پروفسور دكتر تاكيس آلكسيو- قدرت دوستى

Page 1


‫‪٢٠١٣‬انتشارات " چهار فصل " ‪ -‬آتن‬ ‫كتاب " قدرت دوستى ‪ -‬از حكومت استبدادى بازار به جامعه شهروندان " تأليف پروفسور دكتر تاكيس آلكسيو به صورت كتاب‬ ‫به چاپ رسيده است‪٢٠١٣‬الكترونيكى در سپتامبر‬ ‫مدير توليد و مدير هنرى ‪ :‬تاكيس آلكسيو‬ ‫عنوان طرح روى جلد ‪ :‬پنجره خيال‬ ‫صفحه آرايى ‪ :‬ليتسا مارانتى‬ ‫حق چاپ و تكثير ‪ :‬انتشارات چهار فصل‬ ‫تلفن‬ ‫‪٠٠٣٠-٦٩٤٤١٢٨٤٦٠‬‬ ‫فاكس‬ ‫‪٠٠٣٠-٢١٠-٦٠١١٩٠٤‬‬ ‫ايميل‬ ‫‪profalex@otenet.gr‬‬



‫چيزى كه من فكر ميكنم اينست كه شرايط چگونه شكل ميگيرند‪ ،‬اين نظريه من است‪ .‬تال ش كنيد تا ان را‬ ‫گستر ش و توسعه دهيد‪ .‬تالس از ميليتوس – يونان‬ ‫لستريگانيان وسيكالپس ‪-‬خداى تند خو‪ -‬شما هيچوقت مواجه نخواهيد شد اگر ان را در روحتان نبريد‪ ،‬اگر‬ ‫روحتان انها را در مقابل شما پاك نكند‪.‬‬ ‫كنستانتينو كاوافى‬ ‫من نميدانم تا چه حدى انسانيت اگاهانه از قانون عشق پيروى ميكند‪ .‬اما دليلى براى نگرانى وجود ندارد‪.‬‬ ‫قانون عشق كار خواهد كرد خواه ما ان را بپذيريم يا رد كنيم‪.‬‬ ‫مهاتما گاندى‬ ‫ايا شما اعتقاد داريد كه ذهنتان به شيوه خود به درستى عمل ميكند؟ اگر اينطور باشد شما احمق هستيد‪.‬‬ ‫پروفسورجرالد هاتر‬ ‫قسمتهاى مشابه مغز كه درگير احساسات مثبت مى شوند مربوط به توانايى فكر هستند‪.‬‬ ‫دكتر دنيل گولمان‬ ‫احتمال تحول بيشتر ‪ ...‬به اندازه احتمال براى انسانيت اشكاراست تا به بدترين حالت جامعه يعنى جامعه‬ ‫موريانه اى توسعه يابد‪.‬‬ ‫دكتر كنرادلورنز‬ ‫فقط شخصى كه اينده را مى سازدحق دارد از گذشته انتقاد كند‪.‬‬ ‫فردريچ نيچه‬ ‫گفتگوهاى انتقاد اميز در مورد خطاها به خودى خود پايان نيست ‪ ،‬ان سنگ بنايى براى تغييرات است‪.‬‬ ‫پروفسور محمود هلمى‬


‫با غلبه كردن بر هر دردى در چهره خشمگين خود ‪ /‬لحظه اى كه روياى ما به تحقق ميپيوندد‪ /‬همانند‬ ‫نور افشانى درخت زندگى‪.‬‬ ‫كارل ماركس‬ ‫هيچ روشنفكرى به اندازه اى كه ماركس به غلط تفسير شده تفسير نشده است‪.‬‬ ‫پانائيوتيس كانلوپولوس‬ ‫دوستان من ‪ ،‬كل سرمايه ام هستند‪.‬‬ ‫اميلى ديكينسون‬

‫اهدا به‬ ‫دوستى‪ ،‬كه بوسيله هنر‪ ،‬ميتوان جهان را صلح اميز تغيير داد‪ .‬زيرا همانطور كه نجيب محفوظ مى گفت‬ ‫" هنر زبان ذهن است‪ .‬هنر زبان شخصيت كامل ان است‬ ‫اهدا به‬ ‫‪.‬افرادى كه تمايل به مذاكره سازنده و صادقانه براى ايجاد جامعه خالق و دموكراتيك دارند‬ ‫و سرانجام بيشتر اهدا به دان ش اموزان و دانشجويانى كه خواستار جايگزين كردن و بر پائى نظام‬ ‫‪.‬دموكراتيك و مدرن اموز ش هستند‬


‫هر شخصى كه ادعا كند كه ان فقط يك طوفان شديد است و زود گذر ‪ ،‬بيشرمانه دروغ مى گويد‪ .‬اين‬ ‫بحرانى است كه راه برگشت براى كسى وجود ندارد‪ .‬بديهى است نه براى المان و نه براى فرانسه‪ .‬بنابر‬ ‫اين برندگان كشورهايى خواهند بود كه بدون هيچگونه تأخير بيشترى برنامه ريزى واجراى تدريجى نظام‬ ‫اجتماعى جديدى را كه براى پا نصد سال اينده يا حتى بيشتر همراه ما خواهد بود شروع نمايند و براى‬ ‫اولين بار در تاريخ بشر در خدمت نيازهاى واقعى كلييهء شهروندان باشند نه منافع و مطامع جمعى اندك‬ ‫طبق گفته هاى كارل پوپر ( كه توسط متخصص فرهنگ يونان و تحليلگر سياسى بين المللى پاولو تزار ‪.‬‬ ‫مياس به ما ياد اورى ميشود) چيزى كه ماركس واقعأ تال ش ميكند تا نشان دهد‪ ،‬اين است كه فقط دو‬ ‫احتمال وجود دارد‪ :‬تداوم پيوسته جهانى وحشتناك كه به تدريج بدتر و وحشتناك تر ميشود يا پيداي ش‬ ‫جهانى بهتر‪ .‬از انجايى كه ارز ش ندارد گزينهء اول راعميقآ در نظر گرفت پيشگويى ماركس كامال قابل‬ ‫توجيه ميشود‪ .‬فقط كافى است كه متوجه شويد براى اينكه به اين هدف نايل شويم‪ ،‬ما به عقايد ضد سرمايه‬ ‫گذارى نياز نداريم بلكه به حاميان دموكراسى نياز داريم‪ .‬ما نياز نداريم كه در صف اول براى مقابله ‪،‬‬ ‫برخورد ومبارزه به منظور سرنگون كردن افرادى كه در قدرت هستند ‪ ،‬قرار بگيريم‪ .‬ما واقعآ به يك‬ ‫گفتگوى مفيد ‪ ،‬صادقانه‪ ،‬بدون تبعيض و غرور براى ايجادجامعه مدنى بهترى نياز داريم‪.‬سرمايه دارى‬ ‫بازار در وجدان تمامى ملتها ورشكسته شده به همان صورتى كه سوسياليزم در كشور سابق اتحاد‬ ‫شوروى‪ .‬اجازه بدهيد كه ورشكست نباشيم‪ ،‬هنوز فرصت هست‬ ‫دوستان عزيز‪ ،‬مصر مدرن دو روشنفكر را بار اورده است ‪ .‬يكى كاوافيس در اسكندريه و ديگرى‬ ‫محفوظ در قاهره‪ .‬من كاوافيس را بر خالف ميلم كودك مصر در نظر ميگيرم به دليل اينكه وقتيكه از او‬ ‫در خواست شد ‪ ،‬در سفرى كه به يونان داشت‪ ،‬چرا به عنوان يك يونانى به زادگاه خود بر نگشت‬ ‫پاسخ ش اين بود ‪ :‬من يونانى نيستم ‪ ،‬من اهل اسكندريه هستم ! بنا بر اين من هم همانند كاوافيس اهل‬ ‫اسكندريه هستم و من مصر را بهتر از طريق اثار بى نظير نجيب محفوظ شناختم ‪ .‬كتابى كه واقعآ به من‬ ‫كمك كرد كه او را بهتر از ( حكمت طول عمر ) بشناسم امان ال ار ش ( پادشاهى تاج ) بود كه اولين‬ ‫ترجمه شد ‪ .‬من به قواعد ‪ 2011‬بود و به زبان يونانى فقط در سال ‪1983‬چاپ ش به زبان عربى در سال‬ ‫و ارز ش هاى نويسنده دريافت كننده جايزه صلح نوبل يعنى نجيب محفوظ در خصوص ازادى ‪ ،‬اصول‬ ‫اخالقى ‪ ،‬سياست و البته دموكراسى ‪ ......‬اشاره دارم‬


‫در بخشى اسپيريس پادشاه مين را مورد خطاب قرار مى دهد و مى گويد‪ :‬ما قضاوت شخصى خود را‬ ‫داريم كه چگونه افرادى كه مملكت ما را اداره مى كنند و كردارهاى انان را ارز ش گذارى كنيم ‪ .‬در‬ ‫جايى ديگر مصطفى النهاس‪ ،‬ر ئيس جمهور مصر يعنى انور السادات را مورد خطاب قرار مى دهد و مى‬ ‫گويد‪ :‬من بيانيهء شما را در مورد دموكراسى شنيدم و متحير ماندم ‪ .‬بعدأ متوجه شدم كه شما به حكومت‬ ‫دموكراتيك البته به همراه قدرت ديكتاتورى عالقه داريد‪ .‬وى سپس گفته هاى خود را با كلماتى از‬ ‫سعدزاغلول ادامه ميدهد‪ :‬دموكراسى اهدا نميشود ‪ ،‬آن را بدست مى آورند ‪ .‬با وحدت و آزادى ‪ ،‬با كار و‬ ‫علم ‪ ،‬با خرد و ادبيات ‪ ،‬با حكومتى از مردم و براى مردم ‪ ،‬با عدالت اجتماعى كامل ‪ ،‬با فرهنگ و البته‬ ‫باصلح ‪ .‬ما همه ميدانيم كه رويا چه قدر از واقعيت دور است ‪ .‬ما همه ميدانيم كه چه قدر دموكراسى هاى‬ ‫ناكام امروزه در جوامع غربى ‪ ،‬طبق گفته آخه ناتون ( در كتاب مشابه ا ش ) ‪ ،‬به الحاد ( شرك ) موارد‬ ‫دنيوى ختم شود و طبق گفته پروفسور جوزف اى استيگلينز( برنده جايزه نوبل در رشته اقتصاد )‬ ‫‪ .‬وضعيت فرد گرايى و اصول گرايى بازارها بدتر شده است‬ ‫من به موضوع دموكراسى اشاره مى كنم كه امروزه از هميشه به موقع تر است نه تنها براى مصر و‬ ‫دنياى عرب بلكه همينطور براى يونان و كل جهان ‪ .‬من آنرا جنايت به حساب مى آورم اگر ناكام بماند‬ ‫(آنرا كامأل غايب نمى دانم ) ‪ .‬دموكراسى غرب كه هيچگونه نسبتى با حكومت تمام مردم براى مردم‬ ‫ندارد به كشورهاى عربى به عنوان استانداردى براى تقليد صادر شد ‪ .‬وقت ش رسيده است كه بازار ( با‬ ‫سياست مداران غربى به عنوان يك پيشتاز ) اين باور را متوقف كند كه آنها مى توانند اين بار نيز دوباره‬ ‫‪ .‬جهان را با نام دموكراسى سازى مستعمره خود كنند‬ ‫روح دانشمند بزرگ و دموكرات واقعى يعنى نجيب محفوظ هنوز از بين و از ياد نرفته است ‪ .‬موارد‬ ‫فوق الذكر و مشابه براى شخصيت هاى ملى و واال مقام مثل الفردوس و ساير شخصيت هاى مصرى و‬ ‫جهان عرب صادق است ‪ .‬اين بهترين ميراث براى برترى و تسلط دموكراسى واقعى در مصر و كل‬ ‫جهان عرب است‬ ‫سال پي ش‪ ،‬مقاله اى با عنوان " جنب ش يكپارچه و سياست در يونان" براى اولين بار چاپ شد ( ‪١٨‬وقتيكه‪،‬‬ ‫) هيچ كس بحران هاى مخرب را انتظار نداشت كه ما ‪٢٠٠٣‬تاكيس آلكسيو ‪ ،‬انتشارات پانيف ‪ ،‬آتن‬ ‫امروزه گرفتار آن هستيم‪ .‬در آن زمان ‪ ،‬بحران اساسأ سازمانى و فرهنگى بود و امروزه مالى نيز هست‬ ‫‪ .‬در گذشته افراد كمتر گو ش مى كردند‪ ........‬حاال امروزه افراد بيشترى توجه مى كنند و حيرانند‪ .‬من‬


‫دفعه آقاى برتولد برشت را بياد مى آورم كه احساس نمى كرد نياز به زندگى در زادگاه ‪١٠٠‬بي ش از‬ ‫خود را دارد ‪ ":‬من هر جايى مى توانم گرسنه باشم"‪ .‬وقتيكه او را به عنوان يك متهم توسط قاضى مورد‬ ‫سؤال قرار مى گرفت كه ترجيح ميدهد به عنوان يك سكوالر يا يك مذهبى سوگند ياد كند ‪ ،‬او جواب داد ‪:‬‬ ‫" من بيكار هستم"‪ ....‬من همچنين دو منتخب كوتاه را خواندم كه در آن نوشته بود‪ :‬نهضت متحد در سال‬ ‫تحت شرايط خاصى تأسيس شد‪ .‬همه چيز در حد بغرنجى فرو ريخته است و اگر ما فورأ تال ش ‪١٩٩٣‬‬ ‫خود را شروع نكنيم كه افراد را از همراهى با كلييهء گروههاى سياسى چپ و راست راديكال دور نگه‬ ‫داريم پس چه زمانى عمل خواهيم كرد؟ منتظر چه چيزى هستيم؟‬ ‫را به كار مى برم كه‪١٩٩٥ :‬سرانجام ‪ ،‬من كلمات دلگرم كننده آگلوس آگلوپولس در ويراي ش دوم سال‬ ‫ونيز از موضوعتان" آموز ش زنده و با نشاط" تشكر مى ‪٤.٦.٩٣‬جناب آقاى آلكسيو از نامه تان مورخ‬ ‫كنم‪ .‬جهان به خوبى تغيير خواهد كرد اگر كليهء ملتها ‪ ،‬كليهء مردم از معناى جهان وطنى حمايت كنند‪،‬‬ ‫برترى از اين حركت اتحاد آميز‪ ،‬هدف ش صميميت است‬ ‫افراد زيادى از خودشان سؤال مى كنند كه كلماتى از قبيل قديس چه معنايى در يك دوره خفقان مثل دوره‬ ‫ما دارد‪ .‬سنت آگوستين ايمان را بدين صورت تعريف مى كند‪ :‬ايمان يعنى اعتقاد داشتن به آن چيزى كه‬ ‫شما نمى بينيد و پادا ش براى اين ايمان ‪ ،‬ديدن و درك كردن آنچه كه شما به آن اعتقاد داريد ‪ .‬يك شخص‬ ‫ديگرى نيز شك و ترديد دارد در مورد سخنان فيلسوفان ماوراءطبيعه از قبيل هنرى ديويد ترو كه‪ :‬اين‬ ‫جهان يك تابلو نقاشى خالى براى تصور ماست‪ .‬يا حتى سخنان نويسنده تئاتر و برنده جايزه نوبل‪ :‬تصور‬ ‫شروع خلقت است‪ .‬جرج برنارد شاو اعتقاد داردشما چيزى را كه تصور مى كنيد همان است كه مى‬ ‫خواهيد و با تحرك خواسته ها و آرزوهايتان به دنبال چيزى مى گرديد كه تصور مى كنيد و سرانجام‬ ‫چيزى را خلق مى كنيد كه تصور كرده ايد‪ .‬اعتقاد جرج همانند نيكوس كازانتزاكيس كه از اين اعتقاد‬ ‫حمايت مى كند‪ :‬شما هم قلم را داريد و هم رنگ‪ ،‬بهشت را نقاشى مى كنيد و وارد آن مى شويد‪ .‬اجازه‬ ‫دهيد از رهبران مشهور سياسى يادى كنيم‪ .‬ويليام جنينگ برايان اعتقاد دارد كه تقدير و سرنوشت مربوط‬ ‫به شانس نمى شود بلكه مربوط به انتخاب مى شود و آبرهام لينكلن اعتقاد دارد‪ :‬ايمان به چيزهايى كه شما‬ ‫مى توانيد ببينيد و لمس كنيد گفته نمى شود اما ايمان در پنهان و آشكارا يك پيروزى و ستاي ش است‪ .‬اما‬ ‫چشمهاى خود را ببنديد‪ ،‬به ترتيب از باال برنده جايزه نوبل‪ ،‬فيزيكدان آلبرت انيشتن ‪ ،‬اعتقاد دارد كه ‪:‬‬ ‫منطق شما را از نقطه الف به نقطه ب مى برد ‪ .‬تصور هميشه و همه جا همراه شما هست من فكر نميكنم‬


‫اينطورى باشد! به خاطر اينكه وقت ش رسيده كه بالهاى تصور خود را باز كنيد و به سوى جامعه‬ ‫دموكراتيك واقعى ‪ ،‬بدون توجه به هر شخصى كه تال ش مى كند شما را از اين كار باز دارد ‪ ،‬حركت‬ ‫‪ .‬كنيد‬ ‫بر اساس علوم روانشناسى و ساختار سه بعدى ذهن انسان‪ ،‬تمايالت جنسى معادل ذهن غريزى يا جسمى‬ ‫و عشق شهوانى تا عاطفى و عشق به منطق دوستى ‪ ،‬همراه عملكرد انسان است اگر در هر حال ‪ ،‬با‬ ‫مجموع وظايف انسان همراه شود نيازمنددان ش شخصى و مشاركت است كه مهمترين پي ش نياز براى‬ ‫تأسيس جامعه بهتر است ‪ ....‬تا جاييكه به هنر مربوط مى شود من فكر مى كنم ‪ ،‬زمانيكه شعر مانند انواع‬ ‫هنرهاى ديگر وسيله اى است كه هر شخصى مى تواند انجام دهد ‪ ،‬شاعر ‪ ،‬مانند هر هنرمند ديگر ‪ ،‬قادر‬ ‫خواهد بود طبق سخنان نويسنده آرژانتينى يعنى سزار آريا‪ /‬يك انسان همانند هر شخص ديگر ‪ ،‬قادر‬ ‫خواهد بود تا از كليه م شكالت روانشناسى رها شود كه ما آن را استعداد ‪ ،‬سبك ‪ ،‬ما موريت ‪ ،‬اثر و‬ ‫شكنجه مى ناميم ‪ .‬اين بدين معناست كه او از مشكالت فاجعه آميز حرص ‪ ،‬خشم ‪ ،‬فرد گرايى و شرك‬ ‫رها خواهد شد‬ ‫چنين معنايى همانند معناى عاشقانه و دوستى كه در گذشته از حوزه هاى مذهب ومحتويات استعارى‬ ‫ناشى شده است مى باشد كه بعداً در روانشناسى‪ -‬روان در مانى‪ -‬روانپزشكى‪ ،‬اكثراً بخاطر شناخت نق ش‬ ‫مهم هو ش عاطفى ( اى كيو ‪ :‬ميزان هو ش ) و بويژه احساسات مثبت كه نه تنها در سالمت فيزيكى بلكه‬ ‫بطور عمومى و كلى تكامل زندگى ادغا شده است ‪ .‬سرانجام ‪ ،‬معناى خود ‪ -‬فرد گرايى حاد ‪ ،‬رفتار منفى‬ ‫كه بر جنبه مثبت احساسات مثبت ‪ ،‬مدخل لغت نوروبيولوژى ‪ ،‬تحقيق مغز انسان ‪ ،‬اقتصاد و سياست‬ ‫هاى بسيار جديد متكى است ‪ .‬از نظر علمى معناهاى منظم عشق و دوستى كه پيگيرى مى شود و نيز‬ ‫اهميت اصلى اشان در غلبه بر بن بست و مشكالت و ايجاد جامعه بهتر نبايد ما را منحرف كند ‪ .‬سرانجام‬ ‫ما بايد متوجه شويم هر گونه شكلى يا فرمى از خشونت كه از تجارب بد و احساسات منفى حاصل مى‬ ‫شود حتى در گفته هاى ماركس ‪ :‬تنها چيزى كه انها مديريت كردند ايده آل كردن مراحل به جاى منحل و‬ ‫فسخ كردن آن است ‪ .‬به عبارتى ديگر ‪ ،‬آنها مديريت مى كنند تا آن را قدرت طلب و غير انسانى جلوه‬ ‫دهند ‪ ....‬بنا بر اين من حدس مى زنم كه بهترين جامعه از تباهى هاى قديم ناشى نمى شود يا يا سر چشمه‬ ‫نمى گيرد اما نسبتا ً با ايجاد جامعه مسالمت آميز جديد در سرزمينى جديد ناشى مى شود‬


‫كشيدن سيگار بطور جدى به سالمتى ضرر مى رساند‪ .....‬اما بى تفاوتى و بى احساسى ما نسبت به هر‬ ‫شخص و هر چيزى كه ( به نظر ما‪ -‬من برتر ) بطور نامحدودخدمت نمى كند ‪ ،‬به سالمتى ما بطور‬ ‫جدى ترى آسيب مى زند‪ ...‬مثالها روزانه و بى شمار هستند ‪ :‬ما عزت و احترام فرزندانمان را با هداياى‬ ‫گران قيمت ارتقاء ميدهيم بجاى اينكه به آنها آداب و رسوم آموز ش فكرى را پيشنهاد دهيم ‪ .‬ما در‬ ‫خصوص قرارهايمان وقت شناس نيستيم و رفتار بى ادبانه اى داريم در مواقعى كه از اين قرارها انتظار‬ ‫سود ويا سرويسى نداريم ‪ .‬حيوانات اهلى كه هميشه با ما هستند زمانى غذا گيرشان مى آيد كه ما را اذيت‬ ‫كنند و پارس يا ميو ميو كنند و گياهان كه خانه ما را زيبا و هواى دور و بر ما را تميز مى كنند هفته ها‬ ‫براى كمى آب صبر مى كنند تا پژمرده شوند تا زمانى كه همسايه ما متوجه مى شود " او هيچوقت خانه‬ ‫نيست " ‪ .‬همه چيز به اين دليل اينطورى مى شود كه ما عجله داريم بدون اينكه بدانيم براى چه كسى و‬ ‫چه چيزى ‪ .‬فقط براى خودمان و حرصمان ‪ ،‬گويا هيچكس و هيچ چيز بعد ما نيست‬ ‫بى تفاوتى و به هو ش نبودن يك علت و نفرت و دشمنى علت ديگر ‪.‬بى تفاوتى نسبت به درد و رنج‬ ‫ديگران يك علت و اذيت و آزار آنها علت ديگر است ‪ .‬بدترين چيز كه اغلب اتفاق مى افتد لذت بردن از‬ ‫درد ها و رنج هاى ديگران است يعنى بدخواه و ساديست بودن‬ ‫در روزهاى اوليه‪ ،‬شادى ‪ ،‬مدول يا واحدى از شعر و فلسفه را تشكيل مى داد ‪ ،‬بعداً به رشته هاى‬ ‫ادبيات‪ ،‬جامعه شناسى ‪ ،‬روانشناسى و اخيراً هم به پزشكى و اقتصاد گستر ش پيدا كرده است ‪ .‬برترى‬ ‫اصطالح شادى نسبت به دوستى به هيچ وجه در ساختار جامعه خود محورى امروز تصادفى نيست ‪.‬‬ ‫بدين علت است كه شادى مستقيما ً مربوط به فرد گرايى بى نهايت و بنياد گرايى بازارهاى مالى مربوط‬ ‫مى شود در حاليكه دوستى از محدوديت هاى شديد شخص فرار مى كند و به شما و ما گستر ش پيدا مى‬ ‫كند ‪ .‬شادى و نشاط يك موضوع شخصى است بر خالف دوستى كه نيازمندحداقل دو يا سه شخص با‬ ‫شعور و آگاه است‬ ‫وقتيكه ما فهميديم كه ساختار سياسى امروز بى قيد و شرط قدرت را به بازارهاى مالى تسليم كرده است‬ ‫و آن مسئول انحصارى براى بحران امروز است ‪ ،‬ما در موقعيتى خواهيم بود تا كامال ً موارد را تغيير‬ ‫داده و لبخند را به صورتمان باز گردانيم ‪ .‬ما ميدانيم كه كل زندگى امان در حال حل سراسر مسئله است‬ ‫( كارل پاپر ) اما من تمايل دارم ‪ ،‬اضافه كنم كه تكرارى نيست و مسائل مذكور بدتر مى شود همانند‬ ‫مواردى كه در اين سرزمين روزمره اتفاق مى افتد ‪ .‬بنابر اين ما بايد هر گونه خشونت را خارج كنيم‪،‬‬


‫برخى از مفاهيم را نظير دوستى ‪ ،‬مشاركت ‪ ،‬دموكراسى ( ايالت ) را مجدداً ارزيابى كرده و از امكانات‬ ‫تكنولوژى مدرن كامپيوترى و بخصوص شبكه اجتماعى به منظور دسترسى سريع تر و مؤثر تر‬ ‫ارتباطات بين المللى كامال ً استفاده كنيم‬ ‫نقطه شروع ما تصديق كامل اين حقيقت است كه بنياد گرايى اقتصادى بازار هاى ملى بر اساس فرد‬ ‫گرايى نامحدود ( خود خواهى ) تأسيس شده است و توسط خشونت تغذيه مى شود كه ما احمقانه آن را تا‬ ‫به حال يا تا كنون پيشنهاد داده ايم ‪ .‬به بيانى ساده تر ‪ ،‬جامعه مدرن غير انسانى منجر به تحليل و انحطاط‬ ‫مى شود بدون تجاوز و خشونت و عدم وجود بدون خودخواهى ‪ -‬فرد گرايى‬‫بسيار خوب ‪ ،‬موضوع ايجاد جامعه بهتر عمدتا ً زيست‪ -‬انسان شناسى است تا موضوع اقتصادى ‪-‬‬ ‫سياسى و مستقيما ً به آموز ش دوستى واقعى امان وابسته است‬ ‫به هر حال يكى مى گويد كه دوستى حقيقى ‪،‬مخلصانه ‪ ،‬قديمى ‪ ،‬قوى‪ ،‬خوب ‪ ،‬عملى ‪ ،‬منحصر به فرد ‪،‬‬ ‫عميق و احساس قلبى و غيره است ‪ .‬مارتين پوپر مى گويد ‪ :‬دوستى رابطه اساسى بين من و ماست كه‬ ‫الزم دارد تا رابطه پا يدار من و خود من ( شناخت خود ) به رابطه پايدار من و ما ( شراكت ) تغيير كند‬ ‫‪ .‬دوستى با تعبير ( من ‪ ،‬شما ) نمايانگر يك روح است درد و بدن ( ارسطو ) كه در آن توضيحات غير‬ ‫ضرورى است ( كاترين مانسفيلد) ‪ ،‬برترى ها ‪ ،‬بحث ها ‪ ،‬اختالفات و رقابتها ( كه كلييهء سياستمداران‬ ‫ما را در آن غرق كرده اند ) كامال ً غايب هستند ‪ .‬بر اساس نظريات رابرت مك فى براون بطور نا خود‬ ‫آگاه يك دوره ‪ ،‬مانند جامعه‪ ،‬وقتيكه توقف مى كند تا رابطه دوستى را حفظ كند كه كلمات راشل نائومى‬ ‫رمن بر اساس سكوت دل انگيز است يعنى با دقت به ديگران گو ش مى دهد ‪ .‬بنابر اين دوستى نمى تواند‬ ‫جز يك اجبار شيرين و نه هرگز يك فرصت ( مربوط به منافع ) نيست( خليل جبران ) كه شامل عشق ‪،‬‬ ‫اعتماد ‪ ،‬امنيت و بطور طبيعى شادى باشد ‪.‬طبق نظر لوييس كه دوستى ‪ ،‬فلسفه به اندازه هنر كه واقعى‬ ‫نيست غير ضرورى است زيرا امروزه حتى سازمان بهداشت جهانى پى مى برد كه شادى ( كه شامل‬ ‫رابطه دوستى است ) عامل اصلى در سالمتى است ‪ .‬نقطه نظر نيكالس آ‪ .‬كريستاكيس و جيمز اچ‪ .‬فولر‬ ‫‪ ،‬كه ما به هم متصل هستيم ‪ ،‬يك نوآورى را در ميان نمى گذارد كه در بين چيزهاى ديگر نقطه نظرات‬ ‫گوته مطرح كرده است ‪ .‬گوته تأكيد مى كند كه اگر با مردم همان رفتارى را داشته باشى كه بايد داشته‬ ‫باشى به آنها كمك مى كنى كه همان باشند كه بايد باشند‪ .‬به هر شكل فرد زمانى از ارز ش واقعى شادى‬ ‫لذت مى برد كه آنرا با ديگران تقسيم كند( مارك تواين) ‪ .‬ما نبايد فرامو ش كنيم كه دوستى كه نابود شد‬


‫هرگز واقعى نبود ( قديس جرونيمو) و دوستى واقعى آن است كه بر بنيان حقيقت و آگاهى بنا شده باشد‪-‬‬ ‫هنرى ديويد تورئو‬ ‫من با يافته ى ساده اى ادامه مى دهم كه فلسفه و بنا بر اين فيلسوف يك قاضى است و نه طرفداران‬ ‫دوره ا ش ( هوگو فن هوفمنتالز) ‪ .‬نيازها رابديهى پنداريد تا بر انتقادها غلبه كنيد و بعد از يك مكالمه‬ ‫اساسى به يك پيشنهاد و نتيجه اى برسيد و انگيزه هاى ثابتى را با نزديك كردن حقيقت بجاى حقوق ياد‬ ‫بگيريد‪ .‬ما اجازه نداريم كه اندكى عالقه مند به تأثير گزارى آن شويم ‪ .‬بر اساس نظر شاپنهاور ‪ ،‬هدف ما‬ ‫قصد ندارد تا گمراه كند بلكه آموز ش مى دهد و آموز ش مى بيند‪ :‬از نظر فكرى و روانى آزاد شده است‪.‬‬ ‫سپس ما فقط در موقعيتى خواهيم بود تا جهان را تغيير دهيم هميشه از يك زبان ساده ‪ ،‬واضح و مستقيم‬ ‫در حاليكه آگاه هستيد كه افراد بالغ به رهبر نياز ندارند‪ ( .‬ولز) اما دوستان با خود آگاهى و انگيزه شركت‬ ‫مى كنند و تمايل دارند بصورت يك پرستار زندگى كنند تا به صورت يك مرده و جنازه اى( فردري ش‬ ‫نيچه ) كه آنها آزادى و شادى را در خواست مى كنند‪ ،‬آنها بردگان كورى هستند كه از نظر فردگرايى نا‬ ‫محدود هستند و گاهى اوقات از روى بى ميلى‪ ،‬حاميان مخرب اقتصاد و سياست بنيادگرا هستند‬ ‫من تال ش مى كنم تا به صورت ساده و خالصه بيان كنم كه من ميتوانم آنچه كه من در مورد بحران هاى‬ ‫عمومى مى فهمم مربوط به يونان و اروپا نمى شود بلكه شامل كل جهان مى شود و من افرادى را كه اين‬ ‫حقيقت را در مورد آنچه كه در حال اتفاق افتادن است و بطور كامل آن را بيان نمى كنند‪ ،‬مجرم مى دانم‪.‬‬ ‫آنها آن را با پي ش كشيدن موضوع هاى پي ش پا افتاده از قبيل قرارداد وام ‪ ،‬رفراندوم‪ ،‬دستورالعمل هاى‬ ‫ديگر ( براى موفقيت)‪ ،‬انتخابات و همانند آن ‪ ،‬به طور منظم و حساب شده موضوع هاى مسئوليت فردى‬ ‫و احتمال تحول بشر به جامعه موريانه اى و بدترين حالت انجام مى دهند ‪ -....‬لرانز‬ ‫من در مورد كدام حقيقت صحبت مى كنم؟ جرج ايروين بيان مى كند‪ :‬شما فقط در اروپا بارشد نجات‬ ‫خواهيد يافت در حاليكه فرانكلين الن فكر مى كند كه بهترين راه حل ورشكستگى است ‪ .‬ژنارو سزو‬ ‫شرايط سخت را توصيف مى كند‪ :‬تغييرات در سازمان هاى اروپايى يا دولت هاى مستعمره و رهبران‬ ‫سوسياليست در مجلس اروپا ‪ ،‬مارتين شولتز بيان مى كند كه پول در دسترس است اما بطور اشتباه توزيع‬ ‫و پخ ش شده است ‪ ...‬چند بار اين موضوع را در يونان شنيده ايم؟؟؟ سرانجام ‪ ،‬مارينا فراگاكى متقاعد‬ ‫مى شود كه هدف ( در ساختار بسته سياسى اقتصادى جايگزين براى اروپا) در حال خدمت به نيازهاى‬


‫جامعه( بجاى نيازهاى سرمايه) با ابزار قانون و كنترل سرمايه هاى مالى است ‪ .‬نظرى وجود دارد كه‬ ‫سياست مالى جايگزين را بررسى مى كند كه قادراست سرمايه دارى را مجبور كند تا بيشتر به انسانيت‬ ‫توجه كند‪ ...‬اعتقادى كه كامالً اصول اساسى يعنى " نظام ها در مدت طوالنى متولد شده اند و در برخى‬ ‫از لحظه ها خود را در بحران پيدا مى كنند‪ ،‬آنها تجزيه و به موارد ديگر تبديل مى شوند" را ناديده مى‬ ‫گيرند‪ .‬عالوه بر اين ‪ ،‬نقطه انتقال بويژه غير قابل پي ش بينى و پذيرنده اعمال فردى و گروهى است‪.‬‬ ‫‪.‬پروفسور امانوئل والرستين‬ ‫شوروى بود‪ .‬رژيم ‪٢٠‬نيكوالى كنترا تيف يكى از مهمترين اقتصاد دانان و اصالحگرايان اساسى دهه‬ ‫تبعيد كرد و ناپديد شد‪....‬ژزف شوبتر تنوع هاى بلند مدت ‪١٩٣٠‬استالين وى را به سيبرى در سال‬ ‫اقتصاد را به ياد اين دانشمند و مرد بزرگ چرخه كنتراتيف ناميد‪ .‬چرخه هاى مذكور شامل فاز الف(‬ ‫ساله است‪ .‬همه ما مى دانيم كه ما داريم ‪ ٣٥‬تا ‪٢٥‬صعودى) و فاز( ب) نزولى با مدت زمان متوسط بين‬ ‫در فاز نزولى حركت مى كنيم‪ .‬شايد آنچه كه ما نمى دانيم اين باشد كه فاز مذكور مصادف است با چرخه‬ ‫ساله در مدتى كه ديگرى ناشناخته است كه با نظام كاپيتاليست جايگزين مى شود‪ .‬اين ‪٥٠٠‬تاريخى‬ ‫قطعى است كه برخوردى در زندگى و ميزان مرگ وجود خواهد داشت‪ .‬زيرا طبق نظر جامعه شناس‬ ‫معروف آمريكايى فوق الذكر يعنى والرستين‪ ،‬ما در مورد ايجاد فونداسيون نظام تاريخى بحث مى كنيم كه‬ ‫سال آينده همراهى خواهد كرد‪٥٠٠‬ما را براى‬ ‫نظام طمعكار سرمايه دارى در بحران بزرگى است و دوره انتقال آن شروع شده است‪ .‬ما نمى دانيم كه‬ ‫شكل نظام اجتماعى بعدى چه خواهد بود ولى آنچه كه ما اينك با قطعيت كامل مى دانيم اين است كه در‬ ‫دوره هاى بحران تعداد افراد با اراده آزاد و ذهن و فكر جستجوگر زياد مى شود و بنا بر اين فرصتى‬ ‫منحصر به فرد از خالقيت انسانى كه مى تواند در موقعيت فكر كردن و يافتن راه حل مؤثر و پاسخ هاى‬ ‫الزم براى پايان مرگ آور امروز باشد بوجود مى آيد‬ ‫پروفسور مارتين بابر اعتقاد دارد كه‪ :‬معنى ساده اراده و خواست آزاد اين است كه رفتار افراد را بگونه‬ ‫اى شكل مى دهد كه رابطه اى جايگزين براى خودشان‪ ،‬همسايگانشان و جامعه پيدا كنند‪ ،‬افرادى كه‬ ‫صادقانه توانائيهاى بى پايان خود را قبول كنند و خواستار ارتباطات توأم با دوستى واقعى باشند در‬ ‫سياست داخل شوند‪ .‬من در مورد سه گانه شناخت خود‪،‬دوستى و مشاركت حرف مى زنم‪ .‬من در مورد‬


‫نياز گذار صلح آميز جامعه از راه شيوه هاى مشاركتى و نه از راه فتح قدرت حكومتى حرف مى زنم‪.‬‬ ‫جورج مان بيوت بيان مى كند كه نمى توان تاريخ قديم و مدون را خواند بدون فراگيرى اين دان ش‬ ‫ناخوشايند كه انسان هوموساپيان نوعى است با توانايى خشم و تخريب خارق العاده‪ ،‬بدون ذكر اينكه‬ ‫هوموساپيان توانائى اين را دارد كه در جهت مخالف باشد‬ ‫نويسنده و روزنامه نگار با داشتن چندين جايزه مثل بقيه افراد فكر مى كند كه قدرت هيچ وقت از روى‬ ‫ميل تسليم نمى شود‪ ،‬اگر ما بخواهيم بايد آن را تصرف كنيم‪ .‬چيزى كه نيازمنددر گير شدن فعال شبكه‬ ‫انقالبيون است كه بايد آماده باشند روى زندگيشان ريسك كنند كه جهان را تغيير دهند با هماهنگى و‬ ‫ارتباط حمله هايشان بعنوان جزئى از اجزاء و نه يك ملت در حاليكه بدنبال كنترل جهان سياست هستند‪.‬‬ ‫آن راجع به يك مورد بيشتر تقابل كامل شناخت و معناى تحت اللفضى مفهومى است كه عالقه مند به‬ ‫قدرت و نه تغيير و فراموشى كامل اين حقيقت است كه " زندگى ابتداء تقاضايى براى لذت نيست"‬ ‫همانگونه كه فرويد باور داشت يا" تقاضايى براى قدرت نيست" همانگونه كه آدلر فكر مى كرد بلكه‬ ‫تقاضايى براى معنى است كه به انسان اجازه مى دهد كه شجاع ‪ ،‬موقر و فداكار ( تحت بدترين شرايط)‬ ‫باقى بماند آن گونه كه ويكتور اى فرانكل( پروفسور برجسته در روانشناسى كه سالهاى زيادى را در‬ ‫كمپهاى نازى صرف كرد) به ما اطمينان مى دهد‬ ‫امروزه صحبت هاى زيادى در مورد اقتصاد واقعى مى شود اگر چه (همانطور كه متخصصان به ما‬ ‫اطالع مى دهند) پول متعلق به حوزه واقعيت مجازى است به هر حال آنچه كه در حال از دست رفتن‬ ‫است ‪ ،‬اين واقعيت است كه اقتصاد واقعى سرمايه دارى از نوعى است كه بحران را با خود به همراه‬ ‫دارد‬ ‫از طرف ديگر بيانات نيچه وجودداردكه مى گويد‪ :‬جهان واقعى بسيار كوچكتر از جهانى است كه تصور‬ ‫مى شود‪ .‬اگر چه ما به پول زياد نياز داريم تا با آن نيازهاى فوريمان را بر آورده كنيم‪ ،‬آنچه كه ما نياز‬ ‫داريم بيشتر از حد تصور ماست‪ .‬موشك ژول ورن كه ما را بسوى واقعيت جهان بهتر حركت خواهد داد‬ ‫وقتيكه پول هدف واقعى در زندگى مى شود محدوديتى در مورد رفتار قابل قبول وجود ندارد( برنده‬ ‫جايزه نوبل رشته اقتصاد‪ ،‬پروفسور جوزف اى استيگليتز) ‪ .‬آن فقط سياستمداران و بانكداران را تحت‬


‫تأثير قرار نمى دهد بلكه اكثرأ ما را نيز به عنوان شهروندى با فردگرايى هاى نامحدود و مصرف گرايى‬ ‫تا سطح روان درمانى( كشانده) است( خريد درمانى )‪ ،‬كه نگهدارنده اين نظام مالى بازار محور غير‬ ‫انسانى شده است ‪ ....‬بنا بر اين ما اين موضوع را عمدتأ مالى به جاى سياسى ( همانگونه كه خيليها دليل‬ ‫مى آورند) يا اجتماعى در نظر مى گيريم‪ .‬موضوع اصوال ًفردى يعنى از نوع اخالقى است ‪ .‬هراكليتوس‬ ‫عادت داشت بگويد" اتوس انتروپو دامون‪ /‬اتوس مرد دمون است" يا اگر شما دوست داريد در واژگان‬ ‫مدرن‪ ،‬يك موضوع زيست عصبى است زيرا ما واقعأ در جهانى زندگى مى كنيم كه همه چيز در جاى‬ ‫خود و مسير خود نيست ‪ .‬به هر حال اين تنها چيزى است كه ما داريم‪ .‬همانطور كه مردم ما را دوست‬ ‫دارند راه را همانگونه كه هست درست مى كنند‪ ،‬ما تنها گونه اى هستيم كه مى تواند آن را تغيير دهد‪.‬‬ ‫البته در ابتدا ما بايد خودمان را تغيير دهيم همانطور كه جرالد هاتر استاد برتر رشته زيست عصب‬ ‫شناسى در دانشگاه گتينگن اطالع داده است‪ .‬وى افزود" شبكه ارتباط عصبى در مغز ما تغيير مى كنند‬ ‫وقتيكه مردم آن را به شيوه هاى متفاوت استفاده مى كنند" ‪ ،‬شيوه اى كه انسان از اعضاى بدن ش در‬ ‫رابطه با فكر ش استفاده مى كند و ماحصل ش مستقيمأ با نوع احساسى كه بر او حاكم است ‪ ،‬انديشه هايى‬ ‫كه او را تشويق مى كنند و نيت هايى كه او را هدايت مى كنندارتباط دارد‪.‬وقتى كه نفس و ( پول)‬ ‫نگاهدارنده فكر ‪ ،‬احساس و عمل مى شوند انسان به پايين ترين سطح حيوانى نزول مى كند ( گريك اف)‪.‬‬ ‫يعنى دنياى وحشى بازارهاى مالى كه‪ ،‬هم اكنون در آن با چنين سختى زندگى مى كنيم‪ " .‬يك چيز ديگر "‬ ‫راه ديگرى كه هنوز مى توانيم دنبال كنيم ‪ ،‬كلمات هوتر يعنى جاده اى از دوستى و عشق ‪ ،‬اين احساس‬ ‫عميق بخش ش ‪ ،‬اين احساس عميق وحدت در بين مردم ‪ .‬بنابر اين هر كسى كه مى خواهد از ذهن و‬ ‫مغز ش آنطور وسيع استفاده كند بايد ياد بگيرد كه عاشق باشد چون عشق در مغز انسان احساسى را خلق‬ ‫مى كند كه او عميقأ به همه چيز وابسطه مى شود‪ ،‬چون احساسات مثبت‪ ،‬دوستى و عشق تنها مواردى‬ ‫هستند كه مى توانند نه تنها درك حسى و ذهنى ما بلكه احساسات ما وجدان و خواسته هاى آزاد ما كه تنها‬ ‫پي ش شرط براى يك تغيير واقعى هستند را گستر ش دهند‬ ‫بنابر اين سرمايه دارى فقط شامل بانكها‪ ،‬بانكداران و سرمايه گذاران اصلى نمى شود‪ .‬سرمايه دارى‬ ‫معادل صنعتگران‪ ،‬نوآوران و بازرگانان عمده نيست‪ .‬سرمايه دارى حتى معادل بازارهاى مالى و بهره‬ ‫هاى سودجويانه عده اى اندك نيست‪ .‬سرمايه دارى راجع به سرمايه گذاران اصلى ( انواع سورس ها ) و‬ ‫آژانسهاى رتبه بندى نيست‪ .‬سرمايه دارى و بدترين شكل آن ( كه تغذيه كننده انواع ديگر آن است) هيچ‬


‫چيزى بجز ذهن فرد گرايانه نامحدود ما نيست‪ .‬اين خيال واهى كه در آن بلرو‪ ،‬سنت جورج و تعداد‬ ‫زيادى انسانهاى فرهيخته از زمانهاى بسيار گذشته حضور ناموفقى داشته تا آنرا براى ما مرتب كنند‪ .‬اين‬ ‫يك ه يوالست كه به ما اجازه نمى دهد كه به همسايگانمان توجه كنيم و آنها را احساس كنيم و خالصانه به‬ ‫آنها خدمت كنيم‬ ‫جالل الدين رومى ‪ ،‬انسانگراى بزرگ‪ ،‬فيلسوف و شاعر قرن سيزدهم ميالدى ايران و باختر زمين(‬ ‫آسياى مركزى) مى گويد" عشق‪ ،‬عشق‪ ،‬ما كار ديگرى نداريم" و اين هدف بزرگى است كه بايد از‬ ‫كلمات خالى به عمل تغيير يابد اگر كه ما مى خواهيم در روزگار بهترى زندگى كنيم‪ .‬من نمى دانم كه‬ ‫تاچه مايه و حدى انسانيت مى تواند آگاهانه از قانون عشق پيروى كند ولى جاى نگرانى نيست‪ - .‬قانون‬ ‫عشق دقيقأ به همان گونه كه قانون جاذبه پايدار و معتبر بوده پايدار خواهد بود‪ -‬گاندى‬ ‫عشق چيست؟ عشق همدلى‪ ،‬انسجام‪ ،‬مهربانى‪ ،‬خلوص‪ ،‬صداقت‪ ،‬امنيت‪ ،‬لذت و كامروانى ‪ ،‬صلح‪،‬‬ ‫آزادى‪ ،‬حساسيت‪ ،‬گفتگو و احترام و ‪ ...‬است بعالوه احساسات مثبت و تفكر سازنده كه فقط مختص انسان‬ ‫نيست بلكه به شامل همه ارگانيسم هاى زنده‪ ،‬طبيعت و كل هستى است‬ ‫تا جائيكه چگونگى شناخت تراژيك سياستمداران مطرح است من فقط ميتوانم به مقاالت بازمانده از‬ ‫پروفسور گرانقدر آرتور شوپنهاوئر اشاره كنم‪" ،‬هنر هميشه درست بودن" كه در آن او فوت و فن هاى "‬ ‫حريف خود را عصبانى كن"‪ " ،‬مكالمه را قطع و تغيير جهت ده" ‪ " ،‬يك دليل جعلى را فرمول بندى كن"‬ ‫‪ "،‬طرحت را پنهان نگه دار " ‪ " ،‬نتيجه گيرى را به سمت آنچه مى خواهى هدايت كن " ‪ " ،‬ترم ها را‬ ‫" ذخيره كن " و " وانمود كن كه برنده شده اى در حاليكه مغلوب هستى‬ ‫بعد ‪ ١٢٠‬تا ‪٤٥‬براى قرض دهنده هاى ما ‪ ،‬من فصل " دردسر قرض گرفتن" را از اخالقيات پلوتارك(‬ ‫از ميالد مسيح ) در نظر مى گيريم كه خيلى جالب است ‪.‬او در بين چيزهاى ديگر تأكيد مى كند كه " آنها‬ ‫بازار را به جهنمى براى قرض گيران بى نوا تبديل مى كنند‪ ،‬آنها قتل عام مى كنند و حريصانه مى‬ ‫خورند" ‪ .‬او به اين نتيجه رسيد كه " شما صاحب چيزى هستيد ؟ چيزى قرض نكنيد چون چيزى را از‬ ‫دست نمى دهيد ‪ .‬شما صاحب هيچ چيز نيستيد؟ چيزى قرض نكنيد چون نمى توانيد بدهيتان را پس بدهيد‬ ‫‪ ،‬سرانجام آزادى شما محدود خواهد شد و عالمت " براى فرو ش " در باالى رتبه و مقام شما نصب‬ ‫" خواهد شد‬


‫براى بدهكاران من اعتقاد دارم كه تحت هيچ شرايطى ما نبايد به خود اجازه بدهيم كه سراغ هم سن و‬ ‫ساالمان برويم‪ ،‬اين بدين معنى است كه ما همگى خودمان را مقروض مى يابيم و بهاى اشتباهات و تلو‬ ‫تلو خوردن هاى سياستمداران فاسد را كه كشور را به اين شرايط سخت و دشوار رسانده اند مى دهيم ‪.‬‬ ‫اين قرض مقروضين است به معنى اينكه " ما ‪ ،‬بعنوان شهروندانى كه شرايط را درك مى كنيم ‪ ،‬خودمان‬ ‫را پيدا مى كنيم و تمايل داريم كه بازيگران مسئول و بعنوان افرادى با اراده آزاد و فكر آگاهانه باشيم "‬ ‫مى خواهيم كه همه منابع خود را در جهت خلق يك دموكراسى مشاركتى كه با قوانين اساسى احتياجات‬ ‫واقعى همه آحاد شهروندان و نه فقط عاليق سود آور عده اى معدود را محافظت كنند ( موردى كه تا‬ ‫) امروز حتى در حكومت سوسياليست ديده مى شود‬ ‫) و كشورهاى داراى قدرت رقابت كه مى خواهند سرنوشت اين كره ‪ ( ٨‬و همينطور گروه ‪٢٠‬گروه‬ ‫خاكى را رقم زنند آنهائى هستند كه پذيراى ميليون ها بى خانمان ‪ ،‬بيكار ‪ ،‬گرسنه و مردم فقر زده هستند‪.‬‬ ‫اين جداى از استعمار ساير مليت ها ست ( با ابزارهاى مالى و يا جنگ ) و اين كار توسط تعدادى از‬ ‫همان كشورهاى توسعه يافته انجام شده ‪ .‬واژه هاى كنونى " پيشرفت" و " رقابت كردن" مطلقأ هيچ‬ ‫ارتباطى با جامعه هاى مدنى ندارد ‪ .‬دومى احتياج به همكارى دارد و نه رقابت ‪ .‬تا جائى كه به پيشرفت‬ ‫مربوط مى شود بايد به سمت موفقيت همه گانى و در راه حفظ محيط زيست هدفمند شود ‪ .‬با اين روح و‬ ‫فلسفه توليد نا خالص ملى ( جى دى پى ) بدترين راهى است كه براى اندازه گيرى موفقيت يك جامعه‬ ‫استفاده مى شود چون از وجود شرايط زيستى رقت بار ميليون ها فقر زده مطلق ‪ ،‬كارگران كم در آمد و‬ ‫حقوق بگيران بازنشسته چشم پوشى مى كنند ‪.‬همچنين از وجود گروه انسانهاى دپرس شده ( انسانهايى با‬ ‫شرايط روحى نا مناسب ) كه اگر چه از طبقات متوسط و يا كالس باالى اجتماعى هستند و احساس كمبود‬ ‫شديد و فقدان معنى براى زندگى مى كنند نيز چشم پوشى مى كند ‪ .‬اين معضل با رشد بى سابقه استفاده‬ ‫از داروهاى روان درمانى ( بخصوص در دهه هاى اخير) كامال ًبر جسته شده است ‪ .‬پروفسور اقتصاد‬ ‫ريچارد ليارد ( متخصص در موضوعات مربوط به شادى ) به ما مى گويد" مردم در ذات خود در‬ ‫سالهاى اخير خوشهال تر نشده اند ‪ ،‬آنها پول دارتر شده اند‪ ،‬كمتر كار مى كنند ‪ ،‬از تعطيالت بيشترى‬ ‫استفاده مى كنند‪ ،‬بيشتر مسافرت مى كنند و طوالنى تر زندگى مى كنند ولى آنها خوشحال تر نيستند ‪" .‬‬ ‫اين واقعيت شوك آور بايد بيشتر مورد مطالعه و تحقيق قرار گيرد بخصوص در قسمت هاى روان‬ ‫شناسى وبيولوژى اعصاب در علوم اجتماعى و اقتصاد ‪ .‬اجازه بدهيد از اين موقعيت استفاده كنيم و‬ ‫قبل از ميالد مسيح زندگى مى كرد) را به ياد بياوريم ‪ ٤٦٠‬تا ‪٣٧٠‬كلمات دموكراتوس ( كه بين سالهاى‬


‫كه ترجيح مى داد " تغيير جوامع فقير اما دموكرات به شرايط جوامع ثروتمند يك خيانت است " ‪ .‬او‬ ‫اعتقاد داشت كه " فقر در يك دموكراسى بهتراست از تمامى ثروتمند ان تحت يك اشرافيت يا حكومت‬ ‫‪ ".‬خودكامه چون آزادى از بردگى بهتر است‬ ‫من گاهى بحث هايى مى شنوم كه اغلب در آن ‪ ،‬بدبختى ‪ ،‬بى پولى‪ ،‬بى خانمانى‪ ،‬گرسنگى و فقر و‬ ‫مردمان مصيبت زده وجود داشته و هميشه وجود خواهند داشت‪ .‬من بشدت مخالفم و با فاكت ها و بدون‬ ‫عالمت نقل قول استدالل مى كنم كه در نقطه اى تجارت برده و بازار برده فروشى در حال رشدبود و‬ ‫زندگى انسانى ارز ش كمترى از صفحه پرتابى در يك مسابقه تير اندازى داشت‪ ،‬در نقطه ديگرى زنان‬ ‫در شرايط نابرابر بودند و از درس خواندن به همان شكل كه براى آمريكايى هاى آفريقايى تبار مجاز‬ ‫نبود منع مى شدند ‪ .‬من مى توانم مثالهاى زيادى نقل كنم ولى يك چيز واقعيت دارد ‪ .‬در نقطه اى مردمان‬ ‫فقير براى زندگى متوقف مى شوند تا زمانى كه به آنها فرصت داده شود كه زندگى موقرى داشته باشند ‪.‬‬ ‫چه چيزى بيشتر از اين حياتى و اصيل است براى يك سياست دموكراتيك صادقانه اجتماعى ؟ براى اينكه‬ ‫اين خواسته تحقق يابد من اعتقاد دارم كه حرفه هرم بسته سياستمداران بايد سريعا ً گشوده شود كه ما‬ ‫بتوانيم خود را از توتاليتاريسم همه احزاب كه منافع خود را برتر از تاريخ كشور و آينده مردمان مى‬ ‫دانند خالص كنيم‬ ‫شوربختانه استفاده ازحداقلى از خشونت وسيعأمورد قبول است ( و به شكلى فقر هم ) ‪ ،‬و در جوامعى كه‬ ‫فرض ميشود دموكراتيك هستند مجاز شمرده شده و اجبار به آن ميشود‪ .‬سؤال‪ :‬هدايت تمامى يك ملت به‬ ‫نوميدى و افسردگى با اتخاذ حركت غلط سياسى ( در سوى حكومت يا مخالفان ) تشكيل دهنده حداقلى از‬ ‫خشونت است يا خشونتى گسترده؟ در آخر آيا با اتخاذ حركت سياسى غلط كه حتى يك فرد را مجبور به‬ ‫خودكشى كند ( از سوى حكومت يا مخالفان ) به حداقلى از خشونت تشكيل ميشود يا خشونتى وسيع ؟ شما‬ ‫سيستم يك شهر را چگونه توصيف ميكنيد؟ و بطور گسترده تر سيستم يك كشور را در آنجا كه فقر بى‬ ‫خانمانها ‪ ،‬خيابان هاى در آت ش سوخته ‪ ،‬ميزان جرايم كه مساوى يك جنگ داخلى است‪ ،‬تقسيم جامعه بين‬ ‫فقر و ثروت ‪ ،‬اضطراب وحشتناك و مرگ جاى گيرد كه در مورد آن در كتاب " شهرها و زنان " توسط‬ ‫شاعر معروف و نقا ش مشهور اتل عدنان صحبت ميشود ‪.‬كتاب در باره شهر نيويورك است در آمريكا كه‬ ‫سمبل آزادى و دموكراسى جهان غرب است كه البته نه آزاد است و نه دموكراتيك ‪ .‬ما مجبوريم كه در‬


‫اين جهان ديوانه كه " در آن هر چيز بر عكس آن چيزى است كه بايد باشد " ( رومى) زندگى مى كنيم ‪.‬‬ ‫من به مورد " فردوس" اشاره ميكنم‪ .‬او واقعأ يك زن آزاد به معناى واقعى و يك انسان با وقار بود كه‬ ‫غير منصفانه به مرگ محكوم شد ( به دليل كشتن يك مروج خشونت) ‪ .‬او بخشاي ش رسمى رئيس جمهور‬ ‫مصر را ( سادات) در آن موقع رد كرد كه بابت زنده ماندن خود بدهكار قدرت نباشد‪ .‬من تال ش ميكنم چه‬ ‫بگويم ؟ آيا اين زمانى نيست كه از خواب بيدار شويم و واقعيت را رو در رو ببينيم ونه به گونه اى كه با‬ ‫همان ديد به قبول كردن آن ادامه داده ايم ‪ ( .‬همان كارى كه تا به امروز انجام داده ايم) ولى به گونه اى‬ ‫كه بتوانيم صلح آميز آن را تغيير دهيم ‪ ،‬قدم به قدم‪ .‬من آرزو ميكنم كه هر قدرتى مثل فردوس مى بود كه‬ ‫در آن صورت قاطعانه مى توان گفت كه دنياى ما بسيار بهتر بود‬ ‫در تئورى سؤال دموكراسى يا حكومت استبدادى پرسيده نمى شود ‪.‬بهر حال عمال ً تحت شرايط غير‬ ‫انسانى حاصل سرمايه دارى مالى ‪ ،‬دموكراسى كامال ًبه استبداد و پارلمانتاريسم تجزيه شده و به يك‬ ‫حكومت دموكرات با قدرت استبدادى به همان شكل كه توسط نقيب محفوظ برنده جايزه نوبل در كتاب‬ ‫نفيس او "پي ش از بر تخت نشستن" شرح داده شده تبديل شده است در حالى كه او به" جوابى براى سداد"‬ ‫هم اشاره داشت‬ ‫تعريف دموكراسى كه پروفسور كارل اِر پوپر فيلسوف ارائه داده به اين معنى كه " يك جامعه به لحاظ‬ ‫سياسى موقعى آزاد است كه گروه بندى هاى سياسى به شهروندان خود اجازه دهند كه حكومت را بدون‬ ‫درگيرى و خونريزى عوض كنند" تحت هيچ عنوانى كافى نيست زيرا كه " دموكراسى هايى" كه ظاهر‬ ‫آن بدون خونريزى ( كه وجود دارد ) بطور سيستماتيك نيازهاى عمومى و احتياجات واقعى مردم را در‬ ‫نظر نمى گيرند و براي ش ارزشى قائل نيستند و از خشونت استفاده مى كنند دموكراسى هاى واقعى نيستند‬ ‫‪ .‬يكبار ديگر ‪ ،‬طبق گفته هاى كنراد هايدن در " در دوران اخالقيات و ذهنيات نادرست " در حال زندگى‬ ‫كردن هستيم و تنها راهى كه ما را به شرايط عادى بودن ابتدائى بر مى گرداند پذيرفتن حقيقت ‪ ،‬عدالت‬ ‫و ديالوگ هاى انتقادى است ‪ ،‬دور بودن از خودخواهى‪ ،‬تكبر و نخوت و تلقى محرمانه و پس پرده ‪ ،‬فساد‬ ‫‪ ،‬تسليحات گروهبندى هاى مالى محرمانه ‪ ،‬و از همه بدتر ديپلماسى محرمانه و دمدمى مزاج كه توسط‬ ‫گروههاى سياسى بكار برده مى شود و عقل و دان ش به روز شده است‬


‫ناگهان رهبران معنوى ما از خواب بيدار شده اند و با مفاهيمى از قبيل ملت‪ ،‬اروپا و جهانى شدن (‬ ‫نيكوس پاراسكووپولوس ) و اعالم اخبارى بد از اروپا( جان كين ) سر و كار پيدا كرده اند و پى مى برند‬ ‫كه نقصانى در دموكراسى ملت هاى اروپائى هست ( اريك او اريكسن ) ‪ .‬ناگهان به ما اطالع مى دهند‬ ‫كه دموكراسى در سراشيبى است ( كستاس دو زيناس) و مثلث غير متعارفا وجود دارد كه شامل بازار ‪،‬‬ ‫اتحاديه اروپا و تفاهم نامه غير رسمى توقف وجود دارد ( استاتيس كووالكيس) ‪ .‬ناگهان آنها شرمسارى‬ ‫سياست را مشخص مى كنند ( ديميتريس كريستوپولوس) ‪ ،‬كوته نظرى سياسى حكومت را مشخص مى‬ ‫كنند ( لوچينو گالينو ) و اين را برجسته مى كنند كه دموكراسى در خطر است ( لوك مارتل ) ‪ .‬ناگهان‬ ‫آنها تعجب مى كنند كه چه كسى فرمانده است ( گونيتو روسى ) ‪ ،‬آنها برگشت دموكراسى را تعريف مى‬ ‫كنند ( ژان پل فيتوسى) با به حساب آوردن اين نكته كه يك اليگارشى بازار اروپائى وجود دارد (‬ ‫اكسونفن كنتياديس) و البته يونان اسباب بازى آنها شده است ( جزينه لتس ش) ‪ .‬ناگهان كمبود دموكراسى‬ ‫مى شود قطع نا آرامى عمومى ( سرج هليمى) ‪ ،‬سيرقهقرائى دموكراسى وجود دارد ( جوانى پرلى ) ‪،‬‬ ‫آنها شرح مى دهند چرا ما بايد عصبانى باشيم ( ربكا هرمس ) و چرا حقوق ما مورد تجاوز قرار گرفته‬ ‫است ( جوديت بوتلر ) ناگهان آنها نهايتا ً آنها اجراى كودتاى بازار را تأييد مى كنند ( بيلى ميير) و موارد‬ ‫مشابه بسيار ديگر مثل اينكه ما دربحث پيدائى و آناليز متوقف شده ايم كه براى دهه هاى زيادى مشخص‬ ‫بوده اند ‪ ،‬بصورت لفظى جداى از اين امر مهم كه ‪ :‬پيشنهاد مشخصى كه همه ما احتياج داريم بگيريم ‪،‬‬ ‫هر يك از ما از زاويه ديد خود ش ‪ ،‬براى جامعه اى بهتر كه فرزندان و نوه هاى ما مى خواهند در آن‬ ‫باوقار زندگى كنند ‪.‬‬ ‫افراد بسيار بيشترى از مردم اين حقيقت را تشخيص داده اند كه مفهوم معروف " انسانيت " در سرمايه‬ ‫دارى يا سرمايه دارى " عمومى " ( كه نام جايگزينى است ) جايگزينى حداقل در طوالنى م ّدت براى‬ ‫جامعه دموكراتيك نيست ‪ .‬بنابر اين ‪ ،‬استفاده اخير از سازمان هاى اعتبارى خصوصى خودگردان در‬ ‫آمريكا كه در آن پس انداز كنندگان تنها مهمانداران هستند و سرمايه جمع آورى شده صرف سرمايه‬ ‫گذارى در معامالت كوچك يا متوسط شهرها مى شود مثل بانك بى نوايان كه توسط برنده جايزه نوبل‬ ‫اقتصاد پروفسور محمد يونس تأسيس شده مؤثر نيستند ولى تا حدودى پاسخى است به سيستم نا عادالنه‬ ‫موجود ‪ ،‬صرف نظر از كهن بودن ش كه هنوز در موقعيتى است كه مى تواند نابود كند و يا به تحليل‬


‫ببرد يعنى كه هر كسى را كه خارجى محسوب مى شود در خود غرق كند همانگونه كه در مورد خود‬ ‫پروفسور يونس كرد در بانك بى نوايان كه متهم به كارهاى غير قانونى شد‬ ‫شروع تازه اى مى شود ساخت با درك اينكه الف) بحرانهاى سرمايه دارى مالى برو برگرد ندارد ب)‬ ‫ما نياز داريم كه برنامه ريزى كنيم و بدون هيچ گونه تأخير ديگرى حكومتى با محوريت انسان و با‬ ‫سيستم عادالنه اجتماعى با حفظ محيط زيست بعنوان يك كار عاجل در دوران گذارى كه به سمت آن مى‬ ‫رويم بسازيم‬ ‫زمانى رسيده است كه درك كنيم كه " ما نياز داريم بيان كنيم كه دموكراسى ( جايى كه در آنها انسانها‬ ‫فرمان مى رانند) كه در آن انسانهايى كه كار مى كنند به انسانهايى كه شهروندان مسئول هستند تبديل مى‬ ‫شوند ( مترادف شهر وندان با عاليق آزاد ) يك پي ش شرط است براى اقتصاد و قدرت اجتماعى حداقل در‬ ‫كشورهائى كه آزادى سياست را به جاى ( كاپيتاليزم يا كمونيزم) توتاليتاريزم انتخاب كرده اند ‪ -‬آلن‬ ‫تورين‬ ‫آكادمى ژاكلين روميلى روى اين نكته تأكيد مى كند كه در سياست‪ ،‬شفافيت بدون كمك يك اخالقيات قوى‬ ‫كافى نيست يعنى يك درستكارى كامل كه راهنماى انتخاب هاى سياسى باشد با دانستن موضوع من‬ ‫مطمئن هستم كه در سياست هاى مدرن نه تنها صداقت و اخالقيات غايب هستند بلكه همينطور شفافيت ‪.‬‬ ‫پروسه و روند انديشه سياستمداران تنها ابهام و وابستگى هاى حزبى نيست بلكه همينطور خودخواهى هم‬ ‫هست ‪ .‬كالم آنها تنها خشن و متناقض نيست بلكه همينطور رياكارانه نيز هست ‪ .‬انتقاد خالصانه و‬ ‫گفتگوى سازنده هنوز يك هدف است اگر چه تنها مكانيزم حل مشكالت و راه حل صلح آميز برون رفت‬ ‫از بحران است ‪ .‬رئيس جمهور پاسوك و نخست وزير قلبى آن مرتبا ً و به دفعات به اشتباهاتى كه او ‪،‬‬ ‫حكومت ش و حزب ش انجام داده اند اعتراف كرده است ‪ .‬براى صدمين بار اشتباهات تكرار شده اند ‪ .‬از‬ ‫همه مهمتر اينكه به جاى اينكه آن ها تنبيه شوند ما كسانى هستيم كه بايد بهاى آنها را پرداخت كنيم بدون‬ ‫اينكه اشتباهى كرده باشيم ‪ .‬تا كى ؟ زمانى رسيده كه سياستمداران از همه احزاب و بخصوص كسى كه‬ ‫در قدرت است درك كنند كه آنها هستند كه بايد بهاى اشتباهات را پرداخت كنند نه با تقديم استعفاهايشان (‬ ‫كه به هر حال تحت هيچ شرايطى انجام نمى دهند) بلكه با پولهائى كه به چنگ آورده اند به همان شكلى‬


‫كه بر ما رفته است آنچنان كه نمى توانيم بدهيهايمان را پرداخت كنيم و خانه هايمان را از دست داده ايم ‪-‬‬ ‫به دليل بى كارى كه ناشى از ضعف است نه اشتباه‬ ‫اخيرأ ما را تحت شوك هاى روانى موفقى قرار داده اند( و هنوز هم شوك دادن ادامه دارد) نه تا حد‬ ‫زيادى به خاطر نتايج ناگوار تمهيدات مالى كه حكومت در مورد طبقات كم درآمد و متوسط اتخاذ كرده‬ ‫است بلكه بيشتر ناشى از كنار هم بودن خشن افرادى از حكومت و افرادى از مجلس است در خصوص‬ ‫موضوعات بحرانى كه بستگى به حال حاظر و آينده اين مملكت دارد و به دليل رفتار غير معقول و‬ ‫خارج از موضوع و زمان نخست وزير كه يك چيز را مى گويد ولى منظور او چيز ديگرى است و‬ ‫كال ًدر مملكت و در خارج از مملكت كار ديگرى ميكند در حالى كه حزب و گروه خود را هم ناديده مى‬ ‫گيرد و كلييهء ملل را به تمسخر مى گيرد و آنها را به سمت بحرانى عميق هدايت مى كند ‪ .‬زمانى كه‬ ‫اين ملت راه حل آرام ش و خنثى كردن بحران را ارائه مى دهد مرعوبشان مى كند ‪ ،‬سر كوب مى كند و‬ ‫آنها را در مواد شيميائى سرطان زا غرقه مى كند و اين اولين و اساسى ترين پايه دموكراسى را واژگون‬ ‫مى كند يعنى سيستمى را كه بر اساس عدالت بنياد شده و در حال يافتن پاسخى حقيقى براى مغايرت‬ ‫هايى است كه صلح آميز مطرح مى شوند‬ ‫ما حاال پاسخ اين سؤال را مى دانيم ( مرغ اول به وجود آمده يا تخم مرغ ) مشابها ً مى دانيم كه پايان‬ ‫مرگ جوامع از پايان مرگ هويت اصلى افراد آن جامعه شروع مى شود ‪ .‬بنابر اين بهترين جوامع به‬ ‫مغز هاى بهترى كه بدون خشونت ‪ ،‬بدون شور ش و بدون انقالب بلكه با صلح و احساسات مثبت گرد‬ ‫آمده و همراه با آرزوى انسان براى خرد باشند نياز دارد ‪ .‬حقيقت بستگى مستقيم سيستم به شناخت به هر‬ ‫شكل دارد در جائى كه به قدرت كه هميشه بر اساس طبيعت ش و خواسته ا ش به توتاليتاريزم گراي ش دارد‬ ‫حتى در پيشرفته ترين دموكراسى هاى سرمايه دارى مثل دانمارك بستگى ندارد ‪ .‬دموكراسى نه مدنى‬ ‫است و نه ميانه روى ‪ ،‬نه سوسياليست نه چپى و كمونسيتى ( خلقى ) ‪ .‬دموكراسى سلطنتى و يا‬ ‫جمهورى نيست‪.‬دموكراسى نه مسيحى است نه مسلمان و نه مستقيم و نه غير مستقيم ‪ .‬دموكراسى به هيچ‬ ‫صفتى كه آنرا توضيح دهداحتياج ندارد ‪ .‬دموكراسى يك سيستم خود مختار اجتماعى است كه اساس آن ‪،‬‬ ‫( همانگونه كه در باال ذكر كردم و اينجا هم تكرار مى كنم) عدالت كه در پيگيرى حل صادقانه و صلح‬ ‫آميز هر شكلى كه ممكن است بروز كند مى باشد‪ .‬دموكراسى و سرمايه دارى يا دموكراسى و كمونيزم‬


‫غير قابل همسازى هستند براى اينكه از خشونت استفاده كرده اند و مى كنند ‪ .‬خشونتى گسترده ‪ .‬مسئله‬ ‫اين نيست كه ما چه دنيائى نمى خواهيم كه در آن زندگى كنيم بلكه چه دنيائى حتما ً مى خواهيم كه در آن‬ ‫زندگى كنيم ‪ .‬دموكراسى زندگى و احتياجات است و براى اين رابطه صادقانه با خودمان ‪ ،‬همسايگانمان‬ ‫و جامعه خود الزم است ‪ .‬دموكراسى تنها سيستم صلح آميز اجتماعى است كه صادقانه عالقه مند به‬ ‫نيازهاى همه شهروندان است و نه منافع عده معدودى‬ ‫دليل آورد كه " مردم بايد ‪٢٠٠٥‬نويسنده و روان شناس معروف ( نوال السعداوى) در مصاحبه سال‬ ‫حركت كنند ‪ ،‬آنها بايد عمل كنند و اين رژيم را سرنگون كنند ‪ .‬ما نمى توانيم چهره دنيا را تغيير دهيم‬ ‫اگر كه سيستم سياسى آن را تغيير ندهيم" به هر حال من در عجبم براى صدمين بار آيا اين همان نظم‬ ‫بر عليه پادشاهى و ‪ ١٩٥٢‬مصر بر عليه تسلط انگليس تا سال ‪١٩١٩‬چيزهاست؟ از زمان انقالب‬ ‫بر عليه مبارك واقعا ً چه چيزى بجز اين حقيقت كه تسلط انگلستان با تسلط مصرى ‪٢٠١١‬انقالب‬ ‫جايگزين شده ‪ ،‬در ابتدا با لشكر كشى و ميليتاريزم و حاال احتماال ً مذهب تغيير يافته است ؟ بعد از آن كه‬ ‫وقايع ميدان تحرير قاهره به ميدان سينتاگماى آتن آمد سؤال اين است كه حاال كه ما بيدار شده ايم مى‬ ‫توانيم درك كنيم كه آيا دموكراسى بعنوان يك سيستم اجتماعى كامال ً غايب است ‪ ،‬در تمام كره زمين و‬ ‫خود آن هدف اصلى است ؟ دموكراسى ساختار خود را دارد در تمام مراحل زندگى روزانه ما بايد آنها‬ ‫را به كار ببريم ‪ ،‬مرحله به مرحله در قرن بيست و يكم با تغيير درافكارمان كه نقطه آغاز است ‪ .‬اين‬ ‫بزرگترين انقالب در بين تمامى آنهاست ‪ ،‬در حقيقت تنها موردى كه مى تواند ما را از پايان مرگ آور‬ ‫بيرون بياورد‬ ‫ هيچ دموكراسى وجود ندارد ‪ ،‬خيلى كوش ش ‪١‬نتيجه اينكه مى خواهم تأكيد كنم ‪ ،‬يكبار ديگر ‪ ،‬كه‪:‬‬‫بعمل آمده تا بازارهاى مالى انسانى شود همگى آنها عبث خواهند بود چون كاپيتاليزم بعنوان يك سيستم در‬ ‫حال نزديك شدن به پايان دوره خود است و غير ممكن است كه به زمان دهه هاى پي ش بازگردد كه‬ ‫كاپيتاليزم بربريت كمترى نسبت به امروز داشت‬ ‫ كاپيتاليزم بازار و دموكراسى كامال ً معانى غير همسوئى با هم دارند‪٢‬‬‫ كاپيتاليزم هيچ آينده اى ندارد و ما در واقع وارد دوره انتقال ديگرى شده ايم كه مقصد نامشخصى ‪٣‬‬‫دارد با دانستن اينكه رستاخيز مدل كمونيستى راه حل جايگزينى براى قرن بيست و يكم نيست‬ ‫ از واضح هم واضح تر است كه ما جامعه بهترى احتياج داريم ‪ .‬جامعه اى متمدن كه بخصوص واقعا ً ‪٤‬‬‫جامعه اى دموكراتيك باشد كه پى آمد صلح آميز رفرمهاى راديكال و نه انقالب هاى خشونت آميز خواهد‬


‫بود ( اريك هوبس بوم) ‪ ،‬بنابر اين كامال ً قانونمدار( همانگونه كه قبال ً بيان كردم ) از نيازهاى واقعى‬ ‫تمام شهروندان و نه حرص و طمع كه عاليق عده اى خاص را در نظر دارد حفاظت مى كند‬ ‫جواب ما به يك سؤال منطقى كه يك فرد چگونه مى تواند خويشتن را از حرص و طمع جهان شمول كه‬ ‫بازار سرمايه دارى را ( بنا به گفته پروفسور استيگليتز اقتصاد دان برجسته بنياد گرائى بازارها )‬ ‫ساپورت مى كند خالص نمايد اين است كه ‪ :‬با هر درمان براى بيمارى و با دوستى محكم و حركت در‬ ‫راه مشاركت واقعى و هدف دار هنر اجتماعى ‪ .‬كارل ماركس ما را مطمئن كرد كه ‪:‬ايده ها زنجيرهائى‬ ‫هستند ‪ ،‬هيچ كس نمى تواند از آنها آزاد باشد طبق گفته هاى هوتر بدون شكستن قلب ش ‪ ،‬يعنى بدون زير و‬ ‫رو شدن واقعى و درك شرايط منفى ( خود خواهانه‪ -‬فرديت ) حالت ايستاى زندگى بعنوان اشتباه بودن‬ ‫آن‬ ‫اين موضوع راجع به نگر ش جديد در فضاى تحصيالت و فرهنگ در كليّت آن با خلق مدل اقتصادى‬ ‫اجتماعى بيشتر انسانى و با توجه به نزديكى با طبيعت بعنوان قدم بعدى است ‪ .‬غير ممكن است ‪ ،‬غير‬ ‫دموكراتيك است كه سرنوشت يك كشور به اين بستگى داشته باشد كه آيا رهبران ( يكى از دو حزب‬ ‫سال گذشته به مغاك برده است ) در مورد چيزى توافق دارند يا نه ‪ .‬حكومت ‪٣٧‬اصلى كه كشور را طى‬ ‫هاى انتخابى و متشكل از چندين حزب نمى تواند راه حل مشكالت باشد با اين استدالل ساده كه مسئله‬ ‫كاپيتاليزم بازار است ‪ ،‬كه توسط دو حزب اكثريّت حمايت مى شود و انشعاب آنها در هر شرايطى ممكن‬ ‫است ‪ .‬چپ هاى سنتى و تاريخى هيچ پيشنهاد جايگزين كامل و واقعى براى جامعه اى با دموكراسى بهتر‬ ‫ندارند‪ ،‬كه از هر زمان بيشتر احتياج به ذهنيّت دارند ‪:‬افكار جديد و ايده هاى جديد كه كامال ً در فضا و‬ ‫هرم سياسى جديد غايب هستند‬ ‫تقبيح كند ‪ ،‬اكنون زمان آن ‪١٩٥٠‬جداى از آندره برتون كه به ما قول مى داد كه گروهها را از اوايل‬ ‫است كه كلمات سيمون وايل را به خاطر بياوريم كه مشخص مى كند افرادى كه مى خواهند خدمات خود‬ ‫را در سياست و توأم با عدالت و حقيقت نشان دهند بعنوان راهنماى خوي ش بايد از حمايت دوستان خود‬ ‫در مقايسه با گروهها و احزاب حمايت شوند چون ‪ :‬يك گروه سياسى ماشينى است كه توليد ش تعصب‬ ‫گروهى است ‪ .‬يك گروه و حزب سياسى يك مؤسسه اى است كه براى بكار بردن فشار تؤام با تعصب‬ ‫شديد گروهى روى منافع هر فردى از گروه كه به آن وابسته است بنيان گذارى شده ‪ .‬اولين و تنها هدف‬ ‫هر گروه سياسى براى اين است كه بدون هيچ گونه محدوديتى تقويت شود ‪ .‬اين خصيصه سه گانه نشان‬ ‫مى دهد كه هر گروه و حزب سياسى در ذات و تمايل خود مطلقه و ديكتاتور است ‪ .‬گروهها و احزاب‬


‫سياسى مؤسساتى هستند كه بصورت رسمى در ميان مردم شكل گرفته اند بگونه اى كه مى توانند قاتل‬ ‫مفهوم حقيقت و عدالت در ذات يك انسان باشند ‪ .‬با اين وجود اين موضوع مطلقأ الزم است كه ما به‬ ‫عنوان ما ليات دهندگان به ديكتاتورى گروهها و احزاب پشت كنيم و پرداخت بابت عملكرد اشتباه و‬ ‫بدهى هاى آنها و حمل بار مالى را در انتخابات متوقف كنيم ‪.‬تا زمانى كه از شر اين سياست و اقتصاد‬ ‫فاسد خالص شويم آنها بايد فشار هزينه هاى خود را با شفافيّت كامل به دو ش بكشند‪ .‬در اين نقطه به تذكر‬ ‫دادن ش مى ارزد كه حمايت كنندگان مالى رئيس جمهور آمريكا از طريق شبكه هاى كامپيوترى در‬ ‫انتخابات قبلى با عملكرد دوستانه رأى دهندگان ‪ ،‬سوسياليست ها ‪ ،‬سوسيال دموكرات ها ‪،‬كارگران و‬ ‫تعداد گوناگون محافظه كاران و افكار جديد ليبرالى كه در بازارهاى مالى قابل دسترسند سرنوشتى بد‬ ‫دارند به همان طريقى كه مردمى كه شيفته جامعه گرايى كمونيزم در اتحاد شوروى سابق و ‪ ...‬هستند‪.‬‬ ‫اخيراً روى مبحث " خود پرستى" غالبا ً بحث مى شود ‪ ،‬تا جائيكه به رفتار اشخاص سياستمدارى از‬ ‫گروه هاى مختلف در يونان ( در بين ساير ممالك ) بر مى گردد آيا صحبتى انتقادى از خود صورت‬ ‫گرفته است ؟ من فكر نمى كنم چنين باشد ! پذير ش رفتار و عملكرد مخرب كه با سرنوشت كل مملكت در‬ ‫ارتباط باشد ؟ نه حتى ! با وجود بحرانهاى عميق و بزرگ هيچ كس اخالص و خواسته هاى آزادانه و‬ ‫مستقيم پيدا نمى كند ‪ .‬اين يك روند درمانى است ‪ ،‬روند اخطار مغزى و فكرى به زمان احتياج دارد ‪،‬‬ ‫بهر حال تذكر تمايالت خالصانه افراد است كه خواستار اين هستند كه خويشتن را از فرديت پايان ناپذير‬ ‫خالص كنند كه بدون هيچ ترديد ‪ ،‬به شكل اپيدمى جهانى ‪ ،‬به بدترين شكل انسان دوستى كه تا به امروز‬ ‫شناخته شده است وجود دارند ‪.‬‬ ‫بر اساس نظريات پروفسور جان ويلر ( شاگرد آلبرت انيشتن و همكار نيلز بوهر ) " ما فقط به سادگى‬ ‫تماشاگرهائى نيستيم كه اتفاق افتاده خودشان را در چشم انداز عالم كيهانى پيدا كنند ‪ .‬ما شرايط تعيين مى‬ ‫كنيم و خالقيم و در كيهانى مشاركت جويانه زندگى مى كنيم " ‪ .‬در كلمات برتولد برشت مى خوانيم"‬ ‫انسان قطره اى در رودخانهء زندگى نيست ‪ ،‬او نيرويى است كه رودخانه زندگى را خلق مى كند و به‬ ‫حركت در مى آورد " بعنوان مردمانى هوشيار با اراده اى آزاد ما مى توانيم نيروئى خالق و ساكنانى‬ ‫در جهان هستى مشاركت جويانه باشيم و نمى توانند ما را در هيچ مسير دسته بندى شده هر گونه خشونت‬


‫و حكومت استبدادى حذف كنند ‪ .‬ما بايد با زندگى و كارمان در برنامه ريزى و تثبيت يك دموكراسى‬ ‫مشاركتى ‪ ،‬جامعه اى متشكل از شهروندان فعال و مدلى از آرمان شهر افالطون مشاركت كنيم ‪.‬‬ ‫من بيشتر اوقات از خودم مى پرسم ‪ :‬چگونه زبان خشونت و جنگ ممكن است ( در مقايسه با صلح و‬ ‫گفتگو ) كه بين گروهها و هم پيمانان يك سازمان و تشكيالت مردم و كشورها با يك واحد پول مشترك‬ ‫مسلط باشد ‪ .‬اين تنها شامل حال جدال (جدال سخت وخشن ) كه عموما ً حكومتگران ما در بروكسل با هم‬ ‫مى كنند نمى شود بلكه همينطور شامل حال گروههاى چپ مى شود كه پيشنهاد " خيز ش هاى مردمى ‪،‬‬ ‫انقالب ها و جنگها " را مى دهند‪ .‬دسته دوم قدرت فهم چيزهاى آشكار را ندارند ‪ .‬آن انتخاب ها و‬ ‫جابجائى مورد انتظار در ائتالف هاى سياسى كه آنها بدون قيد و شرط بعنوان تنها راه دموكراتيك خروج‬ ‫از بحران از آن دفاع مى كنند در حقيقت چيزى را تغيير نمى دهد ‪ .‬آنها بايد دانسته باشند كه تفكر‬ ‫خالقانه دسته جمعى نيست ‪ .‬اين موردى انفراديست و افراد وجدان و آزادى اراده را ناگهانى بدست نمى‬ ‫آورند ‪ .‬اين بدان معنى است كه چيزى را كه آنها تشويق مى كنند براى خير خواهى مردم نيست ( چيزى‬ ‫كه به عنوان دليل مى آورند ) بلكه براى نگهدارى و حفاظت و يا بهبود موقعيت گروه و حزب خود است‬ ‫‪ .‬آنها اين حقيقت را ناديده مى گيرند كه تنها سئوال اساسى كه بايد جواب داده شود اين است كه آيا در اين‬ ‫دوران انتقالى تبديل يك جامعه به نوع ديگرى شرايط زندگى تمام ملّت نسبتا ً بيشتر انسانى و با وقار در‬ ‫داخل و يا بيرون محدوده يورو خواهد بود ‪.‬‬ ‫دموكراسى يا حكومت استبدادى ؟ در داخل اتحاديه اروپا و يا خارج از آن ؟ در تئورى حداقل سؤاالتى‬ ‫اينچنين پرسيده نمى شوند ‪ .‬به اين دليل ساده كه شرايط اجتماعى در محدوده اى كه عضو و اصل پول‬ ‫اروپائى هستند طى سالهاى آينده گذار از سيستم حكومتى كاپيتاليزم غير انسانى بازار به جامعه صلح آميز‬ ‫شهر وندان فعال بدون هيچ سؤالى بهتر از محدوده اتحاديه اروپا خواهد بود ‪ ،‬با در نظر گرفتن اين‬ ‫واقعيت كه بحران ها فقط در يونان نيست ‪ .‬اروپا و تمام دنيا ‪ .‬پروسه اى كه ( بوقوع خواهد پيوست )‬ ‫طى سالهاى آينده براى گذار به يك دموكراسى واقعى به وقوع خواهد پيوست فقط ملى و براى يك ملت‬ ‫نخواهد بود ‪ .‬در آينده موضوع اروپا و كل جهان هم مد نظر خواهد بود ‪.‬‬ ‫اساسى ترين مسئله در زندگى غير مشخص بودن و غير قابل پي ش بينى بودن است ‪.‬‬


‫روياى غربى موتور توربين كاپيتاليزم ( كه از طرف آلمان بي ش از همه كشورهاى اروپائى ارائه شده‬ ‫) به عنوان مثال ‪ :‬پيروزى دنيا ( اروپائى ها ) بر طبق نظريه هرج و مرج‪ ،‬يك فانتزى است چون سيستم‬ ‫هاى خيالپردازانه مى تواند بر همه كوش ش ها و پي ش بينى و نگهدارى كه به كار برده ايم غلبه كند ‪ .‬اين‬ ‫به زبان ساده يعنى ما باالخره بايد درك كنيم كه زير و بم كننده طبيعت نيستيم ( به شمول جامعه) بلكه بر‬ ‫عكس شريكى خالق و ( مشاركت جويانه ) هستيم ( دكتر اف ديويد پيت و پروفسور جان بريگز ) ‪.‬‬ ‫اجازه دهيد روشن كنم كه رفتار هرج و مرج طلب شخصى و گروهى ما كه از فرديت بى حد ما سر‬ ‫چشمه مى گيرد ( يعنى تلف كردن و هدر دادن مغزمان ) بر اساس نظريه روانپزشك معتبر ( پروفسور‬ ‫ايروين يالوم) هيچ رابطه اى با نظريه عملى هرج و مرج ندارد ‪ .‬يك نظر ‪ :‬نقطه نظر هم گروه هاى ما‬ ‫در اروپاى شمالى كه در يونان ( و در پرتقال‪ ،‬ايتاليا و اسپانيا ) شهر وندان مسؤل وجود ندارند در حاليكه‬ ‫در كشورهاى خودشان به فراوانى وجود دارند وسيعا ً غلط است چون " مسئوليت شناسى " مشهور آنها‬ ‫محدود است به استيالى كامل اكثريتى بزرگ بر جامعه اى غير انسانى و مدل اقتصادى كه در حال پير‬ ‫شدن است ( سمير امين ) ‪ .‬اين نوع مسئوليت پذيرى يك فانتزى خطر ناك است كه هيچ ارتباطى با آزادى‬ ‫اراده اى كه ما را موظف مى كند تا گستر ش پيدا كنيم و اگر مى خواهيم كه از مشكالت بيشتر جلوگيرى‬ ‫كرده و جامعه اى بهتر خلق كنيم ندارد ‪ .‬آيا تعجب كرده ايم كه چگونه براى هفتمين كشور پيشرفته دنيا با‬ ‫اقتصاد ملى رقابتى ( ايتاليا ) ممكن است در آستانه ورشكستگى باشد و كشور هاى پرتقال ‪،‬ايرلند‪ ،‬اسپانيا‬ ‫‪ ،‬بلژيك و فرانسه كه به همان راهى كه ايتاليا مى رود در حال رفتن باشند ؟؟؟‬ ‫تاريخ اروپا با افسانه اى جالب از يونان شروع شد با آغاز عشق زئوس خداى مهمان نوازى( عشق ) ‪،‬‬ ‫خداى نگهدارنده عهد وپيمان ‪ ،‬خداى عدل و دموكراسى ‪ .‬تاريخ اروپاى مدرن در قرن بيستم تاريخى از‬ ‫وحشى گرى ‪ ،‬درد و بدبختى و بيچارگى دو جنگ جهانى ‪ ،‬مستعمرات ‪ ،‬نازيسم ‪ ،‬حكومت فاشيستى ‪ ،‬با‬ ‫زندانهايى پر از زندانيهاى سياسى ‪ ،‬بازداشتگاه اسراى جنگى ‪ ،‬شكنجه‪،‬استثمار ‪ ،‬گرسنگى ‪ ،‬بيكارى ‪،‬‬ ‫فقر و قربانيان بى شمار ‪ .‬سياست استثمار وحشيانه كه در سالهاى اوليه به اسم تمدن كشورهاى پيشرو‬ ‫اعمال مى شد اخيراً شروع شده است اين دفعه با عنوان " بصورت دموكراسى در آوردن " ملت هايى كه‬ ‫عقب مانده اند و سطح تحصيل در آنها باال نيست ‪ .‬يعنى چيزى كه آنها فرض مى كنند كه هستند ‪ .‬اروپا‬ ‫اين روزها از طريق سيستم اقتصادى غير انسانى و ايجاد تقدس براى بازار در حال مرگ هستند با آلمان‬ ‫به عنوان قهرمان ‪ .‬اين روشن است كه هسته اصلى اروپا در حال هدف گرفتن كشورهاى سرك ش و نا‬


‫فرمان از راه هاى مالى است ( حتى تغيير دادن نقشه سياسى شان در طى دوره ) و در حال گستر ش تأثير‬ ‫خوي ش به مرزهاى امپراطورى ا ش ‪ ،‬در حالى كه " درسهاى آزادى و دموكراسى " را مجانى به‬ ‫اعرابى كه اخيراً انقالب كرده اند هديه مى كند‬ ‫گوبلز‪ ،‬وزير تبليغات آلمان نازى عادت داشت بگويد" حرف بزنيد ‪ ،‬حرف بزنيد ‪ ،‬باالخره چيزى گير‬ ‫خواهد افتاد" يعنى كه يهوديان و ديگران كه گير افتادند‪ .‬ما كشورهاى جنوب اروپا را داريم ( پى آى جى‬ ‫سى ) كه مثل خوك هاى كثيف گير افتاده اند ‪.‬چيزى كه در اين ميان عجيب است اين است كه در حالى‬ ‫كه در آلمان كلمه خوك يك ناسزا است ولى غذاى محبوبشان نيز هست‬ ‫وقتى كه مسير عمر با پول و نه با انسان تعريف مى شود ‪ ،‬چيزى درست در نمى آيد ‪ ...‬امروزه همگى‬ ‫مى دانيم ( متخصصان و غير متخصصان ) چقدر انديشه شناخته شده معمارى آرشيتكت وطراح شهر‬ ‫نازيست لوكوربوزيه جنايتكارانه بود كه " شهر سرعت شهرى است كه در آن لذت باشد " در اين‬ ‫چهارچوب ‪ ،‬خانه هاى شبيه ماشين و فست فودهاى ارزان بودند كه بايد خلق مى شدند‪ ،‬بنابر اين نا بودى‬ ‫همه چيزهائى كه نجات يافته بودند براى راه آشفته"شهر هاى سود آور"‪ .‬از اين رو اين موضوع روشن‬ ‫انسان به شكل ديگرى از شهر نياز دارد (جوزف لمبروك و وند فيشر ) … ‪١٩٧٠‬شد كه از قبل دهه‬ ‫زمان يكى از كار بردهاى فكر است‪ .‬درهمين راستا حقيقت كار بردى از آگاهى است ‪ .‬آگاهى تجربى كه‬ ‫ما از" شهر هاى سود آور " اطراف و اكناف دنيا اندوخته ايم به ما مى آموزد كه آنها مصرانه و غير‬ ‫محترمانه در حال نا بودى سالمت انسان هستند ( فيزيكى ‪ ،‬اخالقى ‪ ،‬منطقى و مغزى )‪ ...‬اخيراً با وجود‬ ‫ادامه اعتياد به كار غربى ( كه همگى ما مى دانيم يك عارضه روانى جدى است ) آب و هوا بسرعت و‬ ‫از ريشه در حال تغييرات با ايجاد رستوران هاى غير فست فود زنجيره اى در كل دنياى غرب ‪ ،‬به دليل‬ ‫جهت گيرى فلسفى انسانى شناخته شده ' زندگى آهسته' ‪ .‬در نتيجه تئورى ايى كه انسان از مشكالت‬ ‫خوي ش زمانى كه تشخيص داده و آنها را پذيرفته مورد قبول است و اين تئورى در حال وفق دادن است‬ ‫چون صنعتى بودن يك چيز است و اعتياد به كار (يك عارضه روانى و شاخص بردگى انسان توسط‬ ‫قدرت وحشيانه بازار و حرص و آز و سودمندى عده اى معدود ) چيز ديگرى است ‪.‬‬


‫" تو بايد كسى باشى كه هستى " فيلسوف آلمانى فردريك نيچه به ما توصيه مى كند‪ .‬بدون اينكه در مورد‬ ‫اين افسانه بداند كه هم ميهنان ش به تازگى بدون دليل به يونانى هاى كند و تنبل و سياستمداران يونان مانند‬ ‫نخست وزير حمله كردند ‪ ،‬هر چند كه اين حمله دليل درستى داشت‬ ‫ما حتى در تلويزيون انگليس يك سلاير تلويزيونى شديم ( برو به يونان )‪ ...‬همانگونه كه همه مى دانيم‬ ‫به هر حال عمومى شدن هرگز برابر بودن با واقعيت نمى شود‪ .‬شايد با تغيير عنوان به " برو به‬ ‫كاراجيوزيس " ( كه كالهبردار است ‪ ،‬تنبل است و چاپلوس است ( گوژپشت )‪،‬آيا چيزى واقعى را و‬ ‫اينكه به رفتار عده اى يونانى و خصوصا ً سياستمداران مربوط مى شود بيان مى كند ؟؟؟؟ حتى امروز‬ ‫شكل كاراجيوزيس ( از منشاء عثمانى ) كه بعنوان قهرمان ملى يونان جديد معرفى شده است ‪ ،‬هدف يك‬ ‫ارز ش " تفريحى " در كودكستانها و ساير محله هاى كل كشور است ‪.‬اين شكل سايه اى مشتق شده از‬ ‫شرق احتماال ً نمى تواند حامل همه شرمسارى اين كشور گرفتار باشد ‪ .‬به هر شكل تعداد زيادى از ما به‬ ‫اين تفكر تسليم شديم و به دام شكلك سازى فرهنگ مصرفى غرب افتاديم‪ ،‬بيشتر جين بپوشيم ‪ ،‬كوكاكوال‬ ‫بنوشيم و راك برقصيم ‪ .‬در نتيجه به نظر مى رسد زمان اين است كه برگرديم و دوباره خودمان شويم ‪.‬‬ ‫نخست وزير جديد يونان سهوا ً دو حزب در قدرت ‪ ،‬پيروانشان و گروه چپ پارلمان را به داليل زير به‬ ‫دردسر انداخته ‪ :‬ترس از سست شدن آنها به دليل امكان موفقيت ش در وظيفه دشوارى كه بعهده دارد‪ ،‬يعنى‬ ‫حتى آسودگى موقت يك ملت كه مجبور شده است بدون برق زنده بماند‪ .‬بنابراين امكان مشاركت نخست‬ ‫وزير جديد به عنوان يك تكنوكرات ونه يك سياستمدار مى تواند داللت باشد بر ‪ :‬الف‪ ،‬شروع تدريجى به‬ ‫هم خوردن ائتالف بى فايده تأسيس يك گروه توتاليتر و ب ‪ :‬خلق بهترين دوره ممكن انتقال آرام شرايط‬ ‫اجتماعى يونان براى برنامه ريزى و تحقق بدون خشونت يك جامعه انسانى‬ ‫ظاهرا ًمهمل ولى در واقع درست ‪ ،‬يك وزير و عضو اجرائى پاسوك در مورد" خود بازتابى ملى " در‬ ‫پارلمان ملى سؤال مى كند در زمانيكه يك عضو به مراتب با تجربه تر ( از همان گروه ) از خود او به‬ ‫درستى در مناظره تلويزيونى اشاره كرد كه در آينده ( نياز به دموكراسى در گروهها و احزاب گوناگون‬ ‫خواهيم داشت )‪ .‬يعنى بحث هاى جدى در باره توتاليتاريسم گروههاى سياسى براى به هر جهت تداوم‬ ‫تسلط بربريت كاپيتاليزم بازار وجود داشته ‪ .‬همه اينها به دليل اين است كه در ان دى وزير قبلى و كلمات‬ ‫آدم هاى اجرائى در همان مناظره‪ ،‬هيچگونه فرهنگ گفت و گوئى وجود نداشت ‪ .‬معني ش اين است كه‬


‫پي ش نياز اصلى عملكر د يك دموكراسى كه گفتگوئى حساس و سازنده است وجود نداشت و هنوز هم‬ ‫وجود ندارد‪ ....‬تنها نتيجه گيرى منطقى اين است كه ما بايد به سرعت كار را شروع كنيم ‪ ،‬بر نكوه ش‬ ‫پر از تنفر غلبه كنيم و به سمت تفكر باورمند و پر از قصد و برنامه ريزى ( در راستاى هدايت شده )‬ ‫سيستم اجتماعى و سياسى جديد كه در خدمت منافع همه شهروندان باشد حركت كنيم ‪ .‬بدين معنى ما بايد‬ ‫صلح آميز برنامه ريزى كنيم و يك دموكراسى واقعى قرن بيست ويكم را بسازيم كه در آن دخيل بودن‬ ‫كشور‪ ،‬به خاطر بياوريد كه " سلطنت بهشت " حالت قلب است ‪٥‬دائمى همراه ما خواهد بود براى تقريبا ً‬ ‫‪ ،‬نه چيزى كه از آسمان و مرگ آمده باشد ‪ -‬فردريك نيچه‬ ‫قانون طالئى " براى مثال اصطالح انگليسى براى اصل شناخته شده هيلل " آنچه براى خودتان تنفر "‬ ‫انگيز است براى ديگران انجام ندهيد " به همان شكل كه موقعيت كانت در رابطه با احترام براى شخص‬ ‫و ايده او چه مرد چه زن در تركيب با محدوديت شراكت آزادى به هيچ عنوان براى شرح يك كشور با‬ ‫سياست آزاد كافى نيستند ‪ .‬من هم باور دارم كه اظهار نظر گستر ش يافته پوپر كه " ما زمانى آزاديم كه‬ ‫خويشتن را از مردمانى كه به ما حكم مى رانند بدون خون ريزى رها سازيم " كافى نيست ‪ .‬بهر حال هر‬ ‫اندازه كه ما مى خواهيم دموكراسى را در دنياى غرب با تشريح اينكه بهترين سيستم سياسى را دارد‬ ‫تشويق كنيم ‪ ،‬عناصرى از خشونت‪ ،‬خونريزى ‪ ،‬بردگى و بيچارگى را داشته و دارد كه بطور‬ ‫روزافزونى در انفجار بحران هاى سالهاى جديد در اطراف دنيا سهم دارد‪ ....‬بنابر اين جامعه اى كه‬ ‫سياست در آن آزاد است دموكراسى است ‪ .‬جامعه اى كه به لحاظ سياسى آزاد است بنابر اين دموكراتيك‬ ‫است تنها زمانى است كه جلوى خشونت ‪ ،‬خونريزى و به همان شكل استثمار و بى عدالتى را با روند‬ ‫مشاركت همگانى گرفته باشد‪ .‬به بيان ساده زمانى كه كشور خدمت به احتكار و منفعت گرائى عده اى را‬ ‫كه در بانكها و بازارمالى النه كرده اند متوقف كند و توجه ش را به نيازهاى واقعى كثيرى از مردمان‬ ‫معطوف كند ‪ ،‬بدين معنى شهر وندان يك كشور بدون محدوديت يكسان و هم سطح و‪ ......‬من شخصا ً‬ ‫عقيده دارم كه اين مشكل آشكارا سياسى ‪ ،‬با سياستمداران حرفه اى كه بيانگر و تسليم شده به تمايالت‬ ‫بازار سرمايه غير انسانى هستند به جاى افراد با وجدان ‪،‬عاشق صلح ‪ ،‬فعال ‪ ،‬شهر وندان مصمم ‪،‬‬ ‫هنرمندان و هنر دوستان كه تعداد آنها هر روز در حال افزاي ش است حل نخواهد شد‬


‫در پى نظريات توكوديوس ‪ ،‬پريكلس استدالل كرد كه " گر چه تعداد كمى از ما قدرت برنامه ريزى و‬ ‫اعمال كردن آنرا دارند‪،‬همگى ما قابليت قضاوت كردن در باره آنرا داريم"‪ .‬معنى آن اين نيست كه هيچ‬ ‫يك از افراد‪،‬من‪،‬شما با اراده آزاد و تفكر هوشيارانه نمى توانيم داراى ايده هائى باشيم و يا حكم برانيم ‪.‬‬ ‫مثل اين است كه بگويند به دليل اينكه بعضى از ما نمى توانند يك وسيله موسيقى را بسازند پس ما نمى‬ ‫توانيم موسيقى بنوازيم ‪ .‬دموكراسى هرگز در لحظه واقعيت نداشته است ‪ .‬من از اين نگاه پشتيبانى مى‬ ‫كنم كه مى تواند و بايد! من پي ش داورى بر عليه نظريه پوپر نمى كنم ‪ ،‬عكس آن در واقعيت صحيح است‬ ‫‪ .‬من عميقا ً سپاسگزارى مى كنم‪ ،‬از آنسوى باور عمومى ما در باره روشنفكرى ‪،‬خرد گرايى و گفتگوى‬ ‫انتقادى‪ .‬باور دارم ‪ ،‬به هر شكل چيزهاى زيادى در طول اين هفده سال از زمان مرگ ش تغيير كرده است‬ ‫و ما يك وظيفه مقدس داريم كه چيزها را از البالى خرا ش ها و بر اساس داده هاى جديد رخ داده‬ ‫تشخيص دهيم و ببينيم ‪ .‬او طرفدار نظريه تالس بود‪ .‬بدين معنى كه وقتى كه با دانشجويان ش حرف مى زد‬ ‫عادت داشت بگويد " چيزها همانگونه هستند كه من مى انديشم ‪،‬اين تئورى من است ‪ .‬سعى كنيد آنرا‬ ‫بهتر كنيد "‪.‬بنابر اين من كلمات دموكريت را اضافه مى كنم كه مى گفت "فقر در يك دموكراسى از همه‬ ‫ثروت تحت يك رژيم اشرافى و يا سلطنتى بهتر است ‪.‬چون آزادى از برده بودن بهتر است "‪.‬من تأكيد‬ ‫مى كنم كه اين ديگر ارزشى ندارد چون در حكومت هاى به اصطالح دموكراتيك بيچارگان حتى نمى‬ ‫توانند زنده بمانند ‪...‬آزادى قطعا ً از بردگى بهتر است ‪ ،‬بهر حال من تعجب مى كنم ‪،‬با آزادى چه مى‬ ‫توانى بكنى وقتى كار ندارى ‪ ،‬كاشانه اى ندارى و گرسنه هستى؟؟؟در سالهاى اخير "دموكراسى ها "با‬ ‫تبديل به حكومت هاى ستمگر پارلمانى بازارهاى مالى پايان يافته اند و غير ممكن شده كه بتوانى فرقى‬ ‫بين دموكراسى و حكومت ستمگر پارلمانى بگذارى ‪.‬در اين چهار چوب فكرى دموكراسى نبايد تنها با‬ ‫حفاظت 'در كلمات پوپر'مؤسسات ضد ديكتاتورى ‪،‬با حالت عكس العملى به عملكرد ش ادامه دهد ‪.‬زمانى‬ ‫فرا رسيده است كه دموكراسى در حالتى خالقانه با حفاظت از دوستى و مؤسساتى كه به نيازهاى واقعى‬ ‫تعداد زيادى (هر كسى )در مقايسه با عالئق عده اندكى جواب مى دهند عمل كند ‪.‬تنها وتنها در آن موقع‬ ‫مردم در دموكراسى سلطه پيدا خواهند كرد مثل همان چيزى كه قرار بوده است از ابتدا باشند‪.‬اين زمانى‬ ‫است كه بحرانها به پايان مى رسد و انسانيت رونق پيدا كرده و كامياب مى شود‬ ‫بنابر اين ‪،‬نه‪ ،‬به قدرت گروه ها و احزاب سياسى ‪،‬سياست مخفى و پشت پرده ‪،‬درك بد "عاليق ملى "‪،‬‬ ‫تبليغات ‪ ،‬هزينه دفاعى و جنگ‬


‫آرى ‪ ،‬به دموكراسى ‪،‬شفافيت‪،‬مسئوليت مشترك مردم‪،‬احترام به تفاوتها و آموز ش و پرور ش و گفتگو‪.‬‬ ‫نه‪،‬به وحشى گرى بازارهاى مالى ‪،‬استثمار ‪،‬بى عدالتى سوءاستفاده كردن ‪،‬عمدى كارى و خشونت‬ ‫هدفمند‬ ‫آرى ‪ ،‬به فرهنگ ‪،‬عدالت اجتماعى ‪،‬كاميابى همه شهروندان ‪،‬هوشيارى و هنر هدفمند ‪.‬تعداد زيادى هستند‬ ‫كه مبارزه منفى گاندى را قبول ندارند ‪.‬آنها خشونت را تنها راه حل مى دانند و يا در بهترين حالت آنرا‬ ‫يك راه حل زيان بار ‪.‬بهر جهت ارزيابى من از شرايط امروز اين است كه ما در شرايطى هستيم كه بايد‬ ‫خشونت و تمامى احساسات مخرب را منفى كنيم و جايگزين هاى مثبت را ترويج كنيم (دانيل گولمن ) با‬ ‫مغلوب ساختن مقاومت غير فعال و درك كردن روح حقيقت نهفته دراشعار شاعر بزرگمان كاوافيس ‪-‬‬ ‫ليسترو گونيانس و سايكلوب‪ /‬پوزئيدون وحشى ‪ /‬شما با آنها مواجه نخواهيد شد ‪ /‬مگر اينكه آنها را در‬ ‫روح خود وارد كنيد ‪ /‬مگر اينكه روح شما آنها را در برابر شما بر پا كند‬ ‫چگونه مى توانم نوشتن اين مقاله را متوقف كنم ماداميكه روزانه ميليون ها چيز وجود دارند كه واقعا ً‬ ‫تكان دهنده هستند و شوك آور ؟ من به اخبارى كه خبرنگاران از جايگاه مخصوص خبر نگاران در‬ ‫پارلمان مى رسانند اشاره نمى كنم كه اكثرا ً جوان هستند و نا اميدانه كم عمق و سطحى ( اگر يكى به‬ ‫آينده سياسى اين مملكت فكر كند ) ‪ ...‬من حتى به جيغ و فرياد مدافعان بيچارگان كه در خانه هاى‬ ‫خصوصى لوكس با استخر زندگى مى كنند اشاره نمى كنم نه حتى آنهايى كه ناگهان ري ش و سبيل مى‬ ‫گذارند و از حقوق كارگران دفاع مى كنند ‪....‬من همچنين آلمانى جديد‪ ،‬كفيل وزير يونان را كه به‬ ‫تازگى بدست آورده ايم را هم كنار مى گذارم‪...‬من به اخبارى اشاره مى كنم كه دان ش آموزان در حال‬ ‫غ ش كردن در مدارس به دليل سوء تغذيه هستند در زمانيكه رئيس پارلمان پادا ش " رسيدن به هدف "‬ ‫كاركنان پارلمان را اعالم مى كند و قائم مقام رئيس پاسوك اين بار به فرانسوى يونانيان را نه تنها‬ ‫آشغال بلكه چاپلوس مينامد‬ ‫ما بايد مسئوليت بپذيريم و من تخمين مى زنم كه تعهد داريم كه چاپلوس بودن را بپذيريم دقيقا ً به همان‬ ‫گونه كه آنها تعهد دارند كه بپذيرند كه به بدترين شكل دالل محبت بوده اند و هستند و كامال ً مخرب در‬ ‫سال !!!چيزى كه مهم است روى آن تأكيد شود اين است كه همگى ما بيدار شده ايم و همگى ‪٣٨‬طول‬ ‫آنها كه پشيمان نيستند نه تنها از پارلمان يونان كه از كشور محو مى شوند ‪.‬چه چيز بدتر است‬ ‫؟سياستمداران ورشكسته يونان يا ناظران آلمانى معتاد به كار ؟من احساس ميكنم ما بزودى به هيچكدام‬ ‫يك از آنها نياز نخواهيم داشت‪.‬‬


‫خالصه من فكر مى كنم كه ‪:‬جامعه بهترى كه همه ما مدتها چشم به راه آن هستيم با ويران كردن قبلى با‬ ‫ميله آهنى و كوكتل مولوتف بدست نمى آيد ولى با بر پا ساختن يك جامعه جديد ‪،‬يك بنيان جديد‬ ‫‪،‬بخصوص صلح آميز حاصل مى شود ‪ .‬هر گونه تفكر و تالشى براى به شكل اول در آوردن يا به طرز‬ ‫نوين در آوردن ويرانه ها محكوم و مقدر به شكست و نا اميدى است ‪.‬بنياد گرائى بازار پول مستقيم به‬ ‫خود بينى بي ش از اندازه و خود خواهى بى مرز ما بستگى دارد كه با دروغ پشت سر احساس مثبت‬ ‫عشق و دوستى خوابيده ‪.‬همينطور بنيان ش كور كورانه ‪،‬تقليدى ‪،‬مصرف گرايى است كه از روان درمانى‬ ‫(خريد درمانى )حمايت مى كند ‪.‬تحقيقات جديد بر روى مغز انسان و كار كرد اعصاب بر روى حس‬ ‫دوستى و عشق تمركز دارد ‪ ،‬بنا بر اين اهميت زياد آگاهى حسى و احساس مثبت را در كليت ثابت مى‬ ‫كند نه تنها براى سالمت ما بلكه براى تكامل تدريجى حيات انسانى ‪ .‬تسلط يافتن بر بحرانهاى جهانى‬ ‫اقتصاد بحث مالى نيست ‪،‬سياسى و يا موضوعى اجتماعى هم نيست ‪.‬اساسا ً اين موضوعى شخصى‬ ‫وسؤالى اخالقى است و به بيان ديگر يك امر مربوط به سيستم بيولوژى اعصاب است ‪.‬سؤالى است در‬ ‫مورد آگاهى و فرهنگ‪.‬چون تغيير جامعه ما به يك جامعه بهتر فقط بستگى دارد به درجه تغيير فرديت‬ ‫افراد با اندوختن وجدان و آزادى اراده‪ .‬حاال همگى ما مى دانيم كه كاپيتاليزم بى رحم مالى مطلقا ً هيچ‬ ‫ارتباطى با يك جامعه دموكراتيك شهروندان ندارد ‪ .‬ما همگى همچنين آگاهيم كه خواسته هاى ما براى يك‬ ‫دموكراسى واقعى احتياج دارد به افراد نو آور با آگاهى شخصى ‪،‬ارتباط دوستانه و تشريك مساعى در‬ ‫موضوعات گروهى ‪ .‬در اين راستا ‪،‬هنر با وجدان ‪ ،‬اجتماعى و هدف دار چيزهاى زيادى به ما مى دهد‬ ‫‪ ،‬وسعت بخشيدن به ادراك آدمى و باز كردن افق جديد در پاسخ به يك جامعه بهتر كه از نيازهاى واقعى‬ ‫تمام شهر وندان ونه منافع عده اى اندك حمايت خواهد كرد‬ ‫از يك دنياى خشونت هستيد كه بزودى خواهيد رفت ‪ ٢٠‬ميگوييم ‪ :‬شما ‪٢٠‬از اين رو ما به گروه جى‬ ‫‪.‬ما ميليون ها هستيم از يك دنياى صلح آميز كه در حال پديدار شدن است ‪.‬‬ ‫در چند كلمه مهم ترين چيز اين است كه درك كنيم كه ‪:‬سيستم اجتماعى بى رحم بازارهاى پولى كه جداى‬ ‫از دموكراسى بوده و ما را عميقتر به فقر و بدبختى هدايت مى كند به آخر خود رسيده است و هر‬ ‫كوششى كه در راه ادامه آن به خرج داده شود كوتاه و موقتى خواهد بود ‪.‬ديگر اينكه ما بايد درك كنيم‬ ‫براى اينكه جامعه را تغيير دهيم بعنوان افراد آن جامعه بايد اول ذهنيت خود را تغيير دهيم و ذهنيت‬


‫جديد ما بايد يكى از آنهائى باشد كه ما را به سمت برون رفت از خود خواه بودن به دوستى كه احتياج‬ ‫به آگاهى فردى و همراه با تشريك مساعى دارد هدايت كند‬ ‫من با يك سؤال به پايان مى برم ‪،‬پاسخ به آنها پاسخ تمام ادعاهاى باال را مشخص خواهد كرد‪ :‬ما واقعا ً‬ ‫سال گذشته بعد از آنكه "دموكراسى " در كشور ما اعاده وترميم شد رسيديم ؟ و ‪ ٣٨‬به چه چيزى در‬ ‫چرا در اين سال در دانشكده فنى (پوليتكنيو )‪ ،‬پالكاردى با همان در خواستهاى قديمى "نان ‪-‬آگاهى ‪-‬‬ ‫آزادى " را آويختيم؟؟؟‬


Demokritus


Immanuel Wallerstein


Josef E. Stiglitz


Martin Buber


Nikolai Kontratieff


Arthur Schopenhauer


Alain Touraine


AndrĂŠ Breton


Gerald H端ther


Simon Weil


Nawal El Saadawi


Friedrich Nietzche


Karl Marx


Carl Popper




Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.