An Interview with Sister Mimi

Page 1

‫مصاحبه با می می‬ ‫‪Ein Interview mit Sister MIMI‬‬

‫سالم‪ .‬من میریام هستم از کینیا‪ ۳۶ . .‬سال دارم و از سال ‪ ۷۹۹۱‬بدینسو آلمان زندگی میکنم‪.‬‬ ‫سال ها پیش وقتی دختر کوچکی بودم مدام سوال می پرسیدم‪ .‬اما تنها جوابی که می شنیدم این بود << زنان زیاد حرف نمی‬ ‫زنند‪ .>>.‬ازهمان موقع من اینرا درک کرده بودم که زنان در افریقا از کوچک ترین حقی برخوردار نیستند‪ .‬دلیل ترک کشورم‬ ‫‪.‬هم دقیقا همین بود‪ .‬از همان دوران که دختر کوچکی بودم همیشه به کشوری فکر میکردم که در آن زن ها هم حقی داشته باشند‬ ‫با امید زیاد به آلمان آمدم‪ .‬زندگی اینجا اما ساده نبود‪.‬اول باید زبان یاد می گرفتم‪ .‬با فرهنگ جدیدی اشنا می شدم‪ .‬کشور جدید‪،‬‬ ‫آداب و رسوم جدید‪ .‬همه چیز برایم تازه بود‪ .‬زمان زیادی گذشت تا اینکه فهمیدم چی چیزی اینجا انتظارم را میکشد‪ .‬تا که فهمیدم‬ ‫برای دستیابی به هدف چی باید کرد‪.‬اینجا هیچ چیز طوری نبود که من تصور میکردم‪ .‬خواب هایم دیگر برایم به کابوس بدل شده‬ ‫‪.‬بودند‬ ‫آن زمان برای آزادانه زندگی کردن در آلمان دو راه وجود داشت‪ :‬یا باید ازدواج میکردی و یا هم طفل بدنیا می آوردی‪ .‬تنها راه‬ ‫بدست آوردن حق اقامت همین ها بودند‪.‬روزی با مردی از غرب افریقا سر خوردم ‪.‬او مرا با کمپ مهاجرین و حق پناهندگی اشنا‬ ‫کرد‪ .‬من از حق و قانون پناهندگی هیچ چیزی نمیدانستم‪ .‬او مرا به یکی از کمپ های مهاجرین جاییکه زنان افریقایی زیادی‬ ‫زندگی میکردند برد‪ .‬مشکل اما این بود که دو روز پیشتر از آمدن من در آن کمپ پولیس برای دستگیری و خروج اجباری مردی‬ ‫از کنیا انجا در رفت و امد بود‪ .‬آن کمپ در منطقه پوتسدام‪ ،‬میش دورف موقعیت داشت‪ .‬مهاجرین داخل کمپ برایم گفته بودند‬ ‫پاسپورتم را از سال داشتم‪ ۱۷ .‬پولیس پنهان کنم ‪ .‬اما من این کار را نکردم و پولیس مرابدلیل نداشتن اسناد دستگیر و با خود‬ ‫برد‪ .‬آن وقت پولیس برایم گفت من میتوانم درخواست پناهندگی بدهم‪ .‬من اما هنوز هم از حرف هایشان سردرنمی آوردم‪ .‬آن مرد‬ ‫افریقای برایم گفته بود که کار های پناهندگی پیچیده است‪ .‬پولیس برایم تکت قطار و آدرس داد و مرا به مرکز جمع آوری‬ ‫مهاجرین به شهر هایزنهوتن اشتات فرستاد‪ .‬بعد از گذشت دو یا سه ماه از آنجا به یکی از کمپ های مهاجرین فرستاده شدم‪. .‬‬ ‫بعد از داخل شدن در کمپ به نحوی مبارزه من با زندگی شروع شد‪ .‬و تنها راه بیرون شدن از کمپ همان ازدواج و یا هم طفل‬ ‫بدنیا اوردن بود‪ .‬به هر حال‪ ،‬با مردی اشنا شدم و با هم ازدواج کردیم‪ .‬تصمیم من برای ازدواج واقعا از روی عشق بود نه چیز‬ ‫سال داشتم و از ‪ ۱۹‬دیگری‪ .‬اما با هم بودن مان بنابر تفاوت های فرهنگی که میان ما وجود داشت دیری نپایید‪ .‬آن زمان من‬ ‫زندگی مشترک و مسولیت های فرد متاهل هیچ چیزی نمیدانستم‪ .‬فکر میکردم ازدواج کار خاصی نیست و در عین زمان میشود‬ ‫حق اقامت هم بدست آورد‪ .‬چرا که این تنها راه بدست اوردن اندک ترین حقی بود در آلمان‪ .‬به هر حال من ازدواج کردم و بنابر‬ ‫‪.‬دالیل مختلف نتوانستیم وقت زیادی با هم زندگی کنیم‪ .‬و بعد از یک سال و شش ماه زندگی مشترک‪ ،‬رسما از هم جدا شدیم‬ ‫به دلیل نگذشتاندن وقت کافی با همسر آلمانی نمیتوانستم حق اقامت بدست بیاورم و این یعنی ترک المان‪ .‬من این را نمیدانستم‪ .‬از‬ ‫آنجا بود که مبارزه من آغاز شد و تا امروز ادامه دارد‪.‬دولت آلمان بارها برای اخراج من اقدام کرد اما من هنوز برای زندگی در‬ ‫اینجا که حق من است مبارزه میکنم‪ .‬با گذشتاندن چندین سال در آلمان اما هنوز هم من حق اقامت دایمی ندارم‪ .‬تا هنوز حق‬ ‫‪.‬تحصیل در آلمان ندارم‪ .‬تا هنوز به شکل واقعی داخل اجتماع نشده ام‬


‫همزمان اما کوشش کردم زبان یاد بگیرم‪ .‬بدون معلم و کالس زبان‪ .‬خودم همه چیز را از خیابان آموختم‪ .‬من آرزوی یک شانس‬ ‫را داشتم تا بتوانم تحصل کنم تا از آن طریق درآمدی داشته باشم‪ .‬اما موفق نشدم‪ .‬به دفتر کار در کرویزبرگ رفتم‪ .‬گفتم‪ :‬من‬ ‫میخواهم تخنیکگر صدا شوم‪ .‬جواب مسول پرونده من اما این بود‪ :‬اوه‪ ،‬این خیلی گران است‪ .‬واقعا پول زیادی میخواهد‪.‬آلمان اما‬ ‫به پرستار بزرگ ساالن نیاز دارد‪ .‬شما باید برای کورس پرستاری راجستر کنی‪ .‬در غیر آن از حقوق ماهانه ات کاسته خواهد‬ ‫شد‪ .‬من موافقت کردم اما چیز که من انجام میدادم تحصیل رشته پرستاری نه بلکه فقط یک کورس شش ماهه در این رشته بود که‬ ‫‪.‬فقط برای بلند نشان دادن امار افراد شاغل براه انداخته شده بود‬ ‫مسخره بود‪ .‬من فارغ شده بودم اما هنوز هم نمیتوانستم پولی بدست بیاروم‪ .‬باید رفتن به دفتر کار را افزایش میدادم‪ .‬چون این و‬ ‫یا هم ‪ ۱۱۲۷۷‬راه حل نبود‪ .‬اگر من به جای ان کورس شش ماهه سه سال درس خوانده بودم حاال میتوانستم ماهانه باالتر از‬ ‫در افریقا پرستاری از بزرگسان خوشایند است‪ .‬چرا که همزمان میشود از آنها خیلی آموخت‪ .‬اینجا اما پرستان فاقد احساسند‪.‬‬ ‫آدم ها اینجا مثل ماشین عمل میکنند‪ .‬آنها برای کسانیکه پرستاری میکنند وقت ندارند‪ .‬با آدم های زیر پرستاری مثل کاال برخورد‬ ‫‪.‬میشود‪ .‬از اینرو من این شغل را ادامه ندادم‪ .‬از انجا استعفا دادم و به برلین برگشتم‬ ‫سال زندگی بدینسو زندگی میکردم ‪.‬حاال صاحب خانه میخواست مرا از آنجا بیرون ‪ ۱۲‬خانه من در کرویزبرگ بود‪ .‬جاییکه از‬ ‫کند‪ .‬چون من قرارداد قدیمی داشتم این کار را نمی توانست‪ .‬او میخواست اپارتمانی را که من زندگی میکردم به دو بخش تقسیم‬ ‫کند و از ان دو اپارتمان بسازد‪ .‬اما من اجازه نمیدادم‪ .‬تا اینکه او به اخراج اجباری اقدام کرد و یکی از روز های که من در‬ ‫خانه نبودم اموال مرا با یک هییت اجرایی از خانه بیرون انداخت‪ .‬خیلی وسایل من گم شدند‪ .‬تمام وسایل موسیقی‪ ،‬عکس ها‪ ،‬اسناد‬ ‫ها‪ .‬همه چیز‪ .‬اینجوری بود که همه ی زندگی من نابود شد و من بی خانه شدم‪ .‬وقتی مهاجرین از ‪ ...........‬وارد برلین شدند من‬ ‫فکر کردم من هم یکی از اینها هستم‪ .‬چرا که من اجبارا از خانه بیرون رانده شده بودم ‪ .‬و به وضاحت گفته میشد‪ :‬ما افراد فقیر‬ ‫را در کرویزبرگ نمیخواهیم‪ .‬تنها از اپارتمانی که من زندگی میکردم چهار مستاجر از سوی مالک اپارتمان بیرون کشیده شده‬ ‫‪.‬بودند‬ ‫وقتی از مکتب که زیاد فاصله با جایی که من زندگی میکردم نداشت‪ ،‬شنیدم با خودم گفتم عالیست‪ .‬این راه خوبی برای ماندن در‬ ‫این منطقه است‪ .‬اینجا من مدت زیادی زندگی کرده ام و نسبت به آن احساس خوبی دارم‪ .‬اینجا مثل خانه ی من است‪ .‬اینجا‬ ‫دوستان زیادی دارم‪ .‬و تصمیم گرفتم به *مکتب بروم و انجا زندگی کنم‪ .‬از آنجا به بعد من خودم را در آلمان پناهنده احساس‬ ‫سال است من اینجا هستم‪ .‬همان بود که تصمیم گرفتم به عنوان مبارز سیاسی با نوسازی درگرویزبرگ ‪۱۷‬میکنم حاالنکه مبارزه‬ ‫کنم‪ .‬اهسته اهسته این منطقه شیک میک خواهد شد اما تاریخ اصلی این گرویزبرگ اینست که اینجا برای همه جا هست‪ .‬ما همیشه‬ ‫با هم زندگی کردیم و بلی اینجا مثل خانه ی من است و نمی خواهم هیچ جا بروم‪ .‬نه نیوکلن نه مارسان و نه هم هیچ جای دیگری‪.‬‬ ‫من هیچ دلیلی برای ترک این منطقه نمی بینم‪ .‬اما آدم های عادی دیگر توان پرداخت اجاره ی اینجا را ندارند‪ .‬خیلی غم انگیز‬ ‫است‪ .‬بدون این افراد کرویزبرگ زیبایی خود را از دست خواهد داد‪ .‬آنهایی که امروز در صدد تغییر این منطقه هستند جامعه را‬ ‫نابود می سازند‪ .‬این به وجود آوردن شکاف در اجتماع ست‪ .‬طبقه متوسط میخواهد کرویزبرگ را در اختیار خود داشته باشد و‬ ‫مردم عادی به منطقه های دیگر بکوچند‪ .‬و این از نگاه سیاسی کار درستی نیست‪ .‬هر انسان حق دارد آزادنه هر جا می خواهد‬ ‫‪.‬زندگی کند‬ ‫ما همه در یک سیاره زندگی میکنیم‪ .‬یک جهان‪ .‬یک عشق و یک خون‪ .‬من واقعا تفاوتی دیده نمی توانم‪ .‬در دنیا برای همه ما به‬ ‫قدر کافی جا هست‪ .‬ما میتوانیم همه با هم و در کنار هم زندگی کنیم‪ .‬بدون تفاوت های سیاسی‪ ،‬گروهی و یا چوکات بندی طبقاتی‪.‬‬ ‫بدون پروژه های سیاسی مثل‬ ‫‪! was wird aus dem Göril‬‬ ‫که قطعا یک پروژه اشتباه بود ‪.‬زندگی زیباست و میشود با هم زندگی کرد‪.‬‬


‫بنابرین * مکتب باید باقی بماند‪ .‬نه تنها به عنوان سمبل بلکه جایی برای آمدن و بودن مهاجرین از سراسر دنیا‪ .‬بدون‬ ‫‪.‬هرگونه تبعیضی‬ ‫اکثریت مهاجرینی که در کرویزبرگ به سر می برند افریقایی هستند‪ .‬اما ما همه اینرا هم میدانیم که آلمان صادر کننده شماره یک‬ ‫اسلحه در جهان است‪ .‬از سوی دیگر منابع افریقا همواره اینجا آورده میشوند‪ .‬پس جامعه اروپا نباید از دیدن سیل مهاجرین شگفت‬ ‫زده شود‪ .‬چراکه در آن طرف چیزی برای زندگی وجود ندارد‪.‬اگر شما انجا بودید و هیچ امکاناتی برای زندگی نداشتید چی‬ ‫میکردید? نشسته منتظر میماندید تا همه خانواده ی تان از گرسنگی بمیرند? اما سوال اساسی این است که چرا مردم آنجا چیزی‬ ‫برای خوردن ندارند? اینها همه نتیجه استعمار است‪ .‬با استعمار همه چیز اینگونه میشود‪ .‬به خصوص سیل مهاجرین ‪.‬افریقایی‬ ‫‪ .‬پی آمد های همان استعمارگریست‪ .‬و این نسل به نسل ادامه خواهد داشت‪ .‬پس نباید شگفته زده شد‪.‬‬ ‫سوال اما این است‪ :‬چی زمانی موفق خواهیم شد تا راه حلی بیابیم که مردم با هم برای از میان برداشتن این مشکالت مبارزه‬ ‫کنند؟‬ ‫***‬ ‫میریم سال دوهزارو چهارده درگذشت‪ .‬او برضد بی عدالتی مبارزه میکرد ودر صدد تغییر این دنیای پر از تبعض بود‪.‬او صدای‬ ‫بلندی بود بر ضد بی عدالتی و نابرابری‪ .‬مبارزه اش ادامه دارد‪ .‬و او همیشه در افکارما باقی خواهد ماند‪ .‬متن باال بخش های از‬ ‫‪.‬مصاحبه ی او در مورد زندگی پناهجویانی است که با تمام دشواری ها دنبال زندگی بهتری استند‬ ‫************‬

‫من می شنوم که از خودت مپرسی‪ ،‬من چه می توانم بکنم؟‬ ‫?‪Ich höre wie du dich fragst: was kann ich tun‬‬ ‫متن سخنرانی ناپولی یکتن از فعالین‪ .‬اگوست ‪ ۴۱۰۲‬برلین‬ ‫از گدشته نه چندان دور شروع میکنم‪ .‬از جنبش خودجوش مهاجرین در آلمان ‪.‬سال دوهزارودوازده بود و یکی از مهاجرین‬ ‫خودکشی کرده بود‪.‬ایرانی بود ومحمد رهسپار نام داشت‪ .‬او خودش را حلق آویزکرد چون از همه چیز به ستوه آمده بود‪ .‬از‬ ‫سیستم اروپا‪ ،‬از استرس و از تبعیض و نژاد پرستی ‪ ....‬و باالخره به این نقطه رسیده بود‪ ،‬چرا باید زنده باشم? وقتی اجازه گشت‬ ‫و گزار ندارم‪ ،‬وقتی حق ندارم برای دیدن دوستانم مسافرت کنم‪ .‬وقتی خودم غذای خودم را نباید بپزم‪ .‬وقتی دیگران تصمیم‬ ‫میگیرند چی باید بخورم‪ .‬پس برای چه باید زندگی کنم? بنا به این دالیل ما میگویم او خود کشی نکرد‪ .‬دولت آلمان او را کشت‪.‬‬ ‫وقتی او مرد‪ ،‬تعدادی دور هم جمع شدند و با ده تن از دوستان او مصمم شدند کاری کنند‪ .‬چرا که در لست انتظار نام های آنها هم‬ ‫بود‪ .‬و هر روز یکی یکی باید همان راه را می پیمودند‪, .‬این ها همه در جنوب آلمان اتقاق افتاد‪ .‬در شهر ویزبورگ‪ .‬آن گروه‬ ‫دیدار با مهاجرین در مناطق مختلف را شروع کردند‪ .‬نداشتن آدرس مشخص از کمپ ها مشکل ساز بود‪ .‬بنابراین آنها با موسسه‬ ‫کراوانه تماس گرفتند و در قسمت آدرس کمپ ها کمک خواستند‪ .‬از آن جا بود که تصمیم راهپیمایی به سوی برلین گرفته شد‪ .‬تا‬ ‫نزد مقامات برویم و برایشان بگوییم کاری که انها با ما میکنند اشتباه است‪ .‬نقص حقوق انسانهاست‪ .‬نقص طبیعی ترین حق‬ ‫انسان‪ ،‬حق آزادی حرکت است‪ .‬زمان زیادی گرفت تا به برلین رسیدیم‪ .‬من یکی از اعضای سفر بس بودم‪ .‬البته که ما تور بس‬ ‫هم داشتیم که برای برقراری ارتباط و شبکه سازی با مهاجرین راه افتاده بود‪ .‬بعد از گذشت چند روز در پوتسدام با هم یکجا‬ ‫شدیم‪ .‬دو روز انجا اقامت داشیتم و دوباره به سوی برلین اکبتربرلین رسیدیم‪ .‬جایی که باید میبودیم‪ .‬ان جا تعدادی در اورانیوم‬


‫پالتس خیمه برپا کرده بودند‪ .‬ما ‪ ۱۶‬حرکت کردیم‪ .‬تاریخ همه انجا بودیم‪ .‬همه با هم حاضر بودیم‪ .‬تظاهرات برنامه ریزی‬ ‫میکردیم‪ ،‬بامقامات حرف میزدیم اما کسی تظاهرات ما را راجستر نمیکرد‪ .‬با ما مثل اطفال برخورد صورت می گرفت‪ .‬ما هم‬ ‫گفتیم‪ :‬پس حاال بینید ما چگونه اطفالی هستیم‪ .‬گفتیم ما این جا میمانیم و هیچ جایی نخواهیم رفت‪ .‬و شروع کردیم به اعتصاب‬ ‫غذایی تا اینکه برای معامله با ما موافقت صورت گرفت و ‪.‬چهار تن از از این جمع به نمایندگی از ما راهی پارلمان شدند‪ .‬دیدار‬ ‫در پارلمان اما هیچ نتیجه ای در پی نداشت‪ .‬ما آن جا از طبیعی ترین حق خود حرف زدیم و پرسیدیم الگر برای چیست‪ .‬چرا ما‬ ‫حق داشتن فضای خصوصی نداریم‪ .‬چرا حق انتخاب برای ما داده نمیشود‪ .‬گفتیم ما به پول نیاز نداریم‪ .‬برای ما امکانات فراهم‬ ‫بسازید تا روی پای خود بی ایستیم‪ .‬زندگی در الگر دست و پا گیر است‪ .‬ان جا تکلیف سفر وجود دارد‪ .‬مهاجرین حق سال یا‬ ‫شاید ‪ ۲۷‬کیلو متری حرکت کنی‪ ۶ .‬کیلو متر دور تر از الگر رفت و آمد کنند‪ .‬همه ی عمر باید در محوطه ‪۱۷‬ندارند تمام عمر‪.‬‬ ‫تو اینرا هرگز نخواهی فهمید‪ .‬اگر شانس آوردی و اجازه اقامت دریافت کردی پس خوشبختی در غیر آن جز خدا ‪.‬کسی نمیداند تا‬ ‫چه زمانی آنجا خواهی ماند حاالنکه گشت و گذار ابتدایی ترین حق انسانهاست‪ .‬زمان میگذرد‪ .‬دوست های جدیدی مییابی‪ .‬زخم‬ ‫هایت التیام می یابند‪ .‬گذشته را به فراموشی می سپاری‪ .‬اما گفته می شود فقط در یک نقطه باید زندگی کنی‪ .‬تا چه زمانی?معلوم‬ ‫نیست‪ .‬و بعد اخراج اجباری‪ .‬پس مشکل قربانیان جنگ چی میشود? مهاجرین دارفور یا از لیبیا‪ .‬آنهایکه موفق شدند از زیر بمب‬ ‫و آوار فرار کنند و خود را تا این جا برسانند‪ .‬آیا آنها هم مهاجر شناخته نمی شوند? آیا علت مهاجرت آنها سیاسی نیستـ? ما‬ ‫همیشه طبقه بندی می شوییم‪ .‬به ما مهاجرین اقتصادی گفته می شود و اینکه ما بنابردالیل اقتصادی به اینجا پناه می آوریم‪ .‬این‬ ‫برداشت ها اشتباه و مشکل ساز اند‪ .‬من متاسفم که اینرا می گویم‪ .‬اما غرب همه چیز را کنترول میکند و سبب آواره شدن انسان‬ ‫ها می شود‪ .‬روی این دلیل مردم اینجا پناه می آورند‪ .‬بنابراین ما مخالف اخراج مهاجرین هستیم‪ .‬هر نوع اخراجی بدون رضایت‬ ‫انسان نباید صورت گیرد چرا که این آدم ها درد دیده اند و باید در های زیادی ‪.‬برویشان گشوده شود‪ .‬چیزیکه می خواهم برایتان‬ ‫بگویم این است که همه مهاجرین قفط به اروپا نمی آیند‪ .‬اروپا تنها قاره ای نیست که مهاجرین به ان پناه می آورند‪ .‬اروپا تمام‬ ‫جهان نیست‪ .‬اگر به افریقا سفر کنید اگر به آسیا سفر کنید آن جا ها هم هزار ها مهاجر زندگی میکنند‪ .‬من گفته می توانم که فقط‬ ‫یک سوم همه مهاجرین اینجا یعنی اروپا می آیند‪ .‬پس اگر شما دیگر مهاجر نمی پذیرید‪ ،‬بازی تان در کشور های ما را بس کنید‪.‬‬ ‫آنوقت هیچ کسی اینجا پناه نخواهد آورد‪ .‬این ها کار های هستند که ما انجام میدهیم‪ .‬ما اعتصاب غدایی داریم‪ .‬مظاهره تمام وقت‬ ‫داریم‪ .‬ما از این فعالیت هایمان انرژی میگیریم‪ .‬وقتی مقامات ما را اینجا نگه داشته‪ ،‬ما نباید وقت مان را به هدر بگذرانیم‪ .‬ما‬ ‫فعال هستیم و با مقاومت و مبارزه خود انرژی تولید می کنیم‪ .‬به هر حال‪ .‬در اورانیونیم پالتس تمام وقت بودم‪ .‬با افراد زیادی‬ ‫آشنا شدیم و در مقابل أنها با ما أشنا شدند و به مقامات خاطرنشان کردیم که اگردر قانون تغییری وارد نشود اوضاع از این بدتر‬ ‫خواهد شد‪ .‬زمان زمان تغییر است و شما نمی توانید بگوید هیچ تغییری نخواهد آمد‪ .‬من خودم شامل اولین سفر بس بودم‪ .‬به شش‬ ‫کشور مختلف برای شبکه سازی مسافرت کردم‪ .‬به کشور های استرالیا‪ ،‬فرانسه‪ ،‬اتریش‪ ،‬هالند ‪ ...‬سفر کردم تا مشکالت مشترک‬ ‫مهاجرین را شناسایی کنیم‪ .‬تا با هم یکجا شوییم و به جامعه اروپا بگوییم از کدام مشکل ها اینجا رنج می بریم‪ .‬تا بگوییم وقتی این‬ ‫به ناحیه سر می زنیم برای ما گفته می شود این مشکل آنها نیست‪ .‬اگر به مقامات دولتی رو میکنیم میشنویم این مشکل ما نیست‪.‬‬ ‫خالصه همه می گویند مشکل از آنها نیست‪ .‬پس کی این مشکالت را می سازد‪ .‬پس تویی که در ان دفتر نشسته ایی چه کاره ای?‬ ‫وقتی صالحیت نداری پس نباید آنجا باشی‪ .‬بگذر کسی انجا بنشیند که قدرت ‪.‬دارد‬ ‫در اتحادیه اروپا قانون دوبلین دو وجود دارد‪ .‬دوبلین دو به این معنی که اگر از کشوری گذشتی که در آن نشان انگشت گذاشته ای‬ ‫پس دوباره باید به همان کشور برگردی‪ .‬براساس این قانون تو اجازه درخواست پناهندگی در کشور دیگری غیر از ان کشور‬ ‫نداری‪ .‬و اگراز قانون سر باز زنی و به کشور دیگری درخواست پناهندگی دهی‪ ،‬دوباره به کشور اول فرستاده خواهی شدو از‬ ‫‪.‬آنجا هم شاید به کشور خودت‪ .‬ما به این می گوییم‪ ،‬نه! ما مخالف دولین دو هستیم وقتی از سفر برگشتیم‪ ،‬ما منسجم شدیم‪ .‬یکجا با‬ ‫دیگران از کشور های مختلف سفر به بروکسل را سازماندهی کردیم که شش هفته زمان برد‪ .‬از داخل جرمنی از شهر فرایبورگ‬ ‫به سوی شتراسبورگ حرکت کردیم‪ .‬از انجا به لوگزومبورگ و از لوگزومبورگ به بروکسل‪ .‬اما چرا بروکسل? چرا که‬ ‫بروکسل مرکز اتحادیه اروپا است‪ .‬ما آن جا بودیم تا به آن ها بگوییم‪ :‬ما اینجا هستیم تا برای حق آزادی حرکت مبارزه کنیم‪ .‬چرا‬ ‫که این حق همه است‪ .‬حتی اگر هیچ گونه موفقیتی نداشته باشیم موفقیت و نتیجه ما شما هستید‪ .‬ما از دولت ها نه بلکه از شما‬


‫انتظار داریم‪ .‬زیرا شما حق انتخاب دارید‪ .‬شما میتوانید به احمد یا محمود رای بدهید‪ .‬آنها اقتدار شان را از شما می گیرند‪ .‬شما‬ ‫هم باید خود را عوض کنید‪ .‬مرزها را کی ایجاد کرده است? چرا? سرمایه داری و مرز‪ .‬پس بگذارید حقیقت را بگویم‪ .‬من مانند‬ ‫شما نیستم‪ .‬من تکلیف سفر دارم‪ .‬من حتی اجازه نداشتم تا برلین رفت و آمد کنم‪ .‬در تمام مسیر از برلین تا اینجا در ذهنم پولیس‬ ‫بود‪ .‬چون من بدون اجازه سفر میکردم‪ .‬اما ما همه با هم می گوییم این سیستم نژاد پرستانه باید از میان برداشته شود‪ ..‬من هر‬ ‫گونه سیستمی که به حق من احترام نکند را احترام نمیگذارم‪ .‬من به قانون احترام دارم اما قانون باید مناسب حال همه باشد‪ .‬ما‬ ‫همه مگر یکسان نیستیم? آیا من شکل دیگری به به نظر میرسم? چرا تنها من کنترول می شوم? ةو برادر من هستی‪ .‬تو خواهر‬ ‫من هستی‪ .‬چرا تو می توانی برای خودت غذا بپزی اما من این حق را ندارم? چرا تو حق داری هر جا دوست داری بروی اما‬ ‫من نه? میدانید چی? من می شنوم که هر کدام با خود می گویید من چی کاری می توانم? شما کار زیادی می توانید‪ .‬می دانید?‬ ‫شما کار زیادی می توانید‪ .‬حتی تنها‪ .‬فقط یک نفر‪ .‬تغییراز افراد شروع می شود‪ .‬فکر کنید‪ .‬کاری انجام دهید‪ .‬آزاد بی اندیشید‪.‬‬ ‫نگویید شما کاری نمی توانید‪ .‬نگویید از شما گذشته‪ .‬شما وقت دارید‪ .‬پیش ?از اینکه به قبر مانده شوید باید کاری کنید‪ .‬درست‬ ‫است‬ ‫مصاحبه ی* شبکه بین المللی زنان با ناپولی‪ .‬جون دوهزارو پانزده برلین‬ ‫‪IWS Interview mit napuli im Juni 2015 in Berlin‬‬ ‫تنها زن در اورانیوم پالتس برایت چگونه بود?‬ ‫حرف زدن از واقعیت ها ساده نیست‪ .‬مشکل اما وقتی بیشتر می شود که هم برای زن بودنت مبارزه کنی هم برای فعالیت های‬‫سیاسی‪ .‬حتی تمام آدم های دور و برت هم مرد ها هستند‪ .‬همه جا مرد ها هستند‪ .‬این مشکل است که بگویی‪ :‬من این جا هستم و‬ ‫این صدای من است‪ .‬من فقط به فعالیتم در اورانیوم پالتس مراجعه میکنم‪ .‬من نمی گویم که صدای من شنیده نشد‪ .‬شنیده شد‪ .‬اما‬ ‫مشکل بود‪ .‬مشکل بود از چنین جایگاهی صدا بلند کنی‪ .‬مبارزه کنی‪ .‬میدانی چی می گویم? اینکه من در خیمه می بودم و یکی‬ ‫می آمد و مرا آنجا می دید همیشه احتمال این وجود داشت که فکر کند من زن بدکاره ای هستم‪ .‬و یا هم قسمی که خودشان می‬ ‫گفتند‪".‬ای از کی است ?" آشنایی با زبان عربی و انگلیسی گاهی کمکم می کرد خودم را معرفی کنم‪ .‬اما وقتی یک یا دو روزی‬ ‫نمی بودم در برگشت باید دوبازه خودم را معرفی می کردم و توضیح می دادم کی استم و چرا اینجا هستم‪ .‬من همیشه خودم را‬ ‫معرفی می کردم چرا که وقتی انها توانایی یک زن را می بینند آنوقت ترا احترام می کنند‪.‬او اگر خاموش می نشستی همه فکر‬ ‫می کردند تو کثیفی و به خود اجازه می دادند هر حرف احمقانه ای دلشان خواست در موردت بگویند‪ .‬دقیقن در همین مورد زیاد‬ ‫‪.‬مبارزه کردم‪ .‬من باید ثابت می کردم من مبارزه می میکنم و به خاطر آن از هیچ کسی عذر نمی خواهم‪ .‬روزی در اولین سفر‬ ‫بس مان یکی از دوستانم مر کتک زد‪ .‬ما با هم باالی چیزی بحث می کردیم و دعوای ما شد‪ .‬او به سادگی بلند شد و مرا زد‪.‬‬ ‫بوفففففف‪ .‬او به سادگی به سروصورت من مشت کوبید‪ .‬او ایستاده بود‪ .‬و من نشسته بودم و از خودم می پرسیدم این چه بود? او‬ ‫دو باره به زدن شروع کرد و به کسانی که آن جا بودند میگفت که اول من باالی او حمله کرده ام‪ .‬من با خود گفتم درست است‪.‬‬ ‫من به حیث یک زن جواب این کتک های ترا خواهم داد‪ .‬من نشان خواهم داد که یک زن چطور کتک میزند‪ .‬همان بود که فردا‬ ‫وقتی او نشسته بود و چای می نوشید رفتم داخل و به همان شدت او را زدم‪ .‬درست همان گونه که او مرا‪ .‬و حتی در چشم اش‪.‬‬ ‫چند روزی چشمش حتی قادر به دیدن نبود‪ .‬شاید یک هفته چیزی‪ .‬بعدا او گفته بود که من او را با او تو را تنها با دست خود زد‬ ‫نه با ‪ ،‬دست نه بلکه با چیز دیگری زده ام‪ .‬اما کسانیکه آن جا شاهد ماجرا بودند برایش می گفتند نه چیز دیگری ‪.‬و گفتنی من‬ ‫برایش این بود ‪:‬چی فکر می کردی دست زن توان زدن ندارد? و این چیزی بود که می خواستم نشان دهم‪ .‬جواب مشت را با‬ ‫مشت دادن‪ .‬فقط به خاطر اینکه زن هستم کسی حق ندارد و نمی تواند مرا کتک بزند‪ .‬در این میان گاهی دلم برای داشتن گروپ‬ ‫خودم تنگ می شد‪ .‬دلتنگ زنان می شدم‪ .‬زنانی که مردان شان پدرساالرانه می اندیشیدند‪.‬من همیشه آنجا بودم اما همیشه و همه‬ ‫حرف هایشان را نمی دانستم‪ .‬البته که گاهی میدانستم چی میگویند اما همیشه همه چیز را نمفهمیدم‪ .‬میدانی چی میگویم? و من دلم‬ ‫می خواست با یک زن حرف بزنم‪ .‬من خیلی دلتنگ آنها هستم‪.‬میدانی ما زن ها دو مشکل داریم‪ .‬اگر شوهر و فرزند داری‬


‫شوهرت به تظاهرات می آید نه تو‪ .‬چرا مسوولیت اوالد ها را با شوهرات تقسیم نمیکنی? تا هم تو و هم او بتوانید در تظاهرات‬ ‫شرکت کنید‪ .‬کجای این کار مشکل دارد? ما باید در اورانیوم پالتس باشیم و بگویم های‪ ،‬ما اینجا هستیم و باید هدفمندانه و با‬ ‫تمرکز فعالیت سیاسی داشته باشیم تا بگوییم ما با این وضعیت مشکل داریم‪ .‬اما ما اینجا هستیم‪ .‬و حضور مان محسوس است‪ .‬راه‬ ‫های زیادی برای بودن در اینجا وجود دارد‪ .‬مثال‪ ،‬من خیلی از موجودیت* شبکه بین المللی زنان خوشحالم‪ .‬شهر آلمان را‬ ‫‪۱۶‬اینکه بحث ها را اینجا ادامه می دهند‪ .‬ما باید زیادتر با شبکه زنان و موسسه زنان در تبعید کار کنیم‪ .‬تا تمام پوشش دهیم‪ .‬چرا‬ ‫که ما به تنهایی نمی توانیم صدای ما را به همه برسانیم‪ .‬من وقتی از زن ها در مورد سایست می پرسم و یا‬ ‫اینکه آلمان چند ایالت دارد هیچ کسی نمی داند‪ .‬حرف اینجاست میدانی? ما باید بسیار کار کنیم تا حضور مانرا برجسته سازیم تا‬ ‫صدای بلندی داشته باشیم‪ .‬در ضمن مرا این متاثر می سازد وقتی مرد ها که خود مادر خواهر و خانم دارند ما را نادیده می‬ ‫‪.‬گیرند‪.‬‬ ‫سوال‪ -‬تو بیشتر از یک سفربس داشتی برخورد زنان باهات در برگشت چگونه بود‪ ،‬درکمپ؟‬ ‫ طور مثال‪ ،‬وقتی من دیروز به یکی از کمپ ها رفته بودم کسانی که تازه آمده بودند به طرف من می دیدند و فکر می کردند‬‫من به نمایندگی از کدام موسسه آمده ام‪ .‬یا ینکه من کارمند استم‪ .‬میدانی? آنها فکر میکنند من هیچ مشکلی ندارم‪ .‬اولین چیزیکه به‬ ‫من می گویند این است‪ :‬من مهاجر هستم این اسناد من است‪ .‬و از من می پرسند چطور آنجا آمده ام چون آنها اجازه حرکت‬ ‫ندارند و از رفتن به جای دیگری میترسند چون نقص قانون است برایشان‪ .‬من می بینم که زنان به توانایی زیاد تری نیاز دارند‪.‬‬ ‫یا اینکه آنها به کسی نیاز دارند که برایشان بگوید‪ :‬هی‪ ،‬ما اینجا هستیم بیایید با هم کاری کنیم‪ .‬آنها حاضر می شوند کار کنند‪ .‬اما‬ ‫من درک می کنم که به زنان توجه زیادی نمی شود‪ .‬من این مردم را مقصر نمی دانم‪ .‬من کار خانواده ها را مقصر می دانم که‬ ‫‪.‬اطفال شانرا به خاطر جنسیت شان از هم جدا می سازند‪ .‬سوال‪ -‬توچه فکر می کنی چرا زنانیکه در اورانیوم پالتس آمدند آن جا‬ ‫نماندند? ‪ -‬من یک بار در یک تظاهرات حرف زدم‪ .‬آنجا زن هایی از کینیا هم بودند و گفتند واه‪ ،‬ما میخواهیم مثل تو باشیم‪.‬‬ ‫چگونه توانستی به این جایگاه برسی‪ .‬یکی از آنها به دیدن من آمد و بعدا شروع کرد به فعالیت سیاسی‪ .‬من بعدا خبر شدم که او از‬ ‫گذشته فعال سیاسی بوده و در شهر هایزنهوتن شتات کار زیادی کرده است‪ .‬مردم او را پیام رسان صدا می زدند‪ .‬مثل سفیر‬ ‫زنان‪ .‬کاریکه عالی بود اما نگران بود‪ .‬چرا که طفل کوچک داشت که باید از او مراقبت میکرد و کسی جز خودش برای‬ ‫‪.‬مراقبت او وجود نداشت سوال ‪ -‬به نظر شما تو آیا فرقی بین مهاجر زن و مهاجرمرد در آلمان وجود دارد? ‪-‬از همه اول تر‬ ‫اینکه زنان به نظر من قوی تر از مردان هستند‪ .‬مردان با فشار و زور مبارزه میکنند که خود مشکل ساز است‪ .‬زنان اما همیشه‬ ‫حوصله مندی نشان میدهند و مثبت فکر میکنند‪ .‬زنان مادر هستند و ناچارند برای آرامش فرندان براشان بگویند فردا روز بهتری‬ ‫خواهد بود‪ .‬آنها مسولیت فرزندان خود را هم دارند‪ .‬مرد ها اما می نوشند‪ .‬حتی مرد هاییکه قبال نمی نوشیدند به خاطر استرس و‬ ‫فشار های روحی حاال می نوشند و زنان می دانند که با نوشیدن هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد و باید هدفمندانه و متمرکز کار‬ ‫کنند‪ .‬اما طبعا زن های هم داشتیم که دست به خودکشی زدند‪ .‬زن های مهاجر که اینجا هستند هنوز به خانه و وطن خود فکر‬ ‫میکنند‪ .‬همیشه با اقارب خود در ارتباطند و یا هم اطفال خود را آنجا رها کرده اند‪.‬کسانی که هنوز به کمک شان نیاز دارند‪ .‬مرد‬ ‫ها بیشتر از زنان مهاجرت می کنند‪ .‬چرا? چرا که مرد ها می توانند همه چی را پشت سر بگذارند بدون اینکه احساس ناراحتی‬ ‫کنند‪ .‬زن‪ .‬اطفال‪ .‬اما زن ها اطفال خود را تنها گذاشته نمی توانند‪ .‬یا با آنها می روند و یا هم می مانند و با هم می میرند‪ .‬این ها‬ ‫همه دالیلی است که نشان میدهد زنان قویتر از مردان اند‪ .‬زن ها متمرکز هستند‪ .‬همیشه‪ .‬پیش از اینکه چیزی بگویند فکر میکنند‬ ‫و وقتی گفتند به أن عمل میکنند‪ .‬می دانی چی میگویم? مرد ها اما امروز یک چیزی میگویند و ‪.‬فردا میگویند معذرت میخواهم‬ ‫منظور من آن نبود‪ .‬بنابرین من در مورد زن ها گفته میتوانم که آنها قویتر هستند‪.‬‬ ‫سوال ‪-‬چی باعث شد از الگر خارج شده و به این جنبش بپیوندی?‬ ‫ اگر به گذشته ای من در سودان نگاه کنید در می یابید که من همیشه می خواستم بخشی از مشکل نباشم‪ .‬هیچ وقتی‪ .‬و من نمی‬‫خواهم ازمن استفاده شود‪ .‬من فعال حقوق بشر هستم‪ .‬این چیزی است که من خودم را می بینم‪ .‬وقتی من وسط قرار میگیرم‬


‫جاییکه آدم ها اساس را می سازند‪ .‬و کسانیکه شاید نمی دانند چی میکنند و نمی توانند با سیاست مداران ارتباط برقرار کنند‪ .‬این‬ ‫گونه بود‪ .‬من زیاد سفر کردم‪ .‬با مردم زیادی در تماس شدم‪ .‬ووقتی تو اینرا انجام میدهی اعتماد به نفست میرود باال‪ .‬من وقتی‬ ‫اینجا در الگر امدم گفتم نی من باید کاری کنم‪ .‬در یوگاندا من موسسه خودم به نام فعالین یوگاندا برای حقوق بشر و علیه خشونت‪.‬‬ ‫من آنجا فعال بودم‪ .‬اما تا آخرین دقایق از مهاجر بودن در أنجا امتناع کردم‪ .‬در آلمان به مدت یک ماه در الگر بودم‪ .‬بعد سفر بس‬ ‫شروع شد‪ .‬برای آن گروه اجازه دخول به کمپ آنها داده نمیشد‪ .‬من بیرون أمدم و آنها گفتند آنها مهاجرین هستند و از هدف‬ ‫پیشرو‪ .‬همه اش همین بود‪ .‬من در مورد تکلیف رفت و برگشت و اخراج اجباری و الگر هیچ چیزی نمیدانستم‪ .‬من در اول از‬ ‫خودم پرسیدم چرا من همیشه اسنادم را با خود داشته باشم‪ .‬چرا باید کسی بدون اجازه و یا بدون در زدن داخل اتاق من شود‪ .‬چرا‬ ‫برای من گفته میشود زبان آلمانی یاد بگیرم‪ .‬من از این همه اجبار متنفرم‪ .‬من زبان خودم یاد میگیرم‪ .‬چون من یک موجود‬ ‫اجتماعی هستم و برای ارتباطاتم به آن نیاز دارم‪ .‬اینکه مردم چی میپوشند و چه نه کسی حق ندارد باالی شان اجبار کند‪ .‬این ها‬ ‫چیز هایی بود که مرا نگران می ساختند از اینرو من تصمیم گرفتم من هم شامل سفر بس شوم‪ .‬نمی دانستم چی اتفاقی خواهد افتاد‬ ‫اما من باید کاری میکردم‪ .‬و وقتی همکاری را شروع کردم دانستم الگر یعنی زندان‪ .‬و در مورد اخراج مهاجرین معلومات یافتم‪.‬‬ ‫یعنی چی? من اخراج خواهم شد? این مرا بیشتر عصبانی ساخت و با خود گفتم‪ .‬با این مهاجرین به اعتراض خواهم رفت چرا‬ ‫که من بخشی از مشکل نیستم و نمی خواهم بخشی از مشکالت باشم‪ .‬این مرا بیشتر تشویق کرد و این ثروت من است‪ .‬پول من‪.‬‬ ‫من فکر میکنم دارا ترین فرد جهانم‪ .‬چرا که آدم های زیادی را می شناسم‪ .‬و دیگر نیاز ندارم‪ .‬من در اورانیوم پالتس زندگی‬ ‫میکردم اما بعد از اینکه خیمه های ما را برداشتند جایی برای زندگی نداشتم‪ .‬اما آشنا هایم مرا منزل دادند‪ .‬سفرجدید بس را من با‬ ‫دست حالی برنامه ریزی و سازماندهی کردم‪ .‬و حاال من همه چیز دارم‪ .‬پول دارم‪ .‬این دارم‪ .‬أن ‪.‬دارم‪ .‬این کاری است که یک‬ ‫آدم ثروت مند نمی تواند اما من می توانم‪ .‬من می خندم‬ ‫سوال ‪ -‬چی گفتنی داری برای زنان دیگر تا به این مبارزه بپیوندند؟‬ ‫‪.‬وقتی من با برادرانم یکجا هستم به عنوان یک فعال می گویم‪ .‬هی برادر برای داشتن یک دنیای کامل باید ما باید با هم کار‬‫کنیم‪ .‬و این دنیا را پنجاه در پنجاه تقسیم کنیم‪ .‬در دنیا زن ها بیشتر از مردان زندگی میکنند‪ .‬مردانی را که زنان به دنیا می آورند‬ ‫در جنگ ها از بین می روند بعد از جنگ جهانی اول زنان زیادی قدرت را در دست گرفتند و چرخه اقتصاد را چرخاندند‪ .‬ما باد‬ ‫این را در نظر بگیریم‪ .‬وقتی جوان بودم همیشه با پدر و مادرم دعوا میکردم که چرا مانند برادرم اجازه بیرون رفتن نداشتم‪ .‬آنها‬ ‫همیشه می گفتند ساعت شش باید خانه باشم‪ .‬من می گفتم درست است اما شب ها ساعت یک خانه می آمدم‪ .‬بعد وقتی اینجا آمدم‪،‬‬ ‫آنها باالی من افتخار کردند چرا که متوجه شدند من یک دید باز دارم و آنها به من احترام میکنند و من به أنها‪ .‬اما من اینرا هم‬ ‫برایشان می گویم که مناسب نبود که من درد کشیدم‪ .‬من مبارزه را اول از خودم شروع کردم‪ .‬بعد با اجتماع و بعد با ملت و‬ ‫باالخره با جهان‪ .‬این خیلی است‪ .‬بنابراین ما زنان باید برنامه های مان را ادامه دهیم‪ .‬و از قبرهای که برای ما ساخته شده بیرون‬ ‫بیاییم‪ .‬در غیر آن خودمان قبر خود را خواهیم کند‪ .‬این زمانی را که برای احترام به سیستم می گذرانیم سیستم را قویتر ‪.‬می‬ ‫سازیم‪ .‬اما ما زن ها می توانیم سیستم را آنقدر ضعیف بسازیم که از کار بیافتد‪.‬‬ ‫سوال ‪ -‬میشود کمی در مورد خودات توضیح دهی‪ ،‬زنی که تنها باالی درخت بافی ماند؟‬ ‫ قسمی که من گفتم زنان قوی هستند‪ .‬ما چیزی را که به عهده میگیریم عملی هم میکنیم‪ .‬وقتیکه من باالی درخت رفتم از پی آمد‬‫های آن هم به خوبی آگاه بودم‪ .‬اینکه آنجا جایی برای رفع ادرار وجود نخواهد داشت‪ .‬که پیشاب نمیتوانی‪ .‬و همچناان برای حمام‬ ‫گرفتن جایی نیست و چیز های زیادی میتواند اتفاق بی افتد‪ .‬اما من تا آخر ماندم‪ .‬وقتی آنها از من پرسیدند چرا پایین نمی آیم گفتم‬ ‫پایان أمدن من به دست من نیست‪ .‬و این مربوط أن کسانی میشود که حق مرا گرفته اند‪ .‬من آنجا ماندم‪ .‬مردها هم در شب اول‬ ‫آنجا بودند‪ .‬آنها پیشاب نتوانستند چرا که پولیس پایین درخت ایستاده بود‪ .‬آنهاا به جز شاشیدن باالی کله پولیس ها چاره ای‬ ‫نداشتند‪ .‬و از این ناحیه خجالت می کشیدند‪ .‬اما برای من اینگونه بود که من وقتی می خواستم بشاشم‪ ،‬باالی پولیس ها صدا می‬ ‫زدم و می گفتم اگر دور نشوند چاره ای جز شاشیدن باالی آنها نخواهم داشت‪ .‬گاهی آنها مرا نادیده می گرفتند اما وقتی من شروع‬


‫به شاشیدن میکردم آنوقت دور می دویدند‪ .‬برای من بی تفاوت بود‪ .‬من می دانستم چی میخواهم‪ .‬این حق من بود ‪ .‬من همینگونه‬ ‫برنامه ریزی کرده بودم‪ .‬هوا سرد شده بود و باران هم می بارید‪ .‬و من اجازه نداشتم غذا بخورم‪ .‬و من دچار تهوع شدم‪ .‬تمام بدنم‬ ‫ورم کرده بود‪ .‬پتلونم را باید پاره میکردم‪ .‬تمام این اتفاقات افتاد و اگر بخواهی بپرسی من اینقدر انرژی را از کجا رژی میگیرم‬ ‫‪.‬وقتی میبینم گل به دست ایستاده اند و می گویند‪ ،‬هی ناپولی! ٰ میگیرم باید بگویم که من از همکارام ان این نکته را من درک‬ ‫کردم چرا من بگویم من رنج میبرم‪ .‬آنها هم آنجا زیر باران ایستاده بودند آنها با اطفال شان ایستاده بودند ‪.‬من از آن جا انرژی‬ ‫میگیرم و به خودم می گویم‪ ،‬یاال حرکت! نگران نباش ما با این وضعیت خواهیم ساخت بعدا وقتی که فهمیدیم تمام مشکالت‬ ‫سیاسی ما حل نخواهند شد و ما تنها میتوانیم نقطه معلومات و *خیمه سرکس را داشته باشیم‪ ،‬همه به شمول اعضای کلیسا به من‬ ‫می گفتند‪ :‬نه‪ ،‬ناپولی‪ .‬این ممکن نیست‪ .‬تو نمی توانی خیمه را اینجا بیاوری‪ .‬در این مورد حرف زده نشده‪ .‬و این اشتباه *‬ ‫سناتورزنان کار و انترگراسیون نیست و به این لحاظ آنرا بدست آورده نمیتوانی‪ .‬پس چرا پایین نمی آیی?من اما گفتم‪ :‬درست‬ ‫است‪ .‬شما چیزی را که می خواستید بگویید گفتید‪ .‬تشکر‪ .‬شما پیام تانرا رساندید‪ .‬اما من میگویم چراکه آن *فضای سیاسی‬ ‫ماست‪ .‬و جایی که ما معلومات مانرا پخش میکنیم تا اورانیوم پالتس ‪،‬این چیزها باید برگردانده شوند تا نشان دهیم ما اینجا هستیم‬ ‫و به خیمه نیاز داریم ‪.‬و گفتم ‪:‬هرگاهی ‪ ،‬تا خواسته های ما را ادامه دهیم ‪ ،‬را نگهداریم مرکزمعلومات و خیمه ما دوباره آمد من‬ ‫همان لحظه از درخت پایین می شوم‪ .‬بعد ریس پولیس که آمد امر کرد من با خشونت از درخت پایین آورده شوم‪ .‬اما آنها این کار‬ ‫را نتوانستد‪ .‬بعد از من پرسیده شد اگر میخواهم با خود خانم سناتور بیاید و با او حرف بزنم‪ .‬راستش اول من هم همین را می‬ ‫خواستم که او بیاید و در مورد درخواست هایمان باهاش حرف بزنم اما برایم گفته شده بود او در هیمن حوالی است‪ .‬اما نیامد‪ .‬بعد‬ ‫با خود فکر کردم و گفتم اگر او بیاید هم من پایین نمی شوم و در جواب آنها گفتم‪ :‬بهتر پای کاغذ خواسته های ما امضا کند‪ .‬تا ما‬ ‫اجازه خیمه و نقطه معلومات را دوباره ‪ ،‬خواهد بود تا خانم سناتوربه جای آمدن اینجا دقیقه وقت گرفت تا او خواسته های ما را‬ ‫قبول و ‪۱۷‬بدست بیاوریم‪ .‬این خواست من است‪ .‬من نیازی به دیدن او نمی بینم‪ .‬فقط امضا کرد‪ .‬و من از درخت پایین شدم‪ .‬من‬ ‫پنج روز مکمل باالی درخت بودم و اگر نیاز بود روز های دیگر هم آن جا می ماندم‪ .‬اما من تنها این همه را انجام ندادم‪ .‬من تنها‬ ‫انرژی مصرف نکردم‪ .‬این همه قدرت زنان است‪ .‬و اگر روزی صلح در جهان حاکم ‪.‬شود أن هم به دست زنان خواهد بود‪ .‬ما‬ ‫باید قدرت مان را دوباره دریابیم‪.‬‬ ‫سوال‪ -‬زنان افریقایی بسیار کم اند و زیاد در فعالیت های سیاسی حضور ندارند‪ .‬برای آنها چی گفتنی داری؟‬ ‫میدانی چی‪ .‬من اول از کشور خودم می گویم‪ .‬آن جا قانون شرعیه اجرا می شودو‪ .‬این که زن ها باید در خانه بمانند و یا چی‬ ‫بپوشند و چه نه‪ .‬من وقتی آن جا بودم برای حقوق زنان مبارزه می کردم‪.‬برای شمال و جنوب سودان که حضور با هم متحد نشده‬ ‫اند‪ .‬اولین کای که میکردم این بود که برای زنان ورکشاپ دایر میکردیم تا باالی من اعتماد کنند‪ .‬ما با زن ها حرف زدیم‪ .‬نظرات‬ ‫شان را جمع کردیم و و اعتماد به نفس به وجود آوردیم‪ .‬گاه گاهی من در داخل خانه ورکشاپ دایر میکردم تا خانواده واقاربم هم‬ ‫بدانند من چی کاری انجام میدهم‪ .‬حتی خاله من هم اشتراک میکرد بعد از آن فعالیت میکرد‪ .‬دو خواهرم هر دو فعال بودند‪ .‬ما‬ ‫یک برنامه داشتم‪ .‬برای مردم کارخانگی میدادیم و من خودم در یک ورکشاپ شرکت کردم آن جا مردم مرا دیدند و همه میگفتند‬ ‫که من استعداد خوبی دارم‪ .‬همه مرا می پالیند و وقتی میدند میگفنتد میدانی تو بسیار با استعداد استی و من میگفتم و درست است‬ ‫درست‪ .‬است‬ ‫من چهار برادر دارم و چها پسرکاکا که میشود هشت‪ .‬بعضی اوقات آن ها میگفتند ناپولی‪ .‬لباس ها را بشور‪ .‬آنها می خواستنند که‬ ‫من تمام وقت از اطفال مراقبت کنم و یا آشپزی کنم‪ .‬من فکر کردم‪ .‬هی‪ ،‬اینجا چی فکر میکنند‪ .‬من از اوضاع و احوال جهان با‬ ‫خبرم‪ .‬من میدانم که زنان در حاشیه اند‪ .‬اما ما باید سکوت را بشکنیم‪ .‬در قریه ما که بسیار دورافتاده است من باالی چیز های‬ ‫زیادی کار کردم‪ .‬برای رفع خشونت به صورت عموم حرف زدم و یکی دیگر در مورد پالن خانواده وکشاپ داشت‪ .‬زن های‬ ‫روستایی به این باور اند که أوردن زیاد طفل أنها را ثروتمند می سازد چرا که اطفال در زمین داری آشپزی و یا هم کار های‬ ‫دیگری با أنها همکاری خواهند کرد‪.‬مهم این نظر که داشتن کمتر و یا سه طفل آنها را فقیر میسازد‪ .‬چنین یک چیزی‪ .‬و بعد بدلیل‬


‫نداشتن آمادگی کامل برای برگزاری ورکشاپ و ندادن اعتماد به نفس کامل به زنان یکی از همکاران یا برگزار کننده ورکشاپ‬ ‫های پالن خانواده از سوی شوهران زنان اشتراک کننده تهدید و مجبور به فرار شدند‪ .‬زن های اشتراک کننده از جریان گفتگو‬ ‫های داخل ورکشاپ به شوهران شان گفته بودند و مرد ها هم سالح خود را برداشته و گفته بودند که تو حق نداری دیگر بیرون‬ ‫بروی‪ .‬به برگزارکننده های کنفرانس گفته بودند این روسپی خانه تان را بند کنید در غیر آن خودمان افدام خواهیم کرد‪ .‬اما میشود‬ ‫آنها را هم درک کرد اگر معلومات کافی برایشان داده میشد‪ .‬اگر از زن ها سوالی پرسیده میشد و مشکالت شان در ابتدا شناسایی‬ ‫میشد مشکلی به وجود نمی آمد‪.‬چیزی که من می خواهم بگویم اینست که ما اول مشکالت را شناسایی کینم و با زن ها حرف بزنیم‬ ‫بعد اقدام کنیم‪ .‬این وظیفه ما است تا اول خود مان را آموزش دهیم تا بتوانیم چنین ورکشاپ و یا هر کار دیگری را با موفقیت به‬ ‫پایان برسانیم‪.‬‬

‫‪Alles kann auf der Mazedonischen Route passieren.‬‬

‫در ایتوپیا اتفاق های زیادی می افتد‪ .‬یکی از شهر هایی که اکثریت نفوس آن از روستا ها می آیند‪ " ،‬حدیث هابی " است‪ .‬باشنده‬ ‫های این شهر ارتودوکس مسیحی هستند و با همان روحیه روستایی زندگی می کنند‪ .‬آنجا دیموکراسی نیست‪ .‬تو با آنکه کار‬ ‫میکنی آدم مستقلی نیستی و دیگران به جای تو و برای تو تصمیم می گیرند‪ .‬مثال این جا اگر به خدا باور نداشته باشی خیلی‬ ‫راحت میتوانی نظرت را بیان کنی اما آنجا آزادی مذهبی وجود ندارد و اگر خالف اعتفاد مردم آن جامعه حرفی زدی‪ ،‬نظر آدم ها‬ ‫در مورد ات عوض شده وازاجتماع طرد میشوی‪ .‬من یک دختر دارم که با والدینم در ایتوپیا زندگی می کند‪ .‬در جامعه ای که‬ ‫اکثریت ارتودوکس مسیحی هستند دختر من تخلص اسالمی دارد و این باعث میشود او در جامعه و اجتماع مورد آرار قرار گیرد‪.‬‬ ‫من نمی دانم اطفال دیگر چگونه خانواده هایی دارند اما آزار و اذیت دخترم به حدی است که والدینم نمیدانند چگونه به دخترم‬ ‫بگویند دلیل این همه آزار و اذیت چیست‪ .‬دلیل اصلی مهاجرت من هم همین بود‪ .‬می خواستم جایی زندگی کنم که دخترم آن جا‬ ‫خودش را راحت احساس کند‪ .‬که مجبور نشود به خاطر نام اش به کسی توضیح دهد‪ .‬که همان گونه که هست‪ ،‬همان گونه پذیرفته‬ ‫شود‪ .‬من برای فرستادن دخترم به مکتب فضا را امن احساس نمی کردم‪ .‬آنجا هر نوع خشونت وجود دارد به شمول تجاوز جنسی‬ ‫‪.‬که اگر از آن شکایت کنی دولت از تو برای اثبات اش ثبوت می خواهد‬ ‫در همسایگی ما برای دختری اتفاق بدی افتاد اما کسی علیه آن کاری نکرد‪ .‬از اینرو دوست ندارم دخترم را آن جا بزرگ کنم‪ .‬به‬ ‫ویژه داخل شهر‪ .‬زیرا می خواهم او در امنیت زندگی کند‪ .‬مدرسه های که امنیت شاگردان شان را خوب تامین میکنند هزینه‬ ‫زیادی میخواهند و من از نگاه مالی توانایی آنرا نداشتم‪ .‬مکتب های معمولی امنیت ندارند‪ .‬در این اواخر نه تنها برای دختران که‬ ‫برای پسران هم وضعیت وخیم است‪ .‬اتفاق های بد زیادی می افتند که کسی آنرا جدی نمی گیرد و یا هم برایشان مهم نیست‪ .‬در بد‬ ‫ترین حالت اطفال شان را به مکتب دیگری می فرستند‪ .‬من اما این کاررا نکردم‪ .‬می دانی? من فکر کردم بهترین راه حل اینست‬ ‫که طفل ام را بگیرم و از آن جا دور بروم‪ .‬از آن زمان تا حاال دخترم با والدینم زندگی میکند‪ .‬اگر به دخترم در آنجا اتفاقی بی‬


‫افتد من آن مرد را خواهم کشت و یا هم احتماال به زندان خواهم فرستاد‪ .‬اما زندگی دختر من برباد خواهد شد‪ .‬من اتفاق های بدی‬ ‫‪.‬را که به دوستان افتادند به یاد دارم‬ ‫زمانیکه من مشخصات دخترم را راجستر میکردم‪ ،‬نام اصلی خانواده ی پدر او را دادم‪ .‬چرا که در اسناد های من هم همان‬ ‫تخلص بود‪ .‬اما از وقتی که اذیت دخترم شروع شد پدر من تصمیم گرفت نام خانوادگی او را به نام خودش تغییر دهد تا او بتواند‬ ‫به راحتی به یکی از مدرسه های مذهبی مسیحی برود و دروس مذهبی بیاموزد‪ .‬من اما نمی خواهم دخترم به مکتب مذهبی برود‬ ‫جاییکه نداند آنها چی میگویند و گیج شود‪ .‬اما حاال که مادرم او را با خود به کلیسا میبرد و با میحط و مراسم مذهبی آشنا شده‬ ‫است‪ ،‬حس خوبی دارد و آهسته آهسته با محیط مکتب و اجتماع خو میگیرد‪ .‬مدرسه ی قبلی اش اما خیلی بهتر بود‪ .‬آن جا‬ ‫سختگیری نبود و اطفال وقت زیادی برای بازی و ساعتتیری داشتند‪ .‬در مورد تغییر تخلص دخترم اول اطالعی نداشتم‪ .‬والدینم‬ ‫‪.‬اما باید این کار را میکردند‪ ،‬چرا که به خوبی دخترام بود و گر نه شاید شرایط زندگی اش از آن هم بد تر میشد‬ ‫دخترم که دلیل اصلی مهاجرت من است نزد مادرم زندگی میکند‪ .‬من به خاطر او مهاجرت کردم اما از نگاه مالی آوردن او برایم‬ ‫ممکن نبود‪ .‬من از همان اول این را سنجیده بودم که آمدن از طریق دریا و جنگل هم برای او امکان پذیر نیست‪ .‬من نمیتوانستم‬ ‫باالی او فشار بی آورم‪ .‬پس تصمیم گرفتم تنها سفر کنم و وقتی به مقصد رسیدم و قبول شدم او را نزد خود بیاورم‪ .‬آرزو دارم به‬ ‫زودی اجازه اقامت دریافت کنم‪ .‬آرزو دارم کار هایم زیاد طول نکشد چرا که سفر من تا جرمنی زیاد طول کشید و حاال یک سال‬ ‫‪.‬مکمل است دخترم را ندیده ام‬ ‫تن ایتوپیایی اردتودوکس مسیحی در بحر‪ ....‬به دست افراد وابسته به گروه داعش کشته شدند‪ .‬در جمع آنها یک ‪۲۲‬چندروز قبل‬ ‫مرد مسلمان هم بود‪ .‬او تالش کرد آنها را نجات دهد و برای داعشیان گفت این ها برادران من هستند پس ترجیح میدهم با آن ها‬ ‫یکجا بمیرم و یکجا با آنها کشته شد‪ .‬بعضی آنها سر بریده شدند و تعدادی دیگر با شلیک گلوله‪ .‬آنها به خاطر عقاید دینی طفل را‬ ‫‪ ۱۷۷.‬شان کشته شدند داعش آنها را به تبلیع دین مسیحیت متهم کرد و کشت‪ .‬درست مانند گروه اشباب در کنیا‪ ،‬که کشت‬ ‫وقتی تصمیم گرفتم ایتوپیا را ترک کنم اول سوریه رفتم ‪ .‬با آنکه از سوریه الی مرز ترکیه فقط چند ساعت فاصله است سفر ما اما‬ ‫بدلیل سردی هوا و در نظر داشتن نقطه های کنترول سه روز دوام کرد‪ .‬درمدتی که ترکیه بودم به این فکر میکردم دخترم را هم‬ ‫آن جا بیاورم اما از تجربه های دوستانم در یافتم که اطفال مسلمان اینجا هم راحت نیستند‪ .‬ترکی ها با آنکه مردم مهربانی بودند‬ ‫اما خیلی نژاد پرستند‪ .‬در مکاتب به زبان انگیسی تدریس نمیشد و هزینه شان هم به حدی بلند بود که من از عهده اش برآمده‬ ‫نمیتوانستم‪ .‬برای دخترم هم جالب نبود که دو باره مورد اینجا و اذیت شود‪ .‬بنا من سفرم را به اتن دادمه دادم‪ .‬ماه باید سفر‬ ‫میکردیم تا به اتن میرسیدیم‪ .‬باید منتظر میمانیدم تا آب ها آرام گیرند تا بتوانیم از آن عبور کنیم‪ .‬بالخره به اتن ‪ ۷‬تن ساخته ‪۲۱‬‬ ‫نفر بود اما آن قایق فقط برای ‪۳۶‬رسیدیم و چند ماه را انجا گذشتاندیم‪ .‬در قایقی که از ترکیه سفر کردیم تعدا ما‬ ‫شده بود‪ .‬وضعیت خوبی نبود‪ .‬به سادگی نمیتوانستیم نفس بکشیم‪ .‬من دوره اول حاملگی ام را میگذشتاندم‪ .‬اطفال همه جا بودند‪.‬‬ ‫در جمع ما‪ ،‬در جمع های خودشان و روی یکدیگر‪ .‬آنها ترسیده بودند‪ .‬در حقیقت همه یک ساعت دوام کرد اما وحشتناک بود‪ .‬ما‬ ‫باید در ساحلی پیاده میشدیم وقتی پیاده شدیم آب زیادی یکباره داخل قایق شد‪ .‬ما فریاد می زدیم و آب های شور داخل دهن مان‬ ‫‪.‬می شدند‪ .‬اطفال وحشت زده شده بودند‪ .‬ساده نبود‬ ‫یا شش ساعت دوام میکرد و نتیجه این میشد که اتفاق بدی ‪۷‬کسانی هم بودند که به دلیل بلد نبودن راه سفر یک ساعته شان‬ ‫برایشان بیفتد‪ .‬ما اسباب سفر مانرا در ترکیه رها کردیم‪ .‬اما یک تعداد کسانی بودند که بکس های بزرگ با خود حمل میکردند‪..‬‬ ‫چیزی که دراتن ب آن نیاز نداشتند‪ .‬کامال عجیب بود ما حتی نمی توانستیم خود مان را حرکت دهیم بکس که بماند در جایش‪ .‬کار‬ ‫خوب این بود که ما آب نوشیدنی با خود داشتیم و همچنین وسیله نجات‪ .‬مقداری روغن داخل پالستیک ها‪ .‬اگر قایق ما غرق میشد‬ ‫میتوانستیم با أن به ساده گی خود را از غرق شدن نجات دهیم‪ .‬به همین دلیل خیلی مطمین بودیم‪ .‬اگر ما آنها را نداشتیم هر اتفاقی‬ ‫‪.‬ممکن بود برایم بیافتد‬


‫پول یونان آن جا بود‪ .‬پولیس آتن آن جا بود‪ .‬همه هیچ کسی مسوولیت نمیگرفت‪ .‬وقتی به سرحد رسیدیم از سوی پولیس یونان‬ ‫ساله بودند‪ .‬به ما نوشیدنی دادند و گذاشتند راحت باشیم‪ .‬اما ما خیلی شانس آوردیم ‪ ۱۹‬الی ‪۱۲‬بازداشت شدیم‪ .‬آنها پسران جوان که‬ ‫با آنها سرخوردیم چرا که برای دوستان خیلی اتفاق های بدی افتاده بود‪ .‬این که آنها مهربان بودند فقط تجربه من بود‪ .‬در یونان‬ ‫از من نشان انگشت گرفته شد اما برای مان گفتند که این فقط برای ثبت تعدادی افرادی است که داخل اتن میشوند و هیچ گونه‬ ‫مسولیتی ندارد‪ .‬اما اگر کسی میخواست درخواست پناهندگی بدهد آنوقت برایش کارتی میدادند تا سندی باشد برای کشور های‬ ‫‪.‬دیگر اروپایی که آنها اینجا نشان انگشت دارند‪ .‬اما آن هم به دلیل شرایط فعلی یونان قابل اعتبار نیست‬ ‫من چندین بار کوشش کردم از یونان خارج شوم اما به دلیل باال بودن هزینه ها و هم انجام نیافتن موفقانه کار ها تالشم بی نیجه‬ ‫بود‪ .‬مدت یک ماه با کاکای همسرم کار کردم تا توانستیم توسط قطار به مرز یونان بریسیم‪ .‬از آن جا تقریبا یک ماه پیاده سفر‬ ‫روز ما سفر کردیم‪ .‬ما موازی با خط آهن ‪۲۶‬کردیم‪ .‬دو روز در صربیا توقف داشتیم دو روز دیگر هم در هنگری‪ .‬و در کل‬ ‫‪.‬حرکت میکردیم‪ .‬جی پی ار اس نداشتیم تا از آن طریق راه را دریابیم و کسی هم از گروه ما راه بلد نبود‬ ‫در جریان سفر بار ها با باند های مافیا برخوردیم‪ .‬اولین مافیا پولیس بود‪ .‬او از ما پول گرفت و بعد از برای ما اجازه داد راه مان‬ ‫را ادامه دهیم‪ .‬بعد از مدت یک ساعت به افراد دیگری که آنها اطالع داده بودند برخوردیم‪ .‬در گروه جز من همه مسلمان بودند‬ ‫و آن افراد ظاهرا با مسلمانان مشکل داشتند‪ .‬اما وقتی در گردن من صلیب را دیدند و متوجه شدند من حامله هم هستم مرا اجازه‬ ‫دادند بروم اما من چون تنها کسی بودم که انگیسی بلد بودم گفتم من تنها جایی نمیروم و حاضرم با این ها همیجا بمانم‪ .‬وقتی آنها‬ ‫‪.‬از ما پول گرفتد افرادی را که پول نداشتند شالق های زخیم زدند‪ .‬آنها از مسلمان ها متنفر بودند‬ ‫پیدا کردن قاچاقبر کار سختی نیست‪ .‬در فیسبوک صفحه ای وجود دارد که شماره تماس شان هم آنجا هست‪ .‬اما مشکل ایست که‬ ‫آن ها از این که پول برای دستیگری شان خودش را به جای مهاجرین جا بزند میترسند و به سادگی قابل دسترسی نیستند‪ .‬برای‬ ‫ارتباط با یک قاچاقبر باید شخص ارتباطی داشته باشی و فقط بعد از دریافت کود از طرف شخص ارتباطی موفق میشوی با او‬ ‫ارتباط برقرار کنی‪ .‬گاهی اوقات هم میشود آن ها را در کافه و یا منطفه مالقات کنی‪ .‬برای اینکار اما تو باید خارجی باشی چرا‬ ‫که هیچ شهروند آن کشور نمی خواهد غیر قانونی کشوراش را ترک کند‪ .‬طور مثال یک ترکی میتواند به سادگی ویزای یونان را‬ ‫‪.‬دریافت کند بدون اینکه جانش را به خطر انداخته و غیر قانونی مسافرت کند‬ ‫برای یک قاچاقبر فرقی نمیکند تو چند سال ات هست‪ .‬مهم اینست که پول میپردازی‪ .‬اگر پول پرداختی میروی نه پرداختی نه‪ .‬تو‬ ‫برای قاچاقبر فقط پولی نه چیز دیگری‪ .‬برای پرداخت پول هم کودی وجود دارد که بعد از رسیدن به یونان پول توسط آن‬ ‫پرداخت میشود‪ .‬از آنجا به بعد اما مشکل است‪ .‬چون تو باید پیاده سفر کنی و ضمانت اینکه زنده از آن سفر برمیایی یا نه وجود‬ ‫ندارد پس باید پول را باید اول بپردازی‪ .‬برای یک قاچاقبر اهمیتی ندارد طفل باشی یا جوان و یا هم پیر فقط باید پول بپزدازی‪ .‬از‬ ‫ترکیه تا یونان در جریان سفر کسی زنان را اذیت نمیکند چرا که میدانند در ترکیه پولیس وجود دارد و حتی اگر مهاجر هم باشی‬ ‫حق داری به پولیس بروی و از برخورد بدی که باهات شده شکایت کنی‪ .‬پولیس آنها را راهی زندان می سازد‪ .‬به دلیل وجود باند‬ ‫های مافیایی در ترکیه حق داری به پولیس بروی و بگویی مورد تعقیب قرار گرفته ای پولیست ترکیه قضیه را تعقیب خواهد کرد‬ ‫اما در مسیرمقدونیه هر چه ممکن است اتفاق بی افتد‪ .‬در مورد خیابان های مقدونیه حرف های زیادی شنیدم‪ .‬طور مثال‪ ،‬زنان‬ ‫زنان تنها نباید در خیابان ها قدم بزنند‪ .‬آنها با مرد های جوانی که نمی شناسد به خیابان می روند و این باعث میشود اتفاق های‬ ‫ناگواری رخ دهد‪ .‬اما اگر بدون این مرد های جوان هم بیرون شوند باز به دست مافیای خیابانی خواهند افتاد‪ .‬مردم تو را خواهند‬ ‫دید اما هیچ کسی برای نجات تو کاری نخواهد کرد‪ .‬وقتی داخل مقدونیه شدی و اتفاقی برایت افتاد پولیس مقدونیه هیچ عالقه ای‬ ‫به کمک به تو ندارد‪ .‬یکی از نزدیکان من پول اش به سرفت رفت‪ .‬بعد از اینکه به پولیس اطالع داد پولیس مافیا را دستگیر و‬ ‫مورد بازجویی قرار داد‪ .‬پول را برای خودش نگهداشت و آنها را دوباره به یونان فرستاد‪ .‬این کاری است که پولیس مقدونیه‬ ‫انجام میدهد‪ .‬هیچ کسی آنجا ترا کمک نخواهد کرد‪ .‬این سفر ساده نبود‪ .‬من از طریق مقدونیه سفر کردم چرا که کاکای همسرم با‬ ‫‪.‬من بود و با او خودم را مطمین احساس میکردم و همچنین با مرد های جوانی که با خانواده هایشان همسرمان بودند‬


‫وقتی مافیا می آمد و چیزی میخواست دقیقا چی اتفاق می افتاد? آنها با من با مهربانی برخورد می کردند چرا که من حامه بودم و‬ ‫یک صلیت مریم مقدس هم به گردنم بود این یکی از مزایای بود که من داشتم با آن که جمپر گشادی پوشیده بودم اما وقتی متوجه‬ ‫‪.‬می شدند حامه ام از راه من دور می شدند‪ .‬حتی در جمع مافیا هم انسان های خوبی وجود دارد‬ ‫در خط آهن ما شاهد صحنه های بدی بودیم‪ .‬ما خون را دیدیم‪ .‬و ادم های را که در هم کوبیده شده بودند‪ .‬شهروندان گانا را دیدیم‬ ‫که بسته شده در خیابان رها کرده شده بودند‪ .‬آنها را بسته بودند چون می ترسیدند بعد از اینکه پول را گرفته فرارکردند آنها را‬ ‫دنبال کنند‪ .‬پس اول آنها را بسته و بعد پول شان را گرفته فرار کرده بودند‪ .‬اکثر قاچاقبر ها با مافیا یکجا کار میکنند‪ .‬آنها می‬ ‫دانند کی می آید و کی چقدر پول با خود دارد‪.‬آنها این بزنس را باهم یکجا پیش می برند‪.‬مثال آنها می دانند که مردم سوریه پول‬ ‫زیادی با خود دارند و حد اقل سه هزار یورو هر کدام با خود دارند‪ .‬اول تمام پول های آنها را که از دوست و اقارب در یافت‬ ‫من به خاطر ندارم کی ها اما هر جا رفتم مافیا هم آنجا بود‪.‬آنها پول های ما را دزدیدند و خیلی چیز ها را از ما گرفتند‪.‬پولیس ما‬ ‫را دید اما بر نگشتاند‪ .‬آنها می خواستند ما سفر مان را ادامه بدهیم چرا که با ما اطفال هم بود ما در داخل سرک عمومی حرکت‬ ‫میکردیم اما پولیس امد و برای ما گفت که از مسیر دیگری برویم‪ .‬آنها ما را کمک کردند چرا که من حامله بودم و چهار طفل‬ ‫روز به مقصد ‪۲۶‬دگیر هم با ما بودند‪ .‬گروه اول پولیس ها بدون یونیفورم بودند‪ .‬ممکن پولیس هم نبوده باشند‪ .‬باالخره بعد از‬ ‫رسیدیم‪ .‬وقتی آنجا رسیدیم مافیای آلبانیا برای ما گفت آنها مما را به قاچاقبرانی خواهند رساند تا ما را از مرز صربیا بگذرانند‪.‬‬ ‫راه دیگری نداشتیم جز رفتن با آنها اما برایشان گفتیم ما پول نداریم اما آنها قبول نمیکردند و میگفتند بیاید بیاید‪ .‬آنها از مه یورو‪.‬‬ ‫ما مجبور بودیم از کشتزار ها بگذریم‪ .‬ساده نبود‪ .‬مشکل ترین بخش سفر مان ‪ ۱۷۷‬یورو خواستند یعنی هر نفر ‪ ۱۷۷۷‬یورو‬ ‫‪۷۷۷‬همین بود‪ .‬چون یک هفته بیشتر از روی خط آهن پیاده سفر کرده بودیم‪ .‬بالخره جاییکه باید می بودیم رسیدیم‪ .‬و فقط‬ ‫برایشان دادیم‪.‬بعد از یک شب استراحت دوباره به راه مان ادامه دادیم‪ .‬راه درازی بود و ما خسته شده بویم‪ .‬أنها میگفتد ما باید تا‬ ‫جایی ادامه دهیم تا به موتری دسترستی بیابیم‪ .‬اما هیچ موتری أنجا ندیدیم‪ .‬آنها چند ساعتی با ما سفر کردند بعد گفتند ما همانگونه‬ ‫مستقیم به پیش سفرمان را دامه دهیم ما تا جایی پیش رفتم که پولیس صربیا ما را دید‪ .‬وقتی پولیس متوجه حاملگی من شد گفت‬ ‫‪.‬اگر من اینجا بمانم پس طفلم آنجا به دنیا خواهد امد او اطفال با والدین شان را با خود برد و و مرا دوباره به آلبانیا فرستاد‬ ‫من بار دیگر به سوی مرز صربیا حرکت کردم و اینبار موفق شدم از مرز بگذرم‪.‬بد ترین خاطره این سفر اما این است که تمام‬ ‫مسیر آلبانیا را باید پیاده می پیمودیم‪ .‬از آب دریا می نوشیدیم و جز چند بسته مسکه و چند نان چیز دیگری برای خوردن یورو‬ ‫می خریدیم‪ .‬آنها گران می فروختند چون می دانستند ما ‪۱۷۷‬نداشتیم‪ .‬ما بسته های کوچک مسکه و چند عدد نان را مهاجرن غیر‬ ‫قانونی هستیم‪ .‬اما بعضی دهقان های هم بودند که برخورد خوبی داشتند‪ .‬آنها به ما غذا دادند وقتی ما پولی برای یورو غذا‬ ‫بخریم‪ .‬چیزی از مردن ما نمانده بود‪ .‬این بد ‪۱۷۷‬تهیه غذا نداشتیم‪ .‬پول ما تمام شده بود و ما نمی توانیستیم هر روزه ترین خاطره‬ ‫سفر ما بود وقتی به صربیا رسیدیم خیلی خوشحال بودیم که میتوانستیم چیزی برای خوردن بیابیم‪ .‬از صربیا میخواستیم به هنگری‬ ‫برویم اما ان روز باران می بارید پس تصمیم گرفتیم با قطار سفر کنیم‪ .‬یک تعداد همراهان ما با اطفال توانستند داخل قطار شوند‬ ‫اما چهار تن دیگر موفق نشدیم چون برای خرید تکت از ما سند خواستند که ما نداشتیم‪.‬به هر حال چهار تن ما در هنگری ماندیم‬ ‫و بار دیگر تالش کردم اما اینبار پولی برای خرید تکت نداشتیم‪ .‬مردمانی ار سوریه آنجا بودند و از من تاریخ والدتم را پرسیدند‪.‬‬ ‫من برایشان گفتم که این ماه نهم من است و هر لحظه امکان وضع حمل وجود دارد اما من با کاکای شوهرم یکجا بودم اصال او‬ ‫کاکای پدر شوهرم است اما شوهرام برایش کاکا میگفت‪ .‬وقتی آنها خواستند مرا توسط موتر به مقصد برسانند همراهانم قبول‬ ‫نکردند‪ .‬چرا که ما با هم آمده بودیم و با هم یکجا باید به مقصد میرسیدیم‪ .‬با آنکه ما آنها را نمی شناختیم برای ما غذا خریدند و‬ ‫مرا با یک تن دیگر با موتر به مونشن رسانیدند‪ .‬آنها قاچاقبر بودند اما از من و شخص دیگری که با من بود پول نگرفتند‪ .‬آنها‬ ‫سال ها میشد آنجا زندگی میکردند و همه شرایط را می دانستند‪ .‬به من گفتند اگر طفل من آنجا به دنیا بیاید برای من خوب نخواهد‬ ‫بود‪.‬چرا که هیچ کسی نبود تا در زمان وضع حمل از من مراقبت کند‪.‬و به خاطر نژاد یورو دادند و مرا با همراهم بعد از هشت‬ ‫ساعت به ‪۲۷‬پرستی در هشر های اطراف طفل کمکی دریافت نمیکردم‪ .‬آنها برایم مونشن سانیدند‪ .‬همراهانم مونشن ماندند اما من‬ ‫یک روز بعد به برلین آمدم‬


‫مارچ والدت میکردم‪ .‬که در جریان سسفر من ‪ ۱۲‬اپریل به دنیا آمد‪ .‬من اما باید ‪ ۲‬ماچ برلین رسیدم و آدم)پسرم) ‪۱۳‬من تاریخ‬ ‫این را آرزو نداشتم طفلم به زودی بدنیا بیاید‪ .‬وقتی برلین رسیدم هر لحظه منتظر تولد اش بودم اما او نمی آمد‪ .‬مردم می گفتند‬ ‫شاید به خاطر سفر که آماده نبودم بدنم او را محکم گرفته و از این حرف ها‪ .‬من اما می داسنتم اگر او در مسیر از هنگری تا‬ ‫درجه و خیلی سرد بود‪ .‬وضعیت خیلی بدی بود ‪ .‬من واقعا دعا میکردم که ‪۷‬صربستان به دنیا میامد حاال مرده بود‪ .‬هوا منفی او‬ ‫‪.‬تولد نشود‪ .‬اما وقتی رسیدیم من دیگر میخواستم به زودی به دنیا بیاید‪ .‬و او نمیخواست‪ .‬این خنده دار بود‬ ‫یکی از روز ها من و ر قرار بود به یکی از شفاخانه ها برای معاینه عادی برویم‪ .‬من آن جا قرار داشتم‪ .‬آنجا بود که پرده من‬ ‫ترقید اما آن جا داکتر نبود و من باید به شفاخانه دیگری می رفتم بعد آدم به دنیا آمد‪ .‬اینکه ر با من بود خیلی خوب بود و خوش‬ ‫‪.‬حال استم که پسرم در خانه بدنیا نیامد‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.