Immigrants 89

Page 1

‫‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪89‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫‪1‬‬

‫گﭙی با مهاجرین‬

‫شماره ‪ ،89‬سال دهم‪ 14 ،‬آﺫر ‪1393‬‬ ‫‪Issue 89, Vol. 10, Dec. 05. 2014‬‬ ‫فصل نامه‪ ،‬رایگان‬


‫‪2‬‬

‫گﭙــی بــا مهــاجـرین‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫‪Chatting with Immigrants - Bilingual Monthly Magazine‬‬ ‫‪AHOURA SERVICES CENTRE‬‬

‫مرکز خدمات اهـورا‬ ‫کادر متخصﺺ ما آماده ارائه خدمات زیر می باشد‪:‬‬

‫‪Email: sahourai@yahoo.com‬‬ ‫‪Tel: 604- 783- 0955‬‬ ‫‪Fax: 1-888-439-2522‬‬

‫ماهنامه گﭙی با مهاجرین‬ ‫ناشر‪:‬‬

‫سیما اهورائی‬

‫سردبیر‪:‬‬

‫آویسا ایزدی‬

‫ویراستار و مترجم‪ :‬آویسا ایزدی‪ ،‬مریم سمنانیان‬ ‫مدیر تولید و روابط عمومی و تبلیغات‪ :‬فرین آینه ساز‬

‫همکاران افتخاری‪ :‬مهندس محمد عمادی‬ ‫رامین بهرامی (‪)Copies Depot‬‬

‫* زبان انگلیسی ‪IELTS‬‬ ‫* فارسی‬ ‫* فرانسه‬ ‫* ریاضی‪ ،‬فیزیک‪ ،‬شیمی‬

‫تعمیرات کامﭙیوتر‬

‫آموزش کار با کامﭙیوتر‬

‫امور تایﭗ و ترجمه‪:‬‬

‫تایﭗ و ویرایش متون‪) ،‬کتاب‪ ،‬جزوه‪ ،‬بروشور( انگلیسی‬ ‫و فارسی‪ ،‬ترجمه از فارسی به انگلیسی و بالعکس‬

‫خدمات سکنی گزینی جهت تازه واردین‪:‬‬ ‫‪ -1‬مترجم همراه‬

‫‪ -2‬تکمیل فرمهای اداری و دولتی از قبیل ‪SIN, MSP, Citizenship‬‬

‫‪ -3‬رزومه نویسی‬

‫‪ -4‬مشاوره و پرکردن فرم های مهاجرتی )و اخذ ویزای توریستی(‬ ‫تﺤت نﻈر مشاور مهاجرتی مجاز‬ ‫‪ -5‬آموزش کتاب ‪ Citizenship‬و آمادگی برای قبولی در امتﺤان‬ ‫‪ -6‬ارائه سایر اطالعات ضروری جهت اسکان راحت تر تازه واردین‬

‫تﻠفن‪:‬‬

‫امور ﺣسابداری‪:‬‬ ‫تکمیل فرمهای مالیاتی پایان سال‬ ‫‪Book Keeping‬‬

‫امور تبﻠیﻐاتی‪:‬‬ ‫طراحی بیزنس کارت‪ ،‬لوگو‬ ‫آگهی تبلیغاتی‬

‫طراحی وب سایت‬

‫‪۶٠٤-٧٨٣-٠٩۵۵‬‬

‫فاکﺲ‪١-٨٨٨-٤٣٩-٢۵٢٢ :‬‬ ‫ایمیل‪sahourai@yahoo.com :‬‬

‫خبرنگار و عکاس مجله‪ :‬ساالر شهنواز‬

‫چاپخانه‪:‬‬

‫‪COPIES DEPOT‬‬

‫هیئت تﺤریریه گﭙی با مهاجرین‬ ‫فرین آینه ساز‪ ،‬آویسا ایزدی‪ ،‬نازی لطفی‪ ،‬صنم سپهری‪،‬‬ ‫مهین خدابنده‪ ،‬مهرویه مغزی‪ ،‬علی نسیم‪ ،‬سوسن اسکافی‪،‬‬ ‫درین‪ ،‬علیرضا فدایی‪ ،‬مریم سمنانیان‪ ،‬رهگشا‬

‫عالقمندان مﺠﻠه " گﭙی با مهاجرین"‬

‫می توانند این نشریه را از طریق سایت‬ ‫‪WWW. DANESHMAND.CA‬‬ ‫مﻄالعه بفرمایند‬

‫‪Designed by: Daneshmand.ca‬‬

‫تایﭗ و صفﺤه آرائی‪ :‬سیما اهورائی‬

‫امور سرمایه گﺬاری‬ ‫ﺣساب بازنشستگی ‪RRSP‬‬ ‫ﺣساب تﺤصیﻠی فرزندان ‪RESP‬‬ ‫وام مسکن‬ ‫امور بیمه کوتاه و بﻠند مدت‬ ‫بیمه مسافرت‬ ‫سوپرویزا‬

‫تدریﺲ خصوﺻی‪:‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪3‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫کریسمس را به تمام هموطنان خود بخصوص هموطنان‬ ‫مسیحی تبریک گفته و برای آنها آرزوی شادکامی و موفقیت دارم‪.‬‬

‫یادداشت ناشر‬ ‫درود خدمت خوانندگان عزیز‬ ‫با تشکر از لطف عزیزانی که ما را با مقاله های‬ ‫خودشان یاری می دهند‪ ،‬باشد که خوانندگان‬ ‫محترم بتوانند از این مطالب استفاده نمایند‪.‬‬ ‫درباره کریسمس و سال نو میالدی چه میدانید؟‬ ‫برگزاری جشن های سال نو میالدی و میالد حضرت عیسی مسیح‬ ‫در جوامع گوناگون اندکی تفاوت دارند‪ .‬سال نو میالدی و جشن میالد‬ ‫حضرت مسیح را ارامنه جهان‪ ،‬مثل فرقه های مختلف‪ ،‬در اصل به یک‬ ‫صورت انجام می دهند‪ .‬تنها تفاوت در تاریخ برگزاری وال دت حضرت‬ ‫مسیح است‪ .‬مسیحیان ارتدکس و کلیساهای ملی و شرق‪ ،‬بنا بر اعتقادات‬ ‫مسیحیان اولیه‪ ،‬روز ششم ژانویه‪ ،‬و مسیحیان کاتولیک و پروتستان روز‪24‬‬ ‫دسامبر را به عنوان میالد آن حضرت تلقی می کنند‪.‬‬

‫ﺻدور بیمه پزشکی‬ ‫بیمه مسافرتی‬

‫سوپر ویزا برای والدین‬

‫" این بیمه برای درخواست ویزا اجباریست"‬

‫در این ماه‪ ،‬روز ‪ 30‬آذر مصادف با شب یلدا است‪ .‬شب یلدا یا‬ ‫«شب چله» شب اول زمستان و درازترین شب سال بوده‪ .‬و فردای‬ ‫آن با دمیدن خورشید‪ ،‬روزها بلندتر شده و تابش نور ایزدی افزونی‬ ‫می یابد‪ .‬این بود که ایرانیان باستان‪ ،‬آخر پاییز و اول زمستان را‬ ‫شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن‬ ‫بزرگی بر پا می کردند‪ .‬آیین شب یلدا یا شب چله‪ ،‬خوردن آجیل‬ ‫مخصوص‪ ،‬هندوانه‪ ،‬انار و شیرینی و میوه های گوناگون است که همه‬ ‫جنبه نمادی دارند و نشانه برکت‪ ،‬تندرستی‪ ،‬فراوانی و شادکامی هستند‪.‬‬ ‫در این شب فال گرفتن از دیوان حافظ مرسوم است‪ .‬این جشن بزرگ‬ ‫ایرانی را به همه فارسی زبانان عزیز پیشاپیش تبریک می گوییم‪.‬‬ ‫همه با هم دست به دعا برمی داریم که «خدایا‪ ،‬یاری کن تا تمام‬ ‫ممالک از جنگ و خونریزی و اقتصاد نابسامان نجات یابند‪».‬‬ ‫(الهی ـ آمین)‬

‫سیما اهورایی‬

‫بهترین کیفیت‪ ،‬مﻄﻠوب ترین قیمت در خدمات‬

‫"خانـه مـا"‬ ‫سرویسهای زیر جهت سالمندان عزیز اراﺋه می شود‪:‬‬ ‫•‬

‫خیاطی و انجام انواع تعمیرات لباس‬

‫•‬

‫کوتاه کردن مو و آرایش صورت‬

‫•‬

‫همراهی جهت انجام امور پزشکی و غیرپزشکی از قبیل خرید روزانه‬

‫•‬

‫نﻈافت منزل )شستشوی البسه و تعویﺾ مالفه( و نﻈافت حیاﻁ‬

‫•‬

‫هم صﺤبتی ‪Companionship‬‬

‫•‬

‫انجام امور خارج از منزل‪ :‬از قبیل امور بانکی و مراجعه به پستخانه‬

‫•‬

‫انجام امور اداری‪ ،‬پر کردن فرمهای اداری‪ ،‬نامه نگاری‪ ،‬ترجمه و امور مشابه‬

‫•‬

‫نگهداری و مراقبت از سگ و گربه شما در زمان مسافرت‬

‫•‬

‫آموزش کامﭙیوتر به زبان ساده‬

‫دارای گواهینامه و مجوزهای زیر‪:‬‬ ‫‪Member of Peer Counselling of BC‬‬ ‫‪Social Worker Training Certificate‬‬ ‫‪Food Safe Certificate‬‬ ‫‪First aid Certificate‬‬

‫پرهام اوشیدری تﻠفن تماس‪٧٧٨ -٢٨٨-٧۶۵٧:‬‬ ‫پدرام اوشیدری تﻠفن تماس‪۶٠٤-٧٨١-٤٠٧٩ :‬‬

‫تلفن "خانه ما"‬ ‫در خدمت شماست‬ ‫‪Email: hometoinfo@gmail.com‬‬ ‫‪6049133941‬‬


Friday Dec.05. 2014, No. 89

1393 ‫ آذر‬14 ‫ جمعه‬،89 ‫گپی با مهاجرین شماره‬

4

Culture The History of Christmas December 25th

The word Christmas comes from the old English «Cristes maesse» meaning Christ’s Mass. The Holiday celebrates the birth of Jesus Christ. The actual birthday of Jesus is not known; therefore, the early Church Fathers in the 4th century fixed the day around the old Roman Saturnalia festival (17 21 December), a traditional pagan festivity. The caroling, the gifts, the feast, and the wishing of good cheer to all - these ingredients came together to create that special Christmas atmosphere. By the middle ages gift giving was accepted. Before then it was more common to exchange gifts on New Year’s Day or Twelfth Night. Santa Claus is known by British children as Father Christmas. Children write letters to Father Christmas detailing their requests, but instead of dropping them in the mailbox, the letters are tossed into the fireplace. The draft carries the letters up the chimney, and theoretically, Father Christmas reads the smoke. Gifts are opened Christmas afternoon. The custom of singing carols at Christmas is also of English origin. During the middle ages, groups of serenaders called waits would travel around from house to house singing ancient carols and spreading the holiday spirit.

Joke

I had the opportunity to interview a

90 year old woman. She told me the following: “For better digestion I drink beer, in the case of appetite loss I drink white wine, in the case of low blood pressure I drink red wine, in the case of hight blood pressure I drink scotch, and when I have a

The hanging of greens, such as holly and ivy, is a British winter tradition with origins far before the Christian era. Greenery was probably used to lift sagging winter spirits and remind the people that spring was not far away. The custom of kissing under the mistletoe is descended from ancient Druid rites. The decorating of Christmas trees, though primarily a German custom, has been widely popular in England since 1841 when Prince Albert had a Christmas tree set up in Winds or Castle for his wife Queen Victoria, and their children. It all comes into focus at Christmas. It’s a tender time. We grow cautious because we open ourselves to love. We exchange gifts, but what those presents really say is «I love you.» Makes some folks uncomfortable to say or hear these words. Maybe it’s because they never learned the secret of the giving heart.

cold I drink schnapps.” When do you drink water?” I asked. “I’ve never been that sick!” *** Cook: “Do you want me to cut this pizza into six or eight pieces?” Man: “You’d better make it six... I don’t think I can eat eight pieces!”


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫‪5‬‬

‫پروفسور منوچهر جعفریان‬ ‫پروفسور منوچهر جعفریان‪ ،‬متخصص و‬ ‫پژوهشگر برجسته علوم تغذیه بعد از ‪ 45‬سال‬ ‫دوری‪ ،‬به وطن بازگشته و حاصل یافته‌های‬ ‫علمی و آزمایشگاهی این محقق که نتیجه ‪25‬‬ ‫سال تالش مستمر اوست با خود آورده‪.‬‬ ‫یافته‌هایی که در ظاهر آنقدر ساده‌‌اند که‬ ‫عمل کردن به آنها شوخی به نظر می‌رسد‪.‬‬ ‫او می‌گوید تغذیه صحیح عامل اصلی سالمت‬ ‫و عادت غذایی غلط که در میان ایرانیان تبدیل‬ ‫به یک فرهنگ شده علت اصلی بیماری‌هاست‪.‬‬ ‫دنیا رژیم‌های الغری را مردود می‌داند‪ .‬غذاها ربطی به چاقی یا‬ ‫الغری ندارد‪ .‬تئوری«کم بخور الغر شوی» هنوز در ایران رایج است‬ ‫اما این تئوری در دنیا رد شده‪ .‬سوءتغذیه انسان را چاق می‌کند‪ .‬در‬ ‫اثر سوءتغذیه‌ای که ما در ایران داریم‪ ،‬هورمون‌هایی در بدن ترشح‬ ‫می‌شود و این هورمون‌ها باعث چاقی یا الغری می‌شوند‪ .‬امروزه‬ ‫آن رژیم‌های غذایی که دیگر در اروپا و در دنیا هم رد شده سبب‬ ‫کوتاهی عمر‪ ،‬ریزش مو و سلب سالمتی می‌شود؛ زیرا بدن افراد در‬ ‫اثر این رژیم‌ها چربی‌های باوفا را از دست می‌دهند و این چربی‌ها‬ ‫دو ماه بعد با عنوان «یو‌یو افکت» برمی‌گردند‪.‬‬ ‫برای سالمتی‌تان بخندید؛ ببخشید؛ فراموش کنید دکتر‬ ‫جعفریان می‌گوید‪« :‬خندیدن‪ ،‬بخشیدن‪ ،‬فراموش کردن سه‬ ‫عامل مهم برای سالمت روح و روان است‪».‬‬ ‫باید بیشتر از میوه‌جات و سبزیجات استفاده کنیم و از گوشت‬ ‫کمتر‪.‬‬ ‫ما دو نوع تغذیه داریم‪ :‬تغذیه جسم‪ ،‬تغذیه روح‪ .‬تغذیه جسم‬ ‫نیاز به همان پنج ماده غذایی شامل پروتئین‌ها‪ ،‬کربوهیدرات‌ها‪،‬‬ ‫چربی‌ها‪ ،‬ویتامین‌ها و امالح است‪.‬‬ ‫تغذیه روح‪ ،‬هم وابسته به پنج فاکتور است که شامل هدف‌دار‬ ‫بودن‪ ،‬اعتماد داشتن به دیگر انسان‌ها‪ ،‬اعتقاد‪ ،‬عشق و اراده است‪.‬‬ ‫جالب است بدانید طبق یافته‌های معتبر پروفسور‪ ،‬فقدان هریک‬ ‫از این پنج عامل روحی جذب غذا را در جسم دچار مخاطره کرده و‬ ‫موجب سوءتغذیه و بیماری می‌شود‪.‬‬

‫آزمایشگاه بفرستید‪ ،‬می‌بینید که سرشار از ویتامین‬ ‫ب‪ 1‬است‪.‬‬ ‫تمام امالح و نیاز بدن در پوست گندم است که این‬ ‫پوست جداسازی شده و در اختیار مرغ‌های خوشبخت‬ ‫قرار داده می‌شود‪ .‬آرد سفید زندگی را کوتاه می‌کند‪.‬‬ ‫ما در فرآیند آزمایشی در آزمایشگاه دو دسته موش‬ ‫را انتخاب کردیم‪ .‬به یک دسته آرد سفید دادیم‪ .‬همه‬ ‫موش‌ها بعد از دو هفته مردند‪ .‬اما به موش‌های دسته‬ ‫دوم در سالن دیگر گندم با سبوس داده شد بعد از‬ ‫دو هفته مشاهده کردیم همه می‌جهیدند‪ .‬اینجا ثابت‬ ‫می‌شود که آرد سفید کشنده است‪ .‬در کشور سوییس سبوس‌ گندم‬ ‫یا برنج در بسته‌های کوچک به قیمت یک فرانک فروخته می‌شود‪.‬‬ ‫در ایران مشاهده کردم که سبوس‌ها در کیسه‌های بزرگ مقابل‬ ‫نانوایی قرار دارد‪ .‬با خود گفتم چه نانوای ثروتمندی‪ ...‬از او پرسیدم‬ ‫چند گرمی از این سبوس‌ها به من می‌دهید گفت‪ :‬همه را بردارید‪.‬‬ ‫گفتم چه خوب من دیگر نمی‌روم سوییس‪ .‬نانوا گفت‪ :‬این کیسه را‬ ‫اینجا گذاشتیم که در زمستان از آن استفاده کنیم‪ .‬زمستان خانم‌ها‬ ‫به خاطر لغزندگی زمین می‌خورند‪ .‬ما این سبوس‌ها را کف زمین‬ ‫می‌پاشیم تا مردم زمین نخورند‪»...‬‬ ‫سبوس بدن‌مان را چربی‌زدایی می‌کند او تاکید می‌کند‪:‬‬ ‫«اگر مردم بدانند سبوس در زندگی روزمره چه خاصیتی دارد هرگز‬ ‫این برخورد را با این ماده حیاتی نخواهند داشت‪».‬‬ ‫سبوس چربی‌های اضافی را همراه صفرا می‌گیرد‪ .‬و از سیستم‬ ‫گوارش جدا می‌کند‪ .‬صفرا را به جای اول خود بازمی‌گرداند و چربی‬ ‫را دفع می‌کند‪ .‬سبوس بخورید و بعد از سه هفته به آزمایشگاه‬ ‫بروید‪ .‬خواهید دید که کلسترول شما چقدر پایین آمده است‪.‬سبوس‬ ‫را از نانوایی‌ها تهیه کنید و هر صبح در یک لیوان شیر حل کرده‬ ‫مصرف کنید‪ .‬بهترین سبوس در پوست سیب است که سرشار از‬ ‫پکتین است و اجازه نمی‌دهد عالوه بر چربی امالح خطرناک مثل‬ ‫سرب و جیوه در بدن باقی بماند‪.‬‬ ‫«سه» عاملی که عمر را کوتاه می‌کند‪ :‬به گفته پروفسور‬ ‫اثبات شده که چاقی‪ ،‬بی‌خوابی‪ ،‬و ناامیدی سه عاملی هستند که‬ ‫عمر را کوتاه می‌کنند‪.‬‬ ‫او در پایان تاکید می‌کند‪« :‬اگر می‌خواهید ‪ 120‬سال عمر کنید‬ ‫و سالم بمانید‪ ،‬شب‌ها بیشتربخوابید‪».‬‬

‫دکتر جعفریان به‌سبک غلط طبخ در ایران اشاره کرده و‬ ‫می‌گوید‪:‬‬

‫پنج عضو بدن هرگز نمی‌خوابند‪ :‬مغز‪ ،‬قلب‪ ،‬ریه‪ ،‬کبد‪ ،‬کلیه‌ها‬

‫«این طبخ غلط باعث شده سبوس و پوسته ارزشمند گندم یا‬ ‫برنج در ایران دور ریخته شود‪ .‬با دور ریختن پوسته گندم و برنج با‬ ‫دست خود این پل را خراب می‌کنیم‪ .‬اگر آب برنج آبکشی‌شده را به‬

‫شام غذای سنگین نخورید زیرا باعث می‌شود قلب با فشار‬ ‫بیشتری خون را پمپاژ کند و اعضایی که در طول شب باید استراحت‬ ‫کنند مجبور به کار باشند‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫سه داستان کوتاه‬ ‫دوست‬ ‫دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده بود سرباز به‬ ‫ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه‬ ‫مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده‬ ‫بود بیاورد؟‬ ‫ستوان جواب داد‪ :‬می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که‬ ‫ارزشش را داشته باشد‪ ،‬دوست تو احتماالً مرده و تو فقط زندگی‬ ‫خودت را به خطر می اندازی‪ .‬اما سرباز به طرز معجزه آسایی خودش‬ ‫را به دوستش رساند‪ ،‬او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر‬ ‫خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد‬ ‫وقتی جسد دوستش را با خود به سنگر آورد‪ ،‬فرمانده سرباز زخمی‬ ‫را نگاه کرد و گفت‪ :‬من گفته بودم ارزشش را ندارد‪ ،‬دوست تو مرده‬ ‫و روح و جسم تو مجروح و زخمی است‪.‬‬ ‫سرباز گفت‪ :‬ولی ارزشش را داشت!‬ ‫ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده‪.‬‬ ‫سرباز پاسخ داد‪ :‬بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت‪ ،‬زیرا وقتی‬ ‫من به او رسیدم‪ ،‬او هنوز زنده بود و به من گفت‪ :‬می دانستم که‬ ‫می آیی‪!...‬‬ ‫می دانی؟! همیشه نتیجه مهم نیست‪ .‬کاری که تو از سر‬ ‫عشق انجام می دهی مهم است‪ .‬مهم آن کسی است یا آن‬ ‫چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی‪.‬‬ ‫***************‬

‫جوانمرد‬ ‫َ‬ ‫شیوانا جعبه‌اى بزرگ پر ازمواد غذایى و سکه و طال را به خانه زنى‬ ‫با چندین بچه قد و نیم قد برد‪.‬‬ ‫زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از‬ ‫همسرش و گفت‪« :‬اى کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردى‬ ‫بودند‪ .‬شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و‬ ‫نصف صورتش را در حادثه ی کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى‬ ‫بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود‪.‬‬ ‫وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر‬ ‫کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سرکار آهنگرى‬

‫برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست‬ ‫و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود‪ .‬من هم که دیدم او دیگر به درد‬ ‫ما نمى‌خورد‪...‬‬ ‫برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون‬ ‫انداختیم تا الاقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم! با رفتن او‪ ،‬بقیه‬ ‫هم وقتى فهمیدند که وضع ما خراب شده‪ ،‬از ما فاصله گرفتند و‬ ‫امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت‬ ‫به آنها نیازداشتیم‪ .‬اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل‬ ‫معرفت بودند!‬ ‫شیوانا تبسمى کرد و گفت‪ :‬حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم!‬ ‫یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست‬ ‫تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟‬ ‫همین! شیوانا این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود‪ .‬در‬ ‫آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد‪ :‬راستى یادم رفت بگویم‬ ‫که دست راست و نصف صورت این فروشنده ی دوره گردهم سوخته‬ ‫بود!‬ ‫***************‬

‫بخشندگی‬ ‫مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید‪ :‬نمی دانم چرا مردم مرا‬ ‫خسیس می پندارند‪.‬‬ ‫کشیش گفت‪ :‬بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت‬ ‫نقل کنم‪.‬‬ ‫خوک روزی به گاو گفت‪ :‬مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز‬ ‫تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده‬ ‫هستی‪ .‬زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی‪.‬‬ ‫اما در مورد من چی؟‪...‬‬ ‫من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا‬ ‫سینه ام را‪ .‬حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن‬ ‫درست می کنند‪ .‬با وجود این کسی از من خوشش نمی آید‪ .‬علتش‬ ‫چیست؟‬ ‫می دانی جواب گاو چه بود؟ جوابش این بود‪ :‬شاید علتش این‬ ‫باشد که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم‪".‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪7‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫الفبای زندگی‬ ‫پذیرا باشید‬ ‫دیگران را همان گونه که هستند بپذیرید‪ ،‬حتی اگر برای‌تان‬ ‫مشکل باشد که عقاید‪ ،‬رفتارها و نظرات آنها را درک کنید‪.‬‬ ‫خودتان را جدا سازید‬ ‫خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهداف‌تان‬ ‫می‌شود جدا سازید‪.‬‬ ‫خلق کنید‬ ‫خانوا ده‌ای از دوستان و آشنایان‌تان تشکیل دهید و با آنها‬ ‫امیدها‪ ،‬آرزوها‪ ،‬ناراحتی‌ها و شادی‌هایتان را شریک شوید‪.‬‬ ‫تصمیم بگیرید‬ ‫تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید‪ .‬در آن صورت شادی‬ ‫راهش را به طرف شما پیدا می‌کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری‬ ‫برای شما رخ خواهد داد‪.‬‬ ‫کاوشگر باشید‬ ‫جستجو و آزمایش کنید‪ .‬دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن‬ ‫دارد و شما هم قادرید چیزهای زیادی را ارائه دهید‪ .‬هر زمان که‬ ‫کار جدیدی را آزمایش می‌کنید خودتان را بیشتر می‌شناسید‪.‬‬ ‫ببخشید‬ ‫ببخشید و فراموش کنید‪ .‬کینه فقط بارتان را سنگین‌تر می‌کند‬ ‫و الهام‌بخش ناخوشایندی است‪ .‬از باال به موضوع نگاه کنید و به‬ ‫خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند‪.‬‬ ‫رشد کنید‬ ‫عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید تا نتوانند مانع و‬ ‫سد راه شما برای رسیدن به اهداف‌تان شوند‪.‬‬ ‫امیدوار باشید‬ ‫به بهترین چیزها امید داشته باشید و هرگز فراموش نکنید که‬ ‫هر چیزی امکان‌پذیر است‪ ،‬البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته‬ ‫باشید و از خدا کمک بخواهید‪.‬‬

‫قسمت اول‬

‫نادیده بگیرید‬ ‫امواج منفی را نادیده بگیرید‪ .‬روی اهداف‌تان تمرکز کنید و‬ ‫موفقیت‌های گذشته را بخاطر بسپارید‪ .‬پیروزی‌های گذشته نشانه‬ ‫و رابطی برای موفقیت‌های آینده هستند‪.‬‬ ‫سفر کنید‬ ‫به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن‪ ،‬امکانات جدید را‬ ‫آزمایش کنید‪ .‬سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید‪،‬‬ ‫بدین‌صورت رشد خواهید کرد و احساس زنده بودن می‌کنید‪.‬‬ ‫بدانید‬ ‫بدانید که هر مساله‌ای هر چقدر هم که سخت و دشوار باشد در‬ ‫نهایت حل خواهد شد‪ .‬همان‌طور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار‬ ‫پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می‌آید‪.‬‬ ‫دوست بدارید‬ ‫اجازه دهید که عشق به جای نفرت‪ ،‬قلب‌تان را پر کند‪ .‬زمانی‬ ‫که نفرت در قلب شما ساکن است هیچ فضای خالی برای عشق‬ ‫وجود ندارد‪ ،‬اما موقعی که عشق در قلب‌تان ساکن است‪ ،‬تمام‬ ‫خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد‪.‬‬ ‫مدیر باشید‬ ‫بر زمان مدیریت داشته باشید‪ ،‬تا استرس و نگرانی کمتری‬ ‫شما را رنج دهد‪ .‬استفاده درست از زمان باعث می‌شود که روی‬ ‫موضوعات مهم بهتر تمرکز کنید‪.‬‬ ‫توجه کنید‬ ‫هرگز افراد فقیر‪ ،‬ناامید‪ ،‬رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید‬ ‫و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید از آنان دریغ‬ ‫نکنید‪.‬‬ ‫باز کنید‬ ‫چشم‌هایتان را باز کنید و به تمام زیبایی‌هایی که در اطراف‌تان‬ ‫وجود دارد نگاه کنید‪ .‬حتی در سخت‌ترین و بدترین شرایط‪،‬‬ ‫چیزهای زیادی برای سپاس‌گزاری وجود دارد‪.‬‬ ‫ادامه در شماره آینده‬


‫‪8‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫تاریخچه شب یلدا‬ ‫� ﻣﺎ را ز د�ﻦ ��ﯽ �ﻨﮓ ��ﺖ‬ ‫� ���ﯽ‪ � ،‬از د�ﻦ �ﻮ�ﻨﮓ ��ﺖ‬ ‫��ﻪ راه داد ا�ﺖ و آ� ���‬ ‫��� ��دن ا�ﺪر �ﻤﺎر ����‬

‫پیشتر‪ ،‬ایرانیان (مردم سراسر ایران‬ ‫زمین) روز پس از شب یلدا (یکم دی‬ ‫ماه) را خور روز و دی گان؛ می خواندند‬ ‫و به استراحت می پرداختند و تعطیل عمومی بود‪ .‬در این روز‬ ‫عمدتاً به این لحاﻅ از کار دست می کشیدند که نمی خواستند‬ ‫احیاناً مرتکب بدی کردن شوند که میترائیسم ارتکاب هر کار بد‬ ‫کوچك را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می شمرد‪.‬‬ ‫هرمان هیرت‪ ،‬زبان شناس بزرگ آلمان که گرامر تطبیقی‬ ‫زبان های آریایی را نوشته است که پارسی از جمله این زبان ها‬ ‫است نظر داده که دی‪ ،‬به معنای روز‪ ،‬به این دلیل بر این ماه‬ ‫ایرانی گذارده شده که ماه تولد دوباره خورشید است‪.‬‬ ‫آداب شب یلدا در طول زمان تغییر نکرده و ایرانیان در این‬ ‫شب‪ ،‬باقیمانده میوه هایی را که انبار کرده اند و خشکبار و تنقالت‬ ‫می خورند و دور هم گرد هیزم افروخته و بخاری روشن‬

‫می نشینند تا سپیده دم بشارت شکست تاریکی‬ ‫و ظلمت و آمدن روشنایی و گرمی (در ایران‬ ‫باستان‪ ،‬از میان نرفتن و زنده بودن خورشید که‬ ‫بدون آن حیات نخواهد بود) را بدهد‪ ،‬زیرا که به‬ ‫زعم آنان در این شب‪ ،‬تاریکی و سیاهی در اوج‬ ‫خود است‪.‬‬ ‫واژه یلدا‪ ،‬از دوران ساسانیان که متمایل به به‬ ‫کارگیری خط (الفبای از راست به چﭗ) سریانی‬ ‫شده بودند به کار رفته است‪ .‬یلدا‪ -‬همان میالد به معنای زایش‪،‬‬ ‫زاد روز یا تولد است که از آن زبان سامی وارد پارسی شده‬ ‫است‪ .‬باید دانست که هنوز در بسیاری از نقاط ایران مخصوصاً‬ ‫در جنوب و جنوب خاوری برای نامیدن بلندترین شب سال‪ ،‬به‬ ‫جای شب یلدا از واژه مرکب شب چله استفاده می شود‪.‬‬ ‫آراستن سرو و کاج در کریسمس هم از ایران باستان اقتباس‬ ‫شده است‪ ،‬زیرا ایرانیان به این دو درخت مخصوصاً سرو به‬ ‫چشم مظهر مقاومت در برابر تاریکی و سرما می نگریستند و‬ ‫در خور روز؛ در برابر سرو می ایستادند و عهد می کردند که تا‬ ‫سال بعد یك نهال سرو دیگر کشت کنند‪.‬‬

‫تﻘﻠﺐ در ﺻنایﻊ ﻏﺬایی‬ ‫راهکارهایی برای تشخیﺺ برخی از تقلبها در تولید‬ ‫مواد غذایی‪:‬‬ ‫‪ -1‬برای تشخیص عسل؛ سر گوگرد دار چوب کبریت را وارد‬ ‫عسل کرده (آغشته به عسل) سپس با فندک سعی کنید آنرا‬ ‫آتش بزنید‪ .‬اگر روشن نشد عسل خوبی خریدید‪.‬‬ ‫* یا با قاشق مقداری از آنرا در ظرف آب سرد بریزید طوری‬ ‫که با فاصله از آب وارد آب شود اگر مستقیم (اصطالحاً نخ‬ ‫عسل) در یک جا جمع شد عسل مرغوبیست‪.‬‬ ‫* یا ظرف شیشه ای حاوی عسل را جلوی نور بگیرید اگر‬ ‫نور براحتی از ان عبور کرد عسل خوبی نیست‪ ،‬باید تیره باشد‪.‬‬

‫‪ -2‬خیلی از کارخانجات برای تولید رب گوجه فرنگی از کدو‬ ‫استفاده می کنند‪ .‬برای تشخیص اینگونه ربها یک قاشق از رب‬ ‫را در یک لیوان آب حل کنید اگر قرمز رنگ بود خوب و اگر‬ ‫نارنجی یا زرد بود‪ ،‬کدو است ‪.‬‬ ‫‪ -3‬برای تشخیص شیری که در آن شیر خشک کمتر استفاده‬ ‫شده‪ ،‬سر سوزن را وارد شیر کرده بیرون آورید اگر سریع قطره‬ ‫شیر چکید کیفیت آن پایین اگر زمان زیادی نیاز به چکیدن‬ ‫قطره بود کیفیت آن خوب است‪.‬‬ ‫‪ -4‬برای تشخیص چای یک پیمانه در آب سرد بریزید‪ .‬اگر‬ ‫آب سریع رنگ گرفت در چای از رنگ استفاده شده اگر زمانی‬ ‫حدود‪ 20‬دقیقه برای رنگ گرفتن آب زمان نیاز بود چای خوبی‬ ‫است‪.‬‬


‫‪9‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫نکته های آموزنده‬ ‫مطمئن باشید که در مسیر اشتباه حرکت میکنید‪.‬‬

‫از بودا پرسیدند‪:‬‬ ‫از این همه مراقبه و توجه به خدا‪ ،‬چه بدست آورده ای؟‬ ‫جواب داد‪ :‬هیچ!!‬ ‫اما‪ ،‬بعضی چیزها را از دست داده ام!!‬ ‫خشم‪ ،‬نگرانی و اضطراب‪ ،‬افسردگی‪ ،‬احساس عدم امنیت و ترس از‬ ‫پیری و مرگ‪...‬‬ ‫* همیشه با بدست آوردن نیست که حالمون خوب می شود‪،‬‬ ‫گاهی از دست دادنها بیشتر آسوده و راحتمون می کند‪.‬‬ ‫****‬ ‫* بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند‪ .‬بعد چشمشون به یه گردو‬ ‫می افته‪ .‬دوال میشن تا گردو رو بردارن‪ .‬الماسه می افته تو شیب زمین‬ ‫قل می خوره و تو عمق چاهی فرو میره‪.‬‬ ‫میدونی چی می مونه؟‬ ‫یه آدم‪،...‬یه دهن باز‪ ،....‬یه گردوی پوک‪ ..‬و یه دنیا حسرت‪..‬‬ ‫* در سیستم آموزشی ما از همان کودکی به ما آموخته اند که رمز‬ ‫خوشبختی "موفقیت" است نه "شاد" بودن!‬ ‫امروز به این جمله «جان لنون» برخوردم که شرح حال ماست‪ .‬شما‬ ‫چه فکر می کنید؟‬ ‫زمانی که به مدرسه رفتم از من پرسیدند‪ :‬که وقتی بزرگ شدی می‬ ‫خواهی چه کاره بشوی‪ .‬من پاسخ دادم "خوشﺤال"‪.‬‬ ‫آنها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشدم و من به آنها‬ ‫گفتم این شما هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشدید‪.‬‬ ‫* زندگی‪ ،‬یک نعمت است‪ .‬از آن ّ‬ ‫لذت ببرید‪ .‬آنرا جشن بگیرید‪،‬‬ ‫زندگانی‪ :‬یک گذر است‪ .‬نه یک ماندن‪.‬‬ ‫****‬ ‫بیل گیتس‬ ‫اگر فقیر به دنیا آمدهاید‪ ،‬این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید‪،‬‬ ‫این اشتباه شما است‪.‬‬ ‫سوآمی ویوکاناندن‬ ‫در یک روز‪ ،‬اگر شما با هیچ مشکلی مواجه نمیشوید‪ ،‬می توانید‬

‫آدولﻒ هیتلر‬ ‫اگر تو برنده باشی‪ ،‬نیازی نیست به کسی توضیحی دهی‪ ،‬اما اگر‬ ‫بازنده باشی‪ ،‬نیازی نیست آنجا باشی تا به کسی توضیحی دهی‪.‬‬ ‫ویلیام شکسﭙیر‬ ‫سه جمله برای کسب موفقیت‪:‬‬ ‫الف‪ :‬بیشتر از دیگران بدانید‪.‬‬

‫ب‪ :‬بیشتر از دیگران کار کنید‪.‬‬

‫ج‪ :‬کمتر انتظار داشته باشید‪.‬‬ ‫آلن استرایک‬ ‫در این دنیا‪ ،‬خود را با کسی مقایسه نکنید‪ ،‬در این صورت به خودتان‬ ‫توهین کردهاید‪.‬‬ ‫تونی بلر‬ ‫برنده شدن همیشه به معنی اولین بودن نیست‪ .‬برنده شدن به معنی‬ ‫انجام کار‪ ،‬بهتر از دفعات قبل است‪.‬‬ ‫توماس ادیسون‬ ‫من نمیگویم که ‪ 1000‬شکست خوردهام‪ .‬من میگویم فهمیدهام‬ ‫‪ 1000‬راه وجود دارد که میتواند باعث شکست شود‪.‬‬ ‫لئو تولستوی‬ ‫هر کس به فکر تغییر جهان است‪ .‬اما هیچ کس به فکر تغییر خویش‬ ‫نیست‪.‬‬

‫مرکز خدمات اهورا‬

‫کادر متخصﺺ ما آماده اراﺋه خدمات زیر می باشد‪:‬‬

‫تهیه و تنﻈیم فرمهای مالیاتی شخصی‪* No Income :‬‬ ‫‪* Employment‬‬ ‫‪* Student‬‬ ‫‪* Capital Gain‬‬ ‫‪* Self _employment ۶٠٤- ٧٨٣- ٠٩۵۵‬‬ ‫‪* Seniors‬‬ ‫لﻄف ًا جهت اطالعات بیشتر‬

‫با تﻠفن ما تماس ﺣاﺻل فرماﺋید‬

‫با تخفیﻒ ویژه برای دانشجویان و سالمندان‬


‫‪10‬‬

‫‪ravinasim@hotmail.com‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫قسمت چهارم‬

‫منبع‪ :‬کتاب "نسیم عشق" تهیه کننده‪ :‬روای نسیم‬

‫سفر روح و معراج‬

‫بنام یگانه دانای مهربان‬ ‫خروج از بدن‪ :‬بنا داشتم که به این مورد‪ ،‬به طور مفصل تر به پردازم‪ .‬برای‬ ‫شناور شدن و گامی پیشرفته تر از آن یعنی رفتن به منطقه ای خاص حتی اگر‬ ‫در فاصله دور باشد‪ ،‬پیشنهادهای کم و بیش متفاوتی ارایه شده است که معموالً‬ ‫بر چند نکته خاص تاکید دارند‪ .‬کسانی مراقبه و رسیدن به آرامش را مطرح‬ ‫می کنند‪ ،‬تعدادی به نقش چاکراها و غیره پرداخته اند‪ .‬در کل همه این ها می‬ ‫توانند مستقیم و یا غیرمستقیم‪ ،‬موثر باشند‪ .‬یک موضوع مهم؛ ویژگی فرد است؛‬ ‫به این معنا که ممکن است یک روش برای شخصی عمل کند ولی برای دیگری‬ ‫نتیجه ندهد‪ .‬به طور کلی؛ مشابه سایر مقوله های تحول و تغییرات معنوی دراین‬ ‫جا نیز مشتاق بودن اهمیت دارد‪ .‬نکته ی بعد رسیدن به آرامش بدنی و فکری‬ ‫است که با مراقبه و یا شکلی از هیپتونیزم‪ ،‬در شخص ایجاد می شود‪ .‬اگر زمانی‬ ‫که به حالت آرامش می رسیم‪ ،‬به حالت درازکش باشیم‪ ،‬این وضعیت را برای‬ ‫مدتی حفظ کنیم و حوصله به خرج دهیم‪ ،‬چون کامل شدن فرایند به زمان نیاز‬ ‫دارد‪ ،‬وقتی در بدن خود انرژی احساس کردیم یعنی داریم برای شناور شدن‪،‬‬ ‫آماده می شویم‪.‬‬ ‫مراحل مونرو‪ :‬قدم اول‪ :‬رسیدن به حالت آرام بدنی و فکری است‪ .‬قدم‬ ‫دوم‪ :‬رسیدن به حالت خواب است که با تمرکز بر چیزی‪ ،‬ممکن می گردد‪.‬‬ ‫قدم سوم‪ :‬نگاه کردن به منطقه دید با چشم بسته می باشد تا زمان دیده شدن‬ ‫نور و ادامه این روند به طوریکه به حالت آرامش عمیق برسیم‪ .‬قدم چهارم‪:‬‬ ‫رسیدن به حالت ارتعاش است که ممکن است ناشی از اثر تالش خروج کالبد‬ ‫اثیری از بدن باشد‪.‬‬ ‫ضمن ًا موقعیت بدن نقش دارد پس‪ :‬وضعیت بدن‪ :‬با لباس راحت‪ ،‬در‬ ‫جایی با نور کم و حد اقل سر و صدا در جهت شمال ـ جنوب در وضعیتی‬ ‫که سر به سمت شمال مغناطیسی باشد به پشت دراز کشید‪ ،‬به حالت آرام‬ ‫رفته‪ ،‬با چشم بسته به نقطه ای در جلو تمرکز کنید سپس نقطه را به حدود‬ ‫پانزده سانتی پیشانی آورده و آن را نود درجه تغییر داده و به باالی سر برده‬ ‫و در آنجا بمانید تا ارتعاش شروع شود‪ .‬قدم پنجم‪ :‬ارتعاش را از سر به بدن‬ ‫وارد کنید و به سمت پا بفرستید‪ .‬بر ارتعاش متمرکز شوید تا به مرحله کنترل‬ ‫آن برسید‪ .‬زمانی که به کنترل رسیدید در واقع آماده خروج ازبدن هستید‪.‬‬ ‫قدم ششم‪ :‬بر خروج از بدن متمرکز بمانید‪ .‬قدم هفتم‪ :‬برای جدا شدن‬ ‫دو راه پیشنهاد شده است‪ :‬راه اول‪ :‬فکر کنید که سبک تر و سبک تر می‬ ‫شوید و "چه خوب که شناور" شد را در ذهن نگهدارید‪ .‬راه دوم‪ :‬بدن را‬

‫کتاب نسیم عشق‬

‫سفر روح و معراج‬ ‫نویسنده‪ :‬راوی نسیم‬ ‫قیمت فروش‪ :‬همت واال (کل سود به خیره داده خواهد شد)‬ ‫جهت اطالعات بیشتر با شماره‪ 6049312292 :‬تماس بگیرید‬

‫چرخ داده (نه تالش فیزیکی) و به سمت راست بدن فیزیکی یعنی به بدن‬ ‫دوم بگر دانید‪ .‬این را از باال انجام دهید‪ .‬از بدن خارج خواهید شد ولی در‬ ‫کنار آن قرار می گیرید‪ .‬حال به شناور شدن فکر کنید تا شناور شوید‪.‬‬ ‫مونرو می گوید هر دو راه جواب می دهد اما راه اول را برای شروع مطرح می‬ ‫کند‪.‬‬ ‫نمونه های خروج از بدن‪ :‬این نمونه ها مورادی هستند که شخصاً به آن‬ ‫ها برخورد کرده و مستقیماً با فرد تجربه کننده‪ ،‬تماس داشته ام‪:‬‬ ‫تصادف رانندگی‪ :‬همسایه کناری ما که سال ها قبل مسافرتی به امریکا‬ ‫داشته است با دوستش در قسمت یدک ماشین بوده اند‪ .‬خودرو تصادف‬ ‫می کند‪ .‬خود را خارج از بدن و نظاره گر صحنه می بیند‪ .‬امدادگران در تالش‬ ‫بوده اند که دوستش را به آمبوالنس منتقل کنند‪ .‬او پس از مدتی به بدن خود‬ ‫بر می گردد‪.‬‬ ‫خروج فردی‪ :‬به عیادت دوستی که عمل جراحی کرده بود‪ ،‬رفته بودم‪ .‬از‬ ‫همه چیز صحبتی به میان آمد‪ .‬ایشان اشاره کرد که در زمان جوانی به راحتی‬ ‫می توانسته از بدن خارج و به حالت شناور در آید‪.‬‬ ‫داستانی از گذشته دور‪ :‬زمانی که پانزده سال داشتم‪ ،‬خاله ام پس از وضع‬ ‫حمل و در ارتباط با آن بستری شد و نهایتا فوت کرد‪ .‬از آنجا که هم خودش‬ ‫نسبتا جوان بود و هم چند بچه کوچک داشت پذیرش مرگش سخت و بویژه‬ ‫برای مادر بزرگم بسیار ناگوار بود‪ .‬غروبی بود که این خبر را باالخره به او دادند‪.‬‬ ‫حال او از شدت تالم کام ً‬ ‫ال غیر عادی شد‪ .‬بزرگان فامیل در اطاق او جمع بودند‬ ‫و او به اصطالح هذیان می گفت‪ .‬با وجودی که مفهوم آن را در آن زمان نمی‬ ‫دانستم‪ ،‬یک جمله از گفته هایش در ذهنم نقش بست و ماند‪ .‬اسم شوهر‬ ‫مرحومش را می آورد و می گفت که او بدنبالش آمده است‪ .‬اخیراً متوجه شدم‬ ‫که در واقع روح او به حالت معمول در بدنش نبود و بعبارتی به سمت اثیری رفته‬ ‫و روح شوهرش به استقبال او آمده بود‪.‬‬ ‫تجربه نزدیک مرگ‪ :‬جوشکاری در نزدیکی های ما به وضعیتی رسیده بود‬ ‫که فکر کرده بودند فوت شده است لذا او را به سردخانه منتقل کرده بودند‪ .‬بعدا‬ ‫زنده شده بود یعنی تجربه نزدیک مرگ را داشت‪.‬‬ ‫خروج با عبادت‪ :‬مسافری از ایران را دو سه بار در وانکور مالقات کردم‪.‬‬ ‫مسلمانی بود با اخالقی مثبت و لذا سر صحبت که باز می شد از همه چیز سخن‬ ‫به میان می آمد‪ .‬یک بار از معجزه ای که برایش اتفاق افتاده بود‪ ،‬سخن گفت؛‬ ‫به او و چند نفر دیگر مشکوک می شوند‪ .‬لذا پلیس آنها را بازداشت می کند‪.‬‬ ‫بجز او همه نفرات تخطی کرده بوده اند‪ .‬تا مشخص شدن وضعیت‪ ،‬آنها را در‬ ‫بازداشت نگه می دارند‪ .‬او حدود سه ماه که در انفرادی بوده‪ ،‬با دعا و عبادت‬ ‫مشغول بوده است‪ .‬یک روز که از خداوند تقاضای گشایش می کند‪ .‬غرق در نماز‬ ‫و عبادت می شود طوری که نمی داند چه قدر ادامه داشته است‪ .‬یکباره متوجه‬ ‫می شود که باال در سقف و کنار نور گیر است و می تواند بیرون را نظاره کند‪.‬‬ ‫سپس در شرایط معمول قرار می گیرد‪ .‬معتقد بود که معجزه شده و خداوند‬ ‫دعای او را اجابت کرده است‪ .‬اتفاقا بعد از یک ساعت‪ ،‬او را آزاد می کنند‪ .‬شکی‬ ‫نیست که از طرف حق‪ ،‬لطف شامل او شده است اما این به واقع تجربه خروج‬ ‫از بدن بوده است‪.‬‬ ‫ادامه در شماره آینده‬


‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪11‬‬

‫جمالت الهام بخش‬ ‫گریستن‬

‫شخصیت آدمها را از طریق کردارشان‬ ‫کنید تا هرگز فریب گفتارشان را نخورید‪.‬‬

‫نشانه ضعﻒ نیست‪.‬‬

‫توصیﻒ‬

‫***‬

‫از زمان تولد‪ ،‬نشانه این بوده که شما زنده اید‪.‬‬ ‫***‬ ‫گاهی‪ ،‬دو نفر باید از هم فاصله بگیرند تا بفهمند چقدر‬ ‫نیازمند برگشتن به همدیگرند‪.‬‬

‫هیچگاه از اینکه در زندگیتان با کسی آشنا بوده اید‬ ‫افسوس نخورید‪ ،‬آدمهای خوب برای شما خوشبختی‬ ‫می آورند‪ ،‬بدها شما را باتجربه می کنند‪ ،‬درحالی که‬ ‫بدترین ها درس عبرت می شوند و بهترین ها خاطره‪.‬‬ ‫***‬

‫***‬ ‫از همه آدمهای بدی که در زندگیم بوده اند سﭙاسگزارم‪.‬‬ ‫آنها دقیق ًا به من نشان دادند که چه کسی نمی خواهم‬ ‫باشم‪.‬‬ ‫***‬ ‫برام مهم نیست درآمدت چقدره‪ ،‬کجا زندگی می کنی‪،‬‬ ‫ماشینت چیه‪ ،‬چاقی یا ﻻغر‪ ،‬قدت کوتاست یا بلند‪ ،‬زیبایی‬ ‫یا معمولی‪ ،‬پولداری یا فقیر‪ ،‬باهوشی یا نه‪.‬‬

‫بجای پاک کردن اشکهایتان‪ ،‬آنهایی که باعﺚ‬ ‫گریه تان می شوند را پاک کنید‪.‬‬ ‫***‬ ‫روزی برای بعضی از آدمها فقط یک خاطره خواهید‬ ‫بود‪.‬‬ ‫همه سعی تان را بکنید تا خاطره ای خوش باشید‪.‬‬ ‫***‬

‫اگر دوست منی‪ ،‬دوست منی‪ .‬من قبولت می کنم‪.‬‬

‫مناسبترین قیمت برای ایران ‪ ،‬اروپا‬

‫‪6‬‬

‫اطﻠﺲ‬

‫خاور میانه ‪ ،‬استرالیا و سایر نﻘاﻁ دنیا‬

‫منتخﺐ بهترین سرویﺲ آژانﺲ هواپیمایی در نورﺙ شور‬ ‫‪216 - 1500 Marine Drive., 2nd Floor, North Vancouver, BC, V7P 1T7‬‬ ‫‪Fax: 604-982-1470‬‬ ‫‪Email: info@atlas-travel.ca‬‬

‫‪Tel: 604.982.1116‬‬


‫‪12‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫خواص کشمش‬ ‫انگور خشک شده که همه به نام کشمش‬ ‫می شناسند‪ ،‬قرن ها پیش به وجود آمده‬ ‫است‪ ...‬کشمش در ایران و مصر در ‪ 2000‬سال‬ ‫قبل از میالد‪ ،‬تولید شده بود‪.‬‬ ‫‪ -1‬کشمش‪ ،‬میوه خشک مغذی است‬ ‫و مانند دیگر خشکبارها در تمام سال یافت‬ ‫می شود‪ .‬یک غذای پر انرژی‪ ،‬کم چرب و کم‬ ‫سدیم می باشد‪ .‬بنابراین برای افرادی که رژیم‬ ‫های کم سدیم را باید رعایت کنند‪ ،‬خوردن‬ ‫کشمش بسیار مفید می باشد‪.‬‬ ‫‪ -2‬کشمش دارای خاصیت آنتی اکسیدانی می باشد و از تخریب‬ ‫سلولی جلوگیری می کند‪.‬‬ ‫‪ -3‬کشمش برای سالمت استخوان ها و جلوگیری از پوکی‬ ‫استخوان نقش مهمی را بر عهده دارد‪ ،‬به همین دلیل مصرف آن‬ ‫برای زنان قبل از یائسگی بسیار مفید است‪..‬‬ ‫‪ -4‬منبع خوب ویتامین ‪ D‬و هورمون استروژن می باشد‪.‬‬ ‫‪ -5‬کشمش باوجودی که شیرین و چسبناک می باشد‪ ،‬بر دندان‬ ‫اثر مخربی ندارد و باعث خرابی دندان نمی شود‪ ،‬حتی می توان‬ ‫گفت این میوه خشک از فساد دندان جلوگیری می کند‪ ...‬کشمش‬ ‫برای سالمت دندان و لثه بسیار مفید می باشد‪.‬‬ ‫‪ -6‬کشمش منبع خوب ویتامین ها و عناصر مغذی بدن می باشد‪.‬‬ ‫عناصر و ویتامین هایی همچون آهن‪ ،‬پتاسیم‪ ،‬کلسیم و ویتامین ‪B‬‬ ‫در کشمش موجود است‪.‬‬ ‫‪ -7‬کشمش محتوی مقدار زیادی آهن می باشد‪ 600 ...‬گرم‬ ‫کشمش‪ 90 ،‬درصد آهن مورد نیاز روزانه بدن را تأمین می کند‪.‬‬ ‫‪ 100‬گرم کشمش در حدود ‪1/88‬میلی گرم آهن دارد‪ ،‬در حالیکه‬ ‫‪ 100‬گرم گوشت گاو بین ‪ 2-4‬میلی گرم آهن دارد‪.‬‬ ‫‪ -8‬کشمش‪ ،‬منبع خوب فیبر‪ ،‬آنتی اکسیدان و همچنین منبع‬ ‫خوب انرژی می باشد‪.‬‬ ‫‪ -9‬فیبر باعث جلوگیری از سرطان کولون‪ ،‬کمک در جلوگیری از‬ ‫رشد غیر معمول سلول ها‪ ،‬بیماری ها و همچنین کنترل قند خون‬ ‫را می شود‪.‬‬ ‫‪ -10‬کشمش را به گوشت اضافه کنید تا مقدار چربی غذا را کم‬

‫کند و مقدار فیبر و آهن را افزایش و مقدار سدیم را‬ ‫کاهش دهد‪.‬‬ ‫‪ -11‬آنتی اکسیدان از پیری و بیماری های حاصله‬ ‫از آن می کاهد‪.‬‬ ‫‪ -12‬کشمش از سرطان جلوگیری می کند‪.‬‬ ‫‪ -13‬کشمش میزان ‪ LDL‬یا کلسترول بد را در خون‬ ‫کم می کند و باعث کاهش بیماری قلبی می گردد‪.‬‬ ‫‪ -14‬اگر به مدت ‪ 4‬هفته هر روز کشمش مصرف‬ ‫کنید‪ ،‬آنتی اکسیدان در خون افزایش و کلسترول بد( ‪ )LDL‬کاهش‬ ‫می یابد‪.‬‬ ‫‪ -15‬کشمش موجب کاهش استرس می گردد‪.‬‬ ‫‪ -16‬این میوه خشک باعث عملکرد صحیح رگ های بدن‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫‪ -17‬کشمش برای درمان بی نظمی معده و یبوست مصرف‬ ‫می شود‪ .‬برای جلوگیری از این ناخوشی ها می توانید‪ 5-6 ،‬عدد‬ ‫کشمش را خیس کنید و بعد از چند ساعت‪ ،‬آب آن را بنوشید‪...‬‬ ‫‪ -18‬تحقیقات نشان داده است که ورزشکارانی که قبل و در حین‬ ‫ورزش‪ ،‬حدود یک فنجان کشمش مصرف می کنند‪ ،‬بهتر از بقیه‬ ‫سلول های بدن را از آسیب حفظ می کنند‪.‬‬ ‫‪ -19‬کشمش به علت داشتن قند فروکتوز‪ ،‬دارای خاصیت مصرف‬ ‫سریع انرژی و کاهش وزن نیز می باشد‪.‬‬ ‫‪ -20‬کشمش مانند هویج‪ ،‬برای سالمتی چشم نیز خوب است‪..‬‬ ‫‪ -21‬کشمش باعث تقویت اعصاب می شود‪.‬‬ ‫‪ -22‬کشمش‪ ،‬سستی و رخوت را از بدن دور می کند‪.‬‬ ‫‪ -23‬با خوردن کشمش‪ ،‬غضب را از خود دور کنید‪..‬‬ ‫‪ -24‬کشمش موجب از بین رفتن آب اضافی بدن می گردد‪.‬‬ ‫‪ -25‬کشمش‪ ،‬دهان را خوشبو می کند‪.‬‬ ‫‪ -26‬کشمش‪ ،‬اسپاسم یا گرفتگی عضالنی را کم می کند‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫‪13‬‬


‫‪14‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫جمالت پندآمیز‬ ‫ همیشه حرفی را بزن که بتوانی بنویسی‪،‬‬‫چیزی را بنویس که بتوانی امضایش کنی‬ ‫وچیزی را امضا کن که بتوانی پایش بایستی‪.‬‬ ‫ آنانکه تجربه‌های گذشته را به خاطر‬‫نمی‌آورند محکوم به تکرار اشتباهند‪.‬‬ ‫ وقتی به چیزی می‌رسی بنگر که در‬‫ازای آن از چه گذشته‌ای‪.‬‬ ‫ آدم‌های بزرگ شرایط را خلق می‌کنند و آدم های کوچک‬‫از آن تبعیت می‌کنند‪.‬‬ ‫ آدم‌های موفق به اندیشه‌هایشان عمل می‌کنند اما سایرین‬‫تنها به سختی انجام آن می‌اندیشند‪.‬‬ ‫ گاهی خوردن لگدی از پشت‪ ،‬برداشتن گامی به جلو است‪.‬‬‫ هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قایل نیست دل‬‫نبند‪.‬‬ ‫ همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که‬‫آزارت می‌دهد به راحتی دل بکنی‪.‬‬ ‫ به کسانی که خوبی دیگران را بی‌ارزش یا از روی توقع‬‫می‌دانند‪ ،‬خوبی نکن و اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته‬ ‫باش‪.‬‬ ‫ قضاوت خوب محصول تجربه است و از دست دادن ارزش‬‫و اعتبار محصول قضاوت بد‪.‬‬ ‫هرگاه با آدم‌های موفق مشورت کنی شریک تفکر روشن‬‫آنها خواهی بود‪.‬‬ ‫ وقتی خوشبخت هستی که وجودت آرامش بخش دیگران‬‫باشد‪.‬‬ ‫ به خودت بیاموز هرکسی ارزش ماندن در قلب تو را ندارد‪.‬‬‫ هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش‪ ،‬گاهی در‬‫انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه‌ای می رسی که زندگیت‬ ‫را روشن می‌کند‪.‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫خورخه لوئیس بورخس‬

‫ هرگاه نتوانستی اشتباهی را ببخشی آن از‬‫کوچکی قلب توست‪ ،‬نه بزرگی اشتباه‪.‬‬ ‫ عادت کن همیشه حتی وقتی عصبانی‬‫هستی عاقبت کار را در نظر بگیری‪.‬‬ ‫ آنقدر به در بسته چشم ندوز تا درهایی را که‬‫باز می‌شوند‪ ،‬نبینی‪.‬‬ ‫ تملق کار ابلهان است‪.‬‬‫ کسی که برای آبادانی می‌کوشد جهان از او به نیکی یاد‬‫می کند‪.‬‬ ‫ آنکه برای رسیدن به تو از همه کس می‌گذرد عاقبت روزی‬‫تو را تنها خواهد گذاشت‪.‬‬ ‫ نتیجه گیری سریع در رخدادهای مهم زندگی از بی‌خردی‬‫است‪.‬‬ ‫ هیچ گاه ابزار رسیدن به خواسته دیگران نشو‪.‬‬‫ از قضاوت دست بکش تا آرامش را تجربه کنی‪.‬‬‫ دوست برادری است که طبق میل خود انتخابش می‌کنی‪.‬‬‫ کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن‬‫یک دست و زنجیر کردن یک روح را‪.‬‬ ‫ اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت‪ ،‬اطمینان خاطر و‬‫یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها‪ ،‬معنی عهد‬ ‫و پیمان نمی‌دهند‪.‬‬ ‫ کم کم یاد می گیری که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند‬‫اگر زیاد آفتاب بگیری‪.‬‬ ‫ باید با ِغ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی‬‫باشی تا برایت گل بیاورد‪.‬‬ ‫ یاد می گیری که می توانی تحمل کنی که محکم باشی‬‫پای هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫‪15‬‬

‫مواردی در خصوص استفاده از نمک‬ ‫‪ -1‬تمیز کردن فلز زیر اتو‪:‬‬ ‫حتماً برای شما هم پیش آمده که علی‌رغم میزان دقت شما‬ ‫هنگام اتو زدن‪ ،‬در اثر حرارت زیاد قسمتی از لباس به اتو چسبیده‬ ‫و به خاطر سفت شدن جدا کردن آن از اتو مشکل بوده است‪.‬‬ ‫کریستال‌های نمک چاره این کارند‪ .‬اتو را به برق زده‪ ،‬روی حرارت‬ ‫زیاد قرار دهید‪ .‬مقداری نمک آشپزخانه روی روزنامه بریزید‪ .‬اتوی‬ ‫داغ را روی آن بمالید تا تمیز شود‪.‬‬ ‫‪ -2‬جذب سریع چربی‪:‬‬ ‫هنگام صرف غذا در رستوران در صورت ریختن سس ساالد‬ ‫روی لباس‪ ،‬مقداری نمک روی قسمت لک‌شده بریزید تا چربی را‬ ‫جذب کند و پس از رسیدن به خانه آن را طبق معمول بشویید‪.‬‬ ‫‪ -3‬از بین بردن زردی عرق‪:‬‬ ‫در مورد کسانی که زیاد عرق می‌کنند‪ ،‬استفاده از نمک راز‬ ‫خالص شدن از لکه‌های زرد از روی لباس آن‌هاست‪ 4 .‬قاشق‬ ‫غذاخوری نمک را داخل ‪ 1‬لیتر آب داغ حل کنید‪ .‬تا زمان از بین‬ ‫رفتن لکه با استفاده از اسفنج روی لباس بمالید‪.‬‬ ‫‪ -4‬تثبیت رنگ حوله‪:‬‬ ‫در ‪ 2‬یا ‪ 3‬بار اولی که حوله‌های رنگی جدید را می‌شویید‪ ،‬یک‬ ‫پیمانه نمک به آب اضافه کنید‪ .‬نمک موجب تثبیت رنگ شده‬ ‫حوله شما براق باقی می‌ماند‪.‬‬ ‫‪ -5‬از بین بردن بوی سطل زباله‪:‬‬ ‫بوی نامطبوع زباله را با نمک از بین ببرید‪ ½ .‬پیمانه نمک را‬ ‫داخل آب سرد حل کنید و داخل سطل بریزید‪ .‬نمک به گرفتن و‬ ‫خنثی کردن بو کمک می‌کند‪.‬‬ ‫‪ -6‬کندن غذای چسبیده به تابه و قابلمه‪:‬‬ ‫جدا کردن غذای ته گرفته از روی ظروف با استفاده از نمک‬ ‫آسان است‪ .‬کافیست قبل از شستشو مقداری نمک روی آن‬ ‫بریزید‪ .‬داخل ظرف را خیس کنید و تا جدا شدن خرده‌های غذا‬ ‫صبر کنید‪ .‬سپس به طور معمول شستشو را انجام دهید‪.‬‬ ‫‪ -7‬برق انداختن ظروف بلور‪:‬‬ ‫در صورتی که ماشین ظرفشویی نتواند لکه‌های ظروف شیشه‌ای‬

‫و بلور را تمیز کند و با شستشو با دست هم تمیز نشوند‪ ،‬مقداری‬ ‫نمک را با ¼ پیمانه سرکه ترکیب کنید و ظرف بلور را یک شب‬ ‫داخل آن خیس کنید‪ .‬صبح روز بعد براق بودن آن را مشاهده‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫‪ -8‬از بین بردن چربی مانده در پشت تابه‪:‬‬ ‫معموالً به مرور زمان چربی‌ها به دلیل حل نشدن در آب‪ ،‬پشت‬ ‫تابه را بدرنگ می‌کنند‪ .‬برای حل این مشکل‪ ،‬قبل از شستن تابه‬ ‫مقداری نمک روی آن بپاشید تا چربی را به خود جذب کند‪.‬‬ ‫نمک را از روی آن پاک و شستشوی معمولی را انجام دهید‪.‬‬ ‫‪ -9‬پاک کردن رژ لب از روی لیوان‪:‬‬ ‫تمیز کردن رژ لب از روی لیوان حتی با گذاشتن آن‌ها داخل‬ ‫ماشین ظرفشویی کار سختی است‪.‬دلیل آن نیز مرطوب‌کننده‌هایی‬ ‫است که به ماندگاری رژ لب کمک می‌کنند و روی سطح لیوان‬ ‫باقی می‌مانند‪ .‬قبل از شستن ظرف‪ ،‬لبه آن را با مقداری نمک‬ ‫پاک کنید‪.‬‬ ‫‪ -10‬تمیز کردن شیر ته‌گرفته از داخل شیرجوش‪:‬‬ ‫یکی از مواردی که پاک کردن آن دشوار است‪ ،‬شیر چسبیده‬ ‫به ظرف است‪ .‬اما نمک کار را خیلی آسان می‌کند‪ .‬ظرف را‬ ‫خیس کرده‪ ،‬داخل آن نمک بپاشید‪ 10 .‬دقیقه صبر کنید سپس‬ ‫شیردوش را بشویید‪ .‬نمک همچنین بوی نامطبوع شیر سوخته‬ ‫را جذب می‌کند‪.‬‬ ‫‪ -11‬از بین بردن جرم‌های تخته گوشت‪:‬‬ ‫تخته گوشت یا تخته نان را با آب و مایع‌ظرفشویی بشویید‪.‬‬ ‫برای آن که رنگ تخته روشن‌تر و براق‌تر شود‪ ،‬یک دستمال را که‬ ‫قبال داخل آب‌نمک گذاشته‌اید‪ ،‬کمی فشار داده‪ ،‬روی آن بمالید‪.‬‬ ‫‪ -12‬تمیز کردن یخچال‪:‬‬ ‫برای تمیز کردن یخچال نیازی به مواد شیمیایی و بوگیرها‬ ‫نیست‪ .‬مواد غذایی و طبقات یخچال را بیرون آورید‪ .‬مقداری‬ ‫نمک را داخل تقریبا ‪ 4‬لیتر آب گرم حل کنید و با استفاده از‬ ‫یک اسفنج داخل یخچال را تمیز کنید‪ .‬نگران خط افتادن یخچال‬ ‫نباشید چون این محلول ساینده نیست‪.‬‬


‫‪16‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫‪The World is Mine‬‬ ‫‪I have two eyes; the world is mine.‬‬ ‫‪Later while walking down the street, I saw a‬‬ ‫‪child I knew.‬‬ ‫‪He stood and watched the others play, but he did‬‬ ‫‪not know what to do.‬‬ ‫‪I stopped a moment and then I said,‬‬ ‫”?‪“Why don’t you join them dear‬‬ ‫‪He looked ahead without a word.‬‬ ‫‪I forgot, he couldn’t hear.‬‬ ‫‪Oh, God, forgive me when I whine.‬‬ ‫‪I have two ears; the world is mine.‬‬ ‫‪With feet to take me where I’d go..‬‬ ‫‪With eyes to see the sunset’s glow.‬‬ ‫‪With ears to hear what I’d know.‬‬ ‫‪Oh, God, forgive me when I whine.‬‬ ‫‪I’ve been blessed indeed, the world is mine.‬‬

‫‪Today, upon a bus, I saw a very beautiful woman‬‬ ‫‪And wished I were as beautiful.‬‬ ‫‪When suddenly she rose to leave, I saw her‬‬ ‫‪hobble down the aisle.‬‬ ‫‪She had one leg and wore a crutch.‬‬ ‫‪But as she passed, she passed a smile.‬‬ ‫‪Oh, God, forgive me when I whine.‬‬ ‫‪I have two legs; the world is mine.‬‬ ‫‪I stopped to buy some candy.‬‬ ‫‪The lad who sold it had such charm.‬‬ ‫‪I talked with him, he seemed so glad.‬‬ ‫‪If I were late, it’d do no harm.‬‬ ‫‪And as I left, he said to me, “I thank you,‬‬ ‫‪you’ve been so kind. It’s nice to talk with folks‬‬ ‫”‪like you. You see,‬‬ ‫”‪he said, “I’m blind.‬‬ ‫‪Oh, God, forgive me when I whine.‬‬

‫چرا مادرمان را دوست داریم؟‬

‫که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کاله گذاشته‬ ‫باشند‪.‬‬

‫* چون ما را با درد به دنیا می‌آورد و بالفاصله با لبخند می‌پذیرد‪.‬‬

‫* چون شبهای امتحان و کنکور پابه‌پای ما کم می‌خوابد اما کسی‬ ‫نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند‪.‬‬

‫* چون شیرشیشه را قبل از اینكه توی حلق ما بریزند‪ ،‬پشت‬ ‫دستشان می‌ریزند‪.‬‬ ‫* چون وقتی تب می‌کنیم‪ ،‬آن‌ها هم عرق می‌ریزند‪.‬‬ ‫* چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان‬ ‫می‌گوییم سیب می خوام‪ ،‬با صدای بلند می‌گویند منیر خانوم بی زحمت‬ ‫یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کند‪.‬‬ ‫* و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند‪ ،‬با‬ ‫پدر دعوا می‌کنند‪.‬‬ ‫* چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند‪ ،‬یک بخاری بلند‬ ‫می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد‪.‬‬ ‫* چون وقتی تازه ساعت یازده شب یادمان می افتد كه فالن‬ ‫كار را كه باید فردا در مدرسه تحویل دهیم یادمان رفته‪ ،‬بعد از یك‬ ‫تشر خودش هم پابه پایمان زحمت می كشد كه همان نصف شبی‬ ‫تمامش كنیم‪.‬‬ ‫* چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند‪.‬‬ ‫* چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر‪ ،‬تمام فکر و ذکرش این است‬

‫* به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما‪ ،‬گریه می‌کند و نذر‬ ‫می کند و پوتین‌هایمان را در هر مرخصی واکس می‌زند‪.‬‬ ‫* چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم‬ ‫یک طوری تشکر می کند که واقعا باور می‌کنیم شاخ قول شکانده‌ایم‬ ‫* چون موقع مطالعه عینک می‌زند و پنج دقیقۀ بعد در حالیكه‬ ‫عینكش به چشمش است میپرسد‪ :‬این عینك منو ندیدین؟‬ ‫* چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا بدمان می‌آید‬ ‫و عاشق كدام غذاییم‪ ،‬حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار‬ ‫است ناهار را با هم بخوریم ‪ ،‬چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان‬ ‫این است كه وای بچم خسته شد بسكه مریض داری كرد‬ ‫* چون هر وقت باهاش بد حرف می زنیم و دلش رو برای‬ ‫هزارمین بار می شكنیم‪ ،‬چند روز بعد همه رو از دلش میریزه بیرون‬ ‫و خودش رو گول میزنه كه‌‪ :‬بخشش از بزرگانه‪.‬‬ ‫چون مادرند!‬ ‫که مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش‬ ‫بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمی گیرد‪.‬‬


‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪17‬‬

‫یک راز روانشناسی‬ ‫وقتی کسی حالش بده‪ ،‬بهش چی بگیم؟‬ ‫وقتی کسی حالش بده بهش نگید ای بابا اینم می گذره‪ ،‬نگید‬ ‫درست می شه‪ ،‬نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش‪.‬‬ ‫نمی خواد بخنده‪ .‬خنده اش نمیاد غصه داره‪ .‬می فهمین؟‬ ‫غصه‪.‬‬ ‫براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین‪.‬‬ ‫از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن‬ ‫حرف نزنید‪.‬‬ ‫وقتی کسی ناراحته اص ً‬ ‫ال این شما نیستین که باید حرف‬ ‫بزنین‪.‬‬ ‫شما در حقیقت باید حرف نزنید‪ .‬باید دستش رو بگیرید‪.‬‬ ‫بغلش کنید‪ .‬تو چشم هاش نگاه کنید‪ .‬براش چایی بریزید‪ .‬یا‬ ‫شراب‪.‬‬

‫براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید‪ .‬بذارید‬ ‫جلوش‪ .‬بعد حرف نزنید‪ .‬بذارید اون حرف بزنه و شما گوش‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید‪.‬‬ ‫فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته‪.‬‬ ‫شما جای اون آدم نیستید‪.‬‬ ‫شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید‪.‬‬ ‫پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره‪.‬‬ ‫بله‪ .‬دستش رو بگیرید‪ .‬بغلش کنید‪ .‬سکوت کنید‪.‬‬ ‫اگه دلش خواست خودش حرف می زنه‪.‬‬

‫مکالمه‌اى بين لئوناردو باف و دااليى‌الما‬

‫بامحبت‌تر‪ ،‬انسان دوست‌تر‪ ،‬با مسئوليت‌تر و اخالقى‌تر سازد‪ .‬دينى‬ ‫که اين کار را براى شما بکند‪ ،‬بهترين دين است»‬

‫لئوناردو باف يک پژوهشگر دينى معروف در برزيل است‪.‬‬ ‫متن زير‪ ،‬نوشته اوست‪:‬‬

‫من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانه او انديشيدم‪.‬‬ ‫به نظر من پيامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنين است‪:‬‬

‫در ميزگردى که درباره «دين و آزادى» برپا شده بود و دااليى‌الما‬ ‫هم در آن حضور داشت‪ ،‬من با کنجکاوى‪ ،‬و البته کمى بدجنسى‪ ،‬از‬ ‫او پرسيدم‪ :‬عالى جناب‪ ،‬بهترين دين کدام است؟‬

‫دوست من! اين که تو به چه دينى اعتقاد دارى و يا اين که اص ً‬ ‫ال‬ ‫به هيچ دينى اعتقاد ندارى‪ ،‬براى من اهميت ندارد‪ .‬آنچه براى من‬ ‫اهميت دارد‪ ،‬رفتار تو در خانه‪ ،‬در خانواده‪ ،‬در محل کار‪ ،‬در جامعه‬ ‫و در ّ‬ ‫کل جهان است‪.‬‬

‫خودم فکر کردم که او البد خواهد گفت‪« :‬بودايى» يا «اديان شرقى‬ ‫که خيلى قديمى‌تر از مسيحيت هستند‪».‬‬ ‫دااليى‌الما کمى درنگ کرد‪ ،‬لبخندى زد و به چشمان من خيره‬ ‫شد ‪ ...‬و آنگاه گفت‪:‬‬ ‫«بهترين دين‪ ،‬آن است که از شما آدم بهترى بسازد‪».‬‬ ‫من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم‪ ،‬پرسيدم‪:‬‬ ‫آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چيست؟‬

‫به ياد داشته باش‪ ،‬عالم هستى بازتاب اعمال و افکار ماست‪.‬‬ ‫قانون عمل و عکس‌العمل فقط منحصر به فيزيک نيست‪ .‬در روابط‬ ‫انسانى هم صادق است‪.‬‬ ‫اگر خوبى کنى‪ ،‬خوبى مى‌بينى و اگر بدى کنى‪ ،‬بدى‪.‬‬ ‫هميشه چيزهايى را به دست خواهى آورد که براى ديگران نيز‬ ‫همان‌ها را آرزو کنى‪.‬‬

‫او پاسخ داد‪:‬‬

‫شاد بودن‪ ،‬هدف نيست‪ .‬يک انتخاب است‪.‬‬

‫«هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر‪ ،‬فهميده‌تر‪ ،‬مستقل‌تر‪ ،‬بى‌طرف‌تر‪،‬‬

‫«هيچ دينى باالتر از حقيقت وجود ندارد‪».‬‬


‫‪18‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫ماجرایی تأمل برانگیز‪ :‬میزان فاصله ی قلب آدم ها و تُن صدا‬ ‫استادى از شاگردانش پرسید‪:‬‬

‫سپس استاد پرسید‪:‬‬

‫چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟‬

‫هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟‬

‫چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند‬ ‫و سر هم داد می‌کشند؟‬

‫آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت‬ ‫می‌کنند‪ .‬چرا؟‬

‫شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت‪:‬‬

‫چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است‪.‬‬

‫چون در آن لحظه‪ ،‬آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم‬

‫فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است‪.‬‬

‫استاد پرسید‪ :‬این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است‬ ‫ا ّما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟‬ ‫آیا نمی‌توان با صداى مالیم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که‬ ‫خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟‬ ‫شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند ا ّما پاسخ‌هاى هیچکدام استاد‬ ‫را راضى نکرد‪.‬‬ ‫سرانجام او چنین توضیح داد‪:‬‬ ‫هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند‪ ،‬قلب‌هایشان‬ ‫از یکدیگر فاصله می‌گیرد‪.‬‬ ‫آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند‪.‬‬ ‫هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد‪ ،‬این فاصله بیشتر‬ ‫است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند‪.‬‬

‫استاد ادامه داد‪:‬‬ ‫هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد‪ ،‬چه اتفاقى می‌افتد؟‬ ‫آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم‬ ‫نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود‪.‬‬ ‫سرانجام‪ ،‬حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر‬ ‫نگاه می‌کنند‪ .‬این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى‬ ‫آن‌ها باقى نمانده باش‪.‬‬ ‫اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا‬ ‫حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی‬ ‫حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی‬ ‫در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف‬ ‫بزنی‪.‬‬

‫* زنهایی که به دنبال برابری با مردها هستند آرزوی بسیارکوچکی‬ ‫ویکتورهوگو‬ ‫دارند!‬

‫* هیچ وقت سوار ماشین مردهای ناشناس نشوید و فراموش‬ ‫نکنیدکه همه ی مردها برای شما ناشناس هستند‪ .‬سرنا گری‬

‫* شما همیشه می توانید برای سالگرد ازدواج‪ ،‬شوهرتان را غافلگیر‬ ‫کنید‪ .‬فقط کافی است یادش بیاورید که آن روز سالگرد ازدواج‬ ‫گلوریااستاینم‬ ‫شماست!!!‬

‫* برای اینکه مردی را واقعاً بشناسید ببینید که با یک زن‪ ،‬یک‬ ‫بچه و یک الستیک پنچر چطور رفتار می کند‪ .‬ویکتورهوگو‬

‫* مردها با یک بیماری وراثتی متولد می شوند‪ .‬روانشناسان‬ ‫درتعریف این بیماری می گویند‪ :‬ترس از اینکه اگر به زنی وابسته‬ ‫شوی‪ ،‬مرد مجردی درجای دیگری ممکن است از زندگی بیشتر از‬ ‫ساراتیزدیل‬ ‫تو لذت ببرد!‬ ‫* مردها از صفت "جوان" برای زنهای زیر ‪ 18‬سال و مردهای زیر‬ ‫دیو باری‬ ‫‪ 80‬سال استفاده می کنند!!!‬

‫* طبقه بندی مردها از نظرمادر من ‪ :‬مرد خوب برایت هر کاری‬ ‫انجام می دهد‪ ،‬مرد بد هر بالیی که بتواند به سرت می آورد‪ .‬رز آنی‬ ‫* فکر می کنید قبل از اینکه یک مرد اعتراف کند که گم شده‬ ‫است چند راه دیگر را باید باال و پایین برود؟ بالتیمور بیکن‬ ‫* تنها ‪ 99‬درصد مردها هستند که باعث بدنامی ‪ 1‬درصد باقیمانده‬ ‫نویسنده ی ناشناس‬ ‫می شوند!‬


‫‪19‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫مردم چه می گویند‬ ‫می خواستم به دنیا بیایم‪ ،‬در زایشگاه عمومی‪ ،‬پدر بزرگم به مادرم گفت‪ :‬فقط‬ ‫بیمارستان خصوصی‪ .‬مادرم گفت‪ :‬چرا؟‪...‬گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬

‫خواست به دنیا بیاید‪ ،‬در زایشگاه عمومی‪ .‬پدرم گفت‪ :‬فقط بیمارستان خصوصی‪.‬‬ ‫گفتم‪ :‬چرا؟‪...‬گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬

‫می خواستم به مدرسه بروم‪ ،‬مدرسه ی سر کوچه ی مان‪ .‬مادرم گفت‪ :‬فقط مدرسه‬ ‫ی غیر انتفاعی! پدرم گفت‪ :‬چرا؟‪...‬مادرم گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬

‫بچه ام می خواست به مدرسه برود‪ ،‬رشته ی تحصیلی اش را برگزیند‪ ،‬ازدواج کند‪...‬‬

‫به رشته ی انسانی عالقه داشتم‪ .‬پدرم گفت‪ :‬فقط ریاضی! گفتم‪ :‬چرا؟‪...‬گفت‪ :‬مردم‬ ‫چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم‪ .‬خواهرم گفت‪ :‬مگر من بمیرم‪ .‬گفتم‪:‬‬ ‫چرا؟‪...‬گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم‪ .‬پدر و مادرم گفتند‪:‬‬ ‫مگر از روی نعش ما رد شوی‪ .‬گفتم‪ :‬چرا؟‪...‬گفتند‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم‪ .‬مادرم گفت‪ :‬وای‬ ‫بر من‪ .‬گفتم‪ :‬چرا؟‪...‬گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود‪ .‬می خواستم ساده باشد و صمیمی‪ .‬همسرم‬ ‫گفت‪ :‬شکست‪ ،‬به همین زودی؟!‪...‬گفتم‪ :‬چرا؟‪ ...‬گفت‪:‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم‪ ،‬در حد وسعم‪ ،‬تا عصای دستم باشد‪.‬‬ ‫زنم گفت‪ :‬خدا مرگم دهد‪ .‬گفتم‪ :‬چرا؟‪ ...‬گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬بچه ام می‬

‫می خواستم بمیرم‪ .‬بر سر قبرم بحث شد‪ .‬پسرم گفت‪ :‬پایین قبرستان‪ .‬زنم جیغ‬ ‫کشید‪ .‬دخترم گفت‪ :‬چه شده؟‪...‬گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫ُمردم‪.‬‬ ‫برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت‪ .‬خواهرم اشک ریخت‬ ‫و گفت‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند‪ .‬اما برادرم گفت‪ :‬مردم‬ ‫چه می گویند؟!‪ ...‬خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫حاال من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی‬ ‫زندگی جمله ای بیش نیست‪ :‬مردم چه می گویند؟!‪...‬‬ ‫مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم‪ ،‬لحظه ای نگران من نیستند‬

‫‪Daneshmand Magazine‬‬

‫مجله هفتگی‬ ‫هفتکی‬ ‫مﺠﻠه‬

‫‪Persian, Weekly‬‬

‫‪For Western Canada‬‬

‫آموزشی‪ ،‬علمی‪ ،‬فرهنگی‬ ‫به زبان فارسی‪ ،‬ویژه غرب کانادا‬

‫مجله دانشمند را می توانید هر هفته‬ ‫از طریق وب سایت نیز مطالعه کنید‪:‬‬

‫‪www.Daneshmand.Ca‬‬

‫‪Tel: 604.913.0399‬‬ ‫‪Fax: 604.913.0390‬‬ ‫‪Email: Info @ Daneshmand. Ca‬‬ ‫‪www. Daneshmand. Ca‬‬


‫‪20‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،89‬جمعه ‪ 14‬آذر ‪1393‬‬

‫‪Friday Dec.05. 2014, No. 89‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.