ﻋﺒﺪﻟﻲ و اوﺳﺘﺎ – ﭼﻬﺎرﺷﻨﺒﻪ 17اﺳﻔﻨﺪ 1
اوستا و عبدلی در نمايش :خانه تکانی-چھارشنبه ١٧اسفند قابل توجه امير و جواد عزيز در مدت اجرای اين نمايش کيبورد اميرحسين جان باز باشدبرای موزيک و افکتھای ترسناک و ھيجان آور. جواد جان يک لباس و کاله ديوانه ھا برای امير در نظر بگيرکه از تيمارستان فرار کرده است امير جان اوايل نمايش اسماعيلی بعنوان نگھبان تيمارستان با حجره تماس تلفنی دارد به صدابردار بگو متن را زودتر ميفرستم تا فرصت کافی برای حفظ کردن داشته باشيد
عبدلی ماتم زده پشت ميز نشسته و آواز غمناکی زير لب زمزمه ميکند تا اينکه متوجه حضور دوربين می شود .فوری بلند شده خود را مرتب می کند عبدلی
:ا . . . .سالم عرض ميکنم /حال شما چطوره ؟ کی تشويش آوردين من حواسم نبود ببخشيد /آخه ميدونيد چی شده ؟ شب عيدی گاومون زاييده /البته ما بزغاله ھم نداريم چه برسه به گاو )با بغض ( اوستام برای اينکه پولی به کسی نده خودش سه شبانه روز داشته تو خونه تکونی به خانمش کمک ميکرده که يھو از پله ھا می افته اين پشته سرش /يعنی مخچه اش می خوره به ميله ھای راه پله ) باگريه ( بعدش ميره تو خوما /می برنش بيمارستان از خوما در مياد ميره تو جوما /يعنی جنون می گيره /