مجاهدین ایرانی ایرواند آبراهامیان ۲ و۱ ترجمه فصول Abrahamian, Ervand. The Iranian Mojahedin. Yale University Press, 1992.
متنی که پیش رو دارید ترجمه فصل اول کتاب »مجاهدین ایرانی« به قلم ایرواند آبراهامیان است .آبراهامیان در فصول ۱و ۲این کتاب مروری جامع و مبتنی بر شواهد بر سلسله حوادث منجر به پیروزی انقلب اسلمی )فصل اول( و زایش و استقرار جمهوری اسلمی تا دهه ۷۰شمسی )فصل دوم( انجام داده و خاستگاههای اجتماعی و اقتصادی جریانها و رخدادهای سیاسی را به خوبی شکافته است. این ترجمه محصول کار گروهی جمعی از علقهمندان به پیشرفت و تعالی ایران است .ما بر این باوریم که نسل حاضر ایران به طرز شگفت آوری با تاریخ معاصر کشور خود بیگانه است .آ گاهی از تجربیات تاریخی تلخ و شیرین که ما را به جایی که هماکنون در آن ایستادهایم رسانده قدم اول در پیشگیری از تکرار خطاها وباز آزمودن تجربیات آزموده است .عجیب تر آنکه در این میان ،مطالعات جامع و بیطرفانه در زمینه چرایی سقوط حکومت پهلوی و استقرار و فراز و فرودهای جمهوری اسلمی بسیار کمیاب است .هرچند قضاوت کارشناسانه در مورد صحت منابع و مطالب و روایی تحلیل های ارائه شده در کتاب را فرای بضاعت و دانش خود میدانیم ،با این وجود ،مطالعه دو فصل اول کتاب را به عنوان منبعی جامع و تحلیلی و البته روان و شیوا توصیه کرده ،و قضاوت نهایی را به خوانندگان وامیگذاریم. پیش از ترجمه مطالب با آقای آبراهامیان تماس گرفته و رضایت ایشان را جهت ترجمه و انتشار رایگان دو فصل کتاب اخذ نمودهایم.
فصل اول-سلطنت پهلوی
» سلطنت معنای بخصوصی برای خانواده های ایرانی دارد .این روش زندگی ما بوده و بخشی جدایی ناپذیراز تاریخ ۲۵۰۰ساله ما «.شهبانو فرح -کیهان بین الملل ۵/مارس ۱۹۷۷
»سلطنت باید برود.شاه فاسد است و دستانش به خون آلوده .او گماشته خارجی هاست و یزید زمان ما «.آیت ا... خمینی /پیام مجاهد )-۴۶فوریه-مارس (۱۹۷۷
نظریه های حکومت ماهیت واقعی حکومت از قرن ۱۹موضوع مباحث بسیار داغی بوده است.در ابتدا بحث بیشتر بین فلسفه سیاسی مدافع یا مخالف حکومت در برابر جامعه بوده است .برخی از فلسفه، بهویژه هگل ،حکومت را منفصل از جامعه مدنی به حساب می آورند ،که دست یابی به »واقعیت قابل
لمس« و »میانجیگری مطلق« بین طبقات ذاتاٌ پر هرج و مرج اجتماعی را بر عهده داشت .لیکن دیگران ،و بالخص پرودهان ) (Proudhonبه آن به عنوان موجودیتی ذاتاً »سرکوبگر«،و حریص برای بلعیدن »آزادی های فردی« و در نتیجه دلیل اصلی انحطاط عموم و فساد جامعه مینگریستند. این مجادله اما ،با مارکس وارد مرحله جدیدی شد .برای مارکس حکومت ذاتاٌ نه پرهیزکار بود و نه گناهکار بلکه عنصری بود برگرفته از جامعه خود.مارکس هنگام بحث راجع به بوروکراسی ،قانون، ارتش ،ایدئولوژی و سایر جوانب حکومت )خصوصاٌ در کتابهای »انتقاد از فلسفه راست هگل«، »مبارزات طبقاتی در فرانسه« و »برومر هجدهم لوئی بناپارت«( تلویحاٌ سعی می کند به دو هدف مجزا برسد.در ابتدا سعی می کند حکومت را از آن هاله هگلی آن خارج کند ،سپس سعی می کند نشان بدهد که حکومت و جامعه به طرز بغرنجی در هم پیچیدهاند ،و اینکه گروههای سازمان یافته در عرصه سیاست به شدت به نیروهای موجود در عرصه گسترده جامعه مدنی ارتباط دارند. اگرچه مارکس هر دو استدلل را بکار می برد ولی گهگاه تاکید خود را تغییر می دهد .گاهی حکومت را تنها »کمیته اجرائی« طبقه غالب تعریف میکند .در حالیکه در جائی دیگر و بخصوص در مبحث پروس بیسمارکی و فرانسه بناپارتی وی استدلل میکند که حکومت میتواند از طریق به تعادل رساندن طبقات مختلف بر ضد یکدیگر و با ساختن »ارگانهای پارازیتی« میزانی از خودمختاری سازمانی برای خود به دست آورد .البته ،در این خط استدلل به طور تلویحی فرض مقدم آن است که
حکومت هرگز به آن میزان از خودمختاری نخواهد رسیدکه بتواند در واقع عوامل غالب تولید و روابط اجتماعی را تهدید کند .در نتیجه خط استدلل مارکس به صورت یک طیف به هم پیوسته است :از یک طرف ،حکومت تنها ابزار طبقه حاکم است و از طرف دیگر از مقداری خود مختاری برخوردار است).(۱ این مسائل قدیمی در سالهای اخیر دوباره خود را نشان داده اند ،با این تفاوت عمده که این مباحث دیگر بین فلسفه مطرح نبوده ،و از یک طرف میان دانشمندان سیاسی طرفدار مکتب مدرنیزاسیون و مارکسیستها ،و از سوی دیگر میان مارکسیستهایی که به حکومت تنها به عنوان »ابزار طبقه حاکم« مینگرند و دیگرانی که به موضوع »خودمختاری نسبی« حکومت معتقدند دیده میشود .چهرههای برجسته مکتب مدرنیزاسیون،به خصوص ،دیوید آپتر ) ،(David Apteلئونارد بیندر) ( Leonard Binderو ساموئل هانتینگتن ) ( Samuel Huntingtonدر بسیاری از جوانب به نظر هگل وفادار میمانند) .(۲د ر آثار این پژوهشگران همواره حکومت به نظامی سیاسی اشاره دارد که به صورت یک »کنترل کننده بلمنازع« مافوق جامعه میایستد و عملکرد اصلی آن عبارت است از: مشروعیت بخشیدن به قدرت ،تخصیص منابع ،جهت دهی ورودیها و خروجیها به رشتههای عصبی دولت و در جوامع در حال توسعه مدرنیزاسیون سیستم ذاتاً سنتی و از هم گسیخته اجتماعی.هر چه
حکومت خودمختارتر باشد بیشتر زنده میماند و هر چه بیشتر زنده بماند بیشتر قادر به مدرنسازی خواهد بود .به طور خلصه حکومت به یک قهرمان مستقل و نو آور تبدیل میشود که نه تنها نهادهای جدیدی چون ارتش ،بروکراسی ،و امکانات آموزشی را ایجاد میکند بلکه بر موانعی که سنت در برابر پیشرفت و ترقی اجتماعی ایجاد می کند فائق می آید. مارکسیستهای معاصر ،در این میان ،دوگانگی تاکید شده در نظریه مارکس را عمیقتر میکنند و آن را به دو چهارچوب فکری متضاد بدل مینمایند) . (۳چهارچوب اول ،که عمدتاً توسط رالف میلیبند ) ( Ralph Milibandایجاد شده ،حکومت را نگهبان طبقه حاکم به تصویر میکشد و قدرت حکومت را مشابه با قدرت طبقه حاکم میداند) . (۴میلیبند با این حال تصدیق میکند که از زمانی به زمان دیگر ممکن است جناحی از طبقه حکم کنترل حکومت را به دست گرفته و از قدرت آن بر علیه جناح دیگر طبقه حاکم استفاده نماید .چهارچوب دوم ،که عمدتاً توسط نیکوس پولنزاس )Nicos ( Poulantzasتدوین شده ،استدلل میکند که حکومت میتواند از »خودمختاری نسبی« برخوردار باشد تنها به شرطی که درگیریهای طبقاتی را تعدیل کند و حکومت به صورت یک »کلیت متشکل از چندین دستگاه« عمل نماید )که در این میان ،دستگاههایی چون پلیس و دستگاه قضایی نقش سرکوبگر و باقی به خصوص رسانهها و امکانات آموزشی نقش ایجاد »سلطه ایدئولوژیک« غیر اجباری
را به عهد داشته باشند() . (۵این روند استدلل توسط تدا اسکوکپول ) (Theda Skocpolو الن تریمبرگر ) ( Ellen Trimbergerاینگونه ادامه یافت که حکومتهای دیوانسالر )بوروکراتیک( خصوصا در جهان سوم میتوانند چنان قدرتمند و خود مختار شوند که »منطق« و »علئق« مخصوص به خود را تولید کنند ،که با منطق و علیق کسانی که ابزار تولید را در دست دارند متفاوت است ). (۶ بنابر این آنها با مکتب مدرنیزاسیون همعقیدهاند که حکومتهایی که در جامعه خود از خودمختاری بیشتری برخوردار باشند از حکومتهایی که به طبقات خاصی از جامعه وابسته هستند قوی ترند .از دیدگاه هر دو مکتب ،خودمختاری به معنی قدرت بیشتر بوده تداوم و بقای آن حکومت را به دنبال دارد حال آنکه نداشتن استقلل از جامعه دلیل بر ضعف و آسیب پذیری آن نسبت به انقلب است. با این حال تجربه ایران به نظر میرسد که خلف این را ثابت میکند .تحت سلطنت پهلوی،خودمختاری و استقلل حکومت از جامعه باعث قدرت نهادی در آن نشد بلکه با خود انزوای اجتماعی را در پی داشت ،و انزوای اجتماعی ضعف و آسیب پذیری نسبت به انقلب را به همراه داشت .در حالی که ،در جمهوری اسلمی وابستگی حکومت به طبقات مخصوصی از اجتماع توانست زیربنای اجتماعی برای رژیم ایجاد کند.و این زیربناها به نوبه خود باعث استحکام و دوام آن شده اند. به زبان دیگر ،حکومت پهلوی دقیقا به خاطر خودمختاری از اجتماع ضعیف بود.در مقابل جمهوری
اسلمی حداقل تا اواخر ۱۹۸۰مستحکم و با دوام بوده چرا که شدیدا با طبقات اجتماعی خاص متحد شده و در نتیجه از پایگاه اجتماعی برخوردار است.
حکومت پهلوی در ژانویه ، ۱۹۲۶هنگامی که رضاخان ،فرمانده ارتش ،خود را شاه نامید ،تشکیلت حکومت مرکزی ایران کوچک ،بسیار ناقص و ابتدایی بود؛ به طوری که محدودهی تحت کنترل آن از مراکز استانها فراتر نمیرفت .به رغم این وضع نامساعد ،رضاشاه قادر به انعقاد پیمان همکاری با نیروهای مختلف محلی بود .اما زمانی که در ژانویه ۱۹۷۹فرزندش ،محمدرضا شاه ،ایران را برای آخرین بار ترک کرد ،حکومت مرکزی تبدیل به دستگاهی بسیار بزرگ و پیچیده شده بود .او به رغم در اختیار داشتن این مزیت ،موفق به نگهداشتن تاج و تخت نشد؛ چرا که تقریباً تمامی نیروهای محلی و اجتماعی ،خصوصاً طبقهی متوسط سنتی را از خود رانده بود .در حقیقت تاریخ سلسلهی پهلوی، تاریخ دو فرآیند همزمان است :رشد چشمگیر اندازه حکومت و به همان میزان ،از دست دادن پایگاه اجتماعی آن. رضا شاه -از زمان تاجگذاری تا آن هنگام که در سال ۱۹۴۱نیروهای متفقین وی را به
کنارهگیری از سلطنت به نفع پسرش مجبور کردند – بسیار کوشید تا یک حکومت مقتدر مرکزی را بر اساس سه رکن بنا کند :ارتش ،که رکن اصلی بود ،با رشدی شش برابری ،از یک نیروی کوچک با کمتر از ۴۰۰۰۰سرباز ،به لشکری عظیم از نیروهای وظیفه و ژاندارمری مبدل شد که به تیپ مکانیزه زرهی ،نیروی هوایی نسبتاً خوب ،تعدادی ناو جنگی ،واحد اطلعات ارتش – که "اداره "J2نامیده میشد – و یک نیروی پلیس شهری که به عنوان نیروی حفاظتی اصلی حکومت فعالیت میکرد ،مجهز بود .برای نخستین بار پس از سلسلهی صفویه ،حکومت ایران مجهز به یک ارتش بزرگ و کارآمد شده بود. رکن دوم ،بوروکراسی حکومت نیز به سرعت رشد کرد .در سال ،۱۹۲۶حکومت مرکزی متشکل از تعدادی وزارتخانهی ریز و درشت بود که بسیاری از آنها در استانها حضور واقعی نداشتند .در حالی که در ۱۹۴۱حدود ۹۰۰۰۰کارمند دولت در ۱۳وزارتخانه مشغول به خدمت بودند :دفتر نخستوزیری و وزارتخانههای امور خارجه ،جنگ ،داخله ،دادگستری ،آموزش ،پست و تلگراف ،دارایی ،راه ،بازرگانی ،صنایع ،کشاورزی و بهداشت .وزارت داخله )وزارت کشور( ،که علوه بر امور داخلی کشور بر ارتش و انتخابات پارلمانی هم نظارت داشت ،به حدی رشد کرد که به ناچار در قالب ۱۱استان و ۴۹شهرستان سازماندهی شد .وزارت راه مسئول امور مربوط به راه آهن سراسری
تازه تأسیس ایران و راههای کشور بود .وزارت دادگستری مامور شد تا ساختار جدید دادگاه عالی، دادگاههای ایالتی و شهری را جایگزین محکمههایی کند که با ساختاری سنتی ،به اجرای »شریعه« )قوانین اسلمی( میپرداختند .در این میان اما ،این وزارت آموزش بود که شاهد بیشترین رشد بود؛ در سال ۱۹۲۶این وزارتخانه محدود به ۶۰۰مدرسه ابتدایی و حدود ۵۰۰۰۰کودک ۵۸ ،دبیرستان با ۱۴۰۰۰دانش آموز و ۶کالج با کمتر از ۶۰۰دانشجو میشد .این وزارتخانه در ۱۹۴۱عهده دار ۲۳۰۰مدرسه ابتدایی با ۲۸۷۰۰۰کودک ۲۴۵ ،دبیرستان با ۲۷۰۰۰دانش آموز و ۱۱کالج بود که با ادغام در دانشگاه تهران دارای ۳۳۰۰دانشجو بودند .علوه بر توسعهی وزارتخانهها ،حکومت اقدام به تأسیس یک بانک ملی )بانک ملی ایران( ،بانک ارتش )بانک سپه( و شبکه رادیویی ملی کرد .بخش اعظم هزینههای این رشد ساختار حکومت ،از وضع حقوق گمرکی بالتر و مالیات بر کالهایی مثل شکر ،چای ،سوخت و تنباکو تأمین شد. دربار به عنوان رکن سوم حکومت ،در این دوران تثبیت شد و قدرت یافت؛ به ویژه پس از آن که رضاشاه آغاز به سلب تملک اراضی روستایی و افزودن آنها به املکی که از سلسلهی قاجار مصادره کرده بود ،نمود .در میانهی دههی ، ۱۹۳۰او مالک کاخهای مجلل ،هتلها ،کارخانجات نساجی و مزارع بسیاری بود .مرد فقیری که در ۱۹۲۱چیزی بیش از حقوق یک افسر متوسط نداشت،
اکنون دارای املک و اموالی بود که او را تبدیل به ثروتمندترین فرد در ایران و یکی از ثروتمندترینها در خاورمیانه میکرد .بخش عظیمی از این ثروت – آنگونه که وزیر مختار بریتانیا توصیف کرده – حاصل زیادهخواهی ،طمع سیریناپذیر او نسبت به املک و علقهی بیشرمانهی وی به تملک اموال دیگران بوده است) . (۷این ثروت ،او را قادر میساخت خدمتگزارانش را با مشاغل سبک ،مستمری بال و سایر مزایا نزد خود نگاه دارد. این سه رکن در دهههای پس از کودتای ۲۸) ۱۹۵۳مرداد (۱۳۳۲بسیار توسعه پیدا کردند. محمدرضا شاه با گسترش و تحکیم این سه رکن ،سعی بر احیای سیاست پدرش در قدرتمند سازی حکومت مرکزی داشت .افزایش چشمگیر درآمدهای حاصل از فروش نفت از حدود ۳۴میلیون دلر در سال ۱۹۵۴به حدود ۵میلیارد دلر در سال ۱۹۷۳و ۲۰میلیارد دلر در سال ۱۹۷۶نیز به رشد سریع این سه رکن کمک شایانی کرد .همان گونه که در زمان رضا شاه اولویت به ارتش داده شده بود، بودجهی ارتش ایران از ۸۰میلیون دلر در ۱۹۵۳به ۱۸۳میلیون در ۱۹۶۳و سپس به ۷٫۳میلیارد دلر در ۱۹۷۷افزاریش یافت .سربازان پیاده نظام ارتش ایران از ۱۲۷هزار در ۱۹۵۳به ۴۱۰هزار در ۱۹۷۷افزایش یافت؛ این رقم شامل ۱۰۰هزار افسر نیروی هوایی ۲۵ ،هزار افسر نیروی دریایی و یک بریگاد متشکل از ۱۸۰۰تانک فوق مدرن میشد .در زمان انقلب ،ایران صاحب یکی از بزرگترین
و مدرنترین ارتشها در بین کشورهای جهان سوم ،بزرگترین نیروی دریایی در خلیج فارس و یزرگترین نیروی هوایی در غرب آسیا بود .شاه همچنین با توسعهی ادارهی ،J2تاسیس اداره بازرسی سلطنتی و از همه مهمتر ایجاد سازمان اطلعات و امنیت کشور )که به سرعت به نام اختصارش ساواک معروف شد( ،سعی در تقویت امنیت داخلی کشور نمود. رشد عرض و طول بوروکراسی اداری هم به همین شدت بود .تا ۱۹۷۹کابینه ۲۱وزارتخانه کامل داشت ،که وزرات خانه های کار ،مسکن و شهرسازی ،اطلعات و توریسم ،فرهنگ و هنر، آموزش عالی ،نیرو ،رفاه ،و امور روستاها به تازگی تشکیل شده بودند .در مجموع این ۲۱وزارتخانه ۳۰۰۰۰۰کارمند دولت و یک میلیون کارگر و کارمند دفتری تمام وقت و نیمه وقت را در استخدام داشتند .دفتر نخست وزیری با بیش از ۲۴۰۰۰کارمند تمام وقت ،نه تنها بر کار ساواک )که پرسنلش اکثرا نظامی بودند( ،بلکه بر فعالیت سازمانهای برنامه و بودجه ،سازمان موسسات مذهبی ،و سازمان تربیت بدنی نظارت میکرد .وزارت کشور با بیش از ۲۱۰۰۰کارمند در ۲۳استان و ۴۰۰شهرستان شعبه داشت ،که بسیاری از آنها بر انتخاب و فعالیت کدخداها و شوراهای روستایی نظارت میکردند. وزارت خانه های آموزش و آموزش عالی بر روی هم ۵۱۵۰۰۰کارمند در اختیار داشتند که وظیفه اداره ۲۶۰۰۰مدرسه ابتدایی با حدود چهار میلیون دانش آموز ۱۸۵۰ ،مدرسه راهنمایی با ۷۴۰۰۰۰
دانش آموز ،و ۷۵۰دبیرستان با ۲۲۷۰۰۰دانش آموز ،و همچنین ۱۳دانشگاه با ۱۵۴۰۰۰دانشجو را بر عهده داشتند .به دیگر سخن ،ساختار آموزشی ۱۶برابر بزرگ شده بودند .به همین ترتیب وزارتخانه های کشاورزی و امور روستایی بر روی هم ۶۹۰۰۰نفر پرسنل داشتند و فعالیتهای متعددی از اداره تعاونیهای روستایی و مزارع دولتی گرفته تا توزیع بذر و کود ،کنترل قیمت محصولت کشاورزی، ساخت سد ها و کانالها و فعالیتهای آبیاری حتی در دوردست ترین مناطق قبیله نشین را برعهده داشتند .به گفته یک مردم شناس غربی: »میزان تمرکز ایجاد شده در طول دهه گذشته تحسین برانگیز است .دولت هم اکنون عملن در همه جنبه های زندگی روزمره مردم دخالت میکند .دولت قرارداد زمین را میبندد ،میوه ها را سمپاشی میکند ،کود میدهد ،به حیوانات غذا میدهد ،کندوهای عسل را اداره میکند ،فرش میبافد ،محصولت را میفروشد ،بچه ها را به دنیا می آورد ،کنترل جمعیت میکند ،زنان را سازماندهی میکند ،آموزش )(۸
مذهبی میدهد ،و بیماریها را کنترل میکند«
در نتیجه برای نخستین بار در تاریخ ایران حکومت بازوهای خود را حتی به روستاهای دوردست نیز گسترش داد .علوه بر وزارتخانه های فوق ،موسسات دولتی بزرگی نیز تاسیس شده بودند :شرکت ملی نفت ایران ،بانک مرکزی ،بانک صنعت و معدن ،و رادیو و تلویزیون ملی ایران. ساختار دربار هم رشد قابل توجهی پیدا کرد ،مخصوصا پس از تاسیس بنیاد به اصطلح خیریه
پهلوی که هدف اصلی آن دور زدن مالیات برای فعالیتهای تجاری خانواده سلطنتی و ارائه سوبسیدهای سالیانه به آنها بود .تا میانه دهه ۱۹۷۰این بنیاد کنترل سهام ۲۰۷کمپانی بزرگ فعال در زمینه معادن و فلزات ،بیمه ،امور بانکی ،کشاورزی و هتلداری را در دست داشت .به گزارش نیویورک تایمز»:در پشت پرده فعالیتهای خیریه ،بنیاد پهلوی سه کاربرد عمده دارد :به عنوان یک منبع درآمد برای خانواده سلطنتی ،به عنوان یک ابزار اثرگذاری بر فعالیتهای اقتصادی کلن ،و مجرایی برای پاداش دهی به وفادارن به رژیم«) .(۹تا سال ۱۹۷۹دستگاه دربار پهلوی با همه موسسات وابسته اش چنان گسترش یافته بود که نیمی از بودجه دولتی خرج درآمدهای آن میشد و بطور مستقیم و غیرمستقیم و از طریق کمپانیهایی که سوبسیدهای دولتی دریافت میکردند در مجموع یک میلیون و ششصد هزار نفر را در استخدام داشت .یعنی یک نفر از هر سه مرد بالغ ایرانی که در شهرها مشغول به کار بودند ).(۱۰ با وجود این دستگاه عریض و طویل ،حکومت پهلوی تقریبا تمامی نیروهای سیاسی کشور را از خود رویگردان کرد :زمین داران قدیمی ،روشنفکران مدرن ،و از همه مهمتر طبقه متوسط بازاری. زمین داران از پهلوی رویگردان شدند ،با وجود آن که حکومت پیش از آن برای »حفظ مالکیت خصوصی از خطر بلشویزم« قول همکاری داده بود ،و حمایت بسیاری از خانواده های سرمایه دار قدیمی مانند افشار ،علم ،عل ،بوشهری ،دولو ،دولتشاهی ،اسفندیاری ،جهانبانی ،نیک پی ،قراگوزلو و ذولفقاری را به سمت خود جلب کرده بود .دلیل عدم حمایت زمینداران عبارت بود از :منتقل شدن
قدرت از دست مجلس)که در آن زمینداران در اکثریت بودند( به دربار ،که در آن شاه حرف آخر را میزد .گسترش بوروکراسی که خواه ناخواه قدرت خوانین منطقه ای را محدود کرد .تغییر ساختار رده بندی نظامی به طوری که افسران جدید ارتش معمول از خارج از سلسله مراتب سرمایه داران سنتی انتخاب میشدند .فعایتهای ضد عشایری دهه ۱۹۳۰که منجر به ضعیف شدن خانهای سنتی مانند بختیاری ها و قشقایی ها شده بود .و اصلحات ارضی دهه ، ۱۹۶۰با وجود تبصره هایی که با هدف حمایت از زمیندارانی که کشاورزی صنعتی میکردند تعبیه شده بود ،منجر به جایگزین شدن اجاره زمین در قبال سهم از محصول با کار به ازای دریافت دستمزد شد ،و در نتیجه مناسبات سنتی بین ارباب و رعیت ،تولیدکننده و مصرف کننده ،و ثروتمندان و توده مردم را قطع نمود .در نتیجه تا دهه ۱۹۷۰تنها عده قلیلی از خانواده های قدیمی همچنان از خاندان پهلوی حمایت میکردند ،و از میان همین عده کم هیچکدام در جایگاهی نبودند که توده های گسترده ای از مردم روستایی را در حمایت از سلطنت به جنبش درآوردند )آنچنان که در دهه ۱۹۴۰و در جریان قائله ملی شدن صنعت نفت ۱۹۵۳انجام داده بودند(. رویگردانی طبقه ی روشنفکر بسیار آشکار بود .و این در حالی بود که بسیاری از سیاست های حکومت پهلوی قاعدتا باید مورد خوش آمد روشنفکران قرار می گرفت ،از جمله تشکیل حکومت مرکزی ،خلع سلح کردن قبایل مشکل ساز ،پایان بخشیدن به نظام ارباب-رعیتی ،پایه ریزی صنعت
مدرن ،و همچنین رشد نظام آموزشی بصورتی که در اواسط دهه ۱۹۷۰نزدیک به ۱۰درصد جامعه ی بزرگسال ایران را افراد تحصیلکرده و طبقه متوسط حقوق بگیرتشکیل می دادند .این رویگردانی با گذشت سال ها شکل های مختلفی به خود گرفت و تشدید شد .نسل دهه ۱۹۳۰از رضا شاه به علت جمع آوری ثروت شخصی ،زیرپاگذاشتن قانون اساسی ،متنعم کردن ارتش ،به قتل رساندن نخبگان، ناتوانی در دستیابی به یک توافق نفتی بهتر با انگلیس ،و احتمال مهمتر از همه ،ناتوانی در جایگزین کردن سلطنت قاجار با جمهوری دل خوشی نداشت .در مقابل ،نسل دهه ۱۹۴۰و ۱۹۵۰از محمدرضا شاه به دلیل اینکه پسر رضا شاه بود ،با طبقه ی سنتی بر علیه حزب توده متحد شده بود ،و با آمریکا و انگلیس در براندازی مصدق و جبهه ملی سازش کرده بود بیزار بود. از این مهمتر ،نسل دهه ۱۹۶۰و ۱۹۷۰فهرستی بلندبال از دلیل نفرت از شاه داشت .از جمله نارضایتی های اجتماعی-اقتصادی از ناتوانی طرح اصلحات ارضی در افزایش تولید و بهبود کیفیت زندگی روستانشینان ،به کارگیری شیوه های رایج سرمایه داری برای توسعه و در نتیجه افزایش فاصله ی بین طبقه ی فقیر و ثروتمند –ایران دهه ۱۹۷۰دارای یکی از نامتناسب ترین نظام های توزیع ثروت در جهان بود؛ منابع زیادی خرج تسلیحات فوق پیشرفته می شد ،و با وجود رشد خدمات عمومی ،تلشی برای برآورده کردن انتظارات روز افزون عامه حتی در مقایسه با کشورهای همسایه انجام نمی شد -آمارمنتشر شده نشان می دهد که ایران در آن زمان از نظر بیسوادی
بزرگسالن ،تعداد دانشگاه ها و تخت های بیمارستانی ،مراقبت های بهداشتی کودکان ،نسبت پزشک به بیمار ،مهندسی شهری ،و برق رسانی به روستاها از بسیاری از کشورهای خاور میانه عقب مانده تر بود ) . (۱۱دلیل نارضایتی های سیاسی را می توان شامل نارضایتی از اتحاد و پیوستگی بی پروا با غرب ،عدم حمایت از سیاست خارجی بیطرفانهی مصدق ،بازگشت شرکت نفت انگلیس در ،۱۹۵۳ برقراری پیوند دوستی با اسراییل و آفریقای جنوبی ،به رسمیت شناختن حق کاپیتولسیون برای افراد ارتش آمریکا ،و گشودن درهای کشور به روی بانک ها ،شرکت ها و موسسات فرهنگی خارجی دانست .تا اوایل دهه ، ۱۹۶۰تعداد روز افزونی از مخالفان -به سرکردگی جلل آل احمد ،نویسنده ی برجسته ،آیت الله طالقانی ،یکی از معدود روحانیانی که تا آخرین لحظه از مصدق پشتیبانی کرد و مهدی بازرگان ،رئیس نهضت آزادی -به این نتیجه رسیدند که رژیم حاکم به گونهای نظاممند در حال گسترش و دامن زدن به غرب زدگی و تخریب هویت ملی ایرانی و فرهنگ شیعی است ) .(۱۲بنابراین در روزگار جمهوریخواهی ،اصلح طلبی و ملی گرایی ،رژیم پهلوی در چشم روشنفکران ،یک حکومت خودکامه ،محافظه کار و طرفدار امپریالیسم غربی به نظر می آمد.
شکل :۱ساختار طبقات در ایران ،دهه ۱۹۷۰ درصدهای ذکر شده نشان دهنده ی نسبت افراد بالغ جامعه است منبع :سرشماری سال .۱۹۷۶سالنامه ی آماری کشور .۱۳۶۱سازمان برنامه و بودجه طبقه بالدست )یک صدم درصد( خانواده ی پهلوی ،افسران ارتش ،خادمان دربار و افراد وابسته به دستگاه قضایی طبقه ی متوسط سنتی )ملّاک( ) ۱۳درصد(
طبقه ی متوسط مدرن )حقوق بگیر( )ده درصد(
روحانیون
متخصصان
تجار ،مغازه داران بازار
کارمندان دولت
صاحبان صنایع کوچک )شهری و روستایی(
کارمندان دفتری
کشاورزان بارزگان
دانشجویان
مغازه داران خارج بازار طبقه پایین روستایی )چهل و پنج درصد(
طبقه پایین شهری )سی و دو درصد(
روستاییان زمین دار landed
کارگران صنایع
روستاییان تقریباً بدون زمین near landless
حقوق بگیران صنایع کوچک
کشاورزان بدون زمین landless
حقوق بگیران بازار
کارگران کشاورزی
خدمت کاران محلی
کارگران ساختمانی
کارگران ساختمانی
بیکاران
دستفروشان بیکاران
رابطه بین پهلوی ها و طبقه متوسط سنتی پیچیده تر بود .از طرفی این رابطه به طور متناوب بین یک اتحاد ضعیف و خصومت عریان در حال تغییر بود .و از طرف دیگر روحانیون ،هر چند خود را طبقه جدایی در نظر میگرفتند ،دارای ارتباطات شغلی ،مالی ،عقیدتی ،تاریخی ،و حتی جغرافیایی با طبقه بازاری شهری بودند و لذا به لحاظ عملی باید جزوی از طبقهی متوسط سنتی در نظر گرفته شوند. علیرغم این پیچیدگیها ،دو جریان متناقض عمده در این رابطه قابل مشاهده است .از طرفی پهلوی ها پیشرو جریانهای سکولر فراوان در جامعه شدند :آنها دادگاه های سنتی و قوانین شریعت را با دادگاه های ایالتی و قوانین سکولر مدرن جایگزین کردند ،اماکن مقدس را از امکان پناه دادن به مخالفین منع کردند ،درهای مساجد بزرگ را به روی گردشگران )غیر مسلمان( گشودند ،اجازه انتشار متون ضدّ مذهب را به طور محدود صادر کردند ،و سهمیه متقاضیان حج و همچنین ورودی طلب حوزه را کاهش دادند. از طرف دیگر ،پهلوی ها همچنین مشوق برداشتن حجاب و حضور فعال تر زنان در خارج از خانه بودند .انها بنیانگذار نظام آموزشی مدرن با ارزشهای سکولر و برنامه آموزشی به سبک غربی شدند .از نفوذ روحانیون و بازاریان در مجلس جلوگیری میکردند ،واضع برنامه های اقتصادی بودند که به سرمایه گذاران مدرن بیشتر از بازاریان سنتی بها میداد ،و وامهای با بهره پایین را در اختیار صنایع بزرگ در برابر کارگاههای کوچک میگذاشتند .علوه بر این ،پهلویها مشوق ورود شرکتهای
چند ملیتی به ایران بودند که در بسیاری از موارد موجودیت صنایع کوچک را به خطر مینداخت. با تمام اینها ،این نکته را باید در نظر داشت که پهلویها تلش زیادی در برقراری نظم و امنیت داشتند که به سامان یافتن تجارت داخلی در کشور کمک میکرد.آنها نظام دیرینه پادشاهی در کشور را حفظ کردند ،و در دوران اولیه حکومت خود از قوانین شریعت جانبداری نمودند ،لذا طرفداری قشر بزرگی از روحانیون و بازاریان را بهدست آوردند .در همین زمان ،ضمن خارج نگهداشتن خود از بنیانهای اقتصادی ،پهلویها به از بین بردن ریشهای اصناف و انجمنهای حرفهای همّت گماشتند .در جهت انتخاب بازاریان مورد تایید خود به اتاق بازرگانی تلش کردند ،به خییرین مذهبی اجازه تاسیس مدارس به ظاهر مدرن ولی به شدت مذهبی را دادند ،سرمایه گذاران شهری را به سرمایه گذاری در کشاورزی صنعتی تشویق نمودند )به خصوص بعد از اصلحات ارضی .(۱۹۶۳همچنین ،قسمتی از درآمد نفت را به بازار تزریق کردند ،در نتیجه مجموعه چنین تمیهداتی در دهه ۱۹۷۰حدود ۳.۱ میلیون نفر ) %۱۳جمعیت بالغ و آماده کار در کشور( را قشر متوسط سنتی تشکیل میداد .این جمعیت شامل ۹۰۰۰۰روحانی ۴۰۰۰۰۰ ،مالک کارگاه های روستائی ۶۰۰۰۰۰ ،کشاورز ۸۰۰۰ ،مالک کارخانه های متوسط ،و دهها هزار دلل ،کارگر ،تولیدکننده ،و مغازه دار بازاری میشد که در مجموع کنترل بیش از نیمی از تولیدات سنتی ،دو سوم بازار خرده فروشی ،و سه چهارم بازار عمده فروشی ایران را در اختیار داشتند .لذا میتوان گفت مجموعه این تمهیدات که در راستای مدرنیزه کردن ایران
اجرا شده بود ،در عوض منجر به تقویت قشر سنتی کشور شد. پهلوی ها تا حدود دهه ۱۹۶۰موضع محتاطانهای نسبت به مذهب در ایران داشتند .به عنوان مثال در دهه ۱۹۲۰پهلویها به روحانیون متواری از عراق در زمان حمله انگلیسیها به آن کشور پناه دادند .این روحانیون به کمک حکومت پهلوی در قم مستقر شدند و به کمک رژیم نظام آموزشی دینی عراق را تقریبا به طور کامل با تاسیس حوزه علمیه قم پیاده کردند )در حقیقت حوزه علمیه »سنتی« در دهه ۱۹۳۰وارد فرهنگ ایران شد( .این سردمداران پهلوی بودند که به این روحانیون اجازه دادند خمس و زکات را ،که خصوصا از طرف بازاریان سنتی تامین میشد ،جهت اداره مساجد و حوزه هزینه کنند .این رابطه مالی در حقیقت برای اولین بار در تاریخ ایران منجر به تبدیل روحانیت به یک ساختار سلسله مراتبی شد که شامل رده هایی مثل حجتالسلم ،آیتالله ،آیتالله العظما ،و در راس همه مرجع تقلید میشد .یک بار دیگر ،یک ساختار به شدت سنتی در حقیقت از دل یک دوره مدرنیزه شدن در ایران پدید آمد علوه بر اینها ،پهلویها به صور مختلف وفاداری خود را به شیعه نشان میدادند .از جمله میتوان به سفرهای مکرر آنها به مکه ،کربل ،و مشهد وکمکهای سخاوتمندانه به سازمانهای مذهبی اشاره کرد .همچنین ،به جز دوره کوتاهی بین سالهای ،۱۹۴۱ - ۱۹۳۶پهلویها مراسم مذهبی عزاداری و حتا قمه زنی در محرم را تحمل میکردند .از دیگر موارد پشتیبانی آنها از شیعه در این مدت
میتوان به دو دوره مبارزه آنها با بهائیت در دهه ۳۰و ۵۰اشاره کرد که با توجیه »کفر آمیز« بودن این فرقه انجام شد و عمل به گروه تندروی ضدّ بهائی انجمن حجتیه اجازه عمل داد .همچین در دهه ۱۹۵ ۰پهلویها با به بهانه »مادّیگرایی« و »بی خدایی« و »ضدیت با اسلم« با جنبشهای کمونیستی در کشور به مقابله برخاستند. سرانجام ،پهلوی تلش کرد که گرایش به رادیکالیسم اجتماعی ،به ویژه مارکسیسم را با پروراندن اسلم مهار کند .نظام به روشنفکران کامل ً مذهبی مانند مهدی بازرگان اجازه داد که انجمن اسلمی دانشجویان را راهاندازی کنند و از سالن سخنرانی حسینیهی ارشاد استفاده کنند؛ اجازه داد واعظان محافظهکاری مانند فخرالدین حجازی به رسانههای جمعی دسترسی داشتهباشند؛ روحانیون و مذهبیون را به عنوان مشاور آموزشی استخدام کرد )که در نتیجه عقیدهی متعارف دوری کردن علمای شیعه از حقوق دولتی نادیده گرفته و تضعیف شد(؛ و فرصت آن را فراهم کرد که روحانیت مسجد بسازد؛ بنگاه خیریه برپا کند و در شهرکهای قارچگونه حاشیهی شهرهای بزرگ ،نماز جماعت برپا کند .در برابر ،بسیاری از روحانیون رده بال این لطف را جبران کردند .در دههی ،۱۹۳۰علمای قم در یک تصمیم تاکتیکی از رضا شاه حمایت کردند؛ حتی با وجود آنکه در ،۱۹۳۵همکارانشان در مشهد یک شورش علیه حکومت به راه انداختند .در دههی ،۱۹۴۰آیتالله حسین آقا قمی ،مرجع تقلید ساکن نجف ،آشکارا از محمدرضا شاه به عنوان سدی در برابر کمونیسم تجلیل کرد .همچنین
وقتی این رهبر مذهبی به ایران سفر کرد ،سفارت انگلستان گزارش داد که »دولت برای برگرداندن اذهان از کمونیسم ،به مذهب دامن میزند«) .(۱۳در دههی ۱۹۵۰نیز ،مرجع تقلید بعدی ،آیت الله بروجردی ،نه تنها در برابر حزب توده که در برابر جبههی ملی سکولر نیز از شاه حمایت کرد .در این سالها ،رابطهی شاه و علما آنچنان نزدیک بود که بسیاری از منتقدین همچون مرد دست راست آیتالله طالقانی ،به طعنه گفت که روحانیت یکی از ستونهای حکومت پهلوی شدهاند ).(۱۴ شکسته شدن این رابطهی ویژه ،در اوایل دههی ۱۹۶۰آغاز شد .دو عامل ،باعث این واقعه شد؛ نخست انقلب سفید در سال ۱۹۶۲؛ به ویژه قانون اصلحات ارزی که پیش از هرچیز ،مالکیت بنیادهای مذهبی را تهدید میکرد و سپس سیستم جدید انتخابات که هم به زنان حق رأی میداد و هم بنا به ظن بعضی ،راه را برای شناسایی بهاییت به عنوان یک دین قانونی هموار میکرد .این احساس تهدید ،وقتی شاه شروع به صحبت از »آخوندهای شپش زده« و »ارتجاع سیاه روحانیت« کرد ،بال گرفت .عامل دوم ،مرگ آیتالله بروجردی و رقابت هفت روحانی ارشد برای پر کردن جای او به عنوان مرجع تقلید اعلم بود .نام این هفت نفر چنین بود :آیتالله احمد موسوی خوانساری؛ مسنترین فرد که در تهران زندگی میکرد و در آن زمان در اواخر دههی هشتاد سالگی بود؛ آیتالله ابوالقاسم موسوی خویی که مقیم نجف بود و غیر سیاسیترین فرد در نظر گرفته میشد؛ آیتالله شاهالدین حسین مرعشی نجفی ،که همکار نزدیک خویی و مسنترین مجتهد قم بود؛ آیتالله محمد کاظم
شریعتمداری روحانی آذربایجانی که در قم تدریس میکرد و به لیبرال بودن و بهروز بودن مشهور بود؛ آیتالله محمدرضا موسوی گلپایگانی همکارش که ساکن قم و بسیار سنتی تر بود؛ آیتالله محمد هادی میلنی که تا زمان مرگش در ۱۹۷۵برجستهترین روحانی مشهد بود و آخرین نفر ،و البته نه کماهمیتترین ،آیتالله روحالله موسوی خمینی که در قم تدریس میکرد با تنها شصت و چهار سال سن ،یکی از جوانترین اعضای این گروه بود. اجداد خمینی مدتهای طولنی از روحانیون ،بازاریان و خردهمالکان مرکز ایران بودند .خمینی در روستای خمین بزرگ شد و وارد حوزهی علمیهی شهر نزدیک به آن ،اراک شد؛ تا سالهای ،۱۹۲۰ که به دنبال تجدید ساختار مدارس دینی ،به قم رفت .در آنجا ،تحصیلتش را کامل کرد؛ تدریس فقه و فلسفه را در مدرسه مشهور فیضیه آغاز کرد؛ با دختر یکی از مجتهدین مشهور ازدواج کرد و سالها به عنوان دستیار ویژهی آیتالله بروجردی به او خدمت کرد .در ،۱۹۴۳خمینی اندکی وارد سیاست شد و نوشتهای منتشر کرد که در آن ،بدون زیر سؤال بردن نظام شاهنشاهی ،پهلویها را به دینزدایی از قوانین و کمارزش کردن روحانیت متهم کرد .با وجود این ،پس از ،۱۹۴۳او همچنان از سیاست کناره گرفت؛ بخشی به خاطر اعتماد نداشتنش به حرکتهای سکولری مانند جبهه ملی و بخشی به خاطر ممانعت مرادش ،آیتالله بروجردی. خمینی بعدها گفت که در سالهای همراهی با بروجردی ،همان وقت که مصدق با شاه و
انگلستان دستوپنجه نرم میکرد ،او از سیاست اجتناب میکرد و در عوض روی آموزش دینی متمرکز بود ) . (۱۵اما با مرگ بروجردی ،خمینی دوباره وارد سیاست شد و مستقیماً و بدون ابهام ،به تقبیح رژیم پرداخت .مخالفتهای آشکار او ،برعکس همکاران سنتیاش ،به اصلحات ارضی نمی پرداخت؛ بلکه روی موضوعات بسیار حساستری متمرکز بود؛ مانند فساد قضایی ،نقض مشروطه ،روشهای دیکتاتوری ،تقلب در انتخابات ،اعطای کاپیتولسیون به خارجیان ،خیانت به مسلمین در نبرد علیه اسرائیل ،تخریب ارزشهای تشیع ،توسعهی توقفناپذیر بروکراسی و نادیدهگرفتن نیازهای اقتصادی بازاریان ،کارگران و کشاورزان ) . (۱۶نه برای آخرین بار ،خمینی حمله به ضعیفترین نقاط ضعف رژیم را برگزیده بود. اعلمیهی خمینی و سایر روحانیون ،در اوج هیجان مذهبی ماه محرم ،منجر به تظاهرات بزرگی در روز پنجم ژوئن ) ۱۹۶۳پانزده خرداد ( ۱۳۴۲شد .تظاهرکنندگان غیر مسلح در تهران ،قم، مشهد ،تبریز ،شیراز و اصفهان فریاد میزدند» :امام حسین! ما را از بیعدالتی نجات بده!«. عکسالعمل رژیم ،آتش گشودن به روی تظاهرکنندگان بود .رقم تلفات بنا به گفتهی مخالفان بیستهزار نفر
)(۱۷
و بر اساس مشاهدات یک آمریکایی در حدود چند هزارنفر بود )(۱۸؛ در حالی که بنا
به گفتهی حاکمیت ،به چندصد نفر نمیرسید ) .(۱۹این رقم قابل بحث است؛ اما در اهمیت این بحران که به قیام پانزده خرداد معروف شد تردیدی نیست .بحران ،مخالفت سرسختانهی گروهی از روحانیون
را با رژیم آشکار کرد .این بحران باعث شد که روحانیون به سادگی مخالفان سکولر را -شامل حزب توده و جبهه ملی -تحتالشعاع قرار دهند .آنچه بعدها اتفاق افتاد نشان داد که این حادثه تمرینی بود برای انقلب اسلمی سال ، ۵۷به ویژه در نحوهی استفادهی آن از سمبلهای اعتراض در مذهب شیعه؛ مانند محرم .از همه مهمتر ،این واقعه خمینی را به خط مقدم سیاست کشاند .او مدت کوتاهی زندانی شد و سپس به ترکیه و بعد به عراق ،شهر نجف ،مرکز مذهب شیعه تبعید شد .شایعات میگفتند که وساطت سایر آیتاللههای عظمی ،به ویژه شریعتمداری ،خمینی را از یک مجازات سختتر نجات داده است. خمینی در تبعید ،راهی را رفت که یبش از هر چیز میتوان آن را برداشتی پوپولیستی )تودهگرا( توسط روحانیت از اسلم شیعه نامید .بر اساس این مدل و به ویژه بر اساس مجموعهی سخنرانیهای خمینی در نجف که در پایان دههی ۱۹۶۰میلدی تحت عنوان »ولیت فقیه :حکومت اسلمی« منتشر شد ،حق حکومت تام ،به ویژه حاکمیت سیاسی ،در نهایت متعلق به علماست .پیامبر حق تفسیر و اجرای قانون را به همراه وظیفه محافظت از جامعه به ائمه داده است؛ و دوازده امام پس از غیبت این حق را به برترین علماء واگذار کردهاند .به عبارت دیگر ،از آنجا که خداوند میخواهد جامعهی اسلمی )ملت( }کلمهی درست احتمال امت است؛ مترجم{ مطابق شریعت زندگی کنند و دولت برای اجرای شریعت ساخته شده ،و از آنجا که علما در غیبت امام زمان یگانه مفسر شریعتند ،حق حاکمیت باید
از آن علما باشد .در این برداشت از اسلم ،به ویژه در بیانیههای خمینی در اواسط دههی ،۱۹۷۰علما در اجرای این مسئولیت مقدس باید توجه ویژهای به مستضعفین کنند .واژهی مستضعف ،معنای گسترده و مبهمی دارد؛ شامل توده ،مظلومین ،محرومین ،استثمار شدگان و برای بعضی ،طبقات اجتماعی پایین و انقلبیون حقیقی و اصیل .خمینی در بیانیههای عمومی خود مرتباً عباراتی به کار میبرد که به نظر رادیکال میرسید؛ مانند» :اسلم متعلق به مستضعفین است«؛ »کشوری که حلبیآباد دارد ،اسلم ندارد«؛ »ما طرفدار اسلمیم؛ نه سرمایهداری و زمین داری«؛ »در جامعهی اسلمی واقعی ،کشاورز بیزمین وجود ندارد«؛ »اسلم اختلف طبقاتی را محو خواهد کرد«؛ »مستضعفان وارثان زمینند« » ،اسلم نمایندهی کوخنشینان است؛ نه کاخنشینان«؛ و »علما و مستضعفین آخرین سنگرهای مقاومت در برابر غرب فاسد ،طاغوت پهلوی و غربزدگی هستند« .این پوپولیسم ،با وجودی که همچون پوپولیسم جهانی بسیار رادیکال بود -به ویژه علیه امپریالیسم ،سرمایهداری و نظام سیاسی حاکم -در اساس بنیان مالکیت خصوصی را زیر سؤال نمیبرد و اصلحات خاصی را علیه مالکین طبقهی متوسط پیشنهاد نمیکرد. بنابراین خمینی از چند جهت تفسیر شیعی از اسلم را تغییر داد .به جای حمایت لفظی از محرومین ،او به شدت از »حقوق« مستضعفین حمایت کرد .به جای آن که علما چوپان مردم باشند و جامعه را در برابر حکومت فاسد محافظت کنند ،او این عقیدهی تهاجمی را مطرح کرد که وظیفهی
مقدس علما این است که خود قدرت را به دست گیرند؛ شریعت را اجرا کنند و در نتیجه جامعهی اسلمی واقعی را بسازند .به جای اصلحات ،او همگان را به انقلب سیاسی و فرهنگی فرا خواند .به جای موعظه به آرامش ،همچنان که بروجردی و دیگران میکردند ،او در سخنانش مردم را به اعتراض فعال علیه استبداد ،سرکوب و حکومت جائر دعوت کرد .به جای آنکه مانند تئوریسینهای پیشین شیعه بگوید تحمل نظم پادشاهی بهتر از هرج و مرج است ،اعلم کرد که شیعه و شاهنشاهی جمعناشدنیاند و تنها شکل مقبول حکومت ،حکومت اسلمی است؛ همان که بعدها آن را جمهوری اسلمی نامید. اگرچه حوادث ژوئن ) ۱۹۶۳خرداد (۴۲تا سال ۵۷تکرار نشد ،تنش بین حکومت پهلوی و جامعه در دهه شصت و هفتاد میلدی افزایش یافت؛ ولی در حالی که نشانهها کامل ً آشکار بود ،بیشتر ناظران خارجی تحت تأثیر حکومت به شدت در حال توسعهی ایران به آنها توجه نکردند .عزاداری محرم معمول ً به تظاهرات مخفیانه علیه رژیم تبدیل میشد و عزاداران شاه را یزید میدانستند؛ خلیفهی شیطانصفتی که امام حسین را به شهادت رساند .تقابلت صنعتی اغلب منجر به اعتصاب و تظاهرات خیابانی میشد؛ یک بار ،ده کارگر در تظاهرات از کارخانهشان به وزارت کار کشتهشدند. حاشیهنشینان هر بار که مسئولین تلش میکردند با بولدوزر از رشد بیرویهی شهر )جمعیت تهران از سه میلیون در سال ۱۹۶۶به ۲۵٫۵میلیون در سال ۱۹۷۹رسید( جلوگیری کنند ،شورش میکردند۷ .
دسامبر ) ۱۶آذر( هر سال ،که در گرامیداشت کشته شدن سه دانشجوی معترض به سفر نیکسون، معاون رئیس جمهوری آمریکا به دست رژیم پهلوی در سال ،۱۹۵۳به صورت غیر رسمی روز دانشجو نامیدهمیشد ،تحصن ،تظاهرات و حتی اعتصاب سراسری دانشگاهها جریان داشت. فعالیتهای چریکی ،به شکل بمبگذاری ،بانکزنی ،ترور و تیراندازی خیابانی ،به رخداد هر هفته تبدیل شد .بین ۱۹۷۱و ۱۳۴۹) ۱۹۷۹و (۱۳۵۷سیصد و شصت چریک که هفتاد درصد آنها مارکسیست بودند ،جانشان را در درگیری خیابانی ،زیر شکنجه یا در برابر جوخهی آتش از دست دادند. مرگ چهره های شاخص مخالف حکومت ،حتی مرگ طبیعی ،ناگزیر به گردن ساواک می افتاد .به عنوان نمونه ،بسیاری به نقش حکومت در غرق شدن صمد بهرنگی ،نویسنده مارکسیست ،و حمله قلبی و مرگ آل احمد در چهل و شش سالگی و پسر خمینی در چهل و نه سالگی مشکوک بودند. سانسور شدیدتر می شد و تعداد مجله ها ،روزنامه ها و کتاب ها افت شدیدی کرده بود. روزنامهنگاران دولتی از اتهام غربزدگی برای حمله به مخالفان استفاده می کردند و این گونه القا می کردند که روشنفکری ایران به ایده های غربی به ویژه مارکسیسم آلوده شده است .آن ها ادعا می کردند که شاهنشاهی بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ ایران است و دانشمندان علوم اجتماعی غرب قادر به درک ایران نیستند ) . (۲۰علوه بر این ها ،تعداد زندانیان سیاسی افزایش پیدا کرده بود و »ابراز ندامت«ها
در رسانه های عمومی افزایش می یافت .یکی از نمایش نامه نویسان سرشناس از عموم مردم به خاطر »گرفتار بدبینی شدن« و نادیده گرفتن دستاوردهای بزرگ انقلب سفید عذرخواهی کرد ) .(۲۱نویسنده سرشناس دیگری در مقابل دوربین تلویزیون ظاهر شد و مارکسیسم را ناسازگار با اسلم ،غیر قابل پیاده شدن در شرق و همچون ایده های سادیستیک ،محصول انحطاط غرب دانست ) .(۲۲البته به مخاطب عام گفته نمی شد که این ابراز ندامت ها و اعلمیه ها بعد از ماه ها شکنجه و زندان به دست میآید. حکومت همچنین در مخالفت با پایه های مذهب کوتاهی نکرد .به سبک سپاه دانش ،سپاه تبلیغات مذهبی هم تشکیل شد تا به روستاییان نسخه حکومتی اسلم را آموزش دهد .قانون تازه ای برای حمایت از خانواده مصوب شد که برخلف دستورات اسلمی ،حداقل سن قانونی ازدواج را افزایش داد و چند همسری را محدود کرد .در سال ، ۱۹۷۱یازده میلیون دلر هزینه شد تا دوهزار و پانصد سال پادشاهی و عظمت دوران پیش از اسلم در ایران جشن گرفته شود. همان طور که انتظار می رفت ،مخالفت های مذهبی شدیدتر شد .فعالیت حسینه ارشاد و انجمن های اسلمی دانشجویان ممنوع شد و مسجد هدایت در تهران که توسط آیت الله طالقانی اداره می شد بسته شد .طالقانی نیز در سال ،۱۹۷۲برای ششمین بار در زندگیش دستگیر شد .سه روحانی میان-پایه ،حجت السلم حسین غفاری ،حجت السلم محمد سعیدی و حجت السلم شیخ
انصاری ،در زندان فوت کردند .مرگ آن ها احتمال در اثر شکنجه بود و بدین ترتیب ،روحانیت اولین شهدایشان را در مبارزه با محمدرضاشاه تقدیم می کردند .پانزده خرداد ،سالگرد قیام سال ،۱۳۴۲با اعتصاب و تظاهرات در فیضیه قم همراه شد .هر روز تعداد بیشتری از پیروان خمینی راهی زندان می شدند و اغلب آن ها برای اولین بار بود که بعد از سال ۱۳۴۲به زندان می افتادند .یک گروه تندروی روحانی که خود را طلبه های جوان حوزه های علمیه قم می نامیدند جامعه بدون طبقه را تبلیغ می کردند و امام حسین را به عنوان قهرمان مستضعفین ستایش می کردند .این گروه بدون این که از کسی نام ببرند »آخوندهای ثروت مند« و حتی مراجع تقلیدی را که در تنعم زندگی می کردند محکوم می کردند و آن ها را متهم می کردند که پسرانشان را به دانشگاه های غربی می فرستادند تا زندگی های بی بندو بار غربی را دنبال کنند ) . (۲۳گروه دیگری که خود را روحانیون شبه نظامی در تبعید نامیده بودند خمینی »کبیر« را ستایش می کردند و خواستار برپایی یک جمهوری اسلمی بودند؛ این شاید اولین بار بود که گروهی روحانی چنین خواسته ای را مطرح می کرد ) .(۲۴نهضت آزادی نیز هشدار داد که دولت در حال ملی کردن اسلم با راه انداختن سپاه تبلیغات مذهبی خود ،دست کاری کردن سازماندهی نهادهای مذهبی ،انحصاری کردن نشر کتاب های دین شناسی ،جیره خوار کردن روحانی های منفعت طلب و گماردن خبرچین های ساواک در میان رده های مختلف علما است ) .(۲۵علوه بر این ها، روحانیان برجسته ای که تا آن زمان از مخالفان دوری می جستند سر به مخالفت گذاشتند .به عنوان
مثال ،در سال ، ۱۹۷۲آیت الله بسیار محافظه کار ،حسن طباطبایی قمی ،تغییرات در قوانین ازدواج و تشکیل سپاه تبلیغات مذهبی را توطئه ای یهودی دانست که برای از بین بردن ایران و اسلم طراحی شده بود ).(۲۶ تنش ها میان دولت و جامعه در سال ،۱۳۵۳وقتی گروه حاکم یعنی حزب ایران نوین انتخابات های میان دوره ای را به حزب مخالف وفادار به حکومت یعنی حزب مردم واگذار کرد ،بیش از پیش عیان شد .هرچند بقیه گروه ها از شرکت در انتخابات محروم بودند و مبارزه انتخاباتی محدود به اداره امور محلی بود و هر دو حزب مخلوق شاه بودند ،پیروزی »غیرخودی ها« نه تنها »خودی ها« را خجالت زده کرد ،بلکه کل تشکیلت حکومتی را تحقیر کرد .نظام دوحزبی که از ۱۹۵۳برهنگی دیکتاتوری شاه را پنهان می کرد اکنون شکست خورده بود .در مارس ۱۹۷۵شاه برای بیرون رفتن از زیر فشار ناگهان بر خلف قسمی که خورده بود نظام دو حزبی را منحل کرد و نظامی تک حزبی شامل حزب رستاخیز را برقرار کرد .در همین راستا ،شاه اعلم کرد که وظیفه میهنی همه شهروندان است که به حزب رستاخیز بپیوندند و کسانی که سرباز می زنند فانتزی های کمونیستی در سر دارند و باید یا به زندان بروند و یا تبعید شوند ).(۲۷ حزب رستاخیر به سرعت یک سازمان عریض و طویل در کل کشور ایجاد کرد ،یک کنگره ملی برگزار نمود ،که در آن یک کمیته مرکزی و یک دفتر سیاسی و امیرعباس هویدا ،نخست وزیر از سال
،۱۹۶۵به عنوان دبیرکل آن انتخاب شدند .حزب مالکیت کلیه اموال دو حزب منحلشده را به انحصار خود درآورد ،کمک های مالی از اقشار مختلف حتی تاجران و رهبران بازار دریافت کرد ،یک روزنامه و چهار نشریه تخصصی برای کارگران ،دانشجویان ،روشنفکران و زنان منتشر کرد ،از طریق ایجاد شعبه در بازارها به درون آنها نفوذ کرد ،از جایگزین کردن بازارها و حجره های پوسیده با سوپرمارکتهای دولتی سخن گفت .شاه خود چندی بعد اعلم کرد که با ساختار سنتی بازار به علت نداشتن تهویه ،متحجرانه بودن و شلوغی بیش از حد مخالف بوده است ) . (۲۸در نتیجه در فاصله چند ماه بیش از ۵میلیون نفر در حزب رستاخیز عضو شدند ،که شامل سندیکاهای کارگری ،نمایندگان بازار ،شوراهای روستایی ،و مجتمع های زنان بودند. علوه بر این ،حزب رستاخیز بر وزارتخانه های مهم هم تسلط پیدا کرد ،مخصوصاً وزارت کشور ،دادگستری ،کار ،تعاون و امور روستایی ،و رفاه اجتماعی .همچنین اعضای حزب در راس بسیاری از ساختارهای اداری کشور ،مخصوصاً تشکیلت مذهبی ،سازمان مؤسسات دینی ،شبکه رادیو و تلویزیون ملی ،قرار گرفتند و نهایت استفاده را از این ساختارها در جهت اهداف حزب نمودند .از جمله اینکه یک حرکت عظیم برای ثبت نام رای دهندگان برای انتخابات آتی مجلس به راه انداختند .بنا به گفته کمیته مرکزی »کسانی که برای انتخابات ثبت نام نکنند باید در مقابل حزب پاسخگو باشند« ) . (۲۹در مدت زمان کوتاهی حزب رستاخیز نه تنها کنترل کشور را به دست گرفته بود،
بلکه در بازاها و سازمانهای مذهبی هم به شدت نفوذ کرده بود ،جاهایی که دولتهای قبلی به شدت از نزدیک شدن به آنها واهمه داشتند. علوه بر همه اینها ،حزب رستاخیز پایه های ایدئولوژیک سلطنت را تقویت کرد ،که به طور نمادین و به طرز قابل توجهی در تضاد با ساختار روحانیت بود .اینگونه تبلیغ میشد که شاه رهبر بزرگ »روحانی« و سیاسی کشور بود که »ارتجاع سیاه« را به عقب رانده بود ،و بنیاد رابطه ای تنگاتنگ بین جامعه و حکومت را گذارده بود که برای نخستین بار در طول تاریخ همه مظاهر اختلف طبقاتی را از میان برده بود و »انقلب سفیدی« را آغاز کرده بود که راه به سوی دروازه های »تمدن بزرگ« را روشن میکرد ) . (۳۰از او همچنین با لقب آریا مهر )نور آریایی( یاد میشد ،کسی که وظیفه تاریخی رهبری »نژاد برتر« را برای هدایت و مدرن سازی ملل همسایه ،منظور کشورهای عرب اسلمی ،بر عهده دارد ).(۳۱ برای تاکید بر اهمیت دوران جدید و وظیفه تاریخی اش ،شاه گاه شماری جدیدی را بنیان نهاد که ۲۵۰۰سال سلطنت ایرانی و ۳۵سال سلطنت وی را نشان میداد .در نتیجه ایران یک شبه از سال اسلمی ۱۳۵۵به سال شاهنشاهی ۲۵۳۵جهید! در تاریخ معاصر رژیم های اندکی چنین بی احتیاط بوده اند که تقویم مذهبی کشورشان را تحقیر نمایند. هرچند حزب رستاخیز با این هدف به وجود آمده بود که حکومت را از مخمصه به وجود آمده به در آورد ،شکاف بزرگ میان حکومت و جامعه را پر کند ،و پایه های ساختاری رژیم را تقویت کند،
پیامدهای آن دقیقاً برعکس بود! با تبدیل حکومت به یک ساختار تک حزبی شاه هرچه بیشتر در مقابل روشنفکران قرار گرفت .با همسان انگاشتن آنها که با رژیم همراه نیستند با آنها که علیه رژیم هستند ،شاه به کسانی که تاکنون از بیرون گود سیاست تنها ناظر وقایع بودند هشدار داد .با حمله به بازارها او مغازه داران ،اصناف ،و صاحبان کارگاههای کوچک را ترساند .با به چالش کشیدن علما او نه تنها بهانه به دست آنها که مخالف رژیم بودند داد ،بلکه آنها که بر سر دوراهی مانده بودند را هم مجبور به موضع گیری کرد .به عنوان مثال ،آیت الله محمدصادق روحانی در قم ،که تاکنون سکوت اختیار کرده بود ،اکنون به مسلمانان دستور داد که از حزب رستاخیز دوری کنند ،چرا که »غیرقانونی«، »غیراسلمی« و در نتیجه حرام است ) .(۳۴همانگونه که انتظار میرفت خمینی حزب رستاخیز را سازمانی طاغوتی خواند ،و هوادارنش را وادار کرد که مخالفت های خود را با شاه شدت بخشند ،چرا که رفتارهایش غیرقانونی است ،پایه های اقتصاد را ویران میکند ،منابع پرارزش را جهت خرید اسلحه هدر میدهد ،منابع کشور را میدزدد ،و به دنبال نابودی اسلم و روحانیت است ).(۳۵ پس از گذشت چند ماه از تاسیس حزب رستاخیز تعداد زندانیان سیاسی به شدت افزایش یافت .این افراد نه تنها مخالفان مسلح و دشمنان رژیم ،که برخی از آنها از ۱۹۷۰در زندانها مانده بودند ،که بسیاری از بازاریان ،روحانیان را نیز شامل میشد که اکثریتشان برای نخستین بار به زندان می افتادند .در میان این بازاریان تعدادی از تاجران بنام تهران از جمله حاج محمد معینی ،حاج عبدالله
بادامچی ،حاج قاسم لباسچی ،حاج محمد مانیان ،و حاج محمد مدیرشانه چی به چشم میخوردند .در میان روحانیان زندانی نیز چهره های مهمی که بعدها در پیروزی انقلب نقش رهبری ایفا میکردند وجود داشتند :از جمله آیت مرتضی مطهری ،آیت الله محمد حسین بهشتی ،آیت الله علی مشکینی، آیت الله موسوی اردبیلی ،حجت السلم علی خامنه ای ،حجت السلم اکبر هاشمی رفسنجانی، حجت السلم محمد جواد باهنر ،و حجت السلم محمد مفتح .این برای نخستین بار بود که چنین گروه بزرگی از روحانیان برجسته همزمان در زندان بودند .حزب رستاخیز تاسیس شده بود که حکومت رو به اضمحلل را نجات دهد .اما در عمل منجر به زدن جرقه انقلب شد.
انقل ب اسلمی در سالهای اخیر گمانه زنیهای زیادی در مورد اجتنابپذیر بودن یا نبودن انقلب اسلمی سال ۱۳۵۷شده است .بسیاری استدلل کردهاند که انقلب قابل اجتناب بود و انرژی آن به جهات مختلف هدایت میشد ،اگر فقط این یا آن حادثه رخ داده بود؛ اگر تنها واشنگتن چنین و چنان پیامی را ارسال کرده و یا نکرده بود؛ اگر فقط شاه قویتر شده بود و کمتر سازش میکرد ،یا کمتر سرسخت و بیشتر انعطافپذیر بود؛ اگر تنها سرمایهگذاری در تجهیزات مقابله با جمعیت را افزایش و سرمایهگذاری در زمینه تسلیحات فوق پیشرفته را کاهش میداد .چنین حدس و گمانهایی ،اگرچه
کنجکاوانه ،یک واقعیت تلخ را از نظر دور داشته است :که رژیم پهلوی از نظر ساختاری ضعیف ،از نظر اجتماعی منزوی و از نظر سیاسی سالها پیش از شروع انقلب عامه مردم را از خود ناراضی کرده بود .این رژیم آشکارا فاقد حمایت اجتماعی بود و به همین دلیل در طولنی مدت ناپایدار و مستعد انقلب بود .آنچه موجب این موضوع شد نه یک عنصر ذاتی اسطورهای ،آنطور که ایدئولوگهای سلطنتطلب مایلند ادعا کنند ،بلکه افزایش درآمد نفت بود که هم هالهای از رفاه اقتصادی ایجاد کرده بود و هم سرمایه گسترش پایدار نهادهای دولتی ،به ویژه ماشینآلت سرکوب را تأمین میکرد .به طور خلصه ،دولت پهلوی آنطور که خود را به تصویر کشیده بود ،رژیم تباهیناپذیر متکی بر پایههای ایمن نبود؛ بلکه بیشتر به مجسمهای غولپیکر با پاهایی از خاک رس شبیه بود .پاهایی که به مجرد اصابت دو ضربه نسبتاً خفیف شکسته شد و کل ساختار را متزلزل نمود .ضربات در قالب یک بحران اقتصادی ناچیز در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر و نیز فشارهای بینالمللی بر شاه برای کاهش مختصر ماشینآلت سرکوب پلیسی وارد شدند. بحران اقتصادی ،ریشه در شکوفایی صنعت نفت داشت؛ به ویژه چهار برابر شدن قیمت نفت خام و متعاقب آن بال رفتن هزینههای دولت ،به خصوص در پروژههای بزرگ توسعهای و نهادهای دولتی همواره در حال گسترش .این گونه هزینهها ،به نوبه خود ،باعث شد شاخص هزینه زندگی که در دهه ۱۹۶۰و اوخر آن نسبتاً باثبات بود ،از مقدار پایه ۱۰۰در سال ۱۹۷۰به ۱۶۰در سال ۱۹۷۵و
سپس به ۱۹۰در سال ۱۹۷۶افزایش یابد .مجله اکونومیست در سال ۱۹۷۶میلدی تخمین زد، اجاره در مناطق مسکونی تهران در طی پنج سال ۳۰۰درصد افزایش یافته است و یک خانواده متوسط تا ۵۰درصد درآمد سالنه خود را صرف هزینههای مسکن میکند ).(۳۶ شاه سعی کرد تا با متهم کردن کسبه داخل و خارج بازار به گرانفروشی ،با بحران اقتصادی مقابله کند .به گفته اکونومیست ،افزایش شتاب تورم در سال ۱۹۷۳میلدی شروع شد و تا تابستان سال ۱۹۷۶به چنان مرز هشداردهندهای رسید که شاه ،که تمایل داشت به مشکلت اقتصادی با دید نظامی نگاه کند ،علیه گرانفروشی اعلم جنگ کرد ) . (۳۷او با هیاهوی بسیار »فئودالیستهای صنعتی« مانند حبیب القانیان و رسول وهابزاده را دستگیر کرد و به تبع آن سایر سرمایهداران مجبور شدند پول خود را به اماکن امنتر منتقل کنند .به گفته یک مجله آمریکایی» ،ثروتمندان مدتها قبل از آن که با }دستان{ خود رأی دهند با پول خود رأی دادند« ) . (۳۸یک روزنامهنگار فرانسوی به درستی اظهار داشت که مبارزه علیه گرانفروشی موجب اسکیزوفرنی افراد ثروتمند میشود؛ در چنین شرایطی ،آنها از یک سو از سیستم اجتماعی -اقتصادی بهره میبرند ،اما از سوی دیگر ،از یک نظام سیاسی که ثروت آن تحت فرمان هوسهای یک مرد است رنج میکشند ).(۳۹ افزون بر آن ،رژیم حملت خود را بر بازار ،مغازهداران ،عمدهفروشان و صاحبان کارگاهها تشدید کرد .این موضوع به کنترل شدید قیمت بسیاری از کالهای اساسی و واردات مقادیر زیادی
گندم ،شکر و گوشت به منظور شکستن قیمت عمده فروشهای محلی منجر شد .گروههای حراست با عنوان »تیمهای بازرسی« سازمان یافتند تا »جهاد بیرحمانهای علیه گرانفروشان ،محتکران و سرمایهداران بی وجدان« ترتیب دهند ) .(۴۰بدینترتیب دادگاههای به اصطلح صنفی راهاندازی شد که ۸۰۰۰مغازهدار را زندانی کرد ۲۳۰۰۰ ،بازرگان را از شهر زادگاهشان ممنوع الخروج کرد۲۵۰۰۰۰ ، بازرگان کوچک را جریمه کرد و ۱۸۰۰۰۰نفر دیگر را رسما متهم کرد ) . (۴۱تا سال ۱۹۷۶تقریباً در همه خانوادههای بازاری حداقل یک نفر توسط »گروه مبارزه با گرانفروشی« مورد مجازات قرار گرفته بود .مغازهداران اغلب به خبرنگاران خارجی میگفتند :انقلب سفید به انقلب قرمز تبدیل شده است؛ رژیم بازرگانان بیگناه را مورد حمله قرار داده تا توجه مردم را از فساد سنگین دادگاهها منحرف کند؛ شاه میخواهد تجار سنتی را »سرکوب« کند چون بازار »ستون واقعی جامعه ایران« است؛ و این که بانکها ،فروشگاههای بزرگ و کارمندان دولت مصم به »تخریب« کامل طبقه متوسط سنتی هستند
)
.(۴۲ فشار بینالمللی برای کاهش کنترل پلیس در اوایل س ا ل ،۱۹۷۵هنگامی که سازمان عفو بینالملل از ایران به عنوان یکی از »بدترین ناقضان حقوق بشر« جهان یاد کرد ،آغاز شد ) .(۴۳فشار زمانی فزاینده شد که این تخلفات به طور نظاممند توسط روزنامههای معتبری چون ساندی تایمز لندن و نیز توسط کمیسیون بینالمللی حقوقدانان ،اتحادیه بینالمللی حقوق بشر -وابسته به سازمان ملل
متحد و گروههای ایرانیان تبعیدی ،به خصوص کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و انجمن اسلمی دانشجویان مستند شد .این فشارها در سال ، ۱۹۷۶هنگامی که جیمی کارتر در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری خود از ایران به عنوان یکی از کشورهایی که امریکا باید اقدامات بیشتری برای حفاظت از حقوق بشر در آن انجام دهد و کمیتههای کنگره آمریکا علت انتقال بسیار زیاد تسلیحات فوق پیشرفته به »حکومت تیرخلصزن«}؟{ را به طور علنی مورد سؤال قرار دادند ،به آخرین حد خود رسید ) .(۴۴شاه در سال ، ۱۹۷۷پس از دیدار با نمایندگان عفو و کمیسیون بینالملل حقوقدانان، تخفیفهایی را قائل شد :در زندانهای اصلی را به روی صلیب سرخ باز کرد؛ به وکلی خارجی اجازه داد دادرسی مخالفان سیاسی را مشاهده کنند؛ زندانیانی که تخلفات کماهمیتتری داشتند مورد عفو قرار داد؛ و مهم تر از همه ،قول داد غیرنظامیان در آینده در دادگاههای غیرنظامی مورد محاکمه قرار بگیرند ،قادر به انتخاب وکلی مدافع خود باشند و محاکمه علنی داشته باشند. این کمشدن جزیی کنترل های پلیس باعث شد تا مخالفین صدایشان را بلند کنند .در خلل س ا ل ، ۱۹۷۷گروه بزرگی از طبقه متوسط شامل وکل ،قضات ،روشنفکران ،دانشگاهیان و روزنامهنگاران ،طلب ،بازاریان و رهبران سیاسی پیشین ،تشکیلت خود را شکل داده یا دوباره زنده کردند .بیانیهها و خبرنامهها منتشر کردند و رژیم و حزب رستاخیز را متهم کردند که که به نقض حقوق بشر ،آزادیهای مدنی و قانون اساسی ادامه می دهد .این گروهها در اواخر سال ۱۹۷۷تشویقی مضاعف
شدند؛ پس از روز غیررسمی دانشجو در ۷دسامبر ) ۱۶آذر( ،صدها نفر از تظاهرکنندگان دانشگاه به جای دادگاههای نظامی در محاکم مدنی محاکمه شدند که در نتیجه یا تبرئه شده و یا اسثنائا به حبسهای سبک محکوم شدند .به بیان مهندس بازرگان ،که به سرعت نهضت آزادی را احیا کرد و کمک کرد تا کمیتهای برای دفاع از آزادی و حقوق بشر ایجاد شود ،فشارهای بینالمللی بر روی شاه به مخالفین اجازه داد تا پس از دههها خفقان »نفس بکشند« ).(۴۵ در میانه این کشمکشها بود که رژیم کاری عجیب انجام داد .در سرمقاله روزنامه نیمه رسمی اطلعات ،مورخ ۷ژانویه سال ، ۱۹۷۸انتقادی معیوب و با قضاوتی ضعیف علیه روحانیون مخالف منتشر شد که ایشان را »ارتجاع سیاه« و همدم کمونیسم بین المللی خواند .همچنین خمینی را متهم کرد که یک خارجی است که در جوانی برای انگلیسی ها کار می کردهاست ،زندگی بی بند و باری داشته و شعرهای عشقی صوفیانه می سروده است ).(۴۶ عکس العمل نسبت به این مقاله در قم سریع بود .حوزههای علمیه و بازارها بسته شد و خواستار عذرخواهی رسمی شدند .مدرسان حوزهها که بعضی از ایشان شاگردان خمینی بودند ،مراجع تقلید ،بویژه آیت الله شریعتمداری ،آیت الله گلپایگانی ،و آیت الله مرعشی نجفی را تحت فشار قرار دادند که اعتراض خود را به گوش تهران برسانند .همچنین حدود ۴۰۰۰نفر از طلب و طرفدارانشان با پلیس درگیر شدند .ایشان در خیابان فریاد می زدند که ما »حکومت یزید را نمی خواهیم«» ،قانون
اساسی را میخواهیم« و »خواستار بازگشت آیتالله خمینی هستیم« .بعد از درگیری ،رژیم سریعا اعلم کرد که درگیریها باعث کشتهشدن فقط دو نفر و زخمی شدن بیست نفر شدهاست .مخالفین نیز ادعا کردند که بیش از ۷۰نفر کشته و بیش از ۵۰۰نفر زخمی شدهاند ۴ .سال بعد ،بنیاد شهید ،که بلفاصله بعد از انقلب تاسیس شد تا قربانیان رژیم گذشته را شناسایی نماید ،ادعای »صدها شهید« را تکرار کرد ،اما اسم بیش از ۵نفر را اعلم ننمود؛ این پنج نفر شامل سه نفر از طلب ،یک دانشآموز ابتدایی ۱۳ساله و یک جوان بدون شغل بودند ).(۴۷ تعداد تلفات همچنان نامشخص ماند ،اما تبعات تظاهرات قم برای همه مشخص بود .روز بعد ،شریعتمداری ،در یک مصاحبه نادر با گزارشگران خارجی ،پلیس را متهم کرد که به شیوهای غیراسلمی عمل کردهاند .وی تهدید کرد که اجساد را شخصا به کاخ شاه در تهران خواهد برد مگر اینکه رژیم بی درنگ جلوی هتاکان به علما را بگیرد .همچنین بهطور طعنهآمیز بیان کرد که اگر خواستن قانون اساسی ،ارتجاع سیاه است ،پس وی اعتراف میکند که یک مرتجع است ) .(۴۸علوه بر این ،همراه با ۸۸نفر از رهبران مذهبی ،بازاریان و دیگر مخالفین ،از تمام مردم در سراسر کشور دعوت کرد تا با حضور در مساجد و عدم حضور در محلهای کار ،چهلم »کشتار« قم را برپا دارند .در نتیجه سه دوره چهل روزه از تظاهرات خیابانی شروع شد که پایههای سلطنت پهلوی را لرزاند. اولین مورد در ۱۸فوریه رخ داد .در این روز دانشگاهها و بازارهای بزرگ تعطیل شدند و
مراسم یادبود کشتهشدگان در شهرهای بزرگ برگزار گردید .تظاهرات آرام در ۱۲شهر شامل تهران، قم ،اصفهان ،مشهد و شیراز برگزار شد .در تبریز بعد از کشته شدن یک نوجوان با اسلحه یک افسر پلیس ،تظاهرات به خشونت کشیده شد و این جرقه دو روز خشونت و آشوب بود .در ۲روز جمعیت زیادی مرتباً به پایگاههای پلیس ،دفاتر حزب رستاخیز ،سینماهایی که فیلم "سکسی" نمایش میدادند، هتلهای مخصوص ثروتمندان و بدون دزدیدن یک ریال به بانکهای بزرگی که مخصوص وام دادن به موسسات ثروتمند غیر بازاری بودند حمله کردند ) . (۴۹تا زمانی که رژیم به نیروی نظامی از جمله استفاده از تانک و هلیکوپتر متوسل نشد ،شورش تبریز فروکش نکرد .بلفاصله پس از بحران چهرههای سیاسی مخالف از جمله شریعتمداری ،بازرگان و رهبران جبهه ملی از مردم کل کشور خواستند منتظر چهلم کشتهشدگان کشتار تبریز باشند. دور دوم اعتراضات در ۲۹مارس با تعطیلی بازارها و موسسات آموزشی آغاز شد ،و راهپیمایی های یادبود بزرگی در نزدیک به پنجاه و پنج مرکز شهری سازمان یافت .اگر چه در اکثر شهرها این تظاهرات منظم و آرام بود ،در تهران ،یزد ،اصفهان و جهرم این تجمعات به خشونت کشیده شدند .در یزد ،که خشونت آمیز ترین برخورد در آن رخ داد ،حدود ۱۰۰۰۰عزادار بعد از گوش دادن به یک وعظ آتشین ،در حالی که شعار »مرگ بر شاه« و »درود بر خمینی« سرمیدادند ،از مسجد بازار به سمت پایگاه اصلی پلیس راهپیمایی کردند .اما قبل از رسیدن به مقصد خود ،با بارش
گلولههای پلیس مواجه شدند .تا زمانی که شاه از مانور دریائی در خلیج فارس با عجله بازنگشت و فرماندهی نیروهای پلیس ضد شورش را شخصاً به عهده نگرفت ،بحران سه روزه پایان نیافت .بازهم رهبران سیاسی مخالف از مردم کل کشور خواستند برای نشان دادن خشم خود به صورت مسالمت آمیز در مراسم چهلم شرکت کنند. دوره سوم با تاریخ ۱۰مه مقارن شد .بازار و موسسات آموزشی دوباره اعتصاب کردند .باز هم مراسم در مساجد و راهپیمایی یادبود در بسیاری از شهرهای سازماندهی شده بود .و باز هم برخی از راهپیماییها -این بار در ۲۴شهر -به خاک و خون کشیده شد .در تهران ،شاه گردهمایی مسجد مرکزی بازار را با استفاده از نیروهای نظامی بههم زد .در قم ،آشوب ۱۰ساعت به طول انجامید و تنها زمانی فروکش کرد که ارتش برق شهر را قطع کرد و کورکورانه به جمعیت شلیک کرد .پس از به هم زدن تجمع ،سربازان تظاهرکنندگان را تا خانه شریعتمداری تعقیب کردند و در آنجا دو طلبه را به ضرب گلوله کشتند .مقامات تخمین زده است که سه دوره چهلمها ۲۲کشته و ۲۰۰مجروح برجای گذاشت ) .(۵۰اما مخالفان ادعا کرد که ۲۵۰نفر کشته و بیش از ۶۰۰نفر زخمی شدند ).(۵۱ شاه تلش کرد با نشان دادن پرچم صلح به مخالفان و مقابله با ریشههای تورم ،بحران فزاینده را مهار کند .او مبارزه با احتکار را ملغی کرد؛ مغازهدارانی که به خاطر گرانفروشی محکوم شده بودند، مورد عفو قرار داد؛ »تیمهای بازرسی« را منحل کرد؛ به بازار تهران مجوز تشکیل انجمن بازاریان،
تجار و صنعتگران داده شد؛ رئیس بدنام ساواک را برکنار کرد؛ و قول داد که انتخابات آتی مجلس ۱۰۰در صد آزاد خواهد بود .وی همچنین برای زیارت به مشهد رفت؛ برای حمله به خانه شریعتمداری عذرخواهی کرد؛ قول داد مدرسه فیضیه بازگشایی شود؛ تقویم شاهنشاهی را باطل کرد؛ فیلم های "سکسی" را ممنوع کرد؛ برخی از روحانیون و بازاریان دستگیر شده در سال ۱۹۷۵را آزاد کرد ،به ۵۰تن از بستگان نزدیکش دستور داد تا فعالیتهای اقتصادیشان را قطع کنند؛ کازینوهای متعلق به بنیاد پهلوی را تعطیل کرد؛ و اعلم کرد که مایل به مذاکره با رهبران مذهبی است از آنجا که »برخی از آنها آنقدرها هم بد نیستند« ).(۵۳ وظیفه مقابله با تورم به جمشید آموزگار سپرده شد ،یک مهندس اقتصاددان شده عملگرا که در اوت ۱۹۷۷به عنوان نخست وزیر جانشین هویدا شد .به منظور پایین آوردن هزینههای در حال افزایش زندگی ،آموزگار تلش کرد اقتصاد ملتهب را کمی آرام کند .او هزینه های دولت را کاهش داد، بسیاری از پروژه های توسعه را لغو کرد و باقی را به تعویق انداخت ،اعتبارات را کاهش داد ،و به شدت قراردادهای دولت در صنعت ساخت و ساز را کاهش داد .این کاهشها یک اثر فوری داشت. صنعت ساخت و ساز ،که در سال قبل از آن ۳۲درصد رشد داشت ،در نه ماهه اول سال ۱۹۷۸تنها ۷درصد گسترش یافت .به همین ترتیب تولید ناخالص ملی ،که در سال قبل از آن نرخ رشد ۲۰ درصدی داشت ،تنها ۲درصد در نیمه اول سال ۱۹۷۸افزایش یافت .در مقابل ،شاخص هزینه
زندگی ،که افزایش ۳۰درصد در سالهای گذشته داشت ،تنها ۷درصد در نه ماهه اول سال ۱۹۷۸ افزایش یافت .رژیم در کنترل تورم و مهندسی رکود اقتصادی موفق شده بود. اقدامات آموزگار نهتنها موجب کاهش بحران سیاسی نشد ،که آن را تشدید کرد .پرچم صلح تنها موجب تشویق شهروندان بیشتری برای شرکت در تظاهرات ضد رژیم شد .و رکود اقتصادی، بدون از بین بردن ریشههای بیگانگی از طبقه متوسط ،موجی از تظاهرات طبقه کارگر به راه انداخت .به علت کاهش ناگهانی در پروژه های دولتی ،نیاز به کارگر به شدت کاهش یافت .این امر ،به نوبه خود، موجب کاهش دستمزدهای واقعی شد - ،برای اولین بار در پانزده سال -نرخ بیکاری بسیار بال رفت ،به ویژه در میان کارگران ساخت و ساز شهری .ورود طبقه کارگر به صحنه ،به ویژه از حلبیآبادها ،اثرات کمی و کیفی بر اعتراضات داشت :به لحاظ کمی ،ابعاد تظاهرات ضد رژیم به طرز چشمگیری گسترش یافت؛ از نظر کیفی ،این مسئله هم موجب افزایش قدرت عناصر مذهبی به خرج عناصر سکولر )مخصوصاً جبهه ملی( شد و هم موجب قدرت یافتن روحانیون انعطاف ناپذیر، خصوصاً خمینی ،بخرج روحانیون میانه رویی همچون شریعتمداری .رکود اقتصادی ۱۹۷۸به شکل گرفتن نظام آینده کمک کرد. این تغییرات در نیمه دوم سال ۱۹۷۸واضحتر شد .در ۵ژوئن ،سالگرد قیام سال ) ۱۹۶۳ ۱۳۴۲شمسی( ،کارگران و همچنین طلب حوزه و بازاریان برای نشان دادن همبستگی خود با »امام«
خمینی ،به خیابانهای قم ریختند .این احتمال اولین بار بود که ایرانیان این عنوان کاریزماتیک را به یک فرد زنده دادند .در ۲۲ژوئیه ،در جریان مراسم تشییع جنازه یک روحانی محلی در مشهد که در یک تصادف مرده بود ،تظاهر کنندگان با پلیس در گیر شدند و یک حادثه خونین شکل گرفت .مخالفان ادعا کردند که بیش از چهل نفر در آن روز کشته شدند .در روز ۲۹ژوئیه ،برای کشتگان مشهد تقریبا در تمام شهرهای بزرگ مراسم یادبود بزرگی برگزار شد .در اوایل ماه اوت ،در طول ماه رمضان ، تظاهرات خشونت آمیز در تبریز ،مشهد ،شهسوار ،اهواز ،بهبهان ،شیراز و اصفهان انجام گرفت .در اصفهان ،که بدترین حوادث در آن رخ داد ،تظاهرکنندگان خشمگین ،برخی مسلح به اسلحه کمری ،در بخش عظیمی از شهر قدرت را به دست گرفتند و آیت الله عظمایی که به تازگی بازداشت شده بود ،را آزاد کردند .دولت تا دو روز پس از آن نتوانست کنترل کامل شهر را بازپس گیرد .مخالفان اعلم کردند که کشتگان در اصفهان به صدها تن می رسید ۱۹ .اوت ،سالروز کودتای سال ،۱۹۵۳در آتش سوزی مشکوکی در سینمایی در منطقه کارگرنشین آبادان ،بیش از چهار صد مرد ،زن و کودک در آتش سوختند .دولت به سرعت عاملن این حادثه را محکوم کرد ،اما ۱۰۰۰۰خویشاوند و عزادار که روز بعد برای مراسم تشییع جنازه جمع شده بودند ،رژیم را مسبب این حادثه میدانستند .در راهپیمایی آبادان ،عزاداران شعار میدادند »:شاه باید بسوزد .پهلوی باید سرنگون شود .سربازان ،شما بیگناهید. شاه گناهکار است« .خبرنگار واشنگتن پست اظهار داشت که تظاهرات آبادان مانند شورشهای هشت
ماه قبل از آن ،یک پیام ساده داشت» :شاه باید برود« ).(۵۴ به همین ترتیب ،روز ۴سپتامبر ،مراسم عید فطر با راهپیماییهای عظیم ضد رژیم همراه شد. در تهران که راهپیمایی ها به طور ویژه توسط یک کمیته ی مشترک شامل روحانیون ،نهضت آزادی، جبهه ی ملی ،سندیکای بازاریان ،بازرگانان و کارگران سازمان دهی می شد ،بیش از صد هزار نفر از بازار ،دانشگاه ها و مدارس به سمت میدان شهیاد سرازیر شدند .آنها تصاویر بزرگی از خمینی، شریعتمداری ،مصدق ،طالقانی )که هنوز در زندان بود( و علی شریعتی )روشنفکر پرطرفداری که سال قبل به طرز مشکوکی مرده بود( به همراه داشتند .شعارهای آن روز شامل این ها می شدند» :ما خواهان بازگشت آیت الله خمینی هستیم«» ،همه ی زندانیان سیاسی را آزاد کنید«» ،آیت الله طالقانی را آزاد کنید«» ،ارتش به ملت تعلق دارد« ،و »برادر ارتشی ،چرا برادرکشی؟« .به گفته ی یکی از خبرنگاران خارجی ،مردم دوستانه رفتار میکردند و بافت غیر همگونی داشتند :دانشجویان نوگرا با لباس جین، زنان سنتی در چادر ،کارگران با لباس معمولی ،بازاریان در لباس رسمی ،و البته روحانیون با ریش و در عبای سیاه ).(۵۵ اگر چه عید فطر بدون حادثه گذشت ،جمعیت های بزرگتر و سازمان نیافته تری در سه روز بعد شکل گرفتند .در روز ۷سپتامبر ،تظاهراتی کم و بیش سازمان نیافته توسط بیش از نیم میلیون نفر در تهران انجام شد .این بزرگترین تظاهراتی بود که تا آن زمان در ایران به وقوع پیوسته بود .علوه بر
این ،تظاهرات کنندگان شروع به دادن شعارهایی کردند که قبل از آن هرگز توسط سازمان دهندگان تظاهرات مطرح نشده بود» :مرگ بر شاه«» ،شاه سگ زنجیری آمریکاست«» ،پنجاه سال حکومت، پنجاه سال خیانت«» ،امام حسین راهنمای ماست ،امام خمینی رهبر ماست«» ،پاینده باد مجاهدین«، »یاد شهیدان زنده باد« ،و برای نخستین بار در خیابان های تهران »ما جمهوری اسلمی میخواهیم«. تقاضا برای جمهوریت به وضوح بیش از آن چیزی بود که مشروطه خواهان در سال ۱۹۰۶می خواستند .خمینی تظاهرات ۷سپتامبر را به عنوان رفراندومی برای پایان شاهنشاهی ستود. هنگامی که شاه فهمید اوضاع از کنترل او خارج شده است ،شاخه ی زیتون را با مشتی آهنین عوض کرد .او در تهران و یازده شهر دیگر از جمله قم ،تبریز ،مشهد و اصفهان حکومت نظامی اعلم کرد .شاه همچنین کنترل تهران را به ژنرال اویسی واگذار کرد که از زمان قیام ،۱۹۶۳به عنوان فرماندار تهران ،لقب »قصاب ایران« را با خود یدک می کشید .او دستور داد تا رهبران مخالفان ،از جمله بازرگان را دستگیر کنند .شاه همچنین تجمعات را ممنوع کرد و به ارتش دستور داد برای پراکنده کردن هرگونه تظاهرات از زور استفاده کند. برخوردهای غیر قابل اجتناب از صبح روز بعد ،جمعه ۸سپتامبر ،شروع شدند .بدترین مورد آن در میدان ژاله در شرق تهران رخ داد ،جایی که عمدتا خانواده ی بازاریان زندگی می کردند .در حالی که حدود ۵۰۰۰نفر از ساکنان که بسیارشان دانش آموزان دبیرستانی بودند تظاهرات نشستهای در
وسط میدان ترتیب دادند ،کماندوهای ارتش میدان را محصور کردند و به روی همه ی جمعیت آتش گشودند .به گفته ی یک گزارشگر اروپایی ،صحنه شبیه یک جوخه ی آتش بزرگ بود که در آن سربازان بی وقفه به جمعیت بزرگ و بی حرکت شلیک میکردند ) .(۵۶در همین زمان ،در مناطق عمدتا فقیرتر در جنوب تهران ،هلیکوپترها مشغول پراکنده کردن ساکنانی بودند که موانعی ایجاد کرده و به سمت خودروهای ارتشی کوکتل ملتوف پرتاب می کردند .به گفته ی همان گزارشگر ،این هلیکوپترها »تلی از کشته و خرابی« به جا گذاشتند ) . (۵۷آن شب مقامات ارتشی اعلم کردند که حوادث آن روز ۸۷کشته و ۲۰۵زخمی به همراه داشته است .مخالفان اما اعلم کردند که بیش از ۴۰۰۰نفر کشته شدند که حداقل ۵۰۰نفر از آنها فقط مربوط به میدان ژاله میشدند ) . (۵۸عدد درست هر چه که باشد۸ ، سپتامبر به عنوان جمعه ی سیاه در تاریخ ایران ثبت شد. جمعهی سیاه گردبادی به وجود آورد .خمینی اخطار کرد که به »یزید آدم کش« نمی شود اعتماد کرد ،و از همهی مسلمانان خواست که به جهاد مقدس خود ادامه دهند تا آن که بر سربازان پیروز شوند و »شاه خائن« را از کشور بیرون اندازند ) . (۵۹نهضت آزادی و جبههی ملی اعلم کردند که به هیچ وجه نمی توانند به رژیمی که از دستانش خون می چکد اعتماد کنند .شریعتمداری به بازرگان و دیگر رهبران مخالفان پناه داد ،و اعلم کرد که نظر او همانند نظر خمینی است .گلپایگانی و مرعشی نجفی ،دو آیت الله بلند پایه ی قم که تا آن زمان ساکت مانده بودند نیز به شریعتمداری پیوستند .خوانساری و خویی،
دو آیت الله بلند پایه ی دیگر هم درهای بیت شان را به روی مدرسان ،دانشجویان الهیات و بازاریان پرمکنت گشودند تا گلیه های آن ها را بشنوند .همان طور که یک گزارشگر خارجی در آن زمان گفت، جمعهی سیاه مهر پایانی بود بر هرگونه گفتگوی مصالحه ،میانه رو ها را در اقلیت قرار داد ،و میخی بر تابوت برنامه ی به اصطلح »لیبرالیزاسیون« کوبید ).(۶۰ علوه بر آن ،موج اعتصاب ،که در همان زمان هم بیشتر دانشگاه ها ،حوزه ،دبیرستان ها و بازارهای بزرگ را فلج کرده بود ،تحرکی تازه پیدا کرد تا بازارهای دیگر و همین طور پالیشگاه های نفت را هم فرا گیرد .سپس نوبت به میدان های نفتی ،کارخانه های پتروشیمی ،پایانه ها ،سازمان بازرگانی ،روزنامه های دولتی ،بانک های دولتی ،راه آهن ،خطوط هوایی داخلی ،ادارات پست، بیمارستان های دولتی ،صدا و سیما ،کارخانه های بزرگ دولتی و خصوصی ،و مهم تر از همه وزارتخانه ها رسید .به عبارت دیگر ،کارکنان دولت )که از ارکان اداره ی کشور بودند( دست به دست طبقهی متوسط دادند تا علیه پهلوی ها اعتصاب کنند .با این کار کارکنان دولت می خواستند نشان دهند که آنها چرخ دنده های ماشین حکومتی نیستند ،بلکه عضو حقوق بگیر طبقه ی متوسطند .به عبارت دیگر ،منافع سازمانی آنها تحت الشعاع منافع اجتماعیشان قرار گرفته بود .به این ترتیب در همان اوایل اکتبر شاه توسط اعتصاب های عظیمی در سراسر کشور احاطه شده بود که خواسته هایشان چیزی کمتر از لغو حکومت نظامی ،انحلل ساواک ،بازگشت خمینی ،و پایان حکومت
خودکامه نبود .آن گونه که کارگران نفت اعلم کردند ،آنها به کار باز نمی گشتند مگر این که »شاه و چهل دزدش« را از کشور بیرون اندازند ).(۶۱ بحران در خیابانها هم شدت گرفته بود .اواخر اکتبر در شهرهای بزرگ هر روزه بین سربازان و گروههای دانشجویی و کارگران غیر شاغل درگیری و منازعه بود .در ۵نوامبر دو اجتماع بزرگ مردم در ناحیه مرکزی تهران به هم ملحق شدند :یک گروه از دانشگاه اصلی ،و گروه دیگر از زاغه نشینهای جنوب شهر .آنها به ایستگاههای پلیس ،مجسمه های شاه ،،هتلهای لوکس ،و دفاتر هواپیمایی آمریکایی و انگلیسی حمله کردند .گزارشگران خارجی بلفاصله ۵نوامبر را به عنوان »روزی که تهران در آتش سوخت« نام گذاری کردند .تظاهرات بزرگتر و خشونت بارتر از این هم در دسامبر ،در ماه مقدس محرم ،رخ داد .تانکها در قزوین تظاهرکنندگان را زیر گرفتند و نزدیک صد نفر جان دادند .در مشهد ۲۰۰نفر به علت اعتراض به ممنوعیت تظاهرات خیابانی هدف شلیک گلوله قرار گرفتند. در تهران ،دولت هراسان از اینکه در روزهای تاسوعا و عاشورا جهنمی به پا خواهد شد ،به طور غیر منتظره سیاستش را عوض کرده و تلش کرد موفقیت عید فطر را تکرار کند .دولت تعداد بیشتری از زندانیان سیاسی ،از جمله طالقانی ،را عفو کرد و اجازه داد مراسم مذهبی در آن دو روز برگزار شود ،البته به شرط آنکه شعاری علیه شاه داده نشود و عزاداری فقط در مسیرهای تعیین شده صورت گیرد .راه پیمایی روز عاشورا به رهبری طالقانی هشت ساعت به طول انجامید و با توجه به
اینکه برای اولین بار دهقانان و کشاورزان روستاهای اطراف را به خود جذب کرده بود ،رکوردی از نزدیک به دو میلیون نفر راهپیمایی کننده ایجاد کرد .با وجود آنکه رهبران اوپوزیسیون )مخالفان( برای شصت شعار که هیچ کدام شخص شاه را هدف نمی گرفت مجوز گرفته بودند ،افرادی که مسوول حفظ نظم تظاهرات بودند قادر نبودند جلو گروههای رادیکال ،مخصوصا مجاهدین و فدائیان ،را بگیرند و از شعارهایی همچون »مرگ بر شاه«»،اسلحه به مردم«»،گلوله در جواب گلوله« و »زنده باد مجاهدین و فدائیان« جلوگیری کنند .با پایان گرفتن مسالمت آمیز تظاهرات در میدان شهیاد ،حاضران با تشویق و شادمانی بیانیه ای صادر کردند که در آن رهبری »امام خمینی« تایید گردید و همچنین بیانیه خواستار بازگشت فعالن سیاسی از تبعید ،استقرار یک حکومت اسلمی ،حیات نو بخشیدن به کشاورزی و برقراری عدالت اجتماعی به توده ها شد ) . (۶۲واشنگتن پست گزارش داد که تظاهرات منظم و بهخوبی سازمان دهی شده ،به ادعای مخالفین مبنی بر اینکه حکومت جایگزین هستند وزن و بهای زیادی بخشید ) . (۶۳نیویورک تایمز نوشت که آن دو روز پیام مهمی در بر داشت :دولت به خودی خود ناتوان در حفظ نظم و قانون است .دولت در صورتی می تواند نظم و قانون را حفظ کند که کنار بایستد و اجازه دهد رهبران مذهبی کنترل را به دست گیرند .به نوعی اوپوزیسیون نشان داده بود که دولت جایگزینی شکل گرفته است ) . (۶۴به همین ترتیب کریستین ساینس مانیتور گزارش داد که »موج عظیم انسانی در گذر از پایتخت این پیام روشن را با صدایی بلندتر از هر گلوله و بمبی فریاد زد :شاه
باید برود« ).(۶۵ در طی هفته هایی که آمد موقعیت شاه بیش از پیش تضعیف شد .چهار فاکتور اصلی مسبب آن بودند .اول این که حکومت ایالت متحده برای اولین بار در امکان بقا شاه تردید کرد .این تردید ضربه روحی شدیدی برای رژیمی بود که هویتش با غرب تعریف می شد ،رژیمی که رئیسش تاج و تختش را مدیون سازمان سیا و کودتای سازماندهی شده آمریکا و انگلیس در سال ۱۹۵۳بود ،رژیمی که تمام افسران ارتشش در آمریکا آموزش دیده بودند .دوم اینکه مخالفتهای توده مردم ادامه داشت و فرو ننشسته بود .تظاهرکنندگان خیابانها را به دست گرفته بودند ،کارکنان – چه کارکنان اداری چه کارگران ،هر دو – کلیه فعالیتهای اقتصادی صنعتی از جمله صنعت حیاتی نفت را فلج کرده بودند ،و کمیته اعتصابات کارخانه ها ،دفاتر و سایر فضاهای کاری را گرفته بود .علوه بر آن ،گروهای شبه نظامی از جمله مجاهدین یک سلسله عملیات مسلحانه علیه تکنسینهای خارجی انجام می دادند. سوم اینکه روحانیون مخالف ،حرکتی ایجاد کرده بودند که در عمل تبدیل به یک رژیم سایه شد .خمینی که با فشار شاه به زور از عراق بیرون رانده شده و به پاریس رفته بود ،از موقعیت جدیدش نهایت استفاده را برد .اواخر دسامبر او با پیروانش در تهران به صورت روزانه در تماس تلفنی بود و از طریق سیستمهای ارتباطی مدرن پیامهای انقلبی را مخابره می کرد .او به صورت مکرر با خبرگزاری های بین المللی مصاحبه می کرد و به صورت روز افزون نمایندگان بیشتری از گروههای مختلف از
ایران را به حضور می پذیرفت .در میان این افراد بازاریهای ثروتمند ،رهبران سیاسی همچون بازرگان، و حتی درباریان که می دیدند کشتی شان در حال غرق شدن است به چشم می خورد .با خمینی به گونه ای برخورد می شد که گویی رهبر جدید ایران است. در این میان ،حامیان خمینی در ایران مشغول سازماندهی بودند .در تهران کمیته ای که تظاهرات موفق عید فطر و محرم را رهبری کرده بود به صورت پنهانی شورای انقلب را تاسیس کرده بود .در عمل همین شورا تبدیل به حکومت سایه شد .در سطح گروههای محلی بخصوص در استانهای مرکزی شیعه نشین ،رهبران مساجد سازمانهای محلی متعددی تشکیل دادند :تعاونی های مواد غذایی برای کمک به نیازمندان در طی اعتصابات ادامه دار )بر اساس یک تحقیق انجام گرفته در میانه دسامبر سرمایه گذاران این تعاونی ها بازرگانان ثروتمند بودند و تنها در تهران تعداد آنها به ده تا می رسید( ،و تشکیل دادگاههای اسلمی برای اجرای قوانین مذهبی و برای جایگزین کردن سیستم قضایی دولتی که در اعتصاب بود ).(۶۶ ظرف مدت کوتاهی دامنه کاری این دادگاههای مذهبی نه تنها مسایل اخلقی مانند مصرف مشروبات الکلی ،هرویین و فحشاء ،بلکه جرایم جنایی شدیدتری مانند قتل و دزدی مسلحانه را دربرگرفت .ائمه جماعت همچنین با هدف دفاع از قانون و نظم و جایگزینی نیروی پلیس که فعالیتش متوقف شده بود نیروهای داوطلب مسلحی را به راه انداختند ،که پس از چندی به نام سپاه پاسداران
انقلب اسلمی شناخته شد .و از همه مهمتر ،جهت هماهنگ کردن تظاهرات منطقه ای ،کمیته های اعتصاب ،تعاونی های مواد غذایی ،دادگاههای شریعت ،و پاسدارها» ،کمیته« ها را تاسیس کردند. این کمیته ها با حمایت تعدادی از بازاریان معروف کنترل اکثر شهرهای بزرگ را به دست گرفتند. واقعیتی عجیب و متناقض است که روحانیت که همه مظاهر فرهنگ غرب و دوران پهلوی را رد میکردند نام غربی »کمیته« را برای ابزار جدید اعمال قدرتشان برگزیدند! این اصطلح ،با ظاهر واضح غربی اش ،چندین سال قبل در دهه ۱۹۷۰معروفیت مخوفی پیدا کرده بود ،چرا که به مرکز بازجویی اصلی در تهران که توسط کمیته ای متشکل از ساواک و رییس پلیس اداره میشد اطلق میگردید .در میانه دهه ۱۹۷۰نام کمیته مترادف تروریسم دولتی بود! دلیل آخر زوال موقعیت شاه شکاف در ارتش بود که این شکاف برای اولین بار اتفاق می افتاد.بنا به گزارش نیویورک تایمز سربازان در ماه محرم از دستور شاه سرپیچی کردند چون صدها نیروی نظامی در قم و مشهد از پادگانها فرار کرده بودند .سایر بازماندگان به پیروی از فرمان رهبران مذهبی تا پیروی از دستورات فرماندهانشان ترغیب می شدند ) . (۶۷نیز نیویورک تایمز اشاره می کند که فرماندهان گزارش کرده بودند که سربازان از تیراندازیهای خیابانی سر باز می زنند و خود فرماندهان ناچار هستند به تنهایی تیراندازی بکنند ).(۶۸ واشنگتن پست گزارش کرده بود که هفته بعد از عاشورا سربازان از دستور تیر اندازی به مردم
سرپیچی کرده بودند .در تبریز ۵۰۰سرباز و ۱۲تانک به نیروهای انقلبی ملحق شده بودند و نیز سه نفر از اعضای گارد سلطنتی به فرماندهان خود شلیک کرده و تعداد نامعلومی از سلطنت طلبان را کشته بودند ) .(۶۹یک روزنامه ایرانی گزارش کرده بود در مناطق مختلف از جمله کرمانشاه ،همدان و سایر شهرها سربازان به مردم می پیوندند و یا اگر در پستهای خود باقی ماندهاند بطور مخفیانه به مردم مناطق خود اسلحه می رسانند ) . (۷۰روزنامه دیگری گزارش کرد که تعداد زیادی از نظامیان با رده های مختلف از دستورات سرپیچی کرده و به برادران پاسدار خود می پیوندند ) .(۷۱همان منبع اضافه می کند کمیته های مرکزی در مورد افرادی که تمرد کردهاند بررسی میکنند که بتوانند به آنها اسلحه بدهند. علوه بر این ،در میان طبقات نظامیان هم شکاف ایجاد شده بود .بعد از انقلب مشخص شد که عده ای از درجه داران در فکر ترک کشور برای پیوستن به نیروهای اپوزیسیون بودند .و سایرین نیز تحت فشارهای روانی افراد خانواده و فامیل )بسیاری از این خویشاوندان بازاری بوده( در آتش نگشودن به روی تظاهرکنندگان بودند .خمینی توانسته بود استراتژی پیروزی بر افکار و قلبهای نظامیان را به خوبی پیاده سازی بکند. شاه که از وخامت اوضاع آ گاه بود ،امتیاز قابل توجه دیگری نیز به مخالفانش داد که شامل این موارد بود :وی ناظران نظامی را از نظارت بر روزنامه ها فراخواند ۱۳۲ ،نفر از اعضای دولت قبلی از جمله هویدا را دستگیر کرد ،تعداد زیادی از زندانیان سیاسی را عفو کرد .کمیسیونی برای بررسی
وضعیت بنیاد پهلوی تشکیل داد ،اعلم کرد تمامی تبعید شدگان از جمله خمینی اجازه بازگشت به کشور دارند ،حزب رستاخیز را منحل کرد )جالب است که انحلل این حزب مخالفت چندانی در پی نداشت( ،و در آخر به تلویزیون رفت و اعلم کرد که بخاطر اشتباهات گذشته از مردم عذر خواهی میکند و »صدای انقلب مردم را شنیده است« .علوه بر تمام این امتیازات پیشنهاد تاسیس دولت آشتی ملی را با همکاری جبهه ملی اعلم نمود .بیشتر رهبران جبهه ملی پیشنهاد ریاست بر این دولت را رد کردند زیرا می دانستند چنین دولتی بدون حمایت خمینی اقبالی برای موفقیت ندارد .ولی یکی از ملی گرایان به نام شاپور بختیار ریاست دولت را پذیرفت ،با این شروط که شاه بهطور بلند مدت جهت مرخصی به خارج از کشور برود ،از یک حاکم سیاس به یک مهره صرفا سلطنتی بدون حق تصمیم گیری در امور سیاسی تبدیل شود ،و چهل نفر از سرداران قصی القلب از جمله اویسی را تبعید بکند. در ۲۹دسامبر شاه سه شرط بختیار را قبول کرد و نخست وزیری وی را اعلم نمود. بختیار با ژست ویژه آغاز به کار کرد .وی با تصویری از مصدق در پشت سر و سخنانی راجع به پیشینه ملی گرایانه خودش در تلویزیون ظاهر شد .به مردم قول داد حکومت نظامی برداشته بشود و انتخابات آزاد در کشور برگزار شود ،فروش نفت به آفریقای جنوبی و اسراییل متوقف شود، قراردادهای نظامی به ارزش ۷میلیارد دلر ملغی گردد ،و ایران از پیمان سنتو خارج شده و دیگر پلیس منطقه نخواهد بود .علوه بر این وی تعدادی از سران دولت را دستگیر کرد ،باقیمانده زندانیان سیاسی
که شامل سران مجاهدین و افسران حزب توده ،که از سال ۱۹۵۶در زندان بودند ،را عفو کرد .و نیز وعده انحلل ساواک ،و تشکیل شورای موقت حکومت در زمانیکه شاه در »مرخصی« به سر میبرد را داد ،اموال بنیاد پهلوی را ضبط کرد ،و خمینی را »گاندی ایران« نامید )این صفت تایید خمینی را در پی نداشت زیرا وی از وضعیت مسلمانان هند در زمان گاندی کامل مطلع بود( .بختیار تاکید داشت اگر اپوزیسیون با وی همراه نباشند و برای وی کارشکنی بکند ،سرداران کودتایی بهراه خواهند انداخت که بسیار خونین تر از کودتای شیلی خواهد بود .وی تصور می کرد این مسئله برگ برنده اش باشد. ژست ویژه بختیار چندان فایدهای به حالش نداشت .جبههی ملی وی را از خود رانده بودند و اعلم کرده بودند مادامی که شاه کناره گیری نکرده باشد هیچگونه مصالحه ای انجام نخواهد پذیرفت. خمینی وی را نوکر بی اختیار شیطان نامید .و پیروانش را تشویق کرد که به مبارزات ادامه بدهند تا زمانیکه بر نیروهای نظامی غلبه کنند و آخرین بازماندگان رژیم پهلوی را هم به »زباله دان تاریخ« بسپارند .به وضوح این تیر خمینی به هدف خورد .در هشتم ژانویه به مناسبت اولین سالگرد قیام قم ، در تمامی شهرهای بزرگ گرامیداشت برگذار شد .روز ۱۳ژانویه حدود ۲میلیون نفر با تظاهرات در شهرهای مختلف ایران خواستار بازگشت خمینی به ایران ،استعفای بختیار و کناره گیری شاه از قدرت شدند .بالخره ۱۶ژانویه که شاه کشور را ترک کرد صدها هزار نفر به خیابانها آمدند تا این واقعه تاریخی را به ثبت برسانند ۱۹ .ژانویه ،خمینی از مردم خواست تا با »رفراندوم« خیابانی تکلیف نظام
سلطنتی و دولت بختیار را مشخص بکنند .در تهران به تنهایی بیش از یک میلیون نفر به خیابانها آمدند .در ۲۷و ۲۸ژانویه زمانیکه سرداران و فرماندهان شاه فرودگاه تهران را برای جلوگیری از ورود خمینی بسته بودند جمعیت خشمگینی به خیابانها آمدند و ۲۸نفر در درگیریها کشته شدند. در اول فوریه خمینی اولین نطق پیروزی خود را انجام داد .چیزی حدود ۳میلیون نفر وی را از فرودگاه تا مرکز تهران استقبال کردند .ابتدا خمینی در یک حرکت نمادین بر سر مزار شهدای انقلب در قبرستان مشهور بهشت زهرا حاضر شد و سپس محل سکونت موقت خود را مدرسه علوی در میدان ژاله برگزید .مدرسه علوی سال ۱۹۶۰توسط گروهی از روحانیون و خیرین بازار ساخته شده بود ۴ .ام فوریه جمعیت مشابهی در خیابانها ظاهر شدند تا مخالفت خود را با دولت بختیار اعلم بکنند و حمایت خود را از نخست وزیر برگزیده خمینی ،بازرگان که مسئول تشکیل دولت موقت تا زمان تشکیل مجلس موسسان بود ،را اعلم کنند .در همین اثنا خمینی به وجود شورای انقلب اذعان کرد ،و بدون بیان اسامی اعضا آن را از گروهی از حامیان خود پر نمود .شورای انقلب که اسامی روسای آن مخفی بود ،در مدرسه رفاه که در واقع خواهرخوانده مدرسه علوی بود ،دو وظیفه اساسی بر عهده داشت :کمک به دولت موقت و مذاکره با روسای فعلی برای انتقال صلح آمیز قدرت ).(۷۲ در میان مذاکرات مخفیانه شورای انقلب اتفاقات دیگری در خیابانها بهوقوع میپیوست .در عصر نهم فوریه افسران و تکنیسین های نیروی هوایی که به نام همافران شناخته می شدند در پادگان
دوشان تپه حوالی میدان ژاله شروع به تمرد از فرماندهان خود کرد و پادگان را تصرف نمودند .آنها اعلم کردند که فرماندهانشان قصد بمباران شهر را داشتهاند .در همان شب گارد سلطنتی با تانک و هلیکوپتر برای شکستن شورش پادگان به آن سو حرکت کردند .اما پیش از آنها تعداد زیادی از داوطلبان مسلح که بسیاری از آنها چریکهای فدایی و مجاهدین بودند ،برای کمک به همافران در محل حاضر شدند .سرانجام بعد از شش ساعت درگیری شدید ،ابتدا همافران را آزاد کرده و سپس با ندیده گرفتن دستور رهبران مذهبی مبنی بر پرهیز از عملیات مسلحانه ،چرا که امام هنوز فرمان جهاد صادر نکرده است ) ، (۷۳اسلحه میان مردم توزیع کرده و دورتادور منطقه میدان ژاله را مانع بندی کردند .خبرنگار لوموند منطقه را به مانند کومون پاریس توصیف کرده است ).(۷۴ صبح روز بعد چریکهای نظامی و انقلبیون نیروی هوایی کامیونهای پر از اسلحه را از دوشان تپه به دانشگاه تهران بردند .با حمایت صدها نفر از داوطلبان مشتاق ،به ایستگاههای پلیس و کارخانه تولید اسلحه حمله کردند .در پایان روز شهر پر از اسلحه بود .به گزارش یکی از روزنامه های ایرانی، اسلحه بین تمام مردم توزیع شده بود »از بچه ده ساله تا پیرمرد هفتاد ساله« ) .(۷۵به همین ترتیب، نیویورک تایمز گزارش داد »برای اولین بار بعد از آغاز تنشهای سیاسی در کشور که بیش از یک سال از آغاز آن میگذشت ،هزاران نفر از شهروندان با مسلسل و سایر اسلحه های گرم در خیابانها مشاهده می شدند«.
)(۷۶
جنگ شهری در تهران در روز بعد ۱۱ ،فوربه ،به اوج خود رسید .صبحگاهان ،گروههای مسلح که خیل داوطلبان جدید و نظامیان متمرد بر تعدادشان میافزود ،حملت موفقیت آمیزی پادگانهای لویزان و جمشیدیه در شمال تهران ،زندانهای بدنام قصر ،اوین و کمیته و نیز گارد سلطنتی ساکن در کاخ نیاوران انجام دادند .به گزارش یک شاهد آمریکایی ،نیروهای ویژه گارد توسط عده ای از دانشجویان افسری ،تکنسین ها ،و انبوهی از چریکهای مبتدی و غیر نظامی شکست خوردند ).(۷۷ آخرین پرده این سناریو حدود عصر به وقوع پیوست ،زمانیکه فرماندهان نیروهای تحت امر خود را به پادگانها فرا خواندند ،و اعلم نمودند که نیروهای مسلح در درگیری بین بختیار و دولت موقت بی طرف هستند .بختیار نیز که آخرین کارتهای خود را بازی کرده بود از کشور گریخت .اواخر عصر رادیو خبر تاریخی را بیان کرد» :این صدای ملت ایران است ،صدای حقیقی ملت ایران ،صدای انقلب اسلمی است« .حاصل دو روز جنگ خیابانی نابودی سلطنت پنجاه ساله شاهنشاهی و سرنگونی نظام پادشاهی ۲۵۰۰ساله در ایران بود .از میان سه رکنی که حکومت پهلوی برای بقای حاکمیت خود افراشته بود ،رکن اصلی ،یعنی نیروهای نظامی ،از حرکت باز ایستاده بود؛ رکن دوم ،یعنی نظام عریض و طویل دیوانسالر )بوروکراتیک( ،علیه آفریننده خود برخاسته بود؛ و سومی ،یعنی دربار ،به یک شرمندگی بزرگ مبدل شده بود .صدای مردم نشان داد که رساتر و قدرتمند تر از صدای سلطنت پهلویست.