ج َّنب َتلِی ِه َف َج َعل َنا ُه َسمِیعاً َب ِ صیرا ً إ ِ َّنا َخ َلق َنا اإلِنسانَ مِن ُّنط َف ٍة أَ َ مشا ٍ ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریده ایم و به آزمونش می کشیم ،و او را شنوا و بینا ساختیم. ( اإلنسان .آیه ) 2
شماره1
شماره پیاپی 8
سری جدید نشریهدانشجویی دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی
08 26
معماری اسالمی ایران سر مقاله ،مسجد مدرسه آقا بزرگ کاشان ،مسجد سپه ساالر تهران
مبانی نظری معماری فرم
30
تجسمی مزر هنر وزندگی باید ســیال باشد؛ و تا حد ممکن روان بماند .هنرمند حاضر است .انجمن :ضلع شمالی
40
صاحــب امتیــاز :انجمن اسالمی دانشجویان دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی مــدیــر مــســئــول :محمدرضا فرزاد ســـــر دبــــیــــر :سپهر یوسفی کما هیئــت تحریریــه معماریاسالمیایران :نیلوفر کیومرثی (دبیر) ،سید جمال سید هاشمی ،نوید بیات ،شیما خوشپسند ،نکیسا ده پناه ،فائزه حسن خان، ایمان زنگوئی نیا معمار معاصر ایران :نوید بیات (دبیر) مــعــمــاری جــهــان :امیر علی ضیا توانا (دبیر) مبانینظریمعماری :نرگس ضمیری (دبیر) تـــجـــســـمـــی :نوشا امینی (دبیر) ،فرید متین ،صدرا تهرانی ،حسنی صالحی ادبــــــــیــــــــات :فرید متین (دبیر) ،سعید چراغعلی ،ریحانه مقیمی ،حسنی صالحی ،فائزه حجازی صــــــــنــــــــف :محمدرضا فرزاد (دبیر) ،محمدعلی شریفیان ،میالد آشتاب ،وحید جباری ،امید حقیقی ،فاطمه طاهری ،نگار یراقی ،بهاره میری مـــدیـــر هـــنـــری :محمد علی شریفیان صــفــحــه بــنــدی :محمد علی شریفیان ،فاطمه اصغر زاده ،نوید بیات طـــرح روی جلد :محمد علی شریفیان همکاران این شماره :علی آشتیانی ،اتابک قجری ،جمشید دژآگاه نـــــشـــــانـــــی :تهران ،دانشگاه شهید بهشتی ،دانشکده معماری و شهرسازی ،انجمن اسالمی دانشجویان دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی تــــــلــــــفــــــن 02129902848 :
60
ادبیات متن کهن .روزگار کماندار .درس .یادداشــتی بر «هست شب» نیما . کامو :بیگانه ی شورشی یا سیزیف امیدوار در آشفته بازار هستی .کامو در آینهی قهرمانانش
صنف
پرونده ماه :تاریخچه دانشکده .از ملی تا شهید بهشتی .باید همیت و تعلق را در دانشکده زنده کرد .برای بارور شد ِن شخصیت شما در دانشکده، چهار سال کم است .افطاری .چند روایت معتبر درباره دانشکده
86
آزاد
94
معرفی
98
نگارخانهزیتون
شبکه ملی .هنر مهندسی .معماری یک جور تفنن است دوفصلنامه معماری ایران برای مهر
سر مقاله
زیتون ،نشریه انجمن اسالمی دانشجویان دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی ،مجله ای است صنفی که تا پیش از این گاهنامه بود اما تالش ما این است تا ماهنامه شود .دالیل فراوانی هم داریم .می خواستیم خأل آن چیزهایی را که در دانشکده ،آتلیه ،کالس و در بین دانشجویان وجود دارد را تا حدی پر کنیم .پس به یک روند مستمر نیاز داریم تا تاثیری مانا بگذاریم .می خواستیم بشناسیم و نقد کنیم .الزمه نقد و گفتمان انتقادی هم برخورد عقاید است .پس هر چه در این جا مطرح می شود نظر شخص نویسنده است و چاپ هر مطلب شروع بحث .البته ما سعی کرده ایم که هر موضوع/پرونده را از جوانب مختلف بنگریم؛ در هر حال زیتون پذیرای مقاالت و نظرات متفاوت/مخالف است .اصوالً این تضارب آراست که ما می خواهیم به آن برسیم ،چون وضعیت فعلی ما محصول نداشتن چنین موقعیتی است. زیتون در دانشکده ای منتشر می شود که سبقه و جایگاه مشخصی دارد .در حال حاضر بیش از هزار دانشجو در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دارد .اما در کمال تأسف افرادی که در انتشار این مجله شرکت داشته اند به بیست نفر هم نمی رسند؛ و این یک فاجعه است .همه می گوییم که وضعیت فعلی خوب نیست اما خود هیچگاه هیچ گامی برنمی داریم .پس ما از تمام اساتید و دانشجویان می خواهیم که با ارسال مقاالت ،نظرات و انتقادات خود در مباحث مطرح شده و نشده در زیتون ،با ما همکاری کنند تا گامی برای بهبود وضعیت فعلی برداریم و آن را به دست دیگران نسپاریم که دیگران همان ماییم. در پایان نیز دوست دارم این مجله را به آن هایی تقدیم کنم که خود هیچ کاری نمی کنند و از این که دیگران کاری کنند ،آزرده خاطر می شوند.
سردبیر
یادداشت دبیر ،مسجد مدرسه آقا بزرگ کاشان ،مسجد سپه ساالر تهران
مـعـماری
معماری اسالمی ایران
11 11
مسجدمدرسه آقــابـــزرگ
معماری سنتی ما علی رغم پتانسیل ها ی غنی معنوی و تکنیکی و زیبایی شناسی ،هیچ گاه به طور جدی در عرصه های بین المللی مطرح نشده است .با پیش بینی فروکش کردن تب و تاب معماری بومی و منطقه گرا ،قاعدتا برای فرد ایرانی که دغدغه ی معماری کردن در عرصه ی جهانی، با تکیه بر پشتوانه ی معماری سنتی را دارد ،کار دشوارتر از 40سال پیش می نماید .چرا که صرفا شناساندن و عرضه ی مناسب معماری کشورمان، جذابیت اولیه ی الزم برای آغاز چنین حرکت جدیدی را فراهم نخواهد کرد؛ و می بایست حرف های بیش تری برای گفتن داشت .آن هم در جامعه ی معماران و منتقدانی که سال هاست عالوه بر تجربه ی موج جدیدی از مدرنیسم ،هر از چند گاهی شاهد به ظهور رسیدن ایده های نوینی می باشند که هر کدام مدعی برافراختن پرچم سبک جدیدی هستند. نیاز به درک عمیق فلسفه و عرفان ایرانی-اسالمی در کنار اصول و مبانی معماری آن ،چون سابق به قوت خود باقی است .ولی آن چه که نقشی حیاتی در تحقق این هدف بازی می کند ،لزوم مطالعه ی قالب ها و الگوهای این معماری در قواره ی جامعه ی امروز و استخراج مفاهیم و راه کارهایی پاسخ گو به مسائل روز و آینده ی دنیایی است که خوش بختانه جوانه ی توجه به معرفت و عرفان در آن قابل مشاهده است. هدف این بخش نیز ،سلسله مطالعاتی در راستای کسب درک متفاوت تر و عمیق تری از معماری اسالمی ایران است که تالش می شود هر چند شماره ،خالصه ای از این مطالعات ارائه گردد. در این پرونده به معرفی و نقد دو بنای شاخص قاجاریه می پردازیم .بناهای معماری دوران قاجار ،به دلیل قرابت با وضعیت حاضر از این جهت که در یک فضای منزوی و سنتی ساخته و پرداخته نشده اند ،مهم می باشند .معمار قاجار با در دست داشتن سنت معماری خویش ،این بار در حال و هوای افکار و گرایش های روز دنیا دست به طراحی می زند.
بناي مسجد و مدرسه آقابزرگ يكي از باشكوهترين و زيباترين مساجد دوره قاجار در ايران به شمار مي آيد .اين بنا در خيابان فاضل نراقي كاشان واقع شده است .ساختمان اين مدرسه با سرمايه شخصي به نام حاج محمد تقي جهت استفاده نماز جماعت و درس و بحث داماد خود ،مال مهدي نراقي دوم ،برادر مال احمد نراقي ،معروف شده است. تاریخ دقیق آغاز ساختمان بنا بر آنچه از روی کتیبه سردر میتوان یافت به سال ۱۲۴۸ق .بوده است .اما جزئیات برخی تزیینات و بنای محراب ، آنچنان که از سایر کتیبه ها بر می آید گویا تا سال۱۲۶۴ق .ادامه داشته است. ساختمان بنا در روزگار پادشاهی محمد شاه قاجار آغاز شد و در سال های نخستین سلطنت ناصرالدین شاه به پایان رسید. گذری در بنا ورودی اصلی در قسمت شمالی بنا قرار دارد .در ابتدا با سردر نسبتا بلندی مواجه می شویم .سپس به هشتی می رسیم که پس از هشتي با عبور از دو داالن مس ّقف عريض ،به صحن مدرسه دست مي يابيم كه در ميان اين دو راهرو ،دو شبستان وسيع زمستاني و تابستاني در دو طبقه قرار دارد .در قسمت سر در ،چهار باالخانه به همراه دو بادگير در طرفين سر در مشاهده مي شود .اين بادگيرها هواي مطبوع را به شبستان زیرین (تابستاني) و به زيرزميني كه شبستانها قرار دارد منتقل می کند .پس از ورود به محوطه مدرسه ،گنبد آجري ،مناره ها و همچنین گودال باغچه و حجره ها جلب توجه می کنند.
مـعـماری اسالمی ایران
یادداشت دبیر
نیلوفــر کیومرثی
جمال سیدهاشمی نوید بیات ایمان زنگویی نیا
10 13
مـعـماری اسالمی ایران
عملکرد یکی از مشخص ترین ویژگی های این بنا تعدد عملکردهاست که به نحو مطلوبی در سطح زمینی که به نسبت برنامه وسعت کافی ندارد و از نظر تناسبات نیز مطلوب نیست ،جای داده شده است .عملکردهای موجود در مدارس علمیه عمدتا محدود و مشخص است ،اما در این بنا عالوه بر ترکیب دو عملکرد مدرسه و مسجد با توجه به محدودیت مکان ،همه فضاهای متنوع و مورد نیاز مدرسه و فضاهایی بیشتر از سایر مدارس پیشبینی و احداث شده است. تعدد و تنوع عملکرد ،گذر از سادگی به پیچیدگی را در این بعد از ویژگی های بنا نشان می دهد .اقدام به این حرکت خود نوعی تالش برای بیرون آمدن از محدودیت های طراحی سنتی بناهای عمومی چون مدارس و مساجد تا آن زمان است که در عین تنوع های موجود در طرح به راحتی از قالب های موجود خارج نمی شدند.
سردر است و در طبقه زیرین به صورت دونیم طبقه است ،نیم طبقه باال به صورت مسجد زمستانی و نیم طبقه پایین فضایی که در تابستان به عنوان مدرسه استفاده می شود .طبقه باالی سردر شامل چهار اتاق است که از دو طرف دارای بازشوهایی می باشد که از یک طرف با منظر زیبای مسجد و از طرف دیگر با خارج بنا ارتباط تصویری ایجاد می کند .از داخل بنای سردر راه پله ای برای ورود به این بخش موجود نیست و باید از پله های پشت بام برای رسیدن به آن استفاده کرد.
فضاها
ورودی بنای سردر که به صورت بنایی مجزا و با ارتفاعی نسبتا زیاد طراحی شده است ،از طریق جبهه شمالی به خارج راه دارد و شامل سردر ورودی ،درچوبی و کنده کاری شده و سکوهای سنگی در دوطرف .در سه ضلع سردر ورودی و باالی در چوبی کتیبه ای کاشی با قصیده ای نصب شده و باالی این کتیبه قطعه سنگی از مرمر حجاری شده حاوی فرمانی از محمد شاه است. بنای سردر شامل دو طبقه است .در طبقه همکف بعد از ورودی اصلی بنا ،محوطه نسبتا وسیع هشتی در محور اصلی قرار دارد .در دو طرف هشتی اتاق خادم و راه پله ای برای طبقه پایین واقع شده اند .در دو طرف فضایی که تصویری اولیه از مسجد و مدرسه را می دهد ،دو راهرو نسبتا طوالنی با شیبی محدود وجود دارد. در مسیر راهرو طوالنی شیب دار موجود ،درگاه هایی باز شده تا با چند پله راه ورود به سقفی که در واقع صحن شمالی مسجد است ،باشند .صحنی که خود سقف نیم طبقه مدرسه علمیه است و مسجد زمستانی بنا .از جبهه شمالی که سردر در آن واقع است ،بنا به صورت چهار طبقه در می آید که دو طبقه متعلق به
زیر زمین و گودال باغچه
طبقه اول
12 15
مسجد بخش مسجد بنا با سایر مساجد موجود تفاوتهایی دارد. بنا بر سنت معمول مساجد در ایران ،شبستان اصلی و گنبدخانه معموال در چهار جبهه یا حداقل سه جبهه بسته هستند ،به خصوص جهت محراب حتما بسته و بدون در و پنجره ساخته می شده است اما در این بنا بر خالف مساجد موجود ،در ابتدا بخش گنبدخانه در فصول گرم و تابستان های داغ منطقه کویری می شد اما بعد از احداث بنا به شیوه گفته شده در سمت غرب آن شبستان وسیعی بنا شد که به وسیله سه درگاه بزرگ با پنجره چوبی سبک به محوطه گنبدخانه راه دارد و از این شبستان به عنوان فضای اصلی مسجد استفاده می شد .مسجد شامل گنبدخانه ای است با مقصوره وسیع مربع که روی هشت پایه ضخیم و جرزهای قطور قرار دارد .گنبد دو پوسته آجری به صورت گسسته میان تهی است و در اطراف آن روی گوشواره های ایوان مرتفع جلو گنبد ،دو گلدسته با پوششی از کاشی معرق ساخته شده است .نکته ای که در مورد تناسبات این بخش وجود دارد ،ارتفاع زیاد گنبد است که با توجه به گلدسته کوتاه و باریک جلب توجه می کند .گنبد حدود ۶متر از گلدسته بلندتر است.
گنبدخانه گنبد اين بنا روي ستاوند (فضاي ستون دار) قرار گرفته است .بدین ترتیب گنبدخانه فضايي باز بوده و قرار گرفتن يك حياط كوچك در پشت گنبدخانه ،باعث گشايش و سبكي بیشتر فضاي گنبدخانه شده است. همچنين بر خالف بناهاي سنتي ايران (مساجد و مدارس بطور خاص دوره ی صفویه) كه نماها و گنبد كاشيكاري مي شده است ،در اين بنا نماي گنبد آجري با رنگ يكنواخت است كه اين عوامل می تواند باعث توجه بيشتر به فرم احجام و خود فضا شده باشد که در زمان خود ،نوآورانه و جديد است که البته اين استفاده گسترده از آجر در نما ،در ساير بناهاي مشابه اين دوره نيز مشاهده مي شود.
محراب مسجد در زاویه جنوبی گنبد در محلی واقع شده که در معماری مساجد چندان متداول نیست. از آنجاکه جبهه جنوبی مسجد باز است ،قرارگیری محراب که جهت جنوب غربی دارد در دیوار غربی دور از انتظار نیست .در ابتدا جبهه غربی مانند سه جبهه دیگر باز بوده و تنها دهانه بسته آن در بخش محراب بود .اما در شبستانی که در بخش غربی بنا بعدها احداث شده(شبستان زمستانی) نیز همچنان محل محراب در منتهی الیه گوشه جنوب غربی و در جهت قبله قرار گرفته است .شاید یکی از دالیل عدم
مـعـماری اسالمی ایران
بادگیرها دو بادگیر در دوطرف و کمی جلوتر از بنای سردر با ارتفاع و ابعادی متناسب بر جلوه و زیبایی بنا افزوده اند .از بادگیرها توسط کانالهایی ،هوای خشک به مدرسه تابستانی رسانده می شود .شاید بتوان گفت بادگیرها در عین عملکردی که دارند ،تناسب و تعادل بین دو بخش حجمی متفاوت بنا یعنی سردر و مسجد را نیز کامل می کنند.
تغییر مکان محراب را بتوان استفاده ی حداکثری از فضا دانست. صحن شرقی و غربی مسجد که در واقع سقف حجره های مدرسه اند ،راهروهای وسیعی را می مانند که در دو طرف خود ،بنای سردر و بنای مسجد را دارند .در چهار زاویه ی این راهرو ،پله هایی برای ورود به طبقه ی تحتانی و حجره های مدرسه وجود دارد.
14 17
.2منظور از «بند» هر پنج سطر شعر است.
آرایش فضایی این بنا از قسمت شمال ،شرقی و قسمتی از غرب جنب خیابان قرار دارد.جلوی مسجد نسبتا باز بوده و محل تالقی دو کوچه می باشد. این طور بر می آید که بافت شهر تاثیر مستقیمی روی بنا و سایتی که این بنا ساخته شده داشته به نحوی که سایت از الگوی محل پیروی کرده و به فرمی تقریبا غیر هندسی درآمده است. در نگاه کلی بنا از پالنی مستطیلی کشیده شکل گرفته که همین امر در تقسیم فضاها در امتداد هم موثر بوده. بطوریکه از جبهه ی شمالی به ترتیب سردر ،مدرسه، حیاط و مسجد قرار داده شده اند .معمار با استفاده از تغییر در سطوح توانسته این بخش ها را به خوبی از هم جدا کند. همچنین معمار با ایجاد حیاط مرکزی بین دو بخش اصلی یعنی مدرسه و مسجد توانسته با حفظ عملکرد مستقل هر یک این دو بخش را در کنار یکدیگر قرار دهد. سطح ایوان مدرسه دارای اختالف ارتفاعی با مسیر سمت مسجد است که برای رفتن به سمت مسجد باید از راهروهای کناری استفاده کرد.همین اختالف ارتفاع می تواند یکی از تصمیمات معمار برای جداسازی
تلفیق برابر دو عملکرد مسجد و مدرسه در معماری مساجد و مدارس معموال این دو عملکرد به صورت جدا وجود داشته اند و در صورت تداخل یکی از عملکردها که معموال مدرسه بوده است به شکل بسیار فرعی مطرح می شده است (مانند مسجد- مدرسه رحیم خان در اصفهان؛ بنای اصلی مسجد است که در اطراف صحن حجره هایی هم برای طالب داشته است) .اما در این نمونه دو عملکرد مسجد و مدرسه با اهمیتی نسبتا مساوی خودنمایی کرده اند و هیچ یک دیگری را تحت الشعاع قرار نمی دهد و به این دلیل معمار امکان استفاده از ترکیب جدید به خصوص حجمی و عملکردی در بنا را به دست آورده است. ترکیب دو فضای مدرسه و مسجد در نهایت بنا را واجد تحرک و تنوع فضایی کرده است که در بناهای پیشین هرگز دیده نشده است . نظام هندسی بنا مدرسه تقریبا هماهنگ با الگوی سنتی مدارس شکل گرفته است .اما در بنای مسجد تفاوتهایی با مساجد سنتی دیده می شود .باز بودن مسجد از چهار طرف بارزترین آن است .به نظر می آید سازنده بنا به دلیلی تالش می کند تا خود را از محدودیت های فرم و خلق فضاهای موجود آزاد سازد .در این میان اشکاالتی نیز دیده می شود .مهم تر از همه نادیده گرفتن اهمیت محوری جهت قبله می باشد .
مـعـماری اسالمی ایران
مدرسه علمیه مدرسه ی علمیه در طبقات زیرین اطراف صحن که به صورت گودال باغچه است قرار دارد و دارای دوازده حجره در سه طرف است .یک مد َرس بزرگ با دو راهروی جنبی که راه ورود به حجره ها را نیز ممکن می سازد در جبهه ی جنوبی قرار دارد .راه ورود به حجره ها از طریق راهروهای کناری است .در جبهه ی جنوبی ،شبستانی روی مسجد قدیمی موجود احداث شده است که با فاصله ی چند پله به صورت نیم طبقه باالتر از صحن مدرسه قرار دارد.این بخش که هم اکنون نیز به عنوان مسجد قدیمی مورد استفاده ی فراوان دارد به وسیله ی شکستگی هایی که برای نور گیری در سقف آن ایجاد کرده اند واجد فضای روشن و مطلوبی است .در عین اینکه این نورگیرها در صحن مسجد جلوه ی خاصی بدان داده است .در قسمت تحتانی این مسجد سرداب کوچکی به صورت مدرس قرار دارد که به شکل نیم طبقه پایین صحن مدرسه واقع شده است .
مدرسه از بقیه ی بنا می شود. در زیر همین ایوان شبستان مدرسه قرار دارد که محل اصلی برای برگزاری کالس های درس بوده.این شبستان نیم طبقه از حیاط باالتر قرار دارد. ورودی به حیاط(گودال باغچه) از چهار طرف ممکن است.این امر به ایجاد سیرکوالسیون مطلوب کمک میکند.حجره ها دور حیاط و هم سطح آن قرار داده شده اند .و معمار فقط نمایی از حجره ها را در طبقه ی باالی حجره ها قرار داده است. مسجد در جبهه ی جنوبی با ارتفاع نیم اشک از ورودی قرار دارد.ارتباط با این فضا از کناره های طبقه ی همکف و از طرف حیاط از طریق پله های کناری امکان پذیر است.
ترکیب حجمی توجه به ترکیبات و تنوع فضایی و حجمی در این بنا را می توان مشخصه اصلی و دلیل عمده خاص بودن این بنا در بین بناهای هم عصرآن دانست. ترکیب دوعملکرد ،استفاده از گودال باغچه ،عدم تبعیت دقیق از انظام هندسی و فضایی معماری مساجد ،محدود کردن ترتیبات درنمای اصلی و نمایش مصالح اصلی در همه سطوح را می توان از زمینه های این مسئله دانست .استفاده از بنایی به عنوان سردر که معموال در معماری مدارس یا مساجد چندان متداول نیست و انسان را بیاد باغهای قدیمی می اندازد ،جدا بودن حجمی بنا و ایجاد سه ارتفاع متفاوت توسط سردر ،رواقهای شرقی و غربی و در نهایت در گنبدخانه مسجد با ارتفاعی که بسیار بیشتر از حد انتظار است و در عین حال استفاده از دو بادگیر برای ایجاد تعادل حجمی مجموعه ،همچنین استفاده از ارتفاع منفی گودال باغچه ،تنوع حجمی بدیعی را بوجود آورده است .
مقطع طولی از مسجد ،اختالف طبقاتی در 5سطح
16 19
موقعیت مسجد در سایت شهری
تناسبات تناسبات حساب شده ی بنا بخصوص در فضای محصور درک شده از داخل گودال باغچه(حیاط مدرسه علمیه) ،در ایجاد کیفیت معنوی دلخواه موفق بوده است .عقب نشینی جداره های مسجد از طرفین گودال باغچه نیز به گشایش فضایی و دلبازی آن کمک کرده است. انطباق با اقلیم یکی از بارزترین خصوصیات معماری ایران ،هماهنگی با اقلیم و پاسخگویی به همه نیازها در این بعد است. دربنای حاضر عالوه بر اینکه ازجهات کلی فضایی، این انطباق وجود دارد ،با استفاده از گودال باغچه قدمی دیگر در این راه برداشته شده است .از جمله فوائد استفاده از گودال باغچه عالوه بر ایجاد فضایی مناسب از نظر اقلیمی ،تأمین مصالح ساخت و دسترسی به آب قنات است .این حرکت هرچند در ایران سابقه داشته ،اما استفاده ُبرای مدارس علمیه و بخصوص استفاده به منظور ترکیب دو عملکرد به این صورت دلنشین مشخصه بنای مسجد-مدرسه آقا بزرگ است. این مسئله امکان ایجاد تنوع حجمی مطلوبی را فراهم
آورده است . انواع فضاهای باز ،نیمه باز و بسته استفاده از انواع ارتباط های بیرون و درون فضا ، بصورت بسته ،فضای نیمه باز و فضای باز قابل توجه است .از این قابلیتها در جهت ایجاد تنوع فضایی و ارائه مناظر مطلوب به بهترین وجه استفاده شده است. فضای باز در این بنا به تبعیت از معماری سنتی ایران اما با توجه ودقت بیشتری تعریف شده است .مجموعه ای از عناصر به صورت ترکیبی با تناسباتی متفاوت فضاهایی را شکل داده اند که هرچند فضای باز تلقی می شوند،اما هر گوشه آن هویت و شخصیت خاص خود را دارد.چنانچه انسان انتظار دارد که هر گوشه ای نامی برای خود داشته باشد .فضای نیمه باز در این بنا معنایی دیگر دارد ،به خصوص صحن مسجد که بر خالف مساجد سنتی ایران به صورت نیمه باز طراحی شده است .در مجموع ،استفاده از انواع ارتباط های بیرون و درون ،در این مجموعه باعث غنایی فضایی شده است که آن را از بناهای دیگر متمایز می سازد. تزئینات یکی از مهمترین نکاتی که در این بنا جلب توجه
جایگاه تاریخی -معماری بنا در بنای مسجد-مدرسه آقا بزرگ کاشان به وضوح اولین نشانه های تأثیر پذیری معماری سنتی ایران از غرب مشاهده می شود.در عین حال که این بنا کامال منطبق با شیوه معماری سنتی ایران است ،نمی توان منکر تفاوتها و نوآوریهای گاه غیر قابل بیان آن با بناهای گذشته شد .معماري اين بنا را مي توان معماری سنتی با رنگ و بویی معاصر دانست. استفاده از اختالف سطح و طبقات و بازی با احجام با درک تازه ای از فضا همچنین تفکیک عملکردها بدون ایجاد مزاحمت برای یکدیگر و مکمل بودن تزئینات در این بنا ،نوید نگرشی نو و هماهنگ با زمانه نو را می داد. گر چه بعدها معماری ایران راه دیگری را در پیش گرفت و این گونه نوآوری ها دیگر تکرار نشد.
مـعـماری اسالمی ایران
می کند ،تزئینات بناست .تقریبا همه انواع هنرهای تزئینی معماری ایران در این بنا به کمال مورد استفاده بوده است .انواع کاشیکاری ،کاربندی ،رسمی بندی و یزد بندی ،مقرنس کاری، گچ بری ،نقاشی ،کارهای چوبی در این بنا دیده می شود .اما استفاده محدود و ساده از این تزئینات که به صورت استفاده غالب از نمای آجری بارنگ مطبوع آن است ،آرامشی عارفانه در نما و سایر بخشها بوجود آورده که بخصوص در بدو ورود هر بیننده را تحت تأثیر قرار می دهد .گنبد بزرگ و خوش تناسب بنا نیز که نمایی آجری دارد علیرغم ارتفاع زیاد آن ،واجد مردم واری و تواضع خاصی است که در تعداد کمی از این گونه بناها دیده می شود .برخالف بناهای سنتی ایران بخصوص مساجد که نماهای اصلی کاشیکاری شده و احجام را تحت تأثیر قرار می دهند ،استفاده یکنواخت آجر و رنگ یکنواخت حاکم در نماهای اصلی و فرعی باعث شده تا احجام بنا خود را بهتر بنمایانند .مجموعه این عوامل بنایی را بوجود آورده که برخورد جدید ونوآورانه ای را به نمایش گذارده که نشانه هایی از تحوالت زمانه خود را دارد.
18 21
منابع:
.1حاجي قاســمي ،كامبيز .
گنجنامه ،فرهنگ آثار معماري اسالمي ايران ،تهران :سازمان ميراث فرهنگي كشور .ج . 6 1377 .2ســایت جامع گردشگری کاشان .4پيرنيــا ،كريــم ،معمارى اسالمى ايرانى ،دانشگاه علم و صنعت1378 ،
مسجدسپهساالر تاریخچه بانی آن میرزا حسین خان سپهساالر قزوینی صدراعظم دوره ناصرالدین شاه قاجار است .مدرسه و مسجد سپهساالر پس از مدرسه چهارباغ اصفهان از بزرگترین و باشکوهترین بناهای مذهبی در ایران بشمار میآید. سپهساالر در سال ۱۲۵۸خورشیدی بنیانگذاری این ساختمان را آغاز کرد و چون در سال ۱۲۶۰در مشهد وفات یافت ،برادرش یحییخان مشیرالدوله در تکمیل و اتمام این بنا همت گماشت و پس از درگذشت او قسمتی از ناتمامیها و تزیینات تدریج ًا بوسیله نائبالتولیههای وقت انجام یافت .ساخت هسته ی اصلی بنا نزدیک به پنج سال به درازا کشید که طراحی مسجد را مهندس مهدی خان ممتحنالدوله شقاقی انجام داده و معمار آن استاد حسن معمار قمی بودهاست .در سال 1342شمسی حسین لرزاده تغییراتی را در شبستان زمستانی آن ایجاد نمود. موقعیت این مسجد در ضلع شرقی خیابان موسوم به مصطفی خمینی و در جنوب شرقی میدان بهارستان در کنار ساختمان قدیمی مجلس شورای ملی ایران قرار دارد.
ابعاد صحن این ساختمان تقریبا ۶۱در ۶۲متر است و ساختمانش دو طبقه و در هر طبقه حجراتی جهت سکونت طالب ساخته شده که مجموع ًا قریب شصت حجره میباشد .در چهار طرف اضالع ساختمان چهار ایوان قراردارد که ایوان بزرگ اصلی در طرف جنوب واقع شده و منتهی به مقصوره و گنبدی عظیم میشود. وجه دیگری که به این مجموعه اهمیتی دو چندان میبخشد کتابخانه مسجد است .هم اینک ،گنجینهای با بیش از ۴۲۰۰کتاب خطی به خط مؤلفان و نزدیک به ۱۰۰۰۰کتاب چاپ سنگی در این کتابخانه موجود است. معرفی اجمالی بنا صحن مدرسه تقریبا به شکل مربع است و در سه طرف آن در حدود شصت حجره در دو طبقه ساخته شده است .شبستانی بزرگ در پشت جبههی شرقی و یک گنبدخانهی عظیم در جبههی جنوبی مسجد وجود دارد. ورودی اصلی این بنا در جبههی غربی مجموعه واقع و دارای جلوخانی بزرگ و تزیین شده است .ورودی دیگری هم که طراحی و تزیین شده است در جبههی
محل:بین سرچشمه و میدان بهارستان عملکرد:مدرسه علوم دینی و مسجد تاریخ ساخت بنا 1296:ه .ق
مـعـماری اسالمی ایران
فائزه حســن خان شــیما خوشپسند نکیســا ده پنــاه
20 23
مناره ها چهار ايوان مرتفع موازي روبه قبله كه يكي از آنها كوتاه تر است ،چهار مناره بلند با پايه هايي از سنگ به ارتفاع يك متر با حجاري هاي ظريف بخش هاي ديگر
مصال مصالي مسجد كه به چهل ستون معروف است در قسمت شرقي صحن قرار دارد .اين مصال داراي 44 ستون سنگي يكپارچه مرتفع است كه در وسط هر چهار ستون طاقي محكم برافراشته اند .استفاده از ستون های سنگی در دوران قاجار به خاطر دلباز کردن هر چه بیش تر فضاها متداول شدند. در بزرگ ورودي غربي از دو سمت به واسطه دهليز متحدالشكل به داخل صحن مدرسه راه دارد .در شرقي داراي دهليزهاي طوالني است كه مستقيم ًا به صحن مدرسه راه مي يابد. صحن صحن مدرسه داراي چهار باغچه مشجر ،چهار خيابان و حوض بزرگي است كه آب جاري قنات تهران مخصوص مدرسه و مسجد و عمارت بهارستان به آن راه مي يافت .نقشه اين مدرسه شبيه مساجد چهار ايواني و داراي دو شبستان است که از يکي براي مسجد و از ديگري به عنوان َمدرس استفاده ميشود. در بزرگ ورودي غربي از دو قسمت به واسطه دهليز متحدالشکل به داخل صحن مدرسه راه دارد .در شرقي داراي دهليزهاي طوالني است که مستقيم ًا به صحن مدرسه راه مييابد. گنبد مسجد سپهساالر گنبد ويژهاي دارد؛ تعداد منارههاي بيش ا ز اندازه متداول آن كه حدود 10مناره است و گنبد دو گوش خوابيدهاش نشان از سبك معماري مساجد تركيه دارد. گنبد مسجد و منارهها در طرف قبله و جهت جنوبي واقع شده و تمامي منارهها و كاشيها هفت رنگ
مـعـماری اسالمی ایران
شرقی بنا وجود دارد و غالبا از آن برای دسترسی به شبستان مجاورش استفاده میشود. این مدرسه مشتمل بر طرحی چهار ایوانی با گنبدخانهای بزرگ است و تعدد گنبدها و مناره ها موجب باشکوه شدن جلوهی بیرونی ترکیب حجمی بنا شده است .از ویژگیهای مهم ترکیب حجمی فضای درونی مدرسه ،وجود چهار مهتابی یا فضای باز جلو حجرههای طبقهی فوقانی است .این نوع ترکیب حجمی در مسجد – مدرسههای «سید» و «رحیمخان» در اصفهان نیز مشاهده میشود .وجود هشت منار در بنای مزبور حاکی از توجه طراح به این عنصر معماری است .طراحی ورودی نیز از مسیری غیر مستقیم ،تحت تأثیر بهترین الگوی طراحی ورودی مساجد ،برای دسترسی به صحن تشکیل شده است. گنبدخانهی این بنا ویژگی خاصی دارد؛ به این ترتیب که گنبد اصلی به چند نیم گنبد اتصال یافته است .به نظر میرسد چنین ویژگی بیشتر به مساجد دورهی عثمانی تعلق دارد و به احتمال زیاد از برخی نمونههای این مساجد اقتباس شده است. سطوح نمای مدرسه با انواع کاشیهای منقوش پوشیده شده است و نمونههایی از کاشیهای نفیس معرق را همراه با نمونهی کاشیهای هفت رنگ همراه با تصاویر و نقشهایی که در دورهی قاجار معمول شد، قابل مشاهده است. این بنا را میتوان بزرگترین مسجد – مدرسهی تهران در دورهی قاجار به شمار آورد که به دلیل وجود شمار فراوانی حجره ،شبستان و گنبدخانهای بسیار بزرگ در آن« ،جامع» نیز نامیده میشد .همچنین به طوری که نقل شده است مجهز به حمام ،مریضخانه و مطبخ نیز بوده است. شيوه معماري مجموعه مسجد و مدرسه عالي شهيد مطهري ( سپهساالر جديد ) با قدمتي بيش از يك قرن و از آثار مهم دوره قاجاريه تلفيقي از سبك معماري مسجد جامع اصفهان در قسمت هشتي و ورودي، مسجد اياصوفيه در استانبول و نماسازي آن يادآور مدرسه چهارباغ اصفهان است.
اين مجموعه تاريخي به شمار مي رود. از چهار مناره دو مناره در دو طرف مقصوره ،باال رفته و دو مناره ديگر رو به روي ايوان قرار دارد .گل دسته ها تمام كاشي و داراي نقش هستند .در زواياي در بزرگ و دو طرف جلوخان غربي هم دو مناره ديگر وجود دارد. تمامي مناره ها از آجر ساخته شده و روكار آنها با كاشي هاي هفت رنگ مخصوص دوره قاجاريه تزيين شده است.
22 25
شبستان شبستان ضلع جنوبي که به عنوان مسجد کاربری دارد، داراي ستونهاي سنگي بلند و استواري است که از نظر معماري اهميت دارد. شبستان ديگر که از آن به عنوان مدرسه استفاده ميشود ،در ضلع شمالي قرار دارد .اين مدرسه 19 حجره دارد که 8حجره آن در حال حاضر به امور اداري و مدرس اختصاص دارد. چهار ايــوان مرتفع روبــهروي هم قرار دارنــد كه كوتاهترين آنها رو به قبله است و گنبدش با گنبد مساجد قديميتر متفاوت است و معماري جديدي را ارائه ميدهد .چهار مناره بلند كه پايههاي هر يك تا میانه از سنگ است و به شيوه ظريفي حجاري شده ،به همراه دو مناره ديگر در دو طرف جلوخان، در مجموعه شش مناره مسجد را تشكيل ميدهند؛ از چهار مناره اولي ،دو مناره به دو پهلوي ايوان متصل است و دو مناره ديگر روبهروي ايوان قرار دارد .تمامي منارهها از آجر ساخته شده و پوششي با كاشيكاري بسيار زيبا دارند. از ویژگی های مهم فضای مسجد سپهساالر ،که در واقع یکی از برجسته ترین ابداعات معماری قاجاری نیز به شمار می رود ،وجود مهتابی ها و ت .هر چند بهار خواب های وسیع در طبقه فوقانی اس این فضا ها با ظرفیت بسیار در مسجد سید اصفهان و مسجد سلطانی سمنان نیز یافت می شود ،در مسجد سپهساالر در مقیاسی وسی ع تر و با پیچیدگی های بیش تر طراحی شده است .این ابتکار طرحی را به وجود آورده که افزون بر القای حس محصور و معین بود ن ،حرکتی در جهت خالف محدودیت ی کند .چنین تدبیری در فضاسازی امکان فضا ایجاد م پیوند میان ناظر و بنا را مختل نمیسازد و در همان ی افزاید .دیگر ویژگی حال به پیچیدگی و غنای فضا م معماری مسجد منارههای متعدد آن در ابعادی نامنتظره است .امتداد نیم استوانهای آنها تا کف حیاط می رسد و ابتکاری منحصر به فرد را به نمایش در می آورد
جایگاه مسجد،مدرسه سپهساالر ازدیدگاه تاریخی ، اجتماعی ،سیاسی «عمارت باغ بهارستان درزمان مظفرالدین شاه جهت تشکیل شورای ملی درنظر گرفته شدکه این محدوده بستر وقوع مهمترین اتفاقات سیاسی واجتماعی ایران شد .ازجمله :به توپ بستن مجلس ،نهضت ملی شدن نفت ،تشکیل دوره های نمایندگی (از زمان رضاخان تا زمان محمدرضاپهلوی) نمونه هایی از این وقایع هستند و نیز واقع شدن مدرسه علوی و تظاهرات مردمی درخیابان های مجاورمجلس شورا (درزمان انقالب) باعث شدکه این محدوده به مرکز وقوع حوادث سیاسی ،اجتماعی درتاریخ معاصر تبدیل شود. معماری دوره قاجار واثرات آن بر معماری معاصر بطور خالصه مسجد و مدرسه سپهساالر شاید آخرین و بهترین نمونه معماری در دوره قاجاریه و دوره اخیر تاریخ مملکت ما محسوب شود اما این به معنای آن نیست که معماری قاجار با توجه به موقعیت زمانی خود توانسته است وظیفه خود را در مورد فراهم کردن شرایط پدید آمدن معماری مدرن ایران ایفا کند. ساختمان مجموعه سپهساالر در دهه نهم قرن سیزدهم هجری قمری یعنی در دهه هفتم قرن نوزدهم میالدی به پایان رسیده و این مصادف با زمانی است که پایه های معماری مدرن در اروپا گذارده شد و برخی بناهای شاخص معماری پدیدار شده اند .معماری قاجار و به طور اخص مسجد سپهساالر به حق اصول مبانی و الگوهای قدیم معماری ایران را ارتقاء بخشید و با جسارتی تحسین برانگیز نوآوری هایی از نظر فضا به وجود آورد لیکن به نظر می رسد قوت الزم خلق یک معماری نوین را نداشت.
مـعـماری اسالمی ایران
مخصوص دوره قاجار تزيين شده است. گنبد مسجد و منارهها که در طرف قبله و جهت جنوبي واقع شده منظره بسيار باشکوهي دارد .تمامي منارهها از آجر ساخته شده و روکار آنها با کاشيهاي نره و هفت رنگ مخصوص دوره قاجاريه تزيين شده است.
.استفاده از ساعت به جای مؤذن ه ،نمون ه های بسیار ت های دارد ،لیکن در این بنا مکمل مجموعه حرک عمودی است و کاربرد آن بسیار به جا است. کتابخان ه در سالهای نخستین دوران پهلوی دوم در مجاورت مسجد ساخته شد ،گرچه معماری کتابخانه چندان ارزشمند نیست ،بدون خودنمایی در برابر مسجد به نوعی هماهنگی با آن دست یافته است.
24 27 منابع:
-1چگینی ،صدیقه ،بررسی
طرح ونقش در اثار کاشیکاری مــدرســه شهید مطهری- ،پایان نامه -2هنر زند وقاجار -3بحرالعلومی ،محمد حسین، مسجد،مدرسهسپهساالر -4سحاب ،ابوالقاسم ،تاریخ مدرسه عالی سپهساالر -5مهندسان مشاور باوند، مدرسه عالی شهید مطهری- پیشنهاد مرمت وگسترش مدرسه عالی وکتابخانه-پاییز 1378 -6گنجنامه -مرکز اسناد و تحقیقات دانشکده معماری وشهرسازی -زیرنظر کامبیز حاجی قاسمی 1377
فرم در معماری
مـعـماری
مبانی نظری معماری
29 29
نرگس ضمیری
فرم در معماری نقطه ی تماس بین جرم وفضاست.فرم های معماری ،بافت ها ،مصالح، بازی نور و سایه و رنگ ،همه با هم تلفیق می شوند تا کیفیت یا روح را به فضای معماری تزریق کنند .کیفیت معماری را مهارت طراح در استفاده از این عناصر و ایجاد رابطه بین آن ها ،هم در فضاهای داخلی و هم در فضاهای پیرامون 1 بنا ،تعیین می کند. ادموند ان .باکون 1974The Design of Cities ،طرح شهرها
فرم اصطالح رایجی است که در بحث های گوناگون معماری استفاده می شود و از مفاهیم پایه و اولیه در معماری می باشد .با شنیدن این کلمه یک حس عمومی مشترک در ذهن افراد به وجود می آید اما شاید ارائه تعریفی دقیق از آن مشکل باشد .با این وجود پرداختن به این موضوع و تبیین معنی ومفهوم آن ضروری است. فرم اصطالح کلی است که چندین معنی دارد .ممکن است به جلوه ای بیرونی اشاره کند که بتوان آن را تشخیص داد ،مانند فرم صندلی یا بدن انسانی که روی آن نشسته است ،یا ممکن است مراد از فرم اشاره به وضعیتی خاص باشد که در آن چیزی عمل می کند یا متجلی می شود ،مثل وقتی که از آب به فرم بخار یا یخ سخن می گوییم .در هنر و طراحی ،غالبا از این اصطالح برای اشاره به ساختار صوری یک اثر استفاده می کنیم -یعنی شیوه ی آرایش و هماهنگ سازی عناصر و اجزای یک ترکیب بندی ،باهدف تولید 2 تصویری منسجم. در زیبایی شناختی فرم یا صورت تظاهر حسی و واضح یک شئ است و این بیانی است که خود را در 3 معرض قضاوت قرار می دهد. فرم و شکل دو مفهوم نزدیک به یکدیگر هستند که هر دو بر جلوه ی ظاهری یک شئ داللت دارند ،اما باهم برابر نیستند. شکل پیکر بندی مشخصه ی سطح یا دوره ی فرمی
خاص است.شکل ویژگی اصلی ای است که توسط آن 4 فرم ها را شناسایی و دسته بندی می کنیم. ادراک ما از شکل به درجه ی تباین بصری موجود در طول خطوط کناره نمایی که تصویر را از زمینه ی آن 5 جدا می کند ،یا بین فرم و حوزه ی آن ،بستگی دارد. اگرچه فرم غالبا شامل حس جرم یا حجم سه بعدی است ،شکل اختصاصا به جنبه ضروری از فرم اشاره می کند که جلوه ی ظاهری آن را در کنترل دارد- پیکربندی یا آرایش نسبی خطوط یا کناره نماهایی که 6 حدود شکل یا فرم را تعیین می کنند. لوئی کان در این مورد می نویسد«:صورت (فرم) با شکل یکی نیست .شکل به طرح مربوط است اما صورت به نمایش گذاشتن اجزا جدایی ناپذیر 7 می پردازد». در کل می توان گفت که فرم یک مفهوم کلی تر از شکل می باشد و شکل بخشی از آن است .فرم عالوه بر شکل دارای خصوصیت های دیگری نظیر رنگ، بافت و غیره می باشد. رنگ خصیصه ای است که بهتر از هر عامل دیگر، فرم را از محیط اطرافش متمایز می کند .رنگ در وزن 8 بصری فرم نیز تاثیر می گذارد. شکل دادن یعنی پردازش اشکال و این بدان معنی است که فرم به گونه ای انتخاب شود که با محتوا و ایده طرح تطابق داشته باشد .براین اساس شکل پردازی صوری با توجه به فرم ،وابسته عوامل گوناگون است. به عنوان مثال فرم یک گشودگی در یک دیوار بایستی تابع جنس و ساخت دیوار نیز باشد :گشودگی در یک دیوار آجری احتیاج به قوس دارد .در حالی که در دیواری از فوالد و شیشه گشودگی زاویه دار مناسب تر به نظر می رسد .فرم یا صورت متاثر از محتوا است. به قول آدورنو «:میزان موفقیت زیباشناختی تابعی است 9 از میزان موفقیت فرم در انتقال محتوا». فرآیند طرح همواره شامل فرم یابی نیز هست .این فرم یابی تحت تاثیر عوامل مختلفی است :فیزیک ساختمان ،نوع استفاده ،آب و هوا ،محیط ،سازه ،سبک و غیره .برحسب موقعیت یکی از این عوامل می تواند اهمیت بیشتری پیدا کند .این کم و زیاد شدن اهمیت
.1فرانسیس دی.کی.چینگ، معماری:فرم،فضا،نظم، تــرجــمــه مــحــمــدرضــا افضلی،یزدا،1388،ص33 .2همان ،ص34 .3یورگ کورت گروتر ،زیبایی شناسی در معماری،ترجمه دکتر جهانشاه پاکزاد-مهندس عبدالرضا همایون ،انتشارات دانــشــگــاه شهید بهشتی، ،1390ص275 .4چینگ،معماری:فرم ،فضا،نظم،ص34 .5همان،ص36 .6همان،ص34 .7گروتر،زیبایی شناسی در معماری،ص275 .8چینگ،معماری:فرم، فضا،نظم،ص34 .9گروتر،زیبایی شناسی در معماری،ص276 .10همان،ص337و338 .11همان،ص349و350
مبانی نظری معماری
فرم در معماری
باعث به وجود آمدن گرایش های مختلف شده است مثل کنستروکتیویسم یا سازه گرائی ،فرمالیسم یا فرم گرائی ،فونکسیونالیسم یا عملکردگرائی و غیره. معماری را می توان در مفهوم وسیع آن حتی تا حد انجام وظیفه پائین آورد و این می تواند تا جایی برسد که در واقع معماری را جامعه شناسان و روانشناسان « انجام می دهند» و معمار تنها وسیله ای می شود برای اجرای مقاصد آنان .لوئیجی اسنوزی در این مورد با صراحت می گوید «:در تحلیل نهایی ،مساله عمده معماری فرم است و به این دلیل من بر این اعتقادم که هر طراحی بایستی از دیدگاه فرم به این مساله معماری نگاه کند و من هر 10 نقطه نظر دیگر را ( جامعه شناسی ،اقتصاد و غیره ) رد می کنم». چنانکه دیدیم بیان تصویری یک ساختمان می تواند تابع عوامل مختلف مثل سازه و عملکرد و غیره باشد.تمامی ساختمان ها – چه شخصیت ادراکیشان از سازه نقش پذیرفته باشد و چه از عملکرد یا هر عامل دیگر- دارای یک شکل کلی هستند که خودشان شامل فرم های مختلف است .اما انتخاب فرم براساس کدام انجام می شود؟ هر سبک یک محتوای معنوی را با استفاده از فرم به صورت بصری قابل رویت می کند و طبیعتا هر سبک فرم هایی را برتر می داند که بافت آن ها تناسب بیشتری با این محتوای معنوی داشته باشد .فرم فقط به عنوان فرم دارای اهمیت فوق العاده ای نیست -چه اگر چنین اهمیتی قائل شویم به فرم گرائی روی آورده ایم – بلکه فرم فقط واسطه ای است برای بیان یک معنویت. با تغییر جهان بینی معنوی سبک های معماری نیز تغییر می کنند و به تبع این تغییرات فرم های برتر نیز تغییر می کنند و به این دلیل است که هر فرم با ویژگی های یک سبک مطابقت دارد. این ارتباط بین فرم و محتوا برای تمامی هنرهای بصری معتبر است .یک نقاشی آبستره نیز به قصد بیان یک محتوای معنوی خلق می شود .فرم ها و رنگ ها در اینجا فقط وسیله انتقال این مفهوم هستند .آنچه را که در یک فرمول شیمی اعداد و حروف انجام می دهند .در سیستم ادراک بصری فرم مسئول انجام آن است .هر نوع تجسم ذهنی یک محتوای معنوی -از جمله آثار معماری -نمودار صفات ذاتی آن محتوا است که با استفاده از فرم های ویژه – که مطابق با یک نمونه از پیش داده شده سازماندهی شده است -بیان می شود و نیز به عکس یعنی برای بیان هر محتوای معنوی نیز بایستی فرم بصری متناسب و قابل ادراکی پیدا کرد و چنین است که نیاز به 11 زبان فرم ها احساس می شود.
28 31
مرز هنر وزندگی باید سیال باشد؛ و تا حد ممکن روان بماند . هنرمند حاضر است .انجمن :ضلع شمالی
مـعـماری
تجسمی
33 33
مرز هنر وزندگی باید سیال باشد؛ و تا حد ممکن روان بماند. نوشا امینی هنر اجرایی ( )performance artنوعی از هنر است که به صورت «زنده» اجرا می شود.معموال توسط هنرمند به صورت تنها ویا با همکاری هنرمندان دیگر و مخاطبان هنر. هنر اجرایی ،طی قرن بیستم نقش تعیین کننده ای در «هنر آوانگارد» داشته و عامل مهمی در تحوالت جنبش هایی نظیر فوتوریسم و دادایسم بوده است.
این طور به نظر می رسد که اغلب هنرمندان این دوره هرگاه از روش های سنتی هنر ،مانند نقاشی و مجسمه سازی و ...ناراضی بوده اند و این روش ها را در رساندن مفاهیم کافی نمی دانسته اند ،به پرفورمنس آرت رو کرده اند.نخستین هدف هنر اجرایی به چالش کشیدن هنرهای تجسمی از جمله نقاشی و مجسمه سازی است .در واقع وقتی که این هنرها پاسخ گوی
تجـسـمی
نیاز هنرمند نباشند یا زمانی که محافظه کارانه باشند یا آنقدر در هنر سنتی محبوس شده باشند که از زندگی واقعی مردم فاصله گرفته باشند ،هنرمند به هنر اجرایی روی می آورد تا تماشاگرهای جدید پیدا کند و ایده های جدید را امتحان کند. دوران طالیی این سبک در هنر همزمان است با افول مدرنیسم و آبستره اکسپرسیونیستی در سال .1960هنر اجرایی در این دوره به طور مشخص روی حرکات بدن تمرکز کرده بود .به همین جهت گاهی ممکن است با « »body artاشتباه گرفته شود .این هنر منعکس کننده ی نگرش ماده زدایی( )dematerializationو همچنین جنبش های سیاسی و اجتماعی ضد جنگ و ضد تبعیض (مانند فمنیسم) بوده است .اگر چه از سال 1960 تغییراتی در آن رخ داده ولی حضور مداومی داشته است و موزه ها و گالری ها استقبال گسترده ای از این هنر کرده اند. هنر اجرایی اصوال از دیگر هنرها یا فعالیت های غیر هنری مانند رویدادهای تشریفاتی و ...الهام می گیرد .در دوران اخیر هنرمندان از رقص و حتی ورزش نیز در اجرای خود استفاده می کنند. بعضی از انواع اجرایی های قبل از دوران جنگ ،به « »actionمعروف شدند .هنرمندان آلمانی مثل Joseph Beuysاین روش را ترجیح می دادند .چراکه با این کار ،اجرای آنها از دیگر اجراهای سنتی مثل تئاتر تمایز پیدا می کرد. تاریخچه هنر اجرایی نخست ازسبک فوتوریسم در سال 1908آغاز شد.رهبر آن marinettiدر اصل شاعر بود.در واقع یکی از زیبایی های هنر اجرایی این است که شعر نیز همانند هنرهای دیگر بصری مثل تئاتر در آن جایگاه دارد. Valentine de saintنیز که خود یک پرفورمر زن بود ،بیانییه فوتوریسم را نوشته است. سپس دادایست ها روی کار آمدند .آنها گروه کوچکی از مردم بودند که در سال 1916در کاباره ای در شهر زوریخ با یکدیگر مالقات کردند .در اصل آنها نگاه جهان را در مورد هنر عوض کردند .با وجود این ،یکی از بزرگترین پرفورمرها Benjamin Franklin wedekindدر آلمان فعالیت می کرد و از گروه دادا در زوریخ نیز پررنگ ترین حضور هنری را از Hugo Ball ,Emmy Henningsمی بینیم .قبل از جنگ جهانی دوم در سال 1920 در آلمان ،BauHaus ،افراد بسیاری مثل Schlemmerرا در زمینه هنر اجرایی تربیت نمود که این افراد شهرت زیادی به این واسطه کسب نمودند. در دهه 70میالدی مسایل سیاسی با هنر اجرایی بیش تر ترکیب شد.در طول دهه 80هم این هنر به اسم «تئاتر عجیب» معروف بود که در کلوپها اجرا می شد .دردهه ی 90هنر اجرایی از کلوپها خارج شد و با مسایل مهم فلسفه آمیخته شد و این روند مفهومی تا کنون ادامه پیدا کرده است.
32 35
جلد بخش: جانلوربیر(johnlorbeer ) هنرمند آلمانی در حال اجــرای یکی از معروفترین اجراهایش Still Life تصویر صفحه قبل: کریستوفر بردن ( Chris ) Burdenهنرمند آمریکایی پرفورمنس در حال تیر اندازی به هواپیمای بویینگ.
«برایم مهم نیست که هنرم زشت است یا زیبا .فقط باید «راستین» باشد». 3
هــنــرمــنــد حــاضــر اســت
1
هنراجراییماریناآبراموویچ
2
صـــدرا طهرانی
تجـسـمی
پیرو مانزونی
«چند تکه پارچه را به صورت نامنظم و تصادفی برید و روی زمین گذاشت. مقداری چسب روی آنها ریخت .سپس کمی رنگ روغن سبز ،قرمز ،آبی و مقدار زیادی زرد روی آنها ریخت .آنگاه قدری بنزین روی تمام اینها ریخت ،کبریتی را روشن کرد و روی زمین انداخت! همه چیز آتش گرفت! او برگشت و به من نگاه کرد و گفت« :این یک غروب است ».و بعد آتلیه را ترک کرد». اولین درس نقاشی مارینا آبراموویچ 14ساله ،چیزی فراتر از یک اجرای معمولی بود .آنچه دوست پدرش – که یک نقاش انتزاعی در پاریس بود – در اولین کالس نقاشی او -در آتلیه ای شخصی که پدرش برایش مهیا کرده بود -در او بیدار کرد ،بعد ها جزیی از جرقه ای شد که به هنگام نقاشی کشیدن از ابرها و مشاهده ی هواپیماهایی که با دود ،آسمان را رنگ می کردند ،در او روشن شد و او را واداشت تا وسیله ی هنری اش-مداد- را روی صفحه ی دوبعدی کاغذ رها کندو از «زندان» آتلیه ،به آزادی بیانی برسد که در آن احساسش را نه فقط با قلم و روی کاغذ ،بلکه با آب ،باد، آتش ... ،و بدنش ابراز کند. شاید با ارزش ترین و جادویی ترین جنبه ی یک اجرا برای آبراموویچ، جریان احساسی است که بین هنرمند و مخاطبانش برقرار می شود« .اجرا باید چیزی را درون مخاطب بیدار کند...تبدیل کند...بدون مخاطبان ،اجرا هیچ نیست .تنها چیزی که ممکن است «محصول» یک اجرا خوانده شود، اثری است که روی هنرمند و مخاطبانش ،به جا مانده است». مارینا آبراموویچ در پاسخ به این سوال ،که فرق تئاتر و اجرا چیست، می گوید« :در تئاتر ،خون سس کچاپ است و چاقو غیرواقعی .در اجرا ،هم خون ،هم چاقو و هم بدن هنرمند واقعی است .شما هنگام اجرا« ،زندگی» می کنید ،در حالیکه در تئاتر تکرار می کنید ».علی رغم شباهت هایی که این دو هنر ممکن است با یکدیگر داشته باشند ،رویکرد هنرمند به نحوه ی ارائه ی هنرش ،و «لحظه» ای بودن اجرا شاید از تفاوت های اصلی بین این دو هنر باشند. «در تک تک مولکول های بدن انسان ،انرژی به نام Rest Energyوجود دارد .در فرهنگ غرب اعتقاد بر این است که این انرژی فقط در مواقع خطر آزاد می شود .اما در فرهنگ شرق ،انسان عقیده دارد که با اراده ی خویش نیز می تواند این انرژی را فعال کند ،چیزی که معموال به عنوان «فراتر بردن مرزهای فیزیکی و غیرفیزیکی»از آن یاد می کنیم .به عقیده ی من هنر باید سوال برانگیز باشد ،چیزی را درون انسان تکان دهد و تمرکز روزمره اش را به هم زند .اگر شما همیشه کارهایی را که دوست دارید انجام دهید، هیچگاه تغییر نمی کنید .همیشه یک روند را طی خواهید کرد» . تقریب ًا در همه ی اجراهای مارینا آبراموویچ عنصر «درد» یکی از اصلی ترین المان هایی است که به چشم می آید« .سخت ترین اجراها ،آنهایی هستند که بدن در آنها بی حرکت است ».وقتی جودیت تورمن 4از مجله ی نیویورکر 5از او پرسید که چه چیزی هنر او را ،که شامل دراز کشیدن
34 37
تجـسـمی
در میان یک پنتاگرام سوزان ،شانه کردن موهایش تا زمان جاری شدن خون از سرش ،فریاد زدن تا زمان از دست دادن صدایش و ضربه زدن میان انگشتانش با چندین نوع چاقو می شود ،از «مازوخیسم »6جدا می سازد ،او پاسخ داد « :تمام کارهایی که من با خودم انجام می دهم و خشن تلقی می شوند ،حتی فکر انجام دادن آنها در زندگی خودم هم به سرم نمی زند .من اگر در هنگامی که مشغول کندن پوست سیب زمینی برای تهیه غذا هستم ،انگشتم را ببرم ،اشک می ریزم. اگر در داخل هواپیمایی که سرنشینش هستم ،تالطم و آشفتگی بوجود آید ،از ترس می لرزم .ولی به هنگام اجرا ،همه چیز متفاوت است .نوعی حس غیرفانی بودن به من دست می دهد .گونه ای از فناناپذیر بودن. تمام ناامنی ها بی اهمیت می شوند .حال اگر از من سوال کنید که چه چیزی نام «هنر» به این ها می دهد، من به شما پاسخ خواهم داد :مفهومی که پشت این اجراهاست ،و مصمم بودن من برای اجرای آنها .قصد من از اجرای عملی قهرمانانه و تکان دهنده این است که روح مخاطبان را تعالی داده و به آنان شجاعت دهم .اگر برای این منظور می توانم از در «درد» داخل شوم و زندگی سوی دیگر را در آغوش کشم ،آنها نیز می توانند». اغلب همتایان مارینا آبراموویچ از پیشگامان سبکی هستند که اوردیالیسم(7ژانری که در آن هنرمند مورد تمسخر سایرین واقع می شود و یا متحمل درد می شود) خوانده می شود تا از نمونه های «منطقی» تر هنر اجرایی و یا هنر مفهومی تمییز داده شود .بعضی از این افراد مدت زیادی است که این انگیزه ی خود را کنار گذاشته اند .ویتو آنیبال آکونچی 8هنرمند نیویورکی که در سال 1973اجرا را رها کرد و به معماری گرایید ،می گوید« :چیزی که در باره ی اجرا دوست داشتم ،قراردادی بود که برای هر اجرا با خودت امضا می کردی .با خودت می گفتی که من این کار را انجام می دهم و آن را انجام می دادی .چیزی که از آن متنفر بودم ،نمایش خودم بود ،و تصویر قهرمانانه ای که احتمال داشت در ذهن دیگران درباره ی من شکل گیرد ».او همینطور اصول «اجرای مجدد» یا «احیای هنر» را که یکی از بحث برانگیزترین مسائل دنیای هنر است ،زیر سوال می برد و عقیده دارد که ارزش هنری مبتنی بر زمان مثل اجرا از ذات «موقتی» اش جدایی ناپذیر است و هیچ اجرایی نمی تواند و نباید دوباره
اجرا شود .فرانک اوو الیزیپن (اولی) 9دستیار قدیمی مارینا آبراموویچ نیز نظر مشابهی دارد« :من به احیای اجراها اعتقادی ندارم ،زیرا صداقتی از خودشان ندارند و زاده ی صنعتی شدن فرهنگ هستند .مارینا اکنون می خواهد اجراها را «آموزش دادنی» و «تکرار شدنی» کند و من دیگر نمی دانم که چه چیزی این نوع اجرا را از تئاتر جدا می سازد». اما برای مارینا آبراموویچ ،غیر قابل احیا بودن اجرا، موضوعی بیگانه است« .در دهه ی 1970ما بر این باور بودیم که اجرا ها غیرقابل تکرارند .اما اکنون عصر جدیدی است ،و بدون اجراهای مجدد ،تمام آنچه برای نسل بعد باقی می ماند ،تعدادی مستندات و مدارک بی روح است .به نظر من یک هنرمند نباید آنقدر خودخواه باشد که نگذارد هنرش به طور مستقل زندگی کند ».آبراموویچ در راستای همین طرز فکر، در پی تأسیس بنیادی جهت آموزش هنر اجرایی است ،در شهر نیویورک و در سالن سینمایی که 3 سال پیش مالک آن شد ،به نام «بنیاد مارینا آبراموویچ برای نگهداری از هنر اجرایی». 10چیزی که «نگهداری» از این هنر تلقی می شود ،در واقع آموزش ،حفاظت از مدارک و «اجرا»ی آن می باشد. آنچه در میان مدارک به جا مانده از هنرمندان دهه ی 70 جایش خالی است ،فرآیند و روشی منطقی است که در آن ،اجرا امکان «زنده شدن» را طی مراحلی داشته باشد. چرا که آنها ابدا ً به احیا و تکرار هنرشان اعتقاد نداشتند و بر این باور بودند که اجرا متعلق به زمان خود است، و اجرای مجدد یک اثر در واقع خلق اثری جدید است. آبراموویچ اما می گوید « :با وجود خطری که ممکن است اثر من را اثر کس دیگری کند ،اجرای مجدد آثار امری ضروریست .اجرایی که تکرار نشود ،مثل یک عکس ،بی روح خواهد بود». برای مارینا آبراموویچ اجرا تنها زمانی معنی پیدا می کند که «زنده» باشد ،در مقابل چشمان مخاطبانی که حین اجرا حضور دارند و آنرا می بینند .او مستند سازی اجراها را بی معنی می داند و می گوید« :شاید تنها مدرک باقیمانده از یک اجرا ،خاطره ایست که در یاد کسانی که در آن حضور داشته اند ،چه به عنوان هنرمند و چه به عنوان بیننده ،به یاد مانده است». «شما در هنر اجرایی واقعیت را زندگی می کنید .در لحظه ی اجرا ،چیزی واقعی تر از بدن شما نیست ،و مخاطبانی که در حال تماشای اجرای شما هستند».
داستان تیر و کمان (The )Story of Bow and Arrow سال - 1980مارینا آبراموویچ و همکار قدیمی اش . Ulay این اجراییست که طی آن Ulayتیری را که کمان آن توسط Abramovicنگه داشته شده است ،به سمت قلب او نشانه می گیرد. میکروفونی نیز در نزدیکی قلب آنها تعبیه شده است به گونه ای که می توان صدای تپش قلبشان را شنید .این اجرا 4دقیقه به طول انجامید.
اجــرای موزه ی هنر مدرن نــیــویــورک ( )MoMAکه طی آن آبراموویچ به مدت جمعا 700ساعت روبروی افــردی از جمعیت حاضر که به خواست خود در این اجرا شرکت کرده بودند ،می نشست و به آنها نگاه می کرد.
The Artist is Present -1
(نام اجرای آبراموویچ موزه ی هنر مدرن نیویورک) Marina Abramovic -2 Piero Manzoni -3 Judith Thurman -4 The Newyorker -5 Masochism -6 Ordealism -7 Vito Hannibal Acconci -8 Frank UweLaysiepen -9
)(Ulay Marina Abramovic -10 Foundation for the Preservation of Performance Art
36 39
انجمن: ضلع شمالی فرید متین
ایدهی این کار ،از مح ّمدعلی شریفیان است .و اجرایش هم از سعید چراغعلی ،امیر سینا رضایی ،علیرضا معماریان ،خودِ مح ّمدعلی شریفیان و فاطمه اصغرزاده و خیلیهای دیگر که ،کم یا زیاد ،برای بهثمر نشستنِ این اجرا کمک کردند.
تجـسـمی
«هنر در هر وضعیتی ممکن است .امکانش را یک رویداد تعیین می کند؛ نه یک ساختار». این رویداد برای خیلی از ما ،شاید نمایشگاه آثار هنری دانشجویا ِن دانشکده ی معماری بود .رویدادی که برای دومین سال پیاپی در دانشکده اتّفاق می افتاد .و مجالی بود برای ارائه ی هنر؛ 2 از هر نوع :نقاشی ،داستان ،شعر ،عکس یا هنر اجرا . پرفورمنس آرت زمانی بروز می کند که «اجراکننده» بیانی دیگر برای حرفش نمی یابد .نوشتم اجراکننده، چون هر کسی می تواند پا به پرفورمنس بگذارد .لزومی بر هنرمند بودن نیست؛ و کسی که این کار را می کند، به طور عام ،اصـ ً ال دغدغه ی هنر ندارد .ا ّولین کسی هم که پرفورمنس کار کرد ، 3هنرمند نبود؛ دغدغه ای هم نداشت .در واقع ،اجراکننده حرفی دارد برای زدن و دنبال مجالیست برای سخنگفتن و وسیله ای که بتواند با آن کار کند .و چیزی هم وجود ندارد که در هنر اجرا به کار نیاید .از موی بدن و یخ و تفنگ گرفته تا دیوار چین و روزنامه و کاغذ باطله .جای خاصی هم برای آن الزم نیست .حتّا شاید بشود ریشههایش را در اعتراض به نظام گالریداری پیدا کرد .4همهجا میشود پرفورمنس کار کرد .همهجا ،همهکس و همهچیز... هنر اجرا ،آن طور که خودِ اجراکننده ها می گویند، مستقیم ًا با زندگی درگیر است و در پیِ نشان دادن خاصی نیست. است .هدفش پیام دادن یا القای معنای ّ همین که بتواند چیزی را به تمامی نشان بدهد ،هر کسی می تواند هر برداشتی از آن بکند؛ همان چیزی که همینگوی درباره ی داستان گفت ، 5این جا – و هر جای دیگر – هم صادق است. چیزی که حاال روی دیــوار ضلع شمالیِ انجمن اسالمی دانشکده است ،نوعی «اجرا»ست؛ البتّه از نو ِع اینستالیشن . 6فرقی هم نمی کند .مهم اثری ست که بر مخاطب می گذارد .حتّا زشتی و زیبایی اش هم 1
ِ واقعیت موجود است: مهم نیست .چون برآمده از زندگی ست .آن چه که هست را نشان می دهدُ .مشتی کاغذ باطلـه که از جای جای دانشکـده جـمع شده اند و توی قـفس هایی از توری ُمرغی چپانده شده اند، چیز زیبایی نیست .حتّا شاید آزاردهنده هم به نظر برسد .ولی پرفورمنس آرت – و شاید همه ی هنرها – به فکر واقعیتاند .شاید آزاردهنده است ،چون از چی ِز آزاردهنده ای حکایت دارد« .هنرمند واقعی باید سؤال های درست را بپرسد؛ نه این که راه حل های دمِ دستی ارائه کند 7 ».این هم همین است .واقعیتی آزاردهنده را بیان میکند ،ولی چیزیست که هست. ِ برداشت متفاوتی از آن داشته هر کس هم ممکن است باشد .یکی به مسخرگیاش بخندد؛ یکی از زشتیاش ِ حالت ارتجاعیاش ّ لذت ببرد؛ منزجر شود؛ یکی از و یکی هم به این فکر کند که اینهمه کاغذ باطله از ِ بخش ماجرا دیگر بر عهدهی مخاطب کجا آمده...؟ آن است .کارِ پرفورمنس در همین نمایشدادن به پایان میرسد.
38 41
.1باوند به پور | مد ّرس پرفورمنس آرت Performance Art .2 Joseph Beuys .3 .4و اینکه هنر ملزم شود تا در مکا ِن خاصی (مثل نمایشگاه) نمایش داده شود. .5اگر نویسندهای کتابش را با حقیقت نوشته باشد، کتاب میتواند هر تعبیری داشته باشد. Installation .6 .7اوژن یونسکو
متن کهن .روزگار کماندار .درس .یادداشتی بر «هست شب» نیما . کامو :بیگانه ی شورشی یا سیزیف امیدوار در آشفته بازار هستی . کامو در آینه ی قهرمانانش
مـعـماری
ادبیات
43 43
ِ تألیف جمالالدین ابوروح حاالت و سخنان ابوسعید ابوالخیر، لطفاهلل بن ابیسعید بن ابیسعد ،مقدّ مه و تصحیح و تعلیقات از مح ّمدرضا شفیعیکدکنی ،انتشارات سخن.1384 ،
فائزه حجازی
هر روز تا شیخ به جماعت حاضر نیامدی ،قامت نگفتندی .یک روز نمازِ پیشین از وقت میبرفت و هیچجای شیخ بیرون نمیآمد. کسی دررفت تا شیخ را اعالم کند که ِ وقت نماز فوت میشود و جماعت منتظرند .شیخ را دیدند در دهلی ِز سرا[ی] خود ایستاده در ِ مصلحت سخنگفتن نمیدیدند .چون شیخ بیرون نیامد، جانبی که نمازِ پیشین بگزاردند .نمازِ دیگر میبایست .تا شیخ بیرون آمد ،عرق بر جبینِ وی نشسته و تغیّری در وی ظاهر .سؤال کردند که «هرگز از شیخ این ارتکاب نیامده بود و نمازِ شما از وقت نرفته؛ سبب چه بود که نمازِ پیشین حاضر نیامدیت؟» شیخ گفت« :دنیا آمده بود و دامنِ من گرفته ،میگفت« :مدّ تی در دنیا مقام کردی و عمری دراز یافتی ،هرگز به من نظر نکردی و از َش َر ِ ِ التفات تو محروم بودم و ف ِ ِ رحلت تو نزدیک آمده است؛ هرآینه میباید که وقت رفتن و هنگامِ حصتی و نصیبی باشد ».بسیار تک ّلف کردم و هر َجهدی که در مرا ّ میسر نشد .تا ُوسع آمد به جای آوردم تا مگر از وی رهایی [یابـ]ـمّ . بهضرورت ،فرزندُ ،م َف َّضل ،را به وی دادم تا دست از من بداشت». بعد از آن خواجه ُم َف َّضل را چندان نعمت و ثروت شد که کس ِ حساب آن را ندانست و از ُمنعِمان و متن ّعما ِن عهد شد ،چنان که در مدّ ِ ت حیات ن ُه بست ِر اطلس بیفکندی هر شب که بخفتی ،و تج ّملِ دیگر در خوردِ این بودی.
آلبر کامو ،1نویسنده ،روزنامه نگار ،فعال سیاسی و اندیشمند فرانسوی ،در سال 1913میالدی ،در خانواده ای از مستعمره نشینان الجزایر متولد شد .پدرش را در یک سالگی در جنگ جهانی اول از دست داد و سرپرستی خانواده را مادر وی بر عهده گرفت .کامو، کودکی اش را زیر «آفتاب شادمانی بخش» شمال افریقا ،فقیرانه در خانواده ای از طبقه کارگر گذراند. قریحه ی کامو در دبستان مورد توجه یکی از آموزگارانش قرار گرفت و بدین ترتیب به دبیرستان شهر الجزیره راه یافت .موفقیتی که برای بسیاری از هم نسالن وی ،از چنان قشری ،تقریب ًا ناممکن بود .در همان سنین به خواندن آثار ژید ،2مونترالن 3و مالرو 4پرداخت و به ویژه تحت تأثیر مالرو قرار گرفت .جالب اینکه بعدها جایزه ی نوبل ادبیات را در سال 1957 میالدی در رقابت با همین نویسنده دریافت کرد. به آفتاب و دریا عشق می ورزید و این عالقه در تمام آثار برجسته ی وی هویداست. در 1930برای نخستین بار به بیماری سل مبتال و به همین دلیل ناچار به کناره گیری از عضویت در تیم فوتبال دانشگاه الجزیره شد .همچنین به صورت نیمه وقت به تحصیل در دانشگاه پرداخت تا بتواند با پذیرفتن مشاغلی از معلمی سرخانه گرفته تا کارگزاری موسسه هواشناسی ،از عهده ی مخارج تحصیل خود برآید. در اولین سال دوران دانشجویی اش در رشته فلسفه در دانشگاه الجزیره، تحت نفوذ فکری یکی از استاتیدش به نام ژان گرنیه 5قرار گرفت ،مردی که دو کتاب از نخستین آثارش را به وی تقدیم نموده و به گفته ی خودش ذوق نوشتن و تفکر فلسفی را از او به دست آورده است .از سال 1935 مجموعه مقاالتی تحت عنوان «پشت و رو» 6به چاپ رساند و گروه تئاتری 7 تشکیل داد و نخستین نمایشنامه ی خود را به نام «شورش در آستوریاس» برای اجرا در آن نوشت. دومین نمایشنامه ی کامو« ،کالیگوال» 8چند سال بعد به چاپ رسید.
ا د بـیـا ت
َمت ِن ُک َهن
کامو:بیگانهیشورشییاسیزیف امیدوار در آشــفته بازار هستی
42 45
1. Albert Camus 2. André Gide 3. Henry Millon De Montherlant 4. André Malraux 5. Jean Grenier 6. L› envers et l›endroit 7. Révolte dans les Asturies 8. Caligula
آیا کامو را باید نویسنده نامید؟ یا فیلسوفی که برای تبیین نظریات خود به ادبیات متوسل شده؟ بسیاری به مورد دوم اعتقاد دارند ،و تسلط او به متون فلسفی و دینی و افسانه ای می تواند دلیل خوبی برای این نکته باشد .نیهیلیسم 2و پوچی کامو در نوشته هایش موج می زند ،موقعیت هایی که شخصیت ها در برابر آن کار چندانی از پیش نمی برند – و برخی اوقات صرف ًا واسطه ای می شوند بین داستا ِن موقعیت و خواننده – لحنی مالل آور و سرد که با توصیفات طوالنی و بسیار معنادار در هم می آمیزد ،و این حس را القا می کند که نویسنده از آزار خواننده و درگیرکردنش در متن ابایی ندارد ،تا تجربیات متن به خوبی به او منتقل شود، فاصله ای که نویسنده با متن می گیرد ،تا بتواند به فراخورِ فضا در داستان حضور داشته باشد ،تا جایی که برخی اوقات احساس می شود این کاموست که در متن صحبت می کند ،نه شخصیت داستان - ،نکته ای که در برخی موارد باعث ضعف ادبی نمایشنامه های او می شود - 3و بگذارید کمی پیشتر برویم، انگار تمام این داستان ها برای خود کامو اتفاق افتاده، و او به بازگویی تجربیاتش می پردازد .این نکته ایست که باعث می شود داستان های کامو سرسری خوانده نشود ،زیرا حرفی که کامو می زند و در داستان پنهان می کند باید سخنی شنیدنی باشد ،که با خوانش های چندباره آشکار می شود ،به اینها اضافه کنید مقاله ها و کتاب های غیر داستانی او ،از افسان ِه سیزیف تا انسان طاغی ،که با زبان ادبی قابل توجهی هم نوشته شده اند. اما نکته ای که از آن غافل می شویم وجهه ادبی نوشته های اوست .مخصوص ًا در داستان های کوتاه، که در نکات مطرح شده در این نوشتار با خوانش آنها
به دست آمده است ،که عناصر و تمهیدات داستانی دست چین می شوند ،تا بهتر در خدمت داستان در بیایند – درس هایی که کاموی ادیب به ما می دهد، تا چطور حرفمان را بزنیم ،و زیبا بزنیم .کامو اتفاق داستانی را خوب می شناسد ،و از تاثیر روایت بر خواننده به خوبی آگاه است ،تاثیری که قصه گویان قدیمی و پیشگویان از آن بهره می بردند تا مخاطب خود را تا آخر صحبت های خود بکشانند ،داستان های او معموالً با بهم ریختگی در روزمره ِ شخصیت ها آغاز می شود – معلمی که یک زندانی عرب را به او می سپارند ،کارگرانی که در محل کار خود به مشکل می خورند –4و معموالً به فاجعه می انجامند ،فاجعه ای از جنس امروز ،که این بار نه ابرقهرمانی در کار است و نه کاری کارستان ،که دست تقدیر و انتخاب های به ظاهر عاقالنه شخصیت ها را به جایی می رسانند که در آخر داستان با وجه پنهانی از خود روبرو می شوند، و این تقابل شاید یکی از نکات کلیدی متون او باشد، چه می شود که شخصیت داستان اینگونه تغییر می کند؟ جواب این نکته شاید در تقدیر پنهانی باشد، که کامو همیشه با آن درگیر بوده ،و شخصیت های داستان هایش را در موقعیتی قرار می دهند که باید دست به عمل بزنند .شخصیت های داستان – حتی اگر در ظاهر به نظر نیاید – مجبور به انتخابی می شوند، که در نهایت نمی دانند وقوع فاجعه را به گردن خود بیندازند ،یا تقدیر ،و این به وسیله تمهیداتی در روایت صورت می گیرد که عرصه را بر شخصیت های داستان تنگ تر و تنگ تر می کند .این نکته از سوی دیگر باعث می شود که نویسنده در متن دست ببرد ،مانند قادر یکتایی که موقعیت هارا پیش روی انسان ها قرار
ا د بـیـا ت
درس
شناخت نویسنده از روی تحلیل متون قبل از هر چیز باید خاطرنشان کرد ،که زمان سه ماه رخ دهد .این امر مستلزم آن موجود از او ،کاری نیست که در مدت آشنا باشد ،آنهارا خوانده باشد ،و در دنیای است که فرد از مدت ها قبل با این متون سعید چراغعلی نویسنده ای مانند کامو 1روبرو می شویم، آن ها نفس بکشد ،و حاال هنگامی که با ویژگی اش این است که کامو آدم کوچکی سختی کار چند برابر می شود ،مهم ترین نبود ،همانقدر که در دنیای ادبیات آشناست ،در فلسفه هم نامی دارد و در مسائل سیاسی و اجتماعی زمان خود هم نظریات قابل تاملی ارائه داده است .از طرف دیگر ،نوشته های او ،از نمایشنامه و داستان تا مقاالت و مصاحبه ها ،در ایران مورد اقبال خوانندگان بوده ،و این خطر پیش می آید که دچار «عوام زدگی» شود ،نه به معنای خوب آن ،به این معنا که اغلب مخاطبان به خواندن این تعدادی از این متون اکتفا می کنند ،و تحلیل های شخصی خود را کامل و جامع می دانند ،و نیازی به مطالعه بیشتر نمی دانند .نتیجه اش می شود ادا نشدن حقّ مطلب در مورد نویسنده ای که پشت شهرتش مهجور مانده .البته راقم این سطور هم چندان از این ایراد مبرا نیست ،و نوشتاری که خواهید خواند پیشتر نظریات و تحلیل های شخصی خود اوست ،که به چاشنی منابع آراسته شده ،و به تحریر در آمده است.
می دهد ،نه برای آزمون ،که این آزمونی با جوابی از پیش معلوم است، که به دلیلی که کاموی فیلسوف آن را بیان می کند ،و ما اینجا از بیان آن خودداری می کنیم .لحن نوشته های او را نمی توان با قطعیت سرد نامید، همیشه تابشی در موقعیت ها و شخصیت ها وجود دارد ،تابشی که شاید از جنس برزخ 5باشد ،نوری زرد و سرخ ،که گرما ندارد ،و سنگینی اش را بر پیکر متن رها می کند ،و در توصیفات متن ،که از نگاه شخصیت ها بیان می شود ،کام ً ال مشهود می شود .شخصیت های داستان ها معموالً از طبقه متوسط هستند ،با زاویه دید خاص خود ،دغدغه ها و تامالتی که به توصیفات بار معنایی می دهند ،نویسنده برای نقل قول کردن شخصیت های داستان هایش از دیگران در موقعیت های خاص معنایی تردید نمی کند، و آن را ّ مخل روایت و شخصیت پردازی خود نمی داند .به این ها اضافه کنید استفاده از نماد ها و موتیف 6ها در داستان ،عناصری که در کنار وجهه داستانی خود ،دارای بار معنایی هستند و می توانند مورد تفسیر واقع شوند. کامو روایت را می شناسد ،و به خوبی هم می شناسد ،و از جایگاه راوی در پیشبرد داستان به خوبی باخبر است ،مانند همان پیشگویی 7که شاید در معبدی یونانی می نشیند ،و بعد از مکاشفه ای طوالنی با لحنی سرد و هشدار دهنده اتفاقی را بازگو می کند ،و مسئولیت خود را روایت کردن می داند ،چه ،آگاه است که نمی تواند در پیشگیری از آن کاری انجام دهد، ناتوانی ای که می تواند منجر به جنونی پنهان و سهمگین ،یا عذاب وجدانی سنگین و خردکننده شود ،و بر ّ کل روایت سایه اندازد .احتماالً همه طاعون و بیگانه را خوانده اند ،ولی می خواهم از داستانی صحبت کنم ،که روایتش دانای کل نیست ،و یکی از نمونه های قابل تامل حدیث نفس در ادبیات است“ ،مرتد؛ یا روح سرکش” ،که قدم به قدم از زبان شخصیت ،نابودی انسان را بازگو می کند ،و با چرخش های هوشمندانه در گذشته به دنبال دلیل می گردد ،تا معلوم کند االن باید چه کرد .داستانی که برخالف غالب داستان های او ،ساکن است و در یک فضا بیشتر رخ نمی دهد ،مگر در ِ ِ سردی داستان های پشت نقب زدن ها به گذشته ،و عصبیت پنهان شده دیگر او ،در این داستان آشکار می شود .جمالت از یکی به دیگری می پرند ،و لحن به خوبی باال و پایین می شود ،و از همه مهمتر ،خواننده می خواهد هرچه زودتر داستان را تمام کند ،تا از داستان مهیب ،و واقعیت عریان و قابل تعمیمی که از آن حرف می زند فاصله بگیرد.شاید مهم ترین درس را بتوان از این داستان گرفت ،که چگونه با حفظ فاصله از متن حرف های خود را وارد متن کنیم – حتی در در روایتی اول شخص و آنقدر درونی -و در عین حال داستانی محکم بنویسیم ،که به قول دوستی ،بفهمیم که می خواهد حرفی بزند ،حتی اگر به خوبی نفهمیم که این حرف چیست.
44 47
Albert Camus .1 Nihilism .2 .3رجوع شود به نمایشنامه «سوءتفاهم» .4رجوع شود به مجموعه داستان «تبعید و سلطنت» Inferno .5 Motif .6 Oracle .7
کامو در آینه ی قهرمانانش ریحانه مقیمی
آلبرکامو نویسنده و متفکر فرانسوی – الجزایری، که در سال 1957موفق به دریافت جایزه ی ادبی نوبل به عنوان جوانترین نویسنده ی دریافت کننده ی این جایزه شد ،از دسته نویسندگانی ست که اکثر آثار خود را به توصیف و شرح فلسفه ی پوچی «نهیلیسم» اختصاص داده است .از این رو منتقدین متعددی برای نقد و تحلیل آثار کامو دست به قلم شده اند و به بیان فلسفه ی پوچی و چیستیِ آن در آثار وی پرداخته اند .عده ای او را صراحت ًا پوچ گرا و اگزیستانیالیست خطاب کرده اند ،عده ای معتقد به گونه ای خاص از پوچ گرایی در آثار و تفکرات کامو هستند و عده ای نیز او را از این اتهام مبرا می دانند. آنچه در این مقاله می خوانید تالشی است برای
واکاوی قهرمانان داستان های کامو و نوع نگاه و چگونگی برخورد آنها با وقایع کوچک و بزرگ زندگی و مقایسه ی آنها با مفاهیم اصلی پوچ گرایی .تا شاید بتوان کامو را در آینه ی قهرمانانش بازیافت. در گام اول بررسی مفهوم حقیقی پوچی و پوچ گرایی، آن گونه که در فلسفه تعریف شده است ،ضروری به نظر می رسد. «پوچگرایی یا نیهیلیسم یک تفکر فلسفی است که زندگی را بدون معنا و هدف خارجی یا ارزشهای 1 اخالقی درونی میداند». ِ تعریف ارائه شده ،جستجوی مفهوم پوچ با توجه به گرایی در آثار آلبرکامو را از دو منظر زیر مورد بررسی قرار می دهیم:
ا د بـیـا ت
.1طرح و شخصیت های داستان های کامو؛ .2ذهن پردازنده ی داستان ها در کنار نوشته های غیر داستانی او. در بخش ا ّول به بررسی طرح و شخصیت های داستان های کامو و جستجوی مفهوم پوچ گرایی در آنها می پردازیم. آنچه پس از خواندن آثار کامو بدیهی به نظر می رسد این است که ذهنی خالق و هدفمند با احاطه ی کامل بر آنچه که در زندگی نوع بشر اتفاق می افتد ،درگیری های روحی و فراز و نشیب های ساده و گاه آزارنده ی ِ قدرت هرچه زندگی ،طرح داستان را ماهرانه پی ریخته و با زبردستی و تمام تر به پرداخت شخصیت ها و صحنه ها مشغول شده است .ابتدا ،میانه و انتهایی که کامو در آثار خود خلق کرده ،سیر منطقی حوادث و نظام علت و معلولی حاکم بر حوادث سازنده ی داستان ،قدرت طرح ریزی و هدفمند بودن آن را هر چه روشن تر به نمایش می گذارد. اجزای مداخله کننده در ساختن حوادث و جریان یافتن زندگی در داستان های کامو ،گستره ای وسیع از اجزای طبیعی و حقیقی جهان هستند که با ارتباط و همگامی یکدیگر روند داستان را شکل می دهند .استفاده از عناصر طبیعی مانند آفتاب ،دریا ،باد ،باران ،خاک و ...در توصیفات و فضاسازی های کامو ،نشانگر نگاه ِ واقع بینانه و ذهن پویا و همه جانبه نگر اوست .از سویی حضور این اجزای طبیعی که در زندگی عادی هر انسانی نقش خاص خود را ایفا می کنند و به دنیای آنها رنگ و معنایی متفاوت می بخشند ،زندگی اشخاص و داستان روایت شده را طبیعی و واقعی جلوه می دهند .به گونه ای که هر خواننده ای می تواند خود را به جای شخصیت های داستان بگذارد و رفتارها ،افکار و زندگی شان را به قضاوت بنشیند. به دلیل حضور همین اجزای واقعی ست که فضای داستان های کامو از فضایی خیالی ،موهومی ،بی معنا و غیر واقعی فاصله می گیرد. قهرمانان کامو انسان هایی هستند که عالوه بر آنکه در بستری واقعی از زندگی با تمام زیبایی ها و زشتی های آن به سر می برند ،گاهی از واکنش های عادی و مورد انتظار جامعه فاصله می گیرند .و این فاصله گاه آنقدر زیاد می شود که خارج از درک مرسومات و مقتضیات اجتماع است. تا آنجا که ممکن است به دلیل این فاصله از سوی روح جمعی جامعه مستحق مرگ خوانده شوند .این فاصله شاید برخی رفتار ها و واکنش های آنان را عجیب و غیر عادی جلوه دهد؛ اما هرگز آنها را از دایره ی زندگی و انسانیت خارج نمی سازد .حتا گاهی آنها را کمی فراتر از روزمرگی های زندگی انسان های امروزی می برد. آنجا که به هیچ عنوان حاضر نیستند به دروغ گویی آلوده شوند و برای رهاندن خود از رنج های این تفاوت چیزی را بنمایند که واقع ًا وجود ندارد و این صداقت مطلق همان چیزی است که باعث می شود از درک جامعه ی خویش خارج شوند .جایی که مورسو حاضر نیست برای رعایت رسومات جامعه اش به دروغ بر قبر مادر بگرید 2و«خود بودن» را به هم ِ رنگ تمامی انسان هایی شدن ،که جز تظاهر به انسانیت چیزی از دنیاشان نمی خواهند، ترجیح می دهد .او حتی حاضر نیست برای تبرئه از محاکمه دست و پا بزند ،آنچه را نیست اظهار کند و یا از داشته های خود پا پس کشد .یا آنجا
46 49
1. Internet Encyclopedia of Philosophy, www.iep. utm.edu (.2بیگانه)L’Étranger۱۹۴۲، (.3کالیگوال)Caligula۱۹۴۵،
ا د بـیـا ت
که کالیگوال به صراحت می گوید «:حکومت کردن یعنی دزدیدن .و همه این را می دانند .اما راه و رسم دزدیدن فرق می کند .من علن ًا می دزدم .این کار خیال شما را از دله دزدی فارغ می کند 3».و در جایی دیگر که کالیگوال نه به خاطر آنکه جان انسان ها را بی ارزش می داند ،بلکه به خاطر صداقتش و برای آنکه – به گفته ی خودش -معلمی است که باید به مردم معرفت را بیاموزد ،معنای صریح عقیده ی کارگزارانش را به زبان می آورد و حکم الزم االجرا را صادر می کند :می گوید «خزانه مهم است ،پس جان مردم اهمیتی ندارد». این ها همان تجربیات ساده ای است که همه ی انسان ها در خلوت خویش با آن مواجه شده اند؛ گاهی آن را می پرورند و برای جلوگیری از محکومیت خود، با تزویر ،مخفیانه به آن می پردازند و گاه آن را درون خود سرکوب می کنند .اما گناه قهرمانان کامو آن است که دروغگویی را نه تنها در ابراز چیزی که نیست می دانند ،بلکه اغراق در چیزی که هست را نیز دروغی نابخشودنی می پندارند. قهرمانان کامو سرشار از ارزش های اخالقی درونی هستند .خوب و بد را تشخیص می دهند و به آن پایدارند .خیانت نمی کنند و احساس فرد مقابلشان را به خوبی می شناسند .گاهی با خود و وجدان خود نیز درگیر می شوند .روحشان زنده است و در جریان زندگی آزرده و گاه شاد می شود .دیگران برایشان قابل احترام اند .به آنها اجازه می دهند که دوست بدارند، متنفر شوند و جوانمردانه انتقام بگیرند. مورسو ،تیر اندازی را -قبل از آنکه عرب حرفی بزند پستی می داند و مراقب عصبانیت دوست خشمناکخود نیز هست .حتی به زیاد باز بودن انگشت های پای عربی که نی لبک می زند هم توجه دارد .او دنیا را آنگونه که هست می بیند .بدون انکار؛ بدون غلو. آفتاب آزارش می دهد و این از زندگی طبیعی او حکایت دارد .تا آنجا که فکرش را از کار باز می دارد و تصمیم گیری و تفکر را برایش دشوار می کند .و برای رفع آن به کاری دست می زند که اگر آفتاب دقایقی پشت ابر پنهان می شد ،شاید هرگز به آن کار دست نمی زد. قهرمانان کامو خود را برای دست گیری آنان که به کمک نیاز دارند ،دریغ نمی کنند .درد انسان ها را دارند و اگر بتوانند به نجات آنها می پردازند .آنگونه که مورسو برای فرار از دردسر ،خواهش همسایه اش
را پس نمی زند .نه آنکه نداند چه می کند ،می داند و در راهی که می تواند پیش می رود. محکوم و مجازات شدن را می پذیرند .تا انتها پای آنچه که انجام داده اند می ایستند و از توجیه کردن های بی مورد گریزان اند .گاه شوق زندگی مضطربشان می کند و گاه خود را برای مرگ آماده می سازند .آنجا که محکوم به مرگ می شوند ،میل سرکش زندگی را، که درونشان را به اضطراب می کشد ،آرام می کنند؛ اما هرگز اجازه نمی دهند امیال یا درگیری های درونی شان قوه ی تفکر و منطق را از آن ها بگیرد. فکرشان را همواره پویا و روحشان را همواره زنده نگاه می دارند .آنجا که ناخوشایندی های زندگی پنجه بر گریبان امیدهاشان می فشارد ،آرزوهای نو برای خود می سازند .آرزوهایی گاه غیر ممکن .و برای رسیدن به آنها پافشاری می کنند و تالش را هرگز بیهوده نمی دانند. مورسو در روزهای قبل از تجدید نظر در ذهن خود درگیر است .با نفس سرکشی که تمنای زندگی و دیدن آفتاب صبح های گرم الجزایر را دارد و حقیقتی که حس متضاد دائم ًا در رفت و باید بپذیرد .او بین دو ّ آمد است و همچنان سعی می کند تا تمامی آنچه که گذشته و نیز درحال رخ دادن است را بپذیرد و با آن کنار بیاید .او زندگی را بیهوده نمی داند ،چرا که در مقابل مرگ دلواپس است .اما نمی گذارد این دلواپسی قوای فکر و شعور او را فلج کند .او قوت روح خود را حفظ می کند .روح او تا آخرین لحظات ،زنده و در تکاپوست. قهرمانان کامو خالی از آرزو نیستند .اما آرزوهایشان را اداره می کنند .کسی مانند مورسو که در لحظات درگیری با مرگ به یاد آرزوها و لذات زندگی اش می افتد ،یا کسی مانند کالیگوال که در پی کنار آمدن با عشقی است که از دست داده ،نیاز به آرزوهایی جدید و امیدی تازه برای ادامه ی حیات دارند .در ازای آرزویی که از دست داده اند ،آرزوهایی جدید برای خود می سازند .مورسو تنها یک آرزو برای خودش باقی می گذارد و آن اینکه در روز اعدامش تماشاچیان بسیاری حاضر شوند و او را با فریادهای پرکینه ی خود پیشواز کنند و کالیگوال آرزویی غیر ممکن برای خود برمی گزیند و در پیِ رسیدن به آن تالش می کند. اینان همان واقع بینی را در وجود خود حفظ کرده اند، که برای تداوم زندگی الزم است .آینده نگری شان
48 51
محر ِ ک تالش برای فائق آمدن بر مشکالت و ناگواری هایشان است. ّ زندگی آینده اشان را نه تحت تاثیر اتفاقی که در گذشته افتاده ،بلکه با چیزی که از آن یاد گرفته اند ،پیش می برند .شاید خاطره ای بماند؛ اما این خاطره نیست که زمام زندگی آینده ی آن ها را دردست می گیرد .بلکه حاال یاد گرفته اند که ممکن است آنچه را دوست داشته اند از دست بدهند و این تحمل رنج های زندگی را برایشان آسان می کند. این قهرمانان یکنواختی های زندگی را درک می کنند .و آنگاه که به این تکرارهای نامتناهی آگاه می شوند ،از درون رنج می برند .آگاهی هایی که بسیاری از انسان ها برای فرار از رنج های دانستن شان آنها را به فراموشی می سپارند و چنان خود را مشغول می کنند تا در غفلت آرام بمانند. کامو در آثارش ابتدا پوچی را معرفی می کند و می شناساند و سپس در سیر نوشته هایش برای آن راه حل می یابد .اما هرگز تسلیم پوچی نمی شود. شاید بخواهد پوچی را بنمایاند ،اما الیه های درونی قهرمانانش رهایی از این پوچی را نشان می دهند .کامو به طرح این مسئله می پردازد که زیبایی ها و خوشی های این دنیا گذرا و نامانا هستند .اما این مسئله قهرمانانش
ا د بـیـا ت
را از زندگی باز نمی دارد و سیر نمی کند .چه کسی هست که گذرا بودن و نامانایی خوشی ها را انکار کند؟ آیا دست یافتن به این آگاهی و جستنِ راهی برای رهایی از افسردگی حاصل از بیهوده دانستن تمام زندگی ،نشان رهایی از تفکر پوچ انگاری نیست ؟ آیا یافتن پاسخ برای سؤاالتی که ذهن را درگیر می کند و یا در حدی فراتر ،زندگی را با خود دست به گریبان می نماید ،نشانی از تفکر و امید نیست؟ چرا قهرمانان کامو به جای آرزوی مرگ و انکار و نفی تمامی ارزش های بشری ،انسانی و معنوی ،به تکاپوی یافتن راهی برای ادامه ی زندگی هستند؟ با دریافتی که از قهرمانان کامو به دست آوردیم ،آیا می توانیم آنها را انسان هایی خالی از ارزشهای اخالقی ،نا امید و غوطه ور در تاریکی هایی بیهودگی بدانیم؟ آیا اتهام القیدی و پوچ گرایی سزاوار شخصیت هایی این چنین اند؟ آیا واقع نگری و تالش برای یافتن راه کنار آمدن با سختی ها و آزردگی های زندگی آنها را از پوچ گرایی تبرئه نمی کند؟ آیا داشتن غم دیگران و تالش برای کمک به کسانی که در زندگی ناتوان و از آن ملول شده اند نشانه هایی از امید و انسانیت نیست؟ آیا قهرمانان کامو حقیقت ًا پوچ گرا هستند؟ در بخش دوم به بررسی ذهن نگارنده ی داستان ها و نیز نوشته های غیر داستانی کامو می پردازیم. همان طور که در بخش اول به آن اشاره شد ،آنچه که هر خواننده ای را به تصدیق وا می دارد این است که نوشته های کامو اتفاقی و یا واژگانی بیرون ریخته از ذهنی آشفته و تاریک نیستند .ذهنی که جز ناکامی و بی معنایی را تجربه نکرده و جز غوطه خوردن در ِ موهومات بی آغاز و بی پایان چیزی نمی شناسد. روحی آزرده که مانند اسفنجی خود را تسلیم انگشت فشاری های موهومات و هرزه انگاری های موجودات اطراف و تخیالت تاریک ذهنی کرده است و به حدّ ی از کوفتگی رسیده که جز سایه ای تاریک نمی بیند و جز آرزوی نابودی و آزادی از دنیای پوچ و بی معنا را ندارد .چنین روح آشفته و بی هدفی چگونه می تواند مفهوم زندگی را در لحظه های ایفای نقش اشخاص داستان هایش تزریق کند و از جهان تصویری ارائه دهد همچون چیزی که دیگران می شناسند و آن را تجربه کرده اند. آنچه در داستان های کامو می خوانیم ،زاییده ی روحی بیدار و افکاری نظام یافته است .افکاری هدفمند که در
بستری منطقی از ابتدا تا انتها ،واژه واژه حوادث داستان را می سازند .زمان و مکان در آنها معنا دارد و روح انسان را به اغتشاش نمی آزارد .توصیفاتی درست شبیه یک زندگی واقعی. از سوی دیگر در آثار غیر داستانی کامو که بیانگر تفکرات و در گیری های حقیقی ذهن او هستند تقابل او را با پوچ گرایی می یابیم .کامو که درد زندگی امروز بشر را دارد در پی یافتن علل و ارائه ی راهکارهایی برای رهایی انسان امروزی از چنگال بی رح ِم پوچ انگاری ست. کامو بردگی ،دروغ و ترور را سه بالیی می داند که انسان ها را از یکدیگر بیگانه می کند و سکوت میان آدمیان را به وجود می آورد 4.کامو در برابر آنچه از دنیا که بر وفق مرادش نیست و آنچه که آزاردهنده ی روح اوست و گریزی از آن ندارد طغیان می کند. وی این طغیان را در تقابل با پوچ گرایی می داند آنجا که در کتاب «انسان طاغی» به صراحت می گوید: «نیست انگاری با اندیشه ی اختصاصی خود که این دنیا موقوفه ی مرگ است ،دست به کشتن می زند. برعکس ،نتیجه ی طغیان خودداری از تجویز آدم کشی است .زیرا طغیان در اصل اعتراضی است به 5 مرگ». پس آنچه که از طغیان و یا درگیری های قهرمانان کامو با مرگ و باال و پایین های زندگی می بینیم نتیجه ی پوچ انگاری آنان نیست بلکه تالشی است برای قابل گذران کردن زندگی دنیایی که همه چیز آن در دست اختیار بشر نیست .دغدغه ی کامو روح نوع انسان است .وی برای ناامیدی و پوچ انگاری های انسان امروز راه می نماید .او درد بشر هم عصر خود را درک کرده و برای آن درپی درمان است .کامو متفکریست بیدار که نمی تواند نسبت به انسان هم عصرش بی تفاوت باشد .او می کوشد چه با بیان مستقیم نظریاتش در کتاب هایی مانند انسان طاغی و چه با پیچاندن آنها در لفاف داستان هایی چون بیگانه، طاعون و ...نقشی در بیرون کشیدن انسان امروز از بی معنایی و ناامیدی ایفا کند .و این همان چیزی ست که کامو ادعا می کند در تمام عمر در پی آن بوده است. در انتها الزم است به طرح نظریه ی برخی دیگر از منتقدان نیز بپردازیم .این دسته از منتقدان همچنان که معتقد به پوچ گرایی کامو هستند ،تعریفی متفاوت از پوچ گرایی او ارائه می دهند .آنها معتقدند که کامو در
توضیح پوچی ،آن را «حاصل گونه ای گسستگی و عدم تناسب عمیق میان ی میخواهد جریان امور در جهان بر آن گونه باشد و طریقی طریقی که آدم که به واقع جریان امور در جهان بر آن مدار میچرخد ،میداند 6».که برخی به آن نام پوچی آگاهانه داده اند. حال انتخاب با هر خواننده ای ست که کامو را پوچ گرایی در زمره ی نیهیلیست ها بداند ،او را از این اتهام تبرئه کند و یا برای پوچ گرایی او تعریفی جدید ارائه دهد.
50 53
(، ۱۹۵۱ .1انسان طاغی)L›Homme، révolté .2همان. .3بخش ادبیات تبیان www.tebyan.net
روزگــــار کـمـانــدار
«شعر باید تصویرات مختلفه ی زندگی عصری و تألّمات عمومی باشد ...نترس! حرف بزن تا بتوانی بگویی چه کسی هستی .شاعر الزم است که نترسد. غیر مقیّد و جری و مستقل باشد .قدما به خواب جاودانی رفته اند .تحسین و تکذیب برای شان یکی ست .ولی زمان حاضر ،زندهاست .جان دارد و با ما حرف می زند .باید برای احتیاجات م ّلتی که اکنون زنده اند ،چیز بنویسیم». ّ سجل در خرداد ماه 1304شمسی با مراجعه به اداره ی احوال نام و نام خانوادگی خود را رسم ًا «نیما یوشیج» خواند و شناسنامه دریافت کرد. نیما خود در یادداشتی درباره ی معنای نیما چنین می نویسد«»:نیماور» اسم دو سه نفر از اسپهبدان غربی مازندران بوده است». مورخین «نیماور» را نام آور می نویسند -که غلط است .نیما یعنی کمان و نیماور مثل شهریور(= نگهدار شهر) ،نگهدار کمان است .یعنی کمان دارِ برگزیده. نیما در خاطراتش نوشته« :در شب 15جمادی االول
من متولد شدم .در یوش .یک شب پنجشنبه ی پاییز بود ».این تاریخ برابر است با 21آبان ماه .1276 پدرش «ابراهیم خان اعظام السلطنه»مردی محتشم بود که به کار کشاورزی و گله داری می پرداخت و از حامیان شجاع نهضت مشروطه به شمار می رفت و به همراه «امیر موید»(سوادکوهی)« ،انجمن طبرستان» را تأسیس کرده بود .مادرش «طوبی مفتاح» بود؛ نوه ی «حکیم نوری» ،منتقد ،شاعر و فیلسوف زمان قاجار. آشنا و عالقه مند به شعر بود و نیما نوشته است که در کودکی ،حکایت های حکیم نظامی را برای او تعریف می کرد. خانه ای که نیما در آن زاده شده است ،خانه ای است تاریخی که توسط علی ،معروف به «ناظم االیاله»، جدّ نیما ،متجاوز از دویست سال پیش از این ساخته شده است .گذشته از معماری بسیار زیبا ،دارای گچ کاری ها و در و پنجره های بسیار زیبایی بوده است .که می گفتند برای ساختن آن ،معمار و گچکار از اصفهان آورده بودند .این خانه را نیما در سال 1325در شعر
ا د بـیـا ت
حسنی صالحی
«از عمارت پدرم» توصیف کرده است. نیما در دومین سال از یک دهه سلطنت مظفر الدین شاه متولّد شد. در دهکده ی یوش خواندن و نوشتن را نزد ّ ملی ده آموخت و در دوازده سالگی به تهران فرستاده شد تا تحصیل کند .در تهران ابتدا به متوسطه ی دبستان «حیات جاوید» رفت .و سپس به مدرسه ی کاتولیک ّ «سن لویی» .در این مدرسه بود که زبان فرانسه را آموخت .معلم ادبیات فارسی اش «نظام وفا» بود .شاگردی نظام وفا ،به گفته ی نیما از اولین جرقه های برانگیزاننده ی او به شعر گفتن بوده است. مدتی هم در مدرسه ی «خان مروی» نزد «آقا شیخ هادی» یوشی عربی آموخت. برادر نیما« ،الدبن» ،به همراه او به مدرسه ی «سن لویی» فرستاده شد .الدبن چهار سال از نیما کوچک تر بود .با این حال ،تأثیر عاطفی و فکری بسیاری بر اشعار و نوشته های وی داشت .به قول خود نیما ،الدبن« ،برادر ،رفیق و همه چیز» او بود. « ...یک تکه از این کوه ها و د ّره های قشنگ نیست که ما در آن خاطره ای نداشته باشیم .ممل ّو از خون و خیال ماست».از مکاتبات آن دو ،که بعد از تحصیالت ،یکی در ایران به سرودن شعر و نوشتن مشغول بود و دیگری در نقاط دیگر ایران و خارج از ایران ،مشغول ف ّعالیّت ها و مبارزات سیاسی بود ،تنها نامه های نیما به الدبن در دست است .نیما شعرهایش را برای برادر و همفکرش می فرستاده ونظر او را جویا می شده است .دو قسمت ِ نوشت نیما باقی است که در آن الدبن از نامه های الدبن به خط دست نقدهایی بر آثار نیما نوشته است .نیما آخرین نامه اش را به تاریخ 29اسفند 1310از آستارا به برادرش نوشته است .از زندگی الدبن پس از خروجش از ایران خبر موثّقی در دست نیست. نیما ا ّما ،با آن که به شرایط سیاسی دوران خود آگاه بود؛ هرگز همانند برادرش عضو گروه خاصی نبود .این موضوع به صراحت در نوشته هایی از این قبیل از وی نمودار است: «من کمونیست نیستم .می دانم که بعضی افکار من به آن ها نزدیک می شود؛ ا ّما می دانم که آن ها بسیار زیاد نقطه های ضعف دارند و عمده ،مادیت غلیظ آن هاست »...یا «من بزرگ تر و من ّزه تر از این هستم که توده ای باشم .یعنی یک فرد ّ متفکر محال است تحت حکم فالن جوانک که ّ دلل و کارچاق کن دشمن شمالی ماست ،برود و فکرش را محدود به فکر او کند .این تهمت دارد مرا می کشد .من دارم دق می کنم از دست مردم». او هم چنین در یادداشتی خطاب به تنها فرزند خود «شراگیم» چنین می نویسد: خاصی می توانی پیدا ی عقیده مشو. وارد سیاسی های بازی به وقت «هیچ ّ کنی (آن هم اگر تو را گول نزده باشند و حقیقت ًا به تحقیق پی برده باشی) ا ّما با یک دسته همپا مباش .قبول فکر صحیح ،غیر از قبو ِل عمل مردم است». نیما ،در اسفند ماه سال 1299نخستین شعر بلند خود ،مثنوی «قصه ی رنگ پریده ،خون سرد» را سرود و بالفاصله با هزینه ی خودش در 1
52 55
.1متأسفانه خانه ی پدری نیما امروز رو به ویرانیِ کامل است؛ گرچه سازمان میراث فرهنگی کشور بنا دارد آن را تعمیر کند و به صورتی که مرکز فرهنگی درآورد .اما هنوز به این عهد وفا نشده است.
ا د بـیـا ت
چاپخانه ی سعادت در 32صفحه و قیمت یک قران به چاپ رساند .این شعر به دو دلیل اهمیت خاص دارد: نخست آن که نخستین شعر موجود نیما یوشیج است و دوم این که آن را می توان سرمشق و نمونه ی ابتدایی مهم «افسانه» دانست که بسیاری از مضامین آن به شعر ّ شکلی دیگر و به طرزی نو در آن آمده است. «افسانه» در صورت کنونی و نهایی آن ،منظومه ای است در 127بند 2نگاشته شده در تاریخ دی ماه 1301 که نیما 25ساله است .در قالبی نامرسوم ا ّما زیبا سروده شده است .این قالب مانند یک قطعه ی موسیقی به ایجاد فضای غنایی و پُرابهام شعر می انجامد. قسمت اعظم شعر ،گفت و گویی است میان «عاشق- شاعر» و موجودی «خیالی-درونی» به نام «افسانه» .در واقع افسانه همان همراه همیشگی شاعر – عشق- «قصه ی رنگ پریده ،خون سرد» با وضوح است که در ّ بیش تری نمایان شده است. «قصه ی رنگ پریده ،خون سرد» ،از نظر وزن و شعر ّ زبان شبیه مثنوی مولوی است و در آن نیما از خود سخن می گوید .از کسی سخن می گوید که از کودکی همواره همراه او بود و از کارسازی و مددکاری او بهره می گرفت .این همراه«،عشق» نام دارد و شاعر شادمان همراه او سیر می کند .ا ّما بعد سوز عشق در او تأثیر می کند؛ عشق او را از دیار خود آواره می کند و او را از روستا به شهر می کشاند. در تاریخ 6اردیبهشت ماه سال ،1305نیما یوشیج در 29سالگی با خانم «عالیه جهانگیری» فرزند «میرزا اسماعیل شیرازی» و خواهرزاده ی روزنامه نویس انقالبی شهید «میرزا جهانگیر صوراسرافیل» ازدواج کرد و در سال 1307همراه همسرش به «بارفروش» (بابل) رفت .این آغاز تالطم های زندگی او بود. نیما شعرهای اولیه ی خود را «ناجور» و «نامطبوع» می دانست .ا ّما به درستیِ کار خود ایمان داشت .به نوشتهی «سیروس طاهباز»« :کار او ،از همان آغاز، تفنّنی و به قصد ساختن و مشهور شدن نیست .کار او آگاهانه است؛ و از ساختمانی نو و تأسیس عروضی جدید خبر می دهد». نیما در نامه ای می نویسد که هرچند همگان با شیوه ی او ناسازگاری کنند« ...ولی اختیار قلب من با خود من است .قافیه را فقط با خوش آمد گوش خودم می سنجم .پیش من« ،علم بدیع» به ظلمات شباهت دارد« .آهنگ مجموع» را جانشین علم قوافی قرار
داده ،قطعات قدما را به خودشان رد کنیم .برحسب تن ّفس و حاالت باطنه ،اوزان شعر خود را مرتّب نگاه داریم .من ،این را «تأسیس عروض جدید بر روی قوانین بالغت و حقیقت» اسم گذارده ام». ا ّما آن چه شعر نیما را از شعرهای دوران های پیشین جدا می کند ،مفاهیم و احساساتی است که در نظر او ،در قالب سنّتی جایشان نمی شده است .یعنی نیما ،برای گفتن حرف های تازه ی دوران تازه ،چنین ات ّفاقی را در قالب و ساختمان شعری الزم دید .حرف هایی از دوران اجتماعی -سیاسی تازه .و فراتر از آن، حرف های انسان عصر نو که تألّمات و افکارش با مردمان گذشته تفاوت بسیار دارد. پیش از مهاجرت به بارفروش ،نیما در تهران هشت سال در اداره ی مالیّه کارمند بود و با مزد ماهانه 22 تومان به سختی محیط خشک اداری را تاب می آورد. خودش نوشته که به عشق تابستان ها و سفر به روستای خودش -یوش ،این روزهای مرارت بار را می گذرانده است. در بارفروش ،نیما گاهی تدریس می کرد .شخصیتی شناخته شده و محترم بود .برای دانش آموزان و عالقه مندان ،تئاتر تدارک می دید و با آن ها تمرین می کرد .یک اجرا هم روی صحنه برد از روی نمایشنامه «سرخَ ر» ِ «مولیر» که جزئیات آن را در سفرنامه اش ی َ ذکر کرده است. اقامت نیما در بارفروش ،تا خرداد ماه سال 1308 است .در این شهر خاموش و نزدیک به ساحل و در زیر ابرهای دائمی آن؛ او در این شهر 19نامه به دوستان نزدیکانش نوشته است .از این نامه ها می توان گذشته از شعر ،به آثار دیگری که در این شهر نوشته است پی برد« :تاریخ ادبیّات والیتی»« ،رمان آیدین»، «حکایت دزد و شاعر» ،نمایشنامه ی کوتاه «کفش حضرت غلمان و سفرنامه ی بارفروش» .این سفرنامه یکی از نوشته های باارزش او در این شهر است که تجسس در روح آدم ها»ست؛ و در حاصل «دقت و ّ واقع باید آن را نخستین کوشش نیما در نوشتن دفتر یادداشت های روزانه اش نامید. اقامت نیما یوشیج و همسرش در بارفروش دو سال بیش تر طول نمی کشد .از آن جا به آمل و سپس به الهیجان و رشت و آستارا منتقل می شوند .این سال ها نیما همچنان کار ثابتی ندارد؛ گاهی در مدرسه ای تدریس می کند و گاه به تدریس خصوصی می پردازد.
کار ثابت او خواندن و جست و جو و نوشتن و مکاتبه با دوستانش است. سیروس طاهباز ،معتقد است که« :گذشته از شعرها و نوشته های کوتاه و بلند او در باره ی شاعری ،نامه ها و یادداشت های نیما ،مهم ترین آثار بازمانده ی اوست .دراغلب نوشته ها با نیمای نظریّه پرداز رو به روییم. گویی نامه هایش را خطاب به هر کس ،اغلب چنان می نوشت که یک سره سر از تاریخ ادبیات درآورند». مدّ ت اقامت نیما و عالیه خانم در هریک از این شهرها ،بین یک ماه تا حدّ اکثر دو سال بیش تر نیست .گمان می رود دلیل کوتاهی این اقامت را باید در شرایط غیر فرهنگی و استبداد حاکم بر آن زمان جست و جو کرد که ف ّعالیّت ها ،گفته ها و رفتارهای او در سر کالس و بیرون از مدرسه، معاشرت ها و مکاتباتش از چشم مأموران حکومتی و گزمه ها پنهان نمی ماند و استقرار او را بیش از دو سال در هر شهر صالح تشخیص نمی دهند. در الهیجان ،نیما چند اثر ممتاز و متفاوت با سایر آثار خود نگاشت .داستان طنز آمیز «مرقد آقا» و شعرهایی برای کودکان از این جمله اند .شعرهایی توجه او به نسل بچه ها سروده است ،نشانه ی ّ که نیما در این تاریخ برای ّ توجه به تاریخ سروده شدن آن ها ،می توان نیما را از جمله آینده است؛ و با ّ نخستین کسانی دانست که در ایران آثاری خاص کودکان آفریده اند. از فروردین ماه ،1312نیما یوشیج ،در تهران است .درسال ،1316به همراه دوست دیرینش« ،مح ّمدضیاءهشترودی»« ،صادق هدایت» و «عبدالحسین نوشین» ،به عضویت هیأت تحریریّه ی «مج ّله ی موسیقی» انتخاب می شود که این ،جدّ ی ترین و مناسب ترین شغل نیما در طول زندگی اش به حساب می آید .آثار متعددی از نیما یوشیج برای نخستین بار در این مج ّله چاپ شد. بعدها ،درسال « ،1331جالل آل احمد» در مقاله ی مشکل نیما یوشیج- که هنوز هم یکی از بهترین نوشته ها درباره ی زندگی و هنر نیما ش ُمرده می شود ،به نکته ای جالب درباره ی چاپ شعرهای نیما اشاره می کند: «چون شعر را برای مردم می داند ،گمان می کند اگر در هر مطبوع های شعری چاپ کند ،مردم می خوانند .در این باره چنان دست و دلباز است که دیگر فرصت نمی کند در فکر جمع آوری کارهای خود باشد؛ فقط پراکنده می کند .و آدم می خواهد فکر کند که البد به این طریق می خواهد تخم شعر آزاد را بپاشد ...عدّ ه ای شعر را می سازند .عدّ ه ای آن را می سرایند. عدّ ه ای هم شعر را می گویند .ا ّما او هیچکدام از این ها را نمی کند .نیما شعر را می پراکند .شعر می پاشد». در شعرهای سال 1320که سالی پرحادثه در تاریخ میهن ماست ،به شعرهای بی نظیری از نیما برمی خوریم که گفته می شود از جمله ی بهترین کارهای اوست« :خواب زمستانی»« ،منِ لبخند»« ،جغدی پیر و سایه ی خود». نیما پس از تعطیلی مجله ی موسیقی در پی مرگ مدیر مسئول آن ،مدّ تی بی کار بود و بار هزینه ی زندگی بر عهده ی همسرش ،عالیه جهانگیر قرار داشت. نخستین و تنها فرزند عالیه و نیما« ،شراگیم» ،در 13اردیبهشت ماه سال
54 57
.2منظور از «بند» هر پنج سطر شعر است.
نیما یوشیج ،آغاز بی چون و چرای عصری نو نیست. چرا که پیش از او نیز بودند کسانی که شیوه ی شعرگفتنی جدید را دنبال کنند و سعی در شکستن قالب های سنّتی شعر نمایند .نیما را می توان پایان یک عصر خواند .کسی که برای تمام کردن عصر جزم اندیشی در جریان متداول سنّتی شعر فارسی ،زندگانی خود را صرف کرد .او بود که جفای روزگاران را به جان خرید .و پس از او ،مردان و زنانی در این عرصه ظاهر شدند که به آسانی بیش تری توانستند محتوای اذهان روشن خود را به بیان بیاورند.
فریـد مـتـیـن
این مقاله برگرفته از کتاب کماندار بزرگ کوهستان، نوشته ی سیروس طاهباز است .در این کتاب ،زندگی و شعر نیما یوشیج به تفصیل بررسی شده است .سیروس طاهباز در طول زندگی خود ،به واسطه ی عالقه ی شخصی فراوانش به نیما یوشیج و آثار او ،کوشش فراوانی در جمع آوری آثار نیما و یادداشت های او به کار بسته و کتاب های متعدّ دی درباره ی روزگار و آثار نیما نوشته است .جمع آوری مجموعهی کامل آثار نیما یوشیج نیز کوشش این محقق و نویسنده ی بزرگ است.
یادداشتی بر « هست شب ِ» نیما
ا د بـیـا ت
1324به دنیا آمد. نیما یوشیج ،از سال 1326با حقوقی ناچیز ،به خدمت در اداره ی نگارش وزارت فرهنگ مشغول می شود و تا پایان زندگی اش ،این شغل اداری اوست .و آخرین حقوقش ،سیصد تومان در ماه! و این سندی است از نحوه ی برخورد رؤسا با بزرگ ترین شاعر زمانه ی ما. در تیرماه 1325نخستین کنگره ی نویسندگان ایران، تشکیل شد .از نیما یوشیج هم برای شرکت در این کنگره دعوت به-عمل آمد .نیما با خوشحالی این دعوت را پذیرفت. این کنگره که 78نفر از شاعران و نویسندگان ایران به آن دعوت شده بودند ،برخالف نثر ،موضعی محافظه کارانه و ارتجاعی درمورد شعر داشت. در این مجمع ،سخنرانانی که درباره ی شعر صحبت کردند ،باوجود اشاره ی تفصیلی شان به انواع شعر و شعرا ،هیچ یک نامی از نیما یوشیج نبردند .و نیما در یادداشت های خود ،دلگیری اش را از کسانی که بعض ًا دوستان و شاگردانش بوده اند و او را چنان مورد بی انصافی قرار دادند نوشته است. در سال های 1332تا ،1338به واسطه ی اوضاع سیاسی زمانه و مرتبط بودن نیما با افرادی مثل برادرش که خط مشی سیاسی داشته اند ،به نیما تهمت زده می شود و با او برخوردهای ناسزایی می شود که در این مجال اندک جای توضیح ندارد .کوتاه این که نیما به واسطه ی بی مهری هم قطاران خود از نظر حرفه ای و از سوی دیگر به واسطه ی اتّهامات بی اساس سیاسی -که بعدا ً از آن ها تبرئه می شود ،-بسیار تنها و خانه نشین می شود .کم تر شعر می گوید .به خصوص به سبک و شیوه ی خودش .گویا بیش تر رباعی می گوید .و یا به پاکنویس کردن آثارش می پردازد .جز با همسایه شان «جالل آل احمد» و «سیمین دانشور» و هم مح ّله ی ایشان ابراهیم ناعم با کسی محشور نیست. محصص» نقاش که در آن از جوان ترها ،تنها با «بهمن ّ زمان در ایتالیا بسر می برد مکاتبه دارد. نیما یوشیج ،شبانگه دوشنبه 28خردادماه سال ،1335 وصیت نامه می نویسد و در آن ،شعرها و تنها فرزندش ،یعنی همه حاصل زندگانی اش ،را به دکتر «مح ّمد معین» به عنوان امین خود می سپارد .و به او به همراه «جالل آل احمد» و دکتر «ابوالقاسم جنّتی عطایی» حق «کنجکاوی در آثارش» را می دهد. و سرانجام ،شبانگاه چهارشنبه 13 ،دی ماه ،1338
ِ خلوت خانه ی خود، بنیانگذار شعر نوی فارسی ،در چشم از جهان فروبست.
56 59
هست شب ،يك ِ شب دمكرده و خاك ِ رنگ ُرخ باختهاست؛ باد -نوباوهي ابر -از ب َ ِر كوه سوي من تاختهاست؛ هست شب همچو ورمكردهتني گرم ،دراستادههوا؛ هم از اين روست نميبيند اگر گمشدهاي راهش را؛ با تنش گرم ،بيابا ِن دراز مرده را مان َد ،در گورش تنگ؛ به د ِل سوختهي من ماند؛ ِ هيبت تب؛ به تنم –خسته -كه ميسوزد از هست شب ،آري شب...
هست شب همچو ورمكردهتني گرم ،دراستادههوا؛ هم از اين روست نميبيند اگر گمشدهاي راهش را؛ این پاره از شعر ،مؤیّدی دیگر بر تواناییِ نیما در فضاسازیهای دقیق و گیراست .عباراتی کوتاه ،ولی ِ فضاسازی بسیار قوی .واجآراییِ /ه /و /ر /نیز در این با ِ حالت هذیان و مهآلود بود ِن فضا تأکید دو سطر ،بر ِ ِ عبارت خوانش میکند .به اضافهی اینکه ایهامی که در ِ عمق اثر را باال «در استادههوا» وجود دارد ،ظرافت و ِ خوانش این عبارت–چه میبرد؛ هرچند هردو گونهی استاده را صفت برای هوا در نظر بگیریم و چه دراستاده را فعل ،-به یک مضمون داللت داشته باشد. ِ ّ بعدی شعر وجود دارد، لف و نش ِر غیر مرتّبی که در بند ِ تشبیهات بسیار نو و گیرا ،تشبی ِه د ِل سوخته به ُمردهای که در گورِ تنگش (قفسهی سینه) خفتهاست یا تبی که همچون بیابانی داغ و طوالنی و بیکران بر شب و روزِ ِ تأثیرگذاری کالم را در شاعر سیطره دارد ،همه و همه این بن ِد شعر چند برابر میکنند .در این میان ا ّما به نظر ِ عبارات «با تنش –گرم»« ،گورش –تنگ» و میرسد «تنم –خسته» ،صرف ًا به دلیل ضرورت وزنی به این شکل درآمدهاند .شاید این انگاره درست باشد ،ا ّما تأکیدی که در این حالت بر روی صفتها ایجاد می شود – توجه به فضای تب و مه و هذیا ِن تصویرشده در با ّ «هست شب همچو ورمکرده تنی ،- »...بسیار به فضای شعر و توصیفات آن کمک میکند و بهرهگیری از این فرم ،بر محتوای کار تأثیر بسیار دارد .نکتهی دیگر هم اینکه استفاده از ّ لف و نشر غیر مرت ِ ّب ذکرشده در این شعر ،فقط کارکرد زیباییشناسانه ندارد .بلکه اثری که در محتوا ایجاد میکند هم بسیار چشمگیر است« .به د ِل سوختهی من ماند /به تنم –خسته -که میسوزد ِ هیبت تب» .سوختن (یه معنیِ زوال و نابود شدن) از
ا د بـیـا ت
«قطعه شعر اگر کوتاهتر باشد ،بهتر است تا اینکه مطالبی باشد که با وجود زیباییِ آنها ،بتوان آنها را حذف کرد .وقتی که شعر ،حادثهای را شرح نمیدهد و سرگذشتی نیست ،هرقدر خالصهتر باشد ،مطلوبتر 1 است». نیما معتقد است« :شعر معاصر بهجای بهرهگیری از عناصر ذهنی ،بهتر است از عناصر عینی بهره بگیرد». این شعر ،یکی از بهترین نمونههای بررسیِ این ِ توصیف یک نظریهی شعری در آثارِ خودِ نیماست. حالت درونی -و حتّا شاید انتزاعی ،با عناصر طبیعی و عینی .آشناییزدایی در استفاده از نمادهای کهن – مثل باد و شب و ابر و -...و استفادهی معناییِ تازه از آنها (که از جمله تحفه¬های نیما برای شعر معاصر بود)... در بررسی این شعر نیما ،میتوان با بررسی جزء به جزء ،به نکات و ظرایفی از شعر او رسید و نیز دقایقی توجه کرده است. که او – حداقل -در این اثر به آنها ّ شعر با این عبارت آغاز میشود :هست شب .عبارتی که ظاهرا ً هیچ فرقی با «شب است» ندارد؛ ا ّما اینگونه نوشتنِ این عبارت عالوه بر تأکیدی که بر واژهی «شب» دارد ،از لحاظ آوایی و موسیقایی ،به سکون ِ عمق شب اشاره دارد .ضمن اینکه شعر ،با یک و فضاسازی آغاز میشود .کاری که جزو نظریات نیما ِ توضیحات بیجا اعتقادی در شعر است .او به ارائهی ندارد و سعی میکند با کمترین توضیحات ،فضا خلق کند .کاری که با دو کلمهی ساده ،به بهترین نحو ِ توصیفات ساده و فضاسازیهای انجام داده است .این ِ متعاقب آن ،در ادامهی بند ا ّول باز هم ادامه پیچیدهی دارد« .خاکِ / رنگ رخ باخته است» شرحی به شدّ ت ساده از بیرنگی و رنگپریدگیِ همهچیز زیر نور ماه؛ ولی با تأثیرگذاری فوق العاده .انگار حاال که شاعر حالش خوب نیست و رنگ از ُرخش پریده است ،دنیا هم به همان مرض مبتالست .واجآرایی واج /خ /هم حس رخوت و خوابآلودگیِ شب کمک در اینجا به ّ کرده است .ضمن ًا وجودِ قافیههای پایانی (تاخته است و باخته است) و نیز قافیهی میانی (دمکرده و ورمکرده) در این بند ،به ایجادِ موسیقیِ کناری و درونیِ شعر می انجامد. ِ عبارت «باد –نوباوهی ابر» وضعیت به ا ّما دربارهی ِ کتاب روشنی مشخّ ص نیست .دکتر پورنامداریان در «خانهام ابریست» ،صفحهی ،369آورده است« :نیما باد را زاییده و فرزن ِد ابر میداند ».ا ّما به نظر این
جمله با هیچ منطقی سازگار نیست؛ ولی میتوان از ِ عبارت «نوباوهی ابر» را بررسی کرد .یک، دو منظر ِ ِ مقلوب «اب ِر نوباوه»؛ که از لحاظ صورت ترکیب به معنایی درستتر است ولی در این صورت ،مشخّ ص ًا ِ ضرورت وزن این قلب در عبارت اتّفاق افتاده است. به ِ مقلوب «نوباوهی ابر»؛ دو ،هم به صورت ترکیب غی ِر که احتماالً مراد از آن باران است و به نظر درستتر توجه به رسمالخط شعر ،گویا مرادِ شاعر میآید .ولی با ّ ِ ضعف تألیفی در این هم نبوده است .به هر حال ،گویا این پاره از شعر نیما دیده میشود.
همواره از درون شروع میشود و در نهایت به بیرونیترین الیه میرسد. اینجا نیز این ویرانی از دل شروع و به تن ختم میشود. نیما میگوید« :باطن شعر شما با خواند ِن دفعهی ا ّول نباید به دست بیاید .سمبلها شعر را عمیق میکنند ،دامنه میدهند ،اعتبار میدهند ،وقار میبخشند و خواننده خود را در برابر عظمتی مییابد ...سمبلها را خوب ِ عمق شعر شما مواظبت کنید .هرقدر آنها طبیعیتر و مناسبتر بوده، 2 طبیعیتر و مناسبتر خواهد بود». هرچند خودِ نیما هم نتوانسته بعضی ،و شاید بسیاری ،از نظریههای خود ِ حيث فرم ،يك را در شعرش پیاده کند -مثلِ این گزاره که «شعر بايد از 3 نث ِر وزندار باشد و اگر وزن بههم بخورد ،چيز غي ِر طبيعي در آن نباشد» ،ولی نظریههای نیما در بن ِد باال کام ًال و عمیق ًا در تار و پودِ «هست شب» نفوذ کرده است.
58 61
.1دربارهی شعر و شاعری، نیما یوشیج ،1368 ،ص 275 .2دربارهی شعر و شاعری، نیما یوشیح ،1368 ،صفحهی 133 .3همان ،صفحه ی 263
منابع:
مقالهی «دو تبصره بر شعر نیمایی» ،محمد لوطیج مقالهی «روایت در شعر نیما»، مریم خلیلی مقالهی «شیوهی تصویرگری نیما» ،مصطفی علیپور خانهام ابریست ،دکترتقی پورنامداریان ،سروش ،چاپ اول 1377
پرونده ماه :تاریخچه دانشکده ،از ملی تا شهید بهشتی ،باید همیت و تعلق را در دانشکده زنده کرد ،برای بارور شدن شخصیت شما در دانشکده چهار سال کم است 20 ،نکته برای ترکیب صفر ،افطاری، چند روایت معتبر درباره دانشکده،
مـعـماری
صنف
63 63
محمد رضا فرزاد
پی نوشت : 1مطالب این شماره فقط در جهت بیان تاریخ است و قصد انتقاد به هیچ کس و هیچ دوره ای نیست . پی نوشت : 2بیشتر مطالب از منابع نقلی جمع آوری شده است. پی نوشت : 3دست مسئوالن درد نکند .االن کمد داریم!
از ملی تــا شهید بهشتی محمدرضافرزاد فکر اولیه تاسیس دانشگاه ملی به سال 1290بر می گردد .شخصی که مستخدم اداره نظمیه بوده مدرسه ای به نام دانشگاه ملی را تاسیس می کند. در سال 1296این مدرسه به وزارت معارف واگذار می شود .سال ها پس از آن شخصی به نام پروفسور شیخ االسالم قصد تاسیس دانشگاه ملی را می کند .در ابتدا مخالفت های بسیاری برای تاسیس این دانشگاه ،مخصوصا از طرف اساتید دانشگاه تهران صورت می پذیرد .آن ها معتقد بودند تا زمانی که مشکالت دانشگاه تهران حل نشده و هنوز دارای معایبیست ،تاسیس دانشگاهی جدید بی معنیست .علی رغم این مخالفت ها ،پروفسور شیخ االسالم موفق به تاسیس این دانشگاه می شود .قرار بر این می شود تا با گرفتن شهریه ای معادل با بیست هزار ریال از دانشجویان ،هزینه اجاره ساختمان دانشگاه فراهم شود .با اجاره ساختمانی در دو راهی یوسف آباد و تغییرات الزم در آن ،دانشگاه ملی رسمیت می یابد .مسئولین دو رشته را برای شروع به کار دانشگاه در نظر می گیرند و قرار بر این می شود تا هر سال یک رشته جدید اضافه کنند .رشته بانک داری و علوم مالی و اقتصادی و رشته معماری اولین رشته های دانشگاه ملی بودند .رشته معماری در بدو تاسیس یک دوره 6ساله بود که در صورت موفقیت کامل، دانشجو به درجه دکترا نایل می شد و در غیر این صورت مدرک فوق لیسانس می گرفت . در تاریخ 20تیر ماه سال 1339از دانشجویان جهت نام نویسی دعوت می شود .دانشجویانی که دیپلم ریاضی با معدل باالی 13داشتند مجاز به نام نویسی در این دانشگاه بودند .برای هر رشته نیز دانشگاه صد دانشجو می پذیرفت .کالس ها در اول مهر همان سال آغاز می شود . پروفسور شیخ االسالم با توجه به شیوه های آموزشی خاصی که در نظر
صـنـف
پرونده ماه : تاریخچهدانشکده
تصمیم گرفتیم در این شماره به تاریخچه دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی بپردازیم .دانشکده ای که همواره به گذشته خود می بالد و از درونش خاطره ها سرشار است .ما پرونده این شماره را به تاریخچه دانشکده اختصاص دادیم تا بدانیم چه بزرگانی در این دانشکده بوده اند؛ نه برای اینکه حسرت از دست دادنشان را بخوریم ،بلکه قدر بزرگانی را که داریم بدانیم . از تاریخ دانشکده گفتیم تا یادمان باشد از روز اول این دانشگاه و دانشکده با چه هدفی تاسیس شد و به کجاها رسید و حداقل خودمان را دست کم نگیریم و کوچک نشماریم و یادمان نرود چرا ساالر ملی بوده ایم . به کسانی بیاندیشیم که این دانشکده را به جایگاهی رساندند که حاال جزو برترین دانشکده های معماری ایران است .به استادان و بزرگانی بیاندیشیم که عمر خود را پای این دانشکده گذاشتند و شاید آنطور که باید و شاید قدرشان دانسته نشد .حتی دانشجویانی که برای خودشان کسی شدند و فراموش شدند .گویی یادمان رفته آن پیرمردی را که اولین ورودی های دانشکده حتی اگر از او بزرگتر بودند او بزرگشان بود .پیرمردی که االن برای خیلی ها جز نامی در خاطره های دانشکده نیست . دانشکده ای که از تاریخچه اش به زور تعدادی رسم و رسوم عجیب و غریب مانده که آن هم چند سال دیگر فراموش می شود .گویی همه چیز چند سالیست شروع شده . از تاریخ می گوییم تا از آن عبرت بگیریم .تاریخی که با آدم هایش معنا پیدا کرده است .با خانواده ای که بزرگش استاد بود و خواهر و بردارهایش دانشجویان بودند. سال باالیی و سال پایینی را بشناسیم و بدانیم واقعا به چه معنا بوده .نه مثل االن که سال باالیی فقط توی سر سال پایینی می زند و سال پایینی هم از زیر کار در می رود .نه این به آن چیزی می آموزد و نه آن به این خدمتی می کند تا باز هم شاید چیزی بیاموزد . آتلیه هایی که بیش از پنجاه سال آدم ها به آن آمدند و رفتند .صبح را شب کردند و عرق ریختند تا کسی شوند . از تاریخ می گوییم چه بد بوده باشد چه خوب .بهرحال بوده و هست و نمی توان نادیده اش گرفت .
62 65
محمد علی شــریفیان ،محمــد رضا فــرزاد ،امید حقیقی
صـنـف
داشت و به منظور پرورش دانشجویان نمونه سیاست های آموزشی سخت گیرانه ای را در این دانشگاه پیاده می کند .به طوری که هر ماه از دانشجویان آزمون گرفته می شد و دانشجویانی که در ماه اول از پس امتحان بر نمی آمدند اخراج می شدند و تمام مبلغ شهریه به آن ها پس داده می شد .دانشجویانی که در امتحانات سه ماهه اول مردود می شدند اخراج شده و 80درصد مبلغ شهریه به آن ها باز گردانده می شد . به همین دلیل تعداد معدودی از دانشجویان ورودی موفق به دریافت مدرک می شدند .پس از دو سال دانشگاه ملی به مکانی جدید که مکان فعلی آن است منتقل می شود .اولین ساختمان آن ،دانشکده پزشکی (بهداشت فعلی) بود که در سال 1341تاسیس و توسط اساتید دانشکده معماری طراحی شده بود .پس از آن دکتر مسعود جهان آرا که ریاست وقت دانشکده معماری را بر عهده داشت ،ساختمان جدیدی را برای دانشکده معماری در پردیس کنونی طراحی می کند .این ساختمان با اعتباری بالغ بر یازده میلیون ریال توسط شرکت شایگان طی یک سال ساخته می شود . یکی از نکات جالب در ساخت این ساختمان استفاده از دیوار باربر سنتی بود .آتلیه ها دارای سازه فلزی بودند و بقیه قسمت ها دیوار های باربر با ضخامت 75-65سانتی متری ساخته می شود . در سال 1968 ( 1346میالدی ) در اروپا انقالبات دانشجویی اتفاق می افتد .نوع آموزش و تفکر در بسیاری از دانشگاه های اروپا تغییر می کند و این تغییر و تحوالت کم کم به ایران و دانشکده معماری دانشگاه ملی نیز راه می یابد .این اتفاقات منجر به ایجاد جنبش های دانشجویی جهت دریافت مطالباتشان می شود و آموزش معماری در دانشکده کم کم دستخوش تغییراتی می شود . . در سال تحصیلی 1354-55دانشکده برای اولین بار عالوه بر مقطع کارشناسی ارشد پیوسته اقدام به پذیرش دانشجو برای مقطع کارشناسی می نماید .همچنین رشته کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری و منطقه به رشته های دانشکده اضافه می شود تا دانشکده پس از تقریبا دو دهه از بیش از دو رشته دانشجو بپذیرد . پس از انقالب فرهنگی طی تصمیماتی ،پذیرش دانشجو در مقطع کارشناسی متوقف می شود و دانشگاه اقدام به پذیرش دانشجو در مقطع کاردانی می کند و دانشجویان پس از گذراندن این دوره در
صورت قبولی در کنکور ،می توانستند تحصیالت خود را تا کارشناسی ارشد ادامه دهند .در این دوره همانند اکثر دانشگاه ها تغییرات زیادی در کادر آموزشی و اداری دانشگاه ایجاد می شود. در اوایل دهه 60هجری شمسی به اقتضای ظرفیت دانشکده و رفع مشکالت آن زمان دانشکده ،ساختمانی جدید در بخش شرقی وید به ساختمان قدیمی الحاق می شود که بعد ها انتقادات زیادی به آن وارد می گردد. دانشکده معماری و شهرسازی شهید بهشتی در سال ،1372یعنی یک سال پس از دانشکده معماری دانشگاه تهران ،در مقطع دکترای معماری دانشجو می پذیرد . در قالب برنامه متمرکز کشوری در سال 1378انحالل مقطع کارشناسی ارشد پیوسته مصوب می شود. از سال 1382دانشکده معماری شهید بهشتی فقط در مقطع کارشناسی دانشجو می پذیرد و عمال دوره تحصیل 6ساله پس از چهار دهه به 4سال تقلیل می یابد .دو سال بعد رشته کارشناسی ارشد معماری به صورت ناپیوسته به مقاطع تحصیلی دانشکده اضافه می شود .
64 67
بایدهمیتوتعلقرادردانشکدهزندهکرد
مــصــاحــبــه بـــا آقـــــای مــهــنــدس شــهــســواری مهندس ناصر شهسواری ورودی سال 1340دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی ایشان هم اکنون استاد درس ساختمان ( 4تکنولوژی ساخت) دانشکده هستند.
صـنـف
شما ورودی چه سالی یا اصطالح ًا می خواندیم ،عربی داشتیم ،فارسی که به طور قطع میخواندیم و بعد هم انگلیسی را باید میخواندیم و دورهی چندم هستید؟ من پیرترین دانشجوی دانشکدهام .زمانی که من وارد زبانهای دیگری هم تدریس میشد که هر کسی به دانشکده شدم ،سال 1340بود .یعنی یک سال بعد انتخاب خودش بر میگزید. از تاسیس دانشکده .من در اینجا رقیبی نداشتم .انضباط مطلق بود .یعنی شما 5درصد از یک ترم را دلیلش هم این بود که من قبل از اینکه وارد دانشکده میتوانستید سر کالس غیبت کنید ،حضور و غیاب بشوم ،دانشکدهی دیگری را تمام کردم :دانشکدهی کامل ،استادها تماموقت و به طور دائم بایستی حضور زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه شیراز .از آنجا میداشتند و به تدریس میپرداختند و اگر کالسی نبود فارغالتحصیل شدم و بعد چون به معماری عالقهمند بایستی میرفتند طراحی و مطالعه میکردند .خیلی خیلی انضباط بود .بهخصوص که ما با دانشگاه تهران بودم ،آمدم به دانشکدهی عزیز خودمان. من دورهی دوم دانشکده را شروع کردم .در دوره ی در رقابت بودیم و هم دانشجو و هم استاد باید زیاد اول 100نفر بودند و بعد این تعداد به چهل و چند کار میکرد . اساتید دورهی شما چه کسانی بودند؟ اگر نفر تقلیل پیدا کرد .که فارغالتحصیالن این چهل و چند نفر ،از بهترین مهندسین مشاور هستند .حتی پیمانکاران ممکن است تعدادی از آنها را برای ما معرفی کنید. استادان بزرگواری که به ما درس و مدیران خوبی هستند و در یک یا می دادند ،شادروان مسعود جهانآرا ،که چند دانشگاه درس میدهند. دکتری معماری از دانشگاه رم داشتند. اولین فارغالتحصیالن دانشکده یکی از ناسپاسیهای ما شادروان آقای دکتر حسینعلی اولیا چه کسانی بودند؟ اصطالح ًا به اولین فارغالتحصیل این است که در دانشکده ،دانشیار ،که دکتری معماری از رم دانشکده ،حضرت آدم میگفتند .هیــچ عکــس و هیچ داشتند و بعد از انقالب هم در دانشکده 2نفر هستند که ا ّدعــا دارنــد اولین یادبودی ،به جز مجلس بودند و جزو شورای موقت ادارهی فارغالتحصیل دانشکده هستند .شاید ختمی کــه احیان ًا اتفاق دانشگاه بودند و . ... لیست اساتید آن دوره (جدول ، 1صفحه )74 با تفاوتی یکیدو ساعته فارغالتحصیل بیافتد ،وجود ندارد. من متأسفم یاد بکنم که برخی از این شدهاند که من اطالعی ندارم؛ چون ِ بزرگوارانی که در اینجا اسمشان قضاوت تزشان حاضر نبودم :آقای در آمد ،از میان ما رفتنهاند و یکی از مهندس سپهری مقدم و آقای مهندس ناسپاسیهای ما این است که در دانشکده ،هیچ عکس رسولیان. نحوهی تدریس در دانشگاه چگونه بود ؟ و هیچ یادبودی ،به جز مجلس ختمی که احیان ًا اتفاق آقای پروفسور شیخاالسالم ( من ایشان را پروفسور بیافتد ،وجود ندارد. میدانم برای اینکه دربارهی ایشان کملطفی شده ،آقای بهمن پاکنیا که بعد از دکتر جهانآرا رئیس بودند به او فقط دکتر میگفتند؛ در واقع ایشان درجه و استاد ساختمان و تکنولوژی بودند و دکتری معماری پرفسوریشان را در دانشگاه امریکا گرفته بودند) با از هنرهای زیبای پاریس داشتند . روزنامهی کیها ِن وقت مصاحبهای میکنند و درصدی آقای دکتر حاجیزاده که در خرداد امسال از دنیا رفتند را برای آموزش دانشگاه اعالم میکنند که 75درصد و استاد مستقیم من بودند و از سال ،1342من افتخار متکی بر آموزشهای عالی دانشگاههای آمریکا بود؛ داشتم که سر کالسهای ایشان باشم؛ دستیارشان نیز چون مطالعات خیلی زیادی در این زمینه داشتند ،بودم. اروپایی بود .شادروان کامران سمیعی که من یکبار در مجلس حدود 15درصد هم برای دانشگاههای برای اینکه آمریکا از لحاظ تامین آموزشهای عالی ختمی که برای ایشان گذاشته بودند ،چند کالمی از پیشرفتهتر بود 10 .درصد هم که متکی است به خاطراتم را که در مورد ایشان داشتم ،گفتم .ایشان در آموزش حوزوی و آموزش سنتی مرسوم در ایران و معماری مجتهد بودند .اطالعات زیادی داشتند؛ بعدها خیلی جالب است بگویم که ما در سالهایی که درس فهمیدیم ایشان نقاش خیلی بزرگی هم هستند.
سطح آموزشی دانشکده را چگونه ارزیابی میکنید؟ من در دانشگاه آزاد هم درس میدهم ،آنجا سطح آموزشی افت کرده؛ اما در دانشکدهی خودمان ،این سنگ بنایی که استادان عالیقدر گذاشتهاند هنوز پابرجاست و افت کمی داشته است .ما هنوز اشخاص و معلمان خیلی برجستهای داریم که هستند و کار میکنند؛ یکی از اینها ،که من اعتقاد زیادی به او داشتم ،استاد وزیری بود .او خودش را وقف دانشکده کرد .وقتی هم از دانشکدهی ما بازنشسته شدند ،به دانشگاه آزاد شیراز رفتند .ایشان شاگرد نروی ،بزرگترین استاد دانشگاه رم ،بودند و تکنولوژی ریاضیات و محاسبات فنی و غیره را خیلی خوب میشناختند؛ ولی در عین حال با عرفان و ادبیات ایران ،به خوبی آشنا بودند .اینها حیف هستند که از بین بروند و قدرشان را ندانیم .اینها ذخایر ما هستند و گمان میکنم دانشکده هم قدر ایشان را نشناخت ،دانشگاه آزاد شناخت .با حرمت و سالم صلوات بلیط برایشان می خریدند .ماشین دنبالشان میآمد و میرفتند و چند ساعتی درس میدادند و برمیگشتند .آنجا بسیار حرمت داشتند. نمیگویم در دانشکدهی خودمان حرمت نداشتند اما خیلی بیشتر از اینها توجه میشد. باید به ایشان ّ از ابتدا گفته می شد که دانشکدهی معماری ما با هدف متفاوتی نسبت به دانشگاه تهران تاسیس شده و هنوز هم این تفاوت در دانشجویان دیده میشود .میخواهیم بدانیم آن هدف متفاوت چه بوده است؟ این دانشگاه وقتی تاسیس شد ،مخالف زیاد داشت .استادان ممتاز دانشگاه تهران که خودشان را برترین ها میدانستند ،مخالف بودند .پایگاههای سیاسی ،اجتماعی و مدیریتی کشور هم در اختیارشان بود .بنابراین خیلی مخالفت میشد .پروفسور شیخاالسالم و دکتر جهانآرا در حقیقت خودشان هم نمیدانستند که چه چیزی را دارند راه میاندازند .وقتی شما به اهدافش نگاه میکنید ،اهدافش مانند دیگر دانشگاهها بود .اما مسئلهای که آن را متفاوت میکرد ،نظمی بود که در دانشگاه برقرار کردند .سختگیریهایی که کردند همان خشت اول را که اصطالح ًا میگوید گر نهد معار کج تا ثریا می رود دیوار کج ،درست نهادند. آقای سیحون استاد دانشگاه تهران و رئیس دانشکدهی معماری بودند. ایشان با آن پایگاه و جایگاهی که داشتند و هنرمندی که بودند و ریاست در انجمن آثار ملی و طراحی مقبره باباطاهر و بوعلی و نادرشاه و . ... خدا حفظش کند ،چون هنرمند عالیقدری است ،من در موردش شوخی نمیکنم .اول ترم بچهها را مینشانده و به آنها میپلکیده تا آنها بروند و در دانشکده نمانند برای این که کسی را که می خواست انتخاب کند. ال میپرسید« :تو چرا میای معماری؟» بچه ای که اص ً مث ً ال نمی دانست معماری چی هست نمی توانست جواب بدهد .در یکی از این جاها یکی از دانشجویان میگوید « :واهلل حقیقتش من رفتم دانشگاه ملی ،از اون محیط اون جا خوشم نیومد ،آمدم این جا ».دکتر سیحون به او گفت «برو بیرون ...برو ...دانشگاه ِ چی چی؟! دانشکده ی کجا؟!» چنین برخوردی بود در دانشگاه تهران .آنوقت در عوض ما فقیر فقرای دانشکده و استادهای ذوالقدرمان ناچار بودیم زیاد کار بکنیم .بنابراین آنها روی یک ا ّرابه ی
66 69
صـنـف
مجازی طالیی بودند ،تمام عرصه ها را هم در اختیار داشتند ،همه جا ساختمان ها به نام آنها بود ،آن طرف استادهای فروتن ما و شاگردهایی مثل بنده ی کم ترین، ناچار بودیم که خودمان به آن ناحیه برسیم و از آن ها جلو بزنیم .باید زیاد کار و مطالعه میکردیم .درس تاریخ هنر که دکتر اعتصام به ما می دادند ،امتحانـش این گونه بود ک ه مینشستیم سر امتحان ،و مث ً ال فرض کنید که استاد یکی دو تا سوال شفاهی می کرد ،مــا را بـه عنوان بینش عمومی هنریمان می سنجید، نه مث ً مجسمه ساز فالن اثر. ال حفظ کرد ِن اسم فالن ّ می گفتند« :تو توی این اثر چه می بینی؟» مث ً ال تناسب می بینیم .وقتی می گفتیم تناسب ،استاد میفهمید که دانشجو قدری بلد است .این جوری نیست که بگوییم «من از این خوشم می آد» کافی باشد .بنابراین با سخت کوشی ،مع ّلم ها با زحمت بسیار ،توانستند یک تراز تولید بکنند .جایگاه هایی هم که در اجتماع و در ِ منزلت سنگ بنای بچه های ما پیدا کردند ،آن جهانّ ، درستی که گذاشته شد را حفظ کرد .مع ّلم های موفّقی که در دانشکده ی ما هستند ،آن هایی که از دانشکده ما فارغ التّحصیل شده اند ،موفق ترند .برای این که می دانند چه خبر است .می دانند چه طوری بار آمدهاند و چگونه باید بار بیاورند و آن ارزش های اولیه ی نخستین را هم حفظ کرده اند .بنابراین یک رقابت بین دانشکده ی ما و دانشکده های دیگر هست .این رقابت یک دوره ای ِ دست ما در رفت .یک دانشکده ای درست شد از به نامِ علم و صنعت .بچه های ما ،فارغ التّحصیل های ما بچه ها را تعلیم دهند؛ رفتند آن جا و یاد گرفتند چگونه ّ به عنوان یک وظیفه .اهمیت اینجا را یادشان نرفت ولی وظیفه داشتند آن جا هم همیّ ِ ت آموزشی را یاد بدهند .بنابراین آنجا هم فارع التّحصیل هایشان خوب شدند .و بعد دانشکده های زیادی پیدا شدند .االن هم ِ نزدیک چهارصد دانشکده داریم .خب ،در این شاید رقابت هم باز آنهایی موفق هستند که خوب آموزش توجه شده باشد .یک چیز دیده باشند ،خوب به آنها ّ را هم نمی شود کتمان کرد و آن هم این که مع ّلم را هم ما به عنوا ِن تعلیم دهنده نباید ببینیم .به خصوص االن که این وضعیت وجود دارد ،مع ّلم را به عنوان یک راهنما ببینیم .کسی هم که علم تعلیم می کند ،دارد راهنمایی می کند .یعنی در واقع من هم راهنمای شما ِ زحمت تحقیقاتش را بشوم در آن چیزی که شما دارید می کشید .من هم بینش های خودم را از لحاظ تجربی
نگاه می کنم .این دو با هم در آمیزش قرار می گیرند و بعد از این ترکیب یک چیز درست و حسابی بیرون می آید .این جا دیگر یک داد و ستدی ا ست که بین شما و مع ّلم ها صورت می گیرد. فضای آتلیهها در زمان شما چگونه بود ؟ در مکان فعلی دانشکده ،آتلیههایتان خوابگاه بود .یعنی آتلیهها با این نظم و ترتیب که االن است ،شبها جمع میشد و تبدیل به تختخواب میشد و صبح دوباره جمع میشد یک گوشهای .معلمها هم دیروقت میآمدند و به بچهها سر میزدند .برای اینکه وقتی شما کاری را به عنوان معمار شروع میکنید ،خط میکشید، خط فکر شما را میرساند .بسیاری اتفاقات ذهنی به وقوع میپیوندد و درون خط صورت میپذیرد؛ پس شما باید به درجهای از رضایت خودتان و استادتان برسید .بعد خودتان یا استادتان قبول نمیکند و شما باید مرتب این پوستیها را بریزید دور .در دانشکدهی معماری یوسفآباد ،در را روی ما قفل میکردند. بچهها مجاز بودند شب را آنجا بمانند ،اما اگر کسی کاری داشت مجاز نبود از دانشکده برود بیرون. بنابراین مجبور بودند شب تا صبح در دانشکده باشند و آنجا هم رختخواب نداشتیم؛ آنجا بچهها باید پشت ِ اتفاقات خیلی میز مینشستند و کار میکردند .گاهی جذابی می افتاد .مث ً ال کسی اگر میخواست شیطنتی بکند و بدهد کسی برایش کار بکشد و بیاورد ،از کوچهی پایینی کمربند ها را به هم میبستند و میدادند پایین و آن دوستی که از دانشکدهی روبرویی به آنها کمک کرده بود ،شاسی را به این کمربندها میبست و بعد شاسی را میآوردند باال و به اسم خودشان کار را تحویل میدادند .البته شما باید از آقای امینی بپرسید. ایشان خاطرات بسیار زیادی در این زمینه دارند. در مورد آقای امینی برایمان بگویید . ایشان چه زمانی وارد دانشکده شدند ؟ آقای امینی واقع ًا حق بسیار زیادی بر گردن دانشکده دارند .ایشان یک سال بعد از اینکه من وارد دانشکده شدم ،آمدند .تا چندی پیش بودند .چه قبل از انقالب و چه بعد از انقالب؛ این بزرگوار گرچه سنش از بعضی دانشجوها کمتر بود ،اما از ایشان به عنوان یک برادر بزرگتر حرفشنوی داشتند .ایشان با یک ت ََشر، با حالتی که صدایش را کلفت میکرد ،حتی بچههای شیطان را آرام میکرد .بین ما و دانشکدهی پزشکی و دانشکدهی اقتصاد رقابتی وجود داشت بر سر مسائلی
که خودتان میدانید ،بسیار شدید بود و به درگیری و کتککاری میانجامید. ن )).عباس هم رئیس دانشگاه هم میگفت (( :عباس برو بچهها را ساکت ک میآمد و با توجه به صمیمیتی که با بچهها داشت ،آنها را به سکوت وادار میکرد .خاطرات بسیار زیاد است. همانطور که اشاره کردید فضا برای بسیاری از دانشجویان ناشناخته بود ،شما چگونه با این فضا روبرو شدید؟ من نقاش هم بودم ،بنابراین به هنر گرایش داشتم .وقتی که وارد دانشکده شدم ،به عنوان نقشهکش و تکنیسین ،ساختمان و بتن و خیلی چیزها را خوب می شناختم و حتی جرأت کرده بودم طراحی ساختمانهای بزرگ، ساختمانهای دهطبقه را انجام دهم .مث ً ال اولین ساختمان دهطبقه در شیراز را من طراحی کردم و ساخته شد. کمی محیط آکادمیک ،موسسات آموزشی گاهی ،بعض ًا ،نه همه ،باعث افت خالقیت و عدم رشد دانشجویان میشوند .به همین دلیل برخی بودند که از دانشکده زده شدند و رفتند؛ ولی من پوستم کلفتتر بود؛ چون پیرتر بودم، فکر کردم که من باید اینجا تحصیالت آکادمیک داشته باشم .اصطالحی هست به عنوان میاندانشی بهاین معنا که دانشهای بسیاری درگیر است تا ِ آش معماری پخته شود؛ این آش میتواند شور باشد یا بامزه نباشد و غیره. اما به هرحال فرق دارد با جاهایی که به صورت علمی باید درس بخوانند و علم بیشتر حاکم است :مثل رشتههای مهندسی .اما در این رشته هنر، ادبیات ،موسیقی و خیلی چیزها دخالت دارند به این دلیل دانشکدهی ما و آموزش ما ،تمام رشتههای هنری را در بر میگرفت .موسیقی به عنوان یک فعالیت فوق کالسیک بود؛ ولی مجسمهسازی ،هنر و آناتومی و خیلی چیز های دیگر دخالت داشت و ....االن یکی از استادان خیلی خیلی بزرگوار و خوبی که ما در رشتههای غیر معماری داریم ،آقای فریدنیست .خودش هنر مهندسی را باب کرده و دارد روی آن کار میکند .یعنی وقتی این هنر اطالق به مهندسی میشود ،داستان دیگری دارد .اینها باعث میشود که بتوان خالقیتها را مجسم کنید .این رشته ،رشتهی بسیار بسیار گسترده، بسیط و گاهی دستنیافتنی است . دربارهی جو و فضای آن دوره برایمان بگویید ،آیا شما هم در تحوالت دانشجویی آن سالها درگیر بودید؟ آن زمانی که ما درس میخواندیم ،فضا ،فضای آزادی نبود .دانشگاه جای تقاطی افکار است و مکتبهای مختلف باید در دانشگاه بیایند .از زمان یونان قدیم و پس از نوگرایی و اندیشههای جدید ،دانشگاه جاییست که آدم باید در آن به دانستههای گذشتهی خود شک کند .وقتی شما این شک را دنبال کنید ،به خطوط قرمزی برخورد میکنید و آنها نمیگذارند ِ شک شما جلوتر برود و به نوآوری و گسترش اندیشه بپردازید .در یکی از دانشکدههای آلمان در سردر دانشکده نوشته که اینجا میآیند که به دانستههای قبلیشان شک کنند .این آموزش میشود .فضای سیاسی سخت آن دوره ،اقتضای این مسائل را نمیکرد؛ اما این مانع نمیشد که بچهها با همدیگر نباشند .چون ما در سطوح افقی در یک خانواده هستیم و یک پله باالتر معلمها هستند که ما برایشان حریمهایی قائل هستیم .ولی اینجا این
68 71
صـنـف
حریم وجود ندارد .بعد از انقالب ،دانشکدهی ما با اینجا میآورد .بنابراین در داخل دانشکده ما اساتیدی اینکه از اقشار مختلف بودند ،همه برادر شده بودند .از مرکز اروپا و ایتالیا داشتیم ،یا از آمریکای التین همه رفیق و دوست شده بودند .وقتی که این پردهی و آمریکا و فرانسه؛ که مکاتب خویش را با خود سیاسی فرو ریخت اینگونه شد .شما هرچهقدر هم میآوردند و ما حق انتخاب استاد نداشتیم .شما وقتی که مانع این قضیه بشوید ،ما نمیتوانیم این دوستی را یک کار با یک معلم انجام میدادید ،وقتی زیر نظر معلم نداشته باشیم. دیگر میرفتید ،با یک جهانبینیِ دیگر آشنا میشدید. در سال 1346که معادل بود با 1968اروپا ،انقالب های بنابراین این دیالوگ آمد .مث ً ال در پاریس میگفتند ما دانشجویی در سراسر آن اتفاق افتاد که اتفاق ًا از همین از طریق دیالوگ باید معماری را یاد بگیریم .مث ً ال آجر دانشکده بوزار هم شروع شد .بوزار یک سیستم آموزش روی آجر گذاشتن را باید از دیالوگ یاد بگیریم نه از سنتی بسیار جا افتاده و بدون تغییر بود که داشت کار عملی .ما باید چرایی این مسائل را بفهمیم .در این تولیداتش را میداد .این جنبش دانشجویی باعث شد چرایی چالشها و اثرات اجتماعی را بفهمیم .مث ً ال من که بعضی از دیوارهای بسیار سترگ ،ولی بیخاصیت ،یادم میآید که دوستان این مسائل را دنبال میکردند فرو بریزند .یعنی بگویند بعضی از این آموزشها که و میگفتند چرا پیشسازی؟ ماشینها نباید ساختمان به ما میدادید ،که از دورهی رنسانس را بسازند و کارگر و مهندس باید بــوده ،دیگر پاسخگوی تحوالت بسازند .این باعث شد تا ارتباطات اجتماعی ما نیست .و دانشجویان افقی بین دانشجویان تشکیل شود. ارتباط دانشجویان با یکدیگر خواستار تغییرات شدند .بنابراین بســیاری از چیزهایی را که این جنبش شروع شد و دامنهاش ما بایســتی خیلــی دنبالش و با اساتید به چه صورت بود؟ به نقاط مختلف اروپا و در نهایت میگشتیم یا استاد را ببینیم و از من سربازی که میرفتم ،در سربازی ایران رسید .ما هم تحول و انقالب حس قسمتی .یعنی بهما میگفتند ّ دانشجویی داشتیم به طور مثال او یاد بگیریم ،از سالباالییها شما اگر پیاده نظام هستید ،به آن یکی از خواستههایمان کتابخانه بود .میآموختیم .چون با یکدیگر گروهانی وابسته هستید که جزئی از زندگی میکردیم. دانشجویان نشستند و گفتگو کردند پیادهنظام است ،به آنجا تعلق دارید و گفتند تحول میخواهم .این مسئله و این تعلق باعث میشود تا همبسته به این سادگی هم نبود .این تحول شوید و این همبستگی باعث میشود باعث شد که ما فکر کنیم چیزهایی تا در جنگ بتوانید یکدیگر را داشته که در این آموزش می بینیم بر اساس آموزشهای باشید ،حماسه بیافرینید . کالسیک دانشگاههای آمریکا و اروپا تأسیس شده بود .اینها خود ،وابستگی را تشدید میکند .همیت را نظام معماری دورههای مختلف یونان را و آثارشان را بیشتر میکند .یک تعلق بیش از حد احساسی .تعلق بررسی میکردیم و شروع میکردیم به پیدا کردن اثر واقعی اتفاق میافتد .این تعلق واقعی در آن زمان وجود سایهی قسمتهای مختلفشان بر روی همدیگر .شاید داشت . هزاران نقطه و خط میکشیدیم تا این سایه تولید شود .امروزه من سعی میکنم دانشجوها را بیشتر بشناسم، اولین چیزی که بچهها گفتند ،این بود که چرا باید وقتی که مینشینم پای در د ِ دلهایشان؛ خب درد دل اینها را انجام دهیم .ما باید اندیشه کنیم و از مکتب کم ندارند و معلم باید گوش کند و کمتر نصیحت ایتالیا دیالوگ و مباحثه آمد .که بین معلم و شاگرد کند .ولی بههرحال آموختهها و مهارتهایش را باید مناظره و مجادله باشد .آموزش ما دگرگون شد .مث ً ال منتقل کند .تجاربی را که داشته را رایگان در اختیارشان بنده مجبور شدم بروم در آموزشهای خودم هم بگذارد. ش متاسفانه در جامعهی ما ،علیرغم تجدید نظر کنم .استادانی مانند دکتر تهرانی و دکتر این نوع بین اولیا و دکتر وزیری و هر استادی که میآمد و درس انتظاراتی که داشتیم بسیار کم شده است .جامعه مادی می داد ،یافتهها و مهارتها و اندوختههای آموزشی شده است .پول در آوردن و زود پول در آوردن و به خودش و استادان خودش را از مکتب خودش به هر قیمتی پول در آوردن مهم شده است .اینها همراه
خودش افت اخالق و افت خیلی چیزها را به دنبال می آورد .افت حتی بسیاری اعتقادات. نباید اجازه داد که این اتفاق بیافتد .بنابراین آن تعلقها را باید حفظ کنیم. این همیتها را نگه داریم و پرورش بدهیم .من خوشبختانه در دانشکدهی خودمان این احساس را میبینم. گالیهای بهعنوان یک پیرمرد دارم .اینکه معلمها بیشتر به دانشجو ها برسند .معلمها هم مشکالت خودشان را دارند .درگیر تورماند ،درگیر خیلی چیزهای دیگر هستند ،درگیر دفاتری که دارند؛ باید آنها را اداره کنند .من نگاه میکنم و میبینم اگر منِ نوعی بتوانم حداقل این را به عنوان یک الگو، یک بخشی از آن شخصیتی که استاد وزیری داشتند ،دکتر سمیعی داشتند ، دکتر حاجیزاده داشتند ،استادهایی که متاسفانه از میان ما رفتند ،مانند دکتر جهانآرا ،اگر من بتوانم یک مقدار خودم را به آن الگوها نزدیک کنم ،خیلی باعث خوشحالی میشود .با توجه به شرایط کنونی ،با توجه به همهی این چیزهایی که همهی ما داریم تحمل میکنیم ،اینجاست که باید گفت معلم و دانشجو ،یک علم و عالقهای به یکدیگر دارند ،یک پیمانی با همدیگر بستهاند ،که این پیمان مثل پیمان ازدواج است. شما طبق یک قوانینی میآیید دانشکده ،کنکور را میدهید خب حاال مینشینید سر کالس من .من مینشینم سر کالس شما .شما مستمع هستید، من هم همینطور. من باید تمام توانم را به کار بگیرم تا یک فایدهای به هم برسانیم .بنابراین بین من و شما یک پیمان وجود دارد .نمیتوانم بگویم و شما را نصیحت کنم که این پیمان را مقدس بدانید .خودتان معنای این را میدانید .علیرغم تمام فشارها خود را بسازید! این خود مقدار زیادیاش در آتلیهها ساخته میشود .به عنوان حرفهی دانشجویی ،شخصیت معماریتان ساخته میشود .تمام آن دورانی که ما گذراندیم یک نوع دیگری هم وجود داشت؛ یک التزام وجود داشت؛ گاهی هم کمی خستهکننده بود و بعضی اوقات هم با شیطنت و شوخی و آن سالباالیی و سالپایینی توام بود. یک سوال ما هم همین بود .رابطهی بین سالها چگونه بود ؟ آن چه ما از استادانمان نمیآموختیم یا فرصت نبود بیاموزیم ،از بچههایی که با آنها زندگی میکردیم ،میآموختیم .سالباالیی که میآمد ،منِ سالپایینی برای او کار میکردم .این سالباالیی مهم بود .در دانشکدهی نظامی ،که من طی کردم؛ سالباالیی وحشتناک بود .میتوانست فرمان بدهد که مث ً ال آقا تو برو مورچه برای من بیاور .در دانشکدهی افسری .این ارتباط ،ارتباط جهانبینی بود .هم ارتباط فلسفی بود و هم ارتباط آموزشی .اگر استاد حضور نداشت ،سالباالیی میتوانست جای او را پر کند و در عین حال از من سالپایینی خدمت بگیرد. اما در بعد از انقالب سیستم آتلیهای از دست رفت .در همان دوران دانشجویی ،دوران انقالب آموزشی سال 1968سیستم آتلیه ای کنار رفت و دیگر آتلیه بدون نام استاد شناخته میشد. وقتی سیستم آتلیهای بود ،در آتلیه یک خانواده وجود داشت .که استاد معماری به عنوان بزرگ خانواده بود .بقیه هم به عنوان اعضای خانواده
70 73
آمدید پیش منِ کم ترین ،این را باید می گذاشتید و می رفتید پیش دکتر وزیری .به او میگفتید که ما می خواهیم شما درباره ی عرفان ،درباره ی ادبیات حرف بزنید .دکتر حسین علی اولیا ،منصور ّ حلج را تحلیل می کرد. متجسم می کرد. فضایی که منصور در آن فضا قرار گرفته بود ،آن فضا را ّ جسمیّت به آن می داد .دکتر وزیری همین کار را درباره ی اشعار حافظ می کرد .در مورد تکنولوژی معماری می کرد .دکتر فریدنی این کارها را دارد انجام می دهد .مث ً ال یکی از اساتید برجسته ما ،دکتر فرهاد احمدی ست. که البتّه ایشان فارغ التحصیلِ ما نیستند .ولی به نظرم این جا را بر جاهای دیگر ترجیح داده اند .ایشان فوق العاده اند .دکتر نوایی ،همکارانی که من دارم ،حاال باز هم هستند افرادی که می شود از آن ها بهره گیری کرد .بروید و بپرسید که جهان بینیِ معماریتان را به ما بگویید .بینش های عمومیتان را در زمینه ی معماری به ما بگویید .یک کم از سابقه تان بگویید ،از کجا بودید؟ ،چگونه فارغ التحصیل شدید؟ ،مکتب تان را بفرمایید .کجا درس خواندید؟ بعد حاال االن چگونه معماری را می بینید ؟ برای دانشجوها چه دستاوردی دارید؟ ممکن است سر کالس فرصت نباشد که به این کارها بپردازند .
صـنـف
بودند .سالباالییها هم به عنوان برادر و خواهر بزرگتر بودند .این ارتباط بسیار بسیار خوب بود و بعد بسیاری از چیزهایی را که ما بایستی خیلی دنبالش میگشتیم یا استاد را می دیدیم و از او یاد می گرفتیم، از سالباالییها میآموختیم .چون با یکدیگر زندگی میکردیم .یک تعامل و داد و ستد ذهنی هم با یکدیگر داشتیم .بعد از انقالب و وقتی انقالب فرهنگی اتفاق افتاد و بعد از تحولی که در مبانی و مفاهیم درس اتفاق افتاد ،حجم برخی از درس ها از جمله درسهای فنی کم شد و آن سیستم بسیار کارا و شکوفا به نام آتلیهای و سالباالیی و سالپایینی ،تبدیل به معماری ترمی شد که در این دورهی آخر دارد به همان جای خوش برمیگردد . شما وقتی وارد فضای معماری میشوید ،تا بیایید و به این رضایت برسید ممکن است کار را ول کنید .بگویید من ترم دیگر بر میگردم .آن دوران 1ساله بود .پروژه 1ساله بود .ترمی نبود و ولی بعد ترمی شد .ترمی که شد ،چون ظرف زمانش کم بود ،افت پیدا کرد .معلم ها هم نبودند .شاگردان هم گرفتار کار بیرون بودند و غم نان داشتند. متوجه شدم که االن در برنامهی بازنگری آموزشی اخیر این اتفاق افتاده .االن مثال! یک درس شما یکساله است .معماری 6و .7 یعنی قاعدهی اولیه در ذهنتان شکل میگیرد و بینش اولیهتان اتفاق میافتد و همینطور دنبالش گرفته میشود و به آخر میرسد .ترم دومش این است که این را چگونه بسازیم .خوب است که اینگونه باشد . سیستم آتلیهای را هم کم و بیش احساس میکنم هست ،ولی بهطور رسمی نیست. چیزی که احساس می شود این است که فضای دانشکدهی ما خیلی بیروح شده و حضور دانشجویان در آن بسیار کم شده .آیا در گذشته هم به همین صورت بوده است؟ یا اتفاقی افتاده که باعث این مساله شده؟ از بعد از انقالب سال 1346محیط دانشگاه محیطی بسته شد و آتلیهها هم دیگر کمرنگ شد .اما جنبشهای دانشجویی که در سال 1356شروع شد باز روح تازهای به دانشکده دمید و بعد از انقالب هم کم و بیش این مسئله بود. من خیال نمیکنم کسی مزاحم دانشجو باشد که در دانشکده حضور داشته باشد .درست است که
مدتزمان معینی برای حضور در دانشکده تعیین شده. الن هم بعد از ساعت 5بعد از ظهر که نگاه کنید در آتلیهها باز است اما ساعتیست که بنا به دالیلی در دانشکده را میبندند . بنابراین یکی از چیزهایی که من میتوانم به عنوان یک پند به دوستان بگویم این است که حضور بیشتری در آتلیههایشان داشته باشند .این باعث بسیاری از همبستگیها میشود .وابستگیهای ذهنی ،اخالقی و بینشی .این یک شرط دارد و آن هم این است که معلمها بیشتر حضور داشته باشند. یکی از کارهایی که برای حل این مسئله میتوان کرد این است که معلمها بیشتر با یکدیگر باشند و همدیگر را بیشتر ببینند. ما قب ً ال یک تعداد کارگاه فنی مثل کارگاه شناخت مصالح و کارگاه چوب داشتیم .چه اتفاقی برای آن ها افتاد؟ از ابتدایی که من اسیستانت شدم ،ما کارگاه چوب داشتیم .یکی از مهندسین مشاور بسیار خوب ما از ِ خوب فارغ التّحصیل های خودمان ،با بینش های مذهبی و انقالبی ،در قبل از انقالب آمد زیر پ ّلهی آن طرفی که آقای دکتر فریدنی هستند را گرفت و آن جا را کارگاه چوب کرد .ایشان بودند تا بعد از انقالب .تا سال 62انقالب فرهنگی شد و بعد از آن ،دیگر بنده نبودم تا سال 65؛ ایشان را هم دیگر ندیدم .همین طور ادامه پیدا کرد تا این که فهمیدم که کارگاه چوب را دیگر از دانشکده حذفش کردهاند .ولی در عوض از همان سال های قبل از انقالب که آقای فریدنی شروع کرده بودند در این کارگاه کار کردن ،خوشبختانه بعد از انقالب هم حفظش کردند ،دانشکده حفظ کرد، مع ّلم ها حفظ کردند و هرکسی توانست کمکی بکند، کمک کرد .در این کارگاه چه زحمتی کشیده می شود، چه مرارتی این بزرگوار کرده ،من نمیدانم که چه کسانی کمک کردهاند ،ان شاءاهلل که خداوند حقّ شان را بدهد ،یا آن هایی که خدا نکرده مخالفت می کردهاند و یا می کنند . و برای سخن آخر ؟ آن همیّت ،آن سنگ بنا و آن تع ّلق و این هایی که در دانشکده ی ما ممکن است متزلزل شده باشد ،ولی فرو نریخته را باید زنده کرد .به هر شکلی ،به هر ترفندی. به هر ترفندی ما بتوانیم مث ً ال مع ّلممان رو بیشتر ببینیم، استادها را بیشتر ببینیم .همین کاری که شما کردید،
72 75
مسعود جهان آرا خانم عمیک ایراهامیان آقای حسینعلی اولیاء خانم رزا ماریا آزمون اقای بهمن پاک نیا آقای نصراله پونگی آقای بهروز حبیبی آقای مجدالدین حاجی زاده آقای نمرود حاجی آقای فریدون داورپناه آقای رضا کسائی آقای زاره گریگوریان اقای هارمیک مگردیچیان آقای ماسیس مگردومیان خانم فتانه میرفندرسکی آقای ستراک نظریان آقای پرویز وزیری فراهانی خانم وایت هاوس آقای جهفر ملکزاده آقای احمد بهروز آقای محمود قریشی آقای محمود خوئی آقای غالمعلی لیاقتی آقای عبدالحمید اشراق آقای کامران سمیعی خانم پروانه مژده آقای پرویز الدین آقای مجید محکمی آقای محمد حسین پازند خانم اشرف محمودیان آقای خسرو کریم پناهی آقای مرتضی صلحجو ساعتچی آقای محمد حسین شهید نورائی آقای سیروس باور اقای اقبال اقبال آقای یعقوب عبیر
استاد معلم تمام وقت دانشیار معلم تمام وقت استاد دانشیار دانشیار استاد استاد استادیار دانشیار استاد استاد استادیار دانشیار معلم تمام وقت استادیار معلم تمام وقت معلم تمام وقت معلم معلم تمام وقت معلم تمام وقت معلم تمام وقت معلم پاره وقت معلم پاره وقت معلم پاره وقت معلم تمام وقت معلم پاره وقت معلم پاره وقت معلم تمام وقت معلم پاره وقت معلم پاره وقت معلم پاره وقت معلم پاره وقت معلم پاره وقت معلم تمام وقت
رم دکترا در معماری پاریس-مدسه عالی هنر های زیبا فوق لیسانس رم دکترا در معماری رم دکترا در معماری پاریس-هنرهایزیبا دکترا در معماری فلورانسایتالیا دکترا در معماری ونیز دکترا در معماری وین -دانشکده فنی دکترا معماری رم دکترا پاریس -مدرسه عالی هنر های زیبا معادل دکترا رم -معماری دکترا دکترا-مهندسساختمان آمریکا -هاروارد رم دکترا-معماری ایتالیا-فلورانس دکترا معماری ایتالیا-فلورانس دکترا معماری ونیز-آکادمی هنرهای زیبا لیسانسهنقاشی رم دکترا معماری نیوکاسل لیسانسه دانشسرای مقدماتی تهران دیپلمه پاریس دکترا تهران-ادبیات دکترا تهران-دانشکدهفنی مهندس مونیخ دانشکده فنی دکترا در الکترونیک پاریس مدرسه عالی هنرهای زیبا دکترا رم دکترا معماری انگلستان-لستر فوق لیسانس سانفرانسیسکوامریکا فوق لیسانس رم دکترا ایلینویز-آمریکا دکترا دکترا در علوم سیاسی رم پاریس -راه و ساختمان دکترا امریکا-نبراسکا مهندسمکانیک نظامی تهران لیسانسه ایتالیا-فلورانس دکترا پاریس دکترا کمیونیتی سنتر امریکا دکور مهندس
صـنـف
نــــــــام اســــتــــاد ســـمـــت
میزان
تحصیالت فارق التحصیل از دانشگاه
74 77
محمد رضا فرزاد .میالد آشتاب .محمد یوسفی کما
مــصــاحــبــه بـــا آقـــــای مــهــنــدس ایــمــانــی
اشکان ( محمدعلی ) ایمانی متولد . 1344/2/2ورودی سال 1363 از سال 1362در آتلیه پدرش کار نقشه کشی می کرده است .سپس در دفتر های معماری مختلفی به کار می پردازد در حال حاضر هم یک دفتر و گروه معماری به نام IFAدارد.
شما ورودی چه سالی هستید ؟ از دوره خودتان برای ما بگویید . دهه ی .60ما دوره ای هستیم که اتفاقاتی برایمان افتاد .هم خوب و هم بد .هم خوش شانسی و هم بد شانسی .زمانی که ما کنکور دادیم ،بعد از انقالب فرهنگی 4-3 ،دوره کاردانی گرفتند .ما جزو آن بچه هایی بودیم که ناپیوسته آمدیم دانشکده .دانشکده ی ما هم 4-3دوره بیشتر کاردانی نگرفت .مهندس نیکبخت، محمد مجیدی و من و خیلی های دیگر ،کسانی هستند که به نوعی این سیستم در کار حرفه ایشان جواب داد. یعنی ما بچه هایی بودیم که 3-2سال دوره کاردانی را گذراندیم ،بعد شروع به کار کردیم و بعد در یک امتحان خیلی سنگین برای فوق لیسانس شرکت کردیم. امتحان اسکیس هم با ضریب 8بود .در 4ساعت زمان باید موضوعی را که نمی دانی هم طراحی کنی هم بکشی هم پرزانته کنی. بچه هایی که از این کانال به دانشگاه راه یافتند ،طبیعتا بچه های خیلی ورزیده ای بودند .دوره ای که ما آمدیم من یادم هست اولین اسکیسی که شرکت کردیم 9نفر بودیم؛ 3تا سهمیه ای بودند ،سهمیه ی رزمندگان و ما 6نفر 6 ،نفر ِ رتبه اول کنکور فوق لیسانس بودیم.
این به این معنیست که این بچه ها ،بچه های توانایی دراسکیس زدن بودند .یکی از این رفقای ما هم خیلی شیطان بود .آبرنگ هم خوب کار می کرد .صبح موضوع اسکیس را که دادند ،گفتند عصر می گیریم، این دوستمان نامردی نکرد و یک ضرب مقوا را گذاشت روی میز و آبرنگ هم کنار دستش و اسکیسی زد صرف 2ساعت .اسکیس و شیت بندی را با آبرنگ کامل کرد و ما یک دفعه دیدیم این اسکیسش تمام شد و بعد هم رفت زد به دیوار .ساعت تازه 11-10صبح بود .دیدم نصف آتلیه خالی شد. ما هم مشغول اسکیس بودیم و خطی می کشیدیم و چرخی می زدیم . ما امتحان اسکیس به آن سنگینی را داده بودیم و این اسکیس دیگر بچه بازی بود .گفتیم حاال برویم بچرخیم بعد از ظهر یواش یواش گازش را می گیریم. این رفیقمان که معروف هم هست و همه ی دوستان و استادان دانشکده می شناسندش ،اسمش حسین میانجی بود .سفالگر بود و کارهای سفالش هم از کارهای معروف ایران بود .آدم هنرمندی بود. خانم طاقی به آتلیه آمدند و مرا صدا کردند و به من گفتند :بچه ها افسرده شده اند . .چه کار کرده اید؟
در مورد تغییر و تحوالت ساختمانی دانشکده در دوره خودتان برای ما بگویید . خب ساختمان دانشکده که مثل االن نبود .از سرسرای داخل دانشکده ،به قول شما ووید ،به سمت شرق بازشویی باز شده که قبال نبود .االن هم خودتان می دانید که این ساختمان دانشکده اصال خوب نیست .حاال اینکه چرا خوب نیست ،من کاری ندارم. یادم می آید یکی از چیزهایی که برای ما خیلی لذت داشت این بود
صـنـف
برای بارور شد ِن شخصیت شما در دانشکده ،چهار سال کم است.
همه بغض کرده و روحیه شان را باخته اند و گفته اند که ما نمی توانیم در این شرایط بمانیم .با توجه یه این که از نظر سن از بقیه بزرگتر بودیم سر میز بچه ها رفتیم و شروع به گپ زدن با آنها کردیم ،کمکشان کردیم ،روحیه شان را قوی کردیم .ما باید وقتی را برای آنها می گذاشتیم و کمکشان می کردیم .دو ساعت آخر اسکیس من و سه ،چهار نفر دیگر بودیم که در حال جمع کردن کارها بودیم و دیگر کسی کار نمی کرد .تقریبا همگی دور میزمان جمع شده بودند و به کارها نگاه می کردند و این حتی برایشان بهتر بود؛ چرا که تا وقتی که آنها و یا حتی خود شما و ما ضرب قلم و شیت بندی مناسب ،ترکیب رنگهای سرد و گرم ،درک سبک و سنگین در شیت را به طور عینی نبینیم نمی توانیم چیزی یاد بگیریم .این مسائل را به طور تئوری نمی توان یاد گرفت .اگر شما کتاب های مرتضی صدیق را باز کنید ،می بینید که اسکیس های خوبی دارد اما نمیتوانید آنها را جلوی خود گذاشته و با توجه به آن اسکیس بزنید .ولی اگر حتی یک بار کسی را در حال انجام کاری ببینید ،می توانید به راحتی آن را انجام دهید .خوبی نظام قدیم که آتلیه ای بود این بود که عالوه بر دانشجوی سال صفر، دانشجوی سال 2و 3و 4و 5هم در همان آتلیه حضور داشتند و در عین حال هر آتلیه با آتلیه دیگر رقابت داشت .سال پایینی کار های سال باالیی خود را می دید .حتی گاهی در هنگام اسکیس به عنوان دستیار کنار او بود .در عین حال اگر سال پایینی نیاز به کمک فکری ،راندو و یا کشیدن یک پرسپکتیو درست داشت میتوانست از سال باالیی خود کمک بگیرد .این ارتباط عمودی بچه ها باعث می شد خیلی چیز ها را از هم یاد بگیرند. من دو دهه از بچه ها را در دانشکده دیده ام یعنی تقریبا قیاسی بین این دو دوره دارم .ولی به دلیل شرایط کاری یا هرچیز دیگری بچه هایی که در دوره ناپیوسته به دانشگاه آمده اند واقعا موفق بوده و حتی می توانم بگویم بهترین های دانشکده همین ها بوده اند .آقای نیکبخت ،حسین محمودی، محمد مجیدی ،همه از بچه های دوره ناپیوسته بودند .آقای نیکبخت هم مثل من در دوره کاردانی در دانشکده خودمان بود؛اما محمد مجیدی و بچه های دیگر از جای دیگر آمدند .مثال حسین محمودی از شهید رجایی که در قدیم مخصوص بچه های آمریکایی بود آمده بود اما برای فوق لیسانس در دانشکده ما قبول شد .این بچه ها هم در 2دهه در دانشکده حضور داشتند. همین برایمان خیلی مفید بود اما این مشکل را برایمان داشت که دوران تحصیلمان طوالنی شد و دیرتر فارغ التحصیل شدیم؛ البته این موضوع زمان قدیم آنقدر اهمیت نداشت .
76 79
صـنـف
که وقتی در آتلیه می نشستیم،آتلیه ای که االن به نام دانشجوی معماری تا بخواهد بفهمد کجای کار است آتلیه پژوهشی معروف است ،هرکدام از بچه ها که چهار سال گذشته ،ولی ما چون مقطع پیوسته بودیم از سرباالیی دانشکده می آمدند را می دیدیم .چون و درسمان حداقل هفت سال طول می کشید ،بعد ساختمانی که به عنوان بخش جدید الحاق شده وجود از سه چهار سال می فهمیدیم کجای کاریم و قدر نداشت .یک گودی سبزی بود و ارتباط بصری با آدم دانشکده را می دانستیم .من خودم تدریس می کنم ها یا استادانی که به دانشکده می آمدند برقرار می شد .و این ها را می بینم پس با توجه به این موضوع و از جهاتی دانشکده با کیفیت و خوب بود و متناسب با ویژگی های رشته معماری واضح و مشخص است ظرفیت و جمعیت .طبیعتا زمان که جلو رفت نیازهایی که این کار اشتباه بود .چرا که دانشجو تا می خواهد به وجود آمد که برای رفع آن نیازها از لحاظ فضایی بفهمد چه خبر است فرصتش تمام شده به همین دلیل باید الحاقاتی به دانشکده می شد .که از نظر طراحی است که معموال بچه های لیسانس دیگر تمایلی به ادامه خیلی بد است! تحصیل در دانشکده خودمان ندارند .چون می بینند در ولی شاید مشکالتی بوده که آن زمان که ما دانشجو این چهار پنج سالی که در دانشکده بوده اند که چیزی بودیم در جریان جزئیاتش نبودیم که بخواهیم قضاوت یاد نگرفتند ،در محیطی هم هستند که اجازه هر کاری کنیم .اما حاصل ،چیزی که اآلن به آنها را نمی دهند ،پس همه به داریــم از ساختمان دانشکده دنبال گرفتن پذیرش از دانشگاه می بینیم ،کال چیز خوشایند و دانشــجوی معماری تا بخواهد های خارجند .این یک واقعیت خوبی نیست. است .اگر دست من بود حتما بفهمد کجای کار اســت چهار حال و هوای دانشکده در رشته معماری را به کارشناسی زمان شما چگونه بود؟ سالش گذشته ،ولی ما چون مقطع ارشــد پیوسته بر می گرداندم. آن دوره ،دهــه ی 60بــود که پیوسته بودیم و درسمان حداقل محصول این ماجرا را اگر نگاه مصادف با زمــان جنگ بود و هفت سال طول می کشید بعد کنیم این است که بچه هایی که از مشکالتی وجود داشت .دیدگاه و از سه چهار سال می فهمیدیم آن سیستم قدیمی آمدند از کسانی نوع افکار عمومی نسبت به خیلی کجای کاریم و قدر دانشکده را که االن ارشد میگیرند توانا ترند. چیزها با دیدگاهی که شما دارید دوره ای که میخواستند در دفاتر می دانستیم. مشاور افــراد را استخدام کنند، خیلی متفاوت بود. سوالشان این بود که فارغ التحصیل حال و هوای آن زمان دانشکده، دانشگاه تهران هستی یا بهشتی ، فکر می کنم بدترین دوران دانشکده بود! اختناق کامل .ما آدم هایی نه سیاسی بقیه دانشگاه ها را قبول نداشتند.حتی علم و صنعت را. نه با شیطنت خاصی بودیم .به هر حال دوران جوانی زیتون :جداسازی کارشناسی از کارشناسی ارشد در است دیگر! دانشکده ی معماری هم همیشه یک ریشه کار حرفه ای بچه های دانشکده چه تاثیری داشته ؟ ی شیطنتی داشته .ولی فضا ،فضای خوبی نبود .در االن من به جرات می توانم بگویم که هفتاد هشتاد درصد کارهای طراحی معماری مملکت را مهندسین دوره های بعد هر چه زمان جلو رفت فضا بهتر شد. شما به آتلیه کنار سایت که شیشه دارد چه می گویید؟ عمران انجام می دهند .عم ً ال ،حتی به شوخی ،معتقدند آنجا دیگر آتلیه نیست ،سالن دفاع است .که ما نقاشی می کنیم و معماری اص ً ال مهندسی نیست. قدیم آنجا پنجره نداشت .آتلیه بود و ما اوایل در آن شوهر خاله ی من معاون آموزشی دانشگاه علم و فوتبال بازی می کردیم .بعد شد «آکواریوم» و مدتی صنعت بود ،سر این موضوع بحث داشتیم که معماری هم سالن نمایشگاه و حاال هم که می گویید سالن دفاع .مهندسی است یا نه و من به او گفتم تنها رشته ای که البته زمان ما هم ژوژمان دکتر تقوایی آنجا برگزار شد .مهندسی و هندسه درونش بیش ترین نقش را دارد، در همان سالن .جنجالی ترین ژوژمان تاریخ دانشکده! معماری ست. نظر شما در مورد جدا کردن دوره شما زمانی می توانید یک تیم تخصصی را هدایت کنید که روی تخصص همراهانتان شناخت داشته باشید. کارشناسی از کارشناسی ارشد چیست ؟
شما وقتی از تأسیسات ساختمان چیزی ندانید ،چگونه می خواهید یک تیم عمرانی را هدایت کنید؟ اص ً ال مگر هماهنگیِ نقشه ها را معماران انجام نمی دهند؟ همه ی نقشه های سازه و تأسیسات و ...را معمار یا گروه معماری باید تأیید بکند .وگرنه ،هرکسی برای خودش نقشه می دهد و مث ً ال رادیاتور یک جای بدی ست و آن کسی که رادیاتور را نصب می کند ،می گوید که به من مربوط نیست ،نقشه به من می گوید که رادیاتور را اینجا بگذارم .این هماهنگی را معمار باید انجام بدهد .معمار باید به سازه هم تسلط داشته باشد .مایی که در کارشناسی پنج تا استاتیک می گذراندیم، متفاوتیم با شمایی که استاتیکتان را قیمه قیمه کرده اند و نمی دانم چقدر شده است .ما مث ً ال سرجمع یازده واحد عمومی داشتیم ،ولی برای شما عمومی ها را افزایش داده اند ،تخصصی را ضعیف کردند ،فوق لیسانس را هم لیسانس کردند. طرف دکترای شهرسازی دارد ،ولی تمام کارهای شهرسازی را وقتی بحث طراحی می شود ،معمارها باید طراحی بکنند .معمارهای قدیمی البته .چون ما همزمان تمام این موضوعات را با هم کار می کردیم .مرمت می دانستیم، شهرسازی می خواندیم .دو تا طراحی شهری داشتیم .دو تا طراحی مجتمع زیستی داشتیم .البته خیلی سنگین بود و با زمان شما قابل قیاس نیست. دانشجویان ارشدی که گرایش انتخاب می کنند وبه بازار کار می آیند را ما در دفاتر می بینیم .می توان گفت سطحشان نسبت به دوره های گذشته پایین آمده است و این می شود که می گوییم برای فوق لیسانس از ایران بروید چون این سیستم آموزشی هیچ نتیجه و حاصلی برایتان ندارد .می روم و در جلسه ای می نشینم که طرف مدیرعاملِ کارخانجات توربین سازی است ،لیسانس شیمی دارد ،برای من کنفرانس معماری می دهد .من باید به او گوش کنم .خب شما دیگر چه انتظاری دارید؟ انتظار دارید چه بشود؟ ما که عاشق معماری بودیم ،معماری شام و نهارمان بود ،اوضاع و احوالمان این است .خدا به دادِ شما برسد .البته ناامید نشوید ،زندگی همیشه یک حالت سینوسی دارد .ولی حقیقت ًا من احساس خوبی نسبت به وضع فعلی دانشکده ندارم .در این چند ساله ،دانشگاه تهران واقع ًا تکان خورده است. شما خواهید دید که ده سال آینده ،تمام بچه هایی که در این دهه در دانشگاه تهران درس خوانده اند ،عالی می شوند .همان طور که در زمان ما، هم نسالن ما در دانشگاه شهید بهشتی عالی بودند .که دالیل زیادی داشت: اوالً تعداد کمی استادانی که از قبل انقالب به جا مانده بودند ،خدا رحمت کند دکتر پرویز وزیری یک استاد واقعی بود .یا مهندس جودت یک استثنا بود .کسی مثل مهندس جودت محال است که دیگر داشته باشیم .کسی که راجع به معماری و نقاشی و ...بداند و خودش چالش های طراحی را بشناسد و خودش طراح باشد .ما طرح معماری یک مان یک ساختمان مسکونی بود ،من هم روی پوستی صد در هفتاد کار می کردم ،آخر ترم من به قطر بسیار زیادی پوستی اتود کرده بودم .من این نوع کار کرد ِن شما را اص ً ال نمی فهمم .دانشکده در شما شوق ایجاد نمی کند که انگیزه داشته باشید .با این شرایط حق با شماست .آن چیزی که من دیدم ،حداقل نسبت به زمان ما خیلی ِ افت کیفی داشته است .فاصله خیلی زیاد است .نه این که
78 81
محمد علی شریفیان یک دانشــجوی معماری که تازه وارد دانشــکده شــده است با محیطی کامــا متفــاوت از آنچه که قبال در دوران تحصیل داشــته اســت روبرو می شــود .ایــن برخورد اگــر با نــا آگاهی نســبت به مســائل همراه باشــد می تواند مشــقت هایی را بــرای این دانشــجویان ایجــاد کند. از آنجایی که انتشــار شــماره جدیــد زیتون با آمدن دانشــجویان جدید الورود همزمان شــده است ،تصمیم گرفتیم با چند نکته کمی از فشار این مشــقت ها کاسته و این مسائل را رو شــن کنیم .این نکات حاصل سالها تجربه ی دانشــجویان در دوره های مختلف است .رعایت این نکات شما را در راحــت تــر و آگاهانه تر گذرانــدن دوران تحصیلتان یاری می کند.
.1یک سال پایینی خوب یک سال پایینی مرده است. .2دانشگاه ،دبستان نیست. .3حق نه دادنیست نه گرفتنی. .4برای گوش های خود ارزش قائل باشید. .5هیچ چیز خود به خود اصالح نمی شود. .6از هیچ کس انتظاری نداشته باشید. .7پوستر ها و اعالمیه ها برای شما نصب می شوند. Folder .8و راپید مکانیکی نخرید. .9از سلف استفاده کنید. .10در فعالیتهای جمعی و فوق برنامه شرکت کنید. .11کامپیوتر طراح نیست. .12کتابهای معماری عالوه بر عکس ،متن هم دارند. .13ورزش دشمن اعتیاد است. .14هر ماکتی که گرانتر باشد ،بهتر نیست. .15نمره افیون توده هاست. .16عادت کنید گاهی ناهار نخورید. .17تصمیم خود را زود بگیرید. .18گاهی شب ها می توان نخوابید. .19پل های پشت سر خود را خراب نکنید. .20خوش بگذرانید.
صـنـف
بچه ها بد باشند ،کسی که با این رتبه می آید ،نخبه فوق لیسانس گذاشته اند ،مهندس فرهاد احمدی است. است .در رشته معماری باید پیش از اینکه آموزش که ایشان هم از سرمایه های دانشکده است؛ ولی در باشد ،پرورش باشد .و در واقع ما در دانشکده ،به دوره ی ارشد از ایشان استفاده می شود .آقای دکتر عنوان مدرس ،باید کاری بکنیم که شما خودتان را پور دیهیمی جزو استادهای خوب ما هستند .خودِ بیرون بریزید .قرار نیست ما به جای شما طراحی مهندس جودت .آقای مهندس پدیدار با سواد و طراح بکنیم .قرار است که ما کاری کنیم که شما خودتان را هستند .این ها از ویژگی های مثبت محسوب می شود. بیرون بریزید .این کاری ست که دانشکده باید بکند؛ خود مهندس نوایی ،آدم باسوادی ست .ضمن اینکه ولی متأسفانه نمی کند .من به دانشجویانم می گویم :طراح هم هست و چالش های طراحی را می شناسد. می دانید فرق معماری با باقیِ رشته ها چیست؟ یک یا مث ً ال دکتر رازجویان که االن در دپارتمان دکتری فرق خیلی مهم بین دانشکده ی معماری با بقیه ی تدریس می کنند .و آن زمان ما با همه ی این ها درس دانشکده ها هست .بدو ِن این که شما خودتان بفهمید ،داشتیم .از دکتر رازجویان گرفته تا برادران وزیری ،چه ذهن شما را به عنوان یک خالق بارور می کند .یعنی پرویز و چه بهرام .دکتر حبیبی جزو معدود کسانی بود ِ دانشیاری آن زمان از ابتدا که به دانشکده می آیید ،شما را طوری تربیت که کرسی استادی داشت .البته همان می کند که شما برای فکر کردن و خلق کردن تالش از کرسی استادی االن ارزش بیشتری دارد.همچنین کنید .ولی در رشته های دیگر مهندس فریدنی که درس ایستایی چنین چیزی حاکم نیست .داده 5ایشان بسیار تاثیر گذار بود و دید ای به شما می دهند ،و همان را مهم نیست چه کسی دستش ما را نسبت به سازه خیلی عوض از شما می خواهند .بستر دانشکده قوی ست یا چه کسی چند نرم کرد که متاسفانه این سیر ادامه پیدا باید این کار را انجام بدهد .چه افزار بلد است ،مهم این است نکرد و استادان خوب و توانا به بخواهید و چه نخواهید ،حاال دارد که این ذهن چگونه بارور می نسبت قدیم در دانشکده حضور به سمتی پیش می رود که این شود .مهم این است که برای ندارند ،به جز معدود کسانی مثل پرورش به سمت صفر نزدیک می بارور شد ِن شخصیت شما در دکتر خویی و دکتر تقوایی . شود .مهم نیست چه کسی دستش دانشکده ،چهار سال کم است. قوی ست یا چه کسی چند نرم در دوره ی شما سفر زیاد افزار بلد است ،مهم این است که بود .سفر ها چه تاثیری در جو این ذهن چگونه بارور می شود. دانشکده داشت ؟ مهم این است که برای بارور شد ِن شخصیت شما در ما تقریب ًا یک سفر در هر ترم داشتیم .علی الخصوص دانشکده ،چهار سال کم است .شما باید هفت یا هشت این که خیلی از پروژه هایمان ،سایت هایشان طوری سال در مراوده با دفاتر معماری و دانشکده باشید.ولی انتخاب می شد که ما با اقلیم آشنا شویم .مث ً ال در حاال تمام کسانی که می خواهند ارشد بخوانند ،کسانی طراحی معماری .7که مهندس احمدی درس می داد. اند که در دوره ی کارشناسی نتوانسته اند جزو نخبه در زمان های قدیم ،سه تا ترکیب بود .هشت تا طراحی ها باشند. معماری بود .در طراحی معماری 5مان ،که 200واحد استادان دوره شما چه کسانی بودند ؟ همسایگی بود ،استادِ ما دکتر پوردیهیمی بود و معماری استادها به نسبت استادهای خوبی بودند ،علی 7را که مهندس احمدی درس می دادند ،طراحی در الخصوص در قیاس با بقیه ی دانشکده ها .مث ً ال مرحوم بافت قدیم بود .و بعد شما باید هم مرمت می دانستید دکتر وزیری و دوستانی مثل ایشان ،که خیلی کمک و هم تاریخ معماری و ...مث ً ال سایت ما ماسوله بود. کردند که خیلی از استادها در دانشکده بمانند .از جمله ما رفتیم و در شیب پلکانی ماسوله طراحی کردیم .آن مرحوم دکتر سمیعی که جزو جواهرات دانشکده زمان هم از این هتل ها نبود .اتاق اجاره می کردیم و بود .این ها جزو سرمایه های دانشکده ی ما بودند .در آن اتاق ها می خوابیدیم. استادهای خیلی خیلی خوبی بودند .االن یکی از استادهای خوبی که در دانشکده هست و االن برای
20نکتــه بــرای ترکیــب صفــر
80 83
تابستان 91هم بدون مراسم افطاری انجمن اسالمی گذشت. برگزاری این مراسم چند سال است که با مشکل مواجه می شود. امسال پس از گرفتن مجوز های الزم از معاونت امور فرهنگی، ریاست دانشــکده و معاونت امور مالی دانشکده و انجام شدن مراحل جزیی تر از جمله دعوت از اســاتید محترم دانشکده و هم چنین دانشجویان ،خریداری مواد غذایی و ، ...چند ساعت پیش از اذان مغرب روز افطاری ،برگزاری مراســم با مخالفت حراســت دانشگاه مواجه شد .پس از پی گیری اعضای انجمن از ریاست دانشکده ،معاونت امور فرهنگی و حراست ،بدون دریافت پاسخ درستی ،مراســم افطاری در آخرین ساعات لغو شد. انجمن اسالمی دانشــجویان دانشکده معماری و شهرسازی 3 سال اســت که از این بابت از تمامی دانشجویان و اساتید عذر خواهی می کند. فاطمه اصغرزاده دبیر انجمن اسالمی دانشجویان دانشکده معماری و شهرسازی
صـنـف
افطاری
82 85
84 87
صـنـف
شبکه ملی .هنر مهندسی .معماری یک جور تفنن است
مـعـماری
آزاد
89 89
شــبــکــه ملی با گردنی کج وسط مینی بوس ایستاده ام .سرم را پایین تر نگه داشته ام که در دست اندازها غافل گیر نشوم .کنارم ح.ر ایستاده وگردنش را حسابی خم کرده. سالپایینیست و جویای نام .با هم پی کاری رفته بودیم و در برگشت داخل مینی بوس استاد م را دیدیم .اکنون با گردن کج کنارمان ایستاده و دو دستی میله را چسبیده. اخمی کرده که تمام عالم بدانند اینها سالپایینی ها و شاگردان من هستند .اما عددی نیست .خودم دیده ام وقتی کنار دکتر پ می نشیند چطور دست به سینه و پا جفت کرده و نگاه به کف زمین است .آخر دکتر پ از سالباالیی های غدر استاد م است واستاد م گاهی جهت دست بوس و مشورت و کرکسیون کاری پیشش می رود .دکتر پ معروف است به زبان فلفلی و خلق تند و تیز .کتش را با یک انگشت روی شانه ی چپش نگه می دارد و از پشت عینکش آتش پرت می کند .اخیرا با سال آخری ها طرح داشت که حسابی حالشان را جا آورد .اتفاقا دوستم پ .ع هم با او طرح برداشته بود .پ.ع می داند با استادها چطور تا کند . اینجا هم گلیمش را از آب بیرون کشید .البته گفتنی است پ.ع چند وقتی ،پیش ب.ز کار می کرد که در نوع خود سیاستمدارسیت و در حکم یک سالباالیی کلی هم به پ.ع سیاستمداری آموخته .ب.ز عجیب سیاستمداریست .با همان قواره کوچکش و سبیل کادره اش خوب پروژه می گیرد و سیاستمداری ها می نماید. می گفتند با دکتر الف شراکت کرده و ضرب شستی
هم به آنها نشان داده .دکتر الف از فارغ التحصیالن قدیمی خودمان است .بنده خدا استاد خوب و با استعدادیست فقط روزگار با او خوب تا نکرده .ترم پیش با سال چهاری ها طرح داشت .دوستم م.ش با او طرح برداشت .م.ش که اصوال آدمی نیست که به معماری بها بدهد( اگرچه بیشتر دوست دارد اینطور نشان دهد) برای این طرحش حسابی انرژی گذاشت و خیلی سیاستمداری نکرد .م.ش اخیرا پیش م.ه ، ع.الف و ه.ش کار می کند .این سه تن که هر سه شان زمانی دبیر انجمن بودند اخیرا شرکتی زده اند که بسی عجیب است .تقریبا همه کاری می کنند .اخیرا ویرایش مجله یک استاد قدیمی و خوش سابقه ی خودمان مهندس ج را گرفته اند .مهندس ج زمانی در دانشکده درس می داد .اما بیرونش کردند .خوب حرف می زد و انصافا هم آموزنده .اما ما که کار اجرا شده ای ازش ندیده ایم .البته شرکت معماری ای دارد که ب.ر زمانی همانجا کار می کرد و االن هم بعضی پروژه هایش را انجام می دهد .ب.ر اسطوره شرارت است .خاطرات شربازی هایش در دانشکده قابل وصف نیست .چه سال کفی هایی که کابوسش را شبها ندیده اند .اما انصافا از کار معماری هم کم نگذاشته .اخیرا دفتری تاسیس کرده و کار می کند .یکی دو تا سالپایینی را هم زیر بال و پرش گرفته .از قضا ناظر یکی از پروژه هایش م.خ است .م.خ جزو تیم اسطوره های دهه هفتادی دانشکده است .ا.ع ،م.ک ،ح.ه ،و البته الف.ق
آزاد
اتابک قجری
از دیگر گرامیان این گروهند .وصف اوصاف این تیم کبیر در این مقال نمی گنجد و فقط به همین بسنده باید کرد که بزرگان وقت دانشکده دعاگویان تنها به انتظار فارغ التحصیلیشان نشسته بودند .هر کدامشان عالمی دارند. مثال م.ک صدای خوشی دارد و دوستان را با صدای خود گهگاهی می برد. همین چند وقت پیش هم مراسم ازدواجش بود با ن.م که در دانشکده به ن.رییس شهرت دارد .ما هم خودمان را یک جوری چپاندیم در مراسم. همه بودند و ما سال پایینی ترین ها بودیم .این اصال موضوع خوشحال کننده ای نیست .آخر سر هم کف زمین خوابیدیم و بقیه با ما عکس دست جمعی گرفتند! م.ک دفتری داشت در ساختمانی که ح.پ هم آنجا بود. ح.پ دانشجوی معماری نبوده ولی با آنها رابطه زیادی داشته و از مقربان است .ماکت می سازد و خوب هم می سازد .ا.ع هم با او همکاری می کند که همین سطح کمی و کیفی و عظمت کار را چندین مرتبه افزایش می دهد .چندی پیش ع.ج،از دوستانم همان جا چند مدتی را کارآموزی کرد و در محضر با عظمت ا.ع ماکت ساختن آموخت .ع.ج از ورودی های اخیر است و عمویش هم همین جا درس خوانده .گاهی سیاست مداری می کند. اما نکته مهم درباره او پدربزرگش ج کبیر است که بنای دانشکده را ساخته. آجر به آجر .اصل و نسب خوبی است برای پز دادن .به هر حال ع.ج چندی ماکت ساخت ،چندی نزد ح.ه دوست داشتنی بود و چندی هم می آمد نزد مهندس ف که در کارگاهی در پایین ترین طبقه دانشکده کارهای عجیب و غریب می کند .دانشجویان زیادی از زیر دستش گذشته اند .همین هایی که گفتم هم خیلی هایشان با او درس داشته اند .اکنون هم کار جدیدی داردکه ما به او کمک می کنیم .ح.ر هم اخیرا آمده تا کار یاد بگیرد .سالپایینی است و جویای نام .اکنون توی مینی بوس با گردن کج ایستاده کنار من .با هم پی کاری رفته بودیم .منتظر استاد م هستیم که دست توی جیبش کند و کرایه مان را حساب کند .آخر بزرگتری گفته اند و کوچکتری .استاد م هم اخمی کرده که همه بدانند ...اما من که می دانم... ...همه گردن کج کرده ایم .سقف مینی بوس کوتاه است و هی به دست انداز می افتد.
88 91
تصویر اول بخش: کاریکاتور رم کوولهاس اثر louis hellman
هنر مهندسی سعید چراغعلی آزاد
عکس از سازه ژئودسیک باز و بسته شونده عکاس:علیآشتیانی
این نوشته ،حاصل گپی خوش آیند با جناب آقای فریدنی است ،تاریخ دقیقش را چندان به خاطر نمی آورم ،و چندان هم نباید مهم باشد ،زیرا با گذشت زمان هنوز تازگی این حرف ها ،حداقل برای خود من ،حفظ شده. این مطالب به طور کامل نظریات ایشان نیست ،زیرا از دریچه خاطرات بسیار خوب من در کارگاه ،و چیزهای بسیار زیادی که از استاد یاد گرفتم، گذشته است .شاید این نوشته ادای دِینی باشد به تنها کسی که در این چهار سال توانستم استاد خطابش کنم ،و تنها جایی که توانستم در آن تجربیات بسیار ارزشمند کسب کنم. ... معماری چیست؟ چگونه با فرد و فردیّت ارتباط پیدا می کند؟ چگونه تبدیل به ابزاری برای بیان می شود؟ این سوالی است که در طول زمان انسان با آن روبرو شده و می شود ،از همان زمانی که انسان ها یاد گرفتند که غارها را به محل زندگی تبدیل کنند ،زمانی که یاد گرفتند چوب روی چوب بگذارند و سنگ بر سنگ بچینند ،از همان زمانی که که توانستند برای نماد ها و نشانه های خود بستری متناسب بیابند و آن بستر را بهبود بخشند ،از همان زمانی که انسان ها تشکیل جامعه دادند ،و همان زمانی که انسان وارد دوره های تاثیرگذار تاریخ فکری خود شد؛ هر کسی ،خواه معمار یا متفکر یا هنرمند ،الویت های این صورت مسئله را تغییر داده است ،متناسب با بسترهای فکری خود با آن روبرو شده است ،از زمان مصر و روم و یونان و ایران تا قرون میانه و عصر خرد و تا دوران شکوفایی صنعتی و دوران جدید و دوران های بعد از آن .هر کسی به تناسب زمان خود به این سوال پاسخ داده است ،و هر کسی این پاسخ را در قالب یک یا چند پروژه پیشنهاد داده است .و اص ً ال می توان گفت این سوال در طول هر پروژه مطرح می شود و جواب هایی شاید منحصر به همان پروژه پیدا می کند ،جواب هایی که با تمام انحصارشان ،باز هم اشتراکاتی با هم دارند: ساختن تجربه و احساسی منحصر به فرد در طول پروژه ای که منجر به یک اثر می شود ،و مجاب کردن دیگران ،برای همراهی در این احساس و تجربه ،تا بتوانند ایده آل هارا از دریچه تو ببینند. این جمله بسیار ک ّلی و گنگ است ،و می تواند در غالب هنر و مکتب و فلسفه هم گنجانده شود .درحالی که معماری شاید چیزی متفاوت با همه این ها باشد؛ اگر نگوییم که فراتر از این هاست .معماری با زندگی سروکار دارد ،و با انسانی که می خواهد در بستری فیزیکی و روانی زندگی کند، تجربه کند ،ببیند و دیده شود .معماری شاید فرصتی برای این تجربه کردن، درگیر کردن و مجاب کردن است .پس تنها نتیجه و پروژه نیست که مهم می شود ،زیرا برای رسیدن به آن نتیجه زمانی زندگی شده،که می تواند به در نتیجه نمود پیدا کند ،و اگر نگوییم مهم تر از خود نتیجه ،که هم ارز با آن است. ... هر فرآیندی نیاز به محرکی دارد که انسان را با خود به جلو ببرد .شاید این محرک همان خشنودی حاصل از حرکت به سمت ایده آل ها باشد عالقه به تکامل ،شوق نشان دادن پیشرفت خود به دیگران ،که ناشی از
90 93
معماری، یک جور تفنن اســت. ترجمه جمشید
دژآگاه
مصاحبه
با
ای
Rem Koolhaas
منتشرشده در کتاب
LaRetrorctive Manifesto for manhattan
Rem به قلم (سال)1994 Specialthanks to Andy Wanhol
Lecorbusier.1ناممعمار purism .2سبکی که بعد از کوبیسم شکل گرفت ،کامل تر از کوبیسم Frank Gehry .3نام معمار John Hopkins .4 آهنگسازالکترونیکی tachism .5سبک نقاشی در دهــه ی 50به روش لکه گذاری
آزاد
انگیزه و رضایت است ،عالقه به یافتن سلیقه شخصی، عالقه ای که میزبان بزمی باشکوه برای از جان مایه گذاشتن در آن دارد ،به تناسب میهمانانش ،چون عالقه هزینه می خواهد؛ و این هزینه همان جرات کردن ،زمان سپری کردن و اهمیت دادن برای حرکت به سمت آرمان هاست .عالقه ای که در چهره کسی پیدا باشد ،رنگ شادِ خوشحالی است ،زیرا به همان کاری مشغول است که می خواهد ،در همان مسیری می رود که پایانش را خودش با چشم ذهن و تخیّل و دانش دیده ،پس می خواهد و می تواند نتیجه بگیرد ،باالتر برود ،پیشرفت کند ،فقط نیاز به توجه و تشویق دارد. تا این آتش اشتیاقش سرد نشود ،و هزینه هایش گزاف تر از آن چیزی که باید نشود ،تا انگیزه اش از بین نرود .انگیزه ای که از د ِل فهم و شهود به دست می آید ،انگیزه ِ آدمی که می داند کجاست ،چرا آنجاست، چه کاری دارد ،و بقیه گروه چگونه اند .این انگیزه فرد را شاداب نگاه می دارد ،و گروه را ،به آن جسارت و اشتیاق می دهد ،مسابقه ای می شود که همه در آن برنده اند چون هرکس به سمت خط پایان خودش می رود .در این فضا پیشرفت بقیه ،مانند پیشرفت خود تو ،انگیزه ات را مضاعف می کند تا باالتر بروی ،و فضا با هم باال می رود .این رضایت ممکن است در آتلیه های معماری به دست نیاید ،زیرا نوع و سطح توقعات فرق می کند ،زیرا زمان محدود است ،موضوع کوچک است .وقتی رضایت و خشنودی حاصل نشود فرد کم اعتماد می شود چون آخر راه را نمی بیند و کم تحمل می شود چون سطح توقعش از موضوع پایین می رود ،چون زمانی که در این فرآیند حرکت کرده را جزئی از زندگی خود نمی بیند ،آن وقت است که سرعت اتفاقات آنقدر باال می رود که مجالی برای بدن نمی ماند تا پا به پای روح و تخیّل به حرکت در بیاید،. انگیزه ها در بدن به جا می ماند ،همان بدنی که در اثر کم توانیِ حاصل از کم زمانی پشت سر می ماند. .... معماری همان چالشی می تواند باشد که انگیزه ایجاد می کند ،همان مسابق ِه همه برنده ،که همه می خواهند اثبات کنند خودشان را ،نه به استاد ،که به خود .همان چالشی که مقیاس دارد ،هنر ِ دادن مقیاس در یک موضوع ،بعد دادن به آن ،زنده کردن آن ،و سپس حمله کردن به سمت آن است ،فرآیندی که در آن خود فرد هم مقیاس پیدا می کند و در مختصات ذهن و دانش
و دست و تخیّل بزرگ می شود .که هر چقدر این مختصات به بی نهایت بروند خط پایان هم دور تر خواهد بود ،و انگیزه رسیدن به آن بیشتر و باالتر .و این همان عالقه به تکامل است ،که حتی در نمونه ها و ماکت های ابتدایی هر طرحی هم دیده میشود ،به تناسب طرح وبه تناسب عالقه ،فارغ از اینکه در چه سطحی از ایده آل های ذهنی خود باشی ،چون حس می کنی که باالتر می روی .در اینجاست که فرآیند مهم تر از نتیجه می شود ،زیرا مهم این است که چگونه قدرت خیال را با واقعیت همه فهم مهار بزنی ،تا قدرت تجسم کردن پایان باال برود ،و قدرت مجاب کردن بقیه برای همراهی با تو و تجرب ِه تو. ....معماری ،شاید رفتنِ پله پله ،و مستمر ،به سوی ایده آل های فردی ،و نشان دادن این ایده آل ها و حرکت به سمت آنها ،به بقیه است. ... یک پزشک ،از دل جسدی مرده ،با جسارت زندگی را می جوید ،تا زنده ها را هیجان زیستن بدهد و بهای زنده ماندن. هنر مهندسی ،از دل معماری ،از دل نمایشگاه هایش، از دل پروژه هایش ،با جسارت معماری را می جوید. در هر نمایشگاه یک چرخه وجود دارد .انتخاب موضوعی که فضا را به وجد بیاورد ،تصمیم گیری برای نحوه ارائه ایده آل ها ،باز شدن الیه های پنهان آن موضوع و ایجاد سوال های جدید در مورد آن ،که باز فضا را به هیجان بیاورد ،و در نهایت تکامل ذهنی در باره ِ موضوعی که بهان ِه کار و حرکت بود .پیشرفتی نسبت به چرخه های قبلی ،تکامل در نوع نگاه ها به موضوعات ،و مهم تر از همه ،ایجاد یک تجربه فردی، و به تکامل رسانیدن آن تا حدّ امکان ،و مجاب کردن دیگران برای درک ،و فهم آن. معماری ،عالوه بر یک هدف ،و عالوه بر یک مسیر، دو بال می خواهد ،امیدی که تجربه شود ،و خیالی که دانش شود ،و این دو بال را هرکسی دارد ،وگرنه بدون آنها ،معمار در فضای کوچک ،مرده و بی انگیزه و بی چالش از بین می رود. هنر مهندسی محلی برای کسب تجربه و دانش است، در بستری که هر فرد در آن راغب شود که جرات کند، زمان بگذارد و اهمیت بدهد ،و برای رسیدن به نتیجه نهایی ،پای این هزینه ها هم بایستد.
یک نفر گفته که لوکو 1دوست داشت همه یک جور معماری کنند .من هم همین را می خواهم .ام وی می خواست این ایده را به وسیله ی پوریسم عملی کند .همین کار را هم کرد .اما در اینجا (امریکا) این کار به خودی خود انجام می شود،بدون آنکه فشاری وجود داشته باشد.همه همشکل شده اند.مثل هم رفتار می کنیم و هر روز بیش از پیش شبیه هم می شویم، معماریمان هم همینطور. معماری به چه چیز مربوط می شود؟معماری دوست داشتن چیزهاست. دوست داشتن را چگونه توصیف می کنید؟دوست داشتن مثل ماشین شدن استريال چون هردفعه آدم همان کار قبلی را انجام می دهد و بارها و بارها آن را تکرار می کند. آیا معماری یک جور تفنن است؟بله ،تفنن است .مگر فرقی هم می کند؟ تازگی شایعه ای شنیده ام که فرانک گهری3از کار دست کشیده است و هنر را به کلی کنار گذاشته و به تجارت روی آورده است و همه می گویند چقدر ناراحت کننده است که جان هاپکینس 4سبکش را کنار گذاشته و کارش را جور دیگری انجام می دهد.من اصال این طور فکر نمی کنم .هروقت یک هنرمند دیگر نتواند کار کند ،باید از کار دست بکشد و یا حتی بدون احساس ناراحتی بتواند سبکش را عوض کند .این اتفاق باید بیافتد .صحنه ای کامال جدید باید به وجود آید .فکر می کنم یک نفر باید بتواند تمام کارهای من را شبیه سازی کند .چقدر عالی می شد اگر آدم های بیشتری به سوانح معماری می رفتند تا جایی که هیچکس نمی توانست بفهمد کاری که شما تماشا می کنید، کار من است یا دیگری. آیا این کار تاریخ معماری را زیر و رو می کند؟بله اصال این خواسته ی مدرنیسم است. هدف شما این است؟علت انتخاب این روش آن است که می خواهم به دیگر دوستانم نشان دهم که معماری چیزی جز یک بازی کودکانه نیست .معماری همان است که من می خواهم انجام دهم... آیا «مدرنیسم» اسم بدی است؟در اصل این اسم در مورد لوکو و تمام آن جماعت بود .اما کلی کلمات گنده همراهش بود .مثل تاچیسم ، 5پوریسم و . ...کسی چه می داند ،شاید لوکو هم از همان اول یک معمار سنتی( کالسیسم) بود و حاال دیگر نیست. کتابهای تاریخ را دارند مرتب بازنویسی می کنند .اهمیتی ندارد که چه کار می کنند و سال به سال همه بیشتر شبیه هم می شوند .آنهایی که از همه بیشتر در مورد معماری ادعا دارند(فلسفه می بافند و خود را معمار زندگی مردم می دانند ).کسانی هستند که بیشتر از همه منحرف می شوند و شاید پس از چند سال از آنها هم بیش از یک مسیر باقی نماند .فقط کافیست نگاهی به اطرافمان بیندازیم .یک روز همه به آن چیزی فکر خواهند کردکه دوست دارند به آن فکر کنند و احتماال آن موقع همه عین هم فکر خواهند کرد .به نظر میرسد این اتفاقی است که دارد می افتد. 2
92 95
دوفصلنامه معماری ایران
مـعـماری
معرفی
97 97
دو فصلنامة معمــاري ايــران ،دورة ( 12جدید) ،شماره (،3شمارة مسلسل ،) 43بهار و تابستان 1391
مـا 3
دوفصلنامة معمــاري ايــران ،دورة ( 12جدید) ،شماره (،3شمارة مسلسل ،) 43بهار و تابستان ( 1391بها 90000ریال )
مدرنیته ،آزادی ،سرنوشت /الگوواره ها و هدف ها Iranian Architecture Biannually, New Vol. )No.3 (Serial No.43 Spring, Summer 2012
علی آشتیانی
اسـکار نیماير ،پیتر کوک ،پیتر آيزنمن ،نورمن فاستر ،پیتر زومتر ،ريچارد راجرز ،رم کولهاس ،ژان نوول و دانیل لیبسکیند
دوفصلنامه معماری ایران سال 12شماره ( 3پیاپی )43 موضوع ویژه این شماره مجله گفت و گو است .مصاحبه با 9معمار معروف و برتر جهانی که نظریات و کارهایشان تاثیر زیادی روی سبک بین المللی معماری گذاشته است.در انتخاب مصاحبه ها دقت شده است تا کارهایی از این معماران مطرح شود که کمتر دیده شده و مورد بحث قرار گرفته است. فهرست مطالب این شماره به این شرح است. سرمقاله گفت وگو /محمدرضا جودت گفت وگو اسکار نیمایر /پیتر کوک /پیتر آیزنمن /نورمن فاستر /پیتر زومتر /ریچارد راجرز /رم کولهاس /ژان نوول /دانیل لیبسکیند مقاله مدرنیته ،آزادی و سرنوشت الگوواره ها و هدف ها
مـا 3
معرفی طرح خانه ای در مالهالند /کاری از آرشیا محمودی
مـعـرفـی
گفت و گو با
دو فصلنامه معماری ایران از سال 1380با مدیرمسئولی محمدرضا جودت شروع به کار کرد .تاکنون 42شماره از این مجله منتشر شده است .این مجله غالبا با موضوعی خاص منتشر می شود. موضوع مجله گاه راجع به نظرات تئوری معماری مانند مینیمالیسم، معماری پایدار ... ،بعضی اوقات راجع به معماری یک موضوع خاص مانند تئاتر و سالن کنسرت ،فرودگاه ،ساختمان های بلند مرتبه و ... و هر از چندگاهی نیز به مسابقات معماری داخلی پرداخته است تا عالوه بر موضوعات نظری به حقیقت معماری که در اطراف ما در حال اتفاق افتادن است نیز نظر داشته باشد.
96 99
نمایش نقاشی پاپ آرت توماتو نازیال جهانگیر – مصطفی مظفری 31شهریور تا 11مهر ، 1391ساعت 21-16 نمایش انفرادی نقاشی کادمیوم وحید محمدی 7تا 16مهر 21-16 ، 1391 نمایش انفرادی عکس شبیه هم می شویم روشنک صدر 14تا 25مهر ، 1391ساعت 21-16
گالری اثر
نگارخانه زیتون
آدرس :تهران ،خیابان ایرانشهر ،کوی پرفروشان، شماره ،16روبروی خانه هنرمندان زمان بازدید20 -11 : گالری روز های شنبه بسته است نمایش نقاشی و انیمیشن ویدئویی خاطرات منهدم پیام مفیدی 14مهر تا 3آبان 21-16 ، 1391
گالری خاک
آدرس :تهران ،قلهک ،خیابان شریعتی ،خیابان بصیری، کوچه ژیال ،شماره 1 زمان بازدید20 -16 : گالری روزهای شنبه بسته است نمایش انفرادی نقاشی این برگ ها را بسوزان علی اتحاد 7تا 24مهر 21-17 ، 1391
گالری آران
برای مهر
آدرس :تهران ،بلوار کریمخان زند ،خیابان خردمند شمالی ،کوچه دی ،شماره 12 زمان بازدید19 -11 : گالری جمعه ها بسته است به جز گشایش ها
گالری آرته
آدرس :ونک ،خیابان مالصدرا ،بزرگراه کردستان جنوب ،شیراز جنوبی ،پایین تر از همت ،بلوار علی خانی 20 ،متری گلستان 12متری دوم ،پالک 3 زمان بازدید20 -16 : نمایش انفرادی نقاشی به مدت چند دقیقه ساغر حمزهلو به مدت چند دقیقه 31شهریور 22-16 ، 1391تا 10مهر نمایش انفرادی نقاشی عصر جدید وحید میربیگی عصر جدید 14مهر 1391تا 24مهر 22-16 ،
گالری آریا
مـعـماری
نگار خانه آتبین
آدرس :تهران ،خیابان ولیعصر ،کوچه خاکزاد ،شماره ،42جنوب چهارراه پارک وی زمان بازدید21 -16 :
نمایش انفرادی نقاشی فن سکوت مریم امینی عنوان :فن سکوت مجموعه :کودکان عاصی آرام گرفته در نقاشی 7مهر 21-15 ، 1391 نمایش انفرادی نقاشی فن سکوت مریم امینی فن سکوت مجموعه :یازده روایت مصور 21مهر 21-15 ، 1391
101 101
آدرس :تهران ،خیابان ولیعصر ،کوچه زرین ،شماره 10 )(باالتر از خیابان بهشتی زمان بازدید :شنبه تا پنجشنبه 20 -10 :جمعه ها: 20 -16 نمایش انفرادی آثار فرشته محسنی 6مهر 1391تا 17مهر 20-16 ، نمایش گروهی نقاشی قلمرو موجود محمد خلیلی عباس نسل شاملو سینا قاسمی شیل سر مرتضی قاسمی شیل سر
نمایش انفرادی نقاشی هویت علیرضا چلیپا هویت 7مهر 1391تا 13مهر 20-16 ، گالری اعتماد نمایش انفرادی نقاشی بوی گند تفنن آدرس :نیاوران ،میدان یاسر ،خیابان صادقی قمی ،محمد کیوان خیابان بوکان (دوراهی سمت راست) ،شماره 4 بوی گند تفنن زمان بازدید20 -14 : 14مهر 1391تا 20مهر 20-16 ، گالری دوشنبه ها بسته است نمایش انفرادی نقاشی نگاهی دیگر تبسم تهم نمایش انفرادی نقاشی داستان بی پایان نگاهی دیگر مریم کویل 21مهر 1391تا 27مهر 20-16 ، داستان بی پایان نمایش انفرادی نقاشی 24شهریور 1391تا 5مهر 20-15 ، رامین پرهام نمایش انفرادی نقاشی جنون مشترک دنیای عجیب و پیچیده ی من مارتین ورتمن 28مهر 1391تا 3آبان 20-16 ، جنون مشترک آرت سنتر 7مهر 1391تا 18مهر20-15 ، آدرس :خیابان شریعتی ،ضلع شمال غربی پل صدر، نمایش انفرادی نقاشی شماره 1716 شنتیا ذاکر عاملی زمان بازدید21 -12 : 21مهر 1391تا 2آبان 20-15 ، نمایش انفرادی نقاشی دگردیسی نگارخانه الهه آدرس :تهران ،بلوار آفریقا ،انتهای خیابان گلفام (سمت )مهرداد صدری (هنرمند میهمان دگردیسی راست) ،بن بست امینی ،پالک 3 21مهر 1391تا 3آبان 21-16 ، زمان بازدید20 -16 : گالری روزهای جمعه بسته است به جز گشایش ها نمایش انفرادی نقاشی کیانا رشیدی 7مهر 1391تا 17مهر 20-16 ، نمایش انفرادی کالژ توران زندیه 21مهر 1391تا 1آبان 20-16 ،
گالری جرجانی
آدرس :خیابان ولیعصر ،باالتر از فرشته ،خیابان خیام، پالک ،4زنگ 1 زمان بازدید20:30 -16:30 : گالری روز های شنبه بسته است
نمایش انفرادی چیدمان به جهنم به بهشت سارا مسینایی به جهنم به بهشت نگارستان آن آدرس :تهران ،ونک ،خیابان سئول ،شماره ( 40باالتر 7مهر 1391تا 12مهر 20:30-16:30 ، )از میدان شیخ بهایی زمان بازدید20 -11 :
گالری راه ابریشم
آدرس :تهران ،فرمانیه ،خیابان شهید لواسانی ،شماره )( ،103بین کامرانیه و دزاشیب زمان بازدید 19 -15 :پنجشنبه ها20 -17 : گالری روز های جمعه بسته است نمایش انفرادی عکس سرزمین پریان مهرداد نراقی 7مهر 1391تا 24مهر 20-16 ، .نمایش انفرادی عکس من آنم که علیرضا فانی 28مهر 1391تا 16آبان 20-16 ،
سیحون
آدرس :تهران ،15117خیابان ورزا ،کوچه چهارم، شماره 11 زمان بازدید 19 -11 :جمعه ها20 -16 : دوشنبه ها تعطیل است نمایش گروهی نقاشی هناء حنضلی زاده ،شبنم جهانشاهی ،فائزه رضوی، محبوبه نوروزی ،زینب موحد 7مهر 1391تا 19مهر 20-16 ، نمایشگاه انفرادی کاریکاتور المپیک لبخند کامبیز درم بخش المپیک لبخند در استادیوم 50نفری گالری سیحون 21مهر 1391تا 3آبان 20-16 ،
نگارخانه سین
نگارخانه سین آدرس :تهران ،شهرک غرب ،خیابان هرمزان ،خیابان پیروزان جنوبی ،خیابان دوازدهم ،پالک 16
نمایش انفرادی عکس شاعره ی عهد ناصری علی سعادتمند شاعره ی عهد ناصری 7مهر 1391تا 16مهر 20-16 ، نمایش انفرادی نقاشی مداومت سروش دبیری 21مهر 1391تا 30مهر 20-16 ،
مرکز هنری شیرین
آدرس :تهران ،ولنجک ،کوچه هجدهم ،پالک 9 زمان بازدید20 -11 : نمایش انفرادی نقاشی کادمیوم وحید محمدی 7مهر 1391تا 19مهر 21-16 ، نمایش انفرادی نقاشی زمان از دست رفته حمیدرضا اندرز 21مهر 1391تا 3آبان 21-16 ، نمایش انفرادی عکس اسب ،سکوت ،حرکت صفا برومند 21مهر 1391تا 3آبان 21-16 ،
گالری طراحان آزاد
نگارخانه زیتون
مهرشاد خسروی یکتا محمود ساکی مهدی درویشی قلمرو موجود 20مهر 1391تا 1آبان 20-16 ،
گالری روزهای شنبه بسته است
نمایش انفرادی نقاشی رقصنده ها فلوریتا فتحی رقصنده ها 14مهر 1391تا 24مهر 20:30-16:30 ، نمایش انفرادی عکس سهند بهروزی 28مهر 1391تا 8آبان 20:30-16:30 ،
زمان بازدید19 -15 : گالری پنجشنبه ها بسته است
آدرس :تهران ،14317یوسف آباد ،میدان سلماس، )شماره ( ،5جنب بانک پاسارگاد زمان بازدید20 -16 : گالری روزهای پنجشنبه بسته است نمایش انفرادی نقاشی خیلی دور خیلی نزدیک واهیک هارطونیان 31شهریور 1391تا 5مهر 20-16 ، نمایش انفرادی نقاشی ضیافت مجید فتحی زاده 7مهر 1391تا 19مهر 20-16 ، نمایش انفرادی مجسمه ونوس در سرزمین مصائب قدرت اله عاقلی 21مهر 1391تا 26مهر 20-16 ،
100 103
فراخوان عمومی همکاری زیتون تمامی دانشجویان و اساتید عالقه مند را به همکاری دعوت می کند. جلسه عمومی زیتون شنبه 22مهر 1391 ساعت 12:30 انجمن اسالمی دانشجویان دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی