Immigrants 096

Page 1

‫‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪96‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫‪1‬‬

‫گﭙی با مهاجرین‬

‫شماره ‪ ،٩٦‬سال یازدهم‪ ١٣ ،‬شهریور ‪١٣٩٥‬‬ ‫‪Issue 96, Vol. 11, Sep. 02. 2016‬‬ ‫فصل نامه‪ ،‬رایگان‬


‫‪2‬‬

‫گﭙــی بــا مهــاجـرین‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫‪Chatting with Immigrants - Bilingual Monthly Magazine‬‬ ‫‪AHOURA SERVICES CENTRE‬‬

‫مرکز خدمات اهـورا‬ ‫کادر متخصص ما آماده اراﺋه خدمات زیر می باشد‪:‬‬

‫‪Email: sahourai@yahoo.com‬‬ ‫‪Tel: 604- 783- 0955‬‬ ‫‪Fax: 1-888-439-2522‬‬

‫ماهنامه گﭙی با مهاجرین‬ ‫ناشر‪:‬‬

‫سیما اهورائی‬

‫سردبیر‪:‬‬

‫آویسا ایزدی‬

‫ویراستار و مترجم‪ :‬آویسا ایزدی‬ ‫مدیر تولید و روابط عمومی و تبلیغات‪ :‬سیما اهورایی‬

‫همکاران افتخاری‪ :‬مهندس محمد عمادی‬ ‫رامین بهرامی (‪)Copies Depot‬‬

‫* زبان انگلیسی ‪IELTS‬‬ ‫* فارسی‬ ‫* فرانسه‬ ‫* ریاضی‪ ،‬فیزیﮏ‪ ،‬شیمی‬

‫تعمیرات کامﭙیوتر‬

‫آموزش کار با کامﭙیوتر‬

‫امور تایﭗ و ترجمه‪:‬‬

‫تایﭗ و ویرایش متون‪) ،‬کتاب‪ ،‬جزوه‪ ،‬بروشور( انگلیسی‬ ‫و فارسی‪ ،‬ترجمه از فارسی به انگلیسی و بالعکس‬

‫امور حسابداری‪:‬‬ ‫تکمیل فرمهای مالیاتی پایان سال‬

‫خدمات سکنی گزینی جهت تازه واردین‪:‬‬

‫‪Book Keeping‬‬

‫‪ -١‬مترجم همراه‬

‫‪ -٢‬تکمیل فرمهای اداری و دولتی از قبیل ‪SIN, MSP, Citizenship‬‬

‫امور تبلیغاتی‪:‬‬

‫‪ -٣‬رزومه نویسی‬

‫‪ -٤‬مشاوره و پرکردن فرم های مهاجرتی )و اخذ ویزای توریستی(‬ ‫تحت نظر مشاور مهاجرتی مجاز‬ ‫‪ -٥‬آموزش کتاب ‪ Citizenship‬و آمادگی برای قبولی در امتحان‬ ‫‪ -٦‬اراﺋه سایر اطالعات ضروری جهت اسکان راحت تر تازه واردین‬

‫تلﻔن‪:‬‬

‫طراحی بیزنس کارت‪ ،‬لوگو‬ ‫آگهی تبلیغاتی‪ ،‬طراحی وب سایت‬ ‫از جمله طراحی وب سایت‬ ‫تخصصی برای مشاوران مسکن‬

‫‪604-783-0955‬‬

‫فاکﺲ‪1-888-439-2522 :‬‬ ‫ایمیل‪sahourai@yahoo.com :‬‬

‫خبرنگار و عکاﺱ مجله‪ :‬ساالر شهنواز‬

‫چاپخانه‪:‬‬

‫‪COPIES DEPOT‬‬

‫هیﺌت تحریریه گﭙی با مهاجرین‬ ‫آویسا ایزدی‪ ،‬مهین خدابنده‪،‬‬ ‫مهرویه مغزی‪ ،‬علی نسیم‪ ،‬درین‪ ،‬مریم سمنانیان‪،‬‬

‫عالﻗمندان مجله " گﭙی با مهاجرین"‬

‫می توانند این نشریه را از ﻃریﻖ سایت‬ ‫‪WWW. DANESHMAND.CA‬‬ ‫مﻄالعه بﻔرمایند‬

‫‪Designed by: Daneshmand.ca‬‬

‫تایﭗ و ﺻفحه آراﺋی‪ :‬سیما اهورائی‬

‫امور سرمایه گذاری‬ ‫حساب بازنشستگی ‪RRSP‬‬ ‫حساب تحﺼیلی فرزندان ‪RESP‬‬ ‫وام مسکن‬ ‫امور بیمه کوتاه و بلند مدت‬ ‫بیمه مسافرت‬ ‫سوپرویزا‬

‫تدریﺲ خﺼوﺻی‪:‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫عزیزانی که با ارائه مقاالت به مجله ما رونق می دهند‪ :‬خانم‬ ‫آویسا ایزدی ‪ ،‬آقای علی نسیم‪ ،‬خانم مهرویه مغزی‪ ،‬کمال‬ ‫تشکر را داریم‪.‬‬

‫یادداشت ناشر‬ ‫با درود خدمت خوانندگان عزیز‬ ‫‪ 11‬سال از انتشار فصل نامه گپی با مهاجرین با همیاری‬ ‫و همکاری شما عزیزان گذشت‪ .‬سالگرد یازدهمین سال انتشار‬ ‫مجله را به همه دست اندرکاران تبریک گفته و دست همه‬ ‫آنها را به گرمی می فشارم زیرا در سال های گذشته با صبر و‬ ‫بردباری تمام در انتشار این فصل نامه مرا یاری دادند‪.‬‬ ‫در اینجا مایلم از دوستانی که به من دلگرمی دا دند و‬ ‫زحمت کشیده و وقت عزیزشان را دراختیار این مجله گذاشتند‬ ‫قدردانی کنم‪.‬‬ ‫از آقای مهندس محمد عمادی بخاطر پشتیبانی و همکاری‬ ‫مداوم که همواره ما را در ارائه مجله یاری می دهند‪ ،‬سپاسگزاریم‪.‬‬ ‫آقای رامین بهرامی چاپخانه ‪ COPIES DEPOT‬که در‬ ‫چاپ مجله با طبعی باال با ما همکاری می کنند‪ ،‬همچنین از‬

‫‪Joke‬‬

‫‪3‬‬

‫‪A‬‬

‫‪woman called our airline customer- service desk‬‬ ‫”‪asking if she could take her dog on board. “Sure,‬‬ ‫‪I said, “as long as you provide your own kennel.” I further‬‬ ‫‪explained that the kennel needed to be large enough for‬‬ ‫‪the dog to stand up, sit down, turn around, and roll over.‬‬ ‫‪The customer was flummoxed:‬‬ ‫”!‪“I’ll never be able to teach him all of that by tomorrow‬‬ ‫جدول سودوکو‬ ‫اعداد ‪ ١‬تا ‪ ٩‬را در هر سطر و ستون و مربﻊ های کوچﮏ ‪ ٣×٣‬طوری قرار دهید که هر عدد فقط یﮏ‬ ‫بار درج شود‬

‫قدردان دوستانی که لطف می کنند تا این مجله به دست‬ ‫دوستدارانش در سراسر ونکوور برسد هستیم‪ :‬آقای مجتبی‬ ‫مجیدی و خانم سهیال رزاقی‪.‬‬ ‫از بیزینس هائی که با چاپ آگهی همواره در کنارمان بودند‪،‬‬ ‫آقای مهندس محمد عمادی (مجله دانشمند)‪ ،‬خانم سهیال‬ ‫(اطلس تراول)‪ ،‬آقای رامین بهرامی (یلوپیج ایرانیان غرب‬ ‫کانادا) سپاسگزاریم و برایشان آرزوی موفقیت روز افزون داریم‪.‬‬ ‫ضمن آرزوی سالمتی و موفقیت بـــرای تمام‬ ‫دســت انـــدرکـــاران‪ ،‬امــیــدواریــم هــمــواره از حمایت‬ ‫آنها در جهت بــاال بــردن سطح فرهنگی ایــن نشریه‬ ‫بهره مند گردیم‪.‬‬ ‫منتظر پیشنهادات شما هستیم‪ .‬به امید اینکه مطالب این‬ ‫مجله بتواند برای شما عزیزان مفید باشد‪ .‬سیما اهورایی‬ ‫بهترین کیﻔیت‪ ،‬مﻄلوب ترین ﻗیمت در خدمات‬

‫"خانـه مـا"‬

‫سرویسهای زیر جهت سالمندان عزیز اراﺋه می شود‪:‬‬ ‫•‬

‫خیاطی و انجام انواﻉ تعمیرات لباﺱ‬

‫•‬

‫کوتاه کردن مو و آرایش ﺻورت‬

‫•‬

‫همراهی جهت انجام امور پزشکی و غیرپزشکی از قبیل خرید روزانه‬

‫•‬

‫نظافت منزل )شستشوی البسه و تعویﺾ مالفه( و نظافت حیاﻁ‬

‫•‬

‫هم ﺻحبتی ‪Companionship‬‬

‫•‬

‫انجام امور خارج از منزل‪ :‬از قبیل امور بانکی و مراجعه به پستخانه‬

‫•‬

‫انجام امور اداری‪ ،‬پر کردن فرمهای اداری‪ ،‬نامه نگاری‪ ،‬ترجمه و امور مشابه‬

‫•‬

‫نگهداری و مراقبت از سگ و گربه شما در زمان مسافرت‬

‫•‬

‫آموزش کامﭙیوتر به زبان ساده‬

‫دارای گواهینامه و مجوزهای زیر‪:‬‬ ‫‪Member of Peer Counselling of BC‬‬ ‫‪Social Worker Training Certificate‬‬ ‫‪Food Safe Certificate‬‬ ‫‪First aid Certificate‬‬

‫تلفن "خانه ما"‬ ‫در خدمت شماست‬ ‫‪Email: hometoinfo@gmail.com‬‬ ‫‪٦٠٤٩١٣٣٩٤١‬‬


‫‪4‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫اولین زن‬ ‫اولین زن جراح ایرانی‪:‬‬ ‫"سکینه پری" متولد ‪ 1281-1307‬در روسیه دیپلم‬ ‫دکتری گرفت و در سال ‪ 1314‬اجازه نامه ی پزشکی‬ ‫خود را دریافت کرد‪.‬‬ ‫اولین زن جراح پالستیک‪:‬‬ ‫"دکترهاسمیکهاراطونیان"در سال‪1339‬در این رشته‬ ‫فارغ التحصیل شد‪.‬‬ ‫اولین زن داروساز‪:‬‬ ‫"اقدس غربی" و "اختر فردوس" اولین زنان دکتر داروساز ایرانی‬ ‫هستند که در سال ‪ 1316‬وار د دانشگاه تهران شدند و در سال‬ ‫‪ 1320‬در این رشته فارغ التحصیل شدند‪.‬‬ ‫اولین زن وکیل دادگستری‪:‬‬ ‫"یکاترینا سعیدخوانیان" متولد‪ 1278‬اولین زن ایرانی که پس از‬ ‫تحصیل در رشته قضایی در روسیه به سال ‪ 1327‬در تهران پروانه‬ ‫وکالت گرفت و به کار پرداخت‪.‬‬ ‫اولین زن تاجر ایرانی‪:‬‬ ‫"مهین افشار" در سال ‪ 1336‬موفق به دریافت کارت بازرگانی‬ ‫شد‪.‬‬

‫اولین زن سرتیب ایرانی‪:‬‬ ‫"مرضیه ارفعی" در سال ‪ 1312‬با درجه هم ردیف سروانی‬ ‫در ارتش مشغول خدمت شد و در سال ‪ 1338‬به عنوان اولین‬ ‫زن به درجه سرتیپی رسید‪.‬‬ ‫اولین زن روزنامه نگار‪:‬‬ ‫"صدیقه دولت" در اصفهان به سال ‪ 1297‬مجله" جمعیت‬ ‫نسوان وطن خواه" و مجله " زبان زنان" را منتشر کرد‪.‬‬ ‫اولین زن خلبان‪:‬‬ ‫"عفت تجارتی" در سال ‪ 1318‬در ‪ 22‬سالگی برای اولین بار و به‬ ‫عنوان اولین زن در رشته خلبانی نام نویسی کرد و در همان سال‬ ‫اولین پرواز خود را با هواپیمای تایگرموس انجام داد‪.‬‬ ‫اولین زن پرستار‪:‬‬ ‫"فاطمه توانایی" کهدر سال ‪1310‬در آموزشگاه کوچکدر شهر رشت‬ ‫نام نویسی کرد‪ .‬او در سال ‪ 1314‬در این رشته فارغ التحصیل شد‪.‬‬ ‫اولین هنرمندان زن تاتر‪:‬‬ ‫اولین زنان که روی صحنه رفتند دو تن از زنان ارمنی به نام های‬ ‫" وارتوتریان"و"سراکالندریان" بودند‪.‬‬ ‫اولین زن آوازه خوان‪:‬‬ ‫"قمرالملوک وزیری" که صفحه پر کرد و پس از او "ملوک ضرابی"‬ ‫در این زمینه به شهرت رسید‪.‬‬

‫‪A man pleaded with the psychiatrist. “Please,‬‬

‫‪Joke‬‬

‫”‪you’ve got to help my son.‬‬ ‫”?‪“What’s the matter‬‬ ‫‪“He’s always eating mud pies. In the morning‬‬ ‫‪he’s in the backyard eating mud pies. I come‬‬ ‫‪home at dinner and there he is in the backyard‬‬ ‫‪eating mud pies.‬‬ ‫‪The Psychiatrist reassured him. “Give the kid a‬‬ ‫”‪chance. It’s all part of growing up, it will pass.‬‬ ‫‪“Well, I don’t like it, and neither does his‬‬ ‫”‪wife.‬‬

‫‪Sally walked in to the Dentist office to make‬‬

‫‪an appointment.‬‬ ‫‪“How much do you change to pull out a‬‬ ‫‪tooth?” She asked.‬‬ ‫”!‪“It’s $130”, was the prompt replay. “$130‬‬ ‫!‪gasped Sally, that’s ridiculous‬‬ ‫‪There must be a way for you to go cheaper.‬‬ ‫‪“Well.” “Said the Dentist after a long pause,‬‬ ‫‪“I suppose if we take it out with a wrench we‬‬ ‫”‪could knock it down to $50.‬‬ ‫‪“Perfect”, said Sally happily. “I would like to‬‬ ‫‪make an appointment for next Tuesday, for my‬‬ ‫”‪husband Jack.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪5‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫آب درمانی‬ ‫اتحاد بیماریهای ژاپنی آخرین تجربه درمان با آب که نتایج صد‬ ‫درصد برای بیماریهای زیر دارد را منتشر کرد‪:‬‬

‫فرستنده‪ :‬دکتر سپیددشتی‬

‫خالی خورده شود‪ ...‬اگر در خوردن تمام آب در یک زمان مشکل‬ ‫دارید‪ ،‬آنرا کم کم بخورید‪.‬‬ ‫‪ -2‬تا ‪ 45‬دقیقه بعد هیچگونه خوراکی خورده نشود‪.‬‬ ‫‪ -3‬و پس از هر وعده غذا تا ‪ 2‬ساعت بعد آب نخورید‪.‬‬ ‫نتایج درمان با آب برای امراض زیر در مدت معین زیر ثابت‬ ‫شده‪:‬‬

‫سردرد شدید‪ ،‬فشار خون‪ ،‬کم خونی‪ ،‬درد مفاصل‪ ،‬فلج‪ ،‬ضربان‬ ‫شدید یا تند قلب‪ ،‬صرع‪ ،‬چربی‪ ،‬سرفه‪ ،‬التهاب حلق‪ ،‬آسم‪ ،‬سل‪،‬‬ ‫التهاب شرایین و هر مرضی که به مجاری ادرار مربوط است‪.‬‬ ‫همچنین زیادی ترشح اسید و التهاب معده‪ .‬کم اشتهایی و هر‬ ‫مرضی که به چشم و گوش و حنجره مربوط می شود‪.‬‬ ‫طریقه درمان با آبی که جوش آمده باشد‪:‬‬ ‫‪ -1‬هر روز صبح زود پس از بیدار شدن از خواب ‪ 4‬لیوان آب‬ ‫جوشیده گرم ولی ولرم شده و نه آنقدر که زبان را بسوزاند با معده‬

‫‪“Keep the Cloth in the Freezer for one‬‬ ‫”‪Hour.‬‬ ‫‪To get rid of Mice of Rats:‬‬ ‫‪“Sprinkle Black Pepper in places where‬‬ ‫”‪you find Mice & Rats. They will run away.‬‬ ‫‪To skin Sweet Potatoes quickly:‬‬ ‫‪“Soak in Cold Water immediately after‬‬ ‫”‪boiling.‬‬ ‫‪To get maximum Juice out of Lemons:‬‬ ‫‪“Soak Lemons in Hot Water for One Hour,‬‬ ‫”‪and then juice them.‬‬ ‫‪To avoid smell of Cabbage while cooking:‬‬ ‫‪“Keep a piece of Bread on the Cabbage in‬‬ ‫‪the Vessel while cooking”.‬‬

‫مرض قند ‪ 30‬روز‬

‫فشار خون ‪ 30‬روز‬

‫مشکالت معده ‪ 10‬روز‬

‫انواع سرطان ‪ 9‬ماه‬

‫سل و التهاب شرائین ‪ 6‬ماه‬

‫کم غذایی ‪ 10‬روز‬ ‫سردرد شدید ‪ 3‬روز‬

‫مشکالت مجاری ادرار ‪ 10‬روز‬ ‫مشکالت بینی و گوش و حنجره ‪ 20‬روز‬ ‫مشکالت عادت ماهیانه ‪ 15‬روز‬ ‫مشکالت قلب و انواع آن ‪ 30‬روز‬ ‫صرع و فلج ‪ 9‬ماه‬

‫کم خونی ‪ 30‬روز‬ ‫چربی ‪ 4‬ماه‬ ‫مشکالت دستگاه تنفسی ‪ 4‬ماه‬

‫‪To make the Mirror Shine:‬‬ ‫”‪“Clean with Sprite‬‬ ‫‪To give a Shine to your Hair:‬‬ ‫‪“Add one Teaspoon of Vinegar to Hair,‬‬ ‫‪then wash Hair”.‬‬ ‫‪To Whiten White Clothes:‬‬ ‫‪“Soak White Clothes in hot water with a‬‬ ‫”‪Slice of Lemon for 10 Minutes.‬‬ ‫‪Ants Problem:‬‬ ‫‪Ants hate Cucumbers.‬‬ ‫‪“Keep the skin of Cucumbers near the‬‬ ‫‪place where they are or at Ant Hole”.‬‬ ‫‪To remove Chewing Gum from Clothes:‬‬


‫‪6‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫نزدیکترین تجربه به مرگ‬ ‫از پریشب قاچاقی زنده‌ام‪ .‬مرگم را دیدم و پذیرفتم و متراکم‌ترین‬ ‫دو ثانیه‌ی عمرم را تجربه کردم‪ .‬نیمه‌‌شب با دوچرخه از دانشگاه‬ ‫برمی‌گشتم‪ .‬باران نرمی می‌بارید و من هم با آهنگ بهار ویوالدی‬ ‫در گوش حسابی در عالم خودم غرق بودم و با سرعت نسبتا زیادی‬ ‫سرخوشانه پا می‌زدم‪ .‬در چهارراهی که چراغ برای ما سبز و برای‬ ‫دیگران قرمز بود ترمز نزدم‪ .‬ماشین پرسرعتی که می‌آمد انگار نه من‬ ‫را دید و نه چراغ قرمز را‪ .‬دیگر دیر بود‪.‬‬ ‫با آخرین قدرتم سرعت گرفتم و راننده هم روی ترمز کوبید تا به‬ ‫هم نخوریم‪‌.‬کافی نبود و ماشین به یکی دو سانتی‌متر از چرخ عقب‬ ‫دوچرخه‌ام خورد‪‌ .‬خودم و دوچرخه‌ام چند متر پرتاب شدیم و به‬ ‫پشت روی کول پشتی‌ام به زمین خوردم‪ .‬ماشین هم در حال ترمز‬ ‫و کشیده شدن روی زمین می‌آمد که از رویم رد شود‪ .‬چرخ سمت‬ ‫راستش از روی سرم‪ .‬و چرخ سمت چپش از روی پاهایم‪ .‬در دو‬ ‫ثانیه‌ای که روی هوا بودم و بعدش منتظر رد شدن ماشین و مردن‬ ‫انگار تمام زندگی‌ام مثل فیلمی روی دور سرعت از پیش چشمم‬ ‫می‌گذشت‪ .‬یک صدا هم می‌گفت انگار قرار نبود االن بمیرم‪.‬‬ ‫دریغی نبود جز از دست رفتن فرصت مالقات با یکی از خوبان‬ ‫روزگار در اردیبهشت پیش رو‪ .‬یک صدا هم می‌گفت مرگ چه‬ ‫راحت است‪ .‬انگار چند سطح جدید از آگاهی فعال شده بود‪.‬‬ ‫گویی همه‌ی زندگی‌ام در خواب بودم و تازه بیدار شده‌ام‪ .‬بدنم در‬ ‫اوج هشیاری و کارآیی و سرعت می‌خواست زنده بماند‪ ،‬دلم در‬ ‫آرامشی غیرقابل انتظار مرگ را می‌پذیرفت و ذهنم در همان دو‬ ‫ثانیه می‌خواست زندگی‌ام را مرور و ارزشمند را از بی‌ارزش غربال‬ ‫چگالی عواطف و افکار و‬ ‫کند‪ .‬وصف آنچه در آن دو ثانیه گذشت و‬ ‫ِ‬ ‫احوالش ناممکن است‪ .‬شبیه وصف دیدن برای نابینا‪ .‬چرخ ماشین‬ ‫در فاصله یکی‪-‬دوسانتی‌متری چشمم ایستاد‪ .‬مرگ را پذیرفته بودم‬ ‫اما نمردم‪ .‬عضالتم چنان منقبض بود که می‌لرزید‪ ،‬اما از این‌که زنده‬ ‫مانده بودم چنان متعجب و خوش‌حال بودم که بعد از چند ثانیه‬ ‫بهت سنگین شروع کردم به بلند خندیدن‪ .‬پیرمرد هم که مطمئن‬ ‫نبود من را کشته یا نه و سریع از ماشین بیرون آمده بود از این‌که‬ ‫دید ‌جلوی چرخ‌های ماشینش زنده‌ام و می‌خندم شروع کرد به‬ ‫‌خندیدن و اشک ریختن‪.‬‬ ‫اگر فناوری ترمز ماشین گران‌قیمتش قدیمی‌تر بود یا چند صدم‬ ‫ثانیه دیرتر بر ترمز می‌کوبید‪ ،‬مرگم حتمی بود‪ .‬یا اگر با زاویه‌ی‬ ‫متفاوتی به زمین می‌خوردم و بدنم گرم نبود‪ ،‬مرگ یا نقص عضوم‬ ‫قطعی بود‪ .‬پشتم به دعای مادرم و خوبان زندگی‌ام گرم بود که کول‬ ‫پشتی‌ام نگذاشته بود سرم به زمین بخورد و مثل هندوانه بترکد‪.‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫فرستنده‪ :‬فرزان شیرغانی‬

‫بدنم هم سالم بود و بی‌خراش‪ .‬هر چه می‌گفتم سالمم پیرمرد‬ ‫باورش نمی‌شد‪ .‬چند دقیقه طول کشید قانعش کنم که حالم خوب‬ ‫است‪ .‬آدرنالین‌راش چنان از نظر فیزیکی و عاطفی زنده‌ و های‌ام‬ ‫کرده بود که اصرارش برای گزارش به پلیس یا پرداخت جریمه و‬ ‫رساندنم به خانه را هم نپذیرفتم‪ .‬چقدر باید شکرگزاری می‌کردم‬ ‫برای این تجربه‌ی نزدیک‌به‌مرگ و ‌زندگی‌ساز بدون نقص عضو و‬ ‫هزینه‪ .‬چقدر هر نفس لذت‌بخش و ارزشمند شده بود و حیف بود‬ ‫در اداره پلیس تباه شود‪.‬‬ ‫سجده شکر زندگی زیر همان بــاران و وسط همان خیابان‬ ‫انتخاب دلچسب‌تری بود‪ .‬پیاده‌روی مسیر برگشت به خانه گزینه‌ی‬ ‫دلپذیرتری بود‪ ،‬حتی با کشاندن دوچرخه‌ی اوراق‪‌.‬مهابت و غرابت‬ ‫تجربه چنان بود که هضمش ساعت‌ها زمان می‌خواست‪ ،‬چنان‌که‬ ‫تا صبح نگذاشت بخوابم‪ .‬حتی شک کردم نکند مرده‌ام و مثل فیلم‬ ‫«دیگران» به اشتباه فکر می‌کنم زنده‌ام‪ .‬تا وقتی به خانه نرسیدم‪ ،‬با‬ ‫صاحبخانه‌ام مفصل حرف نزدم‪ ،‬گری ‌ه شادی‌اش را از شنیدن ماجرا‬ ‫ندیدم و با خانواده و دوستانم با تلفن حرف نزدم‪ ،‬هنوز مطمئن نشده‬ ‫بودم همان زندگی قبل از مرگ است‪ .‬از پریشب همه‌ی زندگی‌ام‬ ‫رنگ و معنای دیگری گرفته‪ .‬انگار زندگی چهارده اینچ به سینمای‬ ‫سه‌بعدی دالبی تبدیل شده‪ .‬درست مثل تولد دوبــاره‪ .‬همه‌ی‬ ‫بهره‌ها و تجربه‌ها اضافه بر سهمم و قاچاقی است و قدردانستی‌تر و‬ ‫شکرکردنی‌تر‪.‬‬ ‫هر ساعت فرصتی اضافی است برای لذت و نیکی و زندگی‬ ‫غربال‌شده‌تر‪ .‬انگار عزیزانم را بیشتر می‌شناسم و دوست دارم و‬ ‫از زندگی‌های قاچاقی آن‌ها هم راضی‌ترم‪ .‬ارزش و ضرورت ادای‬ ‫حق هر لحظه‌ی حیات چنان روشن‌تر شده که یک‌ ماه زندگی هم‬ ‫فرصت زیادی به نظر می‌رسد‪ .‬زندگی‌ای که بند یک اشتباه کوچک‌‬ ‫نکردن از دیگران است و اصال معلوم نیست چند ساعت دیگر ادامه‬ ‫داشته باشد‪ .‬همه‌ی لذت‌ها و تجربه‌ها از پریشب انگار برای اولین‬ ‫بار است و شاید آخرین بار‪ .‬کاش می‌شد این حال و توجه را دائمی‬ ‫کرد‪ .‬فراموشی نمی‌گذارد‪.‬‬ ‫می‌خواهم به اداره‌ی پلیس بروم و ویدیوی این پرتاب سینمایی‬ ‫و توقف ماشین بیخ صورت و بدنم را از آرشیو دوربین‌هایشان بگیرم‬ ‫تا بتوانم چند وقت یک بار آن دو ثانیه را دوباره تماشا و تجربه کنم‬ ‫و کمتر فراموش کنم که قاچاقی زنده‌ام‪ .‬کاش بدون چنین تجربه‌ای‬ ‫شما هم مدام چنین حالی داشته باشید‪ .‬قاچاقی زندگی و تجربه و‬ ‫نیکی کنید‪ .‬گویی که اولین و آخرین بار است‪.‬‬


‫‪7‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫ارزش مادر و پدر‬ ‫آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول‬ ‫ندارن‪.‬‬ ‫وقتی بزرگتر میشن‪ ،‬پول دارن اما وقت ندارن‪.‬‬

‫ولی پدر‪...‬‬ ‫یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ می‬ ‫کند‪ .‬خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست‪.‬‬

‫وقتی هم که پیر میشن‪ ،‬پول دارن وقت هم دارن اما‪ ...‬مادر ندارن!‪...‬‬

‫فقط هیچ کس نمی بیند و نمی داند که چقدر دیگر می تواند بنویسد …‬

‫به سالمتی همه مادرای دنیا‪...‬‬

‫بیایید قدردان باشیم‪...‬‬ ‫***‬

‫پــدرم‪ ،‬تنها کسی اســت که باعث میشه بــدون شک بفهمم‬ ‫فرشته ها هم می توانند مرد باشند!‬ ‫شرمنده می کند فرزند را‪ ،‬دعای خیر مادر‪ ،‬در کنج خانه ی سالمندان‪...‬‬ ‫***‬ ‫خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود‬ ‫اما زودتر از او به خانه بر می گردد!‬ ‫***‬ ‫به سالمتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن‬ ‫ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن!!!‬ ‫***‬ ‫سرم را نه ظلم می تواند خم کند‪،‬‬ ‫نه مرگ‪،‬‬

‫نه ترس‪،‬‬

‫سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم؛‬ ‫***‬ ‫سالمتیه اون پسری که‪...‬‬ ‫‪10‬سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت‪...‬‬ ‫‪20‬سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت‪....‬‬

‫به سالمتی پدر و مادرها‬ ‫***‬ ‫((قند)) خون مادر باالست‪.‬‬ ‫دلش اما همیشه ((شور)) می زند برای ما؛‬ ‫اشک‌های مادر‪ ،‬مروارید شده است در صدف چشمانش؛‬ ‫دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!‬ ‫حرف‌ها دارد چشمان مادر؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!‬ ‫دستانش را نوازش می کنم؛ داستانی دارد دستانش‪.‬‬ ‫دست پر مهر مادر‪ ،‬تنها دستی ست‪ ،‬که اگر کوتاه از دنیا هم باشد‪،‬‬ ‫از تمام دستها بلند تر است‪...‬‬ ‫***‬ ‫پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!‬ ‫پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟‬ ‫پسر میگه من‪!!..‬‬ ‫پدر میگه‪ :‬پسرم من شیرم یا تو؟؟!!‬ ‫پسر میگه‪ :‬بازم من شیرم‪...‬‬ ‫پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه‪ :‬من شیرم‬ ‫یا تو!!؟؟‬

‫‪30‬سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه‪!!!...‬‬

‫پسر میگه‪ :‬بابا تو شیری‪!!...‬‬

‫باباش گفت چرا گریه میکنی‪..‬؟‬

‫پدر میگه‪ :‬چرا بار اول و دوم گفتی من حاال میگی تو؟؟‬

‫گفت‪ :‬آخه اونوقتا دستت نمی لرزید‪!...‬‬ ‫***‬ ‫همیشه مادر را به مداد تشبیه می کردم‪.‬‬ ‫که با هر بار تراشیده شدن‪ ،‬کوچک و کوچک تر می شود…‬

‫پسر گفت‪ :‬آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه‬ ‫پشتمه اما حاال‪...‬‬ ‫به سالمتی هرچی پدره‬

‫***‬


‫‪8‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫چهل مورد از کم هزینه ترین لذت های دنیا‬ ‫اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگیمان لذت ببریم و نگاهمان‬ ‫را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می‌خواهد و نه‬ ‫پول زیادی‪ .‬پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست‬ ‫كی باشد نباشیم‪ ...‬در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر‬ ‫نهفته است‪ .‬باور کنید‪...‬‬

‫‪ -20‬گاهی در حوض یا استخر شنا كنیم‪ ،‬البته اگر كنار ماهی‌ها‬ ‫باشد چه بهتر‪.‬‬ ‫‪ -21‬گاهی از درخت باال برویم‪.‬‬ ‫‪ -22‬احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم‪.‬‬

‫‪ -1‬گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم‪.‬‬

‫‪ -23‬گاهی كمی پابرهنه راه برویم!‪.‬‬

‫‪ -2‬سعی كنیم بیشتر بخندیم‪.‬‬

‫‪ -24‬بدون آن كه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی كنیم‪.‬‬

‫‪ -3‬تالش كنیم كمتر گله كنیم‪.‬‬ ‫‪ -4‬با تلفن كردن به یك دوست قدیمی‪ ،‬او را غافلگیر كنیم‪.‬‬

‫‪ -25‬وقتی كارمان را خوب انجام دادیم مث ً‬ ‫ال امتحاناتمان تمام شد‪،‬‬ ‫برای خودمان یك بستنی بخریم و با لذت بخوریم‪.‬‬

‫‪ -5‬گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم‪.‬‬

‫‪ -26‬در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا كنیم‪.‬‬

‫‪ - 6‬بیشتر دعا كنیم‪.‬‬

‫‪ -27‬سعی كنیم فقط نشنویم‪ ،‬بلكه به طور فعال گوش كنیم‪.‬‬

‫‪ -7‬در داخل آسانسور و راه پله و‪ ...‬با آدمها صحبت كنیم‪.‬‬

‫‪ -28‬رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم ‪.‬‬

‫‪ -8‬هر از گاهی نفس عمیق بكشیم‪.‬‬

‫‪ -29‬وقتی از خواب بیدار می‌شویم‪ ،‬زنده بودن را حس كنیم‪.‬‬

‫‪ -9‬لذت عطسه كردن را حس كنیم‪.‬‬

‫‪ -30‬زیر باران راه برویم‪.‬‬

‫‪ -10‬قدر این كه پایمان نشكسته است را بدانیم‪.‬‬

‫‪ -31‬كمتر حرف بزنیم و بیشترگوش كنیم‪.‬‬

‫‪ -11‬زیر دوش آواز بخوانیم‪.‬‬ ‫‪ -12‬سعی كنیم با حداقل یك ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق‬ ‫داشته باشیم‪.‬‬ ‫‪ -13‬گاهی به دنیای باالی سرمان خیره شویم‪.‬‬ ‫‪ -14‬با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم‪.‬‬ ‫‪ -15‬برای انجام كارهایی كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر‬ ‫همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!‬ ‫‪ -16‬از تفكردرباره تناقضات لذت ببریم‪.‬‬ ‫‪ -17‬برای كارهایمان برنامه‌ریزی كنیم و آن را طبق برنامه انجام‬ ‫دهیم‪ .‬البته كار مشكلی است!‬ ‫‪ -18‬مجموعه‌ای از یك چیز (تمبر‪ ،‬برگ‪ ،‬سنگ‪ ،‬كتاب و‪) ...‬برای‬ ‫خودمان جمع‌آوری كنیم‪.‬‬ ‫‪ -19‬در یك روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم‪.‬‬

‫‪ -32‬قبل از آن كه مجبور به رژیم گرفتن بشویم‪ ،‬ورزش كنیم و‬ ‫مراقب تغذیه خود باشیم‪.‬‬ ‫‪ -33‬چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و‪ ...‬را یاد بگیریم‪.‬‬ ‫‪ -34‬اگر توانستیم گاهی كنار رودخانه بنشینیم و در سكوت به‬ ‫صدای آب گوش كنیم‪.‬‬ ‫‪ -35‬هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم‪.‬‬ ‫‪ -36‬احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نكنیم‪.‬‬ ‫‪ -37‬به دنیای شعر و ادبیات نزدیك تر شویم‪.‬‬ ‫‪ -38‬گاهی از دیدن یك فیلم در كنار همه اعضای خانواده لذت‬ ‫ببریم‪.‬‬ ‫‪ -39‬تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه كنیم‪.‬‬ ‫‪ -40‬از هر آنچه كه داریم خود و دیگران استفاده كنیم ممكن‬ ‫است فردا دیر باشد‪.‬‬


‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪9‬‬

‫جمله های زیبا‬ ‫* در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست‪ ،‬برخیز‬ ‫کوروش کبیر‬ ‫تا بگریند‪...‬‬ ‫* درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند‬

‫* اگر حق با شماست خشمگین شدن نیازی نیست‬ ‫و اگر حق با شما نیست‪ ،‬هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید‪...‬‬ ‫* فریب مشابهت روزها و شبها را نخوریم‪.‬‬

‫مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند‪...‬‬ ‫* نصف اشتباهاتمان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم‪،‬‬ ‫احساس می کنیم‪ ،‬و وقتی که باید احساس کنیم ‪ ،‬فکر می کنیم‪...‬‬

‫امروز‪ ،‬دیروز نیست‬ ‫و فردا امروز نمیشود‪...‬‬

‫* وفادارترین زن ها نه موطالیی ها هستند‪ ،‬نه مو خرمایی ها و‬ ‫نه مو مشکی ها بلکه مو خاکستری ها هستند! چارلی چاپلین‬

‫* اگه یه روز حس کر دی تویه زمان عاشق دونفری دومی رو‬ ‫انتخاب کن‪.‬‬

‫* همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که "ای کاش" تکیه‬ ‫کالم پیریت نشود‪...‬‬

‫چون اگه واقعا عاشق اولــی بــودی به عشق دومــی گرفتار‬ ‫نمی شدی!!‬

‫* دنیای بیرحمیست‬

‫* زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور‪.‬‬

‫چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم‬

‫و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان‪...‬‬

‫چاره کم کردن رابطه ست که الاقل به مفت نفروشنمان‪...‬‬ ‫* رابطه ای رو که مرده‪ ،‬هر ‪ 5‬دقیقه ‪ 1‬بار نبضشو نگیر‬

‫* برای دوست داشتن وقت الزم است‪ ،‬اما برای نفرت گاهی فقط‬ ‫یک حادثه یا یک ثانیه کافی است‪...‬‬ ‫* به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد‪.‬‬

‫دیگه مرده‪...‬‬ ‫* مشکالت امروز تو برای امروز کافی ست‪ ،‬مشکالت فردا را به‬ ‫امروز اضافه نکن‪...‬‬

‫اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند‪" :‬مگه کوری؟"‬

‫مناسبترین ﻗیمت برای ایران ‪ ،‬اروپا‬

‫‪6‬‬

‫اﻃلﺲ‬

‫خاور میانه ‪ ،‬استرالیا و سایر نقاﻁ دنیا‬

‫منتخب بهترین سرویﺲ آژانﺲ هواپیمایی در نورﺙ شور‬ ‫‪216 - 1500 Marine Drive., 2nd Floor, North Vancouver, BC, V7P 1T7‬‬ ‫‪Fax: 604-982-1470‬‬ ‫‪Email: info@atlas-travel.ca‬‬

‫‪Tel: 604.982.1116‬‬


‫‪10‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫مانور هایملیخ (‪)Heimlich Maneuver‬‬ ‫همه چیز در یك آن اتفاق می‌افتد و در این حال‪ ،‬زمان ارزش‬ ‫فراوانی پیدا می‌كند‪ .‬برای همه ما این اتفاق پیش آمده كه در حین‬ ‫خوردن خوراكی‪ ،‬جسمی خارجی راه تنفسی‌مان را بند آورده و‬ ‫حالت خفگی به ما دست داده است‪ .‬مغز انسان در صورت نرسیدن‬ ‫اكسیژن‪ ،‬در فاصله ‪ 4-6‬دقیقه دچار مرگ می‌شود‪ .‬متأسفانه ساالنه‬ ‫هزاران نفر به این شكل زندگی خود را از دست می دهند‪ .‬دو سوم‬ ‫از این افراد را كودكانی تشكیل می‌دهند كه اغلب آنها سن زیر سه‬ ‫سال دارند‪ ،‬در عین حال این خطر همه را تهدید می‌نماید‪ .‬حركت‬ ‫تكنیكی و ساده هایملیخ شما را قادر می‌سازد تا در حد امكان‪،‬‬ ‫اشخاص را از خطر خفگی نجات دهید‪ .‬با یادگیری این روش‪ ،‬حتی‬ ‫می‌توانید خود را نیز از خطر خفگی برهانید‪ .‬فرد در حال خفگی‬ ‫نه می تواند صحبت كند و نه توانائی تنفس دارد‪ ،‬لذا به كمك شما‬ ‫سخت نیازمند است‪ .‬هیچگاه به پشت شخص در حال خفگی نزنید‪،‬‬ ‫چرا كه ممكن است كار مشكل‌تر شود (مگر آنكه نیم تنه باالئی‬ ‫شخص رو به پائین باشد)‪ .‬خندیدن و یا حرف زدن در حین جویدن‬ ‫غذا و بلعیدن آن ممكن است باعث ایجاد حالت خفگی گردد‪ .‬به‬ ‫هنگامی كه حالت خفگی دست می‌دهد‪ ،‬هرگز محلی را كه دیگران‬ ‫در آن هستند ترك نكنید و همانند شكل زیر‪ ،‬با اشاره وضعیت خود‬ ‫را به آنان بفهمانید‪:‬‬ ‫تأثیر این تكنیك به این دلیل است كه در حالت قطع تنفس‬ ‫بیمار‪ ،‬هنوز مقدار قابل توجهی هوا داخل ششها باقی است و با‬ ‫فشردن سریع دستها بر روی شكم مصدوم (بین قفسه سینه و ناف)‪،‬‬ ‫ششها فشرده می شوند و هوای موجود در آنها به سمت نای حركت‬ ‫می‌كند و جسم خارجی را به سمت بیرون حلق می‌راند‪ .‬خفگی در‬ ‫كودكان اغلب به دلیل بلعیدن جسم خارجی رخ می‌دهد‪ .‬در مورد‬ ‫به كارگیری این تكنیك برای كودكان با احتیاط كامل عمل كنید‪.‬‬ ‫نشانه‌های شخص در حال خفگی‪:‬‬ ‫‪ -1‬ناتوانی در تنفس و صحبت كردن‪.‬‬ ‫‪ -2‬ناتوانی در سرفه كردن‪.‬‬ ‫‪ -3‬تغییر رنگ صورت به كبودی‪.‬‬ ‫‪ -4‬از دست دادن هوشیاری‪.‬‬ ‫مراقبت از كودكان‪:‬‬ ‫از آنجا كه كودكان تمایل دارند اشیاء را به دهان بگذارند و‬ ‫ببلعند‪ ،‬پیش‌بینی‌های زیر را در مورد آنها رعایت كنید‪:‬‬ ‫‪ -1‬هرگز اسباب بازی‌های كوچك را كه ابعادشان ‪ 2×4‬سانتیمتر‬ ‫و یا كوچكتر است‪ ،‬در اختیار كودكان قرار ندهید‪ .‬به همین شكل‬

‫مراقب قطعات كوچك جداشدنی اسباب بازی‌ها نیز باشید‪.‬‬ ‫‪ -2‬قرص های داروئی را پس از حل كردن در آب به كودكان‬ ‫بدهید‪.‬‬ ‫‪ -3‬این اشیاء را از دسترس كودكان دور نگه دارید‪ :‬سكه‪ ،‬دكمه‪،‬‬ ‫بادكنك باد نشده‪ ،‬نخود‪ ،‬لوبیا‪ ،‬دانه تسبیح‪ ،‬تیله‌های شیشه‌ای و‬ ‫سنگی‪...‬‬ ‫‪ -4‬این خوراكی‌ها را نیز از دسترس كودكان دور نگه دارید‪ :‬ذرت‬ ‫بو داده‪ ،‬آجیل‪ ،‬یخ‪ ،‬شكالت‪ ،‬سبزیجات خام‪ ،‬هویج‪...‬‬ ‫‪ -5‬كودك در حال خوردن خوراكی نباید بدود‪ ،‬راه برود و یا بازی‬ ‫كند‪.‬‬ ‫چگونه خودمان را از خطر خفگی نجات دهیم‪:‬‬ ‫‪ -1‬یك دستتان را مشت كنید و انگشت‬ ‫شست خود را بر روی شكم ‪ -‬بین قفسه‬ ‫سینه و ناف بگذارید‪.‬‬ ‫‪ -2‬این دست را محكم با دست دیگرتان‬ ‫بگیرید و هر دو دست را با حركت سریع رو به باال فشار دهید‪.‬‬ ‫همچنین می‌توانید بر روی جسمی ثابت و افقی (مانند لبه میز‪،‬‬ ‫صندلی‪ ،‬نرده‪ )... ،‬خم شوید و شكمتان را با حركات سریع به لبه‬ ‫جسم فشار دهید‪.‬‬ ‫‪ -3‬این حركت را تا خارج شدن جسم خارجی ادامه دهید‪.‬‬ ‫خردساالن‪:‬‬ ‫در ابتدا سعی كنید جسم خارجی را در‬ ‫صورتی كه قابل مشاهده است‪ ،‬با گرداندن‬ ‫انگشت در داخل دهان نوزاد خارج نمائید‪.‬‬ ‫باید مراقب باشید كه این كار شما جسم خارجی را بیشتر در حلق‬ ‫كودك فرونبرد‪.‬‬ ‫در صورتی كه با انگشت موفق به خارج‬ ‫كردن جسم خارجی نشدید‪ ،‬مانند شكل‬ ‫پنج بار با پاشنه دست به پشت نوزاد بزنید‪.‬‬ ‫سر نوزاد باید پائین تر از بدنش قرار بگیرد‪.‬‬ ‫ادامه در صفحه مقابل‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫ادامه از صفحه قبل‬ ‫در صورتی که با استفاده از روشهای‬ ‫قبلی مشکل برطرف نشد‪ ،‬دو انگشت میانی‬ ‫را مانند شکل‪ ،‬در وسط قفسه سینه نوزاد‬ ‫بگذارید و پنج بار به سرعت رو به پایین فشار‬ ‫دهید‪ .‬سر نوزاد در این حالت نیز باید پائینتر از بدنش قرار بگیرد‪.‬‬ ‫کودکان‬ ‫همانگونه که پیشتر توضیح داده شد‪ ،‬ابتدا‬ ‫یك دستتان را مشت کنید و انگشت شست‬ ‫خود را بر روی شکم کودك بین قفسه سینه‬ ‫و ناف بگذارید‪ .‬سپس این دست را محکم با دست دیگرتان بگیرید‬ ‫و هر دو دست را با حرکت سریع رو به باال فشار دهید‪ .‬شدت باال‬ ‫کشیدن نباید به حدی باشد که کودك از روی زمین بلند شود‪.‬‬ ‫بزرگسال )هوشیار(‬ ‫پشت سر شخص مصدوم بایستید و‬ ‫دستانتان را به نحوی که قب ً‬ ‫ال توضیح داده‬ ‫شد به دور کمر وی گره بزنید‪ .‬آنگاه آنها را‬ ‫بر روی شکم مصدوم به طرف باال فشار دهید‪ .‬این حرکت را چند‬ ‫بار تکرار کنید‪ .‬در صورتی که شخص بر روی صندلی نشسته باشد‪،‬‬ ‫میتوانید این حرکت را از پشت صندلی انجام دهید‪.‬‬

‫‪11‬‬

‫بزرگسال )بیهوش(‬ ‫پاشنه یك دست را مقداری باالتر از ناف‬ ‫قرار دهید‪ .‬دست دیگرتان را بر روی آن‬ ‫بگذارید‪ .‬دستانتان را چند بار به سرعت به‬ ‫سمت باال فشار دهید تا جسم خارجی به طرف بیرون هدایت شود‪.‬‬ ‫در مورد کودکان‪ ،‬میتوانید این حرکت را با کمك دو انگشت میانی‬ ‫دستانتان انجام دهید‪.‬‬ ‫تذکرات مهم‪:‬‬ ‫‪ -1‬در صورتی که شخص مصدوم می تواند سرفه کند‪ ،‬نیازی به‬ ‫کاربرد این روش نیست‪.‬‬ ‫‪ -2‬مانور هایملیخ برای کودکان کمتر از یك سال توصیه نمیشود‬ ‫و در مورد خردساالن و کودکان باید با احتیاط و مالیمت فراوان‬ ‫رفتار کرد‪.‬‬ ‫‪ -3‬در صورتی که در مورد مصدوم مردد به سکته و یا خفگی‬ ‫هستید‪ ،‬مبنا را بر خفگی بگذارید‪ .‬چرا که موارد مشاهده شده‬ ‫خفگی در حین غذا خوردن به مراتب بیش از سکته میباشد‪.‬‬

‫خدمات و ﺻدور هرگونه بیمه‪ ،‬حساب سرمایه گذاری و وام ها و‪...‬‬

‫* بیمه عمر (موﻗت و داﺋمی)‬

‫* حساب بازنشستگی (‪)RRSP‬‬

‫* بیمه پزشکی (دندان‪ ،‬دارو و‪)....‬‬

‫* حساب دانشجویی (‪)RESP‬‬

‫* بیمه از کار افتادگی و مشاغل‬

‫* حساب با سود فارﻍ از مالیات (‪)TFSA‬‬

‫* بیمه مسکن‪ ،‬حیوانات خانگی‬

‫* حساب سرمایه گذاری‬

‫* بیمه مسافرتی و بیمه سوپر ویزا (برای اﻗدام به سوپر ویزا الزامی است)‬

‫* وام های بیزینﺲ‪ ،‬دانشجویی‪ ،‬مسکن‬

‫* آموزش مالی تحت سیستم مالیاتی نورﺙ آمریکا در شﺶ جلسه به ﺻورت رایگان می باشد ‪ .‬برای اﻃالعات بیشتر تماﺱ حاﺻل‬

‫فرماﺋید‪.‬‬

‫"آموزش ﻗدرتمندترین اسلحه برای تغییر دنیای ما است‪ ".‬نلسون ماندﻻ‬ ‫پرهام اوشیدری تلﻔن تماﺱ‪778 -288-7657 :‬‬

‫‪poshidari.wfg@gmail.com‬‬

‫پدرام اوشیدری‬

‫تلﻔن تماﺱ‪604-781-4079 :‬‬

‫‪poshidari16usc@wfgmail.ca‬‬


‫‪12‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫‪ 8‬روش موثر برای بهبود کارایی مغز‬ ‫آیا می دانید با انجام برخی کارهای ساده می توانید به باهوش‬ ‫تر شدن خودتان کمک کنید؟ مغز انسان مانند عضالت بدن نیاز به‬ ‫ورزش هایی دارد تا قدرتمند تر بشود‪ .‬اگر خودتان را عادت بدهید‬ ‫که آنها را همیشه انجام بدهید هم در کوتاه مدت تاثیرش را می‬ ‫بینید و هم در دراز مدت سبب می شوید که مغزتان با گذشت زمان‬ ‫و در دوران پیری همچنان قدرتمند باقی بماند‪.‬‏‬

‫‏پس این ‪ ۸‬روش را برای بهبود کارایی مغز در ادامه مطلب از‬ ‫دست ندهید‪.‬‏‬ ‫‏ سودوکو بازی کنید‪ :‬‏ این بازی است که ژاپنی ها خیلی به‬ ‫آن عالقه دارند اما در سراسر دنیا طرفداران زیادی دارد‪ .‬سودوکو‬ ‫یک جور نرمش برای مغز است‪ .‬می توانید قبل از شروع به درس‬ ‫خواندن کمی سودوکو بازی کنید تا ببینید چقدر به درس خواندن‬ ‫تان کمک می کند‪.‬‏‬ ‫‏در کنار آن سودوکو به افزایش مهارت های شما در حل مساله‬ ‫کمک بزرگی می کند‪ .‬پیدا کردن بازی اش هم ساده است‪ .‬از‬ ‫مجالت و نسخه موبایل گرفته تا نرم افزاهای سودوکو و ‏ نسخه‬ ‫انالین‏ و فیس بوکی اش‪.‬‏‬ ‫‏ هر روز چیز جدیدی یاد بگیرید‪:‬‏ یادگیری روزانه در هر سن‬ ‫و مقطعی که باشید کمک بزرگی در جهت باال بردن توانایی های‬ ‫مغز می کند‪.‬‬ ‫ریاضیات را فراموش نکنید‪:‬‏ شاید شما هم مانند من خاطرات‬ ‫خوبی از ریاضیات در دوران مدرسه نداشته باشید‪ .‬اما باید بدانید‬ ‫که پرداختن به ریاضیات هرچند بسیار کوتاه‪ ،‬کمک بزرگی به مغز‬ ‫است‪ .‬کافی است در روز فقط چند دقیقه روی یک مساله سا ده‬ ‫ریاضی کار کنید‪ .‬شاید حتی یک دقیقه هم کافی باشد‪.‬‏‬

‫می توانید یک جمع و تقریق ساده روی کاغذ بنویسید و در یک‬ ‫دقیقه حل اش کنید‪ .‬به همین سادگی‪.‬‏‬ ‫بنویسید‪:‬‏ آیا می دانستید نوشتن کمک بزرگی به مغز می کند؟‬ ‫وقتی می نویسید قدرت ذهن شما در یادگیری بسیار بیشتر می‬ ‫شود‪ .‬در کنار آن گفته می شود که نوشتن با قلم تاثیر بیشتری‬ ‫نسبت به تایپ کردن دارد‪ .‬به هر حال نکته مهم این است که دست‬ ‫به قلم شوید و شروع به نوشتن کنید‪ .‬این می تواند نوشتن برای‬ ‫یادگیری دروس مدرسه و دانشگاه باشد یا اینکه یک وبالگ برای‬ ‫نوشتن خاطراتتان ایجاد کنید‪ .‬هر دوی آنها به مغزتان کمک می‬ ‫کند‪.‬‏‏‬ ‫به دیگران یاد بدهید‪ :‬‏وقتی در وضعیت معلم بودن قرار می‬ ‫گیرید و قرار است چیزی را به دیگران یاد بدهید مغزتان فعال تر‬ ‫از همیشه عمل می کند و اطالعات را خیلی بهتر طبقه بندی می‬ ‫کند‪ .‬ضمن اینکه تدریس کردن به افزایش حافظه هم کمک موثری‬ ‫می کند‪ .‬بنابراین با یاد دادن به دیگران‪ ،‬هم به آنها کمک کرده اید‬ ‫و هم به خودتان‪.‬‏‏‬ ‫برای خودتان قصه بگویید‪:‬‏ این هم یک روش خوب است برای‬ ‫تمرین ذهن‪ ،‬خالقیت و به افزایش حافظه هم کمک می کند‪ .‬قصه‬ ‫گفتن سبب می شود که مغز روی نکات مهم تمرکز بیشتری پیدا‬ ‫کند‪ .‬جالب است بدانید که قصه گویی به عنوان یکی از روش های‬ ‫درمانی بیماری آلزایمر به کار می رود‪.‬‏‏‬ ‫مدیتیشن‪:‬‏ اگر در زندگی و کار استرس زیادی دارید مدیتیشن‬ ‫به شما کمک می کند تا فشار آنها را کم کنید‪ .‬با این کار به مغزتان‬ ‫آرامش می دهید و اجازه می دهید همچنان قدرت خالقیت اش را‬ ‫حفظ کند‪.‬‏‏‬ ‫ورزش و تغذیه مناسب‪ :‬‏ضرب المثل مغز سالم در بدن‬ ‫سالم را که شنیده اید؟ تا فعالیت بدنی مناسب نداشته باشید و‬ ‫در کنارش به تغذیه خودتان اهمیت ندهید نمی توانید روی‬ ‫یک مغز با کارایی عالی حساب باز کنید‪ .‬اسیدهای چرب‬ ‫امگا ‪ ۳‬یکی از مواد مهم برای باال نگهداشتن کارایی شناختی‬ ‫مغز هستند‪ .‬کجا یافت می شوند؟ در ماهی ها به خصوص‬ ‫ماهی های ساکن آب های سرد و در مغز دانه ها به خصوص گردو و‬ ‫روغن آن‪ .‬مصرف ویتامین های گروه ‪ B‬و اسید فولیک هم مغز شما‬ ‫را خوشحال می کند‪ .‬آنها را در سبزیجات و مرکبات پیدا خواهید‬ ‫کرد‪.‬‏‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪13‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫درمان ‪ 29‬بیماری با چرب کردن کف پا‬ ‫شاید به گوش خیلی ها نا آشنا و عجیب باشد اما این کامال واقعیت دارد سبب‬ ‫اصلی بسیاری از بیماری ها‪ ،‬خشکی کف پا است که با چرب کردن روغن های‬ ‫گرم و مالیم درمان می شود‪ .‬بهترین راه رفع خشکی و تامین گرمی و رطوبت‬ ‫کافی برای بدن چرب کردن کف پا با روغن های گرم و مالیم است‪ .‬چرب کردن‬ ‫کف پاها در بازتاب درمانی و ارتباط با سالمت ارگان های کل بدن نقش مهمی‬ ‫ایفا می کند‪.‬‬

‫‪ -4‬یبوست(قبضیت)‪ -5 ،‬خشکی پوست بدن‪ ،‬کف پاها‪ -6 ،‬سوزش کف پا‪،‬‬ ‫‪ -7‬کاهش فعالیت ارگان ها مثل کاهش ضربان قلب‪ -8 ،‬کاهش فعالیت تخمدان ها‬ ‫و یائسگی زودرس‪ -9 ،‬کم کاری تیرویید‪ -10 ،‬حساس بودن به سردی و گرمی‪،‬‬ ‫‪ -11‬ضعف حافظه و کندی فرایندهای فکری ناتوانی در فراگیری و ذخیره‬ ‫اطالعات‪ -12 ،‬تشکیل بافت های متراکم و فیبری مثل فیبروم‪ -13 ،‬فشارخون‬ ‫باال در افراد‪ -14 ،‬فشار خون پایین‪ -15 ،‬کم خونی‪ -16 ،‬پوکی استخوان ‪-17‬‬ ‫دردهای شدید کوتاه مدت و تیر کشنده مثل دردهای قلبی‪ ،‬قاعدگی‪ ،‬میگرن‬ ‫‪ -18‬کاهش چربی خون ‪ -19‬خشم زیاد ‪ -20‬اسپاسم و گرفتگی عضالنی‪-21 ،‬‬ ‫ضعف جنسی و بی میلی جنسی‪ -22 ،‬عدم تمرکزـ مرض شکردیابت خصوصاً‬ ‫نوع ‪ -23 ،2‬اگزمای حاد در پاها‪ -24 ،‬زیبایی و درخشش پوست صورت‪ -25 ،‬از‬ ‫بین بردن زگیل پا‪ -26 ،‬زانو درد‪ -27 ،‬کمردرد‪ -28 ،‬رماتیسم‪ ،‬دردهای مفصلی‪،‬‬ ‫‪ -29‬و مهمتر از همه بسیاری از سرطان ها *(در سرطان ها این روش بسیار‬ ‫تاثیرگذار می باشد‪ ،‬چرا که سرطان ها سردی و خشکی هستند و روغن ها تاثیر‬ ‫مقابل آن را دارند و بدن را از سم پاک می کنند‪ .‬اما در بدخیمی ها که داغ‬ ‫هستند بهتر است از روغن مالیم تر مثل روغن زیتون استفاده شود‪).‬‬

‫انواع روغن ها را برای ماساژ کف پا میتوان استفاده کرد‪ ،‬اما روغن های زیتون‬ ‫و کنجد‪ ،‬بنفشه و سیاه‌دانه‪ ،‬روغن های مالیم بدون حساسیت با تاثیر فوق العاده‬ ‫زیاد هستند‪ ،‬می‌توانید از ترکیب همه روغن های ذکر شده به تساوی به کف پا‌ها‬ ‫زده شود‪ .‬تا درمان سریع‌تر انجام گیرد‪ .‬از روغن های سوپرمارکتی استفاده نکنید‪.‬‬ ‫روغن های ذکر شده باید بو و عطر مخصوص خود را داشته باشند‪ ،‬در غیر این‬ ‫صورت قابل اطمینان نیستند‪.‬‬

‫نکته‪ :‬در بیشتر اوقات حدود ده روز بعد‪ ،‬روغن در مدفوع دیده می‌شود که‬ ‫به این معنی است که روغن تمام مسیر را از پوست تا مرکز بدن طی کرده و‬ ‫پاکسازی کرده است‪ .‬برای مثال می‌توانید روغن‌های مختلف را روی جداره نی‬ ‫تست کنید و ببینید بعد از چند ساعت این روغن‌ها چگونه در بافت متراکم نی‬ ‫جذب می‌شوند‪.‬‬

‫روش استفاده‪ :‬هر شب کف پاها را با روغن زیتون‪ ،‬کنجد طبیعی‪ ،‬روغن‬ ‫بنفشه و روغن سیاه‌دانه‪ ،‬زیاد چرب کنید‪.‬مقدار روغن زیاد روی پوست پا استفاده‬ ‫کنید چراکه فرایند جذب تا صبح ادامه خواهد داشت‪ .‬روغن های بسیار نافذ‬ ‫هستند و سریع از طریق کف پا در بافت بدن جذب می شوند‪ .‬سپس یک‬ ‫پالستک نرم بپیچانید و روی آن جوراب بپوشید و یا پاها را در سلفون نرم و‬ ‫نازک بپیچید‪ ،‬صبح روغن را از پاها پاک کنید‪ ،‬این کار را تا یکماه ادامه دهید‪،‬‬ ‫تا معجزه ان را ببینید‪ .‬حتی با چند بار استفاده تاثیر درمانی ان را در وضعیت‬ ‫سالمتیان به وضوح خواهید دید‪.‬‬

‫درمان شگفت انگیز بیماریهای که با روغن مالی کف پاها درمان می شود‪:‬‬ ‫‪ -1‬تظاهرات پیری مثل چروکیدگی ها‪ -2 ،‬سفیدی موها‪ -3 ،‬غم و افسردگی‪،‬‬ ‫‪A woman is incomplete until she is married. Then she‬‬ ‫‪is finished .‬‬

‫درمان همه دردها در این طبیعت زیباست‪ ،‬حتما این روش را امتحان کنید‪.‬‬ ‫هم بی ضرر است و هم درمان معجزه اسای همه دردهایتان‪ ،‬به فکرسالمتی‬ ‫خود باشید‪.‬‬

‫)‪Joke (Marriage‬‬ ‫‪At a cocktail party, one woman said to another,‬‬

‫***‬ ‫‪A little boy asked his father,‬‬ ‫'?‪'Daddy, how much does it cost to get married‬‬ ‫'‪Father replied, 'I don't know son, I'm still paying.‬‬

‫‪'Aren't you wearing your wedding ring on the wrong‬‬ ‫'?‪finger‬‬ ‫'‪'Yes, I am. I married the wrong man.‬‬ ‫***‬ ‫‪A lady inserted an ad in the classifieds:‬‬

‫***‬ ‫‪A young son asked,‬‬

‫‪'Husband Wanted'.‬‬

‫‪'Is it true Dad, that in some parts of Africa‬‬

‫‪Next day she received a hundred letters.‬‬

‫'?‪a man doesn't know his wife until he marries her‬‬

‫‪They all said the same thing:‬‬

‫'‪Dad replied, 'That happens in every country, son.‬‬

‫'‪'You can have mine.‬‬

‫***‬ ‫‪Marriage is the triumph of imagination over intelligence.‬‬

‫***‬ ‫‪When a woman steals your husband,‬‬ ‫‪there is no better revenge than to let her keep him.‬‬ ‫***‬


‫‪14‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫محبت بیشتر‬ ‫همه روزهایی كه فرزند دوم را باردار بودم‬ ‫و هر كه مرا می‌دید می‌گفت‪« :‬آخه پسرت‬ ‫گناه داره‪ .‬آخه هنوز خیلی كوچیكه‪ .‬آخه‬ ‫دیگه كسی بهش توجه نمی‌كنه»‪.‬‬ ‫ك و ‌تردیدهای خودم‬ ‫حرف‌های آدم‌ها انگار ش ‌‬ ‫بودند كه جرأت مطرح كردنشان را نداشتم‪ .‬پای‬ ‫حرف زدن كه به میان می‌آمد می‌توانستم خودم‬ ‫و بقیه را متقاعد كنم‪ .‬ولی در عمل قرار بود چه بشود؟ درباره‌ فرزند‬ ‫دوم كتاب می‌خواندم تا ببینم عكس‌العمل‌های پسر بزرگم ممكن‬ ‫است چطور باشد‪ .‬پیش‌بینی‌ها وحشتناك نبودند‪ :‬چند وقتی تمایل‬ ‫به دوباره نوزاد شدن و حسادت‌كردن؛ حسی كه همیشه بین همه‬ ‫خواهر و برادرها جاری است و پدر و مادر باید بلد باشند با آن چطور‬ ‫برخورد كنند‪ .‬ولی باز هم دلم آرام نمی‌شد‪ .‬اگر به پسر بزرگ‌ترم‬ ‫فشار می‌آمد چه؟ اگر بعدها روزی به من می‌گفت چرا من را از این‬ ‫مركز توجه بودن درآوردی؟ باید چه جوابی بهش می‌دادم؟ ما تا‬ ‫تولد نوزادمان فقط پدر و مادر یك نفر بودیم و البد قرار بود بعدش‬ ‫نصف بشویم و به هر كدام از بچه‌هایمان نصف پدر و مادری‌مان را‬ ‫ببخشیم‪.‬‬ ‫دلشوره‌هایم تا همین چند روز پیش ادامه داشت‪ .‬اینكه پسر‬ ‫بزرگم توانسته بود نوزاد خانه‌مان را بخنداند خیالم را راحت نكرده‬ ‫بود‪ .‬این فكر كه در عوض باهم همبازی می‌شوند هم همینطور‪ .‬آن‬ ‫روز پسر كوچكم را خوابانده بودم روی یك مالفه روی زمین‪ .‬صدای‬ ‫زنگ را شنیدم‪ .‬در را باز كردم‪ .‬پسرم از مهد آمده بود‪ .‬قبل از آنكه‬ ‫سالم بدهد و قبل از آنكه كفش‌هایش را درآورد‪ ،‬نوزاد را دید و‬

‫کالم ناب از دکتر علی شریعتی‬ ‫من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست‬ ‫دارم‪ .‬چون آنها از روی عشق و عالقه می رقصند ولی پدر و مادرم از‬ ‫روی عادت نماز می خوانند ‪.‬‬ ‫***‬ ‫به سه چیز تکیه نکن‪ ،‬غرور‪ ،‬دروغ و عشق‪ .‬آدم با غرور می تازد‪،‬‬ ‫با دروغ می بازد و با عشق می میرد‪.‬‬ ‫***‬ ‫زن عشق می كارد و كینه درو می كند‪ ...‬دیه اش نصف دیه توست‬ ‫و مجازات زنایش با تو برابر‪ ...‬می تواند تنها یك همسر داشته باشد‬ ‫و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی‪ ...‬برای ازدواجش‪ ،‬در هر‬ ‫سنی‪ ،‬اجازه ولی الزم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار‬ ‫می توانی ازدواج كنی‪ ...‬در محبسی به نام بكارت زندانی است و‬

‫به‌سرعت رفت طرفش‪ .‬این وقت‌ها باید با آنها‬ ‫كاری نداشته باشم مگر آنكه سالمت نوزاد در‬ ‫خطر جدی بیفتد‪ .‬از دور نگاه‌شان كردم‪ .‬پسر‬ ‫بزرگ‌ترم نشست‪ ،‬به نوزاد سالم كرد و برایش‬ ‫شكلك درآورد و بعد از دیدن خنده‌اش خم شد‬ ‫و پیشانی‌اش را بوسید‪.‬‬ ‫برای نخستین بار حس كردم دلش برای برادر‬ ‫كوچكش تنگ شده بود‪ .‬برای نخستین بار به‌نظرم آمد كه انگار دیگر‬ ‫او را دوست دارد و برایش یك موجود خنثی نیست‪ .‬برایش شده یك‬ ‫فرد؛ یك عضو خانواده‪ .‬یكی كه حاال می‌تواند به او محبت كند و از‬ ‫او محبت ببیند‪ .‬این لحظه‪ ،‬لحظه‌ای بود كه خیالم را راحت كرد؛‬ ‫لحظه‌ای كه بهم فهماند حتی اگر هم قرار باشد برای او تقسیم‬ ‫شوی‪ ،‬چیز جدیدی به زندگی‌اش آورده‌ای‪ .‬یك حجم زیاد از محبتی‬ ‫كه جور دیگری است‪ ،‬البد كمی دوستانه‌تر؛ یك محبت برادرانه كه‬ ‫دوطرفه می‌شود حتما‪ .‬من به زندگی پسرم «دوست داشتن» و‬ ‫«دوست داشته شدن» جدید را اضافه كرده بودم‪ .‬یك رابطه كه‬ ‫مثل همه رابطه‌های دیگر سختی‌های خودش و البته شیرینی‌های‬ ‫خودش را دارد البد‪ .‬ولی باالخره رابطه است‪ .‬باهم بودن و محبت‬ ‫دیدن است‪.‬‬ ‫در این زمانه‌ای كه آدم‌ها روزبه‌روز تنهاتر می‌شوند‪ ،‬یك رابطه هم‬ ‫یك‌رابطه است‪ ،‬مخصوصا رابطه‌ای كه احتمال ماندگاری‌اش بیشتر‬ ‫است‪ .‬امید؛ من به این ماندگاری امید بیشتری دارم‪ .‬برای هم بمانند‬ ‫كاش‪ .‬با هم بخندند و گریه كنند كاش‪ .‬به هم محبت كنند كاش‪،‬‬ ‫لحظه‌ها و روزها و سال‌ها‪.‬‬ ‫تو ‪ ...‬او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ‪ ...‬او می زاید و تو‬ ‫برای فرزندش نام انتخاب می كنی‪ ...‬او درد می كشد و تو نگرانی‬ ‫كه كودك دختر نباشد‪ ...‬او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان‬ ‫بهشتی را می بینی‪ ...‬او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر‪....‬‬ ‫***‬ ‫اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست او جانشین همه‬ ‫نداشتن هاست‪.‬‬ ‫***‬ ‫عاقالنه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی‪.‬‬ ‫***‬ ‫اگر مثل گاو گنده باشی‪ ،‬میدوشنت‪ ،‬اگر مثل خر قوی باشی‪،‬بارت‬ ‫می كنند‪ ،‬اگر مثل اسب دونده باشی‪،‬سوارت می شوند‪ ...‬فقط از‬ ‫فهمیدن تو می ترسند‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫‪15‬‬

‫ِ‬ ‫نادرست رایج در روانشناسی موفقیت‬ ‫باورهای‬ ‫یکی از نظریات مرتبط با نگرش روان شناسی مثبت نظریه کلیفتن و‬ ‫نلسن‪ ،‬دو تن از متخصصان روان شناسی مثبت‪ ،‬است که در این مطلب‬ ‫سعی می کنیم با بیان مثال هایی از نویسنده‪ ،‬این موضوع را شفاف تر‬ ‫بررسی کنیم و آن را هرچه بهتر بسط و گسترش دهیم‪.‬‬ ‫از نظر این متخصص چهار باور نادرست در بشر امروزی وجود‬ ‫دارد که می توان گفت او را بازیچه خود کرده است‪:‬‬ ‫‪ -1‬مردم فکر می کنند مشخص کردن یا تصحیح کردن یک نقطه ضعف‪،‬‬ ‫باعث قوی تر شدن فرد یا سازمان می شود‪.‬‬ ‫‪ -2‬مردم تصور می کنند نقاط ضعف متضاد نقاط قوتند و با شناختن‬ ‫خود‪ ،‬ضعف ها به قوت تبدیل خواهندشد‪.‬‬ ‫‪ -3‬به باور افراد‪ ،‬نیازی به پروراندن توانمندی ها نیست؛ چون‬ ‫توانایی ها به طور طبیعی شکل می گیرند و رشد می کنند‪.‬‬ ‫‪ -4‬مردم اعتقاد دارند دستیابی به یک دیدگاه توانمند محور در زندگی‪،‬‬ ‫به این معناست که می توانند هر کاری را که به ذهنشان رسید‪ ،‬انجام‬ ‫دهند و فرض بر این است که هرکس اگر اراده داشته باشد و تالش کند‪،‬‬ ‫می تواند به هر چیزی برسد‪ ،‬اما این باور هم نادرست است؛ زیرا هرکس‬ ‫فقط مجموعه ای از توانمندی ها را دارد که منحصر به فرد است و احتماال‬ ‫وی را فقط در یک زمینه موفق می کند‪ ،‬نه در همه زمینه ها‪.‬‬ ‫به خاطر دارم یک سال در خانه مان کلی مهمان جمع شده بو د و‬ ‫یکی از مهمان ها که بسیار هم حراف بود و اجازه صحبت کردن به‬ ‫جمع را نمی داد‪ ،‬در حال اظهار فضل بود و مدام از فضایل خود تعریف‬ ‫می کرد که در این هنگام ناگهان چیزی به ذهن من خطور کرد و آن‪،‬‬ ‫این بود که به قدری بدی و خالف ارزش های انسانی رفتارکردن در‬ ‫خودی خوبی‬ ‫جامعه عادی شده است که برخی از مردم‪ ،‬بدی نکردن را‬ ‫ِ‬ ‫می دانند؛ به این نحو که مثال بستن کمربند ایمنی را جزو فضایل‬ ‫اخالقی خود می شمارند یا مثال خانواده ای که فرزند معتاد دارند‪ ،‬به‬ ‫محض رهایی فرزندشان از اعتیاد‪ ،‬همه اقوام و خانواده در جست و جوی‬ ‫همسری برای او هستند و تصور می کنند که برطرف شدن این ضعف در‬ ‫فرد‪ ،‬نقطه قوتی است که به وسیله آن می توانند مسئولیت های بیشتری‬ ‫را بر دوش او بگذارند‪.‬‬ ‫در صورتی که این تصور‪ ،‬بسیار غلط و آسیب زاست؛ زیرا هرگز بر‬ ‫طرف شدن یک نقص اخالقی‪ ،‬موجب باالرفتن توانایی و مهارت در انسان‬ ‫نمی شود‪ ،‬گرچه می تواند مقدمات آن را فراهم کند‪ .‬مانند افرادی که‬ ‫کمربند ایمنی خود را می بندند‪ ،‬اما باز هم ممکن است دیگر مقررات‬ ‫راهنمایی و رانندگی را زیر پا بگذارند‪.‬همچنین این تصور‪ ،‬نگرشی اشتباه‬ ‫به انسان می دهد و وی را دچار سوگیری می کند؛ یعنی این طور گفته‬ ‫می شود که کسانی که توانایی های برجسته ای دارند‪ ،‬ضعفی ندارند و همه‬ ‫ضعف های آن ها پوشیده است!‬ ‫به این مثال توجه کنید؛ شخصی در اجتماع بسیار سرشناس است و‬ ‫توانایی های زیادی در کسب و کار دارد و به همین دلیل همه مردم شهر‬ ‫او را الگوی کاملی می دانند و انتظار دارند که وی از همه نظر کامل باشد‬ ‫که رولف دوبلی‪ ،‬نویسنده کتاب «هنر شفاف اندیشیدن»‪ ،‬در کتابش این‬ ‫امر را «الگوی کامل» نامیده است و آن را سوگیری ذهن می داند‪ .‬از آن‬ ‫طرف هم چه بسا افرادی که می بینیم علی رغم وجود ضعف هایی که در‬

‫خود دارند‪ ،‬انسان های وارسته ای هستند‪.‬‬ ‫یادم می آید کارگری را در یکی از انبارهای اجناسم استخدام کرده بودم‬ ‫که بسیار به او اعتماد داشتم و بعدا هم متوجه شدم که وی معتاد به‬ ‫مواد مخدر است‪ ،‬اما برخالف این عادت‪ ،‬هیچ وقت او از من دزدی نکرد و‬ ‫همیشه هم کارهایش را به درستی انجام می داد؛ در صورتی که من بسیار‬ ‫دیده ام افرادی را که اعتیاد یا نقطه ضعف دیگری نداشتند‪ ،‬اما چک های‬ ‫برگشتی شان هنوز بعد از سال ها نزد من است‪.‬‬ ‫این اشکالی است که در سازمان های ما هم وجود دارد‪ .‬در بسیاری‬ ‫از سازمان هایی که در آن ها حضور داشته ام‪ ،‬یکی از افتخارات مدیر‬ ‫جدید این بوده که مثال موقع آمدن او‪ ،‬این شرکت ‪ 1000‬نفر کارمند‬ ‫داشته است و االن ‪ 500‬کارمند دارد؛ یعنی او نقطه قوت خود را فقط کم‬ ‫کردن نیرو می دانست؛ در صورتی که تعدیل نیرو هیچ کمکی به رشد‬ ‫یک سازمان نمی کند؛ چون به قول یکی از کارشناسان‪ ،‬در یک سازمان‬ ‫کژکارکرد‪ ،‬جذب نیرو با استفاده از رابطه های ناسالم شکل می گیرد و‬ ‫تعدیل نیروهای منابع انسانی هم به همین صورت بوده و بهتر است به‬ ‫جای این امر‪ ،‬ما به تقویت و رشد سازمان و بهبود عرضه و تولید آن فکر‬ ‫کنیم و بعد به فکر تعدیل نیرو باشیم‪.‬‬ ‫همچنین این باورهای اشتباه در بسیاری از کتب و آموزه های مکاتب‬ ‫انحرافی که این روزها بسیاری از افراد‪ ،‬آن ها را مکاتب خودشناسی‬ ‫می دانند‪ ،‬مشاهده می شود که در آن ها‪ ،‬فقط به تشخیص ضعف های‬ ‫روانی انسان می پردازند و آن چنان او را در این ضعف ها غرق می کنند‬ ‫که فرد دچار افسردگی شدید می شود و جالب است که در این مکاتب‪،‬‬ ‫همین افسردگی شدید را به بیرون ریزی تشبیه می کنند و این گونه برای‬ ‫او این باور با به وجود می آورند که ما با شناخت ضعف هایمان بهبود پیدا‬ ‫می کنیم‪ ،‬در حالی که این طور نیست؛ چون ما نمی توانیم به یک بوکسور‬ ‫فقط ضعف های او را نشان دهیم‪ ،‬مثال ضعف دفاعش را برطرف کرده و‬ ‫با همین تکنیک او را در مسابقات پیروز کنیم؛ چون پیروزی یک بوکسور‬ ‫با توان ضربه هایی که می زند حاصل می شود‪ ،‬نه صرفا با دفاع کردن؛‬ ‫البته یادمان باشد نه اینکه شناخت نقاط ضعف فایده ای ندارد‪ ،‬اما چیزی‬ ‫که باعث رشد و بهبود سبک زندگی یک نفر می شود‪ ،‬فضائل اخالقی و‬ ‫نقاط قوت او هستند‪.‬‬ ‫در خاطر دارم روزی یکی از شرکای کاری ام در کار به من خیانت کرده‬ ‫بود و مقداری هم پول دست من داشت‪ .‬به استادم این موضوع را گفتم و‬ ‫او گفت که خیانت آن آدم در حق تو‪ ،‬به خودش مربوط می شود و من‬ ‫حق ندارم در قبال آن خیانت‪ ،‬پولی را که او دست من امانت دارد‪ ،‬به وی‬ ‫پس ندهم‪ .‬در واقع شناخت خودم در این شرایط بود که می خواستم کار‬ ‫آن شخص را با رفتاری مثل خودش جبران کنم؛ اما بنابر گفته استادم‪،‬‬ ‫من پول را به وی برگرداندم که بسیار در رشد روانی و روحانی من‬ ‫تاثیرگذار بود‪.‬‬ ‫البته نمی توانیم بگوییم شناخت یک ضعف‪ ،‬مثل بخشیدن آن آدم‬ ‫می توانست به رشد من کمک کند‪ ،‬چون من باید پول را هم به آن آدم‬ ‫بر می گرداندم تا بگویم روی توانایی های خودم کار کرده و آن را تقویت‬ ‫کرده ام‪.‬‬


‫‪16‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫‪...‬آیا خداوند شر را آفریده است؟‬ ‫روزی یک استا د دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به‬ ‫مبارزه بطلبد‪ .‬او پرسید‪:‬‬ ‫"آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد‪ ،‬آفریده است؟"‬ ‫دانشجویی شجاعانه پاسخ داد‪" :‬بله‪".‬‬

‫شیئی است که انرژی آن را انتقال می دهد‪ .‬بدون گرما‪ ،‬اشیاء‬ ‫بی حرکت هستند‪ ،‬قابلیت واکنش ندارند‪ .‬پس سرما وجود ندارد‪.‬‬ ‫ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم‪".‬‬ ‫دانشجو ادامه داد‪" :‬و تاریکی؟"‬ ‫استاد پاسخ داد‪" :‬تاریکی وجود دارد‪".‬‬

‫استاد پرسید‪" :‬هر چیزی را؟"‬

‫دانشجو گفت‪:‬‬

‫پاسخ دانشجو این بود‪" :‬بله هر چیزی را‪".‬‬ ‫استاد گفت‪" :‬در این حالت‪ ،‬خداوند شر را آفریده است‪ .‬درست‬ ‫است؟ زیرا شر وجود دارد‪".‬‬

‫"شما باز هم در اشتباه هستید‪ ،‬آقا‪ .‬تاریکی فقدان کامل نور‬ ‫است‪ .‬شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید‪ ،‬اما تاریکی را‬ ‫نمی توانید مطالعه کنید‪.‬‬

‫برای این سوال‪ ،‬دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند‪ .‬استاد از‬ ‫این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که‬ ‫ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است‪.‬‬

‫منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن‬ ‫طبق طول امواج نور‪ ،‬نور می تواند تجزیه شود‪.‬‬

‫ناگهان‪ ،‬یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت‪" :‬استاد‪،‬‬ ‫ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"‬ ‫استاد پاسخ داد‪" :‬البته‪".‬‬

‫و سرانجام دانشجو پرسید‪:‬‬ ‫‪" -‬و شر‪ ،‬آقا‪ ،‬آیا شر وجود دارد؟‬

‫دانشجو پرسید‪" :‬آیا سرما وجود دارد؟"‬ ‫استاد پاسخ داد‪" :‬البته‪ ،‬آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"‬ ‫دانشجو پاسخ داد‪:‬‬ ‫"البته آقا‪ ،‬اما سرما وجود ندارد‪ .‬طبق مطالعات علم فیزیک‪ ،‬سرما‬ ‫عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی می توان مطالعه‬ ‫کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک‬

‫خداوند شر را نیافریده است‪ .‬شر فقدان خدا در قلب افراد است‪،‬‬ ‫شر فقدان عشق‪ ،‬انسانیت و ایمان است‪ .‬عشق و ایمان مانند گرما‬ ‫و نور هستند‪ .‬آنها وجود دارند‪ .‬فقدان آنها منجر به شر می شود‪".‬‬ ‫و حاال نوبت استاد بود که ساکت بماند‪.‬‬ ‫نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود‪.‬‬

‫* مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت‪،‬‬

‫سخن بزرگان‬

‫خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد‪.‬‬

‫* من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم‪.‬‬ ‫زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!‬

‫تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را‬ ‫توضیح دهیم‪".‬‬

‫ابن سینا‬

‫* لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود‪،‬‬ ‫می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود‪ ،‬شکست‬ ‫نارسیس‬ ‫دهد‪.‬‬

‫جورج برنارد شاو‬ ‫* آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق می گردد‬ ‫ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است‬ ‫زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور می کند‪.‬‬ ‫مونتسکیو‬


17

Friday Sep. 02. 2016, No. 96

1395 ‫ شهریور‬13 ‫ جمعه‬،96 ‫گپی با مهاجرین شماره‬

Why Do I like Retirement!!! Question: How many days in a week? Answer: 6 Saturdays, 1 Sunday *** Question: When is a retiree’s bedtime? Answer: Three hours after he falls asleep on the couch. *** Question: How many retirees to change a light bulb? Answer: Only one, but it might take all day. *** Question: What’s the biggest gripe of retirees? Answer: There is not enough time to get everything done. *** Question: Why don’t retirees mind being called Seniors? Answer: The term comes with a 10% discount. *** Question: Among retirees what is considered formal attire? Answer: Tied shoes. *** Question: Why do retirees count pennies? Answer: They are the only ones who have the time. *** Question: What is the common term for someone who enjoys work and refuses to retire? Answer: NUTS! *** .‫یافت می شود‬ *** ‫ بدبخت تر از کسی است که‬،‫* کسی که از هیچ کس خوشش نمی آید‬ .‫هیچ کس دوستش ندارد‬ *** .‫ اما روزی آنها را به داخل النه نمی ریزد‬،‫* خدا روزی ده پرندگان است‬ *** .‫ خود اشتباه دیگری است‬،‫* اشتباه را تصحیح نکردن‬

Question: Why are retirees so slow to clean out the basement, attic or garage? Answer: They know that as soon as they do, one of their adult kids will want to store stuff there. *** Question: What do retirees call a long lunch? Answer: Normal . *** Question: What is the best way to describe retirement? Answer: The never ending Coffee Break. *** Question: What’s the biggest advantage of going back to school as a retiree? Answer: If you cut classes, no one calls your parents. *** Question: Why does a retiree often say he doesn’t miss work, but misses the people he used to work with? Answer: He is too polite to tell the whole truth. *** And, my very favorite.... Question: What do you do all week? Answer: Monday through Friday, NOTHING..... Saturday & Sunday, I rest.

‫سخنان زیبا‬ .‫* مردم هرگز خوشبختی خود را نمی شناسند‬ ...‫اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست‬ *** ...‫ اما حتمی است‬،‫* رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد‬ *** ‫* غیرممکن کلمه ای است که فقط در فرهنگ لغت انسانهای احمق‬


‫‪18‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫حکایت «چوپان دروغگو» به روایت «احمد شاملو»‬ ‫کمتر کسی است از ما که داستان «چوپان دروغگو» را نخوانده یا نشنیده‬ ‫باشد‪ .‬خاطرتان باشد این داستان یکی از درس‌های کتاب فارسی ما در‬ ‫آن ایام دور بود‪ .‬حکایت چوپان جوانی که بانگ برمی‌داشت‪« :‬آی گرگ!‬ ‫گرگ آمد» و کشاورزان و کسانی از آنهایی که در آن اطراف بودند‪ ،‬هر‬ ‫کس مسلح به بیل و چوب و سنگ و کلوخی‪ ،‬دوان دوان به امداد چوپان‬ ‫جوان می‌دوید و چون به محل می‌رسیدند اثری از گرگ نمی‌دیدند‪ .‬پس‬ ‫برمی‌گشتند و ساعتی بعد باز به فریاد «کمک! گرگ آمد» دوباره دوان‬ ‫دوان می‌آمدند و باز ردی از گرگ نمی‌یافتند‪ ،‬تا روزی که واقعا گرگ‌ها‬ ‫آمدند و چوپان هر چه بانگ برداشت که‪« :‬کمک» کسی فریاد رس او نشد‬ ‫و به دادش نرسید و الخ‪...‬‬ ‫«احمد شاملو» که یادش زنده است و زنده ماند‪ ،‬در ارتباط با مقوله‌ای‪،‬‬ ‫همین داستان را از دیدگاهی دیگر مطرح می‌کرد‪ .‬می‌گفت‪ :‬تمام عمرمان‬ ‫فکر کردیم که آن چوپان جوان دروغ می‌گفت‪ ،‬حال اینکه شاید واقعا‬ ‫دروغ نمی‌گفته‪ .‬حتی فانتزی و وهم و خیال او هم نبوده‪ .‬فکر کنید‬ ‫داستان از این قرار بوده که‪ :‬گله‌ای گرگ که روزان و شبانی را بی هیچ‬ ‫شکاری‪ ،‬گرسنه و درمانده آوارۀ کوه و دره و صحرا بودند از قضا سر از‬ ‫گوشۀ دشتی برمی‌آورند که در پس پشت تپه‌ای از آن جوانکی مشغول‬ ‫به چراندن گله‌ای از خوش‌ گوشت‌ترین گوسفندان وبره‌های که تا به حال‬ ‫دیده‌اند‪ .‬پس عزم جزم می‌کنند تا هجوم برند و دلی از عزا درآورند‪ .‬از‬ ‫بزرگ و پیر خود رخصت می‌طلبند‪.‬‬ ‫گرگ پیر که غیر از آن جوان و گوسفندانش‪ ،‬دیگر مردان و زنان را‬ ‫که آنسو ترک مشغول به کار بر روی زمین کشت دیده می‌گوید‪ :‬می‌دانم‬ ‫که سختی کشیده‌اید و گرسنگی بسیار و طاقت‌تان کم است‪ ،‬ولی اگر به‬ ‫حرف من گوش کنید و آنچه که می‌گویم را عمل‪ ،‬قول می‌دهم به جای‬ ‫چند گوسفند و بره‪ ،‬تمام رمه را سر فرصت و با فراغت خاطر به نیش‬ ‫بکشید و سیر و پر بخورید‪ ،‬ولی به شرطی که واقعا آنچه را که می‌گویم‬ ‫انجام دهید‪ .‬مریدان می‌گویند‪ :‬آن کنیم که تو می‌گویی‪ .‬چه کنیم؟‬ ‫گرگ پیر باران دیده می‌گوید‪ :‬هر کدام پشت سنگ و بوته‌ای خود‬ ‫را خوب مستتر و پنهان کنید‪ .‬وقتی که من اشارت دادم‪ ،‬هر کدام از‬ ‫گوشه‌ای بیرون بجهید و به گله حمله کنید؛ اما مبادا که به گوسفند و‬ ‫بره‌ای چنگ و دندان برید‪ .‬چشم و گوش‌تان به من باشد‪ .‬آن لحظه که‬ ‫اشاره کردم‪ ،‬در دم به همان گوشه و خفیه‌گاه برگردید و آرام منتظر‬ ‫اشارت بعد من باشید‪.‬‬ ‫گرگ‌ها چنان کردند‪ .‬هر کدام به گوشه‌ای و پشت خاربوته و سنگ و‬ ‫درختی پنهان‪ .‬گرگ پیر اشاره کرد و گرگ‌ها به گله حمله بردند‪.‬‬

‫ساعتی از رفتن مردان گذشته بود که باز گرگ پیر دستور حملۀ بدون‬ ‫خونریزی! را صادر کرد‪ .‬گرگ‌های جوان باز از مخفی‌گاه بیرون جهیدند و‬ ‫باز فریاد «کمک کنید! گرگ آمد» از چوپان جوان به آسمان شد‪ .‬چیزی‬ ‫به رسیدن دوبارۀ مردان چوب به دست نمانده بود که گرگ پیر اشارت‬ ‫پنهان شدن را به یاران داد‪ .‬مردان چون رسیندند باز ردی از گرگ ندیدند‪.‬‬ ‫باز بازگشتند‪.‬‬ ‫ساعتی بعد گرگ پیر مجرب دستور حمله‌ای دوباره داد‪ .‬این بار گرچه‬ ‫صدای استمداد و کمک‌خواهی چوپان جوان با همۀ رنگی که از التماس‬ ‫و استیصال داشت و آبی مهربان آسمان آفتابی آن روز را خراش می‌داد‪،‬‬ ‫ولی دیگر از صدای پای مردان چماق‌دار خبری نبود‪.‬‬ ‫گرگ پیر پوزخندی زد و اولین بچه برۀ دم دست را خود به نیش‬ ‫کشید و به خاک کشاند‪ .‬مریدان پیر چنان کردند که می‌بایست‪.‬‬ ‫از آن ایام تا امروز کاتبان آن کتابها بی‌آنکه به این «تاکتیک جنگی»‬ ‫گرگ‌ها بیندیشند‪ ،‬یک قلم در مزمت و سرکوفت آن چوپان جوان‬ ‫نوشته‌اند و آن بی‌چارۀ بی‌گناه را برای ما طفل معصوم‌های آن روزها‬ ‫«دروغگو» جا زده و معرفی کرده‌اند‪.‬‬ ‫خب این مربوط به آن روزگار و عصر معصومیت ما می‌شود‪ .‬امروز که‬ ‫بنا به شرایط روز هر کداممان به ناچار برای خودمان گرگی شده‌ایم! چه؟‬ ‫اگر هنوز هم فکر می‌کنید که آن چوپان دروغگو بوده‪ ،‬یا کماکان دچار آن‬ ‫معصومیت قدیم هستید و یا این حکایت را به این صورت نخوانده بودید‪.‬‬ ‫حاال دیگر بهانه‌ای ندارید‪.‬‬ ‫این حکایت را با تکه شعری از سروده‌های «شهیار قنبری» تمام‬ ‫می‌کنم‪ .‬او می‌گوید‪:‬‬ ‫هچ کسی گفت‪« :‬خدا وند شبان همه است‬ ‫و ربارداه را ات هت ردۀ سبز رهنمون خواهد بود‪».‬‬ ‫من شبان رمۀ خود بودم‬ ‫و کسی آن باال‬

‫خود شبان من معصوم نبود‪.‬‬

‫غفلت من رهم را از کف داد‬ ‫غفلت او شاید‬

‫چوپان جوان غافلگیر و ترسیده بانگ برداشت که‪« :‬آی گرگ! گرگ‬ ‫آمد» صدای دویدن مردان و کسانی که روی زمین کار می‌کردند به گوش‬ ‫گرگ پیر که رسید‪ ،‬ندا داد که یاران عقب‌نشینی کنند و پنهان شوند‪.‬‬

‫هم از ایندست مرا‬

‫گرگ‌ها چنان کردند که پیر گفته بود‪ .‬مردان کشت و زرع با بیل و‬ ‫چوب در دست چون رسیدند‪ ،‬نشانی از گرگی ندیدند‪ .‬پس برفتند و دنبالۀ‬ ‫کار خویش گرفتند‪.‬‬

‫رهم را‬

‫هم از ایندست تو را‬ ‫همه را ‪. . .‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬

‫‪19‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫مﺼرﻑ بادام زمینی سالمت ﻗلب را تﻀمین می کند‬ ‫به گفته محققان‪ ،‬مصرف بادام زمینی از قلب محافظت‬ ‫کرده و ریسک ابتال به بیماری عروق کرونر را کاهش‬ ‫می دهد‪.‬‬ ‫مصرف روزانه بادام زمینی فواید زیادی برای سالمت‬ ‫دارد که از آن جمله می توان به حفظ سالمت قلب تا‬ ‫تامین مواد مغذی فراوان برای بدن و کاهش ریسک‬ ‫بیماری عروق کرونر در جهت کنترل چاقی اشاره کرد‪.‬‬ ‫به گفته محققان‪ ،‬بادام زمینی عالوه بر محتوای چربی مونواشباع‬ ‫نشده‪ ،‬حاوی سایر مواد مغذی نظیر ویتامین ‪ ،E‬فوالت‪ ،‬پروتئین و‬ ‫منگنز است که همگی موجب بهبود سالمت قلب می شوند‪.‬‬ ‫شماری از مطالعات جدید نشان می دهند بادام زمینی غنی از‬

‫آنتی اکسیدان نیز هست و زنانی که حداقل‬ ‫در هفته ‪ 30‬گرم بادام زمینی یا کره بادام‬ ‫زمینی می خورند ‪ 25‬درصد کمتر در معرض‬ ‫ریسک ابتال به سنگ کیسه صفرا هستند‪.‬‬ ‫به گفته کارشناسان تغذیه‪ ،‬می توان با مصرف‬ ‫کره بادام زمینی به جای کره یا گنجاندن آن‬ ‫در ساالدها و پیش غذاها‪ ،‬مصرف منظم بادام‬ ‫زمینی را حفظ کرد‪.‬‬ ‫همچنین به گفته متخصصان‪ ،‬افرادی که حداقل دو بار در هفته‬ ‫مغزهای آجیلی می خورند‪ ،‬کمتر از دیگران دچار اضافه وزن‬ ‫می شوند‪.‬‬

‫‪Daneshmand Magazine‬‬

‫مجله هﻔتگی‬ ‫هفتکی‬

‫‪Persian, Weekly‬‬

‫‪For Western Canada‬‬

‫آموزشی‪ ،‬علمی‪ ،‬فرهنگی‬ ‫به زبان فارسی‪ ،‬ویژه غرب کانادا‬

‫مجله دانشمند را می توانید هر هفته‬ ‫از طریق وب سایت نیز مطالعه کنید‪:‬‬

‫‪www.Daneshmand.Ca‬‬

‫‪Tel: 604.913.0399‬‬ ‫‪Fax: 604.913.0390‬‬ ‫‪Email: Info @ Daneshmand. Ca‬‬ ‫‪www. Daneshmand. Ca‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،96‬جمعه ‪ 13‬شهریور ‪1395‬‬ ‫راﯾﮕﺎن در دﺳﺘﺮس ﺷﻤﺎﺳﺖ‬ ‫ﺑﯿﺴﺘﻤﯿﻦ ﺷﻤﺎره ﻣﻨﺘﺸﺮ و اﮐﻨﻮن ﺑﻪ‬

‫‪20‬‬

‫‪Friday Sep. 02. 2016, No. 96‬‬

‫ﺑﺎﻣﺎﺑﺎﺷﯿﺪﺗﺎﮔﻢﻧﺸﯿﺪ‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.