مجله هفته
گاهنامه سیاسی و فرهنگی «مجله هفته» سال پنجم شماره 26 مرداد ماه . 1391آگوست 2012 لینک مجله هفته در اینترنت www.hafteh.de
فهرست
فهرست مطالب مانیفست های فلسفی فوئرباخ 4 مصاحبه پیر ویانسو پونته با هربرت مارکوزه 7 باروخ اسپینوزا 9 افق های آزادی 13 از یک سوسیالیسم تا سوسیالیسم دیگر 19 بحران اقتصادی سرمایه داری و پاسخ چپ 25 جنبش کارگری و طرح انقالبی 28 نامه ای از لوئی آلتوسر به رژی دبره 30 کارل پوپر :ضد دیالکتیسین 34 مارکسیسم 42 اتیک (اخالق) ـ اتیک مارکسیستی ـ لنینیستی 47 اونتولوژی و اونتولوژی نوین 57 در نفی ستایش از بورژوازی (یک راه مارکسیستی برای روسیه که پیموده نشد) 61 دیالک تیک داخلی ـ خارجی 71 دیالک تیک جزء و کل 74 اتیک (اخالق) 81 دیالک تیک حسی و عقلی 102 بحران ،بحران و بازهم بحران 107 تاریخچه مختصر نئو لیبرالیسم 109 جوانان بیکار جهان انقالب این سو و آن سو پرسه می زند 114 فراز امواج “گسست” از محور نظام جهانی – 115 ۱ مبب ساعتی اجمتاعی،فرزند شکاف ثروت 118 اقتصاد انگلی وجنبش ضد سرمایه داری 119 سرمایهداری با چهره انسانی ،اغوای مردم است! 128 به ریخنت«اشک متساح» پایان دهید! 131 عالج بیکارسازی ها :اخراج رئیسان و مدیران! 132 مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
2
فهرست
نکاتی پیرامون کهولت نظام سرمایه و عروج استراتژی گسست 134 اروپا آماده اشتعال است ! آیا یونان می تواند جرقه آن باشد؟ 137 یونان مسبل مبارزه و مقاومت 141 ِ بیان چند وظیفه 143 صهیونیسم و دوستدارانش در پناهگاه سلطنتطلبهای ایران و ِ احساس منی کنید در محاصره خبری قرار دارید؟ 146 حمید غلیون 148 سازمان ملل متحد از عامل تثبیت کننده صلح جهانی به سازمانگر جنگها بدل شده است150 . زخم های صحرا – کودتا در مالی و اعالم استقالل توآرگ 151 آدمهای ما در ایران؟ 153 کار ما از ریشه خراب است! 155 آدمخواری آمریکایی در سوریه 156 گفتگو با طارق علی :امپریالیسم ،بهار عربی و بحران 158 احتاد سه جانبه علیه سوریه 168 چگونه مخالفت نامتام با جنگ به مشروعیت بخشی آن می اجنامد؟ 171 ظهور مجدد چین به عنوان قدرت جهانی 175 مکانیسمهای جتزیه احتاد شوروی و «قاعده دومینو» 182 لیبی ،پس از عراق و افغانستان ،مظهر دیگری از «انساندوستی» های غرب آمریکا و ناتو 189 سعید سلطانپور ،شاعر انقالب 192
گوشی دستت باشد ،دَ خ َلت آمده است 194 «اسب حیوان جنیبی است» ،اثری درخشان از عبدالرضا کاهانی 195 متعالی گوگول در «پرتره»199 ، مانیفست هنر ِ
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
3
نظری
مانیفست های فلسفی فوئرباخ لوئی آلتوسر
برگردان :بهزاد باقری ال نووو کریتیک( (� La Nouvelle Criکردید ؟ )tiqueاز من خواسته است تا نوشته های فوئرباخ که در مجموعه اپی مته (توسط این عنوان متعلق به فوئرباخ نیست .من انتشارات ).P.U.Fچند ماه قبل منتشر شده به دو دلیل به انتخاب آن اقدام کردم؛ یکی را در زمینه اش قرار دهم .خوشحالم که با ذهنی و دیگری عینی .هر کسی که متون پاسخ مختصر به برخی پرسشها بتوانم این اصالح فلسفه و پیش درآمد اصول فلسفه آینده را بخواند متوجه میشود که آنها اعالن کار را انجام دهم. نامه هایی واقعی و اعالم پرشور الهامات زیر عنوان مانیفستهای فلسفی ،من مهمترین نظرئی هستند که قرار است انسان را از متون و مقاالت منتشر شده توسط فوئرباخ زنجیرهایش برهاند .فوئرباخ انسانیت را بین سالهای ۱۸۳۹و ۱۸۴۵را گردآوری مورد خطاب قرار میدهد .او حجابهای تاریخ کرده ام :درآمدی بر نقد فلسفه هگل جهانشمول را می درد ،اسطوره ها و دروغ ( ،)۱۸۴۱مقدمه بر ذات مسیحیت ( ،)۱۸۴۱ها را نابود میکند ،حقیقت انسان را آشکار تزهای موقت برای اصالح فلسفه ( ،)۱۸۴۲میکند و و آن را به خود وی باز پس میدهد. اصول فلسفه آینده ( ،)۱۸۴۳پیش درآمد بر پُری و انباشتگی ِ[ ]۱زمان فرارسیده است. ویراست دوم ذات مسیحیت ( )۱۸۴۳و مقاله بشریت باردار انقالب قریب الوقوعی است ای در پاسخ به حمالت اشتیرنر ( .)۱۸۴۵که مالکیت وجود خودش را به خود او میدهد. این مجموعه تمامی آثار فوئرباخ بین سالهای بگذار انسان در نهایت از این آگاه شود ،که ۱۸۳۹تا ۱۸۴۵را دربرنمیگیرد اما نکات وی در واقعیت [ ]۲هر آنچیزی خواهد شد ضروری تفکر وی را در طول این سالهای که در حقیقت [ ]۳هست :هستی هایی برابر، آزاد و برادروار. تاریخی بازنمایی میکند. چرا عنوان “مانیفستهای فلسفی” را انتخاب این گونه ترغیب و تشجیع ،تا جائی که مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مولفشان مد نظر باشد حتما مانیفست هستند؛ همانگونه که برای خوانندگانش چنین بودند، بویژه برای روشنفکران جوان و رادیکال دهه ۱۸۴۰که با یکدیگر در درون تضادهای “بیچارگی آلمان” و فلسفه نئوهگلی بحث میکردند .چرا دهه ۱۸۴۰؟ زیرا این دهه، سالهای آزمایشی این فلسفه بود .در ،۱۸۴۰ هگلیان جوان که معتقد بودند تاریخ هدفی دارد – رسیدن به قلمرو خرد و آزادی -برای تحقق امیدهایشان یعنی پایان نظم فئودالی و سلطنتی پروس ،الغای سانسور ،کاهش نقش کلیسا و بطور خالصه بنیانگزاری نظام مبتنی بر آزادی سیاسی ،فکری و مذهبی به وارث تاج وتخت چشم دوختند .اما هنگامی که فردریش ویلهلم چهارم ،باصطالح “وارث لیبرال” ،به تاج وتخت رسید به استبداد بازگشت .این تایید و تصدیق مجدد ستم استبدادی ،ضربه وحشتناکی به این تئوری که پایه و خالصه تمامی امیدهای [هگلیان جوان] بود زد .اصوال تاریخ میبایست تاریخ خرد و آزادی میبود ،اما در واقعیت تاریخ بی خردی و بردگی بود .این واقعیات درسی را برای فراگرفتن فراهم آورد :خود وجود این صفحه
4
تضاد واقعی .اما این درس چطور میتوانست دریافته شود؟ در اینجا ذات مسیحیت ظاهر شد و سپس جزوات اصالح فلسفه.این متون شاید بشریت را رها نکرده باشد اما هگلیان جوان را از بن بست نظری شان رهاند. دقیقا در موقع بزرگترین اغتشاش میان هگلیان جوان ،فوئرباخ پاسخ دقیق مهمترین پرسشهایی آنها درباره انسان و تاریخ از یکدیگر می پرسیدند را ارائه کرد .بازتاب این تسلی و اشتیاق را میتوان چهل سال بعد در انگلس هم دید .فوئرباخ دقیقا آن “فلسفه نوینی” بود که هگل و کل فلسفه نظرورزانه [ ]۴را به لوحی سفید [ ]۵مبدل کرد ،که کل جهانی را که فلسفه مجبورش کرده بود روی سر راه برود دوباره به روی پا نشاند ،که نه تنها هر بیگانگی و هر توهمی را تقبیح کرد بلکه دلیل وجود آنها را هم ارائه کرد و ناعقالنیت تاریخ را به نام خرد ،قابل تفکر و قابل سنجش و انتقاد کرد ،که در نهایت ایده و واقعیت را به آشتی رساند و ضرورت این تضاد در دنیا و ضرورت رهایی اش را قابل فهم گرداند .به همین دلیل است که هگلیهای نو ،همانطور که انگلس پیرمجبور بود بپذیرد ،همگی به ناگهان فوئرباخی شدند .و به همین دلیل آنها کتابهای وی را بعنوان مانیفستی که راه آینده را اعالم میدارد ،دریافتند. بطور اخص چه چیزی در این نوشته ها جالب توجه است؟ در درجه اول این نوشته ها واجد منفعتی تاریخی هستند .من این آثار دهه ۱۸۴۰را فقط بخاطر اینکه معروفترین و ماندگارترین نوشته ها هستند ( که حقیقتا تا امروز اهمیتشان را حفظ کرده اند ،هنگامی که برخی اگزیستانسیالیست ها و الهیات دان ها برای فهم منشا یک گرایش مدرن به آنها نگاه میکنند) انتخاب نکرده ام بلکه در درجه اول به این دلیل که این آثار متعلق به لحظه ای تاریخی هستند و نقش تاریخی مهمی دارند ( البته در بین یک حلقه محدود ،اما حلقه ای با آینده ای روشن) .فوئرباخ در بحران توسعه نظری جنبش هگلیان جوان ،هم شاهد و هم بازیگر بود .برای فهم نوشته های هگلیان جوان بین ۱۸۴۰و ۱۸۴۵خواندن فوئرباخ ضروری است .بویژه ،این مساله نشان میدهد که تا چه حد آثار اولیه مارکس بار تفکرات فوئرباخ را داشته است .نه تنها ترمینولوژی مارکس بین سالهای ۱۸۴۲تا ( ۱۸۴۵از خودبیگانگی ،هستی نوعی، هستی عام ،وارونگی نهاد و گزاره و …) فوئرباخی است بلکه شاید از آن مهمتر خود پروبلماتیک فلسفی اصلی است .مقاالتی مانند درباره مساله یهود ،نقد فلسفه حق مجله هفته شماره 26مرداد 1391
هگل را نمیتوان خارج از زمینه پروبلماتیک فوئرباخی فهمید .بطور طبیعی ،موضوعات اصلی مد نظر مارکس از مسائل اصلی بالواسطه تفکر فوئرباخ فراتر میروند ،اما طرحواره و پروبلماتیک نظری همان است. اگر بخواهیم از شیوه بیان مارکس استفاده کنیم ،او تا سال ۱۸۴۵با این پروبلماتیک “تسویه حساب” نکرد .ایدئولوژی آلمانی اولین اثری است که که گسستگی آگاهانه و و قطعی با فوئرباخ و تاثیر فلسفی وی نشان میدهد .مطالعه مقایسه ای نوشته های فوئرباخ و آثار اولیه مارکس ،خوانشی تاریخی از آثار مارکس و فهمی بهتر از این توسعه را ممکن میسازد. آیا این فهم تاریخی واجد اهمیت نظرئی هست؟ حتما .هنگامی که نوشته های فوئرباخ بین سالهای ۱۸۳۹تا ۱۸۴۵خوانده شوند میتوان بوضوح اقتباس اکثر مفاهیمی که سنتا برای توجیه تفاسیر اخالقی از مارکس بکار میرود از این آثار را مشاهده کرد .عبارات معروفی مثل “این جهانیت فلسفه”“ ،واژگونی نهاد و گزاره”“ ،برای انسان ریشه خود انسان است”“ ،دولت سیاسی هستی نوعی انسان است”“ ،سرکوب و تحقق بخشیدن به فلسفه”، “فلسفه َسر رهایی انسان است و پرولتاریا قلب آن” و غیره و غیره ،عباراتی هستند که مستقیما از فوئرباخ به عاریت گرفته شده اند و یا مستقیما الهام گرفته از وی هستند .تمامی اظهارات انسانگرایی ایدآلیستی مارکس، فوئرباخی هستند .و باید پذیرفت که مارکس فقط از فوئرباخ نقل قول نمیکند و آن را تکرار نمیکند ،فوئرباخی که همانطور که این مانیفستها نشان میدهند همواره درباره سیاست فکر میکند اما به ندرت درباره آن صحبت میکند .تمامی درگیری فکری او با نقد مذهب ،الهیات و لباس مبدل سکوالر الهیات یعنی فلسفه نظرورزانه بود .برعکس مشغولیت فکری مارکس جوان اول با سیاست بود و سپس با چیزی که سیاست برای آن مانند “بهشت” است :زندگی عینی انسان ازخودبیگانه .اما در درباره مساله یهود ،نقد فلسفه حق هگل و غیره و حتی در خانواده مقدس ،مارکس چیزی بیش از یک فوئرباخی آوانگارد نیست که یک پروبلماتیک اخالقی را برای فهم تاریخ بشری بکار میگیرد. به بیان دیگر میتوانیم بگوییم که در این زمان ،مارکس تئوری ازخودبیگانگی که تئوری فوئرباخ درباب طبیعت بشری بود را در سیاست و فعالیتهای عینی انسان بکار میگیرد ،قبل از گسترش آن به اقتصاد سیاسی در دست نوشته ها[ی اقتصادی و فلسفی .]۱۸۴۴این مساله بسیار مهم است
که منشا واقعی این مفاهیم فوئرباخی را بشناسیم و تشخیص دهیم نه بخاطر ارزیابی همه چیز بر اساس استانداردهای ارجاع و استناد (این [مفهوم] متعلق به مارکس است دیگری به فوئرباخ) بلکه برای اجتناب از این که پروبلماتیک و مفاهیمی را به مارکس نسبت دهیم که آنها را اختراع نکرده بلکه فقط به عاریت گرفته است .حتی مهمتر است که این مساله را تشخیص دهیم که این مفاهیم نه تک تک و بصورت جداگانه بلکه در کلیتشان و بصورت یک مجموعه به عاریت گرفته شده اند :این مجموعه کامال برخاسته از پروبلماتیک فوئرباخ است .نکته ضروری همین جاست .بعاریت گرفتن یک مفهوم بصورت جداگانه تنها میتواند اهمیتی تصادفی و درجه دوم داشته باشد .بعاریت گرفتن یک مفهوم بصورت جدا (از زمینه اش) قرض گیرنده را در برابر متن و زمینه ای که از آن ،آن مفهوم را استخراج کرده است مقید نمیکند ( برای مثال بعاریت گرفتن از اسمیت ،ریکاردو و هگل در کاپیتال) .اما بعاریت گرفتن مجموعه بطور سیستماتیک بهم پیوسته ای از مفاهیم ،قرض گرفتن یک پروبلماتیک واقعی نمیتواند تصادفی باشد و قرض گیرنده را مقید میکند .من معتقدم که مقایسه مانیفست ها [ی فلسفی فوئرباخ] و آثار اولیه مارکس بطور کامال واضح نشان میدهد که برای دو یا سه سال مارکس بطور واقعی پروبلماتیک فوئرباخ را اتخاذ کرده بود و خود را عمیقا با آن تداعی میکرد؛ و برای اینکه معنای بیشتر بیانات مارکس در این دوره را بفهمیم ،و حتی وقتی که این مفاهیم بر مطالعات بعدی (برای مثال در زمینه سیاست ،زندگی اجتماعی ،طبقه کارگر ،انقالب و غیره) سنگینی میکنند و بنابراین ممکن است کامال مارکسیستی بنظر برسند ،ضروری است که او را در قلب این انطباق هویت قرار دهیم و تمامی پیامدهای نظری و استنتاجات آن را جستجو و مرور کنیم .و من احساس میکنم که این ضرورتی واجب است چرا که اگر این درست باشد که مارکس کل پروبلماتیک [فوئرباخ] را اتخاذ میکند ،پس گسست وی از فوئرباخ و ” تسویه حساب معروف او با آگاهی فلسفی سابقش” داللت دارد بر اتخاذ یک پروبلماتیک نوین که حتی اگر برخی از مفاهیم سابق را در آن ادغام میکند ،این کار را در داخل کلی انجام میدهد که اهمیت بصورت ریشه ای جدیدی را به آنها میدهد .خوشحال میشوم که بتوانم این مساله را از طریق تصویری از تاریخ یونان که خود مارکس آن را بکار برده بیان کنم :پس از عقب نشینی های عظیم در مقابل قوای پارسیان ،تمیستوکلس به اهالی آتن پیشنهاد کرد که شهر را ترک کنند و آینده شهرشان را بر عنصر دیگری بنا کنند صفحه
5
– دریا .انقالب نظری مارکس دقیقا همین بناکردن تئوری اش بر عنصری نوین بود، پس از رهانیدن آن از عنصر قدیمی :عنصر فلسفه هگلی و فوئرباخی. به این پروبلماتیک نوین میتوان به دو شیوه نگریست :ابتدا ،در نوشته های مارکس بالغ – ایدئولوژی آلمانی ،فقر فلسفه ،کاپیتال و غیره .اما این آثار دربرگیرنده هیچ شرح و بیان سیستماتیکی از از موضع نظری مارکس در مقایسه با تبیین هگل از فلسفه اش در پدیدارشناسی روح ،دایرةالمعارف [علوم فلسفی] ،منطق و شرح فوئرباخ از فلسفه اش در اصول فلسفه آینده نیستند .نوشته های مارکس یا جدل هستند (ایدئولوژی آلمانی، فقر فلسفه) و یا مطالعات اثباتی (کاپیتال). آنچه که شاید بتوان آن را موضع نظری مارکس و یا با ابهام فلسفه اش نامید مطمئنا در این آثار دخیل و فعال است اما درون این آثار مدفون است و معموال با دغدغه های انتقادی و روش خودفراگیر [ ]۶او مختلط و مغشوش شده اند .و به ندرت ،اگر یافته شود ،بطور واضح و درباره خودشان بصورتی سیستماتیک و گسترده مورد بحث قرار گرفته اند .طبیعتا این وضعیت وظیفه مفسر را آسان نمیکند .در اینجا دانستن پروبلماتیک فوئرباخ و اینکه چرا مارکس از فوئرباخ جدا شد میتواند به کمک ما بیاید. بخاطر اینکه ما از طریق فوئرباخ میتوانیم دسترسی غیرمستقیمی به پروبلماتیک جدید مارکس داشته باشیم .میتوانیم بفهمیم این چه پروبلماتیکی بود که مارکس از آن گسست، و افقهای نظرئی که این گسست گشود را کشف کنیم .اگر این درست باشد که میتوان یک فرد را از چیزهایی که نفی میکند به همان اندازه چیزهایی که به آن معتقد است شناخت ،آنوقت متفکری به دقت مارکس را باید از جنبه جدایی اش از فوئرباخ به همان اندازه اظهارات بعدی خودش تبیین و تشریح کرد .از آنجائی که این گسست از فوئرباخ در لحظه ای سرنوشت ساز از فرآیند برساخته شدن موضع نظری قطعی مارکس پیش می آید ،آنگاه فهم فوئرباخ بدل به ابزاری جایگزین ناپذیر برای دسترسی به موضع فلسفی مارکس میشود ،ابزاری غنی بخاطر داللت های نظری اش.
[speculative ]4
این نقد ،نقدی از دیدگاهی فوئرباخی بوده است ،دیدگاهی که بعدتر خود مارکس آن را رد کرد .اکنون ،بیشتر بخاطر راحتیtabula rasa ]5[ ، گرایشی دائمی و معصومانه وجود دارد که معتقد است اگرچه مارکس بعدا دیدگاه هایش [heuristic ]6 را تغییر داد و بهبود بخشید اما به هر حال نقد مارکس از هگل در آثار اولیه اش قابل متن باال ترجمه فصل اول کتاب زیر میباشد: توجیه است و باید حفظ شود .اما برای انجام اینکار باید این واقعیت پایه ای را که مارکس Louis Althusser, For Marx, هنگامی که متوجه شد نقد فوئرباخ از هگل trans. by Ben Brewster, The نقدی از درون خود فلسفه هگلی است آن را 1969 Penguin Press کنار گذاشت و خود را از آن متمایز کرد، نادیده انگاشت و نیز اینکه فوئرباخ هنوز یک منتشر شده در نشریه خاک شماره هفتم “فیلسوف” بود که اگر چه محققا تنه عمارت فکری هگل را باژگون ساخت اما ساختار نهایی و پایه هایش یعنی پیش فرضهای نظری اش را حفظ کرد .در چشمان مارکس، فوئرباخ درون قلمرو فلسفه هگلی متوقف شده بود و از آنجائیکه فقط اصول هگلی را علیه خود هگل برمیگرداند ،زندانی این فلسفه بود و نه ناقدش .او “عناصر” این فلسفه را تغییر نداده بود .نقد حقیقی مارکسیستی از هگل دقیقا بر این تغییر عناصر تکیه دارد یعنی بر ترک و رهاکردن پروبلماتیک فلسفئی که فوئرباخ زندانی سرکش آن باقی ماند. برای اینکه بهره نظری این مواجهه ممتاز میان تفکر مارکس و فوئرباخ که بر بحث و جدل معاصر نیز بی تاثیر نیست را خالصه کنم ،باید بگویم که آنچیزی که در این گسست دوگانه ،اول با هگل و بعد با فوئرباخ اهمیت دارد معنای واقعی خود واژه فلسفه است .فلسفه مارکسیستی در تضاد با الگوهای کالسیک فلسفه چه چیزی میتواند باشد؟ و یا موضع نظرئی که از پروبلماتیک فلسفی سنتئی آخرین نظریه پرداز آن هگل بود و فوئرباخ به عبث کوشید تا از آن رها شود ،چه میتواند باشد؟ جواب این پرسشها را میتوان به شیوه ای سلبی از [آثار] خود فوئرباخ دریافت ،از این آخرین شاهد “آگاهی فلسفی” اولیه مارکس ،آخرین آینه ای که مارکس قبل از نفی تصویر اعانه ای و درانداختن تصویر حقیقی خویش ،درون آن به خود نگریست. اکتبر ۱۹۶۰ پانوشت ها:
از برخی لحاظ من احساس میکنم که این مساله فهم بهتری از رابطه بین مارکس و هگل را ممکن میسازد .اگر این گسست بین [fullness ]۱ مارکس و فوئرباخ وجود دارد ،آنگاه باید نقد مارکس از هگل که در بیشتر آثار اولیه او [reality ]2 یافته میشود را تا جائیکه به پیش فرضهای نهایی فلسفی اش بازمیگردد ،بعنوان نقدی [truth ]3 ناکافی و حتی اشتباه درنظر گرفت زیرا که مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
6
نظری
مصاحبه پیر ویانسو پونته با هربرت مارکوزه نشریه لوموند ،ژوئن ۱۹۶۹ ترجمه :هامان نویدپور
مایند موتور سوال :شما با مارکس و مائو مساوی قرارداده میشوید ،هنگامی که مردم از سه “M ]” [ Marx,Mao,Marcuseصحبت میکنند .واکنش شما چیست ؟ مارکوزه :من نمیفهمم ؟ مارکس ؟ من عمیقا آثار او را مطالعه کرده ام .ولی مائو ؟ مطمئنا امروز هر مارکسیستی که یک کمونیست فرمانبردار محض نیست یک مائوئیست است .من همیشه فکر کرده ام که آلترناتیوی وجود داشته و در کتابهایم ایدئولوژی قدیمی مارکسیستی را ادامه نداده ام .جوامع سوسیالیستی آنطور که امروزه استقرار یافته اند ،به نظر من نمی رسد که آنچیزی باشند که من آنرا [جامعه ] کیفیتا متفاوت از سرمایه داری نامیده ام .آنها پذیرفته اند که شکلی از سلطه به جای اشکال دیگر وجود داشته باشد ؛ این لُب مطلب است .سوسیالیسم حقیقی چیز دیگری است .من متقاعد شده ام که امروز ساختن یک جامعه سوسیالیستی واقعی ،بدون طی کردن یک مرحله استالینیستی امکانپذیر است .یک جامعه سوسیالیستی باید بر مبنای اتحاد و همکاری واقعی بنیاد گذارده شود .انقالب کوبا به نظرم دارد به این سو حرکت میکند .بعنوان مثال ” چه ” [گوارا] سمبل آن است ،خیلی دور از بوروکراتهای استالینیست و مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کشور دیگر وجود دارد ؛ آلمان غربی بسیار خیلی نزدیک به انسان سوسیالیستی . به ” مدل آمریکائی ” نزدیک است ،ایتالیا سوال :آیا شما تالش میکنید جهانی را که تقریبا نزدیک است ،فرانسه بسیار دوردر آن زندگی میکنیم ،تفسیر کنید یا تالش است .من رودی دوچکه [یکی از رهبران جنبش دانشجوئی آلمان غربی در دهه شصت میکنید که تغییرش دهید ؟ و هفتاد میالدی ] و رفقای او و بچه های مارکوزه :این یک پرسش بزرگ است .هر ، SDSسازمان دست چپی دانشجویان را تفسیر واقعی باید به جستجو برای دگرگونی بخوبی میشناسم .او بسیار مهربان ،حساس منجر شود؛ و این آشکار است که یک ارتیاط و به هیچ عنوان یک عوامفریب نیست . درونی میان تفسیر و دگرگونی وجود دارد او کسی است که کارهای زیادی انجام داده .در مورد من ،این نکته صحیح است که است و بسیار اندیشیده است ؛ برای او و برای مدت زیادی یک اکتیویست رزمنده همرزمانش ،ارتباط میان تئوری و عمل نبوده ام .من مینوشتم ،درس میدادم ،بطور محکمی برقرار است .گفته میشود سخنرانی میکردم ،با دانشجویان صحبت که آنها ماهها برای جلورفتن [ در این مسیر میکردم ،اینها کارهای نرمال یک روشنفکر ] صرف کرده اند .اما این صحیح نیست : در ایاالت متحده [آمریکا] هستند .زیرا آنها هشت سال تالش کردند .در فرانسه آیا خشمگین شما کاری کرده اند ؟ آیا که وضعیت در این کشور به هیچ عنوان دانشجویان ِ انقالبی نیست و حتی پیشاانقالبی هم نیست .آنها شالوده ایدئولوژیکی مستحکمی را پایه بنابراین وظیفه یک روشنفکر ،اول از همه گذاری کرده اند ؟ من این عقیده را ندارم که ،ماموریت آموزش رادیکال است .ما در آنها این کارها را انجام داده باشند . آمریکا در حال ورود به ” دوره جدیدی از سوال :آیا شما بعضی اوقات این احساسروشنگری ” هستیم . را دارید که کسانی که تزهای شما را تبلیغ میکنند ،از خودتان [ در این کار ] سبقت سوال :و در اروپا ؟گرفته اند ؟ مارکوزه :در اروپا وضعیت متفاوت است به این دلیل که در آنجا سیاستها هنوز تا درجه مارکوزه :شاید .اگر آنها تندرو باشند به این زیادی توسط طبقه کارگر تعیین میشوند .دلیل است که ناامیدند و از قدرت تاثیرگذار همچنین تفاوت زیادی میان یک کشور و فعالیت سیاسی مایوس شده اند .به ساکنان صفحه
7
گتوهای سیاهان در ایاالت متحده نگاه کنید ؛ و سیاستمداران مضمحل میشود .نگاهی به آنها در محالت خودشان آتش برپا میکنند و هیپیها بیاندازید :طغیان آنها مستقیما علیه ٭ قدرت سیاه ( : ) black powerنام یک خانه های خودشان را میسوزانند .این یک اخالق منزه طلبانه ،علیه جامعه آمریکائی شعار سیاسی و نامی برای چند ایدئولوژی عمل انقالبی نیست بلکه عملی مایوسانه است است که در آن فرد خود را ده بار در روز موتلف است .این شعار در جنبش سیاهپوستان و یک عمل سیاسی است .عالوه بر این ،میشوید ولی در همان زمان ویتنام را بدون در سراسر جهان و بویژه آمریکا در اواخر در آمریکا تشویش و اضطراب محدود به هیچ احساس گناه و به سادگی میسوزاند و دهه شصت و اوائل دهه هفتاد ،رواج داشته دانشجویان نیست .آنها در حال طغیان علیه میکشد .همچنین آنها بطور قاعده مندی است .این شعار بخصوص پس از کشته یک جامعه فقیر و بد سازمان یافته نیستند ،علیه این ریاکاری بوسیله بلند گذاشتن موها شدن “جیمز مردیت” ( اولین دانشجوی بلکه علیه یک جامعه کامال ثروتمند و کامال و ریش هایشان ،شستشو ندادن خود و امتناع سیاهپوست پذیرفته شده در دانشگاه می سی سازمان یافته و [ غرق در ] تجمل و اسراف از رفتن به جنگ اعتراض میکنند .برای سی پی ) در یک راهپیمائی اعتراضی در طغیان میکنند .هنگامی که ۲۵درصد از آنها تناقضات ،کورکننده هستند .ولی برای ایالت تنسی در ژوئن ۱۹۶۶گسترش یافت جمعیت [ آن کشور ] در گتوهای فالکت دانشجویان ،این فقط برای اقلیتی کوچک .این جنبش موجب شکل گیری نهادهای زده زندگی میکنند .طغیان آنها مستقیما علیه صدق میکند .دانشجویان میدانند که جامعه فرهنگی و سیاسی سیاهپوستان برای ترویج بدبختی ای که توسط اسن جامعه دامن زده مخالفت و مقاومت را در خود جذب میکند و پرورش امیال و عالئق جمعی آنها و میشود نیست ،بلکه علیه مزایای آن است .و امر غیرعقالنی را عنوان عقالنی عرضه باالبردن ارزش اجتماعی سیاهپوستان شده این یک پدیده جدید است که فقط به چیزی که میکند .آنها کمابیش بصورت آشکار احساس است و بدنبال تامین کردن خودمختاری آنها ” جامعهی وفور ” نامیده میشود تعلق دارد میکنند که ” انسان تک ساحتی ” قدرت نفی است ” .قدرت سیاه” طیفی از اهداف سیاسی .در آلمان همین پروسه وجود دارد .در اش و امکان نه گفتن را از دست داده است از قبیل :دفاع از سیاهپوستان در برابر فرانسه فکر نمیکنم این چنین باشد ،زیرا .بنابراین آنها به خود اجازه نمیدهند که در ستم نژادی ،بنیانگذاری نهادهای اجتماعی مستقل و یک اقتصاد خودبسنده برای درون این جامعه ادغام شوند. فرانسه هنوز یک جامعهی وفور نیست . سیاهپوستان ( تجزیه طلبی سیاهان ) و حتی سوال :در مورد آنچیزی که در قیاس با -سوال :شما چه پاسخی به دانشجویان برتری طلبی و هژمونی طلبی نژادمحورانهقدرت سیاه ( ) black power٭ ،قدرت میدهید ،اگر آنها نزد شما بیایند و بپرسند که به نفع سیاهپوستان را دنبال میکند .در برخی دانشجو ( ) student powerنامیده آیا اقدامات ( ) manifestationآنها اثر از موارد طرفداران قدرت سیاه به تفکیک میکند و میتواند به دگرگونی جامعه کمک نژادی و ضرورت استفاده از خشونت برای میشود چه فکر میکنید ؟ رسیدن به اهدافشان اعتقاد دارند .این مواضع کند ؟ بیشتر برای به چالش کشیدن رهبران جریان مارکوزه :این شعار به نظر من خطرناک میرسد .همه جا اکثریت بزرگی از مارکوزه :من اول به آنها خواهم گفت که اصلی جنبش حقوق مدنی سیاهان اتخاذ شده دانشجویان محافظه کار و حتی ارتجاعی آدم نمیتواند انتظار چیزی را داشته باشد ،است؛ ” قدرت سیاه ” در حقیقت خط مشی خواهند بود .بنابراین “قدرت دانشجو” اما این اقدامات بزرگ میتواند بخوبی در هر مبارزه بدون خشونت “مارتین لوترکینگ” حتی اگر دموکراتیک باشد ،محافظه کار جائی به وقوع بپیوندد ،حتی در فرانسه ،در برای مبارزه با تبعیض نژادی را رد میکرد و ارتجاعی خواهد بود ” .قدرت دانشجو وضعیتی که حتی پیشاانقالبی یا ضدانقالبی .انشعابات قدرت سیاه در سطح جهانی از ” این معنی را میدهد که چپ به هیچوجه هم نیست .ولی من هرگز یک شکست طلب انترناسیونالیسم آفریقائی و پان آفریکانیسم با مدیریت دانشگاهی مخالفت نمیکند بلکه نیستم .در ایاالت متحده ،اعتراض رشد تا ناسیونالیسم سیاهپوستان و برتری طلبی با خود دانشجویان ضدیت میکند .در غیر یابنده به جنگ ویتنام در برانگیختن [مردم] نژادی سیاهان را در بر میگیرد. اینصورت این امر ضروری است که از موفق شد ،حداقل بخشا ً سیاست آمریکا را تغییر داد .آدم نباید توهم داشته باشد ولی خارج به پروسه دموکراتیک حمله کند . همچنین یک شکست طلب هم نباید باشد .بی سوال :به عقیده شما دلیل پایه تظاهراتهای فایده است که در این مواجهه انتظار داشتهدانشجوئی شدید در بسیاری از کشورها باشیم که توده ها به جنبش بپیوندند و در این پروسه شرکت کنند .بعضی گروهها ،آنطور چیست ؟ که بنظر من میآید ،میتوانند در طغیان مارکوزه :برای دانشجویان آمریکائی و دانشجوئی فعلی دیده شوند .ولی هنوز آنها آلمان غربی ،که من آنها را بهتر میشناسم شورشهایی کامال خود انگیخته هستند .در ،این نیازی است که صرفا روشنفکرانه ایاالت متحده نه هماهنگی ای وجود دارد و نیست ،بلکه ” غریزی ” است .آنها یک نه سازمانی که در یک مقیاس ملی فعالیت نوع هستی کامال متفاوت میخواهند .آنها کند و نه حتی [ سازمانی که ] در یک مقیاس زندگیای که به سادگی ،یک تنازع بقا ملی گسترش یابد و آدم از هرگونه سازمان باشد را نمیپذیرند .آنها ورود به آنچه را بین المللی بسیار دور است .این نوع شورش که انگلیسیها ” نهادهای مستقر ” ( � stabمطمئنا به شکل گیری یک نیروی انقالبی ) lishmentمینامند ،نفی میکنند ؛ بدلیل منجر نمی شود ،ولی به جنبشهای ” جهان اینکه فکر میکنند که این امر دیگر ضروری سوم ” و فعالیتهای گتوها نزدیک میشود . نیست .آنها احساس میکنند که تمامی زندگی این نیرویی قوی برای سرنگونی است . شان بوسیله نیازمندیهای جامعه صنعتی و به خصوص واحدهای تجاری کالن ،ارتش پانوشت مترجم : مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
8
نظری
باروخ اسپینوزا نظریه فلسفی به زبان ساده نوشته :زهره روحی
باروخ اسپینوزا ( ۱۶۳۲ـ ،)۱۶۷۷ فیلسوف هلندی در قرن هفده میالدی میگوید”:سعادت ،پاداش فضیلت نیست، بلکه خو ِد فضیلت است”….؛ وی این عبارت را در صفحات پایانی کتاب خویش تحت عنوان «اخالق» آورده است .کتابی که به خواست وی همراه با باقی آثار به چاپ نرسیدهاش (مسلما ً به دالیل امنیتی)، تنها پس از مرگ او (توسط یکی از دوستان وفادارش) به چاپ رسید .زیرا اسپینوزا در زمان حیات خویش دچار همان مصیبتی شد که همواره گریبان تمامی آزاداندیشان جهان را میگیرد .از اینرو زندگی راحت و بیدغدغهای نداشت .در جوانی او را به اتهام بدعت دینی از جامعة یهودی آمستردام طرد کردند و همچنین مورد تهدید قرار گرفت. طبق اسناد و مدارک تاریخی ،در زندگی اسپینوزا دو گروه مذهبی با او دشمنی داشتند گروه اول جامعة رسمی یهودیان آمستردام ( ۱۶۵۶میالدی) که عالوه بر انکار وی ،از دولتی وقت ،خواستار اخراج او از مقامات ِ شهر شدند و گروه دوم انجمن کالونی الهه ( ۱۶۷۵میالدی) در شهر آمستردام که افکار آزادیخواهانة وی را مغایر با آموزههای بیچون و چرای خود میدیدند (دورانت، :۱۳۷۱ج هشتم ،صص ۷۱۳و .)۷۲۱اما قبل از آنکه به نگرش آزادمنشانة اسپینوزا در کتاب «اخالق» بپردازیم ،پیشنهاد میکنم مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ابتدا به اجمال هم که باشد ،به نظریات وی در باب «اخالق سیاسی» نگاهی اندازیم. (نظریاتی که دورانت عینا ً آنها را در کتاب خویش آورده است) .وی با توجه به شرایط اجتماعی زمانة خویش میگوید: تاریخی ـ ِ
آزاد ،سیاستهای زیانآور و موذیانه را طرحریزی نمیکنند و به اجرا در نمیآورند. … اگر فقط اَعمال دلیل اتهامات جنایی قرار گیرند و گفتار همیشه آزاد باشد[ ،در این صورت]… ،فتنهانگیزی ،هر گونه توجیه خود را از دست خواهد داد و به وسیلة یک مرز پابرجا از مباحثه و مجادله جدا خواهد شد”(دورانت :۱۳۷۱ ،ج هشتم ،صص ۷۱۸ .)۷۱۹،
“ … در خصوص مذهب وضع به صورت دیگری است .چون به سادگی و حقیقت اخالق بیش از کنش برونی قائم است ،از حوزة قانون و اختیار دولتی بیرون است .سادگی راستی اخالق با قید قانونی و وانگهی او معتقد بود که مردم دچار بدفهمی و حقیقت و ِ اختیار دولتی به وجود نمیآید؛ در این دنیا و سوءتعبیراتی هستند که ناشی از نحوة زور قانون ،اندیشیدن خطا آمیز و نادرستی است که هیچ کس را نمیتوان با فشار و ِ به سعادت رساند .پند و اندرز صادقانه و ناآگاهانه و از سر جهل اتخاذ کردهاند .او در برادرانه ،تحصیالت سالم ،و از همه مهمتر ،کتاب «اخالق» ،سعی کرده است تا به این تفکر به قول خودش «نادرست و خطا»آمیز استفادة آزاد از داوری فردی وسایل الزم این ِ تکاملند… هر فرد میتواند از برترین حق بپردازد .از اینرو میتوان گفت این کتاب تفکر به اصطالح و اختیار داوری آزاد برخوردار شود … و قبل از هر چیز متدولوژی ِ «درست»ی است که اسپینوزا قصد دارد دین را برای خود تبیین و تعبیر کند [.]... آنرا جایگزین شیوة نگرشهای غلط کند. در سیاستهای مستبدانه ،رمز بزرگ و اساسی این است که رعایا را بفریبند و همانگونه که میدانیم در قرن هفده ،رشد ترس را ،که ساکتشان میسازد ،لباس نگرشهای معتقد به علم ،سراسر اروپا حقنمای دین بپوشانند ،به طوری که مردم را درنوردیده بود و به یکی از مهمترین شجاعانه برای بندگی و ایمنی بجنگند و نه ابزارهای فکری مبدل شده بود؛ از اینرو تنها از ریختن خون خود در راه غرور و اغلب فالسفة به اصطالح نو اندیش ،سعی خودستایی فردی مستبد شرمگین نباشند ،داشتند تا با الهام از کشفِ قوانین علمی، یا ِ ت نحوة تفکر نوینی را پایهگذاری کنند .باروخ بلکه بدان مباهات نیز کنند؛ اما در دول ِ صفحه
9
اسپینوزا هم به همین ترتیب از باور رایج زمانة خویش مستثنا نبود از اینرو بر آن شد تا دستگاه فکریای مطابق الگوهای هندسی بیافریند .بدین منظور الزم دید تا هر چیزی را که بر اساس اندیشة دینی ،غایتمندانه تصور میشد ،منحل سازد .چنانچه میگوید:
میشویم او نسبت به دیدگاه ارسطوباوران نیز موضع دارد .چرا که انسان را چیزی فراتر از اتحاد نفس و جسم میداند .به واقع باید گفت انسانی که وی از آن سخن میگوید، در عین آنکه به دلیل «جسم» و یا به قول خودش («بُعد»مند بودناش) ،خارج از حیطة تفکرات افالطونی قرار میگیرد ،اما «عقل از آنجا که او را بخشی ناگسستنی از ِ بینهایت خداوند» محسوب میکند ،نمیتواند در تفکر ارسطویی نیز مقیم شود .زیرا بر این باور است که” :نفس انسان ،جزئی از عقل بینهایت خداست .بنابراین ،وقتی که میگوییم که نفس انسان این یا آن چیز را درک میکند ،چیزی جز این نمیگوییم که خدا این یا آن تصور را داراست ،اما نه از این حیث که نامتناهی است ،بلکه از این نفس انسان ظاهر حیث که به واسطة طبیعت ِ شده است”(همانجا،ص.)۸۷
“معموالً فرض میشود که همة اشیاء طبیعی ،مانند انسانها ،برای رسیدن به غایتی کار میکنند و به طور مسلم پذیرفته میشود که خداوند نیز همة اشیاء را به سوی غایتی معین سوق میدهد .زیرا گفته میشود که خدا همة اشیاء را برای انسان آفریده و انسان را هم آفریده است تا او را عبادت کند]...[ . و لذا معتقد میشود که همة اشیاء طبیعی برای این به وجود آمدهاند که به وی فایده برسانند .و از آنجا که انسان این اشیاء را نساخته بلکه [آنها را فقط] شناخته است ،باور میکند که موجود دیگری آنها را به عنوان ً وسائلی برای استفادة او پدید آورده است… مسلما با توجه به اینکه تا قبل از اسپینوزا [وبدین ترتیب] نتیجه میگیرد که جهان را با تفکراتی سروکار داشتهایم که منطق فرمانروا یا فرمانروایانی است ،با همان فلسفیشان به نوعی یا تابع افالطون بوده و اختیار انسانی…”(اسپینوزا :۱۳۸۸ ،صص یا ارسطو ،این احتمال وجود دارد که درک نگرش اسپینوزا ،مشکل به نظر رسد؛ اما .)۶۳ ،۶۲ ،۶۱ اگر بدانیم که خدایی که او از آن یاد میکند و بینی انسان را جزئی از آن میداند ،یک جورهایی اما آنچه اسپینوزا جایگزین این جهان ِ غایتمندانه میکند( ،بر خالف تصور «طبیعت» و یا شاید مناسبتر باشد بگوییم برخی) ،به هیچرو ،نگرشی «مادی» و یا به «ذاتی یگانه با طبیعت و همة هستی» دارد، اصطالح مادیگرا نیست؛ بلکه همانگونه که راحتتر گفتههای وی را درک کنیم .زیرا در این متن خواهیم دید نگرشی عمیقا ً دینی ـ اگر «نفس» و «جسم» هر دو به نوبة خود اخالقی است که ظاهراً بر اساس ضرورت در جهان از موجودیت (هستی) برخوردار شیء دارای بُعد زمانهای که به کشف قوانین علم جدید راه باشند ـ یکی از آنها به عنوان ِ شیء متفکر (ص)۷۱ یافته ،مشتاق مشارکت در این دستاورد و دیگری به عنوان ِ متفکران ـ همین امر کافی است تا از نظر اسپینوزا علمی است .از آنجا که عموم ِ قرون وسطایی (به تبعیت از افالطون و اعترافی باشد دال بر اینکه «هر دوی آنها ارسطو) و یا حتا پیروان آنها در قرون به دلیل هستیشان ،در خدا موجودند و از او بعدی ،از «نفس» ،به عنوان ابزار تمایز ناشی میشوند و به او راجعاند»(ص.)۱۰۳ آدمی نسبت به سایر «هستها» (موجودات) اما باید بدانیم که این امر در مورد تمامی استفاده میکردند ،اسپینوزا هم بر اساس وضعیتهای اشیاء موجود در جهان صدق ت مبتنی بر «نفس» ،به شکستن میکند و فقط مختص به رابطة انسان و همان تمایزا ِ بنیان فلسفه را خدا نیست .بنابراین از نظر اسپینوزا ،در که کند ی م اقدام شالودههایی ِ میساختند .چنانچه میگوید ” :انسان ،مرکب ذره ذرة هر چه که در جهان هست ،این از بدن و نفس است و بدن انسان ،آن طور «هست»ی ،دلیلی است بر اظهار خداوندی. که درکش میکنیم موجود است”(همانجا ،ص همانگونه که میبینیم ،در اینجا تالش میشود .)۸۹بنابراین او حتا بر خالف نظر دکارت تا جای ممکن از به کار بردن عباراتی (که همعصر اوست) ،جداً نفس را برای آنکه که تأمالت فلسفی اسپینوزا را به وضعی بتواند بهمنزلة «نفس» عمل کند (و قادر به عامیانه تنزل دهد ،پرهیز کنیم .زیرا دیده کارکردهایش باشد) ،محتاج «جسم» میداند :شده است که گاهی اوقات ،پیامدهای ناشی بدفهمی فلسفة وی ،دیدگاه او را به طرز ”نفس ،نه میتواند چیزی را تخیل کند و نه از ِ اشیاء گذشته را به خاطر آورد ،مگر در جبرانناپذیری به تفکری خام و سادهدالنه حالی که در بدن است” (همانجا ،ص .)۳۰۸تقلیل داده است. اما نکتة قابل توجه اینجاست که هرچند در وهلة نخست ،به نظر میرسد که نظریات باری ،معموالً به این نحوة تفکر« ،وحدت اسپینوزا ،نسبت به افالطونگرایان موضع وجودی» و یا «همه خدایی» میگویند (که دارد ،اما خیلی طول نمیکشد که متوجه اگر به دلیلی که گفته شد ،این اصطالحات ،با مجله هفته شماره 26مرداد 1391
احتیاط به کار رود) ،صرف وجو ِد خو ِد همین تعبیرات ،در جایی دیگر ،به ما کمک میکند ت تمایالت مادیگرایانهای تا از سوء برداش ِ که از فلسفة وی شده است ،پرهیز کنیم .به بیانی دیگر ،باید در نظر داشت که فلسفة اسپینوزا ،فلسفهای بسیار شکننده و در عین حال چند ساحتی است که تمامی ساحتهای آن به یک مقوله یعنی «خدا» منتهی و یا از آن آغاز میگردند .بنابراین باید خیلی محتاط بود تا مبادا این تصور پیش آید که اسپینوزا ،فیالمثل خدا را به «ذهن» (یا نفس) و یا «ماده» و یا هر چیزی که تصور تکساحتی از آن داریم ،فروکاهیدهاست. توانایی زیرا همة این تمثیلها به قدرت و ِ ذهنی ما برمیگردد .دقیقا ً بدین معنی که هیچ ِ مانعی ندارد اگر فیالمثل بگوییم ،اسپینوزا وجود خدا را در ذهن و یا در ماده (هر گونه مادهای ،حتا در تکه سنگی یا قطره آبی و یا …) میبیند ،اما به این شرط که تصور خود ما از ذهن ،و یا ماده ،تک ساحتی نباشد .بهرحال وی «طبیعت» را در دو وضعیت میبیند :خالق و مخلوق .خود وی در اینباره ،اینگونه توضیح میدهد: “مقصود من از «طبیعت خالق» چیزی است که در خودش است و به وسیلة خود متصور است ،یا آن صفاتی است که مظهر ذات سرمدی و نامتناهی ،یعنی خداست .از ت آزاد اعتبار شده است. این حیث که او عل ِ اما مقصودم از «طبیعت مخلوق» ،همة ت طبیعت خدا، اشیایی است که از ضرور ِ یا صفتی از صفات او ناشی میشوند…، و امکان ندارد بدون خدا وجود یابند و یا به تصور آیند”(ص .)۵۱ ظاهراً به نظر میرسد که این سخنان اسپینوزا ،یادآور فلسفة مدرسی است( .اگر به یاد آوریم تمامی متفکران قرون وسطایی اعم از اسالمی و مسیحی ،اتفاق نظر داشتند که «خدا» واجبالوجود و «انسان» ممکنالوجود است) که البته این بار به جای ت واژة «واجب الوجود» ،از کلمة «طبیع ِ خالق» استفاده شده است! بهرحال واقعیت این چنینی است که ممکن است شباهتهای این ِ زیادی در فلسفة اسپینوزا پیدا کنیم که داللت بر گرایشهای مذهبی وی دارد .هر چند که تالش فراوانی میکند تا نحوة اندیشیدن خود را در نقاط مرزی بین این دو قلمرو (فلسفه ـ دین) قرار دهد .به طوری که با گفتن عبارتی با این مضمون که فیالمثل ”خدا ،فقط بر حسب قوانین خود عمل میکند” (ص،)۳۵ مذهبی «مؤمنین» را دچار میتواند عواطف ِ شوکی غیر منتظره کند .چرا که دربارة خدا قانون طوری سخن میگوید که گویی دربارة ِ جاذبة زمین سخن میگوید و یا قانونی که صفحه
10
بیبرو برگرد ،در جمع اضالع مثلت قائمه وجود دارد .و از قضا این نحوة سخن گفتن همان چیزی است که او در روششناختی خویش به دنبال آن است .از اینرو ،صرف نظر از به کارگیری ادبیاتی که برای مؤمن انواع کلیساها (اگر نخواهیم بگوییم ِ «بدعت»آمیز) ،ممکن است «خشک» جلوهگر شود ،میتواند بیآنکه ذرهای مشکل ت ادیان توحیدی به وجود آورد در اعتقادا ِ بگوید” :نیرویی که به وسیلة آن هر چیزی وجودش را حفظ میکند از همان ضرورت ی طبیعت خدا ناشی میشود” (ص سرمد ِ .)۱۲۵آیا این عبارت میتواند ،بیان دیگری باشد ،از اینکه فیالمثل «هیچ برگی بدون ارادة خداوند از شاخهای جدا نمیشود». اگر پاسخ مثبت باشد ،باید بدانیم که اتفاقا این نحوة اندیشیدن و به کارگیری این نوع ادبیات است که اسپینوزا با آن شدیداً مخالف است. زیرا معتقد است که بدینگونه از سر غفلت و ناآگاهی ،از خداوند چهرهای «انسانی» ساختهایم[” :که فیالمثل] جهان را فرمانروا یا فرمانروایانی است با همان اختیار انسانی که همة اشیاء را برای انسانها و فایده رساندن به آنها فراهم میآورند…”(همانجا ص .)۶۳ واقعیت این است که قبل از اسپینوزا هم ،برخی از فالسفه ،در جهت تزکیة اندیشة دینی از روشهای فرافکنانة به شدت «انسانمحور» تالشهایی داشتهاند .به عنوان مثال فارابی یکی از آنها بود (بحث شماره )۱۰و ما دیدیم که در راستای این پاکسازی ،این ادعا را رواج داد که «خداوند به اموری که آدمی تعقل کند ،تعقل نمیکند» .اما در خصوص اسپینوزا ،شاهدیم که روش وی به کلی مغایر با فارابی است .زیرا ظاهراً قلمرو ترجیح میدهد به جای خالی کردن ِ به اصطالح الهی از امور زمینی ـ بشری، در جهت «طبیعی» کردن آن اقدام کند .به بیانی اسپینوزا مدعی است که با بازگرداندن عواطف به قلمرو «طبیعی» (واقعی) خود، میتوان مسیر تفکر و تأمل را از «تخیل» و نگرش خطا ،به مجرای درست انداخت. آن هم به این طریق که اگر جداً دست از «غایتاندیشی» برداریم و موقعیت «خود» را (به منزلة انسانی که تصور میکند جهان برای نوع او آفریده شده است) محور تفسیرها قرار ندهیم ،میتوانیم مسیر درست را بیابیم .به همان صورت که میتوانیم دریابیم که ”نظم در طبیعت ،چیزی جدا از تخیل ما نیست” (همانجا ،ص .)۶۷بنابراین، به باور اسپینوزا ،روش دکارت که سعی در انتزاع نفس (ذهن) از عواطف انسانی دارد ِ (بحث شماره ،)۱۶نمیتواند روشی درست باشد .چنانچه میگوید: مجله هفته شماره 26مرداد 1391
“من به خاطر میآورم که دکارت نامدار، با اینکه عقیده داشت که نفس نسبت به اعمال خود اختیار مطلق دارد ،کوشیده است تا عواطف انسان را به وسیلة علتهای نخستینشان تبیین کند و در عین حال نشان دهد که نفس چگونه میتواند بر آنها سلطة مطلق بیابد ،اما به عقیدة من … او تنها عظمت و نبوغ عقل خود را نشان داده است. عجالتا ً میخواهم توجه خود را به کسانی معطوف دارم که به جای اینکه عواطف و اعمال انسان را بشناسند ،ترجیح میدهند که از آنها تنفر جویند و آنها را استهزا کنند. بدون شک ،به نظر اینها ،بسیار عجیب مینماید که من میخواهم در خصوص رذائل و معایب انسان با روش هندسی سخن بگویم و اموری را که آنها مخالف عقل، عبث ،باطل و نفرتانگیز میشمارند با دالئل استواری مبرهن سازم .و دلیل من این است که در طبیعت چیزی اتفاق نمیافتد که بتوان آنرا به نقص طبیعت نسبت داد ،زیرا طبیعت همیشه یکنواخت و خاصیت و قدرت عمل، یعنی قوانین و قواعد طبیعت که همة اشیاء بر طبق آن به وجود میآیند و از صورتی به صورت دیگر تغیّر مییابند ،همواره و همه جا یکسان است و لذا برای فهم همة اشیاء هر چه باشند ،روش واحد و یکسانی الزم است”(همانجا ۱۴۱ ،ـ .)۱۴۲
«اختالف» ،بهمنزلة شرّ ،قلمداد گردد ،آن هم شرّ ی که درهای ارتباطی را به روی دیگر اعضاء جامعه میبندد ،شناخت این «شر»، ت موقعیت از نظر اسپینوزا در واقع شناخ ِ ِ «منفعل» است .چرا که به رشد و زایش رابطه نمیانجامد ،از اینرو «ناقص» است. بر خالف رابطهای که تحت هدایت «عقل» میتواند به موقعیتی فراتر راه برد…. چنانکه میبینیم ،اسپینوزا پس از نفی اخالق متعارف ،شروع به ساختن چارچوب اخالقی نوینی میکند که به نظر میرسد، از «غایتمحوری»« ،فایدهباوری»، «انسانمحوری» و «ارباب ـ بندهپروری» فاصله گرفته است .بنابراین بر پایة همین فاصلهگیری از یک سو ،و همچنین نیاز به وجود الگوهای اخالقی ـ ارتباطی در هر جامعهای ،از سوی دیگر ،او را بر آن اجتماعی میدارد تا بر اساس ضرورتهای ِ زمانة خویش ،خرد را هدایتگر اخالق و یا هر آنچه که میتواند تحت نام فضیلت و سعادت بگنجد قرار دهد.
و این بدین معنی است که اکنون میدانیم که به باور وی ”:تحت هدایت عقل از میان دو خیر ،خیر بیشتر را دنبال خواهیم کرد ،و از میان دو شر ،شرّ کمتر را … [و نکتة مهم اینکه در پرتو خرد میدانیم] خیری که ما را هندسی اسپینوزا ،در شناخت از بهرهمند شدن از خیر بیشتر منع میکند در اولین قدم روش ِ عواطف ،این است که بدانیم ”هر کس ،بر واقع شرّ است ”(همانجا ،ص .)۲۷۴ ت خود ضرورتا ً چیزی حسب قوانین طبیع ِ را میخواهد که آنرا خیر میداند و از چیزی وانگهی اگر به یاد آوریم چنانکه گفته شد، ی اسپینوزا را به وحدت دوری میکند که آنرا شر میداند[ .زیرا] آنچه فلسفة چند بُعد ِ شناخت خیر و شر همان عاطفة لذت یا الم میرساند ،محوریتاش بر اساس «همه چیز است”(ص .)۲۳۶به بیانی دوری از الم ،در خدا» (همه خدایی) است؛ بنابراین همین دوری از شر پنداشته میشود و نزدیکی امر که به باور او ” اشیاء همه در خدا موجودند به لذت ،خیر…؛ از سوی دیگر اسپینوزا ،و به واسطة او به تصور میآیند”(همانجا، رابطة انسان با موقعیتهای خیر یا شرآمیز ص ،)۱۲۶فینفسه امکان شناخت شهودی در نسبت با دیگر اشیاء (موجودات دیگر) را برای انسان میسر میسازد .واقعیت این را اینگونه تفسیر میکند که از نظر عموم ،است که از نگاه اسپینوزا این نحوة شناخت، «عشق عقالنی» ”هر شیئی که تناسب حرکت و سکونی را که به گونهای است که با ِ اجزای بدن انسان نسبت به یکدیگر دارند ،نسبت به خدا درآمیخته است ،و از اینرو حفظ کند خیر است و بر عکس چیزی که «سرمدی» است .برای توضیح این مطلب باعث تغییر این تناسب باشد شر است” (ص شاید بتوانیم بگوییم که به عنوان مثال اگر اخالق اجتماعی ـ شناخت ما به جهان و چیزها ،به واسطة .)۲۵۴و باالخره اینکه در ِ هستی (ما) در خدا باشد ،طبیعی است که به مردم که چیزی ”هر سیاسی ،معتقد است که ِ یافتگی واقعی از آن ،خرد به زندگی اجتماعی سوق دهد ،یعنی باعث محض اطالع را به ِ ِ شود که آنها با هم در توافق ،زندگی کنند ،نحوة درکِ فعال راه مییابد (که بر خالف سودمند است و برعکس ،هر چیزی که موجب درک منفعل که«ناقص» است و با بستن اختالف در مدینه باشد ،شرّ است”(همانجا« ،درهای ارتباط» اموراتش میگذرد و در ص .)۲۵۶بر این اساس ،متوجه میشویم نتیجه تولیداتاش خشم ،حسد و کینه و … که اسپینوزا ،نه تنها روی مباحث «توافق» ،خواهد بود) ،خود را مقیم نحوة زندگی بر و «اختالف» ،نظر دارد ،بلکه اهمیت آنها اساس توافق ،عشق ،صلح و نیکخواهی را در حیطهای مانند «روابط اجتماعی» خواهد دید .و بدین ترتیب ،نوع شناخت مورد بررسی قرار میدهد .بنابراین اگر شهودی نسبت به اشیاء ،همراه با «عشق» و صفحه
11
«لذت» خواهد بود .به گفتة اسپینوزا ”از این آرامش ممکن نفس نوع شناخت عالیترین ِ ناشی میشود .یعنی عالیترین لذت که … همراه با تصور خداست به عنوان علت آن، یعنی عشق به خدا نه از این حیث که او را حاضر تخیل میکنیم ،بلکه از این حیث که او را سرمدی میفهمیم و این همان است که آنرا عشق عقالنی به خدا مینامیم”(همانجا، صص .)۳۱۴ ،۳۱۳ اما شاید جالب باشد که بدانیم ،اسپینوزا از این نحوة استدالل به نظریهای بسیار جالب عقالنی نفس به راه مییابد .اینکه :عشق ِ خدا ،همان عشق خداست که او با آن به خود عشق میورزد ،نه از این حیث که او نامتناهی است ،بلکه از این حیث که ت نفس انسانی که او میتواند به واسطة ذا ِ تحت شکل سرمدیت اعتبار شده است ،ظاهر میشود ،یعنی عشق عقالنی نفس به خدا، جزئی از عشق نامتناهی است که او با آن به خود عشق میورزد”(همانجا ،ص.)۳۱۶ بنابراین ،احتماال میتوان گفت ،از نظر ت حقیقی بشر در گروی تالش اسپینوزا ،سعاد ِ عقالنی شهودی» است. در جهت «شناخت ِ زیرا که این «عشق» ،عمیقا ً با «زندگی» (عشق به هستی) درآمیخته است .یعنی بر ِ خالف بسیاری از نگرشهای غایتگرای دینی که «سعادتِ» حقیقی را در نفی جسم شدن تمام در این دنیا و چشمداشتن به آزاد ِ عیار روح ،از بار جسم در آن دنیاست، اسپینوزا رویکردی کامالً اساسی به هستی از هر حیث دارد .چنانکه «انسانآزاده» را کسی میداند که” :کمتر از هر چیزی دربارة مرگ میاندیشد و حکمت وی تأمل دربارة مرگ نیست ،بلکه تأمل دربارة حیات است. انسان آزاد ،یعنی کسی که فقط طبق احکام عقل زندگی میکند ،تحت تأثیر ترس از مرگ نیست ،بلکه چیزی را میخواهد که مستقیما ً خیر است ،یعنی خواهان عمل کردن ،زیستن و … است”(همانجا ،ص .)۲۷۶ باید بدانیم که زمانی که اسپینوزا ،در گفتة باال از «عمل ،زیستن و خواستن» سخن میگوید ،در حقیقت ،زندگی و چیزهای مورد ت آنرا ،همانگونه که خود میفهمد بیان خواس ِ «خواستن» یک چیز و میکند .یعنی بین ِ «شیوة زندگی» به نفع آن چیز (در جهت رسیدن به آن چیز) ،فاصلهای قائل نمیشود. چنانکه میگوید”:هیچکس نمیتواند خواهش خوشبختی ،کار خوب یا زندگی خوب داشته «خواهش» باشد ،مگر آنکه در عین حال ِ بودن ،کار کردن ،زندگی کردن ،یعنی واقعا موجود بودن داشته باشد”(همانجا ،ص.)۲۳۶ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
از اینرو آن شیوهای که انسان آزاده در زندگیاش در پیش گرفته است ،نمیتواند «آزادگی» او باشد .به بیانی باید چیزی جدا از ِ ت گفت ،از نظر اسپینوزا ،آن شیوه ،ضرور ِ انسان آزاده است. «آزادگی» اجتنابناپذیر ِ ِ «ضرورت»ی که بهمنزلة طبیعت آن (شیوه ت آزادگی») پدیدار میشود. و «خواس ِ در پایان ،خوب است ،به کتابی که کارل یاسپرس۱۸۳۳( ،ـ )۱۹۶۹فیلسوف ت آلمانی دربارة اسپینوزا اگزیستانسیالیس ِ نوشته است ،سری بزنیم ،و با کالم او دربارة آزادگی اسپینوزا ،بحث حاضر را خاتمه ِ دهیم .وی مینویسد: طلبی اسپینوزا را به آسانی “استقالل ِ نمیتوان درست فهمید .او چیزی نمیخواهد جز این که مطابق حقیقت بیندیشد و زندگی معنی «درخدا بودن» کند ،و این برای او به ِ ی است .این استقالل ،و این اعتماد به داور ِ خود ،خاصیتی غیر شخصی دارد ،زیرا شخص خود این نحوة «خودشدن» در فکر ِ بودن نیست ،و چنین مینماید که در او نه اندیشیدن دربارة خود هست ،نه غرور ،و نه گرایشی به این که عقاید خود را با زور به کرسی بنشاند… .اسپینوزا میخواست کتاباخالق پس از مرگش بدون نام او منتشر شود ،زیرا [در نظرش] حقیقت ،وابستگی به شخص خاصی ندارد و مهم این نیست که جملههایی که مبین آن هستند توسط کدام کس نخستینبار گفته یا نوشته شده باشند… (یاسپرس :۱۳۷۵ ،ص.)۱۴ اصفهان ـ آبان ۱۳۹۰ برای نوشتن این متن از کتابهای زیر استفاده شده است: « ۱٫اخالق» ،نوشته باروخ اسپینوزا؛ ترجمه محسن جهانگیری ،مرکز نشر دانشگاهی۱۳۸۸ ، « ۲٫تاریخ تمدن» ،نوشته ویل و آریل دورانت؛ جلد هشتم ،ترجمه پرویز مرزبان (و دیگران) ،انتشارات و آموزش انقالب اسالمی۱۳۷۱ ، « ۳٫اسپینوزا» ،نوشته کارل یاسپرس؛ ترجمه محمد حسن لطفی ،انتشارات طرح نو۱۳۷۵ ،
صفحه
12
نظری
افق های آزادی از :دیوید هاروی
برگردان :ب .کیوان -نگرش
این متن برگردان بخش مهم واپسین فصل کتابم «تاریخ کوتاه لیبرالیسم نو» ( )۱است. من این جا نمی کوشم تزهای اساسی در این اثر را که به سرشت و تاریخ لیبرالیسم نو مربوط است ،شرح دهم . نخستین بخش احتمال بحران لیبرالیسم نو را بررسی می کند و به ویژه به پی کاوی انباشت کسری های اقتصاد ایاالت متحد ،هم چنین احتمال های چگونگی های یک چنین بحران می پردازد .بخش دوم به بدیل ها اختصاص داده شده است. بحران لیبرالیسم نو ؟ جلوگیری از رشد تضاد های سیاسی و اقتصادی درونی لیبرالیسم نو در صورتی که بنابر بحران های مالی نباشد ،نا ممکن است .تا کنون ،این بحران ها نشان داده اند از حیث محلی زیان آور ،امّا به طور کلی فرمانروا هستند .از حیث طبیعی ،اداره کردن این بحران ها دور شدن محسوس از تئوری نولیبرالی را ایجاب می کند .به یقین، واقعیت ساده این است که دو لکوموتیو اساسی اقتصاد جهانی _ ایاالت متحد و چین_ با کسری های بسیار ژرف مالی روبرو هستند که نشانه بی چون و چرای دشواری های لیبرالیسم نو ،و گرنه مرگ به کلی واقعی آن مجله هفته شماره 26مرداد 1391
به عنوان راهنمای تئوریک معتبر است که فرض شده آیند ِه انباشت سرمایه را تضمین می کند .این مانع از آن نیست که لیبرالیسم نو به گسترش دادن تئوریک خودبه نفع احیا /آفرینش قدرت نخبگان طبقاتی ادامه دهد .البته ،هنگامی که نابرابری های درآمد و طبقاتی -همان طور که وضعیت امروز است -به سطح نزدیک به سطحی می رسدکه پیش از ورشکستگی ۱۹۲۹بود ،بی تعادلی ها خصلت مزمن بسیار شدیدی پیدا می کند که خطر بحران ساختاری را در فرادست قرار می دهد .شوربختانه ،نظام های انباشت به ندرت به آرامی از میان بر می خیزند. لیبرالیسم «مضمون» از خاکسترهای دومین جنگ جهانی و رکود عظیم دهه ۱۹۳۰سر بر آورده است .دگرگونی نو لیبرالی که در زهدان لیبرالیسم پیشین پرورش یافته بود و در کانون بحران انباشت دهه ۱۹۷۰زاده شد ،به قدر کافی خشونت مورد بررسی کارل مارکس را تأیید می کند که قابله تغییر ناپذیر تاریخ را در خشونت می دید .شیوه نگرش «آمرانه» نو محافظه کاری اکنون در ایاالت متحد برتری دارد .حمله خشن علیه عراق در خارج و سیاست زندانی کردن در داخل بازیافتگی اراده نخبگان رهبری ایاالت متحد را در شکل بندی دوباره نظم جهانی و
ملی برای تأمین امتیاز خاص شان تصریح می کند .بنابر این ،بررسی کردن بسیار دقیق امکان و چگونگی های بحران احتمالی لیبرالیسم نو به ما باز می گردد .بحران های مالی نظر به این که اغلب مقدم بر ضبط قدرت های مالی بسیار باال در مجموع اقتصاد های کشور های مختلف بوده اند ،به طور معمول با بی تعادلی های مزمن اقتصادی مطابقت دارند .ویژگی های رمز آمیز در آن عبارتند از )۱ :کسری های بودجه داخلی رشد یابنده و کنترل ناپذیر )۲بحران موازنه پرداخت ها )۳کاهش شدیدارزش پول )۴ بی ثباتی ارزش دارایی های داخلی (در مثل در بازار های مالی و نا منقول ها )۵تورم فزاینده )۶بیکاری روز افزون با مزد های نازل و )۷فرار سرمایه ها .ایاالت متحد در رسیدن به سطح های رکورد در خصوص سه مورد نخست از هفت شاخص اساسی یاد شده دارای ویژگی خاص است و برای بهتر شدن آن چه که مربوط به مورد چهارم ، یعنی ارزش یابی دارایی ها است ،دلواپسی جدی دارد« .گشایش دوباره اقتصادی بدون گشایش دوباره شغل» و رکود مزدها پیدایش شکل های مربوط به ششمین شاخص را بر می انگیزد .وانگهی اهمیت ندارد که یک چنین پیوستگی شاخص ها به تقریب به طور صفحه
13
حتم دخالت صندوق پول بین المللی را الزم خواهد داشت .اقتصاد دانان صندوق پول بین المللی – هم چنین ولکر و گرین اسپان، رئیسان پیاپی خزانه داری فدرال – به طور رسمی از آن چه که بی تعادلی های اقتصادی ایاالت متحد ثبات جهانی را تهدید می کند، ابراز تأسف کردند. . . .اما آن ها چون در موضع فرمانروایی صندوق پول بین المللی قرار دارند ،این امر تنها ایجاب می کند که این کشور خود باید خویشتن را منضبط کند ،آن چه که کم احتمال به نظر می رسد .مسئله اصلی از این قرار است :آیا بازار های جهانی این انضباط را «به گونه ای که می بایست آن را برحسب تئوری نو لیبرالی به کار بندند» رعایت می کنند و در صورت تأیید چگونه و با کدام عمل ها؟ مسئله نخست عبارت از این است که بدانیم چه نوع بحران می تواند برای ایاالت متحد برای حل و فصل کردن وضعیت خاص اش مفید تر باشد؛ زیرا احتمال بحران به کلی به گزینش رأی و عقیده های ممکن سیاسی بستگی دارد .در رد چنین عقیده ها این یادآوری مهم است که ایاالت متحد بنا بردشواری ها در طی ۲۰سال اخیر پس انداز نکرده است .در ،۱۹۸۷ورشکستگی بورس بازان نزدیک به %۳۰ارزش های دارایی ها را زایل کرده است .در حفره رکودی که در پی انفجار حباب اقتصاد جدید در پایان دهه ۱۹۹۰دهان باز کرد ،بیش از ۸۰۰۰میلیارددالر سفته پیش از بازگشت به سطح های پیشین از اعتبار افتاد .در ۱۹۸۷ ارزش ورشکستگی های بانک ها و صندوق های پس انداز نزدیک به ۲۰۰میلیارد دالر بود .در این سال چرخش اوضاع به قدر ی شدید بود کهویلیام ایزاک رئیس شرکت سپرده بیمه فدرال اعالم کرد که «ایاالت متحدممکن است به ملی کردن بخش بانکی دست یازد» .ورشکستگی های بزرگ (Lang Term Capital Management (Comté )s’Orange,Californieو سایرین که در سوداگری گام نهادندو ورشکست شدند ،فرو ریختن چندین شرکت بزرگ را در ۲۰۰۱ -۲۰۰۳در پی داشتند .در صورتی که آن ها نارسایی های محاسبه پذیر شگفتی انگیز را تشخیص می دادند؛ این ورشکستگی ها نه تنها برای توده مردم به قیمت گران تمام شد ،بلکه نشان داد ،تاچه درجه بخش بزرگی از مالی شدن نو لیبرالی شکننده و خیالی بوده است .روشن است که این شکنندگی به هیچ وجه محدود به ایاالت متحد نبوده است .بیشتر کشورها از جمله چین با بی ثباتی و ابهام مالی روبرو هستند. در مثل وام کشورهای در راه توسعه «از مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۵۸۰میلیارد دالر در ۱۹۸۰به ۲۴۰۰ میلیارد دالر در سال ۲۰۰۲رسیده است و بخش بزرگی از این وام قابل پرداخت نیست. در ، ۲۰۰۲خدمات وام برای این کشورها نمایشگر صدور خالص ۳۴۰میلیارد دالر است ،در صورتی که آن ها برای توسعه کشور ۳۷میلیارد دالر از خارج دریافت کردند»)۳( . . . .در برخی وضعیت ها ،خدمات وام باالتر از درآمد هایی است که از خارج به دست می آیند .و به طور بسیار قابل فهم، برخی کشور ها مانند آرژانتین در برابر اعتبار دهندگان خود رفتاری به کلی سرکش دارند. بنابر این ،دو سناریوی بدتررا از دیدگاه ایاالت متحد بررسی می کنیم .شعله کوتاه تورم شدید ،وسیله پاک کردن وام های بین المللی و وام های مصرف کنندگان را فراهم می آورد .در واقع ،ایاالت متحد وام های اش را در برابر ژاپن ،چین و دیگر کشور ها با دالر به شدت از ارزش افتاده پرداخت می کند .یک چنین مصادره تورمی در بقیه جهان پذیرفته نمی شود تورم شدید ،پس انداز ،بازنشستگی ها و بسیاری از بخش های دیگررا در داخل ایاالت متحد ویران می کند و روش پول مدارانه را که ولکر و گرین اسپان در کل دنبال کرده اند ،به پرسش می کشد .بنابراین ،با کم ترین نشانه چنین خروجی از سیاست پول مداری ( که در واقعیت ها به معنی مرگ لیبرالیسم نو است) ،بانک های مرکزی به تقریب به ناچار یورش عمومی علیه دالر را راه انداختند، و بدین ترتیب ،پیش از موقع ،بحران فرار سرمایه ها را به این دلیل که ایاالت متحد به تنهایی قادر به مدیریت در زمینه مورد بحث نیست ،شتاب می دهند .دالر ایاالت متحد تمامی اعتبارش را به عنوان ذخیره پولی جهان ،هم چنین همه امتیاز های آینده مربوط به موضع قدرت مالی فرمانروا (در مثل ” ”seigneuriageیعنی قدرت سکه زدن) را از دست می دهد .بنابر این ،اروپا یا آسیای شرقی یا هر دو ،این کارکردها را بر عهده می گیرند (آن ها اکنون تأیید می کنندکه مسئول های بانک های مرکزی جهانی حفظ کردن شمار بسیار زیادی از حساب های شان به یورو را ترجیح می دهند) .بازگشت بسیار ساده تورم می تواند تصور پذیر باشد ،زیرا بسیار بدیهی است که تورم چنان که توسط هواداران پول مداری (مونتاریست ها) شرح داده شده در نفس خود بد نیست و نرمش ساده هدف های پولی (همان طور که مارگارت تاچر در فازهای بسیار عمل گرایانه حرکت خود به سوی لیبرالیسم نو آن را نشان داد)، می تواند تحقق یابد.
گزینش دیگر برای ایاالت متحد پذیرفتن دوره دراز تورم از نوع تورمی است که ژاپن از ۱۹۸۹با آن روبرو بوده است .این امر مشکل های جدی در سطح بین المللی به وجود می آورد ،مگر این که اقتصادهای دیگر -که پیشگام آن ها چین است ،به احتمال همراه با هند -بتوانند زیان مربوط به دینامیسم اقتصاد جهانی را جبران کنند. البته ،گزینش چین هم زمان به دلیل های اقتصادی و سیاسی بسیار مسئله آفرین است. بی تعادلی های داخلی چین جدی هستند، و به طور اساسی به شکل فزونی ظرفیت های تولید :بیش از همه تأسیس فرودگاه ها در کارخانه های اتومبیل نمودار می شوند. این ظرفیت اضافی در مورد رکود ممتد بازار مصرف ایاالت متحد هنوز قطعی تر است .حجم وام ها در چین (به شکل قرضه های بانکی روبرو با دشواری در پرداخت) مانند حجمی که در ایاالت متحد به چشم می خورد چندان عظیم نیست .در وضعیت چین خطرها به همان اندازه سیاسی و اقتصادی است .بنابر این ،ممکن است که پویایی بسیار زیاد مجموعه اقتصاد آسیایی در آینده انباشت سرمایه را به پیش براند .البته ،شاید ،نتیجه ها در آن چه در سطح کیفیت محیط زیست و چه از دیدگاه حفظ رهبری ایاالت متحد در نظم جهانی زیان آور خواهند بود .دانستن این نکته که آیا ایاالت متحد به طور منفعل موضع هژمونیک خود را ترک خواهد گفت یا نه گشوده می ماند .در این شکی نیست که این کشور فرمانروایی نظامی اش را حتا اگر موضع فرمانروایی اش در به تقریب کلیت دیگر عرصه های بزرگ قدرت سیاسی اقتصادی کاهش یابد ،حفظ خواهد کرد .هرگاه ایاالت متحد برای استفاده کردن از برتری نظامی خود برای هدف های اقتصادی و سیاسی اش ،همان طور که در عراق به آن عمل کرد ،کوشش به عمل آورد یا نه .با این همه به طور اساسی به پویایی درون خود وابسته خواهد بود. برای ایاالت متحدبسیار دشوار خواهد بود نتیجه های درونی کاهش قیمت ها را جذب کند .اگر مشکل های وام داری دولت فدرال و نهادهای مالی باید بدون تهدید کردن ثروت نخبگان طبقاتی حل شود ،در این صورت «کاهش قیمت های مصادره» از نوع مصادره ای که آرژانتین به آن دست یازید (در ژرفا ناسازگار با لیبرالیسم نو) تنها و یگانه گزینش خواهد بود (و بحران نهادهای پس انداز در ایاالت متحد در پایان دهه ،۱۹۸۰هنگامی که امانت گذاران شمارمند نتوانستند دارایی شان را در اختیار داشته باشند ،ایده معینی از آن چه که مسئله عبارت از آن خواهد بود ،فراهم می آورد) .نخستین قربانیان تعدیل برخی برنامه های صفحه
14
عمومی اساسی است که هنوز وجود ندارند، ِ (مانندتأمین اجتماعی) ( . . . )۴و مراقبت پزشکی (.)۵ . . .حقوق در زمینه بازنشستگی وارث ها (دارایی نا منقول و پس انداز مالی) . در چنین شرایطی می توان از آغاز تالشی همرایی توده ای پیشگیری کرد .در این وضعیت ،مسئله های مهم این نا رضایتی، درجه های نمود آن و شیوه های مدیریت مطرح می شوند. بنابر این ،تحکیم قدرت باوری نو محافظه کار خود را چونان راه حل ممکن نشان می دهد .نو محافظه کاری از برنامه نو لیبرالی که نهاد آزادی بازار های استوار بر نا همتایی ها ،اما بر پایه توسل آن به وسیله های قدرت آمرانه ،سلسله مراتبی حتا نظامی را در به کار بستن حفظ قانون و نظم در نظر دارد ،جانبداری می کند :و به طور نمایان گرایش های ضد دموکراتیک خاص را آشکار می کند .در امپریالیسم نو ،من تز هانا آرنت را بررسی کرده ام که بنابر آن نظامی گری ها در بیرون و درون کشور به ضرورت همپای یکدیگر پیش می روند .من از آن به این نتیجه رسیده ام که ماجرا جویی بین المللی نو محافظه کاران -مدت ها برنامه ریزی و سپس توجیه شده ،پس از حمله های ۱۱سپتامبر -به همان اندازه به اراده تحمیل کردن نظارت هیئت سیاسی ماجراجوو به طور وسیع متفرق در کشور و استراتژی ژئوپلیتیک حفظ هژمونی جهانی ایاالت متحد به موهبت کنترل منابع نفتی ارتباط دارد. در داخل مانند خارج ،ترس و نا امنی خیلی آسان با هدف های سیاسی – نه بدون کامیابی هنگامی که مسئله عبارت از انتخاب دوباره بوش بوده است -دستکاری شده اند (. )۶
گذار به آرامی یا بنابر فاجعه )۷(. . . .رفتار کنونی نخبگان رهبری ایاالت متحد به گزینش دوم بیش از گزینش نخست گرایش دارد .ناسیونالیسمی که در این کشور چیرگی دارد میتواند به راحتی گرویدن به این اندیشه را ممکن سازد که دشواری های اقتصادی که موجب تورم شدیدیاکاهش ممتد تورم می شود ،به دیگران ؛ در چین یا آسیای مرکزی یا اوپک و دولت های عرب که پاسخ گفتن کامل به نیاز های بیش از حد ایاالت متحد به انرژی را رد می کنند ،نسبت دادنی است .دکترین ضربه های پیشگیرانه اکنون خوب سامان یافته است و کارایی های تخریب ،بی میانجی در دسترس و آماده اند. همان برهان در این اندیشه دوام می یابد که یک دولت ،مثل دولت ایاالت متحد ،که محاصره و به طور مستقیم تهدید می شود، وظیفه دارد ،از سرزمین اش از ارزش ها و شیوه زندگی اش با وسیله های نظامی تا این اندازه الزم دفاع کند .برای دولت کنونی ،یک چنین محاسبه فاجعه بار ،به عقیده من گرایش به خود کشی ،نظم نا ممکنی نیست .دولت گرایش خود را به از بین بردن هر تضاد درونی نشان داده است و به این دلیل ،پشتیبانی توده ای چشمگیر به دست آورده است .با یک سنجش درست می بینیم ،بخش اساسی مردم ایاالت متحد ،اعالمیه حقوق ( )Bill Rightsرا چونان سند الهام کمونیستی مینگرند ،در صورتی که سایرین، البته اقلیتی ،پذیرای هر آن چیزی هستند که «جذبه» های نبرد بزرگ نهایی خیر و شر ( )Armageddonرا به یاد می آورد. قانون های ضد تروریستی ،به فراموشی سپردن قراردادهای ژنو در خلیج گوانتانا مو و آمادگی توصیف کردن هر نیروی مخالف به عنوان «تروریست» به همان اندازه نشانه های هشدار دهنده هستند.
در امپریالیسم نو ،من تأکید کرده ام که میتوان نشانه های شمارمند تالشی هژمونی ایاالت متحد را شناسایی کرد .ایاالت متحد خوشبختانه در ایاالت متحد یک اپوزیسیون موضع فرمانروایی اش را در تولید جهانی اساسی وجود دارد که می تواند بسیج شود در طی دهه ۱۹۷۰از دست داد و قدرت و در مقیاس معینی اکنون بر ضد چنین اش در سرمایه گذاری مالی در طی دهه گرایش های فاجعه بار و خویشتن کشانه ۱۹۹۰رو به فروپاشی می رود .رهبری اقدام کند .در وضعیت کنونی رویدادها ،این تکنولژیک و هژمونی آن در زمینه فرهنگ اپوزیسیون شور بختانه پراکنده ،منحرف از و قدرت اخالقی اش با شتاب در حال افول مسیر و بی بهره از سازمان یکپارچه است. است .نیروی نظامی آن به عنوان یگانه در مقیاس معینی این وضعیت نتیجه روند سالح آشکار فرمانروایی جهانی اش باقی خود اندام زدایی است که واقعیت جنبش می ماند .البته ،حتا این قدرت نظامی در آن کارگری ،جنبش های به طور کلی گام نهاده چه که می تواند بنابر قدرت تخریب تکنیک در مبارزه های همانند و سرانجام جنبش عالی که تا نه هزار متر ارتفاع به کار برده هایی است که درون جریان های روشنفکری شود ،محدود گردد .عراق محدودیت های آن پسا مدرن ها ،نا خودآگاه به دیدگاه کاخ سفید را در زمین نشان داده است .گذار به یک می پیوندندو حقیقت را به ساخت اجتماعی ساختار جدید هژمونیک در سرمایه داری و نتیجه ساده گفتمان کاهش می دهند .این جهانی ،ایاالت متحد را رویاروی ضرورت جا یادآوری نقدی که تری آگلتون از شرایط یک گزینش قرار می دهد :اداره کردن این پسا مدرن لیوتار می کند ،به زحمت اش می مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ارزد «نمی تواند اختالف بین حقیقت ،اقتدار و جذبه سخنوری وجود داشته باشد؛ کسی که توقع های شنوندگان را بر می آورد ،یا کسی که تاریخ بسیار نژاد پرستانه ای دارد ،قدرت دارد» .من حتا تأیید می کنم که این نقدرا هنگامی که آن را در ۱۹۸۹ذکر کردم در زمان ما هنوز بیشتر مناسب است)۸( . . . .اگر مایلیم برخی گریز از بن بستی بیابیم که اکنون در آن وارد شده ایم ،تکذیب کردن قصه های کاخ سفید و تردستی های شکسته بند های داونینگ استریت برای پایان دادن آن ضروری است .یک «دنیای واقعی» در این جهان وجود دارد ،این واقعیت ما را زود فریفته است .اما برای پیش رفتن باید برای چه چیز تالش کنیم؟ اگر آزادی بال هایی فراهم می آورد ،به سوی کدام سر زمین ها می تواند ما را منتقل کند؟ بدیل ها مسئله بدیل هااغلب به این عنوان که مسئله عبارت از رسم کردن طرح های جامعه آینده و پیشنهاد کردن خط سیری است که به آن می انجامد ،مورد بحث قرار گرفته است. چیز زیادی برای رسیدن به چنین کاربرد هایی وجود دارد .امانخست باید روند کردن مارا به نقطه سیاسی درخور هدایت ِ ای پذیرفت که در آن آلتر ناتیو های عملی، امکان های واقعی شناسایی پذیرند .دو راه اساسی گشوده شده اند ،ما می توانیم در حجم زیادی وارد جنبش های اپوزیسیون در واقع موجود شویم و بر اساس فعالیت شان و در خالل آن برای نمودار کردن گوهر برنامه اپوزیسیون به طور وسیع هم رأیانه بکوشیم. یا می توانیم به پژوهش ها ،به طرح های تئوریک و پراتیکی متوسل شویم که مربوط به شرایط موجود است (.البته از نوع آن ها که من این جا به آن دست یازیده ام ) و تالش کنیم آلتر ناتیو های آن ها را از راه تحلیل نقدی نمودار سازیم .دنبال کردن این راه دوم به هیچ وجه ایجاب نمی کند که جنبش های اپوزیسیون موجود در اشتباه باشند یا فاقد داوری اند .به طور متوازن ،جنبش های اپوزیسیون تنها می توانند مدعی شوند که نتیجه گیری های تحلیلی با علت هایی که آن ها مدعی اند هیچ رابطه ندارند .آن چه که در دستور روز است ،برقراری گفت و شنود بین کسانی است که هر دو راه برای رسیدن به بهبود درک جمعی و تعریف خطاهای کنش ،بسیار مناسب است. دگر گونی نو لیبرالی در داخل و خارج سپهر خاص اش ،تمامی یک سلسله جنبش های اپوزیسیون را به وجود آورده است .بسیاری از این جنبش ها به طور بنیادی متفاوت از جنبش های پیش از ۱۹۸۰اند که پایه آن ها صفحه
15
در اکثریت کارگرند ()۹ . . .من گفته ام «بسیاری » و نه «همه» زیرا جنبش های پایه کارگری به هیچ ترتیبی بی جان نیستند ،حتا در کشور های پیشرفته سرمایه داری که در آن لیبرالیسم نو به طور وسیع با حمله های خود قدرت آن ها را به فرمان در آورده ،ضعیف شده اند .در کره جنوبی و در آفریقای جنوبی ،جنبش های نیرومند کارگری در طی دهه ۱۹۸۰شکل گرفته اند و ،در بخش بزرگی از آمریکای التین ،حزب های طبقه کارگر ،هنگامی که در قدرت نیستند ،وضعیت شکوفایی را احساس می کنند .در اندونزی ،جنبش زحمتکشان هنوز جوان ،اما به طور بالقوه بسیار مهم ،برای نفوذ کردن در ذهن مردم مبارزه می کنند .درچین ،نیروی انگیزش زحمتکشان با وجود پیش بینی ناپذیر بودن وسیع است .در طی گذشت زندگی واپسین نسل در ایاالت متحد ،توده مردم زحمتکش به دلیل های ناسیونالیسم فرهنگی ،مذهبی اغلب به نام ارزش های اخالقی مصممانه علیه منافع خاص مادی شان رأی داده اند .البته، به هیچ وجه مسلم نیست این توده زحمتکش به طور قطع زندانی چنین سیاست هایی باقی بماند که بنابر مانور های جمهوری خواهای همان طور دموکرات ها تحمیل شده اند؛ پس بنا بر نا پایداری وضعیت در ایاالت متحد، نمی توان بازگشت سیاست های توده ای سوسیال – دموکرات ها حتا سیاست های توده ای ضد لیبرالی را در سال های آینده نفی کرد. البته ،مبارزه ها علیه انباشت بنابر سلب مالکیت ،خط های مبارزه اجتماعی و سیاسی به کلی متمایز را گسترش می دهند)۱۰( . . . .برای بخشی به دلیل نا همگون بودن وضعیت هایی که چنین جنبش هایی را به وجود می آورند ،سمت گیری های سیاسی و شیوه های سازمان دهی شان به روشنی از کنش سیاسی ویژه مبارزه های سوسیال دموکرات ها مجزا می شوند .از این رو، شورش زاپاتیستی در چیاپاس (مکزیک) کسب قدرت یا انقالب سیاسی را در هدف ندارد .این جنبش بیشتر به برقراری ارتباط های سیاسی بسیار «فرا گیر» گرایش داشته است .اندیشه عبارت از کارکردن در مجموع جامعه مدنی برای جستجوی آلتر ناتیو ها فراخ تر و سیال تر برای پرداختن به نیاز های ویژه گروه های متفاوت اجتماعی و امکان دادن به آن ها برای بهبود بخشیدن سر نوشت شان است .در سطح سازمانی، این جنبش از سمت گیری های سیاسی می پرهیزد و پذیرش شکل حزب سیاسی را نفی می کند ،باقی ماندن در وضعیت جنبش اجتماعی در داخل کشور را برتر می داندو مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ساخت «بلوک» قدرت سیاسی با دادن جایگاه مرکزی بیش از پیرامونی به فرهنگ های بومی را مورد توجه قرار داده است. جنبش های شمارمند محیط زیستی -مانند جنبش به نفع عدالت محیطی به همان روش دست می یازند. چنین جنبش ها از جا به جا کردن عرصه سازمان سیاسی حزب های سیاسی و سازمان های کار به سوی پویایی سیاسی کنش اجتماعی کم تربه انجام رسیده ،این نتیجه را که در هر محیط جامعه مدنی گسترش می یابد ،در هدف داشته اند .آن چه که این جنبش ها در تمرکز از دست می دهند ،آن را به شایستگی در برابر مسئله های ویژه با گروه های پایه به دست می آورندو نیروی شان را از لنگر گاه شان در نهفته های زندگی روزمره و مبارزه ها کسب می کنند. با این همه ،بنابر این واقعیت ،اغلب برای آن ها خارج شدن از محل و شخص معین، در سطح سیاست کالن برای درک کردن آن چه که معنی می دهد و آن چه که هنوز انباشت از راه سلب مالکیت ورابطه های اش بااحیای قدرت طبقاتی معنی می دهد، دشوار است.
( در رأس آن ها ایاالت متحد و در کم ترین مقیاس بریتانیا و فرانسه) تعلیم دیده اند. جنبش های اپوزیسیون اندیشه های شمارمند مربوط به آلترناتیو ها را به وجود آوردند. برخی ها می کوشند خود را به طور کامل یا تا اندازه ای از قدرت های ویرانگر جهانی شدن نو لیبرالی جدا کنند .برخی دیگر( ،مانند جنبش « ۵۰سال کافی است» ) در جستجوی عدالت اجتماعی و زیست بومی جهانی از راه اصالح یا انحالل نهاد های نیرومندی چون صندوق پول بین المللی ،سازمانجهانی تجارت و بانک جهانی هستند( .هر چند دراین میان قدرت مرکزی خزانه داری ایاالت متحد به کوشش بانک جهانی مسکوت مانده است) .سایرین نیز (به ویژه جنبش های زیست بوم شناسان چون گرین پیس) موضوع باز یابی ( زمین های روستایی ) را فرا راه قرار می دهند )۱۱( .بدین وسیله تداوم ژرفی که بنابر مبارزه های گذشته و مبارزه هایی که در جریان تاریخ دردناک استعمار و امپریالیسم رواج داشته ،آشکار می شود .برخی ها(چون هارد و نگری) «توده زیادی» را در بازار و یا جنبشی را درون جامعه مدنی جهانی می نگرند که با قدرت های نا متمرکز و پراکنده نظم نو لیبرالی – (که به عنوان یک «امپراتوری » تفسیر شده) مقابله می کنند .بسیار فرو تنانه ،برخی دیگر ،آزمون های محلی در زمینه سیستم های جدید تولیدو مصرف، مثل (سیستم مبادله محلی ) را که استوار بر ارتباط های اجتماعی و پراتیک های زیست بومی از گونه به کلی متمایز است ،در نظر می گیرند.هم چنین ،کسانی را می یابیم که به ساختارهای قراردادی حزب ها ( مثل، حزب زحمتکشان در برزیل یا حزب کنگره در هند ،متحد با کمونیست ها) .برای کسب قدرت دولتی به عنوان هدف باور دارند و از این رو آن را نخستین گام به سوی اصالح کلی نظم اقتصادی درک کرده اند .بسیاری از این جریان های گوناگون از این پس خود را در فوروم اجتماعی جهانی باز می یابند که می کوشد نقطه های مشترک شان و ساختن قدرت سازمانی در خور مقابله با گونه های گوناگون لیبرالیسم نو و نو محافظه کاری را تعریف کند .ادبیات زیادی پدیدار شده است که یادآور می شوند« :دنیای دیگری ممکن است» .این ادبیات درون مایه اش را به کوتاهی بیان می کند و گاه می کوشد، اندیشه های جنبش های گوناگون اجتماعی چهار افق جهان را که بن مایه شایسته ستایش و سرچشمه مهم الهام را تشکیل می دهند ،به هم در آمیزد.
گوناگونی این مبارزه ها ،در چنین حالت که تصور کردن رابطه ها بین آن ها گاه دشوار است ،خیلی ساده سرگیجه آور است. آن ها عنصر های انبوه بی ثباتی جنبش های اعتراضی اندکه جهان را از آغاز دهه ۱۹۸۰روبیده اند و همواره بیشتر عنوان های روزنامه ها را به انحصار خود در آورده اند .این جنبش ها و شورش ها گاه با خشونت شدید ،بیشتر وقت ها توسط قدرت های دولتی که به نام «نظم و ثبات» عمل می کنند ،از پا در آمده اند .در دیگر مکان ها ،این جنبش ها در خشونت های درون قومی وجنگ های داخلی تغییر ماهیت داده اند ،باید دانست که انباشت بنابر سلب مالکیت رقابت های شدید اجتماعی و سیاسی به وجود می آورد .تاکتیکی که «تفرقه بینداز و حکومت کن» را در هدف دارد که توسط گزیدگان رهبری و رقابت میان گروه های آشوبگر رقیب (در مثل ،میان منافع فرانسه و ایاالت متحد در کشورهای معین آفریقایی) رهبری شده ،اغلب نقش مرکزی در این مبارزه ها بازی کرده اند .کشور های زیر نفوذ اغلب در رأس حرکت سرکوبی و تسویه حساب قرار می گیرند که هدف آن ها مغلوب کردن بی رحمانه جنبش ها ی مبارز است که علیه انباشت از راه سلب مالکیت در بخش های شمارمند جهان قد علم می کنند .در این کار، آن ها در وضعیت های معین از نظر نظامی پشتیبانی شده یا از نیروهای ویژه استفاده می اما چه نوع نتیجه گیری ها می توان از کنندکه توسط دستگاه های نظامی فرمانروا کاربرد تحلیلی ،چونان کاربرد تحلیلی که من صفحه
16
تازه به آن پرداختم ،به دست داد؟ در جای نخست همه تاریخ «محتوی» لیبرالیسم و پیچ و خم نو لیبرالی که آن را دنبال کرده ،ایفای نقش اساسی توسط مبارزه طبقه ها را در برابر قدرت نخبگان طبقه ،چه در ناکامی آن و چه در برقراری دو باره آن تصریح می کند .هر چند به صورت بس مؤثر ناپیدا ،ما در روند استراتژیک کامل و پیچیده زیسته ایم که توسط نخبگان رهبری هدایت شده برقراری و گسترش قدرت طبقه ویرانگر و یا در چین و روسیه تنظیم آن را در هدف دارند .گذار پسین به نو محافظه کاری به درستی تا جایی که نخبگان اقتصادی مستعد پیشرفت اند ،بیانگر استراتژی های اقتدارگرایانه ای است که این نخبگان آماده اند برای حفظ کردن قدرت شان به آن ها توسل جویند .همه این ها در طی دهه ها نشان داده اند که نهاد های طبقه کارگر رو به افول بوده اند .وانگهی ،بسیاری از ترقی خواهان بیش از پیش تن به این پذیرش داده اند که مفهوم طبقه خالی از معنی یا مدت هاست که به خاک سپرده شده است .در این باره ترقی خواهان از هر کران در برابر اندیشه نو لیبرالی به زانو در آمدند ،زیرا یکی از افسانه های اساسی لیبرالیسم نو این است که مقوله طبقه استوره ای است که فقط در تصور سوسیالیست ها و هواخواهان پنهانی کمونیسم()Cryptocommunistes وجود دارند ،به ویژه در ایاالت متحد، اصطالح «جنگ طبقاتی» از این پس تنها در رسانه های راست (مثل وال استریت جورنال) برای بی اعتبار کردن همه منتقدین مستعد متزلزل کردن آن چه که به عنوان هدف متحد و به هم پیوسته ملی (یا برقراری قدرت طبقه های ممتاز!) معرفی شده به کار می رود .بنابر این ،نخستین درسی که از همه این ها به دست می آید این است که: اگر نمودارها نمودارهای مبارزه طبقاتی و پراتیک ها پراتیک های جنگ طبقاتی اند، نباید از نامیدن چیز ها به نام شان بیم داشت. آلترناتیو برای توده مردم دل سپردن به خط سیر تاریخی و جغرافیایی است که بنابر قدرت ویرانگر و همواره فزاینده طبقه های ممتاز یا به راستی متناسب آن در ارتباط با طبقه تعریف می شود .با بیان مطلب بدین ترتیب ،مسئله عبارت از لذت بردن در حسرت زدگی فالن عصر طالیی از دست رفته در هنگامی که گروهی چون گروه «پرولتاریا» گروه استوره ای ناب ،در کار بود ،نیست .هم چنین ،به ضرورت معنی آن این نیست که یک مفهوم ساده طبقه وجود دارد که ما می توانیم به عنوان عامل اصلی (وگر نه انحصاری) دگرگونی تاریخی آن را به یاری بخوانیم .هیچ عرصه تخیلی اتوپی مارکسی وجود نداردکه ما بتوانیم خود را مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کنار بکشیم .تکیه کردن روی ضرورت و است .در سیاست نخبگان طبقه رهبری که خصلت پرهیز نا پذیرمبارزه طبقه ها هم شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن! »را در ارز تأیید کردن این نکته نیست که روشی هدف دارد ،باید با سیاست اتحاد مناسب برای که طبقه ها شکل گرفته اند ،مشخص شده یا برقراری قدرت های محلی به منظور حق حتا از پیش معین کردنی است .طبقه های تعیین سرنوشت ،در چپ ،مقابله کند. مردمی مانند طبقه های نخبگان در شرایطی البته ،تحلیل ،وجود تضادهای استثمار آفرین که با وجود این هرگز گزینش های خاص درون برنامه های نو لیبرالی و نو محافظه شان را آشکار نمی کنند ،در نفس خود به کار را نمودار می سازد .فاصله ای که بین حرکت در می آیند .این شرایط نشان های لفاظی (رفاه جمعی) و واقعیت های (سود ِ پیچیدگی نسبت دادنی به نژاد ،جنس و تمایز طبقه کوچک رهبری ) رو به گسترش های قومی در پیوند تنگاتنگ با هویت های وجود دارد ،امروز بیش از هر وقت آشکار طبقه اند .طبقه های فرو دست که خصلت است .این اندیشه که بازار ،مسئله رقابت های نژادی ژرف و فمنیسم سازی فزاینده و عدالت است ،بیش از پیش با انحصاری فقر را نشان می دهند ،مشخصه دگرگونی شدن ،متمرکز شدن و بین المللی شدن بسیار نو لیبرالی است .یورش به حقوق زنان و زیاد قدرت شرکت ها و سرمایه گذاری آن چه که به باز تولید مربوط است ،عنصر از حقیقت دور شده است .افزایش ناگهانی کلیدی بینش نو محافظه کاران نظم اخالقی نابرابری ها ،بین طبقه ها و منطقه ها – هم «سالم» است که استوار بر مفهوم بسیار زمان درون خود دولت ها (همان طور در ویژه خانواده است .جالب توجه این که ،این چین ،روسیه ،هند و در آفریقای جنوبی ) و یورش از نقطه اوج اش در پایان دهه ۱۹۷۰در سطح بین المللی میان دولت ها ،مسئله ،هنگامی که لیبرالیسم نو برای نخستین بار سیاسی جدی ای را مطرح می کندکه دیگر جلوی صحنه را فرا گرفته بود ،فرو افتاده نمی توان به پنهان کردن محتاطانه آن به است. عنوان یک پدیدار «گذرا» در جاده ای که
تحلیل هم چنین دو گانگی کنونی جنبش های به دنیای نو لیبرالی رهنمون می شود که در توده ای را بیان می کند .از یک سو ،جنبش انتظار بهبودی است ،دل خوش داشت .هر هایی را می یابیم که پیرامون آن چه که من چه بیشتر لیبرالیسم نو به عنوان یک لفاظی آن را «باز تولید وسیع» می نامم ،سازمان اتوپیک مردود که طرح کامیاب برقراری می یابند که در آن استثمار کار مزدبر وکمک قدرت نخبگان طبقه های رهبری را پنهان های اجتماعی مسئله های مرکزی اند .از می کند ،افشا شود ،بیشتر پایه های پیدایش سوی دیگر ،جنبش هایی را می یابیم که علیه دوباره جنبش توده ای حامل نیاز های سیاسی انباشت از راه سلب مالکیت مبارزه می کنند .برابری خواه و جستجوی عدالت اقتصادی، این جنبش ها در بر دارنده مقاومت اند :در تجارت منصفانه و امنیت فزاینده اقتصادی شکل های کالسیک انباشت ابتدایی(مانندجابه را استوار می کند. جایی جمعیت های کشاورزی خارج از اوج گفتمان هایی که استوار بر حقوق است، زمین های شان) ،در رها شدن شدید دولت به همان اندازه فرصت هایی را که مسئله از هر نوع تعهد های اجتماعی (به استثنای هایی را طرح می کند ،می گشاید .حتا می وظیفه های مراقبت و پلیس) ،در پراتیک توان در مفهوم حقوق ،در تفسیر قرار دادی های ویرانگر فرهنگ ها ،تاریخ و محیط و نو لیبرالی آن ،سالح نقد اقتدار گرایی زیست و در روند های «مصادره» که از نو محافظه کاری ،به ویژه بنابرروشی که راه کاهش اسکناس های در گردش ،تورم «جنگ با تروریسم» در همه جا به عنوان ها انجام می گیردو توسط سرمایه مالی ،دست آویز برای کاهش آزادی های مدنی و در شکل های معاصرش با همدستی دولت سیاسی (از ایاالت متحد تا چین و چچنی) به کار گرفته می شود .معین کردن رابطه به کار رفته ،مشاهده کرد .فراخوان فزاینده اورگانیک میان این جنبش های متفاوت به شناخت حق عراق در تعیین سرنوشت و وظیفه ضروری تئوریک و پراتیک است .حاکمیت ،سالح نیرومندی برای باز داشتن البته ،تحلیل ما نیز نشان داده است که این نقشه های امپراتوری ایاالت متحد در این امر فقط می تواند با ارزش یابی کردن روند کشور است .البته ،می توان یک مفهوم آلتر انباشت سرمایه انجام گیرد که نابرابری های ناتیو از حقوق را تعریف کرد .نقد انباشت توسعه جغرافیایی آن هم زمان تغییر یابنده بی مرز سرمایه به منزله روند فرمانروایی و در حال ژرفش اند .این نابرابری به طور شکل دادن هستی های ما ،به نقد این حقوق فعال به توسعه لیبرالیسم نو از راه رقابت بین ویژه -حق مالکیت خصوصی و در آمد کشور ها کمک می کند :یکی از وظیفه های آفرینی – که لیبرالیسم نو را می آفرینند و این سیاست طبقاتی که به وضعیت لیبرالیسم لیبرالیسم نو آن ها را می آفریند ،می انجامد. نو نیرو می دهد ،با آفریدن این نابرابری وانگهی ،من از ضرورت مجموعه به کلی توسعه یک برگ برنده بیش از نقص و عیب صفحه
17
متفاوت حقوق دفاع می کنم ،آن ها عبارتند آن واپس زدن استواری ویرانگر قدرت از برابری فرصت ها ،انجمن های سیاسی و طبقه های رهبری کننده است ،بیش از پیش دولت «مناسب» نظارت بر تولید از جانب احساس می شود. تولید کنندگان مستقیم ،نقض ناپذیری و پای در حقیقت ،این سرشت به طور عمیق ضد بندی به اصل بقا انسان ،کاربرد نقد بدون دموکراتیک لیبرالیسم نو که مورد پشتیبانی ترس از انتقام ،محیط زیست حیاتی شایسته و اقتدار گرایی نو محافظه کاران است ،باید سالم ،نظارت جمعی بر ثروت های مشترک ،هدف اساسی مبارزه سیاسی را تشکیل بر تولید فضا ،بر اختالف ،هم چنین حقوق دهد .فرو کاستن دموکراسی در کشور های جدایی ناپذیروضعیت ما به عنوان اعضای موسوم به «دموکراتیک» مانندایاالت متحد نوع بشر)۱۲( . از این پس بسیار زیاد است)۱۳( .
. . .با این همه ،پیشنهاد کردن حقوق متمایز از حقوقی که لیبرالیسم نو هوا خواه بسیار مقدس آن است ،تعریف روند اجتماعی آلترناتیو را ایجاب می کند که این گونه حقوق می توانند مربوط به آن باشند.
. . .باز نمود سیاسی آن جا توسط قدرت پول به مخاطره افتاده و مغشوش شده است. دستگاه های اساسی نهادی به طور جدی منحرف شده اند .سناتور های ۲۶ایالت که کمتر از %۲۰جمعیت را در بر می گیرند ،از بیش از نیمی از رأی ها در تعیین تقویم قانون گذاری برخوردارند .به عالوه دستکاری بسیار آشکار که در تقسیم حوزه های انتخاباتی کنگره آمریکا نقش اساسی دارد، نشانه سکوت قانون توسط سیستم حقوقی است که مقام های آن از نمایندگانی تکمیل شده اند که از حیث سیاسی و فرمانبرداری از نو محافظه کاران انتخاب شده اند .نهادهای مجهز به قدرت گسترده ،مانند خزانه داری فدرال از هر نوع کنترل دموکراتیک بر کنار است .در سطح بین المللی ،وضعیت هنوز بدتر است .زیرا نهاد هایی چون صندوق پول بین المللی ،سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی که هیچ کس را به حساب نمی آورند ،از هر نظارت دموکراتیک به دورند. موازی با آن ،سازمان های نا دولتی ،نیت خیرشان هر چه باشد ،نمی توانند خارج از هر انگیزه یا کنترل دموکراتیک عمل کنند .معنی آن این نیست که خود نهادهای دموکراتیک هیچ مسئله ای نمی آفرینند .تأثیر ناروایی که گروه های منافع خصوصی می توانند روی روند های قانون گذاری بگذارند، موضوع بیم و هراس های به کلی تئوریک نو لیبرال ها است که تنها توسط گروه های فشار شرکت ها و رفت و آمدهای مداوم میان دولت و شرکت ها با روشنی زیاد نمودار می گردد و این تأیید می کند که کنگره ایاالت متحد (درست مانند نهادهای قانون گذاری دولت ها) به نفع منافع سرمایه گذاران و فقط آن ها عمل می کنند.
می توان برهان مشابهی را علیه تصدیق خاص لیبرالیسم نو پیشنهاد کردکه مدعی است قدرت و قانونیت آن استوار بر پایه های عالی اخالقی است .اندیشه های همبود و اقتصاد اخالقی از حیث تاریخی با جنبش های پیشرو بیگانه نیستند .مانند زاپاتیست ها که امروز علیه انباشت از راه سلب مالکیت مبارزه می کنند ،تمایل شان را به برتر دانستن ارتباط های اجتماعی آلترناتیو در پیوند با اقتصاد اخالقی بیان می کنند .تعریف عرصه اخالقیت نباید تیول حقوقی مذهبی واپس گرا باشد که زیر هژمونی رسانه ها برانگیخته شده و توسط روند سیاسی زیر فرمان قدرت پول شرکت ها پیوند یافته است .بایدبا برقراری دوباره قدرت آن ها که توسط طبقه های رهبری بر پایه انبوهی از بر هان های فریبنده اخالقی انجام می گیرد ،مقابله کرد .نمی توان آن چه که آن را «برخوردهای فرهنگی» می نامند -چنان بد اندیشیده شده که برخی از میان آن ها توانسته اند -به عنوان تغییر مسیر نامناسب در برابر سیاست های طبقاتی (آن گونه که بخش های معینی از چپ سنتی که آن را تأیید می کنند) باشند ،از سر خود باز کرد .تردید نداشتن در آن بازگشت فزاینده به برهان اخالقی در نزد محافظه کاران به درک شان از وضعیت بالقوه از هم پاشیدگی اجتماعی گواهی می دهد که آندیویدوآلیسم نو لیبرالی را پنهان نگاه می دارد .البته ،هم چنین ،جریان ناهنجاری اخالقی که بنابر از خود بیگانگی ها ،بی ویرانی هنجاری ،طردها ،حاشیه راندن ها و تأیید کردن دوباره نیاز ها به شیوه دولت های زیست محیطی که با تثبیت لیبرالیسم نو دموکراتیک ،برابری و عدالت اقتصادی و به وجود آمده ،آشکار می شود. سیاسی و فرهنگی به معنی ستودن بازگشت دگرگونی این طرد اتیک بازار بی قید و به هر عصر طالیی نیست .در هر یک از شرط در مقاومت فرهنگی سپس سیاسی حالت ها ،مضمون ها باید به منظور سازگار یکی از نشانه های زمان ماست که باید با کردن آن ها با شرایط معاصر و توانایی دقت و نه ندانسته بررسی شود .بدین ترتیب هایی که در بر دارند ،دوباره نوآوری شوند. ضرورت کاویدن رابطه تنگاتنگ میان چنین در شرایطی این چنین گونه گون مانند شرایط مبارزه های فرهنگی و مبارزه ای که هدف سائو پولو ،ژوهانسبورگ ،شانگهای ،مانیل مجله هفته شماره 26مرداد 1391
،سانفرانسیسکو ،لیدز ،استکهلم ،یا ال گوس معنی ای که باید به مفهوم دموکراسی امروز بدهیم ،برای سنجش با معنی ای که در دموکراسی آتنی باستانی داشت ،چیز کمی دارد .البته آن چه که این جا عجیب است ،این است که در خالل سراسر دنیا -از چین ،برزیل ،آرژانتین تا ایران ،هند و مصر با عبور از تایوان ،کره و آفریقای جنوبی ، همان طور در ملت های در حال مبارزه اروپای شرقی و در مرکز های عصب های سرمایه داری معاصر -گروه ها و جنبش های اجتماعی وجود دارند که برای اصالح ها ،و بیان مفهوم معینی از ارزش های دموکراتیک مبارزه می کنند)۱۴( . با پشتیبانی چشمگیر از جانب جمعیت کشور، رهبران ایاالت متحد در جهان این اندیشه را در انداخته اند که ارزش های نو لیبرالی آزادی ایاالت متحد اهمیتی جهان شمول و برتر از همه دارند و این ارزش ها شایسته اند که برای آن ها جان بسپاریم .اما جهان قادر است چنین رویکرد امپریالیستی را طرد کند و تا مرکز سرمایه داری نو لیبرالی و نو محافظه کاری تصویر به کلی متفاوت ارزش ها :ارزش های دموکراسی بازرا بازتاب دهد که به واقعیت بخشیدن برابری اجتماعی ،در پیوند با عدالت اقتصادی ،سیاسی و فرهنگی، اختصاص دارد .برهان های روزولت یک نقطه عزیمت ممکن اند .در ایاالت متحد باید به ساختن اتحادی پرداخت که هدف آن باز ستاندن کنترل توده ای دستگاه دولت و از این راه رسیدن به ژرفش پراتیک ها و ارزش های دموکراتیک به جای ویرانی آن ها زیر چکمه قدرت بازار است. افق های جدیدی که شایسته گشودن آزادی اند ،بسیار واال و بسیار برجسته اند که موعظه های لیبرالی به شدت آن را نشنیده می گیرند .می توان سیستم بهتر دولت ،بسی بهتر از سیستمی ساخت که نو محافظه کاری بر آن درنگ دارد. ترجمه از انگلیسی به فرانسه توسط مارلن ژوآن برگردان فروردین ۱۳۹۱ پی نوشت ها دیوید هاروی ،تاریخ کوتاه لیبرالیسم نو، آکسفورد ،نیویورک ،انتشارات دانشگاه آکسفورد۲۰۰۵ ، در باره ولکر بنگرید به پ ،بوند« ،ایالت متحد و اقتصاد ناپایدار جهانی» و … دیوید هاروی ،شرایط پسا مدرنیته ،آکسفورد، بازیل بالک ول ،۱۹۸۹ ،ص ،ص ۱۶۹ : ndtسیستم عمومی باز نشستگی ها صفحه
18
نظری ndtسیستم عمومی مراقبت هانا آرنت ،امپریالیسم (برگردان به فرانسه ، ) M . Leirisپاریس۱۹۹۷ seuil، ،دیوید هاروی ،امپریالیسم نو ،آکسفورد، انتشارات دانشگاه آکسفورد ، ۲۰۰۳صص ۱۲ -۷ گ .آریگی و ب .سیلور .هرج و مرج و حکومت در سیستم مدرن جهان
از یک سوسیالیسم تا سوسیالیسم دیگر از :تونی آندره آنی برگردان :ب .کیوان
بنگرید به دیوید هاروی ،شرایط پسا مدرنیته ،همان جا صص ۱۶۸ – ۱۷۰ سمیر امین« ،جنبش های اجتماعی در پیرامون» ،در انتشارات ویگ نارا جا، جنبش های جدید اجتماعی در جنوب صص ۷۶ – ۱۰۰ . Deglobalization, w.Belloلندن، ۲۰۰۲ ، zed Booksو . . . : ndtثروت های مشترک ،اشاره به زمین های آزاد دسترس در انگلستان پیش از جنبش حصار کشیدن زمین ها . دیوید هاروی ،سپهر امید ،برکلی /لوس آنجلس ،انتشارات دانشگاه کالیفرنیا ،۲۰۰۰ صص۲۴۸ – ۲۵۲ L’association “Task Force ۱۳٫ �on inequality and American De �mocracy” en dessine un tab leau dérangeant, in American Democracy in an Age of Rising Inequality (http://www.apsanet. Org/imgtest/taskforcereport. )2004 ,Pdf این برهانی است که وانگ هویی در نظم نو چین ،اغلب در باره وضعیت چین به آن رجوع می کند .نیویورک ،انتشارات هاروارد ۲۰۰۴
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
در تاریخ اندیشه سوسیالیستی ،می توان و اندیشمندان کمونیست می یابیم .سیستم به طور شکلواره ای سه نمود بزرگ شوروی به آن واقعیت تاریخی می بخشد سوسیالیسم ،سه «مدل»به مفهوم بسیار وسیع و به نوبه خود الهام بخش برخی مدل های اصطالح را که در قرن ۱۹به وجود آمدند و تئوریک سوسیالیسم می شود )۳( .مانند سوسیالیسم کوک شورت و کوتریل و آلبرت تا عصر ما ادامه یافتند ،متمایز کرد. و هانل … نخستین مدل استوار بر همیاری است. زحمتکشان در تعاونی ها سهیم اند .آن ها سومین مدل ،سوسیالیسم دولتی با بازار کارفرمایان این تعاونی ها می شوند.خدمات است ،وسیله های تولید توسط مؤسسه های مشترک را به شکل دو جانبه سازمان داده و دولتی به کار برده می شوند و تولید سود اتحادیه ها را بر پایه خود صنعت تشکیل می می کنند ،اما آن ها به نحو دیگری توزیع دهند .هر یک از آن ها نمایندگانی به مجلس می شوند .بازار و رقابت به طور وسیع منافع ملی می فرستند .در سطح سر زمینی حفظ شده اند .دولت کم یا بیش از اصول آن ها «کمون» هایی به وجود می آورند دموکراسی لیبرالی پیروی می کند .در میان که برای تشکیل دادن یک ارگانیسم سیاسی بنیان گذاران آن ،می توان از لویی بالن آفرینش برای کارکردهای کرانمند متحد می شوند .نام برد .این مدل که تا اندازه ای با ِ بازار و رقابت باقی می مانند ،اما قیمت ها بخش عمومی در شمار معینی از کشور های دیگر قیمت های بازار سرمایه داری نیستند غربی واقعیت یافته ،امروز توسط بسیاری که سود کارفرمایان را گرد آورند :و رقابت از تئوری پردازان «سوسیالیسم بازار» نظام مند است .پرودون تئوری پرداز اصلی دنبال شده است. این سوسیالیسم است )۱( .این سوسیالیسم سوسیالیسم خود تمام سنت مارکسیستی بر این گمان بوده است نسل شمارمندی دارد)۲( . ِ که تنها مدل دوم در واقع مارکسیستی است مدیریت یوگوسالوی از آن الهام می گیرد. و این مدل است که کمونیسم را از رفومیسم دومین مدل برنامه ریز است .وسیله های (جلوتر خواهیم گفت پروژه کمونیستی را از تولید در مالکیت اجتماعی است .واحدهای پروژه سوسیال –دموکرات )متمایز می کند. تولید دیگر فرآورده های شان را مبادله هدف این مقاله ثابت کردن این نکته است نمی کنند .اماوظیفه های تولید را برحسب که مارکس و انگلس در واقع هر سه مدل برنامه تقسیم می کنند .بازار در این مدل را البته برای مرحله های گوناگون ساختمان ناپدید می شود .یک ارگانیسم مرکزی از کمونیسم تأیید کرده اند :برای دومین دوره نوع اداری جانشین آن می گردد .دولت در پس از کسب قدرت توسط پرولتاریا (دوره سطح سرزمین (یا آن چه که از آن باقی می گذار) آن ها سوسیالیسم بازار را نزدیک ماند) متمرکز است .نخستین روایت این مدل به سومین مدل بررسی کردند؛ و تنها برای را پیش از آن که مارکس و انگلس آن را دوره دوم (دوره سوسیالیسم به معنی خاص دوباره فرمول بندی کنند ،نزد سن سیمون کلمه) است که آن ها گذار به مدل برنامه صفحه
19
ریزی کامل را که بازار را لغو می کند ،پیشرفت می کند. می ستودند .البته ،برای خود این دوره دوم، آن ها از سوسیالیسم دولتی برنامه ریز به یک دلیل اقتصادی در این امر وجود دارد. منظور باز اندیشی آن در روحیه نخستین همان طور که مانیفست در این باره می مدل دور می شوند .بنابراین ،این جا سهم گوید :گذار به سوسیالیسم باید «در شرایط انگلس قطعی است .در تقسیم کار بین دو تولید بورژوایی» انجام گیرد .به بیان دیگر، بنیان گذار مارکسسیم ،این انگلس است که تنها آن جا است که اجتماعی شدن نیروهای اغلب وظیفه معرفی کردن جامعه آینده ،البته ،تولیدی تا اندازه ای پیش رفته است( .نه در با تکیه بر نشانه های شمارمند مارکس ،اما شرایط کشاورزی خرده پا یا صنعتگری در پرتو تفسیر کردن و ادامه دادن آن ،می پیشه ورانه) واین تنها در مقیاسی که دولت پردازد .وانگهی پس از مرگ مارکس ،این انگیزش قوی برای این اجتماعی شدن فراهم انگلس است که نقد کردن دیگر مفهوم ها می آورد ،پیشرفت می کند (باز هم مسئله ،مشخص کردن مفهوم نوشته های گذشته عبارت از آن چه که مانیفست می گوید شان،توضیح دادن موضع مشترکشان را «افزایش دادن به غایت شتابمند نیروهای برعهده می گیرد .هم چنین این انگلس است تولیدی») .با همه این ها می توان نتیجه که به شمار معینی اصالح های با اهمیت گرفت که دگرگونی سوسیالیستی فقط زیاد دست می یازد .با این همه ،به ویژه این مسئله رابطه نیروهای سیاسی نیست ،در از اوست که ما مسئله «از یک سوسیالیسم صورتی که واژگون کردن قدرت سیاسی تا سوسیالیسم دیگر» را دنبال خواهیم کرد .یک ضرورت است ،آن چه که هواداران پرودون آن را تشخیص ندادند – ،بلکه هم چنین واقعیت مبارزه اقتصادی بین دو سیستم برنامه مانیفست ،سوسیالیسم دولتی بازار است .اصول کمونیسم بی اختصار آن را در اگر خوب توجه کنیم ،این برنامه بسیار اقدام دیگری که از این قرار اعالم شده ،بیان مشهور به دوره گذاری مربوط است که می کند« :سلب مالکیت تدریجی از مالکان اقتصاد مختلط ،نیمه سوسیالیستی ،نیمه ارضی ،مالکان کارخانه ها ،سالطین راه سرمایه داری را در بر می گیرد .در واقع ،آهن و دریانوردان بازرگانی ،در بخشی پس از «پیروزی دموکراسی» مالکیت از راه رقابت که توسط صنایع دولتی و در بورژوایی لغو نشده است ،بلکه رفته رفته بخشی از راه ملی کردن ها برپایه پرداخت جایش را به مالکیت دولتی سوسیالیستی غرامت ،به اجرا در می آید)۶( . می دهد .در آغاز دولت سوسیالیستی تنها اعتبار را (که مارکس و انگلس به طور در طی این گذار که می تواند پیش از فراهم مبهم نقش کلیدی آن را در اقتصاد پولی پیش آمدن همه شرایط اقتصادی به درازا بکشد- بینی کردند) که به بانک ملی سپرده شد ،در بازار به طور کامل باقی می ماند .در واقع، اختیار می گیرد که از انحصار یگانه همه بازار کار تا اندازه ای از بین رفته است، وسیله های حمل و نقل و شمار معینی از زیرا رقابت از راه قیمت ها بین زحمتکشان کارخانه ها بهره مند است .چگونه و چرا درون بخش دولتی ناپدید می گردد و تاریخی مالکیت سرمایه داری به مالکان کارخانه ها به پرداختن همان مزد این گذار ِ های مؤسسه های دولتی وادار شده اند (این مالکیت عمومی انجام می گیرد؟ چهارمین اقدام در اصول کمونیسم اعالم در باره این موضوع باید جزوه انگلس :شده است) .و این به همان اندازه فشاری «اصول کمونیسم» را خواند که به اختصار را که توسط بیکاری وارد می شود ،از بین مقدم بر آن چیزی است که در شماره ( )۵می برد .دولت پرولتاری کار را برای همه [یادداشت ها] در بیان آمده ،البته می دانیم فراهم می آورد .در مورد زحمتکشان بخش بنابر نامه ای که او خطاب به مارکس دولتی ،باید گفت که آن ها از حالت مزدبران نگاشت… گذار به سه شکل انجام می گیرد :بیرون می آیند ،زیرا توسط نمایندگان سیاسی دولت پرولتاری برخی از مؤسسه های خود به مالکان شریک مؤسسه های ملی شده سرمایه داری را سلب مالکیت می کند و تبدیل می شوند و دیگر اضافه ارزش برای هم چنین روی دیگر اقدام ها برای کاهش دیگران تولید نمی کنند .بنابر این ،کرانمندی دادن مالکیت سرمایه داری ،به ویژه مالیات ها که برای بازار فراهم آمده ،علیه سرمایه تدریجی ،مالیات بر ارث و حذف ارث میان داری نقش ایفا می کند و طرح برنامه می قوم و خویش ها (برادران ،نوادگان و غیره) تواند شروع به پدیدار شدن کند. تکیه می کند .هم چنین با مبلغ هایی که بدین ترتیب به دست می آید ،می تواندمؤسسه برنامه کمونیستی :سوسیالیسم برنامه ریز هایی را خریداری یا ایجاد کند .بنابر این ،با این اقدام های گام به گام است که سوسیالیسم سوسیالیسم بازار فقط یگ گذار به سوسیالیسم مجله هفته شماره 26مرداد 1391
برنامه ریز (نخستین فاز یا فاز پایینی جامعه کمونیستی است .ما این جا نشانه هایی را می یابیم که توسط نقد مارکسی برنامه گوتا (که فقط یادداشت های حاشیه ای هستند که برای نشر اختصاص نیافته اند) وبه ویژه قطعه های مشهور آنتی دورینگ فراهم آمده اند. هیچ تردیدی نیست که این سوسیالیسم ،بازار را از بین می برد و سازمان دهی آگاهانه برنامه ریزی شده را جانشین آن می کند. البته ،ما با این عبارت ها که بارها تفسیر شده اند ،آشناییم« :همینکه جامعه وسیله های تولید وشغل ها را برای تولید بی میانجی اجتماعی شده به تملک در می آورد ،کار هر کس ،هر قدر متفاوت از خصلت ویژه فایده مندی اش باشد ،به یک باره و به طور مستقیم کار اجتماعی می شود .بنابر این ،کمیت کار اجتماعی که فرآورده را در بر دارد ،نیاز ندارد بنابر تغییر راستا تأیید شود :آزمون روزانه نشان می دهد که چه مقدار کار به طور متوسط الزم است .جامعه تنها می تواند حساب کندکه چند ساعت کار در ماشین بخار ،در هکتولیتر گندم واپسین محصول، در سه متر مربع پارچه از کیفیت معین وجود دارد (…) این ها ،رویهمرفته ،نتیجه های چیز های گوناگون مورد مصرف اند که بین آن ها و در رابطه با کمیت های کار الزم برای تولید شان که برنامه را مشخص می کنند ،سنجیده شده اند .افراد خیلی ساده همه چیز را بدون دخالت «ارزش» مشهور تنظیم می کنند)۷( . از این رو ،رقابت و قیمت ها توسط بازار از بین می روند .ارزش به طور مستقیم در ارتباط با کمیت کار در بیان می آید ،این چیزی است که به بتوارگی (فتیشیسم) کاال پایان می دهد. ما باید این جا دو چیز را یادآور شویم :این برنامه برنامه ریز تنها هنگامی می تواند عملی شود که همه وسیله های تولید به تملک جامعه در آید؛ و «تولید بی میانجی ،اجتماعی شود» .یعنی در مقیاس بزرگ ،در سطح های بهره وری باال تولید شود .سر انجام، هدف رسیدن به فرمانروایی آگاهانه کارکرد اقتصادی ،در جا و مکان این نیروهای کور است که بر تولید تجاری فرمانروایند .چگونه این هدف تحقق پذیر است؟ به آن باز خواهیم گشت. اصالح کردن برنامه :بازگشت به شکل سوسیالیسم مشارکتی این سوسیالیسم برنامه ریز از مسئله های ترسناک سر بر می آوردکه مارکس و به ویژه انگلس با آن برخورد کردند و این آن صفحه
20
ها را به تدارک دیدن آن چه که می توان آن را اصالح هایی نامید که به تمامی اهمیت نخستین دارند ،رهنمون می شود. نخستین مسئله ،مسئله مشارکت واقعی زحمتکشان در طرح ریزی برنامه و مدیریت واحد های تولیدشان است .انگلس به خوبی از مشکل آگاه بود« :مسئله مشترک تولید نمی تواند توسط افراد آن طور که امروز هستند ،تحقق یابد»…()۸
را نشان می دهند ،هر چند آشکارا آن ها راباز تولید می کنند و نمی توانند در سازمان واقعی شان همه نقص های سیستم موجود را باز تولید نکنند .البته ،در این شرکت های تعاونی تضاد بین سرمایه و کار از بین رفته است» ( )۱۰بنابر این ،او در مقیاس معینی با چشم اندازی در پیوند است که پرودون از آن دفاع کرده است حتا از پرودون اندیشه سرمایه گذاری توسط اعتبار را اقتباس می کند« :این سیستم اعتبار که پایه اصلی تبدیل تدریجی مؤسسه های سرمایه داری به شرکت های سهامی را تشکیل می دهد، وسیله توسعه تدریجی مؤسسه های تعاونی را در مقیاس کم یا بیش ملی فراهم می آورد. ()۱۱
می دهد ،نتیجه بگیریم .کارگران مالکان وسیله های تولید در دو سطح خواهند بود- شرکت تعاونی و برنامه – که به دو سطح دموکراسی مربوط اند .مارکس و انگلس به انتقاد کردن از شرکت های تعاونی ادامه می دهند ،البته ،تا آن اندازه که آن ها منافع خاص شان را دنبال می کنند ،به وسیله بازار تنظیم می شوند ،برحسب انباشت خاص خودو اتفاق های این بازار غنی یا فقیر می شوند.
هر چند مارکس و انگلس به مدل تمرکز زدا گرویده بودند ،از سوی دیگر ،ما تأیید بنابر این واقعیت ،سوسیالیسم برنامه ریز های محکم آن ها را در سطح سیاسی داریم، (سوسیالیسمی که باکونین آن را به گونه و این جا انگلس است که روی تحلیل و ای که «فرمانروایی دانشمندان و کار داوری مثبت تکیه می کند که مارکس در شناسان») است ،اعالم کرد ،خطر موکول باره نهاد های سیاسی کمون پاریس بیان کردن موضوع به زمان دور دست است، هنگامی که تقسیم کار به تمامی حذف شده … بنابر این ،دولت پرولتاری دیگر فقط کرده است که فاصله های اش را نسبت به باشد .اکنون در «اصول کمونیسم» می توان مؤسسه های دولتی را به وجود نمی آورد ،تمرکز کارکردهای سیاسی که می بایست خواند« :آموزش و پرورش باید با شتاب بلکه گسترش شرکت های تعاونی را نیز نتیجه برنامه اقتصادی رهبری کننده باشد، جوانان را مستعد انتقال یافتن از یک شاخه تشویق می کند .نه آن طور که ال سال می نگهمیدارد .او نخست در ۱۸۸۵این عقیده به شاخه دیگر صنعت برحسب نیاز های خواست مبلغ هایی (توهمی که در دولت را که آن ها نخستین جمهوری فرانسه را به جامعه و تمایل های خاص شان سازد» )۹( .بورژوایی بیسمارک رواج داشت) یا سرمایه عنوان ادامه دهنده کار متمرکز کننده سلطنت هایی (آن طور که در مؤسسه های دولت مطلقه وانمود کردند ،اصالح کرد .در واقع، این جا است که موضوع مورد بحث بسیار سرمایه داری متداول است) برای آن ها در همان حکومت ژاکوبن ،کمون ها ،ناحیه اتو پیایی به نظر می رسد .چگونه باید فراهم آورد ،بلکه هم چنین محیط مناسبی به ها ،بخش ها از استقالل گسترده اداری تصور کرد که یک کارگردر وضعیت «چند ویژه در زمینه اعتبار برای شان فراهم کند .برخوردار بودند و این درون یک جمهوری یگانه و تقسیم ناپذیر رونما شد)۱۳( . فنی» بتواند با اراده پیشه اش را تغییر دهد؟ مارکس و انگلس هرگز از این اتوپی چشم هنگامی که همه سرمایه داران (به احتمال بناپارت ،پس از ۱۸برومر آزادی های نپوشیدند .چیز کم تر از اتوپیک اندیشه یک با جبران خسارت) سلب مالکیت شده یا در محلی را از میان برمی دارد و فرماندهی کارگر است که یک شناخت کافی از مدیریت رقابت مغلوب شده و شرکت های تعاونی حکومتی را جانشین شان می سازد .چند واحد تولیدش ،حتا مدیریت برنامه ریزی شده همه فضای اقتصادی را تسخیر کرده باشند ،سال بعد انگلس در ۱۸۹۱در مقدمه خودبر یک اقتصاد ملی را دارد و کاهش این تقسیم پایان این روند چه خواهد بود؟ آیا این شرکت چاپ جدید «جنگ داخلی در فرانسه» در کار ( بین تولید و مدیریت) به درستی یک های تعاونی به نفع مالکیت مشترک از بین برنامه انتخاباتی کلمانسو از آن فراتر می خواهند رفت ،واحد های ساده تولید به تولید رود :قانون اساسی کمونی «شکل سیاسی دگرگونی انقالبی را نشان می دهد. اجتماعی شده (که لنین آن را به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا» است ،آن چه که او مشکل دوُ م ،مشکل استقالل نسبی واحد های نوعی کارتل بزرگ درک می کرد) تبدیل آن را در نقدش از برنامه ارفورت تأیید می تولید است .مارکس و انگلس هرگز آن را می شوند؟ این قطعه از کتاب «جنگ داخلی کند)۱۴( . رویارو مورد بحث قرار ندادند؛ امُا کامالً در فرانسه» به هیچ وجه در این راستا سیر به این اندیشیدن تکیه کردند که آن ها از نمی کند« :اگر تولید شرکت تعاونی دام و . . .این موضع گیری به نفع تمرکز زدایی ضرورت آن آگاهند .آن چه که تغییر کلی نیرنگ باقی بماند ،اگر ضروری است که سیاسی – در چارچوب یک جمهوری «یگانه شان را در باره مسئله شرکت های تعاونی سیستم سرمایه داری را روبید ،اگر مجموع و تقسیم ناپذیر» بود ()۱۵ توضیح می دهد ،نمی توان روشن تر در بیان انجمن های تعاونی باید تولید ملی را برحسب نامه گشایش انجمن بین المللی زحمتکشان برنامه مشترک تنظیم کنند و بدین ترتیب آن . . .به نظر می رسد ،این تحول دریافت ( )۱۸۶۴و «جنگ داخلی در فرانسه» را زیر نظارت خود در آورند و به هرج های مارکس و انگلس را در آن چه که ۱۸۷۱در بیان آورد .آن ها پس از این که و مرج دایمی و تشنج های دوره ای که مربوط به سازمان دهی اقتصادی جامعه با [شرکت های تعاونی] به عنوان این که به سرنوشت ناگزیر تولید سرمایه داری اند ،آینده است تأیید و تقویت می کند. روحیه خرده بورژوازی مربوط اند ،مبارزه پایان دهند ،این اربابان ،وگر نه کمونیسم، کردند ،از این پس هوادار آتشین آن ها شدند .چه بسا «ممکن» کمونیسم خواهد بود» .امروز در باره این مدل های سوسیالیسم در نزد بنیان گذاران مارکسیسم و دوره بندی ()۱۲ امُابرای چه دوره؟ شان چه می توانیم بیندیشیم؟ نخست بدون چون و چرا برای دوره گذار . . . .در مجموع ،سوسیالیسم (نه به عنوان مارکس در سومین کتاب کاپیتال از آن در فاز گذار ،بلکه به عنوان فاز فرودین جامعه دوره گذار این عبارت ها صحبت کرد «در درون شکل کمونیستی) شرکت های تعاونی به عالو ِه قدیم [مالکیت خصوصی] ،کارخانه های برنامه خواهد بود .ما بیش از آن را نمی جامعه گذار بنابر این نوشته ها ترسیم می تعاونی کارگران نخستین شکل این گسست توانیم ،امُا می توانیم آن چه را که این معنی شود ،می تواند بدین ترتیب توصیف شود: مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
21
الف – چندین شکل مالکیت وجود داشت. آن جا که نیروهای تولیدی کم رشد یافته اند، کم اجتماعی شده اند( ،کشاورزی کوچک، پیشه وری ،تجارت کوچک ،نیمه مؤسسه های صنعتی یا خدمات) سوسیالیسم هنوز با واقعیت یافتن بسی فاصله دارد .البته ،خود سرمایه داری که در شکل «اجتماعی شده» شرکت های سهامی اش بود ،از بین نرفته است ،بخش سوسیالیستی با آن وارد رقابت می شود و باید نخست با سالح های اقتصادی اش بر آن غلبه کند .مسئله هنگامی بسیار پیچیده است که صنعت مدرن هنوز در حالت های مبهم یا اندک رشد یافته است .زیرا در این صورت به وجود آوردن یک بخش اجتماعی شده و وام گرفتن هر آن چه که می توانداجتماعی شده باشد از سرمایه داری با شمار معینی از دگرگونی های مربوط به نه فقط رابطه های اجتماعی ،بلکه هم چنین سازمان دهی تولید بسیار دشوار است. ب – با این همه ،داخل کردن یک بخش سوسیالیستی حتا در مقیاس بزرگ کافی نیست .باید از دوره گذار شمار معینی از جنبه های بازار سرمایه داری را محدود کرد و بازار کار را آغاز نهاد .به ویژه یک قانونگذاری کار الزام آور الزم است و این امروز ما را به سیستم جمعی بیمه های اجتماعی فرا می خواند .درست این چیزی است که زیر فشار مبارزه های طبقاتی در کشور های غربی به ویژه پس از جنگ دوم جهانی انجام گرفته است که می توان آن ها را به عنوان «عنصرهای سوسیالیسم» نگریست .البته ،این امر نسبت به آن چه که مارکس و انگلس بررسی کردند ،از این قرار یک کنش بسیار اراده گرایانه برای در هم نوردیدن رقابت میان کارگران باقی می ماند .این را می دانیم که این محدودیت بازار کار طی ویرانگری بر پایه سیاست های نو لیبرالی است .می توان اندیشید که یک چنین برنامه اجتماعی برای این که سوسیالیسم بتواندروزی بر آن چیره شود ،باید به شیوه تدریجی به کار برده شود ولی با این همه به تحلیل می رود ،زیرا کلید رقابت «صادقانه» بین بخش سوسیالیستی و بخش سرمایه داری است. پ – بخش سوسیالیستی می تواند به تدریج جایگزین شود ،امُا می بایست با شتاب به آستان نقد برسد .وگرنه نخواهد توانست نسبت به بخش سرمایه داری کیفیت های الزم را داشته باشد .در این باره «اقتصاد مختلط» هرگز به این آستان نقد در کشورهای غربی نرسیده است )۱۶( .به استثنای دوره کوتاهی که بعد فرا رسید. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
. . .مسئله در دوره شرکت های فراملی هنوز اساسی تر است .نمی بینیم چگونه یک کشور سوسیالیستی خواهد توانست بر شرکت های این چنین نیرومند برتری یابد که کمیت های زیادی از سرمایه هایی را که از سرمایه گذاران همه کشورها سرازیر می شود ،در اختیار دارند ،مگر این که آن ها به مؤسسه های تا این اندازه نیرومند مجهز نباشند .این جا دشواری اندازه نمودار می گردد که مارکس و انگلس به آن توجه نکردند ،زیرا آن ها به برهان آوری در چارچوب یک اقتصاد ملی ادامه دادند .ولی با این همه ،آن ها زایش شرکت هایی را که در بازار جهانی فعالیت می کنند ،پیش بینی کردند .اگر کشور مورد بحث وسیله تأمین سرمایه چنین مؤسسه را بدون دعوت از سرمایه های خصوصی ندارد ،به عالوه اگر برای در اختیار داشتن همه برگ های برنده الزم به اتحادهای سرمایه دارانه بنابر رقابت های سرمایه داری هدایت شود ،آیا بخش سوسیالیستی تابع منطق و نیاز های این سرمایه های خصوصی نخواهد بود؟
مؤسسه های عمومی باقی می ماند .امُا در شرایطی که آن ها را به طور بنیادی از مؤسسه های سرمایه داری ،به ویژه استقالل واقعی مدیریت در رابطه با مالک شان ( دولت ،دیگر مؤسسه های دولت ،جمعواره های محلی) متمایز می کند ،همه معنی اش را در دموکراتیزه کردن درون کارکردشان (مزدبران که دارای قدرت های کنترل و تصمیم گیری مشترک اند) ،پیدا می کند، واین آن ها را به «انجمن های شرکت های تعاونی» که «جنگ داخلی در فرانسه» در نظر داشت ،نزدیک می کند)۱۸( .
ث – بدون برنامه ریزی سوسیالیسم وجود ندارد ،یعنی دست کم بدون طرح فرمانروایی آگاهانه اقتصادکه با گزینش بزرگ جمعی ای مطابقت دارد که در سطح سیاسی تدارک شده است .این جا است که «نظام های سوسیال دموکرات» همواره حتا در روزگاران بسیار خوش کینز گرایی هم زمان بنابر ضعف سیاسی ،فن ساالری و اعتماد بی اندازه به بازی سازو کارهای تجاری ناتوان بوده اند .یک چنین برنامه ریزی ناگزیر امُا انگیزنده خواهد بود .من به زودی به آن باز ت – آیا بخش سوسیالیستی از مؤسسه های خواهم گشت .به یقین برنامه ریزی در یک دولتی تشکیل می شود؟ چیزی که هم زمان به اقتصادبسیار دشوار است .بنابر این بایدبر آن چه که در کشورهای غربی انجام گرفته ،گشایش فرمانروا بود. می پیوندد ،ولی با این همه در حال از بین رفتن است (اغلب مؤسسه های ملی شده سوسیالیسم ،نخستین فاز کمونیسم خصوصی شده اند .دولت سهم گویای سهام را حفظ می کند) چیزی که امروز به زیستن مارکس و انگلس لغو بازار را در ارتباط در چین ادامه می دهد و آن چه که توسط مدل با دوره گذار که به تدریج آن را محدود های معین سوسیالیسم بازار از آن ستایش می کند ،مورد بحث قرار ندادند .این خطی شده است .مارکس و انگلس در راستای بودکه توسط بلشویک ها که اختالف زیادی دیگری سمت گیری کرده اند .با وجود این ،در مفهوم دوره گذار داشتند ،دنبال شد .با این بی آن که راستای نخست (راستای برنامه همه ،آن ها موافق هدف نهایی باقی ماندند. مانیفست) رد شده باشد .بخش اجتماعی شده بر این اساس ،استالین تصمیم گرفت با تکیه از شرکت های بزرگ تعاونی تشکیل شده بر کاربرد زور و فشار و اشتراکی کردن که توسط کارگران شان ،البته زیر نظارت آمرانه سال های ۳۰به این هدف ها نایل آید. دولت پرولتاری ،دولتی که اعتبار را از راه ما امروز می توانیم بیندیشیم که این اشتراکی بانک ملی در اختیار دارد ،اداره می شود. کردن یک تفسیر نادرست تاریخی بود؛ چیز زیادی برای گفتن در باره چنین چشم زیرا وضعیت نیروهای تولیدی به هیچ وجه انداز وجود دارد .درس های تاریخ چندان مناسب نبود .البته ،باید تا فراسو پیش رفت. تشویق کننده نبوده اند .البته ،شاید به خاطر آیا سوسیالیسم با برنامه ریزی یکپارچه یک این است که کوشش ها زیاد نپاییده اند )۱۷( .بن بست تاریخی نبود؟ بنابر این ،اندیشیدن به من به کوشش کم بنیه در جریان پروسترویکا این مدل برنامه ریز که افق طرح کمونیستی خواهد بود ،چه ضرورت دارد؟ می اندیشم. . . .مدل های تئوریک گوناگون سوسیالیسم راه حل مناسب جستجو کرده اند .به عقیده من آن ها آفرینش نهادی واقعی را الزم می دانندکه می توان مقدمه های آن را در شکل های معین «تأمین مالی همبسته» یافت .اکنون ،راه نشانه گذاری شده تر راه
الف -بنابر این برنامه ریزی یکپارچه به ضرورت ناممکن بودن فنی نیست ،ولی با این همه محکوم به ناکامی است .چرا؟ با وجود این ،برنامه ریزی شوروی اقتصادرا به حرکت در آورد .پیشرفت های انفرماتیک می آموزند که محاسبه های بسیار بغرنج در صفحه
22
زمان واقعی ممکن می شوند .البته ،برنامه کند ،فرو می ریزد؟ ریزی دستوری با نخستین مانع برخورد می کند که توسط برخی لیبرال ها و هنوز بهتر در واقع اگر ،آن را از نزدیک ببینیم ،مدل توسط کینز به کار برده شد :نا یقینی (مفهوم مارکسیستی این نیست ،این مدل بُعد معامله غایب تئوری مارکسیستی) پیش رو نهاده گرانه را حفظ می کند .نقد برنامه گوتا اندیشه شد .حتا به یاری ابزار های بسیار پیشرفته مبادله بین گواهی نامه کار که تصدیق می آینده ،نمی توان تحول ذوق ها و تحول کند که فرد فالن قدر کار و یک فرآورده که تکنیک ها (همان طور بازتاب های آن در از «موجودی ثروت های اجتماعی» مشتق محیط زیست) را پیش بینی کرد .نمی توان می شود ،فراهم آورده است .هیچ چیز این رفتار افراد را پیش بینی و دست کم آن را را الغا نمی کندکه مسئله عبارت از بلیط از پیش معین کرد؛ آن چه که نوآوری را از های جیره بندی است .فرد آزاداست فرآورده بین می برد .تاریخ مدل شوروی دلیل آن را ای را که می خواهدانتخاب کند .بنابر این، به دست می دهد .به عالوه ،این واقعیت که یک عرضه اجتماعی و یک تقاضا وجود برنامه ها همواره الزم بوددر مسیر خود باز دارد .امّامسئله عبارت از یک مبادله تجاری بینی شود ،اقتصاد تنها در گستردگی پیشرفت نیست .زیرا فرآورده ها کاالهای دارای یک کرد و اغلب بی بهره از انقالب های فنی (و قیمت نیستند .در باره رابطه میان واحد های سازمانی) بود .یکی از دلیل ها در این زمینه تولید ،همه چیز این اندیشیدن را پیش می این بودکه نوآوری با وجود اینکه مقام های آوردکه مسئله هم چنین عبارت از مبادله مسئول می خواستندآن را بر انگیزند ،توسط است .یادآور می شویم که این ها کارگاه های برنامه ریزان بد تعبیر شده بودکه خطر خنثی واحد و حتا کارخانه نیستند ،بلکه «انجمن کردن محاسبه ها را در پی داشت ،مدیران های شرکت های تعاونی هستند» .بنابر مؤسسه ها نیز به نوبه خود می خواستند الزام این ،تنها روش عقالنی در نبود قیمت برای های خود را بدون در نظر گرفتن خطر ها آن ها دست یازیدن به مبادله های کمیت معینی از کار در برابر کمیت کار ،دست کم عملی سازند. توسل جستن به قیمت های داده شده است. سر انجام برنامه ریزی یکپارچه و دستوری آن چه که هیچ جا یادآوری نشده است .در (اگر یکپارچه باشد ،می تواند دستوری این سطح نیست که برنامه دخالت می کند، باشد) از عامل ها ،بعد کارگران فردی ،حتا البته در آغاز روند ،هنگامی که کمیت های جمعی کار بسیار وسیع ،سلب مسئولیت می «کاراجتماعی الزم» را معین می کند .بنابر کند .در نهایت آن ها نمی دانند برای چه و این ،روشن است که اگر نتوانیم با دقت برای که کار می کنند .آن ها «فرجام عمل تقاضا را معین کنیم ،برخی فرآورده ها، های شان را نمی بینند» (بی آن که از منافع فرآورده های اضافی و بقیه نا کافی خواهند شان صحبت به میان آید) .ما این جا مسئله بود .آن چه که به عنوان نشانه در ارگانیسم مطرح شده توسط انگلس ،مسئله توانایی های برنامه ریزی به کار می رود ،برای الزم برای فرمانروایی برروند بغرنج را این است که آن ها برنامه های شان را تغییر می یابیم .من این را گفته ام :به اعتبار یک دهند .در باره کارگران باید گفت که پرداخت آموزش و پرورش آغازین و پایدار مناسب ،کردن مزد به آن ها را با همان روش یعنی فرمانرواشدن شناخت های الزم در مدیریت مسلم بودن ،مفید بودن یا نبودن کارشان ادامه یک مؤسسه و حتا مدیریت یک اقتصاد ملی می دهند .از اینروست که جمس الولر مدل ممکن است .البته ،افق از همان طبیعت مارکسیستی اصالح شده را تفسیر می کند. است :در مثل بسیج کردن برای رسیدن به یعنی یک بازار «کمونیستی» وجود خواهد نرخ رشد ،مصرف یا پس انداز معین یک داشت که البته ،برخی کارکردهای بازار را چیز مجرد است .بنابر این تولید یک فرآورده حفظ می کند .زیرا دیگر نه پول ونه قیمت یک چیز بسیار مشخص است (امروز حتا وجود ندارد ،بلکه فقط «بن» هایی وجود کارگری که در یک کارخانه اربوس آ ۳۸۰دارد که تصدیق می کند که کارگران فالن شرکت کرده رضایت و غرور در دیدن مقدار کار اجتماعی انجام داده اند)۱۹( . موفقیت نخستین پرواز آن و آگاهی یافتن به این موضوع را احساس می کندکه ثمره . . .با این همه ،می توانیم تردید کنیم که چنین سوسیالیسمی دست کم به دو دلیل کارش مشتری هایی پیدا می کند). ممکن باشد :دلیل نخست این است که در یک بنابر این ،اینک دست کم دو دلیل برای هر اقتصاد بغرنج و پویا ،سیستم ارزش ها – کدام برنامه ریزی یکپارچه است که باید کار در وضعیت نا محسوس بودن در حرکت ترک شود .امُا آیا معنی آن این است که پایدار خواهد بود (برای هر فرآورده ،ارزش این کل طرح مارکسیستی است که با مدل – کار وسیله های تولید مورد استفاده به طور سوسیالیسم برنامه ریز که بازار را لغو می دایم تغییر می کند) .سر انجام ،همان طور مجله هفته شماره 26مرداد 1391
که مارکس می پنداشت نمی دانیم چگونه یک اقتصاد سوسیالیستی می تواند از اعتبار صرفنظر کند ،هر چند که او به نقش آفرینش پول توسط بانک ها توجه داشت (بانک روی تولید آینده اثر می گذارد) .با وجود این ،اگر اعتبار حامل نفع است ،این تمامی سیستم ارزش ها – کار است که خود را دگرسان شده می یابد .خوب تمیز نمی دهیم که چگونه کارگران به نحو دیگر برای کاربرد صرفه جویانه وسیله های تولیدو گزینش مناسب سرمایه گذارها برانگیخته می شوند. مارکس و انگلس نوعی سوسیالیسم بازار را برای دوره گذار به سوسیالیسم پیشنهاد کرده اند .این نوع سوسیالیسم هم زمان از مشخصه های دولتی بازار و مدل مشارکتی وام گرفته شده است .آزمون دراز تاریخی که از زمان نوشته های آن ها تا کنون جریان داشته ،فایده و هم چنین دشواری های یک چنین اقدامی را نشان می دهد .در مجموع می توان سمت گیری عام آن را بدین ترتیب کوتاه کرد: ۱٫چند شکل مالکیت بر حسب درجه اجتماعی شدن نیروهای تولیدی وجود دارد. ۲٫مالکیت عمومی در سپهر آن چه که امروز آن را خدمات عمومی می نامیم خود را تحمیل می کند و به کارگران امکان می دهد توانایی ها ،به ویژه مدیریت شان را به کار اندازند (ما این جا درون مایه مارکسیستی کاهش تقسیم کار و توانایی های سیاسی ،شهروندی شان را می یابیم (که با مفهوم جمهوری که مارکس وانگلس آن را ابداع کردند) ،مطابقت دارد. ۳٫در دیگر بخش ها ،مالکیت عمومی می تواند راه گذار به «انجمن های تعاونی» باشد و در مجموع باید مشارکت کارگران را در مدیریت ممکن سازد. ۴٫گزینش های جمعی ای وجود داردکه راه برنامه ای را می گشایدکه دیگر دستوری نخواهد بود ،بلکه راهنمایانه و ابتکاری خواهد بود :همه این ها در راستای دموکراسی اقتصادی پیش می رود .این چیزی است که سرانجام ،به طور بنیادی سوسیالیسم را در برابر کاپیتالیسم قرار می دهد. البته ،مفهومی که مارکس و انگلس از سوسیالیسم به عنوان نخستین فاز کمونیسم به دست دادند ،باید دوباره بررسی شود ،با اصالح هایی که آن ها به عمل آوردند ،به ویژه اصالح های انگلس و درس های تاریخ باید در نظر گرفته شود .این مفهوم اغلب امروز به عنوان اتوپی ناب نموده شده است، در واقع ،اگر درست است که تقسیم کار هرگز نمی تواند به کلی از میان برود ،اگر اصل «به هر کس طبق کارش» نمی تواند صفحه
23
به دقت به کار برود و اگر منافع شخصی نمی تواننددر برابر نفع عمومی به کلی زایل شوند ،بدون شک بهتر است ،سوسیالیسم به عنوان جامعه ای نگریسته شودکه توسط تضاد هایی از هر نوع دگرگون می شود. در این صورت ،هدف سوسیالیسم به کنش واداشتن این تضاد ها به شیوه پویا در راستای پیشرفت بشری است .هم چنین ،برنامه ریزی یکپارچه به نفع رهبری اقتصاد بنابر اهرم های نامستقیم عرضه و تقاضا ،پول و اعتبار به ایفا کردن نقش اقتصادی خود ،البته در چارچوب آینده که توسط حسابداری در زمان کار و اندیشه ورزی جمعی در باره ارزش های مصرف (که به ویژه مسئله عبارت از انشعاب های فنی و ارزش های زیست محیطی است) روشن می شود ،ادامه خواهد داد .با این حساب ،سوسیالیسم «کامل» اتوپی ضروری باقی می ماند .زیرا ،اگر سرمایه داری همه مردم را به خیال پردازی در باره رفاه سرگرم می سازد ،در عمل شکل های از هم پاشیدگی اجتماعی و ویرانی سیاره را به بشریت تحمیل می کند که در دراز مدت تحمل پذیر نیستند. بر گردان :بهمن ماه ۱۳۹۰ پی نوشت ها ۱٫به وجود آوردن آن چه که امروز آن را «اقتصاد اجتماعی» می نامند ،از تعاونی ها، شرکت های بیمه ،و انجمن ها ،اورگانیسم ها «باهدف ناسودآور» ترکیب یافته است. ۲٫سوسیالیسم خود مدیریت یوگوسالوی تا اندازه ای از آن الهام گرفته است( .با این اختالف مهم است که مالکیت آن جا اجتماعی است) چندین مدل تئوریک معاصر آن جا به هم می پیوندند ،به ویژه مدل های بول و گنتی و پات دوین ،بنگرید به تونی آندره آنی :سوسیالیسم آینده است.ج ، ۲.ممکن ها ،پاریس ،انتشارت سیلپس ،۲۰۰۴ ،بخش نخست ،فصل « : ۴مدل های خود مدیریت» ۳٫مانند مدل های کوکشات و کوتری و هانل :بنگریدبه :تونی آندره آنی،سوسیالیسم آینده است .همان جا ص . ۴۲-۴۳ ۴٫همان جا بخش نخست ،فصل « :۳مدل های سمت گیری شده به بیشینه سازی و توزیع برابرانه سود» ۵٫می دانیم که بنابر نامه ای که او برای مارکس فرستاد این نوشته با دیدگاه های مطرح شده در مانیفست مطابقت دارد… (بنگرید به کارل مارکس و فردریک انگلس، مجموعه آثار ،ج ۶ .مسکو ،انتشارت پروگرس ص )۵۰۴ ۶٫فردریک انگلس ،اصول کمونیسم ،همان جا ،ج ۶ص « : ۳۵۰/ ۴مدل های خود مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مدیریت» ۷٫ف .انگلس .آنتی دورینگ ،پاریس ، انتشارات سوسیال ،۱۹۶۳ ،ص ۳۴۹ ۸٫ف .انگلس ،اصول کمونیسم ،همان جا ،ص ۳۵۳ ۹٫همان جا ۱۰٫ک .مارکس ،کاپیتال ،کتاب ، ۱۱۱ج ، ۲پاریس ،انتشارات سوسیال ، ۱۹۷۰ ،ص ۱۰۵ ۱۱٫همان جا ،ص ۱۰۶ ۱۲٫ک .مارکس ،جنگ داخلی در فرانسه، پاریس ،انتشارات سوسیال ، ۱۹۶۸ ،ص ۶۸ ۱۳٫آن چه که تاریخ دانان معاصر انقالب تأیید کرده اند :بنگرید به فلورانس گوتیه ، «به راستی سانترالیسم ژاکوبن؟» اتوپی نقدی ،شماره ،۳۲پاریس سه ماهه نخست ۲۰۰۴ ۱۴٫در باره این موضوع بنگرید به ژاک تکسیه« ،نوآوری های انگلس ۱۸۹۱ ، » ۱۸۸۵،در ژرژ البیکا و میشل دلبراچیو، فردریک انگلس ،دانشمند و انقالبی ،پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه ،۱۹۹۷ ،صص ۱۶۱ -۱۷۴ ۱۵٫نه یک جمهوری فدراتیو ،بر خالف پرودون ،انگلس به روح انقالب فرانسه و مفهوم شهر وندی آن ،در پیوند با مفهوم روسویی قرارداد اجتماعی وفادار می ماند. ۱۶٫به استثنای دوره کوتاه که به قدرت رسیدن چپ در ۱۹۸۱در فرانسه با ملی کردن تقریبا ً کل بخش بانکی وشمار معینی از مؤسسه های بزرگ صنعتی و خدمات در پی داشته است. ۱۷٫من به کوشش نا پیگیر در دوره پروسترویکا و در مقیاس کم تر به سوسیالیسم خود مدیریت یوگوسالوی می اندیشم. ۱۸٫من شمار معینی از پیشنهاد ها را در ارتباط با این دو راه در سوسیالیسم آینده ارائه کرده ام ،همان جا ج ۲ ۱۹٫بنگرید به جمس الولر ،سوسیالیسم بازار نیویورک و لندن ، Routledge ۱۹۹۸صص ۲۳ -۵۲
صفحه
24
نظری
بحران اقتصادی سرمایه داری و پاسخ چپ گفتگو با دیوید هاروى ترجمه ایوب رحمانى
اندیشه و پیکار
بر دارنده مجموعه اى از تضادهاست که با یک دیگر برخورد مى کنند و به این ترتیب جامعه اى را بوجود مى آورند که همواره بر تنش هاى گوناگون قرار گرفته است . براى نمونه ،تنش بین کار و سرمایه ،یکى از بارز ترین این هاست که مورد توجه هر مارکسیست و بیانگر ماهیت مبارزه طبقاتى است .اما تنش هاى دیگرى نیز هستند: تنش میان تولید و مصرف ،میان ارزش مصرفى و ارزش مبادله اى .همه این تنش ها در سرمایه دارى وجود دارند.
دیوید هاروى ،پروفسور ممتاز مردم شناسى و جغرافیا در مرکز آموزش هاى تکمیلى سیتى یونورسیتى در نیویورک و سرپرست ” کانون محیط ،فرهنگ و سیاست” است. از او تاکنون کتاب هاى زیادى به چاپ رسیده است .دیوید هاروى ،مدت ۴۰سال است که کتاب سرمایه مارکس را تدریس مى کند .هکتور اگردانو ،در مورد آخرین کتاب هاروى با عنوان ” راز سرمایه ،بحران براى نمونه ،خانه براى چیست؟ آیا خانه اقتصادى و پاسخ چپ” با او در نیویورک ارزش مصرفى است براى آنکه مردم در به گفتگو نشسته است. آن زندگى کنند یا ارزش مبادله اى است؟ در بحران اخیر ،ما دیدیم که چگونه تنش س -شما در کتاب ” راز سرمایه” اقتصاد بین ارزش مصرفى و ارزش مبادله اى دانان رسمى را به سبب پیش بینى نکردن خانه ،در انفجار خود ،به یک بحران کالن بحران مورد حمله قرار مى دهید .مى منتهى شد .بنابراین ،از دیدگاه مارکسیستى ، توانید بگویید که چرا اقتصاد دانان بورژا همیشه تنش وجود دارد .تنها پرسش قابل بحران در حال وقوع را ندیدند ،در حالى که توجه در این دیدگاه این است که چه زمانى بسیارى از مارکسیست ها آن را پبش بینى همه این تنش ها بصورت یک بحران بزرگ مى کردند؟ چرا مارکسیسم از این لحاظ ، بى ثباتى منفجر مى شوند؛ بحرانى که حل برتر از اقتصاد بورژو ایى است ؟ آن ،مستلزم پیدایش شکل بندى متفاوت ج -به نظر من ایده اساسى در مارکسسیم ،نیروى هاى سرمایه دارى خواهد بود -البته موضوع تضاد است .از دیدگاه مارکسیسم اگر قرار باشد که حل بحران در چارچوب ،نظام سرمایه دارى در بنیاد خود ،در سرمایه دارى انجام گیرد. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
اما در مورد مارکسیست ها جوکى هست که مى گوید آنها ۱۲بحران از ۳بحران گذشته را به درستى پیش بینى کرده اند .بنابراین ، ما باید همواره در گفتن اینکه یک تضاد ، به صورت بحران منفجر خواهد شد و یا این که بحران نهایى در پیش است ،محتاط باشیم .با این حال ،نظریه مارکسى به ما مى گوید که چیزى بنام نظام سرمایه دارى با ثبات ،وجود خارجى ندارد .براى نمونه هنگامى که اقتصاد دانان ،از بن برنانکى ، تا ،پل کراگمن ،از دهه ۱۹۹۰به عنوان دوران ” اعتدال بزرگ” صبحت مى کنند و یا اینکه مى گویند گرایش هاى بحران زا بر طرف شده اند ،ما از دیدگاه مارکسیستى مى دانیم که چنین چیزى هر گز واقعیت ندارد. بن برنانکى ،همین اواخر ،یعنى در سال ۲۰۰۴ -۵حتى قبل از آنکه به ریاست خزانه دارى فدرال آمریکا برسد ،مى گفت که گرایش هایى که بى ثباتى را به وجود مى آورند ،خاموش شده اند ،و جاى هیج نگرانى نیست .اقتصاد دانان رسمى، درک معینى از جامعه دارند و آن این است که جامعه ،گرایش به تعادل دارد . آنها بر آنند که در چارچوب نهاد هاى درست و مناسب -که شامل درجه معینى صفحه
25
بکار گرفته مى شدند اکنون دیگر کار برد ندارند .آن زمان از جمله گفته مى شد که اتحادیه هاى کارگرى حریص ،کارگران طماع و دستمزد هاى باال باعث وقوع بحران شده اند .این استدالل ها امروز کارآیى ندارند .در حقیقت اکنون اگر بتوان استداللى در این پیوند مطرح کرد ،این است که کارگران ،از قدرت کمى بر خوردارند . بى تردید از لحاط ایدئولوژیکى بسیار مشکل است که حزب جمهورى خواه و یا جناح راست حزب دموکرات را واداشت تا بپذیرند که پاسخ مسئله ،در شرایط حاضر ، نیرومند شدن مجدد کارگران است .
حالت ناب خودش چنین مى گوید ” :تو خودت تخت خوابت را مى سازى و روى آن مى خوابى .اگر بد سرمایه گذارى کنى ورشکست مى شوى؛ افسوس ،اما خودت مقصرى ” .اکنون مشکل ایدئولوژى رسمى نئولیبرال را مى توان دید :این ایدئولوژى ، خواهان آن است که دولت از همه چیز کناره بگیرد ،اما در خفا از قدرت دولتى مى خواهد که نهاد هاى مالى را به هزینه مردم نجات دهد .بر سر همین موضوع جدالى در حال شکل گیرى است؛ چون هم در طیف سیاسى چپ و هم در طیف راست عده اى با این کار موافق نیستند.
از نظارت بر قرارداد ها و حقوق مالکیت خصوصى است – کارکرد بازار ،شرایط تعادل را به وجود خواهد آورد .بنابراین ، اقتصادانان رسمى ،همواره از گرایش به سوى همگرایى و تعادل سخن مى گویند . آنها مى گویند که در غیاب عوامل خارجى که موجب اخالل در نظام بازارمى شوند ، دست یابى به تعادل ،به شرط اتخاذ سیاست هاى درست ،امکان پذیر است .از دید گاه آنان ،عوامل و یا مشکالت خارجى نیز عبارت اند از به اصطالح بالیاى طبیعى، جنگ ها ،نزاع هاى ژئوپولیتیکى و سیاست حمایتى .به نظر این اقتصاد دانان ،بحران، به سبب دخالت این عوامل خارجى است که به وقوع مى پیوندد؛ همان عواملى که ما تنها جایى که نشانه هاى چنین چیزى را به نظر من آنها در حال حاضر هیچ تمایلى را از مسیر تعادل ،که همواره امکان پذیر مى توان دید ،چین است؛ دولت مرکزى براى تغییر این نظرات ( نیولیبرالى) ندارند. چین براى اولین بار ،گذاشت که اعتصابى ولى آنها مجبور هستند که نظرات خودشان است ،منحرف مى سازند. بزرگ و خود جوش که رهبرى آن در را تغییر دهند .اما مشکل هنگامى آعاز مى از دیدگاه مارکسیستى اما ،تعادل ،استثنا است .دست اتحادیه کارگرى وابسته حزب شود که بخواهى بحران را جابجا کنى. نیروهایى که جزو ذاتى دینامیسم این نظام کمونیست نبود ،به وقوع بپیوندد .ما شاهد یکى از تز هاى مهم کتاب “راز سرمایه” هستند ،همواره ،نظام را از تعادل خارج اعتصاب در هوندا بودیم که به افزایش ۳۰این است که سرمایه ،گرایش هاى بحران مى سازند .بنابراین ،در چارچوب مارکسى ،درصدى دستمزد ها منتهى شد .همچنین زاى خود را برطرف نمى کند ،بلکه آنها طور دیگرى به موضوع نگریسته مى شود جدالى در فاکسکون foxconnدر گرفت را جابجا مى کند .آنها بحران بانکى را .اما اینجا الزم است که دوباره یاد آور که نتیجه ى آن ،دوبرابر شدن دستمزد ها به نوعى برطرف کرده اند ،اما اکنون ما شوم که ما باید دقت کنیم و نگوییم که :خواهد بود .به نظر مى آید که دولت چین ،با بحران بدهى و مالى دولت ها روبرو ” بحران دیگرى فرا رسیده و این بحران خواهان گسترش حق و حقوق گارگرى هستیم .بحران اخیر را آشکارا مى توان نهایى است ”.کوشش من در کتاب ” راز است .در دیگر بخش هاى جهان سرمایه در کشورهاى جنوب اروپا ،مانند یونان ، سرمایه” ،براى نمونه این است که بطور دارى پیشرفته ،مانند اروپا و آمریکا ،ما اسپانیا و پرتقال مشاهده کرد .اما در اینجا ،در ایاالت متحده نیز بحران کسر مالى ، مشخص ماهیت تضاد هاى درونى سرمایه شاهد چنین چیزى نیستیم . دارد خود را نشان مى دهد .براى مثال دارى را توضیح دهم .من در این کتاب ها دولت تا کنونى اقدامات توجه به با س- ایالت کالیفرنیا که بزرگترین بودجه عمومى نشان مى دهم که چگونه حل بحران دهه ۱۷۷۰وضعیتى را ایجاد کرد که امکان و اقتصاد دان هاى رسمى ،به نظر شما چه را دارد ،با مشکل جدى روبرو است .به وقوع بحران دیگرى ،از نوع آنچه را که چیزى دارد جایگزین ایدئولوژى نئولیبرال این ترتیب ،بحران از یک جا به جاى دیگر ما در دو یا سه ساله اخیر سرانجام شاهد مى شود؟ انتقال داده شده است :از نهادهاى مالى به بخش مالى دولت. انفجار اش بودیم در خود داشت .این امر ج -یک نظریه نئولیبرالیسم هست که در ما را به طرح پرسشى بزرگ مى رساند :چه نوع تعدیلى ممکن است در دینامیسم حقیقت هیچ گاه کارکرد نداشته است .پرسش اصلى این است که چگونه باید سرمایه دارى صورت گیرد تا مبانى یک مارگارت تاچر آن را آزمایش کرد و در به بحران مالى دولت ها پاسخ داد .و این عرض سه تا چهار سال ،ناکام ماند .یک پرسشى است که هم اکنون مطرح است .در بحران جدید در آینده را به وجود آورد؟ شکل عمل گرایانه نیولیبرالیسم وجود دارد حالى که سال پیش در این موقع ،پرسش این س -آ یا به نظر شما بحران اقتصادى موجود ،که پیوسته از بازار آزاد و عدم دخالت بود که چگونه باید به بانک ها ثبات بخشید ، بیانگر بحران ایدئولوژى بورژایى نئولیبرال دولت در اقتصاد دفاع مى کند .اما معناى اکنون پرسش این است که چگونه باید آ ن در عمل ،همواره حمایت از نهاد هاى به بودجه دولت ثبات بخشید .و این مسئله نیز هست ؟ مالى بوده است .براى نمونه در جریان اى نیست که به سادگى حل شود .ما در ج -تردیدى نیست که مشروعیت نظریه بحران بدهى هاى دولت مکزیک ( )۱۹۸۶طول ده تا پانزده سال آینده ،همچنان با این نئولیبرال ،مورد سئوال قرار گرفته است ، .خزانه دارى امریکا و صندوق جهانى معضل روبرو خواهیم بود .به عالوه ،آ نها بسیارى از کسانى که سفت وسخت به پول -که دوباره جان گرفته بود -به کمک در حالى که کوشش مى کنند از راه اعمال فرضیه کارایى بازار ،باور داشتند ،اکنون مکزیک شتافتند ،اما هدف این بود که ریاضت اقتصادى ،به بودجه دولتى ،ثبات در یافته اند که در اشتباه بوده اند .بسیارى بانکداران نیویورک را نجات دهند .به این بدهند ،همزمان با مشکل چگونگى کنترل از اقتصاد دان ها ،توافق دارند که براى ترتیب یک نوع حفاظ ایمنى در نظام مالى نرخ باالى بیکارى روبرو هستند .بیکارى برون رفتن از این بحران و ثبات بخشیدن بوجود آمد مبنى بر این که نهاد هاى مالى ،هم اکنون سر بر آورده است .آنها بحران را به نظام ،باید بطور شدید در اقتصاد دخالت در همه حال و به هر قیمت که شده باید از نهادها ى مالى ،به بودجه دولتى و سپس نجات داده شوند. کرد. از آنجا از راه ریاضت دهى اقتصادى و ایجاد بیکارى ،به مردم منتقل کرده اند . راه حل هاى نئولیبرالى که در دهه هفتاد و این امر ،به هیج رو با ایدئولوژى نئولیبرال ، پرسش بزرگ این است که پاسخ مردم چه هشتاد میالدى براى برون رفت از بحران ،همخوانى ندارد .ایدئولوژى نئولیبرال در خواهد بود؟ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
26
ما نوع پاسخ مردم را تا حدودى در اعتصاب س -نظر شما در مورد پاسخ چپ به کاهش هاى یونان و اسپانیا دیدیم .در آمریکا نیز بودجه دولتى و همین طور نظرتان در مورد ما این پاسخ را در تنش هاى موجود در راه پیشروى چپ چیست؟ نظام آموزشى دانشگاه کالیفرنیا مى بینیم؛ ما شاهد شکل گیرى مقاومت مردم ،علیه ثبات ج -بستگى به این دارد که چه کسى را چپ دهى بودجه دولتى به هزینه مردم هستیم .بنامیم .گروهاى زیادى در چپ هستند که شک نیست که اوضاع خراب بودجه دولتى از این شرایط ناراضى اند .اما در میان ناشى از آن است که آنها نهاد هاى مالى را به چپ ،تحلیل واحدى از ماهیت معضل شیوه اى ثبات بخشیدند که تاثیر زنجیره اى کنونى وجود ندارد .ما با شکل بندى ها و از خود به دنبال داشت .این که اوضاع به سازمان هاى مختلف در چپ روبرو هستیم، چه صورت در خواهد آمد ،تا حدود زیادى ،بنابراین ،پاسخ واحدى در چپ وجود ندارد . بستگى به چگونگى انکشاف مبارزه طبقاتى به نظر من ،اکنون که بحران دارد به دارد .این یک مباززه طبقاتى در برابر سرعت به سمت اتحادیه هاى کارگرى دستگاه و قدرت دولتى است .دولت مى در بخش دولتى منتقل مى شود ،احتماال ما گوید “ :مردم باید هزینه بحران را بپردازید” شاهد پاسخ طبقاتى کالسیک ترى – نسبت و بسیارى از مردم مى گویند “ :نه ،ما به زمانى که بحران در سیستم بانکى قرار آن را نمى پردازیم .هزینه بحران را باید داشت -به شرایط [حاضر]،خواهیم بود . بانکداران ،سرمایه داران مالى و طبقات باال این امر باعث همگرایى بسیارى از نیروهاى بپردازند ”.بعضى از این آخرى ها ،روى چپ در اطراف این ایده خواهد شد که باید هم رفته ،ضربه خورده اند .اما اکثریت از عموم مردم در برابر (برنامه) ریاضت شان تا این لحظه ،از بحران ،جان سالم اقتصادى که توسط دولتها اتخاذ شده ،دفاع به در برده اند .به هر رو ما شاهد بسط کرد. دینامیسم مبارزه طبقاتى هستیم. گاهى در بیان آنچه گفتم ،دچار مشکل مى س -همانطور که شما اشاره کردید ،در شوم .براى نمونه خط فکرى آنارشیست – ایاالت متحده و اروپا برنامه ریاضت اتونومیست ،نمى خواهد که قدرت دولتى اقتصادى را در دستور کار قرار داده اند را تسخیر کند؛ به تسخیر قدرت دولتى باور .آیا به نظر شما این برنامه ،باعث حل ندارد .اگر چه در میان تئوریسین هاى اصلى در این عرصه ،تغییراتى را مى بینیم .این بحران خواهد شد؟ نکته به نظرم جالب است که “هارت” و برنامه ریاضت اقتصادى مى تواند به حل “نگرى” در کتاب اخیر خود با امر تسخیر بحران بودجه دولت ،کمک کند .اما این کار قدرت دولتى مخالفت نمى کنند .چنین چیزى نیز به همان شیوه حل بحران بانکى خواهد در آن خط فکرى ،بسیار شگفت انگیز است. بود که باعث سر بر آوردن بحران بودجه شاید ایده ها در حال تغییر است .به نظر شد .بنابراین پرسش بزرگ این است که من تشکل هاى کالسیک چپ – ،منظورم حل بحران مالى دولتى ،کدام بحران را سبب در اینجا سوسیال دموکرات ها نیستند بلکه خواهد شد .شکى نیست که این کار ،باعث تشکل هاى مارکسیست و کمونیست است ایجاد بحران بیکارى خواهد شد .اگر دولت – با مشکل روبروهستند .من اینجا فقط ها ،برنامه ریاضت اقتصادى را پیش ببرند روى یک نکته انگشت مى گذارم :به باور – به همان گونه که دیوید کامرون ،نخست من ،دیدگاه آنها مبنى بر اینکه که کارگران وزیر انگلستان ،از کاهش بزرگ هزینه ها کارخانه ،به عنوان نماد پیشگام پرولترى، صحبت مى کند ،نتیجه اش ،بیکارى در دست به انقالب خواهند زد ،کار نمى کند؛ و مقیاس گسترده خواهد شد .هم اینک ،در فکر نمى کنم که هیچگاه به خوبى کار کرده اینجا ،یعنى در ایالت نیویورک ،از کاهش باشد .باید اتحاد گسترده ترى از نیروها را شدید بودجه و بیکارى گسترده در بخش در نظر داشت که پرولتاریاى سنتى عنصر دولتى ،سخن مى گویند .بنابراین ،برنامه مهم آن را تشکیل مى دهد ،اما لزوما ریاضت ،باعث شروع مبارزه اى بزرگ ،عنصرى نیست که نقش رهبرى کننده داشته به ویژه بین دولت و اتحادیه هاى کارگرى باشد. در بخش دولتى خواهد شد .بنابراین ،چون آنها در حال جابجا کردن بحران هستند ،شکل بندى رهبرى باید به همه کنشگران احتماال ما شاهد همان چیزى خواهیم بود که بسط داده شود .براى نمونه ،رهبرى باید در یونان و اسپانیا شاهدش بوده ایم :آغاز در برگیرنده کسانى باشد که شهر و زندگى یک مبارزه فراگیر .در اینجا دوباره بر مى شهرى – که حوزه مورد عالقه من است گردیم به این تز من که بحران ها حل نمى – را تولید مى کنند .احتماال مبارزه ،بین شوند بلکه از یک عرصه به عرصه دیگر کارگران بخش دولتى ،و خود دستگاه دولت در خواهد گرفت .این یک شکل بسیار ویژه منتقل مى گردند. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
از مبارزه است که مبتنى بر کارخانه ها نیست .در این مبارزه احتماال اتحادیه هاى معلمان و گروه هاى مانند آن ها ،به سمت ایفاى نقش پیشگام ،رانده خواهند شد . بنابراین ،به نظر من ،گروهاى چپ باید بنشینند و از خود بپرسند که در شرایط کنونى ،چه کسانى ممکن است که نقش پیشگام را بازى کنند ،و در پیوند با دولت ها و کمپانى ها ،چه سیاستى باید داشت . س -مارکسیسم ،همیشه به معناى توصیف و تغییر توامان جامعه بوده است .به نظر شما مارکسیسم چه نقشى را باید در بر پایى یک مقاومت جدید با هدف تغییر جامعه ایفا کند؟ به نظر من مارکسیم نقش کلیدى بازى مى کند .از دیدگاه من ،درماندگى اشکال دیگر درک اقتصاد سیاسى ،اکنون چنان آشکار شده که امکان تالش جدى براى درک روشن مارکسیستى از کارکرد اقتصادى سیاسى فراهم آمده است .مارکسیسم در این سطح از نقد ،نقش بزرگى مى تواند ایفا کند .همچنین ،تاریخ مارکسیسم و بخش سازنده آن ،یک حافظه جمعى است که از لحاظ سیاسى مى توان به آن استناد کرد .به نظر من باید بطور مستقیم گفت که سطح زندگى اى که ما تا دهه ۱۹۷۰به آن دست یافته بودیم از هر لحاظ در پیوند با دینامیسم مبارزه طبقاتى قرار داشت که بعد از اکتبر - ۱۹۱۷حتى در این کشور ( امریکا) در دهه -۱۹۳۰در جریان بود . روایتى وجود دارد که مى گوید مارکسیسم شکست خورده است .چنین نیست .در حقیقت مارکسیسم نقش بسیار سازنده اى مى تواند ایفا کند .با وجود این ،ما در چارچوب مارکسیسم و در نگاه به گذشته باید با آنچه ،به نظر من ،درک بسیار محافظه کارانه وجزم گرایانه از جهان است ،بسیار نقادانه برخورد کنیم .براى مثال ما نمى توانیم به گذشته رجوع کنیم و از لنین نقل قول بیاوریم که گویا این راه حل است . کارى که یک مارکسیست خوب باید انجام دهد این است که به شرایط موجود بنگرد ،آن را با اتکا به روش شناسى مارکس ،از نو تحلیل نماید ،چگونگى دینامیسم این شرایط را درک و بنا براین به شیوه اى دخالت کند که جامعه را به سوى راه حل دموکراتیک تر ،برابر تر و در نهایت به سوى راه حل تماما غیر سرمایه دارى به پیش براند . به نظر من ،مارکسیسم به عنوان یک تئورى و عمل انقالبى ،بسیار آموزنده است .مارکسیم یک سابقه تاریخى فوق العاده دارد .اما ما باید تا حدودى با نگاه انتقادى به این سابقه تاریخى بنگریم و ببینیم که کجا اشتباه و کجا درست عمل کرده ایم . صفحه
27
نظری به نظر من ،اکنون براى “از نو عرضه” کردن آنچه که مارکسیسم چه مى گوید ، زمان بسیار مناسبى است .بسیارى از مردم مایل هستند که این را بشنوند. یک نظر سنجى بسیار جالب توسط ” پو ریسرش سنتر” Pew Research Centreمنتشر شده است که مى گوید تنها ۴۳درصد مردم آمریکا فکر مى کنند که سرمایه دارى خوب است .تصور مى کنم که به ویژه در میان گروه جوان تر ،بین سنین ۱۸تا ۳۰سال ۴۳ ،درصد فکر مى کنند که سوسیالیسم بهتر است .بنا براین، حتى در این کشور با وجود کسانى چون گلن بک ، Glenn beckدرست به دلیل انقالبى که در در دیدگاه ها به وجود آمده، آنان بسیار نگران اند .ما مى توانیم این انقالب در دیدگاه ها را با ارائه بحث هاى خودمان تقویت کنیم .در این پیوند ،اداى سهم من نوشتن ” راز سرمایه” بوده است که براى مردم قابل فهم است و مى توانند به خوبى دریابند که استدالل مارکسى -بدون انکه نسبت به آن دچار جزم اندیشى و تکبر شوند -چیست ،به نظر من ،ما باید خودمان را در چنین جایگاهى قرار دهیم. منبع: International Socialist Review int-/73/www.isreview.org/issues harvey.shtml
جنبش کارگری و طرح انقالبی
کورنلیوس کاستوریادیس فیلسوف، روانکاو و جامعه شناس مارکسیست یونانیـ فرانسوی ،یکی از چهرههای مهم کمونیسم اروپایی است .او همراه با کلود لوفور، سالها نشریه «سوسیالیسم یا بربریت» را منتشر میکردند .مشهورترین کتاب او در جامعهشناسی «نهاد خیالی جامعه» است. مهمترین دستاوردهای نظری وی ،در زمینه سیاست رادیکال و جنبشهای کارگری و مردمی است .از آثار وی میتوان موارد زیر را نام برد: جامعه بوروکراتیک (منتشره در سال ،۱۹۷۳در دو جلد ،جلد اول به نام روابط تولید در روسیه شوروی ،جلد دوم به نام انقالب بر ضد بوروکراسی) ،تجربه نهضت کارگری ( ،۱۹۷۴در دو جلد ،جلد اول به نام چگونگی مبارزه ،جلد دوم تحت عنوان پرولتاریا و سازمان) ،کتاب سرمایهداری جدید و انقالب ( ،۱۹۷۹باز هم در دو جلد، جلد اول به نام امپریالیسم و جنگ ،جلد دوم به نام نهضت انقالبی در سرمایهداری جدید) و نیز کتابهای محتوای سوسیالیسم ( ،)۱۹۷۹جامعه فرانسوی ( )۱۹۷۹و در برابر جنگ ( .)۱۹۸۱وی در اواسط دهه نود قرن بیستم درگذشت. «بحران و آینده طبقه کارگر» نام کتابی است که عدهای از صاحبنظران و متفکران فرانسوی درباره این مسئله مهم دوران ما نگاشتهاند .آنچه در اینجا میآید بخشی است از این کتاب ،نوشته کاستوریادیس به سال ۱۹۷۴٫ هدف ما از انتشار این مقاله ،آشنایی با نظریات طیفی از متفکرین مارکسیستی است که به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم و در فراز و فرود آن شکل گرفتند ،از در نقد جامعه سرمایهداری دولتی شوروی درآمدند،
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
نقد خود را از جامعهسرمایهداری بیشتر به مفاهیمی چون کاالشدگی ،بتوارگی و ازخود بیگانگی پیوند زدند ،با جنبش ۶۸ درآمیختند و با ورود به عصر نئولیبرالیسم پس از دهه ۷۰و عروج پسامدرنیسم و افول جنبش کارگری به تشکیک در کارگزاری انقالبی پرولتاریا و رد مفهوم حزب روی آوردند و در عین حال ،هم در سطح نظری و هم آرمانی ،به کمونیسم وفادار ماندند .آنچه مهم است این میباشد که ما میبایست حال، اندیشه این اندیشمندان را تاریخی کنیم و از پرتو تاریخ که هم اکنون چیزی نیست جز تاریخ سرمایهداری و فراز و فرود آن به نظریات آنها بنگریم و به نقد و رهیافتی صحیح برسیم و اینهمه ارزشی ندارد جز گشودن فضاهایی برای امر ضروری ممکن: یعنی انقالب کمونیستی جنبش کارگری و طرح انقالبی مسئله جنبش کارگری و تاریخ آن که با مسئله جریانهای سیاسی و ایدئولوژیکی که بر آن تأثیر گذاشتهاند ،مانند سوسیالیزم معروف به تخیلی ،مارکسیسم و آنارشیسم، به گونهای جدایی ناپذیر آمیخته شده است، از نظر ما مسئله ای صرفا ً نظری و ماهیتا ً نظری نیست. دربرابر فروپاشیدن عمومیت یافتهای که جامعه معاصر را بسی شدیدتر از بحران اقتصادی به لرزه در آورده و همه آن را درک میکنند و حتی نمایندگان دستگاه حاکم نیز همواره بدان معترفند ،عملی یا طرحی واقعا ً سیاسی نمیتوان یافت که عمیقا ً اجتماعی نباشد و بتوان آن را جز در قلمرو تغییری اساسی مطرح ساخت و جز به عنوان ادامه تاریخی طرح انقالبی که یا تجدید حیات ِ موجد آن جنبش کارگری است درک کرد. نمیتوان سیاستی انقالبی داشت مگر آنکه صفحه
28
سعی شود تا رابطهاش با اصل خود و با ریشهی تاریخیاش ،نهضت کارگری تبیین گردد. تاریخ نهضت کارگری نه آفریدهی سرمایهداری ،بلکه تاریخ فعالیت آدمیانی است متعلق به گروهی دارای دو جنبهی اقتصادی و اجتماعی (به اضافه اقشار دیگری که در کنار آنان مبارزه میکنند) که این گروه به سبب آن فعالیتها تغییر میکنند .خود را به صورت طبقه درآوردن (و از دیدگاه طبقاتی سخن گفتن و اندیشیدن) به معنای جدید کلمه ،یعنی خود را عامل تشکیل طبقهای قرار دادن که تاریخش در زمانی نزدیک یا دور مانند نداشته است. این طبقه با تغییر دادن حالت انفعالی به صورت فعالیت ،با تبدیل تفرقهی درونی طبقه به صورت همبستگی و با دگرگون کردن رقابتهایی که سرمایهداری میکوشد بر آن بار کند ،به صورت عملی جمعی (که جمعی کاپیتالیستی را معکوس مفهوم کار ِ خواهد کرد) خود را دگرگون میسازد .بدین گونه طبقه کارگر در زندگی روزانه خود در کارخانه و بیرون از کارخانه سپرهایی نو به نو در برابر استثمار ابداع میکند ،اصولی بیگانه و دشمن با سرمایه داری می آفریند و صورتهایی از سازمان دهی و مبارزه اصیل به وجود میآورد .میکوشد که از ورای مرزها متحد شود ،سرودش را سرودی میداند که «انترناسیونال» نام دارد .نصیبش از فضاحت سرمایهداری سنگینترین شوربختی ،شکنجه ،تبعید ،زندان و خون است .در لحظات اوج تاریخش ،سازمانهای جهانی و جدید میسازد که تجسم قدرت جمعی اوست و با دلیری و تعمقی سیاسی که در طول تاریخ در کمتر طبقهای دیده شده است، خود را شایستهی عمل نشان میدهد. طبقه کارگر که بدین گونه با عمل و فعالیت خود از حالت استثمارزدگی به صورت نیرویی اجتماعی درآمده که در مدت ۱۵۰ سال تعیینکننده تاریخ بوده است ،با تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم خود ،با مبارزههای پنهان و آشکار ،با فشار مداوم بر دستگاه، با وادار کردن سرمایهداران به این که واکنشهای کارگران را پیش بینی کنند و نیروهایشان را به حساب آورند ،جامعهی سرمایهداری را دگرگون ساخته است ،ولی نتیجه موقت این دگرگونی (که مسلما ً در آن عوامل خاص سرمایهداری ـ تا آنجا که این تمایز ممکن باشد ـ دخالت داشته) این بوده است که جنبش کارگری به عنوان نیروی اجتماعی و تاریخی اصیل و مستقل نابود شود .طبقه کارگر به معنای اخص کلمه در کشورهای سرمایهداری جدید ،روزبهروز از نظر شماره افراد بیشتر در اقلیت قرار مجله هفته شماره 26مرداد 1391
گرفته است .هر چند مهمترین طبقه است، دیگر ابراز وجود نمیکند و خود را به مثابه طبقه مطرح نمیسازد .وانگهی به موازات تغییرهایی که برشمردیم تقریبا ً تمام کارگران به صورت تودهای مزدگیر درآمدهاند و در این باره جز این دقیقا ً چه میتوان گفت که دیگر اطالق طبقه بر مزدگیران معنی درستی ندارد؛ چه رسد به این که بگوییم با توجه به وضع عینی کارگران صنعتی ،انقالبی بودن ت همه مزدگیران سرنوشتی است که موقعی ِ از پیش تعیین شده است .آنچه در این مورد ت اجتماعی باید به حساب آورد آن خصوصیا ِ و اقتصادی نیست که گفتهاند و نوشتهاند بلکه: ـ کوششیست که آدمیان در محیط اجتماعی خود به دستآویز آن با کشمکشهای اجتماعی دست و پنجه نرم میکنند و بهتر بگوییم: کشمکش اجتماعی را با آن کوششها، کشمکش اجتماعی میکنند. ـ انواع سازمانها و مبارزههایی است که مردمان به ابداع آن همت میگمارند. ـ محتوایی است که به هنگام این مبارزهها سر بر میکشد. ـ ظرفیت این آدمیان است (هرچند جزئی یا اندک یا گاهگایی) در عهدهدار شدن همه امور اجتماعی و شایستگی ایشان برای اداره سازمان و کارکرد جامعه. با توجه به این نکات روشن است که امروز نه میتوان همچنان به وضع ممتاز پرولتاریا به معنای سنتی کلمه عقیده داشت و نه میتوان خصوصیات پرولتاریا را نسنجیده به مجموع مزدبگیران تعمیم داد و نه میتوان ادعا کرد که مزدبگیران طبقهای اجتماعیاند ،حتا به طور جنینی .از خود بیگانگی جامعه سرمایهداری معاصر ،تضادها و فرسودگی عمیق دستگاه ،مبارزه با این دستگاه به صورتهای گوناگون ،چیزهایی است که همه قشرهای جامعه جدید ،جز گروه حاکم ،در زندگی روزانه خود با آنها سروکار دارند و قلمرو عملشان در آنهاست .در جنبش گروههای مزدبگیری که جزو پرولتاریای صنعتی نیستند ،در قشرهای دانشجویان ،در جوان ،در جمعیتهای رو به افزایش زنان، در روشنفکران و دانشوران و در اقلیتها، همان چیزهایی را باز مییابیم که در مبارزهی نمونهای پرولتاریای صنعتی مهم بود :یعنی تردید در حقانیت سازمان ستمگر دستگاه سرمایهداری ،که بالمآل شامل تردید در حقانیت مجموعهی آن است .مبارزههای کارگری در زمینه وضع کار ،مانند گذشته از حد خود فراتر میرود ،اما نه دورتر از
مبارزهای که دانشجویان با دستگاه آموزش و پرورش و وظیفه سنتی علم و دانش دارند، یا مبارزهای که زنان و جوانان با خانواده پدرشاهی میکنند .مبارزهی پرولتاریا را در مقایسه با این مبارزههای گوناگون امتیازی نیست مگر آنکه بگوییم در دگرگونیهای انقالبی جامعه ،تولید و کار مفهوم برتری دارند .ولی این سخنی است بی معنی (اما این بدان معنی نیست که میتوان تولید را حذف کرد یا از آن بیاعتنا گذشت) .وجود پیوند و ارتباط متقابل میان همه جنبههای زندگی اجتماعی و مسایلی که دگرگونی زندگی اجتماعی به وجود میآورد ،با این امر که یک چیز را مرکز و حاکم و مسلط بر سایر چیزها بدانیم منافات دارد .پذیرفتن این دیدگاه و انطباق آن بر تولید و کار، پذیرفتن همان متافیزیک مارکسیستی است. متافیزیک هم از حیث «تکبینی» آن و هم در اصالت دادنش به تولید که چیزی نیست جز دنبالهروی از سرمایهداری که اصالت را در تولید میداند .این امر که «مؤسسه کسب و کار» دردوران سرمایهداری کانون ممتاز «اجتماعی شدن» (هسته سوسیالیزم) بود (و هنوز هم از بعضی جهات هست)، البته راست است و دارای اهمیت .اما این واقعیت از اهمیت کانونهای دیگر اجتماعی شدن (به همان معنی) نمیکاهد و مهمتر از آن ،از اهمیت کانونهایی که باید ایجاد کرد. از سوی دیگر ،اگر امر دشوارتر دگرگونی انقالبی اجتماع را در نظر بگیریم ،یعنی مسئله به عهده گرفتن کارکرد همه جانبه اجتماع و آمادگی برای اداره کردن همه امور توپنج اجتماعی ،خواهیم دید که تجربه بیس سال اخیر در کشورهای سرمایهداری جدید نشان میدهد که تمایل به واگذاری امور به بخش خصوصی ،ضعف و فتور اجتماعی و سیاسی بیشتر و عمیقتر در قشرهای کارگری رسوخیافته است تا در دیگران. […] ارتباط و حتا عدم تمایزی که مدتها میان جنبش کارگری (و ایدئولوژیهای وابسته بدان) و طرح انقالبی وجود داشت ،امروز از درون متالشی شده است .اگر با دیدی منصفانه به آنچه هست و آنچه ایجاد میشود نگاه کنیم ،باید معترف شویم که حاصل کنونی دو قرن تاریخ و دو قرن مبارزه، در عا َل ِم نظر و عمل جز این نبوده است. در جهانی که همهی مفصلهایش در حال ترکیدن است ،در جهانی که مسئله سیاسی با شدت و حدتی بیسابقه به عنوان مسئله کلی و تام مطرح میشود طرحی انقالبی که طبقهی کارگر به وجود آورده ، ،همچنان روح ما را قبضه کرده است ،طرحی که ایجاد کنندهاش در میان عامالن و دستاندرکاران اجتماعی صفحه
29
نظری واپس میرود و ناپدید میشود .ما در این وضع متناقض قرار داریم که روز به روز بهتر درمییابیم (یا دست کم میپنداریم بهتر درمییابیم) که دگرگونی بنیادین اجتماعی و تاریخی یعنی چه ،ولی در این که چه کسانی میتوانند این مهم را عملی کنند ،روز به روز سرگردانتر میشویم. ولی شاید وضع ،به ظاهر متناقض باشد.
جستجوی یک عامل که بتواند این طرح را تحقق بخشد ـ یک فرد ،یک حزب ،یک تئوری یا حتا یک «طبقه» ـ بدین معنی است که مقتضیاتی را که گسترش مسائل اجتماعی و تاریخی به وجود آورده و وسعت دادن و عمق بخشیدن به هر گونه فعالیت انقالبی را که از این پس الزمهی کار است ،به خوبی نشناختهایم .طرح انقالبی به گونهای درآمده
است که اگر اکثریت عظیم مردان و زنانی که در جامعهی معاصر میزیند موفق نشوند که تحققش را به عهده بگیرند و آن را عمالً تجلی نیازها و آرزوهای خود سازند ،نه منجی برین وجود معنایی دارد و نه واقعیتی. ِ ندارد و هیچ قشر و طبقهی خاصی عهدهدار سرنوشت و نجات بشر نیست.
نامه ای از لوئی آلتوسر به رژی دبره از شماره ۲۲مجله “کتاب جمعه” ،سال اول ۲۰ ،دی ماه ترجمه :هادی لنگرودی
(برای قابل فهمتر شدن و به روز شدن این وصف شک دارم که از چنین مفاهیمی نوشته ،تغییرات اندکی در آن صورت گرفته برخوردار باشد و در نتیجه بتواند اینقدر از اثرت (به قول خودت) «واکنشهای» مرا نیز به عنوان کسی که فعاالنه درگیر قضیه لحاظ سیاسی مؤثر و پراهمیت باشد. است) نیست و خارج از گود ایستاده و به همین باری پس از مطالعه کتابت چندان هم خشنود سبب هم از آن در امن و امان است و هم نمی اول مارس ۱۹۶۷ ٌ نیستم .بگذار فورا بگویم که این ناخرسندی تواند به روشنی ببیند ،در بر داشته است. می تواند ناشی از دو عامل باشد)۱( : رژی عزیزم ناآگاهی من از شرایط سیاسی حاضر در من با در نظر داشتن این مالحظات ،می البد حدس می زنی با چه عالقه ای کتابت ،آمریکای التین (تنها اطالعاتم از مقاله های خواهم در باب آنچه نوشتهای اظهار نظر “انقالب در انقالب” را خوانده ام .این کتاب پیشین خود توست ،همان چند مقاله ای که در کنم. به نظر من چکیده نظریاتی را در بردارد لوموند و عصر جدید می توان دید و آن چه که در مالقات اکتبرمان در پاریس اشاره فیدل در نطق هایش درباره آن گفته است)؛ همه نظریاتم را زیر عنوان این اظهار نظر وار بیان کرده ای ،نوشته ای است روشن ( )۲این واقعیت که در کتابت دایما ٌ به فالن کلی قرار می دهم :نظریههای تو ممکن است و جاندار ،پرشور و به نحوی شورانگیز رویداد و بهمان حادثه اشاره داری ،که بی کامال ٌ درست باشد ،اما نوشتهات به طور جالب توجه؛ و اگر دریافت من از نظراتت شک خوانندگان از آن ها به خوبی آگاهند .ایجابی درستی آنها را ثابت نمیکند .به درست باشد ،این مفاهیم صرفا ٌ ادبی نبوده ،اما برای من کامال ٌ بی معناست (در موارد طور کلی کتابت فقط چیزی را ارائه میدهد سیاسی نیز هست .نمی دانم در باب مسائلی بی شمار به رویدادها یا واقعیت هایی اشاره که میتوان آن را برهان سلبی (منفی) خواند. که مطرح کرده ای ،چه متن های منتشر می کنی که احتماال ٌ من چیزی در باب آن بگذار توضیح بدهم؛ تو بررسیات را با رد شده ای در کوبا یا آمریکای التین هست ،با نمی دانم). مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
30
و حذف پیاپی خطمشیهای نادرست سیاسی ،آنها به هیچ وجه محکومشان نمیسازد ،مبارزه ،موقعیت کسب می کند تا به خاطر چه فرصتطلبانه و چه خودانگیختهگرا بلکه دوامشان به آن است و مساله رد آنها کیفیات مثبت خود .رژی براستی وقتی آدم (در واقع دفاع از خو ِد مسلحانه ،شورش مثل موارد دیگر نمیتواند در میان باشد ،کتابت را می خواند (و من آنقدر که اسپانیایی تروتسکیستی اتحادیه کارگری ،تبلیغ مسلحانه یعنی به سادگی با تحلیل تناقضات درون خود ضعیفم اجازه میدهد به دقت خواندهام ـ یعنی و غیره) آغاز میکنی .در مورد هر یک آنها مردود شناخته شوند ( به عالوه در این حتی دقیق تر از معمول) میبیند که «راه از اینها استدالل تو کامال ٌ قانع کننده است :مورد نمیتوان گفت که رهبری مبارزه با آن حل» متن کتابت (از «متن کتابت» منظور یعنی دالیل و فاکتهایی را به میان میآوری همه خطراتی که شهر در بر دارد ،مقیم شهر دارم )همچون چیزی از غیب ظهور میکند. که هم بیچون و چرا هستند و هم آن اندازه است) .تو آنها را نه به خاطر مفهومشان ،به نظر میرسد راهحل آماده و دم دستیای هماهنگ که گفتار تو را مستدل و مستند بلکه به خاطر واقعیتهای تاریخی که آن است که همانا به کار بردن آن برای حل میکند .از مطالعه این بخشهای واضح و مفهوم با آن مطابقت دارد مردود شمردهای .جدی ترین مسایل نیز ـ دست کم در اصول روشن و مستند بسیار چیزها آموختم .از این در اینصورت چکیده استدالل تو چنین است :و بنابراین در آینده نزدیک – کافی است .از روست که میگویم برهان خلف تو خوب برای تمام دیگر واقعیتهای سیاسی باید سوی دیگر این راهحل به دلیل عدم امکان مفاهیم دیگر و تئوریهای سیاسی دیگری هر راه حل دیگری ،به شرایط تاریخی ویژه است. موجود باشد .بنابراین تو ناگزیری به تحلیل امریکای التین نسبت داده می شود … حاصل این طرز کار ،ایجاد فضای سیاسی تطبیقی کوتاه ،اما مهمی از شرایط تاریخی و تئوریک معینی است .با حذف و کنار بپردازی .وقتی میگویم «ناگزیری» به اعتبار تاریخی این راهحل ،در مورد کوبا، گذاشتن خطمشیهای گوناگون ،در حوزه چنین تحلیلی بپردازی،منظورم آن نیست که تردیدناپذیر است .چرا که موقعیت چریکی مورد بررسی ،بیش از چند مشی (از نظر به اکراه به این کار دست میزنی ،بلکه فقط به آن ترتیب که تو توصیف میکنی دقیقا ٌ تو ،مشی چین و ویتنام) باقی نخواهد ماند و این است که هدفت تو را به دنبال کردن این در آنجا روی داده است .انسان به وضوح اگر آنها نیز از معادله خارج شوند ،تنها یک راه وادار میسازد .در حقیقت به نظرم این احساس میکند که در پس نظرات تو دربارهی خال باقی میماند که آنگاه میتوان با یک تنها راه ثمربخشی است که میتوان در پیش نقش گروه چریکی ،تجربهی پیروزمندانهی گرفت ،چه تو با واقعیت تاریخی خطیر و انقالب کوبا ،نهفته است .اما این احساس فقط تئوری جدید این فضای خالی را پر کرد. تأثیری را تقویت میکند که داشتم توضیح راستینی سروکار داری. میدادم :اینکه مزیت «راهحل» پیشنهادی اما یک لحظه صبر کن .یکی از جالبترین نکات کتابت آنجاست که تئوریهای چینی و اما بگذار این موضوع را برای چند لحظه تو ،نه از جنبهی ایجابی ،بلکه از نقایص ویتنامی را به نقد میکشی .زیرا به قصد یک کنار بگذاریم ،دوباره به آن برخواهیم گشت .و کاستیهای همه راهحلهای دیگر نیرو میگیرد (و بنابراین اثبات خصلت سلبی آنها بررسی تطبیقی از موقعیت این دو کشور آغاز میکنی و درست ماهیت همین تئوریها در این جا است که مالحظاتم ـیا دستکم است)؛ و اینکه وجود (تئوریک) خود آن از وزن واعتبار انقالب کوباست که بدبختانه که به منظور نقد ،مورد بررسی قرار دادهای پرسشهایم ـ آغاز میشود. پس پرده و در سایه در همواره ما، برای تو را به مطالعه تاریخی شرایط این دو کشور ِ وادار کرده است .اما در مورد تئوریها و همین که در نتیجهی این نقدهای پیاپی (از میماند .همچون گواه واالمقامی که میتواند موضعگیریهای پیشین ،تو به این اکتفا جمله نقدهای بسیار پیچیدهتر اخیر) ،میدان لب بگشاید ،اما (به جز چند مورد نقلقولهایی کردی که آنها را از طریق نقد و بررسی خالی شد ،تو میگویی تنها یک راه وجود از«فیدل و چه» یا نمونههایی مثل اعتصاب تناقضات درونی خود آنها ،یعنی تناقضات دارد و ان هم راه نیروی پارتیزانی است؛ عمومی) خاموش میماند و یا دستکم در ی خود سکوت درونی نظام پیش نهادهی آنها ،رد کنی .مثال ٌ همان است که باید نقش اصلی را ایفا کند؛ مورد شرایط تاریخی پیروز ِ بنا به تعریف تو « دفاع از خود مسلحانه» حلقه پیونددهندهی حیاتی همان است؛ همان میکند .باز هم در اینجا ،بهخاطر ناآگاهی ـپیشتازـ با مفهوم خود ان (عدم تحرک ،که است که باید بر آن تأکید شود؛ نیروی من از سرگذشت واقعی انقالب کوبا ،این یا سازشی ضمنی با دشمن طبقاتی را در چریکی عصارهی حزب است و الیآخر .به سکوت ممکن است برای من سکوت باشد، خود دارد و یا اینکه متضمن آسیبپذیری بیان دیگر همین که میدان را خالی کردی ،اما میتواند سکوتی باشد سرشار از اشارت مفرط است) رد میشود .در مورد انقالب فورا ٌ با یک تئوری مثبت ،جای خالی را پر و تجربههایی برای خوانندگان کوبایی مداوم تروتسکیسم ،نیز مفهوم خود آن است میکنی .جالبتر از همه برایم شیوه ارائه و التینی تو؛ اما من در این تردید دارم، که محکوم میسازد (این امر که هر دهقان و و اثبات این تئوری است .در این به آنچه وقتی پیشگفتار «رتامار» و اظهاریههای یا کارگر سوسیالیست شمرده میشود یا این پیشتر ذکرش رفت میرسیم :فقدان هرگونه «گرانما» را خواندم که تأکید میکند انقالب کوبا هرگز کامال ٌ مورد بررسی قرار نگرفته اعتقاد که برای تسخیر قدرت تنها کار الزم ،برهان ایجابی. و درک نشده است .با توجه به همه اینها « اعتصاب عمومی انقالبی است .خالصه طرز برخورد کارگرگرایانه به مثابه روکش البته تو واژهی نیروی چریکی را بیهوده به راهحل» پیشنهادی تو بهخاطر فقدان هرگونه مناسبی برای همه چیز و سرانجام انکار کار نمیبری ،که به حال خود رها کنی .با این برهان ایجابی و مثبیت« ،پادرهوا» میماند؛ تاریخ از سوی تروتسکیسم ،با غوطه مداوم وصف دربارهی آنها به نحوی شگفتآور منظورم فقط برهانی مفهومی (که مطابق آن آن در ورطه متافیزیک و غیره) .همین مطلب صحبت میکنی (در این باره چیزهایی دارم مفهوم تناقضی در خود ندارد) نیست ،بلکه احساس برهانی مبتنی بر تحلیلی تاریخی در عمق را در مورد مفهوم اسطورهای رابطه بین که خواهم گفت) که در پایان کار این ِ حزب و نیروی چریکی (در حالی که حزب خواننده را تغییر نمی دهد که اعتبار جنگ است. و رهبری آن در شهر است و از دور جنگ چریکی آنقدر فینفسه اثبات نمیشود که از چریکی را رهبری میکند) میتوان گفت .طریق اثبات نارسایی همه ی اشکال دیگر دو راه وجود دارد که مایلم بدان وسیله تو را اما در مورد ویتنام و چین با پیروزیهای مبارزاتی ،اثبات میگردد .در واقع بیشتر به احساس این فضای خالی نزدیکتر کنم. تاریخی سروکار داریم؛ نه تنها مفهوم خود بهخاطر پذیرش اثر منفی دیگر اشکال مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
31
نخستین راه ،آن راهی را در نظر دارم که و باالتر از آن بقا ،رشد و پیروزی نهاییاش تو طی آن از گروه چریکی سخن میرانی و را ممکن میسازد .به بیان دیگر آن شراسط آن را به نحوی حیرتانگیز توجیه میکنی .تاریخی که کشوری را برای ایجا د نیروی واضح است که برای تو فقط یک مفهوم از چریکی و حمایت از آن تا لحظه پیروزی گروه چریکی وجود دارد؛ یا به بیان دیگر آماده میسازد. اگر بتوانم چنین بگویم ،یک مفهوم«ناب» با کیفیت غریب «خودکفایی» ،به بیان دیگر میتوانستیم همین نکته را به طرق گوناگون اصل تمام تحوالت را در درون خود دارد .دیگری نیز توضیح دهیم .نخست میتوانستیم خود ،تناقضات خود را حل میکند .مانند بگویم که برادری در میان رزمندگان در تمام مفاهیم «ناب» ،بقای این مفهوم نیز فقط بدترین جنگها (باربوس Barbusseیکی در تضاد با «مفهوم متقابلی» است که تجسم از اولین کسانی است که این را در جنگ همه ناخالصیهای عکس قضیه باشد .مفهوم جهانی نشان داده است) به خودی خود برای «ناب» مبارزه در کوههاست و مفهوم «غیر نیل به این سیاست کافی نیست( .در حقیقت ناب» زندگی در شهرها ،با همه عواقب خودت دوپهلو بودن و ابهام احتمالی این سیاسی کالسیکاش (حزب سیاسی شهری ،اثرات را اذعان داری ،وقتی که از گروههای سانترالیسم دموکراتیک ،کنگرهها ،مباحثات ،چریکی سخن میگویی که میتوانند به فرقهگرایی ،ستیزهها ،دردسر ایجاد جبهههای منظور مقاصد پلید سیاسی مورد استفاده واحد جورواجور ،اعزام هیاتهای نمایندگی قرار گیرند و یا از گروههایی حرف میزنی و ارسال پیام به کشورهای دیگر و …) .که در اوضاع و احوال خاصی احساس اولیه سختیها و خطرات وحشتانگیز زندگی خود را که به خاطرش میجنگیدند از دست چریکی در کوهستانها ،احساس برادری میدهند) .همین اوضاع و احوال خاص آنها در پیکارها ،هر چقدر هم انسان را تحت هستند که عوامل تعیین کنندهاند و همان است تأثیر قرار دهد ،قبول ندارم رژی عزیز ،که که باید برای کشف قانون واریاسیون(در همه اینها بتواند چنان که تو میگویی مستقیما ٌ زیست شناسی طبق این اصل معلوم میکنند جایگزین آن همه صفات سیاسی شود .که کدام صفت نوعی و عادی است و کدام نیروی ساده و ناب مبارزه مشترک «برای یک غیرعادی و بیمارگونه است) مورد بقا» در ۲۴ساعت شبانهروز به برادری تجزیه و تحلیل قرار داد ،یعنی اینکه رزمی چریک مفهوم سیاسی نمیدهد .این مشخص کرد برای گروههای چریکی ،چه که بدین نحو به این تجربه میرسند واضح چیز عادی و به هنجار و چه چیز بیمارگونه و ضروری است .اما آن چه تجربه میکنند است .به هر حال ترجیح میدهم اصطالحات ناشی از چیزی است که در ورای جمع شدن انتزاعی تری به کار ببرم تا در تو مؤثرتر آنها در محلی خطرناک است که هر ساعت باشد .باید بگویم تاآنجا که مفهوم نیروی و در حقیقت هر لحظهاش مبارزهای است .چریکی (و آثار آن) را مستقل از شرایط دستکم اینکه از علل تاریخی و عینی که تارخیای که نیروی چریک در آن وجود آنها را در آن موقعیت ،یک جا جمع کرده دارد ،مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهی، ناشی میشود .به همین روال ،تو همچنان از تحلیل تو از مفهوم نیروی چریکی ،تحلیلی نقش تعیینکننده «فیزیکی» (یا بیولوژیک) ،انتزاعی است .خونسرد باش؛ میدانم که این «اندیشههای جدید» و «وضعیت جدید گفته ممکن است اغراقآمیز به نظر رسد، ذهنی» سخن میرانی .تو میگویی ولی باید بگویم که بار زیادی را به دوش منظره یگانگی ناشی از برادری رزمی ،شرایط زیست نیروی چریکی میگذاری، درهمآمیزی سرخپوستان و شهروندان که شرایطی که بدبختانه از زندگی و مبارزه حتی زبان یکدیگر را نمیفهمند و باالتر در کوهستانها جداییناپذیر است :اینها از همه اختالط طبقه کارگر و دهقانان در نه شرایط تاریخی بلکه شرایط طبیعیاند. مبارزه نظامی مشترک ،چه تکاندهنده است .در تحلیل از شرایط اولیه مفهوم نیروی آنچه را که به عنوان اثر کلی شرایط زیست چریکی ،تو تمایل داری کمی فوئرباخوار کامال ٌ متفاوت از شرایط زیست شهری (در رفتار کنی( :)mutatis mutandisبه شهر برای تهیه گوشت ،رفتن تا قصابی طبیعت نیروی تاریخی میدهی .قطعا ٌ این و برای تهیه دارو رفتن تا داروخانه کافی چیزی نیست که در اصل منظورت بوده، است) نشان میدهی ـ همه را مستقیما ٌ به اما با خواندن کتابت به ناگزیر این احساس مفهوم گروه چریکی که قادر به پاسخگویی به انسان دست میدهد .حال که کتابت را به همه این نیازهاست ،نسبت میدهی .اما خواندهام باید اذعان کنم که از یادآوری این آثار یا معلولها گرچه به شرایط زیست گاهبهگاه نقد عالیات از تروتسکیستها که به کسانی که در کوهها میجنگند ،ارتباط دارد ،دور از تاریخ واقعی در دنیای متافیزیک به لکن خود معلول شرایط عامتر دیگری است سر میبرند ،در خود نوعی احساس طنز و ـ دقیقا ٌ همان شرایطی که تولد نیروی چریکی ریشخند مییابم .تخیلهای تو از مفهوم نیروی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
چریکی و مفهوم متقابل آن یعنی زیست شهری و آثار سیاسی مترتب بر آن ،همچنان برای خواننده در وسط زمین و آسمان معلق میماند .آنها همچون جوهرهایی هستند، آنقدر مستقل از همه شرایط مادی تاریخ واقعی ،که میتوانند استنتاجهای نظری و نتایج عملی مختص به خود را ایجاد نمایند. اما با این وصف ،شرایط تاریخی مشخص در تحلیلهایت به کلی غایب نیست .واضح است که حتی در همان شیوهای که مفهوم نیروی چریکی را مطرح میکنی ،یعنی واقعیتهای تاریخ جنگهای تودهای ـ که {چین و ویتنام} را مورد تحلیل قرار میدهی تا فقط به این عنوان که «با شرایط آمریکای التین مطابقت ندارد» مردود بشماری ـ استداللهایت نقش عمدهای دارند و وادارت میسازند تا نشان دهی که شرایط مختص آمریکای التین کدامند .باری وقتی به جایی میرسیم که شاید قبول کنی نقطه مطلقا ٌ تعیینکنندهای است ،استداللهایت دیگر به قدر کفایت خوب نیستند .بگذار مثالی بزنم: بارها گفتهای که تجربیات ویتنام و چین را نمیتوان در آمریکای التین به کار برد ،زیرا تراکم جمعیت آن بسیار کم است :یک انقالبی نمیتواند «مانند ماهی در آب ،در میان مردم باشد» .در این جا دوباره به نظرم میرسد که طبیعت (در این مورد جمعیتشناسی) را به جای تاریخ به کار گرفتهای .نمیگویم استدالل تو اصال ٌ قوت و اعتبار ندارد ،ولی واضح است که نمیتواند چیزی بیش از ذکر شرایط تاریخ باشد .دریافت ما از مارکس آن است که توزیع جمعیت یک معلول است و نه علت .از سوی دیگر آنچه درباره شرایط پیدایش احزاب کمونیست میگویی و این شرایط هنوز هم تعیینکننده شیوههای مبارزه و ناکامی موجود آنهاست ،به نحو چشمگیر قانعکنندهتر است ،زیرا که کامال ٌ به تاریخ مربوط میشود .با این وصف حتی در اینجا نیز تحلیل تو ،اندکی فراتر از یک طرح کلی میرود و در هر حال در حد تحلیلی صرفا ٌ سیاسی میماند و تا آنجا سیاسی است که به وجود آن احزاب ربط مییابد ـ در حالی که سیاست چیزی است بسیار گستردهتر از احزاب سیاسی .در کتاب تو خواننده بیهوده به دنبال یک تحلیل یا طرحی کلی از یک تحلیل و یا حتی اشارهای به لزوم محض یک تحلیل میگردد که به ژرفای امور دست یابد و با آن واقعیتی سر و کار داشته باشد که به قول لنین سیاست تنها «چکیدهای» از آن است :یعنی شرایط اقتصادی .در جایی به ضرورت تحلیل از ترکیب خاص شیوههای تولیدی که در آمریکای التین یافت میشود اشارهای کردهای؛ اما بدبختانه همانجا متوقف شدهای .باعث تأسف است ،برای اینکه مطلقا ٌ تعییینکننده همانجاست .تنها صفحه
32
تحلیل آن ترکیبات ویژه است که عمال ٌ ما را به فهم این مطلب قادر میسازد که چرا مبارزه طبقاتی در آمریکای التین به اشکال خاصی روی میآورد که به طور سنتی آن اشکال را به خود گرفته است .هر چند این اشکال ،به خصوص در مورد پدیده تسخیر نظامی حکومت ،کودتا ،صادق است ،لکن تاریخ بینظیر احزاب کارگری و مبارزات اتحادیههای کارگری و دانشجویی را نیز در خود دارد .کافی نیست فقط بگوییم شرایط متفاوتند و این تفاوت را به نحوی منفی یعنی به عنوان عدم حضور شرایط مسلط در فالن یا بهمان کشور (روسیه ،چین ،ویتنام) مورد ارزیابی قرار دهیم .تو باید از این مقایسههای صرفا ٌ منفی (سلبی) پا فراتر گذاشته ،به تحلیل مثبت (ایجابی) شرایط ویژه آمریکای التین روی آوری .از آن مهمتر تو باید با تمام قوا از بیماری ایدیولوژیکِ سنت سیاسی آمریکای التین اجتناب ورزی ،یعنی از این خطا که همه چیز را صرفا ٌ و فقط موضوع سیاست میداند .همان «بیماری کودکانهای» که آمریکای التین هنوز ازآن فارغ نشده است :یعنی سیاستگرایی .اگر منظورت را درست فهمیده باشم ،انتقاد تو از رفتار «شهری» و «بینالمللی» احزاب سیاسی سنتی دقیقا ٌ متوجه آثار همان بیماری کودکانه است .تو این آثار را به مفهوم متقابل اساسی نسبت میدهی :شرایط زیست «شهری» (در شهرهایی که در اثر حضور بورژوازی کمپرادور وابسته به اقتصاد امپریالیستی ایاالت متحده ،مصنوعا ٌ تا «حد انفجار متورم شده است») .چیزی مانند «شرایط زیست شهری» به طور عام وجود ندارد: شهرهای خاص و شهرهایی که مهر نشان تاریخ بر آنها خورده ،وجود دارند و شرایط زندگی در این شهرها با روابط طبقاتی ملی و بینالمللی مطابقت دارد .با این وصف فقط چند کلمه سردستی درباره این شرایط طبقاتی گفتهای و اگر درست خاطرم باشد ،حتی تقریبا ٌ این وسوسه را داشتی که بین شهر و کوه یک مرز طبقاتی مشاهده کنی .تعهد یک تحلیل مارکسیستی از شهرهای غولآسای آمریکای التین و مشاهده این امر که ساخت طبقاتی مبتنی بر موقعیت ویژه اقتصادی این شهرها ،از طریق «شرایط زیست» این شهرهای خاص (نه هر شهر ،نه شهر به طور عام) چه اثراتی بر اشکال سنتی مبارزه سیاسی و اتحادیهای اعمال میکند، کاری است ثمربخش و پرارزش .این تحلیل باید سنت کودتا به پشتیبانی ارتش و برخی احزاب کمونیست را دربرگیرد که امیدوارند از این کودتاها به نان و نوایی برسند .واکنش سیاسی فیدل در این باب ،فوقالعاده معتبر و ژرف است .وی به کودتاهای نظامی اعتقادی نداشت و میتوان تمام تاریخ برخوردهای مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ارتش شورشی با نیروهای منظم دولتی را با این دی ِد مطلقا ٌ درست ،تبیین کرد.تو در کتابت به این نکته اشاره میکنی ،اما نظر فیدل را طوری ارایه میدهی که انگار نوعی پیامد و نتیجه جنگ چریکی است. من خود معتقدم که غریزه و هوش سیاسی فیدل (در این محدوده) بسی فراتر میرود. این استنباط بسیار دقیق مدیون طبیعت جنگ چریکی نبود .بلکه به ذات رابطه تاریخی بین نیروهای مسلح و قدرت سیاسی در کوبا مربوط میشد و این رابطه تنها در متن یک تحلیل از موقعیت طبقاتی در کوبا ،به ویژه شهرهای آن قابل درک است. در مورد کوبا و فیدل مایلم همان نکات پیش گفته را صادق بدانم« .رتامار» میگوید ،تو نخستین کسی هستی که به اسناد و مدارک اصلی تاریخ انقالب کوبا دسترسی داشتهای. اما در کتابت تنها نشانههای ناچیزی از این اسناد به چشم میخورد (به خصوص قسمتهایی از نامههای فیدل) و آن چه تو نقل میکنی ( با چند استثنا) تنها از روشهایی خبر میدهی که فیدل در اقدام به جنگ چریکی با آنها مواجه بود .ما در انتظار چیز دیگری بودیم و اگر قرار باشد به کنه چیزی که به درستی متذکر شدی پی ببریم ،یعنی به حالت بیسابقه و چشمگیر مردم و شرایطی که در انقالب کوبا نقش داشت ،به چیز متفاوتی نیازمندیم .درست در همین نقطه است که باید امیدوار بود در نهایت امر تحلیلهایت را اصالح کنی ،نخستین تحلیلهایی که شرایطی را مطرح میکند که نه تنها اقدام فیدل به شورش و انقالب ،بلکه نشو و نما و موفقیت آن را نیز ممکن ساخت .تحلیل آرنول( (�Ar )naultدر ردیف این تحلیلهایت ،که گرچه به آن اشارهای کردی ،اما صرفا ٌ از اهمیت آن و از عدم موافقتت با آن سخن گفتهای .در حالی که کتابی است مهم و تو نمیتوانی فقط کالهت را برداری و از کنارش بگذری و اعالم کنی :موافق نیستم .باید وارد جزییات میشدی و حرفت را اثبات میکردی .به عالوه ،اعالم یک امر ،که اثبات نیست .من شخصا ٌ حتی با همان چند سندی که تو در اختیارمان قرار دادی (و آنچه عمدتا ٌ مورد توجه من است ،طرز تلقی «چه» نسبت به اعتصاب عمومی و کودتاهای نظامی) مجاب شدهام که هنوز چیزهای مهم بسیاری است که باید کشف شود .اما این فقط از تحلیلی جدی ،دقیق و سیستماتیک برمیآید؛ نه تنها شرایط تاریخی ویژه کوبا و انقالب آن ،بلکه باید شیوهای که کاسترو عملیات نظامی را هدایت و عمل سیاسی را رهبری کرد نیز مورد بررسی و آزمایش قرار گیرد .من از دو سرنخی که خود به دست دادی (طرز تلقی فیدل نسبت به اعتصاب عمومی و نسبت به
ارتش منظم) در این باره مطلقا ٌ مطمئنم .من کلمه به کلمهی تو را میگویم :بله ،هر تصمیم به ظاهر صرفا ٌ نظامی ،مقصود و محتوایی سیاسی دارد .آن مقصود و آن محتوا ،باید از پس نمای صرفا ٌ «فنی» تصمیمات نظامی به ِ درآید و آشکار شود .اما این تنها در صورت این کشف میسر میشود که چه چیزی به تصمیم ظاهرا ٌ نظامی خاص ،مقصودی عمیقا ٌ سیاسی میدهد :یعنی شرایط اقتصادی ـ سیاسی موقعیت اجتماعی کوبای آن زمان. فقط بر اساس اینگونه همبستگی شرایط اقتصادی ـ سیاسی و اعمال نظامی ـ سیاسی (از جمله اشکال سازماندهی مبارزه سیاسی و مسلحانه) است که میتوانیم: -۱دقیقا ٌ مشخص کنیم چه چیزی ویژه تجربه کوباست. -۲در کنار آن مشخص کنیم چه چیزی موقعیت کشورهای آمریکای التین به طور اعم و این یا آن کشور را به طور اخص تشکیل میدهد. -۳امتیاز این یا آن شکل سازماندهی و مبارزه و لزوم پیشنهاد ،تحمیل و گسترش آن را تعیین کنیم. به خوبی مطلعم که اوضاع و احوال ،غالبا ٌ چنان است که از انجام این مهم در آرامش فراغ بال ممانعت میکند .مبارزه نیازهای و ِ مبرمی پیشرو میگذارد .اما چنانکه میدانی گاه میشود که مدتی عقبنشینی و بررسی اوضاع از لحاظ سیاسی مبرم میشود و همه چیز به کار تئوریک انجام شده در آن زمان بستگی دارد .مارکس و لنین در این مورد نخستین سرمشقهای ما را به دست دادهاند و چه بسا که خود «چه» اکنون از سرمشق آنان پیروی میکند .زمانی از مبارزه که بدین گونه سپری شود ،ممکن است که در نهایت ،صرفهجویی در زمان باشد ،حتی برای خود مبارزه .تردیدی ندارم که تو ،چه از لحاظ آموزش و دانش و چه از جنبه توانایی فکری ،در موقعیتی هستی که کار واجب ،یاری کنی. در انجام این ِ بگذار یک بار دیگر بگویم :ممکن است تزهای تو درست باشند ،تمام حرف من این است که حتی در آن «تصویرهای کوتاهی» که تو نشان میدهی ،تزهایت به نحوی مثبت (ایجابی) اثبات نشدهاند .این برهان ایجابی (مثبت) هنوز باید انجام پذیرد .و اشتباه نکن: برهان ایجابی با فصاحت و بالغت فرق دارد. مساله این نیست که پس از مردود شمردن یک روی سکه ،روی دیگر را صرفا ٌ نشان صفحه
33
نظری دهی ،بلکه باید شرایط تعیینکننده ،مطلقا ٌ تعیینکننده تاریخی که در کتاب تو عمال ٌ حضور ندارد ،یک به یک مورد بررسی و مداقه قرار گیرد .برهان ایجابی ،قبول این ریسک را نیز با خود دارد که ممکن است پس از انجام کار ،انسان خود را به اصالح
و جرح و تعدیل برخی نتیجهگیریها ناگزیر ببیند .من این را وظیفهای برای تمامی روشنفکران کارگری و انقالبی میدانم. مردم سالح پاسداری و بسط و گسترش دانش علمی را به آنها سپردهاند .آنها باید این رسالت را با نهایت دقت و توجه و به
پیروی از خود مارکس انجام دهند که معتقد بود برای مبارزات جنبش کارگری و آنهایی که به این مبارزات مبادرت میورزند ،هیچ چیز از دانش هر چه عمیقتر ،پراهمیتتر نیست .وی زندگی خود را وقف این اعتقاد کرد.
کارل پوپر :ضد دیالکتیسین وحید صمدی
مقدمه :پوپر که نسبت فلسفی او به نئوکانتیست ها می رسد و در برخی مقوالت با پوزیتیویسم و اصحاب حلقه وین هم عقیده است ،قائل به مرزی گذر ناپذیر بین ذهن و عین است و به همین دلیل تحول نظریه علمی ،پارادوکس های درونی آن (پارادوکس هایی که حتی در تکامل ریاضیات هم دیده می شوند) و رابطه آن با واقعیت متحول و متضاد را مشاهده نمی کند. بحث عین و ذهن از مباحث دیرین فلسفه است .پاسخ کانت به این مسئله در نقد خرد محض و بررسی محدودیت های عقل نظری ارائه شده است .کانت با بررسی این محدودیت ها امکان عقل و متافیزیک را در دست یابی به واقعیت فی نفسه نفی می کند .بر این اساس از نظر کانت متافیزیک مجله هفته شماره 26مرداد 1391
به مثابه فلسفه ای فرارونده( (�transzen )dentalاز این پس دیگر تنها می تواند معطوف به اپیستمولوژی (شناخت شناسی) و شرایط و امکان شناخت باشد. علی رغم اینکه کانت خود را وام دار و متاثر از تجربه گرایی هیوم می دانست – و نقد خود بر خرد را بر اساس بی اعتباری احکام غیر تجربی بنا نهاد ،-اما نظرات فالسفه تجربه گرایی همچون هیوم و بارکلی کانت را قانع نکرد .زیرا به باور وی این نظرات علی رغم جدیت آن ها ،اهمیت گزاره های عقلی را نادیده می گرفتند .کانت در ادامه بررسی خود ،مقوالت (کاتگوری های) پیشا تجربی ( )aprioriهمچون مکان و زمان را شرط به نظم در آوردن دریافت های حسی می داند و معتقد است که تنها با کمک این مقوالت است که مفاهیم شکل می گیرند.
در واقع از نظر او تمام داده های تجربی ما در نهایت در قالب های ذهنی ثابتی قرار می گیرند و به شناخت ما از جهان خارج از ذهن شکل می دهند ،شناختی که تنها شبحی مکانیده (صفت مکانی به حقیقت دادن، حقیقت را در کاتگوری مکان گنجاندن)، معوج و منتزع از حقیق ِ ت فی النفسه است و از این روست که انسان هیچگاه نمی تواند واقعیت را آنچنان که هست و فارغ از مقوالت پیشینی درک کند .ناتوانی کانت در درک تحول تاریخی مقوالت پیشینی و چگونگی شکل گیری آن ها در رابطه با پروسه کار و مناسبا ت اجتماعی ،به جدا کردن دنیای ذهن از دنیای خارج از ذهن انجامید .بدین ترتیب کانت مرز گذر ناپذیری را بین ذهن انسان و جهان خارج از آن قرار می دهد.
صفحه
34
بر اساس درکی مشابه نیز عرفا و معتقدین به تجربه عرفانی و شهودی ،عالوه بر اعتقاد به محدودیت عقل در شناخت حقیقت، بر نقص کشف حسی نیز تاکید می کنند و معتقدند که حقیقتی که از این طرق درک می گردد حقیقتی تجزیه شده و مکانیده است که با حقیقت فی النفسه آن چنان که هست شباهتی ندارد .مثال فیل و شهر کوران و یا فیل در خانه تاریک که در داستان مولوی در مثنوی و یا آثار دیگر عرفا آمده است حاکی از این برداشت می باشد .بر همین اساس نیز برخی فالسفه و عرفای اسالمی حقیقت را همچون فعل خدا تلقی می کنند که برای درک آن به عنوان حقیقت فی النفسه، ابزاری جز مکاشفه و عرفان در اختیار بشر نیست .همین مفهوم در فلسفه برگسون با عنوان زمان مکانیده و حقیقت مکانیکی شده جلب توجه می کند .از دید او انسان با توجیه مکانیکی حقیقت و سپس جایگزین کردن آن به جای خود حقیقت ،در واقع بر ماهیت رویدادی حقیقت سرپوش می گذارد. برتراند راسل در همین رابطه می گوید: “برگسون می خواهد ما را به زنبورانی که قوه شهود دارند تبدیل کند(”.)۱ مقابل دوآلیسم کانتی؛ هگل در در نقطه ِ جستجوی تبیینی بود که به از میان برداشتن خندق بین عین و ذهن بیانجامد .این تالش، ِ خود را در این جمله هگل نشان داد که: ” آنچه واقعی است عقالنی است و آنچه عقالنی است واقعی است ”.به گفته انگلس در لودویگ فویرباخ و پایان فلسفۀ کالسیک آلمانی“ :ولی ارزش راستین و خصلت انقالبی فلسفه هگلی (که ما باید به منزلۀ ِ پایان سرتاسر پس از کانت ،خود را به آن محدود کنیم) درست در همین جاست که [هگل] یک بار برای همیشه ضربه مرگ بودن تمام فرآوردههای باری بر نهایی ِ اندیشه و کنش انسانی وارد آورد .حقیقت، که شناخت آن کار فلسفه است ،در نزد هگل دیگر مجموعهای از گفتههای جزمی تام و تمام نبود که همین که کشف شدند ،صرفا ً باید آنها را حفظ کرد .حقیقت اکنون در فرایند خو ِد شناخت فراهم میآید ،در تکامل تاریخی درازمدت علم که از سطوح پایینتر به مرحله عالیتر شناخت ارتقاء مییابد بی آنکه با کشف به اصطالح حقیقت مطلق به نقطهای برسد که دیگر نتواند به پیش رود و کاری نداشته باشد جز آنکه دست روی دست بگذارد و با شگفتی به حقیقت مطلقی که بر آن دست یافته خیره شود. …… درست به همانگونه که بورژوازی به وسیله صنایع بزرگ ،رقابت و بازار جهانی ،در عمل تمامی نهادهای استواری را که دیر زمانی مورد احترام بودهاند در مجله هفته شماره 26مرداد 1391
هم میشکند ،فلسفه دیالکتیکی هم ،تمامی مفاهیم مربوط به حقیقت مطلق و نهایی انسانی و نیز مفاهیم مطلق راجع به امور ِ متناظر با آن را نابود میسازد .برای این فلسفه هیچ چیز ،نهایی ،مطلق و مقدس نیست .این فلسفه ،خصل ِ ی هر چیز ت گذرا ِ و در هر چیز را افشاء میکند ،هیچ چیز برابر آن [فلسفه دیالکتیکی] نمیتواند در ِ تاب بیاورد مگر فراین ِد بی وقفۀ شدن و بالندگی بی پایان از گذشتن ،فراین ِد پیوستۀ ِ َپست به عالی .و خود این فلسفه چیزی بیش از بازتاب محض این فرایند در مغز اندیشنده ی نیست .البته این فلسفه [فلسفه هگل] رو ِ محافظهکارانه هم دارد .یعنی میپذیرد که مراحل مع ّین شناخت و جامعه در زمان و موجه و عادالنهاند؛ ولی شرایط مفروض ّ فقط در همین حد .محافظهکاری این جهانبینی نسبی و خصلت انقالبی آن مطلق است – این تنها منطقی است که این جهانبینی بر آن صحه میگذارد“. البته در نظرات پوپر ،پوزیتیویست ها و بستگان فلسفی آن ها نیز بر نسبی بودن شناخت تاکید شده است اما این نسبی بودن بازتابی از تضاد ابژکتیو و فرایند تحول در مغز اندیشنده نیست .از نظر کارل پوپر و فالسفه پوزیتیویست کار علم ،کشف ماهیت پدیده ها نیست .زیرا که چنین چیزی اصوال ممکن نیست .نسبی بودن شناخت انسان از یک سو و تحول دائم واقعیت از سوی دیگر برای این فیلسوفان حربه ای است برای نفی ماهیت شناخت شناسانه علم .تاکید پوپر بر رقابت افکار برهمین اساس استوار است. تاکیدی که باید به نفی امکان شناخت ماهیت سرمایه منجر شود و شناخت را به سطح نمود های آن محدود کند.
به دیالکتیک آغاز کرد و سپس با حمله به دانشجویان کمونیست و رادیکال پی گرفت و در نهایت با ارائه چهره ای لیبرال از دین، دین را مدافع جامعه باز معرفی کرد. دربار ملکه انگلیس پوپر که به فیلسوف ِ و تئوریسین محبو ِ ب تراست های سرمایه داری معروف است ،همزمان ضد کمونیست و طرفدار دموکراسی نئولیبرال است .پوپر در آثارش حتی انتقادات مالیم سوسیال دموکرات ها را هم تحمل نمی کند و آن ها را مورد حمله قرار می دهد .پوپر نظرات مارکس در مورد سرمایه داری، ارزش اضافی و مبارزه طبقاتی را از آن جهت غیرعلمی می داند که گزاره هایی ابطال پذیر نیستند .از نظر او تنها گزاره ای ارزش علمی دارد که قابل ابطال باشد. بررسی و نقد نظرات پوپر در تبیین فلسفی و سیاسی تحوالت نیم قرن اخیر در ایران و جهان از اهمیت بسزایی برخوردار است. شاید کمتر فیلسوفی را بتوان در تاریخ یافت که بین نظریات فلسفی و تمایالت طبقاتی اش به اندازه پوپر تناظری نمایان برقرار باشد .گزافه نگفته ایم اگر ادعا کنیم که تبعی ِ ت نظریات فلسفی مریدان دیندار پوپر در ایران از تمایال ِ ت طبقاتیشان نیز امری پنهان نیست. وحید صمدی ۱۴فروردین ۱۳۹۱ ۲آوریل ۲۰۱۲ http://omied.de info@omied.de کارل پوپر :ضد دیالکتیسین
سال سایه نظرات فلسفی کارل پوپر بر ِ ۳۵ نظرات گذشتۀ تاریخ ایران سنگینی می کند. توضیحات مترجم: پوپر پس از خیزش انقالبی در ایران و تا نیمه اول دهه ۶۰خورشیدی نقشی به سزا مقاله زیر نقدی سیاسی -فلسفی بر نوشته در تئوریزه کردن و بیان فلسفی بخشیدن پوپر “دیالکتیک چیست؟ �was ist Diale به سرکوب سیاسی جریانات چپ و رادیکال )*(”ktikمی باشد .نویسنده در این مقاله با ِ ۶۰ های سال اواخر از و کرد. بازی می انگشت گذاشتن بر عمده استدالل های نوشته به بعد ،وظیفۀ فلسفی مقابله با توتالیتاریسم پوپر ،بر ماهیت بورژوایی انتقادات ضد ِ گرفت. عهده به را باز جامعه و دفاع از دیالکتیکی وی تاکید می کند .عالوه بر این عبدالکریم سروش که ناقل اصلی نظرات پاسخگویی به انتقادات پوپر برای نویسنده پوپر به سیاست در ایران بود ،در هر دو این امکان را فراهم کرده است که تبیینی قابل دوره ،نقشی جدی در پردازش بنیان های فهم و عینی از دیالکتیک در اختیار خواننده فلسفی جامعه و سیاست به عهده داشت .قرار دهد“ .سوفی پُتراک” در نوشته حاضر بار اول در حاکمیت و به عنوان فیلسوف به غور در بنیان های فلسفی اندیشه های و عامل سرکوب و دگر بار به عنوان منتقد پوپر نمی پردازد .به همین دلیل خواننده نا ضد توتالیتاریسم و طرفدار جامعه باز .از آشنا به فلسفه هم از فهم مقاله عاجز نیست .با قضا هر دو رویکرد سروش ریشه در فلسفه وجود این ،نویسنده از روی برخی از مفاهیم پوپر دارد .سروش نیز همچون استاد ،فلسفی که نیاز به توضیح بیشتری دارند اولین تالش های فلسفی اش را با حمله صفحه
35
پرش کرده و همین امر باعث شده است که قالیچه سلیمان و یا سوار بر اسبی پرنده مقاله در نهایت از سطحی جدلی فراتر نرود .پرواز کرده است. از همین رو در برخی از موارد ،مترجم ناچار به ارائه توضیحاتی در زیرنویس اما هیچ کس در عهد دیرین حتی در پیش شده و مقدمه ای را هم برای آمادگی بیشتر گویی های اوراکل معبد دلفی هم نمی خوانندگان در ورود به بحث اضافه کرده توانست [همچون امروز] با اطمینان ادعا است .به عالوه متاسفانه نویسندۀ مقاله گاهی کند که بین لندن و برلین در ردیف جلوی به شتاب نقل قول ها را ناتمام گذاشته است یک هواپیما با بلیطی اینترنتی پرواز خواهد و ادامه نقل قول را خود پی گرفته است .کرد .دلیل این امر آن نیست که در دوران همچنین گاهی بدون توضیح کافی مطلبی باستان آدمی قدرت تصور کمتری نسبت را رها و نکته جدیدی را آغاز کرده است به انسان امروزین داشته است – تا بتواند که مجموعا بر ابهام مقاله افزوده است .بدون مشکل این چنین تصور کند -علت علی رغم همه ابهامات مقاله و ضعف های این امر موقعیت تاریخی و اجتماعی انسان ترجمه ،اهمیت بحث ،مترجم را به برگردان است ،و نه توانایی وی در تصور محاالت. همچنان که در زیر خواهیم دید ،ایده های مقاله ترغیب نمود. پوچ ،بی معنی و غیر قابل باور کارل پوپر در کار ترجمه این مقاله اصل بر پایبندی هم فقط ضرورت های جامعه سرمایه داری نسبت به اصل متن بوده و هر جا که وضوح را منعکس می کنند. ترجمه با متن اصلی در تعارض قرار گرفته، تالش شده که امانتداری فدای وضوح ترجمه کارل پوپر یک متد جایگزین در برابر متد نشود .در برخی از موارد که وفاداری به دیالکتیکی مطرح می کند :متد آزمون و متن ،باعث ابهام در ترجمه گردیده ،کلمات خطا .پوپر معتقد است که این متد در تکامل یا عباراتی توسط مترجم در داخل کروشه [ فکر انسان و بویژه در فلسفه بکار می رود. ] گنجانیده شده اند تا فهم جمله برای خواننده نقد کردن و آزمودن ،لحظات اصلی این متد راحت تر باشد .به عالوه در زیرنویس مقاله را تشکیل می دهند .تئوری های گوناگونی نیز توضیحاتی در رابطه با متن از طرف در علم آزمایش می شوند تا یک تئوری به مترجم اضافه و یا نگاشته شده اند که می عنوان تئوری صحیح اثبات شود .پوپر در اینجا قرابتی میان نظریه خودش و دیالکتیک توانند برای خواننده مفید باشند. مشاهده می کند. �Karl Popper: Der Anti-Dialektik به اعتقاد پوپر سه گانه دیالکتیکی ،تز -آنتی er تز و سنتز تنها در تطابقش با متد آزمون و خطا اعتبار دارد .اعتباری که این متد Suphi Toprak [آزمون و خطا] تماما با توصیف مشخص نویسنده :صوفی ُتپراک ایده ها و تئوری ها داشته است .متد آزمون و خطا در همان ابتدا قادر است با بسیاری از مترجم :وحید صمدی تئوری ها کار کند ،تئوری هایی که برای متد “هیچ چیز وجود ندارد ،که ما بتوانیم تصور دیالکتیکی نارسا هستند ،به این دلیل که متد کنیم ،هر قدر هم که آن [چیز] پوچ و غیر آزمون و خطا در ابتدا تنها یک تز را جستجو قابل باور هم [که] باشد [به هر حال] توسط می کند .به باور پوپر“ :به کرات اتفاق می افتد – شاید این یک قاعده باشد -که تکامل این یا آن فیلسوف اظهار شده است)۲(”. حوزه ای از افکار انسانی با [ظهور] یک کارل پوپر با این حکم دکارت نوشته ضد ایده منحصر بفرد شروع می شود”. دیالکتیکی خود “دیالکتیک چیست؟” را آغاز یک تفاوت دیگر ،رفع()Aufhebung( )۳ می کند. دیالکتیکی تز می باشد ،که در آن جهات ت کهنه در نو حفظ می شوند .یک چنین اگرچه انسان واقعا قادر به تصور چیزهای مثب ِ زیادی است ،اما این توانایی مشروط به تفسیر دیالکتیکی از تاریخ اندیشه(ذهن)، شرایط اجتماعی اوست .آرزوی پرواز از بنابر اعتراف پوپر می تواند حقیقتا رؤیاهای دیرین انسان است .حتی پیش از رضایتبخش باشد و “جزییات با ارزشی آنکه امکان فنی پرواز فراهم شود ،انسان را برای تفسیر با کمک آزمون و خطا در همواره این آرزو را در سر می پرورانده اختیار بگذارد“ .پوپر همچنین قبول می کند است که زمانی و به گونه ای پرواز کند .که الگوی دیالکتیکی می تواند “به طور در سرگذشت آدمی گونه های بیشماری از مثال در فیزیک کارایی داشته باشد .ازجمله تخیل پرواز وجود داشته است .او در دنیای (مثال) در نظریه ذره ای نور؛ که ابتدا توسط تصوراتش ،همچون خدایان یا پرندگان ،بر نظریه موجی نور جایگزین شد و سپس در مجله هفته شماره 26مرداد 1391
تئوری جدیدی که جایگزین هر دو تئوری شد ،حفظ گردید .برای توضیح دقیق تر این موضوع باید گفت :فرمول های پیشین می توانند از نظرگاه فرمول های نوین در اساس به عنوان همگرایی و نقطه تعادل و سازش توصیف شوند .بدین معنی که آن فرمول ها (در صورتیکه دقت خیلی باالیی را از آنها طلب نکنیم) به گونه ای تقریبا صحیح اثبات می شوند ،تا قادر به استفاده از آنها باشیم و یا به عنوان نظریاتی کامال دقیق فرموله می گردند ،اگر باید آن ها را در حوزه ای معین و محدود به کار گیریم”. پوپر فورا اعتبار و رسمیت بخشیدن به دیالکتیک را محدود می کند“ :همه این ها می تواند به نفع نگره دیالکتیکی باشد .اما ما باید مراقب باشیم تا خیلی هم دیالکتیک را تایید نکنیم”. اینکه او چقدر در نظرش جدی است ،با این ادعای او آشکار می شود که“ :یک مثال در این مورد را این اصطالح دیالکتیکی ارائه می کند که تز ،آنتی تز خود را تولید می کند .در واقع این فقط نگرش انتقادی ماست که آنتی تز را تولید می کند “.بدون انتقاد و مخالفت هیچ پیشرفت فکری ای در تکامل اندیشه وجود نمی داشت .پوپر معتقد است که تا زمانی که ما مخالفت را پذیرا نباشیم، سنتزی بدست نخواهد آمد[ .بنا بر این] انتقاد به دیالکتیک عبارت از این است که“ :که این رویکرد؛ دو گزاره متناقض هیچگاه نمی توانند به طور همزمان صحیح باشند” . بدین گونه آن منطق دیالکتیک را که خود یک تئوری عمومی جهان است ،جایگزین منطق سنتی می کنند( ..مترجم :به دلیل مبهم بودن این جمله ،متن اصلی نیز در زیر درج شده است). ” ”�dass der Ansatz, zwei kontra diktorische Aussagen niemals �beide zugleich wahr sein kön nen” So sie die traditionelle Logik durch die dialektische Logik ersetzt, die auch eine Allgemeine Theorie der Welt .sei این امر بسیار قابل توجه است که فلسفه بورژوایی بعد از هگل تا به امروز همواره انتقادش را نخست به دیالکتیک هگلی معطوف می کند .آدرنو هم با بدبینی در برابر دیالکتیک هگل می ایستد .برای او هم ایده تکامل از طریق سه گانه [دیالکتیکی] خصمانه است .بر اساس نظر او سنتز نمی بایست وجود داشته باشد .کارل پوپر هم، یک آدرنو است حتی اگر خیلی با هم اختالف صفحه
36
دیالکتیکی کلیدهای دیگر یا سنتز ۹کلید دیگر نیست .پوپر فقط ما را با ده کلید جلوی آن در توصیف می کند .این نه با دیالکتیک ارتباط دارد و نه با تکمیل آن .مگر آنکه اسم آدم پوپر باشد تا بتواند به خود اجازه چنین ادعاهای احمقانه ای را بدهد.
داشته باشند و متفاوت به نظر برسند .حمله این دو به دیالکتیک تصادفی نیست .همه بورژواها به صورتی غریزی و آگاهانه از ایده ای که جامعه ای را فراتر از جامعه سرمایه داری ممکن بداند ،منزجرند .جامعه ای که از طریق غلبه دیالکتیکی بر جامعه موجود قابل تحقق است .به همین دلیل است که فالسفه بورژوا دیالکتیک را به عنوان پوپر برای آنکه [نظراتش] باور کردنی اساس چنین ایده ای همواره مورد تعرض باشد ،باید وجود تضاد را بپذیرد .اما او قرار می دهند .کارل پوپر از جامعه باز -اسم تضاد را همچنان در خدمت نقد قرار می مستعاری برای کاپیتالیسم -دفاع می کرد .دهد .نقد(کریتیک) می تواند تضاد را رفع جامعه ای که میلیون ها انسان را به سوی ( )Aufhebenکند یا نه .انتقاد در اینجا مرگ فرستاده است .دفاع وی از کاپیتالیسم کارکرد معینی دارد .آیا سرمایه داری مورد با حمله به بنیان های مارکسیسم متناظراست .انتقاد قرار گرفت و بدین ترتیب رفع( (�Auf )hebungشد؟ میلیون ها نفر در جنگ بین تئوری و عمل [پراکسیس -عمل مادی -جهانی دوم حاکمانی را که آنها و پسرانشان تاریخی-دیالکتیکی] یک رابطه دیالکتیکی را به جنگ می فرستادند مورد کریتیک و وجود دارد .هر تئوری ای؛ به امتحان و عمل حتی لعن شدید قرار دادند اما این مسئله به تن در می دهد[ .و] از آن جا ،انسان دانش هیچ وجه به نفی کاپیتالیسم نیانجامید .آیا این جدیدی کسب می کند .اما پاسخگو دانستن میلیون ها نفر به اندازه کافی انتقاد نکرده دیالکتیک برای همه چیز – و بدینوسیله و بودند؟! و یا آیا فئودالیسم [اساسا] با انتقاد با همین دلیل رد کردن آن -نگرشی علمی مغلوب شد؟! مطمئنا رفتار انتقادی نقطه نیست .هر تضادی تضاد دیالکتیکی نیست .شروع خیلی از تغییرات است .اما چرا برای روشن کردن این مطلب ،فرض کنیم میلیون ها انسان به یکباره منتقد می شوند؟ آیا که بر سر راه من به میز کارم کیفی روی دلبخواهی است؟! آیا منتقد شدن فقط اتفاقی زمین قرار دارد که من باید آن را بردارم .است که در ذهن انسان ها محقق می شود؟ فقط باید مواظب باشم که با برداشتن کیف نگرش تماما َ ذهن گرای پوپر مشخصه فلسفه دچار کمردرد نشوم .به همین خاطر باید بورژوایی است .این نگرش آشکارا در بتوانم میزان سنگینی کیف را حدس بزنم .موقعیتی قرار ندارد تا بتواند توضیح دهد که در نگاه اول به نظر می رسد که کیف کامال چرا انسان ها انتقادگر می شوند. پر است ،بنابر این سنگین است .اما به نظرم کیف حاوی کتاب باشد ،که برخالف آنچه سرمایه داری که بنیادهای اقتصادی اش در ابتدا حدس زده بودم نباید زیاد سنگین باشد .قرون ۱۱و ۱۲شروع به شکل گیری کرد، اما بعضی از کتاب ها ممکن است ضخیم و با نیروهای فئودالیسم در تضاد قرار گرفت. سنگین باشند .بنابر این فکر می کنم که کیف توسعه اقتصادی بوسیله آگاهی اجتماعی نیمه سنگین باشد .من سه تز ارائه کردم که شکل نمی گیرد ،در آن صورت هیچ شاه یا از صحتشان تنها زمانی می توانم مطمئن اشراف زاده عاقلی چنین چیزی را – که دیر شوم که کیف را بلند کنم .مفهوم سنگین نسبی یا زود برای او به منزله نابودی بود -قبول است .زیرا این مفهوم ،نه در مورد یک فیل نمی کرد. بلکه برای کیفی در اتاق من بکار رفته است. محدودیت های اقتصادی فئودالیسم ،که خود مسلما مفهوم سنگین در مورد فیل معنای را در حوزه های سیاسی ،مذهبی و فرهنگی دیگری دارد .سه حدس – تز -وجود دارد نیز نشان داده بود ،توسعه سرمایه داری را که در ابتدا باید با عنوان صحیح مشخص سرکوب و محدود می کردند .سرمایه داران شوند .کیف برای من نیمه سنگین است .با به طور غریزی می دانستند که فئودالیسم یک حدس درست (که من بایستی محتاط می ساختار اجتماعی -اقتصادی [مطلوب] آنها را بودم ،زیرا که نمی دانستم ،کیف واقعا چقدر ارائه نمی کند .با این همه آنها تضاد را می سنگین است) و حالت محتاطانه ،احتماال پذیرفتند ،زیرا که باید به آن تن می دادند. خود را از ابتال به کمردرد حفظ می کردم. آنها آنقدر توسعه نیافته بودند که جامعه را پس تز سوم تز درستی است ،اما یک رفع متحول کنند .با وجود این آنها منتقد بودند. (َ )Aufhebungدیالکتیکی تزهای دیگر تمامی آثار فیلسوفان عصر روشنگری علیه را در خود ندارد .این درست مثل آن است فئودالیسم ،و در جهت انقالب فرانسه بود. که ما پشت یک در با ۱۰کلید بایستیم و ذهنیت بورژوایی ،انقالبی تر می گشت، کلید درست را نشناسیم .کلیدها را یکی پس هرقدر که قدرت اقتصادی اش بیشتر می شد از دیگری امتحان می کنیم تا کلید درست و نه بالعکس( .)۴البته بورژوازی این انتخاب را بیابیم و در را باز کنیم .کلید درست نفی را هم داشت ،که این تضاد را نادیده بگیرد مجله هفته شماره 26مرداد 1391
و انتقادگر [هم] نباشد .اما این کار را نکرد چون آلترناتیو دیگری نداشت[ .بنابراین] برای آنکه به موجودیتشان ادامه دهند می باید بر جامعه آن روز غلبه می کردند .در غیر این صورت به عنوان طبقه مضمحل و قربانی می شدند .در عصر باستان هم انسان در مقابل جامعه انتقادگر بود ،اما با این وجود کاپیتالیسم و یا اصال سوسیالیسم را باب نکردند ،بلکه به چیزی تحقق بخشیدند که مناسبات تولیدی اجتماعی اجازه می داد .بورژوازی چه بخواهد و چه نخواهد، مستقل از ذهنیت و آگاهی اش ،از طریق شیوه تولیدش بنیان های یک جامعه دیگر را خلق می کند .با امکانات تولیدی حاضر تمام انسان ها در یک جامعه سوسیالیستی می توانند به خوبی تامین شوند .واقعیت جامعه کنونی و امکان یک جامعه سوسیالیستی نیز یک تضاد است. دیالکتیک در نظر پوپر فقط در علوم انسانی خالصه شده[ ،و] اعتبار آن در طبیعت نادیده گرفته می شود .در حالی که پوپر از ما می خواهد که کامال از دیالکتیک طبیعت چشم پوشی نماییم ،این امر [اما] آشکار است که دیالکتیک کلید فهم طبیعت هم هست .چشم پوشی از دیالکتیک در طبیعت تنها می تواند به این معنا باشد که از قانونمندی در طبیعت و به تبع آن نیز فهم و تشریح آن چشم پوشی کنیم .علی رغم ادعای فالسفه بورژوا ،علم طبیعی دیالکتیکی است .اینشتین از این اشتباه که طبیعت را به صورت دیالکتیکی مورد مالحظه قرار نداد ،به عنوان بزرگترین حماقت خود نام می برد .او در ابتدا از یک جهان استاتیک و ثابت شروع کرد و حتی در سال ۱۹۱۷به اصطالح “ثابت کیهانی( )۵را در تئوری اش جای داد اما بعدها از این موضوع به عنوان بزرگترین حماقتش یاد کرد .او با یک نگره ساکن و غیر دیالکتیکی شروع کرد اما تعلیم به موقع دیالکتیک ،آینشتین نابغه را نسبت به این اشتباه آگاه نمود .اینکه همه چیز تغییر می کند و اندازه اشیاء همیشه ثابت نمی ماند، بنیان دیالکتیک است .امری که برای فالسفه دیالکتیسین عصر باستان نیز شناخته بود. آینشتین تئوری بعدی خود را به صورتی دیالکتیکی بنا کرد تا به خود اجازه تکرار چنین اشتباهی را ندهد .اشتباهی که در پرتو دانش جدید به رسوایی او می انجامید. پس از آنکه پوپر تضاد را به آگاهی سوبژکتیو فروکاست ،در سطح باالتری به کارش ادامه می دهد“ :تئوری ای که حاوی تضادی باشد، به عنوان تئوری بی ثمر و بال استفاده است”. گزاره فوق با این گزاره یکسان نیست که، یک تئوری بی فایده است ،اگر آن تئوری غلط باشد .جان کالم این اظهار آن است که صفحه
37
جهانی بدون تضاد ممکن است و بنابراین تئوری نیز بایستی حاوی تضاد نباشد[ .اما] اگر قرار است که تئوری صحت داشته باشد، بایستی تضاد را در برگیرد .از طریق تئوری باید تضاد شناخته شود و مبنای رفع آن ایجاد شود .مارکسیسم تضاد در سرمایه داری را شناخت .و نشان داد که چگونه این مناسبات توسط طبقه کارگر رفع خواهد شد .به همین دلیل هم هست که مارکسیسم صحیح است. فالسفه بورژوازی در کاپیتالیسم تضادی را تشخیص نمی دهند و تالش می کنند تا یک جامعه سرمایه داری خیالی و بدون تضاد(سرمایه داری هارمونیک) ترسیم کنند[ .بنابر این] به خاطر دفاع سیاسی از سرمایه داری ،بورژواها باید فلسفه دیالکتیک را نابود کنند. بعد از آنکه پوپر تالش کرد تضاد عینی را انکار کند و آن را برای تئوری غیر ضروری ارزیابی کند ،منطق دیالکتیک را هم مورد سوال قرار داد .او به خاطر اینکه موقعیت خود [در این زمینه] را تقویت کند[ ،ابتدا] مارکسیسم را تحریف می کند[ .از نظر او] قیاس به منطق کالسیک تعلق دارد و دیالکتیک فقط یک تئوری تجربی-استقرایی است[ .و] به همین دلیل برای منطق غیر قابل استفاده است .این موضوع اما واقعیت ندارد. هم قیاس و هم استقراء متدهای دیالکتیک هستند .متدهای دیالکتیک یک جانبه نیستند. بحران های سرمایه داری همچون بحران بیکاری را می توان از عام به خاص(قیاس) توضیح داد .بدین وسیله قانونمند بودن پدیده بیکاری در مناسبات سرمایه داری نشان داده می شود .متد استقراء آن است که به کمک مقدار زیادی از شواهد تجربی ثابت می کند که بیکاری در سرمایه داری پدیده ای همه جا حاضر است .علی رغم اینکه ممکن است در برخی دوره ها خیلی ضعیف رخ دهد، با وجود این گزاره کلی را باطل نمی کند. مارکسیسم هر دو متد را ترکیب می کند(.)۶ پوپر مثال گیاهان را [هم] بی قواره می داند : “وقتی تکامل این طور تفسیر شود که جوانه گیاهان شروع به رشد می کنند و تولید مقدار نفی نفی زیادی بذر جدید از طریق آن گیاه ِ و شروعی جدید در سطحی باالتر است، براستی که این همه ،بازی آشکار با کلمات است( .آیا این همه آن چیزی بود که انگلس در مثال مذکور اظهار می کرد؛ که هر بچه ای قادر است آن را بفهمد؟!)”. گیاهان در محیط زیست [طبیعت] به صور گوناگون تحول می یابند .آن ها خود را با محیط زیست تطبیق می دهند .همچنین، محیط نیز تغییر می کند .این انطباق اما یک پروسه طوالنی است .گیاهان نمی توانند از مجله هفته شماره 26مرداد 1391
و یا آن را آنچنان تکه پاره کند که دیگر دیالکتیک نباشد .پس از آنکه مالحظه کردیم که ادعاهای پوچ پوپر هیچ پایه ای جز غریزه طبقاتی ندارد ،بحث در واقع دیگر بی مورد است .اما این بحث بایستی ادامه یابد تا مواضع طبقاتی یک بورژوا علیه مارکسیسم روشن تر شود.
امروز به فردا خود را با محیط سازگار کنند. در این روند گیاهان آن چنان تحول می یابند که هر بار وقتی از نو رشد می کنند ،با گیاه قبلی متفاوتند .این تفاوت ها پایه ای برای ب گیاه با محیط است .از ی مطلو ِ سازگار ِ یک نفی نفی جدید، است که آغاز این رو ِ ِ است ،نفی ای که در سطحی باالتر نسبت به ی انگلس حاالت قبلی پایان می گیرد .این باز ِ با کلمات نیست ،این قانونمندی طبیعت است .مارکسیسم تئوری ای است که پایان ندارد. این به چه معنی است؟ مارکسیسم باید برای پذیرفتن و دربرگرفتن علوم جدید گشاده(باز) دیالکتیک هگلی باشد .این تطابق و ادغام اما دلبخواهی و پوپر دیالکتیک را مالمت می کند ،که التقاطی نیست .مارکسیسم به روند دائم «قانون تناقض» را نفهمیده است .منطق آزمون و نقد تن می دهد .مارکسیسم در یک دیالکتیکی نفی «قانون تناقض» است[ .به پروسه است .پوپر[ ،اما] در آن دگماتیسم را گفته پوپر] این قانون در برخی از حوزه مشاهده می کند .او خود را با تئوری پاسخ های هر روزه اعتبار دارد[ .پوپر اضافه می نهایی متقاعد کرده است ،تئوری ای که قابلیت کند که بنابر ادعای دیالکتیسین ها] منطق تکامل و توسعه ندارد .پوپر به عنوان یک دیالکتیکی تکامل منطق کالسیک است“ .و ایدآلیست ذهنی مایل به مشاهده این امر نیست درست بنابر همین واقعیت است که جهان که میان دنیای عینی و اندیشه سوبژکتیو مرز پر از تناقضات است ،تناقضاتی که از نقطه غیر قابل گذری وجود ندارد( .)۷مارکسیسم نطر دیگری نشان می دهند که از قانون وجود قانونمندی در طبیعت ،جامعه و تناقض باید صرفنظر کرد .زیرا این قانون اندیشه را مشاهده می کند .برای پوپر حقیقت می گوید ،که هیچ گزاره حاوی تناقض و یا عینی(ابژکتیو) وجود ندارد .این مسئله با هیچ دو جمله متناقضی نمی تواند “راست” مثالی از خود پوپر آشکار می شود که در آن باشد ،بدین معنی که نمی توانند با واقعیات تضادهای عینی را به زائده شعور سوبژکتیو تطابق داشته باشند .به بیان دیگر[ ،بر اساس تقلیل می دهد. قانون تناقض] در طبیعت ،یعنی در دنیای واقعیات تناقض نمی تواند هیچگاه رخ دهد “تاریخ همه جوامع تاکنونی ،تاریخ مبارزه و واقعیت ها هیچگاه نمی توانند خودشان را طبقاتی است” تضاد بین طبقات موتور تاریخ نقض کنند “.پیتر زندگی می کند یا پیتر می بوده است .پذیرش این مسئله برای بورژوایی میرد جمالت متناقضی هستند ،که بنابر قانون همچون پوپر به منزله شلیک گلوله ای به تناقض نمی توانند همزمان راست باشند .اما زانو است .از این رو او با تحریف تاریخ هر انسانی ،که زندگی می کند ،نیز می میرد .شروع نمی کند ،بلکه با دیالکتیک که بنیان بنابر این دو جمله متناقض به طور همزمان این دانش را ارائه می دهد ،آغاز می کند. صحیح هستند .مارکس این منطق دیالکتیکی مبارزه طبقاتی بین فئودالیسم و سرمایه داری را در کاپیتال به کار می برد“ .همه کاالهایی هنوز در کتاب های درسی سرمایه داران که برای صاحبش ارزش مصرفی نیستند ،در دسترس است .او امکانات ناچیزی در برای غیر صاحبش ارزش مصرفی هستند “.اختیار دارد تا تاریخ جهان را به طور کامل کاال[ ،»A« :برای صاحبش] غیر ارزش تغییر دهد .او اسیر برخی [از این] واقعیت استفاده [ارزش مصرف] است »B« :و هاست .من نمی خواهم این ادعا را مطرح کاال[ ، »A« :برای خریدارش] ارزش کنم که بورژواها تاریخ را آنچنان که هست مصرف است « .»Cبنابراین « A» ،توضیح می دهند .مثال های زیادی وجود »«Bو « »A» ، «Cاست – « A»،دارد که بورژوازی تاریخ را تحریف وپرده پوشی کرده است .با وجود این آنها به برخی »«Cنیست و « »A» ، «Bنیست. از واقعیات گره خورده اند ،واقعیاتی همچون حمله به دیالکتیک توسط پوپر بدین سان انقالب فرانسه ،که انقالبی بورژوایی بوده مستدل می شود که وقتی که دیالکتیک به دلیل است .اگر قرار باشد به نظر قابل قبول تناقض مورد انتقاد قرار می گیرد ،معتقد به برسید ،باید بعضی از واقعیات را -آنچنان دیالکتیک می تواند به سادگی خاطرنشان کند که هستند -بپذیرید .چرندیات در فلسفه می که این تناقضات به هستی تعلق دارند(جزیی توانند تا ابد به حیاتشان ادامه دهند .انسان از هستی هستند) .توانایی توجیه و تفسیر می تواند در فلسفه بورژوایی ،دنیا ،خودش، یافته های جدید برای مقاصد شخصی نیز حقیقت و غیره را به سادگی انکار کند و نشانی از دگماتیسم است .از این رو به کسی این از دید [فالسفه بورژوازی] دگماتیسم که به دیالکتیک باور دارد پیشنهاد می شود نیست .دگماتیسم پوپر برای آفریدن یک که یا دیالکتیک را مورد استفاده قرار ندهد سرمایه داری بدون تضاد ،دگماتیسم نیست. صفحه
38
[اما این عین] دگماتیسم خردگریزی است .کند“ :مدافعین این ماتریالیسم،آن چنان که با تبلیغات) می تواند نیروهای اقتصادی را تاریخ سرمایه تاریخ جنگ و بحران است .اندیشه ای تعلیم نایافته تناسب دارد؛ استدالل خنثی و حتی شدیدا بی اثر کند .و اگر ما قبول بر اساس نظر پوپر این تضادها به این دلیل می کنند که حقیقت در ذاتش مادی یا فیزیکی کنیم که فهم کامل تحوالت ذهن ،بدون درک وجود دارند که ما آنها را در فکر پذیرفته است و با بیان این گزاره [از سوی آنان] که زمینه های اقتصادی اش ممکن نیست ،باید ایم .حیف که ۶۰میلیون قربانی تنها در آن [حقیقت] با شعور یا ذهن یکسان است ،حداقل متقابال هم قبول کنیم که درک تحوالت جنگ جهانی دوم از این امر اطالع نداشتند این مفهوم به ذهن متبادر می شود که پس اقتصادی بدون شناخت -به طور مثال -ایده که مرگشان به این دلیل رخ داد که آنها وجود روان و شعور نیز پدیده ای مادی یا فیزیکی های علمی یا عقاید مذهبی غیرممکن است”. این تضاد(تضاد با زندگی شان) را پذیرفته و یا حداقل صورتی متفاوت از واقعیت فقط یک بورژوا می تواند ادعا کند که قدرت بودند .پوپر می خواهد آنچنان فلسفه تاریخی مادی است .که [البته] این تفاوت نیز نمی های اروپایی؛ آفریقا و آمریکای جنوبی را را ارائه دهد که امکان بیشترین دستکاری را تواند از اهمیت زیادی برخوردار باشد ”.مستعمره کردند تا روشنگری را به آنجا در آن داشته باشد .در نوشته هایی همچون در این جا باید از لنین نقل قول آورد که از ببرند .عالئق اقتصادی ،قدرت های اروپایی “فقر تاریخیگری” و “جامعه باز و دشمنانش” بوگدانف به این دلیل انتقاد می کرد که وی را برانگیخت تا به قدرت های استعماری از موضعی ایده آلستی مدعی بود که“ :وجود تبدیل شوند .هدف مذهب مسیحیت و قوانین می توان به راحتی رد این فلسفه را یافت. اجتماعی و آگاهی اجتماعی در معنای دقیق در کشورهای تحت استعمار بهینه سازی پوپر آلترناتیوش را برای متد علمی هم حی کلمه یکسانند ”.آنچه را که پوپر مشخصه بهره کشی استعماری – درچارچوب شیوه و حاضر دارد“ :جینز احساس ناخوشایندی ماتریالیسم دیالکتیک می داند در واقع به تولیدی در آن زمان -بوده است .مذهب در قبال این حقیقت داشت که دنیای ما با هیچ وجه ماتریالیسم دیالکتیک نیست بلکه مسیحیت به جای اتحاد علیه کلونیالیسم، فرمول های ریاضی ای تطابق دارد ،که ایدآلیسم ذهن گرای بوگدانف است .آری ،تحمل بهره کشی استعماری را آموزش می توسط ریاضی دانان محض خلق شده بود ،ایده آلیستی ذهن گرا (پوپر) ،ایدآلیست ذهن داد .بدین ترتیب بیشتر استعمار را تکمیل [ریاضی دانانی] که به هیچ وجه قصد به گرای دیگر(بوگدانف) را با این قطعیت می کرد تا آن را محدود کند)۴(. کاربستن فرمول هایشان در این دنیا را رد می کند که گویی در اینجا ماتریالیسم پراگماتیسم( )۹پوپر در اینجا دیالکتیک است که رد شده است .لنین چگونه فقط یک بورژوا مثل ماکس وبر می تواند نداشتند)۸(”. ِ فورا آشکار می شود( .)۱۰نظرات پوپر در پاسخ می دهد؟ “وجود اجتماعی و آگاهی ادعا کند که پروتستانیسم یا یک روح سرمایه این مورد تازگی ندارند .این امر را پاسخ اجتماعی یکسان نیستند ،همان طور که اصال داری کاپیتالیسم را بوجود آورد .این مسئله هگل در “منطق علم” ثابت می کند“ :آن وجود و آگاهی یکسان نیستند ”.هرگاه که حتی برعکس است .اقتصاد سرمایه داری، فلسفه ای که قرار است علم باشد –آنچنان که پوپر خود را مردد احساس می کند ،تمایل بازرگانان و پیشه وران را مجبور کرد درجای دیگر گفته ام – نمی تواند متدش را دارد [تا به جای تالش بیشتر] فورا و با خود را به لحاظ ذهنی با زیربنای اقتصادی از علمی در رده پایین تر همچون ریاضیات یک شماره اطمینان حاصل کند .و دومین تطابق دهند .یک سرمایه دار نمی تواند به به عاریت بگیرد .همچنان که نمی تواند به ادعایش عبارت است از“ :حاال که این تفاوت مدت طوالنی سرمایه دار موفقی بماند اگر یقینی( )kategorischenاطمینان قابل توجه نیست” .آیا واقعا این طور است که قواعد بازی سرمایه داری را نفهمد و شهود ِ بخش [هم] رضایت دهد[ .به عالوه فلسفه که انسان هیچ فضای آزادی در ماتریالیسم به کار نبندد .با یک مثال روشن دیگر می نمی تواند] خردورزی هایش را [نیز] بر دیالکتیک ندارد؟ مارکس به این اتهام پاسخ توان مسئله را توضیح داد .هیچ قانون، اساس بازتاب بیرونی [نمودها] استوار کند .داده است ” :فیلسوفان فقط جهان را به راه اخالق ،فلسفه و هنر بورژوایی نمی تواند بلکه این فقط ماهیت محتوا است که می تواند های گوناگون ،تعبیر کرده اند؛ موضوع به سمت جامعه ای سوسیالیستی و یا گذر از محرک شناخت علمی باشد .به این ترتیب مهم تغییر دادن آن است ”.انسان می تواند ثروت خصوصی جهت گیری کند .این حد و ب خود محتوا است جهان را تغییر دهد .او باید حتی آن را تغییر مرزعملی آن است .یک فلسفه پرولتری اما که در عین حال این بازتا ِ که قبل از هر چیز رسالت [فلسفه] را مقرر هم بدهد ۱۱ .تز شناخته شده کارل مارکس می تواند قبل از آنکه تحول انقالبی جامعه می دارد و تولید می کند )۱۱(”.از طریق تصویر ارائه شده توسط پوپر از ماتریالیسم شروع شود ،تدارک مفصل آن را آغاز کند. آمیخته کردن فلسفه با ریاضیات ،پوپر و دیالکتیک را تایید نمی کند .بیچاره پوپر ،او قدرت روبنا در این جا نهفته است .مانیفست مابقی پوزیتیویست ها و نئوپوزیتیویست ها فقط سهمی از سرنوشت همه فالسفه بورژوا کمونیست در سال ۱۸۴۸ / ۱۸۴۷بسیار می خواهند که اوال ظاهر و ژستی علمی به دارد ،که به مضحکه تبدیل می شوند وقتی پیش از کمون پاریس و انقالب روسیه به خود بگیرند .ثانیا چیزها در سطح انتزاعی ،که از قرار ماتریالیسم دیالکتیک را رد می رشته تحریر در آمد .مارکسیسم به این دلیل توانست آن ها را پیش بینی کند که زیربنای دیگر نبایستی تناقض آمیز به نظر برسند .کنند. اقتصادی را در معنای ماتریالیسم تاریخی و یعنی یک درخت را نباید دیگر به عنوان یک درخت – که در تحول دائم است و بعد از آنکه پوپر اهمیت زیاد شرایط (از دیالکتیکی درک کرده بود. تغییرات را تجربه می کند – در نظر گرفت ،نقطه نظر اقتصادی) ایده اجتماعی را به بلکه با آن باید به عنوان یک عدد برخورد رسمیت شناخت ،در مورد مارکسیسم این “اما دیالکتیک آن اندازه مبهم و کش دار کرد .عددی که از صفات کیفی یک درخت چنین قضاوت می کند“ :با این همه من هست که این موقعیت غیر قابل پیش بینی تصفیه شده است .به همین دلیل باید درخت خودم بر این باور هستم که اقتصادگرایی را نیز توصیف و تفسیر کند ،همچنان که مشخص توسط آن عدد انتزاعی جایگزین مارکسی (تاکید بر پیش زمینه اقتصادی به شرایطی را توصیف و تفسیر کرده و به عنوان اساس هر نوع تکامل) یک اشتباه را پیش بینی هایی پرداخته که رخ نداده اند. شود. به نمایش می گذارد و حقیقتا غیر قابل دفاع هر تکامل دلخواهی با طرح دیالکتیکی است .من اعتقاد دارم که تجربه اجتماعی به تطابق دارد [و] دیالکتیسین هیچگاه از اینکه دیالکتیک بعد از هگل طور آشکاری ثابت می کند که چگونه تحت تجربیات آینده به رد نظریاتش بیانجامد ابایی کارل پوپر که ناگهان مردد است ،ادعاهایش شرایط معین ،تاثیر ایده ها (شاید با پشتیبانی ندارد .همان طور که گفته شد ،این بیش از را بدون ارائه کمترین استداللی مطرح می آنکه نوعی نگرش دیالکتیکی باشد ،در واقع مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
39
ایده نوعی جامعه شناسی با عنوان تئوری تکامل تاریخی است با این برداشت که هدف بالمنازع جامعه شناسی علمی پیش گویی تاریخی است .تصوری که [البته] خطاست“. این گناه دیالکتیک نیست که پوپر از دیدن جهان آن چنان که هست امتناع می کند .همه چیز دو وجه دارد .هنگامی که انسان ها راه های جدیدی را می سازند ،در واقع تالش می کنند تا ارتباطات سریع تر شوند .اما در عین حال آن ها به انحاء گوناگون به محیط زیست لطمه می زنند .مثال مارکس این دو وجه را در تاریخ نشان می دهد“ :همچنین تولید فئودالی دو عنصر متخاصم دارد که می توان آن ها را نیز به عنوان وجوه خوب وبد فئودالیسم مشخص کرد .بدون اینکه توجه شود که همیشه این وجه بد است که در نهایت بر وجه خوب پیروز می شود .جنبه بد ،آن جنبه ای است که حرکت در زندگی را سبب می شود ،و به واسطه مبارزه ،تاریخ را می سازد .اگر در دوره سلطه فئودالیسم، اقتصاددانانی که – از فضائل شوالیه ها، از توازن زیبا میان حقوق و تکالیف ،از زندگی پدرساالرانه شهرها ،از شکوفایی صنایع خانگی در روستاها و از توسعه صنایع سازمان یافته (در مؤسسات ،اصناف و اتحادیه ها) و در یک کالم – از همه جنبه های خوب فئودالیسم ،به وجد می آمدند، خود را موظف می دانستند که – سرواژ، امتیازات ،هرج و مرج و -هر آنچه را که بر این تصویر زیبا سایه می افکند ریشه کن کنند ،کار به کجا می کشید؟ همه عواملی که مبارزه را بوجود می آوردند نابود می شدند، توسعه بورژوازی در نطفه خفه می شد و کردن تاریخ معنی محو موضوع چرند و بی ِ ِ مطرح می گشت)۱۲(. پوپر برای انتقاد از مارکسیسم به این حکم هگل متوسل می شود“ :هر چه عقالنی است ،واقعی است و هرچه که واقعی است ،عقالنی است ”.پوپر با این جمله می خواهد مارکسیسم را متهم کند که به کمک مارکسیسم می توان هر توتالیتاریسمی را توجیه کرد .زیرا از آنجا که توتالیتاریسم واقعی است ،پس در واقع بایستی عقالنی هم باشد .مارکس دولت پروس را به این دلیل که وجود دارد به عنوان دولتی عقالنی در نظر نگرفت ،بلکه آن را به عنوان پدیده ای گذرا و موقتی در جامعه مورد مالحظه قرار داد .همچنین دولت سوسیالیستی ،بعد از انقالب سوسیالیستی دولتی عقالنی نیست، بلکه آن هم باید از بین برود .اثر لنین “دولت و انقالب” مملو از چنین نظریات راهبری است. پوپر مقاصدش را آشکارا نشان می دهد: “بدون رقابت آزاد اندیشه ها هیچ تکامل مجله هفته شماره 26مرداد 1391
علمی ای نمی تواند وجود داشته باشد – .این “�Es gibt nichts, das wir uns vor است آن هسته سخت نگرش ضد دگماتیستی stellen könnten, so absurd und که زمانی به شدت توسط مارکس و انگلس unglaublich es auch sein mag نمایندگی می شد -و در مجموع بدون آزادی es ist doch von diesem oder همه افکار امکان رقابت آزاد اندیشه های jenem Philosophen behauptet علمی وجود نخواهد داشت “.خواننده با این ”.worden ادعا مواجه می شود که رقابت اساسا پیش شرطی برای آزادی همه افکار است .در ( -)3مترجم )Aufhebung( :به معنی نفی ت اقتصادی کاپیتالیسم نیز بایستی کردن و همزمان ارتفاع یافتن .نفی شدن جنبه واقع رقاب ِ ِ در علم ریشه بدواند[ .و] ورود مارکسیسم های غالب پدیده و ترفیع جنبه های مغلوب به علم باید منع شود[ .در حقیقت] رقابت آن تا تحول نهایی پدیده. چیزی جز این نیست که کاپیتالیسم باید قدرت ( -)۴مترجم :انسان تاریخ را می سازد .در مسلط در علم ،و علم بایستی تابع سودجویی ساختمان تاریخ همه مصالح و خصوصیات سرمایه داری باشد )۱۳( .مارکس رقابت انسانی دست اندر کارند .ازجمله تالش انسان را این چنین توضیح می دهد“ :به لحاظ برای معاش ،آگاهی و اراده انسان ،لذت مفهومی رقابت چیزی جز طبیعت درونی جویی ،کنجکاوی ،عشق ،ترس ،فداکاری و سرمایه نیست( ،که) خصلت ذاتی اش در همۀ داده های مادی و معنوی ای که او را از تعامل سرمایه های متعدد بر یکدیگر ،پدیدار موجودات ماقبلش متمایز می کنند .بر همین و متحقق می گردد .تمایل درونی اش به اساس ساختن هر ابزار جدید و شکل گیری عنوان ضرورتی خارجی” در نتیجه بنابر هر مفهوم نوینی ،بدون مشارکت میلیاردها نظر پوپر باید ماتریالیسم دیالکتیکی از علم انسان در فرایند کار اجتماعی میسر نبوده کنار زده شود تا قواعد کاپیتالیستی بر آن ونیست .با توجه به همین مسئله روشن تسلط یابند .این سرشت واقعی فلسفه پوپر است که این پیامبران ،فالسفه ،بزرگان، است ،که باید به وسیله تحریف ماتریالیسم ایده های برتر و یا مفاهیم و ارزش های دیالکتیک به نفوذی کامل درعلم دست یابد. عالی نیستند که به تاریخ انسان شکل داده ماتریالیسم دیالکتیک را به راحتی می توان اند .بلکه برعکس این انسان ها هستند که در رد کرد ،اگر از پیش تحریف شده باشد .پوپر فرایند کار مادی و عمل اجتماعی ،آن ایده استاد این کار است .و به همین دلیل است که ها و مفاهیم را آفریده اند .اهمیت انسان و وی در کتاب ها ،سالن های سخنرانی متعدد، تاریخ انسان نیز در همین نکته نهفته است. و در برنامه های رادیو تلویزیونی آن چنان انسانی به عنوان مثال“ :این مفاهیم عالی ِ محبوب است. مبارزه ،فداکاری ،ایثار و غیره نیستند که به زندگی کارگران و مبارزات آن ها شکل *************** می دهند .بلکه زندگی واقعی آن هاست که (*) اصل مقاله و مقاله پوپر را می توانید در ضرورت اعتصاب و مبارزه را مطرح می کند و مفاهیم ،ارزش ها و فرهنگ مبارزاتی آدرس های زیر بیابید. آن ها را می سازد ”.زندگی بدین گونه در � Karl Popper: Der Anti-Dialektikواقعیت متحقق می شود .تبیین آگاهی انسان er بر اساس ایده ها ،مذاهب و آرمان ها تبیینی است وارونه از آگاهی .و آن آگاهی ،آگاهی ? Was ist Dialektik ای وارونه است .از طرفی دیگر تمام داده ( )1عبدالحسین زرین کوب در کتاب فرار های مادی و معنوی و روابط اجتماعی ما از مدرسه به مشابهت های خیره کنند بین بین انسان ها میراثی است که از نسل های استدالل های امام محمد غزالی در کتاب قبل برای او به جای مانده است .میراثی که تهافت الفالسفه در نقد عقل با آنچه که در قیود تاریخی و اجتماعی معینی را بر انسان کتاب نقد خرد محض آمده ،اشاره می کند .تحمیل می کنند .قیودی که در شیوه تولید و بر همین اساس است که عرفا برچوبین بودن مناسبات اقتصادی -اجتماعی خاصی متبلور پای استداللیان تاکید دارند و برتجربه و شده اند .به همین دلیل است که مارکس می شهود عینی اصرار می ورزند .به همین گوید“ :انسان تاریخ را می سازد ،اما نه به دلیل نیز هست که نظریات فلسفی نئوکانتیسم دلخواه خود” .کار دانشمن ِد تاریخ ،بررسی و نوادگان فلسفی اش سخت مورد عالقه و شرایط مادی و مناسباتی است که انسان طی اقتباس شاخه های مختلف نوگرایان دینی آن تاریخ را ساخته و یا خواهد ساخت. قرار گرفته است. ( -)۵مترجم: ()۲ انیشتن :ثابت کیهانی بزرگترین اشتباه من صفحه
40
بود آلبرت انیشتین در سال ۱۹۱۷عبارت “ثابت کیهانی” را به نظریه نسبیت عمومی خود وارد کرد تا مطابق با تفکر فیزیکدانان آن زمان معادله ای را برای پیش بینی جهان ساکن ارائه کند زمانی که مشخص شد جهان در واقع ثابت نیست بلکه در حال بزرگتر شدن است ،انیشتین این عبارت را مردود اعالم کرد و برای همیشه از آن به عنوان بزرگترین اشتباه زندگی خود یاد کرد. اما به تازگی دانشمندان بزرگترین اشتباه زندگی انیشتین را احیا کرده اند تا با کمک آن به توضیح یکی از مرموزترین نیروهای طبیعت که به نظر با نیروی گرانش در تعامل بوده و منجر به توسعه و رشد پر شتاب جهان می شود بپردازند ،نیرویی به نام انرژی تاریک مقاالت زیر در باره تحول نظری اینشتین: kosmologischen Glied http://www.arte.tv/ آلمانی : html.856874=CmC,856880/de The Cosmological Constant انگلیسیhttp://www.jb.man. : ac.uk/~jpl/cosmo/blunder.html ( -)6مترجم .اشاره نویسنده در اینجا به اصل ابطال پذیری قوانین علمی است که مورد ادعای پوپر و پاره ای از پوزیتویست هاست .طبق این اصل اگر در برابر یک قانون علمی حتی یک مور ِد نقض یافت شود، آن قانون اعتبار خود را از دست خواهد داد و به عنوان قانونی علمی قابل تکیه نیست. نویسنده این مقاله در مورد قانونمند بودن پدیده بیکاری در جامعه سرمایه داری و تکیه بر دو متد منطقی قیاس و استقراء در مقابل این ادعا می ایستد. ( -)۷به مقدمه مقاله در این مورد نگاه کنید. ( -)۸مترجم :جینز در پاسخ این سوال که: چگونه ریاضیات قادر است جهان را درک کند؟ پاسخ می دهد :زیرا دنیا با ریاضیات برابر است ”.یعنی واقعیت و ریاضیات ماهیتا یکسانند .یعنی جهان یک فکر ریاضی (و به همین دلیل ایده آل) است .پوپر این استدالل را بدین صورت رد می کند“ :استدالل جینز نمی تواند معقول تر از استدالل زیر باشد که: چرا زبان انگلیسی قادر به توصیف جهان است :زیرا هستی ماهیتا انگلیسی است”. پوپر در پاسخ می گوید“ :تشریح ریاضی تنها یکی از انواع توصیف هستی است. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ریاضیات فقط ابزاری است که قادر است زبانی غنی در اختیار ما بگذارد”. ( -)۹مترجم: “ویکی پدیا :پراگماتیسم فلسفهای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تاثیر زیادی بر جای گذاشت .این فلسفه در اواخر قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر ویلیام جیمز و جان دیویی به ظهور رسید .به نظر این متفکران ،پراگماتیسم انقالبی است علیه ایده آلیسم(آرمانگرایی) و کاوشهای عقلی محض که هیچ فایدهای برای انسان ندارد ،در حالی که فلسفه پراگماتیسم ،روشی است درحل مسائل عقلی که میتواند در سیر ترقی انسان بسیار سودمند باشد .اکنون ،پراگماتیسم به نظریهای مبدل شده که میگوید :حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان ،خوب باشد. به سخن دیگر ،پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر نظریه یا آموزهای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست میآید ،داوری کرد .به نظر پراگماتیستها ،اگر عقیدهای به نتیجه خوب و کار آمد برای انسان بیانجامد ،باید آن را حقیقی قلمداد کرد .حقیقت چیزی نیست که مستقل و مجرد از انسان وجود داشته باشد. … پراگماتیسم قائل به این است که حقیقت امر جدایی از انسان نیست؛ بلکه تنها دلیل برای اینکه یک نظر درست و حقیقی است و یک نظر ،باطل و خطا ،این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و موثر باشد و دیگری چنین نباشد .به این ترتیب ،معنای صدق قضیه در پراگماتیسم تغییر یافت .صدق هر گزاره ،فقط توسط نتایج عملی آن سنجیده میشود نه در مقایسه با واقعیت خارجی .یک فکر یا عقیده تا وقتی که فقط عقیدهاست ،به خودی خود نه صحیح است و نه غلط؛ بلکه فقط در جریان آزمایش و کاربرد عملی آن است که برحسب نتایجی که از آن نظر گرفته میشود ،صادق یا کاذب میشود”. ( -)۱۰مترجم :نویسنده در این جا سعی دارد توضیح دهد که چگونه پوپر برخالف جینز به ریاضیات نیز همچون علوم دیگر ،صرفا به عنوان یک ابزار می نگرد .و از این رو است که می گوید :پراگماتیسم پوپر در این جا خودنمایی می کند.
فقر فلسفه اثر کارل مارکس است .خواننده باید توجه کند که این نقل قول از مارکس که به وجوه خوب و بد چیزها اشاره می کند گویای تبیین مارکس از واقعیت نیست. مارکس در اینجا برای نقد نظرات پردون، از ادبیات خود پردون استفاده می کند .برای اطالع بیشتر خواننده ،ادامه این قسمت از متن کتاب را در زیر گنجاندیم“ :وقتی بورژوازی کارش باال گرفت ،نه درباره جنبه خوب فئودالیسم سخنی در میان بود و نه درباره جنبه بد آن .بورژوازی نیروهای مولده ای را که تحت سیستم قئودالی توسعه یافته بودند ،تصاحب کرد و تمام اشکال کهنه اقتصادی و روابط حقوقی فردی را که بر اساس آن ها بودند و اوضاع و احوال سیاسی ای که بیانگر رسمی جامعه کهنه بود ،در هم کوبیده شدند .بنابر این اگر بخواهیم درباره تولید فئودالی قضاوت صحیحی کرده باشیم ،باید آن را شیوه تولیدی ای که برپایه آنتاگونیسم استوار می باشد ،تلقی کنیم .باید نشان بدهیم که چگونه ثروت در درون این آنتاگونیسم بوجود آمد .چگونه نیروهای مولده پا به کشمکش های طبقاتی تکامل یافتند ،چگونه یکی از این طبقات جنبه بد یعنی نکبت اجتماعی مرتبا رشد کرد تا جایی که شرایط مادی رهایی او به حد بلوغ رسید. آیا این به اندازه کافی بیان کننده آن نیست که شیوه تولیدی و مناسباتی که نیروهای مولده در درون آن تکامل می یابند ،نه تنها کمتر از قوانین ابدی نیستند بلکه با یک کیفیت تکامل مشخص انسان ها و نیروهای مولده آن ها در انطباق می باشند …”.. ( -)۱۳مترجم :از نظر کارل پوپر و فالسفه پوزیتیویست کار علم کشف ماهیت پدیده ها نیست .زیرا که چنین چیزی اصوال ممکن نیست .نسبی بودن شناخت انسان از یک سو و تحول دائم واقعیت از سوی دیگر برای این فیلسوفان حربه ای است برای نفی ماهیت شناخت شناسانه علم .تاکید پوپر بر رقابت افکار برهمین اساس استوار است .تاکیدی که باید به نفی امکان شناخت مارکسیستی از ماهیت سرمایه منجر شود و شناخت را به سطح نمود های آن محدود کند.
( -)۱۱مترجم :نویسنده در اینجا عالوه بر اشاره به سابقه استفاده از ریاضیات در فلسفه توسط فالسفه پیشین ،به نقد نگاه ابزاری پوپر به فلسفه ،علم و ریاضیات از زاویه دید هگل می پردازد. ( -)۱۲مترجم :متن فوق قسمتی از کتاب صفحه
41
نظری
مارکسیسم نیک هولت
ترجمة مهرداد امامی
تأثیر اندیشة مارکسیستی در قرن بیستم ،هم در میان اندیشمندان شناخته شده و هم به طور کلیتر در حیات روشنفکرانة ]فرانسه[، بسیار پراهمیت بود .کیفیت و وجهة مباحثات ذیل ماتریالیسم تاریخی ،در سه دهة پس از جنگ جهانی دوم به اوج خود رسید و آوازة اشخاص سرشناسی چون لویی آلتوسر و ژان-پل سارتر فراتر از مرزهای فرانسه اشاعه یافت .با ]وجود[ سنت غنی وقفة انقالبی در حیطة کنش سیاسی ،نه لیبرالیسم و نه دموکراسی اجتماعی نتوانسته بودند به طور درخوری ریشه بدوانند و فینفسه ،هر دوی تحوالت سیاسی گستردهتر و حیات روشنفکرانه ،تحت تسلط پیکرههایی از اندیشه قرار گرفته بودند که بر انگارههایی از قبیل رهایی ،رستگاری و تغییر کلی تأکید داشتند .برای مدت کوتاهی ،به نظر میرسید که مارکسیسم تقریبا ً در هماهنگی کامل با واقعیت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی از یک سو ،و جهان ایدهها از سوی دیگر قرار دارد. بستر تاریخی ماجرای درایفوس اغلب بهمثابة نکتهای نقل قول میشود که در آن ،تعهد به یا درگیری روشنفکرانه با سیاست برای نخستین بار آشکار شد ،و این موضوع برای فهم سنت مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ستیهندهای که زمینه را برای پذیرش گستردة اکثریت این جنبش به آنارکو-سندیکالیسم نه تنها روش مارکسیستی ،بلکه بعدها رد پیوند خورد و بعدها زمینه را برای شکوفایی آن نیز فراهم کرد ،اهمیت دارد .در ژانویة مارکسیسم در میان روشنفکران فراهم کرد. ،۱۸۹۸امیل زوالی رماننویس ،به وزارت این واقعه ،در برابر حیات روشنفکری در جنگ بهدلیل ]ارتکاب[ جرم قضایی ،پس بریتانیا قرار گرفت که برای مثال ،تحت از آنکه کاپیتان آلفرد درایفوس محکوم تأثیر دموکراسی اجتماعی و لیبرالیسم بود و به جاسوسی کردن شده بود ،در یک نامة تا حدودی صلح نسبی میان جنبش کارگری، عمومی با نام متهم میکنم ،اتهام وارد کرد .طبقة سرمایهدار و دولتهای متعاقب آن را روشنفکران چپگرا در آنچه که بهنظر می منعکس میکرد .شکست سخت کمون پاریس رسید موردی شدیداً ترغیبشده بهوسیلة و سایر نمونههای سرکوب از جانب دولت، یهودستیزی باشد ،از درایفوس دفاع کردند بهطور طعنهآمیزی با مدرنیزاسون صوری و روشنفکران راستگرایی چون شارل نهادهای سیاسی در جمهوری سوم از سال موراس ،نویسندة کاتولیک و یهودستیز ،با ۱۸۷۰به بعد ،از طریق حمایت ظاهری قدرتی مشابه به درایفوس حمله نمودند ،زیرا از نقش شورشی مردم عادی در دولت این قضیه بسیار تفرقهآمیز شده بود و به نظر جمهوریخواه ،پیوند خورد .این امر همچنین ی رهایی، میرسید که جمهوری سوم از یک نظر در بدین معنی است که سنت ایدئولوژ ِ تقویت شده بود و فاصلة نسبتا ً اندکی از این خطر فروپاشی است. پ آن) تا جمهوریخواهی (حداقل در شکل چ ِ بهمنظور فهم ماهیت جریان چپ ،از جمله مارکسیسم وجود داشت. چپ روشنفکر ،در قرن بیستم ،الزم است که به یک واقعة پیشتر یعنی سرکوب خونین در واقع ،سنت تغییر رژیم ازطریق انقالب، بهوسیلة دولت تیرز ( )Thiersاشاره کنیم؛ و بهطور کلیتر ،تغییر کلی ناگهانی بهجای یعنی سرکوب خیزش مردمی و تجربة اصالح سیاسی تدریجی ،در انقالب سال پاریس ۱۷۸۹ ۱۸۷۱پا گرفته بود و نه تنها ملغمهای از دموکراسی مستقیمی که کمون ِ را شکل داد و بدان وسیله ،مارکس بهتنهایی انقالبهای متعاقب در ۱۸۳۰و ۱۸۴۸بود، از آن طرفداری کرد و نسبت به آن امیدواری بلکه متشکل از کودتای ۱۷۹۹و ۱۸۵۲ یافت .این سرکوب ،جنبش کارگری در حال و نابودی رژیمها بهوسیلة جنگ ۱۸۱۴و تکوین را بیشتر متمایل به جریان چپ کرد ۱۸۷۰ ،نیز بود .این نوع از آشوب و هرج صفحه
42
و مرج ،تماما ً تا قرن بیستم با تهاجمهای ۱۹۴۰و ،۱۹۴۴شبه-کودتای ،۱۹۵۸و خیزش می ۱۹۶۸ادامه یافت .چنین شرایط سیاسییی پیش از این به ظهور نویسندگان سوسیالیستی چون آُگست بالنکی (-۱۸۸۱ )۱۸۰۵و نویسندگانی که انگلس آنها را بیش از سوسیالیستهای علمی بهعنوان سوسیالیست های تخیلی نقد میکرد ،کمک نمود؛ بهویژه افرادی مانند کنت دو سن سیمون (-۱۸۲۵ )۱۷۶۰که تأثیر مهمی بر مراحل آغازین سوسیالیسم فرانسوی داشتند ،از جمله به وسیلة تجربة اشکال مستقیم دموکراسی و زندگی مشارکتی .پییر-ژوزف پرودون ( )۱۸۰۹-۱۸۶۵شخصیت تأثیرگذاری در رابطه با جنبش کارگری اولیه ،بهویژه در شکل آنارکو-سندیکالیستی آن ،بود.
طبقة حاکم را تأیید میکند و ]چنین وضعیتی[ تماما ً در پی تغییر نظم موجود در عوض اصالح تدریجی آن است :این مورد شامل مبارزه علیه فاشیسم و ایدئولوژی فاشیستی در دهة ۳۰و بردن دولت جبهة خلق ملی به سمت اصالحات رادیکالتر درسال ۱۹۳۶از جانب جنبش کارگری ،اعتصاب های گسترده در ( ۱۹۴۷که منجر به طرد وزیرهای کمونیست از دولت بازسازی شد)، خشونت دولت فرانسه در تالشهای مذبوحانه و آشوبناک بهمنظور حفظ الجزایر بهعنوان بخشی از آن کشور در اواخر دهة ،۵۰ ُ دوگلی بین ۱۹۵۸و ۱۹۶۹ اقتدارگرایی و خیزش و اعتصاب عمومی دانشجویان و کارگران در می ۱۹۶۸میشود.
با نگاهی به گذشته به نظر میرسد که در سال ۱۹۲۰نشانة دیگری برای فهم پذیرش دوران شکوفایی مارکسیسم روشنفکرانه مارکسیسم در میان روشنفکران قرن بیستم بین پایان جنگ جهانی دوم و نیمة دهة ۷۰ به وجود آمد ،هنگامی که شمار زیادی از ،منطقا ً متعاقب مقاومت جناح چپ علیه سوسیالیستهای فرانسوی ،انترناسیونال دوم اشغال نازیها بوده است .در سال ،۱۹۴۴ را با هدف پیوستن به حزب کمونیست فرانسه نگاه غالب این بود که همدستی با آلمانها از ( )PCFبهمثابة بخشی از انترناسیونال سوم طریق رژیم ویشی از لحاظ اخالقی درست ترک کردند ،که بهمنظور دفاع از انقالب و غیرقانونی است و دولت سرمایهداری و ۱۹۱۷روسیه شکل گرفته بود و منازعه نمایندگان سیاسی آن کامالً در میان بسیاری علیه سرمایهداری را در هر نقطه از جهان از روشنفکران بیاعتبار شده بودند .پس از تسهیل میکرد .کنارهگیری از انترناسیونال جنگ ،نه تنها روشنفکران جناح راست که با دوم ،شأن سوسیالیستهای فرانسوی را کاهش آلمان همدستی میکردند تا حد زیادی حاشیه داد و حزب کمونیست فرانسه را بر حسب نشین شدند ،بلکه نظم مستقر نیز بهطور کلی عضویت و نیز حق رأی در بسیاری از زیر سؤال رفت. انتخابات ملی و محلی ،بهمراتب تبدیل به بزرگترین حزب سیاسی فرانسه برای ِ باقی گسترة نفوذ مارکسیسم قرن بیستم کرد .به هر طریق ،نقش کمونیست ها در مقاومت علیه اشغال نازیها از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴و تقسیم متعاقب جهان به دو منطقة در چنین شرایطی بود که از نظر بسیاری از سیاسی و نظامی متعارض بود که سرانجام مردم دگرگونی بنیادین اجتماعی-اقتصادی اندیشة مارکسیستی را به جایگاه رفیع آن پس و سیاسی (در عوض اصالح تدریجی از جنگ جهانی دوم نائل کرد .از آن زمان امور) امری ضروری و امکانپذیر مینمود تا دهة ۸۰میالدی ،حزب کمونیست فرانسه و نیز در همین شرایط بود که روشنفکران بهتنهایی مأمن بسیاری از روشنفکران سرشناس جریان چپ ،نفوذ فوقالعادهیی مارکسیست بود ،در حالی که سایر افرادی یافتند .بالفاصله در دوران پس از جنگ، که در حزب عضویت نداشتند ،یا نسبت به ژان-پل سارتر در نخستین شمارة مجلة حزب بهطور گستردهای موافق بودند و یا Les Temps Modernesدر سال محتاطانه و ]بعضاً[ بهصورتی خصومتآمیز ۱۹۴۵با اعالم اینکه «ما خود را طرف در جهت فعالیتهای حزب عمل میکردند .کسانی قرار میدهیم که هم خواستار تغییر برخی از آنان نیز در جهت بازیابی اندیشة شرایط اجتماعی انسان هستند و هم خواستار مارکسیستی ،بهوسیلة وجود حزب بزرگ تغییر تصوری که انسان از خود دارد. و برجستة طبقة کارگر در خاک فرانسه همچنین با عطف توجه به وقایع اجتماعی که تأثیر ایدئولوژیک اصلی آنها ماتریالیسم و سیاسی ]اخیر[ ،مجلة ما از هر موردی مانند آنچه که ذکرش رفت ،طرفداری می تاریخی بود ،تهییج شده بودند. کند» تبدیل به کهنالگوی روشنفکری متعهد قرن بیستم شد .سارتر از طریق بی پرده عالوه بر این ،به نظر میرسید که وقوع سخن گفتنهای عمومی در مورد موضوعات پیاپی وقایع ادامه دارد و این امر ،مشروعیت بیشمار ،امضای طومارهای بسیار زیاد و جهانبینی مبنی بر محکوم کردن فعالیتهای سخنرانی برای خیل جمعیت در طول وقایع مجله هفته شماره 26مرداد 1391
می ،۶۸مظهر تعهد روشنفکرانة جناح چپ بود .جذابیت سارتر افزایش یافته بود زیرا او به هیچ وجه یک مارکسیست سنتی نبود ،اما در عوض ،گونة اگزیستانسیالیسم خاص خود را با مارکسیسم سازگار کرده بود ،بهویژه با انتشار تالشی اساسی برای تلفیق اگزیستانسیالیسم با مارکسیسم که اوج آن در کتاب نقد عقل دیالکتیکی ()۱۹۶۰ بود .نقد عقل دیالکتیکی ،هم به دلیل وضوح عقیده دربارة سودمندی مارکسیسم از جانب شخصیت تأثیرگذاری مانند سارتر و هم به دلیل سطح انتزاع آن ،یک نقطة عطف بود: نقد عقل دیالکتیکی بهمثابة یک اثر فلسفی، تأثیری اساسی بر سایر حوزههای فعالیت روشنفکرانه داشت .سارتر هم ]بهعنوان[ شخصیتی مهم در زمینة دفاع از مارکسیسم در میان روشنفکران باقی ماند و هم ]بهمنزلة[ نویسندهای که اغلب اوقات خود را از هر شکلی از راستآیینی ( )orthodoxyمجزا میکرد .تنش میان سارتر و حزب کمونیست فرانسه ،فراز و فرود داشت؛ حزب ،پس از جنگ ،اگزیستانسیالیسم سارتر را مورد حمله قرار داد و سارتر نیز-برای مثال در ماتریالیسم و انقالب ( )۱۹۴۶خود -به استالینیسم حزب تاخت ،اما در دهة ۵۰وی هوادار حزب شد بدون آنکه تبدیل به عضوی از آن گردد .در دهة ،۷۰سارتر ویراستار روزنامة ممنوع مائوئیستی La Cause du Peupleشد و سالهای متعددی با سازمان کارگری چپ( (�Gauche Prolé )tarienneهمکاری کرد. همچنین از میان سایر روشنفکران لویی آلتوسر نیز شایان ذکر است ،کسی که در اکول نرمال سوپریور دارای سِ مت بود و از سال ۱۹۴۸عضویت حزب را در کارنامة خود داشت و از میانة دهة ۶۰تبدیل به یکی از مهمترین روشنفکران قرن بیستم فرانسه شد .آلتوسر در کتابهای دفاع از مارکس و خوانش سرمایه ،با بسط تفسیری ساختارگرا از نظریة مارکسیستی که مدعی بود اقتصاد، تنها در آخرین مرحله تعیینکننده است و نیز اینکه سایر حیطههای ]اجتماعی[ به شکلی نیمهخودمختار تحول مییابند ،این انگاره را که اندیشة مارکسیستی تداوم فلسفة هگل است رد کرد و استدالل نمود که «گسستی معرفت شناختی» میان مارکسیسم و اشکال پیشین اندیشه وجود داشته است .آلتوسر عقیده داشت که حدفاصل مشخصی میان نوشته های اولیه و آثار سنجیدهتر مارکس وجود دارد .وی که تحت تأثیر لوی-استروس انسانشناس و ژاک لکان روانکاو بود ،مقاله ای اساسی با عنوان «ایدئولوژی و سازمان ایدئولوژیک دولت» منتشر کرد که در آن وجوه ساختار روابط افراد را با ساختارهای صفحه
43
طبقاتی بهوسیلة میانجی دولت سرمایهداری بررسی نمود .شهرت آلتوسر را نه تنها می توان از طریق دقت روشنفکرانة وی توضیح داد ،بلکه میتوان بهوسیلة اعتبار سیاسی او بهمثابة عضو بلندمدت حزب کمونیست فرانسه نیز شرح داد ،در حالی که فاصلة خود را از وجوه جزمیتر و غیر انتقادیتر حیات روشنفکرانة حزب حفظ نموده بود .در سال ۱۹۷۸آلتوسر مخالفت با حزب را از طریق انتشار مقالة «آنچه که باید در حزب کمونیست تغییر کند» تأیید کرد. حزب کمونیست بهتنهایی مأمن بسیاری از روشنفکران بود و اگرچه برخی از آن ها تا حدی از حزب فرمانبرداری کردند که موجب کمکی هرچند ناچیز به بازیابی اندیشة مارکسیستی شدند ،اما دیگران آثار حقیقتا ً پرمحتوایی به وجود آوردند .عالوه بر آلتوسر ،حائز اهمیت است که از پُل نیزا، ژرژ پولیتزر ،ژاک دکو ،ژاک سولومون و هنری موئین -که همگی آنها در طول یا اندکی پس از جنگ جهانی دوم از دنیا رفتند -و در دورة پس از جنگ از راجر گرودی ،هانری لوفور ،آگوست کورنو ،رنه موبالن ،ژان-تی دسانتی ،موریس کاوین، ویکتور لودوک ،ژان کاناپا و ژرژ کوگنیو نیز نامی به میان آوریم .اعضای حزب، در شماری از زمینههای آکادمیک مشغول کار بودند ،از جملة آن افراد میتوان به آلبر سوبول اشاره کرد که کرسی دانشگاهی تاریخ انقالب فرانسه را در دانشگاه سوربن در اختیار داشت (و همچنین ژرژ لوفور که همین کرسی را در اختیار داشت و تا حد مسلمی ملهم از مارکسیسم بود). در واقع ،تقریبا ً در هر حوزهای از فعالیت روشنفکرانه ،مارکسیسم نشانی از خود باقی گذاشته است .در موارد بسیاری ،سردمداران جریان چپ از شکلی از ساختارگرایی توأم با ماتریالیسم تاریخی طرفداری نمودهاند ،از آن جمله میتوان به موریس گودلیه ،لوسین سباژ ،و امانوئل ترا در ]حوزة[ انسانشناسی، روالن بارت دوران نخست و ژولیا کریستوا در نشانهشناسی ،میشل ِپشو و فرانسوا َژده در تحلیل گفتمان؛ و لوسین گلدمن ،پییر ماشری و کریستین مِتز در نظریة ادبی و نظریة فیلم اشاره کرد .به گونهای متناقض ،بهاستثنای برخی از آثار اتین بالیبار و نیکو پوالنتزاس، روی هم رفته تحلیل امور سیاسی ،توجه غیر مارکسیستها و اغلب ،ضد مارکسیستها را به خود جلب کرده بود. اگر اهمیت فعالیت روشنفکرانة پهندامنه تر را در پخش ،نقد و در نتیجه ،تدوام مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بخشیدن به ایدهها بپذیریم ،همانطور که باید چنین کنیم ،ناگزیریم که نقش افراد بی نشان بیشماری را در تقویت تأثیر و نام و ِ نفوذ اندیشة مارکسیستی در نظر آوریم. چنین روشنفکران «ارگانیکی» (در معنای گرامشینی آن) بهویژه در اتحادیههای صنفی از قبیل کنفدراسیون عمومی کار که گرایش کمونیستی داشت ،کنفدراسیون دموکراتیک کار فرانسوی (مخصوصا ً در دهة ۷۰که بهعنوان آزمایشگاه مارکسیستی اندیشهها شناخته شد) ،و در حزب سوسیالیست متحد، یافت میشوند .حزب سوسیالیست ،همچنین تا زمان انتخاب فرانسوا میتراند بهعنوان رئیس جمهور در ۱۹۸۱تحت تأثیر مارکسیسم بود .جناح CERESحزب که گرایشات مارکسیستی داشت ،در نوشتن برنامة انتخابات ،هنگامی که حزب سوسیالیست هنوز درمورد «گسست از سرمایهداری» سخن میگفت ،نقش بسزایی ایفا کرد.
چپ ،و با پشتیبانی از جانب حزب کمونیست فرانسه ،به سرعت از اکثر تندرویهای خود دست کشیدند و یک طرح ریاضتی را اجرا کردند و بدین نتیجه رسیدند که رویکرد پ میانه ،بهترین راه برای پراگماتیستی چ ِ باقی ماندن در قدرت است .کمونیستهایی که در ۱۹۸۱به دولت پیوسته بودند تا سال ۱۹۸۴در دولت باقی ماندند ،در آن زمان آنها در ارتباط با مصوباتی بودند که به نظر میرسید طبقة کارگر را به دلیل افزایش مشکالت اجتماعی و اقتصادی ،از جمله نرخ به سرعت فزایندة بیکاری ،دچار مشکل کند. این مورد ،به همراه تأثیر فزایندة بیاعتبار شدن تدریجی کل پروژة شوروی ،که متعاقب فروپاشی بلوک شرق از سال ۱۹۸۹بود، شرح این امر را تسهیل مینماید که چرا حزب کمونیست فرانسه ،با دورنمای اندک از اینکه چیزی بیش از تأثیری حاشیهای بر سیاستهای ملی نبود ،قدم به قرن بیست و یکم نهاد .درست همانگونه که وجود یک حزب کمونیست فراگیر ،نقش مهمی در عالقة گستردة اولیة نسبت به اندیشة مارکسیستی ایفا کرده بود ،افول حزب نیز به بیاعتبار شدن مارکسیسم در میان بسیاری از روشنفکران یاری رساند .در واقع ،با توجه به میراث روشنفکرانة دوقطبی مربوط به ماجرای درایفوس ،واکنش شدید علیه مارکسیسم از اواخر دهة ۷۰به بعد ،دقیقا ً به همان میزان پذیرش مارکسیسم از جانب روشنفکران در دورة پس از جنگ بود.
پ نو همچنین شایان ذکر است که بگوییم چ ِ ]طرفدار[ تروتسکی ،در سالهای پس از می ،۶۸تا حدی به دلیل نگرش همراه با اکراه حزب کمونیست فرانسه به وقایع ماه می ،به ویژه در روزهای نخستین آن ،و نیز بهسبب بیاعتبار شدن تدریجی جماهیر شوروی، نه فقط میان روشنفکران سرشناس ،بلکه همچنین در بین بسیاری از دانشجویان و کارگران از لحاظ سیاسی آگاه ،رشد یافت. مازپرو ،ال ِب ِرش ،و انتشاراتیهایی از قبیل ِ سیرو ،با فاصله گرفتن از راستآیینی حزب کمونیست فرانسه ،از طریق انتشار نسخه این واکنش ]علیه[ مارکسیسم ،شکلهای های جدیدی از ]آثار[ گرامشی ،مائو و گوناگونی به خود گرفت ،از جمله حملة بی تروتسکی و نیز سایر نظریاتی که اغلب مهابای بهاصطالح فیلسوفان جدید در دهة درون چهارچوب چپ نو جای میگرفتند ،به ،۷۰که شامل چندین تن از مارکسیستهای اسبق از قبیل برنارد-هنری لوی ،آندره گسترش این جریان یاری رساندند. گالکسمن ،کریستین ژمبرت و گای الردرو میشدند .هر چند این جنبش عمر کوتاهی افول داشت ،اما سردمداران آن اهمیت زیادی داشتند از این حیث که شروع به دفاع از افول مارکسیسم در میان روشنفکران حقوق بشر به شیوهای بسیار کلی کردند (که ً فرانسوی در یک چهارم پایانی قرن بیستم، عمال ضد-کمونیسم معنی میداد) و این مورد، رابطة تنگاتنگی با تحوالت سیاسی داشت .تا آغاز قرن بیست و یکم تبدیل به موضوعی ُ دورة پسا-گلی دهة ۷۰اصالحاتی را به ]اساسی[ شد. همراه داشت که موجب شد جامعة فرانسه بیشتر همگام با سایر کشورهای سرمایه داری پیشرفته از قبیل بریتانیا ،آلمان غربی و واکنش چشمگیرتر علیه مارکسیسم ،شاید تالش در دهة ۸۰و پس از آن ،از جانب ِ کشورهای اسکاندیناوی به نظر برسد ،جایی که نتایج موفقیت اقتصادی ،بیشتر به گونه گروهی از فیلسوفان سیاسی ،مورخان، ای متساوی توزیع شده بود ،و کارفرمایان نظریهپردازان اجتماعی و انسانشناسان [ ]patronatتمایل داشتند امتیازات بیشتری ضد-مارکسیست با گرایش لیبرال بود که می به جنبش کارگری اعطا کنند و دولت نیز کوشیدند سنت لیبرالی که در فرانسه وجود به میزان کمتری سرکوبگر بود .سوسیالیست داشت را مستحکم نمایند ،در حوزههایی ها پس از به قدرت رسیدن در ۱۹۸۱با که پیش از آن تا حد زیادی تحت تملک اتکا به یک برنامة سوسیال دموکراتیک روشنفکران چپ بود مجدداً کار کنند، صفحه
44
اندیشهها را از خارج از کشور وارد نمایند و به طور کلی در حوزة روشنفکری ،مبحث همسازانه و مداومی را در مورد لیبرالیسم سیاسی فرانسه راه بیاندازند که هماهنگ با اعمال سیاسی و اقتصادی غالب در آن زمان بود .این افراد شامل فرانسوا فوره ،مارسل گوشه ،پییر روزان-والون ،لوک فری ،آلن بنو ،ژاک ژولیارد ،بالندین کریگل ،و فیلیپ رنود میشوند .یکی از مهمترین حوزهها به منظور بیان یا بیان مجدد ایدههای لیبرال و برخورد رو در رو با تأثیر و نفوذ مارکسیسم، حیطة تاریخ بود ،آن هم به برجستهترین شکل از طریق تجدید نظر طلبی تاریخ نگارانة عضو اسبق حزب کمونیست فرانسه یعنی فرانسوا فوره .فوره استدالل کرد که مانند انقالب ۱۹۱۷روسیه ،انقالب ۱۷۸۹ فرانسه نیز به صورت گریزناپذیری ،تعداد بیشماری از مرگهای مستقیما ً مربوطی را به همراه داشت .پیام کلی این بود که زمان آن فرا رسیده است تا فرانسه از تجلیل از انقالب ،هم در گذشته و هم در زمان حال، دست بکشد. در این فاصله ،مرگ یا تراژدی تأثیر بسزایی بر افرادی داشت که بهشدت مارکسیست یا تحت تأثیر آن بودند :سارتر و بارت در ،۱۹۸۰لکان در ۱۹۸۱و دو بوآر در ۱۹۸۶از دنیا رفتند .پوالنتزاس در ۱۹۷۹خودکشی کرد و آلتوسر پس از کشتن همسرش در یک موسسة روانی بستری شد و در ۱۹۹۰درگذشت. در حیطة اندیشة فرانسوی ،همانگونه که در سالهای پس از می ۶۸رقم خورد ،یقینا ً تغییری در ساختارگرایی از چهارچوب سنتی عملگرایانه و ستیهنده مارکسیستی ِ ِ تر وجود داشت .کلود لوی-استروس، روالن بارت ،ژاک لکان ،میشل فوکو ،و ژاک ریدا ،هر چند هر کدام تا حدی تحت تأثیر مارکس بودند ،اما اعتقاد نداشتند که مبارزة طبقاتی ،موتور محرکة تاریخ است و اینکه طبقه تأثیر غالب را در ساختاربخشی به جوامع دارد .رهایی طبقة کارگر (و در نهایت شاید سایر طبقات) از طریق براندازی بورژوازی و اجتماعی کردن ابزار تولید ،به طور قطع نقاط اصلی هیچ کدام از پروژه های روشنفکرانة آن متفکران نبود و به طور معمول هرگز چنین امری ]در آثار آنان[ نمایان نشد .البته آلتوسر کامالً زندگی حرفه ای خود را درون مارکسیسم سپری کرد و عضو بلند مدت حزب کمونیست فرانسه بود. با این وجود ،اگر اغلب تحلیلهای ساختاگرا استحکام به یک معنا «سیاسی» بودند ،و به ِ فاصله از لیبرالیسم و نیز وجوه ضدّ-فرهنگ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
غیرقانونی و افراد بیخانمان ،منعکس میکند. همچنین کتاب لوک بولتانسکی و ایو چیاپلو با نام روح جدید سرمایهداری ،که در سال ۱۹۹۹منتشر شد ،نیز شایان ذکر است.
سالهای پس از می ۶۸یاری نمودند، همچنین میتوان آنها را (با وجود مورد مهم آلتوسر) بدون تأکید بر اهمیت تحریک برای تغییر اجتماعی تفسیر نمود .این امر همچنین در تضاد با گونههای غیر-ساختارگرای مارکسیسم ،بهویژه مارکسیسم سارتر است ،با این وجود اشتباه است که نتیجه بگیریم در که چیزی جز ،وحدت نظریه و عمل نبود. پایان قرن بیستم ،تأثیر مارکسیسم در فرانسه به طور کلی از بین رفته بود .عالوه بر آثار خط تمییز دهندة مشخصی میان ساختارگرایی جدید اندیشمندان که با انتشار مخاطرهآمیز و پساساختارگرایی وجود ندارد و احتماالً منطقهای عملی بوردیو آغاز شد و کمک متفکری مانند فوکو در هر دو سمت مذکور وافری به ترویج عملگرایی ،هر چند نه در قرار میگیرد .با این وجود ،ژان-فرانسوا شکل اکیداً مارکسیستی آن کرده بود ،چنین لیوتار شاید بهوضوح یکی از روشنفکران حرکتی یقینا ً تحت تأثیر این سنت بوده است. فرانسوی پساساختارگرا باشد که در کتاب این واقعیت که تقریبا ً ده درصد تمام آرا در وضعیت پستمدرن ( )۱۹۸۴به شکل شناخته انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۲به شدهای استدالل میکند که شاهد افول روایت کاندیدهایی تعلق گرفت که آشکارا طرفدار های کالن بودهایم؛ یعنی بی معنا شدن تروتسکی بودند ،نشان میدهد که مارکسیسم نظریاتی که ادعا دارند پدیدهها را بهمثابة از اینکه تماما ً نادیده انگاشته شود فاصله بخشی از نظامهای تام و بر حسب معنای دارد ،حتی اگر بعضی از آن آرا به علت جهانشمولی که در گذشته داشتند ،شرح و بیان مخالفت شدید با سیاستهای دولت و به توضیح میدهند .پساساختارگرایی بنابراین منظور تقریب جریان اصلی چپ و راست به واکنشی علیه تفوق و سنت روشنگری بر صندوق ریخته شده باشند. حسب فلسفه و نیز علیه جنبشهای رهاییبخش قرن بیستمی بود که آشکارا ملهم از سنت ۱این نوشته مدخل مارکسیسم در روشنگری ،بهویژه مارکسیسم ،بودند .این دایرﺓالمعارف اندیشة مدرن فرانسوی است: مورد ،به همراه سرخوردگی نسل ،۱۹۶۸ کمک به توضیح این امر میکند که چرا شکاکیت پساساختارگرایی نسبت به «روایت ,John Murray, Christopher های کالن» و نسبیت رویکردهای آن در (Encyclopedia of Mod� ,)2004 حیطههای گوناگون فعالیت روشنفکری ،در ern French Thought, New York, دورة معینی از تاریخ روشنفکری فرانسه ،تا -460 :London: Fitzroy Dearborn 4 آن حد مورد استقبال قرار گرفت. ظهور مجدد مارکسیسم؟ بهرغم تمامی این موارد ،شناختهشدهترین روشنفکر عمومی در طول دهة ۸۰و ۹۰ پییر بوردیو جامعهشناس بود که تا حدودی چپگرا و شدیداً در بعضی وجوه تحت تأثیر مارکسیسم بود .بوردیو از مارکس بهویژه ایدة سرمایه را به عاریه گرفت و آن را از معنای اقتصادیاش به سایر قلمروهای فرهنگی گسترش داد .در زمان پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم نشانههای دیگری مبنی بر احیای مشخص میراث مارکسیستی، برای مثال مارکسیستهای آلتوسری از قبیل آلن بدیو و ژاک رانسیر وجود داشت که درون چهارچوبی فعالیت میکردند که تحت تأثیر ماتریالیسم تاریخی بود .فعالیت پربار فیلسوف طرفدار تروتسکی یعنی دانیل بن سعید ،تا حدی رادیکالیسم احیاشده در زمینة سالهای پس از ۱۹۹۵را در شکل اتحادیة کارگری جدید و رادیکال با نام ،SUDو جنبشهای اجتماعی نوین پیرامون مهاجران
Ce qui ne peut plus durer 2 .dans le parti communiste Confédération Général du 3 Travail Confédération Française 4 Démocratique du Travail Parti Socialiste Unifié 5 historiographical revisionism ۶ برای مطالعة بیشتر �Consider
Perry,
Anderson, صفحه
45
,Marxism.
Oxford:
Blackwell 1982
ations on Western Marxism. .1976 ,London,Verso
Leymarie, M., Les Intellectuels et la politique en France, Par� is: Presses Universitaires de Ory, Pascal, and 2001 ,France Sirinelli, Franc¸ois, Les Intellec� .tuels en France
d’Appollonia, Ariane Chebel, Histoire politique des intellec� ۲ ,۱۹۵۴–1944 tuels en France volumes, Paris: Editions com� 1991 ,plexe
Benton, Ted, The Rise and Fall De l’Affaire Dreyfus—a` nos of Structural Marxism: Althuss� ,jours, Paris: Armand Colin er and His Influence, London: 1992 1984 ,Macmillan Ross, George, “Intellectuals Against the Left: the case of France,” in Socialist Register edited by Ralph Miliband ,1990 and Leo Panitch, London: Mer� 1990 ,lin Press
Bidet, Jacques, and Kouve´lakis, Eustache, eds., Y a-t-il une pense´e unique en philosophie politique? Par� is: Presses Universitaires de 2001 ,France
Winock, Michel, Le Sie`cle des Dews, Peter, Logics of Dis� 1999 ,Intellectuels, Paris: Seuil integration. Post-structuralist Thought and the Claims of ,Critical Theory. London: Verso 1987 Drake, David, Intellectuals and Politics in Post-War France, 2002 ,London, Palgrave Elliott, Gregory, The Detour of 1987 ,Theory, London: Verso Flood, Christopher, and Hewlett, Nick, eds., Currents in Contem� porary French Intellectual Life, 2000 ,London: Macmillan Hazareesing, Sudir, Intellectu� als and the French Commu� nist Party: Disillusion and De� cline, Oxford: Oxford University 1991 ,Press Julliard, Jacques, and Winock, Michel, Dictionnaire des Intell� ,lectuels franc¸ais, Paris: Seuil 1996 Kelly, Michael, Modern French 46
صفحه
1391 مرداد26 مجله هفته شماره
نظری
اتیک (اخالق) ـ اتیک مارکسیستی ـ لنینیستی پروفسور راین هولد میلر ()۱۹۴۳ برگردان شین میم شین دایره املعارف روشنگری
فصل سوم اتیک مارکسیستی ـ لنینیستی ۱ اتیک مارکسیستی بخش الینفک فلسفه و جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی است. ۲ با تشکیل ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ـ شالوده تئوریکی و متدئولوژیکی اتیک مارکسیستی ـ از سوی مارکس و انگلس، تحول بنیادی ئی در توسعه تاریخی تفکر اتیکی پدید می آید. ۳
تئوری و پراتیک« ،عقل محض» و «عقل بدین طریق ،اتیک ـ برای اولین بار ـ به عملی»« ،ایده مطلق» و «اخالقیت» مبتنی تئوری ئی مبدل می شود که وظیفه اصلی بوده است. اش این است که در عرصه خاص خود سهم تعیین کننده ای به تغییر جهان ،یعنی ۷ به توسعه و تکامل بالنده روابط هر فرد و این در مقابل هم قرار دادن شناخت تئوریکی شخصیت انسانی او ادا کند. و عمل پراتیکی همواره با توضیح ایدئالیستی پدیده های اخالقی بوسیله عوامل زیر در ۵ پیوند تنگاتنگ قرار داشته است: اتیک ـ بمثابه بخشی از فلسفه ـ همیشه با وظایف عملی حیات انسانی پیوند تنگاتنگ الف داشته است. بوسیله خودآگاهی انتزاعی انسان ها اتیک در تقریبا همه آموزش های فلسفی ماقبل مارکس ،بمثابه «فلسفه عملی» تدوین شده ،ب بمثابه کاربست طرح های فلسفی مندرج در سیستم های تئوریکی ،در حیات اجتماعی و بوسیله خدا فردی انسان ها ،در عرصه تربیت ،سیاست، ت فرهنگ و غیره توسعه داده شده است.
در نتیجه این تحول بنیادی ،اتیک بس می کند ،که فقط یک تئوری فلسفی برای بوسیله ایده اخالقی ابدی توصیف و تفسیر کم و بیش اندیشیده ی ۶ روابط انسانی ،سجایای اخالقی ،ایدئال ها، اما این درک از تئوری اتیکی بمثابه «فلسفه پ هنجارها و ارزش ها باشد. عملی» در طی قرون متمادی بر مقابل هم قرار دادن غیر دیالک تیکی ماده و روح ،بوسیله طبیعت تغییرناپذیر انسان ها ۴ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
47
ث بوسیله منابع و اصول فکری ۸ کشف حقیقت امر زیر از سوی مارکس، برای توسعه اتیک مارکسیستی نقش تعیین کننده داشته است: «تولید بیواسطه مواد حیاتی مادی و بدین طریق مرحله اقتصادی توسعه معین ملتی و یا برهه زمانی معینی شالوده ای را تشکیل می دهد که بر مبنای آن ،مؤسسات دولتی، نظرات حقوقی ،هنر و حتی تصورات مذهبی انسان های مورد نظر توسعه می یابند و باید بر همان بنیان هم توضیح داده شوند و نه آنسان که تا کنون معمول بوده، یعنی برعکس». (کلیات مارکس و انگلس ،جلد ،۱۹ص )۳۳۵ (این همان کشف خارق العاده مارکس است که به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف شده است .مترجم) ۹ بدین طریق ،برای اولین بار در تاریخ تفکر اتیکی ،آغازگاه ماتریالیستی قطعی برای دو مسئله مهم زیر پیدا شد: الف برای تجزیه و تحلیل علمی تئوری ئی که امکان استخراج قوانین توسعه و تکامل بشری را از خود واقعیت اجتماعی پدید می آورد ب برای استوار سازی مطالبات عملی ،فکری و رفتاری بر این معارف. ۱۰ اتیک مارکسیستی در مطابقت با این معارف (شناخت ها) ،در بررسی توسعه اخالق از پیش شرط های زیر به حرکت آغاز می کند: الف جامعه بشری مجموعه بغرنجی از روابط مجله هفته شماره 26مرداد 1391
اجتماعی انسان ها ست. ب شالوده ،پایه و اساس تعیین کننده این روابط اجتماعی را مناسبات تولیدی (ساختار هر جامعه ،زیربنای هر جامعه) تشکیل می دهند. ت مناسبات تولیدی ،مناسباتی اند که انسان ها بطور اوبژکتیف (عینی) ،یعنی مستقل از شعور خویش ،در روند تولید با یکدیگر برقرار می سازند. (تز موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» به اختصار همین است .مترجم) ۱۱
در این دیالک تیک ،نقش تعیین کننده از آن زیربنا (مناسبات تولیدی) است. به همان سان که در هر عمارتی زیربنا بر روبنا مقدم است .مترجم) ۱۲ همان طور که مارکس می نویسد: شیوه تولید مایحتاج حیات مادی ،تعیین کننده ی مجموعه بقیه روندهای اجتماعی ،سیاسی و معنوی است. ۱۳ هنجارها ،اصول و مقوالت اخالقی ،یعنی اتیک بطور کلی ،یکی از عناصر متشکله شعور اجتماعی است. ۱۴
با نسبت دادن مناسبات اجتماعی مادی و فکری متنوع به مناسبات تولیدی و با ناشی شعور اجتماعی همواره با مناسبات اجتماعی دانستن مناسبات تولیدی از سطح توسعه ـ اقتصادی تاریخی مشخص انطباق دارد ،از نیروهای مولده ،برای اولین بار در تاریخ آن مناسبات سرچشمه می گیرد و متقابال بر تفکر بشری امکان پیدایش تداوم و پیوستی آن مناسبات تأثیر می گذارد. پدید آمد که از کلیه دوره های تاریخی می گذرد و تنها بر بنیان آن می توان تمامت ۱۵ توسعه جامعه ،به انضمام اجزا و عوامل فکری و معنوی آن را ،بمثابه یک روند هنجارها ،اصول و مقوالت اخالقی الزامات تاریخی ـ طبیعی نمودار ساخت ،روندی که عینی همزیستی انسان ها را در جامعه ،منافع بر شالوده قانونمندی های عینی به پیش می بنیادی مشترک جامعه را و یا طبقه معینی را منعکس می کنند و بدون رعایت آنها جامعه رود. نمی تواند توسعه و تکامل یابد. (برای درک این مسئله بهتر است به داربست دیالک تیکی عینی توجه کنیم که مناسبات ۱۶ تولیدی در آن قرار دارد: با ناشی دانستن اتیک (و مورال) از الزامات مناسبات تولیدی در آن واحد در دو داربست عینی حیات مادی جامعه ،اتیک برای اولین بار ،شالوده عینی بطورعلمی مستدل پیدا می دیالک تیکی حضور دارد: کند و بس می کند ،مجموعه ای از مطالباتی اوال در داربست دیالک تیک نیروهای مولده باشد که انسان ها بطور اپریوریستی (ماورای تجربی) دارند ،مثال ببرکت عقل انتزاعی، و مناسبات تولیدی روح مطلق ،طبیعت انسانی و غیره. در این دیالک تیک ،نقش تعیین کننده از آن ۱۷ نیروهای مولده است. نیروهای مولده به مثابه محتوا و مناسبات اتیک عبارت است از تصویر معنوی و تولیدی به مثابه فرم بسط و تعمیم می یابد و یا بازتاب بطور تئوریکی تعمیم یافته ی محتوا همیشه در دیالک تیک فرم و محتوا مناسباتی که خود از آن سرچشمه می گیرد و بواسطه قواعد و قوانین اساسی خود ،بر آن نقش تعیین کننده دارد. مناسبات متقابال تأثیر می گذارد. ثانیا مناسبات تولیدی در داربست دیالک تیک زیربنا و روبنای ایدئولوژیکی حضور دارد۱۸ . صفحه
48
از آنجمله اند مطالبات خاص در زمینه روابط و شعور چیزی است که همبود سوسیالیستی در زمینه های زیر: طبقه کارگر باید آن را از آن خود کند ،حتی اگر خود نخواهد!» الف
اگر اتیک مارکسیستی قواعد و قوانین اساسی و مطالبات خود را بر حیات مادی جامعه و در تحلیل نهائی بر مناسبات اقتصادی استوار می سازد ،این بدان معنی نیست که این قواعد و قوانین اساسی و مطالبات را مستقیما و بطور بیواسطه از اقتصاد استخراج می کند .در تولید
(کلیات مارکس و انگلس ،جلد ،۱ص )۳۴۵
۱۹
ب
۲۷
پیوند اخالق با اقتصاد در جامعه ی بسیار توسعه یافته انسانی ،بسیار بغرنج است.
در شخصیت کارگران
این انطباق ضرورت تاریخی و تکالیف اخالقی فقط مختص اتیک مارکسیستی است.
تصورات و هنجارهای اخالقی از استقالل نسبی برخوردارند. ۲۰ در تصورات و هنجارهای اخالقی ،نیروی عادت و سنت نقش بزرگی بازی می کند. ۲۱ از این رو ست که اصول و هنجارهای اخالقی برای مدت معینی جانسختی از خود نشان می دهند و ادامه حیات می دهند ،حتی زمانی که شرایط موجد آنها بطور ماهوی تغییر یافته باشد و یا بطور کلی از بین رفته باشد. ۲۲ شرایط اقتصادی هنجارها و اصول اخالقی و محتوای آنها و سمت و سوی توسعه آنها را نه بطور مستقیم و بیواسطه ،بلکه تنها در تحلیل نهائی ـ و در جامعه طبقاتی ،قبل از همه بواسطه سیاست و حقوق ـ تعیین می کند. ۲۳ در جامعه سوسیالیستی پیوند شرایط اقتصادی با توسعه اخالقی ساده تر می شود و آسانتر قابل مشاهده می گردد.
ت
بویژه در زمینه احساس مسئولیت همین خصیصه ،اتیک مارکسیستی را به حربه ایدئولوژیکی برائی در مبارزه طبقه ۲۵ کارگر بخاطر آزادسازی خویش و بخاطر چون انسان های جامعه سوسیالیستی الزامات ساختمان جامعه سوسیالیستی بدل می کند. عینی حیات اجتماعی خود را الزامات خویشتن خویش احساس می کنند و تحقق می از این رو ست که هنجارها ،اصول و دیگر بخشند ،چون آنها معارف اتیک مارکسیستی مطالبات عملی ،فکری و عاطفی همبودها را از آن خود می سازند و به آنها در کارهای و شخصیت های منفرد که در تضاد با عملی خویش بخاطر کل همبود سوسیالیستی ضرورت تاریخی باشند ،ماهیتا با اتیک جامه عمل می پوشانند و آنها را آگاهانه در مارکسیستی بیگانه اند. روند اجتماعی وارد می سازند ،بنابرین، همزمان روند تکمیل مداوم و هرچه بیشتر ۲۹ روابط اخالقی را رهبری می کنند و عمال موجب پیشرفت پیگیر توسعه اخالق می در اتیک مارکسیستی ،ضرورت اخالقی با ضرورت اجتماعی ـ اقتصادی وحدت دیالک گردند. تیکی گسست ناپذیری تشکیل می دهند. ۲۶ (این بدان معنی است که ما در اتیک ضرورت تاریخی و آماجگذاری اخالقی مارکسیستی با دیالک تیک ضرورت در واقعیت جامعه سوسیالیستی و انعکاس اجتماعی ـ اقتصادی و ضرورت اخالقی سر تئوریکی آن در اتیک مارکسیستی ـ بلحاظ و کار داریم: سمت و سوی اصلی توسعه و تکامل آن ـ در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن برهم انطباق می یابند ضرورت اجتماعی ـ اقتصادی است: ولذا سمتگیری در جهت تحقق آماجگذاری های اتیکی مارکسیستی به سمتگیری در ضرورت اخالقی از ضرورت اجتماعی ـ جهت کاربست و تحقق آگاهانه قانونمندی اقتصادی نشئت می گیرد و متقابال بر آن تأثیر می گذارد .مترجم) های عینی تاریخی بدل می شود. مارکس می گوید:
۲۴ «ما پیامبرانه با لوح نوینی در دست ،وارد با تشکیل سیستم جامعه سوسیالیستی توسعه صحنه جهان نمی شویم تا اعالم کنیم که یافته ،مطالبات جدید بسیاری بر اخالق حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به سجده سوسیالیستی افزوده می شود. در آمد! شالوده این مطالبات اخالقی را روندهای ماهوی انقالب علمی و فنی و تکمیل هرچه ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که بیشتر مناسبات تولیدی سوسیالیستی تشکیل چرا باید به مبارزه برخیزد می دهند. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۲۸
۳۰ پیوند اتیک با زیربنای مادی جامعه (مناسبات تولیدی هر جامعه) هر چقدر هم پیچیده و بغرنج باشد ،اما آغازگاه فوق الذکر امکان آن را پدید می آورد که اتیک به یک علم واقعی بدل شود ،علمی که روندها ،فاکت ها و پدیده های واقعی را در پیوند علی (علت و معلولی) شان مورد پژوهش و تحقیق قرار می دهد و بدین طریق امکان آن را کسب می کند که به یک سالح واقعی شناخت و تغییر جامعه و انسان بدل شود. صفحه
49
۳۱
۳۶
بدین طریق ،بطالن هر تالشی در جهت استخراج فرضیه های اخالقی و براهین اتیکی از منابع غیر اجتماعی و غیر تاریخی ـ چه در فرم های مذهبی و چه در فرم های غیر مذهبی ـ بطور علمی اثبات می شود.
عالوه بر اینها همه ،امکان درک این حقیقت بدین طریق ضمنا ،شناخت مهم دیگری امر بنیادی نیز فراهم می آید که در جامعه طبقاتی ،طبقات و اقشار مختلف مردم بسته حاصل می آید: به رابطه خویش با وسایل تولید و بسته به با ناشی دانستن اخالق از بنیان های اقتصادی جایگاه خویش در تولید اجتماعی ،به تشکیل اش ،علت تعیین کننده تحول تاریخی روابط ،نظرات ،هنجارهای اخالقی مختلف ۴۲ هنجارها ،عادات ،روابط و احساس های و متضاد مبادرت می ورزند. به جای «اوتوریته های الهی» و «اراده اخالقی که از سوی بسیاری از اندیشمندان ما باری تعالی» بمثابه عالی ترین معیار عمل قبل مارکس مطرح شده بود ،کشف می شود۳۷ . انسانی ،که در سیستم های اتیکی طبقات اکنون امکان اثبات این مسئله پدید می آید ،که ضمنا امکان درک این حقیقت امر بنیادی استثمارگر و در فرامین اخالقی آنها مطرح چرا « اخالق بطور کلی و رشته های دیگر فراهم می آید که اخالق در جوامع طبقاتی می شوند ،اتیک مارکسیستی عمل ،تفکر و نشاندهنده آنتاگونیسم (آشتی ناپذیری) منافع احساس توده های مردم را به شناخت منافع شناخت انسانی پیشرفت کرده اند». بنیادی و حیاتی ضرور خلق ،به تشکیل طبقاتی است و خصلت طبقاتی دارد. سطح مطالبات اخالق توده ای و به تشکیل (کلیات مارکس و انگلس ،جلد ،۲۰ص )۸۸ هنجارها ومطالبات اخالقی منفرد آن در ۳۸ انطباق با منافع حیاتی اجتماعی و شخصی ۳۲ از این رو ست که کلیه مسائل ماهوی اخالق توده ها رهنمون می شود. در پرتو این کشف مارکس ،معلوم می شود جامعه طبقاتی تنها در پیوند با منافع طبقاتی که پیشرفت اخالق با کرد و کار و مبارزات می توانند بطور تئوریکی درست درک شوند ۴۳ توده های خلق که نیروی مولده اصلی جامعه و تنها زمانی و تا حدی می توانند بطور عملی بطرز موفقیت آمیزی حل شوند که اتیک مارکسیستی بدین طریق ،وحدت بشری اند ،در پیوند ناگسستنی قرار دارد. بمثابه زیرمسئله های مبارزه طبقاتی تلقی تئوری با پراتیک ،وحدت شناخت آنچه که هست با آنچه که باید و یا نباید انجام گیرد را شوند. ۳۳ بطرز نوینی جامه عمل می پوشاند. از این رو ،توسعه تاریخی اخالق و تداوم (مفهوم «زیرمسئله» را ما به تقلید از مفهوم (استمرار ،پیوست) اخالق در توسعه ریاضی «زیرمجموعه» می سازیم .مترجم) ۴۴ تاریخی ،تنها زمانی می تواند بدرستی درک اتیک مارکسیستی ـ بمثابه یک علم واقعی ـ شود ،که آن بمثابه عنصری و یا جزئی از ۳۹ فقط «تئوری امر و نهی» ساده نیست. کار که بنیادی ترین کرد و کار انسانی است و یا بمثابه عنصری و یا جزئی از مبارزات با کشف این حقایق امور ،بطالن تئوری وسیعا رایج در اتیک بورژوائی مبنی بر اتیک مارکسیستی ـ مثل هر علم واقعی ـ رهائی بخش توده های خلق تلقی شود. خصلت ماورای طبقاتی و انسانی عام در بررسی پدیده های مورد نظر خود به (به عبارت دقیقتر اخالق به مثابه عنصری هنجارهای اخالقی و نظرات اخالقی اثبات توضیح منابع واقعی پیدایش و توسعه آنها و یا جزئی از پراتیک انسانی تلقی شود .می شود ،تئوری ئی که از سوی طبقه می پردازد. سرمایه دار حاکم برای سرپوش نهادن بر مترجم) ماهیت طبقاتی مطالبات اخالقی خویش بطرز این بدان معنی است که اتیک مارکسیستی خاصی مورد استفاده قرار می گیرد ،تا توده چند و چون تصورات اخالقی و هنجارهای ۳۴ های تحت استثمار ،ستم و سرکوب و بلحاظ رفتاری را ،علل پیدایش و تغییر آنها را، عالوه بر این ،در پرتو این کشف مارکس ایدئولوژیکی سر در گم را نوکر صفت تابع پیوند آنها با پدیده های اجتماعی دیگر را و فونکسیون آنها در سیستم روابط اجتماعی را معلوم می شود که عالی ترین اخالق در و گوش به فرمان خود سازد. نشان می دهد. توسعه تاریخی همواره اخالقی بوده که جامعه را به سوی فرم های عالی تر توسعه ۴۰ ۴۵ و مراحل باالتر آزادی انسانی سوق داده اتیک مارکسیستی با کشف شالوده است. ماتریالیستی و پایه اقتصادی اخالق ،باالخره اتیک مارکسیستی قانونمندی های پیدایش، می تواند آته ئیسم را قاطعانه به بنیان تئوری توسعه اخالق ـ اخالق بمثابه فرمی از فرم ۳۵ های شعور اجتماعی ـ و شیوه تأثیرگذاری خویش بدل سازد. آن را مورد بررسی قرار می دهد ،ماهیت ضمنا در پرتو این کشف مارکس ،امکان درک خصلت تضادمند اخالق در دوران مراجعه کنید به ته ئیسم ،آته ئیسم در تارنمای آن را و فونکسیون اجتماعی آن را تجزیه و تحلیل می کند و راه های شکوفاسازی روابط های مختلف تاریخی و همچنین در چارچوب دایرة المعارف روشنگری اخالقی را و نیروهای محرکه اخالقی را در نظام اجتماعی واحد فراهم می آید. تشکیل جامعه سوسیالیستی و کمونیستی ۴۱ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
50
کشف می کند. ۴۶ اتیک مارکسیستی ـ هم بلحاظ خصلت و متد خویش و هم بلحاظ طرح مسائل ـ یک رشته فلسفی مستقل است. ۴۷ مسئله اصلی اتیک مارکسیستی عبارت است از انسان در کلیتش بمثابه شخصیت و در روابطش نسبت به همبود انسانی. ۴۸
اتیک به دو عرصه متفاوت تقسیم بندی می ۲ شود: عرصه هنجارهای اتیکی عرصه مسائل فلسفی ـ تئوریکی اتیک عرصه دوم حاوی بخش هنجاری خاص اتیک است ،یعنی احکام محتوائی ئی که عرصه هنجارهای اتیکی بوسیله آنها عمل ،تفکر و احساس انسانی بطور بیواسطه تکانه هائی ـ بلحاظ سمتگیری ۱ روحی و انجام عملی ـ دریافت می کند. عرصه مسائل فلسفی ـ تئوریکی اتیک مسائل زیراز آن جمله اند: عرصه اول حاوی مسائل ماهیتا فلسفی ـ الف تئوریکی اتیک است. عرصه های زیر از آن جمله اند:
احکام محتوائی راجع به خیر و شر
الف
مراجعه کنید به خیر در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
اتیک فلسفی در نتایج خود ،هم بر رشته های فلسفی عامتر ـ مثال ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی ،که بنیان تعیین کننده آن را تشکیل می دهد ـ متکی است و هم بر علوم منفرد از قبیل اقتصاد سیاسی ،جامعه شناسی ،پداگوژیک ،علم حقوق ،روانشناسی، اتنولوژی (علم ساختار اجتماعی و فرهنگ جوامع) و بسیاری دیگر.
ساختار اجتماعی و فردی شعور اخالقی
۴۹
ت
از این رو ،نمی توان اتیک فلسفی را بطور ساده ،عرصه و یا بخشی از ماتریالیسم تاریخی تلقی کرد و یا بطور کلی در ماتریالیسم تاریخی منحل نمود.
مسئله شخصیت و همبود
۵۰ اتیک در حل و فصل مسائل انسانتصویر، تئوری شخصیت و همبود ،تئوری آماج ها و معنای زندگی انسانی ،تئوری اصول و ارزش های همزیستی در فرم های مختلف همبود انسانی وظایف فلسفی مستقلی بدوش می کشد که از اهمیت جهان بینانه بزرگی برخوردارند.
مسائلی از قبیل ماهیت و فونکسیون اخالق ب
پ رابطه دترمینیسم و آزادی تصمیمگیری ث فونکسیون و ساختار ارزشگزاری های اخالقی
ب احکام محتوائی راجع به احساس مسئولیت ت احکام محتوائی راجع به تکلیف ،افتخار، وجدان و دیگر مفاهیم بنیادی اخالقی به میراث مانده کتبی و شفاهی. به عنوان مثال: ۱ فرامین اخالق سوسیالیستی ۲
سجایای اخالقی و یا خودویژگی های ج شخصیتی اخالقی ،که برای نیل به مرحله رابطه واقعیات امور و قضاوت های ارزشی شخصیت انسانی ،آماج تلقی می شوند و بسیاری دیگر. ح ۵۱ بخش تئوریکی و هنجاری اتیک پیوند خودویژگی مهم فونکسیون فلسفی ـ جهان بررسی های مربوط به ماهیت و نقش مفاهیم ناگسستنی با هم دارند و مکمل یکدیگرند. بینانه اتیک عبارت از این است که آن شروط بنیادی اخالقی تالش در جهت حذف بخش تئوریکی اتیک و ماهوی الزم برای زندگی اجتماعی را در تقلیل اتیک به آموزش اخالقی ،یعنی به بخش فرم آماج ها ،ایدئال ها ،اصول ،هنجارها و خ هنجاری صرف ،به معنی خواندن فاتحه ارزشمفهوم ها جمع بندی می کند و بواسطه اتیک بمثابه یک علم فلسفی خواهد بود. آن ،عمل ،تفکر و احساس انسان ها را بطرز خودویژگی مقوالت اخالق بمثابه علم چشمگیری زیر نفوذ خویش قرار می دهد. در آن صورت ،از تئوری فلسفی اخالق، د چیزی جز رساله مواعظ اخالقی باقی I مسائل مربوط به اخالقزبان و تا حدودی نخواهد ماند. مسائل متا اتیک عرصه های دوگانه اتیک مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
51
برای تشکیل سیستم توسعه یافته جامعه سوسیالیستی ،به درجه همواره عالی تری از هدایت آگاهانه و آماجگرای روند توسعه اخالق نیاز مبرم خواهد بود. آنگاه ،هم حل و فصل مسائل تئوریکی بنیادی اتیک مارکسیستی و هم حل و فصل مسائل هنجاری آن اهمیت بزرگی کسب خواهد کرد. اتیک مارکسیستی با برسمیت شناختن دترمینیسم دیالک تیکی ـ بمثابه اصل بنیادی تعیین کننده هر علم اصیل ـ پیوند ناگسستنی دارد. در نتیجه ،به هنگام بررسی قوانین توسعه اخالق عالوه بر تجزیه و تحلیل روابط علی (علت و معلولی) ،باید دیالک تیک پیوندهای ضرور و پیوندهای تصادفی نیز در نظر گرفته شود. مراجعه کنید به دترمینیسم ،دیالک تیک ضرورت و تصادف در تارنمای دایرة المعارف روشنگری روندهای توسعه اخالق روندهای ماهیتا استوشاستیکی اند و در آنها عوامل تصادفی نیز نقش بازی می کنند. اتیک در بررسی اخالق (مورال) ،هم با قوانین ساختاری سر و کار دارد و هم با قوانین توسعه ای. مراجعه کنید به اخالق (مورال) قوانین ساختاری ـ به عنوان مثال ـ عبارتند از روابط ساختاری و روابط فونکسیونی میان عناصر اجتماعی و فردی شعور اخالقی. قوانین توسعه ای ،به عنوان مثال عبارتند از قوانین پیدایش و توسعه اخالق در چارچوب فرماسیون اجتماعی معین. کاربست قاطعانه اصل دترمینیسم دیالک تیکی در اتیک به هیچوجه امکان گزینش تصمیمگیری ها و ارزیابی های اخالقی عمل و رفتار را از بین نمی برد. انسان بطور دلبخواه و بی اعتناء به ضرورت هائی که پایه و اساس هستی و توسعه او را تشکیل می دهند ،عمل نمی کند. رفتار انسان ها بوسیله مناسبات اجتماعی مشروط می شود. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
انسان اما در چارچوب شرایط موجود برای امکان واحد ،مجاز شمرده می شود. عمل خویش ،می تواند این و یا آن نوع و شیوه رفتار را برگزیند ،مطابق با حوایج و (فاتالیسم ،در واقع به معنی باور به تقدیر و ضرورت های اجتماعی معینی عمل کند و سرنوشت است. یا مغایر با آنها. فاتالیسم ،جهان بینی ئی است که مجموعه معیار گزینش درست رفتار انسانی و حوادث در طبیعت و جامعه را بنا بر جبر ارزیابی اخالقی او می تواند همواره فقط کور می داند و برای انسان چاره ای جز یک ضرورت رفتاری معین باشد که بر تسلیم بی چون و چرا در مقابل آن قائل نمی شود .مترجم) الزامات پیشرفت اجتماعی مبتنی است. دترمینیسم دیالک تیکی با برسمیت شناختن امکان گزینش آگاهانه شیوه رفتار معین، همزمان ضرورت ارزیابی اخالقی رفتار فردی و احساس مسئولیت انسان نسبت به این گزینش در قبال جامعه ،خلق و طبقه و غیره را نیز برسمیت می شناسد.
۲
در مورد دوم ،یعنی آنجا که اراده آزاد انسانی مطلق می شود ،رفتار انسانی بوسیله هیچ چیز تعیین نمی شود ،بلکه بطور تصادفی، بسته به میل و هوی و هوس سوبژکت عمل صورت می گیرد و لذا فاقد معیار اوبژکتیف «ایده دترمینیسم به هیچوجه بی اعتناء به است. عقل و وجدان انسانی و ارزیابی عمل او چیزی که فاقد معیار اوبژکتیف باشد ،نمی نیست. تواند مورد ارزیابی قرار گیرد. بلکه درست برعکس! بدین طریق دیگر نمی توان به ارزیابی رفتار این فقط درک دترمینیستی است که ارزیابی انسانی دست زد. دقیق و درست را امکان پذیر می سازد و مانع آن می شود که همه کاسه کوزه ها بر اعالم به اصطالح عدم تعین مندی اراده آزاد انسانی تالشی است برای توجیه تئوریکی سر اراده آزاد شکسته شوند». هر عملی ،حتی اگر بر ضد منافع خلق ،بر ضد پیشرفت اجتماعی و یا بر ضد بشریت (کلیات لنین ،جلد ،۱ص )۱۵۲ بطور کلی باشد. اتیک مارکسیستی با این برداشت ،از سوئی آگاهانه با آن اتیک ایدئالیستی به مخالفت مارکس و انگلس با تدوین ماتریالیسم دیالک برمی خیزد که عمل انسانی را ناشی از تیکی و تاریخی ،شالوده تئوریکی خلل آزادی مطلق اراده او تلقی می کند و تعین ناپذیری برای اتیک مارکسیستی فراهم می مندی عمل انسان را به هیچوجه قبول نمی آورند. کند. در مبارزه بر ضد درک ایدئالیستی تاریخ، و از سوی دیگر با دترمینیسم مکانیکی که پیشرفت جامعه بشری را از نقطه و مطلق ماتریالیسم ما قبل مارکسیستی به نظرهای بیشماری ،بر انجام تکالیف اخالقی مخالفت می پردازد که منکر هر تعیین استوار می سازد ،مارکس و انگلس بطالن آزادانه اراده انسانی و گزینش شیوه رفتار تئوریکی درک اخالقگرای تاریخ را نشان می دهند و همزمان بنیان های تئوریکی معین است. اتیک مارکسیستی را پدید می آورند. هر دو نظریه یاد شده ،یعنی هم تعین مندی مطلق عمل انسانی و هم نظریه مراجعه کنید به درک ایدئالیستی تاریخ، ایدئالیستی مبتنی بر آزادی مطلق اراده و درک ماتریالیستی تاریخ در تارنمای دایرة انکار دترمینیسم ،ارزیابی علمی اخالق را المعارف روشنگری غیرممکن می سازند: ۱ ۱ لنین اندیشه های مارکس و انگلس در در مورد اول ،یعنی آنجا که دترمینیسم مطلق زمینه مسائل بنیادی اتیک را توسعه می می شود ،رفتار انسانی بطور فاتالیستی از دهد و متناسب با شرایط نوین ،در ساختمان قبل تعیین می شود و لذا تنها و تنها یک سوسیالیسم ،در سال های اول تشکیل قدرت صفحه
52
شوراها ،بلحاظ طرح مسائل و بلحاظ معارف بیشمار نوین غنی تر می سازد. ۲ پس از پیروزی انقالب سوسیالیستی اکتبر، کلیه مسائل اتیک مارکسیستی بمثابه مسائل بی واسطه عملی در ساختمان سوسیالیسم، یعنی به مثابه مسائل انقالب سوسیالیستی در عرصه فرهنگ و ایدئولوژی در می آیند، که با تشکیل بنیان های اقتصادی و سیاسی جامعه نوین در پیوند تنگاتنگی قرار دارند. ۳
ت با تربیت سیاسی ـ ایدئولوژیکی پ با تربیت استه تیکی ث با تربیت بدنی ۷
(کلیات لنین ،جلد ،۳۱ص )۲۸۰
۴
۸
لنین در رابطه بیواسطه با انجام وظایف عملی محتوای نوین اخالق سوسیالیستی ـ کارگری را در نکات زیر فرمولبندی می کند:
ماکسیم گورکی ( ۱۸۶۸ـ )۱۹۳۶
انترناسیونالیسم سوسیالیستی ۵ آموزه های لنین راجع به فونکسیون منافع مادی اجتماعی و شخصی در جریان توسعه روابط سوسیالیستی میان زحمتکشان و همچنین راجع به رابطه محرکه های مادی و اخالقی عمل انسانی در زمینه توسعه اتیک مارکسیستی از اهمیت اصولی برخوردارند. ۶ لنین در آثار خود ،مسائل تربیت اخالقی را در پیوند تنگاتنگ با وظایف زیر می داند: الف با تشکیل شخصیت سوسیالیستی از طریق شرکت در مبارزه عملی برای تحکیم جامعه شوروی ب با تربیت جهان بینانه مجله هفته شماره 26مرداد 1391
عشق به کار سوسیالیستی و سلسله ای از خصایص اخالقی شریف دیگر که معروف خاص و عام اند. پ تشکیل و توسعه این خطوط خصلتی ،این خصایص اخالقی شریف ،بخش اصلی تربیت کمونیستی را تشکیل می دهند».
(کالینین« ،تربیت کمونیستی و تکلیف «تمامت تربیت ،آموزش و پرورش جوانان نظامی») امروزی باید تربیت اخالقی «کمونیستی ۱۰ باشد».
بنظر لنین« ،مبارزه در راه تحکیم و تکمیل کمونیسم» شالوده تعیین کننده اخالق کمونیستی و مهمترین معیار آن را تشکیل می دهد.
همبستگی سوسیالیستی و یا
ت
نویسنده روس
اتیک مارکسیستی اکنون ـ قبل از همه ـ تحت شرایط مبارزه طبقاتی ایدئولوژیکی بین المللی شدید و روند جهانشمول انقالب علمی و فنی توسعه می یابد. اتیک مارکسیستی اکنون با وظایف کیفیتا نوین زیر مواجه است:
شخصیت های برجسته از قبیل کالینین ،الف کروپسکایا ،ماکارنکو و ماکسیم گورکی در زمینه توسعه تئوری و پراتیک تربیت فائق آمدن بر وظایفی که در پیشرفت انقالب اخالقی و در زمینه بررسی همه جانبه اتیک علمی و فنی مطرح می شوند. مارکسیستی سهم بسزائی ادا کرده اند. ب آنتون سمیونوویچ ماکارنکو ( ۱۸۸۸ـ فائق آمدن بر وظایفی که در راسیونالیزاسیون )۱۹۳۹ و اوتوماتیزاسیون سوسیالیستی مطرح می شوند. پداگوگ و نویسنده روس مؤلف آثار تربیتی بیشمار
ت
۹
فائق آمدن بر وظایفی که در تکمیل مداوم سیستم آموزش و فرهنگ سوسیالیستی مطرح می شوند.
کالینین می نویسد:
«قواعد و قوانین اساسی کمونیستی ،به زبان پ ساده ،عبارتند از: فائق آمدن بر وظایفی که بویژه در سیستم برنامه ریزی و هدایت توسعه جامعه در کلیه الف سطوح مطرح می شوند. قواعد و قوانین مربوط به انسان آموزش اتیک مارکسیستی ،امروز باید قبل از همه عالی یافته ،صادق و ترقی خواه با بررسی های علمی شرایط تئوریکی و متدیکی برای هدایت روندهای ایدئولوژیکی ب در توسعه اخالق سوسیالیستی و در عشق به میهن سوسیالیستی ،دوستی ،رفاقت ،شکوفاسازی کلیه نیروهای محرکه اخالقی فردی و اجتماعی پدید آید. انسانیت ،صداقت صفحه
53
۱۱ اتیک مارکسیستی باید در مبارزه آشتی ناپذیر بر ضد تئوری های مختلف اتیک بورژوائی واپسین ،امپریالیستی و رویزیونیستی و در پیوند ناگسستنی با آن و با تکیه بر بررسی قانونمندی های اجتماعی به توسعه همه جانبه و خالق تئوری شخصیت و تئوری همبود سوسیالیستی بپردازد. ۱۲ اتیک مارکسیستی بدین طریق می تواند تحت شرایط کنونی سهم خود را به حل مسائل اتیکی و اخالقی مطروحه در کرد و کار اداری و رهبری و در مبارزه طبقاتی ایدئولوژیکی ادا کند. ۱۳ برای درک درست قانونمندی های توسعه اخالق سوسیالیستی ،شناخت این نکته از اهمیت بزرگی برخوردار است که سوسیالیسم نه یک مرحل گذار کوتاهمدت، بلکه فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نسبتا مستقلی (یعنی برخوردار از استقالل نسبی) در توسعه و تکامل جامعه بشری است. در نتیجه ،مسئله توسعه اخالق سوسیالیستی تنها بر بنیان ویژگی های روندهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی مرحله گذار قابل توضیح نیست و نمی تواند به عنوان «غلبه بر بقایای ناپسند» جامعه سرمایه داری کهنه تلقی شود. ۱۴ با پیروزی مناسبات تولیدی سوسیالیستی و با پیشرفت بعدی جامعه در جریان تشکیل سیستم اجتماعی سوسیالیسم توسعه یافته ،اخالق سوسیالیستی نیز بر مبنای مناسبات اقتصادی و سیاسی کیفیتا جدید که بنا بر قوانین خاص فرماسیون اجتماعی سوسیالیستی تغییر می یابند ،با قوت بیشتری توسعه می یابد. ۱۵ یکی از مسائل تئوریکی و عملی بنیادی تعیین کننده در پیشبرد اخالق سوسیالیستی و توسعه اتیک مارکسیستی عبارت است از تشکیل درست رابطه شخصیت سوسیالیستی و همبود (و یا جامعه) سوسیالیستی که هسته مرکزی اش قبل از همه عبارت است از تشکیل درست رابطه منافع شخصی با منافع مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کلکتیف و با منافع اجتماعی. این مسئله از آغاز تشکیل اتیک ،مسئله بنیادی تئوری اخالق و مسئله اصلی کلیه آموزش های اتیکی مترقی زمان های گذشته بوده است. ۱۶ رابطه شخصیت و همبود (اجتماع) از طریق روابط متفاوت بیشمار شخصیت منفرد با بشریت بطور کلی ،با دولت ،ملت خودی و ملل خلق های دیگر ،با طبقه ،خانواده و فرم های دیگر گروه های انسانی ،با دیگر افراد بشری و همچنین با خویشتن خویش تحقق می یابد. رابطه شخصیت و همبود ،عالوه بر این در برخورد افراد با وظایف و آماج های طبقات اجتماعی رزمنده در راه پیشرفت جامعه ،در عصر حاضر قبل از همه طبقه کارگر و در برخورد با سوسیالیسم بمثابه نظام اجتماعی تحقق می یابد.
معین گام به عرصه می نهد ،که هستی اش بر استثمار و سرکوب طبقات دیگر استوار است. ۱۹ تنها با ورود پرولتاریا ،طبقه ای گام به عرصه تاریخ می نهد که منافع طبقاتی خاص اش با منافع عام کلیه انسان های زحمتکش انطباق دارد ،طبقه ای که هر فرم استثمار، ستم و سرکوب را برمی اندازد و جنگ را برای همیشه از حیات جامعه دور می سازد، طبقه ای که هرگز از خدمت به منافع عام پیشرفت اجتماعی کوتاهی نمی ورزد. ۲۰ اتیک مارکسیستی راه پیوند منافع فردی با منافع اجتماعی را ،راه بر قراری انطباق میان عمل شخصیت با الزامات اوبژکتیف توسعه اجتماعی را ـ بر خالف تئوری های اخالقی بورژوائی و غیره ـ در وهله اول ،نه در پند و اندرز اخالقی ،نه در ازبر کردن جمالت قصار این و آن ،نه در خودتکمیلسازی افراد انسانی ،بلکه در سازماندهی برنامه ریزی شده کرد و کار اجتماعی انسان ها ،در جلب آنها به شرکت در اداره و رهبری امور دولتی ،اقتصادی ،فرهنگی و دیگر عرصه های حیات اجتماعی بر پایه وحدت درست کلیه محرکه های مادی و اخالقی برای توسعه فعالیت اجتماعی انسان ها می داند.
در ورای تشکیل فرهنگ مادی و معنوی بشریت ،در ورای آماج ها و وظایف مبارزاتی طبقات ترقی خواه ـ پنهان از دیده ها ـ الزامات اوبژکتیف و ضرورت های تاریخی پیشرفت اجتماعی و منافع عام توسعه بشریت قرار دارند ،که بمثابه الزامات و ضرورت های اخالقی برای افراد انسانی خصلت تکلیفی کسب می کنند و آنها را به شیوه رفتار معینی مکلف می سازند ،به شیوه «آماج تولید سوسیالیستی عبارت است از رفتاری که با الزمات پیشرفت اجتماعی برآورده ساختن همیشه بهتر حوایج مادی و معنوی اعضای جامعه ،شکوفاسازی انطباق دارند. روابط اجتماعی سوسیالیستی ،شکوفاسازی شخصیت و کرد و کار خالق انسان ها و ۱۷ تقویت سازمان ،دولت و جامعه آنها». بسیاری از سیستم های اتیکی در دوره های پیشین در تالش نشان دادن راه هائی برای (اولبریشت) وحدت مبتنی بر هارمونی فرد با جامعه ۲۱ معین بوده اند. اما تا زمانی که در خود جامعه ،شرایط ضرور برای تحقق آنها فراهم نیامده بود، همه این تالش ها می بایستی اوتوپی هائی بمانند و بس. ۱۸
مناسبات سوسیالیستی و آماجگذاری سوسیالیستی متعاقب با آن سبب می شود که بر تضاد آنتاگونیستی خاص نظام اجتماعی سرمایه داری میان شخصیت و جامعه، شهروند و دولت غلبه شود و جای خود را به انطباق میان الزامات و تکالیف اجتماعی و منافع مادی ،سیاسی و فرهنگی زحمتکشان منفرد و کلکتیف دهد.
جامعه مبتنی بر آنتاگونیسم (آشتی ناپذیری) طبقات ،همواره بار آنتاگونیسم فرد با جامعه این انطباق یکی از مهمترین نیروهای را نیز بر دوش دارد. محرکه نظام اجتماعی سوسیالیستی است. زیرا همیشه طبقه ای به مثابه نماینده جامعه صفحه
54
«ما با لوح نوینی در دست ،پیامبرانه وارد راه پیشرفت جامعه ،قبول مسئولیت و توسعه صحنه جهان نمی شویم تا اعالم کنیم که همه جانبه همبود سوسیالیستی. حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به زانو ۱ در آمد! ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که چرا ایدئولوژی و اخالق سوسیالیستی باید نقش تعیین کننده روز افزونی درعمل شهروندان باید به مبارزه برخیزد ایفا کنند. و شعور چیزی است که طبقه کارگر باید آن را از آن خود کند ،حتی اگر خود نخواهد!» در نتیجه این پیوند تنگاتنگ میان توسعه اقتصادی ،سیاسی و فرهنگی ـ ایدئولوژیکی در رهبری حزب مارکسیستی ـ بمثابه نیروی مارکس هادی پیشرفت اجتماعی ـ نیروهای محرکه، طرق عملی گشتن انطباق میان الزامات و معیارها ،شیوه های رفتار ،هنجارها و روابط تکالیف اجتماعی با منافع مادی ،سیاسی و اخالقی جدید بطور مدام تشکیل می یابند و شخصیت سوسیالیستی را در پیوند ناگسستنی فرهنگی زحمتکشان منفرد و کلکتیف با فرم های مختلف همبود شکوفا می سازند. ۱ ۲ طریق اول انطباق بر همین بنیان ،اتحاد افراد انسانی ،وحدت این انطباق قبل از همه بوسیله سیاست سیاسی ـ اخالقی کل خلق و تشکیل همبود اقتصادی حزب مارکسیستی و دولت سوسیالیستی نوین جامه عمل می پوشد و خود را در همکاری رفیقانه ،همیاری برادرانه سوسیالیستی جامه عمل می پوشد. و در بهبود وضع کل جامعه و شکوفائی آنجا که هم اقدامات الزم برای پیروزی انقالب شخصیت افراد منفرد نمایان می سازد. علمی و فنی و تکمیل مداوم برنامه ریزی و هدایت اجتماعی روندهای اقتصادی و هم ۳ اقدامات الزم برای تشویق مادی و اخالقی کار فردی و کلکتیف در جهت توسعه هر چه درمطابقت با خصلت هومانیستی جامعه بیشتر نیروهای محرکه اخالقی سوسیالیستی سوسیالیستی ،هومانیسم در اتیک مارکسیستی بمثابه یک اصل اتیکی جا و مقام مرکزی از اهمیت چشمگیری برخوردارند. کسب می کند. ۲ ۴ طریق دوم انطباق اتیک مارکسیستی در شخصیت سوسیالیستی از طریق شکوفائی و تکمیل سیستماتیک عالی ترین نعمت و دستاورد و نهائی ترین دموکراسی سوسیالیستی در کلیه سطوح آماج کلیه اقدامات به عمل آمده را می جامعه و از طریق تواناسازی آماجگرایانه بیند و نیل بدان را رسالت تاریخی واقعی شهروندان به شرکت مؤثر در هدایت جامعه سوسیالیستی تلقی می کند ،شخصیت سوسیالیستی ئی که دارای مشخصات زیر روندهای اجتماعی. است: روندهای اجتماعی یاد شده امکان تقبل مسئولیت اجتماعی هرچه بزرگتر از سوی الف شهروندان را امکان پذیر می سازند و نقش فعال شخصیت سوسیالیستی را بمثابه بطرزی همه جانبه توسعه یافته است. شهروند آگاه اعتال می بخشند. ب ۳ بر زمینه همبود سوسیالیستی استوار ایستاده است. طریق سوم انطباق از طریق آمادگی روزافزون شهروندان کشور سوسیالیستی به شرکت فداکارانه در مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ت
با همبود سوسیالیستی پیوند ناگسستنی دارد. ۵ سودای مهم اتیک مارکسیستی به شرح زیر است: الف تالش در جهت بهبود وضع زندگی انسان ها ب تالش در جهت بهبود رفتار انسانی ت تالش در جهت تحکیم احترام متقابل میان همه انسان ها ۶ معیارهای تعین کننده ماهوی موضعگیری اخالقی سوسیالیستی به شرح زیرند: الف هومانیسم ب روحیه همبودین ت میهن دوستی پ انترناسیونالیسم سوسیالیستی مراجعه کنید به انترناسیونالیسم سوسیالیستی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری ث همبستگی برادرانه ج احساس مسئولیت عمیق نسبت به وظایف کلی و جزئی ح صفحه
55
فعالیت و انضباط آگاهانه
نسبت به خانواده ،طبقه ،جامعه و غیره است.
۷
وجدان بدین طریق بمثابه تنظیمگر عمل و تفکر شخصی انسان ها عمل می کند.
الزامات ضرور عملی و بی واسطه بدل شود. این بررسی به تشکیل یک تئوری تربیتی مارکسیستی واحد کمک می کند ،تئوری تربیتی ئی که از چارچوب پداگوژیک تاکنونی پا فراتر می گذارد و کلیه جوانب روند اجتماعی تشکیل شخصیت سوسیالیستی و توسعه همبود سوسیالیستی را در برمی گیرد و بنیان های الزم را برای تشکیل سیستم ایدئولوژی و فرهنگ سوسیالیستی آماجگرا و آگاه پدید می آورد.
مقوالت اتیک مارکسیستی از قبیل تکلیف، افتخار ،عزت ،شرف ،وجدان و سعادت در ۱۳ مطابقت با محتوای نوین رابطه شخصیت و جامعه در سوسیالیسم ،غنای محتوائی کسب در گذار جامعه به سیستم اجتماعی توسعه یافته سوسیالیسم ،بسیاری از مسائل تئوریکی می کنند. اتیک مارکسیستی باید در مطابقت با شرایط این مقوله ها از جنبه ها و جوانب مختلف ،اجتماعی جدید و الزامات جدید تدقیق شوند: بیانگر وحدت و انطباق منافع شخصی با الزامات اجتماعی اند و ضمنا از محتوای از آنجمله اند: این بررسی ،عالوه بر این به هدایت برنامه کیفی نوین روابط اخالقی انسان ها در ریزی شده و دورنمامند روند ایدئولوژیکی الف سوسیالیسم حکایت می کنند. در عرصه خاص توسعه اخالق سوسیالیستی حل و فصل تئوریکی رابطه متقابل اقتصاد کمک می کند. ۸ و اخالق ۱۵ اتیک مارکسیستی تکالیف انسان سوسیالیستی را از حوایج بالغ گشته (رسیده) پیشرفت ب تشکیل روابط اجتماعی جدید ،شیوه جدید اجتماعی استخراج می کند و با بهبود وضع زندگی و منافع کل جامعه در پیوند قرار می حل و فصل تئوریکی رابطه متقابل اقتصاد زندگی سوسیالیستی و شخصیت سوسیالیستی قانونمندی اوبژکتیف جامعه سوسیالیستی سیاسی و اتیک (در عرصه علمی) دهد. است که زیر رهبری حزب مارکسیستی ـ لنینیستی بطور آگاهانه از طریق کرد و کار ت ۹ هدایتی دولت سوسیالیستی جامه عمل می پوشد. اتیک مارکسیستی در انجام تکالیف خانوادگی ،بررسی دیالک تیک حقوق و اخالق دوستی ،شهروندی ،میهن پرستی ،بین المللی ۱۶ و غیره ،همزمان نماینده بی چون و چرای پ عزت و شرف انسان جامعه سوسیالیستی حزب طبقه کارگر ـ بمثابه نیروی اصلی بررسی روند هنجارسازی در سوسیالیسم است. رهبری و سازمانی جامعه سوسیالیستی ـ با پژوهش همه جانبه شرایط و شیوه های ث ۱۰ تأثیرگذاری قوانینی که بنیان های این روند اتیک مارکسیستی عالوه بر این ،سعادت بررسی روند نزدیک گشتن فرم های حقوقی را تشکیل می دهند ،با تعمیم تئوریکی خالق فردی را با سعادت همه انسان های مولد و و اخالقی تنظیم روابط اجتماعی به یکدیگر خطوط ماهوی ،قواعد و عادات اخالقی جدید که در سوسیالیسم تشکیل می یابند ،در زحمتکش در پیوند تنگاتنگی قرار می دهد .و نفوذ متقابل آنها در یکدیگر. مصوبات و رهنمودهای خویش ،همزمان، صفحات ماهوی جدیدی به توسعه اتیک ۱۴ ۱۱ مارکسیستی می افزاید. اتیک مارکسیستی سعادت حقیقی شخصیت پژوهش همه جانبه روابط متقابل اتیک و را و معنای زندگی او را قبل از همه در پداگوژیک ،اتیک و روانشناسی ،اتیک و تعیین وظایف و مصوبات حزب طبقه کارگر مبارزه بخاطر پیشرفت بشریت و در تالش استه تیک نیز از اهمیت وافری برخوردار سنگپایه تئوری مارکسیستی است و بنیان و ضامن آن است که اتیک مارکسیستی در برای ایجاد جهانی فارغ از استثمار ،ستم ،است. پیوند تنگاتنگ با الزامات پراتیک اجتماعی سرکوب و جنگ می داند. هر کدام از این سه علم (پداگوژیک ،سوسیالیسم ،توسعه بیشتری بیابد و به روانشناسی و استه تیک) به شیوه خاص سالح برائی در راه شناخت و تغییر روابط ۱۲ خود سهم معینی به تشکیل شعور اخالقی اخالقی و شعور اخالقی انسان های جامعه وجدان نیز در اتیک مارکسیستی پیوند فرد با اجتماعی و فردی و به شیوه تأثیرگذاری سوسیالیستی بدل گردد. جامعه و یا پیوند فرد با گروه معینی از انسان محرکه های اخالقی جدید و مشخصه های ماهوی شخصیت و همبود سوسیالیستی ادا مراجعه کنید به مورال (اخالق) ،هومانیسم، ها را منعکس می کند. هنجار و ارزش در تارنمای دایرة المعارف می کند. روشنگری وجدان بیانگر شعور و احساس مسئولیت انسان نسبت به اعمال خویش ،خودارزیابی بررسی تئوریکی این مسائل و مسائل دیگر رفتار خویش نسبت به انسان های دیگر ،باید در کشور سوسیالیستی به یکی از پایان مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
56
نظری
اونتولوژی و اونتولوژی نوین پروفسور مانفرد بور
پروفسور هاینتس پپرله برگردان شین میم شین دایر املعارف روشنگری
ونتولوژی درواقع بمعنی آموزش مربوط به مؤلف آثار بیشمار وجود است. مفهوم «اونتولوژی» برای اولین بار در مراجعه کنید به دیالک تیک وجود و شعور قرن هفدهم از سوی گوکله نیوس ()۱۶۱۳ و کالوبرگ ( )۱۶۵۶به معنای واقعی کلمه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری (آموزش مربوط به وجود) بکار رفت. ۱ کریستیان ولف مفهوم اونتولوژی را وارد ترمینولوژی فلسفی عمومی کرد و بمعنی کریستیان ولف ( ۱۶۷۹ـ )۱۷۵۴ «آموزش مربوط به وجود بطورکلی» یعنی عالم یونیورسال ،ریاضی دان ،فیلسوف بمثابه منطق مفهوم وجود بکار برد. آلمانی ۲ همراه با الیب نیتس و کانت مهمترین نماینده اونتولوژی اما آموزش مربوط به وجود روشنگری بطورکلی نیست. نماینده حقوق طبیعی اگر چنین می بود ،می بایستی هر فلسفه ای، بنیانگذار بسیاری از مفاهیم مهم (شعور ،اونتولوژی باشد. معنی ،درخود ،دقت) اونتولوژی ـ همانطور که نگرش های فلسفی موجود در طول تاریخ نشان می دهند ـ مؤثر در قانونگزاری پروس عبارت است از آموزش مربوط به وجود، مجله هفته شماره 26مرداد 1391
به مثابه وجود و تعاریف و مفاهیم عام آن. ۳ اونتولوژی نیز از سوی اونتولوگ های مدرن سررشته دار در فلسفه بورژوائی به همین معنا بکار می رود: مثال هارتمن آن را آموزش مربوط به وجود، به مثابه وجود و تعاریف و مفاهیم عام آن می داند و یاکوبی آن را بمثابه آموزش مربوط به «موجود ،از نقطه نظر وجود آن» تعریف می کند. ۴ بنابرین« ،اونتولوژی» به نگرش های فلسفی در تاریخ فلسفه بورژوائی ماقبل مارکسیستی و مدرن اطالق می شود که با وجود و با آنچه که ماهیتا و بطور بیواسطه به وجود مربوط می شود ،سر و کار دارند. ۵ صفحه
57
از مفهوم اونتولوژی در بسیاری از جریانات فلسفی بورژوائی مدرن بارها تعاریف کامال دیگری عرضه شده اند:
اونتولوژی در فلسفه ارسطو ارسطو وظیفه اونتولوژی را بشرح زیر تعیین می کند:
مثال یاکوبی آن را بمثابه «آموزش آنچه که «اونتولوژی باید موجود را در خلوص آن بطورکلی مستقل از شعور شناسنده ،فی نفسه در نظر گیرد ،در همان میزان که خالص و بی غل و غش است و ماهیت آن و چند و وجود دارد» ،تعریف کرده است. چون آن را نیز به همین سان ،یعنی در همان مفهوم اونتولوژی ـ به این طریق ـ قرابت میزان که خالص و بی غل و غش اند». تنگاتنگی با مفهوم متافیزیک (بمعنای آغازین و ارسطوئی آن) پیدا می کند ،اگرچه اونتولوژی قدیم بر فرضیه غلط زیر مبتنی بوده است: با آن کامال انطباق ندارد. ۶ اونتولوژی در سیستم های متافیزیکی قدیم، تنها بخش اول متافیزیک را تشکیل می داد. بدین طریق ،در نئوتومیسم مدرن نیز آموزش مربوط به «وجود الهی» درمقابل اونتولوژی قرار می گیرد که با هم بمثابه شالوده رشته های باصطالح متافیزیکی دیگر (کیهان شناسی ،آنتروپولوژی و غیره) «متافیزیک ناب» و یا «متافیزیک عمومی» را تشکیل می دهند ۷ تفاوت دیگر اونتولوژی با متافیزیک عبارت از این است که اونتولوژی با آموزش های خود راجع به اولین اصول و تعاریف اصلی وجود ،فقط به بررسی مسائل منفرد می پردازد ،در حالیکه متافیزیک در صدد ارائه نگرش کلی از جهان است. اونتولوژی بمثابه چنین بخش اول اساسی، در تئوری های فلسفی افالطون ،ارسطو، پلوتین ،فالسفه اسکوالستیک قرون وسطی، ولف و الیب نیتس هسته اصلی آنها را تشکیل می دهد. در اونتولوژی بوده که بر مبنای برخی از معارف اساسی و یا اصول بدیهی اساسی تالش به عمل آمده ،تا از وجود ـ بمثابه وجود ـ تعریفی مفهومی ارائه داده شود. اونتولوژی قرار بوده ،مستقیما منطق واقعیت گردد و از این لحاظ ،عمیقا ایدئالیستی ـ عینی بوده و موضوع آن ،یعنی وجود بطور کلی، چیزی جز عام شیئیت یافته شناخت مفهومی نبوده است. ۱ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
اونتولوژی قدیم عام را بمثابه ماهیت شیئیت یافته تلقی می کند ،ماهیتی که در گذر از مراحل معینی به هستی مستقل دست می یابد، بمثابه واقعیت رئال چیزها ،بمثابه درون آغازین و فرمبخش چیزها درنظر گرفته و تعریف می شود و این چیزی جز بیان کالسیک ایدئالیسم عینی نبوده است. اونتولوژی قدیم بلحاظ متد ،گمانورزانه ، ترکیبگر ،راسیونالیستی ـ استقرائی بوده است. ۲ اونتولوژی در ماتریالیسم مکانیکی ماتریالیست های انگلیسی و فرانسوی قرن ۱۷و ۱۸اولین کسانی بوده اند که به خصلت گمانورز و دگماتیکی اونتولوژی قدیم پی می برند و اعالم می کنند که کلیه احکام اونتولوژیکی بطور مطلق در نظر گرفته می شوند. ۳ اونتولوژی در فلسفه کالسیک آلمان کانت نیز سهم مهمی در غلبه بر نوع قدیم اونتولوژی ادا کرده است ،اگرچه ایدئالیسم ترانسندنتال او را می توان ماهیتا بمثابه اونتولوژی (فقط اونتولوژی شعور شناسنده) تلقی کرد. تفکر اونتولوژیکی بعد از کانت ،بار دیگر در سیستم های فیشته ،شلینگ و هگل اهمیت بزرگی کسب می کند. هگل اونتولوژی را بمثابه «آموزش مربوط به تعاریف انتزاعی ماهیت» تعریف می کند. (هگل« ،دایرة المعارف» ،پاراگراف )۳۳
اونتولوژی ـ بعد از هگل ـ اهمیت خود را بکلی از دست می دهد. در قرن نوزدهم فشنر و لوتسه به عنوان دنباله روان تفکر اونتولوژیکی وارد صحنه می شوند. اونتولوژی در آغاز قرن بیستم توسط پیشلر در اثر او تحت عنوان «راجع به اونتولوژی کریستیان ولف» ( )۱۹۱۰نوسازی می شود. ۴ اونتولوژی نوین گونتر یاکوبی ( ۱۸۸۱ـ )۱۹۶۹ تئولوگ و فیلسوف آلمانی آثار: اونتولوژی عمومی (دو جلدی) پراگماتیسم جریانی که در فلسفه بورژوائی بویژه از سال های ۲۰قرن بیستم به بعد ،نام «اونتولوژی نوین» به خود می گیرد ،واکنشی است بر روند سوبژکتییف گشتن وعرفانگرا گشتن فلسفه امپریالیستی. این روند سوبژکتییف گشتن وعرفانگرا گشتن فلسفه با فرم های نمودین زیرین خویش وارد صحنه می شود: الف نئوکانتیانیسم ب پوزیتیویسم ت فلسفه حیات و اگزیستانسیالیسم بنظر گروهی از فالسفه متعلق به اردوگاه فلسفه بورژوائی از جمله گونتر یاکوبی ـ حتی ـ بمثابه «فروپاشی فلسفه ما» ،در نتیجه «وابسته گشتن آن به سوبژکتیویته و سوبژکت» تلقی می شود که باید بر ضدش وارد عمل شد. صفحه
58
اونتولوژی نوین اکنون وظیفه جدیدی بنام دفاع در مقابل ماتریالیسم فلسفی به عهده گرفته است. برجسته ترین نمایندگان اونتولوژی نوین به شرح زیر بوده اند: الف نیکوالی هارتمن ب گونتر یاکوبی اونتولوژی نوین بمثابه یک جریان فلسفی، یکپارچه نیست. ۵ فرم های نمودین مختلف اونتولوژی نوین کولپه ،بشر ،دریش و ونزل و افراد و جریانات زیر را می توان به نحوی از انحاء متعلق به اونتولوژی نوین دانست: الف هاسرل به عنوان نماینده «اونتولوژی «عام»
کلمه ـ تشکیل می دهند ،عیان می گردد.
برخالف نمایندگان نئواسکوالستیک که به احیای اونتولوژی قدیم اسکوالستیک قرون هارتمن که بنظرش هر اونتولوژی که به وسطی می پردازند ،طرفداران اونتولوژی مسائل منفرد می پردازد ،به آموزش مقوله نوین راه های دیگری را در پیش می گیرند .ها مبدل می شود ،وجود را بدو دسته تقسیم بندی می کند: نیکوالی هارتمن و گونتر یاکوبی به عنوان نمایندگان اونتولوژی نوین ـ به معنای محدود ۱ کلمه ـ می کوشند تا اونتولوژی را دیگر نه بر مبنای استقرائی ،بلکه برمبنای استنتاجی ،وجود رئال (واقعی) نه برمبنای راسیونالیستی ،بلکه برمبنای ۲ خارائین امپیریستی توسعه دهند. و وجود ایدئال
با توجه به نمایندگان برجسته اونتولوژی، می توان بوضوح دید ،که اونتولوژی نوین وجود رئال (واقعی) بنوبه خود از چهار قادر به فراتر رفتن از ایدئالیسم نیست. طبقه وجود و یا قشر وجود تشکیل می یابد: هارتمن در سرفصل کتاب خود تحت عنوان «خطوط اساسی متافیزیک شناخت» ۱ خاطرنشان می شود که بررسی های فوق از این نقطه حرکت می کنند که «شناخت خلق ،وجود رئال جسمی ـ مادی ایجاد و احداث شیئی ،آنسان که ایدئالیسم کهنه و نو قصد آموختن بما دارد ،نیست۲ ، بلکه درک چیزی است که قبل از شناخت و وجود رئال ارگانیکی (آلی) مستقل از آن وجود داشته است». هارتمن با این نظریه درست ،جبهه گیری ۳ اونتولوژی نوین را نسبت به ایدئالیسم ذهنی وجود رئال روحی بیان می دارد.
فیلسوف آلمانی در سنت فنومنولوژی هاسرل، فلسفه حیات ویلهلم دیلتی ،اگزیستانسیالیسم کیرکگارد
او در استدالل و اثبات و مدافعه خویش به ۴ سلسله ای از عناصر مثبت نیز دست می یابد که این فلسفه بکمک آنها نفوذ خود را میان وجود رئال جانی محافل معینی از روشنفکران بورژوائی بسط می دهد ،بی آنکه آن در مجموع به تئوری اگرچه تعدادی از مقوله های بنیادی در همه طبقات نفوذ می کنند ،اما هر طبقه مقوالت و علمی شناخت راه بگشاید. قانونمندی های خاص خود را دارد. هارتمن اگرچه از هگل مطالب زیادی را به خدمت می گیرد ،ولی با این حال ،نه نقش هیچ کدام از این طبقات را نمی توان به پراتیک را در روند شناخت درک می کند دیگری تقلیل داد ،اگرچه میان آنها پیوند و نه خصلت دیالک تیکی روند شناخت را .وجود دارد.
هایدگر به عنوان نماینده «اونتولوژی بنیادی»
او با طرح تز «بقایای غیرقابل فهم» در کلیه واقعیت امری که پایه و بنیان این نظریه را عرصه های واقعیت ،در و دروازه را بروی تشکیل می دهد ،عبارت است از فرق کیفی اگنوستیسیسم و ایراسیونالیسم چهارطاق باز میان هر کدام از فرم های حرکت ماده که واقعا هم به یکدیگر قابل تقلیل نیستند. نگه می دارد.
ب مارتین هایدگر ( ۱۸۸۹ـ )۱۹۷۶
منتقد فلسفه غرب و توسعه درک جدیدی از انسان و جهان از ایدئولوگ های سینه چاک فاشیسم آلمان
ت ژان پل سارتر به عنوان نماینده «اونتولوژی فنومنولوژیکی» پ کنراد ـ مارتیوس به عنوان نماینده «اونتولوژی رئال» مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مراجعه کنید به اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) ،مثال طبقه ارگانیکی (آلی) اگرچه قانونمندی ایراسیونالیسم (خردستیزی) در تارنمای های طبقه نازلتر (معدنی و یا غیرآلی) را دارد ،اما بلحاظ کیفی طبقه جدیدی است که دایرة المعارف روشنگری بکمک قانونمندی های طبقه غیرآلی صرف موضع ایدئالیستی هارتمن در پاسخ به قابل توضیح نیست. مسائلی از قبیل «مستقل از شناخت بودن» و «چند و چون ساختار آن» ،مسائلی که استقالل نسبی هر کدام از فرم های حرکت موضوع اونتولوژی او را ـ به معنای محدود ماده را اما هارتمن بطور متافیزیکی مخدوش صفحه
59
وجود فی نفسه آنها نفی می شود و هرگونه و مطلق می کند. نسبیت و اشتراط تاریخی آنها نیز مورد مثال او بر آن است که هر پیوند دیگر که از انکار قرار می گیرد ،امری که ناگزیر به این «قانونیت مقوله ای اساسی» فراتر باشد ،ایدئالیسم می انجامد. بطورکلی غیرقابل فهم خواهد بود. در اظهارات مربوط به چهارمین طبقه وجود او ـ عالوه بر این ـ مسئله مرکزی مربوط به واقعی ،که هارتمن نظرات سوسیولوژیکی منشاء ژنتیکی فرم های عالی تر حرکت ماده خود را ارائه می دهد ،روح در فرم های خود ،بمثابه روح فردی ،عینی و عینیت یافته را اصال و ابدا مطرح نمی کند. مطرح می گردد و این نشاندهنده خصلت بی اگرهم پیوند میان مراحل منفرد کیفی در چون و چرای ایدئالیستی اونتولوژی نوین واقعیت عینی بغرنج باشد ،مثال گذار از فرم است. غیرارگانیک (معدنی) به فرم ارگانیک (آلی) آلی هنوز کامال و در جزئیات توضیح داده (سوسیولوژی یعنی جامعه شناسی .مترجم) نشده باشد ،ولی منشاء ژنتیکی فرم عالی تر در فرم نازلتر بطور علمی و بی چون و چرا اینجا خصلت بورژوائی موضعگیری طبقاتی توضیح داده شده و جای سؤالی نمانده است .این فلسفه نیز بصورت عریان آشکار می گردد. چون هارتمن در این مسئله خود را به کوچه علی چپ می زند و پیوند ژنتیکی میان فرم علیرغم این ،در اونتولوژی نوین هارتمن و های مختلف حرکت ماده را از هم می گسلد ،یاکوبی ،عناصر راسیونالیسم ،گرایش معینی اونتولوژی نوین ،بمثابه تالشی برای شانه در نقد فرم های افراطی فلسفه ایدئالیستی ـ خالی کردن از پاسخ به مسئله اساسی فلسفه ذهنی بورژوائی ،در نقد تحریف و الپوشانی جلوه می کند که بلحاظ جهان بینی تعیین مذهبی فلسفه (انتقاد از اثبات خدا و تئولوژی) و امثالهم نیز به چشم می خورد. کننده است. گرایش اونتولوژی نوین ـ روی هم رفته اما این امر تغییری در خصلت ایدئالیستی ـ ـ در این جهت است که با توسل به تقلیل عینی اساسی اونتولوژی نوین نمی دهد. ناپذیری ،فرق ماهوی فرم های منفرد حرکت واقعیت عینی (ماده) ،موضعگیری ایدئالیسم چنین عناصری در آثار فالسفه ای از و ماتریالیسم را (به اتهام پاسخ سهل انگارانه قبیل دریش ،بشر ،ونزل ،که تمایالت و بی انعطاف دادن این یا آن به مسئله رابطه نئواسکوالستیکی شدید دارند ،اصال دیده ماده و شعور) نادرست اعالم کرده و بر ضد نمی شوند. آندو وارد مبارزه شود و بدلیل باصطالح «چند الیه بودن بنیادی» جهان ،هرگونه تالش های هاسرل ،هایدگر ،سارتر و امثالهم طرح و حل مونیستی مسئله اساسی فلسفه را در راستای اونتولوژی نشاندهنده این امرند که تفکر اونتولوژیکی با ایدئالیسم ذهنی نیز بی معنا اعالم کند. می تواند دمخور باشد. موضعگیری بر ضد ماتریالیسم و ایدئالیسم در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی با پاسخ مهمترین سودای اونتولوژی نوین است. به مسئله اساسی فلسفه ،طرح مسائل در تشکیل حوزه ایدئال وجود نیز ایدئالیسم اونتولوژیکی محلی از اعراب پیدا نمی کند. اونتولوژی نوین خودنمائی می کند. کلیه مسائل دیگر مطروحه از سوی منظور هارتمن از این حوزه ایدئال وجود اونتولوژی در تئوری مارکسیستی شناخت عبارت است از وجود ماهیات ،ساختارهای مورد بررسی قرار می گیرند و حل می شوند. ریاضی و ارزش ها. او اگرچه تأکید می ورزد که رابطه ماهیت پایان نسبت به وجود واقعی «جا داشتن در آن» است ،اما علیرغم این ،به درک ماتریالیستی و دیالک تیکی درست از رابطه ماهیت و پدیده (بود و نمود) نمی رسد. در رابطه با ارزش ها نیز به همان سان، مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
60
نظری
در نفی ستایش از بورژوازی
(یک راه مارکسیستی برای روسیه که پیموده نشد) استر گینگستون -من ح .آزاد “من به هیچ وجه ستایش گر بورژوازی نیستم ،عامیانه بودن خشن و زمخت آن مرا مثل هر کس دیگری آزار می دهد .اما برای من واقعیتی است که به حساب می آید… همدلی من بدون تردید با کارگران به عنوان طبقه ی لگدمال شده است .با این وجود نمی توان از گفتن این عبارت خودداری کنم که خدا این بورژوازی را به ما عطا کرده است!” و .ی .بوتکین یک غرب گرای روسی ۱۸۳۹ ” بورژوازی بدون انقالبی کردن مدام وسایل تولید نمی تواند وجود داشته باشد” کارل مارکس ،مانیفست کمونیست۱۸۴۸ “اگر شما به کسی حق مالکیت زمین بایری را ببخشید ،او آن را به یک باغ سر سبز تبدیل می کند .اما اگر همان باغ را به همان فرد به مدت ۹سال اجاره دهید او آن را به یک کویر برهوت تبدیل می کند” ویته وزیر دارایی تزاری به نقل از جان استوارت میل ۱۹۰۲
در دوره پساشوروی کمونیست ها ی قبلی که به عنوان میلیونر یا بیلیونرهای مدافع سرمایه داری قد علم کرده اند (به عالوه بسیاری از روس های کمتر رشوه خوار، که در جستجوی بدیلی غربی برای موانع و کمبودهای دوره شوروی بودند) بیهوده در جستجوی یک بورژوازی برآمدند که به دموکراسی ،فعالیت مولد اقتصادی و یک “جامعه مدنی” فریبنده تر اعتقاد داشته باشد .تمایل آن ها در دوره ای قدیمی تر از تاریخ روسیه ریشه دارد ،زمانی که اصالح طلبان حکومت تزاری و منتقدان مارکسیست مجله هفته شماره 26مرداد 1391
آن ها (که توامان با قدرت مولد و رازآمیز کارفرمای سرمایه دار مبهوت شده بودند) به اعتقادی مشترک در مورد نقش انقالبی و همواره مترقی بورژوازی در جهان مدرن رسیده بودند .با الهام از این اعتقاد ،آن ها در صدد کشف بورژوازی ای بر آمدند که بدون ترس از پذیرش خطر و با تمایل به نوآوری برای جامعه ای عقب مانده دهقانی، می بایست حکومت قانون ،مدارا و مصالحه را برقرار کند )۱(.این دیدگاه خوشبینانه، با قضاوت اقتصاددانان برجسته روسی، آمارگران و فعاالن رادیکال آن زمان در دو حوزه در تقابل قرار داشت: ) ۱آن ها در مورد بورژوازی کمتر از خود ابراز احساسات نشان می دادند و در مورد باز تقسیم زمین های کمون که به اکثریت جمعیت دهقانی تعلق داشت با بدبینی نگاه می کردند .در آغاز قرن بیست به طور کلی کسانی که اجماع سرمایه داران تحت حمایت دولت را با بخشی از مارکسیست ها به چالش می طلبیدند ،با انگ پوپولیست (ناردونیکی) مورد سرزنش قرار می گرفتند )۲( .امروزه که سوسیالیست ها در سراسر جهان در مورد پذیرش فزاینده سرمایه داری در روسیه و ترک ۷۰سال تضمین امنیت اقتصادی ولی در عین حال مخدوش تامل می کنند ،به ویژه سودمند است که در باره ی ستایش اغراق آمیز بورژوازی از طرف ترقی خواهان چپ و راست روس ،طی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست بیش تر تحقیق و بررسی صورت گیرد .در آن زمان سرمایه داران تحت حمایت دولت در داخل و خارج از رژیم تزاری با خوشحالی ،روح کارفرمایی را در تمام جلوه های شهری و روستایی اش مورد استقبال قرار می دادند .اما مارکسیست ها با وظیفه مشکل تری رو به رو بودند. چون در عین حال که ،بورژوازی را به عنوان استثمارگر شریر و کمپرادور در جهان غیر غربی سرزنش می کردند اما از نظر ایدئولوژیک اکراه داشتند بورژوازی روسیه را به عنوان معمار گذاری موفقیت آمیز از عقب ماندگی به تجدد به رسمیت بشناسند.
ظهور سوسیالیست های مارکسیست ،به عنوان ستایش گران بورژوازی (و گورکنان کما بیش اکراه آمیز دهقانان) بدون مبارزه انجام نگرفت .صرفا ً بعد از یک مبارزه ی طوالنی و تلخ ایدئولوژیک بود که پیروزمندان این نبرد قادر شدند مکتبی از “راست کیشی” مارکسیستی بنیاد گذارند که از نکات زیر چشم پوشی می کرد: ) ۱احتیاط های خود مارکس در مورد بورژوازی به عنوان بازیگر اصلی در هر سناریو قابل تصور از پیشرفت)۲ ، وجود دالیل قابل مالحظه در مورد این که بورژوازی روسیه وابسته به دولت غیردموکراتیک است و از قبول خطر و ابتکار جدید گریزان )۳ ،مجموعه ای از داده های آماری که انعطاف و نو آوری و توانایی بقای غیر قابل انتظاری را در بین کمون های دهقانی روسی نشان می داد ( کنیگستون مان) )۳( .بحث زیر هدفش این است که به دعوای ایدئولوژیک پایان قرن نوزده روشنایی اندازد و نتایج این اختالفات را برای محققان معاصر و آینده در مورد توسعه ی راه غیرسرمایه دارانه پیشنهادی شده ی مارکسیست ها مورد پژوهش قرار دهد که مبنای عمل قرار نگرفت. -۱مارکس :قوانین عام و مخالفان آن تا سال ۱۸۷۰مارکس هم نظیر جان استوارت میل یا آگوست کنت معتقد بود که بورژوازی عامل اصلی پیشرفت بشریت از قرون وسطی به عصر جدید است .با انکشاف جوامع عقب مانده و قرون وسطایی، که دهقانان در آن تحت انقیاد کشیشان و شوالیه ها بودند تاریخ بشری وارد جهانی شد که تحت سلطه ی بورژوازی بی نهایت خالق قرار داشت .در حالی که استوارت میل اعتقاد داشت “هر کس که اقتصاد سیاسی انگلیس یا حتی یورکشایر را بشناسد در واقع تاریخ تمام ملل را چه به طور بالقوه چه به شکل بالفعل خواهد شناخت” و مارکس صفحه
61
با اعتقادی مشابه می گفت که “انگلستان به ملل کمتر رشد یافته جهان تصویر آینده شان را نشان می دهد ”.ما احتماالً به ویژه مدیون آگوست کنت (یکی از این سه نفر که امروزه بیش از دو نفر دیگر مورد غلفت قرار گرفته است) هستیم که نوشت در انگلستان ،انسان “صاحب مالکیت” تجسم قوانین عام اقتصادی تاریخ و تکامل است )۴(.برای هر سه متفکر آشکار به نظر می رسید که بورژوازی انقالبی مجبور است دهقانان و جماعت های عقب افتاده آن ها را حذف کند؛ حتی اگر این جماعت منافع ناگفتنی برای نسل های آینده در بر داشته باشد .در آثار کالسیک مارکس بورژوازی به عنوان عامل خالقیت بی رحمانه ظهور می کند که هم اشکال جدید استثمار هم سطح مشخصا ً باالتری از تمدن را به ارمغان می آورد .در تقابل شدید با این امر ،دهقانان عنصری اجتماعی هستند که نه گذشته دارند و نه آینده .آن ها هم چون بقایای منسوخ فئودالیسم یا به عنوان مولد کوچک، بیهوده در تالش برای رسیدن به جایگاه بورژوازی ،آینده ای به همان اندازه ناروشن دارند .طبق نظر مارکس جماعت های دهقانی به خاطر “حماقت زندگی روستایی” چه در دوره قرون وسطی و چه در مرحله سرمایه داری از نقطه نظر رشد اجتماعی -اقتصادی ارتجاعی اند .در جلد اول سرمایه او استدالل می کند که درجه ی پائین تقسیم کار ،در روستای قرون وسطایی ،نظمی عقب مانده، “آسیایی” و فئودالی تحمیل می کند. ستم گر ِ بعداً در جلد ۳او می گوید که تحت سرمایه داری اتحاد مولدین دهقانان خرده بورژوا امید خیالی پیشرفت را پرورش می دهد و نظام موجود استثمار بورژوایی را تحکیم می کند .طبق نظر مارکس ،جماعت های نیرومند دهقانی یا به استحکام نظام فئودالی کمک می کند یا هدف کوتاه نظرانه سرمایه خرد را پرورش می دهد .در هر دو حالت آن ها مانع پیشرفت به شمار می روند. گرچه مارکس درک منحرف روشنفکران لیبرال از پرولتاریا را مورد تمسخر قرار می داد ولی به علت برخورداری از فرهنگ و زمینه اجتماعی طبقه متوسط در ارزیابی نسبت به دهقانان عقب مانده و نهادهای آنان با لیبرال ها سهیم بود .نوشته های مارکس در باره ی سرزمین های غیر اروپای غربی ،آن چنان گسترده نیست که نفرت او را نسبت به امپریالیسم استعمارگر به اندازه کافی مورد انتقاد قرار دهد .نفرتی که علیه اقدام های متمدن ساز قهر آمیزی که به وسیله قدرت های استثماری ،برای مبارزه علیه “جهل بومی و مقاومت در مقابل پیشرفت” معطوف باشد .مارکس مثل متفکران محافظه کاری مجله هفته شماره 26مرداد 1391
نظیر سر هانری مین ( )۵تخریب نهادهای کمونی را اجتناب ناپذیر می دانست و در درازمدت آن را سودمند ارزیابی می کرد. اما برخالف هانری مین ،مارکس یک انقالبی بود .او هرگز با وظیفه تمدن ساز استعمار و سرمایه داری به راحتی کنار نمی آمد: “نفرت طبیعی به عنوان هم نوع در برابر رنج شرقی ها در حالی که جامعه ی آن ها به طور قهرآمیز دگرگون می شد .همراه با اعتقاد به ضرورت تاریخی این تحول”. در تقابل با چنین انتخاب مشکلی مارکس خود را با “وحشتی” که لیبرالیسم از انسان های بدوی داشت هم هویت می پنداشت .با پذیرش این که هند ،فقط از طریق اقدامات انقالبی بورژوازی ،و به یک جامعه مدرن از نظر اقتصادی مولد تبدیل می شود .او از پانچیات هندی و عدم موفقیت آن یاد می کرد“ :نباید فراموش کنیم که این کمون های روستایی ساده هر چند که ظاهراً غیرمهاجم به نظر می رسند همیشه مبنای محکم استبداد شرقی بوده اند و فکر بشری را در کوچک ترین محدوده ی ممکن متوقف نگه داشته اند و آن را به وسیله غیر قابل مقاومتی در برابر خرافات و بردگی در تحت یوغ رسوم سنتی تبدیل کرده اند و بدین وسیله این جوامع را از تمامی عظمت و انرژی تاریخی محروم ساخته اند”. مارکس مثل بسیار از روشنفکران قرن نوزده ،به مجموعه ای از اعتقادات قطعی اعتقاد داشت -این اعتقادها قبل از آن که نتیجه یک بررسی تجربی نظام یافته باشد محصول پیش فرض های فرهنگی و روایت های بود که درک های قالبی در مورد شرق ،نظیر ساده لوحی زندگی روستایی و هم سازی ساکنین کمون های روستایی با استبداد را هم در بر می گرفت .تا اواخر ۱۸۶۰برای او بدیهی بود (تقریبا ً به شکل اصول متعارف) بدون دخالت بورژوازی انگلیس “مردم آسیایی” در شرایط رکود فئودالی محدود می مانند .و از چنین منظری ،روشنفکرانی که نهادها و گروه های اجتماعی منسوخ شده مثل پانچیات را آرمانی می کنند ارتجاعی دانسته و دیدگاه آن ها را منحرف می داند. دیدگاه محدود اروپا مدار مارکس در ۱۵ سال آخر زندگی اش تغییر کرد یک عامل کلیدی در تکامل فکری او ،تحقیقات تاریخی بود که در مورد روابط مالکیت به وسیله محققان روسی مثل م .م کووالفسکی ،و ک .د .کاولین و محقق آلمانی لودویک فون مارر انجام گرفته بود .در واکنش به این داده ها مارکس خود به تحقیق جدی تر
در مورد اجاره ی اشتراکی و خصوصی هم چون مساله ای تاریخی پرداخت ،موضوعی که بررسی آن فعلیت داشت .در نتیجه در ۱۸۷۳در چاپ دوم سرمایه ،حمالت قبلی خود را درباره ی کمون های روستایی مبنی بر ارتجاعی بودن آن ها حذف کرد و نظر خود را نسبت به منافع طبقاتی شان تغییر داد که الهام بخش ناقدان کمون بود( .شانین ۱۹۸۳ص ۱۵و ص ۱۰۸و وایت ۱۹۸۷ ص )۱۵-۸۱او نظر قبلی خود را در باره ی پانچیای هندی عوض کرد”:مقامات رسمی بریتانیا در هند به عالوه منتقدانی نظیر سر هنری مین که به گفته های آنان تکیه می کند، انحالل مالکیت اشتراکی زمین را در پنجاب طوری توصیف می کنند که نتیجه اجتناب ناپذیر پیشرفت اقتصادی است ..حقیقت این است – علی ر غم برخورد احساساتی بریتانیایی ها به اشکال کهن -خو ِد بریتانیا تجاوزگر اصلی و مسئول این انحالل است؛ به ضرر هندی ها”. در شمال آفریقا که حریف فرانسوی بریتانیا نوحه سرایی مشابه ای را در مورد عقب ماندگی “تراژیک” مردم بومی سر داده بود. مارکس توجه داشت که این اظهار همدردی استعمارگرانه ،به دنبال تخریب قهر آمیز نظام مالکیت اشتراکی است .با اعتقاد به این که درک آرمانی از تاثیر تمدن بخش حقوق مالکیت خصوصی ،هم چون پوششی برای تابعیت استعماری مردم الجزیزه به کار می رود .مارکس شعر نفرت انگیز مالکیت زمین را محکوم می کرد که در شخصیت زدایی از روابط انسانی حتی از شعر سرمایه، گویی سبقت می رباید. او در تفسیر دهه ۱۸۷۰ -۸۰بعضی از اصول بدیهی لیبرالیسم را در مورد نقش منحصر به فرد بورژوازی و خصلت واپس گرائی ذاتی کمون های اشتراکی بومی به چالش طلبید .او اکنون به این نظر رسید که پیروزی بورژوازی بر پانچیات بیش تر از آن که به توانایی بورژوازی مربوط باشد به امتیازات اقتصادی و حقوقی (و حفاظت نظامی) ارتباط دارد که به وسیله کارگزاران استعماری بریتانیا به آن ها داده می شد. ارزیابی مجدد و انتقادی از این دست، خصلت مشخصه ی افکار متاخر مارکس بود ،ولی این افکار روی مشهورترین وارثان و ستایش گران مارکس کمتر اثر داشت .همان طور که خواهیم دید پیشگامان مارکسیسم راست کیش روسی بیش تر اکراه داشتند که از مارکس بیاموزند که چگونه می توانند اشتباهات خود را تصحیح کنند .آن ها کماکان از آثار قبال چاپ شده ی او پیروی صفحه
62
می کردند. در دهه ۱۸۶۰محققان روس و فعاالن انقالبی در زمره اولین پیروان مارکس بودند و اولین ترجمه به زبان روسی مانیفست و سرمایه را انجام دادند .مارکس به سهم خود اثر ان .بروی تحت عنوان شرایط طبقه کارگر روسیه ( )۱۸۶۹را به عنوان بهترین بررسی اقتصادی بعد از وضعیت طبقه کارگر انگلستان انگلس تحسین کرد .و امیدوار بود که تروریست های نارونایاولیا (اراده خلق) جرقه انقالب روسی را بر افروزند که به اروپای غربی گسترش پیدا کند .به هر حال در دهه ۶۰مارکس هنوز روسیه را یک جامعه “پیشاتاریخی” می دانست ”که کمون های دهقانی اش نه با تمدن بورژوایی بلکه با بربریت روسی هم خوان ” است .مارکس در نامه ای به تاریخ ۱۸۶۸ به انگلس ،خشنودی خود را از رشد سرمایه داری در روسیه اعالم کرد که تمام کثافات را به پایان می رساند( .شانین)
کرد و توجهی خاص به آمارهای به دست آمده ای نشان می داد که پیش تاریخ کمون دهقانی نه ایستاست و نه بیمار و نه فاقد انعطاف .در ۱۸۷۲او با اطالع به دانیلسون در مورد این که می خواهد بخش کاملی از جلد ۳کاپیتال را به مساله مالکیت زمین در روسیه اختصاص دهد باعث خوشحالی او شد .گرچه دانیلسون مکرراً مارکس را تشویق می کرد که تحقیق معتبری در مورد چشم انداز حال و آینده ی اقتصادی روسیه منتشر کند اما مارکس با پافشاری از این امر امتناع می ورزید( .او دانیلسون را به این کار تشویق می کرد)
در ۱۸۷۷مارکس در پاسخ به نامه ای از یک فعال رادیکال روسی ان .ک. میخالفسکی به صراحت با دید عام گرایی ُکنت در مورد پیشرفت مخالفت کرد .او این ادعا را که نوشته هایش حاوی”یک نظر تاریخی -فلسفی” و بیان ”راه عمومی” است انکار می کرد؛ راهی که ”ضرورتا برای کلیه خلق ها علی رغم شرایط تاریخی شان” باید پیموده شود .او گفت که تاریخ این شانس -۲ن .ف .دانیلسون :مارکسیسم طبق نوشته را در برابر روسیه قرار داده است که از های مارکس در مورد روسیه مرحله رشد کامل اقتصادی سرمایه دارانه اجتناب کند)۷( . در سال ۱۸۸۰ن .ف .دانیلسون اولین جلد اثرش تحت عنوان “مقاله هایی در باره همان طوری که تئودور شانین پیش تر اقتصاد بعد از اصالحات” را به چاپ رساند. اشاره کرد چالش های رادیکال های روسیه او قصد داشت که این اثر یک نمونه روسی سرانجام “مارکس را از مدل سوسیال کتاب سرمایه باشد .دانیلسون مثل مارکس در داروینستی تکامل اجتماعی غایت گرا آزاد مطالعه انگلستان روند انباشت اولیه و گذار کرد و با سنت انقالبی قرن بیست و جهان به تولید کاالیی را در روسیه بعد از رهایی دهقانان طی اصالحات ۱۸۶۱نشان داد .به سوم پیوند داد”. نظر او چالش هایی که در برابر روسیه قرار در ۱۸۸۱هنگامی که ورا زاسولیچ در دارد متفاوت از مشکالتی است که انگلستان مورد این که آیا سرمایه داری [در روسیه] یا سایر ملت های اروپای غربی را در دوره اجتناب ناپذیر است از او سئوال کرد (به های قبلی احاطه کرده بود .دانیلسون ادعا نقل از ماکسی میلیان روبل پاسخی که داد می کند که ویژگی های روسیه آشکارا با غیر مارکسیستی ترین شکل ممکن بود) مسیر تاریخی انگلیس متفاوت است و برای مارکس با فروتنی بیش از حد به زاسولیچ صورت بندی یک استراتژی توسعه واقع اعتراف کرد که اتکای انحصاری بر داده بینانه ،امری بنیادی به شمار می رود.
نظرات مارکس به طور جدی در دهه ۷۰تغییر پیدا کرد وقتی که آمارگران و اقتصاددانان روس اطالعات آماری و اقتصادی در مورد روسیه را فراهم آوردند و رادیکال های روس در مورد ارتباط سرمایه و فعالیت انقالبی در جامعه ای که عمدتا ً دهقانی است از او سئوال کردند .او برای پاسخی مناسبت در برابر این وسوسه مقاومت می کرد که تحسین کنندگان را به صفحات مربوط به سرمایه و اقتصاد سیاسی ارجاع دهد .مارکس در عوض ،بسیاری از احکام قطعی قبلی خود را در باره ی “بربریت روسیه” بالهت زندگی روستایی و نقش تاریخا ً انقالبی بورژوازی ،مورد پرسش قرار می داد .مارکس که در برابر پیچیدگی های جامعه روسیه عمیقا ً به چالش طلبیده شده بود آموزش زبان روسی را آغاز کرد (به گفته همسرش گویی که این مساله مرگ و زندگی است) درک روسیه به خصوص اقتصاد روستاهای آن در نوشته ها و مکاتبات هایی که از اروپای غربی به دست آمده، متاخر مارکس یکی از خصوصیات اساسی کاربرد اثر او را محدود می کند .مارکس این دوره را تشکیل می دهد. با رد نظر مطرح شده در کتاب سرمایه که بورژوازی پیروزمند انگلیس را به عنوان پیشگام عامه فهم کردن مارکس به روسی پیشتاز گسترش اقتصادی در سراسر جهان ان .اف .دانیلسون بود .افتصاددانی که می داند در سال ۱۸۸۳اظهار کرد که در اولین ترجمه کاپیتال به روسی همکاری “نظام انگلیسی کامالً از تحقق شرایطی که داشت و بیش از ۲۰۰کتاب درباره ی روسیه رشد کشاورزی روسیه بدان وابسته است برای مارکس تهیه کرد .مارکس با تشویق ناتوان است”. دانیلسون در ادبیات ،تاریخ و اقتصاد روسیه غور و تعمق می کرد .او در اواخر زندگی اغراق در اهمیت پاسخ مارکس به زاسولیچ اش با بیش از ۳۰هزار صفحه یادداشت در دشوار است .او برای اولین بار در زندگی مورد مساله دهقانی در روسیه جمع آوری مجله هفته شماره 26مرداد 1391
علمی اش اعتقاد قبلی خود را کنار گذاشت مبنی بر این که نظرات ارتجاعی با مقدم شمردن اختالفات تاریخی یا فرهنگی واقعیت های سرمایه داری را انکار می کند .با پذیرش موضعی که بیش تر به چشم اندازهای غیر غربی توجه دارد مارکس به هواداران روسی اش توصیه کرد که به تحقیق اقتصادی اوضاع روسیه بپردازند تا این که به کتاب سرمایه یا به درس های تجربه انگلیس اتکا کنند .بررسی های مارکس در مورد روسیه ،او را به این مساله هدایت کرد که آیا دهقانان جبرا محکوم به فنا هستند یا این که جوامع دهقانی و غیر دهقانی به هم زیستی درکنار هم می توانند وجود داشته باشند( .مثالً الیه های پی در پی زمین شناسی در پوسته زمین) نظیر بسیاری از اقتصاددانان و آمارگران متخصص و برجسته روس ،مارکس در مورد اعتماد به وظیفه تاریخی منحصر به فرد بورژوازی در جهان مدرن موضع الادری گرایانه اتخاذ کرد.
برخالف انگلستان که تحول اقتصادی اش بدون رقبای سرمایه داری به وقوع پیوست روسیه قرن نوزده با دولت های سرمایه داری بسیار قوی تری رو به رو است که تمایل به توسعه استعماری نامحدود دارند. ( )۸بنابراین ،به نظر دانیلسون گزینش راه سرمایه داری برای روسیه بسیار دشوار است .از یک طرف دنباله روی از تکامل آرام ۳۰۰ساله اقتصادی مثل انگلیس، روسیه را در مقابل سلطه استعماری به وسیله این یا آن قدرت جهانی آسیب پذیر می سازد .از طرف دیگر قبول یک اقتصاد صفحه
63
رقابتی مبتنی بر بازار با خصوصی سازی حیرت آوری را بین سرمایه داران آن دوران به سبک غربی می تواند یک گروه نخبه و میلیونرهای سابقا ً کمونیست یک قرن ی بورژوازی فاسد و یک اکثریت آزاد تهی بعدی نشان می دهد که چگونه سرمایه داران دست به وجود بیاورد( .بدون هیچ گونه روسی به عنوان به اصطالح “کارفرمایان افزایشی در نرخ بارآوری) به نظر او ،سرمایه دار” از قراردادها ،وام ها و یارانه روسیه در برابر گزینش بین مستعمره شدن های هنگفت دولتی بهره مند شده اند. به وسیله امپراطوری های غربی و یا اشکال جدیدی از نابرابری و فقر قرار داشت .بدین گر چه دانیلسون اعتقاد دارد که رفتار ترتیب دانیلسون مساله توسعه را امری می بورژوازی روسیه محافظه کارانه است اما دانست که سوسیالیست ها باید چارچوب از همفکران مارکسیست خود وحشت دارد جدید آن را بازتعریف کنند. که از قبول این واقعیت و پی آمدهای آن برای شروع پروسه رشد ،او موضع متعدل تری نسبت به بورژوازی داشت؛ بدین معنی که عالوه بر با در نظر گرفتن نبوغ اقتصادی این طبقه اجتماعی ،توجه دقیقی نیز به نقش وام ها و یارانه های حکومتی و سایر امتیازات اقتصادی و غیر اقتصادی در تضمین موفقیت بورژوازی مبذول می داشت .اثر دانیلسون بر دالیلی استناد می کرد که نشان می داد بورژوازی روسیه از قبول ریسک سرباز می زند که در واقع خصلت برجسته ی او به شمار می رفت .آن ها خواهان کمک های حکومتی بودند و سودهای به دست آمده خود را به شکل ثروت های خصوصی و بر کاالهای تجملی اختصاص می داد .از طرف دیگر کارفرمای روس از اقدام در جهت تولید منسوجات ،وسایل روزانه زندگی و مسکن الزم برای شهروندان معمولی سرباز می زد .حکومت به سهم خود اقدامات فساد آمیز این طبقه و فقر مردم را تحمل می کرد (و حتی از آن سود هم می برد) درحالی که سیاستِ شیطانی انباشت اولیه را با بسیج ارتش برای جمع آوری مالیات از دهقانان به پیش می برد.
برای آینده سرباز می زنند .مارکسیست های روسی به عنوان روشنفکران ،محصول فرهنگی بودند که تفکر غرب در آن مسلط بود .بر مبنای این تفکر ،بورژوازی در یک جامعه عقب مانده دهقانی نقش انقالبی ایفا می کند .در این بستر دانیلسون تردید داشت که رادیکال های غرب زده روسیه بتوانند خرد غربی را به مصاف بطلبند .آن ها به جای تحقیق دقیق و منظم در باره بورژوازی و دهقانان ،با همکاران ارشد اروپائی خود برخورد قالبی و شیطانی دارند و با طبقات اجتماعی هم چون نیرویی عقب مانده و قرون وسطایی برخورد می کردند .ترس عمیق دانیلسون این بود که هم عصران او راه حل انگلیسی را قبول کنند که حذف کامل کمون دهقانی را هم شامل می شد که به زعم او یک گام “تراژیک” در تکامل روسیه به جلو به شمار می رفت.
به نظر دانیلسون چنین موضعی برای سرمایه داران و تحسین کنندگان آن ها قابل فهم است .ولی برای سوسیالیست ها اتخاذ این موضع غیر قابل فهم است .به نظر او وظیفه سوسیالیست ها این نیست که نابرابری های خشن سرمایه داری را به شکل بی آزاری توضیح دهند ،یا نخبگان سنتی و طبق نظر دانیلسون برآمد کارفرمایان فاسد مدرن روسیه را به خاطر استثمار دهقانان به و کوتاه نظر ،مساله ای نبود که خوشحال باد انتقاد قرار بگیرند .یک استراتژی واقعا ً کننده باشد بلکه بیش تر پدیده ای نفرت انگیز رادیکال مارکسیستی در عوض باید ارائه بود که سرمایه الزم را برای مقاصد غیر امتیازات فراوان و غیر عادالنه از طرف مولد به هدر می داد .به نظر او ،موفقیت حکومت به بورژوازی و سد کردن پیشرفت های بورژوازی نه بر مهارت کارفرمایان آن هایی را مورد نقد قرار دهد که از امتیازات او ،بلکه به )۱استعداد در هم کاری با کم تری برخوردار بودند .دانیلسون معتقد سیاست های رشوه خوارانه استبداد )۲بود که سوسیالیست ها موظفند استراتژی هیاهو برای استدالل های اروپا مرکز در های توسعه ای را تدوین کنند که اکثریت مورد بورژوازی به عنوان تنها عامل رشد مردم را به عنوان شرکت کننده در ترقی و اقتصادی مربوط می شد .به نظر دانیلسون پیشرفت در نظر بگیرد نه به عنوان مانع- سود حاصله از تجارت و بانکداری در گر چه او در مورد توانایی های اقتصادی روسیه کمتر صرف رشد نیروهای مولده می سازنده کمون های دهقانی نسبت به بعضی شود یا بورژوازی را در رقابت با همتاهای از معاصران خود کم تر خوشبین بود)۹(. فرانسوی -انگلیسی – آمریکای اش در نیل ولی با مارکس در این عقیده مشترک بود به دست آوردهای تاریخی موفق می سازد .که کمون دهقانی روسیه نهادهای پیچیده شرح او از اوضاع دهه ۱۸۸۰شباهت ای هستند که اشکال متنوعی از مالکیت مجله هفته شماره 26مرداد 1391
خصوصی و جمعی را در بر می گیرد و از توانایی های وسوسه انگیزی برای تغییر برخوردارند .گرچه سرمایه داری ظاهراً در روستاهای روسیه در حال پیشرفت بود دانیلسون به این نکته توجه داشت که کمون بیمار در حال مرگ نیست (“آینده” ظاهراً سد راه “گذشته” نیست) .مارکس کتاب دانیلسون را مورد تمجید قرار داد به خاطر ” اصالت ” آن .و دانیلسون را به ادامه کار در این جهت تشویق کرد( .گرین.)۴۳۷ ،۱۹۷۸ قابل توجه است بسیاری از اقتصاددانان برجسته ی روسیه ،در آغاز قرن با دانیلسون هم نظر بودند ۵ .تا از ۷پروفسور اقتصاد و آمار در دانشگاه سنت پطرزبورگ و ۴ نفر از اقتصاددانان دانشگاه مسکو طبق آخرین یافته های آماری نشان می دادند که کمون ها نه تنها به حیات خود ادامه می دهند بلکه حداقل ،در عرصه کارآیی با واحدهای خصوصی کشاورزی برابری می کنند (گرانت ۱۹۷۳ص )۳۳۴طبق نظر آن ها دهقانان می توانند مثل سایر گروه های اجتماعی در واکنش به شرایط متغیر تاریخی از نظر اقتصادی مولد باشند .نه دانیلسون و نه آ .ای .چوپروف اقتصاددان برجسته ی دانشگاه مسکو در آن زمان ،خود را به عنوان مدافعان راه جداگانه ای برای روسیه نمی دانستند آن ها ادعا نمی کردند که روسیه در برابر واقعیت های اقتصادی که سایر ملل با آن رو به رو هستند ایمن است .آن ها بر این باور بودند که کارفرمایی انگلیسی ضرورتا ً بهترین مدل برای هر جامعه ای نیست که تاریخ ،جغرافیا و جمعیت نگاری اش به طور قابل مالحظه ای با انگلستان تفاوت دارد. بیش تر دانشمندان علوم اجتماعی رادیکال تر روسیه با این اظهار نظر مارکس در ۱۸۸۰موافق بودند“ :به طور استثنایی به برکت ترکیب عوامل و شرایط متعدد که در سطح ملی جمع آمده است کمون دهقانی می تواند به تدریج کیفیت های بدوی خود را به کنار اندازد و مستقیما ً به عنصری از تولید جمعی در سطح ملی بدل شود دقیقا ً به خاطر معاصر بودن اش با تولید سرمایه داری در موقعیتی قرار دارد که می تواند بدون تحمل مصیبت های سرمایه داری دست آوردهای آن خود کند”)۱۰(. مثبت آن را از ِ اقتصاد دانان برجسته ای مثل چوپروف و آ .اس .پوزنیکوف به طور عام ،در مورد این که کمون بتواند در برابر کارفرمایانی مقاومت کنند که با دست و دل بازی از طرف دولت روسیه حمایت می شدند و صفحه
64
یارانه دریافت می کردند مطمئن نبودند .طبق بود ،طبقه ا ی کوچک اما پویا در شهر. نظر آن ها مزارع وسیع تر با هزینه کم تری (گنیکستون – ۱۹۹۹ص )۱۴۶- ۱۴۰ از لحاظ انسانی امکان نتایج اقتصادی مشابه را فراهم می کرد .اما به نظر آن ها دست پلخانف و زاسولیچ با نادیده گرفتن نامه ی یابی به این نتیجه اخیر ،بیش از آن که مساله مارکس به میخالفسکی ( )۱۲حتی وجود نامه ً ای صرفا اقتصادی باشد مساله ای سیاسی مارکس به زاسولیچ را انکار کردند .این نامه بود ()۱۱ تا بعد از انقالب اکتبر در ۱۹۱۷کشف نشده -۳مارکسیسم به روایت کتاب سرمایه برای اعضای سازمان انقالبی مارکسیستی متاخر روسیه (گروه رهایی کار) نوشته های ِ مارکس و اثر دانیلسون کامال ناخوشایند بود. به بیان ام .آ .سیلوین روز انتشار کتاب دانیلسون برای مارکسیسم روسی روز سختی بود .سیلوین و دیگر مارکسیست ها با ترس از نفوذ دانیلسون ،به عنوان کسی که با مارکس آشنایی شخصی داشت؛ و در تحقیقات خود شیوه ی تحلیلی به کار گرفته شده در سرمایه را راهنمای خود قرار داده بود ،کار دانیلسون را در خدمت سوسیالیسم نمی دانستند (میسکوریج ،۱۹۳۷ص )۱۲۷ ورا زاسولیچ و ج .و پلخانف که بعد از یک دهه تالش ناموفق برای سازماندهی فعالیت انقالبی در بین دهقانان به مارکسیسم رو آورده بودند به خصوص با نظرات “پوپولیستی” در مورد کمون های دهقانی برخورد خصمانه داشتند .آن ها مارکسیسم را به عنوان یک علم قبول داشتند که تخریب دهقانان و نهادهای دهقانی را نتیجه ی قوانین عام تکامل تاریخی می انگاشتند و از این طریق برای خصومت خود ،کاله شرعی دست و پا می کردند.
بود .در این زمان محقق ب .ی .نیکالیفسکی آن را در مدارک اکسلرود پیدا کرد و برای اولین بار در ۱۹۲۴آن را به چاپ رساند. (ریازانف ۱۹۲۶ص )۳۰۹ -۱۰
بدون وجود نامه ی مارکس و در فقدان داده های کتاب دانیلسون ،در بین مارکسیست های تازه “راست کیش شده ی” روس نظر طرفداران رشد سرمایه داری اشاعه پیدا کرد .پلخانوف و پ .ب .استرووه که اولین بیانیه ی حزب سوسیال دموکرات روسیه را تدوین کردند این گونه استدالل می کنند که آینده ی بالواسطه روسیه متکی به بورژوازی انقالبی روسیه است علی رغم تمام دالیل مخالف ،پلخانف ادعا می کرد که تجار و صاحبان صنایع روسیه که تحت حمایت دولت قرار دارند (مانند همتای فرانسوی شان در )۱۷۸۹برای “حقوق بشر” مبارزه می کنند .او با استداللی که برای یک مارکسیست طرفدار مبارزه ی طبقاتی عجیب به نظر می رسد کارگران روس را به خاطر دشمنی “نامناسب شان” با بورژوازی مورد سرزنش قرار می داد. طبق نظر پلخانف امتناع لجوجانه پرولتاریا در حمایت از لیبرال های روس و مبارزه برای قانون اساسی قابل سرزنش است .این امر موجب می شود که بورژوازی نسبت پلخانف با اعتقاد به این که اروپای غربی به مذاکره با مقامات ،به زبانی که در خور تصویر آینده ی روسیه را نشان می دهد به این شهروندان است از خود تمایلی نشان ندهد. نظر رسید که سرمایه داری بدون توجه به (پلخانف ۱۹۲۳ص )۱۸۷-۹ دهقانان عقب مانده ،راه خود را طی می کند، و مولدین مستقل را از شرایط ناپایدارشان در سال های ۱۸۸۰پ.ب .استرووه وظیفه ریشه کن می سازد و اردوئی از کارگران تمدن ساز صاحبان ثروت را در روستاهای در روسیه به وجود می آورد ،به همان شیوه روسیه خوش آمد می گفت .گرچه استرووه ی درستی که در صفحات کتاب سرمایه به سرعت مارکسیسم را کنار گذاشت و به توضیح داده شده بود .پلخانف با تمرکز بر هواداری از سرمایه داری پرداخت ولی شباهت های بین گذشته ی انگلستان و آینده به عنوان مارکسیست ،او مدافع سرسخت روسیه ،تفسیرهای مارکس را در مورد بورژوازی به عنوان کارگزار قوانین روسیه ندیده می گیرد .به نظر او دهقانان “آهنین” رشد اقتصادی بود .استرووه بدون “زحمت کشان وحشی زمین هستند” که در توجه به مرگ دهقانان در قحطی ۱۸۹۱به ناموفق بودن خود در گسترش”همبستگی و عنوان یک حادثه رقت بار در راه روسیه منافع و عقاید اجتماعی گسترده” مثل “چینی به پیشرفت اقتصادی ،دانیلسون را به عنوان دشمن غرب و هم چون کسی که در پیش بینی ها” بودند( .پلخانف ۱۹۲۳ص)۱۲۹ های خود در مورد سرمایه داری اغراق می در دهه های بعد گروه رهایی کار خود کند و لجوجانه وجود سرمایه داری را در را وقف بررسی پرولتاریای روسیه کرده روسیه انکار می کند محکوم می کرد .گر چه اتهام استرووه بی پایه بود (همان طور مجله هفته شماره 26مرداد 1391
که دیدیم دانیلسون نه ضد غرب بود و نه رشد سرمایه داری را در روسیه نادیده می گرفت) ولی قضاوت او به منطق متعارف برای مارکسیست های قرن بیستم تبدیل شد. به عالوه مقامات رسمی روسیه تزاری، مثل وزیر کشاورزی آ .اس .ارمولوف، از استدالل های کارل کائوتسکی به عنوان مارکسیست راست کیش در حمایت از خود و علیه حمالت دانیلسون و دیگران به عنوان “دشمنان” علم اقتصاد استفاده می کرد. همان طور که دانیلسون وحشت داشت بسیاری از تحصیل کرده های روسی پذیرفتند که رشد و ترقی اقتصادی به شوکِ قحطی و بیکاری و یک بورژوازی روستایی نیاز دارد که دهقانان را از روستا براند .اقتصادان ام .ای. زیبر در تحلیل خود از مارکس ،اعالم می کند که آینده ی روسیه به “جوشاندن دهقانان در دیگ صنعت” نیاز دارد تا آن ها به پرولتر تبدیل شوند (میخایلونسکی ۱۹۰۳ص ۱۲۷و کینگستون من ۱۹۸۱ص .)۷۳۵ ت خودکامه در حالی که اصالح طلبان حکوم ِ امیدوار بودند که سرمایه داری الهام بخش طبقه ای از کارفرمایان روستا باشند که از نظر سیاسی محافظه کار و از هر حکومتی حمایت کند که مدافع حق مالکیت باشد)۱۳( . “مارکسیست های راست کیش” معتقد بودند که بورژوازی روسیه طبقه ی انقالبی است که ماموریت تاریخی اش آماده کردن زمینه برای یک انقالب سوسیالیستی بعدی است. در یک مالحظه ی درخشان استرووه مدت ها بعد از ۱۹۱۷اعالم کرد که مارکسیست های اواخر نوزده در روسیه دقیقا ً نقشی را به عهده گرفتند که لیبرال ها در مراحل اولیه تاریخ اروپای غربی به عهده داشتند .به نظر استرووه مارکسیست های روس بیش تر به متهم کردن مدافعان ارتجاعی گروه ها و نهادهای اجتماعی “قرون وسطایی” عالقه مند بودند تا به برمال کردن گناهان بورژوازی پاریس( .پایپس ۱۹۷۰ ،ص ۱۲۶و استرووه ۱۹۲۱ ،ص )۱۳۰ گر چه لنین جوان کم تر از پلخانف و استرووه به نقش قهرمانانه بورژوازی اعتقاد داشت ولی بیش تر جانب استرووه را علیه دانیلسون گرفت .مطالعه تاثیربخش لنین یعنی “رشد سرمایه داری در روسیه” ()۱۸۹۹ بسیاری از داده های آماری مربوط و نتایجی را نادیده می گرفت که در آثار اقتصادی مندرج شده بود که او به آن ها ارجاع می داد و به این نتیجه نادقیق می رسید که روستای روسیه مرحله سرمایه داری شدن را پشت سر گذاشته است )۱۴( .طبق سناریوی لنین، روستای روسیه به نقد تحت سلطه بورژوازی صفحه
65
روستا بود با دهقانانی که نمایش گر بقایای گذشته فئودالی روسیه بودند )۱۵( .روسیه استثنایی بر قوانین عام اقتصاد و تاریخ نبود و هر جا ،سرمایه داری جایگزین فئودالیسم شده است ،طبقات بورژوا و پرولتاریای روستا را به وجود آورده است. به نظر لنین پیروزی سرمایه داری در روسیه پیروزی کوتاه مدت است .وقتی انقالب روس در ۱۹۰۵آغاز شد و فرصت های سیاسی ،چهره ی جدیدی از خود نشان داد او نظر قبلی خود را بی سر و صدا کنار گذاشت .معذالک او تالش می کرد تا از نظر ایدئولوژیک پی گیر باقی بماند؛ از این رو تفسیرهای قبلی خود را از داده های اقتصادی وارونه کرد .چون تحلیل “مارکسیسم راست کیش” به دهقانان فقط در جریان مبارزه ی خرده بورژوازی علیه فئودالیسم هم چون یک نیروی انقالبی می نگرد .لنین چاره ای نداشت که انقالب ۱۹۰۵را جنبشی در جهت گسترش سرمایه داری در اقتصادی بداند که عمدتا ً فئودالی است .او در ۱۹۰۶اعالم کرد که روستای روسیه غالبا ً پیشاسرمایه داری است و کسانی را که با تحلیل جدید او موافق نبودند “ارتجاعی” می نامید .همان طور که من در جای دیگری اشاره کرده ام درک سیاسی لنین از مساله دهقانی در سال های بعدی عمیق تر شد اما درک اقتصادی او (به خصوص ادعای بی پایه اش مبنی بر این که کمون های دهقانی از روستاهای روسیه ناپدید شدند) محدودیت های مارکسیست راست کیش را منعکس می کرد که خود یکی از سازندگان آن بود( .کینگستون من )۱۹۸۳ دانیلسون بر خالف لنین پیش بینی کرد که خصوصی سازی کامل وسایل اصلی تولید باعث می شود که روسیه )۱دچار بی ثباتی اقتصادی )۲آماده برای انقالب اجتماعی )۳ و ارتقاء بارآوری به میزان حداقل شود .گر چه مارکسیست های راست کیش و سرمایه داران دولتی رژیم تزاری ،او را هم چون یک مرتجع محکوم می کردند که گذشته فئودالی را آرمانی می کند و واقعیت های سرمایه داری کنونی را انکار می کند .همان طور که ریچارد پایپس مورخ ،مدت ها قبل مشاهده کرد پیش بینی های دانیلسون برای دوره ی قبل ۱۹۱۷به طور قابل مالحظه ای دقیق بودند. “روسیه همان طور که تاریخ نشان داد راه سرمایه داری را دنبال نکرد ،او از بریتانیا تقلید نکرد بلکه از یک سرمایه داری میان بٌرزده به نوعی از سوسیالیسم دولتی تکامل پیدا کرد .همان طور که توسط مخالفان مجله هفته شماره 26مرداد 1391
رادیکال سرمایه داری در قرن نوزردهم گفته شد .افرادی که بر این عقیده بودند از سوسیال دموکرات ها به واقعیت نزدیک تر بودند ،سوسیال دموکرات ها این افراد را البته طرفدار آرمان شهر می دانستند و اصرار داشتند که روسیه گزینشی به جز تقلید از غرب ندارد( .پایپ ۱۹۷۰ص )۳۹ -۴پیروزی مارکسیسم “راست کیش” مارکس طی آخرین دهه ی زندگی اش ،مقاله یا کتابی در باره دیدگاه های جدیدش در باره تکامل آینده ی روسیه منتشر نکرد .گرچه مکاتبات او با انقالبیان و دانشمندان روسی (و یادداشت های گسترده او) به روشنی مسیر فکر او را نشان می دهند که چه اندازه”مساله روسیه ” از جهت های مهمی او را به تامل وا داشت .مارکس ظاهراً هرگز موفق به تدوین یک پاسخ نظام یافته مفهومی نسبت به چالش روسیه در مقابل خصوصیات عام تحلیل اش نشد )۱۶( .مارکس در هنگام مرگ خود در سال ۱۸۸۳اظهار آخرین کالم در باره “جوهر مارکسیسم را به فردریش انگلس واگذاشت( .دانیلز ۱۹۸۰ص)۳۱۴-۱۶ دانیلسون بالفاصله در صدد ارتباط با انگلس بر آمد ،همان رابطه ای که قبالً با مارکس داشت .اما انگلس با تحقیقی که مارکس به دقت انجام داده بود ناآشنا بود و از مارکس به جهان شمولی سرمایه بیش تر اعتقاد و باور داشت )۱۷( .کوشش دانیلسون در درخواست از انگلس برای دریافت نوشته ای از مارکس در باره ی روسیه بی ثمر ماند .دانیلسون به انگلس نوشت “همان طور که می دانید او این مساله را با اهمیت می پنداشت”. (مارکس ۱۹۵۱ص )۱۱۸دانیلسون در نامه های پیاپی به انگلس و با اشاره به داده های آماری روسیه و نقل و قول از نوشته های مارکس در باره ی روسیه بیهوده تالش می کرد که انگلس را متقاعد کند که گذشته و حال روسیه مطابق به مدل انگلیس نیست. سال بعد هنگامی که او ترجمه های دوم و سوم سرمایه را به پایان رسانده بود با اظهار تاسف به انگلس نوشت که مارکس طرح قبلی اش را در مورد استفاده از روسیه به عنوان یک موضوع مورد بررسی به سرانجام نرسانده است“ :آیا یادداشتی از آن چه که او در نظر داشته ،به جا مانده است؟”(مارکس ۱۹۵۱ص )۱۱۸پاسخ انگلس منفی بود.
ناپذیر سرمایه داری نه تنها عاری از حقیقت بلکه عمیقا ً برای مارکسیسم انقالبی در آلمان و نقاط دیگر خطرناک است )۱۸(.انگلس ستایش استرووه از بورژوازی را آشکارا مورد نقد قرار نداد و در عین حال از تفسیر در باره ی امتناع گروه رهایی کار از انتشار نامه مارکس به زاسولیچ و توطئه سکوت در باره آن سر باز زد. انگلس بعد از پایان مکاتبات خود با دانیلسون به پلخانف نوشت”:بحث و گفتگو با نسلی از روس ها که دانیلسون به آن تعلق دارد، نسلی که هنوز به وظیفه بنیادی کمون های روستایی که ظاهراً روسیه واقعا ً مقدس را از سایر ملل بی ایمان مشخص می کند کامالً غیر ممکن است … به هر حال در کشوری نظیر کشور شما که صنعت هنوز با کمون و زندگی فکری منزوی با آن در پیوند است تعجبی ندارد که چنین عقاید عجیب و غریبی ظهور کند .این مرحله ای است که کشور باید از آن عبور کند .با گسترش شهرها انزوای افکار مستبد به پایان می رسد و شما فرصت پیوند با یک دیگر را خواهید یافت( .مارکس .)۳۴۰ ،۱۹۵۱ به این ترتیب دانیلسون از طرف انگلس به عنوان یک متفکر عقب مانده از جامعه ای عقب مانده که آثارش (به نظر انگلس خوشبختانه ) متناسب با شهری شدن و متمدن شدن روسیه به دست فراموشی سپرده می شود. امیدهای انگلس از جهت های با مهمی به تحقق رسیدند .در دهه های آینده نظرات دانیلسون واقعا ً به فراموشی سپرده شدند. یک دوراهی بین پیشرفت جهان شمول بورژوازی و عقب ماندگی آسیایی دهقان کمونی در بین مارکسیست های “راست کیش” ،مقامات حکومت تزاری و لیبرال های کالسیک مورد قبول قرار گرفت و پیچیدگی های نظر دانیلسون و نظرهای متاخر مارکس و انبوه وسیعی از داده های آماری به دست فراموشی سپرده شد که به وسیله ی متخصصان و آمارگران روس به چاپ رسیده بود.
-۵بازگشت به آینده
انگلس درجریان مکاتبه دانیلسون به این نتیجه رسید که نظر او “تجدیدنظرطلبانه” “الیگارش آینده ،کاری را انجام می دهد که است و تردید او در باره پیروزی اجتناب هر کارفرمای لعنتی“ صفحه
66
)۱۹۹۳به هرحال ستایش از بورژوازی آمریکایی جعفری ساکس) یک برنامه کامل فروش قرن :جهش وحشیانه ادامه پیدا کرد فقط کارفرمای آمریکایی خصوصی کردن کامل در ( ۵۰۰یا ۱۰۰۰ کریستا فریلند، ِ روسیه از کمونیسم به سرمایه داری ۲۰۰۰ ،جای مرد صاحب ثروت انگلیس را به عنوان روز) تدوین کردند .با این استدالل که رد معیار سنجش پیشرفت اقتصاد جهانی گرفت .پیشنهاد آنان معادل با زیر پا گذاشتن “قوانین حداقل در پیوند با روسیه این نکته تا حدی رشد اقتصادی و اجتماعی” است (نایگه، “تا اندازه ای شبیه قرون وسطی است وقتی خودفریبانه به نظر می رسد و در مورد ۱۹۹۳ص )۶۷تجویزکنندگان شوک تراپی که بیمار می مرد آن ها می گفتند خوب شد روس ها ،استونی ها و ارمنی ها و دیگر بر این نظر بودند که روسیه بدین وسیله، خون ریزی به زودی متوقف می شود او اصالح طلبانی که در دولت های جانشین با بی ثباتی اقتصادی و آزادی های دنیای هنوز مقدار کمی خون در رگهایش دارد“. اتحاد شوروی به قدرت رسیدند تا حد زیادی مدرن عادت می کند و در انطباق با آن رشد با رشوه خواری و تراژدی توام است )۲۰( .می کند. جوزف استگلیتز ،اقتصاددانان برجسته و سرپرست سابق بانک جهانی .۲۰۰۱ در اولین دوره ی پس از فروپاشی شوروی نظیر اقتصاددان قرن نوزده ،ن .ی .زیبر یگور گایدار و مدافعان او این طور استدالل می کردند که ذهنیت مردم روسیه( ،ذهنیتی که محصول چندین دهه دور بودن از بازار و شستشوی مغزی و ذهنیت کودکانه) یکی از عمده ترین مشکالت ملت در راه پیشرفت است )۲۱(.آن ها در این مساله با اسالف خود در یک قرن پیش در سرزنش کردن “عقب ماندگی توده ها هم نظرند .نئو لیبرال های دوره ی پسا شوروی ذهنیت “دهقان گونه”ی مردم روسیه را تحقیر می کردند، هرچند برای استالین و دوره گوالگ ها دلتنگی نشان می دادند .در حالی که افکار عمومی با اصرار به علت ترس و تردید در مقابل بورژوازی مقاومت می کرد اصالح طلبان از استدالل های بسیاری استفاده می کردند که علیه کمون های دهقانی به کار برده می شد .مجموعه ای از کمبودهای نمونه وار مردم عادی روسیه (تمایل عمیق به تنبلی ،دزدی و قهر) مکرراً به عنوان مدافع ظهور یک جامعه مدنی که به شدت مورد نیاز است ذکر می شوند )۲۲(.مردم روسیه که به شدت در شبکه ای از مشکالت و انتظارات غیر معقول سوسیالیسم دولتی گیر کرده بودند برای تبدیل شدن به سرمایه داران یا کارگران نمونه در یک اقتصاد بازار آزاد مناسب نبودند؛ روس هایی که به سرعت به کارفرما تبدیل نمی شدند در بهترین حالت ماده ی خامی بودند که بعد از تصفیه از بقایای جمع گرایی سنتی شان به انجام نقش پیشرفته تاریخی شان قادر می شدند)۲۳( .
این همواره کار ساده ای است که اعتقاد داشته باشیم که راه حل جهان شمول و علمی برای تمام مصائب بشری در اختیار داریم. در پی آمد انقالب صنعتی انگلستان وقتی که آزادی نامحدود صاحبان سرمایه برای تجارت ،استخدام و استخراج بدون ترس از مقررات حکومتی (از جمله فروش تریاک به چین و استخدام کودک چهار ساله برای نظافت دودکش ها) به ایجاد قوی ترین و ثروتمندترین امپراتوری در جهان کمک رساند بورژوازی جایگاهی نیمه افسانه ای به دست آورد .کارفرمای بورژوازی به عنوان یک عنصر اجتماعی که دست آوردهایش به وسیله ویژگی های زمینه تاریخی مشخص نه تشویق و نه مهار می شد به عنوان یک نمونه جهان شمول رفتار عقالنی و مولد در تمام زمان ها و مکان ها معرفی شد .هر جا که اعضای این طبقه اجتماعی برای به کار گرفتن جادوی خود آزاد بودند می توانستند نظام های اقتصادی عقب مانده و ناکار آمد را به نظام های بارآور تبدیل کنند .در تقابل شدید با خالقیت و عقل معمول بورژوازی طبقات پائینی نادان ،ناکارآمد ،تحت ستم و کوتاه فکر معرفی شدند .در ارتباط با این بافت فکری آشکار به نظر می رسد که تنها رمانتیک ها و پوپولیست ها و ارتجاعیون متوهم می توانند باور داشته باشند که دهقانان یا کارگران ،جنبه هایی از حیات اقتصادی یا غیر اقتصادی خود را درک کنند -چه رسد به این که استراتژی های سودمندی برای تغییر داشته باشند .عاملیت ،رهبری و ابتکار حوزه اختصاصی بورژوا یا نخبگان با پذیرش این که سیستم شوروی تمام انگیزه مارکسیست باقی می ماند)۱۹( . های طبیعی درجهت رفتار اقتصادی مولد را از بین برده است ،شوک تراپی برای حذف طی دهه نود سیاست های بانک جهانی و این بقایا به عنوان یک اقدام فوق العاده مهم صندوق بین المللی پول که به کارفرمایان و در نظر گرفته می شد .بدون توجه به تجربه سرمایه گذاران بورژوا در آفریقای جنوب ی اخیر انگلیس که در آن جا مارگارت تاچر صحرا و نقاط دیگر امتیاز می داد موجب یک دهه الزم داشت تا ۵درصد از واحدهای تسریع سوء تغذیه ،مرگ و میر اطفال ،دولتی را خصوصی کند (دو بیک ۱۹۹۳ سقوط نرخ بارآوری و دستیابی به آموزش به ص )۴۰۵اقتصاددانان اس .ای .شاتالین خصوص برای زنان شد( .جیبون و دیگران و گ .یاولینسکی (مشاوران اقتصاددان مجله هفته شماره 26مرداد 1391
که با بی رحمی می خواست دهقانان را در “دیگ صنعت بجوشاند” اصالح طلبان اواخر قرن بیستم اعتقاد داشتند که خودکشی، مرگ و میر کودکان و بزرگ ساالن و مرگ در اثر بیماری های قابل پیش گیری (همراه با انباشت پیروزمندانه ثروت توسط سرمایه داران نیرومند) نشان دهنده یک گذار دردآور برای -مردم روسیه که به طور اسف انگیری از ”ریسک” گریزانند -به بلوغ اقتصادی است)۲۴(. اصالح طلبان نئولیبرال نظیر پتر استرووه قرن نوزده ،قطب بندی اقتصادی و کاهش دستیابی به آموزش و بهداشت را به عنوان حادثه های ” جنبی (اما تاسف انگیر)” در راه رشد اقتصادی می دانستند. طبق نظر یک مفسر آمریکایی روندی دردناک اما مولد ،راه رشد و تغییر سرانجام به “ ۷۴سال تجربه در سرباز زدن از قوانین سرمایه داری و سرکوب غرایز بنیادی طبیعت انسانی” خاتمه داد( .هوفمن )۲۰۰۲، یک مشاهده گر معتدل تر آمریکایی این پدیده را به “تاریکی همیشگی روح روسی” نسبت داد( .اسپکتر)۱۹۹۷، در این کابوس آمریکایی الیگارش ها و گانگسترهای سودطلب سال های ۱۹۹۰ ثروت وسایل ارتباط جمعی را انحصاری کردند (مثل سرمایه داران دوره ی دانیلسون که یارانه ی دولتی دریافت می کردند) و خود را کارفرمایان ،فردگرایان و مدافعان آزادی مدنی اعالم می کردند .آن ها با استخدام ارتش های خصوصی و گروه های امنیتی از منافع خود دفاع می کردند و با بمب گذاری و اجیر کردن آدم کشان به یک خصوصیت آشنا از منظره شهرهای روسیه تبدیل شدند( .کوتز )۲۰۰۰در کنار تبلیغ، سرو صدا در باره ی موفقیت و استراتژی های اقتصادی که هدف موجه شان تشویق کارفرمایان روس در حل ناکارآیی اقتصادی صفحه
67
نظام شوروی بود این نتایج به دست آمد-۱ : ماجراهای جدید در سرمایه گذاری های غلط و ناکارآیی -۲دادن امتیاز به کارفرمایان به زیان اتحادیه های کارگری -۳یک شکاف درآمدی فوق العاده زیاد به سبک آمریکایی بین دارا و فقیر -۴تجویز و توصیه به والدیمیر پوتین که آگوستینو پینوشه را هم چون الگوی خود انتخاب کند. همان طور که دنیا انتظار می کشید که بورژوازی مولد ،دموکرات و قانون مدار روسی ظهور کند ،مفسر کهنه کار آمریکایی مارشال گولدمن سوء استفاده های کارفرمایان شرکت آمریکایی انرون را با کارفرمایان روسی گاسپرون یعنی بزرگ ترین صادرکننده گاز طبیعی در جهان (که سال ها به وسیله نخست وزیر قبلی روسیه ویکتور چرنومیردین اداره می شد) مقایسه می کرد .شرکت اخیر ۳۰۰شعبه شبیه به انرون ایجاد کرد که به وسیله پسران، فرزندان هیات مدیره گاسپرون همسران، ِ ً اداره می شد .ظاهرا گاسپرون از این استراتژی استفاده می کرد که محصوالت خود را به قیمت پائین به شعبه های خود می فروخت و آن ها به نوبه با قیمت های باال آن ها را به فروش می رساندند و از این راه در جهت منافع مدیران شعبات و به ضرر کسانی تمام می شد که درشرکت مادر سرمایه گذاری کرده بودند یا مالیات های آن را دریافت می کردند .در نتیجه ایترا شعبه گاسپرون در فلوریدا در سال ۲۰۰۲دومین تولیدکننده و صادرکننده ی بزرگ گاز طبیعی در روسیه تبدیل شد (به گفته گولدمن) بدون این که نشانی از سرمایه گذاری از طرف صاحبان سهام یا سرمایه گذاران مستقیم باشد .ناظران هر دو شرکت (آرتور اندرسن متعلق به شرکت انرون و پرایس واترهاوس کوپرس متعلق به گاسپرون) معموالً در مقابل کنجکاوی مشتریان خود مقاومت می کردند .و در برابر کوشش های دولت برای بازرسی این شرکت ها ایستادگی می کردند یا انرون مثل گاسپرون با چرب کردن سیبل (در مورد گاسپرون حزب کمونیست روسیه را هم باید اضافه کرد) قانون گذاران و مسئوالن از چنین پیش آمدی جلوگیری می کردند( .گولدمن )۲۰۰۲ پرسش های قابل تامل در مورد این امکان که اعضای رسمی و سابق کمونیست و سرمایه داران جدید روسیه از راه های مختلف ،مقادیر هنگفتی ثروت شخصی از شرایط آشفته دهه نود کسب کرده اند بحث های پر هیجانی در گرفته است .به مجله هفته شماره 26مرداد 1391
هر حال این تحلیل به فهم امیدها یا نا امیدی های روس های کمتر فاسد که به روایتی از رویای آمریکای باور داشته اند یا افسردگی مارکسیست ها و سوسیالیست های سراسر جهان در آستانه فروپاشی اتحاد شوروی کمک نمی کند .بسیاری از سوسیالیست ها و غیرسوسیالیست ها سال های ۱۸۸۰ این افسانه را پذیرفتند که سرمایه داران از خصوصیاتی برخوردارند که آن ها را در همه جا و همیشه موفق می سازد .مارکس در نوشته های آخر خود چنین اسطوره های را هم چون “شعر تنفرآمیز مالکیت بر زمین” مردود اعالم کرد .مارکس در مقابل چنین “شعری” به تاریخی نگاری دور از احساسات دانیلسون در مورد بورژوازی فاسد وکوته نظر روس خوش آمد گفت و تحقیق بیش تری درمورد انبوه داده های آماری طلب می کرد که پیچیدگی تصمیم های اقتصادی را به وسیله یک جمعیت دهقانی غیر نخبه نشان دهد. آن طور که من می فهمم سنت سوسیالیستی بین نقد استثمار سرمایه داری و گاهی تحسین غیر انتقادی از مهارت های اقتصادی و فرهنگ بورژوائی از تنشی رنج می برد ،به عالوه بین اعتقاد در مبارزه برای عدالت به نفع کارگران و دهقانان و عقاید ،استراتژی ها و تجارب تاکنونی از هم گسیخته می شود که برای ساختن یک اقتصاد و جامعه ای بهتر عدالت را نفی کرده است)۲۵( . دانیلسون به بورژوازی با دیده تردید می نگریست و در جستجوی کشف گروه های اجتماعی غیر نخبه و نهادهایی بود که می توانستند به طور مولد در خدمت زندگی اقتصادی جدید قرار گیرند .ولی بسیاری از ناقدان مارکسیست روس او ،این اعتقاد را نداشتند .لنین توده ها را به عنوان رزمندگان شجاع ،حمایت کنندگان و پویندگان راه انقالب تحسین می کرد .اما به هیچ وجه این امکان را در نظر نمی گرفت که چیزی سازنده و خالق از همین گروه های اجتماعی می توان آموخت که او منافع آن ها را نمایندگی می کرد .قابل توجه است که طی انقالب ۱۹۰۵ حتی عاملیت بورژوازی را انکار کرد و ادعا کرد که یک حزب پیشگام از انقالبیون حرفه ای در هدایت انقالب بورژوا -دموکراتیک می توانند موفق تر باشند (کنیگستون من ۱۹۸۳ص )۲۶( )۸۶-۸۹ از نقطه نظر تاریخی روشن است که در زمینه های متفاوت کارفرمایان بورژوا نقش رهبری کننده ای را در مبارزات بازی کرده اند که منافع اقتصادی و غیر اقتصادی برای
سایر گروه های اجتماعی به بار آوردند .به هر حال آن ها تنها گروهی نیستند که چنین کردند – به سادگی می توان گفت که در مورد آن ها وسیع ترین تحلیل ها و تامالت و اسنادی که به وسیله مورخان ،اقتصاددانان و متخصصان توسعه از چپ تا راست انجام گرفته است .در مورد روسیه ،مارکسیست ها و پسامارکسیست هایی که می خواستند مقامی انحصاری در مورد رفتار بالنده ی اقتصادی به بورژوازی نسبت بدهند این گروه تحقیقات و فعالیت ها را از مسیر درست خارج کرده و آن را نادیده گرفتند .در نتیجه آن ها اکثریت مردم (دهقانان ،کارگران کارخانه اعم از زن و مرد) به عنوان سوژه و ابژه در یک مرحله ی گذار نادیده می گرفتند .به طور کلی نه چپ ها و نه لیبرال ها و نه نئولیبرال ها تحقیقات مقایسه ای و بی طرفانه ای در مورد انعطاف پذیری اقتصادی و توانایی و نوآوری در بین گروه های نخبه و غیرنخبه به عنوان عامالن تغییر در دنیای نوین انجام ندادند)۲۷( . بحث اخیر بعضی از موانع تاریخی برای تحقیق در استراتژی های تغییر که اکثریت را به عنوان شرکت کنندگان اما نه به عنوان ماده خام یا “منبع” برای توسعه مطرح کرد. همان طور که دیدیم مارکسیست های دهقان گریز قرن نوزده و مقامات رسمی دولت تزاری اسناد و استدالل هایی را بی ارزش قلمداد می کردند که ستایش بورژوازی یا “حماقت زندگی روستایی” را به چالش می طلبید .مارکسیست های راست کیش و هم مخالفان سرمایه دار آن ها تالش کردند تا اطالعاتی در مورد چنین داده ها و تحلیل هایی را برای نسل های بعدی از بین ببرند. آن ها تالش کردند داده ها و استدالل هایی را که دید قالبی در مورد بورژوازی و دهقانان را پیچیده تر می کرد از معرض دید و توجه همگان بدور نگه دارند .اما علی رغم این امر ،داده ها و استدالل ها باقی ماندند .گر چه ما نمی توانیم در مورد نتیجه یک دید همه جانبه تر و متوازن تر در مورد توان عامالن تحول سیاسی و اقتصادی – اجتماعی (چه در گذشته و چه در حال) پیش داوری کنیم اما زمان آن فرا رسیده که به چشم انداز بدیل و تحقیقی که می طلبد توجه شود .با نفی ستایش از بورژوازی به مراتب ساده تر خواهد بود که دریابیم که آیا این امتیازها در دوره پسا شوروی که به کارفرمایان اعطا می شود به نتایجی منجر خواهد شد: -۱آیا به پیشرفت تصمیم گیری های سازنده منجر خواهد شد؟
صفحه
68
-۲این امتیازها نقش سایرگروه های اجتماعی در روسیه را افزایش می دهد یا کاهش؟
یادداشت ها: این مقاله به مرحوم بوگاستاوسون پروفسور تاریخ اقتصادی در دانشگاه اُپساال تقدیم می شود. -۱در روسیه “روح کارفرمایی” به شکل مبهم از اوایل قرن هیجده در بین تحسین کنندگان آدام اسمیت و فیزیوکرات ها در دربار کاترین کبیر وجود داشت .در سال های ۱۸۵۰بعضی از اقتصاددانان برجسته ی روسی مدافعان پر احساس “مرد صاحب مالکیت انگلیسی” بودند که دیمتری پیسارف رادیکال جوان آن ها را به عنوان شیفتگان انگلیس” در دانشگاه مسکو نامید .به طور کل آثار اقتصاددانان متخصص قرن نوزده روسیه از طرف محققان غربی مورد غلفت قرار گرفته است .نگاه کنید به بحث مقدماتی گنیگستون من ۱۹۹۹ص ،۹۹-۹۲ارزیابی سودمند اما با تمایالت شوروی به وسیله کارآسف ۵۷٫۵۸ ،۱۹۵۶و با بینش های کمتر جانبدار از طرف کوزخیکایا۱۹۷۱ اکتیایف. ۱۹۷۲ -۲یاد داشت هایی در باره پوپولیسم در بحثی که خواهد آمد خواننده متوجه خواهد شد که اصطالح “پوپولیسم” (ناردونیک) به ندرت دیده می شود .این اجتناب سنجیده به ندرت در نظر گرفته می شود که “پوپولیسم” به عنوان یک کلمه منفی شهرت خود را بیش تر در جناحی در درون جنبش مارکسیست روسی در سال های ۱۸۹۰به دست آورد. پلخانف ،لنین و دیگران با ادعای مفسران راست کیش مارکس مخالفان سوسیالیست خود را روی هم ریختند و آن ها را اسالودوست لقب دادند و در مقابل غرب گراها قرار دادند و این را به عنوان صحت تحلیل مارکسیستی خود قلمداد کردند .به هر حال از لحاظ تاریخی دعوای پوپولیسم- مارکسیسم مقدمتا ً دعوایی بین دو گروه با درک مختلف از مارکسیسم بود( .پائیس ۱۹۷۰ص ۸۵-۸۷و ۱۹۶۴ص -۱۰۸ )۱۴۱طبق تجربه تحقیقاتی خود من الهام پوپولیسم بیش از آن که موجب درک و تحلیل سودمند شود مانع آن می گردد( .کنیگستون مجله هفته شماره 26مرداد 1391
من )۱۹۸۳،۱۹۹۱،۱۹۹۹،۲۰۰۲وزیر اقتصاد پرزیدنت پوتین اخیراً استفاده روشن کننده ای از این اصطالح در آوریل ۲۰۰۲ به عمل آورده است ،که کشف می کند طرفداران شوک تراپی روسیه سال های ۱۹۹۰هم پوپولیست بوده اند (برای یک دید طرفدارانه از نظری که پوپولیسم در واقع ارتجاعی و ضد غربی است به والکی نگاه کنید ۱۹۸۹ص .)۲-۳
-۶تاریخ دانش های اجتماعی در روسیه همانند تحقیقات اقتصاددانان روس موضوعی است که در بین دانشمندان غربی به طور عجیبی مورد غفلت قرار گرفته است. بسیاری از اقتصاددانان و آمارگران روس شاگردان اقتصاددانان آلمانی مثل ویلهلم روشر و گوستاو شموله بودند .طی نیمه دوم قرن نوزده روس ها بارها در کنفرانس های بین المللی برای آمارشناسان به تعداد وسیع شرکت داشته اند (کنیگستون من ۱۹۹۹ص .)۱۱۲/۱۳۱ ، ۹۳/۹۹ ، ۶۲/۷۷
-۳داده های جمع آوری شده به وسیله آمارگرانی انجام شده که در استخدام زمستو در دوره بعد از رهایی بودند ،این وظیفه -۷تقریبا ً یک قرن بعد ژان پل سارتر بحث به آن ها محول شده بود که بر اثر جمع می کند که این نامه دلیلی بر آن است که برای آوری آمارها سیاست مالی و مالیاتی تنظیم مارکس ” تاریخ جوامع غیرسرمایه داری شود آمارگران زمستوو با چهار میلیون و پیشاسرمایه داری گذشته به طور کامل و خانوار دهقانی مصاحبه کرده بودند در آغاز همه جانبه مورد بررسی قرار نگرفته است ۱۹۰۰آن ها داده هایی را جمع آوری کرده “ .سارتر ۱۹۷۵ص ۱۴۰٫ / ۲۴۲ بودند که در نیم قرن آینده بزرگترین داده های آماری در باره جمعیت دهقانی بود -۸مقایسه فرمول بندی دانیلسون با اثر اخیر (جانسون ۱۹۸۲ص ۳۴۲تا ) ۶۳گنیگستو ژیلبرت ریست سودمند است او می نویسد: من ۱۹۹۱ص ،۲۱-۵۱دارو ۲۰۰۰ص “جامعه صنعتی به بقیه جهان آینده اقتصادی ، ۵۲-۷۵سواوتیسکی ،۱۹۶۱لووتیکایا اش را نشان نمی دهد .جوامع صنعتی یک و سواوتیسکی ، ۱۹۲۶گافمن ۱۹۸۱ص مورد خاص به شمار می روند .وجود آن ،۳۱/۵۰۲روسوف ۱۹۳۱و هاریسون ها زمینه ای را که کشورها عمل می کند ۱۹۷۷ص .)۱۶۱/۱۲۷ تغییر داده است ،و این تکرار مجدد را غیر ممکن می کند چون شرایطی که برآمد اول -۴در نیمه ی قرن نوزده آگوست کنت را تسهیل کرده بود و مشخصات معینی را یکی از دانشمندان عصر خود بود .مدارسی به آن داده بود آن زمان دیگر وجود ندارد که علم جامعه او را تبلیغ می کردند در که بازیگران دیگر وارد صحنه می شوند”. پاریس ،لندن و برلین در حال گسترش (ریست ۱۹۹۷ص ۱۰۷ص .)۷۴ بودند ،معبدهای خرد ُکنت در ریودوژانیرو ُ بر پا شد و ایده های کنتی به عنوان الهام -۹برای مثال نگاه کنید به ورونستوف بخش جنبش تایپنیگ در چین نام برده شده .۱۸۹۲ اند .ادبیات وسیعی در مورد آثار او وجود دارد به عنوان نمونه نگاه کنید به کواللفسکی ۴۷ -۷۲ ، ۱۹۶۸و زلیگمن ۱۹۶۹ص -۱۰باید توجه داشت که مارکس در مورد این صورت بندی با دقت زیاد کار کرده بود ۲۵۶٫-۷۸ و پیش نویس های متعددی قبل از نقل قول فوق آماده کرده بود( .مارکس ۱۹۴۴ص -۵آثار مهم مین ” قانون باستانی ۴۲۰ ،۴۱۲ ″۱۸۶۱ ،تا والکی ۱۹۸۹ص ۱۷۹تا و “کمون های روستایی در شرق و غرب” .)۱۹۴ ( )۱۸۷۱نهادهای کمونی را در چشم اندازهای وسیع مقایسه ای مورد مطالعه قرار داد این مطالعه شامل پانچایات هندی -۱۱ ،بسیاری از اقتصاددانان و آمارگران کمون انگیسی و کمون دهقانی روسی میر یا روسی تاسیس حزب مشروطه دموکراتیک آُبشینا را در بر می گیرد .مین به همراه را مورد حمایت قرار می دادند و بعضی دانشمند آلمانی لودویگ نون مارر) توجه به حزب سوسیالیست انقالبی پیوستند که دانشمندان قرن نوزده را به تاریخ اجاره جهت گیری دهقانی داشت و در انتخابات خصوصی جلب کردند .مین با مارر با این دموکراتیک برای مجلس موسسان در ژانویه نظر مخالف بود که کمون ها به علت منسوخ ۱۹۱۸اکثریت را به دست آورد .نتایج بیش بودن شان در دنیای نوین از بین رفته اند (لی تر منفی تالش های سیاسی آن ها به تفصیل در زیر آمده است (گنیگستون من ۱۹۹۹ص پین کوت ۱۹۳۸ص ۱۷۷تا .)۲۰۶ ۱۸۴تا .)۱۸۵ صفحه
69
-۱۲انگلس یک کپی برای زاسولیج در سال ( ۱۸۸۴یک سال پس از مرگ مارکس) ارسال کرد .این نامه در سال ۱۸۸۶در یک مجله ی رادیکال به اسم وستنیک ناردنوی ولی به چاپ رسید مدت کوتاهی بعد از آن انگلس یک کپی از آن را برای دانیلسون ارسال کرد( .وایت ،۱۹۸۷ص )۷۵ -۱۳در بین مقامات حکومتی کسی که اعتقاد داشت رهایی روسیه وابسته به ظهور یک بورژوازی روستایی محافظه کار است- وزیر مالیه تزار ویته وزیر کشاورزی آ.س. ارمولوف و مشاوران سیاسی برجسته مثل س.آ .کوفود ،آ .آ.ریتخ ،آ .و .کریوشیرین، و.آ.گورکو و البته پ.آ استولیپین بودند که آخری در سال ۱۹۰۶به مقام نخست وزیری رسید(.گینگستون -من،۱۹۹۹،ص -۱۸۰ )۱۴۷ -۱۴کمبودهای کتاب به وسیله بسیاری از اقتصاددانان و آمارگران و فعاالن رادیکال دهقانی برجسته مورد اشاره قرار گرفته است .طبق نظر ک .ار .کاخورفسکی آمارگر ،کتاب لنین فقط طرحی از اطالعات منابع دست اول را نشان می دهد .داده ها به طور دلبخواهی انتخاب شده تا یک نتیجه از پیش تعیین شده را مورد تایید قرار دهد. معهذا بررسی لنین در زمان خود به یکی از با نفوذترین اسناد در این مورد تبدیل شد .استفاده فوق العاده دلبخواهی او از داده های اقتصادی در اثر گینگستون -من ۱۹۸۳ صفحات ۴۸-۵۴مورد بررسی قرار گرفته است. -۱۵لنین همانند معاصران لیبرال مترقی اش”آسیا” و “شرق شناسی” را به عنوان اسم رمزی برای توصیف هرگونه مصیبت اقتصادی به کار می برد .در حالی که پلخانف طرفداران اقتصاد مختلط مانند دانیلسون را ”شرقی” توصیف می کرد ،استرووه می خواست روسیه میراث”شرق شناسی” را به کناری اندازد که در آن ملت تبلیغ می شد (پایکس ،۱۹۷۰ص ،۶۹لنین ۱۹۵۸تا ۱۹۶۵ص ۱۸۵تا ،۱۹۱پلخانف ،۱۹۲۳ جلد ۱۰ص )۱۲۷ -۱۶در این باره مهم است که اندرسون و اسمیت( )۲۰۰۳را در نظر بگیریم. -۱۷در اواسط دهه ی ۱۸۸۰زمانی که هنوز انگلس امید به یک انقالب دهقانی در روسیه داشت نسبت به اثر پلخانف در “۱۸۸۵اختالف ما” به طور منفی واکنش مجله هفته شماره 26مرداد 1391
نشان داد و پیشنهاد کرد که پلخانف بهتر گرچه هنوز مصرف به سطح اواخر دوره ی است”به کار تحقیقی جدی تری”بپردازد شوروی نرسیده است( .ار .اف .ای-ار .ال به جای”مقاالت جدلی” علیه پوپولیست ها ۲۰۰۰۰،۴ .ص ۳۴نمودار)۱ (مارکس ۱۹۶۲ص .)۳۲۰به هر حال در سال های بعدی عدم موفقیت قتل هایی که -۲۱در بعضی موارد مورخان این تحلیل توسط تروریست ها برای متزلزل کردن را در مورد دوره های قبلی تاریخ روسیه استبداد روسی صورت گرفت و ظهور به کار برده اند .طبق یک مطالعه ی اخیر تجدیدنظرگرایی منجر به آن شد که انگلس دهقانان روسی در سال ۱۹۰۰به وسیله با جناح “راست کیش” مارکسیست روسی اصالحات حکومتی در شکل دهقانان کوچک نزدیک شود. باقی ماندند و به دهقانانی تبدیل نشدند که
روش های سرمایه دارانه را به کار گیرند. -۱۸در دهه ۱۸۹۰انگلس عمیقا در (که سونیس ۱۹۹۹ص )۱۲۴ مبارزه ای درگیر بود که توسط ببل و کارل انجام کائوتسکی برای شکست ریویزیونیسم -۲۲در بین تفسیرهای بسیار در باره ی می شود .ای مبارزه طلب می کرد که عقب ماندگی و غیرعقالنی بودن مردم مارکسیست ها یک استراتژی سیاسی تدوین روسیه ارائه شده است می توان به عنوان کنند که دهقانان و پرولتاریای شهر را در بر نمونه به پوپوف ۱۹۹۰ص ۲۷تا ۲۸ گیرد .نگرانی دانیلسون برای رفاه دهقانان مراجعه کرد .در سخنرانی که در نوامبر به نظر انگلس بخشی از رویزیونیسمی بود ۲۰۰۱توسط گینگستون -من در دانشگاه که مبارزه علیه ادوارد برنشتاین را منحرف هاروارد مرکز دیویس برای امور روسیه می کرد که مبارزه طبقاتی پرولتاریا را در بیان شد به تفسیرهای متعددی از محققان کانون توجه قرار نمی داد( .گینگستون -من روسی در مورد تمایل ویژه مردم روسیه به ۱۹۹۹ص ۱۴۴تا ۱۴۶و ۱۶۲تا ۱۶۴و فساد و عدم درستکاری اشاره شد. سال ۱۹۸۰ص )۱۴۳ -۱۹طبق نظر گی نقش مشاوران اقتصادی غربی در روسیه در اواخر قرن بیست به وسیله پیشفرض های از نقطه نظرات مشابهی الهام می گرفت .به کالم او “حمایت خصوصی سازی سریع اشتباه بود چون مشاوران اقتصادی خارجی رشد واحدها را در نظر نمی گرفت” ،استاندینگ .۱۹۹۷
-۲۳من در این صورت بندی عمیقا مدیون یک مفسر ناشناخته مجله RIPEهستم.
-۲۴یکی از مشکالت فزاینده روسیه این است که”:نرخ تولد و طول عمر روس ها پایین آمده است .بین ۱۹۹۰تا ۱۹۹۵طول عمر مردان روسی ۶/۳سال کاهش یافته است (از ۶۶به .)۶۰در سال ،۱۹۹۹ ۷۱۶/۹۰۰نفر از جمعیت فدراسیون -۲۰گرچه وضعیت دشوار روسیه به طور روسیه کم شده است .بزرگ ترین میزان وسیع مورد بحث قرار گرفته شایان توجه کاهش جمعیت در تاریخ روسیه از جنگ است که در استونیا که غالبا به عنوان مورد دوم جهانی به بعد .این مساله عموما به بدتر موفق پساشوروی مورد اشاره قرار می گیرد شدن شرایط اقتصادی ،باال رفتن الکلیسم و نتایج اولیه آخرین سرشماری یک کاهش بدترشدن امکانات درمانی نسبت داده شده جمعیتی بیش از ۲۰۰هزار نفر را نسبت است .بین ۱۹۹۱تا ۱۹۹۸جمعیت روسیه به سرشماری ۱۹۸۹نشان می دهد .با در از ۱۴۸میلیون ۳۰۰هزار به ۱۴۶میلیون نظر گرفتن نابرابری های اقتصاد کنونی ۳۰۰هزار کاهش یافته است( .فیل و دیگران و از بین رفتن سریع شبکه تامین اجتماعی در کیم و دیگران ،۲۰۰۰ص ۱۵۵تا )۷۳ کمیسیون اقتصادی UNبرای اروپا پیش بینی می کند که اگر گرایش کنونی ادامه پیدا کند جمعیت استونیا ۳۴درصد طی پنجاه -۲۵در این باره سودمند است که در سال آینده کاهش می یابد( .سی.دی.آی ۲۵نظر بگیریم که سرنوشت فرناندو هنریک ژوئیه ۲۰۰۰ص ۱۹و ار .اف.ای -ار .کاردوزو که زمانی ریس جمهور برزیل ال نیوزالین :۴-۲۰۰۰ص ۸۸نمودار )۲در بود و خود را مارکسیست می نامید ولی از ارمنستان درآمد ساالنه متوسط ثروتمندترین رهبری مالکان خصوصی و سرمایه گذاران ۲۰درصد جمعیت اکنون ۳۲برابر از ۲۰خصوصی حمایت می کرد و طبقه کارگر را درصد فقیرترین بخش جمعیت است ،در سال به عنوان بازیگران اقتصادی و سیاسی ندیده ۱۹۹۷این میزان ۲۷برابر بود .حکومت می گرفت .از دید کاردوزو طبقات پایین ارمنستان اعالم کرده است که ارمنی ها “چوب الی چرخ” هستند (گورتسل .)۱۹۹۹ نسبت به سال ۱۹۹۶بهتر مصرف می کنند من از هرمان شوارتز از دانشگاه ویرجینیا صفحه
70
نظری به خاطر طرح این مقایسه تشکر می کنم.
دیالک تیک داخلی ـ خارجی
-۲۶عمیق تر شدن درک سیاسی لنین از مساله دهقانان باعث شد که طرح استراتژی نپ را برای دوره ی اولیه شوروی ارائه کند .اما پیش فرض های اقتصادی او باعث شد که او عمر “غیرعادی” و رشد کمون های دهقانی طی دهه ۱۹۲۰را نبیند. (گینگستون -من ۱۹۸۳ص )۱۰۸
پروفسور گونتر کروبر
پروفسور کامیال وارنکه برگردان شین میم شین دایره املعارف روشنگری
-۲۷در دوره ی پساشوروی بعضی راه های مهم برای تحقیقات آینده فراهم شده و ممکن است ارزیابی از داده های اقتصادی و غیر اقتصادی در خصوص موارد ذیل را هموار کند: الف -طی دهه هشتاد این نتیجه حاصل شد که نفرت روس ها از رقابت نه به خاطر تنبلی بلکه به خاطر این است که افکار عمومی رژیم های رقابتی را با هرج و مرج در تولید ،بیکاری و نابودی بازده”اضافی” برای باال نگه داشتن قیمت ها مترادف می گیرد. (مسکونیوز ۲۲مارس ۱۹۸۷ص)۲ ب -ارزیابی تصمیم گیری کارگران در کارخانه ها در دهه ۱۹۸۰و اوایل ۹۰ برای افزایش بازدهی از طریق کاهش فساد مدیریت ،پارتی بازی کمتر و یک نظام توزیع درآمد که شامل صندوقی برای کودکستان ،ایجاد مراکز پیش گیری بیماری و ساختن خانه (ایزوستیا ۲۸ژوییه )۱۹۸۵
برقرار است ،ساختار آن را تشکیل می دهد، داخلی به سیستم ثبات نسبی اعطا می کند و شیوه داخلی (درونی) به مجموعه عناصر و رفتار خارجی آن را تعیین می کند. روابط خاص خود هر چیز و یا هر سیستم اطالق می شود که بوسیله آن نسبت به محیط مثال: زیست خود تفاوت پیدا می کند و بمثابه یک مفهوم «داخلی» در تئوری شناخت: کل نسبتا ثابت نمودار می گردد.
ج -جامعه شناس برجسته شوروی تایتانیا مفهوم «داخلی» هر سیستم می تواند در زاسالوکایا مطرح می کند که پیش فرض مرزبندی نسبت به مفهوم «خارجی» با دو جامعه شناسان در باره ی عقب ماندگی توده معنی مختلف تعریف شود: ها ،تحقیق و برسی منظم این که کارگران کارخانه می توانند در مورد انگیزه های ۱ اقتصادی و تفاوت دستمزدها نظر بدهند منحرف می کند(.سویتسکایا کولتورا ۲۳داخلی هر سیستم به مجموعه عناصر و ژانویه ،۱۹۸۶پروادا ۶فوریه ،نیویورک روابط خاص خود آن سیستم ،یعنی هر آنچه که جزو محیط پیرامون و یا محیط زیست تایمز ۲۸آگوست)۱۹۸۷ سیستم محسوب نمی شود ،اطالق می شود د -پیچیدگی های موضعی که پارلمان به اصطالح محافظه کار روسیه در برابر سیاست های اقتصادی بوریس یلتسین می جهان درونی انسان ها ،یعنی کلیه روندهائی گیرد( .بارست ۲۰۰۱ص ۳۹تا ۶۱ که محتوای کردوکار روانی انسان ها را تشکیل می دهند. مثال:
۲ داخلی هرسیستم به مجموعه روابطی اطالق می شود که میان عناصر متشکله آن سیستم مجله هفته شماره 26مرداد 1391
داخلی هر سیستم بطور بالواسطه در دسترس شناخت حسی قرار ندارد و لذا هر کردوکار معرفتی می کوشد تا از طریق شناخت فرم نمودین خارجی هر چیز و یا هر روند به شناخت محتوای ماهوی درونی آن چیز و یا آن روند پی ببرد و با شناخت شیوه رفتار هر سیستم به شناخت ساختار درونی آن وقوف حاصل کند. مفهوم قرینه و ضد مفهوم «داخلی» ،مفهوم «خارجی» است. داخلی و خارجی نسبت به هم در رابطه یک تضاد دیالک تیکی قرار دارند. مراجعه کنید به خارجی ،داخلی و خارجی خارجی (برونی) به مجموعه عناصر، روابط ،ساختارها و غیره اطالق می شود که جزو عناصر ،روابط ،ساختارها و غیره سیستم بسته مورد نظر محسوب نمی شوند. صفحه
71
۱
مفهوم قرینه و ضد مفهوم «خارجی» مفهوم «داخلی» است.
مفهوم خارجی در سیستمتئوری داخلی و خارجی نسبت به هم در رابطه یک مفهوم خارجی در سیستمتئوری مترادف تضاد دیالک تیکی قرار دارند. است با محیط زیست و یا محیط پیرامون (داخلی و خارجی رابطه دیالک تیکی با یکدیگر دارند: ۲ مفهوم خارجی در رابطه با کردوکار روانی از این رو ،ما از دیالک تیک داخلی ـ خارجی سخن می گوییم .مترجم) انسان ها
وقتی هم که در کردوکار روانی انسانی ها مراجعه کنید به داخلی (درونی) ،داخلی و از جهان خارج سخن می رود ،منظور ،همه خارجی آن چیزهائی است که جزو کردوکار روانی انسان ها محسوب نمی شوند و یا همه آن چیزهائی است که این کردوکار روانی به داخلی و خارجی (درونی و برونی) به سوی شان سمتگیری کرده است. خواص متضاد هر چیز و یا هر سیستم مادی و یا فکری (ایده ای) اطالق می شود که ۱ در وحدت دیالک تیکی شان نشاندهنده بود و نمود (ماهیت و پدیده) آن چیز و ساختار و مفهوم خارجی به معنی فرم نمودین شیوه رفتار آن سیستم اند. مفهوم خارجی بمعنای دیگری نیز بکار می از آنجا که مفاهیم «داخلی» و «خارجی» رود: به دو معنی مختلف ـ هرچند هم مرتبط بهم ـ مثال وقتی که میان فرم نمودین خارجی مطرح می شوند ،رابطه آندو نیز باید از دو چیزی ،روندی ،سیستمی و غیره و محتوای نقطه نظر تعیین شود: ماهوی داخلی آن و یا ساختار درونی آن ۱ تفاوت گذاری می شود. این معنی مفهوم خارجی از نقطه نظر سیستمتئوری با شیوه رفتار هر عنصر و یا هر سیستم مطابقت دارد. متد جعبه سیاه با چنین شیوه های رفتاری نمودین خارجی سر و کار دارد. متد جعبه سیاه شیوه های رفتاری نمودین خارجی را مورد بررسی قرار می دهد ،بی آنکه ساختار و سیستم مورد نظر را بشناسد. مفهوم خارجی به این معنی ـ قبل ازهمه ـ در تئوری شناخت نقش بازی می کند: خارجی به همه چیزهائی اطالق می شود که در دسترس بالواسطه حواس انسانی (اعضای حسی) قرار دارند. انسان از طریق شناخت خواص و مشخصات خارجی هر چیز به ماهیت درونی آن چیز پی می برد و از طریق شناخت شیوه رفتار نمودین خارجی هر سیستم به ساختار درونی آن سیستم آگاه می گردد. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
چون داخلی به هر آنچه که سیستمخودی است و خارجی به هر آنچه که سیستمبیگانه است ،اطالق می شود ،پس تفاوت گذاری میان داخلی و خارجی با تفاوت گذاری سیستمتئوریکی میان سیستم و محیط (محیط زیست و محیط پیرامون) آن مطابقت پیدا می کند.
نیروهای مولده اما در رابطه با مناسبات تولیدی ،فاکتورهای خارجی محسوب می شوند ،زیرا آنها بمثابه سیستم در مقابل مناسبات تولیدی قرار می گیرند. مراجعه کنید به شیوه تولید ،نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری نسبیت داخلی و خارجی بدان معنی است که خارجی در سیستم های نظام باالتر به داخلی تبدیل می شود و داخلی متعلق به سیستم نظام باالتر در سیستم نظام پایین تر به حارجی مبدل می شود. این حکم که داخلی و خارجی تعین های نسبی اند ،بدان معنی نیست که داخلی و یا خارجی بودن چیزی به سوبژکتیویته (ذهنیت) افراد واگذار می شود تا بطور دلبخواهی تعیین کنند که چه چیزی سیستم و چه چیزی محیط پیرامون آن را تشکیل می دهد. مرزبندی میان داخلی و خارجی ،یعنی میان سیستم و محیط پیرامون آن همواره وابسته به واقعیات امور اوبژکتیف (عینی) است و در تحلیل نهائی همواره بطور اوبژکتیف (عینی) تعیین می شود. مفاهیم «داخلی» و «خارجی» اغلب در رابطه با مفاهیم و مقوالت فلسفی و برای مرزبندی دقیقتر آنها مورد استفاده قرار می گیرند. مثال طبقه تضادها ،علل ،شرایط و امثالهم به تضادها ،علل و شروط داخلی و خارجی تقسیم بندی می شوند ،تا نشان داده شود که برای تحول و توسعه چیزها و یا سیستم ها داخلی و خارجی ارزش یکسان ندارند.
مراجعه کنید به محیط زیست ،محیط مراجعه کنید به تضاد ،علت ،شرط پیرامون ،سیستمتئوری ،دیالک تیک عنصر درجه سازمان یابی سیستم هرچه باالتر ـ ساختار ـ سیستم باشد ،به همان اندازه هم تضادها ،علل و داخلی و خارجی به این معنا تعین های نسبی شرایط داخلی برای ساخت آن تعیین کننده خواهند بود. محسوب می شوند. زیرا خارجی نه بطور مطلق ،بلکه همواره تضادها ،علل و شرایط داخلی ماهیت سیستم در رابطه با سیستم معینی می تواند تعریف را ،کیفیت سیستم را تعیین می کنند ،در حالیکه تضادها ،علل و شرایط خارجی تنها شود. در زمینه تغییر چند و چون ساخت آن تأثیر مثال نیروهای مولده هر جامعه در رابطه ضمنی باقی می گذارند. با سیستم شیوه تولیدی آن جامعه به شرایط داخلی هستی اجتماعی انسانی تعلق پیدا می مثال پیدایش علم در یونان باستان در وهله اول مشروط به توسعه تولید کاالئی بوده کند. صفحه
72
است و نه آنسان که تاریخ نگاری آن زمان نمودین و شیوه رفتار هرچیز و یا هر سیستم تصور می کرد ،ناشی از شرایط جغرافیائی .و غیره بوسیله خواص داخلی ،مشخصات و قانونمندی های درونی و یا بوسیله ساختار مقدم بودن داخلی نسبت به خارجی را اما آن چیز و یا آن سیستم و غیره تعیین می شود. نباید مطلق کرد. داخلی و خارجی اگرچه ضد هم اند ،اما نمی توانند جدا از یکدیگر وجود داشته باشند، زیرا آن دو یکدیگر را مشروط می سازند و با همدیگر وحدتی را تشکیل می دهند.
از آنجا که سیستم ها (حتی سیستم های بسیار سازمان یافته) در مقابل اختالالت وارده از محیط زیست تنها دارای یک عرصه ثبات نسبی اند ،بر اثر تأثیرات خارجی (اگر اختالالت وارده از حد معین برای سیستم عدول کنند) کیفیت درونی سیستم دچار تغییر و لذا در یک رابطه تضاد دیالک تیکی با هم قرار دارند. خواهد شد. هیچ تغییر کیفی و هیچ توسعه چیزی نمی (به همین دلیل است که ما از دیالک تیک داخلی ـ خارجی سخن می گوییم .مترجم) تواند مستقل از «خارجی» صورت گیرد. اما علیرغم آن ،داخلی ،یعنی سازمان سیستم مراجعه کنید به ماهیت ،پدیده ،محتوا ،فرم نسبت به خارجی نقش غالب و مسلط به عهده در دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت)، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی دارد. و در دیالک تیک فرم و محتوا در تارنمای زیرا علل خارجی برای اینکه بتوانند مؤثر دایرة المعارف روشنگری واقع شوند ،باید به روندهای سیستمخودی پایان مبدل شوند. تنها زمانی می توان از مقدم بودن خارجی نسبت به داخلی سخن گفت که افزایش سازمان سیستم از هرنوع نتواند خارجی را تحت تأثیر قرار دهد و سیستم بدنبال آن به مرحله سازمانی نازلتر سقوط کند. ۲ مفهوم داخلی در تئوری شناخت عمدتا برای نشان دادن محتوای ماهوی هر چیز و یا هر سیستم بکار می رود و از این رو در مقابل فرم نمودین خارجی آن چیز ،و یا شیوه رفتار آن سیستم قرار داده می شود داخلی و خارجی در این معنی نیز تعین های نسبی اند که در یکدیگر نفوذ می کنند و در روند شناخت به یکدیگر مبدل می شوند. مثال برای شناخت محتوای ماهوی درونی هرچیز و یا برای شناخت ساختار درونی هر سیستم تنها با بررسی فرم نمودین خارجی آن چیز و یا شیوه رفتار آن سیستم می توان نایل آمد و از سوی دیگر برای فهم بهتر فرم نمودین خارجی و برای غلبه بر آن باید به درک محتوای ماهوی و قانونمندی های درونی آن چیز و یا به درک ساختار درونی آن سیستم نایل آمد. دلیل شناخت داخلی از طریق شناخت خارجی این است که خواص ،مشخصات ،فرم مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
73
نظری
دیالک تیک جزء و کل پروفسور کامیال وارنکه برگردان شین میم شین دایره املعارف روشنگری
جزء جزء عبارت است از عنصر و یا زیرسیستمی هم پراتیک و هم کردوکار معرفتی انسان ها ـ ماهیتا ـ بر این دیالک تیک مبتنی اند. با خصلت کلی. جزء هر کل ـ به تنهائی ـ بنا بر تعریف آن، فاقد استقالل است. جزء فقط در پیوند با اجزای دیگر وجود دارد و همه اجزا با هم ،کلی را تشکیل می دهند. مفهوم «جزء» ،از این رو ،یک مفهوم مناسبتی است که در رابطه با قرینه خود یعنی «کل» معنامند می شود. اگر اجزاء از پیوند کلی شان ایزوله شوند، آنگاه خصلت جزئی خود را (جزئیت خود را) از دست می دهند. زیرا آنها در خارج از کل معین ،دیگر نه جزء ،بلکه چیزهای مستقلی محسوب می شوند. این نسبیت خصلت جزئی چیزها سبب می شود ،که هر چیز واحد بتواند بمثابه جزء کلیت های مختلف محسوب شود. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
جزء ،معنا پیدا می کند.
کل اگرچه از اجزاء تشکیل می یابد ،ولی نمی توان شیوه های رفتار آن را ناشی از ما با تجزیه ،حالجی و متمایز کردن کلیت جمع ریاضی اجزای آن دانست. های معین به عناصر مجزا دست می یابیم که در ترکیب جدیدی از سیستم های فنی و کل در مقابل اجزای خود ،قانونمندی های فکری بی سابقه از چیزهای نسبتا مستقل ،کیفیتا مستقلی از خود نشان می دهد. به اجزای متقابال وابسته به یکدیگرتبدیل می مثال طبقات اجتماعی از افراد تشکیل می شوند. یابند ،ولی رفتار هر طبقه ـ بمثابه کل ـ را نمی توان در رفتار افراد آن خالصه کرد. مراجعه کنید به کل ،جزء و کل ،سیستم کل عبارت است از مجموعه ای از عناصر بنابرین ،کل «بیشتر» از جمع ریاضی کیفیتا همانند و یا عناصر کیفیتا متفاوت که اجزای متشکله خویش است. سیستم واحد پیوندمند و منسجمی را بوجود می آورد ،سیستمی که اجزای منفرد آن این به اصطالح «بیشتر» ،از تأثیر متقابل بلحاظ مورفولوژی و فونکسیون وابسته به اجزاء کل ناشی می شود ،که در مقایسه با توانائی اجزای منفرد از کیفیت برتری یکدیگرند. برخوردار است. (مورفولوژی یعنی فرمشناسی بلخاظ سیر شاید بهتر باشد که بگوییم: توسعه و خودویژگی ها .مترجم) بنابرین مفهوم «کل» ،یک مفهوم مناسبتی این به اصطالح «بیشتر» ،از دیالک تیک است که تنها در رابطه با قرینه خویش ،یعنی جزء و کل ناشی می شود .مترجم صفحه
74
تشکیل کلیت ها هم در کردوکار مادی و هم در کردوکار فکری ،نقش مهمی بازی می کند. بکمک روش های ترکیب می توان از تجزیه کلیت های موجود ،عناصر مجزائی بدست آورد و با بهم پیوستن مجدد آنها (به ترتیبی دیگر) می توان سیستم های بی سابقه ای را تشکیل داد که ببرکت خصلت کلی شان چیز کیفیتا نوینی باشند. مراجعه کنید به کلیت ،جزء و کل پایان جزء و کل مفاهیم مناسبتی اند. به کمک مفاهیم جزء و کل ،خصلت سیستمی، نظام سلسله مراتبی و ساختار واقعیت عینی درک می شود. رابطه جزء و کل پیوند تنگاتنگی با دیالک تیک های زیر دارد: ۱ دیالک تیک وحدت و کثرت ۲ دیالک تیک وحدت و تنوع ۳ دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم هر کلی کثرتی است ،چون بلحاظ کمی ،از مجموعه ای از اجزاء تشکیل می یابد. هر کلی وحدتی است ،چون کل نسبت به تنوع کمی اجزای خود از رفتار مستقل نسبی برخوردار است. مکانیسیسم عناصر نهائی تجزیه ناپذیر ماده را ،یعنی وجود چیزها را بمثابه اجزای صرف قبول دارد ،اجزائی که کلیتی را تشکیل نمی دهند.
از عناصر متنوع اند و هم کثرتی از وحدت ها: مثال اتم هم جزء است و هم کل. (اتم فی نفسه دیالک تیک جزء و کل است. اما اتم در داربست مولکول جزء محسوب می شود و مولکول کل.
را در رابطه با اجزای آن تعریف کرد: ۱ بنا بر مجموعه ،نوع و تنظیم اجزای آن ۲ بنا بر روابط موجود میان اجزای آن ،یعنی بنا بر ساختار آن
مولکول نیز دیالک تیک جزء و کل است. از این رو ست ،که کل بنا بر ماهیت خویش، مترجم) «بیشتر» از جمع ریاضی اجزای خویش اتم جزء است در رابطه با مولکول ،که اتم است. متعلق بدان است. زیرا ببرکت ساختار ،کارآئی ها و شیوه اتم کل است در رابطه با عناصر متشکله های رفتاری ئی امکان پذیر می شود ،که از کارآئی ها و شیوه های رفتاری اجزا ،قابل خود: استخراج نیستند. نویترون ها ،پروتون ها ،الکترون ها و اشتباه فلسفه ایدئالیستی کلیت در این است غیره. که برای توضیح رفتار کلی (که بر بنیان هر چیز می تواند نسبت به سیستم معینی مجموعه صرف اجزای منفرد قابل درک نیست) وابستگی متقابل اجزا را در نظر جزء محسوب شود: نمی گیرد ،بلکه دست بدامن عوامل ماورای تجربی (عوامل فکری) می شود و آنها را ( )xجزئی از سیستم ( )S1است. بمثابه سازنده کل از اجزاء قلمداد می کند. اشاره به سیستم مختصات همواره ضرورت دارد ،زیرا هرچیز واحدی می تواند در آن مراجعه کنید به تئوری کلیت ،هولیسم، واحد جزء سیستم های بیشماری باشد و ویتالیسم خواص آن می توانند در سیستم های مختلف نه فقط از ساخت خود آن چیز ،بلکه همچنین هر چیزی را که به نحوی از انحاء در از خود قانونمندی سیستم مربوطه ناشی سیستمی قرار دارد ،نمی توان به این دلیل، بمثابه جزء آن سیستم محسوب داشت. شوند: ( )xدر سیستم ( )S1ببرکت خاصیت ( )aفقط عناصر و زیرسیستم های هر سیستم خود عمل می کند ،ولی در سیستم ( )S2کلی می توانند به شروط زیر بمثابه اجزاء آن سیستم محسوب شوند: ببرکت خاصیت ( )bخود و الی آخر. اما هر چیزی نمی تواند جزء هر کلی باشد ،عناصر و زیرسیستم هائی که رفتارخود چون هر چیز به سبب خواص خاص خود ،ویژه سیستم نتیجه ترتیب و وابستگی متقابل تنها در گروه معینی از کل ها می تواند بمثابه آنها ست. جزء متشکله آنها عمل کند: ۱ ( )xمی تواند به سبب خاصیت ( )cخود با مثال سیستم ( )S3ناسازگار باشد.
ماتریالیسم دیالک تیکی ،بر خالف مکانیسیسم ،دیالک تیک جزء و کل را فراگیر و عمومی (یونیورسال) می داند.
اینکه چیزها می توانند بمثابه اجزاء طبقات مثال اتم ها اگرچه اجزاء مولکول ها هستند، مختلفی از سیستم ها محسوب شوند و یا ولی نمی توان آنها را بطور قطعی بمثابه نشوند ،نشان می دهد که آنها خود سیستم اجزاء اعضای بدن محسوب داشت. هائی از خواص اند ،یعنی هر چیزی خود ۲ کلیتی را تشکیل می دهد.
اجزاء بدلیل اینکه خود چیزهائی اند ،هر کدام کلی محسوب می شوند و لذا هم وحدتی
همانطور که هر جزء در رابطه با کل تعریف مثال می شود ،به همان سان نیز می توان هر کل
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
75
و یا سلول ها را که اجزاء اعضاء محسوب مشخصه سیستم های مولتی ثابت عبارت از می شوند ،نمی توان به مثابه اجزاء اندام این است ،که آنها در مقابل اختالالت وارده به سیستم ،بمثابه کل واکنش نشان نمی دهند، (ارگانیسم) محسوب داشت. بلکه این وظیفه را به زیرسیستم های خود اشتباهات انواع مختلف مکانیسیسم از عدم محول می کنند. توجه به نظام سلسله مراتبی (هیرارشی) استقالل نسبی کل و استقالل نسبی اجزای آن جزء و کل ناشی می شود: از صفت ممیزه کلیت ها ناشی می شود (به ابژکت هائی که روی هم تلنبار شوند و فاقد پیوند با یکدیگرند ،همان رفتاری را در این مکانیسیسم ،اتم (و یا کوچکترین واحد شناخته این امر ارسطو نیز واقف بوده است). انبوهه از خود نشان می دهند که در خارج شده ماده) را جزء هر ساخت شیئی می داند و به این دلیل ،کلیه عرصه های دیگر واقعیت کلیت ها ،بر خالف مجموعه ها و یا انبوهه ازآن. را به قوانین وجود و حرکت این عرصه های صرف ،این صفت ممیزه را دارند که واقعیت تقلیل می دهد ،سطحی و مبتذل می در صورت از دست دادن مجموعه معینی از این رو چنین انبوهه هائی اجزائی بمعنی کند و بدین طریق توضیح ماتریالیستی کلیت از اجزای خود (اجزائی که فقدان شان میدان واقعی کلمه ندارند. عمل کلیت ها را از حد اقل مقرر ،تنگتر های واقعی را غیرممکن می سازد. نمی کنند) و یا با تکثیراجزای خود (اجزائی در مغایرت با مفهوم «کلیت» که یک تعین توضیح دقیق رابطه جزء و کل را در حال که وجودشان میدان عمل کلیت ها را از حد کیفی است ،انبوهه فقط حاوی تعین های کمی حاضر قبل از همه سیستمتئوری سیبرنتیکی اکثر مقرر فراختر نمی کنند) و یا اگر اجزای صرف است. از دست رفته و یا بدست آمده برای کل بی انجام داده است. اهمیت باشند ،آنگاه دچار تغییر کیفی نمی وجه مشترک کلیت (کل) و انبوهه (مجموعه) این است که هرکلیتی مجموعه (ما اصطالح سیستمتئوری را بکار می بریم شوند و متالشی نمی گردند. ای از عناصراست ،یعنی نه تنها دارای یک تا آن را نسبت به تئوری سیستم مرزبندی مثال با جراحی کردن (مجزا ساختن) اجزائی تعین کیفی است ،بلکه عالوه بر آن (همانند کنیم. از مغز که وظایف روانی مشخصی را به انبوهه) دارای یک تعین کمی است. همانطور که کدخدا با خدای ده و خدای نامه عهده دارند ،اگرچه بطور موقت وظایف یاد با نامه خدا و کارنامه با نامه کار مرزبندی شده انجام نمی یابند ،اما طولی نمی کشد که انبوهه ها نیز همواره کم و بیش خصلت شده اند و معنی بکلی دیگری دارند .مترجم) اجزای دیگر مغز وظایف یاد شده را تقبل کلیتی دارند ،زیرا در سیستم های عینی ـ می کنند و وضع سابق سیستم را (اگر هم با واقعی (بمعنای قطعی کلمه) کمتر موردی پیش می آید که عناصرمجموعه ای هیچ النگه در کتاب خود بنام «کلیت و توسعه نارسائی هائی) بازتولید می کنند. پیوندی با هم نداشته باشند. بلحاظ سیبرنتیکی »۱۹۶۶نشان می دهد که کلیت های نظام باالتر ،حداقل از دو سیستم اما اگرچه از دست دادن اجزائی به نابودی نظام پایین تر تشکیل می یابند و دو سیستم کلیت ها منجر نمی شود ،اما قدرت ترمیم اما پیوند میان عناصر آنها می تواند آنقدر یادشده ،حداقل بکمک یکی از عناصر خود ،خسارات وارده ،هم از نظر کمی (میزان ناچیز باشد که قابل ذکر نباشد. در پیوند با هم قرار دارند و نسبت به سیستم اجزای جراحی شده نباید بیش از حد مقرر باشد) و هم از نظر کیفی (اجزائی وجود حتی آموزش ریاضی مجموعه ها خصلت نظام باالتر بمثابه اجزاء عمل می کنند. دارند که جبران ناپذیر اند) ،حد و مرزی کلیتی مجموعه ها را مورد صرفنظر قرار نمی دهد. هرچه درجه نظامی یک سیستم باالتر دارد. باشد ،یعنی زیرسیستم های آن هرچه بیشتر در تشریک مساعی و در اختالف رتبه به پیوند میان مقوله های «کل» و «حد» نشان این حقیقت امر را در تعریف کالسیک همکاری با یکدیگر و «مبارزه» بر ضد می دهد ،که رابطه میان جزء و کل تابع کانیور ( )۱۸۹۵مشاهده می کنیم: یکدیگر بپردازند ،بهمان اندازه رفتارکلیتی دیالک تیک کمیت و کیفیت است. «هرمجموعه عبارت از جمعبندی ()M سیستم کاملتر خواهد بود و سیستم بهمان اندازه بیشتر به توسعه خودقانونمندی خویش ،مراجعه کنید به کل ،کلیت ،تئوری کلیت ،نظر و تفکر ما از ابژکت های ( )mمعین و متفاوت است ،که عناصر ( )Mنامیده می هم در مقابل رفتار اجزاء خود و هم در مقابل جزء شوند ،و کلی را تشکیل می دهند». محیط پیرامون خود قادر خواهد بود. پایان (کانیور ،۱۹۳۲ ،ص )۲۸۲ خصلت کلیتی هر سیستم مادی پویا متناسب کلیت به خاصیت سیستم های بغرنج و پیچیده با عرصه ثبات آن رشد می یابد. اطالق می شود که در مقابل رفتار اجزای و لذا بطور کلی می توان گفت: با بغرنجی سیستم ها از سوئی ،خصلت کلیتی خود رفتار مستقل و کیفیتا متفاوتی از خود سیستم ها هرچه بغرنجتر و پیچیده تر باشند، آنها و استقالل نسبی شان در مقابل اجزای نشان می دهند. بهمان اندازه خاصیت کلیتی آنها بارزتر شان افزایش می یابد و از سوی دیگر اجزاء و زیرسیستم ها می توانند هرچه بیشتر مثال رفتار هر طبقه اجتماعی ـ به عنوان کل است. ـ را نمی توان بمثابه جمع ریاضی رفتارهای مستقل از یکدیگر عمل کنند. پیش شرط کلیت همواره از قرار زیر است: افراد منفرد متعلق به آن طبقه تلقی کرد. کلیت را باید نسبت به تمامت ،مجموعه و انبوهه (اگرگات) که حاکی از تلنباری از ابژکت ها هستند و عناصر متشکله شان حتما نباید با یکدیگر پیوند درونی داشته باشند و سیستمی را تشکیل دهند ،مرزبندی کرد.
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
76
۱ کل مربوطه از سوئی متشکل از اجزائی است. ۲ کل مربوطه در مقابل اجزای خود رفتار مستقلی از خود نشان می دهد. رفتار مستقل کل را بدو طریق که مکمل یکدیگرند ،می توان از یکدیگرتمیز داد: ۱ اوال بکمک توصیف وضع و حرکت اجزاء ۲ ثانیا بکمک تعیین پیوندهای خاص میان اجزا که خود را در کلیت ـ (سیستم) ـ ساختار مربوطه عیان می سازد.
کلیت های دوگانه در خویش ،تضادمند در بود و حقایق نیم بند موجود در نظریات ایدئالیستی کلیت را نیز بخدمت می گرفت و خویش و لذا خودجنب. از سوی دیگر غیرعلمی بودن توسل بدامن چیزها کلیت هائی اند ،زیرا آنها سیستم هائی موجودات ماورای طبیعی ،بردارهای کلیتی و غیره را اثبات می نمود. ازکیفیت ها هستند. اما چون هر آنچه که هست ،چیزی است ،پس الف جهان عبارت است از یک سیستم طبقه بندی شده از کلیت ها که در اشتراک مساعی و کلیت از دید ماتریالیسم دیالک تیکی در «مبارزه» بر ضد یکدیگر قرار دارند و لذا خصلت کلیتی واقعیت عینی ،یونیورسال ۱ وعام است. بنا بر نظریه ماتریالیسم دیالک تیکی اگر بدین طریق اتم ها و مولکول ها کلیت هائی تغییرات کمی ،یعنی تعداد عناصر و انتظام اند ،سلول ها ،اعضا ،اندام ها و صورت آنها از حد معینی عدول کنند ،موجب تحول خصلت کلیت می شوند و این یا آن عنصر بندی های اجتماعی هم همینطور. نیز در کلیت های مختلف ،تحت شرایط و آنها همه قانونمندی خودویژه خود را مختلف ،ارزش مختلفی کسب می کند. مدیون خصلت کلیتی خویش اند. ۲ کلیت خصلت کلیت تا حدودی تعیین کننده خصلت اجزاء و عناصر است. پروفسور گئورگ کالوس
مثال اگر چه برای علم تاریخ وقوف به فاکت پروفسور کامیال وارنکه ها و روندهای تاریخی منفرد الزم است ،ولی ارزیابی آنها برای روند کلی تنها از طریق برگردان شین میم شین تحلیل ساختار جامعه امکان پذیر است. در ایامی که ماتریالیسم مکانیکی بمثابه انقالبی بودن آموزش مارکسیستی جامعه از تنها راه توضیح طبیعی چیزها و روندهای این نظر بوده که مارکس نقطه نظرمکانیکی واقعیت عینی قلمداد می شد ،بسیاری از پیشینیان را که جامعه را مجموعه ای از علمای علوم طبیعی و جامعه شناسان که افراد مجزا تلقی می کردند (آموزش های متکی بر ماتریالیسم مکانیکی بودند ،یا منکر اتمیستی جامعه) و حرکت جامعه را جمع پدیده کلیت بودند (و این نظر با کوهی از ریاضی اقدامات منفرد افراد قلمداد می فاکت های مربوط به رشته های مختلف علوم در تضاد قرار داشت) و یا تالش داشتند، کردند ،مورد انتقاد قرار داد. توضیحی براساس مکانیک کالسیک و یا مارکس بر خالف آنان ازخصلت کلیتی اتمیسم سرهم بندی کنند که محکوم به ناکامی جامعه آغاز کرد و خودجنبی جامعه را بود. بر بنیان تجزیه آن به طبقات کیفیتا متضاد توضیح داد که ضمنا کلیت حاکم بر افراد مراجعه کنید به اتمیسم (یعنی طبقه) تعیین کننده رفتار اجزای خود بدین طریق بود که نظرات ایدئالیستی راجع (یعنی افراد) است. به پدیده کلیت توانستند مدت های مدیدی در ماتریالیسم مکانیکی چیزها را مرده می دید عرصه های مختلف علوم ،اعتبار خود را و بمثابه جوهرهائی می پنداشت که برای حفظ کنند. حرکت خویش به عامل خارجی وابسته اند. مراجعه کنید به ویتالیسم ،روانشناسی هیئت دیالک تیک ماتریالیستی با غلبه بر نظریات و غیره مکانیکی ،معارف موجود را تعمیم می دهد و مفاهیم موجود مربوطه را از نو تعریف تا اینکه باالخره ماتریالیسم دیالک تیکی توانست بر بنیان دیالک تیک جزء و کل و می کند. دیالک تیک کمیت و کیفیت توضیحی طبیعی از دید دیالک تیک ماتریالیستی ،چیزها ،در باره پدیده کلیت ارائه دهد که از سوئی با ابژکت ها و اشیاء بطور کلی عبارتند از فاکت های فوق الذکر علوم مختلف سازگار مجله هفته شماره 26مرداد 1391
این اما بدان معنی نیست که عناصر موجود در هر کلیت ،تعین خاص خود را (که متعلق به خود آنها ست و نه به کلیت) نداشته باشند. ب کلیت در قاموس بورژوازی واپسین و معاصر جان اسکات هالدین ( ۱۸۶۰ـ )۱۹۳۶ فیزیولوگ اسکاتلندی و مؤسس هولیسم متدی ۱ هولیسم اسموتس و هالدین گشتاور تعیین عناصر بوسیله کلیت را مطلق می کنند و می کوشند که ساده را از بغرنج نتیجه بگیرند: الف آنها از سوئی ،روندهای فیزیکی را از روندهای بیولوژیکی نتیجه می گیرند. ب و از سوی دیگر ،روندهای بیولوژیکی را از روندهای پسیکولوژیکی. ۲ صفحه
77
دولتتئوری های فاشیستی و انحصاری ـ دولتی این نظریات را به رابطه میان دولت و ملت منتقل می کنند.
کلیتی و شیوه های رفتار کلیتی بسازد ،به ثبوت رسیده است. ۳
(دولت ـ تئوری را به تقلید از خدای نامه و کلمات مرکب دیگر رایج در زبان فارسی تالش های ثمربخشی در این زمینه در سال می سازیم تا از اطالق تئوری دولتی که های اخیر بویژه از سوی النگه صورت معنی دیگری خواهد داشت ،خودداری کرده گرفته است. باشیم. ۴ منظور تئوری هائی است که در باره دولت النگه می کوشد مفهوم کلیت و قانونمندی ساخته شده است .مترجم) های حاکم بر توسعه کلیت ها را در قالب ریاضی قطعی بریزد. ۳ ۵
شعار فاشیستی معروف «ملت و یا دولت همه چیز است و تو هیچ نیستی!» عواقب عملی خود را در آلمان فاشیستی بوضوح وحشت انگیزی عیان ساخت.
کلیت های اطالعی در اطالعتئوری بمثابه ابژکت پژوهشی مطرح می شوند.
ت
۶
کلیت در سیستمتئوری و سیبرنتیک
بدین طریق نت های منفرد که از ترکیب شان آهنگی پدید می آید و یا عناصر رنگی مختلف هر عکس ،بسته به نوع ترکیب عناصر رنگی اصلی به چشم انسانی که قادر به درک کلیتی چیزها ست ،کیفیت گویشی دیگری پیدا می کنند.
۱ نظریه ماتریالیسم دیالک تیکی راجع به طبیعت کلیت ها و رابطه کلیت ها با اجزای خود ،بکمک سیستمتئوری سیبرنتیک مدرن تأیید و تعمیق می شود.
۷
(سیستمتئوری که به جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت ،خود تئوری مستقلی است و نباید آن را با تئوری سیستم یکی گرفت .مترجم)
نت های منفرد که از انتظام شان ساختار آهنگی تشکیل می یابد و یا پخش رنگها بر عکسی ،بمثابه اعضای کلیت به تعیین متقابل همدیگر (هرکدام بنحو خاص خود) می پردازند و به کل ،خصلتی مغایر با خصلت عناصر منفرد متشکله اش اعطا می کنند.
از دیدگاه سیبرنتیک بویژه دو نوع از کلیت ها اهمیت زیادی دارند:
مراجعه کنید به کل ،جزء ،جزء و کل
۲
الف کلیت شیئی ـ انرژتیکی ب
پایان هولیسم (کلیت گرائی) اصطالحی است که توسط اسموتس در اثر او بنام «هولیسم و اوولوسیون» ( )۱۹۲۷بر بنیان واژه یونانی «هولون» به معنی کل ساخته شده است.
بیش کل بر می آید. (می توان گفت که هولیسم در دیالک تیک جزء و کل ،کل را کم و بیش مطلق می کند و جزء را دور می اندازد ،یعنی دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز تخریب می کند .مترجم) ۲ آگوست وایزمن ( ۱۸۳۴ـ )۱۹۱۴ زیست شناس آلمانی مؤسس نئوداروینیسم مهمترین تئوریسین اوولوسیون در قرن نوزدهم بعد از چارلز داروین آن طرف مدال مکتب هولیسم را مکتب فلسفی «مریسم» تشکیل می دهد. مریسم از واژه یونانی «مروس» به معنی جزء تشکیل می شود و به مطلق کردن جزء می پردازد. (می توان گفت که مریسم در دیالک تیک جزء و کل ،جزء را مطلق می کند و کل را دور می اندازد و عمال دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیکواره همه چیز و هیچ تخریب می کند .مترجم) نمایندگان برجسته مریسم المتری و وایزمن (دانشمند ژنتیک) بوده اند. ۳ ژان کریسیتان اسموتس دست راست (۱۸۷۰ ـ )۱۹۵۰ فیلسوف ،دولتمدار انگلیس ،در افریقای جنوبی ،نخست وزیر افریقای جنوبی (۱۹۱۹ ـ )۱۹۲۴ از مؤسیسین هولیسم از مهره های کلیدی ارتش انگلستان در جنگ جهانی اول
کلیت اطالعی
۱
کلیت شیئی ـ انرژتیکی یکی از موضوعات مهم سیستمتئوری سیبرنتیکی است.
منظور او از هولیسم ،طرز تفکری است اسموتس هولیسم را عالوه بر معنی فوق که در آغاز قرن بیستم ،بویژه در سال های الذکر ،به معنی نیرو و سمت و سوی خالق بیست تا سی این قرن ،بمثابه واکنشی بر ذاتی جهان تلقی می کند که باعث و بانی ضد مکانیسیسم رایج در بیولوژی مطرح می اوولوسیون از کلیت های نسبتا ساده به کلیت شود و در صدد حل فلسفی مسئله مربوط به های هرچه بغرنجتر و سیر دم افزون بسوی رابطه جزء و کل ضمن مطلق کردن کم و کلیت ایدئال است.
امکان تدوین تئوری ئی که ساخت ویژه شیئی ـ انرژتیکی را مورد انتزاع قرار دهد و احکام کلی در باره پیدایش و توسعه خواص مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
78
۴
فراهم آورد. ۹
مکتب هولیسم ،خود را بمثابه ادامه دهنده کار پیشینیان ،بویژه ارسطو ،الیب نیتس و اما هولیسم واقعی که بوسیله هالدین بنیانگذاری می شود ،بوسیله اسموتس هگل در جهت حل مسئله کلیت می داند. سیستماتیزه می گردد و بوسیله مایر ،مایر ـ ابیش و داکوئه نمایندگی می شود و تغییر ۵ و ترویج می یابد ،از حد متابیولوژی فراتر هولیسم در آغاز ،در صدد پیریزی یک متا می رود و در صدد تشکیل یک اونتولوژی جدید بر می آید. بیولوژی جدید بود. (اونتولوژی درواقع بمعنی آموزش مربوط به وجود است .مترجم)
هولیسم می خواست که مکانیسیسم و ویتالیسم (که بمثابه مکانیسیسم باضافه ماشین خداواره تعریف می شود) مورد نقد قرار دهد و در ضمن معارف مثبت هر دوی آنها را عمده و مراجعه کنید به اونتولوژی و اونتولوژی نوین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری با هم ترکیب کند. ۶
۱۰
هولیسم مکانیسیسم را تا آنجا قبول داشت با استفاده از کشف این امر که اتم سنگپایه که آن کلیت های بیولوژیکی را بنا بر علل نهائی و تجزیه ناپذیر ماده نیست ،بلکه خود کلیتی ساختارمند است ،با استفاده از طبیعی صرف توضیح می داد. کشف ایزومری در شیمی و به پیروی از ولی هرجا که آن ساختارهای خاص روانشناسی هیئت و امثالهم ساختارمندی بیولوژیکی را ناشی از ساختارهای فیزیکی و کلیت مندی بمثابه شیوه بود بنیادی ماده ـ شیمیائی می دانست ،با مخالفت هولیسم قلمداد می شود. روبرو می شد. ۱۱ ۷ هولیسم را می توان بدلیل این تعمیم بخشی هولیسم ویتالیسم را تا آنجا قبول داشت که و بدلیل توجه جدی به ساختار و شیوه رفتار آن به خودقانونمندی ساختارهای ارگانیسمی کلیت ها ،آنجا که خصلت سیستمی واقعیت باور داشت ،ولی با آن در زمینه استخراج را و گشتاور دینامیسم (پویائی) ،تنظیمگری این خودقانونمندی از قوای ماورای تجربی و خود تنظیمگری درونی کلیت ها را مورد تأکید قرار می دهد ،بلحاظی جزو پیشاهنگان مخالفت می ورزید. سیستمتئوری سیبرنتیکی محسوب داشت. ۸ ۱۲ کارل لودویگ برتاالنفی ( ۱۹۰۱ـ )۱۹۷۲ هولیسم علیرغم این شیوه حل تاحدودی از بیولوگ های نظری و سیستمتئوریسین ماتریالیستی مسئله کلیت ،سرانجام به خط متافیزیک کهنه برمی گردد وضمن برسمیت های برجسته شناختن وابستگی متقابل جزء و کل ،جنبه کلیت مندی را عمده می کند. از آثار او بیولوژی نظری ()۱۹۳۲ جهانتصویر بیولوژیکی ()۱۹۴۹ این موضعگیری آغازین و درست هولیسم برای گروهی از زیست شناسان از قبیل فون برتاالنفی و هارتمن امکان حل دیالک تیکی رابطه جزء و کل و بنیادگذاری بیولوژی نظری منطبق با سطح شناخت زمان خود را مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ماده ،از این نظر ،تنها فرمی از انرژی است». (اسموتس« ،جهان هولیستی» ،۱۹۳۸ ،ص )۵۰ ۱۴ بدین طریق ،ماده بمثابه قالب خشک و خالی برای واحدهای نیرو تعریف می شود و انرژی به درجه ماهیتی مستقل و غیروابسته ارتقا داده می شود. ۱۵ عواقب مطلق کردن یکجانبه کلیت در تئوری توسعه نیز خود را عیان می سازد. ۱۶ نظریه جدید مربوط به ماده را هولیسم نمی تواند اصوال از طرق طبیعی توضیح دهد. ۱۷ ژان کریسیتان اسموتس ( ۱۸۷۰ـ )۱۹۵۰ فیلسوف ،دولتمدار انگلیس ،در افریقای جنوبی ،نخست وزیر افریقای جنوبی (۱۹۱۹ ـ )۱۹۲۴ از مؤسیسین هولیسم از مهره های کلیدی ارتش انگلستان در جنگ جهانی اول اسموتس که محیط زیست و وابستگی متقابل اجزاء را نادیده می گیرد ،باید برای توضیح علل پیدایش کیفیت جدید از کیفیت کهنه ،دست بدامن فاکتوری دیگر شود که با ورودش به قالب تحول صورت می پذیرد: «ما درهرپیشرفتی نه تنها شاهد ساختار جدیدی هستیم ،بلکه عالوه بر آن شاهد ایکسی به این یا آن فرم هم هستیم».
۱۳ (اسموتس« ،جهان هولیستی» ،۱۹۳۸ ،ص بدین طریق اسموتس با مطلق کردن دینامیسم )۴۰ درونی چیزها تعین مادی سیستم ها را نادیده ۱۸ می گیرد :
«ماده خود چیزی غیر از انرژی ساختار اسموتس چی بودن این ایکس را تصریح گرفته ی متراکم نیست که در قالبی ریخته نمی کند ،ولی اگر کمی تعمق بخرج دهیم، متوجه می شویم که منظور او انتله شی شده است. صفحه
79
بمعنای ویتالیستی آن است. (انتله شی مفهوم اساسی در فلسفه ارسطو است. انتله شی بنظر ارسطو عبارت از فرمی است که خود را در ماده واقعیت می بخشد (از حالت روح به صورت ماده در می آید، مادیت می یابد .مترجم) انتله شی کردوکار و یا نیروی آماجگرا و کمال بخش است که بمثابه یک اصل ،تعیین کننده و مشروط سازنده هر توسعه و تکامل، بویژه هر توسعه و تکامل موجودات زنده است. اصوال هر جهان بینی ایدئالیستی که در آن تفکر تله ئولوژیکی (غایت مندی) به نوعی نقش بازی می کند ،حاوی مفهوم انتله شی است: مثال اسکوالستیک ،نئواسکوالستیک، ویتالیسم ،فلسفه الیب نیتس. مراجعه کنید به تله ئولوژی .مترجم) ۱۹ جان اسکات هالدین ( ۱۸۶۰ـ )۱۹۳۶ فیزیولوگ اسکاتلندی و مؤسس هولیسم متدی هالدین اما صراحت بیشتری بخرج می دهد، وقتی که در رد امکان ساختن مصنوعی ماده زنده می گوید که اگرساختار هم کامال معلوم باشد و بازسازی شود ،این هنوز بمعنی حیات نیست ،زیرا برای حیات باید «بقای فعال» وارد آن شود. ۲۰ نمایندگان مختلف هولیسم جنبه کلیت را کم و بیش صریح به اصل خودکفای وجود ارتقا می دهند. ۲۱ اگر اسموتس در توضیح جنبه کلیتی واقعیت عینی میان توضیح از موضع دیالک تیک جزء و کل و توضیح از موضع استقالل کلیت در نوسان است ،مایر ـ ابیش با صراحتی ایدئالیستی گمان می برد که در ورای پدیده کلیت ،اصل خالق فعال قرار دارد که طبق نقشه عمل می کند. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بکمک این ساده کردن و خالصه کردن ۲۲ مترقیانه هولیستی ،مراحل مختلف واقعیت تز دیالک تیکی معروف که «کل بیشتر است عینی بمثابه فرم خاص واقعیت کلی به از جمع ریاضی اجزای آن» را هولیسم به عریانی خود را عیان می سازد. کانون نوسازی عرفان کلیتی بدل می سازد. بنابرین ،استخراج واقعیات از یکدیگر نه از نازل به عالی ،بلکه برعکس ،از عالی به ۲۳ نازل صورت می گیرد». هولیسم به جای اینکه «بیشتر» را در روابط سیستم ـ ویژه ی اجزاء توضیح دهد ،بدان (هالدین« ،فلسفه یک زیست شناس» ،۱۹۳۶ یادبود توسط مایر )۱۵ لباس عرفان می پوشاند. ۲۴
۲۸
از اصول دیگر هولیسم می توان استخراج بر طبق این نظر ،شیمی را می توان تنها فرم های نازل حرکت ماده را از فرم های بمثابه تقلیل بیولوژی تلقی کرد و ارگانیسم های بیولوژیکی را تنها بمثابه فرم های عالی تر نامید. نمودین انسان سازمان یافته تر محسوب (به عنوان مثال ،جمادات فرم نازلتر حرکت داشت. ماده اند در مقایسه با جانوران .مترجم) ۲۹ ۲۵ نتیجه این تز عبارت از این خواهد بود این اصل بمثابه اصل متدی پژوهش و توضیح که کلیت های بمراتب سازمان یافته تر و توسط کلیه نمایندگان هولیسم باستثنای داکوئه بغرنجتر یا اصال قابل درک نباشند و یا صرفا از نقطه نظر کلیت های ماورای تجربی باز توصیه می شود. هم عالی تر قابل درک باشند. ۲۶ ۳۰ ادگار داکوئه ( ۱۸۷۸ـ )۱۹۴۵ از این روست که هالدین منطقا وجود تئوزوف و پله ئونتولوگ (عالم موجودات شخصیت کلی فراگیر (خدا) را در فرمی ساده شده در شخصیت انسانی باز می یابد. باستانی) آلمانی داکوئه معتقد است که هم موجودات نازل و ۳۱ هم موجودات عالی اصوال تالش های ناکامی اند که در ایده انسانی برای ایجاد کلیت های عاقبت عملی ـ سیاسی طرز تفکر هولیستی کامل صورت می گیرد (افالطونیسم) و لذا (با استفاده از آن در جامعه) عبارت خواهد توسعه را نمی توان بمثابه اوولوسیون از فرم بود از توجیه حقانیت ساختارهای اجتماعی ضد دموکراتیک ،فاشیستی و استعماری: های نازل به عالی تصور کرد. اگر جزء ماهیتا تنها بمثابه تابع و سرسپرده ۲۷ کل تعریف شود ،آنگاه می توان ابتدائی ترین مایر تز ساده کردن مراحل عالی واقعیت حقوق افراد جامعه را به نفع دولت پایمال عینی به فرم های نازلتر و خالصه کردن کرد و آنها را به انحای مختلف مورد استثمار مراحل عالی واقعیت عینی در فرم های نازل و آزار و ستم قرار داد. را اصل بدیهی هولیسم می شمارد. ۳۲ «برای درک واقعیات ویژه باید آنها را محتاطانه از پوسته پیوند کلی شان آزاد استفاده از هولیسم در جامعه بشری ساخت. ازاین رو سوء استفاده زیر از هولیسم، برای این کار باید گام بگام البسه ابعاد عالی تصادفی و بی دلیل نبوده اند: تر آنها را از اندام شان بیرون آورد. الف صفحه
80
نظری فاشیسم آلمان به اشاعه و ترویج نظرات هولیستی مثال «توهیچ نیستی و ملت تو همه چیز است!» می پردازد. ب
اتیک (اخالق)
پروفسور ماتیاس کالین
برگردان شین میم شین
اسموتس زمانی به سیستماتیزه کردن (در قالب سیستم ریختن) هولیسم می پردازد که به عنوان نخست وزیر آفریقای متحده جنوبی ( ۱۹۳۹ـ )۱۹۴۸مطابق با منافع پروفسور ماتیاس کالین ( ۱۹۱۱ـ )۱۹۸۸ امپراطوری انگلیس به ایدئولوژی مناسب برای توجیه و حفظ استعمار و نژادپرستی فیلسوف آلمانی ،استاد فلسفه مارکسیستی احساس نیاز می افتد.
دایره املعارف روشنگری
ت اسپان ـ ایدئولوگ راهگشای فاشیسم ـ با قرابت فکری به هولیسم ،ضمن نوسازی اسکوالستیک از تضاد «کلیت ـ عضویت» تجزیه ابدی جامعه به طبقات اجتماعی را نتیجه می گیرد و دموکراسی و هرگونه انقالب را مطرود می داند. پ کارل فریدریس فون وایت زکر ( ۱۹۱۲ـ )۲۰۰۷ فیزیکدان ،فلسوف علم ،صلح پژوه آلمانی «داروی کلیت» وایتس زکر نیز با مقوله مرکزی «دایره هیئت» خدمتگزار تفکر هولیستی است. ۳۳
۱ معنی اول اتوس
اتوس اغلب به صورت اسم جمع ،به معنی از افسران ارتش آلمان محل اقامت برای سکونت ،محل مسکونی، از بنیانگذاران کمیته ملی آلمان آزاد در دوره خانه ،میهن بکار می رود. سیطره فاشیسم ۲ به سبب تبلیغات ضد فاشیستی در ارتش از سوی دادگاه نظامی غیابی نازی به جرم معنی دوم اتوس خیانت ،به اعدام محکوم شده بود. اتوس چه بسا به صورت اسم جمع ،به معنی از آموزگاران فلسفه در دانشگاه کارل عادات ،منشاء ،رفتار متداول عمومی، عادات زندگی ،آداب و رسوم و غیره بکار مارکس می رود. موضوعات پژوهشی او: ۳ تئوری شخصیت معنی سوم اتوس اتیک اتوس به شعور اخالقی ،رفتار و موضعگیری اخالقی ،خصلت و کاراکتر اخالقی ،اخالق هومانیسم و یا اخالقمندی اطالق می شود. اتیک بطور کلی عبارت است از آموزش و ****** یا علم عادات و موازین اخالقی.
با تحلیل سیرنتیکی کلیت ،ضمن اثبات بطالن اتیک بخشی از فلسفه است که موضوعش شاید در نگاه اول چنین بنظر رسد که این جوانب منفی هولیسم ،معارف معقول موجود شعور اخالقی و رفتار منطبق با موازین معانی مختلف ـ بدون داشتن کمترین ارتباط در آن توسعه و گسترش داده شده اند. و پیوند با یکدیگر ـ پهلوی یکدیگر قرار اخالقی است. گرفته اند. مراجعه کنید به کل ،جزء و کل ،کلیت، فصل اول تئوری کلیت ،ویتالیسم ،سیستم ،سیستمتئوری اما با بررسی دقیقتر می توان پیوند قانونمند و تاریخی ـ منطقی میان آنها را بروشنی معنی اتمولوژیکی واژه «اتیک» پایان اثبات کرد. نام «اتیک» از واژه یونانی «اتوس» منشق معانی متفاوت واژه «اتوس» مراحل متفاوت می شود. توسعه تاریخی (بویژه پیشتاریخی) جامعه بشری ،حیات همبودین انسان ها و خود الف اخالق را منعکس می کنند. معنی اتمولوژیکی واژه « اتوس» معنی اول اتوس اتوس خود معانی متفاوتی دارد. اتوس به معنی محل اقامت برای سکونت، مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
81
محل مسکونی ،خانه و میهن
از معنی مربوط به شعور اخالقی هنوز در آن اثری نیست.
واژه «اتوس» به این معنی ،حاکی از آن است که ما اینجا فقط آن را در رابطه با ت هستی و بود انسانی در نظر می گیریم.
این واژه در آغاز ،در مورد همبود حیوانات از معنی مربوط به رفتار آگاهانه اخالقی هنوز در آن اثری نیست. هم بکار می رفت. واژه «اتوس» در اینجا بیانگر نکات زیر گذار به این مرحله ـ بلحاظ تاریخی ـ تنها در روند تاریخی بسیار تدریجی و طوالنی است: توسعه و تمایز اجتماعی و فرهنگی ـ معنوی صورت می گیرد. الف بیانگر پیوند مادی و ماهوی میان انسان ها آنچه که در رابطه با «عرف و اخالق» در واژه «اتوس» طنین می افکند ،بی آنکه ست. همزمان از همبود و همزیستی انسان ها در گروه های اجتماعی (قوم ،قبیله و طایفه)، ب متمایز و متفاوت تلقی شود ،فقط گشتاور بیانگر واقعیت امر اساسی ساده و بنیادی سکونت و هر آنچه که با سکونت در رابطه است ،گشتاور عرف ،عادات و رسوم است. محل سکونت انسان ها ست. ت بیانگر همبود و همزیستی مربوط به محل سکونت انسان ها ست. اینجا در واژه «اتوس» ،هنوز از معانی زیر خبری نیست: الف از معنی اخالقی خاص هنوز در آن اثری نیست. ب مجله هفته شماره 26مرداد 1391
این نسبت بیواسطه ،خود نه تنها در معانی اول و دوم واژه «اتوس» انعکاس می یابد ،بلکه در واژه های خویشاوند با واژه «اتوس» نیز خودنمائی می کند. مثال واژه یونانی «سین ـ اتس» به معانی زیر است: ۱ به معنی همبائی و همزیستی ۲ به معنی معتاد (عادت کرده) به همدیگر ۳ به معنی قابل اعتماد بودن به همدیگر ۴ به معنی آشنا (و همچنین خویشاوند) بودن با همدیگر
اگرچه عرف ،عادات ،رسوم ،اخالق ،رفتار، آداب ،و غیره خود پدیده (نمود) منشق گشته از حیات اجتماعی مادی انسان ها هستند و ثانوی محسوب می شوند ،ولی چنان بیواسطه در حیات اجتماعی مادی انسان ها ذوب شده اند ،یعنی با منشاء خویش ،با مناسبات همبائی ،همزیستی و همکاری وحدت بی تمایزی تشکیل داده اند ،که چه بسا با آن یکی و یکسان جلوه می کنند.
ت
ب
معنی اتمولوژیکی یونانی «سین ـ اتیا»
معنی اتمولوژیکی یونانی «سین ـ اتس»
واژه یونانی «سین ـ اتیا» به معنای زیر بوده است:
۵ به معنی از طریق عادات زیست و نوع زیست در پیوند با همدیگر بودن
صفحه
82
۱ به معنی سکونت در جوار همدیگر ۲ به معنی همزیستی ۳ به معنی رفتار دوستانه با همدیگر ۴ به معنی همبائی و خویشاوندی انسان ها ۵ به معنی عادت کردن ۶ به معنی آداب و رسوم ۷ به معنی عارف ۸ به معنی تمرین در زبان کنونی ،پیوند اتمیولوژیکی میان واژه های «سکونت» و «عرف»، «عرفمندی» و یا «طایفه» و «اخالقمندی» از بین رفته است. این پیوند اما نه تنها در زبان یونانی ،بلکه همچنین در زبان آلمانی دیده می شود.
اتمیولوژی واژه «اتوس» ما را به این مبداء معنی واحدی بکار می رفتند. اخالق باز می گرداند و همزمان ،توسعه آن «تمرین» معنائی جز کاربست عملی عادات ،را از نازل به عالی منعکس می کند. معارف ،آداب و رسوم ،رفتار و غیره که از حوایج اوبژکتیف تولید و سکونت جمعی و و بدین وسیله تز ماتریالیستی ـ تاریخی عام را مورد تأیید قرار می دهد. همزیستی ناشی می شوند ،ندارد. بعدها «تمرین» به مثابه جنبه و نمود خاص هستی و بود اجتماعی احساس شد و میان آن و «عادت» و یا «سکونت» تفاوت گذاشته شد و بعد اهمیت خودویژه آن برای حیات بشری شناخته شد و بنوبه خود بمثابه مبداء و شاقولی (مالک و معیاری) برای وضع (آگاهانه) قواعد و هنجارهای رفتار اجتماعی مطلوب بکار گرفته شد.
عرف و عادت ،اتوس و یا اخالق در مراحل آغازین تاریخ بشری عمدتا در شیوه رفتار مبتنی بر عادات ،منطبق با عرف و عادت، یعنی شیوه رفتار عملی انسان ها نسبت به یکدیگر خالصه می شد ،که قبل از همه در جامعه اشتراکی اولیه بر پایه مالکیت مدیون حوایج اوبژکتیف تولید و حیات اجتماعی ،کرد و کار تولیدی و زندگی جمعی اجتماعی اند ،تا نیاز درونی سوبژکتیف افراد در خانواده ،طایفه و باالخره در قبیله ،کلیه اعضای هر گروه اجتماعی بوسیله موازین انسانی. اخالقی و هنجارها با یکدیگر پیوند دارند و این نیاز درونی ،این شعور اخالقی مکلف به رعایت آنها هستند. سوبژکتیف ـ همانطور که افالطون و ارسطو هم بدان اشاره کرده اند ـ بطور تدریجی ،از پ طریق «عادت»« ،تمرین» و تربیت تشکیل می شود ،یعنی بر مبنای کاربست عملی معنی اتمولوژیکی یونانی «اتنوس» معارف ،آداب و رسوم و تحت تأثیر تربیت بیواسطه اعضای منفرد کلکتیف ،طایفه و واژه یونانی «اتنوس» (به معنی جنسیت، طایفه و قبیله) ضمنا با واژه «اتوس» قوم. (به معنی اخالق و عرف و عادت) پیوند کاربست عملی معارف و عادات ،مثل هر اتمیولوژیکی دارد. کاربست دیگر ـ از همان آغاز ـ فقط بطور اوبژکتیف ،یعنی بوسیله ضروریات زندگی اخالق مسلط و حاکم ،اخالق طایفه و یا قبیله الزامی نمی شود ،بلکه همیشه در عین حال ،واحدی است و شعور اخالقی افراد منفرد ـ نشانه و نمودار شعور عملی بیواسط و بی ماهیتا ـ با شعور اجتماعی ،شعور طایفه ای و یا شعور قبیله ای یکسان است. تمایز معین طایفه و همبود است.
در زبان آلمانی متعالی قدیم و متوسط کنونی اما پایه و اساس و نیروی محرکه پیدایش، میان واژه «سکونت» و «عادت» فرقی توسعه ،دوام و قوام عرف و عادت ،آداب و رسوم ،نه در شعور ،بلکه بیشتر در حوایج وجود ندارد. اوبژکتیف تولید ،توزیع و حیات اجتماعی واژه «سکونت» نیز برعکس ،به معنی (همزیستی در همبود) بطور کلی است. «بودن ،پرستاری کردن ،عادت کردن» اینجا ،یعنی در سیستم مناسبات اجتماعی است. مادی ،در روابط مبتی بر وابستگی انسان ها «عادت» اینجا با «سکونت» ،یعنی با و در نیازمندی آنها به یکدیگر است که اتوس زندگی مبتنی بر همبائی انسان ها در پیوند و یا اخالق منشاء خود را دارد. بیواسطه قرار دارد. در خارج از این پیوند نمی توان به درک آن برای مدت مدیدی «عادت» و یا «سکونت» نایل آمد. و «تمرین» و یا «تجربه و دانش عملی» به مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بنا بر تز ماتریالیستی ـ تاریخی (تز معروف به درک ماتریالیستی تاریخ) نحوه و نوع همجائی (سکونت جمعی) ،همزیستی و همکاری معین تاریخا و اجتماعا مشروط انسان ها ،بنا بر شیوه زیست معین انسان ها ـ بطور قانونمند و بالضروره ـ شیوه های رفتار ،عرف و عادت ،اخالق ،آداب و رسوم معین و سرانجام نگرش های اخالقی، عواطف و احساسات ،قواعد و هنجارهای معینی را به دنبال می آورد که آنها هم بعد به نوبه خود بر حیات اجتماعی انسان ها فعاالنه تأثیر می گذارند.
با انحالل شیوه زندگی وحدتمند جامعه اشتراکی اولیه ،این مسئله بطور بنیادی تغییر می یابد و اخالق و موازین اخالقی واحد جامعه اشتراکی اولیه نیز منحل می شوند. پیدایش مالکیت خصوصی و جامعه طبقاتی آنتاگونیستی ،تقسیم کار جسمی و فکری، تمایز اجتماعی میان انسان ها ،پیدایش تضاد میان فرد و جامعه بر مبنای آنتاگونیسم طبقاتی میان برده داران و برده ها ،استثمارگران و استثمار شوندگان ،صاحبان امتیازات و بی حقوقان ،سخن کوتاه ،پیدایش و توسعه شیوه تولیدی و شیوه زیست کیفیتا جدید انسان ها ،یعنی تشکیل نظام برده داری ـ بطور صفحه
83
توضیح فرم های مهم اخالق
قانونمند و اجتناب ناپذیر ـ به تغییر عمیق و پیدایش تضاد در روابط اخالقی و نگرش اخالق در کلیه مراحل توسعه خویش، خصوصی ترین ،شخصی ترین و محرمانه ۴ های اخالقی انسان ها منجر شد. ترین روابط انسان ها را در نظر دارد. توضیح قوانین توسعه درونی اخالق اما بعد از اینکه اتوس به مسئله عملی جدی حیات اجتماعی بدل می شود ،می بایستی ۴ ۵ ـ دیر یا زود ـ به مسئله ای برای شعور اخالق در کلیه مراحل توسعه خویش ،خود اجتماعی و تفکر انسان ها بدل شود. انسان ها را بمثابه فرد ،شخصیت ،خصلت توضیح اهمیت اساسی اخالق قدیمی ترین آثار هنری ـ ادبی بشریت حاکی در نظر دارد. ۶ از آنند که ایدئولوگ های جامعه برده داری جهان باستان ،خیلی زود به طرح و حل ۵ توضیح اهمیت اخالق برای حیات جامعه و مسائل ایدئولوژیکی پرداخته اند. اخالق در کلیه مراحل توسعه خویش ،زندگی تک تک افراد انسانی چه در اشعار گیلگمش بابل ،آثار ادبی مصر کاراکتر فردی هر فرد انسانی را در نظر فصل دوم باستان از جمله «ترانه چنگزن»« ،گفتگوی دارد. میانه روی (معتدلی) با روح خویش» ،چه تاریخ اتیک در الواح قانون هامورابی و حضرت موسی۶ ، چه در قدیمی ترین وداهای هند و یا در اشعار هومر و هزیود ،در همه این آثار متعلق به اخالق در کلیه مراحل توسعه خویش ،اتیک ـ بمثابه یک اصل خاص فلسفه ـ تاریخ مراحل آغازین جامعه برده داری می توان مجموعه موضعگیری ها و رفتار هر فرد را نسبتا جوانی دارد. نشانه های بیشماری را مبنی بر فعلیت و نسبت به زندگی در نظر دارد. مؤسس اتیک ارسطو بوده است. اهمیت مسائل اخالقی ،اجتماعی و بویژه سیاسی مشاهده کرد که با تشکیل تضادهای از این خودویژگی و اهمیت اخالق در حیات جامعه و در زندگی تک تک انسان ها می ارسطو اولین کسی بوده که به بررسی فلسفی طبقاتی در دستور روز قرار می گیرند. توان به این مسئله پاسخ داد که چرا در تمامت مسائل و نکات زیر می پردازد: دیری قبل از آنکه اخالق به موضوع خاص تاریخ جامعه طبقاتی ،نه فقط نمایندگان بررسی فلسفی بدل شود ،حتی دیری قبل از ایدئولوژی های معین ،مثال روحانیان و یا ۱ اینکه فلسفه بطور کلی بوجود آید ،مسائل فالسفه ،بلکه همه ایدئولوگ های طبقات دارا ارسطو به بررسی مسائل اتیکی زمان خود متنوع اخالقی در زندگی و تفکر انسان ها کم و بیش به مسائل اخالقی پرداخته اند. می پردازد. جا و مقام استواری داشته اند. برای مثال ،شعر ،قصه و یا ادبیات سیاسی هر زمان ،بواسطه معضالت و تضادهای ۲ اما چرا؟ اخالقی اقشار اجتماعی معین و یا افراد دلیل تعیین کننده برای این مسئله را باید در انسانی معین این زمان ـ قاعدتا ـ تصویری ارسطو به تجزیه و تحلیل فرم ها و شرط تفاوت جدی میان اخالق و فرم های دیگر مشحصتر و دقیقتر ارائه می دهند ،تا اتیک های رفتار و گرایشات اخالقی می پردازد. فلسفی و یا مذهبی. شعور اجتماعی جست. ۳ اخالق در کلیه مراحل توسعه خویش ،چرا؟ ارسطو به استدالل و اثبات ماهیت اتیک می برخالف فرم های دیگر شعور اجتماعی که فقط عرصه خاص و منفردی از هستی برای اینکه اتیک فلسفی از همان آغاز خود پردازد. اجتماعی را منعکس می کنند ،از همان آغاز را موظف می داند که نه به توضیح مسائل عرصه های زیر را در مد نظر داشته است :اخالقی روزمره در اینجا و اکنون ،بلکه ۴ بیشتر به توضیح مسائل زیر بپردازد: ارسطو به تعیین آماج اخالق و سیستماتیزه و ۱ منظم کردن آن می پردازد. ۱ اخالق در کلیه مراحل توسعه خویش ،همه نام «اتیک» نیز برای اولین بار در پیوند با جوانب و روابط اجتماعی را در نظر دارد .توضیح اصول عام اخالق طبقه بندی آثار فلسفی ارسطو پدید آمده است. ۲ ۲ از آن به بعد است که نام اتیک در مورد بررسی های فلسفی اخالق بکار گرفته می اخالق در کلیه مراحل توسعه خویش ،همه توضیح ماهیت اخالق شود. کرد و کار انسان ها را در نظر دارد. ۳ اتیک اساسا با نام التینی «فلسفه اخالق» که ۳ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
84
بعدها رواج یافته ،معنی واحدی دارد ،اگر چه جریانی این را می پسندد و جریانی آن را. مبانی آغازین تفکر فلسفی ـ اخالقی در فلسفه هند ،چین و بویژه یونان این زمان وجود داشته ،که با توسعه جامعه برده داری پیوند تنگاتنگ داشته اند و تضادهای طبقاتی نسبتا توسعه یافته میان برده داران و برده ها را منعکس می کنند. ۱ اتیک دموکریت دموکریت ( ۴۶۰ـ ۳۷۱ق .م). فیلسوف ماتریالیست یونان باستان
عوامل زیرند:
۴
۱ رفاقت
در اتیک فلسفی سوفیسم برای اولین بار ایده برابری انسان ها مطرح و توضیح داده می شود.
۲
۵
همنوعدوستی
با سوفیسم اما همزمان توسعه جریان رالتیویستی و سوبژکتیویستی اتیک نیز پا به عرصه وجود می گذارد.
حد و اندازه شناسی
۶
۴
از سوفیسم ،مکاتب فلسفی ـ اتیکی متفاوتی سرچشمه می گیرند:
۳
خردمندی ۵
الف
شاگرد لویکیپ و بزرگترین فیلسوف فلسفه طبیعت
خدمت به خلق
مکاتب اتیکی کینیسم و استوئیسم کهن میراث فکری سوفیسم را ادامه می دهند.
۶
ب
نماینده ماتریالیسم اتمیستی
پاسداری از منافع شهروندان آزاد.
او کل طبیعت را متشکل از ذرات تقسیم ناپذیر (اتم) می دانست.
نظرات سیاسی و اتیکی دموکریت حاکی از آنند که او نماینده دموکراسی معتدل ،یعنی نماینده اقشار میانی طبقه برده داران بوده است.
مکاتب اتیکی سقراطی ـ افالطونی با میراث فکری سوفیسم به مخالفت برمی خیزند.
اتیک سقراطی
چیزها فقط به ظاهر رنگ دارند ،فقط به ظاهر شیرین و یا تلخند.
۲
سقراط ( ۴۶۹ـ ۳۹۹ق .م).
اتیک سوفیسم
فیلسوف بزرگ یونان
۱
مؤسس متد بحث ساختارمند (مئویتیک)
سوفیست ها در نظریات اتیکی خود بر آنند که حقوق و قوانین اخالقی منشاء الهی ندارند ،بلکه نتیجه توافقات فی ما بین انسان ها ست.
اثر مکتوب به میراث ننهاده است.
از فالسفه پیشاسقراطی
شعار اصلی او:
در واقع فقط اتم ها وجود دارند ،در فضای خالی! در یونان باستان ـ قبل از همه ـ دموکریت است که بطرز نیرومندی به بررسی مسائل اتیکی می پردازد. در میان گفتارهای بیشماری از دموکریت که به مسائل علمی ـ طبیعی و فلسفی اختصاص دارند ،حدود ۲۳۰جمله قصار موجز وجود دارد که به مسائل اتیکی مربوط می شوند. دموکریت ایده های اتیکی خود را از طبیعات انسانی استخراج می کند. او به دلشادی انسانی ،یعنی به «نشاط روحی» انسانی ارج خاصی قائل می شود و آن را بمثابه ماهیت سعادت و خوشبختی می نامد. پیش شرط نشاط روحی بنظر دموکریت مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۲ سوفیست ها مفاهیمی از قبیل خیر و شر، فخر و ننگ را نسبی تلقی می کنند. ۳ پروتاگوراس اعالم می کند که معیار همه چیزها انسان است و بس. بنظر او هر کس ـ و نه فقط صاحبان ثروت و قدرت ـ لیاقت کسب سجایای اخالقی را دارد.
۳
شاگردانش از جمله افالطون به متد او اشاره کرده اند. به جرم گمراه سازی جوانان و توهین به خدایان یونان محکوم به مرگ می شود و جام شرنگ سر می کشد. ۱ سقراط و هوادارانش بر ضد رالتیویسم سوفیست ها وارد عمل می شوند. مراجعه کنید به رالتیویسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری ۲ صفحه
85
با سقراط در تاریخ فلسفه مسائل انسانی و در اتیک افالطونی نتیجه ،اتیک نیز در مد نظر قرار می گیرند. افالطون ( ۴۴۷ـ ۳۴۷ق .م). ۳ فیلسوف یونان باستان و از شاگردان سقراط سقراط از این نقطه حرکت می کند که اخالق حقیقی با برسمیت شناختن یک اصل روحی ۱ در انسان (و در طبیعت) پیوند دارد. افالطون ـ شاگرد سقراط ـ ایده های سقراط سقراط این اصل را روح و یا من روحی را ادامه می دهد. انسان می نامد و آن را موضوع فلسفه تلقی می کند و لذا خودشناسی درونی را (با ۲ شعار «خود را بشناس!») سرچشمه دانش حقیقی می داند و خود دانش را جزو سجایای افالطون مهمترین نماینده اتیک ایدئالیستی آنتیک (جهان باستان کالسیک) بوده است. اخالقی حقیقی قلمداد می کند. ۴
۳
بنظر سقراط سجایای اخالقی ،هم قابل نظرات اتیکی افالطون راجع به ماهیت خیر، سجایای اخالقی ،عدالت و غیره ،نظراتی که شناسائی اند و هم قابل یادگیری. او در رابطه با مسئله دولت ،قوانین ،دوستی، (سقراط بمراتب علمی تر از سعدی می سعادت و غیره توسعه داده ،بر پایه تصور اندیشد و موضع هومانیستی ژرفتر از سعدی ایدئالیستی ـ عینی او از جهان ایده ها استوار شده اند ،جهانی که در رأس آن ایده الهی دارد. «خیر» قرار دارد. سعدی سجایای اخالقی را و خیلی چیزهای دیگر را جبلی و مادرزادی تلقی می کند۴ . مترجم) افالطون بر طبق درک فلسفی خویش ،روح را بمثابه پایه و اساس فضایل و سجایای ۵ اصلی چهارگانه اخالقی زیر تلقی می کند: بنظر سقراط ،اگر کسی خیر و نیکی را الف بشناسد ،بدان عمل می کند. به عبارت دیگر ،پیش شرط نیکوکاری، شناخت نیکی است. مراجعه کنید به نیکی (خیر) ۶ سقراط میان شناخت موازین اخالقی و عمل اخالقی وحدتی ناگسستنی می بیند. (این همان وحدت تئوری و پراتیک است. مترجم) ۷
فضیلت خردمندی ب
فضایل خردمندی و شجاعت بنظر افالطون فقط به برگزیدگان ،یعنی برده داران اشرافی تعلق دارد. ۷ به خلق ،به همبود توده ای دولتشهر یونان باستان فقط سجایای اخالقی «منفی» ،یعنی فضایل شناخت و اخالق اطاعت و تابعیت تعلق دارند. ۸ برده ها بنظر افالطون انسان تمامعیار محسوب نمی شوند و لیاقت زندگی مبتنی بر اخالق (اتیک) را ندارند. به این دلیل ،میان برده ها و برده داران روابط و تکالیف اخالقی برقرار نمی شود. ۹ اتیک افالطونی به دلیل خصلت مذهبی ـ عرفانی و ایدئالیستی اش ،در دوره های بعد ،از سوی همه طبقات ارتجاعی به عنوان حربه ایدئولوژیکی به خدمت گرفته می شود. V اتیک ارسطوئی ارسطو ( ۳۸۴ـ ۳۳۲ق .م). ارسطو از مهمترین و متنفذترین فالسفه تاریخ است.
فضیلت شجاعت
او اصول بیشماری را هم بنیاد نهاده و هم تحت تأثیر جدی قرار داده است.
ت
از آن جمله اند :
فضیلت معرفت و یا شناخت
تئوری علوم
پ
منطق
فضیلت عدالت.
بیولوژی
۵
فیزیک
سقراط اما اخالقمندی ئی از این دست را تنها برای برگزیدگان و دانشمندان قابل حصول و بنظر افالطون ـ ضمنا ـ فضیلت عدالت از جمع آمدن فضایل خردمندی ،شجاعت و دسترسی می داند. شناخت تشکیل می شود. IV مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۶
اتیک تئوری شعر صفحه
86
تئوری دولت ارسطو دانش زمان خود را به شرح زیر طبقه بندی کرده است:
۵
سجایای فکری
بنظر ارسطو ،در روند خدمت به دولتشهر افراد همبود توسعه می یابند.
سجایای فکری ـ در فلسفه ارسطو ـ عالی ترین سجایا محسوب می شوند و به شرح زیرند:
ارگانون (که بعد از مرگ او به آثار او ۶ اضافه می شود). علوم تئوریکی (نظری) علوم پراتیکی (عملی) علوم پوئه تیکی (شعری)
ارسطو ،اگرچه برده ها را کارافزارهای سخنگو و نظام برده داری را امری طبیعی می داند ،اما درک و استنباط او از انسان آزاد ـ بمثابه موجودی اجتماعی و سیاسی ـ گامی بزرگ در تفکر بشری محسوب می شود.
علوم تئوریکی به اجزای زیر طبقه بندی می همین موضع فکری سبب می شود که او شوند: تئوری مربوط به اخالق خود را در رابطه با الزامات عملی ،بویژه در رابطه با وظایف فلسفه اولین (متافیزیک) دولتی ـ سیاسی و تربیتی زمان خویش تنظیم کند. علوم طبیعی
(زون پولیتیکون عبارت است از موجودی علوم ریاضی (مته متیک) اجتماعی و سیاسی که خود را در همبود فلسفه اولین به اجزای زیر طبقه بندی می فعاالنه و کنشگرانه توسعه می دهد .مترجم) شود : ۷ تئوری جوهر به نظر ارسطو ،اتیک باید نه برای تئوری صرف ،نه برای دانستن معنی سجایای تئوری اصول اخالقی ،بلکه برای تجهیز مردم به توش و توان زیست ،توسعه و آموزش داده شود. تئولوژی ۱
۸
ارسطو با فلسفه و اتیک افالطونی به مخالفت ارسطو عالی ترین ارزش را در سعادتگرائی ،در سعادت مبتنی بر خردمندی و اخالقمندی برمی خیزد. انسان می داند. ۲ ۹ ارسطو اتیک خود را در پیوند تنگاتنگ با مسائل عملی زندگی در آن زمان توسعه می ارسطو اتیک را نه به عنوان چیزی بی آماج و هدف (چیزی برای خود) ،بلکه به عنوان دهد. وظیفه عملی ،به عنوان نتیجه کرد و کار و خدمات انسان ها تلقی می کند که برای ۳ شناخت این عالی ترین ارزش و برای دست بنظر ارسطو ،همبود دولتشهری ،یعنی یابی بدان باید آموزش داده شود. شهروندان آزاد زمینه واقعی رشد و توسعه از این رو ست که او سجایا را به دو دسته اخالق محسوب می شود. تقسیم می کند: ۴ سجایای فکری (دیانوتیکی) او فداکاری در راه دولتشهر و اطاعت از آن را پیش شرط الزم برای توسعه و تکامل سجایای خصلتی (اتیکی) شهروندان و تبدیل آنان به شخصیت های ۱ اخالقمند می داند. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
الف خرد ب بلوغ تجربی ت شناخت عملی. ۲ سجایای خصلتی سجایای خصلتی عبارتند از شجاعت، رفاقت ،صداقت ،نیکخواهی ،کرامت، تعادل ،عدالت ،پرهیز (تسلط بر خویش)، ادب و غیره. ۱۰ تصویر ایدئال از انسان اخالقمند را مجموعه این سجایا و یا ارزش ها تجسم می بخشند. ۱۱ سمتگیری به سوی اخالقمندی ،سرنوشت انسان را تشکیل می دهد و با سرشت و طبیعت انسانی مطابقت دارد. ۱۲ هر کدام از سجایای اخالقی نامبرده ـ به نظر ارسطو ـ «حد وسطای مطلوبی» است میان افراط و تفریط: الف شجاعت ـ به عنوان مثال ـ حد وسطای مطلوب میان ترسوئی و بی باکی است. ب کرامت حد وسطای مطلوب میان خست و ولخرجی مبتنی بر خودنمائی است. صفحه
87
ت اخالقمندی ـ به نظر ارسطو ـ عبارت است از رعایت «حد وسطای مطلوب!» (اندازه نگه دار ،که اندازه نکو ست! سعدی) ۱۳ ارسطو عدالت را کاملترین فضیلت می داند. ۱۴
مارکس اپیکور را بنیانگذار آته ئیسم آنتیک و روشنگر رادیکال جهان باستان می نامد. ۵ اپیکور در اتیک خویش از این مبدأ حرکت می کند که آماج واقعی حیات انسانی ،هوس است. (هوس عبارت است از نیاز درونی به انجام کار معینی و یا دستیابی به چیز معینی.
او در عدالت ،پایه و اساس حیات دولتی و هوس عبارت است از خواهشی در جهت خانوادگی را می بیند و در فلسفه خویش با تحقق آرزوئی. توجه بدان به مسائل سیاست و اقتصاد می هوس عبارت است از خواهشی ژرف در پردازد. جهت ارضای نیازهای عاطفی و بویژه جنسی. ۱۵ بنظر ارسطو ،برده ها طبیعتا نمی توانند زندگی منطبق با سجایای اخالقی داشته باشند. ۱۶ در نظریات ارسطو راجع به نظام برده داری ،خصلت طبقاتی نظرات سیاسی و اتیکی او به وضوح تمام نمایان می گردد. VI اتیک اپیکوری اپیکور به توسعه تفکر اتیکی آنتیک خدمت بزرگی ادا می کند. ۱ او شاهراه ماتریالیستی دموکریت را در فلسفه ادامه می دهد و به انتقاد پرشوری از فلسفه افالطون دست می زند. ۲ فلسفه و اتیک اپیکور خصلت آته ئیستی بارزی دارد. ۳ اپیکور خدایان را از خطه طبیعت بیرون می راند و برای آنان در طبیعت و جامعه بشری نقشی قائل نمی شود. ۴ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
او آرامش روحی را برتر از لذت نفسانی و هوا و هوس می داند. ۱۱ عناصر اصلی آرامش روحی بشرح زیرند: الف آزادی از درد جسمی ب بی باکی از خدایان ت بی باکی از سرنوشت پ
هوس عبارت است از احساس ناشی از لذات عاطفی و جنسی تحقق یافته .مترجم)
بی باکی از مرگ
۶
ث
منشاء هوس ـ به نظر اپیکور ـ طبیعت انسانی است.
رفاقت.
هوس یعنی فقدان درد.
ج لذات معنوی
مخالفین اپیکور اما ـ بناحق ـ به او تهمت طرفداری از لذت لگام گسیخته نفسانی می ۱۲ زنند. گرایش اصلی اتیک اپیکور خصلت ایندیویدوئالیستی و خلسه ای دارد. ۷ انسان ـ بنا بر آموزش اپیکور ـ باید نه غالم ۱۳ حلقه بگوش و کور ضرورت ها ،بلکه اتیک اپیکور دوره پوسیدگی و زوال نظام برعکس ،مسلط بر ضرورت باشد. برده داری را منعکس می کند. ۸ ۱۴ انسان باید خواهش های نفسانی اش را تحت فرمان فهم قرار دهد و مسئول و پاسخگوی مخاطب اپیکور انسان هائی اند که نظام برده داری نمی تواند برای شان دورنما ،وظیفه و کرد و کار خویش باشد. آماجی تعیین کند. ۹ ۱۵ اپیکور عالی ترین ارزش انسانی را سعادت اپیکور انسان ها را به گریز از حیات سیاسی می نامد. و اجتماعی فرامی خواند ،به گوشه گیری ،به فرو رفتن در خویشتن خویش. ۱۰ منظور او از سعادت ،آرامش روحی است.
۱۶ صفحه
88
شعار اپیکور عبارت است از «در خفا زندگی کن!» ،در انزوا ،دور از مردم، در محفل کوچکی از یاران و همفکران به آرامش روحی دست بیاب و خود را به دامن لذات پاک و شفاف معنوی رها کن! VII اتیک استوئیسم (مکتب استوئا)
زنون که خود یکی از شاگردان مکتب کینیسم بود ،مثل کینیست ها بر این باور بود که به نظر زنون ،سجایای اخالقی که انسان ها همه انسان ها طبیعتا برابرند و چون طبیعتا باید کسب و حفظ کنند ،به شرح زیرند: برابرند ،پس باید اجتماعا نیز برابر باشند: الف او خواهان از بین بردن تفاوت های اجتماعی شناخت اخالقی زیرین بود: الف
ب
تفاوت میان اربابان و غالمان
شجاعت
فلسفه و اتیک استوئیسم نیز در همان زمان ـ مثل آموزش اپیکور ـ سقوط نظام برده داری ب آنتیک را منعکس می کند.
تفاوت میان ثروتمندان و تهیدستان
البته باید استوئیسم قدیم را که از سوی زنون بنیانگذاری شده ،از استوئیسم میانه و واپسین ت بروشنی مرزبندی کرد و متمایز ساخت.
ت وسعت نظر پ
۱
تفاوت میان هلنی ها و بربرها
عدالت
اتیک استوئیسم قدیم
پ
۸
استوئیسم قدیم در زمینه مسئله اتیک خویش، با مناسبات اجتماعی و سیاسی زمان خود از نقطه نظرهای معینی پیوند تنگاتنگ دارد، تنگاتنگتر از اتیک ارسطو.
او بر آن بود که زنان باید حقوق و تکالیف عمل اخالقی عبارت است از انجام تکالیف محوله از سوی همبود. یکسان با مردان داشته باشند. ث
۹
او بر آن بود که همه انسان ها باید در همبود ،انسان برای تشکیل همبود به جهان آمده است ۱ در رفاقت و در صلح با یکدیگر بسر برند .و غریزه تشکیل همبود ،همراه با عقل در هر کسی وجود دارد. اتیک استوئیسم قدیم از سر تا پا بر بنیاد دولتشهر یونانی بنا شده ،دولتی که با زیر ج ۱۰ سلطه مقدونیه قرار دادن یونان و با تأسیس دولت جهانی اسکندر و جانشینانش بلحاظ او بر آن بود که همه انسان ها باید از آموزش چون در همه انسان ها عقل واحدی وجود و پرورش یکسان برخوردار باشند. تاریخی کهنه شده است دارد که به عنوان قانون عام باید محسوب شود ،پس برای انسان ها باید قانون واحد، ۴ ۲ حقوق واحد و همبود واحد وجود داشته باشد. اتیک استوئیسم قدیم ـ بر خالف اتیک عالی ترین آماج ،یعنی سعادت در فلسفه استوئیسم میانه و واپسین ـ مطالبات و زنون عبارت است از «زندگی بر طبق ۱۱ گرایشات توسعه ای را جستجو می کند که طبیعت انسانی» الزم به توضیح نیست که چرا ایده های از زمان تشکیل نظام جهانی اسکندر رواج زندگی بر طبق طبیعت انسانی ،یعنی انطباق مهیجی از این دست نمی توانند در جامعه یافته اند و آن نظام را در مد نظر دارند. رفتار انسانی با «قوانین طبیعت» ،با عقل .طبقاتی آنتاگونیستی از حد اوتوپی فراتر روند. ۳ ۵ ۲ زنون پس از درهم شکستن چارچوب تنگ دولتشهر یونانی ،بر این باور بود که در به نظر زنون ،زندگی بر طبق طبیعت انسانی، دولت جهانی اسکندر ،شالوده و بنیانی پیدا یعنی زندگی زیر فرمان عقل فضیلتی است .اتیک استوئیسم واپسین کرده که می توان بر آن ایده برابری همه شاگردان زنون نه تنها از مطالبات اوتوپیکی انسان ها را ،ایده وحدت بنی نوع بشر را و ۶ او روی برگرداندند ،بلکه عالوه بر آن رفته ایده تشکیل جهانوندی عام را تحقق بخشید. بنظر زنون ،عالی ترین وظیفه انسانی نه در رفته از حیات سیاسی جامعه عقب نشینی کردند. این ایده ها از سوی سوفیسم و بویژه کینیسم نظر ،بلکه در عمل است. مطرح شده بودند. ۱ ۷ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
89
اتیک استوئیسم واپسین ،اتیکی جهانگریز است و «طبیعت»« ،عقل جهانی» و یا «خویشتن» خویش را بطور یکجانبه اصل قرار می دهد. ۲ دلیل استوئیسم واپسین برای جهانگریزی عبارت از این است که انسان بمثابه فرد در مقابل نیروهای اجتماعی حاکم ،ذلیل و زمینگیر و هیچکاره است و قدرت تغییر حیات دولتی و اجتماعی را بر طبق آرزوها، امیدها و ایدئال های خود ندارد: ۳
با دقت بیشتر می توان دریافت که استوئیسم واپسین با این جور «تئوری ها»، گشتاورهای فاتالیسم و اسکپتیسیسم را وارد اتیک خود می سازد.
خارج ،تجمل و توحش اخالقی طبقات حاکم و دارا از سوئی و ذلت روزافزون طبقات و خلق های تحت ستم و استثمار و جنگ های پایان ناپذیر با عواقب وخیم از سوی دیگر، مظاهر متنوع فروپاشی نظام اجتماعی برده داری را نشان می دهند و از ورشکستگی ارزش ها ،فضایل و تکالیف اخالق کالسیک یونانی مبتنی بر زیبائی ،عقل و دانش در واقعیت زندگی حکایت می کنند.
دعوت مردم به سازش با سرنوشت و تقدیر گریزناپذیر و جستجوی سعادت ـ بمثابه فضیلت اخالقی ـ در تسلیم سرنوشت گشتن و تحمل صبورانه درد و رنج زندگی و به قول اپیکتت« ،درد بکش و دوری گزین!» ،تعدادی چند از موضوعات مهم اتیک استوئیسم واپسین (سنکا ،اپیکتت و غیره) را تشکیل می دهند.
۴
مراجعه کنید به فاتالیسم (سرنوشتگرائی) و اسکپتیسیسم (شکاکیت ،تردیدگرائی) ۹
اما تماس میان خلق های جهان هلنیستی و رومی نیز نسبیت اخالق و ایدئال های اخالقی خلق ها را به روشنی نمودار می سازند. با توجه به این شرایط که به اختصار مطرح شد ،می توان فهمید که چرا باید عناصر و جریانات جدیدی در اتیک عرض اندام کنند.
همانطور که اپیکتت در تز پایان تحصیل خود و در جزوه هایش می نویسد ،انسان چیزهای جهان خارج ،جسم و خانواده و دولت و غیره را تحت سیطره خود ندارد و لذا برایش چاره ای جز پناه بردن به خویش ،یعنی به روح خویش ،بمثابه تنها واقعیت موجود ندارد.
بدین طریق است که استوئیسم و افالطونیسم به منابع تئوریکی مسیحیت بدل می شوند.
۴
۳
اکنون در دوره زوال و فروپاشی نظام اجتماعی برده داری ،مکاتب فلسفی جدیدی کسب اعتبار و نفوذ می کنند که قبل از همه، به شرح زیر بوده اند:
گریز از جهان خارج ،همراه با انفعال و فقدان احساس و عالقه بدان ،همزمان گریز از کلیه احساس ها و عالیق درونی را الزامی می سازد ،احساس ها وعالیقی که بوسیله آنها جهان خارج در انسان مؤثر واقع می شود.
اتیک دوره فروپاشی فرماسیون برده داری
۱
۱
اسکپتیسیسم (تردیدگرائی ،شکاکیت)
۵ بنظر اپیکتت ،انسان در انزوا و گوشه خلوت ،با آزاد سازی خود از این عالیق و احساس ها ،بویژه احساس ترس از مرگ، بمثابه احساس بنیادی ،به کسب آزادی «حقیقی» نایل می آید ،آزادی ئی که انسان در آن به «بی اعتنائی مطلق به هر چه و هر که که هست» ،به آرامش بی چون و چرای روحی دست می یابد. ۶ «بی باکی» و «فقدان عالقه و احساس» آماج اتیکی استوئیسم واپسین است. ۷ بوسیله آن است که می توان از گزند حوادث برونی در امان ماند. ۸ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۱۰
دوره فروپاشی نظام برده داری آنتیک (یونان مراجعه کنید به اسکپتیسیسم (تردیدگرائی، کالسیک باستان) عالوه بر دو آموزش شکاکیت) ،چاله ها و چالش ها ()۱۳۲ اخالقی بزرگ ،یعنی اتیک اپیکوریسم و استوئیسم ،تعداد بیشماری از جریانات ۲ اخالقی کم و بیش پرنفوذ به همراه می آورد که در آنها مظاهر فروپاشی و بمثابه نتیجه ،رالتیویسم (نسبیت گرائی) حاالت روحی فروپاشی در آن دوره بطرز مراجعه کنید به رالتیویسم (نسبیتگرائی) روشنی انعکاس می یابند. ۲
۳
اگر تماس و آمیزش یونانیت (از زمان اسکندر کبیر) و رومیت با شرق بطور کلی به غنای حیات معنوی منجر می شود و شکوفائی عالی تر فرهنگ هلنیستی ـ رومی را به دنبال می آورد ،اکنون دوره هلنیسم و بعد دوره حاکمیت جهانی روم دیگر قادر نیست تا برای انسان ها و خلق ها ایدئال ها و ارزش های قانع کننده و امیدبخش عرضه کند.
پسیمیسم (بدبینی)
۵
۳
ایراسیونالیسم (خردستیزی)
۴ اکلکتیسیسم مراجعه کنید به اکلکتیسیسم
تشدید تضادهای اجتماعی و ملی ،ثروت روز مراجعه کنید به راسیونالیسم ،خرد، افزون اقلیت ثروتمند ،گسترش قدرت در ایراسیونالیسم (خردستیزی) در تارنمای صفحه
90
دایرة المعارف روشنگری ۶ گرایشات عرفانی ـ مذهبی.
اتیک مسیحیت (اتیک تئولوژیکی) اتیک مسیحیت بیش از هزار سال است که به اتیک غالب و چه بسا حاکم بی رقیب و بالمنازع در جهان بدل شده است.
نقطه مرکزی ایدئال اخالقی و عمل اخالقی، اکنون نه همبود دولتشهری ،آنسان که در اتیک ارسطوئی مطرح بود و نه کل بشریت، آنسان که در اتیک استوئیسم قدیم (زنون) مطرح شده بود ،بلکه خویشتن خویش و یا الف عقل جهانی انتزاعی ،کاینات و یا حتی خدای ماورای طبیعی ،آنسان که نئوافالطونیسم و عیب اول اتیک مسیحیت مسحیت در حال تشکیل تلقی می کنند ،است. ۱ ۸ در کانون اتیک مسیحیت نه انسان و جامعه، بلکه موجودی ماورای طبیعی ،یعنی خدا اتیک نئوافالطونیسم قرار دارد. در نئوافالطونیسم (پلوتین) تکالیف اخالقی ۲ انسان در اقدامات زیر دانسته می شود:
اتیک مسیحیت اما از همان آغاز اتیک معیوب و مسئله زائی بوده است:
۱
اتیک مسیحیت خودمختاری انسان را از او سلب می کند:
اتیک مسیحیت عرصه ای است که به عهده دگماتیک است و نه اتیک. ۴ تئولوژی در عرصه دگماتیک ،ترمینولوژی (اصطالح شناسی) خاص خود را دارد. ۵ برای اتیک ،یعنی برای رابطه متقابل انسان و جامعه ،تئولوژی زبان خاص خود را ندارد و باید پیشاپیش مواد مورد نیاز خود را از اتیک فلسفی به عاریه گیرد. ۶ توماس فون اکوین ( ۱۲۲۵ـ )۱۲۷۴ ایتالیائی االصل و یکی از متنفذترین فالسفه و تئولوگ های تاریخ از مهمترین فقهای کلیسای کاتولیک و از نمایندگان اصلی فلسفه در قرون وسطی متعالی (اسکوالستیک)
در آزاد سازی و تطهیر روح از کلیه چیزهای محسوس
خودمختاری ستیز است!
۲
۳
در معراج روحی به سوی خدا که از مراحل مختلفی می گذرد.
اتیک مسیحیت از انسان ها نه تصمیمگیری کلیسای کاتولیک روم او را جزو قدیسان اخالقی مستقل ،نه تصمیمگیری اخالقی تلقی می کند. مبتنی بر دانش و تفکر و شناخت ،بلکه اطاعت مبتنی بر ایمان و تسلیم برده وار بی وقتی ما «معلمین اخالق» تئولوژیکی قرون وسطی را ،مثال آگوستین و توماس فون چون و چرا می طلبد. اکوین را در نظر می گیریم ،متوجه می شویم ،که موقع پرداختن به اتیک ،آگوستین ب به مکتب افالطون و یا نئوافالطونیسم پناه می برد و توماس فون اکوین قبل از همه به عیب دوم اتیک مسیحیت مکتب ارسطو. ۱ ۷ اتیک مسیحیت بلحاظ تئوریکی ناتوان از آن است که اصول و فرامین اخالقی خود را با از این رو ،تصادفی نیست که تئولوگ های قرون وسطی اتیک را به مثابه بخش مستقل وسایل تئولوژیکی صرف اثبات کند. تئولوژی توسعه نداده اند. ۲ ۸ اتیک مسیحیت به محض اینکه با مسائل واقعا اخالقی ،یعنی با مسائل اخالقی مربوط آنها پس از دستکاری هائی ،اتیک خود را به جامعه مواجه می شود ،عرصه رابطه در دگماتیک جاسازی کرده اند. انسان و خدا را ،یعنی عرصه ای را که در ۹ انحصار تئولوژی است ،ترک می کند.
۳ در وحدت با خدا در تجلی بیواسطه الهی بدین وسیله فاتحه اتیک فلسفی آنتیک که بر عقل ،شناخت و تفکر استوار شده بود، خوانده می شود و به جای آن اتیک مسیحیت نشانده می شود که مبتنی بر عناصر زیرن است: ۱ بر وحی الهی ۲ بر ایمان ۳ بر تئولوژی (فقه ،خداشناسی) ۹ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۳
میراث معنوی خارق العاده او هنوز هم در نئوتومیسم و نئواسکوالستیک مؤثر است.
تئولوگ های قرون وسطی به هنگام کشیدن فلسفه بمثابه کل به زیر یوغ تئولوژی ،اتیک صفحه
91
را هم به زیر یوغ دگماتیک کشیده اند.
دولتمرد انگلیسی
۱۰
از سوسیالیست های اوتوپیکی
اتیک توماس مور و کامپانلال توماسو کامپانلال ( ۱۵۶۸ـ )۱۶۳۹
اتیک تئولوژیکی روی هم رفته ،معارف مؤلف کتاب معروف به اوتوپی ()۱۵۱۶ جدیدی به همراه نیاورده است. از قدیسین و شهدای کلیسای کاتولیک روم طراح اوتوپی «دولت آفتاب» ()۱۶۰۲ ۱۱ در آثار اوتوپیکی توماس مور و کامپانلال که محتوای انتقاد از کاپیتالیسم دارند ،کار ـ اوتوپی «دولت آفتاب» بر اساس نقطه پالگیوس ( ۳۵۰ـ )۴۲۰ بمثابه شالوده زندگی انسانی ـ ارزش اتیکی نظرهائی از منابع زیر طراحی شده است: مهمی کسب می کند. راهب بریتانیائی سلطنت جهانی اسپانیا ۱۰ مؤسس آموزش پالگیونیسم کاتولیسیسم او با اگوستین به مصاف فکری در زمینه اتیک رنسانس و هومانیسم سوسیالیسم (نفی مالکیت خصوصی) اتیک برخاسته بود و از مواضع اتیک فلسفی در مقابل اتیک تئولوژیکی اگوستین دفاع می اتیک فلسفی ،یعنی اتیک مبتنی بر رابطه متقابل انسان و جامعه در عصر رنسانس فلسفه دولت افالطون (همبود زنان ،حاکمیت کرد. و هومانیسم ،در مبارزه با عناصر زیرین دانایان ،فالسفه ،جمهوری فرهیختگان ) در مصاف بزرگ آگوستین با پالگیوس بر وارد صحنه می شود: الف سر مسئله آزادی اراده ،پالگیوس از مواضع اتیک فلسفی یونان دفاع می کند و آگوستین الف در آثار اوتوپیکی توماس مور و کامپانلال از مواضع تئولوژی. که محتوای انتقاد از کاپیتالیسم دارند ،کار ـ در مبارزه بر ضد تئولوژیزه کردن اتیک. بمثابه شالوده زندگی انسانی ـ ارزش اتیکی ۱۲ یعنی در مبارزه با پوشاندن جامه فقه بر مهمی کسب می کند. وقتی آگوستین انسان را عاجز از تمیز اتیک این گشتاور نوینی در تاریخ اتیک بوده است. خیر از شر بکمک توان و لیاقت و استعداد خویش ،می داند ،بلحاظ تئولوژیکی موضع ب در اتیک یونانی مسئله کار مولد ـ صرفنظر قاطعانه ای اتخاذ می کند. در مبارزه بر ضد زیر یوغ حاکمیت مطلق از اشارات مختصری که در کینیسم و کلیسای پاپی قرون وسطی کشیدن شخص استوئیسم صورت گرفته ـ جا و مقام خاصی ۱۳ انسان ،که بطور تئولوژیکی توجیه می شد .نداشته است. و وقتی کلیسا پالگیونیسم را لعن و نفرین می اما در دولت آفتاب کامپانلال ،کار بمثابه کند ،دلیلش این است که پالگیونیسم در صدد ت عالی ترین افتخار شهروندان محسوب می نجات اصل خودمختاری انسان است. هومانیست های رنسانس با آگاهی تمام ،شود. اتیک فلسفی یونان را ادامه می دهند. ۱۴ ۲ خدمات اتیکی توماس فون اکوین عمدتا به پ اتیک جوردانو برونو طرح حوایج قوای مادی و معنوی فئودالیسم بر طبق آموزش حقوق طبیعی و آموزش هدف اتیکی اصلی آنها عبارت است از فضیلت انسانی محدود می شود که هر دو در تشکیل مجدد استقالل و آزادی معنوی و جوردانو برونو ( ۱۵۴۸ـ )۱۶۰۰ اخالقی شخصیت انسانی. فلسفه یونان توسعه داده شده اند. فیلسوف ،شاعر و کشیش انقالبی و پرشور ایتالیائی ث ۱۵ فیلسوف ،شاعر ،سیاستمدار ایتالیائی
اتیک تومیستی (مکتب فلسفی منسوب به با تشکیل سرمایه داری آغازین در قرن ۱۵که از سوی تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک به توماس فون اکوین) در امپریالیسم کنونی به ـ ۱۶میالدی ،فرم های تند و تیز مبارزه مرگ در تل آتش محکوم شد. بنیان مفیدی برای توجیه اتیک نئوتومیستی ایدئولوژیکی بر ضد حاکمیت فئودالی ـ استبدادی و بر ضد توجیه ایدئولوژیکی آن نظریات اتیکی جوردانو برونو در مبارزه بدل شده است. بر ضد اتیک تئوسانترال و دگم های اخالقی بوسیله تئولوژی توسعه می یابند. کلیسای کاتولیک از اهمیت چشمگیری توماس مور ( ۱۴۷۸ـ )۱۵۳۵ برخوردارند. ۱ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
92
او از حقانیت اخالقی مبارزه عقل بر ضد عرفانگرائی مذهبی و بر ضد اوتوریته کلیسا سخن می راند و از آن با شناخت علمی مبتنی بر حقیقتگروی به دفاع برمی خیزد. الف نظریات اتیکی جوردانو برونو در مبارزه بر ضد اتیک تئوسانترال (خدامرکز) و دگم های اخالقی کلیسای کاتولیک از اهمیت چشمگیری برخوردارند. ب برونو نظریات اتیکی خود را در کتابی تحت عنوان «عشق ،شور قهرمانانه و زندگی فردی» مطرح می سازد. ت برونو از حقانیت اخالقی مبارزه عقل بر ضد عرفانگرائی مذهبی و اوتوریته کلیسا سخن می راند و از آن با شناخت علمی مبتنی بر حقیقتگروی به دفاع برمی خیزد. پ
اتیک شارون
زبان می آید:
شارون به پیروی از معلم خود ـ مونتاین ـ خواهان جدائی اتیک از تئولوژی می شود.
الف رقابت
او شالوده اخالق را در قوانین طبیعی و در «لذت واقعی» از زندگی انسانی می داند، زندگی ئی که بر طبق قوانین طبیعی و «عقل سالم بشری» استوار شده است.
آنارشی
۱۱
ت
اتیک قرن هفدهم
جنگ
در سیستم فلسفی قرن هفدهم ،تئوری های اتیکی هر چه بیشتر با مناسبات نوین ،یعنی مناسبات کاپیتالیستی دمساز می شوند.
پ ظلم و ستم و سرکوب انسان بوسیله انسان
۱
۲
اتیک توماس هوبس
اتیک اسپینوزا
توماس هوبس ( ۱۵۸۸ـ )۱۶۷۹
با آمدن اسپینوزا به صحنه ،اتیک در رابطه با قطع پیوند با فلسفه اسکوالستیکی و تئولوژی ،پیشرفت های چشمگیری می کند.
ریاضی دان ،تئوریسن دولتی و فیلسوف انگلیسی در عصر جدید آغازین کتاب معروف او «هیوال» نام دارد.
ب
الف اسپینوزا اصول ماتریالیستی فلسفه خود را در مورد انسان و جامعه بکار می بندد و بدین طریق برای اثبات اتیک ،دالیل راسیونال (عقلی) جدی عرضه می کند.
برونو ضمنا به انتقاد سرسختانه از پارازیتیسم و فساد اخالقی طبقه حاکمه دست می زند.
تز او:
۳
«انسان گرگ انسان است»
اتیک میشل مونتاین
نظریه او:
ب
میشل مونتاین ( ۱۵۳۳ـ )۱۵۹۲
«جنگ همه بر ضد همه»
سیاستمدار ،فیلسوف و مؤسس ئسه ئیستیک
در اتیک اسپینوزا ،عمل انسان تنها بر مبنای قوانین طبیعت انسانی توضیح داده می شود.
توماس هوبس در این زمان بمثابه یکی از سرسخت ترین مخالفین اسکوالستیک ،به آن ت دسته از فالسفه اخالقی بورژوازی آغازین تعلق دارد که انسان را از بنیاد ،موجودی بنظر اسپینوزا ،وظیفه اتیک ـ قبل از همه ـ عبارت است از کمک به انسان ها در اگوئیست (خودخواه) تلقی می کند. جهت غلبه بر ضعف خود در مبارزه بر ضد بنظر هوبس ،اگوئیسم و دشمنی متقابل ،عالیق و امیال خویش. خطوط ماهوی عام طبیعت انسانی را تشکیل پ می دهند.
تالش برای آزاد سازی اتیک از قید و بند تئولوژی در آثار مونتاین ـ فیلسوف فرانسوی ـ بطرز مستدلی به چشم می خورد. او با تردید فلسفی بر ضد دگم های جامد و خشک اسکوالستیک فئودالی و بر ضد تظاهر و تزویر اخالق مذهبی برمی خیزد. مونتاین با اتکاء بر اتیک اپیکوری ،بمثابه آماج اتیکی ،ایدئال شخصیت آزاد از قید و بند فئودالی و یوغ معنوی تئولوژی را مطرح می سازد و آماج فرد آزاد را در لذت معنوی می داند. ۴ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مراجعه کنید به اگوئیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
اسپینوزا در این ضعف« ،بردگی» واقعی طبیعت انسانی را می بیند.
تز او «انسان گرگ انسان است» و نظریه او مبنی بر «جنگ همه بر ضد همه» ستون های مهم نظریات اتیکی او را تشکیل می دهند ،نظریاتی که در آنها خطوط مشخصه جامعه کاپیتالیستی با گشتاورهای زیر بر
ث او کنترل امیال و عالیق بکمک فهم را عالی ترین فضیلت و اخالقمندی انسانی می داند. صفحه
93
ج اسپینوزا راه غلبه بر این ضعف را قبل از همه در لیاقت معرفتی انسان نشان می دهد. ح
جان الک بدین طریق ،بر ضد نظریه در قرن هجددهم خصلت آته ئیستی و ضد اسکوالستیکی مبتنی بر ایده های اخالقی تئولوژیکی دارند. ابدی و تغییرناپذیر نازل شده از سوی خدا وارد کارزار می شود و زمینه را بلحاظ ۴ تئوریکی ،برای نظریه ماتریالیست های فرانسوی مبنی بر اهمیت محیط اجتماعی پایه و اساس فلسفی درک اخالقی آنها را سنسوئالیسم ماتریالیستی تشکیل می دهد. برای اخالق انسان ها آماده می سازد.
در فلسفه او شناخت (معرفت) ،خرد و اخالقمندی ماهیتا یکسانند.
۱۲
مراجعه کنید به سنوسئالیسم (حسگرائی)
خ
اتیک قرن هجدهم
۵
فهم در فلسفه اسپینوزا ،نه فقط سرچشمه ۱ اخالق ،بلکه عالوه بر این ،معیار اخالق اتیک ماتریالیست های فرانسوی تلقی می شود. د
۱
آنها سنسوئالیسم ماتریالیستی را برای توضیح رفتار انسان ها به خدمت می گیرند. ۶ آغازگاه اتیک آنها را «طبیعت» انسانی و «منافع شخصی» هر فرد تشکیل می دهد که در طبیعت اش نهفته است.
بنظر اسپینوزا ،شناخت طبیعت بوسیله انسان دنیس دیدرو ( ۱۷۱۳ـ )۱۷۸۴ ـ هم طبیعت خارج و هم طبیعت خود انسان ـ سرچشمه عالی ترین سعادت و بزرگترین یکی از خالق ترین اندیشمندان ماتریالیست روشنگری اروپا و از مؤلفین برجسته دایرة (اصطالح «آغازگاه» را مدیون خدامراد رضایت خاطر است. فوالدی هستیم .مترجم) المعارف ۱۱ و از همکاران و دوستان دآلمبر ،روسو۷ ، کاندیال. اتیک قرن هفدهم بر طبق تز سنسوئالیستی مبنی بر اینکه انسان در آموزش های فلسفی و سوسیولوژیکی دانش خود را از تجربه حسی کسب می کند، ادامه ماتریالیست های فرانسوی (دیدرو ،هلوه ماتریالیست های فرانسوی اعالم می کنند که تیوس و هولباخ) تفکر اتیکی مترقی فلسفه هنجارها و قواعد اخالقی محصول محیط ۳ ماتریالیستی پیشین پیشرفت های چشمگیری اجتماعی است ،محیطی که انسان ها در آن زاده می شوند و زندگی می کنند. می کند. اتیک جان الک ۱
۲
جان الک نیز مثل اسپینوزا ،بر مبنای شناخت کلود آدرین هلوه تیوس ( ۱۷۱۵ـ )۱۷۷۱ به اثبات اتیک خود می پردازد. فیلسوف ماتریالیست ۲ فلسفه ماتریالیستی آنان به سالح ایدئولوژیکی جان الک در تصورات اخالقی خود از تز بورژوازی جوان در مبارزه بر ضد نظام سنسوئالیستی خود شروع به حرکت می کند فئودالی ـ استبدادی و ایدئولوژی آن بدل می که بنا بر آن سرچشمه شناخت تجربه حسی شود. است. ۳ ۳ پل هنری تیری د هولباخ ( ۱۷۲۳ـ )۱۷۸۹ جان الک نتیجه می گیرد که اخالق انسان ها محصول تجارب اجتماعی آنها ست و از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از تجارب اجتماعی شوق و درد به همراه می همکاران دید رو و دآلمبر و از مؤلفین دایرة آورد و انسان ها به تمیز خیر از شر ،خوب المعارف ( ۳۵جلدی) از بد قادر می سازد. آته ئیست ،دترمینیست و ماتریالیست ۴ نظریات اتیکی ماتریالیست های فرانسوی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۸ محیط اجتماعی ،نظام سیاسی و قانونگزاری سمت و سوی کیفیت های اخالقی انسان ها را ،منافع و عالیق آنها را تعیین می کنند و میان فضایل و رذایل مرزبندی می کنند. ۹ ماتریالیست های فرانسوی از این واقعیت امر نتیجه انقالبی می گیرند و اعالم می کنند که برای نیل به اخالقمندی (فضیلت اخالقی) عالی تر باید شرایط اجتماعی را تغییر داد. ۱۰ آنها پیشنهاد می کنند که باید با قانونگزاری معقول و تربیت مبتنی بر خرد ،منافع شخصی را با منافع اجتماعی بطرز معنامندی پیوند داد و بدین طریق انسان های اخالقمند تربیت کرد. صفحه
94
تألیف در زمینه های زیر:
در آلمان ،تفکر اتیکی ترقی طلب ،در این ۱۱ دوره بویژه در آثار شعرای زیر بازگو می شعر خدمت به خلق و «رفاه عمومی» بنظر آنان ،شود: سرچشمه سجایای اخالقی و همزمان هدف درام الف قوانین ،عادات و رسوم است. ۱۲
گوت هلد افرائیم لسینگ ( ۱۷۲۹ـ )۱۷۸۱
ماتریالیست های فرانسوی طرفدار اگوئیسم نویسنده و شاعر برجسته روشنگری آلمان به اصطالح «معقول» بوده اند. لسینگ مراجعه کنید به اگوئیسم در تارنمای دایرة ب المعارف روشنگری ۱۳
یوهان گوتفرید هردر ( ۱۷۴۴ـ )۱۸۰۳
قصه آثار اوتوبیوگرافیکی ،استه تیکی ،هنری، ادبی همراه با شیللر جزو کالسیک های جمهوری وایمار گوته نظریات اتیکی این شخصیت ها در آثار ادبی خارق العاده ای مطرح می شوند.
فضیلت واقعی ـ بنظر آنان ـ در این است نویسنده ،شاعر ،مترجم ،تئولوگ ،فیلسوف که انسان با جامه عمل پوشاندن منطبق با تاریخ و فرهنگ کالسیک وایمار (آلمان) منافع کل جامعه به منافع شخصی خود ،سهم خود را به سعادت عمومی و به رفاه خلق ادا متنفذترین نویسنده و متفکر عصر روشنگری از آن جمله اند: خواهد کرد. ستارگان چهارگانه وایمار (هردر ،وایلند ،الف گوته ،شیللر) ۱۴ نامه های هردر راجع به اشاعه بشردوستی هدف ماتریالیست های فرانسوی از آموزش آثار: ب های اتیکی (تعالیم اخالقی) ،تئوری های مربوط به منافع شخصی ،رفاه عمومی ،بررسی منشاء زبان اثر لسینگ تحت عنوان «ناتان خردمند» خدمت به خلق ،طبیعت تغییرناپذیر انسانی و نقش محیط اجتماعی آنها ،که بنا بر ایده هائی راجع به فلسفه تاریخ بشریت ت ماهیت تاریخی ـ اجتماعی شان تئوری های بورژوائی اند ،کمک به پیروزی بورژوازی باد و خورشید درام های شیللر از قبیل «راهزن»« ،حیله نوخاسته در مبارزه بر ضد فئودالیسم است. و عشق» و غیره. متاانتقاد از انتقاد از خرد محض ۱۵ پ هردر این آموزش ها اما در عین حال ،پیشرفت آثار گوته ،بویژه «فاوست» خارق العاده ای در تاریخ تفکر اتیکی ت محسوب می شوند. موضوعات اتیکی مطروحه فریدریش شیللر ( ۱۷۵۹ـ )۱۸۰۵ ۱۶ شاعر ،نمایشنامه نویس ،مورخ ،فیلسوف ۱ ماتریالیست های فرانسوی بکمک این آلمانی لسینگ ،هردر ،شیللر و گوته در آثار آموزش های اتیکی به پیروزی های معنوی بزرگی در مبارزه بر ضد فلسفه و اتیک ویلند ،گوته ،هردر و شیللر ستاره های ادبی خود حق شخصیت انسانی بر آزادی اسکوالستیکی ،قرون وسطائی و ارتجاعی چهارگانه جمهوری وایمار محسوب می و سعادت دنیوی را با شور و شوق تمام نمایندگی می کنند. شوند. دست می یابند. ۱۲
شیللر
۲
اتیک قرن هجدهم
پ
۲
یوهان ولفگانگ گوته ( ۱۷۴۹ـ )۱۸۳۲
اتیک در آثار شعرا و نویسندگان آلمانی
شاعر و عالم علوم طبیعی ا آلمان
آنها از سوئی ریاضتکشی مذهبی و فاتالیسم را به تیغ تیز انتقاد می سپارند و از سوی دیگر فساد اخالقی و استبداد و خودکامگی فئودالی اشراف را.
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مراجعه کنید به فاتالیسم (سرنوشتگرائی) در صفحه
95
تارنمای دایرة المعارف روشنگری ۳ آنها مبارزان سلحشور اندیشه های هومانیسم و درک خوش بینانه از تاریخ بوده اند.
• مفاهیم اخالقی در عرصه عقل عملی، مستقل از منافع مشخص از هر نوع ،بطور اپریوری (بطور ماورای تجربی) وجود دارند. ۲
مراجعه کنید به هومانیسم در تارنمای دایرة • عقل عملی کانت ،مثل دعوت به اطاعت از عقل عملی با قانون اخالقی عام ،با فرمان المعارف روشنگری اخالقی بی چون و چرای زیر انطباق دارد: ۴ • «چنان عمل کن ،که ماکسیم خواست تو محتوای هومانیستی آثار آنان سبب می شود همیشه بتواند بمثابه اصل یک قانونگزاری که برای آنان در ادبیات جهانی و در تفکر عام معتبر باشد!» اتیکی پیشرفت طلب بشریت جا و مقام ابدی ۳ خارق العاده ای اختصاص داده شود. ۳ اتیک کانت ایمانوئل کانت ( ۱۷۲۴ـ )۱۸۰۴ برجسته ترین نماینده فلسفه کالسیک آلمان
• قانون اخالقی کانت اما فقط فرم عمل را در مد نظر دارد و نه محتوای عمل را و عواقب ناشی از آن را. • به همین دلیل است که کانت انجام تکلیف را نه بخاطر آماج های خارجی ،بلکه فقط و فقط بخاطر «احترام به قانون» ،به خاطر خود «تکلیف» انتزاعی طلب می کند.
اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه ۴ مدرن محسوب می شود. • درک مبتنی بر «خودمختاری اراده» کانت کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر از تکلیف بر ضد درک مبتنی بر «وابستگی» تئولوژی و فلسفه اسکوالستیکی از تکلیف نوینی به روی فلسفه گشوده است: تنظیم یافته و لذا پیشرفتی در تفکر اتیکی محسوب می شود. اتیک (انتقاد از عقل عملی) استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)
۵
فلسفه مذهب
• قانون اخالقی ـ بنظر کانت ـ حاکی از آن است که هدف از عمل انسانی خود انسان است.
فلسفه تاریخ
۶
«چنان عمل کن ،که بشریت را هم در شخص خویش و هم در شخص دیگر ،همیشه همزمان بمثابه هدف در نظر گیری و هرگز نه بمثابه وسیله صرف!»
• قانون اخالقی بیانگر هدف نهائی است.
فلسفه حقوق
• در آثار کانت برای مسائل اتیکی فضای وسیعی اختصاص داده می شود. ۱ • بنظر کانت ،منشاء مفاهیم اخالقی در «عقل عملی» انسان است. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
• «چنان عمل کن ،که بشریت را هم در شخص خویش و هم در شخص دیگر ،همیشه همزمان بمثابه هدف در نظر گیری و هرگز نه بمثابه وسیله صرف!» ۹ • علیرغم خصلت انتزاعی و فرمال قانون اخالقی کانت ،علیرغم قطع رابطه با مبارزه سیاسی عملی و قطع رابطه با حیات اجتماعی مشخص ،اینجا گرایش ضد فئودالی صریح اتیک کانت به وضوح دیده می شود. ۱۰ • کانت از عزت شخصیت انسانی بر ضد نظام فئودالی ـ استبدادی به دفاع برمی خیزد، ولی از حد برسمیت شناختن صرفا فرمال حقوق بشر فراتر نمی رود. ۱۱ • در اتیک کانت ،عقب ماندگی ،عجز و ناپیگیری سیاسی بورژوازی آلمان در آن زمان انعکاس می یابد. ۱۲ • بورژوازی ـ همچنان و هنوز ـ اتیک کانت را به خدمت می گیرد ،تا بکمک براهین انتزاعی و فرمال آن ،منافع طبقاتی خویش را سرپوش نهد و زحمتکشان تحت استثمار خود را به خدمتگزاران طبقات کاپیتالیست مبدل سازد. ۱۳ • اتیک کانت ـ باالخره ـ در این تز به اوج خود می رسد که انسان به سبب ناقص بودن خویش قادر به تحقق کامل قانون اخالقی نیست و برای این کار به روحی فناناپذیر، یعنی به خدا نیاز دارد.
بدین طریق ،قانون اخالقی در فلسفه کانت ۷ ـ علیرغم تأکیدات مکرر بر عقل بشری • قانون اخالقی حاکی از این واقعیت امر و اراده انسانی ـ در تحلیل نهائی ،خصلت است که انسان بمثابه «موجود خردمند» ،فرمان الهی به خود می گیرد و خود خدا خود را بمثابه هدف فی نفسه در مد نظر به پیش شرط و ضامن اجرای عمل اخالقی انسان ها ارتقا می یابد. دارد. ۸
۴
• از این رو ست که فرمولبندی دوم قانون اتیک هگل اخالقی کانت به شرح زیر صورت می گیرد: صفحه
96
آن ،شخصیت حقوقی به سوبژکت (فاعل) اخالقی اسکوالستیکی را به چالش می کشد. ۱ اخالقمند بدل می شود. ۵ • در فلسفه هگل ،میان مسائل اخالقی و مسائل حقوقی پیوند تنگاتنگ برقرار می • مسئله در این مرحله ،دیگر نه فقط خوشی فردی ،بلکه عالوه بر آن ،خوشی دیگران اتیک فویرباخ شود. نیز است. ۱ ۲ • هگل در این مبحث ،مسائلی از قبیل گناه، • در آغازگاه نظریات اتیکی هگل پذیرش خوشی افراد ،نیکی (خیر) و وجدان را مورد • فویرباخ بر ضد تئوری های اتیکی بحث قرار می دهد ،مسائلی که پیش شرط ایدئالیستی کانت و هگل وارد کارزار می ایده مطلق قرار دارد. شان ـ بلحاظ محتوا ـ رابطه با دیگران است .شود. ۳ • بنظر هگل ،وظیفه اخالق عبارت است از ۲ • ایده مطلق نخست از مرحله طبیعت می پیدا کردن راه هائی برای انطباق میان اعمال • فویرباخ می گوید: گذرد و بعد در مرحله روح ،دوباره به افراد منفرد. «خویشتن خویش» برمی گردد. • اعمال افراد منفرد بنظر هگل نه نتایج امر • اخالق نمی تواند از «عقل عملی» (کانت)، و نهی حقوقی ،بلکه ناشی از موضعگیری از «روح اوبژکتیف» (هگل) و یا از فرامین ۴ الهی سرچشمه گیرد. روحی درونی آنها هستند. • ایده مطلق ـ بمثابه «روح عینی» ـ خود را • این «اخالقیت» سوبژکتیف برای هگل به ۳ در چیزهای زیر نمودار می سازد: معنی مرحله گذار ناگزیر و ضرور توسعه • بنظر فویرباخ ،تنها شالوده استوار اخالق، «روح عینی» به «عرفیت عینی» است. الف ماتریالیسم است. ۳ • در حقوق انتزاعی • منظور او از ماتریالیسم ،اما ماتریالیسم آنتروپولوژیکی است. عرفیت ب • در اخالقیت (مورالیته)
• هگل خانواده ،جامعه بورژوائی و دولت را تجسم (مادیت یابی ،جسم واره گشتن) «عرفیت عینی» تلقی می کند.
• در عرفیت
• دولت ـ برای هگل ـ استکمال ایده اخالقی، تجسم روح جهانی ،تجسم آزادی و «معقول در خود و برای خود» است.
۱
• اینجا هگل ،عرفیت را با مسائل اقتصاد، حقوق و سیاست پیوند می دهد.
ت
******
حقوق انتزاعی • حقوق انتزاعی ـ بمثابه اولین مرحله روح «عینی» ـ تجسم (جسمیت یافتن) اراده سوبژکت فردی است. • هگل اراده فردی انسان ها را بمثابه بیانگر شخص و یا شخصیت مالک خصوصی و حق مطلق او بر مالکیت خصوصی تلقی می کند. ۲ اخالقیت • اخالقیت تجسم مرحله بعدی و باالتر «روح عینی» (اوبژکتیف) است ،مرحله ای که در مجله هفته شماره 26مرداد 1391
• انگلس در باره درک هگلی از اخالق می نویسد: • «به همانسان که فرم ،ایدئالیستی است ،به همان سان نیز محتوا ،رئالیستی است!» • هگل دیالک تیک ایدئالیستی خود را در مورد مقوالت اتیکی نیز بکار می بندد: • به عنوان مثال: • او شر (بدی) را بمثابه یک فرم ضرور تلقی می کند که در آن ،نیروی محرکه توسعه و تکامل تاریخی خود را نمودار می سازد هگل بدین طرق دگماتیسم تئوری های
• مراجعه کنید به ماتریالیسم آنتروپولوژیکی: • ( فویرباخ فرمی از ماتریالیسم آنتروپولوژیکی بوجود می آورد که در مقایسه با ماتریالیسم مکانیکی قرن هجدهم میالدی دارای امتیازات زیرین بوده است: ۱ • دارای طبیعت نگری ماتریالیستی توسعه یافته تری بوده است. ۲ • انسان را بمثابه عالی ترین موجود طبیعت قلمداد کرده است و لذا تحول شایسته انسانی زندگی زمینی (بمثابه تنها شیوه هستی انسانی) و روابط میانانسانی انسانها را به مهمترین موضوع فلسفیدن ارتقا داده است. • ماتریالیسم آنتروپولوژیکی قبل از همه به سبب انسانتصویر و جامعه ـ تصویر اجتماعی بی تمایز خود و به سبب پایگاه طبقاتی بورژوائی خویش (فویرباخ نماینده تمایالت جناح چپ و بورژوائی ـ دمکراتیک در سال های تدارک انقالبات ۱۸۴۸ـ ۱۸۴۹ میالدی در آلمان بوده) اصوال نمی تواند از صفحه
97
محدودیت های متافیزیکی ،خطوط انفعالی و ناپیگیری های ایدئالیستی ماتریالیسم دوران پیشین پا فراتر گذارد. • فلسفه فویرباخ ،در قرن نوزدهم ،نقش مهمی در دفاع از جهان بینی ماتریالیستی و در تبلیغ آن ایفا کرده و در زمینه انتقاد از مذهب و انتقاد معرفتی ـ نظری (یعنی بلحاظ تئوری شناخت) از ایدئالیسم خدمات ارزنده ای ادا کرده است.
داند.
منتخبی از نوشته های فلسفی
• بنظر او:
روابط استه تیکی هنر با واقعیت عینی
• اخالق حقیقی «سعادتمندی من را بدون سعادتمندی تو برسمیت نمی شناسد».
چه باید کرد؟
۱۰
۲ • آنها اما اتیک خود را به طرز تنگاتنگی با منافع و آماج های خلق در مبارزه بر ضد فئودالیسم و تزاریسم پیوند می دهند.
• فلسفه فویرباخ یکی از منابع تئوریکی مهم ماتریالیسم دیالک تیکی بوده است .مترجم)
• فویرباخ راه برقراری هارمونی (هماهنگی) میان تکلیف و سعادت را ،یعنی راه انطباق منافع فردی با منافع دیگران را در «عشق به توده» می داند.
۴
۱۱
• آغازگاه اتیک فویرباخ ،طبیعت انسانی است.
• دعوت به خودمحدودسازی راسیونال (خودلگام زنی معقول) و عشق به توده از سوی فویرباخ ،اگرچه بر گرایش هومانیستی اصیل استوار شده ،ولی در نظام اجتماعی مبتنی بر استثمار انسان بوسیله انسان (مثال در نظام سرمایه داری) می بایستی سرانجام مثل فرامین اخالقی بی چون و چرای کانت عبث و بی ثمر از کار در آید.
• عالی ترین وظیفه انسان و سرچشمه سعادت ـ بنظر آنان ـ خدمت به خلق است.
۶
۵
اتیک دموکرات های انقالبی روس
• آنها با تکیه بر اصل «اگوئیسم مبتنی بر عقل» و «امتیاز قابل فهم» از انسان ها می خواهند که منافع شخصی خود را آگاهانه تابع منافع و آماج های خلق در مبارزه به خاطر آزادی های دموکراتیک سازند.
• (واژه آغازگاه را مدیون خدامراد فوالدی هستیم و از این بابت قدردان او .مترجم) ۵ • فویرباخ طبیعت انسانی را بطور انتزاعی محض ،یعنی خارج از روابط اجتماعی مشخص آن در نظر می گیرد. • مراجعه کنید به دیالک تیک مجرد ـ مشخص ۶
نیکوالی الکساندروویچ ( ۱۸۳۶ـ )۱۸۶۱
دوبرولیوبوف
فیلسوف ماتریالیست ،نویسنده ،منتقد ادبی، متفکر انقالبی ،ژورنالیست
• بنظر فویرباخ ،اخالق فقط آنجا پا به عرصه می نهد که از مناسبات انسان با انسان ،از مناسبات من با تو سخن در میان باشد.
از دموکرات های انقالبی روس
۷
۱
• اخالق بنظر فویرباخ بر گروش انسان به ارضای نیازهای خود ،بر گروش انسان به سعادت استوار می شود.
• دموکرات های انقالبی روس ـ بویژه چرنیشفسکی و دوبرولیوبوف ـ نیز نظریات اتیکی خود را ـ مثل فویرباخ ـ بر اصول آنتروپولوژیکی بنا می کنند.
۳ • آنها اخالق و شیوه های رفتار اخالقی را دقیقتر از ماتریالیست های فرانسوی بر بنیان شرایط اجتماعی ـ تاریخی توضیح می دهند و بدین طریق بر ضرورت تغییر انقالبی و دموکراتیک جامعه و انسان تأکید می ورزند. ۴
۶ • دموکرات های انقالبی روس در نظریات سیاسی و اخالقی خود ،منافع انقالب دهقانی بر ضد نظام ارباب و رعیتی فئودالی در روسیه تزاری را نمایندگی می کنند. ۷
نیکوالی گاوریلوویچ چرنیشفسکی (۱۸۲۸ ـ )۱۸۸۹
• آنها اما به سبب سطح نازل توسعه شرایط اقتصادی ـ اجتماعی کاپیتالیسم در روسیه نمی توانند به سطح وظایف تئوریکی و عملی پرولتاریا ارتقا یابند.
• اگوئیسم بنظر او ـ در وهله اول ـ یک اصل فلسفی است و نه یک اصل اخالقی.
نویسنده ،منتقد ادبی ،انقالبی ،ژورنالیست
۱۳
از دموکرات های انقالبی روس
اتیک بورژوائی اواخر قرن نوزدهم
۹
آثار:
• او مکلف بودن نسبت به خود را همزمان به معنی مکلف بودن نسبت به دیگران می
ایده های پیشرفته و استه تیک
• در نیمه دوم قرن نوزدهم ،تفکر اتیکی بورژوائی ـ مثل فلسفه بورژوائی ـ بطور دم افزونی خطوط مترقی و هومانیستی خود را از دست می دهد و خصلت اپولوژیکی
۸ • فویرباخ اما گروش انسان به سعادت را به هیچ وجه ،اگوئیستی محض تلقی نمی کند.
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
98
یکجانبه به خود می گیرد.
۳
فیلسوف ،شاعر و فیلولوگ کالسیک آلمانی
• (اپولوژی یعنی توجیه آموزش ،طرز تفکر و مواضع و غیره معینی و دفاع بی چون و چرا از آن .مترجم)
• به نظر شوپنهاور ،خصلت اراده انسانی عبارت است از خودخواهی ارتقا داده شده تا درجه بدخواهی.
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم ،ایراسیونالیسم (خردستیزی)
• اتیک بورژوائی مالکیت خصوصی سرمایه داری را توجیه می کند و تالش فرد کاپیتالیست در جهت پیشبرد بیرحمانه منافع خصوصی اگوئیستی خویش بر ضد منافع خلق را بمثابه ایدئال شخصیت انسانی و آزادی مورد تجلیل قرار می دهد.
۴
• این گرایش در بسیاری از نمایندگان اتیک بورژوائی خصلت ارتجاعی و ضد مردمی مستقیم به خود می گیرد. ۱ اتیک شوپنهاور آرتور شوپنهاور ( ۱۷۸۸ـ )۱۸۶۰ فیلسوف ،نویسنده و استاد مدارس عالی آلمان آموزش او شامل اتیک ،متافیزیک و استه تیک بوده است. او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست. او جهان را مبتنی بر اصل نامعقول قلمداد می کرد در زمینه آموزش ایده ای افالطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است. او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است. ۱ • سقوط و انحطاط اتیک بورژوائی در آلمان بوسیله شوپنهاور به راه می افتد. ۲
• تنها آنجا که ترحم در کار باشد ،می توان از اخالق سراغ گرفت. • اما چون در جهان اسیر در چنگ اگوئیسم و بدی ،نمی توان اصل ترحم را بطور فراگیر تحقق بخشید ،پس تعیین هنجارها و مؤلفه های اخالقی برای انسان ها ـ آنسان که در اتیک پیشین ،مثال اتیک کانت رواج داشت ـ عبث و بیهوده است. ۵ • شوپنهاور از ناتوانی کذائی انسان ها در کاهش درد زندگی نتیجه می گیرد که باید از زندگی واپس نشست و جهان را به حال خود رها کرد و به دست سرنوشت و یا هیچ و پوچ سپرد. ۶ • اتیک شوپنهاور ،اتیکی پسیمیستی (بدبینانه) ،نیهلیستی و سرانجام فاتالیستی است. ۷ • اتیک شوپنهاور انسان را خلع سالح می کند و به انفعال مطلق در زندگی محکوم می سازد. • بدین طریق ـ آگاهانه و یا ناآگاهانه ـ بمثابه ایدئولوژی ئی در می آید که در خدمت ابدی کردن مناسبات حاکمیت و استثمار سرمایه داری بر ضد گرایشات آزادی بخش توده های خلق است. ۸ • اتیک شوپنهاور ،اتیکی ارتجاعی و ضد خلقی است.
• نگرش پسیمیستی (بدبینانه) بنیادی شوپنهاور نسبت به زندگی در اتیک او نیز بازتاب تعیین کننده می یابد:
۲
• زندگی چیزی جز گناه و درد و رنج نیست.
اتیک نیچه
• بنابرین ،مرگ بهتر از زندگی است.
فریدریش نیچه ( ۱۸۴۴ـ )۱۹۰۰
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۱ • در نیمه دوم قرن نوزدهم ،قبل از همه نیچه در ادامه اتیک شوپنهاور به نمایندگی از سودجوئی و قدرت طلبی بورژوازی و سرمایه داری انحصاری در حال تشکیل وارد صحنه می شود. ۲ • نیچه با توجه به آماج های مبارزه بورژوازی بر ضد جنبش کارگری «تجدید نظر در همه ارزش ها» را طلب می کند و به تبلیغ لگامگسیخته اخالق «قدرت طلبی»، «اخالق اربابی» ،اخالق «برگزیدگان و یا نخبگان» ،که «در ورای خیر و شر» قرار دارد و به ترویج «ایدئال» برگزیدگان ،یعنی «درندگان مو بور» «نژاد برتر» ـ به قول خود او ـ می پردازد. ۳ • تئوری اتیکی نیچه ،تئوری ئی عمیقا ارتجاعی و ضد خلقی است. ۴ • این تئوری بعدها به یکی از مهمترین منابع ایدئولوژیکی بورژوازی انحصاری آلمان و بویژه فاشیسم آلمان بدل می شود. ۳ اتیک نئوکانتیانیسم • در نیمه دوم قرن نوزدهم ،میراث معنوی مترقی و هومانیستی اتیک بورژوائی آغازین را نئوکانتیانیسم بطور فرمال (در ظاهر و نه در باطن) ادامه می دهد. • نظریات فلسفی و اتیکی نئوکانتیانیسم یکی از مبانی مهم اوپورتونسم و رویزیونیسم را تشکیل می دهند. • مراجعه کنید به نئوکانتیانیسم ،اوپورتونیسم، رویزیونیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری • همانطور که نئوکانتیانیست ها (النگه، کوهن ،استامیر ،ناتورپ و غیره) در اردوگاه صفحه
99
بورژوازی ،به همان سان هم رویزیونیسم نئوکانتیانیستی در جنبش کارگری به انکار سوسیالیسم ،بمثابه یک نظام اجتماعی تاریخا ضرور بر می خیزند و آن را به ماکسیم اخالقی انتزاعی بدل می سازند و سرانجام، تئوری «سوسیالیسم اتیکی» را بر ضد مارکسیسم سرهمبندی می کنند. • در تئوری «سوسیالیسم اتیکی» ،شعار تغییر انقالبی حیات اجتماعی جای خود را به بیانیه هائی پیرامون ارزش های اتیکی و تصورات بشردوستانه از خودکمالبخشی اخالقی انسان ها می دهد. ۴ اتیک بورژوازی در مرحله امپریالیسم • با گذار کاپیتالیسم به امپریالیسم بمثابه آخرین مرحله آن ،با تشکیل اولین دولت سوسیالیستی (اتحاد شوروی) و سیستم جهانی سوسیالیسم بعد از ۱۹۴۵میالدی، اتیک بورژوائی رسما حاکم بطور بی وقفه خطوط ارتجاعی کسب می کند. • اتیک بورژوائی در مرحله امپریالیسم بحران عمومی سیستم سرمایه داری را در عرصه اقتصاد ،سیاست ،ایدئولوژی و فرهنگ و سقوط اخالقی طبقات سرمایه دار انگل را منعکس می کند. ۵ اتیک مجامع اخالقی بورژوائی • در آغاز دوران امپریالیسم ،مجامع اتیکی بورژوائی بیشماری تشکیل می شوند ،تا با تقویت و توسعه یک «هومانیسم اتیکی» و «فرهنگ اتیکی» از تجزیه و تالشی اخالق بورژوائی جلوگیری کنند. • آنها در سنت هومانیستی به اخالقی کردن حیات فردی ،اجتماعی ،اقتصادی ،دولتی و بین المللی می پردازند و خواهان نظام اجتماعی ـ اقتصادی عادالنه ،دموکراسی، تفاهم میان ملل و اقوام مختلف و صلح جهانی می شوند. • در این مجامع اتیکی بورژوائی ،شخصیت های دموکرات و هومانیست از عالم علوم طبیعی و اجتماعی گرد می آیند. • در آلمان ،میان مجامع اتیکی بورژوائی و انجمن مونیست ها پیوند تنگاتنگی وجود داشته است.
• اما این مجامع اتیکی بورژوائی نیز به • زیرا اگزیستانسیالیسم بر مبنای مفهوم جلوگیری از بحران و زوال اخالق و اتیک «حیات» که بطرزی کامال سوبژکتیویستی، یعنی به معنی حیات فردی تعریف می کند، بورژوائی قادر نمی گردند. بطرز متافیزیکی میان فرد و جامعه دیوار می کشد و آن دو را در مقابل هم قرار می ۶ دهد و بدین طریق اتیک را از موضوع واقعی خود محروم می سازد. اتیک جریانات فلسفی مختلف بورژوائی • (موضوع اتیک عبارت است از رابطه در دوران امپریالیسم متقابل فرد با جامعه ،دیالک تیک فرد و • جریانات مختلف فلسفه بورژوائی جامعه .مترجم) نئوپوزیتیویسم، (فنومنولوژی، اگزیستانسیالیسم ،پرسونالیسم ،نئوتومیسم ۳ و مکاتب تئولوژیکی دیگر) نیز که در دوران امپریالیسم بلحاظ اتیکی کسب اهمیت اتیک فنومنولوژی می کنند ،نتوانسته اند برای بحران اخالقی ماکس شلر ( ۱۸۷۴ـ )۱۹۲۸ بورژوائی چاره ای بیابند. • به عبارت بهتر ،خود نشانه بارز و گویای فیلسوف آلمانی این بحران بوده اند. مؤلف آثاری در زمینه اتیک ،فنومنولوژی و آنتروپولوژی فلسفی ۱ اتیک و نئوپوزیتیویسم
ملقب به «اولین مرد جنت فلسفه»
• نمایندگان نئوپوزیتیویسم اعالم می کنند که کلیه جمالتی که حاوی محتوای معرفتی اند، یا تاولوتولوژی های اپریوریستی ریاضی و منطق اند و یا قضاوت های واقعی ـ تجربی اند و لذا هیچکدام از قضاوت های اتیکی حاوی محتوای معرفتی نیستند.
هایدگر ضمن تأیید لقب او ،اعالم کرده که همه فالسفه قرن بیستم از آبشخور ماکس شلر سیراب گشته اند و او را قوی ترین قدرت فلسفی در آلمان مدرن ،اروپای معاصر و فلسفه معاصر نامیده است.
در سال ۱۹۵۴کارول وژتیال و بعدها پاپ • (تاوتولوژی یعنی بیان دو باره واقعیت ژان پل دوم تز دکترای او را توسعه عنوان «ارزیابی امکان تشکیل اتیک مسیحی بر امری :مثال لخت و عریان .مترجم) پایه سیستم ماکس شلر» مورد مدافعه قرار • نئوپوزیتیویست ها ادعا می کنند که دادند. قضاوت های اتیکی فقط بیانگر عواطف و احساسات اند و به قصد امر و نهی دیگران • نمایندگان اتیک ارزشی در فنومنولوژی (مثال ماکس شلر و نیکوالی هارتمن) نیز در صادر می شوند. ادامه دادن به اتیک به میراث مانده ـ بویژه • آنها بدین طریق ،هرگونه اشتغال علمی با از کانت ـ ناکام می مانند. اخالق را غیرممکن می سازند و یا بی معنا • زیرا ماکس شلر برای اثبات «اتیک جلوه می دهند. ارزشی مادی» دست به دامن آنتروپولوژی • نئوپوزیتیویسم ،عالوه بر این ،اتیک را و مسیحیت می شود و نیکوالی هارتمن بطرز قاطعانه ای در تجزیه و تحلیل زبان بطرز متافیزیکی ـ ایدئالیستی به «عالم ارزش ها» پناه می برد که به عرصه «فی اخالقی منحل می کند. نفسه موجود» و «اونتولوژیکی» «وجود ایدئال» تعلق دارد. ۲
• در انجمن مونیست ها نمایندگان خوش بینی نسبت به پیشرفت ،اوولوسیونیسم و اتیک و اگزیستانسیالیسم «روشنگری» گرد می آیند و در صدد ادامه دادن به سنت هومانیستی و مترقی موجود در • اگزیستانسیالیسم اخالق و اتیک را تار و فیلسوف و پروفسور فلسفه آلمانی مار می سازد. اتیک بورژوائی آغازین برمی آیند.
نیکوالی هارتمن ( ۱۸۸۲ـ )۱۹۵۰
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
100
از اونتولوگ های بنیادی نماینده رئالیسم انتقادی از نوسازان مهم متافیزیک در قرن بیستم آثار او اونتولوژی ( ۴جلدی) جلد اول :بنیانگذاری اونتولوژی جلد دوم :امکان و واقعیت جلد سوم :ساختمان جهان واقعی جلد چهارم :آموزش مقوله ای و فلسفه طبیعت فلسفه ایدئالیسم آلمان اتیک ارسطو و هگل خطوط اصلی متافیزیک شناخت و ….. ۴ اتیک اوضاع و احوال • در کلیه این جریانات اتیک بورژوائی واپسین ،بویژه در اتیک اوضاع و احوال رالتیویستی ـ بورژوائی ،احکام اتیکی با شرایط اجتماعی ـ تاریخی جدید همرنگ می شوند. • (اتیک اوضاع و احوال جریانی در اتیک است که در آن ،هنجارهای اخالقی عام االعتبار کنار گذشته می شوند و تصمیمگیری های اخالقی بسته به اوضاع و احوال مشخص اتخاذ می شود .مترجم) ۵ شالوده فلسفی جریانات اخالقی بورژوائی واپسین • شالوده فلسفی جریانات اخالقی بورژوائی واپسین را گرایشات زیر تشکیل می دهند: ۱ • سوبژکتیویسم افراطی ۲ • ایراسیونالیسم (خردستیزی) مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۳ • مذهب و عرفانگرائی (مثال در نئوتومیسم) • در حال حاضر خطوط فکری زیر به طرز تعیین کننده ای فرم کم و بیش برجسته تئوری های اخالقی امپریالیستی را تشکیل می دهند: ۱
• اتیک بورژوائی در آلمان ،پس از پایان فلسفه کالسیک آلمان ،معارف اصوال نوینی دیگر پدید نیاورده است. ۲ • اتیک بورژوائی در آلمان سلسله ای از مسائل اتیکی قدیم زیر را مورد بررسی جزء به جزء قرار داده و بروشنی توضیح داده است:
• اسکپتیسیسم
الف
۲
• مسئله ارزش
• پسیمیسم (مکتب مبتنی بر بدبینی)
ب
۳
• مسئله آزادی
• فاتالیسم (سرنوشت گرائی ،تقدیرگرائی)
ت
۴
• مسئله شخصیت و غیره
• عرفانگرائی
۳
۵ • رالتیویسم
• عالوه بر این ،آثار و سیستم های اتیکی بسیاری را بر بنیان برخی از علوم جدید مثال علوم زیر پدید آورده است:
۶
الف
• سوبژکتیویسم
• بیولوژی
• هدف اصلی این جریانات به شرح زیر است:
ب
۱ • مبارزه بر ضد سوسیالیسم ـ کمونیسم ۲ • مبارزه بر ضد جهان بینی مارکسیسم ـ لنینیسم
• پسیکولوژی ت • آنتروپولوژی • اما اصول نوینی دیگر به همراه نیاورده است.
۴ • پیشرفت اتیکی ـ پس از ورود تاریخی ۳ • مشروعیت اخالقی بخشیدن به کاپیتالیسم طبقه کارگر به صحنه ـ بطرزی ناگسستنی با مبارزه این طبقه و توده های خلق بر ضد معاصر استثمار ،ستم و سرکوب کاپیتالیستی ،برای تشکیل نظام اجتماعی سوسیالیستی عالی تر ۶ و در پیوند با آن ،با توسعه و پیشبرد اخالق و اتیک سوسیالیستی گره خورده است. اتیک بورژوائی در آلمان ۱
پایان فصل دوم صفحه
101
نظری
دیالک تیک حسی و عقلی پروفسور هوبرت هورست من برگردان شین میم شین دایره املعارف روشنگری
حسی و عقلی به فرم های انعکاس معنوی واقعیت عینی اطالق می شود که بر بنیان های عصبی پویای مختلف پدید می آیند ،ولی با یکدیگر در پیوند قرار دارند. حسی وعقلی در روند شناخت و پژوهش علمی ،وحدتی را با هم تشکیل می دهند. حسی پیش شرط ضرور ،ولی نا کافی برای عقلی است. عقلی هم ـ به نوبه خود ـ بر حسی تأثیر متقابل می گذارد و به طرز معینی آن را تحت نفوذ خود قرار می دهد. I حسی حسی بر بنیان عصبی ـ پویای سیستم عالمتی اولیه تشکیل می یابد. مراجعه کنید به سیستم عالمتی اولیه منشاء حسی عبارت است از روندهای عصبی ـ فیزیولوژیکی. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
احساس از خواص منفرد ابژکت های روندهای عصبی ـ فیزیولوژیکی با دریافت تحریک کننده تصویر بر می دارد و عمدتا تحریکات مناسب توسط گیرنده های بوسیله پارامترهای زیرین مشخص می شود: (رسپتورهای) عصبی انسانی و با تبدیل این تحریکات به عالئم خاص سیستم خود آغاز ۱ می شوند. شدت تحریک این عالئم دریافت شده از کانال های (مجاری) عصبی حسی به مراکز حسی مغز ۲ منتقل می شوند و آنجا سلسله ای از بازتاب های (رفلکس های) بغرنج تشکیل می یابند کیفیت تحریک که همزمان دارای اجزای معنوی اند و به ۳ احساس و ادراک منجر می شوند. احساس و ادراک فرم های خودویژه انعکاس معنوی ـ حسی اند و توالی زمانی تحریکات بنا بر الگوی فعالیت مکانی ـ زمانی دچار تحول می شود. (احساس را نباید با عاطفه عوضی گرفت. عاطفه خود مفهوم مستقلی است که جداگانه مورد بحث قرار خواهد گرفت: مراجعه کنید به عاطفه .مترجم)
عمر و یا مدت زمان ترحیک ۴ انتظام مکانی تحریک II ادراک ادراک از ابژکت مورد شناسائی تصویر کلی بر می دارد. صفحه
102
عالئم خاص ادراک به شرح زیرند: ۱ کلی بودن ادراک ۲ ساختارمند بودن ادراک ۳ ادراک بر بنیان کردوکار مشترک چندین تحلیلگر (آنالیزاتور) پدید می آید که توأمان سیستم عملکردی واحدی را تشکیل می دهند و در این سیستم یکی از تحلیلگرها نقش رهبری را به عهده می گیرد. احساس و ادراک بمثابه حسی وابستگی مستقیم به ابژکت دارند. با هر احساس و یا ادراک یک قرینه متناسب با آن وجود دارد که بر اعضای حسی تأثیر می گذارد. قرینه یعنی خاصیتی قابل ادراک بوسیله گیرنده ها (بینائی ،شنوائی ،المسه و …) و یا مجموعه ای از این خواص که موضوع شناخت اند. III تصور حسی اما تصور حسی ـ بر خالف آن ـ عبارت است از بازتولید معنوی ابژکت هائی که قبال ادراک شده اند. چون تصور حسی با ابژکت پیوند مستقیم ندارد ،می تواند در همکاری با تفکر نظری تعمیم ها و ایدئالیزاسیون های معینی را انجام دهد. مراجعه کنید به ایدئالیزاسیون تصور عنصر مهم تخیل (فانتزی) خالق انسانی است.
۱ فویرباخ ،مارکس و انگلس حسیت را بمعنی «واقعیت قابل ادراک حسی» بکار می برند.
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
تئوری
یعنی حسیت را به خود موضوع شناخت مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری نسبت می دهند. (مارکس« ،تزهای راجع به فویرباخ»)
عقلی ـ بر خالف حسی ـ مرئی و مشخص نیست ،بلکه منطقی ـ انتزاعی است.
۲ رابطه عقلی با واقعیت عینی بی واسطه عالوه بر این مفهوم حسیت گاهی به معنی نیست ،بلکه غیرمستقیم و باواسطه است. مجموعه عواطف ،احساسات ،غرایز، عالیق ،تمایالت ،هوا و هوس انسانی بکار منشأ عقلی را حسی تشکیل می دهد. برده می شود. ۷ ۳ نئوپوزیتیویسم مفهوم حسیت گاهی هم به معنی اعمال ناشی از غرایز ،احساسات و غیره بکار می رود .الف
از این رو ،حسی را می توان بمثابه فرم نئوپوزیتیویسم که رابطه بی واسطه با سنن امپیریسم ایدئالیستی و فنومنالیسم دارد ،حسی خاص انعکاس معنوی تلقی کرد. را با تجربی و یا امپیریکی یکی می انگارد عقلی فرمی از انعکاس معنوی است که بر و به مثابه عرصه خاصی در مقابل نظری بنیان عصبی ـ پویای سیستم عالمتی ثانویه (تئوریکی) قرار می دهد. استوار است. ب مراجعه کنید به سیستم عالمتی ثانویه تجربی (در قاموس نئوپوزیتیویسم ،حسی) به واقعیت امر قابل مشاهده نسبت داده می IV شود ،یعنی به آنچه که برای حواس «وجود بیواسطه دارد» و در زبان خاص مشاهده تصاویر سمانتیکی تثبیت شده که هنوز فاقد مفهوم سازی نظری، فرم های منفرد تبیین عقلی را تصاویر تعمیم و غیره است. سمانتیکی تشکیل می دهند که به شرح زیرند: مراجعه کنید به زبان پروتوکلی ۱ ت مفاهیم نظری از دیدگاه نئوپوزیتیویسم ،عبارت است از دانش منتج از تجربی و یا امپیریکی، مراجعه کنید به مفهوم ،مقوله بطور منطقی حالجی شده و به زبان رشته های مختلف علوم منفرد فرمولبندی شده. ۲ احکام
پ
مراجعه کنید به حکم
وظیفه تئوری شناخت و منطق علمی عبارت می شود از تدوین متد الزم برای تحلیل منطقی مفهوم سازی های نظری ،بررسی پیوند منطقی میان خاص ،زبان رشته ای علوم منفرد و زبان مشاهده ،کشف منشاء نظری در تجربی ،کنترل نظری در آنچه که بطور بیواسطه موجود است و بدین طریق،
در ادبیات آلمانی بجای مفهوم حسی اغلب ۳ مفهوم حسیت بکار می رود. حسیت اما با معانی بیشمار زیر مورد استفاده قرار می گیرد:
۴
فرضیه مراجعه کنید به فرضیه
صفحه
103
استوار ساختن نظری بر شالوده مطمئن. مراجعه کنید به تصدیق
یعنی نه به مثابه پراتیک و نه بطور سوبژکتیف»
ث
(مارکس و انگلس ،جلد ،۳ص )۵
وظیفه «علم واحد» عبارت می شود از همپیوندی نظری تصدیق شده و مبرا از مفهوم سازی های مبتنی بر حدس و گمان با سیستمی که بر «زبان واحد» مبتنی است.
ج
مراجعه کنید به زبان واحد ۸ اگرچه نئوپوزیتیویسم معارف منفرد ثمربخشی در رابطه با پیوند منطقی میان تجربی و نظری ارائه داده ،تقاضای آن مبنی بر خالصه کردن نظری در تجربی و یکی انگاشتن تجربی و حسی نمی تواند قابل قبول باشد و باید از سوی نمایندگان کنونی نئوپوزیتیویسم نقد و یا بطور کلی کنار گذاشته شود. ۹ درک مارکسیستی از حسی و عقلی الف درک مارکسیستی راجع به رابطه میان حسی وعقلی بلحاظ تاریخی ـ فلسفی به حس گرائی (سنسوئالیسم) و تجربه گرائی (امپیریسم) ماتریالیستی می پیوندد و ضمنا هم بر درک آندو از تصویر معنوی بمثابه کپیه کردن ساده واقعیت عینی غلبه می کند و هم بر درک آندو از خصلت منفعل عمل انعکاس و قایل شدن نقش تماشاگر به سوبژکت شناسنده در رابطه با جهان خارجی واقعی. ب شناخت ،ماهیتا به معنی از آن خود کردن روحی فعال جهان است که در ضمن حسی بمثابه فرم انعکاس معنوی با تأثیرگذاری مستقیم عملی انسان بر محیط زیست خود پیوند دارد. ت «عیب و نقص اصلی ماتریالیسم پیشین در این است که در آن شیئ ،واقعیت و حسیت فقط در فرم ابژکت و یا در فرم نگرش در نظر گرفته می شود و نه بمثابه کردوکار حسی انسانی: مجله هفته شماره 26مرداد 1391
پراتیک که بواسطه حسی تشکیل می شود، برای شناخت عقلی منبع ،نیروی محرکه و محک و معیار حقیقت است. ح رشته های علمی منفرد (رشته های علوم منفرد) اگرچه هر از گاهی مستقل از پراتیک بی واسطه توسعه می یابند ،اما قاعدتا از نیازمندی های عملی ناشی می شوند: ۱ با سطح توسعه معین کردوکار عملی انسانی (فن و تکنیک ،آزمایش ،سطح رشد لوازم آزمایش و غیره) در پیوندند. ۲
۲ جمله حکمی ۳ سمبل. در روند تشکیل ثابت ها (انتزاع) بکمک واژه ها ،مفاهیم ساخته می شوند که دیگر بطور مستقیم بر ابژکت های قابل ادراک حسی نسبت داده نمی شوند ،بلکه ماهیت طبقه ای از ابژکت ها را منعکس می کنند. مراجعه کنید به ثبات مفاهیم وارد احکام می شوند. احکام بواسطه جمالت حکمی از واقعیات امور یعنی از روابط موجود میان ابژکت ها و خواص آنها تصویرسازی می کنند. مراجعه کنید به واقعیت امر و حقیقت امر عقلی عبارت است از مجموعه تصاویر معنوی که بواسطه عالئم ساخته می شوند.
بطور کلی تنها بکمک پراتیک می توانند به صحت و سقم فرضیه ها ،تئوری ها ،عقلی را باید در رابطه با واقعیت عینی به تجربی و نظری تقسیم کرد: پیشگوئی ها و غیره پی ببرند. V
۱
تجربی (امپیریکی) زیرطبقه ای از عقلی تصاویر انتزاعی ـ منطقی است که عناصر متشکله آن (مثال جمالت گذار از انعکاس حسی بر انعکاس عقلی از پروتوکلی ،جمالت مشاهده ای) قرینه های خود را در عرصه حسی دارند و قاعدتا فقط طریق تشکیل ثابت ها صورت می گیرد. از نمود خارجی ابژکت های عینی ـ واقعی در این مسیر عناصر غیرماهوی ،منفرد تصویرسازی می کنند. و تصادفی از انبوهه خواص انعکاس یافته حسی کنار گذاشته می شوند و عناصر مراجعه کنید به دیالک تیک نمود و بود، ماهوی ،عام و ضرور (که در گذار از طبقه پدیده و ماهیت منطقی موجود به طبقه منطقی دیگر ثابت ۲ می مانند) حفظ و تثبیت می شوند. نتایج این روند عبارتند از تصاویر انتزاعی ـ منطقی. فرم وجودی مادی این تصاویر را عالمت، بویژه عالمت زبانی می نامند که به شرح زیرند: ۱ واژه و یا کلمه
نظری (تئوریکی) زیرطبقه ای از عقلی است که عناصر آن (مثال مفاهیم با درجه عالی تعمیم ،احکام قانونی) بازسازی منطقی واقعیت عینی ،بدون قرینه های حسی مستقیم اند و از ماهیت ابژکت های مربوطه تصویرسازی می کنند. مسئله رابطه میان حسی و عقلی بحث انگیزترین موضوع در تاریخ فلسفه بوده است: صفحه
104
۱ سنسوئالیسم (حسگرائی) ماتریالیستی سنسوئالیسم (حسگرائی) ماتریالیستی حسی را بمثابه یک فرم انعکاس واقعیت عینی در نظر می گیرد. سنسوئالیسم (حسگرائی) ماتریالیستی البته روند انعکاس را نه به عنوان روند از آن خود کردن (تصاحب) روحی فعال واقعیت عینی بر بنیان کردوکار اجتماعی انسانی، بلکه به عنوان جریانی که سوبژکت شناسنده در آن عمدتا بطور منفعل شرکت می کند ،در نظر می گیرد مراجعه کنید به سنسوئالیسم (حسگرائی) ۲ امپیریسم (تجربه گرائی) ماتریالیستی امپیریسم ماتریالیستی می کوشد گذار از حسی به عقلی را بر بنیان استنتاج توضیح دهد. مراجعه کنید به امپیریسم (تجربه گرائی)، استنتاج ۳ سنسوئالیسم (حسگرائی) ایدئالیستی سنسوئالیسم (حسگرائی) ایدئالیستی حسی را از منشاء آن منفصل می کند و به عنوان امری اولیه در نظر می گیرد که از آن پدیده های حسی نشئت می گیرند. ۴ امپیریسم (تجربه گرائی) ایدئالیستی تالش امپیریسم (تجربه گرائی) ایدئالیستی عبارت است از خالصه کردن عقلی در تجربی و تجربی در ادراک پذیری حسی.
کانت در مرحله حسی بمثابه شناخت بی واسطه پدیده ها در جا می زند.
راسیونالیسم تنها برای دانش نظری (تئوریکی) ضرورت و حقیقت قایل می شود که از فهم ،از ایده های مادرزاد و غیره ۷ نشأت می گیرد. نئوپوزیتیویسم ۶ الف فلسفه کانت نئوپوزیتیویسم که رابطه بی واسطه با سنن در فلسفه کانت حسی وعقلی فرم های امپیریسم ایدئالیستی و فنومنالیسم دارد ،حسی معرفتی قلمداد می شوند که مکمل یکدیگرند .را با تجربی و یا امپیریکی یکی می انگارد و به مثابه عرصه خاصی در مقابل نظری (تئوریکی) قرار می دهد. کانت حسی را نقطه آغازین می شمارد: «کل تفکر باید به حسیت منسوب باشد ،ب چون در غیر این صورت برای ما شیئی تجربی (در قاموس نئوپوزیتیویسم ،حسی) نمی تواند وجود داشته باشد». به واقعیت امر قابل مشاهده نسبت داده می شود ،یعنی به آنچه که برای حواس «وجود (کانت ،ب )۳۳ بیواسطه دارد» و در زبان خاص مشاهده بنظر کانت اما نگرش حسی ،تنها بواسطه تثبیت شده که هنوز فاقد مفهوم سازی نظری، فرم های نگرش غیرتجربی محض از مکان تعمیم و غیره است. و زمان امکان پذیر است. مراجعه کنید به زبان پروتوکلی این محتوای دانش را به همراه می آورد، در حالی که فرم آن بوسیله مقوله های ت غیرتجربی که ذاتی فهم اند ،پدید می آید. نظری از دیدگاه نئوپوزیتیویسم ،عبارت فهم بنظر کانت ،در رابطه با محتوای دانش است از دانش منتج از تجربی و یا امپیریکی، منفعل است ،ولی در رابطه با فرم دانش بطور منطقی حالجی شده و به زبان رشته های مختلف علوم منفرد فرمولبندی شده. فعال. فهم در تنوع برداشت های حسی انتظام و قانونمندی بر قرار می کند و طبیعت را بمثابه موضوع دانش (نه به عنوان طبیعت واقعی) پدید می آورد.
پ
وظیفه تئوری شناخت و منطق علمی عبارت می شود از تدوین متد الزم برای تحلیل منطقی مفهوم سازی های نظری ،بررسی از دیدگاه کانت حسی فقط شامل حال جهان پیوند منطقی میان خاص ،زبان رشته ای علوم منفرد و زبان مشاهده ،کشف منشاء پدیده ها و یا فنومن ها می شود. نظری در تجربی ،کنترل نظری در آنچه که ماهیت چیزها از نقطه نظر کانت ،غیر قابل بطور بیواسطه موجود است و بدین طریق، استوار ساختن نظری بر شالوده مطمئن. شناسائی می مانند. مراجعه کنید به چیز در خود
مراجعه کنید به تصدیق
کانت با انفصال فنومن (نمود ،پدیدهء) قابل ث شناسائی از ماهیت (بود) غیر قابل شناسائی، ۵ «فنومنالیسم» معرفتی ـ نظری را بنیانگذاری وظیفه «علم واحد» عبارت می شود از همپیوندی نظری تصدیق شده و مبرا از می کند. راسیونالیسم (خردگرائی) مفهوم سازی های مبتنی بر حدس و گمان راسیونالیسم اما بر عکس سنسوئالیسم «فنومنالیسم» معرفتی ـ نظری نافی نظریه با سیستمی که بر «زبان واحد» مبتنی است. و امپیریسم ،برای حسی ارزش معرفتی خود کانت مبنی بر ترکیب حسی و عقلی مراجعه کنید به زبان واحد ناچیزی قائل می شود و آن را بمثابه سراب است. فریبنده می انگارد.
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
105
۸ اگرچه نئوپوزیتیویسم معارف منفرد ثمربخشی در رابطه با پیوند منطقی میان تجربی و نظری ارائه داده ،تقاضای آن مبنی بر خالصه کردن نظری در تجربی و یکی انگاشتن تجربی و حسی نمی تواند قابل قبول باشد و باید از سوی نمایندگان کنونی نئوپوزیتیویسم نقد و یا بطور کلی کنار گذاشته شود. ۹ درک مارکسیستی از حسی و عقلی الف درک مارکسیستی راجع به رابطه میان حسی وعقلی بلحاظ تاریخی ـ فلسفی به حس گرائی (سنسوئالیسم) و تجربه گرائی (امپیریسم) ماتریالیستی می پیوندد و ضمنا هم بر درک آندو از تصویر معنوی بمثابه کپیه کردن ساده واقعیت عینی غلبه می کند و هم بر درک آندو از خصلت منفعل عمل انعکاس و قایل شدن نقش تماشاگر به سوبژکت شناسنده در رابطه با جهان خارجی واقعی. ب شناخت ،ماهیتا به معنی از آن خود کردن روحی فعال جهان است که در ضمن حسی بمثابه فرم انعکاس معنوی با تأثیرگذاری مستقیم عملی انسان بر محیط زیست خود پیوند دارد. ت «عیب و نقص اصلی ماتریالیسم پیشین در این است که در آن شیئ ،واقعیت و حسیت فقط در فرم ابژکت و یا در فرم نگرش در نظر گرفته می شود و نه بمثابه کردوکار حسی انسانی:
رشته های علمی منفرد (رشته های علوم منفرد) اگرچه هر از گاهی مستقل از پراتیک بی واسطه توسعه می یابند ،اما قاعدتا از نیازمندی های عملی ناشی می شوند: ۱ با سطح توسعه معین کردوکار عملی انسانی (فن و تکنیک ،آزمایش ،سطح رشد لوازم آزمایش و غیره) در پیوندند. ۲ بطور کلی تنها بکمک پراتیک می توانند به صحت و سقم فرضیه ها ،تئوری ها، پیشگوئی ها و غیره پی ببرند. ۱۰
۳ فیزیولوژی ۴ علم زبان (زبانشناسی) ۵ سمیوتیک
(مارکس و انگلس ،جلد ،۳ص )۵
۶
ج
علوم منفرد
پراتیک که بواسطه حسی تشکیل می شود، برای شناخت عقلی منبع ،نیروی محرکه و محک و معیار حقیقت است.
۱۱
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
۱۲ حسی نشاندهنده پیوند مستقیم ضمیر با جهان خارج است. ۱۳ اما هیچ مرحله حسی معرفتی خالص وجود ندارد. عناصر عقلی حتی با ادراک تحریکات بوسیله گیرنده های عصبی وارد عمل می شوند.
چون هر گیرنده عصبی تنها به تحریکاتی فلسفه مارکسیستی در رابطه با حسی و عقلی واکنش نشان می دهد که متناسب با فیزیولوژی آن باشند( .تحریکات منطبق) فلسفه مارکسیستی در پژوهش رابطه متقابل میان حسی وعقلی بر معارف علوم زیر (فیزیولوژی به علمی اطالق می شود که با روندهای حیاتی و فونکسیونال (عملکردی) متکی است: در ارگانیسم سر و کار دارد .مترجم ) ۱ ۱۴ فیزیولوژی عصبی (نویرو فیزیولوژی) فیزیولوژی خودویژه ی گیرنده های عصبی انسانی اما نتیجه کشمکش عملی و نظری ۲ هزاران ساله انسان با محیط زیست خود بوده است: سیبرنتیک
یعنی نه به مثابه پراتیک و نه بطور سوبژکتیف»
ح
انعکاس معنوی حکایت می کنند ،اما ببرکت پیوندهای متنوع ،با یکدیگر گره می خورند و برخالف تصور نئوپوزیتیویسم نمی توان آنها را در پیوندهای منطقی خالصه کرد.
به قول مارکس« ،تشکیل حواس پنجگانه، کار تمامت تاریخ جهان بوده است». ۱۵ در تشکیل احساس ها و ادراک ها بمثابه فرم های حسی انعکاس سوبژکتیف معنوی، همواره عناصر عقلی شرکت دارند. ۱۶ به این دلیل است که انسان منفرد ـ برای مثال ـ در جریان زندگی خویش و انسان نوعی در جریان تاریخ نوع خویش ،عادات ادراکی معینی را کسب می کند که خصلت اپریوریکی (ماورای تجربی) نسبی دارند و در تشکیل حسی نقش بازی می کنند.
حسی وعقلی اگر چه بر شالوده های ۱۷ نویرودینامیکی (عصبی ـ پویای) مختلف پدید می آیند و از فرم های کیفی متفاوت در اکت (عملیات) ادراک ،تجارب و دانش صفحه
106
بحران سرمایه داری های ذخیره شده به خدمت گرفته می شوند. ۱۸ بویژه ادراک ـ بمثابه تصویربرداری ـ با تفکر مفهومی و زبان پیوند دارد.
بحران ،بحران و بازهم بحران احمدسیف
۱۹ بلحاظ توسعه تاریخی ،توانائی انسان به تفکر عقلی بربنیان اشتغال به کار اجتماعی در تأثیر متقابل تنگاتنگ با زبان (که بتدریج پدید آمده) تشکیل شده است. ۲۰ اگرچه تفکر عقلی در روند شناخت به پیش شرط حسی نیاز دارد ،اما دارای استقالل نسبی از حسی است. ۲۱ از این رو ،تفکر عقلی می تواند بکمک عملیات خالص روی عالئم ،مفاهیم و سمبل ها با رعایت قواعد متدیکی معین و قوانین منطقی به معارف جدیدی دست یابد که شناخت حسی بی واسطه را به خطه آنان راه نیست. مراجعه کنید به به تفکر ،شناخت پایان
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مستقل از این که چه دین و آئینی داریم، جوانیم یا پیر ،زنیم یا مرد بقای آدمیزاد بستگی دارد به این که درطول شبانه روز غذائی بخورد ،تن پوشی داشته باشد ،و سرپناهی هم .و این ها و بسیار چیزهای دیگر ،آن چه هائی است که باید « تولید» شود و تولیدشان هم ضروری می سازدتا عوامل مختلف تولید و مواد اولیه ترکیب شوند تا محصولی که یکی از نیازهای انسان را برآورده می کند تولید شود .حداقل در ۳۰۰سال گذشته درباره این که تولید چگونه باید سازمان یابد ،بحث و جدلهای زیادی صورت گرفته است .تا بحران بزرگ سالهای ۱۹۲۰دیدگاه غالب اقتصادی این بود که نیروهای بازار ،اگر با حداقل مداخالت دولت روبروباشند ،به بهترین شیوه ممکن می توانند تولید را سازمان دهند .هرگونه عدم تعادلی که پیش بیاید، عدم تعادلی زودگذر است .اگردراقتصاد بیکاری دارید ،رقابت بیکاران باعث می شود تا میزان مزد پائین بیاید و همین کاهش مزد برای کارفرماها انگیزه ای ایجاد می کند تا بیکاران را بکار بگیرند وبه این ترتیب مشکل بیکاری اگر کامال رفع نشود، تخفیف می یابد .وهمین روایت است درباره دیگرعدم تعادل ها .بحران جهانی ،۱۹۲۹ تداوم و گستردگی آن باعث شدتا این الگوی اقتصادی از حیز انتفاع بیفتد .جان مینارد کینز انگلیسی و مایکل کالسکی لهستانی مستقل از یک دیگر ،ادعا کردند که سرمایه داری بدون مداخالت ثبات آفرین دولت نه می تواند به اشتغال کامل برسد و نه این که ازبحران و عدم تعادل رها باشد .از سالهای جنگ دوم جهانی که بگذریم ،از ۱۹۴۵ به بعد برای بیش از سی سال این الگوی
اقتصادی مسلط شد .اگرچه بازاردرسامان دهی تولید نقش اساسی داشت ولی مداخله دولت برای ثبات آفرینی دراقتصاد پذیرش همگانی یافت .مدافعان این مکتب نظری از جمله معتقد بودند که دریک اقتصاد با مشکل هم زمان بیکاری رو به رشد و تورم باالرونده روبرو نخواهید شد .درسالهای پایانی ۱۹۷۰ولی کشتی این الگوی اقتصادی هم به گل نشست .وارد جزئیات نمی شوم ولی عمده ترین نمودش این بود که دربسیاری از کشورها هم بیکاری رو به رشد داشتیم و هم تورم فزاینده .درعکس العمل به این مشکل دوگانه -تورم توام با رکود یا استگفلیشن -برگشتیم به همان الگوی اقتصادی پیش از جنگ دوم جهانی ولی با پیچیدگی تکنیکی بیشتر .مدت زمان زیادی از این تغییر نگذشته بود که الگوی بدیل « سوسیالیستی» -که به گمان من بوروکراسی اشتراکی عنوان مناسب تری برای آن است- هم سقوط کرد .سرمست از پیروزی به دست آمده نه تنها بازاروعده و وعید رونق گرفت بلکه هلهله کنان « پایان تاریخ» را هم به نفع دیدگاه خود -نئولیبرالیسم -اعالم کرده و جار زدند .همان گونه که دردوره قبل کاریکاتوری از الگوی اقتصادی کینز به کشورهای پیرامونی صادرشده بود ،حاال هم کاریکاتوری ازاین الگوی تازه را به عقد کشورهای پیرامونی درآورده اند .از زحمت و مرارتی که صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و درسالهای اخیر سازمان تجارت جهانی برای این وصلت کشیدند نمی توان غافل ماند .قراربود به « بهشت» رسیده باشیم ولی اکنون کمتر کشوری درجهان وجود دارد که در «برزخ» گیر نکرده باشد .آن چه در ۲۰۰۸-۲۰۰۷رخ داد این صفحه
107
که کشتی این الگوی تازه هم با اصابت به صخره ،اگر به طور کامل غرق نشده باشد، درحال غرق شدن است .این دوره ای بود که قراربود دوره پایان تاریخ باشد و با درس آموزی ا زخبط و خطاهای خویش به راستی یادگرفته باشیم که چه بکنیم و چه ها نباید بکنیم .همین طور سردستی و خیلی کلی، درکنار انباشت ثروت ،انباشت شرم آور فقر را هم داریم .درهیچ دوره ای از تاریخ زمین نه این همه ثروتمند بود و نه این همه فقیر و ندار داشت .دربخشی از جهان ،پرخوری باعث مرگ و میر ناشی از چاقی شده است و درگوشه ای دیگر قحطی و کم غذائی و بدغذائی قربانی می گیرد .آن چه به عنوان « جنبش تسخیر وال استریت» و جنبش های مشابه مطرح می شود درواقع اعتراض به این بربریت مدرن است .می گویم بربریت مدرن ،چون مدافعان آن اگرچه سخنان زیبا گفتند ولی در کژکرداری هیچ گونه حد ومرزی را به رسمیت نشناختند. اجازه بدهید اندکی توضیح بدهم. درسالهای قبل از بحران اخیر شاهد چند دگرگونی اساسی بودیم. همه گیرشدن نئو مرکانتلیسم :ومنظورم از نئومرکانتلیسم هم نگرشی است که مازاد برون مرزی را منبع اصلی سود می شناسدو نه فقط سیاست های اقتصادی که نهادهای اقتصادی را هم برای رسیدن به همین هدف – یعنی بهره گیری از بازارهای دیگران- سامان می دهد .اگربخشی از این تعبیر نگرش به خاطر گسترش فقر ونابرابری و درنتیجه محدودیت بازار داخلی باشد که توجه بیشتر به بازارهای صادراتی را عمده می کند -بنگرید به نمونه ژاپن ،کره جنوبی و چین -خود همین تغییر هم به این گرفتاری دامن می زند که به آن خواهم رسید .یعنی تا زمانی که این الگو کار می کند می توان با بکار گیری سیاست های الزم توزیع درآمد را دربازارهای داخلی به نفع سرمایه و به ضرر کار دگرسان کرد .اگر این گونه بشود ،بدیهی است که برای مازاد تولید باید فکری بشود .دقیقا به خاطر همین عامل ،سود مازاد هم فرصت های جذابی برای سرمایه گذاری شدن درداخل ندارد .برای آن هم باید فکری کرد .ناگفته روشن است که اگرنتوان به سادگی محصوالت تولیدی را فروخت، هیچ سرمایه داری برای گسترش تولید و بیشتر کردن تولید سرمایه گذاری نخواهد کرد .درعین حال ،ولی مازاد ارزشی که به صورت سود انباشت می شود باید درعرصه های مولد ارزش بیشتر سرمایه گذاری شود. اگردرداخل مرزهای خودی نشود ،خوب سرزمین های دیگر را که از ما نگرفته اند. سرمایه گذاری مستقیم خارجی اگرچه ممکن مجله هفته شماره 26مرداد 1391
است مشروط به شرایطی درپیشرفت اقتصاد کشور میزبان موثر باشد ،ولی انگیزه اصلی واساسی این کاررسیدن به یک هدف دو گانه است: بکار گیری مازادی که درکشورهایمتروپل دیگر زمینه سرمایه گذاری سود آور ندارد یا کم دارد. رسیدن به نرخ سود باالتر که دراین کشورهای به اصطالح « نوظهور»- -emerging marketsشرایط اش آماده تر است .دراغلب موارد ،البته که می توان به این ترتیب ،مازاد تولید را دربازارهای دیگر فروخت یعنی وقتی این گونه می شود ،این مازاد مسئله ساز می شود .از یک طرف ،گسترش مداوم درذات نظام سرمایه داری است و از سوی دیگر ،خواهیم دید که کشتی این گشترش مداوم به صخره خورده است.
ارزانی اعتبار موجب شد تا بهای مسکن به شدت افزایش یابد و در اینجا کمتر کسی از « تورم» سخن گفته بود .فایده باال رفتن بهای مسکن ولی این بود که به عنوان وثیقه وام ستانی ،وام ستانی بیشتر راممکن می ساخت و این وام ستانی بیشتر هم برای حفظ میزان مصرف دراقتصاد الزم بود .با این همه ،این نوع وام گرفتن ها را می توان نوعی وام ستانی پونزی هم دانست چون اگرچه با بیشتر شدن بدهی ،اقساط ماهانه بیشتر می شود ولی استفاده از این وامهای بیشتر برای وام گیرنده درآمدی ایجاد نمی کند تا برای پرداختن این اقساط ماهانه بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد .به این ترتیب ،این الگوی معیوب هم تازمانی می تواند ادامه یابد که تورم در قیمت دارائی ها تداوم داشته باشد که در آن صورت تورم وثیقه ،وام ستانی بیشتر را امکان پذیر سازد.
به هردلیلی که این تورم در قیمت دارائی ها برای مقابله با این وضعیت راه حلی که به متوقف شود ،این نظام وابسته و پیوسته به آن رسیدند ،اقتصاد مالی کینزی خصوصی وام ستانی فرو می ریزد و این دقیقا همان شده است .این تعبیر اندکی توضیح الزم چیزی است که اتفاق افتاده است .یعنی از دارد .برای این که این نظام جهانی که با اواخر ۲۰۰۶و درطول ۲۰۰۷سقوط قیمت توزیع نابرابر درآمدها وثروت مشخص می مسکن آغاز شد و ادامه یافت و با خود کل شود ،بگردد ،الزم شد تا مصرف کنندگان این الگو را گرفتار بحرانی کرد که هنوز درآمدهای هنوز به دست نیامده را خرج ادامه دارد .باید برای تخفیف نابرابری کنند .منظورم البته دراینجا حفظ و حتی درتوزیع درآمد و ثروت دست به اقدامات افزایش مصرف با وام ستانی است .و اما جدی می زدند تا با گسترش رشد اقتصادی، دولت ،برخالف دولت نمونه وار کینزی که شاهد تقاضای بیشتر دربازار باشیم که به خود به افزودن برهزینه های خود اقدام می نوبه مشوق سرمایه گذاری بیشتر خواهد بود کند ،دراین دوره با کاستن از نرخ بهره و با که چنین نکرده بودند .گاه فراموش می شود کنترل زدائی از فرایند تولید اعتبار وام ستانی که سرمایه داران مالک یک « بنگاه خیریه» را نه فقط امکان پذیر که بسیارساده می کند .نیستند که مستقل از حداکثر سازی سود خود برای نمونه بنگرید به سیاست پردازی های دست به سرمایه گذاری ارزش اضافی بزنند. الن گرینسپن درامریکا که به آن خواهم رسید یعنی درشرایط رکودی سرمایه گذاری هم و نمونه هائی خواهم داد. صورت نمی گیرد و ارزش اضافی برای این تحوالت دو گانه ولی دو مشکل اساسی افزودن بر خویش به صورت سرمایه درنمی پیش آورده است .اگر تقاضای کل داخلی آید .می ماند و به تعبیری می گندد و بحران برای تحقق سود اهمیت اساسی نداشته کل نظام را تشدید می کند .دربهترین حالت باشد -که با تکیه به بازارهای خارجی ندارد -وارد فعالیت های قماری متعدد می شود و درنتیجه نه تنها برای تخفیف رکود در بخش برای بخش واقعی اقتصاد گرفتاری اقتصادی مولد داخلی اقتصاد کم کاری صورت می بیشتر ایجاد می کند ( بنگرید به افزایش گیرد که بیکاری هم مورد توجه قرار نمی بهای نفت و بهای مواد غذائی دربازارهای جهانی) دربرخورد به بدهی فزاینده دولت گیرد .و این دقیقا کاری است که کرده اند. ها هم سیاست های ریاضت کشی اقتصادی را « جهانی» کرده اند و روشن نیست که مشکل اصلی دیگر ولی این است که این دراین شرایط رشد اقتصادی چگونه و باجه کینزگرائی خصوصی شده نگرش پایداری سازوکاری باید تشویق شود .سیاست های نیست و نمی تواند دوام داشته باشد .جالب اقتصادی و مالی درپیش گرفته دربخش عمده این که در همین دوره اگرچه تمرکز سیاست هم چنان سیاست های بود که به منافع اقلیتی پردازی ها برکنترل تورم قرار گرفت ولی بسیار کوچک توجه داشت و ابهامی ندارد تورم در قیمت دارائی ها -می خواهد بهای که چرا موفق نشد .تازمانی که به مقوله مسکن بوده باشد و یا قیمت سهام -نه فقط فقر گسترده و تعمیق شده دراقتصاد جهان مورد توجه قرار نگرفت که تشویق هم نپردازند البته که این بحران رفع نخواهدشد. شد .کاستن مکرر نرخ بهره و فراوانی و صفحه
108
بحران سرمایه داری
تاریخچه مختصر نئو لیبرالیسم سوزان جورج
برگردان :بهروز امین سازمان دهندگان این همایش از من خواسته اند که تحت عنوان «بیست سال اقتصاد نخبه ساالر» تاریخچه مختصری از نئولیبرالیسم ارایه کنم .متاسفم به شما اطالع بدهم که برای این که حرف معنی داری زده باشم باید بیشتر ،یعنی ۵۰سال به عقب برگردم. به سالهائی که جنگ دوم جهانی تازه به پایان رسیده بود. در ۱۹۴۵یا ۱۹۵۰اگر شما از سیاست هائی که اساس نگرش نئولیبرالی را تشکیل می دهند سخن می گفتید نه فقط به شما می خندیدند بلکه شما را به تیمارستان می فرستادند .حداقل در کشورهای غربی در آن دوران ،همگان پیرو کینز ،سوسیال دموکرات ،سوسیال دموکرات مسیحی بوده و حتی رگه هائی از مارکسیسم داشتند .این نظر که به بازار باید اجازه داد تا در باره ی مسائل اساسی اجتماعی و سیاسی تصمیم گیری کند ،یا دولت باید داوطلبانه نقشش را در اقتصاد کاهش بدهد ،یا به شرکت های بزرگ باید آزادی کامل داد ،اتحادیه های کارگری باید محدود شوند و شهروندان باید حمایت کمتری ،نه بیشتر داشته باشند، باروح زمان در تقابل کامل بود .حتی اگر کسی واقعا به این دیدگاهها باور داشت ،چنین شخصی از باورهایش در میان عموم سخن نمی گفت چون پیداکردن مستمعی برای این نظریات بسیار دشوار بود .اگرچه ممکن است امروز به نظر عجیب بیاید و به ویژه برای شرکت کنندگان جوان تر این همایش، باور نکردنی به نظر برسد ولی صندوق بین المللی پول ( )IMFو بانک جهانی نهادهای پیشروئی بودند .گاه به این دو موسسه، دوقلوهای کینز می گفتند چون به واقع ایجاد این دو موسسه نتیجه همفکری کینز و هری دکستر وایت ،یکی از نزدیکترین مشاوران روزولت بود .وقتی این دو موسسه در برتون وودر در ۱۹۴۴ایجاد شدند وظیفه اصلی شان پیش گیری از درگیری های آینده بود. یعنی ارایه وام برای بازسازی و توسعه و یا تخفیف مشکالت موقت تراز پرداختها .آنها بر تصمیمات اقتصادی دولت ها هیچ کنترلی نداشتند و اساس نامه تشکیل آنها هم جوازی برای مداخله در سیاست پردازی اقتصادی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
پس ،چه شد؟ چرا نیم قرن پس از جنگ در سطح ملی دولت ها نبود. دوم جهانی به اینجا رسیده ایم؟ یا آن گونه در کشورهای غربی ،دولت رفاه و طرح نو که سازمان دهندگان این همایش می پرسند: ( )New Dealکه از سالهای ۱۹۳۰آغاز «چرا ما اکنون این همایش را داریم؟» شده بود ،در نتیجه جنگ مختل شده بود .اولین وظیفه در سالهای پس از جنگ برقراری کوتاه ترین پاسخ این است« ،بخاطر زنجیره دولت رفاه و طرح نو بود .دومین مشغله ای از بحران های مالی اخیر ،به خصوص احیای تجارت جهانی بود که از طریق طرح بحران مالی آسیا» .ولی پرسش هنوز بی مارشال که موجب شد تا اروپا به صورت پاسخ مانده است .پرسشی که به واقع می یک شریک تجاری امریکا بازسازی شود ،پرسند این است« :چه شد که نئولیبرالیسم از انجام گرفت .در همین سالها بود که حرکت زباله دانی عمیقا فرودستانه اش ظهور کرده های استعمار زدائی آغاز شد و رها شدن و به صورت نگرش غالب در جهان امروز از استعمار به صورت مختلفی اتفاق افتاد .درآمده است؟» چرا صندوق بین المللی پول درهندوستان ،استعمار زدائی بدون مبارزه و بانک جهانی می توانند به دلخواه مداخله مسلحانه انجام گرفت ولی در کنیا ،ویتنام و کرده کشورها را به مشارکت در اقتصاد شماری دیگر مبارزه ی مسلحانه به همین جهانی با شرایطی نامطلوب وادارنمایند؟ چرا دولت رفاه در همة کشورهائی که ایجاد سرانجام رسید. شده بود ،زیر ضرب قرار گرفته است؟ چرا بطور کلی ،جهان یک برنامه ی بسیار بهداشت محیط زیست به حاشیه ی سقوط مترقیانه ای در پیش گرفته بود .دانشمند رسیده و چرا این همه آدم در کشورهای فقیر بزرگ ،کارل پوالنی اثر سترگش :دگرسانی وغنی ،آنهم در دوره ای که رشد قابل توجهی بزرگ را در ۱۹۴۴چاپ کرد که انتقاد جان در ثروت داشته ایم ،به این صورت فقیر و داری از جامعه صنعتی بازارگرای قرن بی چیزند؟ این ها پرسش هائی است که از نوزدهم بود .بیش از ۵۰سال پیش ،پوالنی یک منظر تاریخی باید به آنها پرداخت. پیامبرگونه و تجدد طلبانه نوشت« ،این که مکانیسم بازار را به عنوان تنها اداره کنندة همان طور که در جورنال فصل ی �Dis سرنوشت و محیط طبیعی بشر بپذیریم… به sentبه تفصیل بحث کرده ام ،یک نابودی جامعه منجر خواهد شد» ( ص .)۷۳توضیح برای پیروزی نئولیبرالیسم و فاجعة بااین همه پوالنی اعتقاد داشت این نابودی در اقتصادی ،سیاسی ،اجتماعی و اکولوژی سالهای پس از جنگ دوم جهانی رخ نخواهد ناشی از این پیروزی این است که نئولیبرالها داد چون «در میان ملل مختلف ما شاهد این «دگرسانی بزرگ» ولی نامطلوب توسعه ای هستیم که در آن نظام اقتصادی و ارتجاعی خود را با صرف پول خریده دیگر تنها قانون گزار جامعه نیست و اقتدار اند .اگر چه نیروهای پیشرو درک نکرده جامعه در برابر نظام [اقتصادی] تضمین بودند ولی نئولیبرالها فهمیده بودند که ایده ها پی آمدهای زیادی دارند .هسته کوچکی شده است» (ص )۲۵۱ در دانشگاه شیکاگو به زعامت اقتصاددان متاسفانه خوش بینی پوالنی نادرست بود .فیلسوف فردریک ون هایاک و شاگردانش، همة تاکید نئولیبرالیسم بر این است که از جمله ،میلتون فریدمن آغاز بکار کرد. مکانیسم بازار باید اداره کننده سرنوشت ولی نئولیبرالها و کسانی که به آنها کمک بشر باشد .اقتصاد باید قواعدش را بر جامعه مالی می کردند یک شبکه گسترده بین المللی دیکته بکندو نه بر عکس .و همان گونه که از بنیادها ،موسسه ها ،مراکز پژوهشی، پوالنی پیش نگری کرد ،این دیدگاه بطور انتشاراتی ،محققان ،نویسندگان و متخصصان مستقیم دارد به «نابودی جامعه» منجر می روابط عمومی ایجاد کردند تا بطور خستگی ناپذیری در توسعه ،تدوین و ارایه ایده ها و شود. دکترین فعالیت نمایند. صفحه
109
این جماعت این کادر ایدئولوژیک کارآمد را ایجاد کردند چون آن چه که مارکسیست ایتالیائی ،آنتونیو گرامشی در بارة برتری طلبی فرهنگی می گفت را خیلی خوب فهمیده بودند .اگر بتوانی مغز افراد را اشغال کنی ،قلب و دستهایش هم به دنبالش خواهد آمد .من اکنون وقت ندارم در باره جزئیات سخن بگویم ولی حرف مرا بپذیرید ،فعالیت های ایدئولوژیک راست گراها بطور مطلق عالی بود .آنها صدها میلیون دالر پول خرج کرده اند ولی تا آخرین سنت ،از دید آنان این پولی است که با هوشمندی هزینه شده است. چون کاری کرده اند که نئولیبرالیسم به نظر می آید انگار شرایط طبیعی بشر است .مهم نیست که نظام نئولیبرالی چه تعداد فاجعه آفریده است .مهم نیست چه نوع بحران مالی ایجاد کرده و یا تعداد بازندگان و کنار گذاشته شدگان به چه میزان است ،کاری کرده اند که همة این فجایع به نظر اجتناب ناپذیر جلوه می کنند .به صورت کاری که خدام می کند. چون تنها نظم اقتصادی و اجتماعی است که در برابر ما وجود دارد. بگذارید تاکید کنم که درک اینکه این تجربه ی بزرگ نئولیبرالی که همه ما مجبور به زندگی در آن هستیم از سوی کسانی که اهداف مشخصی داشتند ،ایجاد شده است، بسیار مهم است .همین که این نکته را فهمیدید ،همین که فهمیدید که نئولیبرالیسم نیروئی چون جاذبه زمین نیست بلکه ساختاری است مصنوعی ،آن گاه ابن نکته را هم درک می کنید که بهمان صورتی که عده ای آن را ایجاد کرده اند ،عده ای دیگر می توانند آن را تغییر بدهند .ولی آنها نمی توانند بدون تشخیص و درک اهمیت ایده ،آن را دگرگون نمایند .من همیشه موافق پروژه های توده ای هستم ولی باید به شما اخطار کنم که اگر جو ایدئولوژیک ناسازگار باشد، آن پروژه ها هم پیروز نخواهند شد.
حاال که چارچوب ایدئولوژیک را به دست داده ام ،پس اجازه بدهید سریع بگذرم و برسم به بررسی بیست سال که مورد نظر این همایش است .به سخن دیگر ،از ۱۹۷۹ آغاز می کنم که مارگرت تاچر به قدرت رسید و انقالب نئولیبرالی را در انگلستان آغاز کرد .این بانوی آهنین ،خودش یکی از مریدان فردریک ون هایایک بود .او به عنوان ،یک داروین گرای اجتماعی، ابائی نداشت تا اعتقاداتش را بیان کند .او به این شهرت داشت که همة برنامه خود را بااستفاده از یک واژه TINA )۳( :توجیه می کرد .تینا ،یعنی هیچ بدیلی نیست .ارزش مرکزی دکترین تاچر و نئولیبرالیسم ،مقولة رقابت است .رقابت بین ملت ها ،مناطق، شرکت ها و البته بین افراد .رقابت به این دلیل اساسی است که گوسفندان را از بزها تفکیک می کند .مردها را از پسربچه ها و سالم را از هر چه که ناسالم است .فرض بر آن است که رقابت تخصیص کارآمد منابع، منابع فیزیکی ،طبیعی ،انسانی و مالی را تضمین می کند .به عکس ،فیلسوف بزرگ چین ،الئو تزو Tao-te Chingخود را بااین عبارت به پایان برد که «برتر از همه چیز ،رقابت نکنید» .تنها بازیگران این جهان نئولیبرالی که رهنمود الئو تزو را به گوش جان گرفته اند ،بزرگترین بازیگران، یعنی شرکت های غول پیکر فراملیتی هستند . اصول رقابت به ندرت شامل حال ایشان می شود .آنها ترجیح می دهند آن چه را که سرمایه ساالری وحدت طلبانه می نامند، اداره نمایند .تصادفی نیست که در هرسال، دوسوم تا ۷۵درصد آن چه که «سرمایه گذاری مستقیم خارجی» نامیده می شود نه به واقع سرمایه گذاری برای ایجاد مشاغل جدید بلکه در اصل منبع مالی است که صرف ادغام شرکت ها و یا خرید کمپانی های دیگر می شود که در اغلب موارد با کاهش فرصت های اشتغال همراه است. چون رقابت همیشه خوب است ،نتایج اش نمی تواند بد باشد.
بنابراین از یک فرقه کوچک و غیر محبوب که نفوذی نداشت ،نئولیبرالیسم به صورت مذهب اساسی جهان در آمده است که دکترینی بسیار قشری دارد .نه فقط کشیشان خود ،که برای نئولیبرالها بازار آن قدر عاقل است و موسسات قانون گزار و از همه مهمتر ،جهنم خوب مثل خدا که دستهای نامرئی حتی می و بهشت خود را برای گناهکاران و یا کسانی تواند از یک شرایط شیطانی و مذموم پی که حقیقت عریان [نئولیبرالی] را به چالش آمد مطلوب به دست بیاورد .از این رو بود بطلبند ،ایجاد کرده است .اسکار الفانتین ،که تاچر یک بار در یک سخن رانی گفت، وزیر مالیة پیشین آلمان که از سوی تایمز «این وظیفه ماست تا نابرابری را ستایش مالی به عنوان یک «کینز گرای بازسازی کنیم و شرایطی ایجاد نمائیم که قابلیت و نشده» انگ می خورد ،اخیرا به «جهنم» توانائی بخاطر نفع همگانی ما قابلیت تظاهر فرستاده شد چون جرئت کرده و خواستار این یافته مازاد بیشتری داشته باشد» .به سخن شد تا مالیات شرکتها افزایش یافته به عوض دیگر ،در یک مبارزة رقابت آمیز نگران آنها که عقب می مانند نباشید .مردم بطور مالیات مردم عادی و ندارها کاهش یابد. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
طبیعی نابرابرند ولی این خوب است و مفید. چون نقش کسانی که آموزش بیشتری دارند و سرسخت ترند و در خانواده برتری به دنیا آمده اند در نهایت به نفع همگان عمل خواهد کرد .جامعه به ضعفا ،افرادی که آموزش ندیده اند ،دینی ندارد و آن چه بر آنها می رود ،تقصیر خودشان است و هرگز گناه جامعه نیست .اگر به نظام رقابت آمیز امکان داده شود آن گونه که مارگت [تاچر] می گوید ،جامعه وضعش بهتر می شود. متاسفانه آن چه از تاریخ بیست سال گذشته می آموزیم دقیقا عکس آن چیزی است که تاچر می گفت. در انگلستان قبل از تاچر ،از هر ده تن یک تن زیر خط فقر زندگی می کرد .وضع درخشانی نبود ولی در مقایسه با جوامع دیگر افتخار آمیز بود و به ویژه در مقایسه با سالهای پیش از جنگ جهانی دوم بهبود چشمگیری نشان می داد .اکنون از هر ۴تن یک تن و از هر سه کودک یک کورک بطور رسمی فقبرند .این معنی و مضمون بقای آنکه از بقیه قویتر است می باشد .مردمی که نمی توانند در زمستان خانه شان را گرم کنند، یعنی کسانی که در کنتور باید سکه بیاندازند تا آب و برق داشته باشند و آنهائی که در زمستان ،لباس گرم ندارند .من این نمونه ها را از گزارش گروه عملیاتی فقر کودکان انگلستان در ۱۹۹۶نقل می کنم .من پی آمد رفرم مالیاتی تاچر و میجر را با استفاده از یک مثال نشان می دهم .در سالهای ۱۹۸۰ یک درصد از مالیات دهندگان از ۲۹درصد تخفیف های مالیاتی بهره مند شده بودند .این یعنی ،یک فرد مجرد که به اندازه نصف حقوق متوسط درآمد داشت ،میزان مالیاتش ۷درصد افزایش یافته بود .ولی کسی که ده برابر حقوق متوسط حقوق می گرفت، مالیاتش ۲۱درصد کاهش یافته بود. یکی دیگر از پی آمدهای رقابت به عنوان ارزش مرکزی نئولیبرالیسم ،کش رفتن شدید بخش عمومی است چون این بخش نمی توان از قانون اساسی رقابت برای سود و سهم بری از بازار تبعیت نماید .خصوصی کردن بکی از عمده ترین دگرسانی های اقتصادی بیست سال گذشته است .این روند از انگلستان آغاز شد و بعد به بقیه جهان رفت. اجازه بدهید به این نکته بپردازم که چرا کشورهای سرمایه ساالری اروپا بخش خدمات عمومی داشتند و شماری هنوز دارند. در واقعیت ،تقریبا همة خدمات عمومی چیزیست که اقتصاد دانان آن را «انحصار طبیعی» می نامند .انحصار طبیعی زمانی وجود دارد که کوچکترین اندازه یک واحد صفحه
110
برای تضمین حداکثر کارآئی اقتصادی هم نئولیبرالها ،شماره کمتر کارگران همیشه اندازة کل بازار است .به سخن دیگر ،یک خوب است .چون کارگران به سهم سهام بنگاه برای بهره گیری از صرفه جوئی ناشی داران دست درازی می کنند. از مقیاس و در نتیجه ارایه بهترین خدمات به مصرف کننده به حداقل قیمت باید به اندازه در بارة پی آمدهای دیگر خصوصی مشخصی رسیده باشد .خدمات عمومی در کردن ،انها قابل پیش نگری بودند و بهمان ابتدای امر به سرمایه گذاری زیادی نیاز صورت پیش نگری شدند .مدیران موسسات دارند – برای نمونه ساختن راه آهن یا شبکة خصوصی شده ،اغلب همان هائی که پیشتر توزیع برق – که مشوق رقابت نیست .بهمین هم مدیر بودند ،حقوق خود را دو و حتی سه سبب بود که انحصارات عمومی و دولتی برابر کردند .دولت هم با استفاده از مالیات بهترین راه حل بود .ولی نئولیبرالها هر چه پرداختی مردم ،بدهی کمپانی ها را قبل از را که عمومی باشد «غیر کارآمد» می دانند .و اگذاری به سرمایه داران بخش خصوصی پرداخت و بردارائی موسسات افزود .برای به این ترتیب ،وقتی یک انحصار طبیعی به نمونه ،سازمان آب انگلستان نه فقط ۱٫۶ بخش خصوصی واگذار می شود چه اتفاق میلیارد لیره «جهیزة سبز» دریافت کرد بلکه برای این که رشوه های پرداختی برای می افتد؟ خریداران احتمالی جذاب تر باشد ۵میلیارد بطور طبیعی ،سرمایه داران مالک این لیره بدهی سازمان آب به دولت هم بخشیده انحصارات با اخذ قیمت های انحصاری از شد .در همان موقع الم شنگه ای براه انداختند عموم ،بار خود را می بندندو ثروتمند تر که سهام داران کوچک در این کمپانی ها می شوند .اقتصاد دانان کالسیک این پی آمد سهم می خرند – در واقع ۹میلیون نفر هم را «عدم توفیق ساختاری بازار» می نامیدند سهم خریده بودند .ولی ۵۰درصد خریداران چون قیمت محصوالت بیشتر از آن مقداری سرمایه ای کمتر از ۱۰۰۰لیره داشتند و است که باید باشد و خدمات ارایه شده به اغلب هم در اولین فرصتی که قادر به فروش مصرفل کنندگان از نظر کیفیت ضرورتا سهام بودند ،سهام خود را فروختند و سود خوب نیست .برای اجتناب از عدم توفیق بردند. ساختاری بازار ،کشورهای سرمایه ساالری اروپا تا اواسط سالهای ،۱۹۸۰بخش هائی از نتایج به دست آمده به راحتی می توان چون اداره پست ،تلفن ،برق ،گاز ،راه دید که همة داستان خصوصی کردن نه آهن ،قطار زیرزمینی ،حمل ونقل هوائی و بخاطر بهبود کارآئی اقتصادی است و نه خدماتی چون تهیه آب و جمع آوری زباله و ارایه خدمات بهتر به مصرف کنندگان. غیره را به صورت انحصارات دولتی حفظ هدف اصلی انتقال ثروت از جیب عموم – کرده بودند .امریکا یک استثنای عمده است .که می توان برای کاستن از نابرابری آن احتماال به این خاطر که از نظر جغرافیائی را توزیع نمود – به بخش خصوصی است. اقتصاد بزرگتر از آن است که انحصارات در انگلستان و دیگر کشورها ،سهام دار اصلی شرکت های خصوصی شده نهادهای طبیعی را بپذیرد. مالی و سرمایه گذاران بزرگ اند .کارمندان با این همه ،تاچر برای تغییر این وضع دست شرکت تلفن انگلستان فقط یک درصد سهام بکار شد .به عنوان یک پی آمد اضافی ،را خریدند و میزان خرید سهام از سوی او توانست با بهره گیری از خصوصی کارمندان در صنایع نظامی فقط ۱٫۳درصد سازی قدرت اتحادیه های کارگری را در بود .در قبل از یورش تاچر ،اغلب شرکت هم بشکند .با انهدام بخش عمومی که در های دولتی انگلستان سود آوربودند .برای آن بخش ،اتحادیه ها قوی تر بودند ،تاچر مثال ،در ،۱۹۸۴این شرکت ها ۷میلیارد توانست موجبات تضعیف جدی اتحادیه های لیره به خزانة دولت پرداختند .همة این پول کارگری را فراهم آورد .در نتیجه ،در طول اکنون نصیب سرمایه داران بخش خصوصی ۱۹۷۹تا ۱۹۹۴شمارة کسانی که دربخش می شود .کیفیت خدمات در شرکت های دولتی کار می کردند از بیش از ۷میلیون خصوصی شده اکنون به و اقع فاجعه آمیز نفر به ۵میلیون نفر رسید یعنی ۲۹ ،درصد است .به گزارش تایمز مالی در شبکة آب کاهش یافت .تقریبا همه مشاغل حذف شده ،یورکشایر موش های صحرائی فراوان اند و مشاغل اعضای اتحادیه های کارگری بود .از طرف دیگر ،آن کس که سوار قطار خط از آن جائی که در طول آن ۱۵سال ،اشتغال Thamesبشود و سالم به مقصد برسد، در بخش خصوصی تقریبا ثابت مانده بود استحقاق دریافت جایزه دارد. کاهش نهائی فرصت های شغلی در انگلستان ۱٫۷میلیون بود که در مقایسه با ۱۹۷۹دقیقا همین مکانیسم دردیگر کشورهای جهان نشان دهندة ۷درصد کاهش است .برای به کار گرفته شده است .در انگلستان موسسه مجله هفته شماره 26مرداد 1391
آدام اسمیت شریک فکری ایدئولوژی خصوصی کردن بود USAID .و بانک جهانی هم با استفاده از کارشناسان موسسه آدام اسمیت ،دکترین خصوصی کردن را به کشورهای جنوب حقنه کردند .تا ،۱۹۹۱ برای تسهیل این فراگشت ،بانک جهانی ۱۱۴فقره وام اهدا کرده بود و هر ساله در گزارش «مالیه برای توسعه جهانی» صدها مورد خصوصی کردن در کشورهای وام گیر از بانک جهانی اعالم می شود. به شما پیشنهاد می کنم که ما دیگر نباید راجع به خصوصی کردن سخن بگوئیم .بلکه باید از واگه هائی که بیانگر حقیقت اند استفاده کنیم .ما باید از خود بیگانگی و تسلیم نتایج دهها سال زحمت هزارها تن از مردم به یک اقلیت بسیار ناچیز سرمایه گذاران بزرگ حرف بزنیم .این یکی از بزرگترین مصائب ما ودرواقع هر نسلی است. یکی دیگر از ویژگی های ساختاری نئولیبرالیسم پاداش بیشتر دادن به سرمایه به ضرر کار است .یعنی انتقال ثروت از فقرای جامعه به ثروتمندان .اگر شما تقریبا در میان ۲۰درصد غنی ترین افراد جامعه قرار دارید ،احتماال از نئولیبرالیسم بهره مند می شوید و هر چه که از نظر درآمد باالتر باشید ،منافع اضافی شما بیشتر می شود .در نتیجه ۸۰ ،درصد جمعیت بازنده اند و هر چه فقیرتر باشند میزان ضررشان به نسبت بیشتر است. احتماال گمان کرده اید که من رونالد ریگان را فراموش کرده ام .اجازه بدهید با استفاده از یک مثال براساس مشاهدات کوین فیلیپز، یک تحلیل گر جمهوریخواه که دستیار نیکسون بود ودر سال ۱۹۹۰کتابی چاپ کرد تحت عنوان «سیاست غنا و فقر» این نکته را شرح بدهم .او در بارة چگونگی تغییر در توزیع در آمدها در ا مریکا در طول ۱۹۷۷ و ۱۹۸۸در نتیجة دکترین و سیاست های نئولیبرالی ریگان آمارهائی ارایه داده است. این سیاست عمدتا دست پخت بنیاد محافظه کار هریتج بود که عمده ترین سازمان سیاست پرداز دوره ریگان بود وهنوز هم درامریکا نیروی بسیار مهمی است .درطول دهه ،۱۹۸۰درآمد ۱۰درصد غنی ترین خانواده های امریکائی بطور متوسط ۱۶درصد افزایش یافت .میزان افزایش درآمد برای ۵درصد غنی ترین خانواده ها ۲۳درصد وبرای یک درصد غنی ترین معادل ۵۰د رصد بود .در آمد آنها از ۲۷۰۰۰۰دالر در سال به ۴۰۵۰۰۰دالر رسید .ولی برای امریکائی های فقیر ۸۰ ،درصد بقیه جمعیت هر فشر به درجات گوناگون ضررکردند و صفحه
111
براساس یک قاعده کلی ،ضرر فقیرترین بخش جمعیت به نسبت بیشتر بود .ده درصد فقیرترین بخش خانوارهای امریکائی۱۵ ، درصد از درآمد ناچیز خود را از دست دادند. براساس آمارهای فیلیپز ،درآمد متوسط شان از ۴۱۱۳دالر در سال به ۳۵۰۴دالر تنزل یافت .در ۱۹۷۷متوسط درآمد یک درصد غنی ترین خانوارهای امریکائی ۶۵برابر متوسط درآمد ده درصد فقیرترین خانواده ها بود .دهسال بعد ،این نسبت به ۱۱۵رسید. امریکا یکی از نابرابرترین کشورهای روی زمین است ولی نابرابری در همة کشورها بیشتر شده است .علت اساسی آن در بیست سال گذشته اجرای سیاست های نئولیبرالی است .در UNCTAD ،۱۹۹۷برمبنای ۲۶۰۰بررسی جداگانه که از نابرابری درآمدها ،مستمند سازی و نابودی طبقات متوسطانجام گرفت در گزارش تجارت و توسعه خ ویش شواهد نگران کننده ای چاپ کرد .این گروه ،این فراگشت قهقرائی را در دهها کشور ،از جمله چین ،روسیه ،و کشورهای سوسیالیستی سابق مستند کرده است.
و شرق هم دقیقا همین سیاست ها در پوشش تعدیل ساختاری اجرا می شود که درواقع عنوان دیگر نئولیبرالیسم است .من از تاچر و ریگان استفاده کردم تا این سیاست ها را درسطح ملی توضیح بدهم .در سطح بین المللی نئولیبرالها تمام کوشش خود را روی سه نکته متمرکز کرده اند: تجارت آزاد خدمات و کاالها جریان آزاد سرمایه آزادی سرمایه گذاریدر بیست سال گذشته صندوق بین المللی پول قدرت زیادی به دست آورده است. در نتیجة بحران بدهی و مکانیسم شرط گذاری ،این سازمان از صورت یک حامی تراز پرداختها به صورت یک دیکتاتور به اصطالح جهانی سیاست های به اصطالح «معقول» در آمده است .این سیاست های «معقول» البته ،سیاست های نئولیبرالی است .سازمان تجارت جهانی پس از مدتها مذاکره در ۱۹۹۵ایجاد شد و از سوی مجالس نمایندگان ،اغلب بدون این که دقیقا بدانند چه می کنند ،مورد تائید قرار گرفت. خوشبختانه تازه ترین کوشش برای تحمیل قواعد نئو لیبرالی ،یعنی توافق چند جانبه در خصوص سرمایه گذاری موقتا موفق نشد .اگر می شد ،همة حقوق به شرکت های بزرگ تعلق می گرفت و همة تکالیف نصیب دولت ها می شد و شهروندان هم هیچ حق وحقوقی نداشتند.
در این روند رو به افزایش نابرابری درآمدها هیچ رمز ور ا زی وجود ندارد .سیاست ها مشخصا به این خاطر تدوین می شوند تا درآمد بیشتری در اختیار ثروتمندان قرار بگیرد و این پی آمد هم نتیجه کاهش از میزان مالیات ها و از میزان مزد پرداختی می باشد .تئوری وتوجیه ایدئولوژیک این سیاست ها هم این است که در آمد بیشتر برای ثروتمندان و سود بیشتر برای سرمایه میزان سرمایه گذاری را بیشتر می کند و مخرج مشترک همة این سازمان ها عدم تخصیص منابع را بهینه مینماید و در نیتجه ،پاسخ گوئی دموکراتیک و عدم شفافیت برای همگان اشتغال و رفاه به دنبال می آنهاست .این درواقع ،مضمون نئو لیبرالیسم آورد .در واقعیت اما ،همان گونه که قابل است .ادعا بر این است که اقتصاد باید قواعد پیش نگری بود نتیجه این می شود که پول خویش را بر جامعه دیکته کند نه ا ین که بیشتر برای ثروتمندان موجب رشد بادکنکی جامعه در مقابل اقتصاد دست باال را داشته بازار سهام می شود .برای اقلیتی ثروت های باشد .دموکراسی در این جا دست و پاگیر باورنکردنی کاغذی ایجاد می شود و سراز است .نئولیبرالیسم برای برندگان تدوین شده بحران های مالی در می آورد که در این است نه برای رای دهندگان که به ضرورت همایش در باره شان سخن زیاد گفته خواهد شامل برندگان و بازندگان می باشد. شد .اگر درآمدها به سود ۸۰درصد فقیرترین بخش جمعیت توزیع شود ،آنها آن را صرف می خواهم سخنانم را با این تقاضا از شما مصرف می کنند که خصلت اشتغال آفرینی به پایان ببرم که تعریف نئولیبرالی را از خواهد داشت .وقتی ثروت در جهت منافع بازنده که به او هیچ دینی نداریم ،خیلی جدی ثروتمندان توزیع می شود ،آنها هر آن چه که بگیرید .هر کسی می تواند در نتیجه بیماری، نیاز دارند را مصرف می کنند ود رنتیجه ،سن ،حاملگی ،آنچه عدم توفیق به نظر می این ثروت اضافی نه صرف اقتصاد محلی آید یا حتی در نتیجه موقعیت خاص اقتصادی و ملی بلکه دربازارهای سهام بین المللی به یا این انتقال توقف ناپذیر ثروت از فقرا به ثروتمندان به بیرون از این نظام پرتاب شود. جریان می افتد. ارزش صاحبان سهام تعیین کننده شده است. همان گونه که می دانید در کشورهای جنوب اخیرا انترناسیونال هرالد تریبیون گزارش مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کرده است که سرمایه گذاران خارجی دارند کمپانی ها و بانک ها تایلندی و کره ای را «می قاپند» .تعجبی ندارد که انتظار می رود که در نتیجة این خریدها «کارگران زیادی» از کار بیکار شوند. به سخن دیگر ،نتیجة سالها زحمت هزارها کارگر تایلندی و کره ای به شرکت های بزرگ خارجی منتقل می شود .بسیاری از کسانی که برای تولید این ثروت زحمت کشیدند اگر به خیابان نشینی نیافتاده باشند، به زودی خیابان نشین خواهند شد .در تحت اصل رقابت و حداکثر سازی ارزش سهام سهام داران ،این رفتار نه این که بطور جنایتکارانه ای غیر عادالنه باشد ،بلکه طبیعی و درو اقع مطلوب است. به شما می گویم که نئولیبرالیسم طبیعت اساسی سیاست را تغییر داده است .سیاست در گذشته عمدتا به این معنی بود که چه کسی برچه کسی حکم می راندو چه کسی چه سهمی از این کیک [ملی] خواهد داشت. جنبه هائی از این دو وجه هنوز باقی اند ولی پرسش مرکزی سیاست کنونی به گمان من این شده است که «چه کسی حق حیات دارد و چه کسی فاقد این حق است» .کنار گذاشته شدن رادیکال ،امروزه به صورت نظم تازه در آمده است .در این خصوص، به جد اعتقاداتم را بیان می کنم. من به شما تنها خبرهای بد را داده ام چون تاریخ ۲۰سال گذشته سرشار از خبرهای بد بوده است .ولی نمی خواهم سخنانم را بااین یادآوری ناامید کننده و نگرانی آور تمام کنم .تا به همین جا برای مقابله با این روند ها که زندگی را به مخاطره انداخته است، فعالیت های زیادی می شود و جا دارد که این فعالیت ها بیشتر شود. این همایش باید در راستای تعریف آن چه که باید انجام بگیرد به کارش ا دامه بدهدو وآن چه که باید انجام بگیرد باید شامل تهاجم ایدئولوژیک از جانب ما هم باشد .وقت آن رسیده است تا ما برنامه کار را تدوین کنیم نه این که هم چنان اجازه بدهیم تا اربابان جهان در Davosبرنامة کار را تعیین کنند .من هم چنین امیدوارم که جریاناتی که کمک مالی می کنند عالوه بر تامین مالی پروژه ها برای تامین مالی ایده و تفکر نیز دست بکار شوند .ما نمی توانیم روی این که نئولیبرال ها این کارها را بکنند حساب کنیم .پس ما باید برای تدوین سیاست های مالیاتی بین المللی قابل اجرا و برابری طلب ،از جمله مالیات توبین بر روی معامالت پولی و مالی در بازارهای سهام ،مالیات بندی بر روی صفحه
112
فروش شرکت های فراملیتی کار بکنیم. درآمدهای مالیاتی بین المللی باید صرف پرکردن شکاف موجود بین کشورهای جنوب و شمال بشود و هم چنین باید بین مردمی که در بیست سال گذشته قربانی غارت بوده اند توزیع شود. بگذارید همان گونه که پیشتر گفتم تکرار کنم .نئولیبرالیسم یک شرایط طبیعی بشری نیست و قدرت ماوراء طبیعی هم ندارد .می توان آن را به چالش طلبید و شکست هایش، جایگزینی اش را ضروری ساخته است .ما باید با سیاست های جایگزینی که قدرت را به جوامع بشری و دولت های دموکراتیک باز می گرداند ،آماده و دست به نقد باشیم. باید برای نهادینه کردن دموکراسی ،حاکمیت قانون ،توزیع عادالنه درآمد وثروت در مقیاس بین المللی کار کنیم .تجارت و بازار جای خود را دارند ولی نباید همة حوزه های موجودیت بشر در سلطة این دو در بیایند. اخبار خوب دیگر این است که پول زیادی در جریان است و تنها مقدار ناچیزی از آن، به واقع مقدار ناچیزی از آن کافیست تا برای جمعیت کره زمین بهداشت و آموزش تدارک ببیند .محیط زیست را حفظ کرده و از انهدام بیشتر کره زمین جلوگیری نماید .شکاف بین شمال و جنوب را پر کند .حداقل به گفته سازمان UNDPدر ازای سالی ۴۰میلیارد دالر که واقعا در سطح جهانی مبلغ زیادی نیست ،می توان به همه ی این اهداف رسید.
نشسته است .آن چه ما نداریم ،تا به این جا سازمان دهی و وحدت است که در این عصر تکنولی برتر مسائلی است که می توانیم به راحتی حل نمائیم .خطری که با آن روبرو هستیم فراملیتی است و عکس العمل ما هم باید فراملیتی باشد .همبستگی دیگر به معنای کمک نیست ،یا تنها به معنای کمک نیست. بلکه یافتن آن پیوستگی پنهان در مبارزات ماست تا بتوانیم نیروی عددی و قدرت ایده و تفکرمان را به صورتی در آوریم که مسلط باشد .من تردید ندارم که این همایش در راه رسیدن به این هدف نقش مهمی خواهد داشت. از توجهی که به صحبت های من کرده اید، ممنونم. From: http://www.zmag.org ۱٫ .This paper has been published in: Francois Houtart & Francois Polet: The Other Davos, Zed .2001 ,Books A Fellow at Transnational In�A۲ stitute TINA: There Is No Alterna� T۳ .tiveبدیلی نیست.
باالخره خواهش می کنم در نظر داشته باشید که نئولیبرالیسم ممکن است آزمند باشد ولی غیر شکننده نیست .ائتالفی از فعاالن بین المللی همین دیروز ،نئولیبرالیسم را وادار کردند تا حداقل به طور موقت پروژه ی رهاسازی سرمایه گذاری از طریق توافق چند جانبه در خصوص سرمایه گذاری را رها کند .این موفقیت غیر قابل انتظار همة مدافعان سلطه ی شرکت های بزرگ را به شدت نگران کرد در ضمن نشان داد که شبکه ی خوب سازمان داده شده ی حتی کوچک هم می تواند پیروز شود .اکنون باید با جمع آوری نیروهای مان فشار را حفظ کنیم و نگذاریم تا توافق چند جانبه در خصوص سرمایه گذاری به سازمان تجارت جهانی منتقل شود. می توانیم به این صورت هم به مسائل بنگریم .رقم و عدد به نفع ماست .چون در این بازی نئولیبرالی شمار کسانی که می بازند از برندگان بسیار بیشتر است .ایده و تفکر هم با ماست .چون در نتیجه ی بحران های تکراری کشتی تفکر نئولیبرالی به گل مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
113
بحران سرمایه داری
جوانان بیکار جهان انقالب این سو و آن سو پرسه می زند دان تاپ اسکات
مترجم :بابک پاکزاد تهدید مشترکی که بروز انقالب در تونس ومصرو اعتراضات دیگر در خاورمیانه و شمال آفریقا را برانگیخت نرخ باال و جان گزای بیکاری جوانان در کشورهای مذکور بود .بیست و چهار درصد جوانان منطقه قادر به یافتن شغل نیستند.مطمئنا معترضین، مشتاق و خواهان دمکراسی اند اما فقدان فرصت های شغلی یک کاتالیزور و تسریع کننده قدرتمند بود. در بخش های دیگر جهان نیز به طرز مشابهی وضعیت بیکاری جوانان وحشت انگیز است .در انگلستان چهل درصد بیکاران بین شانزده تا بیست وچهار سال سن دارند که در معنای آن است که یک میلیون بزرگسال جوان بیکارند .در اسپانیا بیش از چهل درصد جوانان بیکارند .در فرانسه این نرخ بیش از بیست درصد است و در ایاالت متحده بیست و یک درصد .در کشور ها یکی پس از دیگری ،خیل جوانان از یافتن شغل نا امید می شوند .نظر سنجی اخیر در انگلستان نشان داد که بیش از نیمی از جوانان هجده تا بیست و پنج سال که مورد پرسش قرار گرفته بودند گفته اند به دلیل فقدان چشم انداز شغلی به مهاجرت فکر کرده اند. جوانان بیکار بخش وسیعی از جمعیتی که در بیست و شش مارچ در لندن در اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت راهپیمایی کردند را دربرمی گیرند.خوشبختانه این اعتراضات تا حدود زیادی با آرامش همراه بود .اما نرخ بیکاری جوانان کماکان باال خواهد ماند و اقدامات ریاضتی ائتالف حاکم نیز کمکی به حل مشکل نمی کند .اگر بر این باوریم که جوانان به ریاضت کشی و پشت کردن به لذات دنیوی ادامه خواهند داد و حرمت مقامات رانیز نگه خواهند داشت در حقیقت خود را فریفته ایم. جامعه امروز در تحقق وعده هایی که به جوانان داده شکست خورده است .ما گفتیم که اگر آنها سخت کار کنند ،دردسر ساز نشوند و به مدرسه بروند ،زندگی آتیه دار و رضایت بخشی خواهند داشت .نتایج نشان داد که ما بر خطا بوده ایم البته اگر دغل و فریبکار نبوده باشیم .و اکنون نیز با گفتن این که “در حال رفع مشکل اشتغال ” هستیم بر مجله هفته شماره 26مرداد 1391
زخم ها نمک می پاشیم .ما این عبارات ضد و نقیض را به ده ها میلیون جوانی تحویل می دهیم که امیدشان فنا شده است. بیکاری گسترده جوانان تنها سطحی کوچک، از شکستی به مراتب عمیق تر است .جامعه ای که به جوانان امروز واگذار می کنیم بشدت تخریب شده است .اکثر نهادهایی که دهه ها و حتی قرن ها به خوبی به ما خدمت کرده اند به نظر می رسد که منجمد شده و ناتوان از حرکت و پیشروی هستند. اقتصاد جهانی ،صنعت خدمات مالی ،دولت ها ،خدمات بهداشتی و درمان ،رسانه ها ونهادهایمان برای حل مشکالت جهانی نظیر سازمان ملل ،همه و همه ،در حال دست و پا زدن هستند .من متقاعد شده ام که عصر صنعتی و نهادهایش نهایتا از کار افتاده و از میدان بدر خواهند شد.
ایاالت متحده ،رادیکالیزه شدن جوانان با جنبش حقوق شهروندی آغاز شد و به جنبش حقوق زنان و دیگر موضوعات توسعه پیدا کرد و با اعتراضات بر ضد جنگ ویتنام به اوج رسید. جوانان امروز در همان نقطه از نظر جمعیت شناسی قرار دارند که روزی والدین شورشی اشان قرار داشتند.در آمریکای شمالی انعکاس عربده ی بچه ها وسیع تر از خود عربده است .در آمریکای جنوبی، ورم جمعیت شناسی بسیار حاد شده و البته در آفریقا ،خاور میانه و آسیا ابعاد بزرگتری دارد .اکثریت جمعیت جهان زیر سی سال سن دارند و بیست و هفت درصد هم زیر پانزده ساله هستند. رادیکالیزه شدن بچه های عربده کش دهه ی شصت بر مبنای ایدئولوژی و امید جوانی بود .معترضان ،مخالفت با جنگ،تحسین و تقدیر فرهنگ جوانی و امکان برپایی نوعی جدید از نظام اجتماعی را به پیش می بردند. رادیکالیزه شدن جوانان به خروش آمده ی امروز بسیار متفاوت است .آن نه تنها در بیکاری بلکه در آمال ها و آرزوهای فردی فنا شده ،سوء رفتارو بی عدالتی ریشه دارد. جوانان بیگانه شده اند ،شاهد افول حضور رای دهندگان جوان در انتخابات ها باشید. آنها به نظام پشت کرده اند.
این جوانان هستند که به آتش شکست های ما می سوزند .جوانان که نسبتا بار مسئولیتی را نمی کشند و سرشار از شور و شوق هستند به طور سنتی مستعدترین نسل برای زیر سوال بردن وضعیت حاکم و مقامات هستند .پنجاه سال پیش بچه های عربده کش از طریق معجزه ی جدید تلویزیون به اطالعات دسترسی داشتند و زمانی که دانشگاه رو می شدند و تشکیل خانواده را به تاخیر می انداختند ،بسیاری این فرصت را پیدا می کردند تا با سیاست های دولت و نرم های اجتماعی مبارزه کنند .رادیکالیزه نگران کننده تر از همه این است که جوان شدن جوانان ،جهان را می روبد ،اعتراضات امروز در نوک انگشتانش اینترنت قرار انفجارگونه ،خشونت و اقدامات سرکوبگرانه گرفته است ،قوی ترین ابزار تا به امروز ی دولتی در اروپا ،آسیا و آمریکای شمالی برای فهم آن چه می گذرد،اطالع رسانی به دیگران و سازماندهی پاسخ ها و واکنش های به اوج خواهد رسید. جمعی .ابزار های دیجیتال اینترنت محور در پاریس ،در می هزار و نهصد و شصت نظیر توییتر ،فیس بوک ویوتیوب برای و هشت ،اعتراضاتی که دولت شارل دوگل انقالب های مصر و تونس بسیار کارا و و نظام سرمایه داری را به مبارزه می سودمند بودند. طلبید با تحصن دانشجویان آغاز شد و با اعتصاب عمومی دو هفته ای که بیش از ما نیاز داریم ایجاد شغل های جدید را در یازده میلیون کارگر را در بر می گرفت اولویت نخست قرار دهیم .ما نیاز داریم به اوج خود رسید .در همان سال جوانان نهادهایمان را از نو ابداع و بسازیم ،همه در آنچه در چکسلواکی بهار پراگ نامیده چیز از صنعت مالی تا الگو هایمان برای شد نقشی کلیدی بر عهده داشتند .در اواخر علم و آموزش،تا اقتصاد جهانی نوینی را دهه ی شصت ،در آلمان غربی ،جنبش آغاز کنیم .ما نیاز داریم جوانان امروز دانشجویی نیروی قابل توجهی پیدا کرد .در را در امور درگیر کنیم نه این که شهریه صفحه
114
بحران سرمایه داری هایشان را باال ببریم و پرداخت هزینه های مربوط به بازآموزی و دوره های آموزشی را قطع کنیم .ما نیازمندیم که انگیزه،شوق وتخصص اشان را پرورش دهیم .ما نیاز داریم به آنها کمک کنیم از ابزار های وب
محور نوین بهره مند شوند و در ساختن خطر تضاد و تعارض نسلها دامن زده ایم که جهانی بهتر،عادالنه تر و پایدارتر درگیر می تواند به رادیکالیزه شدن جوانان در اروپا و آمریکای شمالی بیانجامد به گونه ای که شوند. وقایع دهه ی شصت در مقایسه با آن رقیق و اگر چنین اقداماتی صورت نگیرد ،ما به کمرنگ جلوه کند.
فراز امواج “گسست” از محور نظام جهانی – ۱ یونس پارسابناب
عروج امواج تالطمات در سراسر جهان و اوجگیری جنبش های بیداری و رهائی علیه صاحبان ثروت ( اولیگوپولی های انحصاری – مالی شده جهان ) و دولتمردان فرمانبر آنها ( اولیگارشی های چند حزبی ،دوحزبی ،تک حزبی و بدون حزبی ) در سراسر جهان عمدتا منبعث از فراز و نشیب های بحران بزرگ ساختاری است که برای دومین بار در تاریخ صد و سی ساله سرمایه داری انحصاری ،گریبان نظام جهانی را گرفته است .موج اول رهائی در دهه های آغازین قرن بیستم با وقوع انقالب اکتبر ۱۹۱۷گسترش یافته و سپس با رشد جنبش های عظیم ضد استعماری و رهائیبخش ملی تا اوایل دهه ۱۹۷۰ادامه یافت .این موج عظیم بنا به عللی که در این جا مجال بحث اش نیست با محدودیت های تاریخی خود روبرو گشته و ( همراه با جنبش ها و دولت های برآمده از آنها ) ازنفس افتاده و به پایان عمر خود رسید .موج فعلی که در تقابل با بحران دوم ساختاری در عصر سرمایه داری انحصاری مالی شده جهانی هر روز گسترده تر و فراگیرتر بویژه در کشورهای پیرامونی در بند ( جنوب ) در جریان است ،تالش میکند که این دفعه اصل رهائی از یوغ اولیگوپولی های انحصاری را از طریق پروسه گسست از کلیت نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم = سرمایه داری واقعا ً موجود ) کسب کند .اگر عالئم شکلگیری و گسترش پروسه گسست را دیروز ( ۱۹۹۵ – ۲۰۱۰ ) در آمریکای التین ( ونزوئال ،بولیوی و… ).و آسیای جنوبی ( نپال ) دیدیم امروز ( ) ۲۰۱۱ – ۲۰۱۲پیشرفت فراگیر آن را در کشورهای خاورمیانه و آفریقای شمالی می بینیم .اوضاع متحول و تشدید تالطمات اجتماعی نشان میدهند که این موج رهائی بتدریج فردا ( دهه دوم قرن بیست و یکم ) به دیگر نقاط جهان و حتی به سواحل اقیانوس آتالنتیک قاره شمال آمریکا نیز خواهد رسید . مجله هفته شماره 26مرداد 1391
در بخش اول این نوشتار بعد از توضیح مختصر پیشینه رشد نظام جهانی در مرحله سرمایه داری انحصاری ( از ربع آخر قرن نوزدهم به این سو ) و بررسی اجمالی دو فاز مشخص تاریخی آن ،به چند و چون ” دو مدل انباشت ” در دوره انحصاری و تبعات ناشی از آنها – با تأکید بر تقسیم جهان به دو بخش مکمل و الزم و ملزوم کشورهای توسعه یافته مسلط مرکز و کشورهای توسعه نیافته در بند پیرامونی – میپردازیم .در بخش دوم و پایانی این نوشتار شکلگیری و گسترش پدیده گسست به عنوان راه رهائی از یوغ اولیگوپولی های انحصاری ( یک در صدی ها = صاحبان ثروت و قدرت ) را در کشورهای در بند پیرامونی مورد بررسی قرار میدهیم . پیشینه سرمایه داری انحصاری و دو فاز عمده تاریخی آن سرمایه داری با این که در ربع آخر قرننوزدهم وارد مرحله انحصاری امپریالیستی خود گشت ولی از اول پیدایش خود به عنوان یک شیوه تولیدی متمایل به انباشت اضافی از طریق کسب ارزش اضافی ( سود ) بود .نفی و نابودی رقابت آزاد به خاطر رشد سرمایه داری انحصاری ( که در اواخر قرن نوزدهم نمایان تر گشت ) در واقع به رقابت بین انحصارات بر سر کنترل اولیگارشی های حاکم بر دولت – ملت ها در جهت داشتن دسترسی به منابع طبیعی در کره خاکی دامن زد . رقابت های عموما ً خونین بین انحصاراتچه در گستره تمرکز و تجمع بیشتر سرمایه در کشورهای توسعه یافته مرکز و چه در حیطه گسترش روند استعمار و تاراج کشورهای توسعه نیافته پیرامونی در سه قاره
( آفریقا ،آسیا و آمریکای التین – کارائیب ) به اضافه اقیانوسیه به رشد چشمگیر اقتصاد سرمایه داری جهانی در دوره ۱۹۴۵-۱۹۷۱ که به عهد طالئی معروف گشت ،منجر شد .بدون تردید این شکوفائی که عمدتا منبعث از جنگ جهانی دوم و سپس اشاعه جنگ سرد از سوی سرمایه داری انحصاری بود ،نمیتوانست ادامه یابد .در نتیجه تمرکز روی مالی ساختن بیشتر انحصارات از یک سو و تشدید جهانی گرائی سرمایه ( با اشاعه قوانین حاکم بر بازار آزاد نئولیبرالیستی ) از سوی دیگر به سیاست های استراتژیکی نظامی و میلیتاریستی نظام جهانی منجر گشت . در پرتو این تغییرات در طول نزدیکبه صد و بیست و پنج سال گذشته از سال ۱٨٨۵میالدی تاکنون ،میتوان مسیر رشد سرمایه داری انحصاری را به دو فاز مهم تاریخی تقسیم کرد .فاز اول از عنفوان و بحبوحه عروج انحصارات در دو دهه آخر قرن نوزدهم شروع گشته و تا سال ۱۹۴۵ ادامه داشت .فاز دوم که با تشدید جهانی گرائی سرمایه انحصاری مالی در سال ۱۹۷۱آغاز گشته و تا کنون ( ) ۲۰۱۱ دادمه دارد . در فاز اول رشد سرمایه داری انحصاری( از ) ۱۹۴۵ – ۱٨٨۵جهان به حوزه نفوذ بین امپریالیست ها تقسیم گشته و تالقی ها عموما ً بین امپریالیست های متعدد به وقوع می پیوست .بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵تحولی در شکل و شمایل امپریالیسم به وقوع پیوست و فاز دوم در رشد سرمایه داری انحصاری آغاز گشت . از سال ۱۹۴۵تا پایان جنگ سرد آمریکابا کسب موقعیت هژمونیکی در جهان امپریالیستی به دوره ” حوزه های نفوذ ” و تالقی های خشونت آمیز و جنگ بین امپریالیست های متعدد و متکثر خاتمه داد صفحه
115
.با سقوط و تجزیه شوروی و بلوک شرق ،افول جنبش های رهائیبخش ملی در سه قاره و تضعیف و ” اخته سازی ” جنبش کارگری در اروپای آتالنتیک ،شکل و شمایل امپریالیسم به صورت سه سره ( دسته جمعی ) به سرکردگی آمریکا درآمد که تاکنون ادامه دارد. ابزارهای سرمایه انحصاری برای برون رفت از بحران در هریک از این فازهای تاریخی ،سرمایه انحصاری قادر گشته خود را با شرایط الزامات دو بحران طوالنی مطابقت دهد . بحران اول در ۱٨۷٣آغاز گشته و با افت و خیزهای مشخص تا سال ۱۹۴۵ادامه داشت .بحران دوم از ۱۹۷۱شروع گشته و تاکنون ( ) ۲۰۱۱ادامه دارد ابزارهای استراتژیکی که سرمایه انحصاری از آنها استفاده کرده که از این بحران ها بیرون آید ،عبارتند از : – ۱تمرکز و تجمع ( ادغام ) سرمایه در سطح جهانی از طریق مالی سازی . – ۲تعمیق جهانی گرائی از طریق استعمار و تقسیم مجدد جهان عمدتا از طریق جنگ و نظامیگری . با استفاده از این ابزارهای استراتژیکی صاحبان و حامیان سرمایه انحصاری ( مالی شده و جهانی گرا ) موفق گشتند که دو مدل انباشت را در سطح جهانی رایج سازند که این دو مدل عبارتند از – ۱ :مدل ” خود مختار ” ( اتو سنتریک ) در کشورهای مسلط مرکز, – ۲مدل ” صدور محور ” در کشورهای دربند پیرامونی رشد این دو مدل انباشت که به تعمیق نابرابری بین مرکز و پیرامونی ها در سطح جهانی شدت بخشیده به ظهور یک تضاد عمده ای در درون نظام دامن زده که بطور نمایان در فورماسیون وقوع یک رشته انقالبات سوسیالیستی در کشورهای نیمه پیرامونی ( مثل روسیه ) ۱۹۱۷و عروج جنبش های ضد استعماری و رهائیبخش ملی در کشورهای پیرامونی سه قاره ،انعکاس یافته است .در این دوره طوالنی ( – ۱۹۷۶ ) ۱۹۱۷است که سرمایه داری انحصاری به عنوان یک شیوه تولیدی حاکم و متوفق به یک نظام جهانی و قوانین حاکم بر بازار آزاد آن منجمله ” قانون ارزش ” آن به قوانین حاکم در اقتصاد جهانی تبدیل گشته اند .کارکرد قانون ” ارزش جهانی ” بر مجله هفته شماره 26مرداد 1391
اساس تبادل نابرابر با اعمال سیاست های امپریالیستی رانت خوار دنیای کنونی ما را بیش از هر زمانی در گذشته به دو بخش مکمل و الزم و ملزوم کشورهای مسلط مرکز ( شمال گلوبال ) و کشورهای دربند پیرامونی ( جنوب گلوبال ) تقسیم کرده است .
مقایسه با در صد باالتر استثمار کار در کشورهای در بند پیرامونی یکی از موانع اصلی رشد همبستگی و اتحاد طبقه کارگر در سطح جهانی و بین المللی ( بین کارگران کشورهای مرکز و کشورهای پیرامونی ) می باشد . پدیده ابر استثمار و سرنوشت
اگر روزگاری در گذشته این تقسیم بندی توسط سرمایه انحصاری آن چنانکه شاید کشورهای در بند پیرامونی و باید برای حتی بخشی از چالشگران ضد عروج سرمایه داری انحصاری ( امپریالیسم نظام ( منجمله مارکسیست ها ) مبرهن و ) از اواخر قرن نوزدهم به این سو نظامی برمال نگشته بود ،در حال حاضر در فاز بوجود آورد که جهان را بین کشورهای فعلی حرکت سرمایه یعنی گلوبالیزاسیون ( ثروتمند مرکز و کشورهای فقیر پیرامونی گسترش بازار آزاد نئولیبرالیسم ) این پدیده تقسیم کرد .در طول صد و سی اندی بطور گسترده ای برمالتر و حتی رسانه ای سال که از عمر این مرحله از سرمایه تر گشته است .امروز ادغام ،فشردگی و داری جهانی میگذرد ،کشورهای دربند تمرکز سرمایه به روشنی در رشد سرمایه پیرامونی شاهد یک دوره ای از سرنوشت انحصاری در سطح جهانی و بین المللی خود گشتند که در آن یک پروسه طوالنی محرز و روشن است .در این پروسه ” توسعه ی توسعه نیافتگی ” بر زندگی و سرمایه با کنترل بر ” انحصارات پنج گانه ” صورتبندی های اجتماعی آنها اعمال گردید منجمله تکنولوژی روزانه متحرک تر گشته .از تمام کشورهای متعلق به سه قاره به و به موازات آن شرکت های غول پیکر به اضافه اقیانوسیه تنها کشوری که از چنگ سرعت جهانی تر و مالی تر میگردند . این سرنوشت فالکت بار گریخت و توسعه علیرغم این جهانی گرائی سریع و گسترده ” اتو سنتریک ” ( خود گردان ) خود را تقسیم جهان از نظر سیاسی به ملت – دولت بطور نورمال طی کرد ،ژاپن بود .بقیه این های متفاوت به قوت خود باقی مانده و کشورها با گذشت زمان یکی بعد از دیگری اولیگارشی های حاکم بر این کشورها برای به کشورهای مرکز وابسته گشتند .با این تامین و رشد منافع شرکت های غول پیکر که تعدادی از کشورهای پیرامونی در آسیا خودی در مقابل شرکت های غول پیکر ( مثل کره جنوبی ) و در آمریکای التین غیر خودی تالش میکنند و پیوسته بر ( مثل آرژانتین ) توانستند خود را در دهه علیه آزادی حرکت و مهاجرت کارگران و های آخر قرن بیستم حداقل صنعتی سازند دیگر زحمتکشان از کشور و منطقه ای به ولی تعداد بسیار چشمگیری از این کشورها کشور و منطقه دیگر موانع بوجود آورده و در همین دوره بقدری دچار پروسه فالکت قوانین وضع میکنند .نتیجتا َ نظمی از تبادل بار ” توسعه ی توسعه نیافتگی ” گشتند که نابرابر در سطح جهان بوجود آمده که در به نام ” جهان چهارم ” معروف گشته و آن تفاوت در دستمزدها بین نیروهای کار به کشورهای درمانده و همواره فقیر تبدیل در کشورهای متفاوت بزرگتر از تفاوت گشتند .مضافا َ حتی آن کشورهائی هم که بین کارآئی آن نیروها است .البته این ظاهرا به نظر میرسد که رشد و توسعه یافته تبادل نابرابر بین مرکز و پیرامونی فقط به و به “کشورهای نو ظهور اقتصادی ” ( مثل نیروهای کار بین آنها محدود نمی گردد بلکه هندوستان ،برزیل ،اندونزی و ) ..معروف در دیگر گسترده ها منجمله در حیطه پهناور شده اند در اکثر مواقع و موارد و در گستره منابع و معادن طبیعی نیز به نفع مرکزها های متعدد وابسته به کشورهای مسلط مرکز و به ضرر پیرامونی ها عمل میکند .این ( حی ) ٨بویژه کشورهای امپریالیستی نابرابری ها بخوبی نمایان می سازد که ابر سه سره ( آمریکا ،ژاپن و اتحادیه اروپا استثمار نیروی کار در کشورهای پیرامونی ) هستند .البته باید اذعان کرد که چین به دستمزد کارگر در کشورهای مرکز را بطور خاطر وسعت و موقعیت استراتژیکی اش از چشمگیری بیشتر و باالتر از دستمزد کارگر یک سو و ارثیه انقالبی عهد مائو تسه دون در کشورهای پیرامونی میسازد .علت این ااز سوی دیگر بالقوه مهمترین استثناء در امر که در ارتباط نزدیک با جهانی گرائی بین کشورهای ” نوظهور و نوخاسته ” در سرمایه انحصاری است ،جوهر اصلی نظام دهه های آغازین قرن بیست و یکم محسوب جهانی سرمایه داری امپریالیستی کنونی را میگردد .ولی آن عاملی که در آینده در تشکیل می دهد .بر این اساس به نظر این سرنوشت نه تنها کشورهای دربند پیرامونی نگارنده نیز وجود در صد پائین تر استثمار بلکه کشورهای مسلط مرکز نیز نقش کار در کشورهای مسلط مرکز در مقام کلیدی ایفاء خواهد کرد تحول و دگردیسی صفحه
116
در ساختار طبقاتی در درون نظام ( در جهت شکلگیری و رشد همبستگی طبقه کار و زحمت در سطح جهانی ) در کارزار علیه صاحبان ثروت و قدرت خواهد بود .در پرتو این عامل تحول و دگردیسی ،در حال حاضر میتوان جهانیان را به شش طبقه بزرگ و فراگیر تقسیم کرد .این طبقات که امکان ظهور و اعتالی همبستگی و وحدت طبقه کارگر در سطح جهانی ( وحدت گلوبال کار ) در تقابل و مبارزه علیه نظام ( گلوبال سرمایه ) در درون آنها قرار دارد ،عبارتند از :
ارزان بزرگ را برای نظام سرمایه بطور قابل مالحظه ای افزایش داده است . – ۵اقشار متعدد روستائی – دهقانی کشورهای دربند :این طبقه که هنوز هم تحت استثمار دو گانه شیوه تولیدی پیشاسرمایه داری و شیوه تولید سرمایه داری واقعا ً موجود شدیدا مورد ستم طبقاتی قرار دارد در کشورهای پیرامونی مناطق بزرگی از آفریقا ،آسیا و آمریکای التین هنوز هم در صد قابل توجهی از جمعیت و نیروی کار این کشورها را تشکیل میدهد . – ۶اقشار مختلف حاشیه نشینان ( ستمدیدگان ساکن گتوها ،زاغه ها ،کوخ ها و…) :این اقشار در کلیت خود که تعدادشان متجاوز از نیم میلیارد جمعیت کنونی جهان هستند ،عمدتا در شهرهای بزرگ کشورهای سه قاره و متروپل کشورهای مرکز سکونت دارند و توسط بعضی از جامعه شناسان سیاسی به نام جمعیت ” فرو طبقاتی ” ( �un ) derclassمعروفند .
– ۱طبقه کالن بورژوازی امپریالیستی : این طبقه که امروز در بحبوحه ” جنبش فتح وال استریت ” به نام ” یک در صدی ها ” توسط اشغالگران معروف شده است ، عمدتا صاحبان کالن اولیگوپولی های جهانی انحصاری ” مالی شده ” را در بر میگیرد .این صاحبان که دولتمردان کشورهای مرکز را بیش از پیش فرمانبر خود ساخته اند با استفاده از نیروهای نظامی – جنگی و بنیادهای مالی بیشترین ارزش اضافی ( حضور این طبقات که به تدریج در پانصد سود ) را در جهان بطور متمرکز و فشرده سال گذشته تاریخی سرمایه داری شکل گرفته در اختیار خود قرار داده اند . و در مرحله سرمایه داری انحصاری جهانی – ۲پرولتاریای کشورهای مرکز :این طبقه شده ،در صد سال گذشته در سراسر جهان تا دهه های آخر قرن بیستم از مزایای ازدیاد رشد و گسترش یافته اند ,امروز شرایط دستمزدهای واقعی در ارتباط با افزایش و اوضاع پیچیده و کمپلکسی را در حیطه کارآئی تولیدی کارگر برخوردار بود .ولی های مبارزاتی ،استراتژیکی و فورماسیون این مزایا در دوره فاز فعلی حرکت سرمایه های انواع و اقسام اتحادها ،همبستگی ها در بیست سال گذشته به تدریج از کارگران به وجود آورده اند که محتاج بررسی هستند پس گرفته شد و امروز کارگران بیکار و نیمه .در این راستا نظری اجمالی به کیفیت وقت که روزانه برتعداد میلیونی آنها اضافه ساختارهای سیاسی در کشورهای پیرامونی میگردد ،به خیل جوانان و دانشجویان و که در برگیرنده اکثریت عظیمی از مردم به معلمین که عزم کرده اند که با ایجاد جنبش این طبقات می باشند ،میتواند به تفهیم و عظیم ” فتح وال استریت ” جهان بهتری را دانش ما در مورد پیچیده گی های اوضاع و شرایط بویژه درباره نیروهای اجتماعی و بسازند ،می پیوندند . سیاسی این جوامع کمک کند . – ٣طبقه بورژوازی کشورهای دربند پیرامونی :این ظبقه که بخشی از آن روزگاری -نفوذ و دخول امپریالیسم و اعمال ابر در گذشته با عنوان ” بورژوازی ملی ” جنبش استثمار بر کارگران و دیگر زحمتکشان های رهائیبخش ملی در کشورهای پیرامونی در کشورهای پیرامونی باعث گشته که ( جهان سوم ) را رهبری میکرد ،امروز ساختارهای سیاسی – دولت ها و نیروهای در کلیت خود به کمپرادورهای نظام سرمایه اجتماعی و سیاسی و… .شدیدا دستخوش تبدیل گشته و دربست در خدمت اولیگوپولی دگردیسی قرار گیرند .دولت ها همراه با دولتمردان به شکل های متعدد و متفاوتی های انحصاری قرار گرفته است. “دژنره” و یا “اخته” شده و به اولیگارشی – ۴پرولتاریای کشورهای دربند پیرامونی :های اتوکراتیک (مستبد) که شدیدا ضعیف این طبقه به خاطر ” عدم تعادل ” بین کارآئی و پراکنده هستند ،تبدیل گشته اند .به عبارت تولیدی و دستمزدی که دریافت میکند ،به دیگر این دولت ها که عمدتا فاقد پایگاههای شدت مورد ابر استثمار نظام سرمایه قرار توده ای در کشورهای خود هستند فقط با گرفته است .امروز بر جمعیت این طبقه به ادامه موقعیت کمپرادوری خود در درون جهت پروسه متنوع و متعدد صنعتی سازی نظام میتوانند با تکیه به حمایت نظامی در کشورهای سه قاره بطور روزافزونی کشورهای مسلط مرکز بویژه آمریکا به عمر اضافه گشته و اندازه ارتش ذخیره کار حاکمیت ضد مردمی خود ادامه دهند . مجله هفته شماره 26مرداد 1391
اولیگارشی های حاکم در کشورهای مسلطمرکز و در راس آنها آمریکا برای این که کنترل خود در کشورهای پیرامونی تامین سازند پیوسته تالش میکنند که با تبلیغ و ترویج مستقیم و غیر مستقیم اندیشه های تاریک و عقب مانده شووینستی – پانیستی از یک سو و بنیادگرائی دینی – مذهبی از سوی دیگر در جوامع پیرامونی دولت های آن ها را بطور دائم در وضع ضعیف و ناتوان قرار داده و آنها را برای همیشه در موقعیت کمپرادوری وابسته به محور نظام جهانی نگاه دارند .بر خالف خیلی از سکوالریست های طرفدار ” بازار آزاد ” ،پست مدرنیست ها و اسالمیست ها ( بنیادگرایان ) ،نگارنده برآن هستم که هم اندیشه ها و جنبش های بنیادگرائی و هم اندیشه ها و جنبش های شووینستی – پانیستی پدیده های مستقل از حرکت و گردش سرمایه در فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( گسترش بازار آزاد نئولیبرالیستی ) نبوده و عمدتا معلول و مخلوق نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی هستند .مضافا َ نگارنده اعتقاد دارم که ترویج و رونق دموکراسی در کشورهای سه قاره جنوب کشورهای پیرامونی ،بدون رهائی از یوغ امپریالیسم از طریق پروسه گسست از محور نظام جهانی سرمایه دموکراسی ُدم بریده و ناپیگیر بوده و عوض این که درخدمت عدالت اجتماعی قرار گیرد مثل کشورهای مسلط مرکز در خدمت سرمایه داری انحصاری مالی شده قرار گرفته و به شکاف های عظیم طبقاتی شدت خواهد بخشید . آرزو و خواست جنبش های رهائیبخشدر کشورهای سه قاره جنوب نزدیک به شصت سال پیش در کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵در جنبش غیر متعهد ها در عصر جنگ سرد نمودار گشته و به ظهور رسیدند .اما ّ آن تالش ها با گرفتاری در محدودیت های تاریخی خود و سپس با فرو رفتن در توهم ” رسیدن به آنها ” در باتالق منطق حرکت سرمایه افتاده و در آغاز دهه ۱۹۷۰از نفس افتادند .مضافا با فروپاشی و تجزیه شوروی و بلوک شرق کشورهای پیرامونی جنوب بیش از پیش فرصت هر نوع بلند پروازی را در مقابل تهاجم نیروهای امپریالیستی در دوره بعد از پایان جنگ سرد از ۱۹۹۰به این سو از دست دادند . در نتیجه امروز آن چه که به عنوان بدیلرهائی برای ملت – دولت ها و توده های مردم در کشورهای دربند پیرامونی جنوب وجود دارد پدیده ای غیر از انقالبات اصیل نیستند که مسلما َ به شکل های متنوعی در این کشورها به وقوع خواهند پیوست .بدون تردید برای مردم کشورهای دربند پیرامونی صفحه
117
بحران سرمایه داری تنها راه واقعی که آنها را میتواند به هدف خود یعنی رهائی از فالکت و بی امنی برساند همانا در جهت گسست از محور نظام جهانی سرمایه است .از هم اکنون عالئم زیادی از عروج امواج رهائی برای گسست از نظام جهانی سرمایه در کشورهای آسیا مثل نپال و آمریکای التین همچون کشورهای عضو ” آلبا ” و در آفریقا و خاورمیانه مانند مصر و تونس و… به روشنی دیده میشوند . در شماره آینده این نشریه به چند و چون پروسه گسست از محور نظام و ویژگی های مشخص آن در قرن بیست و یکم خواهیم پرداخت.
مبب ساعتی اجمتاعی، فرزند شکاف ثروت جان ویدال
برگردان :بابک پاکزاد
منابع و مآخذ جان بالمی فاستر ” ،معرفی نقطه نظرات سمیرامین ” ،در مجله ‘نتلی ریویو” سال ،۶٣شماره ، ۵اکتبر ۲۰۱۱صفحات ۷ –.۱ – ۲سمیرامین ” ،قانون ارزش جهانی ” ، نیویورک ”،مانتلی ریویوپرس” . ۲۰۱۰ ، – ٣سمیرامین ” ،کاله برداری دموکراتیک و بدیل جهانی ” ،در مجله “مانتلی ریویو”‘سال ، ۶٣شماره ، ۵اکتبر . ۲۰۱۱ – ۴یونس پارسا بناب ”،بنیادگرائی اسالمی در خدمت نظام جهانی سرمایه “ ،و ” رابطه نظام جهانی سرمایه با بنیادگرائی ” در کتاب ” جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه ، ” ۱۹۹۱ -۲۰۰۹ :چاپ آمازون دات کام . ۲۰۱۰ ، – ۵مارتین ولف ( ” ) wolfسرمایه مالی لجام گسیخته اقتصاد جهانی را بازسازی میکند ” در روزنامه “فایننشیال تایمز “۱٨ ، ژوئن .۲۰۰۷
براساس گزارش جدید سازمان ملل پیرامون التینی تبار و چند رگه کمتر از ۱۵۰۰۰دالر محیط و فضای شهری ،نابرابری فزاینده در درآمد دارند .امید به زندگی آمریکایی های شهرهای آمریکا می تواند به ناآرامیهای آفریقایی تبار به اندازه مردمی است که در اجتماعی گسترده و افزایش مرگ و میر چین یا برخی ایالت های هند زندگی می کنند و این مساله به رغم این حقیقت است که منتهی شود. در بررسی میزان نابرابری در صد و بیست ایاالت متحده بسیار ثروتمند تر از این دو شهر اصلی ،نیویورک جایگاه نهم در جهان کشور است”. را به خود اختصاص داد و سطح نابرابری تفاوت در میزان ثروت اغلب بر مبنای در آتالنتا ،نیواورلئان ،واشینگتن و میامی ضریب جینی محاسبه می گردد .هر چقدر مشابه نایروبی /کنیا و ابیجان/ساحل عاج سطح باالتر باشد ،ثروت بیشتری در دست گزارش شد .برخی از شهرها ،باالی خط افراد کمتری متمرکز است. “اعالم خطر” – که در سطح بین المللی به آنا تایبا جوکا سرپرست نمایندگی سازمان رسمیت شناخته شده و جهت هشدار به دولت ملل در لندن دیروز گفت “واضح است که ها بکار می رود -قرار دارند. تنشهای اجتماعی ،برخاسته از نابرابری
در گزارش آمده است“ :سطح باالی نابرابری است .نظریه سرریز شدن یا بهتر است میتواند تبعات منفی اجتماعی ،اقتصادی بگوییم چکه کردن ثروت از باال (این که و سیاسی به همراه آورد و اثرات بی ثبات ثروت از ثروتمندان شروع می شود) به کننده ای بر جوامع در پی داشته باشد .این سرانجام نرسیده .نابرابری برای هیچکس نابرابری ها منجر به شکاف های سیاسی خوب نیست”. و اجتماعی می شود که می تواند تا سطح بر اساس گزارش ،هند بر اثر آزادسازی ناامنی و ناآرامی های اجتماعی ارتقا یابد ”.اقتصادی و جهانی شدن نابرابرتر شده و بر اساس گزارش ساالنه سازمان ملل پیرامون وضعیت شهرهای جهان ،در ایاالت متحده و کانادا ،نژاد یکی از مهم ترین عوامل در تعیین سطح نابرابری بشمار می رود.
“در قیاس با ۱۵درصد خانوارهای سفید پوست در نیویورک غربی ،در همین منطقه تقریبا ۴۰درصد خانوارهای سیاه پوست، مجله هفته شماره 26مرداد 1391
نابرابرترین شهرها در آفریقای جنوبی، نامیبیا و آمریکای التین قرار دارد.
“تاثیر فزاینده توزیع نابرابر ثروت ،به شکاف عمیق و پایدار میان غنی و فقیر منتهی شده است .آزاد سازی تجارت ،مزایای مورد انتظار را با خود به همراه نداشته است”. صفحه
118
بحران سرمایه داری بر اساس گزارش مذکور هم اکنون پکن از منظر برابری در راس کشور های جهان قرار دارد و شهرهایی چون جاکارتا در اندونزی ودارداوا در اتیوپی را پشت سر گذاشته است. در اروپا که عموما متوازن تر و برابرتر از قاره های دیگر است،دانمارک ،فنالند،هلند و اسلوونی به عنوان برابر ترین کشور ها و یونان ،انگلستان و اسپانیا در میان نابرابرترینها طبقه بندی شده اند”.شکاف ها بویژه در شهر های اروپای شرقی،شهر های بزرگ اسپانیا و شمال انگلستان بسیار حاد است”.
جمعیت تا سال ۲۰۵۰کماکان بزرگترین کالن شهر جهان باقی بماند.اما مکزیکو سیتی ،نیویورک و سائوپائولو راه خود را در جدول شهرهایی چون مومبایی،دهلی و داکار باز خواهند کرد .کینشازا و الگوس دو شهر در قاره آفریقا هستند که پیشبینی می شود هر کدام با افزایش جمعیتی معادل ۶میلیون نفر تا سال ۲۰۵۰بیشترین رشد را داشته باشند. عالوه بر حرکت از روستا به شهر که نشانه رشد سریع جمعیت در ۴۰سال گذشته است سازمان ملل انتظار دارد که جمعیت بیشتری از شهری به شهر دیگر جا به جا شود. پایتخت ها به شکلی ویژه ،سرمایه کشور ها را هر چه بیشتر به خود جذب کرده و به سرعت رشد می کنند .برخی پایتخت ها محل سکونت تقریبا نیمی از جمعیت یک کشور هستند.
در این گزارش همچنین حرکت مداوم جمعیت از روستا به مناطق شهری ثبت گردیه است. باور بر این است که در سال جاری تعداد افراد ساکن در مناطق شهری برای نخستین بار از کسانی که در روستا زندگی می کنند بیشتر می شود .بر اساس گزارش مذکور اما گزارش همچنین مشخص کرده است آنچه هیچ نشانی از تخفیف یافتن این روند مشاهده باور دارد ،ظهور یک گرایش شهری جدید و شهر هایی است که ابعاد آنها کوچک می نمی شود. گزارش پیشبینی می کند که “انتقال قابل شود.
توجه جمعیت میان شهر و روستا پایان نیافته” ،میزان فرایند شهری شدن طی ۴۰ سال آینده به طرز فاحشی افزایش پیدا خواهد کرد و تا سال ۲۰۵۰به ۷۰درصد خواهد رسید. مهم ترین جریان شهری شدن در چین به وقوع پیوسته است .میلیون ها تن از روستاها به شهرها رفته اند .براساس گزارش ،طی ۱۸سال گذشته ۴۹شهر جدید ایجاد شده اند. انتقال سریع به یک جامعه شهری ،ثروت بسیار در بر داشته اما برخی تبعات منفی را نیز به همراه آورده است.
“چین با سه برابر بودن درآمد مناطق شهری نسبت به مناطق روستایی در این مورد دارای عمیق ترین شکاف در جهان است. نابرابری رو به افزایش است با دستمزد های بیتناسب برای نیروی کار بسیار ماهر … و مشکالت جدی برای بیکاران و کارگران غیر رسمی”. در کشور های در حال توسعه نرخ رشد شهرها ،باالترین است .به طور متوسط ماهانه ۵میلیون نفر ساکن جدید به شهر ها اضافه می شود که در حقیقت ۹۵درصد رشد شهری در جهان را به خود اختصاص می دهد .بنا به پیشبینی گزارش ،شهرهای آسیایی طی ۴۰سال آینده بیشتر رشد می کنند و ۶۳درصد جمعیت شهری جهان تا سال ۲۰۵۰را از آن خود می کنند. انتظار می رود که توکیو با ۳۶۴۰۰۰۰۰نفر مجله هفته شماره 26مرداد 1391
اقتصاد انگلی وجنبش ضد سرمایه داری علیرضا ثقفی تقدیم به علی اخوان باز مرغی فوق دیواری نشست دیده سوی دانه دامی ببست یک نظر اوسوی صحرا می کند یک نظرحرصش تمنا می کند
این نظر باآن نظر چالیش کرد ناگهانی انتظار می رود جمعیت ۴۶کشور از جمله از خرد خالیش کرد آلمان ،ایتالیا ،ژاپن و بیشتر کشور های شوروی پیشین در سال ۲۰۵۰نسبت به موالنا امروز کمتر شود .بر اساس گزارش ،طی ۳۰سال گذشته بیشتر شهر ها در جهان توسعه یافته بجای رشد با سیر نزولی مواجه برروی یک پالکارد در جنبش ضد سرمایه بوده اند. داری نوشته شده بود : ۴۹شهر در انگلستان از جمله لیورپول و دیگر مراکز صنعتی قدیمی در شمال انگلستان و ۱۰۰شهر در روسیه عمدتا به «دنیا به اندازه نیاز همگان دارد ولی به دلیل معضل بیکاری طی ۱۹۹۰و ۲۰۰۰با اندازه حرص همه ندارد» کاهش ابعاد مواجه بوده اند .در ایاالت متحده ۳۹شهر ،امروز کوچکتر از آن چیزی سیستم اقتصادی ایران با الگوبرداری سه هستند که ۱۰سال پیش بودند. دهه ی گذشته از سیستم اقتصاد کشورهای دالیل افول شهر ها عمدتا اقتصادی بوده اند سرمایه داری غربی ،به صورت کم وبیش اما بر اساس گزارش ،محیط زیست نیز هم اکنون به یک عامل مهم و اساسی بدل شده یکسان ،اما با تفاوت های خاص خود، در تقویت بازار مالی و گردش نقدینگی است. در سطح جهانی هماهنگ بوده است. کیفیت هوا و آلودگی بر اثر استخراج معادن ،هر چند این سیستم تالش کرده که برای نیروگاه ها و فرایند اکتشاف و استخراج خود استقالل محلی را حفظ کند اما قوانین نفت عامل کاهش جمعیت در شهرهای هند ،مشخص حاکم بر سرمایه داری این تالش مکزیک و آفریقا بوده اند“ .شهرها اغلب ها را به مسیر حاکمیت سود کشانده است. با مشکالت تهدید کننده محیط زیست نظیر فقدان آب سالم ،بهداشت و مسئله زبالهها و پس ماندها دست به گریبان هستند”. در مقاله ی ۹ماه پس از هدفمند سازی منبع:گاردین
یارانه ها ( )۱گردش مالی اقتصادی و چرخش نقدینگی در بازار مالی تا حدودی مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که تزریق نقدینگی به صورت هدفمندسازی یارانه ها ،که در اختیار اقشار مختلف صفحه
119
است ،به گونه ای که اگر بخواهیم ارزش بورس را با دالر ۲۰۰۰تومان بسنجیم، کل بورس به حدود ۵۰میلیارد دالر رسیده است( .ارزش بورس به حدود یک سوم سقوط کرده است)
به خصوص کارگران وحقوق بگیران وساکنان روستایی وحاشیه نشینان قرار می گیرد ،با یک چرخش در دست شرکت های بزرگ و واردکنندگان کاال جمع شده و سر از بازار مالی درمی آورد .اکنون می توان این چرخش مالی و چگونگی آن را در اقتصاد ایران بیشتر مورد بررسی این گردش و افت و خیز در بازارهای قرار داد. مالی جهانی به صورت های دیگر وجود داشته است که همه ی آن ها از قوانین واحد دست اندرکاران بازار مالی تالش دارند سرمایه داری پیروی می کند ولی با تفاوت بگویند که بازار مالی ایران ،جدا از بازار و ویژگی خاص خود .در این نوشته ضمن مالی جهانی است و برای خود استقالل شکافتن آن قوانین حاکم کلی ،ویژگی های دارد و حتا در شرایطی که بورس های اقتصاد ایران را تا سرحد امکان مورد جهان مسیر سقوط را طی می کرد ،بورس بررسی قرار می دهیم .قوانین بازار مالی ایران و بازار مالی آن از رونق برخوردار که همواره به دنبال سود می گردد تا بتواند بود به طوری که شاخص بورس در ظرف درمجموع کاهش نزولی نرخ سود خود را سال گذشته نزدیک به دو برابر افزایش حفظ کند ،باعث می شود که نقدینگی به یافت و بازار بورس ایران از مرز ۱۲۵صورت سیال به بازارهای غیررسمی و میلیارد دالر گذشت که بسیار کم سابقه قاچاق ارز ،طال و یا هر کاالی دیگری بود .اما با سقوط مجدد بازار مالی و به سرریز کند تا جایگزین این کاهش نرخ خصوص چند تهدید قطعنامه ای آژانس سود باشد. اتمی و شورای امنیت ،بازار مالی ایران ظرف یکی دو هفته مسیر سقوط را پیمود و نشان داد که از این نظر هر چند با در برابر سقوط این بورس ،قیمت دالر تفاوت هایی ،اما تابع همان قوانین بازار و طال افزایش یافت واین نشانگر وجود مالی جهانی است؛ حتا ضعیف تر از آن و همان نقدینگی هایی در بازار است که به با یک اخم بازار جهانی و با یک قطعنامه یک سمت سرازیر می شوند… و پس کشورهای متروپل سرمایه داری ،چگونه از چندی همانند هر سیکل دیگر ،احتماال از بازارمسکن یا مصالح ساختمانی، ساقط می شود. مواد غذایی و غیره سر در می آورند. هم اکنون گرانی لجام گسیخته درهمه ی به همین دلیل اقتصاد ایران در مقیاسی هر کاالها مشهود است تا باز هم نرخ سود چند منطقه ای و بعضا تاریخی و تحت را حفظ کند .باال و پایین کردن نرخ بهره تاثیر هرم قدرت ،اما در مجموع هم روند ی بانکی ،فروش سهام و اوراق قرضه ی با اقتصاد جهانی است و بررسی نوع دولتی و غیردولتی ،همواره ابزاری برای اقتصاد و سیستم انگلی حاکم بر آن نشان هدایت این نقدینگی ها و بازارهای مالی دهنده ی همان اقتصاد انگلی حاکم بر کل بوده است که سیاست گذاران این بازار جهان سرمایه داری است که این روزها با با رانت اطالعاتی شرکت های بزرگ ( )۳همواره سعی دارند از موج تخریبی بحران فزاینده ای روبروست. سیالیت این بازار مالی جلوگیری کنند ،اما با همه این احوال در بحران های بوجود در آذر ماه شاخص بورس بر طبق گفته آمده از مقابله با آن عاجز هستند .سرمایه ی دست اندرکاران ۳۹میلیارد دالر کاهش داری برای جلوگیری از کاهش نرخ سود یافت که نشان دهنده ی وجود حباب قیمت باید همواره راه جدیدی پیدا کند )۴( .چاپ در این بازار است و اگر کل گردش بورس اسکناس بی پشتوانه و کسری بودجه ی و اوراق آن را ،به گفته ی روزنامه ی دولت ،که در حقیقت خرج کردن از ثروت رسمی ومقامات بورس همان ۱۲۵میلیارد عمومی و جیب مردم است ،باعث گسترش دالر در نظر بگیریم ،بورس ایران در این نقدینگی می شود که در ۶سال گذشته ظرف دو هفته یک سوم سقوط کرد )۲( .از ۶۰میلیارد دالر به ۴۰۰میلیارد دالر و اگر در کنار این مساله در نظر آوریم رسیده است)۵( . که ارزش لایر در برابر دالر حداقل در چند ماهه ی اخیر یک سوم کاهش یافته مجله هفته شماره 26مرداد 1391
یکی از راه های مقابله با کاهش نزولی نرخ سود ،گسترش بازار غیررسمی است که در دو دهه اخیر شاهدش بودیم و ابعاد فراوانی داشته است و ما در این نوشته به آن می پردازیم. یکی از بالیای گردش مالی فراوان در دست عده ای خاص ،که دسترسی به زوایای پنهان اقتصاد را هم دارا هستند، گسترش بازار غیررسمی است که در ایران سابقه ای طوالنی دارد ،به خصوص که در سی سال گذشته وجود یک اقتصاد به ظاهر تحریمی ،این بازار و مکانیزم های آن را کامال گسترش داده است .این بازار غیررسمی از دالر و سکه و ارزهای مختلف گرفته تا کاالهای مصرفی مانند سیگار ،قند و شکر و یا هر چیز دیگری را در برمی گیرد که مربوط به زندگی مردم می شود همانند میوه ،مصالح ساختمانی وغیره و بطور کلی تمام اقتصاد ایران. به طوری که گاه برخی از مسووالن هم از بزرگترین بازار غیررسمی(قاچاق) دراقتصاد ایران صحبت می کنند . به موارد زیر که از زبان خود مسووالن آمده است توجه کنیم: واردات رسمی ساالنه ۷۰میلیارد دالر است که این آمار مربوط به گمرکات است و در شش ماهه اول سال این واردات ۳۰ میلیارد دالر بوده است .حال اگر با یک حساب ساده بر طبق آمارها ،واردات ایران را ساالنه بیش از ۱۲۵میلیارد دالر بدانیم، ((، )۶تمام آمارها حاکی از آن است که درآمد ارزی ایران در سال های اخیر بیش از ۱۲۵میلیارد دالر بوده است) و اگر در نظر آوریم که در این سال ها ذخایر ارزی هم بر طبق گفته ی منابع رسمی کاهش یافته است ،بازار واردات غیررسمی حتا بیش از ۵۰درصد بوده است .در غیر این صورت ایران باید ساالنه ۶۵میلیارد دالر ذخیره ارزی داشته باشد. این ارقام از طریق دیگری نیز قابل اثبات است .بنا به گفته ی معاون بانک مرکزی در سال ۹۰با دو ماه و اندی مانده به آخر سال ۴۰ ،میلیارد دالر صادرات غیر نفتی داشته ایم و در همین تاریخ یک مقام رسمی اعالم می کند که تا این تاریخ ۹۰میلیارد دالر صادرات نفت داشته ایم )۷(.در نتیجه صفحه
120
به روشنی گفته می شود که در ده ماه اول سال ۱۳۰میلیارد دالر صادرات داشته ایم و در برابر ۶۰میلیارد دالر واردات .در نتیجه به طور مشخص ۷۰میلیارد دالر مازاد ارزی داشته ایم که باید معادل آن ذخیره ارزی وجود داشته باشد و یا به هر ترتیب وارد بازار غیررسمی شده باشد .زیرا میزان ذخایر ارزی ایران هم چنان نامشخص است .در همین حال از قول یک مقام بلند پایه گفته می شود“ :نمی خواهم بگویم سهم قاچاق کاالمعادل حجم جابه جایی قانونی کاالست ولی نمی توان گفت خیلی کمتر از آن است ”.مقام دیگر اذعان می کند که حجم قاچاق کاال در سال ۱۳۸۷به ۱۹میلیارد دالر رسیده است. ( )۸آنقدر مساله باال می گیرد که ۱۱۶ نماینده درگزارشی از مجلس می خواهند به اقتصاد غیررسمی رسیدگی کنند و در نامه ای خواهان مبارزه با قاچاق کاال می شوند .در نامه از وجود سه اسکله متعلق به سپاه در چابهار ،خوررنگی و هرمزگان و چندین اسکله متعلق به نیروی انتظامی ، نیروی دریایی ،ارتش ،استانداری و چند نهاد دیگر دولتی نام برده شده که بیانگر وجود اسکله های غیرقانونی برای هر نهادی است تا نیازهای اقتصادی مدیران و برخی از پرسنل را حل کند.
۳۰میلیارد دالر ثبت شده واگر در شش میلیارد تومان به یک خانواده پرداخت ماهه دوم نیز به همین مقدار ثبت شود شد)۱۰(. (که البته با احتساب مصرف کاال ها در زمستان به نظر می رسد این آمار کمتر باشد) کمتر از نیمی از واردات از طریق همچنین گزارش مربوط به وجود ۵۰هزار رسمی و گمرکات وارد کشور می شود و میلیارد تومان نقدینگی در دست ۲۰۰نفر در صورتی که همان تفاوت قیمت دالر در گزارش کمسیون اصل ۹۰مجلس ()۱۱ در بازار آزاد و رسمی را در نظر آوریم، دوباره به همان آمار دو سوم اقتصاد غیر همه موارد فوق و صدها مورد ریز و رسمی در ایران می رسیم. درشت دیگر همه حاکی از آن است که اقتصاد رسمی و قانونی برای خود سرمایه این آمارها با داده های دیگر نیز تایید می داری به صورت آرزوی دست نیافتنی شود .سازمان تجارت جهانی اعالم کرده در آمده است و بسیاری از سرمایه داران که صادرات ایران در سال ۲۰۱۰میزان غیروابسته به مراکز قدرت آرزو می کنند ۱۰۱میلیارد دالر و واردات ایران در که بتوانند در یک رقابت بازار با نهادهای همین سال ۶۳میلیارد دالر اعالم شده که وابسته به قدرت وارد فعالیت شوند(.به ۳۸میلیارد دالر تفاوت آن در باراز غیر ضمیمه مراجعه شود) رسمی است ،غیر از تفاوت نرخ ارز)۹( .
آری حتا نظم کالسیک سرمایه داری برای اما اقتصاد غیر رسمی تنها محدود به سرمایه داران هم تبدیل به آرزو شده است. واردات نمی شود ،بلکه در چرخش اقتصادی به صورت قانونی اقتصاد غیررسمی به رسمیت شناخته می شود .اما آیا این مساله دلبخواه است؟ آیا سرمایه به عنوان مثال واگذاری قراردادهای نفت داری چه در ایران و چه در سطح جهانی وگاز با ترک تشریفات به سپاه از یک می تواند از اقتصاد غیررسمی و قاچاق طرف و به نزدیکان دولتی از طرف دیگر خالص شود؟ آنچه که سرمایه داری را اعتراض خود طرفداران سرمایه داری را وادار کرده است که در این مسیر بیافتد چیست؟ آیا سرمایه داری راه دیگری هم اگر حتا حجم قاچاق کاال را حدود ۵۰درصد به همراه داشته است .از جمله: داشته است؟ در نظر بگیریم و عالوه بر آن ،تفاوت بازار رسمی وغیر رسمی را هم در نظر آوریم ،این واردات غیررسمی بیشتر از واگذاری پروژه های نفتی به قرار گاه خاتم این گسترش اقتصاد غیررسمی (یعنی ۵۰درصد خواهد شد؛ زیرا تفاوت قیمت انبیا بدون هر گونه تشریفات به دور از نظارت قوانین مورد قبول) دالر در بازار رسمی و غیررسمی از مخصوص کشور ما نیست .از سال ۱۹۹۲ ابتدای امسال بین ۲۰۰تا ۳۰۰تومان واگذاری فازهای عسلویه و پارس جنوبی که معاهده نامه نفتا بسته شد در امریکای در نوسان بوده است و اخیرا به ۵۰۰تا (پروژه های گاز) بدون هیچ گونه تشریفات شمالی اقتصاد غیررسمی گسترش یافت. ۸۰۰تومان رسیده است .با یک حساب ایجاد مناطق آزاد تجاری در حقیقت ساده ۷۰میلیارد دالر واردات رسمی بین گسترش اقتصاد غیررسمی بود .مناطق ۱۴تا ۱۷میلیارد دالر با بازار غیر رسمی واگذاری طرح هایی همانند بزرگترین آزاد تجاری ،که بنیانش بر فرار از قوانین تفاوت دارد که به نفع بازار غیررسمی پروژه راهسازی ،باز هم بدون هیچ گونه حاکم بر خود سرمایه داری بود ،به مناطقی تبدیل شد که سرمایه داری در آن رها از است و اگر قیمت دالر را به صورت آزاد تشریفات ومزایده و… در واردات کاالی غیررسمی (قاچاق) به قید و بندهای خود سرمایه داری شد .در حساب آوریم ،نزدیک به دو سوم بازار این مناطق ،چند اصل مهم ِاین نظام به دالر میلیارد ده مناقصه بدون واگذاری ایران را کاالهای قاچاق تسخیر کرده است. طور مشخص نقض می شد که از همه قراردادهای خرید به قرارگاه خاتم النبیا مهم تر ،الزام به رعایت قوانین کار بود وهم روند با آن ،عدم پرداخت مالیات ، در حالی که برطبق بعضی آمارها در سال عدم رعایت قوانین محیط زیست وقوانین عسلویه و۱۸ ۱۷ فازهای واگذاری ۱۳۸۹،میزان کل واردات ۱۲۸٫۷میلیارد گمرکی ،که همه این موارد به عنوان دالر بوده است .اگر در نظر بگیریم که موانعی از سرراه گسترش سرمایه داری در سال ۱۳۹۰نیز کل واردات به همان واگذاری بدون تشریفات ساخت تاالرهای برداشته می شد .هر چند که قبل از آن هم مبلغ باشد ،در نتیجه می توان گفت که از کیش به نزیکان دولت که در آن ۴۰۰بازار سیاه اقتصاد غیررسمی وجود داشت کل این واردات در شش ماهه ی اول ،تنها و بازارهایی همانند فروش اسلحه و یا مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
121
مواد مخدر همواره به دور از چشم اقتصاد رسمی وجود داشته است .نمونه ی آن را می توان در فروش غیررسمی اسلحه به ایران ،در جریان ماجرای ایران کنترا و یا ایران گیت مشاهده کرد .در این معامله، اسلحه از اسرائیل به ایران تحت نظارت امریکا داده می شد و پول آن بدون ورود به امریکا در اختیار مخالفان ساندنیست ها در نیکاراگوئه قرار می گرفت تا با حکومت چپ گرای آن مبارزه کنند)۱۲( . اما با راه افتادن مناطق آزاد تجاری، تولیدات اصلی شرکت های بزرگ در این مناطق صورت می گرفت و بسیاری از شرکت های بزرگ کارخانه های اصلی خود و تولید اصلی شان را به این مناطق منتقل کردند ،یعنی آن بخش از تولید که نیاز به نیروی کار ارزان داشت و تنها بخش فنی مهندسی و طراحی ،بخش مونتاژ یا کنترل نهایی و فروش را در دستان خود نگه داشتند .شرکت های بزرگی مانند مرسدس بنز کلیه تولیدات قطعات خود را به کشورهای هند ،برزیل وترکیه منتقل کردند و جنرال موتورز به کره جنوبی و مناطق آزاد آسیای جنوب شرقی منتقل شد .و سایر بخش ها به مناطق آزاد تجاری روانه شد. البته همین مناطق آزاد است که ضرورت گسترش سرمایه داری و ضرورت آنارشی واز هم پاشیدگی نظام حاکم بر آن را تشدید می کند .شاید در آن زمان که تئوریسین های سرمایه داری طرح می ریختند که برای حفظ نرخ سود ضروری است تا از ۴قید وبند سرمایه داری رسمی خالص شویم (یعنی قید وبندهای حمایتی از نیروی کار -قید و بندهای پرداخت مالیات به دولت ها – قید وبندهای حقوق گمرکی – قید وبند محیط زیست) هیچ گاه گمان نمی کردند که عواقب این رهایی چیست؟ اکنون می توان مشاهده کرد که بیست سال پس از رهایی از قید وبندهای خود سرمایه داری وزیر پا گذاشتن قوانین مورد قبول این نظام سیستم سرمایه داری به چه حالت درآمده است. درهمین راستا است که سرمایه داران وسیاستمداران درهم آمیختند وآمیزه ای از ثروت وقدرت را به وجود آوردند که شرکت های تحت حاکمیت دیک چینی وزیر دفاع امریکا و کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه و گروه بوش رییس جمهور سابق امریکا ،کلیه قراردادهای نفتی و اسلحه را در سراسرجهان از آن خود کرده بودند مجله هفته شماره 26مرداد 1391
والگوئی برای اقتصاد جهانی شدند)۱۳( . اولین نتایج و تبعات این سودطلبی شرکت های بزرگ یعنی رهایی از قید و بندهای ۴ گانه فوق ،تولید بی کیفیت و ارزان تر در مناطق آزاد ،در چین ،هند ،آسیای جنوب شرقی و در نتیجه پر شدن بازارهای خود کشورهای متروپل از کاالهای بنجل و نیم بنجل و ارزان با همان مارک های اصلی شرکت های معروف است ،که حاضر نیستند مارک های معروف خود را به هر قیمتی از دست بدهند .شرکت های بزرگی همانند نایک ،جنرال موتورز ،زیمنس ، کارگاه های اصلی خود را به مناطق آزاد منتقل کرده اند تا اوال از نیروی کار ارزان بدون هیچ تعهدی استفاده کنند ،ثانیا قوانین مالیاتی را زیر پا گذارده و تولیداتشان باز هم ارزان تر باشد تا بتوانند سود خود را باالتر ببرند و در هر صورت کاالهای خود را بدون هیچ گونه عوارض و گمرکی به هر جا که بخواهند بفرستند و از این طریق بتوانند با دامپینگ ،صنایع بومی را به ورشکستگی بکشانند و بازارهای داخلی کشورهای دیگر را قبضه کنند ) این مسایل را در صنایع نساجی ،کفش ،قند وشکر ،لباس ،ابزارآالت ،قطعه سازی و… در ایران نیز شاهد هستیم( و درانتها خود را از تمام قید وبندهای نظام سرمایه داری رها کنند که در اثر مبارزات و کارگران،زحمتکشان،روشنفکران مبارزات اجتماعی برای حفظ محیط زیست ،حداقل دستمزد و بیمه های اجتماعی بوجود آمده است. دومین نتیجه آن است که سرمایه داری با واگذاری بخشی از تولیدات خود به مناطق آزاد تجاری به گسترش بازار بورس وبازار مالی و در حقیقت بورس بازی بر روی آن مناطق آزاد پرداخت .برخی از حباب های قیمت مربوط به این سرمایه گذاری ها بود که در حقیقت سودآوری فراوانی داشت. قیمت اوراق شرکت هایی که توانسته بودند در این مناطق آزاد فعالیت گسترده ای داشته باشند ،روز به روز باالتر می رفت به طوری که به هیچ وجه با ارزش واقعی آن ها برابری نمی کرد… .شرکت های بزرگ در حقیقت با بزرگ نمایی موفقیت های خود در مناطق آزاد و یا گسترش مناطق نفوذ خود در سراسر جهان ،اوراق بورسی خود را در کشورهای متروپل به فروش می رساندند وشرکت های بیمه و هم چنین صندوق های بازنشستگی که به نوعی سرمایه های کالنی در اختیار داشتند
و از جمع آوری حقوق بازنشستگان در سالیان گذشته حجم وسیعی از سرمایه را به هم زده بودند ،درکنار سرمایه های سرگردان دیگر که زمینه ای برای گسترش تولیدات خودبه شکل قدیم نداشتند ،به خرید وفروش اوراق مشارکت و بهادار پرداختند و از این طریق به گسترش بازار مالی دامن زدند .انگیزه ی سود همه سرمایه داران را به بازارهای غیررسمی هدایت کرد تا به سودهای بادآورده برسند .این مساله به نوعی تکرار تاریخ در سطحی فراتر است ،زیرا که همچنان حرص وطمع راهنمای آن است. هنگامی که در سال ،۱۸۸۰بارون جولیوس دو رویترز در اولین سرمایه گذاری در ایران و گرفتن امتیاز ساخت راه آهن و بانکداری دراین کشور موفق شد ،آن چنان تبلیغاتی در این زمینه به راه افتاده بود که این سهام با چند برابر قیمت در لندن به فروش رفت .هنگامی که امتیاز تاسیس بانک شاهنشاهی به رویترز داده شد ،سهام آن تا ده برابر قیمت اصلی در لندن به فروش رفت .یعنی بورس بازی برای امتیازات کشورهای تحت سلطه ی سرمایه داری به راه افتاد )۱۴( .بورس بازی های جدید بر روی مناطق آزاد یادآور شیوه های قدیم استعمار است که اکنون در سطحی باالتر می خواهد در گردش مالی ،سودهای فراوان به جیب بزند .درحالی که اگر همان شرکت های بیمه و یا صندوق های بازنشستگی به سودهای افسانه ای نمی اندیشیدند و با سودهای کمتر تولیدات محلی و بومی برای بازار داخلی خودشان تولید می کردند ،به حرص و آز دست نمی زدند و به گسترش مراکز تعاونی با سود کمتر و یا حتا بدون سود تنها برای ایجاد اشتغال می پرداختند ،با این حباب قیمت ودر حقیقت از دست رفتن کل سرمایه شان مواجه نمی شدند .این موضوع نشان می دهد هر چند ظاهر سرمایه داری تغییر کرده اما محتوای استعماری و سودطلبی آن همچنان یکسان است و رابطه ی استعماری با مناطق عقب مانده هم چنان برقرار است. اقتصاد ایران نیزاز این حباب در بورس بازی مستثنی نبود وحباب بورس در ایران نیز در طی ۴سال گذشته از شاخص کل ۸هزار ،به ۲۷هزار رسید .به طور عمده معامله بر روی قراردادهای بدون تشریفات و گسترش حباب وار شرکت های وابسته صفحه
122
به سپاه و دولت ،شرکت مبین ،سرمایه گذاری مهر و… ،گسترش بانک های مختلف همانند اقتصاد نوین ،پاسارگارد و… و آخرینش فعالیت های گروه آریا و … یک اقتصاد انگلی را بوجود آورد که به پیروی از همان اقتصاد انگلی سرمایه جهانی است وارتباط این دو با هزاران پیوند از طرق مختلف صورت می گیرد. گسترش مناطق آزاد که بازار غیررسمی سرمایه داری هستند ،درحقیقت گسترش همان سرمایه انگلی است .این انگل از بدنه اصلی سیستم تغذیه می کند که همان نیروی کار است .گسترش بازار مالی انگلی ِتولیدات ِمناطق آزاد با استفاده ی هر چه فزاینده تر از نیروی کار ارزان و به هم ریختن سیستم تا حدودی نظام مند سرمایه داری در زمینه ی پرداخت مالیات، بیمه های اجتماعی و حقوق گمرکی و… سبب به وجود آمدن نیروی عظیم بیکار در خود کشورهای متروپل شد .در حقیقت اقتصاد انگلی است که اقتصاد رسمی را به حاشیه می راند .بر طبق آمار رسمی ۴۰میلیون نفر در خود امریکا زیر خط فقر زندگی می کنند و بیش از یک میلیارد نفر در سراسر جهان با فقر مطلق مواجه اند .تمام این شکاف طبقاتی و این گرسنگی سراسری در جهان می توانست با دست برداشتن سرمایه داری از سودطلبی و حرص فزاینده تخفیف یابد .اما ساز و کار نظامی که مبنای آن سود است نمی تواند به راه حل های انسانی فکر کند و برای مقابله با بحران های پیش رو ،محور زندگی را انسان ها قرار دهد وبه جای چاره اندیشی برای رفع بحران ،در هرجا که با بن بست مواجه می شود راه حل را گسترش نظامی گری و تقویت نیروهای ارتشی و امنیتی و پلیس می داند…. گسترش بازار غیر رسمی سرمایه داری را از اتخاذ تصمیات اقتصادی موثر برای مقابله با بحران های اضافه تولید کامال باز می دارد ،زیرا که مبنای پیدا کردن راه حل ،گسترش سود است. سرمایه داری برای حل این بحران موجود چه راه حل هایی دارد؟ گزینه نظام سرمایه داری و صاحب نظران حفظ این نظام چندان متنوع نیست و اگر مجله هفته شماره 26مرداد 1391
در نظر آوریم که در برخورد با هر یک بازارهای جدید بوجود آمد و سپس رقابت از بحران های گذشته چه راه حل هایی را بر سر بازارهای جدید منجر به جنگ انتخاب کرده است ،آنگاه بهتر می توانیم به جهانی دوم شد. گزینه های پیش روی سرمایه داری برای برون رفت از نظام کنونی بپردازیم. همین شیوه پس از جنگ جهانی دوم بار دیگر به کار گرفته شد وبا ارائه طرح مارشال با اطمینان می توان گفت که نظام سرمایه یعنی تزریق پول به بازار کشورهای آسیب داری برای بیرون آمدن از بحران موجود دیده از جنگ و تالش در جهت راه اندازی راه حل کنار گذاردن بازار مالی را برنمی اقتصاد کشورهای تخریب شده در اثر گزیند و در شرایط حاضرتمام توانش را جنگ جهانی ،در حقیقت سرمایه های جدید به کار می گیرد تا بازار مالی که پادگان در بانکداری بیمه و صنایع به کار انداخته اصلی نظام است با همان شیوه ی قدیم حفظ شد.و موجب ایجاد اشتغال فراوان و هم شود ،زیرا با از هم پاشیدن بازار مالی و چنین افزایش حقوق کارگران ،افزایش بورس و بانکداری در حقیقت پشتوانه ی خدمات اجتماعی نظیر بیمه های اجتماعی اصلی حفظ نظام از میان خواهد رفت .و آموزش و پرورش رایگان ،حمل و نقل سرمایه داری بدون بازار مالی نمی تواند تقریبا رایگان ،در بسیاری از کشورها سرمایه داری باشد زیرا ضرورت وجودی گردید ،هم چنین انرژی نسبتا رایگان و نظام سرمایه داری او را به گسترش بازار غیره تا مدتها در اختیار مردم قرار داشت. عالوه بر آن در رقابت میان دو اردوگاه در مالی فرا خوانده است)۱۵( . دوران جنگ سرد “دولت های رفاه” برای خنثی کردن تبلیغات طرف مقابل ،مقبولیت پس تمام توان خود را به کار خواهد گرفت عام یافته بود .این دست آوردها از طریق تا این بازار مالی را حفظ کند وهم چنانکه مبارزاتی کسب شده بود که در جنگ های در گذشته این کار را انجام داده است این جهانی با مشارکت نیروهای آزادی خواه بار نیز تمام تالش خود را به کار خواهد برای مقابله با فاشیسم و به دست آوردن برد که این تالش ها عبارت از موارد زیر دموکراسی ،حقوق بشر و اصول انسانی باشد: حاکم بر دوران پس از جنگ بود. باز هم تزریق پول وسیع ،وایجاد شرایط این نسخه ها نیز تا سال های ۱۹۷۳در در گسترش بازارهای جدیدتر سراسر جهان تا حدود زیادی توانست بحران ها را تخفیف داده و جهان سرمایه داری با تکیه بر استثمار هر چه بیشتر استفاده از نیروی کار ارزان تر و سعی کشورهای تحت سلطه ،جای نسبتا مناسبی در صدور سرمایه ها به مناطق بکرتر برای زندگی کردن باشد. و گشایش بازارهای جدید برای سرمایه گذاری بیشتر از هر طریق ممکن. اما درهمین دوره با راه افتادن جنگ های استقالل طلبانه مستعمراتی نظیر الجزایر، این دو مورد که تقریبا در تمام بحران های ویتنام ،کره و… شدیدترین سرکوب ها را سراسر قرن بیستم و در بحران ۲۰۰۲و متوجه مردم تحت ستم کشورهای مستعمره ۲۰۰۸به کار گرفته شده و به دالیل متعدد کرد .با این احوال از بحران ۱۹۷۳به کارایی خود را از دست داده است .در بعد که بازار مالی گسترش فوق العاده ای مورد اول تزریق پول در بحران ۲۰۰۸یافت و پشتوانه ی طال از پول برداشته به میزان بیش از ۱۱هزار میلیارد دالر شد ،دیگر تزریق پول تنها بحران ها را به بازار های مالی اروپا ژاپن ،امریکا عمیق تر کرده و پاسخ های کوتاه مدت می ( )۱۶انجام شد و در عین تزریق این مقدار داد )۱۷( .آخرین آن تزریق بیش از ۳۰ پول ،بحران فروکش نکرده و کارآیی الزم هزارمیلیارد دالر بین سال های ۲۰۰۸تا را نداشت .این شیوه در بحران ۲۰۱۰ ۱۹۲۹در اقتصاد جهانی بود که آن هم تا ۳۳به خوبی پاسخ داد و باعث گسترش افاقه نکرد. سرمایه داری به خصوص رونق بخش تولیدی سرمایه داری شد و از درون این رونق بود که با بحران سرریز و نیاز به راه حل دوم گشایش بازارهای جدید است صفحه
123
پس از جنگ جهانی دوم ،نظام سرمایه داری در ابتدا برای کنترل خاورمیانه به تاسیس نظام و رژیم بنیاد گرای اسرائیل پرداخت و یک حکومت خشن ،جنایتکار را در منطقه پایه ریزی کرد که برای مدت ۴۰سال تقویت کننده ی سیستم های دیکتاتوری در منطقه بود .دیکتاتورهای منطقه نیروهای امنیتی خود را برای آموزش به اسرائیل می فرستادند .اولین قتل عام ها و نسل کشی ها پس از جنگ جهانی دوم در فلسطین و در دهکده هایی مانند کفرقاسم و دیریاسین اتفاق افتاد. سازمان امنیت اسرائیل ابداع کننده شیوه های مختلف شکنجه جدید در منطقه بود. اگر درخاورمیانه ومناطق نفت خیز با مقاومت عینی و روانی در برابر غارت منابع انرژی و گسترش بازارها مواجه می شود ،راه حل آن را نه درحمایت از نیروهای آزادی خواه و دموکرات منطقه می یابد بلکه با لشگرکشی و قوای نظامی خواهان جایگزینی مهره هایی به جای مهره های سوخته ی قدیمی بر می آید که از آن طریق تسلطش را بر ذخاور انرژی بیشتر کند و…….
که آن را در سوءاستفاده از مبارزات مردم تحت ستم دیکتاتوری ها ی مورد حمایت قبلی خود نظام سرمایه داری مشاهده می کنیم .حمایت از مبارزات مردم لیبی ،مصر ،سوریه ،تونس و تالش برای تحت تسلط درآوردن این مبارزات و عقیم کردن مبارزات مردمی در حقیقت همان بازارگشایی دوران های قبل است. اما از آنجا که نظام سرمایه داری گزینه های زیادی برای بازارگشایی ندارد و محدوده ی آن یا مبارک و طنطاوی(مصر) و یا بن علی و راشد غنوشی(تونس) ، یا بشار اسد و غلیون(سوریه) ،یا قذافی و جبرئیلی لیبی)و… در یک کالم یا نیروهای لیبرال جدید و یا مذهبی اخوان المسلمین است .در نتیجه بازار چندان جدیدی برای نظام سرمایه داری نخواهد گشود .زیرا کشورهای مزبور و یا بخش خاور میانه که اکنون درمعرض کشمکش ها برای گشودن بازارهای جدید است از سال ها قبل واز دوران جنگ جهانی اول بازارهایش به روی سرمایه داری گشوده بود و حتا کشوری مانند ایران هیچ گاه بازارهایش به روی سرمایه داری غرب بسته نبود وکشورهای دیگر که شرایطی به مراتب بازتر در برابر سرمایه داری غرب داشتند و هم اکنون بازار مالی ایران که آخرین گزینه ی نظام سرمایه داری برای در بخش بعدی مورد بررسی قرار خواهد فرار از بحران کنونی گرفت ،بخشی از بازار مالی غیررسمی و تاحدودی رسمی جهانی است. آخرین گزینه نظام سرمایه داری برای فرار از بحران های موجود ایجاد سرزمین طمع سرمایه داری انگلی عقلش را ضایع های سوخته است .از هم اکنون این راه حل در مورد ایران به صورت گسترده می کند تبلیغ می شود .بهانه تهاجم به ایران نه حقوق بشر ،نه حمایت از مخالفان ونه چیز وجود فقر فزاینده وگسترش بی خانمانی ،بی دیگری به جز ،تسلیحات نظامی است. کاری ،گرسنگی در پاکستان و افغانستان با تسلیحاتی که خود نظام سرمایه داری به پدیده ای مانند طالبان مواجه شد .سرمایه طور کامل از آن بهره مند است .خواسته ی داری می خواست از این فقر فزاینده و عریان سرزمین های سوخته در این مورد بی خانمانی ارتشی بسازد تا آن را برای کامال آشکار است .این که بعضی دخالت مقاصد خود در اختیار گیرد و پس از آنکه بشردوستانه را در باره ی ایران مطرح می اختیار این ارتش را از دست داد تنها به کنند ،فقط خودشان را گول می زنند .زیرا راه حل سرکوب و لشکرکشی نظامی می نظام سرمایه داری به روشنی اعالم کرده اندیشد .سرمایه داری راه حل آن را نه است که هدف از تدارک تهاجم نظامی به در گسترش امور رفاهی ،ایجاد اشتغال ایران فقط تسلیحات نظامی است .برخی و گسترش مراکز فرهنگی و آموزشی ،از گوش به فرمانان و مجیزگویان سرمایه که در لشگرکشی و تقویت بودجه نظامی داری برای خودشیرینی هدف اعالم شده و جست وجو می کند تا از آن طریق هم به آشکار کشورهای سرمایه داری از آرایش صنایع نظامی خود کمک کند وهم حکومت نظامی در برابر ایران را در روز روشن های متحد و دست نشانده ی خود را حفظ تحریف می کنند تا توجیهی برای منافع خودشان باشد .می توان به جای بحث های کند وهمچنین سود ها را افزایش دهد. طوالنی از طرفداران دخالت بشردوستانه مجله هفته شماره 26مرداد 1391
پرسید که لطفا یک نمونه نشان دهید که کشورهای غربی اعالم کرده باشند هدف از تدارک نظامی در برابر ایران دخالت بشردوستانه و نجات مردم ایران است. اتفاقا تمام شواهد نشان می دهد که این کشورها در برابر نقض حقوق بشر در ایران تا آنجا که منافعشان تامین باشد هیچ گونه واکنشی نداشته اند…ونمونه های آنرا در سال های گذشته وبخصوص دردهه شصت کامال دیده ایم. اما آیا نظام سرمایه داری به این گزینه ی سرزمین های سوخته تن خواهد داد و برای فرار از بحران کنونی این تنها راه حل موجود را برخواهد گزید ،مطلبی است که هم اکنون برخی نشانه هاآن را تایید می کند که حاکی از استیصال این نظام است و وظیفه کارگران و زحمتکشان ومردم تحت ستم این نظام مقابله با جنگ طلبی های برخاسته از حرص وآز است . *** اکنون با توضیحات فوق باز می گردیم به بررسی اقتصاد ایران . بازار غیررسمی در ایران در تبعیت کورکورانه از اقتصاد جهانی همراه با ویژگی های خود ،گسترش فوق العاده ای یافته است که بیشتر ویژگی های یک اقتصاد سرمایه داری تحمیلی واستعماری را دارد .به این گزارشات توجه کنید: به گزارش ایلنا رئیس سازمان امور مالیاتی گستردگی معافیتهای مالیاتی را یکی از مشکالت کشور عنوان کرد و اظهار داشت: اقتصاد کشور دارای الیههای خاکستری و سیاه است ،به نحوی که حدود ۶۰درصد از اقتصاد کشور زیر چتر مالیات نیست. این مساله خود بیانگر و تایید کننده ی همان بخش غیررسمی اقتصاد است که به خوبی گسترش این بخش را نشان می دهد و با گفته های سایر مسووالن نیز انطباق دارد. “علی عسکری در همایش «تبیین طرح صفحه
124
تحول نظام مالیاتی گفت :از ابتدای اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده در مهر ماه ۱۳۸۷تا مهر ماه سال جاری ۱ .۱۸هزار میلیارد تومان مالیات و عوارض وصول شده است .وی تصریح کرد :از این رقم ۱ .۱۱هزار میلیارد تومان مالیات برای دولت و ۷هزار میلیارد تومان عوارض برای شهرداریها و دهیاریهای کشور وصول شده است .رئیس کل سازمان امور مالیاتی افزود :تاکنون ۲۲۹هزار و ۷۰۰فعال اقتصادی در قالب نظام مالیات بر ارزش افزوده شناسایی شده و یک میلیون و ۹۴۰هزار اظهارنامه به صورت الکترونیکی دریافت شده است. وی با بیان اینکه بخشهای سیاه (قاچاق) و خاکستری (غیر رسمی) مالیات پرداخت نمیکنند خاطرنشان ساخت :این رقم در کشورهای توسعه یافته برای بخشهای خاکستری و سیاه ۱۴درصد ،برای کشورهای در حال توسعه ۲۰تا ۳۰ درصد و برای توسعه نیافته ۳۵تا ۴۰ درصد است و …”.. برای ایران هم که باالتر از همه است .وبه گفته این مسئول ۶۰درصد است. نگاهی به شیوه اختالس اخیر که گفته می شود بزرگترین اختالس دوره اخیر بوده است ،نشان می دهد که شیوه های به کارگرفته شده در آن ،همان شیوه های معمول در بازار است :وام گرفتن از یک بانک وخرید یک کارخانه یا موسسه اقتصادی،سپس گرو گذاردن آن با قیمتی بیش از میزان واقعی در بانکی دیگر وگرفتن وامی جدید …… ،امری معمولی است .همچنین پرداخت رشوه وهدیه به ماموران ومتصدیان بانکی امری است که تمام دست اندر کاران بازار هرروزه با آن سرو کار دارند .وقتی بهره بانک های دولتی با بانک های خصوصی بیش از ۱۰درصد وبا بازار آزاد بیش از ۴۰درصد تفاوت دارد .هر کس که دست اندر کار بازار باشد برای دریافت وام از بانک های دولتی ،به راحتی وبا اشتیاق هدیه های کالن را به متصدیان وام ها می پر دازد. وجود موسسات داللی وام در بازار که به طور رسمی فعالیت کرده وهر روزه آگهی های رنگارنگ شان در روزنامه های رسمی منتشر می شود ،حاکی از به رسمیت شناخته شدن این موسسات در اقتصاد رسمی است .این موسسات به راحتی از مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بانک های دولتی ویا خصوصی وام می گیرند وبه سرعت وبا ترک تشریفات آن را دراختیار متقاضی می گذارند که البته با کارمزد های خودشان همان نرخ آزاد وام برای وام گیرنده تمام می شود. این که عده ای زمینی را با قیمت ارزان و در روابط خاص تصاحب کرده و سپس طرحی در باره ی آن بدهند که به آن زمین امکاناتی نظیر آب و برق و گاز و تلفن تعلق گیرد و آنگاه آن زمین را با چند برابر قیمت به بانک واگذار کرده و در ازای آن وام کالن دریافت کنند ،امری معمول در اقتصاد ایران است )۱۸( .و یا شیوه ی دیگر که واگذاری LCاعتباری و همین طور چرخش مدام این اعتبار و باال بردن حجم حساب برای گرفتن امتیاز و وباالبردن موجودی حساب برای تاسیس بانک جدید ،امری است که تمام بانک های خصوصی ایجاد شده در سال های اخیر به آن مبادرت کرده اند ،در حقیقت امری معمول در اقتصاد ایران است. به همان گونه که در اظهار نظر های مختلف آمده است اگر گردش اقتصادی این گروه منجر به افتتاح بانک خصوصی خودشان می شد و جلوی کار آنها گرفته نمی شد آنها می توانستند تمام بدهی های خود را بپردازند)۱۹( . این نوع کار کردن در اقتصاد ایران امری معمولی است. در نتیجه به خوبی روشن می شود که اقتصاد غیررسمی عارضه ای است که برای فرار از بحران ایجاد شده و همانند هر عارضه ی دیگر سرمایه داری بیشترین خسارتش به کشورهای توسعه نیافته و مستعمرات قدیم منتقل می شود .حال اگر در نظرآوریم که این اقتصاد غیررسمی به کشورهایی مانند چین و هند کشانده شده و بخشی از سرمایه های موجود در این کشورها ،همان سرمایه های کشورهای متروپل است ، آنگاه متوجه می شویم که سیاست تحریم های اقتصادی به میزان زیادی با چالش مواجه است.
تفاوت اقتصاد ایران با اقتصاد کشورهای دیگر است یا مکانیزم های نظام سرمایه داری عاجز از تاثیر گذاری تحریم های اقتصادی است؟ اینکه در دنیا نرخ بهره پایین می آید و در ایران باال می رود ،در همه جا بانک ها ورشکسته می شوند ودر ایران مثل قارچ رو به گسترش هستند ،نشان دهنده آن است که در این زمینه اقتصاد ایران همان راهی را می رود که اقتصاد جهان سرمایه داری در ۲۰سال پیش آغاز کرد .اما در حقیقت تقلید کمیک آن است .اقتصاد نظامی ایران می خواهد به نوعی پا جای پای شرکت های دیک چنی و کاندولیزارایس بگذارد. اما با تاخیر ۲۰-۱۵ساله .یعنی در شرایط حاضر که این اقتصاد انحصاری – نظامی به بحران عظیمی خورده است تازه دست اندرکاران اقتصاد غیر رسمی ایران الگوی آن را پیاده می کنند)۲۰( . هر چند این بازار غیر رسمی در سی سال گذشته به دالیل مختلف از جمله جنگ ، تحریم های به ظاهر گسترده ودر واقعیت به گونه ای دیگر عملکرد دارد و می توان گفت ایران را تبدیل به یک اقتصاد غیر رسمی کرده است که در آن هیچ گونه برنامه ریزی امکان پذیر نیست وهمگان امروز به این امر واقفند ،اما در شرایط موجود ایران هرچند تفاوت هائی وجود دارد ،ولی استثنایی نیست .سرمایه داری در همه ی کشورها برای بقای خود مجبور به پذیرش اقتصاد غیر رسمی و انگلی شده است. تمام شواهد وتجربیات گذشته در مورد تحریم های اقتصادی نشان می دهد در گذشته که تسلط سرمایه داری بر اقتصاد رسمی بسیار بیشتر از امروز بود ،این تحریم ها تاثیر کمی داشته است .عالوه برآن اقتصاد ایران درهمان مسیر اقتصاد جهانی با تفاوت های خاص خود قرار گرفته است.
قاچاق کاال ،اسلحه ،مواد مخدر و اعضای بدن انسان آنقدر در این اقتصاد نولیبرالی و سلطه گر افزایش یافته است که پس از ۵ سال وضع تحریم ها بر ایران تنها توانسته اند بخشی از ارزش کاال را پایین آورد ، اما باید به این پرسش نیز پاسخ دهیم :آیا آن آن هم نه به طور جدی بلکه در برابری گونه که ادعا می شود این مساله به خاطر ارزی ،یعنی کم شدن ارز خارجی( .دالر، صفحه
125
اسپانیا
یورو و…) این مساله هر چند تاثیر مهمی در اقتصاد وابسته ایران دارد اما تاثیر تعیین کننده ندارد .یعنی اقتصاد ایران را ساقط نمی کند بلکه رشد آن را ُکند می کند. ممکن است آن رامنفی کند اما تا سقوط به گونه ای که در سال های پایانی جنگ صورت گرفت فاصله دارد.
ودر چنین آشفته بازاری است که اعتراضات گسترده از هر سو علیه کل ۰/۷ نظام سر مایه داری و برنامه های ریاضت اقتصادی آن بلند می شود ،زیرا که اکثریت قاطع مردم ،کارگران زحمتکشان ،مزد ۱٫۹ وحقوق بگیران (۹۹درصدی ها) واقشار میانی وحتی الیه هایی از خود سرمایه دلیل اصلی آن وجود همان بازار های داری درک کرده اند که این برنامه های پرتغال غیررسمی در سطح جهانی است که ریاضت کشانه چیزی جز حفظ وافزایش اقتصاد انگلی سرمایه داری بدون آن نمی سود های همان بازار انگلی ومالی نیست. ایتالیا تواند به حیات خود ادامه دهد .نمونه های آن را باز هم می توان در بازار چین و هند چرا ۹۹درصد؟ و… مشاهده کرد)۲۱(. ۱٫۲ سرمایه داری به آن چنان بن بستی رسیده است که تنها کمتر از یک درصد ،یعنی ۲ همان گردانندگان اقتصاد غیر رسمی از آن بهره می برند و حتا خود نظام سرمایه ایرلند داری و طرفداران آن هم این وضعیت را قابل قبول نمی دانند .گاه بعضی از نظریه پردازان این سیستم تنها پادگان مالی آن ۰/۲ را مقصر می دانند درحالی که حاکمیت اقتصاد غیررسمی و حاکمیت مالی ضرورت گسترش سرمایه داری بوده است ۱٫۷ و نه انتخاب .معنی این مساله این است که اگر بار دیگر سرمایه داری از آغاز دوران رقابت آزاد شروع کند ،باز به همین نقطه انگلستان می رسد که تنها کمتر از یک درصد می توانند از آن بهره مند شوند و ۹۹درصد دیگر امکان فعالیت مفید ندارند ۹۹ .درصد ۱٫۷ وامدار آن یک درصد هستند .به این آمار دقت کنید: ۷٫۳
موارد فراوان نقض تحریم ها از طرف امریکاو کشورهای دیگر نشان می دهد که بازار غیررسمی تاچه میزان در این کشور ها نفوذ و جذابیت دارد .بنا به یک گزارش از دیلی تلگراف لندن ()۱۳۹۱/۱/۱از ابتدای سال مالی ۲۰۱۲-۲۰۱۱تا کنون ۸۴شرکت انگلیسی به تالش برای نقض تحریم ها تجاری ایران متهم شده اند که به گفته همین منبع خبری این میزان از تخلفات ِکشف شده است واگر در نظر آوریم که تخلفات کشف نشده چه میزان است (چندین برابر تخلفات کشف شده) آنگاه متوجه می شویم که بازار غیررسمی چه حجمی دارد .اگر گزارشات دیگری را مد نظر قراردهیم ،بازهم ابعاد این مساله روشن تر خواهد شد .اداره حساب رسی آمریکا در تاریخ ۱۸۹/۷/ ۶اعالم کرده بود که ۱۶شرکت نفتی به تحریم های ایران پایبند نیستند ودر گزارش دیگر آمده است که گوگل واپل(( apelتحریم های نام کشور ایران را نقض می کنند)۲۲( .
تولید ناخالص ملی
گزارش دیگری نیز حاکی از آن است که بزرگترین شرکت های جنبش تی پارتی که به برادران کوش تعلق دارد با ایران روابط بدهی خارجی (تریلیون یورو) بازرگانی غیرمجاز دارند)۲۳( . فرانسه
هم چنین یک مقام ایرانی از وجود ده هامورد پرونده نقض تحریم ها از جانب ایرانیان در دادگاه های آمریکا خبر داد ۱٫۸ ( )۲۴ومنابع دیگر از وجود بیش از ۴۰۰مورد پرونده در دادگاه های آمریکا ۴٫۲ علیه شرکت ها واشخاص مختلف ایرانی وآمریکایی خبر می دهند ….. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
جمع (۱۷٫۱یورو) معادل ۲۲تریلیون دالر امریکا ۱۲ ۱۴دالر
صفحه
126
یعنی جمع بدهی های کشورهای سرمایه داری به حدود ۳۶میلیارد دالر می رسد که به طور تقریب معادل پول تزریق شده اضافی در سال های گذشته به بازار است. درحقیقت این کشورها به نهادهای مالی مانند صندوق بین المللی پول ،بانک جهانی، بانک های کشورها و سایر نهادهای مالی این مقدار بدهکارند .البته دولت ها که نه، این بدهی در حقیقت به مردم این کشورها مربوط می شود که دولت آن کشورها ،مثال به نمایندگی از مردم ،این همه پول را وام گرفته اند .به طور مشخص برای فرار از بحران ها ،دولت های سرمایه داری مردم را به نهادهای مالی بدهکار کرده اند واز همین جاست که اعتراضات و شورش ها آغاز شده است .زیرا مردم اثرات این بدهکاری را در فقر روز افزون وافزایش استثمار روزانه درک می کنند. حال کدام مکانیزم این همه دارایی را در دست آن نهادهای اقتصادی جمع کرده است ،امری است که سیستم اقتصادی ، پول شویی ،اقتصاد غیررسمی ،فروش غیرواقعی سهام و حباب قیمت ناشی از همان اقتصاد غیررسمی باعث آن شده است و جز با توقف این دورباطل و درهم ریزی این نظام راه حلی ندارد .یا باید تمام نهادهای مالی را که مردم این کشورها به آنها بدهکارند حذف واین نهادهای مالی را منحل کنند که در این صورت نظام سرمایه داری بهم می ریزد و یا مدام باید با تحمیل ریاضت کشی های اقتصادی با چالش اعتراضات ودرگیری های مردمی مواجه باشند که نمونه های آن را در یونان ،ایتالیا ،اسپانیا وهمچنین در انگلستان وایرلند وسایر کشورها شاهدهستیم .جنبش ضد سرمایه داری آمریکا هم شاهدی برهمین مساله است و کشورهای دیگر نیز ازاین دور خارج نیستند .همین روند است که در ایران نیز سرمایه های عظیم مالی را دردست عده ای خاص قرار داده است تا هرگونه برنامه ریزی برای اقتصاد را خنثی کند و توان هر گونه تغییر در روابط اقتصادی را از آن گرفته است وهمان یک در صد را دربرابر ۹۹درصد قرار می دهد ……… زیرنویس ها: -۱منتشر شده در وبالگ کانون مدافعان مجله هفته شماره 26مرداد 1391
-۱۰همشهری ۷مرداد : ۹۰طی روزهای حقوق کارگر آبان ۱۳۹۰ گذشته اسنادی در باره ی قرارداد ۴۰۰ میلیارد تومانی مجتمع تاالرهای بین المللی -۲همشهری ۲ ،آذر ۱۳۹۰ ایران – کیش به یک شرکت خانوادگی و پرداخت وجه نقد توسط مشائی … از محل یک مصوبه باطل شده به ۳۰شرکت -۳در مقاله ی ۹ماه پس از هدفمند سازی و افراد منتشر شده است وبقایی معاون یارانه ها مورد بررسی قرار گرفت اجرایی رییس جمهور و دبیر شورای هماهنگی مناطق آزاد و ویژه اقتصاد کشور -۴کاهش نزولی نرخ سود ازآنجا ناشی می شود که سر مایه داری دائم در پی کشف راه های جدید برای باالبردن ارزش اضافی است واین انگیزه سرمایه داری را وادار می کند تا همواره در جهت کشف تکنولوژی جدید وباالبردن بهره وری از نیروی کار باشد .اما این راه های جدید هرچند حجم سود را باال می برد اما حجم سرمایه نسبت به آن افزایش بیشتری می یابد و از همین رو است که سرمایه داران همواره از کمبود نقدینگی می نالند ودائم در پی افزایش سرمایه خود هستند تا برای کشف راه های جدید سرمایه الزم را داشته باشند تا از رقبای جهانی ومنطقه ای ویا سایر رشته های اقتصادی عقب نمانند زیراعقب ماندگی در افزایش حجم سرمایه خطر ورشکستگی در دوران های بحرانی را به همراه دارد .اما نرخ سود به نسبت افزایش سرمایه نیست به همین جهت همواره سرمایه داری همانند تشنه ای که سیرآب نمی شود و یا آن چه که حرص و آز نامیده می شود ،به دنبال کشفیات جدید برای باالبردن سود است.
-۱۱روزنامه شرق ۸۹/۱۰/۶ -۱۲نگاه کنید به گزارش کمیسیون تاور در مجلس نمایندگان امریکا ۱۹۸۵ -۱۳به منابع زیر نگاه کنید دکترین شوک نوامی کلین -بحران سرمایه داری و نیروی کار – چرا طرح تحول اقتصادی به این سرعت تصویب شد -جنبش مردمی و جناح های داخلی حکومت :مقاالت منتشره در وبالگ کانون مدافعان حقوق کارگر -۱۴سیر تحوالت استعمار درایران – ص ۱۴۲ -۱۵نگاه کنید به مقاالت همبستگی با جنبش وال استریت درکرج و دانشگاه تهران
-۱۶مقاله بحران سرمایه داری و نیروی -۵مراجعه شود به مقاالت سمینار کارمنتشر شده در وبالگ کانون مدافعان همبستگی با جنبش وال استریت – دانشکده حقوق کارگر علوم اجتماعی تهران – انجمن جامعه شناسی -۱۷نگاه کنید به سخنرانی جنبش جهانی ضد سرمایه داری دانشگاه تهران
-۶همشهری ۲۸مهر ۹۰ -۱۸نگاه کنید به مقاله دستمزد ،۱۳۸۹ ۸ -۷بهمن ۹۰روزنامه اطالعات از قول وبالگ کانون مدافعان حقوق کارگر رئیس جمهور -۱۹نگاه کنید به مقاله اختالس به زبان -۸رئیس مرکز مبارزه با قاچاق ارز ساده غالمحسین کرباسچی وکاال()۱۳۸۹ -۹خبرگزاری فارس ۸بهمن ۱۳۹۰
http://efsha.squarespace. html.3000/5/10/2011/com/blog
صفحه
127
بحران سرمایه داری
-20مقاله “بحران سرمایه داری ونیروی کار” منتشر شده در وبالگ کانون مدافعان حقوق کارگر -۲۱امروزه هر قطعه کاالی صنعتی مورد نیاز کشور با یک مارک دلخواه توسط این دوکشور تولید می شود .سفارش دهندگان می دانند که به راحتی می توان قطعه ای را با مارک زیمنس ،اردل ،توشیبا، جنرال موتورز و یا هر مارک دیگری به این کشورها سفارش دهند وآن ها هم بدون هیچ گونه پرده پوشی آن کاال را با همان مارک تولید می کنند وصد البته که مجوز همان شرکت ها را هم به راحتی دریافت می کنند و آن شرکت ها هم از این معامله سود خودشان را می برند. -۲۲ http://ahlulbasar.ir/thread4949
سرمایهداری با چهره انسانی ،اغوای مردم است!
گفتوگو با گئورگیوس مارینوس عضو هیأت سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان حتا روزنامه هندلزبالت آلمانی (روزنامه اقتصادی) روز ۶مارس نوشت« :گرسنگی در یونان تثبیت میشود» ،اما همه مردم یونان دچار فقر و فالکت نیستند .در مقابل کابارهها و کافهها و رستورانهای سواحل دریا هنوز ماشینهای نو و پرعظمت پارک کردهاند .صاحبان بزرگ کشتیرانیها مالیات نمیپردازند .شرکتهای یونانی خواستار افزایش فشار بر شانۀ طبقه کارگر هستند. شرکتهای آلمانی از خصوصیسازی تحمیلی سیاست قیمومیت استفاده میبرند. آیا این وضع باعث شده که حزب کمونیست یونان اعالم کند شعار «ما همه یونانی هستیم» برای بسیج همبستگی کافی نیست؟
-23 حزب کمونیست یونان از کلیه کارگران جهان که همبستگی خود را با مبارزه طبقه کارگر و دهقانان ساده و اصناف کشور ما اعالم داشته http://khabarfarsi.com/ اند از صمیم قلب تشکر میکند .ما مایلیم 1237728/ext تأکید کنیم که واقعیت اجتماعی امروز کشور توسط شعار «از مبارزه مردم زحمتکش و مبارزه علیه نیروهای سرمایه و احزاب -24روزنامه مردم ساالری ۹۰/۵/۲۶ بورژوایی پشتیبانی کنید» بهتر انعکاس مییابد .افزون برآن ،باید توجه کرد که واژه ضمایم :برای ضمایم لطفن به این آدرس «یونانی» هم سرمایهداران و استثمارکنندگان و هم کارگران و استثمارشوندگان را دربر مراجعه فرمائید مجله هفته میگیرد. .http://kanoonmodafean1 blog-/04/2012/blogspot.com html.11_post
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
وابسته ساختن کشور به اتحادیه اروپایی و دیگر سازمانهای امپریالیستی و چشمپوشی از حق حاکمیت ملی با توافق آگاهانه پورژوازی و احزاب وابسته به آن در جهت حفظ منافع کوتاه و درازمدت سرمایهداران صورت گرفته است. باید در نظر گرفت که یکی از خصلتهای مشخص سرمایهداری رشد ناموزون آن است .از این لحاظ یونان برپایه قدرت اقتصادی ،سیاسی و نظامی خود دارای یک وضعیت بینابینی در سیستم امپریالیستی است .یک خصلت مشخصه دیگر نابرابری در روابط بینالمللی است .این رابطه نابرابر با از بین رفتن علتی که مسبب آنست ،یعنی به دنبال سرنگونی سرمایهداری در هر کشوری از بین خواهد رفت. تجربیات ساختمان سوسیالیسم که با وجود اشتباهات خود دستآوردهای زیادی به همراه داشت و با هیچ سازوکار انکارکنندهای از بین نمیرود ،مؤید این امر است.
اطالعات در مورد اعتصابات عمومی سندیکاهای کارگری و تظاهرات گوناگون کشور زیاد است ،ولی پیرامون مبارزات کارگری کارگران فوالدسازی آسپروپیرگوس که اکنون ۴ماه است ادامه دارد ،خبری درج هر قدر مبارزات طبقاتی تودهها علیه اتحادیه نمیشود .چرا این اعتصاب برای مبارزه اروپایی ،علیه سرمایه ،علیه دولت و احزاب طبقه کارگر یونان خصلت سرمشقگونه بورژوایی برای سرنگونی سیاست ضدخلقی دارد؟ وضعیت زندگی اعتصاب کنندگان در کشورها تشدید یابد ،همبستگی نیز کاراتر چگونه است؟ آیا میتوانی در مورد همبستگیهای مادی در این رابطه اطالعاتی خواهد شد. در اختیار ما بگذاری؟ بحران سرمایهداری واقعا ً طبقات زحمتکش را شدیداً زیر ضربه برده است .بورژوازی رسانههای جمعی بورژوایی و مکانیسمهای دارای سرمایه انباشته شده است ،خود را تحمیقکننده ،سیستم مبارزات خلق را تقویت میکند و از امتیازات خود بهره مسکوت میگذارند .آنها کوشش میکنند میبرد .سرمایه روزبهروز سبعتر میشود ،اطالعات در مورد مبارزه قهرمانانه و اقدامات ضدخلقی پازوک و نئودمکراتیا ۱۴۰ ،روزه کارگران فوالدسازی را مسدود دولت ائتالفی آقای پاپادموس را مورد استفاده سازند ،که به همت مبارزه کمونیستها و قرار داده و بر شدت استثمار طبقه کارگر نیروهای دارای جهتگیری طبقاتی حتا میافزاید .این امر شامل حال سرمایهداران مرزهای کشور را درنوردیده و همبستگی یونانی و خارجی میشود .باید روشن بینظیری را در جهان به وجود آورده است. بگوییم ،یونان کشور تحتالحمایه نیست .کارگران و سندیکای کارگری صنایع فوالد صفحه
128
که در صفوف PAMEمبارزه میکنند، علیه کارخانهداران میرزمند و اخراجها، نابودی حقوق کارگران و کاهش دستمزدها را مردود میشمارند و با سازماندهی مبارزات اعتصابی خود ،در مبارزه عمومی طبقه کارگر شرکت مینمایند .آنها با قاطعیت به اعمال فشار ،باجخواهی دولت و کارفرمایان پاسخ میگویند و در مقابل تحریکات گروههای فاشیستی و همینطور دیگر عناصر حاشیهای که کوشش میکنند مبارزه را زیر سؤال برده و به حزب و PAMEحمله میبرند ،ایستادگی میکنند. این موضعگیری اصولی و اقدامات متعدد و مختلف موج عظیمی از همبستگی طبقاتی را به دنبال داشته که برای اعتصاب کنندگان و پشتیبانی از خانوادههای آنان ،مواد غذایی، پول و کاالهای دیگر به همراه آورده است. هزاران کارگر و کارمند در این جنبش همبستگی شرکت کردند PAME .دست به اقدام ویژه جمعآوری اعانه زد .همه این اقدامات مبارزه و استقامت اعتصابکنندگان را در مبارزه علیه کارفرمایان ،دولت پازوک/نئودمکراتیا ،رسانههای جمعی، سندیکاهای وفادار به کارفرمایان و دولت، اکثریت رهبری اتحادیه مرکزی سندیکایی یونان GSEEکه اساسا ً هیچ گامی برای تقویت مبارزه برنمیدارد ،تقویت کرد. این شعار که «هر محل کاری باید به یک خالیوورگیا (فوالدسازی) مبدل شود» عالیم جدیدی به مبارزات طبقاتی میدهد. این مبارزه هماکنون در تاریخ ثبت شده و سرمشقی است که به طبقه کارگر نیرو میبخشد.
۱۹۹۹با جبههگیری طبقاتی خود ،جنبش سندیکایی در یونان را دچار انشعاب کرده است .دالیل شما در مقابل این استداللها چیست؟ PAMEامروز چه نقشی در مبارزه علیه سیاست تحقیرکننده ریاضتی اتحادیه اروپایی ایفا می کند؟ PAMEیکی از دستآوردهای بزرگ طبقه کارگر است .این جبهه جنبشی است با جهتگیری طبقاتی که در صفوف آن صدها سندیکالیست در سندیکاها ،اتحادیهها، مراکز کارگری محلی ،کمیتههای مبارزاتی شرکتها و کارخانجات مبارزه میکنند. PAMEمبارزه خود را در شرکتها و کارخانجات ادامه میدهد و در صفوف اول اعتصابات ،تظاهرات و اشغالها قرار دارد. این جبهه از منافع طبقاتی طبقه کارگر در مقابله با کارفرمایان و اتحادیه سندیکایی وفادار دولت GSEEو ADEDYکه مبلغ خط همکاری طبقاتی که در خدمت استراتژی سرمایه و سیاست ضدخلقی دولت قرار دارد و ستایش کننده اتحادیه اروپایی و سیستم استثمارگر است ،دفاع میکند .این نیروها طبقه کارگر را به انشعاب میکشانند و در صدد خلع سالح آنند .آنها موافقت خود را با اقدامات سخت و ضدکارگری ،که حقوق کارگری و بیمههای اجتماعی را نابود میکند و دستمزدها و مواجب بازنشستگی را کاهش میبخشد ،اعالم کردهاند.
اتحاد بین SYN/SYRIZAکه معاونت ریاست حزب چپ اروپایی را به عهده دارد و از اتحادیههای کارگری هوادار دولت و کارفرمایان پیروی میکند ،در عین حال سعی میکند ،جنبش طبقاتی را بدنام سازد. چپهای آلمان حزب کمونیست یونان را از ما مایلیم به مردم زحمتکش آلمان بگوییم که نظر سیاسی مورد انتقاد قرار می دهند که هدف اصلی PAMEوحدت طبقه کارگر در با تأسیس جبهه سندیکایی PAMEدر سال جهت آگاهی طبقاتی یعنی به معنی مبارزه مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مستمر علیه مشکالت طبقه کارگر (کار، دستمزد ،بازنشستگی ،بیمههای اجتماعی، بهداشت و درمان ،فرهنگ و غیره) و برای متمرکز ساختن نیروها برای سرنگونی بربریت سرمایهداری است .اینها اقدامات PAMEاست و به موفقیتهای چشمگیری نیز نایل آمده ،وجهه اجتماعی آن ارتقاء یافته و از طرف طبقه کارگر به عنوان مدافع واقعی منافع آنان به رسمیت شناخته شده است .براین پایه PAMEنقش تعیین کنندهای در ایجاد اتحادهای اجتماعی بین دهقانان و شرکتهای کوچک با شرکت جوانان و زنان ایفا میکند. پیشبینیها در مورد انتخابات آینده خبر از افزایش آرای بزرگی برای احزاب چپ میدهد .آلکسیس سیپراس رییس ،Syriza اتحاد انتخاباتی «ائتالف چپهای رادیکال» از حزب کمونیست خواسته پس از انتخابات آینده با آنها ائتالف کند .شما این پیشنهاد را چگونه برآورد میکنید؟ چه چیز از همکاری حزب با آنها جلوگیری میکند؟ نظرسنجیها خبر از اُفت آرای پازوک و نئودمکراتیا و رشد آرای حزب کمونیست و دیگر نیروهایی دارد که خود را چپ میدانند .هر حزبی نه بر پایه نامش ،بلکه بر پایه برنامهاش ،موضعش و عملکرد سیاسیاش ارزشیابی میشودSYN/ . SYRZAیک فرماسیون سیاسی است که در چارچوب مرزهایی که سرمایهداری مشخص کرده حرکت میکند ،که از اتحادیه اروپایی پشتیبانی مینماید و همگام با پازوک و نئودمکراتیا قراداد ماستریخت را امضاء کرده است .این قرارداد که نوعی انجیل سرمایهداران است ،آزادی جریان سرمایه را م ّد نظر دارد و پایه و اساس کلیه حمالت ضدخلقی علیه حقوق کارگری ،دستمزدی و صفحه
129
بیمههای اجتماعی و همینطور تنزل ارزش بقیه حرفها ،حرف مفت است .بورژوازی خدمات اجتماعی و تجارتی کردن آنها را از مجلس بورژوایی دفاع میکند تا قدرت خود را همیشگی کند ،تا سیستم استثمار، تشکیل میدهد. بیکاری و فقر را همیشگی سازد .در این این حزب آشفتگی و توهم اشاعه میدهد چارچوب اپورتونیسم با ترسیم سرمایهداری و طبیعت واقعی بحران سرمایهداری و با چهرهای انسانی ،مردم را منحرف میکند. خصلت آن ،یعنی بحران انباشت سرمایه را مسأله بر سر یک فریب بزرگ به ضرر مخفی میکند و مانند مدافعین سرمایهداری تودههای مردم است ،زیرا معیار سیستم سود برای تبرئه آن از بحران «سرمایهداری است که از ارزش اضافه نشأت میگیرد؛ از کازینویی» و بحران بدهیها صحبت میکند .کار پرداخت نشدۀ طبقه کارگر. پیشنهادهای آنها این اوهام را پدید میآورند که گویا بانک مرکزی اروپا ،که یکی از در اثر پیشنهاد حزب کمونیست یونان ابزار اصلی سیستم علیه خلقها است ،برجسته میشود که منابع طبیعی ،انرژی، قادر است رهیافتهای مردمی ارایه دهد ارتباطات از راه دور و دیگر بخشهای مهم و یا اینکه میتوان از طریق دیوان حقوقی اقتصاد میتوانند به ابزاری در خدمت رفاه اروپا رهیافتهایی را تحمیل کرد SYN/ .خلق درآیند ،به شرط آنکه مالکیت اجتماعی SYRZAاز بدهیهای از نظر اخالقی در اختیار خلق قرار گیرد .این ابزار مهم مستدل و بدهیهای غیراخالقی سخن میگوید میتوانند حوایج مردم را ارضاء سازند و و باعث می شود تا دولت بتواند از بدهیها آنهم از طریق برنامهریزی مرکزی که باید برای اعمال اقدامات ضدمردمی استفاده کند .در بخشهای اقتصادی و مناطق مختلف کشور به اجرا درآیند .روند اجرای این در نتیجه زمینهای برای بحث و گفتوگو برنامه نیازمند اتحادهای اجتماعی قوی می با SYN/SYRZAموجود نیست .آنها باشد که گذار قدرت به دست طبقه کارگر را میدانند که اختالفات برنامهای با حزب اعمال دارد .طبقه کارگر به اتفاق همپیمانان کمونیست بسیار بزرگ است ،ولی به علت خود یک کشور کارگری ایجاد خواهد کرد و انتخابات خلق را اغفال میکنند تا آراء جمع اقتصاد خلق را مستقر خواهد نمود که خلق آوری نمایند. در آن به نحوی تعیین کننده شرکت خواهد داشت و به طور اساسی آن را کنترل خواهد پس مهمترین اختالف با حزب کمونیست کرد. این مسأله است :سرنگونی سیستم و یا خلع نمایندگان ید سرمایههای بانکی بینالمللی و این قدرت کارگری و خلقی که سوسیالیسم را سیاسی آنها در چارچوب سیستم پارلمانی بنا خواهد ساخت ،مؤظف خواهد بود یونان یونان و در چارچوب سیستم قراردادهای را از اتحادیههای امپریالیستی ،از اتحادیه بینالمللی امپریالیستی .حزب کمونیست اروپایی و ناتو خارج سازد .ساختمان یونان سالهاست که زیر شعار «خروج از جامعهای که گرانیگاه آن ارضای حوایج اتحادیه اروپایی» خواستار الغای قرارداد خلق خواهد بود با همکاری با گرگهایی که اتحادیه اروپایی است .چرا برای یونان منافع سرمایهداری را دنبال میکنند و جامعه در اتحادیه اروپایی چشمانداز مثبتی وجود نوین سوسیالیستی را تخریب خواهند کرد، ندارد؟ بسیاری براین عقیده اند که یک راه مغایرت دارد. ملی ،خارج از اتحادیه اروپایی به رشد ناسیونالیسم در یونان خواهد انجامید .کلیه از این طریق قدرت کارگری به طور کارشناسان اقتصادی SYRZAاستدالل یکجانبه بدهیها را ملغا خواهد ساخت. میکنند که بازگشت به دراخمن ( واحد قدیم این راه ،راه سختی است ولی راهی است پول یونان) برای کشور و به ویژه برای که با منافع خلق منطبق است .یونان از فقیرترین اقشار جامعه فاجعهبار خواهد بود .مهمترین امتیازات تولیدی و اقتصادی آیا خروج از اتحادیه اروپایی به معنی منزوی خود استفاده خواهد کرد تا روابط سودمند شدن اقتصادی نیست که در آن صورت متقابل با دیگر کشورها و خلقها برقرار قربانی بیشتری از خلق طلب خواهد کرد؟ سازد و از همبستگی خلقهای کشورهای دیگر بهرهمند شود .کشور در عین حال از اختالف تعیین کننده و مخمصه واقعی این موقعیت ژئواستراتژیکی خود و از تضاد بین است :آیا باید قدرت و ثروت در دست طبقه کشورهای امپریالیستی استفاده خواهد کرد. کارگر ،خلق و در دست بسیاری قرار داشته باشد و یا در دست سرمایهداران ،گروههای بنابراین پیشبینیها در مورد انتخاب راه اقتصادی بزرگ و در دست تعداد کمی از ناسیونالیستی بیپایه استSYN/SYRZA . قابل اطمینان نیست .آنها مواضع خود را مردم؟ از امروز به فردا تغییر میدهند .مخمصه مجله هفته شماره 26مرداد 1391
«یورو و یا دراخمن» مصنوعی است ،زیرا این شرایط سرمایهداری است که مشکالت مردم زحمتکش و استثمار آنان را مستقل از ارز مربوطه تشدید میکند. راه رشدی که حزب کمونیست خواستار آن است ،نسبت به آنچه که بربریت سرمایهداری امروز به خلق تحمیل کرده ،از خودگذشتگی کمتری از خلق میطلبد۴۲ : میلیون نفر بیکار در اتحادیه اروپایی و به همان اندازه نیز افراد کمکار ۱۱۵ ،میلیون نفر زیر خط فقر .اینها آمار رسمی هستند. در حقیقت فقر و بینوایی به مراتب بیشتر از این ارقام است .سرمایهداری معنی دیگر جز بحران و جنگ با خود حمل نمیکند. منبع :دنیای جوان تارنگاشت عدالت
صفحه
130
بحران سرمایه داری
به ریخنت«اشک متساح» پایان دهید! پاسخ حزب کمونیست یونان به مقاله رییس حزب چپهای اروپایی و دبیرکل حزب کمونیست فرانسه ،پ .لوران* رفقای عزیز حقیقت دارد که تکامل بحران سرمایهداری در یونان با حمله بینظیر به حقوق کارگران و اقشار مردم که به همان اندازه با تشدید مبارزه طبقاتی مشایعت میگردد ،توجه کارگران کشورهای دیگر را مانند «سنگ آهنربا» به خود جلب میکند .حتا نیروهای سیاسی بورژوایی ،که در این حمالت ضدمردمی مسؤولیت بزرگی به عهده دارند، در این رابطه اعتراف میکنند که در قبال خلق یونان احساس ترحم مینمایند .با این وجود آنها کوشش میکنند تا علل مشکالتی که خلق یونان با آن دست به گریبان است، یعنی بحران سرمایهداری ،الحاق اجباری کشور به اتحادیههای امپریالیستی اتحادیه اروپایی و ناتو و استثمار سرمایهداری ،در پرده ابهام باقی بمانند. نمایندگان «چپهای نو» نیز ،همانطور که در نامه رییس حزب چپهای اروپایی و دبیرکل حزب کمونیست فرانسه ،پ لوران در مورد یونان که اخیراً در بخش «نامه خوانندگان» انتشار یافته ،نشان میدهد ،در همین راه گام مینهند. در حقیقت مشکالتی که طبقه کارگر و دیگر اقشار مردم در یونان با آن دست به گریبانند، آن طور که پ .لوران مینویسد« ،مشکل دمکراسی» ،مشکل تحمیل اقدامات ضدخلقی از خارج ،از طرف رؤسای کشورهای اروپایی ،و یا صندوق بینالمللی پول نیست. و آنطور که عینک تار رییس حزب چپهای اروپایی نشان میدهد ،دولت ائتالفی سوسیال دمکراتهای پازوک و لیبرالهای «نهآ دمکراتیا» در یونان نیز «قربانی» برخی از «رؤسای دولتهای اروپایی و صندوق بینالمللی» نیست. حقیقت این است که این اقدامات که به بهانه بدهیهای عظیم کشور انجام میگیرند ،به دنبال کاهش غمانگیز ارزش نیروی کار، تنها برای تقویت و افزایش سوددهی سرمایه در یونان هستند .نباید فراموش کنیم که در این لحظه ۶٠٠میلیون یورو (دو برابر بدهیهای دولتی یونان) تنها از طرف سرمایهداران یونانی در بانکهای سوئیس مجله هفته شماره 26مرداد 1391
در بازار مشترک اروپا و بعداً اتحادیه اندوخته شده است! اروپایی در رابطه با محصوالت کشاورزی در نتیجه ،همه این اقدامات ،به طور کامل دارای تراز تجاری مثبت بود ،در حالی که در خدمت منافع سرمایهداران قرار گرفته اند امروز به دلیل سیاست کشاورزی مشترک تا بار بحران را روی شانه خلق بگذارند ،حتا محصوالتی که در یونان به عمل میآیند اقداماتی که یونان را به آن سرمایهداری سوق باید وارد گردند و در نتیجه صدها هزار دهد که برای انباشت سرمایههای موجود دهقان کوچک و متوسط به لشگر بیکاران سودآورتر باشد .اینها اقداماتی هستند که در پیوسته اند. چارچوب اتحادیه اروپایی از طرف دولت و بورژوازی یونان ،که هر دو حزب حاکم در عضویت یونان در اتحادیه اروپایی و خدمت آنند ،به تصویب رسیده اند و از طرف همینطور مخارج نظامی سنگین ناتو و «رؤسای دولتهای اروپایی و یا صندوق به بهانه «رقابتپذیری» اقتصاد ،سیاست تخفیف مالیاتها برای سرمایه ،که دولت بینالمللی پول» تحمیل نشده اند. پازوک و نئودمکراتیا در گذشته دنبال کردند، همۀ این اقدامات در برنامههای احزاب سرچشمه بدهیهای عظیم و کسری بودجه پازوک و نئودمکراتیا از قبل موجود بود و در کشور است و در این مورد هیچ مسؤولیتی گذشته به دنبال قراردادهای اتحادیه اروپایی متوجه خلق یونان نیست .ولی رییس حزب که از قرارداد ماستریخت آغاز شد ،مشخص چپهای اروپا با متهم ساختن این و آن رییس گردیده بود .به همین دلیل طبقه کارگر یونان دولت کشورهای اروپایی همه این مسایل را و همینطور انگلیس و کشورهای دیگر نادیده میگیرد. تجربیات منفی در رابطه با اتحادیه اروپایی ً و نقش ضدخلقی آن جمعآوری میکند .در طبیعتا ما هیچنوع توهمی در مورد «غفلت» عین حال نماینده حزب چپهای اروپایی در رییس حزب چپهای اروپایی نداریم ،زیرا یونان ،حزب سیناسپیسمو س � Synaspisمیدانیم که این حزب نسبت به اتحادیه ،mosکه قرارداد ماستریخت را امضاء اروپایی سوگند وفاداری ادا کرده و به عنوان کرده ،مانند گذشته در مورد اتحادیه اروپایی «حزب اروپایی» ،حزبی که «اساس» به این خیال واهی دامن میزند که عضویت استثمار سرمایهداری را ،که خصلت اتحاد یونان در اتحادیه اروپایی تنها راه ممکن راهزنانه انحصارات اروپایی است ،پذیرفته، میباشد ،در حالی که حزب کمونیست یونان از طرف اتحادیه اروپایی سخاوتمندانه برخالف آن برای جدایی یونان از اتحادیه حمایت مالی میشود .حزب چپهای اروپا اروپایی با نیرو گرفتن از قدرت خلق مبارزه در اساسنامه و اسناد رسمی خود ،خود را به پذیرفتن آن ملزم کرده است! میکند. رییس چپهای اروپایی از «قیمومیت» هیأت سه ضلعی (کمیسیون اروپا ،بانک مرکزی اروپا ،صندوق بینالمللی پول) در یونان سخن میگوید .آیا او اطالع ندارد که بورژوازی یونان از دهها سال پیش ترجیح داده به طور فعال در اتحادیههای امپریالیستی ناتو و اتحادیه اروپایی شرکت داشته باشد و این شرکت در چارچوب وابستگی متقابل در مقابل ناتو و اتحادیه اروپایی به چشمپوشی از حق حاکمیت منجر گردیده است؟ آیا او اطالع ندارد که سیاست کشاورزی مشترک ( )GAPجایی برای رشد کشاورزی در خدمت منافع خلق باقی نمیگذارد؟ یادآوری میکنیم که یونان قبل از به عضویت درآمدن
پیشنهادهای حزب چپهای اروپا در مورد «رشد» و به اصطالح «صندوق اجتماعی مردمی» و غیره به هیچوجه سلطه سرمایهداری را زیر سؤال نمیبرند. برعکس ،حزب چپهای اروپا و اپورتونیسم بینالمللی نقش تعیین کنندهای در ایجاد تصورات باطل و پندارهای پوچ ایفا میکنند. آنها سازمانهای امپریالیستی مثل اتحادیه اروپایی و بانک مرکزی اروپا را مشاطه میکنند ،چون ادعا مینمایند که گویا این سازمانهای امپریالیستی میتوانند مردمی شوند ،در حالی که هر روز نه تنها در یونان مردم بیشتری درمییابند که سرمایهداری قادر نیست مشکالت اساسی را از میان صفحه
131
بحران سرمایه داری بردارد. حزب چپهای اروپا با پشتیبانی از اتحادیه اروپایی و سیستم استثمارگر آن ،جبهه خود را انتخاب کرده است .به این دلیل به وسیلهای برای از بین بردن خصلتهای کمونیستی احزاب کمونیست و دگرگون ساختن آنها تبدیل شده است .حزب چپهای اروپا با وجود فراخوانهای بیشمار ،مخالفین طبقه کارگر و اقشار فقیر یونان را زیر سؤال نمیبرد. اما تجربه و روند مبارزات کارگری در یونان ،که پیشتازان آن کمونیستها و جنبش سندیکایی متعهد آنان PAMEاست ،نشان میدهد که اگر کارگران «موعظههای» بورژوازی و اپورتونیستها در مورد «همکاری طبقاتی» و «همبستگی اجتماعی» را پشت سر گذارند و از «اشک تمساح» در مورد باری که خلق زحمتکش یونان تحمل میکند بیتوجه بگذرند ،روزبهروز رادیکالتر میشوند. از این طریق طبقه کارگر میتواند مبارزه خود را تا سرنگونی قدرت سرمایه و بنای سوسیالیسم به پایان رساند. شعبه روابط بینالمللی کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان ————————————— — * این نامه در نشریۀ مورنینگ استار به تاریخ ۵مارس ٢٠١٢انتشار یافت. منبع :کمینفرم ترجمه از تارنگاشت عدالت
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
عالج بیکارسازی ها :اخراج رئیسان و مدیران! ناومی کالین آوی لوئیس برگردان :بابک پاکزاد ( ۱۴می – )۲۰۰۹در سال ، ۲۰۰۴ مستندی با عنوان The Takeدرباره جنبش کارگران در آرژانتین برای بدست گرفتن و پیشبرد امور بنگاههای تولیدی و کسب و کارها ساختیم .در آستانه فروپاشی اقتصادی فاجعه بار این کشور در سال ،۲۰۰۱هزاران کارگر به سوی کارخانههای تعطیل شده روان شدند و در قالب تعاونی های کارگری مجددا در آنها تولید را فعال کردند .در حالی که آنها هم از سوی رئیسان و مدیران و هم از سوی سیاستمداران طرد شده بودند ،موفق شدند در آین فرآیند هم دستمزدهای معوق مانده و هم حق سنوات خدمت خود را بدست آورده و در عین حال شغلشان را نیز اعاده کنند. در حالی که برای معرفی و اکران فیلم در اروپا و آمریکای شمالی در حال سیاحت بودیم ،هر پرسش و پاسخ به این سوال ختم میشد که “اوضاع در آرژانتین خوب پیش می رود اما آیا چنین چیزی هرگز در اینجا رخ خواهد داد؟” هم اکنون که اوضاع اقتصاد جهان بسیار شبیه آرژانتین در سال ۲۰۰۱است (از قضا بنا به برخی دالیل مشابه) ،موج جدیدی از اقدام مستقیم در میان کارگران در کشورهای ثروتمند به چشم میخورد. تعاونی ها بار دیگر به عنوان آلترناتیو عملی برای بیکارسازیهای فزاینده رخ نمودهاند. کارگران در ایاالت متحده و اروپا شروع به پرسیدن همان سوالهایی کرده اند که همتایان آمریکای التینیاشان از خود پرسیدند :چرا ما باید اخراج شویم؟ چرا ما نتوانیم مدیران و رئیسان را اخراج کنیم؟ چرا به بانک در حالی که میلیاردها دالر از پول ما را به جیب میزند اجازه داده میشود کمپانیامان را به قهقرا سوق دهد؟ (این هفته ۱۵می) در اتحادیه کارگران صنعت مس در شهر نیویورک ،در پانلی تحت عنوان “رئیسان و مدیران را اخراج کنید :راه حل کنترل کارگری از بونئوس
آیرس تا شیکاگو” شرکت کردیم که پدیده مذکور را مورد بررسی قرارمیداد. ما از سوی افراد متعلق به این جنبش در آرژانتین و همچنین از سوی کارگران کارخانه مشهور Republic Windows and Doorsکه در شیکاگو مبارزه می کنند به این جمع پیوستیم. این شیوه ای خارق العاده برای شنیدن مستقیم روایت از سوی کسانی است که سعی میکنند اقتصاد را از پایین به باال بازسازی کنند، کسانی که به حمایت معنادار عموم مردم و همچنین سیاست گذاران در تمام سطوح دولت نیازمندند .در اینجا الزم است مروری سریع بر تحوالت اخیر جهان در عرصه کنترل کارگری داشته باشیم. آرژانتین: در آرژانتین ،که الهامبخش مستقیم برخی اقدامات کارگری جاری بوده است ،طی چهار ماه گذشته بیش از چهار سال گذشته کارخانهها به اشغال درآمده اند و کارگران کنترل کار را به دست گرفته اند. یک مثال: Arrufatکه یک کمپانی شکالت سازی با ۵۰سال سابقه است در اواخر سال گذشته به شکلی ناگهانی تعطیل شد .سی نفر از کارکنان ،کارخانه را به اشغال خود درآوردند و به رغم بدهی سنگین به ارث رسیده از مالک پیشین ،شکالتها را در روشنایی روز و با استفاده از ژنراتورها تولید کردند. با اخذ وامی حول و حوش ۵۰۰۰دالر از The Working Worldکه یک صندوق سرمایه در قالب سازمانی غیر دولتی است که مستند The Takeبه شکل گیری آن دامن زد ،آنها توانستند ۱۷۰۰۰تخم مرغ Easterبرای پردرآمدترین آخر هفتهاشان در سال تولید کنند .آنها ۷۵۰۰۰دالر سود کردند .هر کدام ۱۰۰۰دالر به خانه بردند و بقیه را برای تولید آتی پس انداز کردند. انگلستان: Visteonیک تولیدکننده قطعات اتوموبیل صفحه
132
است که در سال ۲۰۰۰از کمپانی فورد زاده شد .به صدها کارگر یک هشدار ۶دقیقهای داده شد مبنی بر این که محل کارشان تعطیل شده ۲۰۰ ،کارگر در بلفاست روی بام کارخانه و ۲۰۰تن دیگر نیز در صحن کارخانه تحصن کردند و روز بعد اقامه دعوی نمودند. چند هفته بعد Visteon،میزان بسته پیشنهادی برای بازخرید را تا ۱۰برابر پیشنهاد اولیه افزایش داد اما کمپانی گذاشتن پول در حسابهای بانکی کارگران را منوط به ترک کامل محل کارخانه کرد و کارگران نیز از ترک کارخانه تا زمان دیدن پول امتناع میکنند. ایرلند: کارخانه ای که کارگرانش در آنجا کریستال افسانه ای واترفورد را میسازند اوایل امسال به مدت ۷هفته به اشغال درآمد .این اقدام زمانی صورت گرفت که کمپانی ماد ر �Wa terford Wedgewoodپس از آن که مالکیت و اداره آن را یک کمپانی خصوصی آمریکایی بدست گرفت مشمول تصفیه شد. کمپانی آمریکایی تا کنون ۱۰میلیون یورو در صندوق بازخرید قرار داده و مذاکره برای حفظ برخی از مشاغل ادامه دارد. کانادا: با فروپاشی سه اتوموبیل ساز بزرگ ،طی امسال ۴مورد اشغال کارخانه از سوی کارگران صنعت خودروی کانادا صورت گرفت .در تمام موارد ،کارخانهها تعطیل شده و پرداختیها و بدهیهای کارخانه به کارگران تسویه و جبران نشده بود .آنها کارخانه ها را به اشغال خویش درآوردند مجله هفته شماره 26مرداد 1391
تا از خروج ماشین آالت ممانعت به عمل آورند و از آن بمثابه اهرمی برای تحت فشار قرار دادن کمپانی برای بازگشت به سر میز استفاده کردند. فرانسه: در فرانسه امسال شاهد موج جدید “رئیس ربایی” بودیم که طی آن کارکنان خشمگین رئیسها را در کارخانههایی که در آستانه تعطیلی قرار دارند بازداشت کردند .کمپانیهایی که این اقدام در آنها صورت گرفت شامل 3M,Sony,Hewlett,Caterpillar Packardبودند. یک کمدی که بهار امسال در فرانسه گل کرد فیلمی تحت عنوان لویی میشل بود که در آن گروهی از کارگران زن پس از آن که رئیسشان کارخانه را بی هیچ اخطاری تعطیل کرد یک جانی را برای کشتن وی اجیر کرده اند. یک مقام رسمی اتحادیه های فرانسه در ماه مارچ گفت“ :کسی که فقر می کارد خشم درو می کند.خشونتهای صورت گرفته از سوی کسانی است که شغلشان را از دست دادهاند نه کسانی که سعی می کنند از آنها دفاع کنند”. و این هفته ۱۰۰۰ ،کارگر بخش فوالد نشست ساالنه سهام داران کمپاینی�Arce ، lorMittalبزرگترین کمپانی فوالد جهان را برهم زدند.آنها دفتر مرکزی کمپانی در لوکزامبورگ را زیر و رو کردند ،دروازه ها را تکه تکه کردند ،پنجره ها را شکستند و با پلیس به جنگ و گریز پرداختند. لهستان: همچنین در این هفته ،در جنوب لهستان،
در کمپانیای که بزرگترین تولیدکننده کک ذغال سنگ در اروپا است ،هزاران کارگر در اعتراض به قطع شدن حقوقها جلوی در ورودی دفتر مرکزی کمپانی را دیوار کشیدند. ایاالت متحده: و در آخر داستان مشهور کمپان ی �Repub :lic Windows and Doorsسپتامبر گذشته ،در شیکاگو ۲۶۰کارگر برای شش روز کارخانه را به اشغال خویش درآوردند. آنها با ترتیب دادن یک کمپین علیه Bank ( of Americaبز گترین اعتبار دهنده به کمپانی) با شعار “شما ضمانت میشوید ،ما فروخته میشویم” و همچنین کسب همبستگی بین المللی وسیع توانستند بازخرید و حق انفصال از خدمت اشان را بدست آورند و حتی بیش از آن،کارخانه تحت مالکیت جدید بازگشایی شد و شروع به ساخت پنجره های بهینه ساز مصرف انرژی کرد و همه کارگران نیز از نو با حقوقهای قبلی اشان استخدام شدند. و این هفته ،شیکاگو نشان داد که این اقدامات در حال بدل شدن به یک روند اس.تHart�. marxیک کمپانی قدیمی ۱۲۲ساله است که لباس های رسمی تولید میکند از جمله همان لباس با رنگ آبی سیری که باراک اوباما در شب انتخابات پوشیده بود و همچنین لباس رسمی و پالتوی وی در مراسم آغاز به کارش. این کمپانی ورشکست شده است .بزرگترین اعتبار دهنده آن Wells Fargoاست که خود دریافت کننده ۲۵میلیارد دالر از بخش عمومی در قالب ضمانت است .در حالی که صفحه
133
بحران سرمایه داری برای خرید کمپانی و ادامه کار دو پیشنهاد روی میز قرار دارد Wells Fargo ،میخواهد آن را منحل و تبدیل به پول نقد کند .روز دوشنبه، کارگران رای دادند در صورتی که بانک روند انحالل کارخانه را پیگیری کند کارخانه اشان در شیکاگو را به اشغال خویش درآورند.
نکاتی پیرامون کهولت نظام سرمایه و عروج استراتژی گسست یونس پارسا بناب
در آمد
در بخش اول این نوشتار به فروپاشی استراتژی ” رسیدن به آنها ” در امر توسعه و پیشرفت پرداخته شد .در بخش دوم و پایانی این نوشتار به شکلگیری و عروج استراتژی گسست از نظام جهانی و نقش روشنفکران متعهد نسبت به آن میپردازیم .
– ۱بخش قابل توجهی از چالشگران ضد نظام جهانی سرمایه که عمدتا خود را متعلق به جنبش های ضد فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( رواج بازار آزاد نئولیبرالیسم ) میدانند ،قاطعانه و صمیمانه بر آن هستند که بشریت خواهان و محتاج ایجاد یک ” جهانی بهتر ” است .آنها تأکید میورزند که کشورها باید به یک گسست از منطق حاکم بر ” بازار آزاد ” سرمایه داری دست بزنند .طرفداران جنبش های ضد گلوبالیزاسیون که پیوسته در سراسر جهان بین مردم برتعدادشان افزوده میگردد خاطر نشان میسازند که مردم نه فقط باید بر روی اندیشه و پراتیک گسست اصرار ورزند بلکه باید به نابودی اجزاء غیر انسانی نظام در فاز فعلی اش اقدام ورزند .
– ۲بدون تردید مارکسیست ها باید با این چالشگران که در نبرد علیه نئولیبرالیسم و پی آمدهای منبعث از آن – گسترش جنگ های مرئی و نامرئی در سراسر جهان ،گسترش بیکاری و فقر و تخریب مجله هفته شماره 26مرداد 1391
نمایان بهزیستی و… – دارای پروژه ها و استراتژی های متنوع و گوناگون هستند به همکاریهای نزدیک و حتی دراز مدت دست بزنند ولی در عین حال باید در جریان این همکاریها ،همدلی ها و تالش ها در جهت ایجاد ” جهانی بهتر ” توجه این چالشگران را به این نکته کلیدی معطوف سازند که اگر روزگارانی در گذشته انگاشت و وقوع عملی گسست ( انقطاع ) از نظام معقول و شدنی بود ،امروز در فاز فعلی گلوبالیزاسیون سرمایه احتمال وقوع و پیروزی آن وجود ندارد و اگر هم اتفاق بیافتد نظام جهانی با توسل به ترفندهائی نیروهای طرفدار گسست را یا نابود و یا اخته ساخته و آن کشور را دوباره به محور نظام متصل خواهد ساخت .
– ۳در تاریخ صد ساله گذشته جهان ما شاهد گسست های کلیدی و تاریخساز بودیم .وقوع انقالب اکتبر و استقرار کشور شوراها در روسیه بزرگترین نمونه گسست از نظام جهانی بود .سی سال بعد در دهه های ۱۹۵۰ – ۱۹۷۰شکلگیری و عروج امواج سه چالش بزرگ ( سوویتیسم ،جنبش های رهائی بخش ملی در سه قاره و جنبش کارگری در اروپای غربی ) نمونه های مناسب و مثبت گسست از محور نظام بودند .ولی امروز در فاز فعلی
گلوبالیزاسیون سرمایه و دگردیسی در شکل و شمایل امپریالیسم ( حضور امپریالیسم ” دسته جمعی ” سه سره ) امکان وقوع گسست هائی از نوع فوق الذکر از بین رفته اند .گسست های آینده محتمال جهانی و بر خالف گسست های گذشته ” براندازانه ” در ارتباط با کلیت نظام سرمایه خواهند بود .علت و یا علل این امر را باید در موقعیت واقعا ً موجود سرمایه داری امپریالیستی و ویژگی ها و نحوه های بیان آن جستجو کرد .
– ۴سرمایه داری امپریالیستی کنونی به مرحله ” بی ربطی ” خود رسیده است . این نظام برخالف گذشته فقط از طریق کنترل نظامی کره خاکی میتواند به بقای خود ادامه دهد .امروز این نظام در مقابل ” مناطق طوفانی ” قرار گرفته است .برای ساکنین این مناطق – در آسیا ،آفریقا ، آمریکای التین ،اقیانوسیه و حتی بخشی از اروپای جنوب شرقی ( یونان ،صربستان و – ) ..این نظام واقعا ً موجود غیر قابل تحمل گشته است .در نتیجه شورش ( ویا وجود شرایط بالقوه برای شورش ) در این مناطق علیه نظام فراگیر و همیشگی گشته است .ولی واقعیات تاریخی نشان میدهند که شورش ضرورتا به این معنی نیست که روند اوضاع به استقرار یک بدیل مورد دلخواه منجر میگردد .شورش پدیده ایست که گروهی از مردم در زمانی مشخص بوسیله آن در مقابل یک نظم معینی مقاومت کرده و طالب براندازی آن میشوند .در صفحه
134
انقالب فوریه ۱۹۱۷در روسیه مردم طی شورشی بزرگ تزار را سرنگون کردند .ولی حرکت فقط از مسیر شورش هرچه حتی با شکوه تر ضرورتا به استقرار یک بدیل مثبت و متفاوت ختم نمی شود .به قول سعدی ” گاو نر میخواهد و مرد کهن ” که راهی را که با شورش آغاز گشته به سرمنزل مقصود ( ایجاد جهانی و یا بدیل بهتر ) برسانند .در انقالب روسیه ,لنین و حزب بلشویک موفق شدند که آن شورش براندازانه را با انقالب اکتبر به سر منزل مقصود برسانند .
– ۵شورش ها ،قیام ها و خیزش های منبعث از امواج خروشان بیداری و رهائی که دیروز در آمریکای التین و امروز در کشورهای عربی خاورمیانه و آفریقای شمالی به وقوع پیوسته و ادامه دارند نقدا به کشورهای دیگر مناطق طوفانی ( از گرجستان و یونان و… گرفته تا بالروس ،پرتقال ،ایرلند در اروپا و چاد و یوگاندا و… .در آفریقا ) بطور روزانه سرایت و گسترش یافته اند .به نظر خیلی از متفکرین مارکسیست ;جهان وارد یک ” دوره گذار ” طوالنی شده که با شورش های جاری بویژه در سه قاره جنوب آغاز گشته و احتمال دارد که ما را به سوی جایگزینی نظام سرمایه داری امپریالیستی یا یک بدیل بهتر به پیش ببرد .این بدیل جدید که از ورای ” شورش های انقالبی ” عبور خواهد کرد به بشریت فرصت خواهد داد که به کریستالیزه سازی بدیل سوسیالیستی در سطح جهانی موفق گردد .این بدیل همان قدر که به نفع مردم شمال است به همان اندازه به نفع مردم جنوب که بزرگترین و اصلی ترین قربانیان نظام را در بر میگیرند’ نیز می باشد .در این چهارچوب باید خاطر نشان ساخت که انگاشت گسست چیزی غیراز استراتژی توسعه که در چشم انداز گذار جهانی سوسیالیستی به وقوع خواهد پیوست ،نیست .
– ۶در سال های آغازین قرن بیست و یکم خیلی از چپ های مارکسیست بویژه در آمریکای التین این بدیل را به اسم ” سوسیالیسم قرن بیست و یکم ” خواندند . نگارنده نیز مثل سمیرامین معتقدم که این نام گذاری ” بد نیست ” .جنبه مثبت و چشمگیر این نام اینست که سوسیالیسم در قرن بیست و یکم با سوسیالیسم قرن بیستم تفاوت خواهد داشت ولی این سوسیالیسم از تجارب مثبت ،غنی و تاریخی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
سوسیالیسم آن دوره باید درس آموخته و از دستاوردهای مثبت آن بهره مند شود . ایدئولوژی حاکم این گفتمان را رایج ساخته که سوسیالیسم آن دوره مطلقا ً چیزی به غیر از ناکامی و شکست نبوده و در نتیجه باید پذیرفت که سرمایه داری یک نظام بدون بدیل و ” ابدی ” است .این گفتمان کامالً کاذب بوده و برعکس فالکت و سبعیتی که تشدید جهانی شدن سرمایه بویژه در بیست و چند سال گذشته ( از ۱۹۹۱به این سو ) در سراسر جهان بوجود آورده از بشریت میطلبد که درباره ضرورت ایجاد یک موج خروشان نوینی از سوسیالیسم بیشتر از پیش اندیشه و عمل کند .
– ۷از نظر تاریخی اگر ما تولد و شکلگیری سوسیالیسم را با دوره های آغاز سرمایه داری مقایسه کنیم آن وقت متوجه میشویم که نظام ها نیز مثل هر پدیده ای در تاریخ رشدش دچار نوسانات پیچیده و گوناگون میگردند .زیرا که حرکت خود تاریخ طبیعت و جوامع بشری پیوسته بطور مارپیچی و پر از فراز و نشیب ها و عروج و فرود ها بوده است .اولین امواج پروژه های سرمایه داری در شهرهای ایتالیائی نشین ( جنوا ،میالن ،فلورانس ،پادوا و… ) .در آغاز قرن سیزدهم اتفاق افتاد . این امواج در نیمه راه به خاطر تهاجمات جنگی امپراطوری های فئودالی اروپا ( اسپانیا ،فرانسه ،اطریش ،پرتقال و…) و حمایت قدرتمند پاپ اعظم ها فروکش کرده و در نطفه خفه گشتند .موج دوم نزدیک به سه قرن بعد ( در اواخر قرن پانزدهم و دهه های آغازین قرن شانزدهم ) در غرب آتالنتیک ( انگلستان ،شمال غربی فرانسه و هلند ) شروع گشت .این دفعه سرمایه داری بعد از شکل گیری نه تنها به بقای خود ادامه داد بلکه بتدریج در قرون هفدهم و هیجدهم در دیگر کشورهای اروپای آتالنتیک و سپس در جریان نیمه دوم قرن نوزدهم در ژاپن و شمال آمریکا نیز رواج و رونق یافت .از نظر تاریخی روشن است که پیروزی موج اول سرمایه داری بدون درس آموزی از کمبودها ، دستاوردها و علل شکست موج اول نمی توانست بدست آید .ما میتوانیم این امر را در مورد سوسیالیسم هم مطرح کنیم .موج اول سوسیالیسم که با انقالب اکتبر ۱۹۱۷ آغاز گشته و سالها با موفقیت به پیش رفت در نیمه راه بنا به عللی که ( در این جا بحث و بررسی آنها موردی ندارد ) در نیمه راه از نفس افتاده و فرو پاشید .موج دوم که نشانه های روشنی از فراز آن در دهه های آغازین قرن بیست و یکم دیده
میشوند ،شروع گشته است .در تاریخ بشر عموما ً پیروزی بزرگ در حیطه ایی بعد از تالش های ناموفق و شکست خورده در آن حیطه ،باالخره به دست می آید .با توجه به این نکته که تاریخ زندگی بشر میتواند ” چراغ ” راه آینده باشد پس میتوان آینده سوسیالیسم در قرن بیست و یکم را نیز در پرتو روشنائی که شرحش گذشت ،دید .بگذارید در این جا به چندین نکته مهم اشاره کنیم .
– ۸در حال حاضر یک دگردیسی جدیدی در چشم انداز سوسیالیسم قرن بیست ویکم به وضوح اتفاق میافتد که شایان اهمیت است و آن این که هیچ پیشرفتی در سوسیالیسم بدون دموکراسی پیگیر به وقوع نخواهد پیوست .منظور از دموکراسی به هیچ وجه نوع دموکراسی های دم بریده رایج در اکثر کشورهای جهان نیست .در دموکراسی های رایج انگاشت و اندیشه دموکراسی عموما ً در پراتیک به سطح مبتذل انتخابات دو حزبی و یا چند حزبی تقلیل یافته اند .بدون دموکراتیزه ساختن جامعه در تمام ابعاد و زوایایش – بویژه در حیطه های کار و زحمت و شرکت فعال کارگران و دهقانان در تصمیم گیری های مدیریت کارخانه ها ،مزارع و… – نمیتوان انتظار داشت که جامعه در جهت پیشرفت به سوی سوسیالیسم براه بیافتد .توسعه اجتماعی با سمت و سوی سوسیالیستی در قرن بیست و یکم بدون دموکراسی پیگیر امکان نخواهد داشت .به همان نسبت دموکراتیزه سازی در جامعه بدون استقرار عدالت اجتماعی نیز ناممکن است .در سوسیالیسم قرن بیست و یکم دموکراسی پیگیر و عدالت اجتماعی رابطه عامل و معلول با همدیگر نخواهند داشت .بلکه آن دو باهم دو روی یک سکه بوده و مکمل ( الزم و ملزوم ) همدیگر خواهند بود :با اضمحالل و نابودی یکی عمر آن دیگری نیز به پایان خواهد رسید . گفتمان جاری که توسط رسانه های گروهی – جهانی فرمانبر ترویج و تبلیغ میشود تظاهر میکند که نظام آنقدرها هم ” بد ” نیست زیرا اقال دموکراسی می آورد .ولی واقعیت این است که امروز دموکراسی های حاکم هم در کشورهای مسلط مرکز و هم درکشورهای دربند پیرامونی دموکراسی های دم بریده و کاذبی هستند که هیچ نوع تغییر و توسعه ای را در زندگی توده های مردم به وجود نمی آورند .دموکراسی و دموکراتیزه سازی بدون توسعه و تغییر در زندگی بویژه معیشتی توده های مردم پدیده ای است فرتوت ،درمانده و بی صفحه
135
ربط .گفتمان های رایج که متعلق به ایدئولوژی حاکم در جوامع هستند .پیوسته تالش میکنند که مردم را قانع سازند که دموکراسی پروسه مدیریت در امور سیاسی است و نقشی در جامعه و امور اجتماعی ندارد .طبق این گفتمان مدیریت جامعه در دست ماشین اقتصادی ( بازار ) قرار دارد پس مدیریت امور سیاسی ( دموکراسی ) کامالً جدا از مدیریت امور اقتصادی ( بازار ) است .چالشگران ضد نظام بویژه مارکسیست ها تالش میکنند که به این جدائی خاتمه دهند .سیاست به قول لنین ” بیان فشرده ای ” امور اقتصادی است و آموزش و پراتیک امور اقتصادی بدون سیاست بی معنی است .
– ۱۰پیوند اقتصاد و امور جاری آن با سیاست در جامعه روبه پیش با چشم اندازهای سوسیالیستی یک امر ضروری است .ضرورت این امر منبعث از این واقعیت عینی است که امروز مردمان کشورهای بویژه سه قاره ( به اضافه اقیانوسیه ) دموکراسی تهی از توسعه عدالت اجتماعی را نمی پذیرند .شوربختانه در نبود یک چپ متحد جهانی از یک سو و تهاجمات عمدتا میلیتاریستی نظام جهانی از سوی دیگر در صد قابل توجهی از توده های مردم در کشورهای جنوب ( به استثنای کشورهای آمریکای التین ) در جریان مقاومت و مبارزه علیه ” دموکراسی صادراتی ” خود را به آسانی در زندان های ” توهمات خانواده گی ” شبه دینی – مذهبی ( اندیشه های بنیادگرائی ) و یا شبه اتنیکی – ناسیونالیستی ( خاک پرستی ،الحاق گرائی و جدائی طلبی های شووینستی و پانیستی ) محبوس میسازند . اگر این توده ها در کشورهای آفریقاو آسیا به بنیادگرائی سیاسی اسالمی ،هندوتوا ( بنیادگرائی سیاسی هندویسم ) ،المائیسم ( بنیادگرائی بودائیسم ) ،صهیونیسم ( بنیادگرائی یهودیت ) و یا به انواع و اقسام شوونیسم پناه برده و سپس به جنگ علیه همدیگر برمیخیزند دقیقا ً به این علت است که مدل دموکراسی را که نظام از طریق جنگ ،کودتا و… اعمال میسازد یک جوک مسخره آمیز میدانند .حتی با این که عکس العمل این توده ها به این ” جوک وارداتی ” نادرست و حتی ارتجاعی است ولی ارزیابی آنها از دموکراسی مبنی بر این که دموکراسی مسخره خنده آور است ،نادرست نیست .مضافا ،روشن است که این دموکراسی به شدت به روند نابرابریها و فقرزائی روزانه در آن جوامع دامن می زند .الجرم آن چه که در موج مجله هفته شماره 26مرداد 1391
دوم سوسیالیسم ،جدید است ضرورت پیوند اصیل و مدام بین دموکراسی پیگیر و توسعه انقالبی در خدمت گسترش پیگیر عدالت اجتماعی است .
– ۱۱بدون تردید روشنفکران درون جنبش های چالشگر ضد نظام و ظیفه خطیری در قبال موج سوسیالیسم در قرن بیست و یکم دارند .آنها نه تنها باید در روند مبارزاتی خود در میدان کارزار جامعه مدنی ( کارگران و دیگر زحمتکشان و تهیدستان ) آن بخش از توده ها را که در زندان های توهمات خانواده گی محبوس هستند ، رها سازند بلکه به موازات آن باید پروسه تاریخی و طوالنی ” مرحله گذار ” از سرمایه داری واقعا ً موجود به ” جهانی بهتر ” را نیز با موفقیت به پیش ببرند .
– ۳والت روستو ” ،مراحل رشد اقتصادی ” چاپ دانشگاه کمبریج . ۱۹۶۰ ،
– ۴سمیرامین ” ،فراسوی هژمونی آمریکا ” ،چاپ لندن . ۲۰۰۶ ،
– ۵یونس پارسا بناب ” ،تاملی دوباره در مورد رابطه نظام جهانی سرمایه و بنیادگرائی ” ،نشریه ‘ایرانیان ‘۲۳ ، فروردین . ۱۳۸۷
– ۱۲نگارنده اعتقاد دارد که با این که روشنفکران متعهد مسئولیت بزرگ تاریخی دارند ولی آنها نیستند که این جهان ” بر سر دو راهه رسیده ” را تغییر میدهند .اما ّ در عین حال قانع شده ام که جهان بدون کمک جدی آنها تغییر نمی یابد . انقالب فرانسه را که یک انقالب بزرگ در تاریخ بورژوازی بود نمیتوان بدون کمک فرزندان روشنفکر عصر روشنگری ( منتشکیو ،ولتر ،روسو و… ) تصور کرد .دو انقالب بزرگ قرن بیستم ( انقالب اکتبر روسیه ،انقالب ۱۹۴۹چین ) را نمیتوان بدون نقش مارکسیست های درون حزب بلشویک ،جنبش های کارگری و انترناسیونال سوم مجسم کرد .به همان نسبت ما نمیتوانیم نقش موثر روشنفکران متعهد در درون امواج خروشان بیداری و رهائی که پیوسته در سراسر جهان امروزی گسترش پیدا میکنند ،را نادیده بگیریم .
برخی از منابع و مآخذ
” – ۱مصاحبه آمادی علی دینگ با سمیرامین ” در مجله’ توسعه و تغییر’ ، چاپ لندن ‘سال ششم ،شماره ) ۲۰۰۷ ( ۶
– ۲مایکل هارت و آنتونیو نگری ” ، امپراطوری ” چاپ دانشگاه هاروارد ،سال . ۲۰۰۰ صفحه
136
بحران سرمایه داری
اروپا آماده اشتعال است ! آیا یونان می تواند جرقه آن باشد؟ حمید قربانی ،شروین رها
بحران اقتصادی و مالی (بحران قرضه دولتی) در اروپا عمیق تر شده است و زمینه را آماده اشتعال کرده است .سوال این است که آنچه در یونان جاری است می تواند جرقه این اشتعال باشد ،اگر آری چه شرایطی می تواند به ارتقا بحران سیاسی تا سطح بحران انقالبی در آن موثر باشد .بحرانی که در آن استراتژی سوسیالیستی کارگری در مبارزه دست باال پیدا کرده و قادر شده باشد انواع سیاست های بورژوازی درجریان مبارزه را کنار زده باشد و بربریت سرمایه داری، که به تهدید جدی دربه نابودی کشانیدن نسل بشرتبدیل شده است را نابود و سوسیالیسم یعنی جامعه انسانهای آزاد را جانشین آن نماید .سیر رویدادها نشان می دهد اگر تا کنون این بحران به بحرانی انقالبی تبدیل نشده است نه ازسرعدم آماده گی شرایط عینی بلکه بیشتراز کمبود شرایط ذهنی ناشی می شود. بحران اروپا که در کشورهای مختلف اشکال متنوعی بخود گرفته است نقطه اوج خود را در یونان و پرتقال به نمایش گذاشته است. نماینده گان بورژوازی از ریز و درشت برای نجات یونان بسیج شده اند .هنوز جوهر سوگند نخست وزیر انتصابی یونان آقای پاپا دیموس خشک نشده است که وام کالن دیگری برای نجات دولت اختصاص داده شد .از دولت دست نشانده تقاضای اجرای برنامه های جدید ریاضت اقتصادی می شود و با وجود تصویب چنین برنامه ای که زیر سرکوب پلیس صورت می گیرد،اما مبارزات کارگران و همه فرودستان آنها را به عقب راند واین بار از وام بدون بهره خبر داده شد .این در حالی است که کارگران و کارکنان اعالم کرده اند وام بی وام و ما دیگر همه امکانات را می خواهیم زیر رهبری خود گرفته و کنترل نمائیم .حتی در جاهایی به اشغال محل کار نیز اقدام کرده اند .در چنین اوضاعی است که بحث و راه حل بحران اروپا نه تنها اجالس مستمر قاره ای اتحادیه اروپا بلکه اجالس دو روزه جهانی کشورهای جی ۲۰در مکزیک را نیزبخود اختصاص داد .وزرای دارائی جی ۲۰با دادن قرضه نجات موافقت نکردند و اکنون سران اتحادیه اروپا را متوجه چین کرد تا مجله هفته شماره 26مرداد 1391
وضعیت وخیم اروپا و تأثیر ویران کننده آن بویژه چین روی اقتصاد بحران زده جهان و ِ که عمدتن سرمایه اش به صادرات وابسته است را گوشزد نمایند .دردیداری نمایندگان دولت چین آماده گی خود را با هر نوع کمک برای برون رفت اروپا ،قلب کالسیک سرمایه ،از بحران اعالم کردند .مسلمن این وعده چین نیزجز به بهای خون کارگران معادن و کارارزان کارگران جوان و مهاجر با ساعات کار طوالنی عملی نخواهد شد .ون جیائونخست وزیر چین در حضور باروسو رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا و دیگر همکارش اعالم کرد که“ :کمک به اروپا کمک به خودمان است ،”.این در صحبت معاون رئیس جمهورچین در کاخ سفید که تقریب ان هم زمان انجام گرفت نیز انعکاس یافت .وی کمک به برون رفت از بحران سرمایه که تمام تار و پودش را بویژه در کشورهای کالسیک و مادر همچون آمریکا و اروپا در بر گرفته است ،وظیفه خود و کشورهای درحال توسعه و رشد امثال روسیه ،هند ،برزیل و… دانست .اظهارات سران دولت سرمایه داری چین دراین ارتباط به نظر خیلی از ناظران جهانی واقع بینانه است .در جهان بهم تنیده کنونی ،بحران در نقطه ای برق آسا به نقاط دیگر نفوذ می کند و هیچکس از تأثیر آن مبرا نمی شود .و اما، این در مورد چین و شیوه نگرش رهبران کنونی آن که جز حمله لجام گسیخته سرمایه به زندگی میلیاردی کارگران و زحمتکشان این کشور نیست ،بیش از هر جای دیگری صادق است .تولیدات باید بازار فروش یعنی امکان تبدیل به پول را بیابند ،چرا که برای رفع نیازمندی های توده زحمتکش چین انجام نمی گیرد و این خود را در دستمزدها ،که به زحمت باالی مرز خط فقرمی رسد نشان می دهد .جان فاستر بالمی و رابرت دبلیو مک چنسی مقاله ای در رابطه با اقتصاد چین و خطرات آن نوشته اند که بتاریخ ۱۹فوریه ۲۰۱۲در سایت ضد ( )Znetدرج شده است .آنها در جائی چنین می نویسند ” :با این حال ،نگرانی در مورد آینده اقتصاد چین در حال حاضر گسترده و عمیق است .تعداد خیلی کمی از ناظران آگاه اقتصادی بر این باورند که در حال حاضر روند رشد چینی
پایدار است .در واقع ،بسیاری بر این باورند که اگر چینی ها به شدت اوضاع را تغییر ندهند ،اقتصاد آن بسمت یک بحران شدید و عمیق خواهد رفت .استفن روچ ،رئیس غیر اجرائی مورگان استنی آسیا ،استدالل می کند که اقتصاد متکی بر صادرات چین به تازگی با دو تجربه عکس روبرو شده است «:نخست آنکه برای اولین بار اقتصاد آمریکا در رکود بزرگ و بی نظیر فرو رفته و با بحران مالی بزرگی دست به گریبان است .و در حال حاضر بحران بر اروپا تسلط داشته و یکه تازی می کند ” ،».بر این اساس بزرگترین بازارهای صادراتی چین با مشکالت بی نهایت جدی ای روبرو هستند .دیگر نمی توان با اعتماد از رشد در چین و با توجه به محیط زیست صحبت کرد ”.رکود جهانی و چین .از طرف دیگر رشد اقتصادی هند با محصوالت مشابه ارزان قمیت و دیگر کشورها را نمی توان نادیده گرفت .با توجه به این واقعیات دست و دلبازی همراه نگرانی چینی های مدعی رهبری دنیای معاصر حقیقت ان قابل درک و فهم است .البته کسانی مانند الگارد فرانسوی رئیس جدید صندوق بین المللی پول و مشاورانش اطمینان می دهند که نه، خطری اقتصاد چین را تهدید نمی کند .در هر صورت تب نوبه بحران اقتصاد جهان در کل و بویژه قاره کهن از نظر تولد و رشد روابط سرمایه دارانه یعنی اروپا را فرا گرفته است .دو کشور بزرگ اقتصاد اروپا یعنی آلمان و فرانسه در حالی حول سیاست های واحد در قبال بحران اروپا تنگاتنگ به فعالیت می پردازند که خود نیز با انواع بحرانهای سیاسی گرفتارند .بحران فرانسه که با سرکوب مبارزات داخلی و سردمداری ناتو در حمله به لیبی فرصتی خریده بود با کاهش رای سارکوزی در انتخابات پیش رو روبرو است و در آلمان بحران تاکنون به برکناری دو رئیس جمهور در عرض کمتر از دو سال انجامیده است .دولت جدید ایتالیا با سیلی صورت خود راسرخ نگهداشته است و وعده های مونتی در رفع بحران کارگر نشده است .موج جدیدی از بحران اجتماعی سیاسی اسپانیا ،پرتقال و ایرلند را در برگرفته است .بحران مشروعیت رهبری صفحه
137
تقریب ان همه کشورهای بزرگ و کوچک یکی از اصلی ترین تئوریسین ها یش بود . اتحادیه اروپا را در بر گرفته است .در یونان رهبران این حزب کسانی بودند که بدون حزب سوسیال دموکرات که چهار سال پیش ترس و خودباختگی ازتنها شدن ،بهمراه با %۴۴رای ریاست دولت را گرفت آرای عده خیلی کمی مانند روزالوکزامبورگ اش به ۸تا ۹درصد در ماه قبل رسیده است .جلسه انترناسیونال دوم را بعلت در غلطیدن نخست وزیرمنتصب ترویکان (اتحادیه اروپا اکثریت احزاب شرکت کننده در آن به ،بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی موضع دفاع از جنگ امپریالیستی ترک پول ) دیگر نمی تواند بدون ماشین ضد گلوله گقتند .تئوری دفاع از سرمایه داری و دولت و بدون حفاظت ماشین های پلیس از عقب و امپریالیستی خودی را به جنگ داخلی و جلو حرکتی داشته باشد .سران کشورهای انقالبی بر علیه بورژوازی خودی و تبلیغ اروپای شمالی (اسکاندیناوی) که اکنون سه همبستگی بین کارگرانی که بیشترشان در کشور تازه تأسیس و جدا شده از روسیه لباس سرباز بودند را در دستور گذاشتند .آنها شوروی سابق هم به آنها اضافه شده اند از بدین وسیله بزرگترین انقالب بشریت متمدن سرکردگی فرانسه و آلمان بر اتحادیه اروپا را رهبری کردند .لنین با چنین خصوصیاتی ناراضی اند .این کشورها که به حیات خلوت در باره انقالب و دولت مطالب زیادی سازمانهای اطالعاتی و امنیتی امپریالیسم نوشته است)۱( .او از جمله می نویسد که آمریکا شهره اند( ،دو سال پیش اعالم شد ” :برای اینکه بتوانیم شرایط انقالبی داشته که سفارت آمریکا در این کشورها و بویژه باشیم ۴ ،شرط الزم است -۱طبقه حاکمه به نروژ و سوئد صدها هزار فیلم جاسوسی فراکسیونها تقسیم شده و در بحران باشد-۲ . از شهروندان تهیه و ارسال داشته است .خرده بورژوازی شروع می کند که به پاندول این مسئله سر و صدای زیادی راه انداخت شدن بین دو طبقه کارگر و بورژوازی تبدیل که با راه اندازی جنگ امپریالیست ها در گردد -۳ .تودههای کارگر و زحمتکش آماده لیبی و کشتار نازیستی در نروژ و وحشت برای دادن قربانی و انجام فداکاری های ناشی از آن سر و ته قضیه فعلن هم آورده بزرگ برای گرفتن قدرت سیاسی باشند. شد ،).با نخست وزیر محافظه کار و شاگرد -۴یک رهبری و حزبی انقالبی که آمادگی و درس آموخته مکتب بانوی آهنین ،تاچر برای رهنمون گرداندن و ادامه مبارزه طبقه جلسه می گیرند و به صراحت از نارضایتی کارگر برای گرفتن قدرت سیاسی را داشته شان از طرز برخورد مرکل(تاچر آلمان) و باشد ،موجود باشد. سرکوزی صحبت می کنند و با اینکه چنین با شروع بحران اقتصادی و مالی که خود جلساتی را تصمیم گیرنده نمی دانند ،ولی از را در اصطالح ترکید ن حباب ها ی “اقتصاد آن بعنوان اجالس ضروری اسم می برند .کازینوئی” بیان کرد و مرکز و قلب سرمایه امثال چنین اجالسی را مرکزبین المللی یعنی وال استریت و بانک های بزرگ را اوالف پالمه اخیرن در رابطه با ایران نیز نشانه گرفت و همه ،حتی اوباما را نیز« برگزار کرد .این گونه اتحادها و افتراق ها سوسیالیست »کرد ،دولت ها شروع کردند را در داخل هر کدام از کشورهای بحران از پول های عمومی وعمدتن صندوق های زده اروپا و بویژه یونان نیزشاهد هستیم .بازنشستگی کارگران و کارکنان و نیز بودجه اینجا الزم است به شاخص هائی در رابطه سازمانها و مؤسسات عمومی و آموزشی و با اوضاع انقالبی و یا پیشا انقالبی نیزاشاره بیمه های اجتماعی ،میلیاردها دالر ،یورو، ای داشته باشیم. پوند ،کرون و ..به حلقوم بانک ها و صاحبان لنین را کم و بیش همه می شناسند .دوست صنایع بزرگ مانند جنرال موتورز ،اپل و و دشمن او را استراتژیست و رهبر انقالب پژو و … ریختند و بعد نیز اعالم کردند که بزرگ اکتبر در روسیه می دانند ،البته این بحران را مهار کرده ایم ،فقط شما کار کنید انقالب را کارگران به پیروزی رساندند ،و مزایا ی زیادی نخواهید ،آنها بحران را ولی مسلمن رهنمود حزب بلشویک و زحمات حل خواهند کرد .یکی از دریافت کننده گان شبانه روزی لنین در پیروزی انقالب اصلن جایزه نوبل در رشته اقتصاد آقای استنگلیتز قابل چشم پوشی نیست .تاثیرات و تجربیات اعالم کرد که“ :بانک های ما مثل بیمار شگرف این انقالب کارگری سوسیالیستی سرطانی خونی می مانند که هر چه به حلقوم در جهان عصر خویش وتا کنون از دید هر شان می ریزیم بیرون می دهند” یعنی بدن تاریخ نویس کمی با وجدان پنهان نمانده است .قدرت جذب خون را ندارد و به زبان دیگر جان رید روزنامه نگار و نویسنده آمریکا ئی در حال موت است .و اما با اینحال بانک ها رمانش را درباره آن بدرست ( ۱۰روزی و کلن نظم اقتصادی سرمایه که این چنین با که دنیا را لرزاند) نامید که هنوزهم الهام سرطان وخیم روبرو بود ه و هست باید که بخش مبارزات رهائی بخش طبقه کارگر و سرپا نگه داشته شود و تمام سعی و کوشش سوسیالیست های آن است .حزبی که لنین در این جهت است. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
در ۱۴فوریه ،۲۰۱۲بر طبق خبر منتشره در تلویزیون سوئد و خبر گزاری رسمی این کشور ،موسسه اعتباری بین المللی مودی( )Modyکه هر سال و هر ۶ماه یکبار ،بسته به مذاق سرمایه ،درجه اعتبار کلی رابا توجه به شاخص های مهم اقتصاد کالن در سطح کشورها و قاره ها اعالم می کند ،در باره اقتصاد اروپا هشدار می دهد و درجه اعتباری اروپا را کم می داند .از قول سخنگویان مودی نوشته می شود که ” :رهبران اروپا در انجام اقدامات صرفه جویانه و اجرای بسته ها و برنامه های ریاضت اقتصادی عاجز و ناتوان بوده اند .این موسسه درجه اعتباری کشورهای اسپانیا ،ایتالیا ،پرتقال ،سلواکی ،اسلوانیکی و مالتا را پائین آورده و به فرانسه ،بریتانیا و اتریش اخطار داده است که اقتصادشان ضعیف است و آسیب پذیر”در ضمن در همین خبر می آید که موسسه دیگری به نام ( ۱۵ ).standard&poorبانک بزرگ اسپانیا را واداشته است که بشدت درجه اعتباری خود را پائین بیاورند” .البته از یونان حرفی نیز در میان نبود و همه قبول کرده اند که اوضاع این کشور از اعالم درجه اعتبار و این حرفها گذشته است .ولی با این وجود روز ۲۸فوریه اعالم شد که همین مؤسسه یعنی ()Sstandard&ppo در جه اعتباری یونان را به یکی ماقبل آخر در کالسه درجه بندی قرار داده است. ( سایت یورو نیوز ۲۸ -فوریه ) ۲۰۱۲ در پی آمد این اخطار و در چنین موقعیتی؛ دولت پرتقال اعالم اجرای برنامه ریاضت اقتصادی جدیدی را نمود و دولت اسپانیا دست به تغییر قانون کار این کشور وباز گذاشتن دست سرمایه داران در اخراج های دسته جمعی هر چه بیشتر نمود که البته از طرف کارگران و توده ی زحمتکش با تظاهرات دو میلیونی در اسپانیا جواب گرفت .یکی از تظاهر کنندگان می گوید ” :آنها می خواهند شغل پدر و مادرها رابگیرند و نصف حقوق آنها را به فرزندان بدهند .”.اسپانیا با حدود %۲۳بیکاری در میان کشورهای صنعتی، باالترین نرخ بیکاری را دارد .این رقم برای جوانان زیر ۲۵سال بیشتر از %۵۰است. دولت راستگرای ماریو راخوی در نظر دارد با کاهش زمان بیکاری از ۴۲ماه به ۲۴ماه و افزایش دوره آزمایشی کارگران به یک سال ،مبادرت به ” انعطاف پذیر کردن بازار کار” این کشور کند (”.یورو نیوز ) یکی از نویسندگان تروتسکیست در گزارشی در باره علل این تظاهرات می نویسد ” :در واقعیت این(تغییر قانون کار) حمله جدی نه فقط به حقوق کارگران و قوانین کار است بلکه از همه مهمتر اینکه قدرت دفاع را از کارگران می گیرد .مقاله داخلی روزنامه دست راستی صفحه
138
و پرو کاپیتالیسم ال پایس در اسپانیا اخطار عهده تمامی سازمانهای اتحادیه ای واحزاب می کند که هدف از اصالحات باید این باشد :سیاسی موجود در کمپ راست و چپ جامعه ” قدرت را در محل کار به نفع کارفرمایان خارج است و حزبی را می طلبد که به قول و بر علیه کارگران تغییر دهد ،”.البته باید مارکس و انگلس که در سال ۱۸۵۰نوشتند دانست که این فقط یک اظهار ساده نیست“ ،کاملن متفاوت با احزاب طبقات دیگر که این بخشی از یک برنامه و اقدام عملی است وجود دارند ،باشد” ،حزبی که بر پرچم که کارگران را واداربه پرداخت هزینه اش شعار “انقالب مداوم” نوشته شده است. به منظور خارج ساختن بحران سرمایه درانگلستان روز سه شنبه ۲۲فوریه پلیس در اسپانیا می کند .باید بوسیله کم کردن ضد شورش به چادرهای موافقان اشغال لندن حقوق کارگران ودستمزد ،بدتر کردن حمله ور شد ،نه تنها چادرها را جمع کرد شرایط کاری و زدن بیمه های بیکاری و بلکه اعتراض کنندگان کمپ را نیزهمچون بهداشتی و اجتماعی موجب افزایش قدرت الشه گوسفند روی اسفالت می کشیدند و با رقابت سرمایه اسپانیا در برابر سرمایه دیگر این عمل چهره واقعی دموکراسی سرمایه را کشورهای اروپائی و غیره گردد تا دو باره بعینه نشان داد .با اینحال یکی از تظاهرکننده سرمایه اسپانیا قدرت رقابت با دیگران را گان به خبر نگار ارونیوز چنین می گوید: داشته باشد .اتحادیه های کارگری اسپانیا «خیلی ها به من می گویند که دیگر تمام شد. که تحت تأثیر سیاست های راست حزب اما اینطور نیست .این تازه اول راه است. سوسیال دموکرات اسپانیا هستند ،ابتدا باروی اینجا جایی بود که ما شروع کردیم .خیلی ها کار آمدن همین دولت راست ،بسته ریاضت از جمله خود من ،می خواهیم بمانیم ،هرچه اقتصادی را امضاء کردند ،ولی اآلن تحت پیش بیاید مهم نیست». فشار تودههای رادیکال شده کارگران مجبور شده اند از پشت میز مذاکره دو باره به خیابان بحران اقتصادی در اروپا مدتهاست که برگردند .خود حزب سوسیال دموکرات بازتاب سیاسی خویش را در کشورهای حوزه شروع به غرو لند کردن نموده است و پول واحد یورو به عینه نشان داده است .آن انتقاداتی جزئی بربرنامه های دولت ائتالفی حلقه ای که بحران سیاسی را تا سطح عروج داشته است ،برنامه هائی که البته خودشان یک بحران انقالبی به نمایش گذاشته است تا روز آخربا وجود اکثریت آرا در مجلس یونان است .در یونان دولت پارلمان جای و داشتن سکان دولت ،آنها را از تصویب خود را به دولت انتصابی سه ارگان صندوق گذراندند .حزب سوسیال دموکرات با چنین بین المللی پول ،بانک مرکزی اروپا و کاری %۳به تعداد طرفداران خویش افزوده اتحادیه اروپا داد ه است ،دولتی تکنوکرات است .در پرتقال تظاهرات میلیونی شد و که از ائتالف دو حزب بزرگ حاکم تشکیل در مرحله اول ۵۰۰ ،هزار کارگر و جوان یافته و کمر به اجرای برنامه های جهانی با شعار” نه به استثمار ،نه به نابرابری ،سرمایه از جمله ریاضت و صرفه جویی نه به فقر” در پایتخت کشور رژه رفتند و اقتصادی بسته است .با وجود پرداخت وام میدان قصر را به میدان مردم تغییر نام دادند .به یونان وبا وجود تصویب برنامه های جدید آنطوری که در مصرمیدان تحریرمرکز ریاضت اقتصادی در مجلس با اینحال نه تنها تجمع مبارزات گردید .در رومانی کارگران اعتراضات و مبارزات در یونان مرعوب و جوانان با مبارزه بر علیه برنامه های نشد بلکه ادامه اعتراضات توده ای در ریاضت اقتصادی طی یک هفته اعتصاب اشکال جدیدتری خود را به نمایش گذاشت. و تظاهراتهای ملیتانت و رادیکال نخست بارها جنگ خیابانی وجنگ در مقابل درب وزیررا به پس گرفتن آن واداشتند .شعار پارلمان شدت گرفت ،ساختمان احزاب حاکم کارگران در پرتقال نه تنها بر علیه تصویب به آتش کشیده شد ودر جاهایی از جمله و اجرای برنامه ریاضت اقتصادی مورد در بیمارستانی در یونان کارکنان آنجا را به خواست سه ارگان سرمایه ( اتحادیه اروپا ،اشغال در آوردند و در کارخانه ها و مراکز بانک مرکزی اروپا و صندوق بین الملل کار کارگران و کارکنان به ایجاد مجمع پول) است بلکه تغییر قوانین را نیز دور زده عمومی و برگزیدن نماینده های خود اقدام و هسته اصلی نظم طبقاتی مبتنی برمالکیت کرده اند .اوج مبارزات توده ای در یونان خصوصی بر ابزار تولید در عصر حاضر خود را با شکاف و دو دستگی در ارگانهای را نشانه رفته است .عامل بدبختی را نه دولتی نشان داد .عده ای از وزرا استعفا بانک ها و این یا آن شرکت مونوپل و چند دادند ودر اعتراض به سیاست های آشکارا ملییتی و نه حتا دولت های نوکر و کتف سرکوبگرانه پلیس ضد شورش درروی پله بسته سرمایه امپریالیستی متعفن و خون ریز های پارلمان ،رئیس اتحادیه پلیس یونان بلکه خود استثمار و نابرابری موجود در آن را جنایت و دیکتاتوری به سبک نازی تمامی نظام های طبقاتی تا کنونی می داند و های آلمانی در زمان اشغال و نیز حومت خواستار نابودی اش شده است .این دیگر از خونتای نظامی دریونان نامید و حتی دستور مجله هفته شماره 26مرداد 1391
دستگیری سران ارگانهای حاکم بر اقتصاد اروپا را صادر کرد .طبق خبر روزنامه آفتون بالدت ،سوئد ۱۵ ،فوریه ۲۰۱۲٫در مقابل اعتراضات پاپا دیموس نخست وزیر در یک سخنرانی تلویزیونی خطاب به ملت یونان چنین گفت ” :این خرابکاری و ویرانی است ،می خواهند کشور را به هرج ومرج بکشانند ،می خواهند ثبات و امنیت را از ما بگیرند ،با این اعمال اوضاع را در وضعیت فاجعه بار و ماجراجوئی قرار داه اند .تا شرایطی ایجاد کنند که کشور به ورطه نابودی کشیده شده و در نهایت وادار به خروج از منطقه پول اروپا گردد و…” .او که خودش در هیچ انتخابات دموکراتیک بورژوائی و حتا منحط ترین آنها به این سمت انتخاب نشده و دست نشانده و منصوب ترویکان و سرمایه داران بزرگ و بانکداران یونان است می گوید که ” :این واندالیزم را هیچ دموکراسی نمی پذیردو باید با آن برخورد خشن کرد” ،او از یاد می برد که اولن واندالیزم یا هر چه خود مایل است نام نهد ،نه ناشی از اعمال یک عده خیلی کمی آنارشیست و باصطالح قانون نپذیر، بلکه این جوانان و نوجوانان دانشجوی و دانش آموز معمولی هستند که بعلت اجرای برنامه های فرمان داده شده سرمایه داران بین المللی و ملی ،از هستی ساقط شده اند وحتی غذای کافی برای صبحانه ندارند .و ثانی ان این در مقابل خشونت لجام گسیخته پلیس و پرووکاسیونها و اعمال دستور داده شد توسط شما است که انجام گرفته است .و اما ،با تمام این احوال هنگامی که کارگران اعالم اعتصاب بعدی را نمودند ،رئیس دولت اعتراف کرد که “دیگر کاری از دست من ساخته نیست “ .این خود سوال است که چرا اتحادیه اروپا حتا به خروج یونان از وحدت پولی(یورو) نیز این قدر وحشت دارد ،مگر یونان با ۱۱میلیون نفر جمعیت و یا این همه قرض و وام ،خروج اش ضربه ی خیلی وحشتناکی از نظر اقتصادی است؟ می دانیم که این اتحادیه و بویژه اتحاد پولی اش خیلی جوان است و هنوز هم چند کشور عضو خود اتحادیه اروپا به واحد پولی آن نپیوسته اند و این هم مهم است که در مقابل دوستان و رقبائی چون ایاالت متحد ،روسیه و چین وغیره از نظر مقام وپرستیژ ضربه زننده است .ولی به نظر می رسد که اهمیت یونان برای سرمایه امپریالیستی اروپا و کل جهان بیشتر از این ها باشد .اولن سرمایه داران اروپا و جهان می دانند که اگر یونان را به حال خودرها نمایند ،بورژوازی یونان با احتمال خیلی زیاد نمی تواند در مقابل کارگران یونان و توده فرودست مقاومت کند .اگر در یونان طبقه کارگر موفق گردد که انقالب اجتماعی را سازمان دهد، صفحه
139
این فورن نه تنها در اروپا و یا آن هم در شرایط کنونی که کارگران پرتقال با شعار” نه به استثمار ،نه نا برابری ،نه به فقر” ،در صفوف میلیونی و کارگران اسپانیا با شعار “بحران سرمایه است ،سرمایه باید برود”. و… انقالب سوسیالیستی جاری می کند بلکه بعلت نزدیکی فاصله ای ،فرهنگی با قاره آفریقا (مصر) ،ایران و مخصوص ان گرفتن سالح ناسیونالیستی از دست بورژوازی ترک ( قبرس) کل منطقه اروپا ،آسیا و آفریقا را شعله های انقالب در بر خواهد گرفت . اعتراضات توده ای در یونان اعالم جنگ بر علیه سیاست های سرمایه ،دولت تکنوکرات پاپادموس و علیه نظام سرمایه داری است، نظامی که هزینه بحرانش را بر گرده کارگران و توده های زحمتکش انداخته است .این جنگ می تواند پیش فرضهای یک جنگ تمام عیار طبقاتی و تبدیل بحران سیاسی به بحران انقالبی باشد .آنچه می تواند مجموعه این پیش فرض ها را کامل کند شرایط ذهنی حاکم برسیر رویدادها است. رویدادهای اروپا ،کشورهای عربی و ایران مجموعه شرایط عینی را به نمایش گذاشته است که با توجه به تفاوت هائی در فراز و نشیب آنها در عین حال فقدان آن شرایطی را خاطر نشان می کند که درهمه آنها مشترک است و برای سازماندهی یک انقالب اجتماعی ضروری می باشد .لنین در سال ۱۹۱۱درسالگرد کمون پاریس با جمعبندی از آن و برای تحقق یک انقالب پیروزمند دو شرط را نام می برد که کمون فاقد آن بود : «نیروی های مولده به سطح باالیی از تکامل رسیده باشد و پرولتاریا به اندازه کافی آماده باشد» .دو شرط نامبرده از سوی لنین همان آماده گی عینی و ذهنی است که بدون آنها و یا بدون یکی از آنها امکان پیروزی انقالب موجود نیست .با توجه به بحران جاری سرمایه داری وسیاست های ضد کارگری جنبش هایی عروج کرده اند که کم یا زیاد نظم موجود را به چالش کشیده اند .عروج جنبش های ضد سرمایه در قرن بیست و یک شرط اول لنین را تامین کرده است .اما از این آماده گی عینی به سراغ شرط دوم می رویم تا بتوانیم رابطه منطقی بین هر دو را دقیق کنیم .طبقه کارگر برای اعالم موجودیت خود در جامعه از سازماندهی اعتراضاتش تا در دست گرفتن سکان انقالب و هدایت آن تا پیروزی به ابزار ی نیاز دارد که مناسب پیشبرد امور مبارزاتی اش باشد .دست بردن به مناسبات عینی و تغییر آن بدون طرح و نقشه مناسب متحقق نمی شود .احزاب و سازمانهای موجود که زمانی و برای امر خاصی درست شده اند با وجود داشتن حتی درجه باالیی از سمپاتی به مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کارگران اما نمی توانند آن ظرفی باشند که طبقه کارگر را در میدان مبارزه تا پیروزی هدایت کنند .در دل شرایط عینی و در جهت پاسخگویی به موانع سر راه مبارزه کارگری است که شرایط ذهنی می تواند شکل بگیرد و اوضاع عینی را نه تفسیر بلکه تغییر دهد .اینجاست که سوسیالیست هایی کارگری می بایست نقش تاریخی خود را ایفا کنند. سوسیالیست ها نمی توانند شرایط عینی را خلق کنند و برای آن از قبل نقشه بریزند. مبارزه طبقاتی قبل از سوسیالیست ها وجود داشته است کاری که سوسیالیست ها می توانند پیش ببرند تکامل مبارزه طبقاتی تا سطح دیکتاتوری پرولتاریا خواهد بود. سوسیالیست ها نمی توانند با بهترین برنامه حتی کاری از پیش ببرند مگراینکه اساسن جزیی از طبقه کارگر باشند و سازمانهای کارگری را تا درجه ای از ایجاد سازمان سیاسی کارگران با هدف انجام یک انقالب پیروزمند ضد سرمایه داری هدایت کنند . ایجاد حزبی کارگری از درون چنین سوخت وسازی بیرون می آید .با وجود مهیا ترین شرایط عینی و با وجود بیشترین از خود گذشتن ها بدون ایجاد سازمان تکامل یافته کارگران و بدون آماده گی ذهنی در عینیت موجود صحبت از انقالب اجتماعی پیروزمند بیهوده خواهد بود .جرقه یونان امروزبا وجود شرایط عینی برای ادامه مبارزات بدون تامین شرایط ذهنی مناسب با آن نمی تواند اروپا را شعله ور کند .اینجاست که سکوت سوسیالیست های جنبش کارگری خطای جبران ناپذیر خواهد بود. ()۱آلن وودز /یونان در آستانه یا پیشا انقالب /دوشنبه ۱۴فوریه– منبع سایت اینترنتی دفاع از مارکسیسم. http://persian.euronews. ()۲ police-clear-oc�/28/02/2012/nett /cupy-london-protest
صفحه
140
بحران سرمایه داری
یونان مسبل مبارزه و مقاومت نوشته :شهرام یوسفی
هزاران یونانی درشهرهای آتن و تسالونیکی در اعتراض به برنامه ریاضت اقتصادی در این کشور دست به اعتصاب زده اند. پلیس برای جلوگیری از هر گونه درگیری در خیابان ها مستقر شده و حمل و نقل عمومی در این کشور مختل شده است .این اعتراضات پس از آن صورت می گیرد که کابینه یونان تدابیر تازه ریاضتی مورد درخواست صندوق بین المللی پول و حوزه یورو را در ازای دریافت کمکی ۱۳۰ میلیارد یورویی تصویب کرد .پیش نویس این الیحه اکنون باید به تصویب پارلمان یونان و همچنین وزرای دارایی کشورهای اتحادیه اروپا برسد .لوکاس پاپادموس، نخست وزیر یونان هشدار داده که این کشور در صورت عدم موافقت با کاهش هزینه ها و عدم بازپرداخت بدهی با “هرج و مرج اقتصادی افسارگسیخته” روبرو خواهد شد. به گفته ی سندیکاهای کارگری یونان ،در حالی که رای گیری برای این طرح تا پاسی از شب در پارلمان این کشور ادامه داشت، بیش از هشتاد هزار نفر در مقابل پارلمان یونان تجمع کرده و از نمایندگان خواستند به این برنامه ی ریاضت اقتصادی رای منفی بدهند .این تظاهرات به دعوت سه سندیکای بزرگ یونان برگزار شده بود .تظاهرات روز یکشنبه ۱۲ ،فوریه ۲۰۱۲بزرگترین اعتراض عمومی به برنامههای دولتهای یونان طی چند ماه گذشته بوده است .بیش از سه هزار پلیس برای جلوگیری از آشوب و برقراری امنیت در خیابانهای آتن مستقر شده بودند. بحران سرمایه داری جهانی و متعاقب آن ورشکستگی دولت یونان به عنوان یکی از ضعیف ترین اقتصادهای حوزه یورو و اتحادیه اروپا ،عامل اصلی این اعتراضات و اعتصابات است .بحران مالی یونان در ادامه همان بحران بانکی ۲۰۰۸است ،و اکنون بحران ارزی منطقۀ یورو ،نتیجۀ طبیعی سیاست های نئولیبرالی است که از دهۀ هشتاد قرن گذشته آغاز شدند و برای سر و سامان دادن به رونق سودآوری سرمایه راهی جز گسترش عملکرد سرمایۀ بانکی و پولی نداشتند .به علت بحرانهای شدید اقتصادی در یونان در طی سالهای گذشته مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کارگران و زحمتکشان بطور مداوم دست به نقش تامینی و حفاظتی برای گروه های اعتصاب و اعتراضات گسترده و همه جانبه اجتماعی آسیب پذیر مانند کودکان ،سالمندان زده اند .این اعتصابی که در طول این دو و بازنشستگان را بر عهده دارند ،در راستای هفته اخیر ادامه دارد ،در اعتراض به وام صرفه جویی دولت ،در هم ادغام و یا منحل دهندگان بین المللی یونان است که فشار را گردند .در واقع طرح ریاضت اقتصادی و برای تشدید ریاضت اقتصادی ،افزایش داده اجرای آن تهاجم وسیعی را به سطح معیشت اند .خواسته های گروه سه جانبه (اتحادیه کارگران و توده های زحمتکش وارد می اروپا ،بانک مرکزی اروپا و صندوق بین نماید. المللی پول) برای رسیدن به توافق جهت دریافت یک کمک مالی به ارزش ۱۳۰امروز بحران موجود در یونان را نمی میلیارد یورو در حال مذاکره است .شرط توان جدا از بحران عمومی سرمایه داری این است ،یونان باید در وهله اول این گروه که بحران اقتصادی جهانی می باشد دانست، را متقاعد کند اصالحات به تاخیر افتاده را اما سوال این است چه چیز اقتصاد یونان اعمال می کند و مجددا هزینه های عمومی را این چنین به ورطه سقوط کشانده است؟ را کاهش خواهد داد .خواسته های مطرح سرمایه داران از کارگران می خواهند تا شده گروه سه جانبه از دولت یونان ۲۰ ،کدام بار بدهی را با صبوری و ریاضت درصد کاهش حداقل دستمزدها ۱۵ ،هزار کشی به دوش بکشند؟ در این شکی نیست، مورد اخراج از کار و ۱۵درصد کاهش کارگران یونان این سرمایه ها را ایجاد کرده پاداش حقوق بازنشستگی مد نظر میباشد .اند و اکنون با اسیر شدن در چنگال قهر بدهی عمومی دولت در حال حاضر ۳۵۰و بربریت سرمایه مجبورند همین آفریده میلیارد یورو ،یعنی حدود ۱۶۰درصد تولید های خویش را هر چه کار می کنند و هر چه تولید می نمایند به سود همین سرمایه ناخالص داخلی این کشور است. ها مبدل سازند .فاجعه این است که اضافه در پی سیاستهای ریاضت اقتصادی ،فقر و ارزش هائی که کارگران به طور مداوم تولید فالکت یونان را فرا گرفته و میلیونها نفر می نمایند نرخ سودهای آن نه برای سرمایه از شهروندان این کشور در فقرو فالکت ها کافی است و نه سرمایه داران را سیری زندگی میکنند .یونان که پنجمین سال رکود پذیری .در همین راستاست که سرمایه داری اقتصادی و بحران بدهی را پشت سر می جهانی از دهه ها پیش وسیع ترین حمله به گذارد؛ در این سالها مالیات ،فقر و بیکاری سطح معیشت کارگران از بیکارسازیها تا در یونان رو به افزون بوده است بر اساس حداقل دستمزدها گرفته ،تا کاهش در درمان اعالم روزنامه کاتیمرنی یونان ،فقر ۵۰۰ ،و بهداشت ،و آموزش و پرورش ،و حقوق خانواده را مجبور کرده تا کودکان خود را به بازنشستگی را آغاز نموده است .شدت مؤسسات خیریه “اساواس” بسپارند .اولین استثمار کارگران را بطور غیر مترقبه ای گزارش آژانس آمار یونان در سال ۲۰۱۲باال برده ،و به همه جنایات و سبعیت ها حاکی از آن است که حدود بیست درصد از دست زده است تا شاید نظام بردگی مزدی را شهروندان این کشور که بیش از دو میلیون از بحرانی که با آن روبرو است حفظ نموده، شاید وقوع بحرانها را به چالش کشیده و خود نفر هستند ،در فقر کامل بسر میبرند. را از این مخمصه نجات دهد .وقوع بحران اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول راه ها محتوم است و سرمایه جهانی مدتهاست حل ها و شروط خود برای اعطای وام به که با یکی از شدید ترین بحران های تاریخ دولت یونان را ارائه داده اند .این شروط و حیات خود دست به گریبان است .سرمایه طرح تحت نام “طرح ریاضت اقتصادی” ،داری یونان با توجه به ویژگی هائی که در مورد تصویب قرار گرفته ،این طرح سبب تقسیم کار جهانی سرمایه ،داراست بیش کاهش حقوق مزد بگیران و بازنشستگان ،از سرمایه اجتماعی برخی جوامع حوزه باال رفتن سن بازنشستگی ،باال رفتن میزان یورو فشار افزاینده بحران ها را تحمل می مالیات بر دستمزدها و همچنین برخی کاالها کند .دولت سرمایه داری یونان حدود ۴٠٠ و لغو کامل پاداش ها و ثابت نگاه داشتن میلیارد دالر در طول چند سال وام گرفته دستمزد ها در سه سال آینده شده است .است تا پاسخگوی نرخ سود دلخواه سرمایه همچنین قرار است نهادهای اجتماعی که ها و سرمایه اجتماعی این کشور باشد و صفحه
141
نگذارد چرخ بازتولید و سودآوری سرمایه ها از حرکت باز ایستد. کشور یونان با ۱۱میلیون جمعیت و اقتصادی ضعیف ،متکی بر توریسم و ترانزیت کاال، پنجمین وارد کننده اسلحه در جهان است. یا دقیقتر اشاره شود ،اولین و بزرگ ترین وارد کننده اسلحه در قاره اروپا و کشورهای عضو ناتو ،و دولت آلمان به عنوان سومین صادر کننده بزرگ اسلحه پس از آمریکا و روسیه ،اولین شریک تجاری یونان در این تجارت می باشد .مسئله به این شکل است که ما به شما وام می دهیم ،شما از ما اسلحه می خرید ،سپس ما اصل وام و سودهای نجومی را از شما باز می ستانیم .این چنین است که اکنون مدیران صندوق بین المللی پول ،یا بانک مرکزی ،یا وزرای کابینۀ فرانسه و آلمان ،نه فقط دولت یونان ،بلکه کارگران و کارمندان یونانی را مسبب بحران یورو می شمارند .و حتی روزنامه های دست راستی آلمان ،کارگران و مردم یونان را به تنبلی و بی عملی متهم می کنند ،که می خواهند از دسترنج مردم سایر کشورها استفاده کنند بدون اینکه زحمتی متحمل شوند .وام های دولت یونان برای رفاه کارگران و توده های زحمتکش صرف نشده تا به کارگران تنبل یونان امکان دهد که کم کار کنند ،دستمزد باال بگیرند ،زود بازنشسته شوند .کارگر یونانی بیشتر از کشورهای پیشرفته اروپایی از جمله آلمان و فرانسه استثمار میشود ،و مزدی که دریافت می کند در سطحی کمتر از دوسوم حداقل دستمزد کارگران این کشورها میباشد .این نشاندهنده این است که چه کسی کار می کند و چه کسی از سودهای میلیاردی نفع می برد. در مورد وام های دولت یونان ،بدهی ای که دولت سوسیال دموکرات یونان باال آورده بیش از هرچیز خرج فربه شدن ثروتمندان و کلیسایهای قدرتمند و دارایی های خارج از کنترل آن و بوروکراسی به غایت فاسد یونان شده است .به همین دلیل ،کارگران و مردم معترض یونان در تظاهرات های خود، دولت و سیاست مداران کشورشان را “دزد و خالف کار” خطاب می کنند و خواهان رسیدگی به دارایی های کلیسا ،دفاتر مالی بانک ها و اموال وزرا ،نمایندگان و مدیران مقام باال هستند .این بدهی های دولت یونان نه تنها برای کارگران یونان هزینه نشده است ،بلکه فقط کمک نموده تا بانکهای فرانسوی و آلمانی به حیات خود ادامه داده و از ورشگستگی نجات یابند. از اعتصابات یونان چه چیزی می توان آموخت؟ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
اعتصاب اخیر در یونان ،آزمون و تجربه ای مهم نه فقط برای طبقه کارگر آن کشور بلکه برای طبقه کارگر جهانی است .به علت شرایط سیاسی اروپا و نقش اقتصادی حاشیه ای این کشورهیچ گاه سوسیال دموکراسی و رفرمیسم نتوانسته اند نقشی را که در تخریب و اخته کردن اتحادیه های کارگری در اروپای غربی ایفا کرده اند به طور کامل در اتحادیه های کارگری یونان پیاده نمایند و ویژگی این اتحادیه ها این است که بدرجه ای رادیکال عمل می نمایند .همچنین ،به دلیل بحرانهای حاد نظام حاکم و بی ثباتی جامعه بحرانهای اقتصادی با بحرانهای عمیق سیاسی در آمیخته و تا حدود زیادی کمک نموده فضای سیاسی مبارزاتی باز شود .ایده اعتصاب عمومی روحیه کارگران و توده های مردم را باال برده ،و در ضمن توان سازماندهی بخشهای مختلف طبقه کارگر از جمله :کارخانه های صنعتی ،کارگاه ها و بخش های خدماتی و کشاورزی و… را افزون تر کرده و این مقاومت و مبارزه همه جانبه کارگران و توده های مردم قدرت دولت و ابزار سرکوب آن را تقلیل داده است. حرکتهای تود ه های کارگر تا جایی پیش رفته است که کارگران بیمارستان Kilkis در یونان با اشغال واعالم اعمال کنترل خود بر این بیمارستان پاسخ خود را به تمامی جناحهای بورژوازی یونان و حامیان بین المللی آنها از صندوق بین اللمی پول و بانک جهانی و سایر نهادهای مالی سرمایه داری به رساترین وجه ممکن دادند .بنا به اخبار رسیده از یونان این کارگران در اولین بیانیه خود اعالم کرده اند که تمامی بیمارستان را به طور کامل تحت کنترل کارگری خود قرار داده اند .سایت Libcom.org که این خبر را منتشر کرده است از قول کارگران مینویسد مشکالت عدیده ،عمیق و پیچیده سیستم بهداشت و درمان یونان و سایر سرویسهای مربوط به آن را نمی توان با راه حلهای تاکنون ارائه شده حل و فصل کرد.
نعمتهای مادی و معنوی یونان تبدیل شده اند. در چنین وضعیتی مقامات بیمارستان اعالم کرده اند چنانچه دولت از مسئولیتهای خود شانه خالی کند و خواسته های آنها را برآورده ننماید ،آنها برای کسب حمایت چه در سطح محلی و چه گسترده تر به جامعه روی خواهند آورد .کارگران همچنین گفته اند که برای حفظ و مراقبت از سرویسهای رایگان درمان و بهداشت عمومی و جهت براندازی دولت و سیاستهای نئو لیبرالی آن به هر تالش ممکنی دست خواهند زد .کارگران بیمارستان اعالم کرده اند که از روز ششم فوریه تا زمانی که حقوق حال و معوقه آنان پرداخت نشود تنها سرویسهای اورژانس را فراهم خواهند کرد .آنها همچنین خواهان بازگرداندن میزان حقوق و دستمزدها به سطح پیش از اجرای طرح تعدیل اقتصادی هستند .اکنون کارگران kilkisبا اشغال بیمارستان و اعالم اعمال کنترل مستقیم وشورایی خود ضمن پاسخگویی به مشکالت بیمارستان مزبور، به سمبلی برای سایر تولید کنندگان نعمتهای مادی و معنوی یونان تبدیل شده اند. نامه ایی از ” لیتا زوتاکی ” در رابطه با اشغال بیمارستان در تاریخ چهارشنبه ۲٩ فوریه ۲۰۱۲دریافت شده است که به این اشاره دارد ” این یک جنگ بر علیه همه مردم ،بر علیه جامعه است .آنهائی که می گویند که وام های عمومی یونان متعلق به همه یونانیان است ،دروغ می گویند .این وام ها به مردم داده نشده اند .این وام ها نتیجه کار دولت هائی است که به بانکداران دادند برای اینکه انسانهای عادی را برده سازند.
وام ها برای پرداخت حقوق و دستمزد کارگران وسایر کارکنان ،حقوق باز نسشتگان ،و مخارج بیمارستانهای عمومی مصرف نشده اند .دقیقن برعکس آن بوده است .حقوق ها ،بیمه بازنشستگی و مزایا و بهداشت ما به بانکداران داده شده است .آنها واقعا ً دروغ می گویند .برعکس اینکه آنها تالشهای هر دم فزاینده دولت بورژوازی حرف می زنند ،آنها بهیچوجه مایل نیستند یونان در روی آوری به سرکوب فاشیستی که اجتماع از قرض و قروض آزاد گردد. اعتراضا ت و مقاومت کارگران در سطح جامعه بطورعام و در بخش بهداشت و آنها وام ها را به کمک ( دولت ها و درمان بطور خاص کارگران این بیمارستان سیاستمداران رشوه خوار و کثیف) به خود را بر آن داشت تا با ارائه پاسخ خود در مقابل اختصاص داده و می دهند ،بانکها یکی را ناتوانی بخشهای مختلف بورژوازی یونان بعنوان نخست وزیر به ما تحمیل کردند که در پاسخگویی به بحرانهای هر دم فزاینده کارها را مطابق میل آنها پیش ببرد .نخست ای که یونان را در آستانه سقوط محض قرار وزیر ما لوکاس پاپا دیموس درهیچ انتخاباتی داده است ،را بیش از پیش نمایان سازد. انتخاب نشده است .او برگزیده بانک مرکزی اروپا و با پشتیبانی سیاست مداران رشوه اکنون کارگران kilkisبا اشغال بیمارستان خوار اروپا و یونان است .این است مفهوم و اعالم اعمال کنترل مستقیم وشورایی خود پدیده ای به نام “دموکراسی” در نزد آنها. ضمن پاسخگویی به مشکالت بیمارستان مزبور ،به سمبلی برای سایر تولید کنندگان صفحه
142
خاورمیانه قرض ها طرح بانک ها هستند .بانکهائی که دولت ما به آنها اجازه این کار را داد که آنها این اعمال را انجام بدهند و کلمات قشنگ و وعده و وعیدهای توخالی تحویل ما دهند . وآنها که چنین می گویند ،عمالً کاری می کنند که هستی حال و آینده ما ،تمام دارائی های عمومی را بفروشند و زندگی ما و بچه های ما و بچه بچه هایمان را به نیستی و نابودی بکشانند و گرو بگیرند .ما هیج مسئولیتی در قبال وام ها و این وضعیت نداریم بلکه کامآلً برعکس ،آن انسانهائی مسئول هستند که بوسیله رشوه دادن به سیاستمداران رشوه خوار کرور کرور ثروت اندوخته اند”. امروز جامعه یونان متوجه این قضیه است که بانکها چه نقشی دارند و رابطه بین دولت و بانکها را دقیقا ً زیر نظر دارد که بانکها برای سود آوری ،مثل هر کسب و کار دیگری در نظام سرمایه داری ،هدفشان سود بردن است .وام دادن برای بانک ها در حکم “سرمایه گذاری” است .دولت و بانکها هر دو عامل اصلی این بحرانها و این همه فالکت و بدبختی هستند. با یک نگاه تحلیلی به وضعیت طبقه کارگر یونان و تشکل هایش می توان به این نتیجه رسید که طبقه کارگر یونان با وجود داشتن اتحادیه هایش اما هنوز از آن ظرف تشکل رادیکالی که خود کارگران بتوانند رهبری و سازماندهی تمام امور و حرکتها را در دست بگیرند محروم است .اتحادیه ها به علت اعمال سیاستهای سوسیال دمکراتها و رفرمیستی قادر نخواهند بود نقش واقعی تشکل های کارگری را ایفاء نمایند .تمامی فراز و نشیبهای طبقه کارگر یونان بدور از هر حزب رادیکال و سوسیالیستی است. اما فضای سیاسی مبارزاتی موجود و ادامه مبارزات زمینه را برای هر چه رادیکال نمودن آن آماده نموده ،و فعالین کارگری و سوسیالیست با بهره گرفتن از اوضاع پیش رویشان در امر سازماندهی توده های کارگر می توانند بیشترین نقش را ایفاء نمایند. دستاورد شورشی که در حال حاضر در خیابانهای یونان موجود است ،و طنین انداز صدای انسانهای گرسنه و بی خانمانی است که قربانی بحرانهای سرمایه و فربه شدن سرمایه داران اند ،رو به افزون است ،بیش از هر چیز نشان از پتانسیل انقالبی طبقه کارگر برای به زیر کشیدن نظام بردگی مزدوری و چشم انداز رهایی طبقه کارگر را دارا است .در عصر بحران سرمایه داری ،در دوره زوال نئولیبرالیسم عوام فریبهای ایدئولوژیکی که میخواهند آن را در قالب حقیقت جا بزنند و بطور روزمره برای توجیه اعمال ضد انسانی به خورد توده مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ها داده می شود ،یونان و تجارب رو به جلو آن آموزه ای است برای آزمون های دشوار آینده .نبرد طبقاتی آتی طبقه کارگر جهانی از خالل مسائل و معضالتی خواهد گذشت که کارگران و سوسیالیست های یونان اکنون با آن مواجه اند .طبقه کارگر یونان نشان می دهد که با اعتصابات و اعتراضاتش علی رغم تحریف کردن حقایق و وعده و وعیدهای بورژوازی ،پایه های اقتصادی و سیاسی سیستم را چقدر آسان می توان فرو پاشاند .کارگران و زحمتکشان یونان به حق تصمیم گرفته اند تا در برابر موج تعرض سرمایه داری مفلوک و ورشکسته ایستادگی کنند .و برای تداوم مبارزه و پیروزی در این نبرد ،ضرورت شورا و حزبی که به صورت عینی در پیوند با سوسیالیسم باشد ضروری و حیاتی است .برای کارگران و سوسیالیست ها ،پیروزی انقالب در گرو پیروزی استراتژی سوسیالیستی در متن این بحران اجتماعی است .و آن به متشکل شدن هر چه وسیعتر توده های کارگر گره خورده است.
ِ پناهگاه صهیونیسم و دوستدارانش در بیان چند سلطنتطلبهای ایران و ِ وظیفه علی سالکی
«جنبش نان و برابری و جنبش فرودستان – انقالبی از زمستان سال ،۸۹با تکانهای ِ ِ ِ آزادی» -در کشورهای مصروتونس و… ،خاورمیانه و شمال آفریقا و سرتاسر جهان را ت آشکار در اخبار و وارد دوران دیگری کرده است .ابتدا با توجه به فاکت ها و واقعیا ِ ِ استیصال شروع انقالبات، شواهد ،مسائلی را هر چند کوتاه به میان می آورم؛ در همان اوایل ِ ِ ت مصر و تونس و… و حامیان آنها همچون باراک حسین اوباما و نتانیاهو و حاکمان وق ِ ِ صبح یک در مثال عنوان به شد. می دیده وضوح به آنها، همراه دول و طبقه و سارکوزی ِ ِ روز اعتراضی تودهها در مصر ،رئیس جمهور آمریکا(اوباما) نطق و دستور می داد که : ِ « مصر باید با مسالمت به سوی دموکراسی گذار کند» و شامگاهان ،حسنی مبارک همان جمالت را در گوش تودههای انقالبی ،یاوه می کرد .در تونسِ ،بن علی و دستگاه حاکمه اش بانی فقر و تبعیض در این کشور بود ،بعد از فرار از کشور به پنا ِه پادشاهی ِ آل که باعث و ِ سعود عربستان در آمد ،در یمن ،علی عبدهللا صالح که بیش از دوهزار نفر را در جریان انقالب ،به خون کشیده بود ،با دعوت نامهی دولت آمریکا برای به اصطالح مداوای خود به ت بحرین ،پادشاهی آل سعود باردیگر اما اینباربرای نیویورک پناه برد ،در جریان اعتراضا ِ ِ دولت بحرین ،تانک و تسلیحات و فناوری و نیروی سرکوب فرستاد .آنطور که از شواهد ت عوامل و حامیان حاکمان بر می آید ،حتی اگر انسان از هوش پایینی برخوردار باشد ،دس ِ ِ کشورهای یاد شده را به روشنی می بیند( همان آمریکا ،اسرائیل ،عربستان ،ترکیه و…). اما از سوی دیگر ،در دو کشور لیبی و سوریه جریاناتی متفاوت با دیگر کشورها رخ داد، ما شاهد آن بودیم که از همان شروع اعتراضات در این دو کشور ،هم ارزش و حمایتی مضاعف از سوی حاکمان اروپا و آمریکا به اعتراضات لیبی و سوریه داده می شد و هم صفحه
143
جانی ) این از سوی آنان ،حاکمان( بی شک ِ دو کشور ،مضاعف تر از( حسنی مبارک، بن علی و…) مورد تخطئه و شماتت رسانه ای و عینی قرار می گرفتند ،این مسئلهی برخورد متفاوت از سوی آمریکا و اروپا زمانی روشن می شود که بخشی دیگر از نظام سرمایه داری جهانی ،از جمله روسیه، چین ،ایران و… با توجه به ،دست یازی به توازن قوایشان در این انقالبات را درنظر بگیریم که برخوردی عکس داشته اند .ایران و روسیه و چین آنچنان که خود حاکمان ِ آنها اذعان می کنند ،به حمایت از بشار اسد در سوریه پرداخته اند ،آنچنان که رهبر ایران در خطبه ی نماز جمعه به دول غربی یاد آور میشود« :ما در جریان اعتراضهای بحرین هنوز دخالتی نداشته ایم اما اگر اراده کنیم همانند جنگ ۳۳روزه در لبنان ،از این دخالت ها خودداری نخواهیم کرد» ،و مثال وتویی که از طرف روسیه و چین یا ِ نسبت به حکم شورای امنیت بر علیه بشار اسد رخ داد .در این بین باید باز هم به نظارهی گفتگوی سران این دو بخش نشست: سرگئی الواروف وزیر امور خارجه روسیه بعد از وتوی فوریه ،از هیالری کلینتون وزیر امور خارجه ایاالت متحده پرسید «بازینهایی چیست؟» ،او در پاسخ گفت: «میترسم ،در غیبت عمل مشترک ما بعنوان جامعه بینالمللی ،بازینهایی جنگ داخلی]سوریه[ باشد»( به نقل از روسیه امروز) .خوب مسئله تا حدودی روشن شده شکل آن کالفِ سردر گم در آمده است و از ِ است .در لیبی و سوریه ما برای اولین بار آن هم به شکلی علنی و روشن والبته دور از انتظار عوام (چون نگاه نقاد و متفکر به این مسئله پیش از این پی برده است)، غربی آمریکا و اروپا از شاهد استمدا ِد دول ِ نیروها وفرماندهان جنگی القاعدهای بودهایم، تا این ضرب المثل واقعی دوباره چهره رفیق قافله» و نمایی کند «:شریکِ دزد و ِ مصداق به روز شدهی آن ،آمریکاییها و اروپاییهایی هستند که با دشمنان (صوری) خود که از سال ۲۰۰۱بر علیه آنها جنگ جهانی علیه تروریسم را به راه انداخته اند، دست همکاری میدهند« .سیاست خارجی» توهشتم (ازانتشارات واشنگتن پست) در بیس مارس گزارش میدهد که سناتور جان َمک کِین (جمهوریخواه از ایالت آریزونا) و«پنج قانونگذار همفکردیگر» قطعنامه تسلیم اوضاع سوریه، پیرامون جدیدی را ِ ِ ِ کنگرهی آمریکا کردهاند که خواهان حمایت کنگره «از مسلح کردن اپوزیسیون در مقابل رژیم بشاراسد» میشود .اما قطعنامه، مداخله نظامی مستقیم ایاالت متحده را ،که مککین و همینطور سناتور جو لیبرمن (از ایالت کانتیکات) از آن علنا ً و مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کامالً حمایت میکنند ،مطرح نمیکند .در هوادار اسرائیل « -کمیته البی این بین ِ ِ ی روابط عمومی آمریکایی -اسرائیلی ( – »)AIPACکه همین چند هفته پیش با حضور نتانیاهو و اوباما بر سرمسئله ی دخالت در اوضاع ایران نشست داشته اند، از این مسئله احساس ظفرمندی بسیاری می کند .از طرفی دیگر در این قطعنامه از باراک حسین اوباما میخواهند که از گروه بهاصطالح «دوستان مردم سوریه» ( نام این گروه را به خاطر داشته باشید) و«ارتش سوریه آزاد» ،برای تأمین بودجهای به میزان چندین میلیون دالر جهت پرداخت حقوق ماهانه به جنگجویان اپوزیسیون در ِ سوریه و تشویق افراد بیشتر برای فرار از ارتش بشار االسد ،پشتیبانی کند وآن هم با رمز«دموکراسی خواهی» .در این جا اسم ِ باید یادی کرد از نقد گزندهی کارل مارکس بررسی روش در مورد ماهیت پول در ِ ِ التقاطی اقتصاددانی به نام «روشر» ،روشر می گوید « پول چیزی کمتر یا بیشتر!! از کاالهای دیگر است» و مارکس درنقد خود در «فصل دوم کتاب سرمایه ص»۱۲۲ تفهیم روش می آورد( :به این می گویند ِ ِ التقاطی مفاهیم! وآقای روشرچنین الطائالت ِ پروفسورمآبانهای را با فروتنی به نام«روش کالبدشناختی-فیزیولوژیکی»اقتصاد سیاسی، غسل تعمید میدهد! با این همه او به خاطر ِ یک کشف سزاوار احترام است :پول «کاالی دلپذیری» است) .و در این بحث، پول باید برای «دوستان سوریه» بدون هیچ ظاهری از معما ،دلپذیر باشد ،آنگونه که برای دوستداران لیبی هم بود؛ زمانی که قتل قذافی ،دیوید کامرون خطاب به پس از ِ شرکتهای نفتی انگلیسی گفت« :چمدانهایتان را هرچه سریعتر به قصد لیبی ببندید». در ادامه و باتوجه به این مسئله که مسائل تحلیل بیشتری گفته شده نیاز به بررسی و ِ دارند(هم از لحاظ بخش بندی های نظام سرمایه در کل جهان و هم در ایران) ،اما در این مبحث آنچه که باید از این شمای کلی برای ادامهی مطلب داده شود ،باالخره داده شد ،پس اکنون می رسیم به فردی که از لحاظ شخصی به ظاهر دلسوز ،دوستدار و فدادار به ایرانیان است و از لحاظ سیاسی ،باطنا موافق مردمساالری«همان مخالفِ انقالب و ِ اسم رمز یاد شده» است .آقایان و خانم ها معرفی می کنم؛ رضا پهلوی پسر شا ِه معدوم وسفاح ایران. دوستان ایران یا خونآبه خواهان؟! ِ وقتی دوستان سوریه و لیبی ،حامیان و سازمان دهندگانی همچون اسرائیل و آمریکا و … را به همراه دارند ،خالف مناسبات
شان افراد و گروههای مرتبط سرمایه و کسر ِ با اپوزوسیون بورژوازی ایران است که با این حاکمیتها همخوابگی نکنند .از سازمان مجاهدین خلق (مسعود و مریم رجوی) – که دهها سند از ارتباط آنها با سازمانهای نظامی و جاسوسی آمریکا و اسرائیل در دست عموم است – بگذریم ،به عزیز دوردانهی محمدرضا پهلوی و فرح دیبا می رسیم .رضا ب تودههای آگاه است، پهلوی مخالف انقال ِ چرا؟ الف) این پدیده سلطنت پدرش را جارو خور سلطنت را و دست او و ِ بازماندگان مفت ِ از قدرت̊ کوتاه و اورا بی پدر کرد( باید یاد آور شوم نصایح او را در زمستان ۱۳۸۹ به انقالبی های مصر برای برگشتن به خانه و آویزه کردن تجربه ی انقالب ۵۷ایران به گوشهایشان و قناعت به حسنی مبارک سفاح) ب) این پدیده در صورت تکرار، ترسی در دل او می اندازد چرا که توده های آگاه وانقالبی و مترقی دیگر به او و سروری مجال عرض اندام نمی ی ارتجاعیاش ِ و پدر ِ دهد(حال به هر نام؛ سلطنت یا دموکراسی) ج) او می خواهد انقالبیون ۵۷را که یقین دارند او وخاندانش میلیونها دالر را از مملکت خارج کردهاند به پای میز محاکمه بکشاند ،و خوب می داند در فردای انقالب آتی تودههای مسلح به آگاهی طبقاتی محکوم خواهد شد. دشمنی رضا پهلوی با انقالب کارگران از ِ دوستی او به بگذریم، که زحمتکشان و ِ با صهیونیسم و آمریکا می رسیم .رضا پهلوی همپا با کمپینهایی که(درفضای مجازی و واقعی)خود را به ظاهر دوستان ایران(همچون نمونهی سوریه)می نامند و شعار میدهند «:ما بر ایران بمب نمی ریزیم» ،در مصاحبه تلویزیونی با «شبکهی ده اسرائیل» میگوید « :اسرائیل ایران را بمباران نکند ،به اپوزیسیون کمک کند» در بطن این جمله حقیقتی نهفته است؛ اول اینکه آن کمپین ها که می گویند« :ما ایران را دوست داریم» و مخالف بمباران هستند همچون رضا پهلوی ،دل در گرو تجهیز مالی و تسلیحاتی نیروهای وابسته به آمریکا و اسرائیل دارند و از سوی دیگر یادآور پیش شرط این دلدادگیاند ،که همان قطع نامه ای است که در سطور پیش در مورد حمایت از اپوزوسیون سوریه در کنگرهی آمریکا به تصویب رسیده است .رضا پهلوی در این مصاحبه می گوید« :اسرائیل و دیگران می توانند با سرمایه گذاری مالی و فناوری به تحقق خواسته های ملت ایران دست یاری دهند» .در اینجا باید دو چیز روشن شود، اول اینکه منظور او از فناوری ،همان کمکهای نظامی و تسلیحاتی است که در سوریه به القاعدهایها و ارتش آزاد سوریه و صفحه
144
«دوستان سوریه» برای به انحراف کشاندن مبارزات تودههای کارگر و زحمتکش از آستین عربستان و آمریکا و… داده می شود و همان کمکهایی که چندی پیش نیز در لیبی همین پروژه را با موفقیت به انجام رساند و دوم اینکه این سخنان و ایدههای طرفدارانهی رضا پهلوی ،آنچنان نیست که از مغز او و از آنالیز دستگاه فکری او نسبت به شرایط ،داده شده باشد – این هوشمندی هرگز از او انتظار نمی رود – چرا که با توجه به مثالها و دادهها ی آورده شده، عملی دستگا ِه کاپیتالیستی این خط نظری و ِ آمریکا و اسرائیل است که پدیدار گشته است، در اینجا برای قانع کردن خواننده مثالی می آورم؛ چند سال پیش که سازمان مجاهدین خلق خبر از افشاء مراکز مخفی هسته ای در ایران را داد همگان فکر می کردند که این سازمان چه دستگاه قدرتمندی است که به این توانایی در افشاء رسیده است ،اما مسئله شکل دیگری بود آنگونه که افراد سازمان اطالعاتی و جاسوسی اسرائیل (موساد) بعدها به زبان آوردند؛ یعنی در اختیار گذاشتن اطالعات ازطرف موساد به سازمان مجاهدین خلق برای ایفای نقشی میانجی در بیان آن مسئله(چرا که سازمان موساد از لحاظ بین المللی از بیان آن عاجز شده بود)، اکنون در این زمان بی گمان ،سازمانهای اطالعاتی و دولت آمریکا و اسرائیل این بیان نقش را به شخص رضا پهلوی برای ِ این مورد راهکار سپرده اند .به مصاحبه رضا پهلوی برمی گردیم؛ بهحق آمده است که«:دروغ هرچه بزرگتر ،پذیرش آن آسان تر» ،رضا پهلوی دروغ بزرگی بر زبان می آورد «:نیازی نیست که کسی از خارج به ایرانیها اندرز بدهد که چرا دموکراسی خوب است بلکه همه چیز آماده است و ملت ایران مستعد خیزش علیه حکومتی فاشیستی و سرکوبگر است که با زور نیزه صدای ملت را خفه میکند» .برای رضا پهلوی این ت دموکراسی نیاز که البته از ر ِد بازخواس ِ بورژوایی مستقر شده در عراق و افغانستان و لیبی توسط آمریکا و موتلفین اروپایی آن برمی خیزد رفع شده است ،تمام آن کشتار( چند هفته پیش یک سرباز آمریکایی در خاک افغانستان بدون هیچ دلیلی و دیوانهوار ده مردم بیگنا ِه افغان را به گلوله ها نفر از ِ بست) و استثمار که توسط این دموکراسی در آن سرزمین ها به وجود آمده است باید هم برای او رفع شود ،چرا که اگر بازخواستی نسبت به این دموکراسی طبقهی سرمایهداری بشود ،خوب نقشهی شازده و فرماندههانش هم بر آب می رود .اما در زمان حاضر که هر لحظه دموکراسی بورژوایی از آمریکا تا خاورمیانه در خطر ورشکستگی است، و توده های کارگر و زحمتکش در سرتاسر مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ب جهان در روند رشد آگاهی خود به گندا ِ این دموکراسی پی میبرند ،وظیفهی رضا تطهیر و غسل پهلوی و افرادی همچون او ِ دموکراسی حمایت کننده از تعمید دادن ِ منافع و مناسبات سرمایه داری است .آنها همچون حقوقدانانی هستند که در سده های میانه در اروپا این ایده را جای انداختند که ارزش فلزات گرانبها پول نمادی صرف و ِ مجازی است و با این کار خدمات چاپلوسانه ای نسبت به دستگاه سلطنتی در مورد تصاحب و قلب پول و مسکوکات توسط آنان(دستگاه سلطنت) انجام دادند(به نقل کاپیتال مارکس) ،بی شک برای رضا̊ از ِ سلطنتی « پول کاالی دلپذیری است» اما وقتی سخن از حقوق کارگران وزحمتکشان می رسد ،در نظر او «پول چرکِ کفِ دست می شود» .پایگاه رضا پهلوی و دوستدارنش هر چقدر که باشد پناهگاهی برای از رنگ افتادگی دموکراسی بورژوایی ،صهیونیسم – کاپیتالیسم در ایران است .در این پناهگاه پروژههای بسیاری در دست تهیه و تدارک است ،که ما باید با موشکافی آنها را بیرون کشیم ،همچون پروژههای رسانهای ضدیت با پدیدهی«انقالب»(آن هم نه از نوع انقالبهای رنگی و امپریالیستی) ،پروژهی حمایتهای طرفداران سرمایهداری میلیون دالری از ِ آمریکا ،اسرائیل و اروپا ،پروژهی ساختگی«دوستان ایران»، کمپینهای ِ نمودن پروژهی روانسازی و راحتالحلقوم ِ هزاران کالهک هسته ای اسرائیل در اذهان عمومی و… اما در این بین وظیفه ی ما (مارکسیستها) هم پیمانی نه با دولت ها بلکه با تودههای زحمتکش است .اعتراضات در ایران چند سال پیش اوضاع بهتری را نشان ِ میداد یکی از شعارها این بود «:ایران شده فلسطین مردم چرا نشستید؟!» یعنی مردم سرکوبگر اسرائیلیها را همچون چکمههای ِ چکمههای سرکوبگران خود می یافتند ،اما بورژوایی سبز شعارهای موج عروج با ِ ِ ِ دیگری به میان آمد همچون «:نه غزه ،نه لبنان ،جانم فدای ایران» که همان فدایت جنایتکار ی شوم و آری گفتن به بورژواز ِ ِ اسرائیل است .در این بین وظیفهی ما آگاهی رسانی به جامعه و توده ها درمورد ماهیت صهیونیسم و سرمایه داری و آماده کردن جامعه از طریق اعالم ضدیت با جنگ و تجاوز و نظامیگری امپریالیستی است و از سوی دیگر هم پیمانی و همکاری طبقاتی با کارگران و انقالبیهای کشورهایی همچون ی مصر و فلسطین و سوریه که تاثیر گذار ِ بیواسطه بر منافع سرمایه داری آمریکا و ب اسرائیل و روسیه می گذارند .تا ض ِد انقال ِ «چماق پایندهاش» عقیم و برمال آینده و آن ِ شود. صفحه
145
خاورمیانه
احساس منی کنید در محاصره خبری قرار دارید؟ هینترگروند( پس پرده)
گزینش و ترجمه رضا نافعی – آینده ما اکارت اسپو ،نویسنده این مقاله از ۱۹۶۲تا ۱۹۹۷دبیر روزنامه فرانکفورتر روند شاو، از ۱۹۷۰تا ۱۹۸۶رئیس اتحادیه روز نامه نگاران آلمان بود .در سال ۱۹۹۷همرا با چند روزنامه نگار دیگر مجله اوسیتسکی را بنیاد نهاد که تا امروز نیز سردبیر مسئول آنست .بخش هائی از مقاله او را می خوانید.
از رادیو برلن می شنوم که در سوریه هزاران نفر علیه دولت دست به تظاهرات زده اند .تمام روزنامه های دیگر هم همین خبر را منتشر کرده اند .در روزنامه یونگه ولت خبر دیگری می خوانم .این یک روزنامه استثنائی ،کوچک و غیر وابسته به کنسرن های بزرگ رسانه ای آلمان است، چون سهام آن متعلق به نویسندگان و کارکنان خود روزنامه است و از لحاظ مالی وابسته به کنسرن ها نیست .این روزنامه می نویسد در سوریه صدها هزار نفر در حمایت از دولت و مخالفت با دخالت کشورهای دیگر در امور داخلی سوریه تظاهرات کرده اند. بنظرم می رسد که هردو خبر درست هستند، نباید یکی درست و آن دیگری نادرست باشد. دوخبر می توانند مکمل یکدیگر باشند. اگر خواننده به همه خبر ها دسترس داشته باشد ـ از جمله خبرهائی که در اینترنت هم در جائی درج شده است ـ و همه را کنار یکدیگر بگذارد ممکن است ،دست آخر ، احتماال به حقیقت دست یابد .ولی چه کسی وقت این را دارد که برای کسب خبر به همه جا سربزند وجستجو کند؟ وقتی خبرهای داخلی و خارجی روزنامه های معمولی و منحصر به فرد محلی و رادیوهای محلی همه از یک منبع ،از یک کنسرن بزرگ رسانه ای خبری می گیرند و خبرهای آنها حتی لغت به لغت مشابه هم هستند و بنظر می رسد که متقابال یکدیگر را تایید می کنند ،و اکثرا هم همین طور است ،ـ بدشواری ممکن است در بارۀ اطالعات خود دچار شک و تردید شویم ،بلکه برعکس، تصور می کنیم که کامال از واقعیات باخبر هستیم ،و چون خبر دیگری نمی خوانیم و نمی شنویم به همین حقیقت ها راضی هستیم، مجله هفته شماره 26مرداد 1391
به خبرهائی که در واقع از بنیاد نادرست هستند و حتی بسیاری از این ها ساختگی هستند .با چنین زمینه ای چگونه می توانیم درستی رویدادهای جهانی را که هر روز از نو ساخته می شوند ،بشناسیم و به منافعی که در پس آنها پنهان است پی ببریم و بدانیم که در پس پرده چه می گذرد؟
این باصطالح افراد نانجیب ،دیوانه و قصاب شاید هم رفتارشان آنقدر ها دور از خرد و خشن نیست که به ما گفته می شود ،و ما فکر نمی کنیم که این افراد برای حفظ استقالل ،حفظ حق تعیین سرنوشت مردم خود، که وظیفه اصلی یک رئیس جمهور است، نیروهای حفظ امنیت را به میدان می فرستند.
هر صحنه ای و هر نمایشی به دو قطب ،دو ما از خوب ها هم که ترجیح می دهند طرف ،دو شخصیت ،دو جبهه نیاز دارد :بجای فردا همین امروز کمک های نظامی که با که ،با هم در جنگند .یکی بد است بفرستند ،تصور دقیقی نداریم ولی مطمئن و یکی خوبست ،یکی خبیث ،پلید ،بدجنس هستیم که این ها دموکرات هستند و در پی و شیطان صفت است ،یکی خوب ،نیک چیزی غیر از استقرار یک دموکراسی ، سیرت ،خوش جنس و فرشته خو ست .،شبیه همین دموکراسی که خودمان داریم، در نمایش تبلیغاتی که این روز ها روی نیستند .و برای آن که ما این اعتقاد زیبا را صحنه است ،اسد ،رئیس جمهور سوریه آن از دست ندهیم این خبر را بگوش ما نمی شخصیت بد است ،مثال روزنامه آلمانی و رسانند که مثال اکثریت مردم سوریه در پر تیراژ » بیلد تسایتونگ » او را » دیوانه پایان ماه فوریه طی یک رفراندم خواستار » لقب داده است .این روزنامه که پر تیراژ اصالح قانون اساسی کشور شده اند که ترین روزنامه آلمان است ،همین لقب را قبال پرزیدنت اسد خود پیشنهاد کرده بود .کاخ به میلوسویچ (صربستان) صدام و قذافی هم سفید واشنگتن از همان آغاز اعالم کرد که داده بود .اما لقبی که بنا به تجربه بسیار رفراندم ،یعنی رای مردم » ،خنده دار» اثر بخش است ،لقب » قصاب » است .به است و » انقالب سوریه » را مسخره کرده این معنی که این افراد خبیث و اهریمن صفت است .این که مردم بر اساس همین قانون مردم خود را » قصاب وار» می کشند و این اساسی جدید در انتخابات شرکت کنند و ما هستیم که باید این مردم را از مرگ نجات خواستشان را عملی سازند ،این که اسد می دهیم ،آن هم با شتاب تمام و فوری .ما باید خواهد راه اصالحات مسالمت آمیز را در در کنار دوستان خوبمان واشنگتن ،لندن و پیش گیرد ،نه با هدف های دوستان انقالب پاریس حتما این کار را بکنیم ــ وجدان در کاخ سفید واشنگتن همخوانی دارد و نه پاک ،متعالی و پیشرفته ما به ما این حق با خواست رؤسای دبیرخانه های کنسرن و مسؤلیت را می دهد که به این خلق ها های رسانه ای ،بنا بر این سکوت می کنند کمک کنیم تا بتوانند ـ با کمک خشونت بسیار و تاجائی که ممکن باشد صدایش را در نمی مترقی و خوب ما ،خود را از شر رئیس آورند .شاید هم به این دلیل که ما هم در آلمان جمهور نابکار خود رها سازند .درست است از خودمان نپرسیم راستی چرا مردم آلمان که حقوق بین المللی دخالت در امور داخلی فدرال ،نه در سال ۱۹۴۹که آلمان فدران دیگر کشورها را ممنوع کرده است ،ولی بنیاد نهاده شد و نه در سال ۱۹۹۰که آلمان این قانون شامل حال ما نمی شود ،زیرا که گسترش یافت ،امکان پیدا نکردند به قانون ما همیشه یار و مددکار نیکی هستیم .و هر اساسی خود رای بدهند؟ پیشگامان آمریکائی چیزی که احتماال با صحنه نمایش جور نیاید انقالب در لیبی ،عراق ،افغانستان و قبل از ،تا جائی که ممکن است ،باید از دیده ما آن در یوگسالوی و حاال هم در سوریه اعالم پنهان بماند .به همین دلیل رسانه های تبلیغاتی نمی کنند که گروههای اسالمگرای متعصب با دقت تمام مراقب هستند که اخباری که ما را برای ترور استخدام می کنند ،چرا که را ناراحت کنند یا احتماال تعادل روانی ما دانستن این خبر از ظرفیت تفاهم افکار را مختل سازد بگوشمان نرسد .آنچه اصال عمومی خارج است ،به همین دلیل روزنامه بخاطرما خطور هم نمی کند این است که های باصالح محلی و سربراه ما نیز این صفحه
146
خبر را اعالم نمی کنند .این ها که سالها نوشته اند » اسالمگرائی» یک خطر جهانی است .حاال چطور می توانند برای خوانند گان خود توضیح دهند که مسیحیان سوریه بشدت از اسد حمایت می کنند و » انقالبیون » خودرو های انفجاری خود را در محالت مسیحی نشین منفجر می کنند .رسانه ها این خبر ها را منتشر نمی کنند همانطور که اخبار مربوط به انفجار کلیساهای مسیحی در کوسوو را بدست کوسووائی ها منتشر نکردند. گزارش ناظران اتحادیه عرب می توانست اطالعاتی در اختیار ما بگذارد .کارشناسان نظامی و غیر نظامی از ۱۳کشور عربی زیر نظر یک ژنرال سودانی ،مستقر در تمام استان های سوریه ،میان گروههای مسلح و گروههای دولت سوریه میانجی گری می کردند و هرروز گزارش کار خود را به مرکز ناظران می فرستادند .در جمعبندی گزارش ها ،رسانه ها نیز مورد انتقاد قرار گرفته بودند ،ولی غیر از روزنامه یونگه ولت کدام یک از دیگر روزنامه ها و رسانه های آلمانی خبر این ماموریت و اطالعاتی را که ناظران بدست آورده بودند ،منتشر کردند؟ کدام یک از رسانه ها خبرنگاری به سوریه فرستاده اند؟ لطفا اعالم کنید! من نمی توانم به دقت روشن کنم ولی مطمئن هستم :تعداد آنها نمی تواند زیاد باشد زیرا این کار با دو وظیفه اصلی کنسرن ها در تضاد قرار می گرفت :یکی با وظیفه تبلیغاتی آنها و یکی با صرفه جوئی آنها .آنها باید برای صاحبان کنسرن تا جائی که ممکن است تامین سود کنند و این به آن معنی است که تاجائی که ممکن است از مخارج پژوهش های روزنامه نگاری بکاهند. یورگن تودن هوفر ،مردی که قبال از سیاستمدارن حزب دموکرات مسیحی ( حزب خانم مرکل) و مدیرعامل کنسرن بوردا بوده ،کسی است که سفرهای تحقیقی و متعددی به افغانستان ،عراق و لیبی کرده و حاصل مشاهداتش با آنچه که ما به آن عادت کرده ایم بکلی متفاوت است .او روز ۱۹فوریه در روزنامه فرانکفورتر آلگماینه زونتاگز تسایتونگ نوشت » یک کارزار عظیم رسانه ای علیه اسد(…) از هر دو خبری که در مدت اقامت ۴هفته ای خود در سوریه خواندم و با واقعیات سنجیدم یکی بکلی غلط بود» .مطمئنم که اگر به تحقیقاتم ادامه می دادم به نتایج بسیار بدتری می رسیدم». کسی که اوضاع را بدقت زیر نظر بگیرد، مجله هفته شماره 26مرداد 1391
تحلیل و مقایسه کند ،اندک اندک خواهد دید مورد حمله این روزنامه واقع گشته است .ـ که در پس همه خبرهای نادرست و خبرهای در اثر انفجاری که آن دو نفرعامل اجرای نادیده گرفته شده منظور خاصی نهفته است :آن در متروی شهر مینسک بودند ۱۵ ، قدرت های استعماری قدیمی می خواهند نفر کشته و عده بیشتری مجروح گشتند .آیا کشورهای دیگر ،بویژه آنها را که منابع و ممکن است که این روزنامه اوباما را هم » معادن غنی دارند دوباره به وابستگی های وحشی» بخواند؟ رئیس جمهوری را که مثال استعماری پیشین باز گردانند .وقتی هدف فرمان داد اسامه بن الدن و همه اعضای این است رسانه هائی که خط می دهند و خانواده او را نیمه شب در خانه شان بقتل برای دیگران مسیر حرکت را مشخص برسانند ،در حالی که بن الدن حتی بعنوان می کنند نمی توانند خوب ها و بدها را ( متهم نیز در دادگاهی حضور نیافته بود و یعنی کسانی را که ثروت خو را داوطلبانه هیچ دادگاهی حکم قتل او را صادر نکرده تقدیم نمی کنند) با یک معیار بسجند .مثال بود .ممکن است این روزنامه مردی را » اسرائیل و ایران .مدت زمان درازی در وحشی » بخواند که مسئول مرگ شبانه و باره تسلیحات اتمی اسرائیل سکوت می شد .مستمر انسانهای فراوانی در کشورهای دیگر مرده خای وانونو دانشمند اتمی اسرائیلی که است که بوسیله هواپیماهای بی سرنشین سکوت را شکست ،محکوم شد و بیست سال مورد حمله قرار می گیرند وکشته می شوند، در زندان بود و هنوز هم آزاد نشده است .ــ ۳۰پلیس ویژه فرانسه مردی را که این که اسرائیل اجازه دارد بمب اتمی تولید عامل سوءقصد بوده ،ظاهرا به این دلیل نمی کند ،امروز دیگر از مسلمات است ( و هم توانستند او را زنده از خانه اش به در آورند، اکنون نیز بیش از ۲۰۰بمب دارد) .آلمان می کشند ــ این ها کشته می شوند بی آنکه هم زیردریائی هائی به اسرائیل می دهد که در دادگاهی بتوانند سخنی بگویند .و برادلی می توانند نقش سکوی پرتاب راکتهای اتمی مانینگ ،سرباز آمریکائی ،که قصد داشت از طریق ویکی لیکس جنایات جنگی آمریکا را ایفا کنند. را در عراق افشاء کند ،امروز باخطر حبس برخی از پادشاهان مرتجع عرب اجازه دارند دائمی روبروست. به تحکیم استثمار و مناسبات کنونی قدرت در خاور نزدیک کمک کنند ،که عربستان در راس آنها قرار دارد .حرف هائی از این قبیل که در آنجا دست دزدان ( کوچک) را قطع می کنند و مجازات خیانت به همسر مرگ است را می توان گاهی بر زبان آورد ولی لطفا با حفظ احترامات فائقه نسبت به طرف معامله ما .این رژیم ترور در سال گذشته با سرکوب اعتراضات اجتماعی در بحرین ،که می توانست سلطنت را در آنجا با خطر مواجه سازد ،نشان داد که کارآمد است .ریاض نیروهائی را که خوب آموزش دیده و به تجهیزات کامل مسلح بودند برای سرکوبی جنبش مردم بحرین به آنجا فرستاد. حاال آلمان صدها تانک در اختیار این رژیم می گذارد .و هیچکس مانع از آن نمی گردد که عربستان نیروگاه اتمی بسازد .در حال حاضر نقشه ایجاد ۱۶بلوک تدارک دیده شده است. روزنامه فرانکفورتر روندشاو ،همین چند روز پیش ،در بارۀ رئیس جمهوری که با اکثریت بزرگی انتخاب شده است مقاله ای نوشت با عنوان » وحشی بی رحم» »: رئیس جمهوری که تصور کند مرگ انسان ها را می تواند با کشتن انسانهائی دیگر مجازات کند ،خود را در سطح قاتالن قرار می دهد ».این رئیس جمهوری که مورد شماتت قرار گرفته آلکساندر لوکاشنکو ، رئیس جمهور روسیه سفید است ،که چون دو نفر قاتل محکوم به مرگ را نبخشوده صفحه
147
خاورمیانه
حمید غلیون بهمن شفیق
حزب کمونیست کارگری با صدور بیانیه ای تحت عنوان “بشار اسد باید برود!” نسبت به تحوالت جدید در سوریه واکنش نشان داده است .در این بیانیه وضعیت لحظه حاضر نقطه عطفی تعیین کننده در “انقالب سوریه” قلمداد شده و طرح آتش بس کوفی عنان نیز به عنوان طرحی از جانب دولتهای غربی برای نجات بشار اسد و ممانعت از سرنگونی وی در قبال “مردم انقالبی سوریه [که] با سرسختی و پیگیری به مبارزات قهرمانانه خود برای براندازی بشار اسد ادامه میدهند” توصیف شده اند .عالوه بر آن این حزب فخیمه از تظاهرات دهها هزار نفره ای خبر داده است که بعد از اعالم آتش بس در شهرهای سوریه برگزار شده اند و از گلوله باران این تظاهرات به وسیله ارتش سوریه تا نتیجه بگیرد که “کشتار مردم سوریه بعد از آتش بس کذائی ادامه دارد”. به این ترتیب حزب کمونیست کارگری رسما و علنا در صف تبلیغاتی جنگ طلبانی قرار گرفت که حتی پیش از اعالم آتش بس نیز شکست آن را اعالم کرده بودند .این صفی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
است در برگیرنده دولتهای ترکیه و عربستان صراحت و بدون هیچ پرده پوشی اعالم کرده و قطر و صد البته و در صف اول آنان اند که “مردم سوریه هیچ نوع مذاکره و ارتش آزادیبخش سوریه و شورای ملی تعامل و سازشی با بشار اسد را نمی پذیرند” و دولت ترکیه نیز با تهدید دولت سوریه نجات سوریه به رهبری برهان غلیون. مبنی بر کشاندن ناتو به میدان نشان داده است اسم باالی بیانیه حزب کمونیست کارگری که بشار اسد چگونه باید برود .برای حزب “ایران” را بردارید ،کمترین تفاوتی بین کمونیست کارگری ایران البته آن چیزی ادبیات و جهتگیری این بیانیه با اطالعیه مالک است که پناهندگان سوری در ترکیه های ارتش آزادیبخش سوریه نمی بینید .نه به کوفی عنان اظهار کرده اند مبنی بر این خبری از سلفیون و القاعده در آن می بینید که “رژیم جنایتکار اسد باید فورا سرنگون و نه از دالرهای نفتی و گازی شیخ نشینها .شود” .کیست که نداند که این “پناهندگان” نه اثری از جنایات و کشتارهای اقلیتهای سوری نه کمونیستها ،نه آزادیخواهان ،نه مذهبی توسط مبارزان ارتش آزاد سوریه در اقلیتهای سرکوب شده سوری ،بلکه فراریان آن است و نه کوچکترین اشاره ای به این سلفی و وهابی و القاعده ای هستند که از که از ماهها قبل همین نیروها تقاضای ورود مدتها قبل پایگاههای خود را در ترکیه دائر ناتو به سوریه و تکرار طرح لیبیائیزاسیون کرده و اکنون نیز با شکست در حمص و را به میان کشیده اند .این که در سوریه حما خانواده های خود را نیز از این مناطق “انقالبی” برهان غلیون خانمهای عضو خود به ترکیه امن کوچانده اند تا از آنجا با آرامش این حزب به علت انتشار “تقویم برهنگی” بیشتری تدارک جنگ بعدی را ببینند. اشان احتماال سنگسار خواهند شد ،مانع از حزب کمونیست کارگری ایران در یک نکته چنین موضعگیری ای نیست. اما به طور نسبی حق دارد .لحظه حاضر حقیقتا نیز در روزهای اخیر همین نیروها به اگر چه نقطه عطفی برای “انقالب سوریه” صفحه
148
نیست ،برای تحوالت سیاسی در سوریه اما حقیقتا چنین است“ .دوستان سوریه” تمام نیروی مالی و لجستیکی و تبلیغاتی و نظامی خود را در یک سال گذشته برای سرنگونی بشار اسد و سپردن قدرت به دست مزدوران خود به کار گرفتند و ناکام ماندند .شیخهای قطر و عربستان فکر می کردند که با دالرها و اسلحه خود به زودی بشار اسد را نیز دچار سرنوشت قذافی خواهند کرد .اما هم این شیوخ مرتجع کودن و هم قلدر تازه نفس آنکارا شعور سیاسی ،بلوغ اجتماعی و نیروی مقاومت توده مردم سوریه را دست کم گرفتند .هیچ درجه از تبلیغات سنگین و کمپین دروغ و فریب سی ان ان و الجزیره و هیچ میزان از “موفقیتهای نظامی” ارتش مزدوران “آزاد” سوریه نیز نتوانست بر کابوس مردم سوریه از آینده ای تحت سلطه برهان غلیون و فرماندهان القاعده ای اش غلبه کند .ارتجاع منطقه با تبدیل اعتراض توده ای جنبش نان و آزادی به یک جنگ داخلی مردم سوریه را در مقابل عمل انجام شده قرار داد و در صدد تحمیل سرنوشت مورد نظر خود به جامعه برآمد .توده مردم زحمتکش سوریه ،کمونیستها ،انقالبیون راستین ،آزادیخواهان و عدالت طلبان سوریه نیز در مقابل با امتناع از پیوستن به کمپین دروغ و فریب و تجاوز شیوخ عرب و سالطین بازارهای بورس آنکارا و لندن و نیویورک و تل آویو ،آنها را در جنگ خود با ناسیونالیسم بعث تنها گذاشتند .آنها نشان دادند که در اعتراضشان به نظام بعثی خواهان بازگشت به عقب ،خواهان گذار از دولت سکوالر بشار اسد به دولت اسالمی سلفیون و وهابیون نیستند و بیش از همه حاضر نیستند دستاوردهای مدنی جامعه سوریه را در معرض تهاجم نیروهایی قرار دهند که کمترین بوئی از مدنیت بورژوائی نیز نبرده اند .اگر قلدر آنکارا و شیخ قطر و شاه عربستان هنوز در مقابل پذیرش این وضعیت مقاومت می کنند ،کهنه کاران سیاست امپریالیستی در واشنگتن و لندن اما به ناکار آمدی سیاست سرنگونی از طریق رعب و وحشت و ترور پی برده و با به میان کشاندن کوفی عنان در جستجوی راههای تازه ای برای دستیابی به تغییرات مورد نظر خود برآمده اند .و این دقیقا همان چیزی است که موجب برآشفتگی جنگ طلبان شده است.
و برای حضور مجدد در پیکارهای اجتماعی امروز سوریه .مرتجعین سوری و ترک و عرب تمام قوای خود را برای تخریب این روند به کار خواهند گرفت .حزب کمونیست کارگری ایران نیز در این صف قرار دارد. تفاوت رهبری این حزب و رهبری شورای نجات سوریه در این است که برهان غلیون ارتش دارد و حمید غلیون تقویم. ۲۷فروردین ۱۳۹۱ ۱۵آوریل ۲۰۱۲ ضمیمه :اطالعیه حزب کمونیست کارگری بشار اسد باید برود! اطالعیه درمورد تحوالت اخیر سوریه
نیروهای آزادیخواه و انقالبی در ایران و سوریه و در تمامی جهان محکوم و رد بشود .حمهوری اسالمی از حامیان اصلی رژیم سرکوبگر سوریه بوده و از آغاز انقالب در این کشور مستقیما در سرکوب و کشتار مردم سوریه نقش داشته است .هر نوع رجوع به و مذاکره با جمهوری اسالمی در رابطه با انقالب سوریه ،و در رابطه با هر مساله منطقه ای و یا جهانی دیگری ، تنها جبهه ارتجاع و ضد انقالب را تقویت خواهد کرد و محکوم و مردود است. حزب کمونیست کارگری در کنار و بهمراه مردم ایران سیاست جنایتکارنه جمهوری اسالمی در مقابله با انقالب مردم سوریه و هر نوع تالش دیپلماتیک برای دخیل کردن جمهوری اسالمی در “بحران سوریه” را قاطعانه محکوم میکند و یکبار دیگر حمایت قاطع خود را از مبارزات انقالبی مردم سوریه برای براندازی رژیم بشاراسد و علیه تالشهائی که برای حفظ آن صورت میگیرد اعالم میدارد .حزب مردم ایران را به حمایت فعال از انقالب مردم سوریه فرامیخواند.
انقالب سوریه نقطه عطف تعیین کننده ای را میگذراند .از یکسو دولتهای غربی با طرح آتش بس کوفی عنان بدنبال ایجاد شرایطی برای عملی ساختن سناریوی مطلوب خود در سوریه هستند و از سوی دیگر مردم انقالبی سوریه با سرسختی و پیگیری به مبارزت قهرمانانه خود برای براندازی بشار حزب کمونیست کارگری ایران اسد ادامه میدهند .گزارشات خبری حاکی از آن است که بعد از توافق کوفی عنان و رژیم ۲۵فروردین ۱۳ ،۱۳۹۰آوریل ۲۰۱۲ اسد برسر طرح اتش بس ،دهها هزار نفر در شهرهای مختلف با شعار اسد برو گمشو به خیابانها ریخته اند و ارتش سوریه نیز به شیوه همیشگی مردم را به گلوله بسته است. کشتار مردم سوریه کماکان بعد از آتش بس کذائی ادامه دارد.
مردم سوریه هیچ نوع مذاکره و تعامل و سازشی با بشار اسد را نمی پذیرند .از نظر مردم و انقالب سوریه اسد و رژیم جنایتکارش باید فورا سرنگون بشود و هر نوع تاکتیک و مانوری که به نحوی بشار اسد و رژیم جنایتکارش را برسمیت بشناسد مردود و محکوم است .این دقیقا پاسخی بود که کوفی عنان از پناهندگان سوری در ترکیه دریافت کرد .انتظار مردم سوریه از همه نیروها و سازمانهای آزادیخواه این است که رژیم جنایتکار اسد را قاطعانه محکوم کنند و صریحا خواستار برکناری آن بشوند. حزب کمونیست کارگری راه رهائی مردم سوریه را نه مانورها و تالشهای دیپلماتیک از نوع طرح کوفی عنان بلکه مبارزات جنبش فروکوفته نان و آزادی در سوریه انقالبی مردم قهرمان سوریه برای سرنگونی امروز بیش از هر چیز نیازمند شرایطی است رژیم اسد و حمایت صریح و بی قید و شرط که بتواند در آن امکان انکشاف دوباره خود از این مبارزات میداند. را باز یافته و در مقابل دو نیروی متخاصم ارتجاعی اصلی سر بلند کند .توازن قوای مالقات و مذاکره کوفی عنان با جمهوری منفی بین این دو نیرو ،شانسی است برای اسالمی که در چارچوب طرح آتش بس جنبش نان و آزادی برای تجدید سازمان خود سوریه انجام گرفت نیز باید از جانب همه
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
149
خاورمیانه
سازمان ملل متحد از عامل تثبیت کننده صلح جهانی به سازمانگر جنگها بدل شده است. یوری گاوریلچکو
برگردان :ا .م .شیری در طول چند سال اخیر سازمان ملل متحد، در واقع ،سیاست بی ثبات سازی در عرصه بین المللی را پیش می برد و از صدور جنگ و جدایی طلبی در مقیاس جهانی نیز قویا حمایت می کند .در حال حاضر این سیاست در رابطه با اوضاع سوریه بروشنی مشاهده می شود ،اما با یک نظم خاص. روز جمعه ۶ ،آوریل ،معلوم شد که شاخه نظامی اپوزیسیون سوریه «ارتش آزاد سوریه» موافقت خود را با آتش بس و متارکه جنگ اعالم کرد .آنها موافقت خود را در دیدار با کوفی عنان ،فرستاده ویژه دبیر کل سازمان ملل متحد و اتحادیه دولتهای عربی اعالم کردند .ریاض اسد، فرمانده ارتش آزاد ،سرهنگ سابق نیروی هوائی سوریه در مصاحبه با رویتر اظهار داشت« :گفتگوهایی انجام شد و ارتش آزاد سوریه اعالم کرد که اگر رژیم (سوریه) در اجرای طرح عنان نیروهای مسلح خود را از شهرها خارج کرده و آنها را به پادگانها برگرداند ،پس از آن ،ما نیز به این طرح خواهیم پیوست» .بنظر می رسید ،طرح کوفی عنان دایر بر اوضاع سوریه که مورد تأئید شورای امنیت سازمان ملل متحد (از جمله روسیه و چین) می باشد ، ،آرام آرام به بار می نشیند و همه امور در سمت حل و فصل مسالمت آمیز اوضاع پیش می رود .اما… روز بعد ۷ ،آوریل ،دبیر کل سازمان ملل متحد ،بان کی مون اعالم کرد، که اجرای عملیات ادامه دار نیروهای مسلح دولتی در برخی شهرهای سوریه خواست شورای امنیت سازمان ملل متحد دایر بر پایان دادن به خشونت در کشور را نقض می کند .بان کی مون اضافه کرد که وعده بشار اسد ،رئیس جمهور مبنی بر خارج کردن نیروهای مسلح از مناطق مسکونی در۱۰ آوریل نباید مبنای برائت تشدید خشونت از طرف ارتش ،پلیس و نیروهای ویژه سوریه در آستانه فرارسیدن این تاریخ قرار گیرد. مشکل می توان تصور کرد ،که دبیر کل سازمان ملل متحد از شروع مذاکرات بین مجله هفته شماره 26مرداد 1391
طرفهای اصلی مناقشه سوریه بی اطالع حمایت نموده و بلحاظ حقوقی به تالشی چند بود .بنا بر این ،اظهارات او را نمی توان کشور کمک کرده است. چیزی جز دخالت جانبدارانه از اقدامات تجزیه طلبان ارتش آزاد سوریه و چیزی بدین ترتیب ،سازمان ملل متحد بهیچوجه در غیر از تالش برای «بستن دست و پای» اسد مقابل نقض حقوق و آزادیهای شهروندان در ارزیابی کرد .البته ،این نوع برخورد اولین برخی کشورها ،مثل بحرین که اعتراضات مورد از اینگونه موضعگیریهای نیست .در ضد دولتی مردم آن در ماه مارس سال حالیکه سازمان ملل متحد از تجزیه طلبان و گذشته با خشونت تمام بواسطه ارتش خارجی عمال از طراحان جنگهای داخلی یا تجزیه سرکوب گردید ،واکنش نشان نمی دهد .همان وقت کمترین حرکتی در جهت محکومیت کشورها حمایت می کند. عملیات سرکوبگرانه برعلیه معترضان الزم به یادآوریست که بر اساس منشور غیرمسلح در این کشور بعمل نیاورد .اما در سازمان ملل متحد ،بویژه بر اساس موازین نقطه مقابل آن ،جنگ اطالعاتی گسترده ای فصل بند :۱اهداف و اصول ،ماده ،۱را برعلیه رئیس جمهور سوریه آغازکرد. مقاصد سازمان ملل متحد عبارت است از: ایاالت متحده آمریکا و متحدان آن چندین بار ۱ــ حفظ صلح و امنیت بینالمللی و بدین سعی کردند بکمک شورای امنیت سازمان منظور ،اتخاذ تدابیر دسته جمعی مؤثر ملل متحد قطعنامه راجع به سوریه را که برای جلوگیری و برطرف کردن تهدیدات بتواند راه تجاوز نظامی خارجی ناتو در علیه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل کشور و جنگ علیه سوریه را به شیوه تجاوزگرانه یا سایر کارهای ناقض صلح و مشابه لیبی باز کند ،به تصویب برسانند .و فراهم آوردن موجبات تعدیل و حل و فصل این ماجراجویی فقط در سایه مواضع دقیق اختالفات بینالمللی با شیوههای مسالمتآمیز و درست چین و روسیه عقیم ماند .همان و برطبق اصول عدالت و حقوق بینالملل وقت در سازمان ملل متحد گام بی سابقه ای یا شرایطی که ممکن است منجر به نقض برداشتند و ۱۶قوریه ،۲۰۱۲نه شورای منیت ،بلکه مجمع عمومی سازمان ملل متحد صلح گردد؛ قطعنامه علیه سوریه را مبنی بر درخواست ۲ــ توسعه روابط دوستانه بین ملتها بر استعفا از بشار اسد و محکومیت نقض اساس اصل احترام به تساوی حقوق و خود حقوق بشر از سوی رژیم او را به تصویب مختاری ملل و همچنین اتخاذ سایر تدابیر رساندند .این فقط یک بد شانسی است که مقتضی برای تحکیم صلح جهانی؛ حقوق بشر در سوریه اتفاقا از سوی مدافعان حقوق بشر… مقیم خارج از محدوده سوریه و دقیقا همین اصول مندرج در منشور نقض می شود. سازمان ملل متحد طی دو سال اخیر بارها و بارها نقض می شوند .اگر تصویب قطعنامه بخصوص در لندن ۲ .آوریل سال جاری شماره ۱۹۷۳شورای امنیت سازمان ملل سازمان ملل متحد اطالعات مربوط به شمار متحد بتاریخ ۱۷مارس سال ۲۰۱۱در باره قربانیان درگیریهای مسلحانه در سوریه را با لیبی را که عمال مداخله نظامی خارجی در استناد به رئیس سازمان حقوق بشری «مرکز امور داخلی لیبی و پشتیبانی از نیروهای ضد نظارت بر رعایت حقوق بشر در سوریه» دولتی تحت حمایت خارج برای برافروختن مستقر در لندن ،رامی عبدالرحمان اعالم آتش جنگ داخلی در لیبی را بعنوان نقطه کرد .این سازمان عجیب و غریب متشکل از شروع قبول کنیم ،چنین نتیجه بدست می دو نفر (رحمان و خانم منشی او) ،ده هزار آید که در طول سال ۲۰۱۱تا اوایل سال قربانی به حساب رژیم نوشت .سازمان ملل ،۲۰۱۲سازمان ملل متحد از چند جنگ صفحه
150
خاورمیانه متحد هم با اعالمیه خود به این مزخرفات بی اساس رسمیت داد .جالب است که در متن داده های مربوط به « ۱۰۰۰۰کشته» در نتیجه درگیری نظامی ،هیچگونه اطالعاتی در باره شمار زخمی ها به چشم نمی خورد. در صورتیکه با وجود چنین میزان تلفات انسانی ،اصوال شمار زخمی ها باید به -۴۰ ۵۰هزار نفر سر بزند و همه بیمارستانها و بیمارستانهای نظامی سوریه باید از زخمی های تیراندازیها ،دیگر انواع صدمه و آسیب دیدگان قطعات مواد منفجره کامال پر می بود .و اما… چنین چیزی را نه خبرنگاران خارجی و نه نمایندگان سازمانهای بین المللی ،از جمله نمایندگان اتحادیه عرب، مشاهده نمی کنند .نمایندگی رسمی سازمان ملل متحد نمونه دروغ آشکار بود. اولین نتیجه اقدام غیرسازنده سازمان ملل متحد هم اکنون در مقابل چشم همگان است. لیبی دیگر یک کشور واحد نیست .روند تجزیه و قطعه قطعه کردن آن با شدت تمام ادامه دارد .همانطور که سرگئی الوروف، وزیر امور خارجه روسیه پنجم آوریل سال جاری در شعبه باکوی دانشگاه دولتی مسکو توضیح داد« ،اوضاع لیبی هیچ نشانه ای از دولتمداری را در خود ندارد». در سرزمین سودان دو کشور تشکیل یافت، که دائما با هم در حال مناقشه نظامی هستند. فقط در ماههای فوریه و مارس سال ۲۰۱۲ این کشورها چند بار به همدیگر حمله کردند. در اواخر ماه مارس نیروی هوائی سودان معادن نفت سودان جنوبی را مورد حمله قرار داد .حمالت هوایی به شدیدترین جنگ در مناطق مرزی بین دو کشور پس از اعالم استقالل سودان جنوبی در ژوئن سال ۲۰۱۱ منجر گردید .سودان جنوبی در ماه ژوئن سال ۲۰۱۱بعنوان -۱۹۳مین کشور عضو سازمان ملل متحد برسمیت شناخته شد. در اواخر ماه مارس ۲۰۱۲ارتشیان مالی با متهم ساختن رئیس جمهور ،آمادو تومانی توره به بی کفایتی در سرکوب شورش توآرگیها درشمال کشور ،کودتا نظامی کردند .آنها دولت را منحل و حاکمیت قانون اساسی را متوقف ساختند و تصمیم خود مبنی بر تالش برای تحول قدرت به دولت منتخب جدید را اعالم نمودند۶ . آوریل شورشیان توآرگی وابسته به جنبش ملی آزادی «آزاواد» ،استقالل منطقه تحت کنترل خویش در شمال مالی را اعالم کردند. در بیانیه منتشره در تارنگاشت شورشیان، توآرگیها آزاواد را «کشور مستقل جدید» نامیده و خواهان شناسائی بی قید و شرط استقالل آن از سوی جامعه جهانی شدند. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
توآرگی ها «توسعه دموکراتیک» کشورشان را وعده می دهند ۷ .آوریل ایاالت متحده آمریکا تصمیم خود مبنی بر عدم شناسائی استقالل آزاواد اعالم کرد .ولیکن ،اگر مالی گرفتار تجاوز نظامی خارجی نشود، در این صورت ،آزاواد عمال به یک کشور مستقل تبدیل خواهد شد .بخصوص اینکه کودتای نظامی در این کشور دقیقا بدلیل عدم عالقمندی ارتش به مبارزه با توآرگی ها روی داد .تشدید فعالیت توآرگی ها ،به سهم خود ،نتیجه مستقیم جنگ در لیبی و پیکار شورای ملی انتقالی لیبی برعلیه توآرگی های طرفدار قذافی می باشد. سازمان ملل متحد با قانونی کردن جنگ برعلیه لیبی و عدم تالش برای جلوگیری از جنگ داخلی در این کشور ،عمال زمینه شروع یکسری جنگهای محلی را در قاره آفریقا فراهم آورد و البته این روند تنها به آفریقا محدود نخواهد شد .همانطور که حوادث ماههای اخیر نشان می دهند ،در محافل معین وابسته به سازمان ملل متحد ایده اجتناب ناپذیری جنگ همه گیر در خاور میانه رشد می یابد .همه اینها در مجموع این نتیجه گیری ناامید کننده را تأئید می کنند که سازمان ملل متحد از تأمین کننده «صلح جهانی» به «سازمانگر جنگ ها» تبدیل شده است. اطالعیه مترجم مترجم سطور فوق که در طول سالهای طوالنی در حد توان و به باور خود با ترجمه ها و «سیاه مشق»هایش در خدمت جنبش کمونیستی میهنمان بوده ،طی تقریبا یک ماه (چند روز کمتر یا بیشتر) پس از انتشار این مقاله ،بر حسب ضرورت به کار ترجمه و نوشتن مشغول نخواهد شد .ولذا، با سپاسگزاری از همه یاری دهندگان و پشتیبانان فکری و معنوی خود ،یقین دارد که در پایان مدت مورد نظر ،توانمندتر در خدمت جنبش انقالبی میهنمان خواهد بود.
زخم های صحرا – کودتا در مالی و اعالم استقالل توآرگ بیژن چهررازی کودتای نظامیان در جمهوری مالی و سرنگونی هیئت حاکم آن کشور به ریاست “آمادئو تومانی توئره” و عقب نشینی سریع نظامیان از مواضع خود و اعالم آمادگی کودتاچیان برای سپردن دوباره قدرت به غیر نظامیان سواالت بی پاسخی را برای شاهدان این وقایع طرح می کند. نظامیان مالی به بهانه بی کفایتی رئیس جمهور” توئره” در سرکوب ” شورش توآرک” دست به کودتا می زنند با این هدف که با مشت اهنین جلوی تجزیه کشور را بگیرند ،بر خالف تصور نظامیان پیروزی کودتای آنها نه تنها منجر به ایجاد توازن قوا و یا تغییر معادله قدرت به نفع انان نشد که بر عکس ،خالء قدرت مرکزی و برهم خوردن نظم عمومی ناشی از روزهای کودتا برای شورشیان “توارک” این فرصت را فراهم آورد تا بخش شمالی کشور و شهر مهم “تیمبوکتو” را به تصرف خود درآورند و کشور “آزاواد” بنیان نهند. شورشیان “توآرگ” کشور مالی که تحت عنوان”حرکت ملی برای آزادی آزاواد” در منطقه ی شمالی این کشور فعالیت می کنند ،از یاران و متحدان رژیم سابق لیبی سرهنگ معمر قذافی بوده و پس از حمله ناتو و شورشیان مخالف قذافی ( متحدان سلفی و القاعده ای ناتو) به لیبی و سرنگونی نظام جماهیری لیبی به مالی باز می گردند ومبارزه خود را برای به دست گرفتن قدرت تحت فرماندهی “محمد آق ناجم” رهبر “حرکت ملی برای آزادی آزاواد” آغاز کردند. علت نزدیکی “توآرگ” و رژیم قذافی دشمنان مشترک آنان در منطقه ی تحت نفوذ “توآرگ” بود“ ،توآرگ” و بر برهای لیبی در دوران قذافی مانند تیره پوستان افریقائی لیبیائی از حقوق برابر با ساکنان عرب زبان صفحه
151
این کشور برخوردار بودند ،وطن تاریخی” توآرگ “که اصال “بربر” هستند منطقه ای وسیع را مابین کشور های لیبی ،الجزیره، مالی ،نیجر ،بورکینافاسو و موریتانی را شامل می شود که پس از استقالل این کشورها با دخالت کشورهای مستعمره چی بویژه فرانسه و با کشیدن مرزهای مصنوعی عمال “توارگ” از داشتن کشوری برای خود محروم ماندند.
وابستگان جنبش سلفی – القاعده ای متواری از الجزایرند که پس از سرکوب و شکست جنبش مذهبی “فیس” در الجزایر از ترس تعقیب و دستگیری از مرزهای جنوبی الجزایر و موریتانی وارد این کشور گشتند و در ارتباط مستقیم با “جنبش اسالمی القاعده مغرب ” قرار دارند .از فعالیت های اخیر این جریان افراطی می توان همکاری با ناتو و شورشیان لیبی برای سرنگونی رژیم قذافی را نام برد و بمبگذاری های متعدد در غرب آفریقا و درگیری های متعدد با مسیحیان در مناطق مختلف غرب آفریقارا نیز به حساب این تشکل اسالمی می نویسند آنها دشمنی دیرینه ای با “توآرگ” داشته و آنان را مانند دیگر اقوام “بربر” نامسلمان می دانندو در درگیری های اخیر لیبی اقوام توآرگ به واسطه نزدیکی به دولت سابق لیبی و حمایت و پناه دادن به خانواده قذافی در هنگامه جنگ ،مورد حمله نیرو های ناتو و القاعده قرار گرفتند .در حال حاضر بخشی از شمال مالی در اشغال این گروه – “جنبش اسالمی القاعده مغرب “ بوده که مستقیما با سلفی های موریتانی و الجزایرهمکاری دارند.
“توآرگ” با علم به این نگرانی از همان ابتدای اعالم استقالل کشور “آزاواد” در بیانیه ای اعالم می کنند که آنها هیچ چشم داشتی به مناطق مورد بحث در کشورهای همسایه کشورمالی ندارند و مسئله قیام توآرگ با اعالم استقالل “آزاواد” به انجام رسیده است ،موضوعی که فورا از سوی فرانسه و کشور های همسایه مورد شک و تردید قرار می گیرد و تبلیغات گسترده ای بر علیه استقالل کشور تازه تاسیس شروع می شود ،برای روشنتر شدن تیره گی های مطلب و شفاف تر شدن ادعا های طرفین نگاهی به وضعیت منطقه خواهیم انداخت.
در شهر های مهم منطقه مانند تیمبوکتو و گائو که اکنون بخشی از کشور تازه تاسیس شده “توآرگ” می باشند ،اکثریت ساکنان را قوم “سونغای” تشکیل می دهند و هنگام تصرف این شهرها توسط “حرکت ملی برای آزادی آزاواد” تعداد معدودی از اقوام عرب و آفریقاءی تبار نیز به همراه نظامیان مالی توسط میلیشای توآرگ اعدام شدند.
قیام “توارگ” سابقه تاریخی داشته و در کشور های مختلف این منطقه موجب ایجاد نا ارامی هائی گشته است ،از جمله مهمترین درگیری های “توآرگ” می توان به قیام ۱۹۰۶و جنگ های سالهای نود و ۲۰۰۷در نیجر اشاره کرد ،البته نقش کشورهای امپریالیستی و رژیم های وابسته به آنان در این جنگ ها بسیار پر رنگ است چرا که مناطق مورد ادعای “توآرگ” از منابع طبیعی پر بهائی مانند اورانیوم برخورداراست و فرانسه به عنوان تولید کننده اصلی اورانیوم در جهان منافع بسیار بزرگی در منطقه بویژه در کشور نیجر داشته و نگران تحوالت اخیر در این مناطق است.
مالی کشوری چند ملیتی و چند زبانه بوده که با دخالت فرانسه در جغرافیای این منطقه بر خالف تقسیمات طبیعی و بر اساس منافع استعماری این کشور تغیییر شکل یافته ،به این دلیل کشور مالی از تنوع اقوام و زبان های گوناگون برخوردار است. منطقه مورد نظر توآرگ در شمال مالی نه تنها اقوام دامپرور و صحرانورد توآرگ را در خود پناه داده بلکه وطن اکثریتی عرب زبان و اقوام افریقائی تبار “سونغای””، فولبه” و” ماندینگو” نیز می باشد. بخش قابل توجه ای از اعراب شمال و شمال شرقی مالی را مهاجران الجزایری و صحرا نشینان موریتانیائی تشکیل می دهند ،مهاجران الجزایری از متحدان و مجله هفته شماره 26مرداد 1391
این کشتار نتوانست موجی از مخالفت با “توآرگ” را پدید آورد اما می تواند زمینه مساعدی برای پراکندن تخم اختالفات قومی را پدید آورد. در مجموع توآرگ و جنبش استقالل خواهی آنان مشگلی در منطقه برای کشور های همسایه و رژیم های وابسته این کشورها به فرانسه محسوب می شوند ،احتمال گسترش این شورش به نیجر و موریتانی و الجزایر نیز یکی دیگر از نگرانی های این کشور ها است.
اقوام توآرک و بنیادگرایان اسالمی در مالی مشاهده نشده است ،اما گزارش هائی از درگیری های “جنبش اسالمی القاعده مغرب ” و سلفی ها در شمال ملی و جنوب لیبی با نیروهای “حرکت ملی برای آزادی آزاواد” در رسانه های عربی منتشر شده است. بنظر می رسد رسانه های غربی به شکل جدی مشغول تهیه سناریوی جدیدی برای سرکوب شورش توآرگ به بهانه های ساختگی می باشند. شمشیر زدن بنیادگرایان اسالمی در رکاب ناتو و غرب پس از ورود نیروهای نظامی شوروی به افغانستان و درگیری نظامی با مجاهدین افغان نیروی جدیدی به ارتش امپریالیستی اضافه شد که تا امروز خدمات جبران ناپذیری به بنیان گذاران غربی خود نموده است. از افغانستان تا سوریه و لیبی هر جا که آمریکا و متحدانش خطر تحوالت انقالبی را در کشوری احساس کنند حتی به قیمت بر کناری حکومت های وابسته و سکوالر آن کشورها و در واقع برای برای کنترل و منحرف کردن قیام توده ها سالح برنده اسالم بنیادگرا را تیز می کنند.این راهکار تا امروز کمک بزرگی برای رسیدن به اهداف امپریالیستی آنان در مناطق مسلمان نشین (سنی مذهب)داشته است هر چند هرازگاهی کنترل و افسار متحدین اسالم پناه آمریکا از دست پنتاگون خارج شده اما قبل از تاریکی هوا تمام آنان به طویله یانکی ها بازگشته اند. در هر کشوری که پیروزی بنیاد گرایان مذهبی ممکن باشد امپریالیست ها به بهانه مبارزه با “واپس گرایان اسالمی” به خود اجازه هر نوع دخالتی را داده اند و سر آخر همان بنیاد گرایان و واپس گرایان اسالمی را در بسته بندی “الیت” سر کار می آورند مانند تونس ،افغانستان و بزودی مصر. نوع دیگر سناریو هم ممکن است مثال بر عکس ،اگر امپریالیست ها با حکومت های سکوالر عربی اختالفی داشته باشند با براه انداختن بساط سلفی ها و القاعده ای بنام “انقالبیون و آزادی خواهان” و به بهانه جلوگیری از “حمام خون” و “نسل کشی” و “حقوق بشر” رژیم های مخالف و ناراحت را به زیر می کشند(لیبی و سوریه) .این استفاده دو جانبه ازبنیادگرایان اسالمی آنجا جالبتر می شود که نگاه دقیقتری به متحدین متدین امپریالیست ها بیندازیم.
از سوئی نشانه هائی از زمینه چینی برای حمله به مالی در رسانه های غربی و آفریقائی مشاهده می شودو مثال ادعاهای رسانه های غربی مبنی بر نزدیکی های شورشیان توآرگ با “جنبش اسالمی القاعده مغرب ” در حد یک ادعا باقی مانده و هیچ سند و مدرک جدی در این مورد مشاهده نشده است.بر خالف تبلیغات رسانه های نزدیک سلفی و القاعده بازو های نظامی و اخوان به فرانسه ،هنوز هیچ نشانه ای از همکاری المسلمین بخش سیاسی این جنبش است. صفحه
152
خاورمیانه مراکز تصمیم گیری و بر نامه ریزی این جنبش ها در استانبول و قاهره و مرکز مالی و تبلیغاتی آن دوحه قطر می باشند و بودجه این تشکیالت توسط قطر ،عربستان سعودی و ابوظبی تامین می شود. فعالیت های تبلیغاتی اتو کشیده و ظاهرا بی طرفانه برای این جماعت بر عهده العربیه با حمایت مالی عربستان و شبکه ماهواره ای الجزیرا که مایملک شخصی امیر قطر می باشد نهاده شده است ،فعالیت های این دو رسانه سال ها است که با مشاوره “سی ان ان” صورت می گیرد تا با انتشار گزارشات “بی طرفانه” ابتدا به جلب اعتماد افکار عمومی کشور های عرب زبان بپردازند و سپس در بزنگاه های سیاسی خدمات خود را در اختیار اربابان واقعی خود بگذارند ،برای مثال گزارشات فراموش نشدنی الجزیرا از حمالت هوائی به بغداد را با گزارشات سراپا ساختگی همین شبکه از لیبی ،سوریه و بحرین مقایسه کنید. این تصور که این رسانه ها که با بودجه شخصی امیر قطر و شاه عربستان تغذیه می شوند در این درگیری ها بی طرفانه عمل می کنند چیزی بجز ساده لوحی نیست .برای نمونه مراجعه کنید به گزارش خبرنگاران مستعفی الجزیرا و مقاالت انان در مورد ساختگی بودند گزارشات همین شبکه در لیبی و سوریه و تهیه گزارشات در استودیو های در بسته در قطر. محور دوم بنیاد گرائی اسالمی در قاهره قرار دارد این مرکز هنوز در حال شکل گیری است و دعوا ها و درگیری های داخلی در امان نیست ،در راس این مرکز حزب اخوان المسلمین مصر قرار دارد و به واسطه مشکالت داخلی مصر هنوز نتوانسته است وضعیت تثبیت شده ای داشته باشد ،مرکز قاهره قرار است وظایف مربوط به شمال آفریقا را به عهده بگیردنقش بنیاد گرایان مصر وقتی برجسته تر می شود که پای “حزب عدالت و توسعه” ترکیه و مرکز استانبول به ماجرا باز شود. “حزب عدالت و توسعه” ترکیه محور سوم و سیاسی این شبکه غیر انسانی است که وظیفه اش تعلیم و تربیت کادر های سیاسی و تکنوکرات های میانه رو و غرب پسند است ،همانگونه که آموزش کادرهای نظامی از افغانستان و پاکستان به لیبی منتقل شده و با نظارت مستقیم آمریکا صورت می گیرد، آموزش و تربیت کادر ها ی سیاسی نیز در استانبول در شرف تکوین است . قاهره ۱۳آپریل ۲۰۱۲ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
آدمهای ما در ایران؟ منبع :نیویورکر
نویسنده :سیمون هرش از هوا ،زمین «پایگاه امنیت ملی نوادا» زیرمینی مخفی در حال ساختن بمب است، متعلق به وزارت انرژی ،با دشتهای مرتفع در داخل ایران شروع به فعالیت کرد .پول خشک و قلهکوههای دوردست آن ،ظاهر مخفیانه به تعدای از سازمانهای ناراضی، شمال غرب ایران را دارد .پایگاه ،حدوداً برای جمعآوری اطالعات و ،نهایتاً ،برای در ۶۵مایلی شمال غرب السوگاس ،در فعالیتهای تروریستی ضدرژیمی منتقل گذشته برای آزمایش اتمی مورد استفاده شد .مجاهدین خلق ،مستقیم یا غیرمستقیم، قرار میگرفت ،و اکنون شامل یک تأسیسات منابعی مانند اسلحه و اطالعات را دریافت آموزش ضدجاسوسی و یک فرودگاه میکرد[ند] .به گفته مقامات اطالعاتی و اختصاصی قادر به پذیرش هواپیمای بوئینگ مستشاران نظامی سابق و فعلی ،در حال ۷۳۷میشود .این یک منطقه ممنوعه ،و بد حاضر برخی از فعالیتهای مخفی مورد آب و هواست -که در بخشهای مشخصی ،حمایت آمریکا در ایران ادامه دارد. به کنجکاوان هشدار داده میشود که پرسنل امنیتی پایگاه مجاز است ،در صورت لزوم ،علیرغم پیوندهای فزاینده ،و تالشهای علیه کسانی که بدون اجازه وارد میشوند ،البیگری بسیار شدیدی که از طرف مُبلغان آن صورت میگیرد ،مجاهدین خلق ،در از قهر کشنده استفاده کند. فهرست سازمانهای تروریست خارجی در اینجا بود که «فرماندهی عملیات وزارت امور خارجه باقی مانده اند -که بدین ویژه مشترک ( )JSOCاز سال ۲۰۰۵معنی است که مخفیکاری در آموزش در آموزش اعضای «مجاهدین خلق» ،یک نوادا اساسی بود .یک مقام اطالعاتی ارشد گروه اپوزیسیون ناراضی ایرانی را که سابق آمریکا به من گفت« :ما در اینجا در غرب به M.E.Kمعروف است ،آغاز آنها را تعلیم دادیم ،و آنها را از طریق کرد .ریشههای M.E.Kبه یک گروه وزارت انرژی به اینجا آوردیم ،چونکه دانشجویی مارکسیست -اسالمی در دهه وزارت انرژی مالک تمام این اراضی در ۱۹۷۰برمیگردد ،که به ترور شش شهروند جنوب نوادا است .ما آنها را در فواصل آمریکایی مرتبط بود .این در ابتدا بخشی از طوالنی در بیان و کوهستان مستقر کردیم، پایگاه وسیع انقالب ۱۹۷۹بود که شاه ایران و ظرفیتهای آنها در ارتباطات را ایجاد را سرنگون کرد .اما ،در عرض چند سال ،کردیم -هماهنگ کردن ارتباطات امر گروه یک جنگ داخلی خونبار با روحانیون بزرگی است( ».یک سخنگوی «فرماندهی حاکم به راه انداخت ،و در سال ،۱۹۹۷عملیات ویژه مشترک» گفت که «نیروهای از طرف وزارت امور خارجه آمریکا به عملیات ویژه ایاالت متحده هرگز در تعلیم عنوان یک سازمان تروریستی خارجی اعضای مجاهدین خلق درگیر و یا از آن فهرستبندی شد .در سال M.E.K ،۲۰۰۲مطلع نبوده اند». با افشای علنی -دقیق -اینکه ایران غنیسازی اورانیوم را در یک منطقه زیرزمینی مخفی مقام سابق گفت تعلیمات کمی قبل از آنکه آغاز کرده است ،قدری اعتبار بینالمللی اوباما رییسجمهور شود ،پایان یافت .یک کسب کرد .محمد البرادعی که در آن زمان ژنرال چهار ستاره بازنشسته ،که پیرامون مدیرعامل آژانس بینالمللی انرژی اتمی -موضوعات ملی -امنیتی مورد مشاوره آژانش دیدهبان اتمی سازمان ملل -بود بعداً دولتهای بوش و اوباما بوده است ،در به من گفت که به او گفته بودند که اطالعات گفتوگوی جداگانهای به من گفت که او در از طریق موساد ارایه شده بود .موساد سال ۲۰۰۵از طرف یک آمریکایی درگیر منبع تأمین این اطالعات بوده است .روابط در برنامه در جریان تعلیم وابستگان ایرانی مجاهدین خلق با سازمانهای اطالعاتی مجاهدین خلق در نوادا قرار گرفت .او گفت: غرب بعد از سقوط رژیم عراق در سال «آنها آموزش استاندارد را ،در ارتباطات، ۲۰۰۳عمیق شد و «فرماندهی عملیات ویژه رمزنگاری ،تاکتیکهای واحد کوچک ،و مشترک» در تالش برای تأیید هراس دولت تسلیحات -که به مدت شش ماه ادمه داشت، بوش مبنی بر اینکه ایران در یک یا دو محل دیدند ».ژنرال بازنشسته افزود« :آنها در صفحه
153
کانتینرهای کوچک نگهداری میشدند ».او گفت ،که همچنین به او گفتند که مربیان از «فرماندهی عملیات ویژه مشترک» بودند، که تا سال ،۲۰۰۵به ابزار عمدهای در جنگ جهانی دولت بوش علیه ترور مبدل شده بود. «مربیان از افراد خط اول در میدان نبودند، بلکه افرادی از رده دوم -و سوم -مربی و شبهمربی بودند -و آنها شروع به بیرون رفتن از پایگاه کردند« .اگر قرار است به شما تاکتیکها را بیاموزیم ،بگذارید برخی چیزهای سکسی را یادتان بدهیم…» ژنرال سابق گفت این تعلیمات ویژه بود که موجب تلفن افراد نگران به او شد« .من به یکی از افرادی که تلفن زده بود گفتم که همه آنها عقل خود را از دست داده اند ،و همه آنها میتوانند به دردسر بیافتند ،مگر اینکه کتبا ً چیزی دریافت کنند .ایرانیها در ضداطالعات بسیار ،بسیار خوب هستند، و مهار کردن اینجور چیزها خیلی سخت است ».او گفت پایگاه در نوادا در زمانی، برای تعلیم واحدهای جنگی نخبه عراقی مورد استفاده بود( .ژنرال بازنشسته گفت او فقط میدانست که گروه وابسته به مجاهدین دوره آموزشی را طی کرد؛ مقام اطالعاتی ارشد سابق گفت که او مطلع بود که تعلیم تا پایان سال ۲۰۰۷ادامه داشت). آلن گرسون ( )Gersonوکیل مجاهدین خلق در واشنگتن ،یادآور میشود که مجاهدین خلق علنا ً و به کرّ ات ترور را محکوم کرده اند .گرسون گفت که او در بارۀ ادعای آموزش در نوادا اظهارنظر نمیکند .او گفت ،اما آن نوع آموزش ،اگر حقیقت داشته باشد« ،اساسا ً مغایر با تصمیم وزارت امور خارجه برای ادامه نگه داشتن مجاهدین خلق در فهرست تروریستی است. ایاالت متحده چگونه میتواند کسانی را که در فهرست تروریستهای خارجی وزارت امور خارجه قرار دارند ،آموزش دهد ،در حالی که افراد دیگری به خاطر دادن ۵سنت به همان سازمان با مجازات جنایی روبهرو هستند؟» رابرت بائر ،یک مأمور بازنشسته «سیا» که زبان عربی را به روانی صحبت میکند و و در دوره فعالیت خود مخفیانه در کردستان و سراسر خاورمیانه کار کرده است ،در ابتدا به من گفت که در اوایل سال ۲۰۰۴از طرف یک شرکت خصوصی آمریکایی -که به اعتقاد او از طرف دولت بوش فعالیت میکرد -برای بازگشت به عراق تماس گرفته شد .بائر به یاد میآورد که «آنها از من خواستند به مجاهدین خلق در جمعآوری اطالعات در بارۀ برنامه اتمی ایران کمک کنم .آنها فکر میکردند من فارسی میدانم، مجله هفته شماره 26مرداد 1391
که نمیدانم .من گفتم با آنها تماس خواهم گرفت ،اما هرگز نگرفتم ».بائر که اکنون در کالیفرنیا زندگی میکند ،به یاد میآورد که برای او روشن کردند که عملیات «یک چیز بلندمدت است -نه فقط یک موضوع مقطعی».
نگرفتند؛ او گفت «هدف تأثیر بر روحیه و روانشناسی ایرانیان» و «تضعیف روحیه کل سیستم -وسایل تحویل [بمب] اتمی، تأسیسات غنیسازی اتمی ،نیروگاهها است». به خطوط لوله [نفت و گاز] نیز حمله شده است .وی افزود که عملیات «عمدتا ً توسط مجاهدین خلق در ارتباط با اسرائیلیها صورد میگیرند ،اما ایاالت متحده اکنون اطالعات را تأمین میکند ».یک مشاور جامعه عملیات ویژه به من گفت که پیوندهای بین ایاالت متحده و فعالیتهای مجاهدین خلق در داخل ایران قدیمی است .او گفت «هر چیزی که در داخل ایران انجام میشود اکنون از طریق نایبین صورت میگیرد». اما آنها به سود کلی حمایت آمریکا اشاره کردند.
مسعود خدابنده ،یک کارشناس تکنولوژی اطالعاتی که اکنون در انگلستان زندگی میکند و مشاور دولت عراق است ،قبل از متواری شدن از مجاهدین خلق در سال ،۱۹۹۶یکی از مقامات آن بود .او در گفتوگوی تلفنی ،اذعان نمود که او یک دشمن قسم خورده مجاهدین خلق است ،و علیه گروه فعالیت کرده است .خدابنده گفت که او قبل از سقوط شاه با گروه بود و به عنوان یک متخصص کامپیوتر ،عمیقا ً در فعالیتهای اطالعاتی و همچنین تأمین امنیت منابعی که من با آنها صحبت کردم رهبری مجاهدین خلق درگیر بود .طی دهه نمیتوانستند بگویند که آیا افراد تعلیم دیده گذشته ،او و همسر انگلیسی او یک برنامه در نوادا اکنون در عملیات در ایران یا حمایتی برای دیگر جداشدگان را اداره در جای دیگر درگیر هستند یا نه .مشاور کرده اند .خدابنده به من گفت که او از یک ارشد پنتاگون گفت «مجاهدین خلق جوک جداشده اخیر پیرامون آموزش در نوادا کامل بودند ،و اکنون یک شبکه واقعی در شنیده است .او گفت که آموزش ارتباطاتی داخل ایران هستند ».او نکتهبینانه میپرسد در نوادا بیشتر از آموزش چگونگی حفظ «مجاهدین خلق چگونه این قدر کارآمدتر ارتباط طی حمله بود -و شنود مخفیانه را نیز شده اند؟ بخشی از آن آموزش در نوادا است. شامل میشد .او گفت ،ایاالت متحده ،در یک بخشی از آن حمایت لجستیک در کردستان مقطع راه رسوخ در برخی از سیستمهای است ،و بخشی از آن در داخل ایران است. ارتباطی ایران را پیدا کرد .او گفت ،در مجاهدین خلق اکنون از یک ظرفیت برای آنموقع ،ایاالت متحده عوامل مجاهدین را به عملیات مؤثر برخوردار است ،چیزی که ظرفیت شنود مکالمات تلفنی و پیامکها در هرگز پیش از این نداشت». داخل ایران مجهز نمود -که عوامل مجاهدین خلق آنها را ترجمه میکردند و در اختیار در اواسط ژانویه ،چند روز بعد از قتل یک کارشناسان عالیم ( )signalsاطالعاتی دانشمند هستهای ایران به وسیله بمب در یک آمریکا قرار میدادند .او نمیداند که این خودرو در تهران ،لئون پانهتا ،وزیر دفاع در جلسهای عمومی با سربازان مستقر در فعالیت ادامه دارد یا نه. «پادگان بلیس» در تکزاس اذعان نمود که از سال ۲۰۰۷تاکنون پنج دانشمند اتمی دولت ایاالت متحده «در این مورد که چه ایران به قتل رسیده اند .سخنگوی مجاهدین کسانی ممکن است درگیر باشند ایدههایی خلق هر گونه شرکت در قتلها را تکذیب دارد ،اما ما نخواهیم گفت دقیقا ً چه کسانی کرده است ،ولی اوایل ماه گذشته خبرگزاری درگیر بودند ».وی افزود« ،اما من میتوانم انبیسی از دو مقام ارشد دولت اوباما یک چیز را به شما بگویم :ایاالت متحده در نقل کرد که آنها تأیید کردند که حمالت این کار درگیر نبود .این کاری نیست که توسط واحدهای مجاهدین خلق که از طرف ایاالت متحده انجام بدهد». «موساد» -سرویس مخفی اسرائیل -پول و آموزش دریافت کرده اند ،صورت گرفته �http://www.newyorker.com/on است .انبیسی متعاقبا ً از قول مقامات دولتی /04/2012/line/blogs/newsdesk هر نوع درگیری آمریکا در فعالیتهای mek.html#ixzz1rEeZZDZw مجاهدین خلق را تکذیب کرد .مقام اطالعاتی ارشد سابق که من با او صحبت کردم گزارش انبیسی مبنی بر همکاری اسرائیلیها با مجاهدین خلق را تأیید کرد، و افزود که عملیات از اطالعات آمریکایی برخوردار است. او گفت که «اینشتنها» هدف قرار صفحه
154
خاورمیانه
کار ما از ریشه خراب است! احمدسیف
اگرجامعه مدرن تعریف معلوم و مشخصی داشته باشد من یکی از آن بی خبرم .بدون این که بتوانم یا بخواهم اسم نیم دوجین متفکر غربی را برای «ترساندن» شما ردیف کنم می دانم که جامعه مدرن ،جامعه ای است که در این حق و حقوق فردی به رسمیت شناخته می شود .افراد تا سرحد آزار نرساندن به دیگران آزادند هر تفکری داشته باشند وبازمشروط به همان شرط ،عمال هر کاری بکنند .به همین نحو ،فکر می کنم می دانم در جامعه ای که مدرن نیست -حاال می خواهید اسمش را پیشامدرن و یا حتی عهد دقیانوسی بگذارید -به حق و حقوق فردی برخوردی اخالقی صورت می گیرد .و به همین خاطر هم شایدهست که حق و حقوق فردی در این چنین جامعه ای نه تعریف مشخصی داردونه ازسوی کسی و مقامی به رسمیت شناخته می شود .البته این به رسمیت شناخته نشدن به شکل وشیوه های مختلفی خود را بروز می دهد. شیوه های نادیده گرفتن حق و حقوق حکومتی و رسمی را می دانیم .بر سر آن معطل نمی شویم .چیزی که عیان است چه حاجب به بیان است .می گذرم و می پردازم به خودمان. درمیان خودمان اما ،یکی از شیوه هایبروز نادیده گرفته شدن حق و حقوق فردی این است که هرکس بر این گمان باطل است که انحصار حقیقت با اوست .و حقیقت یعنی آن چه هائی که او می گوید .در گذشته این خصلت به یک صورت خود را نشان می دادو االن ،همین خصلت ،به صورت دیگری جلوه گری می کند. در گذشته اگر کسی شعرسیاسی نمی گفت، شاعر نبودو االن اگر کسی شعر سیاسی بگوید ،شاعر نیست .اگرنویسنده ای در قصه هایش ،ازرنج های انسانی نمی نوشت ،قصه نویسی اش اشکال داشت و االن هم اگر کسی از رنج های انسانی بنویسد« ،متحجر» است و قصه نویس نیست .در اقتصاد هم ،اگر کسی برای خودش برنامه حداقل وحداکثر نداشت ،و گوشه چشمی به بازارآزاد داشت و یا مدافع سرمایه داری بود عرض خودمی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
برد و زحمت ماروا می داشت و امروزهم اگرکسی ،به بازار آزاد یک باور ایمانی نداشته باشد ،معلوم است که اقتصاد نمی داند .اسم این شیوه نگرش چیست ،نمی دانم ولی می دانم که این شیوه نگرش نه بخشی از راه حل ،که بخش عمده ای از مشکالت ماست. ریشه فرهنگی وتاریخی اش در چیست ویا در کجاست؟ جواب این پرسش را نیز نمی دانم .در این مقال هم بر سر آن نیستم که در باره این ریشه به حدس وگمان متوسل بشوم ولی آن چه را که می فهمم این است که دربهترین حالت ،ما ایرانیان محترم نه چیز تازه ای یاد می گیریم ونه چیزهائی بدی که بلدیم از یادمان می رود .ناتوان از آموزش و آموختن از کرده ها ونکرده های خویش، بدون این که آگاه باشیم و یا احتماال بطور عمدی عمل کنیم ،پرخاشگریم و فکر می کنیم که این عصیان گری است برعلیه بی عدالتی های موجود ونه پرخاشگری که به گمان من ،صرفا بیان بیرونی حالت های روحی نه چندان جاافتاده ملی ماست .به گمان من، یک علت -حداقل تا جائی که من می بینم- این است که اگرچه دنیا دارد زیرورو می شود ولی ما همچنان دو گانه بین هستیم .اگر سفید نباشیم ،پس ،سیاهیم و یااگر قراراست سیاه باشیم که پس ،سفید نیستیم .ای کاش در کنار این دوگانه دیدن همه چیز حداقل یاد می گرفتیم که آن رنگ دیگر هم حق حیات دارد. ما هنوز یاد نگرفته ایم که هنر در تنوع است که جلوه گر می شوند و همین طوریک رنگ خاص ،در میان رنگ های دیگراست که برجستگی پیدا می کند .علت اش را نمی دانم ولی در ذهنیت ما ،جائی برای گفتگو نیست .ما اززن و مرد ،پیر وجوان ،همه مان تقریبا بدون هیچ استثنائی ،اهل دوئلیم، به همان شیوه ای که در دوره فئودالی در اروپا متداول بود .پیش تر گفتم شاید دلیل اش این است که به همه چیز برخوردی اخالقی می کنیم و به همین خاطر است که هرحرف وسخن متفاوتی درذهن بدوی ما ،به شکل وصورت بی حرمتی به ناموس که البته برای ما حیاتی است ،جلوه گر می شود والبته که ما دستجمعی به بی حرمتی به ناموس باید که
عکس العمل نشان بدهیم .شاید هم علت اش این است که در ذهن ما ،دنیا کوچک است و خودمان درذهن مان ،غول پیکریم .و به همین خاطر است که هرکس در ذهن خویش، « سلطانی» است که به تعبیر سعدی فرزانه « دو پادشاه در اقلیمی نگنجند» .وقتی این چنین است ،بدیهی نیست آیا که ،ما به چیزی کمتر از نابودی حریف رضایت نمی دهیم! اگر به زخم زبان وبا بی حرمتی نشد که گاه می شود ،هرگاه که بتوانیم دست به شمشیر وقمه و تفنگ هم می بریم. البته در کناراین همه ،وظیفه مادرزادی ما انگار « ،ارشاد» دیگران است .و به همین خاطر هم هست که همه مان در باره همه چیز « نظر» می دهیم .ما هنوزانگارنه تنها به مقوله « مسئولیت» نرسیده ایم بلکه درعصر عالمه های همه چیز دان زندگی می کنیم! این مسئولیت گریزی ما هم داستان دردآلودی دارد و آن قدر گسترده است که نمی دانم از کدام وجهش سخن بگویم؟ فرق نمی کند می خواهد مسئولیت اجتماعی باشد یا مسئولیت فردی .می خواهد مسئولیت دربرابر خودمان باشد یا مسئولیت در برابر دیگران .همین طور سردستی می گویم، به شیوه غذاخوردن ما بنگرید .آن کس که دارد طوری می خورد که انگار فردائی نیست و بعد می بینی که چپ و راست آمار وارقام جمع می شود که سن سکته قلبی درایران پائین آمده است! خوب شما همین شیوه تغذیه در میان کسانی که دست شان به دهان شان می رسد را بگذارید کنار آلودگی هوا و هزار و یک درد بی درمان دیگر، خوب انتظار داشتید که سن سکته قلبی باال برود! به مرگ و میر درجاده دیگر نمی پردازم .که اگرکسی بخواهد خسارت مالی ناشی از این مرگ و میرها را اندازه گیری بکند ،به احتمال زیاد ،خسارت ساالنه اش چندین برابر درآمدما ازنفت خواهد بود .در حیطه اظهار فضل کردن ،با چنان اعتماد به نفس کاذبی بر همگان ردیه می نویسیم که افالطون وسقراط و مارکس وهگل و کانت چنین نکرده بودند .تفاوتی که کرده است این که در گذشته ،مثال برآدام اسمیت و مالتوس ردیه می نوشتیم واالن برمارکس و صفحه
155
خاورمیانه لنین ردیه می نویسیم .شاید تقصیر ما نباشد، اهالی « بادآباد» به جهت باد ،عکس العمل نشان می دهند! شما می گوئید که چه کنند؟ اگر هم به مسئولیت اجتماعی تظاهر کنیم ،پس آن گاه می خواهیم همه حوزه های زندگی شخصی را در کنترل بگیریم ( مجسم کنید ،از انترنت که تازه ترین تکنولوژی است استفاده می کنیم و در آن در باره « آداب مجامعت» رهنمود صادر می کنیم!) و اگرمعتقد به مسئولیت اجتماعی نباشیم که دیگر واویالست .می خواهد دربرخورد به کارتون خوابها درخیابان های تهران باشد یا در رانندگی و یا فرستادن صدها تن به قربانگاه .و هیچ کس هم مسئولیتی قبول نمی کند .تو گوئی که به واقع ،این « مملکت امام زمانی» شده است که همه تنها « منتظرند» و کسی نیست که به کار این دنیا کاری داشته باشد!
آدمخواری آمریکایی در سوریه منبع :روسیه امروز نویسنده :آدریان سالبوچی میخواهد از نزدیک با شرکای منطقهای برای عملینمودن موثر این تالشها کار کند».
غرب و متحدین آن با قطعنامههایی که از بشار االسد رییسجمهور سوریه میخواهند کنار برود ،در تمایل خود برای تغییر رژیم بالیستیک شده اند. سرگئی الورف ،وزیر امور خارجه روسیه بعد از وتوی فوریه از هیلری کلینتون وزیر امور خارجه ایاالت متحده پرسید «بازینهایی چیست؟» ،که او در پاسخ گفت« :میترسم ،در غیبت عمل مشترک ما بعنوان جامعه بینالمللی ،بازینهایی جنگ به دنبال آن ،البته کار به « ارشاد» دیگران داخلی باشد». می رسد .گمان نکنید که مادرکشور گل وبلبل مان بیخود وبی سبب یک وزرات خانه او شوخی نمیکرد ،زیرا ایاالت متحده عریض و طویلی برای« ارشاد» همگان و متحدین آن دقیقا ً همین کار را میکنند: داریم! اگرفکر می کنید که این وظیفه« ارتقای جنگ داخی بعنوان سیاست رسمی ارشاد» تنها با سربرآوردن جمهوری نسبت به سوریه« .سیاست خارجی» (از اسالمی درایران شکل گرفته است ،خوب ،انتشارات واشنگتن پست) در بیستوهشتم اشتباه می کنید .آنچه که درسالهای بعداز مارس گزارش میدهد که سناتور جان ۱۳۵۷عیان شده است -به مقدارزیادی مککین (جمهوریخواه از ایالت آریزونا) البته -هنجار های پنهانی در بافت جامعه و «پنج قانونگذار همفکر» قطعنامه جدیدی فرهنگی ما بود.می خواهد وزارت فخیمه را پیرامون سوریه تسلیم کنگره کردند که ارشاد باشدویا هزارویک محدودیت دیگر .خواهان حمایت کنگره «از مسلح کردن حضراتی که گمان می کنند دستی از غیب اپوزیسیون در مقابل رژیم بشار االسد» بر آمد و سرنوشت ما را این گونه رقم زد ،میشود .قطعنامه مداخله نظامی مستقیم بهتر است در آئینه به خود بنگرند .بگویم و ایاالت متحده را ،که مککین و همینطور بگذرم که حرف حسابم اگر حرف حسابی سناتور جو لیبرمن از ایالت کانتیکات از آن داشته باشم این است که تا آن موقع که به علنا ً و کامالً حمایت میکنند ،مطرح نمیکند. این مسایل پیش پا افتاده از روبرو و بدون رودربایستی برخورد نکنیم ،کارمان به همین هدف آنها ایجاد اجماع پیرامون افزایش صورت کنونی زار خواهد ماند .تفاوت ،اگر حمایت ایاالت متحده برای اپوزیسیون تفاوتی باشد ،این خواهد بود که حکومت سوریه است ،تا قانونگذاران ایاالت متحده گران برما به جای عبا و عمامه و چادر بتوانند دور آن جمع شوند .تا کنون ،عالوه وحجاب ،کراوات پاریسی بر گردن می بر مککین و لیبرمن ،قطعنامه از حمایت بندند و احتماال مینی ژوپ خواهند پوشید… .سناتورهای جمهوریخواه لیندزی گراهام به قول معروف ،کارما از ریشه خراب ( از ایالت کارولینای جنوبی) ،جو کایل (از ایالت آریزونا) ،کلی آیوت (از ایالت است…. نیوهمشایر) ،و جان هوایون ( از ایالت داکوتای شمالی) برخوردار است .البی پرقدرت هوادار اسرائیل« -کمیته روابط عمومی آمریکایی-اسرائیلی» ()AIPAC خوشحالتر از این نمیتواند باشد.
هیلری کلینتون با استفاده از زبان «اُرولی» به این میلیونها دالر بعنوان «کمک بشردوستانه برای سوریه» اشاره کرد .تا کنون« ،رزمندگان آزادی» سوریه رسما ً ۲۵ میلیون دالر از این «کمک بشردوستانه» دریافت کرده اند ،و خدا میداند چه مقدار پول سیاه از طریق جنایتکاران ،اوباشان و مزدروان محلی و از صندوق جنایات سازمانیافته «سیا»« ،ام.آی »۶.و «موساد» برای خرید تسلیحات از بازار سیاه ،اختصاص یافته است.
قطعنامه «از فراخوان رهبران عرب برای تأمین مردم سوریه با ابزار دفاع از خود در مقابل بشار االسد و نیروهای او ،از آنجمله از طریق تأمین تسلیحات و دیگر مواد حمایتی ،پشتیبانی نموده و از پرزیدنت اوباما
بهروشنی ،در جنگ و صلح ،تحت شرایط نظام جهانی قدرت امروز ،پول حرف میزند… و بسیار بلند هم حرف میزند. فرانسیسکو ِد اُئودو ،شاعر اسپانیایی قرن شانزدهم گفت «آقای پول در واقع ارباب
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
قطعنامه همچنین از اوباما میخواهد از گروه بهاصطالح «دوستان مردم سوریه» ،که توافق نمود برای تأمین بودجه ماهانه بمیزان چندین میلیون دالر جهت پرداخت «حقوق» به جنگندگان اپوزیسیون در سوریه و تشویق فرار بیشتر از ارتش پرزیدنت بشار االسد روز یکشنبه در استانبول مالقات نماید، پشتیبانی کند. طبق گزارش آسوشیتدپرس« ،این پول اولین حمایت مالی رسمی بینالمللی از شورشیان است ،و مقامات شرکتکننده در کنفرانس “دوستان سوریه” گفتند پول متنابهی نیز احتماالً صرف خرید تسلیحات از بازار سیاه برای “ارتش سوریه آزاد” خواهد شد». بنابراین ،پیام برای درک همه کامالً روشن است :یکبار دیگر ،مانند مورد لیبی در سال گذشته ،ایاالت متحده و حکومتهای دست نشانده آن در خاورمیانه مبالغ هنگفتی را خرج ارتشهای مزدور میکنند :از جمله خرید تسلیحات از بازار سیاه برای «ارتش سوریه آزاد» تا یک دولت قانونی در یک کشور مستقل را ،که اینبار سوریه است، سرنگون کنند.
صفحه
156
قدرتمندی است!» .پنج قرن بعد ،زیر آفتاب این چیز تازهای نیست…
کشتن بیشتر از سوریها ،تخریب جامعه و حکومت آنها ،و حرکت بسمت هدف کلی تضغیف سوریه» توصیف کرد.
وزرای امور خارجه و مقامات ارشد از بیش از ۸۰کشور و سازمان بینالمللی که برای نشست «دوستان سوریه» در استانبول گرد آمده بودند به اسد اخطار کردند که «او فرصت کمی برای اجرای تقاضا جهت متوقف کردن کشتار یکساله شهروندان خود دارد».
در بازی پول ،با «کمک» ایاالت متحده ،از طرف عربستان سعودی ،قطر امارات متحده عرب و کویت نیز از طریق «شورای ملی سوریه» پولهایی برای «تروریستهای خوب» توزیع میشود. در جهان واژگون امروز ،ما شاهدیم که ایاالت متحده ،بریتانیا ،فرانسه ،اسرائیل ،امارات متحد عرب ،کویت و عربستان سعودی جمگی مدعیاند که در «جنگ جهانی علیه ترور» که ریشههای آن را میتوان تا حد زیادی مستقیم یا غیرمستقیم در خود همین کشورها یافت شرکت دارند ،و در عین حال آشکارا و بطور گوشخراش به استفاده از زنندهترین و خبیثانهترین نوع تاکتیکهای تروریسم دولتی جهت تأمین مالی ،آموزشی ،تسلیحاتی و پشتیبانی ارتشهای مزدور در داخل همان کشورهای دشمن اذعان مینمایند .چنین است ریاکاری ایاالت متحده و متحدین آن که احساس میکنند استفاده دقیق از همان تاکتیکهائی که «تروریستها» را به استفاده از آنها متهم میکنند علیه سوریه ،لیبی و ایران کار درستی است.
«دوستان …» خوب میدانند طبیعتاً ،همین ِ که حتا خشونت بدتر از این برای مدتی طوالنیتر از این در مصر ،بحرین و دیگر حکومتهای دست نشانده ایاالت متحده- انگلستان جریان داشته است ،اما آنها و رسانههای رسمی غربی ترجیح میدهند بدون ضرورت با آن افکار عمومی جهان را افسوس! َم َثل قدیمی میگوید موقعی که یک فرد متمدن یک آدمخوار َبدوی را میگیرد ،ممکن است او را هر طور که میخواهد مجازات کند… اما ممکن است او را نخورد. ناراحت نکنند… ایاالت متحده ،بریتانیا و متحدین آنها با * آدریان سالبوچی یک تحلیلگر سیاسی ،نویسنده ،سخنران و مفسر رادیو-تلویزیون در ریاکاری معمولی خود تصمیم میگیرند آرژانتین است. که در منطقه «آدمهای بد» چه کسانیاند- امروز سوریه و ایران ،دیروز عراق و لیبی -و «آدمهای خوب» چه کسانیاند ،چون آنها مؤدبانه هوادار اسرائیل اند-مانند مصر و عربستان سعوی -یا چون مانند بحرین مقر ناوگان پنجم ایاالت متحده اند و نتیجتا ً مجازند در حالیکه اوباما ،کلینتون ،کامرون و سارکوزی به طرف دیگر نگاه میکنند، به شکنجه و ضربوشتم مردم خود ادامه بدهند. سرمقاله روزنامه رسمی «البعث» کنفرانس استانبول را بعنوان یک «سرهم بندی منطقهای و بینالمللی برای یافتن راههای
خاورمیانه
گفتگو با طارق علی :امپریالیسم ،بهار عربی و بحران دیوید بارسامیان ترجمه نوژن اعتضادالسلطنه
انسان شناسی و فرهنگ طارق علی ،نویسنده و فعال سیاسی مشهور بین المللی و متولد الهور پاکستان است .برای سالهای طوالنی ساکن لندن بوده و سردبیر نشریه نیو لفت ریویو (چپ نو) است .وی به فیلم سازی نیز پرداخته است .همچنین چندین نمایشنامه ها و رمان از او به چاپ رسیده است .آخرین کتاب چاپ شده از طارق علی، ” سندروم اوباما” بوده است .مصاحبه پیش رو در تاریخ ۲۶اکتبر ۲۰۱۱توسط دیوید بارسامیان در سانتافه نیو مکزیکو با این روشنفکر نام آشنا انجام شده است مصاحبه در سه بخش انجام شده است ،در بخش نخست طارق علی به بررسی وضعیت خاورمیانه عربی با دیدگاهی تاریخ محور پرداخته که در آن از ظهور و افول ناسیونالیسم عربی، تشکیل کشور اسرائیل ،نقش دولتهای غربی در منطقه و ظهور اسالمگرایان سخن می گوید در ادامه وی به تشریح علل مخالفت خود با حمله ناتو به لیبی می پردازد و علت اصلی آن جنگ را دستیابی غرب به منابع نفتی کشور لیبی می داند .در بخش دوم مصاحبه طارق علی در مورد زادگاهش پاکستان و فساد گسترده در میان سیاستمداران آن کشور سخن می گوید در بخش پایانی نیز در مورد ریشه های جنبش های اجتماعی و جنبش وال مجله هفته شماره 26مرداد 1391
استریت بحث می نماید ،وی برخالف برخی متحده تامین کرد وضعیتی که تا به امروز از تحلیلگران معتقد نیست که نابودی سرمایه ادامه یافته است. داری در کوتاه مدت امکان پذیر باشد ،طارق علی به ضرورت ارائه آلترناتیوی کارآمد در در مصر و عراق ،امپراتوری های اروپایی مقابل سرمایه داری اشاره می کند از دید وی هنوز تاثیر گذار بودند ،نیروهای بریتانیایی لزوم توجه به ضرورت نقش آفرینی دولت در در آنجا حضور داشتند و کانال سوئز در “رفاه اجتماعی” مقابله با ایده های نئولیبرال دست غربی ها بود .پس از آن ما شاهد و جایگزینی راهکاری سوسیالیستی به جای آغاز انقالبات هستیم ،که اغلب رهبری آن آن بایستی اولویت یابد. بدست ارتش بوده است که تحت حمایت انقالبات در خاورمیانه عربی ،از تونس در دسامبر ۲۰۱۰آغاز شد و از قرار معلوم دنیا را شگفت زده کرد .اما پیش از آنکه در مورد وقایع سال گذشته صحبت کنیم ،اجازه دهید در مورد بستر تاریخی دولتهای عربی پسا استعماری بحث نماییم. اساسا آنچه در دنیای عرب پس از جنگ جهانی دوم روی داد تضعیف امپراتوری های بریتانیا و فرانسه بود که کنترل واقعی را برای آنان دشوار ساخته بود .عربستان سعودی در فاصله جنگ جهانی دوم اعالم استقالل نمود .زمانیکه دولت آمریکا در دوره ریاست جمهوری روزولت بدون قدردانی از بریتانیایی ها زمام اوضاع را در دست گرفت .عربستان سعودی پس از آن زمان امنیت خود از طریق اتحاد با ایاالت
بخش وسیعی از مردم بودند .سرنگونی ملک فاروق در مصر در سال ۱۹۵۲توسط افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر باعث ایجاد دگرگونی در آن کشور شد .اگر ناصر درصدد ملی کردن کانال سوئز بر نمی آمد دگرگونی اساسی پدیدار نمی شد. تصمیمی کلیدی بود که ناصر در جهت منافع کشورش آن را اتخاذ نمود .وی با عملی نمودن این تصمیم ،بر صورت امپراتوری های اروپایی سیلی نواخت ،البته آمریکا بطور مستقیم از این تصمیم تاثیر نپذیرفت. واکنش بریتانیا به ملی شدن کانال سوئز آماده شدن برای تهاجم علیه مصر بود .بریتانیا، فرانسه و اسرائیل ،شیر واژگون شده بریتانیا، با کمک فرانسه روباه صفت و اسرائیل پلید بخش های سه گانه اتحادی بودند که در سال ۱۹۵۶به مصر حمله کردند که باعث شد کل صفحه
158
تبدیل شد .این دوره ،سال ۱۹۶۷و نه سال ۱۹۴۸است ۱۹۴۸ .سالی مهم برای تشکیل اسرائیل بود ،که با حمایت ایاالت متحده و بریتانیا تشکیل شد .اما تا سال ۱۹۶۷ایاالت متحده بطور جدی و واقعی اسرائیل را در آغوش نپذیرفت .و پس از آن بود که شعار “خانه من خانه توست” بین این دو دولت مطرح شد.
جهان عرب از نفس باز ایستد .البته مصری ها عقب نشینی کردند اما بازیگر کلیدی که نقشش شناخته شد ایاالت متحده بود. بریتانیا و فرانسه پیش از حمله از ایاالت متحده اجازه ای کسب نکردند .این لحظه ای حساس در جنگ سرد بود .آنان نمی خواستند ناصر به دامان اتحاد شوروی بیفتد ،ایاالت متحده گمان می کرد که بریتانیا و فرانسه با اقدامات خود ناصر را در همین جهت سوق و می دادند .این آخرین باری بود که بریتانیا ناصر بزودی فوت کرد و در اوایل دهه ۷۰ فرانسه بدون اجازه ایاالت متحده به اقدامی میالدی ایاالت متحده بر جانشین ناصر ،انور چنین با اهمیت دست زدند. سادات فشار آورد تا با اسرائیل به مذاکره بپردازد .زیرا آنان احساس می کردند که بنابر این تجاوز به سوئز باعث پیدایش ملی مصر بعنوان مهمترین و پر قدرت ترین گرایی عربی شد و در همان دوره امپراتوری دولت چه در بعد جمعیتی و چه در بعد بریتانیا بطور محسوس پایان یافته قلمداد شد .نیروی نظامی ،بایستی مواجهه با اسرائیل آفریقا در حال کسب استقالل خود بود .البته را پایان دهد .در نتیجه پیمان صلح اسرائیل- ناصر ،در مصر پیروز شده بود و کانال مصر امضاء شد .البته ،هر دوی این دغل سوئز تحت کنترل مصری ها در آمده بود ،بازان ،انور سادات و مناخیم بگین جایزه این روی داد درسی برای اعراب به همراه صلح نوبل را دریافت کردند ،که بزحمت داشت و آن اینکه بجنگ و عمل کن .در آن شگفت انگیز بود .در این باره اظهار نظر دوره موج ملی گرایی جهان را در بر گرفته گلدا مایر ،نخست وزیر وقت اسرائیل در بود .در آن زمان اکثر اعراب احساس می پاسخ به این پرسش که ”:شما در مورد کردند که می توانند ملتی واحد با سه پایتخت دریافت جایزه صلح نوبل توسط این دو نفر توامان داشته باشند :قاهره ،دمشق و بغداد .چه فکر می کنید؟” به یاد ماندنی است .وی در سال ۱۹۵۸انقالبی در عراق روی داد پاسخ داد”:این جایزه ای نادرست بود ،آنان و حکومت تحت حمایت بریتانیا سرنگون مستحق جایزه اسکار بودند .زیرا نقش خود شد .پادشاه عراق و عموی خوفناکش ،را بخوبی بازی کردند”. شاهزاده تاجدار ،در مالء عام اعدام شدند. در مصر نیز نظام سلطنتی سقوط کرد .من گمان می کنم که در دوره زمامداری بنابراین شاهزادگان دنیای عرب با تزلزل سادات نهایت حقوق به طرف اسرائیلی با مواجه شدند .شرایط پیش آمده وضعیتی باور نوع سیاست خارجی ای که مصر در آن نکردنی بود ،که من بعنوان جوانی که در آن زمان در پیش گرفته بود ،اعطا شد .قرارداد دوره در حال رشد بودم بخاطر می آورم .ما صلح برای طرف مصری تحقیر آمیز بود، همگی هیجان زده شده بودیم. گفته می شود که اجازه حرکت آزادانه درون مرزهای مصر بدون همراهی اسرائیلی ها وجود نداشت ،و این به معنی رها کردن فلسطینیان از سوی دولت وقت مصر بود. و سوم آنکه ،این امر به معنای قرار گرفتن مصر در آغوش غرب بود .بنابراین تمامی اصالحات صورت گرفته از سوی ناصر زوال یافت .از دهه ۸۰میالدی، روند خصوصی سازی و حذف شبکه تامین اجتماعی در مصر آغاز شد .وی از گروههای اسالمگرا به منظور قربانی کردن و سرکوب و انهدام حضور ملی گرایان در دانشگاهها استفاده کرد .رویدادهایی که داستانهایی دهشتناک را پدید آوردند .از آن تاریخ دیکتاتوری ای قوی بر مصر حاکم شد ،دیکتاتوری ای که تا زمان انقالب اخیر مصر با آن آشنا بودیم.
از آن پس اسرائیل به استراتژی مرکزی ایاالت متحده تبدیل شد .آنان خواهان استفاده از قدرت اروپائیان نبودند.آمریکا نفوذ خود را در عربستان سعودی و به میزان کم و بیش در خلیج فارس افزایش داد .اسرائیلی ها به بازیگران مرکزی و هم پیمان ایاالت متحده تبدیل شد .وقوع جنگ ۱۹۶۷بدالیلی چند قطعی بود .شکستی که ارتش اسرائیل در طول جنگ مذکور بر مصری ها و سوری ها وارد نمود بطور چشمگیری باعث پایان مرحله ملی گرایی در سیاست دنیای عرب شد به گونه ای که وضعیت پیشین خود را باز نیافت .اسرائیل از طریق غرب پشتیبانی شد ،بطور خاص بوسیله ایاالت متحده. و ایاالت متحده ،با مهارت و به سهولت شکست اعراب را مجازات ملی گرایی اعراب از سوی اسرائیل تلقی کرد و از آن دوره به دوستی همیشگی برای اسرائیل با این حال انعقاد قرار صلح با اسرائیل توسط سادات ،در میان هواداران اسالمگرای وی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
باعث اختالف شد ،و علت اصلی ضربه زدن آنان به سادات بود .بازتاب مرگ سادات آنگونه که رسانه های غرب القا می کردند و وی را فردی محبوب در میان مصری ها معرفی می کردند ،نبود .واقعیات چیز دیگری بود ،بسیاری از مصری ها در آن زمان می گفتند”:خدایا شکر”. هنگام ترور سادات ،حسنی مبارک نیز در صحنه حضور داشت اما سریعا به زیر میز خزید تا به وی آسیبی نرسد .وی جان خود را حفظ کرد و پس از سادات به ریاست جمهوری رسید .پس از به قدرت رسیدن ،تا حدودی مشی ای معتدل را در پیش گرفت. اما چند سال بعد وی نیز روند سرکوبگری را در پیش گرفت و در این زمینه حتی از سادات نیز پیشی گرفت .ما شاهد ظهور دیکتاتوری ای بودیم که به حفظ نظم از طریق سرکوب اعتماد داشت ،همچنین پشت گرمی اصلی مبارک کمک های میلیاردی آمریکایی ها بود که عمدتا به جیب نظامیان و نخبگان نظام حاکم می رفت تا وی و نظامش در قدرت باقی بمانند. می دانیم که در ده سال گذشته تنش هایی میان دولت مبارک و گروههای دیگر ایجاد شد .نخستین چالش وی با اسالمگرایان بود. سیاست وی در قبال آنان این بود :من را مستقیما با چالش مواجه نسازید در مقابل من امتیازات بسیاری از لحاظ فرهنگی به شما خواهم داد .مبارک همین کار را انجام داد و سبب قدرتمندتر شدن اسالمگریان شد در مقابل اسالمگرایان نیز وی را از نظر سیاسی با چالش عمده روبرو نکردند .به یاد دارم زمانی که در سال ۲۰۰۲در قاهره با یکی رهبران اخوان السلمین دیداری داشتم، مجبور شدم در مطب وی به دیدارش بروم زیرا فعالیت آنان از نظر سیاسی غیر قانونی بود .من گفتم ”:زمانی که آمریکایی ها به عراق حمله کرده اند شما چه خواهید کرد؟” و وی در پاسخ گفت”:برادر طارق ،اجازه دهید به شما بگویم .در آن زمان دروازه های جهنم باز خواهند شد. البته زمانی که عراق مورد تهاجم قرار گرفت ،در مصر اتفاقی نیفتاد .دروازه های بهشت یا جهنم گشوده نشدند .ما مخالفت های بسیار اندکی در آن کشور مشاهده کردیم. اخوان المسلمین سرکوب شده بودند ،و برخی از مبارزان آنها شکنجه شده بودند اما خیلی کمتر از آن چیزی که به نظر می رسید .تا حد زیادی ،مبارک اخوانی ها را ترسانده بود زیرا می دانست که اکثر هواداران آنها تاجر هستند .به این صورت که هر زمانی اخوانی ها کاری را انجام می داند که او نمی پسندید به آنها می گفت ”:خیلی خوب ،ما پروانه صفحه
159
های کار شما را باطل خواهیم کرد ”.در نتیجه بسرعت بخش رهبری اخوان المسلمین عقب نشینی می کردند .اعضای جوان آن سازمان نسبت به رهبرانشان پرحرارت تر و جنگجوتر بودند. اما ما در حال صحبت در مورد تنها سازمان جدی سیاسی هستیم که در این سالها در مصر حضور داشته است ،و حضور چشمگیر آنان بدلیل ایجاد خالء عظیم سیاسی در اثر زوال ملی گرایان بوده است .این اخوان المسلمین بودند که در زمان وقوع انقالب حضور داشتند .برای آنان روزی که جوانان به خیابان های قاهره و اسکندریه و سوئز ریختند ،با خوشحالی مواجه شدند ،چالش با رژیم بود و توپ به زمین حکومت انداخته شد .مبارزان گفتند اگر می خواهید ما را سرکوب کنید باید از ارتش استفاده نمایید. خودداری ارتش از سرکوب مردم ،چهره جوانان مصری را سرشار از امید کرد و باعث برادری میان آنان شد ،در آغوش کشیدن افسران و ارتشیان توسط مردم بکار گیری تانک ها علیه مردم را دشوارتر نمود. چنین عواملی باعث سقوط دیکتاتور شد. آمریکائی ها در نهایت دریافتند که نمی توانند مبارک را در قدرت نگه دارند .آنان با آزمونی دشوار مواجه شده بودند .هیالری کلینتون اظهار داشته بود”:مبارک دوستی وفادار است و من چون عضو یک خانواده برای وی احترام قائلم ”.خب ،البته که شما این احساس را دارید اما مردم مصر هرگز برای مبارک همچون عضوی از یک خانواده احترام قائل نبودند .پیش از انقالبات اخیر ،اتحاد میان ایاالت متحده و حاکمان مستبد مورد حمایت آن در دنیای عرب از هم گسسته نشد ،انقالبات عربی براستی روزهای شادمانی مردم در خیابان ها بود. یکی از مهمترین رویدادها در خاورمیانه عربی سقوط سلطنت ادریس در لیبی به رهبری سرهنگ معمر قذافی بود ،پس از آن لیبی همچون عراق به رهبری صدام حسین و سوریه تحت فرماندهی اسد ،دارای حکومتی ملی گرا و امنیتی با رهبران فسیل شده ،ثروتهای متمرکز شده و پر فساد شد. این داستانی آشناست .قذافی در سال ۲۰۱۱ به پایان کار سیاسی و همین طور به پایان زندگی خود رسید .شما از منتقدان جدی اقدام ناتو در لیبی بودید .چه منطقی را در پس تصمیم اوباما در اقدام نظامی در لیبی تحت عنوان “مسئولیت حفاظت” می بینید؟
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
“مسئولیت حفاظت” باعث کشته شدن شمار زیادی از مردم در بنغازی شد ،بیش از آن چیزی که آنها گفته اند .ما شاهد بیش از ۶ماه بمباران مداوم شهرهای لیبی بودیم. عکسهای بسیار محدودی از این بمباران ها اجازه نمایش در شبکه های تلویزیونی را پیدا کردند .برخالف جنگ عراق که رسانه ها اخبار آن را بطور گسترده پوشش دادند، در این میان شبکه الجزیره نیز حاضر نشد تا اخبار زیادی را در مورد لیبی منعکس کند زیرا دولتهای حامی این قبیل شبکه ها از تهاجم ناتو علیه لیبی حمایت کردند .در نتیجه الجزیره از جنگ حمایت نمود و اعتبار خود را تا حد زیادی کاهش داد. به بحث اصلی شما باز می گردم .شش ماه بمباران به طول انجامید و آنان می گفتند که تلفات چندانی در کار نبوده است .من باور نمی کنم .من از کسانی که مدعی این ادعا هستند پرسیدم “چه تعداد از مردم در این حمالت کشته شده اند؟ در حدود ۴۰۰۰۰یا ۵۰۰۰۰؟ و آنها پاسخ دادند”نه ،تعداد زیادی نبودند” .من پرسیدم “چه تعداد؟ به من آمار و ارقام دهید ”.آنها گفتند”احتماال در حدود ۲۰۰۰۰نفر” .اکنون ،می توان گفت .اظهار دقت باالی بمباران ها از سوی مدافعان آن سخنی مهمل است .ما در مورد حمالت در پاکستان نیز با این وضعیت مواجه نبودیم و می توانم بگویم که شواهد مشابهی در آن مورد نیافتم .در لیبی خبرنگاران جاسازی شده بودند .هیچ گزارش فعالی توسط الجزیره و روزنامه نگار معروف رابرت فیسک همچون جنگ عراق ارسال نمی شد. ما در جنگ لیبی این شرایط را نداشتیم و جنگی خاص بود.
تمجید کردند .در پی آن مسائل دیگری هم بوجود آمده بودند :مدرسه اقتصاد لندن با سرمایه قذافی تاسیس شده بود .آنتونی گیدنز ،لرد گیدنز ،مرید آکادمیک تونی بلر، به تریپولی سفر کرد و در مالقات با قذافی “کتاب سبز” وی را خواند و گفت”:مسائل مطرح در این کتاب با آنچه ما در بریتانیا اجرا نمودیم شباهت بسیاری دارد .آنچه ما به آن راه سوم می گوییم همان راه سوم شماست ”.این سخنان بیانگر وسعت همدستی آنان با قذافی بود .زمانی که غرب حمله به وی را آغاز نمود ،پسر قذافی در نشستی مطبوعاتی اظهار داشت”:ما سرمایه گذار کمپین انتخاباتی سارکوزی بودیم ”.این گفته می تواند صحیح باشد .تمام این موارد بیانگر عمق روابط آنان با یکدیگر بوده است.
و به ناگاه قذافی تبدیل به یک هیوال شد زیرا قیامی علیه وی آغاز شده بود؟ چند لحظه به من اجازه دهید .اساسا ،من فکر می کنم آنان به لیبی حمله کردند تا بازاری را برای سرمایه گذاری و برای نفت بدست آورند. نفت لیبی از کیفیت بسیار خوبی برخوردار است ،با هزینه ای کم تولید می شود ،و وجود هتلها در ساحل لیبی در جذب گردشگر بسیار موثر است و منبع مناسبی برای کسب درآمد است .علت اقدام نظامی آنان این بود که از شر فردی که بسختی بر روی پاهای خود راه می رفت خالص شوند .قذافی با سفر به پاریس و رم و برقرار کردن چادر احمقانه خود در وسط شهرهای اروپایی علنا آنان را تحقیر می کرد و موجبات انبساط خاطر رهبران غرب را فراهم می کرد زیرا او تا حدودی عجیب و غریب و نا متعادل بود. بر خالف وی صدام حسین و اسد بیرحم بودند اما غیر عادی نبودند .قذافی همواره اگر آمار واقعی همین تعداد باشد و ۲۰۰۰۰جهت گیری عجیبی در قبال آنان از خود تا ۳۰۰۰۰نفر از مردم عادی طی نبرد در نشان می داد .وی از تحصیالت بسیار پایینی لیبی کشته شده باشند این نشان دهنده چیست؟ برخوردار بود ،زمانی که از طریق کودتا این به طور کامل درستی بدبین بودن به قدرت را به دست گرفت ۲۲ساله بود و در موضوع را نشان می دهد .اساسا نیروهای آن زمان از ناصر در مصر ستایش به عمل ناتو ،اروپائیان و آمریکایی ها به چه دلیل می آورد .اما بزودی ناصر را فراموش کرد. وارد لیبی شدند .پیش از آن ،آنان بمدت ۱۰این اساس آن چیزی است که روی داد. تا ۱۲سال با قذافی وارد مذاکره شده بودند تا وی را به جبهه متحدان خود ملحق نمایند .آنچه ما می دیدیم آن بود که کسانی که به آنان تا حد زیادی موفق به این کار شده بودند .قذافی تسلیم شده بودند و شکنجه دیده بودند بعنوان اسالمگرایان عضو القاعده از سوی کاندولیزا رایس در این مورد اظهار داشت بریتانیایی ها و آمریکایی ها تحویل داده شده قذافی بعنوان یک دیکتاتور مدرن مدلی بودند .یکی از افرادی که امروز رهبری برای دنیای عرب است .تونی بلر قذافی را مخالفان در تریپولی را بر عهده داشته است، در آغوش گرفت و پول بسیاری بین آنان از جمله کسانی بوده که بریتانیایی ها وی مبادله شد .این مسئله ای است که همواره با را به قذافی تحویل داده بودند و بدین خاطر بلر همراه بوده است .رسانه های بریتانیایی از وی عذرخواهی نمودند .من فکر می کنم از وی به عنوان یک سیاستمدار ورزیده این مسئله کامال به پایان نرسیده است .فکر صفحه
160
میکنم مردمانی هستند که بسیار ذوق زده این بهترین راه است اما غرب چنین خوش شده اند و گفته اند”:این نخستین مداخله ناتو بینی ای ندارد. است که ما می توانیم از آن حمایت کنیم زیرا ماهیتی کامال بشردوستانه دارد ”.این افراد در واقع ،در کشور همسایه لیبی ،تونس ،در بایستی در مورد تلفات انسانی بوجود آمده اواخر اکتبر ،۲۰۱۱جناح اسالمگرای میانه طی این حمله و در مورد آنچه در لیبی روی رو در انتخابات به پیروزی رسید. داده پاسخ دهند.
۱۹۸۹تعداد ۷۰۰۰۰نفر کشمیری جان خود را از دست دادند اما تحت حمایت عنوان “مسئولیت حفاظت” قرار نگرفتند! در قبال آنچه بر چنین جمعیت های خاصی می گذرد بریتانیا ،فرانسه و ایاالت متحده اقدام خیلی مهمی انجام نداده اند.
دقیقا ،اسالمگرایان ترکیه ،اسالمگرایان مطلوب ناتو ،چندین سال پیش در انتخابات ترکیه پیروز شدند و اکنون به یکی از ارکان آنچه جامعه بین الملل می نامند تبدیل شده اند و از سوی دولتهای جهان حمایت شده اند. اخوان المسلمین در مصر ،در همین اندازه نقش ایفا خواهد کرد .من از این موضوع آگاهم که در پشت پرده مذاکرات میان سه طرف ایاالت متحده ،اخوان المسلمین و نظامیان مصر برای دستیابی به توافق در جریان بوده است. در تونس ،حزب النهضة به رهبری راشد الغنوشی در انتخابات آن کشور پیروز شد. زمانی که وی در دوره تبعید در کشور بریتانیا اقامت گزید از باورمندی خود به لزوم برقراری عدالت اجتماعی و از این قبیل موضوعات سخن می گفت ،حال در آینده خواهیم دید که آیا منفعت اجتماعی از سوی این حزب به مردم خواهد رسید و یا آنکه صرفا دروازه های اقتصادی تونس بسوی سرمایه گذاری های بیشتر باز خواهد شد .اساسا شما با رژیمی مشابه مواجه اید اما با جهت گیری ای دموکراتیک تر که البته مسئله بی اهمیتی نیست.
غرب اساسا تمایلی به محکوم نمودن اوضاع در کشمیر نداشته است .وضعیت در آن منطقه مداخله ای وحشیانه از سوی هندی ها بوده است ،آمار کشته ها در آن منطقه بسیار بسیار بیشتر و وخیم تر از آن چیزی است که چینی ها در تبت مرتکب شده اند. این یک مقایسه بود .رسانه های غرب و تمام بودیست ها در هالیوود آغاز به فیلم سازی در مورد تبت و تمرکز بر اوضاع آن ناحیه نموده اند اما زمانی که هندی ها در ابعاد گسترده در کشمیر دست به سرکوبی چندین برابر بدتر از اقدامات چینی ها درتبت زدند، سکوت کردند .من فکر می کنم آنان از این منطق استفاده می کنند که اگر کشوری بطور رسمی دموکراتیک باشد می تواند هر کاری که خواست انجام دهد و اگر دموکراتیک نباشد ،ما می توانیم از این واقعیت (غیر دموکراتیک بودن) آن کشور بعنوان سالحی علیه آن استفاده نمائیم.
شما از نظر من در این مورد آگاهید. همواره با وجود ناگوار بودن آن گفته ام که چنین سقوط هایی اساسی اند اما بایستی از طریق داخلی روی دهند .برخی اوقات روند سرنگونی به بمبارزه ای طوالنی مدت می انجامد و ممکن است طی آن بسیاری جان دهند اما این وضعیت به مداخله نظامی غرب ترجیح دارد زیرا مداخله نظامی باعث حفظ جان انسانها نمی شود .در مورد کوزووو در طول جنگ یوگسالوی نیزهمین موضع را داشتم و تاکنون نیز بر آن بر آن پایبند بوده ام .بسیاری از چپگرایان سابق و چپهای امروز می گویند ”:این مداخله ای است که می توانیم از آن حمایت کنیم ”.بگونه ای که احساس می کنید آنان بگونه ای بسیار نا امید کننده در جبهه مهاجمان قرار گرفته اند. افرادی از این دست را در گذشته نیز دیده ایم .گمان می کنم که جنگ عراق آنان را از اشتباه در آورد ،بدلیل آنکه تمام استدالالتی که در مورد حمله علیه قذافی می آوردند همان دالیل را برای توجیه جنگ علیه عراق نیز می آوردند با این تفاوت که صدام چنین کارهایی را در زمانی که مورد حمله واقع شده بود انجام نداد .تصاویر ارائه شده از قذافی در این زمینه بسیار کمک کننده بود. زمانی که شما باعث ایجاد یک خالء سیاسی . نویسنده ای گفته بود ”:می دانی اگر در عراق می شوید ،گروههای اسالمگرا از این خالء نیز پیش از جنگ چنین عکسهایی به نمایش استفاده کرده و آن را پر می کنند .چپگرایان در می آمد من احتماال از آن جنگ حمایت نتوانستند از این فرصت استفاده نمایند. می کردم” مردم نمی دانند که آنها چه می نیروهای پیشرو و مترقی یا وجود نداشتند گویند .آنان در مواقع خطیر فکر نمی کنند .و یا مضمحل شده بودند و یا آنکه در قضیه بنابراین ،انسان گرایان نیز در این مواقع جنگ عراق و افغانستان از ایاالت متحده ایمان خود به انسان گرایی و خرد خود را از پشتیبانی کرده بودند .در نتیجه اسالمگرایان دست می دهند ،بسیاری از مردمان این چنین تنها جناح جدی اپوزیسیون محسوب می اند .بنابراین من از موضع مخالفم علیه جنگ شدند .البته در تونس تعدادی از چپگرایان لیبی پشیمان نیستم و آن را عادالنه می دانم .به پارلمان راه یافتند که بایستی دید در آینده چه خواهند کرد و توان انجام چه اقداماتی را خواهند داشت. و اکنون که اسالمگرایان در لیبی اکنون قدرت را بدست گرفته اند چه می شود؟ من با آن مشکلی ندارم .این راهی است که در عنوان “مسئولیت حفاظت” بصورت کامال آن مردم از تجربه خود خواهند آموخت .در گزینشی استفاده می شود .بطور آشکار، تونس ،لیبی و مصر اسالمگرایان در قدرت برخی شهروندان دنیا امتیازات بیشتری نسبت قرار گرفته اند .خب .آیا با آنان وارد رابطه به سایرین دارند .در کشمیر ،شهروندانی که اقتصادی می شوید ببینید آیا آنان مایل اند یا تحت حاکمیت دولت هند زندگی می کنند، نه .اگر مردم کشورهای مذکور اسالمگرایان در دسته های هزاران نفری کشته شده را نخواهند آنان به حاشیه رانده خواهند شد .اند ،و از زمان آغاز قیام آنان از در سال مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مردم ،مردم هستند .ایاالت متحده و متحدانش عراق را اشغال کردند .آنان گفتند که عراق را ترک می کنند .خوب است .آزادی خوب است .اما آنان عراق را اشغال کردند و بیش از یک میلیون نفر از مردم عراق جان خود را از دست دادند .چه کسی عهده دار جنایات ارتکاب یافته در جنگ عراق بوده است؟ بوش ،دیک چینی یا بلر؟ آنان می بایستی در دادگاهی بعنوان جنایتکار محاکمه می شدند. بنابراین در دنیایی که ما در آن بسر می بریم معیارهای دوگانه ای وجود دارند. و دلیل آن اینست که در باور اکثریت کشورهای جهان ،تنها حاکمیت دارای حقانیت حاکمیت ایاالت متحده آمریکاست. حاکمیت آمریکائی ها از سوی ایاالت متحده تثبیت شده است و قطعا حاکمیت اروپائیان و کشورهای خاورمیانه نیز از سوی ایاالت متحده تعیین شده است .بنابراین آنان در خطی قرار گرفته اند که ایاالت متحده هر آنچه بگوید بایستی عملی کنند. آلمانها در این میان برخی اوقات از ایاالت متحده پیروی نکردند .آنان نیرویی به مناطق اشغالی اعزام نکردند ،با این حال بعدها آناندر خط آمریکا حرکت کردند .آلمانها از جنگ در لیبی خودداری نمودند .آنان نیروهایشان را به افغانستان فرستادند ،این صفحه
161
اقدام دولت آلمان باعث ایجاد بحث های فراوان در میان طبقه نخبه آن کشور شد. در نتیجه تنها حاکمیت واقعی دولت در دنیای امروز دولت امپراتوری است. چینی ها نیز دارای قلمرو هستند ،اما قلمرویی در محدوده منطقه خود که صرفا حاکمیت و نفوذ اقتصادی است .آنان هرگز ایاالت متحده را در بعد نظامی به چالش نکشیده اند اما برای نخستین بار اخیرا در شورای امنیت سازمان ملل متحد با اعمال تحریم علیه سوریه ابراز مخالفت نمودند .روسیه و چین احساس می کنند در حمایت از اقدام شورای امنیت در مسئله لیبی از سوی کشورهای غربی فریب خورده اند ،زیرا قرار بر آن بود که اقدام شورای امنیت در لیبی محدود و مشروط باشد و تنها به منظور جلوگیری از ادامه بمباران بنغازی توسط قذافی انجام شود اما بعدها دیدند که غرب از آن سوء استفاده نمود به همین خاطر در قضیه سوریه نظری مخالف اتخاذ کردند .با این حال ،این موضوع نشانگر برخی شکافها و اختالفاتی است که گمان نمی کنم خیلی جدی باشد. در واقع ،اعالم منطقه پرواز ممنوع بسرعت به سیاست تغییر رژیم منتهی شد .کمی در مورد نقش ناتو صحبت کنیم ،برخی بر این عقیده اند که ناتو ابزاری در دست امپراتوری واشنگتن است. در واقع همین طور هم هست .ناتو هرگز دست به یک جنگ انفرادی در طول جنگ سرد نزد ،زمانی که با هدف مبارزه با آنچه تهدید اتحاد جماهیر شوروی خوانده می شد تشکیل شد هرگز به نبردی با جبهه شوروی دست نزد .اما از زمان فروپاشی کمونیسم و نابودی اتحاد جماهیر شوروی ،ناتو به ناگاه بسیار فعال شد .عملکرد ناتو بنظر من در تغییر رژیم های سیاسی از سوی ایاالت متحده و پیگیری اوضاع به نفع آن کشور بوده است .بیاد ندارم که آمریکائی ها بطور رسمی این کار را کرده باشند اما برای مثال در این باره بوش بسیار کودن بود .او گفت”:در صورتی که بتوانیم از سازمان ملل استفاده کنیم این کار را خواهیم کرد و در صورتی که بتوانیم از شورای امنیت استفاده کنیم این کار را خواهیم کرد و اگر نتوانیم خود وارد عمل خواهیم شد ”.در عراق آنان نتوانستند از سازمان ملل متحد و شورای امنیت در راستای هدفشان استفاده نمایند و در نتیجه به همراه متحدان مطلوب خود دست به اقدام علیه عراق زدند .هیچکس نمی تواند چنین نهادهایی را خیلی جدی بگیرد. تمام این نهادها از لحاظ نظامی ،بین المللی و مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مالی توسط ایاالت متحده تاسیس و کنترل می بنابراین به این نتیجه رسیدند که بهترین کار شوند و بایستی به آن کشور حساب پس دهند .جلوگیری از برگزاری انتخابات است و این این یکی از واقعیت های دنیای امروزی کار را انجام دادند .سپس در سال ،۱۹۷۷ است .زمانی که مردم به من می گویند بوتو قدرت را بدست گرفت .نخستین قانون امپراتوری آمریکایی ها در حال تضعیف جنگی در نهایت باعث زوال پاکستان در سال است من می گویم”:خب ،این تضعیف در ۱۹۷۱شده بود و در نهایت شرق پاکستان بعد اقتصادی در حال انجام است ،اما از با اعالم جدایی زمینه ساز تشکیل کشور لحاظ نظامی و بین المللی وسیله اعمال فشار بنگالدش شد .پس از آن کودتای ژنرال امپراتوری آمریکا هنوز هم قدرتمند است .ضیاء روی داد که به همان اندازه جدایی ارضی بخشی از پاکستان برای آن کشور قدرت آن را دست کم نگیرید”. زیان بار بود .ایوب پاکستان را تجزیه کرد در مورد کشور شما پاکستان صحبت کنیم ،و ژنرال ضیاء در مجموع شالوده سیاسی و کشوری که بدلیل بالیا و حوادث ناگوار فرهنگی پاکستان را با اجرای مراسم شالق چون سیل ،خشونت داخلی و فقر در مقیاس زنی و اعدام در مالء عام نابود کرد .در گسترده ای آسیب دیده است .چندین سال پیش پایان نخست وزیر انتخاب شده ذوالفقار علی شما کتابی تحت عنوان “آیا پاکستان می تواند بوتو نیز به این رویه ادامه داد و تمام این باقی بماند؟” منتشر نمودید .پاکستان در دوره کارها تحت پوشش اسالمگرایی و تحت نام های مختلف شاهد به قدرت سیندلتها مرتجع قوانین اسالمی به انجام رساند ،در دوره بوده است .در این میان مردم پاکستان چه ی وی حقوق زنان در حد وسیعی پایمال شد.دوره هایی که ذکر کردم باعث ایجاد چیزی می توانند بدست آورند؟ چهره ای زشت از پاکستان شد که آثار منفی آن تا به امروز باقی است .ضیاء الحق در دولت پاکستان با اقدامات خود من را متاثر انجام اقدامات خود با دست باز عمل می کرد می سازد .من در این مورد تحلیل هایی زیرا متحد ایاالت متحده و مخالفان شوروی داشته ام ،سه کتاب در این باره نوشته ام و در جنگ علیه اتحاد جماهیر شوروی در مقاالت بسیاری از من در این مورد چاپ افغانستان بود. شده است .برخی اوقات گمان می کنم که در پاکستان عده بسیار کمی حرفی برای گفتن دارند .یک نفر سخن می گوید و دیگری یکی از دالیلی که آمریکائی ها هیچ اقدامی صرفا همان را تکرار کند .چه کاری خوب برای حفظ بوتو در قدرت انجام ندادند، است؟ ما برای کشورمان بایستی چه کنیم؟ امتناع وی از توقف ساخت بمب اتمی بود. بالیای طبیعی مثل زلزله و سیل یک طرف در آن زمان کیسینجر به وی هشدار داد”:در قضیه هستند .هر کشوری می تواند از این صورتی که از ساخت بمب دست بر ندارید، باالیا آسیب پذیرد .اما در سوی دیگر ما در علیه شما کاری خواهیم کرد که عبرتی پاکستان بالیای انسان ساخت نیز داریم.ارتش دهشتناک در بر خواهد داشت ”.و بوتو نیز در آن کشور یک معضل عمده است که هیچ پاسخی مشابه وی داد .پس از وی ژنرال گاه اجازه نداده پاکستان در صلح و آرامش ضیاء جانشین مطلوب وی ،کار ناتمام بوتو به سر برد .ارتش پاکستان طبق دستورالعمل را تمام کرد و بمب اتمی را تولید کرد .آمریکا های ایاالت متحده عمل کرده و در مواقع در سیاست خود در قبال پاکستان شکست خود بحرانی با چراغ سبز ایاالت متحده دست به زیرا تمامی زمامداران پاکستانی کار خود را انجام دادند ،این گونه بود که هند نیز به سالح کودتا زده است. هسته ای دست یافته بود ،در آن زمان هیچ نظامی ای به ضیاء الحق نگفت که دست ایوب خان ،ضیاء الحق. به ساخت بمب و مخاطرات آن نزند .گویی ضیاء و آمریکائی ها دچار کوربینی سیاسی ضیاء الحق در سال ۱۹۵۸به قدرت رسید شده اند ،ضیاء گمان می کرد که بمب اتمی زیرا وی و آمریکائی ها احساس می کردند به منظور شکست شوروی در افغانستان که در صورت برگزاری انتخابات عمومی یاری رسان خواهد بود. در ماه آوریل سال بعد ،امکان پیروزی احزابی که خواهان سوق دادن پاکستان من در کتاب “ایا پاکستان می تواند باقی بماند؟” به بیرون آمدن از پیمان امنیتی پاکستان و یک پرسش اساسی را برجسته نمودم .من در ایاالت متحده وجود خواهد داشت ،اندیشه آن آن کتاب ،در آن دوره زمانی ( )۱۹۸۴تمامی احزاب ریشه گرفته از ایده جنبش غیر متعهد نشانه ها را حاکی از فروپاشی پاکستان می نهرو و اعتقاد وی به رعایت اصل بی طرفی دیدم .نشانه هایی که تا امروز پابرجا هستند. بود که از محبوبیت عمومی برخوردار بود .اما دولت پاکستان تا امروز باقی مانده است، صفحه
162
ستون فقرات این دولت نظامیان به همراه سالحهای اتمی پاکستان بوده اند .دو عاملی که نابودی پاکستان را بسیار دشوار کرده است .ایاالت متحده می تواند این کار را انجام دهد و می خواهد انجام دهد اما هزینه آن برایش بسیار باال خواهد بود .آمریکائی ها از مکان سالحهای اتمی پاکستان مطلع نیستند .آنان گمان می کنند که جای آن ها را می دانند .برخی از این سالحها در مکانهای مخفی ای قرار دارند که تنها عده ای انگشت شمار و مورد اعتماد از پاکستانی ها از جای آن ها آگاهی دارند .این یک روند پیش رونده است که هر روزه جریان دارد. با این وجود ،ما یک به اصطالح دموکراسی با سیاستمداری بنام آصف علی زرداری همسر بی نظیر بوتو را داریم ،بوتو در جریان کمپین انتخاباتی خود به قتل رسید. در مدل جنوب آسیا وی نمونه ای خاص بود که گفت ”:من حزب را بدلیل مراقبت از فرزندم ترک کرده و تا رسیدن فرزندم به سن بلوغ همسرم عهده دار فعالیت های سیاسی حزبی خواهد شد ”.چنین اقدامی اقدامی قرون وسطی ای بود که به دوره پادشاهی های کهن باز می گشت .سالطین مغول نیز از تعیین فرزندان خود بعنوان جانشین خودداری می کردند تا از بروز جنگ داخلی خودداری کنند اما اغلب این جنگ در می گرفت .بی نظیر بوتو منحصر بفرد بود ،وی “شاهزاده دموکراسی” خوانده می شد ،نویسنده ای آمریکائی این لقب را به وی داده بود .او حزب خود را برای خانواده اش به ارث گذاشت .حزبش تبدیل به ارثیه ای خانوادگی شد. اگر منصفانه قضاوت کنیم ،بایستی گفت که اصف علی زرداری هیچ گاه منکر نشده که تنها هدفش در سیاست ،پول در آوردن است ،طبیعتا شما زمانی که رئیس جمهور باشید خیلی بیشتر از زمانی که همسر نخست وزیر و یا یک وزیر باشید می توانید پول به جیب بزنید چنانچه زرداری در سالهای زمامداری بی نظیر بوتو این کار را انجام داد و پس از مرگ وی نیز بسیار بیشتر به مال اندوزی پرداخت .در نتیجه ما رئیس جمهوری داریم که شاید بتوان گفت فاسد ترین رهبر در دنیاست ،دنیایی که در آن میان رهبران در درجه فساد رقابتی سنگین وجود دارد! صدها داستان در مورد شیوه مال اندوزی زرداری وجود دارد .زمانی که در سال ۲۰۱۲در پاکستان سیل آمد ،خواهر زرداری به بازرگانان کراچی گفت”:ما تحت عنوان فرزندان بوتو هستیم .به بنیاد بوتو کمک کنید ”.بازرگانان نیز مقاومت کردند مجله هفته شماره 26مرداد 1391
و گفتند ”:به ما بگوئید به چه کاالیی نیاز می کنند .اوباما شخصا در جلوی دوربین دارید .برنج؟ لباس؟ دارو؟ شما ما را از ها به مردم گفت که طرح توطئه بزرگی را مکانهایی که به این مواد نیزا وجود دارد کشف کرده ایم ،خیال پردازی ای خوشمزه، مطلع سازید .ما آنها را تهیه کرده و بدست طرح ترور سفیر عربستان سعودی آن هم آسیب دیدگان می رسانیم .ما این کمکها را از سوی ایرانیان ،چند لحظه فرصت دهید. به هیچ بنیادی نخواهیم داد ”.بنابراین وی با هرشخصی در ایران به این خبر خندید .آنان می دانند که اوباما خود دوست داشته که ممانعت بازرگانان از همکاری مواجه شد. ایرانیان چنین کاری را انجام دهند در حالی هر کسی می دانست وضعیت از چه قرار که حقیقت آنست که اگر ایران قصد انجام است .مردم نیازمند کمک بودند و شرایط تروری را داشت خود از شیوه های دیگری بدتر و بدتر می شد .در مرزهای شمالی برای حمله بهره می گرفت و دیگر آنکه پاکستان ،افغانستان درگیر جنگ بود .ما چرا ایران باید چنین فردی را در سفارت شاهد امتداد جنگ به داخل پاکستان بودیم ،عربستان آن هم در واشنگتن به قتل رساند؟ امری که من در اکتبر ۲۰۰۱امکان تحقق او که بود؟ تنها یک سفیر .این سفیر قادر آن را پیش بینی کردم .ارتش پاکستان در نبود هیچ اقدام مهمی انجام دهد و چیزی منطقه بلوچستان دست به اقدام نظامی زد را تغییر دهد .صرفا محرکی برای افزایش و در نتیجه آن رهبران بلوچ به سفارت تمرکز بر ایران و باالبردن هیجان در این آمریکا رفته و از آن کشور درخواست مورد بود .بنظرم بسیار رقت انگیز بود. حمایت از اعالم خودمختاری بلوچستان را نمودند .در این میان هر دو طرف شکست در مورد پاکستان ،البته ،این برای آنان جدی خوردند .پس از آن در دوسال و نیم ریاست تر است اما آنان از آن اطالع دارند .این جمهوری اوباما شاهد حمالتی بیشتر از دوره امری شگفتی آور نیست .آنان بخوبی می دانند که دولت پاکستان بدالیل خاص خود، زمامداری بوش نسبت به پاکستان بودیم. چه شما دوست داشته باشید و چه نداشته ایا شما شباهتی میان موضع واشنگتن علیه باشید به افغانستان اجازه تسلیم در مقابل پاکستان با آنچه آنان در مورد کامبوج در هند را نمی دهد .عروسک خیمه شب بازی دهه ۶۰میالدی اظهار می داشتند ،می بینید؟ ای بنام کرزای وارد مذاکره برای همکاری کامبوج مکانی حفاظت شده بود و امکان های نظامی وارد مذاکره با هندی ها شده پیروزی ایاالت متحده در جنگ ویتنام را است و ارتش و سازمان امنیت پاکستان از ناممکن ساخته بود .تهاجم در طول مرزهای این موضوع آگاه اند .بنابراین اقدامات شبکه دو کشور آغاز شده بود و منجر به حمله حقانی نه تنها مورد تایید دستگاه امنیتی نهایی با ابعادی وسیع در اوایل دهه ۷۰پاکستان که باعث رضایت فرماندهان باالرده میالدی شد .در آن زمان پیامی مشابه از نظامی پاکستانی نیز می باشد. سوی جنگجویان نظامی به گوش می رسید که پاکستان نیز نقشی مشابه ایفا می کند به اعضای شبکه حقانی پناه داده اند و بطور غیر مستقیم از طالبان حمایت می کند .چشم انداز تهاجم ایاالت آمریکا علیه پاکستان چیست؟
گمان می کنم آنان بسیار فرومایه اند .نظامیان آمریکائی نمی خواهند در کشوری دیگر در باتالق فرو روند .پاکستان کشور کوچکی نیست .افغانستان جمعیتی ۲۶میلیونی دارد اما پاکستان جمعیتی در حدود ۲۰۰میلیون نفر دارد .زمانی که به کشوری چون پاکستان حمله کنید خود را دچار چالشی جدی کرده اید .من گمان نمی کنم پنتاگون اجازه چنین کاری را دهد همان گونه که در مورد ایران نیز مخالف با بمباران آن کشور است. فراموش نکنیم که جنگ طلبان آمریکائی چگونه از بطرزی پوچ این مسائل را مطرح
در جنگ ۱۹۸۰جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی چطور دستگاه امنیتی پاکستان تنها در جنگ افغانستان از خود استقالل عمل داشت .این تنها زمانی بود که آنان تا حدودی مستقل بودند .گاهی اوقات برخی از افسران دون پایه این سازمان بطور خودسرانه عمل می کردند اما در کل آنان در اتحاد با ارتش پاکستان بودند و منظم با یکدیگر عمل می کردند .در نتیجه هر زمانی که مردم گفته اند آی اس آی (دستگاه امنیتی پاکستان) منظور این بوده که در آن برهه خاص ارتش پاکستان خود بطور مستقیم وارد عمل نشده است .این نکته ای است که باید به آن توجه داشت. بله ،آنان دست گروه حقانی را باز گذاشتند تا به افغان ها بگویند که این ما هستیم که در مرکز کابل حضور داریم ،بمبگذاری می صفحه
163
کنیم به سوی سفارت آمریکا و قرارگاه های ناتو برای بیست سال آتش می گشاییم .اما چرا شما نمی توانید این اقدامات را متوقف کنید؟ زیرا اقداماتی آزاردهنده بوده که تنها تهدیدی نظامی نبوده است .اما تاثیرات روانی و سیاسی آن هم چون اقدام جبهه رهایی بخش ملی ویتنام علیه سفارت آمریکا در سال ،۱۹۶۸اشغال آن سفارت و برافراشتن پرچم آن سازمان برفراز ساختمان سفارت ایاالت متحده در سایگون بود .نمادگرایی ای که حرفهای زیادی برای گفتن دارد .حمله اخیر اما با مردمانی بسیار متفاوت صورت پذیرفت ،اما نمادگرایی نظامی آن چندان متفاوت نبود. در ایاالت متحده ،از پترائس تا دیگر مقامات آمریکائی همگی خشمگین شدند زیرا احساس کردند که احتماال در این جنگ بازنده اند و گفتند این جنگ ،جنگی مداوم و ابدی خواهد بود ،فرزندان ما بزرگ خواهند شد و این جنگها تا آن روز ادامه خواهد داشت .خب، افغانها با آنان موافق نیستند .ابعاد شورش ها روز به روز گسترش می یابد .این حمالت هشداری از سوی پاکستان به کرزای و آمریکائی ها بود با این هدف که به کرزای بگویند فکر پس زدن ما و نزدیکی به هند را از سر خود بیرون کن.
اما اقدامی تازه نبود .تصویر ارائه شده تازه بود زیرا هیچ کسی تا پیش از آن در این شکل مرتکب عملی تروریستی نشده بود .با وجود آنکه گروههای تروریستی گوناگون در بخش های مختلف جهان در طول سالیان دراز وجود داشته اند .کل مطلب آنست که آنان باور نمی کردند که توان سازماندهی وسیع مردم وجود داشته باشد .آنان به اقدامات تهییج کننده باور داشتند .در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آنارشیستها به پادشاهان و روسای جمهوری ضرباتی را وارد نمودند. این آن چیزی بود که انجام دادند .موجی از اعتراض را بوجود آوردند اما سرکوب شدند و از طریق قانونی دستگیر شدند .من می دانم که هم آنارشیستها و هم اسالمگرایان ،از دست من بسیار عصبانی خواهند شد زیرا که من القاعده و بن الدن را تلفیق اسالمگرایی و آنارشیسم یعنی نوعی اسالم-آنارشیسم می دانم .اما حقیقت آن است که آنان دقیق اند همین اند .آنان ضربه بزرگی به ایاالت متحده زدند اما توان تکرار آن را ندارند.
واقعیت آنست که هر کسی که عموما در سرزمین های اشغال شده علیه ایاالت متحده دست به اسلحه ببرد ،بنام القاعده عنوان می شود که خیلی متقاعد کننده نیست .بن الدن و الظواهری که ما القاعده را با نام آنان می شناسیم در کشورهایی با دولتهای بسیار شما نوشتید ”:کمپین انتخاباتی اوباما در ۲ضعیف بسر می برند و سازماندهی بسیار می ۲۰۱۱با حرارت بسیار ،با انتقام گیری ضعیفی دارند و هر روز نیز ضعیف تر می از اسامه بن الدن آغاز شد ”.اما تقریبا همگان شوند. بر این نظرند که ظرفیت تاثیر گذاری القاعده تا حدود بسیاری کاهش یافته است .اسامه اجازه دهید به ضربه ناشی از بحران بن الدن در پایان عمر قیافه ای رقت انگیز اقتصادی در ایاالت متحده و اروپا بپردازیم. داشت .ظاهری شبیه بازیگران هالیوودی از چگونه به اینجا رسیدیم؟ یک مرد سالخورده که در خانه ای در حال تماشای ایفای نقش خود در سالیان گذشته ما بدلیل تغییرات عظیمی که در دهه ۹۰ بود. میالدی روی داد به اینجا رسیدیم .تغییراتی القاعده برای مدت طوالنی از تهدید جدی دست کشیده است .حقیقت آنست که آنان تهدیدی جدی ای نبوده اند .آنها گروهی با حداکثر عضو در حدود ۲۰۰۰نفر بودند که به نهادهای نماینده ایاالت متحده ضربه می زدند .آنان برای هدف خود برج های دوقلوی تجارت جهانی ،نماد سرمایه داری آمریکا و پنتاگون نماد قدرت نظامی آمریکا را برگزیدند .من گمان نمی کنم که آنان توان تکرار چنین اقداماتی را داشته باشند .اقدامی بسیار دراماتیک بود .تمام دنیا سرجای خود نشستند و تصاویر را بارها و بارها تماشا کردند
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
تا در آینده با سرمایه گذاری های امروز پول روی پول بگذاریم .بعبارت دیگر ،امروز سرمایه به هیچ وجه سرمایه سود آور نیست، و تنها برای امور مالی مورد استفاده قرار می گیرد .بایستی دید که نظام سرمایه داری در مرحله جهانی سازی آن هم با سرعت بسیار زیاد با چه تحوالتی مواجه شد که اینک به بحرانی عظیم مبتال شده است. ایاالت متحده خود با تصمیم گیری هایش در این مسیر قرار گرفت و اروپائیان نیز از آن پیروی کردند .بریتانیا بیشترین تقلید را از ایاالت متحده نمود و امروز اقتصادش با بحران جدی روبرو شده است .آنان با افتخار می گفتند که شهر لندن جایی است که بیشترین آزادی وجود دارد و شما می توانید بدون کنترل هر کاری می خواهید انجام دهید در حقیقت می گفتند شهر لندن گوانتاناموی دنیای سرمایه داری است .تبلیغ می کردند که به اینجا بیایید و از هر مانعی فرار کنید و آنچه می خواهید انجام دهید. اما در همان زمان هم بسیاری از اقتصاددانان پیش بینی می کردند که این وضعیت به طول نخواهد انجامید .بایستی اشاره کنم که در این میان رابرت برنر استاد دانشگاه کالیفرنیا مقاله ای مفصل در نشریه نیو لفت ریویو (مجله چپ نو -مجله نومارکسیستها-م ).به چاپ رسانید که پس از آن بیشتر به این موضوع پرداخت و کتابی تحت عنوان “تالطم جهانی اقتصادها” را به چاپ رساند و در آن بحران سوددهی و ایجاد آسیبهای بسیار ناشی از آن را پیش بینی نمود. ویژگی نظری سرمایه مالی در بیست پنج سال اخیر وضعیت سرمایه داری در حالت یک کازینو قرار داده است که در آن با پول قمار بازی می شود .آنچه روی داده نتیجه اقتصاد کازینویی بوده است .با یک میلیارد وارد بازی شده ایم و در نهایت یا پنج میلیارد برده ایم و تمام دارایی مان را از دست داده ایم .چه کسی به این مسائل توجه می کرد؟ البته این پول ها پول ما نبوده است پول سهام داران بورس ها و پول مردمی بوده که پول خود را که حاصل یک عمر کار و حقوق بازنشستگی شان بوده به سهام داران سپرده اند .با تمام این پول ها قمار شد و در نهایت نتیجه عمل نابجای خود را در سال ۲۰۰۸ دیدند زمانی که نظام وال استریت با بحران جدی مواجه شد.
که “توافق واشنگتن” نام گرفت ،و دارای دو جنبه بود .نخست ،ما دیگر با هیچ گونه تهدید ایدئولوژیکی در هیچ جایی از دنیا مواجه نبودیم .اتحاد شوروی سقوط کرده بود و تهدید آن برای غرب از میان برداشته شده بود .چین نیز در آن زمان متحد غرب بود .چینی ها در حال رشد و توسعه سرمایه داری خود بودند و غرب در حال سرمایه گذاری بود .چینی ها نیروی کار عظیمی داشتند و می توانستند کاالها را با هزینه ای بسیار پایین تر از غرب تولید کنند .غربی ها با خود گفتند چرا کارخانه ها و صنایع و سرمایه داری نباید متکی به کارگران ارزان آن زمان لحظه ای کلیدی برای ایاالت متحده قیمت چینی شوند تا کاالها را با هزینه ای بعنوان رهبر نظام سرمایه داری در تاریخ پایین تر تولید کرده و سود بیشتری بدست جهان بود که بگوید بچه ها دیگر بس است ! اکنون بایستی تغییری ایجاد کنیم و این دولت آورند؟ صفحه
164
که به بانکها و ثروتمندان ضمانت های بی طرح ریاضت اقتصادی رای مقبت می دهند. حدو حصر داده است نیز باید تغییرات را یونان سراسر خشم است. آغاز کند .ما بسوی افزایش هزینه برای احداث تامین اجتماعی حرکت می کنیم: در آخر جنبش اشغال وال استریت در اینجا خانه ،ایجاد شغل ،تغییر چهره آمریکا با (ایاالت متحده) رشد کرد که بسیار خوب بود ایجاد یک سیستم حمل و نقل عمومی و و درست رفتار کرد و در برخی موارد بسیار استخدام افرادبرای ساخت خطوط راه آهن .خشمگینانه رفتار کرد .اما این کافی نیست. تمام این کارها امکان انجام داشت. زیرا میزان فشار مورد نیاز را وارد نمی اما شما رئیس جمهوری داشتید که از نظامی برآمده بود که باور داشت نمی تواند تغییر جدی ای ایجاد کند .در کتاب اخیرم “سندروم اوباما” اشاره کرده ام که زندگی اوباما در دوران جوانی بعنوان یک سناتور در انجمن ایلینویز در شیکاگو مشغول به فعالیت سیاسی بوده است جائیکه سایر آمریکائیان آفریقایی تبار علیه قطع هزینه های اجتماعی از سوی دولت معترض بودند .اوباما در آن زمان به معترضان گفته است ”:ما بایستی بیاموزیم که محتاط و دور اندیش باشیم ”.این چهره مردی است که تا به امروز به آن هشدار خود وفادار بوده است و تا مدتها از سخت گفتن در مورد خیلی چیزها ابا داشته و محتاطانه رفتار کرده است .بنابراین ،چنین رئیس جمهوری که بسیاری از پولهای خود را از وال استریت بدست آورده است ،و خود به اندازه بوش پشتیبان وال استریت بوده نه می خواهد و نه می تواند کاری انجام دهد. در واقع ،آنان بر روی محل خونریزی مغزی نوار زخمی قرار داده اند که تاثیری ندارد و خونریزی بطور مداوم و آهسته ادامه دارد. آنان بجای آنکه در پی حفظ جان بیمار باشند از نوار چسب برای جلوگیری از خونریزی استفاده کرده اند. چنین وضعیت بحرانی ای امروز سرتاسر اروپا را نیز فرا گرفته است :اقتصاد ایرلند فلج شد همین طور یونان ،اسپانیا و پرتغال نیز در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار گرفته اند ،اقتصاد ایتالیا نیز در حال خرد شدن است و با این حال تا امروز هیچ تغییری در سیاست ها صورت نپذیرفته است .اعضای گروه نجات اروپا از بحران اعتماد به نفس بسیار باالیی دارند زیرا هیچ کاری که ممکن است آنان را دچار چالش بیشتری کند انجام نمی دهد گویی نابینا هستند و برای فرار از مشکالت به زیر میز پناه برده اند! در مورد یونان می توانم بگویم ،در شرایط پیشا انقالبی قرار دارد .انقالبی که شاید روی ندهد اما این احساس من است .در حالیکه مردم معترض به خیابان ها می ریزند جالب است که در آنسو حزب پاسوک و احزاب چپ میانه در پارلمان آن کشور به ادامه مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کند .اگر میزان اعتراضات عمومی در یونان نتوانست مردم را بسوی تغییر مسیر کشور سوق دهد بدلیل ماهیت ارتجاعی رهبران آنان بود .شما برای ایجاد تغییرات نیازمند شورش عظیم از پایین هستند .امیدوارم این امر روی دهد .تا اینجای کار که این چنین نبوده و در آینده نیز راه دیگری جز آنچه به آن اشاره کردم وجود نخواهد داشت. اما به پرسش شما بازگردم ،اقتصاد چین به بازار عمده جهان تبدیل شده است ،بازاری برای اروپا آزاد که تنها وام می گرفت ،پول خرج می کرد و مصرف می کرد .مصرف از طریق وام و بدهی .در اینجا و اروپا کودکانی هستند که به شما می گویند بانکها آنان را بیرون خواهند راند .لطفا پول قرض بگیرید .شما به اندازه کافی وام نگرفته اید و مردمانی که همین کار را انجام دادند و امروز اسیب آن را متحمل شده اند .برای اقتصاد آمریکا این مصیبت بسیار عظیم تر بوده است.
سرمایه داری است؟ خیر ،و من مخالف این عقیده ام که سرمایه داری در حال فروپاشی است .سرمایه داری در طول تاریخ بحران های جدی ای را متحمل شده است ،و می دانم که این لنین انقالبی بود که در انقالب روسیه گفت”: پایانی برای سرمایه داری نیست مگر آنکه در مقابل آن آلترناتیوی وجود داشته باشد”. بنظرم او درست می گفت .من نظام سرمایه داری را ارتجاعی می دانم نظامی که قابلیت بیرون آمدن از بحران را دارد .سرمایه داری ظرفیت به بار آوردن ویرانی بر سر مردم را دارد .در صورتی که مردم از آن پیروی کنند سرمایه داری نیز به ویرانگری خود ادامه خواهد داد .پاسخ من اینست فروپاشی ای خود به خودی در نظام سرمایه داری روی نخواهد داد. اینک ما در ارتباط با بحران اقتصادی دچار بحران سیاسی شده ایم .ما کشور به کشور در اروپا و ایاالت متحده تحت زمامداری افراط گرایان ،چپ های میانه راست های میانه قرار داشته ایم .آنان کارهایی مشابه هم انجام می دهند .بوش و اوباما .بلر و کامرون .سارکوزی و هرکس دیگری که جایگزین وی گردد .در آلمان اغلب شاهد دولتهای ائتالفی هستیم .اکنون وضعیتی بوجود آمده که شاهد بیگانگی بیشتر جوانان از این دولتها بدلیل سیاست های افراطی شان در زمینه اقتصاد و در ارتباط با جنگهای خارج از مرزها هستیم .اکثر مردم دچار نفرت از دولتهایشان هستند اما نمی توانند بدون توجه به کسانی که به آن ها رای می دهند تغییراتی را بوجود آورند .اکنون دچار موقعیتی خطرناک از نظر سیاسی شده ایم.
و این اصال خوب نیست که دموکرات ها می گویند” آه ،جمهوریخواهان مسبب این مصیبت هستند ”.دموکرات ها در سنا و کاخ سفید در دوسال اول ریاست جمهوری اوباما دارای اکثریت بودند .آنان نمی توانند صرفا جمهورخواهان را سرزنش کنند .آنان باید خود را سرزنش کنند .خوب است در آینه نگاهی به خود بیندازید .شما دقیقا همان اجازه دهید در این باره نمونه هایی را کارهایی را انجام دادید که جمهوری خواهان ذکر کنم .برنامه جبهه ملی فرانسه ،اصلی را بدان خاطر سرزنش می کنید .چرا شما ترین حزب راستگرای افراطی در فرانسه نباید متفاوت از آنان می بودید؟ ارائه چهره به رهبری مارین لوپن ،دقیقا همان برنامه ای از اوباما بعنوان یک زندانی در چنبره نئوفاشیست های آلمان و ایتالیاست ،آنان نیروهای دست راستی چهره ای پذیرفتنی بگونه ای وحشتناک از ایده اخراج مهاجران نیست .این نشانه بیچارگی لیبرالها در ایاالت و مسلمانان حمایت می کنند اما اگر به ایده متحده است آنان در وجود خویش می دانند های اقتصادی شان بنگرید ،مارین لوپن، که بسیار بدبخت اند .اما حاضر به پذیرش رهبر ملی گرایان افراطی فرانسه ،به روشنی آن نیستند ،زیرا پذیرش آن یعنی پذیرش این نظرات خود را اظهار داشته است .وی مسئله که در طول این مدت هیچ موفقیتی سخنان پدر خود را تکرار نمی کند .زمانی که از او پرسیده شد”:شما به چه چیزی بدست نیاورده اند. اعتقاد دارید؟”گفت ”:به جمهوری فرانسه، رکود ویژگی همیشگی سرمایه داری در اما جمهوری ای که دولت در آن کنترل کننده طول قرنهای متمادی بوده است .آیا رکود اقتصاد باشد ”.وی در ادامه گفت ”:دولتی اخیر اساسا متفاوت از رکودهای پیشین که بهداشت ،آموزش ،اب ،گاز ،خطوط راه آهن را تامین کند و کنترل آن در دستش باشد صفحه
165
زیرا تمام مردم به اینها نیاز دارند ”.ایده ای که برای مردم جذاب است در حقیقت وی برای جلب آرای عمومی از نظر اقتصادی چپ ها سوء استفاده کرده است .ترکیب شوونیسم (ملی گرایی افراطی) ،بیگانه هراسی و یک برنامه اقتصادی رادیکال می تواند بی نهایت خطرناک باشد. در اینجا پرسش من اینست که چرا یک حزب چپ میانه سوسیال دموکرات چنین مطالباتی را مطرح نمی کند ،مطالبات تاریخی خود را ؟ این مشکل اساسی آنان است.من فکر نمی کنم که بحران اقتصادی مالی کنونی بحرانی ناتمام باشد اما وقوع تغییرات وابسته به آن است که آنان در کشورهای خود چه اقدامات مهمی را انجام خواهند. نظام سرمایه داری از یک نظام سوسیال دموکراتیک به نظامی تغییر یافت که امروز می بینیم .آنان از سوسیال دموکراسی برای رقابت با اتحاد شوروی بهره گرفتند و می گفتند ”:سوسیال دموکراسی ما نمونه ای دموکراتیک از آن چیزی است که شوروی اجرا نموده است ”.اما امروز سرمایه داری نیازی به آن ندارد زیرا اتحاد جماهیر شوروی ای وجود ندارد بنابراین نظام سرمایه داری اکنون چنگ و دندان خود را به رخ می کشد. استدالل این نظام آنست که ما شما را استثمار می کنیم تا بصورت تدریجی بمیرید ما این کار را انجام می دهیم چون می توانیم! این ماهیت نظامی است که ما تحت آن زندگی می کنیم و گمان می کنم که جوانان بایستی ماهیت آن را دریابند. مارگارت تاچر الف می زد که آلترناتیو دیگری جز نئولیبرالیسم وجود ندارد .شما در این نظر نسبت به نظام موجود چه می بینید؟ باید گفت که همیشه آلترناتیوی وجود دارد و در صورتیکه مردم برای آن مبارزه کنند به آن خواهند رسید .آنچه امروز شاهد آن هستیم اینست که هیچ حزب سیاسی ای برای یک آلترناتیو مبارزه نمی کند.به همین خاطر است که معتقدم در بین احزاب افراطی و میانه رو گیر افتاده ایم .با این حال جنبش ها بر می خیزند و توسعه می یابند .ممکن است روزی در ایاالت متحده و روزی در دنیای عرب بروز یابند .من در چشم انداز مبارزات جنبش هایی پیشروتر از امروز را می بینم .زمان آن که فرا رسد همه دچار شگفتی خواهند شد.
فراموش نکنید ریشه های فکری سیاست مردمان معمولی است. های نئولیبرالی که امروز حاکم هستند ،به دهه های ۴۰و ۵۰میالدی باز می گردد کارهایی از این دست باید انجام شود .در زمانی که هایک و سایر همفکرانش در بریتانیا ،یکی از مباحثی که در انجمن ها قالب انجمنی ضعیف از متفکران که آن مطرح می شود ،گروههایی در هر شهر آن را مونت پلرین نامیده بودند ،در محافل کشور هستند که ۱۰نیاز اصلی مردم را گوناگون به بحث و سخنرانی می پرداختند فراهم می کنند خواستهایی که لزوما همه آنها و ایده های خود را مطرح می نمودند .در هم سیاسی نیستند ،و آنانی که در جهت تقویت آن زمان اکثریت شنوندگان به حرفهای آنان این خواستها اقدم می کنند دست به برگزاری می خندیدند و می گفتند آنان دیوانه اند .آنان تظاهرات می زنند و در مقابل پارلمان فریاد مخالف برنامه کینزی هستند که در سرتاسر می زنند ”:این ها خواسته های ماست، جهان همه گیر شده است و به تشکیل دولتهای خواستهایی که هیچ یک از احزاب درون سوسیال دموکراتیک کمک کرده است پس پارلمان به آن پاسخ نداده اند ”.و این اقدامات حتما عقلشان را از دست داده اند .امروز می صرف اقداماتی تبلیغاتی نیستند بلکه نقش بینیم که آنان دیوانه بودند یا نبودند اندیشه آفرین و کارآمدند .چنین فعالیتهایی در هر هایشان حاکم شده است. کشوری در دنیا می توانند عملی شوند .شما در نتیجه بایستی تفکر پیرامون آلترناتیوها را بطور جدی آغاز نمائیم .بنظر من ،رکن اصلی آلترناتیوها بایستی بر روی نقش دولت و نوع کسب دارایی و مالکیت متمرکز باشد، زیرا بدون ایفای نقش دولت ،رفاه اجتماعی میسر نخواهد بود و دوام نخواهد آورد .رفاه اجتماعی صرفا از راه مالیات ها امکان پذیر نیست .دوره این ایده گذشته است .دولت بایستی فعاالنه در نظام اقتصادی ایفای نقش نماید و در بخش بهداشت ،آموزش و نظام حمل و نقل عمومی سرمایه گذاری نماید. اگر روند به این سو حرکت نکند وضعیت از حالت بد به بدتر تبدیل می شود .بنابراین احیای نقش دولت و قبوالندن این باور در ذهن مردم بسیار حیاتی است. این دامی است که آنارشیست ها و نئولیبرال ها با هم چیده اند و می گویند که دولت نمی تواند سودمند باشد و می توانیم بدون ایفای نقش دولت سیاست را پیش بریم .نئولیبرال ها متقلب هستند زیرا بدون وجود دولت و نقش دولت آنان نمی توانستند آنچه را امروز دارند بدست آورند ،بدون پشتیبانی دولت از آنان و تنظیم و تصویب قوانین مورد تاییدشان نئولیبرالها قادر به پیشبرد اهدافشان نبودند. و کمک مالی دولت و یارانه ها.
و تمام آنها .دولت ،که بانکداران و ثروتمندان مالی این نهاد را یک شیطان قلمداد می کنند در نهایت باز هم به آن پناه می برند و زانو می زنند و می گویند”:دولت عزیز ،لطفا به ما کمک کن! ما در وضعیت سختی بسر می بریم ”.برخی از مردم بر این باورند که دولت سوسیالیسم را بوجود آورده است اما برای رسیدن به آن بایستی مبارزه کنید .اما برای ثروتمندان ! آنچه اهمیت دارد نیاز مجله هفته شماره 26مرداد 1391
نبایستی فورا دست به تاسیس احزاب سیاسی نوین بزنید اما بایستی شالوده آنها را امروز بنا کنید .اقداماتی چون اشغال وال استریت، ولو اینکه جوانان از ایده آن بگریزند بایستی آغاز به پی ریزی چیزهایی نماید که دوام داشته باشند .ما نیازمند ایجاد نهادهایی هستیم که تجارت را به چالش بکشد.
نظر شما در مورد کارآیی انتخابات و نقش آن در تغییر چیست؟ آیا انتخابات ۲۰۰۸ آمریکا و انتخاب اوباما به مقام ریاست جمهوری مردم را از امکان پذیری این امر منصرف می سازد؟ در برخی از کشورها دیده ایم که روند انتخابات نقش مثبتی در ایجاد تغییرات داشته است ،برای مثال در آمریکای جنوبی که دولتهای روی کار آمده با انتخابات عمومی یکی پس از دیگری تغییراتی را ایجاد کردند. منظور از تغییرات ،ایجاد تغییر در همه چیز نیست اما مهم آنست که در این راه قدم برداشتند .اوباما هرگز مایل به ایجاد تغییرات نبود .شعارهای وی تماما توخالی بودند .او شعار می داد” تغییری که ما می توانیم به آن باور داشته باشیم” به هیچ وجه عملی نشد .یا شعار” آری ،ما می توانیم” یکی از توخالی ترین شعارهایی بود که من در هر کمپین انتخاباتی ای می شنیدم .با این حال این شعارها همه گیر شدند .نکته جالب آنست که نفوذ آمریکائی ها تا آن حد بوده است که حتی برخی از سیاسمتداران اروپایی نیز که نمی توانستند انگلیسی صحبت کنند می گفتند “آری آری ما می توانیم! .باید به آنها گفت ”:شما در کدام دنیا زندگی می کنید؟! آیا احساس و زندگی مردم خود را لمس می کنید؟ ”.بله ،ما می توانیم قدرت های سرمایه را به چالش بکشیم؟ بله ،ما می توانیم جنگ را متوقف کنیم؟ جواب به این سوالها منفی صفحه
166
است .بله ،ما می توانیم حقوق مدنی بشریت را بهبود بخشیم؟ خیر .بله ،ما می توانیم قفل بازداشتگاهها را بگشائیم؟ بله .اگر به این تغییر باور داشته باشیم. من گمان نمی کنم که مردم کامال از حرفهای اوباما بریده باشند ،آنان هنوز در توهم بسر می برند و به دنبال پیدا کردن عذر و بهانه ای برای وی هستند ،اینکه وی اسیر سیاستهای گذشته و زندانی کاخ سفید بوده است .چه کسی زندانی است؟ این مرد نمی توانست برای ورود کاخ سفید انتظار بکشد. او در کمپین انتخاباتی اش ،از خود چهره ای معتدل ،محتاط و پسا نژادی نشان داد .پسا نژادی آن هم در ایاالت متحده؟ کشوری که در آن نظام زندان با چهره زندانیان سیاه پوستان شناخته می شود .تا مدتها سیاه پوستان حق رای دادن نداشتند ،سیاه پوستان امروز نیز دقیقا همانند جمعیت برده سیاهان پیش از جنگ داخلی هستند .این است آمریکای پسا- نژادی؟ هر کسی باید این را بگوید .من گمان می کنم که آفریقائی آمریکائی ها می دانند که مشکل سیاهان در آن کشور وجود دارد اما نمی خواهند بطور علنی آن را بگویند. برخی اوقات مردم ذکر این مسائل را دوست ندارند ،اما من همواره آن را برای شکستن توهمات می گویم .مسئله این نیست که رئیس جمهور ایاالت متحده زنگین پوست است یا یک زن بر مسند امور تکیه زده اند .شما نباید در مورد آنها براساس نژاد یا جنسیت شان قضاوت کنیم ،بلکه معیار قضاوت باید مبتنی بر کردار آنان باشد .بدلیل آنکه آنها نخست وزیران یا روسای جمهور معمولی نیستند، آنها روسای جمهور کشوری امپریالیست هستند .درک این تمایز پراهمیت است. شما در اکثر جنبش های اجتماعی در طول دهه های اخیر چه در پاکستان و چه در بریتانیا حضور داشته اید .می دانید که این جنبش ها می توانند به شکل غیر قابل پیش بینی ای برگردند .در مورد این جنبش (وال استریت) کسی با قطعیت نمی گوید که حتما به نتیجه می رسد .امروز با وجود تغییرات زیاد اقتصادی ،هر کسی می تواند با جرات بگوید که این تغییرات پتانسیلی برای حرکت انقالبی هستند .نظر شما در این مورد چیست؟ ببینید ،هیچ کسی ،هیچ کسی نمی توانست خیزش های عربی را پیش بینی کند .این خیزش ها نشان دادند که تاریخ اصالت خود را حفظ می کند .شما می توانید تاریخ را تقلید مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کنید ،منعکس کنید اما تکرار تاریخ بسیار من بر این باورم که در دنیای عرب چنین دشوار است .تاریخ راهها و شبکه های خود شگفتی ای بوجود آمد و در طول تاریخ نیز را می یابد .من می خواهم بگویم که بله بوقوع پیوسته است .روند تاریخی اصالت هر چیزی ممکن است .در برخی کشورها ،دارد .امکان روی دادن رخدادهایی وجود برای نمونه در یونان ،رهایی هر شهروند دارد که همگان را شگفت زده می کند .من در صورت وقوع یک انقالب امکان پذیر نمی گویم این پدیده های شگفت آور رمزآلود است .مردم یونان نیز بر این امر واقفند و هستند .منظور من آنست زمانی که مردم به به ساختارهای موجود توجهی نمی کنند .آنان این مرحله برسند که نمی توانند در شراطی صرفا می خواهند بگویند به ما کمک کنید .مشابه شرایط پیشین زندگی کنند و حاکمان مردم این را بعنوان یک رهایی می بینند .اما نیز به این نتیجه برسند که ابدا با استفاده آمادگی چپها و توده های مردم در مواجهه با از شیوه های گذشته نمی توانند حکمرانی نظام آن هم در جلوی جبهه موضوع دیگری نمایند ،خود را مجبور به اعمال محدودیت بیشتر و استبداد بیش از پیش می بینند مثل است. استبداد سرمایه داری ،در این زمان رویداد این امر خطر بزرگی را می طلبد و من آن هر امری ممکن خواهد بود .من نمی گویم را پس از ارائه بازتابی در مقیاس مقیاس که جبهه ما بطور قطع پیروز خواهد شد بلکه وسیع خواهم گفت .مصری ها ،تونسی ها ،می گویم قطعا در آینده نیز به مبارزه خود یمنی ها و سایر مردمانی که هم اکنون در ادامه خواهد داد. حال مبارزه هستند پیروز می شوند زیرا توضیحات: آنان حاضرند جان خود را در راه هدفشان فدا کنند .آنان حاضرند بگویند”:باشد ،اگر جواهر نهرو ،نخستین نخست وزیر هند در ضروری است ما جان خود را فدا خواهیم سالهای ۱۹۴۷-۱۹۶۴ نمود”.زمانی که ملتی دیگر ترسی از مرگ نداشته باشد می تواند معجزه بیافریند. اروپایی ها هنوز به چنین درجه ای نرسیده ذوالفقار علی بوتو نهمین نخست وزیر اند .آنان بواقع نمی توانند به چنین مرحله پاکستان ،از سال ،۱۹۷۳-۱۹۷۷وی موسس ای برسند .اگر این چنین بود آنان به معجزه حزب مردم پاکستان بود .او از طریق کودتای ای بزرگتر از جهان عرب دست می یافتند ،موفقیت آمیز ژنرال ضیاء الحق از مقام خود اعراب سالطین مستبد را سرنگون کردند برکنار شد ،وی در دادگاهی مهندسی شده از سوی ژنرال ضیاء در سال ۱۹۷۹مورد گرچه تحت تهدید بودند. محاکمه قرار گرفت و در نهایت اعدام شد. از نظر من بله ،چنین امری ممکن است اما بستگی زیادی به آگاهی سیاسی یک کشور منبع: و مردمانش دارد .البته آگاهی سیاسی هیچ گاه روندی خطی نداشته است .روندی است International Socialist Review که می تواند اوج بگیرد و ثبات یابد و برای �http://www.isreview.org/is سالها یکنواخت باقی بماند .و گاهی نیز feat-tariqaliinterview./81/sues ممکن است بصورت ناگهانی شرایط تغییر shtml یابد و آگاهی سیاسی نیز بسیار سریع رشد nozhan_etezad@yahoo.com یابد .اگر این اتفاق رخ داد ،شما نیازمند نهادها هستید حال چه یک انجمن مردمی باشد و یا سازمان سیاسی و حزبی از نوع نوین آن ،تا تصمیم گیری کند و با مشارکت مردم و پشتیبانانشان بگوید ”:اینک ما برای کسب قدرت حرکت می کنیم ”.و شما نیز باید تابع ما باشید .زمانیکه شما مهمالتی مانند این را بگویید ”:ما می توانیم جهان را بدون کسب قدرت تغییر دهیم ”.هیچ چیزی بدست نخواهید آورد. شما حسی در مورد امکان پذیری ایجاد یک پدیده شگفت آور دارید که بتواند نوعی از تغییر را ایجاد کند. صفحه
167
خاورمیانه
احتاد سه جانبه علیه سوریه نوشتۀ جیمز پتراس
مرکز مطالعات جهانی سازی ترجمه توسط حمید محوی گاهنامۀ هنر و مبارزه
آوری ساخته و پرداخته شده است و تا فتح خشونت بار محله ها ،روستاها و شهرهائی در حالی که ارادۀ جبهۀ رسانه ها در را پوشش دهد که توسط گروه های مسلح با بازنمایی وضعیت جنگ در سوریه بر تفنگ های تهاجمی و بمب گذاری در جاده اساس نسخۀ رویدادها به روایت ناتو تمایل ها به کاشتن بذر وحشت اشتغال دارند. دارد ،واقعیت مستند در محل کامال متفاوت است .برای پروفسور جیمز پتراس ،جنگ تهاجم علیه سوریه به پشتیبانی صندوق های داخلی در سوریه وجود خارجی ندارد ،بلکه مالی ،سالح و سازماندهی خارجی انجام آن چه را که جنگ داخلی نامیده اند ،تهاجمی گرفته است .چنین تهاجمی به دلیل نبود هم آهنگ بوده که توسط اتحاد چند کشور با پشتیبانی داخلی در کشور ،و تضمین موفقیت یکدیگر و به شکل بین المللی صورت گرفته عملیات انجام گرفته ،در هر صورت به است .دولت سوریه اعتراضات صلح آمیز مداخلۀ نظامی مستقیم از خارج نیاز خواهد مردم را سرکوب نکرده بلکه علیه گروه داشت .در نتیجه در چنین چشم اندازی بود های مسلح و مزدور القاعده مبارزه می کند .که اردوی دیپلماتیک عظیمی از تبلیغات برای ابلیس نمایی دولت قانونی سوریه راه (شبکۀ ولتر) اندازی شد .هدف از این تهاجمات ،تحمیل ابراز خشم سیاست مداران غربی ،دولت های یک رژیم دست نشانده است که بتواند کنترل خلیج و به همین گونه رسانه ها در رابطه امپراتوری غرب را در خاورمیانه تقویت با «کشتار شهروندان سوری در تظاهرات کند .در کوتاه مدت ،چنین طرحی ایران را صلح آمیز علیه بی عدالتی» به شکل شرم مجله هفته شماره 26مرداد 1391
به انزوا کشانده و حمله از سوی اسرائیل و ایاالت متحده را تدارک خواهد دید ،و در دراز مدت ،دوباره یک دولت مدنی مستقل و نزدیک به چین و روسیه را سرنگون خواهد ساخت. پشت پردۀ این حرکات زورگویانه از جانب کشورهای غربی ،اسرائیل و دولت های خلیج ،به هدف بسیج افکار عمومی در جهان ،چند «استراتاژم» تبلیغاتی به کار برده شد تا یک بار دیگر تجاوز آشکار به کشوری مستقل ،در ادامۀ تخریب موفقیت آمیز دولت های مدنی عراق و لیبی ،قانونی جلوه کند. وضعیت عمومی :خشونت زنجیره ای برنارد هانری لوی به همراهی لوران فابیوس و برنارد کوشنر ،به شکل پی در پی جایگزین و جایگزین احتمالی وزیرامور صفحه
168
وزیر امور خارجه کلینتون به همراهی همکاران امور خارجۀ شیخ عبدهللا بن راوید آل نهیان از امارات متحدۀ عربی ،ویلیام هاگ از انگلستان و احمد داوود اغلو از ترکیه ،که در گردهم آیی به مناسبت «دوستان سوریه» روز ۲۴فوریه ۲۰۱۲برای «مداخلۀ بشر دوستانه» فراخوان می دهند.
خارجۀ فرانسه آلن ژوپه ،در میتینگی برای «دموکراسی» در سوریه به تاریخ ۴ ژوئیه ۲۰۱۱شرکت داشتند .غیبت ،رهبر سانتریست ها ،فرانسوا بایرو پیغام خاصی داشت .البی گرای فرانسوی ،فرانسوا بایرو به همین مناسبت برای «دموکراسی» در سوریه ،در مقابل جمعی که که مسئول حزب اکولوژیست ها ،سسیل دوفلو نیز در آن حضور داشت ،بر اساس الگوی لیبی قول به گفتۀ مشاور وزیر«راه تهران از دمشق می گذرد» :هدف راهبردی ناتو نابود کردن داده بود. متحد اصلی ایران در خاور میانه است. اردوی کنونی غرب علیه دولت مستقل اسد را برای رژیم های سلطنتی مستبد خلیج ،هدف، باید به مثابه تهاجمات زنجیره ای علیه جنبش جایگزین ساختن جمهوری مدنی توسط یک های دموکراسی خواه و رژیم های مستقل در دیکتاتوری مذهبی خدمتگذاراست .برای تمام آفریقای شمالی تا خلیج فارس تلقی کنیم .دولت ترکیه ،تعویض رژیم به معنای دولتی پاسخ امپراتوری به جنبش دموکراتیک مصر فرمانبردار از دستورات سرمایه داری بر که دیکتاتوری مبارک را سرنگون ساخت ،اساس نسخۀ اسالمی آنکارا است .برای پشتیبانی از حاکمیت شورای نظامی بود ،و القاعده و متحدان سلفی و وهابی برقراری چنین امری نیز با کشتار و زندان و شکنجه رژیمی بر اساس مذهب سنی مطرح می هم راه شد و بیش از ۱۰۰۰۰تظاهر کننده باشد که با حذف سوریۀ مدنی ،علوی ها باید تحقق یابد و مسیحیان نیز به عنوان سکوی به قتل رسیدند. پرواز در جهان اسالم مورد استفادۀ آنها قرار در پاسخ به جنبش های دموکراسی خواه می گیرند .برای اسرائیل نیز سوریۀ تجزیه مشابه به آنهایی که در جهان عرب روی شده و به خون نشسته به معنای حاکمیت داده بود ،دیکتاتورهای مستبد خلیج به منطقه ای او خواهد بود. پشتیبانی غرب قیام بحرین ،یمن و عربستان سعودی را سرکوب کردند .این خشونت تا چنین امری بدون روشن بینی پیامبرانه نبود دولت مدنی لیبی تداوم یافت ،و قدرت های که سناتور صهیونیست افراطی آمریکائی عضو ناتو بمباران هوا دریای گسترده ای را ژوزف لیبرمن چند روز پس از واقعۀ ۱۱ برای پشتیبانی از گروه های مزدور مسلح سپتامبر ۲۰۰۱توسط القاعده ،حتی پیش از را به اجرا گذاشتند که در تخریب اقتصاد و آن که عامالن اصلی شناسائی شده باشند، جامعۀ لیبی شرکت داشتند .طغیان گروه های اعالم کرد « :ابتدا باید به ایران ،عراق و تبهکار مسلح موجب غارت مناطق شهری و سوریه حمله کنیم». تخریب مناطق روستائی شد .نیروهای ناتو دولت مدنی قذافی را سرنگون کردند و خود نیروهای نظامی ضد سوریه طیف وسیعی قذافی را به شکل فجیعی ،زیر شکنجه به از چشم اندازهای سیاسی متضاد را نمایندگی دست مزدوران کشتند .ده ها هزار کارمند ،می کنند که تنها نقطۀ اتحادشان نفرت از شهروند و طرفدار قذافی زندانی و شکنجه رژیم مدنی ،ملی گرا و مستقلی است که طی شدند و به قتل رسیدند ،و تمام این موار تحت ده ها سال جامعۀ پیچیدۀ چند قومیتی سوریه را اداره کرده است. نظارت ناتو انجام گرفت. ناتو رژیم نشانده اش را وقتی که علیه گروه های لیبیائی و کارگران مهاجر آفریقای سیاه ،یعنی گروه هائی که تا پیش از این از مزایای عمومی و اجتماعی در رژیم قذافی برخوردار بودند ،برنامۀ خونینش را به اجرا گذاشت ،مورد پشتیبانی خود قرار داد. سیاست امپراتوری «تخریب کن حکومت کن» به الگویی برای سوریه تبدیل شد : ایجاد شرایط شورش توده ای تحت رهبری مسلمانان اصول گرا ،که از سوی دولت های خلیج تأمین مالی شده و توسط مزدوران غربی نیز آموزش دیده اند. راه خونین دمشق به تهران مجله هفته شماره 26مرداد 1391
جنگ علیه سوریه سکوی پرتاب اصلی برای باززائی نظامی گری آیندۀ غرب از آفریقای شمالی تا خلیج فارس است ،و تماما توسط اردوی تبلیغاتی سازمان یافته پشتیبانی می شود که از مأموریت دموکراتیک ،بشر دوستانه و «تمدن ساز» ناتو به نام مردم سوریه حرف می زند(.)۱ راه دمشق از دروغ آجر فرش شده است مبارزان «ارتش سوریۀ آزاد» که به شکل گسترده از مزدوران و فناتیک هایی که توسط قطر تأمین مالی می شوند ،و توسط ترکیه ،فرانسه و انگلستان آموزش نظامی می بینند .چنین ارتشی نه اهل سوریه است و نه آزاد.
تحلیل سیاسی و اجتماعی عینی در رابطه با غالب مبارزان مسلح در سوریه هر گونه ادعائی مبنی بر دموکراتیک و آزادیخواهانه بودن چنین شورشی را دراین کشور نفی می کند. جنگجویان اصول گرای مستبد ستون فقرات این شورش را تشکیل می دهند .دولت های خلیج که این اوباش ها را تأمین مالی می کنند خودشان از رژیم های سلطنتی مستبد هستند. و آن غربی که دولت خشونت پیشۀ مافیایی را به لیبی تحمیل کرد به هیچ عنوان نمی تواند مدعی «مداخلۀ بشر دوستانه» باشد. گروه های مسلح با رخنه در مناطق شهری خانواده ها و گروه های انسانی را به عنوان سپر بال به گروگان می گیرند و از آن جا علیه نیروهای دولتی دست به حمله می زنند. این گروه های مسلح هزاران شهروند را مجبور می کنند که خانه ها ،فروشگاه ها و دفاترشان را ترک کنند ،و سپس خودشان از این اماکن به عنوان خط اول جبهه استفاده می کنند. تخریب محلۀ بابا عمرو در حمص نمونۀ بارز استفاده از شهروندان به عنوان سپر بالی انسانی توسط گروه های تبهکار مسلح و خوراک برای تبلیغات به هدف ابلیس نمائی دولت سوریه است. گروه های مزدور مسلح فاقد هر گونه اعتبار ملّی نزد توده های مردم سوریه هستند. یکی از یگان های تبلیغاتی شان در قلب لندن واقع شده ،به اصطالح «دیدبان حقوق بشر سوریه» که در هم آهنگی با سرویس های مخفی بریتانیائی فعالیت می کند و کار آنها نیز اختراع داستا نهای وحشتناک برای تحریک افکار عمومی و بر انگیختن احساسات آنها به نفع مداخلۀ ناتو می باشد. پادشاهان و امیران دولت های خلیج مبارزان را تأمین مالی می کنند .ترکیه پایگاه نظامی در اختیار آنها می گذارد و ارسال اسلحه و رفت و آمد رهبران به اصطالح «ارتش سوریۀ آزاد» را از طریق مناطق مرزی تحت کنترل دارد .ایاالت متحده ،فرانسه و انگلستان اسلحه می فرستند و آموزش نظامی می دهند و امکانات دیپلماتیک را تدارک می بینند. جهادیست های اصول گرا که از کشورهای خارجی آمده اند ،به انضمام مبارزان القاعده که از لیبی ،عراق و افغانستان به منطقه منتقل شده اند در این جنگ شرکت دارند .ولی «جنگ داخلی» در کار نیست :این جنگ ،یک جنگ بین المللی است که سه وجه نامتعارف را در بر می گیرد، صفحه
169
امپریالیست های ناتو ،دیکتاتورهای دولت های خلیج و اصول گرایان مسلمان ،که علیه رژیم ملّی گرا ،مستقل و مدنی سوریه صف آرائی کرده اند. منشأ خارجی سالح ها ،امکانات تبلیغاتی و مبارزان مزدور از سایۀ تاریک طبیعت امپراتوری و «چند ملیتی» این منازعه برمی خیزد .در واقع ،قیام خشونت بار علیه دولت سوریه یک اردوی امپریالیستی برای سرنگون سازی یکی از متحدان ایران، سوریه و چین است که باید به تخریب اقتصاد و جامعۀ سوریه ،تجزیۀ کشور و برپا کردن جنگ های منطقه ای برای کشتار جمعی اقلیت های علوی و مسیحی و طرفداران جامعۀ مدنی بیانجامد. تلفات جانی و فرار پناهندگان نتایج خشونت رایگان دولت تشنه به خون نیست .گروه های مسلحی که غرب از آنها دفاع می کند ،محله هایی را به شکل تمام و کمال به اشغال خود درآورده ،لوله های گاز ،راه ها و ساختمان های دولتی را منفجر کرده اند. به دلیل همین حمالت ،خدمات حیاتی مردم سوریه قطع شد ،مانند مدارس ،دسترسی به درمان ،امنیت ،آب ،الکتریسیته و حمل و نقل .مسئولیت «فاجعۀ انسانی» به عهده دارند همین گروه های مسلح است (یعنی تمام آن مواردی که متحدان امپراتوری و به همین گونه سازمان ملل متحد رسما به ارتش و نیروهای امنیتی سوریه نسبت داده اند). نیروهای انتظامی سوریه برای حفظ حاکمیت دولت مدنی سوریه مبارزه می کنند ،در حالی که مخالفان ارتش به نام دستور دهندگان خارجی ،در واشینگتن ،ریاض ،تل آویو، آنکارا و لندن ،به خشونت دامن می زنند. نتیجه طرح اصالحات قانون اساسی که توسط بشار االسد به رفراندم واگذار شده بود ۹۰ درصد آرای مردم را به دست آورد۵۷ . و چهار دهم درصد رأی دهندگان به پای صندوق های رأی رفتند ،یعنی ۸میلیون از سوری ها .این میزان از مشارکت عمومی طی ۶۰سال گذشته بی سابقه بوده است. در ماه گذشته رفراندم سازمان یافته توسط رژیم اسد ،با حقیر شماردن تهدیدات امپریالیسم غرب و فراخوان به بایکوت تروریست ها ،میلیون ها رأی دهندۀ سوری را به پای صندوق های رأی آورد .چنین رویدادی به روشنی نشان می دهد که اکثریت سوری ها خواهان حل صلح آمیز مسائل و در پای میز مذاکره هستند ،و خشونت مزدوران را نفی می کنند« .شورای ملی سوریه» با مجله هفته شماره 26مرداد 1391
متن اصلی به ز بان انگلیسی
حمایت غرب و «ارتش سوریۀ آزاد» که توسط ترکیه و دولت های خلیج مسلح شده است ،فراخوان روس ها و چینی ها را برای : Article original en anglais مذاکره نپذیرفته در حالی که دولت اسد آن را �The Bloody Road to Da پذیرفته است .ناتو و دیکتاتورهای خلیج مهره mascus: The Triple Alliance’s هایشان را برای پشتیبانی از طرح تعویض War on a Sovereign State رژیم با کار بست شیوه های خشونت آمیز به پیش می برند ،یعنی سیاستی که تا کنون -2012 – by Prof. James Petras - موجب مرگ هزاران سوری شده است10-03 . هدف تحریم های اقتصادی ایاالت متحده و اتحادیۀ اروپا در هم شکستن اقتصاد سوریه پی نوشت مترجم : است و امید آنها براین است که محرومیت شدید مردم بی نوا در تنگنای زندگی روزمره )۱شاید بی مورد نباشد که از همین دیدگاه به آغوش قاتالن خشن خودشان پناه ببرند .نشریات انترنتی فارسی زبان را شناسایی تکرار سناریوی لیبی آن چیزی است که کنیم. ناتو به عنوان «آزادی» با تخریب اقتصاد ،دست کم تا پیش از تاریخ واقعه ای که «بهار جامعۀ مدنی و دولت مدنی ،به مردم سوریه عرب» نامیدند ،به دلیل موضع گیری رسانه پیشنهاد می کند. های ایرانی (همکار با امپریالیسم جهانی) پیروزی نظامی غرب در سوریه تنها تب به دلیل تمرکزشان روی جمهوری اسالمی نظامی گری را افزایش می دهد .چنین و زیر پرچم مدنیّت و به بهانۀ مبارزه با امری غرب ،ریاض و اسرائیل را تشویق حکومت مذهبی و غیره…تشخیص خیانت می کند که جنگ دیگری را در لبنان به کاری ها و واپس گرایی هایشان اگر چه راه بیاندازند .پس از تخریب سوریه ،محور برای برخی ناشناخته نبود ،ولی «بهار واشینگتن – بروکسل – ریاض – تل آویو عرب» و تطابق موضع گیری هایشان با به سوی برخورد خونین تری علیه ایران تبلیغات پوچ و بی اساس ناتو و رسانه های حاکم در غرب امپریالیستی به شکل محرز و حرکت خواهد کرد. آشکار ،به مدد سایت های آلترناتیو در سطح تخریب اسفناک عراق ،و سپس فروپاشی بین المللی و تالش پیشگامان ایرانی که غالبا لیبی پس از دوران جنگ ،تابلوی دهشتناکی از بین کمونیست ها هستند ،نقاب از چهرۀ را از آن چه در انتظار مردم سوریه است این سایت ها و افراد برداشت و ماهیت اصلی ترسیم می کند :فروپاشی سریع سطح زندگی ،آنها را نشان داد .البته مزدوران امپریالیست تجزیۀ کشور ،تصفیۀ قومی ،فرمانروایی در زمینۀ رسانه های نوین نمی توانستند کار گروه های اصول گرای مذهبی ،و نا امنی دیگری انجام دهند ،و باید در باتالق تبانی توطئه آمیزشان فرو می رفتند ،و باید تا برای جان و مال در سطح عمومی. پایان ،به بلبل زبانی هایشان ادامه می دادند، به همان شکل که «چپ» و «طرفداران تا جایی که دوشا دوش القاعده و سلفی ها و پیشرفت» چپاول لیبی را به عنوان «مبارزۀ وهابی ها و سلطان عمان و شیخ قطری و آل انقالبی دموکرات های شورشی» تلقی نهیان و االهۀ مرگ هالری کلینتون مدعی کردند ،و سپس دستهایشان را از خون ریزی دموکراسی و الئیسیته می شدند. خشونت بار قومی علیه لیبی های آفریقائی شستند ،از هم اکنون همان شعارها را برای از دیدگاه من :سایت های ایران امروز، مداخلۀ نظامی علیه سوریه از سر آغاز کرده عصر نو ،اخبار روز ،رنگین کمان، گزارشگران بدون مرز ،گزارشگران، اند. کمونیست های کارگری ،ایران فردا ،رادیو همین لیبرال ها ،طرفداران پیشرفت ،ار اف ای بخش فارسی ،شهروند ،سایت های سوسیالیست ها و مارکسیست هائی ( )۲مجاهدین خلق و سلطنت طلبان و خیل سایت که از کافه ها واز دفاترشان در مانهاتان و های وابسته به جدایی طلبان کرد و عرب و پاریس ،غرب را برای مداخلۀ در «بحران غیره .تمام سایت ها و وبالگ های حقوق انسانی» فرامی خوانند ،در فوران خونینی بشری که مشخصا یک پای تبلیغات برای که وقتی دمشق ،حلب و دیگر شهرها زیر تمام جنگ های جنایتکارانه و نقض حقوق بمب های ناتو به زانو درآمدند ،جانشین انسان ها در جهان بوده و هستند .نامبرده ها پیروزی مزدورانشان شد ،حرفی برای گفتن تماما به همین طرح تبلیغاتی برای پشتیبانی نخواهند داشت. از استراتژی نظامی ایاالت متحده و ناتو تعلق دارند .این فهرست از سایت های ناتوی . ایرانی را می توانیم در آینده تکمیل کنیم. صفحه
170
خاورمیانه )۲در این جا با شگفتی می بینم که نویسنده از مارکسیست ها حرف می زند و مدعی می شود که گویا آنها (مار کسیست ها) نیز خواهان مداخلۀ غرب در سوریه هستند .احتماال باید هزار و یک نوع مارکسیست داشته باشیم .خیلی جالب خواهد بود که ما این به اصطالح مارکسیست ها را بشناسیم و مشخصا بدانیم که چه می گویند .ولی من فکر می کنم که در اینجا ابهامات بسیار حساسی وجود دارد. مارکسیست ها
چگونه مخالفت نامتام با جنگ به مشروعیت بخشی آن می اجنامد؟ (بررسی یک رویکرد نمونه – به بهانه پاسخ به مقاله «سالح صلح»)
که پرداختن به آن یکی از دالیل نگارش این یادداشت است.
طرح بحث :با این که رویارویی ایران و غرب هنوز وارد فاز نظامی نشده ،اما بدون شک پس از اعمال تحریم های سنگین و تهدیدهای مکرر ،در سایه یک وضعیت شبه جنگی قرار گرفته ایم .با در نظر گرفتن تبعات فاجعه بار تحریم و جنگ ،هر تالشی که تحلیل دقیق تر شرایط امروز را راهگشای ایستادگی جمعی در برابر جنگ و مداخله جویی خارجی قرار دهد ،در خور استقبال و قدردانی است.
در این نوشته تالش می شود با بررسی انتقادی مقاله «سالح صلح» ،ضمن تشریح اهمیت و پیچیدگی های وضعیت حاضر، رهیافت بدیلی (که از دید ما از سازگاری درونی بیشتری برخوردار است) برای مواجهه با این موقعیت به خوانندگان عرضه شود.
یک) محور قرار دادن مسئله هسته ای ایران و تاکید بر این نکته که “مسئولیت پیامدهای تحریم و جنگ احتمالی تنها بر دوش دوستان «شبکه جوانان پیشرو هلند» در جمهوری اسالمی است” ،دستگاه فکری مطلبی با عنوان «سالح صلح» ( )۱وضعیت نگارندگان را در چارچوبی قرار می دهد که کنونی را در پیوند با مساله تهدیدهای نظامی می توان آن را «منطق غرب» نامید؛ منطقی بررسی کرده و گرایش های سیاسی موجود که به این صورت فرموله می شود :بنا به را بر اساس نحوه ارزیابی از این وضعیت و گزارش آژانس انرژی اتمی ،نشانه هایی از نوع مواجهه با آن دسته بندی و نقادی کرده تالش ایران برای دستیابی به انرژی اتمی با اند و در نهایت راهکار مطلوب خود را مقاصد نظامی مشاهده شده است ،بنابراین با برای برون رفت از این بحران پیشنهاد داده توجه به تهدیدهای نظامی سردمداران حاکم اند .به طور خالصه می توان گفت پیام قابل بر ایران ،و مفید نبودن مذاکرات برای تعلیق توجه نگارندگان این متن ،تاکید بر لزوم هم فعالیت های هسته ای ،جهان غرب چاره ای اندیشی جمعی برای راهجویی کنش مشترک جز اعمال تحریم های اقتصادی کمرشکن در در جهت دستیابی به “صلح” است .خطوط جهت تحت فشار گذاشتن حاکمیت [بخوانید کلی این راه مشترک یا مسیر مطلوب آن مردم] نداشته و چنانچه حاکمان ایران «بر از دید شبکه جوانان پیشرو بر آگاه سازی سر عقل» نیایند ،گزینه حمله نظامی (که مردم کشور نسبت به سیاست های مخرب هم اینک روی میز جنگ طلبان است) اتمی اتمی جمهوری اسالمی ،و نیز برجسته کردن برای پیشگیری از اهداف تروریستی- ِ تضاد بین مردم صلح دوست و حاکمیت احتمالی جمهوری اسالمی ،الزم االجرا می ستیزه جوی ایران در منظر جامعه جهانی گردد. استوار است .اما متاسفانه باید گفت دستگاه فکری-تحلیلی خاص حاکم بر این مقاله با محور قرار دادن این دستگاه فکری (یعنی موجب آن شده که موضع روشنی از مخالفت منطق غرب) الجرم باید پذیرفت که تنها با جنگ اتخاذ نشود و این متن (بر خالف راه متوقف کردن چرخ های ماشین جنگ، تاکید نگارندگانش) نتواند رهیافت نوینی متوقف شدن برنامه هسته ای ایران است؛ به برای حفاظت از صلح ،متناسب با بحران این ترتیب با در نظر گرفتن این احتمال که کنونی ارائه دهد .در عین حال متن یاد شده چنین امری (که در اراده حاکمیت خودکامه صورتبندی و جمع بندی ناقص و یکسویه ای ایران است) تحقق نپذیرد ،اعمال تحریم از مواضع نیروهای سیاسی موجود نسبت ها و اتخاذ گزینه تهاجم نظامی از سوی به مقوله تحریم و خطر جنگ ارائه می دهد سردمداران دول غربی برای پیشگیری از اهداف خصمانه/خطرناک حکومت ایران،
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مشروعیت می یابد .اما با در نظر گرفتن تشدید تنش ها و اختالفات جمهوری اسالمی با دولتهای غربی در چند سال اخیر و رشد مبارزه جویی های تبلیغاتی آن (با پشتگرمی حمایت های سیاسی و نظامی چین و روسیه) و نیز نظامی تر شدن عرصه سیاست در ایران و افول هر چه بیشتر سطح مشروعیت داخلی نظام ،می توان نتیجه گرفت «عقب نشینی هسته ای» توسط حاکمیت ایران تا حد زیادی نامحتمل است؛ بنابراین با توجه به شرایط عینی موجود ،پیروی از چارچوب گفتمانی «منطق غرب» ،می تواند کنشگران و جریانات سیاسی را عمال خلع سالح کرده و حتی در صورت وقوع جنگ با در نظر گرفتن نکات فوق ،آنها را (ناگزیر) هم جهت با اهداف جنگ طلبان غربی و همتایان ایرانی آنها قرار دهد [بی تردید حکومت ایران نیز در مواجهه با بحران های داخلی رو به رشد خود اشکال مهار شده ای از رویارویی نظامی (به ویژه برقراری فضای جنگی) را برای خلق «شرایط اضطراری» و بهره گیری از آن مفید ارزیابی می کند]. با این اوصاف “آگاه سازی جامعه ایرانی درباره ی مسببان اصلی بروز جنگ” (که می توان آن را همراه کردن مردم با «منطق غرب» تعبیر کرد) ،راهکار موثری برای پیشگیری از تهاجم نظامی نخواهد بود. از سوی دیگر “رساندن صدای مردم صلح طلب ایران به گوش جامعه جهانی” و تالش طلبی برای برجسته کردن تضاد آن با “جنگ ِ دولتمردان ایران” نیز ،از آن جایی که بر سیاست اتمی جمهوری اسالمی تاثیرگذار نخواهد بود ،قادر به کاستن از هراس جامعه جهانی (نسبت به «خطر ایران») نبوده و نمی تواند ابزار موثری برای جلوگیری از وقوع جنگ باشد .نکته آخر اینکه با در نظر گرفتن رویکرد جمهوری اسالمی ،اگر این اقدامات به نوبه خود سبب شتاب دادن به تالش های هسته ای ایران نگردد ،بسیار نامحتمل است که آنها را “بر سر عقل” آورد. صفحه
171
بنابراین افتادن در ورطه «منطق غرب» خود به خود راهکارهای ارائه شده در متن مورد بحث («سالح صلح») را بی ثمر یا بسیار ناموثر می سازد .به طور مشابه، جمعبندی و ارزیابی ای که مقاله «سالح صلح» از رویکردهای مختلف سیاسی نسبت به روند مداخله جویی خارجی ارائه می دهد، از آنجا که در همسویی با «منطق غرب» بنا شده است نمی تواند برکنار از تناقضات جدی باشد.
زنده نگاه داشتن باب مذاکرات حکومت ایران و دول غربی تالش می کنند ،و طبعا با تاکید بر حق بهره گیری صلح آمیز ایران از انرژی اتمی .پیشبرد چنین رویکردی در واقع از طریق کانال های مختلف وابستگان جمهوری اسالمی دنبال می شود .این رویکرد از یکسو توسط جمهوری اسالمی در قالب حضور مشروط و گاه و بی گاه در پشت میزهای مذاکره پی گیری می شود؛ و از سوی دیگر توسط حامیان غیر رسمی منافع جمهوری اسالمی در غرب (همچون تشکیالت نایاک در آمریکا) ،از طریق البی گری با سازمان ها و شخصیت های سیاسی مختلف و تبلیغات گوناگون رسانه ای دنبال می شود .واضح است که رویکردی که آشکارا در جهت کاستن نگرانی های موجود در زمینه امنیت و بقای حاکمیت ایران و کسب جایگاه از دست رفته آن نزد دولت های غربی تالش می کند ،نمی تواند اساسا رویکرد اپوزیسیون به شمار آید (و به تبع آن رویکردی بدیلی هم محسوب نمی شود).
البته تالش جهت تقدس زدایی از مقوله «دستیابی به انرژی اتمی» ،تا جایی که بر تبیین دقیق دالیل غیر ضروری بودن انرژی اتمی و زیان بار بودن پیامدهای آن استوار باشد ،و راهکار مکالمه ی رو به مردم را دنبال کند ،اقدامی مفید و ارزشمند خواهد بود؛ چرا که دستگاه حاکمیت ایران، پیشبرد این سیاست عافیت اندیشانه را (با تبلیغات گسترده) چنان با مفاهیم «استقالل طلبی» و «حق ملی» در آمیخته است که حتی بخش هایی از اپوزیسیون ضد نظام نیز در ضرورت پیشبرد سیاست هسته ای رویکرد دوم ،بنا بر دسته بندی مقاله «سالح و سویه های استقالل طلبانه آن تردیدی به صلح» ،به اتخاذ موضع گیری های شعاری خود راه نمی دهند (در حالی که «حق ملی» در مخالفت با جنگ گرایش دارد ،اگر چه بدون پیوند با منافع مردم و مقوله تصمیم به نظر می رسد معرف گرایش سیاسی گیری جمعی ،مفهومی «موجه نما»ست که منسجمی باشد .بنا بر توصیف نگارندگان به راحتی آلت دست قدرتمداران پوپولیست مقاله ،حامالن این رویکرد صرفا اهداف قرار می گیرد) .از این نظر می توان گفت امپریالیستی (“دشمن خارجی”) را عامل نقد سیاست های اتمی ،نقطه روشنی در جنگ طلبی می دانند ،و در موضع گیری ها راهکار ارائه شده در مطلب «سالح صلح» و کنش های سیاسی خود ،ناگزیر و ناخواسته است؛ هر چند به هیچ وجه پاسخگوی برون از طرف مقابل نزاع (حاکمیت ایران) جانبداری می کنند( .)۲به نظر نمیرسد که رفت از بحران کنونی نیست. نگارندگان از وجود گرایشهای متنوع در دو) موضوع مناقشه انگیز دیگری که در صف مخالفان «جنگ های بشر دوستانه« مقاله «سالح صلح» مشاهده می شود ،بی خبر بوده باشند ،با این حال تا جایی که به دسته بندی تقلیل آمیز رویکردها و مواضع صورتبندی آنان از رویکرد دوم مربوط می جریانات و گرایش های مختلف سیاسی شود ،تصویری یکه و کاریکاتور گونه از نسبت به تحریم ها و خطر جنگ است .بر این نظرات را ترسیم کرده اند؛ بدین ترتیب مبنای این جمعبندی ،تاکنون سه رویکرد کلی که با تقلیل این دیدگاهها به رویکردهای «دو در مواجهه با موقعیت تحریم های اقتصادی قطبی نگر» ،مخالفت اصولی با مداخالت و تهدیدهای نظامی عرضه شده اند؛ سپس ،امپریالیستی را به حمایت ناگزیر از قطب ناکارآمدی این رویکردها و نامفید بودن دیگر (جمهوری اسالمی) تعبیر کرده اند. پیامدهایشان مورد تاکید قرار می گیرد (باید در بند سوم نوشتار حاضر با بیان دقیق گفت نحوه دسته بندی و ارائه رویکردها و تر برخی دیدگاههایی که بر موضع ضد نیز شیوه نقد آنها در مقاله «سالح صلح» امپریالیستی هم تاکید دارند ،سویه های تقلیل چنان است که گویا نگارندگان صرفا سوق آمیز جمعبندی مقاله «سالح صلح» از این دادن مخاطب به نتیجه گیری مطلوب مقاله رویکرد روشن تر خواهد شد. را هدف قرار داده اند). رویکرد سوم ،شامل گرایشاتی است که نه به طور خالصه ،صورتبندی مقاله «سالح تنها مخالفتی اصولی با جنگ ندارند ،بلکه صلح» از رویکردهای موجود (در مواجهه تلویحا یا مستقیما با تبلیغ و تئوریزه کردن با تحریم ها و خطر جنگ) چنین است: گفتمان «مداخله بشردوستانه» در جهت زمینه سازی حمله نظامی غرب حرکت می رویکرد نخست ،که از متولیان آن به عنوان کنند. “مخالفین فعال جنگ” نام برده شده ،در جهت مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بدین ترتیب بر مبنای صورتبندی ارائه شده در مقاله «سالح صلح» ،گرایش های سیاسی موجود در فضای سیاسی ایران این گونه دسته بندی می شوند که یا همراستا با سیاست گذاری های جمهوری اسالمی برای دستیابی به انرژی اتمی (با مقاصد غیر صلح آمیز!) هستند؛ یا مخالف “سرسخت” جنگ و در عمل هم راستا با منافع جمهوری اسالمی هستند؛ و یا با ردای دروغین «دخالت بشردوستانه» ،در عمل موافق جنگ هستند. سه) شاید بتوان مصداق های بارزی از دسته بندی سه گانه ذکر شده را در عرصه سیاسی مشاهده کرد (نه لزوما با همان توصیفات) ،اما با وجود تاکید بر “مرور مقاالت بی شمار” ،رویکردهای دیگری که پس از باال گرفتن تهدیدهای نظامی دولت های غربی ،توسط کنشگران و جریانات سیاسی اتخاذ شده اند ،به نحو محسوسی در این صورت بندی غایب اند .در این میان از جمله می توان به یک گرایش مشخص و بارز اشاره کرد :گرایشی که در موضع گیری خود به طور شفاف مخالفت با تحریم و جنگ (به طور کلی دخالتگری خارجی) را با ضرورت برپایی جنبش مردمی برای سرنگونی نظام حاکم و تعیین سرنوشت خود پیوند می زند .بر مبنای این گرایش ،استبداد و خفقان سیاسی حاکم بر ایران خود مکملی بر سیاست های تهاجمی امپریالیستی و نیز بخشی از پیامدهای تاریخی آن در منطقه است؛ دو عاملی که همواره همچون دو سنگ آسیاب سرنوشت مردم ایران را در تنگنای چرخش خود قرار داده اند و اینک این تنگنا را وارد فاز وخیم تری ساخته اند. لذا بر مبنای این دیدگاه ،مخالفت با جنگ و تحریم (از موضع دفاع از حق تعیین سرنوشت مردم) نه تنها باید واجد ضرورت گسست از حاکمیت جمهوری اسالمی و مبارزه قاطعانه با ماهیت مردم ستیز آن باشد، بلکه باید همزمان بر نفی ساختارهای جهانی سلطه تاکید ورزد و پرتو افکندن بر ماهیت رازورزانه آنها را هدف قرار دهد؛ چرا که از یکسو دوام این ساختارها مستلزم غلبه بر بحران های ادواری اقتصاد سرمایه داری است (که به نوبه خود نیازمند دامن زدن به جنگ و ویرانی برای خروج از تنگناهای تاریخی اش است)؛ و از سوی دیگر باز تقسیم حوزه های نفوذ و اقتدار میان قطب های مسلط سرمایه جهانی و فرآیند جابجایی و تحکیم هژمونی منطقه ای میان بلوک های رقیب ،الجرم جنگ و ویرانی می آفریند. بر این اساس واضح است که نگرش اخیر در مواجهه با افزایش تهدیدهای نظامی متقابل و اعمال تحریم های اقتصادی نمی صفحه
172
تواند به محکومیت جمهوری اسالمی بسنده کند و در مقابل ،دولت های غربی را به خویشتنداری دعوت کند! همچنانکه نمی تواند راه برونرفت از این وضعیت را در امکان ارتقای سطح “عقالنیت سیاسی” در دو سر این منازعه جستجو کند .بلکه تنها راه رویارویی بی تناقض با این موقعیت خطیر را تکیه بر خرد جمعی و توان مبارزاتی مردمی می باشد که هستی فردی و اجتماعی آنها همواره مورد تعرض بوده و اینک در معرض نابودی است. به بیان دیگر مبارزه با مداخله جویی خارجی (تحریم و جنگ) ،ضرورت سازماندهی مبارزات فرودستان و ستمدیدگان برای غلبه بر بن بست تاریخی تحمیل شده بر روند مبارزات آزادی خواهانه و برابری طلبانه را هر چه عیان تر می سازد و این یعنی ضرورت پی گیری فرآیند ناتمام انقالب .به طور مشخص این نگرش رشد نارضایتی عمومی در اثر پیامدهای تحریم اقتصادی و تهدیدهای نظامی (و تهاجم احتمالی) را به خودی خود مستعد رشد اعتراضات خودانگیخته و یا تحول کیفی آنها نمی انگارد؛ بلکه در مقابل ،تقویت و گسترش اجتماعی رویکردهایی را هدف قرار می دهد که اعتراض به شرایط پیش رو را ضرورتی تعیین کننده در پیوستار کلی مبارزات رهایی بخش تلقی می کنند :خواه در حوزه بسط آگاهی های اجتماعی رادیکال و خواه در حوزه سازمانیابی حرکتهای انقالبی. چهار) با این توضیحات می توان دریافت چرا در دسته بندی سه گانه مقاله «سالح صلح» ،دیدگاه تشریح شده در بند باال (بند سوم) به “مبارزه با امپریالیسم” تقلیل داده دوم رویکردها) و سویه شده است (ذیل دسته ِ های ایجابی آن در پیوند با بسط مبارزات مردمی عمال مورد انکار یا تحریف قرار گرفته است .در واقع می توان گفت تفاوت در نحوه نگاه به ماهیت روابط بین الملل و مکانیزم های جهانی سلطه ،به تحلیل های متفاوتی از مناسبات کالن موجود می انجامد که اختالفات آنها نه تنها در چگونگی تنظیم مرزبندی های سیاسی ،بلکه در دامنه انتظارات عملی از بازیگران جهانی عرصه سیاست نیز نمایان می شود .به باور ما همین امر منجر به آن شده است که در مقاله «سالح صلح» کمترین تاکیدی بر نفی تحریم ها و فاجعه بار بودن آنها نشود (طوری که گویا جنگ های امروزی تنها با موشک و بمب آغاز می شوند) .و طرفه آنکه دسته بندی یاد شده حساسیتی را که از سوی برخی رویکردها نسبت به مقوله تحریم اقتصادی و پیامدهای مخرب آن بر زندگی معیشتی مردم و روند مبارزات آنها ابراز شده مسکوت می مجله هفته شماره 26مرداد 1391
گذارد. در حالیکه رویکردی که مضمون آن در ذیل دسته بندی دوم مورد ساده سازی قرار گرفت و تنوع درونی آن به “ضد امپریالست ها”، به عنوان گرایشی تک ساحتی فرو کاسته شد ،بر آن است که همچنانکه تهدیدهای نظامی علیه ایران در جهت تامین اهداف و منافع مقطعی یا استراتژیک جنگ طلبان قرار دارد ،اعمال تحریم های اقتصادی نیز کارکردی در همان جهت دارد ،که مشخصا معطوف است به زمینه سازی برای پذیرش عمومی فاز های بعدی پروسه مداخله گری خارجی و پروژه های آلترناتیو سازی مرتبط با آن. به واقع بر خالف توجیهات و تبلیغات سیاسی مرسوم ،نتیجه تحریم های اقتصادی (همچون مورد عراق) نه تحت فشار قرار گرفتن و تضعیف حاکمیت ،بلکه باال رفتن فشار بر زندگی مردم و تضعیف نیروی مقاومت جمعی و امکانات مبارزات خودانگیخته آنان است .تجربیات تاریخی متعدد نشان می دهد که در “شرایط اضطراری” ای که پیامد تحمیل تحریم های اقتصادی و گسترش سایه جنگ بر فضای عمومی کشور است، از یکسو دستگاه سرکوب حاکمیت موجه تر و فربه تر می شود و از سوی دیگر ناتوانی از رویارویی با دشواری و سنگینی شرایط، ناامیدی و سرخوردگی توده مردم را به دنبال دارد و همه اینها مقدمه ایست برای گسترش «منجی گرایی» و انفعال سیاسی. پنج) برای تشریح دقیق تر پیامدهای ساده سازی انجام شده در مقاله «سالح صلح»، می توان در متن مذکور به جایگاه نامعین جریاناتی اشاره کرد که امروزه بقایای «جنبش سبز» را نمایندگی می کنند :طیف اصالح طلبان و دنباله های سیاسی آنان در خارج کشور به گواهی رسانه های متعدد خود و نیز تریبون هایی که از سوی دولتهای غربی در اختیار دارند ،با تحریم و جنگ مخالفند؛ آنها اگر چه همانند دسته نخست بر راهکار حفظ مذاکرات اتمی و رجوع به عقالنیت دو جانبه تاکید می ورزند ،اما در عین حال عقب نشینی هایی را در پروسه غنی سازی اورانیوم ضروری می دانند و در کنار آن همچنین اصرار دارند که دنیای غرب در مواجهه با ایران ،به جای مسئله اتمی ،مسئله «حقوق بشر و دموکراسی» را در دستور کار خود قرار دهد .به این ترتیب نمی توان جریاناتی که خود را میراث بران جنبش سبز به شمار می آورند را به سادگی در کنار آنهایی که در هیاهوی واکنش های اخیر ،به انحراف افکار عمومی در جهت پیشبرد پروژه اتمی ایران و تثبیت نظام
حاکم بر آن اشتغال دارند قرار داد .چون تا جایی که به استراتژی کالن اصالح طلبان مربوط می شود ،آنها نه به دنبال تثبیت نظام سیاسی رو به فروپاشی ایران ،بلکه به دنبال جانشینی آن به مثابه آلترناتیو مسلم آن هستند (در واقع آنها به دنبال مهار تحوالت اجتناب ناپذیر آینده هستند). با این اوصاف آیا می توان طیف یاد شده را در دسته دوم (یعنی در کنار “ضد امپریالیست ها”) جای داد؟ به دالیل آشکاری پاسخ باز هم منفی است: واضح است که صرف ابراز مخالفت ،سایه شوم جنگ و تحریم را از سر مردم ایران دور نخواهد کرد .بنابراین هر حرکتی در این راستا باید ناظر بر تقویت بدیلی واقعی برای متوقف کردن چرخ های جنگ باشد. اصالح طلبان در کارنامه سیاسی مطول خود و به وبژه در طی اعمال نفوذ بر اعتراضات مردمی اخیر ،به روشنی نشان دادند که یکی از ارکان استراتژی آنان تضعیف سویه های رادیکال رویارویی مردم با حاکمیت است .اما این رویکرد طی جنبش اعتراضی اخیر نه برای تثبیت نظام ،بلکه برای مهار جنبش در ابعاد قابل مدیریت بوده است (از جمله پرهیز از سمت گیری های طبقاتی جنبش) .به بیان دیگر مشی سیاسی اصالح طلبان و هم پیمانان سیاسی آنان در تضاد با ملزومات «سیاست از پایین» قرار دارد و آشکارا از برآمدن «سوژه واقعی تغییر» اکراه دارد (همچنانکه بارها و از جمله در بزنگاه تاریخی جنبش اخیر چنین روندی را سد کرده است) .بنابرابن مخالفت این طیف با جنگ و تحریم را باید صرفا شعاری مردم پسند و پوپولیستی تلقی کرد .چنین رویه ای نه تنها مغایرتی با اهداف امپریالیستی ندارد، بلکه با توجه به اینکه یکی از اهداف اصلی پروژه تحریم اقتصادی ،بستر سازی برای آلترناتیو سازی سیاسی در کشورهاست، این رویه را می توان در راستای دکترین «آلترناتیو سازی» ارزیابی کرد؛ به ویژه اگر ارتباطات نزدیک این طیف با دولت های غربی ،گفتمان سیاسی متجانس مابین آنها (نئولیبرالیسم) و نیز میل وافر اصالح طلبان به کسب قدرت سیاسی را در نظر آوریم. بنابراین رویکرد اصطالح طلبان نسبت به مداخله خارجی را نمی توان در دسته دوم رویکردها (در کنار “ضد امپریالیست ها”) قرار داد .واضح است که این رویکرد در دسته سوم ،یعنی حمایت مستقیم یا غیر مستقیم از تحریم و جنگ هم نمی گنجند. بنابراین بار دیگر به نارسایی دسته بندی ارائه شده در مقاله «سالح صلح» می رسیم. صفحه
173
در کنار اینها برخی مولفه های رهیافت بدیلی که مقاله «سالح صلح» برای رویارویی با شرایط بحرانی حاضر ارائه می دهد و به طور کلی جای گرفتن آن در رهیافت فکری «منطق غرب» ،واجد همپوشانی هایی با رویکرد اصالح طلبانه نسبت به این مقوله است .برای مثال محکومیت صرف حاکمیت ایران بدون ارجاع به مکانیزم های جهانی سلطه ،با سیاستی که نزدیکی یا همسویی با دولت های غربی را شرط وقوع هر «تحولی» می داند ،هر دو به لحاظ ناباوری به توان سوژگی مردم با یکدیگر هم سنخی دارند .از این زاویه راهکار طرح شده در مقاله «سالح صلح» مبنی بر “آگاهی رسانی به مردم در مورد سیاست های جنگ طلبانه و مخرب جمهوری اسالمی” تفاوتی ماهوی با استراتژی متولیان جنبش سبز (آگاهی رسانی عمومی به جای تقویت رادیکالیسم) ندارد؛ چرا که این یک نیز با حذف بخش مهمی از حقیقت ،پیشاپیش سویه رادیکال آگاهی ای که بناست به مردم انتقال داده شود را «خنثی» می کند .در حالیکه می دانیم تحولی که به دست مردم صورت نگیرد نمیتواند جامهای نو بر تن اجتماع کند و ارمغان «تغییر» ی در جهت رهایی محسوب نمی شود .از این جهت هر شکلی از مداخلهی خارجی (خواه با دخالت مستقیم دولتهای بزرگ و خواه از مجرای نهادهای بین المللی همسو با – یا تحت نفوذ – آنان) «مردم» را در مقام رقم زنندگان سرنوشت جمعی خود به حاشیه می راند و با پرورش (میدان دادن به) نخبگان سیاسی همسو با منافع/سیاست های خود، انحالل امکان سوژگی مردم را تعقیب می کند. سخن پایانی :در فضایی که هم از جانب جنگ طلبان غربی ،هم از درون حاکمیت ایران و هم از سوی برخی جریانات اپوزیسیون بر شیپور تهدید و جنگ دمیده می شود ،باید از هر گونه حرکت جمعی بر علیه جنگ استقبال کرد ،مشروط بر آنکه آن حرکت فاقد تناقضات درونی باشد و تحقق سویه های عمده آن مستلزم تضعیف سوژگی مردم یا انکار و تحریف حقیقت نباشد. با در نظر گرفتن این که نفرین تحریم و سایه شوم جنگ به نوعی با نکبت حاکمیت جمهوری اسالمی نیز پیوند خورده است، قطعا تقویت مقاومت مردمی و سازمان یابی مبازرات رادیکال در جهت تغییر نظام حاکم بر ایران ،تنها بدیل ممکن برای رهایی از بحران کنونی است .اما نباید تصور کرد چنین بدیلی بدون مواجهه فعال با موانع و دخالت جویی های امپریالیستی می تواند راهی به سوی تحقق آزادی و برابری بگشاید (تجربه عراق ،مصر و لیبی گواه امروزی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ماست) .از این رو رویکرد بدیل باید متکی بر تقویت سوژگی ستمدیدگان و فرودستان و رشد همبستگی جهانی آنان باشد .تاریخ مبارزات انترناسیونالیستی سرشار از نمونههای امیدبخش و ارزنده ایست از همبستگی بینالمللی برای مبارزه با ستم در هر شکل آن.
صورتبندی تحریف آمیزی از واقعیت ،نمی تواند تحلیلی از فضای سیاسی ارائه دهد که حاوی رهیافت بدیلی جهت خروج از بحران کنونی باشد.
بر این اساس مسئلهی اصلی ما مخالفت با هر رویه ایست که مردم را به حاشیه میراند؛ جنگ و تحریم صرفا نمونههای برجسته ای از چنین رویه هایی هستند .در این میان رویکر ِد ما نه تقلیل دادن معضل جنگ به انتخاب میان ایران و دشمنان خارجی آن، بلکه دقیقا تن زدن از چنین انتخابی است. ساده لوحانه است که تصور کنیم هر کدام از طرفین برای شروع جنگ منتظر انتخاب ما خواهند بود .انتخاب جنگ ،و به طور کلی انتخاب هایی در غیاب مردم ،انتخاب آنان است؛ آن هم بر اساس منافع اقتصادی و سیاسی مشخص .انتخاب ما اما مبارزه سیاسی همه جانبه است؛ به همراه مردم و بر اساس اصولی جهانشمول؛ پهنه این مبارزه جایی است که فرودستان و ستمدیگان در همبستگی خود می توانند «مردم» شوند و سوژه رهایی تاریخی را رقم زنند. دیابلوگ (جمعی از فعالین شبکه ارتباطی دیالوگ) http://blog.youthdialog.net پانوشت: سالح صلح /شاهین نصیری و علیرضا کاظمی نگارندگان مقاله «سالح صلح» در توصیف خود از رویکرد دوم ،با ارجاع به مواضع و گرایش هایی از سوی بخشی از اپوزیسیون “چپ” ایران ،مخالفت این رویکرد با جنگ و دخالت خارجی را هم سنخ با مواضعی قلمداد کرده اند که جمهوری اسالمی نسبت به تحریم و جنگ اتخاذ کرده است .این یکسان انگاری (این همانی) با تاکید بر سه مولفه انجام می گیرد :یک) با غیر سیاسی خواندن این رویکرد نسبت به جنگ و تقلیل آن به مثابه رویکردی “ارزشی -ایدئولوژیک”؛ دو) با اشاره به عناصر «مشترک» در گفتمان “چپ” و ادبیات جمهوری اسالمی؛ نظیر تاکید بر “دشمن خارجی” و “متهم کردن غرب و اسرائیل” از سوی جمهوری اسالمی که از جنس باور به “کارکردهای امپریالیستی نظام سرمایه داری” در گفتمان چپ معرفی شده است؛ سه) با نادیده گرفتن و عبور از مواضع رادیکال اپوزیسیون “چپ” (به طور کلی) .واضح است چنین صفحه
174
بین املللی
ظهور مجدد چین به عنوان قدرت جهانی نوشتۀ جیمز پتراس گاهنامۀ هنر و مبارزه ترجمه توسط حمید محوی
تاریخ قدرت در جهان در نگاه تاریخ شناسان از آن جایی که اکثریت تاریخ شناسان اروپا محور تغییر شکل یافته و نقش برتر چین اقتصادی در غرب (لیبرال ،محافظه کار را در اقتصاد جهانی بین سال های ۱۱۰۰و یا مارکسیست) جامعۀ چینی را به حالت و ۱۸۰۰ندیده گرفتند .ولی جان هابسون با رکود ،عقب افتاده ،محدود ،و با صفاتی چیرگی فوق العاده ای سیر تحول تاریخی این مانند «استبداد شرقی» بازنمایی کرده اند، دوره از اقتصاد جهانی را با ارائۀ مجموعه در نتیجه ضرورت ایجاب می کند که اشتباه داده ها تجربی به رشتۀ تحریر آورد و نشان آمیز بودن چنین نظریاتی را نشان دهیم. داد که چین طی هزارۀ پیشین و پیش از آن که در قرن نوزدهم دچار فروپاشی شود ،در عین حال باید نشان دهیم که چگونه چین، از دیدگاه اقتصادی و تکنولوژیک نسبت به قدرت تکنولوژیک جهانی بین سال های ۱۱۰۰و ۱۸۰۰موجب ارتقاء غرب شده تمدن غرب برتری داشته است. است .غرب تنها از طریق عاریت گیری و ظهور مجدد چین به عنوان قدرت اقتصادی ،جذب اختراعات چینی بود که نتواست گذار بی گمان موضوع ظهور و سقوط پیشین آن به اقتصاد سرمایه داری و امپریالیسم مدرن را برای ما مطرح می سازد ،و سپس می را تحقق بخشد. خواهیم پیرامون تهدیدات بیرونی و درونی که روی آیندۀ نزدیک و در بازگشت این ابر در دومین بخش تالش خواهیم کرد تا عوامل قدرت اقتصادی به عرصۀ بین المللی سنگینی و شرایطی را که در قرن نوزدهم به سقوط چین انجامید مورد بررسی قرار دهیم و نشان می کند به مطرح مسائلی چند بپردازیم. دهیم که چگونه این کشور متناوبا طعمۀ تسلط پیش از همه وجوه اصلی ارتقاء تاریخی چین و استثمار و چپاول قدرت های امپریالیستی و برتری اقتصادی آن را نسبت به غرب در غرب ،ابتدا انگلستان و سپس بقیۀ اروپایی پیش از قرن نوزدهم و با رجوع به کتاب ها ،ژاپن و ایاالت متحده شد. جان هابسون ،تحت عنوان «منشأ شرقی در سومین بخش ،مختصرا به عواملی تمدن غرب» یادآور خواهیم شد. خواهیم پرداخت که موجبات رهایی چین از مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بند استعمار و استعمار نوین را فراهم آورد و سپس نگاهی خواهیم داشت به ظهور مجدد آن به عنوان دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان. و سرانجام به تهدیدات گذشته و دوران معاصر خواهیم پرداخت که روی دوش چین به عنوان قدرت بزرگ اقتصادی جهان سنگینی می کند ،این موضوع را با مقایسۀ شباهت های بین دوران استعمار انگلیس در قرن ۱۸و ،۱۹و استراتژی امپریالیسم ایاالت متحده در حال حاضر نشان خواهیم داد ،و عالوه بر این در مورد نقاط ضعف و قوّ ت واکنش های چین در گذشته و اکنون تأمالتی خواهیم داشت(.)۲
چین :صعود و تحکیم قدرت جهانی بین سال های ۱۱۰۰تا ۱۸۰۰ جان هابسون با تکیه به مقایسات دائمی ،داده های عینی قابل توجهی را مطرح می سازد که به شکل انکار ناپذیری برتری اقتصادی چین را در رابطه با غرب و به ویژه در رابطه با انگلستان نشان می دهد .در این صفحه
175
نوشته ما به برخی از آنها اشاره خواهیم امپریالیسم غرب و سقوط چین داشت : از سال ۱۰۷۸چین بزرگترین تولید کنندۀ فوالد در جهان بود ( ۱۲۵۰۰۰تن) در صورتی که تولید همین محصول در انگلستان در سال ۱۷۸۸بالغ بر ۷۶۰۰۰تن تخمین زده شده است. چین در زمینۀ تولید پارچه ،تا پیش از «انقالب پارچه بافی» در انگلستان قرن هجدهم ،در سطح جهانی پیشگام بود. چین در جایگاهی که به عنوان نخستین قدرت تجاری جهان احراز کرده بود با بخش عظیمی از آسیای غربی ،آفریقا ،خاورمیانه و اروپا داد و ستد می کرد. «انقالب کشاورزی» چین و تولیدات آن در قرن هجدهم از غرب پیشی می گرفت. اختراعات در تولید کاغذ ،کتاب چاپی ،اسلحۀ گرم و ابزارآالت ،چین را به ابرقدرتی تبدیل ساخت که محصوالت آن به مدد پیشرفته ترین سیستم ناوبری به تمام جهان صادر می شد. چین بزرگترین کشتی های باربری را در اختیار داشت .در سال ۱۵۸۸بزرگترین کشتی های انگلیسی ۴۰۰تن بار می توانست حمل کند ،ولی کشتی های چینی ۳۰۰۰تن بار حمل می کرد .حتی در پایان قرن هجدهم تجار بخش خصوصی چین ۱۳۰۰۰۰کشتی در اختیار داشتند ،یعنی خیلی فراتر از انگلیسی ها .چین جایگاه برتر اقتصادی اش را در جهان تا آغاز قرن نوزدهم حفظ کرد. سازندگان انگلیسی و اروپایی از الگوی چین برای بدل سازی و جذب پیشرفته ترین ابزار آالت فنی استفاده کردند ،و بر این اساس شتاب زده می خواستند وارد بازار چین مدرن شوند که درآمد سرشاری را نوید می داد. تا سال ،۱۷۵۰درآمد ساالنه برای هر فرد چینی معادل انگلیسی ها بود ،و این امر به مدد نظام بانکی ،اقتصادی که بر اساس پول کاغذی ثابت ،تولیدات کارخانه ای و بازدهی خوب کشاورزی تحقق یافته بود. وضعیت برتر چین با باال آمدن امپریالیسم بریتانیا که با تحقق پیشرفت های فنی ،دریایی و تجاری ،با شتاب چین و دیگر کشورهای آسیا را پشت سر گذاشت و به قدرتی جهانی تبدیل شد. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
ستون و اسباب اصلی فتوحات بریتانیا و غرب در شرق عبارت است از نظامی سازی دولت های امپریالیستی ،نبود مناسبات اقتصادی پایاپای با کشورهای خارجی و طبیعت ایدئولوژی امپریالیسم غرب که فتح کشورهای خارجی را امری قابل توجیه تلقی می کرد.
های بین المللی و امپریالیستی غافلگیر شده بودند. گرایش غرب به استعمار کشورها از طریق اسلحه ،و غارت منابع آنها و ایجاد ارتش های عظیم مزدور تحت فرماندهی افسران اروپایی به قدرت بین المللی چین پایان داد. پایه و اسباب برتری اقتصادی چین در «نبود دخالت در امور داخلی همکاران تجاری» استوار بود.
بر خالف چین ،انقالب صنعتی بریتانیا و در جبهۀ مقابل امپریالیست های بریتانیایی گسترش آن در فراسوی دریاها محصول با خشونت وارد آسیا شدند تا اقتصاد محلی سیاست جنگی و جنگ طلبانه است .به گفتۀ را بر اساس نیازهای امپراتوری سازماندهی جان هابسون بین ۱۶۸۸و ،۱۸۱۶انگلستان کرده (با حذف رقبای اقتصادی ،و حتی ۵۲درصد از این مدت را در جنگ بوده حذف تولید کنندگان پنبه در هند که مؤثر تر بودند) و کنترل دستگاه های سیاسی، است(.)۳ اقتصادی و اداری محل را به دست گیرند و در حالی که کامیابی های چین بر اساس سیستم استعماری را جایگزین سازند. مبادالت آزاد ،تولید و ابتکارات تجارتی و بانکی به دست می آمد ،بریتانیایی ها سد امپراتوری بریتانیا با تصاحب منابع گمرکات ،فتوحات نظامی و تخریب دائمی مستعمرات و نظامی سازی گستردۀ نظام شرکت های خارجی رقیب و به همین گونه ،اقتصادی اش ساخته شد( .)۵قدرت نظامی دزدی و غارت منابع محلی را ترجیح می بریتانیا خیلی زود جایگزین چین شد. دادند. سیاست خارجی چین به دلیل اعتماد اغراق برتری چین روی «منافع متقابل» طرفین در آمیزی که نخبگان کشور به مناسبات تجاری معامالت پایه گذاری شده بود ،ولی بریتانیایی خود داشتند دچار ورشکستگی شد .افسران ها سربازان مسلح مزدور را به کار می چینی و تجار بزرگ که در پی سازش کاری بستند ،و فشارهای وحشیانه و «اختالف با بریتانیایی ها بودند ،امپراتور را متقاعد بیانداز و حکومت کن» برای ایجاد تقسیمات ساختند که واگذاری امتیازات فرامرزی محلی از روش های دائمی آنها را تشکیل می ویرانگر را بپذیرد و بازارهایش را به روی داد .در صورتی که اهالی بومی مقاومت می بریتانیایی ها بگشاید ،حتی اگر به ضرر کردند ،انگلیسی ها (همانند دیگر قدرت های تولید کننده های چینی تمام شود و عالوه بر امپریالیستی) برای کشتار جمعی تمام منطقه این از حاکمیت محلی نیز قطع نظر کند. تردیدی به خود راه نمی دادند(.)۴ مثل همیشه و در همه جا بریتانیایی ها با در ناتوانی از رقابت و ورود به بازار چین ،آتش آوردن برای منازعات درونی و ایجاد انگلستان به کار بست قدرت نظامی خشن شورش های تصنعی موجبات تزلزل هر چه روی آورد .انگلستان در استعمارکده هایش بیشترکشور را فراهم آوردند. در هند و مناطق دیگر مزدوران را آموزش داده و مسلح می ساخت تا چین را مجبور نفوذ غرب و بریتانیا به بازار چین و تبدیل به واردات محصوالتش کند و قراردادهای این کشور به مستعمره طبقۀ تازه ای را به نابرابر را بپذیرد .چین انباشته از تریاک وجود آورد :ثروتمندان «کومپرادور» چینی بریتانیایی شده بود که در زمین های (طبقۀ بورژوازی وابسته و معامله گر) که کشاورزی هند کاشته می شد و در عین حال محصوالت انگلیسی را وارد می کردند و بر قوانین چینی را نقض می کرد که واردات این اساس بود که تصرف منابع و بازارهای و فروش موار مخدر را ممنوع کرده و یا محلی را تسهیل ساختند .غارت امپریالیستی موازین قانونی خاصی برای آن اراده کرده موجب استثمار توده های وسیع دهقان و کارگر چینی شد که می بایستی مالیات های بود. کمرشکنی را تحمل کنند. رهبران چینی اگر چه از دیرباز به برتری تجاری و محصوالت خود اطمینان داشتند ،رهبران چین برای پرداخت قروض جنگ ولی برای مقابله با روش های نوین قدرت و ورشکستگی اقتصادی که قدرت های صفحه
176
امپریالیستی غرب تحمیل کرده بودند، دهقانان را تحت فشار می گذاشتند .چنین وضعیتی موجب شد که دهقانان به گرسنگی محکوم شوند ،و به همین علت بود که دست به شورش می زدند. در آغاز قرن بیستم (کمتر از یک قرن پس از جنگ تریاک) ،چین جایگاه خود را در جهان به عنوان قدرت اقتصادی از دست داد، و به کشوری از هم گسیخته و نیمه استعماری تبدیل شد که توده های عظیم آن به فقر محکوم شده بودند .بنادر مهم تحت نظارت افسران امپریالیسم غرب اداره می شد و امور داخلی کشور نیز به دست حاکمان بزهکار و رشوه خوار افتاده بود که با خشونت تمام رفتار می کردند .و در این دوران بود که میلیون ها چینی به تریاک انگلیسی معتاد شده بودند. دانشگاه های بریتانیا :سخنوران مدافع فتوحات امپراتوری تمام کالس آکادمیک غرب و در رأس آن تاریخ شناسان امپریالیسم انگلیس تسلط امپریالیسم انگلیس در آسیا را به «برتری فنی» انگلستان و فقر چین و استعمارزدگی آن را به «تأخیر شرق» نسبت داده اند .به روشنی می بینیم که تاریخ شناسان امپریالیست بریتانیایی معموال برتری هزارسالۀ تجاری و فنی چین را که تا آغاز قرن نوزدهم به طول انجامید ،ندیده می گیرند. در پایان سال های ۱۹۲۰با تهاجم امپریالیسم ژاپن ،چین انسجام خود را از دست داد .با قوانین امپریالیستی ،در حالی که قدرت های امپریالیستی مانند ژاپن و غرب اقتصاد چین را به تاراج می بردند ،صدها میلیون چینی یا از گرسنگی هالک شدند و یا دارایی هایشان را از دست دادند و یا به قتل رسیدند .چنین وضعیتی موجب شد که تمام نخبگان ،یعنی کمپرادورها (بورژوازی وابسته و معامله گر) که با کشورهای امپریالیستی همکاری می کردند ،از دیدگاه چینی ها اعتبارشان را کامال از دست بدهند. تاریخ کشور پیروزمند ،پویا و قدرتمند چین در خاطرۀ جمعی مردم چین باقی مانده بود ولی توسط روشنفکران درخشان آمریکایی و انگلیسی کامال به شکل تحریف شده عرضه می شد .مفسران غربی یادمان جمعی چین را بی اعتبار دانسته و آن را به عنوان توهمات مسخره و نوستالژی اربابان و حاکمان و تکبر بی پایه و اساس سلسلۀ هان تلقی می کردند.
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
باز زایی چین از خاکستر چپاول و تحقیر امپریالیسم : انقالب کمونیستی چین
کامیابی انقالب کمونیستی چین در اواسط قرن بیستم موجب شد که چین مدرن به جایگاه دومین قدرت اقتصادی جهان ارتقا یابد. ارتش سرخ ،ارتش رهایی بخش خلق ،ابتدا ارتش امپراتوری ژاپن را شکست داد و سپس ارتش امپریالیستی ایاالت متحده که توسط کومینتانگ پشتیبانی می شد ،ارتش «ملّی» که تحت اختیار کمپرادورها بود، یکی پس از دیگری از ارتش سرخ شکست خوردند .چنین روندی موجب شد که چین انسجام و اتحاد خود را پیرامون دولتی حاکم و مستقل باز یابد. دولت کمونیست امتیازات فرامرزی امپریالیست های غربی را بی اعتبار اعالم کرد ،و به قدرت اربابان جنگ و تبهکاران، صاحبان میلیونر فاحشه خانه ها ،فروشندگان زن و مواد مخدر و دیگر فروشندگان و کار چاق کن های امپراتوری ایاالت متحده و اروپا پایان بخشید.
به مدد آن عاملی که با نام «سرمایۀ انسانی» می نامند و بسیج غول آسای اجتماعی، کمونیست ها جاده ،فرودگاه ،پل ،کانال ،راه آهن و صنایع وابسته ،مانند زغال سنگ، فوالد ،آهن را به وجود آوردند ،و بر این اساس بود که ستون فقرات اقتصاد چین مدرن را به منسۀ ظهور رساندند. نظام آموزشی و بهداشتی وسیع در چین کمونیست نیروی کار تحصیل کرده و سالمی را به وجود آورد که برای کار سازنده انگیزۀ کافی داشتند .ارتش بسیار حرفه ای چین مانع ایاالت متحده شد تا امپراتوری نظامی اش را تا شبه جزیرۀ کره و تا آستانۀ مرزهای چین گسترش دهد. به همان شکلی که تاریخ شناسان و مبلغانی که تاریخ چین «در حال زوال و ساکن» را برای توجیه خشونت فاتحانه اختراع کردند ،هم کاران معاصر آنها نیز تاریخ سی سالۀ اوّ ل انقالب کمونیست چین را با نفی نقش مثبت آن در گسترش تمام عناصر یک اقتصاد ،دولت و جامعۀ مدرن به رشتۀ تحریر آوردند.
روشن است که رشد سریع چین نتیجۀ گسترش بازار داخلی ،آموزش و تشکیل هیئت ها و متخصصان علمی ،مهندسان فنی و کارگران آموزش دیده و ماهر آن بود و عالوه بر این باید از طرح و سرمایه گذاری های کمونیست ها در زمینۀ بیمه انقالب کمونیستی به مفهوم واقعی کلمه و به های اجتماعی یاد کنیم که تحرک کارگران تمام معنی دولت مدرن چین را بنیانگذاری و دهقانان را تضمین کرده و ارتقاء بخشید. کرد .رهبران نوین برای بازسازی اقتصاد چین که به دلیل جنگ های امپریالیستی و ارتقاء چین به عنوان قدرت در صفحۀ حاکمیت سرمایه داران چپاولگر ژاپنی و شطرنج جهانی در سال ۱۹۴۹با حذف غربی کامال دچار فروپاشی شده بود ،اقدام طبقۀ سرمایه داران مالی و معامله گران کردند .بیش از ۱۵۰سال ننگ و تحقیر ،ملت انگلی یعنی طبقۀ بورژوازی کمپرادور آغاز چین غرور و شرافت ملی خود را بازیافت .شد که بی هیچ ابهامی نقش واسطه گران امپریالیست های اروپایی ،ژاپنی و آمریکایی دخالت عناصر اجتماعی – رواشناختی در را برای چپاول ثروت های عظیم چین ایفا قابلیت کشور در دفاع از خود علیه حمالت ،می کردند. خرابکاری ها ،تحریم ها و محاصرات تحمیل شده توسط ایاالت متحده در فردای پیروزی انقالب کمونیستی ،نقش بسیار مهمی ایفا کرد. خالف آن چه اقتصاددانان غربی و اقتصاددانان نئولیبرال چینی مدعی می شوند، پویایی رشد چین در سال ۱۹۸۰شروع نشد ،انتقال چین به سوی سرمایه داری بلکه از سال ۱۹۵۰با اصالحات کشاورزی آغاز شد که ابتدا زمین ،زیربناهای ضروری، اعتبار و کمک های فنی برای صدها میلیون دهقان و کارگر کشاورز فقیر را فراهم آورد .از تاریخ ،۱۹۸۰دولت چین تغییرات اسفناکی در وضعیت اقتصادی به وجود صفحه
177
آورد :طی سه دهۀ بعدی کشور را به روی سرمایه گذاری های بزرگ باز کرد ،هزاران کارخانۀ صنعتی را خصوصی سازی کرد و به شکل اختیاری سیاستی را به اجرا گذاشت که روی تمرکز حقوق ها تکیه داشت و هدف از آن نیز باز تولید طبقه ای میلیاردر در جایگاه رهبر اقتصادی بود که می بایستی در رابطه با سرمایه گذاری های خارجی تشکیل گردد. طرح طبقۀ رهبران سیاسی چین عبارت بود از به عاریت گرفتن شناخت فنی ضروری برای ورود به بازارهای خارجی از طریق شرکت های خارجی که نیروی کار ارزان قیمت عظیمی را در اختیار آنها می گذاشتند. دولت چین بودجه های عظیمی را که به بخش عمومی تعلق داشت برای تأمین رشد سرمایه داری سرازیر ساخت و بر این اساس نظام آموزشی و درمانی ملی رایگان را منحل کرد .بودجه هایی را که به ساخت مسکن برای صدها میلیون دهقان و کارگر اختصاص داشت به صندوق اعتبارات معامله گران ساختمانی واریز کرد تا آپارتمان های لوکس خصوصی و آسمان خراش برای دفاتر تجاری بسازند. استراتژی سرمایه داری نوین چین ،و به همین گونه رشد فزایندۀ آن ،در تحوالت عمیق ساختاری و سرمایه گذاری های اجتماعی حجیمی ریشه دارد که توسط دولت کمونیستی دوران قدیم انجام گرفته است .بال و پر گرفتن بخش خصوصی چین بر بنیان هزینه های هنگفت اجتماعی تحقق یافت که به سال ۱۹۴۹بازمی گردد. طبقۀ پیروزمند سرمایه داری نوین و هم کاران غربی آنها به خود می بالند که مبتکر و سازندۀ «معجزۀ اقتصادی» در چین و ارتقاء آن به مقام دوّ م در اقتصاد جهانی هستند .طبقۀ ممتاز چینی برای اعالم چنین جایگاهی برای چین ،در رابطه با شکاف طبقاتی خشونت بار شتابی به خرج نمی دهد، چرا که در هر صورت هنوز بدتر از ایاالت متحده وجود ندارد. چین :فرمانبرداری از امپریالیست ها در رقابت بین المللی
رشد فزایندۀ بخش صنعتی چین حاصل سرمایه گذاری های اجتماعی کامال هدفمند، با منافع بسیار هنگفت ،اختراعات فنی و بازار داخلی حفاظت شده تحقق یافته است. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
سرمایۀ خارجی نیز البته منافعی در برداشته ولی همواره در چهار چوب اولویت ها و موازین دولت چین بوده است« .استراتژی بهره برداری» پویای رژیم ارزش اضافی تجاری عظیمی به وجود آورد که چین را به یکی از بستانکاران بزرگ جهان تبدیل کرد و به ویژه در رابطه با ایاالت متحده. برای حفظ پویایی صنعتی ،چین می بایستی مقادیر زیادی مواد اولیه وارد کند ،یعنی موضوعی که این کشور را واداشت تا در خارج یعنی در کشورهای صادر کنندۀ مواد معدنی و محصوالت کشاورزی مانند آفریقا و آمریکای التین به شکل گسترده سرمایه گذاری کند. از سال ،۲۰۱۰چین به هم کار اصلی بسیاری از کشورهای آسیایی ،آفریقایی و آمریکای جنوبی تبدیل گردید ،و بر این اساس جایگزین ایاالت متحده و اروپا شد. چین مدرن ،مانند چین سال های بین ۱۱۰۰ و ۱۸۰۰به یمن قابلیت معجزه آسای تولیدی خود به قدرت اقتصادی مهمی در سطح جهانی ارتقاء یافت .تجارت و سرمایه گذاری ها در چهار چوب تمام و کمال عدم دخالت در امور داخلی کشورهایی که شریک تجاری چین بودند انجام گرفت .خالف ایاالت متحده ،چین برای نفت علیه هیچ کشوری حملۀ نظامی نکرد ،بلکه برعکس قراردادهای سودمند به امضا رساند.
رشد چین تقریبا ۹درصد در سال بوده و ارزش تولیداتش به سرعت افزایش می یابد .در حالی که ایاالت متحده و اروپا بین سال های ۲۰۰۷تا ۲۰۱۲در اطراف یک درصد متوقف شده است .دانشمندان خالق و مهندسان چینی آخرین اختراعات غربی ها ( و ژاپنی ها) را جذب و بهینه سازی کرده، و بر این اساس هزینۀ تولیداتشان را کاهش داده اند .چین به عنوان وام دهندۀ اصلی در آمریکای جنوبی جایگزین «مؤسسات مالی بین المللی» شد که توسط ایاالت متحده و اروپا (صندوق بین المللی پول ،بانک جهانی و بانک میان آمریکایی برای گسترش) نظارت می شود. چین هم چنان نخستین سرمایه گذار در زمینۀ منابع معدنی و انرژی در آفریقا می باشد. و می بینیم که چین حتی جای آمریکا را به عنوان نخستین شریک تجاری عربستان سعودی و سودان گرفته و نخستین خریدار نفت ایران است ،و می رود تا به نخستین خریدار تولیدات نفتی ونزوئال تبدیل شود. امروز چین نخستین تولید کننده و صادر کنندۀ جهانی ،حتی در بازار ایاالت متحده است که در عین حال به یمن ۱۳۰۰میلیارد دالر اوراق بهاداری که از خزانۀ ایاالت متحده در اختیار دارد ،نقش چرخ نجات مالی را ایفا می کند.
زیر فشار کارگران ،مزرعه داران و دهقانان، رهبران چین برای متعادل ساختن اقتصاد و چین برای منافع چینی ها در خارج جنگ اجتناب از بی ثباتی اجتماعی ،بازار داخلی به پا نمی کند ،مانند ایاالت متحده که برای شان را وسعت بخشیده و حقوق ها و هزینه منافع اسرائیل در خاورمیانه لشگر کشی می های اجتماعی را افزایش داده اند. کند. برعکس ،در ایاالت متحده ،حقوق ها و رابطۀ بین قدرت اقتصادی و قدرت نظامی خدمات اجتماعی حیاتی به شکل هشداردهنده در چین کامال در قطب مخالف ایاالت متحده ای رو به افول بوده است. است ،و ایاالت متحده یعنی یک امپراتوری نظامی عظیم انگلی که اقتصاد بین المللی را تمام این موارد نشان می دهد که چین در تحت تأثیر قرار داده و در مسیر زوال خود ظرف ده سال آینده جای ایاالت متحده را به عنوان نخستین قدرت اقتصادی جهان خواهد حرکت می کند. گرفت ،ولی به این شرط که ایاالت متحده به هزینه های نظامی ایاالت متحده ۱۲برابر آن حمله نکند ،و به این شرط که نابرابری بیشتر از چین است ،و در تالش های عمیق طبقاتی در چین موجب شورش واشینگتن برای جلوگیری از ارتقاء چین عمومی نگردد. برای کسب قدرت بین المللی ،بی گمان ارتش ایاالت متحده نقش اصلی را به عهده دارد .تهدیدات جدی روی ارتقاء چین در جهان سنگینی می کند .خالف آن چه در گذشته ارتقاء چین :آیا تاریخ دوباره تکرار خواهد روی داد ،قدرت اقتصادی چین اهداف امپریالیستی ندارد .چین در مقایسه با ایاالت شد؟ متحده و اروپا توانایی هدایت جنگ های تهاجمی و تسخیر منطقه ای را در اختیار ندارد و از این دیدگاه دچار تأخیر می باشد. صفحه
178
چنین امری شاید به چین اجازه داد که امکانات مالی خود را برای ایجاد قدرت اقتصادی به کار بیاندازد ،ولی امروز چین در مقابل برتری نظامی ایاالت متحده ،انبار اسلحۀ عظیم ،پایگاه های خط مقدم و موضع گیری های جغرافیایی – نظامی استراتژیک در سواحل چین و در مناطق مجاور به آن، بی دفاع است. در قرن نوزدهم ،امپریالیسم بریتانیا مواضع چین را در عرصۀ بین المللی با استفاده از برتری نظامی اش و با تسخیر بنادر چین – و مشخصا به دلیل اعتماد چین به «برتری تجاری» اش ،ویران کرد. فتح هند ،برمه و بخش بزرگی از آسیا به انگلستان اجازه داد که پایگاه های استعماری ایجاد کند و ارتش محلی مزدور را به استخدام خود درآورد .انگلیسی ها و متحدان مزدورشان چین را محاصره و منزوی کردند ،و همین امر موجب بی ثباتی بازار چین شد و قراردادهای تجاری کمر شکنی را متحمل گردید .ارتش امپراتوری بریتانیا به چین تحمیل می کرد که چه کاالیی را باید وارد کند (و تریاک ۵۰درصد صادرات انگلیس را در سال های ۱۸۵۰تشکیل می داد) و در عین حال قابلیت در رقابت این کشور را نیز با قیمت های مناسب تر خنثی می کرد. امروز ایاالت متحده همان سیاست را ادامه می دهد :ناوگان ایاالت متحده در راه های تجاری دریایی چین گشت می زند و آنها را تحت کنترل دارد ،و منابع نفتی فرامرزی این کشور را نیز از طریق پایگاه هایش تحت نظر دارد .کاخ سفید اوباما و کلینتون در حال تدارک پاسخ نظامی سریع از طریق پایگاه هایشان در استرالیا ،فیلیپین ،و دیگر کشورهای آسیایی است. ایاالت متحده به تالش هایش برای جلوگیری از دسترسی چین به منابع استراتژیک خارجی شدت بخشیده ،و به همین علت از جدایی طلبان «برآمده از خلق» و «شورش گران» در چین غربی ،تبت ،سودان ،برمه، ایران ،لیبی ،سوریه و در دیگر کشورها پشتیبانی می کنند. قراردادهای نظامی ایاالت متحده با هند و ایجاد رژیم دست نشاندۀ قابل تعویض در پاکستان تالش هایش را برای منزوی ساختن چین به پیش می برد. چین به سیاست خود به اصول «گسترش مجله هفته شماره 26مرداد 1391
هماهنگ» و «عدم دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر» وفادار است و دیدیم که وقتی ارتش امپریالیستی ایاالت متحده و اروپا مشخصا به قصد جلوگیری از گسترش تجاری صلح آمیز چین به یکی از شرکای تجاری اش حمله کرد ،چین خنثی باقی ماند. چین برای حفاظت از منافع اقتصادی اش در خارج ،استراتژی سیاسی و ایدئولوژیک ندارد و همین امر ایاالت متحده و ناتو را تشویق کرده تا تمایالت و رژیم های مخالف پکن را سر کار بیاورد. بارزترین نمونۀ این واقعیت حمله به لیبی است که ایاالت متحده و ناتو برای سرنگونی دولتی مستقل به رهبری رئیس جمهور معمر قذافی مداخله کردند ،یعنی کشوری که با چین قرارداد تجاری بسته بود که حجم آن به بیش از چندین میلیارد دالر می رسید. بمباران شهرها ،بنادر و سامانه های نفتی لیبی توسط ناتو ،چین را مجبور ساخت که ۳۵۰۰۰مهندس نفت و کارگر ساختمان چینی را ظرف چند روز به کشور بازگرداند. همین واقعه در سودان روی داد یعنی جایی که چین میلیاردها برای گسترش صنعت نفت سرمایه گذاری کرده بود. ایاالت متحده ،اسرائیل و اروپا شورشیان سودانی را مسلح کردند تا به چینی هایی که در صنایع نفت کار می کنند حمله کرده و تولید نفت را مختل سازند(.)۶ در هیچ یک از این دو مورد چین در رابطه با حملۀ امپریالیست های آمریکایی و اروپایی به شرکای تجاری و خسارت وارد آوردن به سرمایه گذاری هایش واکنشی نشان نداد. در حکومت مائو زدونگ ،چین فعاالنه به تجاوز امپراتوری پاسخ می گفت .چین از جنبش های انقالبی و دولت های مستقل جهان سوّ م حمایت می کرد. امروز چین از دولت ها یا جنبش هایی که می توانند قراردادهای تجاری و سرمایه گذاری هایش را در خارج حفاظت کنند، فعاالنه پشتیبانی نمی کند .فقدان توانایی چین از رویارویی با تجاوزات نظامی ایاالت متحده علیه منافع اقتصادی اش ،بی گمان به مشکالت ساختاری عمیق باز می گردد. سیاست خارجی چین بر اساس منافع عظیم تجاری ،مالی و صنعتی بنیانگذاری شده و روی «رقابت پذیری اقتصادی» برای به دست آوردن سهم بیشتر از بازار تمرکز
دارد ،و با بنیان های نظامی و امنیتی قدرت اقتصادی در جهان کامال بیگانه است. طبقۀ سیاسی چین عمیقا متأثر از طبقۀ نوین میلیاردرهایی است که با صندوق عدل و عدالت غرب رابطۀ تنگانگی داشته و ارزش های غربی را بی آن که تمام جوانب آن را در نظر بگیرند – و تردیدی در حقانیت آن به خود راه بدهند -جذب کرده اند. گواه این مدعی ،آن است که می بینیم فرزندانشان را برای تحصیل به دانشگاه های ممتاز و نخبه گرای ایاالت متحده و اروپا می فرستند .این طبقه به هر قیمتی که شده می خواهد با غرب به توافق برسد. از آن جایی که چیزی از برپا کردن امپراتوری نظامی در نمی یابند و نمی فهمند، هر بار که دسترسی آنها به منابع و بازارها با مداخلۀ امپریالیست ها دچار اختالل می گردد ،به آن شکلی که باید واکنش نشان نمی دهند .رویکرد «پیش از همه معامالت» چین شاید تا وقتی که به عنوان مهره ای روی سطح شطرنج اقتصاد جهانی مطرح بود و تا وقتی که امپریالیسم ایاالت متحده «گشایش به روی سرمایه داری» را برای تصاحب شرکت های دولتی و اجتماعی چین و غارت اقتصادی آن فرصت مناسبی می دید، رویکردی قابل قبولی به نظر می رسید .ولی وقتی چین (خالف اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق) تصمیم گرفت کنترل سرمایه ها و توسعۀ «سیاست صنعتی» طرح ریزی شده و کنترل شده توسط دولت را حفظ کند و سرمایه های غربی و انتقال تکنولوژی را که از طریق نفوذ در بازار داخلی و خارجی ایاالت متحده به دست آمده بود ،به سوی شرکت های دولتی هدایت کند ،واشینگتن اعتراض کرد و اعالم کرد که دست به اقدامات تالفی جویانه خواهد زد. ارزش اضافی عظیم تجاری چین در رابطه با ایاالت متحده موجب واکنش دو تیغۀ واشینگتن شد .واشینگتن مقادیر زیادی اوراق بها دار از خزانۀ ایاالت متحده به چینی ها فروخت و استراتژی همه جانبه ای برای جلوگیری از پیشرفت چین را آغاز کرد. ایاالت متحده به دلیل فقدان قدرت اقتصادی در جلوگیری از سقوط کشورشان ،به تنها عنصر«برتر» خود تکیه کرد – برتری نظامی ،مستقر در شبکۀ پایگاه های تهاجمی در سر تا سر سیّاره ،رژیم های مشتری، سازمان های غیر دولتی و مزدوران ایدئولوژیک و یا مسلح. صفحه
179
واشینگتن دستگاه امنیتی مرئی و نامرئی گستردۀ خود را به میدان فراخوانده تا به شرکای تجاری چین خسارت وارد سازد. واشینگتن روی روابط دراز مدت خود با رهبران فاسد ،مخالفان ،روزنامه نگاران و میلیونرهای رسانه ها حساب می کند که پشتیبانی تبلیغاتی نیرومند را به نفع ایاالت متحده پوشش دهند ،تا در این مدت تهاجمات نظامی اش را علیه منافع چین در خارج به پیش ببرد. چین به همان دلیل که بر اساس سیاست عدم مداخله در امور داخلی کشورها عمل می کند، هیچ دستگاه قابل مقایسه ای با امنیت ایاالت متحده در اختیار ندارد .چین واکنشی علیه تهاجم امپریالیستی نشان نداد ،و تنها بیانیه ای دیپلماتیک به شکل تراکت به زبان انگلیسی منتشر کرد تا سیاست خود را توضیح دهد، و یادآور شود که از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد استفاده کرده و با اقدامات ایاالت متحده برای سرنگون ساختن رژیم مستقل اسد در سوریه و تحریم های سرسختانه علیه ایران مخالف است. پس از وتوی چین علیه قطعنامۀ ایاالت متحده و سازمان ملل متحد برای حمله علیه سوریه ( ،)۷وقتی نخست وزیر ایاالت متحده هالری کلینتون حقانیت «قانونی» چین را قویا زیر عالمت سؤال برد ،مقامات چینی قاطعانه واکنش نشان دادند. استراتژیست های نظامی چین بیش از پیش به شدت گرفتن تهدیدات نظامی علیه چین آگاهی یافته و اظهار نگرانی می کنند .برای سال های ۲۰۱۵-۲۰۱۱بودجۀ ارتش چین ۱۹درصد افزایش داشته است( .)۸ولی حتی با چنین افزایشی ،بودجۀ نظامی چین ۵برابر کمتر از ایاالت متحده بوده ،و عالوه بر این چین هیچ پایگاه نظامی در خارج در اختیار ندارد ،در حالی که ایاالت متحده ۷۵۰پایگاه فرامرزی در اختیار دارد. عملیات سرویس های جاسوسی چین در خارج تقریبا در حد صفر است .سفارتخانه های چین برای منافع تجاری اداره می شود و خطر خشونت سیاسی در طرح تعویض رژیم توسط ناتو علیه لیبی را درک نکردند و ندیدند ،و از مطلع ساختن پکن در معنای چنین واقعه ای کوتاهی کردند. وجود دو ضعف ساختاری دیگر مانع تبدیل شدن چین به یک قدرت جهانی می گردد .این دو مورد از رهبران سیاسی منشأ می گیرد که قویا غرب زده هستند و نظریات اقتصادی ایاالت متحده در زمینۀ مبادالت آزاد را بی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
آن که به نظامی سازی اقتصاد آن توجه نشان دهند پذیرفته اند. نظریه پردازان چینی مثل طوطی تبلیغات ایاالت متحده را تکرار می کنند و از «محسنات دموکراتیک» اردوهای انتخاباتی ریاست جمهوری که میلیاردها دالر هزینه بر می دارد می گویند ،که در عین حال از اختالالت مالی پشتیبانی کرده و بر این اساس به وال استریت اجازه داد تا بانک ها و دارایی ها چین را ببلعد. شماری از نظریه پردازان و نمایندگان تجاری چین در ایاالت متحده آموزش دیده اند و تحت تأثیر وابستگی هایشان به دانشگاه های ایاالت متحده و نهادهای مالی بین المللی مستقیما به وال استریت و سیتی لندن (مرکز تجاری لندن) وابسته هستند.
وابسته و معامله گر نوین) میلیاردها دالر به حساب های بانکی در خارج سپردند ،ویال و آپارتمان لوکس در لندن ،تورنتو ،لوس آنجلس ،مانهاتان ،پاریس ،هونگ کونگ و سنگاپور خریداری کردند .یک پای آنها در چین است (منبع ثروت آنها) و پای دیگرشان در غرب است (جایی که مصرف می کنند و ثروتشان را پنهان می سازند). کمپرادورهای غرب زده عمیقا ذوب در نظام اقتصادی چین هستند و با رهبران سیاسی، اعضای دستگاه حزب و دولت پیوندهای خویشاوندی دارند .روابطشان با ارتش و با جنبش های اجتماعی کمتر است ،حتی اگر برخی دانشجویان «مخالف» و روشنفکران مبارزه در جریان «جنبش دموکراتیک» از سوی سازمان های غیر دولتی امپریالیسم غرب پشتیبانی شده باشد.
با کسب نفوذ کمپرادورها قدرت نهادهای این نظریه پردازان و نمایندگان تجاری اقتصادی دولت تضعیف شد و همین امر کامیاب شدند ومزدهای سخاوتمندانه ای منشأ نفوذ چین به عنوان قدرت اقتصادی گرفتند و پست های واال رتبه ای در در عرصۀ بین المللی بود ،یعنی دقیقا همان نهادهای چینی به آنها واگذار شد .آنها «آزاد فرایندی که در قرن نوزدهم سامان یافته سازی بازارهای مالی» را به عنوان اقتصاد بود و تا وقتی که به عنوان میانجی گر در پیشگام تعریف کردند و به جای آن که چنین خدمت منافع امپراتوری بریتانیا بود معتبر امری را منشأ بحران اقتصادی امروز بدانند ،باقی ماند .در قرن نوزدهم ،زیر پوشش به عنوان رویکردی مؤثر در بال و پر گیری «لیبرالیسم» ،انگلیسی ها طی کمتر از ده سال ( ۵۰۰۰۰۰۰۰پنجاه میلیون) چینی را در بازار جهانی دانستند. به تریاک معتاد کردند. این نظریه پردازان («روشنفکران») غرب زده که به کمپرادورهای قرن نوزدهم شباهت امروز ،زیر پوشش «دموکراسی و حقوق زیادی دارند ،نتایج نفوذ امپراتوری غرب بشر» ناوگان ایاالت متحده در کنار سواحل را در دراز مدت دست کم گرفتند و یا به چین گشت می زند .نخبگانی که ارتقاء چین طوری کلی نفی کردند .این نظریه پردازان را هدایت می کردند ،بین هزاران میلیاردر درک نمی کنند که اختالل مالی در ایاالت نو کیسه و مولتی میلیاردرهایی که ساکن متحده موجب بحران فعلی بوده و درک نمی رأس هرم بودند ،و صدها میلیون کارگر، کنند که این روند سرانجام به دست یازیدن دهقان و کارگر مهاجر فقیر در پائین به غرب به نظام ملی چینی خواهد انجامید که نابرابری عظیمی دامن زدند. نتیجۀ آن هدایت کردن پس انداز داخلی چین به سوی فعالیت های غیر تولیدی (معامالت شتابی که انباشت ثروت چینی ها به خود ساختمانی) ،و دامن زدن به بحران مالی گرفت ،در واقع حاصل کار توده های خواهد بود که چین را در سیر تحولی اش عظیم کارگر بود که از بیمه های اجتماعی و در اتخاذ موقعیت برتر باز خواهد داشت .برخوردار نبودند و قوانینی کاری که کمونیسم برای آنها تضمین کرده بود .امروز این کارمندان «مطلع» چینی از شیوۀ به نفع معامله گران ساختمانی که برج و مصرفی غربی در بدترین وجوه آن تقلید می آپارتمان های لوکس برای نخبگان محلی و کنند ،و افکار سیاسی آنها نیز از همین شیوۀ خارجی می سازند ،میلیون ها خانوادۀ چینی زندگی و انطباق هویتی شان با غربی ها را به فقر محکوم کرد. الهام می گیرد ،و به همین دالیل است که قادر نیستند با طبقۀ کارگر کشور خودشان ویژگی های خشونت بار سرمایه داری چینی موجب اعتراضات گسترده و فزاینده در اتحاد باشند. ای در ارتباط با کار و مسکن شد .شعار احساسات غرب دوستانه نزد نئوکمپرادورهای معامله گران و سوداگران « :ثروت اندوزی چینی از بنیاد اقتصادی وضعیت آنها منشأ شگفت انگیز است» نمی تواند هیچ کس می گیرد .نئو کمپرادورها (بورژوازی را به اشتباه بیاندازد .سال ۲۰۱۱بیش از صفحه
180
۲۰۰۰۰۰جنبش مردمی در کارخانه های تأمین مالی ایجاد کرده و به این ترتیب به شهرهای ساحلی و در مناطق روستایی به اقتصاد کشور تعادل ببخشد. وقوع پیوست. برنامۀ توسعۀ انرژی آلترناتیو مانند صفحه بی گمان ،مرحلۀ بعدی ،اتحاد این مبارزات های خورشیدی و پروانه های بادی نخستین اعتراضی در جنبش های نوین اجتماعی گام به سوی حل مشکل بسیار پر اهمیت ملی و به نام مبارزۀ طبقاتی در باز پس آلودگی محیط زیست است. گیری خدمات بهداشتی و آموزشی که در رژیم کمونیستی از آن برخوردار بودند پا تخریب محیط زیست جان ده ها میلیون ها فشاری خواهند کرد و عالوه بر این باز پس نفر را دچار مخاطره کرده و نگران ساخته گیری بخش عظیمی از ثروت چین نیز جزء است. مطالبات آنها خواهد بود. سرانجام بهترین دفاع برای چین در مقابله با مبارزه برای افزایش حقوق می تواند به فتوحات امپریالیست ها ،یک رژیم با ثبات بر مبارزه برای دموکراسی بیشتر در محل اساس عدالت اجتماعی برای صدها میلیون کار تبدیل شود .برای پاسخ گویی به این از ساکنان کشور و سیاست خارجی مبنی بر فراخواست های مردمی ،نئو کمپرادورهای پشتیبانی از جنبش ها و رژیم های خارجی لیبرال غرب زده در چین نمی توانند است که علیه قدرت های امپریالیستی مبارزه «الگوی» آمریکایی را پیشنهاد کنند زیرا می کنند و استقالل آنها برای چین امری کارگران ایاالت متحده در حال از دست دادن حیاتی خواهد بود. تمام آن چیز هایی هستند حاال چینی ها می آن چه باید انجام گیرد ،یک سیاست فعال خواهند پس بگیرند. بر اساس شرکت های تجاری در پیوند با چین از هم گسیخته در شدت گیری منازعات ارتش و متقابال سودمند در کادر اتحاد طبقاتی و مبارزات سیاسی ،چنین کشوری دیپلماتیک است .تا کنون یک گروه کوچک نمی تواند پیشرفت خود را به عنوان پیشگام از روشنفکران چینی که موضوع تهدیدات فزایندۀ نظامی ایاالت متحده را مطرح کرده اقتصاد جهانی حفظ کند. اند « به دیپلماسی در دهانۀ توپ می گویند بخبگان چینی در شرایطی نیستند که بتوانند نه» ()۹ با تهدیدات نظامی امپریالیسم ایاالت متحده مقابله کنند ،تا زمانی که هم پیمانان آنان ،چین مدرن منابع و مزایای بسیاری دارد که کمپرادورها به نخبگان برگزیدۀ لیبرال چین قرن نوزدهم وقتی امپراتوری بریتانیا درونی تعلق دارند و از سوی دیگر تا زمانی آن را به زانو درآورد ،فاقد آن بود .اگر که شکاف اجتماعی تعمیق می یابد و طبقۀ ایاالت متحده به سیاست اعمال خشونت و کارگر بیش از پیش اظهار نارضایتی می افزایش تهدید نظامی علیه چین ادامه دهد، پکن می تواند در بازار با بخشی از صدها کند ،این رویارویی نا ممکن خواهد بود. میلیارد اوراق بهاداری که از خزانۀ ایاالت برای رویارویی با محاصرۀ نظامی چین متحده در اختیار دارد ،بحران مالیاتی بسیار توسط ایاالت متحده و بی ثبات سازی جدی برای واشینگتن تدارک ببیند. بازارهای خارجی باید به استثمار وحشیانۀ کارگران چینی پایان داد .چین منابع عظیمی چین به عنوان قدرت هسته ای ،باید با در اختیار دارد .با ذخیره ای معادل ۱۵۰۰یک همسایه که او نیز باید قدرت هسته ای میلیارد دالر ،چین می تواند خدمات بهداشتی باشد ،متحد شود ،یعنی با روسیه تا بتواند با و آموزشی ملّی را برای تمام کشور تضمین خصومت ورزی پر هیاهوی نخست وزیر دولت آمریکا ،هالری کلینتون مقابله کند. کند. امکانات چین به این کشور اجازه می دهد که «برنامۀ مسکن اجتماعی» را برای ۲۵۰ میلیون کارگر مهاجر که در فقر جانکاهی زندگی می کنند تأمین کند. چین می تواند نظام مالیاتی تصاعدی برای میلیاردرها و میلیونرهایش برقرار سازد و بر این اساس شرکت های تعاونی برای کشاورزان خرده پا و صنعتگران روستایی مجله هفته شماره 26مرداد 1391
چین دارای شبکه های تجاری ،مالی و سرمایه گذاری های نیرومندی در جهان است و به همین گونه شرکای اقتصادی قدرتمندی دارد. این پیوندها برای رشد بسیاری از کشورهای گسترش یافته در جهان ارزش اساسی دارد. با حمله به چین ،ایاالت متحده می بایستی با مخالفت بسیاری از اعضای نخبۀ نیرومند بین المللی مقابله کند که از بازار بهره مند هستند .تنها کشورهای اندکی و نخبگان اندکی حاضر هستند که سرنوشتشان را به امپراتوری اقتصادی بی ثباتی می سپارند که با تخریب و اشغال نظامی استعماری سر پا ایستاده است. به عبارت دیگر ،چین مدرن ،به عنوان قدرت بین المللی ،به شکل مقایسه ناپذیری قوی تر از آغاز قرن هجدهم است .ایاالت متحده نیز دارای آن قدرت استعماری نیست که امپراتوری بریتانیا پس از جنگ تریاک از آن برخوردار بود .عالوه بر این ،بسیاری از روشنفکران چینی و توده های عظیم چینی به هیچ عنوان خیال ندارند «کمپراودرهای غرب زده» را آسوده بگذارند تا آنها کشورشان را حراج کنند .هیچ عاملی بیشتر از رهبران ترسویی که یک بار دیگر در مقابل چپاول امپریالیسم غرب به زانو دربیایند ،شکاف سیاسی جامعۀ چینی را افزایش نخواهد داد ،و انقالب دوم چین را تسریع نخواهد بخشید. James Petras : Article original
�Traduction : Dominique Muse let pour Le Grand SoirNote : *Dans le texte : yuppy : Young urban professional
Notes
[John Hobson, The Eastern ]1 رئیس جمهور روسیه ،پوتین ،هزینۀ نظامی Origins of Western Civilization را بین ۳تا ۶درصد تولید ناخالص داخلی ( Cambridge UK : Cambridge طی دهۀ آینده افزایش خواهد داد تا علیه )2004 University Press تهاجمات پایگاه های موشکی واشینگتن در مجاورت مرزهای روسیه رویارویی کند )1جان هابسون ،منشأ شرقی تمدن غرب. و تالش های رژیم اوباما برای سرنگون ۲۰۰۴انتشارات دانشگاه کمبریج ساختن دولت های هم پیمان مانند سوریه را [218- 190 .pp 9 .Ibid, Ch ]۲ خنثی سازد(.)۱۰ صفحه
181
بین املللی )2همانجا .فصل ۹صفحۀ ۲۱۸-۱۹۰ [248-244 .pp ,11 .Ibid, Ch ]۳ )3همانجا .فصل ۱۱صفحۀ ۲۴۸-۲۴۴
مکانیسمهای جتزیه احتاد شوروی و «قاعده دومینو» یلنا پاناماریووا
[Richard Gott, Britain’s Em� ]۴ pire: Resistance, Repression and Revolt ( London : Verso for a detailed historical )2011 �chronicle of the savagery ac companying Britain ’s colonial .empire
با مقدمه و برگردان :ا .م .شیری
)4ریچارد گات .امپراتوری بریتانیا. [۲۵۶٫ – 253 .Hobson, pp ]۵ )۵جان هابسون .صفحۀ ۲۵۳تا ۲۵۶ [Katrina Manson, “South ]۶ Sudan puts Beijing ’s policies ,to the test”, Financial Times .5 .p ,12/21/2 [,Interview of Clinton NPR ]7 .12/26/2 [Mexi� ( 12/15/2 ,La Jornada ]8 .) co City [)2012/20/2( China Daily ]9 [Charles Clover, ‘Putin vows]10 �huge boost in defense spend 2012/12/2 ,ing’, Financial Times
مقدمه مترجم نوشتار «مکانیسمهای تجزیه اتحاد شوروی و قاعده دومینو» را بدین سبب ترجمه و مطالعه آن را به عالقمندان به سرنوشت میهن و مردم پیشنهاد می کنم که همین مکانیسمها و قاعده بازی همچنان بطور مستمر برای تخریب و تجزیه همه کشورهای «نامطلوب» و «نافرمان» از جمله میهن ما ،ایران بکار بسته شده و می شود .اگر پروسه ایجاد هرج و مرج ،اشغال و تجزیه ،ویرانی و قتل عامهای جنون آمیز مردم کشورهای یوگسالوی ،عراق ،سودان ،لیبی و کشورهای هنوز تجزیه نشده افغانستان و سومالی ،نیجریه ،ساحل عاج و هم امروز سوریه و بسیاری کشورهای دیگر را مورد توجه قرار دهیم ،معلوم می شود که امپریالیستهای مهاجم غرب امروزه عالوه بر کاربست همان مکانیسمها و قواعدی که برای تجزیه اتحاد شوروی بکار بردند ،برای تجزیه ،تخریب و اشغال کشورهای مختلف به اهرمهای مداخالت نظامی- تروریستی نیز تکیه می کنند .اعمال تحریمها و فشارهای اقتصادی ،جنگ روانی دائمی و گسترده ،شستشوی مغزی و انحراف افکار عمومی ،جوسازی از طریق اشاعه گسترده اخبار جعلی و اطالعات گمراه کننده بواسطه امپریالیسم رسانه ای ،ستایش خشونت و … همواره وجه مشخصه و دست مایه تمام مداخالت امپریالیستی بوده و هست. در ضمن این ،بسیار مایل هستم در مقابل آن کسی که تجزیه اتحاد شوروی و تخریب سیستم سوسیالیسم جهانی را برای اولین بار فروپاشی ترجمه کرد ،چند سؤال ساده مطرح سازم. ولذا ،از آگاهان و مطلعین تقاضا می کنم برای یافتن پاسخ پرسشهایم مرا یاری رسانند.
جیمز پتراس استاد علوم اجتماعی در دانشگاه بینگهامتون در نیویورک است .او در بازنشستگی به سر می برد .او ۵۰سال است که علیه نابرابری مبارزه می کند و به آنهایی که فاقد زمین هستند و بی کاران برزیل و آرژانتین مشاورت می دهد. او با مرکز مطالعات جهانی سازی هم کاری می کند.
عالوه بر این ،از مدیران و مسئولین برخی تارنماهای چپنما ،بخصوص شورای سر دبیران سایت «کارآنالین» که اغلب نقش «عالم ربانی» و «معلم اخالق» را هم ایفاء نموده و از درج ترجمه ها و تألیفات اینجانب خودداری می کنند ،انتظار دارم ایرادات و انتقادات خود را نسبت به مقاله تحقیقی حاضر بیان نمایند تا معلوم شود که چرا آمپریالیسم آمریکا ،پادشاهی های انگلیس ،بلژیک ،اسپانیا ،دانمارک ،عربستان سعودی ،قطر ،اردن و … فرونپاشیدند ،دو جمهوری یمن «متحد» شدند ولی ،اتحاد شوروی و سوسیالیسم «فروپاشیدند» ،جمهوریهای چک و سلواکی از هم جدا شدند… آیا صرفا وجود «دموکراسی» و فقدان مشکالت و نارسائیهای اجتماعی -اقتصادی و سیاسی دلیل پابرجایی و «وحدت» این دولتها و کشورها بوده و هست؟ *** از میان حوادث پیچیده و بغرنج جهان کنونی ،از میان حوادث فاجعه بار و اغلب خونین سالهای گذشته تاریخ نزدیک ،حادثه تجزیه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بسیار
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
182
آموزنده است .اگر چه در زمانهای اخیر در میان سیل سهمگین جعل و دروغ ،آثار علمی و اجتماعی جدی زیادی در این باره خلق شده است ،اما الزم است بار دیگر مجموعه متدها و تکنولوژی استفاده شده برای از میان برداشتن این قدرت ارو-آسیایی مورد توجه قرار گیرد .این مسئله امروز بسیار مهم است … همانطور که بژینسکی در یکی از مصاحبه های زیاد خود در اوایل دهه نود در پاسخ به تبریک بمناسبت پیروزی بر اتحاد شوروی گفت« :ما با روسیه پیکار می کنیم- صرفنظر از آنکه چه نامی بر آن بگذاریم». و این« ،شروع دوباره» ،یکی از اشکال این مبارزه است. دوایت آیزنهاور -۳۴ ،مین رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۵۴ضمن بررسی اوضاع ویتنام« ،اصول دومینو» را چنین فرمولبندی کرد :انداختن یکی از مهره های دومینو ،باعث افتادن سریع تمام مهره های چیده شده می شود .فراموش نکنیم که ابتدا، انقالبات «مخملی» در اروپای شرقی روی دادند .پس از آن ،اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی تخریب و یوگسالوی در پی یک جنگ خونین تجزیه شد .شروع «انقالبات رنگی» در پائیز سال ۲۰۰۰در یوگسالوی، بسرعت به یکسری از جمهوری سابق اتحاد شوروی سرایت کرد و راه رشد گرجستان و اوکراین ،قرقیزستان و ازبکستان را تغییر داد .و اینک ما شاهد «بهار عربی» بدنام هستیم. از بین بردن نظام شورایی و جهان دو قطبی ،آغازی بود بر ترسیم مجدد نقشه سیاسی جهان .امروز غرب برای دستیابی به اهداف ژئوپلیتیک از تکنولوژی پیشرفته تر (ساختارهای شبکه ای ،منابع جدید اینترنتی، پولهای الکترونیکی و غیره) استفاده می کند ،اما در خود مجموعه اصول تعیین شده برای نیل به اهداف تغییری داده نشده است. به همین سبب ،مناقشات زمان حاضر ،که بمثابه ویژگی های بالتغییر «دوران جهان متفرق» بحساب می آیند ،ما را به بررسی مجدد و مجدد حوادث سالهای پایانی قرن گذشته وادار می سازند .و اگر روسیه نمی خواهد به پیاده کوچکی در «صفحه شطرنج بزرگ» ساخته دولتهای غربی تبدیل شود، باید به دانش و آگاهی در باره گذشته بعنوان اولین شرط بقاء ما و اعمال کنترل بر اوضاع ،مسلح شود. بازخوانی حوادث قرن گذشته توجه به شرط دیگری را نیز ضروری می سازد :ضرورت ارزیابی از تخریب اتحاد شوروی بعنوان عملیات خوب سازماندهی شده و مداوم برای نابود کردن رقیب استراتژیک .مسئله عبارت از این است که ،اتحاد شوروی ،بمثابه یک مجله هفته شماره 26مرداد 1391
پروژه عظیم اجتماعی که درشرایط بسیار بغرنج جهانی واقعیت یافت ،با اینکه دارای تناقضات زیادی بود ،ولی هیچکدام از این تناقضات موجودیت آن سیستم واحد را تهدید نمی کردند« .تناقضات ،مثل سلولهای سرطانی یا ویروسی در داخل این اندام (ارگانیسم) مستحیل شدند .فرهنگهای خطرناک کشنده خاص هر جامعه دارای سازمانیافتگی پیچیده ،اگر با این یا آن وسیله به فعالیت وادار نشوند ،می توانند دهها سال در حالت ایزوله چُرت بزنند .در رابطه با ما ،فعال سازی این سلولها با استفاده از باصظالح «تسلیحات سازمانیافته»، بعبارت صحیح تر ،با بکارگیری انواع ویژه تکنولوژی اطالعاتی و مدیریتی «دو منظوره» علیه اتحاد شوروی رخ داد .این تکنولوژیها مراکز حیاتی اندام اجتماعی را مختل ساخته و همزمان با این ،عناصر مخرب آن را آزاد ساختند. بدون اینکه مدعی پاسخگویی به این سؤال جامع باشم که «چرا اتحاد شوروی به قتل رسید؟» ،تنها بر روی مهمترین مسائل ،از دیدگاه من ،عواملی که نه فقط از میان رفتن اتحاد شوروی ،و حتی معنی مبارزه سیاسی جهان امروز را تعیین نمودند ،تکیه می کنم. مکانیسمهای اقتصادی تخریب اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی جنگ اقتصادی ایاالت متحده آمریکا برعلیه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و همه بلوک شوروی در عرصه ،پیش از همه، درعرصه های انرژی ،فناوری و مالی انجام شد .رهنمودهای تنظیم شده از سوی رونالد ریگان -۴۰ ،مین رئیس جمهور آمریکا ،از سال ( ۱۹۸۲دستورالعملهای تأمین امنیت ملی ۱۶۶ ،۷۲ ،۳۲و غیره) (�National Security Decision Di ،)rectives :NSDDمجموعه کاملی از تدابیری را در محتوای خود گنجانده بودند که اجرای آنها می بایست به نابودی دشمن اصلی منجر شود .در میان مسائل اقتصادی «استراتژی ریگان» ،سازماندهی کارزار: -۱کاهش ناگهانی درآمدهای ارزی اتحاد شوروی از طریق کاهش قیمت نفت در همکاری با عربستان سعودی و همچنین اعمال محدودیت بر صادرات گاز طبیعی اتحاد شوروی به غرب؛ -۲مجموعه کامل اقدامات دیپلوماتیک مخفی در مقیاس جهانی بمنظور اعمال محدودیتهای حداکثری در راه دستیابی اتحاد شوروی به فناوری غرب؛ -۳کاربست گسترده تکنولوژی بخوبی سازمانیافته اطالعات گمراه کننده با هدف تخریب اقتصاد اتحاد شوروی در نظر گرفته شده بود.تحقق این اهداف فقط در صورت ایجاد یک جبهه واحد علیه اتحاد شوروی
ممکن بود .درست به همین سبب ،در ۱۹ ژانویه سال ۱۹۸۲دیدار مخفیانه کوکوم برگزار گردید .الزم به یادآوریست که کمیته همآهنگی کنترل صادرات ،موسوم به کوکوم (Coordinating Committee for Multilateral Export Controls, ،)CoComیعنی سازمان بین المللی نظارت همه جانبه بر صادرات به اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی در سال ۱۹۴۹ توسط کشورهای غربی تشکیل گردید .دفتر مرکزی آن در پاریس بود .در سالهای جنگ سرد کوکوم لیست کاالها و فناوری های استراتژیک غیرقابل صدور به کشورهای بلوک شرق را تنظیم نمود و همچنین ،بر استفاده از کاالها و فناوریهای مجاز برای صادرات در موارد استثنائی ،محدودیتهایی بر قرار کرد .کمیته« ،استراتژی شکاف تکنولوژیک قابل کنترل» را تدوین کرد و به اجرا درآورد .کوکوم در ۳۱مارس سال ۱۹۹۴بر اساس «توافقنامه واسِ نار» ( )wassenaar agreementبه فعالیت خود پایان داد ۱۷ .کشور ایاالت متحده آمریکا ،کانادا ،استرالیا ،ژاپن ،بریتانیای کبیر ،بلژیک ،دانمارک ،فرانسه ،آلمان فدرال ،یونان ،ایتالیا ،لوکزامبورگ ،هلند، نروژ ،پرتقال ،اسپانیا و ترکیه عضو کوکوم بودند .عالوه بر آنها ،کشورهای اطریش، فنالند ،زالندنو ،سوئد و سویس نیز در امور صادرات با این سازمان همکاری می کردند. بدین ترتیب ۱۹ ،ژانویه سال ۱۹۸۲ایاالت متحده آمریکا در کنفرانس کوکوم موافقت خود را با بسته اقدامات اقتصادی علیه اتحاد شوروی مبنی بر اوال -ممنوعیت فروش فناوریهای استراتژیک به مسکو ،شامل کامپیوترهای نوین ،تجهیزات الکترونیکی، نیمه هادی ها و فناوری فرایند استخراج و ذوب فلزات را اعالم کرد .افزون بر آن، اعمال محدودیت بر احداث مؤسسات صنعتی در حریم بلوک شوروی توسط شرکتهای غربی نیز پیش بینی شده بود .ثانیا -ایاالت متحده آمریکا بمنظور اجتناب از احتمال تحویل تکنولوژی محرمانه ،پیشنهاد کرد که کلیه معاهدات بیش از ۱۰۰میلیون دالری با کشورهای سوسیالیستی باید بطور اتوماتیک برای تأئید به کوکوم ارائه شود .در واقع، این پیشنهاد واشینگتن را از حق وتو بر همه قراردادهای تجاری اروپا با مسکو برخوردار می ساخت .پیشنهاد سوم به تنظیم لیست خیلی محرمانه تکنولوژی و کاالهای مورد تحریم مربوط می شد .البته ،همه کشورهای اروپایی با این پیشنهادات فورا موافقت نکردند ولی ،آمریکایی ها بتدریج این ایده ها را عمال به همه قبوالندند. مسئله فناوری در ارتباط با احداث خط لوله صفحه
183
درآورد .برخی شرکتهای جعلی سازمان سیا در خارج ،اطالعات تحریفی در باره دستگاه های توربینهای گازی ،تکنولوژی حفاری نفت ،مدارات کامپیوتری و ترکیبات شیمیایی را خیلی راحت به عوامل اتحاد شوروی می فروختند .اطالعات ،بمثابه یک قاعده ،نیمه واقعی ،نیمه جعلی ،اما برای مهندسان اتحاد شوروی کافی بودند که طعمه را ببلعند و ضمن دریافت آن ،ممکن بود در پروژه های خود بکارببندند.
گاز «اورنگوی )6-Urengoy(»۶-که می بایست اتحاد شوروی را با سیستم گازرسانی اروپای غربی ،واقع در فرانسه ،غرب آلمان و ایتالیا متصل بسازد ،به مسئله بسیار حاد تبدیل شده بود .این پروژه از اهمیت زیادی برای اتحاد شوروی برخوردار بود .درآمد این مؤسسه برای کشور که در آن دوره از فروش گاز ۳۲ملیارد دالر بود ،اهمیت درجه اول داشت و چشم انداز بسیار وسیع در مقابل کشور می گشود .آمریکایی ها افزایش حداکثری قیمت و تأخیر در ساختن این برنامه بسرعت به بار نشست .ضرر و آن را بعنوان مهمترین وظیفه در نظر داشتند زیان صنایع شیمیایی و ماشین سازی اتحاد که اجرای آن چندان ساده نبود. شوروی که از تکنولوژی غرب استفاده می واقعیت مسئله عبارت از این است که اروپا کردند ،سر به میلیونها زد .قطعات معیوب در احداث این خط لوله بسیار ذینفع بود .توربینهای گازی ،آسیب دیده کامپیوترها و زیرا ،مسئله بیش از آنکه به خود گاز مربوط غیره ،البته ،با دست واسطه ها ،ظاهرا با شود ،با قیمت گاز ارتباط داشت .مسکو دور زدن تحریمها به اتحاد شوروی صادر شرط بی سابقه تثبیت قیمت در طول ۲۵می شدند .پنتاگون کارزار اطالعات گمراه سال را پیشنهاد نمود .در مقابل آن ،دولت کننده را تشدید کرد .قبل از هر چیز ،این اتحاد شوروی به مشارکت مالی بانکهای مسئله به کاهش تجهیزات هشداردهنده و غربی برای خرید تجهیزات و همچنین ،خود رادارهای شناسائی ماشین های پرنده ،ابتکار ساخت و ساز با نرخ بهره پائین تضمینی از دفاع استراتژیک ،جنگنده های پیشرفته و سوی دولتهای آنها امیدوار بود .در عین حال غیره مربوط می شد. سرمایه گذاران غربی به ازای تحویل گاز بدین ترتیب ،مسکو از دسترسی به در آینده ،فروش تجهیزات پیشرفته را مطرح تکنولوژیهای ضروری محروم گردید و کردند .چنین منظره اقتصادی واشینگتن را همزمان با آن کارشکنی ها تکنولوژیکی ناراضی کرده بود .و الزم به گفتن است که بکار گرفته شد .عالوه بر آن ،شورای واشینگتن نه فقط به انهدام آن ،حتی به ایجاد امنیت ملی آمریکا سعی کرد اخذ وامهای دشواریهای واقعا جدی در راه همه مجموعه بانکی برای اتحاد شوروی را غیرممکن های اقتصادی کشور ما موفق شد. سازد .مهمترین هدف آمریکا متزلزل ساختن
واشینگتن ۱۶روز پس از اعالم «حکومت اعتماد بانکداران نسبت به قابلیت بازپرداخت نظامی» در لهستان ،در روز ۲۹دسامبر وامهای دریافتی اتحاد شوروی بود و عمال سال ۱۹۸۲مشارکت آمریکا در احداث خط مسکو را تحریم کرد. لوله گاز اتحاد شوروی را تحریم کرد .این تا اوایل سالهای ۸۰اروپای غربی نه تنها تصمیم ،در حدود ۶۰شرکت آمریکایی را وامهای بیشتر ،حتی با نرخ پائین تر از بازار تکان داد و پروژه توسعه معادن نفت و گاز به مسکو می داد .درصد وامها اعطایی به با همکاری ژاپن در ساخالین را متوقف کرملین برای پرداخت سوبسیدها بحد نا ساخت .در سال ۱۹۸۲کشورهای عضو باورانه ای پائین بود .مثال ،دولت فرانسه کوکوم به این استراتژی پیوستند و در سال هزینه موسسات مرتبط با احداث خط لوله ۱۹۸۶تحریم فناوری بحد اعالی خود رسید .گاز را با ( ۷/۸هفت و هشت دهم) درصد و اما این هنوز پایان کار نبود. حتی پائین تر تأمین کرد .آمریکائیها سعی می در سال ۱۹۸۴سازمان سیا و پنتاگون برنامه سرّ ی اطالعات جعلی فناوری را راه اندازی کردند .بگفته پ .شوایتزر که چند اثر جنجالی در باره استراتژی آمریکا برای نابود کردن اتحاد شوروی نوشته است ،این برنامه که انتقال «اطالعات و داده های جعلی و یا بخشا ساختگی به اتحاد شوروی را در نظر می گرفت ،متخصصان اتحاد شوروی را به اتخاذ تصمیمات نادرست تکنولوژیکی وادار ساخت .یعنی ،شکستها و کاستی های اقتصاد اتحاد شوروی را تشدید کرد .سازمان سیا این طرح را بکمک مجاری مختلف ،با اشاعه داده های ناقص و نادرست به اجرا مجله هفته شماره 26مرداد 1391
کردند در مقابل تخصیص یارانه های گروه کشورهای «نسبتا ًَ ثروتمند» به اتحاد شوروی مانع ایجاد کنند .تا آغازجنگ اقتصادی ،بر اساس توافقنامه سازمان همیاری اقتصادی و توسعه مبنی بر حمایتهای دولتی از وامهای صادراتی ،اتحاد شوروی جزء کشورهای «وام گیرنده متوسط» حساب می شد .طبق ارزیابی جدید واشینگتن ،در حالیکه درصد رسمی وامهای صادراتی برای اتحاد شوروی می بایست در حد حداقل ( ۱۱/۲۵یازده و بیست و پنج صدم) درصد حفظ شود ،این استاندارد تقریبا تا ۱۷درصد افزایش یافت.
بموازات این تصمیمات ،پروژه آمریکایی- عربستانی برای کاهش قیمت نفت تدوین شد. صدور نفت ،منبع اصلی درآمد ارزی اتحاد شوروی بحساب می آمد .بگزارش سازمان سیا ،سالهای زیادی ۶۰تا ۸۰درصد ارز اتحاد شوروی از منبع صدور نفت و گاز حاصل می شد .عوامل اطالعاتی آمریکا تأئید می کردند که قیمت جهانی نفت تأثیر محسوسی بر روی درآمد ارزی اتحاد شوروی گذاشت« .در سالهای هفتاد ،زمانیکه بهای نفت به اوج رسید ،درآمد ارزی اتحاد شوروی بمیزان ۲۷۲درصد افزایش یافت و نرخ رشد اقتصادی آن تقریبا به ۲۲درصد رسید .در هر بار افزایش قیمت نفت یک دالر در هر بشکه ،مسکو ساالنه در حدود یک میلیارد دالرسود می برد. پراگاتیسم آمریکائیها عبارت از این است که آنها قادر به محاسبه بودند و توانستند شاخص معکوس را بکار ببندند .در شرایط کاهش قیمت نفت ،مثال ۱۰دالر در هر بشکه ،مسکو می توانست تا ۱۰میلیارد دالر متضرر شود. به سخن دیگر ،آنها دقیقا حساب کردند که قیمت نفت در بازارهای جهانی عامل مؤثری در تعیین موقعیت اقتصادی اتحاد شوروی بحساب می آید .در عین حال ،کاهش بهای نفت بمعنی برتری اقتصادی فوق العاده عظیم ایاالت متحده بود .مثال ،سقوط قیمت نفت تا ۲۰دالر در هر بشکه از نرخ ۳۴دالر در سال ،۱۹۸۳می توانست هزینه های آمریکا برای انرژی را ساالنه ( ۷۱/۵هفتاد و یک و نیم) میلیارد دالر کاهش دهد و خود این می توانست بمفهوم افزایش درآمد مصرف کنندگان آمریکاییها بمیزان یک درصد نرخ رشد درآمد ملی باشد .قیمت هر چه پائین تر نفت عمال بمعنی کاهش میزان مالیات برای آمریکائیها بود. جنگ اقتصادی علیه اتحاد شوروی از اوایل سال ۱۹۸۵ثمر داد .اتحاد شوروی از وام، ارز خارجی و تکنولوژی کشورهای غربی تقریبا محروم گردید .فقط پرداخت ارز برای ساخت خط لوله گاز سیبری ادامه یافت ولی، مهلت اتمام آن دو سال به تأخیر افتاد. تأخیر در مهلت بهره برداری از خط لوله گاز ،ضربه جدی به کشور ما وارد آورد. در سال ۱۹۸۰پیش بینی می شد که «اورنگوی »۶-می تواند ساالنه ۸تا ۱۰ میلیارد دالر و از سال ۱۹۸۵از ۱۵تا ۳۰ میلیارد دالر (متناسب با قیمت نفت) ،زمانیکه مرحله دوم آن مورد بهره برداری قرار گیرد ،سود نصیب اتحاد شوروی بسازد. ولیکن در نتیجه مجموعه جنگ اقتصادی شروع شده توسط ایاالت متحده آمریکا برعلیه اتحاد شووروی ،شاخه دوم خط لوله احداث نشد .اضافه بر این ،اتحاد شوروی صفحه
184
داد .خریداران تسلیحات شوروی نیز توان پرداخت خریدهای خود را از دست دادند. فروش تسلیحات بعد از صادرات مواد مولد انرژی ،دومین منبع درآمد اتحاد شوروی بود و خریداران اساسا کشورهای سرشار از ثروتهای نفتی خاورمیانه بودند .فروش تسلیحات اتحاد شوروی به کشورهای این منطقه در دوره شکوفائی صنعت نفت در سالهای ،۷۰پنج برابر افزایش یافت .ولیکن در نتیجه سقوط بهای نفت ،خود ثروتمند ترین و با ثبات ترین خریداران تسلیحات اتحاد شوروی در وضعیت بدی قرار گرفتند. درآمدهای حاصل از نفت در کشورهایی مثل ایران ،عراق و لیبی در نیمه اول سال ۱۹۸۶ تقریبا تا نصف کاهش یافت .در نتیجه ،در همان سال فروشها نیز بطور متوسط ۲۰ درصد یا دو میلیارد دالر کاهش یافتند.
بعلت پایان عمر خدماتی مرحله اول ،از ۱۵ تا ۲۰میلیارد دالر ضرر کرد .الزم به تأکید است که در جریان جنگ اقتصادی علیه اتحاد شوروی ،آمریکا به تروریسم صنعتی نیز دست یازید .از جمله ،توم رید ،فرمانده سابق نیروی هوایی آمریکا در کتاب «در فوق اعماق .تاریخ جنگ سرد» در باره برنامه مورد حمایت ریگان سازمان سیا برای خرابکاری در اقتصاد اتحاد شوروی می نویسد .در این طرح ،از جمله ،برنامه کامپیوتری که موجب انفجار خط لوله گاز سیبری در سال ۱۹۸۲گردید ،گنجانده شده بود .رید باز هم می نویسد که انفجار خط لوله گاز فقط یک نمونه از «جنگ اقتصادی خونسردانه» برعلیه اتحاد شوروی بود که سازمان سیا تحت مدیریت ویلیام کیسی انجام داد( .البته ،نویسندگان و عوامل اطالعاتی امپریالیسم جهانی فعال جرأت نمی کنند به بیرون راندن اتحاد شوروی از بازارهای منفجر کردن نیروگاه اتمی چئرنوبل در ۲۵خارجی دوستانه ،یکی دیگر از بزرگترین آوریل سال ۱۹۸۶اعتراف کنند .مترجم). اقدامات در سالهای جنگ سرد بود .اتحاد اما سقوط قیمت جهانی نفت ،سنگین ترین شوروی در بلوک سوسیالیستی بازار ضربه وارده به اتحاد شوروی بود .در تمام مشترک تشکیل داد و با پایبندی به اصل دو دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان ،منافع متقابل ،حضور خود در بازار کاخ سفید بمنظور کاهش قیمت جهانی نفت با کشورهای آسیا ،آفریقا و آمریکا التین را خانواده پادشاهی سعودی همکاری کرد و در گسترش داد .برعلیه این سیستم در حال ماه اوت سال ۱۹۸۵همانطور که روزنامه ظهور موسوم به طرفدار شوروی نیز جنگ نگاران غربی می نویسند «درست بر قلب اقتصادی با متدهای بخوبی شناخته شده آغاز اقتصاد شوروی چاقو زدند -عربستان سعودی شد .کشور را به میان حلقه بدهی خارجی فلکه ها را باز کرد و بازارهای جهان را با رانده و سپس« ،برنامه با ثبات سازی» نفت سرریز ساخت» .تا اواسط سالهای دهه تنظیم شده در باصطالح «اجماع واشینگتن» ،۸۰عربستان سعودی بطور متوسط روزانه را به کشور بدهکار تحمیل کرده و اقتصاد دو میلیون بشکه نفت استخراج می کرد .آن را به زیر کنترل نهادهای مالی الیگارشی سعودیها در تابستان سال ۱۹۸۵روزانه ۶جهانی درآوردند. میلیون بشکه و در پائیز همان سال ۹میلیون در نتیجه جنگ اقتصادی برنامه ریزی شده، بشکه نفت صادر می کردند و در اوایل سال باید تأکید کرد ،درخشان ،اتحاد شوروی با ۱۹۸۶این میزان را تا ۱۰میلیون بشکه دشواریهای عظیمی مواجه شد .با این حال، در روز افزایش دادند .این ،برای مجموعه بحکم خرد متعارف نمی توان این موضوع نظام اقتصادی بزرگ و برنامه ریزی شده را پذیرفت که اتحاد شوروی دقیقا در اثر اتحاد شوروی یک فاجعه بود .قیمت جهانی جنگ اقتصادی تخریب شد .تأکید می کنم، نفت بسرعت رو به کاهش می رفت .در ماه تخریب آن ،پیچیده بود. نوامبر سال ۱۹۸۵قیمت هر بشکه نفت خام به ۳۰دالر و پس از ۵ماه به ۱۲دالر مسابقه تسلیحاتی بمثابه مکانیسم تخریب نظام رسید .این بدین معنی بود که اتحاد شوروی دولتی شوروی ۱۰میلیارد دالر ،یعنی تقریبا نیمی از همه در میان عوامل خارجی تخریب اتحاد درآمدهای ارزی حاصل از صادراتش را از شوروی ،مسابقه تسلیحاتی جایگاه ویژه ای دست داد .در چنین شرایطی رهبری سیاسی را احراز می کند .اگر چه نظام شوروی در کشور هیچ راهی بهتر از فروش دو برابری واقع از عهده مسابقه تسلیحاتی برمی آمد، طال و گرفتن قرض نیافت .این در حالی بود اما تأثیرات روانی این عامل قابل توجه بود. که آمریکائی ها یک ضربه اقتصادی دیگر ،رقم هزینه های نظامی اتحاد شوروی که یعنی کاهش ارزش دالر را تدارک دیدند .در کارشناسان سازمان سیا ذکر می کنند ،این اثر این عملیات ،مسکو ساالنه در حدود دو فرضیه را تأئید نمی کند که اتحاد شوروی میلیارد دالر ضرر می کرد. توان ادامه این مسابقه را نداشت .مثال ،در سقوط قیمت جهانی نفت از جانب دیگر نیز اوایل سالهای ۵۰اتحاد شوروی ۱۵درصد، اقتصاد اتحاد شوروی را تحت تأثیر قرار در سالهای ۱۰ ،۶۰درصد ،در سالهای ۷۰ مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مجموعا ۶درصد از تولید ناخالص ملی خود را برای اهداف نظامی صرف کرد .اما حتی اگر از تخمین دو برابری نیز شروع کنیم (چیزی که اینک در آمریکا «غلو مزخرف» نامیده می شود) ،نتیجه این می شود که تا شروع نوسازی ،در حدود ۱۰ -۵درصد از میزان مصرف نهائی جمعیت اتحاد شوروی برای مقاصد نظامی هزینه می شد که آنهم قطعا ،نمی توانست موجبات شکست نظام را فراهم سازد .اما اتحاد شوروی در عرصه های الکترونیک و کامپیوتر ،همچنین در زمینه توسعه دیگر فناوری های موج سوم انقالب علمی -فنی ،یعنی ،دستگاههای الکترونوری ،استفاده از سیگنالها برای تقلیل امکان تشخیص اشیاء پرنده توسط رادارها و آنتن های هشداردهنده و همچنین ،در سیستم ارتباطات راه دور از ایاالت متحده آمریکا عقب ماند. اتحاد شوروی با صرف میلیاردها روبل و با مشارکت هزاران دانشمند ،همواره بر روی سیستم دفاع استراتژیک خاص خود کار می کرد ،اما همیشه با مشکالت جدی مواجه می شد .یکی از این مشکالت ،نادرستی خود سیستم و دیگری ،وابستگی به تکنولوژی غربی بود .مثال ،اگر در سال ۱۹۷۵در لیست عمومی کاالهای صنعتی که ایاالت متحده آمریکا به اتحاد شوروی فروخت، ( ۳۲/۷سی و دو و هفت دهم) درصد آن شامل محصوالت تکنولوژی پیشرفته به قیمت تقریبا ۲۱۹میلیون دالر بود اما، در سال ۱۹۸۳فروش محصوالت تولیدی فناوری توسعه یافته تا ( ۵/۴پنج و چهار دهم) درصد و بمبلغ ۳۹میلیون دالر کاهش یافت. این در حالی بود که آمریکائیها ارتش خود را فعاالنه از نو تجهیز می کردند. این تجهیز مجدد شامل نسل جدید تسلیحات بلحاظ فنی پیچیده تر و گرانبهاتر بود .در میانه های سالهای ۸۰مخارج نظامی ایاالت متحده آمریکا برای اولین بار بعد از دهه ۶۰بر هزینه های نظامی اتحاد شوروی پیشی گرفت .در شش سال اول ریاست جمهوری ریگان ،پنتاگون در حدود ۳۰۰۰ فروند هواپیما ۳۷۰۰ ،موشک استراتژیک و نزدیک به ۱۰۰۰۰هزار فروند کشتی، بعبارت دیگر ،دو برابر بیشتر از سالهای ۷۰خریداری کرد .اما مهمتر از همه ،آنها پیچیده تر و پیشرفته تر از قبلی ها بودند. نوسازیها ،سیستم ناتو را هم تحت تأثیر قرار دادند .این نوسازی ها نمی توانستند بر روی برنامه های نظامی و رهبری عالی کشور ما تأثیرگذار نباشند .پیش بینی می شد که هزینه های نظامی اتحاد شوروی در فاصله سالهای ۱۹۸۱تا ۱۹۸۵می بایستی ۴۵ صفحه
185
درصد ،صرفنظر از اینکه برای رسیدن به سطح برابر با ایاالت متحده آمریکا در مسابقه تسلیحاتی جدید ناکافی بود ،افزایش یابد .ابتکار دفاع استراتژیک ،همانطور که بعدها معلوم شد ،بلوفی بود که این پروژه ها در اواسط سالهای ،۸۰حتی رهبری کشور را به هراس انداخت.
(نوسازی) محصول اندیشه نظامیان در جهان “سوم” و کمونیستی… و سمت دهی عکس العمل به تجهیز دوباره آمریکائیها ارزشهای نامطلوب برای آنها را بمثابه هدف بود و ایلیا زاسالوسکی ،یکی از نمایندگان خود تعیین کند…». سابق پارلمان اتحاد شوروی ،رونالد ریگان کار مشخص برای سازماندهی «ستون را بدون اینکه بمیزان حقانیت خود در بیان پنجم» ،همزمان با «گرمایش های» این توطئه واقف باشد ،پدر نوسازی اتحاد خروشچوفی آغاز شد .تیم شخصیت های شوروی نامید .البته ،خود اندیشه نوسازی را متنفذ در رده های باالی نخبگان رهبری نمی توان فقط بعنوان نتیجه سیاست تهاجمی در همه عرصه های کلیدی بدین ترتیب کاخ سفید تلقی کرد .همه اینها بسیار بغرنج تشکل یافت .بدون این گروهبندی ،که رسانه و در عین حال ساده بودند .با این وجود ،ها را در اختیار داشت و بر شعور بخش بدون پردازش روانی عظیم جمعیت کشور ،فعال جمعیت تأثیر می گذاشت« ،موفقیت» تخریب اتحاد شوروی غیرممکن بود. نوسازی گارباچوف غیرممکن بود .مرحله
یادآوری می کنم که رونالد ریگان در تاریخ ۲۳ماه مارس سال ۱۹۸۳در مراجعه تلویزیونی خود به ملت ،دکترین استراتژی نظامی جدید آمریکا را اعالم کرد .او از جمله ،گفت :از این لحظه ببعد نباید سالح اتمی را که هیچ جنگ افزاری قادر به مقابله اگر «دشمن اصلی» قادر به مدیریت جنگ پایانی جنگ اطالعاتی -روانی برعلیه اتحاد با آن نیست ،بمثابه سالح نهائی و پایانی تلقی روانی گسترده نبود ،نه دشواریهای اقتصادی شوروی ،با ورود رونالد ریگان -۴۰ ،مین و نارسائیها ،و نه تشدید مسابقه تسلیحاتی رئیس جمهور آمریکا به کاخ سفید در سال کرد. دستآوردها و اکتشافات فیزیک نسبیتی ،نمی توانستند نظام شوروی را درهم بشکنند ۱۹۸۱ .و انتخاب میخائیل گارباچوف به مقام بعقیده طراحان آن ،مبنای پیاده سازی ابتکار جنگ روانی« -درهم شکننده اراده دشمن» دبیر کلی حزب کمونیست اتحاد شوروی در سال ،۱۹۸۵آغاز گردید. دفاع استراتژیک بودند .اجرای این برنامه تعریف «جنگ روانی» برای اولین بار در نیازمند کار فکری و تکنولوژیکی فشرده سند رسمی سازمان سیا در سال ۱۹۴۹داده جنگ روانی برای نابود کردن دولت اتحاد و بی سابقه بود .البته ،این ابتکار و لجن شد .در بررسی های بعمل آمده از سوی شوروی ،برعلیه کلیه عرصه های نظام، پراکنی های دائمی مطبوعات پیرامون آن ،کمیته مدیران ستاد مشترک برنامه با نام از ارتش و اقتصاد ،تحصیل و بهداشت و در خوشبینانه ترین حالت ،نمی توانستند اختصاری «دراپشوت» ( )Dropshotسالمت گرفته تا مهد کودکها پیش برده شد. زمینه های نگرانی در میان رهبری اتحاد بدستور کاخ سفید در همان سال ،۱۹۴۹این کارزار از پشتیبانی «پائین» برخوردار شوروی را فراهم نسازند .بدین سبب ،نه تنها حمله مستقیم علیه کشور دشمن (که نشد و نخبگان رهبری نیز به حمایت «پائینی فعالیتها در عرصه تحقیقات و توسعه علمی اتفاقا ،نابود کردن ۸۵درصد اراضی اتحاد ها» نیاز نداشتند .زیرا ،مقصود حاصل شده شدت گرفتند ،مبالغ قابل توجهی برای تدوین شوروی بواسطه بمبهای هسته ای و عادی بود ،جامعه در شوک فرهنگی بسر می برد و و اجرای برنامه های علمی -تکنولوژیکی پیش بینی شده بود) ،حتی یافتن متحدان در شعور گرفتار شده به هرج و مرج و تشتت، تخصیص یافت .به همین منظور ،در آن سوی جبهه نیز برای اولین بار مورد قادر به مقابله ایدئولوژیک نبود .ساختارهای تجزیه طلب سازماندهی شده توسط قدرتهای سال ۱۹۸۶پایه گذاری ۱۶مجتمع بین تأکید قرار گرفت. غربی و اقمار آنها ،مثل عربستان سعودی و المؤسسات برای کار و فعالیت پیرامون مسائلی از قبیل فناوری لیزری یا مهندسی جنگ روانی در این سند بمثابه «سالح فوق پاکستان ،جایگاه ویژه ای را در جنگ روانی ژنتیک پیش بینی می شد .بوروکراسی العاده مهم برای ترویج مخالفت و خیانتکاری احراز کرده بودند. در میان خلق اتحاد شوروی» در نظر گرفته جدیدی برای خدمت به این «تغییر جهت» شده بود که بتواند «روحیه آن را تضعیف استراتژی ریگانی جنگ روانی با دقت تمام تشکیل گردید .اداره کل فضاوردی بمنظور کرده ،تخم سر در گمی بیافشاند و بی برنامه ریزی شده بود و با برخورداری از جلوگیری از نسخه برداری دست و پا چلفتی نظمی در کشور ایجاد کند…» .اتفاقا ،در وسیع ترین امکانات تأثیرگذاری ،از برنامه از اداره کل امور توسعه و بهره برداری از باره نقش ویژه خیانتکار در تاریخ روسیه ،های رادیویی تا تحریکات آشکار نظامی را فناوری فضائی جنب مرکز ملی تحقیقات و کارل کالئوزویتس ،نظریه پرداز نظامی در برمی گرفت .مثال ،ژنرال جک چین، اقتصاد ایاالت متحده آمریکا پدیدار شد .پائیز برجسته قرن نوزدهم می نویسد« :روسیه فرمانده نیروی هوائی دفاع استراتژیک سال ،۱۹۸۴فرهنگستان علوم اتحاد شوروی چنان کشوری نیست که بتوان آن را واقعا یادآوری می کند که« :گاهی اوقات ما بمب تحققیقات برای ساختن تکنولوژی کامپیوتری تصرف کرد ،یعنی اشغال کرد… بر چنین افکن هایمان را برای اینکه رادارهای اتحاد پیشرفته به ارزش ۱۰۰میلیون دالر را که کشوری فقط از طریق ایجاد ضعف درونی و شوروی آنها ردیابی کنند ،به قطب شمال می توانست همه نسلهای تکنولوژیکی را اعزام می کردیم و گاهی وقتها هم بمب افکن پشت سر گذاشته و به پیشآهنگ تحقیقات مناقشات داخلی می توان تسلط یافت». هایمان را بر روی مناطق مرزی آنها در بین الملی در این عرصه تبدیل شود ،آغاز ۷آوریل ۱۹۵۰بخشنامه شماره ۶۸شورای آسیا و اروپا به پرواز در می آوردیم» .در کرد .فعالیتها در عرصه توسعه تسلیحات امنیت ملی ایاالت متحده آمریکا به رئیس دوره های حاد ،شمار اینگونه عملیات ها را برای استفاده از لیزرها و تجهیزات هدایتگر جمهور ،هاری ترومن تقدیم گردید .این به چند مورد در هفته می رساندیم .برای در نزدیکی شهر گورکی تحت رهبری ن .بخشنامه در واقع مبنای سیاست خارجی اینکه تأثیر این مانورها هر چه هراسناک تر ای .پاولوسکی شدت گرفت؛ آزمایشاتی آمریکا را در طول سالهای زیاد گذشته باشد ،آنها را در فواصل زمانی مختلف انجام برای تشخیص تأثیرات تشعشات لیزری در تشکیل می داد و اصول کلی آن تا امروز هم می دادیم. شهرهای کراسنایارسک ،سمیپاالتینسک رعایت می شود .در این بخشنامه گفته می و کراسنوی رچکه بعمل آمد؛ کارهایی در شود« :غرب نباید با حفاظت از ارزشهای جنگ روانی گسترده ایاالت متحده آمریکا زمینه رئاکتورهای همجوش و غیره انجام خود ،برای تحقق بخشیدن به آنها ،فقط در علیه اتحاد جمهوریهای سوسیالیستی شوروی حریم ارضی خود تالش کند .غرب باید در اواسط فوریه سال ۱۹۸۱شروع و بطور شد. تأثیرگذاری بر پروسه های طبیعی تحوالت متناوب تا سال ۱۹۸۳ادامه یافت .ورود حتی چنین شایع شده بود که «پریسترویکا» مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
186
مخفیانه و مکرر از اقیانوس اطلس به اقیانوس منجمد شمالی از طریق تنگه های بین جزایر گروئنالند ،ایسلند و بریتانیای کبیر ،بخشهایی از این جنگ روانی بودند. ورود به حریم آبی اتحاد شوروی در دریاهای نروژ و بارنس و همچنین ،نمایش قدرت لحظه ای در دریاهای بالتیک و سیاه می بایستی ثابت می کردند که چگونه ناوهای جنگی ناتو می توانند به پایگاههای دریایی کلیدی اتحاد شوروی نزدیک شوند. در چهارچوب جنگ روانی ایاالت متحده آمریکا علیه اتحاد شوروی ،دهها طرح، برنامه ریزی و به اجرا گذاشته شد .از میان آنها می توان از طرحهای «کیملوت» و «اجایل» که بطور غیرمستقیم تمام اوضاع نظام شوروی را تحت تأثیر قرار دادند ،نام برد. پروژه های «هاروارد» و «هوستون» بیش از همه طرحها جامعه اتحاد شوروی را بطور مستقیم تحت تأثیر قرار دادند .اولین طرح دانشگاه هاروارد در اوایل سالهای ۵۰ از سوی «مرکز مطالعات روسی» تدوین گردید .جون پاتون دیوی(س(�John Pa ،)ton Daviesعضو گروه برنامه ریزی سیاسی وزارت خارجه آمریکا مبتکر طرح مطالعاتی بود و مخارج پروژه از طریق نیروی هوایی آمریکا تأمین می شد .مصاحبه با پناهندگان و سیستماتیزه کردن اطالعات در مورد اوضاع سیاسی -اجتماعی اتحاد شوروی پایه و اساس تحقیقات انجام شده را تشکیل می دادند .هدف تحلیل و بررسی های بعمل آمده عبارت از ارائه ارزیابی مشعر بر شناسائی میزان آسیب پذیری روانی جمعیت مدنی اتحاد شوروی در صورت بمبارانهای گسترده ،شبیه آنچه که متحدان غربی در سال ۱۹۴۵برعلیه آلمان به کار بستند ،بود. اطالعات در مورد وجود طرح دوم دانشگاه هاروارد در اوایل سالهای دهه ۱۹۸۰به اتحاد شوروی رسید .این برنامه ،سه مرحله اجرائی پیاپی را در بطن خود گنجانده بود. وظیفه مرحله اول ،فراهم آوردن زمینه گذار از سوسیالیسم به سرمایه داری بود .رهبر این پروسه هنوز تعیین نشده بود .گمان می رفت این وظیفه به دبیر کل حزب کمونیست سپرده شود .راهکار «سوسیالیسم با سیمای انسانی» آزموده در «بهار پراگ» سال ۱۹۶۸می بایستی مرجع ایدئولوژیک این مرحله باشد .نابود کردن سیستم جهانی سوسیالیسم بعنوان وظیفه مرحله دوم تعیین شده بود .سازمان پیمان ورشو ،حزب کمونیست اتحاد شوروی و در نهایت اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی می بایست ملغی اعالم می شدند. مجله هفته شماره 26مرداد 1391
باآلخره ،مرحله سوم ،بعنوان مرحله «پایانی» در منطق پروژه دانشگاه هاروارد بحساب می آمد .در این مرحله آخرین شناسه های سیستم سوسیالیستی پیشین ،مثل تحصیل و خدمات پزشکی رایگان باید حذف می شدند .مالکیت دارائی های دولتی و اجتماعی می بایست به بخش خصوصی واگذار می گردید .توسعه زیرساختهای بنادر دریائی و انواع مختلف راه های مواصالتی می بایست بمعنی سمتگیری نهایی روسیه در روی ریلهای صدور مواد خام باشد .ممانعت از بلندپروازی احیای «امپراطوری روسیه» را در نابودی ارتش روسیه ،به همان شکلی که در دوره شوروی سازمان یافته بود، تشخیص داده و در نهایت ،نابود کردن خود روسیه بعنوان یک دولت واحد پیش بینی کرده بود. یک پروژه تحقیقاتی دیگر -طرح هوستون نیز از شهرت گسترده ای برخوردار گردید. این پروژه ،در واقعیت امر ،شرحی بود بر جزئیات مرحله پایانی طرح دانشگاه هاروارد .کاربرد مکانیسمهای اجرایی در رابطه با تجزیه اتحاد شوروی ،کاری که انجام شد ،و بعد از آن ،اراضی فدراسیون روسیه وظیفه آن بود .این پروژه گرایش کشورهای غربی به امتناع از قبول روسیه آینده بعنوان یک کشور واحد را در بر داشت. در اینجا جا دارد سخنان کولین پاول ،وزیر خارجه آمریکا را یادآوری کنیم .او می گوید: «روسیه باید فراموش کند که در جمهوریهای سابق اتحاد شوروی منافعی دارد .زیرا، بازسازی اتحاد شوروی جزء اهداف استراتژیک آمریکا نیست» .بیل کلینتون در سخنان ۲۵اکتبر سال ۱۹۹۶خود در باره استراتژی ژئوپلیتیک آمریکا بطور باز هم مشخص تری گفت« :سیاستهای ده سال اخیر در رابطه با اتحاد شوروی و متحدان آن درستی مشی ما در نابودی یکی از قدرتمندترین دولتهای جهان ،و همچنین یک بلوک قدرتمند نظامی را را بروشنی ثابت می کنند .با بهره گیری از لغزشهای سیاستمداران شوروی و اعتماد به نفس فوق العاده گارباچوف و اطرافیان او ،از جمله آنهائی که علنا از موضع طرفداران آمریکا حرکت می کردند ،ما به انجام آن وظیفه ای موفق شدیم که رئیس جمهور ترومن می خواست به پشتوانه بمبهای اتمی انجام دهد .واقعا هم با یک یک تفاوت قابل توجه انجام دادیم .ما بدون ویران کردن کشور با بمب های اتمی، که ساخت آن آسان هم نبود ،ضمایم مواد خام بدست آوردیم .در عرض چهار سال ،ما و متحدان ما به ارزش میلیاردها دالر مواد خام استراتژیک و صدها تن طال ،سنگهای قیمتی و غیره بدست آوردیم .در سالهای باصطالح
نوسازی در اتحاد شوروی ،بسیاری از نظامیان و بازرگانان ما بموفقیت عملیات ما باور نداشتند .دیدیم که محق نبودند .با بلرزه درآوردن پایه های ایدئولوژیک اتحاد شوروی ،ما موفق شدیم ضمن حذف رقیب اصلی آمریکا بدون خون ریزی و جنگ ،بر جهان مسلط شویم» .این اظهارات نیازی به شرح و تفسیر ندارد( .البته ،آقای کلینتون طبق معمول باز هم بدروغ عبارت «بدون خونریزی و جنگ» را بکار برده .زیرا، طبق گزارش تقدیمی به مجلس اول روسیه- «دومای دولتی» -اتحاد شوروی صرفنظر از همه فجایع تحمیلی سیاسی ،اقتصادی و اجتماعی و غیره ،به بهای کشته شدن ۱ میلیون نفر و آوارگی ۱۲میلیون نفر بدست سازمانهای غیردولتی مثل سازمانهای حقوق بشری و دموکراسی خواهی سازماندهی شده از سوی «جامعه باز» جرج سورس و «خانه آزادی» آمریکا در هم شکسته شد. مترجم). از میان متدهای بسیار شایع جنگ روانی، متخصصان سه متد اصلی را مورد تأکید قرار می دهند: متد اول -فشار روانی :تکرار مکرر یک فرضیه دروغ ،استناد به مقامات در رابطه با گمانه زنی های مختلف (از آوردن نقل قولها گرفته تا استناد به منابع موهوم)؛ تحریف («بازی با») ارقام و واقعیتها برای ساختن دید ظاهرا بی طرفانه و دقیق؛ انتخاب مغرضانه اسناد مصور با تکیه بر تأثیرگذاری «اقدامات فاجعه آمیز»؛ پخش «تصاویر بصری» هراسناک در دفاع از دیدگاهها و مواضع تبلیغاتی و فنون مشابه دیگر؛ طراحی حسابگرانه ایجاد ناراحتی های عاطفی و خنثی سازی قابلیت انسان در ارزیابی عقالنی از اطالعات ارائه شده اجزا این متد هستند .رسانه های جهانی دقیقا بر اساس همین معیارها ،اخبار و اطالعات خود را در رابطه با لیبی ،ایران و سوریه تنظیم می کنند .از تجارب خودمان ،یادآوری اخبار و اطالعات رسانه های غربی در باره جنگ ۵روزه ماه اوت سال ۲۰۰۸در اوستای جنوبی بسیار آموزنده است( .پخش گسترده و مکرر تصاویر و فیلمهای بمباران شهرها و روستا ،صحنه های قتل صدام حسین و ترور فجیع سرهنگ قذافی ،این سو و آن سو بردن زندانیان در غل و زنجیز در زندان گوانتانامو ،ویرانه های مناطق بمباران شده ،شکنجه و تحقیر زندانیان در زندانهای بارگرام و ابوغریب و غیره ،صحنه های تجاوز به زنان و دختران ،انبوه کشتگان، توهین به مقتولین و از این دست دستآوردهای تجاوزات نظامی ارتشهای امپریالیستی را می توان جزء جدائی ناپذیر این متد حساب صفحه
187
کرد .مترجم). متد دوم -تأثیرگذاری نامرئی بر شعور :تبلیغ شیوه زندگی خاص خود ،اشاعه ارزشهای «مطلوب» و استانداردهای فرهنگی عامیانه بکمک موسیقی ،برنامه های تلویزیونی سرگرم کننده ،فیلمهای سینمایی و بکمک مدپرستی و امثال آنها( .در مجموع جمهوریهای منشعبه اتحاد شوروی چند صد کانال تلویزیونی شبانه روزی راه اندازی شده است که برنامه های همه آنها تقریبا مشابه همدیگر هستند و در ۲۴ ساعت شامل :فیلمهای بزن بکش هالیوودی بر اساس سناریوی مشهور تصفیه حسابهای گروههای مافیایی ،سلایر های تحقیر کننده اخالق و ارزشهای انسانی ،ستایش سکس، تبلیغ مد و آرایش سر و صورت و پوشاک به شکل مضحکی که در همه جا می توان دید ،آشپزی ،همسریابی ،لطیفه گویی به سبک سیدکریمهی ایران ،شوهای بزن بکوب و موسیقی مبتذل و جنجالهای بین «هنرمندان» ،مسابقات ورزشی و الغیر. مترجم) باآلخره ،متد سوم -تحریف و نقض مخفیانه اصول منطق :تعویض و جابجایی فرضیه ها ،قیاس مع الفارق ،نتیجه گیری بدون دالیل مکفی ،تعویض جای علت و معلول، حشو قبیح و امثال اینها .این تکنیک جنگ روانی بر روی بخش کم آگاه ،ناتوان از قبول استدالل منطقی و بیش از حد متمایل به قبول مؤثر است( .این شیوه بدیهیات جامعه بسیار ٍ جنگ روانی ،بسیار شبیه حکایت «شیاد و دانشمند» است :بدین ترتیب که دانشمند برای اثبات ادعای خود در مقابل مردم عادی ،کلمه مار را روی تخته می نویسد و شیاد با ترسیم تصویر مار بر روی دیوار ،عوام الناس را برعلیه دانشمند می شوراند .مترجم). میدان عربی جنگ روانی بدنبال تجزیه اتحاد شوروی و تخریب جامعه سوسیالیستی ،ما شاهد جنگ روانی نوبتی در جریان باصطالح «انقالبهای رنگی»، از بلگراد تا بیشکک بودیم .از سال ۲۰۱۱ ما گواه فاز علنی مرحله بعدی جنگ روانی تحت عنوان «انقالبهای عربی» بودیم .به سخن دیگر« ،قاعده دومینو» همچنان اجرا می شود. دراصل ،اوضاع منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه در سمت اجرای سناریوی تکراری شامل آموزش و تأمین بودجه اپوزیسیون، اعمال تحریمها ،آماده سازی افکار اجتماعی با کمک رسانه های جهانی از راه اطالع رسانی یک جانبه در باره مستبدان و توحش رژیم آنها ،تحریکات ،شایعه پراکنی و دیگر اقدامات مشابه آنها گسترش می یابد .با این مجله هفته شماره 26مرداد 1391
حال ،متدهای تازه ای ،از جمله تکنولوژی معاصر و تغییر در حوزه اثرگذاری هم به کار بسته می شود. امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که فعالیت اپوزیسیون «جنبش ۶آوریل» در مصر از سوی منابع اطالع رسانی سازماندهی شده بین المللی ،پیش از همه ،از سوی نهاد «صداهای جهانی» تحت حمایت مالی بنیاد فورد ،بنیاد ماکارتورها« ،جامعه باز» و همچنین از طرف تولیدکنندگان و توزیع کنندگان فناوری اطالعات حمایت می شد. دقیقا از طریق «صداهای جهانی» که بطور منظم کنفرانسهای بین المللی و دیدارهای کاری برگزار می کرد ،در میان ساختارهای تخصصی اجتماعی مثل «پزشکان برای تغییر»« ،خبرنگاران برای تغییر»، «کارگران برای تغییر» و غیره پول توزیع کردند .از کانالهای دیگر ،اتحادیه حقوقدانان، سازمانهای زنان و همچنین ساختارهای اقلیتهای ملی مورد حمایت مالی قرار گرفتند. هیئت تحریریه های نشریات و سایتها ،پیش از همه ،سایتهای سیاسی مثل «المارسی الیوم» ،و در مقیاس بین المللی «الجزیره» در سطح بسیار گسترده ای حمایتهای مالی می شدند .برخی از روشنفکران ،در درجه اول از حوزه رسانه های جمعی ،بخصوص استادان سبک پاورقی نویسی (یعنی همان یادگاری نویسان در پای مقاالت مختلف .م). و کاریکاتوریستها نیز وسیعا مورد حمایت مالی قرار گرفتند. همانطور که سند منتشره از سوی ویکی لیکس نشان می دهد ،ماگارت اسکوبی ،سفیر آمریکا در مصر ،در گزارش ماه دسامبر سال ۲۰۰۸خود ،ضمن نام بردن از جنبش « ۶آوریل» ،می نویسد که او ،وایل گانهیم، مدیر ارشد گوگل را که گفته می شود یکی از سازماندهان اصلی اعتراضات بوده و به سطح یکی از مخالفان مصر ارتقاء یافت، با پاسپورت جعلی به سمینار فعاالن جوان، منعقده از سوی وزارت خارجه آمریکا اعزام کرد .بگزارش اسکوبی ،در آن هنگام شمار نفرات گروه « ۶آوریل» در شبکه اجتماعی فیسبوک ۷۰۰۰۰نفر ،اساسا ،تحصیل کردگان جوان ،برآورد می شد .بر روی کار با اقلیت کوپت تأکید خاصی شده بود .درست مثل سودان ،اقلیت مسیحی در مصر از آغاز سالهای دهه ۸۰از سوی بنیاد پاکس کریستی و سازمان بین المللی همبستگی مسیحیان که با همین منظور تشکیل شده بود ،مخصوصا تشویق می شد. در مقایسه با دوره انقالبهای «رنگی» ،از شبکه های اجتماعی ،بخصوص فیسبوک و تویتر و از وبالگ نویسان که خواسته شده بود فضا را آماده سازند و جنبش را
همآهنگ نمایند ،در شرق عربی حداکثر استفاده را کردند .مثال ،تالطمات در یمن و اردن همزمان آغاز شدند ۱۵ .ژانویه ،در یک روز ،ناآرامی ها در بحرین و لیبی سر برآوردند .اینها وقایعی هستند که بدون وجود شبکه های اجتماعی نمی توانستند بوقوع بپیوندند .بدین جهت ،نامیدن این رویدادها با عنوان «انقالبات تویتری» کامال بجاست. پس از حوادث یازده سپتامبر ،واشینگتن منابع مالی هنگفتی را بسیج کرد و برای «پیشبرد دموکراسی» و تشکیل «انجمنهای شهروندی» طرفدار آمریکا در کشورهای عربی ،بیش از ۳۵۰برنامه جدید در حوزه های آموزشی ،فرهنگی و اطالع رسانی تدوین و تنظیم کرد .همه برنامه ها در طرح بزرگ وزارت خارجه آمریکا تحت عنوان «ابتکار حمایت از همکاری در خاورمیانه» گنجانده شد .در سال ۲۰۰۲هدف این طرح با وضوح کامل مشخص گردید .برقراری دموکراسی در کشورهایی مثل الجزایر، بحرین ،مصر ،اردن ،کویت ،لبنان ،مراکش، عمان ،قطر ،عربستان سعودی ،تونس، امارات متحده عربی ،در اراضی فلسطین، ایران ،عراق و لیبی بعنوان هدف این طرح تعیین گردید… برای اجرای این طرحها ابداعات اصوال جدیدی مورد آزمایش قرار گرفتند .برای اولین بار در عرض شصت سال وجود «دیپلوماسی عمومی» ایاالت متحده آمریکا مخاطبان برنامه های آموزشی را تغییر داد. حاال دیگر ایاالت متحده آمریکا بجای آموزش نخبگان دولتی ،نظامیان و روشنفکران مخالف دولت ،آموزش جوانان تا ۲۵سال و زنان را در برنامه خود گنجانیده است. اضافه بر آن ،وزارت خارجه تاکتیک اعمال نفوذ خود در این منطقه را تغییر داد. بجای حمایت از رژیمهای سیاسی و ارتش، واشینگتن به تشکیل احزاب جایگزین، سازمانهای غیرانتفاعی و اصالح سیستم آموزش روی آورد. در نتیجه ده سال آخر موجودیت «دیپلوماسی عمومی» ،اوال -شمار جمعیت عربی آموزش دیده ،هم در آمریکا و هم در وطن زادگاه خود بمیزان قابل توجهی افزایش یافت .اگر در پایان سال ۲۰۰۰یک هزار نفر به برنامه مبادالتی و یا آموزشی جلب شدند ،این میزان در فاصله سالهای ۲۰۰۴تا ۲۰۰۹به صدها هزار نفر افزایش داده شد .بعنوان مثال، اگر در سال ۱۹۹۸از مصر فقط در حدود ۳۳۰۰نفر برای آموزش برنامه توسعه دموکراسی به ایاالت متحده آمریکا دعوت شدند ،این رقم در سال ۲۰۰۷به ۴۷۳۰۰ نفر و در سال ۲۰۰۸به ۱۴۸۷۰۰نفر(!) افزایش یافت. صفحه
188
بین املللی ثانیا -ایاالت متحده آمریکا توانست جوانان وابسته به اقشار غیرمرفه جامعه و محروم شده از امکان تحصیل را «بسیج نماید». این گروههای افراد جوان ،باصطالح جوانان محروم یا در معرض خطر، از شانس بزرگی برای جذب شدن به گروههای تروریستی برخوردار بودند. این جوانان در جریان آموزش در مدارس ویژه تعلیم بنیانهای دموکراسی و جامعه مدنی ،تکنیکهای سیاسی و اساسهای جنبش اعتراضی را نیز فراگرفتند و به گروههای ضربت «اصالحات دموکراتیک» تبدیل شدند و به انتظار ساعت موعود نشستند. ثالثا -یکسری کامل برنامه های اطالعرسانی را تنظیم کرد .در سالهای ،۲۰۰۴ -۲۰۰۲ دولت آمریکا دهها فرستنده رادیوئی و تلویزیونی راه انداخت .کانالهای «ساوا»، «فردا»« ،عراق آزاد»« ،صدای آمریکا بزبان ُکردی»« ،شبکه خبری فارسی» و برخی دیگر ،مشهورترین آنها هستند. اکثریت آنها ،همچنانکه از نامشان پیداست، در کشورهای خاورمیانه راه اندازی شدند. بزرگترین آنها کانال تلویزیونی «الـحُـرّ ه» می باشد که همه کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه را پوشش می دهد. توجه خاصی برای آماده سازی وبالگنویسان فعال مبذول گردید .مثال ،تنها بپشتوانه دانشکده حقوق دانشگاه کلمبیا مراسم «معرفی» افراد کلیدی تیم اوباما را که موجبات انتخاب وی را فراهم ساختند ،با حضور سازماندهان اقدامات آینده برگزار کردند .یک تشکیالت دیگر ،با عنوان «اتحادیه جنبش جوانان» با حمایت مالی وزارت خارجه آمریکا تشکیل گردید که مسئول آماده سازی مخالفان بود. عالوه بر این ،بنیاد «آمریکای جدید»، یکی از از بنیانگذاران صداهای جهانی و شریک گوگول -مرکز رسانه ها و سیاست عمومی دانشکده مدیریت دولتی کندی جنب دانشگاه هاروارد ،مرکز برکمان «اینترنت و جامعه» جنب دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد ،مرکز نکسا() ،دانشکده اینترنت دانشگاه آکسفورد ،دانشکده های حقوق دانشگاههای کلمبیا و ییل و برخی دیگر ،در کار تنظیم سناریوی انقالب و آماده سازی هسته مخالفان بالواسطه شرکت کردند .و این ،فقط بخش کوچکی از اطالعات مربوط به پیشبرد جنگ روانی در کشورهای عربی می باشد.
«هرج و مرج هدایت شده» که همه فضای جدید در کره زمین را در مدار خود گرفتار ساخته است ،وجود دارد ،آیا می توان در مقابل کارکرد «قاعده دومینو» موانعی ایجاد کرد؟ بی شک ،آری! اما ،بدون رعایت دو اصل اساسی :اولی ،شناخت بیرحمانه خود و آگاهی به تاریخ خیانت «خودیها»ی بیگانه شده و دومی ،بدون وحدت تنگاتنگ خلقها و کشورهای آماده دفاع از منافع ملی خود ،از گذشته تحریف نشده خود و از تعیین مستقالنه آینده خود، ممکن نیست…
لیبی ،پس از عراق و افغانستان ،مظهر دیگری از «انساندوستی» های غرب آمریکا و ناتو نوشته یوآخیم گیالرد یونگه ولت
گزینش و ترجمه رضا نافعی روز ۱۷فوریه ائتالف ظفر نمون ضد قذافی نخستین سالروزقیام خود را که به دخالت ناتو و سقوط دولت لیبی انجامید جشن گرفت .حضور جمعی اندک در این مراسم نشان آن نبود که مناسبات کنونی حاکم بر کشور بسیار شور انگیز است .هیچ یک از رهبران نظام نو خود را در این مراسم نشان ندادند ،زیرا نگران بودند که مبادا شادی هوادارن » انقالب « ناگهان به فریاد های پرخاش تبدیل شود . رسانه های غربی نیز فقط نیم نظری به این رویداد افکندند .آنچه پس از » رهائی » در لیبی رخ داد ،دیرگاهی است که موضوع قابل توجه نیست ،آنچه امروز در کانون توجه قرار دارد » ( » Regime Changeتغییر رژیم ) در سوریه است .نگاهی که امروز بر لیبی افکنده شود حاصلی جز درد سر نخواهد داشت ،و همان چیزی را نشان خواهد داد که پیش از این در افغانستان و عراق ببار آورده بود .حاصل پیشرفت نبود .آنچه از جنگ برجای مانده ویرانی ،هرج و مرج ،زورگوئی بی بند ،خشونت خونین و عالئق اقتصادی آشکار است. دهها هزار قربانی
تظاهراتی که در میانه فوریه ۲۰۱۱در بخش شرقی لیبی آغاز شد طی چند روز به یک شورش مسلح تبدیل شد که غرب به حمایت ازآن برخاست .یک ماه بعد کشورهای عضو ناتو به بهانه حفظ جان مردم غیر نظامی جنگ با مردم کشوری را آغاز کردند که فقط شش و نیم ملیون نفر بودند .مقاومت مردم لیبی در برابر متحدان جنگی و بسیارنیرومند تر از لیبی ،برغم بمبارانهای شدید ،مقاومتی سخت و نامنتظر بود .در واقع در پایان ماه آگوست،آن هم پس از آن که واحد های ویژه ناتو رهبری نبرد را بدست گرفتند ،پایتخت لیبی بدست آنها افتاد .سرانجام در ماه اکتبر ،قذافی رهبر لیبی ،به چنگ آنها افتاد و بقتل رسید .آنگاه اتحادیه جنگی غرب اعالم کرد بخش نظامی پایان یافته است ــ دست کم فعال .طبق تخمین های اولیه ۵۰هزار نفر از اهالی لیبی در » عملیات نیروهای متحد برای حفظ جان آنها » به دست آنها از پای در آمدند.
با این همه در پایتخت های کشورهای متحد این پیروزی را با شور و شادی جشن گرفتند» . آندرس فوگ راسموسن » دبیر کل ناتواین جنگ را » یکی از کامیاب ترین ماموریت ها» بنا بر این ،تنها افراد عامی و ناآگاه و یا کسانی ی اتحادیه نظامی ناتو نامید .طبق محاسبات مهاجمان با از میان برداشتن نظام اجتماعی که آگاهانه اطالعات را کتمان می کنند ،می لیبی ،نه تنها دولتی مزاحم در آفریقا بلکه دشمنی دیرین را نیز از سر راه خود برداشته توانند از جنبش «مردمی خودجوش» در بودند ،دشمنی که بویژه مانع دست یافتن آنها به منابع لیبی بود . جهان عرب صحبت کنند. هنوز خون مردم لیبی خشک نشده سیاستگران و رسانه های کشور های سهیم در جنگ فورا آیا راهی برای رهایی ازچنگال خونین ادعای خود را در مورد سهمی که در معامالت نفتی و دیگر معامالت لیبی دارند مطرح
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
189
کردند .انگلستان و فرانسه اعالم کردند که تقسیم سهم باید به نسبت میزان شرکت در جنگ باشد » .مصطفی عبد الجلیل ،رئیس » شورای ملی دوران گذار » روز اول سپتامبر اطمینان داد که » ما زحمات شما را بی ارج نخواهیم گذاشت و در چهار چوبی شفاف حق تقدم با شما خواهد بود». طبق محاسبات موجود ذخائر نفتی لیبی به ۴۶،۴میلیارد بشکه بالغ می گردد که بزرگترین منبع نفتی آفریقا محسوب می گردد و این در حالیست که بخش عمده خاک لیبی هنور مورد پژوهش و اکتشاف قرار نگرفته است. روزنامه فرانسوی لیبراسیون در ۲٫۹٫۲۰۱۱گزارش داد رهبری شورشیان که تحت نظر پاریس ،لندن و واشنگتن شکل گرفت ،دستیابی فرانسه را به یک سوم نفت لیبی تضمین کرده است .فیلیپ هاماند وزیر دفاع انگلیس موسسات معتبر انگلیسی را زیر فشار گذاشته که » با شتاب خود را به این کشور نسبتا ثروتمند که منابع غنی نفت دارد برسانند و برا ی بازسازی آن قرارداد امضاء کنند. روزنامه انگلیسی گاردین می نویسد فقط همین یک قلم پول نقد لیبی در بانک های خارجی که به ۱۵۰میلیارد دالر بالغ می گردد » کاسه نسبتا بزرگیست «. احتماال آن شیرینی که باید تقسیم شود خیلی از این مبالغ بیشتر است .طبق تخمین وزارت بازرگانی انگلیس حجم سفارشاتی که در ده سال آینده داده خواهد شد به ۲۵۰ میلیارد یورو بالغ خواهد گشت .رسانه های غربی شادمانه نوشتند که لیبی می تواند یک از بزرگترین مناطق برای رشد موسسات انگلیسی گردد. وزیر بازرگانی انگلیس ،استفن گرین، همرا با کنسرن های نفتی شل و ب.پ. و همچنین فرانسوی ها مذاکرات ضروری را آغاز کرده اند .پس از قتل قذافی بهای سهام شل و ب.پ .با شتاب و بسیار بیشتر از آنچه انتظار می رفت افزایش یافت .در ماه آوریل چندین هیئت نمایندگی اقتصادی همراه با هاماند وزیر دفاع انگلیس که آنها را تشویق به تعجیل کرده بود وارد لیبی شدند و اعالم کردند که عالقمند به دریافت قرارداد برای عرصه های بهداشت و سالمت ،بخش آموزش و استخراج نفت و گاز هستند.… . در عراق بالفاصله پس از هجوم » مشاوران» اقتصادی آمریکا برنامه هائی باجرا گذاشته شد که اکثرا بکلی بیجا و مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بگیرند امروز هم باید از قوانین گذشته پیروی کنند ،که خود این نیز موجب می شود بسیاری دست به مهاجرت بزنند .طبق این قوانین موسسات خارجی مجبورند بخش عمده کارگران ،کارمندان و مدیران مورد نیاز خود را از اهالی لیبی انتخاب کنند و اجازه خرید امالک ندارند و تصمیمات راهبردی آنها باید مورد پذیرش دولت لیبی قرار گیرد.
نادرست بودند که هیچ ارتباطی با نیاز های موجود در محل نداشتند و چون نظارت واقعی هم در کار نبود شرکت های خارجی میلیاردها دالر به جیب زدند بی آن که خدمتی همسنگ پولی که گرفته بودند انجام داده باشند .رشوه خواری سر به آسمان زد. پول عراقی ها ناگهان ناپدید می شد بی آن که از آن رد پائی برجای مانده باشد. روشن است که در لیبی نیز وضعی شبیه آنجا پیش خواهد آمد … .پولهائی که در اختیار گروهی اندک شماراز افراد منتخب سرزمین ویران واشنگتن ،پاریس و لندن گذاشته می شود، بمراتب بیشتر از عراق است . برخالف تصویری که رسانه های غربی ولی اوضاع برای موسسات غیر نفتی اصال ارائه می دهند جنگ ناتو در لیبی ویرانی خوب نیست .هنوز بسیاری از سفارتخانه ها های کالن پدید آورده است ۹۷۰۰ .بمباران در طرابلس تعطیل هستند و کنسرن های هوائی و فروریختن ۳۰هزار بمب و ماهها خارجی که قبال در لیبی اجرا کننده برنامه جنگ زمینی بخش عمده زیربنای این کشور ای بودند و نه مالک تاسیساتی که در آن کار را منهدم کرده و یا به آن بشدت آسیب رسانده می کردند ،حاال بدون اجازه وزارت خانه است .برخی از مناطق ماهها فاقد برق و مربوطه اجازه کار ندارند .فاینانشال تایمز آب بودند .وضع شهر سیرت که تا آخرین نوشت تقاضا هائی که برای کسب اجازه لحظه جنگ بر سر آن ادامه داشت از همه نوشته شده اند ،در وزارتخانه ها خاک می بدتر است .تقریبا بالفاصله پس از حمله به خورند ،چون کسی نمی داند با آنها چه باید این شهر آب و برق آن قطع شد و هنوز کرد .افزون بر این از کارگران خارجی هم بوضع سابق در نیامده است و ساعت ها هم دیگر خبری نیست .جنگ صدها هزار برق قطع می شود.خطوط ارتباطی تلفن و کارگر خارجی را متواری کرد و فعال هیچ اینترنت نیز در بسیاری از نقاط یا کار نمی امیدی به بازگشت آنها نیست. کنند و یا بصورت محدود می توانند مورد مشکالت موسسات کشورهای برزیل یا هند استفاده قرار گیرند .مجموع خسارات مادی که با جنگ ناتو مخالف بودند بیشتر از این ناشی از جنگ به ۳۵میلیارد دالر تخمین است :اینها هیچ تضمینی ندارند که رهبری زده می شود. کنونی لیبی قرار دادهای آنها را که هنوز در اثر فروریختن ساختار اقتصاد کشور بیش اعتبار هم دارند اصال برسمیت بشناسد. از نیمی از مردم بی کار شده اند .سازمانهای بطوری که فاینانشال تایمز می نویسد در امدادی با مشکل بی پولی روبرو هستند زیرا شرائط موجود بسیاری از هیئت های سازمانهای امدادی با این استدالل که پولهای خارجی ،که اغلب ساکن هتل های ۵مسدود شده لیبی دیگر آزاد شده است و اینک ستاره هستند ،گشتی در شهر می زنند لیبی خود بحد کافی پول دارد از ادامه کمک و سرخورده از وضع بی ثبات موجود و های انسانی به مردم لیبی خود داری می کنند آینده تاریک سیاسی ،باز لیبی را ترک می .دولت موقت ادعا می کند که هنوز هم به کنند .از بخش نفت که بگذریم ،تقریبا بقیه میلیارد ها پول مسدود شده لیبی دسترسی صاحبکاران هیچ کاری نمی توانند بکنند جز کامل ندارد .ولی بنا به گزارش سرویس آن که چند تن از کارمندان خود را برای خبری سازمان ملل IRINهمکاران نگهبانی و مواظبت از دم و دستگاهشان در سازمان ملل حدس می زنند که علت این امر محل بگذارند و خود بروند .حتی بسیاری آنست که نه می توانند ونه می خواهند که این از نمایندگان کنسرن های نفتی و بانکهای کار صورت بگیرد… بزرگ که سری به لیبی می زنند ،نگران بسیاری از اهالی لیبی بعلت ویرانی های از فقدان امنیت و نبودن دولتی با ثبات و شدید ناشی از جنگ نمی توانند یا نمی توانند برسمیت شناخته شده که اعتبار و قدرت به سر خانه و زندگی خود بازگردند و یا کافی برای براه انداختن دوباره کشور داشته از ترس خشونت های صاحبان جدید قدرت باشد ،لیبی را شتابان ترک می کنند. بازگشتشان ممکن نیست. گفته می شود فقط وقتی این اوضاع عوض کمیسر سازمان ملل برای امور آوارگان در خواهد شد که یک دولت منتخب برسر کار پایان سال گذشته شمار آوارگان داخلی لیبی بیاید .کسانی که بخواهند کار را از سر را که در اردوگاهها بسر می برند و باید صفحه
190
مورد حمایت قرار گیرند ۱۷۰هزار نفر کرده است. اعالم کرد .بسیاری از آنها از سیرت (۶۰ هزارنفر) تاورقا ( ۳۵هزار) و بنی ( ۳۰سازمان ملل متحد در نوامبر ۲۰۱۱اطالع هزار نفر) آمده اند .اهالی شهر تاورقا که یافت که ۷هزار نفر از » دشمنان جدید » اکثرا سیاهپوست هستند به این دلیل که از کشور از جمله زنان و کودکان و عده کثیری قذافی حمایت کرده اند اینک باقساوت تمام سیاهپوست افریقائی ــ احتماال بدلیل رنگ از خانه و زندگی خود رانده شده اند .از پوستشان ـ دستگیر شده مورد شکنجه و آزار آن زمان تاورقا شهری است غارت شده و سازمان یافته قرار گرفته اند .ناوی پیالی، خالی از سکنه .ولی عملیات انتقامی از شبه نماینده سازمان ملل برای حفظ حقوق بشر، نظامیان مصرته به اینجا ختم نمی شود .به در پایان ژانویه ، ۲۰۱۲تعدادزندانیان را گزارش سازمان دیدبانان حقوق بشر روز ۸۵۰۰ ۶نفر اعالم کرد .طبق تحقیقات » فوریه انتقامجویان به سرپناه موقتی که برای کمیته عدالت برای ناپدید شدگان» که لبیائی آنها در تریپولی برپا شده بودن حمله کردند است ،بیم آن می رود که ۳۵هزار نفر دیگر و ۷نفر از پناهجویان آواره را بقتل رساندند نیز در مکانهای مخفی زندانی باشند. از جمله سه کودک و دو زن را. ماههاست که سازمان عفو بین الملل ودیگر سازمانهای حقوق بشری ،مکرر در مکرر تعقیب ،تاراندن و شکنجه ،دستگیریهای انبوه ،شکنجه ها و قتلهای بنا به گزارش یان مارتین ،نماینده ویژه خودسرانه راافشا کرده اند .طبق اطالعات سازمان ملل برای لیبی وخیم ترین مسئله سازمان عفو بین الملل عامل این جنایات فقدان امنیت است .او می نویسد » :در حال از جمله خود واحد های نظامی » برسمیت حاضر حفظ نظم و اجرای قانون در اختیار شناخته شده » و » نیروهای امنیتی » گروه های مسلحی است که با هم در رقابت بودهاند ،یعنی نیروی ارتش و پلیس جدید که هستند « .درست همین ها در هفته های غرب امید زیادی به قدرتمند شدن آن دارد. گذشته در جنگهای خونین خیابانی با یکدیگر زندانیان رها شده گزارش داده اند که آنها را نشان دادند که تا چه حد خشونت گرا هستند .با دست و پای بسته آویخته و ساعت ها با طبق طرحی که در دست است باید در تحت کابل ،زنجیر ،چوب شالق می زده اند و چنین شرائطی تا ماه ژوئن انتخابات لیبی به آنها شوک الکتریکی می داده اند .زخم ها سازمان داده شود ،به اعتقاد مارتین تحقق و جراحاتی که بر بدن داشتند نشان صحت چنین امری بشدت ناممکن بنظر می رسد .توصیفات آنان بود. دست کم ۳۰۰گروه با ۱۲۰هزار مرد مسلح اختیار کشور را در دست دارند ،شهر تریپولی را ۵۰گروه مسلح بین خود تقسیم کرده اند .هرکس در منطقه خود هر بالئی که بخواهد می تواند بر سر کسانی بیاورد که گفته شود هوادار قذافی بوده است .سازمان عفو بین الملل می گوید با عده کثیری از این افراد ،پس از آن که دستگیرشدند ، همان کاری را کردند که با قذافی و پسرانش کردند ،آنها را بقتل رساندند. تونی کارون ،خبرنگار مجله تایمز نوشت ( )۴٫۱٫۲۰۱۲ساکنان مناطق و محالتی که هوادار قذافی محسوب می شوند سرنوشت تلخی دارند و مورد آزار و اذیت دائمی افراد مسلح هستند» .روزنامه القدس العربی می نویسد :این مردم در هراسند زیرا زندگی خود و پسرانشان را در خطر می بینند» . اکثر شهرهای لیبی به جنگلی از سالح ها تبدیل شده است ،جنگلی که شبه نظامیان آن را میان خود تقسیم کرده اند». اقلیت ها ،بویژه سیاهپوستان افریقائی و لیبی پیوسته مورد ستم و آزار قرار دارند ،گسترش نژاد پرستی زندگی آنها را سیاه مجله هفته شماره 26مرداد 1391
مصرته نیفتد خیلی شانس آورده اند ،طبق اطالعاتی که سازمانهای حقوق بشری دارند، اکثر زندان های موقت در آنجا شکنجه گاههائی جهنمی هستند .سازمان بین المللی » پزشگان بدون مرز» به کار خود در آنجا پایان داد زیرا اطالع یافت قربانیانی که آنها جراحات سختشان را معالجه می کنند ،پس از کسب سالمت نسبی دوباره به زیر شکنجه کشیده می شوند)۱۱( .
شورای موقت لیبی برغم تمام قول هائی که داده است تا کنون گامی علیه جنایات شبه نظامیان و» نیرو های تامین امنیت » که رسما تحت فرمان آن شورا قرار دارند، برنداشته است .حتی شدیدترین موارد جنایات نیز مورد بررسی قرار نگرفته اند. از آنجا که سازمانهای موثر حقوقی برای کنترل خودسری های شبه نظامیان بوجود نیامده است ،مقدمه آخرین گزارش سازمان عفو بین الملل چنین آغاز می شود » مردمی که یک سال قبل برای کسب آزادی ،عدالت ،احترام به حقوق بشر و کرامت انسانی به خیابانها ریختند ،امروز با امیدی بر باد رفته از کرده پشیمانند» .اما دلیل واقعی ترور های سازمان یافته شورشیانی که به زور بمباران های ناتو قدرت را بدست گرفتند این است که بر خالف آنچه وانمود می شد « میلیونها نفر از مردم لیبی » از شورشیان پشتیبانی نمی کنند و فقط عده کمی هوادار انها هستند و چون پشتیبانی میان مردم ندارند چاره ای ندارند جز آنکه برای بکرسی نمونه گویای آن سرنوشت عمر بربش است، نشاندن قدرت خود دست به خشونت های دیپلماتی است که از جمله سفیر لیبی در خونین بزنند. فرانسه بوده است .در ۱۹ژانویه یکی از شبه نظامیان او را برای گفتگو به پایگاه خود در تریپولی احضار می کند .او که معتقد بوده سابقه تیره ای ندارد و در جرم و جنایتی دست نداشته است از پسرش می خواهد که او را با اتوموبیل خود به محل مقرر برساند. هنگامی که پسر در ساعت مقرر برای بازگرداندن او بخانه به محل موعود می رود .شبه نظامیان او را با خشونت از محل می رانند .دو روز بعد جسد بربش را در بیمارستانی پیدا می کنند با جمجه شکسته، دنده های شکسته و ناخن های کشیده شده. دلیل از پرده به در افتادن این جنایت آن بوده که خانواده مقتول بدلیل داشتن تجربه و اطالعات توانسته بود فورا با سازمانهای بین المللی ارتباط برقرار کند .سازمان عفو بین الملل مدارکی متعددی در اختیار دارد که نشان می دهند شبه نظامیان زندانیان را زیر شکنجه کشته اند .تعداد قربانیان دیگر به صدها و هزار ها تخمین زده می شود)۱۰(. برزو درگاهی خبرنگار فاینانشال تایمز در لیبی ،می نویسد اگر زندانیان پایشان به صفحه
191
ادبیات و فرهنگ
سعید سلطانپور ،شاعر انقالب محمدپور محمد امین ّ ّ
سلطانپور ،سعید ( متولّد سبزوار ،1319 متو ّفی تهران ) 1360شاعر ،نمایشنامه نویس ،شهرت او به سبب تیربارانش در سال 1360و شرکت در شب های شعر گوته درسال منتهی به انقالب ایران است. او سرشناس ترین شاعر زندانیان سیاسی در دهه 50است. سلطانپور در خانواده ای شهرستانی متولّد شد .مادرش آموزگار بود ،تحصیالت را تا مقطع دبیرستان در سبزوار گذراند و خود او نیز پس از دوره دبیرستان در سال های 40-39در آموزشگاه های جنوب تهران به آموزگاری پرداخت و در سال 1340در جنبش اعتراضی آموزگاران شرکت کرد" . با تاسیس هنرکده آناهیتا به آن پیوست و از سال 1339تا 1344همگام با آموزش به فعّالیّت هنری پرداخت .سعید در اجرای نمایشنامه " سه خواهر " اثر چخوف همکاری کرد و همزمان با شرکت سازنده درتئاتر از سالهای 44تا 48دوره دانشکده هنرهای زیبا را به پایان رسانید " ( عبّاس منصوران ) و دبیر دبیرستان های تهران شد.
صفحه -به چاپ رساند که همزمان با آن کتاب ممنوعه گردید و ازسوی ساواک پرونده او به نام هنرمندی خطرناک نشان دار شد. مجله " خوشه " يكى از معتبرترين نشريه هاى ادبى بود كه براى مدّتى تحت سردبيرى احمد شاملو منتشر مى شد و به دليل سانسور حكومتى و ساواك ،عمر كوتاهى داشت. از آن جايى كه مجله خوشه محبوبيت ويژه اى بين مردم پيدا كرده بود ،درهمین سال متصدیان مجله خوشه شب های شعری را با عنوان شب های شعر خوشه یا هفته شعر خوشه برگزار کردند که در این شب ها 110 تن از شاعران نوگرا از جریانات مختلف شعری سروده های خود را در حضور جمع کثیری از دوستداران شعر خواندند .یکی از این شاعران که شعرش با استقبال مواجه شد سعید سلطانپور بود " .اشعار چریکی او ... که علنا بر ض ّد سیاست های شاه و آمریکا بود و با صدایی پخته و شورانگیز خوانده می شد ،چنان همگان را بر انگیخت که عدّه ای رسما احتمال شورش دادند ،و می گویند گردانندگان شب های شعر که مطلقا پیش بینی چنین ماجرایی را نمی کردند پس از یکی دو شعر مصرّ انه از او خواستند که خواندن شعر را بس کند " ( شمس لنگرودی ،ص – 584 .) 585در سال 1348نمایش " دشمن مردم " اثر ایبسن را به نمایش درآورد.
درسال های دانشجویی ،نمایشنامه های " مرگ در برابر " و " ایستگاه " نوشته خود را کارگردانی کرد .او در سال 1347انجمن تئاتر ایران را با همکاری ناصر رحمانی نژاد بنیان نهاد و جنگ شعر " صدای میرا " را که در خالل سال های 40 -47سروده بود -در بر دارنده 58شعر و در دویست " در نیمه دوم دهه ی ،1340مخالفت با مجله هفته شماره 26مرداد 1391
حکومت و تشکیالت حکومتی شدّت یافت، بخشی از آن ناشی از افزایش هیجان میان روشنفکران و بخشی دیگر ناشی از گسترش ّ جذابیّت نگرش انقالبی در همزمان و عرصه بین المللی بود .مبارزات الجزایری ها ،کوبایی ها و ویتنامی ها و همچنین جنبش های رادیکال دانشجویی در اروپا و امریکای شمالی و جنوبی تاثیر عظیمی بر قشر روشنفکر جهان سوم از جمله ایران داشت .محدود ساختن مجراهای عمومی برای بیان دیدگاه های انتقادی که با توقیف کانون نویسندگان ایران در سال 1349به اوج خود رسید ،اعضای جوان و فعّال روشنفکری را بیشتر به سوی دو گروه عمده چریکی رادیکال مارکسیست – لنینیست فداییان خلق و سوسیالیست های مسلمان مجاهدین خلق متمایل کرد " ( بهروز ،صص ،51-54ابراهیمیان ،صص " .) 81-145 اشعار و نمایشنامه های سلطانپور درباره ی ادبیّات و هنر که عمیقا در این فضای سنگین غوطه ور بود ،مورد مطالعه ی رادیکال های جوان قرار گرفت " .این نوع ادبیّات بعدها " شعر چریکی " و " شعر جنگل " نامیده شد .استفاده از واژه " جنگل " اشاره مستقیم به نخستین قیام چریکی فداییان خلق در جنگل های سیاهکل نزدیک رشت داشت " ( سماکار ،صص .) 260-62در سال 49 نمایش نامه " آموزگاران " از محسن یلفانی را بر صحنه برد .نویسنده و بازیگران ،هم زمان دستگیر و به شکنجه گاه برده شدند. او هم زمان کتاب " نوعی از هنر ،نوعی صفحه
192
از اندیشه " را پنهانی چاپ می کند و در آن از شعر و هنر متعهّد و مردمی دفاع می کند و آن را همچون سالحی می داند که در معارضه و مبارزه با خصم سخت کارامد است .در بحبوحه جشن های 2500ساله شاهنشاهی نمایش نامه " چهره های سیمون مارشار " نوشته برشت را بر صحنه برد. انتشار مجموعه شعر " آوازهای بند " در سال 51برایش سه سال بازداشت در پی داشت و تا سال 1356در زندان به سر برد. در سال 57مجموعه شعر " کشتارگاه " نشر می یابد .خود نام های این دو مجموعه نشان دهنده ی آن است که سر و کار سعید با زندان و شکنجه و ساواک بوده است. سلطانپور در عرصه ی شعر انقالبی در جایگاه ویژه ای قرار دارد چرا که او به جای استفاده از سمبل های جانشین ،از واقعیّات گویای جامعه بهره برده است .تا آنجا که به کیفیّت اشعار و نوشته های او درباره ی ادبیّات و هنر مربوط است ،شعرش گرم و گیرا آمیزه ای از عشق و انقالب بود .هر چند اشعار اوّ لیّه اش را غبار ناراحتی و رنج و درد از نابسامانی های میهن در بر گرفته ،مفهوم سرخی در آنها موج می زند که با عزم شوریدگان ،خشم وکین سوزان را متوجه ظالمان و ستمگران می کند. شعر سلطانپور زبان تصويرى دارد و تصاویر شعری او از نوعی ش ّفافیّت مفاهیم و درک و توصیف برخوردار است و در آن از زندان و خون و رگبار و اعدامی و انقالب سخن می رود " .واژه ها در شعر او فلّز گداخته است ،سنگین وسوزان دل را سوراخ میکند و جایگیر می شود " ( به آذین، ص .) 76نقطه قوّ ت اشعار در طرح مسائل و شناخت پدیده هاست .او تنها ستایشگر و راوی دالوران مبارز نیست ،بلکه در شعرش صریح و آشکار نه جزیی از ستایش شونده ،که خود آن است .این واقعیّتی است که شعر سلطانپور سرشار از رادیکالیزم است .این مسئله خصوصا در دوره ای که این اشعار را سروده چشمگیر است .دوره ای که در آن ،شعر انفعال آور و نومید از مبارزه را شعرای بازمانده ازحزب توده و جبهه ملّی عرضه می کردند؛ شعر او دقیقا مقابل چنین اشعاری ایستاد به همین دلیل از وجهه و اعتباری بسیار در میان جوانان طالب انقالب برخوردار شد .نخستین شعر سلطانپور در پانزدهم خرداد سال 1342 خود نمایی می کند .او با اشعارش به ستیز با خفقان و سرکوب می پردازد و پس از آن رستاخیز سیاهکل و بند های پهلوی در شعر او نمود می یابد .سعید سلطانپور در بیست و دوم تیر ماه ۱۳۵۶از زندان آزاد شد .پس از آزادی از زندان بیانیه ی کانون نویسندگان مجله هفته شماره 26مرداد 1391
با سقوط رژیم سلطنت به سازمان چریک ایران علیه سرکوب را امضا می کند. های فدایی خلق ایران می پیوندد و فعّالیّت از 18تا 27مهر - 1356یازدهم تا های هنری اش را دنبال می کند .نمایشنامه نوزدهم اکتبر -1977ده شب شعر خوانی " عبّاس آقا ،کارگر ایران ناسیونال " از به وسیله نویسندگان و شاعران در انجمن کارهای انتقادی اوست كه به لحاظ فرم كامالً فرهنگی ایران و آلمان ( موسوم به انستیتو تجربى و غير قراردادى بود و به عنوان گوته ) در دانشگاه صنعتی تهران برپا شد " ( نخستين تئاتر مستند ايرانى بر بنياد زندگى ناصر موذن ) .به دو هزار نفر کارت دعوت واقعى يك كارگر معترض ،سه ماه پس از داده می شود ،بیش از ده هزار نفر به درون خيزش مردم در ۲۲بهمن ،۵۷به روى دانشگاه می آیند .برای نخستین بار حدود صحنه آمد و تبلور فریاد هزاران کارگر شصت تن از شاعران و نویسندگان برجسته علیه کارگزاران جدید دولت و سیستم از هم شهرها آثار دیگر خود را در برابر هزاران پاشیده مملکتی بود .در قسسمتی از نمایش، شنونده مشتاق ،که بیشترشان جوانان شهری او نظام حکومتی را به اتوبوس آشفته و کج و دانشگاه دیده بودند ،خواندند .سلطانپور كه راهی تشبیه می کند که دو راننده دارد و به عضو هیات دبیران كانون نويسندگان بود از جای رفتن به محله کارگران جلوی در بازار نخستین شب شعر بیان داشت که از پایگاه بارش را خالی می کند. کانون نویسندگان ایران به شعرخوانی می پردازد و از شب پنجم شعر" در بند پهلوی " بى ترديد او و گروهش توانسته بودند در و" کشتارگاه " را می خواند " .سخنرانان که فضاى دوگانه ى آزادى و سركوب آزادى در سال های سانسور را پشت سر گذاشته بودند جريان انقالب ،بى تكيه بر امكانات دولتى و از این موقعیّت برای نشان دادن مخالفت خود با وجود همه ى موانع ،با تماشاگر خويش در با رژیم ،از زاویه ایدئولوژی های مختلف ،شكل و اندازه اى بى نظير ارتباطى هنرى به گونه ای موثر بهره بردند .بعضی از آنها ،برقرار سازند .در سال 1359هنگام پخش مانند سعید سلطانپورکه تازه از زندان آزاد تراکت در تهران ،در خیابان انقالب ،به شده بود ،از رفقای فدایی خود تجلیل کردند " وسیله گشت سپاه دستگیر می شود .با داد و ( بهروز ،ص " .) 85این ده شب در تاریخ فریاد ،جنجال خیابانی به راه می اندازد و در فکری جدید ایران اه ّمیّت قاطع دارد .این میان مردم ناپدید می شود .در میتینگ هفدهم شب ها رابطه ی میان هنرمندان و مخاطبان بهمن ماه 1360بناست که خود او چکامه آنها را نزدیک تر ساخت و به باال بردن ای در میدان آزادی بخواند .نزدیک به چهل آگاهی سیاسی دانشجویان دانشگاه و شاگردان هزار نفر به سوی میدان روانه می شوند. دبیرستان کمک کرد .شب های شعر این پاسداران در لباس رسمی حمله می آورند و امکان را نیز به وجود آورد که اپوزیسیون تظاهرات به خون کشیده می شود .جهانگیر شکلی مسالمت آمیزتر از مقاومت در برابر قلعه میاندوآب کارگر کمونیست ربوده می حکومت را آزمایش کند .به دلیل این عوامل ،شود و پس از شکنجه با گلوله هایی در دهان شب های شعر سر آغاز موج اعتراض هایی و چشم در سردخانه ی پزشک قانونی یافته دانسته می شود که تنها چند ماه بعد شهرهای می شود و سعید چکامه ی " جهان کمونیست ایران را فرا گرفت " ( همان ،ص " " .) 89را می سراید. در 23آبان در دانشگاه صنعتی باز هم شب شعر برگزار می شود .دانشگاه از طرف سعید با مادر سالخورده اش که معلّمی ساواک محاصره و تعداد زیادی دستگیر می بازنشسته بود ،زندگی می کرد و می خواست شوند ،تجمّع کنندگان از جمله سعید خواستار در یک پنجشنبه ی بهاری در 27فروردین آزادی دستگیر شدگان هستند و دانشگاه را 1360ازدواج کند .قرار بود که جشن ترک نمی کنند .رژیم مجبور به عقب نشینی عروسی ساده و در خانه ای باشد که نمونه می شود و روز بعد آن ها را آزاد می کند ،با اش در حومه ی تهران بسیار است .همه خروج جمعیّت از دانشگاه تظاهرات بزرگی چیز عادی پیش می رفت؛ در میان همهمه توام با ضرب و شتم پلیس شکل می گیرد ،و ترانه های جشن عروسی ناگهان یک از و به این ترتیب جلسه شعرخوانی سرانجام افراد کمیته وارد شد و خواست که سلطانپور به تظاهرات خیابانی تبدیل شده و پایان می را معرّ فی کنند .کمیته چی سپس بازوی سعید یابد .به دنبال این فعّالیّت ها سعید به خارج را گرفت و کوشید او را بیرون بکشد ،سعید کشور می رود و " کمیته از زندان تا تبعید مقاومت کرد سپس یک حکم جلب از سوی " را شکل می دهد و به افشاگری علیه رژیم کمیته مرکزی نشان داد که در آن دستگیری سلطنت می پردازد " ( سنجری ،ص ) 6و او و رفقایش به ا ّتهام قاچاق ارز آمده بود .در بايد در حول و حوش شورش های خيابانی این هنگام چندین کمیته چی مسلّح به تفنگ و و اعتصابات و رفتن شاه ،در سال ،57به مسلسل وارد شدند .پس از اصرار مهمانان، پذیرفتند تا سه ساعت به مجرم وقت بدهند. ايران بازگشته باشد. جشن عروسی با اضطراب دنبال شد .خانه صفحه
193
ادبیات و فرهنگ کامال در محاصره قرار داشت و پاسداران مسلّح دیگری بر بام های همسایه ها قرار گرفته بودند .مذاکرات جدیدی در گرفت. لحن مردان مسلح تند شد و چند تیر هوایی شلیک گردید .سرانجام سعید پذیرفت با آنان برود امّا به شرطی این که پیاده بروند و همسرش هم بیاید .عروس و داماد ،دست در دست هم دیگر پیاده روی شبانه خود را آغاز کردند و مهمانان هم به دنبال آنان روانه شدند .امّا کمیته چی ها سعی کردند نگذارند مهمانان بیایند .دوباره صدای چند شلیک شنیده شد ،ناگهان اهالی تمام محلّه به خیابان ریختند .در این هنگام با مشت و قنداق تفنگ ضرباتی به عروس و داماد زدند تا وادار به سوار شدن در خودرو کنند. او به وسیله ی پاسداران کمیته ی کوی کن دستگیر و در بند 209که در اختیار سپاه پاسداران بود زندانی است .به او ابالغ می شود که به خاطر عضویّت در سازمان چریک های فدایی خلق بازداشت شده است. از او می خواهند که توبه نامه ای بنویسد و در بیانیه یا مصاحبه ای علیه سازمان فداییان اقلیّت موضع بگیرد .یک دست سعید را به لوله ی شوفاژ و دست دیگرش را به لوله ی ّ فلزی در سلول بسته بودند ،با باز و بسته ّ کردن مکرر در فلزی او را شکنجه کردند و در همین جریان یکی از بازوهایش را شکستند.
ّ .7 موذن ،ناصر .ده شب .تهران :امیرکبیر1357 ، . 8منصوران ،عبّاس .کتاب سعید سلطانپور ،بی جا ،بی تا . 9بی نا ،شب های شعر گوته ،تهران :مروارید1380 ، . 10از سلسله گفتارهای رادیویی " صدای سربداران " ( هنر و انقالب)1368 – 1370، . 11شمس لنگرودی .تاریخ تحلیلی شعر نو ،تهران :مرکز1377 ، . 12نشریه پیام فدایی .شماره ،132خرداد 1389 . 13نشریه کارگر سوسیالیست .شماره ،54تیر ماه 1377 Ervand Abrahamian. Redical Islam: The Iranian Mojahedin. . 14 1978 .London
گوشی دستت باشدَ ،دخ َلت آمده است
فصل بهار را طاقت آن نبود که شاهد خاموشی فریادی باشد که از گلوگاه شاعری مبارز برمی خواست ،با شتاب ،بار این غم را در 31خرداد به تابستان سپرد .او برای جنبش چپ امروز چون گلسرخی شهید باقی علی سالکی مانده است. رفتیم منابع: تا َسغی بزنیم، . 1بروجردی ،مهرزاد .روشنفکران ایرانی به طعم خوش کیفیت و غرب .تهران :پژوهش فروزان1378 ، اما . 2بهروز ،مازیار .شورشیان آرمانخواه ( دالیل ناکامی چپ در ایران ) ،تهران :تا از این هواها به کله می زند ققنوس1380، با خود کلنجار دارم: . 3بهروز ،مازیار .تامّلی بر شورشیان که ای بی حیثیت! آرمانخواه ،تهران :اختران1386 ، . 4به آذین .از هر دری ،تهران :دوستان ،ای بی حیثیت! 1382 از این حیث ها . 5سماکار ،عباس .من یک شورشی هستم، زیاد خرج می شود لس انجلس2001 ، خوش کیفیت . 6سلطانی ،کیوان .اعدام سلطانپور جنایتی در صفِ ِ در گذشت زمان ،بی جا ،بی تا فیش̊ به دست مجله هفته شماره 26مرداد 1391
شمارهی صد و هفت اسم من پیتزای پنجره است ِ یا همان شمارهی صد وهفت نام تو چیست؟ ِ نام تو ،شمارهی توست؟! ِ به درک! چــــــــــــــــرا ؟ قافیه به تنگ آمده ای ؟!نه ،چون می خواهم بدانم گوشی دستت هست یا تپوندی در کله ات اسم دیگری دارد: همان که ِ ماتحت! و دیگرچون که صفحه
194
ادبیات و فرهنگ خوشگل ها که چندیست
سو ِد مفت!
از رقص برگشته اند ،در صف اند
و خنده ای مفت تر
کفتارها ،به دهان
که می گوید :
تکه تکهی سفرههای مردمان بدبخت
کنده است که کنده است!
این ها هم درصف.
(برقص! ،برقص عروسک!
یکی از آنها ،ناز می ریزد:
موش شو،
( -سرکار! پیتزای من زیاد ایتالیایی نبود
خرگوش شو
جسم پیتزای شما ی ما ،در روح سرمایه دار ِ ِ ِ خدشه خورده است)
پلنگ وُ کبکِ خاموش شو!
ОО پس کور شود هر آنکه نتوا َند دید آنسوی فیشها ،شمارهها ت کثیفِ سرمایه دارها مناسبا ِ گوشی دستت هست…؟! ОО کلنجار با آن هوا به حق بود (هوای خوش کیفیت)-به حق بود در من پخش ی گماشته در و با عروسکها ِ ِ تراکتهای فوری و غذاهای فوری تر و گشنه گانی که به ُکندی جویای تکه تکه هایشانند! یک تکه؛ کله ی عروسک تکه ی بعد؛ تن و پایینتنهی عروسک! روی هم، مجموع تکه هایشان ی جویا ِ ِ تکه تکه سُفره هایشان! تکه تکه عمرشان ،تکه تکه کودکی تکه تکه کندهاند از جانشان؛ سو ِد هنگفت! مجله هفته شماره 26مرداد 1391
برقص! ما هم بی کار نیستیم نمی بینی سرهایمان را در برف!) برقص تا سغ بزنیم به طعمهای خوش کیفیت و آن سهم از کلنجاری همیشگی : که ای بی حیثیت… ای بی حیثیت… ۹۰/۱۰/۱۷
«اسب حیوان جنیبی است»، اثری درخشان از عبدالرضا کاهانی زهره روحی از وبالگ نویسنده اصفهان ـ دی ۱۳۹۰ پیوند با فیلم از «وسط» یا شاید مناسبتر باشد بگوئیم از «البال»ی حوادث اتفاق میافتد .درست مثل خود زندگی و روابط آن که همواره پیش از ما وجود داشته ،و متکی بر «زمان ،مکان و قدرت» است .و این یعنی برای آنکه اینی باشیم که هم اکنون هستیم ،وابستهی رابطههای نوعا ً اجتماعی ـ تاریخیای هستیم که تفسیرگر ماهیت وجودی و حوزههای ارتباطیِ ماست. ******** برداشت اول فیلم «اسب حیوان نجیبیست» ،بر تعدادی ارتباطی آدمها زوم شده است. از حلقههای ِ مسلما ً نه همهی آدمها بلکه آنهایی که در زمانی خاصی از زندگیشان به سر مقطع ِ ت نابسامانی و شرایط میبرند :در وضعی ِ غیر انسانی شدهی آن؛ عبدالرضا کاهانی ِ در فیلم جدیدش یکی دیگر از واقعیتهای شهرنشینان کالنشهری (کشورهای در حال رشد) را در مقابل دیدگان مخاطب به نمایش درمیآورد و اینبار دوربین خود را روی اقشار در حال سقوطِ طبقهی متوسط تنظیم میکند ،روی چند تنی که تالش دارند به هر جان کندنی که شده است از فرو رفتن به باتالقی که گویی دیر یا زود آنها را در خود خواهد بلعید جلوگیری کنند .البته اگر فیالمثل کردن صاحبخانه و به خیابان ریخته جواب ِ شدن اسباب و اثاثیهی خانوادهی جوان و بیسر و پناهی را حمل بر باتالقی اجتماعی بدانیم و تقالی بیهودهی «مسعود» (مرد جوان خانواده) در جستجو و جور کردن پول اضافه شده به رهن خانه را به عنوان ِ تالش و گریز از فرو رفتن به اعماق باتالق تفسیر کنیم .و یا باز اگر مُجاز باشیم استعارة ی باتالق در خصوص «بُرزو» کارکرد ِ (جوان تحصیلکردهی رشته موسیقی) را صفحه
195
به معنای تسلیم شدن وی به تقاضای کمپانی ضبط در ساختن آهنگهای به اصطالح بازاری پسند تعبیر کنیم! برای درک تقالی مسعود و یا مقاومت برزو نباید به مسئله اینطور نگاه کنیم که فیالمثل «خب ،چه اشکالی دارد ،خیلیها اصالً کارتن خواباند و در حلبیآبادها خانه دارند… ».و بدین ترتیب آواره شدن مسعود و خانوادهی کوچکاش را فقط اضافه شدن دو سه نفری به این جمعیت تفسیر کنیم .یا اینطور بیندیشیم که خیلی از آهنگسازان با تحصیالت آکادمیک بیآنکه دچار کمترین وسواسهای اگزیستانسیالیستی باشند ،به راحتی جذب بازار و استاندارهایاش شدهاند و در حال ساخت موسیقیهای عامهپسندند؛ نه اصال بحث این حرفها نیست .مسئله توانایی درک احساسِ «شکستی»ست که این افراد با آن درگیرند .اینکه آنها خود را شکست خورده میفهمند .فهم موقعیتی که آنان را مستعد بلعیده شدن توسط قدرتی میکند که در حال جدال با آنند .بهرحال آنها سرمایهی اجتماعی چندانی ندارند ،همهی آدمهایی که میشناسند مثل خودشان آس و پاساند و یا بیبهره از روابطی هستند که قادر به وصل شدن به مراکز قدرت و یا حداقل برخوردار از نفو ِذ اجتماعی (مثل دکتر و مهندس و وکیل و … اجتماعی الزم ) باشد تا برایشان پشتوانههایی ِ جهت تهیه اعتبارات اقتصادی فراهم کند. پس به دلیل فقر حوزهی ارتباطیشان هر چه بیشتر تالش میکنند بیشتر در باتالقی که به قانون آن سُریده شدهاند ،فرو میروند .آنان با ِ اگزیستانسیالیستی بیرحمانهای تماما ً انسانی ـ ِ مواجهاند :دست و پا زدن بیشتر برابر است با آگاهی و هشیاری حساستر و در نتیجه درد و رنج بیشتر…. از ماجراهای مربوط به «مأموران رشوهگیر» ،چندان بیخبر نیستیم. منظور مأموران قالبی و یا مأمورنماهای رشوهگیریست که به طور جدی دلمشغولی خاصی برای مردم و مقامات ایجاد کردهاند .به طوریکه حتا این اواخر چنانچه میدانیم خو ِد نیروی انتظامی هم در این مورد هشدارهایی به شهروندان در سراسر کشور داده است .و از قضا در فیلم «اسب حیوان نجیبیست» با یکی از این بزهکاران رشوهگیر همراهیم. میگویم «همراه» ،چون به واسطهی همین پیشهی «گوشبُری»ست که امکان مییابیم تا با بُرشی از از زندگی و آدمهایی مثل مسعود ،برزو و یا «پیمان» که بعدتر بیشتر دربارهاش خواهیم گفت ،آشنا شویم .اما با آنها فقط از دور آشنا میشویم .از دور و با فاصله؛ آنهم کامالً تعمدی؛ عبدالرضا کاهانی در مقام کارگردان به این فاصله نیازمند مجله هفته شماره 26مرداد 1391
فیلم جدید خود را از است .آری ،او مخاطب ِ ابتدا تا به آخر فیلم در آن سوی پردهی نمایش نگه میدارد و گرچه ممکن است مخاطب به لحاظ برخی از تجربههای روزمرگی، نزدیکیهایی با آدمهای فیلم احساس کند، اما با شگردی که کاهانی (این کارگردان به راستی خالق) به کار میگیرد ،او در حد همان تماشاگر باقی میماند« .تماشاگر»؛ «تماشاگر» فقط همین .او ما را وا میدارد تا ِ حتا همان احساس مبهم و خفیف قرابت و به اصطالح موقعیتهای پیشتر تجربه شدهمان باشیم :نظارهگر متأمل. ی «لباس فرم»اش باری ،مأمورنما به یار ِ پای شخصیتهای شکستهبستهی داستان را به ماجرای فیلم باز میکند .لباس فرمی که عاقبت در لحظات پایانی فیلم درمییابیم آنرا از «گمرک» خریداری کرده است! از نگاه این مأمور ،آدمهای فیلم یعنی همانهایی که تلکهشان میکند ،کسانیاند که مستعد قربانیشدناند .چون به لحاظ ت مبهمشان در قلمرو روزمره ـ موقعی ِ داران ه مسئل اند: ن مشکلدارا جزء رسمی ِ َ نگان مایهداری که میشود ش م یا و کار پنهان َ ِ تلکهشان کرد .به بیانی او تنها یک بُعد از واقعی آدمها را میبیند .در خصوص ابعاد ِ «پنهانکاران» ،آدمهای مسئلهداری میبیند که َلنگِ مشکالتیاند که گویی در عرف و ذاتی آدمها گفتمانهای رسمی و غیررسمی، ِ تعریف میشود (همچون لکهی ننگی که به آنها چسبیده است) .از اینرو اینان را آدمهایی شکسته بسته و کج و معوج میبیند .مثالً آدمی همچون «مسعودِ» آس و پاسی که برای جور کردن پول برای صاحبخانه این سو و آنسو میرود ،مست و کج و معوج از خانهای بیرون میزند و مأمور قالبی را برای اخاذی و گوشبُری به سمت خود جذب میکند .آری ،به نظر میرسد همهی آدمهایی که میبینیم با چشمهای مأمور قالبی یکجورهایی «کج و معوج»اند که به همین دلیل میشود تلکهشان کرد و با تهدید ،از آنها اخاذی کرد .و از سویی ،با آدمهایی طرف هستیم که به دلیل باور به ذاتی پنداشتن مشکلشان ،دچار ترس از پذیرش چیزیاند که «هستند» و ظاهراً همین ِ ابهامآمیز و غالبشدهی گفتمان رسمی ـ غیر ت رسمی(؟) و مسلط دربارهی مشروعی ِ ت اجتماعیست که به گروه اخاذان، ماهی ِ اجازهی اخاذی از این آدمهای ترسولرز زده را میدهد .و این یعنی مأمور قالبی لباس فرمی که از گمرک خریده است، با ِ زحمت چندانی برای اخاذیهایش نمیکشد؛ در گذرش از هر کوچه و خیابانی ،هستند آدمهایی که «کج و کوله» از خانهها و ماشینها بیرون میآیند و یا حتا زمانی هم
«مشکل که خود دیده نشوند ،صدای این ِ کج و کوله» از خانهها بیرون میآید. سروصداهای برخاسته از موسیقیهای به اصطالح مستهجن و یا … بنابراین فیلم و «نظارهی متأمالنه»ی آن از مأمور قالبی سوی تماشاگر ،بر خالف نگاه ِ از ابعاد مختلفی ساخته شده است .به لحاظ اجتماعی دربردارندهی «طنزی تلخ» است، چرا که ما را با آدمهایی مواجه میکند که خصوصی خود «خود» قلمرو شخصی ـ ِ را به رسمیت نمیشناسند .درستتر بگوییم آن چیزی را که باید مطالبهی آنرا داشته باشند ،خود به رسمیت نمیشناسند .واقعا مگر میشود بدون یاری خود مردم ،امنیت اجتماعی را برقرار کرد؟ نیروی انتظامی مردم را به مشارکت در کنترل و از بین بردن این اخاذیهای فرصتطلبانه دعوت میکند، پس چرا «مسعود» و یا «زن همسایه»ی دوست و همکار مسعود ،علیرغم تردید بودن مأمورنما تسلیم خواسته او به مأمور ِ میشوند!؟ پاسخ شاید در ابهام و سردر گمی مردم از حقوق اجتماعیشان باشد! به ِ بیانی وقتی چارچوب «حقوق اجتماعی» به درستی و دقیق تعریف نشده باشد و تأکید ت «قلمرو خصوصی و بر حفاظت از امنی ِ شخصی» ،از سوی مقامات ،به وضوح و روشنی مورد حمایت قرار نگیرد امکان شدن فرصتهای طالیی برای افراد جور ِ سودجو و به اصطالح بزهکار به وجود آید. بهرحال فیلم اسب حیوان نجیبیست ،تبیینی گویا از طنزی تلخ و گزنده است .و باید اعتراف کرد که به این تلخی و گزندگی با حسن نیت نگاه شده است زیرا بیآنکه در صدد تخریب افکار عمومی باشد ،با نگاهی کارشناسانه و مسئوالنه از «ضعف»ی پرده برمیگیرد که به لحاظ جامعهشناسی، «اخاذی» از قلمرو شخصی ـ خصوصی (در جوامعی همچون ایران) را فارغ از «خشونت»های متداول و کلیشهای به نمایش درمیآورد .ضمن آنکه دالیل ساختاری این اخاذیها را با ظرافت آشکار میسازد. ب .برداشت دوم و اما به لحاظ فلسفی ،فیلم «اسب حیوان نجیبیست» ،میتواند منتقدی سرسخت به نگرشهای تکساحتی باشد .از طریق «مسعود» که االبختکی و کامالً اتفاقی به تور مأمور قالبی میافتد ،با زنجیری از آدمهایی آشنا میشویم که دوستان او به شمار ی میآیند .او که با مسئلهی اولتیماتوم جد ِ صاحبخانه روبروست برای فراهم کردن پول سراغ مرد جوان مجردی میرود که دوست و همکارش است .وی در آپارتمان صفحه
196
برای جور کردن خود با موقعیتهای مسعود در جستجوی پول برخوردار است .اعتماد به نفسی که به نظر میرسد بیشتر مدیون لباس فرم قالبیاش است .وی در البالی تالش مسعود برای مهیا کردن پول میتواند اطراف را بو کشد و موقعیتهای به اصطالح شهر بزرگی طالیی برای اخاذی در فضای ِ همچون تهران را بقاپد .فیالمثل اخاذی از صاحبخانهی جوانی در حیاط منزلش در حین تفریح با دوستان خود؛ که هرچند ما فقط صدای خندهی دختران و پسرانی را در حین بازی میشنویم ،اما مأمور قالبی میتواند موقعیت «پنهان»شده از دید قلمرو عمومی را بهمثابه «جرم» شناسایی و حتا ِ قیمتگذاری هم بکند .به بیانی باز هم با ی همان وضعیت ابهامآمیز حقوق شهروند ِ شهروندان مواجهایم ،که باعث تلکهشدنشان قالبی بسیار باهوش قرار از سوی مأمور ِ میگیرد .بهرحال قیمتی که او تعیین میکند قابل توجه است .به گفته خودش نفری ،۱۰۰ ۱۵۰هزار تومان ،از ۱۴نفر ،که به قراری میشود…!
مسکونیاش اجناس قاچاق (کفش ،لباس و عطر و …) میفروشد .پول مورد احتیاج مسعود را ندارد اما به جایش از وی با …. پذیرایی میکند .و مسعود مست و پاتیل از آپارتمان دوستاش بیرون میآید و فوراً صید مأمورنما میشود .او که گیج و ویج است و پول اخاذی را هم که دویست هزار تومان باشد ندارد ،برای جور کردن آن دوباره به آپارتمان دوستاش برمیگردد البته همراه با آپارتمان وی زن مأمور قالبی ،آن دو در ِ ِ جوانی را میبینند که گویا زن بیوهای است که در همان مجتمع مسکونی ساکن است و به طور اتفاقی بعد از رفتن مسعود برای تعویض و پسدادن عطری که قبال خریده به آپارتمان وی آمده است .بهرحال ،مأمورنما از دوست مسعود هم طلب پول میکند آنهم به دلیل وجود کاالهای قاچاق (کفش ،لباس و …) ،در خانه و تبدیل آپارتمان مسکونی به زن کاربری «پنهان»ی تجاری و همچنین از ِ همسایه به دلیل حضورش در خانهی دوست مجرد مسعود .اما از آنجا که دوست مسعود هم آس و پاس است و پول نقدی در بساط ندارد ،مسئلهی اخاذی را با یک جفت کتانی اما در عوض برای مسعو ِد فاقد قدرت و «خارجی» حل و فصل میکنند. اعتبار که راه بزهکاری را یا نمیداند یا مسیر رسیدن به «پول» بسیار از خانهی او که بیرون میآیند برای ساعاتی نمیخواهد، ِ طوالنی شاید حتا تا دمدمای صبح ،مأمور طوالنی است .حتا دوستان او همگی چون قالبی با مسعودی همراه میشود که برای خودش آس و پاساند .جالب اینکه علیرغم اجتماعی به اصطالح غلط اندازی ت جور کردن پول صاحبخانه و همچنین موقعی ِ ِ ِ دویست هزارتومان اخاذی او ،این در و آن که در طبقهی متوسط (اهل کار فرهنگی) زنجیر غیر قابل رؤیتی که دارند (فیالمثل مدیر آموزشگاه موسیقی، در میزند و اگر ِ به دستهای مسعود بسته شده است (و فقط و یا آهنگساز جوان تحصیل کردهای که تماشاگر از وجود آن آگاه است )،نبود ،حضور همانگونه که از او گفتیم به دلیل آکادمیک او پشت ترک موتور مأمور قالبی ،برای بودن ساختههایش ،کارهایش فاقد تقاضا و هر رهگذری که از کنار آن دو میگذشت ،خریدار است) ،هیچکدام آه در بساط ندارند. میتوانست نشانهای از رابطهای رفاقتآمیز اما جالب اینکه با وجودی که مسعود تا و یا حتا برادرانه باشد .بهرحال مسعود برای خرخره زیر بار قرض است و از قضا در ارتباطی تنگ و کمبنیهشان همان جور کردن پول رهنی که یکمرتبه صاحب حلقهی ِ خانه میلش کشیده است به مبلغ رهن قبلی دوستانش طلبکارانش هم به شمار میروند اضافه کند ،که به نظر میرسد ،به دلیل با اینحال با موقعیت وی همدلی میکنند و پشتوانههای تهدیدآمیزش ،میتواند شکل همین همدلی است که آنان را وا میدارد تا دیگری از اخاذی باشد (منتها این یکی ،به به مجر ِد اضافه شدن خودشان به فهرست این زدن مسعود برای جور کردن دلیل مشتی عادتوارههای عرفی ،قابل قبول در و آن در ِ شده است) اکنون میبایست با مأمور قالبی پول ،او را تنها نگذارند و همراهیاش کنند. ناخواسته شبی را تا صبح سپری کند. و اتفاقا ً در همین لحظات همدلی و همراهی با زمان به کندی میگذرد و کاهانی نه تنها هیچ مسعود و گرهی زندگی اوست که ما به عنوان تعجیلی برای این زمان کشآمده و ُکند شده تماشاگر با یکی از سطوح زندگی آنها آشنا ندارد بلکه به نظر میرسد حتا شاید قصد میشویم .و شاید فاصلهای که کاهانی بین ما فرسودگی اعصاب مسعود را به و آدمهای فیلمش برقرار میکند ،به نوعی دارد تا ِ منطق چند ساحتی دانستن تماشاگر انتقال دهد« .مسعود»ی که به دلیل بر اساس باور به ِ ی پنهان و زیرزمینیاش ،قاچاقی آدمهاست .بهرحال گره خوردن سطوح خالفکار ِ شخصیتی این حلقهی دوستانه بین مسعود در قلمرو رسمی حضور یافته است .آن هم ِ بدون هر گونه اعتباری یاری دهنده .اما بر و «پیمان» (مدیر آموزشگاه موسیقی) و عکس ،مأمور با اعتماد به نفس قابل توجهی به «برزو» (آهنگساز جوان) ،رفته رفته در طرزی شگفت از پشتکار و مهارت فراوانی طی روند فیلم در نقاط نسبتا ً مشترکشان مجله هفته شماره 26مرداد 1391
آشکار میشود .فیالمثل متوجه فقر «آبرومندانه»ای میشویم که در همگیشان مشترک است« ،آبرومندانه» ،بدین معنا که نفس ترک برداشتهشان سعی میکنند با عزت ِ یک جورهایی آنرا از دید عموم پنهان کنند. ضمن آنکه متوجه اوضاع نابسامان زندگی زناشویی آنها نیز میشویم .گویی در اینباره هم از همدلی مشترکی برخوردارند. از البالی تقال و دستوپا زدن مسعود است که با «پیمان» (مدیر آموزشگاه موسیقی) آشنا میشویم .مرد جوانی که به تازگی متارکه کرده و از یکسو در حال تجربهی دوران شکست زندگی زناشویی و از سوی دیگر ظاهراً در حال تجربهی رابطهی تردید منشی آموزشگاه آمیز و بیسروسامان با ِ موسیقیست .و باز هم بر اساس برشهایی که فیلم از البالی گفتوگوها در اختیارمان میگذارد (و اینبار از میان صحبتهای «پیمان» با «برزو ») دربارهی این دختر جوان ،این مسئله دستگیرمان میشود که وی کامالً بیسر و پناه است .از خانوادهای نابسامان :دختری که مادرش به دست پدرش به قتل رسیده است و خود جایی برای زندگی ندارد و …؛ و یا باز هم از البالی صحنهها و گفتوگوها درمییابیم که آهنگساز جوان («برزو») رابطهاش با همسری که فقط صدایش را میشنویم ،رابطهی چندان محکم و قابل اعتماد نیست .و یا با اضافه شدن ی مسعود) به این «رامین» (دوست فرد ِ زنجیر روابطی که در خصوص او هم، ِ همچون سایرین فقط امکان دیدن نگاهی مقطعی ،کوتاه و شتابزده بدان داده شده ،با ابهام و سردرگمی حدس میزنیم که مسعود نیز در زندگی زناشوییاش چندان موفق نیست. بهرحال به نظر میرسد ،آنچه از این آدمهای شکستهبسته در نگاه و برشهای مقطعی به تماشاگر داده میشود« ،ورشکستگی»است. ما آدمهای ورشکستهای میبینیم که گویی در همراه کردن خود با مسعود ،بیشتر از اینکه قصد همدلی با وی را داشته باشند، ناخودآگاه در صدد تخلیهی روانی ـ عاطفی خود هستند .به تعلیق درآوردن فشاری که از سوی حوزهی فقر ارتباطی ـ اجتماعیشان به آنها وارد آمده است .حوزهای که به نظر میرسد به شدت از مراکز قدرت هنجارین و اجتماعی به اصطالح عرفی ،و منزلتهای ِ برساختهی آن دور مانده است .آری شاید بتوان گفت ،آنها خود را همراه مسعود میکنند تا هنگامی که وی برای آزاد کردن خود از این فشار ،به در و دیوار این محفظهی تنگ احساس میکوبد ،آنها نیز حتا برای لحظاتی ِ کاذب رهایی و آزاد شدن ،را تجربه کنند. حتا میتوان گفت در قسمتهایی از فضای صفحه
197
ُکند و سنگین شدهی جستجوی مسعود ،از زندگی آدمها ،مکانها و چیزها مواجه ب نظارهگر ،مشکل همهی آنها میشویم .همان بُعدی از زمان که ماجرای دید مخاط ِ میتواند بهمثابه مثلث تجربهی ورشکستگی فیلم در طی آن رخ میدهد… آنها در «زناشویی» و موقعیت نابسامان آنها در روابط ساختارین «اجتماعی» و باری ،باالخره پس از این در و آن در زدن ِ و پاسخ نگرفتن ،زنجیر ارتباطی مسعود و «اقتصادی» ،دیده شود. یارانش گسسته میشود .هوا در حال روشن اما مگر میشود آدمی را در یک موقعیتاش شدن است و تاریکی عازم رفتن .مأمور دید و فقط با اکتفا به همان موقعیت ،قالبی ،خود شخصا ً مسعود را به خانهاش تعریفاش کرد؟! ما این آدمهای «شکسته ـ میرساند ،آنهم بدون زنجیر و دستبند .اما بسته» و «کج و معوج» را در موقعیتهای حادثهای که میتواند برخی از تماشاگران «به سامان» در زندگی روزمرهشان مالقات را غافلگیر کند ،نه باز کردن زنجیر از همراهی نمیکنیم ،بلکه برعکس در موقعیتهایی دستهای مسعود (در اواسط این ِ پول به ظاهر میبینیمشان که به اصطالح ضعیف و به اصطالح «شبانه») ،بل ِ رنجورند .قد برافراشته و خوش قامت نیستند ،کالنیست که مأمورنمای قالبی به مسعود له شدهاند .له شده و غیر قابل دوستداشتن میدهد تا به صاحبخانهاش بدهد .در همان مأمور قالبی در حال ورود به کلهپزی و ارتباط از دید نگرشهای کلیشهای و حال میگوید: ِ «مازیار»؛ سفارش غذا میدهد و در حالی استاندارهای عرفی؛ که اگر هم عالقهای برگردانی را پول توانی ی م کی ـ که از پلههای انتهای کلهپزی به طبقهی زیر به آنها احساس شود بیشتر از آنروست که میرود خبر آوردن مقداری پول ظرف چند بازیگران برایمان آشنا هستند و آنها را (مسعود غافلگیر شده و در عین حال روز آینده را به مرد میانسالی میدهد که در بازیهایی که ازشان در حافظه داریم، بیرغبت در گرفتن پولهایی که از راه پشت پیشخوان ظروف خوراک در حال دوست میداریم .چه در غیر اینصورت ،این اخاذی به دست آمده است) :ـ سه و چهار کار است .وقتی از پلهها باال میآید ،لباس آدمهایی که تکساحتانه در حال نظارهشان روز دیگر… معمولی به تن کرده است و ساکی در دست هستیم ،فاقد امکان دوستداشته شدنشان خارج از حوزهی ارتباطیشان هستند .و (مآمور در حال نوشتن آدرسی روی برگه دارد ،صحنهای که بالفاصله بعد از آن به اتفاقا ً از همین روست که در حال سقوط از کاغذی) ـ بیا این آدرس یک «کلهپزی»ست ،نمایش درمیآید او را نشان میدهد که از ساختارهای هنجارین اجتماعیاند؛ چرا که سه ،چهار روز دیگر ،میروی به این تاکسی ،مقابل ساختمانی با در آهنی نسبتا به لحاظ نحوه و سبک زندگی با ساختارهای آدرس و پول را میدهی به شخصی به نام بزرگ و بلندی پیاده میشود .با کف دست به در میکوبد ،در باز میشود .با ورود او هنجارین در قلمرو عمومی مغایرت دارند «مازیار». به ساختمان و حضورش در اتاقک نگهبانی، و این تأئید مجددیست بر اینکه «آدمی بهمثابه موجودی رابطهمند» فقط در (مسعود با اطمینانی نزدیک به یقین) :ـ معلوممان میشود که آنجا بازداشتگاه است. ی» شبکههای مأمور نبودی مگر نه!؟ اکنون در اتاقک ورودی ـ نگهبانی است. جمیع موقعیتها و «بسیار ِ نگهبان از او نام و نام خانوادگیاش را ارتباطیاش است که میتواند استوارانه تعریف شود و تمامی ساحتهای وجودیاش مأمور قالبی پاسخی نمیدهد ،به نظر میپرسد .مرد ساک به دست (مأمور قالبی) قابل دیدن شوند .حتا اگر این آدم« ،مأمور میرسد در حال طفره رفتن از پاسخ است در نام خود را به زبان میآورد« :کمال …»؛ قالبی» باشد .در نتیجه ،ترسیم تنها «یک حال روشن کردن موتورش است که مسعود زندانیای که برای مرخصی یکی دو روزه شبکهی اجتماعی» و به تصویر کشیدن آدمها میگوید : ،لباس چی!؟ بیرون رفته بود…. در آن ،همان محفظهی تنگ و تاریست که میتواند به زبان سمبلیک نمایی از «شب» پاسخ مأمورقالبی ،سادگی و حماقت مسعود و باالخره اینکه باید از بازی هنرمندانهی باشد .یعنی همان مقطعی از زمان که به و دوستانش را برمال میسازد .او لباس فرم بازیگران عزیزی گفت که هرچند بیبهره دلیل «تاریکی» ،بُعدهای مکانی ـ فضایی را از خیابان «گمرک» تهیه کرده است .از دانش الزم بیان آنام اما همچون سایر را در خود پنهان میکند .بهرحال در غیاب قلمروی (در کالنشهرهای کشورهای در تماشاگران از آن بسیار لذت برده و «روز» و روشنایی ،با مسئلهی فقدان افق حال رشد) که به نوعی سازوکار نیازهای سپاسگزار این هنر و توانایی هستیم. شبکههای قاچاق و زیرزمینی را به طور عینی تنظیم و رفع و رجوع میکند .اکنون این پرسش پیش میآید ،این فرد کالشی که اینگونه کلهی نترسی دارد و در عین حال از سوی نظام قاچاق و زیرزمینی شدهای که اقتدار را دستافزار گوشبرشی خودش کرده و مورد اعتماد قرار گرفته کیست. واقعا چه کسی میتواند آنقدر مورد اعتما ِد گروه تبهکاران و بزهکاران قرار گیرد که لباس فرم نیروی انتظامی را از آنان خریداری کند .تماشاگری که تا این لحظه در پیچ و خم موقعیتهای تعلیقی و ساکن، با خستگی و تا حتا حسی از فشار تماشای فیلم را دوام آورده است ،اکنون با دوربین قدرتمند عبدالرضا کاهانی به سرعت از این موقعیت بیرون آورده میشود:
مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
198
ادبیات و فرهنگ
متعالی گوگول در «پرتره»، مانیفست هنر ِ
نقد و بررسی داستان «پرتره» ،اثر نیکالی واسیلیویچ گوگول ،ترجمه پرویز همتیان بروجنی نوشته :زهره روحی
مقدمه نیکالی واسیلیویچ گوگول ( ۱۸۰۹ـ ،)۱۸۵۲ نیاز به معرفی ندارد .او به معنای واقعی کلمه ،یکی از بزرگترین داستان نویسهای روسیه است .و با وجودیکه از طبقهی متوسط جامعه برخاسته ،به خوبی با خلق و خوی و رفتار طبقات اشرافی و همچنین اقشار پایین جامعهی روسیه در قرن نوزده آشناست .در اوکراین متولد شد ،دوران جوانی و بالندگی را در پترزبورگ گذراند ،در همان شهر شغلی دیوانی به دست آورد ،و مجموعه آثار پترزبورگیاش (بینی ،پرتره ،شنل، بازرس ،عروسی و …) را منتشر کرد .به استعدادهای نویسندگی خود پیبرد و دیگرانی همچون پوشکین از این استعداد حمایت کردند .اینطور که گفته میشود ارتجاع حاکم بر روسیه ،همچون تمامی مرتجعان نابردبار ،هنگامی که نمایشنامهی «بازرس» در تآتر پترزبورگ به صحنه میرود، واکنش بدی نسبت به رئالیسم انتقادی گوگول (که در آن نمایشنامه به صورت طنز ،آورده شده بود) ،نشان داد .گوگول به رم میرود و در سال ،۱۸۴۱جلد اول «نفوس مرده» را در آن شهر تاریخی به پایان میرساند .در مجله هفته شماره 26مرداد 1391
سرد و نیمه تاریک ،نیمه گرسنه زندگی میکند .و تمام امیدش به کار و تالش خویش و استعدادیست که استادش در او تشخیص داده است .استعدادی که فقط با کار و تالش مداوم و پیگیر به بار مینشیند .هر چند که در ُکنه وجودش مثل هر هنرمند جوان و با استعداد دیگری ،وسوسهی رها کردن این تالش زاهدانه دیده میشود .این جور وقتها استادش مانند تمامی استادان دلسوز نصیحت و توصیههای هنری ـ آموزشی را در هم میآمیزد ،و بیدریغ نثار وی میکند .مثالً میگوید:
سفر کوتاهی به روسیه آنرا منتشر میسازد و با استقبال بینظیر مردم روسیه مواجه میشود .اما جلد دوم این اثر با موفقیت روبرو نمیشود ،و جدا از اشکالتراشیهای سانسور روسیه ،با نقدهایی از سوی دستگاه ِ منتقدین صاحبنام روسی مواجه میشود. طبق گفته مراجع تاریخی ،گوگول رابطهی معنوی خاصی با این اثر خود داشته است. از اینرو میتوان گفت بزرگترین منتقد جلد دوم این اثر ،خو ِد نیکالی واسیلیویچ گوگول بود .یعنی نویسندهی با استعداد و خالقی که از اثری که خود خلق کرده بود و به نظرش با آنچه که در ذهن از آن ساخته بود و توقع میداشت« ،فاصله»ی زیادی داشت“ .پسرم ،گوش کن .تو استعداد شگرفی داری بهرحال در خصوص این رابطه همینقدر و شرمآور است اگر آنرا به هدر دهی .اما بگوییم که در یک بحران روحی وی اثر را شتابزده و عجول هستی .طرح و نقشهای به آتش میکشد و چند روز بعد احتماالً از نو در ذهن داری ،ناگهان هوسی جدید ذهن تو را اشغال میکند … .طرح اولیه کامالً شدت آشفتگی روحی و ضعف جسمانی وفات مییابد .و اینک نقد و بررسی «پرتره» ،برایت بیارزش میگردد… .مراقب باش که یکی از مجموعه «داستانهای پترزبورگی»؛ تو نیز تبدیل به یکی از آن نقاشان عامهپسند نشوی .جدیداً از رنگهایی تند استفاده میکنی .خطوط طرحهای تو آن صالبت و ******************************* گیرایی را ندارند … .مراقب باش زرق و شخصیت اصلی داستان گوگول ،در این اثر ،برق جامعه تو را به سوی خود جذب نکند. جوان هنرمندی به نام چارتکوف است .او گاه و بیگاه دیدهام که از دستمال گردن و نقاش نسبتا ً فقیری است که در آپارتمانی صفحه
199
کالههای زیبا استفاده میکنی .میدانم ،آنها اغوا کننده هستند .اگر مراقب نباشی به زودی تو نیز به ترسیم همان نقاشیهای عامهپسند و پرترههای اشخاص در مقابل پولی که به تو پرداخت میکنند ،دست خواهی زد .این همان چیزی است که موجب نابودی استعداد تو خواهد شد…”(ص.)۱۷ و اینطور که نیکالی واسیلیویچ گوگول تعریف میکند ،چارتکوف جوان ،جداً تمام تالش خود را به کار میگیرد تا به آن نقاشی چیزی که «استاد»ش به آن “نقاش و ِ عامهپسند” میگوید ،تبدیل نشود .در حقیقت وقتی با این جوان آشنا میشویم ،متوجه این مطلب مهم هم میشویم که ظاهراً او به خوبی حرفهای استاد خویش را آویزهی گوش خود کرده است .خصوصا ً زمانی که برای لحظاتی با او در نمایشگاه تابلوی شچوکین دوور بهسر میبریم و نگاه او را در دیدن تابلوها دنبال میکنیم و یا از ذهنیتاش باخبر میشویم .آنچه که گوگول از وی گزارش میکند ،شباهت زیادی به نگرش «استاد» دارد .گویی این اوست که به همه چیز نگاه میکند و در دل راجع به آنها نظر میدهد: “«به راستی چه کسانی خواهان این تابلوها ی اصلی هستند؟»؛ و گوگول در مقام راو ِ کل داستان که آگاه به همه حال و و دانای ِ احوال چارتکوف است ،درجا اضافه میکند: “به نظر او عجیب نمیآمد که تودهی مردم روس به نقاشیهای یروسالن الزارویچ و یا فوما و یرما نگاه کنند .زیرا این نقاشیها برای آنان بسیار ساده و قابل فهم بودند .اما به راستی چه کسی خواهان این آثار رنگ و روغنی جلف ،آن تابلوهای دهقان فالندری و ِ یا مناظر پر زرق و برق است…(”.ص.)۱۱ بنابراین چنانچه میبینیم حتا قبل از آنکه گوگول بخواهد ما را با اندیشه و سخنان استا ِد چارتکوف آشنا کند ،تفکر این دانشجوی عمیق«استاد» جوان ،گویای پرورش و تأثیر ِ خویش بوده است .به معنایی مخاطب امروز در سال ۲۰۱۲میالدی ،قادر است با نظریات معتبری دربارهی هنر ،در حدود ۲۰۰سال پیش (به طور مستقیم) آشنا شود .نظری که چارتکوف و استاد (شخصیتهای فرهیختهی داستان گوگول) ،هر دو کماکان تحت تأثیر آن قرار دارند .چرا که نیکالی واسیلیویچ گوگول ،یعنی خالق این شخصیتها ،خود متأثر از آنهاست….. باری ،علیرغم تابلوهای عامهپسندی که چارتکوف با تحقیر آنها را از نظر میگذراند ،وی دست خالی هم از نمایشگاه بیرون نمیرود .وی کامالً اتفاقی تابلوی قدیمیای که صاحب مغازه ارزش چندانی برای آن قائل نیست و در کف نمایشگاه در مجله هفته شماره 26مرداد 1391
بین انبوهی از تابلوهای به اصطالح به درد نخور افتاده است ،پیدا میکند و با قیمتی بسیار ارزان آنرا خریداری میکند .گوگول تابلو را اینگونه توصیف میکند .پرترهای از “پیرمردی با سیمایی استخوانی و زردرنگ. به نظر میرسید نقاش چهرهی وی را در لحظهای که دچار هیجان بیمارگونهای بوده به تصویر کشیده است .چهرهی او حاکی از نیرویی مرموز بود که خاصل مردان اهل جنوب است .چشمان او بیرحمی و تندی آفتاب نیمروز را تداعی میکرد …”. (ص.)۱۳ ماجرای چارتکوف جوان با خریدن این آپارتمان خود تازه آغاز تابلو و بردن آن به ِ میگردد .خالصه وار آنرا بیان میکنیم: پرتره ،متعلق به رباخواری بوده که در منطقه کولومنای سن پترزبورگ در دوران سلطنت ملکه کاترین دوم ،یعنی در قرن هجده زندگی میکرده است .طبق گفته گوگول ،منطقه کولومنای سنپترزبورگ ،انگاری چیزی جدا از پیکرهی این شهر است .به قول وی حتا در قرن نوزده هم تغییر و تحول و پیشرفت، به این بخش از شهر وارد نمیشود .و تحت حکمفرمایی کامل سکوت و انزواست. و به ندرت گذر کالسکهای به آن منطقه میافتد .افرادی که در آن سکونت دارند، فقیر و تهیدستاند .اعیانترین آنها بیوهزنان پانسیونداری هستند که “دوست میدارند با دوستان خود از قیمت باالی گوشت خوک و کلم صحبت کنند” (ص .)۶۳بهرحال پیرمرد رباخوار داستان گوگول که صاحب چهرهی ِ پرتره است در این منطقه زندگی میکرده است .گوگول درباره وی مینویسد ”:این رباخوار با دیگر نمایندگان حرفهی خود تفاوت داشت .زیرا قادر بود هر مقدار پولی را که وامگیرندگان تقاضا دارند ،برای آنها فراهم کند ؛خواه این فرد یک زن بیچیز و ولخرج فقیر باشد و خواه یک نجیبزادهی ِ درباری… اما موضوعی عجیب موجب حیرت مردم شده بود؛ تمام بدهکاران وی بدون استثناء سرانجامی تلخ در انتظارشان بود…(.صص ۶۵ـ .)۶۶ چیزی که چارتکوف را به خریدن پرتره ترغیب میکند ،چشمان و نگاه عجیب و غریب آن بود .هنرمند جوان به هیچ وجه نمیتوانست آنها را نادیده بگیرد و حتا وقتی هم که آنرا میخرد و به آپارتمان محقر و سرد و تاریکاش میبرد ،باز هم خود را تحت تأثیر و سلطهی آنها میبیند .او که در فقر و اجارههای عقبمانده و طلبکاری صاحبخانهاش به سر میبرد به طور کامالً اتفاقی متوجه سکههایی میشود که با مهارت در قاب کهنه و رنگورو رفتهی تابلو جاسازی شده بود .هزاران سکهی نوی
نو و مرتب چیده شده در بستههای حاوی ده روبلی (ص .)۳۱سکههایی که همان ب ی قا ِ روز هم قبل از کشفشان در جاساز ِ رنگ و رو رفته ،در خوابی آشفته ،همراه با چشمان پیرمرد در کابوسهایی چند باره دیده بود .دیدن کابوسهایی دربارهی پیرمرد و نگاه شرارتآمیزش .پیرمردی که وی هرگز ندانست چه کسی بوده است .هرچند که عاری از تخیل هم درباره او نبود .چنانکه به گفتهی گوگول“ :با ذهنی سرشار از اندیشههای رومانتیک به زودی به این فکر افتاد که آیا این گنج ارتباطی مرموز و پیچیده با سرنوشت وی ندارد و وجود پرتره به او مربوط نمیشود و آیا دستیابی به آن یک عمل از پیش تعیین شده نیست؟” (ص.)۳۲ گنج به بنابراین کاری که چارتکوف با ِ دست آورده ،میکند ،این است که آنرا با سرنوشتاش پیوند زند .سرنوشتی که به باور او از سر وظیفه آن دو را به هم رسانده است .و نکتهی جالب اینجاست که به فرض هم که اینطور باشد ،اما وی حتا برای یک لحظه هم به مخیلهاش راه نمیدهد که شاید این سرنوشت ،شوم و خطرزا باشد. ت جوانی ،بیپولی و پنداری ،شور و سرش ِ محرومیتهای ناشی از آن ،او را به کلی از غریزهی بقا و هشدارهای حکمتآمیز آن دور کرده است .با این وجود علیرغم اندیشهی «سرنوشت و گنج» ،اینطور که به نظر میرسد گوگول مایل است امکان و فرصت انتخاب بیشتری به مخاطب برای اندیشیدن بدهد .چنانکه این ذهنیت را به چارتکوف میدهد که فیالمثل“ :به راستی با این همه ثروت چه کنم؟ اکنون الاقل برای مدت سه سال تأمین شدهام .میتوانم خود را در این اتاق حبس نمایم و تمام وقت خود را صرف نقاشی کنم .حال برای خرید رنگ، نیازهای روزانه و اجارهخانهی خود پول در اختیار دارم و هیچکس نمیتواند مزاحم من گردد و یا باعث رنجش من شود .میتوانم یک مدل خوب برای خود تهیه کنم.… .آثار استادان بزرگ را خریداری نمایم .اگر تنها سه سال برای خود کار کنم ،با دقت و حوصله به نقاشی بپردازم و در مورد فروش آنها دلواپسی نداشته باشم ،آنگاه همهی نقاشان معاصر را پشت سر خواهم گذاشت و یک هنرمند بزرگ خواهم شد” (صص ۳۲ـ .)۳۳ اما چارتکوف به آوای دیگری در درون خود گوش فرا میدهد .صدایی که موجب شکلگیری داستان «پرتره» میشود .به نفس خود دل بیانی او به صدای وسوسهی ِ میدهد .ژانری که پرداختن به آن در اوائل قرن نوزده ،بسیاری از نویسندگان بزرگ را دلمشغول خود کرده بود .و گوگول در صفحه
200
این اثر با گرایش خاص رومانتیکها در تبیین احساسات و عواطفی انسانی ،به آدمی در برابر جاذبههای «شر» توجه میکند. او مایل است با موشکافی و دقت نظر ،به چیزی بپردازد که از نگاه پنهان است .شاید به زبان استعاره بتوان گفت به پلشتی و پس برق فرومایگی روحی که خود را در ِ ِ سکههای نوی ده روبلی پنهان کرده است. و بدین ترتیب« ،پرتره» ،روایت دیگریست از فریب خوردگی آدمی در فروختن روح خود ،در ازای جاه و جالل و زرق و برق ساختار فکری دنیا .بنابراین با توجه به این ِ و تاریخی مسلط در دههی سوم قرن نوزده ( ،)۱۸۳۵این داستان هم همچون تمامی آثار رومانتیکی آن و نگرشهای اومانیستی ـ ِ دوره تاریخی ،فقط اکتفا میکند به پرداختن احواالت درونی و بازگویی هیجانات منفعالنه؛ گویی از مخاطب خواسته میشود تا به واسطهی «چارتکوف» ناظر نگرانی باشد در تحلیل رفتن ذره ذرهی شعور و عاطفهی انسانی و نیز شاهد خودشیفتگی رنج هولناک و ناگزیری آن بهمنزلهی و ِ بادافرهی آن .بنابراین در اینگونه ژانرها قهرمان اصلی قصه نه چارتکوف بل الگوی از پیش تعیین شدهی «شکست آدمی» در برابر «نفس شریر»اَش است.
بیپایاناش قلمموی نقاش را متبرک سازد و آثاری شگفتیآور به وجود آورد ،بلکه به یاری همین «ایمان» ،به راستی میتوان از نفس شیطانی جان سالم بهدر برد .و از شر ِ قضا برای القا این نکته به مخاطب خود و ی بیشتر آن ،در صدد برمیآید تا اثرگذار ِ پایانی داستان ،پس از مرگ در قسمتهای ِ رنجبار چارتکوف و چوب حراج زدن به ی جوان مال و اموال هنری وی ،پای راو ِ و پرهیزگاری را به ماجرای داستانی خود باز میکند که پرده از تمامی رازهای پنهان «پرتره»ی پیرمرد رباخوار برمیدارد .که به زودی بدان اشاره خواهیم کرد .در حقیقت پدر این راوی جوان ،همان نقاشی بوده که ِ پرتره را کشیده است .آنهم به تقاضای خود پیرمرد رباخوار که باید گفت خود این تقاضا، در حقیقت به نوعی برآورده شدن آرزوی به زبان نیاوردهی نقاش (پدر راوی جوان) در ترسیم خباثتی است که احساس میکرد در نگاه و چشمان پیرمرد رباخوار متمرکز شدهاند .بهرحال طبق گفتهی راوی جوان که در سالن حراج ،برای جمعیتی که از بین لوازم چارتکوف ،افسون چشمهای خبیث پرتره شدهاند ،دست به افشاءگری درباره پرتره و آدمهای تحت تأثیر قرارگرفتهی آن زده است ،پدر او هم با کشیدن چهرهی پیرمرد ،ناخواسته به سلک بردگان ُخبث، بدطینتی و حسادت درمیآید .او که پیش از تصویر پیرمرد رباخوار ،هنرمندی کشیدن ِ مؤمن و پرهیزگار به شمار میآمد و اوج کار هنری خویش را در به تصویر درآوردن ژانرهای ایمانی ـ مذهبی میدید ،به محض ترسیم شرارت چشمان پیرمرد ،و ماندگاری اتفاقی پرتره در خانهاش ،از رستگاری و روحی پیشین به کلی دور میشود، آرامش ِ اما باالخره به خود میآید و پرتره را از خانه خود دور میکند .و پس از یک دوره ریاضت و پرهیزگاری در دیری دور افتاده دوباره با صفای باطنی خویش آشتی میکند و ی قابل تحسین و اصیل نائل به خلق آثار هنر ِ میآید .صفایی که فیالمثل از دید فلسفهی «تعالی جان»ی هگل میتواند ،پیششرط ِ باشد که نیکالی واسیلیویچ گوگول ،در داستان «پرتره» به تصویر کشیده است .و مسلما ً این «صفا»ی معنوی ،بسته به شخص ی آدمها ،هر و ذوق و شوق و استعداد فرد ِ چند ممکن است از مسیر فلسفه ،یا هنر و ایمان مذهبی به آن راه یافت ،اما برای یا ِ تعالی جان هر کدام از این افراد دستیافتن به ِ یقینا ً در نیمههای راه با مسیرهای گشودهی دو راه دیگر مواجه خواهند شد.
شرطی الزم برای هنرمتعالی میداند .از تعالی نظر او نمیتوان بین هنر متعالی و ِ هنرمند خط فاصلی رسم کرد .او همچون هگل بین ایندو رابطهای دیالکتیکی میبیند آلیستی تعالیجویانه. با همان اهداف ایده ِ پس در طرح داستانی خود بر اساس همین نقاش ایمان و هنر متعالیست که سرنوشت ِ نخست ( ِک َشندهی پرتره) به رستگاری منجر ی میگردد .حال آنکه علیرغم برخوردار ِ چارتکوف از «استعداد»هنری ،وی نمیتواند خود را از اسارت شیطانی پرتره نجات بخشد. داستان «پرتره» به بنابراین با وجودی که ِ شکست چارتکوف در ایفای نقش هنرمن ِد «هنر ایمان مذهبی ،در آزمون جوان فاقد ِ ِ ِ ی نابود همچنین و رستگاری»، اصیل ـ ِ این دانشجو در این آزمون اختصاص دارد و گوگول با مهارتی رومانتیک به ترسیم عواطف شیطانزدهی او میپردازد ،اما به آرمانی«انسان هنرمند» دلیل وجود نمونهی ِ و سربلند از «آزمون» در داستان (که همانا نقاش اصلی پرتره است) ،سیر داستان با چرخش ناگهانی جدیدی مواجه میشود و از این راه خود را وارد پروسهای میکند که به پیروزی و موفقیت «انسان» منجر میگردد. اکنون به وضوح در مییابیم که گوگول با نفس شریرش ،و اتکا به مبارزهی انسان با ِ پیروزی بر آن ،مایل است مانیفست هنری خود را در صفحات پایانی داستان بگنجاند. این بیانیه ساده و بیآالیش است و بر ستون ایمان ،پشتکار ،فروتنی و عشقی پاک به خدا قرار گرفته است .اما قبل از آن شاید بد نباشد به محلی که این افشاگری صورت میگیرد به لحاظ نمادین توجه کنیم .به نظر میرسد رساندن پیام تعالیجویانهی هنرمندی که به رستگاری دست یافته در بین آثار هنریای که چارتکوف با خریدن آنها و جمعآوریشان ی آنها اقدام کرده به تصرفِ روح اصیل هنر ِ بود ،میتواند به معنای آزاد سازی «هنر» از روح کاسبکارانه و رقابتآمیز طبقهی اشراف باشد .بهرحال گوگول از زبان «نقاش رستگاری یافته» که سخناناش را ِ پسر او (که از قضا او هم نقاش است) برای حراج اسباب ت حاضری که در سالن جمعی ِ ِ و اثاثیه چارتکوفِ فریبخورده و نابود شده، جمع شدهاند ،اینگونه بیان میکند:
واقعیت این است که چنین ساختارهایی (که ـمذهبی جنگِ تفاسیر فلسفی قدمت آن به ِ ِ «خیر» و «شر» در وجود آدمی میرسد)، ظاهراً کاری به این پرسش ندارند که چه چیز باعث میشود تا فیالمثل چارتکوف اقدام به فروش روح خود کند .و شاید همین ی تاریخی و امر یعنی پیروی از چنین الگوها ِ داستان همواره قابل تکرار است که مخاطب ِ «پرتره» ،میتواند ماجرا را پیشاپیش حدس بزند و فقط منتظر نحوهی اجرای شکست ت گوگول باشد. و نابودی آدمی در روای ِ پس آنچه در اینجا اهمیت دارد ،نه خود ماجرا و سرنوشتی که به اصطالح برای آن رقم زده میشود ،زیرا چنانچه دیدیم ،این سرنوشت از پیش تعیین شده است .آنهم نه از سوی گوگول ،بل از سوی ساختار ادبی ـ فلسفیای که گوگول بدان مراجعه کرده است .بنابراین همانگونه که گفتیم ،آنچه مهم است ،نحوهی اجرای این فرم است .نحوهای که از البالیاش میتوان به افق فکری “… .استعداد با ارزشترین موهبت خدایی نویسنده پی برد .فیالمثل اینکه از نظر است .آنرا بر باد مده .هر آنچه را که میبینی گوگول ،روح هنرمند برای آنکه به اصالت به دقت بررسی کن .قلمموی تو باید به یافتگی هنری دستیابد ،مشروط به تعالی ِ ماهیت آنها دست یابد .اما بیش از همه سعی پیشاپیشی اوست .و او ،به عنوان راوی ِ داستان پرتره ،این تعالی را در قلمرو مذهبی به بیانی همانطور که میبینیم ،گوگول کن به راز عظیم خلقت پی ببری .خوشا به ـ ایمانی میجوید و مییابد .آری ،گوگول به بیآنکه مستقیما ً به زبان آورد ،در داستان حال کسانی که به این راز دست یافتهاند. ایمان مقدس نه تنها «پرتره»ی خویش ،وجود «ایمان» را در طبیعت هیچ چیز برای آنها مرکزیت راستی معتقد است که ِ ندارد .خالق و هنرمند به همان اندازه که میتواند با توکل بر قدرت الهی و رحمت مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
201
حضورشان در امور مهم دیده میشود ،در رویدادهای بیاهمیت نیز نقش دارند .در اثر آنها هیچ چیز پست و خواری دیده نمیشود، زیرا اندیشهی فریبندهی خالق به گونهای نامحسوس در آن نفوذ میکند و هر آنچه که بیاهمیت است هنگامی که روح پاک هنرمند به آن دمیده میشود ،بازتابی با ارزش و واال خواهد یافت .هنر برای انسان نشانهای از روحی خدایی و بهشت آسمانی است و تنها به همین خاطر است که موجب ترقی و تعالی هر پدیده میگردد .یک اثر عظیم هنری از هر آنچه که در این جهان وجود دارد، ارزشمندتر است ،به همان اندازه که آرامش آسمانی از هر آنچه که محکوم به نابودی است ،واالتر است … .یک اثر بزرگ هنری آرامش و آسایشی حقیقی را برای انسان به ارمغان میآورد .این اثر موجب میگردد که روح نه با حالتی خشک و بیارزش بلکه با سرودی یگانه برای همیشه به ستایش خدا بپردازد…”(ص ۸۱ـ .)۸۲ اکنون شاید بد نباشد یادی هم از موقعیتهای طنزآمیز در داستان «پرتره» کنیم .هر چند به دلیل فضای نسبتا ً ایمانی ـ هنری داستان، این موقعیتها بسیار اندکاند ،اما مهم وجود آنهاست .و به نظر میرسد همین «وجود اندک» ،تأکیدیست بر یکی از ویژگیهای نویسندگی گوگول .باری ،هنگامی که وی ِ سعی دارد تا سیر نزولی روحی ـ معنوی هنر چارتکوف را ترسیم کند ،مخاطب ِ داستان را در موقعیت معاشرت با زنان و مردان اشرافی قرار میدهد .موقعیتی که در آن هنوز چشمان چارتکوف برای دیدن بیناست .دیدن زنان و مردانی که دلیل کج سلیقهگیشان ،پیش از هر چیز به تظاهرات دروغینشان برمیگردد .و این چیزی است که چارتکوف جوان ،زمانی که هنوز آلودهی پولپرستی نشده بود و در اعماق تملقگویی فرو نرفته بود ،میتوانست آنرا ببیند. فیالمثل او میتوانست ببیند که چگونه زنان و مردان اشرافی از او میخواستند که آنها را به صورت خودی که در خیالبافیهای خویش از خود میساختند ،به تصویر کشد .گوگول به زیبایی در اینباره مینویسد:
تا چهرهای مغموم و افسرده به خود گیرد. دیگری سیمایی خوابآلوده را درخواست میکرد و سومین نفر مصمم بود دهان خود را کوچک نشان دهد .بدین منظور آنرا چنان جمع میکرد که به اندازهی یک نقطه میشد. با وجود تمام این خواستهها ،اصرار داشتند که پرترههاشان حالتی طبیعی و شباهتی نزدیک به خودشان داشته باشد .خواستههای آقایان نیز کمتر از خانمها نبود ..… .دیگری مایل بود پرترهی وی در حال راز و نیاز ترسیم گردد .سومین نفر ،ستوانی از هنگ گارد ،درخواست کرد سختگیری و تکبر نظامیان در چشمان وی نمودار شود .صاحب منصبی عالیرتبه دوست داشت چهرهی وی بیانگر نجابت و وفاداری به اصول اخالقی باشد…”(صص ۴۵ـ.)۴۶ باری« ،پرتره» ،یکی از مجموعه داستانهای پترزبورگی است که گوگول آنها را طی سالهای ۱۸۳۴ـ ،۱۸۴۲نوشته و در همان سالها نیز منتشر ساخته است .آثاری جداً زیبا که یقینا ً تا به امروز به زبانهای گوناگون ترجمه شده و در هزاران نسخه به تجدید چاپ رسیدهاند. اصفهان ـ دی ۱۳۹۰ مشخصات کامل کتاب «پرتره»: گوگول ،نیکالی واسیلیویچ ،پرتره ،ترجمه پرویز همتیان بروجنی ،نشر چشمه۱۳۸۳ ،
“[ ...آنها از چارتکوف میخواستند تا] آنان را مهربان و دوستداشتنی ترسیم کند. زوایای تند چهرهی آنها را گرد و صاف کند و همهی نواقص چهرهشان پوشانده یا حذف شوند .به عبارت دیگر ،پرتره بایستی آنگونه ترسیم میشد که نظارهگر را مدتی طوالنی به تماشای خویش سرگرم کند و یا حتا بیننده بدان دل بندد .بنابراین زمانی که در برابر چارتکوف مینشستند چنان چهرهای به خود میگرفتند که نقاش را حیرتزده میکرد .یکی از زنان اشرافی سعی میکرد مجله هفته شماره 26مرداد 1391
صفحه
202
مجله هفته و شما
توضیحاتی برای مطالب ارسالی به مجله هفته و استفاده از مطالب مندرج در هفته
رفقا و دوستان عزیز“ ،مجله هفته” در نظر دارد به نشریه ای اینترنتی تبدیل شود که منعکس کننده نظرات سازمان ها کمونیست و افراد مستقل کمونیست و فعاالن کارگری ایران باشد ،شما کمونیست ها و چپ های انقالبی ایرانی می توانید ما را با ارسال مقاالت و مطالب خود در این امر یاری رسانید .لطفا توجه داشته باشید که مطالب خود را فقط به فرم فایل دوک( MS-Word (DOCارسال فرمائید ،از انتشار،مطالب به فرم های دیگر به دالیل فنی معذوریم. “مجله هفته” به هیچ حزب و سازمان تعلق ندارد ،اما بی طرف نیست. مسئولیت هر مطلب منتشر شده با نویسنده آن می باشد! و “مجله هفته” هیچ نوع مسئولیت در برابرانتشار آن به عهده منی گیرد “مجله هفته” در انتخاب و انتشار مطالب ارسالی کامال آزاد می باشد .توضیحاتی برای استفاده ازمطالب مندرج در مجله هفته هدف ما از انتشار این مطالب گام کوچکی در جهت اگاهی و روشنگری سوسیالیستی است از این جهت انتشار متام مطالب منتشر شده در هفته چه با ذکر منبع و چه بدون ذکر آن کامال آزاد می باشد .اما از آجنا که بسیاری از مطالب مجله هفته از منابع دیگری است لطفا به ذکر منابع اصلی توجه داشته باشید