869

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

VIII

VII

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

VII

VI

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

VI

V

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

D

C

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

156

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫و با بهره از توانایی ها و تجربیات دایی خود‬ ‫و بکارگیری ورزش های سنتی و دراصل‬ ‫کشتی سبک پهلوانی‪ ،‬خیلی زود خود را در‬ ‫میدان مسابقات نشان میدهد‪ .‬حتی در زمان‬ ‫پیروزیها هم علی تنها و بی پناه جلوه می‬ ‫کند گرچه دو سه نفری نسبت به او مهرنشان‬ ‫میدهند و مربی کشتی او پالیر(ویلیام فیشنر)‬ ‫از سویی‪ ،‬دایی اش (علی افشار) از سوی‬

‫نقد فیلم ‪ -‬فرح شکوهی‬ ‫قصه فیلم «کشتی گیرامریکایی» قصه‬ ‫بسیاری از نوجوانان و جوانان ایرانی است‬ ‫که در بحبوبه گروگان گیری به امریکا آمدند‬ ‫و با عکس العمل های منفی‪ ،‬خشونت آمیز‬ ‫و دور از انتظار روبرو شدند‪ ،‬بسیاری دچار‬ ‫سرگشتگی ها‪ ،‬افسردگی و انزوا و حتی چند‬ ‫نفری تا پای خودکشی رفتند ولی گروهی‬ ‫نیز مقاومت کردند و پایداری نشان دادند‬ ‫و حقانیت خود را بعنوان یک ایرانی آمده‬ ‫از یک تاریخ کهن و فرهنگ غنی ثابت‬ ‫نمودند‪ .‬علی افشار که درواقع قصه خود را‬ ‫بازگو می کند‪ ،‬از حدود ‪ 10‬سال پیش این‬ ‫قصه را برای فیلم آماده کرده بود و او که‬ ‫یکی از قهرمانان اتومبیلرانی است درجریان‬ ‫مسابقات با الکس ران ارایولو آشنا میشود‬ ‫و از همان زمان درباره کارگردانی فیلم با‬

‫او حرف میزند‪ ،‬همین ارتباطات با دیگر‬ ‫بازیگران و تهیه کنندگان فیلم ادامه می یابد‬ ‫و فورست و شارلوت لوکس تهیه کننده فیلم‬ ‫میشوند و سرانجام فیلم با گزینش بازیگران‬ ‫اصلی‪ ،‬جلوی دوربین میرود‪.‬‬ ‫علی افشار از میان دهها بازیگر جوان‬ ‫سرانجام جورج کوستوروس یونانی االصل‬ ‫را برمی گزیند و چند بازیگر معروف و حرفه‬ ‫ای را‪ ،‬فیلم در اصل قصه یک نوجوان‬ ‫پناهنده ایرانی است که در بحرانی ترین زمان‬ ‫سیاسی برای ایرانیان وارد امریکا میشود‪.‬‬ ‫«علی جهانی» این نوجوان از راه رسیده‪،‬‬ ‫در پناه دایی خود (علی افشار) می کوشد‬ ‫تا خود را با فضای جدید وفق بدهد ولی در‬ ‫اولین روزهای ورود به مدرسه با واکنش ها‬ ‫و درگیریهایی روبرو میشود‪ ،‬او می اندیشد‬ ‫تنها در عرصه ورزش می تواند خود را ثابت‬ ‫کند و براثر اتفاق وارد ورزش کشتی میشود‬

‫دیگر و یک همکالسی مهربانش کریستا (لیا‬ ‫ماریا) اورا به جلو هل می دهند‪ .‬علی کم کم‬ ‫مورد توجه قرار می گیرد و سرانجام روزی‬ ‫که ژاکت مخصوص ورزشی مدرسه را به تن‬ ‫میکند احساس میکند به جمع آنها پذیرفته‬ ‫شده است و بعنوان یک کشتی گیر امریکایی‬ ‫در صحنه ها‪ ،‬به پیروزی میرسد‪.‬‬ ‫بازی هنرمندانی چون «جان وت» در نقش‬ ‫رئیس دبیرستان‪ ،‬ویلیام فیشنر(مربی) و‬ ‫علی افشار نرم و قابل انعطاف است‪ .‬بازی‬ ‫جورج قهرمان اصلی فیلم در بعضی صحنه‬ ‫ها بسیار طبیعی است و کمتر کسی فکر می‬ ‫کند که او ایرانی نیست‪ .‬روش علی افشار‬ ‫برای اثبات ارزش های شخصیتی وانسانی‬

‫‪155‬‬

‫یک جوان ایرانی و مقاومت و پایداری او‬ ‫در برابر ضربات سنگین ضد ایرانی قابل‬ ‫ستایش است‪ ،‬افشار که زاده یک خانواده‬ ‫هنرمند و فرهنگی است‪ ،‬پدر تحصیلکرده و‬ ‫مادرسرشناس زنده یاد هدیه (لیال کسری)‬ ‫شاعر نامدار‪ ،‬همه نگاهش به سرزمین مادری‬ ‫اش ایران است‪ ،‬نگاهش به فرهنگ و‬ ‫اخالق و تاریخ ایران است‪ .‬او کوشیده در‬

‫این فیلم‪ ،‬چهره قهرمانی از یک نماینده نسل‬ ‫جوان ایرانی نشان بدهد و برخالف این همه‬ ‫سال که متاسفانه ایرانیان منفی و تروریست‬ ‫معرفی شدند‪ ،‬با این فیلم‪ ،‬چهره واقعی‬ ‫ایرانیان را به نمایش می گذارد‪.‬‬ ‫فیلم با موزیک بسیار زیبایی با صدای اندی‬ ‫وشینی که با خود قصه ای دارد رنگ می‬ ‫گیرد و بجرأت یکی از بهترین کارهای اندی‬ ‫و شینی بحساب می آیدو به صحنه های فیلم‬ ‫احساس دیگری می بخشد‪.‬‬ ‫نمایش فیلم نباید در یک شب‪ ،‬یک هفته‬ ‫خالصه بشود‪ ،‬فیلم باید ماهها روی اکران‬ ‫باشد‪ ،‬چون حتی امریکایی ها هم از فیلم‬ ‫استقبال کردند‪.‬‬

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

154

153

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪152‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫طرز تهیه پرده پلو‬

‫طرز تهیه پاستا به سبک الزانیا‬

‫مواد الزم برای تهیه پرده پلو ‪:‬‬

‫‪ 1‬فنجان‬ ‫‪ 1‬فنجان‬ ‫‪ 3‬فنجان‬ ‫‪ 100‬گرم‬ ‫‪ 2‬عدد یا گوشت گوسفند‬ ‫‪ 1‬قاشق چایخوری‬ ‫به ميزان الزم‬ ‫‪ 1‬قاشق چایخوری‬ ‫‪ 1‬عدد‬

‫مغز بادام ‬ ‫كشمش پلويى ‬ ‫ج‬ ‫برن ‬ ‫کره ‬ ‫غ‬ ‫ران مر ‬ ‫ن‬ ‫دارچي ‬ ‫نمک و فلفل سيا ه‬ ‫ادويه پلويى ‬ ‫و‬ ‫برگ ب ‬ ‫مواد الزم خمير پرده پلو ‪:‬‬ ‫‪ 2‬عدد‬ ‫تخم مرغ ‬ ‫‪ 2‬قاشق غذاخوری‬ ‫ت‬ ‫ماس ‬ ‫‪ 2/1‬استكان‬ ‫ن‬ ‫روغن زيتو ‬ ‫‪ 1‬قاشق مرباخوری‬ ‫ک‬ ‫نم ‬ ‫‪ 1‬قاشق چایخوری‬ ‫بكينگ پود ر‬ ‫‪ 1‬ليوان يا بيشتر تا جايى كه خمير اندازه بشود‬ ‫آر د‬ ‫طرز تهیه پرده پلو ‪:‬‬ ‫ابتدا مرغ را با نمک و برگ بو و ‪ 2-3‬ليوان آب می گذاريم بپزد و بعد از پخت از آب‬ ‫خارج كرده و گوشت را از استخوان جدا كرده و گوشتش را خرد می كنيم و كنار می گذاريم‪.‬‬ ‫برنج را شسته و با كمى نمک خيس می كنيم‪ .‬بادام ها را در آبجوش ريخته و پوستشان را‬ ‫می كنيم‪ .‬در تابه اى كره را انداخته بادام ها را تفت می دهيم و بعد كشمش ها را شسته و‬ ‫به بادام ها اضافه می كنيم‪ .‬آب برنج را خالى كرده و به بادام ها اضافه كرده و تفت می دهيم‬ ‫بعد ‪ 3‬پيمانه آب مرغ را اضافه می كنيم و نمک و فلفل و ادويه ها را می ريزيم می گذاريم‬ ‫بجوشد تا آب آن كشيده شود در آخر مرغ ها را هم اضافه می كنيم و كوتاه دم می گذاريم‬ ‫بدون اينكه ته ديگ ببندد‪ .‬در اين فاصله در ظرف بزرگى تخم مرغ ها و ماست و روغن و‬ ‫نمک ريخته و با همزن هم می زنيم و بعد آرد و بكينگ پودر را اضافه می كنيم در آخر ترد‬ ‫را قاشق قاشق اضافه می کنيم تا يک خمير لطيف به دست بياید‪ .‬بعد خمير را روى ميز‬ ‫كار آرد پاشى كرده و با وردنه باز می كنيم يک قالب گرد ساده و وسط خالى را كام ً‬ ‫ال با كره‬ ‫چرب می كنيم بعد يک مقدار از بادام ها را كه كنار گذاشتيم در قالب می چينيم و قالب را‬ ‫‪ ١٥‬دقيقه در فريزر قرار می دهيم تا بادام ها خوب سفت بشوند و موقع خمير انداختن جدا‬ ‫نشوند‪ .‬بعد خمير را كه باز كرديم آرام در قالب می اندازيم و پلوى آماده را داخل آن می‬ ‫ريزيم بعد اضافى خمير را روى پلو می اندازيم و در فر ‪ 170‬درجه ‪ 30‬تا ‪ 45‬دقيقه قرار می‬ ‫دهيم تا روى نان برشته شود‪.‬‬

‫طرز تهیه پاستا به سبک الزانیا ‪:‬‬ ‫مایه ماکارونی (پیاز سرخ شده یک عدد درشت‪+‬گوشت چرخ کرده ‪ ۳۰۰‬گرم‪+‬رب گوجه‬ ‫فرنگی دو قاشق غذاخوری‪+‬فلفل دلمه ای ریز شده و تفت داده‪+‬قارچ خرد شده و تفت داده‬ ‫شده نمک و ادویه ) آماده کنید‪.‬‬ ‫سه قاشق آرد را داخل تابه تفت داده تا از خامی بیفتد و بو داده شود فقط کمی تغییر رنگ‬ ‫بدهدکافی است بعد یک قاشق کره به آن بیافزایید و سه لیوان شیر داخل آن بریزید و روی‬ ‫حرارت کم بگذارید تا غلیظ شود نگذارید خیلی سفت شود باید مثل ماست باشد به آن نمک‬ ‫و ادویه بزنید تا طعم دار شود بعد ‪ ۵۰۰‬گرم پاستا با طرح دلخواهتان که از قبل آبکش کردید‬ ‫را داخل تابه ریخته از مواد ماکارونی آماده تان با آن مخلوط کنید و سس آماده تان را روی آن‬ ‫بدهید کمی پنیر پیتزا و هم بزنید برای رویه ماکارونی هم یک الیه از سس سفیدتان (بشامل)‬ ‫بریزید و سپس پنیر پیتزا و اگر دوست داشتید مثل من روی پنیر را تزیین کنید با مواد داخلی‬ ‫حاال روی ظرف را فویل بکشید با چند تا سوراخ برای خارج شدن بخارها و داخل فر با‬ ‫دمای ‪ ۱۸۰‬بمدت ‪ ۴۵‬دقیقه در اخر برای برشته شدن روی پنیرتان می توانید فویل را برداشته‬ ‫‪ ۱۰‬دقیقه دیگر تابه تان را بیاورید داخل فر و گریل را روشن کنید گریل همان شعله باالیی‬ ‫فرتان هست‪ .‬وقتی روی پنیرتون طالیی شد نوش جان کنید‪.‬‬ ‫دقت کنید وقتی گریل را روشن می کنید کنار فرتان بمانید وقتی پنیر رنگ دلخواهتان را‬ ‫گرفت کافی است و نوش جان‪.‬‬

151

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

150

149

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

148

147

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

SATURDAY

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

146

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫پاکستان‬

‫در لیست جذاب ترین زنان نظامی‪ ،‬نام کشور پاکستان نیز قرار دارد‪ .‬در واقع پاکستان اولین‬ ‫کشور مسلمان است که زنان نه تنها در ارتش بلکه در جنگ ها نیز حضور دارند‪ .‬از سال‬ ‫‪ 1947‬به بعد بود که زنان پاکستانی وظایفی را در نیروهای نظامی از آن خود کردند‪.‬‬ ‫یونان‬ ‫نیروی نظامی یونان نیز یکی از نیروهای معروف در جهان است که زنان زیبایی را در خود جای‬ ‫داده است‪ .‬این زنان نه فقط به خاطر زیبایی‪ ،‬بلکه به دلیل دانش ادبیات شان نیز جذابیت‬ ‫دارند‪ .‬اخیرا پسران باالی ‪ 18‬سال باید به طور اجباری به مدت ‪ 9‬ماه در نظام یونان خدمت‬ ‫کنند اما حضور زنان در این امر اختیاری است‪.‬‬

‫‪145‬‬

‫روسیه‬

‫زنان روسی در همه جای دنیا به زیبایی شهرت دارند اما این حقیقت مانع از ورود آن‌ها به‬ ‫ارتش نشد‪ .‬البته نه تنها زیبایی بلکه ارتش نظامی زنان روسیه نقش مهمی را در ارتش آن‬ ‫کشور به خصوص در جنگ جهانی دوم به عهده داشته اند‪ .‬به عنوان مثال در جنگ کبیر میهنی‬ ‫آنها به بهترین شکل ممکن عمل کردند‪ .‬عالوه بر آن‪ ،‬روسیه یکی از قوی ترین و بزرگ ترین‬ ‫نیروهای نظامی جهان را دارد‪.‬‬ ‫رومانی‬ ‫اگر چه قدرت نظامی زنان رومانیایی در مقایسه با کشورهای دیگر بسیار ضعیف است اما‬ ‫آنها از نظر زیبایی در صد جدول قرار دارند‪ .‬آنها نه تنها زیبا بلکه بسیار هم سخت کوش و‬ ‫توانمندند به طوری که نقش مهمی را در نیروی هوایی رومانیایی در جنگ جهانی دوم ایفا‬ ‫کردند‪ .‬امروزه نیز آنها در نیروی دریایی‪ ،‬هوایی و زمینی این کشور فعالیت دارند‪.‬‬

‫‪144‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫این کشورها‪ ،‬زیباترین زنان ارتشی را‬ ‫دارند‬

‫در برخی از کشورها خانم ها وارد ارتش می شوند و نقش های مهمی‬ ‫را از جمله کماندو‪ ،‬سرباز یا جنگنده‪ ،‬به عهده می گیرند‪ .‬سابقه حضور‬ ‫زنان در ارتش به ‪ 400‬سال قبل باز می گردد‪ ،‬یعنی درست در جنگ‬ ‫های جهانی اول و دوم‪.‬‬

‫ارتش جمهوری چک زیباترین زنان نظامی را دارد‪ .‬در گذشته‪ ،‬حکومت چک حضور زنان‬ ‫را در نیروهای نظامی ممنوع اعالم کرده بود اما پس از جنگ جهانی دوم آنها این اجازه را‬ ‫کسب کردند‪ .‬در طول جنگ جهانی دوم زنان به عنوان اپراتور تلفن‪ ،‬خدمه اسحله و پرستار‬ ‫بیمارستان ها در کنار نیروی هوایی زنان بریتانیا فعالیت داشتند‪.‬‬ ‫لهستان‬

‫_____________________________‬

‫برترین ها‪ :‬امروزه زنان پابه پای مردان در زمینه های مختلف فعالیت می کنند‪ .‬آنها نه تنها فعال‬ ‫بلکه بسیار دقیق‪ ،‬منظم و آینده نگرند‪ .‬در برخی از کشورها خانم ها وارد ارتش می شوند و‬ ‫نقش های مهمی را از جمله کماندو‪ ،‬سرباز یا جنگنده‪ ،‬به عهده می گیرند‪ .‬سابقه حضور زنان‬ ‫در ارتش به ‪ 400‬سال قبل باز می گردد‪ ،‬یعنی درست در جنگ های جهانی اول و دوم‪ .‬اما آیا‬ ‫می دانید که زیباترین زنان جهان در ارتش کدام کشورها فعالیت دارند‪.‬‬ ‫اگر می خواهید با جذاب ترین ارتش زنان آشنا شوید‪ ،‬با ما همراه باشید‪ .‬در این لیست‬ ‫رومانیایی‌ها در صدر آن به عنوان زیباترین زنان نظامی دنیا معرفی شده‌اند‪.‬‬ ‫آمریکا‬

‫لهستان هم یکی از کشورهایی است که زیباترین زنان جهان را دارد که ارتش آن نیز از این‬ ‫قائده مستثنی نمی باشد‪ .‬در حال حاضر ‪ 2500‬زن در نیروی هوایی‪ ،‬دریایی و نیروهای ویژه‬ ‫ارتش این کشور مشغول به خدمت هستند و دولت لهستان حقوق یکسانی را برای آنها‪ ،‬درست‬ ‫مانند مردان‪ ،‬قائل شده است‪ .‬طبق تحقیقی که در سال ‪ 2007‬انجام شد‪ 800 ،‬زن در ارتش‬ ‫لهستان کار می کنند که ‪ 471‬از آنها افسر‪ 308 ،‬افسر درجه دار و ‪ 21‬نفر دیگر رتبه های‬ ‫دیگر دارند‪ .‬آنها در لباس های نظامی هم مانند روزهای عادی زندگی شان زیبا و چشمگیرند‪.‬‬ ‫آمریکا یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان است که یکی از قدرتمندترین ارتش های جهان‬ ‫را با حضور زیباترین زنان دارد‪ .‬از سال ‪ 1948‬تاکنون زنان در جنگ ها حضور دارند اما قبل‬ ‫از آن به عنوان پرستار‪ ،‬تدارکات لباس های سربازان و کمک به جنگنده ها فعالیت می کردند‪.‬‬ ‫در سال ‪ 2012‬تنها ‪ 14‬درصد از زنان در ارتش آمریکا فعال بودند اما حال ‪ 165000‬زن در‬ ‫لیست نیروهای ارتش و بیش از ‪ 35000‬در کارهای دفترداری ارتش فعالیت دارند‪.‬‬ ‫جمهوری چک‬

‫بریتانیا‬ ‫یکی از جذاب ترین ارتش های جهان‪ ،‬ارتش بریتانیاست‪ ،‬بدین دلیل که زنان از سال ‪1990‬‬ ‫تا به حال در ارتش این کشور حضور دارند‪ .‬اگر چه آنها در جنگ ها نقشی ندارند اما اخیرا‬ ‫دولت در حال اقدامی است تا وظایفی را در طول جنگ به آنها بسپارد‪.‬‬

143

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪142‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫آذر‬

‫بهمن‬

‫امروز شما مجبور هستید که کارهایتان را تمام کنید و‬ ‫امروز مسئولیت‌های مالی تان می‌توانند در مسیر یک‬ ‫واقع ٌا از ته قلب نمی خواهید که این کار را بکنید و به‬ ‫رابطه خوب قرار بگیرند‪ .‬شاید شما مجبور باشید که‬ ‫خاطر همین کیفیت کار شما پایین آمده است‪ .‬حتی اگر‬ ‫کسی باشید که مقتدرانه مسئولیتی را پایان می‌دهید‪.‬‬ ‫زمانی که تصمیم به انجام دادن کاری می گیرید قصد‬ ‫سخت است که فعالیت‌هایتان را محدود کنید؛ شاید‬ ‫و نیتتان خوب باشد‪ ،‬اگر متوجه بشوید که باید بدون‬ ‫نگران وضعیت مالی خود باشید با این حال پنهان کردن‬ ‫داشتن ساعتی برای تفریح فقط کار کنید مطمئن ًا خسته‬ ‫سر در برف راه حل عاقالنه ای نیست‪ .‬بهتر است امروز‬ ‫خواهید شد‪ .‬متأسفانه اگر امروز بخواهید از انجام دادن وظایفتان امتناع کنید اوضاع از را بسالمت و بدون فکر و خیال بگذرانید در غیر این صورت فردا بارانی از کسری پول بر‬ ‫اینی که هست هم بدتر خواهد شد‪.‬‬ ‫سرتان می‌ریزد‪.‬‬

‫دی‬ ‫شما درگیری لفظی بزرگی با شخصی داشته اید که بر‬ ‫اثر این گفتگو هنوز ذهن تان مشغول است‪ .‬به مرحله‬ ‫ای رسیده اید که دلتان می‌خواهد از زندگی فرار کنید‬ ‫اما خوشبختانه دوره‌ای را که سپری می‌کنید به مانند‬ ‫یک امتحان می‌باشد که برای رفتن به دوره بعدی صبر‬ ‫و استقامت بیشتری داشته باشید پس شجاع باشید‬ ‫زیرا خداوند تقدیر خوبی را برای تان رقم زده است‪ ،‬در آینده از تمام این موهبات لذت‬ ‫خواهید برد‪ ،‬شکر گذار خداوند خواهید بود‪.‬‬

‫اسفند‬ ‫اگرچه شما از موقعیتی که در آن قرار دارید خشنود و‬ ‫راضی نیستید‪ ،‬با این وجود آماده اید که برای لحظاتی‬ ‫دست از جنگ و ستیز بردارید و همه چیز را آسان‬ ‫بگیرید‪ .‬متاسفانه‪ ،‬ممکن است شرایط با شما همراهی‬ ‫نکنند‪ ،‬به این ترتیب شما نیاز خواهید داشت که به‬ ‫فکر حل مشکالت و مسائل غیر قابل انتظار باشید‪.‬‬ ‫عالوه بر این‪ ،‬شما اکنون می‌توانید یک پیشرفت اساسی در کارتان داشته باشید‪ .‬پس‬ ‫یک نفس عمیق کشیده و گام محکمی‌برای آغاز روز خود بردارید‪.‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫مرداد‬

‫‪141‬‬

‫مهر‬

‫جلو رفتن با مسئولیتهای منظم و همیشگی روزانه شاید‬ ‫امروز روز خوبی برای تنها ماندن در خانه نیست‪ .‬باید‬ ‫ایده عاقالنه ای باشد‪ ،‬اما شما نباید بیش از اندازه روی‬ ‫بیشتر با مردم بجوشید تا بتوانید ابراز وجود کنید و با‬ ‫کارتان فوکوس کنید‪ .‬محدود کردن فکرتان و تمرکز‬ ‫آنها رابطه متقابل داشته باشی ‪ .‬دوستان شما‪ ،‬بهتان‬ ‫کردن روی کار باعث می‌شود فرصت خیلی خوبی که‬ ‫عالقه دارند و سعی می‌کنند امروز با شما زمان خوشی‬ ‫می‌توانستید تجربیات جالبتان را با فرد مورد عالقه تان‬ ‫را بگذرانند‪ .‬پس امروز نیازی به برنامه ریزی برای کار‬ ‫سهیم کنید را از دست بدهید‪ .‬پس امروز در حالیکه‬ ‫د و در خانه‬ ‫نخواهید داشت‪ .‬بهتر است کار را تعطیل کنی ‌‬ ‫فضایی را برای اتفاق افتادن فرصتهای خوب ایجاد‬ ‫بمانید‪ .‬لحظه حال را غنیمت بشمارید و با کسانی که شما را دوست دارند وقت بیشتری‬ ‫می‌کنید‪ ،‬در طول روز نیز به خودتان یادآوری کنید که انعطاف پذیری تنها راه اوج گرفتن‬ ‫بگذرانید‪ .‬از زندگی لذت ببرید!‬ ‫است!‬

‫شهریور‬

‫آبان‬

‫در روزهای دیگر اگر دوست صمیمی و یا خواهر و یا‬ ‫ممکن است شما امروز احساس کنید اگر زمان را نگه‬ ‫برادرتان در مورد ناراحتی‌ها قدیمی حرفی بزند به نحوی‬ ‫دارید‪ ،‬با کمی انعطاف پذیری می توانید دیگران را‬ ‫که آن را بی ضرر و بی اهیمت جلوه دهد‪ ،‬شما می‌توانید‬ ‫تشویق کنید که طبق روش شما عمل کنند‪ .‬در عوض‪،‬‬ ‫خیلی راحت در مورد آن گفتگو کنید‪ .‬اما امروز این کار‬ ‫شما نیاز دارید که خودتان را سازگار با آنها کنید حتی‬ ‫می‌تواند خاطرات دردناک گذشته و یا آرزوهایی که از‬ ‫اگر تغییر کردن روز شما برایتان دشوار باشد‪ .‬خودتان‬ ‫آنها ترسیده‌اید را زنده کند‪ .‬به هر حال کلید رسیدن‬ ‫را آماده کنید که اگر فرشته نگهبان شما سر رسید و‬ ‫به خوشبختی این است که بتوانید مرز بین حال و‬ ‫خواست به شما یاری رساند بله بگویید‪ .‬اجازه ندهید که غرور شما مانع رسیدن شما به‬ ‫گذشته را بشناسید‪ .‬رویدادهایی که هم اکنون رخ می‌دهد شبیه به اتفاقاتی که در‬ ‫موفقیت شود‪.‬‬ ‫گذشته روی داده نیست‪.‬‬

‫‪140‬‬ ‫فروردین‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫فال هفته‬

‫خرداد‬

‫امروز یک نفر در محل کارتان از شما بدش می‌آید‪ ،‬اما‬ ‫شما اص ًال نمی‌دانیدکه چه کار بدی انجام داده‌اید! در‬ ‫حقیقت امکان دارد شما خوب رفتار کرده باشید‪ ،‬ولی‬ ‫دیگران عالقه‌ای به کارهای شما نداشته‌اند‪ .‬باوجود‬ ‫اینکه شما همیشه از شرایط و موقعیتها برای پیشرفت‬ ‫کردن بهره گرفته‌اید‪ ،‬االن بهتر است فقط جلوی زبان‬ ‫خود را بگیرید و بگذارید این مشکالت تمام شود!‬

‫اگر شما شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتهایتان را‬ ‫تمرین می‌کنید‪ ،‬امروز انتخاب خیلی سختی پیش رو‬ ‫خواهید داشت‪ .‬شما می توانید به خاطر نیازتان به‬ ‫ارتباط برقرار کردن دلیل قانع کننده‌ای مطرح کنید‪ ،‬اما‬ ‫هنوز هم وقتی فردی از نظر احساسی به شما نزدیک‬ ‫می شود‪ ،‬عقب نشینی می‌کنید‪ .‬اگر وقت مناسبی برای‬ ‫ایجاد کردن شجاعت در خود وجود داشته باشد‪ ،‬زمانش‬ ‫همین االن است‪ .‬الزم نیست که از ترس آسیب دیدن از همان الگوهای قدیمی استفاده‬ ‫کنید‪.‬‬

‫اردیبهشت‬

‫تیر‬

‫اگرچه شما از موقعیتی که در آن قرار دارید خشنود و‬ ‫راضی نیستید‪ ،‬با این وجود آماده اید که برای لحظاتی‬ ‫دست از جنگ و ستیز بردارید و همه چیز را آسان‬ ‫بگیرید‪ .‬متاسفانه‪ ،‬ممکن است شرایط با شما همراهی‬ ‫نکنند‪ ،‬به این ترتیب شما نیاز خواهید داشت که به‬ ‫فکر حل مشکالت و مسائل غیر قابل انتظار باشید‪.‬‬ ‫عالوه بر این‪ ،‬شما اکنون می‌توانید یک پیشرفت‬ ‫اساسی در کارتان داشته باشید‪ .‬پس یک نفس عمیق کشیده و گام محکمی‌برای آغاز‬ ‫روز خود بردارید‪.‬‬

‫یک روز شاد و هیجان انگیز منتظرتان است!! حتی‬ ‫اگر انتظارش را نداشته باشید‪ .‬ارتباط ماه و اورانوس‬ ‫در پنجمین خانه تان یعنی خانه شادی و بازی باعث‬ ‫می‌شود که لذت وخوشی وارد زندگی‌تان شود‪ ،‬حتی‬ ‫اگر در برابرش مقاومت کنید‪ .‬کلید موفقیت شما این‬ ‫است که آنی تصمیم گیری کنید؛ اگر بیش از حد برنامه‬ ‫ریزی کنید و اهل منطق باشید این روز شاد را از دست‬ ‫خواهید داد‪.‬‬

139

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

138

‫نــیــازمــنــدیــهــا‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪137‬‬

‫‪136‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫نــیــازمــنــدیــهــا‬

135

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

134

133

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

132

131

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

130

129

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

128

‫نــیــازمــنــدیــهــا‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪127‬‬

‫‪126‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫نــیــازمــنــدیــهــا‬

125

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

124

123

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

122

121

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

120

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪119‬‬

‫تست روانشناسی‬ ‫شخصیت جنسی‬ ‫شما‬

‫آزمون کوتاه ولی جامع زیر به‬ ‫شما کمک می کند تا خود را از‬ ‫لحاظ رفتار ها و افکار بسنجید و‬ ‫تشخیص دهید که آیا دچار اعتیاد‬ ‫جنسی هستید و باید از متخصص‬ ‫برای حل مشکلتان کمک بگیرید‬ ‫یا اینکه فردی عادی هستید ‪.‬‬

‫_____________________________‬

‫البته تشخیص قطعی به عهده متخصصین امر‬ ‫است و این آزمون فقط سنجش شخصیت‬ ‫جنسی شماست‪.‬‬ ‫سواالت را با دقت بخوانید و پاسخ دهید‪-1.‬‬ ‫آیا تاکنون پیش آمده است که رفتار جنسی‬ ‫شما با زندگی خانوادگی تان تداخل کند؟‬ ‫الف‪-‬خیر‬ ‫ب‪-‬بله‬ ‫‪-2‬آیا شیفته و گرفتار روابط جنسی هستید؟‬ ‫الف‪-‬خیر‬ ‫ب‪-‬بله‬ ‫‪-3‬آیا خودتان احساس می کنید که رفتار‬ ‫جنسی غیر عادی دارید؟‬

‫الف‪-‬خیر‬ ‫ب‪-‬گاهی اوقات‬ ‫ج‪-‬معموال‬ ‫‪-4‬آیا همسرتان تا به حال در مورد رفتار‬ ‫جنسی شما شکایت کرده است؟‬ ‫الف‪-‬خیر‬ ‫ب‪-‬گاهی اوقات‬ ‫ج‪-‬معموال‬ ‫‪-5‬آیا معموال احساس بدی در مورد رفتار‬ ‫جنسی خود دارید؟‬ ‫الف‪-‬نه اصال‬ ‫ب‪-‬تا حدودی‬ ‫ج‪-‬خیلی زیاد‬ ‫‪-6‬آیا دیدگاهتان راجع به رفتار جنسی تان را‬

‫‪READ THIS‬‬ ‫‪MAGAZINE‬‬ ‫‪ONLINE‬‬ ‫‪. www.‬‬

‫‪Javanantoronto.com‬‬

‫از شریک زندگی خود مخفی می کنید؟‬ ‫الف‪-‬خیر‬ ‫ب‪-‬گاهی اوقات‬ ‫ج‪-‬معموال‬ ‫‪-7‬آیا کتاب های مربوط به مسایل جنسی‬ ‫می خرید یا عالقه مند به استفاده از سایت‬ ‫و شبکه های مخصوص این مسایل هستید؟‬ ‫الف‪-‬خیر‬ ‫ب‪-‬گاهی اوقات‬ ‫ج‪-‬معموال‬ ‫‪-8‬آیا تاکنون پیش آمده است که نتوانید‬ ‫رفتار جنسی تان را متوقف کنید حتی اگر‬ ‫بدانید که کارتان نابجاست؟‬ ‫الف‪-‬خیر‬

‫ب‪-‬بله‬ ‫امتیازات‪:‬‬ ‫در سواالت سه گزینه ای ‪:‬الف‪ 0-‬ب‪1-‬‬ ‫ج‪2-‬‬ ‫در سواالت دو گزینه ای‪:‬الف‪ 0-‬ب‪2-‬‬ ‫نتایج‪:‬‬ ‫امتیازات بین‪ 0‬تا ‪ 4‬ابتال به اعتیاد جنسی‬‫نامحتمل است‪.‬‬ ‫بین‪ 5‬تا ‪ 7‬احتمال اعتیاد جنسی وجود دارد‬‫بهتر است با متخصص مشورت کنید‪.‬‬ ‫‪ 8‬و باالتر این امتیاز می تواند نشان دهنده‬‫ابتال به اعتیاد جنسی باشد برای تشخیص‬ ‫نهایی و درمان به متخصص مراجعه کنید‪.‬‬

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

118

117

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

116

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪115‬‬

‫مردی در واگن ویژه بانوان‬ ‫اوایل پاییز بود‪ .‬سوار مترو‬ ‫شده‌بودم‪ .‬برخالف عادت‪ ،‬به‬ ‫واگن مخصوص بانوان رفته‌بودم‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫‌طرف‬ ‫واگن خالی بود‪ .‬آن‬ ‫درهای شیشه‌ای‪ ،‬مردها در هم‬ ‫می‌لولیدند‪ .‬در یک ایستگاه مرد‬ ‫جوانی دوان دوان به سوی قطار‬ ‫آمد و آخرین لحظه پیش از‬ ‫بسته‌شدن درها سوارشد‪.‬‬ ‫_______________________‬

‫به اشتباه سوار واگن بانوان شده‌بود‪ .‬قطار که‬ ‫را ‌ه افتاد لحظه‌ای تعادلش برهم خورد‪ .‬بعد به‬ ‫اطراف نگاه‌ کرد و روی یکی از صندلی‌های‬ ‫خالی نشست‪ .‬دختری که یک صندلی با او‬ ‫فاصله‌ داشت شروع‌ کرد به غرغرکردن‪ .‬من‬ ‫روبه‌ رویش نشسته‌ بودم و کتاب می‌خواندم‪.‬‬ ‫غرغرش را که دیدم گفتم بیا جایت را با من‬ ‫عوض‌ کن و جای او نشستم‪ .‬کیف کولی‬ ‫بزرگ پسر روی صندلی بین ما قرار داشت‪.‬‬ ‫قطار به ایستگاه بعدی رسید‪ .‬پسر که دیده‌بود‬ ‫واگن‌های مختلط شلوغ است و این‌جا‪،‬‬ ‫تقریبن تمام صندلی‌ها خالی‌ست‪‌ ،‬از واگن‬ ‫ویژه‌ی بانوان بیرون نرفت‪ .‬قطار دوباره راه‬

‫افتاده‌بود که زمزمه‌ی زن‌ها به غرولند بدل‌شد‪.‬‬ ‫من که دیدم همه‌ی زن‌های حاضر در واگن‬ ‫دارند به مرد جوان می‌تازند‪ ،‬پشتش درآمدم‬ ‫و گفتم‪« :‬ایشان با فاصله از همه‌ی خانم‌ها‬ ‫روی این صندلی نشسته‌اند‪ .‬نه جای کسی را‬ ‫گرفته‌اند و نه جای کسی را تنگ‌ کرده‌اند‪ .‬به‬ ‫جای توجه به جنسیت شان بهتر است فکرکنیم‬ ‫انسان است و رفتارمان را انسانی کنیم»‬ ‫در این لحظه یک خانم چادری که در طی‬ ‫مسیر قطار با صلوات شمارش‪ ،‬مشغول‬ ‫ذکرگفتن بود بلند شد و روب ‌ه روی من ایستاد‪.‬‬ ‫صدایش را بلند کرد و گفت‪« :‬همین شما‬ ‫دخترهای فاسد هستید که همه‌ی زن‌ها رو از‬

‫حقوق شون محروم‌ می‌کنید‪ .‬برای اینکه چند‬ ‫لحظه خودت رو به یه مرد بچسبونی داری‬ ‫حقوق همه‌ی ما رو پایمال می‌کنی‪ .‬ما زن‌ها‬ ‫به شما هرزه‌ها اجازه‌ نمی‌دیم ما رو از حقوق‬ ‫طبیعی مون محروم‌ کنید»‬ ‫قطار به ایستگاه رسید و ایستاد‪ .‬زن چادری‬ ‫با نفرت نگاه‌ دیگری به من انداخت و‬ ‫پیاده‌شد‪ .‬در تمام طول صحبت‌هایش یک‬ ‫کلمه هم چیزی نگفته‌ بودم‪ .‬پسر هم پیاده‌‬ ‫شد و به واگن مختلط رفت‪ .‬من زیر نگاه‬ ‫سنگین زن‌های داخل واگن و مردهای واگن‬ ‫کناری‪ ،‬سرم را در کتابم فرو بردم‪ .‬هرچند‪،‬‬ ‫دیگر نتوانستم چیزی بخوانم‪.‬‬

‫‪114‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫همراه با بازیگر و موزیسین زوئی کرویتز به‬ ‫دور دنیا سفر کند و داستان های الهام بخش‬ ‫تابستانی را از گوشه و کنار جهان جمع آوری‬ ‫کند‪.‬‬ ‫هدف از این پروژه نشان دادن اهمیت قصه‬ ‫هایی است که هر عکس و ویدئو در خود‬ ‫نهفته دارد‪.‬‬ ‫کنون با هش تگ ‪LiveForTheStory#‬‬ ‫از مردم خواسته تا قصه های روزمره تابستان‬ ‫خود را در قالب عکس و یا ویدئو با این‬ ‫هشتگ در اینستاگرام به اشتراک بگذارند‪.‬‬ ‫زوئی کراویتز ویدئویی از قصه تابستان خود‬ ‫را به اشتراک گذاشته تا عالقه مندان بیشتر با‬ ‫این پروژه آشنا شوند‪.‬‬ ‫آنونس کنون برای پیدا کردن بهترین قصه‬ ‫گو ‪ -‬زوئی کراویتز قصه تابستان خود را می‬ ‫گوید‬ ‫برنده این رقابت یعنی کسی که بهترین داستان‬ ‫را با بهره گیری از تصویر روایت کند از‬ ‫لیسبون پرتقال تا ملبورن استرالیا و برزیل را‬ ‫سفر خواهد کرد و برداشت خود از روزهای‬ ‫تابستانی در گوشه و کنار دنیا را تصویر‬ ‫خواهد کرد‪.‬‬ ‫چطور شرکت کنم؟‬ ‫کسانی که فکر می کنند استعداد روایت‬ ‫داستانی الهام بخش با استفاده از تصویر را‬ ‫دارند‪ ،‬باید یکی از به یادماندنی ترین خاطره‬ ‫های تابستان خود را ویدئویی تصویر کنند‬ ‫و همراه با داستان آن که نباید بیشتر از پنجاه‬ ‫کلمه باشد بر روی اینستاگرام به اشتراک‬ ‫بگذارند و @‪ CanonUK‬را تگ کنند و‬ ‫هش تگ ‪ LiveForTheStory#‬را به کار‬ ‫ببرند‪.‬‬ ‫ویدئوهای به اشتراک گذاشته شده با‬ ‫عناصری از قبیل توانایی در داستان سرایی‪،‬‬ ‫جذابیت های بصری و الهام بخش بودن‬ ‫داستان مورد قضاوت قرار می گیرند‪.‬‬ ‫زوئی کراویتز می گوید تابستان لبریز از‬ ‫خاطرات شگفت انگیز است و در تابستان‬ ‫است که بیشتر مردم در لحظه زندگی می کنند‪.‬‬ ‫او می گوید هدف از این پروژه تأکید بر‬ ‫اهمیت این مسأله است که باید هر لحظه را‬ ‫زندگی کرد و از هر ثانیه لذت برد چرا که هر‬ ‫لحظه می تواند خاطره های زیبایی به یادگار‬ ‫بگذارد‪.‬‬

‫زیباترین دختر اینستاگرام کیست؟!‬ ‫کریستینا پیمه نوا (‪)Kristina Pimenova‬‬ ‫از سوی کاربران اینستاگرام به عنوان زیباترین‬ ‫دختربچه ی جهان انتخاب شده است‪ ،‬در‬ ‫حال حاضر صفحه شخصی وی در اینستاگرام‬ ‫نزدیک ‪ ۲‬میلیون نفر دنبال کننده دارد‪ .‬که هر‬ ‫روز بر این تعداد افزوده می شود! کریستینا‬ ‫متولد ‪ ۲۰۰۵‬بوده و اهل کشور روسیه است‪،‬‬ ‫وی نسبت به سن و سال پایین خود توانسته‬ ‫است که موفقیت های بسیاری را در عرصه‬ ‫مدلینگ کسب کند و بار ها تصویر وی بر‬ ‫روی نشریه های معتبر جهان چاپ شود‪.‬‬ ‫در حال حاضر او صاحب عنوان کوچکترین‬ ‫و همچنین زیبا ترین مدل موفق دنیا است‪.‬‬ ‫البته به نظر می رسد که این دختر بچه ‪۱۲‬‬ ‫ساله زیبایی خود را از سمت خانواده مادری‬ ‫به ارث برده است‪ ،‬چرا که مادر و مادربزرگ‬ ‫او نیز چهره جذابی دارند!‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪113‬‬

‫معمای رفتار با پستان زنان‬ ‫مجله سالمت مردان بعد از یک همه پرسی که از حدود ‪ 1000‬زن تهیه کرده است یک‬ ‫جدول تصویری در باره درخواست زنان از مردان در مورد پستان های شان کشیده شده است‪.‬‬ ‫بر اساس نظر سنجی تهیه شده‪:‬‬ ‫‪ ۳۴‬درصد زنان خواهان تماس بیشتر لب مردان با سینه های خود در حین عشقبازی هستند‪.‬‬ ‫‪ ۲۴‬درصد زنان توقع داشتند که توجه مردان فقط بر روی نوک پستان نباشد‪.‬‬ ‫‪ ۱۷‬درصد تمایل داشتند که مردان در حین عشقبازی نسبت به پستانها کمتر مالیمت به خرج‬ ‫دهند ‪.‬‬ ‫‪ ۲۲‬درصد از زنان آرزو می کردند توجه و نوازش پستانها بعد از مرحله عشقبازی هم ادامه‬ ‫یابد‪ .‬دکتر ‪ Christiane Northrup‬می گوید بوسیدن و مکیدن پستان زنان‪ ،‬باعث ترشح‬ ‫هورمون آکسی تاسین در مغز زنان می شود که به نوبه خود باعث انقباض و انبساط محوطه‬ ‫واژن زنان می گردد ‪ .‬اتفاقی که باعث تحریک‪ ،‬لذت و رساندن زنان به اوج کامیابی جنسی‬ ‫می گردد‪.‬‬ ‫سرانجام مشخص شد این شخص که در جشنواره مست کرده بود‪ ،‬روی صندوق عقب‬ ‫عریض ماشین آقای وب به چنان خوابی فرو رفته که گویی بیهوش شده است‪.‬‬ ‫وب و همسرش حدود بیست و سه کیلومتر با مرد به خواب رفته روی صندوق عقب ماشین‬ ‫شان رانندگی کردند تا پلیس متوجه شد پیکر یک انسان روی صندوق عقب ماشین قرار‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫وب می گوید فرم صندوق عقب خودرو مانع افتادن این شخص شده وگرنه او جان خود را‬ ‫از دست می داد‪.‬‬ ‫پلیس مرد مست را بیدار کرد اما او روی پای خود بند نبود و متوجه نشد کجاست و چه‬ ‫خطری از سرش گذشته است‪.‬‬ ‫معلوم نیست آیا پلیس او را جریمه می کند یا نه چرا که او قانونی را زیر پا نگذاشته است‪.‬‬

‫پروژه جذاب شرکت «کنون»؛ داستان خود را بگوئید و به دور دنیا‬ ‫سفر کنید‬ ‫هر روز‪ ،‬دویست میلیون عکس بر روی فیس بوک و ‪ ۹۵‬میلیون ویدئو بر روی شبکه‬ ‫اینستاگرام فرستاده می شود اما شرکت «کنون» بر این باور است که هنر قصه گویی در‬ ‫اقیانوس بی انتهای عکسها و ویدئوهای بی محتوا نادیده گرفته می شود‪.‬‬ ‫از همین رو شرک «کنون» به دنبال قصه گویی خبره می گردد‪ ،‬کسی که‪ ۳۶۵‬روز سال را‬

‫مرد مست ‪ ۲۳‬کیلومتر روی صندوق عقب ماشین در حال حرکت‪،‬‬ ‫خواب بود‬ ‫کارل وب‪ ،‬مردی اهل ایالت تنسی آمریکا همراه با همسرش از جشنواره ای در شهر ممفیس‬ ‫بازمی گشت که توسط پلیس نگه داشته شد‪ .‬مأمور پلیس به مرد گفت «آقا‪ ،‬آیا متوجه هستید‬ ‫که یک آدم روی صندوق عقب شماست؟»‬ ‫کارل وب سردرگم خیال کرد این یک شوخی است اما مأمور با لحنی جدی تر گفت ‪«:‬من‬ ‫با شما شوخی ندارم‪ .‬یک پیکر بی جان روی صندوق عقب شماست»‬ ‫در نهایت او پیاده شد و دید واقعا یک نفر روی صندوق عقب ماشین او خوابیده است‪.‬‬ ‫ادامه در صفحه ‪114‬‬

‫‪112‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫خبرهای جذاب این هفته‪...‬‬

‫پادشاه هلند ماهی دوبار برای مردم مخفیانه خلبانی می کرد‬ ‫زمانی بود که خلبان ها به خاطر شهرت حرفه ای شان میان مردم شاهی می کردند‪ ،‬اما اکنون‬ ‫شاهی پیدا شده است که برای مردم خلبانی می کند‬ ‫یکی از خلبان های شرکت هواپیمایی ‪ KLM‬موسوم به خط هوایی سلطنتی هلند‪ ،‬که طی‬ ‫بیش از دو دهه خلبانی هواپیماهای این شرکت را به عهده داشته‪ ،‬کسی نیست جز پادشاه‬ ‫هلند‪.‬‬ ‫ویلم الکساندر‪ ،‬پادشاه ‪ ۵۰‬ساله هلند‪ ،‬اخیرا در مصاحبه ای با روزنامه هلندی تلگراف‬ ‫اذعان کرد که طی بیش از ‪ ۲۱‬سال اخیر و به کرات‪ ،‬خلبانی هواپیماهای مسافربری ‪KLM‬‬ ‫‪ Cityhopper‬را به عهده داشته است‪.‬‬ ‫شاه ویلم الکساندر که در مصاحبه اش با تلگرام این حرفه نیمه وقت را یک تفریح خوانده‪،‬‬ ‫می گوید در این سالها به عنوان کمک خلبان به کابین خلبان می رفته است‪ .‬او پیش از این‬ ‫نیز مسؤلیت پرواز هواپیماهای باربری خط هوایی «مارتین‌ایر» هلند را به عهده داشته است‪.‬‬ ‫پادشاه هلند می گوید در نقش کمک خلبان دو بار در ماه با هواپیمایی ‪ KLM‬پرواز می کرده‬ ‫است‪ .‬به گفته او‪ ،‬این کار برای او نوعی استراحت پس از اجرای وظایف سلطنتی اش بوده و‬ ‫در تمرکز کامل نیز به او کمک می کند‪.‬‬ ‫ویلم الکساندر همچنین گفت مدت هاست که برای پرواز با بوئینگ ‪ ۷۳۷‬که قرار است‬ ‫بزودی جایگزین هواپیماهای ‪ KLM‬شوند تعلیم می دیده است‪.‬‬ ‫به گفته پادشاه هلند‪ ،‬او به عنوان کمک خلبان می توانست از فاش کردن ماهیتش برای‬ ‫مسافران خودداری کند‪.‬‬ ‫از سوی دیگر نیز به دنبال حمالت تروریستی ‪ ۱۱‬سپتامبر‪ ،‬دسترسی مسافران به کابین خلبان‬ ‫کامال ممنوع شده و به همین خاطر هویتش به عنوان پادشاه هلند دست کم تا پیش از انتشار‬ ‫این خبر همچنان از مسافران پنهان مانده است‪.‬‬

‫یک زن در خیابان های اصفهان زایمان کرد‪.‬‬ ‫صبح امروز مادر ‪ ۳۸‬ساله اهل روستای بهرام‌آباد اصفهان بخاطر دور بودن بیمارستان مجبور‬ ‫شد خودش پشت دیوار شهرداری فریدون‌شهر در یک پارک نوزاد دختر خود را به دنیا آورد‪.‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫بیشتر است‪.‬‬ ‫‪ ۹‬درصد از بیماران در این پژوهش این سفارش ها را سفت و سخت رعایت کردند که در‬ ‫بین آنها‪ ،‬در مقایسه با بیمارانی که از این دستورالعمل پیروی نکردند‪ ،‬میزان مرگ از سرطان‬ ‫‪ ۴۲‬درصد پائین تر بود و بازگشت سرطان نیز در آنها تا ‪ ۳۱‬درصد کاهش یافته بود‪.‬‬ ‫در طول این پژوهش‪ ،‬سرطان روده در ‪ ۳۵۵‬بیمار دوباره بازگشت که ‪ ۲۵۶‬نفر از آنها جان‬ ‫سالم بدر نبردند‪.‬‬ ‫سرطان روده بزرگ دومین سرطان کشنده در آمریکا است و حدود یک میلیون بیمار بازمانده‬ ‫از سرطان روده بزرگ در این کشور ثبت شده است‪.‬‬ ‫ارین وان بالریگان‪ ،‬استادیار و رهبر پژوهش های دانشگاه کالیفرنیا ‪ -‬سان فرانسیسکو‪ ،‬می‬ ‫گوید مبتالیان به سرطان روده که تحت درمان قرار می گیرند این روزها بیشتر عمر می کنند؛‬ ‫ولی باید به اهمیت مراقبت های بعد از درمان نیز تأکید بسیاری کرد‪.‬‬ ‫خانم وان بالریگان می گوید‪« :‬نیاز زیادی به بهبود بخشیدن وضع مراقبت های بعد از درمان‬ ‫سرطان هست تا به مبتالیان کمک کنیم تا پس از درمان زندگی سالمی داشته باشند‪».‬‬ ‫دانشگاه هاروارد در ایالت ماساچوست آمریکا مسئولیت و سرپرستی پرسشنامه «نحوه زندگی‬ ‫بیماران» را به عهده داشت که نتایج آن توسط پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا مورد تجزیه و‬ ‫تحلیل قرار گرفت‪.‬‬

‫یک رستوران جدید در لندن‪ :‬در تاریکی غذا بخورید و موسیقی‬ ‫گوش کنید‬ ‫یک رستوران در لندن که بیش از ده سال است به خاطر ارائه تجربه های حسی به مشتریانش‬ ‫شهرت دارد‪ ،‬تجربه تازه ای را در اختیار مشتری ها می گذارد و آن خوردن غذا در تاریکی‬

‫‪111‬‬

‫است‪ .‬رستوران ‪ Dans le Noir‬با شرکت موسیقی «آدیو ِنت ُوورک» همکاری کرده و به‬ ‫مشتریانش فرصت این را می دهد تا نه تنها در تاریکی غذا میل کنند‪ ،‬بلکه در حین خوردن‬ ‫به موسیقی که مناسب هر غذا ساخته شده است‪ ،‬گوش دهند‪.‬‬ ‫پل رِ ِسل با اسم مستعار پل رِ ز آهنگساز و تهیه کننده اهل آفریقای جنوبی ِ مستقر در لندن‬ ‫است که با هنرمندان مشهوری مثل النا دل رِ ل کار کرده است‪ .‬او با توجه به هر غذا آهنگ‬ ‫ساخته است تا مناسب و مکمل هر یک از آنها باشد‪.‬‬

‫مرد آمریکایی خودسوزی خود را روی فیسبوک زنده پخش کرد‬ ‫یک مرد آمریکایی اهل ممفیس که روند خودکشی خود را روی فیسبوک زنده پخش کرد‪،‬‬ ‫در بیمارستان جان باخت‪ .‬او در ابتدا خودسوزی کرد و سپس به داخل یک بار شلوغ دوید‪.‬‬ ‫ویدئویی که او از خود پخش کرد نشان می دهد که جرد مکلمور ‪ ۳۳‬ساله به روی خود نفت‬ ‫ریخت و سپس به دنبال کمک به سوی بار دوید اما شعله او را فراگرفت‪.‬‬ ‫شاهدان می گویند مکلمور که یک موزیسین شناخته شده محلی است‪ ،‬حدود ساعت ‪ ۱۲‬و‬ ‫نیم پس از نیمه شب این اقدام را انجام داد‪.‬‬ ‫به گفته پلیس یک نفر دیگر نیز در تالش برای کمک به مکلمور‪ ،‬دچار سوختگی و جراحت‬ ‫شد‪.‬‬ ‫این چندمین بار در هفته های اخیر است که پخش زنده و نمایش صحنه های جنایت روی‬ ‫فیس بوک خبرساز می شود‪.‬‬ ‫پیشتر یک آمریکایی یک نفر را کشت و ویدئوی آن را روی فیسبوک گذاشت‪ .‬شرکت‬ ‫فیسبوک اعالم کرد در فکر اقداماتی برای جلوگیری از نمایش جرم و جنایت از طریق پخش‬ ‫زنده فیس بوک است‪.‬‬

‫مالنیا ترامپ‪ ،‬بدون روسری در عربستان سعودی‬ ‫حضور مالنیا ترامپ بانوی اول آمریکا بدون روسری در عربستان بازتاب هایی در رسانه ها‬ ‫و فضای مجازی داشته است‪.‬‬ ‫به گزارش صدای آمریکا‪ ،‬بانوی اول ایاالت متحده در حالی پرزیدنت ترامپ را در نخستین‬ ‫سفر بین المللی اش همراهی می کند که بدون سر کردن روسری به ریاض وارد شد‪.‬‬ ‫این درحالی است که اغلب زنان عربستان با حجاب کامل از سرتاپا و روبنده در انظار‬ ‫عمومی ظاهر می شوند و مطابق عرف‪ ،‬میهمانان زن خارجی با شالی بر سر در مراسم مختلف‬ ‫شرکت می کنند‪.‬‬ ‫البته موارد استثنایی هم بوده است‪ .‬از جمله در سال ‪ ۲۰۱۵‬میشل اوباما بانوی اول سابق‬ ‫آمریکا بدون حجاب در عربستان حاضر شد که همان زمان‪ ،‬آقای ترامپ در توئیتی به اینکار‬ ‫او اعتراض کرد و آن را «بی احترامی به میزبان» نامید‪.‬‬

‫‪110‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫خبرهای جذاب این هفته‪...‬‬ ‫بود و به نظر او‪ ،‬نمایش حراج هنری‪ ،‬باید همین باشد‪.‬‬ ‫میلیاردر ژاپنی‪« ،‬یوساکو مازاوا» صاحب جدید تابلوی «باسکیات»‪ ،‬یک کارآفرین اینترنتی‬ ‫ژاپنی است‪ ،‬بنیانگذار زنجیره لباس‌فروشی «زوزو تاون»‪ ،‬و موزه‌ای برای نمایش هنر معاصر‪.‬‬ ‫آقای مازاوا قصد دارد قبل از آویختن تابلو به دیوار منزل خود‪ ،‬تابلوی «باسکیات» را به‬ ‫نمایشگاه‌های هنر معاصر در موزه‌های جهان قرض دهد‪.‬‬ ‫در دهه ‪ ،۱۹۸۰‬آثار «ژان میشل باسکیات»‪ ،‬را گالری دار ایرانی‌تبار نیویورکی «تونی‬ ‫شفرازی» در تاالرهای خود در محالت «سوهو» و «چلسی» نیویورک نمایش می‌داد‪.‬‬ ‫» در سال ‪ ۱۹۸۴‬به مبلغ ‪ ۱۹‬هزار دالر خریداری شد و تاکنون در منزل‬ ‫تابلوی «بی نام ‌‬ ‫خریدار اول‪ ،‬از نظرها پنهان بود‪.‬‬ ‫در سال ‪ ،۱۹۹۲‬موزه «ویتنی» نیویورک که به نمایش هنر معاصر آمریکا اختصاص دارد‪،‬‬ ‫نمایشگاه تاریخی‌ای در مرور بر آثار «باسکیات» ترتیب داد‪.‬‬ ‫با فروش باالی ‪ ۱۱۰‬میلیون دالر‪ ،‬حاال «ژان میشل باسکیات» به جمع کوچک نقاشانی‬ ‫مثل پیکاسو‪ ،‬ونگوگ و اندی وارول می‌پیوندد‪ ،‬که آثار آنها در حراج‌های هنری باالی ‪۱۰۰‬‬ ‫میلیون دالر معامله می‌شود‪.‬‬

‫تابلوی «باسکیات» نقاش جوانمرگ نیویورکی رکورد آمریکا را شکست پژوهش جدید‪ :‬سالم زندگی کنید‪ ،‬شانس ابتال به سرطان روده بزرگ‬ ‫کاهش می‌یابد‬ ‫نقاشی کمتر دیده شده اسکلت سر‪ ،‬از «ژان میشل باسکیات»‪ ،‬نقاشی که در ‪ ۲۷‬سالگی از‬

‫دنیا رفت‪ ،‬شب گذشته به مبلغ ‪ ۱۱۰.۵‬میلیون دالر فروش رفت‪ ،‬بیشترین مبلغی که تاکنون‬ ‫برای یک اثر آمریکائی پرداخت شده‪ ،‬و رتبه ششم در تاریخ هنر جهان را کسب کرد‪.‬‬ ‫نیویورک – اثر بی‌نامی از «ژان میشل باسکیات»‪ ،‬که در سال ‪ ۱۹۸۴‬خریداری شده بود و‬ ‫کمتر کسی در این فاصله آن را دیده بود‪ ،‬شب گذشته در حراج نقاشی معاصر آمریکا در شعبه‬ ‫نیویورک حراج‌خانه بریتانیائی «سادبیز»‪ ،‬به مبلغ ‪ ۱۱۰.۵‬میلیون دالر فروش رفت و رکورد‬ ‫جدیدی برای قیمت آثار هنرمندان آمریکائی ثبت کرد‪ ،‬و در هنر جهان‪ ،‬مقام ششم را به خود‬ ‫اختصاص داد‪.‬‬ ‫«باسکیات» (‪ )Jean-michel Basquiat‬نقاش متولد بروکلین‪ ،‬این اثر را در سال‬ ‫‪ ،۱۹۸۲‬در سن ‪ ۲۱‬سالگی کشیده بود‪ ،‬پنج سال قبل از مرگ در ‪ ۲۷‬سالگی‪ ،‬در اثر مصرف‬ ‫بی‌رویه هروئین‪.‬‬ ‫او از پیشگامان نقاشی دیواری یا گرافیتی بود‪ ،‬ولی در دهه ‪ ،۱۹۸۰‬آثار پرانرژی و پرعاطفه‌‬ ‫خود را روی پرده‌های بزرگ بوم‪ ،‬می‌کشید و در گالری‌ها نمایش می‌داد‪.‬‬ ‫هنرشناسان‪ ،‬آثار او را در کنار آثار سبک «نئو اکسپرسیونیسم» قرار می‌دادند‪ .‬او در‬ ‫آثارش‪ ،‬خشم طبقاتی و نقد اجتماعی‪ ،‬به خصوص علیه تبعیض نژادی و ساختار اقتصادی‬ ‫سرمایه‌محور را بازتاب می‌داد‪.‬‬ ‫کارشناسان حراج‌خانه «سادبیز» ( ‪ ) Sotheby's‬ارزش تابلوی «بی‌نام» را ‪ ۵۵‬میلیون‬ ‫دالر تخمین زده بودند‪ ،‬اما رقابت خریداران در حراج‪ ،‬به باالرفتن بهای تابلو انجامید‪.‬‬ ‫«آلیور بارکر» کارشناس هنرمعاصر در حراج‌خانه «سادبی»‪ ،‬که چوب این حراج تاریخی‬ ‫را در دست داشت‪ ،‬در مصاحبه با خبرگزاری رویترز گفت از اینکه فرصت انجام این حراج‬ ‫تاریخی را داشته به خود می‌بالد‪ .‬او می‌گوید ده دقیقه جنگ قیمت میان خریداران‪ ،‬رعدآسا‬

‫پژوهش های جدید نشان می دهد که اگر مبتالیان به سرطان روده بزرگ‪ ،‬پس از درمان‬ ‫زندگی سالمی پیشه کنند‪ ،‬خطر بازگشت سرطان و مرگ از آن را تا ‪ ۴۰‬درصد کاهش می‬ ‫دهند‪.‬‬ ‫این یافته ها‪ ،‬پیش از کنفرانس «جامعه (آنلکولوژی) سرطان شناسی بالینی آمریکا»‪ ،‬یکی‬ ‫از بزرگترین گردهمایی های متخصصان سرطان شناسی بالینی در جهان‪ ،‬منتشر شد‪.‬‬ ‫پژوهشگران از دانشگاه کالیفرنیا ‪ -‬سان فرانسیسکو‪ ،‬داده های جمع آوری شده از هزار‬ ‫بیمار مبتال به نوع پیشرفته سرطان روده بزرگ را از سراسر آمریکا‪ ،‬از سال ‪ ۱۹۹۹‬تا ‪۲۰۰۱‬‬ ‫تجزیه و تحلیل کردند‪ .‬و داوطلبان از ‪ ۱۳‬انستیتو را در طول ‪ ۷‬سال مورد ارزیابی قرار‬ ‫دادند‪.‬‬ ‫در طول این پژوهش از شرکت کنندگان خواسته شد تا در یک پرسشنامه از شرایط زندگی‬ ‫شان بنویسند و اینکه آیا نحوه زندگی و رژیم غذایی شان را با معیارها و دستور العمل های‬ ‫سفارش شده از سوی جامعه سرطان آمریکا وفق داده اند یا نه‪.‬‬ ‫دستورالعمل جامعه سرطان آمریکا شامل نکاتی از جمله حفظ وزن سالم‪ ،‬خوردن سبزیجات‬ ‫و میوه جات‪ ،‬محدود کردن مصرف گوشت قرمز و فراورده های گوشتی‪ ،‬و ورزش و تحرک‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪109‬‬

‫بیمه ای برای حوادث سینمایی وجود ندارد‬ ‫در ایران بیمه ای برای حوادثی که در صحنه های فیلم و‬ ‫سریال برای بازیگران بوجود می آید وجود ندارد‪ .‬طی ‪25‬‬ ‫سال گذشته ‪ 12‬نفر جان خود را در صحنه های فیلم وسریال‬ ‫از دست داده اند و سازندگان این آثار‪ ،‬آنرا به حساب حادثه‬ ‫گذاشته اند و حتی کسی هزینه بیمارستان این عده و کفن و‬ ‫دفن شان را هم نداد‪.‬‬ ‫در همین مسیر بیش از ‪ 80‬نفر دچار نقص عضو شدند‪،‬‬ ‫سازندگان سریال و فیلم‪ ،‬بازیگر دیگری را جانشین آنها کردند‬ ‫و بجز دو سه بار عیادت و چندجعبه شیرینی و گل‪ ،‬بکلی آنها‬ ‫را فراموش کردند‪.‬‬ ‫همین چندی پیش یک بازیگر قدیمی «جمال اجاللی»‬ ‫بازیگر نقش آقای قندی در سریال «برای آخرین بار» و «قلب‬ ‫من» سر صحنه هنگام گریم به دلیل ساعتها در یک نقطه‬

‫تبریک متفاوت سحر قریشی به تازه عروس‬ ‫سینمای ایران‬ ‫جدیدترین خبر ازدواج این روزهای سینما که در فضای‬

‫مجازی سر و صدای زیادی به پا کرد ازدواج نرگس محمدی‬ ‫و علی اوجی بود ‪ .‬سیل تبریکات صمیمانه بازیگران و دوستان‬ ‫سرشناس این زوج هنرمند بعد از انتشار این خبر به سوی آنها‬ ‫روان شد‪ .‬اما سحر قریشی با انتشار کاریکاتوری از این زوج‬ ‫به صورت کامال متفاوت ازدواج آنها را تبریک گفت ‪.‬‬

‫ماندن دچار سکته مغزی شد و مدتها به صورت فلج در آمد‪.‬‬ ‫البته دست اندرکاران فیلم به عیادت اش رفتند‪ ،‬ولی نه پول‬ ‫ایام بیکاری‪ ،‬نه بازنشستگی‪ ،‬نه بیمارستان را پرداختند فقط‬ ‫گل و شیرینی و بوسه و بعد دعای خیر و کنار گذاشتن او از‬ ‫آن فیلم!‬

‫‪108‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫فردین خلعتبری‪:‬تتلو و ساسى مانکن در آشفته‌بازار سیاست‪-‬‬ ‫موسیقى ظهور مى‌کنند‬ ‫فردین خلعتبری معتقد است؛ سیاسیون حاکم که در فضای هنر و به خصوص‬ ‫موسیقی تصمیم‌گیری می‌کنند باید دایره سلیقه و تجربه و گاهى دانش خود را‬ ‫افزون سازند و یا به هنرمند پیشرو زمانه خود‌‪ ،‬چشم‌بست ‌ه اعتماد کنند‪. .‬‬ ‫به گزارش ایلنا‪ ،‬خلعتبری موسیقیدان و آهنگساز نیز همچون اکثر اهالی موسیقی‬ ‫نقدهایی جدی به عملکرد مسئوالن در حوزه موسیقی دارد‪ .‬او دیدگاه خود را در‬ ‫این زمینه در یک یادداشت آورده است‪:‬‬ ‫«موضوع این است که ما مى‌دانیم چه نمى‌خواهیم اما طرز تفکر حاکمیت در هر‬ ‫دو جناح‪ ،‬هنوز درنیافته‌اند که ما چه مى‌خواهیم‪.‬‬ ‫اقتصاددان به فکر رونق کار است و اندیشمند به فکر رونق فکر‌‪ .‬پیشرفت‬ ‫اقتصادى تنها یک جهت دارد‪ ،‬پول بیشتر‪ ،‬ارزش کار و رفاه جامعه‌‪ .‬فکر و‬ ‫اندیشه مثل اقتصاد نیست‌‪ .‬فکر گاهى ارجاعاتى به ایده‌آل‌هاى شخصى دارد‌؛ و‬ ‫همین باعث می‌شود باور کنیم قرار نیست همه هم‌سو باشیم‪.‬‬ ‫دولتمردان‌‪ ،‬زمانى با هنر کنار مى‌آیند که آن را از جنس احساس خودشان بیابند‬ ‫درحالى‌که هنر پیشرو گاهى از دریافت تجربى آنها فراتر می‌رود‌‪ .‬هنرمندى که‬ ‫چشم به همراهى سیاسیون غیرفیلسوف دارد‌‪ ،‬براى جلب توجه آنان‌‪ ،‬باید هنرش‬ ‫را ساده و دیگر فهم کند‌‪ .‬اینگونه هنر سبک مى‌شود‪.‬‬ ‫بر این باورم که گاهى باید به سیاسیون حاکم دیکته کرد که شما از بعضى انواع‬ ‫هنر سر درنمى‌آورید و باید دایره سلیقه و تجربه و گاهى دانش خود را افزون‬ ‫سازید و یا به هنرمند پیشرو زمانه خود‌‪ ،‬چشم بسته‌! اعتماد کنید؛ و اال همواره‬ ‫باید چشمتان به دهان واسطه‌هایى باشد که کارشناس هنرى‌اند و از بازار هنر‬ ‫منتفع‌!‌‬ ‫تتلو و ساسى مانکن پدیده‌هایى هستند که در آشفته‌بازار سیاست ‪ -‬موسیقى‬ ‫ظهور مى‌کنند و وضعیت بقیه سیاسیون هم خیلى بهتر از این نیست‌‪ .‬هنر پیشرو‬ ‫فقط حوزه حال (عشق و حال) نیست‪ ،‬و در آن قیل و قال هم هست‪.‬‬

‫در ادامه تور کنسرت‌ها و پیش از کنسرت تهران‬ ‫«محمدرضا گلزار» در اهواز و کرمان روی صحنه می‌رود‬ ‫«محمدرضا گلزار» در ادامه تور کنسرت‌هایش به جنوب ایران سفر خواهد کرد‪ ،‬این‬ ‫هنرمند روز چهارم اردیبهشت به همراه اعضای گروهش مهمان مردم خونگرم اهواز بود‬ ‫و در سالن سینما هالل این شهر روی صحنه رفت‪ .‬او سپس عازم کرمان شد‪.‬‬ ‫ش بلیت‌های هر دو برنامه از‬ ‫به گزارش سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان»‪ ،‬فرو ‌‬ ‫طریق سایت «اکسیر کنسرت» انجام شد‪ .‬سومین مقصد تور کنسرت‌های محمدرضا‬ ‫گلزار در ماه اردیبهشت هم شهر تهران خواهد بود‪ .‬او طی دو سانس با همت شرکت‬ ‫«اکسیر نوین» به مدیریت «محمدرضا خانزاده» در سالن میالد نمایشگاه بین‌المللی با‬ ‫مخاطبانش دیدار می‌کند‪ .‬گلزار و اعضای ارکسترش به رهبری «حامد برادران» برای‬ ‫این برنامه منتخبی از تک‌قطعات خاطره‌انگیز و جدید را تدارک دیده‌اند‪ .‬به تازگی هم‬ ‫عکس‌هایی از جلسات این دو هنرمند در فضای مجازی منتشر شده که آنها خطاب به‬ ‫مخاطبانشان اعالم کرده‌اند که سورپرایزهایی برای کنسرت تهران دارند‪.‬‬

‫بزرگ آقا‪ :‬دلم برای سریال شهرزاد تنگ شده!‬ ‫علی نصیریان بازیگر نقش «بزرگ آقا» در سریال پرطرفدار «شهرزاد» می گوید دلم‬ ‫برای حضور در سریال شهرزاد تنگ میشود‪ ،‬دلم برای حسن فتحی کارگردان فیلم‪،‬‬ ‫بازیگران سریال‪ ،‬خیلی تنگ است‪ ،‬البد از این جا به بعد حضور من الزم نبوده است‪.‬‬ ‫علی نصیریان که اینروزها در یک نمایش تازه به کارگردانی شهاب حسینی روی صحنه‬ ‫است می گوید کار در تاتر خیلی سخت است‪ ،‬ولی من بخاطر شهاب حسینی که انسان با‬ ‫فرهنگی در سینما و تاتر است پذیرفتم‪.‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪107‬‬

‫در کنسرت ناظری ها‪ 2 ،‬بار برق‬ ‫قطع شد یا قطع کردند؟!‬ ‫شهرام و حافظ ناظری در تور بزرگ‬ ‫کنسرت «ناگفته» در سراسر ایران‪ ،‬این بار‬ ‫زمان اجرای برنامه دو بار برق قطع شد‪ ،‬که‬ ‫حاضران در سالن فریاد میزدند لطفا دیگر‬ ‫برق را قطع نکنید بگذارید دو خواننده‬ ‫محبوب مان بخوانند‪.‬‬ ‫حافظ ناظری در مورد این رویداد گفت‬ ‫هرچند تا بحال چنین ماجراهایی را تجربه‬ ‫نکرده بودیم‪ ،‬اما هر اولین می تواند هم‬ ‫جذاب و هم آموزنده باشد خوشحالیم که در‬ ‫کنار شما مردم فرهنگدوست این حادثه را‬ ‫زندگی کردیم چرا که در مقابل چنین اتفاقی‬ ‫که حق شما نیست با آرامش گروه را تشویق‬ ‫کردید‪.‬‬ ‫او با بیان اینکه سالن های اجرای ما همیشه‬ ‫دغدغه ما بوده امیدواریم مسئوالن درصدد‬ ‫ساخت سالن های استاندارد باشند گرچه‬ ‫طوفان هم بیاید ما به احترام شما تا آخرین‬ ‫لحظه به اجرای برنامه ادامه میدهیم‪.‬‬

‫خواننده پاپ ایرانی‬ ‫صدایش را از دست داد‬ ‫غالمرضا صنعتگر خواننده پاپ‬ ‫داخل ایران این روزها صدای خود را از‬ ‫‪.‬دست داده است‬ ‫غالمرضا صنعتگر خواننده قطعه به یاد‬ ‫ماندنی«میشه ضامنم بشی» متولد دهم آذر‬ ‫‪ ۱۳۵۴‬در بندرعباس‪ ،‬دارای دیپلم ادبیات‬ ‫و تخصص در نواختن پیانو ‪ ،‬گیتار و‬ ‫ساز‌های پوستی است که ترانه‌های میهنم‬

‫صحنه کنسرت ساالر عقیلی‬ ‫ناگهان فرو ریخت‬ ‫درحالیکه ساالر عقیلی و اعضای ارکسترش‬ ‫برای جوابگویی به تشویق مردم‪ ،‬به جلوی‬ ‫صحنه کنسرت خود آمده بودند ناگهان با‬ ‫فرو ریختن پایه های صحنه‪ ،‬همه از صحنه‬ ‫سقوط کردند‪.‬‬ ‫ساالر عقیلی برای بزرگداشت روز معلم به‬ ‫آمل رفته بود و حدود ‪ 1500‬نفر نیز در‬

‫سالن ورزشی آمل حضور داشتند در اوج‬ ‫تشویق مردم‪ ،‬ساالر عقیلی و ارکسترش در‬ ‫جلوی صحنه آمد و در برابر مردم تعظیم‬ ‫کردند ولی همزمان پایه های صحنه فرو‬ ‫ریخت و همه همراه سازهای خود به پائین‬ ‫سقوط کردند‪ .‬مردم بالفاصله به کمک آنها‬ ‫آمدند لحظاتی بعد ساالر عقیلی از پشت‬ ‫صحنه با مردم سخن گفت و اطمینان داد‬ ‫که بجز شکستگی سازها خوشبختانه دست‬ ‫و پای ما نشکسته است‪.‬‬

‫ایران‪ ،‬میشه ضامنم بشی و عطر نرگس‬ ‫از مهم‌ترین آثار این هنرمند است که به‬ ‫تکرار از شبکه‌های مختلف صدا و سیمای‬ ‫جمهوری اسالمی ایران پخش می‌شود‪ .‬وی‬ ‫مدت‌هاست با نارسایی کبد دست و پنجه‬ ‫نرم می‌کند و در نهایت با شدت پیدا کردن‬ ‫‪.‬وضعیت بیماری در بیمارستان بستری شد‬ ‫وی حدود ‪ 40‬روز پیش برای انجام پرتو‬ ‫درمانی به بیمارستان مراجعه کرد و بعد از‬ ‫انجام عمل به گفته همسرش صدای خود‬ ‫‪.‬را از دست داده است‬

‫‪106‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ساخت باغ ‪ -‬مزار محمدرضا لطفی آغاز شد‬

‫طنازترین بازیگر سینمای ایران‪ ،‬مرد است!‬ ‫طبق آمار داخل ایران‪ ،‬رضا عطاران نویسنده و بازیگر ‪ 49‬ساله‪ ،‬بعنوان طنازترین بازیگر‬ ‫معرفی شد‪ .‬این بازیگر فعالیت خود را از دهه ‪ 1360‬در مشهد آغاز کرده و در آن زمان‬ ‫هنوز بازیگر طنز نبود و در آثار جدی بازی می کرد‪ ،‬بعد در سال ‪ 1373‬با سریال ساعت‬ ‫خوش بقولی طنازی هایش شروع شد‪.‬‬ ‫مدتی به کارگردانی هم روی آورد تا در دهه ‪ 1370-80‬کارگردان و بازیگر سریال های‬ ‫کمدی و بقولی طنز بود و باز هم به نوشته مجالت داخل‪ ،‬عطاران طنازی هایش را در‬ ‫فیلم های پرفروش ارائه داد و اینک طنازترین البته به روایت صاحبنظران داخل ایران‪،‬‬ ‫بحساب می آید‪.‬‬

‫سه سال پیش در چنین روزی‪ ،‬موسیقی ایران داغ‌دار از دست دادن محمدرضا لطفی شد‪.‬‬ ‫از روز خاکسپاری این نوازنده چیره‌دست تار حرف‌هایی درباره ساخت یک آرامگاه‪،‬‬ ‫برای او مطرح بوده و حاال فاز اول باغ ‪ -‬مزار لطفی آغاز شده است‪.‬‬ ‫به گزارش ایسنا‪ ،‬اجرای فاز نخست باغ ‪ -‬مزار زنده‌یاد محمدرضا لطفی از اواخر‬ ‫فروردین‌ماه امسال آغاز شده که طراحی نقشه آن برعهده دفتر مهدی حجت ‪ -‬معمار و‬ ‫رئیس ایکوموس ایران ‪ -‬بوده است‪.‬‬ ‫براساس گفته برخی نزدیکان این هنرمند‪ ،‬بخش عمده هزینه‌های اجرای این فاز را‬ ‫شهرداری گرگان تامین می‌کند‪ ،‬اما قرار است قسمتی از مزار نیز توسط خانواده لطفی‬ ‫ساخته شود‪ .‬در حال حاضر سردر آرامگاه و دیوار جلویی آن در حال ساخت است‪ .‬برای‬ ‫شروع فاز دوم نیز باید حدود ‪ ۸‬تا ‪ ۱۰‬واحد از ساختمان‌های اطراف خریده شود‪ .‬در‬ ‫مجموع‪ ،‬برای اجرای کامل این نقشه‪ ،‬حدود پنج‌هزار مترمربع زمین نیاز است‪.‬‬ ‫هنگامی که ‪ ۱۲‬اردیبهشت‌ماه ‪ ،۱۳۹۳‬محمدرضا لطفی آهنگساز و نوازنده چیره‌دست‬ ‫تار و سه‌تار چشم از دنیا فروبست‪ ،‬طبق وصیت این هنرمند اعالم شد که پیکر او در‬ ‫گرگان به خاک سپرده می‌شود‪.‬‬ ‫پس از آن‪ ،‬شورای شهر گرگان سه منطقه را برای مزار این نوازنده به خانواده‌اش پیشنهاد‬ ‫کرد که در نهایت محله «سبزه مشهد» انتخاب شد‪ .‬این محله از محله‌های مورد عالقه‬ ‫خالق «ایران ای سرای امید» بود‪.‬‬ ‫ناصر گرزین ‪ -‬عضو شورای شهر گرگان ‪-‬در مراسم خاکسپاری لطفی از احداث‬ ‫مجتمعی فرهنگی ‪ -‬هنری در این مکان سخن گفت و اظهار کرد‪ :‬او در زمان حیاتش‬ ‫شاگردان زیادی را تربیت کرد و امروز بعد از مرگ ایشان‪ ،‬آرامگاهش مجتمع فرهنگی و‬ ‫هنری خواهد شد و یاد استاد برای همیشه زنده نگه داشته می‌شود‪.‬‬ ‫ابتدا قرار بر این بود که مجتمعی فرهنگی شامل «خانه لطفی»‪ ،‬موزه و سالن اجتماعات‬ ‫ساخته شود‪ .‬مهدی حجت ‪ -‬معمار و رئیس ایکوموس ایران ‪ -‬طراحی این مجتمع را‬ ‫برعهده گرفت‪ .‬سنگ مزار لطفی توسط خانواده او و پیش از مراسم چهلم این هنرمند‬ ‫موسیقی گذاشته شد‪ .‬سال گذشته‪ ،‬محوطه این مزار به وسیله شهرداری گلکاری شد و‬ ‫سنگ مزار باالتر آمد‪ .‬محمدرضا لطفی ‪ ۱۷‬دی‌ماه سال ‪ ۱۳۲۵‬در شهر گرگان به دنیا‬ ‫آمد‪ .‬او پنج سال در هنرستان موسیقی به آموختن موسیقی نزد استادانی مانند علی‌اکبر‬ ‫شهنازی و حبیب‌الله صالحی پرداخت‪ .‬پس از پایان هنرستان‪ ،‬لطفی به دانشکده‌ی‬ ‫موسیقی راه یافت و به تکمیل آموخته‌هایش پرداخت‪.‬‬ ‫راه‌اندازی گروه «شیدا» در سال ‪ ۱۳۵۴‬از مهم‌ترین فعالیت‌های هنری لطفی بود‪ .‬او‬ ‫همراه گروه «عارف» به سرپرستی حسین علیزاده‪ ،‬به بازخوانی و اجرای دوباره‌ی آثار‬ ‫گذشتگان پرداخت‪ .‬او بعدها کانون موسیقی «چاووش» را با همکاری هنرمندانی مانند‬ ‫حسین علیزاده‪ ،‬پرویز مشکاتیان و علی‌اکبر شکارچی راه‌اندازی کرد و در یک فعالیت‬ ‫چشمگیر‪ ،‬آثاری از این گروه به جا ماند که به گفته‌ی بسیاری از اساتید‪ ،‬از بهترین‬ ‫کارهای موسیقی ایران به‌شمار می‌روند‪ .‬لطفی پس از انحالل کانون «چاووش» سفرهای‬ ‫زیادی به کشورهای اروپایی داشت‪ .‬او در ایتالیا‪ ،‬فرانسه و آلمان کنسرت برگزار کرد و‬ ‫در سال ‪ ۱۳۶۵‬به آمریکا رفت‪ .‬در آن سال‌ها‪ ،‬عالوه بر برگزاری کنسرت‌های متعدد در‬ ‫سراسر آمریکا‪ ،‬مرکز فرهنگی هنری شیدا را در واشنگتن بنیان گذاشت‪.‬‬ ‫محمدرضا شجریان و شهرام ناظری از خوانندگانی هستند که با محمدرضا لطفی‬ ‫همکاری کرده‌اند‪.‬‬

105

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪104‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫چگونه با زبان بدن جذاب تر شویم‬ ‫یکی از موثرترین روش های‬ ‫برقراری ارتباط نحوه حرکات‬ ‫بدن است‪ .‬در واقع حرکات‬ ‫بدن نسبت به کلماتی که به زبان‬ ‫می آوریم نقش مهم تری دارند‪.‬‬ ‫دکتر آلبرت محرابیان روانشناسی‬ ‫است که عوامل موثر در برقراری‬ ‫ارتباط را تفکیک کرده است‪۷ :‬‬ ‫درصد کلماتی که به زبان می‬ ‫آیند‪ ۳۸ ،‬درصد تون صدا‪ ،‬و ‪۵۵‬‬ ‫درصد زبان بدن‪ .‬شاید متخصصان‬ ‫به این اعداد اعتقاد نداشته باشند‬ ‫اما چیزی که مورد قبول همه آن‬ ‫هاست این است که زبان بدن‬ ‫یک عنصر کلیدی ضروری در‬ ‫ارتباطات ماست‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫هر چه بیشتر درباره زبان بدن یاد بگیریم‬ ‫هم می توانیم نحوه برقراری ارتباط مان را‬ ‫با دیگران تقویت کنیم و هم نیازها‪ ،‬خواسته‬ ‫ها و احساسات دیگران را بهتر درک کنیم‪.‬‬ ‫در اینجا با نکاتی در رابطه با نقش زبان بدن‬ ‫در محیط کار‪ ،‬دوست یابی و قرار مالقات‬ ‫آشنا شویم‪.‬‬ ‫عناصر کلیدی زبان بدن چه چیزهایی هستند؟‬ ‫زبان بدن در شکل های مختلف و معموال‬ ‫غیرارادی است‪ .‬شناخت و درک عناصر‬ ‫مختلف زبان بدن به ما کمک می کند در‬ ‫ارتباط با دیگران هوشیارتر باشیم‪.‬‬ ‫حاالت صورت‪ ،‬تماس چشمی‪ ،‬و حرکات‬ ‫بدن همراه با تن صدا به طور خودآ گاه یا‬ ‫ناخودآ گاه سیگنال هایی را به دیگران می‬ ‫دهد‪ .‬بنابراین اگر بدانیم که چگونه از این‬ ‫عناصر به بهترین نحو استفاده کنیم روابط‬ ‫بهتری می توانیم با دیگران باز کنیم‪.‬‬ ‫زبان بدن در محیط کار‬ ‫محیط کار جایی است که باید صالحیت‪،‬‬ ‫اعتماد به نفس و معتمد بودن را نشان دهیم‬ ‫که تمام این ها را می توان در زبان بدن نشان‬ ‫داد‪.‬‬ ‫صورت‪ :‬هنگام برقراری ارتباط با دیگران به‬ ‫خصوص با همکاران و رئیس لبخند نقش‬ ‫بسیار مهمی دارد‪ .‬لبخند مصنوعی به راحتی‬ ‫قابل تشخیص است و لبخند واقعی باعث می‬ ‫شود فردی قابل اعتماد به نظر برسید‪.‬‬ ‫وقتی لبخند واقعی می زنید تنها عضالت‬ ‫گوشه دهان را باال نمی برید بلکه ماهیچه‬ ‫های گونه ها و ابروها را نیز باال می برید‪.‬‬ ‫چشم ها‪ :‬تماس چشمی مستقیم داشته باشید‬ ‫به قدری که بتوانید رنگ مردمک او را ببینید‪.‬‬

‫در تماس چشمی از تکنیک مثلث برعکس‬ ‫استفاده کنید‪ .‬از چشم ها تا دهان‪.‬‬ ‫نگاه مستقیم به چشم ها کمی فرد را دست‬ ‫پاچه می کند بنابراین باید چشم ها را‬ ‫بچرخانید تا کمی نگاهتان طبیعی به نظر‬ ‫برسد‪.‬‬ ‫حاالت بدن‪ :‬ژست قدرت (دست ها روی‬ ‫کمر) هم باعث می شود اعتماد خودتان باال‬ ‫برود و هم اعتماد به نفس شما را به دیگران‬ ‫نیز منتقل می کند‪ .‬در استفاده از دست ها‬ ‫نیز باید مراقب باشید‪ .‬محکم دست بدهید‬ ‫و هنگام صحبت کردن از حرکات دست‬ ‫استفاده کنید تا شور و اشتیاق را منتقل کنید‪.‬‬ ‫با قرار دادن دست ها روی کمر باعث می‬ ‫شوید دیگران تصور کنند اعتماد به نفس‬ ‫باالیی دارید‪.‬‬ ‫هنگام نشستن انداختن پاها روی هم اعتماد‬ ‫به نفس باال را منتقل می کند اما این تنها در‬ ‫مورد مردها صدق می کند‪.‬‬ ‫صدا‪ :‬اگر تند و سریع حرف بزنید دیگران‬ ‫احساس می کنند عصبی و ضعیف هستید‪.‬‬

‫پس سعی کنید آرام تر صحبت کنید تا اعتماد‬ ‫به نفس خودتان را بیشتر نشان داده باشید‪.‬‬ ‫زبان بدن در قرار مالقات‬ ‫زبان بدن در شناختی که از شما در یک قرار‬ ‫مالقات درک می شود نقش بسیار مهمی‬ ‫دارد‪ .‬بنابراین از نکات و توصیه هایی که‬ ‫در این جا اشاره شده استفاده کنید تا عالقه‪،‬‬ ‫آرامش و میل به آشنایی بیشتر را نشان دهید‪.‬‬ ‫صورت‪ :‬لبخند طبیعی نشان دهنده آرامش‬ ‫شماست و به فردی که با او قرار گذاشته‬ ‫اید نشان می دهد تا چه اندازه با او راحت‬ ‫هستید‪ .‬با لبخند زدن اندورفین آزاده شده و‬ ‫استرس کاهش پیدا می کند‪ .‬از طرف دیگر‬ ‫باعث می شود آسیب پذیری شما َآشکار شود‬ ‫زیرا دیگر آن ژست احتیاط را ندارید و این‬ ‫شما را جذاب تر می کند‪.‬‬ ‫با لبخند زدن باعث می شوید فرد مقابل بتواند‬ ‫به شما نزدیک شود‪.‬‬ ‫چشم ها‪ :‬گشاد کردن چشم ها اشتیاق شما را‬ ‫نشان می دهد و باعث می شود پاسخ مثبتی‬ ‫از طرف مقابل دریافت کنید‪ .‬زنانی که چشم‬

‫هایشان را باز می کنند جذاب تر می شوند‬ ‫چون شباهت زیادی به نسبت چشم و صورت‬ ‫بچه ها داده می شود و بیانگر عشق و عالقه‬ ‫است‪.‬‬ ‫حاالت بدن‪ :‬هنگام گپ زدن با فردی که قرار‬ ‫گذاشته اید به سمت او کمی خم شوید این‬ ‫کار اشتیاق شما را نشان می دهد‪ .‬هنگامی که‬ ‫صحبت می کند سر تکان دهید و لبخند بزنید‬ ‫تا متوجه شود که به گفته های او عالقه دارید‪.‬‬ ‫وقتی او صحبت می کند به سمت او کمی خم‬ ‫شوید تا به او نشان دهید مشتاقانه گفته هایش‬ ‫را گوش می دهید‪.‬‬ ‫صدا‪ :‬هم زنان و هم مردان تن صدای عمیق‬ ‫را در جنس مخالف می پسندند‪ .‬البته این به‬ ‫این معنی نیست که باید صدایتان را قوی و‬ ‫عمیق کنید بلکه تنها با آرام صحبت کردن و‬ ‫با اعتماد به نفس خود جذاب تر می شوید‪.‬‬ ‫زبان بدن هنگام مالقات با آدم های جدید‬ ‫اگر می خواهید در دوست یابی موفق باشید‬ ‫باید با نشان دادن رفتار صمیمی و دوستانه‬ ‫نشان دهید که وجه اشتراک بیشتری با هم‬ ‫دارید‪.‬‬ ‫صورت‪ :‬لبخند نشان دهنده صمیمیت و رفتار‬ ‫دوستانه شماست‪ .‬البته این لبخند باید کامال‬ ‫طبیعی باشد‪.‬‬ ‫چشم ها‪ :‬عالوه بر تماس چشمی چشمک‬ ‫زدن نیز روشی برای ایجاد روابط دوستانه‬ ‫است‪ .‬به عنوان مثال هنگام گفتن یک لطیفه‬ ‫می توانید چشمک بزنید‪ .‬این کار شما باعث‬ ‫می شود دیگران شما را فردی جالب و با‬ ‫اعتماد به نفس ببینند‪.‬‬ ‫حاالت بدن‪ :‬همه ما به طور ناخودآ گاه از‬ ‫زبان بدن افرادی که به آن ها عالقمند هستیم‬ ‫تقلید می کنیم‪ .‬به عنوان مثال حالت نشستن‪،‬‬ ‫ایستادن و حرکات دست ها‪ .‬این کار عالقه‬ ‫شما به آن فرد را نشان می دهد‪ .‬سعی کنید‬ ‫ژست گشوده و باز داشته باشید تا استقبال و‬ ‫پذیرا بودنتان را نشان دهید‪.‬‬ ‫تقلید از زبان بدن یکی از دوستانتان باعث‬ ‫می شود وجه اشتراک بیشتری با هم داشته‬ ‫باشید و ارتباط صمیمی تری را احساس کنید‪.‬‬ ‫صدا‪ :‬صمیمیت از طریق صدا با زیر و بمی‬ ‫صدا نشان داده می شود‪ .‬وقتی صدا تن های‬ ‫متفاوتی داشته باشد اشتیاق شما را نشان می‬ ‫دهد در حالی که اگر صدا تنها یک تن داشته‬ ‫باشد حس کسل بودن شما را نشان می دهد‬ ‫حتی اگر واقعا این احساس را نداشته باشید‪.‬‬ ‫زبان بدن در تعامالت روزانه ما بسیار مهم‬ ‫است و خیلی اوقات زبان بدن ما به طور‬ ‫ناخودآ گاه باعث می شود دیگران سیگنال‬ ‫های غلطی از ما دریافت کنند‪ .‬اگر حواسمان‬ ‫ره ژست‪ ،‬صدا‪ ،‬حاالت صورت و چشم ها‬ ‫باشد در روابط اجتماعی بسیار موفق تر عمل‬ ‫کرده و احساس مثبتی در زندگی خواهید‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫‪-----------------------‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ریحانا و آیشواریا رای در کن ‪2017‬‬ ‫به گزارش پرداد به نقل از سیمرغ ‪ -‬ریحانا خواننده باربادوسی و آیشواریا رای هنرپیشه‬ ‫هندی در سومین روز جشنواره کن حضور یافتند‪ .‬آیشواریا رای از آن چهره های جنجالی‬ ‫شرقی است که مدتهاست زیر نظر تیزبین پاپارازی ها قرار دارد‪ .‬او سابقا یک مدل و دختر‬ ‫شایسته هند بوده است ‪ ،‬ازدواجش با پسر آمیتا پاچان و تولد دخترش از دیگر اتفاقاتی‬ ‫بود که او را به خبر اول رسانه های هنری تبدیل کرد‪ .‬بعد از آن اضافه وزن زیاد او خیلی‬ ‫چشمگیر بود و همه را به تعجب وا داشته بود‪ .‬اما اکنون در مراسم کن ‪ 2017‬او بار دیگر با‬ ‫اندام زیبا و چهره بی نظیرش همه را به تحسین وا داشت‪.‬‬ ‫ریحانا نیز که سابقا در مراسم گلدن گلوب با لباس عجیب و غریبش همه را متعجب کرد این‬ ‫بار با چهره و لباسی عادی تر در مراسم حاضر شد‪.‬‬

‫‪103‬‬

‫‪102‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫«دریک» در مراسم بیلبورد رکورد «ادل» را شکست‬ ‫روز یکشنبه مراسم اهدا جوائز بیلبورد در شهر الس وگاس برگزار شد‪ .‬بزرگترین برنده شب‬ ‫«دریک» خواننده رپ بود که ‪ ۱۳‬جایزه را با خود به خانه برد‪ .‬از جمله بهترین هنرمند‪،‬‬ ‫بهترین هنرمند مرد‪ ،‬بیشترین فروش ترانه و خواننده ای ترانه اش بیشترین پخش زنده‬ ‫آنالین را داشته است‪.‬‬ ‫به این ترتیب دریک رکورد بیشترین جوائز بیلبورد را که پیش از این در دست ادل‪،‬‬ ‫خواننده بریتانیایی بود‪ ،‬شکست‪.‬‬ ‫«زین ملک» عضو پیشین گروه پسرانه «‪ »One Direction‬برنده جایزه بهترین هنرمند‬ ‫نوپا شد‪ .‬او در سال ‪ ۲۰۱۵‬تصمیم گرفت از گروه جدا شود و به عنوان خواننده تک‪،‬‬ ‫فعالیت موسیقی خود را ادامه دهد‪.‬‬ ‫گروه «‪ »Twenty One Pilots‬نیز برنده چندین جایزه شد از جمله بهترین گروه دو نفره‪،‬‬ ‫بهترین ترانه رادیویی‪ ،‬و بهترین هنرمند راک‪.‬‬ ‫از دیگر برندگان مهم بیلبورد امسال بیانسه بود‪ .‬خواننده آمریکایی در این مراسم برنده‬ ‫جوائز بهترین هنرمند زن‪ ،‬بهترین تور کنسرتی‪ ،‬بهترین خواننده ‪ ،R&B‬و بهترین آلبوم‬ ‫‪.R&B‬‬ ‫مراسم بیلبورد همچنین شامل اجراهای زنده بود‪ ،‬از جمله اجرای موسیقی توسط دو چهره‬ ‫برجسته‪ :‬سلین دیون و شر‪.‬‬ ‫سلین دیون در این مراسم به مناسبت بیستمین سالگرد فیلم «تایتانیک» ترانه معروفش‬ ‫«‪ »My Heart Will Go On‬را اجرا کرد و مثل همیشه تماشاگران را شگفت زده کرد‪.‬‬ ‫«شر» که برنده جایزه «نماد سال» شد نیز دو تا از ترانه های کالسیک خود را اجرا کرد‪.‬‬ ‫خواننده ‪ ۷۱‬ساله مثل همیشه با لباسهای پر زرق و برق روی صحنه ظاهر شد و گفت از ‪۴‬‬ ‫سالگی می خواست خواننده باشد‪.‬‬ ‫مایلی سایروس‪ ،‬خواننده جوان و جنجالی ترانه جدیدش «مالیبو»را برای نخستین بار در‬ ‫مراسم بیلبورد روز یکشنبه اجرا کرد‪.‬‬

‫طرفداران سریال «آخرین پای‌مرد» در اعتراض به لغو سریال‪ ،‬شبکه‬ ‫ای‌بی‌سی را تحریم می کنند‬ ‫شبکه تلویزیونی ای بی سی آمریکا‪ ،‬پس از اینکه روز جمعه اعالم کرد که پخش «آخرین‬ ‫پای‌مرد» یا‪ ،Last Man Standing‬یکی از محبوب ترین سریال های تلویزیونی اش را‬ ‫لغو می کند‪ ،‬با اعتراض شدید طرفداران این سریال روبرو شد‪.‬‬ ‫این خبر برای هوادارنی که به محافظانه کارانه بودن این سریال عالقه نشان می دادند‪،‬‬ ‫خیلی شوکه آور بود و سواالت زیادی را به دنبال آورد که آیا بستن این شو دالیل سیاسی‬ ‫داشته است؟‬ ‫«ای بی سی» به شبکه خبری فاکس گفت که این سریال‪ ،‬با بازی ستاره نقش اول آن «تیم‬ ‫الن»‪ ،‬به خاطر مشکالت زمان بندی لغو شد‪.‬‬ ‫اکنون هوادران شو در حال جمع آوری طوماری از امضاهای مردم هستند تا اگر «ای بی‬ ‫سی» این سریال را به تلویزیون باز نگرداند‪ ،‬تحریم کنند‪ .‬تاکنون بیش از ‪ ۱۰‬هزار امضاء‬ ‫جمع آوری شده است‪.‬‬ ‫در این درخواست آمده‪ :‬سریال «آخرین پای‌مرد» در بین دریایی از سریال های تلویزیونی‬ ‫که در شبکه های مختلف وجود دارد‪ ،‬تک است‪ .‬سریالی که جمع گسترده ای از مردم‬ ‫آمریکا آن را دلچسب می یابند؛ برای افرادی که کمتر سریالی را در تلویزیون پیدا می کنند‬ ‫که از عفت و پاکدامنی تمجید کند‪ ،‬چیزی که به معیارهای محافظه کارانه و سنتی آنها‬ ‫نزدیک باشد‪».‬‬ ‫شبکه «ای بی سی» در مورد این درخواست نامه نظر نداد‪ .‬تیم الن ستاره محبوب سریال‬ ‫نیز هنوز به سواالت شبکه فاکس در مورد لغو شدن سریال پاسخی نداده و بیانیه ای نیز‬ ‫منتشر نکرده است‪.‬‬ ‫او تنها دلسردی اش را در یک توئیت ابراز کرد و نوشت‪« :‬غافلگیر و بهت زده زده شدم‪،‬‬ ‫آنهم از شبکه ای که ‪ ۶‬سال آن را خانه خود می نامیدم‪».‬‬ ‫بنابه گزارش «ددالین» این سریال‪ ،‬این فصل‪ ،‬با بیش از ‪ ۸‬میلیون و صد هزار تماشاگر‬ ‫دومین پر بیننده ترین سریال کمدی بعد از «خانواده مدرن» با ‪ ۸‬میلیون و ‪ ۷۰۰‬هزار‬ ‫تماشاگر بود و اخیر ًا حتی برای دو فصل دیگر تمدید شده بود‪.‬‬

101

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫و‬ ‫ستارگان‬ ‫‪100‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ســــــــــینما‬

‫غیرطبیعی داشته و بعد از بستری شدن در یک مرکز ترک اعتیاد و روان درمانی‪ ،‬اینروزها‬ ‫با وجود چهره شکسته‪ ،‬به سوی سالمت میرود و همین سبب نزدیکی دوباره و حتی آشتی‬ ‫آنها به احتمال زیاد خواهد شد‬

‫طبق روال هر ساله زیباترین وشایسته ترین دختران آمریکا از ایاالت مختلف جمع میشوند‬ ‫و یکی از آنها به عنوان زیباترین و دختر شایسته انتخاب میشود‪ .‬که در این مراسم کارا‬ ‫مک کولو ‪ Kara McCullough‬از واشنگتن دی سی به عنوان دختر شایسته ‪2017‬‬ ‫آمریکا انتخاب شد‪.‬‬ ‫دختر شایسته ‪ 2017‬آمریکا در پایان تاج اصلی مراسم را بر سر گذاشت و مبلغ ‪ 50‬هزار‬ ‫دالر جهت پژوهش های علمی دریافت کرد‪.‬‬

‫اعتراف بردپیت‪ ،‬سبب نزدیکی انجلینا شد‬ ‫اعترافات اخیر برد پیت در مورد سالها اعتیاد به الکل ومواد مخدر‪ ،‬ناگهان انجلینا جولی‬ ‫را واداشت تا بعد از ماهها به برد نزدیک شود و حتی قرارومدارهایی برای دیدار مشترک‬ ‫فرزندان شان را بگذارند‪.‬‬ ‫در اولین روزهای جدایی انجلینا و برد پیت‪ ،‬هرکس حدسی میزد‪ ،‬شایعه ای میساخت و‬ ‫تنها خود انجلینا بود که عقیده داشت بدالیلی ناگفته حضور بردپیت کنار فرزندان شان‬ ‫خطرناک است او بطورغیرمستقیم از اعتیاد شوهرش می گفت و نمی خواست قضیه را‬ ‫باز کند و حتی توصیه میکرد که بردپیت باید تحت نظر پزشک باشد‪ .‬اینک برد پیت‬ ‫خود اعتراف می کند که از دوران دبیرستان اسیر الکل و مواد مخدر بوده‪ ،‬رفتار وکردار‬

‫محبوب‌ترین مادر سینمای هند درگذشت‬ ‫ریما الگو که با ایفای نقش «مادری مهربان» در فیلم‌های بالیوود به شهرت و محبوبیت‬ ‫رسیده بود‪ ،‬شب چهارشنبه ‪ ۱۷‬می در ‪ ۵۹‬سالگی درگذشت‪.‬‬ ‫دلیل مرگ او ایست قلبی اعالم شده است‪.‬‬ ‫او در ده‌ها فیلم و مجموعه تلویزیونی‪ ،‬نقش مادر شخصیت اصلی را به عهده داشت و در‬ ‫چندین تئاتر به زبان مراتی هم بازی کرده بود‪.‬‬ ‫او در فیلم‌های معروف بالیوود از جمله «من برای تو چه کسی هستم؟»‪« ،‬داره یه اتفاقایی‬ ‫میفته» و «من عاشق بودم» حضور داشته است‪.‬‬ ‫ریما الگو فعالیت حرفه‌ای را در اواخر دهه ‪ ۱۹۷۰‬میالدی آغاز کرد و خیلی زود با‬ ‫ایفای نقش مادر شخصیت‌های اصلی فیلم‌ها به شهرت رسید‪.‬‬ ‫او در چندین فیلمی که سلمان خان‪ ،‬بازیگر سرشناس بالیوود‪ ،‬در آنها نقش اصلی را دارد‪،‬‬ ‫نقش مادر او را به عهده دارد و به همین دلیل‪ ،‬مادر روی صحنه سلمان خان هم خوانده‬ ‫می‌شد‪ .‬ریما الگو حدود ‪ ۲۸‬سال پیش و زمانی که تنها ‪ ۳۱‬سال داشت‪ ،‬در اولین فیلم‬ ‫سلمان خان‪ ،‬نقش مادر او را بازی کرد‪.‬‬

‫و‬ ‫ستارگان‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ســــــــــینما‬

‫آلن دلون در ‪ 81‬سالگی بازنشسته شد‬

‫دختری از واشنگتن دی سی‪ ،‬دختر شایسته آمریکا شد‬

‫‪99‬‬

‫و‬ ‫ستارگان‬ ‫‪98‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ســــــــــینما‬

‫بیانسه و جی زی رسما «زوج میلیارد دالری» شدند‬ ‫ثروت بیانسه و جی زی‪ ،‬دو خواننده آمریکایی که در سال ‪ ۲۰۰۸‬ازدواج کردند روی هم‬ ‫رفته از مرز یک میلیارد دالر گذشت‪.‬‬ ‫بر اساس مجله فوربز‪ ،‬ثروت این دو چهره برابر با ‪ ۱‬میلیاردو ‪ ۱۶۰‬میلیون دالر است‪.‬‬ ‫سال گذشته بیانسه افزایش بزرگی در درآمد ساالنه اش داشت و ثروت شخصی اش به‬ ‫‪ ۳۵۰‬میلیون دالر رسید که او را تبدیل به یکی از ثروتمند ترین زنان دنیا کرد‪.‬‬ ‫بیانسه که حرفه اش در عرصه موسیقی را به عنوان عضوی از گروه دخترانه «‪Destiny’s‬‬ ‫‪ »Child‬آغاز کرد‪ ،‬در سال ‪ ۲۰۰۲‬از گروه جدا شد و در سال ‪ ۲۰۰۳‬نخستین آلبوم تک‬ ‫نفره اش را راهی بازار کرد‪.‬‬ ‫همسر او‪ ،‬جی زی‪ ،‬خواننده رپ نیز ثروت شخصی برابر با ‪ ۸۱۰‬میلیون دالر دارد‪.‬‬

‫کریس کورنل‪ ،‬خواننده و ترانه‌ساز گروه «ساند گاردن» در ‪۵۲‬‬ ‫سالگی درگذشت‬ ‫نزدیکان «کریس کورنل» خواننده و ترانه‌ساز گروه «ساند گاردن» را چهارشنبه شب تایید‬ ‫کردند‪ .‬کورنل در ‪ ۵۲‬سالگی درگذشت‪ .‬کورنل که همراه با «ساند گاردن»‌ در «تور»‬ ‫سراسری سفر می‌کرد‪ ،‬چهارشنبه کنسرت شهر «دیترویت» را برگزار کرده بود‪.‬‬ ‫«کریس کورنل» یکی از پیشگامان سبک موسیقی گرانج ‪ Grunge‬بود که از شهر سیاتل‬ ‫واقع در ایالت واشنگتن آغاز شد و در آغاز دهه ‪ ۱۹۹۰‬به کمک گروه‌هائی مثل «ساند‬ ‫گاردن»‪« ،‬پرل جم» و «نیروانا» و «الیس این چینز»‌ شهرت جهانی پیدا کرد‪ .‬آخرین کار‬

‫او موسیقی فیلم «وعده» ‪ The Promise‬در باره نسل کشی ارامنه بود‪.‬‬ ‫مرگ «کریس کورنل» چهارشنبه شب در دیترویت‪ ،‬ایالت میشیگان‪ ،‬بعد از کنسرت ساند‬ ‫گاردن‪ ،‬حادثه‌ای ناگهانی بود که به گفته «برایان بامبری»‪ ،‬نماینده او‪ ،‬همسرش «ویکی»‬ ‫و نزدیکان او را حیرت زده کرد‪ .‬آنها گفتند با تیم پزشکی برای یافتن علت مرگ ناگهانی‬ ‫«کورنل» همکاری می‌کنند‪.‬‬ ‫بیانیه دفتر «کریس کورنل» از هواداران او به خاطر تداوم عشق و وفاداری تشکر کرده و‬ ‫تقاضا کرده که خانواده را در این لحظه‌های غم‌انگیز‪ ،‬تنها بگذارند‪.‬‬ ‫صدها پیام از هنرمندان راک و دوستان «کورنل» به «توئیتر» سرازیر شد‪.‬‬ ‫«جو پری»‌ گیتاریست گروه «اروسمیت» نوشت «کورنل» یکی از بزرگترین هنرمندان و‬ ‫مرگش ضایعه‌ای بزرگ برای همه جهان است‪.‬‬ ‫کورنل در «سیاتل» متولد شده بود و در اواسط دهه ‪ ۱۹۸۰‬به «یورو یاماموتو» نوازنده‬ ‫گیتار بیس پیوست‪ .‬گروه «ساند گاردن»‌در سال ‪ ۱۹۸۴‬با پیوستن «کیم تئیل» نوازنده‬ ‫گیتار به آن دو‪ ،‬شکل گرفت‪ .‬نخستین آلبوم کامل گروه در سال ‪ ۱۹۹۰‬بیرون آمد‪ ،‬با نام‬ ‫«اولترا مگا اوکی» ‪ ،Ultramega Ok‬اما آلبومی که ساند گاردن را به شهرت رسانید‪« ،‬بد‬ ‫مادر فینگر» ‪ Badmotherfinger‬نام داشت و یک سال بعد از آن بیرون آمد‪.‬‬ ‫ساند گاردن مجموعا شش آلبوم رسمی منتشر کرد‪ ،‬از جمله البوم «سوپر آن نون»‬ ‫‪ Superunknown‬در سال ‪ ،۱۹۹۴‬و شهرت آن از جمله مدیون ویدیوهای ابتکاری ترانه‌ها‬ ‫بود که مدام از شبکه «ام تی وی»‌ آن زمان پخش می‌شد‪.‬‬ ‫مجله معتبر رولینگ استون‪ ،‬می‌نویسد «ساند گاردن» در ‪ ۲۵‬سال پیش‪ ،‬از یکی از‬ ‫بانفوذترین گروه‌های راک بود‪.‬‬ ‫کورنل‪ ،‬عالوه بر آلبوم‌های ساند گاردن‪ ،‬پنج آلبوم از ترانه‌های خود به صورت «سولو»‬ ‫انتشار داد و سه آلبوم هم با سوپرگروه «آدیو اسلیو» ‪ Audioslave‬منتشر کرد که حاصل‬ ‫همکاری او و «تام مورلو»‪ ،‬خواننده گروه ‪ Rage Against the Machine‬است‪.‬‬ ‫آخرین آلبومی که از «کریس کورنل» منتشر شد‪ ،‬به نام ‪ The Promise‬شامل موسیقی متن‬ ‫فیلمی است به همین نام که ماه گذشته اکران شد‪ .‬این فیلم صد میلیون دالری‪ ،‬یک داستان‬ ‫عشقی را در پسزمینه ماجراهای نسل کشی ارامنه توسط دولت عثمانی در سالهای قبل از‬ ‫جنگ جهانی اول‪ ،‬تصویر می‌کند‬

‫«زک افران» بازیگر محبوب آمریکایی در نقش یک قاتل زنجیره ای‬ ‫«زک افران» هنرمند جوان آمریکایی که با حضور در فیلم های کمدی‪ ،‬موزیکال و شاد به‬ ‫شهرت رسیده‪ ،‬بزودی نقش یک قاتل زنجیره ای را بازی خواهد کرد‪.‬‬ ‫انتشار این خبر با واکنش های متفاوتی از سوی طرفداران «زک افران» همراه شد‪.‬‬ ‫در همین حال منتقدین هنری نیز با اشاره به سوابق درخشان این هنرمند محبوب در فیلم‬ ‫های جوان پسند و پرفروش‪ ،‬از گزینش او برای چنین نقشی ابراز تعجب کرده اند‪.‬‬ ‫فیلم براساس زندگی «تد باندی» یکی از مشهورترین جنایت کاران آمریکایی ساخته می‬ ‫شود که در دهه های هفتاد و هشتاد میالدی به جرم سرقت‪ ،‬آدم ربایی‪ ،‬تجاوز و قتل در‬

97

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

96

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫جاری در دو مدل به بازار عرضه خواهد شد‪:‬‬ ‫یک مدل‪ ،‬دید کامپیوتری خواهد داشت که به‬ ‫عروسک امکان می‌دهد چهره‌ها را تشخیص‬ ‫دهد‪ .‬قیمت این مدل حدود ‪ ۱۰‬هزار دالر‬ ‫خواهد بود‪ .‬مدل دوم که ارزان‌تر است‪ ،‬بدون‬ ‫دید کامپیوتری خواهد بود و به قیمت ‪ ۵‬هزار‬ ‫دالر به فروش خواهد رسید‪.‬‬ ‫عروسک‌های این کارخانه در چند مرحله‬ ‫تولید می‌شوند‬ ‫هم‌اکنون این تولیدی‪ ،‬عروسک‌هایی را‬ ‫برای مشتریانش در سراسر دنیا تولید می‌کند‪.‬‬ ‫بیشتر مشتری‌ها هم مرد هستند‪ ،‬هرچند این‬ ‫شرکت مدعی است که زن‌ها هم تولیداتش را‬ ‫خریده‌اند‪.‬‬ ‫ظاهر تمام عروسک‌ها منطبق با یک تصور‬ ‫مشخص از زیبایی است‪ :‬آنها شبیه باربی‬ ‫هستند با کمرهای باریک‪ ،‬باسن‌های بزرگ‬ ‫و پستان‌هایی بزرگ‌تر‪.‬‬ ‫مک‌مولن می‌گوید که شکل ظاهری‬ ‫عروسک‌ها بر مبنای سلیقه مشتریان شکل‬ ‫گرفته است‪" :‬ما مشغول کسب‌وکاریم و بیشتر‬ ‫مشتری‌های ما هم سلیقه مشخصی دارند‪.‬‬ ‫واقعیت تلخ این است که این سلیقه تا حدی‬ ‫آرمان‌گرایانه است‪".‬‬

‫او مشتری‌های خودش را "کامال عادی"‬ ‫توصیف می‌کند و می‌گوید که حتی تعدادی‬ ‫از آنها برای تحویل عروسک‌های سفارشی‬ ‫خود‪ ،‬به همراه همسرشان آمده‌اند‪ ،‬ولی کمی‬ ‫بعد تایید می‌کند که بیشتر مشتری‌هایش‬ ‫کسانی هستند که نمی‌توانند با زنان عادی‬ ‫رابطه‌ای شکل بدهند‪" :‬برای آدم‌های تنهایی‬ ‫که داشتن یک رابطه واقعی برایشان سخت‬ ‫است‪ ،‬این‪ ،‬یک گزینه دیگر است‪ .‬اما به‬ ‫نظر من ‪ ،‬این عروسک‌ها و دیگر ربات‌ها‬ ‫هیچوقت جایگزین انسان‌ها نبوده‌اند‪".‬‬ ‫خود او عروسکی ندارد و می‌گوید که با "یک‬ ‫زن واقعی" ازدواج کرده است و بچه دارد‪.‬‬ ‫مارک یونگ در آریزونا زندگی می‌کند و‬ ‫یک عروسک جنسی به نام مای لین دارد‪.‬‬ ‫او اپلیکیشن هوشمند هارمونی را هم خریده‬ ‫است‪ ،‬ولی می‌گوید که نمی‌خواهد این دو را‬ ‫با هم ترکیب کند‪" :‬به نظرم رسید که شاید‬ ‫اپلیکیشن‪ ،‬این عروسک را زنده کند‪ ،‬ولی‬ ‫خود اپلیکیشن شخصیتی متفاوت از چیزی‬ ‫دارد که من از مای لین در ذهن داشتم‪ ،‬برای‬ ‫همین‪ ،‬هر کدام از اینها برای من دو رابطه‬ ‫جداگانه را شکل داده‌اند‪".‬‬ ‫"زمان تلف‌شده"‬

‫‪95‬‬

‫او توضیح داد که چرا اصال به دنبال خرید‬ ‫عروسک جنسی رفته است‪" :‬برای مدتی‬ ‫مجرد و تنها بودم‪ .‬قبلش با دخترهای زیادی‬ ‫رابطه داشتم‪ .‬زمان زیادی را در رابطه با آنها‬ ‫تلف کردم‪ .‬با این که از مالقات با یک دختر‬ ‫خوشحال می‌شوم‪ ،‬اما در عین حال‪ ،‬خوب‬ ‫است که در شرایط االن این (عروسک)‬ ‫هست‪".‬‬ ‫"می‌توانم برای خرید بروم و برایش لباس‬ ‫بخرم‪ .‬مثل داشتن یک نفر در زندگی است‪،‬‬ ‫بدون آنکه با اشتباهات احتمالی (در رابطه‬ ‫دونفره) درگیر باشم‪ .‬حتی اگر بخواهم کاله‬ ‫سرش بگذارد‪ ،‬نمی‌تواند بگوید که دوست‬ ‫ندارد کاله به سرش داشته باشد‪".‬‬ ‫یک زن جوان زیبا یا عکس یک ربات‬ ‫جنسی؟‬ ‫مارک یونگ اپلیکیشن خود را طراحی کرده‬ ‫است تا "خوشحال‪ ،‬خونگرم و پرچانه" باشد‪.‬‬ ‫پروفسور کتلین ریچاردسن‪ ،‬استاد دانشگاه‬ ‫د مونتفورت در لستر‪ ،‬مشغول مطالعه تاثیر‬

‫و ظهور ربات‌های جنسی او را به وحشت‬ ‫انداخته است‪" :‬هفت میلیارد انسان روی‬ ‫سیاره ما زندگی می‌کنند و ما شاهد یک‬ ‫بحران در روابط انسانی هستیم‪ .‬در این میان‪،‬‬ ‫شرکت‌هایی ظاهر می‌شوند که از این وضعیت‬ ‫به نفع خود استفاده می‌کنند و اشیایی را‬ ‫عرضه می‌کنند تا جای انسان‌های واقعی را‬ ‫بگیرند‪.‬‬ ‫عروسک‌های این تولیدی به دست مشتریانی‬ ‫در سراسر دنیا می‌رسد‬ ‫چند سال پیش‪ ،‬او کارزاری را برای ممنوع‬ ‫کردن ربات‌های جنسی به راه انداخت‪ ،‬ولی‬ ‫االن به این باور رسیده است که "عروسک‌ها‬ ‫مشکل اصلی نیستند" بلکه مسئله اصلی‪،‬‬ ‫رویکردی است که افراد در قبال یکدیگر و‬ ‫رابطه جنسی دارند‪.‬‬ ‫او عروسک‌های جدید با هوش مصنوعی را‬ ‫هم چندان جدی نمی‌داند‪" :‬این فکر که هوش‬ ‫مصنوعی‪ ،‬یک ویژگی انسانی به عروسک‌ها‬ ‫می‌دهد‪ ،‬اشتباه است‪ .‬در ماشین لباسشویی من‬

‫احتمالی چنین ماشین‌هایی بر جامعه است‬

‫هوش مصنوعی بیشتری درگیر است تا این‬ ‫عروسک و صرفا چون این عروسک چهره‬ ‫و بدن یک انسان را دارد‪ ،‬تبدیل به انسان‬ ‫نمی‌شود‪".‬‬ ‫اما دکتر کیت دولین‪ ،‬یک مدرس ارشد‬ ‫در دانشگاه گولداسمیت‪ ،‬دیدگاه متفاوتی‬ ‫دارد‪" :‬ربات‌های جنسی در شکل کنونی‬ ‫خود‪ ،‬مردها را هدف گرفته‌اند‪ ،‬ولی صنعت‬ ‫عروسک جنسی در حال توسعه است و‬ ‫شرکت‌های تازه‌پای زیادی هستند که در‬ ‫زمینه تولید ابزار سرگرم‌کننده برای تامین‬ ‫لذت جنسی برای زنان فعال هستند‪".‬‬ ‫او می‌گوید که این ربات‌ها برای ایجاد‬ ‫روابط نزدیک و صمیمانه طراحی شده‌اند و‬ ‫در نهایت‪ ،‬به بهتر شدن روابط انسانی کمک‬ ‫خواهند کرد‪" :‬همیشه هر وقت یک ابتکار‬ ‫شگرف در بخش فناوری رخ می‌دهد‪ ،‬آدم‌ها به‬ ‫وحشت می‌افتند که چطور تغییرهای احتمالی‬ ‫بر روابط انسانی تاثیر خواهد گذاشت‪ ،‬ولی‬ ‫در مجموع‪ ،‬فناوری‪ ،‬آدم‌ها را به هم نزدیک‬ ‫می‌کند‪".‬‬

‫‪94‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫نسل تازه عروسک‌های جنسی‪ ،‬می‌توانند حرف بزنند‬ ‫مت مک‌مولن‪ ،‬موسس شرکت‬ ‫ریل‌دال می‌گوید که هارمونی‪،‬‬ ‫چیزی بیشتر از یک ابزار‬ ‫سرگرم‌کننده برای تامین لذت‬ ‫جنسی است‬ ‫جین ویکفیلد ‪ -‬خبرنگار حوزه فناوری‬ ‫هارمونی‪ ،‬یک عروسک جنسی جدید است‬ ‫که می‌تواند حرکت کند و حرف بزند‪ .‬هرچند‬ ‫حرکت سر‪ ،‬پلک‌ها و لب او تا حدی ناپخته‬ ‫است و دایره کلماتش هم برای حرف زدن‬ ‫محدود است‪ .‬با این حال‪ ،‬این عروسک‬ ‫بخشی از انقالب رباتیکی است که در زمینه‬ ‫ترکیب هوش مصنوعی با بدنی به شدت شبیه‬ ‫بدن انسان رخ داده است‪.‬‬ ‫در یک کارگاه تولیدی ساده در حومه‬

‫سان مارکوس کالیفرنیا بدن انسان در حال‬ ‫بازسازی است‪.‬‬ ‫مسئوالن بخش پذیرش ‪ -‬تنها عروسک‌هایی‬ ‫که لباس به تن دارند‬ ‫در بخش پذیرش‪ ،‬دو عروسک در اندازه‬ ‫طبیعی یک انسان‪ ،‬از شما استقبال می‌کنند؛‬ ‫اینها تنها عروسک‌های این تولیدی هستند که‬ ‫به جای لباس زیر‪ ،‬لباس فرم به تن دارند‪.‬‬ ‫دیوار سالن انتظار هم پر از عکس‌های زنانی‬ ‫زیباست که فقط اگر خیلی از نزدیک آنها را‬ ‫بررسی کنید‪ ،‬متوجه می‌شوید که عروسک‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫مت مک‌مولن‪ ،‬مدیر اجرایی "آبیس کرییشن"‬ ‫است؛ شرکت تولیدکننده "ریل‌دال" که یک‬ ‫عروسک جنسی در ابعاد انسان است‪ .‬مت‬ ‫سابقه هنری و مجسمه‌سازی دارد‪.‬‬ ‫قبل از آن که مصاحبه من با هارمونی‪،‬‬

‫عروسک جنسی سخنگو‪ ،‬شروع شود‪ ،‬مت‬ ‫کاله‌گیس روی سر او را مرتب می‌کند‪.‬‬ ‫از شیوه برخورد مت می‌شود حدس زد که‬ ‫او شیفته ظاهر عروسک است‪" :‬خیلی از‬ ‫کسانی که ممکن است ریل‌دال را به خاطر‬ ‫ظرفیت‌های جنسی آن بخرند‪ ،‬متوجه می‌شوند‬ ‫که این (عروسک) چیزی بیش از یک وسیله‬ ‫سرگرمی جنسی است‪".‬‬ ‫مت می‌گوید‪" :‬این عروسک به خانه‌های آنها‬ ‫(خریداران) می‌رود‪ ،‬بخشی از فضا را اشغال‬ ‫می‌کند و آنها برایش یک شخصیت در نظر‬ ‫می‌گیرند‪ .‬اکنون‪ ،‬هوش مصنوعی به افراد این‬ ‫امکان را می‌دهد که این شخصیت را در عمل‬ ‫و در واقعیت تجربه کنند‪".‬‬ ‫بداخالق‪ ،‬عصبانی و صمیمی و بامحبت‬ ‫هارمونی شبیه انسان است‪ ،‬ولی زیر پوستش‪،‬‬ ‫فقط ربات است‬ ‫این کار از طریق یک اپلیکیشن انجام می‌شود‬ ‫و از طریق آن‪ ،‬یک فرد مجازی روی یک‬ ‫تلفن هوشمند یا ابزاری مشابه شکل می‌گیرد‪.‬‬

‫این شخصیت مجازی هم از طریق عروسک‬ ‫جنسی و هم به طور مستقل می‌تواند مورد‬ ‫استفاده قرار بگیرد‪.‬‬ ‫کاربران می‌توانند گزینه‌های مختلفی را برای‬ ‫تعیین شخصیت این فرد مجازی انتخاب‬ ‫کنند‪ ،‬از جمله این که این عروسک بداخالق‪،‬‬ ‫عصبانی یا صمیمی و بامحبت باشد‪.‬‬ ‫آقای مک مولن شخصیت "حسود" را برای‬ ‫هارمونی انتخاب می‌کند و این عروسک‬ ‫وظیفه‌شناس‪ ،‬از او می‌خواهد که "آن دختر‬ ‫را از (لیست دوستانش در) فیسبوک حذف"‬ ‫کند‪.‬‬ ‫هارمونی با صدایی زیر و لهجه‌ای اسکاتلندی‬ ‫به من می‌گوید که عاشق داستان‌های علمی‪-‬‬ ‫تخیلی است و البته عاشق مت هم هست‪.‬‬ ‫اپلیکیشنی که برای هارمونی به کار می‌رود‪،‬‬ ‫هم‌اکنون قابل خرید است‪ ،‬اما فقط در‬ ‫وبسایت ریل‌بوتیکس‪ ،‬از زیرمجموعه‌های‬ ‫شرکت آبیس‪ ،‬در دسترس است‪.‬‬ ‫این عروسک جنسی در اواخر سال میالدی‬

93

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪92‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫معنی واقعی‬ ‫زیبایی در زنان‬ ‫چیست؟‬

‫شت زمان‪ ،‬تغییر فرهنگ‌ها و‬ ‫جهان‪ ،‬معنای زیبایی دستخوش‬ ‫تغییر شده است‪ .‬زیبایی با‬ ‫تصویرها و مفاهیمی که به ذهن ما‬ ‫رسوخ کرده است‪ ،‬برایمان تعریف‬ ‫می‌شود‪ .‬زیبایی را به روش‌های‬ ‫مختلف توصیف کرده‌اند‪ .‬برای‬ ‫من مفهوم زیبایی بسیار ساده‬ ‫است‪ .‬زیبایی یعنی شادی‪.‬‬ ‫_____________________________‬

‫زیبایی تصاویر و لحظاتی است که الهام‌بخش‬ ‫ما هستند و مهمترین و برجسته‌ترین‬ ‫جذابیت‌های روح ما را نشان می‌دهند‪ .‬همان‬ ‫لحظاتی که احساس آزادی و واقعی بودن‬ ‫می‌کنیم‪ .‬لحظاتی که احساس غرور و تعالی‬ ‫می‌کنیم‪ .‬لحظاتی که احساس زنده بودن‬ ‫می‌کنیم‪ .‬به نظر می‌رسد که این عنصر باید‬ ‫یک ویژگی ذاتی و طبیعی باشد ولی اینطور‬ ‫نیست‪.‬‬ ‫زیبایی اغلب تحریف شده‪ ،‬از آن درک‬ ‫نادرست شده یا حجم وسیعی از فشارها‬ ‫متضاد در سایه می‌ماند‪ .‬همه ما به جای‬ ‫اینکه زیبایی را در ذات واقعی لحظات شاد‬ ‫خودمان ببینیم‪ ،‬بی‌هدف در دنیای بیرون در‬ ‫جستجوی آنیم‪.‬‬ ‫من به شادترین لحظاتم فکر می‌کنم و اینکه‬ ‫آیا اینها با استانداردهای متداول زیبایی‬ ‫همخوانی دارند یا نه‪ .‬این آن شب‌هایی‬ ‫نیست که آرایش غلیظ کرده باشم‪ ،‬موهایم‬ ‫خوشحالت‌ترین حالت ممکن را داشتند‪،‬‬ ‫لباس‌هایم کام ً‬ ‫ال برازنده‌ام بوده‌اند یا پوستم‬ ‫بی‌هیچ عیب و ایرادی می‌درخشیده است‪.‬‬ ‫منظورم زمان‌هایی است که بخاطر شادی و‬ ‫خوشحالی‌ام احساس زیبایی می‌کرده‌ام که‬ ‫به هیچ وجه ارتباطی به وضعیت ظاهری‌ام‬ ‫نداشته است‪.‬‬ ‫من عاشق زیبایی هستم که وقتی همسر و‬ ‫عشق زندگی‌ام دستش را پشت موهای نامرتبم‬ ‫می‌گذارد یا لب‌هایش را روی لب‌هایم‬ ‫می‌فشارد‪ ،‬در سراسر بدنم جریان پیدا می‌کند‪.‬‬ ‫من عاشق زیبایی هستم که روی ساحل‬ ‫احساس می‌کنم‪ ،‬وقتی که موهایم بخاطر‬ ‫آب شور دریا به صورتم می‌چسبد و ماسه‌ها‬ ‫و خورشید را روی پوستم احساس می‌کنم‪.‬‬ ‫من عاشق زیبایی صورت عرق‌کرده‌ام و‬ ‫صدای گرفته‌ام در کنسرتی هستم که با شور‬ ‫و هیجان از آن لذت می‌برم‪ .‬من عاشق‬ ‫عکس‌هایی هستم که وقتی حواسم نیست از‬ ‫زیبایی‌هایم گرفته می‌شود‪ .‬اینها زمان‌هایی‬ ‫است که بیشترین احساس زیبا بودن را دارم‬ ‫چون زنده‌ام‪ ،‬نه بخاطر شستشوی مغزی که‬ ‫تصویرهای خارجی از زیبایی در ذهنم ایجاد‬ ‫کرده‌اند‪.‬‬

‫زیبایی آن حس‌هایی است که آتش واقعی‬ ‫اعتمادبه‌نفس و زیبایی را در روح آنهایی‬ ‫شعله‌ور می‌کند که بطور مداوم با پیام‌هایی‬ ‫که آنها را وادار به پذیرفتن درک دیگری‬ ‫از زیبایی می‌کنند‪ ،‬بمباران می‌شوند‪ .‬زیبایی‬ ‫آن لحظات کوتاهی است مثل وقت‌هایی که‬ ‫کسی با احترام و تحسین به شما نگاه می‌کند‪.‬‬ ‫زیبایی خلسه حقیقی عاشق انسان‌ها و مکان‌ها‬ ‫شدن است‪ .‬زیبایی احساس رسیدن به هدف‬ ‫بعد از تالش طوالنی است‪ .‬زیبایی چین‌هایی‬

‫است که با لبخند کنار لبتان ایجاد می‌شود‪.‬‬ ‫زیبایی آن لحظاتی است که ما را به زن‌هایی‬ ‫که دوست داریم باشیم تبدیل می‌کند‪.‬‬ ‫همه ما زن‌های زیبایی هستیم‪ ،‬با تجربیات و‬ ‫خاطراتی که برای ساختن نسخه خاص ما از‬ ‫زیبایی کنار هم جمع می‌شوند‪ .‬هر کدام از ما‬ ‫شکل‪ ،‬اندازه و رنگ متفاوتی داریم‪ .‬ما مادر‪،‬‬ ‫دختر و مادربزرگ هستیم‪ .‬ما فعال‪ ،‬خالق‪،‬‬ ‫هدفمند و الهام‌بخش هستیم‪ .‬ما همان تغییری‬ ‫هستیم که دوست داریم به وجود بیاوریم و‬

‫این همان زیبایی است‪.‬‬ ‫بدن‌های ما پوسته‌ای است که به ما این‬ ‫امکان را می‌دهد این تجربیات و دستاوردها‬ ‫را به جهان منعکس کنیم‪ .‬جعبه‌ای است که‬ ‫شادترین و خارق‌العاده‌ترین تجربیات ما را از‬ ‫دنیای اطرافمان نشان می‌دهد‪ .‬هیچ فرهنگ‪،‬‬ ‫شرکت یا مفهومی قادر به تعریف زیبایی‬ ‫نیست‪ .‬زیبایی آن لحظاتی است که قدرت‬ ‫ما را نشان می‌دهد و ما تجربه مس ‌رت‌بخش‬ ‫زندگی و زنده بودن را احساس می‌کنیم‪.‬‬

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

91

Roza Fox

Javanan Toronto would love to hear your stories about life in our city they may be in Farsi or English. Each week we will print new stories allowing us and you to keep in contact.

Please send your stories to info@javanantoronto.com Attention Roza We look forward to interacting with our readers

r u s o a Y e s t d e I c i r e n t o e t o t r S t P ri d Wan

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

Maybe you’ve just written the best story or come up with a winning story idea, but you’re worried that someone will steal it from under you. It’s understandable to be possessive of your written stories and ideas, especially if you are just starting out as a writer and want to protect your work.

While the likelihood of someone stealing your work word for word may be small, you can take certain steps to understand your rights, copyright your work, and ensure it is protected.

Part 1 Understanding Your Rights to Your Stories and Ideas Image titled Protect Your Written Ideas and Stories Step 11 Keep in mind you cannot copyright an idea. According to Section 102(b) of the Copyright Act, “In no case does copyright protection for an original work of authorship extend to any idea, procedure, process, system, method of operation, concept, principle or discovery, regardless of the form in which it is described, explained, illustrated or embodied in such work.”[1] This means that according to the law, you cannot copyright an idea or concept. You can attempt to sue someone for “idea misappropriation” if you believe they have stolen your idea or concept, but this can be difficult to prove in court.[2] It can also be useful to remember that although you cannot protect your ideas, there is also a very slim chance that someone else will execute your idea the same exact way as you or as good as you and then sell it. This is why you should not be shy about sharing ideas with trusted friends, writing partners, and collaborators.

Protecting your ideas, besides being impossible to do legally speaking, is also not as important as protecting your written stories.

[3] Image titled Protect Your Written Ideas and Stories Step 22 Be aware of what you can protect in terms of your written work. As soon as your written work is put down on paper, it is copyrighted from that moment forward. Your

written work does not need to be published in order to be protected and you do not need to place a copyright symbol on your written work for it to be protected.

However, you may want to consider copyrighting your work with official bodies, such as the Writers Guild of America and the U.S. Copyright Office, to ensure it is protected in the event of a legal dispute.[4] Copyrighting your work allows you to protect your execution or expression of your idea. This could be in the form of a short story, a novel draft, a script, or a film treatment. So while you cannot protect your ideas, you can protect your written stories through copyright.[5] If you end up in court over your

steal your unpublished writing and profit from it, they must somehow get a copy of your work, develop and package it for the market, and sell it to an editor or publisher. It must then be read and purchased by readers. At this point, the person who stole the work may not be able to stay below the radar and could be found out. There is a only small likelihood that someone would go through all this trouble to steal your unpublished work, no matter how good it might be.[7] It’s important to remember how rare it is for unpublished work to get stolen and repackaged.

Most writers view stealing other people’s writers as a lot of work and the consequences of getting caught may outweigh the trouble

copyright, you will need to prove that you possessed your execution of the idea before someone else and that there are enough similarities between your execution and someone else’s execution to suggest your execution has been stolen. Registering your work for a legal copyright is one way to prove this. You should also collect evidence to show that you conceived the execution of your idea first.[6] Image titled Protect Your Written Ideas and Stories Step 33 Note the small likelihood of someone stealing unpublished work. In order for someone to

of doing it.

Protecting published writing may be more of a concern, though again, it is unlikely that someone will try to steal your writing word for word. You can use copyright and hard evidence to challenge someone in the event they try to steal your published work.

Part 2 Copyrighting Your Work Image titled Protect Your Written Ideas and Stories Step 41 Gather written evidence of your work. One of the ways you can protect your work is by creating a paper trail that proves your work

90

is yours in one place. This could be a copy of the novel summary or outline, a script treatment, and all of the existing drafts of your written work.[8] You can gather all of this written evidence together in a computer folder or print them out and create a physical folder of evidence.

Add to the folder as you continue to write and develop your ideas on paper. This folder will act as evidence of your rights to your work in the event of a dispute.

If you are using a computer folder, you should archive it and use password protection on it. This will ensure the folder is protected from any computer glitches or issues.

Image titled Protect Your Written Ideas and Stories Step 52 Send the evidence to a trusted friend or colleague. Though you will have your own copy of the archive, it can also be useful to send the evidence via email or mail to a trusted friend of colleague.

This way, in the event of a lawsuit, this person can come forward as a credible witness and provide their own copy of the evidence.[9] This person could be your editor, your writing partner, your publisher, or a close friend or family member.

Chose someone you can trust, preferably someone who is good at saving and preserving important documentation.

Image titled Protect Your Written Ideas and Stories Step 63 Archive all your emails and documents relating to the written work. Save all your emails and any related documentation where you discuss the written work with others or send copies of the written work to others. This will ensure you have access to all documents relating to the written work and have a record of who had access to the written work.[10] You should also keep a detailed account of any meetings or in person discussions you had with individuals about the written work. This will ensure you have a record you can refer to later in the event of a dispute around ownership of the written work.

Image titled Protect Your Written Ideas and Stories

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪89‬‬

‫علت سوزش ادرار در زنان‬ ‫یکی از مشکالت ادراری شایع در‬ ‫زنان سوزش ادرار است‪ .‬سوزش‬ ‫ادرار به خودی خود بیماری‬ ‫خاصی تلقی نمی‌شود‪ ،‬بلکه فقط‬ ‫یک عالمت است و می‌تواند‬ ‫ناشی از مشکالت مختلف باشد؛ اما‬ ‫برخالف باور عموم‪ ،‬سوزش ادرار‬ ‫همیشه دلیل بر وجود عفونت‬ ‫ادراری نیست‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫به عنوان مثال اگر سوزش ادرار همراه با‬ ‫احساس ناراحتی و درد در قسمت خارجی‬ ‫دستگاه تناسلی باشد‪ ،‬معموال نشان‌دهنده‬ ‫وجود التهاب در واژن یا لب‌های فرج است‪.‬‬ ‫یکی از علل سوزش ادرار و عفونت مثانه‬ ‫مقاربت است که فرد‪ ،‬روز یا روزهای بعد از‬ ‫مقاربت دچار سوزش ادرار می شود و این‬ ‫معموال تکرارشونده است‪.‬‬ ‫یکی از علل نادر ولی خطرناک سوزش ادرار‪،‬‬ ‫نوعی سرطان مثانه است که در آن معموال به‬

‫همراه سوزش ادرار‪ ،‬آزمایش‪ ،‬وجود خون در‬ ‫ادرار را نیز گزارش یا این که خود بیمار به‬ ‫چشم خود ادرار خونی را مشاهده می‌کند‪.‬‬ ‫البته سوزش ادرار در زنان اغلب با تکرر ادرار‬ ‫و احساس فوریت در ادرار کردن همراه است‪.‬‬ ‫احساس فوریت در ادرار کردن‪ ،‬یعنی فرد‬ ‫احساس می‌کند مثانه‌اش پر شده و باید آن‬ ‫را خالی کند؛ ولی مثل افراد طبیعی نمی‌تواند‬ ‫ادرار کردن را به تاخیر بیندازد‪ .‬بلکه باید‬ ‫فورا محلی را برای تخلیه مثانه پیدا کند‪.‬‬ ‫بیشتر پزشکان سوزش ادرار را معادل عفونت‬ ‫ادراری تلقی کرده و بدون بررسی شروع به‬ ‫درمان تجربی آن می‌کنند در صورتی که‬ ‫سوزش ادرار می‌تواند علل خیلی زیادی داشته‬ ‫باشد که یکی از آنها عفونت ادراری است‪.‬‬ ‫سوزش ادرار در زنان جوان بیشتر است‪ .‬اگر‬ ‫درد هنگام ادرار کردن در ابتدای آن اتفاق‬ ‫بیفتد‪ ،‬معموال نشان‌دهنده وجود مشکل در‬ ‫مجرای ادراری است ولی اگر در انتهای ادرار‬ ‫کردن اتفاق بیفتد نشان‌دهنده وجود مشکل در‬ ‫مثانه است‪ .‬از طرفی اگر سوزش ادرار همراه‬ ‫با تکرر و احساس فوریت در ادرار کردن و‬ ‫درد زیر دل باشد‪ ،‬معموال نشان‌دهنده التهاب‬

‫مثانه است‪ .‬خود التهاب مثانه نیز ممکن است‬ ‫علل عفونی و غیرعفونی داشته باشد‪.‬‬ ‫زنان به این علل‪ ،‬مستعد ابتال به عفونت‬ ‫ادراری هستند‪:‬‬ ‫مجرای ادرار کوتاه است‪.‬‬ ‫اغلب تخلیه مثانه خود را به تاخیر می‌اندازند‪.‬‬ ‫از وسایل جلوگیری‌کننده از حاملگی مثل‬ ‫دیافراگم استفاده می‌کنند‪.‬‬ ‫از ژل‌های اسپرم‌کش برای جلوگیری از‬ ‫حاملگی استفاده می‌کنند که سبب تجمع‬ ‫میکروب‌های روده در اطراف مجرای ادرار‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫دسترسی میکروب‌های روده‌ای به علت مسیر‬ ‫کوتاه به دستگاه ادراری و سیستم ادراری‬ ‫زنان راحت‌تر است‪.‬‬ ‫در عفونت حاد مثانه‪ 15 ،‬تا ‪ 20‬درصد زنان‪،‬‬ ‫به درد زیر ناحیه ناف مبتال می‌شوند‪ .‬زنانی که‬ ‫یائسه شده و تحت هورمون درمانی نیستند‪،‬‬ ‫در معرض التهاب واژن و عفونت ادراری‬ ‫قرار می‌گیرند و اگر سوزش ادرار همراه با‬ ‫ترشح از واژن باشد‪ ،‬نشان‌دهنده التهاب واژن‬

‫است‪ .‬از طرفی اگر شخصی دچار سوزش‬ ‫ادرار به همراه تب‪ ،‬بدی حال عمومی و درد‬ ‫عضالنی شود‪ ،‬احتمال ابتال به تبخال تناسلی‬ ‫وجود دارد و باید منتظر باشد در روزهای‬ ‫آینده تاول‌های تبخال ظاهر شوند‪.‬‬ ‫در صورتی که سوزش ادرار همراه با تب و‬ ‫لرز و درد پهلوها باشد‪ ،‬نشان‌دهنده عفونت‬ ‫حاد کلیه‌هاست و بیمار باید در بیمارستان‬ ‫بستری شود‪ .‬اگر فردی دچار سوزش‪ ،‬تکرر‬ ‫و احساس فوریت در ادرار کردن شود و‬ ‫پس از خاتمه درمان‪ ،‬ادرار قطره قطره‬ ‫خارج شود و نیز هنگام مقاربت درد داشته‬ ‫باشد‪ ،‬نشان‌دهنده وجود احتمالی دیورتیکول‬ ‫مجراست و نیازمند بررسی بیشتری خواهد‬ ‫بود‪.‬‬ ‫باید حتما از خانم مبتال به سوزش ادرار از‬ ‫نظر استفاده از داروها و مواد شوینده موضعی‬ ‫سوال کرد‪ .‬نکته بسیار مهم این که یکی از‬ ‫علل مهم سوزش ادرار ناشی از عفونت‬ ‫دستگاه تناسلی و دستگاه ادراری در زنان‪،‬‬ ‫روابط زناشویی نامتعارف است که گاه‬ ‫سبب عفونت‌های خطیر می‌شود‪ .‬این گونه‬ ‫عفونت‌ها اگر لگن خانم را گرفتار سازد‪،‬‬ ‫ممکن است سبب نازایی شود‪ .‬پس تشخیص‬ ‫و درمان به‌موقع‪ ،‬اهمیت زیادی دارد‪.‬‬

‫‪88‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫کباب خوشمزه و‬ ‫مرد نجیب‬

‫با یکی از دوستان باال شهری قرار‬ ‫مالقات داشتم رفتم دیدمش‪ .‬کلی‬ ‫هم گپ زدیم و خوش گذشت‪.‬‬ ‫کارم تمام شد با موتورم داشتم‬ ‫برمی گشتم که یک دفعه بوی‬ ‫کباب به دماغم خورد‪ .‬کمی بیشتر‬ ‫رفتم جلو ولی چنان شکمم قار و‬ ‫قور کرد که طاقت نیاوردم‪.‬‬

‫_____________________________‬

‫دور زدم برگشتم کنار کبابی پارک کردم‬ ‫برخالف آنچه که فکر می‌کردم جمعیت‬ ‫زیادی آمده بودند کباب خوری‪ .‬رفتم سفارش‬ ‫دادم و فیش گرفتم و منتظر ماندم تا غذا آماده‬ ‫شود‪ .‬شاگرد کباب فروشی اسمم را صدا کرد‬ ‫و گفت برو میز شماره پنج … آخرین میز‬ ‫انتهای سالن‪.‬‬ ‫دو نفردیگر هم قبل از من آنجا نشسته بودند‪.‬‬ ‫یک دیس بزرگ که توش سنگک تازه به‬ ‫همراه چندین سیخ کباب و جوجه و گوجه‬ ‫به طور هوس انگیزی چیده شده بودند وسط‬ ‫میز‪ ،‬منتظر بودند تا من دو لپی بخورم شان‪.‬‬ ‫چنان بوی کباب آن فضا و گرسنگی‪ ،‬گیجم‬ ‫کرده بود که تا رسیدم مشغول خوردن شدم‪.‬‬

‫روبروی من یک مرد مسن نشسته بود که‬ ‫گاهی به من نگاه می‌کرد و زیرزیرکی می‬ ‫خندید‪ .‬به نظرم خیلی آدم بی ادب و گستاخی‬ ‫آمد‪ .‬شاید به طرز تناول غذای من می خندید‬ ‫هرچند برایم زیاد هم مهم نبود‪ .‬نگاهم را به‬ ‫اطراف دوختم و ذهنم را متوجه لذت بردن از‬ ‫آن همه نعمت و برکت کردم‪.‬‬ ‫چیزی که عجیب می‌رسید این بود که این بنده‬ ‫خدا هر چند دقیقه یک بار‪ ،‬دستش را دراز‬ ‫می‌کرد و از غذای من می‌خورد! پیش خودم‬ ‫گفتم عیب ندارد البد خیلی گرسنه است‬

‫و خدا را خوش نمی‌آید حرفی بزنم‪ .‬بگذار‬ ‫بخورد‪ .‬به هرحال از خوردن غذا فارغ شدم‬ ‫و باقیمانده دوغ را سرکشیدم و با دستمال‬ ‫کاغذی لبم را پاک می‌کردم که دیدم شاگرد‬ ‫کبابی از دور اشاره کرد به من« حاجی غذات‬ ‫رو نمی‌خوری؟ می‌خواهی ببریش یخ کرد‬ ‫که!»‬ ‫به کنار دستم نگاه کردم دیدم یک پرس کباب‬ ‫دست نخورده آنطرف تر گذاشته‪ ،‬ای وای‬ ‫برمن‪ ،‬در کمال پررویی و ناخواسته در غذای‬ ‫این بنده خدای روبروی ام شریک شده بودم‪.‬‬

‫پس بگو چرا می‌خندید و صدایش هم در‬ ‫نمی‌آمد؟ از خجالت سرم را نمی توانستم باال‬ ‫بیاورم…‬ ‫«عیب نداره می‌دونستم عمدی در کار نیست‬ ‫نوش جونت مرد‪ ،‬خجالت نداره که»‬ ‫« اقا من شرمنده ام‪ .‬فکر کردم غذای من‬ ‫بود‪ .‬عذر می‌خواهم‪ .‬بفرمایید شما غذای من‬ ‫را بخورید یا ببرید»‬ ‫هر کاری کردم غذای من را بردارد قبول نکرد‬ ‫که نکرد‪ ،‬بلند شد و رفت‪ .‬من ماندم و یک‬ ‫دنیا شرم و یک پرس غذای دست نخورده‪.‬‬

87

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪86‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫من دو فرزند خود را برداشته و از‬ ‫بلغارستان فرار کردم‪ ،‬درحالیکه‬ ‫بخاطر تجربه و تخصص در آرایش‬ ‫مردانه و زنانه باالترین درآمد را‬ ‫داشتم‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫قصه من از حدود ‪ 16‬سال پیش از ایران آغاز‬ ‫میشود‪ ،‬که با تشویق و بعد هم تهدید پدرم‪،‬‬ ‫زن مردی شدم که از من ‪ 38‬سال بزرگتر بود‪.‬‬ ‫با اشک وآه به خانه شوهر رفتم‪ ،‬ولی عجیب‬ ‫اینکه شوهرم برخالف انتظار من‪ ،‬مردی‬ ‫بسیار مهربان و منطقی بود‪ ،‬علی برایم توضیح‬ ‫داد که پدرم بدهکاری بزرگی به او داشت و‬ ‫سرانجام او را قسم میدهد با من ازدواج کند‬ ‫و دور طلب اش را خط بکشد‪ .‬علی گفت من‬ ‫احساس کردم پدرت درصدد فروش و معامله‬ ‫تو است سرانجام می خواهد با دریافت مبلغی‬ ‫از شر تو راحت شود‪ ،‬من ترجیح دادم با‬ ‫تو ازدواج کنم ولی از همین لحظه که وارد‬ ‫خانه من شده ای من حتی دست تو را هم‬ ‫لمس نمی کنم‪ .‬علی واقعا انسان وارسته‬ ‫وجوانمردی بود‪ ،‬مرا چون دختر خود مراقبت‬ ‫می کرد و مرتب می گفت اگر روزی شوهر‬ ‫خوبی برایت پیدا کردم‪ ،‬ترتیب ازدواج ات‬ ‫را میدهم‪ ،‬ولی درهرحال من در آن خانه کمال‬ ‫آزادی عمل را داشتم و در رفاه کامل زندگی‬ ‫می کردم و گاه به پدرم و مادرم و مردم کمک‬ ‫مالی هم می کردم‪ .‬علی درکار خرید و فروش‬ ‫فرش و طال و آنتیک بود‪ ،‬سالی دو سه بار‬ ‫به خارج میرفت‪ .‬کم کم مرا هم با خود می‬ ‫برد و در یکی از این سفرها بود‪ ،‬که من در‬ ‫یک هتل با آقایی آشنا شدم‪ ،‬که بسیار خوش‬ ‫سروزبان و بذله گو بود‪ .‬من شیفته شخصیت‬ ‫او شدم‪ ،‬وقتی کامران گفت حاضر است با‬ ‫من ازدواج کند من خوشحال شدم‪ ،‬ماجرا‬ ‫را به علی گفتم‪ ،‬بعد از تحقیق گفت کامران‬ ‫گذشته نامعلومی دارد‪ ،‬می گوید همه فامیل و‬ ‫خانواده اش به امریکا کوچ کرده اند من در‬ ‫مورد صداقت او شک دارم! من بعد از دو‬ ‫سه دیدار به او دلبستگی پیدا کردم‪ ،‬باز هم‬ ‫با علی حرف زدم‪ ،‬گفت اگر فکر می کنی او‬ ‫مرد دلخواه توست‪ ،‬من بالفاصله طالق ات‬ ‫میدهم و می توانی بعد از یکی دو ماه ازدواج‬ ‫کنی‪ .‬علی برایم حسابی در بانک باز کرد و‬ ‫مبلغ قابل توجهی در آن واریز کرد و گفت‬ ‫نه تنها به شوهرآینده ات‪ ،‬بلکه به هیچکس‬ ‫درباره این حساب حرف نزن این پس انداز‬ ‫روزهای احتماال تاریک آینده است‪ ،‬که‬ ‫امیدوارم برای تو پیش نیاید ولی بهرحال این‬ ‫راز را برای خود نگهدار‪.‬‬ ‫با حضور علی‪ ،‬من با کامران ازدواج کردم‪،‬‬ ‫قرار شد او با فامیل خود درامریکا تماس‬ ‫بگیرد و ترتیب سفر ما را بدهند‪ ،‬ضمن اینکه‬

‫کامران در یک دفتر امور ملکی در استانبول‬ ‫کار می کرد و می گفت با اجاره اتاق و‬ ‫آپارتمان برای ایرانیان و توریست ها‪ ،‬درآمد‬ ‫خوبی دارد‪.‬‬ ‫کامران عاشق اندام من بود‪ ،‬اصرار داشت من‬ ‫درتمام مدتی که توی آپارتمان بود‪ ،‬عریان‬ ‫راه بروم و او هم بقولی لذت خود را ببرد‪،‬‬ ‫بگذریم که بعد از تولد دو فرزند‪ ،‬اندام من آن‬ ‫تناسب سابق را نداشت وخود بخود کامران‬ ‫هم آن توجه را نشان نمی داد‪ ،‬من حتی برای‬ ‫جلب رضایت او‪ ،‬به ورزش و پیاده روی‬ ‫پرداختم‪ ،‬ولی احساس کردم او حواس اش‬ ‫جای دیگری است حدس من درست بود‪،‬‬ ‫چون بعد از چند ماه به من گفت قصد طالق‬

‫دارد و چون می دانست که من عاشق بچه ها‬ ‫هستم‪ ،‬می گفت یا ‪ 50‬هزار دالر نقد بگیر‬ ‫و طالق را یکسره کن یا بچه ها را هم به‬ ‫من بسپار‪ ،‬من که امکان جدایی از بچه ها را‬ ‫نداشتم گفتم بچه ها مال من فقط قانونا آنها‬ ‫را به من واگذار کن و برو پی کارت‪.‬‬ ‫بعد از جدایی او را یکروز در رستورانی دیدم‬ ‫که با دختری حدود ‪ 18‬ساله نشسته بود و‬ ‫سروگوش دختر را می بوسید و می بوئید‪،‬‬ ‫البته برای من دیگر مهم نبود‪ .‬من برای‬ ‫اینکه مشکل اقامتی پیدا نکنم‪ ،‬با بچه ها‬ ‫سفری به بلغارستان کردم‪ ،‬در آنجا یک شب‬ ‫در پانسیون با زنی آشنا شدم‪ ،‬که اصال اهل‬ ‫پاکستان بود و فارسی را خوب حرف میزد‪،‬‬

‫برایم گفت که یک آرایشگاه بزرگ با یک‬ ‫زن بلغاری دارد که نیاز به یک فیشالیست و‬ ‫میکاپ و آرایش عروس دارد‪ ،‬گفتم من سابقه‬ ‫‪ 5‬ساله دارم گفت از همین فردا می توانی کار‬ ‫را شروع کنی‪ ،‬گفتم مسئله اقامتم چه میشود؟‬ ‫گفت ترتیب اون کار را هم میدهم حقوق‬ ‫خوبی هم دارد‪.‬‬ ‫من انگار خواب می دیدم‪ ،‬خدا را صد بار‬ ‫شکر کردم و کارم را از همان فردا آغاز‬ ‫نمودم‪ ،‬در همان مدت هم با رموز کار آنها‬ ‫هم آشنا شدم‪ ،‬بعد از دو ماه یک آپارتمان‬ ‫تر و تمیز هم اجاره کردم‪ ،‬بچه ها را در یک‬ ‫مدرسه فرانسوی نام نویسی کرده وخیالم‬ ‫ازهرجهت راحت شد‪.‬‬ ‫بعد از چند ماه بچه ها به من گفتند یک معلم‬ ‫داریم که بچه ها را گاه با خودش بیرون می‬ ‫برد‪ ،‬کارش مشکوک است گفتم به شما هم‬ ‫پیشنهادی داده؟ گفتند یکبار گفته بیائید‬ ‫برویم خرید و سینما‪ ،‬ولی ما گفتیم باید به‬ ‫مادرمان بگوئیم گفت پس فراموش کنید‪ .‬بعد‬ ‫از مدتی یکی از همکالسی های بچه ها به‬ ‫خانه ما آمد‪ ،‬که به گفته بچه ها دو سه بار با‬ ‫آن معلم بیرون رفته بود‪ ،‬من کنجکاو شده و‬ ‫دخترک را به حرف کشیدم‪ ،‬بعد از دقایقی زد‬ ‫زیر گریه و گفت می ترسد همه چیز را بگوید‬ ‫چون معلم اش گفته از مدرسه بیرونش می‬ ‫کند! گفتم نگران نباش من پشت تو هستم‪،‬‬ ‫دخترک توضیح داد‪ ،‬که معلم شان او را به‬ ‫منطقه دورافتاده می برد و به اتفاق چند نفر‬ ‫اورا وادار به عریان شدن و رقصیدن می کنند‬ ‫و گاه به بدن او دست زده و او را می بوسند!‬ ‫من با شنیدن این حرفها تنم لرزید‪ ،‬کنجکاوی‬ ‫من و آن خانم پاکستانی سبب شد تا ما با‬ ‫‪4‬دختربچه دیگر حرف بزنیم آنها هم همین‬ ‫شرایط را داشتند و یکی از آنها گفت یکی دو‬ ‫تا افسر پلیس هم به آن جمع می آیند‪.‬‬ ‫ما تصمیم گرفتیم با پلیس منطقه حرف‬ ‫بزنیم‪ ،‬وقتی به مرکز پلیس رفتیم‪ ،‬ما را بیک‬ ‫افسر میانسال معرفی کردند ما همه چیز را‬ ‫توضیح دادیم ولی آن افسر پلیس گفت اینها‬ ‫همه دروغ است‪ ،‬اگر یکبار دیگر نسبت به‬ ‫پلیس و معلمین چنین مسائلی را بچسبانید‪،‬‬ ‫سروکارتان با زندان است‪ .‬ما نا امید به خانه‬ ‫برگشتیم‪ ،‬سه روز بعد بچه های مرا به بهانه‬ ‫آزار بچه های دیگر ازمدرسه بیرون کردند و‬ ‫بعد از ده روز‪ ،‬یک افسر پلیس وهمان معلم‬ ‫به سراغ من آمدند و گفتند شنیدیم هنوز از‬ ‫راه نرسیده برای آدمهای زحمتکش این‬ ‫شهردردسر درست کرده اید‪ .‬من گفتم فقط‬ ‫خواستم به بچه های بیگناه کمک کنم‪ ،‬گفتند‬ ‫همه بچه ها پدر ومادر دارند‪ ،‬نیازی به کمک‬ ‫شما نیست بعد هم گفتند خودت را آماده کن‬ ‫چون بزودی به ایران دیپورت میشوی‪ .‬من‬ ‫دستپاچه شدم‪ ،‬به شدت ترسیده بودم آن خانم‬ ‫پاکستانی پیشنهاد داد هر دو از طریق کلیسا‬ ‫اقدام کنیم و به آلمان برویم‪.‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ترکش کنم‪.‬‬ ‫آنوقت شروع کرد در قالب پرده‌خوانی ذکر‬ ‫مصائب عاشورا اما با خط داستانی یک‬ ‫فیلم جاسوسی درجه سه‪ ،‬یک ساعت و نیم‬ ‫از ماجراهاش با پلیس مخفی ایتالیا گفتن‪.‬‬ ‫اینکه چطور تمام دوربین مخفی‌های شهر‬ ‫زیر نظرش دارند‪ .‬تلفنش تحت کنترل است‪.‬‬ ‫نگهبان خوابگاه گزارش روزانه‌ی رفت و‬ ‫آمدهاش را برای پلیس می‌فرستد‪ .‬و غیره و‬ ‫غیره‪.‬‬ ‫– همه‌چیز از وقتی شروع شد که یه سری‬ ‫پروفسور آمریکایی برای یه کنفرانس اومده‬ ‫بودن بولونیا و توی خوابگاه ما به‌شون اتاق‬ ‫داده بودن‪ .‬همه‌چی از اونموقع شروع شد‪.‬‬ ‫مطمئنم که پلیس ایتالیا با ‪ CIA‬همکاری‬ ‫می‌کنه‪.‬‬ ‫چی‌کار می‌کردم؟ آنقدر رقت‌انگیز بود‬ ‫که حتی نمی‌توانستم بخندم‪ .‬منی که عاشق‬ ‫خندیدن به همه‌چیزم‪ .‬گفتم‪ :‬دوست دخترت‬ ‫خوبه؟شاکی شد‪ .‬تقریبا داشت داد و بی‌داد‬ ‫می‌کرد‪.‬‬ ‫– من دارم با تو حرف جدی می‌زنم‪ .‬این‌ها‬ ‫بدون مجوز قضایی منو تحت تعقیب قرار‬ ‫داده‌ند‪ .‬می‌تونم ازشون شکایت کنم َمرد!‬ ‫حرف دختر می‌زنی؟!‬ ‫دیدم باید استراتژی را تغییر داد‪ .‬یک‌ساعت‬ ‫و نیم در قالب کلمات ظاهرا جدی برایش‬ ‫روضه خواندم‪ .‬آخر (به خیال خودم) کمی‬ ‫از خر شیطان پیاده‌ا‌ش کردم‪ .‬گفتم «حاال بیا‬ ‫یکم درس بخونیم‪ .‬پاس کن این واحد‌های‬ ‫لعنتی‌تو شرو بکن دیگه‪ .‬از دست دوربین‌ها‬ ‫هم راحت می‌شی‪».‬‬ ‫لپ‌تاپش را که در آورد دیدم جلوی وب‌کم‌اش‬ ‫را با چسب و دستمال کاغذی پوشانده‪.‬‬ ‫آدم حسابی؟‬ ‫– این دیگه چیه ِ‬ ‫– از این دوربین منو تحت نظر داشتن َمرد‪.‬‬ ‫فهمیدم دیگر کار تمام است‪ .‬فیوز پریده‪.‬‬ ‫گفتم “حتما‪ ،‬حتما! به‌نظرم بهتره اصال این‬ ‫لپ‌تاپ رو عوض کنی‪”.‬‬ ‫کاری که کرد‪ .‬پنج روز بعد‪.‬‬ ‫بهرحال حاال این آتای ِخ َرم را توی ساندویچی‬ ‫پاکستانیه گرفته بود و به‌خاطر دو پر گوجه باز‬ ‫اسیرش شده بودم‪.‬‬ ‫از در که آمدیم بیرون گفتم نظرم تغییر‬ ‫کرده‪ .‬نمی‌روم خانه و می‌خواهم بنشینم توی‬ ‫همین پیاتسا وردی مورتادال و نوشابه‌ام را‬ ‫بخورم‪ .‬می‌دانستم اگر بروم سمت خانه حتما‬ ‫می‌خواهد تنهایی و بی‌کسی‌ا‌ش را بهانه کند و‬ ‫بیاید اتاقم‪ .‬چیزی که البته درست هم بود‪ .‬و‬ ‫درواقع همین تنهایی و رانده شدن از جامعه‌ی‬ ‫اینجا به این روز انداخته بودش‪ .‬اما من هم‬ ‫هیچ‌جوره دلم نمی‌خواست با دیوانگی‌ش زیر‬ ‫یک سقف گیر کنم‪.‬‬ ‫نشستیم روی یکی از سکوهای فلزی پیاتسا‬ ‫وردی‪ .‬کنترولر درست پشت سرمان‪ .‬کنترولر‬ ‫اسمی‌ست که بچه‌ها این‌جا به یک زنک‬ ‫بی‌خانمان نسبتا عقب افتاده داده اند‪ .‬برای‬ ‫اینکه شب و روز توی همین میدان می‌چرخد‬ ‫و همه‌چیز را کنترل می‌کند‪ .‬طبق معمول‬ ‫داشت آبجوی ناشتاش را باال می‌رفت و به‬ ‫زمین و زمان بد و بی‌راه می‌گفت‪ .‬به عنوان‬ ‫نطق صبحگاهی‌‪.‬‬ ‫یکی از موادفروش‌های عرب آمد و با فحش‬ ‫و داد و بیداد کنترولر را فراری داد و خودش‬

‫نشست جاش‪ .‬این یکی هم داشت سیگاری‬ ‫ناشتاش را می‌پیچید‪.‬‬ ‫آتای نمی‌توانست بنشیند‪ .‬مثل مرغ پرکنده دور‬ ‫میدان خالی می‌چرخید و از فشار فکرهاش‬ ‫هرچند دقیقه «فوف! فوف!» باد از دهانش‬ ‫می‌داد بیرون‪.‬‬ ‫نیم‌ساعتی ساندویچ خوردنم را طول دادم بلکه‬ ‫شرش را کم کند‪ .‬اما فایده‌ای نداشت‪ .‬آخرین‬ ‫گاز را که زدم برق امید توی چشم‌هایش دوید‬ ‫که بلند می‌شویم و می‌تواند باز توی راه کمی‬ ‫خونم را بمکد‪.‬‬ ‫اما من هم فوت و فن کار را بلد شده بودم‪ .‬با‬ ‫خونسردی تمام تنباکو و کاغذم را در آوردم‬

‫ندارم‪».‬‬ ‫– منم می‌آم‪ ،‬منم‌ می‌آم‪.‬‬ ‫گشتیم و فقط کتابخانه‌ی بیمارستان باز بود‬ ‫که بچه‌های نیمه‌چپ و نیمه‌آنارشیست می‬ ‫چرخانندش‪ .‬اما طبیعتا در چنین روز تعطیلی‬ ‫جای سوزن انداختن هم توش نبود‪ ،‬چه برسد‬ ‫برای من و آتای با یک کامیون جنونی که با‬ ‫خودش حمل می‌کرد‪.‬‬ ‫کمی دلم براش سوخت‪ .‬دیدم اگر خوب‬ ‫دقت کنی موقعیت خودم هم زیاد توفیری با‬ ‫او نمی کند‪ .‬مورد آتای فقط نمونه‌ی حادتر‬ ‫و اغراق‌شده تری‌ست از وضعیت خیلی از‬ ‫ماها‪ .‬همه‌ی دوست‌هام را که اینجا می‌بینیم‪،‬‬

‫و شروع کردم به سیگار پیچیدن‪ .‬کالفه شد‪.‬‬ ‫اما جرات اعتراض نداشت‪ .‬می‌ترسید همین‬ ‫آخرین احمقی که هنوز باهاش حرف می‌زند‬ ‫را هم از دست بدهد‪ .‬یک فوف! دیگر کرد‬ ‫و آمد نشست کنارم‪ .‬معلوم بود اگر مغزش‬ ‫هم نه‪ ،‬باالخره پاهایش زیر بار فکر سربازی‬ ‫توی ترکیه و واحدهای پاس نکرد ِه دانشگاه و‬ ‫دوربین مخفی‌های پلیس وا داده‌اند‪.‬‬ ‫همین‌که نشست عربه که سیگاری‌اش را تازه‬ ‫تمام کرده بود زیرلبی به ایتالیایی چیزی گفت‬ ‫توی مایه‌های‪« :‬باز این دیوونه‌ی اسکول!»‬ ‫و بلند شد و رفت‪ .‬حتی عربه هم حوصل ِه‌‬ ‫نکبتی که توی قیافه‌ی این آدم موج می‌زد را‬ ‫نداشت‪ .‬فاز خوشی‌اش را می‌پراند‪.‬‬ ‫دست آخر بلند شدیم و گفتم «من باید یه‬ ‫کتابخونه پیدا کنم‪ .‬حوصله‌ی خونه بودن رو‬

‫همه‌ی خارجی‌هایی که هستیم‪ ،‬اگر غیر‬ ‫اروپایی و آمریکایی باشیم‪ ،‬به نوعی‪ ،‬در حد‬ ‫خودمان این تک افتادگی و طردشدگی را‬ ‫تجربه کرده‌ایم‪ .‬شاید مثل آتای رسما برق‌مان‬ ‫نرفته باشد‪ ،‬اما لحظه‌هایی بوده که دچار‬ ‫خاموشی‌های مقطعی شده‌ باشیم‪ .‬یاد حرف‬ ‫خیلی از بچه‌ها افتادم که بهم گفته بودند «تو‬ ‫همکالسیشی‪ ،‬باهاشی‪ ،‬کمکش کن» حقیقتا‬ ‫گاهی هم خواسته بودم کمکش کنم‪ .‬اما بیشتر‬ ‫اوقات یکی می‌خواست که خودم را کمک‬ ‫کند‪ .‬بهرحال دست آخر دلم سوخت و جای‬ ‫دنجی که معموال برای نوشتن خودم نگه‬ ‫می‌دارم را بهش لو دادم‪:‬‬ ‫– می‌خوام بریم حیاط موزه‌ی کاردوچی؟ هم‬ ‫آفتاب می‌زنه گرمه می شه بیرون نشست‪ .‬هم‬ ‫ساکت و خلوته خوبه برای درس خوندن‪.‬‬

‫‪85‬‬

‫کلی خوشحال شد‪ .‬رفتیم و نشستیم روی‬ ‫یکی از نیمکت‌های حیاط موزه‪ .‬گفتم‪ :‬بشین‬ ‫اینجا درس بخون‪ .‬مگه نمی‌خوای پاس کنی‬ ‫تموم شه راحت شی؟ بشین بخون دیگه‪.‬‬ ‫– آره آره‪ .‬چقدر خوبه اینجا‪.‬‬ ‫البته انصافا با وجود آفتاب پیزری توی آن‬ ‫چ رقم نمی‌شد درس‬ ‫سرما و سوزی که می‌زد هی ‌‬ ‫خواند‪ .‬اما خودم را مصر نشان دادم که از رو‬ ‫ببرمش‪.‬‬ ‫ده دقیقه که نشست دیدم واقعا نمی‌تواند‪.‬‬ ‫اصال دنیایش دنیای دیگری شده بود‪ .‬فشار‬ ‫تنهایی و غریبگی کارش را از کار گذرانده‬ ‫بود‪ .‬مثل یک شعبده باز ناشی که توپی را باال‬ ‫و پایین بیندازد با جزوه‌ها ور می‌رفت‪ .‬بیشتر‬ ‫انگار برایش یک‌جور اسباب بازی بودند تا‬ ‫چیزی که معنای خاصی تویشان باشد‪.‬‬ ‫جزوه‌ها را انداخت و رفت آن‌طرف‌تر کنار‬ ‫چندتا پسربچه‌ی ایتالیایی که داشتند چیزی‬ ‫شبیه گل‌کوچیک خودمان بازی می‌کردند‬ ‫ایستاد‪ .‬با آن نگاه سادیستی‌اش و همان‬ ‫چشم‌هایی که انگار صحنه‌ی تجاوز به یکی از‬ ‫بستگانش را می‌دیدند زل زد به بازی بچه‌ها‪.‬‬ ‫می‌خواست به‌شان نزدیک شود اما بچه‌ها‬ ‫ازش می‌ترسیدند‪ .‬دیگر موقع پاس دادن‬ ‫پایشان می‌لرزید‪ .‬شوت‌هایشان همه می‌رفت‬ ‫توی باقالی‪ .‬خنده و شوخی دسته‌جمعی‌شان‬ ‫تبدیل شده بود به هیس هیس بی‌صدای یک‬ ‫مشت خرگوش وحشت‌زده‪.‬‬ ‫مرتب آتای را نگاه می‌کردند و پیش خودشان‬ ‫می‌گفتند وقت‌اش شده زنگ بزنند به پلیس و‬ ‫آخرین جایی که زنده دیده شده‌اند را گزارش‬ ‫بدهند یا نه‪.‬‬ ‫صداش زدم‪ :‬آتای! بیا ول‌شون کن‪ ،‬می‌ترسن‪.‬‬ ‫بچه‌اند‪.‬‬ ‫اما گوش‌اش بدهکار نبود‪ .‬ضربه‌ی آخر‬ ‫را وقتی به‌شان زد که توپ‌شان آمد و عدل‬ ‫افتاد توی باغچه‌ی نزدیک ما‪ .‬آتای با لبخند‬ ‫سادیستی رفت دنبال توپ‪ ،‬دو تا روپایی‬ ‫باهاش زد و شوت‌اش کرد طرف بچه‌ها‪.‬‬ ‫با ایتالیایی لهجه‌ی ترکیه‌ای گفت‪« :‬بازی‬ ‫کنیم؟» برای آن‌ها کارش درست عین این‬ ‫بود که با هواپیمای القاعده صاف رفته باشد‬ ‫توی برج‌های دوقلو‪.‬‬ ‫بچه‌ها بالفاصله لبخند سردی زدند و بساط‬ ‫بازی‌شان را جمع کردند‪ .‬می‌خواستند بروند‬ ‫جایی که مجبور نباشند با نکبت آتای‪ ،‬شوت‬ ‫یک ضرب بزنند‪.‬‬ ‫وقتی رفتند آمد طرف من و گفت‪« :‬زندگی‬ ‫واقعی رو این‌ها دارن َمرد! آزادی یعنی زندگی‬ ‫این‌ها‪».‬‬ ‫با وجودی که حرفش را قبول داشتم و شاید‬ ‫وقتش بود مایی که هردومان غریبه‌ایم اینجا‬ ‫کمی به‌هم دل‌داری بدهیم‪ ،‬آنقدر حرکت آن‬ ‫بچه‌ها دل‌خورم کرده بود که دق‌دلی‌اش را سر‬ ‫آتای خالی کردم‪.‬‬ ‫پوزخند زدم و گفتم «حاال فیلسوف شده‌یی‬ ‫واسه‌ی من؟»‬ ‫گفت «لعنت به تو مرد! عوضی‌تر از تو آدم‬ ‫نیست‪ ».‬و یکدفعه کیف‌اش را برداشت و‬ ‫بدون خداحافظی رفت‪.‬‬ ‫* * * حاال چندماهی شده که دیگر‬ ‫نمی‌بینمش‪ ،‬اما هنوز گاهی فکر می‌کنم چه‌‬ ‫ساده با یک جمله هم او را دیوانه‌تر کردم هم‬ ‫خودم را تنهاتر‪.‬‬

‫‪84‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫این غربت غربت‬ ‫که می‌گن؟ …‬

‫من توی ساندویچی پاکستانی‬ ‫کنار پیاتسا وردی بودم که آتای‬ ‫را دیدم‪ .‬یعنی او مرا دید‪ .‬داشتم‬ ‫طبق معمول با ایتالیایی دست‌‬ ‫وپا شکسته مورتادال با نان سفید‬ ‫و گوجه و کاهو و مایونزم را‬ ‫سفارش می‌دادم که در را باز کرد‬ ‫و با آن صدایش که بی‌شباهت به‬ ‫توپ بستکبال کم‌باد نیست گفت‬ ‫«بعد از اینجا کجا می‌ری؟»‬ ‫تا آن ‌لحظه همه‌ی فکرم این بود که چطور‬ ‫ایتالیایی – یا اصال اروپایی – نبودنم به‬ ‫شکل برگ‌های کاهوی پالسیده یا پرک‌های‬ ‫ی کم‌شده دارد الی ساندویچم‬ ‫گوجه‌فرنگ ‌‬ ‫ابراز وجود می‌کند‪ .‬رفته بودم توی نخ الیه‌ی‬ ‫نازک ُسس مایونزی که بس‌که روی نان‬ ‫بی‌زور و بی‌ریخت بود مرا یاد جلد پاسپورتم‬ ‫می‌انداخت‪ .‬داشتم فکر می‌کردم چطور‬ ‫می‌شود به‌طرز مودبان ‌ه و بامزه‌ای به ایتالیایی‬ ‫گفت «دیوث اگه آلمانی و ایتالیایی هم بودم‬ ‫همینطوری ساندویچ برام می‌پیچیدی؟» که‬ ‫دیدن ریخت قناس آتای منصرفم کرد‪ .‬برگشتم‬ ‫به پاکستانیه‪ ،‬اما رو به آتای‪ ،‬به انگلیسی گفتم‬ ‫«همه‌ی کتابخونه‌ها بسته‌ست‪ .‬جشنه انگار‪.‬‬ ‫تعطیل عمومی‪ .‬بعد اینجا برمی‌گردم خونه‪».‬‬ ‫و آنوقت بدون اینکه منتظر جواب‌اش باشم‬ ‫چرخیدم سمت طرف اصلی صحبتم که حاال‬ ‫با همین چند کلمه انگلیسی جوری مثل آش‬ ‫نذری مایونز می‌ریخت الی ساندویچم و‬ ‫هیئتی کاهو و گوجه اضافه می‌کرد که انگار‬ ‫همین االن توسط ملکه‪ ،‬شهروند افتخاری‬ ‫بریتانیا شده باشم‪.‬‬ ‫فکر کردم آتای فقط به همین دردها می‌خورد‪.‬‬ ‫که به جماعتی بفهمانی مهاجر گشنه‌ی دست‬ ‫به دهان نیستی‪ .‬که انگلیسی حرف می‌زنی!‬ ‫و آنوقت ساندویچم را مثل یک تظاهرات‬ ‫ضدنژادپرستانه از دست یارو کشیدم و گاز‬ ‫زدم‪.‬‬ ‫بیرون که آمدیم دیدم خواهی‌نخواهی همین‬ ‫چند پر گوجه و کاهوی اضافه به قیمت‬ ‫تحویل گرفتن آتای تمام شده که حاال‬ ‫باید حداقل یک‌ساعتی قیافه‌اش را تحمل‬ ‫می‌کردم – کاری که نه هر لشکر فاتحی از‬ ‫پس‌اش برمی‌آمد‪.‬‬ ‫آتای برای خواندن یک فوق‌لیسانس دو ساله‬ ‫از ترکیه آمده‪ ،‬اما پنج‌سال است که اینجاست‪.‬‬ ‫اوایل ترگل ورگل‌تر بود‪ ،‬تپل بود و گونه‌های‬ ‫گل‌انداخته داشت و به خودش امیدواری‬ ‫می‌داد که تک و تنها افتادنش فقط به‌خاطر‬ ‫دشمنی ذاتی اروپایی‌ها با مسلمان‌هاست نه‬ ‫کمی هم اخالق گه خودش که مثل خلیفه‌های‬ ‫عثمانی با مردم تا می‌کند‪ .‬اما توی این سال‬ ‫اخیر حسابی از اسب افتاده‪ .‬تکیده و درمانده‬

‫شده‪ .‬مثل دیوانه‌ها تند و تند توی خیابان‌ها‬ ‫راه می‌رود و برای خودش فکر می‌کند‪ .‬وقتی‬ ‫توی سالن مطالعه‌ی دانشگاه کتاب‌هاش را‬ ‫می‌گذارد روی میز‪ ،‬چنان به‌شان زل می‌زند‬ ‫که ایتالیایی‌ها جفت می‌کنند و از دو متری‌ش‬ ‫هم رد نمی‌شوند‪ .‬کتاب‌های اقتصاد خرد و‬ ‫کالن و قوانین بازار سرمایه را جوری نگاه‬ ‫می‌کند که انگار عکس‌های مستندی هستند‬ ‫از صحنه‌ی تجاوز به یکی از اقوامش‪.‬‬ ‫سپتامبر که تازه برگشته بودم پنجاه بار بیشتر‬ ‫بهم زنگ زد‪ .‬طبیعتا جواب نمی‌دادم‪ .‬آخر‬

‫یک‌بار‪ ،‬مثل همین امروز‪ ،‬توی خیابون گیرم‬ ‫انداخت‪.‬‬ ‫– مرد یه‌چیزهایی هست که باید برات تعریف‬ ‫کنم!‬ ‫– نمی‌شه بذاری برای یه‌وقت دیگه؟‬ ‫– نه‪ ،‬نه‪ .‬خیلی مهمه‪ .‬باورت نمی‌شه چه‬ ‫اتفاق‌هایی افتاده‪ .‬باید برات بگم‪.‬‬ ‫– باشه باشه‪ .‬پس حداقل شب بیا خونه‌م و‬ ‫اونجا تعریف کن‪.‬‬ ‫– حتما‪ ،‬حتما‪.‬‬ ‫با دم‌‌اش گردو می‌شکست که بهش وقت‬

‫داده‌ام‪ .‬امیدوار بودم تا شب عذر و بهانه‌ای‬ ‫برای پیچاندنش پیدا کنم‪ .‬یا اینکه اصال در‬ ‫را باز نکنم‪ .‬اما درست یادم نیست آخر به چه‬ ‫لطایف‌الحیلی آن شب سرم خراب شد‪.‬‬ ‫– َمرد توی این یک ماهی که نبودی‬ ‫اتفاق‌های خیلی عجیب و غریبی برام افتاده‪.‬‬ ‫باور نمی‌کنی‪.‬‬ ‫– نه بابا؟ چه اتفاق‌هایی؟‬ ‫واقعا زور می‌زدم مهربان و عالقه‌مند جلوه‬ ‫کنم‪ .‬توی رودربایستی‪ .‬چیزی که مثل سیگار‬ ‫و مشروب مدت‌هاست بی‌فایده سعی می‌کنم‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫جدیدترین‬ ‫تغییرات مثبت در‬ ‫قوانین مهاجرت‬ ‫تهیه و تنظیم‪:‬‬ ‫پرستو لسانی‬

‫* اصالحیه پیشنهادی در مورد‬ ‫قانون تابعیت کانادا (‪ )6-C‬با ‪٤٥‬‬ ‫رای مثبت از مجلس سنا گذشت‪:‬‬

‫_____________________________‬

‫الیحه تغییر قانون تابعیت کانادا سرانجام با‬ ‫درج یکسری اصالحات از مجلس سنا گذشت‬ ‫و تبدیل این الیحه به قانون مصوب را اجتناب‬ ‫ناپذیر نمود‪ .‬در سایه این الیحه‪ ,‬تقاضای‬ ‫تابعیت کانادا برای مهاجرین دارای اقامت دائم‬ ‫سهلتر و سریعتر از گذشته خواهد بود‪.‬‬ ‫در جریان رای گیری‪ ,‬الیحه ‪ 6-C‬با ‪٤٥‬‬ ‫رای مثبت‪ ٢۹ ,‬رای منفی و‪ ٠‬رای ممتنع‬ ‫حدود ساعت ‪ ٤‬بعد از ظهر روز سوم ماه می‬ ‫سال جاری تصویب گردید‪ .‬نمایندگان مجلس‬ ‫سنا در شهر اتاوا از همکاران خود در پارلمان‬ ‫درخواست بازبینی این الیحه را نموده اند‪ .‬این‬ ‫بازبینی شامل اصالحیه ای که پس از تصویب‬ ‫الیحه توسط پارلمان در ماه ژوئن سال گذشته‬

‫بدان اضافه گردیده بود نیز میشود‪ .‬الیحه پس‬ ‫از تائید ملکه قبل مبدل به قانون شده و الزم‬ ‫االجرا خواهد گردید‪.‬‬ ‫الیحه ‪ 6-C‬مدت زمان حضور فیزیکی در‬ ‫کانادا پس از دریافت اقامت دائم جهت اخذ‬ ‫تابعیت را از مدت ‪ ٤‬سال در ‪ ٦‬سال به ‪ ٣‬سال‬ ‫در ‪ ٥‬سال کاهش میدهد‪ .‬بعالوه بخشی از‬ ‫مدت زمان اقامت متقاضیانی که قبل از دریافت‬ ‫اقامت دائم و بصورت موقت (بطور مثال با‬ ‫مجوز کار یا تحصیل ) در کانادا حضور داشته‬ ‫اند نیز شامل این ‪ ٣‬سال خواهد بود‪.‬‬ ‫این الیحه موجب لغو بخش وسیعی از قوانین‬ ‫تابعیت در زمان زمامداری حزب محافظه کار‬ ‫می گردد‪ .‬بعنوان مثال تعداد افراد معاف از‬ ‫امتحان زبان انگلیسی به میزان قابل توجهی‬ ‫افزایش می یابد‪ .‬الیحه تصویب شده توسط‬ ‫پارلمان سن افراد مشمول ارائه مدارک مهارت‬ ‫زبان انگلیسی را از ‪ ١٨‬تا ‪ ٦٠‬سال به ‪ ١٨‬تا‬ ‫‪ ٥٤‬سال کاهش میدهد‪.‬‬ ‫قانون جدید همچنین به افراد زیر سن قانونی‬ ‫اجازه میدهد که بصورت مستقل از والدین‬ ‫خود برای دریافت تابعیت کانادا اقدام نمایند‪.‬‬ ‫بر طبق قانون فعلی‪ ,‬والدین و فرزندان بصورت‬ ‫واحد در نظر گرفته میشوند و در صورتی که‬ ‫تقاضای تابعیت والدین مردود گردد فرزندان‬ ‫زیر سن قانونی نیز اتوماتیک وار از دریافت‬ ‫تابعیت کانادا محروم می گردند‪ .‬در این حالت‬ ‫فرزندان تا قبل از هجده سالگی مجاز به ارسال‬ ‫مجدد پرونده نخواهند بود‪ * .‬سن فرزندان‬ ‫وابسته به زیر ‪ ٢٢‬سال افزایش یافت‪:‬‬ ‫اداره مهاجرت و تابعیت کانادا افزایش سن‬

‫فرزندان وابسته را که میتوانند مشمول پرونده‬ ‫تقاضای خانواده برای مهاجرت به کانادا شوند‬ ‫را تائید نمود‪ .‬تا قبل از اول آگوست سال‬ ‫‪ ٢٠١٤‬فرزندان زیر ‪ ٢٢‬سال وابسته به خانواده‬ ‫محسوب می شدند و در نتیجه قانون جدید این‬ ‫قانون بصورت گذشته باقی خواهد ماند‪ .‬بر طبق‬ ‫قانون فعلی "فرزند وابسته" به بچه های زیر ‪١۹‬‬ ‫سال اطالق میگردد‪ .‬تغییرات در قانون فوق‬ ‫الذکر از تاریخ ‪ ٢٤‬اکتبر سال جاری قابل اجرا‬ ‫خواهد بود‪.‬‬ ‫همچنین فرزندان ‪ ٢٢‬سال و باالتر که از‬ ‫لحاظ مالی از قبل از رسیدن به این سن کامال‬ ‫به والدین خود وابستگی داشته اند (برای مثال‬ ‫محصلین و دانشجویان) و آن دسته از فرزندانی‬ ‫که به لحاظ شرایط خاص جسمانی یا عقالنی‬ ‫قادر به مراقبت از خود نمی باشند نیز در زمره‬ ‫وابستگان قرار می گیرند‪ .‬متاسفانه این قانون به‬ ‫تقاضاهایی که پس از اول آگوست ‪ ٢٠١٤‬و‬ ‫قبل از ‪ ٢٤‬اکتبر سال جاری ارسال گردیده اند‬ ‫اطالق نمی شود‪ ,‬به این دلیل که این مسئله منتج‬ ‫به بازبینی دوباره پرونده ها و طوالنیتر شدن‬ ‫زمان بررسی آنها می گردد‪.‬‬ ‫این تغییر یکی از اهداف و مقاصد اصلی دولت‬ ‫لیبرال از زمان روی کار آمدن آنها در ماه نوامبر‬ ‫سال ‪ ٢٠١٥‬می باشد‪ .‬این دولت بر الویت گرد‬ ‫هم آمدن خانواده ها تاکید جدی دارد زیرا‬ ‫معتقد است انطباق پذیری تازه واردین به این‬ ‫کشور بدون اتحاد خانواده ها امری غیر ممکن‬ ‫می باشد‪ * .‬قانون اقامت مشروط برای فرد‬ ‫متقاضی از طریق ازدواج ملغی میگردد‪:‬‬ ‫ازین پس افرادیکه از طریق ازدواج وارد کانادا‬

‫‪83‬‬

‫میشوند ناچار به گذراندن دو سال دوره مشروط‬ ‫جهت دائمی نمودن اقامت خود نمی باشند و به‬ ‫محض ورود به کانادا‪ ,‬اقامت دائم این کشور را‬ ‫اخذ می نمایند‪ .‬لغو شرط دو ساله توسط اداره‬ ‫مهاجرت کانادا در تاریخ ‪ ٢٨‬آوریل سال جاری‬ ‫به تائید رسید‪.‬‬ ‫دولت لیبرال این قانون را بدین سبب ملغی نمود‬ ‫که افراد اسپانسر شده بدلیل بیم از دست دادن‬ ‫اقامت خود ناچار به تحمل آسیب و خشونتهای‬ ‫خانگی نظیر بدرفتاری های فیزیکی‪ ,‬جنسی‪,‬‬ ‫روانی و مالی از جانب همسران خود نباشند و‬ ‫این قانون باالخص در موارد اینگونه لغو می‬ ‫گردد‪ .‬شرط دو ساله اسپانسرشیپ از ابتدا‬ ‫توسط دولت محافظه کار در اکتبر سال ‪٢٠١٢‬‬ ‫و به منظور جلوگیری از افزایش ازدواجهای‬ ‫صوری تنها به منظور اخذ اقامت دائم کانادا به‬ ‫قوانین مهاجرت اضافه گردید‪.‬‬ ‫اگرچه که دولت کنونی وجود ازدواجهای غیر‬ ‫واقعی را انکار نمی نماید با اینحال اذعان‬ ‫میدارد که اکثر ازدواجهای صورت گرفته واقعی‬ ‫بوده و با نیت زندگی دائمی صورت می گیرد و‬ ‫تسهیالت ایجاد شده به منظور ایجاد تغییرات‬ ‫مثبت و سهولت به هم رسیدن زوجها و شروع‬ ‫یک زندگی جدید در کشور کانادا می باشد‪.‬‬ ‫همچنین این دولت عقیده دارد که اعمال قانون‬ ‫سابق در مورد عدم پذیرش فرزندان ‪ ١۹‬سال به‬ ‫باال در پرونده صدمات جدی به بنیان خانواده‬ ‫ها وارد ساخته بود لکن تصویب و اجرای قانون‬ ‫جدید منتج به پیشرفتهای مثبت و اساسی در امر‬ ‫مهاجرت و استقرار بسیاری از خانواده ها در‬ ‫کانادا خواهد شد‪.‬‬

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

82

81

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

80

79

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

78

77

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

76

75

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

74

73

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪72‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫یک مرد عاشق واقعی چه ویژگی هایی دارد؟‬ ‫اگر با مردی آشنا شده اید و‬ ‫وی به شما ابراز عشق و عالقه‬ ‫می‌کند باید از صداقت عشق‬ ‫او آگاه شوید‪ .‬با خواندن این‬ ‫مقاله تشخیص می دهید یک مرد‬ ‫عاشقی چه ویژگی هایی دارد؟‬ ‫هر بانویی از ازدواج و آشنایی‬ ‫با مرد رویاهای خود انتظارات‬ ‫و آرزوهایی دارد‪ ،‬اما برای‬ ‫داشتن یک زندگی سعادتمندانه‬ ‫و ازدواج موفق خانم‌ها باید به‬ ‫موارد خاصی اهمیت دهند و‬ ‫ظاهر اندیش نباشند‪.‬‬ ‫هنگامی که خواستگار برای خانمی می آید‪،‬‬ ‫این دو پس از مدتی به یکدیگر عالقه مند‬ ‫می‌شوند و به ساختن آینده‌ای مشترک با‬ ‫همدیگر می اندیشند‪ .‬معمو ً‬ ‫ال آقایان نسبت‬ ‫به ازدواج دید محتاطی دارند در صورتی که‬ ‫بانوان تمایل بیشتری به ازدواج از خود نشان‬

‫می‌دهند‪ .‬اگر با مردی آشنا شده اید و وی‬ ‫به شما ابراز عشق و عالقه می‌کند باید از‬ ‫صداقت عشق او آ گاه شوید‪.‬‬ ‫انجام این کار‌ها از سوی یک مرد نشان‬ ‫دهنده صمیمت و عشق واقعی او به شما است‬ ‫_ هنگامی که از هم جدا می‌شوید با فرستادن‬ ‫پیام از رسیدن سالم شما به خانه مطمئن‬ ‫می‌شود‪ ،‬به ویژه اگر در شرایط آب و هوایی‬ ‫نامناسب از هم جدا شده باشید‪.‬‬ ‫_ شما را به همین حالتی که هستید دوست‬ ‫دارد و نمی‌خواهد شما نقش فرد دیگری‬ ‫را بازی کنید‪ ،‬او شما را بادیگران مقایسه‬ ‫نمی‌کند و برای او بهترین هستید‪.‬‬ ‫_ برای بدست آوردن عشق و عالقه او الزم‬ ‫نیست لوازم گرانقیمت‪ ،‬البسه‪ ،‬جواهرات و‬ ‫ماشین خریداری کنید تا به او نزدیک شوید و‬ ‫مورد تایید و تحسین او قرار بگیرید‪.‬‬ ‫_ زمانی که در محل کارتان هستید برایتان‬ ‫گل می‌فرستد تا عشق و عالقه خود را به‬ ‫شما نشان دهد و به رقبای عشقی احتمالی‬ ‫نشان دهد که پیوند عاطفی عمیقی بین شما‬ ‫و او وجود دارد و درحال برنامه ریزی برای‬ ‫ازدواج و تشکیل خانواده هستید‪.‬‬ ‫_ به شما انگیزه و اعتماد بنفس می‌دهد تا‬ ‫در کارهای خود موفق باشید‪ ،‬به حرف‌ها و‬

‫مشکالت کاری شما گوش می‌کند و سعی‬ ‫می‌کند با راهنمایی‌های صحیح و دلسوزانه‬ ‫به شما برای رسیدن به موفقیت‌های باالتر‬ ‫کمک کند‪.‬‬ ‫_ در مورد او احساس شک و تردید و سوء‬ ‫ظن ندارید‪ ،‬زیرا به طور مرتب به شما اطمینان‬ ‫می‌دهد که تنها فرد مورد عالقه او هستید و‬ ‫برای ادامه زندگی شما را انتخاب کرده است‪.‬‬ ‫_ زمانی که نزد وی هستید به شما نگاه می‌کند‬ ‫و از در کانون توجه و اهمیت او قرار دارید و‬ ‫افراد یا اتفاقات پیرامون باعث منحرف شدن‬ ‫ذهن او از شما نمی‌شود‪.‬‬ ‫_ از ابزار عشق و عالقه به طور متعارف و‬ ‫عرف اجتماع به شما در جمع نمی‌ترسد و این‬ ‫موضوع را عمومی و علنی می‌کند‪ ،‬افرادی‬ ‫که وجود عشق و عالقه به فرد دیگر را پنهان‬ ‫می‌کنند یا فرد را به طور کامل انتخاب نکرده‬ ‫اند و هنوز به موارد دیگر فکر می‌کنند‪ ،‬یا‬ ‫قصد و نیت سوء دارند و باید به شدت مراقب‬ ‫این افراد بود‪.‬‬ ‫_ زمانی که با او صحبت می‌کنید و سوالی از‬ ‫او می‌پرسید سوالتان را پاسخ می‌دهد نه اینکه‬ ‫با سوالی جدیداز شما بپرسد وبه این ترتیب از‬ ‫پاسخ دادن به شما طفره برود‪.‬‬ ‫_ او با افتخار شما را به اعضای خانواده به‬

‫ویژه پدر و مادر و دوستانش معرفی می‌کند و‬ ‫از آشنا شدن با اقوام و دوستان شما خرسند‬ ‫است‪ .‬فردی که تمایلی به دادن اطالعات از‬ ‫خود به شما ندارد و نیز از آشنا کردن شما با‬ ‫والدین‪ ،‬دوستان و همکاران خود خودداری‬ ‫می‌کند فرد مناسبی برای سرمایه گذاری‬ ‫احساسی نیست‪ ،‬زیرا در عشق به شما صادق‬ ‫نیست و ممکن است نزدیک شدن او به شما‬ ‫به قصد کالهبرداری باشد‪.‬‬ ‫_ کارشناسان هشدار می‌دهند رسانه‌های‬ ‫دیجیتال در عصر حاضر یکی از خطرناکترین‬ ‫دام‌ها برای فریب افراد هستند و بسیاری از‬ ‫زنان از طریق این شبکه‌ها با افرادی آشنا شده‬ ‫و به سرعت دلبسته آن‌ها می‌شوند در صورتی‬ ‫که آن افراد همیشه مثبت نیستند و به قصد‬ ‫کالهبرداری به ابراز احساسات دروغین‬ ‫می‌پردازند‪.‬‬ ‫متخصان توصیه می‌کنند افراد در صورت‬ ‫آشنایی با یک فرد از طریق اینترنت او را‬ ‫هرچه سریعتر در دنیای واقعی ببینند و از او‬ ‫اطالعات بدست بیاورند‪.‬عشق کور عاقبتی‬ ‫جز تلخکامی ندارد به همین دلیل افراد باید‬ ‫با چشم باز و براساس عقل و منطق به دیگران‬ ‫عالقه‌مند شوند‪.‬‬ ‫‪-----------------------‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫برده بودم و او باید ‪ 50‬میلیون تومان به من‬ ‫می‌داد‪ ،‬اما زیر بار نمی‌رفت تا این‌که نقشه‬ ‫ربودنش را کشیدم و از دو نفر دیگر کمک‬ ‫خواستم‪».‬‬ ‫اتفاق افتاد که از به یاد آوردن آن روز هنوز‬ ‫می‌ترسم و کابوس روز جنایت هر لحظه با من‬ ‫است‪ .‬او در زندگی به من بدی کرده بود‪ ،‬اما‬ ‫حاضر به مرگش نبودم‪.‬‬ ‫چطور او را کشتی؟‬ ‫دخترم خانه نبود و من برای نظافت و پختن‬ ‫غذا به خانه شوهرسابقم رفته بودم‪ .‬صبح او‬ ‫با من بگو مگو کرد‪ .‬با شنیدن حرف‌هایش‬ ‫عصبانی شدم و کنترل خودم را از دست داده‬ ‫و نمی‌‌دانستم باید چه کنم‪ .‬دوباره آن روز‬ ‫افسردگی سراغم آمد‪ ،‬انگار خودم نبودم‬ ‫و فرد دیگری در وجودم رخنه کرده بود‪.‬‬ ‫عصبانی شدم قندشکن برداشتم و به سرش‬ ‫ضربه‌هایی زدم‪ .‬حال خوبی نداشتم‪ .‬بعد از‬ ‫آن با چاقو ضربه‌های بعدی را وارد کردم‪.‬‬ ‫با جسد چه کردی؟‬ ‫حالم بشدت بد بود‪ .‬ساعاتی کنار جسد نشستم‬ ‫و زمانی که به خود آمدم گریه کردم و تازه‬ ‫فهمیدم او را کشته‌ام‪ .‬مانده بودم با جسد چه‬ ‫کنم‪ .‬از طرفی هر لحظه ممکن بود دخترم از‬ ‫راه برسد‪ .‬تصور می‌کردم اگر جسد را بیرون‬ ‫ببرم و جایی رها کنم شاید راز جنایت پنهان‬ ‫بماند که نشد‪ .‬یک تاکسی گرفتم و زمانی‬ ‫که جسد را درون پتو پیچیده و می‌خواستم از‬ ‫خانه بیرون ببرم راننده تاکسی متوجه شد و با‬ ‫داد و فریاد او همسایه‌ها آمدند و پیش از آن‬ ‫که بتوانم فرار کنم‪ ،‬بازداشت شدم‪.‬‬ ‫از جنایت پشیمانی؟‬ ‫خیلی پشیمانم‪ .‬دست خودم نبود‪ .‬نمی‌خواستم‬ ‫او بمیرد‪ .‬بیماری‌ام باعث این جنایت شد‪.‬‬ ‫واقعا افسرده‌ای؟‬ ‫پزشکی قانونی اعالم کرده دچار افسردگی‌ام‬ ‫و باید چند ماه در مرکز روانی بستری شوم‪.‬‬ ‫دلم برای دخترم تنگ شده است‪ .‬می‌خواهم‬ ‫به او بگویم پشیمانم‪ .‬نمی‌‌خواستم پدرش‬ ‫بمیرد‪ .‬افسردگی باعث شد دستم به خون‬ ‫پدرش آلوده شود‪ .‬دخترم را دوست دارم‪.‬‬ ‫می‌خواهم بداند که من نمی‌خواستم پدرش‬ ‫بمیرد و او داغدار شود‪ .‬یک لحظه عصبانیت‬ ‫و افسردگی که در وجودم بود باعث شد‬ ‫دست به جنایت بزنم‪ .‬شرمنده دخترم هستم و‬ ‫می‌خواهم که مرا ببخشد‪.‬‬

‫‪ ۲۰‬روز شکنجه و حبس به خاطر‬ ‫باخت در قمار‬ ‫قمارباز حرفه‌ای برای این‌که طلب‪50‬میلیون‬ ‫تومانی‌اش را پس بگیرد‪ ،‬دو نفر را اجیر کرد‬ ‫تا بدهکار را بدزدند‪ .‬آدم‌رباها در پوشش‬ ‫مامور‪ ،‬گروگان را ‪ 20‬روز در باغی پنهان‬ ‫کردند و مورد ضرب و شتم قرار دادند تا این‬ ‫که پلیس مخفیگاهشان را شناسایی کرد‪.‬‬ ‫به گزارش جام‌جم‪ ،‬چندی پیش زنی با مراجعه‬ ‫به یکی از کالنتری‌های پایتخت از ناپدید‬ ‫شدن شوهرش خبر داد و گفت‪« :‬دیروز‬ ‫شوهرم به محل کارش در یک رستوران رفت‪.‬‬ ‫دوستانش گفته‌اند ماموران پلیس او را با خود‬ ‫برده‌اند و من از وی خبری ندارم‪».‬‬ ‫این زن ‪ 20‬روز بعد نیز به کالنتری مراجعه‬ ‫کرد و در اظهارات جدیدی گفت‪« :‬امروز‬ ‫همسرم با من تماس گرفت و گفت چند نفر او‬ ‫را ربوده‌اند و برای نجاتش ‪ 50‬میلیون تومان‬ ‫می‌خواهند‪ .‬من نگرانم بالیی سرش بیاید‪».‬‬ ‫با ثبت این شکایت‪ ،‬کارآگاهان به ردیابی‬ ‫شماره تماس پرداختند و محل نگهداری‬ ‫گروگان را شناسایی کردند‪ .‬آدم‌رباها دو نفر‬ ‫بودند که او را به باغی در شهریار برده و طی‬ ‫‪ 20‬روز مورد ضرب و شتم قرار داده بودند‪.‬‬ ‫با مشخص شدن حضور آدم‌رباها در باغ‪،‬‬ ‫عملیات پلیس آغاز و با نجات گروگان و‬ ‫دستگیری متهمان پایان یافت‪ .‬هر دو آدم‌ربا‬ ‫در بازجویی‌ها به جرم خود اعتراف کردند و‬ ‫گفتند‪« :‬چند روز پیش مردی ثروتمند به نام‬ ‫رحیم به ما مراجعه کرد و گفت ‪ 50‬میلیون‬ ‫تومان پول دست شاکی دارد و می‌خواهد آن‬ ‫را پس بگیرد‪ .‬قرار شد در ازای ربودن شاکی‬ ‫چند میلیون تومان به ما بدهد‪ ،‬اما پلیس‬ ‫دستگیرمان کرد‪».‬‬ ‫با این اعتراف‪ ،‬رحیم نیز دستگیر شد‬ ‫و گفت‪« :‬مدتی قبل‪ ،‬شاکی را در قمار‬

‫با تکمیل پرونده‪ ،‬کیفرخواست صادر شد و‬ ‫برای رسیدگی در اختیار شعبه هشتم دادگاه‬ ‫کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین‬ ‫اصغرزاده قرار گرفت‪.‬‬ ‫صبح دیروز‪ ،‬شاکی در همان ابتدای جلسه‬ ‫رضایت داد پرونده از جنبه عمومی جرم مورد‬ ‫رسیدگی قرار گیرد‪ .‬در این جلسه‪ ،‬رحیم و‬ ‫صاحب باغ حضور نداشتند اما دو متهم به‬ ‫آدم‌ربایی به دفاع از خود پرداختند‪ .‬یکی‬ ‫از آنها گفت‪« :‬من آن روز خودم را مامور‬ ‫معرفی نکردم و با حرف شاکی را قانع کردم‬ ‫که همراهم بیاید‪ .‬در باغ هم هیچ کتکی به‬

‫‪71‬‬

‫او نزدم‪».‬‬ ‫متهم دیگر نیز گفت‪« :‬من در آدم‌ربایی‬ ‫نبودم‪ .‬پنج روز که از حادثه گذشته بود‪ ،‬رحیم‬ ‫به من زنگ زد و کمک خواست‪ .‬گفت اگر‬ ‫پولش را پس بگیرد‪ ،‬سه میلیون تومان هم به‬ ‫من می‌دهد‪ .‬موضوع ضرب و شتم هم صحت‬ ‫ندارد‪ ».‬در ادامه وکیل رحیم نیز با پذیرش‬ ‫جرم از قضات تقاضای بخشش کرد‪.‬‬ ‫وکیل صاحب باغ نیز گفت‪« :‬موکل من‬ ‫به‌خاطر دوستی با رحیم به او کلید باغ را‬ ‫داد و از ماجرای آدم‌ربایی بی‌خبر بود‪ .‬حتی‬ ‫زمانی که مطلع شد‪ ،‬با آدم رباها درگیر شد‪».‬‬ ‫در پایان دادگاه قضات وارد شور شدند تا‬ ‫رای نهایی را صادر کنند‪.‬‬

‫‪70‬‬

‫ح‬ ‫وادث‬ ‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫حوادث‬

‫کنم‪ .‬من و وحیده با هم تصمیم گرفتیم از‬ ‫هم جدا شویم‪ .‬در ادامه همسر این مرد به‬ ‫قاضی گفت‪ :‬آقای قاضی شوهر من یکشبه‬ ‫همه چیز را بهم ریخت‪ .‬او بی‌دلیل وقتی که‬ ‫داشتیم شام می‌خوردیم‪ ،‬دعوا راه انداخت و‬ ‫کل رستوران را بهم ریخت‪ .‬لحظه‌ای که در‬ ‫آن رستوران نامزد سابقم را دیدیم‪ ،‬به خسرو‬ ‫التماس کردم که بی‌تفاوت باشد‪ .‬ولی او با‬ ‫رفتارش مرا شوکه کرد‪ .‬اصال فکرش را هم‬ ‫نمی‌کردم که خسرو تا این‌حد اهل درگیری و‬ ‫دعوا باشد‪ .‬او مثل دیوانه‌ها به نامزد سابقم‬ ‫حمله کرد و کلی به رستوران خسارت زد‪ .‬از‬ ‫ترس و خجالت حتی نمی‌توانستم حرفی بزنم‪.‬‬ ‫بعد از آن روز وقتی خسرو را دستگیر کردند‪،‬‬ ‫هر چه با خودم کلنجار رفتم‪ ،‬دیدم نمی‌توانم‬ ‫در کنار چنین مردی زندگی کنم‪ .‬برای همین‬ ‫تصمیم به جدایی گرفتم‪ .‬اتفاقا خسرو هم از‬ ‫این پیشنهاد استقبال کرد و مخالفتی با جدایی‬ ‫نداشت‪ .‬در پایان این جلسه قاضی دلیل این‬ ‫زوج برای جدایی را کافی ندانست و آنها را‬ ‫به یک مرکز مشاوره فرستاد‪.‬‬

‫دزدان خانه عروس و داماد در‬ ‫دام پلیس‬ ‫دزد جوان سابقه دار که به‌تازگی از زندان آزاد‬ ‫شده و درحبس خانگی به سرمی برد‪ ،‬سرانجام‬ ‫به بهانه تماشای مسابقه فوتبال از خانه بیرون‬ ‫رفت و بالفاصله نقشه سرقت‌هایش را از‬ ‫سرگرفت‪ .‬او و همدستش درجریان سرقت‬ ‫هایشان به خانه یک عروس و داماد نیز‬ ‫دستبرد زدند‪.‬‬ ‫به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»‪ ،‬شامگاه‬ ‫‪ 9‬اردیبهشت امسال‪ ،‬مأموران گشت کالنتری‬ ‫‪ 137‬نصر به دو سرنشین یک خودرو پراید‬ ‫ظنین شدند که ‪3‬روز قبل به سرقت رفته بود‪.‬‬ ‫آنها بالفاصله دستور ایست دادند اما سرنشینان‬ ‫خودرو بدون توجه به اخطارهای پلیس‪ ،‬فرار‬ ‫کردند که تعقیب و گریز آغاز شد‪ .‬سرانجام‬ ‫مأموران برای متوقف کردن آنها‪ ،‬چرخ­‬ ‫‌های خودرورا هدف قراردادند‪ .‬اما پس از‬ ‫متوقف شدن خودرو‪ ،‬هردو سرنشین پیاده به‬ ‫فرار ادامه دادند‪ .‬اما خیلی زود توسط مأموران‬ ‫دستگیر شدند و در بازرسی از خودرویشان نیز‬ ‫مقدار زیادی اموال سرقتی کشف شد‪.‬‬ ‫درحالی که هردو متهم در کالنتری تحت‬ ‫بازجویی بودند عروس و دامادی با مراجعه به‬ ‫کالنتری گیشا‪ ،‬از سرقت خانه‌شان خبر دادند‪.‬‬ ‫زن جوان گفت‪ :‬دیشب مراسم عروسی‌مان‬ ‫بود و امروز برای اینکه خانه کثیف نشود‬

‫مادرشوهرم پیشنهاد کرد که پاتختی را در خانه‬ ‫آنها بگیریم‪ .‬بنابراین خانه را برای شرکت در‬ ‫مراسم پاتختی ترک کردیم‪ .‬اما وقتی به خانه‬ ‫برگشتیم‪ ،‬متوجه سرقت تمامی اموال با ارزش‬ ‫و طال وجواهرات‌مان شدیم‪».‬‬ ‫همزمان با انتقال دزدان به کالنتری زوج‬ ‫جوان با حضوردرآنجا بخشی ازاموال‬ ‫خانه‌شان را مشاهده کردند که توسط مأموران‬ ‫پلیس از سارقان فراری کشف شده بود‪.‬‬ ‫سعید‪ ،‬سردسته باند و عامل اصلی سرقت‬ ‫به خبرنگار «حوادث» ایران گفت‪« :‬اواخر‬ ‫فروردین از زندان آزاد شده بودم‪ .‬باور کنید‬ ‫تصمیم داشتم دور خالف خط بکشم‪ .‬حتی‬ ‫مادرم برای اینکه من با دوستان ناباب رفت‬ ‫و آمد نکنم اجازه نمی‌داد از خانه بیرون‬ ‫بروم به همین خاطر مرا در خانه حبس کرده‬ ‫بود‪ .‬اما دوستانم که از آزادی‌ام با خبر شده‬ ‫بودند به‌طور پنهانی با من تماس می‌گرفتند‬ ‫و وسوسه‌ام می‌کردند‪ .‬اما من در خانه حبس‬ ‫شده بودم و کاری نمی‌توانستم انجام دهم‪.‬‬ ‫تا اینکه بعد از چند روز حبس در خانه‪ ،‬به‬ ‫بهانه تماشای بازی فوتبال در استادیوم از‬ ‫خانه خارج شدم‪.‬آن روز دوستم به‌دنبالم آمد‬ ‫و باهم به سمت استادیوم رفتیم‪ .‬در اطراف‬ ‫آنجا پرسه می‌زدیم که با دیدن یک خودرو‬

‫پراید‪ ،‬تصمیم به سرقت گرفتیم‪ .‬بعد هم سوار‬ ‫برخودرو پراید با آن برای سرقت از خانه‌ها‬ ‫رفتیم‪.‬‬ ‫بعد از آزادی چند سرقت انجام داده‌ای؟‬ ‫سه سرقت در تهرانسر‪ ،‬یافت آباد و شهرک‬ ‫راه آهن‪.‬‬ ‫سرقت از خانه عروس و داماد را چطور انجام‬ ‫دادی؟ وقتی درپارکینگ بازشد خیلی سریع‬ ‫و دور ازچشم همسایگان خودم را به داخل‬ ‫ساختمان رساندم‪ .‬بعدهم دوستم وارد شد‪.‬‬ ‫از شانس بد ما‪ ،‬تمام واحدهای ساختمان‬ ‫قفل‌های کتابی و ضد سرقت داشتند و نمی‌شد‬ ‫آنها را باز کرد‪ .‬اما آپارتمان طبقه چهارم که‬ ‫متعلق به عروس و داماد بود‪ ،‬قفل معمولی‬ ‫داشت که براحتی موفق شدیم در را باز کنیم‬ ‫و وسایل با ارزش خانه را به سرقت بردیم‪.‬‬ ‫چطور دستگیر شدی؟‬ ‫بعد از سرقت از مجتمع با دوستم در خیابان‬ ‫پرسه می‌زدیم که از شانس بد ما پلیس‬ ‫مشکوک شد‪ .‬دستور ایست دادند اما به‬ ‫خاطراینکه اموال سرقتی به همراه داشتیم و‬ ‫می‌دانستم گرفتار می‌شویم‪ ،‬به‌جای ترمز پایم‬ ‫را روی گاز گذاشته و فرار کردیم‪ .‬تعقیب‬ ‫و گریز ادامه یافت که با شلیک گلوله پلیس‬ ‫الستیک پنچر شد و به دام افتادیم‪.‬‬

‫از قتل شوهرم پشیمانم‬ ‫مریم ‪ 45‬سال از بهار زندگی‌اش می‌گذشت‪.‬‬ ‫او هیچ وقت فکر نمی‌کرد بیماری و افسردگی‬ ‫آنچنان بر جانش رخنه کند که جان شوهر‬ ‫سابقش را بگیرد و یگانه دخترش را داغدار‬ ‫کند‪.‬‬ ‫خیلی پشیمان است و می‌گوید اگر افسرده‬ ‫نبود شاید این جنایت رخ نمی‌داد و کارش به‬ ‫اینجا نمی‌کشید و دخترش داغدار نمی‌شد‪ .‬با‬ ‫او گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که می‌خوانید‪.‬‬ ‫چطور با مقتول آشنا شدی؟‬ ‫من و شوهرم ‪ 27‬سال پیش به طور سنتی با‬ ‫هم ازدواج کردیم و ثمره زندگی‌مان یک دختر‬ ‫‪ 26‬ساله است‪ .‬من به خاطر تفاوت‌هایی‬ ‫که خانواده‌ام میان من و خواهر و برادرم‬ ‫می‌گذاشتند در سن پایین ازدواج کردم به امید‬ ‫این‌ که شرایط بهتر شود که نشد‪ .‬حتی با تولد‬ ‫دخترم شرایط زندگی‌مان بهتر نشد‪.‬‬ ‫علت اختالفتان چه بود؟‬ ‫شوهرم معتاد شده بود و مشروب هم می‌خورد‪.‬‬ ‫همین مشکالت و درگیری‌ها باعث شد که‬ ‫کم‌کم اعصابم بهم بریزد‪ .‬خودسرانه قرص‬ ‫می‌خوردم‪ .‬بدرفتاری‌های شوهرم ادامه پیدا‬ ‫کرد و افسردگی‌ام هر روز بیشتر‌شد‪.‬‬ ‫چرا افسردگی‌ات را درمان نکردی؟‬ ‫می‌ترسیدم اگر شوهرم یا فرد دیگری متوجه‬ ‫شود من حال روحی‌ام خوب نیست و مبتال‬ ‫به افسردگی شده‌ام‪ ،‬مورد تمسخر دیگران و‬ ‫اطرافیانم قرار بگیرم‪ .‬نمی‌خواستم کسی مرا‬ ‫دیوانه خطاب کند‪ .‬چون شوهرم اعتیادش را‬ ‫هم ترک نمی‌کرد‪ ،‬مصمم برای جدایی شدم‪.‬‬ ‫دلت برای دخترت تنگ نمی‌شد؟‬ ‫دلم برایش خیلی تنگ می‌شد‪ .‬در زمان‬ ‫جدایی از پدرش به دیدنم می‌آمد و همدیگر‬ ‫را می‌دیدیم‪.‬‬ ‫بعد از جدایی تنها زندگی می‌کردی؟‬ ‫دوباره ازدواج کردم به امید زندگی بهتر که‬ ‫نشد و از شوهر دومم نیز جدا شدم‪ .‬افسردگی‬ ‫دوباره سراغم آمده بود‪ .‬حال و روز خوشی‬ ‫نداشتم‪ .‬ترس از این که دیوانه خطابم کنند‬ ‫باعث می‌شد دنبال درمان بیماری‌ام نروم‪ ،‬اما‬ ‫از یک سال پیش با درخواست دخترم که‬ ‫می‌گفت پدرش بیمار است و نیاز به کمک‬ ‫دارد‪ ،‬نزدشان‌رفتم‪.‬‬ ‫از قبل قصد کشتنش را داشتی؟‬ ‫باور کنید نه‪ .‬آن روز مرگ شوهرم ناخواسته‬ ‫رخ داد‪ .‬من نمی‌خواستم او بمیرد و قاتل شوم‬ ‫و دخترم داغدار شود‪ .‬همه چیز در یک لحظه‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫خردسال‪ ،‬متهم پای میز محاکمه ایستاد‬ ‫وگفت دخترم دروغگوست و این حرفها را‬ ‫پدرش یادش داده است‪.‬‬ ‫این درحالی بود که قضات بخشی از‬ ‫پیامک‌های زن جوان را خواندند که نشان‬ ‫می‌داد او با مردان غریبه رابطه دارد‪.‬اما او‬ ‫بازهم منکر اتهاماتش شد وادعا کرد این‬ ‫گوشی متعلق به او نیست و شوهرش این‬ ‫مکالمات را ضبط کرده وبرایش پاپوش‬ ‫درست کرده است!‬ ‫پس ازپایان جلسه دادگاه‪ ،‬قضات وارد‬ ‫شورشدند وقرار است بزودی حکم‌شان را‬ ‫صادرکنند‪.‬‬

‫ازدواج و فرار داماد ایرانی مقیم‬ ‫لندن‬ ‫دختر جوان هنگام باز کردن صفحه‬ ‫فیس‌بوک‌اش متوجه پیام یک مرد غریبه‬ ‫شد اما چون او را نمی‌شناخت به آن اهمیتی‬ ‫نداد‪ .‬اما روزهای بعد تا یک هفته پیام‌های‬ ‫دیگری در صفحه شخصی ترانه ظاهر‬ ‫شد‪ .‬ارسال‌کننده پیام‌ها مرد جوانی به نام‬ ‫«فریدون» بود که خودش را فیزیکدان اهل‬

‫لندن معرفی می‌کرد و با ابراز عالقه به ترانه‬ ‫از او می‌خواست بیشتر با هم آشنا شوند‪ .‬ولی‬ ‫ترانه به این پیام‌ها همچون یک سرگرمی تازه‬ ‫نگاه می‌کرد و اهمیتی به احساسات فریدون‬ ‫نمی‌داد‪ .‬تا اینکه بعد از چند ماه فریدون‬ ‫پیشنهاد ازدواج داد‪ .‬درست در ششمین ماه‬ ‫آشنایی‌شان بود که ترانه به او اجازه داد با‬ ‫شماره تلفن همراهش تماس بگیرد تا بیشتر‬ ‫با هم آشنا شوند‪ .‬شش ماه هم تماس‌های‬ ‫تلفنی آنها ادامه داشت تا آنکه مرد جوان به‬ ‫تهران آمد و درخواست مالقات حضوری‬ ‫کرد‪ ،‬اما ترانه مالقات حضوری را تنها با‬ ‫اجازه خانواده‌اش امکان‌پذیر دانست‪.‬‬ ‫فریدون که در روز خواستگاری تنها به‬ ‫خانه ترانه رفته بود تأکید کرد؛ در صورتی‬ ‫که موافقت ترانه و پدر و مادرش را جلب‬ ‫کند‪ ،‬خانواده‌اش از لندن به تهران خواهند‬ ‫آمد تا توافق‌های نهایی را انجام دهند‪ .‬با‬ ‫این حال ترانه با ازدواج موافقت نکرد و‬ ‫اجازه خواست بیشتر تحقیق کند‪ .‬او همان‬ ‫شب به برادر خودش گفت‪« :‬من به فریدون‬

‫مشکوک هستم‪ .‬آخه پسری که تحصیلکرده‬ ‫دانشگاه لندن بوده‪ ،‬خوش تیپه و خانواده‬ ‫ثروتمندی دارد‪ ،‬چرا باید بین این همه دختر‬ ‫منو انتخاب کنه؟»‬ ‫اما تحقیقات ترانه موضوع خاصی را برایش‬ ‫روشن نکرد‪ ،‬تا اینکه فریدون گفت‪« :‬من‬ ‫خواب پدربزرگم را دیده‌ام که گفته فقط با‬ ‫تو خوشبخت خواهم شد!» بعد هم تأکید‬ ‫کرد که عاشق وقار و سادگی او به عنوان‬ ‫یک دختر باشخصیت ایرانی شده است‪.‬‬ ‫سرانجام ترانه «بله» را گفت و خانواده‬ ‫فریدون به تهران آمدند‪ .‬پدر داماد استاد‬ ‫یکی از دانشگاه‌های انگلیس بود و مادرش‬ ‫کالس‌های آشپزی مشهوری در لندن داشت‪.‬‬ ‫بنابراین از نظر پدر و مادر ترانه همه چیز‬ ‫جفت و جور بود و به خاطر همین اعتماد‬ ‫مهریه‌ای بیشتر از ‪ 110‬سکه تعیین نکردند‬ ‫و قرار گذاشتند ترانه بعد از پایان تحصیل‬ ‫و برای زندگی راهی انگلیس شود اما ترانه‬ ‫شرط کرد بعد از عقد رسمی حداقل دو سال‬ ‫باید بگذرد تا زندگی مشترکشان را آغاز کند‪.‬‬ ‫طی دو سالی که زوج جوان با هم عقد کرده‬ ‫بودند تنها چند بار همدیگر را دیدند‪ ،‬چرا که‬ ‫ترانه مشغول گرفتن مدرک لیسانس خود بود‬ ‫و فریدون مشغول کار در لندن‪ .‬در همان چند‬ ‫رفت و آمد ترانه متوجه برخی از رفتارهای‬

‫عجیب و غریب شوهرش شد‪ .‬فریدون عادت‬ ‫داشت شب‌ها بیدار شود و ساعت ها ‌هم‬ ‫بیدار می‌ماند‪ ،‬بی‌جهت شادی می‌کرد و گاهی‬ ‫در یک گوشه با خودش حرف می‌زد‪ .‬اما در‬ ‫پاسخ به ترانه دلیل رفتارهایش را جابه‌جا‬ ‫شدن و تغییر ساعت خوابش در مسافرت‬ ‫عنوان می‌کرد یا می‌گفت بالش مخصوص‬ ‫خود را به همراه نیاورده است و‪....‬‬ ‫رفتارهای مشکوک فریدون بعد از شروع‬ ‫زندگی مشترک آنها در تهران بیشتر شد‪ .‬او‬ ‫گاهی صدای موسیقی را آنقدر زیاد می‌کرد‬ ‫که همسایه‌ها اعتراض می‌کردند و گاهی‬ ‫از صدای شستن ظرف‌ها عصبانی می‌شد‪.‬‬ ‫بعضی وقت‌ها نیمه شب بیرون می‌رفت و دم‬ ‫صبح به خانه برمی‌گشت‪ .‬ترانه تصور می‌کرد‬ ‫که شوهرش معتاد است‪ ،‬اما آزمایش خونی‬ ‫که به بهانه‌ای از او گرفت چیزی را درباره‬ ‫اعتیاد او به مواد مخدر یا الکل نشان نداد‪.‬‬ ‫در این مدت پدر ترانه به دخترش فهماند که‬ ‫فریدون تعادل روحی ندارد و بهتر است نزد‬ ‫روانشناس بروند‪ .‬اما نه تنها فریدون حاضر‬ ‫به این کار نشد بلکه اصرار داشت که ترانه‬

‫دوستش ندارد و برای ثابت کردن عشقش‬ ‫باید مهریه‌اش را از حالت «عندالمطالبه»‬ ‫به «عنداالستطاعه» تبدیل کند‪ .‬ترانه هم‬ ‫برای ثابت کردن عشقش این کار را کرد‪،‬‬ ‫اما فریدون باز هم عوض نشد‪ .‬به تدریج‬ ‫مشکالت میان ترانه و فریدون آنقدر زیاد شد‬ ‫که همه فامیل متوجه ناسازگاری‌شان شدند‪.‬‬ ‫ترانه در دو سال زندگی مشترک نتوانست با‬ ‫شوهرش به یک مسافرت کوتاه برود و حتی‬ ‫اجازه نداشت خانواده‌اش را میهمان کند‪ .‬تا‬ ‫اینکه دو ماه پیش فریدون به طور ناگهانی‬ ‫ناپدید شد و بعد از گم شدن او ترانه فهمید‬ ‫چند میلیون تومان پول‪ ،‬دالر و طالها را هم‬ ‫با خود برده است‪ .‬او وقتی با پدر و مادر‬ ‫فریدون تماس گرفت و موضوع را گفت‪،‬‬ ‫آنها اعالم کردند پسرشان بیماری «اختالل‬ ‫دوقطبی» دارد و‪...‬‬ ‫از وقتی که فریدون خانه و زندگی‌اش را‬ ‫ترک کرده بود دو ماهی می‌گذشت و ترانه‬ ‫سرخورده از سرنوشت شوم‌اش نمی‌دانست‬ ‫چه کار کند؟ او دو راه داشت؛ پیدا کردن‬ ‫شوهر بیمارش و ادامه زندگی با مشکالت‬ ‫فراوان یا طالق گرفتن و طرد شدن از فامیل‪.‬‬ ‫اما پیش از آنکه دومین سالگرد ازدواج‌شان‬ ‫برسد تصمیم‌اش را گرفت و هفته پیش در‬ ‫تهران به دادگاه خانواده رفت تا از شوهر‬ ‫فراری‌اش طالق بگیرد‪ .‬اما در خانواده و‬ ‫فامیل‌شان طالق امری ناخوشایند بود و هر‬ ‫زنی که از همسرش جدا می‌شد مورد بی‌مهری‬ ‫و قهر فامیل قرار می‌گرفت‪.‬‬ ‫وقتی ترانه از شعبه ‪ 261‬دادگاه خانواده‬ ‫بیرون می‌آمد دستمالی از کیفش درآورد تا نم‬ ‫اشک‌هایش را پاک کند‪ .‬سپس روی صندلی‬ ‫راهرو نشست تا پدرش کپی مدارک الزم‬ ‫را برای ضمیمه کردن به پرونده بیاورد‪ .‬اما‬ ‫دلش راضی به طالق نبود و ترجیح می‌داد‬ ‫به زندگی‌اش سر و سامانی بدهد‪ .‬به همین‬ ‫خاطر وقتی پدرش از راه رسید‪ ،‬تصمیمش را‬ ‫به اطالع او رساند و با بستن پرونده دادگاه‪،‬‬ ‫راهی خانه شد تا پس از پیدا کردن شوهر‬ ‫بیمارش چاره‌ای بیندیشند و‪...‬‬

‫آخرین شام زندگی مشترک‬

‫‪69‬‬

‫وحیده و خسرو زمانی که در رستوران مشغول‬ ‫خوردن شام بودند‪ ،‬پس از یک درگیری‪،‬‬ ‫تصمیم گرفتند برای همیشه به زندگی مشترک‬ ‫خودشان پایان دهند‪ .‬آنها که تنها ‪ 11‬ماه بود‬ ‫با یکدیگر ازدواج کرده بودند‪ ،‬درست وقتی‬ ‫که در رستوران با نامزد سابق وحیده روبه‌رو‬ ‫شدند‪ ،‬زندگیشان به بن‌بست رسید‪.‬‬ ‫خسرو که با نامزد سابق همسرش درگیر شد‪،‬‬ ‫نمی‌دانست که همسرش او را برای همیشه‬ ‫ترک خواهد کرد‪ .‬این مرد زمانی که مقابل‬ ‫قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت در این باره‬ ‫گفت‪ 11 :‬ماه پیش با وحیده ازدواج کردم‪.‬‬ ‫او پیش از من با پسری نامزد بود و نامزدیشان‬ ‫بهم خورده بود‪.‬‬ ‫وحیده گفت که با نامزدش تفاهم نداشتند‬ ‫و ارتباطشان قطع شده است‪ .‬من هم به این‬ ‫موضوع اهمیتی ندادم و با وحیده ازدواج‬ ‫کردم‪ .‬ما زندگی خیلی خوبی داشتیم و‬ ‫عاشقانه در کنار هم‪ ،‬همه سختی‌ها را‬ ‫پشت‌سر گذاشتیم‪ ،‬اما درست در عرض یک‬ ‫شب همه چیز بهم ریخت و زندگی‌مان نابود‬ ‫شد‪ .‬ماجرا از این قرار بود که من و وحیده‬ ‫یک شب برای شام به یک رستوران رفتیم‪.‬‬ ‫در آنجا ناگهان با نامزد سابق وحیده مواجه‬ ‫شدیم‪ .‬نامزد سابق وحیده مرتب به ما نگاه‬ ‫می‌کرد و چشم از وحیده بر نمی‌داشت تا‬ ‫جایی که من عصبانی شدم و به او تذکر دادم‪،‬‬ ‫اما همین تذکر کوچک به یک درگیری‬ ‫بزرگ ختم شد‪ .‬پسر جوان به من حمله کرد‬ ‫و من هم برای دفاع از خودم‪ ،‬او را کتک‬ ‫زدم‪ .‬رستوران بهم ریخت و پای پلیس به این‬ ‫ماجرا کشیده شد‪ .‬من دو روز بازداشت بودم‬ ‫و در نهایت آزاد شدم‪ ،‬اما باید دیه و خسارت‬ ‫پرداخت می‌کردم‪ .‬در این میان وحیده هم‬ ‫دیگر حاضر نشد مرا ببیند‪ .‬او جنجال راه‬ ‫انداخت و مرا مقصر این درگیری دانست‪.‬‬ ‫هر چه سعی کردم با وحیده صحبت کنم‪،‬‬ ‫بی‌فایده بود و مرتب به من بد و بیراه و ناسزا‬ ‫می‌گفت‪ .‬او به‌دلیل این‌که نامزد سابقش‬ ‫را کتک زدم‪ ،‬مرا کنار گذاشت‪ .‬حاال که‬ ‫این مساله تا این اندازه برایش مهم است‪،‬‬ ‫من هم دیگر نمی‌خواهم در کنارش زندگی‬

‫‪68‬‬

‫ح‬ ‫ا‬ ‫و دث‬ ‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫حوادث‬

‫میلیون تومان به حساب بیمارستان واریز‬ ‫کنید‪ .‬دو میلیون برای من که زندگی‌ام را با‬ ‫آشپزی می‌گذرانم پول زیادی بود‪ .‬از طرفی‬ ‫اگر دو میلیون تومان داشتم کمی هم روی‬ ‫این مبلغ می‌گذاشتم و همسرم را به بیمارستان‬ ‫خصوصی می‌بردم‪.‬‬ ‫باالخره با هر زحمتی بود پول را تهیه کردم‬ ‫و همسرم درهمان بیمارستان بستری شد‪ .‬اما‬ ‫چند دانشجوی پزشکی درمان همسرم را به‬ ‫عهده گرفتند و هنگام زایمان بند ناف بچه‬ ‫پاره شد و جفت داخل شکم مادر ماند‪.‬‬ ‫پرسنل بیمارستان هم بدون اینکه حرفی به من‬ ‫بزنند همسرم را به اتاق عمل بردند‪ .‬ساعت‬ ‫‪ 4‬صبح بود که یکی از بهیاران بیمارستان به‬ ‫سراغم آمد و ماجرا را برایم شرح داد اما از‬ ‫من خواست که اسمی از او نبرم‪ .‬اگر آن زن‬ ‫حرفی نزده بود من تا آن زمان نه می‌دانستم که‬ ‫بچه‌ام به دنیا آمده و نه می‌دانستم همسرم را‬ ‫عمل می‌کنند‪ .‬تا اینکه ساعت ‪ 8‬صبح گفتند‬ ‫بچه به دنیا آمده است‪ .‬تصور کنید بچه‌ام‬ ‫ساعت ‪ 2‬و نیم نصف شب به دنیا آمده بود‬ ‫ومسئوالن بیمارستان ‪ 8‬صبح این خبررا دادند‬ ‫وبه همین خاطربچه‌ام حدود ‪ 6‬ساعت بدون‬ ‫لباس در سرما بود‪.‬‬ ‫فردای آن روز همسرم و بچه از بیمارستان‬ ‫ترخیص شدند و دو روز بعد یک دفعه‬ ‫نفس بچه‌بند آمد و شیر از گلویش پایین‬ ‫نمی‌رفت‪ .‬فور ًا به بیمارستان مراجعه کردیم‬ ‫که پس ازمعاینه الزم گفتند بچه وضعیت‬ ‫جسمی خوبی ندارد و باید دو روز قبل بستری‬ ‫و تحت درمان قرار می‌گرفت‪ .‬به آنها گفتم‬ ‫اگر وضعیت بچه بد بود چرا او را ترخیص‬ ‫کردید و تحت درمان قرارش ندادید‪.‬بعد‬ ‫هم نتوانستند برای بچه کاری کنند و ازما‬ ‫خواستند امیرمهدی را به بیمارستان فیاض‬ ‫بخش ‪ 2‬ببریم‪.‬وقتی هم به آنجا رسیدیم گفتند‬ ‫بچه مرده است‪.‬ضمن اینکه پی بردم پزشکان‬

‫بیمارستانی که امیرمهدی در آن به دنیا آمده‬ ‫بود یک ساعت قبل از اینکه او فوت کند‬ ‫تازه متوجه شده بودند کلیه‌ها و کبد بچه از‬ ‫کار افتاده که همین موضوع باعث شده بود‬ ‫قلب امیرمهدی هم از کار بیفتد‪ .‬پس از مرگ‬ ‫پسرم‪ ،‬پرونده‌ای تشکیل شد اما چون علت‬ ‫مرگ مشخص نبود‪ ،‬منتظر نظریه پزشکی‬ ‫قانونی ماندیم‪ .‬تا اینکه چند روز قبل پزشکی‬ ‫قانونی علت مرگ را متابولیک نوزادی عنوان‬ ‫کرد‪ .‬حاال ازتیم درمانی بیمارستان اول که در‬ ‫رباط کریم با زایمانش موافقت نکردند و از‬ ‫پرسنل بیمارستان اسالمشهر که بیماری نوزاد‬ ‫را تشخیص نداده و بدون اجازه من‪ ،‬همسرم‬ ‫را درحالی عمل کردند که ‪ 50‬درصد شانس‬ ‫زنده ماندن داشت شکایت دارم‪.‬چراکه پس‬ ‫ازمرگ فرزندمان ازنظرروحی و روانی بشدت‬ ‫به هم ریخته‌ایم‪».‬‬ ‫باتوجه به اظهارات پدر امیر مهدی‪ ،‬بازپرس‬ ‫جنایی پرونده مرگ نوزاد سه روزه را برای‬ ‫رسیدگی به دادسرای جرایم پزشکی ارسال‬ ‫کرد‪.‬‬

‫زنی در جنوب هند آلت تناسلی‬ ‫'متعرض جنسی' به خود را برید‬ ‫یک زن ‪ ۲۳‬ساله هندی آلت تناسلی یک‬ ‫روحانی هندو را بریده و ادعا کرده است که‬ ‫این معلم مذهبی در طول سالیان متمادی به‬ ‫او تجاوز کرده است‪.‬‬ ‫این اتفاق در ایالت جنوبی کرال‪ ،‬رخ داده‬ ‫است‪.‬‬ ‫به گفته پلیس این فرد روحانی برای انجام‬ ‫مراسم مذهبی به خانه این دختر می‌رفته است‪.‬‬ ‫پدر این دختر سالهاست که مریض است و‬ ‫مادر وی از این روحانی هندو و مراسم مذهبی‬

‫وی‪ ،‬برای کاهش آالم روحی خود استفاده‬ ‫می‌کرده است‪.‬‬ ‫اما این دختر مدعی است که این فرد روحانی‬ ‫هندو در هر فرصتی برای تعرض به وی‬ ‫استفاده می‌کرده است‪.‬‬ ‫براساس گزارشها دیشب جمعه (‪ ۱۹‬مه‪۲۹/‬‬ ‫اردیبهشت) این دختر با استفاده از یک چاقو‬ ‫و هنگامی که به ادعای این دختر وی قصد‬ ‫تعرض جنسی به او را داشته است به وی حمله‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫پس از این حادثه‪ ،‬این دختر به پلیس تلفن‬ ‫زده است‪.‬‬ ‫گزارش شده است که این فرد روحانی‬ ‫بالفاصله به بخش اورژانس بیمارستان محل‬ ‫برده شده است‪.‬‬ ‫مقامات بیمارستانی گفته‌اند که در حدود‬ ‫ساعت ‪ ۷‬بعد از ظهر به وقت گرینویچ مردی‬ ‫‪ ۵۴‬ساله که بشدت خونریزی داشت به بخش‬ ‫اورژانس آورده شد‪ .‬به گفته این مقامات‬ ‫حدود ‪ ۹۰‬درصد آلت تناسلی این مرد بریده‬ ‫شده بود‪ .‬به گفته جراحان بیمارستانی‪ ،‬هیچ‬ ‫راهی برای بخیه زدن آلت تناسلی بریده شده‬ ‫وجود نداشته است‪ .‬اما جراحان موفق شدند‬ ‫از خونریزی جلوگیری کنند و همچنین مجرای‬ ‫ادرار مصدوم را باز نگه دارند‪.‬‬ ‫مقامات پلیس گفته‌اند که دختر قربانی این‬ ‫حادثه تعرضات جنسی به خود را به مادرش‬ ‫گفته است اما ظاهرا مادر وی آنها را به‬ ‫مقامات پلیس گزارش نکرده است‪.‬‬ ‫گفته شده است که مادر این دختر به دلیل‬ ‫عدم گزارش این موضوع به پلیس ممکن‬ ‫است با اتهاماتی روبرو شود‪.‬‬ ‫به نظر نمی‌آید که اتهامی متوجه این دختر‬ ‫شود‪ .‬گفته می‌شود که هند دارای یکی از‬ ‫باالترین آمار تجاوز جنسی در جهان است و‬ ‫به همین دلیل اتهامات مرتبط با تجاوز در این‬ ‫کشور حساسیت برانگیز است‪.‬‬

‫دختر خردسال شاهد رابطه‬ ‫شیطانی‬ ‫زن جوانی که به اتهام رابطه نامشروع دستگیر‬ ‫شده بود هنگام محاکمه در دادگاه کیفری‬ ‫تهران منکر رابطه شیطانی با مردان شد‪ .‬اما‬ ‫همان زمان دختر خردسالش قدم در دادگاه‬ ‫گذاشت و شهادت داد که شاهد رابطه شیطانی‬ ‫مادرش بوده است‪.‬‬ ‫به گزارش خبرنگار حوادث«ایران» بیست و‬ ‫پنجم بهمن پارسال‪ ،‬شوهر این زن با مراجعه‬ ‫به اداره آگاهی علیه همسرش به خاطر داشتن‬ ‫رابطه نامشروع شکایت کرده بود‪ .‬این مرد به‬ ‫کارآگاهان گفت‪ :‬چند وقتی بود که به روابط‬ ‫همسرم ظنین شده بودم تا اینکه یک روز‬ ‫به خاطر اختالف با باجناقم او ادعا کرد که‬ ‫زنم با مردهای غریبه رابطه دارد‪.‬ابتدا فکر‬ ‫کردم از روی خصومت چنین اتهامی را به‬ ‫همسرم می‌زند تا اینکه در گوشی تلفن همسرم‬ ‫چیزهایی را دیدم که نشان می‌داد همسرم با‬ ‫مردهای غریبه رابطه دارد‪.‬با طرح این شکایت‬ ‫زن ‪24‬ساله دستگیر شد و کارآگاهان پس از‬ ‫بررسی تلفن همراه این زن دریافتند که او در‬ ‫نبود همسرش‪ ،‬مردهای غریبه‌ای را به خانه‬ ‫دعوت می‌کند‪.‬هفته گذشته زن جوان از زندان‬ ‫به شعبه چهارم دادگاه کیفری منتقل شد تا با‬ ‫ریاست قاضی عبداللهی محاکمه شود‪.‬‬ ‫قضات وقتی از این زن درباره رابطه‬ ‫شیطانی‌‌اش پرسیدند او اتهامش را نپذیرفت‬ ‫وادعا کرد که همسرش این نقشه را علیه او‬ ‫طراحی کرده است‪ .‬اما ناگهان دختر هشت‬ ‫ساله او وارد دادگاه شد و علیه مادرش‬ ‫شهادت داد و گفت‪« :‬مادرم با مردها وحتی‬ ‫با شوهر خاله‌ام زمانی که پدرم در خانه‬ ‫نبود «مالقات می‌کرد» مرا در اتاقم زندانی‬ ‫می‌کرد و می‌گفت اگر به پدرم چیزی بگویم‬ ‫مرا با قاشق داغ می‌سوزاند وتحویل بهزیستی‬ ‫می‌دهد‪.‬پس از اظهارات تکان دهنده دختر‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫دیوان عالی کشور این رای را رد کرد و پرونده‬ ‫را برای بررسی مجدد به شعبه هشتم دادگاه‬ ‫فرستاد‪.‬‬ ‫پدر متهم در این شعبه گفت‪« :‬پسرم پس‬ ‫از این حادثه حساس شده و آن روز کذایی‬ ‫هنوز در ذهنش باقی مانده است‪ .‬او تحت‬ ‫نظر روانپزشک است و زندگی‌مان جهنم شده‬ ‫است‪ ».‬سپس متهم با انکار دوباره آزار و‬ ‫اذیت گفت‪« :‬نمی‌دانم اصرار شاکی برای‬ ‫این که بگوید به پسرش تجاوز شده‪ ،‬برای‬ ‫چیست‪ .‬آن روز من حمید را در خیابان دیدم‬ ‫و سوارش کردم‪ .‬به درخواست خودش‪ ،‬او را‬ ‫به خانه‌ام بردم تا به دستشویی برود اما وقتی‬ ‫بیرون آمد‪ ،‬از من خواست فیلم‌های مستهجن‬ ‫نشانش بدهم‪».‬‬ ‫قضات شعبه هشتم نیز اظهارات متهم را‬ ‫نپذیرفتند و او را به اعدام محکوم کردند اما‬ ‫دیوان عالی کشور بار دیگر این حکم را رد‬ ‫کرد و پرونده را برای سومین بار به دادگاه‬ ‫برگرداند‪.‬‬ ‫سرانجام در جلسه غیرعلنی چند روز پیش‬ ‫که با حضور متهم و شاکی در دادگاه کیفری‬ ‫استان تهران برگزار شد‪ ،‬قضات وارد شور‬ ‫شدند و با توجه به انکار دوباره متهم و سایر‬ ‫مدارک موجود‪ ،‬او را از اتهام تجاوز به عنف‬ ‫تبرئه و به دو سال تبعید و ‪99‬ضربه شالق‬ ‫محکوم کردند‪.‬‬

‫مشاجره نانواها رنگ خون گرفت‬ ‫مرد نانوا که در جریان درگیری‪ ،‬همکارش را‬ ‫با چاقو کشته بود صبح دیروز در شعبه یازدهم‬ ‫دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد‪.‬‬ ‫به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»‪ ،‬شامگاه‬ ‫‪ 29‬خرداد پارسال درپی درگیری خونین‬ ‫دو نانوا در شهرری و کشته شدن یکی از‬ ‫آنها به‌نام «فریدون» ‪55-‬ساله‪-‬تیم جنایی‬ ‫راهی محل حادثه شده و در تحقیقات‬ ‫مقدماتی و بازجویی از شهود دریافتند‪،‬‬ ‫فریدون در درگیری با همکار ‪29‬ساله‌اش به‬ ‫نام «مصطفی» به قتل رسیده است‪.‬ازسوی‬ ‫دیگر مأموران که می‌دانستند مصطفی برای‬ ‫درمان زخم‌های خود به بیمارستان می‌رود‪،‬‬ ‫با اعالم موضوع به مسئوالن بیمارستان‌های‬ ‫منطقه‪ ،‬سرانجام ردپای متهم فراری را در‬ ‫یکی ازبیمارستان‌ها یافته و او را روی تخت‬ ‫دستگیرکردند‪.‬‬ ‫متهم صبح دیروز از زندان به شعبه یازدهم‬ ‫دادگاه کیفری که به ریاست قاضی متین‬ ‫راسخ و باحضور قاضی حسینی –مستشار‬ ‫دادگاه‪ -‬تشکیل جلسه داده بود انتقال‬ ‫یافت‪.‬در آغاز جلسه نماینده دادستان‪ ،‬متن‬ ‫کیفرخواست متهم را بیان کرد و از قضات‬ ‫خواستار مجازات قانونی شد سپس اولیای دم‬ ‫از دادرسان برای عامل قتل تقاضای قصاص‬

‫کردند‪.‬‬ ‫درادامه جلسه محاکمه‪ ،‬نانوای جوان زمانی‬ ‫که در برابر قضات دادگاه ایستاد درباره‬ ‫روزحادثه گفت‪« :‬من تازه در نانوایی مشغول‬ ‫کارشده بودم و از آنجا که در شهرستان‬ ‫بیکاربودم تصمیم داشتم به هر قیمتی شده‬ ‫در تهران بمانم و کارکنم تا بتوانم خرج‬ ‫ومخارج خودم وخانواده‌ام را تأمین کنم اما‬ ‫از همان روز‌های شروع کار‪ ،‬همکارم سر‬ ‫ناسازگاری گذاشت و به همین خاطر همیشه‬ ‫با هم درگیری داشتیم تا اینکه تصمیم گرفتم‬ ‫بیخیال کار در تهران شوم و به شهر خودمان‬ ‫برگردم‪.‬‬ ‫وقتی با پدرم تماس گرفتم‪ ،‬گفت به هیچ‬ ‫عنوان به شهرستان برنگرد که هیچ کاری برای‬ ‫انجام و کسب رزق و روزی پیدا نمی‌شود‪ .‬به‬ ‫همین خاطر وقتی به نانوایی برگشتم دوباره با‬ ‫همکارم جروبحث‌مان شد و او این بار با یک‬ ‫جارو به جانم افتاد‪.‬من که خیلی ترسیده بودم‪،‬‬ ‫با چاقویی که از قبل خریده بودم یک ضربه‬ ‫به گردنش زدم که یکدفعه با بدن خونین روی‬ ‫زمین افتاد و‪...‬‬ ‫همان موقع از ترس با چاقو دو ضربه نیز به‬ ‫خودم زدم و در حالی که خون زیادی از من‬ ‫رفته بود ازنانوایی فرار کردم ‪،‬اما وقتی به‬ ‫بیمارستان هفت تیر رفته بودم‪ ،‬غافلگیرانه‬ ‫دستگیر شدم‪ .‬با اینکه خودم را برای قصاص‬ ‫آماده کرده‌ام اما بازهم می‌گویم که به هیچ‬ ‫عنوان نمی‌خواستم او کشته شود بلکه فقط‬

‫‪67‬‬

‫می خواستم او بترسد که این اتفاق افتاد‪».‬‬ ‫قضات دادگاه پس از شنیدن اظهارات متهم‪،‬‬ ‫وارد شور شده و او را به اتهام قتل عمد به‬ ‫قصاص نفس‪ -‬اعدام‪ -‬محکوم کردند‪.‬‬

‫شکایت از دو بیمارستان در مرگ‬ ‫نوزاد‬ ‫با اعالم نظریه متخصصین پزشکی قانونی‬ ‫درباره علت مرگ نوزاد سه روزه‪ ،‬پدر و‬ ‫مادرش از دو بیمارستان به خاطر اهمال در‬ ‫زایمان وقصوردر رسیدگی بموقع به فرزندشان‬ ‫شکایت کردند‪.‬‬ ‫به گزارش خبرنگار جنایی «ایران»‪ ،‬دیروز‬ ‫مرد جوانی با مراجعه به دادسرای امور جنایی‬ ‫تهران از دو بیمارستان شکایت کرد‪ .‬اوهنگام‬ ‫تسلیم شکایت‌اش به بازپرس محسن مدیر‬ ‫روستا از شعبه ششم دادسرای امور جنایی‬ ‫تهران گفت‪ 12« :‬بهمن سال گذشته‪ ،‬همسرم‬ ‫را برای زایمان به بیمارستانی در رباط کریم‬ ‫بردم‪.‬اما به من گفتند امکان سزارین همسرم‬ ‫وجود ندارد‪ .‬چون حال خوبی نداشت او را‬ ‫به بیمارستانی در اسالمشهر انتقال دادم‪.‬اما‬ ‫متأسفانه متوجه شدم دفترچه بیمه همسرم را‬ ‫در بیمارستان قبلی گم کرده‌ام‪.‬به همین خاطر‬ ‫آنجا هم از پذیرش همسرم خودداری کردند‬ ‫و گفتند برای بستری کردن همسرم باید دو‬

‫‪66‬‬

‫ح‬ ‫ا‬ ‫و دث‬ ‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫حوادث‬

‫افشای راز عجیب نوعروس‬ ‫به‌دنبال افشای راز زندگی نوعروس در‬ ‫نخستین شب زندگی‪ ،‬در اتاق حجله جنجالی‬ ‫بر پا شد و روز بعد داماد برای طالق همسرش‬ ‫به دادگاه خانواده رفت‪.‬‬ ‫در راهروی مجتمع قضایی صدر‪ ،‬مراجعان‬ ‫زیادی حضور داشتند‪ ،‬اما مرد جوانی که‬ ‫دستبند به دست کنار مأمور پلیس نشسته‬ ‫بود‪ ،‬توجه را جلب می‌کرد‪ .‬شلوار جین بر تن‬ ‫داشت و به موهایش ژل زده بود‪ ،‬با صورتی‬ ‫آفتاب سوخته و کفش­‌های خاکی‪ .‬منشی شعبه‬ ‫‪ 244‬از طرفین پرونده خواست وارد اتاق‬ ‫دادگاه شوند‪.‬‬ ‫قاضی «حمیدرضا رستمی» سرگرم مطالعه‬ ‫پرونده بود‪ .‬بعد از آنکه مرد دستبند به دست‪،‬‬ ‫پدر سالخورده‌اش‪ ،‬وکیل زن جوان و مأمور‬ ‫روی صندلی‌ها نشستند‪ ،‬قاضی رو به مرد جوان‬ ‫گفت‪« :‬همسرت مهریه‌اش را درخواست کرده‬ ‫و با وجود رأی قاضی طی چند ماه گذشته‬ ‫متواری بودی‪ .‬حاال اگر ضامنی معرفی کنی‪،‬‬ ‫به طور مشروط آزاد می‌شوی و فرصت‌داری‬ ‫‪ 30‬سکه مهریه همسرت را پرداخت کنی‪».‬‬ ‫اما «احمد» گفت‪« :‬من نه پولی دارم که‬ ‫بابت مهریه بپردازم و نه ضامنی‪».‬‬ ‫قاضی همان‌طور که یکی از برگه‌های‬ ‫پرونده را عالمت می‌زد‪ ،‬گفت‪«:‬به هر حال‬ ‫حکم جلب شما صادر شده و اگر ضامنی‬ ‫معرفی کنی فرصت‌داری مهریه همسرت را‬ ‫بپردازی‪ ،‬در غیر این صورت باید به زندان‬ ‫بروی‪».‬ناگهان مرد سالخورده از روی صندلی‬ ‫بلند شد و گفت‪« :‬آقای قاضی‪ ،‬ما از یک‬ ‫روستا در حوالی کرج آمده‌ایم و اینجا کسی‬

‫را نداریم‪ .‬از شما می‌خواهیم کمک‌مان کنید‬ ‫تا این غائله هر چه زودتر تمام شود‪».‬در‬ ‫این میان احمد نگاهی به پدرش انداخت و‬ ‫به فکر فرو رفت‪.‬از روزی که او به یکی از‬ ‫دختران روستایشان عالقه‌مند شده بود تا آن‬ ‫روز که سردی دستبند را بر دستانش حس‬ ‫کرد‪ ،‬حتی دو سال هم نمی‌گذشت‪ .‬نخستین‬ ‫بار «یکتا» را در مینی بوس روستا دید‪،‬‬ ‫دختر جوان از کالس خیاطی در شهر برمی‬ ‫گشت که در یک نگاه به او دل باخت‪ .‬احمد‬ ‫تعقیبش کرد و چند روز بعد پدر و مادرش‬ ‫را برای خواستگاری به خانه آنها فرستاد‪.‬‬ ‫اما خانواده یکتا موافق خواستگار دیپلمه و‬ ‫بیکار نبودند‪ .‬ولی احمد ناامید نشد و کارت‬ ‫پایان خدمتش را برداشت و رفت دنبال کار‪.‬‬ ‫اما پیدا کردن کار سخت بود‪ .‬مدتی بعد موفق‬ ‫شد از صندوق بازنشستگی پدرش وام بگیرد‬ ‫و یک مغازه کوچک خواروبار فروشی باز‬ ‫کند‪ .‬چند ماه بعد با وساطت ریش سفیدهای‬ ‫فامیل‪ ،‬سرانجام خانواده دختر با خواستگاری‬ ‫احمد موافقت کردند‪ .‬فاصله خواستگاری تا‬ ‫ازدواج زوج جوان دو ماه هم طول نکشید‬ ‫و آنها حتی فرصتی برای گشت و‌گذار پیدا‬ ‫نکردند‪ .‬خانواده سنتی یکتا موافق حضور‬ ‫احمد در خانه خودشان نبودند و رفت و‬ ‫آمد داماد را تا شروع زندگی مشترک امر‬ ‫پسندیده‌ای نمی‌دانستند‪ .‬با این حال احمد‬ ‫دلخوش بود که بهترین دختر روستایشان را‬ ‫به همسری انتخاب کرده است‪ .‬تا اینکه شب‬ ‫عروسی فرا رسید و میهمانان بعد از پایان‬ ‫جشن به خانه‌هایشان رفتند‪ .‬اما ساعتی بعد‬ ‫از آنکه عروس و داماد وارد حجله شدند‬ ‫ناگهان به مشاجره و دعوا پرداختند‪.‬پس از‬

‫دخالت دو خانواده جر و بحث به درگیری‬ ‫کشید‪ .‬همان شب دو خانواده به پاسگاه رفته‬ ‫و شکایت‌های متعدد علیه هم طرح کردند‪ .‬از‬ ‫یک طرف خانواده یکتا به خاطر کتک زدن‬ ‫عروس شاکی بودند و از طرف دیگر خانواده‬ ‫احمد معتقد بودند عروسشان فریبکاری کرده‬ ‫و لکه ناشی از بیماری «ماه‌­گرفتگی» روی‬ ‫بدنش را از خانواده داماد پنهان کرده است‪.‬‬ ‫پدر و مادر احمد معتقد بودند «ماه­‌گرفتگی»‬ ‫عروس شگون ندارد و باید این ازدواج فسخ‬ ‫شود و‪...‬یکتا برای فشار آوردن به احمد برای‬ ‫تشکیل زندگی مستقل‪ ،‬به خانه پدر خودش‬ ‫بازگشته و مهریه ‪ 100‬سکه طال را به اجرا‬ ‫گذاشته بود‪ .‬در عوض احمد هم بیکار نماند‬ ‫و به خاطر پنهان کردن «ماه­‌گرفتگی» عروس‬ ‫دادخواست «فسخ نکاح» داد‪ .‬اما قاضی وقت‬ ‫شعبه درخواست احمد را وارد ندانست و او را‬ ‫به پرداخت مهریه ملزم کرد‪ .‬احمد هم پایش‬ ‫را در یک کفش کرد که دیگر نمی‌خواهد با‬ ‫یکتا زندگی کند‪ .‬بنابراین خانواده نوعروس با‬ ‫استخدام وکیل‪ ،‬خواسته‌های قانونی دخترشان‬ ‫را پیگیری کردند و سرانجام پس از توافق‬ ‫طرفین قرار شد با پرداخت ‪ 30‬سکه طال که‬ ‫تعدادی از آن یکجا و مابقی در اقساط سه‬ ‫ساله باشد زندگی مشترک آنها به پایان برسد‪.‬‬ ‫بدین ترتیب زوج جوان بدون آنکه حتی یک‬ ‫روز هم زندگی کنند به طالق رضایت دادند‪.‬‬ ‫اما احمد که از پرداخت مهریه ناتوان بود‬ ‫روستا و مغازه‌اش را ترک کرد و فراری شد تا‬ ‫اینکه سه ماه بعد دستگیر شد‪.‬‬ ‫در لحظاتی که قاضی دادگاه مشغول مطالعه‬ ‫پرونده بود‪ ،‬احمد همچنان در گذشته‌اش ِسیر‬ ‫می‌کرد که پدرش بلند شد و گفت‪«:‬آقای‬ ‫رئیس‪ ،‬راهی ندارد که ما با خانواده عروسمان‬ ‫توافق کنیم تا پسرم به زندان نرود؟» قاضی‬ ‫جواب داد‪«:‬شما مهلت داشتید که طبق تعهد‬ ‫حق و حقوق عروستان را بدهید‪ .‬اما به جای‬ ‫پرداخت آن پسرتان فرار کرده‪ .‬به هر حال‬ ‫چاره‌ای ندارید‪ .‬بهتر است با وکیل عروس‌تان‬ ‫توافق کنید‪».‬‬ ‫در این لحظه وکیل یکتا بلند شد و‬ ‫گفت‪«:‬متأسفانه خانواده موکل من آسیب‌های‬ ‫روحی و جسمی زیادی خورده‌اند تا حدی که‬ ‫ناچار به ترک روستا و زندگی در شهر شده‌اند‪.‬‬ ‫گر چه رقم ‪ 30‬سکه چندان قابل اعتنا نیست‪،‬‬ ‫اما بخشی از مشکالت زندگی جدید نوعروس‬ ‫را رفع خواهد کرد‪ .‬بنابراین امکان شانه خالی‬ ‫کردن داماد جوان از پرداخت مهریه وجود‬ ‫ندارد‪ ».‬بدین ترتیب قاضی به مرد سالخورده‬ ‫و پسرش تا پایان وقت اداری مهلت داد‬ ‫ضامن یا وثیقه‌ای به دادگاه ارائه دهند‪ .‬بعد‬ ‫هم آنها را به بیرون از دادگاه هدایت کرد‪.‬‬ ‫دو ساعت بعد مردی میانسال که مدارکی در‬ ‫دست داشت و همکار قدیمی پدر احمد بود‬ ‫با سندی که در اختیار دادگاه گذاشت دستبند‬ ‫را از دستان احمد باز کرد‪ .‬اما در گوش او‬

‫گفت‪« :‬بهتر است تو مثل پدرت به خرافات‬ ‫اهمیت ندهی و بروی دنبال همسرت‪ ...‬آن‬ ‫دختر بیچاره چه گناهی کرده؟ مگر خودش‬ ‫خواسته ماه گرفتگی داشته باشد؟ این یک‬ ‫موضوع ارثی است و‪ .»...‬احمد که با شنیدن‬ ‫این حرف‌ها سرش را پایین انداخته بود‪ ،‬به‬ ‫گریه افتاد و دست مرد سالمند را بوسید‪ .‬بعد‬ ‫گفت‪«:‬فکر می‌کنم همین کار را باید بکنم‪.‬‬ ‫بهتر است سراغ همسرم بروم و با عذرخواهی‬ ‫او را به خانه برگردانم‪ .‬امیدوارم برگردد و‪»...‬‬

‫تبعید و شالق ؛ مجازات راننده‬ ‫سرویس آزارگر‬ ‫راننده سرویس یک موسسه آموزشی که پیش‬ ‫از این به اتهام آزار و اذیت دانش‌آموزی ‪12‬‬ ‫ساله به دو بار اعدام محکوم شده بود پس‬ ‫از رد این احکام در دیوان عالی کشور برای‬ ‫سومین بار در دادگاه کیفری استان تهران‬ ‫محاکمه و این بار به دو سال تبعید و ‪99‬‬ ‫ضربه شالق محکوم شد‪.‬‬ ‫به گزارش جام‌جم‪ 28 ،‬دی ‪ ،93‬مردی با پسر‬ ‫‪ 12‬ساله‌اش به یکی از کالنتری‌های جنوب‬ ‫تهران رفت و به ماموران گفت‪« :‬امروز پسرم‬ ‫با تاخیر از موسسه به خانه آمد‪ .‬مدام گریه‬ ‫می‌کرد و رنگ صورتش زرد شده بود‪ .‬وقتی‬ ‫علت تاخیرش را پرسیدم‪ ،‬بغضش ترکید و‬ ‫گفت راننده سرویس او را در راه موسسه سوار‬ ‫کرده‪ ،‬با ترفندهای مختلف به خانه‌اش برده و‬ ‫پس از نشان دادن فیلم غیراخالقی‪ ،‬مورد آزار‬ ‫و اذیت قرار داده است‪».‬‬ ‫با ثبت این شکایت‪ ،‬راننده سرویس دستگیر‬ ‫شد و مورد بازجویی قرار گرفت‪ .‬او کشاندن‬ ‫سعید به خانه و نشان دادن فیلم غیراخالقی را‬ ‫پذیرفت اما تجاوز را انکار کرد و گفت‪« :‬آن‬ ‫روز پسربچه به من گیر داد تا به خانه‌ام بیاید‬ ‫و فیلم غیراخالقی ببیند‪ .‬من عصبانی شدم‪.‬‬ ‫گفتم اگر پدرت بفهمد‪ ،‬تنبیه‌ات می‌کند اما‬ ‫او اصرار کرد‪ .‬مجبور شدم فیلم را نشانش‬ ‫بدهم اما تجاوز نکردم‪».‬‬ ‫انکار متهم در حالی بود که مدارک پلیسی‬ ‫و تائیدیه پزشکی قانونی مبنی بر وقوع آزار‬ ‫و اذیت باعث شد تا کیفرخواست پرونده با‬ ‫موضوع «تجاوز به عنف» صادر شود و برای‬ ‫رسیدگی در اختیار شعبه ‪ 75‬دادگاه کیفری‬ ‫استان تهران قرار گیرد‪ .‬قضات این شعبه‬ ‫پس از چهار جلسه رسیدگی‪ ،‬تجاوز را محرز‬ ‫دانسته و متهم را به اعدام محکوم کردند اما‬

65

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪64‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫روش عجیب برای‬ ‫کاهش استرس‬ ‫مسافران هواپیما‬

‫فرودگاه بین المللی «سینسیناتی»‬ ‫در کنتاکی شمالی به اسب های‬ ‫مینیاتوری مزرعه ی ‪Seven‬‬ ‫‪ Oaks‬که در نزدیکی فرودگاه‬ ‫قرار دارد اجازه می دهد تا برای‬ ‫سرگرمی مسافران تردد کنند‪ .‬با‬ ‫وجود این که اسب ها کوچک‬ ‫هستند اما تأثیر بزرگی بر روح ّیه‬ ‫مسافران دارند‪. .‬‬

‫به گزارش تابناک با تو‪ ،‬بسیاری از مردم‪،‬‬ ‫حیوانات به خصوص حیواناتی که در اندازه‬ ‫های کوچک هستند را دوست دارند‪ .‬در چند‬ ‫وقت اخیر روش های درمانی با استفاده از‬ ‫حیوانات رواج یافته است‪ .‬یکی از شایعترین‬ ‫آنها کمک به بهبود بیماران روانی با استفاده‬ ‫از سگ است‪.‬‬ ‫این روش درمانی جالب و در عین حال‬ ‫عجیب به فرودگاه ها هم راه پیدا کرده است‬ ‫تا برای سرگرمی مسافران و از بین بردن‬ ‫استرس آنها‪ ،‬راهکارهای مبتکرانه در پیش‬ ‫گرفته شود‪ ،‬به طوریکه در این فرودگاه ها‬ ‫اسب های مینیاتوری زیبایی خواهید دید‪.‬‬ ‫فرودگاه بین المللی «سینسیناتی» در کنتاکی‬ ‫شمالی به اسب های مینیاتوری مزرعه ی‬ ‫‪ Seven Oaks‬که در نزدیکی فرودگاه قرار‬ ‫دارد اجازه می دهد تا برای سرگرمی مسافران‬ ‫تردد کنند‪ .‬با وجود این که اسب ها کوچک‬ ‫هستند اما تأثیر بزرگی بر روح ّیه مسافران‬ ‫دارند‪.‬‬

‫خانم ِ‬ ‫«وندی اورالندو» مدیر روابط عمومی‬ ‫کارکنان فرودگاه می گوید‪ :‬اسب ها برای‬ ‫این در فرودگاه هستند تا استرس و نگرانی‬ ‫مسافران را کاهش داده و لبخندی بر لب‬ ‫های آنان بنشانند‪ .‬این ایده بسیار مؤثر بوده‬ ‫است‪.‬‬ ‫او در ادامه می افزاید‪ :‬فرودگاه معموال جایی‬ ‫برای استرس‪ ،‬سرعت و فشار روانی است‪ ،‬اما‬ ‫دیدن این حیوانات کوچک دوست داشتنی‬ ‫در از بین بردن چنین حالت هایی در افراد‬ ‫نقش مهمی ایفا می کند‪.‬‬ ‫این روش درمانی توجه بسیاری را به خود‬ ‫جلب کرده است‪ ،‬به طوریکه از این اسب‬

‫های کوچک در خانه ی سالمندان‪ ،‬برنامه‬ ‫های اجرایی پلیس و حتی در خوابگاه های‬ ‫دانشجویی در هفته های آخر تحصیل (که‬ ‫میزان فشار روانی باال است) در اوهایو‬ ‫استفاده می کنند‪ .‬این برنامه با کمک های‬ ‫مالی بسیاری همراه بوده است و از این‬ ‫اسب ها برای مناسبت های مختلف استفاده‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫مالک این اسب ها خانم «لیزا مود» سعی‬ ‫دارد تا با دستیابی به یک بودجه ی مالی این‬ ‫برنامه را گسترش دهد‪ ،‬برنامه ای که اولین‬ ‫بار با اسب سفید کوچکی به نام «داکوتا»‬ ‫آغاز شد و اینک به یک موضوع قابل بحث‬ ‫و مشهور تبدیل شده است‪.‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪63‬‬

‫کرده‬ ‫بفرمایید! و‬ ‫یه کاسه اش رشته‬ ‫داد دستم‪.‬‬ ‫– دستتون درد نکنه چرا‬ ‫زحمت کشیدین‪ .‬کاسه رو ازش‬ ‫گرفتم‪.‬‬ ‫– خواهش می کنم چه زحمتی! فقط ببخشید برادرتون‬ ‫هست؟‬ ‫برادرم؟؟ برادرم کی بود؟نکنه منظورش ‪..‬؟‬ ‫– نه پیش پای شما رفتن‪.‬‬ ‫– خوب پس بهش میرسم! فعال‪.‬‬ ‫بعدم رفت منم در بستم‪ .‬بعدا بهش میرسم؟؟ چمیدونم واال!‬ ‫گیر یه مشت خل چل افتادیم ‪ .‬آشو گذاشتم تو یه ظرف‬ ‫مخصوص و ظرف اصلیشو خالی کردم تا بعدا بدم بهشون‪.‬‬ ‫با خودم گفتم حاال که قرار تنها باشم پس چطوره یه نهار‬ ‫مشتی برای خودم درست کنم ‪ .‬قرمه سبزی! مواد قرمه سبزیمو‬ ‫بار گذاشتم تا اماده بشه یه چند ساعتی طول میکشه پس‬ ‫رفتم توی حال یکم تلویزیون این ور واونور کردم‪ .‬تلویزیون‬ ‫داشت یه شو قشنگ نشون می داد‪ .‬منم برای خودم بلند شدم‬ ‫وصداشو زیاد کردم حاال نرقص کی برقص! یه لحظه چرخیدم‬ ‫وقلبم در جا وایستاد‪ .‬یا قمر بنی هاشم‪ – .‬چیه اتفاقی افتاده؟‬ ‫قلبم داشت از دهنم می زد بیرون‪ .‬خدایا من با عزرائیل ازدواج‬ ‫کردم یا ادم؟ مگه این نرفته بود‪.‬‬ ‫– اونجوری نگام نکن‪.‬‬ ‫اومد یکم جلوتر‪.‬‬ ‫– ببین می تونی کمکم کنی؟‬ ‫دیروز تو دانشگاه یکی از بچه ها ادامس گذاشته بود رو‬ ‫صندلیم ‪،‬حاالم نمیره!‬ ‫با عصبانیت گفتم ‪:‬باید بزاریش تو اب سرد‪.‬‬ ‫–گذاشتم ولی اثر نکرد‪.‬‬ ‫چه راحت میتونه خودشو به بیخیالی بزنه‪ ،‬شایدم ندیده بود‬ ‫ولی خودم دیدم وایستاده نگام می کنه‪ .‬فکر کنم براش مهم‬ ‫نبود‪ .‬مطمئنا همین بود‪ .‬حاال این به درک ! اون پسره رو بگو‬ ‫که بی خودی بهش گفتم‪ .‬به من چه! مگه تقصیر من بود؟ من‬ ‫اون چیزی که فکر کردم گفتم‪ .‬منم خودمو زدم به بیخیالی‪.‬‬ ‫– بده من برات درستش می کنم‪.‬‬ ‫– دست ابجی گلم درد نکنه!‬ ‫بعدم با پوزخندی رفت‪ .‬اه! لعنت به تو سیامند! می مردی جلو‬ ‫دهنتو می گرفتی چه جوری بهش گفته؟؟ معلوما توسط وسیله‬ ‫ی مزخرفی به نام موبایل ‪ .‬ا ه لعنتی‪ .‬بدو رفتم لباسمو عوض‬ ‫کردم‪ .‬یه تی شرت و شلوار پوشیدم ویه بافتنیم روش پوشیدم‬ ‫ورفتم تو اشپزخونه‪ .‬یه تیکه یخ برداشتم وبا حرص مالیدم‬ ‫رو شلوارش‪ .‬هزار بار به جون کسی که باهاش این کارو کرده‬ ‫دعا کردم‪ .‬پس اقا استاد دانشگاه بود‪ .‬البد دوست دختراشم‬ ‫همون دانشجوهاش بودن دیگه! وقتی کارم با شلوارش تموم‬ ‫شد وتمیزش کردم رفتم سمت اتاقش‪ .‬در زدم‪.‬‬ ‫– بیا تو‪.‬‬ ‫بی ادب بفرما تو!‪ .‬در باز کردم ورفتم داخل اولین چیزی که‬ ‫چشمامو گرفت پیانو گوشه اتاق بود‪ .‬اخـــــــــــخ! چقدر دلم‬ ‫براش تنگ شده‪ .‬پیانو ‪ ،‬ویالون ‪ ،‬گیتارهمه ی اینا رو بلد بودم‬ ‫وخیلی وقت بود که نزده بودمشون‪ .‬تو اتاق پیانو وگیتارم بود‬ ‫‪.‬مادرم وقفشون کرده بود به مراکز خیریه تا بچه های اون جا‬ ‫یاد بگیرم‪ .‬هفته ای دو روز باهاشون کالس داشتم‪ .‬چه دورانی‬

‫بو د‬ ‫! منو و‬ ‫خواهرم چه کیفی می کردیم‪.‬‬ ‫اگه اون تصادف لعنتی نبود شاید االن هیچ‬ ‫کدوم از این اتفاق نمیوفتاد! نا خوداگاه یه قطره اشک از‬ ‫چشمم سرازیر شد‪ .‬پشتش به من بود وداشت کمدشو می‬ ‫گشت‪ .‬سریع پاکش کردم وگفتم‪:‬‬ ‫شلوارتو اینجا میذارم‪.‬‬ ‫و گذاشتمش رو تخت‪ .‬وبرگشتم سمت در‪.‬‬ ‫– طوری شده؟‬ ‫نه‪ .‬اسمشو باید بزارم چهار چشم ‪ .‬والـــــا‪ .‬بعدم رفتم‬‫بیرون‪ .‬باالخره قرمه سبزی اماده شد وبوش کل خونه رو‬ ‫برداشت منم نامردی نکردم یه بشقاب برای خودم کشیدم‬ ‫وبقیشو گذاشتم تو یخچال‪ .‬نشستم پشت میز و چند لحظه بعد‬ ‫سر کلش پیدا شد‪ .‬یه نگاهی به بشقاب من کرد و چشماش‬ ‫برق زد‪ .‬عععععمراااا! حتی یه لقمه! مردی خودت برو غذا از‬ ‫یخچال در بیار برای خودت بکش!‪ .‬شروع کردم با لذت به‬ ‫خوردن‪ .‬وقتی غذامو کامل دهنی کردم با لذت بلند شدم رفتم‬ ‫از یخچال نوشابه رو کشیدم بیرون‪ .‬وقتی برگشت سمت غذام‬ ‫دیدم ای دل غافل! جا تر و بچه داره می لونبونه!‬ ‫– ببخشید اون غذای من بود‪.‬‬ ‫با ارامش گفت‪ :‬دیگه نیست!‬ ‫– ِا ِا ِا ِا! من درستش کردم ومن اول برای خودم کشیدم‪ .‬بعدشم‬ ‫دهنی خوردن مریضتون میکنه پس لطفا غذامو بهم بده!‬ ‫– مگه نمی گی دهنی خوردن مریض می کنه؟ خوب این االن‬ ‫دهنی منه!‬ ‫– خیلیی پررویی!‬ ‫– نظر لطفته!‬ ‫با حرص از اشپزخونه رفتم بیرون‪.‬تازه یادم افتاد اش رشتم‬ ‫داریم‪ .‬سریع برگشتم تو اشپزخونه‪.‬‬ ‫– چی شد می خوری؟ قاشوقشو گرفت سمتم‪.‬‬ ‫– خفه شو بابا!‬ ‫بلندخندید‪ .‬با لذت کاسه ی اش در اوردم گذاشتم رومیز‪.‬در‬ ‫یخچالو بستم و وقتی خواستم برش دارم‪ ،‬حس کردم چشمش‬ ‫همش به دنبال اینه برای همین یه لبخند زدم وگذاشتمش‬ ‫تو ماکروویو‪ .‬خودمم اونجا موندم‪.‬وقتی گرم شد اونم غذاشو‬ ‫تموم کرد ولی از جاش بلند نشد‪ .‬منم برای اینکه حالیش کنم‬ ‫کاسه رو برداشتم ورفتم رو مبل نشستم شروع کردم به خوردن‪.‬‬ ‫اونم چند لحظه بعد اومد ورو مبل نشست‪ .‬به سه دقیقه نکشید‬ ‫که با حرص گفت‪:‬‬ ‫نترکی یه وقت‪.‬‬ ‫بلند خندیدم وگفتم‪:‬‬ ‫شما نگران نباش‪.‬‬ ‫معلوم بود حرصش در اومده‪ .‬ولی دلم براش سوخت‪ .‬خیلی بده‬ ‫که ادم به یه چیزی نگاه کنه ونتونه بخورتش‪ .‬بلند شدم ورفتم‬ ‫تو اشپزخونه ویه ظرف پیدا کردم ونصف اشو ریختم توش‪.‬‬

‫بر د م‬ ‫تو حال وگرفتم سمتش‪ .‬عین این بچه‬ ‫شیطونا گفت‪:‬‬ ‫ایول! عاشقتم! با تعجب بهش نگاه کردم‪ .‬دوتا بوسم برام‬ ‫فرستاد‪ .‬چپ چپ نگاهش کردم و رومو کردم اونور‪ .‬الحق‬ ‫که مرد وشکمش! ( ولی خدایی خوشم اومد )خودمم کاسه‬ ‫اشمو برداشتم وشروع به خوردنش کردم‪ .‬بعد از اینکه اشمونو‬ ‫خوردیم یه چندتا خمیازه کشید وبعدش رفت تو اتاقش‪– .‬‬ ‫خواهش می کنم!‬ ‫برگشت سمتم‪ .‬لبخندی زد و گفت ‪ :‬مرسی ابجی کوچولو‪.‬‬ ‫خوبه ما یه غلطی کردیما منم نامردی نکردم و گفتم ‪ :‬از سیا‬ ‫جون تشکر کن‪ .‬عین این فیلم ترسناکا برگشت سمتم‬ ‫کیم؟ ( ترکی گفت به فارسی یعنی کی ‪ ،‬مثال مزه پروند )‬ ‫منم از فرصت سو استفاده کردم و رو مبل لم دادمو تلویزیون‬ ‫نگاه کردم‪.‬‬ ‫– همون پسر خوشتیپه همسایه طبقه چهارم‪.‬‬ ‫– سیامند؟‬ ‫– اوهوم‪.‬‬ ‫– چه ربطی به اون داره؟‬ ‫– اخه مامان اون درست کرده بود برام‪.‬‬ ‫اومد تو حال و رو مبل نشست‪.‬‬ ‫– چه غلطا! یه عمر همسایمون تا حاال از این کارا نکرده با‬ ‫اینکه بهترین دوستمه‪.‬‬ ‫– حاال دیگه!‬ ‫نیم خیز شد سمتم‪.‬‬ ‫– ببینم نکنه خبریه؟‬ ‫از جام بلند شدم و رفتم به سمت اتاق‪.‬‬ ‫– اگرم باشه به کسی مربوط نیست!‬ ‫و رفتم سمت اتاقمو در بستم‪ .‬احساس خوبی داشتم ! این قده‬ ‫کیف می ده وقتی کرم می ریزی! رو تختم دراز کشیدم‪ .‬اومد‬ ‫در باز کرد ‪.‬‬ ‫– خیلی بی ادبی که هنوز حرفم تموم نشده سرتو میندازی‬ ‫پایین و می ری‪.‬‬ ‫اوووف! عین فنر از جام بلند شدم و رفتم سمتش‪ .‬تقریبا داد‬ ‫زدم ‪:‬‬ ‫بی ادب تویی که بدون در زدن وارد اتاق یه خانوم میشی!‬ ‫خجالت نمیکشی؟ هان؟‬ ‫با چشماش گشاد نگام کرد‪.‬‬ ‫– خیله خوب چرا عصبانی میشی ببخشید‪.‬‬ ‫یه کم تند رفتم ‪ .‬یه کوچولو صدامو آروم کردم‪.‬‬ ‫– خیله خوب کارتو بگو‪.‬‬ ‫طلبکارانه ازش پرسیدم‪.‬‬

‫ادامه دارد‪.....‬‬

‫‪62‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ازدواج‬ ‫صــوری‬ ‫رمان‬

‫داســـــتـــان دنــــبـــــاله دار‬

‫قسمت ‪... 4‬‬ ‫دندونام بهم می خوردن‪.‬من مثل الکپشت حرکت می کردم‬ ‫واون معمولی میرفت ولی با این حال ازم زیادی فاصله داشت‪.‬‬ ‫سرمو کرده بودم تو کاپشنم تا سرمای کمتری به صورتم بخوره‪.‬‬ ‫اه! چه بیشخصیت ‪ .‬اگه می خواستم خودم برم که میرفتم ‪.‬‬ ‫مگه نیومده دنبال من؟ پس چرا عین گاو سرشو انداخته و‬ ‫داره می ره‪ .‬مردم مردای قدیم هــــ ِـی!صدای خنده چندتا مرد‬ ‫به گوشم رسید‪ .‬ولی سرمو همونجا نگه داشتم‪ .‬اگه به من گیر‬ ‫بدن تقصیر تو باراد خان‪.‬‬ ‫خانم خوشگله سردت؟ می خوای بیای بغلم گرم شی؟‬ ‫بعدم باهم خندیدن‪.‬‬ ‫شاید اولش می خواستم ببینمشون ولی حاال فهمیدم که ارزش‬ ‫دیدن ندارن‪.‬‬ ‫– چه کالسیم واسه ما میذاره المصب!تنهایی اینجا چی کار‬ ‫میکنی می خورنتا!‬ ‫با این که خیلی سخت بود ولی تمام سعیمو کردم تا سرعتمو‬ ‫بیش تر کنم‪ .‬همینجوری که داشتم می رفتم محکم خوردم به یه‬ ‫چیزی‪ .‬سرمو باال اوردم باراد بود‪ .‬داشت عصبانی اونارو نگاه‬ ‫میکرد‪.‬سرمو چرخوندم به طرفشون‪.‬داشتن به من میخندیدن‬ ‫تازه یکیشونم بهم چشمک زد‪ .‬نمی دونم چرا ولی یک لحظه‬ ‫به مغزم خطور کرد که االن باراد بهشون حمله میکنه! شاید چون‬ ‫مست بود ( شایدم چون گاو بود! ) وکنترلی از خودش نداشت‪.‬‬ ‫یع‬ ‫سر‬

‫دستشو گرفتم که سرشو با ابهت اورد پایین‪ .‬دستمو کشیدم‬ ‫بیرون وحرکت کردم‪ .‬اخه این چه کاری بود من کردم؟ االن‬ ‫یه وقت فکر بد می کنه! لعنت به من‪.‬با نهایت سرعتم حرکت‬ ‫میکردم‪ .‬از پشت سرم صدای دعوا نمیومد ‪.‬پس حتما داره‬ ‫میاد دنبالم‪ .‬وقتی دم خونه رسیدم یکی از همسایه بیرون‬ ‫وایستاده بود‪ .‬منم که کلید نداشتم برای همین منتظر باراد‬ ‫موندم‪.‬‬ ‫– مال همین ساختمون هستید؟‬ ‫برگشتم به سمت صدا‪ .‬یه پسر جوون بود‪ .‬تو اون تاریکی‬ ‫چهرش قابل رویت نبود‪.‬‬ ‫– بله‪.‬‬ ‫فقط تونستم کت وشلوار جین تشخیص بدم‪ .‬یه کم اومد‬ ‫نزدیکتر وکلید پشت سرمو زد‪ .‬چراغ بیرون خونه روشن شد‬ ‫حاال بهتر می تونستم صورتشو ببینم‪ .‬وای! خدایا این انسان‬ ‫بود یا فرشته؟ چهارشونه‪ ،‬هیکلی‪ ،‬موها قهوه ای‪ ،‬چشا سبز‬ ‫صورت ناز! زیر کت مشکیش یه تی شرت چسبون سفیدم‬ ‫پوشیده بود‪ .‬ولی از حق نگذریم باراد یه درجه از اون باالتر‬ ‫بود‪.‬‬ ‫– ببخشید ولی تازه اومدین؟‬ ‫– اووم راستش‪ ،‬بله یه هفتس!‬ ‫– واقعا؟ پس خوشوقتم من سیامند هستم همسایه ی طبقه‬ ‫چهار‪ .‬راستی شما کدوم طبقه این؟‬ ‫– من طبقه د‬ ‫و‪ -‬دو واحد پایین ما؟‪-‬‬ ‫بله ( په نه په سه واحد‪ .‬زیر زمین زندگی می کنیم)‪.‬‬ ‫(یه خانمی از تو ماشین جلویی که شاسی بلند بود صداش‬ ‫کرد)‬ ‫– ببخشید به هر حال خوشحال شدم از دیدنتون فعال‬ ‫خداحافظ‪.‬‬ ‫– خداحافظ‪.‬‬ ‫بعدم رفت به سمت ماشین روبه رو ونشست پشت فرمون‬ ‫ورفت‪ .‬چند لحظه بعد باراد اومد جلو در بی هیچ حرفی رفتم‬ ‫کنار تا در باز کنه‪ .‬وقتی داخل خونه شدیم سریع دویدم سمت‬ ‫اتاقم وبا همون لبلسام رفتم زیر پتو‪ .‬یه ده دقیقه ای طول کشید‬ ‫تا گرمم بشه وروی همون تخت سنگی خوابم برد‪ .‬طرفای سحر‬ ‫بود که از جام به خاطر گرما بلند شدم به سختی رفتم واز کشوم‬ ‫یه تاپ وشلوارک کشیدم بیرون وبه خاطر بدن دردی که داشتم‬ ‫ترجیح دادم برم رو مبل بخوابم تا تخت‪ .‬پس یه مالفم با‬ ‫خودم برداشتم ورو کاناپه دراز کشیدم‪ .‬اخیششش! چقدر نرم!‬ ‫به سه دقیقه نکشید خوابم برد‪- .‬اهه!‬ ‫به زور از جام بلند شدم‪ .‬تلو تلو رفتم سمت در‪ .‬در باز کردم‪.‬‬ ‫– هااان؟‬ ‫– سو گل اون کلید ‪..‬‬ ‫از باال تا پایینمو رصد کرد‪ .‬یهو‬ ‫اومد تو که منم‬

‫مجبور شدم بیرم عقب‪ .‬در بست وبا صدای عصبی گفت‪:‬‬ ‫تو همیشه اینجوری میای دم در؟‬ ‫به قیافه ی خودم جلو ایینه دم در نگاه کردم‪ .‬وایـــــــــی! حاال‬ ‫چی کار کنم؟ ای خاک بر سرت که اینقدر حواس پرتی! قرار‬ ‫نبود این اتفاق بیوفته‪ ،‬قرار نبود باراد هیچ وقت منو اینجوری‬ ‫ببینه‪ .‬هیچ وقت! ولی صبر کن نباید کم میاوردم‪ .‬با خونسردی‬ ‫گفتم‪:‬‬ ‫بر فرض که اینطوری بیام به کسی چه؟‬ ‫دستشو کشید الی موهاش وبا لحن تحدید امیزی گفت‪:‬‬ ‫ببین خانوم خانوما برام مهم نیست زنمی یا که نیستی ‪،‬برام مهم‬ ‫نیست این ازدواج دائمی یا موقتی ولی بزار یه چیزی رو برات‬ ‫روشن کنم‪ ،‬وقتی کسی وارد خانواده ی من میشه چه دائمی یا‬ ‫موقتی باید اخالق منو تحمل کنه ممکنه از این حرفی که میزنم‬ ‫خوشت نیاد ولی خوب گوشاتو وا کن تو وقتی با من ازدواج‬ ‫کردی حتی اگرم موقتی باشه قبول کردی زنم من باشی پس‬ ‫دیگه اینجوری نیا دم در ( با ارامش گفت) خوب؟‬ ‫سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم‪ .‬نمی دونم چرا قلبم داشت‬ ‫میومد تو دهنم و از غیرتی شدنش خوشم اومد‪ .‬به هر کیه که از‬ ‫غیرتی شدن شوهرش خوشش نیاد؟ یه صدایی تو مغزم گفت‪:‬‬ ‫دلتو زیاد خوش نکن‪ .‬اون که تورو دوست نداره نکنه تو‬ ‫دوسش داری؟‬ ‫سرمو محکم تکون دادم‪ .‬با صدای زنگ تلفن دویدم سمتش‪.‬‬ ‫– بله؟‬ ‫سالم دختری!‬‫صدای بسته شدن در حاکی از رفتنش بود‪ .‬نفسم محکم بیرون‬ ‫دادم‪.‬‬ ‫– سالم مامان‪.‬‬ ‫– چطوری؟‬ ‫خوبم مرسی‪.‬‬‫– همه چی میزونه؟‬ ‫– اره خدا رو شکر‪ (.‬مثل سگ دروغ می گفتم)‬ ‫– زنگ زدم بگم با تقاضای وامم موافقت شده‪.‬‬ ‫– راست میگی؟‬ ‫قلبم اومد تو دهنم‪.‬‬ ‫– اره‪.‬ولی‪..‬‬ ‫–چی؟‬ ‫– قبل از من دو نفر تو نوبتن‪ .‬کار اونا که جور بشه حاج اقا‬ ‫گفته با وام منم موافقت میشه!( حاج اقا کریمی خیر محلمون)‬ ‫– پس باید صبر کنم؟‬ ‫اره گلم‪ .‬من باید برم صدام کردن‪.‬‬‫بعدم تلفن قطع کرد‪ .‬با ناراحتی از جام بلند شدم ورفتم سمت‬ ‫در‪ .‬از ترس اینکه نکنه دوباره باراد باشه بلند پرسیدم‪ :‬کیه؟‬ ‫صدای مردونه ای گفت‪ :‬سالم ببخشید! سیامندم‪ .‬اگه میشه‬ ‫در باز کنید‪.‬‬ ‫– یه لحظه‪.‬‬ ‫سریع دویدم تو اتاقم وچادرم از جا نمازم در اوردم‪ .‬بعدم سرم‬ ‫کردم وبدو رفتم دم در‪.‬در باز کردم‪ .‬ای نامرد المصب‬ ‫همون رنگ لباس خونه ی مردونه ی مورد‬ ‫عالقمو پوشیده بود‪ .‬تی شرت زرد‬ ‫وشلوار سبز‪ .‬موهاشم داده بود‬ ‫باال‪ -.‬سالم ببخشید‬ ‫مزاحمتون شدم‬ ‫اینو مادرم‬ ‫د ر ست‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪ ‬‬

‫دکتر پیام‬ ‫فخری‬ ‫جراح‬ ‫دندانپزشک‬

‫_______________________________________‬

‫توصیه هایی مهم راجع‬ ‫به ایمپلنت دندان‬

‫"ایمپلنت نسبت به سایر روش‌های جایگزین‬ ‫دندان جدیدتر است و مانند هر کار تخصصی‬ ‫دیگری مزیت‌های زیادی دارد‪ ،‬بنابراین‬ ‫می‌توان گفت‪ ،‬تحول بزرگی را در زمینه‬ ‫دهان و دندان ایجاد کرده است!"‬

‫________________________________________‬

‫ایمپلنت دندان روشی است که عالوه بر اصالح مشکالت‬ ‫دهانی و دندانی‪ ،‬چهره و زیبایی فرد را تضمین می‌کند‪.‬‬ ‫ایمپلنت نسبت به سایر روش‌های جایگزین دندان جدیدتر‬ ‫است و مانند هر کار تخصصی دیگری مزیت‌های زیادی‬ ‫دارد‪ ،‬بنابراین می‌توان گفت‪ ،‬تحول بزرگی را در زمینه دهان و‬ ‫دندان ایجاد کرده است‪.‬‬ ‫ایمپلنت شامل دو مرحله مجزا بوده که قسمتی از آن مربوط‬ ‫به جراحی‌هایی است که روی استخوان فک انجام می‌شود‬ ‫و بخش دیگر سازوکارهای پروتز و روکش‌های دندانی را‬ ‫تشکیل می‌دهد‪ .‬در خصوص جراحی‌های تخصصی باید‬ ‫بگویم‪ ،‬زمانی نتیجه مطلوب حاصل می‌شود که به صورت‬ ‫حرفه‌ای و تخصصی انجام شود‪.‬‬ ‫درمان ایمپلنت را می‌توان با توجه به سختی کار به چند نوع‬ ‫تقسیم کرد‪:‬‬ ‫درمان‌های ساده که توسط دندان‌پزشک عمومی قابل انجام‬ ‫است‪ ،‬اما درمان‌های متوسط و پیشرفته‌تر نیز وجود دارد که‬ ‫در مورد آنها باید دقت بیشتری صورت گیرد‪ ،‬چراکه در این‬ ‫مراحل نیاز به انجام درمان‌های پیشرفته استخوانی در فک و‬ ‫سپس جا‌سازی پایه ایمپلنت می باشد‪.‬‬ ‫چه افرادی برای انجام عمل ایمپلنت واجد شرایط هستند؟‬

‫به جز شرایط خاص مانند بیماری‌های متابولیک که کنترل‌‬ ‫نشده هستند‪ ،‬بیمارانی که رادیوتراپی شده‌اند‪ ،‬بیماران‬ ‫شیمی‌درمانی و… افراد سالمی که دارای مشکل خاصی نیستند‪،‬‬ ‫ایمپلنت برایشان درمانی خوبی است‪ .‬البته طرف‌داران درمان‬ ‫ایمپلنت روزبه‌روز بیشتر شده و پیشرفت‌های تکنولوژیک‪،‬‬ ‫روش‌های جدید و تغییر و تحول‌هایی که درزمینه ساخت‬ ‫ایمپلنت‌های دندانی اتفاق افتاده‪ ،‬منجر شده تا بیمارانی که‬ ‫از درمان ایمپلنت با احتیاط استفاده می‌کردند‪ ،‬با اطمینان‬ ‫بیشتری استقبال کنند‪.‬‬ ‫ایمپلنتی که برای بیمار استفاده می‌شود‪ ،‬می‌تواند عمر زیادی‬ ‫داشته باشد؟‬ ‫بله‪ .‬ایمپلنت نیز مانند دندان دائمی طبیعی است‪ .‬چنانچه به آن‬ ‫خوب رسیدگی شود‪ ،‬باقی مانده و عمر درازی خواهد داشت‪.‬‬ ‫درغیر این‌صورت بیماری به نام التهاب بافت‌های اطراف‬ ‫ایمپلنت به دنبال عدم مراقبت و رعایت بهداشت به‌وجود آمده‬ ‫و به‌تدریج استخوان اطراف را تحلیل داده و منجر به ازدست‬ ‫دادن ایمپلنت می‌شود‪.‬‬

‫‪61‬‬

‫قیمت گزاف ایمپلنت‌ها منجر شده تا بسیاری از بیمارانی که به‬ ‫ایمپلنت نیاز دارند‪ ،‬قادر به انجام آن نباشند‪ .‬عدم وجود دندان‬ ‫منجر به افت بهداشت دهان و دندان نمی‌شود؟‬ ‫عدم پوشش بیمه‌ای مشکلی است که در تمام بخش‌های‬ ‫دندان‌پزشکی مشاهده می‌شود تا وقتی نگاه به این‌گونه‬ ‫درمان‌ها لوکس باشد‪ ،‬اقدام خاصی صورت نگرفته و تعداد‬ ‫قابل توجهی از جامعه بی‌بهره خواهند ماند‪ ،‬اما باید توجه کرد‬ ‫که ایمپلنت درمان لوکسی نیست‪ ،‬بلکه برای بهداشت دهان‬ ‫و دندان الزم است و طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت‬ ‫بی‌دندانی معلولیت است‪ .‬بنابراین دندان‌دار کردن مردم یعنی‬ ‫رفع معلولیت آنها! چنانچه به این موضوع اهمیت داده نشود‪،‬‬ ‫به معنای آن است که جامعه‌‌ای مملو از معلول دندانی داریم‪.‬‬ ‫بلع غذا‪ ،‬تکلم‪ ،‬اعمال فیزیولوژیک دهان و دندان و…بیمار‬ ‫بی‌دندان دچار مشکل است تا سازمان‌های بیمه‌گر ایمپلنت‬ ‫و سایر اعمال دندان‌پزشکی را تحت پوشش گسترده‌ای قرار‬ ‫ندهند‪ ،‬عده کثیری از جامعه به سمت آن نرفته و همچنان‬ ‫بی‌بهره خواهند ماند‪.‬‬

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

60

59

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

58

57

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪56‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫مادر ما فقط مادر‬ ‫نیست‪ ...‬سمبل فداکاری‬ ‫و ازخودگذشتگی است‬

‫وقتی پدرم از دست رفت‪ ،‬مادرم هنوز در‬ ‫اوج جوانی بود‪ ،‬زنی ‪ 34‬ساله‪ ،‬زیبا و پرانرژی‪،‬‬ ‫که کلی خواستگار داشت‪ .‬با وجود اصرار مادر‬ ‫بزرگ مان‪ ،‬حاضر نبود تن به ازدواج دوباره‬ ‫بدهد‪ .‬تا با حکم پدر بزرگ‪ ،‬با حمید پسرخاله‬ ‫اش ازدواج کرد‪ .‬حمید مردی خشن و معتاد‬ ‫بود‪ ،‬بارها مادرم را کتک زده و مجروح‬ ‫ساخت‪ .‬ولی مادرم تاب آورد‪ ،‬چون طالق را‬ ‫در شأن خانواده نمی دید‪.‬‬

‫_______________________________________‬

‫روزی که حمید به خواهر‪ 16‬ساله ام تجاوز کرد‪ ،‬ما خشم‬ ‫واقعی را در وجود مادرمان دیدیم‪ ،‬مادر کوچک اندام ما چنان‬ ‫حمید را کتک زد که او را مجروح وبیهوش به بیمارستان‬ ‫بردند و تا ‪ 5‬روز در کوما ماند‪ .‬ابتدا مادرم را دستگیر کردند‪،‬‬ ‫ولی وقتی قاضی ماجرا را فهمید‪ ،‬بالفاصله مادرم را آزاد کرد‬ ‫و با خنده مخصوصی گفت اگر این حیوان خطرناک را می‬ ‫کشتی‪ ،‬همه را راحت می کردی! خانواده بالفاصله طالق‬ ‫مادرم را گرفتند ودر شرایطی که خواهرم در آستانه خودکشی‬ ‫بود‪ ،‬حبیب برادر حمید‪ ،‬جوانمردانه قدم پیش گذاشت و با‬ ‫خواهرم که حامله بود ازدواج کرد و قبل از تولد فرزندش او را‬ ‫به آلمان برد و همانجا مقیم شدند‪.‬‬ ‫من پسربزرگ خانواده بودم‪ ،‬دلم میخواست برای مادر و تنها‬ ‫برادرم‪ ،‬کاری بکنم‪ ،‬ولی مادرم بعد از دبیرستان‪ ،‬مرا روانه‬ ‫آلمان کرد‪ ،‬تا بتوانم تحصیالت دانشگاهی خود را ادامه‬ ‫بدهم‪ ،‬مرتب می گفت نگران هزینه های تحصیلی و زندگیت‬ ‫نباش‪ ،‬من تا زمان فارغ التحصیلی یاریت میدهم‪ .‬من با کمک‬ ‫خواهرم وشوهرش به آلمان رفتم‪ ،‬رشته پزشکی را انتخاب‬ ‫کردم‪ .‬تا ‪ 3‬سال بعنوان بهترین و سرآمدترین دانشجوی‬ ‫دانشگاه بودم‪ ،‬در همان زمان بدنبال مکاتبه با دانشگاهی در‬ ‫کالیفرنیا‪ ،‬با یک بورس دانشگاهی به اینجا آمدم‪.‬‬ ‫در تمام این مدت مادرم همه هزینه های تحصیل مرا می‬ ‫پرداخت‪ ،‬من دورادور شنیدم که مادر دو بوتیک زنانه پدرم‬ ‫را‪ ،‬که یکی از عموهایم اداره می کرد‪ ،‬به او فروخت و برای‬ ‫من حواله کرد‪ ،‬بعد برادرم فریدون را هم به آلمان روانه کرد‪،‬‬ ‫که چون سابقه مکانیکی اتومبیل داشت‪ ،‬بالفاصله در یک‬ ‫کمپانی بزرگ مشغول شد و دراین مرحله‪ ،‬تنها مادرم در ایران‬ ‫مانده بود‪ .‬ما اصرار کردیم که به آلمان و یا امریکا بیاید‪،‬‬ ‫که مادرم با فروش خانه و انتقال همه پس انداز نقدینه خود‬ ‫به آلمان و بخشی به امریکا سرانجام تصمیم به کوچ گرفت‪،‬‬ ‫ابتدا ترجیح داد به آلمان برود‪ ،‬تا پرستار دوقلوهای خواهرم‬ ‫باشد و بعد برای فریدون همسری مناسب پیدا کند و او را هم‬ ‫سروسامان بدهد و در پایان به امریکا بیاید و یاور وهمدم من‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫از آنجا که زندگی ما همیشه پر از حادثه بود‪ ،‬ناگهان حبیب‬ ‫دچار سرطان شد‪ ،‬مادرم پا به پای خواهرم و برای معالجه‬ ‫حبیب اقدام نمود‪ ،‬با حواله های ارسالی برایشان آپارتمان‬ ‫تروتمیزی خرید‪ ،‬اثاثیه و مبلمان شیکی تدارک دید و درست‬ ‫روزی که حبیب به سرکارش بازگشت و خبر از سالمتی‬ ‫کامل خود داد‪ ،‬مادرم به شمال کالیفرنیا آمد‪ ،‬باور کنید اورا‬ ‫نشناختم‪ ،‬اقال ‪ 20‬سال پیر شده بود‪ .‬با ورود مادر زندگی‬ ‫من دچار تحول شد‪ ،‬چون با پیدا کردن پسرعموهایم‪ ،‬ترتیب‬ ‫خرید یک آپارتمان شیک را برای من هم داد‪ ،‬قشنگ ترین‬ ‫مبلمان را برایش تهیه کرد و برای من راحتی خیال وآسودگی‬

‫روان فراهم ساخت‪ .‬بطوری که من تحصیالتم را تمام کرده و‬ ‫در یکی از بزرگترین بیمارستان ها بکار مشغول شدم و به دلیل‬ ‫توانایی های ویژه‪ ،‬به عضویت یک سازمان پژوهشی پزشکی‬ ‫در آمدم وهمزمان با دختری زیبا و تحصیلکرده کانادایی آشنا‬ ‫شده وهمه مقدمات ازدواج مان را فراهم ساختیم و مادرم‬ ‫بیش از همه خوشحال بود‪.‬‬ ‫‪2‬سال ونیم بعد‪ ،‬من در یک حادثه رانندگی به شدت مجروح‬ ‫شده و بحال کوما به بیمارستان انتقال یافتم‪ ،‬اصال باورم نمی‬ ‫شد که باز طوفانی زندگی آرام ما را در هم بورزید‪ .‬آرامش و‬ ‫احساس خوشبختی کامل ما را به یک دره تاریک برد‪ .‬من‬ ‫آنروزها به دلیل شکستگی پاهایم و نیمه فلج شدن بدنم‪ ،‬بکلی‬ ‫روحیه ام را از دست داده بودم‪ ،‬چون از همه پروژه های آن‬ ‫سازمان عقب افتادم و بقولی خط خوردم‪ ،‬همان روزها نامزدم‬ ‫نیز به بهانه ای غیبش زد و حتی به تلفن های من هم جواب‬ ‫نداد‪.‬‬ ‫بیمارستان هم ضن پرداخت هزینه های درمانی ام‪ ،‬تقریبا عذر‬ ‫مرا خواست‪ .‬من دوباره تا آستانه خودکشی رفتم و یکبار حتی‬ ‫صندلی چرخدار خود را به سوی خیابان و ترافیک اتومبیل ها‬

‫بردم‪ ،‬که بطور معجزه آسایی نجات یافتم‪.‬‬ ‫در آن روزهای تاریک و بدون آینده‪ ،‬مادرم دست نکشید‪،‬‬ ‫بدنبال راههای مختلف برای درمان من رفت و از طریق‬ ‫دوستان‪ ،‬فامیل‪ ،‬پزشک متخصصی را پیدا کرد که بعد از‬ ‫عکسبرداری ها و آزمایشات مختلف‪ ،‬به من امید داد دوباره‬ ‫میتوانم بروی پاهایم راه بروم و به زندگی عادی خود برگردم‪.‬‬ ‫مادرم همه این مراحل را با من آمد‪ ،‬بعضی روزها که من از‬ ‫صبح تا شام‪ ،‬گرفتار این آزمایشات و بعد هم شروع درمان ها‬ ‫بودم‪ ،‬برایم غذا تهیه می کرد‪ ،‬با خود می آورد و ازمن پذیرایی‬ ‫می کرد و می گفت تو باید دوباره سرپا بایستی‪ ،‬تو باید برای‬ ‫من یک خانه ساحلی بخری‪ ،‬تو باید به من رانندگی بیاموزی‬ ‫تا من خودم همه شهر را زیر پا بگذارم‪.‬‬ ‫با تالش شبانه روزی و مهربانی‪ ،‬عشق و پرستاری مادرم‪،‬‬ ‫من بعد از چندعمل جراحی‪ ،‬درست یکسال و نیم بعد به‬ ‫روی پاهایم راه رفتم‪ ،‬ودر آن روز فراموش نشدنی‪ ،‬مادرم‬ ‫همه دوستان و همکاران و همچنین خواهر و برادروخانواده‬ ‫هایشان را دور من جمع کرد و من بعد از چند سال دوباره طعم‬ ‫شیرین خانواده‪ ،‬مهر فراوان آنها را احساس کردم‪.‬‬ ‫مادرم که از دیدگاه من یک زن ساده و کم اطالع ولی پر از‬ ‫عشق ومهر به خانواده بود‪ ،‬در روزهای بیماری و نا امیدی من‬ ‫یکی از پروژه ها و به روایتی کشفیات مرا که ‪ 5‬سال به رویش‬ ‫مطالعه کرده بودم و به نتایجی رسیده بودم‪ ،‬ولی در آغاز آن‬ ‫حادثه به کناری انداخته بودم‪ ،‬بدستم داد وگفت آیا خبرداری‬ ‫چه گنجینه ای را به دور انداخته ای؟! یکی از همکارانت به‬ ‫من گفت این پروژه یک رویداد بزرگ علمی است و من با‬ ‫حیرت آن اوراق و سی دی ها و دی وی دی ها را یک شب‬ ‫تمام مطالعه کردم وهمه وجودم پر از انرژی و امید شد‪ .‬وقتی‬ ‫با آن به سراغ یک موسسه بزرگ پژوهشی دیگر رفتم‪ ،‬تازه‬ ‫فهمیدم در آن سالها چقدر زحمت کشیده و تحقیق کرده ام‪.‬‬ ‫چون آن موسسه بالفاصله با من قراردادی منعقد کرد و مرا‬ ‫بعنوان رهبر آن پروژه بکار گرفت‪.‬‬ ‫من دیگر شب و روزم پر از رفت و آمد‪ ،‬جلسه‪ ،‬میتینگ‬ ‫های مختلف بود‪ ،‬بطوری که مادرم را هم فراموش کردم‪،‬‬ ‫از سویی یک همکار زن هم به من پیوسته بود‪ ،‬من بیشتر‬ ‫اوقات با او بودم و همین هم به دور ماندن و بی خبرماندن‬ ‫ازمادر کمک کرده بود و یکروز بخود آمدم‪ ،‬که نامه ای از‬ ‫مادر روی تلویزیون بود‪ .‬مادر نوشته بود‪ :‬درست ‪ 4‬ماه است‬ ‫حتی یک بار با من حرف نزدی‪ .‬دو بار مریض شدم و به‬ ‫بیمارستان رفتم‪ ،‬ولی نفهمیدی‪ ،‬احساس کردم بودن و نبودن‬ ‫من دیگردر این خانه فرقی ندارد‪ .‬من به آلمان میروم‪ ،‬برایت‬ ‫آرزوی موفقیت های جهانی دارم‪.‬‬ ‫زمانی من نامه را خواندم که مادرم ‪ 48‬ساعت قبل به آلمان‬ ‫رفته بود‪ ،‬از خودم خجالت کشیدم‪ ،‬باورم نمیشد من این چنین‬ ‫درمورد این موجود مهربان و فداکاری که همه جوانی اش را‬ ‫به پای ما سوزاند‪ ،‬همه لحظات عمرش را برای خوشبختی و‬ ‫راحتی خیال ما دوید‪ ،‬فراموش کرده باشم‪ .‬من براستی چند ماه‬ ‫به دلیل سفر‪ ،‬رفت و آمد‪ ،‬مشغولیات احساسی با همکار تازه‬ ‫ام‪ ،‬از یادم رفته بود که فداکارترین موجود زندگیم در خانه‬ ‫انتظار یک لحظه دیدار مرا می کشد‪.‬‬ ‫من که شرایط مالی خوبی پیدا کرده و یک خانه بزرگ و‬ ‫شیک خریده بودم‪ ،‬جای خالی مادرم را احساس می کردم‪ ،‬در‬ ‫همان حال به یاد مادرم افتادم که آرزویش خانه ای کنار دریا‬ ‫بود و تعلیم رانندگی که همه شهر را بگردد‪.‬‬ ‫تصمیم گرفتم به هرطریقی شده این کوتاهی و قصور را جبران‬ ‫کنم‪ ،‬دو سه هفته طول کشید تا من امکان سفر یافتم‪ ،‬بدون‬ ‫خبر راهی آلمان شدم‪ ،‬وقتی در خانه خواهرم را زدم‪ ،‬باورش‬ ‫نشد که من جلویش ایستاده ام‪ .‬گفت چه شده؟ گفتم هیچ‪،‬‬ ‫آمده ام مادر را با خود ببرم‪.‬‬ ‫از آن سوی خانه‪ ،‬صدای مادر را شنیدم که می گفت یادت‬ ‫رفته گفتم یک خانه ویالیی کنار دریا می خواهم؟ یادت رفته‬ ‫که گفتم دلم میخواهد رانندگی بیاموزم همه شهر را بگردم؟‬ ‫بغض کرده گفتم مادر! ویالیت را خریده ام‪ ،‬آماده است‪،‬‬ ‫درست کنار دریا‪ .‬اتومبیل ات را هم خریده ام‪ ،‬فقط کافی‬ ‫است رانندگی را بیاموزی‪.‬‬

55

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪54‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫تولد عشق در‬ ‫کوپه‌ی قطار‬

‫برای بسیاری از ما اتفاق افتاده‬ ‫است که به یکباره محو وجود‬ ‫فردی شدیم که جلوی مان سبز‬ ‫شده بود و یک صدای باستانی‬ ‫ولی خیلی مطمئن از درون‬ ‫ذهن و وجدان ندا می داد که او‬ ‫همانست که دنبالش می گردی‪.‬‬ ‫ندای که فقط و فقط با دیدن یک‬ ‫لبخند یا حرکت چشم یا حتی‬ ‫سکوت و حجم احساسی که نمی‬ ‫شود توصیفش کرد ایجاد شده‬ ‫بود‪ .‬اما بسیاری از ما‪ ،‬این لحظات‬ ‫شعف و شهود را نادیده گرفتیم‬ ‫چون یا آرام نبودیم‪ .‬یا گیج و‬ ‫ِ‬ ‫منگ روزمرگی مان بودیم و یا‬ ‫مثل قهرمان مرد این قصه‪ ،‬برنامه‬ ‫های از پیش تعیین شده داشتیم‪.‬‬ ‫_____________________________‬

‫تولد عشق در کوپه‌ی قطار‬ ‫سالم من کسری هستم‬ ‫سالم خوشوقتم من هم سحر هستم‬ ‫باهم دست دادیم و پس از جابجا کردن‬ ‫ساک‌های دستی‌مون‪ ،‬روبروی هم نشستیم‪ .‬به‬ ‫نظر می‌رسید که او در این سفر همراه دیگری‬ ‫نداشته باشد‪ ،‬چون چهارتا صندلی کوپه اشغال‬ ‫شده بود‪ .‬دو نفر دیگر افراد داخل کوپه‪،‬‬ ‫خارجی بودند‪ ،‬یکی مرد و دیگری زن‪ .‬با‬ ‫آنها هم خوش و بشی کردیم و به حال خود‬ ‫رها ساختیم‌شان‪ .‬قطار هنوز حرکت نکرده‬ ‫بود که من و سحر هردو بر صندلی‌های کنار‬ ‫پنجره جاگیر شدیم‪ .‬در فضایی که همه باهم‬ ‫غریبه‌اند‪ ،‬من احساس خوبی نداشتم‪ ،‬پس‬ ‫کارم شد تماشاکردن رفت و آمد افراد بیرون‬ ‫از قطار که در ایستگاه در حال جنب و جوش‬ ‫بودند‪ .‬او هم ترجیح داد به بیرون از پنجره‬ ‫نگاه کند‪ .‬زیر چشمی او را ورنداز کردم‪،‬‬ ‫کنجکاوی است دیگر‪ ،‬اما طوری که متوجه‬ ‫نگاه من نشود‪.‬‬ ‫دختری بود الغراندام‪ ،‬سبزه رو‪ ،‬با قد‬ ‫متوسط‪ ،‬موهای مشکی و فرفری که گرد مثه‬ ‫یه توپ بر روی سرش نشسته بود‪.‬گونه‌های‬ ‫برآمده‪ ،‬چشم‌هایی بادومی و خمار با مژه‌های‬ ‫بلند‪ ،‬ابرو‌های کمانی و دست‌نخورده‪،‬‬ ‫انگشتان بلند دست‪ ،‬با ناخن‌های کشیده و‬ ‫بدون الک‪ ،‬در مجموع چهره‌ای کامال ایرانی‬ ‫ن به پا داشت با یک پیراهن‬ ‫داشت‪ .‬شلوار جی ‌‬ ‫لیمویی آستین کوتاه و کفش‌های پارچه‌ای‬ ‫سرمه‌ای با حاشیه‌ی لیمویی که پاشنه‌ی کنفی‬ ‫داشت و جلوی آن باز بود و انگشتا پا‌هایش‬ ‫که جورابی آنها را نپوشانده بود خودنمایی‬ ‫می کرد‪ .‬قطار سوت‌های پیاپی کشید که‬ ‫نشانه‌ی حرکت بود‪ ،‬قبل از آن سحر با کمک‬

‫من کتابی را از داخل ساک باالی سرش‪،‬‬ ‫بیرون آورده و بر روی میز کنار دست گذاشته‬ ‫بود‪ .‬عنوان و نویسنده‌ی کتاب که جلدش با‬ ‫صفحه‌ای از روزنامه پوشانده شده بود‪ ،‬دیده‬ ‫نمی‌شد‪ .‬این کمک کردن برای گذاشت و‬ ‫برداشت ساک باعث شد که تا چند ساعت‬ ‫بوی عطرآگین گیسوانش که لحظه‌ای با دماغ‬ ‫من برخورد پیدا کرده بود‪ ،‬در بینی‌ام بماند‪،‬‬ ‫چقدر خوب بود‪ .‬قطار‪ ،‬ایستگاه خرمشهر‬ ‫را آهسته آهسته ترک کرد‪ ،‬صورت آدم‌ها در‬ ‫بیرون از جلوی پنجره می‌گریختند‪ ،‬عده‌ای‬ ‫با چشمان گریان و بعضی خوشحال‪.‬من که‬ ‫سه ماه پیش از دانشگاه فارغ شده بودم‪،‬‬ ‫برای دیدار خداحافظی با عمو و بچه‌هایش‬ ‫که در آبادان زندگی می‌کردند به این سفر‬ ‫یک‌هفته‌ای تن داده بودم‪ .‬کارهایم ردیف‬ ‫شده بود و پذیرش‌ام آمده بود و داشتم برای‬ ‫ادامه‌ی تحصیل به آمریکا می‌رفتم‪ .‬حاال در‬ ‫حال بازگشت به تهران بودم که سحر همسفرم‬ ‫شده بود‪ .‬یک ساعت نخست سفر او کتابش‬ ‫را زمین نگذاشت و من هم از پنجره بیرون‬ ‫را نگاه می‌کردم‪ .‬از آن زمان‌هایی بود که‬ ‫چشمانم چیزی را نمی‌دیدم‪ ،‬چون داشتم به‬ ‫برنامه‌های از پیش تعیین شده و به آینده‌ام‬ ‫فکر می‌کردم‪ ،‬به خانواده‌ام که می‌خواستم‬ ‫ترک‌شان کنم در شرایطی که نباید و… گاهی‬ ‫حواسم متوجه داخل کوپه می‌شد و چشم‌ام‬ ‫می‌افتاد به سحر که غرق در مطالعه بود‪ ،‬اما‬ ‫یکی دوباری نگاه‌مان باهم تالقی پیدا کرد‪ ،‬او‬ ‫خجوالنه نگاه‌ از من دزدید‪.‬‬ ‫خارجی‌های همسفرمان هلندی و برای طراحی‬ ‫پروژه‌ای مربوط به آب و فاضالب در تهران‬ ‫به عنوان مشاور به خدمت گرفته شده بودند و‬ ‫در آن پاییز برای یک سفر سیاحتی و تفریحی‬ ‫از خوزستان بازمی‌گشتند‪ .‬هردو حدود ‪۴۰‬‬ ‫تا ‪ ۴۵‬ساله نشان می‌دادند‪ ،‬چهره‌هایی آرام‬ ‫و عبوس و رفتارشان تا حدی درونگرا و‬ ‫کم حرف بود‪ .‬گفتگویی کوتاه داشتیم که‬ ‫معذب به نظر می‌رسیدند و دوست داشتند‬ ‫کتاب های شان را بخوانند‪.‬سحر به یکباره‬ ‫کتاب‌اش را بست و زل زد به من! اولش‬ ‫متوجه نشدم چون توی عوالم خودم بودم‪ ،‬اما‬ ‫یه لحظه به خودم اومدم و دیدم او دارد مرا‬ ‫نگاه می‌کند‪.‬با چشمانی گشاد کرده و حالتی‬ ‫پرسش گونه و تکان سری که نشان می دهد‬ ‫«آیا چیزی می‌خواهید از من» و متعجب‬ ‫اما با لبخند حواسم را به او دادم و معذرت‬ ‫خواستم و پرسیدم «سوالی پرسیدید؟» او‬ ‫نیز متقابال لبخندی تحویلم داد و با حالتی‬ ‫که صورتش را نمکین می‌نمود و با چشمانی‬ ‫شیطنت‌بار گفت «نه‪ ،‬فقط داشتم نگاه‌تان‬ ‫می‌کردم که چه همسفر ساکتی در این سفر‬ ‫به تور من خورده است!»‪ .‬لحن‌اش داش‬ ‫مشتی‌وار بود و به نظرم خیلی خودمانی می‌آمد‬ ‫و رفتارش که همراه بود با تغییراتی که به عمد‬ ‫به بینی‌اش می‌داد و یه جورایی داشت ادا در‬ ‫می‌آوورد‪ُ ،‬حسن بزرگی داشت برای شکسته‬ ‫شدن یخ و سرمای حاکم بر فضای داخل‬ ‫کوپه‌ی قطار… و گفتگوی‌مان ادامه پیدا کرد‬ ‫و گل انداخت‪:‬اتفاقا من اصال هم آدم ساکتی‬ ‫نیستم‪ ،‬شما که داشتید کتاب می‌خواندید‪،‬‬ ‫آن ذوج هم که تمایلی به گفتگو نداشتند‪،‬‬ ‫من با چه کسی باید حرف بزنم؟ خنده‌اش‬ ‫گرفت‪ ،‬دندان‌های سفیدش خیلی منظم بود‬

‫و زیبایی‌اش را دو چندان می‌کرد‪ .‬و یادم به‬ ‫بوی عطر گیسوانش که در بینی‌ام پیچیده‬ ‫بود‪ ،‬افتاد‪ ،‬حاال آن بو داشت به داخل جانم‬ ‫نفوذ می‌کرد‪ -.‬خیلی ببخشین استاد‪ ،‬حق با‬ ‫شماست‪ ،‬چند صفحه‌ای از یکی از فصول‬ ‫مهم کتابم ناتمام مونده بود که باید تمومش‬ ‫می‌کردم‪ ،‬حاال تموم شد و باید عرض کنم که‬ ‫من اصال هم حوصله سکوت موکوت مرگبار‬ ‫اینجا رو ندارم‪.‬‬ ‫و پشت بند آن قهقهه‌ای زد و مرا نیز به خنده‬ ‫واداشت‪ .‬زندگی در چشمان‌اش‪ ،‬در تمام اجزا‬ ‫صورت‌اش موج می زد‪.‬‬ ‫برای اینکه این سکوت شکسته شود باید‬ ‫موضوعی را به بحث بگذاریم و…‬ ‫موضوع پوضوع رو ولش کن‪ ،‬بگو ببینم این‬ ‫طرفا چیکار می‌کردی؟‬ ‫برایش دالیل سفرم را توضیح دادم‪ .‬از‬ ‫پایان دوره لیسانس و از اینکه دارم برای‬ ‫ادامه‌ی تحصیل به خارج می‌روم و دیدارم‬ ‫با خانواده‌ی عمویم در آبادان که برایم خیلی‬ ‫عزیز بودند و قرار بود من در آمریکا به خانه‌ی‬ ‫یکی از پسران همین عمویم وارد شوم و…‬ ‫گفتم و خواستم او هم بگوید!‬ ‫– بیا داداش حال و روز ما رو داشته باش‪،‬‬ ‫ما که شانس مانس نداریم! تا اومدیم با یه‬ ‫جوون مودب و خوش‌تیپ تهرونی آشنا‬ ‫بشیم‪ ،‬اون داره می‌ره خارج‪ ،‬بی‌خیال برا چی‬ ‫می‌خوای بدونی من کی هستم و کجا بودمو‬ ‫کجا دارم می رم؟‬

‫رکری تحویلم داد!‬ ‫باز هم قهقهه و ِک ِ‬ ‫حقیقت‌اش کمی از خودم وارفتم! به نظرم‬ ‫فهمید که پاسخ‌اش را به این شکل‪ ،‬دوست‬ ‫نداشتم‪ .‬من هم خندیدم‪ ،‬اما این بار به نظرش‬ ‫مصنوعی آمد! لحن‌اش را رسمی‌تر کرد!‬ ‫آقا پسر حاال مگه چی گفتم که این‌جوری‬ ‫خنده مصنوعی تحویلمون دادین‪ ،‬شوخی‬ ‫کردم‪ ،‬از االن گفته باشم که من اهل شوخی‬ ‫هستم و نباید تا پایان سفر و دم به دم دلخور‬ ‫بشی‪.‬‬ ‫این بار لبخندی از سر مهربانی چهره‌ام را‬ ‫پوشاند و منکر دلخوری‌ام شدم‪ ،‬دوباره ازش‬ ‫خواستم که بگوید چه می‌کند و او برای چه به‬ ‫این سفر آمده است؟‬ ‫دختر آبادانی هستم و دانشجوی سال سوم‬ ‫در دانشگاه تهران‪ ،‬پنج روزه‪ ،‬آمده بودم تا‬ ‫از پدرم که مریض بود عیادت کنم‪ ،‬حاال‬ ‫هم دارم با دنیایی از غم و غصه‌ برمی‌گردم‬ ‫تهرون‪.‬این بار در لحن‌اش و چهره‌اش از‬

‫شادی و لودگی یکی دو دقیقه‌ی قبل خبری‬ ‫نبود‪ ،‬اندوه بر چهره‌اش نشسته بود و به نظر‬ ‫می‌رسید بغضی در گلو دارد که اگر من ب ‌ه‬ ‫دادش نمی‌رسیدم‪ ،‬می‌شکست و تبدیل به‬ ‫بارانی سیل‌آسا می‌گشت! نوبت من بود که‬ ‫این بار‪ ،‬ناباورانه ُخل بازی درآورم و او را به‬ ‫حالت شادمانه‌اش باز گردانم!‬ ‫دختر آبادانی‪ ،‬چه سبزه و مامانی‪ ،‬تو َب َلم پای‬ ‫بندر می‌شی ُنم تا بیایی‪.‬‬ ‫ُپقی زد زیر خنده و من هم از خنده‌ی او‬ ‫خندیدم‪ ،‬حتا آن دو هلندی عبوس نیز به خنده‬ ‫واداشته شدند با این شعری که آهنگین بود و‬ ‫ضربی‪.‬‬ ‫الی چشمانش را باز کرد و صورتش را‬ ‫برگرداند به سمت پنجره و همینجوری‬ ‫که بیرون رو نگاه می‌کرد‪ ،‬با لحنی ُشل و‬ ‫خواب‌آلوده گفت‪« :‬خیلی بد جنسی! دیشب‬ ‫که تا دم‌دمای صبح نذاشتی بخوابم‪ ،‬االن‬ ‫هم که هی مزاحمم می‌شی!»‪ .‬صورت‌اش را‬ ‫برگرداند به سوی من و لبخندی شیرین تحویلم‬ ‫داد‪ .‬یه پنج دقیقه‌ای بدون اینکه حرفی رد و‬ ‫بدل کنیم‪ ،‬او از الی چشم و من با چشمانی‬ ‫باز و براق به هم خیره نگاه می‌کردیم‪.‬‬ ‫انگار هردو به یک موضوع واحدی‬ ‫می‌اندیشیدیم‪ ،‬توگویی‪ ،‬داشتیم آنچه که‬ ‫رابطه‌ی ما را در عرض آن چند ساعت شب‬ ‫گذشته ساخته بود‪ ،‬عین فیلم سینمایی مرور‬ ‫می‌کردیم و هردو بار غمی بزرگ از تمام‬ ‫شدن این سفر را به ته چشمان‌مان فرستاده‬ ‫بودیم! از آن همه دلداده‌گی و شوریده‌گی‬ ‫نیمه شب گذشته خبری نبود‪ ،‬آری آنچه که‬ ‫آغاز شده بود داشت به پایان خودش نزدیک‬ ‫می‌شد! من دوهفته‌ی دیگر عازم آمریکا بودم‬ ‫و او باید می‌ماند در تهران و قراری را که با‬ ‫خودش گذاشته بود به اجرا می‌گذاشت‪ :‬پس‬ ‫از اتمام تحصیالتش برگردد به آبادان تا در‬ ‫کنار پدرجوان اما بیمارش که در بیمارستان‬ ‫شرکت نفت بستری بود و مادرش زندگی کند!‬ ‫آنها همین یک دختر را داشتند‪.‬‬ ‫برای‌اش تاکسی دربست‌ای گرفتم و کرایه‌اش‬ ‫را نیز پرداخت کردم‪ .‬از پنجره عقب که‬ ‫نگاهم می‌کرد‪ ،‬لب‌های‌اش را غنچه کرد و‬ ‫بوسه‌ای برایم فرستاد و چشمکی هم زد‪ .‬من‬ ‫هم بوسه‌ام را بر کف دست گذاشتم و آنرا به‬ ‫سمت‌اش پرتاب کردم‪.‬‬ ‫با دور شدن‌اش یاد لحظه‌ی جدایی قبل از‬ ‫سوار شدن به تاکسی افتادم‪ :‬در میدان راه‌آهن‬ ‫و جلوی پله‌های ایستگاه تهران‪ ،‬روبرویش‬ ‫ایستاده بودم‪ ،‬دو سوی صورت‌اش را در‬ ‫دستانم و به سمت باال گرفته بودم‪ ،‬چشم‬ ‫چشم اشک‌آلود‪ ،‬قول و‬ ‫در چشم‪ ،‬چهار‬ ‫ِ‬ ‫قرارهای‌مان را به هم یادآوری کردیم و… در‬ ‫آغوش گرفتم‌اش و موهایش را دوباره بوییدم‬ ‫و آخرین بوسه‌ام را برگونه‌اش زدم‪.‬‬ ‫حاال داشتم با خود می‌اندیشیدم که آیا همراه‬ ‫آینده‌ی من می‌تواند او باشد‪ ،‬همانی که سالها‬ ‫در خواب می‌دیدم‌اش!؟ ترانه‌ی تازه‌ای که‬ ‫آنروزها همه جا شنیده می‌شد با نام «همسفر»‬ ‫– با صدای ستار – در اتوموبیل بهنام دوست‬ ‫گرمابه و گلستانم التیامی بود بر روی زخم‬ ‫دل و روحم… داشتم راستی راستی می‌باریدم‪،‬‬ ‫این دیگه چه حالتی‌ست من پیدا کردم خدا‬ ‫جون‪.‬‬

53

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

52

51

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

50

49

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪48‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫دنیا را دنبال دخترم دویدم‬ ‫من ‪ 16‬ساله بودم‪ ،‬که با فشار و‬ ‫تهدید پدرم‪ ،‬با مردی در سن و‬ ‫سال خودش‪ ،‬در آبادان ازدواج‬ ‫کردم‪ .‬احمد شوهرم مردی‬ ‫خشن‪ ،‬زورگو‪ ،‬بی احساس و‬ ‫معتاد بود‪ .‬او در اصل مواد مخدر‬ ‫پدرم را تامین می کرد و من یک‬ ‫کاالی بی ارزشی بودم‪ ،‬که پدرم‬ ‫در ازای مصرف دو ماه مواد خود‪،‬‬ ‫مرا به احمد فروخت‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫من بهترین و درخشان ترین شاگرد مدرسه‬ ‫بودم‪ ،‬ودیپلم خود را در ‪ 16‬سالگی با‬ ‫بهترین نمرات گرفتم و در همان شرایط‬ ‫گریان به خانه شوهر رفتم تا چشم باز کردم‬ ‫حامله بودم و هنوز هیچ چیز درباره بچه‬ ‫داری نمی دانستم‪ ،‬که مادر شدم و دخترم‬ ‫برخالف پدرش‪ ،‬زیبا بود‪ ،‬همه او را فرشته‬ ‫کوچولو صدا می زدند و عاقبت اسمش را‬ ‫هم فرشته گذاشتیم‪.‬‬ ‫تا ‪ 7‬سالگی دخترم‪ ،‬من همه کتک ها‪ ،‬شکنجه‬ ‫ها‪ ،‬توهین ها و حتی تا پای شکستن انگشتان‬ ‫دستم و بینی ام‪ ،‬تحمل کردم و صدایم در‬ ‫نیامد‪ ،‬چون می خواستم فرشته کوچولویم‪،‬‬ ‫چون خودم بهترین شاگرد مدرسه بشود‪ ،‬آرزو‬ ‫داشتم روزی به دانشگاه برود‪ ،‬دکتر بشود و‬ ‫مادرم را که زیر کتک های پدرم همه بدنش‬ ‫شکسته و مجروح بود‪ ،‬درمان کند‪.‬‬ ‫یکروز که خانه یک زن وشوهر جوان را‬ ‫از تمیزی برق انداخته بودم‪ ،‬به عشق دیدن‬ ‫فرشته به سوی خانه دویدم‪ ،‬ولی هیچ خبری از‬ ‫دخترم نبود‪ .‬همسایه ها گفتند احمد با فرشته‬ ‫ایران را ترک گفته و احتماال به دبی یا کویت‬ ‫رفته است‪ .‬من از شدت اندوه وغصه بیهوش‬ ‫شدم‪ ،‬بیمار و بستری شدم‪ ،‬ولی هیچکس‬ ‫پرستارم نبود‪ ،‬پدرم گفت شوهرت در دادگاه‬ ‫طالق ات داده‪ ،‬من وکیل اش شدم‪ ،‬آماده‬ ‫شو‪ ،‬برایت شوهر تازه ای سراغ دارم‪ .‬من یک‬ ‫هفته بعد از آبادان فرار کردم و به تهران رفتم‪،‬‬ ‫این بار از بخت خوبم‪ ،‬با خانواده ای آشنا‬ ‫شدم‪ ،‬که مرا در جمع خود پناه دادند و مرا‬ ‫پرستار بچه هایشان کردند‪ .‬من همه عشقم به‬ ‫دخترم را به پای آن بچه ها ریختم‪ ،‬برایشان‬ ‫قصه می خواندم‪ ،‬قصه دخترکی که به سرزمین‬ ‫های دور سفر کرده‪ ،‬از دست پدر ظالم خود‬ ‫گریخته و سواری با اسب سپید‪ ،‬او را با خود‬ ‫به میان جنگل برده و برایش خانه ای از مرمر‬ ‫سپید ساخته و برسرش تاج گذاشته است‪.‬‬ ‫من با کمک همان خانواده به تحصیلم ادامه‬ ‫دادم‪ ،‬رشته پرستاری را دنبال کردم‪ ،‬بعد در‬ ‫یک بیمارستان معروف بکار مشغول شدم‪،‬‬

‫ولی همچنان پرستار بچه های آن خانواده‬ ‫ماندم آنها فامیل من‪ ،‬برادر و خواهرم و بچه‬ ‫هایشان‪ ،‬بچه های من بودند‪.‬‬ ‫ضمن کار در رشته بیهوشی اتاق عمل‪،‬‬ ‫دوره هایی را گذراندم و در هر دو رشته‬ ‫فعال بودم‪ ،‬خیلی زود برای خود آپارتمانی‬ ‫خریدم‪ ،‬زندگی تر و تمیزو شیکی ساختم‪ ،‬ولی‬ ‫همچنان پرستار بچه های آن مهربانان بودم‬ ‫و جوابگوی محبت ها و حمایت هایشان در‬ ‫روزهای تاریک زندگیم‪.‬‬ ‫روزی که آن خانواده مهربان تصمیم گرفتند به‬ ‫فرانسه بروند‪ ،‬من احساس تنهایی و بیکسی‬ ‫عمیقی کردم‪ ،‬به آنها گفتم بزودی به دنبال‬ ‫آنها میروم‪ .‬اولین تصمیم من بعد از سفر آن‬ ‫یاران خوب‪ ،‬سفر به دبی و کویت برای یافتن‬ ‫دخترم بود‪ ،‬در ابوظبی رد پایی پیدا کردم‪،‬‬ ‫ولی گفتند احمد با خانمی ازدواج کرده و‬ ‫فرشته هم در قالب خدمتکار شب و روز با‬ ‫آنهاست و گویا قصد دارد‪ ،‬او را شوهر بدهد‪.‬‬ ‫رد پای تازه آنها کویت بود‪ ،‬به هر دردسری‬ ‫بود‪ ،‬به کویت رفتم‪ ،‬ولی در آنجا فهمیدم‪،‬‬ ‫بعد از درگیری شدیدی میان احمد و فرشته‪،‬‬ ‫دخترم را مجروح به بیمارستان برده اند و‬ ‫بعد دیگر هیچکس خبری از آنها نداشت و‬ ‫تنها یکی از ایرانیان آبادانی به من گفت فکر‬ ‫میکنم دخترت جان سالم در آن حادثه بدر‬ ‫برده باشد چون احمد و زنش چند روز بعد‬ ‫غیب شان زد‪.‬‬ ‫متاسفانه هیچ نام و نشانی از فرشته در هیچ‬ ‫بیمارستان معمولی پیدا نکردم و مطمئن بودم‬ ‫او راهی به بیمارستان های خصوصی هم‬ ‫نداشته است آن روزها‪ ،‬سخت ترین روزهای‬ ‫زندگی من بود‪ ،‬قلبم از غم و اندوه پر بود‪،‬‬ ‫اشکهایم بند نمی آمد‪ ،‬باور کنید آرزو می‬

‫کردم‪ ،‬حتی در همان سرزمین غریب بمیرم و‬ ‫در گمنامی خاک شوم و روزهای سیاه تری‬ ‫را به چشم نبینم‪.‬‬ ‫از کویت به ایران برگشتم‪ ،‬باور نمی کنید‬ ‫اگر بگویم حتی روزهای آفتابی هم‪ ،‬برای‬ ‫من تاریک وغم افزا بود‪ .‬قدرت بازگشت‬ ‫به کار را نداشتم‪ ،‬همکارانم مرتب به سراغم‬ ‫می آمدند‪ ،‬بهترین پیشنهادات کاری را می‬ ‫دادند‪ ،‬ولی من توان کار نداشتم‪ .‬بیش از یک‬ ‫ماه شب و روز نیمه خواب و بیدار بودم‪ ،‬تا‬ ‫آپارتمانم را فروختم و بار سفر بستم و دوباره‬ ‫به ابوظبی برگشتم که ویزای فرانسه بگیرم‬ ‫ولی ویزای امریکا را‪ ،‬چنان بدون دردسر‬ ‫گرفتم‪ ،‬که خودم هم باورم نمی شد‪ ،‬چون‬ ‫خیلی راحت به کسی که با من مصاحبه می‬ ‫کرد گفتم‪ ،‬دو تخصص دارم‪ ،‬دلم می خواهد‬ ‫بروم امریکا کارکنم‪ ،‬درواقع خدمت کنم‪ ،‬به‬ ‫همه مادرانی که چون من دختر گم کرده اند‬ ‫و دخترانی که سرگشته وزیرستم هستند‪ ،‬آن‬ ‫شخص ابتدا خنده اش گرفت‪ ،‬ولی وقتی قصه‬ ‫زندگیم را گفتم‪ ،‬متاثر شد و گفت برو امریکا‬ ‫به همه انسانها کمک کن‪ ،‬همه آنها که نیاز‬ ‫دارند و همان شخص بود که ویزای مرا صادر‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫چنان دستپاچه شده بودم که نمی دانستم‬ ‫چکنم؟ با چند خانواده مسافر و توریست‬ ‫حرف زدم‪ ،‬درباره امریکا و شرایط زندگی‬ ‫اش پرسیدم‪ .‬هر کدام حرفی میزدند‪ ،‬بعضی‬ ‫ها تشویقم می کردند‪ ،‬بعضی ها مرا می‬ ‫ترساندند‪ ،‬که زندگی برای یک زن تنها و‬ ‫جوان خطرناک است آنها نمی دانستند من از‬ ‫چه زندگی جهنمی فرار کرده ام‪.‬‬ ‫‪ 20‬روز بعد من به لس آنجلس آمدم‪ ،‬فقط دو‬ ‫سه تا شماره تلفن داشتم‪ ،‬که در دبی و ابوظبی‬

‫با آنها آشنا شده بودم‪ ،‬نصرت یک خانم مسن‬ ‫با پسر ‪ 20‬ساله اش‪ ،‬مرا به خانه خود برد‪،‬‬ ‫البته در ازای پرداخت بخشی از آپارتمان اش‪،‬‬ ‫من راضی بودم‪ ،‬ضمن اینکه برایشان غذا‬ ‫می پختم و خانه را تمیز می کردم‪ .‬نصرت‬ ‫خانم در یک آزمایشگاه کار می کرد‪ ،‬وقتی‬ ‫از سوابق کاری من با خبر شد‪ ،‬با مسئوالن‬ ‫آزمایشگاه و بعد کلینیک شان حرف زد‪ ،‬آنها‬ ‫مرا بطور آزمایشی بکار دعوت کردند‪ ،‬بعد‬ ‫از‪ 5‬روز ‪ ،‬به من پیشنهاد کار دادند و گفتند‬ ‫خودمان ترتیب گرین کارت ات را میدهیم‪.‬‬ ‫من جانانه برایشان کار می کردم‪ ،‬در ضمن‬ ‫دوره های تازه ای را برای تطابق تخصص و‬ ‫تجربه خود گذراندم و بعد از یکسال و اندی‪،‬‬ ‫با بهترین حقوق در آن کلینیک مشغول بودم‪.‬‬ ‫با وجود زمزمه های دوستی وعشق من از‬ ‫همه می گریختم‪ ،‬حاضر نبودم به هیچ مردی‬ ‫نزدیک بشوم‪ ،‬در مهمانی ها‪ ،‬جشن ها و‬ ‫گردهمایی ها‪ ،‬دور و بر زنان مسن و مردان پیر‬ ‫و بچه ها بودم‪ .‬هر بار مادری را می دیدم‪ ،‬که‬ ‫دختر نوجوان خود را به آغوش کشیده‪ ،‬همه‬ ‫بدنم می لرزید‪ ،‬بی حس می شدم‪ ،‬حسادت‬ ‫نمی کردم‪ ،‬ولی رنج می بردم‪ .‬از خدایم می‬ ‫پرسیدم آیا دخترم زنده است؟ آیا سرنوشت‬ ‫شوم در نوجوانی نصیب او نشده است؟ آیا‬ ‫من براستی شانس دیدار او را دارم؟‬ ‫در زمان کار‪ ،‬من فقط در پی نجات آدم ها‬ ‫بودم‪ ،‬برایم تفاوت نمی کرد‪ ،‬از چه رنگی‪،‬‬ ‫نژادی و قومی هستند‪ ،‬من گاه بیش از ساعت‬ ‫کارم‪ ،‬به پای بیماری می ماندم‪ ،‬گاه در پشت‬ ‫صحنه کارم‪ ،‬به پدر و مادرهای نگران کمک‬ ‫می کردم‪ .‬یکروز یکی از همکارانم با اصرار‬ ‫مرا به حرف کشید‪ ،‬یک خانم امریکایی‬ ‫بسیار مهربان و اصیل بود‪ ،‬نمیدانم چرا قصه‬ ‫زندگیم را برایش گفتم‪ ،‬پا به پای من اشک‬ ‫ریخت وگفت من بدنبال دخترت میروم‪،‬‬ ‫امیدوارم زنده باشد‪.‬‬ ‫ازآن روز ببعد‪ ،‬من تقریبا هرچند شب یکبار‬ ‫خواب فرشته را می دیدم‪ ،‬که قد کشیده‪،‬‬ ‫بزرگ شده‪ ،‬خوشگل شده بطوری که همه‬ ‫به تماشایش ایستاده بودند‪ ،‬هر شب بسترم‬ ‫از اشکهایم خیس بود‪ ،‬تا یک روز با حس‬ ‫عجیبی از خواب بیدار شدم‪ ،‬همه وجودم پر‬ ‫از انرژی بود‪ ،‬حالت پرواز داشتم به سر کار‬ ‫رفتم‪ ،‬به چند بیمار سر زدم‪ ،‬یکی از آنها در‬ ‫انتظار پسر و دخترش بود‪ ،‬می گفت هربار به‬ ‫دیدنم می آیند زنده میشوم‪ ،‬جان تازه می گیرم‬ ‫کنارش نشستم تا بچه هایش آمدند‪ ،‬چه منظره‬ ‫قشنگی بود‪ ،‬هر دو مادر را در آغوش خود گم‬ ‫کردند‪ .‬در همان لحظه برگشتم تا اشکهایم را‬ ‫پاک کنم همکار امریکایی ام جلویم بود و‬ ‫دختری بلند قامت که همه صورتش به من می‬ ‫خندند‪ ،‬زبانم بند آمده بود‪ ،‬آن دختر بسویم‬ ‫آمد و گفت مادرم‪ ،‬نفسم‪ ،‬همه چیزم‪ ،‬چقدر‬ ‫دنیا را بدنبال تو بودم و من همانجازانو زدم و‬ ‫در یک لحظه درآغوش فرشته گم شدم‪.‬‬

47

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪46‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪ ۶‬دلیل یک زن برای ترک رابطه‬ ‫برای بسیاری از مردان مطلقه‪،‬‬ ‫مدام این سئوال به ذهن می رسد‬ ‫که من چه کردم که او رفت؟‬ ‫اجازه دهید به بخشی از دالیل‬ ‫اصلی زنان اشاره کنیم‪:‬‬ ‫‪ – ۱‬زنان باید حرف بزنند‬ ‫_______________________‬ ‫زنان باید حرف بزنند‪ .‬از این طریق احساس‬ ‫همبستگی و دوستی در آنها ایجاد می شود‪.‬‬ ‫بعضی وقت ها زنان متوجه می شوند که‬ ‫موضوعی جالب برای گفتگوی دو نفره‬ ‫ندارند و به ناچار به شکایت کردن پناه می‬ ‫برند‪ .‬در بسیاری از موارد‪ ٬‬ماجراهای آشنایی‬ ‫با مردان بیرون از زندگی خانوادگی با حرف‬ ‫زدن و شکایت کردن از زندگی و بی حوصله‬ ‫بودن و رفتار بد شوهران شان شروع می شود‪.‬‬ ‫زنان اگر نتوانند با همسران شان حرف بزنند‬ ‫یا احساس کنند که حرف های شان برای‬ ‫همسرشان جالب نیست در جستجوی گوش‬ ‫شنوا خواهند بود‪ .‬منظورم در این قسمت‬ ‫یا توقعم این نیست که مردان مدام حرف‬ ‫بزنند چون به طور عمومی مردان کم حرف‬ ‫تر هستند و زیاد هم اهل ابراز نظر و تشویق‬ ‫و تمجید نیستند ولی «دوست دارم »های‬ ‫ناقابل یا اشاره به لباس و سلیقه همسران شان‬ ‫نباید زیاد سخت باشد‪.‬‬ ‫‪ – ۲‬سردی جنسی مردان‬ ‫زنان اگر مواجه با سردی میل جنسی شریک‬ ‫زندگی شان روبرو شوند و فکر کنند خواستنی‬ ‫نیستند به شدت ناراحت‪ ،‬افسرده و حتی‬ ‫خشمگین می شوند‪ .‬مردان باید بدانند که در‬ ‫این دوره و زمانه راه فرار یا گریز از این نوع‬ ‫ناراحتی ها‪ ،‬برای زنان بیشتر از پیش است‪.‬‬ ‫طالق یکی از سالم ترین ها واکنش ها از‬ ‫طرف زنان است‪.‬‬ ‫‪ – ۳‬احساس شوق و تمایل در یک رابطه‬ ‫تمام شده باشد‬ ‫خیلی از مردان متعجب و حیران می پرسند ما‬ ‫که با هم خوب بودیم پس چی شد؟ اینجا بهتر‬ ‫است خوب بودن را تعریف کرد‪ .‬زنان دقت‬ ‫زیادی به این نکته دارند که آیا حضورشان‬ ‫در زندگی اهمیت دارد یا نه؟ اگر حرف های‬ ‫شان‪ ،‬رفتارشان‪ ٬‬کار کردن و آرایش و لباس‬ ‫شان برای همسرشان مهم نباشد و اگر احساس‬ ‫کنند که زن بودن شان برای شریک زندگی‪،‬‬ ‫جذاب نیست حوصله شان سر می رود‪.‬‬ ‫در دوران مجردی گرم گرفتن دختران مجرد‬ ‫با مردان دیگر جالب ولی تکراری و بدون‬

‫ریسک و هیجان بود‪ .‬بعضی از زنان متاهل‬ ‫اگر حوصله شان از رابطه ایی که دارند کامال‬ ‫سر برود آن وقت است که افکار جدید و‬ ‫شیطنت هایی جدید درست مثل دوران‬ ‫مجردی به ذهن شان خطور می کند‪.‬‬ ‫‪ – ۴‬زنان تصمیم می گیرند بیرون از رابطه‬ ‫زناشویی با فرد دیگری ارتباط ایجاد کنند‬ ‫چون می توانند‬ ‫این یک حقیقت بدیهی است چون این روزها‬ ‫امکانش برای زنان بیشتر شده است‪ .‬آنها هر‬ ‫روز به محل کار‪ ،‬اداره و مدرسه ایی می روند‬ ‫که پر است از مردانی که می توانند از نزدیک‬ ‫با خصوصیات آنها آشنا شون‪ .‬این روزها‬ ‫زنان به تنهایی به ماموریت های شغلی در‬ ‫شهرها و حتی کشورهای دیگر می روند‪ .‬زنان‬ ‫به اینترنت و شبکه های اجتماعی به اندازه‬ ‫مردان دسترسی دارند‪.‬‬ ‫خوشبختانه این دلیل به خودی خود در بین‬ ‫زنان وجود ندارد ولی اگر زندگی زناشویی‬ ‫مناسبی برخوردار نباشند به یکی از دالیل‬ ‫تبدیل می شود‬ ‫‪ – ۵‬مردانی که در سر راه زندگی شان قرار‬ ‫گرفته اند با آنها به خوبی رفتار نکرده اند‬ ‫زنان از کودکی با این فکر مدام روبرو بوده‬ ‫اند که مردان‪ ،‬شاهزاده های زیبا و مهربانی‬ ‫هستند ولی بعضی از زنها در عمل جز بی‬ ‫احترامی و نامهربانی از آنها ندیده اند‪ .‬به نظر‬ ‫من اگر به زنان با احترام رفتار شود عالقه‬ ‫بیشتری برای حفظ رابطه زناشویی خواهند‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫‪ – ۶‬انتقام و تقاص عملی که مرد انجام داده‬ ‫است‬ ‫رابطه با دیگران داشتن‪ ،‬یک انتخاب است‬ ‫هرچند بشر در زندگی یاد می گیرد که نمیتواند‬ ‫و شاید درست نباشد که فرصت های انتخاب‬ ‫ْ‬ ‫مثال وقتی زنان بفهمند‬ ‫را عملی سازد‪ .‬اما‬ ‫شریک زندگی شان رابطه بیرون از تعهد‬ ‫دارند در قدم اول به طور غریزی تمایل به‬ ‫انتقام و اقدام به عمل مشابه را در سر می‬ ‫پرورانند‪ .‬بیشتر از همه به خاطر اینکه بدون‬ ‫اینکه متوجه باشند بعد از عملی که همسرشان‬ ‫مرتکب شده است از وی قطع امید کرده اند و‬ ‫به فکر جانشینی و یافتن فرد جدید می افتند‪.‬‬ ‫با این وجود خانم ‪ Sally Webb‬باور دارد‬ ‫که دانستن این نکات شاید از رفتن! زنان‬ ‫جلوگیری کند‪ .‬به نظر او داشتن رابطه بیرون از‬ ‫تعهد‪ ،‬پاسخی برای مشکالت زناشویی نیست‬ ‫و زوجها بهتر است قبل از آنکه اختالفات‬ ‫غیرقابل حل گردد در باره اش فکر کنند و‬ ‫وقت بگذارند‪.‬‬

45

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪44‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫کــانــادا‬

‫وی در پایان عنوان کرد‪ :‬قرار است طی یک ماه آینده با گروه در کانادا به تمرین نمایش‬ ‫بپردازیم و پس از آن در مردادماه‪ ،‬اثر مدنظر را به صحنه ببریم‪ .‬بعد از بازگشتم از کانادا در‬ ‫شهریورماه هم تمرین های نمایش «صلح انفرادی» را آغاز خواهم کرد‪.‬‬

‫رو نمایی از یک فسیل کامل دایناسور در کانادا‬ ‫نمایش طبیعی ترین فسیل یک دایناسور در موزه استان البرتای کانادا‬ ‫سالم‌ترین و کاملترین فسیل دایناسور مربوط به شاخه نودوسور در موزه ملی کانادا در معرض‬ ‫نمایش گذاشته شد‪.‬‬ ‫این فسیل شگفت‌انگیز در سال ‪ 20111‬کشف و پس از پنج سال عملیات مونتاژ و‬ ‫بازسازی بخش‌های آسیب دیده در موزه شهر درام هلر در استان البرتای کانادا برای بازدید‬ ‫عمومی آماده شده است‪.‬‬ ‫شاخه نودوسورها در دوره زمانی بین ‪ 110‬تا ‪ 112‬میلیون سال قبل در زمین می‌زیسته‌اند که‬

‫علت پیدایش و ناپدید شدن سریع این گونه هنوز مشخص نیست‪.‬‬ ‫عملیات بازسازی و مونتاژ اجزاء این فسیل در مجموع در ‪ 7000‬ساعت و در طول پنج سال‬ ‫انجام شده است‪ .‬مارک میچل یکی از مسوالن این بازسازی بود ‪.‬‬

‫امالک‪ 27‬میلیارد دالری شهرداری تورنتو و ‪ 24‬موسسه مدیریتی‬ ‫یک پارجه کردن مدیریت امالک‪ 27‬میلیارد دالری شهرداری تورنتو که در حال حاضر‬ ‫توسط ‪ 24‬موسسه در مدیریت ان نقش دارند ‪ – .‬جان توری شهردار تورنتو‬ ‫شورای شهر تورنتو این هفته در مورد یک پارچه کردن مدیریت امالک و مستغالت‬ ‫شهرداری که قیمت ان ‪ 27‬میلیارد دالر می باشد ‪ ،‬بحث را اغاز خواهد کرد این موسسات‬ ‫تا کنون توسط ‪ 24‬زیر‬ ‫محموعه شهرداری اداره می‬ ‫شده است که هزینه هایی‬ ‫را برای مالیات دهندگان‬ ‫تورنتو داشته است ‪ .‬حداقل‬ ‫‪ 14‬محموعه فقط در‬ ‫حوزه امالک و مستغالت‬ ‫شهرداری تورنتو بوده است‪.‬‬ ‫یکی از این زمین ها ‪ ،‬محل‬ ‫نمایشگاه ببین المللی تورنتو‬ ‫در تقاطع لیک شور و‬ ‫استران می باشد ‪.‬‬

‫ اخبار‬‫ دانستنیها‬‫‪ -‬گوناگون‬

‫پلیس میسی‌ساگا به جای آنکه سر و صدای مهمانی را بخواباند‪ ،‬به جمع‬ ‫نوازنده‌ها و مهمان‌ها پیوست‪.‬‬ ‫هنگامی که کسی از سر و صدای بلند به پلیس شکایت می‌کند‪ ،‬انتظار دارد که مأموران بیایند‬ ‫و آرامش را برقرار کنند‪ ،‬نه اینکه خودشان هم به جمع مزاحمان بپیوندند‪ .‬اما این دقیق ًا همان‬ ‫اتفاقی است که شنبه شب در جشن تولدی در میسیساگا به وقوع پیوست‪ .‬مأمور پلیس پشت‬ ‫درام نشست و با بقیه‌ی اعضای گروه موسیقی وینیل آمبوش همراهی کرد‪.‬‬

‫‪ .‬نیمی از واحدهای مسکونی شرکت مسکن عمومی تورنتو ‪TCHC‬‬ ‫ممکن است در وضعیت «بحرانی» قرار بگیرد‪.‬‬ ‫بر اساس اطالعات یک پایگاه داده‌ی داخلی که در اختیار استار قرار گرفته است‪ ،‬اگر‬ ‫بودجه‌ی اضافی برای تعمیرات آن‌ها فراهم نشود‪ ،‬نیمی از واحدهای مسکونی شرکت مسکن‬ ‫عمومی تورنتو ‪ TCHC‬ظرف پنج سال آینده در وضعیت «بحرانی» قرار خواهند گرفت‪.‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫کــانــادا‬ ‫درخواست جاستین ترودو‪ ،‬از پاپ‬ ‫فرانسیس‪ ،‬برای پوزش خواهی از‬ ‫بومیان کانادا‬ ‫جاستین ترودو‪ ،‬نخست وزیر کانادا‪ ،‬روز‬ ‫‪ ۲۹‬ماه می‪ ،‬در دیدار خصوصی‌اش با پاپ‬ ‫فرانسیس‪ ،‬رهبر کاتولیک‌های جهان‪ ،‬از او‬ ‫درخواست می‌کند تا از بومیان کانادا پوزش‬ ‫بخواهد‪.‬‬ ‫به گزارش کندین پرس‪ ،‬دلیل تقاضای‬ ‫نخست وزیر کانادا از پاپ‪ ،‬برای پوزش‬ ‫خواهی‪ ،‬آزارهایی است که کشیشان و‬ ‫مقامات کلیساهای کاتولیک‪ ،‬در مورد‬ ‫کودکان بومی کانادا اعمال کرده‌اند‪.‬‬ ‫تقاضای پوزش خواهی رهبر کاتولیک‌های‬ ‫جهان‪ ،‬از جمله ‪ ۹۴‬توصیه‌ای است‬ ‫که درگزارش نهایی ‪Truth_and_“ ,‬‬ ‫_‪Reconciliation_Commission‬‬ ‫‪ ”of_Canada‬کمیسیون حقیقت و آشتی‬ ‫کانادا‪ ،‬برآن تاکید شده است‪.‬‬ ‫نخست وزیر کانادا قول داده‌ است که‬ ‫درخواست معذرت خواهی را به پاپ‬ ‫فرانسیس خواهد داد‪ ،‬اما تضمین نکرده‬ ‫است که رهبر کاتولیک‌های جهان آنرا‬ ‫بپذیرد‪.‬‬ ‫دربار واتیکان در سال ‪ ۲۰۰۹‬اعالم‬ ‫کرده بود که ‪ ،Benoit XVI‬رهبر قبلی‬ ‫کاتولیک‌های جهان‪ ،‬در مورد رفتار‬ ‫کشیشان نسبت به کودکان بومی کانادا‪ ،‬ابراز‬ ‫تاسف کرده بود‪.‬‬ ‫کمیسیون حقیقت و آشتی کانادا‪,‬‬ ‫“_‪Truth_and_Reconciliation‬‬ ‫‪ ”Commission_of_Canada‬پس از‬ ‫شش سال تحقیق و بررسی و شنیدن شهادت‬ ‫بیش از ‪ ۷‬هزار نفر‪ ،‬گزارش نهایی خود را‬ ‫چند هفته پیش به دولت کانادا ارائه کرد‪.‬‬ ‫در این گزارش آمده است که از سال ‪۱۸۴۰‬‬ ‫تا ‪ ،۱۹۹۶‬حدود ‪ ۱۵۰‬هزار کودک متعلق‬ ‫به گروه‌های بومی کانادا‪ ،‬توسط کشیشان و‬

‫مسئوالن کلیساهای کاتولیک‪ ،‬از خانواده‌ها‬ ‫به زور جدا شده و به پانسیون‌های مذهبی‬ ‫فرستاده شده بودند‪ ،‬تا در مدارس مذهبی‬ ‫آموزش ببینند‪.‬‬ ‫آخرین پانسیون فعال کلیسای کاتولیک‪،‬‬ ‫برای کودکان بومی کانادا‪ ،‬در سال ‪،۱۹۹۶‬‬ ‫در نزدیکی شهر ‪ ،Regina‬در استان‬

‫طرح حقوق مسافرین هواپیما در‬ ‫کانادا ‪ 15 ،‬سال بعداز قانون شدن‬ ‫در امریکا و اروپا‬ ‫مارک گارنیو‪ ،‬وزیر راه و ترابری دولت‬ ‫لیبرال کانادا طرحی را به مجلس پیشنهاد‬ ‫کرده که به موجب آن حق مسافران هواپیما‬ ‫در برابر شرکت های هواپیمایی که صندلی‬ ‫ها را بیشتر از ظرفیت فروخنه اند‪ ،‬مشخص‬ ‫خواهد کرد ‪.‬‬ ‫گارنیو گفته این الیحه در صورت تصویب‬ ‫ابزار الزم برای حمایت از مسافران هوایی‬

‫را در اختیار دولت قرار می‌دهد‪ .‬وی امیدوار‬ ‫است که این الیحه در سال ‪ 2018‬قانونی‬ ‫شود که با توجه به اکثریت داشتن لیبرالها‬

‫‪43‬‬

‫ اخبار‬‫ دانستنیها‬‫ گوناگون‬‫نیاید مانعی در تصویب ان باشد ‪ .‬هر چند‬ ‫این الیحه از قبل در دستور کار دولت لیبرال‬ ‫ترودو نبوده است وبعداز حادثه اخراج‬ ‫خشونت امیز یک پزشک رنگین پوست از‬ ‫هواپیمایی یونایتد ایر الین تهیه شده است ‪.‬‬ ‫قانون جدید به مواردی چون فروش بیش از‬ ‫گنجایش پروازها که این روزها یک روش‬ ‫عادی در تمامی خطوط هوایی شده است‬ ‫“تامین خسارت مادی ” مشخص کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫گارنیو قضا نورد سابق کانادا با اشاره به‬ ‫برخوردهای خشن یونایتد ایرالین امریکا‬ ‫گفت شرکت های هوایی حق ندارند‬ ‫مسافرانی را که قانونا حق پرواز کردن‬ ‫دارند‪ ،‬به طور غیرداوطلبانه از هواپیما بیرون‬ ‫بکشند‪.‬‬ ‫“این موضوع بسیار مهمی است‪ .‬اگر کسی‬ ‫برای یک پرواز مشخصی بلیت خریده‬ ‫کسی نمی‌تواند آن را از داخل هواپیما بیرون‬ ‫براند‪ .‬این موضوعی است که غیرقابل بحث‬ ‫است‪”.‬‬ ‫امریکا در حدود ‪ 15‬سال و اتحادیه اروپا‬

‫نیز درهمین حدود هست که قانون حمایت‬ ‫از مسافران هوایی را قانونی کرده اند وهنوز‬ ‫مشکالت وجود دارد ‪.‬‬ ‫این در حالیست که همزمان با مصاحبه‬ ‫گارنیو ‪ ،‬ایر کانادا یک نوجوان ‪ 15‬ساله‬ ‫‪ Derrin Espinola‬درین اسپی نوال را‬ ‫که از دنور به کانادا و شمال انتاریو پرواز‬ ‫می کرد را بدون کوپن غذا و مکان در سالن‬ ‫فرودگاه تورنتو رها کرده بود ‪ .‬وی پرواز‬ ‫تورنتو به تندر بی را بدلیل ‪ 22‬ساعت تاخیر‬ ‫هواپیمای اولش از دست داده بود ‪ .‬در حالی‬ ‫که مادر وی چندین بار با ایر کانادا تماس‬ ‫گرفته بودولی جوابی نگرفته بود ‪ .‬درین می‬ ‫گوید نمی دانستم چه بر سرم می اید ‪ .‬نمی‬ ‫توانستم راحت هم در فرودگاه بخوایم زیرا‬ ‫مواظبم وسایلم بودم ‪.‬‬

‫سهراب سلیمی برای اجرای تاتر‬ ‫این هفته به کانادا می آید‬ ‫سهراب سلیمی اعالم کرد که قرار است آبان‬ ‫ماه سال جاری در سالن قشقایی مجموعه‬ ‫تئاتر شهر نمایش «صلح انفرادی» نوشته‬ ‫سام شپارد را روی صحنه ببرد‪.‬‬ ‫سهراب سلیمی دبیر چهاردهمین جشن خانه‬ ‫تئاتردرباره جدیدترین فعالیت خود در زمینه‬ ‫کارگردانی تئاتر به مهر گفت‪ :‬در آبان ماه‬ ‫سال جاری نوبت اجرا در سالن قشقایی‬ ‫مجموعه تئاتر شهر را دارم و برای این اجرا‬ ‫نمایشنامه «صلح انفرادی» نوشته سام شپارد‬ ‫را ارائه داده ام‪ .‬این نمایشنامه به موضوع‬ ‫عشق می پردازد و اینکه چیزی که باعث‬ ‫تحول انسان می شود‪ ،‬عشق است‪.‬‬ ‫وی درباره اینکه چرا طبق گذشته نمایشنامه‬ ‫ای از اریک امانوئل اشمیت را برای اجرا‬ ‫انتخاب نکرد‪ ،‬یادآور شد‪ :‬طی سال های‬ ‫گذشته بارها آخرین نمایشنامه اشمیت را با‬ ‫عنوان «جنایت در تئاتر بولوار» برای اجرا‬ ‫پیشنهاد دادم ولی این اثر برای اجرا پذیرفته‬ ‫نشد‪.‬‬ ‫این کارگردان تئاتر درباره دیگر فعالیت های‬ ‫خود اظهار کرد‪ :‬قرار است از هفته آینده‬ ‫سفری به کشور کانادا داشته باشم و آنجا با‬ ‫جوانان تئاتری مقیم کانادا‪ ،‬اثری را تمرین و‬ ‫تولید کنیم‪ .‬قرار است این اثر را در شهرهای‬ ‫ونکوور و تورنتو روی صحنه ببرم‪.‬‬ ‫سلیمی درباره اثر مدنظر برای تولید و‬ ‫اجرا در کانادا‪ ،‬توضیح داد‪ :‬آن ها عالقه‬ ‫مند به اجرای نمایش «نوای اسرارآمیز»‬ ‫نوشته اریک امانوئل اشمیت هستند اما من‬ ‫پیشنهادم این است که روی نمایشنامه های‬ ‫ایرانی متمرکز باشیم از این رو نمایشنامه‬ ‫های از محمد چرمشیر‪ ،‬جالل تهرانی و نادر‬ ‫برهانی مرند را مدنظر قرار داده ام‪.‬‬

‫‪42‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫کــانــادا‬

‫‪Doors Open‬؛ دیدار از‬ ‫زیباترین ساختمان‌های تورنتو‬ ‫هجدهمین دوره ‪ Doors Open‬تورنتو‬ ‫امسال در تاریخ‌های ‪ ۲۷‬و ‪ ۲۸‬می برگزار‬ ‫می‌شود و به مناسبت صد و پنجاهمین سال‬ ‫تاسیس کانادا‪ ،‬ویژه‌برنامه‌هایی نیز برای آن‬ ‫در نظر گرفته شده است‪ .‬امسال بیش از‬ ‫‪ ۱۵۰‬ساختمان و محوطه شهری در تورنتو‬ ‫برای بازدید عموم باز هستند‪ .‬رفتن به این‬ ‫مکان‌ها معموال در طول سال غیرممکن‬ ‫است و به همین دلیل خیلی‌ها خود را برای‬ ‫یک تور شهرگردی آماده می‌کنند‪ .‬در این‬ ‫روز می‌توانید از ‪ 150‬بنای تاریخی‪ ،‬بناهایی‬ ‫با ارزش معماری‪ ،‬فرهنگی و همچنین‬ ‫ساختمان‌های مهم شهر دیدن کنید‪.‬‬ ‫برای لذت بردن از این دو روز‪ ،‬دو راه وجود‬ ‫دارد‪ .‬یکی اینکه در لیست بناها‪ ،‬آنهایی را‬ ‫که دوست دارید انتخاب کنید و دیگری‬ ‫هم این است که هر چه زودتر در یکی از‬ ‫تورهای پیاده‌روی که هر کدام برای عالقه‬ ‫خاصی طراحی شده است ثبت‌نام کنید و به‬ ‫صورت رایگان در طول روز به همراه این‬ ‫تورها‪ ،‬دیدنی‌های شهر را ببینید‪.‬‬

‫هجوم دهها تن برای تماشای‬ ‫شیردریایی که دختربچه را زیر‬ ‫آب برد!‬ ‫روز شنبه شیر دریایی دختربچه ای را در‬ ‫اسکله استیونسون در شهر ریچموند بریتیش‬ ‫کلمبیا زیر آب کشید و اگر عکس العمل‬

‫ اخبار‬‫ دانستنیها‬‫‪ -‬گوناگون‬

‫به موقع یکی از حاضران روی اسکله نبود ‪،‬‬ ‫احتمال بروز یک فاجعه وجود داشت‪.‬‬ ‫با وجود پوشش خبری مناسب این حادثه در‬ ‫رسانه های مختلف و هشدار کارشناسان در‬ ‫مورد فاصله گرفتن از حیوانات وحشی ‪ ،‬روز‬ ‫دوشنبه دهها تن از اهالی ریچموند و تعدادی‬ ‫از توریستها با حضور در اسکله استیونسون ‪،‬‬ ‫در جستجوی شیردریایی مشهور برای گرفتن‬ ‫عکس و فیلم از او بودند ‪ .‬تعداد کودکان‬ ‫حاضر در محل هم کم نبود و حتی برخی از‬ ‫آنها در گوشه اسکله به سمت آب خم شده‬ ‫بودند تا بلکه بتوانند بهتر شیر دریایی را‬ ‫ببینند!!‬ ‫باب بازیوک مدیر کل اسکله از این واکنش‬ ‫اهالی واقعا شوکه شده بود و به سی بی سی‬ ‫گفت ‪ «:‬باور کردنی نبود که حدود یکصد‬ ‫نفر با همراه آوردن فرزندانشان برای تماشای‬ ‫شیر دریایی به محل آمده باشند‪ .‬گاهی اوقات‬ ‫شما فقط می توانید سر تکان دهید و ببینید‬

‫که برخی هنوز با اشتیاق به این حیوان‬ ‫وحشی غذا می دهند‪» .‬‬ ‫پس از واقعه روز شنبه اطالعیه هشدار آمیزی‬ ‫در محل نصب شده و در آن ضمن تقاضا‬ ‫برای عدم غذا دادن به حیوانات دریایی ‪،‬‬ ‫خاطرنشان شده آزار حیوانات دریایی می‬ ‫تواند تا ‪ 100‬هزار دالر جریمه داشته باشد‪.‬‬ ‫بازیوک اما پس از مشاهده هجوم خیل‬ ‫جدید تماشاگران ‪ ،‬در صدد است تا این‬ ‫اطالعیه را در زبانهای دیگر از جمله‬ ‫ماندارین و کانتونیز در محل نصب کند تا‬ ‫مطمئن باشد اکثر توریستها و اهالی متوجه‬ ‫اهمیت قضیه شده اند‪.‬‬ ‫این درحالی است که در دهان شیر دریایی‬ ‫باکتری وجود دارد که می تواند منجر به‬ ‫عفونت شدید شود و در صورت انتقال به‬ ‫انسان احتمال قطع عضو و یا حتی مرگ‬ ‫وجود دارد‪ .‬شیر دریایی نر کالیفرنیا حدود‬ ‫‪ 270‬کیلو وزن دارد و می تواند با سرعت‬ ‫‪ 40‬کیلومتر در ساعت شنا کند‪.‬‬

‫سقوط چراغ راهنمایی روی‬ ‫خودرو در یکی از خطرناکترین‬ ‫چهارراه های تورنتو‬ ‫چندی پیش نشریه مترو برآوردی تقریبی از‬ ‫حوادث رانندگی در چهارراه های مختلف‬ ‫شهر تورنتو انجام داد و تقاطع خیابانهای‬ ‫بلور و داندس به عنوان یکی از پرحادثه ترین‬ ‫چهارراه های شهر بر اساس آمار سالهای‬ ‫‪ 2010‬تا ‪ 2014‬شناخته شد‪.‬‬ ‫طی این مدت دست کم پنج عابر کشته شده‬ ‫و یا به شدت مصدوم شدند به طوری که در‬ ‫ادامه زندگی باید با معلولیت دست و پنجه‬ ‫نرم کنند‪.‬‬ ‫کلیپی که اخیرا یکی از اهالی از سقوط‬ ‫چراغ راهنمایی روی یکی از خودروهای‬ ‫متوقف شده تهیه کرده ‪ ،‬جزییات جالبی از‬ ‫تردد خودروها در این چهارراه را مشخص‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫هفته گذشته با توجه به بادشدیدی که در این‬ ‫منطقه درحال وزیدن بود ‪ ،‬چراغ راهنمایی‬

‫معلق چهارراه روی خودروی مشکی رنگ‬ ‫بدشانس سقوط کرد که خوشبختانه تلفات‬ ‫جانی در بر نداشت‪.‬‬ ‫اما در همین کلیپ کوتاه ‪ 5‬ثانیه ای شاهد‬ ‫هستیم که چطور یک خودرو قرمز رنگ‬ ‫چراغ قرمز را رد می کند و البته در تخلفی‬ ‫خطرناکتر ‪ ،‬خودرو اس یو وی نقره ای‬ ‫رنگ ‪ ،‬درحالیکه چراغ قرمز است از خط‬ ‫عابر پیاده می گذرد!!‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫نفری لیدی‌اسمیث‪ ،‬به وجود آن عادت‬ ‫کرده‌اند‪.‬‬ ‫گفته می‌شود که اولین ساکنان خانه‌ای که‬ ‫این درختچه در مقابل آن کاشته شده است‪،‬‬ ‫آن را با کشتی از اسکاتلند به شهر آورده‌اند‪.‬‬ ‫این بوته گل روی یک تپه کاشته شده است و‬ ‫به‌راحتی از بندرگاه شهر قابل دیدن است‬

‫شیر دریایی دختر بچه ای را در‬ ‫ریچموند زیر آب کشید‬ ‫یکی از ساکنین ریچموند در بریتیش کلمبیا‬ ‫کلیپی از یک حادثه عجیب در اسکله‬ ‫استیونسون گرفته که طی آن دختربچه ای‬ ‫توسط یک شیر دریایی به زیر آب کشیده‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫مایکل فوجیوارا دانشجوی دانشگاه اس اف‬ ‫یو شاهد بود که چطور شیردریایی نر به آرامی‬ ‫به گوشه اسکله نزدیک شد و درحالیکه‬ ‫پشت دختربچه به آب بود و او را نمی دید ‪،‬‬ ‫در یک لحظه لباس دختر را گرفت و او را به‬ ‫زیر آب کشید‪.‬‬ ‫به گفته مایکل دقایقی قبل از این حادثه ‪،‬‬ ‫والدین دختر برخالف توصیه های رایج‬ ‫شروع به غذا دادن به شیر دریایی کرده بوند‬ ‫‪.‬‬ ‫خوشبختانه مردی که روی اسکله بود با‬ ‫عکس العملی مثال زدنی بالفاصله داخل‬ ‫آب پرید و دختربچه را نجات داد و والدین‬ ‫دختر در حالی فرزندشان را دوباره در آغوش‬ ‫گرفته بودند که کامال شوکه شده و هنوز آنچه‬ ‫دیده بودند را باور نداشتند‪.‬‬ ‫اندرو تریتس مدیر واحد تحقیقات حیوانات‬ ‫دریایی در دانشگاه یوبی سی به هیچ عنوان‬ ‫حیوان را در این حادثه مقصر نمی داند و‬ ‫در مقابل مردمی که در اسکله به حیوان غذا‬ ‫می دادند را احمق خوانده و ادامه می دهد‪«:‬‬ ‫اولین واکنش من به این ویدئو احمق دانستن‬

‫‪41‬‬

‫مردمی است که روی اسکله حضور دارند‬ ‫و نمی خواهند با حیات وحش با احترام‬ ‫برخورد کنند‪ .‬شیر دریایی کالیفرنیایی‬ ‫حیوان بزرگی است‪ .‬آنها برای اینکه کنار‬ ‫مردم باشند آموزش ندیده اند و حیوان سیرک‬ ‫نیستند‪ .‬حیوانی که من در فیلم دیدم ظاهرا به‬ ‫غذا گرفتن از مردم عادت کرده و این رفتار‬ ‫اصال درست نیست‪» .‬‬

‫عکس یادگاری نخست وزیر‬ ‫ترودو با فارغ التحصیالن‬ ‫دبیرستانی در استنلی پارک‬ ‫نخست وزیر جاستین ترودو در فاصله‬ ‫جلسات و نشست های سیاسی و اقتصادی‬ ‫که طی روزهای گذشته در ونکوور داشت ‪،‬‬ ‫فرصتی بدست آورد تا در آرامش مدتی را به‬ ‫دویدن در استنلی پارک بگذراند‪.‬‬ ‫اما گروهی از فارغ التحصیالن دبیرستانی که‬ ‫برای برگزاری جشن به استنلی پارک آمده‬ ‫بودند ‪ ،‬ناگهان متوجه عبور نخست وزیر از‬ ‫کنارشان شدند و یکصدا از ترودو خواستند‬

‫تا عکسی به یادگاری با آنها بگیرد تا جشنی‬ ‫خاطره انگیز داشته باشند‪.‬‬ ‫ترودو به درخواست آنها پاسخ مثبت داد‬ ‫وهمراه با دانش آموزان عکسی به اتفاق‬ ‫گرفت ‪.‬‬ ‫پیش از اپلود این عکس در اینستا توسط‬ ‫یکی از دانش آموزان ‪ ،‬آدام اسکاتی ‪،‬‬

‫عکاس نخست وزیر عکسی از او در حال‬ ‫دویدن در استنلی پارک آپلود کرده بود‬ ‫که ظاهرا نشان می داد حاضران توجهی به‬ ‫نخست وزیر نداشتند!‬

‫یک جوان دیگر ایرانی در کانادا‬ ‫به قتل رسید‬ ‫قتل بایرام عبدالحسنی الرکی ‪ 19‬ساله که‬ ‫از دسامبر ‪ 2016‬گم شده بود ‪ ،‬جسد وی‬ ‫را پلیس در اتوموبیلی در شهر ” اپس ” در‬ ‫منطقه شهر کاوارتا لیک – مرکز انتاریو پیدا‬ ‫کرده است‬ ‫پلیس شهر کاوارتا لیک جنازه را د‬ ‫راتوموبیلی که داحل یک مزرعه پارک شده‬ ‫یود در روز سه شنبه ‪ 16‬ماه مه پیدا کرد ‪.‬‬ ‫پلیس بعداز کالبد شگافی مرگ وی را قتل‬ ‫خواند و از مردم تقاضای کمک کرد ‪ .‬بایرام‬ ‫‪ 19‬ساله اخرین بار در ‪ 16‬دسامبر ‪2016‬‬ ‫در حوالی خیابان فرانت و جان ( منطقه‬ ‫دیسکوهای تورنتو – مرکز شهر ) دیده شده‬ ‫بود‬

‫‪40‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫کــانــادا‬

‫جهانی تالش‌هایی را برای ازسرگیری روابط‬ ‫دیپلماتیک میان تهران و اتاوا صورت‬ ‫داده است‪ .‬با تعییر استفان دین وزیر امور‬ ‫خارجه با تجربه لیبرال کانادا و جایگزینی‬ ‫خانم کریستیا فری لند که بیشتر به اسراییل‬ ‫نزدیک است ‪ ،‬روند تخقق قول انتخاباتی‬ ‫جاستین ترودو در جون ‪ 2015‬کاهش یافته‬ ‫است‬

‫دانشجوی ایرانی اتهام تالش برای‬ ‫قتل را در دادگاه کانادا نپذیرفت‬ ‫مسیح الله بخشی دانشجوی رشته مهندسی‬ ‫دانشگاه مموریال سنت جان استان نیوفانلند‪،‬‬ ‫روز ‪ 5‬شنبه در دادگاه حضور یافت و اتهام‬ ‫تالش برای قتل را نپذیرفت ‪.‬‬ ‫اولین دادگاه وی در ماه اکتبر امسال برگزار‬ ‫می شود ‪ .‬مسیح الله بخشی متهم است که‬ ‫در هنگام پیاده روی در ‪ 7‬آوریل ‪، 2017‬‬ ‫یکی از همکالسی هایش را از روی بلندی‬ ‫هول داده است ‪ .‬هرچند همکالسی مسیح از‬ ‫وی شکایت نکرده است ولی پلیس مسیج ر‬ ‫ا دستگیر و چند روز در زندان نگه داشت ‪.‬‬ ‫وی با ‪ 8‬هزار دالر وثیقه ازاد شده است ‪.‬‬

‫ اخبار‬‫ دانستنیها‬‫‪ -‬گوناگون‬

‫چرا گروهی از ایرانیان کانادا‪ ،‬در‬ ‫انتخابات ایران شرکت می‌کنند؟‬ ‫روز جمعه ‪ ۱۹‬ماه می‌‪ ،‬همزمان با برگزاری‬ ‫انتخابات ریاست جمهوری در ایران‪ ،‬چند‬ ‫گروه از شهروندان ایرانی– کانادایی‪ ،‬از‬ ‫بزرگشهر تورنتو‪ ،‬برای شرکت در انتخابات و‬ ‫رای دادن‪ ،‬به آمریکا رفتند‪.‬‬ ‫از آنجا که به دلیل قطع روابط سیاسی کانادا‬ ‫و ایران و بسته بودن سفارت جمهوری‬ ‫اسالمی در اتاوا‪ ،‬امکان رای دادن برای‬ ‫ایرانیان ممکن نیست‪ ،‬از مدتی قبل گروهی‬ ‫از عالقمندان به شرکت در انتخابات قرار‬ ‫گذاشته بودند با اتومبیل‪ ،‬به نزدیکترین حوزه‬ ‫انتخابی که از سوی دفتر حفاظت منافع ایران‬ ‫در آمریکا‪ ،‬در شهر مرزی بوفالو در ‪۲۰۰‬‬ ‫کیلومتری تورنتو گذاشته شده‪ ،‬بروند و رای‬ ‫بدهند‪.‬‬ ‫گفته شده در سراسر خاک آمریکا نزدیک‬ ‫به پنجاه صندوق رای از طرف دفتر حفاظت‬ ‫منافع ایران در آمریکا مستقر شده تا ایرانیان‬ ‫عالقمند به شرکت در انتخابات ایران بتوانند‬ ‫رای دهند‪.‬‬

‫خبرنگاران چند رسانه کانادایی مانند ‪CBC‬‬ ‫و ‪ ،CTVNews‬در محل تجمع یکی از‬ ‫گروه‌های عازم شهر بوفالو‪ ،‬حضور داشتند‬ ‫تا گزارش‌هایی در رابطه سفر یک روزه‬ ‫رای‌دهندگان ایرانی– کانادایی به آمریکا تهیه‬ ‫کنند‪.‬‬ ‫چند تن از اعضای کاروان رای‌دهندگان‬ ‫ایرانی عازم آمریکا‪ ،‬دلیل شرکت خود در‬ ‫انتخابات ریاست جمهوری ایران را به پرژن‬ ‫میرور ابراز کرده‌اند‪.‬‬

‫هفت متر و ‪ ۶۰‬سانتیمتر ارتفاع دارد و االن‬ ‫در اوج دوره شکوفایی است‪ .‬عکس‌های‬ ‫این بوته گل بارها در شبکه‌های اجتماعی‬ ‫هم‌رسان شده است‪.‬‬ ‫این گیاه که ‪ ۱۱۵‬ساله است و به اسم "بانو‬ ‫سینتیا" شناخته می‌شود‪ ،‬در چند هفته آینده‬ ‫حدود چهار هزار شکوفه بهاری خواهد داد‪.‬‬ ‫این بوته گل خرزه هندی‪ ،‬درختچه است‪،‬‬ ‫ولی اغلب با درخت عوضی گرفته می‌شود‪.‬‬

‫یک بوته عظیم خرزه هندی‪،‬‬ ‫شهری کوچک در کانادا را به‬ ‫شهرت جهانی رساند‬

‫راب جانسون ‪ ۷۳‬ساله‪ ،‬از اعضای سابق‬ ‫شورای شهر لیدی‌اسمیث می‌گوید که این‬ ‫درختچه "اندازه یک خانه کوچک است و‬ ‫رنگ صورتی درخشانی دارد‪".‬‬

‫یک بوته عظیم خرزه هندی در شهر‬ ‫کوچکی در بریتیش کلمبیای کانادا‪ ،‬این‬ ‫شهر را به شهرت رسانده است و مسئوالن‬ ‫شهر امیدوارند که در پی هم‌رسان شدن‬ ‫گسترده عکس‌های این بوته گل‪ ،‬بتوانند آن‬ ‫را به یک جاذبه گردشگری تبدیل کنند‪.‬‬ ‫خرزه هندی معروف در شهر لیدی‌اسمیث‪،‬‬

‫او می‌گوید که وقتی متوجه شهرت اینترنتی‬ ‫این بوته گل شد‪ ،‬به نظرش رسید که می‌شود‬ ‫آن را به جاذبه‌ای برای کسب درآمد برای‬ ‫شهر تبدیل کرد‪.‬‬ ‫سابقه این درختچه به سال ‪ ۱۹۰۴‬میالدی‬ ‫برمی‌گردد و ساکنان شهر هشت هزار و ‪۱۰۰‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫خالی ونکوور رخ داد‪.‬‬ ‫همچنین افرادی که به اشتباه زنگ خطر‬ ‫آتش نشانی را کار انداخته و یا به دروغ‬ ‫آتش سوزی را گزارش کنند نیز مشمول‬ ‫جریمه ای ‪ 500‬دالری خواهند شد‪.‬‬ ‫همچنین از این پس زنگ خطرهای حساس‬ ‫به مونوکسید کربن برای تمامی منازل‬ ‫مسکونی در ونکوور اجباری است ‪.‬‬

‫ادامه روند افزایش قیمت‬ ‫آپارتمان در ونکوور بزرگ‬ ‫رالوکا بامبک و پارتنرش هر دو کار تمام‬ ‫وقت دارند ولی پس از تالش بی نتیجه برای‬ ‫یافتن کاندویی با قیمت مناسب در ونکوور‬ ‫بزرگ ‪ ،‬امیدشان برای صاحبخانه شدن را از‬ ‫دست داده اند‪.‬‬ ‫رالوکا ‪ 26‬ساله نزدیک به یک سال است که‬ ‫تصمیم گرفته با جدا شدن از والدینش واحد‬ ‫آپارتمانی یک خوابه ای را خریداری کند‬ ‫ولی جستجویش تابحال نتیجه ای نداشته‬ ‫است‪ .‬در همین مدت متوسط قیمت کاندو‬ ‫در ونکووربزرگ از ‪ 475‬هزار دالر در‬ ‫آوریل ‪ 2016‬به ‪ 554‬هزار دالر در آوریل‬ ‫امسال رسید ‪ .‬برخی از کارشناسان عدم‬ ‫عرضه کافی واحد های جدید و البته برنامه‬ ‫جدید دولت برای کمک مالی به خریداران‬ ‫خانه اولی در ونکوور بزرگ را از جمله‬ ‫عوامل اصلی این وضعیت می دانند‪.‬‬ ‫جیل اودیل مدیر بورد مشاوران امالک‬ ‫ونکوور بزرگ در این زمینه می گوید‬ ‫‪«:‬تقاضا در ماه های اخیر به شدت افزایش‬ ‫یافته و عرضه به اندازه کافی صورت نمی‬ ‫گیرد‪ .‬بنابراین طبیعی است قیمتها افزایش‬ ‫پیدا کنند و برخی از خریداران بالقوه از بازار‬ ‫بیرون بیافتند‪.‬‬ ‫تام داویدوف استادیار دانشکده اقتصاد‬ ‫دانشگاه یوبی سی معتقد است درحالیکه‬

‫بازار مسکن در اواخر سال گذشته آرام شده‬ ‫بود ‪ ،‬دولت استانی با اعالم برنامه کمک‬ ‫مالی به خریداران خانه اولی بار دیگر به‬ ‫افزایش قیمت مسکن کمک کرد ‪ .‬او در‬ ‫ادامه گفت ‪ «:‬سخت می توانم باور کنم این‬ ‫برنامه تاثیری بر قیمت کاندو نداشته است ‪.‬‬ ‫برخی از افرادی که قادر به خرید خانه گران‬

‫قیمت تر نبودند با این برنامه تشویق شدند و‬ ‫همین مسئله بر بازار تاثیر گذاشت ‪» .‬‬ ‫با این حال آمار چیز دیگری می گوید ‪ .‬تا‬ ‫هفته گذشته تنها ‪ 1228‬درخواست برای‬ ‫استفاده از مزایای برنامه خرید خانه اول‬ ‫استان بریتیش کلمبیا تایید شده است که‬ ‫فقط ‪ 20.5‬درصد آنها مربوط به ونکوور‬ ‫بزرگ بوده اند‪.‬‬ ‫ونکووری ها با پیشنهادهای چندگانه برای‬ ‫خرید خانه های ویالیی کامال آشنا هستند‬ ‫ولی حاال همین قضیه در مورد کاندوها هم‬ ‫تکرار می شود‪ .‬برای مثال واحدی ‪421‬‬ ‫فوت مربعی در خیابان هاو که ‪ 399‬هزار‬ ‫دالر لیست شده بود به مبلغ ‪ 452‬هزار دالر‬ ‫فروش رفت‪.‬‬ ‫همچنین آپارتمان یک خوابه ای در‬ ‫کیتسیالنو که ‪ 509‬هزار دالر لیست شده‬ ‫بود ‪ 570 ،‬هزار دالر فروخته شد‪.‬‬ ‫به نوشته سی بی سی ‪،‬بنا به اعالم بورد‬ ‫مشاورین امالک ونکوور بزرگ ‪ ،‬بازار‬ ‫کاندو در این منطقه در بهترین شرایط از‬ ‫سال ‪ 2005‬تاکنون به سر می برد و در‬ ‫حالیکه در ‪ seller’s market‬چیزی‬

‫‪39‬‬

‫نزدیک به ‪ 20‬درصد واحدها ظرف ‪30‬‬ ‫روز فروش می روند در ماه آوریل گذشته این‬ ‫میزان به ‪ 82‬درصد رسید‪.‬‬

‫چرا ایرانی‌های مقیم کانادا‬ ‫نتوانستند دراین کشوررأی دهند؟‬ ‫سی بی سی کانادای گزارشی به قلم رامنا‬ ‫شهززاد منتشر کرد چرا ایرانیها باید برای‬ ‫رای دادن باید به بوقالو ی امریکا بروند ‪.‬‬ ‫شهرزاد نوشت سفر ایرانیان مقیم کانادا به‬ ‫آمریکا برای شرکت در انتخابات کشورشان‪،‬‬ ‫حاوی پیامی برای اتاوا بود‪.‬‬ ‫خبرگزاری کانادایی «سی‌بی‌سی» با انتشار‬ ‫مطلبی در پایگاه اینترنتی خود نوشت‪:‬‬ ‫چرا ایرانیان مقیم کانادا مجبور شدند برای‬ ‫شرکت در انتخابات کشورشان به آمریکا‬ ‫سفر کنند؟ این خبرگزاری در ادامه افزود‬ ‫سفر اتباع ایرانی به آمریکا برای شرکت در‬ ‫انتخابات حاوی پیامی برای دولت کانادا‬ ‫درخصوص روابطش با ایران بود‪.‬‬ ‫آرش اسد پوریکی از اتباع ایرانی که به‬ ‫همراه یگ گروه ‪ 25‬نفره در تورنتو حضور‬ ‫یافته بود تا با ‪ 6‬دستگاه خودرو عازم شهر‬ ‫«بوفالو» در آمریکا شوند‪ ،‬در این خصوص‬ ‫گفت‪ :‬این تنها یکی از گروه‌هایی است که‬ ‫برای شرکت در انتخابات تشکیل شده است‪.‬‬ ‫ما با گروه‌های زیاد دیگری در ارتباط بودیم‬ ‫که برای رأی دادن مجبور هستند از مرز‬ ‫کانادا با آمریکا عبور کنند … زیرا‪ ،‬دولت‬ ‫فدرال مجوز استقرار صندوق‌های رأی‌گیری‬ ‫را برای اتباع ایرانی‪-‬کانادایی صادر نکرد‪.‬‬ ‫وی افزود‪ :‬با توجه به جمعیت باالی‬ ‫ایرانیان مقیم کانادا‪ ،‬ما می‌خواهیم این‬ ‫سفرمان به منزله پیامی برای دولت این کشور‬ ‫[درخصوص تجدیدنظر در] روابطش با‬ ‫ایران باشد‪.‬‬ ‫روابط دیپلماتیک میان جمهوری اسالمی‬ ‫ایران و کانادا در دولت «استیفن هارپر»‪،‬‬ ‫در سال ‪ 2012‬نخست‌وزیر سابق کانادا‪،‬با‬ ‫هماهنگی ناتینیاهو قطع شد‪ .‬ابتدا در‬ ‫مه ‪ 2012‬دفتر ویزای سفارت کانادا د‬ ‫رتهران بسته و به انکارا منتقل شد و در ماه‬ ‫سپنامبر در یک حرکت غیر منتظره سیاسی‬ ‫اعضای سفارت ایران در اتاوا را اخراج و‬ ‫شبانه اعضای سفارت کانادا د رتهران را از‬ ‫مسیرهای مختلف از ایران خارج کرد ‪.‬‬ ‫آمریکا که هیچ‌گونه روابط دیپلماتیکی‬ ‫با ایران ندارد‪ 55 ،‬شعبه اخذ رأی برای‬ ‫ایرانی‌های مقیم این کشور در نظر گرفته شده‬ ‫بود‪.‬‬ ‫«جاستین ترودو»‪ ،‬نخست‌وزیر کنونی‬ ‫کاناد‪ ،‬از زمان روی کار آمدن و پس از‬ ‫حصول توافق هسته‌ای ایران و شش قدرت‬

‫ادامه درصفحه بعدی >>>‬

‫‪38‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫کــانــادا‬ ‫تبریک رسمی کریستیا فریلند وزیر‬ ‫خارجه کانادا به حسن روحانی‬ ‫رئیس جمهور منتخب ایران‬ ‫کریستیا فریلند وزیر امور خارجه کانادا با‬ ‫انتشار بیانیه‌ای پیروزی حسن روحانی در‬ ‫انتخابات ریاست جمهوری روز جمعه را‬ ‫تبریک گفت‪.‬‬ ‫بنا به گزارش پایگاه اینترنتی دولت کانادا‪،‬‬ ‫متن این بیانیه بدین شرح است‪:‬‬ ‫پس از انتخاب دوباره حسن روحانی به‬ ‫عنوان رئیس‌جمهور ایران‪ ،‬کانادا از تعهد‬ ‫وی به ادامه اجرای تعهدات هسته‌ای ایران‬ ‫طبق برنامه جامع اقدام مشترک (‪Joint‬‬ ‫‪)Comprehensive Plan of Action‬‬ ‫و ارتقای سطح زندگی مردم ایران استقبال‬ ‫می‌کند‪ .‬کانادا به باال بردن ارزش‌ها و‬ ‫منافعش در تعامل با ایران شامل احترام به‬ ‫حقوق بشر و حل صلح آمیز تضادهایی که بر‬ ‫روی منطقه اثر می گذارد‪ ،‬ادامه می‌دهد‪.‬‬

‫محققان دانشگاه الوال کانادا‬ ‫موفق به طراحی و تولید تی شرت‬ ‫هوشمند شدند‬ ‫محققان دانشگاه الوال کانادا موفق به‬ ‫طراحی و ارایه تی‌شرت هوشمند شده اند‪.‬‬ ‫این تی شرت توانایی تشخیص بیماری های‬ ‫تنفسی را دارد‪ .‬این تی شرت همچنین می‬ ‫تواند با نظارت بر وضعیت تنفسی افراد‬ ‫مبتال به آسم‪ ،‬آپنه خواب یا بیماری انسداد‬ ‫ریوی مزمن به آنها کمک کند‪.‬‬ ‫مهمترین مساله پیش روی این محققان‪،‬‬ ‫تولید تی شرتی بوده است که دارای هیچ‬ ‫سیم‪ ،‬حسگر یا ابزار دیجیتال دیگری نباشد‬ ‫چرا که این لباس باید در تماس مستقیم با‬ ‫بدن کاربر قرار گیرد‪.‬‬ ‫برای دستیابی به این هدف‪ ،‬این افراد آنتنی‬ ‫متشکل از یک فیبر نوری توخالی را در‬ ‫میان تی‌شرت کار گذاشتند به طوری که این‬

‫ اخبار‬‫ دانستنیها‬‫‪ -‬گوناگون‬

‫فیبر با الیه نازکی از نقره پوشیده شده بود‪.‬‬ ‫این الیه در سطح قفسه سینه قرار می‌گیرد‬ ‫و به عنوان حسگر و فرستنده عمل می کند‪.‬‬ ‫این ابزار داده‌های حرکات تنفسی بدن فرد‬ ‫را جمع‌آوری و ارسال می‌کند به گونه ای که‬ ‫با هر تنفس کاربر‪ ،‬فیبر هوشمند وضعیت‬ ‫و میزان هوای موجود در ریه را رهگیری‬ ‫می‌کند‪ .‬این تغییرات فرکانس روزنانس آنتن‬ ‫را تغییر می‌دهند و به همین دلیل تی‌شرت‬ ‫نیازی به تنگ‌بودن یا تماس مستقیم به‬ ‫پوست کاربر ندارد‪.‬‬ ‫این تی‌شرت هوشمند داده‌های‌ خود را به‬ ‫یک گوشی هوشمند یا رایانه ارسال می‌کند و‬ ‫امکان نظارت بر الگوهای تنفسی را فراهم‬ ‫می‌کند و بدوین ترتیب این موضوع به نوبه‬ ‫خود امکان تشخیص بیماری‌های تنفسی‬ ‫خاص را می‌دهد‪.‬‬ ‫این تکنولوژی می‌تواند به عنوان یک مانیتور‬ ‫بی وقفه عمل کند و در صورت بروز مشکل‬ ‫تنفسی بای فرد در خواب با نشانه های‬ ‫هشدار‪ ،‬فرد را از خواب بیدار کند‪.‬‬ ‫فیبر هوشمند به کار رفته در تولید تی‌شرت‬ ‫هوشمند سبک بوده و در لباس های معمولی‬ ‫نیز قابل جاسازی است‪ ،‬بنابرین مانع حرکات‬ ‫طبیعی کاربر نمی‌شود و داده‌های مهمی را در‬ ‫حالت های مختلف برای کاربر ارسال می‬ ‫کند‪.‬‬

‫البته به گفته محققان دانشگاه الوال فناوری‬ ‫به کار رفته در طراحی تی شرت هوشمند در‬ ‫مراحل اولیه است اما تیم علمی پیش‌بینی‬ ‫کرده می‌توان آن را به لباس‌های مختلف و‬ ‫برای کاربردهای گوناگون از جمله نظارت بر‬ ‫وضعیت بیماران در بیمارستان‌ها یا خانه‌های‬ ‫سالمندان استفاده کرد‪.‬‬

‫نیکالس لطیفی راننده کانادایی‪-‬‬ ‫ایرانی تیم رنو اولی حضور خود‬ ‫را در مسابقات فرمول وان تجربه‬ ‫خواهد کرد‬

‫نیکوالس لطیفی راننده کانادایی‪-‬ایرانی تیم‬ ‫رنو برای اولین حضور خود را در مسابقات‬ ‫فصل ‪ 2018‬فرموال وان را تجربه خواهد‬ ‫کرد‪ .‬لطیفی سال گذشته به عنوان راننده‬ ‫تست به این تیم فرانسوی پیوسته است‪.‬‬ ‫آقای لطیفی به عنوان راننده تست تیم رنو در‬ ‫جریان توسعه و بهبود تایرهای پیرلی برای‬ ‫فصل ‪ 2018‬این مسابقات که توسط تیم‬ ‫رنو طی دو روز در پیست کاتالونیای اسپانیا‬ ‫برگزار خواهد شد‪ ،‬برای تیم رنو خواهد‬

‫راند‪ .‬جولین پالمر در روز نخست و لطفی در‬ ‫روز دوم پشت خودروی ‪ RS17‬رنو خواهند‬ ‫نشست‪.‬‬ ‫نیکوالس لطیفی ‪ 21‬ساله هم اکنون با تیم‬ ‫‪ DAMS Renault‬در رقابت های ‪F2‬‬ ‫حضور دارد‪ .‬او در مسابقه آخرش که در‬ ‫پیست کاتالونیای بارسلونا برگزار شد این‬ ‫شانس را داشت که نخستین پیروزی اش را‬ ‫در این مسابقات جش بگیرد‪ ،‬اما با اشتباهی‬ ‫کوچک در دور آخر مسابقه به رده سوم‬ ‫رسید‪.‬‬ ‫نیکوالس لطیفی فعالیت حرفه ای خود را‬ ‫از سال ‪ 2009‬با خودروهای کارتینگ آغاز‬ ‫کرد و در سال ‪ 2012‬به ‪ BVM‬پیوست و‬

‫سابقه همکاری با تیم های ‪Carlin، MP‬‬ ‫‪ MotorSport‬و ‪ Samsung SUHD‬را‬ ‫نیز دارد‪.‬‬

‫جریمه ‪ 500‬دالری برای‬ ‫ونکووری ها بابت رها کردن ته‬ ‫سیگار روشن‬ ‫شهرداری ونکوور اخیرا برخی قوانین مربوط‬ ‫به ایجاد حریق را تغییر داد و از این پس‬ ‫متخلفین باید هزینه زیادی بابت بی توجهی‬ ‫شان به این قوانین بپردازند‪.‬‬ ‫از امروز هر فردی که ته سیگار روشن و‬ ‫یا ماده ای در حال سوختن را روی زمین‬ ‫انداخته و یا بدون مراقبت رها کند که امکان‬ ‫ایجاد حریق داشته باشد ‪ 500 ،‬دالر جریمه‬ ‫خواهد شد‪ .‬مامورین پلیس و یا مامورین‬ ‫آتش نشانی در صورت مشاهده این قضیه می‬ ‫توانند فرد خاطی را جریمه کنند‪.‬‬ ‫همچنین مالکانی که منازل خالی خود را در‬ ‫شرایط غیرایمن قراردهند و به این صورت‬ ‫به بروز حریق و یا احتمال آتش زدن منزل‬ ‫توسط افراد غیرمسئول کمک کنند ‪750 ،‬‬ ‫دالر جریمه می شوند‪.‬‬ ‫در سال ‪ 2016‬حدود ‪ 40‬حریق در منازل‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫‪37‬‬

‫هزار سال دیگر قیافه انسان‌ها این شکلی خواهد شد‬

‫بشر همیشه در حال تکامل بوده‬ ‫است؛ اما تا به حال به این فکر‬ ‫افتاده‌اید که این روند تکاملی در‬ ‫طی هزار سال آینده انسان را به‬ ‫کجا خواهد کشاند؟‬ ‫_______________________‬ ‫به گزارش گروه علم و فناوری آنا به نقل از‬ ‫‪ ،ScienceAlert‬انسان‌ همواره در حال‬ ‫تغییر و تحول بوده است تا با محیط زندگی‬ ‫خود سازگار شود؛ تنها یک لحظه تصور‬ ‫کنید که هزار سال دیگر تکامل چه بالیی‬ ‫سر ریخت و قیافه‌مان در خواهد آورد؟ به‬ ‫ن‬ ‫احتمال زیاد‪ ،‬قد بلندتر خواهیم شد‪ .‬انسا ‌‬ ‫در طی ‪ 130‬سال گذشته‪ ،‬شاهد یک جهش‬ ‫اساسی در بلندی قد بوده است‪ .‬در سال‬ ‫‪ ،1880‬متوسط قد یک مرد آمریکایی ‪170‬‬ ‫سانتی‌متر بود اما هم‌اکنون این میانگین به‬ ‫‪ 177‬سانتی‌متر افزایش یافته است‪.‬‬ ‫همچنین امکان دارد انسان برای بهبود‬ ‫بخشیدن به شنوایی‪ ،‬بینایی‪ ،‬سالمت و موارد‬ ‫دیگر با ماشین‌ها ادغام شود و تبدیل به یک‬ ‫سایبورگ شود‪ .‬در حال حاضر‪ ،‬سمعک‌هایی‬ ‫وجود دارد که به شما اجازه ضبط آهنگ‬

‫می‌دهد‪ ،‬صدای چند بسامدی تولید می‌کند و‬ ‫دارای یک تلفن تعبیه شده داخلی است‪.‬‬ ‫یک تیم تحقیقاتی از دانشگاه اورگان در‬ ‫حال توسعه چشم‌های بیونیک است که امکان‬ ‫دیدن را برای افراد نابینا فراهم می‌کند‪ .‬اما‬ ‫ممکن است از این تکنولوژی برای دیدن‬ ‫چیزهایی استفاده کنیم که در حال حاضر آنها‬ ‫را نامرئی در نظر می‌گیریم؛ برای مثال می‌توان‬ ‫به انرژی‌های متفاوتی از نور مانند اشعه مادون‬ ‫قرمز و اشعه ایکس اشاره کرد‪.‬‬ ‫در نهایت روزی فراخواهد رسید که اندام‌های‬ ‫پروتزی تنها متعلق به افراد معلول نخواهد بود‪.‬‬ ‫هرچند‪ ،‬تنها ظاهر خارجی ما تغییر نخواهد‬ ‫کرد؛ ژن‌های ما در سطوح میکروسکوپی‬ ‫تکامل خواهد یافت تا به شانس بقای بشر‬ ‫را افزایش دهد‪.‬‬ ‫برای مثال‪ ،‬نتایج حاصل از یک مطالعه در‬ ‫دانشگاه آکسفورد نشان می‌دهد که کودکان‬ ‫آلوده به ویروس ‪ HIV‬در آفریقای جنوبی‬ ‫دارای زندگی سالمی هستند‪ .‬مشخص شده‬ ‫است که بدن این کودکان دفاع درونی در‬ ‫برابر ‪ HIV‬ساخته است که مانع از پیشرفت‬ ‫ویروس به بیماری ایدز می‌شود‪.‬‬

‫همچنین با در اختیار داشتن ابزارهای ویرایش‬ ‫ژن‪ ،‬مانند «‪ »CRISPR‬یا «کریسپر»‪ ،‬قادر‬ ‫به کنترل ژن‌ها و ‌‪ DNA‬خود خواهیم بود؛‬ ‫بدین ترتیب بدن خودمان را در برابر بیماری‌ها‬ ‫ایمن می‌کنیم و حتی می‌توانیم عوارض پیری‬ ‫را معکوس کنیم‪ .‬کریسپر بخشی از ‪DNA‬‬ ‫پروکاریوت هستند که تناوب‌های کوتاه‬ ‫توالی‌های بنیادین دارند و قابل جست‌وجو‪،‬‬ ‫برش زدن و سرانجام استحاله ‪ DNA‬ویروس‬ ‫به روشی خاص هستند‪.‬‬ ‫یک راه دیگر نیز وجود دارد تا تکامل انسان‬ ‫را در یک مسیر کامال متفاوت قرار دهیم‪:‬‬ ‫بعضی از انسان‌ها را به مریخ بفرستیم‪.‬‬ ‫سیاره مریخ ‪ 66‬درصد کم‌تر از زمین نور‬ ‫خورشید دریافت می‌کند‪ .‬این امر می‌تواند‬ ‫بدین معنا باشد که مردمک چشم انسان‌ها‬ ‫روی سیاره مریخ تکامل خواهد یافت و‬ ‫بزرگ‌تر خواهد شد چراکه انسان مریخی‬ ‫برای دیدن نیاز دارد نور بیشتری را جذب‬ ‫کند‪.‬‬ ‫همچنین از آنجایی که کشش گرانشی مریخ‬ ‫‪ 38‬درصد کشش گرانشی کره زمین است‪،‬‬ ‫افرادی که در مریخ به دنیا می‌آیند بلندتر از‬ ‫همه زمینی‌ها خواهند بود‪.‬‬ ‫در فضا‪ ،‬مایعی که مهره‌های ستون فقرات ما‬

‫را از هم جدا می‌کند‪ ،‬منبسط می‌شود‪ .‬این‬ ‫امر باعث شد که رابرت زوبرین‪ ،‬فضانورد‬ ‫آمریکایی‪ ،‬به این فکر بیفتد که گرانش کم‬ ‫مریخ باعث طویل شدن ستون فقرات انسان‬ ‫می‌شود و در نتیجه چند سانتی‌متر به قد ما‬ ‫افزوده می‌شود‪.‬‬ ‫با این حال‪ ،‬حتی مهاجرت به مریخ هم‬ ‫نمی‌تواند مانع از ظهور بزرگ‌ترین تغییر در‬ ‫تکامل انسان در طی هزار سال آینده شود‪:‬‬ ‫جاودانگی‪.‬‬ ‫به احتمال زیاد انسان برای رسیدن به‬ ‫جاودانگی نیاز خواهد داشت که ضمیر خود‬ ‫را روی یک ماشین دانلود کند‪.‬‬ ‫در حال حاضر‪ ،‬دانشمندان در ایتالیا و چین‬ ‫پیوند سر را روی حیوانات انجام می‌دهند‬ ‫تا مشخص شود که آیا می‌توان ضمیر را از‬ ‫یک بدن به بدن دیگر منتقل داد یا خیر‪ .‬این‬ ‫دانشمندان ادعا می‌کنند که اقدام بعدی آنها‬ ‫پیوند سر روی انسان‌ها خواهد بود‪.‬‬ ‫هرچیزی که در هزار سال آینده اتفاق بیافتد‪،‬‬ ‫با ماشین‌ها ادغام شویم یا تبدیل به ماشین‬ ‫شویم‪ .‬یک چیز قطعی است‪ :‬گونه انسان‬ ‫همواره در حال تغییر است و هرچه سریع‌تر‬ ‫تغییر کنیم و از زمین دورتر شویم‪ ،‬شانس‬ ‫بیشتری داریم که از منقرض شدن پیشی‬ ‫بگیریم‪.‬‬

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

36

35

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

34

33

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪32‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫عوامل خطر آفرین لخته شدن خون‬ ‫نشستن طوالنی مدت یا عدم‬ ‫تحرک یکی از ایده آل‌ترین‬ ‫شرایط برای تشکیل لخته خون‬ ‫است‪ ،‬که در این حالت عضالت‬ ‫منقبض نمی شوند‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫لخته های خون یا آن چه در پزشکی به ترومبوز‬ ‫سیاهرگی عمقی (‪ )DVT‬ارجاع می شود‪،‬‬ ‫لخته هایی هستند که در سیاهرگ های لگن‪،‬‬ ‫ساق پا‪ ،‬ران یا دیگر مناطق بدن تشکیل شده‬ ‫و جریان خون را مسدود می کنند‪ .‬در صورت‬ ‫حرکت و مسدود کردن رگ های خونی در‬ ‫ریه و شکل گیری آمبولی ریوی که زندگی‬ ‫انسان را در معرض تهدید قرار می دهد‪ ،‬لخته‬ ‫های خون می توانند مرگ آفرین باشند‪.‬‬ ‫عوامل خطر آفرین لخته شدن خون‬ ‫‪ ،‬بهترین روش برای پیشگیری از لخته خون‬ ‫آ گاهی و پرهیز از خطرات مرتبط با توسعه‬ ‫‪ DVT‬است ‪...‬‬ ‫دوره های طوالنی از عدم تحرک‬ ‫نشستن طوالنی مدت یا عدم تحرک یکی از‬ ‫ایده آل‌ترین شرایط برای تشکیل لخته خون‬ ‫است‪ ،‬که در این حالت عضالت منقبض نمی‬ ‫شوند‪ .‬به عنوان مثال‪ ،‬مسافرت های هوایی‬ ‫طوالنی مدت بین قاره ای‪ ،‬سفر با اتوبوس‬ ‫یا خودرو شخصی را می توانید مد نظر قرار‬ ‫دهید‪ .‬این عدم تحرک می تواند به طور قابل‬ ‫توجهی جریان خون را کاهش داده و به‬ ‫شکل گیری لخته خون منجر شود‪ .‬دوره های‬ ‫طوالنی سکون (به عنوان مثال‪ ،‬پس از عمل‬ ‫جراحی یا جراحت) نیز به عنوان شرایط خطر‬ ‫آفرین برای تشکیل ‪ DVT‬در نظر گرفته می‬ ‫شوند‪.‬‬ ‫سن و وزن بدن‬ ‫اضافه وزن می تواند به مشکالت سالمت‬ ‫مختلف منجر شود که تشکیل لخته خون یکی‬ ‫از آنها محسوب می شود‪ .‬حمل وزن اضافی‬ ‫بدن فشار روی سیاهرگ های موجود در لگن‬ ‫و پاها را افزایش می دهد‪ .‬همچنین‪ ،‬افرادی‬ ‫که بیش از ‪ 60‬سال سن دارند در معرض‬ ‫خطر بیشتری برای تشکیل ‪ DVT‬قرار دارند‪.‬‬ ‫با این وجود‪ ،‬لخته های خون و ‪ DVT‬می‬ ‫توانند در هر سنی شکل بگیرند‪ ،‬به ویژه اگر‬ ‫تعدادی از عوامل خطر آفرین وجود داشته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫بارداری‬ ‫در زمان بارداری‪ ،‬مادر مجبور است وزنی‬ ‫اضافی را به ویژه در سه ماه پایانی با خود‬ ‫حمل کند‪ .‬این فشار اضافی می تواند استرس‬ ‫و فشار بر سیاهرگ های موجود در لگن و‬

‫پاها را افزایش دهد‪ .‬افزون بر این‪ ،‬خطر ابتال‬ ‫به یک ‪ DVT‬یا لخته خون شش ماه پس‬ ‫از زایمان نیز همچنان وجود دارد‪ .‬این مساله‬ ‫به ویژه برای مادرانی که پس از زایمان کم‬ ‫تحرک هستند بیشتر صادق است‪.‬‬ ‫جراحت یا عمل جراحی‬ ‫استراحت طوالنی مدت در بستر پس از یک‬ ‫آسیب دیدگی یا عمل جراحی می تواند به‬ ‫شکل گیری یک ‪ DVT‬منجر شود‪ .‬هر گونه‬ ‫دوره طوالنی مدت ایستایی ‪ -‬همانند بستری‬ ‫شدن در بیمارستان ‪ -‬می تواند به کاهش‬ ‫انقباض در عضالت پاها‪ ،‬کاهش گردش‬ ‫خون‪ ،‬و خطر باالتر شکل گیری لخته خون‬ ‫منجر شود‪ .‬بیماران فلج نیز در معرض خطر‬ ‫باالی ‪ DVT‬قرار دارند‪.‬‬ ‫قرص های ضد بارداری‬ ‫اگرچه محصوالت ضد بارداری لزوما موجب‬ ‫شکل گیری لخته خون نمی شوند‪ ،‬اما برخی‬ ‫انواع قرص های ضد بارداری می توانند خطر‬ ‫‪ DVT‬را در زنان تقریبا ‪ 40‬درصد افزایش‬ ‫دهند‪ .‬قرص های ضد بارداری و درمان‬ ‫جایگزینی هورمون‪ ،‬که شامل هورمون های‬ ‫استروژن و پروژسترون می شود‪ ،‬ممکن است‬ ‫عوامل لخته شدن خون را تشدید کنند و‬ ‫سیگار کشیدن‬ ‫اگر فردی سیگاری هستید‪ ،‬از این مساله‬ ‫آ گاهی دارید که لطفی در حق سالمت بدن‬

‫خود نمی کنید‪ .‬سیگار کشیدن می تواند بر‬ ‫گردش خون و توانایی خون برای لخته شدن‬ ‫تاثیرگذار باشد و خطر ‪ DVT‬را افزایش دهد‪.‬‬ ‫با این وجود‪ ،‬مرگ و میر ناشی از ‪ DVT‬و‬ ‫آمبولی ریوی در بیماران مبتال به بیماری‬ ‫انسدادی مزمن ریه (‪ )COPD‬به واسطه‬ ‫ترکیبی از عوامل‪ ،‬از جمله اختالالت لخته‬ ‫شدن خون و کاهش تحرک افزایش یافته‬

‫است‪.‬‬ ‫زمینه ژنتیکی‬ ‫اگر سابقه ژنتیکی یا خانوادگی مرگ در زمان‬ ‫حیات پدر (‪ )DVP‬دارید‪ ،‬خود را در معرض‬ ‫خطر یک لخته خون بدانید‪ .‬سابقه خانوادگی‬ ‫‪ DVT‬و آمبولی ریوی (‪ )PE‬هر دو از عوامل‬ ‫خطرآفرین برای ‪ DVP‬هستند‪.‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ماجرای الهام و ترس از‬ ‫ازدواج‬

‫مدتی تو یک شرکت کار می‌کردم‪ .‬الهام‬ ‫هم آنجا بود‪ .‬دو سه سالی از من جوانتر بود‪.‬‬ ‫دوست داشتم باهاش آشنا بشوم‪ .‬ولی تو محیط‬ ‫کار نمی‌شد کاری کرد‪ .‬بعالوه اینکه اون‬ ‫مهندس بود‪ ،‬من دیپلمه‪.‬‬

‫________________________________________‬ ‫یک روز پاییزی سه چهار تا از مردهای شرکت قرار گذاشتیم‬ ‫شام بریم بیرون‪ .‬رستوران نزدیک خونه‌مون بود‪ .‬پیاده رفتم‪.‬‬ ‫چون قرار بود یه جمع خروس نشان باشه‪ ،‬زیاد هم مایل نبودم‬ ‫بروم‪ .‬ولی بقیه هم بو برده بودند و آمده بودند‪.‬‬ ‫وقتی رفتم دیدم سه چهار تا جنس لطیف هم هست‪ .‬یه جمع‬ ‫ده نفره بودیم‪ .‬الهام هم بود‪ .‬گفتیم و خندیدیم‪ .‬چند نفر زودتر‬ ‫رفتند‪ .‬من و الهام تا آخر موندیم‪ .‬وقتی آمدیم بیرون هوا سرد‬ ‫بود‪ .‬الهام گفت می‌رسونمت‪ .‬تا خونه‌مون با ماشین‪ ،‬چند‬ ‫دقیقه بیشتر نبود‪ .‬شماره اش را به من داد که اگه باز با بچه ها‬ ‫می‌رویم بیرون‪ ،‬خبرش کنم‪ .‬من هم شماره‌ام را دادم‪.‬‬ ‫بعد از آن به بهانه های مختلف به هم زنگ می‌زدیم‪ .‬می‌شد‬ ‫که تا یک ساعت حرف می‌زدیم‪ .‬ولی تو شرکت رفتارمان‬ ‫مثل سابق بود‪ .‬یک روز که زنگ زده بود بعد از کمی صحبت‬ ‫یواش گفت «من خیلی دوستت دارم‪ ».‬رنگم پرید‪ .‬دهانم‬ ‫خشک شد‪ .‬من هم خیلی دوستش داشتم‪ .‬ولی می‌ترسیدم‪.‬‬ ‫می‌دونستم که تو سن و سال ما این روابط یعنی ازدواج‪ .‬از‬ ‫ازدواج می‌ترسیدم‪ .‬یک حرف نسنجیده من می‌توانست کار‬

‫را تمام کند‪ .‬کافی بود بگویم که من هم دوستش دارم‪ .‬همه‬ ‫این افکار مثل برق از مغزم گذشت‪ .‬ترسیدم‪ .‬گفتم «چی؟»‬

‫‪31‬‬

‫مکثی کرد و گفت «هیچی‪ .‬با خودم بودم » بعد هم به بهانه‬ ‫ای گوشی را قطع کرد‪.‬‬ ‫چند روز بعد گفت بروم خانه اش‪ .‬می‌گفت یه طبقه از خانه‬ ‫شان دست خودش است و بدون اجازه‌اش کسی اونجا نمی‬ ‫اید‪ .‬گفت می نشینیم حرف می‌زنیم و تابلوهایش را که‬ ‫نقاشی کرده است ببینم‪ .‬خیلی دلم می‌خواست بروم‪ .‬نه برای‬ ‫تابلوهایش‪ ،‬بلکه برای خودش‪ .‬ولی می‌دانستم اگر بروم‪ ،‬با‬ ‫بدن خوش فرمی که دارد‪ ،‬کار دست خودم می دهم‪ .‬آب دهانم‬ ‫را قورت دادم و به زحمت گفتم «حاال باشه یه وقت دیگه»‬ ‫یه دوستی داشتم که استاد دانشگاه بود‪ .‬البته قدیم ها دوست‬ ‫بودیم‪ ،‬حاال دیگه نمی دیدمش‪ .‬اتفاقی در یک مهمانی با‬ ‫هم دوباره هم پیاله شدیم و عرق خوردیم و حرف زدیم‪ .‬فکر‬ ‫کردم که چون دانشگاهی است‪ ،‬حتما آدمهای تحصیل کرده را‬ ‫بهتر از من می‌شناسد‪ .‬ماجرای الهام را برایش گفتم‪ .‬خندید و‬ ‫گفت «این تو دانشگاه شیطونی کرده‪ ،‬پرده اش را زدند‪ .‬حاال‬ ‫دیده تو پخمه ای‪ ،‬می‌خواهد خودش را به تو بیندازد»‬ ‫افسرده شدم‪ .‬گفتم «از کجا می‌دانی؟ شاید واقعا دوستم دارد»‬ ‫پوزخندی زد و دوباره همان جمله را تکرار کرد‪ .‬الهام را‬ ‫می‌دیدم که با دستهایش دور گردنم آویزان شده و من پخمه‪،‬‬ ‫نفس نفس زنان اورا به دنبال خودم می‌کشم‪ .‬کله من صاف‬ ‫بود و پاهای الهام روی زمین کشیده می‌شد‪.‬‬ ‫آخرش هم گفت «شانس آوردی نرفتی خونه اش‪ .‬وگرنه‬ ‫باباش منتظر می‌موند و وسط کار با مامور می‌آمد باالی سرت‪.‬‬ ‫بعد هم ما یک عروسی افتاده بودیم» مامور را می‌دیدم که‬ ‫منتظر ایستاده تا من شلوارم را باال بکشم‪ .‬دستم می‌لرزید و‬ ‫نمی‌توانستم دکمه شلوارم را ببندم‪.‬‬ ‫نمی‌دانم حرف هایش از روی دلسوزی بود یا حسادت‪ .‬شاید‬ ‫شوخی می‌کرد‪ .‬شاید هم مست بود‪ .‬ولی هرچه بود من نسبت‬ ‫به الهام سرد شدم‪ .‬با خودم کلنجار می‌رفتم‪ .‬دوستش داشتم‪.‬‬ ‫ولی دیگر به او زنگ نم‌‌‌‌ی‌زدم‪ .‬کمتر جواب تلفنش را می‌دادم‪.‬‬ ‫چند ماه بعد هم از آن شرکت رفتم‪.‬‬

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

30

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6‬‬ ‫‪Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫میز صبحانه‬ ‫دیدنی خانم‬ ‫بازیگر معروف‬ ‫و زیبا!‬

‫به اشتراک گذاری تصاویر لحظه ای از‬ ‫زندگی خصوصی سلبریتی ها طرفداران‬ ‫زیادی در فضای مجازی دارد تا جایی که‬ ‫این اشخاص حتی تصاویر میز غذای خود‬ ‫را برای طرفدارانشان به اشتراک میگذارند‪.‬‬ ‫بهنوش طباطبایی بازیگر کشورمان با انتشار‬ ‫عکسی‪ ,‬صفحه شخصی اش را بروز کرد‪ .‬این‬ ‫بازیگر ‪35‬ساله در این عکس‪ ,‬میز صبحانه‬ ‫خود را به تصویر کشیده است‪.‬‬ ‫بهنوش طباطبایی نوشت‪ :‬صبحتون خوش‬

‫‪29‬‬

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

28

27

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪26‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫دانشگاه الوال کانادا برای چهارمین بار‬ ‫قهرمان رقابت های شل اکوماراتن شد‬ ‫فستیوال شل اکوماراتن (‪Shell‬‬ ‫‪ )Eco-marathon‬همه ساله در‬ ‫دیترویت ایالت میشیگان امریکا‬ ‫با هدف معرفی کم‌مصرف‌ترین‬ ‫خودروی جهان‪ ،‬برگزار می‌شود‪.‬‬ ‫در فستیوال سال ‪ 2017‬دانشگاه‬ ‫الوال کانادا برای دومین سال‬ ‫پیاپی و برای چهارمین بار موفق‬ ‫به رسیدن به جایگاه نخست شد‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫محصول طراحی شده این دانشگاه توانسته‬ ‫است با هر گالن بنزین‪ ،‬بیش از ‪۲۷۱۳‬‬ ‫مایل را طی کند که معادل ‪ ۰.۰۸‬لیتر در‬ ‫‪ ۱۰۰‬کیلومتر یا کمتر از یک لیتر در ‪۱۰۰۰‬‬ ‫کیلومتر است‪ .‬پیشرانه‌ی این خودرو تنها‬ ‫‪ ۲‬اسب بخار قدرت دارد و رکورد خود را‬ ‫قوانین این مسابقه‪ ،‬در میانگین سرعت پایین‬ ‫ثبت کرده است‪.‬‬ ‫برای اولین بار در سال ‪ ،۱۹۳۹‬گروهی از‬

‫پژوهشگران شرکت شل‪ ،‬اقدام به برگزاری‬ ‫فستیوال خودروهای کم‌مصرف و اقتصادی‬ ‫کردند‪ .‬از آن زمان تاکنون‪ ،‬خودرویی که در‬ ‫این رقابت بیشترین مسافت را با یک گالن‬ ‫معادل ‪ ۳.۸‬لیتر بنزین و میانگین سرعت ‪۲۳‬‬ ‫کیلومتر بر ساعت بپیماید‪ ،‬برنده خواهد شد‪.‬‬ ‫البته قانون دیگر این مسابقه‪ ،‬توانایی حرکت‬ ‫خودروها تا نهایت سرعت ‪ ۳۲‬کیلومتر بر‬ ‫ساعت و حداقل سرعت ‪ ۱۶‬کیلومتر بر‬ ‫ساعت است‪ .‬بهترین رکورد به‌دست‌آمده‬ ‫در تاریخ ماراتن اقتصادی شل‪ ،‬متعلق به‬ ‫خودرویی ساخت دانشگاه زوریخ سوئیس‬ ‫است که در سال ‪ ۲۰۰۵‬توانست با یک گالن‬ ‫بنزین مسافت ‪ ۱۲‬هزار و ‪ ۶۶۵‬مایل را طی‬ ‫کند که معادل ‪ ۰.۰۱۸‬لیتر بنزین در ‪۱۰۰‬‬ ‫کیلومتر است‪.‬‬ ‫فستیوال شل اکوماراتن عالوه بر آمریکا‬ ‫در سنگاپور و لندن نیز برگزار می‌شود تا‬ ‫دانشجویانی از قاره‌های آسیا و اروپا هم در‬ ‫آن شرکت کنند؛ البته رقابتی که در لندن برگزار‬ ‫می‌شود‪ ،‬به‌عنوان جام جهانی خودروهای‬ ‫کم‌مصرف شناخته می‌شود و پذیرای‬ ‫خودروهای برتر از سنگاپور و دیترویت نیز‬

‫خواهد بود‪.‬‬ ‫البته بسیاری از خودروهای شرکت‌کننده در‬ ‫این رویداد قابلیت تولید انبوه ندارند و هرگز‬ ‫تجاری‌سازی نخواهند شد؛ اما دانش به کار‬

‫گرفته‌شده در آن‌ها‪ ،‬مورد توجه برندهای‬ ‫بزرگ خودروساز قرار خواهد گرفت و بر‬ ‫توسعه‌ی فناوری پیشرانه‌های بنزینی تأثیرگذار‬ ‫خواهد بود‬

25

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪24‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫نیمی از کانادایی‬ ‫ها برای باال‬ ‫رفتن نرخ بهره و‬ ‫افزایش هزینه ها‬ ‫آمادگی ندارند‬

‫میزان بدهی متوسط هر کانادایی‬ ‫در کشور طی سال گذشته‬ ‫باافزایش ‪ 11‬درصدی به ‪ 200‬هزار‬ ‫دالر رسید اما ‪ 52‬درصد کانادایی‬ ‫ها در تازه ترین نظرسنجی بانک‬ ‫منیوالیف عنوان کرده اند در‬ ‫صورتی که هزینه هایشان باال برود‬ ‫و یا نرخ بهره افزایش یابد ‪ ،‬برای‬ ‫تطابق با شرایط جدید اقتصادی‬ ‫اصال آمادگی ندارند‪.‬‬ ‫_____________________________‬

‫گزارش جدید بانک منیوالیف تصویری تازه‬ ‫از شرایط نگران کننده بدهکاران بانکی می‬ ‫دهد که در صورت بهبود شرایط اقتصادی‬ ‫کشور و افزایش نرخ بهره سخت به دردسر‬

‫بیفتند‪.‬‬ ‫ریک النی مدیر اجرایی بانک در مورد‬ ‫نظرسنجی می گوید ‪«:‬طبق آمار بخش عمده‬ ‫ای از کانادایی ها برای هزینه های ناگهانی‬ ‫آمادگی ندارند‪ .‬این جالب است که هر دو‬ ‫گروه سنی اصلی در این نظرسنجی به مشکل‬ ‫برخورد خواهند کرد‪» .‬‬ ‫افزایش بهای مسکن هر روز تهیه مسکن‬ ‫را برای خریداران اول مشکل تر می کند ‪.‬‬ ‫متوسط بهای مسکن در ماه آوریل نسبت‬

‫به سال گذشته با ‪ 10‬درصد افزایش به‬ ‫‪ 559317‬دالر رسیده است ‪.‬‬ ‫در این نظرسنجی ‪ 29‬درصد جمعیت بیش‬ ‫از ‪ 290‬هزار دالر بدهی دارد و تنها ‪14‬‬ ‫درصد کل جمعیت کانادا بدهی ندارند‪.‬‬ ‫همچنین مشخص شد نزدیک به ‪ 70‬درصد‬ ‫از افرادی که وام مسکن دریافت کرده اند‬ ‫در صورتی که نرخ بهره افزایش یافته و قسط‬ ‫وام آنها ‪ 10‬درصد بیشتر شود ‪ ،‬دیگر قادر‬ ‫به پرداخت اقساط نخواهند بود‪.‬‬

‫دولت فدرال سال گذشته قوانین مربوط به‬ ‫پرداخت وام مسکن را تغییر داد و با اینکه‬ ‫خریداران از این پس باید امکان پرداخت‬ ‫وام را در نرخ های باالتر بهره داشته باشند ‪،‬‬ ‫اما صدها هزار نفر وام مسکن خود را زمانی‬ ‫دریافت کردند که تست تنش هنوز مطرح‬ ‫نشده بود و بانک از میزان توانایی واقعی‬ ‫آنها برای پرداخت وام در صورت تغییر نرخ‬ ‫بهره اطالعی نداشت‪.‬‬ ‫‪-----------------------‬‬

23

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪22‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫ورم روده‪ ،‬بیماری‬ ‫همه‌گیر نوجوانان‬ ‫کانادایی‬

‫نوجوانان کانادایی بیشتر از هر‬ ‫گروهی در جهان‪ ،‬در خطر ابتال به‬ ‫بیماری‌های ورم روده هستند‪.‬‬ ‫_____________________________‬

‫براساس نتایج نگران کننده یک تحقیق‬ ‫انجام شده در سراسر کانادا‪ ،‬که گزارش‬ ‫آن در نشریه ‪American Journal of‬‬ ‫‪ Gastroenterology‬منتشر شده‪ ،‬قشر‬ ‫نوجوان کانادایی بیش از هرگروه سنی‬ ‫دیگری در جهان‪ ،‬در معرض ابتال به‬ ‫بیماری‌های ورم روده قرار دارد‪.‬‬ ‫نتایج این پژوهش که در طول ‪ ۱۰‬سال‪ ،‬در‬ ‫پنج استان آلبرتا‪ ،‬منی‌توبا‪ ،‬انتاریو‪ ،‬کبک‬ ‫و نوااسکوشیا‪ ،‬نزد نوجوانان زیر ‪ ۱۶‬سال‬ ‫انجام شده‪ ،‬نشان می‌دهد درصد ابتال به‬ ‫بیماری‌های ورم روده به شدت رو به افزایش‬ ‫است‪.‬‬ ‫به گزارش رادیو کانادا‪ ،‬بیماری ‪ Crohn‬و‬ ‫‪ ،Ulcerative Colitis‬منشاء بیماری‌های‬ ‫ورم روده است‪ .‬این بیماری باعث ایجاد‬ ‫التهابات و در مواردی زخم در لوله‌های‬

‫گوارشی بدن‪ ،‬از دهان تا انتهای روده‌های‬ ‫کوچک و بزرگ خواهد شد‪ .‬در بسیاری‬ ‫از موارد بیماری‌های ورم روده قابل درمان‬ ‫نیست و فقط مصرف همیشگی دارو‬ ‫می‌تواند التهابات روده را کاهش دهد‪.‬‬ ‫داده‌های آماری این پژوهش می‌تواند شامل‬ ‫سراسر کانادا بشود‪ ،‬چون بیش از دوسوم‬ ‫جمعیت کانادا در پنج استانی که این تحقیق‬ ‫در آنجا انجام شده زندگی می‌کنند‪.‬‬ ‫دکتر ‪ Matthew Carroll‬متخصص‬ ‫دستگاه‌ گوارش(جهاز هاضمه) کودکان‪،‬‬ ‫در دانشگاه آلبرتا‪ ،‬که یکی از اعضای‬ ‫گروه تحقیق بوده‪ ،‬گفته است‪“ :‬تشخیص‬ ‫این بیماری‌ها می‌تواند مشکل باشد‪ ،‬چون‬ ‫عوارض آن به شکل‌های مختلف بروز‬ ‫می‌کند‪ .‬دردهای شدید شکمی‪ ،‬اسهال‪،‬‬ ‫وجود خون در مدفوع‪ ،‬ترشحات سفید‬ ‫رنگ‪ ،‬کم خونی‪ ،‬و التهابات نامشخص‪ ،‬از‬ ‫نشانه‌های ابتال به این بیماری است‪”.‬‬ ‫نتایج پژوهش انجام شده‪ ،‬متخصصان و‬ ‫محققان را دچار ابهام کرده است که دالیل‬ ‫ابتال به بیماری‌های ورم و التهاب روده‬ ‫چیست؟‬ ‫به نظر دکتر ‪ ،Carroll‬شرایط زیست‬ ‫محیطی می‌تواند یکی از دالیل باشد‪ ،‬اما‬ ‫چگونه و تا چه حد‪ ،‬مشخص نیست‪ .‬رژیم‬ ‫غذایی‪ ،‬عوامل ژنتیکی و دور بودن در‬ ‫سنین کودکی‪ ،‬از میکروب‌هایی که می‌تواند‬ ‫سیستم ایمنی بدن را قوی‌تر کند نیز‪،‬‬ ‫احتماال از دالیل دیگر ابتال به بیماری‌های‬ ‫ورم و التهاب روده است‪.‬‬

21

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪20‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫کانادا برای جشن های ‪ 150‬سالگی خود ‪ 500‬میلیون‬ ‫دالر هزینه می کند‬ ‫سال ‪ 2017‬به عنوان صد و‬ ‫پنجاهمین سالگرد تاسیس و به‬ ‫رسمیت شناخته شدن کانادا‬ ‫شناخته می شود‪ .‬طبق اعالم‬ ‫‪ Canada Heritage‬در این‬ ‫سال کانادا بیش از ‪ 500‬میلیون‬ ‫دالر برای برگزاری جشن ها و‬ ‫گرامیداشت این سال در سراسر‬ ‫کشور هزینه خواهد کرد‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫از بین این هزینه حدود ‪ 300‬میلیون دالر‬ ‫برای طراحی و اجرای زیرساخت ها هزینه‬ ‫خواهد شد‪ .‬همچنین ‪ 100‬میلیون دالر برای‬ ‫برگزاری جشن های محلی و منطقه ای‪80 ،‬‬ ‫میلیون دالر برای اجرای مراسم های ویژه‬ ‫(مانند ورزش ها و مسابقات سنتی و قدیمی)‬ ‫و ‪ 20‬میلیون دالر برای رویدادهای دیگر‬ ‫اختصاص خواهد یافت‪.‬‬ ‫وب سایت و اپلیکیشن موبایل‬ ‫‪ Passport2017‬نیز برای اطالع رسانی‬ ‫رویدادها برای استفاده کانادایی ها ارایه شده‬ ‫است‪.‬‬ ‫مرکز آمار کانادا نیز به مناسبت این سال‬ ‫آمارهای مهمی را منتشر کرده است‪ .‬بنا بر‬ ‫این گزارش جمعیت کانادا بیش از ‪ 10‬برابر‬ ‫(حدود ‪ 35‬میلیون نفر) شده است‪ .‬همچنین‬ ‫متوسط سن جامعه کانادا بسیار باالتر رفته و‬ ‫به اصطالح پیرتر شده است‪ .‬همچنین بیست‬ ‫درصد از ساکنان کنونی کانادا‪ ،‬زاده کشور‬ ‫دیگری هستند‪.‬‬

19

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪18‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫بازار مسکن کانادا در گفت‌وگو‬ ‫با جاستین ترود ‪‎‬و‬ ‫جاستین ترودو نخست‌وزیر کانادا‬ ‫از همه می‌خواهد به این کشور‬ ‫بیایند و خانه بخرند؛ او یکی از‬ ‫طرفداران سرمایه‌گذاری در بازار‬ ‫مسکن است و البته نگرانی‌های خود‬ ‫را هم دارد‪ .‬ترودو به تازگی در‬ ‫مصاحبه‌ای با مجله ‪Bloomberg‬‬ ‫درباره مسکن کانادا صحبت کرده‬ ‫و معتقد است فشارهای قانونی‬ ‫دولت‌های استانی می‌تواند‪،‬‬ ‫بازار را برای مردم آرام‌تر کند‬ ‫و در عین حال تالش‌های کانادا‬ ‫برای ایجاد محیطی امن برای‬ ‫سرمایه‌گذاری بازاری فوق‌العاده‬ ‫را برای سرمایه‌گذاران خارجی‬ ‫به وجود آورده است‪ .‬در این‬ ‫مطلب بخش‌هایی از مصاحبه را‬ ‫می‌خوانیم‪.‬‬ ‫_______________________‬ ‫جاستین ترودو‪ ،‬نخست‌وزیر کانادا‪ ،‬با جان‬ ‫میکلت‌ویت‪ ،‬سردبیر بلومبرگ‪ ،‬در تورنتو‬ ‫به گفتگو نشست‪ .‬بخش‌هایی از گفتگوی‬ ‫مفصل آنها که به صورت زنده از تلویزیون‬ ‫بلومبرگ نیز پخش شد‪ ،‬در شماره‌ی اخیر‬ ‫مجله‌ی بلومبرگ بیزینس‌ویک چاپ شده‬ ‫است‪.‬‬ ‫آقای نخست‌وزیر! اجازه می‌دهید به موضوع‬ ‫مسکن بپردازیم؟ اینجا در تورنتو قیمت‬ ‫مسکن ظرف یک سال گذشته تقریب ًا یک‬ ‫سوم افزایش پیدا کرده است‪ .‬در ونکوور هم‬ ‫رشد بسیار باالیی داشته‌اید‪ .‬دولت انتاریو‬ ‫نیز اخیر ًا ‪ ۱۵‬درصد مالیات بر خریداران‬ ‫خارجی که می‌خواهند اینجا خانه بخرند‬ ‫اعالم کرد‪ .‬آیا بازار مسکن دچار حباب شده‬ ‫است؟ اگر این‌طور است‪ ،‬آیا راه برطرف‬ ‫کردن آن همین است؟ چه اشکالی دارد که‬ ‫یک آمریکایی مثل من بخواهد به اینجا‬ ‫بیاید و خانه‌ای بخرد؟‬ ‫من شما را ترغیب می‌کنم که به کانادا بیایید‪،‬‬ ‫اینجا مستقر شوید‪ ،‬همه‌ی پول‌هایتان را‬ ‫اینجا خرج کنید‪ ،‬سرمایه‌گذاری انجام بدهید‬ ‫و آدم‌های بیشتری را به استخدام در آورید‪.‬‬ ‫درهای کانادا به روی سرمایه‌های جهانی باز‬ ‫است‪.‬‬ ‫ولی شما در واقع دارید با دست پس‬ ‫می‌زنید و با پا پیش می‌کشید‪ .‬از یک طرف‬ ‫می‌گویید درهای کشور به روی سرمایه‌های‬ ‫جهانی باز است و از طرف دیگر از کسانی‬ ‫که می‌خواهند اینجا خانه بخرند ‪ ۱۵‬درصد‬

‫مالیات می‌گیرید‪.‬‬ ‫بستگی به این دارد که آن فرد خارجی قصد‬ ‫داللی و سودجویی دارد یا دنبال جایی برای‬ ‫زندگی می‌گردد‪ .‬مشکلی که ما فع ً‬ ‫ال با آن‬ ‫دست به گریبانیم‪ ،‬کمبود اطالعات دقیق‬ ‫در این باره است که افراد واقع ًا دنبال چه‬ ‫چیزی هستند و چه می‌خواهند‪ .‬اقداماتی هم‬ ‫صورت داده‌ایم که مقررات وام‌های مسکن‬ ‫کمی سخت‌گیرانه‌تر شود‪ .‬ولی فکر می‌کنم‬ ‫این درک به وجود آمده است که اهرم‌هایی‬ ‫که در اختیار دولت فدرال است تمام کشور‬ ‫را در بر می‌گیرد‪ .‬بازار مسکن در ونکوور یا‬ ‫تورنتو تا حدی با هالیفاکس یا ساسکاچوان‬ ‫یا حتی مونترآل متفاوت است‪.‬‬ ‫آیا شما بازار مسکن تورنتو را به چشم یک‬ ‫حباب می‌بینید؟ از بیرون که این‌طور به نظر‬ ‫می‌رسد‪.‬‬ ‫در حال حاضر با فشارهایی در بازار مسکن‬ ‫مواجه هستیم که باید از شدت و حدت آن‬ ‫کاسته شود و به همین دلیل است که ما به‬ ‫جای عکس‌العمل نشان دادن در سطح کوتاه‬ ‫مدت‪ ،‬راهبرد بلند مدت ‪ ۱۰‬ساله‌ای برای‬ ‫مسکن تنظیم کرده‌ایم تا واحدهای اجاره‌ای‬ ‫بیشتر و خانه‌های ارزان‌قیمت بیشتری ساخته‬ ‫شود‪ .‬دولت فدرال بیش از ‪ ۱۱‬میلیارد دالر‬ ‫در این زمینه سرمایه‌گذاری می‌کند‪ .‬ما با‬ ‫شهرداری‌ها همکاری خواهیم کرد تا ثبات‬ ‫را به این بازار برگردانیم‪ .‬مردم باید قادر‬ ‫باشند در شهرهایی که مشغول به کار هستند‬ ‫برای خود سرپناه تهیه کنند‪.‬‬ ‫تمرکز من روی این است که اطمینان‬ ‫حاصل کنیم مردم در میان‌مدت و بلندمدت‬ ‫می‌توانند در تورنتو و در سراسر کشور‪ ،‬از‬ ‫پس هزینه‌های مسکن خود برآیند‪ .‬این یعنی‬ ‫کار روی سمت عرضه‪ ،‬یعنی اطمینان حاصل‬ ‫کنیم که روی تولید بیشتر واحدهای اجاره‌ای‬ ‫سرمایه‌گذاری انجام می‌شود‪ ،‬یعنی اطمینان‬ ‫حاصل کنیم که خانه‌های ارزان‌قیمت جدید‬ ‫ساخته می‌شود تا بازار بتواند بدون ترکیدن و‬ ‫بدون فروپاشی خود را با شرایط جدید وفق‬ ‫بدهد‪.‬‬ ‫به نظر می‌رسد که شما طرفدار مهاجرت‬ ‫هستید‪ ،‬اما از طرفی اظهار عالقمندی هم‬ ‫کرده‌اید که محدودیت‌هایی در این مورد‬ ‫برقرار شود‪ .‬در خصوص مسائلی مانند‬ ‫پناهجویان سوری‪ ،‬موضع‌گیری شما به چه‬ ‫صورتی است؟‬ ‫در گوشه و کنار دنیا در حال حاضر بیشتر از‬ ‫‪ ۶۰‬میلیون نفر پناهجو وجود دارد‪ .‬خیلی‬ ‫از کشورها می‌توانند فعالیت بیشتری در این‬ ‫زمینه داشته باشند و خواهند هم داشت‪ .‬اما‬ ‫کارهای زیادی در سطح بین‌المللی باید‬ ‫انجام شود تا این مردم امکان پیدا کنند به‬ ‫خانه‌های خود برگردند و راه حل فقط در‬ ‫پذیرفتن آنها در همه جا نیست‪ .‬مسلم است‬ ‫که کانادا نمی‌تواند ‪ ۶۰‬میلیون نفر را بپذیرد‪.‬‬

‫یکی از نکات فوق‌العاده در مورد کانادا‬ ‫آن است که موفق شده‌ایم حمایت عمومی‬ ‫بی‌اندازه نیرومندی نسبت به موضوع‬ ‫مهاجرت داشته باشیم‪ .‬نسل‌های پی در‬ ‫پی این اتفاق افتاده است‪ ،‬چه هنگامی که‬ ‫پناهجویان اسماعیلی شرق آفریقا را در اوائل‬ ‫دهه‌ی ‪ ۱۹۷۰‬پذیرفتیم‪ ،‬چه در اوائل دهه‌ی‬ ‫‪ ۸۰‬که قایق‌نشین‌های ویتنامی به اینجا آمدند‬ ‫و چه در مورد امواج پیاپی پناهجویانی‬ ‫که از شرق اروپا و کوزوو و جاهای دیگر‬ ‫می‌آمدند‪.‬‬ ‫این آدم‌ها ظرف چند سال با جامعه ادغام‬ ‫می‌شوند‪ ،‬شغل‌های خوب پیدا می‌کنند و‬ ‫بچه‌هایشان به طور کامل کانادایی می‌شوند‪،‬‬ ‫در عین حالی که هنوز هم به فرهنگ اصلی‬

‫خودشان افتخار می‌کنند‪ .‬کانادایی‌ها می‌دانند‬ ‫که این سیاست و این شیوه‌ی برخورد جواب‬ ‫داده است‪.‬‬ ‫محدودیتی که ما در مورد تعداد پذیرش‬ ‫مهاجران داریم یک سری اعداد و ارقام‬ ‫دیمی و دل‌بخواهی نیست‪ ،‬بلکه نشان‌‬ ‫می‌دهد که ما قادر به حمایت از عده‌ی‬ ‫محدودی تازه وارد و ادغام ثمربخش و‬ ‫سریع آنها در جامعه هستیم‪ .‬ما اگر وظیفه‌ی‬ ‫خود را در ایجاد مسیر موفقیت برای‬ ‫مهاجران به درستی انجام بدهیم‪ ،‬حمایت‬ ‫عمومی از مهاجرت ادامه خواهد داشت‪.‬‬ ‫اگر به آمریکا یا به بریتانیا نگاه کنیم‪،‬‬ ‫می‌بینیم که آنها نیز‪ ،‬حداقل به لحاظ آماری‪،‬‬ ‫نمونه‌های خیلی خوبی از موفقیت مهاجران‬ ‫بوده‌اند‪ .‬ولی در هر دو کشور‪ ،‬مردم کسانی را‬ ‫برگزیدند یا حمایت کردند که کمتر طرفدار‬ ‫مهاجرت بودند‪.‬‬ ‫کانادا کشوری است که به دلیل دو زبانه‬ ‫بودن و انگلیسی و فرانسوی بودن‪ ،‬از همان‬ ‫ابتدا پذیرفته است که افراد متفاوت با شما‬ ‫درست به اندازه‌ی شما کانادایی هستند و از‬ ‫همان حقوق برخوردارند‪.‬‬ ‫در واقع همین کثرت‌گرایی است که هسته‌ی‬ ‫مرکزی هویت ملی ما را تشکیل می‌دهد‪ ،‬نه‬ ‫تاریخ یا زبان یا هویت ظاهری مشترکی که‬ ‫همگی خود را به آن منتسب بدانیم‪ .‬ما این‬

‫حس را هم داریم که وقتی همسایه‌ی شما‬ ‫اوضاع مناسبی داشته باشد احتمال بهبود‬ ‫وضع شما هم باالتر می‌رود‪.‬‬ ‫آیا به همین دلیل نیست که شما را‬ ‫آنتی‌ترامپ‌ترین فرد می‌دانند؟ بخش عمده‌ای‬ ‫از سخنان رئیس‌جمهور جدید دقیقا با این‬ ‫مضمون است که «من برنده می‌شوم‪ ،‬تو‬ ‫بازنده می‌شوی» یا بالعکس‪.‬‬ ‫فکر می‌کنم که ما توانسته‌ایم این نکته را به‬ ‫دولت جدید ایاالت متحده منتقل کنیم که‬ ‫تعداد خیلی زیادی از شغل‌های عالی در هر‬ ‫دو طرف مرز وابسته به این رابطه‌ی عالی‬ ‫است و در آینده نیز همین‌طور خواهد بود‪.‬‬ ‫یکی از کارهایی که تالش دارم به پیش‬ ‫ببرم‪ ،‬همین نوع همکاری‌هاست‪.‬‬ ‫دونالد ترامپ در ‪ ۱۸‬آوریل به ویسکانسین‬ ‫رفت و قول داد که از تولیدکنندگان لبنیات‬ ‫در مقابل تجارت ناعادالنه دفاع کند‪ .‬به طور‬ ‫مشخص نیز از کانادا اسم برد‪ .‬این را هم‬ ‫اضافه کرد که «می‌خواهیم یک بار و برای‬ ‫همیشه خود را از شر پیمان نفتا خالص‬ ‫کنیم‪».‬‬ ‫یکی از مشکالتی که ظهور سیاست‌های‬ ‫عوام‌گرایانه یا ملی‌گرایانه در چند سال اخیر‬ ‫در دنیا با خود به همراه داشته‪ ،‬این فکر‬ ‫است که تجارت همیشه و برای همه کس‬ ‫مطلوب نبوده است‪ .‬تجارت گاهی فقط‬ ‫برای طبقات باالی اقتصاد سودمند بوده‬ ‫است؛ به‌خصوص برای بعضی از شرکت‌های‬ ‫چندملیتی و نه برای بیزینس‌های کوچک‪.‬‬ ‫اما مسأله این است که اگر بخواهید‬ ‫سیاست‌های بیش از اندازه حمایت‌گرایانه‌ای‬ ‫در پیش بگیرید‪ ،‬اگر دیوارهای تعرفه را بر‬ ‫سر راه تجارت باال ببرید‪ ،‬در نهایت اتفاقی‬ ‫که می‌افتد این است که رشد اقتصادی‬ ‫کاهش می‌یابد و همه متضرر می‌شوند؛ از‬ ‫جمله طبقه‌ی متوسط‪.‬‬ ‫در این فاصله چه چیزهایی در مورد دونالد‬ ‫ترامپ فهمیده‌اید؟‬ ‫متوجه شده ام که او آدمی است که حرف‌ها‬ ‫را گوش می‌کند‪ .‬با خیلی از سیاستمدارهای‬ ‫دیگر تا اندازه‌ای فرق دارد‪ .‬همین هم شاید‬ ‫کافی باشد‪ .‬ما سیاستمدارها بسیار آموزش‬ ‫دیده‌ایم که به چیزی که می‌گوییم حتم ًا پایبند‬ ‫بمانیم‪.‬‬ ‫اما او نشان داده است که اگر چیزی بگوید‬ ‫و سپس استدالل‌های مخالف و معقول یا‬ ‫دالئل خوبی بشنود و متقاعد شود که باید‬ ‫موضع‌گیری خود را تغییر دهد‪ ،‬این کار را‬ ‫می‌کند‪ .‬اگر استدالل مخالف او را متقاعد‬ ‫سازد و مطمئن شود که راه بهتری وجود‬ ‫دارد‪ ،‬موضع خود را عوض می‌کند‪.‬‬ ‫این ویژگی برای رأی‌دهندگان چالش برانگیز‬ ‫خواهد بود‪ .‬اما فرصتی نیز در اختیار کسانی‬ ‫که با او کار می‌کنند ایجاد می‌کند تا تالش‬ ‫کنند اهداف سودمندی را محقق سازند‪.‬‬

17

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

‫‪16‬‬

‫‪ 4‬خرداد ‪No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6‬‬ ‫‪905.237.7470 - 647.521.9591‬‬

‫سفر بی سر و‬ ‫صدای ترودو به‬ ‫آمریکا‬

‫جاستین ترودو‪ ،‬نخست وزیر‬ ‫کانادا‪ ،‬بعدازظهر روز چهارشنبه‪،‬‬ ‫‪ ۱۷‬می برای شرکت در یک‬ ‫نشست محرمانه‪ ،‬به ایالت واشنگتن‪،‬‬ ‫در شمال غرب آمریکا سفر کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫_____________________________‬

‫به گزارش کندین پرس‪ ،‬ترودو‪ ،‬روز چهارشنبه‬ ‫پس از شرکت در مراسم جشن ‪ ۳۷۵‬سالگی‬ ‫شهر مونترآل‪ ،‬به دعوت مدیر ارشد شرکت‬ ‫مایکروسافت‪ ،‬برای شرکت در یک کنفرانس‪،‬‬ ‫پشت درهای بسته‪ ،‬به ایالت واشنگتن سفر‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫سفر جاستین ترودو به آمریکا‪ ،‬درحالی‬ ‫انجام شده است که دولت پرزیدنت دانلد‬ ‫ترامپ‪ ،‬هنوز موضع مشخصی در باره‬ ‫فعالیت شرکت‌های کانادایی‪ ،‬که در بخش‬ ‫تکنولوژی‌های پیشرفته کار می‌کنند نگرفته‬ ‫است‪.‬‬ ‫به نظر کارشناسان‪ ،‬اظهارات رئیس جمهور‬ ‫آمریکا و وعده‌هایی که در باره کاهش‬ ‫مالیات برای شرکت‌هایی که مایلند در آمریکا‬ ‫سرمایه‌گذاری کنند‪ ،‬با اقدامات سخت‌گیرانه‬

‫این کشور در مورد مهاجران مغایرت دارد‬ ‫و احتماال سرمایه‌گذاران خارجی در بخش‬ ‫تکنولوژی‌های پیشرفته‪ ،‬ممکن است کانادا‬ ‫را به آمریکا ترجیح دهند‪.‬‬ ‫بنا به اظهارات مسئوالن دفتر نخست وزیر‬ ‫کانادا‪ ،‬جاستین ترودو‪ ،‬نخستین رئیس‬ ‫حکومت خارجی است که برای سخنرانی‬ ‫در نشست ساالنه شرکت مایکروسافت در‬

‫‪ Redmond‬در ایالت واشنگتن دعوت شده‬ ‫است‪.‬‬ ‫به گفته ‪ ،Andree-Lyne Halle‬سخنگوی‬ ‫مطبوعاتی جاستین ترودو‪ ،‬شرکت نخست‬ ‫وزیر کانادا در این کنفرانس فرصت مهمی‬ ‫برای تشویق به نو‌آوری و ایجاد انگیزه برای‬ ‫سرمایه‌گذاران در بخش تکنولوژی و جذب‬ ‫استعدادهای جهانی به سمت کاناداست‪.‬‬ ‫به گفته ‪ ،Andree-Lyne Halle‬سخنگوی‬ ‫مطبوعاتی جاستین ترودو‪ ،‬شرکت نخست‬ ‫وزیر کانادا در این کنفرانس فرصت مهمی‬ ‫برای تشویق به نو‌آوری و ایجاد انگیزه برای‬ ‫سرمایه‌گذاران در بخش تکنولوژی و جذب‬ ‫استعدادهای جهانی به سمت کاناداست‪.‬‬ ‫به گفته خانم ‪ ،Halle‬جاستین ترودو در این‬ ‫نشست به مدیران شرکت‌ها و سرمایه‌گذاران‬ ‫یاد‌آوری خواهد کرد که کانادا لیدر جهانی‬ ‫در زمینه تحقیق و توسعه پروژه‌های‬ ‫‪ Artificial Intelligence‬و ‪Quantum‬‬ ‫‪ Computing‬و برنامه‌های سه بعدی(‪)3D‬‬ ‫است‪.‬‬ ‫در نشست ساالنه شرکت مایکروسافت در‬ ‫حومه سیاتل‪ ،‬قرار است ‪ ۱۵۰‬تن از مدیران‬ ‫و سرمایه‌گذاران کمپانی‌های بزرگ شرکت‬ ‫کنند‪.‬‬ ‫این کنفرانس در پشت درهای بسته و به دور‬ ‫از چشم و گوش روزنامه‌نگاران برگزار خواهد‬ ‫شد‪.‬‬ ‫جاستین ترودو روز پنجشنبه ‪ ۱۸‬می با ‪Jay‬‬ ‫‪ Inslee‬فرماندار ایالت واشنگتن نیز دیدار‬ ‫خواهد داشت‪.‬‬

15

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

14

13

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

12

11

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

10

9

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

8 8

7

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

6

5

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

4 6

3

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

2

1

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

B

A

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

IV

III

No. 869 | May , 25 , 2017 | ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 Tel: 905.237.7470 - 647.521.9591

No. 869 | May 25, 2017| ۱۳۹6 ‫ خرداد‬4 905.237.7470 - 647.521.9591

II