اخالق جهاد عبدی کالنتری
نقد خشونت دين ی
9
نوشتهی عبدی کالنتری
فصل اول
از کتاب نقد خشونت دينی
اخالق جهاد در رسانههای غرب بار ديگر صحبت از خشونت دينی است .در شهريور ماه ،۱۳۸۵رهبر يکی از اديان تکخدائی ،معتقدانِ يک دين تکخدائیِ ديگر را خطاب قرار داد تا نگاهی عقالنی و انتقادی به ريشههای بروز خشونت بيفکنند همچنانکه يهوديت و مسيحيت چنين کردهاند. اين بحثها از دو نظريهی متضاد دربارهی رابطهی خشونت و دين برمیخيزند .نظريهی اول برآن است که بروز خشونت از سوی بعضی از مسلمانان به طور اساسی ناشی از بیعدالتی در جهان و رابطهی نابرابر قدرت و ثروت ميان غربِ استعماری و جهان مستعمره يا اشغالشده است .نظريهی دوم برآن است که به شهادت تاريخ و تئولوژی ،خشونت، ذاتیِ آن اديان ابراهيمی است که هنوز در آنها رفورم صورت نگرفته است .آنها جهانگستر و قدرتمدارند تا زمانی که در آستانهی عصر جديد قرار گيرند .يهوديت و مسيحيت نيز برخوردار از اين خشونت بودهاند اما در قرنهای اخير به دنبال انکشاف مُدرنيّت و سکوالريسم در غرب ،از خشونتِ دينی فاصله گرفتهاند. ما در اينجا به نظريهی اول میپردازيم و در يکی از فصلهای آينده به نظريهی دوم يعنی تئولوژیِ سياسی اسالم. نقد خشونت دين ی
10
نوشتهی عبدی کالنتری
دفاع مقدس در شهريور ۱۳۸۵رئيس جمهور وقت ايران در شهر نيويورک در برابر پرسشی در خصوص خشونت قرار گرفت .پرسش خبرنگار برنامهی خبری تلويزيونی که دهها ميليون بيننده دارد اين بود« :به تازگی در کشور شما هزاران نفر در جوخههای خودکشی [استشهادی] ثبتنام کردهاند .احساس شما چه خواهد بود اگر فرزندان خود شما بخواهند به اين جبهه بپيوندند؟» اين بهترين فرصت برای رئيس دولت ايران بود تا به مردم دنيا توضيح دهد چرا او و طرفدارانش به عنوان مسلمانان راستين از عملياتِ انتحاری حمايت میکنند .پاسخ اين بود« :تصور کنيد آمريکا مورد حمله قرار گرفته باشد .شما دوست داريد فرزندتان چگونه عمل کند؟ بی شک دفاع از کشورش .هنگامیکه شما سالحی در اختيار نداريد، قدرتی نداريد ،چه کاری از عهدهتان برمیآيد؟ خودتان را فدا میکنيد. اين چيز بدی نيست .ما از جنگ بيزاريم اما جنگ را به خاورميانه تحميل کردهاند .چه کسی صدها هزار سرباز از فاصلهی دهها هزار کيلومتر به اين منطقه فرستاد؟» آنچه رئيس جمهور ايران برآن پافشرد ماهيت دفاعی جهاد در برابر متجاوز است .البته اين مقاومت میتواند تا خاک نيروی اشغالگر که همان «امپراتوری» باشد گسترش يابد ،چنانکه حملهی جهادی يازدهم سپتامبر نشان داد و منتقدان چپ آمريکائی آن را «بازتاب» (بلُو بَک) خواندند (چالمرز جانسن در کتابی با همين نام) .توجيه اخالقی چنين نقد خشونت دين ی
11
نوشتهی عبدی کالنتری
ضربهی مرگباری آن است که متجاوز ،بینهايت زورمندتر و مجهزتر از قربانی است و با نبرد متعارف نمیتوان او را عقب راند.
آينهی خشونت ژانپُل سارتر فيلسوفِ مارکسيست ـ اگزيستانسياليستِ فرانسوی در پيشگفتار پرآوازهاش بر کتاب «نفرين شدگان زمين» اثر فرانس فانون به توجيه همين نوع خشونت میپردازد؛ خشونتی که در اصل به هيچ وجه ماهيت دينی ندارد .بستر بحث او رابطهی دوسويهی سرور و بنده است .مرد اروپايی است که به دست خودش غريزهی کشتن را در ناخودآگاه بومیِ استثمارشده مینشاند .زخمیکه برتن سرور مینشيند خشونت خود اوست در آئينه .سارتر مینويسد« :در الجزاير و آنگوال، بوميان دست به کشتار اروپائيان زدهاند؛ اين لحظهی تاريخیِ بازگشتِ تيرِ رها شده است :مرحلهی سوم خشونت که ما را از هم میدرد بدون آنکه دريابيم اين خودِ ما بوديم که ابتدا تير را رها کرديم».
دستهای آلودهی همهی ما چه توجيهِ اخالقی برای قربانیکردن شهروندانِ غيرنظامی از سوی يک مبارزِ ضدِ استعماری يا يک مجاهد ارائه میشود؟ سارتر مینويسد: «وقتی برادر تو در سپاهی میرزمد که به نژادکشی پرداخته ،خود تو بیشُبهه در شمارِ جالدان قرارگرفتهای ».مايکل نيومن استاد فلسفهی دانشگاه «ترِنت» آنتاريو مینويسد« :فلسطينیها هرگز قادر نيستند با تاکتيکهای نظامیِ متعارف اسرائيل را شکست دهند .هر يهودی اسرائيلی ،از جمله تک تک کودکان آنها که روزی به ارتش خواهند پيوست ،ابزار خشونت عليه مردم فلسطيناند ...کسانی که ضعيف نقد خشونت دين ی
12
نوشتهی عبدی کالنتری
هستند حق دارند برای حفظ خود و قومشان حتا کودکان دشمن را به ۱ قتل برسانند».
ترور به مثابه ضرورت و تعهّد هربرت مارکوزه فيلسوف مارکسسيتِ مکتب فرانکفورت ،در ميانهی دهه شصت ميالدی نوشت « :به گمان من کسانی که بر آنها ستم روا شده و ق اقليتهای تحت سلطه براساس «قانون طبيعی» (نَچرال ال) ح ِ مقاومت دارند؛ حقی که به محض آنکه ابزار قانونی کارآيی اش را از دست دهد ،میتواند به شکل فراـ قانونی به اجرا گذاشته شود .قانون و نظم همواره و همه جا قانون و نظم کسانی است که سلسله مراتب موجود را حفاظت میکنند ...با استفاده از خشونت[ ،اقليتهای تحت ستم] دور تازهای از اعمال قهرآميز را آغاز نمیکنند بلکه زنجير خشونتِ موجود را میشکنند ».مارکوزه در جای ديگری مینويسد« :در مواقع تاريخیِ معين ،خشونت يا قهر عنصر الزم و اصلی پيشرفت (پروگرس) است ...اگر ترور به نفع کليت باشد و عليه منافع خاصِ استثماری ،اين ترور يک ضرورت و يک تعهد است».
عقل و خشونت درتاريخ از اصلِ قربانی کردن يک عزيز در مناسکی روحانی ،يا قربانی شدن اسحاق به دست حضرت ابراهيم تا فلسفهی تاريخ هگل ،امر منفی به مثابه سويهی تخريبگرِ تاريخ همواره در پشت هرپديدهی مثبت حضور دارد .دو فيلسوف فرانسوی و آلمانی که از آنها نقل کرديم هردو شاگردان فکریِ غول فلسفهی آلمان هگل هستند و همچون متفکران ۱
نشريه و سايت CounterPunchـ ۹آوريل ۲۰۰۲ نقد خشونت دين ی
13
نوشتهی عبدی کالنتری
ديگری که به خشونت در تاريخ انديشيدهاند ،نقطهی رجوعشان موضوع ديالکتيک سرور و بنده نزد هگل است. «موتور تاريخ برای هگل امر منفی (نگِاتيويتی) است و امر منفی در نهايت همان مرگ است( ».تری ايگلتون) اين پاسخ میتواند در مقابل پاپ بنديکت شانزدهم نهاده شود که انگشت اتهام را به سوی مسلمانان دراز کرد و از آنان خواست که به ندای صلحجوئیِ خرد يا عقل گوش فرادهند .پاسخ هگل ،مارکس ،نيچه ،فرويد و بسياری از متفکرانِ مُدرن اروپايی آن است که خود او بر روی آتش فشان خشونت مدرن ايستاده است .چه ما به پيروزیِ نهائیِ عقل در تاريخ اعتقاد داشته باشيم چه نداشته باشيم ،امرمنفی ،آنسوی سکهی عقل ،ضمانت میکند که مسير ما همواره از ميان مسلخ میگذرد .سارتر از اين هم فراتر میرود و مینويسد هنگامیکه فرانس فانون از «پايان اروپا» صحبت میکند (و ما امروز بايد بگوييم پايانِ آمريکا يا پايان «غرب») او فقط همچون يک پزشک «تشخيص بيماری» میدهد .بيمار درحال مرگ است و پزشک چندان عالقهای به نجاتِ او ندارد .او کارهای مهمترِ ديگری دارد! اروپا، آمريکا و غرب میميرند تا دنيای «بومی» شکوفايی آغاز کند .شايد اين بار زير پرچم اسالم (با همان شعار فانون «هجوم ما به پهنهی يونيورساليته») :وعده داده میشود که در غروبِ خونينِ عصر روشنگری، اين آفتاب طلوع میکند.
لحظهی معراج اما اگر لحظهی تاريخیِ طلوعِ «شرق» يا «اسالم» نيز گذشته باشد ،يا سرابی بيش نباشد ،آنگاه امرِ جهاد معطوف به پايان تاريخ خواهد شد. نقد خشونت دين ی
14
نوشتهی عبدی کالنتری
در اينجا اخالقِ فردی ترور ،لحظهی قدسیِ پيوستن به نور و عدالتِ آن جهانی را نويد میدهد .بايد از خود سوآل کنيم :آيا میتوانيم ميان «خشونت جهاد» و «خشونت ترور» تفاوت قائل شويم ،به همان نحو که ميان «ضرورت قهر انقالبی» و «پاتولوژیِ قهرِ آنارشيستی» تمايز قائل هستيم؟ به گمان ما نمیتوان ،و اين هردو در جان يکديگر سرشتهاند. ما را از هيچکدام گريزی نيست .در اولی عامل ضرورت و اجتناب ناپذيریِ تراژيکِ حرکت تاريخی نهفته؛ در دومی عاملِ ذهنيتِ منفصل و زخم خوردهی انسانِ «زير زمينی» ،انسانی که از اميد روی برتافته و به دو حرکت يا دو نياز میانديشد .دو حرکت و دو نيازِ بهنهايت انسانی :انتقام و عروج. ***
منزه طلبی و خشونت مجسم کنيد :يک مؤمن جوان که اکنون خود را «مطرودِ» همان دستگاهی میيابد که تاچندی پيش در رکاباش میجنگيد ،به نحوی قابل پيشبينی فهرستِ شکوائيههايی را میآورد که پيش از او سايرِ بريدگان از رژيمِ تقوا و فضيلت نيز آورده بودند :اينکه کارگزارانِ رژيم تن به مال و مقام دادهاند و ايثارگران يا اصولگرايانِ واقعیای همچون او را ديگر به بازی نمیگيرند .آنها از گوشه و کنارِ دستگاههای فرهنگیِ رژيم به بيرون پرتاب میشوند ،گاه حتا به خارج از کشورشان میروند و ديگر برنمیگردند تا از جُورِ زمانه و بیارزش شدنِ آرمانهای انقالب و رهبرش سفرهی دل بگشايند« .درد دين» را اين برادران دارند نه آنها که سوار بر اتوموبيلهای لوکسِ حکومتی دم از معنويت میزنند! نقد خشونت دين ی
15
نوشتهی عبدی کالنتری
فاشيستهای ايثارگر همواره در روابط مريد و مرادی گام میزنند و هريک درميان شهيدانِ زنده يا مرده برای خود قطبی دارد. آنها با اين لحن سخن میگويند« :زمانهی زشت رویِ ما همچنان در ورطهی ما و منی دست و پا میزند و از فرزانگان و کسانی که از خالف آمد عادت کام طلبيده و از زلف پريشان جهان کنونی کسب جمعيت کرده و سپس به وادی انس رفتهاند ،همچنان به بدی ياد میکند ۲».يا: «من دانشی را که نه در کتابها يافت میشود و نه در نزد مدعيان حکمت از آن بزرگمرد فرا گرفتم به قدر وسع خويش البته و از آنچه بودم فراتر رفتم و به ساحتی از آزادگی رسيدم که هر چند بنای نسبت مرا با هر آنچه دنيوی است ،فرو ريخت اما ربط و تعلق مرا به امور معنوی و اخروی صدچندان کرد و شُکرِ وی در اين مقال گفتنی نيست ۳ و هيچ شاگردی از عهدهی شُکرِ استاد خود برنمیآيد». مشکل اين منزهگرايانِ دينی تنها برخوردهای شخصيتی و رقابتهای گروهی و جاه طلبیهای حقير نيست .بعضی از آنها به واقع ايثارگر و «اصول گرا» هستند و از همين رو نيز به مراتب خطرناک تر .اين منزه طلبیِ دينی در امر سياست ،هرگز در نمیيابد که سياستِ مبتنی بر فضيلت هميشه موقتی و هميشه در شرايط بحرانی کارساز است و در شرايط عادی ،مقامپرستی ،منزلتيابی و امتيازاتِ مادی بخشی ذاتی از مکانيسمِ قدرت و منطقِ مادیِ اين قدرت در يک نظامِ غيرِدموکراتيک است. ۲ ۳
يوسف علی ميرشکاک ،در رثای احمد فرديد همان
نقد خشونت دين ی
16
نوشتهی عبدی کالنتری
چارهی «فساد قدرت» بیشک اصولگرايی و منزهطلبیِ بيشتر نيست بلکه تعبيهی قواعد و قوانينِ غيرِشخصی ،سکوالر و دموکراتيک در نهادهای سياسی و فرهنگی است به نحوی که «شخصيت» انسانها تابعِ کارکردِ عينیِ مقام دولتی باشد .خوب که بينديشيم خواهيم ديد که خطر «فساد قدرت» به مراتب کمتر از خطرِ فاشيسم اصولگرای اين ايثارگرانِ منزهطلب است .افرادی که به مادياتِ اين جهان بيشتر از «اصول» دل میبندند به همان نسبت کمتر برای پالودنِ جهان از فساد دست به خشونت خواهند زد! فاشيسمِ اصولگرای دينی را (که اسم ديگرش میتواند تروريست انتحاری باشد) چگونه میتوان باز شناخت؟ از اينکه نسبت به «فرعونيّتِ زمانه» دلچرکين است .از اينکه معتقد است مردم سودازدهی عالَمِ پندار شدهاند .مُهمات کالمیِ اين افسردهدالن را واژگانِ ادبياتِ عرفانیِ ما به وفور فراهم کرده .آنها از اينکه عدهای نامهای مقدس را ،نام پيامبر يا امامان را ،با شوخی و هجو میآاليند و از اينکه ارزشها نسبی شدهاند شاکیاند .اين برادران همه در انتظار نوعی «ظهور» هستند ،فرارسيدنِ ساحتی قدسی که وعدهاش از پيش دادهشده و اکنون میتوان توسطِ عمل انقالبی (يا انتحاری) فرارسيدناش را تسريع کرد .اين تنها راه برونرفت از ظلمت است ،ظلمتی که نامهای ديگرش تجدد، سکوالريسم ،تفکر بشر انگارانه و الحادی ،و «آمريکا» است. ***
نقد خشونت دين ی
17
نوشتهی عبدی کالنتری
يازدهم سپتامبر کشتار جمعیِ يازدهمِ سپتامبر در نيويورک ،رويدادی بود که فرهنگ سياسی اياالت متحده را متحول کرد و اذهان عمومیِ اين کشور را ،که پيش از آن کمتر سياسی و ايدئولوژيک و بيشتر معطوف به درون آمريکا بود ،به طور جدی تکان داد .طی اين شش سال دو واقعيت در افکار عمومیِ آمريکا وضوحِ بيشتری يافتهاست .اول اينکه نقشی که اياالت متحده در جهان بازی میکند میتواند واکنشی برانگيزد که آمريکاييان در خاک کشو ِر خودشان آنرا تجربه کنند .ديگر اينکه در آن سوی اقيانوسهايی که اطراف آمريکا را گرفته ،مردم و نظامهای اعتقادیای وجود دارند که موجوديت آمريکا و ارزشهای فرهنگی و تمدنی آن را به رسميت نمیشناسند و با آن سرِ جهاد دارند. اريکهابزبام تاريخنگار بزرگ بريتانيايی در کتاب زندگینامهی خود اظهار عقيده میکند که رويداد يازدهم سپتامبر «يک درنگ انکارناپذير و دراماتيک در تاريخ جهانی» بود .هابزبام مینويسد، «به احتمال زياد ،هيچ واقعهی غيرمترقبهی ديگری در تاريخ جهانی، شاهدان بيشتری نداشته که به طور مستقيم [زنده بر صفحهی ۴ تلويزيون] آن را ناظر بوده باشند». در حملهی تروريستی يازدهم سپتامبر ،۲۰۰۱در کمتر از دوساعت، ۲۷۴۹نفر به قتل رسيدند ،از جمله ۳۴۶مامور آتشنشانی و امدادِ شهر ت نيويورک .در اين رويداد ،مهمترين مرکز تجاری آمريکا همراه با محال ِ اطراف آن در قلب شهر نيويورک نابود شدند .عامالن يازدهم سپتامبر، ۴
نگاه کنيد به ص ۴۱۱از کتاب هابسباوم ،در اينجا: Eric Hobsbawm, Interesting Times: A Twentieth Century Life, 2002, The New Press paperback edition 2005, p.411.
نقد خشونت دين ی
18
نوشتهی عبدی کالنتری
۱۹مرد جوان مسلمان اهل خاورميانه و مصر بودند .اريکهابزبام مینويسد« ،من واقعهی يازدهم سپتامبر را به طور زنده برصفحهی تلويزيون ،هنگامیکه در يک بيمارستان در لندن بستری بودم ،نظاره کردم .برای يک تاريخنگار سالخورده و شکاک که در سال انقالب اکتبر روسيه متولد شده ،يازدهم سپتامبر همهی خصوصيات بدی را که معرف قرن بيستم بود با خود داشت :کشتار جمعی ،تکنولوژیِ پيشرفته اما نامطمئن ،و اعالم اين خبر که نبردی در مقياس جهانی و تا پای مرگ ميان قوای پرودگار و شيطان بار ديگر درحال وقوع است ،آنهم در حالی که زندگیِ واقعی شبيه صحنههای فيلمهای خيره کنندهیهاليوودی ۵ شده بود». در فرهنگِ سياسیِ آمريکا به جای واژگانی چون «تهديد سرخ» و «امپراتوری شرّ» که در دوران جنگ سرد با کمونيسم مرسوم بود، کارزار تبليغاتی با عبارات «تروريسم جهادی»« ،محور شرارت» و «رژيمهای شرور» جلو میرود .منظور از رژيمهای شرور به طور عمده رژيمهای اسالمیِ ضدآمريکايی است که از سازمانها و جنبشهای اسالمِ سياسی در دنيا حمايتِ مادی يا معنوی به عمل میآورند و آنها را عليه منافع آمريکا و اسرائيل تجهيز میکنند .همچنين برای نخستين بار دولت آمريکا يکی از هدفهای خود را استقرار دموکراسی در خاورميانه يا «تحول دموکراتيک» در آن منطقه اعالم کرد. به عقيدهی اريکهابزبام ،در حاليکه خارج از مرزهای اياالت متحده، جهان تنها يک حملهی تروريستی ديگر را ــ به همراه تحقير آمريکا در ۵
هابزبام ،همانجا
نقد خشونت دين ی
19
نوشتهی عبدی کالنتری
برابر چشمان عموم ــ نظاره میکرد ،واشنگتن به طرز اغراق شدهای بانگ برآورد که از اين پس همه چيز دگرگون شده و به دنبال اين گفته ،خود قصد کرد که همه چيز را دگرگون کند .آمريکا يک تنه خود را محافظ و پليس نظم جهانی اعالم کرد و هرآنکس را که در اين گفته ترديد روا میداشت «دشمن» خواند. رويداد يازدهم سپتامبر مثل يک بازی دامينو ،که حرکت مهرهی اول، تکانی به مهرهی دوم میدهد و مهرهی دوم حرکتهای نوبتیِ مهرههای بعدی را يک به يک سبب میشود ،رشتهای از وقايع دورانساز را به دنبال داشت .سرنگونیِ حکومت اسالمیِ طالبان در افغانستان ،بیثباتی و زمينلرزهی سياسی در جمهوری اسالمی پاکستان ،سرنگونیِ رژيمِ بعثی در عراق و اشغال نظامیِ اين کشور ،و سرعتگرفتنِ روند اتمیشدن جمهوری اسالمیايران ،از مهمترين اين وقايع بودند. مفاهيمیکه فقط در محافلِ دانشگاهی و در رشتههای علوم سياسی و شرق شناسی به گوش میرسيد ،مانند «برخورد تمدنها» و «اسالم در برابر غرب» ،به ناگهان از طريق رسانهها وارد تخيل سياسی مردم کوچه و بازار شد .امروزه هرآمريکايی ،حتا در دورافتادهترين نقاط اين کشور ،با ی واژههايی نظير جهاد ،حزباهلل ،ترورِ انتحاری ،القاعده ،و بمب هستها ِ «اسالمی» آشنا است که به طرز مبهمی با تصاويرِ مردان خشمگينِ ريشو و قرآن بهدست ،ساختمانهای منهدمشده و زنان پوشيده در حجاب ،آميخته شدهاند.
نقد خشونت دين ی
20
نوشتهی عبدی کالنتری
نظير اين هيجانزدگی رسانهای ،يک بار پيش از آن به هنگام وقوع انقالب ايران و سرنگونی ديکتاتورِ مورد اعتماد واشنگتن ،و نيز طی ۴۴۴ روز گروگانگيریِ کارکنان سفارت آمريکا در ايران ،اتفاق افتاده بود .اما دور بودن جغرافيايی آن رويدادها و امنيت کاذبی که شهروندان آمريکايی همواره تا پيش از يازدهم سپتامبر احساس میکردند ،آن وقايع را به دست فراموشی سپرده بود .يازدهم سپتامبر ،هراس را به خاک خود آمريکا وارد کرد. مردم آمريکا که به طور سُنتی نسبت به اوضاع سياسی يا فرهنگیِ جهانِ خارج از مرزهای خود بی توجه بودند ،از آن تاريخ تاکنون به طرز بیسابقه ای نسبت به آنچه در خاورميانه میگذرد حساس شدهاند. رسانههای جمعی و کتابهای پرفروشِ عوام پسند در مورد موضوعهايی چون اسالم ،تاريخ اعراب ،مسألهی فلسطين ،حکومت دينی در ايران و موضوع تروريسم بسيار نوشتهاند و در نتيجه فرهنگ سياسیِ مردم عادیِ آمريکايی را متحول کردهاند .پس از اينکه ارتش آمريکا درگير دو جنگ سراسری در خاورميانه شد ،وقايع اين منطقه و جنبشهای اسالمی ،به عنوان مهمترين خطر برای آمريکا و محور سياست خارجی دولت جورج بوش ،توجه بيشتری را به خود جلب میکند .در خود آمريکا اکنون مردم با کنجکاوی و پرسش بيشتری به اقليتهای دينی نگاه میکنند. از عواقب مهم واقعهی يازدهم سپتامبر در آمريکا ،از ميان رفتن آرامش زندگی مسلمانان آمريکايی است ،به ويژه کسانی که اصليتِ عربی يا پاکستانی دارند .زندگیِ آنها به يکباره زير ذره بينِ پليس فدرال (اف بی نقد خشونت دين ی
21
نوشتهی عبدی کالنتری
آی) قرار گرفت و مراسم مذهبی و رفتار فرهنگی آنها ،رفت و آمد و مسافرتهای آنها ،امور شغلی و کسبوکارشان ،همه موضوع بررسیهای پليسی و امنيتی شد .مهاجرانِ خاورميانهای که هنوز شهروند نشدهاند ش بيش از همه دستخوشِ هراس از پيگردِ دولتی قرار گرفتند .پذير ِ دانشجويان خارجی کمتر شد ،استادانِ خارجی کمتری اجازهی ورود به آمريکا را پيدا کردند ،و هنرمندان و نويسندگانی که به جشنوارههای فرهنگی دعوت میشدند ،با مأموران ادارهی مهاجرت مشکالت بسيار پيدا میکردند و در مواردی حتا از ورود به آمريکا چشم پوشيدند. گزارش رسمیای که هيأت ويژهی بررسی عللِ حملهی يازهم سپتامبر، در سال ۲۰۰۴منتشر کرد و ماهها در صدر ليست پرفروش ترين کتابهای آمريکا قرار داشت ،به آمريکاييان هشدار میداد که سازمانهای امنيتی و اطالعاتی آنها مسؤالنه عمل نکردهاند و بوروکراسیِ اين تشکيالت و عدم مرکزيت آنها ضعف بزرگی برای امنيت ملی است .طبق همه پرسیهای متعدد ،بيشتر مردم آمريکا ديگر آن احساس امنيتی را که هميشه در خاک کشور خودشان داشتند از دست دادهاند .در اين همه پرسیها ،بسياری از مردم ،از احتمالِ تکرار فاجعهی يازدهم سپتامبر در ابعادی وسيع تر ،به عنوان يک احتمال واقعی نام میبرند. «امنيت ملی» يا امنيت شهروندان در برابر تروريسم موضوع مهمیدر تبليغات سياسی شده است .دکترين جورج بوش در سياست خارجی، داير بر جنگهای «پيشگيرانه» ،يا مداخلهی نظامیپيشاپيشِ ارتش آمريکا در کشورهايی که به تخمين دولت ،تهديدی جدی به شمار میروند ،در انتخابات رياست جمهوری سال ۲۰۰۴مشروعيت بيشتری پيدا کرد .آسِ برندهی جورج بوش در آن انتخابات و پيام او در سالگرد نقد خشونت دين ی
22
نوشتهی عبدی کالنتری
يازدهم سپتامبر همين بود :اگر آمريکايیها میخواهند در خانه شان خواب راحت داشته باشند و هرصبح بی دغدغه راهی کارشان شوند، رهبرِ آنها بايد بدون ذره ای ترحم دشمن را پيش از آنکه نيرو بگيرد ،در آنسوی مرزها و در النهی خودش ،تار و مار کند. دوسال پيش در سالگرد يازدهم سپتامبر ،در خبری مرتبط با امنيتِ داخلی آمريکا« ،واشنگتن پُست» در صفحهی اول خود اعالم کرد که رهبری مشترکِ سه نيروی نظامیدر پنتاگون ،دستورالعملی را تدوين کردهاند که طبق آن ،برای پيشگيری از يک حملهی تروريستی، فرماندهانِ نظامیاجازهی استفاده از بمبِ هستهای را خواهند داشت .در اين سند آمده که چنانچه دشمنی شناخته شده ،دارای سالحهای هستهای ،شيميايی و بيولوژيک باشد ،رهبران سه نيروی نظامی حق دارند با تصويب رييس جمهور ،برای نابودیِ سالحهای دشمن از بمب اتمی استفاده کنند .متن اين سند با عنوان «دکترينِ عملياتِ مشترکِ هستهای» بر روی سايت اينترنتی پنتاگون در دسترس همگان قرار گرفت. يازدهم سپتامبر يک چهرهی محبوب القلوب و کاريزماتيک ديگر را به فهرست رهبران جنبشهای اسالمی اضافه کرد :اسامه بن الدن .گفته میشود پرفروش ترين و محبوبترين پوسترها و تیشرتها در ميان جوانانِ عرب ،تصاوير رهبران انقالب ايران ،رهبران حزب اهلل لبنان ،و اکنون رهبر شبکهی القاعده را برخود دارند.
نقد خشونت دين ی
23
نوشتهی عبدی کالنتری
در بيانيهی ۱۹۹۸جنبشِ القاعده ،بيانيهای که تأسيس اين شبکهی مقاومت اسالمی را به جهان اعالم میکند ،بر سه واقعيت تأکيد شده است .يک) اياالت متحده و دست نشاندگاناش ،شبهجزيرهی عربستان ــ يا به تعبير القاعده «سرزمين مقدس مسلمانان» ــ را زير کنترل خود دارند و از منابع آن برای اقتصاد خود بهره میگيرند؛ دو) اياالت متحده تا اين تاريخ ( )۱۹۹۸صدمات و خسارات جبران ناپذيری به سرزمين و مردم عراق وارد کرده [جنگ اول خليج و تحريم اقتصادی متعاقب آن] و طی ساليان اين سياست را تشديد کرده است؛ سه) هدف اياالت متحده نه تنها بهرهکشیِ اقتصادی به نفع خود بلکه خدمت به ۶ منافع اسراييل و ابقای رژيم اشغالگر صهيونيستی است. القاعده در بيانيهی تأسيسیِ خود اين سه واقعيت را نشانهی اعالم جنگ کامل «صليبيون» عليه «مردم مسلمان» میداند و هدف استراتژيک شبکهی القاعده را بيرون راندن کامل ابرقدرت صليبی از سرزمينهای مسلمانان مقرر میکند. ساموئلهانتينگتون در کتاب معروف و پرفروش خود «برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی» مینويسد« ،درحاليکه آسيايیها به طرز روزافزونی ،خود را به يُمنِ توسعهی اقتصادی در جهان مطرح کردهاند، همزمان مسلمانان به طرز گستردهای به [احيای] اسالمی روی آوردهاند که برای آنها سرچشمهی هويت ،معنای زندگی ،ثبات ،مشروعيت، ۷ توسعه [ی اقتصادی] ،قدرت ،و اميد باشد». ۶
نگاه کنيد به ص ۲۱۷از کتاب هاليدی ،در اينجا: Fred Halliday, Two Hours that Shook the World, Saqi Books, 2002.
۷نگاه کنيد به صفحه ۱۰۹از کتاب ساموئل هانتينتگتون ،در اينجا: Samuel P. Huntington, The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order, 1996, Simon & Schuster paperback edition, 2003. p.109
نقد خشونت دين ی
24
نوشتهی عبدی کالنتری
هانتينگتون ،اين جنبش عظيمِ «اميد ،هويت ،معنا ،و قدرت» را «خيزش نوين اسالمی» ( )The Islamic Resurgenceنام میگذارد .به عقيدهی هانتينگتون« ،خيزش نوين اسالمی» يک جنبش بزرگ فکری ،فرهنگی ،اجتماعی و سياسی است که مُدرنيتهی تکنيکی را میپذيرد اما فرهنگ غربی را طرد میکند« .خيزش نوين اسالمی» جنبشی تندرو و افراطی نيست ،بلکه بدنهی اصلی آن را انبوه مسلمانانی شکل میدهند که با ترکيب جمعيتیِ جوان خود به دنبال امکانات شغلی و رفاه و زندگی شرافتمندانهای هستند که از آنها دريغ شده است« .بنيادگرايی» تنها يکی از شاخههای اين جنبشِ وسيع تمدنی است .شاخص اين جنبش ،حضور بيشتر اسالم در حوزههای اجتماعی و گفتارهای فرهنگی ـ سياسی است .رشد اين جنبش از پايين و در ميان مردم عادی طی ربع قرن اخير چنان بوده که اکنون رهبران و دولتهای بيشتری در کشورهای اسالمی ،مشروعيت خود را در حمايت دينی ـ سياسیِ تودهی مسلمان میبينند و از سمبوليسم و زبان دينی در گفتارهای سياسیِ خود بهره میگيرند .در کشورهای اسالمیگرايش به سمت نهادهای آموزشی ،حقوقی ،و خدمات اجتماعی با تمرکز بر ارزشهای اسالمیبه مرور زمان بيشتر شده است. در يک سرِ طيف «خيزش نوين اسالمی» ،جنبشهای اصالح طلبا ِ ن ميانه رو ،و در سر ديگر آن سازمانهای رزمندهی مقاومتِ مسلحانه و دولتهای حامیآنها قرار دارند .به عقيدهی ساموئلهانتيگتون« ،خيزش نوين اسالمی» ،که شروع آن به سالهای ۱۹۷۰ميالدی باز میگردد، جنبشی بين المللی ،فرامرزی و فرامليتی است .اين جنبش نخست در نقد خشونت دين ی
25
نوشتهی عبدی کالنتری
حيطههای فرهنگی ريشه میدواند و سپس به پهنههای اجتماعی ۸ (اسالمیکردنِ جامعهی مدنی) و سياسی میگسترد. دو تن از کسانی که گزارش رسمیکميسيون تحقيق از رويداد يازدهم سپتامبر را فراهم کردند در روزنامهی «نيويورک تايمز» (دهم سپتامبر )۲۰۰۶نوشتند« :مسألهی دراز مدت در برابر آمريکا آن است که جلوِ راديکاليزه شدن جوانان مسلمان ـ از جاکارتا گرفته تا لندن ـ را بگيرد و اين کار را با فراهم کردن امکانات انجام دهد نه آنکه يأس و سرخوردگی را باعث شود .جوانهای مسلمانِ بیشماری در دنيا هستند که نه شغلی میتوانند پيدا کنند و نه اميدی برایشان باقی مانده؛ آنها نسبت به حکومتهای خود ،يا نسبت به اوضاع عراق و سياست خارجی آمريکا لبريز از خشم اند». آگاهی از شرايطِ قربانيانِ سياستهای آمريکا در ساير نقاط جهان و همدردی با آنها هنوز نقش مهمیدر آگاهیِ اجتماعیِ شهروندانِ آمريکايی بازی نمیکند .البته ،هماکنون از هر ده آمريکايی شش نفر مخالف جنگ عراق و عملکرد بوش در اين کشور است .مخالفت قانونی با کابينهی بوش که میخواهد زير عنوان امنيت ملی و پيشگيری از تروريسم ،آزادیهای مدنی را محدود کند نيز به قوت خود باقی است. اما اين مخالفتهای داخلی تنها از زاويهی منافع خود مردم آمريکا و امنيت و آزادی آنان صورت میگيرد. شبکهی غيرمتمرکز القاعده ،به عنوان يکی از جريانهای نظامیِ درون ن اسالمیعليه تفوق غرب ،ايدهها و جنبش وسيعتر خيزشِ نوي ِ ۸هانتيتگتون ،همانجا ص ۱۱۱
نقد خشونت دين ی
26
نوشتهی عبدی کالنتری
تحليلهای سياسیاش را از ايدئولوژیهای همان جنبش بزرگ میگيرد. القاعده ،با آنکه فرقهای سُنی است ،چنانکه از بيانيههای متعدد آن برمیآيد ،از لحاظ گرايش سياسی و ايدئولوژيک ،وجوه مشترک بسيار با جنبشهای حزب اللهی و دولتهای تئوکراتيک دارد. در بيانيهای که يک ماه پس از رويداد يازهم سپتامبر در جهان منتشر شد ،رهبر القاعده اعالم کرد« ،من با مردم آمريکا اين چند کلمه را در ميان میگذارم :قسم به خدای بزرگ که آمريکا هرگز در صلح نخواهد زيست مگر آنکه نخست صلح به مردم فلسطين بازگردانده ،و ارتش کفار ۹ از سرزمين محمد خارج شده باشند». *
۹
هاليدی ،همانجا ،ص ۲۳۴
نقد خشونت دين ی
27
نوشتهی عبدی کالنتری
نقد خشونت دينی چاپ دوم ۱۳۸۸
پيشگفتار فصل اول ـ اخالق جهاد
۷
فصل دوم ـ هراس اروپا از اسالم و صعود شيعيان ۲۱ فصل سوم ـ حسين ،يزيد ،و خيالوارهی مظلوميت ۳۳ فصل چهارم ـ ترور مقدس :دکتر عباسی و مريم جميله ۴۰ فصل پنجم ـ چرا غرب از «بمب اسالمی» میترسد؟ ۵۳ فصل ششم ـ جهادیهای لندن و دکترهای استشهادی ۶۱ فصل هفتم ـ کارکرد سنگسار در جامعهی دينی ۷۲ فصل هشتم ـ نقد عرفان اجتماعی ۸۰ فصل نهم ـ سکوالريسم و اسالم ۹۲ فصل دهم ـ جهانی شدن ارزشها و پايان نوستالژی ۹۷ فصل يازدهم ـ جايگاه دين در جامعهی مُدرن ۱۰۶ فصل دوازدهم ـ اسالم و تجدد پس از آتاتورک ۱۱۱ فصل سيزدهم ـ مسلمان «سکوالر» چه کسی است؟ ۱۱۶ فصل چهاردهم ـ روشنفکران دينی و تبعيض ۱۲۷ فصل پانزدهم ـ به اسم دموکراسی :اعترافات تلويزيونی ۱۴۷ فصل شانزدهم ـ روشنفکران در تبعيد ۱۵۶ فصل هفدهم ـ از اصالحات تا انقالب ۱۶۹ فصل هجدهم ـ گوريلها و ليبرالها ۱۷۸ فصل نوزدهم ـ جنبشی برای تأسيس جمهوری؟ ۱۸۷ فصل بيستم ـ پيشگفتار رسالهی االهی ـ سياسی (اسپينوزا) ۱۹۴
نقد خشونت دين ی
28
نوشتهی عبدی کالنتری