شع کوهچ باغ ر
ای هک می رپسی نشان عشق چیست عشق چیزی زج ظهور مهر نیست
امشب ارگ یاری کنی ای دیده توافن می کنم آتش هب دل می افکنم ردیا هب دامان می کنم
مش عشق یعنی کلی آسان کنی
رددی از رد مانده ای ردمان کنی
سیب را دست تو دیدم هب گناه آدمه ام ،
نیس می جویمت ،می جویمت با آن هک پیدا تی م می خواهمت ،می خواهمت ره چند پنهان یکنم
رد میان این همه غوغا و رش ن بش عشق یعنی کاهش ر ج ر
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
زندان صبرآموز را رد می گشایم انگهان یکس رپهیز طاقت سوز را ر هب زندان می کنم
عشق یعنی گل هب جای خار باش پ ل هب جای این همه دیوار باش
عق یا ل تقوا پیشه را از عشق می دوزم کفن عق یا شاهد اندیشه را از ل رعیان می کنم سیم ین بهبهانی
عشق یعنی تشنه ای خود نیز ارگ واگذاری آب را ،رب تشنه رت
عشق یعنی دشت گل کاری شده رد کوریی چشمه ای جاری شده عشق یعنی رتش را شیرین کنی عشق یعنی نیش را نوشین کنی ره کجا عشق آید و ساکن شود م م ره هچ ان مکن بود ،مکن شود موالان
من رگفتار شبم رد پی ماه آدمه ام
مح باغبانم هک فقط ض ن گاه آدمه ام ،
چال ارگ رد دل آن صورت کنعانی هست بی ربارد همه شب رد پی چاه آدمه ام ، شب و گیسوی تو ات باز هب هم پیوستند
من هب شبگردی این شهر سیاه آدمه ام ، این همه تند رمو شعر رما خسته مکن
من هک رد ره زغلم سوی تو راه آدمه ام مش رفیدون یری