Immigrants 091

Page 1

1

Friday June. 05. 2015, No. 91

1394 ‫ خرداد‬15 ‫ جمعه‬،91 91 ‫گپی با مهاجرین شماره‬

‫گﭙی با مهاجرین‬

13٩4 ‫ خرداد‬15 ،‫ سال دهم‬،٩1 ‫شماره‬ Issue 91, Vol. 10, June. 05. 2015 ‫ رایگان‬،‫فصل نامه‬

The greatest gift I ever had came from God, I call him Dad


‫‪2‬‬

‫گﭙــی بــا مهــاجـرین‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫‪Chatting with Immigrants - Bilingual Monthly Magazine‬‬ ‫‪AHOURA SERVICES CENTRE‬‬

‫مرکز خدمات اهـورا‬ ‫کادر متخصص ما آماده اراﺋه خدمات زیر می باشد‪:‬‬

‫‪Email: sahourai@yahoo.com‬‬ ‫‪Tel: 604- 783- 0955‬‬ ‫‪Fax: 1-888-439-2522‬‬

‫ماهنامه گﭙی با مهاجرین‬ ‫ناشر‪:‬‬

‫سیما اهورائی‬

‫سردبیر‪:‬‬

‫آویسا ایزدی‬

‫ویراستار و مترجم‪ :‬آویسا ایزدی‪ ،‬مریم سمنانیان‬ ‫مدیر تولید و روابط عمومی و تبلیغات‪ :‬فرین آینه ساز‬

‫همکاران افتخاری‪ :‬مهندس محمد عمادی‬ ‫رامین بهرامی (‪)Copies Depot‬‬

‫* زبان انگلیسی ‪IELTS‬‬ ‫* فارسی‬ ‫* فرانسه‬ ‫* ریاضی‪ ،‬فیزیک‪ ،‬شیمی‬

‫تعمیرات کامﭙیوتر‬

‫آموزش کار با کامﭙیوتر‬

‫امور تایﭗ و ترجمه‪:‬‬

‫تایﭗ و ویرایش متون‪) ،‬کتاب‪ ،‬جزوه‪ ،‬بروشور( انگلیسی‬ ‫و فارسی‪ ،‬ترجمه از فارسی به انگلیسی و بالعکس‬

‫خدمات سﻜنی گزینی جهت تازه واردین‪:‬‬ ‫‪ -1‬مترجم همراه‬

‫‪ -2‬تکمیل فرمهای اداری و دولتی از قبیل ‪SIN, MSP, Citizenship‬‬

‫‪ -3‬رزومه نویسی‬

‫‪ -4‬مشاوره و پرکردن فرم های مهاجرتی )و اخذ ویزای توریستی(‬ ‫تحت نظر مشاور مهاجرتی مجاز‬ ‫‪ -5‬آموزش کتاب ‪ Citizenship‬و آمادگی برای قبولی در امتحان‬ ‫‪ -٦‬اراﺋه سایر اطالعات ضروری جهت اسکان راحت تر تازه واردین‬

‫تلفن‪:‬‬

‫امور حسابداری‪:‬‬ ‫تکمیل فرمهای مالیاتی پایان سال‬ ‫‪Book Keeping‬‬

‫امور تبلیﻐاتی‪:‬‬ ‫طراحی بیزنس کارت‪ ،‬لوگو‬ ‫آگهی تبلیغاتی‬

‫طراحی وب سایت‬

‫‪۶٠٤-٧٨٣-٠٩۵۵‬‬

‫فاکﺲ‪١-٨٨٨-٤٣٩-٢۵٢٢ :‬‬ ‫ایمیل‪sahourai@yahoo.com :‬‬

‫خبرنگار و عکاس مجله‪ :‬ساالر شهنواز‬

‫چاپخانه‪:‬‬

‫‪COPIES DEPOT‬‬

‫هیﺌت تحریریه گﭙی با مهاجرین‬ ‫فرین آینه ساز‪ ،‬آویسا ایزدی‪ ،‬مهین خدابنده‪،‬‬ ‫مهرویه مغزی‪ ،‬علی نسیم‪ ،‬درین‪ ،‬مریم سمنانیان‪،‬‬

‫ﻋالقمندان مﺠله " گﭙی با مهاجرین"‬

‫می توانند این نشریه را از طریﻖ سایت‬ ‫‪WWW. DANESHMAND.CA‬‬ ‫مطالعه بفرمایند‬

‫‪Designed by: Daneshmand.ca‬‬

‫تایﭗ و صفحه آراﺋی‪ :‬سیما اهورائی‬

‫امور سرمایه گذاری‬ ‫حساﺏ بازنشستگی ‪RRSP‬‬ ‫حساﺏ تحصیلی فرزندان ‪RESP‬‬ ‫وام مسﻜن‬ ‫امور بیمه کوتاه و بلند مدت‬ ‫بیمه مسافرت‬ ‫سوپرویزا‬

‫تدریﺲ خصوﺻی‪:‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫یادداشت ناشر‬ ‫با درود و سپاس فراوان‪،‬‬ ‫باز هم به خواست خداوند و پشتیبانی شما و بخصوص آن دسته‬ ‫دوستانی که ما را با کمک مالی‪ ،‬حمایت کرده و مورد لطف قرار‬ ‫دا دند‪ ،‬شماره دیگری از گپی با مهاجرین را در دسترس خوانندگان‬ ‫محترم قرار می دهیم‪ .‬تلفنهای محبت آمیز و ایمیل های دلگرم کننده‬ ‫شما‪ ،‬انگیزه بزرگی برای همه ماست تا با تالش بیشتر مطالب تازه و‬ ‫اطالعات روز را گردآوری کنیم‪ ،‬امیدواریم مورد پسند شما عزیزان باشد‪.‬‬ ‫از آنجا که گپی با مهاجرین مدتهاست بصورت فصل نامه چاپ می شود‬ ‫اجباراً در هر شماره رویدادهای مهم سه ماه آینده را بصورت خالصه به‬ ‫نظرتان می رسانیم‪.‬‬ ‫ماه جون و بزرگداشت روز پدر‪:‬‬ ‫شانزدهم ماه جون یادآور روز قدردانی از زحمات پدران است‪ .‬این روز را‬ ‫خدمت همه پدران زحمتکش تبریک گفته و دست آنها را به نشانه سپاس‬ ‫می بوسیم‪ .‬یاد پدرانی که در جمع ما نیستند گرامی باد‪ ،‬روحشان شاد‬ ‫و قرین رحمت‪.‬‬

‫فراموش نشدنی در پیش داشته باشید‪.‬‬ ‫ماه جوالی و بزرگداشت روز کانادا‪:‬‬ ‫روز اول جوالی ‪ Canada Day‬هر سال مردم کشور کانادا سالگرد‬ ‫شکل گیری این کشور را جشن می گیرند‪ .‬ماجرا از این قرار است که‬ ‫پیش از اول جوالی ‪ 1867‬میالدی کانادا مجموعه ای از کلونی های‬ ‫کشور انگلستان بود (البته بعد از شکست فرانسه و تسلیم بخش نیوفرانس‬ ‫‪ New France‬به انگلیس)‪ .‬همگی این کلونی ها زیر نظر مستقیم‬ ‫انگلستان اداره می شدند؛ اما به همت مردی به نام سر جان مک دانلد‬ ‫(اولین نخست وزیر کانادا) ‪ Sir Alexander John McDonald‬و پس از‬ ‫چند سال رایزنی سه تا از این کلونی ها به نام "استان کانادا" (مجموعه‬ ‫استان های فعلی کبک و انتاریو)‪ ،‬نوا اسکوشیا و نیوبرانزویک به هم‬ ‫پیوستند تا هسته اصلی کشور کانادا را شکل دهند‪ .‬در پی این شکل گیری‬ ‫استان کانادا به دو استان کبک و انتاریو تقسیم شد و در مجموع هر‬ ‫چهار استان‪ ،‬کشور کانادا را به وجود آوردند‪ .‬در همان زمان قانون‬ ‫اساسی کانادا که در آن هنگام ‪ British North American Act‬و بعدها‬ ‫‪ 1867 Constitution Act‬خوانده شد تبیین و در تاریخ اول جوالی‬ ‫‪ 1867‬در پی امضای ملکه ویکتوریا ملکه وقت انگلیس به اجرا درآمد‪.‬‬ ‫پیشاپیش این روز خجسته تاریخی و گرامیداشت پدران عزیز را‬ ‫تبریک گفته و برای همه آرزوی سالمتی و موفقیت داریم‪" .‬آمین"‬ ‫سیما اهورایی‬

‫امیدواریم شما نیز با دیدار از پدرانتان و گذراندن ساعتی با آنها روزی‬

‫ﺻدور بیمه پزشﻜی‬ ‫بیمه مسافرتی‬

‫سوپر ویزا برای والدین‬

‫" این بیمه برای درخواست ویزا اجباریست"‬

‫‪3‬‬

‫بهترین کیفیت‪ ،‬مطلوﺏ ترین قیمت در خدمات‬

‫"خانـه مـا"‬ ‫سرویسهای زیر جهت سالمندان ﻋزیز اراﺋه می شود‪:‬‬ ‫•‬

‫خیاطی و انجام انواع تعمیرات لباس‬

‫•‬

‫کوتاه کردن مو و آرایش صورت‬

‫•‬

‫همراهی جهت انجام امور پزشکی و غیرپزشکی از قبیل خرید روزانه‬

‫•‬

‫نظافت منزل )شستشوی البسه و تعویﺾ مالفه( و نظافت حیاﻁ‬

‫•‬

‫هم صحبتی ‪Companionship‬‬

‫•‬

‫انجام امور خارﺝ از منزل‪ :‬از قبیل امور بانکی و مراجعه به پستخانه‬

‫•‬

‫انجام امور اداری‪ ،‬پر کردن فرمهای اداری‪ ،‬نامه نگاری‪ ،‬ترجمه و امور مشابه‬

‫•‬

‫نگهداری و مراقبت از سگ و گربه شما در زمان مسافرت‬

‫•‬

‫آموزش کامپیوتر به زبان ساده‬

‫دارای گواهینامه و مجوزهای زیر‪:‬‬ ‫‪Member of Peer Counselling of BC‬‬ ‫‪Social Worker Training Certificate‬‬ ‫‪Food Safe Certificate‬‬ ‫‪First aid Certificate‬‬

‫پرهام اوشیدری تلفن تماس‪٧٧٨ -٢٨٨-٧۶۵٧:‬‬ ‫پدرام اوشیدری تلفن تماس‪۶٠٤-٧٨١-٤٠٧٩ :‬‬

‫تلفن "خانه ما"‬ ‫در خدمت شماست‬ ‫‪Email: hometoinfo@gmail.com‬‬ ‫‪٦٠4٩133٩41‬‬


‫‪4‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫‪Culture‬‬ ‫‪Immense popularity of Fathers Day festival has‬‬ ‫‪turned the occasion commercial to a significant‬‬ ‫‪degree. Days before the festival markets wear a‬‬ ‫‪festival look as gift and card sellers try to lure the‬‬ ‫‪people and harp on the emotional significance of‬‬ ‫‪the occasion.‬‬ ‫‪Dining out with family is another popular‬‬ ‫‪Fathers Day tradition in Canada. No wonder,‬‬ ‫‪restaurants and eating joints witness a bumper‬‬ ‫‪rush on the occasion.‬‬

‫‪Father's Day in Canada‬‬

‫‪In Canada, Father’s Day is celebrated with lot‬‬ ‫‪of enthusiasm. Since, the tradition of celebrating‬‬ ‫‪Fathers Day moved to Canada from US, Fathers‬‬ ‫‪Day in Canada is also celebrated on third Sunday‬‬ ‫‪of June.‬‬ ‫‪Children in Canada express affection and honor‬‬ ‫‪for their dad by presenting them cards, flowers‬‬ ‫‪and chocolates. In modern times, several other‬‬ ‫‪gifts of love including neckties, shirts, electronic‬‬ ‫‪gadgets, stationery items etc are also gifted to‬‬ ‫‪father by loving children. Another noticeable‬‬ ‫‪trend about Fathers Day celebration in Canada‬‬ ‫‪is that apart from their biological father people‬‬ ‫‪wish “Happy Father’s Day” to their grandfathers,‬‬ ‫‪stepfathers, foster father, uncles or any other man‬‬ ‫‪who is as affectionate and loving towards them‬‬ ‫‪as a father.‬‬

‫مالک تمام دنیا‬

‫از االغ درس بگیریم‬

‫در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی‬ ‫غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت‬ ‫غالمی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است‪.‬‬

‫* کشاورزی االغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه‬ ‫بدون آب افتاد‪.‬‬

‫به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و‬ ‫شادی می کنی؟‬ ‫جواب داد که من غالم اربابی هستم که چندین گله و رمه‬ ‫دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس‬ ‫چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟‬ ‫آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت‪:‬‬ ‫از خودم شرم کردم که غالم به اربابی با چند گوسفند‬ ‫توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که‬ ‫مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم‪.‬‬

‫کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست االغ را از درون چاه بیرون بیاورد‪.‬‬ ‫برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد‪ ،‬کشاورز و مردم روستا‬ ‫تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا االغ زودتر بمیرد و زیاد‬ ‫زجر نکشد‪.‬‬ ‫مردم با سطل روی سر االغ هر بار خاک می ریختند اما االغ هر بار‬ ‫خاکهای روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی‬ ‫خاک زیر پایش باال می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد‪.‬‬ ‫روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن االغ بیچاره ادامه دادند‬ ‫و االغ هم همینطور به باال آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید‬ ‫و بیرون آمد‪.‬‬ ‫**نکته‪*:‬‬ ‫*مشکالت‪ ،‬مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو‬ ‫انتخاب داریم‪*:‬‬ ‫*اول‪ :‬اینکه اجازه بدهیم مشکالت ما را زنده به گور کنند‪*.‬‬ ‫*دوم‪ :‬اینکه از مشکالت سکویی بسازیم برای صعود‪*.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫خط خطی های شما شخصیت تان را لو می دهد‬ ‫آدمک احساس درون فرد را نشان می‌دهد‬ ‫اگر شما عادت دارید آدم‌هایی را بكشید كه دست‬ ‫ندارند‪ ،‬باید بگوییم كه این پرچم قرمز است زیرا شما‬ ‫گمان می‌برید كاری را كه دوست دارید انجام دهید‪،‬‬ ‫نمی‌توانید‪ .‬اگر آدمك‌های شما پا ندارند‪ ،‬احساس‬ ‫می‌كنید در تله افتاده‌اید و نه راه پس دارید و نه راه‬ ‫پیش‪ ،‬درواقع نمی‌توانید به جایی كه دوست دارید‪،‬‬ ‫بروید‪ .‬عالوه بر اینها باید به حالت‌های صورت آدمك‌ها هم توجه‬ ‫كنید؛ اینكه خوشحال‌اند یا ناراحت‪ ،‬لبخند می‌زنند یا گریه می‌كنند‪.‬‬ ‫همه اینها می‌تواند نشانه‌ای از حالت درونی شما باشد‪.‬‬ ‫اسلحه‬

‫كمی خطرناك است‬

‫مك‌نیكل می‌گوید اگر می‌خواهید بدانید چه كسی در اطرافتان این‬ ‫قابلیت را دارد كه روزی جنایتكار شود به خط‌خطی‌ها و شكل‌های او‬ ‫نگاه كنید‪ ،‬هیچ‌چیز بدتر از كشیدن ابزار جنایت و كشتن نمی‌تواند‬ ‫نشا‌ن‌دهنده چنین چیزی باشد‪ .‬یادم می‌آید در مركزی بودم كه در‬ ‫آنجا پسری شكلك‌هایی به شكل اسلحه و تفنگ با اسم‌های خون‌آلود‬ ‫زیر آن می‌كشید و همان شكل‌ها نشان‌دهنده امروز فاجعه‌بار او بود‪.‬‬ ‫اگر كسی در اطرافتان چنین شكل‌هایی می‌كشد توصیه می‌كنیم‬ ‫كمی بیشتر با او مدارا كنید‪.‬‬ ‫ماشین‪ ،‬اسب یا هواپیما‬ ‫نگیرید‬

‫این خواستگارتان راجدی‬

‫اگر خواستگارتان هنگامی كه سر یك میز با شما نشسته‌ است‬ ‫چنین شكل‌هایی را روی كاغذ یا دستمال كاغذی می‌كشد‪ ،‬باید‬ ‫بگوییم این خیلی نشانه خوبی نیست‪ .‬وقتی فردی شكل یك وسیله‬ ‫حمل‌ونقل را می‌كشد یعنی به‌دنبال راهی است كه بتواند از وضعیت‬ ‫فعلی فرار كند و دوست دارد به سرعت خود را نجات دهد‪ ،‬پس بهتر‬ ‫است خیلی به او دل نبندید‪.‬‬ ‫بازی‬

‫اهل رقابتید‬

‫بازی‌هایی مانند نقطه بازی‪ ،‬دوز یا شطرنج حس رقابت را در‬ ‫شما به تصویر می‌كشند و شما دوست دارید همیشه در بازی‌ها‬ ‫پیروز باشید و اصال برای برنده شدن بازی می‌كنید‪.‬‬ ‫گل و گیاه این خواستگارتان احساساتی است‬ ‫شما فر دی احساساتی هستید و دوست دارید همیشه در‬ ‫رؤیاهایتان بمانید‪ ،‬روحیه مهربانی دارید و با دوستانتان دوستانه‬ ‫رفتار می‌كنید‪ ،‬فردی اجتماعی هستید‪.‬‬

‫‪5‬‬

‫قسمت آخر‬

‫پنج دلیل برای این مشکل ها چرا آدم‌ها خط‬ ‫خطی می‌کنند؟‬ ‫‪ -1‬بیان بی‌قراری‪ :‬ممكن است شكلی از بیان‬ ‫بی‌قراری و ناراحتی باشد یا كاری كه وقتی رنجیده‬ ‫خاطر و خسته یا منتظر اتفاقات مهیج‌تری هستیم‪،‬‬ ‫انجام می‌دهیم‪.‬‬ ‫‪ -2‬رهایی از تنش‪ :‬تزیین كاغذ با خطوط مارپیچ‪ ،‬نوشته‌های‬ ‫بدخط و نقاشی‌های كوچك ممكن است كمكی برای رها شدن‬ ‫از تنش‌ها باشد‪ .‬اگر این فرض درست باشد‪ ،‬حداقل این كار به‬ ‫نسبت روش‌های دیگر تسكین استرس مثل كشیدن سیگار‪ ،‬عادت‬ ‫مثبت‌تری است‪.‬‬ ‫‪ -3‬بی‌جهت‪ :‬برخی روانشناسان معتقدند‪ ،‬این اشكال شامل‬ ‫مجموعه‌ای از عالئم‪ ،‬خطوط و نقوش هستند كه بی‌هدف و بی‌جهت‬ ‫ترسیم می‌شوند اما حاوی مطالب زیادی در مورد شخصیت افراد‬ ‫هستند‪ .‬این نقش‌ها را می‌توان به‌صورت یك فعالیت خالق سمت‬ ‫راست مغز هم ارزیابی كرد‪.‬‬ ‫‪ -4‬آزادسازی مغز از فعالیت‌های ذهنی‪ :‬شواهدی وجود دارد‬ ‫كه رسم این شكل‌ها و خطوط‪ ،‬مغز را از فعالیت‌های ذهنی آزاد‬ ‫می‌كند‪ .‬در یك تحقیق كه یكی از استادان دانشگاه دورت ایندیانا‬ ‫انجام داد‪ ،‬از دانشجویانش خواست در كالس راحت باشند‪ .‬می‌گفت‬ ‫هركس بخواهد می‌تواند تكه‌ای كاغذ بردارد و خط خطی كند و‬ ‫هركس هم كه نمی‌خواهد می‌تواند در كالس شنونده محض باشد‪.‬‬ ‫بررسی‌ها نشان داد كسانی كه حین گوش دادن روی كاغذ نقاشی‬ ‫می‌كردند‪ ،‬نتیجه و برداشت بهتری نسبت به شنوندگان محض‬ ‫كالس داشتند‪.‬‬ ‫‪ -5‬خیال‌پردازی‪ :‬برخی روانشناسان‪ ،‬رسم این اشكال و خطوط‬ ‫را به‌عنوان شكل بصری خیال‌پردازی ارزیابی می‌كنند‪.‬‬ ‫طبق نظر این روانشناسان ‪‌3‬نوع خیال‌پردازی وجود دارد‪:‬‬ ‫الف) برآورده شدن آرزوها‪.‬‬ ‫ب)غصه خوردن‪.‬‬ ‫ج) برنامه‌ریزی‌ برای آینده‪.‬‬ ‫به عقیده آنها‪ ،‬این خطوط و اشكال معموال با حس لذت برآورده‬ ‫شدن آرزوها در ارتباط است‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫سه داستان کوتاه‬ ‫و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود‪ .‬من هم که دیدم او دیگر به درد‬ ‫ما نمى‌خورد‪...‬‬

‫دوست‬ ‫دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده بود سرباز‬ ‫به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را‬ ‫به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را‬ ‫که آنجا افتاده بود بیاورد؟‬ ‫ستوان جواب داد‪ :‬می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که‬ ‫ارزشش را داشته باشد‪ ،‬دوست تواحتماال مر ده و تو فقط زندگی‬ ‫خودت را به خطر می اندازی‪ .‬اما سرباز به طرز معجزه آسایی‬ ‫خودش را به دوستش رساند‪ ،‬او را روی شانه های خود گذاشت و‬ ‫به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش‬ ‫اصابت کرد وقتی جسد دوستش را با خود به سنگر آورد‪ ،‬فرمانده‬ ‫سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت‪ :‬من گفته بودم ارزشش را ندارد‪،‬‬ ‫دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است‪.‬‬ ‫سرباز گفت‪ :‬ولی ارزشش را داشت!‬ ‫ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده‪.‬‬ ‫سرباز پاسخ داد‪ :‬بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت‪ ،‬زیرا‬ ‫وقتی من به او رسیدم‪ ،‬او هنوز زنده بود و به من گفت‪ :‬می دانستم‬ ‫که می آیی‪!...‬‬ ‫میدانی؟! همیشه نتیجه مهم نیست‪ .‬کاری که تو از سر عشق‬ ‫انجام می دهی مهم است‪ .‬مهم آن کسی است یا آن چیزی است که‬ ‫تو باید به خاطرش کاری انجام دهی‪.‬‬ ‫***************‬

‫جوانمـرد‬ ‫َ‬

‫شیوانا جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طال را به خانه‬ ‫زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد‪.‬‬ ‫زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به‬ ‫بدگویى از همسرش و گفت‪« :‬اى کاش همه مثل شما اهل معرفت‬ ‫و جوانمردى بودند‪ .‬شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست‬ ‫راست و نصف صورتش را در حادثه ی کارگاه آهنگرى از دست داد‬ ‫و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کارافتاده گوشه خانه افتاد تا‬ ‫درمان شود‪.‬‬ ‫وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر‬ ‫کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى‬ ‫برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست‬

‫برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون‬ ‫انداختیم تا الاقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم! با رفتن او‪ ،‬بقیه هم‬ ‫وقتى فهمیدند که وضع ما خراب شده‪ ،‬از ما فاصله گرفتند و امروز‬ ‫که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به‬ ‫آنها نیاز داشتیم‪ .‬اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل‬ ‫معرفت بودند!‬ ‫شیوانا تبسمى کرد و گفت‪ :‬حقیقتش من این بسته‌ها را‬ ‫نفرستادم! یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و‬ ‫از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست‬ ‫یا نه!؟‬ ‫همین! شیوانا این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود‪ .‬در‬ ‫آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد‪ :‬راستى یادم رفت بگویم‬ ‫که دست راست و نصف صورت این فروشنده ی دوره گردهم سوخته‬ ‫بود!‬ ‫***************‬

‫بخشندگی‬ ‫مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید‪ :‬نمی دانم چرا مردم مرا‬ ‫خسیس می پندارند‪.‬‬ ‫کشیش گفت‪ :‬بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک‬ ‫برایت نقل کنم‪.‬‬ ‫خوک روزی به گاو گفت‪ :‬مردم از طبیعت آرام و چشمان‬ ‫حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی‬ ‫بخشنده هستی‪ .‬زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی‪.‬‬ ‫اما در مورد من چی؟‪...‬‬ ‫من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا‬ ‫سینه ام را‪ .‬حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن‬ ‫درست می کنند‪ .‬با وجود این کسی از من خوشش نمی آید‪ .‬علتش‬ ‫چیست؟‬ ‫می دانی جواب گاو چه بود؟‬ ‫جوابش این بود‪ :‬شاید علتش این باشد که "هر چه من می دهم‬ ‫در زمان حیاتم می دهم»‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫‪7‬‬

‫درسهای زندگی‬ ‫انسان ‪ 2‬نوع معلم دارد‪ ،‬آموزگار و روزگار‪:‬‬ ‫هر چه با شیرینی از اولی نیاموزی‪،‬‬ ‫دومی با تلخی به تو می آموزد‪...‬‬ ‫***‬ ‫انسانها؛ در دو صورت چهره واقعی خودشان را نشان‬ ‫می دهند‪:‬‬

‫یکی آمـوزگـار‪ ،‬یکی روزگـار‬ ‫اولی به قیمت جانش‪ ،‬دومی به قیمت جانت‬ ‫***‬ ‫آدما دو جور زندگی میکنن‪:‬‬ ‫یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانیت زندگی میکنن‪،‬‬ ‫یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن‬

‫اول‪ ،‬بدانند کامل به خواسته هایشان رسیده اند‬

‫***‬

‫دوم اینکه بدانند هرگز به خواسته هایشان نمی رسند‪...‬‬

‫رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن‪:‬‬

‫***‬

‫اول پیدا كردن شباهت ها‬

‫دو چیز شما را تعریف می کند‪:‬‬

‫دوم احترام گذاشتن به تفاوتها‬

‫بردباری تان‪ ،‬وقتی هیچ چیز ندارید‬

‫***‬

‫و نحوه رفتارتان ‪ ،‬وقتی همه چیز دارید‪...‬‬

‫همه یادشون میمونه باهاشون چیكار كردى‪،‬‬

‫***‬

‫ولى یادشون نمیمونه براشون چكار كردى‪.‬‬

‫تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‪:‬‬

‫‪----‬‬

‫یکی دیروز و یکی فردا‪.‬‬

‫همیشه دلتنگ اونى هستیم كه نیست‪،‬‬

‫***‬

‫حوصله كسى را هم نداریم كه هست‪.‬‬

‫دو شخص به تو می آموزد‪:‬‬

‫بعد شكایت می كنیم از تنهائى هامون‬

‫زنده باد میان سالی‬ ‫زنده باد میان سالی؛ که آدمی در آن نه هول و وال و شتاب‬ ‫جوانی را دارد‪ ،‬و نه دیگر فکر می کند که همه کاره ی عالم است‬ ‫و اختیارش نامحدود؛ نه در حسرت نداشته ها غرق است و نه‬ ‫داشته های خیالی را در سر می پروراند‪.‬‬ ‫میان سالی یعنی قدردانی از آنچه داری‪.‬‬ ‫میان سالی یعنی بهترین دوران زندگی‪.‬‬ ‫میان سالی‪ ،‬یعنی دیدن یکی دو تار موی سفید در هر ماه؛ یعنی‬ ‫آگاهی تدریجی از اینکه تو جاودانه نیستی؛ رو به پایانی‪ ،‬و فرصت‬

‫زیستن چقدر اندک است‪.‬‬ ‫میان سالی یعنی اینکه وقت نداری حسرت گذشته و آینده را‬ ‫بخوری‪.‬‬ ‫میان سالی‪ ،‬یعنی اینکه زندگی را همین لحظاتی که در آنها‬ ‫هستی بدانی و نه چیزی که در گذشته بوده و یا چیزی که خواهد‬ ‫آمد‪.‬‬ ‫میان سالی یعنی اینکه می فهمی آدم ها همینند که هستند‪ ،‬و‬ ‫آنها را همانطور که هستند دوست بداری‪.‬‬ ‫میان سالی یعنی شروع پختگی؛ آرامش‪ ،‬زود از کوره درنرفتن‪،‬‬ ‫هیجانی (منفی) نشدن و استقامت ورزیدن‬


‫‪8‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫دانستنیهای جالب درباره بدن انسان!‬ ‫چشم ها‪:‬‬ ‫دلیل وجود ابرو ها این است که از ریخته شدن عرق به داخل چشم‬ ‫ها جلوگیری کند‪.‬‬ ‫دیابت اولین علت نابینایی در آمریکا است‪.‬‬ ‫انسان در هرسال بیش از ‪ 6‬ملیون بار پلک می زند‪.‬‬ ‫موها‪:‬‬ ‫یک مرد معمولی حدود ‪ 5‬ماه از عمر خود را صرف اصالح موهای صورت‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫مو دومین بافت در بدن است که سریع ترین رشد را دارد‪ .‬مغز استخوان‬ ‫رتبه اول را دارد‪.‬‬ ‫موها و ناخن ها از یک ماده تشکیل شده اند‪.‬‬ ‫مغز‪:‬‬ ‫حدود ‪ 20‬درصد از اکسیژنی که تنفس می کنیم به مغز می رود‪.‬‬ ‫شما نمی توانید خودتان را قلقلک بدهید‪ .‬چون مغز می داند که می‬ ‫خواهید به بدن خود دست بزنید بنابراین بر خالف وقتی که چیز دیگری‬ ‫به بدن شما برخورد می کند عکس العمل نشان می دهد‪.‬‬ ‫بدن‪:‬‬ ‫روزانه حدود ‪ 10‬ملیارد سلول پوستی بدن انسان می میرند‪.‬‬ ‫هر انسان روزانه بین ‪ 1‬تا ‪ 3‬پیمانه بزاق ترشح می کند‪.‬‬ ‫بدن یک انسان بالغ روزانه به حدود ‪ 40‬کیلو گرم اکسیژن نیاز دارد‪.‬‬ ‫قلب‪:‬‬ ‫فشاری که قلب انسان تولید می کند می تواند خون را تا بیش از ‪10‬‬ ‫متر بپاشد‪.‬‬

‫استخوان های انسان در تحمل وزن استحکامی برابر با گرانیت دارند‪.‬‬ ‫یک قطعه استخوان به اندازه ی یک قوطی کبریت می تواند وزنی برابر ‪9‬‬ ‫تن را تحمل کند که ‪ 4‬برابربیشتر از قدرت بتون است‪.‬‬ ‫‪ 6‬ماه طول می کشد که ناخن دست یا پا از ریشه تا نوک رشد کند‪.‬‬ ‫پوست بزرگترین عضو بدن است‪ .‬اندازه ی آن در یک انسان بالغ به حدود‬ ‫‪ 1.9‬متر مربع می رسد‪ .‬سلول های پوستی به طور مداوم ورقه ورقه شده و‬ ‫می ریزند‪ .‬هر انسان در طول زندگی خود معادل ‪ 18‬کیلوگرم سلول‬ ‫پوستی از دست می دهد‪.‬‬ ‫وقتی می خوابید حدود ‪ 8‬میلیمتر قد می کشید و وقتی بیدار می‬ ‫شوید دوباره به قد اول خود بر می گردید‪ .‬دلیل این امر آن است که وقتی‬ ‫نشسته یا ایستاده اید‪ ،‬صفحات غضروفی بین مفاصل‪ ،‬به خاطر جاذبه ی‬ ‫زمین مثل اسفنج فشرده می شوند‪.‬‬ ‫یک انسان غربی معمولی در طول عمر خود ‪ 50‬تن غذا می خورد و ‪50‬‬ ‫هزار لیتر هم مایعات می نوشد‪.‬‬ ‫هر کلیه حاوی یک ملیون فیلتر مجزا است‪ .‬کلّیه ها در هر دقیقه به‬ ‫طور میانگین حدود ‪ 1.3‬لیتر خون را تصفیه می کنند و در روز حدود‬ ‫‪ 1.4‬لیتر ادرار خارج می کنند‪.‬‬ ‫عضالت تمرکز کننده ی چشم ها روزی ‪ 100‬هزار بار حرکت می کنند‪.‬‬ ‫اگر قرار باشد عضالت پا ها هم به همین میزان تحرک داشته باشند انسان‬ ‫باید روزی ‪ 80‬کیلومتر راه برود‪.‬‬ ‫حرارتی که بدن انسان در ‪ 30‬دقیقه تولید می کند می تواند حدود ‪2‬‬ ‫لیتر آب را به جوش بیاورد‪.‬‬ ‫یک سلول خونی ظرف مدت ‪ 60‬ثانیه تمام بدن را دور می زند‪.‬‬ ‫‪ 90‬درصد اطالعاتی که از دنیای پیرامون خود به دست می آوریم از‬ ‫طریق چشم ها است‪.‬‬ ‫اگر می خواهید هویت خود را مخفی نگه دارید زبان خود را از دهان‬ ‫خارج نکنید‪ .‬درست مثل اثر انگشت‪ ،‬همه ی انسان ها اثر زبان منحصر‬ ‫به فردی دارند‪.‬‬

‫قلب انسان به طور میانگین حدود ‪ 35‬ملیون بار در سال می تپد‪.‬‬ ‫بنابراین قلب یک انسان عادی روزانه صد هزار بار می تپد‪.‬‬

‫تعداد استخوان های بدن یک انسان بالغ از یک نوزاد کمتر است‪.‬‬ ‫ما با ‪ 350‬تکه استخوان به دنیا می آییم اما به دلیل اینکه در طول‬ ‫رشد استخوان ها به هم جوش می خورند‪ ،‬در بزرگسالی فقط ‪ 206‬تکه‬ ‫استخوان داریم‪.‬‬

‫اسید های هضم کننده ی معده آنقدر قوی هستند که می توانند فلز‬ ‫روی را آب کنند‪ .‬اما خوشبختانه سلول های سطح داخلی معده به قدری‬ ‫سریع تجدید می شوند که این اسیدها زمان کافی برای ذوب کردن آنها‬ ‫ندارند‪( .‬هر ‪ 3‬یا ‪ 4‬روز)‬

‫بینی انسان به اندازه ی بینی سگ حساس نیست اما می تواند ‪50000‬‬ ‫بوی مختلف را به خاطر بسپرد‪.‬‬

‫بعضی موضوعات جالب دیگر‪:‬‬

‫در داخل ریه ها بیش از ‪ 300000‬ملیون مویرگ خونی کوچک قرار‬ ‫دارد که اگر پشت سر هم چیده شوند طول آنها ‪ 2400‬کیلومتر خواهد‬ ‫بود‪.‬‬

‫طول روده ی کوچک حدوداً ‪ 4‬برابر قد یک انسان معمولی است‪ .‬با ‪ 5‬تا‬ ‫‪ 7‬متر طول‪ ،‬اگر روده ی کوچک پیچ نخورده بود درون حفره ی شکمی‬ ‫جا نمی شد‪.‬‬ ‫ادامه در صفحه مقابل‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫‪9‬‬

‫سونامی بیماری «گردن موبایلی» و هشدار به نوجوانان و جوانان!‬ ‫به گزارش عرش نیوز‪ ،‬امروزه همراه اصلی و بهترین وسیله سرگرم‬ ‫کننده برای جوانان‪ ،‬گوشی‌های هوشمند هستند‪ .‬تحقیقی جدید‬ ‫نشان می‌دهد که استفاده از موبایل بر مهره‌های گردن و ستون‬ ‫فقرات افراد اثرات منفی دارد‪.‬‬ ‫بنا بر پژوهش جدید یک جراح آمریکایی از شهر نیویورک‪ ،‬استفاده‬ ‫از موبایل در کنار تاثیرات بد دیگری که به همراه دار د‪ ،‬بر روی‬ ‫مهره‌های گردن و ستون فقرات انسان تاثیرات وخیمی می‌گذارد‪.‬‬ ‫دلیل هم‌آن است که استفاده کنندگان سر خود را برای نگاه بر روی‬ ‫صفحه موبایل پایین می‌آورند‪ .‬همین امر باعث می‌شود که فشار بر‬ ‫روی مهره‌های گردن افزایش یابد‪ .‬این تحقیق جدید در نشریه علمی‬ ‫‪ Surgical Technology International‬به انتشار رسیده است‪.‬‬ ‫نتایج این پژوهش‪:‬‬ ‫هر چه بیشتر سر فرد به هنگام استفاده از موبایل به طرف جلو‬ ‫متمایل باشد‪ ،‬فشار بیشتری به مهره‌های گردن وارد می‌شود‪.‬‬ ‫در زمانی که سر به صورت قائم بر روی گردن قرار دارد‪ ،‬وزن‬ ‫گردن بین ‪ ۴/ ۵‬تا ‪ ۵ / ۵‬کیلو است اما اگر سر ‪ ۱۵‬درصد به سمت‬ ‫جلو حرکت کند‪ ،‬وزنش حتی بیشتر از دو برابر می‌شود‪.‬‬ ‫تحقیقی جدید درباره‌ خطرات استفاده از تلفن همراه‪:‬‬ ‫ادامه از صفحه قبل‬ ‫روی هر اینچ مربع از پوست بدن انسان حدود ‪ 32‬ملیون باکتری وجود‬ ‫دارد اما اکثر آنها بی خطر هستند‪.‬‬ ‫منشاء بوی بد پا مانند زیر بغل‪ ،‬عرق است‪ .‬هر جفت پا ‪ 500‬هزار غده ی‬ ‫عرقی دارند و می توانند بیش از یک فنجان عرق در روز تولید کنند‪.‬‬ ‫هوایی که هنگام عطسه از دهان و بینی خارج می شود حدود ‪160‬‬ ‫کیلومتر در ساعت سرعت دارد‪ .‬بنابر این بهتر است هنگام عطسه کردن‬ ‫دهان و بینی خود را با دستمال بپوشانید یا وقتی صدای عطسه به‬ ‫گوشتان می رسد فرار کنید‪.‬‬ ‫در بدن انسان حدود ‪ 60‬هزار مایل رگ خونی وجود دارد وخون در یک‬ ‫مسیر بسیار طوالنی سفر می کند‪ .‬قلب انسان روزانه ‪ 8000‬لیتر خون را‬ ‫از درون این رگ ها تلمبه می کند‪.‬‬

‫پژوهشی وسیع در دانمارک در مورد تاثیر تلفن همراه و خطر‬ ‫ابتال به سرطان نشان داده که رابطه‌ای بین این دو وجود ندارد‪،‬‬ ‫اما تاثیر استفاده‌ی طوالنی مدت و همچنین اثر آن بر کودکان را‬ ‫مشخص نکرده است‪.‬‬ ‫این افزایش ادامه دارد‪ :‬با شیب ‪ ۳۰‬درصدی وزن سر بر روی‬ ‫گردن به ‪ ۱۸‬کیلوگرم و با شیب ‪ ۶۰‬درصدی حتی به ‪ ۲۷‬کیلوگرم‬ ‫می‌رسد‪ .‬این ارقام نشان می‌دهند که این فشاری کم اهمیت نیست‪.‬‬ ‫استفاده موبایل بین ‪ ۲‬تا ‪ ۴‬ساعت در روز‬ ‫روزانه هر فرد بین ‪ ۲‬تا ‪ ۴‬ساعت از موبایل خود استفاده می‌کند؛‬ ‫و آن هم با سری متمایل به سمت پایین‪.‬‬ ‫دانشمندان این میزان فشار را در کل سال حساب کرده و به این‬ ‫نتیجه رسیدند که در سال‪ ،‬مهره‌های گردن تا ‪ ۱۴۰۰‬ساعت زیر‬ ‫فشار هستند‪ .‬این فشار باعث فرسوده شدن مهره‌های گردن و ستون‬ ‫فقرات می‌شود‪.‬‬ ‫پژوهشگران به همین خاطر توصیه می‌کنند که افرادی که از‬ ‫گوشی‌های هوشمند استفاده می‌کنند‪ ،‬بیشتر سعی کنند سر خود‬ ‫را راست نگه دارند‪ .‬پیش از این‌‪ ،‬تحقیقی درباره میزان فشاری که‬ ‫استفاده از موبایل بر گردن دارد منتشر نشده بود‪.‬‬ ‫که با آن آسفالت را می کنند‪ .‬درجه صدا هایی که بیش از ‪ 85‬دسیبل‬ ‫باشند برای گوش انسان زیان آورند‪.‬‬ ‫افراد مو بلوند ممکن است انسان های شاد تری باشند یا نباشند ولی به‬ ‫طور قطع تعداد مو های بیشتری دارند‪ .‬رنگ مو ها مشخص می کند که‬ ‫تراکم آن ها چقدر است و این تراکم در افراد مو بلوند بیشتر است‪ .‬سر یک‬ ‫انسان معمولی حدود ‪ 100‬هزار فولیکول مو دارد که هر کدام می توانند‬ ‫بیش از ‪ 20‬تار مو در طول زندگی فرد تولید کنند‪ .‬این تعداد در افراد مو‬ ‫بلوند ‪ 146‬هزار فولیکول است‪ .‬کسانی که مو های مشکی دارند ‪ 110‬هزار‬ ‫فولیکول‪ ،‬مو قهوه ای ها ‪ 100‬هزار فولیکول و کسانی که مو قرمز هستند‬ ‫از همه کمتر و ‪ 86‬هزار فولیکول مو دارند‪.‬‬ ‫اگرشما ناخن های دست خود را بیشتر از ناخن های پا کوتاه می کنید‬ ‫کام ً‬ ‫ال طبیعی است‪ .‬وقتی روی ناخن ها باز باشد و بیشتر از آن ها استفاده‬ ‫شود سریع تر هم رشد می کنند‪ .‬همچنین ناخن انگشتانی که بلند ترند و‬ ‫دستی که با آن می نویسید سریع تر رشد می کند‪ .‬به طور معمول ناخن‬ ‫ها ماهیانه حدود یک دهم اینچ رشد می کنند‪.‬‬

‫شما احتماالً دوست ندارید که در آب دهان خود شنا کنید ولی اگر‬ ‫تمام بزاق خود را جمع کنید می توانید این کار را انجام دهید‪ .‬یک انسان‬ ‫عادی در طول زندگی خود حدود ‪ 25000‬لیتر بزاق تولید می کند که‬ ‫برای پر کردن ‪ 2‬استخر شنا کافی است‪.‬‬

‫این عجیب نیست که نوزادان به سختی می توانند سر خود را نگه‬ ‫دارند‪ .‬سر انسان در هنگام تولد یک چهارم قد او را تشکیل می دهد ولی‬ ‫در بزرگسالی این میزان به یک هشتم می رسد‪.‬‬

‫‪ 60‬درصد از مردان و ‪ 40‬درصد از زنان تا ‪ 60‬سالگی خرناس می‬ ‫کشند‪ .‬اما گاهی صدای آن کر کننده می شود‪ .‬صدای خرناس به طور‬ ‫معمول به ‪ 60‬دسیبل می رسد یعنی در سطح صدای مکالمه ی عادی‪ .‬اما‬ ‫صدای آن می تواند تا ‪ 80‬دسیبل هم باال برود یعنی در حد صدای دریلی‬

‫اگر بگویید که دارید از بی خوابی می میرید درست است‪ .‬شما می‬ ‫توانید هفته ها غذا نخورید بی آنکه از پا در آیید اما نهایت زمانی که‬ ‫بتوانید بدون خواب دوام بیاورید ‪ 11‬روز است‪ .‬بیش از آن دیگر هر گز از‬ ‫خواب بیدار نخواهید شد‪.‬‬


‫‪10‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫چهل مورد از کم هزینه ترین لذت های دنیا‬ ‫‪ -1‬گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم‪.‬‬

‫‪ -21‬گاهی از درخت باال برویم‪.‬‬

‫‪ - 2‬سعی كنیم بیشتر بخندیم‪.‬‬

‫‪ -22‬احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم‪.‬‬

‫‪ -3‬تالش كنیم كمتر گله كنیم‪.‬‬

‫‪ -23‬گاهی كمی پابرهنه راه برویم!‪.‬‬

‫‪ - 4‬با تلفن كردن به یك دوست قدیمی‪ ،‬او را غافلگیر كنیم‪.‬‬

‫‪ -24‬بدون آن كه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی كنیم‪.‬‬

‫‪ - 5‬گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم‪.‬‬ ‫‪ - 6‬بیشتر دعا كنیم‪.‬‬ ‫‪ - 7‬در داخل آسانسور و راه پله و‪ ...‬با آدمها صحبت كنیم‪.‬‬ ‫‪ -8‬هر از گاهی نفس عمیق بكشیم‪.‬‬ ‫‪ -9‬لذت عطسه كردن را حس كنیم‪.‬‬ ‫‪ -10‬قدر این كه پایمان نشكسته است را بدانیم‪.‬‬ ‫‪ -11‬زیر دوش آواز بخوانیم‪.‬‬ ‫‪ -12‬سعی كنیم با حداقل یك ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق‬ ‫داشته باشیم‪.‬‬ ‫‪ -13‬گاهی به دنیای باالی سرمان خیره شویم‪.‬‬ ‫‪ -14‬با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم‪.‬‬ ‫‪ -15‬برای انجام كارهایی كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر‬ ‫همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!‬ ‫‪ -16‬از تفكر درباره تناقضات لذت ببریم‪.‬‬ ‫‪ -17‬برای كارهایمان برنامه‌ریزی كنیم و آن را طبق برنامه انجام‬ ‫دهیم‪ .‬البته كار مشكلی است!‬ ‫‪ -18‬مجموعه‌ای از یك چیز (تمبر‪ ،‬برگ‪ ،‬سنگ‪ ،‬كتاب و‪ )...‬برای‬ ‫خودمان جمع‌آوری كنیم‪.‬‬ ‫‪ -19‬در یك روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم‪.‬‬ ‫‪ -20‬گاهی در حوض یا استخر شنا كنیم‪ ،‬البته اگر كنار ماهی‌ها‬ ‫باشد چه بهتر‪.‬‬

‫‪ -25‬وقتی كارمان را خوب انجام دادیم مث ً‬ ‫ال امتحاناتمان تمام‬ ‫شد‪ ،‬برای خودمان یك بستنی بخریم و با لذت بخوریم‬ ‫‪ -26‬در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا كنیم‪.‬‬ ‫‪ -27‬سعی كنیم فقط نشنویم‪ ،‬بلكه به طور فعال گوش كنیم‪.‬‬ ‫‪ -28‬رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم ‪.‬‬ ‫‪ -29‬وقتی از خواب بیدار می‌شویم‪ ،‬زنده بودن را حس كنیم‪.‬‬ ‫‪ -30‬زیر باران راه برویم‪.‬‬ ‫‪ -31‬كمتر حرف بزنیم و بیشترگوش كنیم ‪..‬‬ ‫‪ -32‬قبل از آن كه مجبور به رژیم گرفتن بشویم‪ ،‬ورزش كنیم و‬ ‫مراقب تغذیه خود باشیم ‪.‬‬ ‫‪ -33‬چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و‪ ...‬را یاد بگیریم‪.‬‬ ‫‪ -34‬اگر توانستیم گاهی كنار رودخانه بنشینیم و در سكوت به‬ ‫صدای آب گوش كنیم‪.‬‬ ‫‪ -35‬هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم‪.‬‬ ‫‪ -36‬احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نكنیم‪.‬‬ ‫‪ -37‬به دنیای شعر و ادبیات نزدیك تر شویم‪.‬‬ ‫‪ -38‬گاهی از دیدن یك فیلم در كنار همه اعضای خانواده لذت‬ ‫ببریم‪.‬‬ ‫‪ -39‬تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه كنیم‪.‬‬ ‫‪ -40‬از هر آنچه كه داریم خود و دیگران استفاده كنیم ممكن‬ ‫است فردا دیر باشد‪.‬‬


‫‪11‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫جمالت الهام بخﺶ‬ ‫تو می فهمی؟ من نمی فهمم‬

‫کاش یه روز همه ما آدمها اینطوری باشیم‬

‫جرم جهنمیان سکس و مشروب بود‬

‫اوبونتو‬

‫و پاداش بهشتیان سکس و مشروب‬

‫یک پژوهشگر انسان شناس‪ ،‬در آفریقا‪ ،‬به تعدادی از بچه‬ ‫های بومی یک بازی را پیشنهاد کرد‪.‬‬

‫آیندگان ما به سادگی ما می خندند‪...‬‬ ‫تو می فهمی؟‬

‫او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت‬ ‫هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده‬ ‫می شود‪.‬‬

‫من نمی فهمم!‬ ‫فرﻕ حوری با فاحشه چیست؟‬ ‫یکی در استخدام خداست و دیگری در استخدام بنده ی‬ ‫خدا ‪...‬‬ ‫خدایی که به پیروانش حوری رشوه می دهد و بهشتی که‬ ‫فاحشه خانه است!‬ ‫کدام یک بیگناهند؟‬ ‫فاحشه ای که از سر ناچاری اینگونه شکمش را سیر می کند‪،‬‬ ‫یا حوری که لذت تنش پاداش کارهای خوب بندگان است؟‬ ‫تو می دانی؟‬ ‫من نمی دانم!‬

‫هنگامی که فرمان دویدن داده شد‪ ،‬آن بچه ها دستان هم را‬ ‫گرفتند و با یکدیگر دویده و در کنار درخت‪ ،‬خوشحال به دور‬ ‫آن سبد میوه نشستند‪.‬‬ ‫وقتی پژوهشگر علت این رفتار آن ها را پرسید و گفت‬ ‫درحالی که یک نفر از شما می توانست به تنهایی همه میوه‬ ‫ها را برنده شود‪ ،‬چرا از هم جلو نزدید؟‬ ‫آنها گفتند‪" :‬اوبونتو"*‪ ،‬به این معنا که‪" :‬چگونه یکی از‬ ‫ما می تونه خوشحال باشه‪ ،‬در حالی که دیگران ناراحت اند"؟‬ ‫* اوبونتو" در فرهنگ "ژوسا" یعنی‪ :‬من هستم‪ ،‬چون‬ ‫ما هستم‪.‬‬

‫"صادﻕ هدایت"‬

‫مناسبترین قیمت برای ایران ‪ ،‬اروپا‬

‫‪6‬‬

‫اطلﺲ‬

‫خاور میانه ‪ ،‬استرالیا و سایر نﻘاﻁ دنیا‬

‫منتخب بهترین سرویﺲ آژانﺲ هواپیمایی در نورﺙ شور‬ ‫‪216 - 1500 Marine Drive., 2nd Floor, North Vancouver, BC, V7P 1T7‬‬ ‫‪Fax: 604-982-1470‬‬ ‫‪Email: info@atlas-travel.ca‬‬

‫‪Tel: 604.982.1116‬‬


‫‪12‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫چه بخوریم که خوش به حالمان شود؟‬ ‫اگر حسابی اعصاب‌تان به هم ریخته‪ ،‬موز بخورید‪:‬‬ ‫زمانی كه دیدید دكمه‌های لباس‌تان درست بسته نمی‌شوند‪ ،‬بروید‬ ‫سراغ موز‪ .‬تحقیقات نشان داده یك موز متوسط ‪ 105‬كالری و فقط ‪14‬‬ ‫گرم قند دارد‪ .‬همین مقدار شما را سیر كرده و قند خون را به شكل‬ ‫مالیمی باال می‌برد‪ .‬در ضمن همین موز ‪ 30‬درصد ویتامین ‪ B6‬مورد نیاز‬ ‫روزانه را تامین می‌كند‪ .‬این ویتامین باعث می‌شود مقدار سروتونین تولید‬ ‫شده مغز اندكی افزایش یافته و توان مقابله با شرایط دشوار و اضطراب‌ها‬ ‫را در شما افزایش می‌دهد‪.‬‬ ‫اگر می‌خواهید کلیه تان سنگ نسازد‪ ،‬زرد‌آلود بخورید‪:‬‬ ‫هشت عدد زرد‌آلوی خشك حاوی ‪ 2‬گرم فیبر و فقط ‪ 3‬میلی‌گرم‬ ‫سدیم و ‪ 325‬میلی‌گرم پتاسیم است كه همه این‌ها كمك می‌كنند مواد‬ ‫معدنی در ادرار تجمع پیدا نكرده و از تشكیل سنگ‌های اگزاالت كلسیم‬ ‫جلوگیری شود‪ .‬این سنگ‌ها شایع‌ترین نوع سنگ‌های كلیوی هستند‪.‬‬ ‫برای در امان ماندن از سنگ كلیه به‌خصوص اگر سابقه‌اش را دارید بقیه‬ ‫میان وعده‌ها را حذف كنید و برگه زردآلو بخورید‪.‬‬ ‫اگر فشار خون‌تان باالست‪ ،‬كشمش بخورید‪:‬‬ ‫‪ 60‬عدد كشمش تقریبا می‌شود یك مشت پر كه حاوی یك گرم فیبر‬ ‫و ‪ 212‬میلی‌گرم پتاسیم است كه هر دو برای كنترل فشار خون باال در‬ ‫قالب یك رژیم غذایی توصیه می‌شوند‪ .‬مطالعات متعددی نشان داده كه‬ ‫پلی‌فنل‌های موجود در مواد‌غذایی مشتق از خانواده انگور مثل همین‬ ‫كشمش و آب انگور در حفظ سالمت قلبی عروقی تاثیر بسزایی دارند که‬ ‫كاهش فشار خون از آن جمله است‪.‬‬ ‫اگر از سروصدای معده رنج می‌برید‪ ،‬ماست بخورید‪:‬‬ ‫یك فنجان و نیم ماست طبیعی (كم‌چرب‪/‬پروبیوتیك) غذا را به شكل‬ ‫موثری از دستگاه گوارش عبور می‌دهد‪ .‬از سوی دیگر ماست‌های پروبیونیك‬ ‫قابلیت هضم غذا به‌ویژه لبنیات و حبوبات را در روده‌ها بهبود می‌بخشند‪.‬‬ ‫همان‌طور كه می‌دانید این غذاها عامل ایجاد گاز در دستگاه گوارشی‬ ‫هستند و در نتیجه با خوردن ماست از این مزاحمت دور می‌مانید‪.‬‬ ‫اگر بیش از حد سرفه می‌كنید‪ ،‬عسل بخورید‪:‬‬ ‫در مطالعه‌ای كه توسط دانشمندان آمریكایی انجام گرفته‪ ،‬مشخص‬ ‫شده ‪ 2‬قاشق چای‌خوری عسل قهوه‌ای و غلیظ بسیار موثرتر از داروهای‬ ‫بدون نسخه ضد‌سرفه‪ ،‬شدت و دفعات سرفه‌های شدید را در كو دكان‬ ‫كاهش می‌دهد‪ .‬آنتی‌اكسیدان‌های موجود در عسل و عوامل ضد‌میكروبی‬ ‫موجود در آن التهاب بافت‌های گلو را كاهش داده و بیمار را آرام می‌كند‪.‬‬ ‫البته به شرطی كه عسل واقعا طبیعی باشد!‬

‫اگر همیشه احساس خستگی می‌كنید‪ ،‬فلفل دلمه‌ای قرمز‬ ‫بخورید‪:‬‬ ‫فلفل دلمه‌ای قرمز غنی از ویتامین ‪ C‬است‪ .‬مطالعات نشان داده‪،‬‬ ‫ویتامین ‪ C‬بهترین ماده برای مقابله با استرس‌هایی است كه به واسطه‬ ‫رادیكال‌های آزاد ایجاد می‌شوند‪ .‬از سوی دیگر ویتامین ‪ C‬در عین برطرف‬ ‫كردن خستگی‪ ،‬نقشی اساسی در سوخت و ساز آهن برعهده دارد كه‬ ‫به بدن كمك می‌كند اكسیژن بیشتری وارد جریان خون شود‪ .‬كمبود‬ ‫اكسیژن یكی از اصلی‌ترین دالیل خستگی و ضعف بدنی است‪.‬‬ ‫اگر می‌ترسید سرطان معده بگیرید‪ ،‬كلم بخورید‪:‬‬ ‫مطالعه‌ای كه در سال ‪ 2002‬در دانشگاه جانز‌هاپكینز صورت گرفته‬ ‫نشان داده‪ ،‬یك تركیب بسیار قدرتمند موجود در كلم به نام سولفورافان‪،‬‬ ‫هلیكو‌باكتر پیلوری (باكتری عامل زخم معده و روده) را پیش از ورود به‬ ‫دستگاه گوارش تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد و از كار می‌اندازد و حتی‬ ‫شاید در پیشگیری از ایجاد سرطان‌های دستگاه گوارش هم موثر باشد‪.‬‬ ‫یك فنجان پر از كلم ‪ 34‬كالری دارد و ‪ 3‬گرم فیبر و ‪ 75‬درصد از نیاز‬ ‫روزانه به ویتامین ‪ C‬را تامین می‌كند‪.‬‬ ‫اگر مشكل سخت دارید‪ ،‬انجیر بخورید‪:‬‬ ‫‪ 4‬عدد انجیر خشك ‪ 3‬گرم فیبر دارد كه باعث تنظیم حركات روده‬ ‫بزرگ و دفع بهتر می‌شود‪ .‬خوردن این میوه باعث پیشگیری از عود مجدد‬ ‫هموروئید می‌شود‪ .‬همچنین این مقدار انجیر ‪ 5‬درصد پتاسیم و ‪10‬‬ ‫درصد منگنز مورد نیاز روزانه را تامین می‌كند‪.‬‬ ‫اگر دارای مشکالت شكمی هستید‪ ،‬ریحان بخورید‪:‬‬ ‫مطالعات نشان داده‪ ،‬ماده شیمیایی اوژنول موجود در ریحان باعث‬ ‫از بین رفتن و پیشگیری دل در د‪ ،‬حالت تهوع‪ ،‬كرامپ‌های شكمی یا‬ ‫اسهال می‌شود‪ .‬علت این موضوع از بین رفتن برخی از باكتری‌ها از جمله‬ ‫سالمونال و لیستریا توسط اوژنول است‪ .‬اوژنول یك ماده ضد‌اسپاسم است‬ ‫كه می‌تواند باعث بهبود كرامپ‌های شكمی شود‪ .‬هر طور كه دوست دارید‬ ‫ریحان را بخورید‪.‬‬ ‫اگر دچار كم‌خوابی هستید‪ ،‬گوشت بوقلمون بخورید‪:‬‬ ‫حدود ‪ 85‬گرم گوشت بوقلمون تقریبا حاوی كل تریپتوفان مورد نیاز‬ ‫روزانه بدن است‪ .‬اسید آمینه تریپتوفان ماده‌ای ضروری است كه باعث‬ ‫تولید سروتونین و مالتونین می‌شود كه هر دوی این‌ها باعث تنظیم خواب‬ ‫می‌شوند‪ .‬مطالعات نشان داده افرادی كه از بی‌خوابی یا كم‌خوابی رنج‬ ‫می‌برند دچار كمبود تریپتوفان هستند‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪13‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫داستان های کوتاه و خواندنی‬ ‫مهندس متبحر‪...‬‬

‫کیفیت و استانداردهای ژاپنی ها‬

‫مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر‬ ‫داشت‪ .‬او پس از‪ ۳۰‬سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش‬ ‫باز نشسته شد‪ .‬دو سال بعد‪ ،‬از طرف شرکت دربــاره رفع اشکال‬ ‫به ظاهر الینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دالری با او تماس‬ ‫گرفتند‪ .‬آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ‬ ‫کسی نتوانسته بود اشکال را رفع کند بنابراین‪ ،‬نومیدانه به او متوسل شده‬ ‫بودند که در رفع بسیاری از این مشکالت موفق بوده است‪.‬‬

‫چند سال پیش‪ ،‬آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات‬ ‫کامپیوترهایش را به ژاپنی ها بسپارد‪ .‬در مشخصات تولید محصول نوشته بود‬ ‫سه قطعه معیوب در هر ‪۱۰۰۰۰‬قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است‪.‬‬ ‫هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند‪ ،‬نامه ای همراه آنها‬ ‫بود با این مضمون‪ :‬مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل‬ ‫می دهیم‪.‬‬

‫مهندس‪ ،‬این ا مر را به رغبت می پذیرد‪ .‬او یک روز تمام به وارسی‬ ‫دستگاه می پردازد و در پایان کار‪ ،‬با یک تکه گچ عالمت ضربدر روی یک‬ ‫قطعه مخصوص دستگاه می کشد و با سربلندی می گوید‪:‬‬ ‫اشکال اینجاست آن قطعه تعمیر می شود و دستگاه بار دیگر به کار می‬ ‫افتد‪ .‬مهندس دستمزد خود را ‪ ۵۰۰۰۰‬دالر معرفی می کند‪.‬‬ ‫حسابداری تقاضای ارائــه گــزارش و صورتحساب مــواد مصرفی‬ ‫می کند و او بطور مختصر این گزارش را می دهد‪:‬‬ ‫بابت یک قطعه گچ‪ ۱ :‬دالر و بابت دانستن اینکه ضربدر را کجا بزنم‪:‬‬ ‫‪ ۴۹۹۹۹‬دالر‬ ‫***‬

‫برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه ای‬ ‫درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم‪ .‬امیدواریم این کار رضایت شما را‬ ‫فراهم سازد‪.‬‬ ‫***‬

‫جراح قلب و تعمیر کار‬ ‫روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد‪.‬‬ ‫تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت‪ :‬من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم‬ ‫و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر می کنم‪.‬در حقیقت من آن را زنده‬ ‫می کنم‪ .‬حال چطور درآمد ساالنه ی من یک صدم شماست‪.‬‬ ‫جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت‪ :‬اگر می خواهی درآمدت ‪۱۰۰‬برابر‬ ‫شود این بار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!!!!‬

‫دوست یا گنج؟!‬

‫ با بعضی از آنان به مسافرت رفته و با گرفتن عکس و فیلم لحظات خوش‬‫مشترک را جاودانه می کنم‪.‬‬

‫‪ -‬چرا من مجموعه ای از دوستان متفاوت را دارم؟‬

‫ بدین سان است که جعبه گنج من شکل گرفته‪ ،‬جعبه ای کامل از دوستان‬‫متفاوت‪.‬‬

‫ چگونه می شود که با تمامی آنها ارتباط داشته باشم؟‬‫ من فکر می کنم هریک بمن کمک می کنند که یک قسمت مشخص از‬‫من نمایان گردد‪.‬‬

‫ آنها دوستانی هستند که مرا بهتر از خودم درک می کنند‪.‬‬‫‪ -‬که مرا در روزهای خوب و بد یاری می کنند‪.‬‬

‫‪ -‬وقتی با یکی از آنها هستم بسیار آدم مودبی جلوه می کنم‪.‬‬

‫ آنها مانند قرصهای ضدافسردگی هستند که هر یک را در روزی متفاوت‬‫مصرف می کنم‪.‬‬

‫‪ -‬با یکی از آنان راجع به موضوعات مهم تبادل نظر می کنم‪.‬‬

‫ پزشکانی که سالها برای کشف راز طول عمر به تحقیق پرداخته اند معتقدند‬‫که وجود دوستان (مولتی ویتامین ‪ ) F‬برای استمرار سالمتی یک الزام است‪.‬‬

‫ با دیگری دوست دارم جوک بگویم‪.‬‬‫ با دیگری راجع به هر چیز ساده ای می خندیم‪.‬‬‫‪ -‬با مجموعه ای دیگر در کافی شاپ می نشینم و قهوه و کیک می خورم‪.‬‬

‫تحقیقات نشاندهنده این واقعیت است که افراد اجتماعی ریسک افسردگی‬ ‫و سکته قلبی را تا ‪ 50‬در کاهش داده و ظاهرشان تا سی سال جوانتر را نشان‬ ‫می دهد‪.‬‬

‫‪ -‬با تعدادی دیگر در مهمانی های خانوادگی شادمانه می رقصم‪.‬‬

‫‪ -‬من از اینکه چنین مخزنی از ویتامینهای ‪ F‬را در اختیار دارم خرسندم‪.‬‬

‫‪ -‬به مشکالت یک دوست گوش داده ‪ ،‬نظرات مشورتی می دهم‪.‬‬

‫‪ -‬برای دوستانمان ارزش قائل شده و همواره تماسمان را با آنها حفظ نمائیم‪.‬‬

‫‪ -‬به نظرات دیگری که مرا موعظه می کند گوش فرامی دهم‪.‬‬


‫‪14‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫افالطون گفته روح دایره است‬ ‫افالطون گفته روح دایره است و من دایره های روحم را کشف کردم!‬

‫روراست باش‪.‬‬

‫پنج دایره دور روحم کشیدم‪ ،‬و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم‪.‬‬

‫با افرادی که در نظر تو بد خلق اند‪ ،‬مدارا کن و خودت را مقید نکن که‬ ‫چون به صرف اینکه با کسی در سر کار و یا اوقاتی ممتد هر روز زمانی را‬ ‫می گذرانی باید او را در دایره اول و نزدیک به خودت جای دهی‪.‬‬

‫در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من‬ ‫می دهند‪.‬‬ ‫و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود‪ .‬نام کسانی را که از‬ ‫دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم‪.‬‬

‫در دایره اول افرادی را بگذار که از صمیم جان به آنها اعتماد داری‪.‬‬ ‫حتی اگر هر روز آنها را نمی بینی ولی وجود آنها باعث حس خوب و‬ ‫ارزشمندی در تو می شود‪.‬‬

‫همه ما دلمان می خواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته‬ ‫باشیم و گاهی اوقات نداریم!‬

‫از خودت بپرس‪ ،‬در مورد افکار و خواسته هایم به چه کسی می توانم‬ ‫اعتماد کنم؟‬

‫گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که‬ ‫دیگران روی ما می گذارند‪ ...‬به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی‬ ‫می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند‪.‬‬

‫آنها همان کسانی هستند که در دایره اول جای دارند‪ .‬با این افراد و در‬ ‫کنار آنها‪ ،‬قدرتمندی‪...‬‬

‫نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد و گاهی حضور‬ ‫در کنار افراد نامناسب باعث می شود حتی در مقایسه با تنهایی ات‪،‬‬ ‫بیشتر احساس تنهایی کنی‪...‬‬ ‫در چنین وضعیتی تالش برای ایجاد تغییر و تحول ممکن است باعث‬ ‫شود راهت را گم کنی‪ ،‬یا شاید باعث شود وجود خودت که تو را "تو"‬ ‫می کند را ازدست بدهی‪.‬‬ ‫گاه سالها طول می کشد تا یاد بگیری چگونه از خودت مراقبت کنی‪.‬‬ ‫به همین دلیل بسیار مهم است که افرادی را در اطرافت داشته باشی که‬ ‫دوستت بدارند‪ .‬حتی گاهی بیشتر از آنچه که خودت می توانی خودت را‬ ‫دوست داشته باشی‪.‬‬ ‫در مواجه با افراد از خودت بپرس‪ ،‬این فرد چه حسی در من ایجاد‬ ‫می کند‪...‬‬ ‫در کنار او می توانم خودم باشم؟‬ ‫با او می توانم رو راست باشم؟‬ ‫می توانم به او هرچه می خواهم بگویم؟‬ ‫در کنار او احساس راحتی می کنم؟‬ ‫وقتی او وارد می شود چه حسی به من دست می دهد؟‬ ‫و وقتی می رود چه حالی می شوم؟‬ ‫وقتی با او هستم احساسات واقعی ام را پنهان می کنم یا با او رو راستم؟‬ ‫آیا او باعث می شود احساس حقارت کنم یا به خودم ببالم؟‬ ‫فلسفه وجود این ‪ 5‬دایره‪ ،‬شناخت است‪ ،‬نه پیش داوری‪ .‬پس با خودت‬

‫ارزشهای مشترک با آنها داری و با حضور آنها در زندگیت‪ ،‬دنیا را زیباتر‬ ‫می بینی‪ ،‬دوستان و همراهانی خارق العاده!‬ ‫دایره دوم جای کسانی است که به رشد معنوی تو کمک می کنند‪.‬‬ ‫مربیان‪ ...‬آموزگاران و شاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند‪.‬‬ ‫بیرون رفتن و خندیدن‪ ...‬چیزی به تو اضافه نمی کنند‪ .‬ولی در عین حال‬ ‫هم باعث نمی شوند که حس بدی نسبت به خودت داشته باشی‪.‬‬ ‫دایره سوم همکاران و اقوامند و شاید هم آدمهای خنثی‪ ،‬کسانی که‬ ‫نقش بسیار کوچکی در چند ساعت از زندگی تو ایفا می کنند و تاثیر‬ ‫آنها نیز تنها همان چند ساعتی است که با آنها هستی‪ .‬هیچ زمانی در‬ ‫غیر از ساعت مالقاتشان به آنها فکر نمی کنی و به راحتی می شود با فرد‬ ‫دیگری جایگزین شوند‪ .‬افراد این دایره در محدوده کار و وظایفشان با تو‬ ‫هستند و الغیر‪.‬‬ ‫دایره چهارم سر آغاز عزم راسخ توست!‬ ‫آنها کسانی هستند که در کار تو اخالل ایجاد می کنند‪ .‬افراد این دایره‬ ‫لزوماً با خود واقعی تو مرتبط نیستند حتی ممکن است رییس اداره ای‬ ‫باشد که تنها دورادور با کار آنها در ارتباطی افراد این دایره در زندگی‬ ‫اجتماعی و حرفه ات مهم هستند‪ ...‬در کنار آنها نمی توانی راحت باشی‬ ‫و وقتی آنها را می بینی شاید حتی آشفته و پریشان شوی‪.‬‬ ‫دایره آخر جای دورترین افراد است‪ .‬جای آدمهایی که به تو لطمه زده اند‪،‬‬ ‫تحقیرت کرده اند‪ ،‬کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند‬ ‫و احساسات زجرآوری را با آنها تجربه می کنی‪.‬‬ ‫خوب اکنون که جای هر کس را تعیین کردی‪ .‬اجازه نده کسانی که‬ ‫در دایره آخر جای دارند مستقیماً روح و روان تو را هدف قرار دهند‪.‬‬ ‫نگذار کسی اولویت زندگی تو باشد‪ ،‬وقتی تو فقط یک انتخاب در زندگی‬ ‫او هستی‪ ...‬یک رابطه بهترین حالتش وقتی است که دو طرف در تعادل‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫ادامه درصفحه مقابل‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫‪15‬‬

‫گوناگون‬

‫ادامه از صفحه قبل‬ ‫شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن‪ .‬چون کسی که تو را دوست‬ ‫داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد‪ .‬و کسی که از تو بدش بیاید‪،‬‬ ‫باور نمی کند!‬ ‫وقتی دائم بگویی گرفتارم‪ ،‬هیچ وقت آزاد نمی شوی‪.‬‬ ‫وقتی دائم بگویی وقت ندارم‪ ،‬هیچوقت زمان پیدا نمی کنی‪.‬‬ ‫وقتی دائم بگویی فردا انجامش می دهم‪ ،‬آن فردا هیچوقت نمی آید!‬

‫وقتی صبح بیدار می شویم دو انتخاب داریم‪:‬‬ ‫برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم‪ ،‬یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال‬ ‫کنیم‪ .‬انتخاب با توست‪...‬‬ ‫ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه‬ ‫می اندازیم و گریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکر ما‬ ‫نیستند!‬ ‫این یکی از حقایق عجیب زندگی است‪ ،‬و اگر این را بفهمی‪،‬‬ ‫هیچوقت برای تغییر دیر نیست!‬


‫‪16‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫هیﭻ چیز ﻏیرممﻜن نیست‬ ‫روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند‪ .‬در یکی از‬ ‫سفرهایشان در بیابانی گم شدند و تا آمدند راهی پیدا کنند شب‬ ‫فرا رسید‪ .‬ناگهان از دور نوری دیدند و با شتاب سمت آن رفتند‪.‬‬ ‫دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند‪ .‬آنها‬ ‫آن شب را مهمان او شدند‪ .‬و او نیز از شیر تنها بزی که داشت به‬ ‫آنها داد تا گرسنگی راه بدر کنند‪.‬‬ ‫روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند‪.‬‬ ‫در مسیر‪ ،‬مرید همواره در فکر آن زن بود و این که چگونه فقط با‬ ‫یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک‬ ‫می کردند‪ ،‬تا این که به مرشد خود قضیه را گفت‪.‬‬ ‫مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد‪" :‬اگر واقع ًا‬ ‫می خواهی به آنها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!"‪.‬‬ ‫مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان‬ ‫داشت چیزی نگفت و برگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت و از‬ ‫آن جا دور شد‪....‬‬ ‫سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر‬ ‫آن زن و بچه هایش چه آمد‪.‬‬ ‫روزی از روزها مرید و مرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از‬ ‫نظر تجاری نگین آن منطقه بود‪ .‬سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند‬ ‫و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند‪ .‬صاحب‬ ‫قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که‬ ‫طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد‪ ،‬و دستور‬

‫مرکز خدمات اهورا‬

‫کادر متخصﺺ ما آماده اراﺋه خدمات زیر می باشد‪:‬‬

‫تهیه و تنﻈیم فرمهای مالیاتی شخصی‪* No Income :‬‬ ‫‪* Employment‬‬ ‫‪* Student‬‬ ‫‪* Capital Gain‬‬ ‫‪* Self _employment ۶٠٤- ٧٨٣- ٠٩۵۵‬‬ ‫‪* Seniors‬‬ ‫لطف ًا جهت اطالﻋات بیشتر‬

‫با تلفن ما تماس حاﺻل فرماﺋید‬

‫با تخفیف ویژه برای دانشجویان و سالمندان‬

‫داد به آنها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم‬ ‫کنند‪ .‬پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت‬ ‫وی جویا شوند‪.‬‬ ‫زن نیز چون آنها را مرید و مرشدی فرزانه یافت‪ ،‬پذیرفت و‬ ‫شرﺡ حال خود این گونه بیان نمود‪:‬‬ ‫سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم‬ ‫و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم‪ .‬یک روز صبح دیدیم‬ ‫که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم‪ .‬ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی‬ ‫پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام‬ ‫به کاری روی آوریم‪ .‬ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام از‬ ‫فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند‪.‬‬ ‫فرزند بزرگترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت‪ .‬فرزند‬ ‫دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد و دیگری با قبایل اطراف‬ ‫شروع به داد و ستد نمود‪ .‬پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا‬ ‫نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم‪.‬‬ ‫مرید که پی به راز مسﺌله برده بود از خوشحالی اشک در چشمانش‬ ‫حلقه زده بود‪....‬‬ ‫نتیجه‪:‬‬ ‫هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانﻊ رشدمان است‪،‬‬ ‫و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم‬

‫در میان مردمی که می دوند برای "زنده بودن"‬ ‫آرام قدم بردار برای "زندگی کردن"‪.‬‬ ‫به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز در تو را تشخیص‬ ‫دهد‪:‬‬ ‫اندوه پنهان شده در لبخندت را‬ ‫عشق پنهان شده در عصبانیتت را‬ ‫و معنای حقیقی در سکوتت را‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫‪17‬‬

‫لیموترش میوه ضد سرطان‬ ‫لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی سلول های سرطانی‬ ‫است ‪ ،‬و ‪ 10000‬بار قوی تر از شیمی درمانی عمل می کند‪ .‬چرا ما‬ ‫چیزی درباره آن نمی دانیم؟‬ ‫زیرا آزمایشگاه ها در ساختن ترکیبات آن سود بسیار زیادی کسب‬ ‫می کنند‪.‬‬ ‫اینک شما می توانید به دوست نیازمند خود کمک کنید‪ ،‬از طریق‬ ‫اینکه به او بگوئید که آب لیموترش در جلوگیری از سرطان سودمند‬ ‫است‪.‬‬ ‫طعم آن بسیار خوشایند است و عوارض جانبی شیمی درمانی را‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫اگر می توانید یک درخت لیمو در حیاط یا پاسیوی خود بکارید‪.‬‬

‫لیمو ترش را می توان به صورت های متفاوت مصرف نمود‪.‬‬ ‫قسمت گوشتی آن را خورد یا آب آن را مصرف نمود‪ ،‬به صورت‬ ‫شربت و یا صور دیگر‪ .‬جالب ترین خاصیت آن اثرش بر روی کیست‬ ‫ها و تومورهاست‪ .‬ثابت شده است که این گیاه درمان گر همه انواع‬ ‫سرطان است‪ .‬همجنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت ها و کرم ها‬ ‫محسوب می شود‪.‬‬ ‫فشار خون باال را تنظیم می کند و ضد افسردگی است و با استرس‬ ‫و اختالالت عصبی مبارزه می کند‪ .‬منبع چنین اطالعاتی بسیار‬ ‫جالب است‪ ،‬یکی از بزرگترین تولیدکننده های دارو در دنیا‪ .‬این‬ ‫کارخانه بزرگ دارویی فاش ساخته است که آزمایشات آزمایشگاهی‬ ‫که ازسال ‪ 1970‬انجام شده است نشان می دهد که لیموترش‬ ‫سلول های سرطانی را در ‪ 12‬نوع سرطان از جمله سرطان روده‪،‬‬ ‫سینه‪ ،‬پروستات‪ ،‬ریه و پانکراس نابود می کند‪.‬‬

‫بسیاری از مر دم در اثر سرطان می میرند درحالیکه این راز‬ ‫همچنان حفظ می شود تا منافع شرکت های داروسازی به خطر‬ ‫نیافتد‪.‬‬

‫آلوی سیاه بهترین درمان برای پوكی‬ ‫استخوان است‬

‫بهرام ارجمندی در گفت‌و‌گو با خبرنگار اجتماعی‬ ‫فارس گفت‪ :‬پوكی استخوان بیماری است كه‬ ‫بیش‌تر افراد در دوران پیری به آن دچار می‌شوند‬ ‫و می‌تواند مشكالت زیادی را برای فرد ایجاد كند‪.‬‬ ‫وی در ادامه تصریح كرد‪ :‬با انجام ورزش‌های‬ ‫روزانه‪ ،‬نكشیدن سیگار‪ ،‬تغذیه مناسب و نخوردن‬ ‫مشروبات الكلی می‌توان از بروز بیماری پوكی‬ ‫استخوان پیشگیری كرد و برای پیشگیری از این‬ ‫بیماری‌ ‪ 4‬ساعت پیاده‌روی در هفته‌ با مصرف بهترین داروها برابری‬ ‫می‌كند‪.‬‬ ‫استاد دانشگاه فلوریدا افزود‪ :‬تحقیقات ما بر روی این بیماری از‬ ‫سال ‪ 1996‬تا سال ‪ 2008‬بر روی مدل‌های انسانی و حتی حیوانی‬

‫انجام شد و در این تحقیقات ما میوه‌ها و خشكبارهای مختلف مانند‬ ‫خرما‪ ،‬كشمش‪ ،‬توت فرنگی و ‪ ...‬را مورد مطالعه قرار دادیم‪.‬‬ ‫وی ادامه داد‪ :‬این تحقیقات نشان می‌دهد كه خوردن آلوی‬ ‫سیاه (نه آلوی بخارا) استخوان‌های تخریب شده را ترمیم می‌كند‬ ‫و كیفیت استخوان‌هایی كه بر اثر‬ ‫خوردن این آلو ترمیم می‌شوند‪ ،‬بهتر از‬ ‫استخوان‌هایی است كه با بهترین داروها‬ ‫ترمیم می‌شود‪ .‬این درحالی است كه‬ ‫هزینه درمان با داروها ماهانه ‪ 600‬دالر‬ ‫و از طریق تزریق است اما مصرف این‬ ‫آلوها هزینه زیادی ندارد و فرد به راحتی‬ ‫می‌تواند از آن استفاده كند‪.‬‬ ‫این دانشمند ایرانی مقیم آمریكا یادآور شد‌‪ :‬اصل این آلوها در‬ ‫كنار دریای خزر رشد می‌كند و هم اكنون آمریكا بزرگترین تولید‬ ‫كننده این آلوها است‪.‬‬


‫‪18‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫دکتر تئودور استودارد‬ ‫در روز اول سال تحصیلى‪ ،‬خانم تامپسون معلّم کالس پنجم دبستان وارد‬ ‫کالس شد و پس از صحبت هاى اولیه‪ ،‬مطابق معمول به دانش آموزان گفت‬ ‫که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست‪ .‬البته‬ ‫او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت‪ .‬مخصوصاً این که پسر کوچکى‬ ‫در ردیف جلوى کالس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم‬ ‫تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت‪ .‬تدى سال قبل نیز دانش آموز همین‬ ‫کالس بود‪ .‬همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت‪ ،‬با بچه هاى دیگر نمی جوشید‬ ‫و به درسش هم نمی رسید‪ .‬او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از‬ ‫دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد‪.‬‬ ‫امسال که دوباره تدى در کالس پنجم حضور می یافت‪ ،‬خانم تامپسون تصمیم‬ ‫گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت‬ ‫درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند‪.‬‬ ‫مع ّلم کالس اول تدى در پرونده اش نوشته بود‪ :‬تدى دانش آموز باهوش‪،‬‬ ‫شاد و با استعدادى است‪ .‬تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى‬ ‫دارد‪" .‬رضایت کامل"‪.‬‬ ‫مع ّلم کالس دوم او در پرونده اش نوشته بود‪ :‬تدى دانش آموز فوق العاده اى‬ ‫است‪ .‬همکالسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر‬ ‫مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است‪.‬‬ ‫مع ّلم کالس سوم او در پرونده اش نوشته بود‪ :‬مرگ مادر براى تدى بسیار‬ ‫گران تمام شده است‪ .‬او تمام تالشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش‬ ‫به درس و مشق او عالقه اى ندارد‪ .‬اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او‬ ‫به زودى با مشکل روبرو خواهد شد‪.‬‬ ‫مع ّلم کالس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود‪ :‬تدى درس خواندن‬ ‫را رها کرده و عالقه اى به مدرسه نشان نمی دهد‪ .‬دوستان زیادى ندارد و گاهى‬ ‫در کالس خوابش می برد‪.‬‬ ‫خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر‬ ‫به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد‪ .‬تصادفاً فرداى آن روز‪ ،‬روز معلّم بود و همه‬ ‫دانش آموزان هدایایى براى او آوردند‪ .‬هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى‬ ‫زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود‪ ،‬بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ‬ ‫معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود‪ .‬خانم تامپسون هدیه ها را‬ ‫سرکالس باز کرد‪ .‬وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش‬ ‫افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود‪.‬‬ ‫این امر باعث خنده بچه هاى کالس شد ا ّما خانم تامپسون فورا خنده بچه ها را‬ ‫قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد‪ .‬سپس آن را همانجا به دست‬ ‫کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد‪ .‬تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت‬ ‫مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد‪.‬‬ ‫سپس نزد او رفت و به او گفت‪ :‬خانم تامپسون‪ ،‬شما امروز بوى مادرم را‬ ‫می دادید‪.‬‬ ‫خانم تامپسون‪ ،‬بعد از خداحافظى از تدى‪ ،‬داخل ماشینش رفت و براى‬ ‫دقایقى طوالنى گریه کرد‪ .‬از آن روز به بعد‪ ،‬او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس‬ ‫خواندن‪ ،‬نوشتن‪ ،‬ریاضیات و علوم‪ ،‬به آموزش "زندگی" و "عشق به همنوع" به‬

‫بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد‪.‬‬ ‫پس از مدتى‪ ،‬ذهن تدى دوباره زنده شد‪ .‬هر چه خانم تامپسون او را بیشتر‬ ‫تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد‪ .‬به سرعت او یکى از با هوش ترین‬ ‫بچه هاى کالس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه‬ ‫را به یک اندازه دوست دارد‪ ،‬ا ّما حاال تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود‪.‬‬ ‫یکسال بعد‪ ،‬خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته‬ ‫بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام‪.‬‬ ‫شش سال بعد‪ ،‬یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید‪ .‬او نوشته‬ ‫بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است‪ .‬و باز هم افزوده بود که‬ ‫شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام‪.‬‬ ‫چهار سال بعد از آن‪ ،‬خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى‬ ‫نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است ا ّما دانشکده را رها نکرده و‬ ‫به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود‪ .‬باز هم تأکید کرده بود‬ ‫که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است‪.‬‬ ‫چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید‪ .‬این بار تدى توضیح‬ ‫داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این‬ ‫کار را کرده است‪ .‬باز هم خانم تامپسون را محبوب ترین و بهترین معلم دوران‬ ‫عمرش خطاب کرده بود‪ .‬ا ّما این بار‪ ،‬نام تدى در پایان نامه کمى طوالنی تر شده‬ ‫بود‪ :‬دکتر تئودور استودارد‪.‬‬ ‫ماجرا هنوز تمام نشده است‪ .‬بهار آن سال نامه دیگرى رسید‪ .‬تدى در این نامه‬ ‫گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند‪ .‬او توضیح‬ ‫داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده‬ ‫بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا‪ ،‬در محلى که معموالً براى‬ ‫نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند‪ .‬خانم تامپسون بدون معطلى‬ ‫پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى‬ ‫نگین ها به دست کرد و عالوه بر آن‪ ،‬یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش‬ ‫آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد‪.‬‬ ‫تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمام تر در‬ ‫آغوش فشرد و در گوشش گفت‪ :‬خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید‬ ‫از شما متشکرم‪ .‬به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى‬ ‫هستم از شما متشکرم‪ .‬و از همه باالتر به خاطر این که به من نشان دادید که‬ ‫می توانم تغییر کنم از شما متشکرم‪.‬‬ ‫خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد‪ :‬تدى‪ ،‬تو اشتباه‬ ‫می کنى‪ .‬این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم‪ .‬من قبل از آن‬ ‫روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى‪ ،‬بلد نبودم چگونه تدریس کنم‪.‬‬ ‫بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یك استاد‬ ‫برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام‬ ‫او نامگذارى شده است!‬ ‫همواره می توان گرمابخش قلب یک نفر شد‬


‫‪19‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫داستان شن و سنﮓ‬ ‫حکایت اینگونه آغاز می شود که دو دوست قدیمی در حال عبور از‬ ‫بیابانی بودند‪ .‬در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث می کنند‬ ‫و کار به جایی می رسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست‬ ‫می دهد و سیلی محکمی به صورت دیگری می زند‪ .‬دوست دوم‬ ‫که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون اینکه حرفی‬ ‫بزند روی شنهای بیابان نوشت‪« :‬امروز بهترین دوست زندگیم‬ ‫سیلی محکمی به صورتم زد‪».‬آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه‬ ‫به دریاچه ای رسیدند‪ .‬تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا‬ ‫هم از حرارت و گرمای کویر خالص شوند و هم اتفاق پیش آمده را‬ ‫فراموش کنند‪ .‬همچنانکه مشغول شنا بودند ناگهان همان دوستی‬ ‫که سیلی خورده بود حس کرد گرفتار باتالق شده و گل و الی وی‬ ‫را به سمت پایین می کشد‪ .‬شروع به داد و فریاد کرد و خالصه‬ ‫دوستش وی را با هزار زحمت از آن مخمصه نجات داد‪ .‬مرد که خود‬ ‫را از مرگ حتمی نجات یافته دید‪ ،‬فوری مشغول شد و روی سنگ‬ ‫کنار آب به زحمت حک کرد‪« :‬امروز بهترین دوست زندگیم مرا‬

‫از مرگ قطعی نجات داد‪ ».‬دوستی که او را نجات داده بود وقتی‬ ‫حرارت و تالش وی را برای حک کردن این مطلب دید با شگفتی‬ ‫پرسید‪« :‬وقتی به تو سیلی زدم روی شن نوشتی و حال که تو‬ ‫را نجات دادم روی سنگ حک می کنی؟»‬ ‫مرد پاسخ داد‪« :‬وقتی دوستی تو را آزار می دهد آن را روی‬ ‫شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو آرام و آهسته از‬ ‫قلبت پاک شود‪ .‬ولی وقتی کسی در حق تو کار خوبی انجام‬ ‫داد‪ ،‬باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ چیز قادر به محو‬ ‫کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف وی بدانی‪».‬‬ ‫«یاد بگیریم آسیبها و رنجشها را در شن بنویسیم تا فراموش‬ ‫شود و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچ‬ ‫گاه فراموش نشود‪».‬‬ ‫ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر‬ ‫قیمتی زندگی کنیم!‬

‫‪Daneshmand Magazine‬‬

‫مجله هفتگی‬ ‫هفتکی‬ ‫مﺠله‬

‫‪Persian, Weekly‬‬

‫‪For Western Canada‬‬

‫آموزشی‪ ،‬علمی‪ ،‬فرهنگی‬ ‫به زبان فارسی‪ ،‬ویژه غرب کانادا‬

‫مجله دانشمند را می توانید هر هفته‬ ‫از طریق وب سایت نیز مطالعه کنید‪:‬‬

‫‪www.Daneshmand.Ca‬‬

‫‪Tel: 604.913.0399‬‬ ‫‪Fax: 604.913.0390‬‬ ‫‪Email: Info @ Daneshmand. Ca‬‬ ‫‪www. Daneshmand. Ca‬‬


‫‪20‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،91‬جمعه ‪ 15‬خرداد ‪1394‬‬

‫‪Friday June. 05. 2015, No. 91‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.