شهروند امروز، دوره جدید، شماره اول

Page 1

‫پایان یارانه ‪45‬هزار تومانی؟‬ ‫پاییز سخت در‌راه است‬

‫پایان هفت دالور اس مناندتشر نشده چگونه خودروی شاه خرج انحراف‬ ‫از سخنان حمید بقایی شد‬ ‫پیرمردها از اتاق بازرگانی رفتند‬

‫مجله بخش خصوصی‬

‫امروز‬

‫هفته‌نامه خبری ـ تحلیلی سال چهارم شماره پیاپی ‪ 78‬دوره جدید ‪ /‬شماره ‪ 1‬شنبه ‪ 11‬تیر ‪ 88 1390‬صفحه ‪ ‌2000‬تومان‬

‫مهاجران ادبي‬ ‫پرونده ویژه با آثاری از ‪:‬‬ ‫ابراهیم گلستان‬ ‫گلی ترقی‬ ‫پرويز دوايی‬ ‫بهمن شعله ور‬ ‫نسرینرحیمیه‬ ‫پیمان وهاب‌زاده‬ ‫عدنان غریفی‬ ‫بهمن فرزانه‬ ‫محمدهاشم اکبریانی‬ ‫ناصر زراعتی‬

‫گفت‌و‌گوی اختصاصی با‬ ‫محمود دولت‌آبادي و‬ ‫جواد مجابي‬

‫ما نویسنده هستیم ـ سیاستمدار نیستیم‬

‫عکس ‪ :‬بهروز مهری ‪ .‬شهروند امروز‬

‫فرودستان‬ ‫و سوسیالیست‌های تخیلی‬ ‫مقاله‌ای از سعید حجاریان‬

‫استبداد داریم تا استبداد‬

‫گزارش یک ناهارو گفت‌وگو با‬ ‫فرانسیس فوکویاما‬

‫با آثار و گفتاری از‪:‬‬ ‫علیرضا علوی‌تبار‪ ،‬عباس عبدی‪ ،‬فرزین وحدت‪ ،‬سعید لیالز‪ ،‬مصطفی درایتی‪ ،‬سعید حنایی کاشانی‪ ،‬عباس کاظمی‪ ،‬محمدعلی سپانلو‪ ،‬رضا امیرخانی‪ ،‬بیژن اشتری‬

‫برای اولین بار در ضمیمه هفتگی‬ ‫کتاب جمعه ‪:‬‬

‫خاطرات‬ ‫محافظ‌مصدق‬


‫کتاب جمعه‬

‫باشگاهنویسندگان‬

‫کتابخانه‬ ‫‪ 64‬امکان گفت‌وگو‪ ،‬امکان تغییر‬

‫‪ 10‬یک واقعه ـ یک بررسی‬ ‫عباس عبدی‬

‫بيژن اشتري‬

‫جرم و جنایت‌هایی که تکرار می‌شوند‬

‫‪ 10 65‬كتابي كه زندگي من را دگرگون كرد‬

‫‪ 12‬یادداشت‌های یک مدیر‬ ‫سعیدلیالز‬

‫جاناتان فرانزن‬

‫غول بی‌شاخ و ُدم گرانی‬

‫‪ 66‬نگاهی به کتاب لب بر تيغ‬ ‫‪ 66‬نگاهي به كتاب علم شيطان‪:‬‬ ‫همدلي و ريشه‌هاي سنگدلي‬ ‫‪ 67‬شاهزاده درنيويورك‬ ‫‪ 67‬با هم‌نژادترين همسايه نژادپرستانه رفتار‬ ‫نكنيم ‪ /‬رضا امیرخانی‬

‫‪ 13‬گام به گام تا دموکراسی‬ ‫علی‌رضاعلوی‌تبار‬

‫گام اول مردمساالری‬

‫ت میهمان‬ ‫‪ 13‬یادداش ‌‬ ‫فرزین وحدت‬

‫خرافات و خرد جمعی‬

‫‪ 14‬اقتراح هفته‬ ‫فرید مدرسی‪ /‬مصطفی درایتی‬

‫آتیه آیت‌اهلل‬

‫‪ 16‬دهکده جهانی‬ ‫فرید زکریا‬

‫در خدمت و خیانت محافظه‌کاری‬ ‫‪ 17‬توماس فریدمن‬

‫عدالت و فلسفه‬

‫گزارشگران‬

‫‪ 18‬گفتارهای هفته‬

‫جمالتی از محمود احمدی‌نژاد‪ ،‬مرتضی‬ ‫آقاتهرانی‪ ،‬حسین فدایی‪ ،‬هوجیا و ‪...‬‬ ‫‪ 19‬تیتر یک سیاسی‬ ‫سرگهبارسقیان‬

‫رمزگشایی سیاسی از گندزدایی اسناد کیف شاه‬

‫دولت‌آبادی و مجابی در کوی نویسندگان‬ ‫صفحه‪32‬‬

‫رودررو‬

‫‪ 32‬ما نویسنده هستیم‪ ،‬سیاستمدار نیستیم‬ ‫تو‌گو با جواد مجابی و محمود دولت‌آبادی‬ ‫گف ‌‬ ‫‪« 40‬استبداد» داریم تا «استبداد»‬ ‫تو‌گو با فرانسیس فوکویاما‬ ‫گزارش یک گف ‌‬

‫مارتین وولف‪ /‬ترجمه کاوه شجاعی‬

‫مقاالت و مقوالت‬

‫‪ 42‬فرودستان و سوسیالیست‌های تخیلی‬

‫سعیدحجاریان‬

‫‪ 45‬مدرن شدن و نقشه راه‬

‫حمیدرضا جالیی پور‬

‫‪ 46‬قهوه را که نمی‌شود تنهایی خورد‬ ‫‪ 49‬از باال آمدن نترس‬

‫پویا جبل عاملی‬

‫پرونده هفته‪:‬ادبیات مهاجرت‬

‫‪ 20‬تیتر یک اقتصادی‬ ‫بهرادمهرجو‬

‫پایان یارانه‌ی ‪45‬هزار تومانی؟‬ ‫‪ 24‬دوربین ـ خبر‬

‫شورش خیابانی در زادگاه دموکراسی‬ ‫‪ 28‬دهکده جهانی‬

‫گزارشی از فراریان کره شمالی‬ ‫نافرمانی پشت فرمان در عربستان‬ ‫کاپوچینوخوری زیر بمباران در طرابلس‬

‫موسی مهران (فشارکی)‬

‫‪ 69‬احتياج به سواد قبل از آزادي‬ ‫‪ 70‬پايان هفت دالور‬

‫امیلی امرایی و یاسر نوروزی‬

‫اسالونکا دراکولیچ‪ /‬ترجمه رویا رضوانی‬

‫اجرای برنامه هدفمندی احمدی‌نژاد‬ ‫روزهای سختی را پیش رو دارد‬ ‫صفحه‪20‬‬

‫بایگانی‬ ‫تو‌گو با‬ ‫‪ 68‬ناگفته‌های اولین مالقات ‪ /‬گف ‌‬

‫‪ 51‬ازدبیات تا مهاجرت‪ /‬ناصر زراعتی‬ ‫‪ 53‬فخرفروشی ندارم‪ /‬ابراهیم گلستان‬ ‫‪ 54‬جایی دیگر‪ /‬گلی ترقی‬ ‫‪ 55‬پوست کندن گربه‪ /‬بهمن شعله‌ور‬

‫‪ 56‬چگونه می‌توان بیرون از وطن ایرانی بود‬

‫نسرینرحیمیه‬

‫‪ 58‬کوچه‌نشینی‪ ،‬کوچ‌نشینی‪ /‬پیمان وهاب‌زاده‬ ‫‪ 59‬باقی بقای دیگران‪ /‬عدنان غریفی‬ ‫‪ 60‬استثنا در ادبیات مهاجرت‪ /‬محمدهاشم اکبریانی‬ ‫‪ 61‬به تماشای آب‌های سپید‪ /‬بهمن فرزانه‬ ‫‪ 61‬همچنان فارسی می‌نویسم‪ /‬پرویز دوایی‬

‫شریعتی همچنان یک دغدغه است‬ ‫صفحه‪72‬‬ ‫اتاق فکر‬ ‫‪ 72‬شريعتي‪ :‬نام خيابان يا روشنفکري‬ ‫پُرتوان ‪ /‬محمدسعيد حنايي کاشاني‬ ‫‪ 73‬سخن در باب ناچيزها ‪ /‬عباس كاظمي‬ ‫‪ 74‬اهميتي كه به اهميت مي‌دهيم‪ /‬پيتر سينگر‬ ‫‪ 75‬نگاهی به مرگ سیمون وی‪ /‬سایمون کریچلی‬ ‫عکاسخانه‬ ‫‪ 76‬این روزها سیاه است‬ ‫هنرستان‬ ‫‪ 80‬درباره گلن‌گری‌گلن‌راس‬ ‫و دیوید ممت‬ ‫‪ 81‬رفقاي هنرمند ديكتاتور‬ ‫ِ‬ ‫كرواك‬ ‫‪ 82‬داستانی از جك‬ ‫‪ 83‬شعرهایی از محمدعلی سپانلو‬ ‫زیر پوست شهر‬ ‫‪ 84‬چقدر خرافاتی هستیم؟‬

‫‪7‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫امروز‬

‫شهروند امروز به فردا می‌اندیشد‬

‫هفته نامه خبری تحلیلی سراسری‬ ‫صاحب امتیاز‪ :‬شرکت پیوند سلیم‬ ‫مدیر عامل ‪ :‬حمید عطریان‌فر‬ ‫سردبیر ‪ :‬رضا خجسته رحیمی‬ ‫مشاوران‬ ‫خشایار دیهیمی‪ ،‬شهال شرکت‪ ،‬عباس عبدی‬ ‫علیرضا علوی‌تبار‪ ،‬عباس کاظمی‪ ،‬سعید لیالز‬ ‫دبیران‬ ‫علیبزرگیان(اجرایی)‬ ‫مریم شبانی و سرگه بارسقیان (تاریخ و اندیشه)‬ ‫فرید مدرسی (حوزه)‬ ‫بهراد مهرجو (اقتصاد)‬ ‫امیلی امرایی و یاسر نوروزی (ادب‌و هنر)‬ ‫کاوه شجاعی و فرزانه سالمی (ترجمه وجهان)‬ ‫بهروز مهری (عکس)‬ ‫حسین صافی (طرح)‬ ‫همکاران‬ ‫آمنه شیرافکن‪ ،‬امید ایران‌مهر‬ ‫سیاوش رنجبر دائمی‪ ،‬فرزانه خادمیان‪ ،‬سما بابایی‬ ‫رضا دهقان‪ ،‬نسرین رضایی‪ ،‬محمد صادقی‬ ‫سامان صفرزایی‬ ‫هنری و فنی‬ ‫مدیر فنی‪ :‬آرش الجورد‬ ‫انفورماتیک‪ :‬رضا دولت‌زاده‬ ‫صفحه‌آرایی‪ :‬حسین توکلی‪ ،‬حسام زرگر‬ ‫ویرایش تصاویر‪ :‬علی ضیایی‪ ،‬الناز شریف‬ ‫حروفچینی ‪ :‬جمال دیدگر ‪ ،‬مهسا خوش‌نیت‬ ‫نمونه خوانی ‪ :‬محمد امیرپور‪ ،‬سمیرا حیدری‬ ‫نظارت چاپ‪ :‬هانی شمس‬ ‫اشتراک و آگهی‌ها‬ ‫نغمه شهرآئینی‪ ،‬مهدی مهیار‬ ‫نشانی‬ ‫تهران خیابان پاسداران‬ ‫باالتر از چهارراه فرمانیه‬ ‫نارنجستاننهم‬ ‫ساختمان سیلور ‪ ،‬واحد ‪4‬‬ ‫تلفن ‪26112966 :‬‬ ‫نمابر‪26112947 :‬‬ ‫اشتراک و آگهی‪26112853 :‬‬ ‫چاپ و لیتوگرافی‬ ‫سالم‬ ‫توزیع‬ ‫پیام رسان پیروز‬

‫موسي مهران افسر گارد محافظ‬ ‫دکتر مصدق ‪ .‬او متولد ‪ 1302‬در‬ ‫اصفهان است و از سال ‪1331‬‬ ‫مسئوليت محافظت از دکتر مصدق‬ ‫را تا روز ‪ 28‬مرداد ‪ 1348‬به عهده‬ ‫داشت‪ .‬او طي تمام اين دوران که‬ ‫اکنون ‪ 88‬ساله شده‪ ،‬گفت‌وگويي‬ ‫با نشريه و رسانه‌اي نداشته و اين‬ ‫براي اولين‌بار است که روبه‌روي‬ ‫هفته‌نامه«شهروندامروز»‬ ‫مي‌نشيند‪ .‬مهران در گفت‌وگوي‬ ‫خود از زندگي خود‪ ،‬از مصدق که او‬ ‫را همچنان با احترام ياد مي‌کند و‬ ‫افتخار ايرانيان مي‌داند و از کودتاي‬ ‫‪ 28‬مرداد مي‌گويد‪.‬‬

‫سعيد حجاريان متولد ‪ 1331‬در تهران‪ .‬او ابتدا از دانشکده فني دانشگاه‬ ‫تهران فوق ليسانس مهندسي مکانيک و سپس فوق‌ليسانس و دکتراي‬ ‫علوم سياسي خود را در دانشکده حقوق و علوم سياسي همان دانشگاه‬ ‫دريافت کرد‪ .‬او رساله پایان‌نامه دکترای خود را که استاد راهنمایش‬ ‫حسین بشیریه بود به بررسی موعودگرایی در انقالب روسیه و انقالب‬ ‫ایران اختصاص داده بود‪.‬‬ ‫حجاريان در اين شماره از هفته‌نامه «شهروند امروز» مقاله‌اي تحت‬ ‫عنوان «فرودستان و سوسياليست‌هاي تخيلي» دارد که در آن جريان‬ ‫فکري سوسياليسم تخيلي را که از قرن ‪ 18‬و ‪ ،19‬در اروپا شکل گرفته‪،‬‬ ‫بررسي مي‌کند‪ .‬حجاريان مشخصه اصلي اين جريان را پيوند با‬ ‫جنبش‌هاي اجتماعي طبقات فرودست مي‌داند‪ .‬نويسنده در مقاله‌اش‬ ‫سه چهره اصلي اين جريان را معرفي و به بررسي آراي هر يک از آنها‬ ‫مي‌پردازد‪ .‬سنت سيمون‪ ،‬فرانسيس چارلز فوريه و رابرت اوئن‪ .‬اين سه‪،‬‬ ‫نمايندگان جريان سوسياليسم تخيلي در دو کشور انگلستان و فرانسه‬ ‫هستند ‪.‬‬

‫ناگفته‌هایاولینمالقات‪/‬صفحه‪68‬‬

‫فرودستانوسوسیالیست‌هایتخیلی‪/‬صفحه‪42‬‬

‫حميدرضاجاليي‌پورمتولد‬ ‫‪ 1336‬در تهران‪ .‬او استاديار‬ ‫گروهجامعه‌شناسيدانشکده‬ ‫علوم‏اجتماعيدانشگاهتهران‬ ‫است و مدرک کارشناسي و‬ ‫کارشناسي ارشد جامعه شناسي‬ ‫را از دانشگاه تهران و دکتراي‬ ‫خود را در رشته جامعه‌شناسي‬ ‫سياسي از دانشگاه لندن اخذ کرده‬ ‫است‪ .‬جاليي‌پور در اين شماره‬ ‫از هفته‌نامه «شهروند امروز» در‬ ‫مقاله‌اي به دنبال ارائه چارچوبي‬ ‫براي فهم بهتر زمينه‌هاي تحول‬ ‫جامعه پيشامدرن به مدرن با اشاره‬ ‫به ايران است‪.‬‬

‫فرزين وحدت داراي مدرک‬ ‫دکتراي جامعه‌شناسي‪ .‬او استاد‬ ‫سابق دانشگاه «هاروارد» و «ييل»‬ ‫آمريكاست‪ .‬وحدت در اين شماره‬ ‫از هفته‌نامه «شهروند امروز» به‬ ‫دنبال پاسخ به اين پرسش است که‬ ‫چگونه ترويج خرافات به حربه‌اي‬ ‫ايدئولوژيک براي سيطره گروهي‬ ‫کوچک بر ديگران تبديل مي‌شود‪.‬‬ ‫به باور نويسنده خردجمعي که‬ ‫براساس اصول دموکراتيک و‬ ‫برابري افراد بنا شده‪ ،‬در مقابل‬ ‫خرافات ايدئولوژيک که در خدمت‬ ‫عدم تساوي و منافع گروهي است‪،‬‬ ‫قرار مي‌گيرد‪.‬‬

‫مدرن شدن و نقشه راه‪/‬صفحه ‪45‬‬

‫‪8‬‬

‫ناصر زراعتي متولد ‪1330‬و‬ ‫فارغ‌التحصيلدانشكدههنرهاي‬ ‫دراماتيك‪ .‬او در اين شماره از‬ ‫هفته‌نامه «شهروند امروز» در‬ ‫يادداشتي به بررسی ارتباط‬ ‫ادبیات و مهاجرت با يکديگر‬ ‫پرداخته است‪ .‬او بيشتر‬ ‫بحث‌هايي که درباره ادبيات‬ ‫مهاجرت و نيز ويژگي‌هايي که‬ ‫براي نويسندگاني که ذيل چنين‬ ‫عنواني قرار مي‌گيرند را چندان‬ ‫جدي نمي‌شمارد و به‌طور کلي‬ ‫بخش‌بندي‌هايي را که در زمينه‬ ‫ادبيات و هنر مي‌شود‪ ،‬درست‬ ‫نمي‌داند‪.‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫از ادبيات تا مهاجرت‪/‬صفحه ‪51‬‬

‫خرافات و خردجمعي‪/‬صفحه‪13‬‬


‫اشاره‌اي به آنچه خواهيم بود و آنچه نخواهيم بود‬ ‫رضا خجسته رحيمي‬

‫بود؛ صرفا از آن‌روي كه گمان مي‌رفت در فقدان س��وژه شهروندي‬ ‫و در غياب بس��ترهاي جامعه مدني مي‌توان با دستيابي به قدرت‬ ‫و از باال به نس��خه شفابخش رسيد‪ .‬بدين‌ترتيب «صور اصالحات»‬ ‫در ايران برخالف «صوراس��رافيل» شيپوري بود كه از سر گشادش‬ ‫نواخته ش��د‪ .‬ش��هروند امروز قصد ندارد كه نواختن اين شيپور از‬ ‫س��ر گش��ادش را تكرار كند‪ .‬بايد به ميان شهروندان برگشت و به‬ ‫شهروندان فردا انديشيد‪.‬‬ ‫ش��هروند امروز نمي‌خواهد برنامه‌اي سياس��ي را هدايت كند و‬ ‫به پيش برد‪ .‬ما يك نش��ريه‌ايم و نه يك حزب سياسي‪ .‬ايدئولوژي‬ ‫سياسي نمي‌پرورانيم اما بي‌ايده و فكر هم نيستيم‪ .‬به دنبال سوژه‬ ‫ش��هروندي هس��تيم و نه به دنبال توده‌پروري كه از قضا باب ميل‬ ‫سياستمداران است‪ .‬البته در كشوري كه هيچ‌چيز در جاي خودش‬ ‫قرار نگرفته اس��ت و نهادهايش يك شب ‌ه ساخته مي‌شوند و شبانه‬ ‫از ميان برداش��ته‪ ،‬خالف عادت نيس��ت اگر مطبوعاتش يك شبه‬ ‫به يك حزب سياسي بدل شوند و فهرست انتخاباتي ارائه دهند و‬ ‫دست‌اندركارانش سوداي قدرت در سر بپرورانند‪ .‬اميد كه ما چنين‬ ‫نباشيم و همراه شهروندان بمانيم‪.‬‬ ‫شهروند امروز مي‌خواهد پلي ميان روشنفكران با «شهروندان»‬ ‫باش��د‪ .‬اگر سه ركن دموكراسي (قواي س��ه‌گانه) خود را بي‌نياز از‬ ‫ركن چهارم دموكراس��ي مي‌دانند‪ ،‬ما اميد آن داريم كه بتوانيم در‬ ‫مقام ركن چهارم دموكراس��ي ديده‌بان جامعه مدني و هم‌سخن با‬ ‫شهروندان باشيم‪ .‬خيالي نيست كه حاكمان و سياستمداران خود را‬ ‫بي‌نياز از نقدها و نظرات روشنفكران بدانند؛ اكنون وقت گفت‌وگو با‬ ‫شهروندان است‪ .‬در عصر نااميدي بايد انديشيد كه چگونه مي‌توان‬ ‫روزنه‌هاي اميد را به روي ش��هروندان گشوده نگاه داشت‪ .‬در زمانه‬ ‫پرمالل بايد انديشيد كه چگونه شهروندان مي‌توانند از شادي سرشار‬ ‫شوند و تسليم مالل نشوند‪ .‬اگر انتخاب كردن در بسياري عرصه‌ها‬ ‫محدود و مسدود اس��ت‪ ،‬در انتخاب سبك زندگي‌مان تا حدودي‬ ‫مي‌توانيم آزادي‌مان را سروس��اماني دهيم‪ .‬شهروند امروز قصد آن‬ ‫دارد كه بدين منظور ديالوگي ميان روش��نفكران و مردم به قصد‬ ‫ترفيع جايگاه شهروندي‌ش��ان برقرار كند‪ .‬يك شهروند آگاه هرگز‬ ‫طعمه سياستمداران نخواهد شد‪.‬‬ ‫آنچه اشاره ش��د را مي‌توان بسط داد و درباره آن بيشتر سخن‬ ‫گفت‪ ،‬اما بگذاريد كه سخن مبسوط‌تر را در البه‌الي سطور و مطالب‬ ‫در شماره‌هاي آينده با شما درميان بگذاريم‪ .‬ما در آغاز راهيم‪ .‬ايده‬ ‫«شهروند» براي «ش��هروندان» ايده‌اي بود كه به مرور در ذهن ما‬ ‫جوانه زد و ريش��ه گرفت و از همين‌رو به مرور هم بايد جاي خود‬ ‫را در نوش��تارها و گفتارهاي مجله باز كند‪ .‬مي‌خواهيم بمانيم و به‬ ‫نشريه‌اي براي شهروندان تبديل شويم‪ .‬فراموش نكنيد‪ :‬شهروند‌امروز‬ ‫به شهروند فردا مي‌انديشد‪.‬‬

‫س��ده‌اي پيش��تر در چنين روزهايي – در خرداد ‪ -1286‬يك‬ ‫تبريزي و يك ش��يرازي و يك قزويني مطبوعه‌اي را به زيور طبع‬ ‫آراستند كه نقطه عطفي در مطبوعات ايراني شد‪ .‬آينده را نمي‌شود‬ ‫پيش‌بيني كرد اما مي‌توان آن را س��اخت؛ و قاس��م‌خان تبريزي و‬ ‫جهانگيرخان شيرازي و دهخداي قزويني در صدر مشروطيت دست‬ ‫به كار انتشار هفته‌نامه‌اي شدند براي هموار كردن و ساختن آينده‌اي‬ ‫مطلوب‪ .‬و ساختن و آباد كردن آينده در روزگار سانسور و سوءتفاهم‬ ‫چقدر سخت بود‪ .‬سخنشان را به زبان بي‌زباني بايد مي‌گفتند‪ .‬آنچه‬ ‫را كه مي‌خواستند بنويسند‪ ،‬بايد چنان مي‌نوشتند كه تيزي سخن‬ ‫در پرده بماند و دردس��ري نيافريند‪ .‬امروز كه نوشته‌هاي آن پدران‬ ‫آزاديخواهمان را مرور مي‌كنيم‪ ،‬به عينه مي‌بينيم چه بسيار ناگفته‌ها‬ ‫كه البه‌الي س��طور آن نوشته‌ها پنهان است و چه بسيار نكته‌هاي‬ ‫باريك‌تر از مو كه در نش��انه‌هاي نوش��تار آنها به چشم مي‌آيد‪ .‬نام‬ ‫مطبوعه‌ش��ان صوراس��رافيل بود تا يادآور فرش��ته‌اي الهي در روز‬ ‫رستاخيز باشد كه با دميدن بر صور خود مردگان را ز خواب گران‬ ‫بيدار مي‌كند؛ بر تارك مطبوعه نيز فرش��ته‌اي در حال دميدن در‬ ‫شيپور به تصوير كشيده شده بود؛ درحالي‌كه يك سويش مكالها‬ ‫و روش��نفكران و متجددان و س��وي ديگرش‪ ،‬روحانيون و مرداني‬ ‫سنت‌مدار ايستاده بودند‪ .‬فرشته الهي ايستاده در آن ميانه‪ ،‬بيرقي را‬ ‫نيز با شعار «حريت‪ ،‬مساوات‪ ،‬اخوت»‌كه ترجماني از شعار «آزادي‪،‬‬ ‫برابري‪ ،‬برادري» انقالبيون فرانسه قرن هجدهم بود در دست داشت؛‬ ‫و با اين حال در آن تصوير خفتگان و مردگان بسياري نيز به چشم‬ ‫مي‌خوردند كه صداي شيپور اسرافيل همچنان خواب سنگين شان‬ ‫را سبك نكرده بود‪ .‬بيش از يك سده از آن آغاز مي‌گذرد و صد البته‬ ‫كه ما همچنان در خم كوچه‌هاي آزادي و برابري و برادري گرفتار‬ ‫و درمانده‌ايم‪ .‬همچنان نقدها و هش��دارهاي صوراسرافيل تازه‌اند و‬ ‫امروزي مي‌نمايند‪ :‬اصالحات در باال بدون اصالحات از پايين ميسر‬ ‫نيس��ت‪ .‬آنكه خواب است نمي‌تواند طالب بيداري باشد‪ .‬جامعه‌اي‬ ‫كه دروغ مي‌گويد نمي‌تواند راستگويي را مطالبه كند‪ .‬نمي‌توان به‬ ‫دست و پا زدن در خرافه‌هاي روزمره مشغول بود و از ترويج خرافه‬ ‫در باال انتقاد داشت‪.‬‬ ‫شهروند امروز در تجربه آغازي ديگر‪ ،‬به شهروندان فردا مي‌انديشد‪.‬‬ ‫آگاهي و بيداري فكري مقدمه هر برنامه سياسي و اجتماعي است‬ ‫و س��اختن فردا جز با دعوت به «بي��داري» و ترويج «آگاهي» در‬ ‫ميان ش��هروندان ميسر نيست‪ .‬اين رس��التي است كه ما بر دوش‬ ‫خود نهاده‌ايم‪ :‬آگاهي ش��هروندان از آنچه بايد بخواهند و نه اكتفا‬ ‫به دانس��تن آنچه نمي‌خواهند؛ شناخت ضعف‌هاي خود و نه فقط‬ ‫برشمردن ضعف‌هاي دولتمردان؛ نقد فرهنگ پيش از نقد سياست‪.‬‬ ‫تجربه اصالحات در ايران اگرچه با تاكيد بر جايگاه شهروندان در يك‬ ‫جامعه مدني آغاز شد‪ ،‬اما به‌رغم تمام دستاوردهايش تجربه‌اي عقيم‬

‫‪9‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫يادداشت سردبير‬

‫شهروند امروز‬ ‫به شهروند فردا مي‌انديشد‬


‫یک واقعه ‪ -‬یک بررسي‬ ‫عباس عبدي‬

‫باشگاه نویسندگان‬

‫جرم و جنایت‌هایی که تکرار می‌شوند‬ ‫موقعيت‌هاي جرم‌زا و زمينه‌هاي وقوع تجاوز‬

‫یادداشت‌هاي یک مدیر‬

‫غول بی شاخ و دُم گرانی‬ ‫صفحه ‪12‬‬

‫تادموکراسي‬

‫گام اول مردم‌ساالري‬ ‫صفحه ‪13‬‬

‫تمیهمان‬ ‫یادداش ‌‬

‫خرافات و خرد جمعی‬ ‫صفحه ‪13‬‬

‫اقتراح هفته‬

‫آتیه آیت‌اهلل‬ ‫صفحه ‪14‬‬

‫دهکده‌جهاني‬

‫درخدمت و خیانت محافظه‌کاری‬ ‫صفحه ‪16‬‬

‫دهکده‌جهاني‬

‫عدالت و فلسفه‬ ‫صفحه ‪17‬‬

‫رويداد تأس��ف‌بار تجاوز گروهي در خميني‌ش��هر‪ ،‬حرف‬ ‫و حديث‌ه��اي فراواني را موجب ش��د كه من نيز به تناس��ب‬ ‫در يادداش��تي ديگر به برخي نكات پيرامون آن جنايت اشاره‬ ‫كرده‌ام(روزنامه اعتماد ‪ .)1389-3-31‬در اين‌جا مي‌خواهم به‬ ‫اصلي‌ترين مسئله‌اي كه پيرامون اين واقعه مطرح شده بپردازم‪.‬‬ ‫هرچند اطالعات معتبر و دقيق از اين واقعه در اختيار ندارم ولي‬ ‫اي��ن روايت را مفروض مي‌گيريم كه عده‌اي زن و مرد در باغي‬ ‫مشغول تفريح يا خوشگذراني بوده‌اند و گفته شده است كه از‬ ‫لحاظ پوشش و حتي وضعيت كلي در حالت تعادل نبوده‌اند و بر‬ ‫اثر سروصداي زياد آنان‪ ،‬توجه تعدادي از افراد سابقه‌دار و شرور‬ ‫را كه در باغ ديگري مشغول امورات خود بوده‌اند‪ ،‬جلب كرده‌اند‬ ‫و آنان هم با ورود غيرقانوني به باغ‪ ،‬زنان را از مردان جدا كرده و‬ ‫مورد تجاوز قرار مي‌دهند‪.‬‬ ‫در تحلي��ل و علت‌يابي واقعه‪ ،‬ابتدا و به س��رعت متوليان‬ ‫رس��مي وارد ميدان ش��دند و رفت��ار زنان و م��ردان آن باغ را‬ ‫مح��رك وقوع جرم معرفي كردند و قضي��ه به گونه‌اي مطرح‬ ‫شد كه گويي متجاوزان را بايد طلبكار دانست كه چرا آن زنان‬ ‫كاري كرده‌اند كه اين افراد به گناه افتاده‌اند؟! در برابر اين گروه‬ ‫واكنش مخالفان به‌گونه‌اي بود كه هيچ مس��ئوليتي را متوجه‬ ‫قربانيان ندانس��تند و براي اثبات ادعاي خود نيز ش��واهدي از‬ ‫جوامع غربي آورده‌اند و مدعي ش��ده‌اند كه اين‌گونه استدالل‬ ‫كردن عليه قربانيان مي‌تواند گناهي نابخشودني باشد‪ .‬اين دو‬ ‫نگاه به ش��كل خصمانه‌اي در برابر يكديگر صف‌آرايي كردند و‬ ‫فهم علت‌يابي واقعه و نيز امكان گفت‌وگوي سازنده را از ميان‬ ‫برده‌اند‪ .‬اين يادداشت در پي آن است كه اعتبار نظرات دو طرف‬ ‫را به بحث بگذارد و س��پس تحليل مختصري از عوامل كالن‬ ‫چنين رخدادي را ارائه كند‪.‬‬ ‫آنان كه رفتار قربانيان را عامل بروز اين جنايت دانسته‌اند‪،‬‬ ‫عمدتا از موضع مذهبي و رسمي وارد بحث شده‌اند‪ ،‬گويي كه‬ ‫تنور داغي را براي مبارزه با شب‌نشيني‌ها و جشن‌هاي مختلط‬ ‫پيدا كرده‌اند و بهتر است تا از داغي اين تنور كاسته نشده‪ ،‬خمير‬ ‫امر به معروف و نهي از منكر خويش را بر آن بچسبانند تا مردم‬ ‫از نان خوشمزه اخالق اسالمي پخته شده در اين تنور بهره‌مند‬ ‫شوند‪ .‬ولي واقعيت اين است كه اين ايده از برخي جهات دچار‬ ‫كاستي بود‪.‬‬ ‫اگر اين‌گونه اتفاقات ناش��ي از رفت��ار قربانيان بود‪ ،‬به طور‬ ‫طبيعي بايد در شهرهاي بزرگ به ويژه تهران‪ ،‬چنين مواردي‬

‫‪10‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫بس��يار بيشتر از س��اير نقاط كش��ور رخ مي‌داد‪ .‬نه اين كه در‬ ‫ش��هرهايي رخ دهد كه حتي به پوشش خوب خانم خبرنگار‬ ‫اعزامي براي تهيه گزارش نيز گير داده شود و اكثريت بانوان آن‬ ‫جا محجبه هستند‪ .‬به‌عالوه از موضع اسالمي نيز نمي‌توان اين‬ ‫ادعا را مطرح كرد‪ ،‬زيرا از زاويه حقوق موجود اس�لامي‪ ،‬تجاوز‬ ‫ب��ه عنف جزو حدود اس��ت و در حدود‪ ،‬به قراين و ش��واهد و‬ ‫نقش قرباني در وقوع بزه توجهي نمي‌شود‪ ،‬حتي اگر زنان برهنه‬ ‫مادرزاد هم باشند و كسي به آنان تجاوز كند‪ ،‬متجاوز مشمول‬ ‫حكم اعدام خواهد شد‪ .‬و مهم‌تر از آن اين‌كه حتي اگر اين زن‬ ‫رضايت هم داش��ته باشد (يعني تجاوز نباشد) باز هم به لحاظ‬ ‫حقوقي مشكل مردان حل نمي‌شود و مي‌تواند مشمول حد زنا‬ ‫(اعم از زناي عادي يا محصنه) شود‪ .‬بنابراين از موضع اسالمي‬ ‫نمي‌توان به نقد حقوقي رفتار قربانيان در وقوع بزه پرداخت‪ .‬از‬ ‫سوي ديگر به‌همین استدالل در رابطه با آن روحاني كه چند‬ ‫روز پيش از آن به واسطه تذكر به دو جوان‪ ،‬از سوي آنان مورد‬ ‫ضرب و شتم شديد قرار گرفت و از يك چشم نابينا شد‪ ،‬به كار‬ ‫گرفته نمي‌ش��ود؟ اتفاقا در اين مورد خاص و با وجود اين كه‬ ‫معلوم نيس��ت تذكر تحت چه ش��رايطي داده شده و آيا اصوال‬ ‫به لحاظ جميع ش��رايط‪ ،‬آن فرد محق به تذكر بوده اس��ت يا‬ ‫خير؛ مسئولين نيروهاي انتظامي و برخي روحانيون به سرعت‬ ‫وارد ماجرا شدند و خواهان اقدام سريع براي دستگيري و اشد‬ ‫مجازات افراد ضارب شدند! اين برخورد دوگانه موجب كاهش‬ ‫تأثيرگذاري چنين توصيه‌هايي مي‌شود‪ .‬به عالوه اگر قرار باشد‬ ‫به علل و عوامل مشابه اش��اره كرد‪ ،‬چرا به پديده اوباش‌گري‪،‬‬ ‫اعتياد‪ ،‬بيكاري و ‪ ...‬اشاره نمي‌شود؟ جز اين است كه مسئوليت‬ ‫وجود اين علل و عوامل متوجه كساني مي‌شود كه گويندگان‬ ‫فوق عالقه‌اي به ايراد اين توجه مسئوليت به آنان را ندارند؟‬ ‫ديدگاه‌هاي س��وي ديگر ماجرا هم قابل نقد است‪ ،‬زيرا در‬ ‫آموزه‌هاي جنايي اين اصل پذيرفته‌شده است كه در برخي از‬ ‫موارد قربانيان جرم هم در وقوع جرم عليه خودشان مسئوليت‬ ‫دارند‪ .‬هرچند اين مسئوليت جنبه كيفري ندارد و بيشتر جنبه‬ ‫اخالقي و اجتماعي دارد‪ .‬آموزه‌هاي پليسي مدرن براي كاهش‬ ‫جرم به چند جنبه تأكيد مي‌كند كه يك وجه آن پرهيز افراد از‬ ‫قرار گرفتن در موقعيت جرم‌زاست‪ .‬اين نكته بسيار روشن است‪.‬‬ ‫اگر من يا شما درب منزل خود را باز بگذاريم‪ ،‬يا خودروي خود‬ ‫را قفل نكنيم‪ ،‬يا شب‌ها در محله‌هاي خطرناك و به تنهايي عبور‬ ‫كنيم‪ ،‬در همه اين موارد حق داريم كه چنين رفتاري را داشته‬


‫خبر ‪ -‬اتفاق‬ ‫تجاوز ازخمینی‌شهر تا ‪...‬‬

‫باشيم و اين رفتار ما توجيه كننده دزدي يا تعرض ديگران عليه‬ ‫جان و مال ما نيس��ت‪ .‬ولي بايد بپذيريم كه چنين رفتاري دو‬ ‫نتيجه دارد؛ اول اين كه افراد بيشتري را به سوي ارتكاب جرم‬ ‫سوق مي‌دهد‪ ،‬زيرا ارتكاب جرم را ساده‌تر مي‌كند‪ .‬نتيجه دوم‬ ‫اين كه چنين رفتاري از س��وي هر فردي كه باشد‪ ،‬وقوع بزه و‬ ‫جرم را عليه او محتمل‌تر مي‌كند‪ .‬پرهيز از موقعيت‌هاي جرم‌زا نه‬ ‫فقط براي اجتناب از قرباني شدن شخص الزم است‪ ،‬بلكه نوعي‬ ‫مسئوليت اجتماعي نيز هست‪ .‬زيرا با وقوع هر بزه عليه من يا‬ ‫شما كه ناشي از بي‌توجهي ما باشد‪ ،‬فقط ما نيستيم كه خسارت‬ ‫مي‌بينيم‪ ،‬بلكه جامعه نيز دچار زيان مي‌شود‪ .‬اين كه فرد چه‬ ‫نوع رفتاري بايد انجام دهد تا در ش��كل‌گيري موقعيت جرم‌زا‬ ‫مس��ئوليت نداشته باشد‪ ،‬كامال نسبي است‪ ،‬نه تنها بر حسب‬ ‫شرايط هر كش��ور‪ ،‬بلكه بر حسب هر زمان و منطقه مي‌تواند‬ ‫متغير باشد و وابسته به درك و فهم عمومي است‪ .‬براي مثال‬ ‫ممكن است بانوان غربي در ساحل دريا به نحوي لباس بپوشند‬ ‫كه از منظر فوق مش��كل‌آفرين نباش��د‪ ،‬در حالي كه آن شيوه‬ ‫لباس پوشيدن احتماال در موقعيت‌هاي ديگر‪ ،‬جرم‌زا محسوب‬ ‫شود‪ .‬حتي در يك كشور هم ممكن است چنين تفاوتي وجود‬ ‫داش��ته باشد‪ .‬در شهر و روس��تا يا در مناطق گوناگون كشور‪،‬‬ ‫حساسيت‌هاي عمومي متفاوت است و يكي از داليل اخالقي و‬ ‫اجتماعي بودن اين ويژگي نيز‪ ،‬نسبي بودن آن است‪ .‬در قوانين‬ ‫جزايي بيشتر كش��ور‌ها و نيز در جرائم تعزيري ايران‪ ،‬رفتار و‬ ‫نقش قرباني در چگونگي و ش��دت مجازات مجرم مؤثر است‬ ‫اگر قرباني نقش��ي در وقوع جرم داشته باشد‪ ،‬از عوامل مخففه‬ ‫مجازات است‪ .‬براي مثال در موضوع قتل‪ ،‬در بسياري از كشور‌ها‬ ‫قتل را به درجات ‪ 1‬و ‪ 2‬تقس��يم مي‌كنند كه در قتل درجه ‪2‬‬ ‫نيز مجرم مجازات مي‌شود ولي با شدت كمتر‪ .‬در اين قتل‌ها‪،‬‬ ‫مقتول در تحريك قاتل با ايجاد زمينه‌هاي منجر به بروز قتل‬ ‫سهمي داشته است‪ .‬اين نكات به آن معنا نيست كه بخواهيم‬ ‫در دو رويداد اخير قضاوتي كرده باشيم‪ .‬زيرا متأسفانه به دليل‬ ‫بسته شدن مجاري كسب خبر و عدم همكاري دست‌اندركاران‬ ‫رسمي و همين‌طور جلوگيري از دستيابي به قربانيان و متهمين‬ ‫و نيز غيرعلني بودن اين‌گونه دادگاه‌ها‪ ،‬اظهارنظر موردي درباره‬ ‫اين وقايع سخت است‪.‬‬ ‫علت وقوع اين جنايات چيس��ت؟ براي پاسخ بايد سطوح‬ ‫گوناگ��ون علت‌يابي را از يكديگر جدا كرد‪ .‬بر حس��ب اين كه‬ ‫در چه سطحي تحليل مي‌كنيم‪ ،‬پاسخي كه به دست مي‌آيد‪،‬‬ ‫براي همان سطح كاربرد دارد‪ .‬مثال اگر در سطح كالن بررسي‬ ‫كنيم‪ ،‬بيكاري‪ ،‬دوگانگي رفتاري ميان خانه و خيابان‪ ،‬اختالل در‬ ‫نظام ارزشي و فرهنگي‪ ،‬كاهش نظارت‌هاي اجتماعي و امثال‬ ‫آن علل و عوامل اصلي هستند‪ .‬ولي در سطح مياني مي‌توانيم‬ ‫به وضعيت خاص آن ش��هر و م��ردم و نهادهاي مرتبط با اين‬ ‫موضوعات و تحوالت جمعيتي و اقتصادي منطقه پرداخت و در‬ ‫سطح خرد هم بايد جزئيات محل وقوع جرم‪ ،‬ويژگي قربانيان‬ ‫و متجاوزان و جزئي��ات واقعه مورد توجه قرار گيرد‪ .‬در اين‌جا‬ ‫به دليل ناآشنايي با سطوح خرد و مياني واقعه‪ ،‬نگاه خود را به‬

‫عصر روز س�وم‪ ،‬خ�رداد‪ ،‬دوازده نفر پس از‬ ‫حمله به یک ميهماني جشن تولد در باغی‬ ‫در حوالی روس�تای اصغرآباد خميني‌شهر‬ ‫ت و پ�ای م�ردان حاضر در‬ ‫اصفه�ان دس� ‌‬ ‫میهمانی را بس�ته و با انتقال زنان حاضر در‬ ‫ميهمان�ي به يكي از باغ هاي مجاور به آنان‬ ‫تجاوز کرده‌اند‪ .‬خبر این تجاوز گروهی یک‬ ‫هفته پس از وقوع در برخی رسانه‌ها منتشر‬ ‫ش�د و واكنش امام جمعه خميني ش�هر و‬ ‫دادستان خميني شهر را درپي داشته است‪.‬‬ ‫پس از انتش�ار خبر این حادث�ه‪ ،‬تعدادی از‬ ‫اهالی خمینی ش�هر ضمن تجم�ع در برابر‬ ‫دادگستری این شهرستان خواستار برخورد‬ ‫جدی با این افراد شده‌اند تا از وقوع دوباره‬ ‫چنین جرائمی جلوگیری گردد‪.‬‬

‫سطح كالن محدود مي‌كنيم ‪.‬‬ ‫اگ��ر فرض كنيم ك��ه ارتكاب هر فعل مجرمانه با توجه به‬ ‫هزينه و فايده آن صورت مي‌گيرد‪( ،‬هرچند اين فرض در همه‬ ‫موارد صادق نيست) در اين صورت وضعيت كفه هزينه و فايده‬ ‫چگونه است؟‬ ‫هزينه؛ شامل حاصل‌ضرب مجازات (مستقيم و غيرمستقيم)‬ ‫در احتمال دستگيري و محكوميت است‪ .‬براي مثال يك دزدي‬ ‫س��اده‪ ،‬مثال صدهزار تومان‪ ،‬ممكن است حداكثر تا يك سال‬ ‫زندان (هزينه مستقيم) داش��ته باشد و احتمال دستگيري و‬ ‫مجازات نيز ‪ 100‬درصد برآورد شود‪ .‬طبيعي است كه اين هزينه‬ ‫مستقيم است و بر حسب جايگاه شغلي يا اجتماعي فرد‪ ،‬ممكن‬ ‫است براي عده‌اي از افراد هزينه‌هاي غيرمستقيم ارتكاب چنين‬ ‫جرمي‪ ،‬صدها برابر بيش‌تر از هزينه مستقيم آن باشد‪ .‬در حالي‬ ‫كه يك فرد بيكار و مطرود كه احتماال خانه و كاشانه و زندگي‬ ‫سروساماني ندارد‪ ،‬حداكثر هزينه‌اش همان هزينه مستقيم است‬ ‫و چه بس��ا زندان رفتن هم براي او اهميت هزين ‌ه بودنش را از‬ ‫دست داده باشد و ترجيح بدهد كه زمستان را به جاي خيابان‬ ‫يا سرپناه سرد‪ ،‬در زندان گرم با غذاي آماده سر كند‪ ،‬ولي ممكن‬ ‫است كه يك كارمند جزء هم از هزينه‌هاي كالن غيرمستقيم‬ ‫ارتكاب چنين جرمي پرهيز‌كند‪ ،‬هزينه‌اي كه مي‌تواند شامل‬ ‫اخراج‪ ،‬قطع حقوق‪ ،‬طرد اجتماعي و ‪ ...‬باشد‪ .‬بنابراين هرچه بر‬ ‫تعداد محرومين از يك نعمت و كاال اضافه شود و اين محرومين‬ ‫با هيچ ريس��ماني و به‌طور ارگانيك با جامعه و سايرين پيوند‬ ‫نخورند‪ ،‬احتمال اين كه هزينه‌هاي مجازات و ارتكاب جرم براي‬ ‫آنان اندك شود‪ ،‬بيشتر است‪.‬‬ ‫در كنار مجازات‪ ،‬احتمال دستگيري و محكوميت هم مهم‬ ‫است‪ .‬براي نمونه همين جرم تجاوز را در نظر بگيريم‪ ،‬مجازات‬ ‫اين جرم طبق قانون اعدام است كه شديدترين مجازات است‪.‬‬ ‫در حالي كه بايد يقين داشت موارد محكوم شده از كل تجاوزات‬

‫‪11‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫رخ داده به يك درصد تجاوزات هم نمي‌رسد‪ .‬حتي در كشورهاي‬ ‫غربي هم اين فاصله بسيار زياد است‪ .‬گمان مي‌كنم كه حداقل‬ ‫برخي از افراد متجاوز در قضيه خميني‌شهر‪ ،‬به نحوي مستقيم‬ ‫يا غيرمس��تقيم (از طريق اطالع از سايرين) مي‌دانسته‌اند كه‬ ‫شكايت اين جرائم‪ ،‬راه به جايي ندارد و مجازات نخواهند شد‪.‬‬ ‫بنابراين به هر دليلي آنان احتمال دستگيري و مجازات را جدي‬ ‫تلقي نمي‌كرده‌اند و اتفاقا هم اشتباه نكرده بودند‪ ،‬زيرا بر حسب‬ ‫سنت موجود اگر اين اتفاق رسانه‌اي نمي‌شد‪ ،‬با خطر چنداني‬ ‫مواجه نبودند‪ .‬حتي بس��ياري از اين اشرار به ويژه در شهرهاي‬ ‫كوچك‪ ،‬با ارعاب و تهديد خانواده‌هاي قربانيان‪ ،‬آنان را از شكايت‬ ‫منصرف مي‌كنند يا مجبورشان مي‌كنند شكايت‌شان را پس‬ ‫بگيرند و حتي در مواردي شاكيان بينوا بدهكار هم مي‌شوند‪.‬‬ ‫به عبارت ديگر كاهش كنترل اجتماعي و نظارت‌هاي رسمي و‬ ‫غيررسمي‪ ،‬يكي از ريشه‌هاي اصلي بروز اين اتفاقات است‪ .‬پس‬ ‫محروميت به‌عالوه كاهش نظارت غيررسمي (از طريق بي‌اعتبار‬ ‫شدن ارزش‌ها و انسجام اجتماعي) و ضعف شديد كنترل رسمي‬ ‫(از طريق ناكارآمد و فاس��د شدن نهادهاي نظارتي و رسمي و‬ ‫ضع��ف قانوني) دو علت اصل��ي در كاهش هزينه ارتكاب جرم‬ ‫اس��ت‪ .‬با افزايش ارتكاب جرم‪ ،‬كم‌كم باندهاي بزهكاري شكل‬ ‫مي‌گيرند و خرده فرهنگ بزهكار قدرتمند شده و مجموعه‌اي‬ ‫قاب��ل توجه را در خود جاي مي‌ده��د و بزهكاري و جنايت را‬ ‫از روي��دادي موردي خارج كرده و به رويدادي نظام‌مند تبديل‬ ‫مي‌كند‪.‬‬ ‫در زمين��ه منافع ارتكاب جرم نيز مي‌توان به همين موارد‬ ‫پرداخت؛ محروميت نسبي و نابرابري شديد اجتماعي‪ ،‬ارزش و‬ ‫اهميت و نفع ارتكاب بسياري از رفتارها را براي تعداد زيادي از‬ ‫افراد باال مي‌برد‪ .‬هم‌چنين با افزايش احتمال موفقيت ارتكاب‬ ‫فعل مجرمانه‪ ،‬انگيزه براي بزهكاري بيشتر مي‌شود‪ .‬اين انگيزه‬ ‫در ميان گروه‌هاي بزهكاري بازتوليد ش��ده و آنان را بيشتر به‬ ‫سوي ارتكاب جرم سوق مي‌دهد‪.‬‬ ‫در مي��ان مجموع ‌ه عوامل موج��ود در اين رابطه‌ها ‪ ،‬تأكيد‬ ‫سياس��ت رس��مي كش��ور بر افزايش مجازات ي��ا هزينه‌هاي‬ ‫مس��تقيم‪ ،‬از قبيل زندان و اعدام اس��ت‪ .‬ترديدي نبايد داشت‬ ‫كه اين سياس��ت‪ ،‬در بسياري از جرائم كه احتمال دستگيري‬ ‫و مجازات آنها كم اس��ت‪ ،‬مؤثر نخواهد بود‪ .‬ضمن اين‌كه اين‬ ‫جرائم مثل (تجاوز به عنف) حداكثر مجازات را كه اعدام باشد‪،‬‬ ‫دارند‪ .‬بنابراين سياست رسمي صرفا بايد بر افزايش هزينه‌هاي‬ ‫غيرمس��تقيم از طريق تقويت نظارت‌هاي غيررسمي‪ ،‬كاهش‬ ‫نابرابري و فقر‪ ،‬ايجاد اش��تغال و نيز كاهش منافع ارتكاب جرم‬ ‫متمركز باشد و در كنار اين‌ها مبارزه سريع و قاطع با شكل‌گيري‬ ‫باندهاي بزهكاري در اولويت است‪.‬‬ ‫آن‌چه كه آمد‪ ،‬تحليلي بسيار مختصر در اين زمينه بود و‬ ‫باز كردن بيشتر آن در اين مجال كوتاه ميسر نيست‪ .‬ولي بحث‬ ‫و بررسي درباره جرم و جنايت و نيز نقد نظام كيفري و سياست‬ ‫جنايي موجود در كشور يكي از مهم‌ترين موضوعاتي است كه‬ ‫بايد مورد توجه همه ما قرار گيرد‪.‬‬


‫باشگاه نویسندگان‬

‫سعیدلیالز‬

‫یادداشت‌های یک مدیر‬

‫ریشه انفجار قیمت‌ها و تالطم کنونی در‬ ‫اقتصاد ایران چیست؟‬

‫غول بی شاخ و ُدم گرانی‬

‫در روزها و هفته‌های اخیر‪ ،‬در سطوح روبنایی اقتصاد‬ ‫ایران حوادث و رویدادهایی در جریان اس��ت که توجه‬ ‫ه��ر فعال عادی اقتصادی یا حتی هر ناظر دیگری را به‬ ‫خود جلب کرده است‪ .‬این رویدادها که من آن را به بلند‬ ‫شدن دود و خاکستر از قله‌ای با سابقه آتشفشانی شدید‬ ‫در گذشته‌ای نه چندان دور تشبیه می‌کنم‪ ،‬دست‌کم از‬ ‫لحاظ دامنه و ژرفا در یک دهه اخیر بی‌سابقه بوده است‪.‬‬ ‫در نیم��ه دوم فروردین و اول از همه‪ ،‬بازار طال و س��که‬ ‫متالطم شد که انصافا بخشی از آن به نوسانات شدید این‬ ‫فلز گرانبها از لحاظ قیمت در بازار جهانی برمی‌گشت‪ ،‬اما‬ ‫نوسانات داخلی قیمت طال‪ ،‬در حد نوسانات جهانی درجا‬ ‫نزد و گسترده‌تر وارد اقتصاد ایران شد‪.‬‬ ‫پ��س از آن‌که دولت و بانک مرکزی کوش��یدند تا با‬ ‫تهدید و تطمیع از جمله اعالم سرازیر کردن ‪ 10‬میلیون‬ ‫قطعه س��که بهار آزادی به ب��ازار‪ ،‬افزایش قیمت طال را‬ ‫سرکوب کنند‪ ،‬البته بازار تا حدی آرام گرفت و تثبیت‬ ‫ش��د؛ اما اوال این آرامش در حد قیمت رکوردگونه طال‬ ‫اتفاق افتاد و منجر به کاهش قیمت آن نش��د و ثانیا در‬ ‫این بین بخش مهمی از ذخایر طالی گرانبهای کشور که‬ ‫برای روز مبادا و در میانه این اوضاع نامعلوم بین‌المللی و‬ ‫دیپلماتیک تهیه و ذخیره شده بود (همین قدر سربسته‬ ‫بگویم و بنویسم‪ ،‬کافی است) یا از بین رفت یا در معرض‬

‫تلف ش��دن قرار گرفت‪ 10 .‬میلیون س��که‌ای که بانک کارشناس��ان و مسئوالن محترم بانک مرکزی قائلیم و‬ ‫مرکزی تهدید به س��رازیر کردن آن در بازار کرده بود‪ ،‬با نهایت تاس��ف و تاثر‪ ،‬مس��ئولیت اصلی و نهایی همه‬ ‫حدود ‪ 4‬میلیارد دالر به قیمت امروز بازار جهانی ارزش این نابسامانی‌ها‪ ،‬دولت و از جمله و به‌ویژه بانک مرکزی‬ ‫است‪ .‬عجالتا لجام‌گسیختگی نرخ تورم و فروپاشی نظام‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫به ع�لاوه و از آن مهم‌تر این بود که در اثر این فعل ارز تک‌نرخ��ی و تثبیت قیمت ش��ده و از کنترل خارج‬ ‫و انفع��االت از جمله افزایش قیمت طال و دخالت بانک شدن قیمت طال و سکه و فوالد در کبریت و شیر و‪ ...‬را‬ ‫مرک��زی و غیره‪ ،‬موج تالطم قیمت‌ها از طال به ارزهای به اختصار بررسی می‌کنیم تا بعد‪.‬‬ ‫دست‌کم داس��تان تورم امسال و وضعیت کنونی‬ ‫معتبر انتقال یافت که داس��تان آن بس��ی پیچیده‌تر‪،‬‬ ‫جدی‌تر و البته س��وزناک‌تر اس��ت و هنوز هم با وجود و ریش��ه‌های آن از اواخر سال ‪ 1389‬به روشنی قابل‬ ‫همه تالش‌ه��ای ضدونقیض دول��ت و بانک مرکزی و پیگیری است‪ .‬از اواخر پارسال بود که دولت‪ ،‬به‌تدریج‬ ‫انواع مصاحبه‌ها و س��خنوری‌ها و تهدیدات و تطمیع‌ها و در چند مرحله مجموع سیاس��ت‌های پولی و مالی‬ ‫و غیره‪ ،‬حل که نشده هیچ‪ ،‬بر پیچیدگی و وخامت آن خود را برای سال ‪ 1390‬تدوین کرد و آشکار ساخت‪.‬‬ ‫افزوده شده است‪ .‬این بازی‪ ،‬هنوز هم چه در ارز و چه در طی این سیاست‌ها و در گام نخست نرخ بهره به عنوان‬ ‫حوزه دیگر کاالها و خدمات ادامه دارد و ظاهرا بنا نیست شاخصی بسیار مهم برای تعیین نرخ تورم رسما کاهش‬ ‫موج تالطم شدید قیمت‌ها و افزایش همه‌جانبه قیمت یافت و اگرچه در حوزه نرخ س��ود تسهیالت هرگز به‬ ‫کاالها و خدمات متوقف ش��ود یا دست‌کم سرعت آن اجرا درنیامد‪ ،‬اما سپرده‌های مردم را هدف قرار داد و‬ ‫روبه کاستی بگیرد‪ .‬نرخ رسمی تورم کشور که اخیرا آن آنان را به خروج سپرده‌هایشان از بانک‌ها تشویق کرد‪.‬‬ ‫هم دونرخی شده‪ ،‬رسما به ما می‌گوید که سطح عمومی در گام دوم‪ ،‬نرخ رش��د نقدینگی‪ ،‬دس��ت‌کم با همان‬ ‫قیمت‌ها اکنون حدود ‪ 27‬درصد باالتر از پارسال همین آهنگ تند سال ‪ ،1389‬در حد ‪ 24‬تا ‪ 25‬درصد باقی‬ ‫موقع است و از ماه‌های شهریور به بعد‪ ،‬بیشتر هم خواهد ماند که معنایی جز صدور دستور برای یک نرخ تورم‬ ‫شد‪ .‬شاید در مورد قیمت‌ها ذکر همین آمار رسمی کافی دورقمی ندارد؛ به ویژه در شرایط ناچیز بودن نرخ رشد‬ ‫باشد که نرخ تورم در حال حاضر حدود ‪ 2/5‬برابر (نه ‪ 2/5‬اقتصادی کشور‪ .‬گام سوم نیز جز تشویق نرخ تورم به‬ ‫لجام‌گسیختگی معنا و ثمری نداشت و نمی‌توانست‬ ‫درصد؛ بلکه ‪ 2/5‬برابر) پارسال و ‪ 12‬ماه قبل است‪.‬‬ ‫ریشه این انفجار قیمت‌ها و تالطم کنونی در اقتصاد داش��ته باشد؛ نرخ رش��د بودجه عمومی دولت برای‬ ‫ایران چیس��ت؟ مس��ئله تورم که اینک در حال برگزار س��ال ‪ 1390‬بین ‪ 45‬تا ‪ 50‬درصد تعیین و تصویب‬ ‫کردن چهلمین سالگرد ساختاری شدن آن در اقتصاد شد‪ .‬هر سه این تصمیمات در دو حوزه پولی و مالی‪،‬‬ ‫ایران هس��تیم‪ ،‬از کجا همچون غولی بی‌ش��اخ و دم بر در فرهن��گ علوم اقتصادی در زمره «سیاس��ت‌های‬ ‫جان و زندگی هرچند وقت یکبار تنوره می‌کش��د و از انبس��اطی» دس��ته‌بندی و نامگذاری می‌شوند که از‬ ‫ق��درت خرید مردم می‌دزدد و آن را می‌کاهد؟ آیا واقعا قضا برای درم��ان رکود اقتص��ادی گریبانگیر ایران‪،‬‬ ‫ـ چنان‌که مس��ئوالن ام��ر می‌نمایانند ـ ب��ر این غول سیاست‌هایی بد و منفی نیستند اما به هر حال و بدون‬ ‫نمی‌ت��وان مهار زد و بر ویرانگری آن فائق آمد؟ آیا واقعا تردید تورم‌زا هستند‪.‬‬ ‫تا اینجای کار هیچ‌چیز ش��گفت‌انگیز یا نامنتظر نبود‬ ‫مس��ئوالن امر که دس��ت‌کم در مورد بانک مرکزی به‬ ‫و نیس��ت! بانک مرکزی برای جبران‬ ‫دان��ش و تجربه کافی آنها در علوم‬ ‫رک��ود اقتصادی و ایجاد اش��تغال به‬ ‫اقتصادی یقین داریم‪ ،‬در این میانه‬ ‫مسئله تورم که اینک در‬ ‫سیاست‌های مالی و پولی منسجم رو‬ ‫یکسرهبی‌گناهندواینهمهتخریب‬ ‫حال برگزار کردن چهلمین‬ ‫آورده که به عنوان عوارض منفی‪ ،‬به‬ ‫و خسارت بر اقتصاد کشور از بابت‬ ‫سالگرد ساختاری شدن آن‬ ‫ناچار تورم را نیز به شدت می‌افزاید‪.‬‬ ‫ت��ورم‪ ،‬از ناحی��ه‌ای دیگر یا حتی‬ ‫در اقتصاد ایران هستیم‪ ،‬از‬ ‫ش��گفت انگیز اینجا بود که مقامات‬ ‫دشمنان بر سر کشور و مردم نازل‬ ‫کجا همچون غولی بی‌شاخ و‬ ‫پولی و بانکی ارشد کشور در واکنش‬ ‫می‌شود‪ .‬آیا کاری نمی‌توان کرد و‬ ‫دم بر جان و زندگی هرچند‬ ‫ب��ه ت��ورم پدید آمده چنان س��خن‬ ‫تقدیر ملت ایران این است که با این‬ ‫وقت یکبار تنوره می‌کشد‬ ‫گفتند و عمل کردند و موضع گرفتند‬ ‫غول به‌تازگی پا به سن ‪ 40‬سالگی‬ ‫و از قدرت خرید مردم‬ ‫که گویی برای نخس��تین‌بار در عمر‬ ‫گذاشته هم‌زیستی بیاغازد و بسوزد‬ ‫می‌دزدد و آن را می‌کاهد؟‬ ‫گرانقدر خود با پدیده‌ای به نام تورم‬ ‫و بسازد؟ در مورد دیگر معضالت و آیا واقعا ـ چنان‌که مسئوالن‬ ‫روبه‌رو شده‌اند‪ .‬خوشمزه نیست؟‬ ‫مشکالت اقتصادی چه؟ مسئول و‬ ‫امر می‌نمایانند ـ بر این‬ ‫این بحث را پی خواهیم گرفت؛‬ ‫مقصر آنها چیست یا کیست؟‬ ‫غول نمی‌توان مهار زد و بر‬ ‫اگر خدا بخواهد‪.‬‬ ‫ب��ا هم��ه احترامی ک��ه برای‬ ‫ویرانگری آن فائق آمد؟‬

‫‪12‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫علي‌رضاعلوي‌تبار‬

‫گام‌به‌گام تا دموکراسی‬

‫گام اول مردمساالري‬

‫فرزين وحدت‬

‫بايد با «ديگري» زندگي كرد‪ ،‬با او رقابت كرد و در عين حال از خشونت و تالش براي‬ ‫حذف او از صحنه روزگار بهره نگرفت‬

‫اكثريت مردم ايران مردمس��االري را به عنوان يك‬ ‫آرمان پذيرفته‌اند‪ .‬از اين‌رو اصلي‌ترين پرسش امروز ما‬ ‫اين است كه مهم‌ترين گام براي تحقق مردمساالري در‬ ‫ايران چيست؟‬ ‫پاس��خ به اي��ن پرس��ش بايس��تي در جريان يك‬ ‫گفت‌وگوي عمومي و با تكيه بر عقل جمعي داده شود‪.‬‬ ‫هر فرد يا تشكلي مي‌تواند پاسخ خود را مطرح كند و در‬ ‫انتظار اظهارنظر ديگران باشد و در فرآيند نقد و پاسخ‬ ‫به اصالح و تكميل آن بپردازد‪ .‬مي‌كوشم تا پاسخ خود‬ ‫را به اين پرسش طرح كنم اما گمان نمي‌كنم پاسخي‬ ‫بي‌نقص و كامل داده باشم‪ .‬به هر حال طرح پيشنهادي‬ ‫است و آماده تكميل و تصحيح احتمالي‪.‬‬ ‫گمان مي‌كنم مهم‌ترين گام براي مردمساالري در‬ ‫ايران «به رس��ميت شناخته ش��دن جريان مخالف و‬ ‫منتقد در نظام سياس��ي ايران» است‪ .‬مطالعات انجام‬ ‫ش��ده در مورد موانع سياسي گذار به مردمساالري در‬ ‫ايران دو مانع را از ميان موانع بيش��تر مورد تأكيد قرار‬ ‫مي‌دهند‪ :‬كنترل متمركز به منابع قدرت سياس��ي و‬ ‫فرهنگ و گرايش رقابت س��تيز حاكمان‪ .‬يكي از اين‬ ‫دو مانع زمينه‌هاي عيني حضور مخالفان و منتقدان را‬ ‫در سياس��ت از ميان مي‌برد و ديگري محيط ذهني را‬ ‫براي آن نامساعد مي‌سازد‪ .‬قدرت منابع غير اجبارآميز‬ ‫دارد؛ منابعي چون منابع مالي‪ ،‬وسايل ارتباط‌جمعي و‬ ‫دستگاه‌هاي آموزشي‪ .‬البته در كنار آن منابع اجبارآميز‬ ‫نيز مبناي قدرت وجود دارد‪.‬‬ ‫هرچق��در اين منابع (اجبارآميز و غير آن) بيش��تر‬ ‫در كنترل حكومت باش��د احتمال مشاركت در رقابت‬ ‫سياسي كاهش مي‌يابد و گذار به مردمساالري ناممكن‬ ‫مي‌شود‪.‬‬ ‫در فرهنگ سياس��ي برخی حكومت‌ها سياس��ت‬ ‫مشغله‌اي خصمانه تلقي گرديده و در آن بهترين راه‌حل‬ ‫براي تأمين منافع هر طرف‪ ،‬ادامه منازعه و عدم سازش‬ ‫به ش��مار مي‌رود‪ .‬برخی دولت‌های ايران در سده‌هاي‬ ‫اخير هميش��ه مدعي بوده‌اند كه بايد از طريق منازعه‬ ‫سياسي‪ ،‬منازعه سياسي را از ميان برد تا وحدت الزم‬ ‫براي نيل ب��ه اهداف موردنظر آنها فراهم گردد‪ .‬مدتي‬

‫یادداشت میهمان‬

‫اس��ت كه واژه «س��ازش» در فرهنگ سياس��ي ايران‬ ‫معنايي منفي به خود گرفته است‪ .‬از اين‌رو در شرايط‬ ‫ضعف ق��درت حكومت‪ ،‬همواره تعداد كثيري حزب و‬ ‫گروه سياسي در صحنه ظاهر مي‌شوند‪ .‬از سوي ديگر‬ ‫وقتي قدرت سياس��ي نيرومند و داراي توان سركوب‬ ‫گردد‪ ،‬نگرش منازعه‌ستيز و در عين حال سازش‌ستيز‬ ‫گروه حاكم مانع فعاليت مخالفان و منتقدان مي‌شود‪.‬‬ ‫بنابر آنچه گفته شد‪ ،‬اگر بخواهيم به مردمساالري‬ ‫گذر كنيم‪ ،‬از يكسو بايد منابعي در اختيار مخالفان و‬ ‫منتقدان باشد تا بتوانند از طريق آنها براي دستيابي به‬ ‫قدرت كوشش كنند و از سوي ديگر بايد اين ذهنيت‬ ‫در ميان حاكمان شكل گيرد كه رقابت سياسي امري‬ ‫منفي نيست و از لوازم زندگي پرنشاط سياسي است‪ .‬به‬ ‫عالوه رقابت سياسي مانع دستيابي به هيچ‌يك از اهداف‬ ‫ملي و تأمين منافع عمومي نمي‌شود‪.‬‬ ‫جمع دو اقدام فوق خود را «به رسميت شناخته شدن‬ ‫مخالفان و منتقدان در عرصه‌سياسي» نشان مي‌دهد‪ .‬به‬ ‫رسميت شناخته شدن مخالفان گاه ناشي از «موازنه‬ ‫وحشت» است؛ مانند جهان دوقطبي زمان جنگ سرد‪.‬‬ ‫طرفي��ن نمي‌توانند و از خطر كردن مي‌هراس��ند و از‬ ‫اين‌رو براي حذف ديگري اقدام نمي‌كنند‪ .‬اما هر دو در‬ ‫انتظار فرصتي براي نابودي ديگرانند‪ .‬در موقعيت‌هاي‬ ‫كوتاهي كه در كشور ما مخالفان نيز در عرصه سياست‬ ‫حضور داشته‌اند‪ ،‬اين نوع از موازنه شرايط را مشخص‬ ‫مي‌كرده اس��ت‪ .‬حضور مخالفان در عرصه سياس��ت‬ ‫مي‌تواند مبناي ديگري نيز داش��ته باشد؛ همزيستي‬ ‫مسالمت‌آميز‪ .‬همزيستي مسالمت‌آميز قبل از هر چيز‬ ‫به معناي پذيرش اختالف و تنوع و چندگونگي است‪.‬‬ ‫پس از آن به معناي اين اس��ت ك��ه بايد با «ديگري»‬ ‫زندگي كرد‪ ،‬با او رقابت كرد و در عين حال از خشونت‬ ‫و تالش براي حذف او از صحنه روزگار بهره نگرفت‪.‬‬ ‫پرس��ش پاياني من اين اس��ت كه «حكومتگران»‬ ‫از يكس��و و «مخالفان» از سوي ديگر تا چه حد آماده‬ ‫پذي��رش ش��رايط رقابت مس��المت‌آميز در جامعه ما‬ ‫هستند؛ رقابتي كه مبناي آن نه «موازنه وحشت ‌» كه‬ ‫«همزيستيمسالمت‌آميز»است‪.‬‬

‫‪13‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫خرافات‬ ‫و خرد جمعي‬ ‫چگونه ترويج خرافات به حربه‌اي‬ ‫ايدئولوژيك براي سيطره گروهي كوچك‬ ‫بر ديگران تبدیل مي‌شود‬ ‫سحر و جادو ريشه در آرزوي انسان براي تحميل اراده‬ ‫خود بر محيط طبيعي و اجتماعي‪ -‬سياس��ي خود دارد‪.‬‬ ‫هر انس��اني تمايل دارد كه طبيعت را براساس احتياجات‬ ‫و مطالبات خودش تغيير بدهد و آن را تحت تسلط خود‬ ‫بياورد‪ .‬محيط زيست طبيعي انسان همواره منشأ خطرات‪،‬‬ ‫زحمت‌ها و ناراحتي‌هايي بوده و هست كه بشر براي فائق‬ ‫ش��دن بر آنها تالش فراواني انج��ام داده و مي‌دهد‪ .‬افزون‬ ‫براين‪ ،‬بدن انس��ان نيز همواره خاستگاه اين مسائل بوده‬ ‫و هس��ت و به همين دليل هم تالش براي مهار طبيعت‬ ‫داخلي به موازات طبيعت خارجي ادامه داشته و دارد‪ .‬بدون‬ ‫شك عمل انسان براي چيرگي بر اين‌گونه مسائل در ابتدا‬ ‫ملغمه‌اي از جادو و خرد ابزاري بوده است كه در زمان‌هاي‬ ‫متفاوت نسبت اين دو عنصر تغيير كرده است‪ .‬ولي به طور‬ ‫كل��ي مي‌توان ادعا كرد ك��ه در اثر مرور زمان عنصر خرد‬ ‫اب��زاري‪ ،‬به دليل تجربه‌اي كه جوامع بش��ري در تعامل با‬ ‫طبيعت پيدا مي‌كنند‪ ،‬افزايش پيدا كرده است‪ .‬با پيدايش‬ ‫اديان جهاني‪ ،‬جادو و جمبل با قدرت بيش��تري به عقب‬ ‫رانده شدند و خرد انساني كه ريشه خود را در عقل ماورايي‬ ‫مي‌پنداشت‪ ،‬ميدان عمل را بيشتر براي خود باز كرد‪ .‬براي‬ ‫مثال در دين زردشت جادو به مثابه دروغ تحريم مي‌شود‬ ‫و در اسالم سحر شديدا مورد تقبيح و تكفير قرار مي‌گيرد‪.‬‬ ‫از اين منظر جادو را مي‌توان به مثابه تمسك به اعمال‬ ‫و روش‌هاي كاذب و دروغين براي دست يافتن به مقاصد‬ ‫معين تعبير كرد‪ .‬شمني كه براي دفع باليا و آفات طبيعي‬ ‫يا بيماري‌هاي جس��مي بدون اعتنا به سبب‌ها آنها اوراد‬ ‫وتعويذ‌هايي را تجويز يا اجرا مي‌كند‪ ،‬در واقع قصد چيرگي‬ ‫بر آن مس��ائل و آفات را دارد ول��ي به دروغ و فريب كه با‬ ‫بي‌نتيجه ماندن اعمالش‪ ،‬جادو و فريبش آشكار مي‌شود‪.‬‬ ‫البت��ه اين هم خود فريبي و ديگر فريبي همزمان اس��ت‪.‬‬


‫باشگاه نویسندگان‬

‫اقتراحهفته‬

‫برعكس‪ ،‬خرد ابزاري كه بر مبناي س��ير در آفاق و انفس‬ ‫و مشاهدات واقعي به علت پديده‌ها پي‌مي‌برد و طبق آن‬ ‫چاره مس��ائل و راه‌حل آنان را مي‌يابد‪ ،‬نه دروغ است و نه‬ ‫خود فريبي و معيار سنجش آن دسترسي به نتايج مطلوب‬ ‫است‪.‬‬ ‫در ارتباط با اين نوع ج��ادو‪ ،‬ولي در ضمن مجزا ازآن‪،‬‬ ‫نوع ديگري از سحر و جادو وجود دارد كه بيشتر با موضوع‬ ‫روابط ميان انسان‌ها مربوط است‪ .‬در اين‌گونه جادو روابط‬ ‫اجتماعي ميان افراد به جاي آنكه بر مبناي خرد ارتباطي‬ ‫باشد و موجب توليد عقل جمعي در يك مجموعه انساني‬ ‫شود‪ ،‬باز براس��اس فريب و دروغ و خرافات عمل مي‌كند‪.‬‬ ‫ولي اين بار موضوع مورد كنترل و چيرگي طبيعت و اشياء‬ ‫نيست‪ ،‬بلكه انس��ان‌ها به‌طور فردي و اكثرا دسته‌جمعي‬ ‫هدف اين نوع فريبكاري قرار مي‌گيرند‪ .‬ريش��ه لغوي واژه‬ ‫‪ superstition‬كه به معني خرافات در زبان‌هاي اروپايي‬ ‫اس��ت‪ ،‬برمي‌گردد به واژه «بر فراز ايستادن» كه مي‌توان‬ ‫آن‌را غلب��ه و چيرگي بر ديگري تعبير ك��رد‪ .‬به واقع نيز‬ ‫در زب��ان روزمره اين نوع خراف��ات در واقع چيزي به جز‬ ‫ايدئولوژي نيست كه براي آقايي و سيطره گروه كوچكي‬ ‫بر ديگران به كار گرفته مي‌شود‪ .‬ايدئولوژي‌هايي كه بسيار‬ ‫متف��اوت از يكديگر هم از نظ��ر زماني و هم از نظر محتوا‬ ‫هستند‪ ،‬يك خصيصه مشترك دارند و آن‌هم همين ترويج‬ ‫دروغ و فريب و تش��بث به خرافات در ميان توده‌ها است‪.‬‬ ‫فاشيست‌هاي نازي و كمونيست‌هاي استاليني از بسياري‬ ‫جهات با يكديگر فرق دارند‪ ،‬ولي هردو افس��انه‌هاي خود‬ ‫را بافتن��د و بر خرافات مردم دامن زدند تا به مطامع خود‬ ‫دست يابند‪ .‬نازي‌ها توهمات و افسانه‌هاي زيادي را بافتند تا‬ ‫خود را به قدرت برسانند و بر رأس هرم قدرت باقي بمانند‪.‬‬ ‫آنها البته خود دچار خود فريبي هم شدند كه از اين اتفاق‬ ‫مي‌توان به «خرافات مركب» بر سياق همان جهل مركب‬ ‫نام برد‪ .‬پس از مرگ لنين‪ ،‬استالين وشركايش دستور دادند‬ ‫كه جسد لنين موميايي شود و ازآن مانند قديسي نگهداري‬ ‫شود‪ ،‬و براي آن معبدي نيز بنا كردند البته اين تنها مشتي‬ ‫از خروار خرافه‌پردازي‌هايي است كه تمام ايدئولوژي‌ها براي‬ ‫پيشبرد منافع ويژه خود به آن متمسك مي‌شوند‪.‬‬ ‫از اي��ن منظ��ر خردجمعي ك��ه بر اس��اس اصول‬ ‫دموكراتيك و برابري افراد بنا شده‪ ،‬در مقابل خرافات‬ ‫ايدئولوژيك‪ ،‬كه در خدمت عدم تساوي و منافع گروهي‬ ‫اس��ت‪ ،‬قرار مي‌گي��رد‪ .‬هرقدر يك جامع��ه به مباني‬ ‫دموكراسي و حقوق همگاني شهروندان وفادار باشد‪ ،‬در‬ ‫آن جامعه خرد جمعي كه از مش��اركت تك‌تك افراد‬ ‫جامعه براي رسيدن به اجماع در حوزه عمومي تشكيل‬ ‫شده قوي‌تر است‪ .‬برعكس‪ ،‬هرقدر در جامعه‌اي بيشتر‬ ‫فضاي ايدئولوژيك ك��ه تضمين‌كننده منافع گروهي‬ ‫اقليت بر اكثريت است گسترده‌تر باشد‪ ،‬در آن جامعه به‬ ‫خرافات و موهومات بيشتر دامن زده خواهد شد‪.‬‬

‫آتیه آيت‌اهلل‬

‫پيامد انتقادات آيت‌اهلل مصباح یزدی عليه دولتمردان چيست؟‬ ‫آي�ت‌اهلل محمدتقي مصباح‌يزدي در هفته‌هاي اخير آنچنان انتقاداتي را نصيب دولت كنوني و اعضاي‬ ‫عالي‌رتبه آن كرده است كه گوي سبقت را نه‌تنها از منتقدان ربوده است‪ ،‬بلكه از ديگر هواداران خود‬ ‫نيز پيش�ي گرفته است‪ .‬او در جمع اعضاي قرارگاه فرهنگي عمار (همراهان سياسي آيت‌اهلل مصباح)‬ ‫گفت‪« :‬برای ش�ناخت دین باید به دین‌شناسان مراجعه کرد؛ نه جن‌گیران و مرتاضان‪ .‬کدام عاقل این‬ ‫را می پذیرد که انس�ان برای ش�ناخت دین‪ ،‬اهل آن را رها کند و برود س�راغ جن‌گیر‪ ،‬مرتاض و امثال‬ ‫آن‪ ».‬همچنين در ديدار جمعي از س�رداران سپاه پاس�داران ادعا كرد‪« :‬شيطان وسايلي فراهم كرده‬ ‫كه در دل يك كشور اسالمي با شعارهاي ديني‪ ،‬نطفه يك حركت ضداسالمي منعقد گردد‪ ».‬در همين‬ ‫راستا‪ ،‬در ديدار با جمعي از مسئوالن قرارگاه سيدالشهدا ادامه داد‪« :‬گروه انحرافي نه‌تنها نظام اسالمي‪،‬‬ ‫بلكه اس�اس اسلام را تهديد مي‌كند‪ ».‬او به صراحت در ديدار با موتلفه از جادو شدن احمدي‌نژاد نيز‬ ‫سخن گفت‪ .‬از اين رو‪ ،‬به دنبال آن هستيم كه بدانيم ريشه اين انتقادات و تاثير آن بر جريان آيت‌اهلل‬ ‫مصباح‌يزدي چه خواهد بود؟‬

‫دو راهي‪ :‬پايان يا قدرت مطلق‬ ‫فريد مدرس��ي‪ :‬آيت‌اهلل محمدتقي مصباح‌يزدي؛‬ ‫چه آن روز كه در مدرسه حقاني «علي شريعتي»‬ ‫را مح��ور التقاط پنداش��ته بود‪ ،‬چه دهه پيش��ين كه‬ ‫محمد خاتمي و همفكرانش را در س��خنرانی پيش از‬ ‫خطبه‌هاي نماز جمعه به اباهه‌گرايي متهم كرد و چه‬ ‫در گرماگرم رقابت‌هاي انتخابات رياست‌جمهوري ‪،84‬‬ ‫اكبر هاشمي‌رفسنجاني را خارج از اصول انقالب قلمداد‬ ‫كرد و چه ام��روز كه ياران احمدي‌نژاد را فراماس��ون‬ ‫می‌نامد‪ ،‬معترض بوده و بر مبناي اصول اعتقادي خود‬ ‫به جنگ آنان رفته است؛ اما در اين چرخش از شريعتي‬ ‫تا احمدي‌نژاد‪ ،‬ظرف انتقادي آيت‌اهلل چگونه تغيير كرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫چرخش اول‪ :‬او پيش از انقالب در اقليت بود و همراه‬ ‫شاگردانش مجبور به كوچ از حقاني به موسسه در راه‬ ‫حق ش��د؛ نظام اسالمي نبود‪ ،‬اس�لام‌گراها هم هوادار‬ ‫فردي بودند كه او التقاطي مي‌ناميدش‪ .‬يعني آيت‌اهلل‬ ‫در اقليت مطلق بود‪ .‬در دهه ‪ ،70‬به رويارويي با دولتي‬ ‫پرداخت كه تربيون مقابل��ه از آن حكومت بود‪ .‬يعني‬ ‫نظام اس�لامي بود و بخشي از آنان او را پذيرفته بودند‬ ‫اما تير گاليه‌هاي اعتقادي‌اش را به س��وي دولت اين‬

‫‪1‬‬

‫‪14‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫نظام اسالمي هدف گرفته بود‪ .‬در گام بعد نه‌تنها دولت‬ ‫به‌عنوان بخشي از نظام اسالمي را هدف گرفت بلكه از‬ ‫جري��ان ديگري جهت حضور در رقابت‌هاي انتخاباتي‬ ‫حمايت كرد‪ .‬اما امروز ب��ه دنبال حذف جريان حاكم‬ ‫در دول��ت و رونمايي از جرياني آلترناتيو به نام قرارگاه‬ ‫فرهنگي عمار اس��ت‪ .‬يعني ديروز از جريان حاضر در‬ ‫انتخابات حمايت كرد اما امروز خود به دنبال ساخت و‬ ‫پرداخت یک جريان سياسي است‪.‬‬ ‫چرخش دوم‪ :‬آيت‌اهلل در مقابله با شريعتي فقط در‬ ‫ميداني به نام اعتقادات حاضر شد‪ .‬اگرچه شريعتي پدر‬ ‫معنوي برخي جريان‌هاي انقالب��ي بود‪ ،‬اما او فقط در‬ ‫حوزه اسالم‌شناسي و مباحث تئوريك شريعتي منتقد‬ ‫بود و به جايگاه سياسي‌اش اهميت نمي‌داد‪ .‬در برخورد‬ ‫ب��ا خاتمي او وارد حوزه‌اي فكري ـ سياس��ي ش��د‪ .‬از‬ ‫يك‌سو با باورهاي روشنفكري ديني به مجادله پرداخت‬ ‫و از ديگر سو نيروهاي سياسي اين خط فكري در دولت‬ ‫را هم هدف گرفت‪ .‬در انتقاد از هاشمي بيشتر انتقادات‬ ‫در حوزه سياست كالن سياس��ي تعريف شد و اما در‬ ‫زمان كنوني انتقادات او به حوزه سياست خرد بخشي از‬ ‫دولتمردان اختصاص يافت‪.‬‬ ‫برآيند كنوني‪ :‬ام��روز هم ميدان انتقادات در درون‬


‫فريدمدرسي‪1‬‬ ‫قدرت است و هم محتواي انتقادات سياسي ناب است؛‬ ‫اگرچه ريش��ه‌هاي اعتقادي را در اليه‌هاي این جدال‬ ‫مي‌توان ديد‪ .‬امروز جريان آيت‌اهلل ديگر فقط در عرصه‬ ‫فكري تعريف نمي‌شود‪ ،‬ديگر بيرون از قدرت نيست‪،‬‬ ‫ديگ��ر از جريان��ي حمايت نمي‌كند‪ ،‬بلكه خ��ود وارد‬ ‫عرصه سياست‪ ،‬آن هم در بطن قدرت شده و در نقش‬ ‫نيروساز رخ‌نمايي كرده است‪ .‬انتقادات كنوني آيت‌اهلل و‬ ‫هوادارانش از دولت احمدي‌نژاد از اين روست كه ديگر‬ ‫اين جريان خود مي‌خواهد هم مولد تئوري باشد‪ ،‬هم‬ ‫نيروي سياسي بسازد و احیانا قدرت را در اختيار گيرد‪.‬‬ ‫آسيب‌شناس�ي‪ :‬آيت‌اهلل محمدتقي مصباح‌يزدي‬ ‫آن هن��گام در اوج ق��رار گرفت كه بار محتواي كالم‬ ‫او در نقد روشنفكري ديني‪ ،‬سكوالريسم‪ ،‬پلوراليسم‪،‬‬ ‫آزادي و‪ ...‬ديده شد و او را در مقام پدر معنوي منتقدان‬ ‫اصالح‌طلبان قرار داد‪ .‬اما امروز نقد ايش��ان در هاله‌اي‬ ‫از الفاظ همچون فراماس��ون‪ ،‬مكتب ايراني‪ ،‬هواداران‬ ‫رمالي و مرتاض‌گرايي و ابليس‌گرايي قرار گرفته است‬ ‫و چون جريان حاك��م در دولت جزئي از اصولگرايان‬ ‫است و مرزبندي‌ها درهم‌آميخته تا جریان نقد وی از‬ ‫حوزه مس��ائل ایدئولوژیکی خارج باشد‪ ،‬پاشنه آشيل‬ ‫اي��ن جري��ان آن زمان بود كه از جريان سياس��ي در‬ ‫انتخابات حمايت كرد و خود را در جايگاه پدر معنوي‬ ‫دولت قرار داد‪ .‬ام��روز اين جريان نه‌تنها از اين روش‬ ‫تعدي نكرده است‪ ،‬بلكه گامي به جلو گذاشته و خود‬ ‫به تربيت نيروهاي سياسي تاثيرگذار در بطن سياست‬ ‫پرداخته اس��ت‪( .‬مي‌توان به برگزاري اولين نشس��ت‬ ‫قرارگاه فرهنگي عمار در موسس��ه آيت‌اهلل مصباح و‬ ‫سخنراني او در اين نشس��ت اشاره کرد‪ ).‬اين جريان‬ ‫فكري جرياني زنده در خارج قدرت مي‌تواند باشد اما‬ ‫ب��ا حضور در قدرت بايد در نقش توجيه‌گر قرار گيرد‬ ‫كه با رفتار تشكيالتي اين جريان سنخيت ندارد و آن‬ ‫را ميرا مي‌كند‪ .‬ش��ايد انتقادات‬ ‫آتش��ين آي��ت‌اهلل در روزه��اي‬ ‫گذشته به اين دليل او را در اوج‬ ‫قرار داد ك��ه هماهنگ با رفتار‬ ‫معترضانه اين جريان است‪ .‬البته‬ ‫اگر قرارگاه عمار يا هر مجموعه‬ ‫برآم��ده از اين جريان در عرصه‬ ‫انتخاباتي يا سياسي حضور يابد‪،‬‬ ‫مي‌توان از سال‌هاي پاياني اين‬ ‫جريان خبر داد يا انشعاب‌هاي‬ ‫متعددي که آن را مي‌ش��كند‪.‬‬ ‫البته ي��ك راه براي زنده ماندن‬ ‫اي��ن جريان فكري ـ سياس��ي‬ ‫وج��ود دارد و آن حضور مطلق‬ ‫آنان در قدرت است‪.‬‬

‫تولدجريان‌های جدید‬ ‫مصطفي درايتي‪ :‬روش برخورد آيت‌اهلل محمدتقي‬ ‫مصباح‌ي��زدي و هواداران��ش با جري��ان دولت و‬ ‫ادبيات انتقادي آنان نشان از وجود اشکاالت مبنايي و‬ ‫بني��ادي دارد‪ .‬دفاع‌هاي جانانه از دولت كنوني آنچنان‬ ‫پيش رفت كه امروز به انتقاداتي تند عليه آنان مبدل‬ ‫ش��ده و اين حركت زيگزاگي يكباره جريان دوست را‬ ‫به جريان دشمن تبدیل كرده است‪ .‬اين تغيير از عدم‬ ‫اطالع همه‌جانب��ه اين جريان فكري از عرصه عمومي‬ ‫خبر مي‌دهد‪ .‬اگ��ر اين جريان به خطاهاي خود واقف‬ ‫بود‪ ،‬هيچگاه اينچنين شتابزده عمل نمي‌كرد‪ .‬اين اتفاق‬ ‫نش��ان مي‌دهد كه آنان در مباني خود دچار اشكاالت‬ ‫اساسي هستند و اگر همين روال را ادامه دهند‪ ،‬مطمئنا‬ ‫در عرص��ه اجتماعي دوام نخواهن��د يافت‪ .‬چراكه اين‬ ‫چرخش‌ها از يك‌سو طرفدارانشان را سردرگم مي‌كند‬ ‫و در نهايت از اين جريان جدا مي‌ش��وند و از ديگر سو‬ ‫اعضاي ارش��د اين جريان در عرص��ه عمومي نحيف‬ ‫مي‌گردند‪.‬‬ ‫جريان آيت‌اهلل مصباح‌يزدي دو راه در پيش‌رو دارد‬ ‫كه هر دو مان��دگاري آن را تضمين نمي‌كند و نويد‬ ‫بهبودي نمي‌دهد‪ .‬اول؛ برگزيدن راه سابق يعني تالش‬ ‫براي خارج كردن برخي جريان‌هاي فكري – سياسي‬ ‫از عرصه عمومي اين مسئله شكاف‌هايي دوچندان را‬ ‫درون‌شان بازتوليد خواهد كرد كه سرعت آن هم زياد‬ ‫خواهد بود‪ .‬دوم؛ عدم مقابله با حضور منتقدان‌شان در‬ ‫عرصه عمومي كه اگرچه نتيجه اولي را در پي خواهد‬ ‫داشت اما در بلندمدت شايد روزنه‌هايي برايشان يافت‬ ‫شود‪.‬‬ ‫اينجريانبهدليلعدمپاسخگوييومسئوليت‌پذيري‬ ‫در برابر رفتارها و اعتقاداتشان تقابل‌هاي درون‌گروهي‬ ‫ايجاد مي‌كند و فضاي شكننده‌اي را برايشان به ارمغان‬

‫‪2‬‬

‫‪15‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫مصطفيدرايتي‪2‬‬ ‫مي‌آورد‪ .‬از سوي ديگر نيز اين جريان به هيچ‌وجه قادر‬ ‫به لشكركشي عمومي نيست؛ چراكه از گستردگي عام‬ ‫برخوردار نيست‪.‬‬ ‫ظه��ور بيش از اندازه ليدر اين جريان در چندماهه‬ ‫اخي��ر هم تاكي��دي برنگرانی و ایج��اد مرزبندی اين‬ ‫جريان اس��ت‪ .‬اين جريان سعي مي‌كند دوباره به بيان‬ ‫اظهاراتي راديكال عليه جريان دولت بپردازد تا اندكي از‬ ‫سردرگمي‌هاي هواداران را كاهش دهد و آنان را نسبت‬ ‫به اتفاقات لحظه‌اي بي‌اطالع نگ��ذارد‪ .‬اين گفتارهاي‬ ‫متعدد نشان از عدم چارچوب فكري و سامان‌نيافتگي‬ ‫انديش��ه‌اي خبر مي‌دهد كه گاه دچار تضاد هم ديده‬ ‫مي‌شود‪.‬‬ ‫توجه به محتواي كالم اين جريان نسبت به رقبايش‬ ‫ه��م تنها يك تاكتيك را رونمايي مي‌كند و آن تالش‬ ‫براي حذف است‪.‬‬ ‫از منظر نگارنده‪ ،‬اين جريان‪ ،‬جرياني مولد نيست‪،‬‬ ‫بلكه بيشتر در نماي ظاهري ديده مي شود؛ يعني آنان‬ ‫ويترين جريان و افراد ديگري هستند‪ .‬برنامه‌ريزي اصلي‬ ‫و عمده در دس��تان اين جريان قرار ندارد‪ .‬از اين‌رو‪ ،‬در‬ ‫آتيه مي‌توان بهم خوردن تعادل تشكيالتي و اعتقادي‬ ‫را ميانشان ديد‪.‬‬ ‫با تاملی برگذش��ته تاريخي‪ ،‬مي‌توان گفت كه اين‬ ‫جريان به گروه‌هاي كوچك ديگري تقسيم می‌شود و‬ ‫بنابراين در پنج‪ ،‬شش سال آينده با جريان‌هاي فكري‬ ‫ديگ��ري كه از دل اين جريان بي��رون مي‌آيند‪ ،‬روبه‌رو‬ ‫خواهيم ش��د‪ .‬نفوذ و حضور اين جريان در حال حاضر‬ ‫در بدنه مديريتي حوزه هم آنچنان دوام نخواهد يافت؛‬ ‫چراكه اين جريان حتي بيشتر از اصالح‌طلبان با جريان‬ ‫سنتي حوزه اصطكاك دارد‪ .‬اگر حمايت‌هاي سياسي از‬ ‫اين جريان نبود‪ ،‬طبعا جايگاه كنوني را در حوزه نداشتند‪.‬‬ ‫درحالي‌كه برخي از فضال و طالب اصالح‌طلب همچنان‬ ‫با جريان‌هاي سنتي حوزه مرتبط‬ ‫هستند و گاهي اين روابط بسيار‬ ‫صميمانه و عميق است‪ ،‬اما اين‬ ‫جريان هيچگاه مورد توجه نبوده‬ ‫است‪.‬‬ ‫اگر آنان ام��روز دچار نگراني‬ ‫و س��ردرگمي نبودند‪ ،‬مطمئنا‬ ‫اينچنين ش��تابزده عليه جريان‬ ‫دولتكنونيواردعملنمي‌شدند‬ ‫و آهسته‌آهسته گام برمي‌داشتند‬ ‫و عرص��ه را در اختي��ار س��اير‬ ‫جريان‌هاياصولگرامي‌گذاشتند‪.‬‬ ‫اين سرعت و شتابزدگي از آينده‬ ‫نامطمئن و روبه ضعف آنان خبر‬ ‫مي‌دهد‪.‬‬


‫باشگاه نویسندگان‬

‫‪1‬‬ ‫فريد زكريا‬ ‫ترجمه‪ :‬كاوه شجاعي‬

‫دهکدهجهانی‬

‫چرا نبايد نسبت به دخالت دولت در اقتصاد‬ ‫موضع‌گيري تند داشته باشيم‬

‫در خدمت و خيانت محافظه‌كاري‬

‫«محافظه‌كاري بر حق است‪ ».‬اين را جورج ويل‪ 2‬سال‌ها‬ ‫پي��ش به من گفت‪ ،‬زماني كه به عنوان يك دانش��جوي‬ ‫مشتاق با او مصاحبه مي‌كردم‪ .‬دستورالعمل‌هاي او شايد‬ ‫متكبرانه به نظر مي‌رس��يد‪ ،‬اما نكته اصلي حرف‌هايش‬ ‫هوش��مندانه بود‪ .‬او مي‌گفت «محافظه‌كاري ريش��ه در‬ ‫واقعيت دارد‪ .‬برخالف تئوري‌هاي انتزاعي ماركسيسم و‬ ‫سوسياليسم‪ ،‬محافظه‌كاري نه از آرزوي جامعه‌اي خيالي‪،‬‬ ‫بلكه از جهان‪ ،‬همان‌طور كه واقعا وجود دارد‪ ،‬شروع شده‬ ‫اس��ت‪ .‬از ارس��طو تا ادموند ب��روك‪ ،‬بزرگترين متفكران‬ ‫محافظ��ه‌كار گفته‌اند كه فرد براي تغيير در جوامع‪ ،‬بايد‬ ‫اول آن را بفهمد‪ ،‬آن را همان‌طور كه هست بپذيرد و براي‬ ‫رشد آن كمك كند‪».‬‬ ‫با مش��اهده مب��ازرات انتخاباتي اخير‪ ،‬ممكن اس��ت‬ ‫بپرسيد چه بر سر آن س��نت آمده است‪ .‬محافظه‌كاران‬ ‫ح��اال از عقايدي دفاع مي‌كنند كه يكراس��ت از اصولي‬ ‫انتزاعي گرفته ش��ده و هيچ ارتباطي با گذش��ته و حال‬ ‫آمريكا ندارد‪ .‬اين يك تراژدي بزرگ به حس��اب مي‌آيد‬ ‫چون محافظ��ه‌كاري نقش مهمي را در مدرنيزاس��يون‬

‫شد و آمريكا را در صدر دنياي تكنولوژي و ابداع قرار داد‪.‬‬ ‫اما آن تاري��خ را فراموش كرده‌ان��د‪ .‬جمهوريخواهان‬ ‫براي مثال وقتي به مسئله مراقبت‌هاي درماني و تامين‬ ‫اجتماعي مي‌رسند با اطمينان مي‌گويند كه ايده‌هاي آنها‬ ‫باعث كاهش هزينه‌ها مي‌شود‪ ،‬اما ما واقعا هيچ مدركي‬ ‫براي اثبات اين ادعا نداريم‪ .‬آنچه واقعا مي‌دانيم اين است‬ ‫كه در ميان ثروتمندترين كشورهاي جهان اياالت متحده‬ ‫شاهد بيش��ترين حضور بازار آزاد و بخش خصوصي در‬ ‫حوزه تامين اجتماعي اس��ت‪ .‬به عالوه در اين حوزه‪ ،‬در‬ ‫مقايس��ه با توليد ناخالص داخلي‪ ،‬آمريكايي‌ها نسبت به‬ ‫مردم باقي كشورها بيشترين هزينه‌ها را متحمل مي‌شوند‬ ‫اما ما هيچ دستاورد قابل مالحظه‌اي نداشته‌ايم و اوضاع‬ ‫اصال خوب نيست‪ .‬ما بايد براي كاهش هزينه‌هاي پزشكي‬ ‫كاري بكني��م اما جمهوريخواهان خود را با مطالعه ديگر‬ ‫سيس��تم‌هاي خدمات درماني در ديگر نقاط دنيا خسته‬ ‫نمي‌كنند‪ .‬آنها شبيه آن ماركسيست‌هاي پيري هستند‬ ‫كه حاضر نبودند واقعيت پيشرفت دنياي خارج را درك‬ ‫كنند‪« .‬مي‌دانم كه در عمل جواب داده‪ ،‬اما آيا در تئوري‬ ‫هم جواب مي‌دهد؟»‬ ‫محافظه‌كاران هميش��ه جزو آن دسته افرادي بودند‬ ‫كه س��ر در واقعيت داشتند‪ .‬اصالحات آنها قدرتمند بود‬ ‫چون از بازار استفاده مي‌كرد‪ ،‬كارايي دولت را باال مي‌برد‬ ‫و موضع افراد را ه��م تقويت مي‌كرد‪ .‬تاثير آنها عظيم و‬ ‫پراهميت بود‪ :‬ب��راي مثال به اصالحات نظام مالياتي در‬ ‫دهه ‪ 1980‬توجه كنيد كه توسط محافظه‌كاران رهبري‬ ‫شد‪ .‬اما از آخرين طرح محافظه‌كارانه آن موقع چند سال‬ ‫گذشته است؟‬ ‫ما نيازمند ايده‌هاي محافظه‌كارانه‌ايم تا مدرنيزاسيون‬ ‫اقتصاد آمريكا را سرعت ببخشيم و دولت اياالت متحده‬ ‫را اصالح كنيم‪ ،‬اما در عوض شاهد سياست‌هايي هستيم‬ ‫كه نه‌تنها به اصالحات ختم نمي‌ش��ود كه باعث ضعف و‬ ‫گرس��نگي دولت خواهد بود‪ .‬اين استراتژي توجه اندكي‬ ‫به تاريخ آمريكا و بهترين نمونه‌ها در سراس��ر دنيا نشان‬ ‫مي‌دهد و فقط بر يك تئوري بنا شده‪ .‬محافظه‌كاران بيشتر‬ ‫از گذشته شبيه پروفسورهاي گيج و زبان‌نفهم شده‌اند‪.‬‬

‫اياالت متحده بازي كرده است‪.‬‬ ‫همين مباحثات بر س��ر اقتص��اد را در نظ��ر آوريد‪.‬‬ ‫نس��خه حزب جمهوريخواه اين است‪ :‬كاهش ماليات‌ها‬ ‫و پايين آوردن ش��ديد هزينه‌هاي دولت؛ بعد قرار است‬ ‫مثال همه‌چيز به حالت نرمال برگردد‪ .‬مي‌ش��ود در مورد‬ ‫تاثير اصالح سيس��تم مالياتي بر كاهش نرخ بهره حرف‬ ‫زد ام��ا واقعا چه مدركي وجود دارد كه ثابت كند كاهش‬ ‫ماليات‌ه��ا بهترين راه براي احياي اقتصاد آمريكاس��ت؟‬ ‫مي��زان ماليات‌ها ـ مجموع ماليات‌هاي دولتي و ايالتي ـ‬ ‫در برابر توليد ناخالص داخلي (‪ )GDP‬در حال حاضر به‬ ‫پايين‌ترين حد خود از ‪ 1950‬رسيده است‪ .‬اياالت متحده‬ ‫در ميان اقتصادهاي ب��زرگ صنعتي تقريبا پايين‌ترين‬ ‫دريافتي ماليات را دارد‪ .‬پس اين ايده كه آمريكا به خاطر‬ ‫ماليات باال دچار ركود ش��ده بر پايه واقعيت بنا نشده و‬ ‫فقط ادعايي تئوريك است‪ .‬كشورهاي ثروتمندي كه در‬ ‫حال حاضر در بهترين وضعيت خود به‌سر مي‌برند‪ ،‬و در‬ ‫آنها رشد اقتصادي قدرتمند است و آمار بيكاري پايين ـ‬ ‫مث��ل آلمان و دانمارك ـ هيچ‌كدام به ماليات‌هاي پايين‬ ‫شناختهنمي‌شوند‪.‬‬ ‫تعداد زيادي از تجار جمهوريخواه به من گفته‌اند كه‬ ‫دولت اوباما خصمانه‌ترين رابطه را با كسب‌وكار در ميان‬ ‫دولت‌هاي ‪ 50‬س��ال گذشته داش��ته است‪ .‬واقعا؟ يعني‬ ‫بيشتر از ريچارد نيكسون جمهوريخواه كه ماليات‌ها را ‪70‬‬ ‫درصد تعيين و چنان مقررات نظارتي وضع كرد كه صنايع‬ ‫زيادي به حالت نيمه‌تعطيل درآمدند‪ ،‬و ميزان درآمدها و‬ ‫بهاي اجناس را تحت كنترل درآورد؟‬ ‫در واقع در حال حاضر هرگونه بحث بر س��ر دخالت‬ ‫دولت در اقتصاد ـ حتي براي توسعه زيرساخت‌هاي حياتي‬ ‫ـ غيرممكن اس��ت چراكه عقيده اساسي محافظه‌كاري‬ ‫جديد اين است كه هرگونه دخالت دولت هميشه و تا ابد‬ ‫چيز بدي به حساب مي‌آيد‪ .‬در اين ميان در آن سوي دنيا‪،‬‬ ‫چين كه سريع‌ترين رشد اقتصادي دنيا را دارد‪ ،‬توانسته‬ ‫در س��ه دهه اخير از حضور دولت در اقتصاد براي ايجاد‬ ‫رشد و اشتغال اس��تفاده كند‪ .‬از سنگاپور تا كره‌جنوبي‬ ‫و از آلمان تا كانادا‪ ،‬ش��واهد فراواني وجود دارد كه نشان‬ ‫‪----------------------------------‬‬‫مي‌دهد اقدامات اس��تراتژيك دولت‌ها توانسته به عنوان‬ ‫‪ -1‬روزنامه‌نگار و نويسنده هندي ـ آمريكايي‪ .‬در سال‬ ‫كاتاليزور رشد بازار آزاد عمل كند‪.‬‬ ‫‪ 2007‬مجالت فارن پالس�ي و پراسپكت او را جزو ‪100‬‬ ‫و البته در اقتصاد آمريكا هم شاهد كارايي چنين روندي‬ ‫روشنفكر برجسته جهان معرفي‬ ‫بوده‌اي��م‪ .‬در دهه‌هاي ‪ 60 ،1950‬و‬ ‫كردند‪.‬‬ ‫‪ 70‬دولت آمريكا سرمايه‌گذاري‌هاي‬ ‫از ارسطو تا ادموند‬ ‫‪ -2‬تحليلگر و نويسنده محافظه‌كار‬ ‫عظيم��ي در عل��م و تكنول��وژي‪،‬‬ ‫بروك‪،‬بزرگترينمتفكران‬ ‫آمريكاييروزنامهوال‌استريت‌جورنال‬ ‫دانش��گاه‌هاي دولتي و صنايع نوپا محافظه‌كار گفته‌اند كه فرد‬ ‫اواس�ط دهه ‪ 80‬ميالدي او را «شايد‬ ‫انجام داد‪ .‬دولت زيرساخت‌هايي را‬ ‫براي تغيير در جوامع‪ ،‬بايد‬ ‫قدرتمندتري�ن روزنامه‌ن�گار اياالت‬ ‫به وجود آورد كه سراسر دنيا به آنها‬ ‫اول آن را بفهمد‪ ،‬آن را‬ ‫متحده» معرفي كرد‪.‬‬ ‫غبطه مي‌خورد‪ .‬آن سرمايه‌گذاري‌ها همان‌طور كه هست بپذيرد‬ ‫منبع‪:‬هفته‌نامهتايم‬ ‫باعث آغاز دو نس��ل رشد اقتصادي‬ ‫و براي رشد آن كمك كند‬

‫‪16‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫توماسفريدمن*‬ ‫ترجمه فرزانه سالمي‬

‫دهکدهجهانی‬

‫عدالت و فلسفه‬

‫استاد دانشگاه هاروارد چگونه آسيا را فتح كرد‬ ‫احتماال خيلي از شما شماره جديد مجله نيوزويك چين‬ ‫را نديده‌ايد‪ .‬حدس مي‌زنيد عكس چه كس��ي را روي جلد‬ ‫انداخته بودند؟ بگذاريد راهنمايي كنم‪ .‬در چين به او لقب‬ ‫«تاثيرگذارترين چهره خارجي» داده‌اند‪ .‬باراك اوباما؟ نه‪ .‬بيل‬ ‫گيتس؟ نه‪ .‬وارن بافت؟ نه‪ .‬دوباره راهنمايي مي‌كنم‪ .‬او مثل‬ ‫ستاره‌هاي موس��يقي راك در آسيا شهرت دارد و مردم در‬ ‫چين‪ ،‬ژاپن و كره‌جنوبي صف مي‌كشند تا براي شركت در‬ ‫جلساتش بليت بخرند‪.‬‬ ‫خب حدس نزديد‪ .‬او مايكل سندل است؛ استاد فلسفه‬ ‫سياسي در دانشگاه هاروارد‪.‬‬ ‫دانش��جويان دانش��گاه هاروارد قطعا از ديدن عكس او‬ ‫روي جلد نيوزويك چين ش��گفت‌زده نشده‌اند‪ .‬كالس‌هاي‬ ‫«عدالت» س��ندل در دانش��گاه هاروارد شهرت زيادي دارد‬ ‫و تاكنون ‪ 15‬هزار دانش��جو در اين كالس درس��ي شركت‬ ‫كرده‌اند‪ .‬يكي از نقاط جذابيت اين كالس‪ ،‬مثال‌هاي جديد و‬ ‫واقعي‌اي است كه براي تشريح فلسفه بزرگاني مانند ارسطو‪،‬‬ ‫ايمانوئل كانت و جان استوارت‌ميل به كار گرفته مي‌شود‪.‬‬ ‫مايكل س��ندل ‪ 58‬ساله است و راه انتقال تجربه‌هايش‬ ‫به دانشجويان و واداشتن آنها به فكر و بحث را خيلي خوب‬ ‫مي‌داند‪ .‬مثال او در كالس��ش نام ديويد لترمن ـ ش��ومن و‬ ‫مجري برنامه‌هاي تلويزيوني ـ را آورده و چنين پرسشي را‬ ‫مطرح كرده است‪« :‬آيا دستمزد ‪ 700‬برابري لترمن نسبت‬ ‫به حقوق يك معلم مدرس��ه‪ ،‬نش��انه‌اي از وجود عدالت در‬ ‫جامعه است؟» پرسش ديگري كه بحث را در يك كالس او‬ ‫داغ كرده بود اين بود‪« :‬آيا ما از لحاظ اخالقي وظيفه داريم‬ ‫خطاهاي نسل‌هاي پيش از خود را اصالح كنيم؟»‬ ‫دانش��جويان در كالس س��ندل‬ ‫پاس��خ‌هايي متفاوت و چالش‌برانگيز‬ ‫ارائه مي‌دهند و از دو س��وي س��الن‬ ‫برگزاري كالس به‌شدت با هم بحث‬ ‫مي‌كنن��د‪ .‬خيل��ي از آنه��ا نظريات‬ ‫فالسفه را در جريان اين بحث‌ها زير‬ ‫سوال مي‌برند و با اين ترتيب است كه‬ ‫هنر بحث منطقي را ياد مي‌گيرند‪.‬‬ ‫اين بحث و جدل‌ها جدا از جنبه‬ ‫آموزشي‌ش��ان‪ ،‬از لح��اظ اجرايي نيز‬ ‫جذابيت زيادي دارند چون سخنراني‬ ‫صرف نيس��تند‪ .‬اين جذابيت آن‌قدر‬ ‫بوده كه دانشگاه هاروارد با مشاركت‬ ‫ش��بكه «پي‌بي‌اس» در بوستون‪ ،‬به‬

‫ش��كل مجموعه تلويزيوني درآوردش��ان و در سال ‪2009‬‬ ‫ميالدي آنها را به نمايش گذاشت‪ .‬پخش اين مجموعه باعث‬ ‫شد توجه به مايكل س��ندل در خارج از دانشگاه هاروارد و‬ ‫حتي در قاره‌هاي ديگر به‌شدت جلب شود‪.‬‬ ‫س��ال گذشته تلويزيون «ان‌اچ‌كي» ژاپن نسخه ترجمه‬ ‫ش��ده‌اي از اين مجموعه مباحث را به نمايش گذاش��ت و‬ ‫ناگهان فضاي فلس��فه در داخل ژاپن را ت��كان داد‪ .‬بر اين‬ ‫اساس‪ ،‬دانش��گاه توكيو يك واحد درسي براساس نظريات‬ ‫سندل راه انداخت‪ .‬در چين هم انتشار ويدئوي اين مجموعه‬ ‫روي اينترنت توجه خيلي‌ها را به خود جلب كرد‪ .‬خبر ديگر‬ ‫هم اين اس��ت كه كتاب اخير سندل با عنوان «عدالت‪ :‬كار‬ ‫درست چيست؟» بيشتر از يك ميليون نسخه در شرق آسيا‬ ‫فروش داشته است‪ .‬موضوع كتاب چيست؟ فلسفه اخالق!‬ ‫سندل در س��ال ‪ 2010‬ميالدي سفري به ژاپن داشت‬ ‫و در توكيو س��خنراني كرد‪ .‬مش��تاقان ش��ركت در جلسه‬ ‫س��خنراني او زياد بودند و بليت ورود به اين جلسه در بازار‬ ‫سياه اينترنت حتي تا ‪ 500‬دالر هم فروش رفت‪ .‬اما سندل‬ ‫از اين موضوع هم استفاده برد و سخنراني توكيوي خود را‬ ‫با طرح اين پرسش شروع كرد‪« :‬آيا خريد و فروش بليت در‬ ‫بازار سياه عادالنه است؟»‬ ‫اما يكي از جالب‌ترين نكته‌ها در مورد استقبال آسيايي‌ها‬ ‫از مايكل سندل‪ ،‬عالقه شديد چيني‌ها به اوست‪ .‬سندل اخيرا‬ ‫در دو دانشگاه در چين سخنراني كرد و بالفاصله يك واحد‬ ‫درسي «تفكر خالق و منطق اخالقي» از خالل ديدگاه‌هاي‬ ‫او در دانشگاه سينگهواي چين تاسيس شد‪ .‬خبر سفرهاي او‬ ‫را حتي در تلويزيون چين هم اعالم مي‌كردند‪ .‬واقعا چنين‬

‫کالس دانشگاهی مايكل سندل‬

‫استقبالي از يك فيلسوف عجيب نيست؟‬ ‫به نظر من‪ ،‬محبوبيت سندل در آسيا تالقي سه رويكرد‬ ‫را نش��ان مي‌دهد‪ .‬اولي رشد آموزش آنالين است؛ به‌طوري‬ ‫كه دانشجويان مي‌توانند به بهترين استادان در هر نقطه‌اي‬ ‫از جهان دسترسي داش��ته باشند‪ .‬دومي تمايل آسيايي‌ها‬ ‫به مدل خالق و بحث‌گونه تدريس اس��ت كه نقش مهمي‬ ‫در باز ش��دن افق ديد دانشجويان ايفا مي‌كند‪ .‬سومي هم‬ ‫عالقه دانش��جويان به تغيير فضاي درسي‌ش��ان است‪ .‬آنها‬ ‫نمي‌خواهند تحصيالت‌شان صرفا به نشستن بر سر كالس‬ ‫فني يا مديريت يا اقتص��اد ـ آن هم به صورت تك‌بعدي ـ‬ ‫محدود باشد‪.‬‬ ‫رئيس دانشكده اقتصاد و مديريت سينگهواي چين كه‬ ‫از جمله ميزبانان مايكل سندل بود معتقد است كه نظريات‬ ‫او مي‌تواند در عرصه فلس��فه در چين تاثير زيادي بگذارد‪:‬‬ ‫«تفكر فلسفي در ميان چيني‌ها معموال ابزارگرا و ماده‌گرا‬ ‫است‪ .‬ريشه‌هاي اين مس��ئله را تا حدي مي‌توان در توجه‬ ‫وسواس‌گونه چيني‌ها به توسعه اقتصادي در دوران معاصر‬ ‫جست‌وجو كرد‪».‬‬ ‫در اي��ن ميان‪ ،‬ي��ك نكته قابل تامل وج��ود دارد؛ اين‌كه‬ ‫ديدگاه‌هاي سندل در حال حاضر در دو سوي كره خاكي ـ از‬ ‫بوستون گرفته تا پكن ـ تاثيرگذار است‪ .‬خود سندل در اين‬ ‫خصوص مي‌گويد‪« :‬دانشجويان در سراسر دنيا تشنه بحث در‬ ‫مورد پرسش‌هاي بزرگ اخالقي در زندگي روزمره ما هستند‪ .‬در‬ ‫سال‌هاي اخير‪ ،‬پرسش‌هاي مختلف در باب مقوالت اقتصادي‬ ‫و فني باعث شدند بحث در مورد عدالت و نفع عمومي كمرنگ‬ ‫جلوه كند‪ .‬اما حاال مردم در بس��ياري از جوامع دنيا مي‌دانند‬ ‫كه توليد ناخالص داخلي كشورش��ان‬ ‫لزوما به شادي آنها در زندگي و نيز به‬ ‫بهبود اوضاع اجتماع‌شان منجر نخواهد‬ ‫ش��د‪ .‬هدف من از مباحث فعلي‌ام اين‬ ‫اس��ت ك��ه از طريق همي��ن ويدئوها‬ ‫كالس درسي جهاني تشكيل بدهم و‬ ‫نظرات دانشجويان در مباحث مختلف‬ ‫را بشنوم‪ .‬اين يعني رد شدن از مرزهاي‬ ‫فرهنگي و ملي و البته فكر كردن درباره‬ ‫پرسش‌هاي اخالقي‪».‬‬ ‫‪-----------------------‬‬‫* ستون‌نويس روزنامه‬ ‫نيويورك‌تايمز و برنده جايزه پوليتزر‬ ‫منبع‪:‬نيويوركتايمز‬

‫‪17‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫ي‬ ‫‌‌هفته‬ ‫ُگفتارها َ‬ ‫گزارشگران‬

‫در طول تاريخ بشريت همه حكام‪ ،‬غير از اولياي خدا و مأموران صالح سعي كردند از‬ ‫ظرفيت‌هاي اجنه براي خود استفاده كنند‪ ...‬اجنه در همه جا مثل مجلس و دولت هم حضور دارند‬

‫‪ .1‬حسين فدايي دبيركل جمعيت ايثارگران در نشست جمعيت رهپويان انقالب اسالمي؛ او همچنین درباره يكي از‬ ‫متهمان قضيه منسوب به جريان انحرافي گفته است‪« :‬فرزند شهيدي به نام يعقوبي در وادي عرفان‌هاي كاذب ايده‌هايي را‬ ‫پرورش مي‌دهد و عده‌اي از فيلم‌سازان‪ ،‬هنرمندان و اساتيد دانشگاهي مريد وي‌شده‌اند‪ .‬او پدرش را قاضي اجنه مي‌داند‪».‬‬

‫خانواده‌ام از من خواستند که مثل يک فرد معمولي زندگي کنم و با سيستم درنيافتم‪ ،‬چون اين‬ ‫سيستم خيلي خيلي بي‌رحم است و از قدرت دولتي براي تضييع حقوق شهروندان استفاده مي‌کند‬ ‫‪ .2‬هو جيا فعال سرشناس حقوق بشر در چين در گفت‌وگويي تلفني با يک شبکه تلويزيوني هنگ‌کنگي‪.‬‬ ‫او هفته گذشته پس از تحمل سه سال و نيم حبس از زندان آزاد شد‬ ‫و به گفته همسرش در شرايطي «مشابه حصر خانگي» قرار دارد‪.‬‬

‫يكي از دانشجويان بر اساس تحقيقاتي كه كرده بود مي‌گفت‬ ‫که حدودا ‪ 170‬هزار ناسزا به آيت‌اهلل مصباح‌يزدي داده‌اند‬

‫گزارش اقتصادی‬

‫یک قدم تا توقف طرح پرحاشیه‬ ‫صفحه ‪20‬‬

‫‪ .3‬مرتضي آقاتهراني شاگرد آيت‌اهلل مصباح‌يزدي؛ او در گفت و گو با يكي از خبرگزاري‌ها با وجود اينكه خود‬ ‫استاد اخالق هيات دولت است‪ ،‬عليه جريان انحرافي دولت سخن گفته است‪ .‬البته كنار جريان انحرافي به برخي‬ ‫اصالح‌‌طلبان هم پرداخته و از گذشته‌ها سخن به ميان آورده و از استادش دفاع كرده است‪.‬‬

‫ما مي‌دانستيم او جاني است‬ ‫حاال دنيا هم مي‌داند که او جاني است‪.‬‬

‫دوربین‪-‬خبر‬

‫شورش خیابانی در آتن‬ ‫صفحه ‪24‬‬

‫‪ .4‬احمد بديع بازرگان ليبيايي هنگام شادماني در خيابان پس از اعالم حکم بازداشت بين‌المللي معمر قذافي‪،‬‬ ‫رهبر ليبي توسط دادگاه بين‌المللي کيفري‪ .‬اين دادگاه قذافي را به ارتکاب جنايت عليه بشريت و فرمان سرکوب‬ ‫غيرنظاميان در شهرهاي مختلف متهم کرده است‪.‬‬

‫محصوالت درخت خرما و انگور پیش از استفاده از روش آبیاری قطره‌ای‪ ،‬چندان قابل‌توجه‬ ‫نبود اما پسر من كه در دانشگاه درس خوانده‪ ،‬به استفاده از روش آبیاری قطره‌ای برای این دو‬ ‫درخت روی آورد‬

‫‪ .5‬محمود احمدي‌نژاد در یک سخنرانی در زنجان؛ او از كشاورزان خواست تا از روش آبياري قطره‌اي استفاده‬ ‫كنند تا مصرف آب كاهش يابد‪ .‬او گفت‪« :‬با اين روش‪ ،‬درخت مو تا ‪ 70-۸۰‬كیلو انگور می‌دهد و درخت خرمالو‬ ‫هم پربار است و مصرف آب هم به یك‌پنجم كاهش یافته است‪».‬‬

‫گزارش جهان‬

‫فراریان از کره شمالی‬ ‫چه مسیری را طی می‌کنند‬ ‫گلوبال پست‪/‬صفحه ‪28‬‬

‫نافرمانی پشت فرمان درعربستان‬

‫‪2‬‬

‫‪5‬‬

‫‪1‬‬

‫‪3‬‬ ‫‪4‬‬

‫ایندیپندنت ‪/‬صفحه ‪30‬‬

‫کاپوچینو خوری درطرابلس جنگ‌زده‬ ‫ایندیپندنت ‪/‬صفحه ‪31‬‬

‫‪18‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫عکس‌ها‪ :‬فارس‬

‫رمزگشايي سياسي از گندزدايي اسناد كيف شاه‬

‫اعترافات مدیر سابق مجموعه نیاوران‪ :‬خودروی شاه خرج انحراف افکار عمومی از ماجرای سخنان بقایی شد‬ ‫سرگه بارسقيان‬

‫پیگیری‬

‫اسناد دوره پهلوي‬ ‫در انبار دخانيات!‬

‫«خيلي از اسناد محرمانه و سري در‬ ‫جاهايي پيدا مي‌شود كه اصال انتظارش را‬ ‫نداريم‪ ».‬اين حرف سال قبل عليرضا مقيمي‬ ‫مدير سابق كاخ موزه نياوران كه بيشتر‬ ‫واكاوي مي‌شود‪ ،‬به صدقش بيشتر مي‌توان‬ ‫پي برد‪ .‬دراين‌باره عباس سليمي‌نمين‪ ،‬مدير‬ ‫دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران هم‬ ‫اشاره‌اي مشابه دارد كه سال قبل گفته بود‬ ‫«متاسفانه بسياري از اسناد عملكرد دولت‬ ‫پهلوي در اختيار قوه‌قضاييه است كه در‬ ‫وضعي بسيار نامناسب در انبارهاي دخانيات‬ ‫نگهداري مي‌شود‪ ».‬سليمي‌نمين به «شهروند‬ ‫امروز» گفت‪« :‬پرونده‌هاي تلنبار شده در انبار‬ ‫دخانيات مربوط به دوره رضاخان و محاكم‬ ‫سياسي بعد از شهريور ‪ ۱۳۲۰‬است» كه با‬ ‫وجود تاكيد علي الريجاني رئيس مجلس در‬ ‫ديدار با سليمي‌نمين در سال گذشته درباره‬ ‫دسترسي و استفاده محققان و پژوهشگران‬ ‫از اسناد تاريخي‪ ،‬هنوز هم اسناد دوره پهلوي‬ ‫دست نخورده در انبار‌هاي‬ ‫دخانيات خاك مي‌خورند‪.‬‬

‫‪19‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫تیتر یک سیاسی‬

‫اسنادي كه از كيف چرمي محمدرضا شاه‬ ‫پهلوي كشف شده بود‪ ،‬آنقدر «گندزدايي» شد‬ ‫كه اصل اس��ناد آب رفت! اسرار كيف برزنتي‬ ‫با حاش��ي ‌ه چرم قهوه‌اي‌اش كه گفته ش��د از‬ ‫صندوق عقب ماش��ين «رولزرويس» آخرين‬ ‫ش��اه ايران كشف ش��ده‪ ،‬نه در مركز بررسي‬ ‫اس��ناد تاريخي كه در بازداش��تگاه برمال شد؛‬ ‫مديرعامل بازداش��ت شده منطقه آزاد ارس و‬ ‫مدير سابق كاخ موزه نياوران اولين پيامي كه از‬ ‫بازداشتگاه فرستاد‪ ،‬دروغ بودن داستان كشف‬ ‫اس��ناد از كيف شاه بود و آنچه كه خبرگزاري‬ ‫فارس و ديگر سايت‌ها به نقل از عليرضا مقيمي‬ ‫نوش��تند اين بود كه‪« :‬شايعه كشف اسناد از‬ ‫كيف ش��اه در كاخ ني��اوران با طراحي حميد‬ ‫بقايي براي انحراف افكار عمومي از س��خنان‬ ‫جنجال��ي وي درباره تركيه ص��ورت گرفت‪».‬‬ ‫اشاره مقيمي به اظهارات حميد بقايي‪ ،‬نماينده‬ ‫وق��ت رئيس‌جمهور در آس��يا (و البته رئيس‬ ‫سازمان ميراث‌فرهنگي و گردشگري) در سال‬ ‫گذشته بود كه كش��تار ارامنه در سال ‪۱۹۱۵‬‬ ‫توس��ط امپراتوري عثماني را «نسل‌كش��ي»‬ ‫خواند و اين موضوع در سطح ديپلماتيك باعث‬ ‫واكنش اعتراض‌آميز تركيه و در داخل موجب‬ ‫بروز انتقادهايي درب��اره موازي كاري با وزارت‬ ‫خارجه و اصل انتصاب نمايندگان ويژه از سوي‬ ‫احمدي‌نژاد شد‪.‬‬ ‫ش��هريور س��ال ‪ ۸۹‬در حالي‌كه مجموعه‬ ‫نياوران آماده مي‌شد تا به مناسبت عيد سعيد‬ ‫فطر نمايش��گاهي از خودروهاي دربار برگزار‬ ‫كند‪ ،‬خبري منتش��ر شد مبني بر اينكه يك‬ ‫كيف متعلق به محمدرضا پهلوي در صندوق‬

‫عقب خودروي «رولزرويس ‌» وي پيدا ش��ده‬ ‫بو‌تابي نقل شد كه گويي‬ ‫است؛ خبر با چنان آ ‌‬ ‫رازهاي مگويي از صندوقچه دربسته تاريخ به‬ ‫درآمده؛ مقيمي هم در شرح جزئياتش گفت‪:‬‬ ‫«محتوي��ات اين كيف چرمي قه��وه‌اي رنگ‬ ‫شامل اسناد و مداركي متعلق به جنگ جهاني‬ ‫دوم و پوشه‌هاي متعددي از اوراقي با سر برگ‬ ‫شاهنشاهي است كه يكي از اين پوشه‌ها مربوط‬ ‫به اوراق وزارت خارجه اس��ت‪ .‬در حال حاضر‬ ‫اسناد موجود در كيف به علت اينكه حدود ‪۳۲‬‬ ‫سال دست‌نخورده باقي مانده بوده‪ ،‬در دست‬ ‫«گندزدايي» توسط كار‌شناسان است كه پس‬ ‫از گندزدايي‪ ،‬بررس��ي محتواي اسناد به طور‬ ‫جزئي‌تر در دستور كار قرار مي‌گيرد‪».‬‬ ‫مدير وقت مجموعه تاريخ��ي نياوران در‬ ‫پاسخ به اين پرسش كه چرا تاكنون صندوق‬ ‫عقب اين خودرو باز نشده است‪ ،‬گفت‪« :‬از اين‬ ‫خودرو تنها ‪ ۲‬نمونه در دنيا وجود دارد‪ ،‬سوئيچ‬ ‫اين خودرو هم در كشور وجود نداشت‪ .‬كسي‬ ‫ه��م تاكنون از محتويات صن��دوق عقب اين‬ ‫خودرو مطلع نبوده اس��ت كه براي باز كردن‬ ‫آن پيگيري‌هايي داشته باشد‪ .‬در حال حاضر‬ ‫نيز توس��ط افراد خبره‌اي با شيوه خاصي در‬ ‫صندوق عقب اين خودرو را باز كرده‌ايم‪».‬‬ ‫يك��ي دو روز بع��د پرويز س��عادتي‪ ،‬مدير‬ ‫پايگاه‌ه��اي جهان��ي ميراث‌فرهنگي نتيجه‬ ‫گندزدايي از اس��ناد را اعالم كرد كه به گفته‬ ‫وي اس��ناد از جه��ت موضوعي به ‪ ۳‬دس��ته‬ ‫«ح��وادث و رويدادهاي انقالب»‪« ،‬خريدهاي‬ ‫نظامي روزه��اي آخر جنگ جهان��ي دوم تا‬ ‫اواخر پهلوي» و «نامه‌ها» تقسيم مي‌شود و در‬ ‫ميان آنها يكي نسخ ‌ه اصلي نام ‌ه خداحافظي‬ ‫شاه است كه اواخر دي‌ماه ‪ ۱۳۵۷‬براي امراي‬ ‫ارتش نوش��ته و ديگري نام ‌ه يك��ي از امراي‬ ‫دربار كه مش��كالت شخصي خود را براي شاه‬

‫مخلوع نوش��ته است‪ ۱۶ .‬شهريور ‪ ۸۹‬عباس‬ ‫س��ليمي‌نمين‪ ،‬مدير دفتر مطالعات و تدوين‬ ‫تاريخ ايران در گفت‌وگويي با فارس چند سوال‬ ‫را مطرح كرده و پرسيده بود؛ «آيا واقعا اسناد‬ ‫جنگ جهان��ي دوم بايد از صندوق عقب يك‬ ‫ماشين بيرون بيايد؟ مگر امكان دارد ‪ ۳۰‬سال‬ ‫بررسي انجام نشده باشد؟ مگر مي‌شود اسناد‬ ‫به اين مهمي در پشت يك ماشين نگهداري‬ ‫شده باش��د؟ فكر مي‌كنند افكار عمومي اين‬ ‫قدر س��طحي اس��ت كه با اي��ن چيز‌ها بازي‬

‫بخورد‪ ».‬سليمي‌نمين نتيجه گرفت كه رئيس‬ ‫ميراث‌فرهنگي سواد تاريخي ندارد‪ .‬مقيمي هم‬ ‫تو‌گو با خبرنگاران پاسخ اين سواالت را‬ ‫در گف ‌‬ ‫داد و گفت‪« :‬خيلي از اسناد محرمانه و سري‬ ‫در جاهايي پيدا مي‌شود كه اصال انتظارش را‬ ‫نداري��م؛ در مواقع بحران‪ ،‬جنگ و انقالب يك‬ ‫سري اسناد در جاهايي مخفي مي‌شود و بعد‬ ‫از آن پيدا مي‌ش��ود كه هرگز كسي فكر آن را‬ ‫نمي‌كرده است‪».‬‬ ‫سليمي‌نمين‪ :‬از ابتدا معلوم بود جعلي‬ ‫است‬ ‫سليمي‌نمين بعد از تكذيب اصل كشف‬ ‫اسناد به «شهروند امروز» گفت‪« :‬از ابتدا هم‬ ‫معلوم بود كشف اين اسناد جعلي است و من‬ ‫ه��م موضع گرفتم‪ .‬اصال ش��اه اهل تحقيق‬ ‫نبوده كه در كيفش سندي كشف شود‪ ،‬ولي‬ ‫پاسخ بي‌ادبانه‌اي به من دادند‪ ».‬منظور از آن‬ ‫پاسخي بود كه مقيمي به سليمي‌نمين داد‬ ‫و خطاب به او گفت‪« :‬مطمئن باشيد جهت‬ ‫احقاق حقوق همكاران عزيز موضوع اهانت و‬ ‫توهين‌هاي شما را در مراجع قانوني و قضايي‬ ‫پيگيري خواهيم كرد‪ ».‬سليمي‌نمين هم اين‬ ‫بحث را ادامه نداد و چنان شد كه خود مدعي‬ ‫كش��ف اسناد تكذيبش كرد و داستان كيف‬ ‫برزنتي كه روز ‪ ۱۷‬شهريور ‪ ۸۹‬درآمدنش از‬ ‫صندوق عقب «رولزرويس» را چونان كشف‬ ‫ب��زرگ تاريخي ثبت و ضبط كردند‪ ،‬نه تنها‬ ‫گرهي تاريخي نگش��ود كه اعترافي سياسي‬ ‫شد و ثمره‌اش فقط ديدن رولزرويس شاه بود‬ ‫كه در تاريخ ثبت است روز بيستم فروردين‬ ‫م��اه ‪ ۱۳۴۴‬وقت��ي كه محمدرض��ا پهلوي‬ ‫وارد محوط��ه كاخ مرمر مي‌ش��د‪ ،‬به محض‬ ‫پياده ش��دن از همين رولزرويس به‌وس��يله‬ ‫سرباز وظيفه گارد شاهنش��اهي به نام رضا‬ ‫شمس‌آبادي ترور شد‪.‬‬


‫تیتر یک اقتصادی‬

‫‪%100‬‬

‫درصورتی که دولت قصد‬ ‫پرداخت یارانه‌ نقدی نیمه دوم‬ ‫سال را داشته باشد چاره‌ای به‬ ‫غیر از ‪100‬درصد‬ ‫افزایش قیمت‌ها نیست‬

‫‪72‬‬ ‫میلیــــارد‬

‫گزارش‌های رسمی نشان می‌دهد‬ ‫رقم ‪72‬میلیاردی که در بودجه‬ ‫سال ‪ 87‬گم شده بود هنوز‬ ‫تعیین تکلیف نشده‌ است‬

‫‪%13.5‬‬

‫نرخ بیکاری به صورت رسمی‬ ‫‪13.5‬درصد اعالم شده ولی‬ ‫گزارش مجلس نشان می‌دهد این‬ ‫نرخ تا ‪25‬درصد رسیده است‬

‫درصورت تحقق پیش‌بینی‌ها مبنی بر کسری بودجه دولت‬ ‫در نیمه دوم سال جاری رخ خواهد داد‬

‫عکس‪ :‬بهروز مهری‬

‫پایان یارانه‌ی ‪45‬هزار تومانی؟‬ ‫بهرادمهرجو‬ ‫مشاور‪ :‬سعید لیالز‬

‫چهارسال پيش س��اختمان شهيد باهنر‬ ‫نهاد رياس��ت‌جمهوري در يك روز بهاري‬ ‫در ضلع شمالي مجموعه و درست در كنار‬ ‫ساختمانمحلزندگيآخريننخست‌وزير‬ ‫ايران كه ‪ 20‬س��ال درآن سكونت داشت‪،‬‬ ‫شاهد گفت‌وگويي بود‪ .‬مشاور امور اصناف‬ ‫و بازرگان��ان رئيس‌جمهور ب��ا گروهي از‬ ‫جواناني مواجه‌ش��ده ب��ود كه همگي به‬ ‫عملكرد اقتصادي دولت نقد داشتند‪ .‬آنها‬ ‫دولت را با ش��عار عدالت ورزي حمايت و‬ ‫همراهي كرده بودند‪ .‬مش��اور امور اصناف‬ ‫رئيس دول��ت تباري موتلفه‌اي داش��ت‬ ‫و س��راز قصه اقتص��اد در م��ي‌آورد‪ .‬او به‬ ‫مخاطبان خود هشدار داد‪« :‬دراين روزها‬

‫با حرف‌هايي مانند اينكه فالن كاال گران‬ ‫شده يا فالن نارس��ايي وجود دارد‪ ،‬نبايد‬ ‫دولت را تضعيف كني��د‪ .‬اين حرف‌ها در‬ ‫نهايت منجر به ادامه گراني‌ها مي‌ش��ود‪...‬‬ ‫ش��ما بايد صبور باشيد و سعي كنيد جو‬ ‫رواني عليه دولت ايجاد نشود‪».‬‬ ‫س��ه سال و ‪ 10‬ماه بعد مشاور آن روز‬ ‫كه حكم بركناريش را در دس��ت داشت‪،‬‬ ‫در مس��جد قباي تهران كلماتي را برزبان‬ ‫جاري س��اخت ك��ه با گفته‌ه��اي اولش‬ ‫تفاوت بس��ياري داش��ت‪ .‬آقاي مشاور به‬ ‫حكم رئيس دولت از س��مت خود بركنار‬ ‫ش��ده‌بود‪ .‬نزديكان او رواي��ت مي‌كردند‬ ‫اسفنديار دولت دراين بركناري نقشي موثر‬

‫‪20‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫گزارش‌های‬ ‫آماری از‬ ‫افزایش نرخ‬ ‫بیکاری‪ ،‬تورم‪،‬‬ ‫کاهش سطح‬ ‫تولید‪،‬‬ ‫افزایش‬ ‫نقدینگی در‬ ‫تابستان خبر‬ ‫می‌دهند‬

‫داشته و از همين روي مشاور باسابقه‪ ،‬دل‬ ‫آزرده از رئيس دول��ت بود‪ .‬او بازهم پس‬ ‫از س��ال‌ها دربرابر پرسش��ي مشابه چهار‬ ‫س��ال قبل قرار گرفته‌بود‪ .‬پ��س از اقامه‬ ‫نماز مغرب و عش��اء نمازگزاران كهنسال‬ ‫از او درباره آينده طرح هدفمندي يارانه‌ها‬ ‫س��وال مي‌كردند و همزمان كالم خود را‬ ‫به طعنه و كنايه مي‌آميختند ولي جنس‬ ‫پاسخ آقاي مشاور اين بار تغيير كرده‌بود‪:‬‬ ‫«ما ه��م نمي‌دانيم چه كار مي‌كنند‪ .‬اين‬ ‫طرح با اين شيوه اجرا همه توليدكنندگان‬ ‫را بدبخت مي‌كند‪ .‬نمي‌دانم از خود آقايان‬ ‫س��وال كنيد‪ .‬ما كه هرچه گفتيم نتيجه‬ ‫نداد‪ .‬اصال معلوم نيست چه مي‌كنند‪».‬‬


‫همزمان كمي دورتر از مش��اور سابق‬ ‫رئيس‌جمه��ور احمدتوكلي‪ ،‬رئيس مركز‬ ‫پژوهش‌هاي مجلس ش��وراي اسالمي و‬ ‫نماينده اصولگراي مجلس نامه‌اي سراسر‬ ‫انتقاد به وضعيت اقتصادي كه نمازگزاران‬ ‫مس��جد محله مردان موتلف��ه‪ ،‬هم ازآن‬ ‫مي‌ناليدند تدوين كرد‌ه بود‪ .‬او در نامه‌اش‬ ‫رئيس دولت را «آقاي دكتر» خطاب كرده‬ ‫و به تندي رفتارهاي او را مذمت مي‌كرد‪.‬‬ ‫نامه به شكلي گسترده در محافل سياسي‬ ‫دس��ت به دست ش��ده بود‪ .‬حتي يكي از‬ ‫نزديكان جامعه ايثارگران‪ ،‬قوي‌ترين نهاد‬ ‫سياسي حامي رئيس‌جمهور نقل مي‌كرد‪،‬‬ ‫نامه توكلي در مي��ان اعضاي اين جامعه‬ ‫هم توزيع ش��ده و آنان هم واكنش نشان‬ ‫داده‌اند‪ .‬موج انتقادها هرروز س��احلي تازه‬ ‫را فتح مي‌كرد‪.‬‬ ‫مهدي طائب عضو قرارگاه «عمار» هم‬ ‫در يكي از جلس��ات پرسش و پاسخ خود‬ ‫هنگامي كه با سوالي انتقادي از دولت در‬ ‫زمينه اقتصاد مواجه شد‪ ،‬همچون سايرين‬ ‫سكوت و نرمش را پذيرفت‪.‬‬ ‫كم��ي دورتر از اين جلس��ه پرس��ش‬ ‫و پاس��خ يكي از زندانيان سياس��ي نقل‬ ‫مي‌ك��رد‪ ،‬درميان چهره‌ه��اي آن روز در‬ ‫اوي��ن مان��ده‪ ،‬اقتصادي‌تري��ن فرد جمع‬ ‫فرصت را مناس��ب دي��ده بود ت��ا تضاد‬ ‫گفتارهاي مسئوالن دولتي درباره اجراي‬ ‫طرح هدفمندي يارانه‌ها را از همان معدود‬ ‫روزنامه‌هاي اوين گلچين كند‪ ،‬گلچيني‬ ‫كه از تك برگ‌ها ش��روع شد و بعد ازسه‬ ‫ماه دفتر ‪ 100‬برگ كاملي شد‪ .‬منتقدان‬ ‫اقتصادي دولت از جناح راس��ت گرفته تا‬ ‫چپ به اتحادي موضوعي درباره وضعيت‬ ‫دخل و خرج كشور و مردم رسيده بودند‪.‬‬ ‫كمي دورتر از منتقدان در ميان اعضاي‬ ‫كابينه هم اتفاقاتي در حال وقوع بود‪ .‬نقل‬ ‫مي‌كنند محرابيان وزيرتازه بركنار ش��ده‬ ‫صنايع نامه‌اي طوالني دراعتراض به اجراي‬ ‫ط��رح هدفمندي نوش��ته و روانه نهادي‬ ‫باالتراز دولت كرد‌ه ب��ود‪ .‬او خود تاكنون‬ ‫چنين نامه‌اي را هيچ‌گاه حاضر نشد تاييد‬ ‫كند‪ ،‬اما رسانه‌هاي جريان راست خبر از‬ ‫تاييد اتفاق مي‌دهند‪ .‬اتفاقي كه دامن خود‬ ‫وزير را هم به گونه‌اي گرفت‪ .‬وزيرمعزول‬ ‫صنايع پيش از آنكه از دولت كنار گذاشته‬ ‫ش��ود‪ ،‬با طوماري از نامه‌ه��اي اعتراضي‬ ‫توليدكنندگان مواجه بود كه ادامه اجراي‬ ‫طرح هدفمندي را بي‌حاصل مي‌دانستند‪.‬‬ ‫آنان نامه‌اي محرمانه براي وزيرارسال‬ ‫كرده‌بودن��د‪ .‬متن نامه چني��ن بود‪« :‬چه‬ ‫ش��ما بخواهيد و چ��ه نخواهي��د از اول‬ ‫ارديبهش��ت ماه ما قيم��ت محصوالت را‬

‫شایعه‬

‫تكنوكرات در سكوت‬

‫حواشي پيرامون نفت پس از اجالس‬ ‫اوپك به‌شدت افزايش يافته است‬ ‫ولي تكنوكرات‌هاي نفتي ترجيح‬ ‫مي‌دهند در برابر اتفاقات سكوت‬ ‫كنند‪ .‬بيژن نامدار زنگنه يكي از اين‬ ‫چهره‌هاست‪ .‬زنگنه پس از تماس‬ ‫خبرنگار شهروندامروز اعالم كرد فعال‬ ‫عالقه‌اي به گفت‌وگو درباره شرايط‬ ‫اقتصادي كشور ندارد‪ .‬او ترجيح‬ ‫مي‌دهد در روزهاي پرحاشيه اقتصاد و‬ ‫نفت سكوت كند‪ .‬وزير سابق نفت در‬ ‫سال‌هاي گذشته تنها يكبار در واكنش‬ ‫به شرايط حاكم بر عسلويه اظهارنظر‬ ‫رسمي داشت‪.‬‬

‫خبر آخر‬

‫کنترل بازار با کمک بسیج‬

‫نگرانی از افزایش قیمت کاالهای مصرفی‬ ‫در آستانه ماه رمضان سبب شده تا‬ ‫دولت به استانداری‌های اختیارات‬ ‫نامحدودی برای قیمت‌گذاری و برخورد‬ ‫با گرانفروشان بدهد‪ ،‬برخی محافل خبر‬ ‫داده‌اند بسیج اصناف هم به استانداری‌ها‬ ‫در این پروژه یاری می‌رساند‬

‫خبر آخر‬

‫درحالی که سخنگوی کمیسیون انرژی‬ ‫مجلس از جایگزینی کارت انرژی به‌جای‬ ‫یارانه نقدی خبر می‌داد سخنگوی ستاد‬ ‫هدفمندی یارانه‌ها این خبر را تکذیب کرد‬

‫افزاي��ش مي‌دهيم‪ ».‬لحن نامه براي آقاي‬ ‫وزيربيشازآنكهخبرسازباشد‪،‬توهينآميز‬ ‫بود‪ .‬محرابيان از انجمن صنعتي نويسنده‬ ‫نامه مي‌خواهد مواضع خود را علني كند‬ ‫ولي آنها مثال ازاقتصادداني آوردند كه به‬ ‫دليل «انتقاد از طرح هدفمندي يارانه‌ها و‬ ‫اقدام عليه امنيت ملي» يك سالي حبس‬ ‫تعزيري گرفت ‌ه است‪.‬‬ ‫دورتر از تهران‪ ،‬يكي ديگر از اقتصاددانان‬ ‫نامي كشور هم از سوي نهادهاي اقتصادي‬

‫به سكوت در مورد اجراي طرح هدفمندي‬ ‫دعوت ش��ده ب��ود‪ .‬در همان هفته اخطار‬ ‫به اقتصاددان��ان‪ ،‬فرمانده نيروي‌انتظامي‬ ‫دركنفرانس��ي خبري اعالم كرد‪« :‬عده‌اي‬ ‫مي‌خواهند با انتق��اد مانع از اجراي طرح‬ ‫هدفمندي ش��وند‪ ».‬او هش��دار داده‌بود‬ ‫نهاد‌ه��اي ذي ربط پيگي��ر كارند و اجازه‬ ‫نمي‌دهن��د چنين «معترضان��ی» طرح‬ ‫مل��ي را ن��اكام گذارند ول��ي همزمان با‬ ‫چنين اندرزهاي��ي‪ ،‬الياس نادران نماينده‬ ‫اصولگراي مجل��س در كنار احمدتوكلي‬ ‫سرگرم تدوين گزارشي انتقادي از شيوه‬ ‫اج��راي طرح هدفمندي بودن��د‪ .‬از ميان‬ ‫اين دو‪ ،‬الي��اس نادران مطلبي مفصل در‬ ‫سايت الف نوشت و خود به مصاحبه‌هاي‬ ‫متعدد ت��ن داد ك��ه انتقادي‌ترين آن در‬ ‫ميزگردي در حضور فرزين‪ ،‬س��خنگوي‬ ‫س��تاد هدفمندي‌يارانه‌ها صورت گرفت‪.‬‬ ‫بازهم كمي آن سوتر حواشي ديگري در‬ ‫جريان بود‪ .‬دولت قصد داشت با ابزار توزيع‬ ‫پول ميان توليدكنن��دگان مانع از ركود‬ ‫صنايع ش��ود‪ .‬اتفاقا يكي از وام‌هاي كالن‬ ‫هم به توليدكننده‌اي در تبريز رسيده‌بود‪.‬‬ ‫«محمدزنوزي مطل��ق» رئيس هلدينگ‬ ‫«دري��ك» درتبري��ز و صاح��ب مجتمع‬ ‫فوالدگس��تر‪ ،‬خط هوايي آت��ا و كارخانه‬ ‫گس��ترش فوالد كوثر موفق شد وامي به‬ ‫ارزش يك هزار ميليارد تومان دريافت كند‪.‬‬ ‫او همزمان خريدار خودروي رئيس دولت‬ ‫هم شد‌ه بود‪ .‬اتومبيل پژو‪ 504‬احمدي‌نژاد‬ ‫به ابتكار صادق محصولي وزير سابق رفاه‬ ‫در آبادان به حراج گذاش��ته ش��د‪ .‬دو ماه‬ ‫پس از اعالم خبر حراج اتومبيل‪ ،‬بهزيستي‬ ‫آب��ادان اعالم كرد خري��داري بومي براي‬ ‫خودرو رئيس دولت يافته‌است‪ .‬منطقه آزاد‬ ‫اروند هم مجري برگزاري مراس��م فروش‬ ‫شد‪ .‬خريدار مهندس��ي به نام «دشتي»‬ ‫معرفي ش��د و اتومبيل را ب��ه قيمت دو‬ ‫ميليارد و ‪ 700‬ميليون تومان به او واگذار‬ ‫كردند‪ .‬يك هفته پس از حراج مش��خص‬ ‫شد‪ ،‬فردي به نام دشتي در آبادان سكونت‬ ‫ندارد‪ .‬بهزيستي دشتي را ساختمان‌سازي‬ ‫ساكن آبادان معرفي كرد‌ه بود ولي محافل‬ ‫خب��ري اعالم مي‌كردند كه خريدار نه در‬ ‫آبادان كه يك هزار و ‪ 600‬كيلومتر دورتر‬ ‫از شهر محل حراج خودرو سكونت دارد‪.‬‬ ‫سايت‌هاي خبري خريدار را «م‪ .‬ز» معرفي‬ ‫كردن��د‪ .‬همان فردي ك��ه در تبريز فوالد‬ ‫گس��تر را در تملك داش��ت و خوشحال‬ ‫از وامي ب��ود كه براي حماي��ت از توليد‬ ‫كنندگان بعد از اجراي هدفمندي يارانه‌ها‬ ‫به جيبش رفته بود‪ .‬وام‌هايي كه قرار بود‬ ‫براساس توافق دولت و نهادهاي توليدي‬

‫‪21‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫به كمك توليد درايام هدفمندي يارانه‌ها‬ ‫بيايد‪ ،‬روانه گاوصندوق افرادي ش��ده‌بود‬ ‫كه بازهم همان سايت‌ها آنها را وابسته به‬ ‫نزديك ترين فرد به رئيس‌جمهور بعد از‬ ‫خانواده‌اشمي‌دانستند‪.‬‬ ‫موج خبرها به اندازه‌اي باال گرفته بود‬ ‫كه علي آقامحمدي رئيس س��تاد مبارزه‬ ‫با مفاس��د اقتصادي‪ ،‬پورمحمدي رئيس‬ ‫س��ازمان بازرسي كل كش��ور و مصلحي‬ ‫وزيراطالعات هرس��ه به انتقاد از «مفاسد‬ ‫اقتصادي» پرداختن��د و خواهان برخورد‬ ‫با س��ران مفس��دان ش��دند‪ .‬كمي بعد از‬ ‫اي��ن اظهار نظر مصلحي وزير اطالعات از‬ ‫ش��وراي پول و اعتبار كنار گذاش��ته شد‬ ‫تا يك ق��دم دورتر از اقتصاد شده‌باش��د‪.‬‬ ‫انتقادها به حدي گسترش يافت كه حتي‬ ‫محمد دادكان رئيس س��ابق فدراسيون‬ ‫فوتبال هم در ميانه انتقادهاي ورزشي از‬ ‫س��ازمان ورزش اعالم كرد‪« :‬بروند جلوي‬ ‫مفاسد اقتصادي را بگيرند‪ ،‬به جاي اينكه‬ ‫ب��ه ورزش ورود كنند‪ ».‬گفت��ار او نمايان‬ ‫ساخت كه موج گاليه‌ها باال گرفته‌است‪.‬‬ ‫اما هنوزجنجال‌هاي تازه در نيمه راه بود‪.‬‬ ‫منتقدان هدفمندي يارانه‌ها به منتقدان‬ ‫اقتصادي دولت پيوس��ته‌بودند‪ .‬فرش��اد‬ ‫مومني اقتصاددان باس��ابقه طي مقاله‌اي‬ ‫طوالني به نقد اقتصادي دولت پرداخت‪.‬‬ ‫او اع�لام كرد هزينه‌هاي درمان در قياس‬ ‫با سال ‪ 1370‬بيش از ‪ 76‬برابر ش ‌ده‌است‪.‬‬ ‫او به گفته‌هاي وزير س��ابق بهداشت هم‬ ‫استناد كرد كه گفته‌بود ‪ 26‬درصد برخط‬ ‫فقر كشور افزوده شده‌است‪ .‬مقاله فرشاد‬ ‫مومني همزمان ش��د با يادداشتي كوتاه‬ ‫از دکتر مس��عود نيلي‪ .‬او طي يادداشتي‬ ‫كوتاه «داستان‌هاي اقتصادما» را نوشت‪.‬‬ ‫مقال��ه كوت��اه او همزم��ان در دو روزنامه‬ ‫روزگار و شرق به عنوان سرمقاله درج شد‪.‬‬ ‫يادداشت نيلي شرايط سخت اقتصاد ايران‬ ‫را توصيف مي‌كرد‪ .‬كمي پيش از اين نيلي‬ ‫گزارشي مبسوط به همايش «پيشرفت و‬ ‫عدالت» ارائه كرده‌بود كه متن كاملي از آن‬ ‫روي سايت دفتر مقام معظم رهبري قرار‬ ‫گرفته‌بود‪ .‬گزارش او نشان مي‌داد ايران از‬ ‫عدالت بيش از گذشته فاصله گرفته‌است‪.‬‬ ‫حس��ين راغفر ديگر اقتصاددان كش��ور‬ ‫هم همزم��ان دو گفت‌وگو را با روزنامه‌ها‬ ‫ص��ورت داد‪ .‬او در هردو گفت و گو به نقد‬ ‫سياس��ت‌هاي اقتصادي پرداخت‪ .‬انتقاد‬ ‫حتي جناح‌هاي اقتص��ادي متضاد را هم‬ ‫پيوند داده‌بود‪ .‬محمدطبيبيان در خالصه‬ ‫گزارشي از زبان كنايه بهره گرفت و درباره‬ ‫بهره هوش كم كشورهاي شرقي نوشت‪.‬‬ ‫او براي مسافرتي طوالني به اياالت‌متحده‬


‫تیتر یک اقتصادی‬

‫رفته ولي كنايه‌ه��اي مقاله‌اش در تهران‬ ‫بسياري را برآشفته‌بود‪.‬‬ ‫اما اقتصاددانان ايراني تالش مي‌كردند‬ ‫در بيان ديدگاه‌هاي خود احتياط را بيش‬ ‫از گذشته رعايت كنند‪ .‬آنان سخت نگران‬ ‫عواقب گفتار خود بودند‪ .‬محمدستاري‌فر‬ ‫رئيس اس��بق س��ازمان برنام��ه و بودجه‬ ‫هم هنگامي كه قصد نقد برنامه‌نويس��ي‬ ‫و بودجه‌ري��زي دول��ت را داش��ت چنين‬ ‫احتياطي را علني كرد و در مصاحبه خود‬ ‫با روزنامه شرق خبر از رعايت حريم‌ها در‬ ‫كالم داد‪ .‬كمي دورتر از اين گروه عده‌اي‬ ‫از تكنوكرات‌ه��اي اقتصاد اي��ران خود را‬ ‫س��رگرم گفت‌وگوهاي محفلي س��اخته‬ ‫‌بودن��د‪ .‬آنهاي��ي كه گرفتار بن��د و حصر‬ ‫نش��د‌ه بودند‪ ،‬محفل جمعي را به كانوني‬ ‫براي انتقادهاي اقتصادي بدل مي‌كردند‪.‬‬ ‫از ميان اين جمع دو تن جرات بيش��تري‬ ‫به خرج دادند و گفته‌هاي خود را رسانه‌اي‬ ‫هم كردند‪ .‬بهاءالدين هاشمي مديرعامل‬ ‫وق��ت بانك تات به رفتاره��اي اقتصادي‬ ‫دول��ت تاخت‪ .‬او تنها ي��ك هفته پس از‬ ‫چنين ابرازعقيده‌اي از سمت خود بركنار‬ ‫شد‪ .‬بانك تات تالش مي‌كرد با بركناري‬ ‫هاش��مي مديرعامل باتجربه خود‪ ،‬بانك‬ ‫را ازحاش��يه دورن��گاه دارد‪ .‬علي انصاري‬ ‫سرمايه‌دار معروف قزوینی وابستگيش به‬ ‫واعظ آش��تياني معاون سابق وزير صنايع‬ ‫و معادن و عض ‌و ش��وراي مركزي موتلفه‬ ‫اس�لامي داش��ت‪ .‬پيش از آنكه واعظ به‬ ‫انصاري براي رفتار همكاران خود هشدار‬ ‫ده��د‪ ،‬رئيس هي��ات مدي��ره بانك تات‬ ‫رايزني‌هاي‌گسترده‌اي صورت داده‌بود‪ .‬او‬ ‫همكار بزرگ‌ترين پيمانكار كشور شده‌بود‪.‬‬ ‫انتق��اد ولي ب��راي بانك ت��ات‪ ،‬انصاري و‬ ‫هاشمي عواقب سختي داش��ت‪ .‬روزنامه‬ ‫كيه��ان طي مقاله‌اي بلند به افش��اگري‬ ‫عليه بانك‌هاي خصوصي پرداخت‪ .‬مقاله‬ ‫روزنامه كيهان پشت پرده‌هاي بانك‌هاي‬ ‫خصوصي را بازگو كرده بود‪ .‬همزمان يكي‬ ‫ديگر از مديران برجسته اقتصادي ايران با‬ ‫اتفاقي تلخ مواجه شد كه هشداري براي‬ ‫س��ايرين بود‪ .‬منوچهر غروي مديرعامل‬ ‫س��ابق ايران خودرو ناگه��ان روانه زندان‬ ‫ش��د‪ .‬محافل خب��ري به س��رعت اعالم‬ ‫كردند مديرعامل كنوني ش��ركت فيات‬ ‫ب��ه جرم كالهبرداري ‪ 38‬ميليارد توماني‬ ‫زنداني شده‌اس��ت ولي پيام حادثه براي‬ ‫ديگر مديران اجرايي بركنارمانده از دولت‬ ‫س��كوت بود‪ .‬حاشيه نشيني براي آنهايي‬ ‫اس��تراتژي رفتاري ش��ده‌بود كه س��ابقه‬ ‫فعاليت در دولت‌هاي هفتم و هش��تم را‬ ‫داش��تند‪ .‬احمدتوكلي‪ ،‬حسن سبحاني و‬

‫مکث‬

‫مهاجرت به جاي حضور‬

‫محمدطبيبان‪،‬نويسندهبرنامهتعديل‬ ‫اقتصادي و از اقتصاددانان سرشناس‬ ‫ايراني ترجيح داد در روزهايي كه‬ ‫انتقادهاي اقتصادي محلي براي انتشار‬ ‫ندارند‪ ،‬راهي اياالت متحده شود‪ .‬او تا‬ ‫دو سال پيش برخي ديدگاه‌هاي خود‬ ‫را به صورت گزيده منتشر مي‌كرد ولي‬ ‫در شش ماه گذشته با خروج از كشور‬ ‫از فضاي نقد اقتصادي هم فاصله گرفت ‌ه‬ ‫است و ترجيح مي‌دهد ديگر به اين‬ ‫عرصه ورود نكند‪ .‬او سرگرم ترجمه‬ ‫متون كالسيك اقتصادي است‪.‬‬

‫اتفاٍق‬

‫بازگشت مومني‬

‫او شهرت بسياري در نقد برنامه‌هاي‬ ‫عدالت‌محور دولت دارد‪ .‬مومني در‬ ‫سال‌هاي گذشته تالش مي‌كرد تا‬ ‫ديدگاه‌هاي خود درباره برنامه‌هاي‬ ‫اقتصادي دولت را به صورت دقيق‬ ‫اعالم كند‪ .‬او در تمامي جلسات ديدار‬ ‫اقتصاددانان با رئيس دولت هم حضور‬ ‫داشت‪ .‬ولي پس از حوادث سال ‪88‬‬ ‫مومني سكوت اختيار كرد‪ .‬فرشاد‬ ‫مومني به تازگي مقاله‌اي منتشر‬ ‫كرده كه اين نوشتار نمايان مي‌سازد‬ ‫سياست‌هاي توزيع يكسان عدالت‬ ‫دولت با نقص همراه بوده‌است‪.‬‬

‫الياس نادران كه عقبه اصولگرايي داشتند‬ ‫ترجيح دادند در جو س��كوت راهي ديگر‬ ‫پيش گيرند‪ .‬آنان وارد بازي شدند‪ .‬انتقادها‬ ‫از اجراي طرح هدفمندي يارانه‌ها از همين‬ ‫دوره كليد خورد‪ .‬يكي از مجله‌هاي تهراني‬ ‫در س��رمقاله خود نوش��ت دول��ت براي‬

‫پرداخت يارانه نقدي در نيمه دوم س��ال‬ ‫جاري با بحران مواجه اس��ت‪ .‬در صورتي‬ ‫كه دولت براساس مصوبه مجلس به شيب‬ ‫‪20‬درصدي افزايش قيمت‌ها متعهد باشد‬ ‫در نيم��ه دوم س��ال جاري ب��ا بحران در‬ ‫پرداخت يارانه‌هاي ‪ 44‬هزارو ‪ 500‬توماني‬ ‫مواجه مي‌شود‪.‬‬ ‫بر اساس قانون هدفمندي يارانه‌ها بايد‬ ‫‪ 50‬درصد از درآمد حاصل از آزادس��ازي‬ ‫قيمت‌ها به عن��وان يارانه نقدي به مردم‬ ‫پرداخت مي‌ش��د و ‪ 30‬درص��د آن براي‬ ‫كمك به صنايعي ك��ه از افزايش قيمت‬ ‫حامل‌ه��اي ان��رژي تاثي��ر مي‌پذيرن��د‪،‬‬ ‫‌درنظ��ر‌گرفته می‌ش��د و ‪ 20‬درصد نيز‬ ‫براي بودجه دولت كنارگذاشته می‌شده‪.‬‬ ‫دولت بايد درآم��د حاصل از اجراي طرح‬ ‫را در پروژه‌هاي پيش‌بيني ش��ده دولتي‬ ‫هزينه مي‌كرد ولي گزارش رئيس ديوان‬ ‫محاس��بات نش��ان داد چنين اتفاقي رخ‬ ‫نداده‌است‪ .‬احمد توكلي هم تخطي دولت‬ ‫در قان��ون هدفمن��دي يارانه‌ها را چنين‬ ‫برش��مرد‪« :‬دولت در ‪ 9‬مورد حكم قانون‬ ‫را زي��ر پا گذاش��ته و در دو مورد روح آن‬ ‫را ناديده گرفته اس��ت‪ ».‬در اليحه بودجه‬ ‫س��ال ‪ 90‬دول��ت درخواس��ت درآمد ‪62‬‬ ‫هزار ميليارد توماني از محل آزادس��ازي‬ ‫قيمت‌ها را مطرح كرد‪ .‬نمايندگان مجلس‬ ‫معتقد بودند كه با قيمت‌هاي فعلي دولت‬ ‫مي‌تواند در حدود ‪ 30‬هزار ميليارد تومان‬ ‫درآمد كس��ب كند با اين حساب كسب‬ ‫درآم��د ‪ 62‬هزار ميليارد توماني به معني‬ ‫دوبرابر شدن قيمت‌هاي فعلي است‪.‬‬ ‫دولت هم كه با حس��ب پرداخت‌هاي‬ ‫نق��دي بي��ش از كل درآم��د هدفمندي‬ ‫هزينه كرده اس��ت‪ ،‬ح��اال مي‌خواهد در‬ ‫س��ال جديد با كس��ب درآمدهاي جديد‬ ‫آن را جبران كند‪ .‬نمايندگان مجلس اما‬ ‫با پيش‌بيني تورم ب��اال ابتدا اجازه تحقق‬ ‫چنين درآم��دي را به دول��ت ندادند اما‬ ‫بعد از آن با رايزني‌هاي انجام ش��ده ميان‬ ‫دو قوه چنين اجازه‌اي به دولت داده ش��د‬ ‫اگرچه شرط افزايش حداكثر ‪ 20‬درصدي‬ ‫قيمت‌ها در اين توافقنامه گنجانده شد‪ .‬با‬ ‫اين حال به نظر مي‌رسد دولت در اجراي‬ ‫اين پروژه ناكام باقي بماند؛ چراكه تنها با‬ ‫افزايش ‪ 100‬درصدي قيمت‌ها تحقق اين‬ ‫درآمد مقدوراست‪.‬‬ ‫همزم��ان مجلس گزارش��ي دقيق از‬ ‫تخلفات دولت در اجراي طرح هدفمندي‬ ‫يارانه‌ه��ا تهي��ه كرد‪ .‬اين گزارش نش��ان‬ ‫مي‌دهد سروسامان دادن به شرايط كالن‬ ‫اقتصادي براي مردان ساكن كابينه دشوار‬ ‫است‪ .‬اما انتشار اين گزارش همزمان شد‬

‫‪22‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫با طرح تحقيق ساكنان پارلمان از سهام‬ ‫عدالت‪ .‬رئيس س��ابق سازمان خصوصي‬ ‫سازي در يكي از مصاحبه‌هاي خود اعالم‬ ‫كرد‪« :‬طرح پرداخت سود سهام عدالت در‬ ‫روزهاي پيش از انتخابات ش��بهه داشته‬ ‫است‪ ».‬او تالش مي‌كرد وارد مناقشه‌هاي‬ ‫سياسي نشود و از خبرنگاران خواسته بود‬ ‫چنين جمله‌اي را منتش��ر نكنند‪ .‬رئيس‬ ‫سابق سازمان خصوصي‌سازي درجمعي‬ ‫خصوصي پرده از اسراري عجيب برداشت ‌ه‬ ‫بود‪ .‬كردزنگنه متهم به همراهي با جريان‬ ‫رحيم‌مشايي شده‌بود‪ .‬سايت‌هاي جريان‬ ‫تند منتقد مشايي هم خبراز دستگيري‬ ‫احتمال��ي او مي‌دادن��د‪ .‬انتش��ار چنين‬ ‫شايعاتي او را به شدت برآشفته كرده بود‪.‬‬ ‫كردزنگنه در يكي از نشست‌هاي خصوصي‬ ‫خود پيروزي احمدي ن��ژاد در انتخابات‬ ‫سال ‪ 88‬را مرهون تالش‌هاي خود دانسته‬ ‫بود‪ .‬اخباري اين‌گونه به گوش نمايندگان‬ ‫مجل��س هم رس��يد و ط��رح تفحص از‬ ‫س��هام عدالت مطرح ش��د‪ .‬ام��ا گزارش‬ ‫چندان س��رانجام خوشي نداشت؛ چراكه‬ ‫مهر«محرمانه» برصفحه ورودي گزارش‬ ‫خورد و رسانه‌ها از انتشار آن بازماندند‪.‬‬ ‫مدتي پي��ش از اين يك��ي از متهمان‬ ‫ح��وادث پ��س از انتخابات س��ال ‪ 88‬در‬ ‫مصاحب��ه تلويزيوني خود ب��ه اين جريان‬ ‫اش��اره كرده‌بود‪ .‬او گفته بود‪« :‬اينكه پيش‬ ‫از انتخابات س��هام عدالت به مردم دادند و‬ ‫س��ود پرداخت كردند‪ ،‬نوعي تخلف بود‪».‬‬ ‫چني��ن اظهارنظري حداقل دو س��ال بعد‬ ‫ب��راي نهادهاي نظارتي كش��ور مهم جلوه‬ ‫كرد‪ .‬پرونده سهام عدالت كه به ميان آمد‪،‬‬ ‫سازمان بازرسي هم به مجادله كشيده شد‪.‬‬ ‫اين حضور ولي بدون حاشيه نبود‪ .‬بودجه‬ ‫س��ال ‪ 87‬دولت با اتفاقي خاص همراه بود‪.‬‬ ‫در جري��ان مناظرات انتخابات س��ال ‪88‬‬ ‫يكي از منتقدان دولت در مناظره راديويي‬ ‫خود با رئيس س��ازمان بازرسي اعالم كرد‬ ‫در بودجه همان س��ال ‪ 72‬ميليارد تومان‬ ‫گم شده‌است‪ .‬رئيس س��ازمان بازرسي در‬ ‫مقابل اين موضوع سكوت كرد و مدتي بعد‬ ‫هم خب��ر را تاييد كرد‪ .‬او يك هفته بعد از‬ ‫تاييد اعالم كرد اشتباهي صورت گرفته و‬ ‫هيچ پولي گم نشده‌است‪ .‬سازمان بازرسي‬ ‫با چنين پيش��ينه‌اي ترجي��ح داد قدم به‬ ‫ميدان انتقادهاي اقتصادي از دولت نگذارد‪.‬‬ ‫پورمحمدي خود از دولت نهم با قهر و جبر‬ ‫بيرون رانده ش��ده‌بود‪ .‬يكي از كارشناسان‬ ‫س��ابق س��ازمان بازرس��ي كل كشور نقل‬ ‫مي‌كرد نگراني از عواقب انتقادهاي اقتصادي‬ ‫سبب شده تا سازمان تنها به «نظاره‌گري»‬ ‫از بيرون بدل شود‪ .‬نگراني‌ها همچنان باقي‬


‫بود تا هنگامي كه در ميانه جدال برسر ادامه‬ ‫اجرايطرحهدفمندي‪،‬ماجراينرخبيكاري‬ ‫هم به وسط كشيده شد‪ .‬نرخ بيكاري سال‬ ‫‪ 89‬سرانجام اعالم ش��د و مركز آمار ايران‬ ‫‪ 13/5‬درصد را ميانگين نرخ بيكاري سال‬ ‫گذش��ته اعالم كرد‪ .‬نماين��دگان مجلس‬ ‫ام��ا در اولين واكنش‪ ،‬ايجاد اش��تغال ‪1/6‬‬ ‫ميليون نفري و نرخ بيكاري ‪ 13/5‬درصدي‬ ‫را نپذيرفتن��د‪ .‬آن‌ها چنين رقمي را واقعي‬ ‫ندانس��تند و آن را منطبق با شاخص‌هاي‬ ‫ديگر اقتصادي تشخيص ندادند‪ .‬مركز آمار‬ ‫اي��ران آخرين رقمي كه پيش از اين اعالم‬ ‫كرده بود مربوط به بهار س��ال گذشته بود‬ ‫كه آن را ‪ 14/6‬درصد ذكر كرده بود‪ .‬اعالم‬ ‫يكباره نرخ بيكاري براي س��ه فصل پاياني‬ ‫س��ال افزايش اش��تغال‌زايي و كاهش نرخ‬ ‫بيكاري را نشان مي‌داد‪ .‬موضوعي كه مورد‬ ‫پذيرش تحليلگران اقتصادي و نمايندگان‬ ‫مجلس قرار نگرف��ت ولي در ميانه همين‬ ‫منازع��ات روزنامه ايران روز دو‌ش��نبه ‪30‬‬ ‫خرداد‌ماه تيتر اول صفحه نخس��ت خود را‬ ‫چنين انتخاب ك��رد‪« :‬بيكاري ‪ 3/5‬درصد‬ ‫كاهش يافت‪».‬‬ ‫اين خبر در شرايطي منتشر مي‌شد كه‬ ‫براساس آمارهاي رسمي واردات در سال‬ ‫‪ 89‬به ‪ 64‬ميليارد دالر رسيد تا ركوردي‬ ‫تازه در اين زمينه به ثبت رس��يده باشد‪.‬‬ ‫اين آمار مربوط به كاالهاي وارد ش��ده و‬ ‫بر اساس اعالم گمرك جمهوري اسالمي‬ ‫ايران اس��ت‪ .‬اگر كاالهاي وارداتي قاچاق‬ ‫و واردات خدمات هم برآن افزوده ش��ود‪،‬‬ ‫رقم تخميني به ‪ 75‬ميليارد دالر مي‌رسد‪.‬‬ ‫در اين سال صادرات غير نفتي ايران هم‬ ‫به رغم تاكيد س��ردار نقدي رئيس بسيج‬ ‫مستضعفان بر افزايش تالش‌هاي صادراتي‬ ‫ب��ه ‪ 26‬ميليارد دالر رس��يد؛ هرچند كه‬ ‫دولت با احتس��اب ميعان��ات گازي آمار‬ ‫‪ 32‬ميليارد دالري را براي صادرات اعالم‬ ‫مي‌كند‪ .‬همزماني انتش��ار اي��ن دو آمار‬ ‫در كنار هم س��بب ش��د تا موج تازه‌اي از‬ ‫انتقادها ايجاد شود‪ .‬سايت مشرق وابسته‬ ‫به يكي از نهادهاي امنيتي نوشت‪« :‬خبري‬ ‫از جه��اد اقتص��ادي نيس��ت‪ ».‬مش��رق‪،‬‬ ‫دول��ت و مجل��س را همزمان س��رزنش‬ ‫كرد‪ .‬انتقادهاي اقتص��ادي از هدفمندي‬ ‫يارانه‌ها همزمان ش��د‌ه‌بود با موج تازه‌اي‬ ‫از حواشي سياسي اقتصادي‪ .‬منابع خبري‬ ‫اعالم كردند موس��وي رئيس منطقه آزاد‬ ‫قشم و پرهيزگار رئيس منطقه آزاد اروند‬ ‫دستگير شده‌اند‪ .‬چنين جرياني هنگامي‬ ‫به وقوع پيوس��ت كه س��ايت‌هاي خبري‬ ‫اين دس��تگيري‌ها را ب��ه موضوع جريان‬ ‫انحرافي نس��بت دادند‪ .‬جريان انحرافي از‬

‫سوي محافل عدالت خواه هم تحت‌فشار‬ ‫بود‪ .‬فشارها زماني مضاعف شد كه طلبه‬ ‫سيرجاني هم به دستور شوراي تامين از‬ ‫حوالي حرم شاه عبدالعظيم بيرون رانده‬ ‫ش��ده بود‪ .‬اين طلبه در اعتراض به آنچه‬ ‫موج گسترده زمين‌خواري مي‌خواند‪ ،‬يك‬ ‫سال در جوار حرم شاه عبدالعظيم تحصن‬ ‫كرده بود ول��ي در هفته پاياني خرداد به‬ ‫دستور شوراي تامين استان خيمه او ويران‬ ‫شد‪ .‬اين خبر رس��انه‌هاي همراه دولت را‬ ‫هم وادار كرد تا انتقاد پيش گيرند‪ .‬حتي‬ ‫برخي محافل اعالم مي‌كردند شركت‌هاي‬ ‫بورسي نزديك به دولت هم از بورس كنار‬ ‫كشيد‌ه شده‌اند و تنها شركت‌هاي بورسي‬ ‫تحت حمايت بزرگترين پيمانكار ايران در‬ ‫عرصه باقي مانده‌اند‪ .‬افزايش ناگهاني ‪12‬‬ ‫درصدي قيمت ارز هم اين گمانه را تقويت‬ ‫مي‌كرد‪ .‬از سوي ديگر دولت به دليل عدم‬ ‫تحقق كامل درآمدهاي حاصل از اجراي‬ ‫ط��رح هدفمندي وادار ش��د از اعالم نرخ‬ ‫رس��مي افزايش حقوق كارمندان دولت‬ ‫خودداري كن��د‪ .‬نگراني‌ها به اندازه‌اي باال‬ ‫رفته اس��ت كه بانك مركزي نرخ س��ود‬

‫ویژه‬

‫بوكسور اقتصادي‬

‫هفته گذشته اخباري منتشر شده‬ ‫كه راويان آن از قهرماني بهمني در‬ ‫مسابقات بوكس در دهه ‪ 40‬خبر‬ ‫مي‌دادند‪ .‬بر اين اساس روايت مي‌كردند‬ ‫بهمني پيش از ورود به بانك مركزي و‬ ‫فعاليت‌هاي اقتصادي ورزش بوكس را به‬ ‫صورت حرفه‌اي دنبال مي‌كرد ‌ه است‪.‬‬

‫توصیه‬

‫خانه بخرید‬

‫مسعود کرباسیان اقتصاددان و از‬ ‫چهره‌های سرشناس اقتصادی دولت‬ ‫اصالحات به مردم توصیه کرده پیش‬ ‫ت خانه‬ ‫از آغاز دور جدید افزایش قیم ‌‬ ‫به‌دلیل تاثیرات اجرای طرح هدفمندی‬ ‫یارانه‌ها‪ ،‬خانه بخرند‪.‬‬

‫بانك��ي را هم ب��ه صورت رس��مي اعالم‬ ‫نكرده تا برميزان حواش��ي افزوده نشود‪.‬‬ ‫اضطراب‌ها به اندازه‌اي باال گرفته كه حتي‬ ‫خود دولت هم از اصول اجراي هدفمندي‬ ‫يارانه‌ها عقب‌نشيني كرده است‪ .‬قيمت هر‬ ‫ليتر گازوئيل براس��اس مصوب طرح بايد‬ ‫‪ 350‬تومان مي‌ش��د ول��ي دو روز پس از‬ ‫اعتصابات كاميون‌داران بندرعباس‪ ،‬قيمت‬ ‫گازوئيل به رقم ‪ 150‬تومان براي هر ليتر‬ ‫كاهش يافت‪ .‬همزمان ش��ركت ملي گاز‬ ‫هم اعالم كرد در ص��ورت عدم پرداخت‬ ‫قبوض گاز اين ش��ركت گازهاي خانگي‬ ‫را قطع نخواهد كرد‪ .‬رئيس ش��ركت ملي‬ ‫گاز حتي از بازگش��ت قيمت‌ه��ا به دوره‬ ‫قبل از هدفمندي هم اطالع داد‪ .‬هنگامي‬ ‫كه اين دو خبر به توالي يك روز منتش��ر‬ ‫شد‪ ،‬یک كارشناس اقتصادي اعالم كرد‪:‬‬ ‫«شرايط اقتصادي كشور مناسب نيست‬ ‫و اين احتمال وجود دارد تحت فشارهاي‬ ‫اقتص��ادي طرح هدفمن��دي هم متوقف‬ ‫ش��ود‪ ».‬او ب��راي اثبات گفته‌ه��اي خود‬ ‫به ماجراي افزايش قيمت س��كه اش��اره‬ ‫كرد‪« :‬افزايش قيمت س��كه نشان داد كه‬ ‫اوضاع اقتصادي كش��ور از دس��ت دولت‬ ‫در رفته‌اس��ت‪ .‬از ط��رف ديگ��ر االن ب��ه‬ ‫ماه خ��رداد رس��يده‌ايم و هن��وز تكليف‬ ‫بودجه روش��ن نيس��ت‪ .‬دولت در زمينه‬ ‫قيمت‌گذاري حامل‌ه��اي انرژي در طرح‬ ‫هدفمن��دي يارانه‌ه��ا هم عقب‌نش��يني‬ ‫كرده‌است‪».‬‬ ‫انتقادهاي اقتصادي هر روز ابعاد تازه‌تري‬ ‫بهخودمي‌گيرند‪.‬امامشاورسابقاموراصناف‬ ‫و بازرگانان رئيس‌جمهور اين‌بار ديگر حامي‬ ‫سياست‌هاي اقتصادي قوه مجريه نيست‪.‬‬ ‫او خود يكي از توليدكنندگان مهم كشور‬ ‫به شمار مي‌آيد‪ .‬آقاي مشاورسابق هنگامي‬ ‫كه نماز در مس��جد را به پايان رساند‪ ،‬در‬ ‫ترجيع‌بند كالم خود به منتقدان كهنسال‬ ‫و هم محلي‌هاي خود مي‌گفت‪« :‬براي من‬

‫‪23‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫‪62‬هزار‬ ‫میلیــــارد‬

‫احمد توکلی از طریق تریبون‬ ‫مجلس و سایت الف به‬ ‫انتقادهای گسترده اقتصادی از‬ ‫دولت می‌پردازد او پیش‌بینی‬ ‫کرده درآمد ‪62‬هزارمیلیارد‬ ‫تومانی دولت از طریق اجرای‬ ‫طرح هدفمندی هرگز محقق‬ ‫نخواهد شد‬

‫هم شرايط همين است‪ .‬برق كارخانه ما را‬ ‫قطع كرده‌ان��د‪ .‬ما خودمان مي‌رويم دنبال‬ ‫كارها در وزارت صناي��ع‪ ،‬از آنجا پاس‌مان‬ ‫مي‌دهند وزارت بازرگاني و بعد مي‌گويند‬ ‫برويد فالن جا‪ .‬اين كه نشد شرايط توليد‪».‬‬ ‫روزهاي سال ‪ 1390‬براي افرادي همچون‬ ‫او چن��دان خوش يمن نيس��ت‪ .‬علينقي‬ ‫خاموشي رئيس سابق اتاق ايران هنگامي‬ ‫كه ب��راي حضور در انتخاب��ات اتاق اعالم‬ ‫آمادگي كرد با انتقاد نزديكان خود مواجه‬ ‫ش��د‪ .‬آنها رئيس س��ابق را اندرز مي‌دادند‬ ‫كه با كدام منطق قصد سروس��امان دادن‬ ‫به اقتصاد را دارد‪ .‬خاموش��ي ولي مقاومت‬ ‫كرد و در انتخابات باقي ماند تا بازنده شد‪.‬‬ ‫نس��ل اميدوار اما شايد چندان فرصتي در‬ ‫اختيار نداشته‌باش��ند‪ .‬هرچند كه اسداهلل‬ ‫عس��گراوالدي تالش‌هاي ن��اكام را چنین‬ ‫تفس��ير كند‪« :‬جنگلي آت��ش گرفته بود‪.‬‬ ‫يك الك‌پش��ت به سمت جنگل مي‌رفت‬ ‫و پس از مدتي به سمت مقابل يعني دريا‬ ‫حركت مي‌ك��رد‪ .‬از او س��وال كردند چرا‬ ‫اين‌كار را مي‌كني‪ .‬گفت به دريا مي‌روم و‬ ‫با الك خودم آب مي‌آورم تا آتش جنگل‬ ‫را خاموش كن��م‪ .‬به او گفتند چطور فكر‬ ‫ك��ردي الك تو اين آتش را خاموش كند‪.‬‬ ‫او گفت صرفاً همين كار را مي‌توانم انجام‬ ‫دهم‪».‬‬


‫دوربین ‪-‬خبر‬

‫شورش‬ ‫خیابانی‬ ‫در زادگاه‬ ‫دموکراسی‬ ‫چهارشنبه گذشته با تصویب‬ ‫برنامه جدید ریاضت اقتصادی در‬ ‫پارلمان یونان‪ ،‬موج گسترده اعتصاب‬ ‫عمومی این کشور را فرا گرفت‪.‬‬ ‫اين تنها راه چاره‌اي است كه دولت‬ ‫سوسياليست يونان كه كشوري‬ ‫به‌شدت مقروض را اداره مي‌كند‬ ‫براي نجات اقتصادي و برآورده‬ ‫كردن شروط اتحاديه اروپا و صندو ‌ق‬ ‫بين‌المللي پول در پيش گرفته‬ ‫است‪ .‬يونان بار ديگر در اعتصاب‬ ‫سراسري فرورفت و اعتراض‌ها‬ ‫در آتن به خشونت كشيده شد‪.‬‬ ‫يوناني‌ها پیش از این با اعتراض‬ ‫و اعتصاب سراسري عدم رضايت‬ ‫خود را از رياضت اقتصادي نشان‬ ‫دادند و زادگاه دموكراسي شاهد‬ ‫ردوبدل شدن بمب‌هاي آتش‌زا‬ ‫از سوي معترضان و شليك گاز‬ ‫اشك‌آور از سوي پليس بود‪ .‬يكي از‬ ‫معترضان به سي‌ان ان گفت‪« :‬اين‬ ‫واقعا شوخي نيست‪ .‬همسر من كار‬ ‫خود را از دست داده و حقوق من‬ ‫‪ ۱۲‬درصد كاهش يافته است‪ .‬دولت‬ ‫قصد دارد سياست رياضت اقتصادي‬ ‫را تشديد كند‪ ».‬به گفته خوزه‬ ‫مانوئل باروسو‪ ،‬رئيس كميسيون‬ ‫اتحاديه اروپا يونان با «لحظه‬ ‫حقيقت»روبه‌روست‪.‬‬ ‫سرگه بارسقیان‬

‫‪24‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


Aris Messinis/AFP/Getty Images

25

1390 ‫تیر‬11 ‫شهروند امروز‬


‫نوشته روي پالكارد‬ ‫يك معترض به طرح‬ ‫رياضت اقتصادي در شهر‬ ‫تسالونيكي يونان‪« :‬نه به‬ ‫قدرت‪ ،‬بله به جامعه»‬ ‫(‪NikolasGiakoumidis/‬‬ ‫‪)AssociatedPress‬‬

‫دستگيري يك زن و يك‬ ‫پيرمرد معترض به طرح‬ ‫رياضت اقتصادي توسط‬ ‫نيروهاي ضدشورش‬ ‫(‪PanagiotisTzamaros/‬‬ ‫‪)AFP/Getty Images‬‬

‫تظاهركنندگان يوناني به‬ ‫شليك گاز اشك‌آور توسط‬ ‫نيروهاي ضدشورش‬ ‫در ميدان «قانون» آتن‬ ‫اعتراض مي‌كنند‪.‬‬ ‫(‪PanagiotisTzamaros/‬‬ ‫‪)AFP/Getty Images‬‬ ‫باال‬ ‫درگيري مردم معترض و‬ ‫نيروهاي ضدشورش در‬ ‫نزديكي پارلمان يونان در‬ ‫مركز آتن‬ ‫(‪Aris Messinis/AFP/‬‬ ‫‪)Getty Images‬‬

‫يك معترض يوناني با‬ ‫چوبي در دست در ميدان‬ ‫«قانون» شهر آتن‬ ‫(‪Yannis Behrakis/‬‬ ‫‪)Reuters‬‬

‫‪26‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫‪27‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫جام جهان نما‬

‫الغرها فرار می‌کنند‬

‫اين سفر ‪ 4800‬كيلومتري مي‌تواند ماه‌ها طول بكشد‬ ‫راه پر است از خبرچين و زورگير‬

‫سربازان دولت کره شمالی در منطقه مرزی قطارها را بازرسی می‌کنند‪/‬عکس‪FP :‬‬

‫ترجمه‪ :‬كاوه شجاعي‬

‫در آغاز‪ ،‬تنها ي��ا دو نفري خود را به‬ ‫رودخان��ه مكونگ مي‌رس��اندند‪ .‬كثيف‬ ‫بودند‪ ،‬مثل چوب خشك الغر و به حد‬ ‫مرگ ترسيده‪.‬‬ ‫سوگينت دچكول‪ ،‬وكيل دادگستري‬ ‫در استان شمالي چيانگ‌راي در تايلند‬ ‫آن روزه��ا را خوب به خاط��ر مي‌آورد‪.‬‬ ‫مي‌گوي��د‪« :‬ت��ا چند هفت��ه هيچ‌كس‬ ‫نمي‌دانس��ت اي��ن آدم‌ه��اي عجيب و‬ ‫غريب از كجا آمده‌اند‪ .‬آنها در كناره‌هاي‬ ‫رودخانه نزديك خانه او سرگردان بودند‪،‬‬ ‫گاهي هم به زباني خارجي غذا يا سرپناه‬ ‫گدايي مي‌كردند‪».‬‬ ‫«مي‌پرسيديماهلكجاييد؟اماهمين‬ ‫جمله ساده را هم نمي‌فهميدند‪».‬‬ ‫باالخره‪ ،‬يكي از ولگردها‪ ،‬با پانتوميمي‬ ‫پرزحمت توانست اصليت‌اش را بگويد‪.‬‬ ‫كره‌ش��مالي‪ .‬ح��دود ‪ 4800‬كيلومت��ر‬ ‫آن‌طرف‌تر‪.‬‬ ‫اين ‪ 9‬س��ال پيش بود‪ .‬حاال فراريان‬ ‫بيشتري به كمك آنچه كه به «راه‌آهن‬ ‫زيرزمين��ي» معروف ش��ده از كش��ور‬ ‫قحط��ي‌زده مي‌گريزند و اكثرا به تايلند‬ ‫مي‌آيند‪.‬‬ ‫در ط��ول س��ال‌هاي اخير‪ ،‬ش��بكه‬ ‫فراريان كره‌ش��مالي متوجه شده‌اند كه‬ ‫تايلند دروازه روياهاي آنهاس��ت‪ :‬آنها از‬ ‫آنجا به سئول مي‌روند و عالوه بر تابعيت‬

‫كره‌جنوبي‪ ،‬پول خوبي دريافت مي‌كنند‬ ‫تا زندگي تازه‌اي را شروع كنند‪ .‬با آنكه‬ ‫اين كش��ور گرمس��يري از شبه‌جزيره‬ ‫عموم��ا خنك كره فاصله زي��ادي دارد‪،‬‬ ‫نزديك‌تري��ن متح��د در دس��ترس‬ ‫كره‌جنوبي به حساب مي‌آيد‪ .‬كره‌جنوبي‬ ‫دهه‌هاست كه سياست حمايت مالي و‬ ‫سياسي از فراريان همسايه شمالي‌اش را‬ ‫در پيش گرفته‪.‬‬ ‫سوگينت مي‌گويد‪« :‬اولين فراري‌ها‬ ‫احتماال يك م��اه حمام نرفت��ه بودند‪.‬‬ ‫بچه‌ه��اي ما التم��اس مي‌كردند كه به‬ ‫آنها كمك كنيم‪ .‬حاال آنها در گروه‌هاي‬ ‫بزرگ مي‌آيند و بچه‌هايشان را روي كول‬ ‫دارند‪ .‬آنها راه را بلد ش��ده‌اند و مي‌دانند‬ ‫كه چه مي‌كنند‪».‬‬ ‫س��فر به تايلند مي‌تواند ماه‌ها طول‬ ‫بكش��د و راه پر اس��ت از خبرچين‌ها و‬ ‫كالش‌ها‪ .‬گيرافتادن در چين به معناي‬ ‫اخ��راج حتم��ي و احتم��اال اع��دام در‬ ‫كره‌شمالي است‪ .‬آنها كه به كره‌شمالي‬ ‫برگردانده مي‌ش��وند اگر خوش‌شانس‬ ‫باشند و زنده بمانند به اردوگاه‌هاي كار‬ ‫اجباري فرستاده مي‌شوند كه براساس‬ ‫گزارش‌ها حدود ‪ 200‬هزار زنداني را در‬ ‫خود جاي داده‌اند‪.‬‬ ‫اما براي فرارياني مثل جوزف‪ ،‬كه در‬ ‫گرسنگي تحت سلطه حكومت ديكتاتور‬ ‫كيم‌جونگ‌ايل بزرگ شده‪ ،‬دو راه بيشتر‬ ‫وجود نداشت‪ :‬يا فرار يا نابودي تدريجي‬

‫در مزرعه خانوادگي‪.‬‬ ‫جوزف ك��ه ترجيح مي‌ده��د با نام‬ ‫مستعار انگليسي‌اش خود را معرفي كند‪،‬‬ ‫مي‌گويد‪«:‬ماواقعاگرسنگيمي‌كشيديم‪.‬‬ ‫تعداد زيادي از آدم‌هايي كه مي‌شناختم‬ ‫آنجا از گرسنگي مردند‪».‬‬ ‫نفرت از برنج و سبزيجات‬ ‫تعداد زيادي از فراريان‪ ،‬س��فر خروج‬ ‫را در زمس��تان آغاز مي‌كنند؛ زماني كه‬ ‫رودخانه يالو‪ ،‬كه چين و كره‌شمالي را از‬ ‫هم جدا مي‌كند‪ ،‬يخ مي‌بندد‪ .‬اما خانواده‬ ‫ج��وزف جاي كم‌عمق��ي را پيدا كردند‬ ‫و توانستند با ش��نا خود را به آن طرف‬ ‫رودخانه برس��انند‪ .‬اگر يك مرزبان آنها‬ ‫را مي‌ديد احتماال با تير كالش��ينكف او‬ ‫كشتهمي‌شدند‪.‬‬ ‫ب��ا وج��ود هم��ه دش��واري‌ها‪ ،‬آنها‬ ‫توانس��تند به ي��ك ش��بكه زيرزميني‬ ‫مسيحي وصل شوند كه توسط فراريان‬ ‫سابق راه‌اندازي شده بود‪ .‬جوزف‪ ،‬كه آن‬ ‫زمان ‪ 13‬ساله بود‪ ،‬به خاطر مي‌آورد كه‬ ‫اولين قاش��ق‌هاي گوشت گراز و مرغ را‬ ‫زماني خورد كه در يك خانه امن چيني‬ ‫پنهان شده بود‪.‬‬ ‫مي‌گويد‪«:‬منحتياسماينحيوان‌ها‬ ‫را نشينده بودم‪ ».‬يك خانواده چيني كه‬ ‫با وجود خطر زندان‌هاي طويل‌المدت به‬ ‫خانواده او پن��اه داده بودند‪ ،‬به او تكه‌اي‬ ‫كيك تولد تعارف كردند؛ «اس��فنجي و‬ ‫نرم و حتي تهوع‌آور بود‪ .‬اصال خوش��م‬

‫‪28‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫نيامد‪ .‬تا حاال فقط برنج و س��بزيجاتي‬ ‫را خورده بودم كه پدر و مادرم كاش��ته‬ ‫بودند‪».‬‬ ‫عالوه بر كيك‪ ،‬خانواده‌اي كه به آنها‬ ‫پناه داده بودند ج��وزف و خانواده‌اش را‬ ‫با يك مفهوم خارجي ديگر آشنا كردند‪:‬‬ ‫مسيح‪.‬‬ ‫ج��وزف مي‌گوي��د‪« :‬هيچ‌ك��س در‬ ‫كره‌ش��مالي چيزي در مورد مسيحيت‬ ‫نمي‌داند‪ .‬اما آنها درباره‌اش با من صحبت‬ ‫كردند و من ح��اال مي‌دانم كه خداوند‬ ‫بارها ب��ه م��ا در موقعيت‌هاي مختلف‬ ‫كمك كرده است‪».‬‬ ‫يك فعال كره‌اي كه حدود يك دهه‬ ‫است به فراريان كمك مي‌كند‪ ،‬مي‌گويد‪:‬‬ ‫حدوديك‌سوممردمكره‌جنوبيمسيحي‬ ‫هس��تند و اين ايمان غيررسمي شبكه‬ ‫«راه‌آهن زيرزميني» به حساب مي‌آيد‪.‬‬ ‫ب��ا وج��ود هم��ه محدوديت‌ه��ا و‬ ‫مخاطرات ش��بكه راه‌آهن زيرزميني در‬ ‫چين هم كار خود را مي‌كند؛ يك فعال‬ ‫اهل كره‌جنوبي كه در آمريكا هم حضور‬ ‫داشته و مي‌خواهد نامي از او برده نشود‪،‬‬ ‫مي‌گويد ك��ه به خاطر كمك‌هاي مالي‬ ‫كه در آمريكا جمع مي‌ش��وند مي‌تواند‬ ‫به كار ادامه دهد‪ .‬او مي‌گويد همان‌طور‬ ‫ك��ه مردم برده‌هاي آمريكايي را در قرن‬ ‫نوزدهم فراري مي‌دادند ما هم برده‌هاي‬ ‫كره‌شمالي را فراري مي‌دهيم‪.‬‬ ‫او مي‌گوي��د‪ :‬وقت��ي از كره‌ش��مالي‬


‫به چين مي‌رس��ند واقعا اس��تخواني و‬ ‫ژنده‌پوش هس��تند‪ .‬آنها حدود يك ماه‬ ‫در خانه اعضا مي‌مانند تا فقط بخورند‪.‬‬ ‫وعده‌هاي پياپي غذايي باعث مي‌ش��ود‬ ‫گوشت روي استخوان‌شان بنشيند‪ .‬بعد‬ ‫از اين دوره خورد و خوراك است كه آنها‬ ‫ش��بيه چيني‌ها مي‌شوند و مي‌توانيم با‬ ‫اتوبوس و مترو منتقل‌ش��ان كنيم‪ .‬آنها‬ ‫لباس‌ه��اي جديد درياف��ت مي‌كنند و‬ ‫گاهي اوقات كارت‌هاي شناسايي جعلي‬ ‫چيني‪».‬‬ ‫او ادامه مي‌دهد‪« :‬ماموريت ما خارج‬ ‫ك��ردن آنها از چي��ن اس��ت‪ ،‬ماموران‬ ‫اطالعاتي ش��ديدا به دنب��ال فراريان و‬ ‫راهنمايان آنها هس��تند‪ .‬ما حتي تلفن‬ ‫نمي‌تواني��م بزنيم چ��ون ‪ 100‬درصد‬ ‫تماس‌ها را مي‌ش��نوند‪ .‬ايمي��ل؟ ‪100‬‬ ‫درص��د ايميل‌ه��ا خوانده مي‌ش��نود‪.‬‬ ‫هيچ‌چيز در چين امن نيست‪».‬‬ ‫فرار دوم‬ ‫در دهه ‪ ،1990‬شبكه اين شانس را‬ ‫داش��ت كه كره‌اي‌ها را در يك سفر ‪15‬‬ ‫س��اعته به كمك اتوبوس به مغولستان‬ ‫برس��اند‪ .‬اي��ن روش ارزان ب��ود و ه��ر‬ ‫پناهن��ده فقط ح��دود ‪ 500‬دالر خرج‬ ‫برمي‌داشت‪.‬‬ ‫اما دولت چين اين را فهميد و مراقبت‬ ‫از مرز را به كمك نگهبانان و جاسوسان‬ ‫تقويت كرد‪ .‬شبكه‌ها از آن زمان تاكنون‬ ‫ب��ر جنوب‌غربي چين تمرك��ز كرده‌اند‬ ‫كه كنترل دولتي به اندازه مرز ش��مالي‬ ‫سفت و سخت نيست و پناهجويان را به‬ ‫كشورهايي نظير ويتنام‪ ،‬الئوس و برمه‬ ‫مي‌رسانند‪ .‬تازه آنجاست كه پناهنده‌ها‬ ‫اميد را احس��اس مي‌كنن��د‪ .‬اين يعني‬ ‫تايلند نزديك است‪.‬‬ ‫در طول اين سفر پناهجويان حدود‬ ‫يك هفته در اتوبوس و قطار خواهند بود‬ ‫و بايد چندين ايست بازرسي را رد كنند‪.‬‬ ‫رژيم توتاليت��ر در برمه و حكومت‌هاي‬ ‫كمونيستي الئوس و ويتنام ثابت كرده‌اند‬ ‫كه نسبت به پناهندگان كره‌اي احساس‬ ‫همدردي ندارند‪.‬‬ ‫ج��وزف مي‌گوي��د‪« :‬من ب��ه همراه‬ ‫خانواده‌ام از چي��ن به الئوس رفتيم اما‬ ‫دس��تگير شديم‪ .‬س��عي كرديم خود را‬ ‫مبلغ مذهبي اهل كره‌جنوبي جا بزنيم‬ ‫اما آنها گول ما را نخوردند‪ .‬نه پاسپورت‬ ‫داشتيم نه پول كره‌اي‪».‬‬ ‫خوش��بختانه آنه��ا را ب��ه چي��ن‬ ‫بازگرداندند ولي به دولت چين تحويل‬ ‫ندادند‪ .‬آنها دوباره از طريق جنگل‌هاي‬ ‫خطرناك مرز با برمه از چين گريختند و‬

‫اين‌بار توسط پليس برمه دستگير شدند‪.‬‬ ‫اما يك ديپلم��ات كره‌جنوبي آنها را در‬ ‫زندان پيدا كرد‪ ،‬براي آزادي‌شان پول داد‬ ‫و آنها را تحت حمايت دولت س��ئول به‬ ‫تايلند برد‪.‬‬ ‫جوزف حاال ‪ 24‬س��اله است و براي‬ ‫گروه دوريهان��ا كار مي‌كند كه هدفش‬ ‫كمك رس��اندن به ديگر فراريان است‪.‬‬ ‫م��ادرش هنگامي ك��ه او را ب��اردار بود‬ ‫سوءتغذيه داش��ت و خودش هم دوران‬ ‫كودكي را با سوءتغذيه گذرانده‪ .‬او كمتر‬ ‫از ‪ 150‬سانتيمتر قد دارد‪ .‬مي‌گويد‪« :‬من‬ ‫هنوز هم الغرمردني‌ام!»‬ ‫يك فعال حق��وق بش��ر آمريكايي‬ ‫مي‌گويد‪« :‬ب��راي يك ك��ره‌اي‪ ،‬تايلند‬ ‫با بقيه كش��ورها فرق مي‌كند‪ .‬مقامات‬ ‫تايلند به فراري‌ها خوشامد نمي‌گويند‪،‬‬ ‫چون آنه��ا غيرقانوني‌اند‪ .‬اما پناهجويان‬

‫مي‌دانند كه اگر خود را تسليم كنند در‬ ‫زندان در امان‌اند و به سفارت كره‌جنوبي‬ ‫تحويل داده مي‌شوند‪».‬‬ ‫‪ 3000‬دالر ‪ +‬بليت پرواز به‬ ‫سئول‬ ‫براس��اس آماري كه توسط روزنامه‬ ‫بانكوك‌پس��ت منتشر ش��ده‪ ،‬در سال‬ ‫‪ 2004‬پليس مهاجرت اين كشور تنها‬ ‫‪ 46‬مهاجر غيرقانوني كره‌اي را دستگير‬ ‫كرد‪ .‬سال گذشته اين آمار به ‪ 2500‬نفر‬ ‫رسيد‪.‬‬ ‫ژنرال پاسناك كاسمساندا‪ ،‬يك مقام‬ ‫برجسته در اداره پليس مهاجرت تايلند‬ ‫مي‌گوي��د‪« :‬مي‌فهمم كه اين مس��ئله‬ ‫حقوق بش��ري است و از ته دلم دوست‬ ‫دارم ببينم كه به آنها كمك مي‌ش��ود‪.‬‬ ‫اما هر كس كه غيرقانوني به اين كشور‬ ‫بيايد‪ ،‬حتي اگر اهل كره‌شمالي باشد‪ ،‬با‬

‫گزارش دو‬

‫كامپيوتر ملي‪ ،‬كامپيوتر مونتاژي‬

‫چند هفته پيش تلويزيون دولتي‬ ‫كره‌شمالي در بخش خبري ساعت ‪8‬‬ ‫شب خود گزارشي پخش كرد از يك‬ ‫كارخانه ساخت كامپيوتر در اين كشور‪.‬‬ ‫اگر تلويزيون هر كشور ديگري شبيه‬ ‫اين خبر را پخش كند بيننده‌ها كانال را‬ ‫عوض مي‌كنند اما در كره‌شمالي كه نه‬ ‫تلفن همراه قانوني ـ و موجود ـ است و‬ ‫نه اينترنت و نه تقريبا كامپيوتر‪ ،‬پخش‬ ‫اين تصاوير باعث حيرت تحليلگران‬ ‫شد‪ .‬طبق ادعاي خبرنگار تلويزيون‬ ‫دولتي‪ ،‬كره‌شمالي به تازگي توليد سه‬ ‫مدل كامپيوتر را آغاز كرده‪ .‬در كارخانه‬ ‫كذايي هم خبري از خط توليد مكانيزه‬ ‫نيست و در فيلم خبري مي‌شد ‪ 8‬كارگر‬ ‫را شمرد كه جلوي يك ميز سبز دراز‬ ‫صفحه‌كليد لپ‌تاپ‌ها را وصل و پيچ‌ها را‬ ‫سفت مي‌كردند‪ .‬از اين سه كامپيوتر‪ ،‬دو‬ ‫تاي آنها استفاده آموزشي خواهد داشت‬ ‫و يكي اداري خواهد بود‪ .‬كامپيوترهاي‬ ‫آموزشي نرم‌افزار مخصوص خواهند‬ ‫داشت و يكي شبيه لپ‌تاپ‌هاي خودمان‬ ‫خواهد بود و آن يكي هم مانيتور ندارد و‬ ‫به تلويزيون وصل مي‌شود‪ .‬در كره‌شمالي‬ ‫تعدادكامپيوترهايخانگيانگشت‌شمار‬ ‫است و همان‌ها هم به اينترنت دسترسي‬

‫ندارند‪ .‬يك شبكه اينترنتي داخلي البته‬ ‫وجود دارد كه مختص كتابخانه‌ها و مراكز‬ ‫آموزشياست‪.‬پائه‌ميونگ‌سوك‪،‬نماينده‬ ‫كارخانه در مصاحبه با تلويزيون گفت‪:‬‬ ‫«توي اين كامپيوترها مي‌شود كتاب‌هاي‬ ‫راهنمايي و دبستان را خواند‪ ،‬تمرين‌هاي‬ ‫فكري انجام داد‪ ،‬فرهنگ لغت نگاه كرد‪،‬‬ ‫متن‌ها را ويرايش كرد و حتي زبان خارجي‬ ‫ياد گرفت‪ ».‬به گفته پائه‪ ،‬در كامپيوترهاي‬ ‫اداري حتي مرورگر اينترنتي وجود دارد‪.‬‬ ‫باتري اين لپ‌تاپ‌ها قرار است حدود‬ ‫دوساعت‌ونيم دوام بياورد‪ .‬پائه در اين‬ ‫مصاحبه گفت‪« :‬دستگاه‌ها و برنامه‌هايشان‬ ‫تماما توسط خودمان توليد شده‪ .‬قيمت‬ ‫آنها ارزان خواهد بود اما همه‌شان كارايي‬ ‫خواهند داشت‪ ».‬البته زمان كوتاهي بعد از‬ ‫پخش اين گزارش‪ ،‬چندين پايگاه اينترنتي‬ ‫عكس‌هايي از لپ‌تاپ‌هاي مشابه را منتشر‬ ‫كردند كه با نام «سيلوانيا» در آمريكا به‬ ‫فروش مي‌رسند‪ .‬اين لپ‌تاپ‌هاي ضعيف و‬ ‫بي‌كيفيت ‪ 99‬دالري هستند‪ .‬بررسي‌هاي‬ ‫بيشتر نشان داد كه شركت توليدكننده‬ ‫اصلي «منك» نام دارد و در شنژن چين‬ ‫واقع است‪ .‬آنها متخصص توليد لپ‌تالپ‌هاي‬ ‫ارزان‌قيمت هستند‪ .‬اين هم داستان كشف‬ ‫مليتكامپيوترهايمليكره‌شمالي!‬ ‫لپ‌تاپ‬ ‫‪99‬دالری چینی‬

‫کامپیوترملی‬

‫در بازارهای‬

‫کره شمالی‬

‫آمریکا‬

‫‪29‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫او طبق قانون برخورد مي‌شود‪».‬‬ ‫پس از پيدا كردن كره‌اي‌ها در زندان‪،‬‬ ‫آنها مورد درمان قرار مي‌گيرند‪ ،‬جريمه‬ ‫سبكي مي‌پردازند و بليت پرواز به سئول‬ ‫را دريافت مي‌كنند‪.‬‬ ‫در سئول توسط س��ازمان اطالعات‬ ‫كره‌جنوبي بازجويي مي‌ش��وند‪ ،‬بعد از‬ ‫گذراندن يك دوره چند ماهه توانبخشي‪،‬‬ ‫به آنها حدود ‪ 3‬هزار دالر پول مي‌دهند‬ ‫تا كسب و كاري را آغاز كنند‪ .‬البته نيمي‬ ‫از اي��ن پ��ول را مديون ش��بكه راه‌آهن‬ ‫زيرزميني‌اند‪.‬‬ ‫س��فارت كره‌جنوب��ي در بانك��وك‬ ‫حاضر به گفت‌وگ��و در مورد چگونگي‬ ‫كمك‌رس��اني ب��ه فراريان نيس��ت‪ .‬در‬ ‫س��فارت كره‌ش��مالي در بانك��وك اما‬ ‫اوضاع فرق مي‌كند‪ .‬وقتي به مردي كه‬ ‫گوشي را برداشته مي‌گوييم مي‌خواهيم‬ ‫درباره چه موضوعي حرف بزنيم ناگهان‬ ‫عصباني مي‌ش��ود‪« :‬بهتر است با همان‬ ‫دالل‌هايي حرف بزنيد كه اجازه چنين‬ ‫كارهايي را مي‌دهند‪».‬‬ ‫به گفته س��وگينت‪ ،‬وكيل در استان‬ ‫چيانگ‌راي‪ ،‬اي��ن روزها تعداد زيادي از‬ ‫فراريان سوار كش��تي‌هاي باري چيني‬ ‫مي‌ش��وند و صدها مايل را در رودخانه‬ ‫مكونگ قايق‌سواري مي‌كنند تا به تايلند‬ ‫برسند‪.‬‬ ‫او مي‌گويد‪« :‬فكر مي‌كنم مرزبان‌هاي‬ ‫چيني با دريافت كمي رشوه چشم خود‬ ‫را ب��ر ماجرا مي‌بندند‪ .‬فقيرتر‌ها كه پول‬ ‫براي رش��وه دادن ندارند به جنگل‌هاي‬ ‫الئوس مي‌زنند‪».‬‬ ‫ب��ه گفت��ه س��وگينت‪ ،‬پناهندگان‬ ‫به ان��دازه ‪ 10‬س��ال پيش هراس��ان و‬ ‫ژنده‌پوش نيس��تند‪ .‬او پناهنده‌اي را به‬ ‫ياد مي‌آورد كه س��ال‌ها پيش چندين‬ ‫ساعت را در بازداشتگاه ايستگاه پليس‬ ‫گذراند و زماني كه يك مامور سردرگم‪،‬‬ ‫ناتوان از ايجاد ارتباط‪ ،‬در س��لول را باز‬ ‫كرد و با اشاره به او فهماند كه مي‌تواند‬ ‫بيرون برود‪ ،‬مرد هراسناك به صندلي‌اش‬ ‫چسبيده بود و جم نمي‌خورد‪.‬‬ ‫س��وگينت مي‌گوي��د‪« :‬ح��اال آنها‬ ‫راحت‌ترن��د‪ ،‬ت��ر و تميزت��ر مي‌آيند و‬ ‫حتي كم��ي چيني هم بلدن��د‪ ».‬يكي‬ ‫از س��رگرمي‌هاي س��وگينت كم��ك‬ ‫كردن به آنها در ايس��تگاه پليس است‪.‬‬ ‫او حت��ي پس��رش را ترغي��ب كرده كه‬ ‫كره‌اي ياد بگيرد‪« .‬آنها حاال با پولي در‬ ‫جيب مي‌آين��د و در لحظه اول دو چيز‬ ‫مي‌خواهند‪ :‬كارت تلفن و سيگار‪».‬‬ ‫منبع‪:‬گلوبال‌پست‬


‫جام جهان نما‬

‫نافرماني پشت فرمان‬

‫خبرنگار اينديپندنت در روز خشم زنان سعودي سوار ماشين يكي از آنها شد‬

‫لبنيالحسين‬

‫*‬

‫«بايد براي دوستان يكي از دخترانم‬ ‫چن��د هديه بخرم‪ ».‬اين را مها القطاني‪،‬‬ ‫زن سعودي و مادر چهار فرزند‪ ،‬مي‌گويد‬ ‫و پش��ت فرمان مي‌نش��يند‪ .‬من عقب‬ ‫مي‌نشينم و همسرش در صندلي كنار‬ ‫راننده‪.‬‬ ‫از پاركينگ بي��رون مي‌آييم و چند‬ ‫كارگر خارجي را مي‌بينيم كه با تعجب‬ ‫به راننده ماش��ين ما خيره مي‌شوند‪ .‬اما‬ ‫مها حواس��ش به آنها نيست‪ .‬شوهرش‪،‬‬ ‫محمد القطاني‪ ،‬استاد دانشگاه رياض به‬ ‫طور مداوم به او تذكر مي‌دهد كه چطور‬ ‫بران��د‪« :‬بين خطوط حرك��ت كن!» يا‬ ‫«آرام‌تر! خيلي تند مي‌روي‪ ».‬مها از توي‬ ‫آينه به من مي‌گويد‪« :‬وقتي در آمريكا‬ ‫زندگي مي‌كرديم من هميشه بچه‌ها را‬ ‫به مدرسه مي‌رساندم‪».‬‬ ‫ب��ا وج��ود ترافيك ش��ديدي كه در‬ ‫بزرگ��راه مل��ك فه��د وج��ود دارد مها‬ ‫بي‌دردسر مي‌راند‪ .‬البته مي‌گويد‪« :‬اگر‬ ‫مي‌دانس��تم اين وقت روز اينقدر شلوغ‬ ‫مي‌ش��ود يك موق��ع ديگ��ر مي‌آمدم‬ ‫بيرون‪».‬‬ ‫ش��وهرش مي‌گويد‪« :‬مها در آمريكا‬ ‫خيلي خ��وب رانندگي مي‌ك��رد‪ ».‬مها‬ ‫مي‌خندد‪« :‬البته اي��ن را االن مي‌گويد!‬ ‫آن زمان به خاطر رانندگي‌ام س��رم داد‬ ‫مي‌كشيد!»‬ ‫مها يكي از چندين زن اهل عربستان‬ ‫سعودي اس��ت كه روز جمعه ‪ 17‬ژوئن‬ ‫‪ 2011‬ممنوعيت سرسختانه رانندگي‬ ‫زنان در اين كشور را به چالش كشيدند‪.‬‬ ‫از دي��د تع��داد زيادي از زن��ان متجدد‬ ‫عربستاني‪ ،‬مسئله ممنوعيت رانندگي‬ ‫نش��ان‌دهنده وضعيت حقوق بش��ر در‬ ‫اين كش��ور اس��ت‪ .‬زنان نمي‌توانند در‬ ‫رأي‌گيري‌ها شركت كنند يا بدون اجازه‬ ‫«مردشان» به مسافرت بروند‪ .‬اما با وجود‬ ‫جلب توجه دنيا به «روز خش��م» زنان‬ ‫عربس��تان‪ ،‬مها كمي احساس نااميدي‬ ‫مي‌كن��د چراكه امروز تع��داد اندكي از‬

‫زنان س��عودي براي رانندگي به خيابان‬ ‫آمده‌اند‪.‬‬ ‫مي‌گويد‪« :‬فكر كنم انتظار داشتم كه‬ ‫زنان بيشتري امروز بيرون بيايند به جاي‬ ‫اينكه در خانه بنشينند و در توئيتر چيز‬ ‫بنويسند‪ .‬ش��ايد آنها داليل خودشان را‬ ‫داشته باشند‪ ،‬اما امروز حس كردم اين‬

‫نمای نزدیک‬

‫زنان بدون مردان‬

‫مها يكي از چندين زن اهل عربستان‬ ‫سعودي است كه روز جمعه ‪ 17‬ژوئن‬ ‫‪ 2011‬ممنوعيتسرسختانهرانندگي‬ ‫زنان در اين كشور را به چالش كشيدند‬

‫من صندلی عقب را دوست ندارم!‬ ‫یکی از شعارهای جمعیت «ما زنان»‬

‫تعداد زنان راننده زیاد نیست اما آنها‬ ‫توانسته‌اند توجه دنیا را به خود جلب کنند‬

‫وظيفه من است كه اعالم كنم اين حق‬ ‫ماست و بايد آن را داشته باشيم‪».‬‬ ‫او حتي يك كوله‌پش��تي هم همراه‬ ‫خ��ود آورده ت��ا در صورت بازداش��ت‪،‬‬ ‫ديگران را دردسر ندهد‪« .‬مي‌داني‪ ...‬چند‬ ‫لباس راحت براي شب‪ ،‬خوشبوكننده و‬ ‫جانمازي كوچك و يك روتختي‪ .‬چون‬ ‫شنيده‌ام كه زندان خيلي تميز نيست‪».‬‬ ‫آي��ا او ترس��يده؟ آي��ا مي‌دان��د اين‬ ‫حركتش چ��ه عواقبي در پ��ي خواهد‬ ‫داشت؟ «مي‌داني‪ ...‬از چند نفر از دوستانم‬ ‫خواستم امروز مثل من به خيابان بيايند‪،‬‬ ‫اما آنها مي‌ترسيدند‪ .‬آنها به من گفتند‬ ‫ممكن اس��ت به زندان بيفت��ي‪ .‬اما اگر‬ ‫كسي فداكاري نكند هيچ‌كس نمي‌تواند‬ ‫به حقش برس��د‪ .‬از ديد من‪ ،‬اين اولين‬ ‫قدم است‪ .‬اين فقط مسئله حقوق زنان‬ ‫نيست‪ ،‬حقوق مردان هم هست‪».‬‬ ‫وارد خيابان تحليه مي‌شويم‪ ،‬خياباني‬ ‫مشهور كه بهترين و گران‌ترين لباس‌ها‬ ‫و كي��ف و كفش را مي‌توان آنجا خريد‪.‬‬ ‫همين‌جاس��ت كه متوجه مي‌شوم يك‬ ‫ماش��ين با چراغ گردان ب��ه ما نزديك‬ ‫مي‌ش��ود‪ .‬از ما سبقت مي‌گيرد و سعي‬ ‫مي‌كند س��رعت ما را ك��م كند‪ .‬مها در‬ ‫آخرين لحظه جلوي تصادف را مي‌گيرد‬ ‫ام��ا ماش��ين را متوق��ف نمي‌كند‪ .‬بعد‬ ‫سروكله ماشين پليس دوم پيدا مي‌شود‬ ‫كه پشت ما سرعتش را كم مي‌كند‪ .‬در‬ ‫كمتر از چند دقيقه ‪ 6‬ماشين پليس ما‬ ‫را محاصره كرده‌ان��د و مجبور به توقف‬ ‫مي‌ش��ويم‪ .‬يك افس��ر به شيشه راننده‬ ‫مي‌زن��د و از او مي‌خواه��د ك��ه آن را‬ ‫پايين بكشد‪ .‬محمد مرتبا تكرار مي‌كند‪:‬‬ ‫«عصبي نشو‪».‬‬ ‫مامور پليس كه محمد را مي‌بيند از‬ ‫او مي‌خواهد كه كارت شناس��ايي‌اش را‬ ‫نشان بدهد‪ .‬محمد طوري جيب‌هايش را‬ ‫مي‌گردد كه انگار كارت را همراه نياورده‬ ‫و مامور مي‌گويد‪« :‬س��ريع‌تر! سريع‌تر!‬ ‫گفتم سريع‌تر!» و بعد از او مي‌خواهد كه‬ ‫از ماش��ين پياده شود‪ .‬محمد با روي باز‬ ‫مي‌پذي��رد و او را مي‌بينم كه با پوزخند‬ ‫بر صندل��ي عقب يك ماش��ين پليس‬ ‫مي‌نشيند‪.‬‬

‫‪30‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫يك مامور ديگر به مها مي‌گويد كه‬ ‫ماشين را كامال خاموش كند؛ او همين‬ ‫كار را مي‌كن��د و كول��ر ه��م خاموش‬ ‫مي‌ش��ود و هوا خيلي گرم است‪ .‬مامور‬ ‫مي‌گويد‪« :‬چه كار مي‌كنيد؟ شوهرتان‬ ‫تواناي��ي رانندگي ندارد؟» مها با آرامش‬ ‫مي‌گويد‪« :‬او رانندگي بلد است‪ .‬مي‌تواند‬ ‫براند‪ .‬اما نه امشب‪ ».‬مامور پليس كه انگار‬ ‫كمي دستپاچه شده‪ ،‬لبخندي كوچك‬ ‫مي‌زند‪ .‬به نظر مي‌رسد هيچ جوابي براي‬ ‫چنين موقعيتي آماده نكرده‪.‬‬ ‫حدود ‪ 10‬دقيقه بعد محمد س��وار‬ ‫ماش��ين مي‌شود و از مها مي‌خواهد كه‬ ‫گواهينامه رانندگي بين‌المللي‌اش را به‬ ‫او بدهد‪ .‬محمد سرحال است و مطمئن‬ ‫اس��ت كه پليس برايشان دردسر ايجاد‬ ‫نمي‌كن��د‪ .‬به زنش اطمين��ان مي‌دهد‪:‬‬ ‫«موقع��ي كه ت��وي ماشين‌ش��ان بودم‬ ‫با بي‌س��يم به آنه��ا دس��تور دادند كه‬ ‫فقط جريمه‌ات كنن��د و بگذارند بروي‪.‬‬ ‫اذيت‌ماننمي‌كنند‪».‬‬ ‫جمعيت كوچكي دور ما جمع شده‌اند‬ ‫ت��ا بفهمند چ��ه خبر اس��ت اما پليس‬ ‫ب��ه‌زودي آنها را متف��رق مي‌كند‪ .‬يك‬ ‫سروان پليس كه به نظر مي‌رسد فرمانده‬ ‫اين تيم است به ماشين نزديك مي‌شود‬ ‫و خيلي محترمانه از مها مي‌خواهد كه بر‬ ‫صندلي كناري بنشيند‪ .‬مها مي‌پذيرد و‬ ‫باالخره فرمان را رها مي‌كند و مي‌گويد‪:‬‬ ‫«فكر مي‌كنم حرفم را خيلي روشن بيان‬ ‫كردم‪ .‬فكر مي‌كنم صدايم شنيده شد‪».‬‬ ‫محمد ما را به خانه خواهد رساند‪ .‬او‬ ‫هم احساساتي شده‪ .‬مي‌گويد‪« :‬اين يك‬ ‫پيروزي ب��زرگ بود‪ .‬ب��راي آن پليس‌ها‬ ‫ناراحت شدم‪ .‬آنها هم خجالت كشيدند‪».‬‬ ‫مي‌خواه��م از مها خداحافظي كنم‪.‬‬ ‫او ب��ا برق��ي در چش��مانش مي‌گويد‪:‬‬ ‫«مي‌خواهيبرسانمت؟»‬ ‫* روزنامه‌نگار سوداني‪ .‬او در سال‬ ‫‪ 2009‬به خاطر پوشيدن شلوار در يك‬ ‫رستوران بازداشت شد و محاكمه‬ ‫جنجالي‌اش به مباحثات جدي در حوزه‬ ‫حقوق زنان سوداني دامن زد‪.‬‬ ‫منبع‪:‬روزنامهاينديپندنت‬


‫كاپوچينوخوري‬ ‫زير بمباران‬ ‫عکس‪AFP:‬‬

‫گزارش خبرنگار اشپيگل‬ ‫از طرابلس جنگ‌زده‬ ‫ترجمه‪ :‬نسرين رضايي‬

‫همه‌چي��ز در ليبي ب��راي خبرنگاراني‬ ‫كه براي تهيه گ��زارش آمده‌اند‪ ،‬فرق كرده‪.‬‬ ‫نيروهاي ناتو تصميم به بمباران اردوگاه‌هاي‬ ‫سرهنگ قذافي در طرابلس گرفته‌اند و ليبي‬ ‫وارد ف��از جديدي از ح��وادث و درگيري‌ها‬ ‫ش��ده‪ .‬البته در ظاهر براي خبرنگاراني كه‬ ‫در يك��ي از بهترين و لوكس‌ترين هتل‌هاي‬ ‫ش��هر ماندگار شده‌اند‪ ،‬چيزي تغيير نكرده‪.‬‬ ‫اينجا طرابلس است و ما در هتل «ريكسس»‬ ‫مستقرهستيم‪.‬‬ ‫هيچ‌ي��ك از ما اجازه خ��روج از هتل را‬ ‫بدون همراهي نگهبان��ان و ماموران قذافي‬ ‫ندارد‪ .‬پنجره‌هاي اتاق‌هاي هتل تنها ارتباط‬ ‫بي‌دغدغ��ه و بي‌مزاحمت ما با بيرون واقعي‬ ‫طرابلس اس��ت‪ .‬اينجا هيچ‌ك��س به زمان‬ ‫توجه��ي نمي‌كند‪ ،‬اما احتماال س��اعت ‪11‬‬ ‫صبح روز سه‌ش��نبه‌اي است كه درگيري‌ها‬ ‫همچن��ان در ليبي ادام��ه دارد‪ .‬اين را تنها‬ ‫پنجره‌هاي هتل ‪ 5‬ستاره‌اي به ما مي‌گويند‬ ‫كه پول ه��ر روز ماندن ما در آن براي رهبر‬ ‫ليبي ‪ 300‬يورو آب خورده است‪ .‬قذافي به‬ ‫ما ش��ام‌هاي ‪ 50‬دالري مي‌دهد و گهگاه ما‬ ‫را به بازديد از مناطق مس��كوني‌اي مي‌برد‬ ‫كه به اشتباه از سوي نيروهاي ناتو بمباران‬ ‫شده‌اند‪.‬‬ ‫پارك باب‌العزيزيه تنها چند قدم با هتل‬ ‫فاصله دارد و همه‌چي��ز در باغ براي ما آرام‬ ‫است‪ .‬اما در پشت باغ فضاي ديگري حاكم‬ ‫است‪ .‬نيروهاي سرهنگ قذافي در آنجا سنگر‬ ‫گرفته‌اند و تجديد قوا مي‌كنند‪ .‬ديده‌بان‌هاي‬ ‫آنها را از پش��ت ديوارها مي‌توان به راحتي‬ ‫ديد‪ .‬در همسايگي ما خبر ديگري است اما‬ ‫در هتل همه‌چيز آرام است‪.‬‬ ‫اما نه‪ ،‬گويا نشانه‌هاي ديگري از شرايط‬ ‫جن��گ در اي��ن اط��راف وج��ود دارد‪ .‬اين‬ ‫صداي يك جت اس��ت كه در حال پرواز بر‬ ‫فراز آس��مان ليبي است‪ .‬جت سوت بلندي‬ ‫مي‌كش��د‪ .‬صداها بلند و بلندتر مي‌شوند و‬ ‫در نهايت يك انفجار بزرگ در آس��مان رخ‬

‫مي‌دهد‪ .‬ديوارها مي‌لرزند و اين يعني جنگ‬ ‫ادام��ه دارد‪ .‬ديوارها ه��م خبر مي‌دهند كه‬ ‫رهبر ليبي هن��وز مقاومت مي‌كند و حاضر‬ ‫به كناره‌گيري از قدرت نيست‪ .‬نيروهاي ناتو‬ ‫شروع به حمله هوايي به طرابلس كرده‌اند و‬ ‫اين حم�لات به فاصله هر دو دقيقه يك‌بار‬ ‫تكرار مي‌ش��وند‪ .‬دور جديد حم�لات از ‪2‬‬ ‫بعدازظهر به بعد تكرار شد‪ .‬حدودا بين ‪60‬‬ ‫ت��ا ‪ 80‬بم��ب در اين مدت كوتاه از س��وي‬ ‫جنگنده‌هاي ناتو پرتاب ش��ده و شايد تنها‬ ‫چيزي كه در اين لحظه براي ما خبرنگاران‬ ‫مشهود است‪ ،‬دود سياه و قهوه‌اي است كه‬ ‫بعد از انفجار اين بمب‌ها در آس��مان ليبي‬ ‫پخش ش��ده و اين همان چيزي اس��ت كه‬ ‫سرهنگ قذافي مي‌خواهد ما ببينيم‪ .‬مطمئنا‬ ‫مردان او ما را چند ساعت ديگر به يك بازديد‬ ‫ديگر از برخي مناطق آسيب‌ديده مي‌برند و‬ ‫مطمئنا خواهند گفت كه آنها (نيروهاي ناتو)‬ ‫ب��ار ديگر مردم عادي را هدف قرار داده‌اند و‬ ‫در مناطق غير نظامي خرابي به بار آورده‌اند‪.‬‬ ‫انفجارها نشان مي‌دهند كه شكي نيست‬ ‫كه نيروهاي پيمان آتالنتيك شمالي تصميم‬ ‫گرفته‌اند تا فش��ار مضاعف��ي را به قذافي و‬ ‫همراهانش وارد كنند‪ .‬مقامات ناتو مي‌دانند‬ ‫كه زمان زيادي ندارن��د و قذافي هم اين را‬ ‫مي‌داند‪ .‬تلويزيون هر چند ساعت تصاوير او‬ ‫را پخش مي‌كند كه در حال بازي ش��طرنج‬ ‫است‪ .‬قذافي ش��ايد جايي در پشت يكي از‬ ‫همين ديوارهاي نظامي اس��ت و اين را هم‬ ‫خوب مي‌داند ك��ه نيروهاي ناتو نمي‌توانند‬ ‫او را مس��تقيما هدف قرار دهند چراكه آنها‬ ‫براساس قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل‬ ‫تنها متعهد به حفظ امنيت شهروندان ليبي‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫زندگي متف��اوت خبرن��گاران در هتل‬ ‫ريكس��س و باغ باب‌العزيزيه همچنان ادامه‬ ‫دارد‪ .‬اكن��ون زم��ان آن رس��يده ت��ا بعد از‬ ‫صرف كاپوچينو بازديدي از بيرون داش��ته‬ ‫باش��يم‪ .‬مردان قذافي هنگام خروج از هتل‬

‫ما را همراهي مي‌كنند تا داستان هميشگي‬ ‫تكرار شود‪ .‬آنها مي‌خواهند ساختمان‌هاي‬ ‫آسيب‌ديده را به ما نشان دهند‪ .‬هيچ خطايي‬ ‫در س��فر مجاز نيس��ت و ما تنه��ا به جايي‬ ‫مي‌روي��م كه مردان رهبر ليبي نش��ان‌مان‬ ‫مي‌دهند‪ .‬هر ك��دام از ما كه بخواهد حتي‬ ‫نگاهي به اطراف ش��هر بيندازد بايد با يكي‬ ‫از مام��وران قذاف��ي برود‪ .‬م��ا تنهايي حق‬ ‫گردش در اطراف طرابلس را نداريم و حتي‬ ‫نمي‌توانيم با مخالفان در شهر گپي بزنيم‪.‬‬ ‫اين خواس��ت قذافي است‪« :‬خبرنگاران‬ ‫باي��د تمام وقايع را از ديد او ببينند‪ ».‬اما نه‪،‬‬

‫حاشیه‬

‫آتش زير خاكستر‬

‫پس از قتل چند فعال مخالف توسط‬ ‫شبه‌نظاميان حامي قذافي‪ ،‬شهر تقريبا‬ ‫آرام بوده و تظاهراتي برگزار نشده‪،‬‬ ‫چون نيروهاي قذافي حتي به سوي‬ ‫شركت‌كنندگان در مراسم تشييع جنازه‬ ‫مخالفان کشته‌شده هم آتش گشودند‪ .‬هر‬ ‫بار كه اعتراضي كوچك شكل مي‌گيرد‬ ‫نيروهاي امنيتي سريع خود را به محل‬ ‫مي‌رسانند و جست‌وجوي خانه به خانه‬ ‫را آغاز مي‌كنند‪ .‬شورشيان طرابلس‬ ‫اكثرا شب‌ها دست به كار مي‌شوند و مثال‬ ‫چادرهاي برپا شده نيروهاي امنيتي را به‬ ‫آتش مي‌كشند‪ .‬با اين حال آنها به‌شدت‬ ‫محافظه‌كارند‪ .‬در طرابلس واقعا نمي‌توانيد‬ ‫بفهميد كه همسايه‌تان دولتي است يا‬ ‫معترض‪ .‬زندگي روزمره تقريبا به صورت‬ ‫معمول جريان دارد‪ ،‬فقط مردم كمتر از‬ ‫قبل به خيابان‌ها مي‌آيند‪ ،‬مواد غذايي و‬ ‫مايحتاج اوليه كم است و قيمت‌ها واقعا‬ ‫باالست‪ .‬اما كمبود بنزين واقعا آزاردهنده‬ ‫است و پمپ‌بنزين‌ها هر روز شاهد‬ ‫درگيري‌هاييكوچكهستند‪.‬‬

‫‪31‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫شايد بهتر باش��د بگوييم از ديد او و موسي‬ ‫ابراهيم كه سخنگويش است‪ .‬موسي ابراهيم‬ ‫هميشه در اتاقي كه قذافي در هتل ريكسس‬ ‫براي خبرن��گاران كنفرانس برگزار مي‌كند‪،‬‬ ‫حضور دارد‪ .‬گويا او امين‌ترين مرد سرهنگ‬ ‫است‪.‬‬ ‫خبرنگاران و دولتي‌ها در يك هتل‬ ‫ما مي‌دانيم كه عالوه بر قذافي‪ ،‬ناتو هم‬ ‫هواي ما و تمامي هتل‌هايي را كه غربي‌ها در‬ ‫آن هستند‪ ،‬دارد‪ .‬بعيد نيست كه قذافي هم‬ ‫براي مصون ماندن از حمالت ناتو در يكي از‬ ‫همين هتل‌ها پنهان شده باشد‪.‬‬ ‫تعبير ديگري از شرايط موجود و حضور‬ ‫اين‌گونه م��ا در ليبي مي‌ت��وان كرد‪ .‬هدف‬ ‫پوش��ش وقايع (حتي به ص��ورت محدود)‬ ‫در ليبي نيس��ت‪ .‬اگر موضوع اين بود‪ ،‬ما در‬ ‫اين هتل‌هاي شيك نبوديم‪ .‬قذافي از ما به‬ ‫عنوان يك س��پر اس��تفاده كرده است‪ .‬او و‬ ‫نزديكانش مي‌توانند در جايي كه ما استقرار‬ ‫داريم ب��ا خيال امن و ب��دون كوچك‌ترين‬ ‫نگراني از مرگ‪ ،‬زندگي كنند‪ .‬آنها مي‌دانند‬ ‫كه نيروهاي ناتو محل اقامت ما را هدف قرار‬ ‫نمي‌دهند‪ .‬شايد فلسفه انتخاب هتل‪ 5‬ستاره‬ ‫هم همين باشد‪ .‬يك شرايط آرام و ايده‌آل نه‬ ‫براي ما بلكه ش��ايد براي قذافي و مردانش‪.‬‬ ‫ابراهيم خودش گفت ك��ه به همراه جوليا‪،‬‬ ‫همس��ر آلماني‌اش در همين هتل س��اكن‬ ‫است‪.‬‬ ‫ابراهيم در كنفرانس خبري‪ ،‬نيروهاي ناتو‬ ‫را نيروهاي ش��رور خطاب مي‌كند و شرايط‬ ‫موجود در ش��هر را آن‌طور ك��ه بايد روايت‬ ‫مي‌كند‪ .‬سخنگوي ديكتاتور ليبي مي‌گويد‬ ‫امروز بر اثر حمالت ناتو به ش��هر ‪ 31‬شهيد‬ ‫داش��تيم‪ .‬اين را سخنگوي سرهنگ قذافي‬ ‫مي‌گويد و م��ن تنها به نق��ل از او گزارش‬ ‫مي‌دهم‪ .‬اينجا هتل ريكس��س اس��ت و نه‬ ‫طرابل��س و نه ليبي‪ .‬من يك گزارش واقعي‬ ‫از هتل ريكسس و يك گزارش غيرواقعي از‬ ‫ليبي را مي‌نويسم‪ .‬اينجا ليبي است‪.‬‬


‫رودررو‬

‫گزارش یک‬ ‫تو‌گو و ناهار با‬ ‫گف ‌‬ ‫فرانسیس فوكوياما‬

‫فرانسيس فوكوياما دير كرده است‪ .‬قرار‬ ‫گذاشته ايم در روست ديدار كنيم كه يك‬ ‫رستوران انگليسي اصيل در بو ُر ماركت است و‬ ‫فقط پنج دقيقه با دفتر فايننشيال تايمز در لندن‬ ‫فاصله دارد‪ .‬درست سر وقت مي‌رسم‪12:30 :‬‬ ‫ظهر و من را به سمت يك گوشه نسبتا خلوت‬ ‫راهنمايي مي‌كنند‪ .‬بعد از ‪ 10‬دقيقه دلواپسي‬ ‫به سراغم مي‌آيد؛ نكند پروفسور فوكوياما‬ ‫در دفتر روزنامه منتظر من باشد‪ .‬به پذيرش‬ ‫فايننشيال‌تايمز زنگ مي‌زنم و خيالم راحت‬ ‫مي‌شود كه او در البي ساختمان انتظار نمي‌كشد‪.‬‬ ‫آب را مزه‌مزه مي‌كنم و صبر مي‌كنم‪ .‬فوكوياماي‬ ‫الغر و كوتاه قامت باالخره مي‌آيد‪ 20 .‬دقيقه‬ ‫دير كرده كرده است و خيلي زياد عذرخواهي‬ ‫مي‌كند‪ .‬مي‌گويد كه مدير برنامه‌اش نمي‌دانسته‬ ‫تا رستوران چقدر راه است‪ .‬فوكوياماي ‪ 58‬ساله‬ ‫را چندوقتي است كه از نزديك مي‌شناسم‪.‬‬ ‫در سال ‪ 2006‬براي دانشجويانش در دانشكده‬ ‫مطالعات پيشرفته بين‌المللي در دانشگاه جان‬ ‫هاپكينز چند سخنراني كردم‪ .‬او در آنجا استاد‬ ‫اقتصاد سياسي بين‌المللي بود‪ .‬فوكوياما سال‬ ‫گذشته به دانشگاه استنفورد رفت‪.‬‬ ‫صفحه ‪40‬‬

‫‪32‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫ما نويسنده هستيم‬ ‫سياستمدارنيستيم‬ ‫زمينه‌ها و آسيب‌شناسي ادبيات مهاجرت‬ ‫در گفت‌وگو با محمود دولت‌آبادي و جواد مجابي‬

‫اميلي امرايي‪ /‬ياسر نوروزي‬

‫تو‌گوي «جواد مجابي» با «محمود دولت‌‌آبادي»‬ ‫گف ‌‬ ‫دربار ‌ه ادبيات مهاجرت بود و با طرح سواالتي‬ ‫اينچنين آغاز شد‪ :‬ادبيات مهاجرت ريشه در چه‬ ‫مسائلي دارد؟ چه چيزي نويسنده و شاعر را به‬ ‫انتشار كتاب‌هايش در خارج از كشور وامي‌دارد؟‬ ‫تفاوت چاپ آثار متفكران در خارج و داخل كشور‬ ‫تو‌گو پاسخ داده‬ ‫چيست؟ اين سواالت در خالل گف ‌‬ ‫تو‌گو به مبحثي ديگر رسيد‪« .‬دولت‌آبادي»‬ ‫شد و گف ‌‬ ‫مسائل‬ ‫و «مجابي» اعتقاد داشتند يكي از مهم‌ترين‬ ‫ِ‬ ‫رو ِز روشنفكر ادبي و هنري مشخص شدن نسبت‬ ‫آنها با قدرت و سياست است‪ .‬آنها معتقد بودند اين‬ ‫يكي از بزرگ‌ترين مشكالتي است كه نويسنده و‬ ‫تو‌گو‬ ‫هنرمندِ امروز با آن دست به گريبان است‪ .‬گف ‌‬ ‫با طرح اين مباحث شكلي ديگر گرفت و به طرح‬ ‫سواالتي ديگر انجاميد‪ :‬اينكه نسبت نويسنده و‬ ‫روشنفكر با قدرت چيست؟ روشنفكر در مواجهه با‬ ‫سياست چه موضعي بايد اتخاذ كند؟ چرا نويسندگان‬ ‫و شاعران و هنرمندان به جايگاهي مي‌رسند كه با‬ ‫يك سياستمدار هم‌شعار مي‌شوند؟ چه مي شود كه‬ ‫شاعر و نويسنده و هنرمند به جايي مي‌رسند كه او‬ ‫را با يك سياستمدار اشتباه مي‌گيرند؟ و اين ِ‬ ‫خلط‬ ‫جايگاه به كجا مي‌انجامد؟ اين موضوعات دور از بحث‬ ‫ِ‬ ‫نسبت‬ ‫نخست نبود؛ چراكه ادبيات مهاجرت همچنان‬ ‫خود را با مباحثي كه ذكرش رفت‪ ،‬حفظ مي‌كند‪.‬‬ ‫«محمود دولت‌آبادي» و «جواد مجابي» دربار ‌ه اين‬ ‫نسبت سخن گفته‌اند و موضع خود را در قبال تمام‬ ‫سواالت فوق روشن كرده‌اند؛ به‌ويژه مهم‌ترين بخش‬ ‫ش ِرو چرا اين دو‬ ‫موانع پي ‌‬ ‫آن‪ :‬با تمام مشكالت و‬ ‫ِ‬ ‫هنرمندان مهاجر‬ ‫و‬ ‫شاعران‬ ‫به جمع نويسندگان و‬ ‫ِ‬ ‫نپيوسته‌اند؟ ساده بگوييم‪ :‬چرا نرفته‌اند و همچنان‬ ‫تو‌گو پاسخ‌شان به اين پرسش را‬ ‫مانده‌اند؟ در اين گف ‌‬ ‫نيز خواهيد خواند‪.‬‬

‫‪33‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫عکس‪ :‬بهروز مهری‬


‫رودررو‬

‫شهروند امروز‪ :‬مهاجرت‪ ،‬معلول عوامل فراواني است كه «ادبيات مهاجرت» هم به‬ ‫نوعي ذيل اين عوامل تعريف مي‌شود‪ .‬يعني چنانچه بخواهيم به «ادبيات مهاجرت»‬ ‫بپردازيم‪ ،‬ناگزير از طرح مباحثي هستيم كه به كليت موضوع مربوط مي‌شود‪ .‬اما اگر‬ ‫بخواهيم بحث را جزئي‌تر دنبال كنيم‪ ،‬احتماال سنگ بناي آن برخي سختي‌ها براي‬ ‫نوشتن و نويسندگي خواهد بود‪ .‬مي‌خواهيم از اينجا شروع كنيم و بعد برسيم به‬ ‫بررسي اين موضوع كه چرا نويسندگاني مثل محمود دولت‌آبادي و جواد مجابي در‬ ‫هر شرايطي سعي كرده‌اند در ايران بمانند و كار كنند و چه آسيب‌هايي در ادبيات‬ ‫مهاجرت مي‌تواند وارد شود‪...‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬بهتر است نخست راجع به مشكل خودمان يعني جلوگيري از انتشار آثارمان‬

‫در ميهن اجدادي صحبت كنيم‪...‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬نخستين پرسش اين است كه چرا بايد شرايط به نحوي رقم بخورد‬ ‫كه نويسندگان اين مملكت مهاجرت كنند و «ادبيات مهاجرت» بشود موضوع سوال شما؟!‬ ‫مسئله اين است كه نويسنده‪ ،‬شاعر و هنرمند ايراني بايد در ايران حق زندگي و كار داشته‬ ‫باشد و اينكه نويسندگاني ناچار‌به ترك وطن شده و رفته‌اند ما افسوس مي‌خوريم كه ابتدا‬ ‫دوستان‌مان را از دست داده‌ايم‪ .‬نكته بعدي‪ ،‬مسئل ‌ه «ادبيات»يا‌ست كه در ايران نوشته‬ ‫مي‌شود و انتشارش مشروط مي‌شود به آنسوي مرز‪ .‬اين هم غم‌انگيز است‪ .‬چرا بايد آثار‬ ‫كساني مثل «سپانلو»‪« ،‬مجابي» و ديگران‪ ،‬خارج از كشور منتشر بشود؟ يكي از افتخارات‬ ‫ايرانيان‌‪ ،‬زبان‪ ،‬فرهنگ و ادبيات ايران بوده و هست‪ .‬انتشار آثار اين نويسندگان و شاعران‬ ‫در خارج از كشور‪ ،‬براي جامعه كه مسبب آن هستند‌‪ ،‬كسر شأن نيست؟ اين مسئله مايه‬ ‫سرشكستگياست‪.‬‬ ‫ش�هروند امروز‪ :‬در حال حاضر ش�رايط به گونه‌اي اس�ت كه اگر بخواهيم راجع به‬ ‫«كلنل» بدانيم‪ ،‬بايد برويم نقد «اشپيگل» راجع به اين رمان را پيدا كنيم و ترجمه‬ ‫كنيم و تازه‌ترين اثر آقاي «دولت‌آبادي» را با اين محدوديت‌ها در ذهن‌مان مجسم‬ ‫كنيم‪...‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬البته اين مسئله را هم به خاطر داشته باشيد كه همزمان با ارائه متن‬

‫در ايران ناشر خارجي هم درباره ترجمه و چاپ و نشر اقدام كرد‪ .‬يعني اينجا كتاب را براي‬ ‫مجوز فرس��تادم و بعد ناشر خارجي در زوريخ اقدام كرد به ترجمه و غيره‪ -‬اما متاسفانه‬ ‫ماجرا به اين ش��كل ش��د كه در ايران مجوز ندادند و ناشر در زوريخ هم طبق برنامه نشر‬

‫زماني‌كه انتشار تفكر محدود مي‌شود‪،‬‬ ‫متفكرناگزير نسبت به رويه فرهنگي موجود‬ ‫ض اگر به جايي‬ ‫اعتراض مي‌كند‪ .‬اين اعترا ‌‬ ‫نرسد‪ ،‬روشنفكر فرهنگي و اجتماعي‪،‬‬ ‫مي‌پيوندد به فعاالن سياسي در حالي‌كه‬ ‫قرار بر اين بوده بنشيند و به خلق اثر هنري‬ ‫يا توليد فكر و تعالي انديشه بپردازد‬ ‫خودش كار را برد زير چاپ؛ اين شد كه چاپ در زبان آلماني طبق برنامه كاري ناشر منتشر‬ ‫شد‪ ،‬واال دوست داشتم اول به فارسي و در ايران چاپ شود‪.‬‬

‫ش�هروند امروز‪ :‬اگر اجازه بدهيد ما نقبي به «ادبيات مهاجرت» بزنيم و بعد دوباره‬ ‫برگرديم به «كلنل» و ديگر آثاري كه به اين شكل و در خارج منتشر شدند‪« .‬ادبيات‬ ‫مهاجرت» را عموما به سه دوره منحصر مي‌كنند‪ .‬يك دوره تا حدود اوايل ده ‌ه ‪60‬‬ ‫است‪ ،‬دوره دوم تا اوايل ده ‌ه ‪ 70‬كه دور ‌ه مهاجرت كساني مثل «براهني» و «بيژن‬ ‫بيجاري» و اين‌هاست‪ ،‬و بعد دور ‌ه بعد از روي كار آمدن دولت اصالحات و مباحث‬ ‫مربوط به آن‪ .‬سوال اينجاست كه آقاي «مجابي ‌» و «دولت‌آبادي» در تمام اين ادوار‪،‬‬ ‫حضور داش�تند و نرفتند و ماندند؛ در صورتي‌كه مشكالت‌شان با مشكالت گروه‬ ‫مهاجر مشترك بود‪ .‬برخي معتقدند كه شما مانديد و نويسنده هم باقي مانديد و‬ ‫برخي كه رفتند از نويسندگي هم فاصله گرفتند‪.‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬نكته‌اي راجع به مس��ئل ‌ه تفكر در اي��ران مي‌گويم و بعد برمي‌گردم به اين‬

‫سوال‪ .‬تفكر و خيال‌پروري در ايران‪ ،‬غالبا توسط انواع قدرت‌ها محدود و محدودتر شده‪.‬‬ ‫زماني‌كه انتشار تفكر محدود مي‌شود‪ ،‬بعد از مدتي متفكر‪ ،‬كه قادر به نشر انديشه‌هايش‬

‫ض اگر به جايي‬ ‫نيست ناگزير نسبت به رويه فرهنگي موجود اعتراض مي‌كند‪ .‬اين اعترا ‌‬ ‫نرسد‪ ،‬روشنفكر فرهنگي و اجتماعي‪ ،‬گاهي از موضع اعتراض هم فراتر مي‌رود و مي‌پيوندد‬ ‫به فعاالن سياسي؛ در حالي‌كه قرار بر اين بوده بنشيند و به خلق اثر هنري يا توليد فكر‬ ‫و تعالي انديشه بپردازد‪ .‬هدفش اصال فعاليت سياسي نبوده‪ .‬مي‌بينيم كه غالبا در شرايط‬ ‫ناهنجار‪ ،‬متفكر به اعتراض ش��ديد مي‌رسد‪ .‬او كه كارش توليد فكر بود در اين شرايط با‬ ‫هيجاني و احساساتي شدن به گونه‌اي پشت به تعقل و تفكر مي‌كند‪.‬‬ ‫چيزي كه ما در طول ‪ 50-60‬سال اخير ديده‌ايم‪ .‬با محدود شدن مجال تفكر آزاد و نشر‬ ‫آن‪ ،‬آدم‌هايي كه مي‌توانستند به كار هنري و ادبي بپردازند‪ ،‬آرام آرام به دليل جلوگيري از‬ ‫نشر افكار و انديشه‌شان و عدم ارتباط با مخاطب‌‪ ،‬رانده مي‌شوند به جبه ‌ه معترضان خاموش‬ ‫و تبديل مي‌شوند به آدم‌هاي افراطي و مسئول اين قضايا كسي نيست جز ساختار فرهنگي‬ ‫كه چنين وضعي را پديد آورده‪ .‬اگر قائل به تقسيم‌بندي روشنفكر به گروه روشنفكران‬ ‫فلسفي‪ ،‬روشنفكران فرهنگي ‌و روشنفكران سياسي باشيم‪ ،‬روشنفكران سياسي همواره‬ ‫اراد‌ه معطوف به قدرت دارند و در پي به دست آوردن قدرت‌اند‪ .‬ولي روشنفكر فرهنگي ـ‬ ‫چه سينماگر باشد چه نويسنده چه موسيقيدان ـ سوداي سهم بردن از قدرت در سر ندارد‪،‬‬ ‫چراكه هنرمند قدرتي فراتر از زمانه خويش است‪ .‬او نه در خدمت قدرت است و نه عليه‬ ‫قدرت عمل مي‌كند‪ ،‬بلكه مي‌‌خواهد آفريدنش ر ا آزادانه و آگاهانه دنبال كند و پيامش را‬ ‫با مخاطب در ميان بگذارد‪ .‬وسوسه ذهني‌‌اش اين است‪ .‬خب‪ ،‬وقتي انرژي عمده نويسنده‬ ‫و هنرمند كه قدرت خالقه است بر اثر محدوديت‌ها حذف و انكار مي‌شود‪ ،‬وي ناگزير از‬ ‫عين گروه‌هاي سياسي حذف‌شده‪ .‬اينجاست كه نوعي ضد‌فكر‪،‬‬ ‫مدار خود خارج مي‌شود‪ِ ،‬‬ ‫جايگزين فكر مي‌شود و فرهنگ عليه خودش عمل مي‌كند و ما در حال حاضر در چنين‬ ‫شرايطي هستيم؛ در دور‌ه ضدفكر‪ .‬فك ِر آدم‌هايي كه شكوفا و پرتوان مي‌تواند بشود و مايه‬ ‫ارتباط انسان‌ها با هم گردد‪ ،‬تبديل شده به نوعي فك ِر آسيب‌ديده كه ديگر شكل تعقلي‬ ‫ِ‬ ‫وضعيت موجود‪ .‬اين آدم به جهت سرخورد‌گي‌ها دچار‬ ‫ي اس��ت عليه‬ ‫ندارد بلكه واكنش ‌‬ ‫هيجانات آني مي‌شود و در مقابل كنش‌هاي نابخردانه‪ ،‬واكنش‌هاي غيرعقالني مي‌يابد‪ .‬هر‬ ‫هنرمند ناگزير از تفكر سياسي است اما لزوما سياست‌ورز نيست‪ .‬خيلي‌ها حاضر نيستند‬ ‫وارد بازي‌هاي روزمر‌ه سياسي بشوند‪ .‬به گمان من روشنفكر كه نويسنده و شاعر و هنرمند‬ ‫را هم شامل مي‌شود‪ ،‬كسي است كه راجع به روابط بشري‪ ،‬نقد خردمندانه مستمر دارد‬ ‫به قصد آگاهانيدن‪.‬‬ ‫اگر اين نقد خردورزانه و مستمر كه هدفش ادراك و تعميق روابط‬ ‫بشري براي آگاهانيدن مردم است‪ ،‬در هر نقطه‌اي قطع شود‪ ،‬روند با‬ ‫مشكل مواجه مي‌شود‪ .‬يعني اگر بخش خردورزانه‌اش قطع شود‪ ،‬اين‬ ‫آدم تبديل به يك آدم احساساتي مي‌شود‪ ،‬اگر استمرارش قطع شود‪،‬‬ ‫به گسست‌هاي فكري مي‌انجامد و رابطه‌اش با مخاطب قطع مي‌شود‬ ‫و اگر عنصر آگاهانيدن مغفول بماند‪ ،‬مهم‌ترين عنصر روشنفكري از‬ ‫بين مي‌رود‪ .‬ناگزير با آدم‌هايي سروكار پيدا مي‌كنيم كه عليه مشغله‬ ‫ي ِخودشان‪ ،‬قيام مي‌كنند؛ يعني تبديل مي‌شوند به ضد خودشان‬ ‫ذهن ‌‬ ‫و م��ا اين را در حال حاضر به‌وضوح مي‌بينيم‪ .‬بايد توجه داش��ت ما‬ ‫نويسنده‌ايم و بارها اعالم كرده‌ايم كه نويسنده‌ايم و مي‌خواهيم آزادانه‬ ‫به كار ادبي و هنري خود بپردازيم و متولي هم الزم نداريم‪ .‬اين اعالم وضعيت‪ِ ،‬‬ ‫كف توقعات‬ ‫اهل ادب و فرهنگ است و متاسفانه همين سطح نازل توقع با درگيري غيرمنطقي مواجه‬ ‫بوده است‪ .‬خب‪ ،‬وقتي همه راه‌ها بسته مي‌شود‪ ،‬راه سياسي‌كاري عوامانه متاسفانه هميشه‬ ‫باز است؛ چيزي كه اصال مورد عالقه ما نيست‪.‬‬ ‫هيچ هنرمندي در طول تاريخ‪ ،‬نه فردوسي نه حافظ نه مولوي نه دهخدا و نه هيچ‌كدام‬ ‫از ما‪ ،‬در انديشه اين نبوده‌ايم كه به جاي خلق آثار‪ ،‬وقت خود را به ستيز و چالش بيهوده‬ ‫بگذرانيم‪ .‬حافظ وقتي مي‌تواند بهترين غزل‌هاي يك فرهنگ را در طول تاريخ بسرايد چرا‬ ‫بايد وقتش را صرف جدال با امير مبارزالدين كند؟ كار ما‪ ،‬تفكر و خيال در باب انس��ان‪،‬‬ ‫طبيعت پيرامون و هستي است‪ .‬بي‌شك هر كسي به‌ويژه هنرمند‪ ،‬وابسته و دلبسته محيط‬ ‫و فرهنگ و جامعه دور و نزديك خود هست و بي‌تاثير از قضايا و حوادث نيست‪ .‬اما همه‬ ‫راه‌ها از گردنه ستيزه‌خويي نمي‌گذرد‪.‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬در همين راس��تا و از زاويه‌اي ديگر مي‌شود گفت افراد ظرفيت‌هاي‬ ‫ت‬ ‫مختلفي دارند‪ .‬بعضي‌ها در مسير‪ ،‬به آن راه رانده مي‌شوند‪ ،‬براي اينكه ميزان حساسي ‌‬ ‫انسان‌ها متفاوت است و تحليل‌شان هم نسبت به شرايط و اوضاع متفاوت‪ .‬نكته ديگر اينكه‬

‫‪34‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫معتقدم نويس��نده در كنار تمام مسائلي كه آقاي دكتر به‌درستي مطرح كردند‪ ،‬بايستي‬ ‫مراقب باشد که چه کاره است‪ .‬بايد مراقب باشد گرفتار مشكالتي نشود كه خارج از توان و‬ ‫ظرفيت‌هايي است كه در خودش مي‌شناسد‪ .‬من نمي‌توانم از طرف دكتر مجابي صحبت‬ ‫كنم ولي شخصا هرگز اجازه نداده‌ام در عرصه‌هايي دچار بشوم و توقعاتي ايجاد كنم كه‬ ‫نتوانم از عهده‌اش برآيم‪ .‬شخصا معتقدم گاهي الزم است كه هنرمند و نويسنده سكوت‬ ‫كند و زمانه را با كاري كه انجام مي‌دهد تحمل‌پذير كند‪ ،‬به‌خصوص در شرايط غيرعقالني‬ ‫سياسي‪ .‬چون اگر به‌صورت واكنشي لجبازانه وارد چنان فضاهايي بشود كه متاسفانه به‬ ‫كرات در كشور ما تجربه شده است‪ ،‬هزينه‌اي كه خواهد پرداخت در ترازوي عقل و انصاف‬ ‫سنجيده نمي‌شود‪ .‬چنانچه اخيرا و در طول ساليان مشاهده و تجربه شده است‪ .‬به اين‬ ‫ترتيب سياس��ت و سياست‌ورزي يك حرفه بسيار حساس‬ ‫و خطير و مس��ئوليت‌ناپذير در جامعه ماست‪ ،‬اما تا جايي‬ ‫كه يادم مي‌آيد‪ ،‬از همان ابتدا‪ ،‬هركسي مي‌خواست در اين‬ ‫مسير برود‌‪ ،‬امكاناتش فراهم بود‪ .‬در دور‌ه جواني ما‪ ،‬اين زمينه‬ ‫به‌شدت موجود بود‪ .‬ولي در همان ايام و در همان روزگار هم‬ ‫شخصا سعي مي‌كردم يك پرسش بنيادين را هرگز از پيش‬ ‫چش��مم دور نكنم‪ :‬من كه هستم‪ ،‬در كجا هستم و آمده‌ام‬ ‫چه كنم؟ ببينيد‪ ،‬از همان ابتدا از خودم پرسيدم در اين دنيا‬ ‫و در اين مملكت و در اين زبان‌‪ ،‬كار من چه هست؟ و پاسخ‬ ‫شنيدم كار من جز آفرينش در صحنه تئاتر و لغایت در زبان‬ ‫ِ‬ ‫و ادبيات نيست به اين امر اعتقاد داشتم و با توجه به جميع جهات و بي‌توجه به پسند اين‬ ‫و آن‪ .‬البته باور داشته‌ام زبان فارسي در فضاي زنده زبان مادري است كه مي‌بايد خلق و‬ ‫منتشر شود‪ .‬اين نفي هيچ‌گونه غير از ايني نيست‪ .‬در هر نقطه‌اي و در هر جايي هر كس‬ ‫شرايطي دارد و با توجه به آن شرايط كار مي‌كند و بسيار هم محترم است و براي ما عزيز‪.‬‬ ‫تشخيص من‬ ‫چه‌بسا با رنج مضاعف چنان كارهايي انجام مي‌پذيرد در خارج از كشور‪ .‬ولي‬ ‫ِ‬ ‫اين بود كه كار در زبان و ادبيات الجرم بايد در اين آب و خاك و در زبان مادري انجام بشود‬ ‫و شد و با وجود همه رنج‌ها و آسيب‌هايي كه به زبان نمي‌آورم‪‌،‬اما مي‌توانم بگويم چرا مثال‬ ‫«روزگار سپري شده‪ »...‬به‌جز در ايران نمي‌شد در مكاني ديگر نوشته شود‪.‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬در مورد آن س��والي كه مطرح كرديد و گفتيد نسل‌هاي مختلفي در ادوار‬ ‫مختلف رفته‌اند‪ ،‬بايد بگويم مهاجرت‌هاي اين س��ده قبل از مشروطيت شروع شده بود‪.‬‬ ‫عده‌اي كه تحمل نمي‌كردند‪ ،‬رفتند و در خارج از كشور‪ ،‬هم آثار ادبي ـ هنري به وجود‬ ‫آوردند و هم روزنامه منتشر كردند‪ .‬مهاجرت‌هايي از اين دست در تاريخ ما پيش از اين هم‬ ‫تكرار شده؛ پارسياني كه در دور‌ه صفويه به هند رفتند از اين دست‌اند‪.‬‬ ‫در اين س��ي‌واند س��ال هم اين ماجرا تكرار ش��د و عده‌اي به خارج از كشور رفتند‪.‬‬ ‫فراموش نكنيد كساني كه رفتند و كساني كه ماندند‪ ،‬از يك جنس‌اند؛ قصد همه اينان‬ ‫كار براي مردم و فرهنگ‌شان بوده است‪ .‬بعضي‌ها به داليلي نتوانستند بمانند و رفتند‪ ،‬نه‬ ‫رفتن امتيازي است نه ماندن افتخاري‪ .‬هركس آزاد است هرطور كه الزم مي‌داند زندگي‬ ‫كند‪ .‬عده‌اي ترجيح مي‌دهند بروند و آنجا براي فرهنگ و مردم‌شان كار كنند و عده‌اي‬ ‫هم اينجا مانده‌اند‪ .‬به‌شخصه معتقدم اهل ادب در متن زبان خود‪ ،‬در وطن خودشان بهتر‬ ‫مي‌توانند كار كنند چراكه امداد غيبي‌اي كه از س��وي مردم همواره به س��مت هنرمند‬ ‫روان است و فتوحي كه به جهت حضورش بين مردم براي او پيش مي‌آيد‪ ،‬نامرئي ولي‬ ‫محسوس و موثر است‪ .‬اين مسئله هنرمند را در نوعي ارتباط معنوي قرار مي‌‌دهد‪ .‬ماهي‬ ‫در آب‪ ،‬محاط بودن در نوعي زيس��ت طبيعي را نمي‌فهمد ولي به محض اين كه از آب‬ ‫بيرون آمد‪ ،‬مي‌بيند زندگي‌اش موقوف به آن چيزي است كه تا به حال از آن غافل بوده‪.‬‬ ‫درباره نويسنده و شاعر هم ماجرا به همين شكل است‪ .‬از كشورش مي‌رود و از تطورات‬ ‫زباني‪ ،‬تحوالت دائمي مملكت‪ ،‬حركات مردم‪ ،‬جنبش جوانان‪ ،‬جنبش زنان‪ ،‬فعاليت‌هاي‬ ‫سياسي و هم ‌ه اينها دور مي‌شود‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وضعيت خاصي است‪ .‬روشنفك ِر ايراني به قص ِد آگاهانيدن مردم ‪100‬‬ ‫وضعيت ايران‪،‬‬ ‫س��ال است كه كار مي‌كند‪ ،‬مي‌آفريند و سختي مي‌بيند؛ از دهخدا بگيريم تا ديگران‪ .‬از‬ ‫اين حيث ما سال‌هاست كه در دهان ‌ه آتشفشان زندگي مي‌كنيم و شاهد دوراني هستيم‬ ‫كه مهم‌ترين حوادث تاريخي پيش چشم ما اتفاق مي‌افتد و مي‌توانيم شاهدان واقعيتي‬ ‫عجيب‌تر از رويا باشيم‪ .‬البته اين نظر برمي‌گردد به تعريف روشنفكر در ايران‪ .‬ولي تعريف‬ ‫روشنفكر در خارج از ايران اصال اين نيست؛ قصد روشنفكر در كشورهاي ديگر آگاهانيدن‬

‫و نقد مستمر خردورزان ‌ه نسبت به روابط بشري ـ به شكلي كه در ايران هست ـ نيست‪ .‬آنجا‬ ‫تعريف روشنفكر محدودتر شايد تخصصي‌تر است‪ .‬آنجا گروه‌هاي سياسي كار خودشان را‬ ‫مي‌كنند‪ ،‬گروه‌هاي اقتصادي فعاليت خودشان را دارند و گروه‌هاي فرهنگي هم سازوكار‬ ‫خودشان را‪.‬‬ ‫نويسنده هم در كنار اين مجموعه‪ ،‬كار خودش را مي‌كند‪ .‬ماجرا اين است كه اينجا‬ ‫بسياري از مسئوليت‌ها‪ ،‬ناخواسته‪ ،‬بر دوش اهل قلم افتاده‪ .‬در عين حال كه سعي مي‌كنيم‬ ‫فكر ادبيات و هنر باشيم ناگزير چون هر شهروند عالقه‌مند به كشور‪ ،‬سياست‪ ،‬اقتصاد و‬ ‫اين مسائل نيز مبتال شده‌ايم‪ .‬البته در اين دهه اخير بسياري از هنرمندان به اين نتيجه‬ ‫رسيده‌اند كه ما بايد همانقدر به فرهنگ اهميت بدهيم كه ديگران به سياست و اقتصاد‪.‬‬

‫گاهي الزم است كه هنرمند و نويسنده‬ ‫سكوت كند‪ ،‬به‌خصوص در شرايط‬ ‫غيرعقالني سياسي‪ .‬چون اگر به‌صورت‬ ‫واكنشي لجبازانه وارد چنان فضاهايي بشود‬ ‫كه متاسفانه به كرات در كشور ما تجربه‬ ‫شده است‪ ،‬هزينه‌اي كه خواهد پرداخت در‬ ‫ترازوي عقل و انصاف سنجيده نمي‌شود‬ ‫هر كسي بايد كار خودش را درست انجام بدهد براي اينكه در عرصه فرهنگ آنقدر كا ِر‬ ‫زمين‌مانده هست كه اهل فرهنگ بايد با تمركز بيشتري به فرهنگ اين مردم مدد برساند‬ ‫و اگر نس��ل‌هاي متعدد هم كار كنند‪ ،‬باز جبران اين عقب‌ماندگي فرهنگي نخواهد شد‪.‬‬ ‫بنابراين نبايد كار خودمان را در ميانه رها كنيم و از مدار آفرينش��گري و انديشه‌ورزي و‬ ‫تخيل فعال دور بيفتيم‪ .‬اما گروهي مي‌خواهند كه ما از مدار خود و تخصص خود خارج‬ ‫شويم‪ .‬تأسف مي‌خورم كه پنج تا از كتاب‌هايم را ببرم و در سوئد چاپ كنم و از بابت چاپ‬ ‫اين‌ها هيچ‌وقت احساس خوبي ندارم‪ .‬چون اين كتاب‌ها را براي مردم اينجا و اكنون ايران‬ ‫نوشته‌ام؛ براي اين فرهنگ نوشته‌ام‪ .‬اهميت ماجرا در اين است كه حرف‌هاي اكنون و اينجا‬ ‫را‌‪ ،‬همين‌جا بزنيم؛ بدون اينكه بخواهيم آثار ارجمندي را كه دوستان در خارج از كشور‬ ‫عرضه كرده‌اند‪ ،‬دست‌كم بگيريم‪ .‬از قضا آنها هم در سطح و فضاي ديگري براي فرهنگ‬ ‫ايران كار مي‌كنند‪ .‬نكت ‌ه بعدي اينكه ماجراي خلق هنر‪ ،‬ماجراي ارادي نيست‌؛ ناخواسته‬ ‫است‪ .‬يعني كساني كه دست به كا ِر آفرينش مي‌زنند‪ ،‬از انرژي فوراني محبوس درون‌شان‬ ‫ني��رو مي‌گيرند و اين انرژي در كش��ور خود آدم و از زب��ان و از فكرها و آرزوهايي كه در‬ ‫آسمان كشور پرواز مي‌كند نيروي بيشتري مي‌گيرد‪ .‬حس مي‌كنم ياري جستن از شبكه‬ ‫ذهني جامعه‪ ،‬در اينجا بيش��تر وجود دارد‪ .‬هر وقت به خارج از كشور مي‌روم‪ ،‬دقيقا اين‬ ‫ت‬ ‫فاصله را احساس مي‌كنم‪ .‬وقتي مثال شش ماه در لندن مي‌مانم‪ ،‬كم‌كم شعرهايم راح ‌‬ ‫و كمي ظريف‌تر مي‌شود‪ ،‬نه اين كه راحتي بد باشد اما حاال ديگر به اين ناراحتي‌ها عادت‬ ‫كرده‌ايم‪ .‬خون ما كه از مردم رنگين‌تر نيست‪ .‬فقط به اين دليل چندتايي از كتاب‌هايم را‬ ‫در خارج چاپ كرده‌ام كه از صورت دست‌نويس خارج شود‪ ،‬چند سال بايد منتظر مجوز‬ ‫يك كتاب ساده بمانيم؟‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬اينطور اس��ت‪ .‬در سفر اخيرم به برلن‪ ،‬براي اولين‌بار در عمرم‌‪ ،‬چند‬ ‫ش��بي توانستم كار كنم و اين درحالي است كه اين اتفاق‪ ،‬بعد از بيش از ‪ 20‬سال افتاد؛‬ ‫بعد از تمام اين سال‌ها؛ سال‌هايي كه فراوان به نقاط مختلف دنيا رفت‌وآمد كرده‌ام و مدت‬ ‫كوتاهي مانده‌ام و دوباره برگشته‌ام‪ .‬خالصه كالم اين است كه كار ما‪ ،‬توليد‬ ‫سخن مكتوبِ‬ ‫ِ‬ ‫است‪ .‬سوال اينجاست كه اين سخن مكتوب بايد به نگاه چه كسي برسد؟ پاسخ سهل و‬ ‫ساده است؛ به دست و نگاه كسي كه مخاطب سخن مكتوب است؛ به دست كسي كه در‬ ‫اصل قضيه‬ ‫زبان با او مشتركم و اگر كسي نباشد كه عرضه اين تولید براي او صورت بگيرد‪ِ ،‬‬ ‫مختل مي‌شود‪ .‬اين را نادرست مي‌دانم ك ‌ه آثارم به زبان فارسي در خارج از كشور‪ ،‬پيش‬ ‫از انتشار در ايران‪ ،‬چاپ شود‪ ،‬اما متاسفانه چنان مي‌كنند كه برخي نويسندگان ما ناچار‬ ‫مي‌شوند به اين كار‪ .‬ما همه ايراني هستيم و يك زبان داريم و فراموش نكنيم كه اين زبان‪،‬‬ ‫هويت ماست‪ .‬مردم شع ِر سعدي را اينجا و آنجا نقل مي‌كنند و به در و ديوار مي‌نويسند‪،‬‬ ‫شعر فردوسي را گويه مي‌كنند و حافظ را و عبيد را و دهخدا را و ديگران را‪ .‬اصال مفاهيم‬ ‫در زبان است كه به ما منتقل مي‌شود‪ .‬زندگي ما در اين زبان است كه شكل مي‌گيرد اما‬

‫‪35‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫رودررو‬

‫چون در بطن زبان هستيم و در آن غوط ‌ه مي‌خوريم‪ ،‬حضورش را نمي‌بينيم و مي‌بينيم‬ ‫مثال پشت وانتي در جاده كرج است كه شما مي‌توانيد بخوانيد‪« :‬از بخت بد آينه‌فروش‬ ‫ش��هر كوران شدم»‪ .‬مثال دكتر‪ ،‬مثال درس��تي است‪ .‬اين آب را اگر از شما بگيرند ـ ولو‬ ‫اينكه در نقاطي ناسالم و گاهي آلوده باشد ـ زندگي را از شما گرفته‌اند‪ .‬اين است كه من‬ ‫همچنان مصرم آثار نويسندگان ايران در كشور نوشته و منتشر بشود؛ يك بار كه در خارج‬ ‫جلد نخست روزگار سپري شده را براي چاپ دادم همزمان در ايران هم چاپ شد‪ ،‬شرط‬ ‫همين بود كه همزمان چاپ بشوند و شدند‪ .‬اشاره‌ام به نخستين چاپ «اقليم باد» است‪.‬‬ ‫علتش هم اين بود كه به آن مبلغ پول نياز داشتم‪ .‬بنابراين كماكان باورم اين است كه حق‬ ‫آن مردم‪ .‬مخاطبان اثر هستند‬ ‫آن نويسنده و ناشر است و حق خواندن‌شان از ِ‬ ‫انتشار اثر از ِ‬ ‫كه حق دارند كتابي را نخوانند يا بخوانند و هيچ نهادي نبايد اين حقوق را از من به عنوان‬ ‫تاريخ فرهنگ‬ ‫نويس��نده‪ ،‬از ناشر به عنوان شاغل حرفه‌اي‪ ،‬از شما به عنوان خواننده و از ِ‬ ‫معاصر به عنوان گيرند‌ه زبان‪ ،‬بگيرد و اگر چنين بكند كه مي‌كند‪ ،‬كاري است غيرقانوني‬ ‫كه هميشه نسبت به آن معترضم‪.‬‬

‫تأسف مي‌خورم كه پنج تا از كتاب‌هايم را‬ ‫ببرم و در سوئد چاپ كنم و از بابت چاپ‬ ‫اين‌ها هيچ‌وقت احساس خوبي ندارم‪ .‬چون‬ ‫اين كتاب‌ها را براي مردم اينجا و اكنون ايران‬ ‫نوشته‌ام؛ براي اين فرهنگ نوشته‌ام‪ .‬اهميت‬ ‫ماجرا در اين است كه حرف‌هاي اكنون و‬ ‫اينجا را‌‪ ،‬همين‌جا بزنيم‬ ‫شهروند امروز‪ :‬به هر حال برخي هم مي‌گويند كه مهاجرت‌كردگان مميزي را بهان ‌ه‬ ‫مي‌كنند‪ .‬چون آنها كه رفته‌اند و آنجا كار كرده‌اند‪ ،‬تا به حال اثر درخشاني منتشر‬ ‫خلق اث ِر درخشان گرفته‬ ‫نكرده‌اند‪ .‬اعتقاد دارند اينكه مميزي باعث مي‌شود جلوي ِ‬ ‫شود‪ ،‬كامال اشتباه است‪ .‬مي‌گويند اگر نويسند ‌ه ايراني چيزي در چنته داشته باشد‌‪،‬‬ ‫در اين شرايط هم مي‌تواند عرضه كند‪ .‬شما بحث‌تان بر سر اين است كه مهاجرت‬ ‫باعث مي‌شود آن علقه‌هاي فرهنگي قطع شود اما اعتقاد سياستگذاران فرهنگي‬ ‫بر اين است كه نويسند ‌ه چون چيزي در چنته ندارد‪ ،‬بهانه مي‌آورد واال اگر داشت‪،‬‬ ‫حاال كه مهاجرت كرده و رفته منتشر مي‌كرد‪.‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬اين كه برخي چه مي‌گويند به خودش��ان مربوط است و تا آنجا كه‬

‫حواسم هست يادم نمي‌آيد من يا آقای مجابي در اينجا درباره كيفيت يا خلق آثار درخشان‬ ‫يا غيردرخشان‪ ،‬يا علت‌يابي كيفيت كار ديگران مطلبي گفته باشيم‪ .‬شخصا درباره علقه‬ ‫فرهنگي ـ زباني خودم گفتم و نه در باب گسست علقه‌هاي ديگران‪ .‬بنابراين بهتر است‬ ‫خلط مبحث نش��ود‪ .‬اما من با اصل اصطالح سياس��تگذاري فرهنگي مشكل دارم و در‬

‫كجا چنين صالحيتي كسب شده تا براي ادبيات سياستگذاري كنند؟ مبنا غلط است‪،‬‬ ‫ادبيات همچون بيان عميق‌ترين عواطف و نهاني‌ترين انديشه‌هاي دروني بشري در خلق‬ ‫ادبي زيرمجموعه سياستگذاري قرار نمي‌گيرد‪ .‬قصه چيز ديگري است؛ ماجرا از اين قرار‬ ‫است كه مقدار هنگفتي بودجه در بخش كاغذ و مطبوعات و تبليغات و غيره و غيره زير‬ ‫عنوان «فرهنگ» اختصاص داده مي‌شود و آقايان هم به اعتبار اين پول و آن ميز موقت‪،‬‬ ‫به خودشان اجازه مي‌دهند اسمش را بگذارند سياستگذاري‪ .‬ادبيات خلق مي‌شود‪ ،‬بايد‬ ‫منتشر شود و داوري هم به‌عهد‌ه جامعه است‪ .‬پيشاپيش قضاوت كردن درباره اينكه افراد‬ ‫اهل اين كار جانفرسا چه بنويسند و چگونه‪ ،‬امري به ظاهر انديشيده و در باطن عميقا‬ ‫نسنجيده است‪ .‬بديهي است با رسانه‌هاي تبليغاتي مي‌شود همه كاري كرد‪ ،‬اما درباره امر‬ ‫خالق تالشي بيهوده و در نهايت بازدارنده است كه آسيب آن در درازمدت به زيان جامعه‬ ‫و در كوتاه‌مدت به زيان ساختار حاكم است‪ .‬مثال اينكه آثاري از من را كه سه سال است‬ ‫منتظر نگه داشته‌اند تا چاپ نشود البد نشاني از همان سياستگذاري است! در حالي كه‬ ‫اثر ادبي ابتدا چاپ و نشر مي‌شود‪ ،‬بعد از آن اگر مردم نخريدند‪ ،‬نخريدند‪ .‬اگر نخواندند‪،‬‬ ‫نخوانند‪ .‬روي چش��م‪ .‬در هر صورت داوري مخاطب است كه به نويسنده كمك مي‌كند‬ ‫خودش و كارش را بسنجد‪ ،‬نه منع يا قبول سياستگذاران‪.‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬مردم‪ ،‬بهترين داو ِر كا ِر ما هستند و ما هم متعهد هستيم براي مردم كار كنيم‪.‬‬ ‫اگر هم مشكلي از لحاظ قانوني پيش آمد و خداي‌نكرده نوشته من امنيت ملي را به خطر‬ ‫انداخت‌‪ ،‬طبق قوانين جاري مملكت حاضرم پاسخگوي نظر خودم باشم؛ در محاكمه‌اي‬ ‫با حضور نمايند‌ه اتحاديه اهل قلم‪ ،‬هيات منصفه و افرا ِد شايسته‪ .‬ادبيات نه براي تبليغ‬ ‫حكومت است نه براي مواجهه با حكومت‪ .‬ادبيات فراتر از اين مسائل‌است‪ ،‬هنر خطاب‬ ‫به تاريخ و نگاه به آينده دارد و براي مرد ِم يك فرهنگ و مردمان فرهنگ‌هاي جهان خلق‬ ‫مي‌شود‪ .‬مگر مولوي براي مردم قونيه مي‌نوشت كه به زبان او حرف نمي‌زدند يا براي آن‬ ‫چند تا خانقاهي يا مخالفان آنها؟ او مي‌دانست براي چه كسي مي‌نويسد و با چه كسي‬ ‫روياروست و به گفت‌وگو نشسته است‪.‬‬ ‫وقتي من سخن مي‌گويم دارم جهان را تغيير مي‌دهم‪ .‬آرتيست اينطور نگاه مي‌كند به‬ ‫هستي؛ بدون اينكه بخواهد كسي را تحقير كند‪ .‬مي‌گويد مخاطب من انكارگران نيستند‪،‬‬ ‫كساني هستند كه دل مي‌دهند به ادبيات‪ .‬از قضا تنها چيزي كه در اين دنياي فاني‪ ،‬سود‬ ‫و زيان در آن راهي ندارد همين ادبيات و هنر است‪ .‬در هر كاري در اين دنيا‪ ،‬افراد سود و‬ ‫زيانش را در نظر مي‌گيرند‪ .‬هنرمندان و اهل رأي و نظر هستند كه بي‌سوداي سود و زيان‬ ‫به كار مي‌پردازند و تما ِم لذتي را كه از ادراك زيبايي‌هاي اين جهان دارند مي‌خواهند به‬ ‫ذهن ديگري منتقل كنند بدون هيچ‌گونه پاداش و چشمداشت‪ ،‬هنرمند از رنگ تعلق آزاد‬ ‫ِ‬ ‫است و اهميت او هم در اين آزادي و وارستگي است‪.‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ ... :‬داوري را به عهد‌ه جامع ‌ه بگذاريم‪ .‬شما چرا داوري مي‌كنيد؟‬ ‫ج�واد مجاب�ي‪ :‬بايد كار را به عهده جامعه و تاريخ بگذاريم‪ .‬تازه وقتي از «مردم» صحبت‬ ‫مي‌كنيم‪ ،‬مورد نظرمان «مرد ِم تاريخي» است‪ .‬حتي حافظ هم به مرد ِم عصر خودش توجه‬ ‫نمي‌كرده‪ ،‬توجه دهخدا هم به مرد ِم عص ِر خودش موقوف نبوده‪ ،‬بلكه اين مرد ِم تاريخي‬ ‫هستند كه مي‌آيند و در درازمدت مهر قبولي يا عدم پذيرش بر يك اثر مي‌زنند‪.‬‬ ‫ش�هروند امروز‪ :‬سال ‪ 2009‬كه «كلنل» چاپ ش�د‪ ،‬دو اثر ديگر هم از نويسندگان‬ ‫ايراني‪ ،‬همزمان با چاپ اين اثر‪ ،‬به فاصله چند ماه‪ ،‬چاپ شد؛ «سانسور يك داستان‬ ‫عاش�قانه» آقاي «مندني‌پور» و «مردم خيابان انقالب تهران» نوشت ‌ه «اميرحسين‬ ‫چهل‌تن»‪ .‬مطمئنا انتشار نزديك اين سه اثر‪ ،‬برنامه‌ريزي شده نبود ولي اينطور كه‬ ‫احساس ما كه مخاطب هستيم اين است كه ديگر حتي كساني‬ ‫از ماجرا برمي‌آيد‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫نويسندگان مهاجر هم نمي‌دانند و اصال مانده‌اند كه كار كنند هم‪،‬‬ ‫كه خودشان را‬ ‫ِ‬ ‫دارند از دست مي‌روند و آثارشان به مخاطب ايراني نمي‌رسد‪.‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬بگذار يك نكته را روشن كنم و بعد برسم به اين بحث‪ .‬به گمان‬

‫من اين مسائل عالوه بر دایره سانسور حتي نتيجه سياستگذاري دولت هم نيست‪ .‬يك‬ ‫دولت و يك نظام سياس��ي كارهاي مهم‌تري دارد و اصال در اين فكر نيست كه بخواهد‬ ‫از تيراژ چهار‪ ،‬پنج هزارتايي كتابي ممانعت كند يا نكند‪ .‬اينها در حوز‌ه ذهن‌هاي بسته و‬ ‫محدو ِد برخي افراد است كه گاه پشت ميزهاي بزرگ قرار مي‌گيرند‪ .‬من هرگز ذره‌اي باور‬ ‫نداشته‌ام ادبيات مي‌تواند با سياست‌هايي كه در حوزه‌هاي كالن انجام مي‌گيرد و با توجه‬ ‫به تريبون‌هاي فراواني كه در اختيار دارند‪ ،‬كاري داشته باشد‪ .‬به نظرم برخور ِد شخصي‬ ‫هم دخيل است‪.‬‬

‫‪36‬‬

‫ش�هروند امروز‪ ... :‬همين چند وقت پيش‪ ،‬يك خبرگزاري رس�مي در گفت‌وگويي‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫با يكي از افراد ذي‌نفوذ در مميزي دربار ‌ه «طريق بس�مل ش�دن» پرسيده بودند‪.‬‬ ‫گفت‌وگويي بود كه در ايسنا منتشر شد و ما نقل به مضمون مي‌كنيم‪ .‬ايشان گفته‬ ‫بودند آثار اين‌ها شكست‌خورده است و نويسندگان‌شان براي گريز از شكست دارند‬ ‫مميزي را بهانه مي‌كنند‪ .‬وقتي هم مصاحبه‌كننده گفته بود فروش آثار و استقبال از‬ ‫آثار اين نويسندگان نشان داده چقدر مخاطب دارند‪ ،‬ايشان جواب داده بودند كه‬ ‫ادبيات روشنفكري و نويسندگان موسوم به ادبيات روشنفكري با جريان‌هاي چپ‪،‬‬ ‫از قبل از انقالب‪ ،‬در ارتباط بودند و سيس�تم پخش و توزيع را هنوز هم در دس�ت‬ ‫دارند و به همين دليل اس�ت كه كتاب‌هايشان به فروش مي‌رسد‪ .‬ايشان در ادامه‬ ‫گفته بودند همين مسئله باعث شده كتاب‌هاي دولتي به اندازه كتاب‌هاي اين گروه‬ ‫استقبال نداشته باشد و حتي در خيابان انقالب هم پيدا نشود‪.‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬اوال كه خيلي خوب است كه ايشان بيايد و گفت‌وگو كند؛ حتي اگر‬

‫بدون ذكر نام اين كار را بكند‪ .‬من استقبال مي‌كنم‪ .‬يعني هر آدمي‪ ،‬از هر موضع پيشرفته‌‌‪،‬‬ ‫ميانه يا عقب‌مانده‪ ،‬اگر پاي گفت‌وگو بنشيند و اظهارنظر كند‪ ،‬من استقبال مي‌كنم‪ .‬من‬ ‫از آن فرد خيلي ممنوم كه آمده و اين را گفته ولي اگر طرف س��خنش «طريق بس��مل‬ ‫شدن» بوده باشد‪ ،‬حرفش اشتباه محض است‪ .‬ماجراي «طريق بسمل شدن» اينطور بود‬ ‫كه ناش��ر به نيابت من و حرفه خودش رفت و با يك ش��خصيت موردنظر در سطوح باال‬ ‫گفت‌وگو كرد‌‪ .‬ايشان گفته بود ما اين كتاب را به پنج آد ِم متخصص داده‌ايم و خوانده‌اند‬ ‫و پنج نفر گفته‌اند كه اين كتاب ضدجنگ اس��ت‪ .‬همين جا بگويم كه به آن شخصيت‬ ‫جوانان‬ ‫‌قهرمانان داستان‌‪،‬‬ ‫موردنظر هم گزارش غيرمسئوالنه داده شده‪ ،‬زيرا در اين رمان‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫جانفدا و ايثارگر ما‪ ،‬به زيبندگي تصوير شده‌اند ولي من علي‌االصول صلح‌طلب‌ام و با نفس‬ ‫جنگ‌سازي مخالفم‪ .‬پس باز هم مكرر مي‌كنم كه داوري اثر ادبي با جامعه است؛ آن زني‬ ‫شبان ‪ 14‬سال ‌ه گوش ‌ه ديگر هم جزو‬ ‫كه گوش�� ‌ه دهات نشسته جزو داوران من است‪ ،‬آن‬ ‫ِ‬ ‫داوران من است و دكتر مجابي و استادان دانشگاه‪ ،‬دانشجويان‪ ،‬زن و مرد هم جزو داوران‬ ‫ِ‬ ‫من هستند‪ .‬بنابراين هيچ فردي‪ ،‬در هيچ مقام فرهنگي‪ ،‬حق ندارد َقي ِم ادبيات باشد و اگر‬ ‫مي‌گويم خارج از كشور‪ ،‬اثري به زبان فارسي منتشر نمي‌كنم براي اين است كه معتقدم‬ ‫آثاري كه به زبان فارسي نوشته مي‌شود بايد در كشور فارسي‌زبا ‌ن منتشر بشود‪ .‬ما ايراني‬ ‫هستيم‪ .‬اين آثار بايد در ايران چاپ شود و من تا وقتي زنده هستم روي اين موضوع تاكيد‬ ‫دارم‪ .‬دربار‌ه «كليدر» هم اين كار را كردم‪ .‬براي انتشار «كليدر»‪ ،‬دو سال در رفت‌وآمد و‬ ‫گفت‌وگو بودم‪ .‬بعد از دو س��ال‪ ،‬س��رانجام ‪ 10-12‬نفر به نمايندگي از نهادهاي مختلف‪،‬‬ ‫جلسه‌اي گذاشتند و دعوت كردند‪ ،‬رفتم و آنجا صحبت كردم‪ .‬گفتم اين كتاب‪ ،‬همين دو‬ ‫مجلد منتشرشده در جبهه‌ها خوانده مي‌شود (خبر دقيق داشتم) چنانچه بعد از انتشار‪،‬‬ ‫دور كاملش هم در جبهه‌ها خوانده شد‪ ،‬پس گفتم اگر مجوز انتشارش را ندهيد تا بيت‬ ‫امام‌خميني هم مي‌روم‪ .‬براي اينكه عمرم را در ادبيات نگذاشته‌ام كه ‪ 15‬سالش وقف يك‬ ‫اثر بشود و آن‌وقت شما بنشينيد و بگوييد ما تشخيص مي‌دهيم نبايد منتشر شود! گفتم‬ ‫مي‌روم تا بيت امام‌خميني و واقعا هم مي‌رفتم‪ .‬تا اينكه ماجرا به جايي رس��يد كه آقاي‬ ‫دكتر خاتمي‪ ،‬وزير فرهنگ وقت‪ ،‬و آقاي «فريدزاده»‪ ،‬مشاور فرهنگي‪ ،‬گفتند اين كتاب‬ ‫آزاد است و مجوز گرفت‪ .‬بنابراين فكر نكنند كه نويسندگان در مقابل آن ميزهاي بزرگ‬ ‫عقب‌نشيني مي‌كنند‪ .‬اينطور نيست‪ .‬ميزها باقي مي‌مانند و افراد جابه‌جا مي‌شوند‪ .‬حاال‬ ‫اجازه نمي‌دهند‪ ،‬ندهند‪ .‬باالخره يك سال ديگر‪ ،‬دو سال ديگر‪‌،‬سه سال ديگر‪ ...‬من آنقدر‬ ‫مي‌مانم كه اين آثار منتشر بشوند‪ .‬اما‪ ...‬اگر به قول ايشان (به روايت شما) چنين و چنان‬ ‫است‪ ،‬پس چرا اجازه نشر بهشان داده نمي‌شود و اگر شبكه توزيع چنان گسترده است كه‪...‬‬ ‫پس چرا به كرات از شهرستان‌ها با من تماس مي‌گيرند كه چرا آثار شما در شهرستان‌ها‬ ‫پيدا نمي‌شود؟ بهانه‪ ،‬بهانه‪ ،‬بهانه‪...‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬معطل ماندن چاپ رمان «برج‌هاي خاموشي» نمونه‌اي از موانع انتشار آزاد‬ ‫اس��ت؛ من اين رمان را اوايل ده ‌ه ‪ 60‬نوش��تم‪ ،‬راجع به جنگ بود و نزديك به ‪ 17‬سال‬ ‫بعد چاپ شد‪ .‬انتشار كتاب‌هاي بعدي هم به همين صورت بود؛ ‪ 10‬سال‪ ،‬پنج سال و‪...‬‬ ‫طول كشيد‪ .‬اما آيا من از نوشتن باز مي‌مانم؟ ما هر روز مي‌نويسيم‪ ،‬هر روز آثا ِر خودمان‬ ‫را پديد مي‌آوريم؛ چه ش��عر‪ ،‬چه قصه‪ ،‬چه مقاله و چه حتي گفت‌وگو با مرد ِم خودمان‪.‬‬ ‫اما حس��ابِ آفريدن را از حسابِ انتشار جدا كرده‌ايم‪ .‬يعني معتقديم كه تو وظيفه داري‬ ‫بنويسي و اگر اصرار داشته باشي منتشر بشود حق تو است اما اگر نشد حق تو را ضايع‬ ‫كرده‌اند‪ .‬مسئله‌اي نيست؛ مي‌ماند و روزي منتشر مي‌شود و مي‌رود در صف اسناد ادبار‬ ‫يك وضعيت‪ .‬هيچ گروهي به اندازه ادبا و هنرمندان نمي‌توانند اسناد واقعي و صادقانه از‬ ‫عصر خودشان باقي بگذارند‪.‬‬

‫اين براي ما مس��لم است و از اين اصل‪ ،‬منحرف نمي‌شويم‪ .‬حتي اگر سال‌ها جلوي‬ ‫كتاب‌هايمان را بگيرند و اجاز‌ه انتش��ار ندهد‪ ،‬ما به نوشتن ادامه مي‌دهيم‪ .‬اما بايد توجه‬ ‫داشت كه سانسور عوارضي پديد مي‌آورد كه به‌سادگي قابل مقابله نخواهد بود‪ .‬مثال مردم‬ ‫را از رش ِد فكري محروم مي‌كند و حتي نوعي سرخوردگي و بي‌اعتمادي در افكار عمومي‬ ‫پديد مي‌آورد‪ .‬نمونه‌اش روزنامه‌هايي هستند كه به تيراژهاي چند صد هزار رسيدند‪ ،‬بعد از‬ ‫يك دور‌ه به هر دليل با بي‌اعتمادي مردم مواجه شدند و تيراژشان‌رسيد به چند ده هزار‪،‬‬ ‫چرا؟ مردم تا كي مي‌توانند براي هنرمند و روزنامه‌نگار و اهل فكرشان هزينه كنند؟ آنچه‬ ‫تزريق فك ِر نو‪ .‬در‬ ‫ماندن بدنه جامعه است از‬ ‫بيش از اين موانع آسيب‌رسان است‌معطل‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫همه جاي دنيا‪ ،‬بدنه جامعه‪ ،‬از متفكرين و روشنفكران و هنرمندان و اهل رأي و انديشه‬ ‫انرژي مي‌گيرد‪ .‬نيرو مي‌گيرد براي بهتر ديدن‪ ،‬بهتر زندگي كردن‪ ،‬بهتر كار كردن و‪ ....‬وقتي‬ ‫كه اين گروه يعني انديشه‌وران و هنرمندان‪ ،‬از پيام‌گذاري باز بمانند‪ ،‬جامعه هم از پرورش‬ ‫نيروي فعال بازمي‌ماند‪ .‬اين گسس��ت تاريخ كه در نتيج ‌ه حذف به وجود مي‌آيد‪ ،‬كاري‬ ‫مي‌كند كه فكر براي جامعه غيرضروري جلوه كند؛ تفكر را غيرضروري مي‌‌كند‪.‬‬

‫باز هم مكرر مي‌كنم كه داوري اثر ادبي با‬ ‫جامعه است؛ آن زني كه گوش ‌ه دهات نشسته‬ ‫شبان ‪ 14‬سال ‌ه‬ ‫جزو داوران من است‪ ،‬آن‬ ‫ِ‬ ‫داوران من است و دكتر‬ ‫گوش ‌ه ديگر هم جزو‬ ‫ِ‬ ‫مجابي و استادان دانشگاه‪ ،‬دانشجويان‪ ،‬زن و‬ ‫مرد هم جزو داوران من هستند بنابراين هيچ‬ ‫يم ادبيات باشد‬ ‫فردي‪ ،‬حق ندارد َق ِ‬

‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬به اين ترتيب من سخن آقاي مجابي را در يك جمله خالصه مي‌كنم‪:‬‬ ‫حذف امري ضدتاريخي و ضداجتماعي است‪.‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬ببينيد؛ شغل ما‪ ،‬نقد جامعه است‪ .‬نقد روابط اجتماعي جامعه است به صورت‬ ‫خردورزانه يا خيال‌پردازانه؛ حاال پژوهشگر به صورت خردورزانه اين كار را انجام مي‌دهد‬ ‫و هنرمند به صورت خيال‌پردازانه‪ .‬ما اگر بخواهيم از نق ِد جامعه‌مان دست برداريم‪ ،‬منكر‬ ‫شغل و حرف ‌ه خودمان شده‌ايم‪ .‬اين اساس تعريف شغل ماست و اينها مي‌گويند كه شما‬ ‫دست از اين كار بكشيد و بياييد و مبلغ باشيد‪ .‬يا اينكه خودتان را به نديدن بزنيد‪ .‬روشنفكر‬ ‫ِ‬ ‫وضعيت موجود است و در اين فرايند تعريف مي‌شود‪ .‬وقتي اين كار را‬ ‫و هنرمند‪ ،‬منتقد‬ ‫نكند از روشنفكري خلع‌شده‪.‬‬ ‫مي‌گويند تو از نقد اوضا ِع زمانه‌‌ات دست بردار‪ .‬ما مي‌گوييم آقايان! ما به دايره‌اي فراخ‌تر‬ ‫و گسترده‌تر نظر داريم‪ .‬ما به وضعيت بشري نگاه مي‌كنيم‪ .‬ما منتقد وضعيت روابط انساني‬ ‫هس��تيم‪ ،‬نه منتقد يك گروه آدمي كه به عنوان شهروند ممكن است با آن‌ها مخالف يا‬ ‫موافق باشيم‪ .‬من به عنوان يك شهروند گرايش‌ها و تمايالتي دارم‌‪ ،‬ولي وقتي به عنوان‬

‫‪37‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫رودررو‬

‫يك نويسنده‪ ،‬فيلمساز يا موسيقيدان كار مي‌كنم‪ ،‬در حال خلق روابط انساني در حوزه‌‌اي‬ ‫بسيار گسترده‌تر هستم‪ .‬چرا فكر مي‌كنند كه ما حريف آن‌ها هستيم و مي‌خواهند ما را از‬ ‫رفتن آدم‌ها فكرشان‪ ،‬به عنوان‬ ‫ميدان خارج كنند‪ .‬هيچ‌كس از ميدان به در نخواهد شد‪ .‬با ِ‬ ‫آثار‪ ،‬باقي مي‌ماند‪ .‬بنابراين‪ ،‬تفكر پايدار است و مي‌ماند كمااينكه فك ِر «سهروردي» مانده‪،‬‬ ‫فك ِر «عين‌القضات» مانده‪ ،‬فكر «دهخدا» مانده‪« .‬دهخدا» هنوز كه خوانده مي‌شود‪ ،‬هنوز‬ ‫براي جامع ‌ه ما تازگي دارد‪.‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬هرجا كه زبان فارسي باشد مربوط به ايران فارسي‌زبانان است‪ .‬اين يك‬ ‫مقابل‬ ‫اصل‬ ‫غيرقابل تغيير است‪ .‬منتهي به قول دكتر مجابي عده‌اي فكر مي‌كنند كه بايد در ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فرهنگ و زباني بايستند كه خودشان هم به آن زبان صحبت مي‌كنند! بسياري از اصطالحاتي‬ ‫را كه ما آورده‌ايم‪ ،‬به كار مي‌برند! خيلي هم خوب اس��ت كه به كار مي‌برند‪ ،‬ولي من واقعا‬ ‫نمي‌دانم بايد با مشكل غرض‌ورزي عده‌اي چه كنم‪ .‬اين مشكل ريشه در روان‌شناسي دارد‬ ‫نه در سياست‪ .‬ما چه مقابله‌اي با كسي داريم؟! ما در انتخابات شركت كرده‌ايم‪ ،‬از هر كسي‬ ‫كه يك گام به سمت صالح و رستگاري بردارد حمايت مي‌كنيم‪ ،‬اهل صلح و دوستي با مردم‬ ‫و رجال با حسن نيت‌ايم‪ ،‬اهل صلح و مدارا با دنيا هستيم براي كشورمان باعث سرفرازي‬ ‫بوده‌ايم‪ .‬من رقيب هيچ‌كس نه بوده‌ام و نه هستم‪ ،‬بگذاريد هر كسي كار خودش را بكند‪.‬‬ ‫من سال ‪ 62‬تا ‪ 64‬اثري نوشتم به نام «كلنل»‪ .‬از آن زمان تا به حال‪ ،‬براي انتشار اين اثر‬ ‫اقدام نكردم تا چند سال پيش كه براي شناسه دادن فرستادم ارشاد‪ .‬پس من قص ِد تبليغات‬ ‫نداشته‌ام و ندارم‪ .‬اگر چنين نيتي داشتم كه در همان زمان هم مي‌توانستم در اين و آن سوي‬ ‫دنيا چاپ‌اش كنم‪ .‬آيا اين كتاب و نيز طريق بسمل شدن بيش از نشانه‌هايي از مسائلي است‬ ‫كه مردم‪ ،‬تك به تك‪ ،‬با پوست و گوشت و استخوان‌شان حس كرده‌اند؟‬ ‫جواد مجابي‪ :‬من «شب ملخ» را در سال ‪ 67‬چاپ كردم؛ قبل از پايان جنگ‪ .‬اين كتاب در‬ ‫ستايش جنگ نيست مثل هر كتاب خوب ديگر‪ ،‬ولي همدلي مشفقانه با جوانان هموطن‬ ‫ما‌ست كه در جبهه‌ها شهيد شده‌اند و غصه خوردن براي مصائب مردمان در جنگ‪.‬‬ ‫اين كتاب مجوز نگرفت‪ .‬ما هيچگاه جنگ را س��تايش نمي‌كنيم‪ .‬مي‌گوييم جنگ بر‬ ‫ما تحميل ش��د‪ ،‬زنان و مردان و كودكان ما كشته شدند و ما همواره سوگوار آنها خواهيم‬ ‫بود ولي به معناي آن نيست كه ما بخواهيم از جنگ‌افروزان حمايت كنيم‪ .‬در حال حاضر‬ ‫نويسند‌گاني كه زماني با ستايش جنگ آغاز كرده بودند جزو منتقدان اين قضيه هستند و‬ ‫آثارشان هم در همين ايران چاپ شده‪ .‬ما صلح‌طلبيم و احترام به حقوق بشر در بسياري‬ ‫از ما نهادينه ش��ده و به همين دليل است كه به عنوان نويسنده مي‌توانيم صداي اكثريت‬ ‫خاموش باشيم‪ .‬آنچه از آن هراس دارم اين‌كه ما به عنوان يك نسل كار خودمان را كر ‌ده‌ايم‬ ‫و نزديك به پايان راهيم‪ .‬شرافت قلم و نام خودمان را حفظ كرديم و افكارمان را آنطور كه‬ ‫تصور مي‌كرديم درست است‪ ،‬عرضه كرديم‪ .‬بخشي از آن منتشر شد و بخشي از آن (درباره‬ ‫خودم بگويم كه نيمي از آن) منتشر نشد‪ .‬بخشي از آثار دولت‌آبادي منتشر نشد‪ ،‬كارهاي‬ ‫ي ما ديگر از‬ ‫سپانلو منتشر نشد و غيره‪ .‬بنابراين ما تقريبا كارهاي خودمان را كرده‌ايم‪ .‬نگران ‌‬ ‫بابت خودمان نيست‪ .‬نگران جوان‌هايي هستيم كه تازه آمده‌اند و به قول معروف رنج دوران‬ ‫نديده‌اند‪ .‬ما صبوري را آموختيم اما اين جوانان آس��يب‌پذير هستند‪ .‬اين آقاي «ابوالفضل‬ ‫جليلي»‪ ،‬شش‪ ،‬هفت فيلم ساخته كه هيچ‌كدام مجوز نگرفته‪ .‬اين بچه انقالب است‪.‬‬ ‫من در تعجبم وقتي آقايان به فيلم‌هاي اين كارگردان اجازه پخش نمي‌دهند‪ ،‬پس ديگر‬ ‫مي‌خواهند به چه كس��ي اجازه بدهند؟! آقاي «كيارستمي» را مي‌گوييد جزو ما نيست و‬

‫من يك‌بار گفته‌ام كه ادبيات روح اين ملت است‬ ‫و روح اين ملت را هيچ‌كس هم نتوانست بگيرد‪.‬‬ ‫ضمنا انساني كه در اين جامعه و در اين نظام و‬ ‫ِ‬ ‫مالحظات‬ ‫در اين كشور زندگي مي‌كند‪ ،‬خودش‬ ‫الزم را در كارش لحاظ مي‌كند و ادبيات هرگز‬ ‫ِ‬ ‫صراحت بيانيه و اطالعيه و اين حرف‌ها را جزو‬ ‫خودش نمي‌داند‪.‬‬ ‫بعضي كارهايش را مجوز نمي‌دهيد‪ ،‬ولي «جليلي» كه ديگر جزو شماست‪ .‬بنابراين ماجرا اين‬ ‫نيست‪ .‬ماجرا همان سوءنيتيا‌ست كه در عده‌اي هست و مي‌گويند شما نباشيد تا ما باشيم‪.‬‬ ‫اما نمي‌توانند موفق باشند‪ .‬مثل آن آدم هتاكي كه بارها و بارها عليه «شاملو» مطلب نوشت‬ ‫و جالب اين است كه شعر خودش تحت تاثير «شاملو» بود با همان سبك و سياق! ادبيات‬

‫اينطور است؛ شعر از جايي مي‌آمد كه در اختيار آموزه‌هاي او و اجبارهايش نبود‪.‬‬ ‫محم�ود دولت‌آب�ادي‪ :‬من يك‌بار گفته‌ام كه ادبيات روح اين ملت اس��ت و روح اين ملت را‬ ‫هيچ‌كس هم نتوانست بگيرد‪ .‬ضمنا انساني كه در اين جامعه و در اين نظام و در اين كشور‬ ‫ِ‬ ‫صراحت‬ ‫زندگي مي‌كند‪ ،‬خودش مالحظاتِ الزم را در كارش لحاظ مي‌كند و ادبيات هرگز‬ ‫بيانيه و اطالعيه و اين حرف‌ها را جزو خودش نمي‌داند‪ .‬كس��اني كه اهل ادب‪ ،‬ش��عر و هنر‬ ‫هستند‌‪ ،‬اين‌ها مثل همان ماهي كه در آب زندگي مي‌كند و وجودش بسته به وجود آب است‪،‬‬ ‫مالحظه آب را هم دارند؛ در غريزه و فطرت هم اين مالحظات را دارند‪ .‬يك عده هستند كه‬ ‫مي‌خواهند خوش‌خدمتي كنند‪ .‬اصال يكي از تباهي‌هاي تاريخ ما‪ ،‬سعايت بوده‪ .‬و حسن اتفاق‬ ‫را ـ در اين كشور و در اين جامعه هميشه بوده‌اند كساني كه آگاه‌اند و وجو ِد آنها براي هنر و‬ ‫ادبيات مهم و مغتنم است‪ ،‬براي اينكه اين عده مي‌دانند ادبيات را با تنگ‌نظري زمانه‌اي كاري‬ ‫نيست و خوب است بدانند اگر آقاي مجابي در كتابش شعري مي‌گويد‪ ،‬مجموعه مالحظات‬ ‫را كرده است چراكه اين مالحظات جزو فرهنگ ماست‪ .‬اصال رعايت و پوشيده‌گويي و كنايه‬ ‫جزو فرهنگ ماست‪ .‬با ما هم متولد نشده‪ .‬اين ويژگي از دوره‌هاي پيشين آمده و در اكنون‬ ‫هم ظهور پيدا كرده و همچنان جريان خواهد داشت‪ .‬بنابراين اگر كسي مي‌خواهد موضوع‬ ‫ادبيات را به حوز‌ه سياست بكشاند و نويسنده و شاعر را در مقابل يك سياست بگذارد‪ ،‬به آنها‬ ‫بايد گفته شود كه اين مهره كاري جا نمي‌افتد‪ ،‬چراكه كار ما فراتر از روزمرگي‌هاي سياسي‬ ‫است‪ .‬اگر من نوعي مي‌خواستم كار سياسي بكنم‪ ،‬همه امكانات بوده است؛ هنوز هم هست‪.‬‬ ‫ولي شخصا براي شغل خودم‪ ،‬براي هنر‪ ،‬براي عشق خودم‪ ،‬اهميت واالتري قائلم و انتظار دارم‬ ‫آقايان اين را بفهمند‪ .‬ولي احساس مي‌كنم عده‌اي‪ ،‬نه اينكه نفهمند‪ ،‬بلكه دارند فهم خودشان‬ ‫را پنهان مي‌كنند‪ .‬نمي‌دانم اسمش را چه مي‌شود گذاشت‪...‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬ضمنا ما سنگ خودمان را به سينه نمي‌زنيم و ماجرا‪ ،‬كتاب من يا كتاب ايشان‬ ‫نيست‪ .‬ما زنهار مي‌دهيم نسبت به حال فرهنگي كه احساس مي‌كنيم به نوعي بي‌خوني‬ ‫دچار شده است و ممكن است كارش به احتضار برسد‪ .‬در حال حاضر ميليون‌ها خواننده‬ ‫بالقوه وجود دارند كه بالفعل طرد شده‌اند‪ .‬به مرگ مخاطب اشاره مي‌كنم‪.‬‬ ‫مخاطبان كم‌كم دارند از ادبيات زده مي‌شوند‪ .‬بين انتشار كتاب‌هاي نويسندگان ايراني‪،‬‬ ‫فاصله زياد ش��ده اس��ت‪ .‬شما اگر فاصله انتشار كتاب‌هاي «نجيب محفوظ» را نگاه كنيد‪،‬‬ ‫مي‌بينيد هر يكي دو س��ال يك‌بار‪ ،‬كتاب‌هاي تازه‌اش چاپ شد‌ه و كتاب‌هاي قديمي‌اش‬ ‫تجديد چاپ‪ .‬اين آن اس��تمراري اس��ت كه ارتباط دائمي نويسنده با مخاطب را تضمين‬ ‫مي‌كند‪.‬‬ ‫آق�اي دولت‌آب�ادي‪ :‬و اي��ن در حالي اس��ت كه مصري‌ها به ما غبطه مي‌خورند كه ش��ما‬ ‫توانستيد از بركت وجود رودكي و فردوسي زبان مادري را بازيابيد و ما نتوانستيم‪ .‬در تكميل‬ ‫صحبت‌ه��اي آقاي مجابي بگويم كه «كلنل» از نظر من پلي بود بين «كليدر» و «روزگار‬ ‫سپري‌شده»‪ .‬يعني كس��ي كه «كليدر» را خوانده بود‪ ،‬از طريق «كلنل» مي‌توانست وارد‬ ‫«روزگار سپري‌شده» بشود و به‌راحتي آن كتاب را بخواند‪ .‬ولي به علت فقدان اين پل‪ ،‬مقدار‬ ‫زيادي از خوانندگان من سردرگم ماندند تا باالخره مجبور شدند خودشان راهي كشف كنند‬ ‫براي خواندن اين كتاب از نظر خودم بسيار مهم‪ .‬يعني نويسنده كارش پيوسته است و وقتي‬ ‫اين پيوستگي قطع مي‌شود‪ ،‬آسيب مي‌بيند؛ هم خودش و هم مخاطبانش‪.‬‬ ‫ش�هروند امروز‪ :‬به هر حال در ح�ال حاضر پديده اينترنت ه�م پديده‌اي غيرقابل‬ ‫پيش�گيري اس�ت و در مورد آثاري كه مج�وز نمي‌گيرند‪ ،‬خيلي از نويس�ندگان و‬ ‫شاعران خودشان اقدام مي‌كنند و آثارشان را به چاپ مي‌رسانند‪ .‬در‬ ‫حال حاضر تمام آثار «رضا قاسمي» روي اينترنت قابل دريافت است‪.‬‬ ‫بنابراين اگر هم مهاجرتي رخ بدهد‪ ،‬اين معضل را بايد در بُعدِ فرهنگي‬ ‫دنبال كرد و آسيب‌هايي كه نويسنده به اين لحاظ مي‌بيند نه به لحاظ‬ ‫انتش�ار آثارش‪ ،‬چراكه ديگر از اين باب�ت دغدغه‌اي ندارد و مي‌تواند‬ ‫آثارش را به راحتي به دست مخاطب فارسي‌زبان برساند‪.‬‬ ‫جواد مجابي‪ :‬ما هنوز نخواسته‌ايم از اين ابزار استفاده كنيم ولي مطمئنا‬

‫اگر تصور ش��ود كه مي‌ش��ود جلوي آفرينش هنري و ادبي را در يك‬ ‫جامعه گرفت اشتباه است‪.‬‬ ‫محمود دولت‌آبادي‪ :‬ما معتقد به يك شأن و شخصيت تاريخي مكتوب‬ ‫در فرهنگ خودمان هستيم‪ .‬اين را آقايان بايد درك كنند‪ .‬شايد برخي بخواهند اشخاص‬ ‫را به جايي برس��انند كه آن شأن و ش��خصيت مخدوش بشود‪ .‬نه! ما تاريخ‪ ،‬زبان‪ ،‬فرهنگ‬ ‫رج‬ ‫و ادبي��ات اين مملكت را در تك‌ت��ك ذراتِ وجود يافته و بافته داريم‪ ،‬همچنين رنج و ا َ ِ‬ ‫صبوري را مي‌شناسيم‪.‬‬

‫‪38‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫‪39‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫رودررو‬ ‫تو‌گو و ناهار‬ ‫گزارش یک گف ‌‬ ‫با فرانسیس فوكوياما‬

‫«استبداد» داريم‬ ‫تا «استبداد»‬ ‫*‬ ‫مارتين وولف‬ ‫ترجمه‪ :‬كاوه شجاعي‬

‫فرانسيس فوكوياما دير كرده است‪ .‬قرار گذاشته ايم در روست ديدار كنيم كه يك رستوران‬ ‫بور ماركت است و فقط پنج دقيقه با دفتر فايننشيال تايمز در لندن فاصله‬ ‫انگليسي اصيل در ُ‬ ‫دارد‪ .‬درست سر وقت مي‌رسم‪ 12:30 :‬ظهر و من را به سمت يك گوشه نسبتا خلوت راهنمايي‬ ‫مي‌كنند‪ .‬بعد از ‪ 10‬دقيقه دلواپسي به سراغم مي‌آيد؛ نكند پروفسور فوكوياما در دفتر روزنامه‬ ‫منتظر من باشد‪ .‬به پذيرش فايننشيال‌تايمز زنگ مي‌زنم و خيالم راحت مي‌شود كه او در البي‬ ‫ساختمان انتظار نمي‌كشد‪ .‬آب را مزه‌مزه مي‌كنم و صبر مي‌كنم‪.‬‬ ‫فوكويام��اي الغر و كوت��اه قامت باالخره مي‌آيد‪ 20 .‬دقيقه دير كرده اس��ت و خيلي زياد‬ ‫عذرخواهي مي‌كند‪ .‬مي‌گويد كه مدير برنامه‌اش نمي‌دانسته تا رستوران چقدر راه است‪ .‬اين‬ ‫نويسنده و استاد دانشگاه آمريكايي به لندن آمده تا كتاب جديدش را تبليغ كند‪ :‬ريشه‌‌هاي‬ ‫نظم سياسي‪ .‬كتابي درباره توسعه نهادهاي سياسي در طول تاريخ‪( .‬موضوع آنقدر گسترده است‬ ‫كه كتاب جلد دوم هم خواهد داشت؛ در جلد اول فوكوياما «از دوران پيش از انسان تا انقالب‬ ‫فرانسه» را مورد بررسي قرار داده‪).‬‬ ‫فوكوياماي ‪ 58‬س��اله را چندوقتي اس��ت كه از نزديك مي‌شناس��م‪ .‬در سال ‪ 2006‬براي‬ ‫دانشجويانش در دانشكده مطالعات پيشرفته بين‌المللي در دانشگاه جان هاپكينز چند سخنراني‬ ‫كردم‪ .‬او در آنجا استاد اقتصاد سياسي بين‌المللي بود‪ .‬فوكوياما سال گذشته به دانشگاه استنفورد‬ ‫رفت‪.‬‬ ‫تصميم مي‌گيريم كه نوشيدني و پيش غذا صرف‌نظر كنيم؛ او پاي مرغ و بيكن سفارش‬ ‫مي‌دهد و من هم غذاي مخصوص امروز را سفارش داده‌ام؛ گوشت بره سرخ شده‪.‬‬ ‫با خبر بازداش��ت دومينيك استراوس كان رئيس صندوق بين‌المللي پول – به خاطر آزار‬ ‫جنسي خدمتكار يك هتل – ش��روع مي‌كنيم‪ .‬فوكوياما مي‌گويد‪« :‬داستان شگفت انگيزي‬ ‫نيس��ت؟ حتي اگر براي او دام پهن كرده باشند‪ ،‬نحوه واكنش او به ماجرا – و فرارش – واقعا‬ ‫باور نكردني است‪».‬‬ ‫غذا را خيلي زود مي‌آورند‪ ،‬گرسنه ام است و گوشت را سريع مي‌برم و مي‌خورم‪ ،‬اما فوكوياما‬ ‫آرام مي‌خورد و به نظر مي‌رسد روي پاسخ‌هايش فكر مي‌كند‪( .‬چند دقيقه بعد‪ ،‬مدت‌‌ها پس‬ ‫از اينك��ه من بش��قابم را خالي كرده‌ام‪ ،‬هنوز مقداري از غ��ذاي آقاي فوكوياما باقي مانده و به‬ ‫پيشخدمت‌هايي كه مي‌خواهند ميز را جمع كنند عالمت مي‌دهد كه فعال زود است‪).‬‬ ‫فوكوياما را بيش��تر به خاطر كتاب مش��هورش «پاي��ان تاريخ و آخرين م��رد» (‪)1992‬‬ ‫مي‌شناسند؛ او در اين كتاب اعالم مي‌كند كه ليبرال دموكراسي تنها راه پيش روي حاكمان‬ ‫در دنياي مدرن است‪ .‬با اين همه از حرف‌‌هاي امروز او متوجه مي‌شوم كه حاال حمايت او از‬ ‫دموكراسي خيلي مشروط‌تر از گذشته است‪.‬‬ ‫فوكوياما مي‌گويد‪« :‬حاال احساس مي‌كنم كه هنوز به اين سوال پاسخ درستي داده نشده؛‬ ‫اينكه در كوتاه مدت كدام يك از اين دو سيستم عملكرد بهتري دارند‪ :‬يك حكومت با كيفيت و‬ ‫منظم استبدادي يا يك حكومت از كار افتاده و بي‌تكليف دموكراتيك كه در آن توازن قوا وجود‬ ‫دارد و همه پاسخگو هستند؟ به هر حال در بلند مدت تداوم حكومت دموكراتيك آسان‌تر است‬ ‫چون اين سيستم اجازه سازگاري با شرايط جديد را مي‌دهد‪ .‬در اين سيستم شما مي‌توانيد از‬ ‫شر يك رهبر بد خالص شويد‪».‬‬ ‫فوكوياما كمي از غذايش را مي‌خورد و ادامه مي‌دهد‪« :‬البته نمي‌توان بدون توجه به ابعاد‬ ‫هنجاري ماجرا به قضيه نگاه كرد؛ حكومت اس��تبدادي شعور و شخصيت شهروندانش را به‬ ‫رسميت نمي‌شناسد و همين باعث مي‌شود كه من از چنين سيستمي خوشم نيايد‪ ،‬اما مهم‌تر‬ ‫از بحث اخالقي‪ ،‬اين به رسميت نشناختن باعث تضعيف سيستم مي‌شود چون خشم مردمي‬ ‫كه سال‌ها اينگونه با آنها برخورد شده‪ ،‬باالخره روزي لبريز مي‌شود‪».‬‬ ‫البته اين همه داستان نيست‪ .‬فيلسوف ليبرال مي‌گويد‪« :‬از جهات زيادي‪ ،‬دولت‌‌هاي آسيايي‪،‬‬ ‫نه فقط چين‪ ،‬كه س��نگاپور و قبال ژاپن و كره‌جنوبي دولت‌‌هایی داش��ته‌اند كه بيشتر شبيه‬ ‫هيات‌مديره شركت‌‌هاي تجاري بوده چون هيچ پاسخگويي از باال به پايين وجود ندارد‪ .‬شما نياز‬ ‫نيست با رأي‌دهندگان سروكله بزنيد‪ ...‬كل كشور را مثل يك شركت بزرگ مي‌چرخانيد‪ .‬من‬ ‫فكر مي‌كنم در حال حاضر اين يكي از مزيت‌‌هاي چنين دولت‌هايي به حساب مي‌آيد‪».‬‬ ‫پيشرفت سال‌‌هاي اخير چين براي پروفسور فوكوياما خيلي جالب بوده‪ .‬او تأكيد مي‌كند‪:‬‬ ‫«يكي از برتري‌هاي استبداد چيني بر ديگر استبدادها اين است كه آنها بعد از مائو به اين نتيجه‬ ‫رسيدند كه ديگر هيچ وقت اجازه ندهند يك فرد چنين تسلط كاملي بر سيستم داشته باشد‪،‬‬ ‫به همين خاطر بود كه آنها محدوديت دوره حكمراني وضع كردند‪ .‬به همين خاطر است كه‬ ‫همه تصميمات به طور مشترك اتخاذ مي‌شود‪ .‬اما به هر حال اين سيستم هم ناكارآمدي‌‌هاي‬ ‫خودش را دارد‪».‬‬ ‫البته فوكوياما آنچنان هم شيفته سيستم سياسي آمريكا نيست‪« .‬فقط كافي است به قدرت‬

‫‪40‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫البي‌‌ها و گروه‌‌هاي فش��ار در اياالت متحده نگاه كنيد كه حتي س��اده ترين اصالحات را وتو‬ ‫مي‌كنند‪ .‬بانك مركزي تصميم به كاهش نرخ بهره وام مسكن مي‌گيرد‪ ،‬بدون آنكه به اين نكته‬ ‫توجه كند كه يك خانه چقدر گران قيمت است‪ .‬چرا؟ مي‌گويند چون مي‌خواهند به رونق بازار‬ ‫خريد و فروش امالك كمك كنند‪ .‬اما در واقع چون ما يك البي قدرتمند صنعت امالك داريم‬ ‫كه مي‌گويد‪« :‬حتي به تغيير اين روند نبايد فكر كنيد‪».‬‬ ‫او در كت��اب جديدش اين س��وال مه��م را مطرح كرده كه چطور دول��ت مدرن به وجود‬ ‫آمد‪ .‬فوكوياما دولتي را دولت مدرن مي‌داند كه س��ه خصوصيت داشته باشد‪ :‬وجود نهادهاي‬ ‫بوروكراتيك رسمي‪ ،‬حاكميت قانون و پاسخگويي‪ .‬او دولت‌‌هاي دوران باستان را در غرب ناديده‬ ‫مي‌گيرد و به جاي آن با ظهور دولت بوروكراتيك چين شروع مي‌كند‪ .‬چرا؟‬ ‫«مشكل اصلي رويكرد كالسيك اروپامحور اين است كه اين الگويي كه ما هميشه استفاده‬ ‫مي‌كنيم – يعني تاريخ انگلس��تان – تجربه غريبي است و ما نمي‌توانيم آن را به عنوان يك‬ ‫مدل و الگو نگاه كنيم‪».‬‬ ‫«خب چه خصوصيتي باعث شده تاريخ چين اينقدر برايتان جذاب باشد؟ چرا آنها منحصر‬ ‫به فرد بوده‌اند؟»‬ ‫«م��ن فك��ر نمي‌كنم چين منحصر به فرد ب��وده‪ .‬همه به هر حال وارد اي��ن فرم از دولت‬ ‫بوروكراتيك (اداري) مدرن خواهند شد‪ .‬اما چيني‌‌ها مسئله نظارت بر حوزه خدمات عمومي را‬ ‫سه قرن پيش از ميالد مسيح ابداع كردند‪ ».‬پس آنها اولين دولتي بودند كه مدرن شدند‪.‬‬ ‫حاال به سرعت جلو مي‌آييم‪ .‬چه عواملي برتري غرب را در دو قرن اخير توضيح مي‌دهند؟‬ ‫همه چيز اتفاقي بوده يا اين پيشرفت بازتاب مزيت‌‌هاي بلندمدت غرب است؟ فوكوياما با دومي‬ ‫موافق است‪« :‬ابداع متدهاي علمي‪ ،‬عرفي شدن دانشگاه ها‪ ،‬خلق سيستم در حال پيشرفتي‬ ‫براي كشف و شناسايي طبيعت و باالخره بازارگرايي جامعه كه نتيجه همه اينها بود‪ .‬اين ايده‌‌ها‬ ‫و نهادهاي اجتماعي در اروپاي بين قرون ‪ 17‬و ‪ 18‬ميالدي به هم رسيدند و غرب كنوني نتيجه‬ ‫اين تقاطع است‪».‬‬ ‫حاال با اين رش��د سريع چين آيا آنها به جز كاالهايش��ان تفكرات شان را به جهان اضافه‬ ‫خواهند كرد؟‬ ‫«يك نكته كه خيلي براي من جالب است‪ ،‬اين است كه در مذهب يا تفكرات چيني آنچنان‬ ‫با چيزهاي انتزاعي روبه‌رو نمي‌ش��ويم‪ .‬اين ايده كه نيروهاي پنهاني وجود دارند كه فراگير و‬ ‫عمومي اند – مثل جاذبه – ايده‌اي كامال غربي است‪ .‬مذهب چيني مذهبي جزء‌انگارانه است‪ .‬به‬ ‫همين خاطر است كه حتي همين حاال هم هيچ تئوري سطح بااليي از آسيا بيرون نمي‌آيد‪».‬‬ ‫او باالخ��ره پاي خود را تمام كرده اس��ت‪ .‬ميزمان را به س��رعت تميز مي‌كنند؛ پودينگ‬ ‫نمي‌خوريم‪ ،‬من يك اسپرسوي دوبل سفارش مي‌دهم و او چاي سبز‪.‬‬ ‫به جلد دوم كتاب فوكوياما مي‌پردازيم كه قرار است به زودي چاپ شود‪ .‬او در اين كتاب‬ ‫داستان دولت مدرن به روزگار كنوني مي‌رساند‪« .‬در اين كتاب موضوعات گوناگوني را مطرح‬ ‫كرده‌ام‪ .‬يكي از آنها تاريخ فساد در دولت‌هاست‪ .‬اگر به وضعيت ادارات دولتي و خدمات عمومي‬ ‫در آمريكا و انگليس اوايل قرن نوزدهم نگاه كنيم مي‌بينيم كه‬ ‫آنها به بدي ادارات كنوني در كشورهاي در حال توسعه بوده‌اند‪.‬‬ ‫ام��ا اين روند تغيير كرد و در طول زم��ان اين ادارات كمتر به‬ ‫اشخاص وابسته شدند‪ .‬من در كتاب بعدي‌ام اين را هم بررسي‬ ‫كرده‌ام‪».‬‬ ‫بعد بحث‌م��ان به واكن��ش عليه نخبه‌‌ه��ا و قدرت‌گيري‬ ‫پوپوليس��م مي‌رس��د ك��ه در آمريكا ه��م رون��د قدرتمندي‬ ‫اس��ت‪ .‬فوكويام��ا مي‌گوي��د‪« :‬اي��ن رون��د ريش��ه‌‌هاي‬ ‫گوناگون��ي دارد همي��ن «جنب��ش اعتراض��ي چ��اي»‬ ‫(‪ )tea party‬ريش��ه در عقايد اندرو جكسون دارد؛ جكسون‬ ‫كه در ‪ 1828‬در انتخابات رياست‌جمهوري پيروز شد اعالم كرد‪« :‬ما انتخابات را برديم‪ ،‬چرا بايد‬ ‫اجازه بدهيم نخبه‌‌ها كشور را اداره كنند؟» انعكاس مدرن همين جمالت را در سخنراني‌‌هاي‬ ‫سارا پيلين مي‌شنويم كه حاال محبوب است چون به هاروارد نرفته و عليه رئيس‌جمهوري قيام‬ ‫كرده كه در هاروارد درس خوانده‪ .‬در تك تك كشورهاي اروپايي هم شاهد قدرت گيري احزاب‬ ‫دست راستي پوپوليست هستيم‪».‬‬ ‫فوكوياما مي‌گويد‪« :‬مسئله مهم ديگر نه فقط توسعه جوامع غربي كه وضعيت ديگر جوامع‬ ‫اس��ت‪ ،‬چون ‪ 200‬سال پس از انقالب فرانسه در اكثر نقاط دنيا‪ ،‬نهادهاي كامال توسعه يافته‬ ‫غربي در نهادهاي سنتي ديگر كشورها شيرجه رفته‌اند و چيز تازه‌اي به وجود آمده‪ .‬فهم اينكه‬ ‫چطور از چنين ادغام پيچيده‌اي بعضي كش��ورها – مثل آسياي شرقي – به سالمت بيرون‬

‫آمده‌اند و باقي به شدت ضربه خورده‌اند مهم است‪».‬‬ ‫«براي مثال در ژاپن كه يكي از موفق ترين نمونه‌‌هاي اين ادغام بود‪ ،‬آنها به سادگي نهادهاي‬ ‫غربي را نپذيرفتند‪ .‬آنها در واقع سنت‌‌هاي خودشان را نگه داشتند‪ .‬اما اگر به پاكستان نگاه كنيد‬ ‫كه در حال حاضر خطرناك ترين جاي زمين است‪ ،‬اگر از سطح اين نهادهاي مثال دموكراتيك‪،‬‬ ‫يك پله پايين‌تر برويم آنچه مي‌بينيم سلسله مراتب قوم و خويشي است كه توسط فئودال‌‌هاي‬ ‫قدرتمند رهبري مي‌شود كه همچنان صاحب رعيت‌‌ها و برده‌‌هايشان هستند‪ .‬آنها اين كشور را‬ ‫توسط شبكه‌‌هاي قيموميت و ارباب و رعيتي اداره مي‌كنند‪ .‬به همين خاطر است كه دموكراسي‬ ‫هيچ وقت در اينجا كار نكرده‪ ،‬چون با يك كشور به شدت سنتي روبه‌رو هستيم و ارباب منشي‬ ‫و خويشاوند ساالري حرف اول را در سياست مي‌زند‪».‬‬ ‫مي‌گويم در بعضي از كشورهاي حوزه جنوب صحراي آفريقا با دولت‌هايي روبه‌روايم كه اصال‬ ‫هيچ ريش��ه تاريخي‌اي ندارند‪ .‬جواب مي‌دهد‪« :‬اين بدتر از آن است‪ .‬چون مستعمره‌چي‌‌هاي‬ ‫اروپايي ‪ -‬بر خالف آنچه كه در هنگ كنگ و هند انجام دادند – به آنها نهادهاي قدرتمند اعطا‬ ‫نكردند‪ .‬آنها تصميم گرفتند در آفريقا استعمار ارزان قيمتي را پياده كنند‪ .‬آنها سيستم حاكميت‬ ‫غيرمستقيم را سر و سامان دادند كه باعث قدرت‌گيري تعداد زيادي از مردان پرزور محلي شد‪.‬‬ ‫اروپايي‌‌ها پس از دوران نسبتا كوتاهي اين كشورها را ترك كردند و به عالوه با ايجاد مرزهاي‬ ‫غيرمنطقي كشورهاي جديدي به وجود آوردند‪».‬‬ ‫باالخره به مهم‌ترين رويداد اين چند ماه مي‌رسيم‪ :‬بهار اعراب‪ .‬او چقدر به جنبش اعتراضي‬ ‫اعراب خوشبين است‪ .‬احساس مي‌كنم فوكوياما خيلي خوشبين نيست‪.‬‬ ‫«خب‪ ...‬اول از همه واقعا از آنچه كه رخ داده خوشحالم چون شما هيچ وقت به دموكراسي‬ ‫نمي‌رسيد مگر اينكه شاهد بسيج مردمي براي رسيدن به اين هدف باشيد‪ .‬همه فكر مي‌كردند‬ ‫ك��ه اعراب نمي‌توانند چنين كاري بكنند و حاال آنها نش��ان دادند كه مي‌توانند‪ .‬اما من فكر‬ ‫مي‌كنم كه ايجاد نهادهاي مدني طول مي‌كش��د و در حال حاضر ليبرال‌ترين‪ ،‬بردبارترين و‬ ‫آزادانديش‌ترين مردمان خاورميانه سازماندهي خيلي ضعيفي دارند‪ .‬آنها هيچ تجربه‌اي ندارند‪.‬‬ ‫جامعه مدني دهه‌‌ها سركوب شده بوده و همه چيزهايي كه در اينجا از نهادهاي دموكراتيك‬ ‫قوي پشتيباني مي‌كنند در آنجا وجود ندارند‪».‬‬ ‫در مورد چين مي‌پرسم‪« :‬آنها به سرعت به سمت يك اقتصاد مدرن حركت مي‌كنند‪ .‬اين‬ ‫رفاه اقتصادي چقدر بر نظام سياسي تأثير مي‌گذارد؟»‬ ‫«به نظم اين يكي از مهم‌ترين عوامل محرك دموكراسي است كه ناديده گرفته مي‌شود‪.‬‬ ‫وقتي شما يك كشاورز فقير هستيد تنها نگراني‌تان سير كردن خانواده است‪ .‬اما وقتي تحصيل‬ ‫مي‌كنيد‪ ،‬درباره چيزهاي ديگري نگران مي‌شويد؛ مثل اينكه آيا دولت به من اجازه مشاركت‬ ‫سياسي مي‌دهد يا نه؟ بعد عقايد شما شروع به تغيير مي‌كند‪ .‬دليلي وجود ندارد كه اين روند‬ ‫در چين رخ ندهد‪».‬‬ ‫نگران اين هس��تم كه وقتمان تمام ش��ده باش��د‪ ،‬اما فوكوياما مي‌گويد موقعش كه ش��د‬ ‫مديربرنامه‌اش دنبالش مي‌آيد‪ .‬ادامه مي‌دهد‪« :‬وقتي در كشوري ‪ 800‬ميليون نفر طبقه متوسط‬

‫صورتحساب ما و آقاي فوكوياما‬ ‫رستوران روست‬ ‫بره سرخ شده‪ 25 :‬پوند‬ ‫پاي مرغ و بيكن‪ 20 :‬پوند‬ ‫آب معدني‪ 3/5 :‬پوند‬ ‫چاي مائو جين‪ 3/75 :‬پوند‬ ‫اسپرسو دوبل‪ 3/10 :‬پوند‬ ‫جمع (به اضافه سرويس)‪ 62/27 :‬پوند‬ ‫تحصيلكرده وجود داشته باشد‪ ،‬نمي‌توانيد با شيوه‌اي پدرساالرانه و از باال به پايين حكومت‬ ‫كنيد‪ .‬ديگر نمي‌توانيد با بهانه ملي‌گرايي همه مردم را بسيج كنيد‪».‬‬ ‫و باالخره بحث مان به آمريكا مي‌كشد‪ .‬مي‌گويم اوباما مردي معقول‪ ،‬منطقي و دست به عصا‬ ‫است اما اگر اوضاع اقتصادي درست پيش نرود معلوم نيست مردم در انتخابات بعدي به او رأي‬ ‫مي‌دهند يا يك آدم تندروي احساساتي‪.‬‬ ‫جواب مي‌دهد‪« :‬درس��ت است‪ ،‬اما فكر مي‌كنم كه اوباما براي دوره بعدي رأي مي‌آورد‪».‬‬ ‫خب‪ ...‬مدير برنامه هم رسيد‪ .‬خداحافظ پروفسور فوكوياما!‬

‫‪-----------------------------------------------------------‬‬‫* مارتين وولف تحليلگر ارشد اقتصادي روزنامه فايننشيال تايمز است‪.‬‬

‫‪41‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫مقاالت و مقوالت‬

‫اسالونکا دراکولیچ‬

‫قهوه را که نمی‌شود‬ ‫تنهایی خورد‬ ‫صفحه ‪46‬‬

‫اسالونكا دراكوليچ متولد ‪ 1949‬و اهل كرواسي‬ ‫است‪ .‬او روزنامه‌نگار و رمان‌نويس است‪ .‬در‬ ‫دوران كمونيستي حق انتشار نوشته‌هايش را‬ ‫نداشت‪ .‬اما پس از ‪ 1990‬و ترك كشور به داليل‬ ‫سياسي مقاله‌هايش را در نشريات مختلف به‬ ‫چاپ رساند‪ .‬موضوع اصلي نوشته‌هاي او وضع‬ ‫زنان در دوره كمونيستي در كشورهاي اروپاي‬ ‫شرقي است‪ .‬او به مسائل و مصائب اين زنان پس‬ ‫از فروپاشي رژيم‌هاي كمونيستي هم مي‌پردازد‪.‬‬ ‫مقاله‌اي كه مي‌خوانيد نخستين مقاله از سلسله‬ ‫مقاالت اوست كه اميدواريم از اين پس در هر‬ ‫شماره يكي از آنها را عرضه كنيم‪.‬‬

‫تبارشناسي آنهايي كه در سوداي اصالحات اجتماعي‪ ،‬به موعودگرايي‬ ‫و نگاه يوتوپيك و تخيلي رسيدند‬

‫صفحه ‪45‬‬

‫فرودستان و سوسياليست‌هاي تخيلي‬

‫حمیدرضا جالیی‌پور‬

‫مدرن شدن‬ ‫و نقشه راه‬

‫سعيدحجاريان‬

‫‪42‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫سوسياليس��م تخيلي جرياني فكري در ق��رن ‪ 18‬و ‪ 19‬اروپا بود كه در‬ ‫مقايسه با روايت‏هاي يوتوپيك بورژوايي تفاوتي بنيادين با آنها داشت‪ :‬پيوند‬ ‫با جنبش‏هاي اجتماعي طبقات فرودست‪ .‬سوسياليسم تخيلي از زماني نضج‬ ‫گرفت كه روايت‏هاي تخيلي و يوتوپيك از نوع بورژوايي‪ ،‬ادبيات الزم را براي‬ ‫برانگيختن س��وداي تحقق جامعه بدون تعارضات و طبقات براي گروه‏هاي‬ ‫فرودست اجتماعي فراهم ساخت‪ .‬محتمال نخستين ريشه‏هاي اين پيوند را‬ ‫بايد در قرن هفدهم و در زماني جست‌وجو كرد كه فرقه‏هاي برابري‌خواهان‬ ‫(‪ )Levellers‬و حفاران (‪ )Diggers‬در انگليس ظاهر ش��دند‪ .‬اين گروه‏ها‬ ‫متاثر از انديشه‏هاي تامس مور سعي در بناي يك جامعه آرماني و يوتوپيك‬ ‫داش��تند‪ .‬برابري‌خواه��ان كه ماركس از نهضت آنان ب��ه عنوان يك مرحله‬ ‫مذهبي در مسير اولين انقالب پرولتاريايي دنياي غرب ياد مي‌كند‪ ،‬خواهان‬ ‫حاكميت عامه مردم و حق شركت كليه اقشار و طبقات مردم در انتخابات‬ ‫بودند‪ .‬با بازداش��ت گروهي از آنان كه جان ليلبورن رهبر گروه مزبور نيز در‬ ‫زمره آنان بود و اعدام يكي از آنان‪ ،‬اين نهضت با شكست مواجه شد‪ .‬پس از‬ ‫آن گروه تازه‏اي س��ربرآوردند كه خواستار حق بيل زدن و شخم زدن و بذر‬ ‫پاشيدن و س��كونت در اراضي متعلق به پادشاه و دولت براي همه دهقانان‬ ‫بودند‪ .‬جرالد وينستانلي رهبر گروه مذكور به عنوان مخالفت با حق مالكيت‪،‬‬ ‫حصار مزرعه‏اي را كه در ايالت س��اري اجاره كرده بود‪ ،‬برچيد و ش��عار داد‪:‬‬ ‫«بس كنيد حصار كشيدن به دور زمين‌ها را و باز نگوييد اين زمين متعلق‬ ‫به من است‪ ».‬وي در سال ‪ 1649‬به اتفاق عده‏اي از پيروانش در دو دهكده‬ ‫به اس��امي سنت‌جورج‌هيل و والتون در كنار رودخانه تيمز مزرعه اشتراكي‬ ‫تاسيس و استفاده همگاني از ثمرات زمين را اعالم كرد و جزيره اوتوپي را در‬


‫قلب جزيره بريتانيا به وجود آورد‪.‬‬ ‫ام��ا اوج جريان مذكور را بايد در اواخ��ر قرن هجدهم و نوزدهم يافت؛‬ ‫زمان��ي كه خوش‌بيني‌هاي اولي��ه بورژواها به ظهور ي��ك جامعه عاري از‬ ‫تعارضات ب��ه مدد تكنولوژي و علم به تدريج در ح��ال رنگ باختن بود و‬ ‫چهره رقت‌بار شهرهاي صنعتي و ازدحام نيروهاي كار و وضعيت حسرت‌بار‬ ‫زيس��ت‌جمعي آنها در مقابل طبقات فرادست و نوكيسه قرار گرفته بود و‬ ‫جنبش‏ه��اي فرودس��تان به‌تدريج همه‌گير مي‌ش��د‪ .‬در چنين وضعيتي‬ ‫انقالبيوني ظاهر ش��دند كه درصدد احداث ناكجاآبادهاي انساني و عاري از‬ ‫همه مصيبت‏هاي بش��ري بودند‪ .‬انگلس كتاب خود تحت عنوان «تكامل‬ ‫سوسياليسم از تخيل به علم» را با جمالتي كه بازگوكننده روانشناسي اين‬ ‫انقالبيون ناكجاآبادي اس��ت‪ ،‬آغاز مي‌كند و مي‌نويسد‪...« :‬آنها هيچ قدرتي‬ ‫را به رسميت نمي‌شناختند‪ ،‬مذهب‪ ،‬طبيعت‏گرايي‪ ،‬اجتماع نظام سياسي‪،‬‬ ‫همه اين‌ها مورد بي‌رحمانه‏ترين انتقادها قرار مي‌گرفت‪ .‬همه‌چيز مي‌بايستي‬ ‫يا موجوديت خود را در برابر كرسي داوري عقل توجيه مي‌كرد يا از هستي‬ ‫خود دست مي‌كشيد‪ .‬عقل متفكر به عنوان تنها معيار سنجش هرچيز تعيين‬ ‫گرديد‪ .‬همان‌طور كه هگل مي‌گويد‪ ،‬اين در زماني بود كه جهان روي مغزها‬ ‫معلق شده بود‪ .‬در ابتدا بدين معنا كه مغز انسان و اصول ناشي از تفكرات‬ ‫او ادعا مي‌كرد‪ ،‬مبناي تمام اعمال انساني و زندگي اجتماعي است ولي بعدا‬ ‫ادامه آن بدانجا منتهي شد كه در عمل واقعيت نيز كه در تضاد با اين اصول‬ ‫بود از سر تا پا وارونه و به انبار اشياي بي‌مصرف ريخته شده‏اند‪ .‬دنيا تاكنون‬ ‫به وسيله پيشداوري‌ها هدايت مي‌شد و همه‌چيز گذشته شايسته همدردي‬ ‫و تحقير بود‪ .‬اكنون براي اولين‌بار س��پيده صبح حكومت عقل ظاهر شده‬

‫اس��ت‪ .‬از اين پس خرافات‪ ،‬بيدادگري‪ ،‬تبعيض و ستم بايد جاي خود را به‬ ‫حقيقت ابدي‪ ،‬عدالت ابدي‪ ،‬برابري طبيعي و حقوق انساني غيرقابل تعرض‬ ‫بدهد‪ ».‬وجه مميز سوسياليست‏هاي تخيلي از روايت‏هاي بورژوايي اتكاي‬ ‫عمده آنها بر ناخرسندي‌هاي شگرفي بود كه جهان مدرن با خود به همراه‬ ‫آورده بود؛ ناخرسندي‌هايي كه پيش از آن ناشناخته بود‪ .‬تنها وجه مشهود‬ ‫و غيرقابل انكار ظهور دنياي مدرن‪ ،‬شكاف‏هاي عظيم طبقاتي‪ ،‬فقر‪ ،‬بيكاري‪،‬‬ ‫زندگي خشونت‌بار و سرد شهري‪ ،‬دستگاه‏هاي سركوب مدرن‪ ،‬جنگ‌هاي‬ ‫جهان‌گير و خانمانسوز بود اما مهم‌تر‪ ،‬وجوه هستي‌شناختي زندگي در جهان‬ ‫جديد بود كه فيلسوفان مدرن از آن با عناوين متعدد ياد كرده‏اند‪ .‬ماركس‬ ‫از آن ب��ا عنوان ازخودبيگانگي ياد مي‌كند و يكي از تازه‌ترين تعابير در اين‬ ‫باب‪ ،‬از آن آنتوني گيدنز اس��ت كه در مقابل امنيت وجودشناختي دنياي‬ ‫قدي��م از «اضطراب وج��ودي در جهان جديد» ياد مي‌كند‪ .‬به قول گيدنز‪:‬‬ ‫«در بافت اجتماعي ماقبل جديد‪ ،‬سنت نقشي اساسي در پيوند ميان كنش‬ ‫و چارچوب‏هاي وجودي ايفا مي‌كند‪ .‬سنت وسيله معيني براي سازماندهي‬ ‫زندگي اجتماعي ارائه مي‌دهد كه چرخ‌دنده‏هاي آن به طرزي خاص با احكام‬ ‫و فريضه‏هاي وجودي درگير مي‌شوند‪ .‬سنت قبل از هر چيز زمان را چنان‬ ‫تنظيم مي‌كند كه گشادگي افق ممكنات آينده تا جاي ممكن محدود شود‪.‬‬ ‫در تمام فرهنگ‌ها حتي در سنتي‌ترين آنها مردم آينده‪ ،‬حال و گذشته را از‬ ‫هم تمييز مي‌دهند و براساس مالحظات آينده محتمل‪ ،‬روندهاي عملياتي‬ ‫مختلف را با يكديگر مي‌سنجند‪ »...‬از كف رفتن امكان سازماندهي زندگي‬ ‫اجتماعي و تنظيم زمان‪ ،‬همان چيزي است كه گيدنز عدم امنيت وجودي‬ ‫در جهان جديد را ناش��ي از آن مي‌داند و بدين‌ترتيب انس��ان مدرن را در‬

‫‪43‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫سن‌سيمونبراين‬ ‫باور بود كه شارلماني‬ ‫بزرگ‏ترينامپراتور‬ ‫روم مقدس در خواب‬ ‫بر او ظاهر شده و از‬ ‫او خواسته است كه‬ ‫فيلسوفيبزرگباشد‬ ‫و او در سلك يك‬ ‫فيلسوفاحساس‬ ‫رسالتي بزرگ را بر‬ ‫دوش خود احساس‬ ‫مي‌كرد‬


‫مقاالت و مقوالت‬

‫يك اضطراب دائم وجودش��ناختي مورد مالحظه قرار مي‌دهد‪ .‬يوتوپياها‪،‬‬ ‫به معناي امكان بازگش��ت به چنان امنيتي اس��ت‪ .‬آن‌هم به مدد عقل كه‬ ‫خود اصلي‌ترين عامل خروج از س��احت امن س��نت بوده است‪ .‬به عبارتي‬ ‫ناهنجاري‌هاي جهان جديد‪ ،‬به هيچ روي جايگاه عقل جديد را مورد مناقشه‬ ‫قرار نداد و يوتوپياها به معناي پناه آوردن به همان خدايي بود كه آفرينشگر‬ ‫اين جهان پراضطراب بود‪ .‬آنچه از سوسياليست‏هاي تخيلي بازمانده است‪،‬‬ ‫از اين حيث حائز اهميت است‪ .‬واكنش به ناهنجاري‌هاي بازمانده از جهان‬ ‫مدرن‪ ،‬در روايت سوسياليس��ت‏هاي تخيلي به ظهور يوتوپياهايي انجاميد‬ ‫كه به مدد علم و صنعت جديد در تالش براي بازآفريني جهان ازكف‌رفته‬ ‫پيش‌مدرنهستند‪.‬‬ ‫واژه سوسياليسم يوتوپيايي يا تخيلي (‪ )Utopian Socialism‬عنواني‬ ‫است كه ماركس در مانيفست كمونيستي خود به جريان سوسياليسم پيش‬ ‫از خود اطالق كرد‪ .‬اين جريان عمدتا با س��ه چهره اصلي س��نت سيمون‬ ‫(‪ ،)1760-1825‬فرانس��يس چارلز فوري��ه (‪ )1772-1837‬و رابرت اوئن‬ ‫(‪ )1771-1858‬ش��ناخته مي‌ش��ود كه نماينده دو جريان سوسياليس��م‬ ‫انگليسي و فرانسوي بودند‪.‬‬ ‫سوسياليسم انگليسي كه رابرت اوئن چهره شناخته‌شده آن بود‪ ،‬كمتر‬ ‫گرايشات تئوريك داشت و عمدتا عملگرا بود‪ .‬اين گرايش به نحوي واكنش‬ ‫به وضعيت انگلستان بعد از انقالب صنعتي بود آنچنانكه نگارنده كتاب تاريخ‬ ‫سوسياليسم‏ها چهره شهرهاي انگليس را چنين توصيف مي‌كند‪« :‬انقالب‬ ‫صنعتي خصلتي كارگري و ش��هري داش��ت و در اطراف شهرهاي بزرگ‬ ‫پرولتارياي وسيعي را به وجود آورد كه محكوم به زندگي در شرايط دردناك‬ ‫و س��كونت در خانه‏هاي كثيف و محقر بود‪ .‬سيس��تم ليبرال كه شعارش‬ ‫بازدهي و سود هرچه بيشتر بود تا مدتي با وضع هرگونه قوانين اجتماعي‬ ‫به نفع كارگران مخالفت مي‌ورزيد‪ .‬كارفرمايان از كارگران خود اعم از زن و‬ ‫مرد و اطفال خردسال كار بيشتري مي‌خواستند و لذا گاهي ساعات كار را‬ ‫به روزي ‪ 14‬تا ‪ 18‬س��اعت و آن‌هم در كارگاه‏هايي كه اغلب غيربهداشتي‬ ‫بودند يا در داالن‌هاي زيرزميني معادن كه شرايط غيرانساني داشتند افزايش‬ ‫مي‌دادند و اين شرايط كارگران را مجبور مي‌ساخت كه در خانه‏هاي پست‬ ‫و محقري كه دستمزد ناچيزشان اجازه پرداخت كرايه آن را مي‌‌داد‪ ،‬سكونت‬ ‫كنند‪ .‬قربانيان اين رژيم استثماري در زيرزمين‏ها و اتاق‏هاي زير شيرواني‬ ‫منچستر و ليورپول و وايت‌چاپل روي هم انباشته بودند‪».‬‬ ‫بدين ترتيب سوسياليس��م انگليس��ي را بايد واكنشي به اين وضعيت‬ ‫اجتماع��ي و اقتصادي دانس��ت‪ .‬راب��رت اوئن كارخانه‌دار ب��زرگ في‌الواقع‬ ‫نخستين تجربه جامعه سوسياليستي در عمل را بنيان نهاد‪ .‬وي سرمايه‌دار‬ ‫انسان‌دوستي بود كه در كارخانه بزرگ خود رفتاري پدرانه و محبت‌آميز با‬ ‫كارگران خود دارد‪ .‬او با افزايش دس��تمزدها‪ ،‬كاس��تن از ساعات كار از ‪17‬‬ ‫ساعت به ‪ 10‬ساعت‪ ،‬آموزش به كارگران‪ ،‬جلوگيري از كار كودكان‪ ،‬ملغي‬ ‫ساختن جريمه كارگران و تماس دائمي بين كارفرما و كارگر‪ ،‬همچنين با‬ ‫فراهم ساختن امكان سكونت مناس��ب براي كارگران يك الگوي نمونه از‬ ‫رابطه مطلوب و انساني كار تاسيس كرد‪.‬‬ ‫اي��ده اوئن هنگامي به اوج خود رس��يد كه در اينديان��ا‪ ،‬يكي از اياالت‬ ‫آمريكا‪ ،‬اقدام به تاس��يس يك فرقه مذهبي به نام هارمونيست‏ها كرد‪ .‬اين‬ ‫فرقه تاس��يس‌كننده يك مهاجرنش��ين صددرصد سوسياليستي بود كه‬ ‫مالكيت و زناش��ويي و مذهب در آن نفي ش��ده بود و مساوات مطلق ميان‬ ‫اعضاي آن برقرار بود‪ .‬اوئن تجربيات عملي خود در زمينه تحقق يك جامعه‬ ‫سوسياليستي را پس از شكست اين تجربه پيش برد و با اين تلقي كه پول‬ ‫ام‌الفساد عصر ماست‪ ،‬به لغو پول و رواج كوپن‏هاي ناظر به معاوضه كاال به‬ ‫كاال بر مبناي مدت زمان كار انجام شده براي توليد پرداخت‪.‬‬ ‫اما روايت فرانسوي سوسياليسم تخيلي بيشتر نظري و تئوريك بود‪ .‬در‬ ‫روايت فرانسوي سوسياليسم تخيلي سن‌سيمون چهره برجسته‏اي است‪.‬‬ ‫سن‌سيمون براين باور بود كه شارلماني بزرگ‏ترين امپراتور روم مقدس در‬ ‫خواب بر او ظاهر ش��ده و از او خواسته است كه فيلسوفي بزرگ باشد و او‬

‫سوسياليسم‬ ‫يوتوپياييياتخيلي‬ ‫عنواني است كه‬ ‫ماركس در مانيفست‬ ‫كمونيستي خود به‬ ‫جريانسوسياليسم‬ ‫پيش از خود اطالق‬ ‫كرد‪.‬سوسياليسم‬ ‫تخيلي از زماني نضج‬ ‫گرفت كه روايت‏هاي‬ ‫تخيلي و يوتوپيك‬ ‫از نوع بورژوايي‪،‬‬ ‫ادبيات الزم را براي‬ ‫برانگيختنسوداي‬ ‫تحقق جامعه بدون‬ ‫تعارضات و طبقات‬ ‫براي گروه‏هاي‬ ‫فرودستاجتماعي‬ ‫فراهم ساخت‬

‫‪44‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫در س��لك يك فيلسوف احساس رس��التي بزرگ را بر دوش خود احساس‬ ‫مي‌كرد‪ .‬سن‌س��يمون رس��الت فيلس��وفانه خود را در احياي نوعي روايت‬ ‫كل‌گرايانه متكي بر علم جست‌وجو مي‌كرد كه به مثابه مذهب جديد ايفاي‬ ‫نقش كند‪« :‬ضروري اس��ت كه نظامي عام از آگاهي بنياد ش��ود‪ .‬اين نظام‬ ‫آگاهي بر مبناي اين قاعده سازمان خواهد يافت كه جهان توسط يك قانون‬ ‫تغييرناپذير استوار است‪ .‬ضروري است كه همه نظام‏ها مانند نظام‏هاي ديني‪،‬‬ ‫سياسي‪ ،‬اخالقي و قوانين مدني با اين نظام جديد از آگاهي سازمان يابند‪».‬‬ ‫سن‌سيمون كه از او به عنوان متفكر دوره ترميدوري انقالب فرانسه ياد‬ ‫مي‌ش��ود‪ ،‬متاثر از وضعيت جامعه انگليس بر اين تصور بود كه جامعه نيز‬ ‫همانند بدن از قواعد عيني تبعيت مي‌كند و سالمتي آن مشروط به تبعيت‬ ‫از آن قوانين است‪ .‬باور به وجود قوانين نظم‌بخش به جامعه همان ايده‏اي‬ ‫بود كه آگوست كنت شاگرد سن‌سيمون تحت عنوان جامعه‌شناسي از آن‬ ‫ياد كرد‪ .‬وي جامعه فرانسه دستخوش انقالب را بيمار مي‌دانست و متاثر از‬ ‫جامعه انگليس براين باور بود كه سالمتي جامعه مشروط به سازمان دادن‬ ‫مجدد به جامعه با تكيه بر قوانين خاص و عيني يك جامعه سالم است‪.‬‬ ‫سوسياليس��م سن‌س��يموني به عبارتي تابع تمايل او به خوب سازمان‬ ‫دادن به جامعه اس��ت‪ .‬وي نخستين متفكري است كه به نقش دارايي در‬ ‫سازمان اجتماعي اشاره مي‌كند و سازماندهي مجدد نظام اجتماعي را منوط‬ ‫به تجديد سازمان نظام دارايي مي‌داند‪ .‬وي بر همين مبنا‪ ،‬طبقه كارگر را در‬ ‫رأس مي‌نشاند و به عنوان طبقه مولد اجتماعي بر آن تاكيد مي‌گذارد و طبقه‬ ‫نجبا و روحانيون را از اين حيث كه طبقاتي بي‌مصرف‏اند و نقشي در توليد و‬ ‫كار اجتماعي به عهده نمي‌گيرند‪ ،‬مورد حمله قرار مي‌دهد‪.‬‬ ‫به نظر سن‌سيمون ليبراليسم در دوره مدرن ناكام شده بود‪ .‬او در مقابل‬ ‫يك نظم ليبرالي نظم اجتماعي متفاوتي را پيشنهاد مي‌كند‪ .‬اين نظم متفاوت‬ ‫مشروط به نفي فردگرايي ليبرالي است‪ .‬سن‌سيمون بر اين باور است كه علم‬ ‫جديد به خوبي نقش ازكف‌رفته اسكوالستيك و مذهب را در دوران جديد‬ ‫ايفا مي‌كند‪ .‬به باور او نظم دوران مدرن نبايستي از نظم تئوكراتيك دوران‬ ‫مدرن نيز عقب بماند‪ .‬اين امر به ش��رطي تحقق پيدا مي‌كند كه به جاي‬ ‫ايده‏هاي فردباورانه به ارتش صنعتي دنياي جديد يا طبقه كارگر تكيه كنيم‪.‬‬ ‫نظم جديد سن‌سيموني به عبارتي به معناي يك نظم فراگير كارخانه‏اي است‬ ‫و بر آن همان سلسله‌مراتب كارخانه‏اي نيز حاكميت دارد‪ .‬مالحظه مي‌شود‬ ‫كه ايده سوسياليسم سن‌سيموني آشكارا يوتوپياي يك نظم اجتماعي متكي‬ ‫ب��ر علم جديد را نمايندگي مي‌كند كه بازآفريننده نظم دوران پيش‌مدرن‬ ‫اس��ت‪ .‬در اين نظم دوران جديد‪ ،‬علم جايگزي��ن دين‪ ،‬كارخانه جايگزين‬ ‫كليس��ا‪ ،‬كارگران جايگزين مومنان و اعضاي كليسا و سرانجام كارفرمايان‬ ‫و دانشمندان جايگزين ارباب كليسا مي‌شوند‪ .‬البته بخش عمده‏اي از آنچه‬ ‫تحت عنوان سن‌سيمون در تاريخ تحوالت تفكر سوسياليستي باقي مانده‪،‬‬ ‫وام‌دار نهضتي اس��ت كه تحت عنوان سن‌سيمونيسم‪ ،‬بعد از او رواج يافت‪.‬‬ ‫نهضت سن‌سيمونيسم با انتقاد از مالكيت خصوصي خواهان جانشيني دولت‬ ‫به جاي همه كارگزاران صنعتي بود و از ضرورت انحصار وسايل كار و توليد‬ ‫توس��ط دولت دفاع مي‌كرد‪ .‬سن‌سيموني‌ها استثمار فرد از فرد را نفي و از‬ ‫ضرورت كمك و تشريك مساعي همه جهت خير عمومي سخن مي‌گفتند‪.‬‬ ‫آنچه تحت عناوين مذكور عرضه شدند‪ ،‬در بسامد آينده‪ ،‬روايتي ماركسي‬ ‫از تاريخ و نجات بشريت از عسرت زمانه را تدارك ديدند و ماركس متكفل‬ ‫بناي كامل عمارتي شد كه تحت عنوان ايدئولوژي‌هاي راديكال و به مثابه‬ ‫صور عرفي شده نظام باورهاي ديني در دنياي جديد ايفاي نقش مي‌كرد‪.‬‬ ‫در س��اختار بنايي كه ماركس از خود به جاي گذارد‪ ،‬سوسياليسم تخيلي‬ ‫پيشين به مثابه بهشت زميني خودنمايي مي‌كرد و عسرت امروزين آدمي‬ ‫را بر مبناي روايتي توضيح مي‌داد كه خروج آدمي از بهشت نخستين را به‬ ‫ياد مي‌آورد و منازعات طبقاتي نيز صورتي تبدل‌يافته از ستيزي تاريخي بود‬ ‫ميان دوستان و دشمنان خداوند كه پيروزي جبهه حق در آن محتوم بود‪.‬‬ ‫در نهايت اين ايده ظهور يك نجات‌بخش بود كه در پيكره جهاني پرولتاريا‬ ‫تجسممي‌يافت‪.‬‬


‫مدرن شدن‬ ‫و نقشه راه‬

‫حميدرضا جالئي‌پور‬ ‫استاديار جامعه‌شناسي‬ ‫دانشگاه تهران‬

‫چارچوبي براي فهم بهتر زمينه‌هاي تحول‬ ‫جامعه پيشامدرن به مدرن با اشاره به ايران‬

‫اين نوشته شامل سه فراز است‪ .‬در فراز اول يك خصيصه مهم جامعه‬ ‫مدرن به‌دور از هر قضاوت ارزشي بيان مي‌شود‪ .‬در فراز دوم به پنج زمينه و‬ ‫ريشه كه در تحول جامعه پيشامدرن به مدرن نقش داشته اشاره مي‌گردد‌‪.‬‬ ‫در فراز سوم نيز اين مدعا مطرح مي‌شود كه از دريچه اين پنج زمينه بهتر‬ ‫مي‌توانيم تحول ‪ 150‬سال اخير در جامعه ايران را از جامعه پيشامدرن به‬ ‫مدرن درك كنيم‪ .‬نگارنده معتقد است نگاه از دريچه اين پنج زمينه به‬ ‫تجربه مدرنيته ايران‪ ،‬هم عميق‌تر و هم چندبعدي‌تر است و از اين منظر به‬ ‫نقاط قوت و ضعف مدرن شدن ايران بهتر مي‌توان واقف شد‪.‬‬ ‫اغلب نظريه‌ه��اي كالن جامعه‌ش��ناختي جامعه م��درن را جامعه‬ ‫«داده‌شده» نمي‌دانند و آن را جامعه «ساخته‌شده» مي‌بينند‪ .‬جوامع‬ ‫«داده‌شده» همان انواع جوامع آشناي پيشامدرن هستند‪ .‬به‌عنوان مثال‬ ‫يك جامعه قبايلي جامعه‌اي «داده‌شده» است‪ .‬نقش و جايگاه افراد در اين‬ ‫جامعه از قبل مش��خص و داده شده است‪ .‬انسان وقتي متولد مي‌شود از‬ ‫طريق فرهنگ قبيله جايش معلوم و تقريبا تغييرناپذير است‪ .‬مشاركت‬ ‫مردم در چنين جامعه‌اي يك مشاركت طبيعي و «داده‌شده» است‪ .‬معناي‬ ‫مشاركت در اصل همان اجراي وظايف از قبل تعيين‌شده است كه انسان‌ها‬ ‫در جامعه بايد انجام بدهند‪ .‬به قول اميل دوركم اين مشاركت مخصوص‬ ‫جامعه «مكانيكي» است‪ .‬جوامع پيشامدرن نيز متنوع‌اند و حتي در سطح‬ ‫سنخي حداقل از چهار سنخ (جماعت شكار‪ ،‬جماعت روستايي‪ ،‬جماعت‬ ‫ايلي و جماعات حول امپراتوري‌هاي قديم) مي‌توان سخن گفت‪ ،‬اما اكثر‬ ‫جماعات پيش��امدرن وضعيتي داده‌شده داشته‌اند و براي بيشتر ساكنان‬ ‫آن تقديري بوده‌اند‪ .‬اما جامعه «ساخته‌ش��ده» يا جامعه مدرن يا جامعه‬ ‫ارگانيك جامعه‌اي است كه فرد به‌طور آگاهانه در ساختن آن نقش دارد‪.‬‬ ‫اين جامعه طبيعي و از قبل داده‌شده نيست‪ .‬افراد همان‌طور كه مي‌توانند‬ ‫طبيعت و محيط اطراف خود را در جهت آسايش افراد بشر تغيير دهند‬ ‫(مثال با كاربرد سد جلوي سيل ويرانگر را بگيرند يا با كاربرد ماشين تراكتور‬ ‫ش انساني و‬ ‫دست به توليد انبوه محصوالت كشاورزي بزنند يا با كاربرد دان ‌‬ ‫اجتماعي رويه‌ها و عادات از قبل داده شده ـ يا همان سنتي كه در جامعه‬ ‫رايج بود ـ را اصالح كنند) و شرايط مساعد سياسي‪ ،‬اقتصادي‪ ،‬اجتماعي و‬ ‫فرهنگي را براي خود فراهم كنند‪.‬‬ ‫مشخص كردن زمينه‌ها و عللي كه باعث انتقال جامعه پيشامدرن به‬ ‫مدرن شده است‪ ،‬يكي از موضوعات و معماهاي چالشي در بحث‌هاي‬ ‫مكتبي و نظري كالن جامعه‌شناسي است‪ .‬به‌عنوان مثال بعضي نظريه‌ها‬ ‫بيشتر بر عنصر «خردورزي مستقالنه بشر»‪ ،‬بعضي بر «رشد علم تجربي و‬ ‫تكنولوژي»‪ ،‬بعضي بر «رشد علوم انساني»‪ ،‬بعضي بر رشد طبقه صنعتگر‬ ‫بورژواهاي پيوريتن‪ ،‬برخي بر نقش سازماندهي سازوكار دولت ـ ملت‌ها‪،‬‬ ‫و برخي بر عنصر دموكراس��ي‌خواهي تأكيد مي‌كنند‪ .‬به نظر مي‌رسد در‬

‫‪1‬‬

‫اگر متفكران عصر‬ ‫رنسانس اروپا تمدن‬ ‫يونان را كشف كردند‬ ‫و در برابر سلطه‬ ‫فكريكليساي‬ ‫كاتوليك از نوزايي‬ ‫تمدن يوناني سخن‬ ‫گفتند‪،‬روشنفكران‬ ‫ايران هم از كشف و‬ ‫نوزايي تمدن باستاني‬ ‫ايران(هخامنشيان‬ ‫و ساسانيان) سخن‬ ‫گفتند‬

‫‪2‬‬

‫‪45‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫تحول جامعه پيش��امدرن به مدرن به ترتيب پنج زمينه موثر بوده است‪.‬‬ ‫به‌طوري‌كه اغلب نظريات كالسيك جامعه‌شناسي در منظومه مفهومي‬ ‫و توضيحي خود به نح��وي اين زمينه‌ه‌ا را در روايت‌هاي نظري خود در‬ ‫نظر گرفته‌اند و البته هركدام از اين روايت‌هاي نظري بر يكي دو مورد از‬ ‫اين مولفه‌هاي پنج‌گانه بيشتر تأكيد كرده‌اند‪ .‬اين زمينه‌هاي پنج‌گانه به‬ ‫ترتيب عبارتند از‪:‬‬ ‫يكم رنسانس يا نوزايي (يعني بازگشت به انسان‌گرايي تمدن يونان در برابر‬ ‫تحجرگرايي كليساي قرون وسطي) از قرن ‪ 14‬تا ‪.16‬‬ ‫دوم نهض��ت اص�لاح ديني (يا مبارزات مس��يحيان پروتس��تان در برابر‬ ‫مسيحيان قشري كاتوليك) از قرن ‪ 16‬به بعد‪.‬‬ ‫سوم نهضت روشنگري (يا توجه به عقل آدمي‪ ،‬توجه به دليل صرف‌نظر‬ ‫از اقتدار معلمان كالسيك‪ ،‬توجه به نقد علمي و تجربي در برابر توجه به‬ ‫اسطوره‌ها و خرافات) كه اوج آن قرن ‪ 18‬بود‪.‬‬ ‫چه�ارم انقالب صنعتي (يا كاربرد تكنولوژي در امر توليد كاالهاي مورد‬ ‫نياز بشر) در قرن ‪.19‬‬ ‫پنجم انقالب‌هاي سياسي (يا تحقق و تثبيت حقوق بشر در قانون اساسي‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫دخال��ت دل‌بخواهانه حكومت و‬ ‫تأمين اس��تقالل جامعه مدني و فرد از‬ ‫انتخابي كردن و دوره‌اي كردن س��مت‌هاي حكومت��ي در قرن ‪ 18‬و ‪19‬‬ ‫نقش به‌س��زايي در تغيير و تحول جامعه داش��تند‪ .‬به بيان ديگر عوامل‬ ‫پنج‌گانه‌اي كه قبال به آن‌ها اش��اره ش��د؛ به نوعي دستاورد نهضت‌هاي‬ ‫مذكور اس��ت‪ .‬بنابراين وقتي صحبت از مشاركت مي‌كنيم بايد به عقبه‬ ‫كوشش‌هاي عظيمي كه انجام شده است توجه داشته باشيم‪ .‬مشاركت در‬ ‫جامعه «داده‌شده» و پيشامدرن بحثي جدي نيست؛ چراكه نقش و جايگاه‬ ‫انسان‌ها در آن مشخص است‪ .‬مشاركت در آن عادتي و غيرآگاهانه است‪.‬‬ ‫در يك‌ونيم قرن گذشته تجربه تحول و مدرن شدن جوامع (از جمله‬ ‫جامعه ايران) تجربيات يكدستي نيست و هركدام از اين تجربه‌ها ابعاد‬ ‫منحصربه‌فردي دارد‪ .‬حتي تجربه زمينه‌هاي پنج‌گانه در جوامع غيرغربي‬ ‫با پيامدهاي متفاوتي رو‌به‌رو بوده است‪ .‬با اين‌همه جالب است كه توجه‬ ‫داشته باشيم ايران در تاريخ معاصرش تجربه پن ‌ج زمينه مذكور را داشته‬ ‫است؛ مثال قبل از انقالب مشروطه و پس از ناكامي‌هاي اين انقالب عده‌اي‬ ‫از روش��نفكران و صاحب‌نظران ايراني براي تغيير و تحول ايران به نوعي‬ ‫«رنسانس» ايراني توجه داشتند‪ .‬اگر متفكران عصر رنسانس اروپا تمدن‬ ‫يونان را كشف كردند و در برابر سلطه فكري كليساي كاتوليك از نوزايي‬ ‫تمدن يوناني سخن گفتند‪ ،‬روشنفكران ايران هم از كشف و نوزايي تمدن‬ ‫باستاني ايران (هخامنشيان و ساسانيان) سخن گفتند‪ .‬اگر لوتر و كالون و‬ ‫پيوريتن‌ها حامالن جنبش اصالحي ـ ديني پروتستان‌ها در برابر كليساي‬ ‫كاتوليك بودند‪ ،‬در ايران هم جمال‌الدين اس��دآبادي و دیگر اصالح‌گران‬ ‫ديني از اسالم واقعي در برابر اسالم تحريف‌شده دفاع كردند‪ .‬اگر متفكران‬ ‫عصر روشنگري با دايره‌المعارف‌نويسي از عقالنيت رها شده از سيطره معلم‬ ‫اول و دوم و از فايده‌مندي علوم تجربي پايه‌گذار نهضت فكري روشنگري‬ ‫بودند‪ ،‬در ايران هم پايه‌گذاران و موسس��ان دانش��گاه تهران از علم‌گرايي‬ ‫تجربه‌گراي علوم طبيعي و علوم فيزيكي دفاع كردند و نجات كشور را در‬ ‫گسترش دانشگاه‌هاي علمي و فني مي‌ديدند‪ .‬اگر در غرب تجربه انقالب‬ ‫صنعتي بود‪ ،‬در ايران هم پس از مشروطه مهندسين ماهري پيدا شدند‬ ‫كه بيش از همه به صنعتي‌كردن توليد كشور اميد بسته بودند‪ .‬اگر غربي‌ها‬ ‫تجربه انقالب‌هاي صنعتي را داشتند‪ ،‬ايرانيان نيز از انقالب كردن فروگذار‬ ‫نكردند‪.‬‬ ‫نتيج��ه آنكه با توجه به آنچه آمد‪ ،‬ب��راي فهم عميق‌تر تحول جامعه‬ ‫پيش��امدرن به مدرن ايران آگاهي از مضمون زمينه‌هاي پنج‌گانه مذكور‬ ‫(هم از حيث مفهومي و هم از حيث آگاهي از تجربه ايران) مفيد است و‬ ‫متاسفانه در نظرورزي‌هاي جامعه‌شناسانه‌اي كه درباره تحول معاصر ايران‬ ‫ارائه شده است‪ ،‬نگاه تركيبي كه گوناگوني ريشه‌هاي جامعه جديد و تجربه‬ ‫متناظر آن را در نظر گرفته باشد‪ ،‬مغفول مانده است‪.‬‬

‫‪3‬‬


‫مقاالت و مقوالت‬ ‫عکس‪Magda Biernat :‬‬

‫قهوه را كه نمي‌شود‬ ‫تنهايي خورد‬ ‫روایتی از مصائب زندگی‬ ‫در حکومت‌های کمونیستی‪-‬یوگسالوی‬

‫اسالونكا دراكوليچ‬ ‫ترجمه‪ :‬رويا رضواني‬ ‫اسالونكا دراكوليچ متولد ‪ 1949‬و اهل كرواسي است‪ .‬او‬ ‫روزنامه‌نگار و رمان‌نويس است‪ .‬در دوران كمونيستي حق‬ ‫انتشار نوشته‌هايش را نداشت‪ .‬اما پس از ‪ 1990‬و ترك كشور‬ ‫به داليل سياسي مقاله‌هايش را در نشريات مختلف به چاپ‬ ‫رساند‪ .‬موضوع اصلي نوشته‌هاي او وضع زنان در دوره‬ ‫كمونيستي در كشورهاي اروپاي شرقي است‪ .‬او به مسائل و‬ ‫مصائب اين زنان پس از فروپاشي رژيم‌هاي كمونيستي هم‬ ‫مي‌پردازد‪ .‬مقاله‌اي كه مي‌خوانيد نخستين مقاله از سلسله‬ ‫مقاالت اوست كه اميدواريم از اين پس در هر شماره يكي از‬ ‫آنها را عرضه كنيم‪.‬‬

‫به نظر مي‌رسيد‬ ‫كمونيسمابدي‬ ‫است‪ ،‬ما به زندگي‬ ‫در آن محكوم‬ ‫شده‌ايم‪،‬خواهيم‬ ‫مرد و فروپاشي آن‬ ‫را نخواهيم ديد‪ .‬ما‬ ‫انقالبي نبوديم كه‬ ‫سعي كنيم آن را‬ ‫ويران و سرنگون‬ ‫كنيم‪ .‬با اين عقيده بار‬ ‫آمده بوديم كه تعديل‬ ‫آن سيستم‪ ،‬براي‬ ‫آنكه نهايتا از درون‬ ‫تغيير كند نيز محال‬ ‫است‬

‫‪46‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫مرده‪ ،‬مرده و رفته‪ .‬خاكش را پيچك‌ها و گل‌هاي كوچك آبي‬ ‫فراموش��م نكن پوشانده‪ .‬شمعي روشن است؛ حتما مادرش آمده‬ ‫ب��وده‪ .‬م��ن يك بار هم نيامده بودم ـ از پنج س��ال پيش كه او را‬ ‫در اينجا به خاك سپرده بودند‪ ،‬نيامده بودم‪ .‬نه اينكه فراموشش‬ ‫كرده باشم‪ ،‬درست برعكس‪ :‬نمي‌توانستم مرگش را‪ ،‬پوچي مرگش‬ ‫را‪ ،‬قب��ول كنم‪ .‬اوت ‪ ،1985‬وقتي خ��ودش را با گاز در آپارتمان‬ ‫جديدش كشت‪ 36 ،‬سال بيشتر نداشت‪.‬‬ ‫نمي‌دانم داستان تانيا را چطور بگويم‪ ،‬حتي نمي‌دانم گفتنش‬ ‫چه اهميتي دارد‪ .‬تانيا قهرمان نبود؛ حتي گاهي فكر مي‌كنم بزدل‬ ‫بود‪ .‬رش��ته‌هاي نازك فراواني كه او را به زندگي وصل مي‌كردند‬ ‫يكي‌يكي پاره ش��دند و او مرگ را ب��ر زندگي ترجيح داد‪ .‬قبل از‬ ‫اينكه شير گاز را باز كند‪ ،‬درز همه درها و پنجره‌ها را با نوارچسب‬ ‫گرفت‪ ،‬ظرف‌ها را هم شست‪ .‬نمي‌دانم آيا بايد از اين كه او با اين‬ ‫نظم و ترتيب مقدمات مرگش را فراهم كرده بود عصباني باشم يا‬ ‫آن را آخرين نش��انه ميلش به ادامه زندگي بدانم‪ .‬مي‌بينمش كه‬ ‫جلوي سينك ظرفشويي ايستاده و ظرف‌ها را با وسواس مي‌شويد‪.‬‬ ‫انگار مهم‌ترين كاري اس��ت كه در آن لحظه بايد انجام داد‪ ،‬چون‬ ‫چي��زي را كه بايد به‌زودي با آن مواجه ش��ود به تاخير مي‌اندازد‬ ‫ـ تنهاي��ي مرگ‪ .‬وقتي م��رد‪ ،‬ظاهر قضيه مث��ل يكي از همين‬ ‫داستان‌هاي غم‌انگيز عاشقانه بود‪ .‬انگار براي همه راحت‌تر بود كه‬ ‫زياد فكرشان را به آن مشغول نكنند و در پي روشن كردن سوي‬ ‫ديگر و پوش��يده‌تر آن نروند‪ .‬اين كه خودكش��ي او را به حد يك‬ ‫كليشه تقليل دهند‪ ،‬خطر كمتري داشت‪.‬‬ ‫آن زمستان معشوقش مرد‪ .‬زير عمل قلب باز مرد‪ ،‬اما جراحي‬ ‫كه از دوستان مرد بود مي‌گفت به هر حال زنده نمي‌ماند؛ قلبش‬ ‫ضعيف‌تر از آن بود كه دوام بياورد‪ ،‬تعبيري كه به كار برد «فرسوده»‬ ‫بود‪ .‬هردوشان روزنامه‌نگار بودند و در يك روزنامه كار مي‌كردند‪.‬‬ ‫تابستان پيش از ِ‬ ‫مرگ مرد‪ ،‬تانيا حامله شد‪ .‬تا آن موقع دو بار طالق‬ ‫ِ‬


‫گرفته بود و بچه‌اي هم نداشت و اين بچه را واقعا مي‌خواست‪ .‬مرد‬ ‫رابطه‌اش را با تانيا قطع كرد‪ .‬او كه ويران شده بود‪ ،‬اين توانايي را‬ ‫نداشت كه مس��ئوليت بچه را تك و تنها به عهده بگيرد و آن را‬ ‫س��قط كرد‪ .‬وقتي مرد شنيد ديگر حامله نيست‪ ،‬دوباره پيش او‬ ‫برگشت‪ .‬تانيا هم او را پذيرفت‪.‬‬ ‫زمستان بد ش��روع ش��د‪ .‬هوا چنان از دود تيره‌وتار بود كه با‬ ‫ه��ر نفس انگار توده‌اي پنبه كثيف را به ريه‌ات فرو مي‌بردي‪ .‬زن‬ ‫مقاله‌اي نوش��ت كه گردوخاك زيادي به‌پا كرد‪ .‬مقاله عليه ملي‬ ‫‌بال خصوصي بود و قرار دادن آنها در اختيار‬ ‫كردن ماشين‌هاي پين ِ‬ ‫شركت دولتي التاري‪« .‬اگر امروز ماشين‌هاي پين‌بال را مصادره‬ ‫كنيم‪ ،‬چون معتقديم ماشين است كه كار مي‌كند و نه صاحب آن‪...‬‬ ‫شايد به‌زودي كاميون‌هاي خصوصي را هم ملي كنيم‪ ،‬چون كار را‬ ‫كاميون‌ها مي‌كنند‪ ،‬نه صاحبان آنها‪ .‬يا د ِر آرايشگاه‌هاي خصوصي‬ ‫را هم ببنديم ـ چون از بيگودي‪ ،‬شامپو‪ ،‬نرمكن‪ ،‬تافت و امثال اينها‬ ‫گذشته‪ ،‬در مقايس��ه با كاري كه تنها يك سشوار برقي مي‌كند‪،‬‬ ‫شانه زدن يا كوتاه كردن مو اصال به حساب نمي‌آيد‪ ».‬او با زيركي‬ ‫و با طنز مسئله ماشين‌هاي پين‌بال را با مسئله شهروند شوروي‪،‬‬ ‫واسيلي ميخايلوويچ پيليپنكو مقايسه كرده بود و با جدل‌هايي كه‬ ‫تابستان همان س��ال در روزنامه‌هاي شوروي بر سر آن درگرفته‬ ‫بود كه آيا او مي‌تواند اس��بي را كه پيدا كرده و پرورش داده براي‬ ‫خود نگه دارد يا ن��ه‪ .‬در بالروس‪ ،‬اهلي كردن حيوانات آزاد‪ ،‬منع‬ ‫قانوني داش��ت‪ ،‬چون اين حيوانات ثروتي محسوب مي‌شدند كه‬ ‫فرد براي توليد آن كار نكرده اس��ت‪ .‬اگر يك خارجي‪ ،‬اين مقاله‬ ‫را مي‌خواند‪ ،‬به نظرش مقاله‌اي س��اده و بي‌ضرر مي‌آمد‪ .‬مقاله‌اي‬ ‫درباره ماش��ين‌هاي پين‌بال چه ضرري مي‌تواند برساند؟ ولي ما‬ ‫در بازي اجتماعي «خواندن ميان سطور» به چنان كمالي رسيده‬ ‫بوديم كه البته آقايان فهميدند كه مقاله او نه درباره ماشين‌هاي‬ ‫پين‌بال‪ ،‬بلكه درباره خصوصي‌سازي اقتصاد بوده است‪ .‬يوگسالوي‬ ‫مراحل مختلفي از اصالحات اقتصادي را پشت سر گذاشته است‪.‬‬ ‫يكي از اين مراحل خصوصي‌س��ازي بوده‪ ،‬يعني مجاز ش��مردن‬ ‫سرمايه‌گذاري‌هاي كوچك خصوصي براي بهبود اقتصاد‪ .‬اما زمانه‬ ‫داش��ت عوض مي‌شد‪ ،‬سياست اقتصادي به مسير ديگري افتاده‬ ‫ب��ود‪ .‬از پس عينك ايدئولوژيك‪ ،‬مقاله او به وضوح سياس��ي بود‪.‬‬ ‫در واقع اش��تباهات سياسي او مهلك بود‪ .‬اول اينكه جهت‌گيري‬ ‫«كاپيتاليستي» حكومت را جدي گرفته بود‪ ،‬يعني اجازه گسترش‬ ‫س��رمايه‌گذاري‌هاي كوچك را‪ ،‬و از آن دفاع كرده بود‪ .‬بعد نشان‬ ‫داده بود كه پارلمان در جمهوري سوسياليستي كرواسي ـ مثل‬ ‫هر حكومت تك‌حزبي ديگر ـ نهادي تش��ريفاتي اس��ت و به اين‬ ‫ترتيب به سيستم قضايي توهين كرده و آن را به تمسخر گرفته‬ ‫بود‪ .‬مقاله او‪ ،‬كه امروز به نظر ساده‌دالنه مي‌آيد‪ ،‬مقاله‌اي كه «تنها»‬ ‫از ماشين‌هاي پين‌بال صحبت مي‌كرد‪ ،‬عملكرد مزورانه حكومت‬ ‫سوسياليستي را برمال مي‌كرد‪ .‬او اين عملكرد را به استهزا گرفته‬ ‫بود و مي‌بايست به سزاي عملش برسد‪.‬‬ ‫بع��د از ي��ك هفته «مش��ورت» (واژه‌اي كه عم�لا به معناي‬ ‫مذاكره با س��ران حزب و گرفتن جديدترين دس��تورالعمل‌ها در‬ ‫ِ‬ ‫سياس��ت كاري س��ردبيران روزنامه‌ها يا در واقع‪ ،‬سانس��ور‬ ‫مورد‬ ‫غيررسمي است)‪ ،‬هيئت تحريريه روزنامه‌اي كه در آن كار مي‌كرد‬ ‫بيانيه‌اي ‪ 150‬كلمه‌اي‪ ،‬داخل كادر‪ ،‬در روزنامه چاپ كرد با عنوان‪:‬‬ ‫«توضيح هيئت تحريريه» ـ ت��ا جايي كه من به خاطر دارم اين‬ ‫ش��ايد آخرين‌بار بود كه بيانيه‌اي از اين دست به چاپ رسيد‪ .‬اما‬ ‫صدور چنين بيانيه‌هايي در آن زمان غيرمعمول نبود‪ .‬اين رسمي‬ ‫بود كه از گذشته به‌جا مانده بود‪ ،‬از زماني كه سردبيران مستقيما‬ ‫در برابر آن عضو حزب كه كارش سانس��ور مقاالت بود‪ ،‬مسئول‬

‫چه چيزي بدترين‬ ‫ضربه را به او زد؟ نه‬ ‫فقط خود كلمات‪ ،‬بلكه‬ ‫معناي آن حركت‪،‬‬ ‫طرد او به عنوان‬ ‫يكروزنامه‌نگار‪،‬‬ ‫يك همكار‪ ،‬يك‬ ‫آدم‪ .‬هيئت تحريريه‬ ‫روزنامه اش‪ ،‬آدم‌هايي‬ ‫كه او مي‌شناخت‪،‬‬ ‫آدم‌هايي كه بيش‬ ‫از ده سال با آنها‬ ‫كار كرده بود‪ ،‬ديگر‬ ‫اعضاي حزب‪ ،‬همه به‬ ‫او پشت كرده بودند‬

‫‪47‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫بودند‪ .‬البته اين اب��زاري بود كه به كار ديگري هم مي‌آمد‪ :‬صاف‬ ‫كردن حس��اب با «دشمنان مردم»‪ ،‬يا به عبارت ديگر با هركس‬ ‫كه عليه يكي از سياست‌هاي حزب مي‌نوشت (يا درست‌تر بگويم‪،‬‬ ‫طبق اين سياس��ت‌ها نمي‌نوشت)؛ بنابراين سردبيران راحت اين‬ ‫رس��م را كنار نمي‌گذاشتند‪ .‬بعدا از آن براي حذف روزنامه‌نگاران‬ ‫«نافرمان» اس��تفاده كردند‪ .‬در مورد تانيا‪ ،‬ظاهرا هيئت تحريريه‬ ‫داشت «خطاي» بزرگي را كه روزنامه مرتكب شده بود به اطالع‬ ‫عموم مي‌رساند‪ .‬اما همه مي‌دانستند كه اين كار آنها ابراز ندامت‬ ‫است‪ ،‬اعالميه‌اي است كه براي سران حزب نوشته شده‪ ،‬نه براي‬ ‫عم��وم مردم‪« :‬هيئت تحريريه‪ ...‬عقايدي را كه در اين مقاله بيان‬ ‫ش��ده بررسي كرده است و بعد از بحث‌ها و تحليل‌هاي دقيق‪ ،‬به‬ ‫اين نتيجه رسيده كه چاپ اين مقاله نشانه خطاي فاحش حرفه‌اي‬ ‫و سياسي هيئت تحريريه اس��ت‪ ...‬روزنامه‌هاي ما از تصويب هر‬ ‫قانون و هر اقدام ديگري كه مشوق سرمايه‌گذاري خصوصي باشد‬ ‫حمايت كرده و مي‌كنند‪ ،‬مگر آنكه در راستاي فعاليت‌هاي «اتحاد‬ ‫سوسياليستي خلق كارگر» نباش��د يا با راهكارهاي ايدئولوژيك‬ ‫«اتحاد كمونيست‌ها» همخواني نداشته باشد‪ ».‬اما در اصل پيامي‬ ‫كه مي‌خواستند بدهند اين بود‪« :‬ما‪ ،‬هيئت تحريريه‪ ،‬اين اشتباه‬ ‫خود را مي‌پذيريم كه تس��لط الزم را بر روزنامه خود نداشته‌ايم‪،‬‬ ‫در نتيجه متاس��فانه اين عقايد مذموم در آن مطرح ش��ده است‪.‬‬ ‫اطمينان مي‌دهيم كه ديگر چنين اتفاقي تكرار نخواهد شد‪».‬‬ ‫مي‌توانم تانيا را ببينم كه پشت ميز تحريرش در طبقه هفتم‬ ‫س��اختماني با نماي آلومينيوم و شيش��ه در خيابان ليوبليانسكا‬ ‫نشسته است و روزنامه تازه از زير چاپ درآمده‌اي را مي‌خواند كه‬ ‫هنوز بوي مركب مي‌دهد و دس��ت‌هايش از آن سياه شده‪ .‬مقاله‬ ‫را دوباره و دوباره مي‌خواند و مثل كس��ان بس��ياري كه پيش از‬ ‫او قرباني ش��ده بودند‪ ،‬با خود فكر مي‌كند‪ :‬نه‪ ،‬امكان ندارد‪ ،‬حتما‬ ‫اشتباه وحشتناكي پيش آمده‪ .‬شايد اين همان لحظه‌اي بود كه زن‬ ‫سرانجام توانست ببيند در پس تمام توهماتي كه احاطه اش كرده‬ ‫ِ‬ ‫واقعيت زندگيش در‬ ‫بود چه چيزي نهفته است‪ .‬ديوار شيشه‌اي‬ ‫برابرش خرد شد و فرو ريخت‪.‬‬ ‫چه چيزي بدترين ضربه را به او زد؟ نه فقط خود كلمات‪ ،‬بلكه‬ ‫معناي آن حركت‪ ،‬طرد او به عنوان يك روزنامه‌نگار‪ ،‬يك همكار‪،‬‬ ‫يك آدم‪ .‬هيئت تحريريه روزنامه‌اش‪ ،‬آدم‌هايي كه او مي‌شناخت‪،‬‬ ‫آدم‌هايي كه بيش از ‪ 10‬س��ال با آنها كار كرده بود‪ ،‬ديگر اعضاي‬ ‫حزب‪ ،‬همه به او پش��ت كرده بودن��د ـ خودش هم عضو «حزب‬ ‫كمونيست» بود‪ .‬واال بدون اين سابقه عضويت احتماال نمي‌توانست‬ ‫گزارش��گر مهمترين روزنامه كشور شود‪ .‬همين كه اين «توضيح‬ ‫نامه» درآمد‪ ،‬احساس كرد انگار ديگر وجود ندارد‪ :‬به من مي‌گفت‬ ‫«ميدان��ي‪ ،‬همكارانم ديگر جرات نمي‌كنند به من س�لام كنند‪.‬‬ ‫احساس مي‌كنم نامرئي شده‌ام‪ .‬هيچ‌كس حتي حاضر نيست با من‬ ‫قهوه بخورد‪ ،‬ولي آخر قهوه را كه نمي‌شود تنهايي خورد‪ ».‬همين‬ ‫بود‪ .‬نامرئي شدن ناگهاني‪ .‬از آن زمان به بعد‪ ،‬او را به حال خودش‬ ‫رها كردند ـ تبديل شد به يك نا ‪ -‬ديده‪ ،‬نا‪ -‬مرئي‪ ،‬نا‪ -‬موجود‪ ،‬نا‪-‬‬ ‫روزنامه‌نگار‪ ،‬نا‪ -‬آدم‪ .‬مي‌توانست بنويسد و حتي حقوق ماهانه‌اش‬ ‫را ه��م دريافت كند‪ ،‬ولي يك كلمه‌اش هم چاپ نمي‌ش��د‪ .‬بدتر‬ ‫از همه اين بود كه هيچ‌كس نمي‌توانست بگويد اين وضع چقدر‬ ‫طول خواهد كشيد ـ چون هيچ‌كس نمي‌توانست بگويد نظام تا‬ ‫كي دوام خواهد آورد‪.‬‬ ‫نمي‌دانم از كي به فكر خودكشي افتاد‪ .‬بعد از سقط جنينش‪،‬‬ ‫كه تنها بود و سخت آزرده؟ بعد از مرگ معشوقش در زمستان؟‬ ‫وضعيتي كه براي كارش پيش آمد چقدر در اين تصميمش موثر‬ ‫بود؟ شايد اشتباه باشد اگر بگوييم خودش را تنها به خاطر فشار‬


‫مقاالت و مقوالت‬

‫رواني‌اي كشت كه بعد از نوشتن آن مقاله بر او وارد آمد‪ .‬ولي به نظر‬ ‫من اين هم اشتباه است كه بگوييم به خاطر معشوق ازدست‌رفته‌اش‬ ‫مرد‪ .‬زمين زير پايش داشت دهن باز مي‌كرد‪ .‬نمي‌توانست شغلش‬ ‫را تغيير دهد‪ ،‬كجا مي‌توانست برود؟ مي‌دانست كه سرنوشت يك‬ ‫مخالف حكومت در انتظارش است‪ .‬در زندگي‌اش هيچ نقطه اتكايي‬ ‫باقي نمانده بود‪.‬‬ ‫اين دوره‌اي بود كه حزب كمونيس��ت نوميدانه تالش مي‌كرد‬ ‫كمونيسم ـ يا به قول ما سوسياليسم ـ را در يوگسالوي سر پا نگه‬ ‫دارد‪ .‬بع��د از مرگ تيتو در ‪ 1980‬برخي پيش‌بيني مي‌كردند كه‬ ‫مملكت چندپاره شود‪ .‬اين دوره‌اي بود كه نظام آموزشي اصالح شد‪،‬‬ ‫به هنرمندان و روشنفكران مستقل حمله شد (فهرست نويسندگان‪،‬‬ ‫هنرمندان‪ ،‬روشنفكران «مطرود»)‪ .‬دوره محاكمات سياسي‪ ...‬ديگر‬ ‫روشن شده بود سيستم «خودكفايي» كه يوگسالوي آنقدر به آن‬ ‫مي‌بالي��د‪ ،‬فريبي جعلي بوده تا م��ا را متقاعد كند كه خود ماييم‬ ‫كه مقصري��م ـ نه دولت يا حزب‪ .‬اين بي‌نقص‌ترين سيس��تم در‬ ‫ميان حكومت‌هاي تك‌حزبي بود كه برقرار ش��ده بود تا احساس‬ ‫گناه‪ ،‬تقصير‪ ،‬شكست يا ترس را در ما دروني كند‪ ،‬تا به ما بياموزد‬ ‫خودمان چگونه بايد افكار و اعمال‌مان را سانسور كنيم و در عين‬ ‫حال‪ ،‬كاري كند تا احس��اس كنيم بيش از همه در اروپاي شرقي‬ ‫آزادي داريم‪.‬‬ ‫اما تانيا در يك مورد اش��تباه مي‌ك��رد‪ :‬فكر مي‌كرد همه‌چيز‬ ‫هميشه همان‌طور مي‌ماند ـ همان روزنامه‪ ،‬همان چهره‌ها‪ ،‬همان‬ ‫فضاي سرد ترس و تهمت بستن‌هاي بي‌سروصدا‪ ،‬همان سيستم‬ ‫بي‌تحرك ـ هيچ‌چيز هرگز تغييري نخواهد كرد‪ .‬آنچه كمونيسم‬ ‫به ما الق��ا كرده بود‪ ،‬دقيقا همين س��كون و بي‌حركتي بود‪ ،‬اين‬ ‫بي‌آيندگ��ي‪ ،‬بي‌رويايي‪ ،‬ناتواني از تصور زندگي به ش��كلي ديگر‪.‬‬ ‫تقريبا امكان نداشت بتواني به خود دلگرمي بدهي كه اين دوراني‬ ‫گذراست‪ ،‬خواهد گذشت‪ ،‬بايد بگذرد‪ .‬برعكس‪ ،‬ياد گرفته بوديم‬ ‫فكر كنيم هركاري هم كه بكنيم‪ ،‬وضع هميشه همان جور مي‌ماند‪.‬‬ ‫سيستم قادر‬ ‫نمي‌توانيم تغييرش بدهيم‪ .‬به نظر مي‌رسيد گويي آن‬ ‫ِ‬ ‫مطلق‪ ،‬خو ِد زمان را هم اداره مي‌كند‪ .‬به نظر مي‌رسيد كمونيسم‬ ‫ابدي اس��ت‪ ،‬ما به زندگي در آن محكوم شده‌ايم‪ ،‬خواهيم مرد و‬ ‫فروپاشي آن را نخواهيم ديد‪ .‬ما انقالبي نبوديم كه سعي كنيم آن‬ ‫را ويران و سرنگون كنيم‪ .‬با اين عقيده بار آمده بوديم كه تعديل‬ ‫آن سيستم‪ ،‬براي آنكه نهايتا از درون تغيير كند نيز محال است‪ .‬با‬ ‫اين‌همه‪ ،‬فقط‌اي كاش تانيا صبر كرده بود‪ .‬زندگي آدم اتاق انتظار‬ ‫ايستگاه قطاري در شهرستان نيست كه در آن بنشيند و منتظر‬ ‫قطاري ش��ود كه شايد هرگز نرس��د‪ .‬تازه يك هفته پيش از آنكه‬ ‫بميرد‪ ،‬موهايش را كوتاه كرده بود‪ .‬گمان نمي‌كنم زن‌ها اگر در فكر‬ ‫مرگ باشند اين كار را بكنند‪ .‬او خيلي تالش كرد طاقت بياورد‪ ،‬اما‬ ‫عاقبت شكست خورد‪.‬‬ ‫وقتي باالخره سر خاكش رفتم‪ ،‬آخرين روز اكتبر بود‪ .‬خورشيد‬ ‫ديگر داش��ت پايين مي‌رفت و گرمايي نداشت‪ .‬اما برگ‌هاي زرد و‬ ‫س��رخ تاكي‪ ،‬مثل هماني كه در باغچه خانه‌ام هس��ت‪ ،‬روي ديوار‬ ‫گورستان‪ ،‬منظره را به نوعي دلنشين مي‌كرد و من در برابر وسوسه‬ ‫نشس��تن مقاومت نكردم‪ .‬سعي نكردم فرار كنم‪ .‬همان‌طور كه به‬ ‫جايي كه دفن شده بود نگاه مي‌كردم‪ ،‬جايي را كه يادش دردرونم‬ ‫پايين پايين‪ ،‬توي حفره شكم‪ ،‬زير‬ ‫خانه كرده بود احساس كردم‪ ،‬آن‬ ‫ِ‬ ‫قلبم‪ ،‬خودم آنجا حبسش كرده بودم‪ ،‬آخرين خاطره‌اي را كه از او‬ ‫در يادم مانده بود‪ ،‬از آن روز تابستاني در اوت ‪ ،1985‬آنقدر فشرده‬ ‫بودم كه به گوي كوچك سنگيني از درد بدل شده بود‪.‬‬ ‫و انگار رفتن به ديدار او‪ ،‬بار گناهي را از دوشم برداشته باشد‪ ،‬در‬ ‫درونم‪ ،‬آن خاطره پنهان‪ ،‬آن گوي فشرده درد داشت آرام آرام آب‬

‫مي‌شد‪ ،‬و توانستم صورتش را ببينم كه روبه‌روي من در اتاقم نشسته‬ ‫بود‪ ،‬توانستم صدايش را بش��نوم‪ ،‬انگار هنوز در همان اتاق بوديم‪.‬‬ ‫روز پيش از مرگش‪ ،‬آمده بود چيزي به من بگويد‪ .‬شايد آمده بود‬ ‫خداحافظي كند‪ .‬بايد از طرز حرف زدنش درباره خودكشي حدس‬ ‫مي‌زدم‪ .‬اما قبال بارها در اين‌باره حرف زده بود‪ ،‬خودكشي را تئوريزه‬ ‫كرده بود ـ عملي بر مبناي خواس��ت شخصي‪ ،‬راهي شرافتمندانه‬ ‫براي خروج از موقعيتي پرمخاطره كه اميد نجاتي در آن نيس��ت‪.‬‬ ‫صداي آهسته او در هرم گرماي يك بعدازظهر تابستاني خواب‌آلود‪،‬‬ ‫موسيقي‌اي كه از جايي به اين هواي سنگين نفوذ مي‌كرد‪ ،‬آفتاب‪،‬‬ ‫گرما‪ ،‬اينها همه حواس مرا پرت كردند‪ .‬یک نوش��یدنی خورديم‪.‬‬ ‫همين‌طور كه روز مي‌گذشت‪ ،‬انگار او بيشتر و بيشتر در مبل فرو‬ ‫مي‌رفت‪ ،‬فروتر و فروتر‪ ،‬و يادم مي‌آيد با خودم فكر كردم مبل دارد‬ ‫جسم ظريف و استخواني او را مي‌بلعد‪ .‬يك لحظه به نظرم رسيد‬ ‫كه دس��ت‌هايش مي‌لرزد‪ ،‬كه وقتي كلمه «مرگ» را بر زبان آورد‪،‬‬ ‫سرما از تيره پشتش پايين خزيد‪ .‬اما مطمئن نبودم‪ .‬خودم را به اين‬ ‫خاطر مالمت مي‌كنم‪.‬‬ ‫اول صبح بود كه خبر مرگش را شنيدم‪ .‬تلفن زنگ زد‪ ،‬صداي‬ ‫كسي مي‌آمد كه كلماتي نامفهوم بر زبان مي‌آورد‪ ،‬كلماتي كه قاعدتا‬ ‫بايد مي‌فهميدم‪ .‬صدا مي‌پرس��يد «مي شنوي؟ مي‌شنوي؟» صدا‬ ‫س��والش را تكرار مي‌كرد و اين طرف سيم فقط سكوت بود‪ .‬اول‪،‬‬ ‫جواب ندادم‪ ،‬چيزي نگفتم‪ .‬بعد صداي فريادي آمد‪ .‬مي‌شنيدم كه‬ ‫فرياد از گلوي من بيرون مي‌آيد‪ ،‬ولي همزمان آدم ديگري بودم كه‬ ‫كنار خودم ايستاده بودم و از فاصله‌اي نزديك‪ ،‬ساكت‪ ،‬به كسي كه‬ ‫گوش��ي تلفني در دست داشت و فرياد مي‌زد نگاه مي‌كردم‪ .‬هيچ‬ ‫احساسي نداشتم‪ ،‬بي‌حس بودم‪.‬‬ ‫همان روز‪ ،‬كمي بعد به آپارتمان تانيا رفتم‪ .‬تازه اس��باب كشي‬ ‫كرده بود‪ ،‬حدودا يك ماه قبل‪ ،‬بعد از اينكه پدر و مادرش آپارتمان‬ ‫سه خوابه شان را با آپارتماني كوچكتر تاخت زده بودند و مبلغي را‬ ‫كه سر گرفته بودند در اختيار او گذاشته بودند‪ .‬مدت‌ها براي فراهم‬ ‫شدن اين موقعيت انتظار كشيده بود و آپارتمانش را خيلي با دقت‬ ‫تزئين كرده بود‪ .‬خودش تنهايي تك‌تك‪ ،‬فنجان‌هاي چيني‪ ،‬آينه‬ ‫نقره يا گلدان را از عتيقه‌فروشي‌ها پيدا كرده بود‪ .‬كتاب‌هايش مرتب‬ ‫در قفسه چيده شده بود و ماشين تحريرش باز بود‪ .‬يك دسته گل‬ ‫مارگريت تازه روي ميز بود‪ .‬انگار با مرتب كردن آپارتمان كوچكش‪،‬‬ ‫س��عي كرده بود با آش��وب زندگيش مقابله كند‪ .‬از بيرون به نظر‬ ‫مي‌رسيد توانايي ادامه زندگي را پيدا كرده‪ .‬در درون‪ ،‬ديگر نتوانسته‬ ‫بود ادامه دهد‪.‬‬ ‫تنها يك چيز بود كه مرا به گريه انداخت‪ :‬انجيلي كه روي تختش‬ ‫بود‪ .‬باز بود و چپه‪ .‬آن را برگرداندم و به قسمتي از متن كه زيرش‬ ‫خط كش��يده بود نگاهي انداختم‪ .‬در باره زندگي پس از مرگ بود‪.‬‬ ‫آدم مذهبي‌اي نبود‪ .‬اما در لحظات آخر زندگيش كه چيز ديگري‬ ‫برايش نمانده بود‪ ،‬به انجيل رو كرده بود‪ .‬تا ماه‌ها بعد‪ ،‬به تنها چيزي‬ ‫كه مي‌توانستم فكر كنم‪ ،‬آن دسته گل مارگريت بود و آن انجيل‪.‬‬ ‫نمي‌دانم آيا آدم‌هايي كه آن «توضيح» را نوشته بودند هرگز به ياد او‬ ‫مي‌افتند؟ مرگ او اشتباه بود‪ ،‬بي‌فايده بود‪ ،‬و من تازه امروز مي‌توانم‬ ‫پوچي مطلق آن را درك كنم‪ .‬شايد كمونيسم دارد فرو مي‌پاشد‪ ،‬اما‬ ‫به چه بهايي؟ چند قرباني ديگر مثل تانيا خواهد گرفت؟ قهرمانان‬ ‫بزرگ‪ ،‬زندانيان سياسي يا ناراضيان سياسي را نمي‌گويم؛ آدم‌هايي‬ ‫را مي‌گويم كه فقط ديگر تاب و تحمل آن را ندارند‪.‬‬ ‫بر س��ر خاكش كه ايس��تاده‌ام‪ ،‬آرزو مي‌كنم به خاطر او هم كه‬ ‫شده‪ ،‬دنياي ديگري پس از مرگ وجود داشته باشد‪ .‬او را مي‌بينم‬ ‫كه آنجا نشس��ته و با كسي قهوه مي‌خورد‪ .‬آن باال بايد كسي پيدا‬ ‫شود‪ ،‬آخر‪ ،‬به قول خودش‪ ،‬قهوه را كه نمي‌شود تنهايي خورد‪.‬‬

‫‪48‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫آنچه كمونيسم به‬ ‫ما القا كرده بود‪،‬‬ ‫دقيقا همين سكون‬ ‫و بي‌حركتي بود‪،‬‬ ‫اينبي‌آيندگي‪،‬‬ ‫بي‌رويايي‪،‬ناتواني‬ ‫از تصور زندگي به‬ ‫شكليديگر‪.‬تقريبا‬ ‫امكان نداشت بتواني‬ ‫به خود دلگرمي‬ ‫بدهي كه اين دوراني‬ ‫گذراست‪ ،‬خواهد‬ ‫گذشت‪ ،‬بايد بگذرد‬


‫از باال آمدن نترس!‬ ‫چرا نظام بازار آزاد‬ ‫و ليبرال دموكراسي بديلي ندارد‬

‫چرا بقا و پيشرفت يك سيستم اقتصادي تنها در صورتي ميسر‬ ‫است كه مالكيت فردي هسته اصلي آن سيستم باشد و در غير اين‬ ‫صورت سيستمي كه اصالت مالكيت خصوصي را در خود نهادينه‬ ‫نكرده‪ ،‬يا بدون پيشرفت به كار خود ادامه مي‌دهد تا زمان مرگش‬ ‫فرارسد‪ ،‬يا نياز به يك آلترناتيو به عنوان رقيب دارد؟ براي پاسخ به‬ ‫اين پرسش نياز داريم تا سوال ديگري را پاسخ دهيم‪ :‬چه تفاوت‬ ‫و تمايزي بين نظام‌هاي ماقبل س��رمايه‌داري و اقتصاد آزاد بود‪،‬‬ ‫كه در اين آخري انس��ان توانست بزرگ‌ترين دستاورد‌هاي تاريخ‬ ‫خود را آن هم در مدت زماني اندك نس��بت به دوره‌هاي پيشين‬ ‫به دس��ت آورد؟ انديشمندان پاسخ‌هاي مختلفي به اين پرسش‬ ‫داده‌اند و از كليدي‌ترين آن‌ها مي‌توان به رها شدن انسان از يوغ‬ ‫منطق كليسايي اشاره كرد‪ .‬جايي كه الهيات راه خود را رفت و علم‬ ‫بشري راه خود را‪ .‬رنسانس تاريخ از دل رنسانس تعقل بيرون آمد‬ ‫و تفكر در هر چيز و تش��كيك در داشته‌ها‪ ،‬عناصر شگرفي را به‬ ‫انسان هديه داد كه تا امروز ثمراتش ادامه داشته است‪ .‬اما مسئله‬ ‫اينجاس��ت كه اگر اين شك و تعقل و دس��ت يازيدن به علم در‬ ‫چارچوب و نظام اقتصادي‪ -‬سياس��ي ديگري غير از آنچه پس از‬ ‫دوران فئوداليته شاهدش بوديم رخ مي‌داد‪ ،‬آيا انسان مي‌توانست‬ ‫شاهد اينچنين پيشرفت‌هايي باش��د؟ آيا اگر آزادي طبقاتي كه‬ ‫به واس��طه بازار حاصل ش��د‪ ،‬نبود‪ ،‬پيشرفت‌هاي انسان اين‌گونه‬ ‫ب��ود؟ فراموش نكنيم كه هرچه آثار نظام گذش��ته رنگ باخت و‬ ‫سرمايه‌داري پررنگ‌تر شد‪ ،‬دستاوردهاي جامعه بشري نيز رشدي‬ ‫دوچن��دان يافت و از همين‌رو از قرن ‪ 19‬تاكنون مدرنيته هر روز‬ ‫مرزهاي بيشتري را در نورديده است‪.‬‬ ‫وقتي س��خن از آزادي طبقاتي در نظام سرمايه‌داري مي‌شود‪،‬‬ ‫مسلما به اين معني نيست كه طبقات اجتماعي در اين نظام وجود‬ ‫ندارند‪ ،‬بلكه منظور اين است كه سرنوشت آدمي به دست خودش‬ ‫افتاد‪ .‬نظام بازار‪ ،‬توس��عه و رش��د خود را به جز اين نمي‌ديد كه‬ ‫آدميان از پيله طبقاتي خود بيرون آيند و آينده خويش را به دست‬ ‫خود سازند‪ .‬ديگر الزم نبود در اين نظام تا رعيت هميشه رعيت‬ ‫بماند و فئودال هميشه خان‪ .‬آزادي طبقاتي به عنوان محصولي از‬ ‫آزادي فردي در حوزه اقتصاد موجب آن شد تا آدميان درك كنند‬ ‫كه اگر بخواهند مي‌توانند بدون مرزها و محدوديت‌هاي پيشين‬ ‫نظام‌هاي گذشته‪ ،‬جايگاه اجتماعي مختص به خود را قوام بخشند‪.‬‬

‫پويا جبل عاملي‬ ‫تحلیلگر اقتصادی‬

‫در نظام اقتصادي‬ ‫مبتني بر بازار فارغ از‬ ‫نظامخودانگيزشي‪،‬‬ ‫آزادي كه براي‬ ‫همگان وجود داشت‬ ‫تا به هر بازاري وارد‬ ‫شوند‪ ،‬باعث آن شد‬ ‫تا رقابت در ذات‬ ‫نظامسرمايه‌داري‬ ‫خودنماييكند‪.‬‬ ‫هرچند ماركس با‬ ‫تيزبينيمعتقدبود‬ ‫كه وجود بنگاه‌هاي‬ ‫بزرگ كه مي‌توانند‬ ‫هزينه متوسط خود‬ ‫را كاهش دهند باعث‬ ‫ايجاد انحصار در بازار‬ ‫مي‌شود‬

‫‪49‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫به اي��ن اضافه كنيد‪ ،‬جايگاه در هرم قدرت را ك��ه پس از آزادي‬ ‫در حوزه اجتماعي و اقتصادي در مرحله آخر به حوزه سياس��ت‬ ‫نيز كش��يده شد و ليبرال دموكراس��ي نويد آن را داد كه هركس‬ ‫ف��ارغ از طبقه‌اي كه بدان تعلق دارد‪ ،‬مي‌تواند تا رأس هرم قدرت‬ ‫باال بيايد‪.‬‬ ‫آزادي طبقاتي ناش��ي از آن بود‪ ،‬كه هركس مالك داشته خود‬ ‫است و هيچ‌كس حق مداخله در آن را ندارد و در عين حال آزادي‬ ‫آدمي به وي اجازه مي‌داد تا مالكيت خويش را باز هم گسترده‌تر‬ ‫سازد‪ .‬اين سازه موجب آن بود تا افراد انگيزه كافي براي پيشرفت‬ ‫كار خود را داشته باشند در حالي كه در نظام‌هاي پيشين هر فرد‬ ‫حتي‌المقدور قادر بود تا نهايت طبقه و جايگاهي كه برايش تعريف‬ ‫شده بود‪ ،‬باال رود‪ .‬اين موهبت آزادي بود كه از نظام سرمايه‌داري‬ ‫نش��أت مي‌گرف��ت و تا پيش از اي��ن در هيچ‌ك��دام از نظام‌هاي‬ ‫اقتصادي‌ـ اجتماعي وجود نداشت‪ .‬رهايي از قيدوبند‌هاي اعتقادي‪،‬‬ ‫همراه با رهايي از بندهاي طبقاتي بود و انسان‪ ،‬خود‪ ،‬خويشتن و‬ ‫جايگاهش را مي‌آفريد‪ .‬بدين‌شكل انگيزه حركت‪ ،‬باالترين عنصري‬ ‫شد كه از دل نظام سرمايه‌داري مبتني بر بازار رخ نمود‪ .‬نه‌تنها هر‬ ‫فرد كه هر بنگاه مي‌توانست به هيچ حدي از پيشرفت قانع نباشد‬ ‫و انگيزه الزم را براي قدم بعدي داشته باشد‪.‬‬ ‫فرات��ر از اي��ن‪ ،‬در نظام اقتصادي مبتني بر ب��ازار فارغ از نظام‬ ‫خودانگيزش��ي‪ ،‬آزادي‌ای كه براي همگان وجود داش��ت تا به هر‬ ‫بازاري وارد شوند‪ ،‬باعث آن شد تا رقابت در ذات نظام سرمايه‌داري‬ ‫خودنمايي كند‪ .‬هرچند ماركس با تيزبيني معتقد بود كه وجود‬ ‫بنگاه‌هاي بزرگ كه مي‌توانند هزينه متوسط خود را كاهش دهند‬ ‫باعث ايجاد انحصار در بازار مي‌شود و در نهايت اين يكي از عوامل‬ ‫نابودي نظام سرمايه‌داري است‪ ،‬اما آنچه وي متوجه نبود آن‌كه‪،‬‬ ‫حتي در يك بازار انحصاري‪ ،‬انحصارگر دست‌به‌گريبان يك رقابت‬ ‫بالقوه است‪ ،‬زيرا هيچ محدوديتي براي ورود هيچ‌كسي نيست و‬ ‫از اي��ن‌رو‪ ،‬توليد حتي در يك ب��ازار انحصاري در نقطه كارا انجام‬ ‫مي‌شود‪ .‬كارايي كه خود ضامن پيشرفت هميشگي است‪.‬‬ ‫اما در نظام‌هاي آلترناتيو سرمايه‌داري كه حق مالكيت و آزادي‬ ‫منتج از آن اصالت ندارد‪ ،‬خودبه‌خود نه‌تنها نظام انگيزشي براي فرد‬ ‫وجود ندارد‪ ،‬بلكه رقابت نيز كه خود معلول آن نظام انگيزشي است‬ ‫در اين سيستم‌هاي اقتصادي جاي بروز نمي‌يابد و عمال پيشرفت‬ ‫جزو ذات وجودي آن نيست‪ .‬اگر به فرض ما شاهد رشد سيستم‬ ‫سوسياليستي نظام ش��وروي بوديم‪ ،‬بيش از آن‌كه آن نظام براي‬ ‫خود ساختاري را طراحي كرده باشد كه باعث رشد و توسعه‌اش‬ ‫شود‪ ،‬وجود س��رمايه‌داري غربي بود كه ايجادكننده انگيزه براي‬ ‫آن سيس��تم بود تا براي پيشرفت اقدام كند‪ .‬اين اقتصاد بازار بود‬ ‫كه هر روز با انگيزه الزم‪ ،‬ابداع و دس��تاوردي تازه داش��ت و نظام‬ ‫سوسياليس��تي براي عقب نماندن از آن به دنبال گسترده كردن‬ ‫توانايي خود بود‪ .‬اگر اين نظام چون روزگار فعلي سرمايه‌داري‪ ،‬تنها‬ ‫خود بود و بي‌رقيب‪ ،‬اي‌بسا‪ ،‬نه‌تنها پيشرفتي نبود بلکه احتياجات‬ ‫آدمي در حداقل معاش برطرف مي‌ش��د و لذت ناش��ي از ارضاي‬ ‫غني‌تر نياز انس��اني ش��ايد حتي به نوعي خيانت به نظام تلقي‬ ‫مي‌شد‪.‬‬ ‫آري اينچنين اس��ت كه به علت فقدان نظام خودانگيزشي و‬ ‫رقابت دروني در سيس��تم‌هايي به جز اقتصاد بازار‪ ،‬پيش��رفت در‬ ‫نهايت و آن هم به واسطه تصحيح آن نظام‌ها يا ضرورتي كوتاه‌مدت‬ ‫امري موردي خواهد بود‪ ،‬نه آنچنان كه در اقتصاد آزاد ش��اهدش‬ ‫هستيم‪ ،‬امري ذاتي بازار‪ .‬ابقاي بازار با آزادي و حفظ مالكيت فردي‬ ‫بازيگران تضمين مي‌شود و اين در عين حال موتوري مي‌شود براي‬ ‫محقق شدن همواره رشد و پيشرفت و ابداعات تازه‪.‬‬


‫مهاجران ادبی‬

‫پرونده هفته‬ ‫ابراهیم گلستان‬

‫فخر فروشی ندارم‬ ‫صفحه ‪53‬‬

‫گلی ترقی‬

‫جایی دیگر‬ ‫صفحه ‪54‬‬

‫بهمن شعله ور‬

‫پوست کندن گربه‬ ‫صفحه ‪55‬‬

‫نسرین رحیمیه‬

‫چگونه می‌توان بیرون از وطن ایرانی بود؟‬ ‫صفحه ‪56‬‬

‫پیمان وهاب‌زاده‬

‫کوچه‌نشینی‪ ،‬کوچ نشینی‬ ‫صفحه ‪58‬‬

‫محمدهاشم اکبریانی‬

‫استثنا در ادبیات مهاجرت‬ ‫صفحه ‪59‬‬

‫عدنان غریفی‬

‫باقی بقای دیگران‬ ‫صفحه ‪60‬‬

‫بهمن فرزانه‬

‫به تماشای آب‌های سپید‬ ‫صفحه ‪61‬‬

‫پرويز دوايی‬

‫همچنان فارسي مي‌نويسم‬ ‫صفحه ‪61‬‬

‫امیلی امرایی‪ ،‬یاسر نوروزی‪:‬‬ ‫«ادبيات مهاجرت» از زواياي مختلف قابل‬ ‫بررسي‌ست كه نخستين رويكرد‪ ،‬بررسي علل‬ ‫و عوامل ظهور آن است‪ .‬اين گفتمان از منظر‬ ‫مطالعات فرهنگي نيز قابل بررسي‌ست‪ .‬به جهت‬ ‫تغييرات زباني و ساختاري اثر نيز مي‌توان به‬ ‫«ادبيات مهاجرت» پرداخت‪ .‬به لحاظ عملي‬ ‫و نظري نيز بهترين افرادي كه مي‌توانند اين‬ ‫پديده را بررسي كنند‪ ،‬نويسندگان و شاعران و‬ ‫هنرمندان مهاجر هستند؛ كساني كه خواسته‬ ‫يا ناخواسته ترك وطن كرده‌اند و همچنان به‬ ‫توليد آثارشان مشغول‌اند‪ .‬در اين ميان گاهي‬ ‫نيز نويسندگان و شاعراني بوده‌اند كه دست به‬ ‫انتشار آثارشان به زبان‌هاي ديگر زده‌اند‪ .‬در اين‬ ‫پرونده به علل و عوامل پيدايش ادبيات مهاجرت‪،‬‬ ‫موفقيت يا عدم موفقيت مهاجران و انتشار آثار‬ ‫ايرانيان به زبان‌هاي ديگر پرداخته‌ايم‌‪.‬‬

‫‪50‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫از ادبیات تا مهاجرت‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫امکانات هر َدم‬ ‫پیشرفت حیرت‌انگی ِز فن‌آوری و اینترنت و‬ ‫امروزه‪ ،‬با این‬ ‫فزاینده و درحال گسترشش‪« ،‬فاصله» و «دوری» دیگر معنا ندارد‬

‫ناصر زراعتی‬

‫عکس‪Elliott Erwitt:‬‬

‫من این‌جا‪ ،‬برای‬ ‫«ایران‬ ‫خودم‪ ،‬یک‬ ‫ِ‬ ‫کوچک» درست‬ ‫کرده‌ام‪ :‬در یکی از‬ ‫آرام این‬ ‫خیابان ِ‬ ‫‌های ِ‬ ‫فضای‬ ‫شهر‪ ،‬یک‬ ‫ِ‬ ‫‌مستطیل‬ ‫مکعب‬ ‫ِ‬ ‫بیست و چندمتری‬ ‫ِ‬ ‫سقف نسبت ًا‬ ‫با‬ ‫بلند تا دوستان‬ ‫که آمدند‪ ،‬دو ِرهم‬ ‫بنشینیموپیاله‌ای‬ ‫چای یا قهوه بنوشیم‬ ‫و از ادبیات و سینما‬ ‫‌های‬ ‫و هنر و مقوله ِ‬ ‫دیگر بگوییم و‬ ‫بشنویم‬

‫واقعیتش این است که دیگر حساب و کتاب‬ ‫دفعات گفتن و نوشتن در مورد این موضوع‪ ،‬در‬ ‫طول س��ال‌های دو دهه اخیر‪ ،‬از دستم دررفته‬ ‫است‪ .‬اگر نگویم هر سال‪ ،‬هر دو سه سال یک بار‪،‬‬ ‫از دوستان و آشنایان روزنامه‌نگارـ از اقصا نقاط‬ ‫جهان و البته بیش��تر از درون ایران ـ پرسش یا‬ ‫پرسش‌هایی در این زمینه می‌رسد که هم‌میهنی‬ ‫و ادب حکم می‌کند هرطور هست‪ ،‬در حد توان‬ ‫و دانش و آگاهی اندکم‪ ،‬پاس��خ یا پاس��خ‌هایی‬ ‫بگویم یا بنویسم‪ .‬هربار هم تقریباً حرف‌هایم کم‬ ‫و بیش یکسان بوده است و خودم هم می‌دانسته‬ ‫و می‌دانم که این حرف‌ها‪ ،‬مثل خیلی حرف‌های‬ ‫دیگر در این دنیا‪ ،‬شاید به مفت هم نیارزد‪ .‬و حاال‬ ‫هم که باز این موضوع مطرح شده است ناگزیرم‬ ‫به تکرا ِر بعضی از همان حرف‌ها‪.‬‬ ‫معمول و به‌صرفه چنین اس��ت که دوستان‬ ‫بنا بر نگاه و سلیقه و اندیشه خود‪ ،‬ابتدا‪ ،‬کلیاتی‬ ‫در ب��ابِ «ادبیات مهاجرت» (یا با اصطالحات و‬ ‫تعابیری دیگ��ر همچون «خارج از کش��ور» یا‬ ‫«بیرون از ای��ران» یا مانند این‌ها) به‌هم ببافند‬ ‫و ویژگی‌هایی جور کنند و برش��مارند و آن‌گاه‪،‬‬ ‫هموطن‬ ‫بسته به این‌که با کدام شاعر یا نویسنده‬ ‫ِ‬ ‫به‌اصطالح «مهاجر» (یا دارای هر صفت دیگر)‬ ‫روابط‌ش��ان َح َسنه باشد یا نباش��د‪ ،‬آنان جایی‬ ‫تعریفی کرده باشند یا تکذیبی‪ ،‬از تعدادی‌شان نام‬ ‫ببرند و به‌قول امروزیان‪ ،‬حالی به ایشان بدهند یا‬ ‫حالی از آنان بگیرند و به این طریق‪ ،‬از این فرصت‬ ‫مناسب سود بُرده‪ ،‬نانی قرض داده و چند تنی را‬ ‫نان‬ ‫مدیون خود کرده تا بعد‪ ،‬آنان نیز به‌تالفی‪ِ ،‬‬ ‫قرض داده شده را زمانی پس بدهند و خالصه‪،‬‬ ‫در این میان‪ ،‬حال و حولی رد و بدل و اسم‌هایی‬ ‫از اش��خاص و آثارشان ثبت و ضبط و در نتیجه‬ ‫مطرح شود و بیفتد س ِر زبان‌ها‪ ...‬و به‌راستی‪ ،‬مگر‬ ‫«شهرت» چگونه کسب می‌شود؟ حاال بگذریم‬ ‫از صادق یا کاذب بودنش‪[ ...‬نقل اس��ت از یکی‬ ‫از اعاظ ِم اُدبای هم‌میهن که زمانی فرموده بوده‬ ‫است‪« :‬بدنامی بهتر است از ُگمنامی!»]‬ ‫ا ِش��کال قضیه اما در این اس��ت که پس از‬ ‫مدتی‪ ،‬کم‌کم‪ ،‬این دوستان نازنین خودشان هم‬ ‫باورشان می‌شود و دل خوش می‌کنند به چنین‬ ‫افاضات و بده‌بس��تان‌هایِ (اگر نخواهیم بگوییم‬ ‫کاس��بکارانه‪ ،‬دس��تِ‌کم باید گفت) رفیق‌بازانه‪.‬‬ ‫و ای��ن نوع رفتار و ک��ردار‪ ،‬اندک‌اندک‪ ،‬صورتی‬ ‫طبیعی به خود می‌گیرد و شاید هم تبدیل شود‬ ‫به گونه‌ای «س ّنتِ » (گیرم) ناپسندیده و ناصواب‪.‬‬ ‫و روشن است که شکستن این‌چنین س ّنت‌هایی‬ ‫(به‌فرض هم که اگر کسی بخواهد آن را بشکند‪،‬‬

‫‪51‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫که نمی‌خواهد) کا ِر چندان ساده‌ای نیست‪.‬‬ ‫من هرچه فکر می‌کنم می‌بینم واقعاً ضرورتی‬ ‫ندارد و صحیح هم نیس��ت ک��ه بیاییم چنین‬ ‫بخش‌بندی‌های��ی در زمینه مقوله «ادبیات» (و‬ ‫نیز البته «هنر») انجام بدهیم‪ .‬به‌نظر من‪ ،‬تنها‬ ‫یک نوع بخش‌بندی الزم و قابل پذیرش اس��ت‬ ‫و آن‌هم همانا «خوب» یا «بد» بودن «ادبیات»‬ ‫(و نیز «هنر») اس��ت و بس‪ .‬و روش��ن است که‬ ‫تشخیص درست برای این بخش‌بندی‪ ،‬نخست‬ ‫برعهده خوانندگان و سپس منتقدان و سپس‌تر‬ ‫«زمان��ه» خواهد بود و هم��گان آگاه‌اند که این‬ ‫مورد نیز البته که نسبی است و مربوط می‌شود‬ ‫به نو ِع نگاه و اندیشه آدم‌ها؛ اما به‌هرحال‪ ،‬قاعده‌ها‬ ‫و معیارهایی هم برای سنجش‪ ،‬بوده و هست و‬ ‫خواهد بود‪.‬‬ ‫فع ًال بهتر آن است که به بخش‌بندی‌های دیگر‬ ‫(مث ًال ادبیات «زنانه» یا «مردانه» یا «سیاس��ی»‬ ‫یا «دینی» ی��ا «اخالقی» ی��ا «غی ِراخالقی» یا‬ ‫عنوان‌هایی از این دس��ت) کاری نداشته باشم‪.‬‬ ‫فقط می‌پ��ردازم به همین بخش‌بن��دیِ (اجازه‬ ‫بدهید ب��رای پرهی��ز از هرگونه س��وءتفاهم و‬ ‫اختالفِ نظ��ر‪ ،‬بنویس��م‪« ):‬درون» و «بیرون»‪.‬‬ ‫حاال هرکس اگر خواس��ت‪ ،‬می‌تواند به‌جای این‬ ‫دو واژه‪ ،‬واژه‌هایی دیگ��ر بگذارد؛ فرقی در اصل‬ ‫قضیهنمی‌کند‪.‬‬ ‫از بدیهیات اس��ت که آدمیزاد ی��ک روز‪ ،‬در‬ ‫جایی از این دنیای دون‪ ،‬به دنیا می‌آید و از عمر‬ ‫و زندگی سهمی به او می‌رسد و سال‌هایی را در‬ ‫جاهایی‪ ،‬خوب یا بد‪ ،‬خوش یا ناخوش‪ ،‬می‌گذران َد‬ ‫و آخرس��ر هم در جایی از همی��ن دنیا می‌رود‪.‬‬ ‫معموالً این «جا» یک یا چندجا در یک سرزمین‬ ‫مشخص است‪ .‬گاهی اما پیش می‌آید که همین‬ ‫آدمیزاد به دالیلی‪ ،‬خواس��ته یا ناخواسته‪ ،‬از سر‬ ‫اجبار یا بنابه میل و اراده خود‪ ،‬تغییر جا و مکان‬ ‫می‌دهد؛ نزدیک یا دور‪ ،‬زیاد فرقی نمی‌کند‪.‬‬ ‫نیمای اهل یوش که در تهران می‌زیسته‪ ،‬در‬ ‫یادداش��ت‌هایش از «غربت» و «دوری از وطن»‬ ‫وطن‬ ‫بسیار نالیده است‪ .‬حاال‪ ،‬فکر کنید فاصله ِ‬ ‫یوش مازندران) تا پایتخت چقدر‬ ‫شاعر (روستایِ ِ‬ ‫بوده و هست؟‬ ‫این اس��ت ک��ه می‌گوی��م دوری و نزدیکی‬ ‫اهمیت ندارد‪ .‬اگر دور بیفتی از جایی که در آن‬ ‫دوران مه ِم کودکی و نوجوانی‬ ‫به دنیا آمده‌ای و ِ‬ ‫و گاهی ه��م جوان��ی‌ات را در آن گذرانده‌ای و‬ ‫ش��خصیت و خاطراتت در آن‌جا که «وطن»ش‬ ‫می‌نامند شکل گرفته‪ ،‬این احساس غریبگی با تو‬ ‫خواهد بود و دست از سرت برنخواهد داشت‪.‬‬


‫پرونده هفته‬

‫روشن است که در این میان‪ ،‬مسأله «زبان»‬ ‫نقش بس��یار بااهمیتی‬ ‫و به‌طو ِرکلی «فرهنگ» ِ‬ ‫دارد‪ .‬هرچه این‌ها نزدیک‌تر و آش��ناتر باش��ند‪،‬‬ ‫آدمیزاد آسوده‌تر است و هرچه دورتر و بیگانه‌تر‪،‬‬ ‫ناآسوده‌تر‪...‬‬ ‫دو شاعر همشهری (حافظ و سعدی) همیشه‬ ‫برای من نمونه بوده‌اند‪ :‬اولی تما ِم عمر در شیراز‬ ‫زیس��ت (غیر از سفری کوتاه که بالفاصله دلش‬ ‫بگرفت و به‌س��رعت رخت بربس��ت و به زادگاه‬ ‫جه��ان روزگار خود را‬ ‫بازگش��ت) و دوم��ی که‬ ‫ِ‬ ‫سراسر گشت تا سرانجام‪ ،‬او نیز به شهر زادگاهش‬ ‫بازگشت و بقیه عمر را در خلوت و آرامش و البته‬ ‫[خوشبختانه] ع ّزت و احترام تمام زیست‪.‬‬ ‫اگر همین‌ج��ا به یاد موالنا بیفتیم‪ ،‬بی‌فایده‬ ‫نخواهد بود‪ :‬خراسان کجا و قونیه کجا!‬ ‫و هستند بس��یارانی دیگر از اهالی ادب که‬ ‫می‌توان از ایشان نام بُرد‪ ،‬منتها گمانم فع ًال لزو ِم‬ ‫چندانی نداشته باشد‪...‬‬ ‫پ��س (بی‌آن‌که در مثل مناقش��ه باش��د)‪،‬‬ ‫وضعی��ت فعلی که جماعتی‬ ‫می‌بینیم که این‬ ‫ّ‬ ‫(چون من گردن‌شکس��ته) پراکنده شده‌اند در‬ ‫جهان گذران‪ ،‬امر تازه‌ای نیست‪.‬‬ ‫جای‌جای این‬ ‫ِ‬ ‫هرکس دلیلی داشته است‪ .‬صبر‪ ،‬تاب و تحمل و‬ ‫چیزهای دیگر کاسه‌هایی هستند که گاهی‪ ،‬به‌هر‬ ‫دلیل‪ ،‬لبریز می‌شوند یا لبریزش می‌کنند و این‬ ‫خود شیخ اجل بوده که فرموده است در همان‬ ‫بیت مشهور‪« :‬سعدیا! ُح ِّب وطن گرچه حدیثی‬ ‫است شریف‪ »...‬و قس‌علیهذا‪ .‬بگذریم‪...‬‬ ‫اهل دانش‌اند یا فقط در‬ ‫در این میان‪ ،‬آنان که ِ‬ ‫پی زندگی‪ ،‬بسیار آسوده‌اند‪ .‬ناآسودگی بیش‌تر‬ ‫ِ‬ ‫اهل فرهنگ و ادب و هنر است‪ .‬در میان‬ ‫نصیب ِ‬ ‫ای��ن اهالی اخیر نیز آنان که می‌توانند خود را با‬ ‫محیط وفق دهند و پرده فراموشی بکشند بر یادها‬ ‫و دلبستگی‌هایِ گذشته و زادگاه خود‪ ،‬باز از ُزمره‬ ‫آسودگان‌اند‪ .‬بدا به حال آن کسان که جسم‌شان‬ ‫این‌جاس��ت و جان و روان‌ش��ان آن‌جا! پیوسته‬ ‫نی موالنا در حال حکایت و شکایت‌اند و‬ ‫همچون ِ‬ ‫فکر و ذکرشان «خانه» است و همخانه‌هایِ مانده‬ ‫در خانه و خواب‌هاشان‪ ،‬کابوس‌ها و رؤیاهاشان‪،‬‬ ‫ناخوش‬ ‫همیشه پُر است از تصویرهایِ خوش و‬ ‫ِ‬ ‫گذشته‪ ...‬این قضیه هم مانند آن قضیه معروف‬ ‫(یعنی عشق) نه منطق‌بردار است و نه با ابزا ِر عقل‬ ‫می‌توان به س��راغش رفت و راست و ریست‌ش‬ ‫کرد‪ .‬هست‪ ...‬همچنان‌که بوده‪ ،‬هست و خواهد‬ ‫ب��ود‪ .‬دیگر این گفتن ندارد که «به هر کجا که‬ ‫َروی‪ ،‬آس��مان همین رنگ است»‪ ...‬بگذریم که‬ ‫گاهی برخی آسمان‌ها ممکن است خوش‌رنگ‌تر‬ ‫هم باش��ند‪ .‬مهم رنگ و خوش‌رنگی یا بدرنگی‬ ‫آسمان این س��رزمین یا آن خطه نیست؛ مهم‬ ‫آن چیزی اس��ت که او را «دل» خوانده‌اند؛ پس‬ ‫بی‌جهت نگفته‌اند‪« :‬کجا خوش است؟ هرآن‌جا‬ ‫که دل خوش است!»‬ ‫این‌هم درس��ت اس��ت که «وطن» دشت و‬

‫نیمای اهل یوش که‬ ‫در تهران می‌زیسته‪،‬‬ ‫در یادداشت‌هایش‬ ‫از «غربت» و «دوری‬ ‫از وطن» بسیار‬ ‫نالیده است‪ .‬حاال‪،‬‬ ‫فکر کنید فاصله‬ ‫(روستای‬ ‫وطن شاعر‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫یوش مازندران) تا‬ ‫ِ‬ ‫پایتخت چقدر بوده‬ ‫و هست؟‬

‫کوه و رود و آب و خاک نیس��ت‪ ،‬بل زبان است‬ ‫و فرهنگ ک��ه اگر اهلش باش��ی (یعنی آدمی‬ ‫به‌اصط�لاح «فرهیخته» باش��ی)‪ ،‬همه‌جا با تو‬ ‫هست و تو هیچ‌جا‪ ،‬هیچ‌گاه‪ ،‬نباید احساس ُغربت‬ ‫کنی و نمی‌کنی هم‪...‬‬ ‫همه این‌ها درست‪ ...‬این‌هم درست که امروزه‪،‬‬ ‫با این پیش��رفتِ حیرت‌انگی ِز ف��ن‌آوری‪ ،‬با این‬ ‫شدن وسائل ارتباطی نو‪ ،‬با این اینترنت‬ ‫همه‌گیر ِ‬ ‫و امکاناتِ هر َدم فزاینده و درحال گسترش��ش‪،‬‬ ‫«فاصل��ه» و «دوری» دیگر معن��ا ندارد‪ .‬من که‬ ‫ش��اکی و دلگیر بودم از جدای��ی و دوری خود‬ ‫من همین اینترنت‪،‬‬ ‫از‬ ‫ِ‬ ‫نس��ل جوان‪ ،‬اکنون ب ‌هیُ ِ‬ ‫بیس��ت‌وچهار ساعته با دوستان خوب جوانم نه‬ ‫تنها در ایران‪ ،‬که در سراس ِر جهان درپیوندم‪.‬‬ ‫از این‌همه پراکنده‌گویی و در و بی‌در گفتن‬ ‫قص ِد ُصغرا ُکبراچینی نداشتم‪ .‬مواردی را نوشتم‬ ‫که به ذهنم رسیده است‪.‬‬ ‫من نوع��ی که مث ًال‬ ‫ح��اال‪،‬‬ ‫منظ��ور این‌که‬ ‫ِ‬ ‫‌خیال خودم شعر و داستان‬ ‫ادبیات‌چی هستم و به ِ‬ ‫و مقاله و خالصه‪ ،‬از این‌جور چیزها که به آن‌ها‬ ‫می‌گویند «اث ِر ادبی» تولید می‌کنم‪ ،‬چه تفاوت‬ ‫ش��مال‬ ‫می‌کند که امروز‪ ،‬این‌جا‪ ،‬در این ش��ه ِر‬ ‫ِ‬ ‫مثل‬ ‫اروپا‪ ،‬نشسته‌ام پشتِ میز و دارم می‌نویسم یا ِ‬ ‫بیست و چند س��ال پیش‪ ،‬در یکی از اتاق‌های‬ ‫ِ‬ ‫نزدیک پنج س��ال است که‬ ‫آن خانه پدری که‬ ‫دیگر نیس��ت‪ ،‬واقع در کوچه ش��هید مهندس‬ ‫خیابان شهید‬ ‫زیداهلل َق َمری [منوچهری سابق]‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ُمرتجائی [شهرس��تانک س��ابق و شهرس��تانی‬ ‫میدان امام حسین (ع) [میدان شهنا ِز‬ ‫اس��بق]‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫س��ابق و فوزیه اسبق] می‌نشستم و می‌نوشتم؟‬ ‫به‌نظ ِر من که هیچ‪ ...‬تنها فرقش این اس��ت که‬ ‫آن زمان‪ ،‬با قلم روی کاغذ می‌نوش��تم و اکنون‪،‬‬ ‫مدت‌هاست که مستقیم در کامپیوتر می‌نویسم‬ ‫امکان تصحیح هم‬ ‫که اتفاقاً خیلی بهتر است و‬ ‫ِ‬ ‫بیش‌تر وج��ود دارد‪ .‬گمانم بار پیش بود که در‬ ‫پاسخ به پرسشی حول و حوش همین موضوع‬ ‫نوشتم‪ :‬بهتر است به‌جایِ این‌گونه بخش‌بندی‌ها‬ ‫که تنها فایده‌اش جدایی انداختن میان اهل ادب‬ ‫است‪ ،‬دوستان نخست بپردازند به مطالعه آثار و‬ ‫سپس‪ ،‬اگر ارزش داشتند‪ ،‬نقد و بررسی آن‌ها‪ .‬به‬ ‫این ترتیب‪ ،‬نه وقت‌مان را بیهوده تلف کرده‌ایم و‬ ‫نه به جدایی‌ها دامن زده‌ایم‪.‬‬ ‫خالصه کنم و دیگر بیش از این ُمصدع نشوم‪.‬‬ ‫و بهتر است در باره خود بگویم که به کسی هم‬ ‫برنخورد و مایه سوءتفاهم و سوءبرداشت نشود‪.‬‬ ‫َ‬ ‫من پرت‌افتاده که خوش��حال و سعادتمندم‬ ‫ِ‬ ‫ک��ه به ادبیات و س��ینما دلبس��تگی دارم و در‬ ‫این دو زمینه کار می‌کنم‪ ،‬آرزو داشتم در ایران‬ ‫می‌زیستم و همان‌جا کار می‌کردم و می‌نوشتم‬ ‫و می‌س��اختم‪ ...‬در ح�� ِّد خودم‪ ،‬در ح�� ِّد توانم‪،‬‬ ‫هرچه‪ ،‬خوب یا بد‪ ،‬قوی یا ضعیف‪ ،‬به‌دردبخور یا‬ ‫به‌دردنخور‪ ...‬اما حاال که سال‌هاست دور افتاده‌ام‪،‬‬ ‫در همین‌جا هم کوشیده‌ام و می‌کوشم کار کنم؛‬

‫‪52‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫در ح ِّد توانم‪ ،‬بنویس��م و بسازم‪ .‬اگر توانستم در‬ ‫ایران منتش��ر کنم و ارائه بده��م‪ ،‬فبها‪ ...‬اگرهم‬ ‫به‌هر دلیلی‪ ،‬نتوانستم یا نشد‪ ،‬همین‌جا‪ ،‬منتشر‬ ‫می‌کنم و ارائه می‌دهم‪( .‬خوشبختانه‪ ،‬اینترنت‬ ‫تمام دشواری‌ها را حل کرده است‪).‬‬ ‫من نوعی نمونه مثال‌زدنی نباشم‪ .‬من‬ ‫شاید ِ‬ ‫«ایران کوچک» درست‬ ‫این‌جا‪ ،‬برای خودم‪ ،‬یک‬ ‫ِ‬ ‫کرده‌ام‪ :‬در یکی از خیابان‌هایِ آرا ِم این شهر‪ ،‬یک‬ ‫‌مس��تطیل بیست و چندمتری با‬ ‫فضایِ مکعب‬ ‫ِ‬ ‫سقفِ نسبتاً‬ ‫ب‬ ‫کتا‬ ‫از‬ ‫پر‬ ‫‌هایی‬ ‫ه‬ ‫قفس‬ ‫با‬ ‫بلند‪،‬‬ ‫‌هایِ‬ ‫بیش‌تر فارس��ی‪ ،‬یک میزتحریر و یک کامپیوتر‬ ‫(که پشت میز می‌نشینم و با کامپیوتر می‌نویسم‬ ‫و گاهی فیلم ادی��ت می‌کنم) و چند صندلی و‬ ‫چهارپایه و میزی کوچک و گِرد (تا دوستان که‬ ‫آمدند‪ ،‬دو ِرهم بنشینیم و پیاله‌ای چای یا قهوه‬ ‫بنوشیم و از ادبیات و سینما و هنر و مقوله‌هایِ‬ ‫دیگر بگوییم و بش��نویم)‪ ...‬ب��ر در و دیوار‪ ،‬چند‬ ‫نقاشی هس��ت و عکس‌های ِی بیش‌تر کوچک از‬ ‫نویسندگان و شاعران و فیلمسازان و هنرمندان‬ ‫و کسانی که دوست‌شان دارم‪ ،‬از جمله دوستان‬ ‫و رفقایِ نزدیکم‪ ...‬چه آن‌ها که خوشبختانه هنوز‬ ‫زنده‌اند و چه آنان که متأسفانه زودتر رفته‌اند‪...‬‬ ‫موسیقی هم که همیشه هست‪ ...‬ماهی دو بار هم‬ ‫فیلمسازان‬ ‫در سالنی‪ ،‬فیلم (بیش‌تر مستندهایِ‬ ‫ِ‬ ‫جوان که محبت می‌کنند برایم می‌فرس��تند)‬ ‫ِ‬ ‫نمایش می‌دهیم‪ .‬با دوس��تان و عالقه‌مندان‪ ،‬از‬ ‫درس��خوان ایرانی‬ ‫دانش��جویان باهوش و‬ ‫جمله‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫فوق‬ ‫ک��ه آمده‌اند برای ادامه تحصیل در مقاطع ِ‬ ‫لیسانس و دکترا در دانشگاه‌های این‌جا‪ ،‬دو ِر هم‬ ‫جمع می‌شویم و فیلم می‌بینیم‪ .‬البته گاه‌به‌گاه‪،‬‬ ‫دوس��تان نویسنده و ش��اعر و فیلمساز و‬ ‫دیدا ِر‬ ‫ِ‬ ‫هنرمندی که به این ش��هر می‌آیند نیز دل‌مان‬ ‫را روشن می‌کند‪.‬‬ ‫حاال‪ ،‬آن‌چه من می‌نویس��م‪ ،‬ممکن اس��ت‬ ‫درباره همین‌جا باش��د یا نباشد؛ ممکن است از‬ ‫ایران و شماها که آن‌جایید بنویسم‪ ...‬یا راجع به‬ ‫هر چیز دیگر‪ ...‬مهم این است که بتوانم «خوب»‬ ‫بنویسم؛ چیزی بنویسم که ارزش خوانده شدن و‬ ‫ماندن داشته باشد‪.‬‬ ‫همین‌ها ک��ه می‌گویم در م��ور ِد کا ِر دیگر‬ ‫دوستان نویسنده در داخل یا خارج از ایران هم‬ ‫ِ‬ ‫صادق است‪.‬‬ ‫راستی‪ ،‬یادم رفت بگویم‪ :‬مدتی است در یکی‬ ‫قابل‬ ‫طریق اینترنت هم ِ‬ ‫از رادیوهایِ محلی که از ِ‬ ‫شنیدن است‪ ،‬پنج رو ِز هفته‪ ،‬هر روز نیم ساعت‬ ‫کتاب (بیش‌تر داستان) می‌خوانم‪ .‬تا حاال‪ ،‬گمانم‬ ‫دوازده س��یزده تا شده است‪ُ .‬حسنش این است‬ ‫که این‌ها در آرش��یو رادیو در اینترنت می‌ماند و‬ ‫قابل ضبط کردن و شنیدن است‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫حرفی نمانده جز این‌که برای ش��ما و مجله‬ ‫بازتولدیافته‌تان آرزوی توفیق کنم‪.‬‬ ‫بیست‌وپنجم خرداد‪1390‬‬ ‫ِ‬ ‫گوتنبرگسوئد‬


‫ابراهيمگلستان‬

‫فخرفروشی ندارم‬ ‫پاسخ به دو پرسش شهروند امروز درباره‬ ‫ترجمه آثار داستانی به زبان‌های دیگر‬ ‫برخي از نويسندگان ايراني هستند‬ ‫كه س�عي كرده‌اند در اين س�ال‌ها‬ ‫آثارش�ان را به زبان‌ه�اي ديگر ترجمه‬ ‫كنن�د و در خ�ارج از كش�ور ب�ه چاپ‬ ‫برسانند‪.‬گاهيخودشانترجمهكرده‌اند‬ ‫و گاهي اثرشان را براي ترجمه به دست‬ ‫مترجم خارجي‌زبان سپرده‌اند و گاهي‬ ‫هم خود مترج�م عالقه نش�ان داده و‬ ‫س�راغ آنها آمده‪ .‬در مورد ش�ما‪ ،‬مورد‬ ‫س�وم صادق اس�ت‪« .‬پال اسپراگمن»‬ ‫كسي بود كه «اسرار گنج دره‌ي جني»‬ ‫را ترجمه كرده بود و مي‌خواست منتشر‬ ‫كند كه اجازه نداديد‪ .‬چرا شما تمايلي به‬ ‫ترجمه و چاپ آثارتان به زبان‌هاي ديگر‬ ‫در خارج از كشور نداريد؟‬

‫‪1‬‬

‫هرگز با ترجمه ش��دن داس��تان‌هايم به‬ ‫زبان‌هاي ديگر موافق نبودم؛‌اصال جلوي اين‬ ‫كار را هم گرفته‌ام‪ .‬دنبال اسم دركردن نيستم‪،‬‬ ‫عالقه‌اي هم به فخرفروش��ي ن��دارم‪ .‬احتماال‬ ‫ش��ما و باقي آنهايي كه پيگير ماجراي جا باز‬ ‫كردن براي داس��تان‌نويس ايراني در آن‌س��و‬ ‫هستيد‪ ،‬آنچه در خارج از ايران ترجمه و چاپ‬ ‫شده را تاكنون نديده‌ايد‪ .‬اين ترجمه‌شدن‌ها‬ ‫و چاپ كتاب به انگليسي و فرانسه در همان‬ ‫حدوحدود چاپ يك كتاب در تهران مي‌ماند‪.‬‬ ‫اينكه يك عده‌اي پول مي‌دهند تا داستان‌شان‬ ‫در فرنگ ترجمه ش��ود‪ ،‬فقط همان اس��م در‬ ‫كردن اس��ت و فخر فروختن به آنهايي كه در‬ ‫ايران هس��تند كه ببينيد چه خبر است و ما‬ ‫كجا را گرفته‌ايم و شما عقب مانده‌ايد‪.‬‬ ‫خوش��بختانه از اين‌گون��ه ش��هوت‌هاي‬ ‫ش��خصي خالي هس��تم‪ .‬اينكه مي‌گويم اگر‬ ‫فرصتي هم دست داده‪ ،‬حتما جلوي ترجمه‬ ‫داستان‌هايم را گرفته‌ام‪ ،‬برمي‌گردد به همان‬ ‫روزي كه مردم براي جمهوري اس�لامي سر‬ ‫صندوق‌ه��اي رأي‌گيري رفت��ه بودند‪ .‬همان‬ ‫روز واشنگتن بودم و قرار بود برگردم به تهرا ‌ن‬ ‫ك ‌ه دوس��تي با من تماس گرف��ت و خبر داد‬ ‫كه مترجمي قصد كرده ترجمه «اسرار گنج‬ ‫دره جني» را در آمريكا منتشر كند‪ ،‬همان‌جا‬ ‫بليت‌ام را عوض كردم و به جاي تهران راهي‬

‫شيكاگو شدم و پرونده ترجمه و چاپ كتاب‌ام‬ ‫به زبان انگليس��ي را جمع كردم‪ .‬پيش از آن‬ ‫هم «پل اس��پراكمن» اس��تاد ادبيات فارسي‬ ‫هم قصد كرده بود كه سراغ داستان‌هايم برود‬ ‫ك��ه اصال اجازه ندادم‪ .‬دنبال اين چيزها بودن‬ ‫فقط تفاخر كردن است و بس‪ .‬همين ترجمه‬ ‫خيام و حافظ را كه مي‌بينم‪ ،‬بس اس��ت‪ .‬آدم‬ ‫گري��ه‌اش مي‌گيرد‪ ،‬وقتي مي‌بيند در ترجمه‬ ‫به زبان ديگر چه باليي به س��ر اين ش��عرها‬ ‫آورده‌اند‪ .‬ترجمه يك داستان از زباني به زبان‬ ‫ديگر همين اس��ت‪‌،‬يعني اينكه فقط قصه را‬ ‫تحويل خواننده خارجي مي‌دهد‪ .‬همان‌طور‬ ‫كه شكسپير تنها در زبان انگليسي اعجاب‌اش‬ ‫را دارد و ب��س‪ .‬ح��اال مگر ترجمه‌هايي كه به‬ ‫فارس��ي ش��ده‌اند چقدر به اعتب��ار اثر اضافه‬ ‫كرده‌ان��د يا چقدر اصل مطلب را ادا كرده‌اند؟‬

‫‪53‬‬

‫من با اينكه‬ ‫داستانم را به‬ ‫مجله«فراسو»ي‬ ‫شهر «ابرقو» بدهم‪،‬‬ ‫راضي‌تر مي‌شوم تا‬ ‫اينكه دنبال اين راه‬ ‫بيفتم كه پولي بدهم‬ ‫به ناشران خارجي‬ ‫كه كتابي از من‬ ‫ترجمهكنند‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫وقتي مترجم فارسي اسم كتاب را مي‌گذارد‬ ‫«بستر رودخانه» و شعورش هم نمي‌رسد به‬ ‫اينكه رودخانه خودش بس��تر است‪ ،‬چرا بايد‬ ‫فكر كنم ترجمه داستان من در زبان ديگري‬ ‫گرفتار اين بالي بي‌س��وادي نمي‌شود؟ حاال‬ ‫فرض كنيد «اوليس» جيمز جويس و فينيگنز‬ ‫ويك هم به فارسي با اين احوال ترجمه شود‪،‬‬ ‫اصال به چه دردي مي‌خورد؟‬ ‫بعض�ي از نويس�ندگان مهاج�ر‬ ‫هس�تند ك�ه در آن‌س�وي مرزها‬ ‫اصال به همان زبان خارجي مي‌نويسند‬ ‫و عالقه‌مندان�ي هم دارن�د‪ .‬با توجه به‬ ‫اينكه دوس�ت نداش�تيد «اسپراگمن»‬ ‫كار ش�ما را ترجم�ه كن�د‪ ،‬خودتان به‬ ‫فكر ترجمه آثارتان نيستيد؟ يعني آيا‬ ‫هيچ‌وقت ب�راي ترجمه آث�ار خودتان‬ ‫اقدام نكرده‌ايد؟ به اين نحو كه خودتان‬ ‫آثارتان را ترجمه كنيد و بخواهيد خارج‬ ‫از كشور براي مخاطبان خارجي منتشر‬ ‫كنيد؟‬

‫‪2‬‬

‫هم��ه حرف من اين اس��ت كه اصال يكي‬ ‫آن‌طرف دنيا داس��تان م��ن را بخواند كه چه‬ ‫بش��ود؟ بعد هم اگر براي لذت شخصي باشد‬ ‫كه من به اندازه كافي نوشته‌ام و به اندازه كافي‬ ‫هم اين داستان‌ها خوانده شده‌اند اگر قرار بوده‬ ‫براي هم‌ميهنانم بنويس��م كه نوشته‌ام و آنها‬ ‫هم خوانده‌ان��د‪ ،‬كه در واقع همين بود‪ .‬اينكه‬ ‫من رمانم در ابرقو منتش��ر ش��ود يا در لندن‬ ‫تفاوتي ندارد‪ .‬آنهايي ه��م كه اين‌روزها مدام‬ ‫توي سروكله خودشان مي‌زنند و دنبال جهاني‬ ‫ش��دن ادبيات ايران هس��تند‪ ،‬جان مي‌كنند‬ ‫كه پز بيش��تري بدهند و نسخه‌هاي فرنگي‬ ‫كتاب‌شان را بكنند توي چشم خواننده ايراني‬ ‫كه به نظرشان قدر اين نويسنده را ندانسته‌اند‪.‬‬ ‫خيال‌تان را راحت كنم‪ ،‬اگر فكر مي‌كنيد عنصر‬ ‫پزدادن را در من مي‌يابيد‪ ،‬اشتباه مي‌كنيد‪50 .‬‬ ‫سال پيش هم كه فيلم مي‌ساختم اين تفاخر‬ ‫را نداشتم‪ ،‬فيلم را معرفي مي‌كردم و از سالن‬ ‫بيرون مي‌رفتم و مي‌گذاشتم براي خودشان و‬ ‫بي‌حضور من هر قدر كه دل‌ش��ان مي‌خواهد‬ ‫كف بزنند‪.‬‬ ‫انگليسي نوش��تن هم كاري نيست كه از‬ ‫عهده بسياري از نويسندگان ايراني برآيد‪ .‬براي‬ ‫همين هم اين قضيه كال منتفي است‪ .‬در اين‬ ‫سال‌ها براي آزمايش خودم اين كار را كرده‌ام و‬ ‫براي خودم نوشته‌ام‪ .‬گاهي مقداري از كارهاي‬ ‫خودم را به انگليسي ترجمه كرده‌ام‪ ،‬اما همه‬ ‫اينها تنها براي خودم بود وبس‪.‬‬ ‫م��ن ب��ا اينك��ه داس��تان آخ��رم را ب��ه‬ ‫مجله«فراسو»ي شهر «ابرقو» بدهم‪ ،‬راضي‌تر‬ ‫مي‌شوم تا اينكه دنبال اين راه بيفتم كه پولي‬ ‫بدهم به ناش��ران خارجي ك��ه كتابي از من‬ ‫ترجمه كنند تا بكوبمش توي سر ديگران‪.‬‬


‫پرونده هفته‬

‫استنفورد چند سالي اس��ت که جايزه‌اي به نام‬ ‫«بيت��ا» را پايه‌گذاري ک��رده که پيش از من به‬ ‫خانم «سيمين بهبهاني» به عنوان بهترين شاعر‬ ‫ايراني هديه شد و بعد به من تعلق گرفت‪ .‬امسال‬ ‫هم اين جايزه به آقاي شجريان اهدا مي‌شود‪.‬‬ ‫در اروپا وضعيت نويس��نده مهاج��ر در بازار‬ ‫كتاب بهتر اس��ت‪ ،‬براي نمونه س��بک و سياق‬ ‫کتاب‌خواني فرانسوي‌ها با مردم آمريكا زمين تا‬ ‫آسمان متفاوت است‪ ،‬فرانسوي‌ها عاشق خواندن‬ ‫از نويسندگان خارجي هستند‪ .‬داستان نويسنده‬ ‫خارجي در کتابفروشي‌هاي پاريس گم نمي‌شود‪،‬‬ ‫اما باز هم براي نويس��نده ايراني دش��واري‌هاي‬ ‫زيادي وجود دارد‪ ،‬طبيعي اس��ت که اوضاع يک‬ ‫نويسنده هندي که در انگليس زندگي مي‌کند‬ ‫يا نويسندگان اروپاي ش��رقي بهتر از نويسنده‬ ‫ايراني خواهد بود و کتابش بيشتر ديده خواهد‬ ‫ش��د‪ ،‬اروپاي شرقي توي ش��کم اروپاست و در‬ ‫نتيجه پيوند او با مخاطب اروپايي راحت‌تر برقرار‬ ‫مي‌شود‪.‬‬ ‫نظرت�ان درباره تجرب�ه ترجمه آثار‬ ‫نویسندگان فارسی به زبان انگلیسی‬ ‫چیس�ت؟ آیا نویس�ندگان ایرانی در این‬ ‫تجرب�ه موف�ق بو‌ده‌اند؟ تا به ح�ال براي‬ ‫نوشتن رمان يا داستاني به زبان انگليسي‬ ‫يا فرانسه وسوسه نشده‌ايد؟ اصال تمايلي‬ ‫به نوشتن آثارتان به زبان ديگر داريد؟‬

‫‪2‬‬

‫گلي ترقي‬

‫جایی دیگر‬

‫پاسخ به دو پرسش شهروند امروز‬ ‫درباره ترجمه آثار نویسندگان ایرانی در اروپا و آمریکا‬ ‫ش�ما به عن�وان نويس�نده ایرانی در‬ ‫دانش�گاه اس�تنفورد ني�ز در ح�وزه‬ ‫ادبيات داستاني خالق كار مي‌كنيد‪ .‬بنا به‬ ‫تجربه خودتان بازار كشورهاي اروپايي و‬ ‫آمريكايي چقدر پذيراي آثار نويسندگان‬ ‫ايراني يا ديگر كشورهاست؟‬

‫‪1‬‬

‫اقبال و استقبال از ادبيات داستاني خارجي‬ ‫در اروپا بارها بهتر از آمريکاس��ت‪ .‬در واقع تنها‬ ‫يک‌درص��د از کل کتاب‌‌هايي ک��ه در آمريکا به‬ ‫فروش مي‌‌رسند‪ ،‬ش��امل حال ادبيات داستاني‬ ‫خارجي مي‌‌ش��ود و داس��تان ايراني هم بايد در‬ ‫همين يک درصد سهم خودش را از مخاطب پيدا‬ ‫کند‪ .‬البته اگر گابريل گارسيا مارکز باشيد‪ ،‬ماجرا‬ ‫فرق مي‌كند؛ تيراژ ب��االي کتاب‌هايش در زبان‬ ‫اسپانيايي چنان تاثيرگذاري‌اي به او مي‌بخشد‬ ‫که سهم مخاطب کتاب‌هاي او در آمريكا از آن‬ ‫يک درصد جدا مي‌شود‪ .‬چندي پيش در جريان‬ ‫برنامه و كالس‌هايي كه در دانش��گاه استنفورد‬ ‫داشتم با سه مترجم ادبيات از زبان‌هاي مختلف‬ ‫نشس��تي داش��تم‪ ،‬و صحبت درباره اين بود که‬

‫چه‌قدر بازار ترجمه و ادبيات داس��تاني خارجي‬ ‫در آمريکا محدود اس��ت‪ .‬براي نمونه انتشارات‬ ‫شو‌بش‬ ‫«نورتون» هفت سالي مي‌شود که در شي ‌‬ ‫چاپ و ترجمه داس��تان‌هاي من اس��ت‪ ،‬اما به‬ ‫هرحال سختگيري‌هاي خودش را دارد‪ .‬ناشران‬ ‫بزرگ مانند نورتون به ش��دت دس��ت به عصا‬ ‫سراغ نويسنده‌هاي خارجي مي‌روند و مي‌گويند‬ ‫ترجيحشان رمان است و داستان کوتاه چندان‬ ‫طالب ندارد‪ .‬حاال هم اص��رار دارند که رماني از‬ ‫من داشته باشند‪ .‬تا امروز نزديک به ‪ 400‬صفحه‬ ‫از داستان‌هاي كوتاهم را ترجمه کرده‌اند‪ ،‬مدام‬ ‫مي‌خوانند‪ ،‬اضافه مي‌کنن��د و کنار مي‌گذارند‪.‬‬ ‫چن��دي پيش هم «بوس��تون ريويو» داس��تان‬ ‫«دزد محت��رم» ام را در كن��ار بيوگراف��ي و نقد‬ ‫مفصلي منتشر کرد و همين مسئله سبب شد‬ ‫انتشارات نورتون پيگيرتر شود و ماجراي چاپ‬ ‫مجموعه داس��تان‌ها را جدي‌تر دنبال کند‪ .‬در‬ ‫واقع اين ماجراهاي پيراموني برايشان بي‌اهميت‬ ‫نيست‪ ،‬ريسک نمي‌کنند و برخالف اروپايي‌ها در‬ ‫جست و جوي کشف نيستند‪ .‬در آن سو دانشگاه‬

‫‪54‬‬

‫نوشتن به زبان انگليس��ي يا فرانسه يكي از‬ ‫بهترين راهكارها براي پيون��د خوردن با دنياي‬ ‫ادبيات و يافتن مخاطبان جديد است‪ ،‬شكي در‬ ‫اين نيست‪ .‬به نظرم امتناعي در اين رويكرد در كار‬ ‫نيست؛ بلكه بحث بر سر اين است كه اين توانايي‬ ‫وجود ندارد‪ .‬نمونه‌هاي موفقي از نويس��ندگان‬ ‫ايراني هستند كه به زبان انگليسي مي‌نويسند‬ ‫و نشان داده‌اند كه نويسنده ايراني قابليت ايجاد‬ ‫اين پيوندها را دارد‪ .‬آذر نفيسي با ادبيات سليس‬ ‫انگليسي و چاپ كتاب‌هايش اين پيوند خوردن‬ ‫و ديده شدن را تجربه كرد‪ .‬نويسندگاني همچون‬ ‫روياحكاكيان و بسياري از نويسندگان نسل دوم‬ ‫مهاجران كه زبان انگليسي يا فرانسه زبان اولشان‬ ‫شده است‪ ،‬هم موفق شده‌اند با مخاطب خارجي‬ ‫ارتباط تنگاتنگي برقرار كنند‪ .‬با اين حال براي‬ ‫من هنوز نوشتن به فارسي لذت‌بخش‌تر است‪،‬‬ ‫اينكه داستاني را كه پيش‌تر به فارسي نوشته‌ام‪،‬‬ ‫دوباره به انگليسي ترجمه كنم بحثي جداست و‬ ‫ديگر اين دوباره‌خواني در حوصله‌ام نمي‌گنجد‪.‬‬ ‫نشستن و نوشتن به انگليسي هم طول مي‌كشد‬ ‫و براي همين هم در اولويت‌ام نبود و نيس��ت‪ .‬با‬ ‫اين حال درباره تك‌تك داستان‌هايي كه در اين‬ ‫س��ال‌ها از من به زبان‌هاي ديگر ترجمه ش��ده‪،‬‬ ‫نظارت و ويرايش خودم اعمال ش��ده است‪ .‬تك‬ ‫به تك داس��تان‌ها را بعد از ترجمه مي‌خوانم و‬ ‫ب��ا مترجم درباره انتخاب تك‌تك كلمه‌ها بحث‬ ‫مي‌كنم‪.‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫دانشگاهاستنفورد‬ ‫چند سالي است‬ ‫که جايزه‌اي به نام‬ ‫«بيتا» را پايه‌گذاري‬ ‫کرده که پيش از من‬ ‫به خانم «سيمين‬ ‫بهبهاني» به عنوان‬ ‫بهترين شاعر ايراني‬ ‫هديه شد و بعد به‬ ‫من تعلق گرفت‪.‬‬ ‫امسال هم اين جايزه‬ ‫به آقاي شجريان‬ ‫اهدا مي‌شود‬


‫بنويسد ولي چنان بنويسد که نوشته‌اش جنبه‬ ‫جهاني داشته باش��د‪« .‬هيومن کانديشن» را به‬ ‫هزاران گونه مي‌توان تجربه کرد و نوش��ت‪ .‬زبان‬ ‫يکي از ابعاد تجربه بش��ري است و دانستن هر‬ ‫زبان و فرهنگي افق نويس��نده را به همان اندازه‬ ‫وسعت مي‌بخش��د‪ .‬براي تجربه کردن و نوشتن‬ ‫در يک زبان الزم نيس��ت نويسنده حتما در آن‬ ‫جامعه زندگي کند‪ .‬در دنياي امروز و با مشکالت‬ ‫و امکانات زماني و مکاني امروز نويسنده مي‌تواند‬ ‫به انتخاب يا به جبر در هر کجاي دنيا س��ر در‬ ‫بياورد يا زندگي کند‪ .‬در هر اجتماعي‪ ،‬فرهنگ‬ ‫جديد ش��رايط تازه‌اي را به نويس��نده تحميل‬ ‫مي‌کند يا نويسنده مي‌تواند از آنها بهره بگيرد‪.‬‬ ‫ولي حرفي که درباره سياست مي‌زنند در مورد‬ ‫ادبيات هم صادق است‪ .‬يعني‪:‬‬

‫پوست کندن‬ ‫گربه‬ ‫پاسخ به پرسش‬ ‫شهروند امروز درباره‬ ‫نویسنده ماندن در مهاجرت‬

‫زماني‌كه يك نويس�نده ايراني به هر‬ ‫علت�ي مهاج�رت مي‌كن�د و زندگي‬ ‫جديدي را در خارج از ايران آغاز مي‌كند‪،‬‬ ‫چه تغييراتي در نگاه او نسبت به ادبيات‬ ‫ايج�اد مي‌ش�ود‪ ،‬برخي کامال از نوش�تن‬ ‫منفك مي‌ش�وند‪ .‬زماني‌كه نويسنده (به‬ ‫هر دليلي‪ ،‬خواسته يا ناخواسته) از جامعه‬ ‫خود دور مي‌شود‪ ،‬ممكن است تجربيات‬ ‫تازه‌تري به دس�ت بي�اورد‪ ،‬اما همراه بعد‬ ‫مكاني به بع�د زباني نيز دچار مي‌ش�ود‪.‬‬ ‫زماني‌ك�ه مضامي�ن و درون‌مايه‌ها تغيير‬ ‫پيدا مي‌كنن�د‪ ،‬ناخودآگاه تغييرات زباني‬ ‫را نيز به همراه مي‌آورند‪ .‬آن‌وقت چه‌قدر‬ ‫مي‌توان انتظار داشت كه جامعه‪ ،‬نويسنده‬ ‫دورافتاده را پذيرا باشد؟همچنین برخی‬ ‫ايراني فارس�ي‌زبان‬ ‫معتقدند نويس�نده‬ ‫ِ‬ ‫زماني نويس�نده ايراني فارسي‌زبان است‬ ‫ك�ه كارش در اي�ران چاپ ش�ود؟ آيا به‬ ‫نظر ش�ما اين يك محدوديت جدي برای‬ ‫نویسندگان مهاجر نيست؟‬

‫‪All politics is local. i.e.: All lit‬‬‫‪erature is local. And all politic is‬‬ ‫‪universal. i.e.: All literature is uni‬‬‫‪versal‬‬

‫‪1‬‬

‫وسعت افق دید نویسنده در هر کجا که باشد‬ ‫بستگی به افق دید او و افق تعهد اجتماعی او دارد‪.‬‬ ‫البته هر اجتماع و فرهنگ تازه‌ای که نویسنده در‬ ‫آن س��اکن باشد‪ ،‬افق او را وسیع‌تر می‌کند ولی‬ ‫این وسعت افق را با آشنايی با هنر و ادبیات آن‬ ‫فرهنگ در خارج هم می‌توان به دس��ت آورد و‬ ‫ش��اید حتی عمیق‌تر‪ .‬گو اینکه حضور در یک‬ ‫جامعه چیزهای دیگری را هم درباره‌ی فرهنگ‬ ‫آن جامعه به انسان می‌آموزد و زبانی که نویسنده‬ ‫یا شاعر به آن می‌نویسد خود پارامترهای خودش‬ ‫را به نوشتن اضافه می‌کند‪.‬‬ ‫براي من هنر و نويس��ندگي جهاني اس��ت‪.‬‬ ‫نويس��نده مي‌توان��د درباره گوش��ه کوچکي از‬ ‫جهان يا گوشه کوچکي از ذهن انساني يا گوشه‬ ‫کوچکي از اجتماع بشري يا در بعدي جهاني فکر‬ ‫کند و احس��اس کند و بنويسد‪ .‬البته نويسنده‬ ‫مي‌تواند درون و در‌باره گوشه کوچکي از جهان‬

‫بهمن شعله‌ور‬

‫ب��ه قول آمريکايي‌ها اين گرب��ه را هزار جور‬ ‫مي‌شود پوست کند‪ .‬يا به عبارت ديگر‪:‬‬ ‫‪The proof of the pudding is in its‬‬ ‫‪eatig‬‬

‫من اذعان مي‌کنم‬ ‫که بين اولين کتاب‬ ‫شعر من به زبان‬ ‫انگليسي(چاپ‬ ‫‪ )1979‬و آخرين‬ ‫کتاب اشعارم به‬ ‫انگليسي(چاپ‬ ‫‪ - )1988‬که‬ ‫نامزد پوليتزر و‬ ‫نشنال‌بوک‌اواردهم‬ ‫شد ‪ -‬از نظر رشد‬ ‫شعري و رشد زبان‬ ‫شعريفرسنگ‌ها‬ ‫فاصله است‬

‫يعني زماني که اثري به وجود آمد مي‌ش��ود‬ ‫درباره‌اش گفت که اثر تا چه اندازه به عنوان کار‬ ‫ادبي ارزشمند بوده اس��ت و تا چه اندازه موفق‬ ‫ش��ده است‪ ،‬و تا چه اندازه بزرگ يا حقير است‪،‬‬ ‫حاال مي‌خواهد سرش به ده‌ها جامعه و فرهنگ‬ ‫و زبان وصل باشد يا نه‪ .‬اين گفته‌ها در مورد نثر‬ ‫بيشتر صدق مي‌کند‪ .‬مسئله شعر بغرنج‌تر است‪،‬‬ ‫چون موجوديت شعر رابطه نزديک با زباني دارد‬ ‫که در آن گفته ش��ده اس��ت‪ .‬اشعار اليوت و ازرا‬ ‫پاوند اغلب قابل ترجمه‌اند براي آنکه ايده‌ش��ان‬ ‫اغلب قابل ترجمه است‪ .‬اشعار غنائي ويليام باتلر‬ ‫ييتز اغلب قابل ترجمه نيستند چون موسيقي‬ ‫زب��ان و کلمات آنها اجزاي عمده آن اش��عارند‪.‬‬ ‫اشعار نيما در ترجمه انگليسي بسياري از شعريت‬ ‫خود را از دست مي‌دهند‪ .‬زماني بود که دوست‬ ‫زنده‌يادم احمد شاملو در آمريکا افسرده مانده بود‪.‬‬ ‫به من مي‌گفت من اگر کار نکنم در اينجا ديوانه‬ ‫مي‌شوم‪ .‬با زبان و فرهنگ فرانسه آشنايي عميقي‬ ‫داش��ت ولي با زبان و فرهنگ آمريکا آش��نايي‬ ‫بس��يار ناچيزي‪ .‬و يک چيز درست است‪ .‬وقتي‬

‫‪55‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫در جامع��ه‌اي مدام با يک زبان س��ر و کار داري‬ ‫شعر گفتن به زباني ديگر مشکل است‪ .‬شاملو به‬ ‫من پيشنهاد کرد که براي آنکه از بيکاري ديوانه‬ ‫نشود اشعار انگليسي مرا با هم به فارسي ترجمه‬ ‫کنيم‪ .‬به او گفتم که با وجود آنکه اين براي من‬ ‫افتخار بزرگي خواهد بود اين کار ميسر نيست يا‬ ‫به زحمتش نمي‌ارزد‪ .‬يک بار يکي به من گفت‬ ‫بيا اش��عار نيما را به انگليس��ي ترجمه کن‪ ،‬من‬ ‫هم رويش يک مقدمه مي‌نويسم‪ ،‬من گفتم تو‬ ‫ترجمه کن‪ ،‬مقدمه‌اش را من مي‌نويس��م! به هر‬ ‫حال اين بحث بسيار دور و دراز است و من اذعان‬ ‫مي‌کنم که بين اولين کتاب ش��عر من به زبان‬ ‫انگليسي (چاپ ‪ )1979‬و آخرين کتاب اشعارم‬ ‫به انگليسي (چاپ ‪ - )1988‬که نامزد پوليتزر و‬ ‫نشنال‌بوک‌اوارد هم ش��د ‪ -‬از نظر رشد شعري‬ ‫و رشد زبان شعري فرسنگ‌ها فاصله است‪ *.‬چه‬ ‫اندازه از اين مربوط به اين است که زبان انگليسي‬ ‫من آنقدر بهتر شده بود‪ ،‬چه اندازه مربوط به آنکه‬ ‫سواد شعري من آنقدر بهتر شده بود‪ ،‬و چه اندازه‬ ‫مربوط به آن که من ش��اعر خيلي بهتري شده‬ ‫بودم؛ ارزيابي‌اش آسان نيست و مهم هم نيست‪.‬‬ ‫کتاب اول بيش��تر کتاب شعر يک شاعر ايراني‬ ‫است به زبان انگليس��ي‪ .‬کتاب دوم کتاب شعر‬ ‫ش��اعري است که جهاني فکر مي‌کند و جهاني‬ ‫احساس مي‌کند و به زبان انگليسي نوشته شده‬ ‫اس��ت‪ .‬آخرين رمانم‪« ،‬بي‌لنگر»‪ ،‬که متن اصلي‬ ‫انگليسي‌اش در سال ‪ 1992‬انتشار پيدا کرد (و‬ ‫آن هم نامزد پوليتزر و نش��نال‌بوک‌اوارد شد) و‬ ‫ترجمه‌هاي فارس��ي و اسپانيايي و ايتاليايي آن‬ ‫در س��ال ‪ 2010‬منتشر شد به نظر من و برخي‬ ‫منتقدين رماني است جهاني که نيمي از آن در‬ ‫ايران مي‌گذرد و نيمي از آن در آمريکا و تمامي‬ ‫آن در ذهن يک نويس��نده جهان‌فکري که يك‬ ‫تبعيدي چندوجهي است‪ .‬در چهار زبان مختلف‬ ‫در ترجمه‌هاي آن آداپتاسيون‌هايي به کار برده‌ام‬ ‫ولي در هيچ زباني به جهاني بودن آن آس��يبي‬ ‫نرس��يده است‪ .‬البته اين نكته را هم اضافه كنم‬ ‫كه منظورم از کلمه «جهاني» ارتباطي به ارزش‬ ‫يا اهميت آن ندارد بلکه صرفا گوياي ماهيت آن‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪----------------------------------‬‬‫)‪*Making Connections (1979‬‬ ‫)‪Rooted In Volcanic Ashes (1988‬‬


‫پرونده هفته‬

‫چگونه مي‌توان‬ ‫بيرون از وطن ايراني بود؟‬

‫پرسشي ديرينه در دوراني جديد؛ با تامل بر نامه‌های ایرانی مونتسکیو‬

‫نسرينرحيميه‬ ‫استاد ادبيات تطبيقي در دانشگاه آلبرتا‬

‫بحث آوارگي ايرانيان را بايد با يك توضيح‬ ‫كوتاه درباره عنوان اين نوشته و اشاره كنايي آن‬ ‫به «نامه‌هاي ايراني» منتسكيو آغاز كنم‪.‬‬ ‫هنگامي كه قصد نوشتن اين مقاله را داشتم‬ ‫«نامه‌هاي ايراني منتسكيو» از متون مورد بحث‬ ‫من در دانش��گاه بود‪ُ .‬طرفه‌اي كه در تدريس‬ ‫اين متن توس��ط يك ايراني به شاگرداني كه‬ ‫پ��رورده فرهنگ و س��نت ادبي غ��رب بودند‬ ‫وجود داشت هنگامي مرا متوجه خود كرد كه‬ ‫در يكي از كالس‌هايم جمله مشهور «چگونه‬ ‫شخص مي‌تواند ايراني باشد» را به صداي بلند‬ ‫خواندم‪ .‬سرم را كه باال كردم از سيماي خندان‬ ‫شاگردانم فهميدم كه در وجود من هم سوال‬ ‫را مي‌بينند و هم ج��واب را‪ .‬در نگاه آنان‪ ،‬من‬ ‫همتاي قرن بيس��تمي ريكا ب��ودم‪ ،‬رودرروي‬ ‫غ��رب‪ ،‬اما با برداش��ت و درك ديگري از آنچه‬ ‫هويت ايراني را تشكيل مي‌دهد‪.‬‬ ‫بازخواني من از اين سوال‪ ،‬پس از گذشت دو‬ ‫قرن‪ ،‬مرا به همان مشكالت مسافر تخيلي ايراني‬ ‫منتسكيو در فرانسه دچار كرده بود‪ .‬اين‌كه از‬ ‫ريكا خواس��ته شده بود تا‪ ،‬در فراق از سرزمين‬ ‫مادري خ��ود‪ ،‬درباره آن به تعمق بپردازد‪ ،‬وي‬ ‫را همسفر معنوي من و ديگر ايرانياني مي‌كند‬ ‫كه بيرون از مرزهاي سرزمين‌شان بسر مي‌برند‪.‬‬ ‫به همي��ن دليل به ريكا‪ ،‬ب��ا اين‌كه موجودي‬ ‫افسانه‌اي بيش نيست‪ ،‬باز مي‌گردم و به معضل‬ ‫هويت فرهنگي مي‌پردازم‪.‬‬ ‫ري��كا اين پرس��ش مش��هور را در يكي از‬ ‫نامه‌هاي��ش به عنوان دليل��ي بر محدوديت‌ها‬ ‫و چه‌بس��ا تضادهاي ذاتي نژادمحوري مطرح‬ ‫مي‌كند‪ .‬در همين نامه است كه وي نارضايتي‬ ‫خود را از اين‌كه به عنوان ش��يئي غريب آماج‬ ‫كنجكاوي فرانس��ويان قرار گرفته با دوستش‬ ‫ايبن (‪ )Ibben‬در ميان مي‌گذارد‪:‬‬ ‫س��اكنين پاري��س ب��ه گون��ه‌اي افراطي‬ ‫كنجكاوند‪ .‬وقتي به اين‌جا رسيدم آن‌ها به من‬

‫به صورت كسي كه از بهشت فرستاده شده نگاه‬ ‫مي‌كردند‪ .‬مردان پير و جوان‪ ،‬زنان و بچه‌ها‪ ،‬همه‬ ‫مي‌خواس��تند مرا ببينند‪ .‬در يك كلمه‪ ،‬هرگز‬ ‫بشري به اندازه من نگريسته نشده بود‪ .‬گاهي به‬ ‫خنده مي‌افتادم از اين‌كه مي‌شنيدم آدم‌هايي‬ ‫كه تابه‌حال به س��ختي از اتاق‌هاي خود خارج‬ ‫شده بودند به يكديگر مي‌گفتند‪« :‬بايد قبول‬ ‫كرد كه او واقعا شكل ايراني‌هاست‪ ».‬نائل شدن‬ ‫به چنين افتخاري بي‌زحمت و دردسر نيست‪.‬‬ ‫باورنمي‌كردمكهشخصياينچنينشگفت‌انگيز‬ ‫و غيرمعمولي باشم‪ ،‬و هرچند تصويري بسيار‬ ‫مثب��ت از خ��ودم در ذه��ن دارم‪ ،‬هرگز تصور‬ ‫نمي‌كردم كه احتمال دارد در شهر بزرگي كه‬ ‫كس��ي اصال مرا نمي‌شناسد چنين توجهي را‬ ‫به خود جلب كنم‪ .‬تصميم گرفتم لباس‌هاي‬ ‫ايراني خود را به كناري بگذارم و مثل اروپاييان‬ ‫لباس بپوشم‪ ،‬تا ببينم آيا باز هم در سيماي من‬ ‫چيز قابل توجهي وجود دارد‪ .‬اين تجربه باعث‬ ‫ش��د ارزش واقعي خود را بفهم��م‪ ...‬يكباره در‬ ‫يك ورطه وحشتناك بي‌هويتي افتادم‪ .‬برخي‬ ‫اوقات س��اعتي را با ديگران مي‌گذراندم بدون‬ ‫اين‌كه كسي به من نگاه كند‪ ،‬يا حتي فرصتي‬ ‫بدهند تا دهانم را باز كنم‪ .‬اما اگر كس��ي اتفاقا‬ ‫به همراهانش مي‌گفت كه من ايراني هستم‪،‬‬ ‫به يكباره در اطرافم همهمه مي‌شد كه‪ :‬آه‪ ،‬آه‪،‬‬ ‫او ايراني است‪ .‬چه چيز خارق‌العاده‌اي! چگونه‬ ‫(‪)1‬‬ ‫كسي مي‌تواند ايراني باشد‪.‬‬ ‫در بازخوان��ي اين قطعه‪ ،‬ب��ه اين حقيقت‬ ‫برخوردم كه تجربه ريكا با مقوله هويت‪ ،‬زماني‬ ‫آغاز مي‌گردد كه با غرب روياروس��ت‪ .‬در قالب‬ ‫جهان‌بيني قرن هجدهمي منتس��كيو چنين‬ ‫حقيقتي بدون ترديد حاصل مركزيت و اهميت‬ ‫اروپاست‪ .‬با اين همه‪ ،‬بي‌فايده نيست اگر الگوي‬ ‫هويتي را كه منتس��كيو طراحي كرده وارونه‬ ‫كنيم‪ .‬در اين ص��ورت مي‌توان فرض كرد كه‬ ‫ريكا تنها هنگامي آماج كنجكاوي قرار مي‌گيرد‬

‫‪56‬‬

‫هنگامي كه قصد‬ ‫نوشتن اين مقاله را‬ ‫داشتم«نامه‌هاي‬ ‫ايراني منتسكيو» از‬ ‫متون مورد بحث من‬ ‫در دانشگاه بود‬ ‫در يكي از‬ ‫كالس‌هايمجمله‬ ‫مشهور«چگونه‬ ‫شخصمي‌تواند‬ ‫ايراني باشد» را به‬ ‫صداي بلند خواندم‪.‬‬ ‫سرم را كه باال كردم‬ ‫از سيماي خندان‬ ‫شاگردانمفهميدم‬ ‫كه در وجود من هم‬ ‫سوال را مي‌بينند و‬ ‫هم جواب را‪ .‬در نگاه‬ ‫آنان‪ ،‬من همتاي‬ ‫قرن بيستمي ريكا‬ ‫بودم‪ ،‬رودرروي‬ ‫غرب‪ ،‬اما با برداشت‬ ‫و درك ديگري از‬ ‫آنچه هويت ايراني را‬ ‫تشكيلمي‌دهد‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫كه از ايران به پاريس سفر مي‌كند‪ .‬آن‌گاه است‬ ‫كه او‪ ،‬همانند ايرانيان كوچيده امروزي ناگزير‬ ‫به بازتعريف و بازسازي «خود» در برابر ديگران‬ ‫مي‌شود‪ .‬تجربيات ريكا برخي پرسش‌ها را براي‬ ‫او آماده مي‌كند‪ ،‬اما نه بدون طرح مجموعه‌اي‬ ‫از معضالت پيچيده‌تر ديگري كه در برخورد با‬ ‫ويژگي‌هاي ملي و فرهنگي او به وجود مي‌آيد‪.‬‬ ‫او ممكن است در رويارويي با تعصبات فرهنگي‬ ‫ميزبانان فرانس��وي خود موفق شود‪ .‬اما به هر‬ ‫حال «فارغ از همه جذابيت‌هاي يك خارجي»‪،‬‬ ‫در خطر تنزل يافت��ن به مرحله «بي‌هويتي»‬ ‫است‪ .‬به نظر مي‌رسد براي وي بين دو نهايت‬ ‫جرح و تعديل كردن و محو كردن تفاوت‌ها حق‬ ‫انتخابي باقي نمانده است‪ .‬ناگفته پيداست كه‬ ‫معضل هويت ريكا به عنوان يك ايراني مسئله‬ ‫اصلي متن نوشته منتسكيو نيست‪ .‬همان‌طور‬ ‫كه زوتان تودوروف (‪)Tzvetan Todorov‬‬ ‫به نحوي جذاب در اثر خ��ود‪Nous et les :‬‬ ‫‪[ autres‬م��ا و ديگران](‪ )2‬به تصوير كش��يده‬ ‫است‪ ،‬خارجي بودن براي منتسكيو وسيله‌اي‬ ‫براي مسئله‌س��ازكردن مقوالتي چون آزادي‬ ‫فردي‪ ،‬خودكامگي و لزوم وجود قواعد اجتماعي‬ ‫عدالت بوده است‪.‬‬ ‫معمايي كه در بطن اين متن قرن هجدهمي‬ ‫قرار دارد امروز هم حل ناشده در برابر ماست و در‬ ‫كانون بحث و گفت‌وگوهاي انتقادي بسيار به‌ويژه‬ ‫درباره عص��ر «فرام��درن» (‪.)Postmodern‬‬ ‫بس��ياري از منتقدان نفس مقوله هويت را مورد‬ ‫انكار و پرس��ش قرار داده‌ان��د‪ .‬در نظر برخي از‬ ‫اينان‪ ،‬در دوران م��ا ذهنيت جايگزين هويت‬ ‫شده اس��ت و ديگر بن‌مايه‌اي در ميان نمانده‬ ‫است كه بتوان در پاسداري‌اش كوشيد و يا در‬ ‫نبودش حس��رت خورد‪ .‬با اين همه‪ ،‬مايي كه‬ ‫شهروندان عصر «فرامدرن» هستيم خود را با‬ ‫يكي از اساس��ي‌ترين مقوالت عصر روشنگري‬ ‫رويارو مي‌بينيم‪ .‬به س��خن ديگر‪ ،‬رابطه ميان‬ ‫«خود» و «ديگران»‪ ،‬ميان «بومي» و «جهاني»‬ ‫نه‌تنها اهميت خود را از دس��ت نداده بلكه در‬ ‫قالب مقوله تفاوت و تنوع اعتبار و وزن اجتماعي‬ ‫تازه‌اي يافته است‪.‬‬ ‫آن‌چه مرا بر آن داش��ت تا بح��ث خود را‬ ‫با پرس��ش منتس��كيو آغاز كنم‪ ،‬جدا از عالقه‬ ‫شخصي به عصر خردگرايي‪ ،‬مربوط به مسائلي‬ ‫است كه با فرآورده‌هاي فرهنگي و ادبي ايرانيان‬ ‫كوچي��ده و آواره درهم آميخت��ه‪ .‬چه خود را‬ ‫تبعيدي بدانيم‪ ،‬چه مهاج��ر‪ ،‬همواره با همان‬ ‫پرسش‌هاي سخت و دشواري روبه‌رو هستيم‬ ‫كه در برابر ش��خصيت‌هاي تخيلي منتسكيو‬ ‫قرار داش��ت‪ .‬در اين بحث كوتاه بر آن نيستم‬ ‫تا به ش��رح دلمش��غولي‌هاي گوناگون جامعه‬ ‫برون‌م��رزي ايرانيان بپ��ردازم‪ .‬بلكه با محدود‬ ‫ك��ردن خود ب��ه عرصه ادبي��ات‪ ،‬و با توجه به‬ ‫ويژگي‌ه��اي مربوط به روند تلفي��ق و باروري‬


‫متقابل فرهنگ‌ها‪ ،‬پرسش منتسكيو را به اين‬ ‫صورت مط��رح مي‌كنم كه‪« :‬چگونه كس��ي‬ ‫مي‌تواند خارج از كشور در عصر فرامدرن ايراني‬ ‫باشد؟»‬ ‫همان‌طور كه قبال اش��اره كردم برداش��ت‬ ‫م��ن از واژه «فرامدرن» آن نيس��ت كه برخي‬ ‫از منتقدان به عنوان نس��بيت كامل ارزش‌ها‬ ‫و مقوالت سياسي و فرهنگي تعريف كرده‌اند‪.‬‬ ‫مانن��د ماي��كل فيش��ر و مهدي عاب��دي من‬ ‫«فرامدرنيته» را توصيفي از شرايط جهاني كه‬ ‫امروزه ما در آن بسر مي‌بريم مي‌دانم‪ .‬به گفته‬ ‫اين دو‪:‬‬ ‫امروزه جهان‪ ،‬جهاني است نشان خورده از‬ ‫درهم‌آميختگي زبان‌ها و فرهنگ‌هاي گوناگون‬ ‫كه كاربرد نظريه فرهنگ بسته را به زير سوال‬ ‫مي‌برد‪ .‬اقتصاد سياسي جهاني بر رويدادهاي‬ ‫محل��ي تاثيري ژرف مي‌گ��ذارد‪ ،‬به نحوي كه‬ ‫تفاهم��ات فرهنگ��ي سرش��ار از وام‌گيري‌ها‪،‬‬ ‫مقايس��ه‌ها و اش��اره‌ها به ديگران اس��ت و از‬ ‫س��وي ديگر تحت تاثي��ر الگوهاي س��نتي‪،‬‬ ‫تجربي��ات معاصر رس��انه‌هاي ارتباط جمعي‪،‬‬ ‫مهاجرت نيروي كار‪ ،‬سياست‌زدگي توده‌ها‪ ،‬و‬ ‫(‪)3‬‬ ‫قشربندي‌هاياجتماعيبين‌المللي‪.‬‬ ‫منتقدين بسيار‪ ،‬به‌ويژه در دنياي اسالمي‪،‬‬ ‫به مخالفت با اين پديده جهاني برخاس��ته‌اند‬ ‫و چنين اس��تدالل مي‌كنند كه الگوي جهان‬ ‫فرامدرن كاربردي در ش��رايط امروزي جوامع‬ ‫مسلمان ندارد‪ .‬احمد اكبر از مبلغان بحث‌انگيز‬ ‫اين نظريه اس��ت كه با مقابله كردن ش��رق و‬ ‫غرب راهي جز عقب‌نشيني به سوي سنت باز‬ ‫نمي‌گذارد‪:‬‬ ‫پاسخ مس��لمانان به فرامدرنيته همانست‬ ‫كه يك قرن پيش بود‪ ،‬عقب‌نش��يني همراه با‬ ‫اعتراضي برخاسته از ايمان و خشم‪ ...‬مسلمانان‬ ‫با اروپاييان امپرياليس��ت مبارزه مي‌كردند و‪،‬‬ ‫زي��ر باران گلول��ه‪ ،‬در پناهگاه‌هاي صحرايي و‬ ‫كوهس��تاني خود ناپديد مي‌ش��دند‪ ،‬كوه‌ها و‬ ‫بيابان‌ها پناهگاه‌هايي بودند براي گريز از جنگ‬ ‫اروپاي استعماري‪ ،‬در آنجا بود كه قدرت سنت‪،‬‬ ‫انسجام اصول اخالقي و اميد به رستاخيز تجلي‬ ‫(‪)4‬‬ ‫مي‌كرد‪.‬‬ ‫ام��ا اين نويد رس��تاخيز جامه يكدس��تي‬ ‫را بر تن همه مس��لمانان جهان مي‌پوش��اند‬ ‫و مردمان��ي را ب��ا اختالف��ات فاح��ش زباني‪،‬‬ ‫فرهنگي و با پيشينه‌هاي گوناگون تاريخي به‬ ‫يك قالب مي‌ريزد‪ .‬به نظر چنين مي‌رسد كه‬ ‫دست آويختن به يك سنت فراگير و در عين‬ ‫حال تخيلي‪ ،‬چيزي جز پذيرفتن بازگش��ت و‬ ‫خودداري از مقابله با چالش‌هاي حال و آينده‬ ‫نيست‪.‬‬ ‫داليل مهاجرت متفاوت اس��ت اما نتيجه‬ ‫نهايي‪ ،‬به هر حال‪ ،‬التقاط فرهنگ‌ها و زبان‌هاي‬ ‫متفاوت اس��ت‪ .‬به عنوان انس��اني دورافتاده از‬

‫به عنوان انساني‬ ‫دورافتاده از‬ ‫سرزمينش‪ ،‬من خود‬ ‫را سرگردان بين‬ ‫دو كشش مي‌بينم‪،‬‬ ‫بين هويت دوپاره و‬ ‫تازه‌يافته از سويي و‬ ‫ميراث امن و آسوده‬ ‫ايراني‌ام از سوي‬ ‫ديگر‪ .‬كار من به‬ ‫عنوان يك منتقد‬ ‫ادبي متاثر از اين‬ ‫تضاد دائمي و همين‬ ‫گرايش به دوگانگي‬ ‫و يا شايد بهتر باشد‬ ‫بگويمچندگانگي‬ ‫است كه مرا خواننده‬ ‫مشتاقنويسندگان‬ ‫مهاجر و يا تبعيدي‬ ‫ايراني مي‌سازد‬

‫س��رزمينش‪ ،‬من خ��ود را س��رگردان بين دو‬ ‫كشش مي‌بينم‪ ،‬بين هويت دوپاره و تازه‌يافته‬ ‫از سويي و ميراث امن و آسوده ايراني‌ام از سوي‬ ‫ديگر‪ .‬كار من به عنوان يك منتقد ادبي متاثر‬ ‫از اين تضاد دائمي و همين گرايش به دوگانگي‬ ‫يا ش��ايد بهتر باش��د بگويم چندگانگي است‬ ‫كه مرا خواننده مشتاق نويسندگان مهاجر يا‬ ‫تبعيدي ايراني مي‌سازد‪ .‬در آثار آنان به‌خصوص‬ ‫زماني كه زبان دومي را به كار مي‌برند جامعه‬ ‫مش��تركي را مي‌توان تشخيص داد كه فارغ از‬ ‫مرزها و محدوده‌ها اس��ت‪ .‬نويسندگان مهاجر‬ ‫ايراني ممكن است بيش از اندازه در فقدان زبان‪،‬‬ ‫خاطرات و هويت خود رنج بكشند‪ ،‬اما در عين‬ ‫حال‪ ،‬به زباني كه تازه كش��ف كرده‌اند‪ ،‬درباره‬ ‫ورودش��ان به جامعه نويسندگان فرافرهنگي‬ ‫مي‌نويسند‪.‬‬ ‫ادبيات آوارگي به مجموعه وس��يع‌تر ادبي‬ ‫متعلق اس��ت و خوانندگان نوع ديگري به آن‬ ‫دسترس��ي مي‌يابند‪ .‬چنين آثاري را مي‌توان‬ ‫ب��راي آگاهي به تجلي هوي��ت ايراني مطالعه‬ ‫كرد‪ ،‬اما اگر آنها را تنها محملي براي پاسداري‬ ‫از فرهنگ ايراني بدانيم‪ ،‬قدرشان را ندانسته‌ايم‪.‬‬ ‫فرهنگ‌هامانندزبان‌هاپيوستهدرحالتغييرند‪.‬‬ ‫تفاوت ميان نويسندگان ايراني داخل و خارج‬ ‫كش��ور نبايد با اين مالك سنجيده شود كه تا‬ ‫چه حد به بن‌مايه‌اي وفادار مانده‌اند‪ ،‬بلكه بر اين‬ ‫اساس كه چقدر بن‌مايه‌اي را دگرگون و متحول‬ ‫كرده‌اند‪ ،‬چه‪ ،‬هيچ‌يك از اين دو گروه نويسنده‬ ‫با ايستايي و انفغال راه به جايي نمي‌برند‪.‬‬ ‫برگرديم به نكاتي كه در آغاز اين نوش��ته‬ ‫آمده است و به پرسش منتسكيو‪ ،‬چالشي كه‬ ‫رودرروي نويسندگان ايراني خارج از كشور قرار‬ ‫گرفته اين نيست كه چگونه هويت ايراني خود‬ ‫را حف��ظ كنند‪ ،‬بلكه چگونه آن را با ش��رايط‬ ‫جديد جهاني‪ ،‬كه به‌ش��دت فراميهني است‪،‬‬ ‫س��ازگار س��ازند‪ .‬در اين قلمرو جديد هستي‪،‬‬ ‫آنها خود را در كنار نويسندگاني چون ويكرام‬ ‫سِ��ت (‪ ،)Vikram Seth‬بهاراتي موخرجي‬ ‫(‪ ،)Bharati Mukherjii‬ب��ن اوك��ري‬ ‫(‪ )Ben Okri‬و كازوئو ايش��يگورو (‪Kazuo‬‬ ‫‪ )Ishiguro‬مي‌يابند‪ ،‬كه به نقل از عنوان يكي‬ ‫از داستان‌هاي ايش��يگورو «هنرمندان دنياي‬ ‫ش��ناور» هستند‪ .‬پاسخ سِ��ت به اين پرسش‬ ‫كه آخرين داستانش‪« ،‬پسرشايسته» را از چه‬ ‫گونه‌اي بايد شناخت‪ ،‬خود پرسش‌هاي ديگري‬ ‫است‪« :‬آيا من چون در آمريكا زندگي مي‌كنم‬ ‫يك نويسنده امريكايي هستم؟ يا يك نويسنده‬ ‫از جامعه كشورهاي مشترك‌المنافع‪ ،‬آن جانور‬ ‫غريب‪ ،‬يا يك جهان وطن بي‌ريشه‌ام؟»(‪ )5‬اين‬ ‫روش سِت در پاس��خ دادن به پرسشي درباره‬ ‫هويتش ما را به سوال بي‌جواب پايان‌نامه ريكا‬ ‫برمي‌گرداند‪ .‬زمان آن رس��يده كه بپذيريم در‬ ‫دنياي معاصر اين پرسش كه «چگونه مي‌توان‬

‫‪57‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫ايران��ي بود؟» پرسش��ي جدلي اس��ت‪ .‬ايراني‬ ‫ب��ودن در خ��ارج در حقيقت پيم��ودن راهي‬ ‫است در جس��ت‌وجوي گمشده‌ها و يافتني‌ها‬ ‫آن‌گونه ك��ه اوا هافم��ن (‪)Eva Haffman‬‬ ‫در زندگي‌نامه‌اش «گم‌ش��ده در ترجمه» بيان‬ ‫مي‌كرده است‪ .‬او سفرش از لهستان به كانادا و‬ ‫سرانجام به آمريكا را در رسيدن به لحظه تازه‌اي‬ ‫مي‌داند كه ديگر پيوندي با گذشته ندارد‪:‬‬ ‫ت��ا مدت‌هاي مدي��دي عصبي‪ ،‬نگ��ران از‬ ‫روياروي��ي با فاجعه‌اي تازه و ايس��تاده در برابر‬ ‫دي��وار يك پايان احتمالي بيدار مي‌ش��دم‪ .‬اما‬ ‫امروز فرداهاي پياپي به گونه ايماني تازه شكفته‬ ‫مي‌ش��ود‪ .‬اين جهش به درون آينده‪ ،‬به درون‬ ‫ش��هري روان بي‌ش��باهت به يك قمار بزرگ‬ ‫نيست‪ .‬در حقيقت مانند آن است كه باالخره‬ ‫من از متوقف كردن زمان‪ ،‬از نگاه داشتن كشتي‬ ‫و ممانعت از دور ش��دن آن از ساحل بالتيك‬ ‫دست برداشته‌ام و مشتاقانه خوشامدگويي به‬ ‫هرچه برايم پيش آيد را آغاز كرده‌ام‪ .‬هنگامي‬ ‫كه تاللو امكانات ناموجود بر شعاعي از نور ذهني‬ ‫معلق شده را در تخيلم مي‌بينم و به آن شكل‬ ‫مي‌دهم‪ ،‬زمان گسترش مي‌يابد و فضايي براي‬ ‫تنفس به رويم مي‌گشايد كه در آن احساسات‬ ‫را مي‌توان چشيد و لمس كرد‪ ...‬اگر تصاوير در‬ ‫كالبد زبان شكل مي‌گيرند‪ ،‬پس شايد بايد صبر‬ ‫كن��م تا آنگاه كه به حد كافي عص��اره زبان را‬ ‫جذب كردم از جاي برخيزم‪ .‬يا شايد بايد دنياي‬ ‫تازه‌ام را آنقدر بشناسم كه بتوانم به آن اعتماد‬ ‫كنم و آنقدر دوستش داشته باشم تا بتوانم در‬ ‫آن روح زندگي بدمم و به پيشش فرستم‪ .‬آن‌گاه‬ ‫كه زمان چنبره‌اش را مي‌گشايد و دوباره گام به‬ ‫پيش برمي‌دارد‪ ،‬حال نقطه اتكايي مي‌شود كه‬ ‫من مي‌توانم س��بك‌بار ـ بين گذشته و آينده‪،‬‬ ‫(‪)6‬‬ ‫متعادل در زمان ـ بر آن بايستم‪.‬‬ ‫همين جست‌وجو براي هويت ـ تعادل در‬ ‫زمان ـ اس��ت كه ما در بخش پاياني داس��تان‬ ‫تقي مدرس��ي ‪The Pilgrim’s Rules of‬‬ ‫‪[ Etiquette‬آداب زي��ارت] ه��م مي‌يابي��م‪.‬‬ ‫قهرمان داس��تان‪ ،‬هادي بشارتي‪ ،‬را مي‌بينيم‬ ‫كه در خيابان‌ها به دنبال يافتن زمان و فضايي‬ ‫ملموس و ماوراءالطبيعي كه در آن احس��اس‬ ‫رضايت كند‪ ،‬مي‌دود‪:‬‬ ‫او به فرشته زمان و شنل روي شانه‌هايش‬ ‫مي‌انديش��يد كه با پاي��ي در آب‪ ،‬در كنار رود‬ ‫خزرآباد قدم مي‌زد‪ ،‬بر تُندآب صعود مي‌كرد‪ ،‬و‬ ‫از فضباهاي باير مي‌گذشت و هادي بشارتي به‬ ‫دويدن ادامه مي‌داد‪ .‬او فرشته زمان را از حلقه‬ ‫نوراني روي پيشاني‌اش مي‌شناخت‪ .‬حلقه‌اي‬ ‫كه جاودانه‪ ،‬بي‌هيچ آغاز و پاياني مي‌درخشيد و‬ ‫(‪)7‬‬ ‫چون زندگي همه‌جا بود و هيچ‌جا نبود‪.‬‬ ‫اي��ن دويدن بي‌ه��دف هادي بش��ارتي را‬ ‫مي‌توان نمادگونه به پراكندگي ايرانيان در دنيا‬ ‫تعميم داد‪ :‬حركتي ش��تابان ب��ه دور از كانون‬


‫پرونده هفته‬

‫هويت و به سوي كناره‌اي كه مي‌تواند سرانجام‬ ‫ما را به شناخت بيشتر كانون ياري دهد‪.‬‬ ‫نويسندگان ايراني هرچه بيشتر و صريح‌تر‬ ‫به بيان و طرح مش��كل هوي��ت مي‌پردازند‪.‬‬ ‫خوانندگان نوش��ته‌هاي خ��ود را به بازبيني‬ ‫عميق‌تري از فرضيه‌ها و باورهايش��ان درباره‬ ‫هويت ايراني برمي‌انگيزند‪ .‬چون ديگر جوامع‬ ‫در تبعيد‪ ،‬ما هم از مخاطرات و آس��يب‌هاي‬ ‫زمان و جابه‌جا شدن ايمن نيستيم‪ .‬اما ما هم‬ ‫چيزيبرايعرضهبهجامعهجهانيدوفرهنگي‬ ‫و حتي چندفرهنگي در توشه داريم‪ .‬اين بدان‬ ‫معنا نيست كه بايد ميراث زباني و فرهنگي‬ ‫خود را برچينيم و از ي��اد ببريم‪ .‬اما نيازمند‬ ‫آنيم ك��ه خالقانه ب��ا تجربه گم‌ش��دن‌ها و‬ ‫ازدست‌دادن‌ها روبه‌رو شويم و تغيير و تحول‬ ‫را به عنوان عامل مهم بقا بشناسيم‪ .‬جز اين‬ ‫كنيم‪ ،‬و تنها در آرزوي بازگرفتن آن‌چه ديگر‬ ‫دست‌نيافتني است غرقه ش��ويم‪ ،‬به تدارك‬ ‫نيستي خود برآمده‌ايم‪ .‬بسياري از ما به اين‬ ‫نكته مي‌پردازيم كه زندگي در داخل مرزهاي‬ ‫ايراني چگونه ناگهان دچار دگرگوني و تغيير‬ ‫شده است‪ ،‬اما در همان حال از پذيرفتن اين‬ ‫واقعيت س��ر باز مي‌زنيم كه زندگي ايرانيان‬ ‫كوچيده نيز آكنده از تغيير و دگرگوني است‪.‬‬ ‫تنها آن هنگام كه ذهن‌مان را از تنگناي مرزها‬ ‫رها ساختيم مي‌توانيم گذشته و حال را به‌هم‬ ‫آميزيم و به هويت خود و ديگران روش��ن‌تر‬ ‫پي بريم‪.‬‬ ‫‪------------------------------------‬‬‫پانويس‌ها‪:‬‬ ‫‪1. Montesquieu, Persian Letters,‬‬ ‫‪trans. C. J. Betts, Toronto, Penguin,‬‬ ‫‪1973, p. 83.‬‬ ‫‪2. Tzvetan Todorov, Nous et les au‬‬‫‪tres: la reflexion francaise sur la di‬‬‫‪versite humanie, Paris, Seuil, 1989.‬‬ ‫‪3. Michael M. J. Fischer and Mehdi‬‬ ‫‪Abedi, Debating Muslims: Cultural‬‬ ‫‪Diajogues in Postmodernity and‬‬ ‫‪Tradition, Madison, University of‬‬ ‫‪Wisconsin Pess, 1990, P. xiii.‬‬ ‫‪4. Akbar S. Ahmed, Postmodern‬‬‫‪ism and Islam: Predicament and‬‬ ‫‪Promise, New York, Routledge,‬‬ ‫‪1992, p. 257.‬‬ ‫‪5. Pico Iyer, “The Empire Writes‬‬ ‫‪Back,” Time, February 8, 1993, p.‬‬ ‫‪73.‬‬ ‫‪6. Eva Hoffman, Lost in Transla‬‬‫‪tion: A Life in a New Language,‬‬ ‫‪New York, Penguin, 1989, pp. 279‬‬‫‪80.‬‬ ‫‪7. Taghi Modarressi, The Pilgrim’s‬‬ ‫‪Rules of Etiquette, New York, dou‬‬‫‪bleday, 1989, p. 279.‬‬

‫كوچه‌نشيني‪،‬كوچ‌نشيني‬ ‫يا رويكردي وجودي به خانه‌مندي ناگزير در ناخانگي جهان‬

‫پيمان وهاب‌زاده‬ ‫استادجامعه شناسی دانشگاه ویکتوریای کانادا‬

‫«ش�هرت يعني گسترش هس�تي افراد و‬ ‫پديده‌ها‪».‬‬ ‫محمدقائد‬ ‫دفترچه خاطرات و فراموشي‬

‫كودك كه بوديم‪ ،‬مادرم به ما مي‌آموخت‬ ‫ك��ه راز خانه را در خانه بداريم و از آنچه در‬ ‫خانه مي‌گذرد در كوچه (يا مدرسه) سخن‬ ‫نگوييم‪ .‬نه اين كه رازي بزرگ در خانه پنهان‬ ‫كرده باشيم‪ :‬آن زمان كه زندگي‪ ،‬دست‌كم‬ ‫در نگاه كودكانه من‪ ،‬س��اده‌تر بود‪ ،‬رازي در‬ ‫مي��ان نبود‪ .‬آنچه م��ادرم به ما مي‌آموخت‬ ‫پاس��داري از حرمت خصوصي خانواده بود‬ ‫در برابر ساحت اجتماعي وقيح و گل‌وگشاد‬ ‫بي��رون‪ :‬هيواليي كه هزار چش��م و گوش‬ ‫داشت‪ .‬جان كالمش اين بود‪ :‬حرفي كه از‬ ‫اين خانه به كوچه رود را ديگران نمي‌توان‬ ‫به خانه بازگرداند‪.‬‬ ‫ادبيات ناگزير از خانه مي‌آغازد‪ ،‬از خانه‬ ‫مي‌آي��د‪ ،‬و به كوچ��ه مي‌رود‪ .‬اگر س��تاره‬ ‫اقبالش يار بود‪ ،‬ادبيات خانگي ديروز ادبيات‬ ‫جهاني فردا مي‌ش��ود و بعد درمي‌يابد كه‬ ‫چون جهاني ش��ده ديگر نمي‌تواند به خانه‬ ‫بازگ��ردد‪ ،‬هرچند كه از خانه آمده و دل در‬ ‫گرو آن دارد و وجودش بيرون از وجود خانه‬ ‫نامتصور است‪ .‬پس از جهان‌ماني‪ ،‬آنچه از آن‬ ‫مي‌ماند شهرت است كه افتخارش نصيب‬ ‫خانه مي‌گردد‪.‬‬ ‫و اين يعني من كه از اين خانه مي‌آيم‪،‬‬ ‫حرفي دارم كه حرف كوچه هم هست‪ .‬اما‬ ‫در گفت��ن حرف خانه در كوچه‪ ،‬حرف من‬ ‫خصلت خانه‌مندي‌اش را از دست مي‌دهد‬ ‫و به هر خانه‌اي م��ي‌رود و پس‌كوچه‌اي و‬ ‫كوچه‌نش��ين مي‌ش��ود‪ .‬يعني كوچ‌نشين‬ ‫مي‌شود‪ .‬حرف من هميشه روبه سوي خانه‬ ‫دارد‪ ،‬چ��ون از آن خان��ه برآم��ده‪ ،‬و نيز راه‬ ‫بازگشت به خانه را به خوبي بلد است‪ .‬كوچه‬ ‫از خود حرفي ندارد مگر اين‌كه خانه‌هايش‬ ‫حرفي براي گفتن داش��ته باشند‪ .‬اما آنگاه‬

‫‪58‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫ك��ه كوچه حرف خان��ه را از آن خود كند‪،‬‬ ‫بازگش��ت حرف به خانه ناممكن مي‌گردد‪.‬‬ ‫هي��چ حرفي در ذات خود حرفي جهاني يا‬ ‫جهان‌سو نيس��ت مگر آنكه كوچانده شده‬ ‫باشد‪ .‬حرفي كه از كوچه به خانه رود‪ ،‬ديگر‬ ‫خانه‌مند نتواند بود‪ .‬حرفي كه ريشه در خانه‬ ‫و نقش��ي از خانه را دارد‪ ،‬چون به كوچه راه‬ ‫يافته‪ ،‬ديگر نقش كوچه شده‪ .‬آنچه كه خانه‬ ‫به حرف داده اكنون در كوچه اس��ت‪ .‬بدين‬ ‫ترتيب‪ ،‬حرفي كه در كوچه گفته و شنيده‬ ‫شده ديگر قادر ويژه خانه نيست‪ .‬اين يعني‬ ‫گسترش هستي خانه در كوچه!‬ ‫معني ديگر اين حرف آن است كه هيچ‬ ‫تجربه‌اي بيرون از خانه‌مندي خانه ممكن‬ ‫نيست و تجربه ذاتا جهانشمول وجود ندارد‪.‬‬ ‫پس هر آنچه جهاني مي‌شود‪ ،‬جهانيت خود‬ ‫را مديون جهاني كردني اس��ت كه پيش‌تر‬ ‫انجام ش��ده‪ ،‬پ��س جهانش��مول همانا اثر‬ ‫جنبشي اس��ت ويژه‪ ،‬مكان‌مند و زمان‌مند‬ ‫در گذشته‪.‬‬ ‫پس از تجربه كوچه‌نش��يني‪ ،‬كه تجربه‬ ‫كوچ‌نش��يني و برون‌كوچي حرف است از‬ ‫خانه به كوچه‪ ،‬حرف به خانه باز نتوان گشت‬ ‫زيرا در اين تجرب��ه حرف از زادگاه‌مندي و‬ ‫خانه‌مندي ناگزيرش آگاه مي‌گردد و آگاهي‬ ‫از زادگاه‌من��دي بازگش��ت آن را ب��ه خانه‬ ‫ناممكن مي‌كند و اين يعني تجربه ناخانگي‬ ‫جهان‪ ،‬تجربه‌اي آغازين در پس هر تجربه‬ ‫مهاجرت‪ .‬كوچيدن به كوچه يعني گسترش‬ ‫هستي به سويه‌هايي فراتر از ديوارهاي خانه‪.‬‬ ‫از اين رو‪ ،‬كوچه‌نشيني مكان‌مند مي‌ماند‪.‬‬ ‫اما راز توانايي به كوچه‌نشيني كوچ‌نشيني‬ ‫است‪ ،‬كه همانا توانايي كوچيدن است‪ ،‬يعني‬ ‫جنبشي زمان‌مند‪ ،‬پس شرط كوچه‌نشيني‬ ‫همانا كوچ‌نش��يني است‪ .‬يعني زيستن در‬ ‫حجم زمان مي��ان دو نقطه مرجع‪ ،‬آن هم‬ ‫در حال��ي كه گري��ز از مكان‌هاي خانه‌مند‬ ‫ناممكن است‪.‬‬


‫استثنا در ادبیات مهاجرت‬

‫به نظ ‌ر بسياري از اهل ادبيات كساني كه مهاجرت كرده‌اند نتوانسته‌اند‬ ‫ادبياتي درخور و شايسته بيافرينند‬ ‫رفتن به بي��رون از مرزهاي اي��ران (كه امروزه‬ ‫بسياري نام «مهاجرت» بر آن گذاشته‌اند) و تاثير‬ ‫آن بر ادبيات و شخصيت‌هاي ادبي يكي از بحث‌هاي‬ ‫مهم ادبيات ما شده اس��ت‪« .‬ادبيات مهاجرت» از‬ ‫موضوعات مهمي است كه مطالب و سخنان فراواني‬ ‫سال‌هاست درباره آن نوشته و گفته مي‌شود‪ .‬اما يك‬ ‫نكته تقريبا در ميان اين حرف‌ها و گفته‌ها مشترك‬ ‫است‪ :‬شخصيت‌هاي ادبي‌اي كه در ايران براي خود‬ ‫راه و رس��مي داش��تند و در ادبيات يكي از وزنه‌ها‬ ‫بودند بعد از مهاجرت ديگر نشاني از آن راه و رسم از‬ ‫آن‌ها ديده نشد‪ .‬نكته‌اي ديگري هم هست‪ :‬جوانان‬ ‫يا كساني كه در سنين نوجواني از ايران خارج شدند‬ ‫نتوانستند داستان‌ها يا شعرهايي بنويسند و بسرايند‬ ‫كه بتواند در ادبيات ايران جايي براي خود باز كند‪.‬‬ ‫درس��ت به همين دليل است وقتي از شاعر يا‬ ‫نويسنده‌اي مشهور در داخل كشور مي‌پرسند چرا‬ ‫مهاجرت نمي‌كني‪ ،‬جواب مي‌دهد كه رفتن همان و‬ ‫مردن ادبيات در من همان‪.‬‬ ‫بنابراين به نظ ‌ر بسياري از اهل ادبيات كساني‬ ‫كه مهاجرت كرده‌اند (چه نوقلمان و چه كهنه‌كاران‬ ‫ادبي��ات) نتوانس��ته‌اند ادبياتي درخور و شايس��ته‬ ‫بيافرينند‪ .‬مثال‌هاي��ي كه آورده مي‌ش��ود فراوان‬ ‫است‪ :‬ابراهيم گلستان‪ ،‬رضا براهني‪ ،‬يداهلل رويايي‪،‬‬ ‫عباس معروفي‪ ،‬اسماعيل خويي و‪ ...‬و نيز بسياري از‬ ‫جوانان كه در مهاجرت دست به قلم برده‌اند آثاري‬ ‫درخور خلق نكرده‌اند‪ .‬روش��ي كه در اين بررسي‬ ‫مورد اس��تفاده قرار مي‌گيرد روش استقرايي است‪.‬‬ ‫به عبارت ديگر نتيجه كار ش��اعران و نويسندگان‬ ‫باس��ابقه كه به خ��ارج از كش��ور رفته‌اند كنار هم‬ ‫گذاشت ‌ه مي‌ش��ود و نيز آثار نويسندگان و شاعران‬ ‫جوان مورد نظر قرار مي‌گيرد و با توجه به عملكرد‬ ‫آن‌ه��ا اين نتيجه و حكم كلي صادر مي‌ش��ود كه‬ ‫«شخصيت‌هاي ادبي مهاجر» و همچنين «ادبيات‬ ‫مهاجرت» نتوانس��ته‌اند ادبيات اي��ران را گامي به‬ ‫پيش برند و به عبارت ديگر تاثيري در ادبيات ايران‬ ‫نداشته‌اند‪ .‬در مورد داليل اين امر نيز به مولفه‌هاي‬ ‫گوناگوني اشاره مي‌شود‪ .‬مهم‌ترين دليل آن است‬ ‫ت‬ ‫كه مهاجرت باعث مي‌ش��ود افراد (چه شخصي ‌‬ ‫ادبي باسابقه و چه جوانان) از فرهنگ و زبان كشور‬ ‫ايران دور شوند و نتوانند نوشته‌هايشان را در بستر‬ ‫بينش و نگاه ايراني بنويسند‪ .‬از طرف ديگر ناآشنايي‬ ‫همين افراد با تفكر و احساس مردم كشوري كه به‬ ‫آن مهاجرت مي‌كنند (كش��ور مقصد) مانع از آن‬ ‫است كه بتوانند در چارچوب آن جامعه نيز حرفي‬ ‫براي گفتن داشته باشند‪ .‬همان‌طور كه گفته شد‬

‫روش��ي كه در ارائه اين حكم به‌كار گرفته مي‌شود‬ ‫روشي استقرايي اس��ت‪ .‬به عبارت ديگر از بررسي‬ ‫عملكرد شخصيت‌هاي ادبي مهاجر و نيز آثار منتشر‬ ‫شده از سوي نويسندگان و شاعران جوان مهاجر‪،‬‬ ‫نتيجه گرفته مي‌شود كه مهاجرت و ادبيات حاصل‬ ‫از آن چندان برجسته و قابل اعتنا نيست‪ .‬اما زماني‬ ‫كه به نقيض‌هايي در اين حكم برمي‌خوريم بايد در‬ ‫درس��تي آن نيز ترديد كنيم‪ .‬اگر اين سخن را يك‬ ‫حكم و يك اصل بدانيم كه مهاجرت شخصيت‌هاي‬ ‫باس��ابقه ادبي و نيز جوانان‪ ،‬با شكست ادبي آن‌ها‬ ‫مواجه خواهد ش��د پس نمونه‌‌اي چون محمدعلي‬ ‫جمالزاده چه مي‌گويد؟ جمالزاده در سنين نوجواني‬ ‫(‪ 12‬يا ‪ 16‬سالگي) از ايران خارج شد‪ .‬در واقع او در‬ ‫سني از ايران رفت كه هنوز ذهنش آماده پذيرش‬ ‫نگاه‌ها‪ ،‬باورها‪ ،‬انديشه‌ها و احساسات گوناگون بود‪.‬‬ ‫او در بيروت و سپس در شهرهاي مختلف اروپايي‬ ‫زندگ��ي كرد اما ب��ا همه اين‌ها آث��ارش را به زبان‬ ‫فارسي نوشت و اولين نويسنده‌اي بود كه داستان‬ ‫كوتاه را در ايران خلق كرد‪ .‬اما صرف فارسي‌نويسي‬ ‫يا خلق داس��تان كوتاه در ادبيات ايران نبود كه او‬ ‫را بزرگ كرد‪ .‬پرداختن به فرهنگ و زندگي ايراني‬ ‫و نيز بهره‌گيري از ظرفيت‌ه��ا و ظرافت‌هاي زبان‬ ‫فارس��ي از مهم‌ترين مش��خصه‌هاي داستان‌هاي‬ ‫اوس��ت‪ .‬اين را هم بايد افزود زمانه‌اي كه او از ايران‬ ‫خارج ش��د خبري از تكنولوژي‌هاي امروزي نظير‬ ‫اينترن��ت‪ ،‬فيلم يا ماهواره نبود كه او زبان فارس��ي‬ ‫را‪ ،‬به‌گونه‌اي كه مورد استفاده‌اش قرار مي‌گرفت از‬ ‫آ ‌ن وسايل فراگرفته باشد‪ .‬حال بايد پرسيد چگونه‬ ‫مي‌شود جمالزاده كه از نوجواني مهاجرت مي‌كند‬ ‫تبديل به يكي از بزرگ‌ترين نويسندگان فارسي‌زبان‬ ‫در خارج از كش��ور مي‌ش��ود اما ام��روزه با وجود‬ ‫تعداد فراوان مهاجريني كه در س��نين نوجواني از‬ ‫ايران خارج مي‌شوند كسي در قد و قامت او ظاهر‬ ‫نمي‌ش��ود؟ ادبيات مهاجرت ما گرچه در مواردي‬ ‫آثار قابل‌توجهي را خلق كرده است اما هيچ‌يك به‬ ‫پاي آثار جمالزاده و تاثير او بر ادبيات و نويسندگان‬ ‫روزگار خود و پس از آن مي‌رسد‪ .‬اين موضوع فقط‬ ‫به ايران و دهه‌هاي قبل هم محدود نمي‌ش��ود‪ .‬در‬ ‫كش��وري چون افغانستان هم نويس��نده‌اي چون‬ ‫خالد حسيني را شاهديم كه در ايران با كتاب‌هاي‬ ‫«بادبادك‌باز» و «هزار خوشيد تابان» كامال شناخته‬ ‫ش��ده اس��ت‪ .‬او هم از ‪ 10‬سالگي و به همراه پدر و‬ ‫مادرش افغانس��تان را ترك كرد و پس از كودتاي‬ ‫كمونيستي در كش��ورش در آمريكا مقيم شد‪ .‬اما‬ ‫همه اين‌ها مانع از آن نشد كه وقتي دست به قلم‬

‫‪59‬‬

‫محمدهاشماكبرياني‬

‫در مورد‬ ‫نويسندگاني كه در‬ ‫سنينميانسالينيز‬ ‫دست به مهاجرت‬ ‫مي‌زنندگرچه‬ ‫در ميان ايرانيان‬ ‫نمي‌توان به مثال‬ ‫درخوري اشاره كرد‬ ‫اما در سطح جهاني‬ ‫نويسندگانبزرگي‬ ‫چون ميالن كوندرا‬ ‫ديده مي‌شوند كه‬ ‫در سن ‪ 46‬سالگي‬ ‫از چكسلواكي به‬ ‫فرانسهمهاجرت‬ ‫كرد و در آن‌جا به‬ ‫يكي از بزرگ‌ترين‬ ‫نويسندگانجهان‬ ‫تبديل شد‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫‌برد از فرهنگ افغانستان و روابط ميان آن‌ها ننويسد‪.‬‬ ‫او نويسنده بزرگي شده است چون نوشته‌هايش از‬ ‫فرهنگ و باورهاي افغان��ي مي‌گويد‪ .‬اين امر فقط‬ ‫به يكي دو نويس��نده مهاجر هم محدود نمي‌شود‪.‬‬ ‫نويسندگان كشورهايي از آسيا و آفريقا كه مهاجر‬ ‫ناميده مي‌شوند امروز يك پاي ثابت جوايز ادبي در‬ ‫كشورهايي چون آمريكا هستند كه در جاي خود‬ ‫قابل تامل است‪.‬‬ ‫در مورد نويس��ندگاني كه در سنين ميانسالي‬ ‫نيز دس��ت به مهاجرت مي‌زنند گرچ��ه در ميان‬ ‫ايرانيان نمي‌توان به مثال درخوري اش��اره كرد اما‬ ‫در س��طح جهاني نويسندگان بزرگي چون ميالن‬ ‫كوندرا ديده مي‌ش��وند كه در س��ن ‪ 46‬سالگي از‬ ‫چكسلواكي به فرانسه مهاجرت كرد و در آن‌جا به‬ ‫يكي از بزرگ‌ترين نويسندگان جهان تبديل شد‪.‬‬ ‫ميالن كوندرا با وجود گذش��ت ‪ 46‬سال از عمرش‬ ‫و در حالي كه در كش��ورش نيز نويسنده مطرحي‬ ‫ب��ود‪ ،‬زماني كه به فرانس��ه رفت توانس��ت با طرح‬ ‫مسائل عميق انساني و نش��ان دادن انديشه‌هايي‬ ‫ژرف در رمان‌هايش خود را به س��طح نويسند‌گان‬ ‫تراز اول جهان بكش��اند‪ .‬به اين ترتيب بايد پرسيد‬ ‫در ميان خيل عظيم كساني كه از كشورشان خارج‬ ‫مي‌شوند و به عبارتي مجبور به مهاجرت مي‌شوند‬ ‫چرا تعداد زيادي قادر به ارائه آثار بزرگ نمي‌شوند‬ ‫و تعداد كمي اين توانايي را به‌دس��ت مي‌آوردند؟‬ ‫البته ذكر اين نكته هم ضروري است كه قرار نيست‬ ‫هر كس‪ ،‬چه در داخل و چه در خارج‪ ،‬به نوش��تن‬ ‫روي مي‌آورد تبديل به نويسنده‌اي بزرگ شود‪ .‬اما‬ ‫چرا در ميان مهاجران‪ ،‬اين تعداد به حداقل ممكن‬ ‫مي‌رس��د؟ شايد گفته شود همان‌طور كه در روش‬ ‫اس��تقرايي گاه به استثنا برمي‌خوريم در اين مورد‬ ‫هم وجود نويس��ندگان بزرگي كه از دل مهاجران‬ ‫بيرون مي‌زنند يك استثناست‪ .‬اما پرسش اساسي‬ ‫آن‌جاس��ت كه چرا برخي اس��تثنا مي‌شوند؟ چه‬ ‫عواملي برخي را استثنا مي‌كند؟ آيا اين عوامل خارج‬ ‫از اراده و توان فرد است؟ يعني مثال اگر رضا براهني‬ ‫يا ابراهيم گلستان مانند ميالن كوندرا نمي‌شوند به‬ ‫داليلي خارج از اراده براهني و گلستان برمي‌گردد؟‬ ‫يا اگر جمالزاده يا خالد حسيني نويسنده مطرح و‬ ‫تاثيرگذاري مي‌شوند و ديگران نه‪ ،‬اين به موضوعي‬ ‫خ��ارج از اراده جمالزاده مربوط مي‌ش��ود؟ در واقع‬ ‫سوال آن‌جاست كه جمالزاده‪ ،‬كوندرا‪ ،‬حسيني و‪...‬‬ ‫تا چه اندازه خود در اس��تثنا شدنشان موثرند و تا‬ ‫چه اندازه عوامل محيطي در پيدايش اين اس��تثنا‬ ‫ايفاي نقش مي‌كنند؟ بي‌شك نقش عوامل محيطي‬ ‫را نمي‌ت��وان ناديده گرفت اما مهم‌تر از آن نبايد از‬ ‫تاثيري كه توانايي‪ ،‬خالقيت‪ ،‬انگيزه و تالش فرد در‬ ‫ظهور اين استثنا دارد غافل شد‪ .‬جمالزاده‪ ،‬حسيني‪،‬‬ ‫كوندرا و نويس��ندگاني چون آن‌ها اگر پديده‌هاي‬ ‫بزرگي در عرصه ادبيات ش��دند بي‌ترديد خود در‬ ‫ش��كل‌گيري اين ش��رايط موثر بودند و اين نكته‬ ‫مهمي اس��ت كه در تحليل ادبيات مهاجرت نبايد‬ ‫از آن چشم پوشيد و به آن بي‌توجه بود‪.‬‬


‫پرونده هفته‬

‫باقي بقای ديگران‬

‫بدون اغراق بايد بگويم نويسنده‌هاي مهاجري كه ظرف چندسال شروع‬ ‫مي‌كنند به انگليسي و فرانسه نوشتن و يك شبه ره صدساله مي‌روند‪،‬‬ ‫شاخ غول شكسته‌اند‬

‫عدنانغريفي‬

‫مهاجرت براي خودش پديده‌اي قابل بررسي‬ ‫است‪ ،‬اما نويس��نده مهاجر اين وسط بدوضعي‬ ‫دارد‪ .‬نمي‌توان��د مثل باقي مهاجران دل بكند و‬ ‫برود پي كاروكاسبي جديد‪ ،‬انگار كه همه سرمايه‬ ‫و انبارش را بگذارد و بعد يك تا پيراهن راه بيفتد‬ ‫و برود‪ .‬رفتن چاره كارش نيس��ت‪ ،‬ش��ايد براي‬ ‫همين هم اغلب نويسنده‌هاي مهاجر هستند كه‬ ‫از درد بي‌وطن ش��دن مي‌نالند و اين ماجرا هم‬ ‫هيچ ربطي به غم غربت ندارد‪ .‬نويسنده مي‌رود‬ ‫به اجبار يا خودخواسته‪ ،‬به عنوان يك تبعيدي‬ ‫يا مهاجر‪ ،‬اما اينكه راهي پيدا كند براي نويسنده‬ ‫ماندن و دوام آوردن س��خت دشوار است‪ .‬شايد‬ ‫براي همين هم كم مي‌آورد‪ ،‬فراموش مي‌شود يا‬ ‫به ناله كردن در قصه‌هايش مي‌افتد‪ .‬البته كه اين‬ ‫شامل حال هر نويسنده مهاجري نمي‌شود‪.‬‬ ‫پي��دا كردن راهي براي نويس��نده ماندن در‬ ‫شرايط مهاجرت سخت است‪.‬‬ ‫اگر بخواهم درباره تجربه نويس��نده مهاجر‬ ‫ب��ودن از جن��س ايراني‌اش بگوي��م‪ ،‬بايد خودم‬ ‫را مثال بزنم‪ .‬سال‌هاس��ت ك��ه از ايران رفته‌ام و‬ ‫در هلند با مردمان ديگري از جنس��ي متفاوت‬ ‫س��روكار دارم‪ .‬ب��راي من دو راه وجود داش��ت؛‬ ‫اينكه بتوانم با اين مردمان جديد وارد پيوندهاي‬ ‫عاطفي‪ ،‬اجتماعي و روزمره ش��وم و بعد شروع‬ ‫كنم در اين دنياي جديد نوش��تن‪ ،‬دغدغه‌هاي‬ ‫زندگي در اينجا را داش��ته باشم‪ ،‬حتي گيرم كه‬ ‫از نگاه يك مهاجر و البد كمي بعد بتوانم به زبان‬ ‫اين ديگري‌ها بنويسم‪ ،‬يا راه دوم اينكه همين‌جا‬

‫از آنجا بنويسم‪ ،‬از آنجايي كه پيوندهاي عاطفي‪،‬‬ ‫اجتماعي و سياسي‌ام گسسته نشده است‪.‬‬ ‫بي‌بروبرگ��رد‪ ،‬راه اول را انتخ��اب نكردم‪ ،‬نه‬ ‫اينكه بگويم خوب نبود يا باب ميلم نشد‪ .‬نه‪ ،‬تنها‬ ‫به اين دليل ساده كه برايم ممكن نبود‪ ،‬من در‬ ‫سن‌‌وسالي راه مهاجرت را پيش پاي خودم ديدم‬ ‫كه ديگر توان اين پيوندهاي تازه را نداشتم‪.‬‬ ‫فراگرفتن زباني ديگر در آن سطح كه بتوانم‬ ‫داستان ناب بنويسم‪ ،‬چنانكه زبان داستان بايد‬ ‫زبان نابي باشد‪ ،‬از توانم خارج بود‪.‬‬ ‫بعد‪ ،‬بدون اغراق بايد بگويم نويس��نده‌هاي‬ ‫مهاجري كه ظرف چندس��ال ش��روع مي‌كنند‬ ‫به انگليس��ي و فرانس��ه نوش��تن و يك ش��به‬ ‫ره صدساله مي‌روند‪ ،‬شاخ غول شكسته‌اند‪ .‬بعد‬ ‫هم اين فرصت بيش��تر ب��راي مهاجراني پيش‬ ‫مي‌آيد كه با داعيه‌داران ادبيات جهان اشتراكات‬ ‫فرهنگي دارند‪ ،‬مثال همين كه هندي‌هاي مهاجر‬ ‫اوضاع بهتري دارند يا حتي عالي‌ترين شناخته‬ ‫شده‌اند و تنها براي همان معدود همشهري‌هاي‬ ‫خارج‌نشين‌ش��ان نمي‌نويس��ند‪ ،‬ناشي از همان‬ ‫اش��تراكات فرهنگي است‪ .‬يا حتي اينكه هرچه‬ ‫مي‌ش��ود روزنامه‌نگاران و منتقدان ما يادش��ان‬ ‫مي‌افتد كه نويس��نده مهاجر ايراني چه‌چيز از‬ ‫ميالن كوندراي مهاج��ر كم دارد كه اين‌چنين‬ ‫بر تارك ادبيات جهان مي‌درخش��د‪ ،‬يادش��ان‬ ‫م��ي‌رود كه اروپاي ش��رقي و چك همين كنار‬ ‫گوش فرانس��وي‌ها بود‪ .‬البت��ه اين حرف ناقض‬ ‫توانايي‌هاي كوندرا و نويس��ندگاني از اين دست‬

‫‪60‬‬

‫هم نيست‪ .‬اما در نهايت بايد بگويم روش اول از‬ ‫عهده خيلي از نويسندگان مهاجر برنمي‌آيد‪ .‬من‬ ‫هنوز بعد از بيست‌واندي سال دنياي اين آدم‌ها‬ ‫را درك نكرده‌ام‪ ،‬البد اگر بچه هايم يكي ش��ان‬ ‫يك روزي تصميم بگيرد‪ ،‬بنويسد و استعدادكي‬ ‫هم داشته باشد‪ ،‬مي‌تواند اينجا وسط اروپا سري‬ ‫توي سرها دربياورد‪.‬‬ ‫اما براي من خواس��ته و ناخواسته همان راه‬ ‫دوم باقي ماند‪ .‬من با همان اندوخته‌اي كه برايم‬ ‫از روزهاي زندگي در ايران باقي مانده‪ ،‬مي‌نويسم‪.‬‬ ‫من حتي به تهران هم نرسيدم‪ ،‬پيوندهاي دروني‬ ‫من با جنوب همچنان پابرجاست‪ ،‬از باقي‌مانده‌ها‬ ‫مي‌نويس��م و حال آدمي را دارم كه هنوز جايي‬ ‫گير كرده است و آنجا هم براي من جنوب است‪،‬‬ ‫من از جنوب سير نشده‌ام‪.‬‬ ‫هرچند اينجا كمتر مي‌نويسم‪ ،‬خيلي كمتر‬ ‫از آنچه كه البد اگر در تهران بودم مي‌نوش��تم‪.‬‬ ‫بخش��ي از اين ك��م‌كاري البت��ه برمي‌گردد به‬ ‫بيم��اري و اين حرف‌ها‪ ،‬اما بخش عمده‌اش دور‬ ‫بودن از آن فضاس��ت؛ انگار كه يك جور ترسي‬ ‫باش��د از نش��ناختن‪ ،‬از اش��تباه رفتن‪ ،‬از اينكه‬ ‫جنوب امروز و آدم‌هاي س��رزمين م��ادري‌ام را‬ ‫كمتر بشناس��م‪ .‬هلند مملكت آزادي‌هاس��ت‪،‬‬ ‫اينجا هيچ چارچوبي وجود ندارد‪ ،‬هيچ فشاری‬ ‫باالي سرت نيست‪ ،‬دغدغه‌هاي مردمي كه اينجا‬ ‫زندگي مي‌كنند هيچ ربط و سنخيتي با آنچه در‬ ‫ايران مشهود است‪ ،‬ندارد‪ .‬نويسنده‌هايشان هم از‬ ‫جنس ديگري هستند‪ ،‬آدم‌هايش را دوست دارم‪،‬‬ ‫اما هيچ دغدغه مشتركي نداريم‪ .‬آن‌قدر اينجا به‬ ‫من نمي‌چس��بد كه ناچار به سكوت مي‌شوم و‬ ‫در چاردي��واري خانه‌ام به كيلومترها دورتر فكر‬ ‫مي‌كنم‪ .‬من زندگي در كشور ديگران را از دريچه‬ ‫يك نويسنده مهاجر مي‌بينم؛ آدمي كه اينجاست‬ ‫اما اينجا هم نيس��ت و در نهايت حتي وقتي كه‬ ‫با زندگي كردن در اينجا پيوند مي‌خورم‪ ،‬باز هم‬ ‫زندگي مهاجران است كه از دل داستانم بيرون‬ ‫مي‌زند‪.‬‬ ‫اينجا هم آدم‌هايي ش��بيه به خودم را براي‬ ‫نوش��تن پيدا مي‌كنم‪ ،‬يعني ان��گار آنها جلوي‬ ‫چش��مم مي‌آين��د؛ آدم‌‌هايي كه ب��ا آرمان‌ها و‬ ‫آرزوهاشان زندگي را ريخته‌اند در چند چمدان و‬ ‫راهي سرزمين ديگران شده‌اند و شايد هرگز آن‬ ‫چيزي كه در خيالشان داشتند به حقيقت بدل‬ ‫نشد‪ .‬اما اينجا اين آدم‌ها به من نزديك‌تر هستند‪،‬‬ ‫براي من نوش��تن از جن��وب و همين آدم‌هاي‬ ‫بي‌وط��ن كفايت مي‌كند‪ ،‬باقي را مي‌س��پرم به‬ ‫ديگران‪.‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫نويسندهمهاجر‬ ‫ايراني چه‌چيز از‬ ‫ميالن كوندراي‬ ‫مهاجر كم دارد‬ ‫كه اين‌چنين بر‬ ‫تارك ادبيات جهان‬ ‫مي‌درخشد‪،‬يادشان‬ ‫مي‌رود كه اروپاي‬ ‫شرقي و چك‬ ‫همين كنار گوش‬ ‫فرانسوي‌هابود‪.‬‬ ‫البته اين حرف ناقض‬ ‫توانايي‌هاي كوندرا و‬ ‫نويسندگاني از اين‬ ‫دست هم نيست‬


‫همچنان‬ ‫فارسي مي‌نويسم‬ ‫پرويز دوايي‬

‫به تماشای آب‌های سپید‬

‫ادبيات داستاني نويسندگان مهاجر ايراني و حلقه روشنفكران مهاجر‬ ‫ايراني هرگز آن يال و كوپالي را كه مثال روس ها در غربت به دست‬ ‫آوردند كسب نكرد‬

‫بهمنفرزانه‬

‫«ادبي��ات مهاجرت»‌براي روش��نفكر و‬ ‫نويسنده ايراني قدمت ديرينه‌اي ندارد كه‬ ‫البته در اين ي��ك مورد نبايد چندان براي‬ ‫عقب مان��دن از باقي بالده��ا غمي به دل‬ ‫راه داد‪ .‬بنابر دريافت من ريش��ه‌هاي دچار‬ ‫ش��دن به مهاجرت براي نويس��نده ايراني‬ ‫برمي‌گردد به عهد قاجار‪ ،‬انگار كه حاكمان‬ ‫به اين دانايي رس��يدند كه بايد از ادبيات و‬ ‫نوش��تار هراس داش��ت‪ .‬در عي��ن حال به‬ ‫نظرم از هم��ان روزگار بود كه كم‌كم ملت‬ ‫ايران به اين درك رس��يدند كه مطبوعه و‬ ‫روزنامه و نوشتار مي‌تواند آگاهي‌بخشي كند‬ ‫و البد با همان دهخدا و ميرزا جهانگيرخان‬ ‫صوراس��رافيل و ديگران طعم شيرين اين‬ ‫روشنگري را چشيدند‪ .‬اين روند ادامه پيدا‬ ‫كرد‪ ،‬خيلي‌ها رفتند و ماندند‪ ،‬خيلي‌ها از آن‬ ‫طرف نوش��تند و هروقت كه فضايي ايجاد‬ ‫شد‪ ،‬آثارش��ان را به دست خواننده‌شان در‬ ‫وطن مألوف رساندند‪.‬‬ ‫ادبياتداستانينويسندگانمهاجرايراني‬ ‫و حلقه روشنفكران مهاجر ايراني هرگز آن‬ ‫يال و كوپالي را كه مثال روس ها در غربت‬ ‫به دس��ت آوردند كسب نكرد؛ چراكه آنچه‬ ‫در وطن هم نوش��ته مي‌شد هرگز به گرد‬ ‫پاي ادبيات روس هم نمي‌رسيد‪ .‬با اين حال‬ ‫نويسنده ايراني مهاجر اثرگذاري‌اش را حفظ‬ ‫كرد‪ ،‬كما اينكه در تي��راژ محدود بود و به‬ ‫سختي به تهران مي‌رسيد‪ ،‬اما ماند و نوشت‪.‬‬ ‫هرچند همچنان پاشنه بر در ادبيات درون‬ ‫وطني مي‌چرخي��د و همچنان مي‌چرخد‪،‬‬ ‫با اين حال نويس��نده مهاجر حديث نفس‬

‫خ��ودش را بازگو مي‌كند‪ .‬او پ��ا به دنياي‬ ‫آدم‌هاي ديگري گذاش��ته و حاال افق ديد‬ ‫متفاوتي يافته است و اينجا همان نقطه‌اي‬ ‫است كه نويس��نده مهاجر تكليف خودش‬ ‫را روش��ن مي‌كند‪ .‬اگر بداند دنيا دست چه‬ ‫كس��ي است دس��ت از آه و ناله كردن و در‬ ‫سوگ وطن نوش��تن برمي‌دارد و سرش را‬ ‫از اين پنجره بي��رون مي‌كند‪ ،‬خودش را و‬ ‫آدم‌هايي كه آنجا در سرزمينش مانده‌اند را با‬ ‫اين جماعت اين سوي آبي مقايسه مي‌كند‪،‬‬ ‫آنها را روب��ه‌روي هم مي‌گذارد و از دل اين‬ ‫رويارويي‌ها تصوير تازه‌اي مي‌سازد‪.‬‬ ‫نويس��نده مهاجر هوش��مند خودش را‬ ‫قايم نمي‌كن��د‪ ،‬در را نمي‌بندد و مي‌گذارد‬ ‫از الي همي��ن در نف��س ت��ازه‌اي به جان‬ ‫داس��تانش بوزد و شايد صدايي نو به گوش‬ ‫آنهايي برسد كه اگر كتابي از اين نويسنده‬ ‫رخت‌بربسته پشت ويترين كتابفروشي‌‌هاي‬ ‫شهرشان ببينند‪ ،‬چشم‌هايشان برق خواهد‬ ‫زد‪ .‬به هر حال نوش��تن به زبان ديگر امري‬ ‫نيست كه نويسنده يك شبه تصميم بگيرد‬ ‫و امر به او مش��تبه شود‪ ،‬همه كه ناباكوف‬ ‫نمي‌شوند‪ ،‬هرچند كه اگر قرار باشد چيزي‬ ‫از داس��تان نويس��نده به خوانندگان ديگر‬ ‫كشورها بماسد‪ ،‬سرنوشت حسرت‌برانگيز‬ ‫ماركز پي��ش روي همه نويسنده‌هاس��ت‪.‬‬ ‫همچنان معتقدم بهتر است پيش از مطرح‬ ‫شدن در عرصه‌هاي جهاني به جايي برسيم‬ ‫كه نويسندگان مهاجر ايراني نسيم تازه‌اي‬ ‫را همراه داستان‌هايشان به مخاطب تحويل‬ ‫بدهند‪.‬‬

‫‪61‬‬

‫نويسندهمهاجر‬ ‫هوشمند خودش را‬ ‫قايم نمي‌كند‪ ،‬در را‬ ‫نمي‌بندد و مي‌گذارد‬ ‫از الي همين در‬ ‫نفس تازه‌اي به جان‬ ‫داستانش بوزد و‬ ‫شايد صدايي نو‬ ‫به گوش آنهايي‬ ‫برسد كه اگر كتابي‬ ‫از اين نويسنده‬ ‫رخت‌بربسته‬ ‫پشتويترين‬ ‫كتابفروشي‌‌هاي‬ ‫شهرشانببينند‪،‬‬ ‫چشم‌هايشانبرق‬ ‫خواهد زد‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫پيرم��رد آمريكايي بود كه م��دام به بانك‌ها‬ ‫دستبرد مي‌زد‪ ،‬آن‌قدر اين عمل را تكرار كرده بود‬ ‫كه ديگر قاضي هم جان به لب شده بود و دست‬ ‫آخر با تشر گفت‪« :‬چرا اين‌قدر به بانك دستبرد‬ ‫مي‌زني؟» جواب ش��نيد كه‪« :‬خوب براي اينكه‬ ‫پول اينجاست‪ ».‬حاال اين ماجرا شده حكايت من‪،‬‬ ‫اينكه هنوز و همچنان به فارسي مي‌نويسم و در‬ ‫ايران ناشي از همين شباهت است‪ ،‬مخاطب من‬ ‫همانجاست‪ ،‬زبان‌ام را مي‌فهمد و درست با همان‬ ‫واژه‌‌هايي روبه‌رو مي‌شود كه انتخاب من بوده‌اند‪.‬‬ ‫سال‌هاس��ت كه از ايران رفته‌ام‪ ،‬اما اين مهاجرت‬ ‫دليلي براي قطع شدن پيوندهاي من نيست‪ .‬در‬ ‫واقع اگر بود‪ ،‬ديگر نوش��تن به فارسي يا ترجمه‬ ‫ك��ردن به زبان م��ادري البد تا ام��روز در برنامه‬ ‫زندگي‌ام نبود‪ ،‬اما اين عادت‌ها با من مانده است و‬ ‫اين سال‌ها دوام آورده است و حاال بعد از اين همه‬ ‫سال شكل و شمايل ديگري هم به خود نمي‌گيرد‪.‬‬ ‫اين دور بودن و ترك وطن كردن از سر اجبار نبود‬ ‫و نشانه يك‌جور اعتراض‪ ،‬از سر انتخاب بود و براي‬ ‫همين هم تا امروز كه جداي از آن دست‌اندازهايي‬ ‫كه براي همه آنهايي كه در ايران مانده‌اند وجود‬ ‫دارد‪ ،‬گرفتاري براي چاپ و نشر در ايران نداشتم‪،‬‬ ‫اما اين آمدن در سن‌وسالي كه ديگر تكليف آدم يا‬ ‫با خودش روشن شده يا ديگر وقتي براي روشن‬ ‫ش��دن و تغيير نمانده‪ ،‬سبب مي‌شود كه چندان‬ ‫نتواني ب��ا فضاي تازه قاطي بش��وي و خودت را‬ ‫بخشي از آن بداني‪ .‬اشتراك فرهنگي با اين كشور‬ ‫جديد نمي‌بيني و مش��اهدات و تجربياتت با هم‬ ‫نمي‌خوانند و بعد فكر مي‌كني كه بهتر است در‬ ‫هم��ان حال‌وهواي خودت بماني‪ .‬براي من حتي‬ ‫يك‌بار هم تجربه كردن آن لحظه‌اي كه فكر كنم‬ ‫قرار اس��ت به زبان ديگري غير از فارسي بنويسم‬ ‫پيش نيامده است‪ ،‬براي اينكه اين فرهنگ و زبان‬ ‫براي من هنوز هم غريبه است‪ ،‬ريشه‌ها و فرهنگي‬ ‫كه از آن آمده‌ام انگيزه‌هاي زندگي و زنده بودن و‬ ‫كاركردن را در من تقويت مي‌كنند‪ .‬با وجود همه‬ ‫سختگيري‌هايي كه هست سعي مي‌كنم نوشتن را‬ ‫ادامه بدهم‪ ،‬به هيچ‌كس و هيچ‌چيز اعتراضي ندارم‪.‬‬ ‫در مورد ترجمه هم بيشتر سراغ كارهايي بروم كه‬ ‫به قول دوستان صافكاري كمتري مي‌خواهد‪ ،‬حاال‬ ‫هم مجموعه‌اي از شعرهاي شاعران مختلف چك‬ ‫را ترجمه كرده‌ام كه قرار اس��ت انتشارات كتاب‬ ‫روشن روانه بازارش كند‪« ،‬ذن و هنر نويسندگي»‬ ‫اثر رد برادبري را هم س��پرده‌ام به جهان كتاب و‬ ‫حاال هم چشم انتظارم‪.‬‬


‫شعر محمدعلی سپانلو‬ ‫صفحه ‪83‬‬

‫کتابخانه‬

‫بایگانی‬

‫اتاق فکر‬

‫عکاسخانه‬

‫سروان موسی مهران (فشارکی) از سال ‪ ۱۳۳۱‬مسئولیت‬ ‫محافظت از دکتر مصدق را تا روز کودتای ‪ ۲۸‬مرداد‬ ‫برعهده داشت‪ ،‬از او طی ‪ ۶۰‬سال گذشته خاطره مدون و‬ ‫تو‌گویی منتشر نشده است او برای اولین بار در سلسه‬ ‫گف ‌‬ ‫گفت‌وگوهایی با شهروند امروز خاطرات و ناگفته‌های خود را‬ ‫بازگومی‌کند‪.‬‬ ‫صفحه ‪68‬‬

‫هنرستان‬

‫محافظ مصدق‬ ‫از مصدق می‌گوید‬

‫زیر پوست شهر‬

‫کتاب‬ ‫جمعه‬

‫افسانه‌ی شاعر گمنام‬

‫نوستالژي روایتی از خروج اسداهلل عسگر اوالدی و دوستان‬

‫پایان هفت دالور‬ ‫صفحه ‪70‬‬

‫ُ‬ ‫‌س َفه محمد سعید حنایی کاشانی‬ ‫فل َ‬

‫شريعتی‪ :‬نام خيابان يا روشنفکري پُرتوان‬ ‫صفحه ‪72‬‬

‫‪63‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫منتخب هفته‬

‫‪10 9 8 7 6 5 4 3 2 1‬‬ ‫لب بر تیغ‬

‫حسینسناپور‬ ‫نشرچشمه‬

‫رضاامیرخانی‬ ‫نشر افق‬

‫جانستانکابلستان‬

‫احمد سیف‬ ‫نشر آمه‬

‫بحران در استبدادساالری ایران‬

‫محمود نادری‬ ‫موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی‬

‫بلندی‌هایبادگیر‬

‫امیلی برونته‪ /‬ترجمه رضا رضایی‬ ‫نشر نی‬

‫چریک‌های فدایی خلق‬

‫تمایز‬

‫پی‌یر بوردیو‪ /‬ترجمه حسن چاووشیان‬ ‫نشر ثالث‬

‫بازی در سپیده‌دم و رویا‬

‫آرتور شینسلر‪ /‬ترجمه علی‌اصغر حداد‬ ‫نشرنیلوفر‬

‫ثروتانقالبی‬

‫الوین و هایدی تافلر‪ /‬ترجمه رضا امیررحیمی‬ ‫نشر ماهی‬

‫آب سوخته‬

‫کارلوس فوئنتس‪ /‬ترجمه علی اکبر فالحی‬ ‫نشرققنوس‬

‫کتابخانه‬

‫لنین‪ :‬زندگی انقالبی سرخ‬ ‫رابرت سرويس‬ ‫ترجمه بیژن اشتری‬ ‫نشر ثالث‬ ‫چاپ اول‪1390 /‬‬ ‫‪ 18000‬تومان‬

‫کتابمنتخب‬

‫امکان گفت‌و‌گو‪ ،‬امکان تغییر‬

‫بيژن اشتري‬ ‫مترجمکتاب‬

‫چرا لنین‪ :‬زندگی انقالبی سرخ نوشته رابرت سرويس را باید خواند‬

‫س��ابقه آشنايي ما ايراني‌ها با لنين‪ ،‬رهبر انقالب اكتبر‬ ‫روسيه و بنيانگذار اولين حكومت كمونيستي جهان‪ ،‬تقريبا‬ ‫به يكصدس��ال پيش برمي‌گردد‪ .‬رهبر انقالب بلش��ويكي‬ ‫روس��يه پس از خاتمه دادن به عمر سيصدس��اله خاندان‬ ‫سلطنتي رومانف‪ ،‬تمامي قراردادهاي استعماري تزاري را‬ ‫ملغي اعالم كرد و ايراني‌ها كه براي دهه‌هاي طوالني طعم‬ ‫تلخ اس��تعمار تزاري را چش��يده بودند‪ ،‬از لنين و انقالبش‬ ‫حمايت كردند‪ ،‬تا آنجا كه آن ش��اعر وطن‌پرست ايراني در‬ ‫ثناي لنين س��رود‪ :‬اي لنين اي فرشته رحمت ‪ /‬كن قدم‬ ‫رنجه زود بي‌زحمت ‪ /‬كين بفرما كه خانه خان ‌ه توست ‪ /‬تخم‬ ‫چشم من آشيانه توست‪ .‬بايد سال‌ها و دهه‌ها مي‌گذشت تا‬ ‫جنايت‌هاي بلشويسم برمال مي‌شد و محبوبيت لنين رنگ‬ ‫مي‌باخت‪ .‬واقعيت اين است كه تنها در يكي دو ده ‌ه اخير‬ ‫اين امكان فراهم شده كه به شناخت دقيق‌تر و كامل‌تري‬ ‫درباره اين ش��خصيت كه به حق بيش��ترين تأثي��ر را در‬ ‫شكل‌گيري سپهر سياس��ي جهان در قرن بيستم داشته‪،‬‬ ‫حاصل شود‪ .‬سقوط نظام كمونيستي شوروي در ‪ 20‬سال‬ ‫پيش باعث بازگشايي بايگاني‌هاي اسناد محرمانه به روي‬ ‫مورخين و پژوهشگران شد‪.‬‬ ‫در پرتو اين اسناد تازه چهره‌هاي تاريخي‌اي مثل لنين و‬ ‫اس��تالين و تروتسكي سيمايي متفاوت از آن سيماي آشنا و‬ ‫س‬ ‫كليشه‌اي هميشگي پيدا كرده‌اند‪ .‬كتابي كه رابرت سروي ‌‬ ‫دربار‌ه لنين نوشته‪ ،‬متكي به همين اسناد تازه‌ياب و همين‌طور‬ ‫كتاب‌ها و منابعي است كه ظرف يكي دو ده ‌ه گذشته دربار‌ه‬

‫لنين و انقالب بلش��ويكي اكتبر ‪ 1917‬چاپ و منتشر شده‬ ‫است‪ .‬سرويس كه به زبان روسي تسلط كامل دارد از اين طريق‬ ‫توانسته شرايط زندگي لنين در دوران نوجواني‪ ،‬وضعيت مالي‬ ‫خانوادگي‌اش‪ ،‬وضعيت سالمتي جسمي‌اش‪ ،‬روابط عشقي‌اش‬ ‫و س��بك و سياق كاري‌اش را با دقت كامل روشن كند‪ .‬اينها‬ ‫همگي نكات تازه‌اي است دربار‌ه لنين؛ نكاتي كه ما تاكنون از‬ ‫وجودشان بي‌اطالع مانده بوديم‪ .‬كتاب «لنين» رابرت سرويس‬ ‫چيزي را به خواننده ارائه مي‌كند كه تا چندي پيش ناممكن‬ ‫بود؛ زندگينامه‌اي واقعي راجع به لنين‪.‬‬ ‫اما در جواب به اين پرس��ش كه چه��ار دليل من براي‬ ‫اهميت مطالعه اين كتاب چيست‪ ،‬دوس��ت دارم عالوه بر‬ ‫يك دليلي كه در سطرهاي باال ذكر كردم‪ ،‬سه دليل ديگر‬ ‫را از زبان جان آرنولد‪ ،‬اس��تاد رش��ته تاريخ دانشگاه پورك‬ ‫و نويس��نده‌كتاب تاريخ‪ ،‬بگويم‪ :‬دلي��ل دوم‪ ،‬مطالعه تاريخ‬ ‫لذت‌بخش است‪ .‬تماشاي گوشه‌اي از دنيايي كه كامال به ما‬ ‫تعلق ندارد لذت‌بخش است‪ .‬آشنايي با والديمير ابليچ لنين‪،‬‬ ‫جوزف استالين و لئون تروتسكي جالب است‪.‬‬ ‫دليل سوم‪ ،‬مطالعه تاريخ الزاما مستلزم كندن از‬ ‫بستر حال و كندوكاو در دنيايي ديگر است‪ .‬اين‬ ‫امر قطعا ما را نسبت به زندگي و بسترهاي‬ ‫خودمان آگاه‌تر مي‌كند‪ .‬مشاهده اينكه‬ ‫م��ردم در گذش��ته‬ ‫چقدر متفاوت رفتار‬ ‫مي‌كرده‌اند‪ ،‬به ما اين‬

‫‪64‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫امكان را مي‌دهد كه فكر كنيم خودمان چه رفتاري داريم‪،‬‬ ‫چرا اين‌گونه فكر مي‌‌كنيم‪ ،‬چه چيزهايي را مس��لم فرض‬ ‫مي‌كنيم يا به چه چيزهايي تكيه مي كنيم‪ .‬مطالع ‌ه تاريخ‬ ‫به مثابه مطالعه خودمان است‪ .‬ديدار از گذشته چيزي است‬ ‫مثل ديدار از كشوري بيگانه كه بعضي از كارهاي مردمش‬ ‫عين ماست و بعضي‌هايش متفاوت‪ .‬ولي مهم‌تر از همه اين‬ ‫اس��ت كه آن كارها آگاهي ما را از آنچه «وطن» مي‌ناميم‬ ‫بيشترمي‌كند‪.‬‬ ‫و باالخره چهارمين دليل كه با داليل دوم و سوم هم در‬ ‫ارتباط است‪ :‬وقتي جور ديگري درباره خودمان بينديشيم‬ ‫و بفهميم كه چه چي��زي ما را ما مي‌كند‪ ،‬در اين صورت‬ ‫متوجه مي‌شويم كه جور ديگري هم مي‌شود عمل كرد‪.‬‬ ‫از اين حيث تاريخ يعني گفت‌وگو و گفت‌وگو كردن امكان‬ ‫تغيير را فراهم مي‌كند‪ .‬مطالعه‬ ‫تاريخ اين امكان را به ما مي‌دهد‬ ‫كه به حرف‌هاي كساني كه به‬ ‫ما مي‌گويند «تنها راه و ش��يوه‬ ‫ممكن همين است»‌يا «تا بوده‬ ‫همين بوده» اي��راد بگيريم و به‬ ‫آنها بگوييم كه هم��واره راه‌ها و‬ ‫روال‌ها و شيوه‌هاي فراواني وجود‬ ‫داشته است‪ .‬تاريخ از اين حيث به‬ ‫ما اب��زاري براي مخالفت كردن با‬ ‫جزميات مي‌دهد‪.‬‬


‫اشاره‪ :‬جاناتان فرانزن مثل ديگر غول‌هاي ادبيات آمريكا كارنامه باالبلندي ندارد؛ چهار‬ ‫رمان و دو كتاب غيرداستاني‪ .‬جاناتان فرانزن لقب تنها نويسنده زنده‌اي را که در يک‬ ‫دهه اخير روي مجله تايم رفت به خودش اختصاص داده و رمان تازه‌اش «آزادي»‬ ‫هم مهم‌ترين اتفاق ادبي سال ‪ 2010‬شده است و هنوز بسياري از منتقدان از شگفتي‬ ‫جاناتانفرانزن‬ ‫خواندنش بيرون نيامده‌اند‪ .‬رمان آزادي او در چند ماه اخير به زعم روزنامه گاردين‬ ‫ترجمه‪ :‬امیلی امرایی پرفروش‌ترين رمان جدي دنياي ادبيات انگليسي‌زبان شده است‪.‬‬

‫اين كتاب‌ها حتي پيش��نهادهاي من ب��راي مطالعه كردن‬ ‫نيس��تند‪ ،‬نه درست‌ترش اين اس��ت كه بگويم توصيه‌ام اين‬ ‫نيست كه اين كتاب‌ها را بخوانيد‪ .‬به هر حال خيلي از اين‌ها را‬ ‫البد خوانده‌ايد‪ ،‬اما هر كدام از اين‌ها براي من تاثيري شگرف‬ ‫داشتند‪ ،‬نوشتن را به من آموختند و فكر كردن را‪.‬‬

‫‪2‬‬

‫جنگ و صلح‪ :‬لئو تولستوي‬

‫صالححسینی‬ ‫نشرنیلوفر‬

‫حد كمال در ادبيات روس��يه براي‬ ‫من «برادران كاراماوزف» اس��ت و‬ ‫بس‪ .‬نمايش غريبي از انحطاط‪ ،‬آن‬ ‫هم در قرن نوزدهم‪ ،‬انحطاطي كه حاال در اين روزگار ش��اهد‬ ‫آن هستيم و داستايوفسكي دو قرن پيش چنين با جزئيات به‬ ‫تصويرش كشيده است‪ .‬میتیا‪ ،‬ایوان و آلیوشا سه برادر كه با پدر‬ ‫فاسدش��ان فئودور کارامازوف همه‌چيز را به چالش مي­كشند‪.‬‬ ‫هر سه برادر و پسر حرامزاده ديگر از پدر متنفرند و اين تنفر‬ ‫و روياروي��ي و قتل با تكنيكي روايت مي‌ش��ود كه حتي براي‬ ‫داستان‌نويسان پيشرو امروزين هم جالب است و جذاب‪.‬‬

‫نشرنیلوفر‬

‫سروشحبیبی‬

‫‪3‬‬

‫محاكمه‪:‬فرانتسكافكا‬

‫‪5‬‬

‫كريستينا استيد محبوب‌ترين نويسنده استراليايي است كه تنها با‬ ‫همين يك كتاب نيمي از آموخته‌هاي ادبي‌ام را به من بخشيد‪.‬‬

‫‪6‬‬

‫گتسبيبزرگ‪:‬‬ ‫اسكاتفيتزجرالد‬

‫شايد بايد اين رمان را جست‌وجويي‬ ‫براي روياي آمريكايي دانست و حتي‬ ‫شايد بايد گفت اين عالي‌ترين گونه‬ ‫روياي آمريكايي است‪ .‬گتسبي بزرگ را با همه زرق و برق‌هايش‬ ‫دوس��ت دارم‪ ،‬او روح و زندگي آمريكايي را در اين كتاب آورده‬ ‫اس��ت و البد تنها اس��كات فيتزجرالد مي‌توانست اينچنين به‬ ‫تصوير بكش��دش‪ .‬گتس��بي جوان مبدأيي است براي مقايسه‬ ‫يك روياي آمريكايي‪ .‬النگ‌آيلند و نيويورك براي من آمريكايي‬ ‫شهرهايي هستند كه با ياد گتسبي بزرگ جان مي‌گيرند‪.‬‬

‫‪7‬‬

‫‪8‬‬

‫آبشالوم‪ ،‬آبشالوم‪ :‬ويليام‬ ‫فاكنر‬

‫فاكن��ر ب��راي من پلي اس��ت ميان‬ ‫گذش��ته و آينده‪ .‬مي‌گويند اين اثر‬ ‫را كه ب��ه نظر م��ن مي‌تواند كتاب‬ ‫مق��دس اين روزه��اي من باش��د را فاكنر براس��اس دفترچه‬ ‫يادداش��ت‌هاي يك مزرعه‌دار نوشته است‪ .‬زوال خاندان ساتپن‬ ‫و دغدغه هميشگي فاكنر يعني دنياي مزرعه‌داران و رويارويي‬ ‫سفيدپوس��ت‌ها و سياهان‪ ،‬و س��اتپن در مي‌سي‌سي‌پي تمام‬ ‫ماجرا نيست‪ ،‬چيزي كه امروز درباره آبشالوم آبشالوم به آن فكر‬ ‫مي‌كنم‪ ،‬غرور و حسادت و برادركشي است‪.‬‬

‫پروس��ت م��ن را ي��اد انيش��تين‬ ‫مي‌اندازد و س��وال‌هايي كه درباره‬ ‫حافظه مطرح مي‌كند‪ ،‬اين كتاب‬ ‫حجيم را بايد مزه‌مزه كرد‪ ،‬توصيه‌ام اين است كه يك سالي‬

‫هالدور الكسنس از آن نام‌هايي است كه تصميم گرفتن درباره‬ ‫دوست داشتن يا نداشتن او امري شخصي نيست‪ ،‬بلكه اگر‬ ‫تصميم داريد نويسنده موفقي باشيد‪ ،‬بايد و بي‌هيچ ترديدي‬ ‫فوت‌وفن‌هاي الكسنس را بشناسيد‪.‬‬

‫‪9‬‬

‫اردشیرنیک‌پور‬ ‫نشرجامی‬

‫علی اصغر حداد‬ ‫نشر ماهی‬

‫من همیشه اس��تاندال را به‬ ‫بالزاک ترجی��ح می‌دهم‪ ،‬خیلی‌ها‬ ‫هم سرخ و س��یاه را بهترین اثر او‬ ‫می دانند‪ .‬اما من صومعه پارم را به‬ ‫عنوان کتاب بالینی‌ام انتخاب می‌کنم‪ ،‬در واقع صومعه پارم‬ ‫هنوز هم وسط تمام کارهای مطرح او کمتر دیده شده است‪.‬‬

‫مهدیسحابی‬ ‫نشر مرکز‬

‫‪4‬‬

‫احمد سيف در كتاب «بحران در‬ ‫استبدادساالري ايران» به روزگار مشروطه‬ ‫پرداخته و ناكامي ايرانيان را در ايجاد يك‬ ‫نظام نو در آن روزگار بررسي كرده است‪.‬‬ ‫سيف در جست‌وجوي ريشه‌هاي جنبش‬ ‫مشروطيت روايتي كه آغاز جنبش را از به‬ ‫چوب بستن تاجران قند كليد مي‌زند نادرست‬ ‫مي‌داند؛ چراكه اين اولين‌باري نبود كه كسي‬ ‫را در ايران به چوب مي‌بستند! علت فاعلي‬ ‫نهضت مشروطه‌خواهي در ايران از نگاه سيف‬ ‫بحران همه‌جانبه و عميقي است كه همه‬ ‫عرصه‌هاي زندگي را در بر گرفته بود و البته‬ ‫علت شكست آن‌هم همين بحران بود‪.‬‬

‫لوليتا‪:‬والديميرناباكوف‬

‫محاكمه تنها ي��ك رمان‬ ‫نيس��ت‪ ،‬بلكه نماد يك فرهنگ‬ ‫است‪ ،‬گونه‌اي از طرز انديشيدن‪.‬‬ ‫بدون اغراق بايد بگويم محاكمه‬ ‫سرنوشت من را عوض كرد‪ ،‬انگار كه به من گفته باشد بايد‬ ‫يك‌جور ديگري زندگي كنم‪ .‬در محاكمه فضايي ترس��يم‬ ‫شده اس��ت‪ ،‬كه سال‌ها بعد بسياري در جوامع توتاليتر آن‬ ‫سنگيني را با پوست و گوشت‌شان درك كردند‪.‬‬ ‫در جست‌وجوي زمان از‬ ‫دست‌رفته‪ :‬مارسل پروست‬

‫بحران در استبدادساالري ايران‬ ‫احمدسيف‬ ‫انتشارت آمه‬ ‫چاپ اول‪1390 /‬‬ ‫‪ ۲۶۳‬صفحه‬ ‫قيمت ‪ ۶۵۰۰‬تومان‬

‫فقط یک جمله‪« :‬باید این رمان را خواند‪».‬‬

‫کریم امامی‬ ‫نشرنیلوفر‬

‫من اولي��ن نويس��نده آمريكايي‬ ‫نيستم كه ادبيات روسيه اولين انتخاب‌ام‬ ‫محسوب مي‌شود‪ .‬مارك تواين هم مثل‬ ‫من و باق��ي نويس��نده‌هاي آمريكايي‬ ‫شيفته اين كتاب بود‪ ،‬او جايي مي‌گويد‪« :‬تولستوي وسط اين رمان‬ ‫فقط ترتيب دادن يك مسابقه قايقراني را از قلم انداخته است‪ ».‬بله‬ ‫در واقع اين كتاب چنان جهانشمول است كه در اين رمان حماسي‬ ‫از جهان‌گش��ايي ناپلئون تا عاشقانه‌هايي به س��بك سال ‪ 1810‬را‬ ‫مي‌توانيد پيدا كنيد‪ .‬او چنان روزگار و زندگي مردم روسيه تزاري را‬ ‫شرح مي‌دهد كه به نظرم هيچ تاريخ‌نگاري توان آن را ندارد‪.‬‬

‫مردي كه بچه‌ها را دوست داشت‪:‬‬ ‫كريستينااستيد‬

‫کریم امامی‬ ‫نشرنیلوفر‬

‫‪1‬‬

‫برادران كارامازوف‪:‬‬ ‫فئودورداستايوفسكي‬

‫در نزديك‌ترين نقطه به تخت‌تان بگذاريدش و يك س��الي‬ ‫خواندن‌اش را طول بدهيد‪ .‬درست مثل آقاي پروست‪.‬‬

‫تازه‌ها‬

‫‪ 10‬كتابي كه زندگي من را دگرگون كرد‬

‫صومعه پارم‪ :‬استاندال‬

‫مردمانمستقل‪:‬‬ ‫‪.‬هالدورالكسنس‬

‫‪10‬‬

‫‪65‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫آمريكا‬ ‫فرانتسكافكا‬ ‫ترجمه علي‌اصغر حداد‬ ‫چاپ اول‪1390/‬‬ ‫نشر ماهي‬ ‫قيمت‪ 6500 :‬تومان‬

‫فرانتس کافکا در رمان «آمريکا» کشوري‬ ‫که در آن زمان سرزمين موعود خوانده‬ ‫مي‌شد را براي وقوع رنجهاي کارل‬ ‫روسمان‪ ،‬جوان هموطن خود انتخاب‬ ‫مي‌کند‪ .‬اين رمان مانند بيشتر آثار‬ ‫کافکا‪ ،‬ناتمام مانده است‪ .‬نخستين تحرير‬ ‫فصل‌هاي اول کتاب در سال ‪ ۱۹۱۳‬انجام‬ ‫شده و فصل «آتش‌کار» در همان سال‬ ‫منتشر شد‪ .‬نويسنده در اين رمان تالش‬ ‫کرده دو تصوير از جامعه آمريکا را در کنار‬ ‫هم بگذارد؛ نخست تصويري از دور‪ ،‬خيالي‬ ‫و وهمي که آن کشور را کشور صلح و‬ ‫خوشبختي نشان مي‌دهد و از سراسر‬ ‫دنيا مردمي را به سوي خود مي‌کشاند و‬ ‫ديگري تصويري حقيقي و از درون که‬ ‫زندگي در اين جامعه ناآرام را افشا مي‌کند‬ ‫و چون کابوسي پر از تيره‌روزي و تاريکي و‬ ‫هول و هراس پايان‌ناپذير است‪.‬‬


‫خون به پا خواهد شد‬

‫لب بر تيغ پرفروش‌ترين رمان اين روزهاي تهران‬ ‫امیلی امرایی‪« :‬نيمه غايب» س��ناپور ي��ادآور روزهاي خوش‬ ‫اس��ت‪ ،‬روزهايي كه همزمان ش��دند با جش��ني در ستايش‬ ‫نسل نوي نويس��ندگان ايراني كه تب جايزه‌هاي ادبي شور و‬ ‫حالي به آن بخش��يده بود‪ ،‬روزهايي كه مي‌ش��د توي تاكسي‬ ‫كناردس��تي‌ات را مشغول خواندن «نيمه غايب» و اين تصوير‬ ‫بس كه تكرار ش��ده بود ديگ��ر برايت غريبه نبود‪ ،‬نيمه غايب‬ ‫پي‌درپي تجديدچاپ مي‌شد و چشم اميد اهل ادبيات به اين‬ ‫بود كه اين سير ادامه پيدا كند‪ .‬با اين همه آن روزهاي خوش‬ ‫دوام نياورد و باز هم نام حسين سناپور با عصر بدحالي كتاب‬ ‫گره خورد‪ ،‬عرصه تنگ ش��د و كتاب‌هاي بسياري پيش روي‬ ‫ص��ف طويل ميزهاي مميزي معطل ماندند‪ ،‬مجوزهاي قبلي‬ ‫از ناش��ر سلب ش��دند و ماجراي كتاب‌هاي او به مناظره‌هاي‬ ‫تلويزيوني هم كش��يده ش��د و همه‌چيز در مح��اق توقيف و‬ ‫معطلي باقي ماند‪ .‬با اين حال پس از پنج سال باالخره لب بر‬ ‫تيغ مجوز گرفت و اين روزها هم پشت ويترين كتابفروشي‌ها‬ ‫خوش نشسته است‪ .‬از بخت خوش‪ ،‬رمان سناپور تاريخ مصرف‬ ‫نداشت‪ ،‬درست مثل نيمه غايب كه حاال هم زنده است‪ ،‬پنج‬ ‫س��ال معطل ماندن روايت لب بر تيغ را قديمي نكرده است‪.‬‬ ‫چراكه سناپور از عصيان حرف مي‌زند‪ ،‬عصيان نسل‌هاي تازه‬

‫در مقابل نس��لي كه ديگر بايد قبول كند‪ ،‬وقت سوار بودنش‬ ‫تمام شده‪ ،‬نسلي كه ديگر نمي‌تواند بتازد‪ .‬لب بر تيغ تنها يك‬ ‫رمان نيست‪ ،‬تقابل نسل‌هاست و آدم‌هايي كه انگار همگي پاي‬ ‫ب��رج بابل دور هم زندگي مي‌كنند‪ ،‬آدم‌هايي از يك ش��هر‪ ،‬از‬ ‫يك خانواده كه زبان همديگر را نمي‌فهمند و دس��ت آخر كار‬ ‫به عصيان مي‌رسد و شوريدگي كه آدم‌هاي پيش‌رويش انگ‬ ‫ديوانگي به آن مي‌زنند‪ .‬اين وس��ط سمانه دختر لب بر تيغ از‬ ‫همه جاندارتر اس��ت‪ ،‬مي‌شود لمس‌اش كرد و حتي سمانه را‬ ‫موقع خواندن كتاب ديد‪ .‬انگار كه لب برتيغ رمان سمانه باشد‪،‬‬

‫لب بر تيغ‬ ‫حسینسناپور‬ ‫نشرچشمه‬ ‫‪164‬صفحه‬ ‫‪4000‬تومان‬

‫انگار كه اول از همه دخترك در ذهن نويسنده جان گرفته باشد‬ ‫و بيش از باقي آدم‌هاي قصه براي نويسنده عزيز باشد‪ .‬سناپور‬ ‫از دل عصي��ان دختري آرام و س��ربه‌زير در مقابل پدر كه به‬ ‫آدم‌ربايي و قتل و سراسر حادثه آغشته است‪ ،‬روايتي به دست‬ ‫مي‌دهد از خشونتي كه مدام در آن زندگي مي‌كنيم‪ .‬خشونتي‬ ‫كه نمي‌خواهد نگاه طبقاتي را به رخ بكشد و قصه بزن‌بهادرها و‬ ‫الت‌هاي پاپتي را روايت كند‪ ،‬سرچشمه اين خشونت از خانه‌اي‬ ‫است در شمال شهر كه سمانه‪ ،‬پدر و نامادري به نام فرنگيس‬ ‫در آن زندگي مي‌كنند‪ ،‬اما س��ويه تاريك آدم‌ها اين زندگي را‬ ‫تبديل به يك زندگي پرحادثه مي‌كند و رفته‌رفته انگار سناپور‬ ‫در ‪ 25‬فريم بعدي مي‌خواهد از پس ذهن آدم‌هايي از نسل‌ها و‬ ‫طبقه‌هاي گوناگون آن سياهي ترسناك سويه ديگر هر يك از‬ ‫آدم‌هايي را كه پاي اين برج بابل نشسته‌اند به رخ بكشد‪ .‬همه‬ ‫آدم‌هاي اين داس��تان از داوود و امير كه شايد تنها در صفحه‬ ‫حوادث روزنامه از آدم‌هايي شبيه او خوانده‌ايم ـ يا حداقل در‬ ‫سينما كه بيشتر هم يك‌بعدي و آبكي از آب درمي‌آيد ـ پدر‬ ‫س��مانه و نامادري پرحاشيه‌اش و آقاي ثقفي هركدام نماينده‬ ‫طيفي هس��تند از آدم‌هايي كه هر روز توي اتوبوس و تاكسي‬ ‫و خيابان چشم توي چشم‌شان مي‌شويم‪ ،‬بي‌اينكه بدانيم آنها‬ ‫هم همين‌جا زندگي مي‌كنند‪ ،‬چه خوب چه بد اين حال و روز‬ ‫برج بابلي اس��ت كه توي آن هر روز چشم باز مي‌كنيم و لب‬ ‫فرومي‌بنديم كه ديگر زبان نيمي از شهر را نمي‌دانيم و از سويه‬ ‫تاريك هم بي‌خبريم‪ ،‬بي‌خبر تا جايي كه رويارويي در كار باشد‬ ‫و عصياني و شايد هم فروپاشي و قتلي‪.‬‬

‫نقد کتاب‬

‫هم ُ‬ ‫‌كشي از هم‌زباني بهتر است؟‬ ‫نگاهي به كتاب علم شيطان‪ :‬همدلي و ريشه‌هاي سنگدلي‬ ‫يكي از كتاب‌هاي جنجال‌برانگيز امروز دنيا كتابي است كه‬ ‫بودن ما انسان‌ها را مي‌سنجد‪ .‬دكتر سايمون‬ ‫درجات شيطاني ِ‬ ‫بارون كوهن استاد روانشناسي دانشگاه كمبريج نويسنده اين‬ ‫كتاب اس��ت و نام كتاب هم هست‪« :‬علم شيطان‪ :‬همدلي و‬ ‫ريشه‌هاي سنگدلي»‪ .‬اگر از خودتان مي‌پرسيد كه حكمت‬ ‫آوردن «همدلي» در عنوان كتاب چه بوده‪ ،‬بايد بگوييم كل‬ ‫كتاب بر مبناي رابطه همدلي و سنگدلي نوشته شده است‪.‬‬ ‫ب��ارون كوهن در آغاز كتاب مي‌نويس��د‪« :‬ه��دف من درك‬ ‫س��نگدلي انساني اس��ت‪ .‬به همين خاطر‪ ،‬اصطالح «اعمال‬ ‫ش��يطاني» را كنار گذاشته‌ام و به جايش از نبود «همدلي»‬ ‫حرف مي‌زنم‪ ».‬به اعتقاد دكتر بارون كوهن‪ ،‬عوامل محيطي‬ ‫منفي (مثال والدي��ن يا جامعه) و نيز عوامل ژنتيكي ممكن‬ ‫است در كنار يكديگر قرار بگيرند و به خلق شخصيت‌هايي در‬ ‫انسان‌ها بيانجامند كه درجه همدلي‌شان با انسان‌هاي ديگر‬ ‫در حد صفر است‪ .‬بارون كوهن براي توضيح بيشتر ماجرا به‬ ‫مورد يك افسر آلمان نازي اشاره مي‌كند كه پسري زنداني را‬ ‫مجبور به گذاشتن حلقه دار بر گردن پسري ديگر كرد‪ .‬اقدام‬ ‫او را ش��ايد بتوان به نقطه‌اي درست در جهت مقابل همدلي‬ ‫تشبيه كرد‪ .‬اين افسر در واقع با سنگدالنه‌ترين راه ممكن وارد‬

‫عمل شده بود و به خوبي درك مي‌كرد كه اقدامش ضربه‌اي‬ ‫جبران‌ناپذير به هر دو پس��ر مي‌زند؛ اما از اين كار صرفنظر‬ ‫نك��رد‪ .‬این كتاب در واقع تالش مي‌كند مكانيس��م همدلي‬ ‫انسان‌ها با يكديگر را بررسي كند و علت شكل‌گيري درجات‬ ‫مختلف در اين مكانيسم را شرح دهد‪ .‬بارون كوهن در واقع با‬ ‫اين ترتيب طيفي براي «سنجش» همدلي ايجاد مي‌كند‪ .‬اما‬ ‫بخش جنجال‌برانگيز نظريات بارون كوهن مطرح كردن اين‬ ‫نكته درباره مكانيسم مذكور است‪« :‬اگر همدلي در درجه صفر‬

‫«علمشيطان‪:‬‬ ‫همدلي و ريشه‌هاي سنگدلي»‬ ‫سايمون بارون كوهن‬ ‫نشر بيسيك بوكز‬ ‫‪ 256‬صفحه‬ ‫مي‌‪2011‬‬

‫‪66‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫قرار داشته باشد و بتوان آن را نوعي ناتواني نورولوژيكي قلمداد‬ ‫كرد‪ ،‬آن‌گاه چگونه مي‌توان فردي را كه جنايتي مرتكب شده‬ ‫مسئول جرمش دانست؟» آيا معناي فرضيه مذكور اين است‬ ‫كه چيزي به نام مسئوليت فردي و اراده فردي وجود ندارد؟‬ ‫شايد‪ .‬اما حتي اگر اين‌طور هم باشد‪ ،‬بارون كوهن در كتابش‬ ‫سعي نمي‌كند مجازات از بابت انجام جرم را زير سوال ببرد‪.‬‬ ‫او مي‌گويد مجازات زندان براي جرائم سنگين كامال ضروري‬ ‫است زيرا از يك‌سو راهي است براي دفاع از جامعه و از سوي‬ ‫ديگر‪ ،‬نشانه اي است از مخالفت جامعه با جرم‪ .‬زندان در عين‬ ‫حال مي‌تواند احساس برقراري عدالت را در دل قربانيان ايجاد‬ ‫كند‪ .‬بارون كوهن اما به شدت با اعدام مخالف است و به زندان‬ ‫انداختن افراد براي جرائم كوچك را نيز داراي نتايج و عواقب‬ ‫منفي زيادي قلم��داد مي‌كند‪ .‬بخش مهم ديگري از كتاب‬ ‫به بررسي پرسش‌هايي درباره ذات سنگدلي مي‌پردازد‪ .‬بارون‬ ‫كوهن در آخرين و فلسفي‌ترين بخش كتابش به موقعيت‌هايي‬ ‫اشاره مي‌كند كه انسان‌هاي همدل با ديگران را هم وادار به‬ ‫سنگدلي و خشونت مي‌كند‪ .‬او با استناد به نظريات هانا آرنت‬ ‫و نيز آثار استنلي ميلگرم و فيليپ زيمباردو مواردي را بررسي‬ ‫مي‌كند كه در آنها آدم‌هاي عادي‪ ،‬رفتارهاي سنگدالنه اي از‬ ‫خود بروز مي‌دادند‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬دكتر بارون كوهن نتيجه‬ ‫مي‌گيرد كه در وجود اكثريت ما انس��ان‌ها همواره امكان به‬ ‫تعليق درآوردن حس همدلي وجود دارد و اين شرايط است‬ ‫كه حس سنگدلي را تقويت مي‌كند‪.‬‬ ‫اين كتاب ديد ما نسبت به خوب و بد را عوض مي‌كند‪.‬‬


‫براي آنهايي كه مي‌خواهند سرمايه‌گذاري مدرن بياموزند‬

‫احم�د کش�اورز‪ :‬برج‌ه��اي تج��ارت جهاني كه‬ ‫فروريخت‪ ،‬نامي ت��ازه از ميان ويرانه‌ها س��ربرآورد‪.‬‬ ‫تاجري اهل عربستان سعودي‪ ،‬كه شاهزاده و تحصيل‬ ‫كرده‌بود تنها فردي بود كه از ميان جامعه عرب خود‬ ‫را نباخ��ت‪« :‬به صفحه تلويزيون خيره ش��ده‌بود‪ .‬او‬ ‫همزمان فكرمي‌كرد كه حاال بايد چكار كرد‪ ».‬شاهزاده‬ ‫رف��ت و آمدهاي متوالي به اياالت متحده داش��ت و‬ ‫بس��ياري از تجار غرب او را مي‌ش��ناختند‪ .‬شاهزاده‬ ‫اصول رفتاري جهان متمدن را هم مي‌شناخت‪ .‬اتفاقا‬ ‫او آگاه هم بود كه حمله‌اي كه از س��وي هموطنش‬ ‫بن‌الدن هدايت ش��ده براي خان��واده او بي عقوبت‬ ‫نخواهد بود‪ .‬تاجر عرب اتفاقا احساس درستي داشت‪.‬‬ ‫وقتي ويرانه‌هاي برج‌هاي غول پيكر آمريكايي برزمين‬ ‫ريخت‪ ،‬نقشه‌هاي بس��ياري افراد مانند او هم نقش‬ ‫برآب ش��د‪ .‬روابط تجاري‬ ‫ميان دوكشور بايد همچون‬ ‫برج‌هاي دوقلو نابود مي‌شد‬ ‫ولي شاهزاده تدبيري خاص‬ ‫كرد‪ .‬او به سرعت هواپيماي‬ ‫ج��ت اختصاصي خ��ود را‬ ‫ب��راي س��فري طوالني به‬ ‫آنس��وي كره زمي��ن مهيا‬ ‫كرد‪ .‬س��وخت گيري بايد‬ ‫در رياض صورت مي‌گرفت‬ ‫ودر لندن تجديد مي‌ش��د‪.‬‬ ‫مقصد نهايي هم نيويورك بود‪ .‬شاهزاده و الوليد براي‬ ‫اطمين��ان خود با چكي به مبلغ ‪ 10‬ميليون دالر به‬ ‫ديدار جيلياني شهردار وقت نيويورك رفت‪ .‬شهردار از‬ ‫شاهزاده به گرمي استقبال كرد‪ .‬الوليد به رسم سنت‬ ‫ديرينه اعراب همان لباس��ي را پوشيده‌بود كه اتفاقا‬ ‫ساعتي بعد تروريست‌ها در فيلم تلويزيوني خود برتن‬ ‫داش��تند‪ .‬همين جريان هم براي شاهزاده گرفتاري‬ ‫شد‪ .‬دردسري كه اثرات ‪ 10‬ميليون دالر را هم خنثي‬ ‫كرد‪ .‬الوليد ولي با فروريختن برج‌هاي دوقلو در جهان‬ ‫غرب و عرب نامي متفاوت يافت‪ .‬الوليد براساس اعالم‬ ‫مجله فوربس به عنوان چهارمين مرد ثروتمند جهان‬ ‫انتخاب شد‪ .‬شاهزاده الوليد بن طالل بن عبدالعزيز‬ ‫آل‌سعود ثروتي حدود ‪ 23/5‬ميليارد دالر براي خود‬ ‫اندوخته‌است‪ .‬ارزش ثروت او طي يكسال ‪ 38‬ميليارد‬ ‫دالر افزايش يافته‌اس��ت‪ .‬براس��اس آمارهاي مجله‬ ‫فورب��س او در ه��ر روز ‪ 10/4‬ميلي��ون دالر برثروت‬

‫خود مي‌افزايد؛ يعني هر روز ‪434‬هزار دالر و در هر‬ ‫ثاني��ه كمي بي��ش از ‪ 120‬دالر‪ .‬مجله فوربس او را‬ ‫چنين توصيف كرده بود‪« :‬دومين تاجر پرنفوذ جهان‬ ‫پ��س از بيل گيتس‪ ».‬او در س��ال ‪ 1990‬بزرگترين‬ ‫سهامدار سيتي گروپ شد‪ .‬او را استاد سرمايه‌گذاري‬ ‫مي‌خوانند‪ .‬در وال‌استريت مشهور است كه شاهزاده‬ ‫نهادهاي مالي ورشكسته را مي‌خرد و با سرمايه‌گذاري‬ ‫مجدد موسس��اتي مدرن و پول‌ساز تحويل مي‌دهد‪.‬‬ ‫نمونه چنين رفتاري بارها از ش��اهزاده سرزده بود‪ .‬او‬ ‫«س��يتي بانك» آمريكا را در روزهاي سخت خريد‬ ‫و در ايام طاليي تحويل س��هامداران تازه داد‪ .‬مدتي‬ ‫بعد شاهزاده «كانالي وارف» بزرگترين بنگاه معامالت‬ ‫ملك��ي در اروپ��ا را خريد‪ .‬موسس��ه همچون ديگر‬ ‫شكارهاي شاهزاده در آستانه ورشكستگي بود ولي‬ ‫الوليد موسسه را بازهم از‬ ‫نو ساخت‪ .‬او اين چنين به‬ ‫اسطوره بريتانيا بدل شد‪ .‬او‬ ‫مدتي هم شريك تجاري‬ ‫برلوسكوني ايتاليايي شد‪.‬‬ ‫الولید مي‌گويند براي فرانسوي‌ها‬ ‫ریزخان او م��رد «ي��ورو ديزن��ي»‬ ‫ترجمه عاطفه صادقی اس��ت‪ .‬اوپاركي در جنوب‬ ‫نشر لوح فکر‬ ‫‪412‬صفحه پاريس خريد و مجموعه‌اي‬ ‫‪16000‬تومان تماشايي تحويل داد‪ .‬روايت‬ ‫مي‌كنند اين معامله هنوز‬ ‫براي او سودي نداشته‌اس��ت‪ .‬اما الوليد براي كسب‬ ‫سود‪ ،‬ابتكاري ديگر در همين پاريس به‌خرج داد‪ .‬او‬ ‫با سرمايه‌گذاري‌اي نه چندان گسترده مالكيت هتل‬ ‫جورج پنجم را برعهده گرفت‪ .‬در زماني كوتاه هتل را‬ ‫به مجموعه‌اي كم نظير دراروپا بدل كرد‪.‬‬ ‫چرا اين كتاب مهم است؟‬ ‫تنها نكته‌اي كه كتاب را از سطح خاطرات متداول‬ ‫دور مي‌كند‪ ،‬تالش نويس��نده براي بيان رفتارهاي‬ ‫اجتماعي شاهزاده اس��ت‪ .‬اين تالش سبب شده تا‬ ‫الگويي از رفتار يك تاجر موفق بيان ش��ود‪ .‬از سوي‬ ‫ديگر روابط س��اده زندگي الوليد كه براي مخاطبان‬ ‫عام شايد جذابيت زيادي نداشته‌باشد‪ ،‬نقشه راهي از‬ ‫سلوك تجاري و خانوادگي او را بيان مي‌كند‪ .‬اهميت‬ ‫كتاب براي فعاالن اقتصادي در همين بخش نمايان‬ ‫مي‌ش��ود‪ .‬زندگينامه الوليد در واقع اس��لوبي براي‬ ‫رفتارهاي تجاري در دنيايي مدرن است‪.‬‬

‫كساني كه بايد كتاب را بخوانند‪:‬‬ ‫فعاالن اقتصادي و تجار به طور حتم از مطالعه اين‬ ‫كتاب به نكات بسيار ارزشمندي در مورد الگوي‬ ‫كارآفريني و سرمايه‌گذاري دست خواهند يافت‪ .‬اين‬ ‫درحالي است كه كتاب شرح زندگي الوليد اساسا با‬ ‫اين هدف تدوين نشده‌است‪.‬‬

‫كساني كه نبايد كتاب را بخوانند‪:‬‬ ‫آنهايي كه در جست‌وجوي رماني واقعي و سرگرم‬ ‫كننده از زندگي اعراب‌اند‪ ،‬به طور حتم با مطالعه‬ ‫اين كتاب راه به جايي نخواهند برد‪.‬‬

‫‪67‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫از خودم بپرس‬

‫شاهزاده درنيويورك‬

‫با هم‌نژادترين همسايه‬ ‫نژادپرستانه رفتار نكنيم‬ ‫رضااميرخاني‬

‫فروش‪ ،‬مساله ناشر است‪ ،‬كتاب‪ ،‬مساله من‪ .‬راجع به فروش‪،‬‬ ‫ناشر بايد حرف بزند‪ .‬با اين حال اين‌قدر گول نيستم كه‬ ‫قالب سفرنامه‪ ،‬مساله‬ ‫فروش يك كتاب در ِ‬ ‫نفهمم مساله ِ‬ ‫‌خوان خوش‌دست‬ ‫رمان خوش ِ‬ ‫ساده‌اي نيست‪ .‬نه يك ِ‬ ‫قالب‬ ‫نوشته‌ام‪ ،‬نه يك مقاله سياسي ـ انحرافي روز‪ .‬يك ِ‬ ‫متروك را احيا كرده‌ام به نا ِم سفرنامه كه تا همين‌جاي كار‬ ‫ِ‬ ‫شكست‬ ‫دليل‬ ‫‌ترين ِ‬ ‫بودن قالب مي‌تواند مهم ِ‬ ‫اين متروك ِ‬ ‫ميان اين همه كشو ِر‬ ‫تجاري يك كتاب باشد‪ .‬از آن‌سو از ِ‬ ‫«بيامراببين» امريكايي و اروپايي و حتا آسياي شرقي‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫رفته‌ام سرا ِغ افغانستان كه به ظاهر هيچ ويژگي برجسته‌اي‬ ‫دليل دو ِم شكست باشد!‬ ‫ندارد‪ .‬اين هم مي‌تواند ِ‬ ‫حاال ناشر مي‌گويد كه كتاب شكست نخورده است‪ .‬اين قدر‬ ‫گول نيستم كه نفهمم اين مخاطب به رضا اميرخاني لطف‬ ‫دارد‪ ،‬نه الزاما به قل ِم او يا به كتابِ او يا به موضو ِع او‪ .‬پس‬ ‫بايد سپاسگزا ِر اين لطف بود و نوشت؛ همين‪« .‬جانستان‬ ‫كابلستان» را نوشتم فقط براي اين كه مردم به خاطر‬ ‫ميان ما‪ ،‬دست‌ساز است و موهوم؛‬ ‫بياورند كه مر ِز فرهنگي ِ‬ ‫نوشتم فقط براي اين كه مردم بدانند همسايگان‌شان فقط‬ ‫مغني و فعله نيستند؛ نوشتم فقط براي اين كه مردم بدانند‬ ‫كه اگر مشكل ويزا نبود‪ ،‬اقشا ِر ديگري هم از همسايه‌ها‬ ‫بودند كه دوست داشتند به ايران بيايند‪ .‬نوشتم براي اين كه‬ ‫ميان اين دو همسايه را بيشتر كنم‪ .‬نوشتم براي اين‬ ‫مودت ِ‬ ‫كه با هم‌نژادترين همسايه‪ ،‬نژادپرستانه رفتار نكنيم‪ .‬نوشتم‬ ‫براي اين كه اداي ديني كنم به همسايه هم‌تبا ِر هم‌نژا ِد‬ ‫‌زبان هم‌سرنوشت‌مان‪.‬‬ ‫‌دين هم ِ‬ ‫هم ِ‬ ‫حاال‪ ،‬فرصتي است تا به اين بهانه تشكر كنم از بعضي‬ ‫فاضل بيدل‌شناس‪ ،‬دكتر‬ ‫مثل ِ‬ ‫دوستان افغانستاني‌ام ِ‬ ‫ِ‬ ‫عبدالغفو ِر آرزو و همچنين عزي ِز جوانمرد‪ ،‬انجينير‬ ‫عبدالرحيم محتسب‌زاده‪ ...‬و باز تشكر كنم از دو دوست‬ ‫احسان عباسي و ايضا‬ ‫عكاس سمپادي‪ ،‬الياس پيراسته و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫براد ِر صبور و خوش‌ذوق‪ ،‬محمد مهدوي اشرف كه با محبت‬ ‫سپاس‬ ‫رخ كتاب رنگ و آبي گرفت و در پايان‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫ايشان‪ِ ،‬‬ ‫بي‌پايان از هم‌او كه بايستي پاسخگوي سواالتِ مرتبط با‬ ‫فروش باشد؛ يعني جنابِ ناشر!‬

‫جانستانکابلستان‬ ‫رضاامیرخانی‬ ‫نشر افق‬ ‫‪300‬صفحه‬ ‫‪6500‬تومان‬


‫ناگفته‌های‬ ‫اولین مالقات‬ ‫موسی مهران (فشارکی)‪،‬‬ ‫محافظ مصدق‬ ‫پس از ‪ ۶۰‬سال‬ ‫از خاطرات خود می‌گوید‬

‫بایگانی‬

‫سرگه بارسقیان‬

‫در کیفرخواستی که پس از کودتای ‪ ۲۸‬مرداد‬ ‫‪ ۱۳۳۲‬برای مقامات و افسران دولت مصدق صادر‬ ‫شده‪ ،‬نام سروان موسی مهران (فشارکی)‪ ،‬افسر‬ ‫گارد محافظ دکتر مصدق در ردیف پنجم دیده‬ ‫می‌شود؛ پس از نام‌های محمد مصدق‪ ،‬سرتیپ‬ ‫تقی ریاضی‪ ،‬سرتیپ عطاءاهلل کیانی و سرهنگ‬ ‫عزت‌اهلل ممتاز‪ .‬مدعی‌العموم دادگاه نظامی تهران‬ ‫برای او و چند افسر دیگر حکم اعدام صادر کرد‬ ‫اما در‌‌نهایت به سه سال حبس محکوم شد‪ .‬اين‬ ‫تاوان خنثی کردن کودتای ‪ ۲۵‬مرداد ‪ ۳۲‬بود‬ ‫که کودتاچیان ‪ ۲۸‬مرداد برایش در نظر گرفتند‪.‬‬ ‫از سروان موسی مهران (فشارکی)که از سال‬ ‫‪ ۱۳۳۱‬مسئولیت محافظت از دکتر مصدق را تا‬ ‫روز کودتای ‪ ۲۸‬مرداد برعهده داشت‪ ،‬طی ‪۶۰‬‬ ‫تو‌گویی منتشر‬ ‫سال گذشته خاطره مدون و گف ‌‬ ‫نشده است او در ‪ ۸۸‬سالگی پر از ناگفته‌هاست؛‬ ‫چرا که هر گفته‌ای از او پس از ‪ ۶۰‬سال خود‬ ‫ناگفته‌ای است مانده در دل تاریخ و رانده به سوی‬ ‫آینده‌ای که همچنان نام دکتر محمد مصدق توام‬ ‫با احترام و افتخار ایرانی است و کودتای ‪ ۲۸‬مرداد‬ ‫زخمی تازه بر پیکر آن‪ .‬بخش نخست از سلسله‬ ‫گفت‌وگو‌ها با موسی مهران (فشارکی) به دوره‬ ‫حضور او در دانشکده افسری‪ ،‬آشنا شدن او با نام‬ ‫مصدق و اولین دیدارش با وی به همراه غالمرضا‬ ‫پهلوی اختصاص دارد و از هفته‌های آتی به دیگر‬ ‫زوایای زندگی دکتر مصدق و کودتای ‪28‬مرداد‬ ‫می‌پردازیم‪ .‬باشد که این یک از هزاران ناگفته‪،‬‬ ‫گوشه‌ای بنمایاند از خلوت مصدق‪.‬‬

‫عکس‪ :‬فرزانه خادمیان‬

‫خاطره‬

‫لطفا شرح مختصری از خود ارائه دهید‪.‬‬

‫در سال ‪ ۱۳۰۲‬در اصفهان متولد شدم؛ پس از طی مراحل‬ ‫تحصیلی در مهرماه سال ‪ ۱۳۲۱‬وارد دانشکده افسری شدم و در‬ ‫مهرماه سال ‪ ۱۳۲۳‬با احراز رتبه اول در رسته توپخانه و کسب‬ ‫امتیاز یکسال ارش��دیت به درجه افسری نائل گردیدم؛ من نه‬ ‫تنها شاگرد اول رسته توپخانه بودم‪ ،‬بلکه بین رشته‌های مختلف‬ ‫پیاده سوار‪ ،‬توپخانه‪ ،‬مخابرات‪ ،‬مهندسی‪ ،‬مالی و هوایی به عنوان‬ ‫ش��اگرد اول و ممتاز به درجه ستوان دومی توپخانه نائل شدم‪.‬‬ ‫چون در دوره دانشکده افسری همیشه شاگرد اول و در حقیقت‬ ‫ارشد‌ترین فرد دانشکده بودم‪ ،‬با تمام همدوره‌هایم که به عنوان‬ ‫دوره نادری مشهور بود‪ ،‬تماس داشتم و از روحیات و شخصیت‬ ‫اجتماعی و تفکرات آن‌ها مطلع بودم‪ .‬پس از فارغ‌التحصیل شدن‬ ‫از دانشکده افس��ری‪ ،‬با وجودی‌که سپهبد رزم‌آرا‪ ،‬رئیس ستاد‬ ‫وقت ارتش تمام فارغ‌التحصیالن همدوره‌ام را به خارج از تهران‬ ‫منتق��ل کرده بود‪ ،‬اما فقط من را به علت احتیاج برای تدریس‬ ‫و به عهده گرفتن مسوولیت فرماندهی آتشبار افسری احتیاط‬ ‫در ته��ران ابق��ا کرد و من در اول آبان ‪ ۱۳۲۳‬به س��مت کفیل‬ ‫فرماندهی آتشبار احتیاط شامل ‪ ۶۴‬نفر از دکتر‌ها‪ ،‬مهندسین و‬ ‫افراد تحصیل‌کرده که به عنوان خدمت نظام وظیفه دوره افسری‬ ‫را طی می‌کردند‪ ،‬منصوب و مشغول به خدمت شدم و سال‌های‬ ‫سال در دانشکده افسری به تعلیم و تربیت افسران آینده رسته‬ ‫توپخانه مشغول بودم و درسال ‪ 1327-28‬به دریافت لیسانس‬ ‫حقوق قضایی و سیاسی از دانشگاه تهران نائل شدم‪.‬‬ ‫فضای حاکم بر دانش�کده افس�ری پس از ش�هریور ‪۲۰‬‬ ‫چگونه بود؟ چون به گفته حسین فردوست در دوره‌ای‬ ‫که رزم‌آرا رئیس س�تاد ارتش شد‪ ،‬فعالیت کشف افراد‬ ‫توده‌ای در رکن ‪ ۲‬ارتش تعطیل شد و در نتیجه افسران‬ ‫توده‌ای به مشاغل مختلف و حتی حساس رسیدند‪ ،‬شما‬ ‫در آن جو چه دیدگاه و گرایشی داشتید؟‬

‫من ‌‌‌از همان بدو ورود به دانشکده افسری با عالقه ذاتی که‬ ‫به امور سیاسی و مسائل مملکتی داشتم در جستجوی راهی‬ ‫بودم که بتوانم خدمتی انجام دهم و مسیر آینده خودم را طی‬ ‫کنم‪ .‬در آن موقع دانش��کده افسری در حقیقت پایگاهی قوی‬ ‫در فضای سیاسی ایران بود‪ ،‬آن هم به علت اینکه نخبه‌ترین و‬

‫‪68‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫شرافتمند‌ترین افسران ارتش ایران در دانشکده افسری خدمت‬ ‫می‌کردند و تمامی این افراد پس از س��رخوردگی از شکس��ت‬ ‫س��وم شهریور ‪ ۲۰‬و فرار رضا ش��اه و اشغال مملکت به دنبال‬ ‫حرکت‌های سیاس��ی بودند و بی‌اغراق می‌توان گفت هس��ته‬ ‫مرکزی احزاب سیاسی در دانشکده افسری و در میان افسران‬ ‫تحصیل‌کرده بود که اغلب آن‌ها در فرانسه تحصیل کرده بودند؛‬ ‫به عبارتی در آن مقطع دانشکده افسری مهم‌ترین پایگاه فکر‬ ‫و اندیشه و چاره‌جویی بود‪ .‬در این محیط تمام مجالت آن روز‬ ‫کش��ور که مهم‌ترین آن‌ها نش��ریه «رهبر» ارگان حزب توده‪،‬‬ ‫«رع��د» ارگان حزب اراده ملی س��ید ضیاءالدین طباطبایی و‬ ‫«داریا» و بعد‌ها «ایران ما» بود‪ ،‬در دانشکده افسری مورد بحث‬ ‫و جدل قرار می‌گرفت‪ .‬من ‌‌‌از همان روز‌ها متوجه ش��دم که در‬ ‫بین رجال سیاسی دوره قبل از شهریور ‪ ۲۰‬تعداد معدودی از‬ ‫رجال سیاسی‪ ،‬وطن‌پرست و ایران دوست هستند که از جمله‬ ‫مشهور‌ترین و برجسته‌ترین آن‌ها آقای دکتر محمد مصدق بود‬ ‫که با دارا بودن تحصیالت عالیه در کشور آزادی چون سوئیس‬ ‫و تحصی�لات عالی فقهی و حقوق��ی و نیز همکاری با مرحوم‬ ‫دهخدا‪ ،‬موتمن‌الملک‪ ،‬مش��یرالدوله و مس��توفی‌الممالک که‬ ‫از رجال خوش��نام ایران بودند‪ ،‬نظرم را جلب کرد‪ .‬همیشه در‬ ‫س��یر حوادث مملکت‪ ،‬با توجه به سابقه تاریخی دکتر محمد‬ ‫مصدق‪ ،‬نظرات سیاسی و جهانی ایشان را تعقیب می‌کردم‪ .‬در‬ ‫بین افسران دانشکده افسری در سال‌های ‪ 1321-22‬گرایشات‬ ‫ناسیونالیستی رواج داش��ت و عجیب آنکه افسرانی که بعد‌ها‬ ‫پایه‌گذار سازمان نظامی حزب توده شدند‪ ،‬همگی به اصطالح‬ ‫فاشیس��ت بودند‪ .‬به‌طور نمونه سرلشکر آریانا که نام واقعی او‬ ‫حسین منوچهری بود‪ ،‬موهای خود را به شکل ناپلئون اصالح‬ ‫می‌کرد و همراه با افسرانی مانند خسرو روزبه و سایر افسرانی‬ ‫که بعدا به حزب توده پیوستند‪ ،‬روی تانک می‌نشستند و اظهار‬ ‫عقیده می‌کردند؛ مثال می‌گفتند بایس��تی ‪ ۱۷‬ش��هر قفقاز را‬ ‫ب��ه ای��ران برگردانیم و به یاد می‌آورم ک��ه ورقه‌ای هم با خون‬ ‫خود نوشته بودند و ‪ ۱۷‬نفر امضا کرده بودند‪ .‬این جو دانشکده‬ ‫افسری بود؛ کامال از جنبه نظامی خارج شده بود و درباره مسائل‬ ‫سیاسی‪ ،‬ایدئولوژی و جهانی فکر و مطالعه می‌کرد‪.‬‬ ‫منظورتانازاینکهافسرانفاشیستبودند‪،‬وجودتمایالت‬


‫منظور من از فاشیست افکار وطن‌پرستانه‌ای بود که الگوی‬ ‫خود را حزب نازی آلمان و هیتلر می‌دانستند و این عکس‌العملی‬ ‫بود به تحقیر و شکست روحی بزرگی که فرار رضاشاه و افسران‬ ‫فرماندهان پادگان‌های مختلف‪ ،‬آن هم به شکل بسیار زننده و‬ ‫بزدالنه و بعضا با پوشیدن لباس زنانه و فرار از جبهه شمال تا‬ ‫محالت و غارت دارایی‌های پادگان‌ها و بردن آن‌ها به محل‌های‬ ‫اختف��ا به‌وجود آمده بود‪ .‬در این فضا در تکاپو بودم که راهی را‬ ‫که شامل خدمتگزاری به ملت ایران و باال بردن سطح حیثیت‬ ‫اجتماعی‪ ،‬سیاسی و جهانی ایران باشد برای خود پیدا کنم و با‬ ‫مطالعه و تحقیق و تفحص به قدر امکان پی بردم که نه چپ‬ ‫را قبول دارم و نه راس��ت را‪ ،‬چون در راس��ت نه حقیقت و نه‬ ‫منافع مردم را می‌دیدم‪ ،‬بلکه بردگی و تابعیت از دولت انگلستان‬ ‫را احس��اس می‌کردم‪ .‬در چپ برخی تفک��رات قابل‌تامل بود‪،‬‬ ‫ادبیات جدید ضداستبدادی و ضداستعماری خمیرمایه اصلی‬ ‫حزب توده بود‪ .‬افراد متمایل به حزب توده‪ ،‬افرادی تحصیلکرده‪،‬‬ ‫منضبط و درس��تکار بودند‪ ،‬اما در عمق فکرش��ان عبودیت به‬ ‫شوروی و تمکین از دس��تورات اجنبی و اطاعت کورکورانه از‬ ‫آن‌ها کامال محس��وس و قابل درک بود‪ .‬بنابراین ضمن احترام‬ ‫به تحصیالت‪ ،‬اخ�لاق‪ ،‬فداکاری و درس��تی آن‌ها‪ ،‬تفکر چپ‬ ‫برای من غیرقابل قبول و پیروی بود‪ .‬لذا با ایمان راه آقاي دکتر‬ ‫محمد مصدق را قبول کردم و عاشقانه و عالمانه خود را در آن‬ ‫مسیر قرار دادم‪ .‬خوشحالم که برای یک ساعت هم در طول این‬ ‫سال‌ها از حرکت در چنین مسیری پشیمان نشدم بلکه ایمانم‬ ‫روز به روز قوی‌تر شده و با دالیل منطقی محکم‌تر و استوار‌تر‬ ‫بوده و هست‪.‬‬ ‫مص�دق در س�ال‌های پی�ش از نخس�ت وزی�ری چ�ه‬ ‫ویژگی‌هایی داشت که افسر جوان تحصیلکرده‌ای چون‬ ‫شما را مجذوب خود کرده بود؟‬

‫نظرات دکتر مصدق که موجب گرایش مردم به آن ش��ده‬ ‫بود‪ ،‬متکی و نشأت گرفته از ‪ ۳۰‬سال مبارزات ایشان در مشاغل‬ ‫مختلف قبل از شهریور ‪ ۱۳۲۰‬بود که به‌طور نمونه فهرست‌وار‬ ‫عرض می‌کنم‪ ،‬قیام مصدق علیه کودتای سیدضیاء و رضاخان‬ ‫و عزیمت به بختیاری برای ادامه مبارزه‪ ،‬نطق مشهور و تاریخی‬ ‫در مجلس پنجم علیه سلطنت رضاخان و مبارزات حق‌طلبانه‬ ‫ایشان در تمام طول دوره نمایندگی مجلس و پس از مجلس‪،‬‬ ‫پرهیز از اشرافی‌گری و اتکا به علم و منطق و جهان‌بینی خاص‬ ‫و انتخاب تز مش��هور به موازنه منفی که در حقیقت موس��س‬ ‫آن در جهان ش��خص آقای دکتر مصدق بود‪ .‬این ویژگی‌ها و‬ ‫طرز تفکر کامال جذاب و افتخارآمیز بود‪ .‬همین چند نکته کافی‬ ‫بود که افرادی که به استقالل‪ ،‬عظمت‪ ،‬پیشرفت و تحول ایران‬ ‫عالقه‌مند بودند‪ ،‬متوجه آقای دکتر مصدق ش��وند و از ایشان‬ ‫تبعیت کنند و خوشبختانه سیر تاریخی نشان‌داد که انتخاب‬ ‫مردم ایران کامال صحیح و با خلوص و عشق صورت گرفت‪.‬‬ ‫همدوره‌ای‌های شما در دانشکده افسری چنین گرایشی‬ ‫به دکتر مصدق داشتند؟‬

‫در دوره نادری که مجموعا ‪ ۳۶۰‬نفر فارغ‌التحصیل شدند‪،‬‬ ‫به جرات می‌توانم عرض کنم که بیشتر از ‪ ۲۰۰‬نفر از افسران‬ ‫افرادی وطن‌پرس��ت و مبارز در راه استقالل و پیشرفت ایران و‬ ‫باطنا طرفدار طرز تفکر و روش مصدق بودند‪.‬‬

‫در دانشکده افسری بيشتر افسران ناهار را در باشگاه افسران‬ ‫صرف می‌کردند و در یک س��اعتی که فرصت بود‪ ،‬بحث‌هایی‬ ‫پیرامون مسائل سیاسی و تحوالت اجتماعی ایران انجام می‌شد‪.‬‬ ‫در بین افس��رانی که بعدا به حزب توده ملحق شدند ‌‌‌یا همان‬ ‫موقع دارای افکار مارکسیستی بودند و افسرانی که چشم امید‬ ‫به س��ید ضیاء دوخته بودند و جزو دار و دسته سرلشکر ارفع‪،‬‬ ‫این نماینده خالص امپراتوری انگلستان در ارتش ایران بودند‪،‬‬ ‫تو‌گو‌ها جریان داش��ت‪ .‬عجیب آنکه در تمام این مباحث‬ ‫گف ‌‬ ‫کسی نمی‌توانس��ت به نظریاتی که نماینده شاخص آن دکتر‬ ‫مصدق بود‪ ،‬ایراد گرفته یا معارضه و مناقش��ه كند‪ ،‬آن‌ها باطنا‬ ‫قبول داش��تند‪ .‬افرادی که دارای این طرز تفکر بودند نزد تمام‬ ‫فرق محترم بودند‪.‬‬ ‫آیا این عالقه شما به مصدق به عضویت در احزاب حامی‬ ‫او منجر شد؟‬

‫من هیچ‌وقت جزو هی��چ حزبی نبودم‪ .‬طرفدار جبهه ملی‬ ‫بودم و همیشه و همه روز به پیشرفت جبهه ملی فکر می‌کردم و‬ ‫خدمات ناقابلی هم در دوره خدمت خودم برای پیشرفت جبهه‬ ‫ملی کردم‪ ،‬اما در هیچ حزبی عضویت نداشتم‪.‬‬ ‫آی�ا پیش از اینکه به عنوان افس�ر گارد محافظ مصدق‬ ‫انتخ�اب ش�وید‪ ،‬او را دیده بودید؟ اولین دیدار ش�ما با‬ ‫مصدق کی و کجا بود؟‬

‫اولین دیدار ما با آقای دکتر مصدق در مردادماه ‪ ۱۳۲۶‬بود‬ ‫که دانشکده افسری مانوری برگزار کرده بود از قافالنکوه تا تهران‬ ‫که با ش��اگردانم مرحله به مرحله از قافالنکوه به سمت تهران‬ ‫به‌صورت مانور نظامی حرکت کردیم‪ .‬در این فاصله در یکی از‬ ‫نقاطی که اردو زدیم احمدآباد بود که باغ و قلعه دکتر مصدق‬ ‫در آنجا قرار داشت و آقای دکتر مصدق به‌صورت تبعید یا تبعید‬ ‫اختیاری در همین قلعه دور از شهر تهران زندگی می‌کرد‪ .‬همراه‬ ‫این اردو غالمرضا پهلوی (برادر ناتنی محمدرضا ش��اه) که به‬ ‫عنوان ش��اگرد دانشکده افسری مش��غول خدمت بود‪ ،‬حضور‬ ‫داشت‪ .‬من با سروان سوار ماکویی که فرمانده شاهپور غالمرضا‬ ‫پهلوی بود‪ ،‬صحبت کردم که به مالقات مصدق برویم‪ .‬شاهپور‬ ‫غالمرضا هم که از نظر مادری نس��بت دوری با همس��ر آقای‬ ‫دکتر مصدق داشت عالقه‌مند به این مالقات بود و ما به اتفاق‬ ‫غالمرضا پهلوی به قلعه احمدآباد رفتیم و با کسب اجازه به اتاق‬ ‫زندگی مصدق که در طبقه فوقانی قلعه بود وارد شدیم‪ .‬سادگی‬ ‫و آرایش س��نتی اتاق و وسایل استراحت و زندگی آقای دکتر‬ ‫مصدق واقعا دیدنی بود‪ ،‬به‌طوری‌که باورمان نمی‌ش��د مردی‬ ‫با آن همه س��وابق که از مکنت مالی هم برخوردار بود‪ ،‬دارای‬ ‫چنین زندگی س��اده و در حد یک روس��تایی باشد‪ .‬مخصوصا‬ ‫لباس آقای دکتر مصدق «برک» که همیشه از مشهد خریداری‬ ‫می‌شد‪ ،‬جالب توجه بود‪ .‬بعد از عرض سالم به دکتر مصدق و‬ ‫نشستن و پذیرایی ایشان‪ ،‬شاهپور غالمرضا سوال کرد «آقای‬ ‫دکتر مصدق به‌طور کلی حالتان چطور اس��ت؟» آقای مصدق‬ ‫در جواب گفت که حال من مثل حال ‪ ۱۵‬میلیون سکنه ایران‬ ‫اس��ت‪ ،‬اگر حال آن‌ها خوب و قابل قبول است‪ ،‬زندگی من هم‬ ‫قابل قبول است‪ .‬در این حرف نکات سیاسی و اجتماعی فراوانی‬ ‫نهفته بود که من با تمام وجود درک کردم که فکر و اندیش��ه‬ ‫آقای دکتر مصدق ممزوج و آمیخته با ملت ایران است‪ .‬چهره‪،‬‬ ‫آرامش روحی‪ ،‬تواضع و ادب آقای مصدق واقعا مسحورکننده‬ ‫بود‪ .‬این اولین مالقات من با آقای دکتر مصدق بود‪.‬‬

‫‪69‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫روایت تاریخی‬

‫شدید ناسیونالیستی در آن‌ها به تاسی از هیتلر و آلمان‬ ‫نازی بود ک�ه افرادی مانند داوود منش�ی‌زاده و داریوش‬ ‫همایون در حزب سومکا به عنوان شاخص‌ترین نمادهای‬ ‫آن بودند یا فاشیست به معنی مصطلح سیاسی آن؟‬

‫با افس�ران عضو حزب توده هم بح�ث و جدالی درباره‬ ‫مصدق در می‌گرفت؟‬

‫احتياج به سواد‬ ‫قبل از آزادي‬ ‫پيام ناصرالدين‌شاه‬ ‫به ميرزاملكم‌خان‬ ‫يكي از روز‌ها كه ناصرالدين‌شاه با معدودي از‬ ‫خواص در ديوانخانه به صحبت ايستاده بود‬ ‫ناگاه از الي درخت‌ها نظرش به حاج سياح‬ ‫افتاد كه كنار ديوار براي شرفيابي انتظار‬ ‫مي‌برد‪ .‬شاه با ديدن او سر را آهسته جنبانيده‪،‬‬ ‫لحظه‌اي به فكر فرو شد آنگاه با اشاره دست‬ ‫او را پيش خواند‪ .‬حاج سياح با شتاب آهنگ‬ ‫حضور كرد و بنابر سنت ديرين كه آن زمان‬ ‫منسوخ شده بود‪ ،‬هنوز فاصله‌اي به شاه‬ ‫مانده‪ ،‬كفش‌ها را از پا بيرون كرده با جوراب‬ ‫نزديك آمد‪ .‬ناصرالدين‌شاه رو به او كرده‪،‬‬ ‫گفت‪« :‬از قراري كه شنيده‌ام هم‌مسلكت‬ ‫ملكم در روزنامه قانون مطالبي در مورد لزوم‬ ‫دادن آزادي و برقراري آئين مشروطه در‬ ‫ايران نوشته‪ .‬از قول من به او بنويس كه به‬ ‫اندازه تو و امثال تو عقل و شعور دارم‪ ،‬تواريخ‬ ‫و سير هم خوانده‌ام و از اوضاع دنيا آگاهم‪.‬‬ ‫نيك مي‌دانم كه ترقي كامل مملكت بسته به‬ ‫آزادي است ولي دادن آزادي به مردم نادان‬ ‫و بي‌سواد ‌‌و رها ساختن عنان اراذل و اوباش‬ ‫تيغ در كف زنگي مست نهادن است و آرامش‬ ‫و امنيت كشور را به خطر انداختن‪ .‬مخصوصا‬ ‫به او بگو كه اين فضولي‌ها را كنار بگذارد و‬ ‫مطمئن باشد روزي كه تشخيص دهم مردم‬ ‫شايستگي داشتن حكومت مشروطه و لياقت‬ ‫استفاده از آزادي را دارند‪ ،‬اگر الزم شود از‬ ‫تاج و تخت نيز مي‌گذرم و مشروطه را به آنان‬ ‫ارزاني مي‌دارم‪ ».‬آنگاه شاه رو به حاضران‬ ‫نموده اضافه كرد‪« :‬مردم قبل از آزادي احتياج‬ ‫به سواد و تربيت صحيح دارند‪ .‬ترتيب اين كار‬ ‫را در حدود امكانات داده‌ام و بالفاصله پس از‬ ‫برگزاري تشريفات «قرن» به ياري خداوند آن‬ ‫را به مرحله اجرا خواهم گذارد‪».‬‬ ‫‪-----------------------------‬‬‫* برگرفته از كتاب «يادداشت‌هايي از‬ ‫زندگيخصوصيناصرالدين‌شاه»‪،‬نوشته‬ ‫دوستعلي‌خانمعيرالممالك(خزانه‏‌داردوره‬ ‫ناصرالدين‌شاه) ـ نشر تاريخ ايران ـ ‪۱۳۶۱‬‬


‫از راست به‬ ‫چپ‪ :‬عالء الدین‬ ‫میرمحمدصادقی‪،‬‬ ‫اسداهلل‬ ‫عسگراوالدی و‬ ‫علینقی خاموشی‪.‬‬ ‫درسفر به‬ ‫عمان به‌عنوان‬ ‫نمایندگان اتاق‬ ‫بازرگانی که از‬ ‫سوی امام برای‬ ‫اداره این نهاد‬ ‫حکم داشتند‬

‫نوستالژي‬ ‫جريان حذف چهره‌هاي شاخص بازار از‬ ‫اقتصاد ايران نه در سال ‪ 90‬كه از سه دهه‬ ‫قبل كليد خورده بود‪ .‬مكاتبات بين وزير‬ ‫بازرگاني و اعضاي كميته امور صنفي منصوب‬ ‫حضرت امام يكي از مشخص‌ترين رفتارهاي‬ ‫حذفي اقتصاد ايران بوده است‪ .‬وزارت بازرگاني‬ ‫با رويكرد چپ‌گرا در دهه ‪ 60‬تمامي تالش‬ ‫خود را به كار بست تا نيروهاي مورد تاييد‬ ‫جريان بازار سنتي از فضاي تصميم‌گيري‬ ‫و سياستگذاري اقتصاد ايران كنار گذاشته‬ ‫شوند‪ .‬بازاريان در اين دوره به دو گروه تقسيم‬ ‫مي‌شوند‪ .‬عده‌اي از آنان به اتاق بازرگاني‬ ‫مي‌روند و گروهي ديگر قدم به اين كميته‬ ‫مي‌گذارند‪ .‬نكته جالب در مورد آنان روابط‬ ‫نسبي است‪ .‬از خانواده خاموشي‌ها علينقي به‬ ‫اتاق بازرگاني مي‌رود و سيدتقي برادر بزرگتر‬ ‫به عنوان مسئول كميته امور صنفي انتخاب‬ ‫مي‌شود‪ .‬در خانواده عسگراوالدي‌ها‪ ،‬اسداهلل به‬ ‫اتاق بازرگاني مي‌رود و برادر بزرگتر او صادق‬ ‫به كميته امور صنفي مي‌رود‪ .‬اين حضور ولي‬ ‫دوام چنداني نداشت‬

‫پايان هفت دالور‬

‫به بهانه حذف جریان بازاری‌های سنتی و افراد منصوب حضرت امام در اتاق‬ ‫بازرگانی از اتاق ايران و در حاشيه سندي كه روند تاريخي بایکوت جريان راست‬ ‫سنتي از معادالت سياسي و اقتصادي ايران را نشان مي‌دهد‬

‫بهرادمهرجو‬

‫اسداهلل عسگراوالدی سال‪1340‬‬

‫هنگامي كه سه پيرمرد كهنسال و محترم اتاق بازرگاني‬ ‫به رأي نمايندگان بخش‌خصوصي از هيات رئيس��ه اتاق‬ ‫بازرگاني بيرون رانده شدند‪ ،‬شباهتي تلخ ميان سرنوشت‬ ‫آنان و «هفت دالور» وسترن بي‌بديل هاليوود برقرار شد‪.‬‬ ‫اث��ر ماندگار هفت دالور روايت گروهي «جنگجو» را بيان‬ ‫مي‌كرد ك��ه براي حفظ دهكده‌اي كوچك به اس��تخدام‬ ‫عده‌اي دهقان درآمده بودند‪ .‬آنان وظيفه داشتند دهكده‬ ‫را از ش��ر راهزنان نجات دهند‪ .‬سرانجام كار هم همچون‬ ‫بس��ياري از آثار سينماي وسترن شيرين بود‪ .‬هفت دالور‬ ‫شهر را نجات دادند ولي عده‌اي از آنان در ميانه جدال جمع‬ ‫را ترك كردند و چنين‌شد‪ :‬حذف دالوران‪« .‬هفت دالور»‬ ‫محصولي از سينماي «هاليوود» غربي بود ولي مشابه‌هاي‬ ‫بسياري حتي در سرزمين‌هاي «رها شده از استعمار» هم‬ ‫داشت‪ .‬نقش‌آفرينان محصول آمريكايي در تالشي بي‌توقف‬ ‫براي اثبات آرماني هستي‌س��از بودند‪ .‬آنان مدام در ميان‬ ‫جمالت خ��ود تاكيد مي‌كردند كه نه‌تنه��ا براي پول كه‬ ‫براي احقاق حق مبارزه مي‌كنند‪« .‬هفت دالور» بديل‌هاي‬ ‫بسياري يافت‪ .‬از ميان نمونه‌هاي متفاوت آن يكي هم اتفاقا‬ ‫در اقتصاد رخ داد‪.‬‬ ‫روايت مي‌كنند هنگامي كه انقالب به پيروزي رسيد‪،‬‬

‫‪70‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫موجيازاحكامهمبرايفوجيازمردانانقالبيصادرمي‌شد‪.‬‬ ‫كشور انقالبي نياز به مديراني براي اداره دستگاه‌هاي اجرايي‬ ‫و هدايت نهادهاي بنيادين اقتصاد داشت‪ .‬از ميان آنها هم‬ ‫يكي اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران بود‪ .‬حضرت امام‬ ‫به توصيه مرحوم بهشتي و تاييد آيت‌اهلل موسوي‌اردبيلي‬ ‫حكمي به گروهي از فعاالن اقتصادي داد كه اتفاقا آنها هم‬ ‫ويژگي مشتركي با حق‌جويان وسترن آمريكايي داشتند‪.‬‬ ‫آنها هم هفت نفر بودند‪ .‬هفت نفر اقتصادي ولي نام خود‬ ‫را به سان قهرمانان وسترن «هفت دالور» نگذاشتند‪ ،‬آنها‬ ‫خود را هفت معتمد امام و بعدها انقالب در اتاق بازرگاني‬ ‫خواندند‪ .‬اما از آن هفت نفر يكي اس�داهلل عس�گراوالدي‬ ‫اخوي كوچكتر حبيب‌اهلل عس��گراوالدي م��رد مبارز بازار‬ ‫بود‪ .‬ديگري عالءالدي�ن ميرمحمدصادقي متدين بازار و‬ ‫همراه هميش��گي نیز آيت‌اهلل بهشتي و سران انقالب بود‪.‬‬ ‫نفر سوم ليست به خاندان خاموشي‌ها رسيده بود‪ .‬علينقي‬ ‫خاموشي يكي از اعضاي خانواده مبارزان سياسي به شمار‬ ‫مي‌آمد كه در صدر آنها تقي اخوي بزرگتر به جنبش امام‬ ‫پيوست‪ ،‬محسن اخوي كوچكتر به مجاهدين خلق (بعدها‬ ‫منافقين) ملحق شد و اندكي بعد تغيير ايدئولوژي داد‪ .‬او‬ ‫را در روزه��اي پيش از انقالب «معدوم» مي‌خواندند و در‬ ‫روزه��اي پس از انقالب تالش كردند تا نامي از او بر زباني‬ ‫جاري نشود‪ .‬برادر ديگر اين خاندان «مرتضي» هم سنت‬ ‫محسن را پيش گرفت‪ .‬او هم به جرگه مجاهدين پيوست‪.‬‬ ‫ش��يخ محمود دعايي روحاني معتم��د نظام نقل مي‌كرد‬


‫سند‬

‫يكبار براي هدايت در عراق ديداري را ترتيب داده بود ولي‬ ‫مرتضی تحصيل در اياالت متحده را رها نساخته بود و به‬ ‫ع��راق نيامده بود تا به حرف دعايي مس��ير عوض كند‪ .‬او‬ ‫مجاهد ماند و در همان مرز عراق كشته شد‪ .‬از ميان اين‬ ‫خاندان يك نماينده متدين به اتاق آمد‪ .‬علينقي داستاني‬ ‫جدا از اخوان خاموشي‌ها بود‪ .‬او هم يكي از هفت نفر شد‪.‬‬ ‫ديگري ميرمصطفي عالي‌نسب نام داشت‪ .‬در تفسير رفتار‬ ‫او شرح‌ها بس��يار داده‌اند و افسانه‌هاي بيشمار ساخته‌اند‪.‬‬ ‫يكي مي‌گفت او مكتب اقتصاد آلمان را از حفظ شده است‪.‬‬ ‫ديگ��ري در كتاب يادمانش نق��ل كرده‌بود «ميرمصطفي‬ ‫چنان پرهيزگار در رفتار بود كه مرحوم عالمه جعفري او‬ ‫را زاهد خوانده بود»‪ .‬افس��انه‌ها ولي براي مردان اقتصادي‬ ‫معنايي نداش��ت‪ .‬آنها خيلي كه پيش رفتند عالي‌نسب را‬ ‫به دليل تاسيس كارخانه سماورسازي عالي‌نسب و كارخانه‬ ‫كارتن‌سازي ميهن به نام «پدر صنعت» خواندند‪ .‬اينگونه‬ ‫پدر صنعت هم به جمع افزوده شد‪ .‬بازوی ديگر هفت نفر‬ ‫ولي مردي مبارز بود‪ .‬علي حاج‌طرخاني‪ ،‬اخوي كوچكتر‬ ‫تقي حاج‌طرخاني يكي از اتاقي‌ها شد‪ .‬تقي مردي مشهور‬ ‫در عالم مبارزه بود‪ .‬او مس��جد قبا را س��اخته بود‪ ،‬سال‌ها‬ ‫هزينه گذران عمر ش��ريعتي را مي‌داد‪ ،‬هزينه حس��ينيه‬ ‫ارش��اد را تقبل مي‌ك��رد و محلي براي اختف��اي دائمي‬ ‫تمامي مب��ارزان بود‪ .‬حتي گودرزي را پيش از تاس��يس‬ ‫فرق��ان‪ ،‬س��كنا داده ب��ود‪ .‬اتفاقا هم او هم تق��ي را به تير‬ ‫تروري كور به ش��هادت رساند‪ .‬علي و تقي پسردايي‌هاي‬ ‫خاموش��ي‌ها هم بودند‪ .‬اينچنين از يك خانواده دو نام به‬ ‫اتاق آمدند‪ .‬نفر ششم ولي به اندازه ديگران سرشناس نبود‪.‬‬ ‫محمدعلي نويد از چهره‌هاي مورد تاييد جبهه ملي بود كه‬ ‫جذب موتلفه اسالمي شد‪ .‬او در هنگام مبارزه در بخشش‬ ‫مالي براي انقالب شهرت داشت‪ .‬كرداحمدي رفيق‌شفيق‬ ‫نويد و بازاري متدين یک��ی‌دیگر از بازاریان بودکه نامش‬ ‫در ليس��ت قرار گرفت اما حاضر به مشارکت در اداره اتاق‬ ‫نشد‪ .‬هفتمین نام هم محمود ميرفندرسكي تاجر اصفهاني‬ ‫بود‪ .‬ميرفندرسكي در ميان جمع يگانه به شمار مي‌آمد‪ .‬او‬ ‫مدت‌ها در زندان هم‌بند مرحوم عزت‌اهلل س��حابي بود‪ .‬در‬ ‫س��راي حاج‌حسن بازار و در كنار ديگر اصفهاني‌ها حجره‬ ‫داشت و يك ماه در ميان‪ ،‬راهي زندان مي‌شد‪ .‬در كرامات او‬ ‫هم نقل‌ها بسيار شده ولي همان يك گفته عزت‌اهلل سحابي‬ ‫براي او كافي بود كه حاج‌محمود را «شريك كارهاي خير»‬ ‫خواند‪ .‬هفت نفر چنين تكميل ش��دند‪ .‬گ��روه هم مانند‬ ‫«هفت دالور» هر كدام سجايايي داشتند‪ .‬اما سرنوشت‌ها‬ ‫همه يكسان بود‪ .‬علي حاج‌طرخاني با قهر انقالبي مواجه‬ ‫شد هنگامي كه حكم مصادره اموالش را از دولت بازرگان‬ ‫تحويل گرفت‪ .‬دولت موقت او را در ليست معروف به ‪52‬نفر‬ ‫قرار داده بود‪ .‬اندكي بعد همه فهميدند چه اشتباهي صورت‬ ‫گرفته و علي از ليست خارج شد‪ .‬پدر او مرحوم شاهپوري‬ ‫هزينه ساخت حرم حضرت معصومه(س) را پرداخت كرده‬ ‫ب��ود و چنين روا نبود فرزن��دش محكوم به مصادره اموال‬ ‫ش��ود‪ .‬علي‪ ،‬ولي چنان شوكه شده بود كه خود را از ميان‬ ‫هفت نفر خارج كرد‪ .‬مدتي بعد كرداحمدي هم بهانه آورد‬ ‫كه بيمار شده و توان كار ندارد‪.‬‬ ‫او يكسره راهي لندن شد‪ .‬محمدعلي نويد هم به سرعت‬ ‫و در همان سال ‪ 1362‬چنين كرد‪ .‬او گفت كه قصد دارد‬ ‫تجارت خود را پيش برد‪ .‬مدتي بعد به توصيه يكي از ياران‬

‫پس از پیروزی انقالب حضرت امام طی حکمی آیت اهلل‬ ‫انواری روحانی معتمد بازار را به‌عنوان سرپرست کمیته‬ ‫امور صنفی منسوب کردند‪ .‬آیت‌اهلل انواری هم چهار‬ ‫چهره سرشناس مبارز بازار را برای اداره امور انتخاب‬ ‫کردند اما روند اسنادی که می‌بینید نشان می‌دهد پس‬ ‫از پایان دوره وزارت عسگراوالدی در وزارت بازرگانی‪،‬‬ ‫حذف جریان راست سنتی از بازار توسط عابدی‬ ‫جعفری وزیر بعدی بازرگانی کلید خورد‪.‬‬

‫قديمي‪ ،‬او باز هم به اتاق بازگشت ولي هنگامي كه فضا را‬ ‫چنين ديد يار صميمي ايام دور را س��رزنش كرد و رفت‪:‬‬ ‫«آقا ما چه دشمني به شما كرده بوديم كه گفتيد باز هم‬ ‫بيايي��د‪ ».‬دهه ‪ 60‬به ميانه نرس��يده بود كه ميرمصطفي‬ ‫هم از اتاق بريد‪ .‬او به سرعت مشاور اقتصادي ميرحسين‬ ‫موسوي شد و به جايگاه انتقاد از اتاق رفت‪ .‬مي‌گفت‪« :‬ما‬ ‫چرا بايد به عده‌اي سرمايه‌دار سرويس بدهيم‪ ».‬نقل كالم‬ ‫او به گوش اتاقي‌ها رس��يده ب��ود‪ .‬آنها هم ميرمصطفي را‬ ‫نواختند كه چرا بايد «سماورسازي ‌» پدر صنعت لقب گيرد‪.‬‬ ‫او ج��واب داد «چطور يك عده نخود و لوبيافروش در بازار‬ ‫بايد براي اقتصاد راه تعيين كنند‪ ».‬او تنها عضو هفت نفر‬ ‫بود كه دشمن اتاق هم شد‪ .‬از ميان جمع ماندند تنها سه‬ ‫نفر اس��داهلل عسگراوالدي‪‌،‬علينقي خاموشي و عالءالدين‬ ‫ميرمحمدصادق��ي‪ .‬اينها از همان دهه ‪ 60‬ماندند تا اولين‬ ‫سال دهه ‪ .90‬همگي طي ساليان سال شرح مجاهدت‌ها‬ ‫و تالش‌ه��اي خود را نقل مي‌كردن��د‪ .‬از مجادله با دولت‬

‫‪71‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫ميرحسين موس��وي گرفته تا تكاپو براي كاهش ريسك‬ ‫سرمايه‌گذاري در ايران‪ .‬گفتار سه نفر باقي‌ماند‌ه هفت نفر‬ ‫در س��ال‌هاي متمادي شرحي از خاطرات مدام اتاق شده‬ ‫بود‪ .‬قصه تاريخ بر همين س��ياق نقل مي‌ش��د تا هنگامي‬ ‫ك��ه رخدادي تازه به‌وقوع پيوس��ت‪ .‬خاطرات مي‌رفت كه‬ ‫‪ 32‬ساله ش��ود كه ناگهان سه نفر باقي‌مانده از هفت نفر‬ ‫هم حذف ش��دند‪ .‬اين بار نه قهر در كار بود و نه جبر‪ .‬نه‬ ‫خس��تگي نويد و كرداحمدي دامن‌شان را گرفته بود كه‬ ‫هر س��ه باقي‌مانده اتفاقا براي حضور در هيات رئيس��ه با‬ ‫اشتياقي بي‌نظير كانديدا هم شده بودند‪‌.‬ماجرا‪ ،‬قهر علي‬ ‫حاج‌طرخاني هم نبود كه اين س��ه نفر همچنان كسب و‬ ‫كارشان را هم داشتند‪ .‬دلزدگي عالي‌نسب هم در كار نبود‬ ‫كه باز هم هر سه نفر با شور در صحنه بودند‪ .‬سه پيرمرد به‬ ‫حكم «دموكراسي» از اتاق رفتند‪ .‬اين حذف‪ ،‬حذفي بدون‬ ‫«مجادله» بود‪ .‬حذف به حكم راي مردم پاياني براي حضور‬ ‫به حكم حكومتي بود‪.‬‬


‫اتاق فکر‬

‫ُ‬ ‫فل َس َفه‬

‫شريعتي‪:‬‬ ‫نام خيابان يا روشنفکري پُرتوان‬

‫محمدسعيدحناييکاشاني‬

‫سه‌شنبه س��وم خرداد‪ ،‬حدود ساعت ‪ ۲‬بعد‌از‌ظهر‪ ،‬سوار‬ ‫در تاکسي از ولنجک به تجريش مي‌آمدم‪ .‬در آصف‪ ،‬خانمي‬ ‫ميانسال سوار تاکسي شد‪ .‬پس از لحظاتي از راننده پرسيد‪:‬‬ ‫«جاده قديم شميران هم مي‌رويد؟» راننده کمي مردد به فکر‬ ‫فرو رفت و طوري مِن مِن کرد که گويي نمي‌دانست مقصود‬ ‫خانم از «جاده قديم ش��ميران» کجاست! يا منظورش کدام‬ ‫قسمت از اين جاده يا خيابان دور و دراز است‪.‬‬ ‫خواس��تم ي��ادآوري کنم ک��ه منظور چيس��ت‪ .‬گفتم‪:‬‬ ‫«منظورش��ان خيابان شريعتي اس��ت»‪ .‬راننده گفت‪« :‬نه»‪.‬‬ ‫خانم طوري که همه بفهمند به من گفت‪« :‬مي‌دانستم نام‬ ‫جديدش چيست‪ ،‬اما نمي‌خواستم دهانم نجس شود!» و بعد‬ ‫ادامه داد‪« :‬مي‌دانس��تيد که نام آن خيابان در قديم کوروش‬ ‫بود؟» س��پس به‌‌طوري که گويي سن مرا مي‌داند‪ ،‬شرح داد‪:‬‬ ‫«البته شما جوانيد و يادتان نمي‌آيد؟» و باز ادامه داد‪« :‬دکتر‬ ‫هم نبود و خودش را دکتر معرفي مي‌کرد»‪ .‬سپس خاموش‬

‫شد و ديگر چيزي نگفت‪ .‬هيچ‌يک از سخنان او واکنشي در‬ ‫من برنيانگيخت و من هرگز کلمه‌اي نگفتم‪ .‬شايد خاموشي‬ ‫م��ن رغبتي براي ادامه حرف‌هايش به او نبخش��يد ‪ -‬هرگز‬ ‫دوس��ت ندارم در اتوبوس يا تاکس��ي با کسي حرف بزنم يا‬ ‫هم‌کالم شوم (حتي همراهان يا دوستانم‪).‬‬ ‫يو‌اندي‌سالي که در تهران و در شميران زندگي‬ ‫در اين س ‌‬ ‫مي‌کنم‪ ،‬گرچه در س��ال‌هاي قب��ل از انقالب نيز در تهران و‬ ‫ش��ميران بوده‌ام‪ ،‬بسيار ش��نيده‌ام که کساني همچنان بعد‬ ‫يو‌اندي س��ال ن‌ام‌هاي قديم خيابان‌ها را صدا مي‌زنند؛‬ ‫از س ‌‬ ‫مث�لا عباس‌آباد و تخت‌طاووس به‌ويژه هنوز هرروز به گوش‬ ‫مي‌خورد‪ .‬اما در اين سي و اندي سال هرگز نشنيده بودم که‬ ‫کسي خيابان شريعتي را «کوروش» بنامد‪« ،‬جاده قديم» چرا‬ ‫(البته وقتي مي‌گويند «جاده قديم ش��ميران» گويي بيشتر‬ ‫منظور آن سر خيابان است که از خيابان انقالب آغاز مي‌شود‬ ‫و به پل سيد خندان ختم مي‌شود!)‪ ،‬اما «کوروش» هرگز‪ .‬آن‬ ‫خانم نيز خود چنين نگفت‪ .‬باري‪ ،‬همه اينها مهم نبود‪ .‬برايم‬ ‫آن نفرت و تحقيري عجيب بود که با کلمه «نجس» ش��دن‬ ‫دهان نثار نام «ش��ريعتي» مي‌ش��د و بعد متهم کردن او به‬ ‫داشتن «دکتراي قالبي»‪ .‬آيا همه عيب او اين بود که «دکتر»‬

‫‪72‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫آيا شريعتي نمونه خوبي نيست‬ ‫براي اينکه ديگر «شور»هايمان‬ ‫را جدي نگيريم و فقط به فکر‬ ‫زندگي خودمان باشيم؟ آيا‬ ‫راه‌هاي بهتري براي مشهور‬ ‫شدن و پول در آوردن وجود‬ ‫ندارد؟‬ ‫نبود‪ ،‬اگر نبود؟ و اگر بود ديگر مشکلي در افکار و انديشه‌هايش‬ ‫وجود نداش��ت؟ آن خانم سر و وضعي نداشت که بگويم آدم‬ ‫متعصب يا املي به نظر مي‌آمد‪ .‬به عکس‪ ،‬زني کامال فرهيخته‬ ‫و امروزي به نظر مي‌آمد با عينکي آفتابي بر چشم و لباسي‬ ‫آسانگيرانه و تابستاني با رنگ‌هاي روشن بر تن‪.‬‬ ‫به نظر مي‌آيد که ش��ريعتي در اين س��ي و اندي س��ال‬ ‫آماج عشق و نفرتي همزمان بوده است‪ .‬براي برخي که از او‬ ‫متنفرند‪ ،‬او فريبکاري بزرگ بوده است که چهره‌اي انساني و‬ ‫آزادانديش و مترقي و مسئول و مردم‌دوست و عدالت‌طلب و‬ ‫زيبا از اسالم ارائه داده است و حال آنکه در عمل آنان چيزي‬ ‫خ�لاف آن را ديده‌اند‪ .‬براي برخ��ي او براندازنده واقعي نظام‬ ‫پادش��اهي بوده است و بنابراين به دوراني طاليي پايان داده‬ ‫است که آنان هنوز حس��رتش را مي‌برند‪ .‬براي برخي نيز او‬ ‫هنوز نماينده آن اس�لام «ديگر»ي است که آنان هنوز بدان‬ ‫عشق مي‌ورزند و زندگي‌شان را بر آن بنا مي‌کنند‪ .‬برخي نيز‬ ‫زماني با او «آغاز» کرده‌اند‪ ،‬اما به همراه زمانه بزرگ ش��ده‌اند‬ ‫و ديگر ش��ريعتي کمتر چيزي براي گفتن به آنان دارد‪ ،‬مگر‬ ‫اينکه او را در مقام انس��اني س��تايش کنند که زندگي کرد‬ ‫آن‌طور که مي‌خواس��ت و جهاد کرد در راه آنچه مي‌خواست‬

‫طرح‪:‬‬ ‫حسین صافی‬


‫پرسه در زندگي روزمره ايراني‬

‫و اگر به آنچه مي‌‌خواس��ت در حياتش نرس��يد‪ ،‬دس��ت کم‬ ‫يکي‪ ،‬دو سال بعد به آنچه پيش‌بيني مي‌کرد و نه فقط آرزو‪،‬‬ ‫رس��يد‪ .‬اما آنچه بعد از آن اتفاق افتاد‪ ،‬داستان ديگري است‬ ‫که بايد بازماندگان و «ش��اگردان» پاسخش را بدهند‪ ،‬نه او‬ ‫ک��ه «آموزگار» بود و گفته بود آنچه به فکرش رس��يده بود‪.‬‬ ‫نمونه شريعتي مي‌تواند نمودار يکي از آن روشنفکران موفق‬ ‫جهان سومي باشد که کساني همچون فردريک جيمسون‬ ‫حس��رتش را مي‌برند‪ .‬مردي دانشگاهي که به جاي رفتن به‬ ‫دنبال گرفت��ن ارتقا و مقام از نظام و خريدن خانه و زمين و‬ ‫ويال و انباشت ثروت براي همسر و فرزند‪ ،‬راه زندان و اخراج و‬ ‫تبعيد خودخواسته را به جان مي‌خرد‪ .‬آيا امروز کسي هست‬ ‫که بخواهد فرزندي همچون علي شريعتي داشته باشد؟ آيا‬ ‫کسي هست که بخواهد فرزندش راه علي شريعتي را بپيمايد؟‬ ‫آيا بهتر نيست آدم به جاي «علي شريعتي»‪« ،‬علي دايي» يا‬ ‫«علي کريمي» باشد يا هر علي ديگري؟‬ ‫اگر امروز به قهرمانان مشهور مردم نگاه کنيم‪ ،‬کمتر کسي‬ ‫را خواهيم ديد که شباهتي به «شريعتي» داشته باشد‪ ،‬کمتر‬ ‫کسي را خواهيم ديد که چنين نمونه‌اي از زندگي را شايسته‬ ‫زيستن بداند‪ .‬شغل‌هايي هست که آدم مي‌تواند هم محبوب‬ ‫مردم باشد‪ ،‬هم محبوب نظام و هم خوب پول در بياورد و هم‬ ‫خوب زندگي کند‪ .‬وقتي هم که مرد جنازه‌اش را خوب تشييع‬ ‫مي‌کنند و به خاک مي‌سپارند و از راست و چپ و انقالبي و‬ ‫ضدانقالبي هم براي خانواده‌اش تسليت مي‌فرستند‪ .‬اين است‬ ‫نعمت دنيا و آخرت‪.‬‬ ‫اما آدمي مانند شريعتي ش��دن‪ ،‬يعني در زندگي زندان‬ ‫رفتن‪ ،‬ارتقاي ش��غلي نداشتن‪ ،‬محکوم به ممنوعيت انتشار‪،‬‬ ‫ممنوعيت سخنراني‪ ،‬دشنام ش��نيدن از اين و آن‪ ،‬تکفير و‬ ‫تفس��يق شدن‪ ،‬هر غلط و نادرست در سخن و انديشه‌اش را‬ ‫به رخ کش��يدن‪ ،‬با فقر و تنگدستي سر کردن و دست آخر‬ ‫هم در غربت و بي‌کس��ي مردن‪ .‬البته‪ ،‬شايد بعد يک توفاني‬ ‫برخيزد‪ .‬س��خنراني‌هايش را همه مانند نوارهاي خوانندگان‬ ‫پاپ در هر جا گوش کنند‪ ،‬کتاب‌هايش را صدهزار‪ ،‬صدهزار‬ ‫ناشراني گمنام منتشر کنند و س��رمايه‌اي براي خود فراهم‬ ‫کنند‪ ،‬آدم‌هايي هم پيدا ش��وند و زندگي‌شان را فدا کنند تا‬ ‫ديگراني آزاد و خوشبخت زندگي کنند‪ ،‬اما بعد همه به اين‬ ‫نتيجه برسند که راه اشتباهي رفتند و زندگي‌شان را بيهوده‬ ‫تباه کردند‪.‬‬ ‫آن وقت باز آن «علي ش��ريعتي» است که همه را گمراه‬ ‫کرده اس��ت و فريب داده اس��ت و باز اوست که بايد دشنام‬ ‫بش��نود و تحقير ش��ود‪ .‬آيا اين سرنوشت خوبي است؟ بهتر‬ ‫نيست فرزنداني داشته باشيم که کاري به کار هيچ‌چيز نداشته‬ ‫باشند‪ ،‬ش��هرونداني س��رگرم کار خويش باشند‪ ،‬بزرگترين‬ ‫هدف‌شان در زندگي ارتقاي شغلي‪ ،‬کسب ثروت و برخورداري‬ ‫از لذتهاي زندگي باشد تا هيچ وقت پايشان به زندان باز نشود‪،‬‬ ‫تا هيچ وقت اخراج نش��وند‪ ،‬تا هيچ وق��ت ممنوع‌الخروج و‬ ‫ممنوع‌االنتشار و محروم از کار و حقوق اجتماعي نشوند‪ .‬آيا‬ ‫بهتر نيست فرزندان‌مان را فوتباليست و خواننده و پزشک و‬ ‫مهندس و استاد دانشگاه و هر متخصص ديگري بار آوريم و‬ ‫به او گوشزد کنيم کاري به کار سياست نداشته باشد و هر که‬ ‫خر است او هم باشد پاالنش‪ .‬آيا شريعتي نمونه خوبي نيست‬ ‫براي اينکه ديگر «شور»هايمان را جدي نگيريم و فقط به فکر‬ ‫زندگي خودمان باشيم؟ آيا راه‌هاي بهتري براي مشهور شدن‬ ‫و پول در آوردن وجود ندارد؟‬

‫سخن در باب ناچيزها‬

‫زندگي روزمره نامي است براي همه‌چيز و در عين حال هيچ‌چيز‬

‫عباسكاظمي‬

‫اين يادداش��ت با عجله نوشته شد‪ ،‬نوشتن‬ ‫با ش��تاب براي جامعه‌اي که عجله بخشي‬ ‫ِ‬ ‫واقعيت زندگي آن اس��ت‪ ،‬امري آشنا به‌نظر‬ ‫از‬ ‫مي‌رس��د‪ .‬به خصوص اينکه نوش��تن در باب‬ ‫ي روزمره هميش��ه رنگ‌وبوي ش��تاب‬ ‫زندگ�� ‌‬ ‫مي‌دهد‪ :‬نثري نامنس��جم‪ ،‬درهم‪ ،‬بي‌سرآغاز و‬ ‫بي‌پايان‪ .‬اين همان نوش��تا ِر در عجله است که‬ ‫مي‌توان براي جامعه ما به تقليد از روالن بارت‬ ‫از درجه عجله نوشتار يا درجه عجله انجام دادن‬ ‫کارها سخن گفت‪ .‬چنين سبکي از انجام دادن‬ ‫ِ‬ ‫وضعيت اضطرار اشاره دارد‪ .‬در مضيقه‬ ‫امور به‬ ‫ِ‬ ‫فرهنگ عجله را ايجاد مي‌کند‪.‬‬ ‫بودن ماست که‬ ‫فرهنگي که بيشتر نشان‌دهنده ناداشته‌هاست‪:‬‬ ‫ع��دم اطمينان‪ ،‬عدم قطعي��ت و عدم امنيت‪.‬‬ ‫عجله‪ ،‬زمان را به ولوله مي‌اندازد و با دستکاري‬ ‫در آن نق��ش نام��وزون خ��ود را ب��ر آن حک‬ ‫مي‌کن��د‪ .‬اما عجله به همان اندازه که مي‌تواند‬ ‫به معناي سبقت جستن از زمان باشد مي‌تواند‬ ‫به معناي عقب افتادن نيز تلقي شود‪ .‬اين است‬ ‫که مي‌توان بي‌ثباتي‪ ،‬بي‌نظمي و عدم استقرار‬ ‫در وضعيت مش��خص را مهم‌ترين ويژگي اين‬ ‫فرهنگ دانس��ت‪ .‬امري که بهترين وصف آن‬ ‫«زندگي روزمره در مضيقه و اضطرار» است‪.‬‬ ‫اکنون زمان آن رسيده که توضيح دهم در‬ ‫سلسله نوشتارهايي که به صورت هفتگي‬ ‫در اين مجله منتشر مي‌شود از چه موضوعاتي‬ ‫مي‌خواهم سخن بگويم‪ :‬شهر‪ ،‬غريبگي‪ ،‬باهم‬ ‫بودن‪ ،‬تعارف کردن‪ ،‬خيابان‪ ،‬قدم زدن‪ ،‬چهره و‪...‬‬ ‫با اين وصف‪ ،‬شايد بهتر باشد بگويم در باب چه‬ ‫چيزهايي نمي‌خواهم بنويسم‪ .‬تنها مفهومي که‬ ‫شايد بتواند ناهمگوني‌هاي موجود در موضوعات‬ ‫نوشتار من را توضيح دهد «امر روزمره» است‪.‬‬ ‫زندگي روزمره نامي اس��ت ب��راي همه‌چيز و‬ ‫در عين حال هيچ‌چي��ز‪ .‬زندگي روزمره درباره‬ ‫چيزي سخن نمي‌گويد چراکه اين موضوعات‬ ‫گاهي آنقدر مورد غفلت قرار مي‌گيرند که ديگر‬ ‫زبان نيچه‌‪،‬‬ ‫چيزي درخور به‌نظر نمي‌رسند‪ .‬به ِ‬ ‫در اينجا س��خن از بر گرفتن ناچيزها به مثابه‬ ‫تامل فلسفي است‪ :‬ناچيزهايي که‬ ‫موضوعات ِ‬ ‫وقتي موضو ِع تامل قرار مي‌گيرند چيزبودگي‬

‫‪1‬‬

‫‪2‬‬

‫‪73‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫خ��ود را نش��ان مي‌دهند و در واق��ع از دنياي‬ ‫خام��وش ناچيزها به دنياي پرهياهوي چيزها‬ ‫قدم مي‌گذارند يا به تعبير فرويد (در روانکاوي‬ ‫زندگي روزمره) مسافرت به دنياي امر فراموش‬ ‫شده‪ .‬اين همان‌جايي است که ما بايد موضوعات‬ ‫مطالع��ه و تام��ل را از آنجا به‌دس��ت بياوريم‪.‬‬ ‫بنابراين در اين نوش��تار از چيزهايي صحبت‬ ‫مي‌کنيم که ممکن اس��ت ب��ه دليل بداهت و‬ ‫روزمرگي‌اش کمتر م��ورد توجه قرار گيرند و‬ ‫از اي��ن‌رو به راحتي و با عجل��ه به‌دور انداخته‬ ‫مي‌شوند‪ .‬گويا کاري که عجله مي‌کند بي‌مقدار‬ ‫کردن زمان کنوني و دور ريختن چيزهاس��ت‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫کار ما به عنوان منتقد فرهنگي همان‌طور که‬ ‫والتربنيامين گفت‪ ،‬نشان دادن اين است که تا‬ ‫چه ان��دازه اين دور ريختني‌ها مي‌توانند واجد‬ ‫اهميت باشند‪ .‬اما اين دور‌ريختني‌ها به تعبير‬ ‫ريتا فلکسي به تکرار و امر عادتي مبتال شده‌اند‬ ‫و جامه بداه��ت بر تن کرده‌اند‪ .‬امري که براي‬ ‫بازتاملي ش��دن محتاج آشنازدايي است‪ .‬تنها‬ ‫ي کردن و ناآشنا‬ ‫آشنازدايي است که با غيربديه ‌‬ ‫کردن امور روزمره مي‌تواند آنها را درخور تامل‬ ‫کند و به تعبيري«خوانايي» را به آنها عطا کند‬ ‫و اين‌گون ‌ه است که چونان «زباله جمع‌کن» در‬ ‫کاوش مي��ان آنچه زباله‌هاي روزمره نام گرفته‬ ‫ارزشمندي موضوعات را دوباره گوشزد مي‌کنيم‬ ‫و آنها را درخور تامل مي‌سازيم‪.‬‬ ‫با اين حس��اب آيا ما با يک کش��کول يا‬ ‫منظوم��ه از س��نخ آنچه بنيامي��ن بدان‬ ‫مي‌انديشيد مواجه نخواهيم شد؟ در آن صورت‬ ‫ِ‬ ‫شناخت کليت جامعه چه کمکي‬ ‫«منظومه» در‬ ‫مي‌تواند بکند؟ اين پرسشي است که مي‌تواند‬ ‫نظريه انتقادي زندگ��ي روزمره را به مطالعات‬ ‫فرهنگي نزديک س��ازد‪ .‬پاره‌ه��اي بريده‌اي از‬ ‫جامع��ه که جداجدا مورد تامل قرار مي‌گيرند‪،‬‬ ‫در واقع در يک منظومه‪ ،‬کليتي را برمي‌سازند‬ ‫که قدرت شناخت و نقد را به ما بازمي‌گرداند‪.‬‬ ‫ب��راي جامعه‌اي ک��ه قدرت ش��ناخت در آن‬ ‫وکنش مفاهمه‌اي در‬ ‫به‌گونه‌اي به قهقرا رفته‬ ‫ِ‬ ‫آن مخدوش شده است شايد منظومه‌اي ديدن‬ ‫راهي باشد براي بازگرداندن قدرتِ نقد کردن‬ ‫و فهميدن‪ .‬البت��ه واقفم که اين ادعاي بزرگي‬ ‫است اما بگذاريد در هنگامه‌اي که با ادعاهاي‬ ‫بزرگ سر مي‌کنيم با ادعاهايي از همان سنخ‬ ‫به ميدان بياييم‪.‬‬

‫‪3‬‬


‫تامل‬

‫اهميتي كه به اهميت مي‌دهيم‬ ‫در دفاع از عينيت‌گرايي در اخالقيات‬

‫پيترسينگر‬ ‫ترجمه فرزانه سالمي‬ ‫*‬

‫«قضاوت اخالقي» كار درس��تي است يا نه؟ آيا اخالق‬ ‫در نهاي��ت موضوعي كامال انتزاعي اس��ت؟ آيا ما آدم‌ها به‬ ‫صورت فردي انتخابش مي‌كنيم يا اينكه فرهنگ جامعه ما‬ ‫را به سمت انتخاب‌هايمان مي‌كشاند؟ جواب اين سال‌ها را‬ ‫نمي‌توان به اين آساني‌ها داد‪.‬‬ ‫تا دهه ‪ 1930‬ميالدي‪ ،‬بس��ياري از فيلس��وفان گمان‬ ‫مي‌كردند قضاوت‌هاي اخالقي‪ ،‬بيان‌كننده حقايقي عيني‬ ‫هس��تند‪ .‬اما از آن دهه به بعد‪ ،‬پوزيتيويست‌هاي منطقي‬ ‫به نتيجه متفاوتي رس��يدند‪ :‬از آنج��ا كه راهي براي اثبات‬ ‫ِ‬ ‫حقيق��ت قضاوت‌هاي اخالقي ما وجود ندارد‪ ،‬بهتر اس��ت‬ ‫بيان افكار و احساس��ات خود تلقي‬ ‫اين قضاوت‌ها را نوعي ِ‬ ‫كنيم‪ .‬بنابراين‪ ،‬وقتي مي‌گوييم «بچه را نبايد كتك بزني»‬ ‫درواق��ع داريم مخالفت خودمان را با كتك زدن بچه اعالم‬ ‫مي‌كنيم و در عين حال ديگري را ترغيب مي‌كنيم كه از‬ ‫كتك‌زدن بچه دست بردارد‪ .‬پرسشي كه برخي فيلسوفان‬ ‫مطرح مي‌كنند‪ ،‬اين است كه چقدر مي‌توان «حقيقت» را‬ ‫در گفتارهاي مشابه به اين جست‌جو كرد و درست و غلط‬ ‫بودن آن را تشخيص داد‪.‬‬ ‫اين ديدگاه نسبت به اخالقيات بارها به چالش كشيده‬ ‫ش��ده اس��ت و بخش مهم��ي از اعتراضات ه��م از جانب‬ ‫متفكراني مطرح شده كه عقايدشان با فلسفه سكوالر دنياي‬ ‫غرب همخواني ندارد‪ .‬اين جدل‌ها در هر حال به نتيجه‌اي‬ ‫نرسيده است؛ اما حاال با انتشار يك اثر فلسفي مهم‪ ،‬ظاهرا‬ ‫بايد انتظار گشايش مجدد باب بحث را بكشيم‪.‬‬ ‫«درك پارفي��ت» را خيلي‌ها مي‌شناس��ند‪ .‬او اس��تاد‬ ‫افتخاري كالج «آل سولز» در آكسفورد است و پيش از اين‪،‬‬ ‫تنها يك كتاب به نام «داليل و افراد» نوشته بود‪.‬‬ ‫اين كتاب كه در س��ال ‪ 1984‬ميالدي به چاپ‬ ‫رسيد‪ ،‬با اس��تقبال زيادي مواجه شد اما سال‌ها‬ ‫طول كش��يد تا پارفيت كتاب جديدي منتشر‬ ‫كند‪ .‬حاال كتاب «چه چيزي اهميت دارد» نوشته‬ ‫پارفيت‪ ،‬جاني تازه به بحث در مورد عينيت‌گرايي‬ ‫و اخالقيات بخشيده است‪ .‬استدالل‌هاي سكوالر‬ ‫پارفي��ت و نيز روش فراگي��ري كه او براي بحث‬ ‫در مورد ديدگاه‌هاي آلترناتيو در پيش مي‌گيرد‪،‬‬ ‫مخالفان‬ ‫براي اولين‌بار در چنددهه اخير توانسته‬ ‫ِ‬ ‫عين‌گراي��ي در اخالقيات را به دف��اع از مواضع‬ ‫خودشان وادارد‪.‬‬ ‫«چه چيزي اهمي��ت دارد» كتاب حجيمي‬

‫اس��ت؛ داراي دو جلد و بالغ بر ‪ 1400‬صفحه مي‌ش��ود و‬ ‫تم��ام اين صفحات را هم اس��تدالل‌هاي مختلف پر كرده‬ ‫اس��ت‪ .‬پارفيت در اين كتاب با نثري روش��ن و غيرمبهم‪،‬‬ ‫استدالل‌هايش را پيش مي‌برد و از مثال‌هايي آشكار براي‬ ‫روشن‌ش��دن منظورش استفاده مي‌كند‪ .‬پارفيت به اينكه‬ ‫«چه‌چيزي اهميت دارد» اهمي��ت چنداني نمي‌دهد؛ اما‬ ‫اينكه «هرچيزي مي‌تواند از بعد عيني مهم باشد» از نظر او‬ ‫حائز اهميت زيادي است‪.‬‬ ‫خيلي‌ه��ا اصوال گمان مي‌كنند كه عقل گرايي همواره‬ ‫سودمند و راهگشاست‪ .‬به اعتقاد آنها‪ ،‬عقل نشان مي‌دهد‬ ‫چه طور به آنچه كه مي‌خواهيم برس��يم؛ اما خواسته‌ها و‬ ‫هوس‌هايمان در گستره‌اي فراتر از عقل‌گرايي قرار گرفته‌اند‪.‬‬ ‫پارفي��ت چني��ن اس��تداللي را رد مي‌كند‪ .‬ب��ه اعتقاد او‬ ‫همان طور كه مي‌فهميم يك به عالوه يك مس��اوي است‬ ‫ب��ا دو‪ ،‬پس مي‌توانيم اجتن��اب از رنج و عذاب آينده را هم‬ ‫بفهميم‪ .‬در چنين شرايطي مهم نيست كه االن چه حس‬ ‫يا خواسته‌اي داريم‪ .‬ما در عين حال داليلي (شايد ناكافي)‬ ‫براي خودمان داريم كه باعث مي‌شود جلوي رنج دادن به‬ ‫بنيان‬ ‫ديگران را هم بگيريم‪ .‬اين حقايق دس��توري درواقع ِ‬

‫تا دهه ‪ 1930‬بسياري از فيلسوفان‬ ‫گمان مي‌كردند قضاوت‌هاي اخالقي‪،‬‬ ‫بيان‌كننده حقايقي عيني هستند‪.‬‬ ‫اما پوزيتيويست‌هاي منطقي به نتيجه‬ ‫متفاوتي رسيدند‪ :‬از آنجا كه راهي براي‬ ‫ِ‬ ‫حقيقت قضاوت‌هاي اخالقي ما وجود‬ ‫اثبات‬ ‫ندارد‪ ،‬بهتر است اين قضاوت‌ها را نوعي‬ ‫بيان افكار و احساسات خود تلقي كنيم‬ ‫ِ‬

‫دفاع پارفيت از عينيت‌گرايي در اخالقيات را فراهم كرده‌اند‪.‬‬ ‫يك استدالل مهم عليه عينيت‌گرايي در اخالقيات اين است‬ ‫بودن مسائل با هم تفاهم‬ ‫كه مردم در مورد درست و غلط ِ‬ ‫ندارند‪ .‬چنين شكافي در ميان فيلسوفان هم ديده مي‌شود‪.‬‬ ‫وقت��ي متفكران بزرگي مثل امانوئل كانت و جرمي بنتهم‬ ‫بر س��ر چنين مسائلي درمانده‌اند‪ ،‬آيا ما مي‌توانيم پاسخي‬ ‫درست و عيني براي پرسش‌هایمان در اين خصوص پيدا‬ ‫كنيم؟‬ ‫واكنش پارفيت به چنين استدالل‌هايي‪ ،‬او را به مدعايي‬ ‫مي‌رساند كه حتي از موضعش در «دفاع از عينيت‌گرايي در‬ ‫اخالقيات» هم قوي تر اس��ت‪ .‬او سه نظريه مهم را بررسي‬ ‫مي‌كند كه همگي به بحث «چه بايد كرد» پرداخته‌اند‪ :‬يكي‬ ‫از كانت‪ ،‬يكي از سنت قرارداد اجتماعي هابز‪ ،‬الك‪ ،‬روسو و‬ ‫فيلسوفان معاصري مثل جان راولز و تي‪.‬ام‪ .‬اسكانلن و يكي‬ ‫هم از فايده‌گرايي بنتهم‪ .‬پارفيت معتقد اس��ت كه ديدگاه‬ ‫كانتي و ديدگاه ق��رارداد اجتماعي بايد مورد بازبيني قرار‬ ‫گيرند و فقط در اين صورت مي‌توانند قابل دفاع باشند‪.‬‬ ‫او سپس استدالل مي‌كند كه بازبيني در اين نظريه‌ها‬ ‫مي‌توان��د ش��رايطي جدي��د را فراهم كن��د؛ به‌طوري‌كه‬ ‫نظريه‌ه��اي اخالقي مختلف در تقابلي ش��ديد با يكديگر‬ ‫قرار نداش��ته باشند‪ .‬به اعتقاد پارفيت‪ ،‬در چنين شرايطي‪،‬‬ ‫مدافعان هر يك از اين نظريه‌ها درواقع راه يك كوهستان را‬ ‫ِ‬ ‫طي مي‌كنند اما از مسيرهاي مختلفي باال مي‌روند‪.‬‬ ‫در نهايت نبايد از پارفيت انتظار داشت پاسخ‌هاي متقني‬ ‫به سوال‌هاي مطرح شده درباره عينيت‌گرايي در اخالقيات‬ ‫بدهد‪ .‬هدف اصلي او مقابله با ذهنيت‌گرايي و نيهيليس��م‬ ‫ِ‬ ‫حقانيت عين گرايي ثابت شود‪ ،‬او حس مي‌كند‬ ‫است‪ .‬وقتي‬ ‫كه كار خودش را انجام داده است‪.‬‬ ‫پارفي��ت در پايان بحث‪ ،‬مس��ئله «چه چيزي اهميت‬ ‫دارد» را دوباره مطرح مي‌كند و پاس��خ‌هايي بسيار آشكار‬ ‫به آن مي‌دهد‪ ،‬مثال به وضوح مي‌نويس��د آنچه‬ ‫كه اهميت دارد اين است كه «ما مردم ثروتمند‬ ‫دس��ت از تجمل‌گرايي‌هايمان برداريم‪ ،‬تخريب‬ ‫جو زمين را متوقف كنيم و به شكل‌هايي جديد‬ ‫از سياره زمين محافظت كنيم»‪ .‬خيلي از ما از‬ ‫قبل اينها را مي‌دانيم‪ .‬مهم اين است كه حقايق‬ ‫عيني را با دقت بيش��تري ببينيم و از آن دفاع‬ ‫كنيم‪.‬‬ ‫‪------------------------------------‬‬‫* فيلسوف استراليايي و استاد دانشگاه‬ ‫پرينستون‪ .‬او از صاحبنظران بحث اخالق‬ ‫كاربردي است‪.‬‬ ‫منبع‪:‬پراجكتسينديكت‬

‫‪74‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫نگاهی به مرگ سیمون وی‬

‫مقدم�ه نویس�نده‪ :‬مرگ آخري��ن تابوي بزرگ اس��ت‪.‬‬ ‫نمي‌توانيم مستقيم توي چشمش نگاه كنيم‪ .‬از ترس اينكه‬ ‫مباداجمجمه‌ايراكهزيرجلدشاستببينيم‪ .‬نظرسنجي‌هاي‬ ‫مختلف راجع به نگاه افراد به مرگ‪ ،‬نشان مي‌دهد كه اغلب‬ ‫مردم مي‌خواهند س��ريع و بي‌درد بميرند و به قول معروف‪،‬‬ ‫«باري بر دوش ديگران نباشند‪ ».‬نظرسنجي ملي جامعي كه‬ ‫در سال ‪ 2003‬انجام گرفت‪ ،‬حاكي از اين است كه ‪ 92‬درصد‬ ‫از م��ردم آمريكا به خدا معتقدند‪ 85 ،‬درصد به بهش��ت باور‬ ‫دارند و ‪ 82‬درصد به معجزه اعتقاد دارند‪ .‬اما حقيقت عميق‌تر‬ ‫اين اس��ت كه اين اعتقادات ديني‪ ،‬تسكين چنداني در قبال‬ ‫مرگ براي معتقدين به بار نمي‌آورد‪ .‬تنها مرجع مقدس كه‬ ‫آدم‌ها واقعا بدان معتقدند‪ ،‬پزشكان هستند كه هدف «داروها‬ ‫و ابزارهاي مقدس» آنها تأمين «طول عمر» است‪ .‬دليل من‬ ‫براي اين ادعا كه بس��ياري از دينداران حرف و عمل‌شان در‬ ‫قبال مرگ يكي نيست‪ ،‬بي‌اطالعي از آموزه‌هاي ديني راجع‬ ‫به مرگ‪ ،‬خصوصا آموزه مسيحي است‪ .‬محتواي مسيحيت‪،‬‬ ‫چيزي جز آماده شدن براي مرگ نيست‪ ،‬مسيحيت آموزش‬ ‫سختگيرانه مردن است ــ نوعي مرگ در زندگي كه ارزشي‬ ‫براي «طول عمر» باقي نمي‌گذارد‪ .‬مس��يحيت‪ ،‬در دس��تان‬ ‫ي است براي كنارآمدن‬ ‫پولس‌ها‪ ،‬آگوستين‌ها و لوترها‪ ،‬طريق ‌‬ ‫با كوتاهي زندگي و دس��ت كشيدن از آرزوي ثروت و قدرت‬ ‫و منافع گ��ذراي دنيوي‪ .‬اين براي اكثر كس��اني كه خود را‬ ‫مس��يحي مي‌‌نامند بدترين حالت ممكن است‪ .‬علتش هم‬ ‫اين اس��ت كه بیشتر آنها عمال يك زندگي سراسر بي‌خدا و‬ ‫لبريز از آرزوي طول عمر و ترس از نيست‌شدن را مي‌گذرانند‪.‬‬ ‫در اين اوضاع اس��ت كه ايده‌آل «مرگ فلس��في» اينقدر در‬ ‫تضعيف شعارهاي كهنه «انكار مرگ» اين زمانه مؤثر است‪.‬‬ ‫فاني بودن‪ ،‬آن چيزي است كه بايد «فرديت» و «خود»مان را‬ ‫در نسبت با آن شكل بدهيم‪ .‬در نسبت با واقعيت مرگ است‪،‬‬ ‫مرگ خودم و مرگ ديگران كه حقيقي‌ترين «خود» حاصل‬ ‫مي‌شود‪ .‬در نسبت با «از دست دادن خود» و با پذيرش اين‬ ‫واقعيت است كه «خود»ي براي به دست آوردن وجود دارد‪.‬‬ ‫مرگ آن حدومرزي اس��ت كه در نس��بت با آن بايد زندگي‬ ‫را زيست‪ .‬مونتني مي‌گويد‪ :‬فلسفه‌ورزي يعني يادگيري اين‬ ‫عادت كه هميش��ه طعم مرگ را در دهان داشته باشيم‪ .‬اين‬ ‫طوري‪ ،‬اندك‌اندك مي‌توانيم با ترس از معدوم شدن مواجه‬ ‫شويم ــ ترسي كه ما را اسير خود مي‌سازد و ما را به گريز يا‬ ‫خودفريبي مي‌كشاند‪ .‬با سخن گفتن از مرگ و حتي خنديدن‬ ‫ت مخلوقانه خود‬ ‫به شكنندگي و ميرندگي خودمان‪ ،‬محدودي ‌‬ ‫را مي‌پذيريم كه اين به‌درستي شرط آزادي انسان است‪ .‬آسان‬ ‫نيست‪ ،‬مي‌دانم‪ .‬فلسفه‌ورزي يعني يادگيري اينكه اين سختي‬ ‫را دوست بداريم‪.‬‬

‫مرگ و فیلسوفان ‪1 -‬‬

‫او از گرسنگی ُمرد‬

‫مقدمه مترجم‪ :‬سايمون كريچلي (متولد ‪ ،1960‬انگلستان) نويسنده‌اي نامدار‬ ‫و شناخته‌شده در حوزه فلسفه است‪ .‬خواننده فارسي‌خوان دست‌كم با دو‬ ‫كتاب خوشخوان او‪ ،‬در باب طنز (با ترجمه سهيل سمي) و فلسفه قاره‌اي‬ ‫(با ترجمه خشايار ديهيمي) آشناست‪ .‬مطالبي كه در اين ستون ذيل عنوان‬ ‫«مرگ و فيلسوفان» ارائه خواهد شد‪ ،‬ترجمه پاره‌هايي از كتاب اوست با‬ ‫نام كتاب «فيلسوفان مرده» كه در سال ‪ 2008‬در انگلستان و سال بعدش‬ ‫در آمريكا به چاپ رسيد و با استقبال گسترده‌اي روبه‌رو شد و مدت‌ها‬ ‫در فهرست پرفروش‌ها بود‪ .‬مضمون كتاب‪ ،‬به بيان خود كريچلي‪« ،‬مرگ‬ ‫فيلسوفانه» است و البته نوعي مرور سريع تاريخ فلسفه با تكيه بر پايان كار‬ ‫سایمونکریچلی‬ ‫ترجمه رضا دهقان هر فيلسوف نيز مي‌تواند به حساب آيد‪ .‬هدف نويسنده از نوشتن اين كتاب‬ ‫پرزحمت را شايد سرلوح كتاب‪ ،‬كه نقل قولي از مونتني است‪ ،‬بهتر از هر چيز‬ ‫روشن كند‪« :‬آن كس كه به انسان‌ها ياد بدهد چگونه بميرند‪ ،‬به آنها ياد داده‬ ‫چگونه زندگي كنند‪ ».‬بدين ترتيب هر شماره در اين ستون خواننده نسبت‬ ‫يك فيلسوف و مرگ به روايت او خواهيد بود‪.‬‬

‫سيمون وي (‪)1943-1909‬‬ ‫به نظر ش��وپنهاور‪ ،‬تنها ش��كل مجاز خودكشي‪ ،‬از‬ ‫گرس��نگي مردن زاهدها و مرتاض‌هاست‪ .‬او مي‌نويسد‪،‬‬ ‫«باالتري��ن درجه زهد ــ نف��ي مطلق توجه به هر چيز‬ ‫دنيوي ــ مرگ داوطلبانه از راه گرسنگي كشيدن است‪».‬‬ ‫رس��يدن به چنين مرگي ــ كه حقيقتا مرگي قديسانه‬ ‫اس��ت ــ دو ش��رط دارد‪ .‬اول‪ ،‬روگرداندن محض از هر‬ ‫خواهش نفساني‪ .‬در فلسفه ش��وپنهاور‪ ،‬اگر خودكشي‬ ‫بر اثر خواس��ت و خواهش دروني باشد‪ ،‬آلوده توهم‌هاي‬ ‫زندگي خواهش‌آلود در جهان نمود و نمايش است‪ .‬دوم‪،‬‬ ‫زاهدي كه به خود گرسنگي مي‌دهد‪ ،‬بايد پيش از آن كه‬ ‫بميرد‪ ،‬به باالترين درجه حكمت رس��يده باشد‪ .‬قديس‬

‫‪75‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫بايد فيلسوف هم باشد‪ .‬سيمون وي‪ ،‬بي‌ترديد‪ ،‬حائز اين‬ ‫هر دو شرط بود‪.‬‬ ‫پس از تدريس فلس��فه در يك مدرسه دخترانه‪ ،‬كار در‬ ‫كارخانه اتومبيل‌س��ازي‪ ،‬حضور در جرگه آنارشيست‌ها در‬ ‫جنگ داخلي اس��پانيا و كارگري در مزرعه پس از گريختن‬ ‫از پاريس در ‪ ،1940‬سيمون وي‪ ،‬اين دختر ‪ 33‬ساله با يكي‬ ‫از آخرين كاروان‌هاي دريايي در سال ‪ 1942‬بندر مارسي را‬ ‫به مقصد نيويورك ترك كرد‪ .‬پس از مدتي مطالعه فشرده در‬ ‫«كتابخانه عمومي نيويورك» سوداي خدمت به «مقاومت»‬ ‫به سرش افتاد و به لندن رفت‪ .‬در لندن‪ ،‬حاضر نبود بيش از‬ ‫جيره رسمي مردم در فرانسه اشغال‌شده غذايي بخورد‪ .‬بر اثر‬ ‫سوءتغذيه و پركاري‪ ،‬سالمت جسمي‌اش را از دست داد‪ .‬در‬ ‫بيمارستاني در جنوب لندن بستري شد و د‌ر آنجا معلوم شد‬ ‫مبتال به س��ل است‪ .‬چند ماه بعد در آسايشگاه مسلولين در‬ ‫اشفورد درگذشت‪.‬‬ ‫در يادداش��ت‌هاي پرش��ماري كه از او بر جا مانده‪ ،‬دامنه‬ ‫فوق‌العاده وس��يع مطالعاتش و ني��ز همه‌چيز‌خوان بودنش‬ ‫عيان است و بر ما معلوم كرده كه او (كه خانواده‌اش يهودي‬ ‫بودند) به يك ديدگاه ديني منحصربه‌فرد رسيده بود‪ :‬نوعي‬ ‫مسيحيت گنوسي بدعت‌آميز كه در آن‪ ،‬وظيفه ما اين است‬ ‫كه چشم‌به‌راه خدايي تقريبا غايب باشيم‪ .‬با عنايت به اينكه او‬ ‫از گرسنگي مرد‪ ،‬واقعا تأثرانگيز است كه آخرين نوشته او در‬ ‫دفتريادداشتش درباره جنبه معنوي غذاست كه در آن به لذت‬ ‫پودينگ كريسمس و تخم‌مرغ‌هاي عيد پاك اشاره مي‌كند‪.‬‬ ‫او در جمله‌اي كه به احتمال قريب‌به يقين‪ ،‬آخرين جمله‌اي‬ ‫‌است كه بر كاغذ آورده است‪ ،‬مي‌گويد‪« ،‬لذت ضيافت عيد و‬ ‫معناي معنوي آن‪ ،‬در ظرافت و وسواس ويژه‌اي است كه براي‬ ‫ضيافت به خرج مي‌دهيم‪»‌ .‬‬ ‫روآن ويليامز‪ ،‬سراسقف كانتربري‪ ،‬در مقاله «سيمون وي‬ ‫در اشفورد» مي‌نويسد‪ ...« :‬و اگر من نمي‌توانم همانند خداوند‬ ‫راه بروم‪ ،‬دس��ت‌كم مي‌توانم سبك و گرسنه باشم‪ ،‬و اندرون‬ ‫خود را از طعام خالي بدارم‪ ،‬تا آنجا كه بدنم استخواني شود‬ ‫كه خداوند حكمفرما در آن [نغمه] بدمد‪».‬‬


‫عکاسخانه‬

‫عکس‌نوشت‬

‫عکس‌ها‪:‬‬ ‫محمدرضاسلطانی‬ ‫آژانس عکس جام‬

‫این روزها‬ ‫سیاه است‬

‫صدایش از ته چاه که هیچ از ته گلو‬ ‫هم به زحمت بیرون می‌آی��د‪« :‬آب‪...‬‬ ‫آب‪ .»...‬کارگره��ا دب��ه آب را با طناب‬ ‫پایین می فرستند‪ .‬دوربین از همین باال‬ ‫خم می‌شود به سالمی‪.‬‬ ‫پیرم��رد آنقدر در خ��ود و کار خود‬ ‫فرورفته ک��ه یا صدا را نمی‌ش��نود یا‬ ‫ن��ای جواب س�لامی ن��دارد‪ .‬دوربین‬ ‫مهمان کوشک است‪ ،‬یکی از شهرهای‬ ‫اطراف اصفه��ان‪« .‬کوش��ک»در زبان‬ ‫فارس��ی ب��ه معنی «قص��ر» و «کاخ»‬ ‫اس��ت‪ .‬پیرمرد کوشکی که (عام برت)‬ ‫صدایش می‌کنن��د روزهایش را نه در‬ ‫کوش��ک و کاخ و‪ ...‬که در قعر ظلمت‬ ‫چاه می‌گذراند‪.‬‬ ‫از هر سن‌وسالی برای کار در چاه‌های‬ ‫زغال آمده‌اند‪ ،‬بعضی‌ها شغل پدری‌شان‬ ‫را برای ادام��ه دادن انتخاب کرده‌اند و‬ ‫عده‌ای دیگر جزو روزمزدهایی هستند‬ ‫که غروب هر روز مزدشان را می‌گیرند‬ ‫و معلوم نیس��ت فردا گذرشان به آنجا‬ ‫بیفتد یا نه‪ .‬تنها سرگرمی کارگرهای‬ ‫اینجا این است که چای زغالی درست‬ ‫کنند و س��ر ظهر به دنبال جور کردن‬ ‫بساط نهار باشند و‪...‬‬

‫‪76‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫عکاسخانه‬

‫‪77‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫عکاسخانه‬

‫‪78‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫عکاسخانه‬

‫‪79‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬


‫برنامه‌هاي هفته‬

‫گالري‬ ‫نمایشگاهنقاشیغالمحسیننامی‬

‫‪ 27‬خرداد تا ‪20‬تیر‬ ‫گالری خاک‬

‫اکسپوی‪ 90‬مجسمه‌سازان‬

‫‪3‬تیر تا ‪ 28‬تیر‬ ‫گالریشیرین‬

‫کنسرت‬

‫تئاتر‬ ‫گلن گري گلن راس‬

‫کنسرتگروه«سیمرغ»‬

‫نویسنده‪ :‬ديويد ممت‬ ‫کارگردان‪ :‬پارسا پيروزفر‬ ‫تماشاخانه شماره يك ايرانشهر‬

‫آهنگساز‪ :‬حمید متبسم‬ ‫خواننده‪ :‬همایون شجریان‬ ‫‪ 13‬تا ‪ 17‬تیرماه‬ ‫تاالر وحدت‬

‫الرنس راهب مردي که حرف مي‌زند‬

‫نويسنده‪:‬محمدچرم‌شير‬ ‫کارگردان‪ :‬عباس غفاري‬ ‫تاالر سايه‬

‫سي‌نما‬ ‫جرم‬

‫کارگردان‪:‬مسعودکیمیایی‬

‫ورود آقایان ممنوع‬

‫کارگردان‪ :‬رامبد جوان‬ ‫قصهپریا‬

‫کارگردان‪ :‬فریدون جیرانی‬

‫باالخره اين زندگي مال کيه؟‬

‫هنرستان‬

‫نويسنده‪ :‬برايان کالرک‬ ‫کارگردان‪ :‬اشکان خليل‌نژاد‬ ‫تئاتر مولوي ـ سالن اصلي‬

‫نقد‬

‫تنازع براي بقاي مدرن‬ ‫امينعظيمي‬

‫ديويد ممت آدم كوچكي نيست‪ .‬يكي از آن غول‌هاي‬ ‫آرام و كم‌سروصداي تئاتر در سال‌هاي پاياني قرن بيستم‬ ‫كه نگاه اجتماعي و موش��كافانه «آرتور ميلر» و جادوي‬ ‫زبان��ي «هارولد پينتر» را همزم��ان دارد و به عنوان يك‬ ‫منتقد اجتماعي كه گه‌گاه فيلمنامه هم مي‌نويسد به يكي‬ ‫از مهم‌ترين نمايشنامه‌نويس��ان معاصر آمريكا بدل شده‬ ‫است‪ .‬كسي كه اين روزها در كنار «جويس كرول اوتس»‬ ‫و «احمد كريمي حكاك» در دانش��گاه «ييل» نيويورك‬ ‫مشغول تدريس نمايشنامه‌نويسي است‪ .‬درست است كه‬ ‫او در حيطه س��ينما و فيلمنامه‌نويسي هم دستي دارد و‬ ‫اثر درخشاني همچون «تسخيرناپذيران» (به كارگرداني‬ ‫برايان دي‌پالما) را نوشته است‪ ،‬اما ممت نمايشنامه‌نويس‬ ‫كه با همان نمايشنامه نخست‌اش «انحراف در شيكاگو»‬ ‫(‪ )1974‬توانس��ت در سن ‪ 26‬س��الگي جايزه «ابي» را‬ ‫تصاحب كند‪ ،‬انسان شگفت‌انگيزتري است‪.‬‬ ‫ديويد ممت استاد آفرينش روابط پرتشنج در ظاهري‬ ‫آرام و متين است‪ .‬آدم‌هاي نمايشنامه‌هاي او پيش از آنكه‬ ‫از طريق واژگان و كلمات با يكديگر حرف بزنند‪ ،‬همديگر‬ ‫را زخمي مي‌كنند‪ ،‬به همديگر تعدي مي‌كنند و بعضي‬ ‫وقت‌ه��ا با يك جمله كلك همديگ��ر را مي‌كنند‪ .‬اما در‬ ‫اين ميان «گلن‌گري گلن‌راس» كه در سال ‪ 1984‬جايزه‬ ‫پوليتزر و جايزه منتقدين نيويورك را براي ممت به ارمغان‬

‫درباره گلن‌گری‌گلن‌راس و دیوید ممت‬ ‫آورد‪ ،‬يك اثر ش��اخص در جريان نمايشنامه‌نويسي او به‬ ‫شمار مي‌رود‪.‬‬ ‫اثري از دوره نخست نمايشنامه‌نويسي او كه به شكل‬ ‫معتدلي تمام ويژگي‌هاي نمايشنامه‌نويس��ي او را يدك‬ ‫مي‌كشد‪ .‬عناصري كه بعدها در نمايشنامه‌هايي همچون‬ ‫«اولئانا» و «نوش��ته رمزي» جنبه‌اي تكنيكي‌تر يافت و‬ ‫تمركزش را هرچه بيشتر بر امكانات زبان معطوف كرد‪.‬‬ ‫«گلن‌گري گل��ن‌راس» تصويرگر نوع��ي تنازع براي‬ ‫بق��اي م��درن آن هم به وحش��يانه‌ترين و در عين حال‬ ‫رقت‌انگيزترين شكل خويش اس��ت‪ .‬براي ممت‪ ،‬جدال‬ ‫و توح��ش پنه��ان در اليه زيرين رواب��ط حرفه‌اي چند‬ ‫دالل ي��ك بنگاه فروش امالك‪ ،‬بهانه‌اي اس��ت تا عالوه‬ ‫بر نقب زدن به اليه‌هاي بي‌رحمانه نظام س��رمايه‌داري و‬ ‫مشكالت اقتصادي در دهه ‪ 80‬آمريكا به تبيين اضمحالل‬ ‫ارزش‌هاي انساني در اين ساختار اشاره كند‪.‬‬ ‫اگر بخواهي دالل موفقي باشي بايد يكي كپي از ليست‬ ‫خريدارهاي بالقوه را داش��ته باشي‪ .‬اسامي‌اي كه تنها به‬ ‫افرادي داده مي‌ش��ود كه نام‌ش��ان بر تخته‌سياه باشد و‬ ‫نام چه كس��اني بر تخته‌سياه نقش مي‌بندد؟ كساني كه‬ ‫باالترين ميزان فروش را داش��ته‌اند‪ .‬يعني كساني كه از‬ ‫پيش نام خريداران بالقوه را داشته‌اند‪ ،‬اين تصوير چرخه‬ ‫خردكننده‌اي است كه كوچك‌ترين ضعف‪ ،‬خطا و حركت‬

‫‪80‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫نادرس��ت را به معناي قرباني‌شدن براي هميشه در نظر‬ ‫م��ي‌آورد‪ .‬تمام ت�لاش آدم‌هاي نمايش ب��راي تصاحب‬ ‫جايگاهي در تخته‌سياه يا كسب اطالع از اسامي افرادي‬ ‫كه در دفترچه «ويليامس��ون» رديف شده‌اند هر لحظه‬ ‫آنه��ا را به فكر طرح و توطئه ت��ازه‌اي مي‌اندازد و در اين‬ ‫بين همواره آن كس��ي بازنده است كه از همه ضعيف‌تر‬ ‫و نيازمندتر است‪ :‬شلي لوين‪،‬شلي لوين داللي است كه‬ ‫روزگارش به سر آمده‪ .‬مردي كه حاال پا به سن گذاشته‬ ‫و در براب��ر «ريچارد روما» فروش��نده موفق‪ ،‬خوش‌تيپ‪،‬‬ ‫جوان و سر و زبان‌دار‪ ،‬اندازه يك پول سياه هم نمي‌ارزد‪.‬‬ ‫كسي كه اسمش روزهاي متمادي است كه از تخته‌سياه‬ ‫پايين نيامده‪« .‬شلي لوين» شباهت‌هايي با «ويلي لومان»‬ ‫نمايش��نامه «مرگ فروشنده» «آرتور ميلر» دارد‪ .‬مردي‬ ‫كه ديگر دوره‌اش سپري شده و حاال بايد با تمام نيازها و‬ ‫احتياجاتش به يك مرخصي اجباري برود و جالب‌تر اينكه‬ ‫تالش او براي غرق نشدن به موازات توطئه‌هاي «ديويد‬ ‫ماس» و «جورج آرونو» (فروشنده‌هاي ديگر) همان‌قدر‬ ‫رقت‌انگيز و محكوم به شكست است كه تالش ويلي لومان‬ ‫براي تصاحب كار تازه‌اي در شهر محل سكونتش‌‪.‬‬ ‫و در پايان كار او قرباني چرخه بي‌رحم اين رقابت نابرابر‬ ‫اس��ت‪ .‬يك خطا و يك لغزش همه ما را براي هميشه به‬ ‫ته چاه مي‌اندازد‪.‬‬


‫رفقاي هنرمند‬ ‫ديكتاتور‬ ‫سقوط حسني مبارك در مصر بسياري از‬ ‫هنرمندان را از نان خوردن انداخت‬

‫تا پيش از انقالب مصر‪ ،‬چهره بي‌خيال و ژست‌گرفته تامر‬ ‫حسني را مي‌شد همه‌جا ديد‪ .‬بيلبوردهاي تبليغاتي پپسي با‬ ‫تصوير او همه‌جا را پوشانده بودند؛ موزيك‌ويدئوهايش دائم در‬ ‫شبكه‌هاي موسيقي مصر پخش مي‌شد و ميليون‌ها جوان‪،‬‬ ‫ترانه‌هاي عاشقانه او را به عنوان زنگ موبايل‌هايشان انتخاب‬ ‫كرده بودند‪.‬اما بعد اتفاقي افتاد كه زندگي او را براي همیشه‬ ‫نابود كرد‪ .‬وبالگ‌نويس‌هاي مصري نام اين اتفاق را «حماسه‬ ‫سقوط» تامر حسني گذاشته‌اند‪ .‬در همان اوايل شكل‌گيري‬ ‫قيام اعتراضي مردم مصر‪ ،‬تامر حسني در يك تماس تلويزيوني‬ ‫با شبكه دولتي تلويزيون مصر حمايتش را از حسني مبارك‬ ‫اعالم كرد‪ .‬اين درست همان زماني بود كه نيروهاي امنيتي‬ ‫مصر در جريان تظاهرات اعتراضي به‌شدت با مردم برخورد‬ ‫مي‌كردند و خود مبارك هم مردم را به خاطر پشت كردن به‬ ‫«پدر ملت» مورد انتقاد قرار داده بود‪.‬‬ ‫تا پيش از تماس تلفني كذايي‪ ،‬تامر حس��ني ‪ 33‬س��اله‬ ‫پردرآمدترين خواننده در مصر بود و خيلي‌ها لقب «س��تاره‬ ‫يك نس��ل» را به او داده بودند‪ .‬اما مكافات شديدي از سوي‬ ‫مل��ت در انتظار او بود‪ :‬خيلي از مردم نمي‌توانس��تند او را به‬ ‫خاطر طرفداري از حسني مبارك ببخشند‪ .‬تظاهركنندگان‬ ‫مصري پوسترهاي او را پاره كردند‪ ،‬سي‌دي‌هايش را شكستند‬ ‫و موسيقي او را تحريم كردند‪.‬‬ ‫حاال كه چه��ار ماه از زمان س��قوط مبارك‬ ‫مي‌گذرد‪ ،‬تامر حس��ني هنوز هم با دردسرهاي‬ ‫زيادي مواجه اس��ت‪ .‬اخي��را روزنامه‌هاي مصري‬ ‫گزارش كردند گروهي از مردان جوان به يك گروه‬ ‫فيلمبرداري حمله كرده‌اند تا جلوي نقش‌آفريني‬ ‫تامر حسني در مجموعه‌اي تلويزيوني را بگيرند‪.‬‬ ‫گزارش‌هايي هم منتشر شده كه از دو برابر شدن‬ ‫تعداد محافظان او در هفته‌هاي اخير خبر مي‌دهد‪.‬‬ ‫حتي جوانان طرفدار او هم ديگر آهنگ‌هاي او را‬ ‫براي زنگ موبايل‌هايشان انتخاب نمي‌كنند‪.‬‬ ‫س��قوط تامر حسني از عرش به فرش خيلي‬ ‫ش��ديد بود؛ اما اين اتفاق براي خيلي‌هاي ديگر هم افتاد‪ .‬در‬ ‫ماه‌هاي بعد از پيروزي انقالب مصر‪ ،‬انقالبيون فهرست سياهي‬ ‫تهي��ه كردند كه در آن نام برخي از موزيس��ين‌ها‪ ،‬بازيگران‪،‬‬

‫كمدين‌ها‪ ،‬قهرمانان ورزش��ي و چهره‌ه��اي تلويزيوني ديده‬ ‫مي‌شد‪ .‬اين افراد متهم هستند كه در زمان قيام مردم مصر به‬ ‫طرفداري از حسني مبارك پرداخته‌اند‪.‬‬ ‫خش��م عمومي عليه س��تاره‌هاي قديم باعث ش��ده كه‬ ‫چهره‌هاي ذكر ش��ده در فهرست سياه از بسياري پروژه‌هاي‬ ‫پردرآمدشان محروم شوند‪ .‬بعضي از فعاالن صنعت سينما و‬ ‫سرگرمي در مصر مي‌گويند اين شرايط تاثيري منفي بر بازار‬ ‫سرگرمي در اين كشور دارد‪« .‬وليد تمام» گزارشگر سينمايي‬ ‫روزنامه ش��روق مصر در اين خصوص مي‌گويد‪« :‬تنها علت‬ ‫ادامه كار برخي از اين چهره‌ها اين است كه آنها با شبكه‌هاي‬ ‫تلويزيون��ي غيرمص��ري ـ به‌خصوص ش��بكه‌هاي كابلي در‬ ‫كشورهاي حوزه خليج‌فارس ـ قرارداد بسته بودند و حاال هم‬ ‫دارند از آنها حقوق دريافت مي‌كنند‪».‬‬ ‫برخي از هنرمنداني كه نام‌ش��ان به فهرست سياه رفته‪،‬‬ ‫ت�لاش زيادي كرده‌اند كه نظر م��ردم را دوباره جلب كنند‪.‬‬ ‫بعضي‌ه��ا در تلويزيون ظاهر ش��ده و از م��ردم عذرخواهي‬ ‫كرده‌اند‪ .‬عده‌اي هم از مردم درخواس��ت كرده‌اند كه از اذيت‬ ‫و آزار آنه��ا در كوچه و خيابان خودداري كنند‪ .‬اما دل مردم‬ ‫مصر را نمي‌توان به همين س��ادگي به دست آورد‪ .‬خيلي از‬ ‫مصري‌ها مي‌گويند اصوال بازار سينما‪ ،‬تلويزيون و سرگرمي‌ها‬

‫تامر حسني خواننده‬ ‫مصری که در جریان‬ ‫اعتراضات از حسنی‬ ‫مبارک حمایت کرده بود‬ ‫دو روز بعد از استعفاي‬ ‫او به ميدان تحرير قاهره‬ ‫آمد تا تغيير موضع خود‬ ‫را نشان بدهد اما سوت و هوي مردم‬ ‫باعث شد فورا آنجا را ترك كند‬

‫هنر در جهان‬

‫‪81‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫در مص��ر تا حد زيادي به دولت وابس��ته بوده و بس��ياري از‬ ‫مجيزگوي��ان مبارك در اين صنعت پ��ول زيادي به هم زده‬ ‫بودند‪ .‬مناس��بات خانواده مبارك با ستاره‌هاي هنري آن‌قدر‬ ‫بود كه خوانندگان در مهماني‌ها و عروس��ي‌هاي فاميلي آنها‬ ‫برنامه اجرا مي‌كردند‪.‬‬ ‫از فهرست س��ياه هنرمندان در مصر‪ ،‬نسخه‌هاي زيادي‬ ‫وج��ود دارد؛ هم به عربي و هم به انگليس��ي‪ .‬تهيه‌كنندگان‬ ‫فهرست به صورت تعمدي خواسته‌اند نشان دهند اين مردم‬ ‫هستند كه هنرمندان را مي‌سازند و نه رژيمي مثل حكومت‬ ‫مبارك‪ .‬در نس��خه آنالين اين فهرس��ت‪« ،‬شواهد» حمايت‬ ‫هنرمندان از حسني مبارك هم آورده شده است؛ شواهدي‬ ‫مانند كليپ‌هاي يوتيوب‪ ،‬مطالب روزنامه‌ها و عكس‌هايي كه از‬ ‫رفاقت و همكاري اين افراد با رژيم مبارك حكايت مي‌كند‪.‬‬ ‫در اين ميان‪ ،‬عده‌اي از هنرمندان مصري هم سعي كردند‬ ‫مواض��ع خود در حمايت از مب��ارك را تغيير دهند اما مردم‬ ‫چندان به آنها روي خوش نش��ان ندادند؛ مثال تامر حسني‬ ‫دو روز بعد از اس��تعفاي مب��ارك به ميدان تحرير قاهره آمد‬ ‫تا تغيير موضع خود را نش��ان بدهد اما س��وت و هوي مردم‬ ‫باعث شد فورا آنجا را ترك كند‪ .‬شركت پپسي كه ستاره رو‬ ‫به افول اقبال تامر حسني را ديده بود‪ ،‬فورا تبليغات خياباني‬ ‫ب��ا حضور او را از نقاط مختلف قاه��ره جمع كرد‪ .‬در مقابل‪،‬‬ ‫شركت رقيب يعني كوكاكوال فورا وارد عمل شد و دو نقاشي‬ ‫دي��واري بزرگ را براي تبليغات خود ب��ه كار گرفت‪ .‬در اين‬ ‫نقاشي‌ها‪ ،‬جواناني انقالبي نشان داده شده بودند كه راهشان‬ ‫را از ميان سختي‌هاي زياد باز مي‌كردند و خود را به رود نيل‬ ‫مي‌رساندند‪ .‬در اين ميان‪ ،‬برخي از هنرمندان مصري ظاهرا‬ ‫توانستند به موقع از خش��م مردم نجات پيدا كنند‪ .‬يكي از‬ ‫آنها يك خواننده رپ به نام حس��ام الحس��يني است كه در‬ ‫آغاز قيام مردم مصر براي كنس��رتي مشترك با تامر حسني‬ ‫در هلند به‌سر مي‌برد‪ .‬الحسيني بالفاصله بعد از بازگشت به‬ ‫مصر از قيام مردم حمايت كرد و حاال هم نامش در فهرست‬ ‫سياه هنرمندان نيست‪ .‬واقعيت همين است؛ مرز بين حمايت‬ ‫از مبارك يا حمايت از مردم مصر‪ ،‬مرزي بود كه سرنوش��ت‬ ‫هنرمندان مصري را رقم زد‪.‬‬ ‫منبع‪ :‬ميامي هرالد‬


‫داستان‬

‫در راه‬

‫مقدمه مترجم‪ :‬این تکه‌ها که در ادامه می‌خوانید‪ ،‬بخش‌هایی است از رمانی که ظرف سه هفته نوشته شده‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫كرواك‬ ‫اوايل آوريل سال ‪ ،1951‬روي كاغذ ُرلي به طول ‪ 60‬متر‪ ،‬چون سبك جديدي كه جك‬ ‫(‪ 29 )1922-1969‬ساله براي نوشتن رمان جديدش انتخاب كرده بود مجالي براي عوض كردن كاغذ‬ ‫ماشين‌تحرير نمي‌گذاشت‪ .‬سبكي كه نه از نويسندگان محبوبش‪ ،‬ثورو و تامس ولف‪ ،‬بلكه از موسیقی جاز‬ ‫و شيوه حرف زدن و نامه نوشتن دوستش نيل كسيدي وام گرفته بود؛ سبكي كه كرواك اسمش را گذاشته‬ ‫بود «نوشتن خودانگيخته»‪« :‬اول‌شخص‪ ،‬سريع‪ ،‬ديوانه‌وار‪ ،‬اعترافي‪« ».‬در راه» تا شش سال ناشري پيدا‬ ‫نكرد‪ ،‬ولي وقتي در سپتامبر ‪1957‬منتشر شد براي هميشه آمريكا را تغيير داد‪.‬‬

‫ِ‬ ‫كرواك‬ ‫جك‬ ‫ترجمه احسان نوروزی‬

‫ژوئي��ه ‪ ،1957‬از حقوق س��ربازي‌ام ‪ 50‬دالر جمع كرده‬ ‫و آم��اده بودم براي رفتن به غرب‪ .‬دوس��تم ُرم��ي بُنكور از‬ ‫سن‌فرانسيس��كو برايم نامه داده و نوش��ته بود كه بايد بروم‬ ‫پيشش و با كشتي دور دنيا را بگرديم‪ .‬قول داده بود كه من را‬ ‫ببرد به موتورخانه كشتي‪ .‬من هم برايش نامه دادم و گفتم كه‬ ‫تا وقتي مطمئن باشم با پول چند سفر تو اقيانوس مي‌توانم‬ ‫موقع برگشتن پيش عمه آن قدر پول داشته باشم كه از پس‬ ‫خرجم بربيايم و رمانم را تمام كنم‪ ،‬فرقي ندارد كه كشتي‌اش‬ ‫چه باش��د‪ .‬گفت يك آلونك در ميل‌س��يتي دارد و تا داريم‬ ‫امورات گير آوردن كش��تي را رديف مي‌كنيم‪ ،‬وقت دارم كه‬ ‫تا قيام قيامت بنشينم و بنويس��م‪ .‬يا دختري به اسم لي‌‌آن‬ ‫زندگي مي‌كرد؛ گفته بود آش��پز معركه‌اي است و همه چيز‬ ‫رديف اس��ت‪ .‬رمي رفيق پيش‌دانشگاهي‌ام بود‪ .‬فرانسوي‌اي‬ ‫بود كه تو پاريس بزرگ ش��ده ب��ود و جدي‌جدي خل بود ـ‬ ‫نمي‌دانستم بعد از اين همه وقت حاال ديگر چه‌قدر خل است‪.‬‬ ‫منتظرم بود كه خود را ‪ 10‬روزه برس��انم آن‌جا‪ .‬عمه‌ام هم با‬ ‫س��فرم به غرب کنار آمده بود؛ گفته بود اين س��فر سرحالم‬ ‫مي‌آورد‪ ،‬تمام زمستان را خانه مانده بودم و مثل خر كار كرده‬ ‫بودم؛ حتي وقتي هم بهش گفتم بايد كمي از راه را اتواستاپ‬ ‫بزنم بهم گير نداد‪ .‬تنها حرفش اين بود كه صحيح و س��الم‬ ‫برگردم‪ ،‬اين‌جور شد كه يك روز صبح‪ُ ،‬كپه دست‌نوشته‌هايم‬ ‫را گذاشتم باالي ميزم‪ ،‬ملحفه‌هاي نرم و گرمم را تا كردم و با‬ ‫كوله‌اي كه چند تا چيز ضروري چپانده بودم توش راه افتادم‪،‬‬ ‫و با ‪ 50‬دالر تو جيب راهي شدم طرف اقيانوس آرام‪.‬‬ ‫تو پترس��ون چند ماه تو نقشه آمريكا گشته بودم‪ ،‬حتي‬ ‫كتاب‌هاي��ي راج��ع به كاش��ف‌ها و‬ ‫آدم‌ه��اي كله‌گنده‌اي مث��ل پالته و‬ ‫س��يمارون و امثال اين‌ها خواندم‪ ،‬و‬ ‫ديده بودم كه رو نقش��ه جاده‌ها يك‬ ‫خط قرمز دراز هس��ت به اسم جاده ‪6‬‬ ‫كه از س��ر كيپ‌كود يكراست مي‌رود‬ ‫ب��ه نوادا و از آن‌جا س��رازير مي‌ش��ود‬ ‫طرف لس‌آنجلس‪ .‬ب��ه خودم گفتم تا‬ ‫لس‌آنجلس ِ‬ ‫راست جاده ‪ 6‬را مي‌گيرم و‬ ‫با خيال راحت راه افتادم‪ .‬براي رسيدن‬ ‫به جاده ‪ 6‬بايد مي‌رفتم بير مونتين‪ .‬با‬ ‫يك عالم خ��واب و خيال راجع به اين‬ ‫كه تو شيكاگو‪ ،‬تو دنور‪ ،‬و بعد باالخره‬ ‫تو سن‌فرانسيسكو چه كار كنم‪ِ ،‬‬ ‫راست‬ ‫بزرگراه هفتم را گرفتم تا آخر خيابان‬

‫کاغذ رلی ‪60‬متری که‬ ‫رمان«در راه» روی آن نوشته‬ ‫شد‬

‫‪ 242‬و از آن‌ج��ا هم با ترام��وا رفتم يانكرز؛ تو يانكرز‪ ،‬مركز‬ ‫شهر‪ ،‬سوار ترامواي ديگه‌اي شدم و رفتم محدوده شهر طرف‬ ‫شرق رودخانه هادسن‪ .‬اگر تو رودخانه هادسن‪ ،‬تو سرچشمه‬ ‫پررمزورازش ت��و اديرونداكز‪ ،‬يك گل رز مي‌اندازيد به تمام‬ ‫جاهايي فكر كنيد كه اين رودخانه از آن‌ها مي‌گذرد تا براي‬ ‫هميش��ه بريزد به دريا ـ به دره بي‌نظير هادسن فكر كنيد‪.‬‬ ‫اتواستاپ زدن شروع شد‪ .‬با پنج تا ُمفتي‌سواري نصفه‌نيمه‬ ‫رسيدم به پل بي‌نظير بير مخونتين‪ ،‬جايي كه جاده ‪ 6‬از نيو‬ ‫انگلند دور مي‌زنه و مي‌آد‪ .‬وقتي رسيدم آن‌جا رگبار شروع‬ ‫شد‪ .‬كوهستاني بود‪ .‬جاده ‪ 6‬سرتاسر رودخانه را مي‌آيد‪ ،‬دور‬ ‫يك ميدان مي‌زند و بعد تو دل بيابان گم مي‌ش��ود‪ .‬ماشين‬ ‫كه رد نمي‌شود هيچ‪ ،‬سطل‌س��طل باران مي‌آمد و من هم‬ ‫بي‌س��رپناه‪ .‬بايد مي‌دويدم مي‌رفتم زي��ر درخت‌هاي كاج؛‬ ‫فايده‌اي نداش��ت؛ ش��روع كردم به داد و بي��داد و بد و بيراه‬ ‫گفتن و مي‌زدم تو سر خودم كه اين‌قدر خر تشريف دارم‪60 .‬‬ ‫كيلومتري شمال نيويورك بودم‪ ،‬تمام راه تو اين فكر بودم كه‬ ‫آن روز‪ ،‬روز بزرگ ش��روع سفر‪ ،‬به جاي اين كه طبق برنامه‬ ‫بروم غرب‪ ،‬داشتم مي‌رفتم شمال‪ .‬حاال تو شمالي‌ترين نقطه‬ ‫زندگي‌ام گير افتاده بودم‪ .‬ني��م كيلومتري راه رفته بودم تا‬ ‫رسيدم به يك پمپ بنزين متروكه محشر كه حال و هوايي‬ ‫انگليسي داشت‪ ،‬همان‌جا زير سقفش ايستادم‪ .‬باال باالهاي‬ ‫سرم‪ ،‬بير مونتين گند‌ه پشمالو چنان رعد و برق مي‌فرستاد‬ ‫كه خوف از خدا تو دلم قل زد‪ .‬تنها چيزي كه مي‌تونس��تم‬ ‫ببينم درخت‌هاي شبيه دود بود و بيابان دلگيري كه سر به‬ ‫آسمان كشيده بود‪ .‬غر زدم «اين‌جا چه غلطي مي‌كنم؟» و‬ ‫دلم براي ش��يكاگو لك زد‪« .‬االن اون‌ها دارن حال مي‌كنن‪،‬‬ ‫دارن فالن كارو مي‌كنن‪ ،‬من اون‌جا نيس��تم‪ ،‬كي مي‌رسم‬ ‫اون‌ج��ا!» ـ و غيره‪ .‬باالخره يك ماش��ين كنار پمپ بنزين‬ ‫خالي نگه داش��ت‪ ،‬يك مرد و دو زن داخلش مي‌خواستند‬ ‫نقشه را وارسي كنند‪ .‬سرپا شدم و رفتم زير باران ادا و اطوار‬ ‫درآوردم؛ با هم مشورت كردند؛ مسلما با آن موهاي خيس و‬ ‫كفش‌هايي كه چلپ‌چلپ مي‌كردند شده بودم عين ديوانه‌ها‪.‬‬ ‫كفش‌هاي��م‪ ،‬چه‌قدر خ��رم‪ ،‬كفش‌هاي��م از آن مدل اليافي‬ ‫مكزيكي بود‪ ،‬براي ش��ب‌هاي باراني آمريكا و شب‌هاي سرد‬ ‫و نمناك جاده درس��ت نش��ده بودند و حاال هم شده بودند‬ ‫مث��ل آبكش‪ .‬ولي باالخره آن جماع��ت راهم دادند داخل و‬ ‫من را برگرداندند نيوبرگ‪ ،‬كه هر چه نباشد بهتر از اين بود‬ ‫كه تمام ش��ب تو بيابان بير مونتين گير بيافتم‪ .‬مرد گفت‪:‬‬ ‫«تازه‪ ،‬ديگه كه از جاده ‪ 6‬ماشين رد نمي‌شه‪ .‬اگه مي‌خواي‬ ‫بري شيكاگو بايد راست تونل هالند تو نيويورك را بگيري و‬

‫‪82‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫بروي پيتزبورگ»‪ ،‬و من هم ملتفت بودم كه طرف راس��ت‬ ‫مي‌گويد‪ .‬خواب و خيالم ت ِركمان ش��ده بود‪ ،‬خيال مهمل و‬ ‫احمقانه اين كه چه باحال مي‌شد اگر به جاي امتحان كردن‬ ‫دنبال يك خط قرمز بزرگ‬ ‫راه‌ها و جاده‌هاي مختلف‪ ،‬فقط ِ‬ ‫سرتاسري آمريكا را بگيري و بروي‪.‬‬ ‫تو نيوبرگ باران قطع ش��د‪ .‬پي��اده رفتم تا دم رودخانه و‬ ‫مجبور شدم تا نيويورك را با اتوبوس بروم‪ ،‬كه پُر بود از هيأت‬ ‫نمايندگان معلم‌هاي مدارس كه داش��تند از تعطيالت آخر‬ ‫هفته‌ش��ان در كوهستان برمي‌گشتند ـ هِي زرزر‪ ،‬هي ِورور‪،‬‬ ‫م��ن هم به خاطر آن همه پ��ول و وقتي كه تلف كرده بودم‬ ‫ب��د و بيراه مي‌گفتم‪ ،‬و با خودم فكر مي‌كردم كه خبر مرگم‬ ‫مي‌خواه��م بروم غرب و آن‌وقت تمام روز و ش��ب دارم باال و‬ ‫پايين مي‌روم‪ ،‬شمال و جنوب‪ ،‬انگار كه اين سفر نمي‌خواهد‬ ‫شروع ش��ود‪ .‬بعد قسم خوردم كه فردايش بايد تو شيكاگو‬ ‫باش��م‪ ،‬براي اين كه خاطرجمع شوم سوار اتوبوس شيكاگو‬ ‫شدم‪ ،‬بيش‌ت ِر پولم را دادم‪ ،‬و برايم اهميتي هم نداشت‪ ،‬فقط‬ ‫مهم اين بود كه بايد فردا شيكاگو باشم‪.‬‬ ‫س��فري معمولي با اتوبوس بود‪ ،‬به همراه گري ‌ه بچه‌ها و‬ ‫آفتاب داغ و روستايي‌هايي كه سر هر بيقوله پنسيلوانيا سوار‬ ‫و پياده مي‌شدند‪ ،‬تا اين كه افتاديم تو دشت اوهايو و رفتيم‬ ‫باال طرف آش��تابوال و بعد هم تمام ش��ب يك‌راس��ت طرف‬ ‫اينديانا‪ .‬صبح زود بود كه رسيدم شيكاگو‪ ،‬تو انجمن جوانان‬ ‫مسيحي يك اتاق گرفتم و با جيب تقريبا خالي از پول رفتم‬ ‫تو رختخواب‪ .‬بعد از يك خواب مفصل‪ ،‬ته و توي شيكاگو را‬ ‫درآوردم‪ .‬بادي از طرف درياچ ‌ه ميشيگان‪ ،‬موسيقي بي‌باپ‬ ‫در كافه لوپ‪ ،‬قدم زدن‌هاي طوالني دور و بر سوت هالستد‬ ‫و نورث كالرك و بعد از نيمه ش��ب‪ ،‬پياده‌روي‌اي طوالني‬ ‫در جنگل‪ ،‬كه يك ماشين گشت انگار آدم مشكوكي باشم‬ ‫دنبالم كرد‪ .‬اين موقع‪ ،‬يعني سال ‪ ،1947‬موسيقي بي‌باپ‬ ‫داشت به ش��كلي ديوانه‌وار همه آمريكا را مي‌گرفت‪ .‬بر و‬ ‫بچه‌ه��ا تو كافه لوپ تو سازش��ان مي‌دميدند ولي با دمي‬ ‫ِ‬ ‫آهنگ «اورنیتولوژی‬ ‫خس��ته‪ ،‬چون موسيقي بي‌باپ دور‌ه‬ ‫[پرنده‌شناس��ي]» چارلي پاركر را گذرانده بود ولي هنوز‬ ‫هم ب��ه دوره مايلز ديويس نرس��يده ب��ود‪ .‬همان‌طور كه‬ ‫آن‌جا نشس��ته بودم و گوش مي‌دادم به صداي ش��ب‪ ،‬كه‬ ‫بي‌باپ نماينده‌اش بود‪ ،‬به دوست‌هايم از اين سر مملكت‬ ‫تا آن سرش فكر كردم و اين كه ممكن است همه‌شان تو‬ ‫خلوت عظيمي مثل تنهايي من‪ ،‬مشغول يك ديوانه‌بازي‬ ‫سرس��ام‌آور هس��تند‪ .‬و براي اولين بار تو زندگي‌ام‪ ،‬بعد از‬


‫شعر‬

‫ظهر فرداي آن روز‪ ،‬رفتم س��مت غرب‪ .‬يك روز خوشگل‬ ‫و گرم براي مفتي‌سواري‪ .‬براي اين كه تو شلوغي ترافيك‬ ‫ش��يكاگو گير نكنم سوار اتوبوسي شدم به مقصد جوليت‬ ‫در ايالت ايلينويز‪ ،‬از كنار زندان جوليت گذشتيم و بعد از‬ ‫اي��ن كه خيابان‌هاي داغان و برگ‌پوش را پياده گز كردم‪،‬‬ ‫بيرون‌شهر و راهم را پيدا كردم‪ .‬كل راه‬ ‫خودم را رس��اندم‬ ‫ِ‬ ‫نيويورك تا جوليت را با اتوبوس آمده بودم و بيشتر از نصف‬ ‫پولم خرج شده بود‪.‬‬ ‫اولين س��واري‌ام با يك كاميون ديناميت بود كه پرچمی‬ ‫قرمز هم داشت‪ ،‬حدود پنجاه كيلومتر تو دل ايالت سرسبز و‬ ‫محشر ايلينويز رفتيم‪ ،‬راننده اشاره كرد به جايي جاد‌ه ‪ 6‬كه‬ ‫توش بوديم‪ ،‬مي‌خورد به جاده ‪ 66‬و از آنجا تبديل مي‌شدند‬ ‫به يك جاده كه يك عالم راه را مي‌رود طرف غرب‪ .‬حدود سه‬ ‫بعد از ظهر‪ ،‬بعد از خوردن پاي سيب و بستني تو كافه‌هاي‬ ‫كنار جاده‪ ،‬يك ماشين كوپه كه زني راننده‌اش بود نگه داشت‪.‬‬ ‫دنبال ماشين رفتم‪ ،‬زني ميان‌سال بود‪ .‬تقريبا به سن مادر بر‬ ‫و بچه‌هايي مثل من كه پي كسي مي‌گشت تا برايش تا آيووا‬ ‫رانندگي كند‪ .‬من كه دربست در اختيار بودم‪ .‬آيووا! خيلي از‬ ‫دنور دور نبود و وقتي برس��م آن‌جا مي‌توانم استراحت كنم‪.‬‬ ‫چند ساعتِ اول را او راند و انگار كه توريست باشيم‪ ،‬يك‌جا‬ ‫هم اصرار كرد برويم كليس��ايي قديمي را ببينيم‪ ،‬و بعد من‬ ‫نشستم پش��ت فرمان و هرچند رانند‌ه تحفه‌اي نيستم ولي‬ ‫كل مس��ير باقي‌مانده از ايلينويز تا ديون‌پورت ايالت آيووا را‬ ‫كه از راك‌آيلند مي‌گذشت رانندگي كردم‪ .‬آن‌جا بود كه براي‬ ‫اولين بار تو زندگي‌ام رودخان ‌ه مي‌سي‌سي‌پي عزيز را ديدم كه‬ ‫تو مه رقيق تابستان خشك و كم‌آب شده بود و بوي شديد‬ ‫تعفنش كه همان بوي بدن خام آمريكا بود حس مي‌ش��د‪،‬‬ ‫چون مي‌سي‌سي‌پي است كه آمريكا را مي‌شويد‪ .‬راك‌آيلند ـ‬ ‫خطوط راه‌آهن‪ ،‬آلونك‌ها‪ ،‬بخش كوچك مركزي شهر و بعد‬ ‫از پل ديون‌پورت دوباره همان‌جور شهرك‌هايي كه همه‌شان‬ ‫زير آفتاب گرم نواحي شمالي مركزي بوي خاك‌اره مي‌داد‪ .‬از‬ ‫آن‌جا زن بايد مي‌رفت به راه خودش طرف شهر كوچكي در‬ ‫آيووا و من هم پياده شدم‪.‬‬ ‫آفتاب داشت غروب مي‌كرد‪ .‬بعد از چند نوشيدني تگري‪،‬‬ ‫ب قدم زدن طوالني‌اي‬ ‫قدم‌زنان رفتم تا خروجي شهر و عج ‌‬ ‫بود‪ .‬همه مردها داش��تند با ماشين از سر كار برمي‌گشتند‬ ‫خانه‪ ،‬با كاله‌هاي راه‌آهن‪ ،‬كاله‌هاي بيس‌بال‪ ،‬همه‌جور كاله‪،‬‬ ‫مثل س��اعت برگش��ت از كار در هر شهر كوچك ديگري‪.‬‬ ‫يكي‌ش��ان من را تا باالي تپه رس��اند‪ ،‬كنار تقاطعي خلوتْ‬ ‫لب ي��ك چمن‌زار پي��اده‌ام كرد‪ .‬جاي قش��نگي بود‪ .‬تنها‬ ‫ماشين‌هايي كه رد مي‌شدند ماشين‌هاي كشاورزي بودند؛‬ ‫مش��كوك نگاهم مي‌كردند و با تلق‌وتلوق به راه‌شان ادامه‬ ‫مي‌دادند‪ ،‬همين‌جور تا قيام قيامت‪ .‬هيچ كاميوني نبود‪ .‬فقط‬ ‫چند تا ماشين ويژ رد شدند‪ .‬يك پسر كه دستمال‌گردنش‬ ‫ن تقويت‌شده از راه رسيد‪.‬‬ ‫داشت پرواز مي‌كرد با يك ماشي ‌‬ ‫آفتاب ديگر داشت كامال مي‌رفت پايين و من ايستاده بودم‬ ‫تو تاريكي س��رخابي‌رنگ‪ .‬ديگر ترس برم داشته بود‪ .‬هيچ‬ ‫ن��وري آن دور و ب��ر آيووا نبود؛ تا چند دقيق ‌ه ديگر كس��ي‬ ‫نمي‌توانست من را ببيند‪ .‬شانسم گفت و يك نفر كه داشت‬ ‫برمي‌گشت ديون پورت من را رساند به شهر‪ .‬اما قضيه اين‬ ‫است كه باز آمده بودم سر جاي اولم‪.‬‬

‫م‪-‬ع‪-‬سپانلو‬

‫افسانه‌ي شاعر گمنام‬

‫*‬

‫راوي به يك مهماني مي‌رود كه او را هزار سال‬ ‫پير كرده به گذش��ته مي‌برد‪ .‬اين بند لحظه‌اي‬ ‫پيش از روايت مهماني در صبح بعد است‪:‬‬

‫از دور‪ ،‬در بريدگي ابر‬ ‫پرهيب برج‌ها‪ ،‬سيمرغ‌ها و آنتن‌ها‪ ،‬آهسته در كفاب‬ ‫هوا غرق مي‌شدند‪...‬مهماني وزارتخانه با چلچراغ‌هاي‬ ‫فروزان‪ ،‬گرداب روشنايي در خندقي عميق‪.‬‬ ‫سرگيجه‌يسفينه‬ ‫امواج بام‌ها‬ ‫تهديدلجه‌ها‬ ‫فرجام عشق با‬ ‫اوچي چورني‪.‬‬ ‫شهبانوي اوستايي‬ ‫سياح بازگشته خبر مي‌دهد‪:‬‬ ‫اما دو سوي مجلس مهماني‬ ‫تغيير شبهه ناك زمان‪ ،‬روي داد‬ ‫اين تجربه‪ ،‬گمانم بيش از هزار سال مرا پير كرد‬ ‫پس مي‌توان به مرز حكايت رفت‬ ‫آگاه از حوادث آينده‬ ‫با مردم قديم سخن گفت‪.‬‬ ‫سياح بام‌ها رخداد ورطه را ديد‪ ،‬و اين گزارش‬ ‫اوست‪:‬‬ ‫اصال بنا ندارم از حوادث ديشب بگويم‪ ،‬بگذار‬ ‫امروز صبح را خبر بدهم‪ ،‬پيش از آن كه به پايان‬

‫‪----------------------------------‬‬‫این رمان از سوی نشر چشمه منتشر خواهد شد‬

‫‪83‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬

‫گزارش برسم‪ ،‬و همان جا بمانم‪ .‬براي هميشه!‬ ‫به ياد خواهد ماند (اگرچه مهم نيست) غريو‬ ‫دودناك قطاري كه از س��حر آمد‪ ،‬و چشم‌هاي‬ ‫سوزنبان دو تونل سياه به خاطر داشت‬ ‫به ي��اد خواه��د مان��د چش��م ورم كرده‌ي‬ ‫جوان‌هايي ك��ه در كنار خيابان چش��م انتظار‬ ‫سرويس كارخانه‌ها بودند‬ ‫به ياد خواهد ماند تنور نانوا كه پيش از طلوع‪،‬‬ ‫خورشيد را دو آتشه مي‌كرد‬ ‫به ياد خواهد ماند كه بر فراز گلدسته‪ ،‬دخترك‬ ‫كرد‪ ،‬ونوس ايراني‪ ،‬خورشيد يشت‌ها(‪ )1‬به رقص‬ ‫درآمد‪ ...‬لمي��ده بر چاربالش حرير‪ ،‬ش��هبانوي‬ ‫اوستايي‪ ،‬با بازوان خوش تركيب‪ ،‬شراب خرماي‬ ‫گيسوانش را به گلدان آفتاب افشاند‪ ،‬آه‪...‬‬ ‫جمال صبح تماشا داشت‬ ‫اگر حوادث ديشب نبود‬ ‫اما عجب ضيافت كابوس‌گونه‌اي!‬ ‫‪------------------------------------‬‬

‫یادداشت‌ها‪:‬‬ ‫‪ -1‬اردويسور آناهيتا‪ ،‬دوشيزه‌اي بسيار زيبا‪ ،‬خوش‌اندام‬ ‫و بلندب��اال‪ ...‬آزاده ن��ژاد‪ ،‬پ��اك‌روان‪ .‬گوش��واره‌ي زرين‬ ‫چارگوشه‌اي بر گوش و گلوبندي بر گردن زيبايش‪ ،‬كمر‬ ‫بر ميان بسته […] كفش‌هاي زرين پوشيده و جامه‌ي‬ ‫پرچين گرانبها در بر‪ ...‬هنگام برآمدن خورشيد‪ .‬یشت‌ها‬ ‫*بخش��ي از بندهاي منظومه‌ي «افس��انه‌ي ش��اعر‬ ‫گمنام» كه نشر افق آنرا منتشر خواهد كرد‪.‬‬


‫چقدر خرافاتی هستیم؟‬

‫امید ایران‌مهر‪ :‬این روزها که بحث درباره جن‌گیری و رمالی داغ است بعضی‌ها فال و فالگیری‪ ،‬رمالی و دیگر کارهای به قول خودشان‬ ‫متافیزیکی را علم کرده‌اند و اخباری عجیب از اعمال افرادی که به این کارها مشغولند‪ ،‬منتشر می‌کنند‪ .‬با خواندن این اخبار اولین‬ ‫چیزی که به ذهن می‌آید این است که آیا به عقیده ناشران این اخبار جامعه ایران پذیرش چنین داده‌هایی را دارد؟ برای اینکه بدانیم در‬ ‫جامعه‌ای که زندگی می‌کنیم‪ ،‬افراد تا چه حد به خرافات و مسائلی که دلیل منطقی برایشان وجود ندارد اعتنا می‌کنند درباره انواع فال‪،‬‬ ‫فالگیری و رمالی چند پرسش مطرح کردیم‪ .‬پرسش و پاسخ با مردم نتایج جالبی داشت‪:‬‬

‫زیر‬ ‫پوست‬ ‫شهر‬

‫‪% 95‬‬

‫خودشان را خرافاتی نمی‌دانند‬

‫‪%5‬‬

‫تا حدودی خودشان را خرافاتی می‌دانند‬

‫در محضر فالگیر مراجعه به فالگیر یکی از نش��انه‌های خرافاتی‬ ‫بودن است‪ .‬چند درصد از مردم این کار را می‌کنند؟‬

‫شنیده‌ها‬

‫‪%10‬‬ ‫بیش از یکبار رفته‌ام‬

‫‪% 82‬‬ ‫هرگزنرفته‌ام‬

‫‪%20‬‬

‫‪%8‬‬ ‫یکبار رفته‌ام‬

‫در میان دوستان‌تان آیا کسی را‬ ‫می‌شناسید که مدعی باشد‬ ‫مراجعه به فالگیر برایش مفید بوده‬ ‫است؟‬

‫‪% 58‬‬

‫می‌شناسم‬

‫مراجعه‌کنندگان‬ ‫به فالگیر راضی‬ ‫بودند‬

‫دوگانه خوش شانس و بدشانس‬ ‫‪%85‬‬

‫بله‬

‫فال قهوه‬ ‫با وجود آن‌که از «فال قهوه»‬ ‫بسیار شنیده‌ایم‪ ،‬اما گویا‬ ‫ماجرای این نوع فالگیری چندان‬ ‫هم جدی نیست‬ ‫تجربه فال قهوه دارید؟‬

‫فقط‬

‫‪%20‬‬

‫آیا به خوش اقبالی‬ ‫و بد اقبالی اعتقاد دارید؟‬

‫‪%15‬‬

‫خیر‬

‫‪% 85‬‬

‫می‌گویند بعضی‌ها ذاتا‬ ‫خوش شانس هستند‬

‫‪% 88‬‬

‫رمالی‪،‬کف‌بینی‬ ‫و سر کتاب باز کردن را قبول ندارند‬

‫طالع‌بینی‬ ‫در میانه دهه ‪ 70‬آماری منتشر شد‬ ‫که نشان می‌داد کتاب‌های طالع‌بینی‬ ‫جزو پرفروش‌ها هستند‪ .‬مشاهدات ما‬ ‫نشان می‌دهد آن دوران گذشته است‪.‬‬ ‫کتاب‌های طالع بینی می‌خوانید؟‬

‫‪%33‬‬ ‫بله‬

‫ماه تولد‬

‫تجربه فال قهوه دارند‬ ‫محبوب‌ترینفال‬ ‫آیا فال حافظ‬ ‫می‌گیرید و به آن‬ ‫اعتقاد دارید؟‬

‫‪% 70‬‬

‫بله‬

‫‪%30‬‬

‫خیر‬

‫هرچند فال حافظ‬ ‫عنوان «فال» را‬ ‫در خود دارد‬ ‫اما اکثر مردم آن را‬ ‫از خرافات جدا می‌کنند‬

‫بارها شنیده‌ایم که‬ ‫افرادی برای این‌که‬ ‫از خصوصیات شما‬ ‫مطلع شوند‪ ،‬می‌پرسند‬ ‫متولد چه ماهی هستید؟‬ ‫این افراد چه درصدی از‬ ‫جامعه را تشکیل می‌دهند؟‬

‫‪% 42‬‬

‫این نظرخواهی در یک جامعه آماری ‪ 100‬نفره که ‪ 52‬درصد زن و ‪ 48‬درصد مرد بوده‌اند‪ ،‬انجام شده است‪ .‬میانگین سن افرادی که به سوال‌ها پاسخ‬ ‫داده‌اند ‪ 33‬سال است و همه آن‌ها در مناطق مختلف تهران؛ از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب زندگی می‌کنند‪ 7 .‬درصد جامعه آماری دارای مدرک‬ ‫فوق‌لیسانس و باالتر‪ 39 ،‬درصد لیسانس‪ 14 ،‬درصد دانشجوی دوره لیسانس‪ 5 ،‬درصد کاردانی‪ 28 ،‬درصد دیپلم و ‪ 7‬درصد زیر دیپلم هستند‪.‬‬

‫‪84‬‬

‫شهروند امروز ‪11‬تیر ‪1390‬‬



Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.