پایان یارانه 45هزار تومانی؟ پاییز سخت درراه است
پایان هفت دالور اس مناندتشر نشده چگونه خودروی شاه خرج انحراف از سخنان حمید بقایی شد پیرمردها از اتاق بازرگانی رفتند
مجله بخش خصوصی
امروز
هفتهنامه خبری ـ تحلیلی سال چهارم شماره پیاپی 78دوره جدید /شماره 1شنبه 11تیر 88 1390صفحه 2000تومان
مهاجران ادبي پرونده ویژه با آثاری از : ابراهیم گلستان گلی ترقی پرويز دوايی بهمن شعله ور نسرینرحیمیه پیمان وهابزاده عدنان غریفی بهمن فرزانه محمدهاشم اکبریانی ناصر زراعتی
گفتوگوی اختصاصی با محمود دولتآبادي و جواد مجابي
ما نویسنده هستیم ـ سیاستمدار نیستیم
عکس :بهروز مهری .شهروند امروز
فرودستان و سوسیالیستهای تخیلی مقالهای از سعید حجاریان
استبداد داریم تا استبداد
گزارش یک ناهارو گفتوگو با فرانسیس فوکویاما
با آثار و گفتاری از: علیرضا علویتبار ،عباس عبدی ،فرزین وحدت ،سعید لیالز ،مصطفی درایتی ،سعید حنایی کاشانی ،عباس کاظمی ،محمدعلی سپانلو ،رضا امیرخانی ،بیژن اشتری
برای اولین بار در ضمیمه هفتگی کتاب جمعه :
خاطرات محافظمصدق
کتاب جمعه
باشگاهنویسندگان
کتابخانه 64امکان گفتوگو ،امکان تغییر
10یک واقعه ـ یک بررسی عباس عبدی
بيژن اشتري
جرم و جنایتهایی که تکرار میشوند
10 65كتابي كه زندگي من را دگرگون كرد
12یادداشتهای یک مدیر سعیدلیالز
جاناتان فرانزن
غول بیشاخ و ُدم گرانی
66نگاهی به کتاب لب بر تيغ 66نگاهي به كتاب علم شيطان: همدلي و ريشههاي سنگدلي 67شاهزاده درنيويورك 67با همنژادترين همسايه نژادپرستانه رفتار نكنيم /رضا امیرخانی
13گام به گام تا دموکراسی علیرضاعلویتبار
گام اول مردمساالری
ت میهمان 13یادداش فرزین وحدت
خرافات و خرد جمعی
14اقتراح هفته فرید مدرسی /مصطفی درایتی
آتیه آیتاهلل
16دهکده جهانی فرید زکریا
در خدمت و خیانت محافظهکاری 17توماس فریدمن
عدالت و فلسفه
گزارشگران
18گفتارهای هفته
جمالتی از محمود احمدینژاد ،مرتضی آقاتهرانی ،حسین فدایی ،هوجیا و ... 19تیتر یک سیاسی سرگهبارسقیان
رمزگشایی سیاسی از گندزدایی اسناد کیف شاه
دولتآبادی و مجابی در کوی نویسندگان صفحه32
رودررو
32ما نویسنده هستیم ،سیاستمدار نیستیم توگو با جواد مجابی و محمود دولتآبادی گف « 40استبداد» داریم تا «استبداد» توگو با فرانسیس فوکویاما گزارش یک گف
مارتین وولف /ترجمه کاوه شجاعی
مقاالت و مقوالت
42فرودستان و سوسیالیستهای تخیلی
سعیدحجاریان
45مدرن شدن و نقشه راه
حمیدرضا جالیی پور
46قهوه را که نمیشود تنهایی خورد 49از باال آمدن نترس
پویا جبل عاملی
پرونده هفته:ادبیات مهاجرت
20تیتر یک اقتصادی بهرادمهرجو
پایان یارانهی 45هزار تومانی؟ 24دوربین ـ خبر
شورش خیابانی در زادگاه دموکراسی 28دهکده جهانی
گزارشی از فراریان کره شمالی نافرمانی پشت فرمان در عربستان کاپوچینوخوری زیر بمباران در طرابلس
موسی مهران (فشارکی)
69احتياج به سواد قبل از آزادي 70پايان هفت دالور
امیلی امرایی و یاسر نوروزی
اسالونکا دراکولیچ /ترجمه رویا رضوانی
اجرای برنامه هدفمندی احمدینژاد روزهای سختی را پیش رو دارد صفحه20
بایگانی توگو با 68ناگفتههای اولین مالقات /گف
51ازدبیات تا مهاجرت /ناصر زراعتی 53فخرفروشی ندارم /ابراهیم گلستان 54جایی دیگر /گلی ترقی 55پوست کندن گربه /بهمن شعلهور
56چگونه میتوان بیرون از وطن ایرانی بود
نسرینرحیمیه
58کوچهنشینی ،کوچنشینی /پیمان وهابزاده 59باقی بقای دیگران /عدنان غریفی 60استثنا در ادبیات مهاجرت /محمدهاشم اکبریانی 61به تماشای آبهای سپید /بهمن فرزانه 61همچنان فارسی مینویسم /پرویز دوایی
شریعتی همچنان یک دغدغه است صفحه72 اتاق فکر 72شريعتي :نام خيابان يا روشنفکري پُرتوان /محمدسعيد حنايي کاشاني 73سخن در باب ناچيزها /عباس كاظمي 74اهميتي كه به اهميت ميدهيم /پيتر سينگر 75نگاهی به مرگ سیمون وی /سایمون کریچلی عکاسخانه 76این روزها سیاه است هنرستان 80درباره گلنگریگلنراس و دیوید ممت 81رفقاي هنرمند ديكتاتور ِ كرواك 82داستانی از جك 83شعرهایی از محمدعلی سپانلو زیر پوست شهر 84چقدر خرافاتی هستیم؟
7
شهروند امروز 11تیر 1390
امروز
شهروند امروز به فردا میاندیشد
هفته نامه خبری تحلیلی سراسری صاحب امتیاز :شرکت پیوند سلیم مدیر عامل :حمید عطریانفر سردبیر :رضا خجسته رحیمی مشاوران خشایار دیهیمی ،شهال شرکت ،عباس عبدی علیرضا علویتبار ،عباس کاظمی ،سعید لیالز دبیران علیبزرگیان(اجرایی) مریم شبانی و سرگه بارسقیان (تاریخ و اندیشه) فرید مدرسی (حوزه) بهراد مهرجو (اقتصاد) امیلی امرایی و یاسر نوروزی (ادبو هنر) کاوه شجاعی و فرزانه سالمی (ترجمه وجهان) بهروز مهری (عکس) حسین صافی (طرح) همکاران آمنه شیرافکن ،امید ایرانمهر سیاوش رنجبر دائمی ،فرزانه خادمیان ،سما بابایی رضا دهقان ،نسرین رضایی ،محمد صادقی سامان صفرزایی هنری و فنی مدیر فنی :آرش الجورد انفورماتیک :رضا دولتزاده صفحهآرایی :حسین توکلی ،حسام زرگر ویرایش تصاویر :علی ضیایی ،الناز شریف حروفچینی :جمال دیدگر ،مهسا خوشنیت نمونه خوانی :محمد امیرپور ،سمیرا حیدری نظارت چاپ :هانی شمس اشتراک و آگهیها نغمه شهرآئینی ،مهدی مهیار نشانی تهران خیابان پاسداران باالتر از چهارراه فرمانیه نارنجستاننهم ساختمان سیلور ،واحد 4 تلفن 26112966 : نمابر26112947 : اشتراک و آگهی26112853 : چاپ و لیتوگرافی سالم توزیع پیام رسان پیروز
موسي مهران افسر گارد محافظ دکتر مصدق .او متولد 1302در اصفهان است و از سال 1331 مسئوليت محافظت از دکتر مصدق را تا روز 28مرداد 1348به عهده داشت .او طي تمام اين دوران که اکنون 88ساله شده ،گفتوگويي با نشريه و رسانهاي نداشته و اين براي اولينبار است که روبهروي هفتهنامه«شهروندامروز» مينشيند .مهران در گفتوگوي خود از زندگي خود ،از مصدق که او را همچنان با احترام ياد ميکند و افتخار ايرانيان ميداند و از کودتاي 28مرداد ميگويد.
سعيد حجاريان متولد 1331در تهران .او ابتدا از دانشکده فني دانشگاه تهران فوق ليسانس مهندسي مکانيک و سپس فوقليسانس و دکتراي علوم سياسي خود را در دانشکده حقوق و علوم سياسي همان دانشگاه دريافت کرد .او رساله پایاننامه دکترای خود را که استاد راهنمایش حسین بشیریه بود به بررسی موعودگرایی در انقالب روسیه و انقالب ایران اختصاص داده بود. حجاريان در اين شماره از هفتهنامه «شهروند امروز» مقالهاي تحت عنوان «فرودستان و سوسياليستهاي تخيلي» دارد که در آن جريان فکري سوسياليسم تخيلي را که از قرن 18و ،19در اروپا شکل گرفته، بررسي ميکند .حجاريان مشخصه اصلي اين جريان را پيوند با جنبشهاي اجتماعي طبقات فرودست ميداند .نويسنده در مقالهاش سه چهره اصلي اين جريان را معرفي و به بررسي آراي هر يک از آنها ميپردازد .سنت سيمون ،فرانسيس چارلز فوريه و رابرت اوئن .اين سه، نمايندگان جريان سوسياليسم تخيلي در دو کشور انگلستان و فرانسه هستند .
ناگفتههایاولینمالقات/صفحه68
فرودستانوسوسیالیستهایتخیلی/صفحه42
حميدرضاجالييپورمتولد 1336در تهران .او استاديار گروهجامعهشناسيدانشکده علوماجتماعيدانشگاهتهران است و مدرک کارشناسي و کارشناسي ارشد جامعه شناسي را از دانشگاه تهران و دکتراي خود را در رشته جامعهشناسي سياسي از دانشگاه لندن اخذ کرده است .جالييپور در اين شماره از هفتهنامه «شهروند امروز» در مقالهاي به دنبال ارائه چارچوبي براي فهم بهتر زمينههاي تحول جامعه پيشامدرن به مدرن با اشاره به ايران است.
فرزين وحدت داراي مدرک دکتراي جامعهشناسي .او استاد سابق دانشگاه «هاروارد» و «ييل» آمريكاست .وحدت در اين شماره از هفتهنامه «شهروند امروز» به دنبال پاسخ به اين پرسش است که چگونه ترويج خرافات به حربهاي ايدئولوژيک براي سيطره گروهي کوچک بر ديگران تبديل ميشود. به باور نويسنده خردجمعي که براساس اصول دموکراتيک و برابري افراد بنا شده ،در مقابل خرافات ايدئولوژيک که در خدمت عدم تساوي و منافع گروهي است، قرار ميگيرد.
مدرن شدن و نقشه راه/صفحه 45
8
ناصر زراعتي متولد 1330و فارغالتحصيلدانشكدههنرهاي دراماتيك .او در اين شماره از هفتهنامه «شهروند امروز» در يادداشتي به بررسی ارتباط ادبیات و مهاجرت با يکديگر پرداخته است .او بيشتر بحثهايي که درباره ادبيات مهاجرت و نيز ويژگيهايي که براي نويسندگاني که ذيل چنين عنواني قرار ميگيرند را چندان جدي نميشمارد و بهطور کلي بخشبنديهايي را که در زمينه ادبيات و هنر ميشود ،درست نميداند.
شهروند امروز 11تیر 1390
از ادبيات تا مهاجرت/صفحه 51
خرافات و خردجمعي/صفحه13
اشارهاي به آنچه خواهيم بود و آنچه نخواهيم بود رضا خجسته رحيمي
بود؛ صرفا از آنروي كه گمان ميرفت در فقدان س��وژه شهروندي و در غياب بس��ترهاي جامعه مدني ميتوان با دستيابي به قدرت و از باال به نس��خه شفابخش رسيد .بدينترتيب «صور اصالحات» در ايران برخالف «صوراس��رافيل» شيپوري بود كه از سر گشادش نواخته ش��د .ش��هروند امروز قصد ندارد كه نواختن اين شيپور از س��ر گش��ادش را تكرار كند .بايد به ميان شهروندان برگشت و به شهروندان فردا انديشيد. ش��هروند امروز نميخواهد برنامهاي سياس��ي را هدايت كند و به پيش برد .ما يك نش��ريهايم و نه يك حزب سياسي .ايدئولوژي سياسي نميپرورانيم اما بيايده و فكر هم نيستيم .به دنبال سوژه ش��هروندي هس��تيم و نه به دنبال تودهپروري كه از قضا باب ميل سياستمداران است .البته در كشوري كه هيچچيز در جاي خودش قرار نگرفته اس��ت و نهادهايش يك شب ه ساخته ميشوند و شبانه از ميان برداش��ته ،خالف عادت نيس��ت اگر مطبوعاتش يك شبه به يك حزب سياسي بدل شوند و فهرست انتخاباتي ارائه دهند و دستاندركارانش سوداي قدرت در سر بپرورانند .اميد كه ما چنين نباشيم و همراه شهروندان بمانيم. شهروند امروز ميخواهد پلي ميان روشنفكران با «شهروندان» باش��د .اگر سه ركن دموكراسي (قواي س��هگانه) خود را بينياز از ركن چهارم دموكراس��ي ميدانند ،ما اميد آن داريم كه بتوانيم در مقام ركن چهارم دموكراس��ي ديدهبان جامعه مدني و همسخن با شهروندان باشيم .خيالي نيست كه حاكمان و سياستمداران خود را بينياز از نقدها و نظرات روشنفكران بدانند؛ اكنون وقت گفتوگو با شهروندان است .در عصر نااميدي بايد انديشيد كه چگونه ميتوان روزنههاي اميد را به روي ش��هروندان گشوده نگاه داشت .در زمانه پرمالل بايد انديشيد كه چگونه شهروندان ميتوانند از شادي سرشار شوند و تسليم مالل نشوند .اگر انتخاب كردن در بسياري عرصهها محدود و مسدود اس��ت ،در انتخاب سبك زندگيمان تا حدودي ميتوانيم آزاديمان را سروس��اماني دهيم .شهروند امروز قصد آن دارد كه بدين منظور ديالوگي ميان روش��نفكران و مردم به قصد ترفيع جايگاه شهرونديش��ان برقرار كند .يك شهروند آگاه هرگز طعمه سياستمداران نخواهد شد. آنچه اشاره ش��د را ميتوان بسط داد و درباره آن بيشتر سخن گفت ،اما بگذاريد كه سخن مبسوطتر را در البهالي سطور و مطالب در شمارههاي آينده با شما درميان بگذاريم .ما در آغاز راهيم .ايده «شهروند» براي «ش��هروندان» ايدهاي بود كه به مرور در ذهن ما جوانه زد و ريش��ه گرفت و از همينرو به مرور هم بايد جاي خود را در نوش��تارها و گفتارهاي مجله باز كند .ميخواهيم بمانيم و به نشريهاي براي شهروندان تبديل شويم .فراموش نكنيد :شهروندامروز به شهروند فردا ميانديشد.
س��دهاي پيش��تر در چنين روزهايي – در خرداد -1286يك تبريزي و يك ش��يرازي و يك قزويني مطبوعهاي را به زيور طبع آراستند كه نقطه عطفي در مطبوعات ايراني شد .آينده را نميشود پيشبيني كرد اما ميتوان آن را س��اخت؛ و قاس��مخان تبريزي و جهانگيرخان شيرازي و دهخداي قزويني در صدر مشروطيت دست به كار انتشار هفتهنامهاي شدند براي هموار كردن و ساختن آيندهاي مطلوب .و ساختن و آباد كردن آينده در روزگار سانسور و سوءتفاهم چقدر سخت بود .سخنشان را به زبان بيزباني بايد ميگفتند .آنچه را كه ميخواستند بنويسند ،بايد چنان مينوشتند كه تيزي سخن در پرده بماند و دردس��ري نيافريند .امروز كه نوشتههاي آن پدران آزاديخواهمان را مرور ميكنيم ،به عينه ميبينيم چه بسيار ناگفتهها كه البهالي س��طور آن نوشتهها پنهان است و چه بسيار نكتههاي باريكتر از مو كه در نش��انههاي نوش��تار آنها به چشم ميآيد .نام مطبوعهش��ان صوراس��رافيل بود تا يادآور فرش��تهاي الهي در روز رستاخيز باشد كه با دميدن بر صور خود مردگان را ز خواب گران بيدار ميكند؛ بر تارك مطبوعه نيز فرش��تهاي در حال دميدن در شيپور به تصوير كشيده شده بود؛ درحاليكه يك سويش مكالها و روش��نفكران و متجددان و س��وي ديگرش ،روحانيون و مرداني سنتمدار ايستاده بودند .فرشته الهي ايستاده در آن ميانه ،بيرقي را نيز با شعار «حريت ،مساوات ،اخوت»كه ترجماني از شعار «آزادي، برابري ،برادري» انقالبيون فرانسه قرن هجدهم بود در دست داشت؛ و با اين حال در آن تصوير خفتگان و مردگان بسياري نيز به چشم ميخوردند كه صداي شيپور اسرافيل همچنان خواب سنگين شان را سبك نكرده بود .بيش از يك سده از آن آغاز ميگذرد و صد البته كه ما همچنان در خم كوچههاي آزادي و برابري و برادري گرفتار و درماندهايم .همچنان نقدها و هش��دارهاي صوراسرافيل تازهاند و امروزي مينمايند :اصالحات در باال بدون اصالحات از پايين ميسر نيس��ت .آنكه خواب است نميتواند طالب بيداري باشد .جامعهاي كه دروغ ميگويد نميتواند راستگويي را مطالبه كند .نميتوان به دست و پا زدن در خرافههاي روزمره مشغول بود و از ترويج خرافه در باال انتقاد داشت. شهروند امروز در تجربه آغازي ديگر ،به شهروندان فردا ميانديشد. آگاهي و بيداري فكري مقدمه هر برنامه سياسي و اجتماعي است و س��اختن فردا جز با دعوت به «بي��داري» و ترويج «آگاهي» در ميان ش��هروندان ميسر نيست .اين رس��التي است كه ما بر دوش خود نهادهايم :آگاهي ش��هروندان از آنچه بايد بخواهند و نه اكتفا به دانس��تن آنچه نميخواهند؛ شناخت ضعفهاي خود و نه فقط برشمردن ضعفهاي دولتمردان؛ نقد فرهنگ پيش از نقد سياست. تجربه اصالحات در ايران اگرچه با تاكيد بر جايگاه شهروندان در يك جامعه مدني آغاز شد ،اما بهرغم تمام دستاوردهايش تجربهاي عقيم
9
شهروند امروز 11تیر 1390
يادداشت سردبير
شهروند امروز به شهروند فردا ميانديشد
یک واقعه -یک بررسي عباس عبدي
باشگاه نویسندگان
جرم و جنایتهایی که تکرار میشوند موقعيتهاي جرمزا و زمينههاي وقوع تجاوز
یادداشتهاي یک مدیر
غول بی شاخ و دُم گرانی صفحه 12
تادموکراسي
گام اول مردمساالري صفحه 13
تمیهمان یادداش
خرافات و خرد جمعی صفحه 13
اقتراح هفته
آتیه آیتاهلل صفحه 14
دهکدهجهاني
درخدمت و خیانت محافظهکاری صفحه 16
دهکدهجهاني
عدالت و فلسفه صفحه 17
رويداد تأس��فبار تجاوز گروهي در خمينيش��هر ،حرف و حديثه��اي فراواني را موجب ش��د كه من نيز به تناس��ب در يادداش��تي ديگر به برخي نكات پيرامون آن جنايت اشاره كردهام(روزنامه اعتماد .)1389-3-31در اينجا ميخواهم به اصليترين مسئلهاي كه پيرامون اين واقعه مطرح شده بپردازم. هرچند اطالعات معتبر و دقيق از اين واقعه در اختيار ندارم ولي اي��ن روايت را مفروض ميگيريم كه عدهاي زن و مرد در باغي مشغول تفريح يا خوشگذراني بودهاند و گفته شده است كه از لحاظ پوشش و حتي وضعيت كلي در حالت تعادل نبودهاند و بر اثر سروصداي زياد آنان ،توجه تعدادي از افراد سابقهدار و شرور را كه در باغ ديگري مشغول امورات خود بودهاند ،جلب كردهاند و آنان هم با ورود غيرقانوني به باغ ،زنان را از مردان جدا كرده و مورد تجاوز قرار ميدهند. در تحلي��ل و علتيابي واقعه ،ابتدا و به س��رعت متوليان رس��مي وارد ميدان ش��دند و رفت��ار زنان و م��ردان آن باغ را مح��رك وقوع جرم معرفي كردند و قضي��ه به گونهاي مطرح شد كه گويي متجاوزان را بايد طلبكار دانست كه چرا آن زنان كاري كردهاند كه اين افراد به گناه افتادهاند؟! در برابر اين گروه واكنش مخالفان بهگونهاي بود كه هيچ مس��ئوليتي را متوجه قربانيان ندانس��تند و براي اثبات ادعاي خود نيز ش��واهدي از جوامع غربي آوردهاند و مدعي ش��دهاند كه اينگونه استدالل كردن عليه قربانيان ميتواند گناهي نابخشودني باشد .اين دو نگاه به ش��كل خصمانهاي در برابر يكديگر صفآرايي كردند و فهم علتيابي واقعه و نيز امكان گفتوگوي سازنده را از ميان بردهاند .اين يادداشت در پي آن است كه اعتبار نظرات دو طرف را به بحث بگذارد و س��پس تحليل مختصري از عوامل كالن چنين رخدادي را ارائه كند. آنان كه رفتار قربانيان را عامل بروز اين جنايت دانستهاند، عمدتا از موضع مذهبي و رسمي وارد بحث شدهاند ،گويي كه تنور داغي را براي مبارزه با شبنشينيها و جشنهاي مختلط پيدا كردهاند و بهتر است تا از داغي اين تنور كاسته نشده ،خمير امر به معروف و نهي از منكر خويش را بر آن بچسبانند تا مردم از نان خوشمزه اخالق اسالمي پخته شده در اين تنور بهرهمند شوند .ولي واقعيت اين است كه اين ايده از برخي جهات دچار كاستي بود. اگر اينگونه اتفاقات ناش��ي از رفت��ار قربانيان بود ،به طور طبيعي بايد در شهرهاي بزرگ به ويژه تهران ،چنين مواردي
10
شهروند امروز 11تیر 1390
بس��يار بيشتر از س��اير نقاط كش��ور رخ ميداد .نه اين كه در ش��هرهايي رخ دهد كه حتي به پوشش خوب خانم خبرنگار اعزامي براي تهيه گزارش نيز گير داده شود و اكثريت بانوان آن جا محجبه هستند .بهعالوه از موضع اسالمي نيز نميتوان اين ادعا را مطرح كرد ،زيرا از زاويه حقوق موجود اس�لامي ،تجاوز ب��ه عنف جزو حدود اس��ت و در حدود ،به قراين و ش��واهد و نقش قرباني در وقوع بزه توجهي نميشود ،حتي اگر زنان برهنه مادرزاد هم باشند و كسي به آنان تجاوز كند ،متجاوز مشمول حكم اعدام خواهد شد .و مهمتر از آن اينكه حتي اگر اين زن رضايت هم داش��ته باشد (يعني تجاوز نباشد) باز هم به لحاظ حقوقي مشكل مردان حل نميشود و ميتواند مشمول حد زنا (اعم از زناي عادي يا محصنه) شود .بنابراين از موضع اسالمي نميتوان به نقد حقوقي رفتار قربانيان در وقوع بزه پرداخت .از سوي ديگر بههمین استدالل در رابطه با آن روحاني كه چند روز پيش از آن به واسطه تذكر به دو جوان ،از سوي آنان مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفت و از يك چشم نابينا شد ،به كار گرفته نميش��ود؟ اتفاقا در اين مورد خاص و با وجود اين كه معلوم نيس��ت تذكر تحت چه ش��رايطي داده شده و آيا اصوال به لحاظ جميع ش��رايط ،آن فرد محق به تذكر بوده اس��ت يا خير؛ مسئولين نيروهاي انتظامي و برخي روحانيون به سرعت وارد ماجرا شدند و خواهان اقدام سريع براي دستگيري و اشد مجازات افراد ضارب شدند! اين برخورد دوگانه موجب كاهش تأثيرگذاري چنين توصيههايي ميشود .به عالوه اگر قرار باشد به علل و عوامل مشابه اش��اره كرد ،چرا به پديده اوباشگري، اعتياد ،بيكاري و ...اشاره نميشود؟ جز اين است كه مسئوليت وجود اين علل و عوامل متوجه كساني ميشود كه گويندگان فوق عالقهاي به ايراد اين توجه مسئوليت به آنان را ندارند؟ ديدگاههاي س��وي ديگر ماجرا هم قابل نقد است ،زيرا در آموزههاي جنايي اين اصل پذيرفتهشده است كه در برخي از موارد قربانيان جرم هم در وقوع جرم عليه خودشان مسئوليت دارند .هرچند اين مسئوليت جنبه كيفري ندارد و بيشتر جنبه اخالقي و اجتماعي دارد .آموزههاي پليسي مدرن براي كاهش جرم به چند جنبه تأكيد ميكند كه يك وجه آن پرهيز افراد از قرار گرفتن در موقعيت جرمزاست .اين نكته بسيار روشن است. اگر من يا شما درب منزل خود را باز بگذاريم ،يا خودروي خود را قفل نكنيم ،يا شبها در محلههاي خطرناك و به تنهايي عبور كنيم ،در همه اين موارد حق داريم كه چنين رفتاري را داشته
خبر -اتفاق تجاوز ازخمینیشهر تا ...
باشيم و اين رفتار ما توجيه كننده دزدي يا تعرض ديگران عليه جان و مال ما نيس��ت .ولي بايد بپذيريم كه چنين رفتاري دو نتيجه دارد؛ اول اين كه افراد بيشتري را به سوي ارتكاب جرم سوق ميدهد ،زيرا ارتكاب جرم را سادهتر ميكند .نتيجه دوم اين كه چنين رفتاري از س��وي هر فردي كه باشد ،وقوع بزه و جرم را عليه او محتملتر ميكند .پرهيز از موقعيتهاي جرمزا نه فقط براي اجتناب از قرباني شدن شخص الزم است ،بلكه نوعي مسئوليت اجتماعي نيز هست .زيرا با وقوع هر بزه عليه من يا شما كه ناشي از بيتوجهي ما باشد ،فقط ما نيستيم كه خسارت ميبينيم ،بلكه جامعه نيز دچار زيان ميشود .اين كه فرد چه نوع رفتاري بايد انجام دهد تا در ش��كلگيري موقعيت جرمزا مس��ئوليت نداشته باشد ،كامال نسبي است ،نه تنها بر حسب شرايط هر كش��ور ،بلكه بر حسب هر زمان و منطقه ميتواند متغير باشد و وابسته به درك و فهم عمومي است .براي مثال ممكن است بانوان غربي در ساحل دريا به نحوي لباس بپوشند كه از منظر فوق مش��كلآفرين نباش��د ،در حالي كه آن شيوه لباس پوشيدن احتماال در موقعيتهاي ديگر ،جرمزا محسوب شود .حتي در يك كشور هم ممكن است چنين تفاوتي وجود داش��ته باشد .در شهر و روس��تا يا در مناطق گوناگون كشور، حساسيتهاي عمومي متفاوت است و يكي از داليل اخالقي و اجتماعي بودن اين ويژگي نيز ،نسبي بودن آن است .در قوانين جزايي بيشتر كش��ورها و نيز در جرائم تعزيري ايران ،رفتار و نقش قرباني در چگونگي و ش��دت مجازات مجرم مؤثر است اگر قرباني نقش��ي در وقوع جرم داشته باشد ،از عوامل مخففه مجازات است .براي مثال در موضوع قتل ،در بسياري از كشورها قتل را به درجات 1و 2تقس��يم ميكنند كه در قتل درجه 2 نيز مجرم مجازات ميشود ولي با شدت كمتر .در اين قتلها، مقتول در تحريك قاتل با ايجاد زمينههاي منجر به بروز قتل سهمي داشته است .اين نكات به آن معنا نيست كه بخواهيم در دو رويداد اخير قضاوتي كرده باشيم .زيرا متأسفانه به دليل بسته شدن مجاري كسب خبر و عدم همكاري دستاندركاران رسمي و همينطور جلوگيري از دستيابي به قربانيان و متهمين و نيز غيرعلني بودن اينگونه دادگاهها ،اظهارنظر موردي درباره اين وقايع سخت است. علت وقوع اين جنايات چيس��ت؟ براي پاسخ بايد سطوح گوناگ��ون علتيابي را از يكديگر جدا كرد .بر حس��ب اين كه در چه سطحي تحليل ميكنيم ،پاسخي كه به دست ميآيد، براي همان سطح كاربرد دارد .مثال اگر در سطح كالن بررسي كنيم ،بيكاري ،دوگانگي رفتاري ميان خانه و خيابان ،اختالل در نظام ارزشي و فرهنگي ،كاهش نظارتهاي اجتماعي و امثال آن علل و عوامل اصلي هستند .ولي در سطح مياني ميتوانيم به وضعيت خاص آن ش��هر و م��ردم و نهادهاي مرتبط با اين موضوعات و تحوالت جمعيتي و اقتصادي منطقه پرداخت و در سطح خرد هم بايد جزئيات محل وقوع جرم ،ويژگي قربانيان و متجاوزان و جزئي��ات واقعه مورد توجه قرار گيرد .در اينجا به دليل ناآشنايي با سطوح خرد و مياني واقعه ،نگاه خود را به
عصر روز س�وم ،خ�رداد ،دوازده نفر پس از حمله به یک ميهماني جشن تولد در باغی در حوالی روس�تای اصغرآباد خمينيشهر ت و پ�ای م�ردان حاضر در اصفه�ان دس� میهمانی را بس�ته و با انتقال زنان حاضر در ميهمان�ي به يكي از باغ هاي مجاور به آنان تجاوز کردهاند .خبر این تجاوز گروهی یک هفته پس از وقوع در برخی رسانهها منتشر ش�د و واكنش امام جمعه خميني ش�هر و دادستان خميني شهر را درپي داشته است. پس از انتش�ار خبر این حادث�ه ،تعدادی از اهالی خمینی ش�هر ضمن تجم�ع در برابر دادگستری این شهرستان خواستار برخورد جدی با این افراد شدهاند تا از وقوع دوباره چنین جرائمی جلوگیری گردد.
سطح كالن محدود ميكنيم . اگ��ر فرض كنيم ك��ه ارتكاب هر فعل مجرمانه با توجه به هزينه و فايده آن صورت ميگيرد( ،هرچند اين فرض در همه موارد صادق نيست) در اين صورت وضعيت كفه هزينه و فايده چگونه است؟ هزينه؛ شامل حاصلضرب مجازات (مستقيم و غيرمستقيم) در احتمال دستگيري و محكوميت است .براي مثال يك دزدي س��اده ،مثال صدهزار تومان ،ممكن است حداكثر تا يك سال زندان (هزينه مستقيم) داش��ته باشد و احتمال دستگيري و مجازات نيز 100درصد برآورد شود .طبيعي است كه اين هزينه مستقيم است و بر حسب جايگاه شغلي يا اجتماعي فرد ،ممكن است براي عدهاي از افراد هزينههاي غيرمستقيم ارتكاب چنين جرمي ،صدها برابر بيشتر از هزينه مستقيم آن باشد .در حالي كه يك فرد بيكار و مطرود كه احتماال خانه و كاشانه و زندگي سروساماني ندارد ،حداكثر هزينهاش همان هزينه مستقيم است و چه بس��ا زندان رفتن هم براي او اهميت هزين ه بودنش را از دست داده باشد و ترجيح بدهد كه زمستان را به جاي خيابان يا سرپناه سرد ،در زندان گرم با غذاي آماده سر كند ،ولي ممكن است كه يك كارمند جزء هم از هزينههاي كالن غيرمستقيم ارتكاب چنين جرمي پرهيزكند ،هزينهاي كه ميتواند شامل اخراج ،قطع حقوق ،طرد اجتماعي و ...باشد .بنابراين هرچه بر تعداد محرومين از يك نعمت و كاال اضافه شود و اين محرومين با هيچ ريس��ماني و بهطور ارگانيك با جامعه و سايرين پيوند نخورند ،احتمال اين كه هزينههاي مجازات و ارتكاب جرم براي آنان اندك شود ،بيشتر است. در كنار مجازات ،احتمال دستگيري و محكوميت هم مهم است .براي نمونه همين جرم تجاوز را در نظر بگيريم ،مجازات اين جرم طبق قانون اعدام است كه شديدترين مجازات است. در حالي كه بايد يقين داشت موارد محكوم شده از كل تجاوزات
11
شهروند امروز 11تیر 1390
رخ داده به يك درصد تجاوزات هم نميرسد .حتي در كشورهاي غربي هم اين فاصله بسيار زياد است .گمان ميكنم كه حداقل برخي از افراد متجاوز در قضيه خمينيشهر ،به نحوي مستقيم يا غيرمس��تقيم (از طريق اطالع از سايرين) ميدانستهاند كه شكايت اين جرائم ،راه به جايي ندارد و مجازات نخواهند شد. بنابراين به هر دليلي آنان احتمال دستگيري و مجازات را جدي تلقي نميكردهاند و اتفاقا هم اشتباه نكرده بودند ،زيرا بر حسب سنت موجود اگر اين اتفاق رسانهاي نميشد ،با خطر چنداني مواجه نبودند .حتي بس��ياري از اين اشرار به ويژه در شهرهاي كوچك ،با ارعاب و تهديد خانوادههاي قربانيان ،آنان را از شكايت منصرف ميكنند يا مجبورشان ميكنند شكايتشان را پس بگيرند و حتي در مواردي شاكيان بينوا بدهكار هم ميشوند. به عبارت ديگر كاهش كنترل اجتماعي و نظارتهاي رسمي و غيررسمي ،يكي از ريشههاي اصلي بروز اين اتفاقات است .پس محروميت بهعالوه كاهش نظارت غيررسمي (از طريق بياعتبار شدن ارزشها و انسجام اجتماعي) و ضعف شديد كنترل رسمي (از طريق ناكارآمد و فاس��د شدن نهادهاي نظارتي و رسمي و ضع��ف قانوني) دو علت اصل��ي در كاهش هزينه ارتكاب جرم اس��ت .با افزايش ارتكاب جرم ،كمكم باندهاي بزهكاري شكل ميگيرند و خرده فرهنگ بزهكار قدرتمند شده و مجموعهاي قاب��ل توجه را در خود جاي ميده��د و بزهكاري و جنايت را از روي��دادي موردي خارج كرده و به رويدادي نظاممند تبديل ميكند. در زمين��ه منافع ارتكاب جرم نيز ميتوان به همين موارد پرداخت؛ محروميت نسبي و نابرابري شديد اجتماعي ،ارزش و اهميت و نفع ارتكاب بسياري از رفتارها را براي تعداد زيادي از افراد باال ميبرد .همچنين با افزايش احتمال موفقيت ارتكاب فعل مجرمانه ،انگيزه براي بزهكاري بيشتر ميشود .اين انگيزه در ميان گروههاي بزهكاري بازتوليد ش��ده و آنان را بيشتر به سوي ارتكاب جرم سوق ميدهد. در مي��ان مجموع ه عوامل موج��ود در اين رابطهها ،تأكيد سياس��ت رس��مي كش��ور بر افزايش مجازات ي��ا هزينههاي مس��تقيم ،از قبيل زندان و اعدام اس��ت .ترديدي نبايد داشت كه اين سياس��ت ،در بسياري از جرائم كه احتمال دستگيري و مجازات آنها كم اس��ت ،مؤثر نخواهد بود .ضمن اينكه اين جرائم مثل (تجاوز به عنف) حداكثر مجازات را كه اعدام باشد، دارند .بنابراين سياست رسمي صرفا بايد بر افزايش هزينههاي غيرمس��تقيم از طريق تقويت نظارتهاي غيررسمي ،كاهش نابرابري و فقر ،ايجاد اش��تغال و نيز كاهش منافع ارتكاب جرم متمركز باشد و در كنار اينها مبارزه سريع و قاطع با شكلگيري باندهاي بزهكاري در اولويت است. آنچه كه آمد ،تحليلي بسيار مختصر در اين زمينه بود و باز كردن بيشتر آن در اين مجال كوتاه ميسر نيست .ولي بحث و بررسي درباره جرم و جنايت و نيز نقد نظام كيفري و سياست جنايي موجود در كشور يكي از مهمترين موضوعاتي است كه بايد مورد توجه همه ما قرار گيرد.
باشگاه نویسندگان
سعیدلیالز
یادداشتهای یک مدیر
ریشه انفجار قیمتها و تالطم کنونی در اقتصاد ایران چیست؟
غول بی شاخ و ُدم گرانی
در روزها و هفتههای اخیر ،در سطوح روبنایی اقتصاد ایران حوادث و رویدادهایی در جریان اس��ت که توجه ه��ر فعال عادی اقتصادی یا حتی هر ناظر دیگری را به خود جلب کرده است .این رویدادها که من آن را به بلند شدن دود و خاکستر از قلهای با سابقه آتشفشانی شدید در گذشتهای نه چندان دور تشبیه میکنم ،دستکم از لحاظ دامنه و ژرفا در یک دهه اخیر بیسابقه بوده است. در نیم��ه دوم فروردین و اول از همه ،بازار طال و س��که متالطم شد که انصافا بخشی از آن به نوسانات شدید این فلز گرانبها از لحاظ قیمت در بازار جهانی برمیگشت ،اما نوسانات داخلی قیمت طال ،در حد نوسانات جهانی درجا نزد و گستردهتر وارد اقتصاد ایران شد. پ��س از آنکه دولت و بانک مرکزی کوش��یدند تا با تهدید و تطمیع از جمله اعالم سرازیر کردن 10میلیون قطعه س��که بهار آزادی به ب��ازار ،افزایش قیمت طال را سرکوب کنند ،البته بازار تا حدی آرام گرفت و تثبیت ش��د؛ اما اوال این آرامش در حد قیمت رکوردگونه طال اتفاق افتاد و منجر به کاهش قیمت آن نش��د و ثانیا در این بین بخش مهمی از ذخایر طالی گرانبهای کشور که برای روز مبادا و در میانه این اوضاع نامعلوم بینالمللی و دیپلماتیک تهیه و ذخیره شده بود (همین قدر سربسته بگویم و بنویسم ،کافی است) یا از بین رفت یا در معرض
تلف ش��دن قرار گرفت 10 .میلیون س��کهای که بانک کارشناس��ان و مسئوالن محترم بانک مرکزی قائلیم و مرکزی تهدید به س��رازیر کردن آن در بازار کرده بود ،با نهایت تاس��ف و تاثر ،مس��ئولیت اصلی و نهایی همه حدود 4میلیارد دالر به قیمت امروز بازار جهانی ارزش این نابسامانیها ،دولت و از جمله و بهویژه بانک مرکزی است .عجالتا لجامگسیختگی نرخ تورم و فروپاشی نظام دارد. به ع�لاوه و از آن مهمتر این بود که در اثر این فعل ارز تکنرخ��ی و تثبیت قیمت ش��ده و از کنترل خارج و انفع��االت از جمله افزایش قیمت طال و دخالت بانک شدن قیمت طال و سکه و فوالد در کبریت و شیر و ...را مرک��زی و غیره ،موج تالطم قیمتها از طال به ارزهای به اختصار بررسی میکنیم تا بعد. دستکم داس��تان تورم امسال و وضعیت کنونی معتبر انتقال یافت که داس��تان آن بس��ی پیچیدهتر، جدیتر و البته س��وزناکتر اس��ت و هنوز هم با وجود و ریش��ههای آن از اواخر سال 1389به روشنی قابل همه تالشه��ای ضدونقیض دول��ت و بانک مرکزی و پیگیری است .از اواخر پارسال بود که دولت ،بهتدریج انواع مصاحبهها و س��خنوریها و تهدیدات و تطمیعها و در چند مرحله مجموع سیاس��تهای پولی و مالی و غیره ،حل که نشده هیچ ،بر پیچیدگی و وخامت آن خود را برای سال 1390تدوین کرد و آشکار ساخت. افزوده شده است .این بازی ،هنوز هم چه در ارز و چه در طی این سیاستها و در گام نخست نرخ بهره به عنوان حوزه دیگر کاالها و خدمات ادامه دارد و ظاهرا بنا نیست شاخصی بسیار مهم برای تعیین نرخ تورم رسما کاهش موج تالطم شدید قیمتها و افزایش همهجانبه قیمت یافت و اگرچه در حوزه نرخ س��ود تسهیالت هرگز به کاالها و خدمات متوقف ش��ود یا دستکم سرعت آن اجرا درنیامد ،اما سپردههای مردم را هدف قرار داد و روبه کاستی بگیرد .نرخ رسمی تورم کشور که اخیرا آن آنان را به خروج سپردههایشان از بانکها تشویق کرد. هم دونرخی شده ،رسما به ما میگوید که سطح عمومی در گام دوم ،نرخ رش��د نقدینگی ،دس��تکم با همان قیمتها اکنون حدود 27درصد باالتر از پارسال همین آهنگ تند سال ،1389در حد 24تا 25درصد باقی موقع است و از ماههای شهریور به بعد ،بیشتر هم خواهد ماند که معنایی جز صدور دستور برای یک نرخ تورم شد .شاید در مورد قیمتها ذکر همین آمار رسمی کافی دورقمی ندارد؛ به ویژه در شرایط ناچیز بودن نرخ رشد باشد که نرخ تورم در حال حاضر حدود 2/5برابر (نه 2/5اقتصادی کشور .گام سوم نیز جز تشویق نرخ تورم به لجامگسیختگی معنا و ثمری نداشت و نمیتوانست درصد؛ بلکه 2/5برابر) پارسال و 12ماه قبل است. ریشه این انفجار قیمتها و تالطم کنونی در اقتصاد داش��ته باشد؛ نرخ رش��د بودجه عمومی دولت برای ایران چیس��ت؟ مس��ئله تورم که اینک در حال برگزار س��ال 1390بین 45تا 50درصد تعیین و تصویب کردن چهلمین سالگرد ساختاری شدن آن در اقتصاد شد .هر سه این تصمیمات در دو حوزه پولی و مالی، ایران هس��تیم ،از کجا همچون غولی بیش��اخ و دم بر در فرهن��گ علوم اقتصادی در زمره «سیاس��تهای جان و زندگی هرچند وقت یکبار تنوره میکش��د و از انبس��اطی» دس��تهبندی و نامگذاری میشوند که از ق��درت خرید مردم میدزدد و آن را میکاهد؟ آیا واقعا قضا برای درم��ان رکود اقتص��ادی گریبانگیر ایران، ـ چنانکه مس��ئوالن ام��ر مینمایانند ـ ب��ر این غول سیاستهایی بد و منفی نیستند اما به هر حال و بدون نمیت��وان مهار زد و بر ویرانگری آن فائق آمد؟ آیا واقعا تردید تورمزا هستند. تا اینجای کار هیچچیز ش��گفتانگیز یا نامنتظر نبود مس��ئوالن امر که دس��تکم در مورد بانک مرکزی به و نیس��ت! بانک مرکزی برای جبران دان��ش و تجربه کافی آنها در علوم رک��ود اقتصادی و ایجاد اش��تغال به اقتصادی یقین داریم ،در این میانه مسئله تورم که اینک در سیاستهای مالی و پولی منسجم رو یکسرهبیگناهندواینهمهتخریب حال برگزار کردن چهلمین آورده که به عنوان عوارض منفی ،به و خسارت بر اقتصاد کشور از بابت سالگرد ساختاری شدن آن ناچار تورم را نیز به شدت میافزاید. ت��ورم ،از ناحی��های دیگر یا حتی در اقتصاد ایران هستیم ،از ش��گفت انگیز اینجا بود که مقامات دشمنان بر سر کشور و مردم نازل کجا همچون غولی بیشاخ و پولی و بانکی ارشد کشور در واکنش میشود .آیا کاری نمیتوان کرد و دم بر جان و زندگی هرچند ب��ه ت��ورم پدید آمده چنان س��خن تقدیر ملت ایران این است که با این وقت یکبار تنوره میکشد گفتند و عمل کردند و موضع گرفتند غول بهتازگی پا به سن 40سالگی و از قدرت خرید مردم که گویی برای نخس��تینبار در عمر گذاشته همزیستی بیاغازد و بسوزد میدزدد و آن را میکاهد؟ گرانقدر خود با پدیدهای به نام تورم و بسازد؟ در مورد دیگر معضالت و آیا واقعا ـ چنانکه مسئوالن روبهرو شدهاند .خوشمزه نیست؟ مشکالت اقتصادی چه؟ مسئول و امر مینمایانند ـ بر این این بحث را پی خواهیم گرفت؛ مقصر آنها چیست یا کیست؟ غول نمیتوان مهار زد و بر اگر خدا بخواهد. ب��ا هم��ه احترامی ک��ه برای ویرانگری آن فائق آمد؟
12
شهروند امروز 11تیر 1390
عليرضاعلويتبار
گامبهگام تا دموکراسی
گام اول مردمساالري
فرزين وحدت
بايد با «ديگري» زندگي كرد ،با او رقابت كرد و در عين حال از خشونت و تالش براي حذف او از صحنه روزگار بهره نگرفت
اكثريت مردم ايران مردمس��االري را به عنوان يك آرمان پذيرفتهاند .از اينرو اصليترين پرسش امروز ما اين است كه مهمترين گام براي تحقق مردمساالري در ايران چيست؟ پاس��خ به اي��ن پرس��ش بايس��تي در جريان يك گفتوگوي عمومي و با تكيه بر عقل جمعي داده شود. هر فرد يا تشكلي ميتواند پاسخ خود را مطرح كند و در انتظار اظهارنظر ديگران باشد و در فرآيند نقد و پاسخ به اصالح و تكميل آن بپردازد .ميكوشم تا پاسخ خود را به اين پرسش طرح كنم اما گمان نميكنم پاسخي بينقص و كامل داده باشم .به هر حال طرح پيشنهادي است و آماده تكميل و تصحيح احتمالي. گمان ميكنم مهمترين گام براي مردمساالري در ايران «به رس��ميت شناخته ش��دن جريان مخالف و منتقد در نظام سياس��ي ايران» است .مطالعات انجام ش��ده در مورد موانع سياسي گذار به مردمساالري در ايران دو مانع را از ميان موانع بيش��تر مورد تأكيد قرار ميدهند :كنترل متمركز به منابع قدرت سياس��ي و فرهنگ و گرايش رقابت س��تيز حاكمان .يكي از اين دو مانع زمينههاي عيني حضور مخالفان و منتقدان را در سياس��ت از ميان ميبرد و ديگري محيط ذهني را براي آن نامساعد ميسازد .قدرت منابع غير اجبارآميز دارد؛ منابعي چون منابع مالي ،وسايل ارتباطجمعي و دستگاههاي آموزشي .البته در كنار آن منابع اجبارآميز نيز مبناي قدرت وجود دارد. هرچق��در اين منابع (اجبارآميز و غير آن) بيش��تر در كنترل حكومت باش��د احتمال مشاركت در رقابت سياسي كاهش مييابد و گذار به مردمساالري ناممكن ميشود. در فرهنگ سياس��ي برخی حكومتها سياس��ت مشغلهاي خصمانه تلقي گرديده و در آن بهترين راهحل براي تأمين منافع هر طرف ،ادامه منازعه و عدم سازش به ش��مار ميرود .برخی دولتهای ايران در سدههاي اخير هميش��ه مدعي بودهاند كه بايد از طريق منازعه سياسي ،منازعه سياسي را از ميان برد تا وحدت الزم براي نيل ب��ه اهداف موردنظر آنها فراهم گردد .مدتي
یادداشت میهمان
اس��ت كه واژه «س��ازش» در فرهنگ سياس��ي ايران معنايي منفي به خود گرفته است .از اينرو در شرايط ضعف ق��درت حكومت ،همواره تعداد كثيري حزب و گروه سياسي در صحنه ظاهر ميشوند .از سوي ديگر وقتي قدرت سياس��ي نيرومند و داراي توان سركوب گردد ،نگرش منازعهستيز و در عين حال سازشستيز گروه حاكم مانع فعاليت مخالفان و منتقدان ميشود. بنابر آنچه گفته شد ،اگر بخواهيم به مردمساالري گذر كنيم ،از يكسو بايد منابعي در اختيار مخالفان و منتقدان باشد تا بتوانند از طريق آنها براي دستيابي به قدرت كوشش كنند و از سوي ديگر بايد اين ذهنيت در ميان حاكمان شكل گيرد كه رقابت سياسي امري منفي نيست و از لوازم زندگي پرنشاط سياسي است .به عالوه رقابت سياسي مانع دستيابي به هيچيك از اهداف ملي و تأمين منافع عمومي نميشود. جمع دو اقدام فوق خود را «به رسميت شناخته شدن مخالفان و منتقدان در عرصهسياسي» نشان ميدهد .به رسميت شناخته شدن مخالفان گاه ناشي از «موازنه وحشت» است؛ مانند جهان دوقطبي زمان جنگ سرد. طرفي��ن نميتوانند و از خطر كردن ميهراس��ند و از اينرو براي حذف ديگري اقدام نميكنند .اما هر دو در انتظار فرصتي براي نابودي ديگرانند .در موقعيتهاي كوتاهي كه در كشور ما مخالفان نيز در عرصه سياست حضور داشتهاند ،اين نوع از موازنه شرايط را مشخص ميكرده اس��ت .حضور مخالفان در عرصه سياس��ت ميتواند مبناي ديگري نيز داش��ته باشد؛ همزيستي مسالمتآميز .همزيستي مسالمتآميز قبل از هر چيز به معناي پذيرش اختالف و تنوع و چندگونگي است. پس از آن به معناي اين اس��ت ك��ه بايد با «ديگري» زندگي كرد ،با او رقابت كرد و در عين حال از خشونت و تالش براي حذف او از صحنه روزگار بهره نگرفت. پرس��ش پاياني من اين اس��ت كه «حكومتگران» از يكس��و و «مخالفان» از سوي ديگر تا چه حد آماده پذي��رش ش��رايط رقابت مس��المتآميز در جامعه ما هستند؛ رقابتي كه مبناي آن نه «موازنه وحشت » كه «همزيستيمسالمتآميز»است.
13
شهروند امروز 11تیر 1390
خرافات و خرد جمعي چگونه ترويج خرافات به حربهاي ايدئولوژيك براي سيطره گروهي كوچك بر ديگران تبدیل ميشود سحر و جادو ريشه در آرزوي انسان براي تحميل اراده خود بر محيط طبيعي و اجتماعي -سياس��ي خود دارد. هر انس��اني تمايل دارد كه طبيعت را براساس احتياجات و مطالبات خودش تغيير بدهد و آن را تحت تسلط خود بياورد .محيط زيست طبيعي انسان همواره منشأ خطرات، زحمتها و ناراحتيهايي بوده و هست كه بشر براي فائق ش��دن بر آنها تالش فراواني انج��ام داده و ميدهد .افزون براين ،بدن انس��ان نيز همواره خاستگاه اين مسائل بوده و هس��ت و به همين دليل هم تالش براي مهار طبيعت داخلي به موازات طبيعت خارجي ادامه داشته و دارد .بدون شك عمل انسان براي چيرگي بر اينگونه مسائل در ابتدا ملغمهاي از جادو و خرد ابزاري بوده است كه در زمانهاي متفاوت نسبت اين دو عنصر تغيير كرده است .ولي به طور كل��ي ميتوان ادعا كرد ك��ه در اثر مرور زمان عنصر خرد اب��زاري ،به دليل تجربهاي كه جوامع بش��ري در تعامل با طبيعت پيدا ميكنند ،افزايش پيدا كرده است .با پيدايش اديان جهاني ،جادو و جمبل با قدرت بيش��تري به عقب رانده شدند و خرد انساني كه ريشه خود را در عقل ماورايي ميپنداشت ،ميدان عمل را بيشتر براي خود باز كرد .براي مثال در دين زردشت جادو به مثابه دروغ تحريم ميشود و در اسالم سحر شديدا مورد تقبيح و تكفير قرار ميگيرد. از اين منظر جادو را ميتوان به مثابه تمسك به اعمال و روشهاي كاذب و دروغين براي دست يافتن به مقاصد معين تعبير كرد .شمني كه براي دفع باليا و آفات طبيعي يا بيماريهاي جس��مي بدون اعتنا به سببها آنها اوراد وتعويذهايي را تجويز يا اجرا ميكند ،در واقع قصد چيرگي بر آن مس��ائل و آفات را دارد ول��ي به دروغ و فريب كه با بينتيجه ماندن اعمالش ،جادو و فريبش آشكار ميشود. البت��ه اين هم خود فريبي و ديگر فريبي همزمان اس��ت.
باشگاه نویسندگان
اقتراحهفته
برعكس ،خرد ابزاري كه بر مبناي س��ير در آفاق و انفس و مشاهدات واقعي به علت پديدهها پيميبرد و طبق آن چاره مس��ائل و راهحل آنان را مييابد ،نه دروغ است و نه خود فريبي و معيار سنجش آن دسترسي به نتايج مطلوب است. در ارتباط با اين نوع ج��ادو ،ولي در ضمن مجزا ازآن، نوع ديگري از سحر و جادو وجود دارد كه بيشتر با موضوع روابط ميان انسانها مربوط است .در اينگونه جادو روابط اجتماعي ميان افراد به جاي آنكه بر مبناي خرد ارتباطي باشد و موجب توليد عقل جمعي در يك مجموعه انساني شود ،باز براس��اس فريب و دروغ و خرافات عمل ميكند. ولي اين بار موضوع مورد كنترل و چيرگي طبيعت و اشياء نيست ،بلكه انس��انها بهطور فردي و اكثرا دستهجمعي هدف اين نوع فريبكاري قرار ميگيرند .ريش��ه لغوي واژه superstitionكه به معني خرافات در زبانهاي اروپايي اس��ت ،برميگردد به واژه «بر فراز ايستادن» كه ميتوان آنرا غلب��ه و چيرگي بر ديگري تعبير ك��رد .به واقع نيز در زب��ان روزمره اين نوع خراف��ات در واقع چيزي به جز ايدئولوژي نيست كه براي آقايي و سيطره گروه كوچكي بر ديگران به كار گرفته ميشود .ايدئولوژيهايي كه بسيار متف��اوت از يكديگر هم از نظ��ر زماني و هم از نظر محتوا هستند ،يك خصيصه مشترك دارند و آنهم همين ترويج دروغ و فريب و تش��بث به خرافات در ميان تودهها است. فاشيستهاي نازي و كمونيستهاي استاليني از بسياري جهات با يكديگر فرق دارند ،ولي هردو افس��انههاي خود را بافتن��د و بر خرافات مردم دامن زدند تا به مطامع خود دست يابند .نازيها توهمات و افسانههاي زيادي را بافتند تا خود را به قدرت برسانند و بر رأس هرم قدرت باقي بمانند. آنها البته خود دچار خود فريبي هم شدند كه از اين اتفاق ميتوان به «خرافات مركب» بر سياق همان جهل مركب نام برد .پس از مرگ لنين ،استالين وشركايش دستور دادند كه جسد لنين موميايي شود و ازآن مانند قديسي نگهداري شود ،و براي آن معبدي نيز بنا كردند البته اين تنها مشتي از خروار خرافهپردازيهايي است كه تمام ايدئولوژيها براي پيشبرد منافع ويژه خود به آن متمسك ميشوند. از اي��ن منظ��ر خردجمعي ك��ه بر اس��اس اصول دموكراتيك و برابري افراد بنا شده ،در مقابل خرافات ايدئولوژيك ،كه در خدمت عدم تساوي و منافع گروهي اس��ت ،قرار ميگي��رد .هرقدر يك جامع��ه به مباني دموكراسي و حقوق همگاني شهروندان وفادار باشد ،در آن جامعه خرد جمعي كه از مش��اركت تكتك افراد جامعه براي رسيدن به اجماع در حوزه عمومي تشكيل شده قويتر است .برعكس ،هرقدر در جامعهاي بيشتر فضاي ايدئولوژيك ك��ه تضمينكننده منافع گروهي اقليت بر اكثريت است گستردهتر باشد ،در آن جامعه به خرافات و موهومات بيشتر دامن زده خواهد شد.
آتیه آيتاهلل
پيامد انتقادات آيتاهلل مصباح یزدی عليه دولتمردان چيست؟ آي�تاهلل محمدتقي مصباحيزدي در هفتههاي اخير آنچنان انتقاداتي را نصيب دولت كنوني و اعضاي عاليرتبه آن كرده است كه گوي سبقت را نهتنها از منتقدان ربوده است ،بلكه از ديگر هواداران خود نيز پيش�ي گرفته است .او در جمع اعضاي قرارگاه فرهنگي عمار (همراهان سياسي آيتاهلل مصباح) گفت« :برای ش�ناخت دین باید به دینشناسان مراجعه کرد؛ نه جنگیران و مرتاضان .کدام عاقل این را می پذیرد که انس�ان برای ش�ناخت دین ،اهل آن را رها کند و برود س�راغ جنگیر ،مرتاض و امثال آن ».همچنين در ديدار جمعي از س�رداران سپاه پاس�داران ادعا كرد« :شيطان وسايلي فراهم كرده كه در دل يك كشور اسالمي با شعارهاي ديني ،نطفه يك حركت ضداسالمي منعقد گردد ».در همين راستا ،در ديدار با جمعي از مسئوالن قرارگاه سيدالشهدا ادامه داد« :گروه انحرافي نهتنها نظام اسالمي، بلكه اس�اس اسلام را تهديد ميكند ».او به صراحت در ديدار با موتلفه از جادو شدن احمدينژاد نيز سخن گفت .از اين رو ،به دنبال آن هستيم كه بدانيم ريشه اين انتقادات و تاثير آن بر جريان آيتاهلل مصباحيزدي چه خواهد بود؟
دو راهي :پايان يا قدرت مطلق فريد مدرس��ي :آيتاهلل محمدتقي مصباحيزدي؛ چه آن روز كه در مدرسه حقاني «علي شريعتي» را مح��ور التقاط پنداش��ته بود ،چه دهه پيش��ين كه محمد خاتمي و همفكرانش را در س��خنرانی پيش از خطبههاي نماز جمعه به اباههگرايي متهم كرد و چه در گرماگرم رقابتهاي انتخابات رياستجمهوري ،84 اكبر هاشميرفسنجاني را خارج از اصول انقالب قلمداد كرد و چه ام��روز كه ياران احمدينژاد را فراماس��ون مینامد ،معترض بوده و بر مبناي اصول اعتقادي خود به جنگ آنان رفته است؛ اما در اين چرخش از شريعتي تا احمدينژاد ،ظرف انتقادي آيتاهلل چگونه تغيير كرده است. چرخش اول :او پيش از انقالب در اقليت بود و همراه شاگردانش مجبور به كوچ از حقاني به موسسه در راه حق ش��د؛ نظام اسالمي نبود ،اس�لامگراها هم هوادار فردي بودند كه او التقاطي ميناميدش .يعني آيتاهلل در اقليت مطلق بود .در دهه ،70به رويارويي با دولتي پرداخت كه تربيون مقابل��ه از آن حكومت بود .يعني نظام اس�لامي بود و بخشي از آنان او را پذيرفته بودند اما تير گاليههاي اعتقادياش را به س��وي دولت اين
1
14
شهروند امروز 11تیر 1390
نظام اسالمي هدف گرفته بود .در گام بعد نهتنها دولت بهعنوان بخشي از نظام اسالمي را هدف گرفت بلكه از جري��ان ديگري جهت حضور در رقابتهاي انتخاباتي حمايت كرد .اما امروز ب��ه دنبال حذف جريان حاكم در دول��ت و رونمايي از جرياني آلترناتيو به نام قرارگاه فرهنگي عمار اس��ت .يعني ديروز از جريان حاضر در انتخابات حمايت كرد اما امروز خود به دنبال ساخت و پرداخت یک جريان سياسي است. چرخش دوم :آيتاهلل در مقابله با شريعتي فقط در ميداني به نام اعتقادات حاضر شد .اگرچه شريعتي پدر معنوي برخي جريانهاي انقالب��ي بود ،اما او فقط در حوزه اسالمشناسي و مباحث تئوريك شريعتي منتقد بود و به جايگاه سياسياش اهميت نميداد .در برخورد ب��ا خاتمي او وارد حوزهاي فكري ـ سياس��ي ش��د .از يكسو با باورهاي روشنفكري ديني به مجادله پرداخت و از ديگر سو نيروهاي سياسي اين خط فكري در دولت را هم هدف گرفت .در انتقاد از هاشمي بيشتر انتقادات در حوزه سياست كالن سياس��ي تعريف شد و اما در زمان كنوني انتقادات او به حوزه سياست خرد بخشي از دولتمردان اختصاص يافت. برآيند كنوني :ام��روز هم ميدان انتقادات در درون
فريدمدرسي1 قدرت است و هم محتواي انتقادات سياسي ناب است؛ اگرچه ريش��ههاي اعتقادي را در اليههاي این جدال ميتوان ديد .امروز جريان آيتاهلل ديگر فقط در عرصه فكري تعريف نميشود ،ديگر بيرون از قدرت نيست، ديگ��ر از جريان��ي حمايت نميكند ،بلكه خ��ود وارد عرصه سياست ،آن هم در بطن قدرت شده و در نقش نيروساز رخنمايي كرده است .انتقادات كنوني آيتاهلل و هوادارانش از دولت احمدينژاد از اين روست كه ديگر اين جريان خود ميخواهد هم مولد تئوري باشد ،هم نيروي سياسي بسازد و احیانا قدرت را در اختيار گيرد. آسيبشناس�ي :آيتاهلل محمدتقي مصباحيزدي آن هن��گام در اوج ق��رار گرفت كه بار محتواي كالم او در نقد روشنفكري ديني ،سكوالريسم ،پلوراليسم، آزادي و ...ديده شد و او را در مقام پدر معنوي منتقدان اصالحطلبان قرار داد .اما امروز نقد ايش��ان در هالهاي از الفاظ همچون فراماس��ون ،مكتب ايراني ،هواداران رمالي و مرتاضگرايي و ابليسگرايي قرار گرفته است و چون جريان حاك��م در دولت جزئي از اصولگرايان است و مرزبنديها درهمآميخته تا جریان نقد وی از حوزه مس��ائل ایدئولوژیکی خارج باشد ،پاشنه آشيل اي��ن جري��ان آن زمان بود كه از جريان سياس��ي در انتخابات حمايت كرد و خود را در جايگاه پدر معنوي دولت قرار داد .ام��روز اين جريان نهتنها از اين روش تعدي نكرده است ،بلكه گامي به جلو گذاشته و خود به تربيت نيروهاي سياسي تاثيرگذار در بطن سياست پرداخته اس��ت( .ميتوان به برگزاري اولين نشس��ت قرارگاه فرهنگي عمار در موسس��ه آيتاهلل مصباح و سخنراني او در اين نشس��ت اشاره کرد ).اين جريان فكري جرياني زنده در خارج قدرت ميتواند باشد اما ب��ا حضور در قدرت بايد در نقش توجيهگر قرار گيرد كه با رفتار تشكيالتي اين جريان سنخيت ندارد و آن را ميرا ميكند .ش��ايد انتقادات آتش��ين آي��تاهلل در روزه��اي گذشته به اين دليل او را در اوج قرار داد ك��ه هماهنگ با رفتار معترضانه اين جريان است .البته اگر قرارگاه عمار يا هر مجموعه برآم��ده از اين جريان در عرصه انتخاباتي يا سياسي حضور يابد، ميتوان از سالهاي پاياني اين جريان خبر داد يا انشعابهاي متعددي که آن را ميش��كند. البته ي��ك راه براي زنده ماندن اي��ن جريان فكري ـ سياس��ي وج��ود دارد و آن حضور مطلق آنان در قدرت است.
تولدجريانهای جدید مصطفي درايتي :روش برخورد آيتاهلل محمدتقي مصباحي��زدي و هواداران��ش با جري��ان دولت و ادبيات انتقادي آنان نشان از وجود اشکاالت مبنايي و بني��ادي دارد .دفاعهاي جانانه از دولت كنوني آنچنان پيش رفت كه امروز به انتقاداتي تند عليه آنان مبدل ش��ده و اين حركت زيگزاگي يكباره جريان دوست را به جريان دشمن تبدیل كرده است .اين تغيير از عدم اطالع همهجانب��ه اين جريان فكري از عرصه عمومي خبر ميدهد .اگ��ر اين جريان به خطاهاي خود واقف بود ،هيچگاه اينچنين شتابزده عمل نميكرد .اين اتفاق نش��ان ميدهد كه آنان در مباني خود دچار اشكاالت اساسي هستند و اگر همين روال را ادامه دهند ،مطمئنا در عرص��ه اجتماعي دوام نخواهن��د يافت .چراكه اين چرخشها از يكسو طرفدارانشان را سردرگم ميكند و در نهايت از اين جريان جدا ميش��وند و از ديگر سو اعضاي ارش��د اين جريان در عرص��ه عمومي نحيف ميگردند. جريان آيتاهلل مصباحيزدي دو راه در پيشرو دارد كه هر دو مان��دگاري آن را تضمين نميكند و نويد بهبودي نميدهد .اول؛ برگزيدن راه سابق يعني تالش براي خارج كردن برخي جريانهاي فكري – سياسي از عرصه عمومي اين مسئله شكافهايي دوچندان را درونشان بازتوليد خواهد كرد كه سرعت آن هم زياد خواهد بود .دوم؛ عدم مقابله با حضور منتقدانشان در عرصه عمومي كه اگرچه نتيجه اولي را در پي خواهد داشت اما در بلندمدت شايد روزنههايي برايشان يافت شود. اينجريانبهدليلعدمپاسخگوييومسئوليتپذيري در برابر رفتارها و اعتقاداتشان تقابلهاي درونگروهي ايجاد ميكند و فضاي شكنندهاي را برايشان به ارمغان
2
15
شهروند امروز 11تیر 1390
مصطفيدرايتي2 ميآورد .از سوي ديگر نيز اين جريان به هيچوجه قادر به لشكركشي عمومي نيست؛ چراكه از گستردگي عام برخوردار نيست. ظه��ور بيش از اندازه ليدر اين جريان در چندماهه اخي��ر هم تاكي��دي برنگرانی و ایج��اد مرزبندی اين جريان اس��ت .اين جريان سعي ميكند دوباره به بيان اظهاراتي راديكال عليه جريان دولت بپردازد تا اندكي از سردرگميهاي هواداران را كاهش دهد و آنان را نسبت به اتفاقات لحظهاي بياطالع نگ��ذارد .اين گفتارهاي متعدد نشان از عدم چارچوب فكري و ساماننيافتگي انديش��هاي خبر ميدهد كه گاه دچار تضاد هم ديده ميشود. توجه به محتواي كالم اين جريان نسبت به رقبايش ه��م تنها يك تاكتيك را رونمايي ميكند و آن تالش براي حذف است. از منظر نگارنده ،اين جريان ،جرياني مولد نيست، بلكه بيشتر در نماي ظاهري ديده مي شود؛ يعني آنان ويترين جريان و افراد ديگري هستند .برنامهريزي اصلي و عمده در دس��تان اين جريان قرار ندارد .از اينرو ،در آتيه ميتوان بهم خوردن تعادل تشكيالتي و اعتقادي را ميانشان ديد. با تاملی برگذش��ته تاريخي ،ميتوان گفت كه اين جريان به گروههاي كوچك ديگري تقسيم میشود و بنابراين در پنج ،شش سال آينده با جريانهاي فكري ديگ��ري كه از دل اين جريان بي��رون ميآيند ،روبهرو خواهيم ش��د .نفوذ و حضور اين جريان در حال حاضر در بدنه مديريتي حوزه هم آنچنان دوام نخواهد يافت؛ چراكه اين جريان حتي بيشتر از اصالحطلبان با جريان سنتي حوزه اصطكاك دارد .اگر حمايتهاي سياسي از اين جريان نبود ،طبعا جايگاه كنوني را در حوزه نداشتند. درحاليكه برخي از فضال و طالب اصالحطلب همچنان با جريانهاي سنتي حوزه مرتبط هستند و گاهي اين روابط بسيار صميمانه و عميق است ،اما اين جريان هيچگاه مورد توجه نبوده است. اگر آنان ام��روز دچار نگراني و س��ردرگمي نبودند ،مطمئنا اينچنين ش��تابزده عليه جريان دولتكنونيواردعملنميشدند و آهستهآهسته گام برميداشتند و عرص��ه را در اختي��ار س��اير جريانهاياصولگراميگذاشتند. اين سرعت و شتابزدگي از آينده نامطمئن و روبه ضعف آنان خبر ميدهد.
باشگاه نویسندگان
1 فريد زكريا ترجمه :كاوه شجاعي
دهکدهجهانی
چرا نبايد نسبت به دخالت دولت در اقتصاد موضعگيري تند داشته باشيم
در خدمت و خيانت محافظهكاري
«محافظهكاري بر حق است ».اين را جورج ويل 2سالها پي��ش به من گفت ،زماني كه به عنوان يك دانش��جوي مشتاق با او مصاحبه ميكردم .دستورالعملهاي او شايد متكبرانه به نظر ميرس��يد ،اما نكته اصلي حرفهايش هوش��مندانه بود .او ميگفت «محافظهكاري ريش��ه در واقعيت دارد .برخالف تئوريهاي انتزاعي ماركسيسم و سوسياليسم ،محافظهكاري نه از آرزوي جامعهاي خيالي، بلكه از جهان ،همانطور كه واقعا وجود دارد ،شروع شده اس��ت .از ارس��طو تا ادموند ب��روك ،بزرگترين متفكران محافظ��هكار گفتهاند كه فرد براي تغيير در جوامع ،بايد اول آن را بفهمد ،آن را همانطور كه هست بپذيرد و براي رشد آن كمك كند». با مش��اهده مب��ازرات انتخاباتي اخير ،ممكن اس��ت بپرسيد چه بر سر آن س��نت آمده است .محافظهكاران ح��اال از عقايدي دفاع ميكنند كه يكراس��ت از اصولي انتزاعي گرفته ش��ده و هيچ ارتباطي با گذش��ته و حال آمريكا ندارد .اين يك تراژدي بزرگ به حس��اب ميآيد چون محافظ��هكاري نقش مهمي را در مدرنيزاس��يون
شد و آمريكا را در صدر دنياي تكنولوژي و ابداع قرار داد. اما آن تاري��خ را فراموش كردهان��د .جمهوريخواهان براي مثال وقتي به مسئله مراقبتهاي درماني و تامين اجتماعي ميرسند با اطمينان ميگويند كه ايدههاي آنها باعث كاهش هزينهها ميشود ،اما ما واقعا هيچ مدركي براي اثبات اين ادعا نداريم .آنچه واقعا ميدانيم اين است كه در ميان ثروتمندترين كشورهاي جهان اياالت متحده شاهد بيش��ترين حضور بازار آزاد و بخش خصوصي در حوزه تامين اجتماعي اس��ت .به عالوه در اين حوزه ،در مقايس��ه با توليد ناخالص داخلي ،آمريكاييها نسبت به مردم باقي كشورها بيشترين هزينهها را متحمل ميشوند اما ما هيچ دستاورد قابل مالحظهاي نداشتهايم و اوضاع اصال خوب نيست .ما بايد براي كاهش هزينههاي پزشكي كاري بكني��م اما جمهوريخواهان خود را با مطالعه ديگر سيس��تمهاي خدمات درماني در ديگر نقاط دنيا خسته نميكنند .آنها شبيه آن ماركسيستهاي پيري هستند كه حاضر نبودند واقعيت پيشرفت دنياي خارج را درك كنند« .ميدانم كه در عمل جواب داده ،اما آيا در تئوري هم جواب ميدهد؟» محافظهكاران هميش��ه جزو آن دسته افرادي بودند كه س��ر در واقعيت داشتند .اصالحات آنها قدرتمند بود چون از بازار استفاده ميكرد ،كارايي دولت را باال ميبرد و موضع افراد را ه��م تقويت ميكرد .تاثير آنها عظيم و پراهميت بود :ب��راي مثال به اصالحات نظام مالياتي در دهه 1980توجه كنيد كه توسط محافظهكاران رهبري شد .اما از آخرين طرح محافظهكارانه آن موقع چند سال گذشته است؟ ما نيازمند ايدههاي محافظهكارانهايم تا مدرنيزاسيون اقتصاد آمريكا را سرعت ببخشيم و دولت اياالت متحده را اصالح كنيم ،اما در عوض شاهد سياستهايي هستيم كه نهتنها به اصالحات ختم نميش��ود كه باعث ضعف و گرس��نگي دولت خواهد بود .اين استراتژي توجه اندكي به تاريخ آمريكا و بهترين نمونهها در سراس��ر دنيا نشان ميدهد و فقط بر يك تئوري بنا شده .محافظهكاران بيشتر از گذشته شبيه پروفسورهاي گيج و زباننفهم شدهاند.
اياالت متحده بازي كرده است. همين مباحثات بر س��ر اقتص��اد را در نظ��ر آوريد. نس��خه حزب جمهوريخواه اين است :كاهش مالياتها و پايين آوردن ش��ديد هزينههاي دولت؛ بعد قرار است مثال همهچيز به حالت نرمال برگردد .ميش��ود در مورد تاثير اصالح سيس��تم مالياتي بر كاهش نرخ بهره حرف زد ام��ا واقعا چه مدركي وجود دارد كه ثابت كند كاهش مالياته��ا بهترين راه براي احياي اقتصاد آمريكاس��ت؟ مي��زان مالياتها ـ مجموع مالياتهاي دولتي و ايالتي ـ در برابر توليد ناخالص داخلي ( )GDPدر حال حاضر به پايينترين حد خود از 1950رسيده است .اياالت متحده در ميان اقتصادهاي ب��زرگ صنعتي تقريبا پايينترين دريافتي ماليات را دارد .پس اين ايده كه آمريكا به خاطر ماليات باال دچار ركود ش��ده بر پايه واقعيت بنا نشده و فقط ادعايي تئوريك است .كشورهاي ثروتمندي كه در حال حاضر در بهترين وضعيت خود بهسر ميبرند ،و در آنها رشد اقتصادي قدرتمند است و آمار بيكاري پايين ـ مث��ل آلمان و دانمارك ـ هيچكدام به مالياتهاي پايين شناختهنميشوند. تعداد زيادي از تجار جمهوريخواه به من گفتهاند كه دولت اوباما خصمانهترين رابطه را با كسبوكار در ميان دولتهاي 50س��ال گذشته داش��ته است .واقعا؟ يعني بيشتر از ريچارد نيكسون جمهوريخواه كه مالياتها را 70 درصد تعيين و چنان مقررات نظارتي وضع كرد كه صنايع زيادي به حالت نيمهتعطيل درآمدند ،و ميزان درآمدها و بهاي اجناس را تحت كنترل درآورد؟ در واقع در حال حاضر هرگونه بحث بر س��ر دخالت دولت در اقتصاد ـ حتي براي توسعه زيرساختهاي حياتي ـ غيرممكن اس��ت چراكه عقيده اساسي محافظهكاري جديد اين است كه هرگونه دخالت دولت هميشه و تا ابد چيز بدي به حساب ميآيد .در اين ميان در آن سوي دنيا، چين كه سريعترين رشد اقتصادي دنيا را دارد ،توانسته در س��ه دهه اخير از حضور دولت در اقتصاد براي ايجاد رشد و اشتغال اس��تفاده كند .از سنگاپور تا كرهجنوبي و از آلمان تا كانادا ،ش��واهد فراواني وجود دارد كه نشان ----------------------------------ميدهد اقدامات اس��تراتژيك دولتها توانسته به عنوان -1روزنامهنگار و نويسنده هندي ـ آمريكايي .در سال كاتاليزور رشد بازار آزاد عمل كند. 2007مجالت فارن پالس�ي و پراسپكت او را جزو 100 و البته در اقتصاد آمريكا هم شاهد كارايي چنين روندي روشنفكر برجسته جهان معرفي بودهاي��م .در دهههاي 60 ،1950و كردند. 70دولت آمريكا سرمايهگذاريهاي از ارسطو تا ادموند -2تحليلگر و نويسنده محافظهكار عظيم��ي در عل��م و تكنول��وژي، بروك،بزرگترينمتفكران آمريكاييروزنامهوالاستريتجورنال دانش��گاههاي دولتي و صنايع نوپا محافظهكار گفتهاند كه فرد اواس�ط دهه 80ميالدي او را «شايد انجام داد .دولت زيرساختهايي را براي تغيير در جوامع ،بايد قدرتمندتري�ن روزنامهن�گار اياالت به وجود آورد كه سراسر دنيا به آنها اول آن را بفهمد ،آن را متحده» معرفي كرد. غبطه ميخورد .آن سرمايهگذاريها همانطور كه هست بپذيرد منبع:هفتهنامهتايم باعث آغاز دو نس��ل رشد اقتصادي و براي رشد آن كمك كند
16
شهروند امروز 11تیر 1390
توماسفريدمن* ترجمه فرزانه سالمي
دهکدهجهانی
عدالت و فلسفه
استاد دانشگاه هاروارد چگونه آسيا را فتح كرد احتماال خيلي از شما شماره جديد مجله نيوزويك چين را نديدهايد .حدس ميزنيد عكس چه كس��ي را روي جلد انداخته بودند؟ بگذاريد راهنمايي كنم .در چين به او لقب «تاثيرگذارترين چهره خارجي» دادهاند .باراك اوباما؟ نه .بيل گيتس؟ نه .وارن بافت؟ نه .دوباره راهنمايي ميكنم .او مثل ستارههاي موس��يقي راك در آسيا شهرت دارد و مردم در چين ،ژاپن و كرهجنوبي صف ميكشند تا براي شركت در جلساتش بليت بخرند. خب حدس نزديد .او مايكل سندل است؛ استاد فلسفه سياسي در دانشگاه هاروارد. دانش��جويان دانش��گاه هاروارد قطعا از ديدن عكس او روي جلد نيوزويك چين ش��گفتزده نشدهاند .كالسهاي «عدالت» س��ندل در دانش��گاه هاروارد شهرت زيادي دارد و تاكنون 15هزار دانش��جو در اين كالس درس��ي شركت كردهاند .يكي از نقاط جذابيت اين كالس ،مثالهاي جديد و واقعياي است كه براي تشريح فلسفه بزرگاني مانند ارسطو، ايمانوئل كانت و جان استوارتميل به كار گرفته ميشود. مايكل س��ندل 58ساله است و راه انتقال تجربههايش به دانشجويان و واداشتن آنها به فكر و بحث را خيلي خوب ميداند .مثال او در كالس��ش نام ديويد لترمن ـ ش��ومن و مجري برنامههاي تلويزيوني ـ را آورده و چنين پرسشي را مطرح كرده است« :آيا دستمزد 700برابري لترمن نسبت به حقوق يك معلم مدرس��ه ،نش��انهاي از وجود عدالت در جامعه است؟» پرسش ديگري كه بحث را در يك كالس او داغ كرده بود اين بود« :آيا ما از لحاظ اخالقي وظيفه داريم خطاهاي نسلهاي پيش از خود را اصالح كنيم؟» دانش��جويان در كالس س��ندل پاس��خهايي متفاوت و چالشبرانگيز ارائه ميدهند و از دو س��وي س��الن برگزاري كالس بهشدت با هم بحث ميكنن��د .خيل��ي از آنه��ا نظريات فالسفه را در جريان اين بحثها زير سوال ميبرند و با اين ترتيب است كه هنر بحث منطقي را ياد ميگيرند. اين بحث و جدلها جدا از جنبه آموزشيش��ان ،از لح��اظ اجرايي نيز جذابيت زيادي دارند چون سخنراني صرف نيس��تند .اين جذابيت آنقدر بوده كه دانشگاه هاروارد با مشاركت ش��بكه «پيبياس» در بوستون ،به
ش��كل مجموعه تلويزيوني درآوردش��ان و در سال 2009 ميالدي آنها را به نمايش گذاشت .پخش اين مجموعه باعث شد توجه به مايكل س��ندل در خارج از دانشگاه هاروارد و حتي در قارههاي ديگر بهشدت جلب شود. س��ال گذشته تلويزيون «اناچكي» ژاپن نسخه ترجمه ش��دهاي از اين مجموعه مباحث را به نمايش گذاش��ت و ناگهان فضاي فلس��فه در داخل ژاپن را ت��كان داد .بر اين اساس ،دانش��گاه توكيو يك واحد درسي براساس نظريات سندل راه انداخت .در چين هم انتشار ويدئوي اين مجموعه روي اينترنت توجه خيليها را به خود جلب كرد .خبر ديگر هم اين اس��ت كه كتاب اخير سندل با عنوان «عدالت :كار درست چيست؟» بيشتر از يك ميليون نسخه در شرق آسيا فروش داشته است .موضوع كتاب چيست؟ فلسفه اخالق! سندل در س��ال 2010ميالدي سفري به ژاپن داشت و در توكيو س��خنراني كرد .مش��تاقان ش��ركت در جلسه س��خنراني او زياد بودند و بليت ورود به اين جلسه در بازار سياه اينترنت حتي تا 500دالر هم فروش رفت .اما سندل از اين موضوع هم استفاده برد و سخنراني توكيوي خود را با طرح اين پرسش شروع كرد« :آيا خريد و فروش بليت در بازار سياه عادالنه است؟» اما يكي از جالبترين نكتهها در مورد استقبال آسياييها از مايكل سندل ،عالقه شديد چينيها به اوست .سندل اخيرا در دو دانشگاه در چين سخنراني كرد و بالفاصله يك واحد درسي «تفكر خالق و منطق اخالقي» از خالل ديدگاههاي او در دانشگاه سينگهواي چين تاسيس شد .خبر سفرهاي او را حتي در تلويزيون چين هم اعالم ميكردند .واقعا چنين
کالس دانشگاهی مايكل سندل
استقبالي از يك فيلسوف عجيب نيست؟ به نظر من ،محبوبيت سندل در آسيا تالقي سه رويكرد را نش��ان ميدهد .اولي رشد آموزش آنالين است؛ بهطوري كه دانشجويان ميتوانند به بهترين استادان در هر نقطهاي از جهان دسترسي داش��ته باشند .دومي تمايل آسياييها به مدل خالق و بحثگونه تدريس اس��ت كه نقش مهمي در باز ش��دن افق ديد دانشجويان ايفا ميكند .سومي هم عالقه دانش��جويان به تغيير فضاي درسيش��ان است .آنها نميخواهند تحصيالتشان صرفا به نشستن بر سر كالس فني يا مديريت يا اقتص��اد ـ آن هم به صورت تكبعدي ـ محدود باشد. رئيس دانشكده اقتصاد و مديريت سينگهواي چين كه از جمله ميزبانان مايكل سندل بود معتقد است كه نظريات او ميتواند در عرصه فلس��فه در چين تاثير زيادي بگذارد: «تفكر فلسفي در ميان چينيها معموال ابزارگرا و مادهگرا است .ريشههاي اين مس��ئله را تا حدي ميتوان در توجه وسواسگونه چينيها به توسعه اقتصادي در دوران معاصر جستوجو كرد». در اي��ن ميان ،ي��ك نكته قابل تامل وج��ود دارد؛ اينكه ديدگاههاي سندل در حال حاضر در دو سوي كره خاكي ـ از بوستون گرفته تا پكن ـ تاثيرگذار است .خود سندل در اين خصوص ميگويد« :دانشجويان در سراسر دنيا تشنه بحث در مورد پرسشهاي بزرگ اخالقي در زندگي روزمره ما هستند .در سالهاي اخير ،پرسشهاي مختلف در باب مقوالت اقتصادي و فني باعث شدند بحث در مورد عدالت و نفع عمومي كمرنگ جلوه كند .اما حاال مردم در بس��ياري از جوامع دنيا ميدانند كه توليد ناخالص داخلي كشورش��ان لزوما به شادي آنها در زندگي و نيز به بهبود اوضاع اجتماعشان منجر نخواهد ش��د .هدف من از مباحث فعليام اين اس��ت ك��ه از طريق همي��ن ويدئوها كالس درسي جهاني تشكيل بدهم و نظرات دانشجويان در مباحث مختلف را بشنوم .اين يعني رد شدن از مرزهاي فرهنگي و ملي و البته فكر كردن درباره پرسشهاي اخالقي». -----------------------* ستوننويس روزنامه نيويوركتايمز و برنده جايزه پوليتزر منبع:نيويوركتايمز
17
شهروند امروز 11تیر 1390
ي هفته ُگفتارها َ گزارشگران
در طول تاريخ بشريت همه حكام ،غير از اولياي خدا و مأموران صالح سعي كردند از ظرفيتهاي اجنه براي خود استفاده كنند ...اجنه در همه جا مثل مجلس و دولت هم حضور دارند
.1حسين فدايي دبيركل جمعيت ايثارگران در نشست جمعيت رهپويان انقالب اسالمي؛ او همچنین درباره يكي از متهمان قضيه منسوب به جريان انحرافي گفته است« :فرزند شهيدي به نام يعقوبي در وادي عرفانهاي كاذب ايدههايي را پرورش ميدهد و عدهاي از فيلمسازان ،هنرمندان و اساتيد دانشگاهي مريد ويشدهاند .او پدرش را قاضي اجنه ميداند».
خانوادهام از من خواستند که مثل يک فرد معمولي زندگي کنم و با سيستم درنيافتم ،چون اين سيستم خيلي خيلي بيرحم است و از قدرت دولتي براي تضييع حقوق شهروندان استفاده ميکند .2هو جيا فعال سرشناس حقوق بشر در چين در گفتوگويي تلفني با يک شبکه تلويزيوني هنگکنگي. او هفته گذشته پس از تحمل سه سال و نيم حبس از زندان آزاد شد و به گفته همسرش در شرايطي «مشابه حصر خانگي» قرار دارد.
يكي از دانشجويان بر اساس تحقيقاتي كه كرده بود ميگفت که حدودا 170هزار ناسزا به آيتاهلل مصباحيزدي دادهاند
گزارش اقتصادی
یک قدم تا توقف طرح پرحاشیه صفحه 20
.3مرتضي آقاتهراني شاگرد آيتاهلل مصباحيزدي؛ او در گفت و گو با يكي از خبرگزاريها با وجود اينكه خود استاد اخالق هيات دولت است ،عليه جريان انحرافي دولت سخن گفته است .البته كنار جريان انحرافي به برخي اصالحطلبان هم پرداخته و از گذشتهها سخن به ميان آورده و از استادش دفاع كرده است.
ما ميدانستيم او جاني است حاال دنيا هم ميداند که او جاني است.
دوربین-خبر
شورش خیابانی در آتن صفحه 24
.4احمد بديع بازرگان ليبيايي هنگام شادماني در خيابان پس از اعالم حکم بازداشت بينالمللي معمر قذافي، رهبر ليبي توسط دادگاه بينالمللي کيفري .اين دادگاه قذافي را به ارتکاب جنايت عليه بشريت و فرمان سرکوب غيرنظاميان در شهرهاي مختلف متهم کرده است.
محصوالت درخت خرما و انگور پیش از استفاده از روش آبیاری قطرهای ،چندان قابلتوجه نبود اما پسر من كه در دانشگاه درس خوانده ،به استفاده از روش آبیاری قطرهای برای این دو درخت روی آورد
.5محمود احمدينژاد در یک سخنرانی در زنجان؛ او از كشاورزان خواست تا از روش آبياري قطرهاي استفاده كنند تا مصرف آب كاهش يابد .او گفت« :با اين روش ،درخت مو تا 70-۸۰كیلو انگور میدهد و درخت خرمالو هم پربار است و مصرف آب هم به یكپنجم كاهش یافته است».
گزارش جهان
فراریان از کره شمالی چه مسیری را طی میکنند گلوبال پست/صفحه 28
نافرمانی پشت فرمان درعربستان
2
5
1
3 4
ایندیپندنت /صفحه 30
کاپوچینو خوری درطرابلس جنگزده ایندیپندنت /صفحه 31
18
شهروند امروز 11تیر 1390
عکسها :فارس
رمزگشايي سياسي از گندزدايي اسناد كيف شاه
اعترافات مدیر سابق مجموعه نیاوران :خودروی شاه خرج انحراف افکار عمومی از ماجرای سخنان بقایی شد سرگه بارسقيان
پیگیری
اسناد دوره پهلوي در انبار دخانيات!
«خيلي از اسناد محرمانه و سري در جاهايي پيدا ميشود كه اصال انتظارش را نداريم ».اين حرف سال قبل عليرضا مقيمي مدير سابق كاخ موزه نياوران كه بيشتر واكاوي ميشود ،به صدقش بيشتر ميتوان پي برد .دراينباره عباس سليمينمين ،مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران هم اشارهاي مشابه دارد كه سال قبل گفته بود «متاسفانه بسياري از اسناد عملكرد دولت پهلوي در اختيار قوهقضاييه است كه در وضعي بسيار نامناسب در انبارهاي دخانيات نگهداري ميشود ».سليمينمين به «شهروند امروز» گفت« :پروندههاي تلنبار شده در انبار دخانيات مربوط به دوره رضاخان و محاكم سياسي بعد از شهريور ۱۳۲۰است» كه با وجود تاكيد علي الريجاني رئيس مجلس در ديدار با سليمينمين در سال گذشته درباره دسترسي و استفاده محققان و پژوهشگران از اسناد تاريخي ،هنوز هم اسناد دوره پهلوي دست نخورده در انبارهاي دخانيات خاك ميخورند.
19
شهروند امروز 11تیر 1390
تیتر یک سیاسی
اسنادي كه از كيف چرمي محمدرضا شاه پهلوي كشف شده بود ،آنقدر «گندزدايي» شد كه اصل اس��ناد آب رفت! اسرار كيف برزنتي با حاش��ي ه چرم قهوهاياش كه گفته ش��د از صندوق عقب ماش��ين «رولزرويس» آخرين ش��اه ايران كشف ش��ده ،نه در مركز بررسي اس��ناد تاريخي كه در بازداش��تگاه برمال شد؛ مديرعامل بازداش��ت شده منطقه آزاد ارس و مدير سابق كاخ موزه نياوران اولين پيامي كه از بازداشتگاه فرستاد ،دروغ بودن داستان كشف اس��ناد از كيف شاه بود و آنچه كه خبرگزاري فارس و ديگر سايتها به نقل از عليرضا مقيمي نوش��تند اين بود كه« :شايعه كشف اسناد از كيف ش��اه در كاخ ني��اوران با طراحي حميد بقايي براي انحراف افكار عمومي از س��خنان جنجال��ي وي درباره تركيه ص��ورت گرفت». اشاره مقيمي به اظهارات حميد بقايي ،نماينده وق��ت رئيسجمهور در آس��يا (و البته رئيس سازمان ميراثفرهنگي و گردشگري) در سال گذشته بود كه كش��تار ارامنه در سال ۱۹۱۵ توس��ط امپراتوري عثماني را «نسلكش��ي» خواند و اين موضوع در سطح ديپلماتيك باعث واكنش اعتراضآميز تركيه و در داخل موجب بروز انتقادهايي درب��اره موازي كاري با وزارت خارجه و اصل انتصاب نمايندگان ويژه از سوي احمدينژاد شد. ش��هريور س��ال ۸۹در حاليكه مجموعه نياوران آماده ميشد تا به مناسبت عيد سعيد فطر نمايش��گاهي از خودروهاي دربار برگزار كند ،خبري منتش��ر شد مبني بر اينكه يك كيف متعلق به محمدرضا پهلوي در صندوق
عقب خودروي «رولزرويس » وي پيدا ش��ده بوتابي نقل شد كه گويي است؛ خبر با چنان آ رازهاي مگويي از صندوقچه دربسته تاريخ به درآمده؛ مقيمي هم در شرح جزئياتش گفت: «محتوي��ات اين كيف چرمي قه��وهاي رنگ شامل اسناد و مداركي متعلق به جنگ جهاني دوم و پوشههاي متعددي از اوراقي با سر برگ شاهنشاهي است كه يكي از اين پوشهها مربوط به اوراق وزارت خارجه اس��ت .در حال حاضر اسناد موجود در كيف به علت اينكه حدود ۳۲ سال دستنخورده باقي مانده بوده ،در دست «گندزدايي» توسط كارشناسان است كه پس از گندزدايي ،بررس��ي محتواي اسناد به طور جزئيتر در دستور كار قرار ميگيرد». مدير وقت مجموعه تاريخ��ي نياوران در پاسخ به اين پرسش كه چرا تاكنون صندوق عقب اين خودرو باز نشده است ،گفت« :از اين خودرو تنها ۲نمونه در دنيا وجود دارد ،سوئيچ اين خودرو هم در كشور وجود نداشت .كسي ه��م تاكنون از محتويات صن��دوق عقب اين خودرو مطلع نبوده اس��ت كه براي باز كردن آن پيگيريهايي داشته باشد .در حال حاضر نيز توس��ط افراد خبرهاي با شيوه خاصي در صندوق عقب اين خودرو را باز كردهايم». يك��ي دو روز بع��د پرويز س��عادتي ،مدير پايگاهه��اي جهان��ي ميراثفرهنگي نتيجه گندزدايي از اس��ناد را اعالم كرد كه به گفته وي اس��ناد از جه��ت موضوعي به ۳دس��ته «ح��وادث و رويدادهاي انقالب»« ،خريدهاي نظامي روزه��اي آخر جنگ جهان��ي دوم تا اواخر پهلوي» و «نامهها» تقسيم ميشود و در ميان آنها يكي نسخ ه اصلي نام ه خداحافظي شاه است كه اواخر ديماه ۱۳۵۷براي امراي ارتش نوش��ته و ديگري نام ه يك��ي از امراي دربار كه مش��كالت شخصي خود را براي شاه
مخلوع نوش��ته است ۱۶ .شهريور ۸۹عباس س��ليمينمين ،مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در گفتوگويي با فارس چند سوال را مطرح كرده و پرسيده بود؛ «آيا واقعا اسناد جنگ جهان��ي دوم بايد از صندوق عقب يك ماشين بيرون بيايد؟ مگر امكان دارد ۳۰سال بررسي انجام نشده باشد؟ مگر ميشود اسناد به اين مهمي در پشت يك ماشين نگهداري شده باش��د؟ فكر ميكنند افكار عمومي اين قدر س��طحي اس��ت كه با اي��ن چيزها بازي
بخورد ».سليمينمين نتيجه گرفت كه رئيس ميراثفرهنگي سواد تاريخي ندارد .مقيمي هم توگو با خبرنگاران پاسخ اين سواالت را در گف داد و گفت« :خيلي از اسناد محرمانه و سري در جاهايي پيدا ميشود كه اصال انتظارش را نداري��م؛ در مواقع بحران ،جنگ و انقالب يك سري اسناد در جاهايي مخفي ميشود و بعد از آن پيدا ميش��ود كه هرگز كسي فكر آن را نميكرده است». سليمينمين :از ابتدا معلوم بود جعلي است سليمينمين بعد از تكذيب اصل كشف اسناد به «شهروند امروز» گفت« :از ابتدا هم معلوم بود كشف اين اسناد جعلي است و من ه��م موضع گرفتم .اصال ش��اه اهل تحقيق نبوده كه در كيفش سندي كشف شود ،ولي پاسخ بيادبانهاي به من دادند ».منظور از آن پاسخي بود كه مقيمي به سليمينمين داد و خطاب به او گفت« :مطمئن باشيد جهت احقاق حقوق همكاران عزيز موضوع اهانت و توهينهاي شما را در مراجع قانوني و قضايي پيگيري خواهيم كرد ».سليمينمين هم اين بحث را ادامه نداد و چنان شد كه خود مدعي كش��ف اسناد تكذيبش كرد و داستان كيف برزنتي كه روز ۱۷شهريور ۸۹درآمدنش از صندوق عقب «رولزرويس» را چونان كشف ب��زرگ تاريخي ثبت و ضبط كردند ،نه تنها گرهي تاريخي نگش��ود كه اعترافي سياسي شد و ثمرهاش فقط ديدن رولزرويس شاه بود كه در تاريخ ثبت است روز بيستم فروردين م��اه ۱۳۴۴وقت��ي كه محمدرض��ا پهلوي وارد محوط��ه كاخ مرمر ميش��د ،به محض پياده ش��دن از همين رولزرويس بهوس��يله سرباز وظيفه گارد شاهنش��اهي به نام رضا شمسآبادي ترور شد.
تیتر یک اقتصادی
%100
درصورتی که دولت قصد پرداخت یارانه نقدی نیمه دوم سال را داشته باشد چارهای به غیر از 100درصد افزایش قیمتها نیست
72 میلیــــارد
گزارشهای رسمی نشان میدهد رقم 72میلیاردی که در بودجه سال 87گم شده بود هنوز تعیین تکلیف نشده است
%13.5
نرخ بیکاری به صورت رسمی 13.5درصد اعالم شده ولی گزارش مجلس نشان میدهد این نرخ تا 25درصد رسیده است
درصورت تحقق پیشبینیها مبنی بر کسری بودجه دولت در نیمه دوم سال جاری رخ خواهد داد
عکس :بهروز مهری
پایان یارانهی 45هزار تومانی؟ بهرادمهرجو مشاور :سعید لیالز
چهارسال پيش س��اختمان شهيد باهنر نهاد رياس��تجمهوري در يك روز بهاري در ضلع شمالي مجموعه و درست در كنار ساختمانمحلزندگيآخريننخستوزير ايران كه 20س��ال درآن سكونت داشت، شاهد گفتوگويي بود .مشاور امور اصناف و بازرگان��ان رئيسجمهور ب��ا گروهي از جواناني مواجهش��ده ب��ود كه همگي به عملكرد اقتصادي دولت نقد داشتند .آنها دولت را با ش��عار عدالت ورزي حمايت و همراهي كرده بودند .مش��اور امور اصناف رئيس دول��ت تباري موتلفهاي داش��ت و س��راز قصه اقتص��اد در م��يآورد .او به مخاطبان خود هشدار داد« :دراين روزها
با حرفهايي مانند اينكه فالن كاال گران شده يا فالن نارس��ايي وجود دارد ،نبايد دولت را تضعيف كني��د .اين حرفها در نهايت منجر به ادامه گرانيها ميش��ود... ش��ما بايد صبور باشيد و سعي كنيد جو رواني عليه دولت ايجاد نشود». س��ه سال و 10ماه بعد مشاور آن روز كه حكم بركناريش را در دس��ت داشت، در مس��جد قباي تهران كلماتي را برزبان جاري س��اخت ك��ه با گفتهه��اي اولش تفاوت بس��ياري داش��ت .آقاي مشاور به حكم رئيس دولت از س��مت خود بركنار ش��دهبود .نزديكان او رواي��ت ميكردند اسفنديار دولت دراين بركناري نقشي موثر
20
شهروند امروز 11تیر 1390
گزارشهای آماری از افزایش نرخ بیکاری ،تورم، کاهش سطح تولید، افزایش نقدینگی در تابستان خبر میدهند
داشته و از همين روي مشاور باسابقه ،دل آزرده از رئيس دول��ت بود .او بازهم پس از س��الها دربرابر پرسش��ي مشابه چهار س��ال قبل قرار گرفتهبود .پ��س از اقامه نماز مغرب و عش��اء نمازگزاران كهنسال از او درباره آينده طرح هدفمندي يارانهها س��وال ميكردند و همزمان كالم خود را به طعنه و كنايه ميآميختند ولي جنس پاسخ آقاي مشاور اين بار تغيير كردهبود: «ما ه��م نميدانيم چه كار ميكنند .اين طرح با اين شيوه اجرا همه توليدكنندگان را بدبخت ميكند .نميدانم از خود آقايان س��وال كنيد .ما كه هرچه گفتيم نتيجه نداد .اصال معلوم نيست چه ميكنند».
همزمان كمي دورتر از مش��اور سابق رئيسجمه��ور احمدتوكلي ،رئيس مركز پژوهشهاي مجلس ش��وراي اسالمي و نماينده اصولگراي مجلس نامهاي سراسر انتقاد به وضعيت اقتصادي كه نمازگزاران مس��جد محله مردان موتلف��ه ،هم ازآن ميناليدند تدوين كرده بود .او در نامهاش رئيس دولت را «آقاي دكتر» خطاب كرده و به تندي رفتارهاي او را مذمت ميكرد. نامه به شكلي گسترده در محافل سياسي دس��ت به دست ش��ده بود .حتي يكي از نزديكان جامعه ايثارگران ،قويترين نهاد سياسي حامي رئيسجمهور نقل ميكرد، نامه توكلي در مي��ان اعضاي اين جامعه هم توزيع ش��ده و آنان هم واكنش نشان دادهاند .موج انتقادها هرروز س��احلي تازه را فتح ميكرد. مهدي طائب عضو قرارگاه «عمار» هم در يكي از جلس��ات پرسش و پاسخ خود هنگامي كه با سوالي انتقادي از دولت در زمينه اقتصاد مواجه شد ،همچون سايرين سكوت و نرمش را پذيرفت. كم��ي دورتر از اين جلس��ه پرس��ش و پاس��خ يكي از زندانيان سياس��ي نقل ميك��رد ،درميان چهرهه��اي آن روز در اوي��ن مان��ده ،اقتصاديتري��ن فرد جمع فرصت را مناس��ب دي��ده بود ت��ا تضاد گفتارهاي مسئوالن دولتي درباره اجراي طرح هدفمندي يارانهها را از همان معدود روزنامههاي اوين گلچين كند ،گلچيني كه از تك برگها ش��روع شد و بعد ازسه ماه دفتر 100برگ كاملي شد .منتقدان اقتصادي دولت از جناح راس��ت گرفته تا چپ به اتحادي موضوعي درباره وضعيت دخل و خرج كشور و مردم رسيده بودند. كمي دورتر از منتقدان در ميان اعضاي كابينه هم اتفاقاتي در حال وقوع بود .نقل ميكنند محرابيان وزيرتازه بركنار ش��ده صنايع نامهاي طوالني دراعتراض به اجراي ط��رح هدفمندي نوش��ته و روانه نهادي باالتراز دولت كرده ب��ود .او خود تاكنون چنين نامهاي را هيچگاه حاضر نشد تاييد كند ،اما رسانههاي جريان راست خبر از تاييد اتفاق ميدهند .اتفاقي كه دامن خود وزير را هم به گونهاي گرفت .وزيرمعزول صنايع پيش از آنكه از دولت كنار گذاشته ش��ود ،با طوماري از نامهه��اي اعتراضي توليدكنندگان مواجه بود كه ادامه اجراي طرح هدفمندي را بيحاصل ميدانستند. آنان نامهاي محرمانه براي وزيرارسال كردهبودن��د .متن نامه چني��ن بود« :چه ش��ما بخواهيد و چ��ه نخواهي��د از اول ارديبهش��ت ماه ما قيم��ت محصوالت را
شایعه
تكنوكرات در سكوت
حواشي پيرامون نفت پس از اجالس اوپك بهشدت افزايش يافته است ولي تكنوكراتهاي نفتي ترجيح ميدهند در برابر اتفاقات سكوت كنند .بيژن نامدار زنگنه يكي از اين چهرههاست .زنگنه پس از تماس خبرنگار شهروندامروز اعالم كرد فعال عالقهاي به گفتوگو درباره شرايط اقتصادي كشور ندارد .او ترجيح ميدهد در روزهاي پرحاشيه اقتصاد و نفت سكوت كند .وزير سابق نفت در سالهاي گذشته تنها يكبار در واكنش به شرايط حاكم بر عسلويه اظهارنظر رسمي داشت.
خبر آخر
کنترل بازار با کمک بسیج
نگرانی از افزایش قیمت کاالهای مصرفی در آستانه ماه رمضان سبب شده تا دولت به استانداریهای اختیارات نامحدودی برای قیمتگذاری و برخورد با گرانفروشان بدهد ،برخی محافل خبر دادهاند بسیج اصناف هم به استانداریها در این پروژه یاری میرساند
خبر آخر
درحالی که سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس از جایگزینی کارت انرژی بهجای یارانه نقدی خبر میداد سخنگوی ستاد هدفمندی یارانهها این خبر را تکذیب کرد
افزاي��ش ميدهيم ».لحن نامه براي آقاي وزيربيشازآنكهخبرسازباشد،توهينآميز بود .محرابيان از انجمن صنعتي نويسنده نامه ميخواهد مواضع خود را علني كند ولي آنها مثال ازاقتصادداني آوردند كه به دليل «انتقاد از طرح هدفمندي يارانهها و اقدام عليه امنيت ملي» يك سالي حبس تعزيري گرفت ه است. دورتر از تهران ،يكي ديگر از اقتصاددانان نامي كشور هم از سوي نهادهاي اقتصادي
به سكوت در مورد اجراي طرح هدفمندي دعوت ش��ده ب��ود .در همان هفته اخطار به اقتصاددان��ان ،فرمانده نيرويانتظامي دركنفرانس��ي خبري اعالم كرد« :عدهاي ميخواهند با انتق��اد مانع از اجراي طرح هدفمندي ش��وند ».او هش��دار دادهبود نهاده��اي ذي ربط پيگي��ر كارند و اجازه نميدهن��د چنين «معترضان��ی» طرح مل��ي را ن��اكام گذارند ول��ي همزمان با چنين اندرزهاي��ي ،الياس نادران نماينده اصولگراي مجل��س در كنار احمدتوكلي سرگرم تدوين گزارشي انتقادي از شيوه اج��راي طرح هدفمندي بودن��د .از ميان اين دو ،الي��اس نادران مطلبي مفصل در سايت الف نوشت و خود به مصاحبههاي متعدد ت��ن داد ك��ه انتقاديترين آن در ميزگردي در حضور فرزين ،س��خنگوي س��تاد هدفمندييارانهها صورت گرفت. بازهم كمي آن سوتر حواشي ديگري در جريان بود .دولت قصد داشت با ابزار توزيع پول ميان توليدكنن��دگان مانع از ركود صنايع ش��ود .اتفاقا يكي از وامهاي كالن هم به توليدكنندهاي در تبريز رسيدهبود. «محمدزنوزي مطل��ق» رئيس هلدينگ «دري��ك» درتبري��ز و صاح��ب مجتمع فوالدگس��تر ،خط هوايي آت��ا و كارخانه گس��ترش فوالد كوثر موفق شد وامي به ارزش يك هزار ميليارد تومان دريافت كند. او همزمان خريدار خودروي رئيس دولت هم شده بود .اتومبيل پژو 504احمدينژاد به ابتكار صادق محصولي وزير سابق رفاه در آبادان به حراج گذاش��ته ش��د .دو ماه پس از اعالم خبر حراج اتومبيل ،بهزيستي آب��ادان اعالم كرد خري��داري بومي براي خودرو رئيس دولت يافتهاست .منطقه آزاد اروند هم مجري برگزاري مراس��م فروش شد .خريدار مهندس��ي به نام «دشتي» معرفي ش��د و اتومبيل را ب��ه قيمت دو ميليارد و 700ميليون تومان به او واگذار كردند .يك هفته پس از حراج مش��خص شد ،فردي به نام دشتي در آبادان سكونت ندارد .بهزيستي دشتي را ساختمانسازي ساكن آبادان معرفي كرده بود ولي محافل خب��ري اعالم ميكردند كه خريدار نه در آبادان كه يك هزار و 600كيلومتر دورتر از شهر محل حراج خودرو سكونت دارد. سايتهاي خبري خريدار را «م .ز» معرفي كردن��د .همان فردي ك��ه در تبريز فوالد گس��تر را در تملك داش��ت و خوشحال از وامي ب��ود كه براي حماي��ت از توليد كنندگان بعد از اجراي هدفمندي يارانهها به جيبش رفته بود .وامهايي كه قرار بود براساس توافق دولت و نهادهاي توليدي
21
شهروند امروز 11تیر 1390
به كمك توليد درايام هدفمندي يارانهها بيايد ،روانه گاوصندوق افرادي ش��دهبود كه بازهم همان سايتها آنها را وابسته به نزديك ترين فرد به رئيسجمهور بعد از خانوادهاشميدانستند. موج خبرها به اندازهاي باال گرفته بود كه علي آقامحمدي رئيس س��تاد مبارزه با مفاس��د اقتصادي ،پورمحمدي رئيس س��ازمان بازرسي كل كش��ور و مصلحي وزيراطالعات هرس��ه به انتقاد از «مفاسد اقتصادي» پرداختن��د و خواهان برخورد با س��ران مفس��دان ش��دند .كمي بعد از اي��ن اظهار نظر مصلحي وزير اطالعات از ش��وراي پول و اعتبار كنار گذاش��ته شد تا يك ق��دم دورتر از اقتصاد شدهباش��د. انتقادها به حدي گسترش يافت كه حتي محمد دادكان رئيس س��ابق فدراسيون فوتبال هم در ميانه انتقادهاي ورزشي از س��ازمان ورزش اعالم كرد« :بروند جلوي مفاسد اقتصادي را بگيرند ،به جاي اينكه ب��ه ورزش ورود كنند ».گفت��ار او نمايان ساخت كه موج گاليهها باال گرفتهاست. اما هنوزجنجالهاي تازه در نيمه راه بود. منتقدان هدفمندي يارانهها به منتقدان اقتصادي دولت پيوس��تهبودند .فرش��اد مومني اقتصاددان باس��ابقه طي مقالهاي طوالني به نقد اقتصادي دولت پرداخت. او اع�لام كرد هزينههاي درمان در قياس با سال 1370بيش از 76برابر ش دهاست. او به گفتههاي وزير س��ابق بهداشت هم استناد كرد كه گفتهبود 26درصد برخط فقر كشور افزوده شدهاست .مقاله فرشاد مومني همزمان ش��د با يادداشتي كوتاه از دکتر مس��عود نيلي .او طي يادداشتي كوتاه «داستانهاي اقتصادما» را نوشت. مقال��ه كوت��اه او همزم��ان در دو روزنامه روزگار و شرق به عنوان سرمقاله درج شد. يادداشت نيلي شرايط سخت اقتصاد ايران را توصيف ميكرد .كمي پيش از اين نيلي گزارشي مبسوط به همايش «پيشرفت و عدالت» ارائه كردهبود كه متن كاملي از آن روي سايت دفتر مقام معظم رهبري قرار گرفتهبود .گزارش او نشان ميداد ايران از عدالت بيش از گذشته فاصله گرفتهاست. حس��ين راغفر ديگر اقتصاددان كش��ور هم همزم��ان دو گفتوگو را با روزنامهها ص��ورت داد .او در هردو گفت و گو به نقد سياس��تهاي اقتصادي پرداخت .انتقاد حتي جناحهاي اقتص��ادي متضاد را هم پيوند دادهبود .محمدطبيبيان در خالصه گزارشي از زبان كنايه بهره گرفت و درباره بهره هوش كم كشورهاي شرقي نوشت. او براي مسافرتي طوالني به اياالتمتحده
تیتر یک اقتصادی
رفته ولي كنايهه��اي مقالهاش در تهران بسياري را برآشفتهبود. اما اقتصاددانان ايراني تالش ميكردند در بيان ديدگاههاي خود احتياط را بيش از گذشته رعايت كنند .آنان سخت نگران عواقب گفتار خود بودند .محمدستاريفر رئيس اس��بق س��ازمان برنام��ه و بودجه هم هنگامي كه قصد نقد برنامهنويس��ي و بودجهري��زي دول��ت را داش��ت چنين احتياطي را علني كرد و در مصاحبه خود با روزنامه شرق خبر از رعايت حريمها در كالم داد .كمي دورتر از اين گروه عدهاي از تكنوكراته��اي اقتصاد اي��ران خود را س��رگرم گفتوگوهاي محفلي س��اخته بودن��د .آنهاي��ي كه گرفتار بن��د و حصر نش��ده بودند ،محفل جمعي را به كانوني براي انتقادهاي اقتصادي بدل ميكردند. از ميان اين جمع دو تن جرات بيش��تري به خرج دادند و گفتههاي خود را رسانهاي هم كردند .بهاءالدين هاشمي مديرعامل وق��ت بانك تات به رفتاره��اي اقتصادي دول��ت تاخت .او تنها ي��ك هفته پس از چنين ابرازعقيدهاي از سمت خود بركنار شد .بانك تات تالش ميكرد با بركناري هاش��مي مديرعامل باتجربه خود ،بانك را ازحاش��يه دورن��گاه دارد .علي انصاري سرمايهدار معروف قزوینی وابستگيش به واعظ آش��تياني معاون سابق وزير صنايع و معادن و عض و ش��وراي مركزي موتلفه اس�لامي داش��ت .پيش از آنكه واعظ به انصاري براي رفتار همكاران خود هشدار ده��د ،رئيس هي��ات مدي��ره بانك تات رايزنيهايگستردهاي صورت دادهبود .او همكار بزرگترين پيمانكار كشور شدهبود. انتق��اد ولي ب��راي بانك ت��ات ،انصاري و هاشمي عواقب سختي داش��ت .روزنامه كيه��ان طي مقالهاي بلند به افش��اگري عليه بانكهاي خصوصي پرداخت .مقاله روزنامه كيهان پشت پردههاي بانكهاي خصوصي را بازگو كرده بود .همزمان يكي ديگر از مديران برجسته اقتصادي ايران با اتفاقي تلخ مواجه شد كه هشداري براي س��ايرين بود .منوچهر غروي مديرعامل س��ابق ايران خودرو ناگه��ان روانه زندان ش��د .محافل خب��ري به س��رعت اعالم كردند مديرعامل كنوني ش��ركت فيات ب��ه جرم كالهبرداري 38ميليارد توماني زنداني شدهاس��ت ولي پيام حادثه براي ديگر مديران اجرايي بركنارمانده از دولت س��كوت بود .حاشيه نشيني براي آنهايي اس��تراتژي رفتاري ش��دهبود كه س��ابقه فعاليت در دولتهاي هفتم و هش��تم را داش��تند .احمدتوكلي ،حسن سبحاني و
مکث
مهاجرت به جاي حضور
محمدطبيبان،نويسندهبرنامهتعديل اقتصادي و از اقتصاددانان سرشناس ايراني ترجيح داد در روزهايي كه انتقادهاي اقتصادي محلي براي انتشار ندارند ،راهي اياالت متحده شود .او تا دو سال پيش برخي ديدگاههاي خود را به صورت گزيده منتشر ميكرد ولي در شش ماه گذشته با خروج از كشور از فضاي نقد اقتصادي هم فاصله گرفت ه است و ترجيح ميدهد ديگر به اين عرصه ورود نكند .او سرگرم ترجمه متون كالسيك اقتصادي است.
اتفاٍق
بازگشت مومني
او شهرت بسياري در نقد برنامههاي عدالتمحور دولت دارد .مومني در سالهاي گذشته تالش ميكرد تا ديدگاههاي خود درباره برنامههاي اقتصادي دولت را به صورت دقيق اعالم كند .او در تمامي جلسات ديدار اقتصاددانان با رئيس دولت هم حضور داشت .ولي پس از حوادث سال 88 مومني سكوت اختيار كرد .فرشاد مومني به تازگي مقالهاي منتشر كرده كه اين نوشتار نمايان ميسازد سياستهاي توزيع يكسان عدالت دولت با نقص همراه بودهاست.
الياس نادران كه عقبه اصولگرايي داشتند ترجيح دادند در جو س��كوت راهي ديگر پيش گيرند .آنان وارد بازي شدند .انتقادها از اجراي طرح هدفمندي يارانهها از همين دوره كليد خورد .يكي از مجلههاي تهراني در س��رمقاله خود نوش��ت دول��ت براي
پرداخت يارانه نقدي در نيمه دوم س��ال جاري با بحران مواجه اس��ت .در صورتي كه دولت براساس مصوبه مجلس به شيب 20درصدي افزايش قيمتها متعهد باشد در نيم��ه دوم س��ال جاري ب��ا بحران در پرداخت يارانههاي 44هزارو 500توماني مواجه ميشود. بر اساس قانون هدفمندي يارانهها بايد 50درصد از درآمد حاصل از آزادس��ازي قيمتها به عن��وان يارانه نقدي به مردم پرداخت ميش��د و 30درص��د آن براي كمك به صنايعي ك��ه از افزايش قيمت حامله��اي ان��رژي تاثي��ر ميپذيرن��د، درنظ��رگرفته میش��د و 20درصد نيز براي بودجه دولت كنارگذاشته میشده. دولت بايد درآم��د حاصل از اجراي طرح را در پروژههاي پيشبيني ش��ده دولتي هزينه ميكرد ولي گزارش رئيس ديوان محاس��بات نش��ان داد چنين اتفاقي رخ ندادهاست .احمد توكلي هم تخطي دولت در قان��ون هدفمن��دي يارانهها را چنين برش��مرد« :دولت در 9مورد حكم قانون را زي��ر پا گذاش��ته و در دو مورد روح آن را ناديده گرفته اس��ت ».در اليحه بودجه س��ال 90دول��ت درخواس��ت درآمد 62 هزار ميليارد توماني از محل آزادس��ازي قيمتها را مطرح كرد .نمايندگان مجلس معتقد بودند كه با قيمتهاي فعلي دولت ميتواند در حدود 30هزار ميليارد تومان درآمد كس��ب كند با اين حساب كسب درآم��د 62هزار ميليارد توماني به معني دوبرابر شدن قيمتهاي فعلي است. دولت هم كه با حس��ب پرداختهاي نق��دي بي��ش از كل درآم��د هدفمندي هزينه كرده اس��ت ،ح��اال ميخواهد در س��ال جديد با كس��ب درآمدهاي جديد آن را جبران كند .نمايندگان مجلس اما با پيشبيني تورم ب��اال ابتدا اجازه تحقق چنين درآم��دي را به دول��ت ندادند اما بعد از آن با رايزنيهاي انجام ش��ده ميان دو قوه چنين اجازهاي به دولت داده ش��د اگرچه شرط افزايش حداكثر 20درصدي قيمتها در اين توافقنامه گنجانده شد .با اين حال به نظر ميرسد دولت در اجراي اين پروژه ناكام باقي بماند؛ چراكه تنها با افزايش 100درصدي قيمتها تحقق اين درآمد مقدوراست. همزم��ان مجلس گزارش��ي دقيق از تخلفات دولت در اجراي طرح هدفمندي يارانهه��ا تهي��ه كرد .اين گزارش نش��ان ميدهد سروسامان دادن به شرايط كالن اقتصادي براي مردان ساكن كابينه دشوار است .اما انتشار اين گزارش همزمان شد
22
شهروند امروز 11تیر 1390
با طرح تحقيق ساكنان پارلمان از سهام عدالت .رئيس س��ابق سازمان خصوصي سازي در يكي از مصاحبههاي خود اعالم كرد« :طرح پرداخت سود سهام عدالت در روزهاي پيش از انتخابات ش��بهه داشته است ».او تالش ميكرد وارد مناقشههاي سياسي نشود و از خبرنگاران خواسته بود چنين جملهاي را منتش��ر نكنند .رئيس سابق سازمان خصوصيسازي درجمعي خصوصي پرده از اسراري عجيب برداشت ه بود .كردزنگنه متهم به همراهي با جريان رحيممشايي شدهبود .سايتهاي جريان تند منتقد مشايي هم خبراز دستگيري احتمال��ي او ميدادن��د .انتش��ار چنين شايعاتي او را به شدت برآشفته كرده بود. كردزنگنه در يكي از نشستهاي خصوصي خود پيروزي احمدي ن��ژاد در انتخابات سال 88را مرهون تالشهاي خود دانسته بود .اخباري اينگونه به گوش نمايندگان مجل��س هم رس��يد و ط��رح تفحص از س��هام عدالت مطرح ش��د .ام��ا گزارش چندان س��رانجام خوشي نداشت؛ چراكه مهر«محرمانه» برصفحه ورودي گزارش خورد و رسانهها از انتشار آن بازماندند. مدتي پي��ش از اين يك��ي از متهمان ح��وادث پ��س از انتخابات س��ال 88در مصاحب��ه تلويزيوني خود ب��ه اين جريان اش��اره كردهبود .او گفته بود« :اينكه پيش از انتخابات س��هام عدالت به مردم دادند و س��ود پرداخت كردند ،نوعي تخلف بود». چني��ن اظهارنظري حداقل دو س��ال بعد ب��راي نهادهاي نظارتي كش��ور مهم جلوه كرد .پرونده سهام عدالت كه به ميان آمد، سازمان بازرسي هم به مجادله كشيده شد. اين حضور ولي بدون حاشيه نبود .بودجه س��ال 87دولت با اتفاقي خاص همراه بود. در جري��ان مناظرات انتخابات س��ال 88 يكي از منتقدان دولت در مناظره راديويي خود با رئيس س��ازمان بازرسي اعالم كرد در بودجه همان س��ال 72ميليارد تومان گم شدهاست .رئيس س��ازمان بازرسي در مقابل اين موضوع سكوت كرد و مدتي بعد هم خب��ر را تاييد كرد .او يك هفته بعد از تاييد اعالم كرد اشتباهي صورت گرفته و هيچ پولي گم نشدهاست .سازمان بازرسي با چنين پيش��ينهاي ترجي��ح داد قدم به ميدان انتقادهاي اقتصادي از دولت نگذارد. پورمحمدي خود از دولت نهم با قهر و جبر بيرون رانده ش��دهبود .يكي از كارشناسان س��ابق س��ازمان بازرس��ي كل كشور نقل ميكرد نگراني از عواقب انتقادهاي اقتصادي سبب شده تا سازمان تنها به «نظارهگري» از بيرون بدل شود .نگرانيها همچنان باقي
بود تا هنگامي كه در ميانه جدال برسر ادامه اجرايطرحهدفمندي،ماجراينرخبيكاري هم به وسط كشيده شد .نرخ بيكاري سال 89سرانجام اعالم ش��د و مركز آمار ايران 13/5درصد را ميانگين نرخ بيكاري سال گذش��ته اعالم كرد .نماين��دگان مجلس ام��ا در اولين واكنش ،ايجاد اش��تغال 1/6 ميليون نفري و نرخ بيكاري 13/5درصدي را نپذيرفتن��د .آنها چنين رقمي را واقعي ندانس��تند و آن را منطبق با شاخصهاي ديگر اقتصادي تشخيص ندادند .مركز آمار اي��ران آخرين رقمي كه پيش از اين اعالم كرده بود مربوط به بهار س��ال گذشته بود كه آن را 14/6درصد ذكر كرده بود .اعالم يكباره نرخ بيكاري براي س��ه فصل پاياني س��ال افزايش اش��تغالزايي و كاهش نرخ بيكاري را نشان ميداد .موضوعي كه مورد پذيرش تحليلگران اقتصادي و نمايندگان مجلس قرار نگرف��ت ولي در ميانه همين منازع��ات روزنامه ايران روز دوش��نبه 30 خردادماه تيتر اول صفحه نخس��ت خود را چنين انتخاب ك��رد« :بيكاري 3/5درصد كاهش يافت». اين خبر در شرايطي منتشر ميشد كه براساس آمارهاي رسمي واردات در سال 89به 64ميليارد دالر رسيد تا ركوردي تازه در اين زمينه به ثبت رس��يده باشد. اين آمار مربوط به كاالهاي وارد ش��ده و بر اساس اعالم گمرك جمهوري اسالمي ايران اس��ت .اگر كاالهاي وارداتي قاچاق و واردات خدمات هم برآن افزوده ش��ود، رقم تخميني به 75ميليارد دالر ميرسد. در اين سال صادرات غير نفتي ايران هم به رغم تاكيد س��ردار نقدي رئيس بسيج مستضعفان بر افزايش تالشهاي صادراتي ب��ه 26ميليارد دالر رس��يد؛ هرچند كه دولت با احتس��اب ميعان��ات گازي آمار 32ميليارد دالري را براي صادرات اعالم ميكند .همزماني انتش��ار اي��ن دو آمار در كنار هم س��بب ش��د تا موج تازهاي از انتقادها ايجاد شود .سايت مشرق وابسته به يكي از نهادهاي امنيتي نوشت« :خبري از جه��اد اقتص��ادي نيس��ت ».مش��رق، دول��ت و مجل��س را همزمان س��رزنش كرد .انتقادهاي اقتص��ادي از هدفمندي يارانهها همزمان ش��دهبود با موج تازهاي از حواشي سياسي اقتصادي .منابع خبري اعالم كردند موس��وي رئيس منطقه آزاد قشم و پرهيزگار رئيس منطقه آزاد اروند دستگير شدهاند .چنين جرياني هنگامي به وقوع پيوس��ت كه س��ايتهاي خبري اين دس��تگيريها را ب��ه موضوع جريان انحرافي نس��بت دادند .جريان انحرافي از
سوي محافل عدالت خواه هم تحتفشار بود .فشارها زماني مضاعف شد كه طلبه سيرجاني هم به دستور شوراي تامين از حوالي حرم شاه عبدالعظيم بيرون رانده ش��ده بود .اين طلبه در اعتراض به آنچه موج گسترده زمينخواري ميخواند ،يك سال در جوار حرم شاه عبدالعظيم تحصن كرده بود ول��ي در هفته پاياني خرداد به دستور شوراي تامين استان خيمه او ويران شد .اين خبر رس��انههاي همراه دولت را هم وادار كرد تا انتقاد پيش گيرند .حتي برخي محافل اعالم ميكردند شركتهاي بورسي نزديك به دولت هم از بورس كنار كشيده شدهاند و تنها شركتهاي بورسي تحت حمايت بزرگترين پيمانكار ايران در عرصه باقي ماندهاند .افزايش ناگهاني 12 درصدي قيمت ارز هم اين گمانه را تقويت ميكرد .از سوي ديگر دولت به دليل عدم تحقق كامل درآمدهاي حاصل از اجراي ط��رح هدفمندي وادار ش��د از اعالم نرخ رس��مي افزايش حقوق كارمندان دولت خودداري كن��د .نگرانيها به اندازهاي باال رفته اس��ت كه بانك مركزي نرخ س��ود
ویژه
بوكسور اقتصادي
هفته گذشته اخباري منتشر شده كه راويان آن از قهرماني بهمني در مسابقات بوكس در دهه 40خبر ميدادند .بر اين اساس روايت ميكردند بهمني پيش از ورود به بانك مركزي و فعاليتهاي اقتصادي ورزش بوكس را به صورت حرفهاي دنبال ميكرد ه است.
توصیه
خانه بخرید
مسعود کرباسیان اقتصاددان و از چهرههای سرشناس اقتصادی دولت اصالحات به مردم توصیه کرده پیش ت خانه از آغاز دور جدید افزایش قیم بهدلیل تاثیرات اجرای طرح هدفمندی یارانهها ،خانه بخرند.
بانك��ي را هم ب��ه صورت رس��مي اعالم نكرده تا برميزان حواش��ي افزوده نشود. اضطرابها به اندازهاي باال گرفته كه حتي خود دولت هم از اصول اجراي هدفمندي يارانهها عقبنشيني كرده است .قيمت هر ليتر گازوئيل براس��اس مصوب طرح بايد 350تومان ميش��د ول��ي دو روز پس از اعتصابات كاميونداران بندرعباس ،قيمت گازوئيل به رقم 150تومان براي هر ليتر كاهش يافت .همزمان ش��ركت ملي گاز هم اعالم كرد در ص��ورت عدم پرداخت قبوض گاز اين ش��ركت گازهاي خانگي را قطع نخواهد كرد .رئيس ش��ركت ملي گاز حتي از بازگش��ت قيمته��ا به دوره قبل از هدفمندي هم اطالع داد .هنگامي كه اين دو خبر به توالي يك روز منتش��ر شد ،یک كارشناس اقتصادي اعالم كرد: «شرايط اقتصادي كشور مناسب نيست و اين احتمال وجود دارد تحت فشارهاي اقتص��ادي طرح هدفمن��دي هم متوقف ش��ود ».او ب��راي اثبات گفتهه��اي خود به ماجراي افزايش قيمت س��كه اش��اره كرد« :افزايش قيمت س��كه نشان داد كه اوضاع اقتصادي كش��ور از دس��ت دولت در رفتهاس��ت .از ط��رف ديگ��ر االن ب��ه ماه خ��رداد رس��يدهايم و هن��وز تكليف بودجه روش��ن نيس��ت .دولت در زمينه قيمتگذاري حامله��اي انرژي در طرح هدفمن��دي يارانهه��ا هم عقبنش��يني كردهاست». انتقادهاي اقتصادي هر روز ابعاد تازهتري بهخودميگيرند.امامشاورسابقاموراصناف و بازرگانان رئيسجمهور اينبار ديگر حامي سياستهاي اقتصادي قوه مجريه نيست. او خود يكي از توليدكنندگان مهم كشور به شمار ميآيد .آقاي مشاورسابق هنگامي كه نماز در مس��جد را به پايان رساند ،در ترجيعبند كالم خود به منتقدان كهنسال و هم محليهاي خود ميگفت« :براي من
23
شهروند امروز 11تیر 1390
62هزار میلیــــارد
احمد توکلی از طریق تریبون مجلس و سایت الف به انتقادهای گسترده اقتصادی از دولت میپردازد او پیشبینی کرده درآمد 62هزارمیلیارد تومانی دولت از طریق اجرای طرح هدفمندی هرگز محقق نخواهد شد
هم شرايط همين است .برق كارخانه ما را قطع كردهان��د .ما خودمان ميرويم دنبال كارها در وزارت صناي��ع ،از آنجا پاسمان ميدهند وزارت بازرگاني و بعد ميگويند برويد فالن جا .اين كه نشد شرايط توليد». روزهاي سال 1390براي افرادي همچون او چن��دان خوش يمن نيس��ت .علينقي خاموشي رئيس سابق اتاق ايران هنگامي كه ب��راي حضور در انتخاب��ات اتاق اعالم آمادگي كرد با انتقاد نزديكان خود مواجه ش��د .آنها رئيس س��ابق را اندرز ميدادند كه با كدام منطق قصد سروس��امان دادن به اقتصاد را دارد .خاموش��ي ولي مقاومت كرد و در انتخابات باقي ماند تا بازنده شد. نس��ل اميدوار اما شايد چندان فرصتي در اختيار نداشتهباش��ند .هرچند كه اسداهلل عس��گراوالدي تالشهاي ن��اكام را چنین تفس��ير كند« :جنگلي آت��ش گرفته بود. يك الكپش��ت به سمت جنگل ميرفت و پس از مدتي به سمت مقابل يعني دريا حركت ميك��رد .از او س��وال كردند چرا اينكار را ميكني .گفت به دريا ميروم و با الك خودم آب ميآورم تا آتش جنگل را خاموش كن��م .به او گفتند چطور فكر ك��ردي الك تو اين آتش را خاموش كند. او گفت صرفاً همين كار را ميتوانم انجام دهم».
دوربین -خبر
شورش خیابانی در زادگاه دموکراسی چهارشنبه گذشته با تصویب برنامه جدید ریاضت اقتصادی در پارلمان یونان ،موج گسترده اعتصاب عمومی این کشور را فرا گرفت. اين تنها راه چارهاي است كه دولت سوسياليست يونان كه كشوري بهشدت مقروض را اداره ميكند براي نجات اقتصادي و برآورده كردن شروط اتحاديه اروپا و صندو ق بينالمللي پول در پيش گرفته است .يونان بار ديگر در اعتصاب سراسري فرورفت و اعتراضها در آتن به خشونت كشيده شد. يونانيها پیش از این با اعتراض و اعتصاب سراسري عدم رضايت خود را از رياضت اقتصادي نشان دادند و زادگاه دموكراسي شاهد ردوبدل شدن بمبهاي آتشزا از سوي معترضان و شليك گاز اشكآور از سوي پليس بود .يكي از معترضان به سيان ان گفت« :اين واقعا شوخي نيست .همسر من كار خود را از دست داده و حقوق من ۱۲درصد كاهش يافته است .دولت قصد دارد سياست رياضت اقتصادي را تشديد كند ».به گفته خوزه مانوئل باروسو ،رئيس كميسيون اتحاديه اروپا يونان با «لحظه حقيقت»روبهروست. سرگه بارسقیان
24
شهروند امروز 11تیر 1390
Aris Messinis/AFP/Getty Images
25
1390 تیر11 شهروند امروز
نوشته روي پالكارد يك معترض به طرح رياضت اقتصادي در شهر تسالونيكي يونان« :نه به قدرت ،بله به جامعه» (NikolasGiakoumidis/ )AssociatedPress
دستگيري يك زن و يك پيرمرد معترض به طرح رياضت اقتصادي توسط نيروهاي ضدشورش (PanagiotisTzamaros/ )AFP/Getty Images
تظاهركنندگان يوناني به شليك گاز اشكآور توسط نيروهاي ضدشورش در ميدان «قانون» آتن اعتراض ميكنند. (PanagiotisTzamaros/ )AFP/Getty Images باال درگيري مردم معترض و نيروهاي ضدشورش در نزديكي پارلمان يونان در مركز آتن (Aris Messinis/AFP/ )Getty Images
يك معترض يوناني با چوبي در دست در ميدان «قانون» شهر آتن (Yannis Behrakis/ )Reuters
26
شهروند امروز 11تیر 1390
27
شهروند امروز 11تیر 1390
جام جهان نما
الغرها فرار میکنند
اين سفر 4800كيلومتري ميتواند ماهها طول بكشد راه پر است از خبرچين و زورگير
سربازان دولت کره شمالی در منطقه مرزی قطارها را بازرسی میکنند/عکسFP :
ترجمه :كاوه شجاعي
در آغاز ،تنها ي��ا دو نفري خود را به رودخان��ه مكونگ ميرس��اندند .كثيف بودند ،مثل چوب خشك الغر و به حد مرگ ترسيده. سوگينت دچكول ،وكيل دادگستري در استان شمالي چيانگراي در تايلند آن روزه��ا را خوب به خاط��ر ميآورد. ميگوي��د« :ت��ا چند هفت��ه هيچكس نميدانس��ت اي��ن آدمه��اي عجيب و غريب از كجا آمدهاند .آنها در كنارههاي رودخانه نزديك خانه او سرگردان بودند، گاهي هم به زباني خارجي غذا يا سرپناه گدايي ميكردند». «ميپرسيديماهلكجاييد؟اماهمين جمله ساده را هم نميفهميدند». باالخره ،يكي از ولگردها ،با پانتوميمي پرزحمت توانست اصليتاش را بگويد. كرهش��مالي .ح��دود 4800كيلومت��ر آنطرفتر. اين 9س��ال پيش بود .حاال فراريان بيشتري به كمك آنچه كه به «راهآهن زيرزمين��ي» معروف ش��ده از كش��ور قحط��يزده ميگريزند و اكثرا به تايلند ميآيند. در ط��ول س��الهاي اخير ،ش��بكه فراريان كرهش��مالي متوجه شدهاند كه تايلند دروازه روياهاي آنهاس��ت :آنها از آنجا به سئول ميروند و عالوه بر تابعيت
كرهجنوبي ،پول خوبي دريافت ميكنند تا زندگي تازهاي را شروع كنند .با آنكه اين كش��ور گرمس��يري از شبهجزيره عموم��ا خنك كره فاصله زي��ادي دارد، نزديكتري��ن متح��د در دس��ترس كرهجنوبي به حساب ميآيد .كرهجنوبي دهههاست كه سياست حمايت مالي و سياسي از فراريان همسايه شمالياش را در پيش گرفته. سوگينت ميگويد« :اولين فراريها احتماال يك م��اه حمام نرفت��ه بودند. بچهه��اي ما التم��اس ميكردند كه به آنها كمك كنيم .حاال آنها در گروههاي بزرگ ميآيند و بچههايشان را روي كول دارند .آنها راه را بلد ش��دهاند و ميدانند كه چه ميكنند». س��فر به تايلند ميتواند ماهها طول بكش��د و راه پر اس��ت از خبرچينها و كالشها .گيرافتادن در چين به معناي اخ��راج حتم��ي و احتم��اال اع��دام در كرهشمالي است .آنها كه به كرهشمالي برگردانده ميش��وند اگر خوششانس باشند و زنده بمانند به اردوگاههاي كار اجباري فرستاده ميشوند كه براساس گزارشها حدود 200هزار زنداني را در خود جاي دادهاند. اما براي فرارياني مثل جوزف ،كه در گرسنگي تحت سلطه حكومت ديكتاتور كيمجونگايل بزرگ شده ،دو راه بيشتر وجود نداشت :يا فرار يا نابودي تدريجي
در مزرعه خانوادگي. جوزف ك��ه ترجيح ميده��د با نام مستعار انگليسياش خود را معرفي كند، ميگويد«:ماواقعاگرسنگيميكشيديم. تعداد زيادي از آدمهايي كه ميشناختم آنجا از گرسنگي مردند». نفرت از برنج و سبزيجات تعداد زيادي از فراريان ،س��فر خروج را در زمس��تان آغاز ميكنند؛ زماني كه رودخانه يالو ،كه چين و كرهشمالي را از هم جدا ميكند ،يخ ميبندد .اما خانواده ج��وزف جاي كمعمق��ي را پيدا كردند و توانستند با ش��نا خود را به آن طرف رودخانه برس��انند .اگر يك مرزبان آنها را ميديد احتماال با تير كالش��ينكف او كشتهميشدند. ب��ا وج��ود هم��ه دش��واريها ،آنها توانس��تند به ي��ك ش��بكه زيرزميني مسيحي وصل شوند كه توسط فراريان سابق راهاندازي شده بود .جوزف ،كه آن زمان 13ساله بود ،به خاطر ميآورد كه اولين قاش��قهاي گوشت گراز و مرغ را زماني خورد كه در يك خانه امن چيني پنهان شده بود. ميگويد«:منحتياسماينحيوانها را نشينده بودم ».يك خانواده چيني كه با وجود خطر زندانهاي طويلالمدت به خانواده او پن��اه داده بودند ،به او تكهاي كيك تولد تعارف كردند؛ «اس��فنجي و نرم و حتي تهوعآور بود .اصال خوش��م
28
شهروند امروز 11تیر 1390
نيامد .تا حاال فقط برنج و س��بزيجاتي را خورده بودم كه پدر و مادرم كاش��ته بودند». عالوه بر كيك ،خانوادهاي كه به آنها پناه داده بودند ج��وزف و خانوادهاش را با يك مفهوم خارجي ديگر آشنا كردند: مسيح. ج��وزف ميگوي��د« :هيچك��س در كرهش��مالي چيزي در مورد مسيحيت نميداند .اما آنها دربارهاش با من صحبت كردند و من ح��اال ميدانم كه خداوند بارها ب��ه م��ا در موقعيتهاي مختلف كمك كرده است». يك فعال كرهاي كه حدود يك دهه است به فراريان كمك ميكند ،ميگويد: حدوديكسوممردمكرهجنوبيمسيحي هس��تند و اين ايمان غيررسمي شبكه «راهآهن زيرزميني» به حساب ميآيد. ب��ا وج��ود هم��ه محدوديته��ا و مخاطرات ش��بكه راهآهن زيرزميني در چين هم كار خود را ميكند؛ يك فعال اهل كرهجنوبي كه در آمريكا هم حضور داشته و ميخواهد نامي از او برده نشود، ميگويد ك��ه به خاطر كمكهاي مالي كه در آمريكا جمع ميش��وند ميتواند به كار ادامه دهد .او ميگويد همانطور ك��ه مردم بردههاي آمريكايي را در قرن نوزدهم فراري ميدادند ما هم بردههاي كرهشمالي را فراري ميدهيم. او ميگوي��د :وقت��ي از كرهش��مالي
به چين ميرس��ند واقعا اس��تخواني و ژندهپوش هس��تند .آنها حدود يك ماه در خانه اعضا ميمانند تا فقط بخورند. وعدههاي پياپي غذايي باعث ميش��ود گوشت روي استخوانشان بنشيند .بعد از اين دوره خورد و خوراك است كه آنها ش��بيه چينيها ميشوند و ميتوانيم با اتوبوس و مترو منتقلش��ان كنيم .آنها لباسه��اي جديد درياف��ت ميكنند و گاهي اوقات كارتهاي شناسايي جعلي چيني». او ادامه ميدهد« :ماموريت ما خارج ك��ردن آنها از چي��ن اس��ت ،ماموران اطالعاتي ش��ديدا به دنب��ال فراريان و راهنمايان آنها هس��تند .ما حتي تلفن نميتواني��م بزنيم چ��ون 100درصد تماسها را ميش��نوند .ايمي��ل؟ 100 درص��د ايميله��ا خوانده ميش��نود. هيچچيز در چين امن نيست». فرار دوم در دهه ،1990شبكه اين شانس را داش��ت كه كرهايها را در يك سفر 15 س��اعته به كمك اتوبوس به مغولستان برس��اند .اي��ن روش ارزان ب��ود و ه��ر پناهن��ده فقط ح��دود 500دالر خرج برميداشت. اما دولت چين اين را فهميد و مراقبت از مرز را به كمك نگهبانان و جاسوسان تقويت كرد .شبكهها از آن زمان تاكنون ب��ر جنوبغربي چين تمرك��ز كردهاند كه كنترل دولتي به اندازه مرز ش��مالي سفت و سخت نيست و پناهجويان را به كشورهايي نظير ويتنام ،الئوس و برمه ميرسانند .تازه آنجاست كه پناهندهها اميد را احس��اس ميكنن��د .اين يعني تايلند نزديك است. در طول اين سفر پناهجويان حدود يك هفته در اتوبوس و قطار خواهند بود و بايد چندين ايست بازرسي را رد كنند. رژيم توتاليت��ر در برمه و حكومتهاي كمونيستي الئوس و ويتنام ثابت كردهاند كه نسبت به پناهندگان كرهاي احساس همدردي ندارند. ج��وزف ميگوي��د« :من ب��ه همراه خانوادهام از چي��ن به الئوس رفتيم اما دس��تگير شديم .س��عي كرديم خود را مبلغ مذهبي اهل كرهجنوبي جا بزنيم اما آنها گول ما را نخوردند .نه پاسپورت داشتيم نه پول كرهاي». خوش��بختانه آنه��ا را ب��ه چي��ن بازگرداندند ولي به دولت چين تحويل ندادند .آنها دوباره از طريق جنگلهاي خطرناك مرز با برمه از چين گريختند و
اينبار توسط پليس برمه دستگير شدند. اما يك ديپلم��ات كرهجنوبي آنها را در زندان پيدا كرد ،براي آزاديشان پول داد و آنها را تحت حمايت دولت س��ئول به تايلند برد. جوزف حاال 24س��اله است و براي گروه دوريهان��ا كار ميكند كه هدفش كمك رس��اندن به ديگر فراريان است. م��ادرش هنگامي ك��ه او را ب��اردار بود سوءتغذيه داش��ت و خودش هم دوران كودكي را با سوءتغذيه گذرانده .او كمتر از 150سانتيمتر قد دارد .ميگويد« :من هنوز هم الغرمردنيام!» يك فعال حق��وق بش��ر آمريكايي ميگويد« :ب��راي يك ك��رهاي ،تايلند با بقيه كش��ورها فرق ميكند .مقامات تايلند به فراريها خوشامد نميگويند، چون آنه��ا غيرقانونياند .اما پناهجويان
ميدانند كه اگر خود را تسليم كنند در زندان در اماناند و به سفارت كرهجنوبي تحويل داده ميشوند». 3000دالر +بليت پرواز به سئول براس��اس آماري كه توسط روزنامه بانكوكپس��ت منتشر ش��ده ،در سال 2004پليس مهاجرت اين كشور تنها 46مهاجر غيرقانوني كرهاي را دستگير كرد .سال گذشته اين آمار به 2500نفر رسيد. ژنرال پاسناك كاسمساندا ،يك مقام برجسته در اداره پليس مهاجرت تايلند ميگوي��د« :ميفهمم كه اين مس��ئله حقوق بش��ري است و از ته دلم دوست دارم ببينم كه به آنها كمك ميش��ود. اما هر كس كه غيرقانوني به اين كشور بيايد ،حتي اگر اهل كرهشمالي باشد ،با
گزارش دو
كامپيوتر ملي ،كامپيوتر مونتاژي
چند هفته پيش تلويزيون دولتي كرهشمالي در بخش خبري ساعت 8 شب خود گزارشي پخش كرد از يك كارخانه ساخت كامپيوتر در اين كشور. اگر تلويزيون هر كشور ديگري شبيه اين خبر را پخش كند بينندهها كانال را عوض ميكنند اما در كرهشمالي كه نه تلفن همراه قانوني ـ و موجود ـ است و نه اينترنت و نه تقريبا كامپيوتر ،پخش اين تصاوير باعث حيرت تحليلگران شد .طبق ادعاي خبرنگار تلويزيون دولتي ،كرهشمالي به تازگي توليد سه مدل كامپيوتر را آغاز كرده .در كارخانه كذايي هم خبري از خط توليد مكانيزه نيست و در فيلم خبري ميشد 8كارگر را شمرد كه جلوي يك ميز سبز دراز صفحهكليد لپتاپها را وصل و پيچها را سفت ميكردند .از اين سه كامپيوتر ،دو تاي آنها استفاده آموزشي خواهد داشت و يكي اداري خواهد بود .كامپيوترهاي آموزشي نرمافزار مخصوص خواهند داشت و يكي شبيه لپتاپهاي خودمان خواهد بود و آن يكي هم مانيتور ندارد و به تلويزيون وصل ميشود .در كرهشمالي تعدادكامپيوترهايخانگيانگشتشمار است و همانها هم به اينترنت دسترسي
ندارند .يك شبكه اينترنتي داخلي البته وجود دارد كه مختص كتابخانهها و مراكز آموزشياست.پائهميونگسوك،نماينده كارخانه در مصاحبه با تلويزيون گفت: «توي اين كامپيوترها ميشود كتابهاي راهنمايي و دبستان را خواند ،تمرينهاي فكري انجام داد ،فرهنگ لغت نگاه كرد، متنها را ويرايش كرد و حتي زبان خارجي ياد گرفت ».به گفته پائه ،در كامپيوترهاي اداري حتي مرورگر اينترنتي وجود دارد. باتري اين لپتاپها قرار است حدود دوساعتونيم دوام بياورد .پائه در اين مصاحبه گفت« :دستگاهها و برنامههايشان تماما توسط خودمان توليد شده .قيمت آنها ارزان خواهد بود اما همهشان كارايي خواهند داشت ».البته زمان كوتاهي بعد از پخش اين گزارش ،چندين پايگاه اينترنتي عكسهايي از لپتاپهاي مشابه را منتشر كردند كه با نام «سيلوانيا» در آمريكا به فروش ميرسند .اين لپتاپهاي ضعيف و بيكيفيت 99دالري هستند .بررسيهاي بيشتر نشان داد كه شركت توليدكننده اصلي «منك» نام دارد و در شنژن چين واقع است .آنها متخصص توليد لپتالپهاي ارزانقيمت هستند .اين هم داستان كشف مليتكامپيوترهايمليكرهشمالي! لپتاپ 99دالری چینی
کامپیوترملی
در بازارهای
کره شمالی
آمریکا
29
شهروند امروز 11تیر 1390
او طبق قانون برخورد ميشود». پس از پيدا كردن كرهايها در زندان، آنها مورد درمان قرار ميگيرند ،جريمه سبكي ميپردازند و بليت پرواز به سئول را دريافت ميكنند. در سئول توسط س��ازمان اطالعات كرهجنوبي بازجويي ميش��وند ،بعد از گذراندن يك دوره چند ماهه توانبخشي، به آنها حدود 3هزار دالر پول ميدهند تا كسب و كاري را آغاز كنند .البته نيمي از اي��ن پ��ول را مديون ش��بكه راهآهن زيرزمينياند. س��فارت كرهجنوب��ي در بانك��وك حاضر به گفتوگ��و در مورد چگونگي كمكرس��اني ب��ه فراريان نيس��ت .در س��فارت كرهش��مالي در بانك��وك اما اوضاع فرق ميكند .وقتي به مردي كه گوشي را برداشته ميگوييم ميخواهيم درباره چه موضوعي حرف بزنيم ناگهان عصباني ميش��ود« :بهتر است با همان داللهايي حرف بزنيد كه اجازه چنين كارهايي را ميدهند». به گفته س��وگينت ،وكيل در استان چيانگراي ،اي��ن روزها تعداد زيادي از فراريان سوار كش��تيهاي باري چيني ميش��وند و صدها مايل را در رودخانه مكونگ قايقسواري ميكنند تا به تايلند برسند. او ميگويد« :فكر ميكنم مرزبانهاي چيني با دريافت كمي رشوه چشم خود را ب��ر ماجرا ميبندند .فقيرترها كه پول براي رش��وه دادن ندارند به جنگلهاي الئوس ميزنند». ب��ه گفت��ه س��وگينت ،پناهندگان به ان��دازه 10س��ال پيش هراس��ان و ژندهپوش نيس��تند .او پناهندهاي را به ياد ميآورد كه س��الها پيش چندين ساعت را در بازداشتگاه ايستگاه پليس گذراند و زماني كه يك مامور سردرگم، ناتوان از ايجاد ارتباط ،در س��لول را باز كرد و با اشاره به او فهماند كه ميتواند بيرون برود ،مرد هراسناك به صندلياش چسبيده بود و جم نميخورد. س��وگينت ميگوي��د« :ح��اال آنها راحتترن��د ،ت��ر و تميزت��ر ميآيند و حتي كم��ي چيني هم بلدن��د ».يكي از س��رگرميهاي س��وگينت كم��ك كردن به آنها در ايس��تگاه پليس است. او حت��ي پس��رش را ترغي��ب كرده كه كرهاي ياد بگيرد« .آنها حاال با پولي در جيب ميآين��د و در لحظه اول دو چيز ميخواهند :كارت تلفن و سيگار». منبع:گلوبالپست
جام جهان نما
نافرماني پشت فرمان
خبرنگار اينديپندنت در روز خشم زنان سعودي سوار ماشين يكي از آنها شد
لبنيالحسين
*
«بايد براي دوستان يكي از دخترانم چن��د هديه بخرم ».اين را مها القطاني، زن سعودي و مادر چهار فرزند ،ميگويد و پش��ت فرمان مينش��يند .من عقب مينشينم و همسرش در صندلي كنار راننده. از پاركينگ بي��رون ميآييم و چند كارگر خارجي را ميبينيم كه با تعجب به راننده ماش��ين ما خيره ميشوند .اما مها حواس��ش به آنها نيست .شوهرش، محمد القطاني ،استاد دانشگاه رياض به طور مداوم به او تذكر ميدهد كه چطور بران��د« :بين خطوط حرك��ت كن!» يا «آرامتر! خيلي تند ميروي ».مها از توي آينه به من ميگويد« :وقتي در آمريكا زندگي ميكرديم من هميشه بچهها را به مدرسه ميرساندم». ب��ا وج��ود ترافيك ش��ديدي كه در بزرگ��راه مل��ك فه��د وج��ود دارد مها بيدردسر ميراند .البته ميگويد« :اگر ميدانس��تم اين وقت روز اينقدر شلوغ ميش��ود يك موق��ع ديگ��ر ميآمدم بيرون». ش��وهرش ميگويد« :مها در آمريكا خيلي خ��وب رانندگي ميك��رد ».مها ميخندد« :البته اي��ن را االن ميگويد! آن زمان به خاطر رانندگيام س��رم داد ميكشيد!» مها يكي از چندين زن اهل عربستان سعودي اس��ت كه روز جمعه 17ژوئن 2011ممنوعيت سرسختانه رانندگي زنان در اين كشور را به چالش كشيدند. از دي��د تع��داد زيادي از زن��ان متجدد عربستاني ،مسئله ممنوعيت رانندگي نش��اندهنده وضعيت حقوق بش��ر در اين كش��ور اس��ت .زنان نميتوانند در رأيگيريها شركت كنند يا بدون اجازه «مردشان» به مسافرت بروند .اما با وجود جلب توجه دنيا به «روز خش��م» زنان عربس��تان ،مها كمي احساس نااميدي ميكن��د چراكه امروز تع��داد اندكي از
زنان س��عودي براي رانندگي به خيابان آمدهاند. ميگويد« :فكر كنم انتظار داشتم كه زنان بيشتري امروز بيرون بيايند به جاي اينكه در خانه بنشينند و در توئيتر چيز بنويسند .ش��ايد آنها داليل خودشان را داشته باشند ،اما امروز حس كردم اين
نمای نزدیک
زنان بدون مردان
مها يكي از چندين زن اهل عربستان سعودي است كه روز جمعه 17ژوئن 2011ممنوعيتسرسختانهرانندگي زنان در اين كشور را به چالش كشيدند
من صندلی عقب را دوست ندارم! یکی از شعارهای جمعیت «ما زنان»
تعداد زنان راننده زیاد نیست اما آنها توانستهاند توجه دنیا را به خود جلب کنند
وظيفه من است كه اعالم كنم اين حق ماست و بايد آن را داشته باشيم». او حتي يك كولهپش��تي هم همراه خ��ود آورده ت��ا در صورت بازداش��ت، ديگران را دردسر ندهد« .ميداني ...چند لباس راحت براي شب ،خوشبوكننده و جانمازي كوچك و يك روتختي .چون شنيدهام كه زندان خيلي تميز نيست». آي��ا او ترس��يده؟ آي��ا ميدان��د اين حركتش چ��ه عواقبي در پ��ي خواهد داشت؟ «ميداني ...از چند نفر از دوستانم خواستم امروز مثل من به خيابان بيايند، اما آنها ميترسيدند .آنها به من گفتند ممكن اس��ت به زندان بيفت��ي .اما اگر كسي فداكاري نكند هيچكس نميتواند به حقش برس��د .از ديد من ،اين اولين قدم است .اين فقط مسئله حقوق زنان نيست ،حقوق مردان هم هست». وارد خيابان تحليه ميشويم ،خياباني مشهور كه بهترين و گرانترين لباسها و كي��ف و كفش را ميتوان آنجا خريد. همينجاس��ت كه متوجه ميشوم يك ماش��ين با چراغ گردان ب��ه ما نزديك ميش��ود .از ما سبقت ميگيرد و سعي ميكند س��رعت ما را ك��م كند .مها در آخرين لحظه جلوي تصادف را ميگيرد ام��ا ماش��ين را متوق��ف نميكند .بعد سروكله ماشين پليس دوم پيدا ميشود كه پشت ما سرعتش را كم ميكند .در كمتر از چند دقيقه 6ماشين پليس ما را محاصره كردهان��د و مجبور به توقف ميش��ويم .يك افس��ر به شيشه راننده ميزن��د و از او ميخواه��د ك��ه آن را پايين بكشد .محمد مرتبا تكرار ميكند: «عصبي نشو». مامور پليس كه محمد را ميبيند از او ميخواهد كه كارت شناس��ايياش را نشان بدهد .محمد طوري جيبهايش را ميگردد كه انگار كارت را همراه نياورده و مامور ميگويد« :س��ريعتر! سريعتر! گفتم سريعتر!» و بعد از او ميخواهد كه از ماش��ين پياده شود .محمد با روي باز ميپذي��رد و او را ميبينم كه با پوزخند بر صندل��ي عقب يك ماش��ين پليس مينشيند.
30
شهروند امروز 11تیر 1390
يك مامور ديگر به مها ميگويد كه ماشين را كامال خاموش كند؛ او همين كار را ميكن��د و كول��ر ه��م خاموش ميش��ود و هوا خيلي گرم است .مامور ميگويد« :چه كار ميكنيد؟ شوهرتان تواناي��ي رانندگي ندارد؟» مها با آرامش ميگويد« :او رانندگي بلد است .ميتواند براند .اما نه امشب ».مامور پليس كه انگار كمي دستپاچه شده ،لبخندي كوچك ميزند .به نظر ميرسد هيچ جوابي براي چنين موقعيتي آماده نكرده. حدود 10دقيقه بعد محمد س��وار ماش��ين ميشود و از مها ميخواهد كه گواهينامه رانندگي بينالمللياش را به او بدهد .محمد سرحال است و مطمئن اس��ت كه پليس برايشان دردسر ايجاد نميكن��د .به زنش اطمين��ان ميدهد: «موقع��ي كه ت��وي ماشينش��ان بودم با بيس��يم به آنه��ا دس��تور دادند كه فقط جريمهات كنن��د و بگذارند بروي. اذيتماننميكنند». جمعيت كوچكي دور ما جمع شدهاند ت��ا بفهمند چ��ه خبر اس��ت اما پليس ب��هزودي آنها را متف��رق ميكند .يك سروان پليس كه به نظر ميرسد فرمانده اين تيم است به ماشين نزديك ميشود و خيلي محترمانه از مها ميخواهد كه بر صندلي كناري بنشيند .مها ميپذيرد و باالخره فرمان را رها ميكند و ميگويد: «فكر ميكنم حرفم را خيلي روشن بيان كردم .فكر ميكنم صدايم شنيده شد». محمد ما را به خانه خواهد رساند .او هم احساساتي شده .ميگويد« :اين يك پيروزي ب��زرگ بود .ب��راي آن پليسها ناراحت شدم .آنها هم خجالت كشيدند». ميخواه��م از مها خداحافظي كنم. او ب��ا برق��ي در چش��مانش ميگويد: «ميخواهيبرسانمت؟» * روزنامهنگار سوداني .او در سال 2009به خاطر پوشيدن شلوار در يك رستوران بازداشت شد و محاكمه جنجالياش به مباحثات جدي در حوزه حقوق زنان سوداني دامن زد. منبع:روزنامهاينديپندنت
كاپوچينوخوري زير بمباران عکسAFP:
گزارش خبرنگار اشپيگل از طرابلس جنگزده ترجمه :نسرين رضايي
همهچي��ز در ليبي ب��راي خبرنگاراني كه براي تهيه گ��زارش آمدهاند ،فرق كرده. نيروهاي ناتو تصميم به بمباران اردوگاههاي سرهنگ قذافي در طرابلس گرفتهاند و ليبي وارد ف��از جديدي از ح��وادث و درگيريها ش��ده .البته در ظاهر براي خبرنگاراني كه در يك��ي از بهترين و لوكسترين هتلهاي ش��هر ماندگار شدهاند ،چيزي تغيير نكرده. اينجا طرابلس است و ما در هتل «ريكسس» مستقرهستيم. هيچي��ك از ما اجازه خ��روج از هتل را بدون همراهي نگهبان��ان و ماموران قذافي ندارد .پنجرههاي اتاقهاي هتل تنها ارتباط بيدغدغ��ه و بيمزاحمت ما با بيرون واقعي طرابلس اس��ت .اينجا هيچك��س به زمان توجه��ي نميكند ،اما احتماال س��اعت 11 صبح روز سهش��نبهاي است كه درگيريها همچن��ان در ليبي ادام��ه دارد .اين را تنها پنجرههاي هتل 5ستارهاي به ما ميگويند كه پول ه��ر روز ماندن ما در آن براي رهبر ليبي 300يورو آب خورده است .قذافي به ما ش��امهاي 50دالري ميدهد و گهگاه ما را به بازديد از مناطق مس��كونياي ميبرد كه به اشتباه از سوي نيروهاي ناتو بمباران شدهاند. پارك بابالعزيزيه تنها چند قدم با هتل فاصله دارد و همهچي��ز در باغ براي ما آرام است .اما در پشت باغ فضاي ديگري حاكم است .نيروهاي سرهنگ قذافي در آنجا سنگر گرفتهاند و تجديد قوا ميكنند .ديدهبانهاي آنها را از پش��ت ديوارها ميتوان به راحتي ديد .در همسايگي ما خبر ديگري است اما در هتل همهچيز آرام است. اما نه ،گويا نشانههاي ديگري از شرايط جن��گ در اي��ن اط��راف وج��ود دارد .اين صداي يك جت اس��ت كه در حال پرواز بر فراز آس��مان ليبي است .جت سوت بلندي ميكش��د .صداها بلند و بلندتر ميشوند و در نهايت يك انفجار بزرگ در آس��مان رخ
ميدهد .ديوارها ميلرزند و اين يعني جنگ ادام��ه دارد .ديوارها ه��م خبر ميدهند كه رهبر ليبي هن��وز مقاومت ميكند و حاضر به كنارهگيري از قدرت نيست .نيروهاي ناتو شروع به حمله هوايي به طرابلس كردهاند و اين حم�لات به فاصله هر دو دقيقه يكبار تكرار ميش��وند .دور جديد حم�لات از 2 بعدازظهر به بعد تكرار شد .حدودا بين 60 ت��ا 80بم��ب در اين مدت كوتاه از س��وي جنگندههاي ناتو پرتاب ش��ده و شايد تنها چيزي كه در اين لحظه براي ما خبرنگاران مشهود است ،دود سياه و قهوهاي است كه بعد از انفجار اين بمبها در آس��مان ليبي پخش ش��ده و اين همان چيزي اس��ت كه سرهنگ قذافي ميخواهد ما ببينيم .مطمئنا مردان او ما را چند ساعت ديگر به يك بازديد ديگر از برخي مناطق آسيبديده ميبرند و مطمئنا خواهند گفت كه آنها (نيروهاي ناتو) ب��ار ديگر مردم عادي را هدف قرار دادهاند و در مناطق غير نظامي خرابي به بار آوردهاند. انفجارها نشان ميدهند كه شكي نيست كه نيروهاي پيمان آتالنتيك شمالي تصميم گرفتهاند تا فش��ار مضاعف��ي را به قذافي و همراهانش وارد كنند .مقامات ناتو ميدانند كه زمان زيادي ندارن��د و قذافي هم اين را ميداند .تلويزيون هر چند ساعت تصاوير او را پخش ميكند كه در حال بازي ش��طرنج است .قذافي ش��ايد جايي در پشت يكي از همين ديوارهاي نظامي اس��ت و اين را هم خوب ميداند ك��ه نيروهاي ناتو نميتوانند او را مس��تقيما هدف قرار دهند چراكه آنها براساس قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل تنها متعهد به حفظ امنيت شهروندان ليبي هستند. زندگي متف��اوت خبرن��گاران در هتل ريكس��س و باغ بابالعزيزيه همچنان ادامه دارد .اكن��ون زم��ان آن رس��يده ت��ا بعد از صرف كاپوچينو بازديدي از بيرون داش��ته باش��يم .مردان قذافي هنگام خروج از هتل
ما را همراهي ميكنند تا داستان هميشگي تكرار شود .آنها ميخواهند ساختمانهاي آسيبديده را به ما نشان دهند .هيچ خطايي در س��فر مجاز نيس��ت و ما تنه��ا به جايي ميروي��م كه مردان رهبر ليبي نش��انمان ميدهند .هر ك��دام از ما كه بخواهد حتي نگاهي به اطراف ش��هر بيندازد بايد با يكي از مام��وران قذاف��ي برود .م��ا تنهايي حق گردش در اطراف طرابلس را نداريم و حتي نميتوانيم با مخالفان در شهر گپي بزنيم. اين خواس��ت قذافي است« :خبرنگاران باي��د تمام وقايع را از ديد او ببينند ».اما نه،
حاشیه
آتش زير خاكستر
پس از قتل چند فعال مخالف توسط شبهنظاميان حامي قذافي ،شهر تقريبا آرام بوده و تظاهراتي برگزار نشده، چون نيروهاي قذافي حتي به سوي شركتكنندگان در مراسم تشييع جنازه مخالفان کشتهشده هم آتش گشودند .هر بار كه اعتراضي كوچك شكل ميگيرد نيروهاي امنيتي سريع خود را به محل ميرسانند و جستوجوي خانه به خانه را آغاز ميكنند .شورشيان طرابلس اكثرا شبها دست به كار ميشوند و مثال چادرهاي برپا شده نيروهاي امنيتي را به آتش ميكشند .با اين حال آنها بهشدت محافظهكارند .در طرابلس واقعا نميتوانيد بفهميد كه همسايهتان دولتي است يا معترض .زندگي روزمره تقريبا به صورت معمول جريان دارد ،فقط مردم كمتر از قبل به خيابانها ميآيند ،مواد غذايي و مايحتاج اوليه كم است و قيمتها واقعا باالست .اما كمبود بنزين واقعا آزاردهنده است و پمپبنزينها هر روز شاهد درگيريهاييكوچكهستند.
31
شهروند امروز 11تیر 1390
شايد بهتر باش��د بگوييم از ديد او و موسي ابراهيم كه سخنگويش است .موسي ابراهيم هميشه در اتاقي كه قذافي در هتل ريكسس براي خبرن��گاران كنفرانس برگزار ميكند، حضور دارد .گويا او امينترين مرد سرهنگ است. خبرنگاران و دولتيها در يك هتل ما ميدانيم كه عالوه بر قذافي ،ناتو هم هواي ما و تمامي هتلهايي را كه غربيها در آن هستند ،دارد .بعيد نيست كه قذافي هم براي مصون ماندن از حمالت ناتو در يكي از همين هتلها پنهان شده باشد. تعبير ديگري از شرايط موجود و حضور اينگونه م��ا در ليبي ميت��وان كرد .هدف پوش��ش وقايع (حتي به ص��ورت محدود) در ليبي نيس��ت .اگر موضوع اين بود ،ما در اين هتلهاي شيك نبوديم .قذافي از ما به عنوان يك س��پر اس��تفاده كرده است .او و نزديكانش ميتوانند در جايي كه ما استقرار داريم ب��ا خيال امن و ب��دون كوچكترين نگراني از مرگ ،زندگي كنند .آنها ميدانند كه نيروهاي ناتو محل اقامت ما را هدف قرار نميدهند .شايد فلسفه انتخاب هتل 5ستاره هم همين باشد .يك شرايط آرام و ايدهآل نه براي ما بلكه ش��ايد براي قذافي و مردانش. ابراهيم خودش گفت ك��ه به همراه جوليا، همس��ر آلمانياش در همين هتل س��اكن است. ابراهيم در كنفرانس خبري ،نيروهاي ناتو را نيروهاي ش��رور خطاب ميكند و شرايط موجود در ش��هر را آنطور ك��ه بايد روايت ميكند .سخنگوي ديكتاتور ليبي ميگويد امروز بر اثر حمالت ناتو به ش��هر 31شهيد داش��تيم .اين را سخنگوي سرهنگ قذافي ميگويد و م��ن تنها به نق��ل از او گزارش ميدهم .اينجا هتل ريكس��س اس��ت و نه طرابل��س و نه ليبي .من يك گزارش واقعي از هتل ريكسس و يك گزارش غيرواقعي از ليبي را مينويسم .اينجا ليبي است.
رودررو
گزارش یک توگو و ناهار با گف فرانسیس فوكوياما
فرانسيس فوكوياما دير كرده است .قرار گذاشته ايم در روست ديدار كنيم كه يك رستوران انگليسي اصيل در بو ُر ماركت است و فقط پنج دقيقه با دفتر فايننشيال تايمز در لندن فاصله دارد .درست سر وقت ميرسم12:30 : ظهر و من را به سمت يك گوشه نسبتا خلوت راهنمايي ميكنند .بعد از 10دقيقه دلواپسي به سراغم ميآيد؛ نكند پروفسور فوكوياما در دفتر روزنامه منتظر من باشد .به پذيرش فايننشيالتايمز زنگ ميزنم و خيالم راحت ميشود كه او در البي ساختمان انتظار نميكشد. آب را مزهمزه ميكنم و صبر ميكنم .فوكوياماي الغر و كوتاه قامت باالخره ميآيد 20 .دقيقه دير كرده كرده است و خيلي زياد عذرخواهي ميكند .ميگويد كه مدير برنامهاش نميدانسته تا رستوران چقدر راه است .فوكوياماي 58ساله را چندوقتي است كه از نزديك ميشناسم. در سال 2006براي دانشجويانش در دانشكده مطالعات پيشرفته بينالمللي در دانشگاه جان هاپكينز چند سخنراني كردم .او در آنجا استاد اقتصاد سياسي بينالمللي بود .فوكوياما سال گذشته به دانشگاه استنفورد رفت. صفحه 40
32
شهروند امروز 11تیر 1390
ما نويسنده هستيم سياستمدارنيستيم زمينهها و آسيبشناسي ادبيات مهاجرت در گفتوگو با محمود دولتآبادي و جواد مجابي
اميلي امرايي /ياسر نوروزي
توگوي «جواد مجابي» با «محمود دولتآبادي» گف دربار ه ادبيات مهاجرت بود و با طرح سواالتي اينچنين آغاز شد :ادبيات مهاجرت ريشه در چه مسائلي دارد؟ چه چيزي نويسنده و شاعر را به انتشار كتابهايش در خارج از كشور واميدارد؟ تفاوت چاپ آثار متفكران در خارج و داخل كشور توگو پاسخ داده چيست؟ اين سواالت در خالل گف توگو به مبحثي ديگر رسيد« .دولتآبادي» شد و گف مسائل و «مجابي» اعتقاد داشتند يكي از مهمترين ِ رو ِز روشنفكر ادبي و هنري مشخص شدن نسبت آنها با قدرت و سياست است .آنها معتقد بودند اين يكي از بزرگترين مشكالتي است كه نويسنده و توگو هنرمندِ امروز با آن دست به گريبان است .گف با طرح اين مباحث شكلي ديگر گرفت و به طرح سواالتي ديگر انجاميد :اينكه نسبت نويسنده و روشنفكر با قدرت چيست؟ روشنفكر در مواجهه با سياست چه موضعي بايد اتخاذ كند؟ چرا نويسندگان و شاعران و هنرمندان به جايگاهي ميرسند كه با يك سياستمدار همشعار ميشوند؟ چه مي شود كه شاعر و نويسنده و هنرمند به جايي ميرسند كه او را با يك سياستمدار اشتباه ميگيرند؟ و اين ِ خلط جايگاه به كجا ميانجامد؟ اين موضوعات دور از بحث ِ نسبت نخست نبود؛ چراكه ادبيات مهاجرت همچنان خود را با مباحثي كه ذكرش رفت ،حفظ ميكند. «محمود دولتآبادي» و «جواد مجابي» دربار ه اين نسبت سخن گفتهاند و موضع خود را در قبال تمام سواالت فوق روشن كردهاند؛ بهويژه مهمترين بخش ش ِرو چرا اين دو موانع پي آن :با تمام مشكالت و ِ هنرمندان مهاجر و شاعران به جمع نويسندگان و ِ نپيوستهاند؟ ساده بگوييم :چرا نرفتهاند و همچنان توگو پاسخشان به اين پرسش را ماندهاند؟ در اين گف نيز خواهيد خواند.
33
شهروند امروز 11تیر 1390
عکس :بهروز مهری
رودررو
شهروند امروز :مهاجرت ،معلول عوامل فراواني است كه «ادبيات مهاجرت» هم به نوعي ذيل اين عوامل تعريف ميشود .يعني چنانچه بخواهيم به «ادبيات مهاجرت» بپردازيم ،ناگزير از طرح مباحثي هستيم كه به كليت موضوع مربوط ميشود .اما اگر بخواهيم بحث را جزئيتر دنبال كنيم ،احتماال سنگ بناي آن برخي سختيها براي نوشتن و نويسندگي خواهد بود .ميخواهيم از اينجا شروع كنيم و بعد برسيم به بررسي اين موضوع كه چرا نويسندگاني مثل محمود دولتآبادي و جواد مجابي در هر شرايطي سعي كردهاند در ايران بمانند و كار كنند و چه آسيبهايي در ادبيات مهاجرت ميتواند وارد شود... جواد مجابي :بهتر است نخست راجع به مشكل خودمان يعني جلوگيري از انتشار آثارمان
در ميهن اجدادي صحبت كنيم... محمود دولتآبادي :نخستين پرسش اين است كه چرا بايد شرايط به نحوي رقم بخورد كه نويسندگان اين مملكت مهاجرت كنند و «ادبيات مهاجرت» بشود موضوع سوال شما؟! مسئله اين است كه نويسنده ،شاعر و هنرمند ايراني بايد در ايران حق زندگي و كار داشته باشد و اينكه نويسندگاني ناچاربه ترك وطن شده و رفتهاند ما افسوس ميخوريم كه ابتدا دوستانمان را از دست دادهايم .نكته بعدي ،مسئل ه «ادبيات»ياست كه در ايران نوشته ميشود و انتشارش مشروط ميشود به آنسوي مرز .اين هم غمانگيز است .چرا بايد آثار كساني مثل «سپانلو»« ،مجابي» و ديگران ،خارج از كشور منتشر بشود؟ يكي از افتخارات ايرانيان ،زبان ،فرهنگ و ادبيات ايران بوده و هست .انتشار آثار اين نويسندگان و شاعران در خارج از كشور ،براي جامعه كه مسبب آن هستند ،كسر شأن نيست؟ اين مسئله مايه سرشكستگياست. ش�هروند امروز :در حال حاضر ش�رايط به گونهاي اس�ت كه اگر بخواهيم راجع به «كلنل» بدانيم ،بايد برويم نقد «اشپيگل» راجع به اين رمان را پيدا كنيم و ترجمه كنيم و تازهترين اثر آقاي «دولتآبادي» را با اين محدوديتها در ذهنمان مجسم كنيم... محمود دولتآبادي :البته اين مسئله را هم به خاطر داشته باشيد كه همزمان با ارائه متن
در ايران ناشر خارجي هم درباره ترجمه و چاپ و نشر اقدام كرد .يعني اينجا كتاب را براي مجوز فرس��تادم و بعد ناشر خارجي در زوريخ اقدام كرد به ترجمه و غيره -اما متاسفانه ماجرا به اين ش��كل ش��د كه در ايران مجوز ندادند و ناشر در زوريخ هم طبق برنامه نشر
زمانيكه انتشار تفكر محدود ميشود، متفكرناگزير نسبت به رويه فرهنگي موجود ض اگر به جايي اعتراض ميكند .اين اعترا نرسد ،روشنفكر فرهنگي و اجتماعي، ميپيوندد به فعاالن سياسي در حاليكه قرار بر اين بوده بنشيند و به خلق اثر هنري يا توليد فكر و تعالي انديشه بپردازد خودش كار را برد زير چاپ؛ اين شد كه چاپ در زبان آلماني طبق برنامه كاري ناشر منتشر شد ،واال دوست داشتم اول به فارسي و در ايران چاپ شود.
ش�هروند امروز :اگر اجازه بدهيد ما نقبي به «ادبيات مهاجرت» بزنيم و بعد دوباره برگرديم به «كلنل» و ديگر آثاري كه به اين شكل و در خارج منتشر شدند« .ادبيات مهاجرت» را عموما به سه دوره منحصر ميكنند .يك دوره تا حدود اوايل ده ه 60 است ،دوره دوم تا اوايل ده ه 70كه دور ه مهاجرت كساني مثل «براهني» و «بيژن بيجاري» و اينهاست ،و بعد دور ه بعد از روي كار آمدن دولت اصالحات و مباحث مربوط به آن .سوال اينجاست كه آقاي «مجابي » و «دولتآبادي» در تمام اين ادوار، حضور داش�تند و نرفتند و ماندند؛ در صورتيكه مشكالتشان با مشكالت گروه مهاجر مشترك بود .برخي معتقدند كه شما مانديد و نويسنده هم باقي مانديد و برخي كه رفتند از نويسندگي هم فاصله گرفتند. جواد مجابي :نكتهاي راجع به مس��ئل ه تفكر در اي��ران ميگويم و بعد برميگردم به اين
سوال .تفكر و خيالپروري در ايران ،غالبا توسط انواع قدرتها محدود و محدودتر شده. زمانيكه انتشار تفكر محدود ميشود ،بعد از مدتي متفكر ،كه قادر به نشر انديشههايش
ض اگر به جايي نيست ناگزير نسبت به رويه فرهنگي موجود اعتراض ميكند .اين اعترا نرسد ،روشنفكر فرهنگي و اجتماعي ،گاهي از موضع اعتراض هم فراتر ميرود و ميپيوندد به فعاالن سياسي؛ در حاليكه قرار بر اين بوده بنشيند و به خلق اثر هنري يا توليد فكر و تعالي انديشه بپردازد .هدفش اصال فعاليت سياسي نبوده .ميبينيم كه غالبا در شرايط ناهنجار ،متفكر به اعتراض ش��ديد ميرسد .او كه كارش توليد فكر بود در اين شرايط با هيجاني و احساساتي شدن به گونهاي پشت به تعقل و تفكر ميكند. چيزي كه ما در طول 50-60سال اخير ديدهايم .با محدود شدن مجال تفكر آزاد و نشر آن ،آدمهايي كه ميتوانستند به كار هنري و ادبي بپردازند ،آرام آرام به دليل جلوگيري از نشر افكار و انديشهشان و عدم ارتباط با مخاطب ،رانده ميشوند به جبه ه معترضان خاموش و تبديل ميشوند به آدمهاي افراطي و مسئول اين قضايا كسي نيست جز ساختار فرهنگي كه چنين وضعي را پديد آورده .اگر قائل به تقسيمبندي روشنفكر به گروه روشنفكران فلسفي ،روشنفكران فرهنگي و روشنفكران سياسي باشيم ،روشنفكران سياسي همواره اراده معطوف به قدرت دارند و در پي به دست آوردن قدرتاند .ولي روشنفكر فرهنگي ـ چه سينماگر باشد چه نويسنده چه موسيقيدان ـ سوداي سهم بردن از قدرت در سر ندارد، چراكه هنرمند قدرتي فراتر از زمانه خويش است .او نه در خدمت قدرت است و نه عليه قدرت عمل ميكند ،بلكه ميخواهد آفريدنش ر ا آزادانه و آگاهانه دنبال كند و پيامش را با مخاطب در ميان بگذارد .وسوسه ذهنياش اين است .خب ،وقتي انرژي عمده نويسنده و هنرمند كه قدرت خالقه است بر اثر محدوديتها حذف و انكار ميشود ،وي ناگزير از عين گروههاي سياسي حذفشده .اينجاست كه نوعي ضدفكر، مدار خود خارج ميشودِ ، جايگزين فكر ميشود و فرهنگ عليه خودش عمل ميكند و ما در حال حاضر در چنين شرايطي هستيم؛ در دوره ضدفكر .فك ِر آدمهايي كه شكوفا و پرتوان ميتواند بشود و مايه ارتباط انسانها با هم گردد ،تبديل شده به نوعي فك ِر آسيبديده كه ديگر شكل تعقلي ِ وضعيت موجود .اين آدم به جهت سرخوردگيها دچار ي اس��ت عليه ندارد بلكه واكنش هيجانات آني ميشود و در مقابل كنشهاي نابخردانه ،واكنشهاي غيرعقالني مييابد .هر هنرمند ناگزير از تفكر سياسي است اما لزوما سياستورز نيست .خيليها حاضر نيستند وارد بازيهاي روزمره سياسي بشوند .به گمان من روشنفكر كه نويسنده و شاعر و هنرمند را هم شامل ميشود ،كسي است كه راجع به روابط بشري ،نقد خردمندانه مستمر دارد به قصد آگاهانيدن. اگر اين نقد خردورزانه و مستمر كه هدفش ادراك و تعميق روابط بشري براي آگاهانيدن مردم است ،در هر نقطهاي قطع شود ،روند با مشكل مواجه ميشود .يعني اگر بخش خردورزانهاش قطع شود ،اين آدم تبديل به يك آدم احساساتي ميشود ،اگر استمرارش قطع شود، به گسستهاي فكري ميانجامد و رابطهاش با مخاطب قطع ميشود و اگر عنصر آگاهانيدن مغفول بماند ،مهمترين عنصر روشنفكري از بين ميرود .ناگزير با آدمهايي سروكار پيدا ميكنيم كه عليه مشغله ي ِخودشان ،قيام ميكنند؛ يعني تبديل ميشوند به ضد خودشان ذهن و م��ا اين را در حال حاضر بهوضوح ميبينيم .بايد توجه داش��ت ما نويسندهايم و بارها اعالم كردهايم كه نويسندهايم و ميخواهيم آزادانه به كار ادبي و هنري خود بپردازيم و متولي هم الزم نداريم .اين اعالم وضعيتِ ، كف توقعات اهل ادب و فرهنگ است و متاسفانه همين سطح نازل توقع با درگيري غيرمنطقي مواجه بوده است .خب ،وقتي همه راهها بسته ميشود ،راه سياسيكاري عوامانه متاسفانه هميشه باز است؛ چيزي كه اصال مورد عالقه ما نيست. هيچ هنرمندي در طول تاريخ ،نه فردوسي نه حافظ نه مولوي نه دهخدا و نه هيچكدام از ما ،در انديشه اين نبودهايم كه به جاي خلق آثار ،وقت خود را به ستيز و چالش بيهوده بگذرانيم .حافظ وقتي ميتواند بهترين غزلهاي يك فرهنگ را در طول تاريخ بسرايد چرا بايد وقتش را صرف جدال با امير مبارزالدين كند؟ كار ما ،تفكر و خيال در باب انس��ان، طبيعت پيرامون و هستي است .بيشك هر كسي بهويژه هنرمند ،وابسته و دلبسته محيط و فرهنگ و جامعه دور و نزديك خود هست و بيتاثير از قضايا و حوادث نيست .اما همه راهها از گردنه ستيزهخويي نميگذرد. محمود دولتآبادي :در همين راس��تا و از زاويهاي ديگر ميشود گفت افراد ظرفيتهاي ت مختلفي دارند .بعضيها در مسير ،به آن راه رانده ميشوند ،براي اينكه ميزان حساسي انسانها متفاوت است و تحليلشان هم نسبت به شرايط و اوضاع متفاوت .نكته ديگر اينكه
34
شهروند امروز 11تیر 1390
معتقدم نويس��نده در كنار تمام مسائلي كه آقاي دكتر بهدرستي مطرح كردند ،بايستي مراقب باشد که چه کاره است .بايد مراقب باشد گرفتار مشكالتي نشود كه خارج از توان و ظرفيتهايي است كه در خودش ميشناسد .من نميتوانم از طرف دكتر مجابي صحبت كنم ولي شخصا هرگز اجازه ندادهام در عرصههايي دچار بشوم و توقعاتي ايجاد كنم كه نتوانم از عهدهاش برآيم .شخصا معتقدم گاهي الزم است كه هنرمند و نويسنده سكوت كند و زمانه را با كاري كه انجام ميدهد تحملپذير كند ،بهخصوص در شرايط غيرعقالني سياسي .چون اگر بهصورت واكنشي لجبازانه وارد چنان فضاهايي بشود كه متاسفانه به كرات در كشور ما تجربه شده است ،هزينهاي كه خواهد پرداخت در ترازوي عقل و انصاف سنجيده نميشود .چنانچه اخيرا و در طول ساليان مشاهده و تجربه شده است .به اين ترتيب سياس��ت و سياستورزي يك حرفه بسيار حساس و خطير و مس��ئوليتناپذير در جامعه ماست ،اما تا جايي كه يادم ميآيد ،از همان ابتدا ،هركسي ميخواست در اين مسير برود ،امكاناتش فراهم بود .در دوره جواني ما ،اين زمينه بهشدت موجود بود .ولي در همان ايام و در همان روزگار هم شخصا سعي ميكردم يك پرسش بنيادين را هرگز از پيش چش��مم دور نكنم :من كه هستم ،در كجا هستم و آمدهام چه كنم؟ ببينيد ،از همان ابتدا از خودم پرسيدم در اين دنيا و در اين مملكت و در اين زبان ،كار من چه هست؟ و پاسخ شنيدم كار من جز آفرينش در صحنه تئاتر و لغایت در زبان ِ و ادبيات نيست به اين امر اعتقاد داشتم و با توجه به جميع جهات و بيتوجه به پسند اين و آن .البته باور داشتهام زبان فارسي در فضاي زنده زبان مادري است كه ميبايد خلق و منتشر شود .اين نفي هيچگونه غير از ايني نيست .در هر نقطهاي و در هر جايي هر كس شرايطي دارد و با توجه به آن شرايط كار ميكند و بسيار هم محترم است و براي ما عزيز. تشخيص من چهبسا با رنج مضاعف چنان كارهايي انجام ميپذيرد در خارج از كشور .ولي ِ اين بود كه كار در زبان و ادبيات الجرم بايد در اين آب و خاك و در زبان مادري انجام بشود و شد و با وجود همه رنجها و آسيبهايي كه به زبان نميآورم،اما ميتوانم بگويم چرا مثال «روزگار سپري شده »...بهجز در ايران نميشد در مكاني ديگر نوشته شود. جواد مجابي :در مورد آن س��والي كه مطرح كرديد و گفتيد نسلهاي مختلفي در ادوار مختلف رفتهاند ،بايد بگويم مهاجرتهاي اين س��ده قبل از مشروطيت شروع شده بود. عدهاي كه تحمل نميكردند ،رفتند و در خارج از كشور ،هم آثار ادبي ـ هنري به وجود آوردند و هم روزنامه منتشر كردند .مهاجرتهايي از اين دست در تاريخ ما پيش از اين هم تكرار شده؛ پارسياني كه در دوره صفويه به هند رفتند از اين دستاند. در اين س��يواند س��ال هم اين ماجرا تكرار ش��د و عدهاي به خارج از كشور رفتند. فراموش نكنيد كساني كه رفتند و كساني كه ماندند ،از يك جنساند؛ قصد همه اينان كار براي مردم و فرهنگشان بوده است .بعضيها به داليلي نتوانستند بمانند و رفتند ،نه رفتن امتيازي است نه ماندن افتخاري .هركس آزاد است هرطور كه الزم ميداند زندگي كند .عدهاي ترجيح ميدهند بروند و آنجا براي فرهنگ و مردمشان كار كنند و عدهاي هم اينجا ماندهاند .بهشخصه معتقدم اهل ادب در متن زبان خود ،در وطن خودشان بهتر ميتوانند كار كنند چراكه امداد غيبياي كه از س��وي مردم همواره به س��مت هنرمند روان است و فتوحي كه به جهت حضورش بين مردم براي او پيش ميآيد ،نامرئي ولي محسوس و موثر است .اين مسئله هنرمند را در نوعي ارتباط معنوي قرار ميدهد .ماهي در آب ،محاط بودن در نوعي زيس��ت طبيعي را نميفهمد ولي به محض اين كه از آب بيرون آمد ،ميبيند زندگياش موقوف به آن چيزي است كه تا به حال از آن غافل بوده. درباره نويسنده و شاعر هم ماجرا به همين شكل است .از كشورش ميرود و از تطورات زباني ،تحوالت دائمي مملكت ،حركات مردم ،جنبش جوانان ،جنبش زنان ،فعاليتهاي سياسي و هم ه اينها دور ميشود. ِ ِ وضعيت خاصي است .روشنفك ِر ايراني به قص ِد آگاهانيدن مردم 100 وضعيت ايران، س��ال است كه كار ميكند ،ميآفريند و سختي ميبيند؛ از دهخدا بگيريم تا ديگران .از اين حيث ما سالهاست كه در دهان ه آتشفشان زندگي ميكنيم و شاهد دوراني هستيم كه مهمترين حوادث تاريخي پيش چشم ما اتفاق ميافتد و ميتوانيم شاهدان واقعيتي عجيبتر از رويا باشيم .البته اين نظر برميگردد به تعريف روشنفكر در ايران .ولي تعريف روشنفكر در خارج از ايران اصال اين نيست؛ قصد روشنفكر در كشورهاي ديگر آگاهانيدن
و نقد مستمر خردورزان ه نسبت به روابط بشري ـ به شكلي كه در ايران هست ـ نيست .آنجا تعريف روشنفكر محدودتر شايد تخصصيتر است .آنجا گروههاي سياسي كار خودشان را ميكنند ،گروههاي اقتصادي فعاليت خودشان را دارند و گروههاي فرهنگي هم سازوكار خودشان را. نويسنده هم در كنار اين مجموعه ،كار خودش را ميكند .ماجرا اين است كه اينجا بسياري از مسئوليتها ،ناخواسته ،بر دوش اهل قلم افتاده .در عين حال كه سعي ميكنيم فكر ادبيات و هنر باشيم ناگزير چون هر شهروند عالقهمند به كشور ،سياست ،اقتصاد و اين مسائل نيز مبتال شدهايم .البته در اين دهه اخير بسياري از هنرمندان به اين نتيجه رسيدهاند كه ما بايد همانقدر به فرهنگ اهميت بدهيم كه ديگران به سياست و اقتصاد.
گاهي الزم است كه هنرمند و نويسنده سكوت كند ،بهخصوص در شرايط غيرعقالني سياسي .چون اگر بهصورت واكنشي لجبازانه وارد چنان فضاهايي بشود كه متاسفانه به كرات در كشور ما تجربه شده است ،هزينهاي كه خواهد پرداخت در ترازوي عقل و انصاف سنجيده نميشود هر كسي بايد كار خودش را درست انجام بدهد براي اينكه در عرصه فرهنگ آنقدر كا ِر زمينمانده هست كه اهل فرهنگ بايد با تمركز بيشتري به فرهنگ اين مردم مدد برساند و اگر نس��لهاي متعدد هم كار كنند ،باز جبران اين عقبماندگي فرهنگي نخواهد شد. بنابراين نبايد كار خودمان را در ميانه رها كنيم و از مدار آفرينش��گري و انديشهورزي و تخيل فعال دور بيفتيم .اما گروهي ميخواهند كه ما از مدار خود و تخصص خود خارج شويم .تأسف ميخورم كه پنج تا از كتابهايم را ببرم و در سوئد چاپ كنم و از بابت چاپ اينها هيچوقت احساس خوبي ندارم .چون اين كتابها را براي مردم اينجا و اكنون ايران نوشتهام؛ براي اين فرهنگ نوشتهام .اهميت ماجرا در اين است كه حرفهاي اكنون و اينجا را ،همينجا بزنيم؛ بدون اينكه بخواهيم آثار ارجمندي را كه دوستان در خارج از كشور عرضه كردهاند ،دستكم بگيريم .از قضا آنها هم در سطح و فضاي ديگري براي فرهنگ ايران كار ميكنند .نكت ه بعدي اينكه ماجراي خلق هنر ،ماجراي ارادي نيست؛ ناخواسته است .يعني كساني كه دست به كا ِر آفرينش ميزنند ،از انرژي فوراني محبوس درونشان ني��رو ميگيرند و اين انرژي در كش��ور خود آدم و از زب��ان و از فكرها و آرزوهايي كه در آسمان كشور پرواز ميكند نيروي بيشتري ميگيرد .حس ميكنم ياري جستن از شبكه ذهني جامعه ،در اينجا بيش��تر وجود دارد .هر وقت به خارج از كشور ميروم ،دقيقا اين ت فاصله را احساس ميكنم .وقتي مثال شش ماه در لندن ميمانم ،كمكم شعرهايم راح و كمي ظريفتر ميشود ،نه اين كه راحتي بد باشد اما حاال ديگر به اين ناراحتيها عادت كردهايم .خون ما كه از مردم رنگينتر نيست .فقط به اين دليل چندتايي از كتابهايم را در خارج چاپ كردهام كه از صورت دستنويس خارج شود ،چند سال بايد منتظر مجوز يك كتاب ساده بمانيم؟ محمود دولتآبادي :اينطور اس��ت .در سفر اخيرم به برلن ،براي اولينبار در عمرم ،چند ش��بي توانستم كار كنم و اين درحالي است كه اين اتفاق ،بعد از بيش از 20سال افتاد؛ بعد از تمام اين سالها؛ سالهايي كه فراوان به نقاط مختلف دنيا رفتوآمد كردهام و مدت كوتاهي ماندهام و دوباره برگشتهام .خالصه كالم اين است كه كار ما ،توليد سخن مكتوبِ ِ است .سوال اينجاست كه اين سخن مكتوب بايد به نگاه چه كسي برسد؟ پاسخ سهل و ساده است؛ به دست و نگاه كسي كه مخاطب سخن مكتوب است؛ به دست كسي كه در اصل قضيه زبان با او مشتركم و اگر كسي نباشد كه عرضه اين تولید براي او صورت بگيردِ ، مختل ميشود .اين را نادرست ميدانم ك ه آثارم به زبان فارسي در خارج از كشور ،پيش از انتشار در ايران ،چاپ شود ،اما متاسفانه چنان ميكنند كه برخي نويسندگان ما ناچار ميشوند به اين كار .ما همه ايراني هستيم و يك زبان داريم و فراموش نكنيم كه اين زبان، هويت ماست .مردم شع ِر سعدي را اينجا و آنجا نقل ميكنند و به در و ديوار مينويسند، شعر فردوسي را گويه ميكنند و حافظ را و عبيد را و دهخدا را و ديگران را .اصال مفاهيم در زبان است كه به ما منتقل ميشود .زندگي ما در اين زبان است كه شكل ميگيرد اما
35
شهروند امروز 11تیر 1390
رودررو
چون در بطن زبان هستيم و در آن غوط ه ميخوريم ،حضورش را نميبينيم و ميبينيم مثال پشت وانتي در جاده كرج است كه شما ميتوانيد بخوانيد« :از بخت بد آينهفروش ش��هر كوران شدم» .مثال دكتر ،مثال درس��تي است .اين آب را اگر از شما بگيرند ـ ولو اينكه در نقاطي ناسالم و گاهي آلوده باشد ـ زندگي را از شما گرفتهاند .اين است كه من همچنان مصرم آثار نويسندگان ايران در كشور نوشته و منتشر بشود؛ يك بار كه در خارج جلد نخست روزگار سپري شده را براي چاپ دادم همزمان در ايران هم چاپ شد ،شرط همين بود كه همزمان چاپ بشوند و شدند .اشارهام به نخستين چاپ «اقليم باد» است. علتش هم اين بود كه به آن مبلغ پول نياز داشتم .بنابراين كماكان باورم اين است كه حق آن مردم .مخاطبان اثر هستند آن نويسنده و ناشر است و حق خواندنشان از ِ انتشار اثر از ِ كه حق دارند كتابي را نخوانند يا بخوانند و هيچ نهادي نبايد اين حقوق را از من به عنوان تاريخ فرهنگ نويس��نده ،از ناشر به عنوان شاغل حرفهاي ،از شما به عنوان خواننده و از ِ معاصر به عنوان گيرنده زبان ،بگيرد و اگر چنين بكند كه ميكند ،كاري است غيرقانوني كه هميشه نسبت به آن معترضم.
تأسف ميخورم كه پنج تا از كتابهايم را ببرم و در سوئد چاپ كنم و از بابت چاپ اينها هيچوقت احساس خوبي ندارم .چون اين كتابها را براي مردم اينجا و اكنون ايران نوشتهام؛ براي اين فرهنگ نوشتهام .اهميت ماجرا در اين است كه حرفهاي اكنون و اينجا را ،همينجا بزنيم شهروند امروز :به هر حال برخي هم ميگويند كه مهاجرتكردگان مميزي را بهان ه ميكنند .چون آنها كه رفتهاند و آنجا كار كردهاند ،تا به حال اثر درخشاني منتشر خلق اث ِر درخشان گرفته نكردهاند .اعتقاد دارند اينكه مميزي باعث ميشود جلوي ِ شود ،كامال اشتباه است .ميگويند اگر نويسند ه ايراني چيزي در چنته داشته باشد، در اين شرايط هم ميتواند عرضه كند .شما بحثتان بر سر اين است كه مهاجرت باعث ميشود آن علقههاي فرهنگي قطع شود اما اعتقاد سياستگذاران فرهنگي بر اين است كه نويسند ه چون چيزي در چنته ندارد ،بهانه ميآورد واال اگر داشت، حاال كه مهاجرت كرده و رفته منتشر ميكرد. محمود دولتآبادي :اين كه برخي چه ميگويند به خودش��ان مربوط است و تا آنجا كه
حواسم هست يادم نميآيد من يا آقای مجابي در اينجا درباره كيفيت يا خلق آثار درخشان يا غيردرخشان ،يا علتيابي كيفيت كار ديگران مطلبي گفته باشيم .شخصا درباره علقه فرهنگي ـ زباني خودم گفتم و نه در باب گسست علقههاي ديگران .بنابراين بهتر است خلط مبحث نش��ود .اما من با اصل اصطالح سياس��تگذاري فرهنگي مشكل دارم و در
كجا چنين صالحيتي كسب شده تا براي ادبيات سياستگذاري كنند؟ مبنا غلط است، ادبيات همچون بيان عميقترين عواطف و نهانيترين انديشههاي دروني بشري در خلق ادبي زيرمجموعه سياستگذاري قرار نميگيرد .قصه چيز ديگري است؛ ماجرا از اين قرار است كه مقدار هنگفتي بودجه در بخش كاغذ و مطبوعات و تبليغات و غيره و غيره زير عنوان «فرهنگ» اختصاص داده ميشود و آقايان هم به اعتبار اين پول و آن ميز موقت، به خودشان اجازه ميدهند اسمش را بگذارند سياستگذاري .ادبيات خلق ميشود ،بايد منتشر شود و داوري هم بهعهده جامعه است .پيشاپيش قضاوت كردن درباره اينكه افراد اهل اين كار جانفرسا چه بنويسند و چگونه ،امري به ظاهر انديشيده و در باطن عميقا نسنجيده است .بديهي است با رسانههاي تبليغاتي ميشود همه كاري كرد ،اما درباره امر خالق تالشي بيهوده و در نهايت بازدارنده است كه آسيب آن در درازمدت به زيان جامعه و در كوتاهمدت به زيان ساختار حاكم است .مثال اينكه آثاري از من را كه سه سال است منتظر نگه داشتهاند تا چاپ نشود البد نشاني از همان سياستگذاري است! در حالي كه اثر ادبي ابتدا چاپ و نشر ميشود ،بعد از آن اگر مردم نخريدند ،نخريدند .اگر نخواندند، نخوانند .روي چش��م .در هر صورت داوري مخاطب است كه به نويسنده كمك ميكند خودش و كارش را بسنجد ،نه منع يا قبول سياستگذاران. جواد مجابي :مردم ،بهترين داو ِر كا ِر ما هستند و ما هم متعهد هستيم براي مردم كار كنيم. اگر هم مشكلي از لحاظ قانوني پيش آمد و خداينكرده نوشته من امنيت ملي را به خطر انداخت ،طبق قوانين جاري مملكت حاضرم پاسخگوي نظر خودم باشم؛ در محاكمهاي با حضور نماينده اتحاديه اهل قلم ،هيات منصفه و افرا ِد شايسته .ادبيات نه براي تبليغ حكومت است نه براي مواجهه با حكومت .ادبيات فراتر از اين مسائلاست ،هنر خطاب به تاريخ و نگاه به آينده دارد و براي مرد ِم يك فرهنگ و مردمان فرهنگهاي جهان خلق ميشود .مگر مولوي براي مردم قونيه مينوشت كه به زبان او حرف نميزدند يا براي آن چند تا خانقاهي يا مخالفان آنها؟ او ميدانست براي چه كسي مينويسد و با چه كسي روياروست و به گفتوگو نشسته است. وقتي من سخن ميگويم دارم جهان را تغيير ميدهم .آرتيست اينطور نگاه ميكند به هستي؛ بدون اينكه بخواهد كسي را تحقير كند .ميگويد مخاطب من انكارگران نيستند، كساني هستند كه دل ميدهند به ادبيات .از قضا تنها چيزي كه در اين دنياي فاني ،سود و زيان در آن راهي ندارد همين ادبيات و هنر است .در هر كاري در اين دنيا ،افراد سود و زيانش را در نظر ميگيرند .هنرمندان و اهل رأي و نظر هستند كه بيسوداي سود و زيان به كار ميپردازند و تما ِم لذتي را كه از ادراك زيباييهاي اين جهان دارند ميخواهند به ذهن ديگري منتقل كنند بدون هيچگونه پاداش و چشمداشت ،هنرمند از رنگ تعلق آزاد ِ است و اهميت او هم در اين آزادي و وارستگي است. محمود دولتآبادي ... :داوري را به عهده جامع ه بگذاريم .شما چرا داوري ميكنيد؟ ج�واد مجاب�ي :بايد كار را به عهده جامعه و تاريخ بگذاريم .تازه وقتي از «مردم» صحبت ميكنيم ،مورد نظرمان «مرد ِم تاريخي» است .حتي حافظ هم به مرد ِم عصر خودش توجه نميكرده ،توجه دهخدا هم به مرد ِم عص ِر خودش موقوف نبوده ،بلكه اين مرد ِم تاريخي هستند كه ميآيند و در درازمدت مهر قبولي يا عدم پذيرش بر يك اثر ميزنند. ش�هروند امروز :سال 2009كه «كلنل» چاپ ش�د ،دو اثر ديگر هم از نويسندگان ايراني ،همزمان با چاپ اين اثر ،به فاصله چند ماه ،چاپ شد؛ «سانسور يك داستان عاش�قانه» آقاي «مندنيپور» و «مردم خيابان انقالب تهران» نوشت ه «اميرحسين چهلتن» .مطمئنا انتشار نزديك اين سه اثر ،برنامهريزي شده نبود ولي اينطور كه احساس ما كه مخاطب هستيم اين است كه ديگر حتي كساني از ماجرا برميآيد، ِ نويسندگان مهاجر هم نميدانند و اصال ماندهاند كه كار كنند هم، كه خودشان را ِ دارند از دست ميروند و آثارشان به مخاطب ايراني نميرسد. محمود دولتآبادي :بگذار يك نكته را روشن كنم و بعد برسم به اين بحث .به گمان
من اين مسائل عالوه بر دایره سانسور حتي نتيجه سياستگذاري دولت هم نيست .يك دولت و يك نظام سياس��ي كارهاي مهمتري دارد و اصال در اين فكر نيست كه بخواهد از تيراژ چهار ،پنج هزارتايي كتابي ممانعت كند يا نكند .اينها در حوزه ذهنهاي بسته و محدو ِد برخي افراد است كه گاه پشت ميزهاي بزرگ قرار ميگيرند .من هرگز ذرهاي باور نداشتهام ادبيات ميتواند با سياستهايي كه در حوزههاي كالن انجام ميگيرد و با توجه به تريبونهاي فراواني كه در اختيار دارند ،كاري داشته باشد .به نظرم برخور ِد شخصي هم دخيل است.
36
ش�هروند امروز ... :همين چند وقت پيش ،يك خبرگزاري رس�مي در گفتوگويي
شهروند امروز 11تیر 1390
با يكي از افراد ذينفوذ در مميزي دربار ه «طريق بس�مل ش�دن» پرسيده بودند. گفتوگويي بود كه در ايسنا منتشر شد و ما نقل به مضمون ميكنيم .ايشان گفته بودند آثار اينها شكستخورده است و نويسندگانشان براي گريز از شكست دارند مميزي را بهانه ميكنند .وقتي هم مصاحبهكننده گفته بود فروش آثار و استقبال از آثار اين نويسندگان نشان داده چقدر مخاطب دارند ،ايشان جواب داده بودند كه ادبيات روشنفكري و نويسندگان موسوم به ادبيات روشنفكري با جريانهاي چپ، از قبل از انقالب ،در ارتباط بودند و سيس�تم پخش و توزيع را هنوز هم در دس�ت دارند و به همين دليل اس�ت كه كتابهايشان به فروش ميرسد .ايشان در ادامه گفته بودند همين مسئله باعث شده كتابهاي دولتي به اندازه كتابهاي اين گروه استقبال نداشته باشد و حتي در خيابان انقالب هم پيدا نشود. محمود دولتآبادي :اوال كه خيلي خوب است كه ايشان بيايد و گفتوگو كند؛ حتي اگر
بدون ذكر نام اين كار را بكند .من استقبال ميكنم .يعني هر آدمي ،از هر موضع پيشرفته، ميانه يا عقبمانده ،اگر پاي گفتوگو بنشيند و اظهارنظر كند ،من استقبال ميكنم .من از آن فرد خيلي ممنوم كه آمده و اين را گفته ولي اگر طرف س��خنش «طريق بس��مل شدن» بوده باشد ،حرفش اشتباه محض است .ماجراي «طريق بسمل شدن» اينطور بود كه ناش��ر به نيابت من و حرفه خودش رفت و با يك ش��خصيت موردنظر در سطوح باال گفتوگو كرد .ايشان گفته بود ما اين كتاب را به پنج آد ِم متخصص دادهايم و خواندهاند و پنج نفر گفتهاند كه اين كتاب ضدجنگ اس��ت .همين جا بگويم كه به آن شخصيت جوانان قهرمانان داستان، موردنظر هم گزارش غيرمسئوالنه داده شده ،زيرا در اين رمان، ِ ِ جانفدا و ايثارگر ما ،به زيبندگي تصوير شدهاند ولي من علياالصول صلحطلبام و با نفس جنگسازي مخالفم .پس باز هم مكرر ميكنم كه داوري اثر ادبي با جامعه است؛ آن زني شبان 14سال ه گوش ه ديگر هم جزو كه گوش�� ه دهات نشسته جزو داوران من است ،آن ِ داوران من است و دكتر مجابي و استادان دانشگاه ،دانشجويان ،زن و مرد هم جزو داوران ِ من هستند .بنابراين هيچ فردي ،در هيچ مقام فرهنگي ،حق ندارد َقي ِم ادبيات باشد و اگر ميگويم خارج از كشور ،اثري به زبان فارسي منتشر نميكنم براي اين است كه معتقدم آثاري كه به زبان فارسي نوشته ميشود بايد در كشور فارسيزبا ن منتشر بشود .ما ايراني هستيم .اين آثار بايد در ايران چاپ شود و من تا وقتي زنده هستم روي اين موضوع تاكيد دارم .درباره «كليدر» هم اين كار را كردم .براي انتشار «كليدر» ،دو سال در رفتوآمد و گفتوگو بودم .بعد از دو س��ال ،س��رانجام 10-12نفر به نمايندگي از نهادهاي مختلف، جلسهاي گذاشتند و دعوت كردند ،رفتم و آنجا صحبت كردم .گفتم اين كتاب ،همين دو مجلد منتشرشده در جبههها خوانده ميشود (خبر دقيق داشتم) چنانچه بعد از انتشار، دور كاملش هم در جبههها خوانده شد ،پس گفتم اگر مجوز انتشارش را ندهيد تا بيت امامخميني هم ميروم .براي اينكه عمرم را در ادبيات نگذاشتهام كه 15سالش وقف يك اثر بشود و آنوقت شما بنشينيد و بگوييد ما تشخيص ميدهيم نبايد منتشر شود! گفتم ميروم تا بيت امامخميني و واقعا هم ميرفتم .تا اينكه ماجرا به جايي رس��يد كه آقاي دكتر خاتمي ،وزير فرهنگ وقت ،و آقاي «فريدزاده» ،مشاور فرهنگي ،گفتند اين كتاب آزاد است و مجوز گرفت .بنابراين فكر نكنند كه نويسندگان در مقابل آن ميزهاي بزرگ عقبنشيني ميكنند .اينطور نيست .ميزها باقي ميمانند و افراد جابهجا ميشوند .حاال اجازه نميدهند ،ندهند .باالخره يك سال ديگر ،دو سال ديگر،سه سال ديگر ...من آنقدر ميمانم كه اين آثار منتشر بشوند .اما ...اگر به قول ايشان (به روايت شما) چنين و چنان است ،پس چرا اجازه نشر بهشان داده نميشود و اگر شبكه توزيع چنان گسترده است كه... پس چرا به كرات از شهرستانها با من تماس ميگيرند كه چرا آثار شما در شهرستانها پيدا نميشود؟ بهانه ،بهانه ،بهانه... جواد مجابي :معطل ماندن چاپ رمان «برجهاي خاموشي» نمونهاي از موانع انتشار آزاد اس��ت؛ من اين رمان را اوايل ده ه 60نوش��تم ،راجع به جنگ بود و نزديك به 17سال بعد چاپ شد .انتشار كتابهاي بعدي هم به همين صورت بود؛ 10سال ،پنج سال و... طول كشيد .اما آيا من از نوشتن باز ميمانم؟ ما هر روز مينويسيم ،هر روز آثا ِر خودمان را پديد ميآوريم؛ چه ش��عر ،چه قصه ،چه مقاله و چه حتي گفتوگو با مرد ِم خودمان. اما حس��ابِ آفريدن را از حسابِ انتشار جدا كردهايم .يعني معتقديم كه تو وظيفه داري بنويسي و اگر اصرار داشته باشي منتشر بشود حق تو است اما اگر نشد حق تو را ضايع كردهاند .مسئلهاي نيست؛ ميماند و روزي منتشر ميشود و ميرود در صف اسناد ادبار يك وضعيت .هيچ گروهي به اندازه ادبا و هنرمندان نميتوانند اسناد واقعي و صادقانه از عصر خودشان باقي بگذارند.
اين براي ما مس��لم است و از اين اصل ،منحرف نميشويم .حتي اگر سالها جلوي كتابهايمان را بگيرند و اجازه انتش��ار ندهد ،ما به نوشتن ادامه ميدهيم .اما بايد توجه داشت كه سانسور عوارضي پديد ميآورد كه بهسادگي قابل مقابله نخواهد بود .مثال مردم را از رش ِد فكري محروم ميكند و حتي نوعي سرخوردگي و بياعتمادي در افكار عمومي پديد ميآورد .نمونهاش روزنامههايي هستند كه به تيراژهاي چند صد هزار رسيدند ،بعد از يك دوره به هر دليل با بياعتمادي مردم مواجه شدند و تيراژشانرسيد به چند ده هزار، چرا؟ مردم تا كي ميتوانند براي هنرمند و روزنامهنگار و اهل فكرشان هزينه كنند؟ آنچه تزريق فك ِر نو .در ماندن بدنه جامعه است از بيش از اين موانع آسيبرسان استمعطل ِ ِ همه جاي دنيا ،بدنه جامعه ،از متفكرين و روشنفكران و هنرمندان و اهل رأي و انديشه انرژي ميگيرد .نيرو ميگيرد براي بهتر ديدن ،بهتر زندگي كردن ،بهتر كار كردن و ....وقتي كه اين گروه يعني انديشهوران و هنرمندان ،از پيامگذاري باز بمانند ،جامعه هم از پرورش نيروي فعال بازميماند .اين گسس��ت تاريخ كه در نتيج ه حذف به وجود ميآيد ،كاري ميكند كه فكر براي جامعه غيرضروري جلوه كند؛ تفكر را غيرضروري ميكند.
باز هم مكرر ميكنم كه داوري اثر ادبي با جامعه است؛ آن زني كه گوش ه دهات نشسته شبان 14سال ه جزو داوران من است ،آن ِ داوران من است و دكتر گوش ه ديگر هم جزو ِ مجابي و استادان دانشگاه ،دانشجويان ،زن و مرد هم جزو داوران من هستند بنابراين هيچ يم ادبيات باشد فردي ،حق ندارد َق ِ
محمود دولتآبادي :به اين ترتيب من سخن آقاي مجابي را در يك جمله خالصه ميكنم: حذف امري ضدتاريخي و ضداجتماعي است. جواد مجابي :ببينيد؛ شغل ما ،نقد جامعه است .نقد روابط اجتماعي جامعه است به صورت خردورزانه يا خيالپردازانه؛ حاال پژوهشگر به صورت خردورزانه اين كار را انجام ميدهد و هنرمند به صورت خيالپردازانه .ما اگر بخواهيم از نق ِد جامعهمان دست برداريم ،منكر شغل و حرف ه خودمان شدهايم .اين اساس تعريف شغل ماست و اينها ميگويند كه شما دست از اين كار بكشيد و بياييد و مبلغ باشيد .يا اينكه خودتان را به نديدن بزنيد .روشنفكر ِ وضعيت موجود است و در اين فرايند تعريف ميشود .وقتي اين كار را و هنرمند ،منتقد نكند از روشنفكري خلعشده. ميگويند تو از نقد اوضا ِع زمانهات دست بردار .ما ميگوييم آقايان! ما به دايرهاي فراختر و گستردهتر نظر داريم .ما به وضعيت بشري نگاه ميكنيم .ما منتقد وضعيت روابط انساني هس��تيم ،نه منتقد يك گروه آدمي كه به عنوان شهروند ممكن است با آنها مخالف يا موافق باشيم .من به عنوان يك شهروند گرايشها و تمايالتي دارم ،ولي وقتي به عنوان
37
شهروند امروز 11تیر 1390
رودررو
يك نويسنده ،فيلمساز يا موسيقيدان كار ميكنم ،در حال خلق روابط انساني در حوزهاي بسيار گستردهتر هستم .چرا فكر ميكنند كه ما حريف آنها هستيم و ميخواهند ما را از رفتن آدمها فكرشان ،به عنوان ميدان خارج كنند .هيچكس از ميدان به در نخواهد شد .با ِ آثار ،باقي ميماند .بنابراين ،تفكر پايدار است و ميماند كمااينكه فك ِر «سهروردي» مانده، فك ِر «عينالقضات» مانده ،فكر «دهخدا» مانده« .دهخدا» هنوز كه خوانده ميشود ،هنوز براي جامع ه ما تازگي دارد. محمود دولتآبادي :هرجا كه زبان فارسي باشد مربوط به ايران فارسيزبانان است .اين يك مقابل اصل غيرقابل تغيير است .منتهي به قول دكتر مجابي عدهاي فكر ميكنند كه بايد در ِ ِ ِ فرهنگ و زباني بايستند كه خودشان هم به آن زبان صحبت ميكنند! بسياري از اصطالحاتي را كه ما آوردهايم ،به كار ميبرند! خيلي هم خوب اس��ت كه به كار ميبرند ،ولي من واقعا نميدانم بايد با مشكل غرضورزي عدهاي چه كنم .اين مشكل ريشه در روانشناسي دارد نه در سياست .ما چه مقابلهاي با كسي داريم؟! ما در انتخابات شركت كردهايم ،از هر كسي كه يك گام به سمت صالح و رستگاري بردارد حمايت ميكنيم ،اهل صلح و دوستي با مردم و رجال با حسن نيتايم ،اهل صلح و مدارا با دنيا هستيم براي كشورمان باعث سرفرازي بودهايم .من رقيب هيچكس نه بودهام و نه هستم ،بگذاريد هر كسي كار خودش را بكند. من سال 62تا 64اثري نوشتم به نام «كلنل» .از آن زمان تا به حال ،براي انتشار اين اثر اقدام نكردم تا چند سال پيش كه براي شناسه دادن فرستادم ارشاد .پس من قص ِد تبليغات نداشتهام و ندارم .اگر چنين نيتي داشتم كه در همان زمان هم ميتوانستم در اين و آن سوي دنيا چاپاش كنم .آيا اين كتاب و نيز طريق بسمل شدن بيش از نشانههايي از مسائلي است كه مردم ،تك به تك ،با پوست و گوشت و استخوانشان حس كردهاند؟ جواد مجابي :من «شب ملخ» را در سال 67چاپ كردم؛ قبل از پايان جنگ .اين كتاب در ستايش جنگ نيست مثل هر كتاب خوب ديگر ،ولي همدلي مشفقانه با جوانان هموطن ماست كه در جبههها شهيد شدهاند و غصه خوردن براي مصائب مردمان در جنگ. اين كتاب مجوز نگرفت .ما هيچگاه جنگ را س��تايش نميكنيم .ميگوييم جنگ بر ما تحميل ش��د ،زنان و مردان و كودكان ما كشته شدند و ما همواره سوگوار آنها خواهيم بود ولي به معناي آن نيست كه ما بخواهيم از جنگافروزان حمايت كنيم .در حال حاضر نويسندگاني كه زماني با ستايش جنگ آغاز كرده بودند جزو منتقدان اين قضيه هستند و آثارشان هم در همين ايران چاپ شده .ما صلحطلبيم و احترام به حقوق بشر در بسياري از ما نهادينه ش��ده و به همين دليل است كه به عنوان نويسنده ميتوانيم صداي اكثريت خاموش باشيم .آنچه از آن هراس دارم اينكه ما به عنوان يك نسل كار خودمان را كر دهايم و نزديك به پايان راهيم .شرافت قلم و نام خودمان را حفظ كرديم و افكارمان را آنطور كه تصور ميكرديم درست است ،عرضه كرديم .بخشي از آن منتشر شد و بخشي از آن (درباره خودم بگويم كه نيمي از آن) منتشر نشد .بخشي از آثار دولتآبادي منتشر نشد ،كارهاي ي ما ديگر از سپانلو منتشر نشد و غيره .بنابراين ما تقريبا كارهاي خودمان را كردهايم .نگران بابت خودمان نيست .نگران جوانهايي هستيم كه تازه آمدهاند و به قول معروف رنج دوران نديدهاند .ما صبوري را آموختيم اما اين جوانان آس��يبپذير هستند .اين آقاي «ابوالفضل جليلي» ،شش ،هفت فيلم ساخته كه هيچكدام مجوز نگرفته .اين بچه انقالب است. من در تعجبم وقتي آقايان به فيلمهاي اين كارگردان اجازه پخش نميدهند ،پس ديگر ميخواهند به چه كس��ي اجازه بدهند؟! آقاي «كيارستمي» را ميگوييد جزو ما نيست و
من يكبار گفتهام كه ادبيات روح اين ملت است و روح اين ملت را هيچكس هم نتوانست بگيرد. ضمنا انساني كه در اين جامعه و در اين نظام و ِ مالحظات در اين كشور زندگي ميكند ،خودش الزم را در كارش لحاظ ميكند و ادبيات هرگز ِ صراحت بيانيه و اطالعيه و اين حرفها را جزو خودش نميداند. بعضي كارهايش را مجوز نميدهيد ،ولي «جليلي» كه ديگر جزو شماست .بنابراين ماجرا اين نيست .ماجرا همان سوءنيتياست كه در عدهاي هست و ميگويند شما نباشيد تا ما باشيم. اما نميتوانند موفق باشند .مثل آن آدم هتاكي كه بارها و بارها عليه «شاملو» مطلب نوشت و جالب اين است كه شعر خودش تحت تاثير «شاملو» بود با همان سبك و سياق! ادبيات
اينطور است؛ شعر از جايي ميآمد كه در اختيار آموزههاي او و اجبارهايش نبود. محم�ود دولتآب�ادي :من يكبار گفتهام كه ادبيات روح اين ملت اس��ت و روح اين ملت را هيچكس هم نتوانست بگيرد .ضمنا انساني كه در اين جامعه و در اين نظام و در اين كشور ِ صراحت زندگي ميكند ،خودش مالحظاتِ الزم را در كارش لحاظ ميكند و ادبيات هرگز بيانيه و اطالعيه و اين حرفها را جزو خودش نميداند .كس��اني كه اهل ادب ،ش��عر و هنر هستند ،اينها مثل همان ماهي كه در آب زندگي ميكند و وجودش بسته به وجود آب است، مالحظه آب را هم دارند؛ در غريزه و فطرت هم اين مالحظات را دارند .يك عده هستند كه ميخواهند خوشخدمتي كنند .اصال يكي از تباهيهاي تاريخ ما ،سعايت بوده .و حسن اتفاق را ـ در اين كشور و در اين جامعه هميشه بودهاند كساني كه آگاهاند و وجو ِد آنها براي هنر و ادبيات مهم و مغتنم است ،براي اينكه اين عده ميدانند ادبيات را با تنگنظري زمانهاي كاري نيست و خوب است بدانند اگر آقاي مجابي در كتابش شعري ميگويد ،مجموعه مالحظات را كرده است چراكه اين مالحظات جزو فرهنگ ماست .اصال رعايت و پوشيدهگويي و كنايه جزو فرهنگ ماست .با ما هم متولد نشده .اين ويژگي از دورههاي پيشين آمده و در اكنون هم ظهور پيدا كرده و همچنان جريان خواهد داشت .بنابراين اگر كسي ميخواهد موضوع ادبيات را به حوزه سياست بكشاند و نويسنده و شاعر را در مقابل يك سياست بگذارد ،به آنها بايد گفته شود كه اين مهره كاري جا نميافتد ،چراكه كار ما فراتر از روزمرگيهاي سياسي است .اگر من نوعي ميخواستم كار سياسي بكنم ،همه امكانات بوده است؛ هنوز هم هست. ولي شخصا براي شغل خودم ،براي هنر ،براي عشق خودم ،اهميت واالتري قائلم و انتظار دارم آقايان اين را بفهمند .ولي احساس ميكنم عدهاي ،نه اينكه نفهمند ،بلكه دارند فهم خودشان را پنهان ميكنند .نميدانم اسمش را چه ميشود گذاشت... جواد مجابي :ضمنا ما سنگ خودمان را به سينه نميزنيم و ماجرا ،كتاب من يا كتاب ايشان نيست .ما زنهار ميدهيم نسبت به حال فرهنگي كه احساس ميكنيم به نوعي بيخوني دچار شده است و ممكن است كارش به احتضار برسد .در حال حاضر ميليونها خواننده بالقوه وجود دارند كه بالفعل طرد شدهاند .به مرگ مخاطب اشاره ميكنم. مخاطبان كمكم دارند از ادبيات زده ميشوند .بين انتشار كتابهاي نويسندگان ايراني، فاصله زياد ش��ده اس��ت .شما اگر فاصله انتشار كتابهاي «نجيب محفوظ» را نگاه كنيد، ميبينيد هر يكي دو س��ال يكبار ،كتابهاي تازهاش چاپ شده و كتابهاي قديمياش تجديد چاپ .اين آن اس��تمراري اس��ت كه ارتباط دائمي نويسنده با مخاطب را تضمين ميكند. آق�اي دولتآب�ادي :و اي��ن در حالي اس��ت كه مصريها به ما غبطه ميخورند كه ش��ما توانستيد از بركت وجود رودكي و فردوسي زبان مادري را بازيابيد و ما نتوانستيم .در تكميل صحبته��اي آقاي مجابي بگويم كه «كلنل» از نظر من پلي بود بين «كليدر» و «روزگار سپريشده» .يعني كس��ي كه «كليدر» را خوانده بود ،از طريق «كلنل» ميتوانست وارد «روزگار سپريشده» بشود و بهراحتي آن كتاب را بخواند .ولي به علت فقدان اين پل ،مقدار زيادي از خوانندگان من سردرگم ماندند تا باالخره مجبور شدند خودشان راهي كشف كنند براي خواندن اين كتاب از نظر خودم بسيار مهم .يعني نويسنده كارش پيوسته است و وقتي اين پيوستگي قطع ميشود ،آسيب ميبيند؛ هم خودش و هم مخاطبانش. ش�هروند امروز :به هر حال در ح�ال حاضر پديده اينترنت ه�م پديدهاي غيرقابل پيش�گيري اس�ت و در مورد آثاري كه مج�وز نميگيرند ،خيلي از نويس�ندگان و شاعران خودشان اقدام ميكنند و آثارشان را به چاپ ميرسانند .در حال حاضر تمام آثار «رضا قاسمي» روي اينترنت قابل دريافت است. بنابراين اگر هم مهاجرتي رخ بدهد ،اين معضل را بايد در بُعدِ فرهنگي دنبال كرد و آسيبهايي كه نويسنده به اين لحاظ ميبيند نه به لحاظ انتش�ار آثارش ،چراكه ديگر از اين باب�ت دغدغهاي ندارد و ميتواند آثارش را به راحتي به دست مخاطب فارسيزبان برساند. جواد مجابي :ما هنوز نخواستهايم از اين ابزار استفاده كنيم ولي مطمئنا
اگر تصور ش��ود كه ميش��ود جلوي آفرينش هنري و ادبي را در يك جامعه گرفت اشتباه است. محمود دولتآبادي :ما معتقد به يك شأن و شخصيت تاريخي مكتوب در فرهنگ خودمان هستيم .اين را آقايان بايد درك كنند .شايد برخي بخواهند اشخاص را به جايي برس��انند كه آن شأن و ش��خصيت مخدوش بشود .نه! ما تاريخ ،زبان ،فرهنگ رج و ادبي��ات اين مملكت را در تكت��ك ذراتِ وجود يافته و بافته داريم ،همچنين رنج و ا َ ِ صبوري را ميشناسيم.
38
شهروند امروز 11تیر 1390
39
شهروند امروز 11تیر 1390
رودررو توگو و ناهار گزارش یک گف با فرانسیس فوكوياما
«استبداد» داريم تا «استبداد» * مارتين وولف ترجمه :كاوه شجاعي
فرانسيس فوكوياما دير كرده است .قرار گذاشته ايم در روست ديدار كنيم كه يك رستوران بور ماركت است و فقط پنج دقيقه با دفتر فايننشيال تايمز در لندن فاصله انگليسي اصيل در ُ دارد .درست سر وقت ميرسم 12:30 :ظهر و من را به سمت يك گوشه نسبتا خلوت راهنمايي ميكنند .بعد از 10دقيقه دلواپسي به سراغم ميآيد؛ نكند پروفسور فوكوياما در دفتر روزنامه منتظر من باشد .به پذيرش فايننشيالتايمز زنگ ميزنم و خيالم راحت ميشود كه او در البي ساختمان انتظار نميكشد .آب را مزهمزه ميكنم و صبر ميكنم. فوكويام��اي الغر و كوت��اه قامت باالخره ميآيد 20 .دقيقه دير كرده اس��ت و خيلي زياد عذرخواهي ميكند .ميگويد كه مدير برنامهاش نميدانسته تا رستوران چقدر راه است .اين نويسنده و استاد دانشگاه آمريكايي به لندن آمده تا كتاب جديدش را تبليغ كند :ريشههاي نظم سياسي .كتابي درباره توسعه نهادهاي سياسي در طول تاريخ( .موضوع آنقدر گسترده است كه كتاب جلد دوم هم خواهد داشت؛ در جلد اول فوكوياما «از دوران پيش از انسان تا انقالب فرانسه» را مورد بررسي قرار داده). فوكوياماي 58س��اله را چندوقتي اس��ت كه از نزديك ميشناس��م .در سال 2006براي دانشجويانش در دانشكده مطالعات پيشرفته بينالمللي در دانشگاه جان هاپكينز چند سخنراني كردم .او در آنجا استاد اقتصاد سياسي بينالمللي بود .فوكوياما سال گذشته به دانشگاه استنفورد رفت. تصميم ميگيريم كه نوشيدني و پيش غذا صرفنظر كنيم؛ او پاي مرغ و بيكن سفارش ميدهد و من هم غذاي مخصوص امروز را سفارش دادهام؛ گوشت بره سرخ شده. با خبر بازداش��ت دومينيك استراوس كان رئيس صندوق بينالمللي پول – به خاطر آزار جنسي خدمتكار يك هتل – ش��روع ميكنيم .فوكوياما ميگويد« :داستان شگفت انگيزي نيس��ت؟ حتي اگر براي او دام پهن كرده باشند ،نحوه واكنش او به ماجرا – و فرارش – واقعا باور نكردني است». غذا را خيلي زود ميآورند ،گرسنه ام است و گوشت را سريع ميبرم و ميخورم ،اما فوكوياما آرام ميخورد و به نظر ميرسد روي پاسخهايش فكر ميكند( .چند دقيقه بعد ،مدتها پس از اينك��ه من بش��قابم را خالي كردهام ،هنوز مقداري از غ��ذاي آقاي فوكوياما باقي مانده و به پيشخدمتهايي كه ميخواهند ميز را جمع كنند عالمت ميدهد كه فعال زود است). فوكوياما را بيش��تر به خاطر كتاب مش��هورش «پاي��ان تاريخ و آخرين م��رد» ()1992 ميشناسند؛ او در اين كتاب اعالم ميكند كه ليبرال دموكراسي تنها راه پيش روي حاكمان در دنياي مدرن است .با اين همه از حرفهاي امروز او متوجه ميشوم كه حاال حمايت او از دموكراسي خيلي مشروطتر از گذشته است. فوكوياما ميگويد« :حاال احساس ميكنم كه هنوز به اين سوال پاسخ درستي داده نشده؛ اينكه در كوتاه مدت كدام يك از اين دو سيستم عملكرد بهتري دارند :يك حكومت با كيفيت و منظم استبدادي يا يك حكومت از كار افتاده و بيتكليف دموكراتيك كه در آن توازن قوا وجود دارد و همه پاسخگو هستند؟ به هر حال در بلند مدت تداوم حكومت دموكراتيك آسانتر است چون اين سيستم اجازه سازگاري با شرايط جديد را ميدهد .در اين سيستم شما ميتوانيد از شر يك رهبر بد خالص شويد». فوكوياما كمي از غذايش را ميخورد و ادامه ميدهد« :البته نميتوان بدون توجه به ابعاد هنجاري ماجرا به قضيه نگاه كرد؛ حكومت اس��تبدادي شعور و شخصيت شهروندانش را به رسميت نميشناسد و همين باعث ميشود كه من از چنين سيستمي خوشم نيايد ،اما مهمتر از بحث اخالقي ،اين به رسميت نشناختن باعث تضعيف سيستم ميشود چون خشم مردمي كه سالها اينگونه با آنها برخورد شده ،باالخره روزي لبريز ميشود». البته اين همه داستان نيست .فيلسوف ليبرال ميگويد« :از جهات زيادي ،دولتهاي آسيايي، نه فقط چين ،كه س��نگاپور و قبال ژاپن و كرهجنوبي دولتهایی داش��تهاند كه بيشتر شبيه هياتمديره شركتهاي تجاري بوده چون هيچ پاسخگويي از باال به پايين وجود ندارد .شما نياز نيست با رأيدهندگان سروكله بزنيد ...كل كشور را مثل يك شركت بزرگ ميچرخانيد .من فكر ميكنم در حال حاضر اين يكي از مزيتهاي چنين دولتهايي به حساب ميآيد». پيشرفت سالهاي اخير چين براي پروفسور فوكوياما خيلي جالب بوده .او تأكيد ميكند: «يكي از برتريهاي استبداد چيني بر ديگر استبدادها اين است كه آنها بعد از مائو به اين نتيجه رسيدند كه ديگر هيچ وقت اجازه ندهند يك فرد چنين تسلط كاملي بر سيستم داشته باشد، به همين خاطر بود كه آنها محدوديت دوره حكمراني وضع كردند .به همين خاطر است كه همه تصميمات به طور مشترك اتخاذ ميشود .اما به هر حال اين سيستم هم ناكارآمديهاي خودش را دارد». البته فوكوياما آنچنان هم شيفته سيستم سياسي آمريكا نيست« .فقط كافي است به قدرت
40
شهروند امروز 11تیر 1390
البيها و گروههاي فش��ار در اياالت متحده نگاه كنيد كه حتي س��اده ترين اصالحات را وتو ميكنند .بانك مركزي تصميم به كاهش نرخ بهره وام مسكن ميگيرد ،بدون آنكه به اين نكته توجه كند كه يك خانه چقدر گران قيمت است .چرا؟ ميگويند چون ميخواهند به رونق بازار خريد و فروش امالك كمك كنند .اما در واقع چون ما يك البي قدرتمند صنعت امالك داريم كه ميگويد« :حتي به تغيير اين روند نبايد فكر كنيد». او در كت��اب جديدش اين س��وال مه��م را مطرح كرده كه چطور دول��ت مدرن به وجود آمد .فوكوياما دولتي را دولت مدرن ميداند كه س��ه خصوصيت داشته باشد :وجود نهادهاي بوروكراتيك رسمي ،حاكميت قانون و پاسخگويي .او دولتهاي دوران باستان را در غرب ناديده ميگيرد و به جاي آن با ظهور دولت بوروكراتيك چين شروع ميكند .چرا؟ «مشكل اصلي رويكرد كالسيك اروپامحور اين است كه اين الگويي كه ما هميشه استفاده ميكنيم – يعني تاريخ انگلس��تان – تجربه غريبي است و ما نميتوانيم آن را به عنوان يك مدل و الگو نگاه كنيم». «خب چه خصوصيتي باعث شده تاريخ چين اينقدر برايتان جذاب باشد؟ چرا آنها منحصر به فرد بودهاند؟» «م��ن فك��ر نميكنم چين منحصر به فرد ب��وده .همه به هر حال وارد اي��ن فرم از دولت بوروكراتيك (اداري) مدرن خواهند شد .اما چينيها مسئله نظارت بر حوزه خدمات عمومي را سه قرن پيش از ميالد مسيح ابداع كردند ».پس آنها اولين دولتي بودند كه مدرن شدند. حاال به سرعت جلو ميآييم .چه عواملي برتري غرب را در دو قرن اخير توضيح ميدهند؟ همه چيز اتفاقي بوده يا اين پيشرفت بازتاب مزيتهاي بلندمدت غرب است؟ فوكوياما با دومي موافق است« :ابداع متدهاي علمي ،عرفي شدن دانشگاه ها ،خلق سيستم در حال پيشرفتي براي كشف و شناسايي طبيعت و باالخره بازارگرايي جامعه كه نتيجه همه اينها بود .اين ايدهها و نهادهاي اجتماعي در اروپاي بين قرون 17و 18ميالدي به هم رسيدند و غرب كنوني نتيجه اين تقاطع است». حاال با اين رش��د سريع چين آيا آنها به جز كاالهايش��ان تفكرات شان را به جهان اضافه خواهند كرد؟ «يك نكته كه خيلي براي من جالب است ،اين است كه در مذهب يا تفكرات چيني آنچنان با چيزهاي انتزاعي روبهرو نميش��ويم .اين ايده كه نيروهاي پنهاني وجود دارند كه فراگير و عمومي اند – مثل جاذبه – ايدهاي كامال غربي است .مذهب چيني مذهبي جزءانگارانه است .به همين خاطر است كه حتي همين حاال هم هيچ تئوري سطح بااليي از آسيا بيرون نميآيد». او باالخ��ره پاي خود را تمام كرده اس��ت .ميزمان را به س��رعت تميز ميكنند؛ پودينگ نميخوريم ،من يك اسپرسوي دوبل سفارش ميدهم و او چاي سبز. به جلد دوم كتاب فوكوياما ميپردازيم كه قرار است به زودي چاپ شود .او در اين كتاب داستان دولت مدرن به روزگار كنوني ميرساند« .در اين كتاب موضوعات گوناگوني را مطرح كردهام .يكي از آنها تاريخ فساد در دولتهاست .اگر به وضعيت ادارات دولتي و خدمات عمومي در آمريكا و انگليس اوايل قرن نوزدهم نگاه كنيم ميبينيم كه آنها به بدي ادارات كنوني در كشورهاي در حال توسعه بودهاند. ام��ا اين روند تغيير كرد و در طول زم��ان اين ادارات كمتر به اشخاص وابسته شدند .من در كتاب بعديام اين را هم بررسي كردهام». بعد بحثم��ان به واكن��ش عليه نخبهه��ا و قدرتگيري پوپوليس��م ميرس��د ك��ه در آمريكا ه��م رون��د قدرتمندي اس��ت .فوكويام��ا ميگوي��د« :اي��ن رون��د ريش��ههاي گوناگون��ي دارد همي��ن «جنب��ش اعتراض��ي چ��اي» ( )tea partyريش��ه در عقايد اندرو جكسون دارد؛ جكسون كه در 1828در انتخابات رياستجمهوري پيروز شد اعالم كرد« :ما انتخابات را برديم ،چرا بايد اجازه بدهيم نخبهها كشور را اداره كنند؟» انعكاس مدرن همين جمالت را در سخنرانيهاي سارا پيلين ميشنويم كه حاال محبوب است چون به هاروارد نرفته و عليه رئيسجمهوري قيام كرده كه در هاروارد درس خوانده .در تك تك كشورهاي اروپايي هم شاهد قدرت گيري احزاب دست راستي پوپوليست هستيم». فوكوياما ميگويد« :مسئله مهم ديگر نه فقط توسعه جوامع غربي كه وضعيت ديگر جوامع اس��ت ،چون 200سال پس از انقالب فرانسه در اكثر نقاط دنيا ،نهادهاي كامال توسعه يافته غربي در نهادهاي سنتي ديگر كشورها شيرجه رفتهاند و چيز تازهاي به وجود آمده .فهم اينكه چطور از چنين ادغام پيچيدهاي بعضي كش��ورها – مثل آسياي شرقي – به سالمت بيرون
آمدهاند و باقي به شدت ضربه خوردهاند مهم است». «براي مثال در ژاپن كه يكي از موفق ترين نمونههاي اين ادغام بود ،آنها به سادگي نهادهاي غربي را نپذيرفتند .آنها در واقع سنتهاي خودشان را نگه داشتند .اما اگر به پاكستان نگاه كنيد كه در حال حاضر خطرناك ترين جاي زمين است ،اگر از سطح اين نهادهاي مثال دموكراتيك، يك پله پايينتر برويم آنچه ميبينيم سلسله مراتب قوم و خويشي است كه توسط فئودالهاي قدرتمند رهبري ميشود كه همچنان صاحب رعيتها و بردههايشان هستند .آنها اين كشور را توسط شبكههاي قيموميت و ارباب و رعيتي اداره ميكنند .به همين خاطر است كه دموكراسي هيچ وقت در اينجا كار نكرده ،چون با يك كشور به شدت سنتي روبهرو هستيم و ارباب منشي و خويشاوند ساالري حرف اول را در سياست ميزند». ميگويم در بعضي از كشورهاي حوزه جنوب صحراي آفريقا با دولتهايي روبهروايم كه اصال هيچ ريش��ه تاريخياي ندارند .جواب ميدهد« :اين بدتر از آن است .چون مستعمرهچيهاي اروپايي -بر خالف آنچه كه در هنگ كنگ و هند انجام دادند – به آنها نهادهاي قدرتمند اعطا نكردند .آنها تصميم گرفتند در آفريقا استعمار ارزان قيمتي را پياده كنند .آنها سيستم حاكميت غيرمستقيم را سر و سامان دادند كه باعث قدرتگيري تعداد زيادي از مردان پرزور محلي شد. اروپاييها پس از دوران نسبتا كوتاهي اين كشورها را ترك كردند و به عالوه با ايجاد مرزهاي غيرمنطقي كشورهاي جديدي به وجود آوردند». باالخره به مهمترين رويداد اين چند ماه ميرسيم :بهار اعراب .او چقدر به جنبش اعتراضي اعراب خوشبين است .احساس ميكنم فوكوياما خيلي خوشبين نيست. «خب ...اول از همه واقعا از آنچه كه رخ داده خوشحالم چون شما هيچ وقت به دموكراسي نميرسيد مگر اينكه شاهد بسيج مردمي براي رسيدن به اين هدف باشيد .همه فكر ميكردند ك��ه اعراب نميتوانند چنين كاري بكنند و حاال آنها نش��ان دادند كه ميتوانند .اما من فكر ميكنم كه ايجاد نهادهاي مدني طول ميكش��د و در حال حاضر ليبرالترين ،بردبارترين و آزادانديشترين مردمان خاورميانه سازماندهي خيلي ضعيفي دارند .آنها هيچ تجربهاي ندارند. جامعه مدني دههها سركوب شده بوده و همه چيزهايي كه در اينجا از نهادهاي دموكراتيك قوي پشتيباني ميكنند در آنجا وجود ندارند». در مورد چين ميپرسم« :آنها به سرعت به سمت يك اقتصاد مدرن حركت ميكنند .اين رفاه اقتصادي چقدر بر نظام سياسي تأثير ميگذارد؟» «به نظم اين يكي از مهمترين عوامل محرك دموكراسي است كه ناديده گرفته ميشود. وقتي شما يك كشاورز فقير هستيد تنها نگرانيتان سير كردن خانواده است .اما وقتي تحصيل ميكنيد ،درباره چيزهاي ديگري نگران ميشويد؛ مثل اينكه آيا دولت به من اجازه مشاركت سياسي ميدهد يا نه؟ بعد عقايد شما شروع به تغيير ميكند .دليلي وجود ندارد كه اين روند در چين رخ ندهد». نگران اين هس��تم كه وقتمان تمام ش��ده باش��د ،اما فوكوياما ميگويد موقعش كه ش��د مديربرنامهاش دنبالش ميآيد .ادامه ميدهد« :وقتي در كشوري 800ميليون نفر طبقه متوسط
صورتحساب ما و آقاي فوكوياما رستوران روست بره سرخ شده 25 :پوند پاي مرغ و بيكن 20 :پوند آب معدني 3/5 :پوند چاي مائو جين 3/75 :پوند اسپرسو دوبل 3/10 :پوند جمع (به اضافه سرويس) 62/27 :پوند تحصيلكرده وجود داشته باشد ،نميتوانيد با شيوهاي پدرساالرانه و از باال به پايين حكومت كنيد .ديگر نميتوانيد با بهانه مليگرايي همه مردم را بسيج كنيد». و باالخره بحث مان به آمريكا ميكشد .ميگويم اوباما مردي معقول ،منطقي و دست به عصا است اما اگر اوضاع اقتصادي درست پيش نرود معلوم نيست مردم در انتخابات بعدي به او رأي ميدهند يا يك آدم تندروي احساساتي. جواب ميدهد« :درس��ت است ،اما فكر ميكنم كه اوباما براي دوره بعدي رأي ميآورد». خب ...مدير برنامه هم رسيد .خداحافظ پروفسور فوكوياما!
-----------------------------------------------------------* مارتين وولف تحليلگر ارشد اقتصادي روزنامه فايننشيال تايمز است.
41
شهروند امروز 11تیر 1390
مقاالت و مقوالت
اسالونکا دراکولیچ
قهوه را که نمیشود تنهایی خورد صفحه 46
اسالونكا دراكوليچ متولد 1949و اهل كرواسي است .او روزنامهنگار و رماننويس است .در دوران كمونيستي حق انتشار نوشتههايش را نداشت .اما پس از 1990و ترك كشور به داليل سياسي مقالههايش را در نشريات مختلف به چاپ رساند .موضوع اصلي نوشتههاي او وضع زنان در دوره كمونيستي در كشورهاي اروپاي شرقي است .او به مسائل و مصائب اين زنان پس از فروپاشي رژيمهاي كمونيستي هم ميپردازد. مقالهاي كه ميخوانيد نخستين مقاله از سلسله مقاالت اوست كه اميدواريم از اين پس در هر شماره يكي از آنها را عرضه كنيم.
تبارشناسي آنهايي كه در سوداي اصالحات اجتماعي ،به موعودگرايي و نگاه يوتوپيك و تخيلي رسيدند
صفحه 45
فرودستان و سوسياليستهاي تخيلي
حمیدرضا جالییپور
مدرن شدن و نقشه راه
سعيدحجاريان
42
شهروند امروز 11تیر 1390
سوسياليس��م تخيلي جرياني فكري در ق��رن 18و 19اروپا بود كه در مقايسه با روايتهاي يوتوپيك بورژوايي تفاوتي بنيادين با آنها داشت :پيوند با جنبشهاي اجتماعي طبقات فرودست .سوسياليسم تخيلي از زماني نضج گرفت كه روايتهاي تخيلي و يوتوپيك از نوع بورژوايي ،ادبيات الزم را براي برانگيختن س��وداي تحقق جامعه بدون تعارضات و طبقات براي گروههاي فرودست اجتماعي فراهم ساخت .محتمال نخستين ريشههاي اين پيوند را بايد در قرن هفدهم و در زماني جستوجو كرد كه فرقههاي برابريخواهان ( )Levellersو حفاران ( )Diggersدر انگليس ظاهر ش��دند .اين گروهها متاثر از انديشههاي تامس مور سعي در بناي يك جامعه آرماني و يوتوپيك داش��تند .برابريخواه��ان كه ماركس از نهضت آنان ب��ه عنوان يك مرحله مذهبي در مسير اولين انقالب پرولتاريايي دنياي غرب ياد ميكند ،خواهان حاكميت عامه مردم و حق شركت كليه اقشار و طبقات مردم در انتخابات بودند .با بازداش��ت گروهي از آنان كه جان ليلبورن رهبر گروه مزبور نيز در زمره آنان بود و اعدام يكي از آنان ،اين نهضت با شكست مواجه شد .پس از آن گروه تازهاي س��ربرآوردند كه خواستار حق بيل زدن و شخم زدن و بذر پاشيدن و س��كونت در اراضي متعلق به پادشاه و دولت براي همه دهقانان بودند .جرالد وينستانلي رهبر گروه مذكور به عنوان مخالفت با حق مالكيت، حصار مزرعهاي را كه در ايالت س��اري اجاره كرده بود ،برچيد و ش��عار داد: «بس كنيد حصار كشيدن به دور زمينها را و باز نگوييد اين زمين متعلق به من است ».وي در سال 1649به اتفاق عدهاي از پيروانش در دو دهكده به اس��امي سنتجورجهيل و والتون در كنار رودخانه تيمز مزرعه اشتراكي تاسيس و استفاده همگاني از ثمرات زمين را اعالم كرد و جزيره اوتوپي را در
قلب جزيره بريتانيا به وجود آورد. ام��ا اوج جريان مذكور را بايد در اواخ��ر قرن هجدهم و نوزدهم يافت؛ زمان��ي كه خوشبينيهاي اولي��ه بورژواها به ظهور ي��ك جامعه عاري از تعارضات ب��ه مدد تكنولوژي و علم به تدريج در ح��ال رنگ باختن بود و چهره رقتبار شهرهاي صنعتي و ازدحام نيروهاي كار و وضعيت حسرتبار زيس��تجمعي آنها در مقابل طبقات فرادست و نوكيسه قرار گرفته بود و جنبشه��اي فرودس��تان بهتدريج همهگير ميش��د .در چنين وضعيتي انقالبيوني ظاهر ش��دند كه درصدد احداث ناكجاآبادهاي انساني و عاري از همه مصيبتهاي بش��ري بودند .انگلس كتاب خود تحت عنوان «تكامل سوسياليسم از تخيل به علم» را با جمالتي كه بازگوكننده روانشناسي اين انقالبيون ناكجاآبادي اس��ت ،آغاز ميكند و مينويسد...« :آنها هيچ قدرتي را به رسميت نميشناختند ،مذهب ،طبيعتگرايي ،اجتماع نظام سياسي، همه اينها مورد بيرحمانهترين انتقادها قرار ميگرفت .همهچيز ميبايستي يا موجوديت خود را در برابر كرسي داوري عقل توجيه ميكرد يا از هستي خود دست ميكشيد .عقل متفكر به عنوان تنها معيار سنجش هرچيز تعيين گرديد .همانطور كه هگل ميگويد ،اين در زماني بود كه جهان روي مغزها معلق شده بود .در ابتدا بدين معنا كه مغز انسان و اصول ناشي از تفكرات او ادعا ميكرد ،مبناي تمام اعمال انساني و زندگي اجتماعي است ولي بعدا ادامه آن بدانجا منتهي شد كه در عمل واقعيت نيز كه در تضاد با اين اصول بود از سر تا پا وارونه و به انبار اشياي بيمصرف ريخته شدهاند .دنيا تاكنون به وسيله پيشداوريها هدايت ميشد و همهچيز گذشته شايسته همدردي و تحقير بود .اكنون براي اولينبار س��پيده صبح حكومت عقل ظاهر شده
اس��ت .از اين پس خرافات ،بيدادگري ،تبعيض و ستم بايد جاي خود را به حقيقت ابدي ،عدالت ابدي ،برابري طبيعي و حقوق انساني غيرقابل تعرض بدهد ».وجه مميز سوسياليستهاي تخيلي از روايتهاي بورژوايي اتكاي عمده آنها بر ناخرسنديهاي شگرفي بود كه جهان مدرن با خود به همراه آورده بود؛ ناخرسنديهايي كه پيش از آن ناشناخته بود .تنها وجه مشهود و غيرقابل انكار ظهور دنياي مدرن ،شكافهاي عظيم طبقاتي ،فقر ،بيكاري، زندگي خشونتبار و سرد شهري ،دستگاههاي سركوب مدرن ،جنگهاي جهانگير و خانمانسوز بود اما مهمتر ،وجوه هستيشناختي زندگي در جهان جديد بود كه فيلسوفان مدرن از آن با عناوين متعدد ياد كردهاند .ماركس از آن ب��ا عنوان ازخودبيگانگي ياد ميكند و يكي از تازهترين تعابير در اين باب ،از آن آنتوني گيدنز اس��ت كه در مقابل امنيت وجودشناختي دنياي قدي��م از «اضطراب وج��ودي در جهان جديد» ياد ميكند .به قول گيدنز: «در بافت اجتماعي ماقبل جديد ،سنت نقشي اساسي در پيوند ميان كنش و چارچوبهاي وجودي ايفا ميكند .سنت وسيله معيني براي سازماندهي زندگي اجتماعي ارائه ميدهد كه چرخدندههاي آن به طرزي خاص با احكام و فريضههاي وجودي درگير ميشوند .سنت قبل از هر چيز زمان را چنان تنظيم ميكند كه گشادگي افق ممكنات آينده تا جاي ممكن محدود شود. در تمام فرهنگها حتي در سنتيترين آنها مردم آينده ،حال و گذشته را از هم تمييز ميدهند و براساس مالحظات آينده محتمل ،روندهاي عملياتي مختلف را با يكديگر ميسنجند »...از كف رفتن امكان سازماندهي زندگي اجتماعي و تنظيم زمان ،همان چيزي است كه گيدنز عدم امنيت وجودي در جهان جديد را ناش��ي از آن ميداند و بدينترتيب انس��ان مدرن را در
43
شهروند امروز 11تیر 1390
سنسيمونبراين باور بود كه شارلماني بزرگترينامپراتور روم مقدس در خواب بر او ظاهر شده و از او خواسته است كه فيلسوفيبزرگباشد و او در سلك يك فيلسوفاحساس رسالتي بزرگ را بر دوش خود احساس ميكرد
مقاالت و مقوالت
يك اضطراب دائم وجودش��ناختي مورد مالحظه قرار ميدهد .يوتوپياها، به معناي امكان بازگش��ت به چنان امنيتي اس��ت .آنهم به مدد عقل كه خود اصليترين عامل خروج از س��احت امن س��نت بوده است .به عبارتي ناهنجاريهاي جهان جديد ،به هيچ روي جايگاه عقل جديد را مورد مناقشه قرار نداد و يوتوپياها به معناي پناه آوردن به همان خدايي بود كه آفرينشگر اين جهان پراضطراب بود .آنچه از سوسياليستهاي تخيلي بازمانده است، از اين حيث حائز اهميت است .واكنش به ناهنجاريهاي بازمانده از جهان مدرن ،در روايت سوسياليس��تهاي تخيلي به ظهور يوتوپياهايي انجاميد كه به مدد علم و صنعت جديد در تالش براي بازآفريني جهان ازكفرفته پيشمدرنهستند. واژه سوسياليسم يوتوپيايي يا تخيلي ( )Utopian Socialismعنواني است كه ماركس در مانيفست كمونيستي خود به جريان سوسياليسم پيش از خود اطالق كرد .اين جريان عمدتا با س��ه چهره اصلي س��نت سيمون ( ،)1760-1825فرانس��يس چارلز فوري��ه ( )1772-1837و رابرت اوئن ( )1771-1858ش��ناخته ميش��ود كه نماينده دو جريان سوسياليس��م انگليسي و فرانسوي بودند. سوسياليسم انگليسي كه رابرت اوئن چهره شناختهشده آن بود ،كمتر گرايشات تئوريك داشت و عمدتا عملگرا بود .اين گرايش به نحوي واكنش به وضعيت انگلستان بعد از انقالب صنعتي بود آنچنانكه نگارنده كتاب تاريخ سوسياليسمها چهره شهرهاي انگليس را چنين توصيف ميكند« :انقالب صنعتي خصلتي كارگري و ش��هري داش��ت و در اطراف شهرهاي بزرگ پرولتارياي وسيعي را به وجود آورد كه محكوم به زندگي در شرايط دردناك و س��كونت در خانههاي كثيف و محقر بود .سيس��تم ليبرال كه شعارش بازدهي و سود هرچه بيشتر بود تا مدتي با وضع هرگونه قوانين اجتماعي به نفع كارگران مخالفت ميورزيد .كارفرمايان از كارگران خود اعم از زن و مرد و اطفال خردسال كار بيشتري ميخواستند و لذا گاهي ساعات كار را به روزي 14تا 18س��اعت و آنهم در كارگاههايي كه اغلب غيربهداشتي بودند يا در داالنهاي زيرزميني معادن كه شرايط غيرانساني داشتند افزايش ميدادند و اين شرايط كارگران را مجبور ميساخت كه در خانههاي پست و محقري كه دستمزد ناچيزشان اجازه پرداخت كرايه آن را ميداد ،سكونت كنند .قربانيان اين رژيم استثماري در زيرزمينها و اتاقهاي زير شيرواني منچستر و ليورپول و وايتچاپل روي هم انباشته بودند». بدين ترتيب سوسياليس��م انگليس��ي را بايد واكنشي به اين وضعيت اجتماع��ي و اقتصادي دانس��ت .راب��رت اوئن كارخانهدار ب��زرگ فيالواقع نخستين تجربه جامعه سوسياليستي در عمل را بنيان نهاد .وي سرمايهدار انساندوستي بود كه در كارخانه بزرگ خود رفتاري پدرانه و محبتآميز با كارگران خود دارد .او با افزايش دس��تمزدها ،كاس��تن از ساعات كار از 17 ساعت به 10ساعت ،آموزش به كارگران ،جلوگيري از كار كودكان ،ملغي ساختن جريمه كارگران و تماس دائمي بين كارفرما و كارگر ،همچنين با فراهم ساختن امكان سكونت مناس��ب براي كارگران يك الگوي نمونه از رابطه مطلوب و انساني كار تاسيس كرد. اي��ده اوئن هنگامي به اوج خود رس��يد كه در اينديان��ا ،يكي از اياالت آمريكا ،اقدام به تاس��يس يك فرقه مذهبي به نام هارمونيستها كرد .اين فرقه تاس��يسكننده يك مهاجرنش��ين صددرصد سوسياليستي بود كه مالكيت و زناش��ويي و مذهب در آن نفي ش��ده بود و مساوات مطلق ميان اعضاي آن برقرار بود .اوئن تجربيات عملي خود در زمينه تحقق يك جامعه سوسياليستي را پس از شكست اين تجربه پيش برد و با اين تلقي كه پول امالفساد عصر ماست ،به لغو پول و رواج كوپنهاي ناظر به معاوضه كاال به كاال بر مبناي مدت زمان كار انجام شده براي توليد پرداخت. اما روايت فرانسوي سوسياليسم تخيلي بيشتر نظري و تئوريك بود .در روايت فرانسوي سوسياليسم تخيلي سنسيمون چهره برجستهاي است. سنسيمون براين باور بود كه شارلماني بزرگترين امپراتور روم مقدس در خواب بر او ظاهر ش��ده و از او خواسته است كه فيلسوفي بزرگ باشد و او
سوسياليسم يوتوپياييياتخيلي عنواني است كه ماركس در مانيفست كمونيستي خود به جريانسوسياليسم پيش از خود اطالق كرد.سوسياليسم تخيلي از زماني نضج گرفت كه روايتهاي تخيلي و يوتوپيك از نوع بورژوايي، ادبيات الزم را براي برانگيختنسوداي تحقق جامعه بدون تعارضات و طبقات براي گروههاي فرودستاجتماعي فراهم ساخت
44
شهروند امروز 11تیر 1390
در س��لك يك فيلسوف احساس رس��التي بزرگ را بر دوش خود احساس ميكرد .سنس��يمون رس��الت فيلس��وفانه خود را در احياي نوعي روايت كلگرايانه متكي بر علم جستوجو ميكرد كه به مثابه مذهب جديد ايفاي نقش كند« :ضروري اس��ت كه نظامي عام از آگاهي بنياد ش��ود .اين نظام آگاهي بر مبناي اين قاعده سازمان خواهد يافت كه جهان توسط يك قانون تغييرناپذير استوار است .ضروري است كه همه نظامها مانند نظامهاي ديني، سياسي ،اخالقي و قوانين مدني با اين نظام جديد از آگاهي سازمان يابند». سنسيمون كه از او به عنوان متفكر دوره ترميدوري انقالب فرانسه ياد ميش��ود ،متاثر از وضعيت جامعه انگليس بر اين تصور بود كه جامعه نيز همانند بدن از قواعد عيني تبعيت ميكند و سالمتي آن مشروط به تبعيت از آن قوانين است .باور به وجود قوانين نظمبخش به جامعه همان ايدهاي بود كه آگوست كنت شاگرد سنسيمون تحت عنوان جامعهشناسي از آن ياد كرد .وي جامعه فرانسه دستخوش انقالب را بيمار ميدانست و متاثر از جامعه انگليس براين باور بود كه سالمتي جامعه مشروط به سازمان دادن مجدد به جامعه با تكيه بر قوانين خاص و عيني يك جامعه سالم است. سوسياليس��م سنس��يموني به عبارتي تابع تمايل او به خوب سازمان دادن به جامعه اس��ت .وي نخستين متفكري است كه به نقش دارايي در سازمان اجتماعي اشاره ميكند و سازماندهي مجدد نظام اجتماعي را منوط به تجديد سازمان نظام دارايي ميداند .وي بر همين مبنا ،طبقه كارگر را در رأس مينشاند و به عنوان طبقه مولد اجتماعي بر آن تاكيد ميگذارد و طبقه نجبا و روحانيون را از اين حيث كه طبقاتي بيمصرفاند و نقشي در توليد و كار اجتماعي به عهده نميگيرند ،مورد حمله قرار ميدهد. به نظر سنسيمون ليبراليسم در دوره مدرن ناكام شده بود .او در مقابل يك نظم ليبرالي نظم اجتماعي متفاوتي را پيشنهاد ميكند .اين نظم متفاوت مشروط به نفي فردگرايي ليبرالي است .سنسيمون بر اين باور است كه علم جديد به خوبي نقش ازكفرفته اسكوالستيك و مذهب را در دوران جديد ايفا ميكند .به باور او نظم دوران مدرن نبايستي از نظم تئوكراتيك دوران مدرن نيز عقب بماند .اين امر به ش��رطي تحقق پيدا ميكند كه به جاي ايدههاي فردباورانه به ارتش صنعتي دنياي جديد يا طبقه كارگر تكيه كنيم. نظم جديد سنسيموني به عبارتي به معناي يك نظم فراگير كارخانهاي است و بر آن همان سلسلهمراتب كارخانهاي نيز حاكميت دارد .مالحظه ميشود كه ايده سوسياليسم سنسيموني آشكارا يوتوپياي يك نظم اجتماعي متكي ب��ر علم جديد را نمايندگي ميكند كه بازآفريننده نظم دوران پيشمدرن اس��ت .در اين نظم دوران جديد ،علم جايگزي��ن دين ،كارخانه جايگزين كليس��ا ،كارگران جايگزين مومنان و اعضاي كليسا و سرانجام كارفرمايان و دانشمندان جايگزين ارباب كليسا ميشوند .البته بخش عمدهاي از آنچه تحت عنوان سنسيمون در تاريخ تحوالت تفكر سوسياليستي باقي مانده، وامدار نهضتي اس��ت كه تحت عنوان سنسيمونيسم ،بعد از او رواج يافت. نهضت سنسيمونيسم با انتقاد از مالكيت خصوصي خواهان جانشيني دولت به جاي همه كارگزاران صنعتي بود و از ضرورت انحصار وسايل كار و توليد توس��ط دولت دفاع ميكرد .سنسيمونيها استثمار فرد از فرد را نفي و از ضرورت كمك و تشريك مساعي همه جهت خير عمومي سخن ميگفتند. آنچه تحت عناوين مذكور عرضه شدند ،در بسامد آينده ،روايتي ماركسي از تاريخ و نجات بشريت از عسرت زمانه را تدارك ديدند و ماركس متكفل بناي كامل عمارتي شد كه تحت عنوان ايدئولوژيهاي راديكال و به مثابه صور عرفي شده نظام باورهاي ديني در دنياي جديد ايفاي نقش ميكرد. در س��اختار بنايي كه ماركس از خود به جاي گذارد ،سوسياليسم تخيلي پيشين به مثابه بهشت زميني خودنمايي ميكرد و عسرت امروزين آدمي را بر مبناي روايتي توضيح ميداد كه خروج آدمي از بهشت نخستين را به ياد ميآورد و منازعات طبقاتي نيز صورتي تبدليافته از ستيزي تاريخي بود ميان دوستان و دشمنان خداوند كه پيروزي جبهه حق در آن محتوم بود. در نهايت اين ايده ظهور يك نجاتبخش بود كه در پيكره جهاني پرولتاريا تجسممييافت.
مدرن شدن و نقشه راه
حميدرضا جالئيپور استاديار جامعهشناسي دانشگاه تهران
چارچوبي براي فهم بهتر زمينههاي تحول جامعه پيشامدرن به مدرن با اشاره به ايران
اين نوشته شامل سه فراز است .در فراز اول يك خصيصه مهم جامعه مدرن بهدور از هر قضاوت ارزشي بيان ميشود .در فراز دوم به پنج زمينه و ريشه كه در تحول جامعه پيشامدرن به مدرن نقش داشته اشاره ميگردد. در فراز سوم نيز اين مدعا مطرح ميشود كه از دريچه اين پنج زمينه بهتر ميتوانيم تحول 150سال اخير در جامعه ايران را از جامعه پيشامدرن به مدرن درك كنيم .نگارنده معتقد است نگاه از دريچه اين پنج زمينه به تجربه مدرنيته ايران ،هم عميقتر و هم چندبعديتر است و از اين منظر به نقاط قوت و ضعف مدرن شدن ايران بهتر ميتوان واقف شد. اغلب نظريهه��اي كالن جامعهش��ناختي جامعه م��درن را جامعه «دادهشده» نميدانند و آن را جامعه «ساختهشده» ميبينند .جوامع «دادهشده» همان انواع جوامع آشناي پيشامدرن هستند .بهعنوان مثال يك جامعه قبايلي جامعهاي «دادهشده» است .نقش و جايگاه افراد در اين جامعه از قبل مش��خص و داده شده است .انسان وقتي متولد ميشود از طريق فرهنگ قبيله جايش معلوم و تقريبا تغييرناپذير است .مشاركت مردم در چنين جامعهاي يك مشاركت طبيعي و «دادهشده» است .معناي مشاركت در اصل همان اجراي وظايف از قبل تعيينشده است كه انسانها در جامعه بايد انجام بدهند .به قول اميل دوركم اين مشاركت مخصوص جامعه «مكانيكي» است .جوامع پيشامدرن نيز متنوعاند و حتي در سطح سنخي حداقل از چهار سنخ (جماعت شكار ،جماعت روستايي ،جماعت ايلي و جماعات حول امپراتوريهاي قديم) ميتوان سخن گفت ،اما اكثر جماعات پيش��امدرن وضعيتي دادهشده داشتهاند و براي بيشتر ساكنان آن تقديري بودهاند .اما جامعه «ساختهش��ده» يا جامعه مدرن يا جامعه ارگانيك جامعهاي است كه فرد بهطور آگاهانه در ساختن آن نقش دارد. اين جامعه طبيعي و از قبل دادهشده نيست .افراد همانطور كه ميتوانند طبيعت و محيط اطراف خود را در جهت آسايش افراد بشر تغيير دهند (مثال با كاربرد سد جلوي سيل ويرانگر را بگيرند يا با كاربرد ماشين تراكتور ش انساني و دست به توليد انبوه محصوالت كشاورزي بزنند يا با كاربرد دان اجتماعي رويهها و عادات از قبل داده شده ـ يا همان سنتي كه در جامعه رايج بود ـ را اصالح كنند) و شرايط مساعد سياسي ،اقتصادي ،اجتماعي و فرهنگي را براي خود فراهم كنند. مشخص كردن زمينهها و عللي كه باعث انتقال جامعه پيشامدرن به مدرن شده است ،يكي از موضوعات و معماهاي چالشي در بحثهاي مكتبي و نظري كالن جامعهشناسي است .بهعنوان مثال بعضي نظريهها بيشتر بر عنصر «خردورزي مستقالنه بشر» ،بعضي بر «رشد علم تجربي و تكنولوژي» ،بعضي بر «رشد علوم انساني» ،بعضي بر رشد طبقه صنعتگر بورژواهاي پيوريتن ،برخي بر نقش سازماندهي سازوكار دولت ـ ملتها، و برخي بر عنصر دموكراس��يخواهي تأكيد ميكنند .به نظر ميرسد در
1
اگر متفكران عصر رنسانس اروپا تمدن يونان را كشف كردند و در برابر سلطه فكريكليساي كاتوليك از نوزايي تمدن يوناني سخن گفتند،روشنفكران ايران هم از كشف و نوزايي تمدن باستاني ايران(هخامنشيان و ساسانيان) سخن گفتند
2
45
شهروند امروز 11تیر 1390
تحول جامعه پيش��امدرن به مدرن به ترتيب پنج زمينه موثر بوده است. بهطوريكه اغلب نظريات كالسيك جامعهشناسي در منظومه مفهومي و توضيحي خود به نح��وي اين زمينهها را در روايتهاي نظري خود در نظر گرفتهاند و البته هركدام از اين روايتهاي نظري بر يكي دو مورد از اين مولفههاي پنجگانه بيشتر تأكيد كردهاند .اين زمينههاي پنجگانه به ترتيب عبارتند از: يكم رنسانس يا نوزايي (يعني بازگشت به انسانگرايي تمدن يونان در برابر تحجرگرايي كليساي قرون وسطي) از قرن 14تا .16 دوم نهض��ت اص�لاح ديني (يا مبارزات مس��يحيان پروتس��تان در برابر مسيحيان قشري كاتوليك) از قرن 16به بعد. سوم نهضت روشنگري (يا توجه به عقل آدمي ،توجه به دليل صرفنظر از اقتدار معلمان كالسيك ،توجه به نقد علمي و تجربي در برابر توجه به اسطورهها و خرافات) كه اوج آن قرن 18بود. چه�ارم انقالب صنعتي (يا كاربرد تكنولوژي در امر توليد كاالهاي مورد نياز بشر) در قرن .19 پنجم انقالبهاي سياسي (يا تحقق و تثبيت حقوق بشر در قانون اساسي، ِ دخال��ت دلبخواهانه حكومت و تأمين اس��تقالل جامعه مدني و فرد از انتخابي كردن و دورهاي كردن س��متهاي حكومت��ي در قرن 18و 19 نقش بهس��زايي در تغيير و تحول جامعه داش��تند .به بيان ديگر عوامل پنجگانهاي كه قبال به آنها اش��اره ش��د؛ به نوعي دستاورد نهضتهاي مذكور اس��ت .بنابراين وقتي صحبت از مشاركت ميكنيم بايد به عقبه كوششهاي عظيمي كه انجام شده است توجه داشته باشيم .مشاركت در جامعه «دادهشده» و پيشامدرن بحثي جدي نيست؛ چراكه نقش و جايگاه انسانها در آن مشخص است .مشاركت در آن عادتي و غيرآگاهانه است. در يكونيم قرن گذشته تجربه تحول و مدرن شدن جوامع (از جمله جامعه ايران) تجربيات يكدستي نيست و هركدام از اين تجربهها ابعاد منحصربهفردي دارد .حتي تجربه زمينههاي پنجگانه در جوامع غيرغربي با پيامدهاي متفاوتي روبهرو بوده است .با اينهمه جالب است كه توجه داشته باشيم ايران در تاريخ معاصرش تجربه پن ج زمينه مذكور را داشته است؛ مثال قبل از انقالب مشروطه و پس از ناكاميهاي اين انقالب عدهاي از روش��نفكران و صاحبنظران ايراني براي تغيير و تحول ايران به نوعي «رنسانس» ايراني توجه داشتند .اگر متفكران عصر رنسانس اروپا تمدن يونان را كشف كردند و در برابر سلطه فكري كليساي كاتوليك از نوزايي تمدن يوناني سخن گفتند ،روشنفكران ايران هم از كشف و نوزايي تمدن باستاني ايران (هخامنشيان و ساسانيان) سخن گفتند .اگر لوتر و كالون و پيوريتنها حامالن جنبش اصالحي ـ ديني پروتستانها در برابر كليساي كاتوليك بودند ،در ايران هم جمالالدين اس��دآبادي و دیگر اصالحگران ديني از اسالم واقعي در برابر اسالم تحريفشده دفاع كردند .اگر متفكران عصر روشنگري با دايرهالمعارفنويسي از عقالنيت رها شده از سيطره معلم اول و دوم و از فايدهمندي علوم تجربي پايهگذار نهضت فكري روشنگري بودند ،در ايران هم پايهگذاران و موسس��ان دانش��گاه تهران از علمگرايي تجربهگراي علوم طبيعي و علوم فيزيكي دفاع كردند و نجات كشور را در گسترش دانشگاههاي علمي و فني ميديدند .اگر در غرب تجربه انقالب صنعتي بود ،در ايران هم پس از مشروطه مهندسين ماهري پيدا شدند كه بيش از همه به صنعتيكردن توليد كشور اميد بسته بودند .اگر غربيها تجربه انقالبهاي صنعتي را داشتند ،ايرانيان نيز از انقالب كردن فروگذار نكردند. نتيج��ه آنكه با توجه به آنچه آمد ،ب��راي فهم عميقتر تحول جامعه پيش��امدرن به مدرن ايران آگاهي از مضمون زمينههاي پنجگانه مذكور (هم از حيث مفهومي و هم از حيث آگاهي از تجربه ايران) مفيد است و متاسفانه در نظرورزيهاي جامعهشناسانهاي كه درباره تحول معاصر ايران ارائه شده است ،نگاه تركيبي كه گوناگوني ريشههاي جامعه جديد و تجربه متناظر آن را در نظر گرفته باشد ،مغفول مانده است.
3
مقاالت و مقوالت عکسMagda Biernat :
قهوه را كه نميشود تنهايي خورد روایتی از مصائب زندگی در حکومتهای کمونیستی-یوگسالوی
اسالونكا دراكوليچ ترجمه :رويا رضواني اسالونكا دراكوليچ متولد 1949و اهل كرواسي است .او روزنامهنگار و رماننويس است .در دوران كمونيستي حق انتشار نوشتههايش را نداشت .اما پس از 1990و ترك كشور به داليل سياسي مقالههايش را در نشريات مختلف به چاپ رساند .موضوع اصلي نوشتههاي او وضع زنان در دوره كمونيستي در كشورهاي اروپاي شرقي است .او به مسائل و مصائب اين زنان پس از فروپاشي رژيمهاي كمونيستي هم ميپردازد .مقالهاي كه ميخوانيد نخستين مقاله از سلسله مقاالت اوست كه اميدواريم از اين پس در هر شماره يكي از آنها را عرضه كنيم.
به نظر ميرسيد كمونيسمابدي است ،ما به زندگي در آن محكوم شدهايم،خواهيم مرد و فروپاشي آن را نخواهيم ديد .ما انقالبي نبوديم كه سعي كنيم آن را ويران و سرنگون كنيم .با اين عقيده بار آمده بوديم كه تعديل آن سيستم ،براي آنكه نهايتا از درون تغيير كند نيز محال است
46
شهروند امروز 11تیر 1390
مرده ،مرده و رفته .خاكش را پيچكها و گلهاي كوچك آبي فراموش��م نكن پوشانده .شمعي روشن است؛ حتما مادرش آمده ب��وده .م��ن يك بار هم نيامده بودم ـ از پنج س��ال پيش كه او را در اينجا به خاك سپرده بودند ،نيامده بودم .نه اينكه فراموشش كرده باشم ،درست برعكس :نميتوانستم مرگش را ،پوچي مرگش را ،قب��ول كنم .اوت ،1985وقتي خ��ودش را با گاز در آپارتمان جديدش كشت 36 ،سال بيشتر نداشت. نميدانم داستان تانيا را چطور بگويم ،حتي نميدانم گفتنش چه اهميتي دارد .تانيا قهرمان نبود؛ حتي گاهي فكر ميكنم بزدل بود .رش��تههاي نازك فراواني كه او را به زندگي وصل ميكردند يكييكي پاره ش��دند و او مرگ را ب��ر زندگي ترجيح داد .قبل از اينكه شير گاز را باز كند ،درز همه درها و پنجرهها را با نوارچسب گرفت ،ظرفها را هم شست .نميدانم آيا بايد از اين كه او با اين نظم و ترتيب مقدمات مرگش را فراهم كرده بود عصباني باشم يا آن را آخرين نش��انه ميلش به ادامه زندگي بدانم .ميبينمش كه جلوي سينك ظرفشويي ايستاده و ظرفها را با وسواس ميشويد. انگار مهمترين كاري اس��ت كه در آن لحظه بايد انجام داد ،چون چي��زي را كه بايد بهزودي با آن مواجه ش��ود به تاخير مياندازد ـ تنهاي��ي مرگ .وقتي م��رد ،ظاهر قضيه مث��ل يكي از همين داستانهاي غمانگيز عاشقانه بود .انگار براي همه راحتتر بود كه زياد فكرشان را به آن مشغول نكنند و در پي روشن كردن سوي ديگر و پوش��يدهتر آن نروند .اين كه خودكش��ي او را به حد يك كليشه تقليل دهند ،خطر كمتري داشت. آن زمستان معشوقش مرد .زير عمل قلب باز مرد ،اما جراحي كه از دوستان مرد بود ميگفت به هر حال زنده نميماند؛ قلبش ضعيفتر از آن بود كه دوام بياورد ،تعبيري كه به كار برد «فرسوده» بود .هردوشان روزنامهنگار بودند و در يك روزنامه كار ميكردند. تابستان پيش از ِ مرگ مرد ،تانيا حامله شد .تا آن موقع دو بار طالق ِ
گرفته بود و بچهاي هم نداشت و اين بچه را واقعا ميخواست .مرد رابطهاش را با تانيا قطع كرد .او كه ويران شده بود ،اين توانايي را نداشت كه مس��ئوليت بچه را تك و تنها به عهده بگيرد و آن را س��قط كرد .وقتي مرد شنيد ديگر حامله نيست ،دوباره پيش او برگشت .تانيا هم او را پذيرفت. زمستان بد ش��روع ش��د .هوا چنان از دود تيرهوتار بود كه با ه��ر نفس انگار تودهاي پنبه كثيف را به ريهات فرو ميبردي .زن مقالهاي نوش��ت كه گردوخاك زيادي بهپا كرد .مقاله عليه ملي بال خصوصي بود و قرار دادن آنها در اختيار كردن ماشينهاي پين ِ شركت دولتي التاري« .اگر امروز ماشينهاي پينبال را مصادره كنيم ،چون معتقديم ماشين است كه كار ميكند و نه صاحب آن... شايد بهزودي كاميونهاي خصوصي را هم ملي كنيم ،چون كار را كاميونها ميكنند ،نه صاحبان آنها .يا د ِر آرايشگاههاي خصوصي را هم ببنديم ـ چون از بيگودي ،شامپو ،نرمكن ،تافت و امثال اينها گذشته ،در مقايس��ه با كاري كه تنها يك سشوار برقي ميكند، شانه زدن يا كوتاه كردن مو اصال به حساب نميآيد ».او با زيركي و با طنز مسئله ماشينهاي پينبال را با مسئله شهروند شوروي، واسيلي ميخايلوويچ پيليپنكو مقايسه كرده بود و با جدلهايي كه تابستان همان س��ال در روزنامههاي شوروي بر سر آن درگرفته بود كه آيا او ميتواند اس��بي را كه پيدا كرده و پرورش داده براي خود نگه دارد يا ن��ه .در بالروس ،اهلي كردن حيوانات آزاد ،منع قانوني داش��ت ،چون اين حيوانات ثروتي محسوب ميشدند كه فرد براي توليد آن كار نكرده اس��ت .اگر يك خارجي ،اين مقاله را ميخواند ،به نظرش مقالهاي س��اده و بيضرر ميآمد .مقالهاي درباره ماش��ينهاي پينبال چه ضرري ميتواند برساند؟ ولي ما در بازي اجتماعي «خواندن ميان سطور» به چنان كمالي رسيده بوديم كه البته آقايان فهميدند كه مقاله او نه درباره ماشينهاي پينبال ،بلكه درباره خصوصيسازي اقتصاد بوده است .يوگسالوي مراحل مختلفي از اصالحات اقتصادي را پشت سر گذاشته است. يكي از اين مراحل خصوصيس��ازي بوده ،يعني مجاز ش��مردن سرمايهگذاريهاي كوچك خصوصي براي بهبود اقتصاد .اما زمانه داش��ت عوض ميشد ،سياست اقتصادي به مسير ديگري افتاده ب��ود .از پس عينك ايدئولوژيك ،مقاله او به وضوح سياس��ي بود. در واقع اش��تباهات سياسي او مهلك بود .اول اينكه جهتگيري «كاپيتاليستي» حكومت را جدي گرفته بود ،يعني اجازه گسترش س��رمايهگذاريهاي كوچك را ،و از آن دفاع كرده بود .بعد نشان داده بود كه پارلمان در جمهوري سوسياليستي كرواسي ـ مثل هر حكومت تكحزبي ديگر ـ نهادي تش��ريفاتي اس��ت و به اين ترتيب به سيستم قضايي توهين كرده و آن را به تمسخر گرفته بود .مقاله او ،كه امروز به نظر سادهدالنه ميآيد ،مقالهاي كه «تنها» از ماشينهاي پينبال صحبت ميكرد ،عملكرد مزورانه حكومت سوسياليستي را برمال ميكرد .او اين عملكرد را به استهزا گرفته بود و ميبايست به سزاي عملش برسد. بع��د از ي��ك هفته «مش��ورت» (واژهاي كه عم�لا به معناي مذاكره با س��ران حزب و گرفتن جديدترين دس��تورالعملها در ِ سياس��ت كاري س��ردبيران روزنامهها يا در واقع ،سانس��ور مورد غيررسمي است) ،هيئت تحريريه روزنامهاي كه در آن كار ميكرد بيانيهاي 150كلمهاي ،داخل كادر ،در روزنامه چاپ كرد با عنوان: «توضيح هيئت تحريريه» ـ ت��ا جايي كه من به خاطر دارم اين ش��ايد آخرينبار بود كه بيانيهاي از اين دست به چاپ رسيد .اما صدور چنين بيانيههايي در آن زمان غيرمعمول نبود .اين رسمي بود كه از گذشته بهجا مانده بود ،از زماني كه سردبيران مستقيما در برابر آن عضو حزب كه كارش سانس��ور مقاالت بود ،مسئول
چه چيزي بدترين ضربه را به او زد؟ نه فقط خود كلمات ،بلكه معناي آن حركت، طرد او به عنوان يكروزنامهنگار، يك همكار ،يك آدم .هيئت تحريريه روزنامه اش ،آدمهايي كه او ميشناخت، آدمهايي كه بيش از ده سال با آنها كار كرده بود ،ديگر اعضاي حزب ،همه به او پشت كرده بودند
47
شهروند امروز 11تیر 1390
بودند .البته اين اب��زاري بود كه به كار ديگري هم ميآمد :صاف كردن حس��اب با «دشمنان مردم» ،يا به عبارت ديگر با هركس كه عليه يكي از سياستهاي حزب مينوشت (يا درستتر بگويم، طبق اين سياس��تها نمينوشت)؛ بنابراين سردبيران راحت اين رس��م را كنار نميگذاشتند .بعدا از آن براي حذف روزنامهنگاران «نافرمان» اس��تفاده كردند .در مورد تانيا ،ظاهرا هيئت تحريريه داشت «خطاي» بزرگي را كه روزنامه مرتكب شده بود به اطالع عموم ميرساند .اما همه ميدانستند كه اين كار آنها ابراز ندامت است ،اعالميهاي است كه براي سران حزب نوشته شده ،نه براي عم��وم مردم« :هيئت تحريريه ...عقايدي را كه در اين مقاله بيان ش��ده بررسي كرده است و بعد از بحثها و تحليلهاي دقيق ،به اين نتيجه رسيده كه چاپ اين مقاله نشانه خطاي فاحش حرفهاي و سياسي هيئت تحريريه اس��ت ...روزنامههاي ما از تصويب هر قانون و هر اقدام ديگري كه مشوق سرمايهگذاري خصوصي باشد حمايت كرده و ميكنند ،مگر آنكه در راستاي فعاليتهاي «اتحاد سوسياليستي خلق كارگر» نباش��د يا با راهكارهاي ايدئولوژيك «اتحاد كمونيستها» همخواني نداشته باشد ».اما در اصل پيامي كه ميخواستند بدهند اين بود« :ما ،هيئت تحريريه ،اين اشتباه خود را ميپذيريم كه تس��لط الزم را بر روزنامه خود نداشتهايم، در نتيجه متاس��فانه اين عقايد مذموم در آن مطرح ش��ده است. اطمينان ميدهيم كه ديگر چنين اتفاقي تكرار نخواهد شد». ميتوانم تانيا را ببينم كه پشت ميز تحريرش در طبقه هفتم س��اختماني با نماي آلومينيوم و شيش��ه در خيابان ليوبليانسكا نشسته است و روزنامه تازه از زير چاپ درآمدهاي را ميخواند كه هنوز بوي مركب ميدهد و دس��تهايش از آن سياه شده .مقاله را دوباره و دوباره ميخواند و مثل كس��ان بس��ياري كه پيش از او قرباني ش��ده بودند ،با خود فكر ميكند :نه ،امكان ندارد ،حتما اشتباه وحشتناكي پيش آمده .شايد اين همان لحظهاي بود كه زن سرانجام توانست ببيند در پس تمام توهماتي كه احاطه اش كرده ِ واقعيت زندگيش در بود چه چيزي نهفته است .ديوار شيشهاي برابرش خرد شد و فرو ريخت. چه چيزي بدترين ضربه را به او زد؟ نه فقط خود كلمات ،بلكه معناي آن حركت ،طرد او به عنوان يك روزنامهنگار ،يك همكار، يك آدم .هيئت تحريريه روزنامهاش ،آدمهايي كه او ميشناخت، آدمهايي كه بيش از 10س��ال با آنها كار كرده بود ،ديگر اعضاي حزب ،همه به او پش��ت كرده بودن��د ـ خودش هم عضو «حزب كمونيست» بود .واال بدون اين سابقه عضويت احتماال نميتوانست گزارش��گر مهمترين روزنامه كشور شود .همين كه اين «توضيح نامه» درآمد ،احساس كرد انگار ديگر وجود ندارد :به من ميگفت «ميدان��ي ،همكارانم ديگر جرات نميكنند به من س�لام كنند. احساس ميكنم نامرئي شدهام .هيچكس حتي حاضر نيست با من قهوه بخورد ،ولي آخر قهوه را كه نميشود تنهايي خورد ».همين بود .نامرئي شدن ناگهاني .از آن زمان به بعد ،او را به حال خودش رها كردند ـ تبديل شد به يك نا -ديده ،نا -مرئي ،نا -موجود ،نا- روزنامهنگار ،نا -آدم .ميتوانست بنويسد و حتي حقوق ماهانهاش را ه��م دريافت كند ،ولي يك كلمهاش هم چاپ نميش��د .بدتر از همه اين بود كه هيچكس نميتوانست بگويد اين وضع چقدر طول خواهد كشيد ـ چون هيچكس نميتوانست بگويد نظام تا كي دوام خواهد آورد. نميدانم از كي به فكر خودكشي افتاد .بعد از سقط جنينش، كه تنها بود و سخت آزرده؟ بعد از مرگ معشوقش در زمستان؟ وضعيتي كه براي كارش پيش آمد چقدر در اين تصميمش موثر بود؟ شايد اشتباه باشد اگر بگوييم خودش را تنها به خاطر فشار
مقاالت و مقوالت
روانياي كشت كه بعد از نوشتن آن مقاله بر او وارد آمد .ولي به نظر من اين هم اشتباه است كه بگوييم به خاطر معشوق ازدسترفتهاش مرد .زمين زير پايش داشت دهن باز ميكرد .نميتوانست شغلش را تغيير دهد ،كجا ميتوانست برود؟ ميدانست كه سرنوشت يك مخالف حكومت در انتظارش است .در زندگياش هيچ نقطه اتكايي باقي نمانده بود. اين دورهاي بود كه حزب كمونيس��ت نوميدانه تالش ميكرد كمونيسم ـ يا به قول ما سوسياليسم ـ را در يوگسالوي سر پا نگه دارد .بع��د از مرگ تيتو در 1980برخي پيشبيني ميكردند كه مملكت چندپاره شود .اين دورهاي بود كه نظام آموزشي اصالح شد، به هنرمندان و روشنفكران مستقل حمله شد (فهرست نويسندگان، هنرمندان ،روشنفكران «مطرود») .دوره محاكمات سياسي ...ديگر روشن شده بود سيستم «خودكفايي» كه يوگسالوي آنقدر به آن ميبالي��د ،فريبي جعلي بوده تا م��ا را متقاعد كند كه خود ماييم كه مقصري��م ـ نه دولت يا حزب .اين بينقصترين سيس��تم در ميان حكومتهاي تكحزبي بود كه برقرار ش��ده بود تا احساس گناه ،تقصير ،شكست يا ترس را در ما دروني كند ،تا به ما بياموزد خودمان چگونه بايد افكار و اعمالمان را سانسور كنيم و در عين حال ،كاري كند تا احس��اس كنيم بيش از همه در اروپاي شرقي آزادي داريم. اما تانيا در يك مورد اش��تباه ميك��رد :فكر ميكرد همهچيز هميشه همانطور ميماند ـ همان روزنامه ،همان چهرهها ،همان فضاي سرد ترس و تهمت بستنهاي بيسروصدا ،همان سيستم بيتحرك ـ هيچچيز هرگز تغييري نخواهد كرد .آنچه كمونيسم به ما الق��ا كرده بود ،دقيقا همين س��كون و بيحركتي بود ،اين بيآيندگ��ي ،بيرويايي ،ناتواني از تصور زندگي به ش��كلي ديگر. تقريبا امكان نداشت بتواني به خود دلگرمي بدهي كه اين دوراني گذراست ،خواهد گذشت ،بايد بگذرد .برعكس ،ياد گرفته بوديم فكر كنيم هركاري هم كه بكنيم ،وضع هميشه همان جور ميماند. سيستم قادر نميتوانيم تغييرش بدهيم .به نظر ميرسيد گويي آن ِ مطلق ،خو ِد زمان را هم اداره ميكند .به نظر ميرسيد كمونيسم ابدي اس��ت ،ما به زندگي در آن محكوم شدهايم ،خواهيم مرد و فروپاشي آن را نخواهيم ديد .ما انقالبي نبوديم كه سعي كنيم آن را ويران و سرنگون كنيم .با اين عقيده بار آمده بوديم كه تعديل آن سيستم ،براي آنكه نهايتا از درون تغيير كند نيز محال است .با اينهمه ،فقطاي كاش تانيا صبر كرده بود .زندگي آدم اتاق انتظار ايستگاه قطاري در شهرستان نيست كه در آن بنشيند و منتظر قطاري ش��ود كه شايد هرگز نرس��د .تازه يك هفته پيش از آنكه بميرد ،موهايش را كوتاه كرده بود .گمان نميكنم زنها اگر در فكر مرگ باشند اين كار را بكنند .او خيلي تالش كرد طاقت بياورد ،اما عاقبت شكست خورد. وقتي باالخره سر خاكش رفتم ،آخرين روز اكتبر بود .خورشيد ديگر داش��ت پايين ميرفت و گرمايي نداشت .اما برگهاي زرد و س��رخ تاكي ،مثل هماني كه در باغچه خانهام هس��ت ،روي ديوار گورستان ،منظره را به نوعي دلنشين ميكرد و من در برابر وسوسه نشس��تن مقاومت نكردم .سعي نكردم فرار كنم .همانطور كه به جايي كه دفن شده بود نگاه ميكردم ،جايي را كه يادش دردرونم پايين پايين ،توي حفره شكم ،زير خانه كرده بود احساس كردم ،آن ِ قلبم ،خودم آنجا حبسش كرده بودم ،آخرين خاطرهاي را كه از او در يادم مانده بود ،از آن روز تابستاني در اوت ،1985آنقدر فشرده بودم كه به گوي كوچك سنگيني از درد بدل شده بود. و انگار رفتن به ديدار او ،بار گناهي را از دوشم برداشته باشد ،در درونم ،آن خاطره پنهان ،آن گوي فشرده درد داشت آرام آرام آب
ميشد ،و توانستم صورتش را ببينم كه روبهروي من در اتاقم نشسته بود ،توانستم صدايش را بش��نوم ،انگار هنوز در همان اتاق بوديم. روز پيش از مرگش ،آمده بود چيزي به من بگويد .شايد آمده بود خداحافظي كند .بايد از طرز حرف زدنش درباره خودكشي حدس ميزدم .اما قبال بارها در اينباره حرف زده بود ،خودكشي را تئوريزه كرده بود ـ عملي بر مبناي خواس��ت شخصي ،راهي شرافتمندانه براي خروج از موقعيتي پرمخاطره كه اميد نجاتي در آن نيس��ت. صداي آهسته او در هرم گرماي يك بعدازظهر تابستاني خوابآلود، موسيقياي كه از جايي به اين هواي سنگين نفوذ ميكرد ،آفتاب، گرما ،اينها همه حواس مرا پرت كردند .یک نوش��یدنی خورديم. همينطور كه روز ميگذشت ،انگار او بيشتر و بيشتر در مبل فرو ميرفت ،فروتر و فروتر ،و يادم ميآيد با خودم فكر كردم مبل دارد جسم ظريف و استخواني او را ميبلعد .يك لحظه به نظرم رسيد كه دس��تهايش ميلرزد ،كه وقتي كلمه «مرگ» را بر زبان آورد، سرما از تيره پشتش پايين خزيد .اما مطمئن نبودم .خودم را به اين خاطر مالمت ميكنم. اول صبح بود كه خبر مرگش را شنيدم .تلفن زنگ زد ،صداي كسي ميآمد كه كلماتي نامفهوم بر زبان ميآورد ،كلماتي كه قاعدتا بايد ميفهميدم .صدا ميپرس��يد «مي شنوي؟ ميشنوي؟» صدا س��والش را تكرار ميكرد و اين طرف سيم فقط سكوت بود .اول، جواب ندادم ،چيزي نگفتم .بعد صداي فريادي آمد .ميشنيدم كه فرياد از گلوي من بيرون ميآيد ،ولي همزمان آدم ديگري بودم كه كنار خودم ايستاده بودم و از فاصلهاي نزديك ،ساكت ،به كسي كه گوش��ي تلفني در دست داشت و فرياد ميزد نگاه ميكردم .هيچ احساسي نداشتم ،بيحس بودم. همان روز ،كمي بعد به آپارتمان تانيا رفتم .تازه اس��باب كشي كرده بود ،حدودا يك ماه قبل ،بعد از اينكه پدر و مادرش آپارتمان سه خوابه شان را با آپارتماني كوچكتر تاخت زده بودند و مبلغي را كه سر گرفته بودند در اختيار او گذاشته بودند .مدتها براي فراهم شدن اين موقعيت انتظار كشيده بود و آپارتمانش را خيلي با دقت تزئين كرده بود .خودش تنهايي تكتك ،فنجانهاي چيني ،آينه نقره يا گلدان را از عتيقهفروشيها پيدا كرده بود .كتابهايش مرتب در قفسه چيده شده بود و ماشين تحريرش باز بود .يك دسته گل مارگريت تازه روي ميز بود .انگار با مرتب كردن آپارتمان كوچكش، س��عي كرده بود با آش��وب زندگيش مقابله كند .از بيرون به نظر ميرسيد توانايي ادامه زندگي را پيدا كرده .در درون ،ديگر نتوانسته بود ادامه دهد. تنها يك چيز بود كه مرا به گريه انداخت :انجيلي كه روي تختش بود .باز بود و چپه .آن را برگرداندم و به قسمتي از متن كه زيرش خط كش��يده بود نگاهي انداختم .در باره زندگي پس از مرگ بود. آدم مذهبياي نبود .اما در لحظات آخر زندگيش كه چيز ديگري برايش نمانده بود ،به انجيل رو كرده بود .تا ماهها بعد ،به تنها چيزي كه ميتوانستم فكر كنم ،آن دسته گل مارگريت بود و آن انجيل. نميدانم آيا آدمهايي كه آن «توضيح» را نوشته بودند هرگز به ياد او ميافتند؟ مرگ او اشتباه بود ،بيفايده بود ،و من تازه امروز ميتوانم پوچي مطلق آن را درك كنم .شايد كمونيسم دارد فرو ميپاشد ،اما به چه بهايي؟ چند قرباني ديگر مثل تانيا خواهد گرفت؟ قهرمانان بزرگ ،زندانيان سياسي يا ناراضيان سياسي را نميگويم؛ آدمهايي را ميگويم كه فقط ديگر تاب و تحمل آن را ندارند. بر س��ر خاكش كه ايس��تادهام ،آرزو ميكنم به خاطر او هم كه شده ،دنياي ديگري پس از مرگ وجود داشته باشد .او را ميبينم كه آنجا نشس��ته و با كسي قهوه ميخورد .آن باال بايد كسي پيدا شود ،آخر ،به قول خودش ،قهوه را كه نميشود تنهايي خورد.
48
شهروند امروز 11تیر 1390
آنچه كمونيسم به ما القا كرده بود، دقيقا همين سكون و بيحركتي بود، اينبيآيندگي، بيرويايي،ناتواني از تصور زندگي به شكليديگر.تقريبا امكان نداشت بتواني به خود دلگرمي بدهي كه اين دوراني گذراست ،خواهد گذشت ،بايد بگذرد
از باال آمدن نترس! چرا نظام بازار آزاد و ليبرال دموكراسي بديلي ندارد
چرا بقا و پيشرفت يك سيستم اقتصادي تنها در صورتي ميسر است كه مالكيت فردي هسته اصلي آن سيستم باشد و در غير اين صورت سيستمي كه اصالت مالكيت خصوصي را در خود نهادينه نكرده ،يا بدون پيشرفت به كار خود ادامه ميدهد تا زمان مرگش فرارسد ،يا نياز به يك آلترناتيو به عنوان رقيب دارد؟ براي پاسخ به اين پرسش نياز داريم تا سوال ديگري را پاسخ دهيم :چه تفاوت و تمايزي بين نظامهاي ماقبل س��رمايهداري و اقتصاد آزاد بود، كه در اين آخري انس��ان توانست بزرگترين دستاوردهاي تاريخ خود را آن هم در مدت زماني اندك نس��بت به دورههاي پيشين به دس��ت آورد؟ انديشمندان پاسخهاي مختلفي به اين پرسش دادهاند و از كليديترين آنها ميتوان به رها شدن انسان از يوغ منطق كليسايي اشاره كرد .جايي كه الهيات راه خود را رفت و علم بشري راه خود را .رنسانس تاريخ از دل رنسانس تعقل بيرون آمد و تفكر در هر چيز و تش��كيك در داشتهها ،عناصر شگرفي را به انسان هديه داد كه تا امروز ثمراتش ادامه داشته است .اما مسئله اينجاس��ت كه اگر اين شك و تعقل و دس��ت يازيدن به علم در چارچوب و نظام اقتصادي -سياس��ي ديگري غير از آنچه پس از دوران فئوداليته شاهدش بوديم رخ ميداد ،آيا انسان ميتوانست شاهد اينچنين پيشرفتهايي باش��د؟ آيا اگر آزادي طبقاتي كه به واس��طه بازار حاصل ش��د ،نبود ،پيشرفتهاي انسان اينگونه ب��ود؟ فراموش نكنيم كه هرچه آثار نظام گذش��ته رنگ باخت و سرمايهداري پررنگتر شد ،دستاوردهاي جامعه بشري نيز رشدي دوچن��دان يافت و از همينرو از قرن 19تاكنون مدرنيته هر روز مرزهاي بيشتري را در نورديده است. وقتي س��خن از آزادي طبقاتي در نظام سرمايهداري ميشود، مسلما به اين معني نيست كه طبقات اجتماعي در اين نظام وجود ندارند ،بلكه منظور اين است كه سرنوشت آدمي به دست خودش افتاد .نظام بازار ،توس��عه و رش��د خود را به جز اين نميديد كه آدميان از پيله طبقاتي خود بيرون آيند و آينده خويش را به دست خود سازند .ديگر الزم نبود در اين نظام تا رعيت هميشه رعيت بماند و فئودال هميشه خان .آزادي طبقاتي به عنوان محصولي از آزادي فردي در حوزه اقتصاد موجب آن شد تا آدميان درك كنند كه اگر بخواهند ميتوانند بدون مرزها و محدوديتهاي پيشين نظامهاي گذشته ،جايگاه اجتماعي مختص به خود را قوام بخشند.
پويا جبل عاملي تحلیلگر اقتصادی
در نظام اقتصادي مبتني بر بازار فارغ از نظامخودانگيزشي، آزادي كه براي همگان وجود داشت تا به هر بازاري وارد شوند ،باعث آن شد تا رقابت در ذات نظامسرمايهداري خودنماييكند. هرچند ماركس با تيزبينيمعتقدبود كه وجود بنگاههاي بزرگ كه ميتوانند هزينه متوسط خود را كاهش دهند باعث ايجاد انحصار در بازار ميشود
49
شهروند امروز 11تیر 1390
به اي��ن اضافه كنيد ،جايگاه در هرم قدرت را ك��ه پس از آزادي در حوزه اجتماعي و اقتصادي در مرحله آخر به حوزه سياس��ت نيز كش��يده شد و ليبرال دموكراس��ي نويد آن را داد كه هركس ف��ارغ از طبقهاي كه بدان تعلق دارد ،ميتواند تا رأس هرم قدرت باال بيايد. آزادي طبقاتي ناش��ي از آن بود ،كه هركس مالك داشته خود است و هيچكس حق مداخله در آن را ندارد و در عين حال آزادي آدمي به وي اجازه ميداد تا مالكيت خويش را باز هم گستردهتر سازد .اين سازه موجب آن بود تا افراد انگيزه كافي براي پيشرفت كار خود را داشته باشند در حالي كه در نظامهاي پيشين هر فرد حتيالمقدور قادر بود تا نهايت طبقه و جايگاهي كه برايش تعريف شده بود ،باال رود .اين موهبت آزادي بود كه از نظام سرمايهداري نش��أت ميگرف��ت و تا پيش از اي��ن در هيچك��دام از نظامهاي اقتصاديـ اجتماعي وجود نداشت .رهايي از قيدوبندهاي اعتقادي، همراه با رهايي از بندهاي طبقاتي بود و انسان ،خود ،خويشتن و جايگاهش را ميآفريد .بدينشكل انگيزه حركت ،باالترين عنصري شد كه از دل نظام سرمايهداري مبتني بر بازار رخ نمود .نهتنها هر فرد كه هر بنگاه ميتوانست به هيچ حدي از پيشرفت قانع نباشد و انگيزه الزم را براي قدم بعدي داشته باشد. فرات��ر از اي��ن ،در نظام اقتصادي مبتني بر ب��ازار فارغ از نظام خودانگيزش��ي ،آزاديای كه براي همگان وجود داش��ت تا به هر بازاري وارد شوند ،باعث آن شد تا رقابت در ذات نظام سرمايهداري خودنمايي كند .هرچند ماركس با تيزبيني معتقد بود كه وجود بنگاههاي بزرگ كه ميتوانند هزينه متوسط خود را كاهش دهند باعث ايجاد انحصار در بازار ميشود و در نهايت اين يكي از عوامل نابودي نظام سرمايهداري است ،اما آنچه وي متوجه نبود آنكه، حتي در يك بازار انحصاري ،انحصارگر دستبهگريبان يك رقابت بالقوه است ،زيرا هيچ محدوديتي براي ورود هيچكسي نيست و از اي��نرو ،توليد حتي در يك ب��ازار انحصاري در نقطه كارا انجام ميشود .كارايي كه خود ضامن پيشرفت هميشگي است. اما در نظامهاي آلترناتيو سرمايهداري كه حق مالكيت و آزادي منتج از آن اصالت ندارد ،خودبهخود نهتنها نظام انگيزشي براي فرد وجود ندارد ،بلكه رقابت نيز كه خود معلول آن نظام انگيزشي است در اين سيستمهاي اقتصادي جاي بروز نمييابد و عمال پيشرفت جزو ذات وجودي آن نيست .اگر به فرض ما شاهد رشد سيستم سوسياليستي نظام ش��وروي بوديم ،بيش از آنكه آن نظام براي خود ساختاري را طراحي كرده باشد كه باعث رشد و توسعهاش شود ،وجود س��رمايهداري غربي بود كه ايجادكننده انگيزه براي آن سيس��تم بود تا براي پيشرفت اقدام كند .اين اقتصاد بازار بود كه هر روز با انگيزه الزم ،ابداع و دس��تاوردي تازه داش��ت و نظام سوسياليس��تي براي عقب نماندن از آن به دنبال گسترده كردن توانايي خود بود .اگر اين نظام چون روزگار فعلي سرمايهداري ،تنها خود بود و بيرقيب ،ايبسا ،نهتنها پيشرفتي نبود بلکه احتياجات آدمي در حداقل معاش برطرف ميش��د و لذت ناش��ي از ارضاي غنيتر نياز انس��اني ش��ايد حتي به نوعي خيانت به نظام تلقي ميشد. آري اينچنين اس��ت كه به علت فقدان نظام خودانگيزشي و رقابت دروني در سيس��تمهايي به جز اقتصاد بازار ،پيش��رفت در نهايت و آن هم به واسطه تصحيح آن نظامها يا ضرورتي كوتاهمدت امري موردي خواهد بود ،نه آنچنان كه در اقتصاد آزاد ش��اهدش هستيم ،امري ذاتي بازار .ابقاي بازار با آزادي و حفظ مالكيت فردي بازيگران تضمين ميشود و اين در عين حال موتوري ميشود براي محقق شدن همواره رشد و پيشرفت و ابداعات تازه.
مهاجران ادبی
پرونده هفته ابراهیم گلستان
فخر فروشی ندارم صفحه 53
گلی ترقی
جایی دیگر صفحه 54
بهمن شعله ور
پوست کندن گربه صفحه 55
نسرین رحیمیه
چگونه میتوان بیرون از وطن ایرانی بود؟ صفحه 56
پیمان وهابزاده
کوچهنشینی ،کوچ نشینی صفحه 58
محمدهاشم اکبریانی
استثنا در ادبیات مهاجرت صفحه 59
عدنان غریفی
باقی بقای دیگران صفحه 60
بهمن فرزانه
به تماشای آبهای سپید صفحه 61
پرويز دوايی
همچنان فارسي مينويسم صفحه 61
امیلی امرایی ،یاسر نوروزی: «ادبيات مهاجرت» از زواياي مختلف قابل بررسيست كه نخستين رويكرد ،بررسي علل و عوامل ظهور آن است .اين گفتمان از منظر مطالعات فرهنگي نيز قابل بررسيست .به جهت تغييرات زباني و ساختاري اثر نيز ميتوان به «ادبيات مهاجرت» پرداخت .به لحاظ عملي و نظري نيز بهترين افرادي كه ميتوانند اين پديده را بررسي كنند ،نويسندگان و شاعران و هنرمندان مهاجر هستند؛ كساني كه خواسته يا ناخواسته ترك وطن كردهاند و همچنان به توليد آثارشان مشغولاند .در اين ميان گاهي نيز نويسندگان و شاعراني بودهاند كه دست به انتشار آثارشان به زبانهاي ديگر زدهاند .در اين پرونده به علل و عوامل پيدايش ادبيات مهاجرت، موفقيت يا عدم موفقيت مهاجران و انتشار آثار ايرانيان به زبانهاي ديگر پرداختهايم.
50
شهروند امروز 11تیر 1390
از ادبیات تا مهاجرت
ِ ِ امکانات هر َدم پیشرفت حیرتانگی ِز فنآوری و اینترنت و امروزه ،با این فزاینده و درحال گسترشش« ،فاصله» و «دوری» دیگر معنا ندارد
ناصر زراعتی
عکسElliott Erwitt:
من اینجا ،برای «ایران خودم ،یک ِ کوچک» درست کردهام :در یکی از آرام این خیابان ِ های ِ فضای شهر ،یک ِ مستطیل مکعب ِ بیست و چندمتری ِ سقف نسبت ًا با بلند تا دوستان که آمدند ،دو ِرهم بنشینیموپیالهای چای یا قهوه بنوشیم و از ادبیات و سینما های و هنر و مقوله ِ دیگر بگوییم و بشنویم
واقعیتش این است که دیگر حساب و کتاب دفعات گفتن و نوشتن در مورد این موضوع ،در طول س��الهای دو دهه اخیر ،از دستم دررفته است .اگر نگویم هر سال ،هر دو سه سال یک بار، از دوستان و آشنایان روزنامهنگارـ از اقصا نقاط جهان و البته بیش��تر از درون ایران ـ پرسش یا پرسشهایی در این زمینه میرسد که هممیهنی و ادب حکم میکند هرطور هست ،در حد توان و دانش و آگاهی اندکم ،پاس��خ یا پاس��خهایی بگویم یا بنویسم .هربار هم تقریباً حرفهایم کم و بیش یکسان بوده است و خودم هم میدانسته و میدانم که این حرفها ،مثل خیلی حرفهای دیگر در این دنیا ،شاید به مفت هم نیارزد .و حاال هم که باز این موضوع مطرح شده است ناگزیرم به تکرا ِر بعضی از همان حرفها. معمول و بهصرفه چنین اس��ت که دوستان بنا بر نگاه و سلیقه و اندیشه خود ،ابتدا ،کلیاتی در ب��ابِ «ادبیات مهاجرت» (یا با اصطالحات و تعابیری دیگ��ر همچون «خارج از کش��ور» یا «بیرون از ای��ران» یا مانند اینها) بههم ببافند و ویژگیهایی جور کنند و برش��مارند و آنگاه، هموطن بسته به اینکه با کدام شاعر یا نویسنده ِ بهاصطالح «مهاجر» (یا دارای هر صفت دیگر) روابطش��ان َح َسنه باشد یا نباش��د ،آنان جایی تعریفی کرده باشند یا تکذیبی ،از تعدادیشان نام ببرند و بهقول امروزیان ،حالی به ایشان بدهند یا حالی از آنان بگیرند و به این طریق ،از این فرصت مناسب سود بُرده ،نانی قرض داده و چند تنی را نان مدیون خود کرده تا بعد ،آنان نیز بهتالفیِ ، قرض داده شده را زمانی پس بدهند و خالصه، در این میان ،حال و حولی رد و بدل و اسمهایی از اش��خاص و آثارشان ثبت و ضبط و در نتیجه مطرح شود و بیفتد س ِر زبانها ...و بهراستی ،مگر «شهرت» چگونه کسب میشود؟ حاال بگذریم از صادق یا کاذب بودنش[ ...نقل اس��ت از یکی از اعاظ ِم اُدبای هممیهن که زمانی فرموده بوده است« :بدنامی بهتر است از ُگمنامی!»] ا ِش��کال قضیه اما در این اس��ت که پس از مدتی ،کمکم ،این دوستان نازنین خودشان هم باورشان میشود و دل خوش میکنند به چنین افاضات و بدهبس��تانهایِ (اگر نخواهیم بگوییم کاس��بکارانه ،دس��تِکم باید گفت) رفیقبازانه. و ای��ن نوع رفتار و ک��ردار ،اندکاندک ،صورتی طبیعی به خود میگیرد و شاید هم تبدیل شود به گونهای «س ّنتِ » (گیرم) ناپسندیده و ناصواب. و روشن است که شکستن اینچنین س ّنتهایی (بهفرض هم که اگر کسی بخواهد آن را بشکند،
51
شهروند امروز 11تیر 1390
که نمیخواهد) کا ِر چندان سادهای نیست. من هرچه فکر میکنم میبینم واقعاً ضرورتی ندارد و صحیح هم نیس��ت ک��ه بیاییم چنین بخشبندیهای��ی در زمینه مقوله «ادبیات» (و نیز البته «هنر») انجام بدهیم .بهنظر من ،تنها یک نوع بخشبندی الزم و قابل پذیرش اس��ت و آنهم همانا «خوب» یا «بد» بودن «ادبیات» (و نیز «هنر») اس��ت و بس .و روش��ن است که تشخیص درست برای این بخشبندی ،نخست برعهده خوانندگان و سپس منتقدان و سپستر «زمان��ه» خواهد بود و هم��گان آگاهاند که این مورد نیز البته که نسبی است و مربوط میشود به نو ِع نگاه و اندیشه آدمها؛ اما بههرحال ،قاعدهها و معیارهایی هم برای سنجش ،بوده و هست و خواهد بود. فع ًال بهتر آن است که به بخشبندیهای دیگر (مث ًال ادبیات «زنانه» یا «مردانه» یا «سیاس��ی» یا «دینی» ی��ا «اخالقی» ی��ا «غی ِراخالقی» یا عنوانهایی از این دس��ت) کاری نداشته باشم. فقط میپ��ردازم به همین بخشبن��دیِ (اجازه بدهید ب��رای پرهی��ز از هرگونه س��وءتفاهم و اختالفِ نظ��ر ،بنویس��م« ):درون» و «بیرون». حاال هرکس اگر خواس��ت ،میتواند بهجای این دو واژه ،واژههایی دیگ��ر بگذارد؛ فرقی در اصل قضیهنمیکند. از بدیهیات اس��ت که آدمیزاد ی��ک روز ،در جایی از این دنیای دون ،به دنیا میآید و از عمر و زندگی سهمی به او میرسد و سالهایی را در جاهایی ،خوب یا بد ،خوش یا ناخوش ،میگذران َد و آخرس��ر هم در جایی از همی��ن دنیا میرود. معموالً این «جا» یک یا چندجا در یک سرزمین مشخص است .گاهی اما پیش میآید که همین آدمیزاد به دالیلی ،خواس��ته یا ناخواسته ،از سر اجبار یا بنابه میل و اراده خود ،تغییر جا و مکان میدهد؛ نزدیک یا دور ،زیاد فرقی نمیکند. نیمای اهل یوش که در تهران میزیسته ،در یادداش��تهایش از «غربت» و «دوری از وطن» وطن بسیار نالیده است .حاال ،فکر کنید فاصله ِ یوش مازندران) تا پایتخت چقدر شاعر (روستایِ ِ بوده و هست؟ این اس��ت ک��ه میگوی��م دوری و نزدیکی اهمیت ندارد .اگر دور بیفتی از جایی که در آن دوران مه ِم کودکی و نوجوانی به دنیا آمدهای و ِ و گاهی ه��م جوان��یات را در آن گذراندهای و ش��خصیت و خاطراتت در آنجا که «وطن»ش مینامند شکل گرفته ،این احساس غریبگی با تو خواهد بود و دست از سرت برنخواهد داشت.
پرونده هفته
روشن است که در این میان ،مسأله «زبان» نقش بس��یار بااهمیتی و بهطو ِرکلی «فرهنگ» ِ دارد .هرچه اینها نزدیکتر و آش��ناتر باش��ند، آدمیزاد آسودهتر است و هرچه دورتر و بیگانهتر، ناآسودهتر... دو شاعر همشهری (حافظ و سعدی) همیشه برای من نمونه بودهاند :اولی تما ِم عمر در شیراز زیس��ت (غیر از سفری کوتاه که بالفاصله دلش بگرفت و بهس��رعت رخت بربس��ت و به زادگاه جه��ان روزگار خود را بازگش��ت) و دوم��ی که ِ سراسر گشت تا سرانجام ،او نیز به شهر زادگاهش بازگشت و بقیه عمر را در خلوت و آرامش و البته [خوشبختانه] ع ّزت و احترام تمام زیست. اگر همینج��ا به یاد موالنا بیفتیم ،بیفایده نخواهد بود :خراسان کجا و قونیه کجا! و هستند بس��یارانی دیگر از اهالی ادب که میتوان از ایشان نام بُرد ،منتها گمانم فع ًال لزو ِم چندانی نداشته باشد... پ��س (بیآنکه در مثل مناقش��ه باش��د)، وضعی��ت فعلی که جماعتی میبینیم که این ّ (چون من گردنشکس��ته) پراکنده شدهاند در جهان گذران ،امر تازهای نیست. جایجای این ِ هرکس دلیلی داشته است .صبر ،تاب و تحمل و چیزهای دیگر کاسههایی هستند که گاهی ،بههر دلیل ،لبریز میشوند یا لبریزش میکنند و این خود شیخ اجل بوده که فرموده است در همان بیت مشهور« :سعدیا! ُح ِّب وطن گرچه حدیثی است شریف »...و قسعلیهذا .بگذریم... اهل دانشاند یا فقط در در این میان ،آنان که ِ پی زندگی ،بسیار آسودهاند .ناآسودگی بیشتر ِ اهل فرهنگ و ادب و هنر است .در میان نصیب ِ ای��ن اهالی اخیر نیز آنان که میتوانند خود را با محیط وفق دهند و پرده فراموشی بکشند بر یادها و دلبستگیهایِ گذشته و زادگاه خود ،باز از ُزمره آسودگاناند .بدا به حال آن کسان که جسمشان اینجاس��ت و جان و روانش��ان آنجا! پیوسته نی موالنا در حال حکایت و شکایتاند و همچون ِ فکر و ذکرشان «خانه» است و همخانههایِ مانده در خانه و خوابهاشان ،کابوسها و رؤیاهاشان، ناخوش همیشه پُر است از تصویرهایِ خوش و ِ گذشته ...این قضیه هم مانند آن قضیه معروف (یعنی عشق) نه منطقبردار است و نه با ابزا ِر عقل میتوان به س��راغش رفت و راست و ریستش کرد .هست ...همچنانکه بوده ،هست و خواهد ب��ود .دیگر این گفتن ندارد که «به هر کجا که َروی ،آس��مان همین رنگ است» ...بگذریم که گاهی برخی آسمانها ممکن است خوشرنگتر هم باش��ند .مهم رنگ و خوشرنگی یا بدرنگی آسمان این س��رزمین یا آن خطه نیست؛ مهم آن چیزی اس��ت که او را «دل» خواندهاند؛ پس بیجهت نگفتهاند« :کجا خوش است؟ هرآنجا که دل خوش است!» اینهم درس��ت اس��ت که «وطن» دشت و
نیمای اهل یوش که در تهران میزیسته، در یادداشتهایش از «غربت» و «دوری از وطن» بسیار نالیده است .حاال، فکر کنید فاصله (روستای وطن شاعر ِ ِ یوش مازندران) تا ِ پایتخت چقدر بوده و هست؟
کوه و رود و آب و خاک نیس��ت ،بل زبان است و فرهنگ ک��ه اگر اهلش باش��ی (یعنی آدمی بهاصط�لاح «فرهیخته» باش��ی) ،همهجا با تو هست و تو هیچجا ،هیچگاه ،نباید احساس ُغربت کنی و نمیکنی هم... همه اینها درست ...اینهم درست که امروزه، با این پیش��رفتِ حیرتانگی ِز ف��نآوری ،با این شدن وسائل ارتباطی نو ،با این اینترنت همهگیر ِ و امکاناتِ هر َدم فزاینده و درحال گسترش��ش، «فاصل��ه» و «دوری» دیگر معن��ا ندارد .من که ش��اکی و دلگیر بودم از جدای��ی و دوری خود من همین اینترنت، از ِ نس��ل جوان ،اکنون ب هیُ ِ بیس��توچهار ساعته با دوستان خوب جوانم نه تنها در ایران ،که در سراس ِر جهان درپیوندم. از اینهمه پراکندهگویی و در و بیدر گفتن قص ِد ُصغرا ُکبراچینی نداشتم .مواردی را نوشتم که به ذهنم رسیده است. من نوع��ی که مث ًال ح��اال، منظ��ور اینکه ِ خیال خودم شعر و داستان ادبیاتچی هستم و به ِ و مقاله و خالصه ،از اینجور چیزها که به آنها میگویند «اث ِر ادبی» تولید میکنم ،چه تفاوت ش��مال میکند که امروز ،اینجا ،در این ش��ه ِر ِ مثل اروپا ،نشستهام پشتِ میز و دارم مینویسم یا ِ بیست و چند س��ال پیش ،در یکی از اتاقهای ِ نزدیک پنج س��ال است که آن خانه پدری که دیگر نیس��ت ،واقع در کوچه ش��هید مهندس خیابان شهید زیداهلل َق َمری [منوچهری سابق]، ِ ُمرتجائی [شهرس��تانک س��ابق و شهرس��تانی میدان امام حسین (ع) [میدان شهنا ِز اس��بق]، ِ س��ابق و فوزیه اسبق] مینشستم و مینوشتم؟ بهنظ ِر من که هیچ ...تنها فرقش این اس��ت که آن زمان ،با قلم روی کاغذ مینوش��تم و اکنون، مدتهاست که مستقیم در کامپیوتر مینویسم امکان تصحیح هم که اتفاقاً خیلی بهتر است و ِ بیشتر وج��ود دارد .گمانم بار پیش بود که در پاسخ به پرسشی حول و حوش همین موضوع نوشتم :بهتر است بهجایِ اینگونه بخشبندیها که تنها فایدهاش جدایی انداختن میان اهل ادب است ،دوستان نخست بپردازند به مطالعه آثار و سپس ،اگر ارزش داشتند ،نقد و بررسی آنها .به این ترتیب ،نه وقتمان را بیهوده تلف کردهایم و نه به جداییها دامن زدهایم. خالصه کنم و دیگر بیش از این ُمصدع نشوم. و بهتر است در باره خود بگویم که به کسی هم برنخورد و مایه سوءتفاهم و سوءبرداشت نشود. َ من پرتافتاده که خوش��حال و سعادتمندم ِ ک��ه به ادبیات و س��ینما دلبس��تگی دارم و در این دو زمینه کار میکنم ،آرزو داشتم در ایران میزیستم و همانجا کار میکردم و مینوشتم و میس��اختم ...در ح�� ِّد خودم ،در ح�� ِّد توانم، هرچه ،خوب یا بد ،قوی یا ضعیف ،بهدردبخور یا بهدردنخور ...اما حاال که سالهاست دور افتادهام، در همینجا هم کوشیدهام و میکوشم کار کنم؛
52
شهروند امروز 11تیر 1390
در ح ِّد توانم ،بنویس��م و بسازم .اگر توانستم در ایران منتش��ر کنم و ارائه بده��م ،فبها ...اگرهم بههر دلیلی ،نتوانستم یا نشد ،همینجا ،منتشر میکنم و ارائه میدهم( .خوشبختانه ،اینترنت تمام دشواریها را حل کرده است). من نوعی نمونه مثالزدنی نباشم .من شاید ِ «ایران کوچک» درست اینجا ،برای خودم ،یک ِ کردهام :در یکی از خیابانهایِ آرا ِم این شهر ،یک مس��تطیل بیست و چندمتری با فضایِ مکعب ِ سقفِ نسبتاً ب کتا از پر هایی ه قفس با بلند، هایِ بیشتر فارس��ی ،یک میزتحریر و یک کامپیوتر (که پشت میز مینشینم و با کامپیوتر مینویسم و گاهی فیلم ادی��ت میکنم) و چند صندلی و چهارپایه و میزی کوچک و گِرد (تا دوستان که آمدند ،دو ِرهم بنشینیم و پیالهای چای یا قهوه بنوشیم و از ادبیات و سینما و هنر و مقولههایِ دیگر بگوییم و بش��نویم) ...ب��ر در و دیوار ،چند نقاشی هس��ت و عکسهای ِی بیشتر کوچک از نویسندگان و شاعران و فیلمسازان و هنرمندان و کسانی که دوستشان دارم ،از جمله دوستان و رفقایِ نزدیکم ...چه آنها که خوشبختانه هنوز زندهاند و چه آنان که متأسفانه زودتر رفتهاند... موسیقی هم که همیشه هست ...ماهی دو بار هم فیلمسازان در سالنی ،فیلم (بیشتر مستندهایِ ِ جوان که محبت میکنند برایم میفرس��تند) ِ نمایش میدهیم .با دوس��تان و عالقهمندان ،از درس��خوان ایرانی دانش��جویان باهوش و جمله ِ ِ فوق ک��ه آمدهاند برای ادامه تحصیل در مقاطع ِ لیسانس و دکترا در دانشگاههای اینجا ،دو ِر هم جمع میشویم و فیلم میبینیم .البته گاهبهگاه، دوس��تان نویسنده و ش��اعر و فیلمساز و دیدا ِر ِ هنرمندی که به این ش��هر میآیند نیز دلمان را روشن میکند. حاال ،آنچه من مینویس��م ،ممکن اس��ت درباره همینجا باش��د یا نباشد؛ ممکن است از ایران و شماها که آنجایید بنویسم ...یا راجع به هر چیز دیگر ...مهم این است که بتوانم «خوب» بنویسم؛ چیزی بنویسم که ارزش خوانده شدن و ماندن داشته باشد. همینها ک��ه میگویم در م��ور ِد کا ِر دیگر دوستان نویسنده در داخل یا خارج از ایران هم ِ صادق است. راستی ،یادم رفت بگویم :مدتی است در یکی قابل طریق اینترنت هم ِ از رادیوهایِ محلی که از ِ شنیدن است ،پنج رو ِز هفته ،هر روز نیم ساعت کتاب (بیشتر داستان) میخوانم .تا حاال ،گمانم دوازده س��یزده تا شده استُ .حسنش این است که اینها در آرش��یو رادیو در اینترنت میماند و قابل ضبط کردن و شنیدن است. ِ حرفی نمانده جز اینکه برای ش��ما و مجله بازتولدیافتهتان آرزوی توفیق کنم. بیستوپنجم خرداد1390 ِ گوتنبرگسوئد
ابراهيمگلستان
فخرفروشی ندارم پاسخ به دو پرسش شهروند امروز درباره ترجمه آثار داستانی به زبانهای دیگر برخي از نويسندگان ايراني هستند كه س�عي كردهاند در اين س�الها آثارش�ان را به زبانه�اي ديگر ترجمه كنن�د و در خ�ارج از كش�ور ب�ه چاپ برسانند.گاهيخودشانترجمهكردهاند و گاهي اثرشان را براي ترجمه به دست مترجم خارجيزبان سپردهاند و گاهي هم خود مترج�م عالقه نش�ان داده و س�راغ آنها آمده .در مورد ش�ما ،مورد س�وم صادق اس�ت« .پال اسپراگمن» كسي بود كه «اسرار گنج درهي جني» را ترجمه كرده بود و ميخواست منتشر كند كه اجازه نداديد .چرا شما تمايلي به ترجمه و چاپ آثارتان به زبانهاي ديگر در خارج از كشور نداريد؟
1
هرگز با ترجمه ش��دن داس��تانهايم به زبانهاي ديگر موافق نبودم؛اصال جلوي اين كار را هم گرفتهام .دنبال اسم دركردن نيستم، عالقهاي هم به فخرفروش��ي ن��دارم .احتماال ش��ما و باقي آنهايي كه پيگير ماجراي جا باز كردن براي داس��تاننويس ايراني در آنس��و هستيد ،آنچه در خارج از ايران ترجمه و چاپ شده را تاكنون نديدهايد .اين ترجمهشدنها و چاپ كتاب به انگليسي و فرانسه در همان حدوحدود چاپ يك كتاب در تهران ميماند. اينكه يك عدهاي پول ميدهند تا داستانشان در فرنگ ترجمه ش��ود ،فقط همان اس��م در كردن اس��ت و فخر فروختن به آنهايي كه در ايران هس��تند كه ببينيد چه خبر است و ما كجا را گرفتهايم و شما عقب ماندهايد. خوش��بختانه از اينگون��ه ش��هوتهاي ش��خصي خالي هس��تم .اينكه ميگويم اگر فرصتي هم دست داده ،حتما جلوي ترجمه داستانهايم را گرفتهام ،برميگردد به همان روزي كه مردم براي جمهوري اس�لامي سر صندوقه��اي رأيگيري رفت��ه بودند .همان روز واشنگتن بودم و قرار بود برگردم به تهرا ن ك ه دوس��تي با من تماس گرف��ت و خبر داد كه مترجمي قصد كرده ترجمه «اسرار گنج دره جني» را در آمريكا منتشر كند ،همانجا بليتام را عوض كردم و به جاي تهران راهي
شيكاگو شدم و پرونده ترجمه و چاپ كتابام به زبان انگليس��ي را جمع كردم .پيش از آن هم «پل اس��پراكمن» اس��تاد ادبيات فارسي هم قصد كرده بود كه سراغ داستانهايم برود ك��ه اصال اجازه ندادم .دنبال اين چيزها بودن فقط تفاخر كردن است و بس .همين ترجمه خيام و حافظ را كه ميبينم ،بس اس��ت .آدم گري��هاش ميگيرد ،وقتي ميبيند در ترجمه به زبان ديگر چه باليي به س��ر اين ش��عرها آوردهاند .ترجمه يك داستان از زباني به زبان ديگر همين اس��ت،يعني اينكه فقط قصه را تحويل خواننده خارجي ميدهد .همانطور كه شكسپير تنها در زبان انگليسي اعجاباش را دارد و ب��س .ح��اال مگر ترجمههايي كه به فارس��ي ش��دهاند چقدر به اعتب��ار اثر اضافه كردهان��د يا چقدر اصل مطلب را ادا كردهاند؟
53
من با اينكه داستانم را به مجله«فراسو»ي شهر «ابرقو» بدهم، راضيتر ميشوم تا اينكه دنبال اين راه بيفتم كه پولي بدهم به ناشران خارجي كه كتابي از من ترجمهكنند
شهروند امروز 11تیر 1390
وقتي مترجم فارسي اسم كتاب را ميگذارد «بستر رودخانه» و شعورش هم نميرسد به اينكه رودخانه خودش بس��تر است ،چرا بايد فكر كنم ترجمه داستان من در زبان ديگري گرفتار اين بالي بيس��وادي نميشود؟ حاال فرض كنيد «اوليس» جيمز جويس و فينيگنز ويك هم به فارسي با اين احوال ترجمه شود، اصال به چه دردي ميخورد؟ بعض�ي از نويس�ندگان مهاج�ر هس�تند ك�ه در آنس�وي مرزها اصال به همان زبان خارجي مينويسند و عالقهمندان�ي هم دارن�د .با توجه به اينكه دوس�ت نداش�تيد «اسپراگمن» كار ش�ما را ترجم�ه كن�د ،خودتان به فكر ترجمه آثارتان نيستيد؟ يعني آيا هيچوقت ب�راي ترجمه آث�ار خودتان اقدام نكردهايد؟ به اين نحو كه خودتان آثارتان را ترجمه كنيد و بخواهيد خارج از كشور براي مخاطبان خارجي منتشر كنيد؟
2
هم��ه حرف من اين اس��ت كه اصال يكي آنطرف دنيا داس��تان م��ن را بخواند كه چه بش��ود؟ بعد هم اگر براي لذت شخصي باشد كه من به اندازه كافي نوشتهام و به اندازه كافي هم اين داستانها خوانده شدهاند اگر قرار بوده براي همميهنانم بنويس��م كه نوشتهام و آنها هم خواندهان��د ،كه در واقع همين بود .اينكه من رمانم در ابرقو منتش��ر ش��ود يا در لندن تفاوتي ندارد .آنهايي ه��م كه اينروزها مدام توي سروكله خودشان ميزنند و دنبال جهاني ش��دن ادبيات ايران هس��تند ،جان ميكنند كه پز بيش��تري بدهند و نسخههاي فرنگي كتابشان را بكنند توي چشم خواننده ايراني كه به نظرشان قدر اين نويسنده را ندانستهاند. خيالتان را راحت كنم ،اگر فكر ميكنيد عنصر پزدادن را در من مييابيد ،اشتباه ميكنيد50 . سال پيش هم كه فيلم ميساختم اين تفاخر را نداشتم ،فيلم را معرفي ميكردم و از سالن بيرون ميرفتم و ميگذاشتم براي خودشان و بيحضور من هر قدر كه دلش��ان ميخواهد كف بزنند. انگليسي نوش��تن هم كاري نيست كه از عهده بسياري از نويسندگان ايراني برآيد .براي همين هم اين قضيه كال منتفي است .در اين سالها براي آزمايش خودم اين كار را كردهام و براي خودم نوشتهام .گاهي مقداري از كارهاي خودم را به انگليسي ترجمه كردهام ،اما همه اينها تنها براي خودم بود وبس. م��ن ب��ا اينك��ه داس��تان آخ��رم را ب��ه مجله«فراسو»ي شهر «ابرقو» بدهم ،راضيتر ميشوم تا اينكه دنبال اين راه بيفتم كه پولي بدهم به ناش��ران خارجي ك��ه كتابي از من ترجمه كنند تا بكوبمش توي سر ديگران.
پرونده هفته
استنفورد چند سالي اس��ت که جايزهاي به نام «بيت��ا» را پايهگذاري ک��رده که پيش از من به خانم «سيمين بهبهاني» به عنوان بهترين شاعر ايراني هديه شد و بعد به من تعلق گرفت .امسال هم اين جايزه به آقاي شجريان اهدا ميشود. در اروپا وضعيت نويس��نده مهاج��ر در بازار كتاب بهتر اس��ت ،براي نمونه س��بک و سياق کتابخواني فرانسويها با مردم آمريكا زمين تا آسمان متفاوت است ،فرانسويها عاشق خواندن از نويسندگان خارجي هستند .داستان نويسنده خارجي در کتابفروشيهاي پاريس گم نميشود، اما باز هم براي نويس��نده ايراني دش��واريهاي زيادي وجود دارد ،طبيعي اس��ت که اوضاع يک نويسنده هندي که در انگليس زندگي ميکند يا نويسندگان اروپاي ش��رقي بهتر از نويسنده ايراني خواهد بود و کتابش بيشتر ديده خواهد ش��د ،اروپاي شرقي توي ش��کم اروپاست و در نتيجه پيوند او با مخاطب اروپايي راحتتر برقرار ميشود. نظرت�ان درباره تجرب�ه ترجمه آثار نویسندگان فارسی به زبان انگلیسی چیس�ت؟ آیا نویس�ندگان ایرانی در این تجرب�ه موف�ق بودهاند؟ تا به ح�ال براي نوشتن رمان يا داستاني به زبان انگليسي يا فرانسه وسوسه نشدهايد؟ اصال تمايلي به نوشتن آثارتان به زبان ديگر داريد؟
2
گلي ترقي
جایی دیگر
پاسخ به دو پرسش شهروند امروز درباره ترجمه آثار نویسندگان ایرانی در اروپا و آمریکا ش�ما به عن�وان نويس�نده ایرانی در دانش�گاه اس�تنفورد ني�ز در ح�وزه ادبيات داستاني خالق كار ميكنيد .بنا به تجربه خودتان بازار كشورهاي اروپايي و آمريكايي چقدر پذيراي آثار نويسندگان ايراني يا ديگر كشورهاست؟
1
اقبال و استقبال از ادبيات داستاني خارجي در اروپا بارها بهتر از آمريکاس��ت .در واقع تنها يکدرص��د از کل کتابهايي ک��ه در آمريکا به فروش ميرسند ،ش��امل حال ادبيات داستاني خارجي ميش��ود و داس��تان ايراني هم بايد در همين يک درصد سهم خودش را از مخاطب پيدا کند .البته اگر گابريل گارسيا مارکز باشيد ،ماجرا فرق ميكند؛ تيراژ ب��االي کتابهايش در زبان اسپانيايي چنان تاثيرگذارياي به او ميبخشد که سهم مخاطب کتابهاي او در آمريكا از آن يک درصد جدا ميشود .چندي پيش در جريان برنامه و كالسهايي كه در دانش��گاه استنفورد داشتم با سه مترجم ادبيات از زبانهاي مختلف نشس��تي داش��تم ،و صحبت درباره اين بود که
چهقدر بازار ترجمه و ادبيات داس��تاني خارجي در آمريکا محدود اس��ت .براي نمونه انتشارات شوبش «نورتون» هفت سالي ميشود که در شي چاپ و ترجمه داس��تانهاي من اس��ت ،اما به هرحال سختگيريهاي خودش را دارد .ناشران بزرگ مانند نورتون به ش��دت دس��ت به عصا سراغ نويسندههاي خارجي ميروند و ميگويند ترجيحشان رمان است و داستان کوتاه چندان طالب ندارد .حاال هم اص��رار دارند که رماني از من داشته باشند .تا امروز نزديک به 400صفحه از داستانهاي كوتاهم را ترجمه کردهاند ،مدام ميخوانند ،اضافه ميکنن��د و کنار ميگذارند. چن��دي پيش هم «بوس��تون ريويو» داس��تان «دزد محت��رم» ام را در كن��ار بيوگراف��ي و نقد مفصلي منتشر کرد و همين مسئله سبب شد انتشارات نورتون پيگيرتر شود و ماجراي چاپ مجموعه داس��تانها را جديتر دنبال کند .در واقع اين ماجراهاي پيراموني برايشان بياهميت نيست ،ريسک نميکنند و برخالف اروپاييها در جست و جوي کشف نيستند .در آن سو دانشگاه
54
نوشتن به زبان انگليس��ي يا فرانسه يكي از بهترين راهكارها براي پيون��د خوردن با دنياي ادبيات و يافتن مخاطبان جديد است ،شكي در اين نيست .به نظرم امتناعي در اين رويكرد در كار نيست؛ بلكه بحث بر سر اين است كه اين توانايي وجود ندارد .نمونههاي موفقي از نويس��ندگان ايراني هستند كه به زبان انگليسي مينويسند و نشان دادهاند كه نويسنده ايراني قابليت ايجاد اين پيوندها را دارد .آذر نفيسي با ادبيات سليس انگليسي و چاپ كتابهايش اين پيوند خوردن و ديده شدن را تجربه كرد .نويسندگاني همچون روياحكاكيان و بسياري از نويسندگان نسل دوم مهاجران كه زبان انگليسي يا فرانسه زبان اولشان شده است ،هم موفق شدهاند با مخاطب خارجي ارتباط تنگاتنگي برقرار كنند .با اين حال براي من هنوز نوشتن به فارسي لذتبخشتر است، اينكه داستاني را كه پيشتر به فارسي نوشتهام، دوباره به انگليسي ترجمه كنم بحثي جداست و ديگر اين دوبارهخواني در حوصلهام نميگنجد. نشستن و نوشتن به انگليسي هم طول ميكشد و براي همين هم در اولويتام نبود و نيس��ت .با اين حال درباره تكتك داستانهايي كه در اين س��الها از من به زبانهاي ديگر ترجمه ش��ده، نظارت و ويرايش خودم اعمال ش��ده است .تك به تك داس��تانها را بعد از ترجمه ميخوانم و ب��ا مترجم درباره انتخاب تكتك كلمهها بحث ميكنم.
شهروند امروز 11تیر 1390
دانشگاهاستنفورد چند سالي است که جايزهاي به نام «بيتا» را پايهگذاري کرده که پيش از من به خانم «سيمين بهبهاني» به عنوان بهترين شاعر ايراني هديه شد و بعد به من تعلق گرفت. امسال هم اين جايزه به آقاي شجريان اهدا ميشود
بنويسد ولي چنان بنويسد که نوشتهاش جنبه جهاني داشته باش��د« .هيومن کانديشن» را به هزاران گونه ميتوان تجربه کرد و نوش��ت .زبان يکي از ابعاد تجربه بش��ري است و دانستن هر زبان و فرهنگي افق نويس��نده را به همان اندازه وسعت ميبخش��د .براي تجربه کردن و نوشتن در يک زبان الزم نيس��ت نويسنده حتما در آن جامعه زندگي کند .در دنياي امروز و با مشکالت و امکانات زماني و مکاني امروز نويسنده ميتواند به انتخاب يا به جبر در هر کجاي دنيا س��ر در بياورد يا زندگي کند .در هر اجتماعي ،فرهنگ جديد ش��رايط تازهاي را به نويس��نده تحميل ميکند يا نويسنده ميتواند از آنها بهره بگيرد. ولي حرفي که درباره سياست ميزنند در مورد ادبيات هم صادق است .يعني:
پوست کندن گربه پاسخ به پرسش شهروند امروز درباره نویسنده ماندن در مهاجرت
زمانيكه يك نويس�نده ايراني به هر علت�ي مهاج�رت ميكن�د و زندگي جديدي را در خارج از ايران آغاز ميكند، چه تغييراتي در نگاه او نسبت به ادبيات ايج�اد ميش�ود ،برخي کامال از نوش�تن منفك ميش�وند .زمانيكه نويسنده (به هر دليلي ،خواسته يا ناخواسته) از جامعه خود دور ميشود ،ممكن است تجربيات تازهتري به دس�ت بي�اورد ،اما همراه بعد مكاني به بع�د زباني نيز دچار ميش�ود. زمانيك�ه مضامي�ن و درونمايهها تغيير پيدا ميكنن�د ،ناخودآگاه تغييرات زباني را نيز به همراه ميآورند .آنوقت چهقدر ميتوان انتظار داشت كه جامعه ،نويسنده دورافتاده را پذيرا باشد؟همچنین برخی ايراني فارس�يزبان معتقدند نويس�نده ِ زماني نويس�نده ايراني فارسيزبان است ك�ه كارش در اي�ران چاپ ش�ود؟ آيا به نظر ش�ما اين يك محدوديت جدي برای نویسندگان مهاجر نيست؟
All politics is local. i.e.: All literature is local. And all politic is universal. i.e.: All literature is universal
1
وسعت افق دید نویسنده در هر کجا که باشد بستگی به افق دید او و افق تعهد اجتماعی او دارد. البته هر اجتماع و فرهنگ تازهای که نویسنده در آن س��اکن باشد ،افق او را وسیعتر میکند ولی این وسعت افق را با آشنايی با هنر و ادبیات آن فرهنگ در خارج هم میتوان به دس��ت آورد و ش��اید حتی عمیقتر .گو اینکه حضور در یک جامعه چیزهای دیگری را هم دربارهی فرهنگ آن جامعه به انسان میآموزد و زبانی که نویسنده یا شاعر به آن مینویسد خود پارامترهای خودش را به نوشتن اضافه میکند. براي من هنر و نويس��ندگي جهاني اس��ت. نويس��نده ميتوان��د درباره گوش��ه کوچکي از جهان يا گوشه کوچکي از ذهن انساني يا گوشه کوچکي از اجتماع بشري يا در بعدي جهاني فکر کند و احس��اس کند و بنويسد .البته نويسنده ميتواند درون و درباره گوشه کوچکي از جهان
بهمن شعلهور
ب��ه قول آمريکاييها اين گرب��ه را هزار جور ميشود پوست کند .يا به عبارت ديگر: The proof of the pudding is in its eatig
من اذعان ميکنم که بين اولين کتاب شعر من به زبان انگليسي(چاپ )1979و آخرين کتاب اشعارم به انگليسي(چاپ - )1988که نامزد پوليتزر و نشنالبوکاواردهم شد -از نظر رشد شعري و رشد زبان شعريفرسنگها فاصله است
يعني زماني که اثري به وجود آمد ميش��ود دربارهاش گفت که اثر تا چه اندازه به عنوان کار ادبي ارزشمند بوده اس��ت و تا چه اندازه موفق ش��ده است ،و تا چه اندازه بزرگ يا حقير است، حاال ميخواهد سرش به دهها جامعه و فرهنگ و زبان وصل باشد يا نه .اين گفتهها در مورد نثر بيشتر صدق ميکند .مسئله شعر بغرنجتر است، چون موجوديت شعر رابطه نزديک با زباني دارد که در آن گفته ش��ده اس��ت .اشعار اليوت و ازرا پاوند اغلب قابل ترجمهاند براي آنکه ايدهش��ان اغلب قابل ترجمه است .اشعار غنائي ويليام باتلر ييتز اغلب قابل ترجمه نيستند چون موسيقي زب��ان و کلمات آنها اجزاي عمده آن اش��عارند. اشعار نيما در ترجمه انگليسي بسياري از شعريت خود را از دست ميدهند .زماني بود که دوست زندهيادم احمد شاملو در آمريکا افسرده مانده بود. به من ميگفت من اگر کار نکنم در اينجا ديوانه ميشوم .با زبان و فرهنگ فرانسه آشنايي عميقي داش��ت ولي با زبان و فرهنگ آمريکا آش��نايي بس��يار ناچيزي .و يک چيز درست است .وقتي
55
شهروند امروز 11تیر 1390
در جامع��هاي مدام با يک زبان س��ر و کار داري شعر گفتن به زباني ديگر مشکل است .شاملو به من پيشنهاد کرد که براي آنکه از بيکاري ديوانه نشود اشعار انگليسي مرا با هم به فارسي ترجمه کنيم .به او گفتم که با وجود آنکه اين براي من افتخار بزرگي خواهد بود اين کار ميسر نيست يا به زحمتش نميارزد .يک بار يکي به من گفت بيا اش��عار نيما را به انگليس��ي ترجمه کن ،من هم رويش يک مقدمه مينويسم ،من گفتم تو ترجمه کن ،مقدمهاش را من مينويس��م! به هر حال اين بحث بسيار دور و دراز است و من اذعان ميکنم که بين اولين کتاب ش��عر من به زبان انگليسي (چاپ )1979و آخرين کتاب اشعارم به انگليسي (چاپ - )1988که نامزد پوليتزر و نشنالبوکاوارد هم ش��د -از نظر رشد شعري و رشد زبان شعري فرسنگها فاصله است *.چه اندازه از اين مربوط به اين است که زبان انگليسي من آنقدر بهتر شده بود ،چه اندازه مربوط به آنکه سواد شعري من آنقدر بهتر شده بود ،و چه اندازه مربوط به آن که من ش��اعر خيلي بهتري شده بودم؛ ارزيابياش آسان نيست و مهم هم نيست. کتاب اول بيش��تر کتاب شعر يک شاعر ايراني است به زبان انگليس��ي .کتاب دوم کتاب شعر ش��اعري است که جهاني فکر ميکند و جهاني احساس ميکند و به زبان انگليسي نوشته شده اس��ت .آخرين رمانم« ،بيلنگر» ،که متن اصلي انگليسياش در سال 1992انتشار پيدا کرد (و آن هم نامزد پوليتزر و نش��نالبوکاوارد شد) و ترجمههاي فارس��ي و اسپانيايي و ايتاليايي آن در س��ال 2010منتشر شد به نظر من و برخي منتقدين رماني است جهاني که نيمي از آن در ايران ميگذرد و نيمي از آن در آمريکا و تمامي آن در ذهن يک نويس��نده جهانفکري که يك تبعيدي چندوجهي است .در چهار زبان مختلف در ترجمههاي آن آداپتاسيونهايي به کار بردهام ولي در هيچ زباني به جهاني بودن آن آس��يبي نرس��يده است .البته اين نكته را هم اضافه كنم كه منظورم از کلمه «جهاني» ارتباطي به ارزش يا اهميت آن ندارد بلکه صرفا گوياي ماهيت آن است. ----------------------------------)*Making Connections (1979 )Rooted In Volcanic Ashes (1988
پرونده هفته
چگونه ميتوان بيرون از وطن ايراني بود؟
پرسشي ديرينه در دوراني جديد؛ با تامل بر نامههای ایرانی مونتسکیو
نسرينرحيميه استاد ادبيات تطبيقي در دانشگاه آلبرتا
بحث آوارگي ايرانيان را بايد با يك توضيح كوتاه درباره عنوان اين نوشته و اشاره كنايي آن به «نامههاي ايراني» منتسكيو آغاز كنم. هنگامي كه قصد نوشتن اين مقاله را داشتم «نامههاي ايراني منتسكيو» از متون مورد بحث من در دانش��گاه بودُ .طرفهاي كه در تدريس اين متن توس��ط يك ايراني به شاگرداني كه پ��رورده فرهنگ و س��نت ادبي غ��رب بودند وجود داشت هنگامي مرا متوجه خود كرد كه در يكي از كالسهايم جمله مشهور «چگونه شخص ميتواند ايراني باشد» را به صداي بلند خواندم .سرم را كه باال كردم از سيماي خندان شاگردانم فهميدم كه در وجود من هم سوال را ميبينند و هم ج��واب را .در نگاه آنان ،من همتاي قرن بيس��تمي ريكا ب��ودم ،رودرروي غ��رب ،اما با برداش��ت و درك ديگري از آنچه هويت ايراني را تشكيل ميدهد. بازخواني من از اين سوال ،پس از گذشت دو قرن ،مرا به همان مشكالت مسافر تخيلي ايراني منتسكيو در فرانسه دچار كرده بود .اينكه از ريكا خواس��ته شده بود تا ،در فراق از سرزمين مادري خ��ود ،درباره آن به تعمق بپردازد ،وي را همسفر معنوي من و ديگر ايرانياني ميكند كه بيرون از مرزهاي سرزمينشان بسر ميبرند. به همي��ن دليل به ريكا ،ب��ا اينكه موجودي افسانهاي بيش نيست ،باز ميگردم و به معضل هويت فرهنگي ميپردازم. ري��كا اين پرس��ش مش��هور را در يكي از نامههاي��ش به عنوان دليل��ي بر محدوديتها و چهبس��ا تضادهاي ذاتي نژادمحوري مطرح ميكند .در همين نامه است كه وي نارضايتي خود را از اينكه به عنوان ش��يئي غريب آماج كنجكاوي فرانس��ويان قرار گرفته با دوستش ايبن ( )Ibbenدر ميان ميگذارد: س��اكنين پاري��س ب��ه گون��هاي افراطي كنجكاوند .وقتي به اينجا رسيدم آنها به من
به صورت كسي كه از بهشت فرستاده شده نگاه ميكردند .مردان پير و جوان ،زنان و بچهها ،همه ميخواس��تند مرا ببينند .در يك كلمه ،هرگز بشري به اندازه من نگريسته نشده بود .گاهي به خنده ميافتادم از اينكه ميشنيدم آدمهايي كه تابهحال به س��ختي از اتاقهاي خود خارج شده بودند به يكديگر ميگفتند« :بايد قبول كرد كه او واقعا شكل ايرانيهاست ».نائل شدن به چنين افتخاري بيزحمت و دردسر نيست. باورنميكردمكهشخصياينچنينشگفتانگيز و غيرمعمولي باشم ،و هرچند تصويري بسيار مثب��ت از خ��ودم در ذه��ن دارم ،هرگز تصور نميكردم كه احتمال دارد در شهر بزرگي كه كس��ي اصال مرا نميشناسد چنين توجهي را به خود جلب كنم .تصميم گرفتم لباسهاي ايراني خود را به كناري بگذارم و مثل اروپاييان لباس بپوشم ،تا ببينم آيا باز هم در سيماي من چيز قابل توجهي وجود دارد .اين تجربه باعث ش��د ارزش واقعي خود را بفهم��م ...يكباره در يك ورطه وحشتناك بيهويتي افتادم .برخي اوقات س��اعتي را با ديگران ميگذراندم بدون اينكه كسي به من نگاه كند ،يا حتي فرصتي بدهند تا دهانم را باز كنم .اما اگر كس��ي اتفاقا به همراهانش ميگفت كه من ايراني هستم، به يكباره در اطرافم همهمه ميشد كه :آه ،آه، او ايراني است .چه چيز خارقالعادهاي! چگونه ()1 كسي ميتواند ايراني باشد. در بازخوان��ي اين قطعه ،ب��ه اين حقيقت برخوردم كه تجربه ريكا با مقوله هويت ،زماني آغاز ميگردد كه با غرب روياروس��ت .در قالب جهانبيني قرن هجدهمي منتس��كيو چنين حقيقتي بدون ترديد حاصل مركزيت و اهميت اروپاست .با اين همه ،بيفايده نيست اگر الگوي هويتي را كه منتس��كيو طراحي كرده وارونه كنيم .در اين ص��ورت ميتوان فرض كرد كه ريكا تنها هنگامي آماج كنجكاوي قرار ميگيرد
56
هنگامي كه قصد نوشتن اين مقاله را داشتم«نامههاي ايراني منتسكيو» از متون مورد بحث من در دانشگاه بود در يكي از كالسهايمجمله مشهور«چگونه شخصميتواند ايراني باشد» را به صداي بلند خواندم. سرم را كه باال كردم از سيماي خندان شاگردانمفهميدم كه در وجود من هم سوال را ميبينند و هم جواب را .در نگاه آنان ،من همتاي قرن بيستمي ريكا بودم ،رودرروي غرب ،اما با برداشت و درك ديگري از آنچه هويت ايراني را تشكيلميدهد
شهروند امروز 11تیر 1390
كه از ايران به پاريس سفر ميكند .آنگاه است كه او ،همانند ايرانيان كوچيده امروزي ناگزير به بازتعريف و بازسازي «خود» در برابر ديگران ميشود .تجربيات ريكا برخي پرسشها را براي او آماده ميكند ،اما نه بدون طرح مجموعهاي از معضالت پيچيدهتر ديگري كه در برخورد با ويژگيهاي ملي و فرهنگي او به وجود ميآيد. او ممكن است در رويارويي با تعصبات فرهنگي ميزبانان فرانس��وي خود موفق شود .اما به هر حال «فارغ از همه جذابيتهاي يك خارجي»، در خطر تنزل يافت��ن به مرحله «بيهويتي» است .به نظر ميرسد براي وي بين دو نهايت جرح و تعديل كردن و محو كردن تفاوتها حق انتخابي باقي نمانده است .ناگفته پيداست كه معضل هويت ريكا به عنوان يك ايراني مسئله اصلي متن نوشته منتسكيو نيست .همانطور كه زوتان تودوروف ()Tzvetan Todorov به نحوي جذاب در اثر خ��ودNous et les : [ autresم��ا و ديگران]( )2به تصوير كش��يده است ،خارجي بودن براي منتسكيو وسيلهاي براي مسئلهس��ازكردن مقوالتي چون آزادي فردي ،خودكامگي و لزوم وجود قواعد اجتماعي عدالت بوده است. معمايي كه در بطن اين متن قرن هجدهمي قرار دارد امروز هم حل ناشده در برابر ماست و در كانون بحث و گفتوگوهاي انتقادي بسيار بهويژه درباره عص��ر «فرام��درن» (.)Postmodern بس��ياري از منتقدان نفس مقوله هويت را مورد انكار و پرس��ش قرار دادهان��د .در نظر برخي از اينان ،در دوران م��ا ذهنيت جايگزين هويت شده اس��ت و ديگر بنمايهاي در ميان نمانده است كه بتوان در پاسدارياش كوشيد و يا در نبودش حس��رت خورد .با اين همه ،مايي كه شهروندان عصر «فرامدرن» هستيم خود را با يكي از اساس��يترين مقوالت عصر روشنگري رويارو ميبينيم .به س��خن ديگر ،رابطه ميان «خود» و «ديگران» ،ميان «بومي» و «جهاني» نهتنها اهميت خود را از دس��ت نداده بلكه در قالب مقوله تفاوت و تنوع اعتبار و وزن اجتماعي تازهاي يافته است. آنچه مرا بر آن داش��ت تا بح��ث خود را با پرس��ش منتس��كيو آغاز كنم ،جدا از عالقه شخصي به عصر خردگرايي ،مربوط به مسائلي است كه با فرآوردههاي فرهنگي و ادبي ايرانيان كوچي��ده و آواره درهم آميخت��ه .چه خود را تبعيدي بدانيم ،چه مهاج��ر ،همواره با همان پرسشهاي سخت و دشواري روبهرو هستيم كه در برابر ش��خصيتهاي تخيلي منتسكيو قرار داش��ت .در اين بحث كوتاه بر آن نيستم تا به ش��رح دلمش��غوليهاي گوناگون جامعه برونم��رزي ايرانيان بپ��ردازم .بلكه با محدود ك��ردن خود ب��ه عرصه ادبي��ات ،و با توجه به ويژگيه��اي مربوط به روند تلفي��ق و باروري
متقابل فرهنگها ،پرسش منتسكيو را به اين صورت مط��رح ميكنم كه« :چگونه كس��ي ميتواند خارج از كشور در عصر فرامدرن ايراني باشد؟» همانطور كه قبال اش��اره كردم برداش��ت م��ن از واژه «فرامدرن» آن نيس��ت كه برخي از منتقدان به عنوان نس��بيت كامل ارزشها و مقوالت سياسي و فرهنگي تعريف كردهاند. مانن��د ماي��كل فيش��ر و مهدي عاب��دي من «فرامدرنيته» را توصيفي از شرايط جهاني كه امروزه ما در آن بسر ميبريم ميدانم .به گفته اين دو: امروزه جهان ،جهاني است نشان خورده از درهمآميختگي زبانها و فرهنگهاي گوناگون كه كاربرد نظريه فرهنگ بسته را به زير سوال ميبرد .اقتصاد سياسي جهاني بر رويدادهاي محل��ي تاثيري ژرف ميگ��ذارد ،به نحوي كه تفاهم��ات فرهنگ��ي سرش��ار از وامگيريها، مقايس��هها و اش��ارهها به ديگران اس��ت و از س��وي ديگر تحت تاثي��ر الگوهاي س��نتي، تجربي��ات معاصر رس��انههاي ارتباط جمعي، مهاجرت نيروي كار ،سياستزدگي تودهها ،و ()3 قشربنديهاياجتماعيبينالمللي. منتقدين بسيار ،بهويژه در دنياي اسالمي، به مخالفت با اين پديده جهاني برخاس��تهاند و چنين اس��تدالل ميكنند كه الگوي جهان فرامدرن كاربردي در ش��رايط امروزي جوامع مسلمان ندارد .احمد اكبر از مبلغان بحثانگيز اين نظريه اس��ت كه با مقابله كردن ش��رق و غرب راهي جز عقبنشيني به سوي سنت باز نميگذارد: پاسخ مس��لمانان به فرامدرنيته همانست كه يك قرن پيش بود ،عقبنش��يني همراه با اعتراضي برخاسته از ايمان و خشم ...مسلمانان با اروپاييان امپرياليس��ت مبارزه ميكردند و، زي��ر باران گلول��ه ،در پناهگاههاي صحرايي و كوهس��تاني خود ناپديد ميش��دند ،كوهها و بيابانها پناهگاههايي بودند براي گريز از جنگ اروپاي استعماري ،در آنجا بود كه قدرت سنت، انسجام اصول اخالقي و اميد به رستاخيز تجلي ()4 ميكرد. ام��ا اين نويد رس��تاخيز جامه يكدس��تي را بر تن همه مس��لمانان جهان ميپوش��اند و مردمان��ي را ب��ا اختالف��ات فاح��ش زباني، فرهنگي و با پيشينههاي گوناگون تاريخي به يك قالب ميريزد .به نظر چنين ميرسد كه دست آويختن به يك سنت فراگير و در عين حال تخيلي ،چيزي جز پذيرفتن بازگش��ت و خودداري از مقابله با چالشهاي حال و آينده نيست. داليل مهاجرت متفاوت اس��ت اما نتيجه نهايي ،به هر حال ،التقاط فرهنگها و زبانهاي متفاوت اس��ت .به عنوان انس��اني دورافتاده از
به عنوان انساني دورافتاده از سرزمينش ،من خود را سرگردان بين دو كشش ميبينم، بين هويت دوپاره و تازهيافته از سويي و ميراث امن و آسوده ايرانيام از سوي ديگر .كار من به عنوان يك منتقد ادبي متاثر از اين تضاد دائمي و همين گرايش به دوگانگي و يا شايد بهتر باشد بگويمچندگانگي است كه مرا خواننده مشتاقنويسندگان مهاجر و يا تبعيدي ايراني ميسازد
س��رزمينش ،من خ��ود را س��رگردان بين دو كشش ميبينم ،بين هويت دوپاره و تازهيافته از سويي و ميراث امن و آسوده ايرانيام از سوي ديگر .كار من به عنوان يك منتقد ادبي متاثر از اين تضاد دائمي و همين گرايش به دوگانگي يا ش��ايد بهتر باش��د بگويم چندگانگي است كه مرا خواننده مشتاق نويسندگان مهاجر يا تبعيدي ايراني ميسازد .در آثار آنان بهخصوص زماني كه زبان دومي را به كار ميبرند جامعه مش��تركي را ميتوان تشخيص داد كه فارغ از مرزها و محدودهها اس��ت .نويسندگان مهاجر ايراني ممكن است بيش از اندازه در فقدان زبان، خاطرات و هويت خود رنج بكشند ،اما در عين حال ،به زباني كه تازه كش��ف كردهاند ،درباره ورودش��ان به جامعه نويسندگان فرافرهنگي مينويسند. ادبيات آوارگي به مجموعه وس��يعتر ادبي متعلق اس��ت و خوانندگان نوع ديگري به آن دسترس��ي مييابند .چنين آثاري را ميتوان ب��راي آگاهي به تجلي هوي��ت ايراني مطالعه كرد ،اما اگر آنها را تنها محملي براي پاسداري از فرهنگ ايراني بدانيم ،قدرشان را ندانستهايم. فرهنگهامانندزبانهاپيوستهدرحالتغييرند. تفاوت ميان نويسندگان ايراني داخل و خارج كش��ور نبايد با اين مالك سنجيده شود كه تا چه حد به بنمايهاي وفادار ماندهاند ،بلكه بر اين اساس كه چقدر بنمايهاي را دگرگون و متحول كردهاند ،چه ،هيچيك از اين دو گروه نويسنده با ايستايي و انفغال راه به جايي نميبرند. برگرديم به نكاتي كه در آغاز اين نوش��ته آمده است و به پرسش منتسكيو ،چالشي كه رودرروي نويسندگان ايراني خارج از كشور قرار گرفته اين نيست كه چگونه هويت ايراني خود را حف��ظ كنند ،بلكه چگونه آن را با ش��رايط جديد جهاني ،كه بهش��دت فراميهني است، س��ازگار س��ازند .در اين قلمرو جديد هستي، آنها خود را در كنار نويسندگاني چون ويكرام سِ��ت ( ،)Vikram Sethبهاراتي موخرجي ( ،)Bharati Mukherjiiب��ن اوك��ري ( )Ben Okriو كازوئو ايش��يگورو (Kazuo )Ishiguroمييابند ،كه به نقل از عنوان يكي از داستانهاي ايش��يگورو «هنرمندان دنياي ش��ناور» هستند .پاسخ سِ��ت به اين پرسش كه آخرين داستانش« ،پسرشايسته» را از چه گونهاي بايد شناخت ،خود پرسشهاي ديگري است« :آيا من چون در آمريكا زندگي ميكنم يك نويسنده امريكايي هستم؟ يا يك نويسنده از جامعه كشورهاي مشتركالمنافع ،آن جانور غريب ،يا يك جهان وطن بيريشهام؟»( )5اين روش سِت در پاس��خ دادن به پرسشي درباره هويتش ما را به سوال بيجواب پاياننامه ريكا برميگرداند .زمان آن رس��يده كه بپذيريم در دنياي معاصر اين پرسش كه «چگونه ميتوان
57
شهروند امروز 11تیر 1390
ايران��ي بود؟» پرسش��ي جدلي اس��ت .ايراني ب��ودن در خ��ارج در حقيقت پيم��ودن راهي است در جس��توجوي گمشدهها و يافتنيها آنگونه ك��ه اوا هافم��ن ()Eva Haffman در زندگينامهاش «گمش��ده در ترجمه» بيان ميكرده است .او سفرش از لهستان به كانادا و سرانجام به آمريكا را در رسيدن به لحظه تازهاي ميداند كه ديگر پيوندي با گذشته ندارد: ت��ا مدتهاي مدي��دي عصبي ،نگ��ران از روياروي��ي با فاجعهاي تازه و ايس��تاده در برابر دي��وار يك پايان احتمالي بيدار ميش��دم .اما امروز فرداهاي پياپي به گونه ايماني تازه شكفته ميش��ود .اين جهش به درون آينده ،به درون ش��هري روان بيش��باهت به يك قمار بزرگ نيست .در حقيقت مانند آن است كه باالخره من از متوقف كردن زمان ،از نگاه داشتن كشتي و ممانعت از دور ش��دن آن از ساحل بالتيك دست برداشتهام و مشتاقانه خوشامدگويي به هرچه برايم پيش آيد را آغاز كردهام .هنگامي كه تاللو امكانات ناموجود بر شعاعي از نور ذهني معلق شده را در تخيلم ميبينم و به آن شكل ميدهم ،زمان گسترش مييابد و فضايي براي تنفس به رويم ميگشايد كه در آن احساسات را ميتوان چشيد و لمس كرد ...اگر تصاوير در كالبد زبان شكل ميگيرند ،پس شايد بايد صبر كن��م تا آنگاه كه به حد كافي عص��اره زبان را جذب كردم از جاي برخيزم .يا شايد بايد دنياي تازهام را آنقدر بشناسم كه بتوانم به آن اعتماد كنم و آنقدر دوستش داشته باشم تا بتوانم در آن روح زندگي بدمم و به پيشش فرستم .آنگاه كه زمان چنبرهاش را ميگشايد و دوباره گام به پيش برميدارد ،حال نقطه اتكايي ميشود كه من ميتوانم س��بكبار ـ بين گذشته و آينده، ()6 متعادل در زمان ـ بر آن بايستم. همين جستوجو براي هويت ـ تعادل در زمان ـ اس��ت كه ما در بخش پاياني داس��تان تقي مدرس��ي The Pilgrim’s Rules of [ Etiquetteآداب زي��ارت] ه��م مييابي��م. قهرمان داس��تان ،هادي بشارتي ،را ميبينيم كه در خيابانها به دنبال يافتن زمان و فضايي ملموس و ماوراءالطبيعي كه در آن احس��اس رضايت كند ،ميدود: او به فرشته زمان و شنل روي شانههايش ميانديش��يد كه با پاي��ي در آب ،در كنار رود خزرآباد قدم ميزد ،بر تُندآب صعود ميكرد ،و از فضباهاي باير ميگذشت و هادي بشارتي به دويدن ادامه ميداد .او فرشته زمان را از حلقه نوراني روي پيشانياش ميشناخت .حلقهاي كه جاودانه ،بيهيچ آغاز و پاياني ميدرخشيد و ()7 چون زندگي همهجا بود و هيچجا نبود. اي��ن دويدن بيه��دف هادي بش��ارتي را ميتوان نمادگونه به پراكندگي ايرانيان در دنيا تعميم داد :حركتي ش��تابان ب��ه دور از كانون
پرونده هفته
هويت و به سوي كنارهاي كه ميتواند سرانجام ما را به شناخت بيشتر كانون ياري دهد. نويسندگان ايراني هرچه بيشتر و صريحتر به بيان و طرح مش��كل هوي��ت ميپردازند. خوانندگان نوش��تههاي خ��ود را به بازبيني عميقتري از فرضيهها و باورهايش��ان درباره هويت ايراني برميانگيزند .چون ديگر جوامع در تبعيد ،ما هم از مخاطرات و آس��يبهاي زمان و جابهجا شدن ايمن نيستيم .اما ما هم چيزيبرايعرضهبهجامعهجهانيدوفرهنگي و حتي چندفرهنگي در توشه داريم .اين بدان معنا نيست كه بايد ميراث زباني و فرهنگي خود را برچينيم و از ي��اد ببريم .اما نيازمند آنيم ك��ه خالقانه ب��ا تجربه گمش��دنها و ازدستدادنها روبهرو شويم و تغيير و تحول را به عنوان عامل مهم بقا بشناسيم .جز اين كنيم ،و تنها در آرزوي بازگرفتن آنچه ديگر دستنيافتني است غرقه ش��ويم ،به تدارك نيستي خود برآمدهايم .بسياري از ما به اين نكته ميپردازيم كه زندگي در داخل مرزهاي ايراني چگونه ناگهان دچار دگرگوني و تغيير شده است ،اما در همان حال از پذيرفتن اين واقعيت س��ر باز ميزنيم كه زندگي ايرانيان كوچيده نيز آكنده از تغيير و دگرگوني است. تنها آن هنگام كه ذهنمان را از تنگناي مرزها رها ساختيم ميتوانيم گذشته و حال را بههم آميزيم و به هويت خود و ديگران روش��نتر پي بريم. ------------------------------------پانويسها: 1. Montesquieu, Persian Letters, trans. C. J. Betts, Toronto, Penguin, 1973, p. 83. 2. Tzvetan Todorov, Nous et les autres: la reflexion francaise sur la diversite humanie, Paris, Seuil, 1989. 3. Michael M. J. Fischer and Mehdi Abedi, Debating Muslims: Cultural Diajogues in Postmodernity and Tradition, Madison, University of Wisconsin Pess, 1990, P. xiii. 4. Akbar S. Ahmed, Postmodernism and Islam: Predicament and Promise, New York, Routledge, 1992, p. 257. 5. Pico Iyer, “The Empire Writes Back,” Time, February 8, 1993, p. 73. 6. Eva Hoffman, Lost in Translation: A Life in a New Language, New York, Penguin, 1989, pp. 27980. 7. Taghi Modarressi, The Pilgrim’s Rules of Etiquette, New York, doubleday, 1989, p. 279.
كوچهنشيني،كوچنشيني يا رويكردي وجودي به خانهمندي ناگزير در ناخانگي جهان
پيمان وهابزاده استادجامعه شناسی دانشگاه ویکتوریای کانادا
«ش�هرت يعني گسترش هس�تي افراد و پديدهها». محمدقائد دفترچه خاطرات و فراموشي
كودك كه بوديم ،مادرم به ما ميآموخت ك��ه راز خانه را در خانه بداريم و از آنچه در خانه ميگذرد در كوچه (يا مدرسه) سخن نگوييم .نه اين كه رازي بزرگ در خانه پنهان كرده باشيم :آن زمان كه زندگي ،دستكم در نگاه كودكانه من ،س��ادهتر بود ،رازي در مي��ان نبود .آنچه م��ادرم به ما ميآموخت پاس��داري از حرمت خصوصي خانواده بود در برابر ساحت اجتماعي وقيح و گلوگشاد بي��رون :هيواليي كه هزار چش��م و گوش داشت .جان كالمش اين بود :حرفي كه از اين خانه به كوچه رود را ديگران نميتوان به خانه بازگرداند. ادبيات ناگزير از خانه ميآغازد ،از خانه ميآي��د ،و به كوچ��ه ميرود .اگر س��تاره اقبالش يار بود ،ادبيات خانگي ديروز ادبيات جهاني فردا ميش��ود و بعد درمييابد كه چون جهاني ش��ده ديگر نميتواند به خانه بازگ��ردد ،هرچند كه از خانه آمده و دل در گرو آن دارد و وجودش بيرون از وجود خانه نامتصور است .پس از جهانماني ،آنچه از آن ميماند شهرت است كه افتخارش نصيب خانه ميگردد. و اين يعني من كه از اين خانه ميآيم، حرفي دارم كه حرف كوچه هم هست .اما در گفت��ن حرف خانه در كوچه ،حرف من خصلت خانهمندياش را از دست ميدهد و به هر خانهاي م��يرود و پسكوچهاي و كوچهنش��ين ميش��ود .يعني كوچنشين ميشود .حرف من هميشه روبه سوي خانه دارد ،چ��ون از آن خان��ه برآم��ده ،و نيز راه بازگشت به خانه را به خوبي بلد است .كوچه از خود حرفي ندارد مگر اينكه خانههايش حرفي براي گفتن داش��ته باشند .اما آنگاه
58
شهروند امروز 11تیر 1390
ك��ه كوچه حرف خان��ه را از آن خود كند، بازگش��ت حرف به خانه ناممكن ميگردد. هي��چ حرفي در ذات خود حرفي جهاني يا جهانسو نيس��ت مگر آنكه كوچانده شده باشد .حرفي كه از كوچه به خانه رود ،ديگر خانهمند نتواند بود .حرفي كه ريشه در خانه و نقش��ي از خانه را دارد ،چون به كوچه راه يافته ،ديگر نقش كوچه شده .آنچه كه خانه به حرف داده اكنون در كوچه اس��ت .بدين ترتيب ،حرفي كه در كوچه گفته و شنيده شده ديگر قادر ويژه خانه نيست .اين يعني گسترش هستي خانه در كوچه! معني ديگر اين حرف آن است كه هيچ تجربهاي بيرون از خانهمندي خانه ممكن نيست و تجربه ذاتا جهانشمول وجود ندارد. پس هر آنچه جهاني ميشود ،جهانيت خود را مديون جهاني كردني اس��ت كه پيشتر انجام ش��ده ،پ��س جهانش��مول همانا اثر جنبشي اس��ت ويژه ،مكانمند و زمانمند در گذشته. پس از تجربه كوچهنش��يني ،كه تجربه كوچنش��يني و برونكوچي حرف است از خانه به كوچه ،حرف به خانه باز نتوان گشت زيرا در اين تجرب��ه حرف از زادگاهمندي و خانهمندي ناگزيرش آگاه ميگردد و آگاهي از زادگاهمن��دي بازگش��ت آن را ب��ه خانه ناممكن ميكند و اين يعني تجربه ناخانگي جهان ،تجربهاي آغازين در پس هر تجربه مهاجرت .كوچيدن به كوچه يعني گسترش هستي به سويههايي فراتر از ديوارهاي خانه. از اين رو ،كوچهنشيني مكانمند ميماند. اما راز توانايي به كوچهنشيني كوچنشيني است ،كه همانا توانايي كوچيدن است ،يعني جنبشي زمانمند ،پس شرط كوچهنشيني همانا كوچنش��يني است .يعني زيستن در حجم زمان مي��ان دو نقطه مرجع ،آن هم در حال��ي كه گري��ز از مكانهاي خانهمند ناممكن است.
استثنا در ادبیات مهاجرت
به نظ ر بسياري از اهل ادبيات كساني كه مهاجرت كردهاند نتوانستهاند ادبياتي درخور و شايسته بيافرينند رفتن به بي��رون از مرزهاي اي��ران (كه امروزه بسياري نام «مهاجرت» بر آن گذاشتهاند) و تاثير آن بر ادبيات و شخصيتهاي ادبي يكي از بحثهاي مهم ادبيات ما شده اس��ت« .ادبيات مهاجرت» از موضوعات مهمي است كه مطالب و سخنان فراواني سالهاست درباره آن نوشته و گفته ميشود .اما يك نكته تقريبا در ميان اين حرفها و گفتهها مشترك است :شخصيتهاي ادبياي كه در ايران براي خود راه و رس��مي داش��تند و در ادبيات يكي از وزنهها بودند بعد از مهاجرت ديگر نشاني از آن راه و رسم از آنها ديده نشد .نكتهاي ديگري هم هست :جوانان يا كساني كه در سنين نوجواني از ايران خارج شدند نتوانستند داستانها يا شعرهايي بنويسند و بسرايند كه بتواند در ادبيات ايران جايي براي خود باز كند. درس��ت به همين دليل است وقتي از شاعر يا نويسندهاي مشهور در داخل كشور ميپرسند چرا مهاجرت نميكني ،جواب ميدهد كه رفتن همان و مردن ادبيات در من همان. بنابراين به نظ ر بسياري از اهل ادبيات كساني كه مهاجرت كردهاند (چه نوقلمان و چه كهنهكاران ادبي��ات) نتوانس��تهاند ادبياتي درخور و شايس��ته بيافرينند .مثالهاي��ي كه آورده ميش��ود فراوان است :ابراهيم گلستان ،رضا براهني ،يداهلل رويايي، عباس معروفي ،اسماعيل خويي و ...و نيز بسياري از جوانان كه در مهاجرت دست به قلم بردهاند آثاري درخور خلق نكردهاند .روش��ي كه در اين بررسي مورد اس��تفاده قرار ميگيرد روش استقرايي است. به عبارت ديگر نتيجه كار ش��اعران و نويسندگان باس��ابقه كه به خ��ارج از كش��ور رفتهاند كنار هم گذاشت ه ميش��ود و نيز آثار نويسندگان و شاعران جوان مورد نظر قرار ميگيرد و با توجه به عملكرد آنه��ا اين نتيجه و حكم كلي صادر ميش��ود كه «شخصيتهاي ادبي مهاجر» و همچنين «ادبيات مهاجرت» نتوانس��تهاند ادبيات اي��ران را گامي به پيش برند و به عبارت ديگر تاثيري در ادبيات ايران نداشتهاند .در مورد داليل اين امر نيز به مولفههاي گوناگوني اشاره ميشود .مهمترين دليل آن است ت كه مهاجرت باعث ميش��ود افراد (چه شخصي ادبي باسابقه و چه جوانان) از فرهنگ و زبان كشور ايران دور شوند و نتوانند نوشتههايشان را در بستر بينش و نگاه ايراني بنويسند .از طرف ديگر ناآشنايي همين افراد با تفكر و احساس مردم كشوري كه به آن مهاجرت ميكنند (كش��ور مقصد) مانع از آن است كه بتوانند در چارچوب آن جامعه نيز حرفي براي گفتن داشته باشند .همانطور كه گفته شد
روش��ي كه در ارائه اين حكم بهكار گرفته ميشود روشي استقرايي اس��ت .به عبارت ديگر از بررسي عملكرد شخصيتهاي ادبي مهاجر و نيز آثار منتشر شده از سوي نويسندگان و شاعران جوان مهاجر، نتيجه گرفته ميشود كه مهاجرت و ادبيات حاصل از آن چندان برجسته و قابل اعتنا نيست .اما زماني كه به نقيضهايي در اين حكم برميخوريم بايد در درس��تي آن نيز ترديد كنيم .اگر اين سخن را يك حكم و يك اصل بدانيم كه مهاجرت شخصيتهاي باس��ابقه ادبي و نيز جوانان ،با شكست ادبي آنها مواجه خواهد ش��د پس نمونهاي چون محمدعلي جمالزاده چه ميگويد؟ جمالزاده در سنين نوجواني ( 12يا 16سالگي) از ايران خارج شد .در واقع او در سني از ايران رفت كه هنوز ذهنش آماده پذيرش نگاهها ،باورها ،انديشهها و احساسات گوناگون بود. او در بيروت و سپس در شهرهاي مختلف اروپايي زندگ��ي كرد اما ب��ا همه اينها آث��ارش را به زبان فارسي نوشت و اولين نويسندهاي بود كه داستان كوتاه را در ايران خلق كرد .اما صرف فارسينويسي يا خلق داس��تان كوتاه در ادبيات ايران نبود كه او را بزرگ كرد .پرداختن به فرهنگ و زندگي ايراني و نيز بهرهگيري از ظرفيته��ا و ظرافتهاي زبان فارس��ي از مهمترين مش��خصههاي داستانهاي اوس��ت .اين را هم بايد افزود زمانهاي كه او از ايران خارج ش��د خبري از تكنولوژيهاي امروزي نظير اينترن��ت ،فيلم يا ماهواره نبود كه او زبان فارس��ي را ،بهگونهاي كه مورد استفادهاش قرار ميگرفت از آ ن وسايل فراگرفته باشد .حال بايد پرسيد چگونه ميشود جمالزاده كه از نوجواني مهاجرت ميكند تبديل به يكي از بزرگترين نويسندگان فارسيزبان در خارج از كش��ور ميش��ود اما ام��روزه با وجود تعداد فراوان مهاجريني كه در س��نين نوجواني از ايران خارج ميشوند كسي در قد و قامت او ظاهر نميش��ود؟ ادبيات مهاجرت ما گرچه در مواردي آثار قابلتوجهي را خلق كرده است اما هيچيك به پاي آثار جمالزاده و تاثير او بر ادبيات و نويسندگان روزگار خود و پس از آن ميرسد .اين موضوع فقط به ايران و دهههاي قبل هم محدود نميش��ود .در كش��وري چون افغانستان هم نويس��ندهاي چون خالد حسيني را شاهديم كه در ايران با كتابهاي «بادبادكباز» و «هزار خوشيد تابان» كامال شناخته ش��ده اس��ت .او هم از 10سالگي و به همراه پدر و مادرش افغانس��تان را ترك كرد و پس از كودتاي كمونيستي در كش��ورش در آمريكا مقيم شد .اما همه اينها مانع از آن نشد كه وقتي دست به قلم
59
محمدهاشماكبرياني
در مورد نويسندگاني كه در سنينميانسالينيز دست به مهاجرت ميزنندگرچه در ميان ايرانيان نميتوان به مثال درخوري اشاره كرد اما در سطح جهاني نويسندگانبزرگي چون ميالن كوندرا ديده ميشوند كه در سن 46سالگي از چكسلواكي به فرانسهمهاجرت كرد و در آنجا به يكي از بزرگترين نويسندگانجهان تبديل شد
شهروند امروز 11تیر 1390
برد از فرهنگ افغانستان و روابط ميان آنها ننويسد. او نويسنده بزرگي شده است چون نوشتههايش از فرهنگ و باورهاي افغان��ي ميگويد .اين امر فقط به يكي دو نويس��نده مهاجر هم محدود نميشود. نويسندگان كشورهايي از آسيا و آفريقا كه مهاجر ناميده ميشوند امروز يك پاي ثابت جوايز ادبي در كشورهايي چون آمريكا هستند كه در جاي خود قابل تامل است. در مورد نويس��ندگاني كه در سنين ميانسالي نيز دس��ت به مهاجرت ميزنند گرچ��ه در ميان ايرانيان نميتوان به مثال درخوري اش��اره كرد اما در س��طح جهاني نويسندگان بزرگي چون ميالن كوندرا ديده ميش��وند كه در س��ن 46سالگي از چكسلواكي به فرانسه مهاجرت كرد و در آنجا به يكي از بزرگترين نويسندگان جهان تبديل شد. ميالن كوندرا با وجود گذش��ت 46سال از عمرش و در حالي كه در كش��ورش نيز نويسنده مطرحي ب��ود ،زماني كه به فرانس��ه رفت توانس��ت با طرح مسائل عميق انساني و نش��ان دادن انديشههايي ژرف در رمانهايش خود را به س��طح نويسندگان تراز اول جهان بكش��اند .به اين ترتيب بايد پرسيد در ميان خيل عظيم كساني كه از كشورشان خارج ميشوند و به عبارتي مجبور به مهاجرت ميشوند چرا تعداد زيادي قادر به ارائه آثار بزرگ نميشوند و تعداد كمي اين توانايي را بهدس��ت ميآوردند؟ البته ذكر اين نكته هم ضروري است كه قرار نيست هر كس ،چه در داخل و چه در خارج ،به نوش��تن روي ميآورد تبديل به نويسندهاي بزرگ شود .اما چرا در ميان مهاجران ،اين تعداد به حداقل ممكن ميرس��د؟ شايد گفته شود همانطور كه در روش اس��تقرايي گاه به استثنا برميخوريم در اين مورد هم وجود نويس��ندگان بزرگي كه از دل مهاجران بيرون ميزنند يك استثناست .اما پرسش اساسي آنجاس��ت كه چرا برخي اس��تثنا ميشوند؟ چه عواملي برخي را استثنا ميكند؟ آيا اين عوامل خارج از اراده و توان فرد است؟ يعني مثال اگر رضا براهني يا ابراهيم گلستان مانند ميالن كوندرا نميشوند به داليلي خارج از اراده براهني و گلستان برميگردد؟ يا اگر جمالزاده يا خالد حسيني نويسنده مطرح و تاثيرگذاري ميشوند و ديگران نه ،اين به موضوعي خ��ارج از اراده جمالزاده مربوط ميش��ود؟ در واقع سوال آنجاست كه جمالزاده ،كوندرا ،حسيني و... تا چه اندازه خود در اس��تثنا شدنشان موثرند و تا چه اندازه عوامل محيطي در پيدايش اين اس��تثنا ايفاي نقش ميكنند؟ بيشك نقش عوامل محيطي را نميت��وان ناديده گرفت اما مهمتر از آن نبايد از تاثيري كه توانايي ،خالقيت ،انگيزه و تالش فرد در ظهور اين استثنا دارد غافل شد .جمالزاده ،حسيني، كوندرا و نويس��ندگاني چون آنها اگر پديدههاي بزرگي در عرصه ادبيات ش��دند بيترديد خود در ش��كلگيري اين ش��رايط موثر بودند و اين نكته مهمي اس��ت كه در تحليل ادبيات مهاجرت نبايد از آن چشم پوشيد و به آن بيتوجه بود.
پرونده هفته
باقي بقای ديگران
بدون اغراق بايد بگويم نويسندههاي مهاجري كه ظرف چندسال شروع ميكنند به انگليسي و فرانسه نوشتن و يك شبه ره صدساله ميروند، شاخ غول شكستهاند
عدنانغريفي
مهاجرت براي خودش پديدهاي قابل بررسي است ،اما نويس��نده مهاجر اين وسط بدوضعي دارد .نميتوان��د مثل باقي مهاجران دل بكند و برود پي كاروكاسبي جديد ،انگار كه همه سرمايه و انبارش را بگذارد و بعد يك تا پيراهن راه بيفتد و برود .رفتن چاره كارش نيس��ت ،ش��ايد براي همين هم اغلب نويسندههاي مهاجر هستند كه از درد بيوطن ش��دن مينالند و اين ماجرا هم هيچ ربطي به غم غربت ندارد .نويسنده ميرود به اجبار يا خودخواسته ،به عنوان يك تبعيدي يا مهاجر ،اما اينكه راهي پيدا كند براي نويسنده ماندن و دوام آوردن س��خت دشوار است .شايد براي همين هم كم ميآورد ،فراموش ميشود يا به ناله كردن در قصههايش ميافتد .البته كه اين شامل حال هر نويسنده مهاجري نميشود. پي��دا كردن راهي براي نويس��نده ماندن در شرايط مهاجرت سخت است. اگر بخواهم درباره تجربه نويس��نده مهاجر ب��ودن از جن��س ايرانياش بگوي��م ،بايد خودم را مثال بزنم .سالهاس��ت ك��ه از ايران رفتهام و در هلند با مردمان ديگري از جنس��ي متفاوت س��روكار دارم .ب��راي من دو راه وجود داش��ت؛ اينكه بتوانم با اين مردمان جديد وارد پيوندهاي عاطفي ،اجتماعي و روزمره ش��وم و بعد شروع كنم در اين دنياي جديد نوش��تن ،دغدغههاي زندگي در اينجا را داش��ته باشم ،حتي گيرم كه از نگاه يك مهاجر و البد كمي بعد بتوانم به زبان اين ديگريها بنويسم ،يا راه دوم اينكه همينجا
از آنجا بنويسم ،از آنجايي كه پيوندهاي عاطفي، اجتماعي و سياسيام گسسته نشده است. بيبروبرگ��رد ،راه اول را انتخ��اب نكردم ،نه اينكه بگويم خوب نبود يا باب ميلم نشد .نه ،تنها به اين دليل ساده كه برايم ممكن نبود ،من در سنوسالي راه مهاجرت را پيش پاي خودم ديدم كه ديگر توان اين پيوندهاي تازه را نداشتم. فراگرفتن زباني ديگر در آن سطح كه بتوانم داستان ناب بنويسم ،چنانكه زبان داستان بايد زبان نابي باشد ،از توانم خارج بود. بعد ،بدون اغراق بايد بگويم نويس��ندههاي مهاجري كه ظرف چندس��ال ش��روع ميكنند به انگليس��ي و فرانس��ه نوش��تن و يك ش��به ره صدساله ميروند ،شاخ غول شكستهاند .بعد هم اين فرصت بيش��تر ب��راي مهاجراني پيش ميآيد كه با داعيهداران ادبيات جهان اشتراكات فرهنگي دارند ،مثال همين كه هنديهاي مهاجر اوضاع بهتري دارند يا حتي عاليترين شناخته شدهاند و تنها براي همان معدود همشهريهاي خارجنشينش��ان نمينويس��ند ،ناشي از همان اش��تراكات فرهنگي است .يا حتي اينكه هرچه ميش��ود روزنامهنگاران و منتقدان ما يادش��ان ميافتد كه نويس��نده مهاجر ايراني چهچيز از ميالن كوندراي مهاج��ر كم دارد كه اينچنين بر تارك ادبيات جهان ميدرخش��د ،يادش��ان م��يرود كه اروپاي ش��رقي و چك همين كنار گوش فرانس��ويها بود .البت��ه اين حرف ناقض تواناييهاي كوندرا و نويس��ندگاني از اين دست
60
هم نيست .اما در نهايت بايد بگويم روش اول از عهده خيلي از نويسندگان مهاجر برنميآيد .من هنوز بعد از بيستواندي سال دنياي اين آدمها را درك نكردهام ،البد اگر بچه هايم يكي ش��ان يك روزي تصميم بگيرد ،بنويسد و استعدادكي هم داشته باشد ،ميتواند اينجا وسط اروپا سري توي سرها دربياورد. اما براي من خواس��ته و ناخواسته همان راه دوم باقي ماند .من با همان اندوختهاي كه برايم از روزهاي زندگي در ايران باقي مانده ،مينويسم. من حتي به تهران هم نرسيدم ،پيوندهاي دروني من با جنوب همچنان پابرجاست ،از باقيماندهها مينويس��م و حال آدمي را دارم كه هنوز جايي گير كرده است و آنجا هم براي من جنوب است، من از جنوب سير نشدهام. هرچند اينجا كمتر مينويسم ،خيلي كمتر از آنچه كه البد اگر در تهران بودم مينوش��تم. بخش��ي از اين ك��مكاري البت��ه برميگردد به بيم��اري و اين حرفها ،اما بخش عمدهاش دور بودن از آن فضاس��ت؛ انگار كه يك جور ترسي باش��د از نش��ناختن ،از اش��تباه رفتن ،از اينكه جنوب امروز و آدمهاي س��رزمين م��ادريام را كمتر بشناس��م .هلند مملكت آزاديهاس��ت، اينجا هيچ چارچوبي وجود ندارد ،هيچ فشاری باالي سرت نيست ،دغدغههاي مردمي كه اينجا زندگي ميكنند هيچ ربط و سنخيتي با آنچه در ايران مشهود است ،ندارد .نويسندههايشان هم از جنس ديگري هستند ،آدمهايش را دوست دارم، اما هيچ دغدغه مشتركي نداريم .آنقدر اينجا به من نميچس��بد كه ناچار به سكوت ميشوم و در چاردي��واري خانهام به كيلومترها دورتر فكر ميكنم .من زندگي در كشور ديگران را از دريچه يك نويسنده مهاجر ميبينم؛ آدمي كه اينجاست اما اينجا هم نيس��ت و در نهايت حتي وقتي كه با زندگي كردن در اينجا پيوند ميخورم ،باز هم زندگي مهاجران است كه از دل داستانم بيرون ميزند. اينجا هم آدمهايي ش��بيه به خودم را براي نوش��تن پيدا ميكنم ،يعني ان��گار آنها جلوي چش��مم ميآين��د؛ آدمهايي كه ب��ا آرمانها و آرزوهاشان زندگي را ريختهاند در چند چمدان و راهي سرزمين ديگران شدهاند و شايد هرگز آن چيزي كه در خيالشان داشتند به حقيقت بدل نشد .اما اينجا اين آدمها به من نزديكتر هستند، براي من نوش��تن از جن��وب و همين آدمهاي بيوط��ن كفايت ميكند ،باقي را ميس��پرم به ديگران.
شهروند امروز 11تیر 1390
نويسندهمهاجر ايراني چهچيز از ميالن كوندراي مهاجر كم دارد كه اينچنين بر تارك ادبيات جهان ميدرخشد،يادشان ميرود كه اروپاي شرقي و چك همين كنار گوش فرانسويهابود. البته اين حرف ناقض تواناييهاي كوندرا و نويسندگاني از اين دست هم نيست
همچنان فارسي مينويسم پرويز دوايي
به تماشای آبهای سپید
ادبيات داستاني نويسندگان مهاجر ايراني و حلقه روشنفكران مهاجر ايراني هرگز آن يال و كوپالي را كه مثال روس ها در غربت به دست آوردند كسب نكرد
بهمنفرزانه
«ادبي��ات مهاجرت»براي روش��نفكر و نويسنده ايراني قدمت ديرينهاي ندارد كه البته در اين ي��ك مورد نبايد چندان براي عقب مان��دن از باقي بالده��ا غمي به دل راه داد .بنابر دريافت من ريش��ههاي دچار ش��دن به مهاجرت براي نويس��نده ايراني برميگردد به عهد قاجار ،انگار كه حاكمان به اين دانايي رس��يدند كه بايد از ادبيات و نوش��تار هراس داش��ت .در عي��ن حال به نظرم از هم��ان روزگار بود كه كمكم ملت ايران به اين درك رس��يدند كه مطبوعه و روزنامه و نوشتار ميتواند آگاهيبخشي كند و البد با همان دهخدا و ميرزا جهانگيرخان صوراس��رافيل و ديگران طعم شيرين اين روشنگري را چشيدند .اين روند ادامه پيدا كرد ،خيليها رفتند و ماندند ،خيليها از آن طرف نوش��تند و هروقت كه فضايي ايجاد شد ،آثارش��ان را به دست خوانندهشان در وطن مألوف رساندند. ادبياتداستانينويسندگانمهاجرايراني و حلقه روشنفكران مهاجر ايراني هرگز آن يال و كوپالي را كه مثال روس ها در غربت به دس��ت آوردند كسب نكرد؛ چراكه آنچه در وطن هم نوش��ته ميشد هرگز به گرد پاي ادبيات روس هم نميرسيد .با اين حال نويسنده ايراني مهاجر اثرگذارياش را حفظ كرد ،كما اينكه در تي��راژ محدود بود و به سختي به تهران ميرسيد ،اما ماند و نوشت. هرچند همچنان پاشنه بر در ادبيات درون وطني ميچرخي��د و همچنان ميچرخد، با اين حال نويس��نده مهاجر حديث نفس
خ��ودش را بازگو ميكند .او پ��ا به دنياي آدمهاي ديگري گذاش��ته و حاال افق ديد متفاوتي يافته است و اينجا همان نقطهاي است كه نويس��نده مهاجر تكليف خودش را روش��ن ميكند .اگر بداند دنيا دست چه كس��ي است دس��ت از آه و ناله كردن و در سوگ وطن نوش��تن برميدارد و سرش را از اين پنجره بي��رون ميكند ،خودش را و آدمهايي كه آنجا در سرزمينش ماندهاند را با اين جماعت اين سوي آبي مقايسه ميكند، آنها را روب��هروي هم ميگذارد و از دل اين روياروييها تصوير تازهاي ميسازد. نويس��نده مهاجر هوش��مند خودش را قايم نميكن��د ،در را نميبندد و ميگذارد از الي همي��ن در نف��س ت��ازهاي به جان داس��تانش بوزد و شايد صدايي نو به گوش آنهايي برسد كه اگر كتابي از اين نويسنده رختبربسته پشت ويترين كتابفروشيهاي شهرشان ببينند ،چشمهايشان برق خواهد زد .به هر حال نوش��تن به زبان ديگر امري نيست كه نويسنده يك شبه تصميم بگيرد و امر به او مش��تبه شود ،همه كه ناباكوف نميشوند ،هرچند كه اگر قرار باشد چيزي از داس��تان نويس��نده به خوانندگان ديگر كشورها بماسد ،سرنوشت حسرتبرانگيز ماركز پي��ش روي همه نويسندههاس��ت. همچنان معتقدم بهتر است پيش از مطرح شدن در عرصههاي جهاني به جايي برسيم كه نويسندگان مهاجر ايراني نسيم تازهاي را همراه داستانهايشان به مخاطب تحويل بدهند.
61
نويسندهمهاجر هوشمند خودش را قايم نميكند ،در را نميبندد و ميگذارد از الي همين در نفس تازهاي به جان داستانش بوزد و شايد صدايي نو به گوش آنهايي برسد كه اگر كتابي از اين نويسنده رختبربسته پشتويترين كتابفروشيهاي شهرشانببينند، چشمهايشانبرق خواهد زد
شهروند امروز 11تیر 1390
پيرم��رد آمريكايي بود كه م��دام به بانكها دستبرد ميزد ،آنقدر اين عمل را تكرار كرده بود كه ديگر قاضي هم جان به لب شده بود و دست آخر با تشر گفت« :چرا اينقدر به بانك دستبرد ميزني؟» جواب ش��نيد كه« :خوب براي اينكه پول اينجاست ».حاال اين ماجرا شده حكايت من، اينكه هنوز و همچنان به فارسي مينويسم و در ايران ناشي از همين شباهت است ،مخاطب من همانجاست ،زبانام را ميفهمد و درست با همان واژههايي روبهرو ميشود كه انتخاب من بودهاند. سالهاس��ت كه از ايران رفتهام ،اما اين مهاجرت دليلي براي قطع شدن پيوندهاي من نيست .در واقع اگر بود ،ديگر نوش��تن به فارسي يا ترجمه ك��ردن به زبان م��ادري البد تا ام��روز در برنامه زندگيام نبود ،اما اين عادتها با من مانده است و اين سالها دوام آورده است و حاال بعد از اين همه سال شكل و شمايل ديگري هم به خود نميگيرد. اين دور بودن و ترك وطن كردن از سر اجبار نبود و نشانه يكجور اعتراض ،از سر انتخاب بود و براي همين هم تا امروز كه جداي از آن دستاندازهايي كه براي همه آنهايي كه در ايران ماندهاند وجود دارد ،گرفتاري براي چاپ و نشر در ايران نداشتم، اما اين آمدن در سنوسالي كه ديگر تكليف آدم يا با خودش روشن شده يا ديگر وقتي براي روشن ش��دن و تغيير نمانده ،سبب ميشود كه چندان نتواني ب��ا فضاي تازه قاطي بش��وي و خودت را بخشي از آن بداني .اشتراك فرهنگي با اين كشور جديد نميبيني و مش��اهدات و تجربياتت با هم نميخوانند و بعد فكر ميكني كه بهتر است در هم��ان حالوهواي خودت بماني .براي من حتي يكبار هم تجربه كردن آن لحظهاي كه فكر كنم قرار اس��ت به زبان ديگري غير از فارسي بنويسم پيش نيامده است ،براي اينكه اين فرهنگ و زبان براي من هنوز هم غريبه است ،ريشهها و فرهنگي كه از آن آمدهام انگيزههاي زندگي و زنده بودن و كاركردن را در من تقويت ميكنند .با وجود همه سختگيريهايي كه هست سعي ميكنم نوشتن را ادامه بدهم ،به هيچكس و هيچچيز اعتراضي ندارم. در مورد ترجمه هم بيشتر سراغ كارهايي بروم كه به قول دوستان صافكاري كمتري ميخواهد ،حاال هم مجموعهاي از شعرهاي شاعران مختلف چك را ترجمه كردهام كه قرار اس��ت انتشارات كتاب روشن روانه بازارش كند« ،ذن و هنر نويسندگي» اثر رد برادبري را هم س��پردهام به جهان كتاب و حاال هم چشم انتظارم.
شعر محمدعلی سپانلو صفحه 83
کتابخانه
بایگانی
اتاق فکر
عکاسخانه
سروان موسی مهران (فشارکی) از سال ۱۳۳۱مسئولیت محافظت از دکتر مصدق را تا روز کودتای ۲۸مرداد برعهده داشت ،از او طی ۶۰سال گذشته خاطره مدون و توگویی منتشر نشده است او برای اولین بار در سلسه گف گفتوگوهایی با شهروند امروز خاطرات و ناگفتههای خود را بازگومیکند. صفحه 68
هنرستان
محافظ مصدق از مصدق میگوید
زیر پوست شهر
کتاب جمعه
افسانهی شاعر گمنام
نوستالژي روایتی از خروج اسداهلل عسگر اوالدی و دوستان
پایان هفت دالور صفحه 70
ُ س َفه محمد سعید حنایی کاشانی فل َ
شريعتی :نام خيابان يا روشنفکري پُرتوان صفحه 72
63
شهروند امروز 11تیر 1390
منتخب هفته
10 9 8 7 6 5 4 3 2 1 لب بر تیغ
حسینسناپور نشرچشمه
رضاامیرخانی نشر افق
جانستانکابلستان
احمد سیف نشر آمه
بحران در استبدادساالری ایران
محمود نادری موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
بلندیهایبادگیر
امیلی برونته /ترجمه رضا رضایی نشر نی
چریکهای فدایی خلق
تمایز
پییر بوردیو /ترجمه حسن چاووشیان نشر ثالث
بازی در سپیدهدم و رویا
آرتور شینسلر /ترجمه علیاصغر حداد نشرنیلوفر
ثروتانقالبی
الوین و هایدی تافلر /ترجمه رضا امیررحیمی نشر ماهی
آب سوخته
کارلوس فوئنتس /ترجمه علی اکبر فالحی نشرققنوس
کتابخانه
لنین :زندگی انقالبی سرخ رابرت سرويس ترجمه بیژن اشتری نشر ثالث چاپ اول1390 / 18000تومان
کتابمنتخب
امکان گفتوگو ،امکان تغییر
بيژن اشتري مترجمکتاب
چرا لنین :زندگی انقالبی سرخ نوشته رابرت سرويس را باید خواند
س��ابقه آشنايي ما ايرانيها با لنين ،رهبر انقالب اكتبر روسيه و بنيانگذار اولين حكومت كمونيستي جهان ،تقريبا به يكصدس��ال پيش برميگردد .رهبر انقالب بلش��ويكي روس��يه پس از خاتمه دادن به عمر سيصدس��اله خاندان سلطنتي رومانف ،تمامي قراردادهاي استعماري تزاري را ملغي اعالم كرد و ايرانيها كه براي دهههاي طوالني طعم تلخ اس��تعمار تزاري را چش��يده بودند ،از لنين و انقالبش حمايت كردند ،تا آنجا كه آن ش��اعر وطنپرست ايراني در ثناي لنين س��رود :اي لنين اي فرشته رحمت /كن قدم رنجه زود بيزحمت /كين بفرما كه خانه خان ه توست /تخم چشم من آشيانه توست .بايد سالها و دههها ميگذشت تا جنايتهاي بلشويسم برمال ميشد و محبوبيت لنين رنگ ميباخت .واقعيت اين است كه تنها در يكي دو ده ه اخير اين امكان فراهم شده كه به شناخت دقيقتر و كاملتري درباره اين ش��خصيت كه به حق بيش��ترين تأثي��ر را در شكلگيري سپهر سياس��ي جهان در قرن بيستم داشته، حاصل شود .سقوط نظام كمونيستي شوروي در 20سال پيش باعث بازگشايي بايگانيهاي اسناد محرمانه به روي مورخين و پژوهشگران شد. در پرتو اين اسناد تازه چهرههاي تاريخياي مثل لنين و اس��تالين و تروتسكي سيمايي متفاوت از آن سيماي آشنا و س كليشهاي هميشگي پيدا كردهاند .كتابي كه رابرت سروي درباره لنين نوشته ،متكي به همين اسناد تازهياب و همينطور كتابها و منابعي است كه ظرف يكي دو ده ه گذشته درباره
لنين و انقالب بلش��ويكي اكتبر 1917چاپ و منتشر شده است .سرويس كه به زبان روسي تسلط كامل دارد از اين طريق توانسته شرايط زندگي لنين در دوران نوجواني ،وضعيت مالي خانوادگياش ،وضعيت سالمتي جسمياش ،روابط عشقياش و س��بك و سياق كارياش را با دقت كامل روشن كند .اينها همگي نكات تازهاي است درباره لنين؛ نكاتي كه ما تاكنون از وجودشان بياطالع مانده بوديم .كتاب «لنين» رابرت سرويس چيزي را به خواننده ارائه ميكند كه تا چندي پيش ناممكن بود؛ زندگينامهاي واقعي راجع به لنين. اما در جواب به اين پرس��ش كه چه��ار دليل من براي اهميت مطالعه اين كتاب چيست ،دوس��ت دارم عالوه بر يك دليلي كه در سطرهاي باال ذكر كردم ،سه دليل ديگر را از زبان جان آرنولد ،اس��تاد رش��ته تاريخ دانشگاه پورك و نويس��ندهكتاب تاريخ ،بگويم :دلي��ل دوم ،مطالعه تاريخ لذتبخش است .تماشاي گوشهاي از دنيايي كه كامال به ما تعلق ندارد لذتبخش است .آشنايي با والديمير ابليچ لنين، جوزف استالين و لئون تروتسكي جالب است. دليل سوم ،مطالعه تاريخ الزاما مستلزم كندن از بستر حال و كندوكاو در دنيايي ديگر است .اين امر قطعا ما را نسبت به زندگي و بسترهاي خودمان آگاهتر ميكند .مشاهده اينكه م��ردم در گذش��ته چقدر متفاوت رفتار ميكردهاند ،به ما اين
64
شهروند امروز 11تیر 1390
امكان را ميدهد كه فكر كنيم خودمان چه رفتاري داريم، چرا اينگونه فكر ميكنيم ،چه چيزهايي را مس��لم فرض ميكنيم يا به چه چيزهايي تكيه مي كنيم .مطالع ه تاريخ به مثابه مطالعه خودمان است .ديدار از گذشته چيزي است مثل ديدار از كشوري بيگانه كه بعضي از كارهاي مردمش عين ماست و بعضيهايش متفاوت .ولي مهمتر از همه اين اس��ت كه آن كارها آگاهي ما را از آنچه «وطن» ميناميم بيشترميكند. و باالخره چهارمين دليل كه با داليل دوم و سوم هم در ارتباط است :وقتي جور ديگري درباره خودمان بينديشيم و بفهميم كه چه چي��زي ما را ما ميكند ،در اين صورت متوجه ميشويم كه جور ديگري هم ميشود عمل كرد. از اين حيث تاريخ يعني گفتوگو و گفتوگو كردن امكان تغيير را فراهم ميكند .مطالعه تاريخ اين امكان را به ما ميدهد كه به حرفهاي كساني كه به ما ميگويند «تنها راه و ش��يوه ممكن همين است»يا «تا بوده همين بوده» اي��راد بگيريم و به آنها بگوييم كه هم��واره راهها و روالها و شيوههاي فراواني وجود داشته است .تاريخ از اين حيث به ما اب��زاري براي مخالفت كردن با جزميات ميدهد.
اشاره :جاناتان فرانزن مثل ديگر غولهاي ادبيات آمريكا كارنامه باالبلندي ندارد؛ چهار رمان و دو كتاب غيرداستاني .جاناتان فرانزن لقب تنها نويسنده زندهاي را که در يک دهه اخير روي مجله تايم رفت به خودش اختصاص داده و رمان تازهاش «آزادي» هم مهمترين اتفاق ادبي سال 2010شده است و هنوز بسياري از منتقدان از شگفتي جاناتانفرانزن خواندنش بيرون نيامدهاند .رمان آزادي او در چند ماه اخير به زعم روزنامه گاردين ترجمه :امیلی امرایی پرفروشترين رمان جدي دنياي ادبيات انگليسيزبان شده است.
اين كتابها حتي پيش��نهادهاي من ب��راي مطالعه كردن نيس��تند ،نه درستترش اين اس��ت كه بگويم توصيهام اين نيست كه اين كتابها را بخوانيد .به هر حال خيلي از اينها را البد خواندهايد ،اما هر كدام از اينها براي من تاثيري شگرف داشتند ،نوشتن را به من آموختند و فكر كردن را.
2
جنگ و صلح :لئو تولستوي
صالححسینی نشرنیلوفر
حد كمال در ادبيات روس��يه براي من «برادران كاراماوزف» اس��ت و بس .نمايش غريبي از انحطاط ،آن هم در قرن نوزدهم ،انحطاطي كه حاال در اين روزگار ش��اهد آن هستيم و داستايوفسكي دو قرن پيش چنين با جزئيات به تصويرش كشيده است .میتیا ،ایوان و آلیوشا سه برادر كه با پدر فاسدش��ان فئودور کارامازوف همهچيز را به چالش ميكشند. هر سه برادر و پسر حرامزاده ديگر از پدر متنفرند و اين تنفر و روياروي��ي و قتل با تكنيكي روايت ميش��ود كه حتي براي داستاننويسان پيشرو امروزين هم جالب است و جذاب.
نشرنیلوفر
سروشحبیبی
3
محاكمه:فرانتسكافكا
5
كريستينا استيد محبوبترين نويسنده استراليايي است كه تنها با همين يك كتاب نيمي از آموختههاي ادبيام را به من بخشيد.
6
گتسبيبزرگ: اسكاتفيتزجرالد
شايد بايد اين رمان را جستوجويي براي روياي آمريكايي دانست و حتي شايد بايد گفت اين عاليترين گونه روياي آمريكايي است .گتسبي بزرگ را با همه زرق و برقهايش دوس��ت دارم ،او روح و زندگي آمريكايي را در اين كتاب آورده اس��ت و البد تنها اس��كات فيتزجرالد ميتوانست اينچنين به تصوير بكش��دش .گتس��بي جوان مبدأيي است براي مقايسه يك روياي آمريكايي .النگآيلند و نيويورك براي من آمريكايي شهرهايي هستند كه با ياد گتسبي بزرگ جان ميگيرند.
7
8
آبشالوم ،آبشالوم :ويليام فاكنر
فاكن��ر ب��راي من پلي اس��ت ميان گذش��ته و آينده .ميگويند اين اثر را كه ب��ه نظر م��ن ميتواند كتاب مق��دس اين روزه��اي من باش��د را فاكنر براس��اس دفترچه يادداش��تهاي يك مزرعهدار نوشته است .زوال خاندان ساتپن و دغدغه هميشگي فاكنر يعني دنياي مزرعهداران و رويارويي سفيدپوس��تها و سياهان ،و س��اتپن در ميسيسيپي تمام ماجرا نيست ،چيزي كه امروز درباره آبشالوم آبشالوم به آن فكر ميكنم ،غرور و حسادت و برادركشي است.
پروس��ت م��ن را ي��اد انيش��تين مياندازد و س��والهايي كه درباره حافظه مطرح ميكند ،اين كتاب حجيم را بايد مزهمزه كرد ،توصيهام اين است كه يك سالي
هالدور الكسنس از آن نامهايي است كه تصميم گرفتن درباره دوست داشتن يا نداشتن او امري شخصي نيست ،بلكه اگر تصميم داريد نويسنده موفقي باشيد ،بايد و بيهيچ ترديدي فوتوفنهاي الكسنس را بشناسيد.
9
اردشیرنیکپور نشرجامی
علی اصغر حداد نشر ماهی
من همیشه اس��تاندال را به بالزاک ترجی��ح میدهم ،خیلیها هم سرخ و س��یاه را بهترین اثر او می دانند .اما من صومعه پارم را به عنوان کتاب بالینیام انتخاب میکنم ،در واقع صومعه پارم هنوز هم وسط تمام کارهای مطرح او کمتر دیده شده است.
مهدیسحابی نشر مرکز
4
احمد سيف در كتاب «بحران در استبدادساالري ايران» به روزگار مشروطه پرداخته و ناكامي ايرانيان را در ايجاد يك نظام نو در آن روزگار بررسي كرده است. سيف در جستوجوي ريشههاي جنبش مشروطيت روايتي كه آغاز جنبش را از به چوب بستن تاجران قند كليد ميزند نادرست ميداند؛ چراكه اين اولينباري نبود كه كسي را در ايران به چوب ميبستند! علت فاعلي نهضت مشروطهخواهي در ايران از نگاه سيف بحران همهجانبه و عميقي است كه همه عرصههاي زندگي را در بر گرفته بود و البته علت شكست آنهم همين بحران بود.
لوليتا:والديميرناباكوف
محاكمه تنها ي��ك رمان نيس��ت ،بلكه نماد يك فرهنگ است ،گونهاي از طرز انديشيدن. بدون اغراق بايد بگويم محاكمه سرنوشت من را عوض كرد ،انگار كه به من گفته باشد بايد يكجور ديگري زندگي كنم .در محاكمه فضايي ترس��يم شده اس��ت ،كه سالها بعد بسياري در جوامع توتاليتر آن سنگيني را با پوست و گوشتشان درك كردند. در جستوجوي زمان از دسترفته :مارسل پروست
بحران در استبدادساالري ايران احمدسيف انتشارت آمه چاپ اول1390 / ۲۶۳صفحه قيمت ۶۵۰۰تومان
فقط یک جمله« :باید این رمان را خواند».
کریم امامی نشرنیلوفر
من اولي��ن نويس��نده آمريكايي نيستم كه ادبيات روسيه اولين انتخابام محسوب ميشود .مارك تواين هم مثل من و باق��ي نويس��ندههاي آمريكايي شيفته اين كتاب بود ،او جايي ميگويد« :تولستوي وسط اين رمان فقط ترتيب دادن يك مسابقه قايقراني را از قلم انداخته است ».بله در واقع اين كتاب چنان جهانشمول است كه در اين رمان حماسي از جهانگش��ايي ناپلئون تا عاشقانههايي به س��بك سال 1810را ميتوانيد پيدا كنيد .او چنان روزگار و زندگي مردم روسيه تزاري را شرح ميدهد كه به نظرم هيچ تاريخنگاري توان آن را ندارد.
مردي كه بچهها را دوست داشت: كريستينااستيد
کریم امامی نشرنیلوفر
1
برادران كارامازوف: فئودورداستايوفسكي
در نزديكترين نقطه به تختتان بگذاريدش و يك س��الي خواندناش را طول بدهيد .درست مثل آقاي پروست.
تازهها
10كتابي كه زندگي من را دگرگون كرد
صومعه پارم :استاندال
مردمانمستقل: .هالدورالكسنس
10
65
شهروند امروز 11تیر 1390
آمريكا فرانتسكافكا ترجمه علياصغر حداد چاپ اول1390/ نشر ماهي قيمت 6500 :تومان
فرانتس کافکا در رمان «آمريکا» کشوري که در آن زمان سرزمين موعود خوانده ميشد را براي وقوع رنجهاي کارل روسمان ،جوان هموطن خود انتخاب ميکند .اين رمان مانند بيشتر آثار کافکا ،ناتمام مانده است .نخستين تحرير فصلهاي اول کتاب در سال ۱۹۱۳انجام شده و فصل «آتشکار» در همان سال منتشر شد .نويسنده در اين رمان تالش کرده دو تصوير از جامعه آمريکا را در کنار هم بگذارد؛ نخست تصويري از دور ،خيالي و وهمي که آن کشور را کشور صلح و خوشبختي نشان ميدهد و از سراسر دنيا مردمي را به سوي خود ميکشاند و ديگري تصويري حقيقي و از درون که زندگي در اين جامعه ناآرام را افشا ميکند و چون کابوسي پر از تيرهروزي و تاريکي و هول و هراس پايانناپذير است.
خون به پا خواهد شد
لب بر تيغ پرفروشترين رمان اين روزهاي تهران امیلی امرایی« :نيمه غايب» س��ناپور ي��ادآور روزهاي خوش اس��ت ،روزهايي كه همزمان ش��دند با جش��ني در ستايش نسل نوي نويس��ندگان ايراني كه تب جايزههاي ادبي شور و حالي به آن بخش��يده بود ،روزهايي كه ميش��د توي تاكسي كناردس��تيات را مشغول خواندن «نيمه غايب» و اين تصوير بس كه تكرار ش��ده بود ديگ��ر برايت غريبه نبود ،نيمه غايب پيدرپي تجديدچاپ ميشد و چشم اميد اهل ادبيات به اين بود كه اين سير ادامه پيدا كند .با اين همه آن روزهاي خوش دوام نياورد و باز هم نام حسين سناپور با عصر بدحالي كتاب گره خورد ،عرصه تنگ ش��د و كتابهاي بسياري پيش روي ص��ف طويل ميزهاي مميزي معطل ماندند ،مجوزهاي قبلي از ناش��ر سلب ش��دند و ماجراي كتابهاي او به مناظرههاي تلويزيوني هم كش��يده ش��د و همهچيز در مح��اق توقيف و معطلي باقي ماند .با اين حال پس از پنج سال باالخره لب بر تيغ مجوز گرفت و اين روزها هم پشت ويترين كتابفروشيها خوش نشسته است .از بخت خوش ،رمان سناپور تاريخ مصرف نداشت ،درست مثل نيمه غايب كه حاال هم زنده است ،پنج س��ال معطل ماندن روايت لب بر تيغ را قديمي نكرده است. چراكه سناپور از عصيان حرف ميزند ،عصيان نسلهاي تازه
در مقابل نس��لي كه ديگر بايد قبول كند ،وقت سوار بودنش تمام شده ،نسلي كه ديگر نميتواند بتازد .لب بر تيغ تنها يك رمان نيست ،تقابل نسلهاست و آدمهايي كه انگار همگي پاي ب��رج بابل دور هم زندگي ميكنند ،آدمهايي از يك ش��هر ،از يك خانواده كه زبان همديگر را نميفهمند و دس��ت آخر كار به عصيان ميرسد و شوريدگي كه آدمهاي پيشرويش انگ ديوانگي به آن ميزنند .اين وس��ط سمانه دختر لب بر تيغ از همه جاندارتر اس��ت ،ميشود لمساش كرد و حتي سمانه را موقع خواندن كتاب ديد .انگار كه لب برتيغ رمان سمانه باشد،
لب بر تيغ حسینسناپور نشرچشمه 164صفحه 4000تومان
انگار كه اول از همه دخترك در ذهن نويسنده جان گرفته باشد و بيش از باقي آدمهاي قصه براي نويسنده عزيز باشد .سناپور از دل عصي��ان دختري آرام و س��ربهزير در مقابل پدر كه به آدمربايي و قتل و سراسر حادثه آغشته است ،روايتي به دست ميدهد از خشونتي كه مدام در آن زندگي ميكنيم .خشونتي كه نميخواهد نگاه طبقاتي را به رخ بكشد و قصه بزنبهادرها و التهاي پاپتي را روايت كند ،سرچشمه اين خشونت از خانهاي است در شمال شهر كه سمانه ،پدر و نامادري به نام فرنگيس در آن زندگي ميكنند ،اما س��ويه تاريك آدمها اين زندگي را تبديل به يك زندگي پرحادثه ميكند و رفتهرفته انگار سناپور در 25فريم بعدي ميخواهد از پس ذهن آدمهايي از نسلها و طبقههاي گوناگون آن سياهي ترسناك سويه ديگر هر يك از آدمهايي را كه پاي اين برج بابل نشستهاند به رخ بكشد .همه آدمهاي اين داس��تان از داوود و امير كه شايد تنها در صفحه حوادث روزنامه از آدمهايي شبيه او خواندهايم ـ يا حداقل در سينما كه بيشتر هم يكبعدي و آبكي از آب درميآيد ـ پدر س��مانه و نامادري پرحاشيهاش و آقاي ثقفي هركدام نماينده طيفي هس��تند از آدمهايي كه هر روز توي اتوبوس و تاكسي و خيابان چشم توي چشمشان ميشويم ،بياينكه بدانيم آنها هم همينجا زندگي ميكنند ،چه خوب چه بد اين حال و روز برج بابلي اس��ت كه توي آن هر روز چشم باز ميكنيم و لب فروميبنديم كه ديگر زبان نيمي از شهر را نميدانيم و از سويه تاريك هم بيخبريم ،بيخبر تا جايي كه رويارويي در كار باشد و عصياني و شايد هم فروپاشي و قتلي.
نقد کتاب
هم ُ كشي از همزباني بهتر است؟ نگاهي به كتاب علم شيطان :همدلي و ريشههاي سنگدلي يكي از كتابهاي جنجالبرانگيز امروز دنيا كتابي است كه بودن ما انسانها را ميسنجد .دكتر سايمون درجات شيطاني ِ بارون كوهن استاد روانشناسي دانشگاه كمبريج نويسنده اين كتاب اس��ت و نام كتاب هم هست« :علم شيطان :همدلي و ريشههاي سنگدلي» .اگر از خودتان ميپرسيد كه حكمت آوردن «همدلي» در عنوان كتاب چه بوده ،بايد بگوييم كل كتاب بر مبناي رابطه همدلي و سنگدلي نوشته شده است. ب��ارون كوهن در آغاز كتاب مينويس��د« :ه��دف من درك س��نگدلي انساني اس��ت .به همين خاطر ،اصطالح «اعمال ش��يطاني» را كنار گذاشتهام و به جايش از نبود «همدلي» حرف ميزنم ».به اعتقاد دكتر بارون كوهن ،عوامل محيطي منفي (مثال والدي��ن يا جامعه) و نيز عوامل ژنتيكي ممكن است در كنار يكديگر قرار بگيرند و به خلق شخصيتهايي در انسانها بيانجامند كه درجه همدليشان با انسانهاي ديگر در حد صفر است .بارون كوهن براي توضيح بيشتر ماجرا به مورد يك افسر آلمان نازي اشاره ميكند كه پسري زنداني را مجبور به گذاشتن حلقه دار بر گردن پسري ديگر كرد .اقدام او را ش��ايد بتوان به نقطهاي درست در جهت مقابل همدلي تشبيه كرد .اين افسر در واقع با سنگدالنهترين راه ممكن وارد
عمل شده بود و به خوبي درك ميكرد كه اقدامش ضربهاي جبرانناپذير به هر دو پس��ر ميزند؛ اما از اين كار صرفنظر نك��رد .این كتاب در واقع تالش ميكند مكانيس��م همدلي انسانها با يكديگر را بررسي كند و علت شكلگيري درجات مختلف در اين مكانيسم را شرح دهد .بارون كوهن در واقع با اين ترتيب طيفي براي «سنجش» همدلي ايجاد ميكند .اما بخش جنجالبرانگيز نظريات بارون كوهن مطرح كردن اين نكته درباره مكانيسم مذكور است« :اگر همدلي در درجه صفر
«علمشيطان: همدلي و ريشههاي سنگدلي» سايمون بارون كوهن نشر بيسيك بوكز 256صفحه مي2011
66
شهروند امروز 11تیر 1390
قرار داشته باشد و بتوان آن را نوعي ناتواني نورولوژيكي قلمداد كرد ،آنگاه چگونه ميتوان فردي را كه جنايتي مرتكب شده مسئول جرمش دانست؟» آيا معناي فرضيه مذكور اين است كه چيزي به نام مسئوليت فردي و اراده فردي وجود ندارد؟ شايد .اما حتي اگر اينطور هم باشد ،بارون كوهن در كتابش سعي نميكند مجازات از بابت انجام جرم را زير سوال ببرد. او ميگويد مجازات زندان براي جرائم سنگين كامال ضروري است زيرا از يكسو راهي است براي دفاع از جامعه و از سوي ديگر ،نشانه اي است از مخالفت جامعه با جرم .زندان در عين حال ميتواند احساس برقراري عدالت را در دل قربانيان ايجاد كند .بارون كوهن اما به شدت با اعدام مخالف است و به زندان انداختن افراد براي جرائم كوچك را نيز داراي نتايج و عواقب منفي زيادي قلم��داد ميكند .بخش مهم ديگري از كتاب به بررسي پرسشهايي درباره ذات سنگدلي ميپردازد .بارون كوهن در آخرين و فلسفيترين بخش كتابش به موقعيتهايي اشاره ميكند كه انسانهاي همدل با ديگران را هم وادار به سنگدلي و خشونت ميكند .او با استناد به نظريات هانا آرنت و نيز آثار استنلي ميلگرم و فيليپ زيمباردو مواردي را بررسي ميكند كه در آنها آدمهاي عادي ،رفتارهاي سنگدالنه اي از خود بروز ميدادند .بر اين اساس ،دكتر بارون كوهن نتيجه ميگيرد كه در وجود اكثريت ما انس��انها همواره امكان به تعليق درآوردن حس همدلي وجود دارد و اين شرايط است كه حس سنگدلي را تقويت ميكند. اين كتاب ديد ما نسبت به خوب و بد را عوض ميكند.
براي آنهايي كه ميخواهند سرمايهگذاري مدرن بياموزند
احم�د کش�اورز :برجه��اي تج��ارت جهاني كه فروريخت ،نامي ت��ازه از ميان ويرانهها س��ربرآورد. تاجري اهل عربستان سعودي ،كه شاهزاده و تحصيل كردهبود تنها فردي بود كه از ميان جامعه عرب خود را نباخ��ت« :به صفحه تلويزيون خيره ش��دهبود .او همزمان فكرميكرد كه حاال بايد چكار كرد ».شاهزاده رف��ت و آمدهاي متوالي به اياالت متحده داش��ت و بس��ياري از تجار غرب او را ميش��ناختند .شاهزاده اصول رفتاري جهان متمدن را هم ميشناخت .اتفاقا او آگاه هم بود كه حملهاي كه از س��وي هموطنش بنالدن هدايت ش��ده براي خان��واده او بي عقوبت نخواهد بود .تاجر عرب اتفاقا احساس درستي داشت. وقتي ويرانههاي برجهاي غول پيكر آمريكايي برزمين ريخت ،نقشههاي بس��ياري افراد مانند او هم نقش برآب ش��د .روابط تجاري ميان دوكشور بايد همچون برجهاي دوقلو نابود ميشد ولي شاهزاده تدبيري خاص كرد .او به سرعت هواپيماي ج��ت اختصاصي خ��ود را ب��راي س��فري طوالني به آنس��وي كره زمي��ن مهيا كرد .س��وخت گيري بايد در رياض صورت ميگرفت ودر لندن تجديد ميش��د. مقصد نهايي هم نيويورك بود .شاهزاده و الوليد براي اطمين��ان خود با چكي به مبلغ 10ميليون دالر به ديدار جيلياني شهردار وقت نيويورك رفت .شهردار از شاهزاده به گرمي استقبال كرد .الوليد به رسم سنت ديرينه اعراب همان لباس��ي را پوشيدهبود كه اتفاقا ساعتي بعد تروريستها در فيلم تلويزيوني خود برتن داش��تند .همين جريان هم براي شاهزاده گرفتاري شد .دردسري كه اثرات 10ميليون دالر را هم خنثي كرد .الوليد ولي با فروريختن برجهاي دوقلو در جهان غرب و عرب نامي متفاوت يافت .الوليد براساس اعالم مجله فوربس به عنوان چهارمين مرد ثروتمند جهان انتخاب شد .شاهزاده الوليد بن طالل بن عبدالعزيز آلسعود ثروتي حدود 23/5ميليارد دالر براي خود اندوختهاست .ارزش ثروت او طي يكسال 38ميليارد دالر افزايش يافتهاس��ت .براس��اس آمارهاي مجله فورب��س او در ه��ر روز 10/4ميلي��ون دالر برثروت
خود ميافزايد؛ يعني هر روز 434هزار دالر و در هر ثاني��ه كمي بي��ش از 120دالر .مجله فوربس او را چنين توصيف كرده بود« :دومين تاجر پرنفوذ جهان پ��س از بيل گيتس ».او در س��ال 1990بزرگترين سهامدار سيتي گروپ شد .او را استاد سرمايهگذاري ميخوانند .در والاستريت مشهور است كه شاهزاده نهادهاي مالي ورشكسته را ميخرد و با سرمايهگذاري مجدد موسس��اتي مدرن و پولساز تحويل ميدهد. نمونه چنين رفتاري بارها از ش��اهزاده سرزده بود .او «س��يتي بانك» آمريكا را در روزهاي سخت خريد و در ايام طاليي تحويل س��هامداران تازه داد .مدتي بعد شاهزاده «كانالي وارف» بزرگترين بنگاه معامالت ملك��ي در اروپ��ا را خريد .موسس��ه همچون ديگر شكارهاي شاهزاده در آستانه ورشكستگي بود ولي الوليد موسسه را بازهم از نو ساخت .او اين چنين به اسطوره بريتانيا بدل شد .او مدتي هم شريك تجاري برلوسكوني ايتاليايي شد. الولید ميگويند براي فرانسويها ریزخان او م��رد «ي��ورو ديزن��ي» ترجمه عاطفه صادقی اس��ت .اوپاركي در جنوب نشر لوح فکر 412صفحه پاريس خريد و مجموعهاي 16000تومان تماشايي تحويل داد .روايت ميكنند اين معامله هنوز براي او سودي نداشتهاس��ت .اما الوليد براي كسب سود ،ابتكاري ديگر در همين پاريس بهخرج داد .او با سرمايهگذارياي نه چندان گسترده مالكيت هتل جورج پنجم را برعهده گرفت .در زماني كوتاه هتل را به مجموعهاي كم نظير دراروپا بدل كرد. چرا اين كتاب مهم است؟ تنها نكتهاي كه كتاب را از سطح خاطرات متداول دور ميكند ،تالش نويس��نده براي بيان رفتارهاي اجتماعي شاهزاده اس��ت .اين تالش سبب شده تا الگويي از رفتار يك تاجر موفق بيان ش��ود .از سوي ديگر روابط س��اده زندگي الوليد كه براي مخاطبان عام شايد جذابيت زيادي نداشتهباشد ،نقشه راهي از سلوك تجاري و خانوادگي او را بيان ميكند .اهميت كتاب براي فعاالن اقتصادي در همين بخش نمايان ميش��ود .زندگينامه الوليد در واقع اس��لوبي براي رفتارهاي تجاري در دنيايي مدرن است.
كساني كه بايد كتاب را بخوانند: فعاالن اقتصادي و تجار به طور حتم از مطالعه اين كتاب به نكات بسيار ارزشمندي در مورد الگوي كارآفريني و سرمايهگذاري دست خواهند يافت .اين درحالي است كه كتاب شرح زندگي الوليد اساسا با اين هدف تدوين نشدهاست.
كساني كه نبايد كتاب را بخوانند: آنهايي كه در جستوجوي رماني واقعي و سرگرم كننده از زندگي اعراباند ،به طور حتم با مطالعه اين كتاب راه به جايي نخواهند برد.
67
شهروند امروز 11تیر 1390
از خودم بپرس
شاهزاده درنيويورك
با همنژادترين همسايه نژادپرستانه رفتار نكنيم رضااميرخاني
فروش ،مساله ناشر است ،كتاب ،مساله من .راجع به فروش، ناشر بايد حرف بزند .با اين حال اينقدر گول نيستم كه قالب سفرنامه ،مساله فروش يك كتاب در ِ نفهمم مساله ِ خوان خوشدست رمان خوش ِ سادهاي نيست .نه يك ِ قالب نوشتهام ،نه يك مقاله سياسي ـ انحرافي روز .يك ِ متروك را احيا كردهام به نا ِم سفرنامه كه تا همينجاي كار ِ شكست دليل ترين ِ بودن قالب ميتواند مهم ِ اين متروك ِ ميان اين همه كشو ِر تجاري يك كتاب باشد .از آنسو از ِ «بيامراببين» امريكايي و اروپايي و حتا آسياي شرقي، ِ رفتهام سرا ِغ افغانستان كه به ظاهر هيچ ويژگي برجستهاي دليل دو ِم شكست باشد! ندارد .اين هم ميتواند ِ حاال ناشر ميگويد كه كتاب شكست نخورده است .اين قدر گول نيستم كه نفهمم اين مخاطب به رضا اميرخاني لطف دارد ،نه الزاما به قل ِم او يا به كتابِ او يا به موضو ِع او .پس بايد سپاسگزا ِر اين لطف بود و نوشت؛ همين« .جانستان كابلستان» را نوشتم فقط براي اين كه مردم به خاطر ميان ما ،دستساز است و موهوم؛ بياورند كه مر ِز فرهنگي ِ نوشتم فقط براي اين كه مردم بدانند همسايگانشان فقط مغني و فعله نيستند؛ نوشتم فقط براي اين كه مردم بدانند كه اگر مشكل ويزا نبود ،اقشا ِر ديگري هم از همسايهها بودند كه دوست داشتند به ايران بيايند .نوشتم براي اين كه ميان اين دو همسايه را بيشتر كنم .نوشتم براي اين مودت ِ كه با همنژادترين همسايه ،نژادپرستانه رفتار نكنيم .نوشتم براي اين كه اداي ديني كنم به همسايه همتبا ِر همنژا ِد زبان همسرنوشتمان. دين هم ِ هم ِ حاال ،فرصتي است تا به اين بهانه تشكر كنم از بعضي فاضل بيدلشناس ،دكتر مثل ِ دوستان افغانستانيام ِ ِ عبدالغفو ِر آرزو و همچنين عزي ِز جوانمرد ،انجينير عبدالرحيم محتسبزاده ...و باز تشكر كنم از دو دوست احسان عباسي و ايضا عكاس سمپادي ،الياس پيراسته و ِ ِ براد ِر صبور و خوشذوق ،محمد مهدوي اشرف كه با محبت سپاس رخ كتاب رنگ و آبي گرفت و در پايان، ِ ايشانِ ، بيپايان از هماو كه بايستي پاسخگوي سواالتِ مرتبط با فروش باشد؛ يعني جنابِ ناشر!
جانستانکابلستان رضاامیرخانی نشر افق 300صفحه 6500تومان
ناگفتههای اولین مالقات موسی مهران (فشارکی)، محافظ مصدق پس از ۶۰سال از خاطرات خود میگوید
بایگانی
سرگه بارسقیان
در کیفرخواستی که پس از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲برای مقامات و افسران دولت مصدق صادر شده ،نام سروان موسی مهران (فشارکی) ،افسر گارد محافظ دکتر مصدق در ردیف پنجم دیده میشود؛ پس از نامهای محمد مصدق ،سرتیپ تقی ریاضی ،سرتیپ عطاءاهلل کیانی و سرهنگ عزتاهلل ممتاز .مدعیالعموم دادگاه نظامی تهران برای او و چند افسر دیگر حکم اعدام صادر کرد اما درنهایت به سه سال حبس محکوم شد .اين تاوان خنثی کردن کودتای ۲۵مرداد ۳۲بود که کودتاچیان ۲۸مرداد برایش در نظر گرفتند. از سروان موسی مهران (فشارکی)که از سال ۱۳۳۱مسئولیت محافظت از دکتر مصدق را تا روز کودتای ۲۸مرداد برعهده داشت ،طی ۶۰ توگویی منتشر سال گذشته خاطره مدون و گف نشده است او در ۸۸سالگی پر از ناگفتههاست؛ چرا که هر گفتهای از او پس از ۶۰سال خود ناگفتهای است مانده در دل تاریخ و رانده به سوی آیندهای که همچنان نام دکتر محمد مصدق توام با احترام و افتخار ایرانی است و کودتای ۲۸مرداد زخمی تازه بر پیکر آن .بخش نخست از سلسله گفتوگوها با موسی مهران (فشارکی) به دوره حضور او در دانشکده افسری ،آشنا شدن او با نام مصدق و اولین دیدارش با وی به همراه غالمرضا پهلوی اختصاص دارد و از هفتههای آتی به دیگر زوایای زندگی دکتر مصدق و کودتای 28مرداد میپردازیم .باشد که این یک از هزاران ناگفته، گوشهای بنمایاند از خلوت مصدق.
عکس :فرزانه خادمیان
خاطره
لطفا شرح مختصری از خود ارائه دهید.
در سال ۱۳۰۲در اصفهان متولد شدم؛ پس از طی مراحل تحصیلی در مهرماه سال ۱۳۲۱وارد دانشکده افسری شدم و در مهرماه سال ۱۳۲۳با احراز رتبه اول در رسته توپخانه و کسب امتیاز یکسال ارش��دیت به درجه افسری نائل گردیدم؛ من نه تنها شاگرد اول رسته توپخانه بودم ،بلکه بین رشتههای مختلف پیاده سوار ،توپخانه ،مخابرات ،مهندسی ،مالی و هوایی به عنوان ش��اگرد اول و ممتاز به درجه ستوان دومی توپخانه نائل شدم. چون در دوره دانشکده افسری همیشه شاگرد اول و در حقیقت ارشدترین فرد دانشکده بودم ،با تمام همدورههایم که به عنوان دوره نادری مشهور بود ،تماس داشتم و از روحیات و شخصیت اجتماعی و تفکرات آنها مطلع بودم .پس از فارغالتحصیل شدن از دانشکده افس��ری ،با وجودیکه سپهبد رزمآرا ،رئیس ستاد وقت ارتش تمام فارغالتحصیالن همدورهام را به خارج از تهران منتق��ل کرده بود ،اما فقط من را به علت احتیاج برای تدریس و به عهده گرفتن مسوولیت فرماندهی آتشبار افسری احتیاط در ته��ران ابق��ا کرد و من در اول آبان ۱۳۲۳به س��مت کفیل فرماندهی آتشبار احتیاط شامل ۶۴نفر از دکترها ،مهندسین و افراد تحصیلکرده که به عنوان خدمت نظام وظیفه دوره افسری را طی میکردند ،منصوب و مشغول به خدمت شدم و سالهای سال در دانشکده افسری به تعلیم و تربیت افسران آینده رسته توپخانه مشغول بودم و درسال 1327-28به دریافت لیسانس حقوق قضایی و سیاسی از دانشگاه تهران نائل شدم. فضای حاکم بر دانش�کده افس�ری پس از ش�هریور ۲۰ چگونه بود؟ چون به گفته حسین فردوست در دورهای که رزمآرا رئیس س�تاد ارتش شد ،فعالیت کشف افراد تودهای در رکن ۲ارتش تعطیل شد و در نتیجه افسران تودهای به مشاغل مختلف و حتی حساس رسیدند ،شما در آن جو چه دیدگاه و گرایشی داشتید؟
من از همان بدو ورود به دانشکده افسری با عالقه ذاتی که به امور سیاسی و مسائل مملکتی داشتم در جستجوی راهی بودم که بتوانم خدمتی انجام دهم و مسیر آینده خودم را طی کنم .در آن موقع دانش��کده افسری در حقیقت پایگاهی قوی در فضای سیاسی ایران بود ،آن هم به علت اینکه نخبهترین و
68
شهروند امروز 11تیر 1390
شرافتمندترین افسران ارتش ایران در دانشکده افسری خدمت میکردند و تمامی این افراد پس از س��رخوردگی از شکس��ت س��وم شهریور ۲۰و فرار رضا ش��اه و اشغال مملکت به دنبال حرکتهای سیاس��ی بودند و بیاغراق میتوان گفت هس��ته مرکزی احزاب سیاسی در دانشکده افسری و در میان افسران تحصیلکرده بود که اغلب آنها در فرانسه تحصیل کرده بودند؛ به عبارتی در آن مقطع دانشکده افسری مهمترین پایگاه فکر و اندیشه و چارهجویی بود .در این محیط تمام مجالت آن روز کش��ور که مهمترین آنها نش��ریه «رهبر» ارگان حزب توده، «رع��د» ارگان حزب اراده ملی س��ید ضیاءالدین طباطبایی و «داریا» و بعدها «ایران ما» بود ،در دانشکده افسری مورد بحث و جدل قرار میگرفت .من از همان روزها متوجه ش��دم که در بین رجال سیاسی دوره قبل از شهریور ۲۰تعداد معدودی از رجال سیاسی ،وطنپرست و ایران دوست هستند که از جمله مشهورترین و برجستهترین آنها آقای دکتر محمد مصدق بود که با دارا بودن تحصیالت عالیه در کشور آزادی چون سوئیس و تحصی�لات عالی فقهی و حقوق��ی و نیز همکاری با مرحوم دهخدا ،موتمنالملک ،مش��یرالدوله و مس��توفیالممالک که از رجال خوش��نام ایران بودند ،نظرم را جلب کرد .همیشه در س��یر حوادث مملکت ،با توجه به سابقه تاریخی دکتر محمد مصدق ،نظرات سیاسی و جهانی ایشان را تعقیب میکردم .در بین افسران دانشکده افسری در سالهای 1321-22گرایشات ناسیونالیستی رواج داش��ت و عجیب آنکه افسرانی که بعدها پایهگذار سازمان نظامی حزب توده شدند ،همگی به اصطالح فاشیس��ت بودند .بهطور نمونه سرلشکر آریانا که نام واقعی او حسین منوچهری بود ،موهای خود را به شکل ناپلئون اصالح میکرد و همراه با افسرانی مانند خسرو روزبه و سایر افسرانی که بعدا به حزب توده پیوستند ،روی تانک مینشستند و اظهار عقیده میکردند؛ مثال میگفتند بایس��تی ۱۷ش��هر قفقاز را ب��ه ای��ران برگردانیم و به یاد میآورم ک��ه ورقهای هم با خون خود نوشته بودند و ۱۷نفر امضا کرده بودند .این جو دانشکده افسری بود؛ کامال از جنبه نظامی خارج شده بود و درباره مسائل سیاسی ،ایدئولوژی و جهانی فکر و مطالعه میکرد. منظورتانازاینکهافسرانفاشیستبودند،وجودتمایالت
منظور من از فاشیست افکار وطنپرستانهای بود که الگوی خود را حزب نازی آلمان و هیتلر میدانستند و این عکسالعملی بود به تحقیر و شکست روحی بزرگی که فرار رضاشاه و افسران فرماندهان پادگانهای مختلف ،آن هم به شکل بسیار زننده و بزدالنه و بعضا با پوشیدن لباس زنانه و فرار از جبهه شمال تا محالت و غارت داراییهای پادگانها و بردن آنها به محلهای اختف��ا بهوجود آمده بود .در این فضا در تکاپو بودم که راهی را که شامل خدمتگزاری به ملت ایران و باال بردن سطح حیثیت اجتماعی ،سیاسی و جهانی ایران باشد برای خود پیدا کنم و با مطالعه و تحقیق و تفحص به قدر امکان پی بردم که نه چپ را قبول دارم و نه راس��ت را ،چون در راس��ت نه حقیقت و نه منافع مردم را میدیدم ،بلکه بردگی و تابعیت از دولت انگلستان را احس��اس میکردم .در چپ برخی تفک��رات قابلتامل بود، ادبیات جدید ضداستبدادی و ضداستعماری خمیرمایه اصلی حزب توده بود .افراد متمایل به حزب توده ،افرادی تحصیلکرده، منضبط و درس��تکار بودند ،اما در عمق فکرش��ان عبودیت به شوروی و تمکین از دس��تورات اجنبی و اطاعت کورکورانه از آنها کامال محس��وس و قابل درک بود .بنابراین ضمن احترام به تحصیالت ،اخ�لاق ،فداکاری و درس��تی آنها ،تفکر چپ برای من غیرقابل قبول و پیروی بود .لذا با ایمان راه آقاي دکتر محمد مصدق را قبول کردم و عاشقانه و عالمانه خود را در آن مسیر قرار دادم .خوشحالم که برای یک ساعت هم در طول این سالها از حرکت در چنین مسیری پشیمان نشدم بلکه ایمانم روز به روز قویتر شده و با دالیل منطقی محکمتر و استوارتر بوده و هست. مص�دق در س�الهای پی�ش از نخس�ت وزی�ری چ�ه ویژگیهایی داشت که افسر جوان تحصیلکردهای چون شما را مجذوب خود کرده بود؟
نظرات دکتر مصدق که موجب گرایش مردم به آن ش��ده بود ،متکی و نشأت گرفته از ۳۰سال مبارزات ایشان در مشاغل مختلف قبل از شهریور ۱۳۲۰بود که بهطور نمونه فهرستوار عرض میکنم ،قیام مصدق علیه کودتای سیدضیاء و رضاخان و عزیمت به بختیاری برای ادامه مبارزه ،نطق مشهور و تاریخی در مجلس پنجم علیه سلطنت رضاخان و مبارزات حقطلبانه ایشان در تمام طول دوره نمایندگی مجلس و پس از مجلس، پرهیز از اشرافیگری و اتکا به علم و منطق و جهانبینی خاص و انتخاب تز مش��هور به موازنه منفی که در حقیقت موس��س آن در جهان ش��خص آقای دکتر مصدق بود .این ویژگیها و طرز تفکر کامال جذاب و افتخارآمیز بود .همین چند نکته کافی بود که افرادی که به استقالل ،عظمت ،پیشرفت و تحول ایران عالقهمند بودند ،متوجه آقای دکتر مصدق ش��وند و از ایشان تبعیت کنند و خوشبختانه سیر تاریخی نشانداد که انتخاب مردم ایران کامال صحیح و با خلوص و عشق صورت گرفت. همدورهایهای شما در دانشکده افسری چنین گرایشی به دکتر مصدق داشتند؟
در دوره نادری که مجموعا ۳۶۰نفر فارغالتحصیل شدند، به جرات میتوانم عرض کنم که بیشتر از ۲۰۰نفر از افسران افرادی وطنپرس��ت و مبارز در راه استقالل و پیشرفت ایران و باطنا طرفدار طرز تفکر و روش مصدق بودند.
در دانشکده افسری بيشتر افسران ناهار را در باشگاه افسران صرف میکردند و در یک س��اعتی که فرصت بود ،بحثهایی پیرامون مسائل سیاسی و تحوالت اجتماعی ایران انجام میشد. در بین افس��رانی که بعدا به حزب توده ملحق شدند یا همان موقع دارای افکار مارکسیستی بودند و افسرانی که چشم امید به س��ید ضیاء دوخته بودند و جزو دار و دسته سرلشکر ارفع، این نماینده خالص امپراتوری انگلستان در ارتش ایران بودند، توگوها جریان داش��ت .عجیب آنکه در تمام این مباحث گف کسی نمیتوانس��ت به نظریاتی که نماینده شاخص آن دکتر مصدق بود ،ایراد گرفته یا معارضه و مناقش��ه كند ،آنها باطنا قبول داش��تند .افرادی که دارای این طرز تفکر بودند نزد تمام فرق محترم بودند. آیا این عالقه شما به مصدق به عضویت در احزاب حامی او منجر شد؟
من هیچوقت جزو هی��چ حزبی نبودم .طرفدار جبهه ملی بودم و همیشه و همه روز به پیشرفت جبهه ملی فکر میکردم و خدمات ناقابلی هم در دوره خدمت خودم برای پیشرفت جبهه ملی کردم ،اما در هیچ حزبی عضویت نداشتم. آی�ا پیش از اینکه به عنوان افس�ر گارد محافظ مصدق انتخ�اب ش�وید ،او را دیده بودید؟ اولین دیدار ش�ما با مصدق کی و کجا بود؟
اولین دیدار ما با آقای دکتر مصدق در مردادماه ۱۳۲۶بود که دانشکده افسری مانوری برگزار کرده بود از قافالنکوه تا تهران که با ش��اگردانم مرحله به مرحله از قافالنکوه به سمت تهران بهصورت مانور نظامی حرکت کردیم .در این فاصله در یکی از نقاطی که اردو زدیم احمدآباد بود که باغ و قلعه دکتر مصدق در آنجا قرار داشت و آقای دکتر مصدق بهصورت تبعید یا تبعید اختیاری در همین قلعه دور از شهر تهران زندگی میکرد .همراه این اردو غالمرضا پهلوی (برادر ناتنی محمدرضا ش��اه) که به عنوان ش��اگرد دانشکده افسری مش��غول خدمت بود ،حضور داشت .من با سروان سوار ماکویی که فرمانده شاهپور غالمرضا پهلوی بود ،صحبت کردم که به مالقات مصدق برویم .شاهپور غالمرضا هم که از نظر مادری نس��بت دوری با همس��ر آقای دکتر مصدق داشت عالقهمند به این مالقات بود و ما به اتفاق غالمرضا پهلوی به قلعه احمدآباد رفتیم و با کسب اجازه به اتاق زندگی مصدق که در طبقه فوقانی قلعه بود وارد شدیم .سادگی و آرایش س��نتی اتاق و وسایل استراحت و زندگی آقای دکتر مصدق واقعا دیدنی بود ،بهطوریکه باورمان نمیش��د مردی با آن همه س��وابق که از مکنت مالی هم برخوردار بود ،دارای چنین زندگی س��اده و در حد یک روس��تایی باشد .مخصوصا لباس آقای دکتر مصدق «برک» که همیشه از مشهد خریداری میشد ،جالب توجه بود .بعد از عرض سالم به دکتر مصدق و نشستن و پذیرایی ایشان ،شاهپور غالمرضا سوال کرد «آقای دکتر مصدق بهطور کلی حالتان چطور اس��ت؟» آقای مصدق در جواب گفت که حال من مثل حال ۱۵میلیون سکنه ایران اس��ت ،اگر حال آنها خوب و قابل قبول است ،زندگی من هم قابل قبول است .در این حرف نکات سیاسی و اجتماعی فراوانی نهفته بود که من با تمام وجود درک کردم که فکر و اندیش��ه آقای دکتر مصدق ممزوج و آمیخته با ملت ایران است .چهره، آرامش روحی ،تواضع و ادب آقای مصدق واقعا مسحورکننده بود .این اولین مالقات من با آقای دکتر مصدق بود.
69
شهروند امروز 11تیر 1390
روایت تاریخی
شدید ناسیونالیستی در آنها به تاسی از هیتلر و آلمان نازی بود ک�ه افرادی مانند داوود منش�یزاده و داریوش همایون در حزب سومکا به عنوان شاخصترین نمادهای آن بودند یا فاشیست به معنی مصطلح سیاسی آن؟
با افس�ران عضو حزب توده هم بح�ث و جدالی درباره مصدق در میگرفت؟
احتياج به سواد قبل از آزادي پيام ناصرالدينشاه به ميرزاملكمخان يكي از روزها كه ناصرالدينشاه با معدودي از خواص در ديوانخانه به صحبت ايستاده بود ناگاه از الي درختها نظرش به حاج سياح افتاد كه كنار ديوار براي شرفيابي انتظار ميبرد .شاه با ديدن او سر را آهسته جنبانيده، لحظهاي به فكر فرو شد آنگاه با اشاره دست او را پيش خواند .حاج سياح با شتاب آهنگ حضور كرد و بنابر سنت ديرين كه آن زمان منسوخ شده بود ،هنوز فاصلهاي به شاه مانده ،كفشها را از پا بيرون كرده با جوراب نزديك آمد .ناصرالدينشاه رو به او كرده، گفت« :از قراري كه شنيدهام هممسلكت ملكم در روزنامه قانون مطالبي در مورد لزوم دادن آزادي و برقراري آئين مشروطه در ايران نوشته .از قول من به او بنويس كه به اندازه تو و امثال تو عقل و شعور دارم ،تواريخ و سير هم خواندهام و از اوضاع دنيا آگاهم. نيك ميدانم كه ترقي كامل مملكت بسته به آزادي است ولي دادن آزادي به مردم نادان و بيسواد و رها ساختن عنان اراذل و اوباش تيغ در كف زنگي مست نهادن است و آرامش و امنيت كشور را به خطر انداختن .مخصوصا به او بگو كه اين فضوليها را كنار بگذارد و مطمئن باشد روزي كه تشخيص دهم مردم شايستگي داشتن حكومت مشروطه و لياقت استفاده از آزادي را دارند ،اگر الزم شود از تاج و تخت نيز ميگذرم و مشروطه را به آنان ارزاني ميدارم ».آنگاه شاه رو به حاضران نموده اضافه كرد« :مردم قبل از آزادي احتياج به سواد و تربيت صحيح دارند .ترتيب اين كار را در حدود امكانات دادهام و بالفاصله پس از برگزاري تشريفات «قرن» به ياري خداوند آن را به مرحله اجرا خواهم گذارد». -----------------------------* برگرفته از كتاب «يادداشتهايي از زندگيخصوصيناصرالدينشاه»،نوشته دوستعليخانمعيرالممالك(خزانهداردوره ناصرالدينشاه) ـ نشر تاريخ ايران ـ ۱۳۶۱
از راست به چپ :عالء الدین میرمحمدصادقی، اسداهلل عسگراوالدی و علینقی خاموشی. درسفر به عمان بهعنوان نمایندگان اتاق بازرگانی که از سوی امام برای اداره این نهاد حکم داشتند
نوستالژي جريان حذف چهرههاي شاخص بازار از اقتصاد ايران نه در سال 90كه از سه دهه قبل كليد خورده بود .مكاتبات بين وزير بازرگاني و اعضاي كميته امور صنفي منصوب حضرت امام يكي از مشخصترين رفتارهاي حذفي اقتصاد ايران بوده است .وزارت بازرگاني با رويكرد چپگرا در دهه 60تمامي تالش خود را به كار بست تا نيروهاي مورد تاييد جريان بازار سنتي از فضاي تصميمگيري و سياستگذاري اقتصاد ايران كنار گذاشته شوند .بازاريان در اين دوره به دو گروه تقسيم ميشوند .عدهاي از آنان به اتاق بازرگاني ميروند و گروهي ديگر قدم به اين كميته ميگذارند .نكته جالب در مورد آنان روابط نسبي است .از خانواده خاموشيها علينقي به اتاق بازرگاني ميرود و سيدتقي برادر بزرگتر به عنوان مسئول كميته امور صنفي انتخاب ميشود .در خانواده عسگراوالديها ،اسداهلل به اتاق بازرگاني ميرود و برادر بزرگتر او صادق به كميته امور صنفي ميرود .اين حضور ولي دوام چنداني نداشت
پايان هفت دالور
به بهانه حذف جریان بازاریهای سنتی و افراد منصوب حضرت امام در اتاق بازرگانی از اتاق ايران و در حاشيه سندي كه روند تاريخي بایکوت جريان راست سنتي از معادالت سياسي و اقتصادي ايران را نشان ميدهد
بهرادمهرجو
اسداهلل عسگراوالدی سال1340
هنگامي كه سه پيرمرد كهنسال و محترم اتاق بازرگاني به رأي نمايندگان بخشخصوصي از هيات رئيس��ه اتاق بازرگاني بيرون رانده شدند ،شباهتي تلخ ميان سرنوشت آنان و «هفت دالور» وسترن بيبديل هاليوود برقرار شد. اث��ر ماندگار هفت دالور روايت گروهي «جنگجو» را بيان ميكرد ك��ه براي حفظ دهكدهاي كوچك به اس��تخدام عدهاي دهقان درآمده بودند .آنان وظيفه داشتند دهكده را از ش��ر راهزنان نجات دهند .سرانجام كار هم همچون بس��ياري از آثار سينماي وسترن شيرين بود .هفت دالور شهر را نجات دادند ولي عدهاي از آنان در ميانه جدال جمع را ترك كردند و چنينشد :حذف دالوران« .هفت دالور» محصولي از سينماي «هاليوود» غربي بود ولي مشابههاي بسياري حتي در سرزمينهاي «رها شده از استعمار» هم داشت .نقشآفرينان محصول آمريكايي در تالشي بيتوقف براي اثبات آرماني هستيس��از بودند .آنان مدام در ميان جمالت خ��ود تاكيد ميكردند كه نهتنه��ا براي پول كه براي احقاق حق مبارزه ميكنند« .هفت دالور» بديلهاي بسياري يافت .از ميان نمونههاي متفاوت آن يكي هم اتفاقا در اقتصاد رخ داد. روايت ميكنند هنگامي كه انقالب به پيروزي رسيد،
70
شهروند امروز 11تیر 1390
موجيازاحكامهمبرايفوجيازمردانانقالبيصادرميشد. كشور انقالبي نياز به مديراني براي اداره دستگاههاي اجرايي و هدايت نهادهاي بنيادين اقتصاد داشت .از ميان آنها هم يكي اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران بود .حضرت امام به توصيه مرحوم بهشتي و تاييد آيتاهلل موسوياردبيلي حكمي به گروهي از فعاالن اقتصادي داد كه اتفاقا آنها هم ويژگي مشتركي با حقجويان وسترن آمريكايي داشتند. آنها هم هفت نفر بودند .هفت نفر اقتصادي ولي نام خود را به سان قهرمانان وسترن «هفت دالور» نگذاشتند ،آنها خود را هفت معتمد امام و بعدها انقالب در اتاق بازرگاني خواندند .اما از آن هفت نفر يكي اس�داهلل عس�گراوالدي اخوي كوچكتر حبيباهلل عس��گراوالدي م��رد مبارز بازار بود .ديگري عالءالدي�ن ميرمحمدصادقي متدين بازار و همراه هميش��گي نیز آيتاهلل بهشتي و سران انقالب بود. نفر سوم ليست به خاندان خاموشيها رسيده بود .علينقي خاموشي يكي از اعضاي خانواده مبارزان سياسي به شمار ميآمد كه در صدر آنها تقي اخوي بزرگتر به جنبش امام پيوست ،محسن اخوي كوچكتر به مجاهدين خلق (بعدها منافقين) ملحق شد و اندكي بعد تغيير ايدئولوژي داد .او را در روزه��اي پيش از انقالب «معدوم» ميخواندند و در روزه��اي پس از انقالب تالش كردند تا نامي از او بر زباني جاري نشود .برادر ديگر اين خاندان «مرتضي» هم سنت محسن را پيش گرفت .او هم به جرگه مجاهدين پيوست. ش��يخ محمود دعايي روحاني معتم��د نظام نقل ميكرد
سند
يكبار براي هدايت در عراق ديداري را ترتيب داده بود ولي مرتضی تحصيل در اياالت متحده را رها نساخته بود و به ع��راق نيامده بود تا به حرف دعايي مس��ير عوض كند .او مجاهد ماند و در همان مرز عراق كشته شد .از ميان اين خاندان يك نماينده متدين به اتاق آمد .علينقي داستاني جدا از اخوان خاموشيها بود .او هم يكي از هفت نفر شد. ديگري ميرمصطفي عالينسب نام داشت .در تفسير رفتار او شرحها بس��يار دادهاند و افسانههاي بيشمار ساختهاند. يكي ميگفت او مكتب اقتصاد آلمان را از حفظ شده است. ديگ��ري در كتاب يادمانش نق��ل كردهبود «ميرمصطفي چنان پرهيزگار در رفتار بود كه مرحوم عالمه جعفري او را زاهد خوانده بود» .افس��انهها ولي براي مردان اقتصادي معنايي نداش��ت .آنها خيلي كه پيش رفتند عالينسب را به دليل تاسيس كارخانه سماورسازي عالينسب و كارخانه كارتنسازي ميهن به نام «پدر صنعت» خواندند .اينگونه پدر صنعت هم به جمع افزوده شد .بازوی ديگر هفت نفر ولي مردي مبارز بود .علي حاجطرخاني ،اخوي كوچكتر تقي حاجطرخاني يكي از اتاقيها شد .تقي مردي مشهور در عالم مبارزه بود .او مس��جد قبا را س��اخته بود ،سالها هزينه گذران عمر ش��ريعتي را ميداد ،هزينه حس��ينيه ارش��اد را تقبل ميك��رد و محلي براي اختف��اي دائمي تمامي مب��ارزان بود .حتي گودرزي را پيش از تاس��يس فرق��ان ،س��كنا داده ب��ود .اتفاقا هم او هم تق��ي را به تير تروري كور به ش��هادت رساند .علي و تقي پسرداييهاي خاموش��يها هم بودند .اينچنين از يك خانواده دو نام به اتاق آمدند .نفر ششم ولي به اندازه ديگران سرشناس نبود. محمدعلي نويد از چهرههاي مورد تاييد جبهه ملي بود كه جذب موتلفه اسالمي شد .او در هنگام مبارزه در بخشش مالي براي انقالب شهرت داشت .كرداحمدي رفيقشفيق نويد و بازاري متدين یک��یدیگر از بازاریان بودکه نامش در ليس��ت قرار گرفت اما حاضر به مشارکت در اداره اتاق نشد .هفتمین نام هم محمود ميرفندرسكي تاجر اصفهاني بود .ميرفندرسكي در ميان جمع يگانه به شمار ميآمد .او مدتها در زندان همبند مرحوم عزتاهلل س��حابي بود .در س��راي حاجحسن بازار و در كنار ديگر اصفهانيها حجره داشت و يك ماه در ميان ،راهي زندان ميشد .در كرامات او هم نقلها بسيار شده ولي همان يك گفته عزتاهلل سحابي براي او كافي بود كه حاجمحمود را «شريك كارهاي خير» خواند .هفت نفر چنين تكميل ش��دند .گ��روه هم مانند «هفت دالور» هر كدام سجايايي داشتند .اما سرنوشتها همه يكسان بود .علي حاجطرخاني با قهر انقالبي مواجه شد هنگامي كه حكم مصادره اموالش را از دولت بازرگان تحويل گرفت .دولت موقت او را در ليست معروف به 52نفر قرار داده بود .اندكي بعد همه فهميدند چه اشتباهي صورت گرفته و علي از ليست خارج شد .پدر او مرحوم شاهپوري هزينه ساخت حرم حضرت معصومه(س) را پرداخت كرده ب��ود و چنين روا نبود فرزن��دش محكوم به مصادره اموال ش��ود .علي ،ولي چنان شوكه شده بود كه خود را از ميان هفت نفر خارج كرد .مدتي بعد كرداحمدي هم بهانه آورد كه بيمار شده و توان كار ندارد. او يكسره راهي لندن شد .محمدعلي نويد هم به سرعت و در همان سال 1362چنين كرد .او گفت كه قصد دارد تجارت خود را پيش برد .مدتي بعد به توصيه يكي از ياران
پس از پیروزی انقالب حضرت امام طی حکمی آیت اهلل انواری روحانی معتمد بازار را بهعنوان سرپرست کمیته امور صنفی منسوب کردند .آیتاهلل انواری هم چهار چهره سرشناس مبارز بازار را برای اداره امور انتخاب کردند اما روند اسنادی که میبینید نشان میدهد پس از پایان دوره وزارت عسگراوالدی در وزارت بازرگانی، حذف جریان راست سنتی از بازار توسط عابدی جعفری وزیر بعدی بازرگانی کلید خورد.
قديمي ،او باز هم به اتاق بازگشت ولي هنگامي كه فضا را چنين ديد يار صميمي ايام دور را س��رزنش كرد و رفت: «آقا ما چه دشمني به شما كرده بوديم كه گفتيد باز هم بيايي��د ».دهه 60به ميانه نرس��يده بود كه ميرمصطفي هم از اتاق بريد .او به سرعت مشاور اقتصادي ميرحسين موسوي شد و به جايگاه انتقاد از اتاق رفت .ميگفت« :ما چرا بايد به عدهاي سرمايهدار سرويس بدهيم ».نقل كالم او به گوش اتاقيها رس��يده ب��ود .آنها هم ميرمصطفي را نواختند كه چرا بايد «سماورسازي » پدر صنعت لقب گيرد. او ج��واب داد «چطور يك عده نخود و لوبيافروش در بازار بايد براي اقتصاد راه تعيين كنند ».او تنها عضو هفت نفر بود كه دشمن اتاق هم شد .از ميان جمع ماندند تنها سه نفر اس��داهلل عسگراوالدي،علينقي خاموشي و عالءالدين ميرمحمدصادق��ي .اينها از همان دهه 60ماندند تا اولين سال دهه .90همگي طي ساليان سال شرح مجاهدتها و تالشه��اي خود را نقل ميكردن��د .از مجادله با دولت
71
شهروند امروز 11تیر 1390
ميرحسين موس��وي گرفته تا تكاپو براي كاهش ريسك سرمايهگذاري در ايران .گفتار سه نفر باقيمانده هفت نفر در س��الهاي متمادي شرحي از خاطرات مدام اتاق شده بود .قصه تاريخ بر همين س��ياق نقل ميش��د تا هنگامي ك��ه رخدادي تازه بهوقوع پيوس��ت .خاطرات ميرفت كه 32ساله ش��ود كه ناگهان سه نفر باقيمانده از هفت نفر هم حذف ش��دند .اين بار نه قهر در كار بود و نه جبر .نه خس��تگي نويد و كرداحمدي دامنشان را گرفته بود كه هر س��ه باقيمانده اتفاقا براي حضور در هيات رئيس��ه با اشتياقي بينظير كانديدا هم شده بودند.ماجرا ،قهر علي حاجطرخاني هم نبود كه اين س��ه نفر همچنان كسب و كارشان را هم داشتند .دلزدگي عالينسب هم در كار نبود كه باز هم هر سه نفر با شور در صحنه بودند .سه پيرمرد به حكم «دموكراسي» از اتاق رفتند .اين حذف ،حذفي بدون «مجادله» بود .حذف به حكم راي مردم پاياني براي حضور به حكم حكومتي بود.
اتاق فکر
ُ فل َس َفه
شريعتي: نام خيابان يا روشنفکري پُرتوان
محمدسعيدحناييکاشاني
سهشنبه س��وم خرداد ،حدود ساعت ۲بعدازظهر ،سوار در تاکسي از ولنجک به تجريش ميآمدم .در آصف ،خانمي ميانسال سوار تاکسي شد .پس از لحظاتي از راننده پرسيد: «جاده قديم شميران هم ميرويد؟» راننده کمي مردد به فکر فرو رفت و طوري مِن مِن کرد که گويي نميدانست مقصود خانم از «جاده قديم ش��ميران» کجاست! يا منظورش کدام قسمت از اين جاده يا خيابان دور و دراز است. خواس��تم ي��ادآوري کنم ک��ه منظور چيس��ت .گفتم: «منظورش��ان خيابان شريعتي اس��ت» .راننده گفت« :نه». خانم طوري که همه بفهمند به من گفت« :ميدانستم نام جديدش چيست ،اما نميخواستم دهانم نجس شود!» و بعد ادامه داد« :ميدانس��تيد که نام آن خيابان در قديم کوروش بود؟» س��پس بهطوري که گويي سن مرا ميداند ،شرح داد: «البته شما جوانيد و يادتان نميآيد؟» و باز ادامه داد« :دکتر هم نبود و خودش را دکتر معرفي ميکرد» .سپس خاموش
شد و ديگر چيزي نگفت .هيچيک از سخنان او واکنشي در من برنيانگيخت و من هرگز کلمهاي نگفتم .شايد خاموشي م��ن رغبتي براي ادامه حرفهايش به او نبخش��يد -هرگز دوس��ت ندارم در اتوبوس يا تاکس��ي با کسي حرف بزنم يا همکالم شوم (حتي همراهان يا دوستانم). يوانديسالي که در تهران و در شميران زندگي در اين س ميکنم ،گرچه در س��الهاي قب��ل از انقالب نيز در تهران و ش��ميران بودهام ،بسيار ش��نيدهام که کساني همچنان بعد يواندي س��ال نامهاي قديم خيابانها را صدا ميزنند؛ از س مث�لا عباسآباد و تختطاووس بهويژه هنوز هرروز به گوش ميخورد .اما در اين سي و اندي سال هرگز نشنيده بودم که کسي خيابان شريعتي را «کوروش» بنامد« ،جاده قديم» چرا (البته وقتي ميگويند «جاده قديم ش��ميران» گويي بيشتر منظور آن سر خيابان است که از خيابان انقالب آغاز ميشود و به پل سيد خندان ختم ميشود!) ،اما «کوروش» هرگز .آن خانم نيز خود چنين نگفت .باري ،همه اينها مهم نبود .برايم آن نفرت و تحقيري عجيب بود که با کلمه «نجس» ش��دن دهان نثار نام «ش��ريعتي» ميش��د و بعد متهم کردن او به داشتن «دکتراي قالبي» .آيا همه عيب او اين بود که «دکتر»
72
شهروند امروز 11تیر 1390
آيا شريعتي نمونه خوبي نيست براي اينکه ديگر «شور»هايمان را جدي نگيريم و فقط به فکر زندگي خودمان باشيم؟ آيا راههاي بهتري براي مشهور شدن و پول در آوردن وجود ندارد؟ نبود ،اگر نبود؟ و اگر بود ديگر مشکلي در افکار و انديشههايش وجود نداش��ت؟ آن خانم سر و وضعي نداشت که بگويم آدم متعصب يا املي به نظر ميآمد .به عکس ،زني کامال فرهيخته و امروزي به نظر ميآمد با عينکي آفتابي بر چشم و لباسي آسانگيرانه و تابستاني با رنگهاي روشن بر تن. به نظر ميآيد که ش��ريعتي در اين س��ي و اندي س��ال آماج عشق و نفرتي همزمان بوده است .براي برخي که از او متنفرند ،او فريبکاري بزرگ بوده است که چهرهاي انساني و آزادانديش و مترقي و مسئول و مردمدوست و عدالتطلب و زيبا از اسالم ارائه داده است و حال آنکه در عمل آنان چيزي خ�لاف آن را ديدهاند .براي برخ��ي او براندازنده واقعي نظام پادش��اهي بوده است و بنابراين به دوراني طاليي پايان داده است که آنان هنوز حس��رتش را ميبرند .براي برخي نيز او هنوز نماينده آن اس�لام «ديگر»ي است که آنان هنوز بدان عشق ميورزند و زندگيشان را بر آن بنا ميکنند .برخي نيز زماني با او «آغاز» کردهاند ،اما به همراه زمانه بزرگ ش��دهاند و ديگر ش��ريعتي کمتر چيزي براي گفتن به آنان دارد ،مگر اينکه او را در مقام انس��اني س��تايش کنند که زندگي کرد آنطور که ميخواس��ت و جهاد کرد در راه آنچه ميخواست
طرح: حسین صافی
پرسه در زندگي روزمره ايراني
و اگر به آنچه ميخواس��ت در حياتش نرس��يد ،دس��ت کم يکي ،دو سال بعد به آنچه پيشبيني ميکرد و نه فقط آرزو، رس��يد .اما آنچه بعد از آن اتفاق افتاد ،داستان ديگري است که بايد بازماندگان و «ش��اگردان» پاسخش را بدهند ،نه او ک��ه «آموزگار» بود و گفته بود آنچه به فکرش رس��يده بود. نمونه شريعتي ميتواند نمودار يکي از آن روشنفکران موفق جهان سومي باشد که کساني همچون فردريک جيمسون حس��رتش را ميبرند .مردي دانشگاهي که به جاي رفتن به دنبال گرفت��ن ارتقا و مقام از نظام و خريدن خانه و زمين و ويال و انباشت ثروت براي همسر و فرزند ،راه زندان و اخراج و تبعيد خودخواسته را به جان ميخرد .آيا امروز کسي هست که بخواهد فرزندي همچون علي شريعتي داشته باشد؟ آيا کسي هست که بخواهد فرزندش راه علي شريعتي را بپيمايد؟ آيا بهتر نيست آدم به جاي «علي شريعتي»« ،علي دايي» يا «علي کريمي» باشد يا هر علي ديگري؟ اگر امروز به قهرمانان مشهور مردم نگاه کنيم ،کمتر کسي را خواهيم ديد که شباهتي به «شريعتي» داشته باشد ،کمتر کسي را خواهيم ديد که چنين نمونهاي از زندگي را شايسته زيستن بداند .شغلهايي هست که آدم ميتواند هم محبوب مردم باشد ،هم محبوب نظام و هم خوب پول در بياورد و هم خوب زندگي کند .وقتي هم که مرد جنازهاش را خوب تشييع ميکنند و به خاک ميسپارند و از راست و چپ و انقالبي و ضدانقالبي هم براي خانوادهاش تسليت ميفرستند .اين است نعمت دنيا و آخرت. اما آدمي مانند شريعتي ش��دن ،يعني در زندگي زندان رفتن ،ارتقاي ش��غلي نداشتن ،محکوم به ممنوعيت انتشار، ممنوعيت سخنراني ،دشنام ش��نيدن از اين و آن ،تکفير و تفس��يق شدن ،هر غلط و نادرست در سخن و انديشهاش را به رخ کش��يدن ،با فقر و تنگدستي سر کردن و دست آخر هم در غربت و بيکس��ي مردن .البته ،شايد بعد يک توفاني برخيزد .س��خنرانيهايش را همه مانند نوارهاي خوانندگان پاپ در هر جا گوش کنند ،کتابهايش را صدهزار ،صدهزار ناشراني گمنام منتشر کنند و س��رمايهاي براي خود فراهم کنند ،آدمهايي هم پيدا ش��وند و زندگيشان را فدا کنند تا ديگراني آزاد و خوشبخت زندگي کنند ،اما بعد همه به اين نتيجه برسند که راه اشتباهي رفتند و زندگيشان را بيهوده تباه کردند. آن وقت باز آن «علي ش��ريعتي» است که همه را گمراه کرده اس��ت و فريب داده اس��ت و باز اوست که بايد دشنام بش��نود و تحقير ش��ود .آيا اين سرنوشت خوبي است؟ بهتر نيست فرزنداني داشته باشيم که کاري به کار هيچچيز نداشته باشند ،ش��هرونداني س��رگرم کار خويش باشند ،بزرگترين هدفشان در زندگي ارتقاي شغلي ،کسب ثروت و برخورداري از لذتهاي زندگي باشد تا هيچ وقت پايشان به زندان باز نشود، تا هيچ وقت اخراج نش��وند ،تا هيچ وق��ت ممنوعالخروج و ممنوعاالنتشار و محروم از کار و حقوق اجتماعي نشوند .آيا بهتر نيست فرزندانمان را فوتباليست و خواننده و پزشک و مهندس و استاد دانشگاه و هر متخصص ديگري بار آوريم و به او گوشزد کنيم کاري به کار سياست نداشته باشد و هر که خر است او هم باشد پاالنش .آيا شريعتي نمونه خوبي نيست براي اينکه ديگر «شور»هايمان را جدي نگيريم و فقط به فکر زندگي خودمان باشيم؟ آيا راههاي بهتري براي مشهور شدن و پول در آوردن وجود ندارد؟
سخن در باب ناچيزها
زندگي روزمره نامي است براي همهچيز و در عين حال هيچچيز
عباسكاظمي
اين يادداش��ت با عجله نوشته شد ،نوشتن با ش��تاب براي جامعهاي که عجله بخشي ِ واقعيت زندگي آن اس��ت ،امري آشنا بهنظر از ميرس��د .به خصوص اينکه نوش��تن در باب ي روزمره هميش��ه رنگوبوي ش��تاب زندگ�� ميدهد :نثري نامنس��جم ،درهم ،بيسرآغاز و بيپايان .اين همان نوش��تا ِر در عجله است که ميتوان براي جامعه ما به تقليد از روالن بارت از درجه عجله نوشتار يا درجه عجله انجام دادن کارها سخن گفت .چنين سبکي از انجام دادن ِ وضعيت اضطرار اشاره دارد .در مضيقه امور به ِ فرهنگ عجله را ايجاد ميکند. بودن ماست که فرهنگي که بيشتر نشاندهنده ناداشتههاست: ع��دم اطمينان ،عدم قطعي��ت و عدم امنيت. عجله ،زمان را به ولوله مياندازد و با دستکاري در آن نق��ش نام��وزون خ��ود را ب��ر آن حک ميکن��د .اما عجله به همان اندازه که ميتواند به معناي سبقت جستن از زمان باشد ميتواند به معناي عقب افتادن نيز تلقي شود .اين است که ميتوان بيثباتي ،بينظمي و عدم استقرار در وضعيت مش��خص را مهمترين ويژگي اين فرهنگ دانس��ت .امري که بهترين وصف آن «زندگي روزمره در مضيقه و اضطرار» است. اکنون زمان آن رسيده که توضيح دهم در سلسله نوشتارهايي که به صورت هفتگي در اين مجله منتشر ميشود از چه موضوعاتي ميخواهم سخن بگويم :شهر ،غريبگي ،باهم بودن ،تعارف کردن ،خيابان ،قدم زدن ،چهره و... با اين وصف ،شايد بهتر باشد بگويم در باب چه چيزهايي نميخواهم بنويسم .تنها مفهومي که شايد بتواند ناهمگونيهاي موجود در موضوعات نوشتار من را توضيح دهد «امر روزمره» است. زندگي روزمره نامي اس��ت ب��راي همهچيز و در عين حال هيچچي��ز .زندگي روزمره درباره چيزي سخن نميگويد چراکه اين موضوعات گاهي آنقدر مورد غفلت قرار ميگيرند که ديگر زبان نيچه، چيزي درخور بهنظر نميرسند .به ِ در اينجا س��خن از بر گرفتن ناچيزها به مثابه تامل فلسفي است :ناچيزهايي که موضوعات ِ وقتي موضو ِع تامل قرار ميگيرند چيزبودگي
1
2
73
شهروند امروز 11تیر 1390
خ��ود را نش��ان ميدهند و در واق��ع از دنياي خام��وش ناچيزها به دنياي پرهياهوي چيزها قدم ميگذارند يا به تعبير فرويد (در روانکاوي زندگي روزمره) مسافرت به دنياي امر فراموش شده .اين همانجايي است که ما بايد موضوعات مطالع��ه و تام��ل را از آنجا بهدس��ت بياوريم. بنابراين در اين نوش��تار از چيزهايي صحبت ميکنيم که ممکن اس��ت ب��ه دليل بداهت و روزمرگياش کمتر م��ورد توجه قرار گيرند و از اي��نرو به راحتي و با عجل��ه بهدور انداخته ميشوند .گويا کاري که عجله ميکند بيمقدار کردن زمان کنوني و دور ريختن چيزهاس��ت. ِ کار ما به عنوان منتقد فرهنگي همانطور که والتربنيامين گفت ،نشان دادن اين است که تا چه ان��دازه اين دور ريختنيها ميتوانند واجد اهميت باشند .اما اين دورريختنيها به تعبير ريتا فلکسي به تکرار و امر عادتي مبتال شدهاند و جامه بداه��ت بر تن کردهاند .امري که براي بازتاملي ش��دن محتاج آشنازدايي است .تنها ي کردن و ناآشنا آشنازدايي است که با غيربديه کردن امور روزمره ميتواند آنها را درخور تامل کند و به تعبيري«خوانايي» را به آنها عطا کند و اينگون ه است که چونان «زباله جمعکن» در کاوش مي��ان آنچه زبالههاي روزمره نام گرفته ارزشمندي موضوعات را دوباره گوشزد ميکنيم و آنها را درخور تامل ميسازيم. با اين حس��اب آيا ما با يک کش��کول يا منظوم��ه از س��نخ آنچه بنيامي��ن بدان ميانديشيد مواجه نخواهيم شد؟ در آن صورت ِ شناخت کليت جامعه چه کمکي «منظومه» در ميتواند بکند؟ اين پرسشي است که ميتواند نظريه انتقادي زندگ��ي روزمره را به مطالعات فرهنگي نزديک س��ازد .پارهه��اي بريدهاي از جامع��ه که جداجدا مورد تامل قرار ميگيرند، در واقع در يک منظومه ،کليتي را برميسازند که قدرت شناخت و نقد را به ما بازميگرداند. ب��راي جامعهاي ک��ه قدرت ش��ناخت در آن وکنش مفاهمهاي در بهگونهاي به قهقرا رفته ِ آن مخدوش شده است شايد منظومهاي ديدن راهي باشد براي بازگرداندن قدرتِ نقد کردن و فهميدن .البت��ه واقفم که اين ادعاي بزرگي است اما بگذاريد در هنگامهاي که با ادعاهاي بزرگ سر ميکنيم با ادعاهايي از همان سنخ به ميدان بياييم.
3
تامل
اهميتي كه به اهميت ميدهيم در دفاع از عينيتگرايي در اخالقيات
پيترسينگر ترجمه فرزانه سالمي *
«قضاوت اخالقي» كار درس��تي است يا نه؟ آيا اخالق در نهاي��ت موضوعي كامال انتزاعي اس��ت؟ آيا ما آدمها به صورت فردي انتخابش ميكنيم يا اينكه فرهنگ جامعه ما را به سمت انتخابهايمان ميكشاند؟ جواب اين سالها را نميتوان به اين آسانيها داد. تا دهه 1930ميالدي ،بس��ياري از فيلس��وفان گمان ميكردند قضاوتهاي اخالقي ،بيانكننده حقايقي عيني هس��تند .اما از آن دهه به بعد ،پوزيتيويستهاي منطقي به نتيجه متفاوتي رس��يدند :از آنج��ا كه راهي براي اثبات ِ حقيق��ت قضاوتهاي اخالقي ما وجود ندارد ،بهتر اس��ت بيان افكار و احساس��ات خود تلقي اين قضاوتها را نوعي ِ كنيم .بنابراين ،وقتي ميگوييم «بچه را نبايد كتك بزني» درواق��ع داريم مخالفت خودمان را با كتك زدن بچه اعالم ميكنيم و در عين حال ديگري را ترغيب ميكنيم كه از كتكزدن بچه دست بردارد .پرسشي كه برخي فيلسوفان مطرح ميكنند ،اين است كه چقدر ميتوان «حقيقت» را در گفتارهاي مشابه به اين جستجو كرد و درست و غلط بودن آن را تشخيص داد. اين ديدگاه نسبت به اخالقيات بارها به چالش كشيده ش��ده اس��ت و بخش مهم��ي از اعتراضات ه��م از جانب متفكراني مطرح شده كه عقايدشان با فلسفه سكوالر دنياي غرب همخواني ندارد .اين جدلها در هر حال به نتيجهاي نرسيده است؛ اما حاال با انتشار يك اثر فلسفي مهم ،ظاهرا بايد انتظار گشايش مجدد باب بحث را بكشيم. «درك پارفي��ت» را خيليها ميشناس��ند .او اس��تاد افتخاري كالج «آل سولز» در آكسفورد است و پيش از اين، تنها يك كتاب به نام «داليل و افراد» نوشته بود. اين كتاب كه در س��ال 1984ميالدي به چاپ رسيد ،با اس��تقبال زيادي مواجه شد اما سالها طول كش��يد تا پارفيت كتاب جديدي منتشر كند .حاال كتاب «چه چيزي اهميت دارد» نوشته پارفيت ،جاني تازه به بحث در مورد عينيتگرايي و اخالقيات بخشيده است .استداللهاي سكوالر پارفي��ت و نيز روش فراگي��ري كه او براي بحث در مورد ديدگاههاي آلترناتيو در پيش ميگيرد، مخالفان براي اولينبار در چنددهه اخير توانسته ِ عينگراي��ي در اخالقيات را به دف��اع از مواضع خودشان وادارد. «چه چيزي اهمي��ت دارد» كتاب حجيمي
اس��ت؛ داراي دو جلد و بالغ بر 1400صفحه ميش��ود و تم��ام اين صفحات را هم اس��تداللهاي مختلف پر كرده اس��ت .پارفيت در اين كتاب با نثري روش��ن و غيرمبهم، استداللهايش را پيش ميبرد و از مثالهايي آشكار براي روشنش��دن منظورش استفاده ميكند .پارفيت به اينكه «چهچيزي اهميت دارد» اهمي��ت چنداني نميدهد؛ اما اينكه «هرچيزي ميتواند از بعد عيني مهم باشد» از نظر او حائز اهميت زيادي است. خيليه��ا اصوال گمان ميكنند كه عقل گرايي همواره سودمند و راهگشاست .به اعتقاد آنها ،عقل نشان ميدهد چه طور به آنچه كه ميخواهيم برس��يم؛ اما خواستهها و هوسهايمان در گسترهاي فراتر از عقلگرايي قرار گرفتهاند. پارفي��ت چني��ن اس��تداللي را رد ميكند .ب��ه اعتقاد او همان طور كه ميفهميم يك به عالوه يك مس��اوي است ب��ا دو ،پس ميتوانيم اجتن��اب از رنج و عذاب آينده را هم بفهميم .در چنين شرايطي مهم نيست كه االن چه حس يا خواستهاي داريم .ما در عين حال داليلي (شايد ناكافي) براي خودمان داريم كه باعث ميشود جلوي رنج دادن به بنيان ديگران را هم بگيريم .اين حقايق دس��توري درواقع ِ
تا دهه 1930بسياري از فيلسوفان گمان ميكردند قضاوتهاي اخالقي، بيانكننده حقايقي عيني هستند. اما پوزيتيويستهاي منطقي به نتيجه متفاوتي رسيدند :از آنجا كه راهي براي ِ حقيقت قضاوتهاي اخالقي ما وجود اثبات ندارد ،بهتر است اين قضاوتها را نوعي بيان افكار و احساسات خود تلقي كنيم ِ
دفاع پارفيت از عينيتگرايي در اخالقيات را فراهم كردهاند. يك استدالل مهم عليه عينيتگرايي در اخالقيات اين است بودن مسائل با هم تفاهم كه مردم در مورد درست و غلط ِ ندارند .چنين شكافي در ميان فيلسوفان هم ديده ميشود. وقت��ي متفكران بزرگي مثل امانوئل كانت و جرمي بنتهم بر س��ر چنين مسائلي درماندهاند ،آيا ما ميتوانيم پاسخي درست و عيني براي پرسشهایمان در اين خصوص پيدا كنيم؟ واكنش پارفيت به چنين استداللهايي ،او را به مدعايي ميرساند كه حتي از موضعش در «دفاع از عينيتگرايي در اخالقيات» هم قوي تر اس��ت .او سه نظريه مهم را بررسي ميكند كه همگي به بحث «چه بايد كرد» پرداختهاند :يكي از كانت ،يكي از سنت قرارداد اجتماعي هابز ،الك ،روسو و فيلسوفان معاصري مثل جان راولز و تي.ام .اسكانلن و يكي هم از فايدهگرايي بنتهم .پارفيت معتقد اس��ت كه ديدگاه كانتي و ديدگاه ق��رارداد اجتماعي بايد مورد بازبيني قرار گيرند و فقط در اين صورت ميتوانند قابل دفاع باشند. او سپس استدالل ميكند كه بازبيني در اين نظريهها ميتوان��د ش��رايطي جدي��د را فراهم كن��د؛ بهطوريكه نظريهه��اي اخالقي مختلف در تقابلي ش��ديد با يكديگر قرار نداش��ته باشند .به اعتقاد پارفيت ،در چنين شرايطي، مدافعان هر يك از اين نظريهها درواقع راه يك كوهستان را ِ طي ميكنند اما از مسيرهاي مختلفي باال ميروند. در نهايت نبايد از پارفيت انتظار داشت پاسخهاي متقني به سوالهاي مطرح شده درباره عينيتگرايي در اخالقيات بدهد .هدف اصلي او مقابله با ذهنيتگرايي و نيهيليس��م ِ حقانيت عين گرايي ثابت شود ،او حس ميكند است .وقتي كه كار خودش را انجام داده است. پارفي��ت در پايان بحث ،مس��ئله «چه چيزي اهميت دارد» را دوباره مطرح ميكند و پاس��خهايي بسيار آشكار به آن ميدهد ،مثال به وضوح مينويس��د آنچه كه اهميت دارد اين است كه «ما مردم ثروتمند دس��ت از تجملگراييهايمان برداريم ،تخريب جو زمين را متوقف كنيم و به شكلهايي جديد از سياره زمين محافظت كنيم» .خيلي از ما از قبل اينها را ميدانيم .مهم اين است كه حقايق عيني را با دقت بيش��تري ببينيم و از آن دفاع كنيم. ------------------------------------* فيلسوف استراليايي و استاد دانشگاه پرينستون .او از صاحبنظران بحث اخالق كاربردي است. منبع:پراجكتسينديكت
74
شهروند امروز 11تیر 1390
نگاهی به مرگ سیمون وی
مقدم�ه نویس�نده :مرگ آخري��ن تابوي بزرگ اس��ت. نميتوانيم مستقيم توي چشمش نگاه كنيم .از ترس اينكه مباداجمجمهايراكهزيرجلدشاستببينيم .نظرسنجيهاي مختلف راجع به نگاه افراد به مرگ ،نشان ميدهد كه اغلب مردم ميخواهند س��ريع و بيدرد بميرند و به قول معروف، «باري بر دوش ديگران نباشند ».نظرسنجي ملي جامعي كه در سال 2003انجام گرفت ،حاكي از اين است كه 92درصد از م��ردم آمريكا به خدا معتقدند 85 ،درصد به بهش��ت باور دارند و 82درصد به معجزه اعتقاد دارند .اما حقيقت عميقتر اين اس��ت كه اين اعتقادات ديني ،تسكين چنداني در قبال مرگ براي معتقدين به بار نميآورد .تنها مرجع مقدس كه آدمها واقعا بدان معتقدند ،پزشكان هستند كه هدف «داروها و ابزارهاي مقدس» آنها تأمين «طول عمر» است .دليل من براي اين ادعا كه بس��ياري از دينداران حرف و عملشان در قبال مرگ يكي نيست ،بياطالعي از آموزههاي ديني راجع به مرگ ،خصوصا آموزه مسيحي است .محتواي مسيحيت، چيزي جز آماده شدن براي مرگ نيست ،مسيحيت آموزش سختگيرانه مردن است ــ نوعي مرگ در زندگي كه ارزشي براي «طول عمر» باقي نميگذارد .مس��يحيت ،در دس��تان ي است براي كنارآمدن پولسها ،آگوستينها و لوترها ،طريق با كوتاهي زندگي و دس��ت كشيدن از آرزوي ثروت و قدرت و منافع گ��ذراي دنيوي .اين براي اكثر كس��اني كه خود را مس��يحي مينامند بدترين حالت ممكن است .علتش هم اين اس��ت كه بیشتر آنها عمال يك زندگي سراسر بيخدا و لبريز از آرزوي طول عمر و ترس از نيستشدن را ميگذرانند. در اين اوضاع اس��ت كه ايدهآل «مرگ فلس��في» اينقدر در تضعيف شعارهاي كهنه «انكار مرگ» اين زمانه مؤثر است. فاني بودن ،آن چيزي است كه بايد «فرديت» و «خود»مان را در نسبت با آن شكل بدهيم .در نسبت با واقعيت مرگ است، مرگ خودم و مرگ ديگران كه حقيقيترين «خود» حاصل ميشود .در نسبت با «از دست دادن خود» و با پذيرش اين واقعيت است كه «خود»ي براي به دست آوردن وجود دارد. مرگ آن حدومرزي اس��ت كه در نس��بت با آن بايد زندگي را زيست .مونتني ميگويد :فلسفهورزي يعني يادگيري اين عادت كه هميش��ه طعم مرگ را در دهان داشته باشيم .اين طوري ،اندكاندك ميتوانيم با ترس از معدوم شدن مواجه شويم ــ ترسي كه ما را اسير خود ميسازد و ما را به گريز يا خودفريبي ميكشاند .با سخن گفتن از مرگ و حتي خنديدن ت مخلوقانه خود به شكنندگي و ميرندگي خودمان ،محدودي را ميپذيريم كه اين بهدرستي شرط آزادي انسان است .آسان نيست ،ميدانم .فلسفهورزي يعني يادگيري اينكه اين سختي را دوست بداريم.
مرگ و فیلسوفان 1 -
او از گرسنگی ُمرد
مقدمه مترجم :سايمون كريچلي (متولد ،1960انگلستان) نويسندهاي نامدار و شناختهشده در حوزه فلسفه است .خواننده فارسيخوان دستكم با دو كتاب خوشخوان او ،در باب طنز (با ترجمه سهيل سمي) و فلسفه قارهاي (با ترجمه خشايار ديهيمي) آشناست .مطالبي كه در اين ستون ذيل عنوان «مرگ و فيلسوفان» ارائه خواهد شد ،ترجمه پارههايي از كتاب اوست با نام كتاب «فيلسوفان مرده» كه در سال 2008در انگلستان و سال بعدش در آمريكا به چاپ رسيد و با استقبال گستردهاي روبهرو شد و مدتها در فهرست پرفروشها بود .مضمون كتاب ،به بيان خود كريچلي« ،مرگ فيلسوفانه» است و البته نوعي مرور سريع تاريخ فلسفه با تكيه بر پايان كار سایمونکریچلی ترجمه رضا دهقان هر فيلسوف نيز ميتواند به حساب آيد .هدف نويسنده از نوشتن اين كتاب پرزحمت را شايد سرلوح كتاب ،كه نقل قولي از مونتني است ،بهتر از هر چيز روشن كند« :آن كس كه به انسانها ياد بدهد چگونه بميرند ،به آنها ياد داده چگونه زندگي كنند ».بدين ترتيب هر شماره در اين ستون خواننده نسبت يك فيلسوف و مرگ به روايت او خواهيد بود.
سيمون وي ()1943-1909 به نظر ش��وپنهاور ،تنها ش��كل مجاز خودكشي ،از گرس��نگي مردن زاهدها و مرتاضهاست .او مينويسد، «باالتري��ن درجه زهد ــ نف��ي مطلق توجه به هر چيز دنيوي ــ مرگ داوطلبانه از راه گرسنگي كشيدن است». رس��يدن به چنين مرگي ــ كه حقيقتا مرگي قديسانه اس��ت ــ دو ش��رط دارد .اول ،روگرداندن محض از هر خواهش نفساني .در فلسفه ش��وپنهاور ،اگر خودكشي بر اثر خواس��ت و خواهش دروني باشد ،آلوده توهمهاي زندگي خواهشآلود در جهان نمود و نمايش است .دوم، زاهدي كه به خود گرسنگي ميدهد ،بايد پيش از آن كه بميرد ،به باالترين درجه حكمت رس��يده باشد .قديس
75
شهروند امروز 11تیر 1390
بايد فيلسوف هم باشد .سيمون وي ،بيترديد ،حائز اين هر دو شرط بود. پس از تدريس فلس��فه در يك مدرسه دخترانه ،كار در كارخانه اتومبيلس��ازي ،حضور در جرگه آنارشيستها در جنگ داخلي اس��پانيا و كارگري در مزرعه پس از گريختن از پاريس در ،1940سيمون وي ،اين دختر 33ساله با يكي از آخرين كاروانهاي دريايي در سال 1942بندر مارسي را به مقصد نيويورك ترك كرد .پس از مدتي مطالعه فشرده در «كتابخانه عمومي نيويورك» سوداي خدمت به «مقاومت» به سرش افتاد و به لندن رفت .در لندن ،حاضر نبود بيش از جيره رسمي مردم در فرانسه اشغالشده غذايي بخورد .بر اثر سوءتغذيه و پركاري ،سالمت جسمياش را از دست داد .در بيمارستاني در جنوب لندن بستري شد و در آنجا معلوم شد مبتال به س��ل است .چند ماه بعد در آسايشگاه مسلولين در اشفورد درگذشت. در يادداش��تهاي پرش��ماري كه از او بر جا مانده ،دامنه فوقالعاده وس��يع مطالعاتش و ني��ز همهچيزخوان بودنش عيان است و بر ما معلوم كرده كه او (كه خانوادهاش يهودي بودند) به يك ديدگاه ديني منحصربهفرد رسيده بود :نوعي مسيحيت گنوسي بدعتآميز كه در آن ،وظيفه ما اين است كه چشمبهراه خدايي تقريبا غايب باشيم .با عنايت به اينكه او از گرسنگي مرد ،واقعا تأثرانگيز است كه آخرين نوشته او در دفتريادداشتش درباره جنبه معنوي غذاست كه در آن به لذت پودينگ كريسمس و تخممرغهاي عيد پاك اشاره ميكند. او در جملهاي كه به احتمال قريببه يقين ،آخرين جملهاي است كه بر كاغذ آورده است ،ميگويد« ،لذت ضيافت عيد و معناي معنوي آن ،در ظرافت و وسواس ويژهاي است كه براي ضيافت به خرج ميدهيم» . روآن ويليامز ،سراسقف كانتربري ،در مقاله «سيمون وي در اشفورد» مينويسد ...« :و اگر من نميتوانم همانند خداوند راه بروم ،دس��تكم ميتوانم سبك و گرسنه باشم ،و اندرون خود را از طعام خالي بدارم ،تا آنجا كه بدنم استخواني شود كه خداوند حكمفرما در آن [نغمه] بدمد».
عکاسخانه
عکسنوشت
عکسها: محمدرضاسلطانی آژانس عکس جام
این روزها سیاه است
صدایش از ته چاه که هیچ از ته گلو هم به زحمت بیرون میآی��د« :آب... آب .»...کارگره��ا دب��ه آب را با طناب پایین می فرستند .دوربین از همین باال خم میشود به سالمی. پیرم��رد آنقدر در خ��ود و کار خود فرورفته ک��ه یا صدا را نمیش��نود یا ن��ای جواب س�لامی ن��دارد .دوربین مهمان کوشک است ،یکی از شهرهای اطراف اصفه��ان« .کوش��ک»در زبان فارس��ی ب��ه معنی «قص��ر» و «کاخ» اس��ت .پیرمرد کوشکی که (عام برت) صدایش میکنن��د روزهایش را نه در کوش��ک و کاخ و ...که در قعر ظلمت چاه میگذراند. از هر سنوسالی برای کار در چاههای زغال آمدهاند ،بعضیها شغل پدریشان را برای ادام��ه دادن انتخاب کردهاند و عدهای دیگر جزو روزمزدهایی هستند که غروب هر روز مزدشان را میگیرند و معلوم نیس��ت فردا گذرشان به آنجا بیفتد یا نه .تنها سرگرمی کارگرهای اینجا این است که چای زغالی درست کنند و س��ر ظهر به دنبال جور کردن بساط نهار باشند و...
76
شهروند امروز 11تیر 1390
عکاسخانه
77
شهروند امروز 11تیر 1390
عکاسخانه
78
شهروند امروز 11تیر 1390
عکاسخانه
79
شهروند امروز 11تیر 1390
برنامههاي هفته
گالري نمایشگاهنقاشیغالمحسیننامی
27خرداد تا 20تیر گالری خاک
اکسپوی 90مجسمهسازان
3تیر تا 28تیر گالریشیرین
کنسرت
تئاتر گلن گري گلن راس
کنسرتگروه«سیمرغ»
نویسنده :ديويد ممت کارگردان :پارسا پيروزفر تماشاخانه شماره يك ايرانشهر
آهنگساز :حمید متبسم خواننده :همایون شجریان 13تا 17تیرماه تاالر وحدت
الرنس راهب مردي که حرف ميزند
نويسنده:محمدچرمشير کارگردان :عباس غفاري تاالر سايه
سينما جرم
کارگردان:مسعودکیمیایی
ورود آقایان ممنوع
کارگردان :رامبد جوان قصهپریا
کارگردان :فریدون جیرانی
باالخره اين زندگي مال کيه؟
هنرستان
نويسنده :برايان کالرک کارگردان :اشکان خليلنژاد تئاتر مولوي ـ سالن اصلي
نقد
تنازع براي بقاي مدرن امينعظيمي
ديويد ممت آدم كوچكي نيست .يكي از آن غولهاي آرام و كمسروصداي تئاتر در سالهاي پاياني قرن بيستم كه نگاه اجتماعي و موش��كافانه «آرتور ميلر» و جادوي زبان��ي «هارولد پينتر» را همزم��ان دارد و به عنوان يك منتقد اجتماعي كه گهگاه فيلمنامه هم مينويسد به يكي از مهمترين نمايشنامهنويس��ان معاصر آمريكا بدل شده است .كسي كه اين روزها در كنار «جويس كرول اوتس» و «احمد كريمي حكاك» در دانش��گاه «ييل» نيويورك مشغول تدريس نمايشنامهنويسي است .درست است كه او در حيطه س��ينما و فيلمنامهنويسي هم دستي دارد و اثر درخشاني همچون «تسخيرناپذيران» (به كارگرداني برايان ديپالما) را نوشته است ،اما ممت نمايشنامهنويس كه با همان نمايشنامه نخستاش «انحراف در شيكاگو» ( )1974توانس��ت در سن 26س��الگي جايزه «ابي» را تصاحب كند ،انسان شگفتانگيزتري است. ديويد ممت استاد آفرينش روابط پرتشنج در ظاهري آرام و متين است .آدمهاي نمايشنامههاي او پيش از آنكه از طريق واژگان و كلمات با يكديگر حرف بزنند ،همديگر را زخمي ميكنند ،به همديگر تعدي ميكنند و بعضي وقته��ا با يك جمله كلك همديگ��ر را ميكنند .اما در اين ميان «گلنگري گلنراس» كه در سال 1984جايزه پوليتزر و جايزه منتقدين نيويورك را براي ممت به ارمغان
درباره گلنگریگلنراس و دیوید ممت آورد ،يك اثر ش��اخص در جريان نمايشنامهنويسي او به شمار ميرود. اثري از دوره نخست نمايشنامهنويسي او كه به شكل معتدلي تمام ويژگيهاي نمايشنامهنويس��ي او را يدك ميكشد .عناصري كه بعدها در نمايشنامههايي همچون «اولئانا» و «نوش��ته رمزي» جنبهاي تكنيكيتر يافت و تمركزش را هرچه بيشتر بر امكانات زبان معطوف كرد. «گلنگري گل��نراس» تصويرگر نوع��ي تنازع براي بق��اي م��درن آن هم به وحش��يانهترين و در عين حال رقتانگيزترين شكل خويش اس��ت .براي ممت ،جدال و توح��ش پنه��ان در اليه زيرين رواب��ط حرفهاي چند دالل ي��ك بنگاه فروش امالك ،بهانهاي اس��ت تا عالوه بر نقب زدن به اليههاي بيرحمانه نظام س��رمايهداري و مشكالت اقتصادي در دهه 80آمريكا به تبيين اضمحالل ارزشهاي انساني در اين ساختار اشاره كند. اگر بخواهي دالل موفقي باشي بايد يكي كپي از ليست خريدارهاي بالقوه را داش��ته باشي .اسامياي كه تنها به افرادي داده ميش��ود كه نامش��ان بر تختهسياه باشد و نام چه كس��اني بر تختهسياه نقش ميبندد؟ كساني كه باالترين ميزان فروش را داش��تهاند .يعني كساني كه از پيش نام خريداران بالقوه را داشتهاند ،اين تصوير چرخه خردكنندهاي است كه كوچكترين ضعف ،خطا و حركت
80
شهروند امروز 11تیر 1390
نادرس��ت را به معناي قربانيشدن براي هميشه در نظر م��يآورد .تمام ت�لاش آدمهاي نمايش ب��راي تصاحب جايگاهي در تختهسياه يا كسب اطالع از اسامي افرادي كه در دفترچه «ويليامس��ون» رديف شدهاند هر لحظه آنه��ا را به فكر طرح و توطئه ت��ازهاي مياندازد و در اين بين همواره آن كس��ي بازنده است كه از همه ضعيفتر و نيازمندتر است :شلي لوين،شلي لوين داللي است كه روزگارش به سر آمده .مردي كه حاال پا به سن گذاشته و در براب��ر «ريچارد روما» فروش��نده موفق ،خوشتيپ، جوان و سر و زباندار ،اندازه يك پول سياه هم نميارزد. كسي كه اسمش روزهاي متمادي است كه از تختهسياه پايين نيامده« .شلي لوين» شباهتهايي با «ويلي لومان» نمايش��نامه «مرگ فروشنده» «آرتور ميلر» دارد .مردي كه ديگر دورهاش سپري شده و حاال بايد با تمام نيازها و احتياجاتش به يك مرخصي اجباري برود و جالبتر اينكه تالش او براي غرق نشدن به موازات توطئههاي «ديويد ماس» و «جورج آرونو» (فروشندههاي ديگر) همانقدر رقتانگيز و محكوم به شكست است كه تالش ويلي لومان براي تصاحب كار تازهاي در شهر محل سكونتش. و در پايان كار او قرباني چرخه بيرحم اين رقابت نابرابر اس��ت .يك خطا و يك لغزش همه ما را براي هميشه به ته چاه مياندازد.
رفقاي هنرمند ديكتاتور سقوط حسني مبارك در مصر بسياري از هنرمندان را از نان خوردن انداخت
تا پيش از انقالب مصر ،چهره بيخيال و ژستگرفته تامر حسني را ميشد همهجا ديد .بيلبوردهاي تبليغاتي پپسي با تصوير او همهجا را پوشانده بودند؛ موزيكويدئوهايش دائم در شبكههاي موسيقي مصر پخش ميشد و ميليونها جوان، ترانههاي عاشقانه او را به عنوان زنگ موبايلهايشان انتخاب كرده بودند.اما بعد اتفاقي افتاد كه زندگي او را براي همیشه نابود كرد .وبالگنويسهاي مصري نام اين اتفاق را «حماسه سقوط» تامر حسني گذاشتهاند .در همان اوايل شكلگيري قيام اعتراضي مردم مصر ،تامر حسني در يك تماس تلويزيوني با شبكه دولتي تلويزيون مصر حمايتش را از حسني مبارك اعالم كرد .اين درست همان زماني بود كه نيروهاي امنيتي مصر در جريان تظاهرات اعتراضي بهشدت با مردم برخورد ميكردند و خود مبارك هم مردم را به خاطر پشت كردن به «پدر ملت» مورد انتقاد قرار داده بود. تا پيش از تماس تلفني كذايي ،تامر حس��ني 33س��اله پردرآمدترين خواننده در مصر بود و خيليها لقب «س��تاره يك نس��ل» را به او داده بودند .اما مكافات شديدي از سوي مل��ت در انتظار او بود :خيلي از مردم نميتوانس��تند او را به خاطر طرفداري از حسني مبارك ببخشند .تظاهركنندگان مصري پوسترهاي او را پاره كردند ،سيديهايش را شكستند و موسيقي او را تحريم كردند. حاال كه چه��ار ماه از زمان س��قوط مبارك ميگذرد ،تامر حس��ني هنوز هم با دردسرهاي زيادي مواجه اس��ت .اخي��را روزنامههاي مصري گزارش كردند گروهي از مردان جوان به يك گروه فيلمبرداري حمله كردهاند تا جلوي نقشآفريني تامر حسني در مجموعهاي تلويزيوني را بگيرند. گزارشهايي هم منتشر شده كه از دو برابر شدن تعداد محافظان او در هفتههاي اخير خبر ميدهد. حتي جوانان طرفدار او هم ديگر آهنگهاي او را براي زنگ موبايلهايشان انتخاب نميكنند. س��قوط تامر حسني از عرش به فرش خيلي ش��ديد بود؛ اما اين اتفاق براي خيليهاي ديگر هم افتاد .در ماههاي بعد از پيروزي انقالب مصر ،انقالبيون فهرست سياهي تهي��ه كردند كه در آن نام برخي از موزيس��ينها ،بازيگران،
كمدينها ،قهرمانان ورزش��ي و چهرهه��اي تلويزيوني ديده ميشد .اين افراد متهم هستند كه در زمان قيام مردم مصر به طرفداري از حسني مبارك پرداختهاند. خش��م عمومي عليه س��تارههاي قديم باعث ش��ده كه چهرههاي ذكر ش��ده در فهرست سياه از بسياري پروژههاي پردرآمدشان محروم شوند .بعضي از فعاالن صنعت سينما و سرگرمي در مصر ميگويند اين شرايط تاثيري منفي بر بازار سرگرمي در اين كشور دارد« .وليد تمام» گزارشگر سينمايي روزنامه ش��روق مصر در اين خصوص ميگويد« :تنها علت ادامه كار برخي از اين چهرهها اين است كه آنها با شبكههاي تلويزيون��ي غيرمص��ري ـ بهخصوص ش��بكههاي كابلي در كشورهاي حوزه خليجفارس ـ قرارداد بسته بودند و حاال هم دارند از آنها حقوق دريافت ميكنند». برخي از هنرمنداني كه نامش��ان به فهرست سياه رفته، ت�لاش زيادي كردهاند كه نظر م��ردم را دوباره جلب كنند. بعضيه��ا در تلويزيون ظاهر ش��ده و از م��ردم عذرخواهي كردهاند .عدهاي هم از مردم درخواس��ت كردهاند كه از اذيت و آزار آنه��ا در كوچه و خيابان خودداري كنند .اما دل مردم مصر را نميتوان به همين س��ادگي به دست آورد .خيلي از مصريها ميگويند اصوال بازار سينما ،تلويزيون و سرگرميها
تامر حسني خواننده مصری که در جریان اعتراضات از حسنی مبارک حمایت کرده بود دو روز بعد از استعفاي او به ميدان تحرير قاهره آمد تا تغيير موضع خود را نشان بدهد اما سوت و هوي مردم باعث شد فورا آنجا را ترك كند
هنر در جهان
81
شهروند امروز 11تیر 1390
در مص��ر تا حد زيادي به دولت وابس��ته بوده و بس��ياري از مجيزگوي��ان مبارك در اين صنعت پ��ول زيادي به هم زده بودند .مناس��بات خانواده مبارك با ستارههاي هنري آنقدر بود كه خوانندگان در مهمانيها و عروس��يهاي فاميلي آنها برنامه اجرا ميكردند. از فهرست س��ياه هنرمندان در مصر ،نسخههاي زيادي وج��ود دارد؛ هم به عربي و هم به انگليس��ي .تهيهكنندگان فهرست به صورت تعمدي خواستهاند نشان دهند اين مردم هستند كه هنرمندان را ميسازند و نه رژيمي مثل حكومت مبارك .در نس��خه آنالين اين فهرس��ت« ،شواهد» حمايت هنرمندان از حسني مبارك هم آورده شده است؛ شواهدي مانند كليپهاي يوتيوب ،مطالب روزنامهها و عكسهايي كه از رفاقت و همكاري اين افراد با رژيم مبارك حكايت ميكند. در اين ميان ،عدهاي از هنرمندان مصري هم سعي كردند مواض��ع خود در حمايت از مب��ارك را تغيير دهند اما مردم چندان به آنها روي خوش نش��ان ندادند؛ مثال تامر حسني دو روز بعد از اس��تعفاي مب��ارك به ميدان تحرير قاهره آمد تا تغيير موضع خود را نش��ان بدهد اما س��وت و هوي مردم باعث شد فورا آنجا را ترك كند .شركت پپسي كه ستاره رو به افول اقبال تامر حسني را ديده بود ،فورا تبليغات خياباني ب��ا حضور او را از نقاط مختلف قاه��ره جمع كرد .در مقابل، شركت رقيب يعني كوكاكوال فورا وارد عمل شد و دو نقاشي دي��واري بزرگ را براي تبليغات خود ب��ه كار گرفت .در اين نقاشيها ،جواناني انقالبي نشان داده شده بودند كه راهشان را از ميان سختيهاي زياد باز ميكردند و خود را به رود نيل ميرساندند .در اين ميان ،برخي از هنرمندان مصري ظاهرا توانستند به موقع از خش��م مردم نجات پيدا كنند .يكي از آنها يك خواننده رپ به نام حس��ام الحس��يني است كه در آغاز قيام مردم مصر براي كنس��رتي مشترك با تامر حسني در هلند بهسر ميبرد .الحسيني بالفاصله بعد از بازگشت به مصر از قيام مردم حمايت كرد و حاال هم نامش در فهرست سياه هنرمندان نيست .واقعيت همين است؛ مرز بين حمايت از مبارك يا حمايت از مردم مصر ،مرزي بود كه سرنوش��ت هنرمندان مصري را رقم زد. منبع :ميامي هرالد
داستان
در راه
مقدمه مترجم :این تکهها که در ادامه میخوانید ،بخشهایی است از رمانی که ظرف سه هفته نوشته شده، ِ كرواك اوايل آوريل سال ،1951روي كاغذ ُرلي به طول 60متر ،چون سبك جديدي كه جك ( 29 )1922-1969ساله براي نوشتن رمان جديدش انتخاب كرده بود مجالي براي عوض كردن كاغذ ماشينتحرير نميگذاشت .سبكي كه نه از نويسندگان محبوبش ،ثورو و تامس ولف ،بلكه از موسیقی جاز و شيوه حرف زدن و نامه نوشتن دوستش نيل كسيدي وام گرفته بود؛ سبكي كه كرواك اسمش را گذاشته بود «نوشتن خودانگيخته»« :اولشخص ،سريع ،ديوانهوار ،اعترافي« ».در راه» تا شش سال ناشري پيدا نكرد ،ولي وقتي در سپتامبر 1957منتشر شد براي هميشه آمريكا را تغيير داد.
ِ كرواك جك ترجمه احسان نوروزی
ژوئي��ه ،1957از حقوق س��ربازيام 50دالر جمع كرده و آم��اده بودم براي رفتن به غرب .دوس��تم ُرم��ي بُنكور از سنفرانسيس��كو برايم نامه داده و نوش��ته بود كه بايد بروم پيشش و با كشتي دور دنيا را بگرديم .قول داده بود كه من را ببرد به موتورخانه كشتي .من هم برايش نامه دادم و گفتم كه تا وقتي مطمئن باشم با پول چند سفر تو اقيانوس ميتوانم موقع برگشتن پيش عمه آن قدر پول داشته باشم كه از پس خرجم بربيايم و رمانم را تمام كنم ،فرقي ندارد كه كشتياش چه باش��د .گفت يك آلونك در ميلس��يتي دارد و تا داريم امورات گير آوردن كش��تي را رديف ميكنيم ،وقت دارم كه تا قيام قيامت بنشينم و بنويس��م .يا دختري به اسم ليآن زندگي ميكرد؛ گفته بود آش��پز معركهاي است و همه چيز رديف اس��ت .رمي رفيق پيشدانشگاهيام بود .فرانسوياي بود كه تو پاريس بزرگ ش��ده ب��ود و جديجدي خل بود ـ نميدانستم بعد از اين همه وقت حاال ديگر چهقدر خل است. منتظرم بود كه خود را 10روزه برس��انم آنجا .عمهام هم با س��فرم به غرب کنار آمده بود؛ گفته بود اين س��فر سرحالم ميآورد ،تمام زمستان را خانه مانده بودم و مثل خر كار كرده بودم؛ حتي وقتي هم بهش گفتم بايد كمي از راه را اتواستاپ بزنم بهم گير نداد .تنها حرفش اين بود كه صحيح و س��الم برگردم ،اينجور شد كه يك روز صبحُ ،كپه دستنوشتههايم را گذاشتم باالي ميزم ،ملحفههاي نرم و گرمم را تا كردم و با كولهاي كه چند تا چيز ضروري چپانده بودم توش راه افتادم، و با 50دالر تو جيب راهي شدم طرف اقيانوس آرام. تو پترس��ون چند ماه تو نقشه آمريكا گشته بودم ،حتي كتابهاي��ي راج��ع به كاش��فها و آدمه��اي كلهگندهاي مث��ل پالته و س��يمارون و امثال اينها خواندم ،و ديده بودم كه رو نقش��ه جادهها يك خط قرمز دراز هس��ت به اسم جاده 6 كه از س��ر كيپكود يكراست ميرود ب��ه نوادا و از آنجا س��رازير ميش��ود طرف لسآنجلس .ب��ه خودم گفتم تا لسآنجلس ِ راست جاده 6را ميگيرم و با خيال راحت راه افتادم .براي رسيدن به جاده 6بايد ميرفتم بير مونتين .با يك عالم خ��واب و خيال راجع به اين كه تو شيكاگو ،تو دنور ،و بعد باالخره تو سنفرانسيسكو چه كار كنمِ ، راست بزرگراه هفتم را گرفتم تا آخر خيابان
کاغذ رلی 60متری که رمان«در راه» روی آن نوشته شد
242و از آنج��ا هم با ترام��وا رفتم يانكرز؛ تو يانكرز ،مركز شهر ،سوار ترامواي ديگهاي شدم و رفتم محدوده شهر طرف شرق رودخانه هادسن .اگر تو رودخانه هادسن ،تو سرچشمه پررمزورازش ت��و اديرونداكز ،يك گل رز مياندازيد به تمام جاهايي فكر كنيد كه اين رودخانه از آنها ميگذرد تا براي هميش��ه بريزد به دريا ـ به دره بينظير هادسن فكر كنيد. اتواستاپ زدن شروع شد .با پنج تا ُمفتيسواري نصفهنيمه رسيدم به پل بينظير بير مخونتين ،جايي كه جاده 6از نيو انگلند دور ميزنه و ميآد .وقتي رسيدم آنجا رگبار شروع شد .كوهستاني بود .جاده 6سرتاسر رودخانه را ميآيد ،دور يك ميدان ميزند و بعد تو دل بيابان گم ميش��ود .ماشين كه رد نميشود هيچ ،سطلس��طل باران ميآمد و من هم بيس��رپناه .بايد ميدويدم ميرفتم زي��ر درختهاي كاج؛ فايدهاي نداش��ت؛ ش��روع كردم به داد و بي��داد و بد و بيراه گفتن و ميزدم تو سر خودم كه اينقدر خر تشريف دارم60 . كيلومتري شمال نيويورك بودم ،تمام راه تو اين فكر بودم كه آن روز ،روز بزرگ ش��روع سفر ،به جاي اين كه طبق برنامه بروم غرب ،داشتم ميرفتم شمال .حاال تو شماليترين نقطه زندگيام گير افتاده بودم .ني��م كيلومتري راه رفته بودم تا رسيدم به يك پمپ بنزين متروكه محشر كه حال و هوايي انگليسي داشت ،همانجا زير سقفش ايستادم .باال باالهاي سرم ،بير مونتين گنده پشمالو چنان رعد و برق ميفرستاد كه خوف از خدا تو دلم قل زد .تنها چيزي كه ميتونس��تم ببينم درختهاي شبيه دود بود و بيابان دلگيري كه سر به آسمان كشيده بود .غر زدم «اينجا چه غلطي ميكنم؟» و دلم براي ش��يكاگو لك زد« .االن اونها دارن حال ميكنن، دارن فالن كارو ميكنن ،من اونجا نيس��تم ،كي ميرسم اونج��ا!» ـ و غيره .باالخره يك ماش��ين كنار پمپ بنزين خالي نگه داش��ت ،يك مرد و دو زن داخلش ميخواستند نقشه را وارسي كنند .سرپا شدم و رفتم زير باران ادا و اطوار درآوردم؛ با هم مشورت كردند؛ مسلما با آن موهاي خيس و كفشهايي كه چلپچلپ ميكردند شده بودم عين ديوانهها. كفشهاي��م ،چهقدر خ��رم ،كفشهاي��م از آن مدل اليافي مكزيكي بود ،براي ش��بهاي باراني آمريكا و شبهاي سرد و نمناك جاده درس��ت نش��ده بودند و حاال هم شده بودند مث��ل آبكش .ولي باالخره آن جماع��ت راهم دادند داخل و من را برگرداندند نيوبرگ ،كه هر چه نباشد بهتر از اين بود كه تمام ش��ب تو بيابان بير مونتين گير بيافتم .مرد گفت: «تازه ،ديگه كه از جاده 6ماشين رد نميشه .اگه ميخواي بري شيكاگو بايد راست تونل هالند تو نيويورك را بگيري و
82
شهروند امروز 11تیر 1390
بروي پيتزبورگ» ،و من هم ملتفت بودم كه طرف راس��ت ميگويد .خواب و خيالم ت ِركمان ش��ده بود ،خيال مهمل و احمقانه اين كه چه باحال ميشد اگر به جاي امتحان كردن دنبال يك خط قرمز بزرگ راهها و جادههاي مختلف ،فقط ِ سرتاسري آمريكا را بگيري و بروي. تو نيوبرگ باران قطع ش��د .پي��اده رفتم تا دم رودخانه و مجبور شدم تا نيويورك را با اتوبوس بروم ،كه پُر بود از هيأت نمايندگان معلمهاي مدارس كه داش��تند از تعطيالت آخر هفتهش��ان در كوهستان برميگشتند ـ هِي زرزر ،هي ِورور، م��ن هم به خاطر آن همه پ��ول و وقتي كه تلف كرده بودم ب��د و بيراه ميگفتم ،و با خودم فكر ميكردم كه خبر مرگم ميخواه��م بروم غرب و آنوقت تمام روز و ش��ب دارم باال و پايين ميروم ،شمال و جنوب ،انگار كه اين سفر نميخواهد شروع ش��ود .بعد قسم خوردم كه فردايش بايد تو شيكاگو باش��م ،براي اين كه خاطرجمع شوم سوار اتوبوس شيكاگو شدم ،بيشت ِر پولم را دادم ،و برايم اهميتي هم نداشت ،فقط مهم اين بود كه بايد فردا شيكاگو باشم. س��فري معمولي با اتوبوس بود ،به همراه گري ه بچهها و آفتاب داغ و روستاييهايي كه سر هر بيقوله پنسيلوانيا سوار و پياده ميشدند ،تا اين كه افتاديم تو دشت اوهايو و رفتيم باال طرف آش��تابوال و بعد هم تمام ش��ب يكراس��ت طرف اينديانا .صبح زود بود كه رسيدم شيكاگو ،تو انجمن جوانان مسيحي يك اتاق گرفتم و با جيب تقريبا خالي از پول رفتم تو رختخواب .بعد از يك خواب مفصل ،ته و توي شيكاگو را درآوردم .بادي از طرف درياچ ه ميشيگان ،موسيقي بيباپ در كافه لوپ ،قدم زدنهاي طوالني دور و بر سوت هالستد و نورث كالرك و بعد از نيمه ش��ب ،پيادهروياي طوالني در جنگل ،كه يك ماشين گشت انگار آدم مشكوكي باشم دنبالم كرد .اين موقع ،يعني سال ،1947موسيقي بيباپ داشت به ش��كلي ديوانهوار همه آمريكا را ميگرفت .بر و بچهه��ا تو كافه لوپ تو سازش��ان ميدميدند ولي با دمي ِ آهنگ «اورنیتولوژی خس��ته ،چون موسيقي بيباپ دوره [پرندهشناس��ي]» چارلي پاركر را گذرانده بود ولي هنوز هم ب��ه دوره مايلز ديويس نرس��يده ب��ود .همانطور كه آنجا نشس��ته بودم و گوش ميدادم به صداي ش��ب ،كه بيباپ نمايندهاش بود ،به دوستهايم از اين سر مملكت تا آن سرش فكر كردم و اين كه ممكن است همهشان تو خلوت عظيمي مثل تنهايي من ،مشغول يك ديوانهبازي سرس��امآور هس��تند .و براي اولين بار تو زندگيام ،بعد از
شعر
ظهر فرداي آن روز ،رفتم س��مت غرب .يك روز خوشگل و گرم براي مفتيسواري .براي اين كه تو شلوغي ترافيك ش��يكاگو گير نكنم سوار اتوبوسي شدم به مقصد جوليت در ايالت ايلينويز ،از كنار زندان جوليت گذشتيم و بعد از اي��ن كه خيابانهاي داغان و برگپوش را پياده گز كردم، بيرونشهر و راهم را پيدا كردم .كل راه خودم را رس��اندم ِ نيويورك تا جوليت را با اتوبوس آمده بودم و بيشتر از نصف پولم خرج شده بود. اولين س��واريام با يك كاميون ديناميت بود كه پرچمی قرمز هم داشت ،حدود پنجاه كيلومتر تو دل ايالت سرسبز و محشر ايلينويز رفتيم ،راننده اشاره كرد به جايي جاده 6كه توش بوديم ،ميخورد به جاده 66و از آنجا تبديل ميشدند به يك جاده كه يك عالم راه را ميرود طرف غرب .حدود سه بعد از ظهر ،بعد از خوردن پاي سيب و بستني تو كافههاي كنار جاده ،يك ماشين كوپه كه زني رانندهاش بود نگه داشت. دنبال ماشين رفتم ،زني ميانسال بود .تقريبا به سن مادر بر و بچههايي مثل من كه پي كسي ميگشت تا برايش تا آيووا رانندگي كند .من كه دربست در اختيار بودم .آيووا! خيلي از دنور دور نبود و وقتي برس��م آنجا ميتوانم استراحت كنم. چند ساعتِ اول را او راند و انگار كه توريست باشيم ،يكجا هم اصرار كرد برويم كليس��ايي قديمي را ببينيم ،و بعد من نشستم پش��ت فرمان و هرچند راننده تحفهاي نيستم ولي كل مس��ير باقيمانده از ايلينويز تا ديونپورت ايالت آيووا را كه از راكآيلند ميگذشت رانندگي كردم .آنجا بود كه براي اولين بار تو زندگيام رودخان ه ميسيسيپي عزيز را ديدم كه تو مه رقيق تابستان خشك و كمآب شده بود و بوي شديد تعفنش كه همان بوي بدن خام آمريكا بود حس ميش��د، چون ميسيسيپي است كه آمريكا را ميشويد .راكآيلند ـ خطوط راهآهن ،آلونكها ،بخش كوچك مركزي شهر و بعد از پل ديونپورت دوباره همانجور شهركهايي كه همهشان زير آفتاب گرم نواحي شمالي مركزي بوي خاكاره ميداد .از آنجا زن بايد ميرفت به راه خودش طرف شهر كوچكي در آيووا و من هم پياده شدم. آفتاب داشت غروب ميكرد .بعد از چند نوشيدني تگري، ب قدم زدن طوالنياي قدمزنان رفتم تا خروجي شهر و عج بود .همه مردها داش��تند با ماشين از سر كار برميگشتند خانه ،با كالههاي راهآهن ،كالههاي بيسبال ،همهجور كاله، مثل س��اعت برگش��ت از كار در هر شهر كوچك ديگري. يكيش��ان من را تا باالي تپه رس��اند ،كنار تقاطعي خلوتْ لب ي��ك چمنزار پي��ادهام كرد .جاي قش��نگي بود .تنها ماشينهايي كه رد ميشدند ماشينهاي كشاورزي بودند؛ مش��كوك نگاهم ميكردند و با تلقوتلوق به راهشان ادامه ميدادند ،همينجور تا قيام قيامت .هيچ كاميوني نبود .فقط چند تا ماشين ويژ رد شدند .يك پسر كه دستمالگردنش ن تقويتشده از راه رسيد. داشت پرواز ميكرد با يك ماشي آفتاب ديگر داشت كامال ميرفت پايين و من ايستاده بودم تو تاريكي س��رخابيرنگ .ديگر ترس برم داشته بود .هيچ ن��وري آن دور و ب��ر آيووا نبود؛ تا چند دقيق ه ديگر كس��ي نميتوانست من را ببيند .شانسم گفت و يك نفر كه داشت برميگشت ديون پورت من را رساند به شهر .اما قضيه اين است كه باز آمده بودم سر جاي اولم.
م-ع-سپانلو
افسانهي شاعر گمنام
*
راوي به يك مهماني ميرود كه او را هزار سال پير كرده به گذش��ته ميبرد .اين بند لحظهاي پيش از روايت مهماني در صبح بعد است:
از دور ،در بريدگي ابر پرهيب برجها ،سيمرغها و آنتنها ،آهسته در كفاب هوا غرق ميشدند...مهماني وزارتخانه با چلچراغهاي فروزان ،گرداب روشنايي در خندقي عميق. سرگيجهيسفينه امواج بامها تهديدلجهها فرجام عشق با اوچي چورني. شهبانوي اوستايي سياح بازگشته خبر ميدهد: اما دو سوي مجلس مهماني تغيير شبهه ناك زمان ،روي داد اين تجربه ،گمانم بيش از هزار سال مرا پير كرد پس ميتوان به مرز حكايت رفت آگاه از حوادث آينده با مردم قديم سخن گفت. سياح بامها رخداد ورطه را ديد ،و اين گزارش اوست: اصال بنا ندارم از حوادث ديشب بگويم ،بگذار امروز صبح را خبر بدهم ،پيش از آن كه به پايان
----------------------------------این رمان از سوی نشر چشمه منتشر خواهد شد
83
شهروند امروز 11تیر 1390
گزارش برسم ،و همان جا بمانم .براي هميشه! به ياد خواهد ماند (اگرچه مهم نيست) غريو دودناك قطاري كه از س��حر آمد ،و چشمهاي سوزنبان دو تونل سياه به خاطر داشت به ي��اد خواه��د مان��د چش��م ورم كردهي جوانهايي ك��ه در كنار خيابان چش��م انتظار سرويس كارخانهها بودند به ياد خواهد ماند تنور نانوا كه پيش از طلوع، خورشيد را دو آتشه ميكرد به ياد خواهد ماند كه بر فراز گلدسته ،دخترك كرد ،ونوس ايراني ،خورشيد يشتها( )1به رقص درآمد ...لمي��ده بر چاربالش حرير ،ش��هبانوي اوستايي ،با بازوان خوش تركيب ،شراب خرماي گيسوانش را به گلدان آفتاب افشاند ،آه... جمال صبح تماشا داشت اگر حوادث ديشب نبود اما عجب ضيافت كابوسگونهاي! ------------------------------------
یادداشتها: -1اردويسور آناهيتا ،دوشيزهاي بسيار زيبا ،خوشاندام و بلندب��اال ...آزاده ن��ژاد ،پ��اكروان .گوش��وارهي زرين چارگوشهاي بر گوش و گلوبندي بر گردن زيبايش ،كمر بر ميان بسته […] كفشهاي زرين پوشيده و جامهي پرچين گرانبها در بر ...هنگام برآمدن خورشيد .یشتها *بخش��ي از بندهاي منظومهي «افس��انهي ش��اعر گمنام» كه نشر افق آنرا منتشر خواهد كرد.
چقدر خرافاتی هستیم؟
امید ایرانمهر :این روزها که بحث درباره جنگیری و رمالی داغ است بعضیها فال و فالگیری ،رمالی و دیگر کارهای به قول خودشان متافیزیکی را علم کردهاند و اخباری عجیب از اعمال افرادی که به این کارها مشغولند ،منتشر میکنند .با خواندن این اخبار اولین چیزی که به ذهن میآید این است که آیا به عقیده ناشران این اخبار جامعه ایران پذیرش چنین دادههایی را دارد؟ برای اینکه بدانیم در جامعهای که زندگی میکنیم ،افراد تا چه حد به خرافات و مسائلی که دلیل منطقی برایشان وجود ندارد اعتنا میکنند درباره انواع فال، فالگیری و رمالی چند پرسش مطرح کردیم .پرسش و پاسخ با مردم نتایج جالبی داشت:
زیر پوست شهر
% 95
خودشان را خرافاتی نمیدانند
%5
تا حدودی خودشان را خرافاتی میدانند
در محضر فالگیر مراجعه به فالگیر یکی از نش��انههای خرافاتی بودن است .چند درصد از مردم این کار را میکنند؟
شنیدهها
%10 بیش از یکبار رفتهام
% 82 هرگزنرفتهام
%20
%8 یکبار رفتهام
در میان دوستانتان آیا کسی را میشناسید که مدعی باشد مراجعه به فالگیر برایش مفید بوده است؟
% 58
میشناسم
مراجعهکنندگان به فالگیر راضی بودند
دوگانه خوش شانس و بدشانس %85
بله
فال قهوه با وجود آنکه از «فال قهوه» بسیار شنیدهایم ،اما گویا ماجرای این نوع فالگیری چندان هم جدی نیست تجربه فال قهوه دارید؟
فقط
%20
آیا به خوش اقبالی و بد اقبالی اعتقاد دارید؟
%15
خیر
% 85
میگویند بعضیها ذاتا خوش شانس هستند
% 88
رمالی،کفبینی و سر کتاب باز کردن را قبول ندارند
طالعبینی در میانه دهه 70آماری منتشر شد که نشان میداد کتابهای طالعبینی جزو پرفروشها هستند .مشاهدات ما نشان میدهد آن دوران گذشته است. کتابهای طالع بینی میخوانید؟
%33 بله
ماه تولد
تجربه فال قهوه دارند محبوبترینفال آیا فال حافظ میگیرید و به آن اعتقاد دارید؟
% 70
بله
%30
خیر
هرچند فال حافظ عنوان «فال» را در خود دارد اما اکثر مردم آن را از خرافات جدا میکنند
بارها شنیدهایم که افرادی برای اینکه از خصوصیات شما مطلع شوند ،میپرسند متولد چه ماهی هستید؟ این افراد چه درصدی از جامعه را تشکیل میدهند؟
% 42
این نظرخواهی در یک جامعه آماری 100نفره که 52درصد زن و 48درصد مرد بودهاند ،انجام شده است .میانگین سن افرادی که به سوالها پاسخ دادهاند 33سال است و همه آنها در مناطق مختلف تهران؛ از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب زندگی میکنند 7 .درصد جامعه آماری دارای مدرک فوقلیسانس و باالتر 39 ،درصد لیسانس 14 ،درصد دانشجوی دوره لیسانس 5 ،درصد کاردانی 28 ،درصد دیپلم و 7درصد زیر دیپلم هستند.
84
شهروند امروز 11تیر 1390