عبدی کلانتری | نقد خشونت دینی

Page 1


‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪2‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نقد خشونت دينی‬ ‫عبدی کال نتری‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪3‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪4‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نقد خشونت دينی‬

‫پيشگفتار‬ ‫فصل اول ـ اخالق جهاد‬

‫‪۷‬‬

‫فصل دوم ـ هراس اروپا از اسالم و صعود شيعيان ‪۲۱‬‬ ‫فصل سوم ـ حسين‪ ،‬يزيد‪ ،‬و خيالوارة مظلوميت ‪۳۳‬‬ ‫فصل چهارم ـ ترور مقدس ‪ :‬دکتر عباسی و مريم جميله ‪۴۰‬‬ ‫فصل پنجم ـ چرا غرب از «بمب اسالمی» میترسد؟ ‪۵۳‬‬ ‫فصل ششم ـ جهادیهای لندن و دکترهای استشهادی ‪۶۱‬‬ ‫فصل هفتم ـ کارکرد سنگسار در جامعة دينی ‪۷۲‬‬ ‫فصل هشتم ـ نقد عرفان اجتماعی ‪۸۰‬‬ ‫فصل نهم ـ سکوالريسم و اسالم ‪۹۲‬‬ ‫فصل دهم ـ جهانی شدن ارزشها و پايان نوستالژی ‪۹۷‬‬ ‫فصل يازدهم ـ جايگاه دين در جامعة مُدرن ‪۱۰۶‬‬ ‫فصل دوازدهم ـ اسالم و تجدد پس از آتاتورک ‪۱۱۱‬‬ ‫فصل سيزدهم ـ مسلمان «سکوالر» چه کسی است؟ ‪۱۱۶‬‬ ‫فصل چهاردهم ـ روشنفکران دينی و تبعيض ‪۱۲۷‬‬ ‫فصل پانزدهم ـ به اسم دموکراسی ‪ :‬اعترافات تلويزيونی ‪۱۴۷‬‬ ‫فصل شانزدهم ـ روشنفکران در تبعيد ‪۱۵۶‬‬ ‫فصل هفدهم ـ از اصالحات تا انقالب ‪۱۶۹‬‬ ‫فصل هجدهم ـ گوريلها و ليبرالها ‪۱۷۸‬‬ ‫فصل نوزدهم ـ جنبشی برای تأسيس جمهوری؟ ‪۱۸۷‬‬ ‫فصل بيستم ـ پيشگفتار رسالة االهی ـ سياسی (اسپينوزا) ‪۱۹۴‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪5‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نقد خشونت دينی‬ ‫چاپ دوم ‪۱۳۸۸‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪6‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫پيشگفتار‬ ‫آنچه در اين دفتر آمده‪ ،‬همانند ساير نوشته های من‪ ،‬از اخالقگرايی میپرهيزد‬ ‫و نقد خشونت را با سرزنش اخالقی يکسان نمیانگارد‪ .‬هدف من‪ ،‬تقبيح‬ ‫خشونت در رفتار گروهی از مسلمانان و موعظه دربارة «تقوا»‪« ،‬پارسامنشی»‪،‬‬ ‫«تساهل» و حل منازعات از «راه های مسالمتآميز» نيست‪ .‬ديد تاريخگرا‪،‬‬ ‫منطق متعارض و تراژيک ِ حرکت عينی ِ تاريخ را بر نيت های خير‪ ،‬آرزوهای‬ ‫بزرگ‪ ،‬و تمايالت فردی انسانها مقدم می شمارد‪« .‬تراژيک» همان مصيبت و‬ ‫شوربختی نيست‪ ،‬بلکه آگاهی نسبت به سويههايی از هستی است که از کنترلِ‬ ‫ارادة خودمختار خارجاند و منطقی ناگزير دارند‪ .‬ديالکتيک تاريخ به آمال‬ ‫قربانيانی که به مسلخ میفرستد کماعتناست و برای بلندپروازیهای ما‪،‬‬ ‫غافلگيریهای تلخ و شيرين ِ بسيار در آستين دارد‪ .‬قربانی و قربانیکُش‬ ‫مفاهيمی نسـبیاند؛ «بیگناهی» و «ستم» جا عوض میکنند؛ و خواننده‪ ،‬اگر‬ ‫نيک به آيرونی برخی جمالت اين دفتر توجه نشان دهد‪ ،‬در میيابد که‬ ‫هرچند کاهش خشونت خواست منتقد است اما او دستيابی به اين هدف را به‬ ‫ارادة فردی ِ نيکانديشان‪ ،‬نصايح ِمصلحان‪ ،‬و نسخههای ايدئولوگهای راست و‬ ‫چپ وابسته نمیداند‪.‬‬ ‫بی شک‪ ،‬تحقق صلح‪ ،‬آزادی‪ ،‬و عدالت‪ ،‬يا تحقق هر يوتوپيای معطوف به‬ ‫بهروزی انسان‪ ،‬محرک عمل هر منتقد يا کنشگر سياسی در پهنة تاريخ است‪.‬‬ ‫اما زنجيرة بیانتهای کنشها و واکنشها‪ ،‬و ساختارهای بزرگتری که محصول‬ ‫اين سلسله اعمالاند‪ ،‬منطقی را شکل میدهند که همواره از چنگ وجدانهای‬ ‫فردی و ارادههای منفرد میگريزد‪ .‬فهم آن منطق در کوران عمل ميسر‬ ‫نمیشود‪ ،‬بلکه گذر دههها و گاه قرنها بايد به تدريج بر چند و چون اش نور‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪7‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بيفشاند‪ .‬عمر کوتاه انسانی و فراموشی های ناگزير ِ حافظة تاريخی نيز درک آن‬ ‫منطق را دشوارتر میکند‪ .‬ما همه انسانيم و برای دردهای خود مرهم فوری‬ ‫میطلبيم‪ .‬اما در اينجا‪ ،‬پيش از جستجوی مرهم‪ ،‬و قبل از دادن حکم برائت يا‬ ‫محکوميت به برخی رويدادها و رفتارها‪ ،‬می کوشيم نسبت به بافت تراژيک‬ ‫بروز خشونت در تاريخ دلآگاه باقی بمانيم‪.‬‬ ‫عبدی کالنتری‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪8‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل اول‬

‫اخالق جهاد‬ ‫در رسانههای غرب بار ديگر صحبت از خشونت دينی است‪ .‬در شهريور ماه‬ ‫‪ ،۱۳۸۵‬رهبر يکی از اديان تک خدائی‪ ،‬معتقدانِ يک دين تک خدائی ديگر را‬ ‫خطاب قرار داد تا نگاهی عقالنی و انتقادی به ريشههای بروز خشونت بيفکنند‬ ‫همچنانکه يهوديت و مسيحيت چنين کرده اند‪.‬‬ ‫اين بحثها از دو نظرية متضاد دربارة رابطة خشونت و دين برمیخيزند‪ .‬نظرية‬ ‫اول برآن است که بروز خشونت از سوی بعضی از مسلمانان به طور اساسی‬ ‫ناشی از بی عدالتی در جهان و رابطة نابرابر قدرت و ثروت ميان غربِ‬ ‫استعماری و جهان مستعمره يا اشغال شده است‪ .‬نظرية دوم برآن است که به‬ ‫شهادت تاريخ و تئولوژی‪ ،‬خشونت‪ ،‬ذاتی آن اديان ابراهيمیاست که هنوز در‬ ‫آنها رفورم صورت نگرفته است‪ .‬آنها جهانگستر و قدرتمدارند تا زمانی که در‬ ‫آستانة عصر جديد قرار گيرند‪ .‬يهوديت و مسيحيت نيز برخوردار از اين‬ ‫خشونت بوده اند اما در قرنهای اخير به دنبال انکشاف مُدرنيّت و سکوالريسم‬ ‫در غرب‪ ،‬از خشونتِ دينی فاصله گرفته اند‪.‬‬ ‫ما در اينجا به نظرية اول میپردازيم و در يکی از فصلهای آينده به نظرية‬ ‫دوم يعنی تئولوژی سياسی اسالم‪.‬‬

‫دفاع مقدس‬ ‫در شهريور ‪ ۱۳۸۵‬رئيس جمهور وقت ايران در شهر نيويورک در برابر پرسشی‬ ‫در خصوص خشونت قرار گرفت‪ .‬پرسش خبرنگار برنامة خبری تلويزيونی که‬ ‫دهها ميليون بيننده دارد اين بود‪« :‬به تازگی در کشور شما هزاران نفر در‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪9‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫جوخههای خودکشی [استشهادی] ثبت نام کرده اند‪ .‬احساس شما چه خواهد‬ ‫بود اگر فرزندان خود شما بخواهند به اين جبهه بپيوندند؟»‬ ‫اين بهترين فرصت برای رئيس دولت ايران بود تا به مردم دنيا توضيح دهد چرا‬ ‫او و طرفدارانش به عنوان مسلمانان راستين از عملياتِ انتحاری حمايت‬ ‫میکنند‪ .‬پاسخ اين بود‪« :‬تصور کنيد آمريکا مورد حمله قرار گرفته باشد‪ .‬شما‬ ‫دوست داريد فرزندتان چگونه عمل کند؟ بی شک دفاع از کشورش‪ .‬هنگامیکه‬ ‫شما سالحی در اختيار نداريد‪ ،‬قدرتی نداريد‪ ،‬چه کاری از عهدة تان برمیآيد؟‬ ‫خودتان را فدا میکنيد‪ .‬اين چيز بدی نيست‪ .‬ما از جنگ بيزاريم اما جنگ را به‬ ‫خاورميانه تحميل کرده اند‪ .‬چه کسی صدها هزار سرباز از فاصلة دهها هزار‬ ‫کيلومتر به اين منطقه فرستاد؟»‬ ‫آنچه رئيس جمهور ايران برآن پافشرد ماهيت دفاعی جهاد در برابر متجاوز‬ ‫است‪ .‬البته اين مقاومت میتواند تا خاک نيروی اشغالگر که همان «امپراتوری»‬ ‫باشد گسترش يابد‪ ،‬چنانکه حملة جهادی يازدهم سپتامبر نشان داد و منتقدان‬ ‫چپ آمريکائی آن را «بازتاب» (بلُو بَک) خواندند (چالمرز جانسن در کتابی با‬ ‫همين نام)‪ .‬توجيه اخالقی چنين ضربة مرگباری آن است که متجاوز‪ ،‬بی‬ ‫نهايت زورمندتر و مجهزتر از قربانی است و با نبرد متعارف نمیتوان او را عقب‬ ‫راند‪.‬‬

‫آينة خشونت‬ ‫ژان پل سارتر فيلسوف مارکسيست ـ اگزيستانسياليستِ فرانسوی در پيشگفتار‬ ‫پرآوازه اش بر کتاب «نفرين شدگان زمين» اثر فرانس فانون به توجيه همين‬ ‫نوع خشونت میپردازد؛ خشونتی که در اصل به هيچ وجه ماهيت دينی ندارد‪.‬‬ ‫بستر بحث او رابطة دوسوية سرور و بنده است‪ .‬مرد اروپايی است که به دست‬ ‫خودش غريزة کشتن را در ناخودآگاه بومیاستثمارشده مینشاند‪ .‬زخمیکه‬ ‫برتن سرور مینشيند خشونت خود اوست در آئينه‪ .‬سارتر مینويسد‪« :‬در‬ ‫الجزاير و آنگوال‪ ،‬بوميان دست به کشتار اروپائيان زدهاند؛ اين لحظة تاريخی‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪10‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بازگشتِ تير رها شده است‪ :‬مرحلة سوم خشونت که ما را از هم میدرد بدون‬ ‫آنکه دريابيم اين خود ما بوديم که ابتدا تير را رها کرديم‪»..‬‬

‫دستهای آلودة همة ما‬ ‫چه توجيه اخالقی برای قربانی کردن شهروندان غيرنظامیاز سوی يک مبارز‬ ‫ضد استعماری يا يک مجاهد ارائه میشود؟ سارتر مینويسد‪« :‬وقتی برادر تو در‬ ‫سپاهی میرزمد که به نژادکشی پرداخته‪ ،‬خود تو بی شبهه در شمارِ جالدان‬ ‫قرارگرفته ای‪ ».‬مايکل نيومن استاد فلسفة دانشگاه ترنت آنتاريو مینويسد‪:‬‬ ‫«فلسطينیها هرگز قادر نيستند با تاکتيکهای نظامیمتعارف اسرائيل را‬ ‫شکست دهند‪ .‬هر يهودی اسرائيلی‪ ،‬از جمله تک تک کودکان آنها که روزی به‬ ‫ارتش خواهند پيوست‪ ،‬ابزار خشونت عليه مردم فلسطين اند‪ ...‬کسانی که‬ ‫ضعيف هستند حق دارند برای حفظ خود و قوم شان حتا کودکان دشمن را به‬ ‫‪۱‬‬ ‫قتل برسانند‪».‬‬

‫ترور به مثابه ضرورت و تعهّد‬ ‫هربرت مارکوزه فيلسوف مارکسسيت مکتب فرانکفورت‪ ،‬در ميانة دهه شصت‬ ‫ميالدی نوشت‪ « :‬به گمان من کسانی که بر آنها ستم روا شده و اقليتهای‬ ‫تحت سلطه براساس «قانون طبيعی» (نَچرال ال) حق مقاومت دارند؛ حقی که‬ ‫به محض آنکه ابزار قانونی کارآيی اش را از دست دهد‪ ،‬میتواند به شکل فراـ‬ ‫قانونی به اجرا گذاشته شود‪ .‬قانون و نظم همواره و همه جا قانون و نظم کسانی‬ ‫است که سلسله مراتب موجود راحفاظت میکنند ‪ ...‬با استفاده از خشونت‪،‬‬ ‫[اقليتهای تحت ستم] دور تازه ای از اعمال قهرآميز را آغاز نمیکنند بلکه‬ ‫زنجير خشونتِ موجود را میشکنند‪ ».‬مارکوزه در جای ديگری مینويسد‪« :‬در‬ ‫مواقع تاريخی معين‪ ،‬خشونت يا قهر عنصر الزم و اصلی پيشرفت (پروگرس)‬ ‫است ‪ ...‬اگر ترور به نفع کليت باشد و عليه منافع خاصِ استثماری‪ ،‬اين ترور‬ ‫يک ضرورت و يک تعهد است‪».‬‬ ‫‪۱‬‬

‫نشريه و سايت ‪ CounterPunch‬ـ ‪ ۹‬آوريل ‪۲۰۰۲‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪11‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫عقل و خشونت درتاريخ‬ ‫از اصل قربانی کردن يک عزيز در مناسکی روحانی‪ ،‬يا قربانی شدن اسحاق به‬ ‫دست حضرت ابراهيم تا فلسفة تاريخ هگل‪ ،‬امر منفی به مثابه سوية تخريب گر‬ ‫تاريخ همواره در پشت هرپديدة مثبت حضور دارد‪ .‬دو فيلسوف فرانسوی و‬ ‫آلمانی که از آنها نقل کرديم هردو شاگردان فکری غول فلسفة آلمان هگل‬ ‫هستند و همچون متفکران ديگری که به خشونت در تاريخ انديشيده اند‪ ،‬نقطه‬ ‫رجوع شان موضوع ديالکتيک سرور و بنده نزد هگل است‪.‬‬ ‫«موتور تاريخ برای هگل امر منفی (نگِاتيويتی) است و امر منفی در نهايت‬ ‫همان مرگ است‪( ».‬تری ايگلتون) اين پاسخ میتواند در مقابل پاپ بنديکت‬ ‫شانزدهم نهاده شود که انگشت اتهام را به سوی مسلمانان دراز کرد و از آنان‬ ‫خواست که به ندای صلح جوئی خرد يا عقل گوش فرادهند‪ .‬پاسخ هگل‪،‬‬ ‫مارکس‪ ،‬نيچه‪ ،‬فرويد و بسياری از متفکران مدرن اروپايی آن است که خود او‬ ‫بر روی آتش فشان خشونت مدرن ايستاده است‪ .‬چه ما به پيروزی نهائی عقل‬ ‫در تاريخ اعتقاد داشته باشيم چه نداشته باشيم‪ ،‬امرمنفی‪ ،‬آنسوی سکة عقل‪،‬‬ ‫ضمانت میکند که مسير ما همواره از ميان مسلخ میگذرد‪ .‬سارتر از اين هم‬ ‫فراتر میرود و مینويسد هنگامیکه فرانس فانون از «پايان اروپا» صحبت‬ ‫میکند (و ما امروز بايد بگوئيم پايان آمريکا يا پايان «غرب») او فقط همچون‬ ‫يک پزشک «تشخيص بيماری» میدهد‪ .‬بيمار درحال مرگ است و پزشک‬ ‫چندان عالقه ای به حفظ او ندارد‪ .‬او کارهای مهم تر ديگری دارد! اروپا‪ ،‬آمريکا‬ ‫و غرب میميرند تا دنيای «بومی» شکوفائی آغاز کند‪ .‬شايد اين بار زير پرچم‬ ‫اسالم ( با همان شعار فانون «هجوم ما به پهنة يونيورساليته»)‪ :‬وعده داده‬ ‫میشود که در غروبِ خونين عصر روشنگری‪ ،‬اين آفتاب طلوع میکند‪.‬‬

‫لحظة معراج‬ ‫اما اگر لحظة تاريخی طلوع «شرق» يا اسالم نيز گذشته باشد يا سرابی بيش‬ ‫نباشد‪ ،‬آنگاه امرِ جهاد معطوف به پايان تاريخ خواهد شد‪ .‬در اينجا اخالقِ فردی‬ ‫ترور‪ ،‬لحظة قدسی پيوستن به نور و عدالتِ آن جهانی را نويد میدهد‪ .‬بايد از‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪12‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫خود سوآل کنيم‪ :‬آيا میتوانيم ميان «خشونت جهاد» و «خشونت ترور» تفاوت‬ ‫قائل شويم‪ ،‬به همان نحو که ميان «ضرورت قهر انقالبی» و «پاتولوژی قهرِ‬ ‫آنارشيستی» تمايز قائل هستيم؟ به گمان ما نمیتوان‪ ،‬و اين هردو در جان‬ ‫يکديگر سرشته اند‪ .‬ما را از هيچکدام گريزی نيست‪ .‬در اولی عامل ضرورت و‬ ‫اجتناب ناپذيری تراژيک حرکت تاريخی نهفته؛ در دومیعامل ذهنيت منفصل‬ ‫و زخم خوردة انسان «زير زمينی»‪ ،‬انسانی که از اميد روی برتافته و به دو‬ ‫حرکت يا دو نياز میانديشد‪ .‬دو حرکت و دو نيازِ به نهايت انسانی‪ :‬انتقام و‬ ‫عروج‪.‬‬ ‫***‬

‫منزه طلبی و خشونت‬ ‫مجسم کنيد‪ :‬يک مؤمن جوان که اکنون خود را «مطرود» همان دستگاهی‬ ‫میيابد که تاچندی پيش در رکاب اش میجنگيد‪ ،‬به نحوی قابل پيش بينی‬ ‫ليست شکوائيههايی را میآورد که پيش از او ساير بريدگان از رژيمِ تقوا و‬ ‫فضيلت نيز آورده بودند‪ :‬اينکه کارگزاران رژيم تن به مال و مقام داده اند و‬ ‫ايثارگران يا اصول گرايان واقعی ای همچون او را ديگر به بازی نمیگيرند‪ .‬آنها‬ ‫از گوشه و کنار دستگاههای فرهنگی رژيم به بيرون پرتاب میشوند‪ ،‬گاه حتا به‬ ‫خارج از کشورشان میروند و ديگر برنمیگردند تا از جور زمانه و بی ارزش‬ ‫شدن آرمانهای انقالب و رهبرش سفرة دل بگشايند‪« .‬درد دين» را اين برادران‬ ‫دارند نه آنها که سوار بر اتوموبيلهای لوکسِ حکومتی دم از معنويت میزنند!‬ ‫فاشيستهای ايثارگر همواره در روابط مريد و مرادی گام میزنند و هريک‬ ‫درميان شهيدان زنده يا مرده برای خود قطبی دارد‪ .‬آنها با اين لحن سخن‬ ‫میگويند‪« :‬زمانه زشت روی ما همچنان در ورطه ما و منی دست و پا میزند و‬ ‫از فرزانگان و کسانی که از خالف آمد عادت کام طلبيده و از زلف پريشان‬ ‫جهان کنونی کسب جمعيت کرده و سپس به وادی انس رفته اند‪ ،‬همچنان به‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪13‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بدی ياد میکند‪ ۲».‬يا‪« :‬من دانشی را که نه در کتابها يافت میشود و نه در‬ ‫نزد مدعيان حکمت از آن بزرگمرد فرا گرفتم به قدر وسع خويش البته و از‬ ‫آنچه بودم فراتر رفتم و به ساحتی از آزادگی رسيدم که هر چند بنای نسبت‬ ‫مرا با هر آنچه دنيوی است‪ ،‬فرو ريخت اما ربط و تعلق مرا به امور معنوی و‬ ‫اخروی صدچندان کرد و شُکر وی در اين مقال گفتنی نيست و هيچ شاگردی‬ ‫‪۳‬‬ ‫از عهده شکر استاد خود برنمیآيد‪».‬‬ ‫مشکل اين منزه گرايان دينی تنها برخوردهای شخصيتی و رقابتهای گروهی‬ ‫و جاه طلبیهای حقير نيست‪ .‬بعضی از آنها به واقع ايثارگر و «اصول گرا»‬ ‫هستند و از همين رو نيز به مراتب خطرناک تر‪ .‬اين منزه طلبی دينی در امر‬ ‫سياست‪ ،‬هرگز در نمیيابد که سياستِ مبتنی بر فضيلت هميشه موقتی و‬ ‫هميشه در شرايط بحرانی کارساز است و در شرايط عادی‪ ،‬مقام پرستی‪ ،‬منزلت‬ ‫يابی و امتيازات مادی بخشی ذاتی از مکانيسم قدرت و منطقِ مادی اين قدرت‬ ‫در يک نظام غير دموکراتيک است‪.‬‬ ‫چاره «فساد قدرت» بی شک اصول گرايی و منزه طلبی بيشتر نيست بلکه‬ ‫تعبيه قواعد و قوانين غير شخصی‪ ،‬سکوالر و دموکراتيک در نهادهای سياسی و‬ ‫فرهنگی است به نحوی که «شخصيت» انسانها تابع کارکرد عينی مقام دولتی‬ ‫باشد‪ .‬خوب که بينديشيم خواهيم ديد که خطر «فساد قدرت» به مراتب کمتر‬ ‫از خطرِ فاشيسم اصولگرای اين ايثارگرانِ منزه طلب است‪ .‬افرادی که به‬ ‫ماديات اين جهان بيشتر از «اصول» دل میبندند به همان نسبت کمتر برای‬ ‫پالودن جهان از فساد دست به خشونت خواهند زد!‬ ‫فاشيسم اصول گرای دينی را (که اسم ديگرش میتواند تروريست انتحاری‬ ‫باشد) چگونه میتوان باز شناخت؟ از اينکه نسبت به «فرعونيت زمانه» دل‬ ‫چرکين است‪ .‬از اينکه معتقد است مردم سودا زده عالم پندار شده اند‪ .‬مهمات‬ ‫‪۲‬‬ ‫‪۳‬‬

‫يوسف علی ميرشکاک‪ ،‬در رثای احمد فرديد‬ ‫همان‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪14‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫کالمیاين افسرده دالن را واژگان ادبيات عرفانی ما به وفور فراهم کرده‪ .‬آنها از‬ ‫اينکه عده ای نامهای مقدس را‪ ،‬نام پيامبر يا امامان را‪ ،‬با شوخی و هجو‬ ‫میآاليند و از اينکه ارزشها نسبی شده اند شاکی اند‪ .‬اين برادران همه در‬ ‫انتظار نوعی «ظهور» هستند‪ ،‬فرا رسيدن ساحتی قدسی که وعده اش از پيش‬ ‫داده شده و اکنون میتوان توسط عمل انقالبی (يا انتحاری) فرارسيدن اش را‬ ‫تسريع کرد‪ .‬اين تنها راه برونرفت از ظلمت است‪ ،‬ظلمتی که نامهای ديگرش‬ ‫تجدد‪ ،‬سکوالريسم‪ ،‬تفکر بشر انگارانه و الحادی‪ ،‬وآمريکا است‪.‬‬ ‫***‬

‫يازدهم سپتامبر‬ ‫کشتار جمعی يازدهم سپتامبر در نيويورک‪ ،‬رويدادی بود که فرهنگ سياسی‬ ‫اياالت متحده را متحول کرد و اذهان عمومیاين کشور را‪ ،‬که پيش از آن کمتر‬ ‫سياسی و ايدئولوژيک و بيشتر معطوف به درون آمريکا بود‪ ،‬به طور جدی تکان‬ ‫داد‪ .‬طی اين شش سال دو واقعيت در افکار عمومیآمريکا وضوح بيشتری يافته‬ ‫است‪ .‬اول اينکه نقشی که اياالت متحده در جهان بازی میکند میتواند‬ ‫واکنشی برانگيزد که آمريکاييان در خاک کشورخودشان آنرا تجربه کنند‪ .‬ديگر‬ ‫اينکه در آن سوی اقيانوسهايی که اطراف آمريکا را گرفته‪ ،‬مردم و نظامهای‬ ‫اعتقادی ای وجود دارند که موجوديت آمريکا و ارزشهای فرهنگی و تمدنی آن‬ ‫را به رسميت نمیشناسند و با آن سرجهاد دارند‪.‬‬ ‫اريکهابزبام تاريخنگار بزرگ بريتانيايی در کتاب زندگی نامة خود اظهار عقيده‬ ‫میکند که رويداد يازدهم سپتامبر «يک درنگ انکارناپذير و دراماتيک در تاريخ‬ ‫جهانی» بود‪.‬هابزبام مینويسد‪« ،‬به احتمال زياد‪ ،‬هيچ واقعة غيرمترقبة ديگری‬ ‫در تاريخ جهانی‪ ،‬شاهدان بيشتری نداشته که به طور مستقيم [زنده بر صفحة‬ ‫‪۴‬‬ ‫تلويزيون] آن را ناظر بوده باشند‪».‬‬

‫‪۴‬‬

‫نگاه کنيد به ص ‪ ۴۱۱‬از کتاب هابسباوم‪ ،‬در اينجا‪:‬‬ ‫‪Eric Hobsbawm, Interesting Times: A Twentieth Century Life, 2002, The New Press paperback edition 2005,‬‬ ‫‪p.411.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪15‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫در حملة تروريستی يازدهم سپتامبر ‪ ،۲۰۰۱‬در کمتر از دوساعت‪ ۲۷۴۹ ،‬نفر‬ ‫به قتل رسيدند‪ ،‬از جمله ‪ ۳۴۶‬مامور آتش نشانی و امدادِ شهر نيويورک‪ .‬در اين‬ ‫رويداد‪ ،‬مهمترين مرکز تجاری آمريکا همراه با محالت اطراف آن در قلب شهر‬ ‫نيويورک نابود شدند‪ .‬عامالن يازدهم سپتامبر‪ ۱۹ ،‬مرد جوان مسلمان اهل‬ ‫خاورميانه و مصر بودند‪ .‬اريکهابزبام مینويسد‪« ،‬من واقعة يازدهم سپتامبر را‬ ‫به طور زنده برصفحة تلويزيون‪ ،‬هنگامیکه در يک بيمارستان در لندن بستری‬ ‫بودم‪ ،‬نظاره کردم‪ .‬برای يک تاريخنگار سالخورده و شکاک که در سال انقالب‬ ‫اکتبر روسيه متولد شده‪ ،‬يازدهم سپتامبر همة خصوصيات بدی را که معرف‬ ‫قرن بيستم بود با خود داشت‪ :‬کشتار جمعی‪ ،‬تکنولوژی پيشرفته اما نامطمئن‪،‬‬ ‫و اعالم اين خبر که نبردی در مقياس جهانی و تاپای مرگ ميان قوای پرودگار‬ ‫و شيطان بار ديگر درحال وقوع است‪ ،‬آنهم در حالی که زندگی واقعی شبيه‬ ‫‪۵‬‬ ‫صحنههای فيلمهای خيره کنندةهاليوودی شده بود‪».‬‬ ‫در فرهنگ سياسی آمريکا به جای واژگانی چون «تهديد سرخ» و «امپراتوری‬ ‫شرّ» که در دوران جنگ سرد با کمونيسم مرسوم بود‪ ،‬کارزار تبليغاتی با‬ ‫عبارات «تروريسم جهادی»‪« ،‬محور شرارت» و «رژيمهای شرور» جلو میرود‪.‬‬ ‫منظور از رژيمهای شرور به طور عمده رژيمهای اسالمیضد آمريکايی است که‬ ‫از سازمانها و جنبشهای اسالم سياسی در دنيا حمايت مادی يا معنوی به‬ ‫عمل میآورند و آنها را عليه منافع آمريکا و اسرائيل تجهيز میکنند‪ .‬همچنين‬ ‫برای نخستين بار دولت آمريکا يکی از هدفهای خود را استقرار دموکراسی در‬ ‫خاورميانه يا «تحول دموکراتيک» در آن منطقه اعالم کرد‪.‬‬ ‫به عقيدة اريکهابزبام‪ ،‬در حاليکه خارج از مرزهای اياالت متحده‪ ،‬جهان تنها‬ ‫يک حملة تروريستی ديگر را ــ به همراه تحقير آمريکا در برابر چشمان عموم‬ ‫ــ نظاره میکرد‪ ،‬واشنگتن به طرز اغراق شده ای بانگ برآورد که از اين پس‬ ‫همه چيز دگرگون شده و به دنبال اين گفته‪ ،‬خود قصد کرد که همه چيز را‬

‫‪۵‬‬

‫هابزبام‪ ،‬همانجا‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪16‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دگرگون کند‪ .‬آمريکا يک تنه خود را محافظ و پليس نظم جهانی اعالم کرد و‬ ‫هرآنکس را که در اين گفته ترديد روا میداشت «دشمن» خواند‪.‬‬ ‫رويداد يازدهم سپتامبر مثل يک بازی دامينو‪ ،‬که حرکت مهرة اول‪ ،‬تکانی به‬ ‫مهرة دوم میدهد و مهرة دوم حرکتهای نوبتی مهرههای بعدی را يک به يک‬ ‫سبب میشود‪ ،‬رشته ای از وقايع دوران ساز را به دنبال داشت‪ .‬سرنگونی‬ ‫حکومت اسالمیطالبان در افغانستان‪ ،‬بی ثباتی و زمين لرزة سياسی در‬ ‫جمهوری اسالمیپاکستان‪ ،‬سرنگونی رژيم بعثی در عراق و اشغال نظامیاين‬ ‫کشور‪ ،‬و سرعت گرفتن روند اتمیشدن جمهوری اسالمیايران‪ ،‬از مهمترين اين‬ ‫وقايع بودند‪.‬‬ ‫مفاهيمیکه فقط در محافل دانشگاهی و در رشتههای علوم سياسی و شرق‬ ‫شناسی به گوش میرسيد‪ ،‬مانند «برخورد تمدنها» و «اسالم در برابر غرب»‪،‬‬ ‫به ناگهان از طريق رسانهها وارد تخيل سياسی مردم کوچه و بازار شد‪ .‬امروزه‬ ‫هرآمريکايی‪ ،‬حتا در دورافتاده ترين نقاط اين کشور‪ ،‬با واژههايی نظير جهاد‪،‬‬ ‫حزب اهلل‪ ،‬ترور انتحاری‪ ،‬القاعده‪ ،‬و بمب هسته ای «اسالمی» آشنا است که به‬ ‫طرز مبهمیبا تصاوير مردان خشمگين ريشو و قرآن به دست‪ ،‬ساختمانهای‬ ‫منهدم شده و زنان پوشيده در حجاب‪ ،‬آميخته شده اند‪.‬‬ ‫نظير اين هيجان زدگی رسانه ای‪ ،‬يک بار پيش از آن به هنگام وقوع انقالب‬ ‫ايران و سرنگونی ديکتاتورِ مورد اعتماد واشنگتن‪ ،‬و نيز طی ‪ ۴۴۴‬روز‬ ‫گروگانگيری کارکنان سفارت آمريکا در ايران‪ ،‬اتفاق افتاده بود‪ .‬اما دور بودن‬ ‫جغرافيايی آن رويدادها و امنيت کاذبی که شهروندان آمريکايی همواره تا پيش‬ ‫از يازدهم سپتامبر احساس میکردند‪ ،‬آن وقايع را به دست فراموشی سپرده‬ ‫بود‪ .‬يازدهم سپتامبر‪ ،‬هراس را به خاک خود آمريکا وارد کرد‪.‬‬ ‫مردم آمريکا که به طور سنتی نسبت به اوضاع سياسی يا فرهنگی جهانِ خارج‬ ‫از مرزهای خود بی توجه بودند‪ ،‬از آن تاريخ تاکنون به طرز بی سابقه ای نسبت‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪17‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫به آنچه در خاورميانه میگذرد حساس شده اند‪ .‬رسانههای جمعی و کتابهای‬ ‫پرفروشِ عوام پسند در مورد موضوعهايی چون اسالم‪ ،‬تاريخ اعراب‪ ،‬مسألة‬ ‫فلسطين‪ ،‬حکومت دينی در ايران و موضوع تروريسم بسيار نوشته اند و در‬ ‫نتيجه فرهنگ سياسی مردم عادی آمريکايی را متحول کرده اند‪ .‬پس از اينکه‬ ‫ارتش آمريکا درگير دو جنگ سراسری در خاورميانه شد‪ ،‬وقايع اين منطقه و‬ ‫جنبشهای اسالمی‪ ،‬به عنوان مهمترين خطر برای آمريکا و محور سياست‬ ‫خارجی دولت جورج بوش‪ ،‬توجه بيشتری را به خود جلب میکند‪ .‬در خود‬ ‫آمريکا اکنون مردم با کنجکاوی و پرسش بيشتری به اقليتهای دينی نگاه‬ ‫میکنند‪.‬‬ ‫از عواقب مهم واقعة يازدهم سپتامبر در آمريکا‪ ،‬از ميان رفتن آرامش زندگی‬ ‫مسلمانان آمريکايی است‪ ،‬به ويژه کسانی که اصليت عربی يا پاکستانی دارند‪.‬‬ ‫زندگی آنها به يکباره زير ذره بينِ پليس فدرال (اف بی آی) قرار گرفت و‬ ‫مراسم مذهبی و رفتار فرهنگی آنها‪ ،‬رفت و آمد و مسافرتهای آنها‪ ،‬امور شغلی‬ ‫و کسب و کارشان‪ ،‬همه موضوع بررسیهای پليسی و امنيتی شد‪ .‬مهاجرانِ‬ ‫خاورميانه ای که هنوز شهروند نشده اند بيش از همه دستخوش هراس از‬ ‫پيگردِ دولتی قرار گرفتند‪ .‬پذيرش دانشجويان خارجی کمتر شد‪ ،‬استادانِ‬ ‫خارجی کمتری اجازة ورود به آمريکا را پيدا کردند‪ ،‬و هنرمندان و‬ ‫نويسندگانی که به جشنوارههای فرهنگی دعوت میشدند‪ ،‬با مأموران ادارة‬ ‫مهاجرت مشکالت بسيار پيدا میکردند و در مواردی حتا از ورود به آمريکا‬ ‫چشم پوشيدند‪.‬‬ ‫گزارش رسمیای که هيأت ويژة بررسی عللِ حملة يازهم سپتامبر‪ ،‬در سال‬ ‫‪ ۲۰۰۴‬منتشر کرد و ماهها در صدر ليست پرفروش ترين کتابهای آمريکا قرار‬ ‫داشت‪ ،‬به آمريکاييان هشدار میداد که سازمانهای امنيتی و اطالعاتی آنها‬ ‫مسؤالنه عمل نکرده اند و بوروکراسی اين تشکيالت و عدم مرکزيت آنها ضعف‬ ‫بزرگی برای امنيت ملی است‪ .‬طبق همه پرسیهای متعدد‪ ،‬بيشتر مردم آمريکا‬ ‫ديگر آن احساس امنيتی را که هميشه در خاک کشور خودشان داشتند از‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪18‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دست داده اند‪ .‬در اين همه پرسیها‪ ،‬بسياری از مردم‪ ،‬از احتمالِ تکرار فاجعه‬ ‫يازدهم سپتامبر در ابعادی وسيع تر‪ ،‬به عنوان يک احتمال واقعی نام میبرند‪.‬‬ ‫«امنيت ملی» يا امنيت شهروندان در برابر تروريسم موضوع مهمیدر تبليغات‬ ‫سياسی شده است‪ .‬دکترين جورج بوش در سياست خارجی‪ ،‬داير بر جنگهای‬ ‫«پيشگيرانه»‪ ،‬يا مداخلة نظامیپيشاپيشِ ارتش آمريکا در کشورهايی که به‬ ‫تخمين دولت‪ ،‬تهديدی جدی به شمار میروند‪ ،‬در انتخابات رياست جمهوری‬ ‫سال ‪ ۲۰۰۴‬مشروعيت بيشتری پيدا کرد‪ .‬آس برندة جورج بوش در آن‬ ‫انتخابات و پيام او در سالگرد يازدهم سپتامبر همين بود‪ :‬اگر آمريکايیها‬ ‫میخواهند در خانه شان خواب راحت داشته باشند و هرصبح بی دغدغه راهی‬ ‫کارشان شوند‪ ،‬رهبرِ آنها بايد بدون ذره ای ترحم دشمن را پيش از آنکه نيرو‬ ‫بگيرد‪ ،‬در آنسوی مرزها و در النة خودش‪ ،‬تار و مار کند‪.‬‬ ‫دوسال پيش در سالگرد يازدهم سپتامبر‪ ،‬در خبری مرتبط با امنيتِ داخلی‬ ‫آمريکا‪« ،‬واشنگتن پُست» در صفحة اول خود اعالم کرد که رهبری مشترکِ‬ ‫سه نيروی نظامیدر پنتاگون‪ ،‬دستورالعملی را تدوين کرده اند که طبق آن‪،‬‬ ‫برای پيشگيری از يک حملة تروريستی‪ ،‬فرماندهانِ نظامیاجازة استفاده از بمبِ‬ ‫هسته ای را خواهند داشت‪ .‬در اين سند آمده که چنانچه دشمنی شناخته‬ ‫شده‪ ،‬دارای سالحهای هسته ای‪ ،‬شيميايی و بيولوژيک باشد‪ ،‬رهبران سه‬ ‫نيروی نظامیحق دارند با تصويب رييس جمهور‪ ،‬برای نابودی سالحهای‬ ‫دشمن از بمب اتمیاستفاده کنند‪ .‬متن اين سند با عنوان «دکترينِ عملياتِ‬ ‫مشترکِ هسته ای» بر روی سايت اينترنتی پنتاگون در دسترس همگان قرار‬ ‫گرفت‪.‬‬ ‫يازدهم سپتامبر يک چهرة محبوب القلوب و کاريزماتيک ديگر را به فهرست‬ ‫رهبران جنبشهای اسالمیاضافه کرد‪ :‬اسامه بن الدن‪ .‬گفته میشود پرفروش‬ ‫ترين و محبوب ترين پوسترها و تی شرتها در ميان جوانان عرب‪ ،‬تصاوير‬ ‫رهبران انقالب ايران‪ ،‬رهبران حزب اهلل لبنان‪ ،‬و اکنون رهبر شبکة القاعده را‬ ‫برخود دارند‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪19‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫در بيانية ‪ ۱۹۹۸‬جنبش القاعده‪ ،‬بيانيه ای که تأسيس اين شبکة مقاومت‬ ‫اسالمیرا به جهان اعالم میکند‪ ،‬بر سه واقعيت تأکيد شده است‪ .‬يک) اياالت‬ ‫متحده و دست نشاندگان اش‪ ،‬شبه جزيرة عربستان ــ يا به تعبير القاعده‬ ‫«سرزمين مقدس مسلمانان» ــ را زير کنترل خود دارند و از منابع آن برای‬ ‫اقتصاد خود بهره میگيرند؛ دو) اياالت متحده تا اين تاريخ (‪ )۱۹۹۸‬صدمات و‬ ‫خسارات جبران ناپذيری به سرزمين و مردم عراق وارد کرده [جنگ اول خليج‬ ‫و تحريم اقتصادی متعاقب آن] و طی ساليان اين سياست را تشديد کرده‬ ‫است؛ سه) هدف اياالت متحده نه تنها بهره کشی اقتصادی به نفع خود بلکه‬ ‫‪۶‬‬ ‫خدمت به منافع اسراييل و ابقای رژيم اشغالگر صهيونيستی است‪.‬‬ ‫القاعده در بيانية تأسيسی خود اين سه واقعيت را نشانة اعالم جنگ کامل‬ ‫«صليبيون» عليه «مردم مسلمان» میداند و هدف استراتژيک شبکة القاعده را‬ ‫بيرون راندن کامل ابرقدرت صليبی از سرزمينهای مسلمانان مقرر میکند‪.‬‬ ‫ساموئلهانتينگتون در کتاب معروف و پرفروش خود «برخورد تمدنها و‬ ‫بازسازی نظم جهانی» مینويسد‪« ،‬درحاليکه آسيايیها به طرز روزافزونی‪ ،‬خود‬ ‫را به يمن توسعة اقتصادی در جهان مطرح کرده اند‪ ،‬همزمان مسلمانان به طرز‬ ‫گسترده ای به [احيای] اسالمیروی آورده اند که برای آنها سرچشمة هويت‪،‬‬ ‫‪۷‬‬ ‫معنای زندگی‪ ،‬ثبات‪ ،‬مشروعيت‪ ،‬توسعه [ی اقتصادی]‪ ،‬قدرت‪ ،‬و اميد باشد‪».‬‬ ‫هانتينگتون‪ ،‬اين جنبش عظيمِ «اميد‪ ،‬هويت‪ ،‬معنا‪ ،‬و قدرت» را «خيزش نوين‬ ‫اسالمی» (‪ )The Islamic Resurgence‬نام میگذارد‪ .‬به عقيدةهانتينگتون‪،‬‬ ‫«خيزش نوين اسالمی» يک جنبش بزرگ فکری‪ ،‬فرهنگی‪ ،‬اجتماعی و سياسی‬ ‫است که مُدرنيتة تکنيکی را میپذيرد اما فرهنگ غربی را طرد میکند‪.‬‬ ‫«خيزش نوين اسالمی» جنبشی تندرو و افراطی نيست‪ ،‬بلکه بدنة اصلی آن را‬ ‫‪۶‬‬

‫نگاه کنيد به ص ‪ ۲۱۷‬از کتاب هاليدی‪ ،‬در اينجا‪:‬‬

‫‪Fred Halliday, Two Hours that Shook the World, Saqi Books, 2002.‬‬ ‫‪۷‬نگاه کنيد به صفحه ‪ ۱۰۹‬از کتاب ساموئل هانتينتگتون‪ ،‬در اينجا‪:‬‬ ‫‪Samuel P. Huntington, The Clash of Civilizations and the Remaking of World Order, 1996, Simon & Schuster‬‬ ‫‪paperback edition, 2003. p.109‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪20‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫انبوه مسلمانانی شکل میدهند که با ترکيب جمعيتی جوان خود به دنبال‬ ‫امکانات شغلی و رفاه و زندگی شرافتمندانه ای هستند که از آنها دريغ شده‬ ‫است‪« .‬بنيادگرايی» تنها يکی از شاخههای اين جنبش وسيع تمدنی است‪.‬‬ ‫شاخص اين جنبش‪ ،‬حضور بيشتر اسالم در حوزههای اجتماعی و گفتارهای‬ ‫فرهنگی ـ سياسی است‪ .‬رشد اين جنبش از پايين و در ميان مردم عادی طی‬ ‫ربع قرن اخير چنان بوده که اکنون رهبران و دولتهای بيشتری در کشورهای‬ ‫اسالمی‪ ،‬مشروعيت خود را در حمايت دينی ـ سياسی تودة مسلمان میبينند و‬ ‫از سمبوليسم و زبان دينی در گفتارهای سياسی خود بهره میگيرند‪ .‬در‬ ‫کشورهای اسالمیگرايش به سمت نهادهای آموزشی‪ ،‬حقوقی‪ ،‬و خدمات‬ ‫اجتماعی با تمرکز بر ارزشهای اسالمیبه مرور زمان بيشتر شده است‪.‬‬ ‫در يک سر طيف «خيزش نوين اسالمی»‪ ،‬جنبشهای اصالح طلبان ميانه رو‪ ،‬و‬ ‫در سر ديگر آن سازمانهای رزمندة مقاومت مسلحانه و دولتهای حامیآنها قرار‬ ‫دارند‪ .‬به عقيدة ساموئلهانتيگتون‪« ،‬خيزش نوين اسالمی»‪ ،‬که شروع آن به‬ ‫سالهای ‪ ۱۹۷۰‬ميالدی باز میگردد‪ ،‬جنبشی بين المللی‪ ،‬فرامرزی و فرامليتی‬ ‫است‪ .‬اين جنبش نخست در حيطههای فرهنگی ريشه میدواند و سپس به‬ ‫‪۸‬‬ ‫پهنههای اجتماعی (اسالمیکردنِ جامعة مدنی) و سياسی میگسترد‪.‬‬ ‫دو تن از کسانی که گزارش رسمیکميسيون تحقيق از رويداد يازدهم سپتامبر‬ ‫را فراهم کردند در روزنامة «نيويورک تايمز» (دهم سپتامبر ‪ )۲۰۰۶‬نوشتند‪:‬‬ ‫«مسألة دراز مدت در برابر آمريکا آن است که جلوِ راديکاليزه شدن جوانان‬ ‫مسلمان ـ از جاکارتا گرفته تا لندن ـ را بگيرد و اين کار را با فراهم کردن‬ ‫امکانات انجام دهد نه آنکه يأس و سرخوردگی را باعث شود‪ .‬جوانهای مسلمان‬ ‫بی شماری در دنيا هستند که نه شغلی میتوانند پيدا کنند و نه اميدی برای‬ ‫شان باقی مانده؛ آنها نسبت به حکومتهای خود‪ ،‬يا نسبت به اوضاع عراق و‬ ‫سياست خارجی آمريکا لبريز از خشم اند‪».‬‬

‫‪ ۸‬هانتيتگتون‪ ،‬همانجا ص ‪۱۱۱‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪21‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آگاهی از شرايط قربانيان سياستهای آمريکا در ساير نقاط جهان و همدردی با‬ ‫آنها هنوز نقش مهمیدر آگاهی اجتماعی شهروندان آمريکايی بازی نمیکند‪.‬‬ ‫البته‪ ،‬هم اکنون از هر ده آمريکايی شش نفر مخالف جنگ عراق و عملکرد‬ ‫بوش در اين کشور است‪ .‬مخالفت قانونی با کابينة بوش که میخواهد زير‬ ‫عنوان امنيت ملی و پيشگيری از تروريسم‪ ،‬آزادیهای مدنی را محدود کند نيز‬ ‫به قوت خود باقی است‪ .‬اما اين مخالفتهای داخلی تنها از زاويه منافع خود‬ ‫مردم آمريکا و امنيت و آزادی آنان صورت میگيرد‪.‬‬ ‫شبکة غيرمتمرکز القاعده‪ ،‬به عنوان يکی از جريانهای نظامیدرون جنبش‬ ‫وسيع تر خيزش نوين اسالمیعليه تفوق غرب‪ ،‬ايدهها و تحليلهای سياسی‬ ‫اش را از ايدئولوژیهای همان جنبش بزرگ میگيرد‪ .‬القاعده‪ ،‬با آنکه فرقه ای‬ ‫سنی است‪ ،‬چنانکه از بيانيههای متعدد آن برمیآيد‪ ،‬از لحاظ گرايش سياسی و‬ ‫ايدئولوژيک‪ ،‬وجوه مشترک بسيار با جنبشهای حزب اللهی و دولتهای‬ ‫تئوکراتيک دارد‪.‬‬ ‫در بيانيه ای که يک ماه پس از رويداد يازهم سپتامبر در جهان منتشر شد‪،‬‬ ‫رهبر القاعده اعالم کرد‪« ،‬من با مردم آمريکا اين چند کلمه را در ميان‬ ‫میگذارم‪ :‬قسم به خدای بزرگ که آمريکا هرگز در صلح نخواهد زيست مگر‬ ‫آنکه نخست صلح به مردم فلسطين بازگردانده‪ ،‬و ارتش کفار از سرزمين محمد‬ ‫‪۹‬‬ ‫خارج شده باشند‪».‬‬ ‫*‬

‫‪۹‬‬

‫هاليدی‪ ،‬همانجا‪ ،‬ص ‪۲۳۴‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪22‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل دوم‬

‫هراس اروپا از اسالم‬ ‫هرچه زمان میگذرد‪ ،‬در گفتار سياسی غربی حضور مسلمانان در جوامع‬ ‫اروپائی و نيز تاحدی در آمريکا‪ ،‬همچون يک هشدار و يک خطر انعکاس پيدا‬ ‫میکند‪ .‬سياست مداران و رهبران دينی مسيحی و يهودی‪ ،‬برای آنکه آشکارا‬ ‫نژادگرا به نظر نرسند‪ ،‬هميشه در ابتدای کالم شان ميان دين اسالم‪ ،‬اکثريت‬ ‫صلح جوی مسلمان‪ ،‬و «اقليتی که دين را ربوده و حربة ترور و خشونت کرده‬ ‫اند» تمايز میگذارند‪ .‬اما پس از اين تعارف مقدماتی‪ ،‬هرآنچه به دنبال میآيد‬ ‫به نظر میرسد همان ترس خفته از هجوم مسلمانان باشد که در ناخودآگاه‬ ‫جامعة مسيحی از سدههای هفتم و هشتم ميالدی با جهانگشائیهای لشکر‬ ‫مسلمانان آغاز شد‪.‬‬ ‫پاپ بنديکت شانزدهم به تازگی مسألة تقابل مسيحيت و اسالم را زنده کرد و‬ ‫بار ديگر تصوير اسالم را به عنوان «دين شمشير» به چشم مردم اروپا کشاند‪.‬‬ ‫در شرايطی که صدهاهزار مسلمان در اروپا با ارزشهای جامعة سکوالر‬ ‫کشورهای مهمان نمیسازند و هويت گروهی خود را از دين خود و جامعة‬ ‫بزرگ ترِ مسلمان کسب میکنند‪ ،‬تصوير اسالم به عنوان دين شمشير و دين‬ ‫جهاد میتواند مسلمانان را بالقوه به عنوان خصم اروپا و آمريکا جلوه دهد‪.‬‬ ‫جوامع چندفرهنگی و روادار اروپائی به تدريج خود را در برابر اسالم در موقعيت‬ ‫دفاعی تصور میکنند‪ .‬اگر اسالم و تعاليم قرآنی نتوانند با فرهنگ اروپائی به‬ ‫سازش برسند‪ ،‬معنی اش آن است که اروپا بايد در برابر اسالم تسليم شود‪.‬‬ ‫منتقدان اشاره میکنند که اين خود جوامع اروپائی بوده اند که به خاطر‬ ‫نژادپرستی پنهان و ذهنيت چندصد سالة استعماری از پذيرش واقعی مسلمانان‬ ‫در ميان خود و به مثابه شهروند درجة يک اروپائی خود داری کرده اند‪ .‬اروپا با‬ ‫مسلمانان خود همانند خدمتکار و نان خوری که قدر صدقه را نمیداند رفتار‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪23‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫میکند‪ ،‬مسلمانان را تحقير میکند و در نتيجه نبايد شگفت زده شد که چرا‬ ‫نسل دوم و سوم مهاجران مسلمان به جستجوی هويت اصيل ديگری به جز‬ ‫هويت اروپائی هستند‪.‬‬ ‫چه اين انتقاد درست باشد يا نباشد نتيجه يکی است‪ :‬تضاد بخشی از جامعة‬ ‫مسلمان با فرهنگ و سياست اروپائی ـ آمريکائی‪ ،‬آنها را از لحاظ فرهنگی و‬ ‫ايدئوژيک به ايدئولوژی اسالمگرائی نزديک میکند که از خاورميانه و آسيای‬ ‫شرقی‪ ،‬جهاد فرهنگی و سياسی اش را عليه غرب جلو میبرد ‪ .‬بسياری از‬ ‫پيشوايان و رهبران دينی در مساجد اروپا و آمريکا خود مهاجرانی از کشورهای‬ ‫اسالمیاند که در در اماکن دينی‪ ،‬غرب ستيزی را موعظه میکنند و روحية‬ ‫جهادی را در شاگردان جوان و تحصيل کرده شان میپرورانند‪.‬‬

‫دين صلح يا دين شمشير؟‬ ‫آيا هراس اروپا از اسالم ريشه در واقعيت دارد يا انعکاسی از نژادپرستی و‬ ‫روحية استعماری خود اروپا است؟ آيا اسالم دين صلح است يا دين شمشير؟ يا‬ ‫اينکه برحسب مصلحت و منافع امت هم آن است و هم اين‪ .‬بنابه مصلحت‬ ‫گفته میشود هدف نهائی برقراری صلح و آشتی ميان ملتهاست‪ ،‬و همچنين‬ ‫گفته میشود مبارزه با فسادِ روی زمين‪ ،‬جهاد با کفر‪ ،‬و شهادت باالترين‬ ‫وظيفهها است‪ .‬آيا محاربه با دشمنان اسالم‪ ،‬يا کسانی که تصور میشود دشمن‬ ‫اسالم هستند‪ ،‬يک جان ماية اصلی دين است يا جنبة فرعی و غير اساسی‬ ‫دارد؟‬

‫جزای کافران‬ ‫در قرآن کريم چنين آمده است‪« :‬با کسانی که با شما جنگ میکنند‪ ،‬در راه‬ ‫خدا بجنگيد و تعدی مکنيد‪...‬هرجا که آنها را بيابيد بکشيد و از آنجا که شما را‬ ‫رانده اند‪ ،‬برانيدشان‪ ،‬که فتنه از قتل بدتر است‪ ...‬چون با شما جنگيدند‬ ‫بکشيدشان‪ ،‬که اين است پاداش کافران‪( ».‬سورة البقره) «مومنانی که بی هيچ‬ ‫رنج و آسيبی از جنگ سرمیتابند با کسانی که به مال و جان خويش در راه‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪24‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫خدا جهاد میکنند برابر نيستند‪ .‬خدا کسانی را که به مال و جان خويش جهاد‬ ‫میکنند بر آنان که از جنگ سرمیتابند به درجتی برتری داده است‪ .‬و خدا‬ ‫همه را وعدههای نيکو داده است‪ .‬و جهادکنندگان را بر آنها که از جهاد‬ ‫سرمیتابند به مزدی بزرگ برتری نهاده است‪( ».‬سورة النسا) «جزای کسانی‬ ‫که با خدا و پيامبرش جنگ میکنند و در زمين به فساد میکوشند آن است‬ ‫که کشته شوند‪ ،‬يا بر دار گردند يا دستها و پاهايشان يکی از چپ و يکی از‬ ‫راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند‪( ».‬المائده) «چون با کافران‬ ‫روبرو شديد گردنشان را بزنيد‪( ».‬محمد)‬

‫تفسيرمتن مهم تر از متن است‬ ‫در فصل پيشين به توجيهات اخالقی خشونت‪ ،‬دفاع مقدس‪ ،‬جهاد و ترور‬ ‫انتحاری و استشهادی پرداختيم‪ .‬در اينجا توجه شما را به دو نکتة جامعه‬ ‫شناسانه جلب میکنيم‪ .‬نکتة اول آن است که «تفسير هر متن هميشه مهم تر‬ ‫از خود متن است»؛ و نکتة ديگر آن که ‪« :‬ادغام دين و سياست‪ ،‬دين را تابع‬ ‫سياست میکند‪».‬‬ ‫اگر تصور کنيم متن چند آيه و حديث‪ ،‬مستقيم و بدون واسطه ذات و اساس‬ ‫يک دين را نشان میدهد‪ ،‬دچار اين خطا شده ايم که برداشت از يک متن را از‬ ‫زمينه و بستر دريافت آن جدا کرده ايم‪ .‬به عبارت ديگر متنی را از بستر‬ ‫تاريخی و اجتماعی مشخص کسانی که آن متن را میخوانند جدا کرده ايم‪ .‬اما‬ ‫متون معنی ثابت و جاودانی ندارند‪ .‬يک وضعيت مشخص تاريخی يا اجتماعی‬ ‫راه را برای تعبير يا تفسير مشخص از يک متن کانونی باز میکند‪ .‬يک تفسير‬ ‫زمانی پذيرفته میشود و راهنمای عمل میگردد که منافع مادی و معنوی و‬ ‫وضعيت خاص يک گروه آن را ايجاب کند‪ .‬تفسير است که وجود اجتماعی و‬ ‫عمل اجتماعی را توجيه میکند‪ .‬اگر اين اصل جامعه شناسانه را بپذيريم‪ ،‬بايد‬ ‫همچنين قبول کنيم که هر تفسير دينی خود يک تفسير ايدئولوژيک هم‬ ‫هست‪ .‬هرتفسير کالمیيا تئولوژيک از آموزههای دينی در دنيای مدرن‪،‬‬ ‫تفسيری ايدئولوژيک و در نتيجه سياسی است‪ .‬برای نمونة ايدئولوگ اسالم‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪25‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫سياسی آيت اهلل مطهری در چهار سخنرانی معروف به تفسير مفهوم «جهاد»‬ ‫پرداخته و شرايط عمل جهادگرا را از ديدشيعی خود روشن کرده است‪.‬‬ ‫به اين ترتيب پرسش ما اين خواهد بود که در شرايط مشخص‪ ،‬مثالً در ايران‪،‬‬ ‫يا در لبنان‪ ،‬در مناطق اشغالی فلسطين يا مناطق فقر زدة پاکستان و افغانستان‬ ‫و کشمير و شرق آسيا‪ ،‬و سرانجام در «گتو»های فقير شهرهای اروپائی کدام‬ ‫تفسيرها به تدريج دست باال را خواهند گرفت؟ جهادگرائی يا همزيستی‬ ‫مسالمت آميز با غرب؟‬

‫يکی بودن دين و سياست‬ ‫گفتيم نکتة دوم جامعه شناسانه آن است که ‪ :‬ادغام دين و سياست‪ ،‬دين را‬ ‫تابع سياست میکند‪ .‬ادغام دين و سياست به ايجاد پديده ای میانجامدکه‬ ‫توضيح آن بايد توسط فلسفة سياسی و علم سياست صورت بگيرد نه تفسير‬ ‫دينی‪ .‬برای نمونه بررسی نقش خالفت در تاريخ‪ ،‬جهانگستری امپراتوریهای‬ ‫اسالمیو امروزه تشکيل دولت مدرن اسالمیهمه بايد با منطقِ فلسفه و علوم‬ ‫سياسی بررسی شوند‪ .‬مارشالهاجسون يکی از اسالم شناسان پرآوازة غربی‬ ‫(‪ )۱۹۶۸ - ۱۹۲۲‬نوشته است‪« :‬اگر در قرن شانزدهم ميالدی {يعنی‬ ‫پانصدسال پيش} کسی از کرة مريخ به زمين میآمد به اين نتيجه میرسيد‬ ‫که همة دنيا به زودی مسلمان خواهد شد‪ .‬چنين قضاوتی نه تنها براساس‬ ‫امکانات سياسی و استراتژيک تمدن اسالمیمیبود‪ ،‬بلکه بر اساس خالقيت و‬ ‫زنده بودن فرهنگ عام جهانی اسالم نيز بود‪«( ».‬بازانديشی تاريخ جهانی‪ ،‬ص‬ ‫‪)۹۷‬‬ ‫به عقيدة اين اسالم شناس‪ ،‬تمدن سراسری اسالمیتا آستانة عصر جديد پر‬ ‫رونق و شکوفا بود‪ .‬در طی دوران شکوفائی‪« ،‬همة سرزمينهايی که از لحاظ‬ ‫تاريخی اهميت کليدی داشته و دارای فرهنگ شهری پيشرفته بودند‪ ،‬از آتن‬ ‫گرفته تا بنارس‪ ،‬به نحوی زير حکومت اسالم اداره میشدند‪( ».‬همان) تا دوران‬ ‫«عصر جديد» سه امپراتوری عثمانی‪ ،‬صفوی و امپراتوری مغول يا تيموری (در‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪26‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫سرزمينهای شمالی هند) بربخش بزرگی از تمدن جهانی حکم میراندند و با‬ ‫دنيای مسيحيت در غرب و تمدنهای چين و ژاپن در شرق رقابت داشتند‪.‬‬ ‫اين رونق تا آغاز عصرجديد اروپائی ادامه داشت اما سرانجام اروپا به مدد فلسفه‬ ‫و علم و تکنولوژی با سرعتی تصاعدی پيشی گرفت و افول امپراتوریهای‬ ‫اسالمیآغاز شد‪ .‬تمدن اسالمیهرگز نتوانست به طور درون زا و از درون‬ ‫فرهنگ خود همان مسير علم و فرهنگ و توسعة غربی را بسازد و پی بگيرد‪.‬‬ ‫شيعيان و سنيان هردو بر وحدت جامعة دينی و جامعة سياسی تأکيد دارند‪ .‬در‬ ‫تاريخ اسالم وحدت اين دو به نام «خالفت» شناخته میشد‪ .‬مرز دنيای خالفت‬ ‫با بيرون از خودش با جدائی «داراالسالم» و «دارالحرب» مشخص میگشت‪ .‬از‬ ‫آنجا که جدائی دين و دولت هرگز در اسالم متحقق نشد‪ ،‬بسياری از مفاهيم‬ ‫آن نيز معنای دوگانه ای دارند يعنی هم در حوزة اخالق فردی و خصوصی‬ ‫معنی دارند و هم در حوزة اجتماعی و سياسی‪ .‬برای مثال‪ ،‬مفاهيمیچون فتنه‪،‬‬ ‫جهاد‪ ،‬قِتال‪ ،‬و فتوحات در ارتباط با قدرت و زورسالح میتوانند مورد تفسير‬ ‫قرار گيرند‪ .‬همينطور مفاهيمیچون مشرک‪ ،‬منافق‪ ،‬و محارب نيز تنها مفاهيم‬ ‫اخالق فردی نيستند بلکه همزمان مفاهيم سياسی اند و در نتيجه مصداق آنها‬ ‫جبهههای دوست و دشمن را مشخص میکند‪.‬‬ ‫حال اگر جنبههای سياسی و ايدئولوژيک اسالم جهادی با ويژگیهای عام تر‬ ‫فرهنگی ــ مثالً جايگاه زنان در جامعه ــ و ارزشهای تمدنی ــ مثالً عفت و‬ ‫آبروداری يا فحشا و فساد ــ در آميزد‪ ،‬آنگاه ما با همان چيزی روبرو میشويم‬ ‫که به آن «برخورد تمدنها» میگويند‪ .‬بسياری از رهبران دينی و سياسی‬ ‫اسالمینيز بارها تأکيد کرده اند که اسالم‪ ،‬تمدنی برتر و بديلی بهتر برای‬ ‫«غرب» است‪ .‬اين رهبران هرگز وجوه مشترک دينی يا گرايشهای تمدنی‬ ‫همسو در اسالم و غرب را نمیبينند‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪27‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫احيای خالفت؟‬ ‫حال برگرديم به موضوع هراس غرب از اسالم‪ .‬متفکر اصالح طلب مسلمان‬ ‫عبدالکريم سروش در دو سخنرانی دربارة تشيع و دموکراسی به گرايشی‬ ‫خطرناک اشاره کرده است که میتوان آن را ادغام مفهوم خالفت (سنی) و‬ ‫واليت (شيعی) ــ و نيز مفهوم امامت در شيعة دوازده امامیــ نام گذاشت‪ :‬يک‬ ‫فلسفة سياسی برای عصر جديد‪ .‬اشاره میکنيم که اصل يکی بودن دين و‬ ‫دولت و ايدئولوژی جهادگرائی در قرن بيست و يکم و اقتصاد جهانی شده‬ ‫سرمايه به ايجاد پديده ای منجر شده که ما آن را اسالمگرايی مدرن‬ ‫میخوانيم؛ اسالمیکه از دستاوردهای وارداتی علوم مدرن به ويژه تکنولوژی يا‬ ‫تکنيک در خدمت مقاصد دينی و سياسی بهره میگيرد و با تحکيم دولت‬ ‫مرکزی ملی‪ ،‬گسترش صنايع نظامیو جنگ افزار و ساير تکنيکهای مدرن در‬ ‫سياست و کشورداری‪ ،‬با تکميل پروژة ملی گرائی جهان سومیمیخواهد بديلی‬ ‫در برابر قدرت غرب بازسازی کند‪ .‬اردوگاه تازه ای که از درون و بيرون به‬ ‫مصاف اروپا و آمريکا خواهد رفت‪ .‬پس دوباره میپرسيم‪ :‬آيا هراس اروپا از‬ ‫اسالم انعکاسی از نژادپرستی و روحية استعماری خود اروپا است يا ريشه در‬ ‫واقعيت دارد؟‬ ‫***‬

‫صعود شيعيان؟‬ ‫چندی پيش حُسنی مبارک رئيس جمهور خودکامة مصر در مصاحبه ای‬ ‫تلويزيونی گفت‪« :‬بيشتر شيعيان به کشوری که در آن زندگی میکنند وفادار‬ ‫نيستند بلکه وفاداری اصلی آنها به ايران است‪ ».‬منظور حسنی مبارک‬ ‫جمهوری اسالمی يا رژيم فقاهتی شيعی در ايران بود‪.‬‬ ‫نظير همين واهمه دوسال پيش از سوی ملک عبداهلل پادشاه اردن ابراز شد که‬ ‫به متحدان خود در منطقه‪ ،‬و به پشتيبان اصلی شان اياالت متحدة آمريکا‪،‬‬ ‫هشدار داد که حوزة جغرافيايی وسيعی از دريای مديترانه تا اقيانوس هند در‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪28‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫معرض خطری جدی است‪ .‬کدام خطر؟ خطر قيادت زير حاکميت شيعيان! اين‬ ‫خطر به ويژه در منطقة نفت خيز خليج فارس بايد جدی گرفته شود‪ .‬ملک‬ ‫عبداهلل خود را از اخالف مستقيم پيامبر اسالم میداند‪.‬‬

‫دولتهای «نوپدرساالر» در خاورميانه‬ ‫برای شناسايی نوع رژيمهائی که در مصر‪ ،‬اردن‪ ،‬عربستان سعودی‪ ،‬شيخ‬ ‫نشينهای خليج فارس‪ ،‬پاکستان و نيز ايران زمان پهلوی حاکميت داشته و‬ ‫دارند‪ ،‬ما از عنوان «نوپدرساالری» يا پدرساالری نو {به زبان انگليسی‬ ‫«نئوپاتريارکی»} استفاده میکنيم‪ .‬اين اصطالح ساختة متفکر سرشناس عرب‬ ‫«هشام شرابی» است‪ .‬هشام شرابی متولد فلسطين و تحصيل کردة لبنان و‬ ‫آمريکا است و در دانشگاههای سوريه و آمريکا تدريس کرده است‪ .‬او در کتاب‬ ‫بسيار مهمیبا عنوان «نوپدرساالری» که حدود بيست سال پيش منتشر کرد‬ ‫(‪ )۱۹۸۸‬وجوه اصلی ديکتاتوریهای وابسته و سرکوبگر را که در کشورهای‬ ‫اسالمیبرسرکار بودند برشمرد و سپس به واکنشهای مقاومت در برابر اين‬ ‫رژيمها‪ ،‬از جمله مقاومت اسالم سياسی‪ ،‬نيز پرداخت‪.‬‬ ‫اگر نظرية هشام شرابی را بخواهيم در چند جمله خالصه کنيم آن است که‬ ‫رژيمهای نوپدرساالر در ظاهر رژيمهايی مدرن و متجدد هستند و نه سنتی؛‬ ‫سکوالر و عرفی هستند نه دينی؛ آنها وابسته و گاه دست نشانده اند زيرا برای‬ ‫سرکار ماندن به حمايت ابرقدرت خارجی نياز دارند‪ .‬از همين رو آنها رژيمهائی‬ ‫پليسی و به شدت سرکوبگرند و عالرغم اقدام به «تجدد» آمرانه از باال جلو‬ ‫هرگونه خالقيت فرهنگی را به خاطر هراس از رشد دموکراسی میگيرند‪.‬‬ ‫بنابراين‪« ،‬پدرساالری» سنتی جوامع اسالمیخود را در شکلی نو و «متجدد» يا‬ ‫«مدرنيزه شده» بازتوليد میکند‪.‬‬

‫مدرنيزاسيون آمرانه و رژيم ترور دولتی‬ ‫در رژيم «نوپدرساالر» { رژيمیهمانند مصر يا اردن يا رژيم پهلوی} همان‬ ‫ساختارهای سياسی و ذهنی پيش مُدرن اکنون بر اقتصاد و فرهنگی مدرن و‬ ‫متجدد به شيوة آمرانه حکم میرانند‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪29‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫معنی ديگر روی کارآمدن «نوپدرساالری» آن است که نهضتهای به راستی‬ ‫دموکراتيک و مردمیو خواهان تجدد‪ ،‬نظير جنبش مشروطيت در ايران يا‬ ‫نهضت «بيداری عرب» با شکست مواجه شده اند‪ .‬اين نهضتهای دموکراتيک‬ ‫در صدد بودند تحولی شبيه به تحول دموکراتيک غربی را به نحوی وارد جهان‬ ‫نيمه فئودال و فرهنگ و روابط پدرساالر «شرقی» کنند و موفق نشدند‪.‬‬ ‫در عوض مدرنيت از طريق مدرنيزاسيونِ دولت مرکزی از باال و با مشت آهنين‬ ‫قدرت خودکامه به جلو برده شد در حاليکه جلو رشد روشنگری فرهنگی مدرن‬ ‫از همان ابتدا گرفته شد‪ .‬بنابراين پدرساالری نو نه به معنی حقيقی مدرن و‬ ‫متجدد است‪ ،‬و نه تمامن سنتّی‪.‬‬ ‫هشام شرابی در توصيف ويژگیهای اين نظام { هم ويژگیهای عام فرهنگی و‬ ‫هم فرهنگ سياسی مدرن} از واژة «آنتروپی» استفاده میکند که در اينجا هم‬ ‫به معنی وضعيت نامتعين و بی نظم است و هم به معنی رخوت و از دست‬ ‫دادن انرژیهای سازنده‪ ،‬يعنی کرختی و از تحرک واماندن و لَخت شدن‬ ‫فرهنگی‪ .‬آنتروپی در معنايی که هشام شرابی به کار میگيرد کم خونی‪ ،‬نازائی‬ ‫و بی ثمری معنی میدهد‪ .‬در زمين فرهنگی نظام نوپدرساالر‪ ،‬فرهنگ و‬ ‫انديشه بی ريشه و فاقدِ ضرورتهای ارگانيک است‪.‬‬ ‫ساختار طبقاتی اين جوامع فاقد يک بورژوازی مقتدر و مبتکر است که همانند‬ ‫غرب سکانهای صنعت و تکنولوژی را به دست گيرد و جامعه را با انباشت‬ ‫مدام سرماية صنعتی پرتحرک و زاينده کند‪ .‬پرولتاريايی وجود ندارد که در‬ ‫ارتش منظم ميليونی اش در کارخانهها به توليد ارزش بپردازد‪ .‬فراوردههای‬ ‫مادی و معنوی‪ ،‬عاريتی‪ ،‬وارداتی يا «مونتاژشده» هستند‪ .‬هرآنچه هست‬ ‫اقشارميانی نيمه سنتی ـ نيمه مدرن است که از روستا به شهر آمده اند و با‬ ‫گرفتن دستمزد از دولت خودکامه برای آن نقش رعيت را بازی میکنند‪.‬‬ ‫فرهنگ {به اصطالح} «متجدد» در چنين جامعه ای به همين تعبير نه غربی‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪30‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بلکه غربزده است و ميان اعتقادات سنتی مردم و ظاهرمستفرنگ دولت‬ ‫نوپدرساالر همواره تضاد وجود دارد‪ .‬همين تضاد سرانجام به رويارويی خشونت‬ ‫آميز جنبشهای خرده بورژوای شهری با رژيمهای سرمايه داری وابسته‬ ‫میانجامد‪ .‬برخالف جامعة رنسانس اروپا {عصر نوزايی فرهنگی}‪ ،‬وجه اصلی‬ ‫جامعة نوپدرساالر نازايی است؛ هم در اقتصاد و هم در فرهنگ‪ .‬نيرويی که‬ ‫اقتصاد و فرهنگ را میخواهد نگه دارد و به جلو سوق دهد‪ ،‬دولت خودکامه‬ ‫است و از آنجا که اين کار را در وابستگی اقتصادی انجام میدهد دستاوردهای‬ ‫فرهنگی آن هم هرگز در زمين بومیريشه نمیگيرد و در برابر خود در ميان‬ ‫اقشار سنتی مقاومت ايجاد میکند‪.‬‬ ‫بقای ساختار سياسی جامعة نوپدرساالر به حمايت نظامیيک ابرقدرت خارجی‬ ‫وابسته است و تنها نهاد واقعن کارامد و «پيشرفته» در چينين نظامیدستگاه‬ ‫امنيتی و پليسی آن است که در بعضی از کشورهای عربی به آن «مخابرات»‬ ‫میگويند‪ .‬رژيمهای نوپدرساالر در اساس رژيمهای ترور دولتی اند‪.‬‬

‫قيام پوپوليسم اسالمیدر برابر نوپدرساالری و «امپراتوری»‬ ‫ظهور و رشد جنبشهای مقاومت اسالمیرا بايد در چنين زمينه ای درک کرد‪.‬‬ ‫از مقاومتهای ضداستعماری پس از جنگ جهانی دوم در الجزاير و مصر و‬ ‫سودان گرفته تا مقاومتهای اسالم سياسی در رژيمهای سرمايه داری وابسته‬ ‫توسط رهبران و جنبشهايی چون سيد قطب‪ ،‬حسن بنّا و اخوان المسلمين در‬ ‫مصر؛ مجاهدين و طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان‪ ،‬فدائيان اسالم و‬ ‫جنبش انقالبی آيت اهلل خمينی و حزب اهلل در لبنان‪ .‬همة اين جنبشها‬ ‫«اسالم» را هم به عنوان جهان بينی و ايدئولوژی سياسی و هم به عنوان وجه‬ ‫اصلی «هويت فرهنگی» در برابر «غرب» و «استکبار» (امپرياليسم يا‬ ‫«امپراتوری») مطرح میکنند‪ .‬همة اين جنبشها را میتوان جنبشهای‬ ‫جهادگرای اسالم سياسی در قرن بيستم و بيست و يکم نام گذاشت‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪31‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫صعود شيعيان به عنوان نيروی هژمونيک {يعنی نيروی دارای سرکردگی} در‬ ‫مقياس فراملّی پديدة نوظهوری در اين مجموعه است که تنها در زمان حاضر و‬ ‫به ويژه پس از اشغال عراق توسط آمريکا مطرح شده است‪.‬‬ ‫وقتی که رژيم بعثی صدام حسين در عراق در سال ‪ ۲۰۰۳‬سرنگون شد‪ ،‬مردم‬ ‫عراق از اين فرصت برای استقرار دموکراسی ليبرال بهره نگرفتند‪ .‬آنها از اين‬ ‫فرصت استفاده کردند تا بی عدالتی را در موازنة قدرت ميان دستجات قومیـ‬ ‫مذهبی جبران کنند‪ .‬اين نتيجه ای است که پژوهشگر سياسی ايرانی ـ‬ ‫آمريکائی «ولی نصر» میگيرد‪ .‬ولی نصر معتقد است دولت بوش با آزاد کردن‬ ‫اکثريت شيعه در عراق و قدرت بخشيدن به آنها‪ ،‬به تجديد حيات سياسی‬ ‫شيعيان کمک کرد‪ .‬کمکی بزرگ که در سالهای آينده موازنة قدرت برا ميان‬ ‫اقليت و اکثريت در عراق و خاورميانه تعيين خواهد کرد‪.‬‬ ‫خاورميانه ظرف سالها و دهههای آينده اگر دموکراتيک تر نشود بدون شک‬ ‫شيعی تر خواهد شد‪ .‬در عراق‪ ،‬احزاب سياسی شيعی نظير «شورای عالی‬ ‫انقالب اسالمی»‪« ،‬حزب الدعوه» و «حزب فضيلت» از کمکهای رژيم شيعی‬ ‫ايران بهره میگيرند‪ .‬رهبران اين احزاب سالهای تبعيدشانرا در ايران گذرانده‬ ‫اند‪ .‬سازمانهای نظامینظير «بريگاد بَدر» توسط سپاه پاسداران انقالب‬ ‫اسالمیايران تعليم ديده و مجهز شده اند‪ .‬مقتدا صدر رهبر «ارتش مَهدی» نيز‬ ‫به تازگی با ايران روابط حسنه برقرار کرده است‪.‬‬ ‫شبکههای ارتباطات ماهواره ای‪ ،‬تلويزيونی و راديويی شيعيان عراق با‬ ‫کمکهای فنی و مالی ايران مشغول به کار هستند‪ .‬مدرسة حقانی در قم ک‬ ‫يکی از مراکز اصلی تعليمات ايدئولوژيک برای کادرهای امنيتی و نظامیرژيم‬ ‫ايران است‪ ،‬پايگاهی است برای رهبران دينی و سياسی عراق نظير آيت اهلل‬ ‫محمد علی تسخيری‪ .‬روابط ميان قم و نجف طيف وسيعی از فعاليتهای‬ ‫حوزوی‪ ،‬دينی‪ ،‬سياسی‪ ،‬ايدئولوژيک و نظامیرا در برمیگيرد‪ .‬تبعيديان و‬ ‫مهاجران شيعی عراقی که از ستم صدام و سياستهای کشت و کشتار شيعيان‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪32‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫در دهة نود ميالدی به ايران پناهنده شده بودند اکنون به کشورشان بازگشته‬ ‫اند و حلقههای دوستی و ارتباطات سياسی را ميان قم و نجف وکربال محکم تر‬ ‫میکنند‪ .‬بسياری از سايتهای اينترنتی رهبران دينی عراقی از قم اداره و‬ ‫سازماندهی میشوند‪.‬‬ ‫از زمان اشغال عراق توسط آمريکا صدها هزار ايرانی به زيارت اماکن مقدس‬ ‫نجف و کربال رفته اند‪ .‬اگر نقش ايران را در رشد و تحکيم و تقويت حزب اهلل‬ ‫لبنان نيز بر اين تصوير اضافه کنيم خواهيم ديد که مثلث قم ـ نجف ـ بيروت‬ ‫بی شک حوزه نفوذش را به کشورهائی چون بحرين‪ ،‬اردن‪ ،‬سوريه‪ ،‬فلسطين و‬ ‫حتا عربستان سعودی نيز خواهد گسترد‪.‬‬ ‫صعود شيعيان در صحنة تآتر سياسی خاورميانه به جوانان ايرانی و عراقی و‬ ‫شايد جوانان کشورهای نوپدرساالر خاورميانه تا شاخ آفريقا هويتی «اصيل» را‬ ‫مژده میدهد که از مرزهای ملی فراتر میرود‪ .‬در فقدان جهان بينیهای‬ ‫سکوالر و مدرن‪ ،‬اين جوانان میتوانند حتا از رهبران کشورهای خودشان هم‬ ‫ناراضی باشند اما به داشتن چينن هويتی افتخار کنند و آن را همچون بيرقی‬ ‫برای مبارزه با نفوذ فرهنگی و سياسی «غرب» باال ببرند‪.‬‬ ‫اما صعود سياسی و ايدئولوژيک شيعه آيا میتواند به معنی نوزائی فرهنگی و‬ ‫تحول دموکراتيک هم باشد؟ پس از جنگ فرسايشی ايران و عراق و مشکالت‬ ‫اقتصادی کشورهای نفتی خاورميانه به نظر میرسيد اسالم سياسی به ويژه نوع‬ ‫پيروزمند شيعی آن انرژی خود را از دست داده و به سرعيت رو به تحليل‬ ‫میرود‪ .‬سرنگونی صدام و طالبان خون تازه ای به رگهای اين جنبش ريخته و‬ ‫اقتصاد نفتی به زودی آن را به تکنولوژی هسته ای نيز مجهز خواهد کرد‪ .‬آيا‬ ‫اقتصاد و فرهنگ اين حوزه نفوذ شيعی از حالت آنتروپيک خارج خواهد شد يا‬ ‫نوپدرساالری را در شکل اسالمیو ضدغربی خود باز توليد خواهد کرد؟‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪33‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل سوم‬

‫حسين‪ ،‬يزيد‪ ،‬و خيالوارة مظلوميت‬ ‫بر اساس چه معياری میتوانيم روشن سازيم که آيا خالفت حسين «برحق»‬ ‫بود يا خالفت يزيد؟ يزيد‪ ،‬خليفة رسمیاکثريت مسلمانان در سال ‪۶۸۰‬‬ ‫ميالدی‪ ،‬متهم به «شرابخواری و سگبازی» شده است‪ .‬اين صفات را حسين‬ ‫ابن علی (در نامه ای به معاويه) به يزيد نسبت میدهد‪ .‬در دستگاه قدرتی که‬ ‫میرفت جانشين امپراتوری ساسانی شود و دوران شکوه و گسترش اسالم را در‬ ‫جهان بياغازد‪ ،‬فرهنگ آريستوکراتيک شراب‪ ،‬جنگاوری‪ ،‬شعر و هنر‪ ،‬و اهلی‬ ‫کردن حيوان‪ ،‬بايد امری عادی تلقی میشد و درجة پيشرفته تری از فرهنگ‬ ‫شهری را در برابر طرز تفکر بستة باديه نشين به نمايش میگذاشت‪ .‬بگذريم از‬ ‫اينکه «شرابخواری و سگ بازی»‪ ،‬چيزی در بارة درايت سياسی يا نظامیی‬ ‫خلفا و سرداران اسالم نمیگويد‪.‬‬ ‫چه کسی خالفت را «غصب» کرده بود؟‬ ‫خالفت يزيد برحق بود يا خالفت حسين؟ آيا عثمان‪ ،‬معاويه‪ ،‬و يزيد «غاصب»‬ ‫بودند؟ «برحق» اشاره به مشروعيت نظام ِ خالفت دارد‪ .‬در تاريخنگاری شيعه‪،‬‬ ‫پيشاپيش چنين فرض گرفته میشود که حقانيت و مشروعيت برای رهبری‬ ‫امت مسلمان در انحصار بنیهاشم و خاندان رسـول‪ ،‬يا «اهل بيت»‪ ،‬بايد‬ ‫میبود‪ .‬در نتيجه هرآنکس که خارج از اين حلقه به امامت يا خالفت برسد‪،‬‬ ‫ولو آنکه با اجماع ريش سفيدان قريش «انتخاب» شده باشد‪ ،‬باز هم «غاصب»‬ ‫به شمار میآيد‪ .‬هيچ استدالل عقلی برای اين خاص بودگی اهل بيت پيامبر از‬ ‫سوی شيعيان ارائه نشده مگر بحثهای متافيزيکی در بارة «فضايل»ی فرضی‬ ‫که به نحوی معجزه آسا از شخص رسول به جان اهل بيت او حلول کرده و آنها‬ ‫را از زن و مرد در زمرة «معصومين» قرار داده‪ :‬جايگاهی ميان انسانهای عادی و‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪34‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فرشتگان‪ .‬امام حسين معتقد بود‪« ،‬ما معدن رسالت‪ ،‬محل رفت و آمد مالئکه‪،‬‬ ‫و جايگاه رحمت هستيم‪ .‬خداوند با ما آغاز کرده و با ما خاتمه داده است‪)۱( ».‬‬ ‫بیطرفانه که بنگريم‪ ،‬در اينجا‪ ،‬اکثريت «سُـنی» بلندنظریی بيشتری به‬ ‫نمايش میگذارند هنگامیکه امرِ جانشينیی پيامبر را به کل قبيلة قريش‬ ‫تعميم میدهند؛ روشی که از لحاظ سياسی مدبرانه تر و اخالقی تر است‪ ،‬با‬ ‫امت رابطة دموکراتيک تری برقرار میکند‪ ،‬و اصل «شور و مشورت» در گزينش‬ ‫جانشين را به نحو شايسته تری به اجرا میگذارد‪ .‬گذشته از اينکه اين روش‪،‬‬ ‫راه را برای پذيرش بعدی اسالم در سرزمينهای غيرعرب نيز هموارتر‬ ‫میسازد‪ .‬ايرادی که از سوی برخی شيعيان به «موروثی» شدن خالفت در‬ ‫دستگاه امويان گرفته شده‪ ،‬بيشتر از آنکه از زاوية مساوات طلبی قبيله ای باشد‬ ‫نشانگر رقابت بر سر قدرت است‪ ،‬زيرا خود آنها نيز امامت را موروثی‬ ‫میخواستند اما نه در خاندان بنی اميه‪ ،‬بلکه در خاندان بنیهاشم‪ .‬مساوات‬ ‫طلبان واقعی‪ ،‬خوارج بودند که برای گزينش رهبر امت‪ ،‬اهميتی به وابستگی‬ ‫خونی و خويشاوندیهای قبيله ای نمیدادند‪.‬‬ ‫«قيام» يا «فتنه»؟‬ ‫واقعة کربال از ديدگاه جامعهشناسی تاريخی‪ ،‬در اساس يک واقعة سياسی است‬ ‫که‪ ،‬مانند بسياری موارد مشابه‪ ،‬نزاع داخلی و جناحی بر سرقدرت را در‬ ‫حکومت اسالمیبه نمايش میگذارد‪ .‬اين واقعه سپس در خيالوارة سياسی‬ ‫شيعه تبديل به افسانه يا اسطورة دادخواهی در برابر «ظلم» میشود‪.‬‬ ‫جريانات سياسی ـ عقيدتیای که در اقليت و درحاشيه اند و خود را قربانی‬ ‫تبعيض میبينند‪ ،‬به چنين خيالواره (‪)imaginary‬هايی نياز دارند تا حقانيت‬ ‫و «مظلوميت» خود را به کرسی بنشانند‪ .‬برعکس‪ ،‬به هنگام برکشيدن و اثبات‬ ‫برتری و اقتدار عقيدتی‪ ،‬آنها تأکيد خود را بر «فتوحات» حزب خويش مینهند‬ ‫‪ - ۱‬رسول جعفريان‪ ،‬تاريخ سياسی اسالم‪ ،‬قم‪ :‬انتشارات الهادی‪ ،‬چاپ دوم‪ ،۱۳۷۸ ،‬جلد دوم‪ ،‬ص ‪.۴۵۲‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪35‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫که خود بايد دليل مشروعيت نيز تلقی گردد‪ .‬غزوات و مغازی رسول اکرم از‬ ‫زمرة عوامل مشروعيتساز اخير است‪.‬‬ ‫اگر نخواهيم ذاتگرايانه به اسالم بنگريم‪ ،‬بازهم در چشم اندازی تاريخی‪،‬‬ ‫«اسالم» را میتوانيم چنين تعريف کنيم‪« :‬فتوحات»‪ .‬حضور اسالم يونيورسال‬ ‫در پهنة تاريخ ــ اسالمیکه برای دوام خود‪ ،‬به ضرورت میبايست از صحرای‬ ‫حجاز و شبهجزيرة عربستان فرامیگستريد ــ تنها به مدد «فتوحات» ميسر‬ ‫شد‪ .‬بدون فتوحات‪ ،‬اسالم همچون بسياری باورهای مشابه در ميان باده‬ ‫نشينان‪ ،‬در محل تولد خود فرومیمرد‪ .‬در تاريخ اسالم دين از سياست (قدرت)‬ ‫جدا نبوده است‪ .‬درصدر اسالم‪ ،‬مشروعيت سياسی و مشروعيت دينی در وجود‬ ‫اميرالمؤمنين تجسم میيافت‪ .‬امويان به درستی خود را وارث عثمان خليفة‬ ‫سـوم میدانستند و فرزندان علی ابن ابيطالب نيز به درستی خود را وارثان‬ ‫خليفة چهارم‪ .‬اما اگر اختالف جناحی و خانوادگی «سـنّی ـ شيعه» را ناديده‬ ‫بگيريم‪ ،‬در حقيقت امر و در چشم اکثريت مسلمانان قرن هفتم و هشتم‬ ‫(ميالدی)‪ ،‬همان کس که صاحب قدرت بود صاحب مشروعيت نيز بود‪ .‬از‬ ‫همين رو‪ ،‬مدعيان امامت و خالفت‪ ،‬با ارزيابی قوای خود‪ ،‬يا دست به‬ ‫شمشير میبردند يا به مصلحت و موقتاً تن به بيعت میسپردند‪.‬‬ ‫امام حسن همچون پدرش تنها درميان «شيعيان» محبوبيت داشت نه در ميان‬ ‫اکثريت مسلمان؛ در نتيجه سياست مماشات با قدرت غالب (خالفت معاويه) را‬ ‫در پيش گرفته بود‪ .‬امام حسين نيز‪ ،‬به ناچار همين رويه را دنبال کرد تا اينکه‬ ‫به ناگاه در برابر يک فرصت تاريخی قرار گرفت‪ .‬مرگ ناگهانی معاويه و خالء‬ ‫قدرتی که در شهر کوفه حس میشد‪ ،‬امکان قيام عليه امويان را از طريق‬ ‫تصرف اين شهر ميسر میساخت‪ .‬حسين میدانست حتا اگر با امويان بيعت هم‬ ‫بکند‪ ،‬اين برای او ضمانت جانی فراهم نخواهد کرد‪ ،‬چنانکه برای برادرش نيز‬ ‫نکرده بود‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪36‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫تصميم حسين يک قمار حساب شده و بدون شک جسورانه بود‪ ،‬اما اين‬ ‫تصميم به هيچ وجه بی مقدمه و غيرعقالنی گرفته نشد‪ .‬او با سرداران و‬ ‫رهبران جناح خود رای زنی کرد‪ .‬سپس برای سنجيدن جوّ سياسی کوفه و‬ ‫ميزان حمايتی که میگيرد‪ ،‬سردار مورد اعتماد خود مُسلمابن عقيل را به اين‬ ‫شهر گسيل داشت‪ .‬برخی تاريخ نگاران ذکر میکنند که طی بيش از يک ماه‬ ‫مُسلم موفق به جلب حمايت هجده هزار کوفی شد‪ )۲(.‬ما نمیدانيم تا چه اندازه‬ ‫میتوان به اين آمار بها داد اما عزيمت امام حسين و لشگر کوچکاش به سمت‬ ‫کوفه تنها پس از کسب اطمينان از حمايت کوفيان صورت گرفت‪ .‬در چشم او‪،‬‬ ‫شانس پيروزی انقالب شيعی بيش از احتمال شکست آن بود؛ و او تا پايان‬ ‫قيام نشان داد که يک انقالبی است‪.‬‬ ‫آنچه حمايت کوفيان را از حسين تضعيف و سپس خنثا کرد تدبير به موقع‬ ‫يزيد و رشادت سردار او ابن زياد بود که برای جلوگيری از فتنة توطئه گران به‬ ‫کوفه اعزام شد‪ .‬تاريخنگاری شيعه از بکار بردن صفاتی چون درايت و رشادت‬ ‫در مورد مسلمانان ِ اکثريتی پرهيز دارد‪ .‬در روايت آنها‪ ،‬قتل معاويه «هالکت»‬ ‫است و سرداران مسلمان زيرک و کاردانی چون ابن زياد «ملعون» نام‬ ‫میگيرند! حال آنکه مرگ خودیها «شهادت» بود و «رشادت» تنها از آن‬ ‫جنگجويان خودی‪ .‬در اين روايت‪ ،‬منظور از «ظلم» در حقيقت پيگرد‪ ،‬سرکوب‪،‬‬ ‫و گاه قتل سرداران شيعی توسط جناح اکثريت بود‪.‬‬ ‫اما باز هم اگر از ديد اسالم يونيورسال در پهنة تاريخ به واقعه بنگريم‪ ،‬قيام‬ ‫حسين «فتنه» ای بيش نبود که داراالسالم را در برابر دارالحرب از درون‬ ‫تضعيف میکرد‪ .‬شورش مساوات طلبان خارجی (خوارج) نيز از همين دست‬ ‫بود که شيعيان در سرکوب آنها با دستگاه خالفت اموی همکاری کردند‪ )۳(.‬در‬ ‫حقيقت‪ ،‬انشعاب بزرگ خوارج که به تضعيف استراتژيک جناح شيعی انجاميد‪،‬‬ ‫‪ - ۲‬نگاه کنيد به تحليل هوشمندانه و غيرمتافيزيکی تاريخنگار شيعی آقای جعفريان در اين خصوص‪ ،‬منبع باال‪،‬‬ ‫ص ‪.۴۶۹‬‬ ‫‪ - ۳‬علی اکبر فياض‪ ،‬تاريخ اسالم‪ ،‬انتشارات دانشگاه تهران‪ .‬چاپ چهارم ‪ ،۱۳۶۹‬ص ‪.۱۷۷‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪37‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نتيجة کمسياستی علیابن ابی طالب بود‪ .‬قاعدتاً‪ ،‬اين جنگهای داخلی و‬ ‫جناحی‪ ،‬از ديدگاه قدرت حاکم فقط میتوانست به تضعيف کل نظام بيانجامد و‬ ‫از منظر مصلحت نظام‪ ،‬جز فتنه نمیشد نامیبدان داد‪« .‬فتوحات» بدون‬ ‫«کشورداری» دوامینمیداشت و سلسلههای اموی و عباسی اند که بايد امتياز‬ ‫بقا و شکوه امپراتوری اسالمیرا به حسابشان واريز کرد‪.‬‬ ‫واليت ظاهری و واليت باطنی‬ ‫گفتيم که درصدر اسالم‪ ،‬مشروعيت سياسی و مشروعيت دينی توأمان در وجود‬ ‫اميرالمؤمنين تجسم میيافت‪ .‬در تاريخ شيعه‪ ،‬واليت و امامت در اکثر موارد‬ ‫يکی بوده است‪ .‬آنکس که ولی معنوی و باطنی مسلمانان است از اين حق‬ ‫برخوردار است که امام امّت نيز باشد‪ .‬اميرالمؤمنين‪ ،‬مقام واليت اينجهانی در‬ ‫گسترة سياست و جامعه بود که تصدی آن مستلزم داشتن اقتدار روحانی يا‬ ‫فضايل معنوی نيز بود‪ .‬نظرية «واليت» خويشاوندی نزديکی با االهيات سياسی‬ ‫و فقه سياسی دارد‪ .‬در مورد فقه سياسی‪ ،‬محمدمجتهدشبستری‪،‬‬ ‫االهياتشناس اصالحطلب‪ ،‬هشدار داده است که در عصر مدرن‪« ،‬فقه سياسی‬ ‫بسـتر عقاليی خود را از دست داده است» و از آن جز خشونت و ستمپيشگی‬ ‫چيزی برنمیآيد‪ .‬فقه سياسی سرکوبگر حقوق بشر است و برنشاندن فقيه به‬ ‫مقام امامت و واليت با تأمين عدالت همخوانی ندارد‪ .‬به باور آقای شبستری‪ ،‬نه‬ ‫در حيطة سياست و نه در زمينة قوانين و نظام حقوقی‪ ،‬در جهان مدرن نبايد‬ ‫به فقه اسالمیمتوسل شد‪ .‬فقه تنها به طور محدود میتواند در زمينة عبادات و‬ ‫معامالت کاربرد داشته باشد‪)۴(.‬‬ ‫عبدالکريم سروش‪ ،‬فيلسوف و مصلح شيعی‪ ،‬تالش کرده است با جدا کردن دو‬ ‫مفهوم «واليت باطنی» و «واليت ظاهری»‪ ،‬مشروعيت دينی را از دومیسلب‬ ‫کند و از اين راه خطر استبداد دينی را در جامعه (ی مدرن مسلمان) کاهش‬ ‫دهد‪ .‬به عقيدة آقای سروش‪ ،‬واليت در بستر عرفان نظری امری است خصوصی‬ ‫‪ - ۴‬محمد مجتهد شبستری‪ ،‬نقدی بر قرائت رسمیاز دين‪ ،‬طرح نو‪ ،۱۳۸۱ ،‬ص ‪.۱۸۲‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪38‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫و باطنی و اين مقام کسانی را بايسته و شايسته است که میتوان همچون‬ ‫پيامبران آنها را «انسان کامل» خطاب کرد‪ .‬در اين پهنة «باطنی»‪ ،‬انسان کامل‬ ‫که در حقيقت به اوصاف االهی نائل آمده‪ ،‬میتواند و بايد طلب کند که مريدان‬ ‫در او «ذوب شوند»‪ .‬به گفتة آقای سروش‪« ،‬وظيفة مريد در مقابل چنين‬ ‫رهبری که ولی خداوند است‪ ،‬اطاعت محض است‪ .‬برای مريد کمترين‬ ‫اعتراض و انتقاد و تخلفی در مقابل شيخ مجاز نيست‪ )۵( ».‬اينها همه در پهنة‬ ‫خصوصی و «باطن» است و نبايد آن را به اجتماع و سياست تسـّری داد‪ .‬آقای‬ ‫سروش توضيح نمیدهد چرا‪ .‬چرا يک انسان با فضيلت و با عصمت که از «نور‬ ‫االهی» فيض برده‪ ،‬و به همين دليل از ديگران کمتر خطاپذير است‪ ،‬نمیتواند‬ ‫جامعه ای را راهبر باشد‪.‬‬ ‫عبدالکريم سروش مینويسد‪« ،‬وقتی مردم با علی بيعت کردند سخنی از واليت‬ ‫معنوی و عصمت امام علی و نظرية انسان کامل در ميان نبود‪ .‬سخن بر سر‬ ‫واليت ظاهری و رياست دنيوی ـ دينی بود‪ )۶( ».‬معنی گفتة آقای سروش اين‬ ‫است که‪ ،‬به زعم او‪ ،‬حتا «معصومانی» چون علی و حسن و حسين و ساير‬ ‫امامان نيز در مقام امامت و رهبری سياسی‪ ،‬جايزالخطا بودند و نمیبايست‬ ‫اطاعت بی چون و چرا از رعايای خود بخواهند‪ .‬پيشتر ديديم که خود امام‬ ‫حسين معتقد بود که او‪« ،‬معدن رسالت‪ ،‬محل رفت و آمد مالئکه‪ ،‬و جايگاه‬ ‫رحمت» است و خداوند با خاندان او شروع کرده و با هم ايشان نيز خاتمه‬ ‫خواهد داد و به همين دليل‪ ،‬يزيد در برابر او استحقاق رهبری جامعة سياسی‬ ‫را ندارد‪ .‬نظرية آقای سروش اين امتياز را از حسين‪ ،‬در برابر يزيد‪ ،‬میگيرد!‬ ‫جدا کردن واليت ظاهری و باطنی‪ ،‬صرف نظر از تضاد منطقی‪ ،‬از ديدی جامعه‬ ‫شناختی نيز چندان معتبر به نظر نمیرسد‪ .‬گويی هستی انسانی به دو نوع‬ ‫هستی «باطنی» و هستی اجتماعی تقسيم میشود و «باطن» انسان از هستی‬ ‫‪ - ۵‬عبدالکريم سروش‪ ،‬بسط تجربهی نبوی‪ ،‬مؤسسهی فرهنگی صراط‪ ،‬ص ‪.۲۶۰‬‬ ‫‪ - ۶‬همان‪ ،‬ص ‪.۲۷۲‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪39‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اجتماعی او جدا است‪ .‬گويی اخالقيات («فضايل معنوی» و «صفات االهی»)‬ ‫پهنه ای خارج از اجتماع را تشکيل میدهند و از جای ديگری‪ ،‬مثالً «عالم‬ ‫غيب»‪ ،‬متعين میشوند‪ .‬به راستی گاه مصلحان ما از مردمان ِ عادی کوچه‬ ‫بازار نيز خرافی تر مینمايند!‬ ‫اما حقيقتاً‪ ،‬اگر مريدان و شاگردان شيوخ‪ ،‬بنا به گفتة آقای سروش‪« ،‬ضرورت»‬ ‫داشته باشدکه در واليت باطنی قطب خود «ذوب» و «فناشوند»‪ ،‬طبيعی است‬ ‫که عرفان اجتماعی يا سياسی جريان خطرناکی خواهد بود! و نکتة مهمتر اين‬ ‫است‪ :‬تا زمانی که جامعه ای شيعی خود را مغبون و مظلوم بپندارد‪ ،‬عرفان‬ ‫باطنی همدست عرفان اجتماعی و سياسی باقی خواهد ماند‪ .‬اين اجتناب ناپذير‬ ‫خواهد بود که اگر دادخواهی و قيام عليه ظلم‪ ،‬رنگ دينی به خود بگيرد‪،‬‬ ‫رهبری سياسی و نظامی‪ ،‬از کاريزمای دينی يا عرفانی در عرصة نبرد حق عليه‬ ‫باطل بهره خواهد گرفت‪.‬‬ ‫در انقالب بهمن پنجاه و هفت‪ ،‬آيت اهلل خمينی ــ تئولوگ و فقيهی که‬ ‫ادعاهای عارفانه نيز يدک میکشيدــ و جنبش اسالمگرای او‪ ،‬به نحو مؤثری از‬ ‫اسطورة عاشورا بهره بردند و اين بار به جای شهادت در صحرای کربال‪ ،‬با‬ ‫پيروزی انقالب‪ ،‬دولتِ تئوکراتيک ِ شيعی را در ايران تأسيس نهادند‪ .‬تأسيس‬ ‫دولت‪ ،‬به معنی انتقال از مرحلة «فتوحات» به «کشورداری» است‪ .‬چندی‬ ‫نگذشت که نقشهای حسين و يزيد‪ ،‬برهم منطبق شدند و عرفان اجتماعی نيز‬ ‫در اين ماجرا سهم خود را بازی کرد و هنوز هم میکند‪ ،‬عصبيتی که میخواهد‬ ‫«تا انقالب مهدی» در وجود پيشوايان و شيوخ سياسی ـ دينی خود ذوب شود‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪40‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل چهارم‬

‫ترور مقدس‬ ‫«ترور مقدس» عبارتی است که دکتر حسن عباسی يکی از مديران باالرتبة‬ ‫مسايل استراتژيکِ جمهوری اسالمیايران در دفاع از آن سخن رانده است‪.‬‬ ‫{صدای دکتر حسن عباسی بر نوار صوتی ‪« :‬اگر میمیشود کاری کرد که اين‬ ‫جبهه به ترور و وحشت بيفته‪ ،‬و به هراس بيفته‪ ،‬اين ترور مقدسه‪ .‬برويد‬ ‫بنويسيد عباسی تئوريسين خشونت! تئوريسين تروريسم مقدس‪ .‬اين تروريسم‬ ‫مقدسه‪}» .‬‬ ‫دکتر عباسی از نظريه پردازان حکومت اسالمیايران است که مدتی رياست‬ ‫سازمانی به نام «مرکز بررسیهای دکترينال امنيت بدون مرز» را به عهده‬ ‫داشت‪ .‬عنوان «بدون مرز» حاکی از اعتقاد او به مبارزه ای فرا ـ مليتی يا‬ ‫«انترناسيوناليستی» است‪ .‬او معتقد است برای مقاومت در برابر هژمونی يا‬ ‫سرکردگی غرب در جهان‪ ،‬و برای تحقق عدالت‪ ،‬بايد جبهه ای بزرگ از‬ ‫مقاومت در سطح جهانی (گلوبال) ايجاد شود‪ .‬اين نظريه پرداز اعتقاد دارد‬ ‫عدالت در درون مرزهای ملی تحقق پذير نيست‪ ،‬مگر آنکه نخست عدالت‬ ‫جهانی تحقق پيدا کرده باشد‪( .‬سخنرانی در همايش جبهة مقاومت بين المللی‬ ‫ــ دانشگاه تهران‪ ۲۸ ،‬مهر ‪)۱۳۸۵‬‬

‫عدالت فرامليتی‬ ‫انترناسيوناليسم حسن عباسی تابع جزم انديشی دينی نيست‪ .‬بنا به گزارش‬ ‫خبرگزارسی فارس آقای عباسی «جهان را به دو دسته مستضعف و مستکبر‬ ‫تقسيم میکند و اظهار میدارد‪ :‬وجه اشتراک همه ما از جمله ايران‪ ،‬کوبا‪،‬‬ ‫فلسطين‪ ،‬کره شمالی‪ ،‬سوريه و ونزوئال استضعاف است‪».‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪41‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫جهادگرايان اسالم‪ ،‬تحصيالت سکوالر و مدرن دارند‪ .‬بسياری از آنها مدارک‬ ‫دکترا و مهندسی کسب کرده اند‪ .‬آنها عناصر اسالم سياسی خود را از منابع‬ ‫متفاوت دينی و غير دينی اخذ میکنند و آنقدر با اسالم صلح طلب و ليبرال‬ ‫آشنائی دارند که به درستی بدانند ليبراليسم‪ ،‬به مقاصد دينی و سياسی آنها‬ ‫(جبهة استضعاف) خدمت نمیکند‪ .‬به اين تعبير‪ ،‬آنها سنتی يا بنيادگرا‬ ‫نيستند‪ ،‬مدرن اند‪ .‬جهادگرائی مدرن‪ ،‬جهانی شدن سرمايه را درک میکند‪.‬‬ ‫جهادگرائی مدرن از ميان اقشار تحصيل کردة شهری برمیخيزد که اعضای آن‬ ‫در موارد بسياری تحصيالت شان را در غرب به انجام رسانده و سپس به کشور‬ ‫خود بازگشته اند تا مقاماتِ باالی دولتی را اشغال کنند‪.‬‬ ‫دکتر عباسی پيوسته در دانشگاههای ايران سخنرانی میکند و سلسلة مقاالت‬ ‫او در روزنامة «همشهری» به چاپ میرسد ‪ .‬اين نظريه پرداز مسلمان اعتقاد‬ ‫دارد تشکيل استکبار جهانی از چهار مرحلة «تمدن‪ ،‬امپراطوری‪ ،‬امپرياليسم و‬ ‫هژمونی» گذشته است‪ .‬به عقيدة دکترعباسی پايههای نظرية جنبش مقاومت‬ ‫جهانی را «عدالت جهانی‪ ،‬آزادی جهانی و مردم ساالری جهانی» میسازند‪.‬‬ ‫حسن عباسی میگويد‪« :‬ممکن است مسلمان مستکبر هم داشته باشيم مثل‬ ‫مصر‪ ،‬اردن وعربستان‪ ،‬اما چاوز [رهبر ونزوئال] برای ما مردمیتر و ضداستکبارتر‬ ‫است؛ چون در زمان حمله وحشيانه رژيم صهيونيستی به لبنان سفيرش را از‬ ‫اسراييل فراخواند‪ ،‬اما همين مصر‪ ،‬اردن و عربستان به اولمرت [نخست وزير‬ ‫اسرائيل] نامه نوشتند و از او درخواست کردند که حزب اهلل را از بين ببرد‪ .‬به‬ ‫عنوان شخصی آزاد که وابستگی جناحی ندارم‪ ،‬از دولت و مردم کوبا که در‬ ‫پرونده هستهای از ايران حمايت کردهاند و از ونزوئال که با تمام وجود در آژانس‬ ‫بين المللی انرژی اتمیدر حمايت از ايران ايستاد‪ ،‬تشکر میکنم‪».‬‬ ‫{صدای دکتر حسن عباسی‪« :‬حربة اسالم اينجا چيست؟ قرآن چی میگه؟‬ ‫(نقل قول از قرآن ـ اذن الذين يوقاتلون)‪ .‬اذن داده شد که مقاتله کنيد‪،‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪42‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بجنگيد‪ ،‬وقتی حيثيت شما را دچار هجوم میکنند‪(.‬وقاتلوهم حتی التکون‬ ‫فتنه) خشونت هست يا نه؟ خشونت تا کجا بده؟ اين اسالمیکه شما میگيد‬ ‫دين صفا و صلح و صميميته‪ ،‬چه قدر آية جهاد و شهادت داره؟ مگر يکی از‬ ‫فروع دين اش جهاد نيست؟ جهاد و شهادت! خطبة بيست و هفت نهيج‬ ‫البالغه‪ .‬جهاد دری از درهای بهشته‪} .‬‬

‫هالوکاست دروغ نيست (اما ‪)...‬‬ ‫اين نظريه پرداز دولت ايران اعتقاد دارد که رويدادهالوکاست واقعيت دارد و‬ ‫دروغ نيست او میگويد‪« :‬بررسیهای ما در ميان اسناد نشان میدهد که کشته‬ ‫شدن شش ميليون نفر در کورههای آدم سوزی صحت دارد و خود غرب‬ ‫مسيحی نيز بدان اعتراف کرده است‪».‬‬ ‫اما به گفتة دکتر عباسی «يهود از صهيونيسم جدا نيست»‪ .‬او‬ ‫میگويد«يهوديان در تمام تمدنهای بزرگ دنيا نفوذ داشته اند و جنايتها و‬ ‫کشتارهای بزرگی مرتکب شده اند‪ .‬ازجملة اين تمدنها هخامنشيان بود که به‬ ‫ويژه در زمان خشايارشاه تحت سلطه يهوديان بود‪ ...‬امروز نيز خط قرمز آزادی‬ ‫بيان در امپراتوری آمريکا يهود است‪ .‬شما در آمريکا به راحتی میتوانيد عکس‬ ‫رئيس جمهور اين کشور را پاره کنيد اما چيزی عليه يهود نمیتوانيد به زبان‬ ‫بياوريد‪».‬‬

‫حقوق بشر‬ ‫دکتر عباسی بر خالف بنيادگرايان دينی اعتقاد ندارد که «حقوق بشر»‬ ‫مفهومیغربی و بی ارتباط با اسالم است‪ ،‬اما بر اين باور است که مفاهيمِ حقوق‬ ‫بشر و جامعه مدنی در حال حاضر حربه ای شده اند برای نفوذ فرهنگی و‬ ‫سياسی غرب از درون‪ .‬او معنقد است آمريکائیهائی که از نقض حقوق بشر‬ ‫توسط رژيم ايران انتقاد میکنند‪ ،‬خود «مجری طرح گوانتانامو‪ ،‬ابوغريب در‬ ‫عراق و شکنجه گاههای هوايی بين قاره ای» بوده اند‪ .‬حسن عباسی مینويسد‪:‬‬ ‫«آمريکا خود يکی از غيردموکراتيک ترين کشورهای جهان است‪ .‬در طول ‪۱۵۰‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪43‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫سال گذشته‪ ،‬در اين کشور تنها از دو حزب‪ ،‬دو نفر کانديدا میشوند و در يک‬ ‫سيستم رفراندوم بسيار ضعيف و ناعادالنه‪ ،‬درنهايت يکی از آنها وارد کاخ سفيد‬ ‫میشود‪ .‬بيش از ‪ ۹۰‬درصد کشورهای دوست و هم پيمان آمريکا در جهان را‬ ‫حکومتهای ديکتاتوری سلطنتی يا جمهوریهای کودتايی سرهنگان و ژنرالها‬ ‫تشکيل میدهند‪ .‬در سالهای اخير‪ ،‬در هر نقطه از جهان که با استفاده از‬ ‫قواعد نسبی دموکراسی‪ ،‬رأی مردم برتافته شده است‪ ،‬نتيجه برای آمريکا‪،‬‬ ‫غيرقابل تصور و فاجعه بار بوده است‪». .‬‬

‫ليبراليسم غربی‬ ‫به عقيدة اين تحليلگر استراتژيک رژيم اسالمی‪ ،‬در کشورهای‬ ‫اسالمیليبراليزاسيون به معنی «اباحی گرسازی» و تعديل و نفی شريعت اسالم‬ ‫است‪ .‬او میگويد «ليبراليسم» در کشورهای عربی به غلط به «حرّيت» و در‬ ‫ايران نيز به غلط به «آزادی» ترجمه میشود‪ .‬حسن عباسی اعتقاد دارد آمريکا‬ ‫ارزشهای ساختاری غرب را در قالب يک بسته بندی فرهنگی ـ اجتماعی ـ‬ ‫سياسی‪ ،‬تحت عنوان «جامعه مدنی» وارد جهان اسالم میکند‪ .‬اين کار از‬ ‫طريق ايجاد و گسترش سازمانهای غير دولتی (‪NGO‬ها )صورت میگيرد‪.‬‬

‫مدرنيت و انحطاط‬ ‫حسن عباسی معتقد است «بشريت انديشه ای خطرناک تر‪ ،‬پيچيده تر و مهلک‬ ‫تر از مدرنيته نديده است‪ ...‬خشنترين انديشه بشری‪ ،‬انديشه شيطانی مدرن‬ ‫است و شيطان پشتسر مدرنيته پنهان شده است‪ .‬روشنفکران‪ ،‬مبلغان شيطان‬ ‫هستند‪ ،‬زيرا ذات مدرنيته‪ ,‬ذات سوسياليسم‪ ,‬ذات ناسيوناليسم‪ ,‬ذات ليبراليسم‪,‬‬ ‫ملیگرايی و نظام مشارکت و آنچه آزادی ناميده میشود‪ ،‬عين حرکت شيطان‬ ‫است‪».‬‬ ‫انحطاط مدرنيت از جمله در مفهوم «بشرمحوری» (هيومانيسم) است که در‬ ‫تقابل با «خدا محوری» جهان اسالم قرار میگيرد‪ .‬به نظر او مدل غربی‬ ‫بشرمحوری‪ ،‬حقوق انسان را «خودبنياد» و «طبيعی» مینماياند‪ ،‬نه در ارتباط‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪44‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫با عالم قدسی‪ .‬جلوههای دنيای متجدد و مدرن از نظر دکتر عباسی‪ ،‬اموری‬ ‫چون سکس‪ ،‬خشونت‪ ،‬قمار و شراب خواری هستند که حضور آنها را در‬ ‫توليدات فرهنگی غرب میتوان ديد‪.‬‬

‫ترور مقدس و انقالب مداوم (انقالب انفُسی)‬ ‫دکتر عباسی معتقد است‪« :‬غربىها هيچ گاه جنگهاى صليبى را فراموش‬ ‫نکردند‪ ... .‬امپراطورى عثمانى را از درون متالشى کردند‪ .‬مجدداً دولت يهود را‬ ‫در فلسطين به وجود آوردند و بيتالمقدس را اشغال کردند ‪..‬قتل عام مسلمين‬ ‫توسط صربها جنگ صليبى بود‪ .‬جنگ صليبى هيچ وقت تمام نشده است‪.‬‬ ‫دورانى سکوت بوده‪ ،‬ولى از سال ‪ ۱۹۴۷‬که بن گوريون دولت يهود را شروع‬ ‫کرد‪ ،‬اين جنگ مجدداً با شتاب بيشترى آغاز شد‪».‬‬ ‫جبهة مقاومت در برابر جنگهای صليبی را يک انقالب مداوم شکل میدهد‪:‬‬ ‫«انقالب انفسی‪ ،‬يک انقالب مداوم است‪ ».‬انقالب انفسی تا آخرالزمان ادامه‬ ‫خواهد داشت‪« :‬ويژگی آخرالزمان در اين است که حضرت‬ ‫مَهدی(عجّلاهللفرجهُ) در انقالب جهانی خود‪ ،‬حکومتهای جور را متالشی‬ ‫میکند و انقالب انفسی صورت میدهد و آن روز بايد شيطان خود را بيشتر و‬ ‫بهتر نشان دهد‪ .‬حرکتهايی که امروز در صحنه جهان مشاهده میشود‪،‬‬ ‫حکايت از اين دارد که شيطان روزبروز غليظتر و کثيفتر خود را نشان‬ ‫میدهد‪ .‬اسالم پس از هزار و چهارصد سال‪ ،‬شيطان را تحقير کرد و شيطان در‬ ‫پاسخ‪ ،‬طرح جامع اسالمستيزی را آماده کرد که در اين طرح غربی‪،‬‬ ‫اساسیترين مسأله‪ ،‬قداستزدايی از اسالم است‪ .. .‬تنها پديدة مقدسِ باقیمانده‬ ‫در عالم قرآن است ‪ ...‬مسيحيت و يهود‪ ،‬از قداست تهی شده ‪...‬جاده مدرنيته‬ ‫زمانی صاف میشود که [ديگر] چيز مقدسی وجود نداشته باشد‪ ...‬فقط جهاد‬ ‫میتواند مانع حرکت شيطان شود‪».‬‬ ‫{صدای دکتر حسن عباسی بر نوار ويدئو‪« :‬تا کجا خشونت منفی است؟ تا کجا‬ ‫ما بايد ‪( ...‬به نوار صوتی مراجعه کنيد) افتخار میکنم که اون تروريست خارج‬ ‫از کشور‪ ،‬يعنی حزب اهلل لبنان‪ ،‬اون تربيت شدة دست ماست‪ .‬افتخار میکنم!‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪45‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اگر بشود در جبهة کفر و در ميان دشمنان خدا رعشه انداخت و آنها را لرزاند‪،‬‬ ‫اين افتخار ماست‪ .‬ما به اين تروريسم افتخار میکنيم‪} .‬‬ ‫ديدگاههای سياسی و ايدئولوژيک دکتر حسن عباسی نمونه وار است‪ .‬اين‬ ‫ديدگاهها نظامیعقيدتی را شکل میدهد که به طور روزافزون در ميان جوانان‬ ‫مسلمان راديکال در جهان‪ ،‬از جمله در کشورهای غربی‪ ،‬ريشه میگيرد‪ .‬اشغال‬ ‫عراق و افغانستان‪ ،‬سرکوب مردم فلسطين‪ ،‬و ديکتاتوریهای خودکامة طرفدار‬ ‫غرب در کشورهای مسلمان‪ ،‬به رشد اين نظام عقيدتی کمک میرسانند‪..‬‬ ‫{صدای دکتر حسن عباسی بر نوار ويدئو‪« :‬جبهة کفر‪ ،‬جبهة دشمنان خدا‪ ،‬و‬ ‫جبهة دشمنان مسلمانان ـــ اگر میشود کاری کرد که اين جبهه به ترور و‬ ‫وحشت بيفته‪ ،‬و به هراس بيفته‪ ،‬اين ترور مقدسه‪ .‬برويد بنويسيد عباسی‬ ‫تئوريسين خشونت! تئوريسين تروريسم مقدس‪ .‬اين تروريسم مقدسه‪ .‬حزب‬ ‫اهلل لبنان تربيت شدة همين دستگاه است‪ .‬خوب دقت کنيد! اين دستگاه را‬ ‫میبينيد؟ حزب اهلل لبنان‪ ،‬حماس‪ ،‬و جهاد اسالمیرا همين دستگاه تربيت‬ ‫کرده‪ .‬مطمئن باشيد اگر آن جوان بيرون مرزها اينگونه میتواند بايستد‪ ،‬اين‬ ‫توانائی را داريم که بازهم همينجا‪ ،‬همان جوانان را تربيت کنيم و توی دهن‬ ‫استکبار بزنيم‪ » .‬صدای حضار بلند میشود‪ :‬اهلل اکبر‪ ،‬اهلل اکبر‪ ،‬اهلل اکبر‪}.‬‬

‫بومیگرايی ضداستعماری مريم جميله‬ ‫در ميان سخنگويان اسالم‪ ،‬تعداد زنانی که صدای آنها برُد زيادی داشته باشد و‬ ‫نوشتهها و کتابهای شان به اندازة مردان از نفوذ و اعتبار برخوردار باشد‪ ،‬به‬ ‫تعداد انگشتان دست هم نمیرسد‪ .‬در اين ميان‪ ،‬نام مريم جميله بدين لحاظ‬ ‫شناخته شده است که مقالهها و کتابهای او در ميان مسلمانان خوانندگان‬ ‫بسيار دارد و اين نوشتهها به زبانهای متعدد ترجمه شده اند از جمله اردو‪،‬‬ ‫عربی‪ ،‬فارسی‪ ،‬ترکی‪ ،‬بنگالی‪ ،‬و اندونزيايی‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪46‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫مريم جميله تعليمات اسالمیخود را به طور عمده در پاکستان زير زعامت‬ ‫موالنا مودودی‪ ،‬گذرانده است‪ .‬از ميان کتابهای او که به زبان انگليسی در‬ ‫پاکستان و هند منتشر شده اند میتوان از اينها نام برد‪« :‬اسالم در تئوری و‬ ‫عمل» (الهور‪« ،)۱۹۷۶ ،‬اسالم و جامعة غربی» (دهلی نو‪« ،)۱۹۸۲ ،‬اسالم و‬ ‫مدرنيسم» (الهور‪« ،)۱۹۷۱ ،‬غرب گرايی در برابر مسلمانان» (الهور‪،)۱۹۷۸ ،‬‬ ‫«اسالم در برابر اهل کتاب در گذشته و حال» (الهور‪« ،)۱۹۸۳ ،‬اسالم و انسان‬ ‫مُدرن» (الهور‪ ،)۱۹۷۶ ،‬و «اسالم و زن مسلمان در شرايط امروزين» (الهور‪،‬‬ ‫‪.)۱۹۷۶‬‬

‫اسالم و سکوالريسم‬ ‫مريم جميله در سال ‪ ۱۹۳۲‬در شهر نيويورک‪ ،‬در يک خانوادة يهودی‬ ‫آمريکايی به دنيا آمد و در جوانی با تعاليم يهوديت‪ ،‬مسيحيت‪ ،‬و بهاييت آشنا‬ ‫شد و همة آنها را تسليم و مقهور سکوالريسم غربی شناخت‪ .‬او در خاطرات اش‬ ‫مینويسد سرسپردگی رهبران جنبش بهاييت به صهيونيسم او را از اين جنبش‬ ‫گريزان کرد‪ .‬او در ‪ ۲۷‬سالگی به اسالم روی آورد و نام خود را به «مريم‬ ‫جميله» تغيير داد‪ .‬به عقيدة او‪ ،‬اسالم تنها دينی بود که موفق شده بود‬ ‫مأموريت حضرت ابراهيم را به نحو احسن به اجرا گذارد‪ .‬در سن ‪ ۲۸‬سالگی به‬ ‫دعوت موالنا مودودی‪ ،‬و با حمايت دوستان مسلمان اش در نيويورک‪ ،‬و‬ ‫همچنين به تشويق دوست وحامیديگرش دکتر سعيد رمضان‪ ،‬داماد حسن‬ ‫البنا بنيانگذار جنبش اخوان المسلمين‪ ،‬به پاکستان مهاجرت کرد؛ مريم جميله‬ ‫پس از دوسال زندگی با خانوادة موالنا معدودی‪ ،‬با يکی از همکاران او به نام‬ ‫محمد يوسف خان ازدواج کرد‪.‬‬ ‫نگرانی اصلی مريم جميله در آثارش آن است که اسالم با پذيرش تجدد و‬ ‫ارزشهای فرهنگ غربی‪ ،‬و زندگی مُدرن‪ ،‬روح و توان يا اصالت خود را از دست‬ ‫بدهد‪ .‬او حامیسنت اسالمیدر تماميت خود است و در اين رابطه مینويسد‪:‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪47‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫«الزم است که اسالم را در تماميت اش بپذيريم؛ نه تنها قرآن‪ ،‬حديث‪ ،‬وسنت‪،‬‬ ‫بلکه هرچهار امام و تفسيرهای ارتدکس سنتی آنها را همراه با ميراث تصوف يا‬ ‫عرفان‪ ،‬کلية هنرها و علومیکه در تمدن اسالمیتوسعه پيدا کرده اند‪ ،‬و تمام‬ ‫ميراث زيبايی شناختی و فرهنگی سراسر تاريخ اسالم تا سال ‪۱۹۲۴‬؛ سالی که‬ ‫کمال آتاتورک خالفت را برانداخت و کشورش را تبديل به دولتی يکپارچه‬ ‫‪۱‬‬ ‫سکوالر کرد‪».‬‬ ‫انتقاد مريم جميله از سکوالريسم در جهان اسالم شامل آن گروه از اصالح‬ ‫طلبان دينی نيز میشود که از اوايل قرن بيستم ميالدی تا کنون سعی داشته‬ ‫اند ارزشهای ليبرالی غربی را که همان ارزشهای سکوالريسم و تجدد بوده‪،‬‬ ‫وارد پيکرة آموزههای اسالمیکنند و اسالم را به همان مسيری بکشانند که‬ ‫مسيحيت و يهوديت در غرب پيمودند‪ .‬او اين مصلحان را به «غرب پرستی»‬ ‫متهم میکند‪ ،‬به اين معنی که آنها قصد دارند دين را از زندگی اجتماعی و‬ ‫سياسی حذف کنند و محدود به اعتقاد شخصی افراد سازند‪ .‬مريم جميله‬ ‫اعتقاد دارد اين گرايشی است که جامعة اسالمیرا در برابر قيادت و استعمار بی‬ ‫دفاع میکند‪ .‬مريم جميله در کتاب «اسالم و مدرنيسم» با قاطعيتی ضد‬ ‫استعماری مینويسد‪« ،‬مدرنيستهای بومیما قصد دارند اسالم را در قالبهای‬ ‫سکوالريسم مُدرن بريزند و با اين کار به ميسيونرهای مسيحی و‬ ‫امپرياليستهای خارجی ياری رسانند‪ .‬در حقيقت مدرنيستهای ما مؤثرترين‬ ‫عامالنِ اجرايی اهداف امپرياليستها هستند‪».‬‬ ‫از همين زاويه‪ ،‬مريم جميله از محمد عبده و اميرعلی‪ ،‬آغازگران تجدد در‬ ‫اسالم به شدت انتقاد میکند‪ .‬او مینويسد‪« :‬تمايل شيخ محمد عبده به‬ ‫همکاری با اهداف امپرياليسم انگليس و سازش اسالم با زندگی مُدرن‪ ،‬جز زيان‬ ‫نتيجه ای نداد‪ .‬او درها را گشود تا غرب زدگان يک به يک فعاليت اش را دنبال‬ ‫کنند‪ ».‬مريم جميله معتقد است اصالح طلبان‪ ،‬دچار عقدة حقارتِ بومیاند و‬ ‫میپندارند با کسب ارزشهای غربی از عقب ماندگی به در میآيند‪ .‬او‬ ‫‪۱‬‬

‫نگاه کنيد به فصل سوم از کتاب زير (ساير نقل قولها از همانجا)‪:‬‬ ‫‪John L. Esposito and John O. Voll, ed. Makers of Contemporary Islam, Oxford University Press, 2001‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪48‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫مینويسد‪« ،‬پيشاهنگان تجدد و غربی شدن در جهان اسالم‪ ،‬افرادی نظير سيد‬ ‫احمدخان‪ ،‬شيخ محمد عبده‪ ،‬قاسم امين‪ ،‬شيخ علی عبدالرازق‪ ،‬دکتر طاها‬ ‫حسين‪ ،‬ضيا گوکالب‪ ،‬و مصطفا آتاتورک‪ ،‬همه افراد ميان مايه ای هستند که در‬ ‫چنگال عقدة حقارت عظيمیدست و پا میزنند؛ حقارتی ناشی از عقب ماندگی‬ ‫و تسليم و تحقير شرق در بارگاه غرب امپرياليست‪».‬‬

‫تجدد‬ ‫مريم جميله مفاهيمیچون «پيشرفت» (پروگرس)‪ ،‬توسعه‪ ،‬و مدرنيزاسيون را‬ ‫به نوع جديدی از بت پرستی تشبيه میکند‪ .‬اين ايدئولوژیها به زغم او‪ ،‬همه‬ ‫به نسبی گرايی فرهنگی و سکوالريسم خواهند انجاميد‪ .‬او اعتقاد دارد‪ ،‬رابطة‬ ‫اسالم با مدرنيت‪ ،‬تنها مسأله ای نظری نيست‪ ،‬بلکه مسألة مرگ و زندگی است‬ ‫که ايمان اسالمیرا تا ريشه مورد تهديد قرار داده است‪ .‬به عقيدة او‪ ،‬تمدن‬ ‫کنونی غرب از يک سو محصول سکوالريسم و اصالحات دينی مسيحی و از‬ ‫سوی ديگر ناسيوناليسم محلی يهوديت است‪ .‬اين تحوالت دينی و فرهنگی‬ ‫همزمان بخش جدايی ناپذير توسعة سياسی و گسترش امپرياليستی غرب بوده‬ ‫است‪ .‬دنبال کردن اين مسير برای اسالم‪ ،‬در حکم «خودکشی فرهنگی» است‪.‬‬ ‫اين راه‪ ،‬نه تنها مرهمیبر عقدة حقارت فرهنگی مسلمانان نمیگذارد‪ ،‬بلکه به‬ ‫بحران هويت و شيزوفرنی فرهنگی آنها دامن میزند و حس تعلق را از آنها‬ ‫میگيرد؛ تعلق به جامعه يا کمونيتة وسيع تری که همان امت باشد‪ .‬امپرياليسم‬ ‫سياسی از امپرياليسم فرهنگی جدا نيست‪ .‬سرسپردگی به ارزشهای فرهنگی‬ ‫غرب‪ ،‬عقدة حقارت فرهنگی و تنفر از خود‪ ،‬باعث سترون شدن ارزشهای‬ ‫معنوی و اخالقی بومیمیشود که نه تنها رهايی بخش نيست بلکه قيادت به‬ ‫استعمار را تشديد میکند‪.‬‬

‫ضدکولونياليسم‬ ‫مريم جميله میپرسد‪« :‬چرا مسلمانان چنين آسان در برابر غرب به زانو‬ ‫درآمدند؟ و چرا هنوز در موقعيتی فرودست به سر میبرند؟ آيا اين اسالم است‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪49‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫که به ذات خود دارای نقصان است؟» در پاسخ‪ ،‬مريم جميله سرزنش را هم‬ ‫متوجه خود مسلمانان میکند و هم متوجه استعمار يا کولونياليسم اروپايی‪ .‬او‬ ‫مینويسد‪:‬‬ ‫«تنگنای کنونی ما برآيند مستقيم و اجتناب ناپذير بهره کشی درازمدت‬ ‫استعماری است‪[ .‬البته] خود مسلمانان بايد در وهلة اول مسؤليت سقوط و‬ ‫انحطاط را به گردن بگيرند‪ .‬اما نيروهای امپرياليستی نيز وظيفة فرهنگ زدايی‬ ‫از ما را به شيوه ای علمیو روش مند چنان عملی ساختند که ما هرگز نتوانيم‬ ‫دوباره قد راست کنيم و نيروی حياتی خود را بازبشناسيم‪ .‬در عوض‪ ،‬گروهی از‬ ‫زبدگان ليبرال را در ميان ما به وجود آوردند که ايمان و ميراث فرهنگی و‬ ‫تاريخی خود را با ديده ای بی تفاوت مینگريستند‪ .‬طولی نکشيد که همين بی‬ ‫تفاوتی به تحقير آشکار فرهنگ خودی تبديل شد‪».‬‬ ‫به گمان مريم جميله‪ ،‬مدرنيته معادل شکست و قيادت مردمان غير غربی بود‪.‬‬ ‫آشنايی مريم جميله با فرهنگ آمريکايی به او کمک میکند که اين وضعيت‬ ‫قيادت آميز توأم با احساس حقارت و تنفر از خود را با وضعيت سياهپوستان در‬ ‫جامعة آمريکا مقايسه کند و درسهای مشابهی از تجربة جنبش آزاديخواهانة‬ ‫سياهان فراگيرد‪ .‬جميله قيادت فرهنگی را به مراتب از قيادت سياسی مهلک تر‬ ‫ارزيابی میکند‪ .‬قيادت فرهنگی‪ ،‬مقاومت سياسی در برابر استعمار را از توان‬ ‫میاندازد‪ .‬مريم جميله برای اثبات اين نظر‪ ،‬به نوشتههای مردان سفيدپوست‬ ‫اروپايی که عامالن استعمار در مصر‪ ،‬هندوستان‪ ،‬پاکستان و کشورهای ديگر‬ ‫بوده اند رجوع میکند تا نشان دهد آنها به بوميان زير سلطة خود چگونه‬ ‫مینگريستند و چه طرحهای برای فرهنگ زدايی آنها به اجرا میگذاشتند‪.‬‬

‫علما و روشنفکران‬ ‫در برابر روشنفکران سکوالر و شيفتة ارزشهای غربی‪ ،‬مريم جميله از نقش‬ ‫حياتی علمای اسالم دفاع میکند‪ .‬او آنان را دانشمندان و عالمانی میداند که‬ ‫نه تنها بايد بار حفظ و انتقال ايمان دينی را به دوش بکشند بلکه بايد در برابر‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪50‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نفوذ استعماری نيز استقامت کنند‪ .‬مريم جميله روشنفکران را متهم میکند‬ ‫که‪ ،‬با کسب تعليم و تربيت در مدارس و دانشگاههای غربی‪ ،‬به خود اجازه‬ ‫میدهند آموزههای اسالم را مورد تفسير قرار دهند بدون آنکه چنين صالحيتی‬ ‫داشته باشند‪ .‬او مینويسد‪« :‬اگر معضلی وجود داشته باشد که محتاج دانش و‬ ‫تخصص است‪ ،‬چگونه امکان دارد راه حل را کسانی مگر همانها که تعليمات‬ ‫الزم را ديده اند‪ ،‬ارائه کنند؟ چطور ممکن است کسانی که چيزی از شريعت و‬ ‫فقه نمیدانند‪ ،‬به خود اجازة اجتهاد بدهند؟» مريم جميله به روشنفکران‬ ‫پيشنهاد میکند که آنها بايد توجه خود را به نقد مدرنيته و کولونياليسم‬ ‫معطوف بدارند‪ .‬مدرنيت و تجددی که با شعارهای ترقی و پيشرفت‪ ،‬همواره به‬ ‫تضعيف ريشههای فرهنگی و دينی بومیمیپردازد‪ .‬مريم جميله مینويسد‪:‬‬ ‫«اين به مراتب تهديدی خطرناک تر از اشغال سرزمينهای فلسطين توسط‬ ‫صهيونيستهاست‪».‬‬

‫مقاومت «ضد استعماری»‬ ‫اکنون مدتی است که اين نوع مقاومت فرهنگی و سياسی «ضداستعماری» که‬ ‫مريم جميله مبلغ آن است‪ ،‬درکشورهای اسالمیشدت و حدت گرفته است‪ .‬به‬ ‫گفتة برخی از تاريخ نويسان‪ ،‬تأثير انقالب ايران‪ ،‬هم به عنوان جنبشی سياسی‬ ‫و ضدِ امپرياليستی و هم به عنوان يک جنبش فرهنگی فرامليتی‪ ،‬در گسترش‬ ‫اين نوع مقاومت غيرقابل انکار است‪ .‬مقاومت فرهنگی بومیگرا‪ ،‬از همان ابتدا با‬ ‫سرکوب جنبش روشنفکران سکوالر آغاز شد و با پيگرد زنان روشنفکر مدرن‪ ،‬و‬ ‫حبس يا تبعيدِ آنها (و در مواردی فتوای قتل آنها) ادامه پيدا کرد‪ ،‬سپس‬ ‫همين تبعيدیها در کشورهای غربی نيز در معرض اتهامات وطن فروشی و‬ ‫«تضعيف مقاومت فرهنگی ضد استعماری» قرار گرفتند‪.‬‬ ‫مأمون فَندی‪ ،‬رئيس بخش خاورميانه در «انستيتوی بين المللی مطالعات‬ ‫استراتژيک» دربارة اين نوع جهادهای به اصطالح ضداستعماری بر اين باور‬ ‫است که جهاديان اکنون به مرحله ای از مبارزه رسيده اند که گمان میکنند‬ ‫هرچه بيشتر به کشتار در ميان خودشان دامن بزنند (کشتار عراقی توسط‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪51‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫عراقی‪ ،‬افغانی توسط افغانی‪ ،‬مسلمان توسط مسلمان) چنين تاکتيکهايی به‬ ‫ضرر آمريکا تمام خواهد شد‪ .‬او میگويد‪« :‬آنها گمان میکنند با اين کار به‬ ‫آمريکا ضربه میزنند‪ .‬اکنون همة دنيا نگران اورانيوم غنی شده است‪ .‬اما خطر‬ ‫واقعی‪ ،‬اسالم غنی شده است‪ .‬شيعی گرايی و سنی گرايی غنی شده است‪».‬‬ ‫مآمون فندی احساسات «ضد استعماری» بسياری از بومیگرايان را چنين‬ ‫خالصه میکند‪ :‬آنها با حمايت از حرکتهای رهبران سياسی مسلمان و‬ ‫جهادگرايان میگويند‪« :‬شما داريد با غرب همان کاری را میکنيد که ما دل‬ ‫مان میخواهد اما خودمان توان اش را نداريم‪».‬‬ ‫يک نويسندة اهل عربستان سعودی به نام وجيهه الهويدر در انتقاد از اين‬ ‫ذهنيت چنين نوشته است‪:‬‬

‫وقتی که نمیتونی يک باغ آباد تو شهر خودت پيدا کنی ولی سرهرکوچه ای‬ ‫که نگاه میکنی يک مسجد میبينی ــ بدون که توی يک کشور عرب هستی‪.‬‬ ‫وقتی میبينی که مردم با همة ظواهر و دنگ و فنگ مُدرن شون‪ ،‬هنوز در‬ ‫قرون گذشته زندگی میکنن ــ تعجب نکن‪ ،‬بدون که توی يک کشور عرب‬ ‫هستی‪.‬‬ ‫وقتی میبينی که دين روی علوم کنترل داره ــ مطمئن باش که توی يک‬ ‫کشور عرب هستی‪.‬‬ ‫وقتی میبينی روحانيون رو «عالم» و «دانشمند» خطاب میکنن ــ شگفت‬ ‫زده نشو‪ ،‬تو توی يک کشور عرب هستی‪.‬‬ ‫وقتی میبينی که حاکم کشور تبديل شده به رهبری خدامانند که هيچ وقت از‬ ‫مسند قدرت پايين نمیآد‪ ،‬و هيچ کس هم حق نداره از اون انتقاد کنه ــ‬ ‫دلخور نشو‪ ،‬تو توی يک کشور عرب هستی‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪52‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫وقتی که میبينی عدة زيادی عبوديت را به آزادی ترجيح میدن ــ دل ات‬ ‫نسوزه‪ ،‬تو توی يک کشور عرب هستی‪.‬‬ ‫وقتی میشنوی که روحانيون میگن دموکراسی کفره‪ ،‬ولی از هرفرصتی که‬ ‫دموکراسی فراهم کنه استفاده میکنن تا قدرت و مقام باالتری رو قبضه کنن‬ ‫ــ تعجب نکن‪ ،‬تو توی يک کشور عرب هستی‪.‬‬ ‫وقتی میبينی يک زن نصف يک مرد ارزش داره يا حتا کمتر ــ مبهوت نشو‪،‬‬ ‫تو توی يک کشور عرب هستی‪.‬‬ ‫وقتی ترس و دهشت مدام در عمق چشمای مردم خونه کرده ــ خيالت تخت‬ ‫‪۲‬‬ ‫باشه‪ ،‬تو توی يک کشور عرب هستی‪.‬‬ ‫*‬

‫‪۲‬‬

‫نگاه کنيد به‪:‬‬ ‫‪Thomas Friedman, The Silence that Kills, The New York Times, March 2, 2007, p. A17‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪53‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل پنجم‬

‫چرا غرب از «بمب اسالمی» میترسد؟‬ ‫از ميان کشورهايی که در غرب به آنها «کشورهای مسلمان» میگويند‪ ،‬تنها‬ ‫جمهوری اسالمیپاکستان است که صاحب بمبهای هسته ای است‪ .‬همين‬ ‫کشور‪ ،‬از لحاظ سياست داخلی‪ ،‬يکی از بی ثبات ترينها در خاورميانه است که‬ ‫آيندة ناروشن آن میتواند به ديکتاتوری نظامیای خشن تر از گذشته‪ ،‬يا به‬ ‫هرج و مرج داخلی بيشتر بينجامد‪ .‬پاکستان در سال ‪ ۱۹۹۸‬به طور رسمیبه‬ ‫جمعی پيوست که در سياست بين الملل آن را «باشگاه هسته ای» مینامند و‬ ‫دربرگيرندة هشت کشور ِ دارندة سالحهای اتمیاست‪ .‬احتمال اينکه نيروی‬ ‫هسته ای جمهوری اسالمیپاکستان به دست اسالمگرايان افراطی بيفتد کم‬ ‫نيست زيرا بخش مهمیاز ارتش و نيروهای امنيتی پاکستان‪ ،‬از زمان ژنرال‬ ‫ضياء الحق‪ ،‬رييس جمهور بنيادگرای اين کشور‪ ،‬از ميان اسالمگرايان گزين‬ ‫شده اند‪ .‬ارتش و نيروهای امنيتی پاکستان بودند که «طالبان» را سازمان داده‬ ‫و مسلح کردند تا آنها توانستند قدرت را در افغانستان به دست بگيرند و به‬ ‫مدت پنج سال حکومت کنند‪.‬‬ ‫طالبان که زير عنوان «امارات اسالمیافغانستان» بر اين کشور حکم میراندند‪،‬‬ ‫در صدد استخدام دانشمندان روسی متخصص نيروی هسته ای برآمده بودند‪.‬‬ ‫«امارات اسالمیافغانستان» همچنين پايگاه اصلی «القاعده» بود‪ .‬اسامه بن‬ ‫الدن رهبر شبکة جهادی القاعده‪ ،‬از سال ‪ ۱۹۹۳‬در صدد کسب نيروی‬ ‫اتمیبوده است‪« .‬بن الدن در اين سال قصد داشت مقداری اورانيوم که از دولت‬ ‫آفريقای جنوبی دزديده شده بود‪ ،‬خريداری کند‪ ،‬اما موفق به اين کار نشد‪ .‬يک‬ ‫ماه پيش از رويداد ‪ ۱۱‬سپتامبر ‪ ،۲۰۰۱‬بن الدن در افغانستان با دو تن از‬ ‫کارکنان بازنشستة برنامة اتمیپاکستان مالقاتی داشت‪ .‬طبق گزارش مقامات‬ ‫امنيتی پاکستان و آمريکا‪ ،‬بن الدن در اين مالقات قصد داشت برای ساختن يا‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪54‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫خريدن بمب هسته ای از پاکستانیها کمک بگيرد‪( ».‬هفته نامة ويک ‪،Week‬‬ ‫‪ ۱۵‬آوريل ‪)۲۰۰۵‬‬

‫مفهوم تازة مسابقة تسليحاتی در اوان قرن بيست و يکم‬ ‫تا پيش از انحالل اردوگاه کمونيستی ــ نامیکه به اتحاد جماهير شوروی و‬ ‫«اقمار» آن در اروپای شرقی اطالق میشد ــ مفهوم «مسابقة تسليحاتی»‬ ‫(آرمز رِيس ـ ‪ )arms race‬به معنی رقابت اتمیميان آن اردوگاه و اياالت متحدة‬ ‫آمريکا بود‪ .‬ائتالف چين مائويستی با آمريکا از زمان رياست جمهوری ريچارد‬ ‫نيکسون به بعد‪ ،‬اين مسابقه را حادتر و خطير تر کرده بود و به همين مناسبت‪،‬‬ ‫يکی از مهمترين و بزرگترين جنبشهای مردمیو دموکراتيک در سراسر اروپا و‬ ‫آمريکا‪ ،‬جنبش منع تسليحات هسته ای بود‪ .‬در عين حال‪ ،‬اين برداشت وجود‬ ‫داشت که نبرد هسته ای ميان ابرقدرتها به معنی نابودی جمعی است؛‬ ‫بنابراين‪ ،‬اعضای دو پيمان نظامیرقيب‪ ،‬پيمان ناتو و پيمان ورشو‪ ،‬نهايت تالش‬ ‫خود را میکردند تا سالح اتمیدر عمل به کار گرفته نشود يا به دست نيروهای‬ ‫«غير مسؤل» نيفتد‪.‬‬ ‫اين تصوير در دهة آخر قرن گذشته به تمامیدگرگون شد‪ .‬با انحالل اردوگاه‬ ‫کمونيستی‪ ،‬چيزی به نام «بازار آزاد تسليحات هسته ای» وارد معادالت امنيتی‬ ‫بين المللی شد‪ .‬در اين بازار آزاد‪ ،‬عالوه بر تسليحات‪ ،‬دانشمندان هسته ای نيز‬ ‫نوعی کاال به حساب میآيند‪ .‬به ناگهان مفهوم «مسابقة تسليحاتی» معنی‬ ‫کامالً تازه ای پيدا کرد‪ .‬اکنون رقابت ميان اياالت متحده بود از يک سو‪ ،‬و‬ ‫مجموعه يا شبکه ای از سازمانها و دولتهای ضدآمريکايی از سوی ديگر‪ ،‬که در‬ ‫بازار «آزاد» اما غيرقانونی و زيرزمينی تسليحات‪ ،‬مشتری انواع سالحهای هسته‬ ‫ای‪ ،‬بيولوژيک‪ ،‬شيميايی‪ ،‬و «دانش» مربوط به آنها‪ ،‬شده بودند‪.‬‬

‫«فروشگاه بزرگ»‬ ‫«فروشگاه بزرگ» اين بازار غيرقانونی‪ ،‬روسية مابعدـ کمونيسم بود‪ .‬روسيه‪،‬‬ ‫دارندة ‪ ۲۲‬هزار کالهک اتمیاست که از نظام پيشين به ارث برده است‪.‬هاوارد‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪55‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بيکر‪ ،‬عضو ارشدِ کابينة رانالدريگان در سالهای آخر جنگ سرد‪ ،‬شش سال‬ ‫پيش گزارشی برای دولت جورج بوش تهيه کرد که در آن شرايط نگهداری از‬ ‫کالهکهای اتمیدر روسيه توصيف شده است‪ .‬سيستم محافظت از تسليحات‬ ‫اتمیدر روسيه دارای ضعفهای جدی است از جمله نگهبانان ناراضی ای که‬ ‫گاه پرداخت حقوق شان ماهها به تعويق میافتد‪.‬هاوارد بيکر در گزارش خود‬ ‫نوشت‪« ،‬انبارهای تسليحات روسيه و حفاظت آنها‪ ،‬در چنان وضعيت بدی است‬ ‫که من متحيرم چرا دنيا از اين خطر‪ ،‬دچار هيستری نشده است!»‬ ‫از زمان فروپاشی شوروی تا کنون‪ ،‬اياالت متحده در حدود ‪ ۱۰‬ميليارد دالر به‬ ‫روسيه کمک کرده تا سيستم محافظت از کالهکها را بهبود ببخشد‪ .‬اما اين‬ ‫مبلغ به هيچ وجه کفايت نمیکند‪ .‬عالوه بر بزرگ ترين انبار کالهکهای‬ ‫اتمیدر دنيا‪ ،‬تخمين زده میشود که روسيه بيش از ‪ ۱۱۰۰‬تن اورانيوم غنی‬ ‫شده و ‪ ۱۶۰‬تن پلوتونيوم در تصاحب خود دارد که با آنها میشود شصت هزار‬ ‫کالهک اتمیجديد ساخت‪.‬‬ ‫اين مواد هسته ای در بيش از صد نقطة مختلف در خاک روسيه ذخيره شده‬ ‫اند‪ .‬به هنگام جنگ داخلی در جمهوری گرجستان در سال ‪ ،۱۹۹۲‬در‬ ‫گزارشات آمده بود که در يک مرکز پژوهش اتمی‪ ،‬حدود ‪ ۲۲‬پاند اورانيومِ آماده‬ ‫برای ساختن سالح‪ ،‬بدون محافظ مانده و خود دانشمندان با چوب و بيل و‬ ‫کلنگ از اين اورانيومها محافظت میکردند! (هفته نامة ويک‪ ،‬همان) در سال‬ ‫‪ ،۱۹۹۷‬چهار پاند اورانيوم غنی شدة پيشرفته از يک مرکز تحقيقی جمهوری‬ ‫گرجستان به سرقت رفت‪.‬‬ ‫خطر دزدی و قاچاق مواد اتمیظرف اين سالها کمتر نشده است‪ .‬سازمان بين‬ ‫المللی انرژی اتمی‪ ۱۷۵ ،‬مورد قاچاق مواد هسته ای را از سال ‪ ۱۹۹۳‬تاکنون‬ ‫گزارش کرده است‪ .‬در سال ‪ ،۱۹۹۴‬پليس دولت چک موفق به کشف ‪ ۸‬پاند‬ ‫اورانيوم غنی شدة پيشرفته در يک اتوموبيل در يکی از خيابانهای پراگ شد‪.‬‬ ‫اين اندازه از اورانيوم‪ ۱۵ ،‬درصد از مقدار الزم برای ساختن يک بمب‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪56‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اتمیاست‪ .‬يک سال بعد‪ ،‬پليس چک در دو مورد ديگر نيز موفق به کشف‬ ‫مقدار کمتری اورانيوم شد‪( .‬همان منبع)‬

‫دانش و مهارتی که در انتظار «سوخت» نشسته است‬ ‫مقامات امنيتی آمريکا اکنون به اين نتيجه رسيده اند که سرهم کردن و‬ ‫ساختن يک بمب هسته ای يا يک بمب ضعيف تر که به آن «بمب کثيف»‬ ‫(درتی بامب ـ ‪ )dirty bomb‬میگويند‪ ،‬به مراتب ساده تر و کم خطرتر از خريد‬ ‫يک کالهک اتمیآماده است‪ .‬براساس اطالعات علمیعلنی موجود‪ ،‬تعدادی از‬ ‫دانشجويان دانشگاههای آمريکا موفق شده اند طرح بمب هسته ای را بريزند‪.‬‬ ‫آنچه ساختن بمب هسته ای را دشوار میکند‪ ،‬کميابی سوخت آن است‪ ،‬نه‬ ‫تکنيک ساختن اش‪ .‬اورانيوم بايد در حد بسيار پيشرفته ای غنی شود تا برای‬ ‫بمب آماده باشد‪ ،‬و برای ساختن يک بمب هسته ای‪ ،‬دست کم ‪ ۴۴‬پاند از اين‬ ‫نوع اورانيوم الزم است‪ .‬غنی کردن اورانيوم‪ ،‬به دليل هزينة بسيار زياد و‬ ‫تسهيالت پيشرفتة غنی سازی‪ ،‬از عهدة سازمانها و گروههای تروريستی‬ ‫برنمیآيد‪ .‬تنها دولتها قادر به غنی سازی هستند‪ .‬اما زمانی که اورانيوم غنی‬ ‫شده يا «سوخت» آماده شد‪ ،‬از آن پس‪ ،‬مثل هر کاالی گران قاچاق‪ ،‬مسـأله‪،‬‬ ‫فقط شبکة مخفی توزيع است که عرضه کننده را به مشتری پيوند میدهد‪.‬‬ ‫يکی از اين مشتريان‪ ،‬رژيم ايران بود که پس از شکست در جنگ «حق عليه‬ ‫باطل» و «نوشيدن جام زهر» از سوی رهبری رژيم (پذيرش شرايط صلح با‬ ‫صدام حسين)‪ ،‬به مدت هجده سال در صدد ابتياع سالحهای هسته ای بود‪.‬‬ ‫پس از افشاشدن ِ اين اقدامات‪ ،‬رهبری جديد اعالم کرد تهية بمب اتمیبا‬ ‫دستورات قرآن و پيامبر مباينت دارد‪ .‬رهبری هنوز تصريح نکرده است که آيا‬ ‫«دانش» تهيه بمب‪ ،‬يا اهدا «سوخت» به نيروهای حق عليه باطل نيز با‬ ‫دستورات پيامبر مغايرت دارد يا خير‪.‬‬

‫«حق مسـلـّم»‬ ‫در سال ‪ ،۱۹۹۷‬يک ژنرال روسی به نام «الکساندر لبد» در مصاحبه ای با‬ ‫خبرنگار برنامة تلويزيونی «سيکستی مينيتز» در آمريکا‪ ،‬اعالم کرد حدود يک‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪57‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دوجين بمب هسته ای روسی مفقود شده اند‪ .‬او گفت‪« ،‬من اطالع ندارم آيا‬ ‫اين بمبها نابود شده اند‪ ،‬يا به جای ديگری منتقل شده اند‪ ،‬يا اينکه دزديده و‬ ‫فروخته شده اند‪ ».‬ژنرال لبد در دولت بوريس يلتسين باالترين مقام امنيت‬ ‫ملی به شمار میرفت‪.‬‬ ‫هم اکنون سی و دو کشور در جهان‪ ،‬در مجموع به آن اندازه اورانيوم و‬ ‫پلوتونيوم غنی شده در اختيار دارند که بتوان با آنها ‪ ۲۴۰‬هزار بمب‬ ‫اتمیساخت‪ .‬نظام دو قطبی پس از جنگ جهانی دوم از ميان رفته و جهان‪،‬‬ ‫صحنة انکشافِ بيشتر نظام سرمايه داری است که در گسترة جهانی يا‬ ‫«گلوبال» خود‪ ،‬مدام نابرابری را ــ در ثروت و قدرت ــ بازتوليد میکند‪.‬‬ ‫«مسابقة تسليحاتی» در معنای تازة خود‪ ،‬مبارزه ای است ميان سروران و‬ ‫بندگان جديد‪ .‬فرادستان خواهان تضمين امنيت سرمايه اند و فرودستان‬ ‫خواهان سهمیاز منافعی که از آنها دريغ شده است‪ ،‬يا آن «عدالتی» که‬ ‫رهبران شان وعده میدهند‪ .‬آنها به خيابانها سرازير میشوند و با دفاع از «حق‬ ‫مسلم» شان در تصاحب تکنولوژی هسته ای‪ ،‬آتش مسابقة تسليحاتی را نيز‬ ‫زنده نگه میدارند‪.‬‬

‫پيوست‪:‬‬

‫حق مسـلمِ ماندن بر صفحة روزگار!‬ ‫جمعه سی ام نوامبر ‪ ،۲۰۰۷‬پس از مذاکرات دولت ايران با نمايندگان اتحادية‬ ‫اروپا بر سر برنامة غنی سازی اورانيوم‪ ،‬هنوز ايرانیها موفق نشده بودند‬ ‫اروپاييان را قانع کنند که قصد ساختن سالحهای هسته ای را ندارند‪ .‬حاوير‬ ‫سوالنا مدير سياست خارجی اتحادية اروپا به خبرنگاران گفت‪« ،‬راست اش را‬ ‫بگويم‪ .‬بعد از پنج ساعت گفت و گو‪ ،‬انتظار من بيش از اينها بود‪ .‬حال [نسبت‬ ‫به اين مذاکرات] دلسرد شده ام‪( ».‬نيويورک تايمز‪ ،‬يکم دسامبر ‪)۲۰۰۷‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪58‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫يک هفته پيش از اين نيز سازمان بين المللی انرژی اتمیگزارش داد که ايران‬ ‫از آستانة به کارگيری سه هزار سانترفيوژ توليدکنندة اورانيوم غنی شده گذشته‬ ‫است؛ آستانه ای که گفته میشود میتوان از آن پس‪ ،‬مواد الزم را برای تهية‬ ‫سالح هسته ای توليد کرد‪ .‬سازمان انرژی اتمیهنوز قادر نيست در گزارش‬ ‫خود با قطعيت اطمينان دهد که تسهيالت اتمیايران منحصراً برای توليد‬ ‫سوخت صلح آميز است‪.‬‬ ‫در چنين موقعيتی‪ ،‬اصرار دولت ايران بر ادامة غنی سازی اورانيوم‪ ،‬با احتساب‬ ‫برانگيختن دولتهای اسراييل و اياالت متحده‪ ،‬بی شباهت به يک قمار‬ ‫خطرناک نيست‪ .‬درست همانگونه که عده ای در ايران‪ ،‬در چنين شرايط تنش‬ ‫آميزی‪ ،‬ادامة فعاليت غنی سازی و توليد انرژی هسته ای را «حق مسـلم» خود‬ ‫میدانند‪ ،‬شهروندان کشور اسراييل نيز اين را حق مسلم خود میدانند که‬ ‫نخواهند از صفحة روزگار محو شوند!‬ ‫دولت اسراييل يکی از قوی ترين و مجهزترين نيروهای خاورميانه را در اختيار‬ ‫دارد‪ .‬اين دولت يکی از دو قدرت اتمی منطقة خاورميانه است‪ .‬با اين همه‪ ،‬به‬ ‫خاطر مساحت محدود و جمعيت کم خود‪ ،‬مردم اسراييل و رهبران آنها‪ ،‬با‬ ‫طيف وسيعی از عقايد سياسی مختلف‪ ،‬تأکيد دارند که يک تهديد نظامیبه‬ ‫شکل حملة اتمیعليه کشورشان‪ ،‬برای آنها يک مسألة وجودی است‪ ،‬يعنی بود‬ ‫و نبود آنها به اين مسأله بستگی دارد‪ .‬نظريه پردازان اسراييلی تأکيد میکنند‬ ‫که مساحت کشورشان اجازه نمیدهد آنها پس از حملة نخست‪ ،‬دست به بسيج‬ ‫و حملة متقابل بزنند زيرا با همان ضربة اتمیاول‪ ،‬موجوديت آنها «از صفحة‬ ‫روزگار محو خواهد شد»‪ ،‬درست به همان نحو که آقای محمود احمدی نژاد‬ ‫خواست قلبی خود و سران حکومتش را بيان کرده بود‪ .‬در چنين حالتی‪ ،‬ديگر‬ ‫هرگز فرصتی برای ادامة نبرد و جبران خسارات و تلفات برای اسراييل باقی‬ ‫نخواهد ماند‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪59‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫«پيمان منع گسترش نيروی هسته ای» (‪ )NPT‬ميان کشورهای دارای‬ ‫تسليحات اتمیو کشورهای غير اتمیتمايز میگذارد و گروه اول را موظف‬ ‫میکند که از انتقال تکنولوژی هسته ای نظامیبه ساير کشورها خودداری‬ ‫کنند‪ .‬کشورهای غيراتمی‪ ،‬طبق مفاد اين پيمان «دارای حق مسلم تحقيق‪،‬‬ ‫توليد‪ ،‬و استفاده از انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آميز» هستند‪ .‬تنها‬ ‫تضمين استفادة مشروع از اين حق مسلم‪ ،‬آن است که در همة شرايط‪ ،‬برنامة‬ ‫هسته ای صد در صد علنی باشد و سازمانهای شهروندی غيروابسته به دولت‪،‬‬ ‫به همراه سازمان بين المللی انرژی اتمی‪ ،‬بر فعاليتهای اتمیاين کشورها‬ ‫نظارت داشته باشند‪ .‬با اين همه‪ ،‬يک کشور پس از کسب دانش و فن آوری‬ ‫هسته ای‪ ،‬حق دارد با دادن يک اخطار ‪ ۹۰‬روزه از عضويت در «پيمان منع‬ ‫گسترش نيروی هسته ای» کناره بگيرد و از آن پس مقيد به هيچ نوع بازرسی‬ ‫و کنترلی نباشد‪ .‬کشوری که به شيوة غيردموکراتيک اداره شود‪ ،‬میتواند از اين‬ ‫امکان استفاده کند و همانند کرة شمالی‪ ،‬صاحب بمب اتمیگردد‪.‬‬ ‫سخنگويان تئوکراسی شيعی در ايران بارها اظهار کرده اند که هدف آنها کسب‬ ‫انرژی هسته ای برای اهداف صلح آميز است‪ .‬اما کارنامة ايشان خالف اين را‬ ‫نشان میدهد‪ .‬تا سال ‪ ،۲۰۰۲‬بيش از يک دهه تالش پنهانی برای خريدِ غير‬ ‫قانونی تسهيالت اتمیاز شبکة زيرزمينی عبدالقادرخان‪ ،‬دانشمند‬ ‫اتمیپاکستانی‪ ،‬و همچنين حمايت مالی و نظامیاز سه جبهة جهاد اسالمی‪،‬‬ ‫حزب اهلل لبنان‪ ،‬و حماس ــ که هيچکدام موجوديت اسراييل را به رسميت‬ ‫نمیشناسند ــ اين تئوکراسی را به عنوان مهمترين و خطرناک ترين دشمن‬ ‫کشور اسراييل به دنيا شناسانده است‪ .‬در چشم مردم و دولت اسرائيل‪ ،‬اين يک‬ ‫خطر واقعی است که خاطرة تاريخیهالوکاست را برای آنها زنده میکند‪ .‬به‬ ‫همان نحو که زمانی‪ ،‬خطر بمبهای شيميايی يا بيولوژيک صدام حسين بر دل‬ ‫مردم مناطق مرزی ما هراس میافکند‪ ،‬چيزی شبيه به همين هراس اکنون به‬ ‫طور روزافزون در ميان مردم اسراييل ريشه میگيرد‪ .‬آنها میپندارند رهبران‬ ‫ايران به طور قطع در صددند که کشورشان به يک نيروی هژمونيک در منطقه‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪60‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫تبديل شود‪ .‬شهروندان ايران‪ ،‬چنانچه خود را يهودی ستيز نمیپندارند‪ ،‬بايد‬ ‫اين احساس شهروندان اسراييلی را درک کنند‪.‬‬ ‫به هنگام جنگ ويتنام‪ ،‬برخی از شهروندان صلح طلب آمريکايی‪ ،‬هيأتهای‬ ‫دوستی تشکيل میدادند و به ويتنام سفر میکردند تا ميان شهرها و شهروندها‬ ‫پيمان دوستی ببندند‪ .‬دوستی يا خويشاوندی سمبوليک يک شهر از يک کشور‬ ‫با شهری از يک کشور ديگر‪ ،‬شيوه ای مؤثر برای نشان دادن همبستگی جهانی‬ ‫شهروندی‪ ،‬مستقل از دولتها است‪ .‬اگر اين امکان وجود میداشت که هيأتی از‬ ‫آزاديخواهان و صلح دوستان ايرانی به يکی از شهرهای اسراييل سفر کند و به‬ ‫طور سمبوليک ميان شهر خود و شهر آنها پيمان برادری يا خواهری ببندد‪،‬‬ ‫ترسها فرومیريخت‪ .‬يک جنبش دموکراتيک شهروندی‪ ،‬بنا به تعريف‪ ،‬يک‬ ‫جنبش صلح طلب و مستقل از دولت است‪ ،‬نه يک جمعيت ناسيوناليست و‬ ‫مدافع «حق مسلم» ای که عوامفريبان و دماگوگها هيزم بيار معرکه اش‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫خواست آزاديخواهان منطقة خاورميانه‪ ،‬با زبانی روشن‪ ،‬بدون ابهام و فارغ از‬ ‫دوپهلو گويی‪ ،‬بايد اين باشد که رژيمهای سرکوبگر و تئوکراسیهای فاشيستی‬ ‫تحت هيچ شرايطی به نيروی هسته ای دست پيدا نکنند؛ به ويژه اگر اين اقدام‬ ‫مسابقه ای را ميان آنها دامن زند که هريک بخواهد از ديگری پيشی بگيرد‪.‬‬ ‫تنها يک دولت دموکراتيک‪ ،‬که نمايندة واقعی شهروندان آزاد خود است و قصد‬ ‫محو کردن هيچکس را از صفحة روزگار ندارد‪ ،‬میتواند ضامن حقوق مسلم اين‬ ‫شهروندان باشد‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪61‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل شـشم‬

‫جهادیهای لندن و دکترهای استشهادی‬ ‫ريشة خشونت در خود عمل نيست بلکه در موعظه و ترويج خشونت است؛‬ ‫ريشة خشونت در گفتار و کالم است‪ ،‬کالمیکه مريدان را وا میدارد تا دست به‬ ‫خشونت بزنند‪ .‬نويسندة معروف بريتانيايی ـ آمريکايی‪ ،‬کريستفر هيچنس‪ ،‬که‬ ‫اکنون مقيم آمريکا است‪ ،‬به تازگی سفری کرده به محلههای جوانی اش در‬ ‫شمال لندن‪ .‬آنچه شاهدش میشود او را به حيرت میاندازد‪.‬‬ ‫فينزبری پارک‬ ‫محلة «فينزبری پارک» در شمال لندن‪ ،‬زمانی محله ای کارگری بود که در آن‬ ‫مهاجران ايرلندی‪ ،‬قبرسی‪ ،‬ترکی‪ ،‬و يونانی در کنار يکديگر به آرامیزندگی‬ ‫میکردند‪ .‬د رميان کبابیهای ترکی و يونانی‪ ،‬اغديه فروشیهای هندی‪ ،‬و‬ ‫دکههای ماهی و سيب زمينی سرخ کرده‪ ،‬هرکسی سر به کار خودش داشت و‬ ‫ميان اقليتها منازعه ای نبود‪ .‬نه ميان ترکها و يونانیها؛ نه ميان ايرلندیهای‬ ‫کاتوليک و پروتستانها‪ .‬با آنکه هم ايرلند و هم قبرس از مستعمرات سابق‬ ‫بريتانيا بودند‪ ،‬تصور اينکه فرزندان مهاجرهای مستعمراتی سابق بخواهند در‬ ‫اتوبوسی که همسايههای شان را به خانه و محل کار میبرد و میآورد‪ ،‬بمب‬ ‫بگذارند به ذهن کسی خطور نمیکرد‪ .‬اما اين روزها همه چيز تغيير کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫کريستوفر هيچنس در بازگشت به محلة جوانی اش‪ ،‬در جادة «بلک ستاک»‪،‬‬ ‫زنانی را میبيند که سرتاپا در حجاب پنهان شده اند؛ يا در چادر يا در برقع‪.‬‬ ‫اينها بومیهای الجزايری‪ ،‬بنگالدشی‪ ،‬يا اهالی ديگر کشورهای فقير مسلمان‬ ‫هستند که از مصائب و نزاعهای کشور خودشان گريخته اند و به بريتانيا آمده‬ ‫اند‪ .‬از کشور خودشان آواره شده اند و لندن را خانة خود کرده اند‪ .‬در حقيقت‪،‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪62‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آنها جنگ فرهنگی را به رژيمهای کشور خودشان باخته اند‪ ،‬همان رژيمهای‬ ‫خاورميانه ای يا آسيايی که در چشم اين مهاجران به حدّ کافی اسالمینبوده‬ ‫اند‪ .‬برخالف ايرلندیها و قبرسیها‪ ،‬اين مهاجران تازه‪ ،‬نزاعهای سياسی و‬ ‫فرهنگی خودشان را به همراه خود به لندن میآورند‪ ،‬آنهم از طريق دينی که‬ ‫‪۱‬‬ ‫پروايی از سخن خشونت آميز ندارد‪.‬‬

‫خط امام ابوحمزه المصری‬ ‫مردی که پليس در چندين کشور مختلف او را به نام «ابوحمزه المصری»‬ ‫میشناسد‪ ،‬تا همين پارسال امام مسجد «فيشبری پارک» بود‪ .‬سال پيش‪ ،‬او را‬ ‫به جرم تدارک قتل عمد و تحريکاتِ حاوی تنفر نژادی دستگير کردند‪ .‬او‬ ‫ظاهری به يادماندنی داشت ‪ :‬دو دست از کار افتاده و يک چشم کور! نابينايی‬ ‫يک چشم و از کارافتادگی دستهای اش نتيجة درگيریهای مذهبی در‬ ‫افغانستان بود‪ .‬چشم مصنوعی مات و بی رنگ اش را با حرکات چنگکی به‬ ‫جای دست‪ ،‬با ژستهای تئاتری به نمايش میگذاشت‪ .‬اما عليرغم ظاهر‬ ‫ناخوشاينداش‪ ،‬برای جهاديان‪ ،‬مهمانداری بی ريا و گشاده دست بود‪ .‬مسجد او‬ ‫سرپناهی بود برای مهمانانی که میبايست در تدارک جهاد‪ ،‬جايی شبها را به‬ ‫سرکنند‪ .‬در ميان اين مهمانان مردی بود به نام «ريچارد ريد» که در دسامبر‬ ‫سال ‪ ،۲۰۰۱‬قصد ربودن هواپيمايی را در راه پاريس ـ ميامیداشت‪.‬‬ ‫مهمان ديگر امام‪ ،‬زکريا موسوی بود که بعدها در آمريکا به عنوان تنها عضو‬ ‫باقيمانده از گروه تروريستهای يازدهم سپتامبر محاکمه و محکوم شد‪ .‬افراد‬ ‫ديگری که زير ساية امام ابوحمزه المصری باليدند‪ ،‬فهرست باشکوهی را‬ ‫میسازد‪ :‬احمد رسام که قصد داشت در شب سال دوهزار‪ ،‬فرودگاه لوس‬ ‫آنجلس را منفجر کند‪ .‬نزار طرابلسی‪ ،‬اهل تونس که نقشه داشت با يک کمربند‬ ‫مواد منفجره وارد سفارت آمريکا در پاريس شود‪.‬‬

‫‪۱‬‬

‫اين مطلب با استفاده از فاکتهای مقاله ای از کريستوفر هيچنس در ماهنامهی «ونيتی فر» به تاريخ جون ‪ ۲۰۰۷‬تهيه شد‪:‬‬ ‫‪Christopher Hitchens, "Londonistan", Vanity Fair, June 2007, p. 88‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪63‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫در تاريخ هفتم ماه جوالی سال ‪ ،۲۰۰۵‬يک سلسله بمب در سيستم نقل و‬ ‫انتقال شهری لندن منفجر شد‪ .‬چندی بعد معلوم شد که يکی از بمب گذارانِ‬ ‫انتحاری‪ ،‬از مريدان ابوحمزه بود‪ .‬دو فرد ديگر که قصد داشتند دو هفته پس از‬ ‫اين تاريخ به همان شيوه اقدام به عمليات انتحاری کنند نيز از کسانی بودند که‬ ‫از ابوحمزه تأثير گرفته بودند‪.‬‬

‫اقدامات جهادی‬ ‫جهادیهای بريتانيا در صحنة بين المللی مقام خاصی پيدا کرده اند‪ .‬در سال‬ ‫‪ ،۱۹۹۸‬شش شهروند بريتانيايی که اصليت پاکستانی و آفريقای شمالی‬ ‫داشتند‪ ،‬به همراه دو تن ديگر از اهالی بريتانيا در کشور يمن توسط دولت اين‬ ‫کشور دستگير شدند‪ .‬جرم آنها طراحی آدم ربايی (جهانگردان بريتانيايی) و‬ ‫حمله به مراکز وابسته به بريتانيا در بندر عَدَن بود‪ ،‬همان محلی که دو سال‬ ‫بعد شاهد انفجار و به آب فرورفتن کشتی آمريکايی «يو اس اس کُول» شد‪.‬‬ ‫يک از متهمان يمن‪ ،‬پسر امام ابوحمزه و متهم ديگر پسرخواندة او بودند‪ .‬تا‬ ‫سال ‪ ۲۰۰۱‬دو يا سه تن بريتانيايی که در صفوف طالبان در افغانستان‬ ‫میرزميدند‪ ،‬کشته شده بودند‪ .‬يک سال بعد‪ ،‬ويدئويی در جهان پخش شد که‬ ‫نشان میداد چگونه سر دانيل پرل خبرنگار جوان والستريت جورنال را از تن‬ ‫اش جدا کردند‪ .‬طراح بدام انداختن و قتل دانيل پرل خود يکی از اهالی بريتانيا‬ ‫به نام «احمد عمر سعيد شيخ» بود که در «مدرسة اقتصاد لندن» ( ‪London‬‬ ‫‪ )School of Economics‬درس خوانده بود‪ .‬سال بعد‪ ،‬دو بريتانيايی ديگر به‬ ‫نامهای «آصف محمد حنيف» و «عمرخان شريف» رستورانی را به نام «مايکز‬ ‫پليس» در شهر تل آويو منفجر کردند‪.‬‬ ‫بمب گذاری هفتم جوالی ‪ ۲۰۰۵‬در لندن ‪ ۵۲‬کشته و صدها مجروج به جا‬ ‫گذاشت‪ .‬يکی از بمب گذاران‪« ،‬شهزاد تنوير»‪ ،‬از اهالی شهرک ليدز در‬ ‫يورکشاير و از عالقه مندان بازی کريکت بود‪ .‬خانواده اش يک اغديه فروشی‬ ‫ماهی و سيب زمينی سرخ کرده را صاحب بودند‪ .‬از اين بريتانيايی تر ديگر‬ ‫امکان ندارد! با اين همه‪ ،‬بنا به گفتة رئييس سابق ادارة امنيت بريتانيا‪ ،‬هزار و‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪64‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ششصد مظنون شناخته شده در بريتانيا زندگی میکنند که حاضرند پا در‬ ‫جای پای شهزاد تنوير بگذارند‪ .‬بيش از صدهزار نفر از شهروندان بريتانيايی‬ ‫اعتقاد دارند بمب گذاریهای ‪ ۲۰۰۵‬موجه بوده است‪.‬‬

‫مدرسة يهودی ستيزی‬ ‫در يک فيلم مستندبه نام «مسجد مخفی» (‪ )Undercover Mosque‬که در‬ ‫مراکز اسالمیعلنی در بيرمنگام و لندن فيلمبرداری شده‪ ،‬ما شاهد خطابههای‬ ‫پرشور ِ مردان ريشويی هستيم که به طور علنی نابودی کفار‪ ،‬پرتاب کردن‬ ‫همجنسگرايان از باالی کوه‪ ،‬کتک زدن زنان غيرمطيع‪ ،‬و نابودی مايملک‬ ‫يهودیها و هندیها را تبليغ میکنند‪ .‬يکی از اين واعظان به نام شيخ الفيضل‬ ‫فرياد میزند ‪« :‬بايد مغازهها وکسب و کار يهودیها را با بمب نابود کنيد‪ .‬بايد‬ ‫يهودیها را به درک واصل کنيد‪».‬‬ ‫در بخش غربی لندن مدرسه ای وجود دارد به نام مدرسة ملک فهد‪ .‬اين‬ ‫مدرسه دارای ششصد و پنجاه دانش آموز است و با هزينه و مديريت دولت‬ ‫عربستان سعودی میچرخد‪ .‬طبق گفتة مردی به نام «کالين کوک» که تحت‬ ‫تأثير «کت ستيونس» اسالم آورده و در اين مدرسه به مدت نوزده سال به‬ ‫تدريس اشتغال داشته‪ ،‬مواد درسی اين مدرسه‪ ،‬میآموزانند که يهودیها اهل‬ ‫جادوگری و شيطان پرستی اند‪ .‬اين مواد درسی دانش آموزان را تشويق‬ ‫میکنند که انحرافات يهوديت و مسيحيت را برشمارند‪ .‬به گفتة دو نويسندة‬ ‫سرشناس بريتانيائی‪ ،‬مونيکا علی و حنيف قريشی‪،‬که خود به اقليتهای‬ ‫قومیتعلق دارند‪ ،‬يهودی ستيزی امری رايج در ميان مسلمانان بريتانيايی است‪.‬‬ ‫عمل خشونت بار در زمينة فرهنگِ مبلغِ خشونت شکوفا میشود‪ .‬ريشة‬ ‫خشونت در خود عمل‪ ،‬يا در انتقامهای فردی نيست‪ .‬ريشة خشونت در گفتار‪،‬‬ ‫کالم‪ ،‬و آموزشی است که مريدان يک فرقة عقيدتی را وا میدارد تا دست به‬ ‫خشونت بزنند‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪65‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دکترهای استشهادی‬ ‫دکتر استشهادی پزشکی است که جان انسانها را میگيرد‪ .‬اين کار را از روی‬ ‫ايمان قلبی‪ ،‬اعتقاد راسخ دينی‪ ،‬و در جبهة نبرد حق عليه باطل میکند‪ .‬دکتر‬ ‫استشهادی قسم خورده است ـ به اهلل ـ و نسخة او شفای جاودانه میبخشد‪.‬‬ ‫مريض او جامعة بيمار غربی است‪.‬‬ ‫دکتر بالل عبداهلل که به همراه مهندس کفيل احمد با اتوموبيل جيپ حامل‬ ‫مواد آتشزا به فرودگاه بين المللی گالسکو در سکاتلند حمله بردند‪ ،‬از سران‬ ‫شبکه ای از پزشکان جهادی بود که مقامات پليس تاکنون توانسته اند شروع‬ ‫فعاليت آنها را از سال ‪ ۲۰۰۵‬در شهرک دانشگاهی کمبريج ردگيری کنند (بنا‬ ‫به گزارش نيويورک تايمز ‪ ۶‬جوالی)‪ .‬گمان میرود اقدام برای منفجر کردن دو‬ ‫کلوب شبانه در لندن نيز توسط همين شبکه به اجرا گذاشته شده بود‪ .‬در اين‬ ‫عمليات که ناکام ماند‪ ،‬قرار بود دو اتوموبيل مرسدس بنز مملو از موادنفتی‬ ‫آتش زا‪ ،‬کپسولهای گاز‪ ،‬و مقدار زيادی ميخ‪ ،‬در دو محلة پر رفت و آمد لندن‬ ‫منفجر شوند‪ .‬در عمليات گالسکو‪ ،‬يکی از اين استشهاديون پس از آنکه‬ ‫اتوموبيل حامل مواد محترقه اش را در دروازة فرودگاه به آتش کشيد‪ ،‬دوان‬ ‫دوان در خيابان با بدن سوخته فرياد میکشيد‪« :‬اهلل‪ ،‬اهلل»‪.‬‬

‫يک تخصص مثل تخصصهای ديگر‬ ‫تصور اينکه يک دکتر‪ ،‬يک مهندس‪ ،‬يا يک فرد تحصيل کرده از خانواده ای‬ ‫مرفه بخواهد دست به عمل تروريستی بزند ممکن است برای بسياری از مردم‬ ‫مبهوت کننده يا شوک آور باشد‪ .‬اما نگاهی به تاريخ معاصر نشان میدهد که‬ ‫رهبران و فعاالن جنبشهای سياسی با ايدئولوژیهای گوناگون چپ‪ ،‬راست‪،‬‬ ‫آنارشيستی‪ ،‬کمونيستی‪ ،‬يا اسالمی‪ ،‬از ميان تحصيل کردگان و روشنفکران‬ ‫متعلق به طبقات متوسط يا مرفه برخاسته اند‪ .‬جنبشهای انقالبی ضد‬ ‫استعماری و ناسيوناليستی‪ ،‬يا جنبش چريکی شهری‪ ،‬به طور اخص اين چنين‬ ‫اند‪ .‬آنها برخالف جنبشهای کارگران صنعتی (جنبشهای کالسيک‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪66‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫مارکسيستی)‪ ،‬برای منافع صنفی ـ سياسی نيست که میرزمند بلکه هدف آنها‬ ‫نابودی‪ ،‬يا تضعيف و ضربه زدن به «سيستم» است‪ .‬به طور معمول‪ ،‬اين‬ ‫حرکتهای خشونت آميز را تنها مخالفان آنها با صفات «خرابکار» و‬ ‫«تروريست» میشناسند‪ .‬طرفداران شان آنها را تاکتيکهای نبرد در جنبش‬ ‫آزاديبخش ملی تلقی میکنند‪.‬‬

‫آيا جهاد شکلی از مقاومت ضداستعماری است؟‬ ‫چه گوارا انقالبی بزرگ آمريکای التين پزشک بود‪ .‬جورج حبش يکی از‬ ‫مهمترين رهبران جنبش آزاديبخش فلسطين يک پزشک مارکسيست بود‪.‬‬ ‫ايمن الظواهری نظريه پرداز جنبش القاعده نيز يک پزشک مصری است‪ .‬در‬ ‫ظاهر امر‪ ،‬به نظر میرسد تفاوت عمده ای که ميان تروريستهای جنبشهای‬ ‫آزاديبخش دهههای پيش و جهادگرايان امروز وجود دارد آن است که گروه اول‬ ‫نابودی شهروندان عادی غربی را هدف نداشتند (به استثنای برخی‬ ‫آنارشيستها و نيهيليستهای اواخر قرن نوزدهم)‪ .‬در دهههای گذشته‪،‬‬ ‫سازمانهای چريک شهری اقدام به سرقت بانکها‪ ،‬ربودن رهبران سياسی‪ ،‬يا قتل‬ ‫مشاوران نظامیو امنيتی میکردند‪ .‬امروزه شاهديم که جهادیها‬ ‫آسمانخراشها‪ ،‬پلها‪ ،‬تونلها‪ ،‬فرودگاهها‪ ،‬و به طور کلی مراکز تجمع و رفت و‬ ‫آمد شهروندان عادی را هدف قرار میدهند‪ .‬جهادیها به ترور انتحاری افتخار‬ ‫میکنند‪ .‬آيا اين تفاوت داليل بينشی دارد (اسالم) يا داليل جامعه شناختی‬ ‫(تحول نظام جهانی سرمايه از رابطة نابرابر ميان دولت ـ ملتها به شکل‬ ‫جديدی از تسلط غيردولتی سرمايه در جهان که مقاومت سازمانداده شدة توأم‬ ‫با برنامه را دشوار میکند)؟ يا مجموعه ای از هر دو عامل است؟‬ ‫اگر امروزه شخصی در کشوری چون هند‪ ،‬پاکستان‪ ،‬ترکيه‪ ،‬يا حتا در قلب‬ ‫لندن و نيويورک‪ ،‬شب را در جعبه ای مقوايی کنار خيابان به صبح رساند‪ ،‬به‬ ‫خاطر آن نيست که دولت اش دست نشاندة يک قدرت استعماری خارجی‬ ‫است‪ .‬سرنوشت او را دست نامرئی سرماية فرامليتی و تکنولوژی نوين توليد رقم‬ ‫زده است‪ .‬تحصيل کردگان و روشنفکرانِ سياسی اين کشورها‪ ،‬مثل روشنفکران‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪67‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫همة جوامع سرمايه داری‪ ،‬از لحاظ ايدئولوژيک ميان فرادستان و فرودستان‬ ‫نوسان میکنند و سرانجام جانب يک طبقه را میگيرند‪.‬‬ ‫ايدئولوژی رسمیجهانی شدن (گلوباليزيشن)‪ ،‬چنين تبليغ میکند که حرکت‬ ‫آزاد سرمايه فراسوی مرزهای ملی‪ ،‬به همراه تکنولوژی ارتباطات‪ ،‬جهان‬ ‫متحدی را میآفريند که در آن همة کشورها به تساوی میتوانند به رونق‬ ‫اقتصادی و رفاه برسند و مردم آنها در محيطی دموکراتيک‪ ،‬چندفرهنگی‪،‬‬ ‫تکثرگرا‪ ،‬و صلح آميز زندگی کنند‪ .‬آيا واقعيت جهان امروزی بر صحت چنين‬ ‫ادعايی گواهی میدهد؟ ماه گذشته در بريتانيا‪ ،‬هفت رزمندة جهادی به‬ ‫زندانهای ‪ ۱۵‬تا ‪ ۲۶‬سال محکوم شدند‪ ،‬جرم آنها‪ ،‬طراحی حمالت انتحاری به‬ ‫بازار سهام نيويورک و دفاتر مرکزی صندوق بين المللی پول و بانک جهانی بود‪.‬‬ ‫(نيويورک تايمز‪ ۶ ،‬جوالی) اهميت حقيقی و نمادين اين نهادهای محوری‬ ‫سرماية مالی بر کسی پوشيده نيست‪.‬‬ ‫ميان بريتانيا و آسيای جنوب غربی رابطه ای تاريخی وجود دارد‪ .‬هند‪،‬‬ ‫بنگالدش‪ ،‬وپاکستان‪ ،‬جزو مستعمرات سابق امپراتوری بريتانيا هستند‪ .‬از‬ ‫جمعيت تقريباً دوميليونی مسلمان در بريتانيا‪ ،‬حدود هفتصدوپنجاه هزار نفر‬ ‫اصليت پاکستانی دارند‪ .‬منطقة کشمير که بسياری از مسلمانان بريتانيايی در‬ ‫آن ريشه دارند يکی از مراکز وهابی گری است که شاخة مهمیاز اسالم سنی‬ ‫به حساب میآيد‪.‬‬ ‫يک پزشک جهادی در طول زندگی اش چهها ديده است؟ بيماری يا مرگ‬ ‫چند تن از هموطنها و همدينان اش را شاهد بوده؟‬ ‫البته نبايد پنداشت که همة مسلمانان بريتانيا بنيادگرا يا جهادگرا هستند‪.‬‬ ‫شورای مسلمانان بريتانيا (‪ )Muslim Council of Britain‬که خود را نمايندة‬ ‫اکثر مسلمانان اين کشور معرفی میکند‪ ،‬همواره تروريسم را محکوم کرده‬ ‫است‪ .‬اقبال ساکرانی‪ ،‬دبيرکل اين شورا که لقب «سِـر» هم دارد‪ ،‬از مشاوران‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪68‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نزديک تونی بلر‪ ،‬نخست وزير سابق بريتانيا بود‪ .‬اما روشن نيست که اين شورا‬ ‫تا چه اندازه مورد پذيرش و احترام جوانان مسلمان باشد‪.‬‬

‫آيا جهاد از ارزشهای دينی و فرهنگی بر میخيزد؟‬ ‫در ميان اسالمگرايان‪ ،‬میتوان نوعی روان پريشی ارزشی و دينی را مشاهده‬ ‫کرد که نشان میدهد در برابر تهاجم فرهنگی «غرب» (سکوالريسم‪،‬‬ ‫دموکراسی‪ ،‬مادی گرايی‪ ،‬برابری خواهیهای زنان و همجنس خواهان و‬ ‫ديگرانديشان‪ ،‬برهنگی‪ ،‬اخالقيات اين جهانی)‪ ،‬امنيت وجودی آنان به خطر‬ ‫افتاده است‪ .‬مهم نيست که صاحب اين روان چه اندازه «تحصيالت دانشگاهی»‬ ‫دارد‪ .‬اين تحصيالت تخصصی به هيچ وجه برای روان او آن امنيت و هويتِ‬ ‫ريشه داری را که جامعة کوچک و بستة دينی فراهم میکند‪ ،‬پديد نخواهد‬ ‫آورد‪ .‬حتا موفقيت مالی و ثروت نيز در جامعه ای از لحاظ فرهنگی و ارزشی‬ ‫«غربی» شده او را به آرامش نخواهد رساند‪.‬‬ ‫هشتمين عضو شبکة پزشکان جهادی که در استراليا دستگير شد (و هنوز‬ ‫مشخص نيست تا چه اندازه در عمليات استشهادی مداخله داشته)‪ ،‬دکتر‬ ‫محمد حنيف است که بنا به گفتة برادرش «يک انسان مذهبی مدرن» است‪.‬‬ ‫دکترحنيف هرگز به سينما نمیرفت و فيلم سينمايی نمیديد‪ ،‬پنج نوبت در‬ ‫روز نماز میخواند‪ ،‬و ريش خود را هم اصالح نمیکرد‪ .‬دکتر محمد حنيف در‬ ‫سال ‪ ۲۰۰۲‬از دانشگاه علوم پزشکی راجيو گاندی در هند فارغ التحصيل شد و‬ ‫سپس در بريتانيا و استراليا به کار پرداخت‪( ۱.‬نيويورک تايمز‪ ۴ ،‬جوالی)‬ ‫تحليلگری در روزنامة نيويورک تايمز مینويسد دو جريان در اينجا دست به‬ ‫دست هم داده اند‪ :‬احساس تحقير شدن‪ ،‬و زندگی اتميزه شده [در جامعة‬ ‫غربی يا غربزده]‪ .‬تصور اسالمگرايان از هويت خود آن است که دينِ آنها کامل‬ ‫ترين دين در ميان اديان تکخدايی است و قرآن‪ ،‬حرف آخر خدا و کامل ترين‬ ‫پيام االهی است‪ .‬مثل سيستم کاربردی کامپيوتر‪ ،‬که هميشه آخرين نسخة‬ ‫‪۱‬‬

‫نگاه کنيد به‪:‬‬ ‫‪The New York Times, July 4 and July 6, 2007‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪69‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نرمافزارآن پيشرفته تر از نسخههای پيشين است‪ ،‬جوانان مسلمان با اين اعتقاد‬ ‫بزرگ میشوند که اسالم در مقايسه با مسيحيت و يهوديت‪ ،‬شکل پيشرفته‬ ‫تری از همان سيستم کاربردی تکخدايی است‪ .‬اما مردان جوان مسلمان‪ ،‬به‬ ‫ويژه مردان تحصيل کردة مسلمان‪ ،‬به طور روزمره با اين واقعيت دست به‬ ‫گريبان اند که با سيستمهای کاربردی ناقص ترِ تکخدايی‪ ،‬مردم به مراتب مرفه‬ ‫تر‪ ،‬قدرتمندتر‪ ،‬و دموکراتيکتر زندگی میکنند‪ .‬به گفتة اين تحليلگر‪ ،‬همين‬ ‫واقعيت با خود احساسی از حقارت و ناهمخوانی روحی به وجود میآورد‪ .‬چطور‬ ‫چنين چيزی ممکن است؟ چه کسی با ما چنين کرد؟ صليبيون! يهودیها!‬ ‫غرب استکباری!‬

‫خاک اروپا و آمريکا صحنة کارزارهای استشهادی‬ ‫اين روزها در بريتانيا بيش از صدنفر در ارتباط با بيست و چند مورد فعاليت‬ ‫جهادی محکوم شده اند يا در انتظار حکم دادگاه هستند‪ .‬حکم شش تن که‬ ‫قصد منفجرکردن متروی لندن را در ‪ ۲۱‬جوالی ‪ ۲۰۰۵‬داشتند به زودی صادر‬ ‫خواهد شد‪ .‬دو هفته پيش از آن تاريخ‪ ،‬در هفتم جوالی همان سال‪ ،‬چهار‬ ‫جهادی انتحاری موفق شده بودند با همان روش و در همان مکان ‪ ۵۶‬نفر را به‬ ‫قتل برسانند و هفتصد نفر را زخمیسازند‪ .‬جهادیهايی که قصد منفجر کردن‬ ‫چند هواپيمای مسافربری را بر فراز اقيانوس آرام داشتند‪ ،‬هنوز منتظر تشکيل‬ ‫دادگاه خود هستند‪.‬‬ ‫در تيرماه ‪ ۱۳۸۶‬دو دادگاه در بريتانيا به جرائم چهار مظنون جهادی رسيدگی‬ ‫میکرد‪ .‬عمرالتميمی‪ ۳۷ ،‬ساله‪ ،‬که در سال ‪ ۲۰۰۲‬از هلند به بريتانيا رفته بود‪،‬‬ ‫به هنگام دستگيری در منچستر مقدار زيادی دستورالعمل و راهنمای ساختن‬ ‫بمب و تشکيل گروهکهای زيرزمينی تروريستی در اختيار داشت‪ .‬در دادگاه‬ ‫ديگر‪ ،‬سه تن به جرم اداره يک وبسايت انتحاری و تبليغ جهاد محاکمه‬ ‫میشوند‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪70‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫«در چند نظرخواهی در بريتانيا‪ ،‬معلوم شده که بيش از صدهزار تن [مسلمان]‬ ‫از حمالت تروريستی جهادی دفاع میکنند‪( ».‬فاينانشال تايمز‪ ۵ ،‬جوالی‪،‬‬ ‫ص‪ )۵‬آشنايی و پيوستن به جنبشهای جهادی‪ ،‬به طور معمول در دانشگاهها‪،‬‬ ‫مساجد‪ ،‬زندانها‪ ،‬و حتا بيمارستانها روی میدهد‪ .‬در نظرخواهی ديگری که‬ ‫اخيراً انجام شد‪ ۳۷ ،‬درصد از جوانان مسلمان بريتانيا گفتند که ترجيح‬ ‫میدهند در جامعه ای با قوانين اکيد شريعت اسالمیزندگی کنند‪.‬‬ ‫چه شد که خاک اروپا صحنة کارزار جهادی شد؟ آيا فقط اشغال نظامیعراق و‬ ‫سرنگونی طالبان در افغانستان توسط آمريکا و متحدش بريتانيا بود که اين فضا‬ ‫را به وجود آورد؟‬ ‫پژوهشگر فرانسوی ژيل کپل در کتاب خود به نام «جهاد‪ ،‬ردگيری اسالم‬ ‫سياسی» اظهار عقيده میکند که روز چهاردهم فورية ‪ ،۱۹۸۹‬روزی مهم و‬ ‫تعيين کننده بود در انتقال صحنة جهاد به کشورهای اروپايی‪ ،‬يا به عبارتی‬ ‫جهانی شدن جهاد‪ .‬در اين روز آيت اهلل خمينی فتوای قتل سلمان رشدی را‬ ‫صادر کرد‪ .‬فتوای چهاردهم فوريه‪ ،‬مرکز اپوزيسيون اسالمیرا از جنوب غربی‬ ‫آسيا جابجا کرد و آن را در قلب اروپا نشاند‪ ،‬يعنی خارج از مرزهای سنتی‬ ‫جهان اسالم‪ .‬ژيل کپل مینويسد‪« :‬با يک ضربه‪ ،‬داراالسالم جهانی شد‪ ،‬و‬ ‫سياستهای آن به نحوی توسعه يافت که مهاجران مسلمان در غرب را نيز‬ ‫دربرگيرد‪ ،‬مهاجرانی که نخست گروگان [و قربانی] و سپس فعاالن کارزار‬ ‫جهانگستر برای به دست گرفتن سرنوشت اسالم شدند‪ .‬طی دهة بعد‪ ،‬غرب‬ ‫‪۲‬‬ ‫ميدان جنگ جديدی برای اين نيروهای متخاصم شد‪».‬‬

‫يک ايدئولوژی برای نبردهای آينده‬ ‫ايدئولوژی استشهادی را میتوان با يک فورمول ساده بيان کرد‪« :‬تنفر از غرب‬ ‫‪ +‬اسالم»‪ .‬دارندگان ذهنيت استشهادی همه تروريست نيستند اما اعتقاد دارند‬ ‫که آنچه اسالم تاکنون و در آينده به آنها عطا کرده و خواهد کرد‪ ،‬به مراتب‬ ‫‪۲‬‬

‫نگاه کنيد به ص ‪ ۱۸۵‬کتاب ژيل کپل‪ ،‬در اينجا‪:‬‬ ‫‪Gilles Kepel, Jihad, The Trail of Political Islam The Belknap Press of Harvard University Press, 2002, p. 185‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪71‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ارزشمندتر از هرچيزی است که غرب میتواند به آنها بدهد‪ .‬دکتر استشهادی يا‬ ‫مهندس استشهادی‪ ،‬سمبول انسان متدينی است که تحصيالت تخصصی غربی‬ ‫را کسب کرده اما از لحاظ عاطفی با غرب مشکل دارد‪ ،‬مشکلی که گاه به تنفر‬ ‫پهلو میزند‪ .‬او میخواهد دانش و تخصص خود را نه در جامعه و فرهنگی‬ ‫کفرآلود‪ ،‬بلکه در ميان امت و در «کمونيته»ء سرفراز دينی اش به کار بگيرد‪.‬‬ ‫دانش آموختگان و متخصصان مُدرن استشهادی در ميان ما فراوان اند‪ .‬نه سال‬ ‫پس از چهاردهم فورية ‪ ،۱۹۸۹‬روح فتوای امام در شهرهای اروپا گشت میزند‪.‬‬ ‫سلولهای جهادی پراکنده و منفردند و از راههای مجازی بايکديکر تماس‬ ‫میگيرند‪ .‬ضربات آنها هنوز کاری نيست‪ .‬اما تا يک دهة ديگر‪ ،‬هنگامیکه‬ ‫اسالم نفتی به اسالم اتمیتبديل شود‪ ،‬آيا صحنة نبرد اروپا نيز شکل ديگری به‬ ‫خود نخواهد گرفت؟‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪72‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل هفتم‬

‫کارکرد سنگسار در جامعة دينی‬ ‫در تاريخ پنجم ژوييه‪ ،۲۰۰۷‬جعفر کيانی در نزديکی تاکستان در استان قزوين‬ ‫به جرم زنا سنگسار شد‪ .‬شريک زندگی او مُکـَرمة ابراهيمی که يازدهمين سال‬ ‫زندان را سپری می کند‪ ،‬نيز منتظر نوبت سنگسار خود است‪ .‬طبق اعالمية‬ ‫سازمان عفو بين الملل که به همين مناسبت (‪ ۹‬ژوييه) صادر شده‪ ،‬هفت زن و‬ ‫يک مرد ديگر نيز به سنگسار محکوم شده اند‪ :‬اشرف کلهری‪ ،‬زنی به نام‬ ‫خيريه‪ ،‬شمامه قربانی(ملک)‪ ،‬کبری ن‪ ،.‬صغرا مواليی‪ ،‬زنی به نام فاطمه‪ ،‬و‬ ‫عبداهلل ف‪ .‬تئوکراسی در ايران از همان سال اول موجوديت خود‪ ،‬لينج کردن‬ ‫کسانی را که رفتار جنسی آنها با موازين اخالق اسالم خوانايی ندارد‪ ،‬در قانون‬ ‫کيفری رسميت بخشيد‪ .‬از تعداد کسانی که ظرف بيست و هشت سال اخير در‬ ‫ايران سنگسار شده اند آمار دقيقی در دست نيست‪.‬‬

‫هنجارهای پدرساالر‬ ‫سنگسار به عنوان مجازات زنا‪ ،‬يا زنای مُحصنه در اسالم‪ ،‬زمانی قابل فهم تر می‬ ‫شود که در چارچوب هنجارهای يک فرهنگ پدرساالر درک شود‪ .‬در فرهنگ‬ ‫پدرساالر‪ ،‬که اخالقيات دينی هنجارهای آن را موکد می کند‪ ،‬زنان مايملک‬ ‫مردان هستند ــ ملک پدر يا شوهر‪ .‬احساس تملک بر نيروی جنسی يا‬ ‫سکسوآليتة زنان‪ ،‬احساس حسادت نسبت به مردان ديگری که ممکن است اين‬ ‫مايملک را بربايند‪ ،‬پوشاندن زنان‪ ،‬و سرانجام تنفرِخشونت بار نسبت به زنان و‬ ‫مردانی که از قيد اين تملک گريخته باشند‪ ،‬ساختار روانی جامعة مرد ساالر را‬ ‫می سازد‪.‬‬ ‫نظام فقهی و شريعت اسالم‪ ،‬اين اخالقيات را به شکل قانون در جامعه مدون و‬ ‫کُدبندی می کند‪ .‬توجيه اخالقی قتل های فقهی در اين زمينه آن است که اين‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪73‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫تنها راه دفاع از تقدس خانه و خانواده به عنوان شيرازة اصلی جامعه است‪.‬‬ ‫هرچه جامعه سنتی تر باشد و کمتر مُدرن‪« ،‬خانواده» گسترده تر است و ارزش‬ ‫های قبيله ای يا طايفه ای و قومی در آن قوی تر‪ .‬حفظ حيثيت خانواده يا‬ ‫قبيله و «آبرو داری» در چشم ساير اعضای قوم‪ ،‬نيز عامل مهمی در کنترل‬ ‫سکسوآليتی زنان است‪.‬‬

‫فحشا در مرز خانه و آن سوی خانه‬ ‫در جامعة مردساالر‪ ،‬هنجارشکستن و تخطی از مرزهای مالکيت مرد‪ ،‬نام‬ ‫«فحشا» به خود می گيرد‪ .‬معنی فحشا آن است که زن کنترل سکسوآليته اش‬ ‫را خود در دست گرفته است‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬محل و زمان بروز احساس و‬ ‫رفتار جنسی زن‪ ،‬در حصار معينی محدود نشده است‪ .‬زن است که محل و‬ ‫زمان رفتار جنسی خود را تعريف می کند‪.‬‬ ‫حصار کنترل سکسوآليتی‪ ،‬در شکل سنتی خود‪« ،‬منزل» و «خانه» نام دارد‪.‬‬ ‫در چارديواری منزلی که به مرد تعلق دارد است که بايد مايملک او دست‬ ‫نخورده باقی بماند‪ .‬زن نيز در چارديواری خانه است که «آزاد» به حساب می‬ ‫آيد‪ .‬هرچه ديوارهای «خانه» بلندتر باشند‪ ،‬زن «آزاد» تر است‪ .‬بيرون از خانه‪،‬‬ ‫زن به طور بالقوه فاحشه است‪ ،‬حتا زمانی که حرکت او در حجاب و زير نظارت‬ ‫مرد صورت می گيرد‪ .‬بيرون خانه‪ ،‬زن از نگاه خريداران و سارقان ديگر در امان‬ ‫نيست‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪74‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫رابطة خانه‪ ،‬بيرون خانه‪ ،‬و فحشا‪ ،‬در قرآن چنين توصيف شده است ‪« :‬و از‬ ‫زنان شما آنان که مرتکب فحشا می شوند‪ ،‬از چهار تن از خودتان بر ضد آنها‬ ‫شهادت بخواهيد‪ .‬اگر شهادت دادند‪ ،‬زنان را در خانه محبوس داريد تا مرگ‬ ‫شان فرا رسد‪ ،‬يا خدا راهی پيش پای شان نهد‪( ».‬سورة نساء‪ ،‬آية ‪)۱۵‬‬ ‫قرآن کالم مردی است ک مردان را خطاب قرار داده است‪ .‬قرآن اوامر يک مرد‬ ‫به مردان قبيله ای است که برده و عبد او هستند‪ .‬خانه جايی است که اگر‬ ‫تبديل به محبس شود‪ ،‬امکان بازگرداندن مايملک يا امکان پاک کردن و تطهير‬ ‫جنس ناپاک هنوز وجود دارد‪.‬‬

‫پاک و ناپاک‬ ‫پاک و ناپاک مرز رفتار منع شده را به نحو نمادين (سمبوليک) مشخص می‬ ‫کند‪ .‬همانند کارکردهای ارگانيک بدن انسان که ذهنيت دينی آنها را به طاهر‬ ‫و نجس تقسيم می کند‪ ،‬اين کارکردها به «بدن» جامعة دينی نيز تعميم داده‬ ‫می شود‪ .‬خون ماهيانة زن‪ ،‬مايعاتی که به هنگام همخوابگی به تحرک در می‬ ‫آيند و در ذهنيت دينی به نحوی ناخودآگاه با فضوالت ديگر درمی آميزند‪،‬‬ ‫هميشه مراسمی را برای تطهير الزامی می کنند‪ ،‬مراسمی همچون غسل های‬ ‫ويژه‪.‬‬ ‫حتا خود عمل عشق ورزی که در خرده فرهنگ های رمانتيک عصر مدرن يکی‬ ‫از واالترين ارزش ها به شمار می رود‪ ،‬در جامعة دينی عملی است که حامل‬ ‫نوعی نجاست است‪ ،‬عملی که بايد آنرا سپس به نحو مناسکی شست و تطهير‬ ‫کرد‪ .‬آزادی انتخاب جنسی زنان‪ ،‬يا «فحشا» در جامعة دينی‪ ،‬فقط يک جرم‬ ‫مثل سرقت يا قتل نيست‪ ،‬بلکه جرمی است که بدن جامعه را متعفن می کند‬ ‫و مجازات آن نيز بايد مناسکی تطهيرکننده‪ ،‬همچون غسل جمعیِ مومنان‪،‬‬ ‫باشد‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪75‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫قتل برای حفظ عفت (آنور کيلينگ يا «قتل شرافتی» [فرهنگ علوم انسانی‬ ‫داريوش آشوری]) از همين نوع مناسک تطهير کننده است‪ .‬هنگامی که تصور‬ ‫شود زن يا دختری با عمل خود خانواده اش را دچار بدنامی کرده‪ ،‬اعضایِ مرد‬ ‫خانواده آن دختر را به قتل می رسانند تا لکه را پاک کنند‪ .‬نگرانی از‬ ‫پديدآمدن اطفال «نامشروع» نيز به احساس آلودگی جامعة دينی اضافه می‬ ‫کند‪ .‬جلوگيری از چنين امکانی‪ ،‬از داليل ديگر برای قتلِ تطهيرکننده است‪.‬‬ ‫طبق تخمين صندوق کمک جمعيتیِ سازمان ملل متحد‪ ،‬در جوامع سنتی از‬ ‫جمله تعدادی از کشورهای مسلمان و نيز در ميان اقليت های مسلمان‬ ‫کشورهای اروپايی‪ ،‬هرساله در مجموع حدود پنج هزار دختر و زن برای حفظ‬ ‫عفت و آبرو به قتل می رسند‪.‬‬

‫احساس خطر و سياسی شدن اخالقيات دينی‬ ‫سنگسار به جرم زنای محصنه‪ ،‬که در اسالم به آن «رَجم» می گويند نيز از‬ ‫همان نوع قتل برای حفظ عفت (آنور کيلينگ) است که مجری آن اين بار به‬ ‫جای اعضای خانواده و قبيله‪ ،‬فقها و دادگاههای شرع اند؛ و به جای عفت يک‬ ‫قبيله‪ ،‬حفظ عفت امت در نظر است‪ .‬چرا و چگونه کارکرد قبيله ای به کارکرد‬ ‫نظام قانونی تبديل می شود؟ به عبارت ديگر‪ ،‬چگونه اخالقيات دينی به‬ ‫سياست دولتی تبديل می شود؟‬ ‫گاه اخالقيات دينی‪ ،‬سياسی می شود درست به دليل آنکه جامعة سنتی ديگر‬ ‫کامالً سنتی نيست و دردهای اولية مُدرنيت را تجربه می کند‪ .‬ماليان و قيّمان‬ ‫دين احساس خطر می کنند‪ .‬بسـّام طيبی اسالم شناس سوری ـ آلمانی اعتقاد‬ ‫دارد در مواردی که ميان باور اخالقیِ باطنی شده و تجربة عينی اخالق در‬ ‫جامعه‪ ،‬ناهمخوانی به وجود آيد‪ ،‬اين ناهمخوانی می تواند منجر به بروز اسالم‬ ‫سياسی شود‪ .‬بسام طيبی از نمونة مصر مثال می آورد که وقتی مسلمانان‬ ‫روستا به مراکز شهریِ بزرگ چون قاهره می آيند و واقعيت هايی متفاوت با‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪76‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نمادهای دينی خود را تجربه می کنند‪ ،‬عاصی می شوند و می خواهند واقعيت‬ ‫‪۱‬‬ ‫را تغيير شکل دهند‪.‬‬ ‫به همين نحو می توان پيشنهاد کرد که اخالقياتِ دينیِ سياسی شده‪ ،‬نوعی‬ ‫چاره جويیِ پاسداران سنت است تا مراحل گذار به مُدرنيت را بدون از دست‬ ‫دادن هويت فرهنگی از سربگذرانند‪ .‬اين رفتار دفاعی و احساس خطر در جامعة‬ ‫سنتی (به ويژه در ميان مردان)‪ ،‬حتا در ميان مهاجران مسلمانِ کشورهای‬ ‫اروپايی نيز مشهود است‪.‬‬

‫راههای تحول‬ ‫همچنانکه که گفتيم مجازات قتل برای حفظ پاکی جامعة دينی يا طايفه ای‪،‬‬ ‫از خصوصيات فرهنگ مردساالر است و از ميان رفتن اين رفتار اجتماعی تنها با‬ ‫تغييرات فقهی يا حقوقی امکان پذير نيست‪ .‬ما با هنجارهای فرهنگی و اخالقی‬ ‫جامعه سروکار داريم‪.‬‬ ‫هنگامی که پدرساالران جامعه ای اين را وظيفة خود می دانند که به هرقيمتی‬ ‫از پاکيزکی هويت قومی و آلوده نشدن آن به چيزی که ماية ننگ است‪ ،‬دفاع‬ ‫کنند‪ ،‬ما با هنجارهای ديرپايی روبروييم که تغيير آنها متضمن تغييرات تمدنی‬ ‫است‪ .‬يکی از آخرين نمونه های مراسم لينچِ تطهير کننده‪ ،‬همين امسال در‬ ‫شمال عراق روی داد که در آن دختری هفده ساله را کشان کشان به ميان‬ ‫جمعيت بردند‪ ،‬با لگد به جان او افتادند و سرانجام با سنگ سرش را متالشی‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫فرقة يزيدی در شمال عراق‪ ،‬دارای دينی است که اصول اعتقادی آن آميخته‬ ‫ای از اسالم‪ ،‬يهوديت‪ ،‬مسيحيت‪ ،‬زرتشتيت‪ ،‬و عقايد گنوستيکی است (روزنامة‬ ‫اينديپندنت‪ ۷ ،‬مه ‪ .)۲۰۰۷‬جامعة يزيدی متشکل است از سيصدو پنجاه هزار‬

‫‪۱‬‬

‫نگاه کنيد به ص ‪ ۳۴‬کتاب بسام طيبی‪ ،‬در اينجا‪:‬‬ ‫‪Bassam Tibi, Islam Between Culture and Politics, Palgrave Publications, 2001, p.34‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪77‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نفر که به زبان کردی صحبت می کنند و محل زيست آنها استان نينوا در‬ ‫شمال عراق است‪.‬‬

‫«دعا اسواد دخيل» دختری هفده ساله از اعضای قوم يزيدی بود که به منظور‬ ‫ازدواج با مردی مسلمان‪ ،‬تغيير مذهب داده و مسلمان شده بود‪ .‬او با اين کار‪،‬‬ ‫هم پاکی هويت قومی را آلوده بود و هم غرور پدران و برادران و اعضای مذکر‬ ‫طايفة خود را جريجه دار کرده بود‪ .‬اعضای خانوادة دُعا اسواد او را به همين‬ ‫جرم از خانه بيرون کشيدند و کشان کشان در خيابان‪ ،‬در ميان دو هزار نفر از‬ ‫اعضای طايفة يزيدی‪ ،‬با مشت و لگد به ميدان شهر بردند و شروع به سنگ‬ ‫زدن به او کردند‪ .‬دعا اسواد‪ ،‬با موهای سياه و پيراهن قرمز رنگ‪ ،‬بر زمين‬ ‫افتاده‪ ،‬سعی می کند سرو صورت اش را بپوشاند درحاليکه شلوار او را تا نيمة‬ ‫باسن اش پايين کشيده اند‪ .‬مردی با سنگی بزرگ سر او را متالشی می کند‪.‬‬ ‫همة اين واقعه بر روی ويدئوی دستی فردی در ميان جمعيت‪ ،‬مستند می شود‬ ‫و روی اينترنت در دسترس قرار می گيرد‪.‬‬

‫به اين ترتيب مشاهده می کنيم که سنگسار به عنوان مجازات زنا‪ ،‬پيش از آنکه‬ ‫مسأله ای حقوقی باشد‪ ،‬مسأله ای فرهنگی و تمدنی است‪ .‬با اين حال‪ ،‬برخی از‬ ‫اسالمگرايان‪ ،‬در برابر مالمتِ تمدنهای امروزی و تصويری که از آنان در اذهان‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪78‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫جهانی منعکس می شود‪ ،‬بر اين گمان هستند که با تلطيف مجازات زنای‬ ‫محصنه‪ ،‬می توان به اسالم چهرة انسانی تری بخشيد‪ .‬آنها به جای قتل فقهی‬ ‫توسط سنگسار‪ ،‬که از احاديثِ پيامبر و امامان و نيز از تورات گرفته شده‪،‬‬ ‫صدضربة شالق را توصيه می کنند که حکم آن به صراحت در قرآن آمده است‪.‬‬

‫کالم مردی که قرآن را به بردگان يا بندگان اش ديکته کرده‪ ،‬چنين امر می‬ ‫دهد‪« :‬زنان و مردان زناکار را هريک صد ضربه بزنيد‪ .‬و اگر به خدا و روز قيامت‬ ‫ايمان داريد‪ ،‬مباد که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گرديد‪ .‬و‬ ‫بايد که به هنگام شکنجه کردن شان گروهی از مؤمنان حاضر باشند‪)۲ :۲۴( ».‬‬ ‫ضربات شالق اگر به کف پا وارد شود می تواند به فلج دائم يا خونريزی داخلی‬ ‫منجر گردد‪ .‬بربريتِ پدرساالر از زبان آمرِ خود‪ ،‬که «قاهری است باالتر از همة‬ ‫بندگان خويش» (‪ )۶:۱۸‬و «صاحب عقوبتی درد آور» (‪ ،)۴۳ :۴۱‬دستور می‬ ‫دهد که «نبايد دستخوش ترحم گرديد‪ ».‬صد ضربة شالق به جای قتل با‬ ‫سنگ! اين نهايت «تلطيفی» است (حيلة فقهی)‪ ،‬که می توان در قصاص عمل‬ ‫زنا به به کار برد‪.‬‬ ‫بربريتِ پدرساالر همچنين می طلبد که قصاص و شکنجه در مالء عام انجام‬ ‫شود ــ جايی که مومنان حضور داشته باشند ــ که نشان می دهد عمل تطهير‬ ‫اخالقی‪ ،‬عملی طايفه ای و جمعی است‪ .‬اين نوع مناسک خشونت بار در جوامع‬ ‫پيش مُدرن کارکرد تحکيم همبستگی اجتماعی را داشته است‪ .‬در جامعة‬ ‫دينی‪ ،‬همبستگی اخالقی هرگز از راه قرارداد ميان افراد آزاد و برابر صورت نمی‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪79‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫گيرد‪ ،‬بلکه از طريق مناسک تطهير کننده است که همبستگی اخالقی ابقا می‬ ‫شود‪.‬‬ ‫راه بهتر‪ ،‬البته جايگزين کردن حقوق است در جايی که شرعيات اجرا می شود‪.‬‬ ‫نبايد نظام فقهی را با حقوق اشتباه گرفت‪ .‬منشاء حق و صاحب حق‪ ،‬انسان‬ ‫است‪ .‬حقوق انسانی از جايی آغاز می شود که احکام االهی به پايان رسيده‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪80‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل هشتم‬

‫نقد عرفان اجتماعی‬ ‫همة اديان در کنار جريان رسمیو نهادی شدة خود‪ ،‬شاخههای عرفانی خاص‬ ‫خويش را هم پديد میآورند‪ .‬در هر فرهنگ دينی‪ ،‬در جوار علوم کالمیو فقه‪،‬‬ ‫حضور بينشهای شهودی هم به چشم میخورد‪ .‬در دين اسالم‪ ،‬شخص مؤمن‬ ‫برای راز و نياز با اهلل‪ ،‬حضور در ساحتی قدسی و نائل شدن به حق و حقيقت‪،‬‬ ‫میتواند به جای پيروی از شريعت‪ ،‬در وادی «طريقت» گام بسپارد‪ .‬در تاريخ‬ ‫کشور ما‪ ،‬عرفان در شکل نظری خود‪ ،‬به شکل مجموعههائی ازحکمت‬ ‫نظری(تئوسوفی) و بدنه ای بزرگ از ادبيات کالسيک برجامانده؛ و در شکل‬ ‫اجتماعی اش به شکل فرقههای دراويش و مريدانی ظهور کرده که گرد‬ ‫«قطب»های محلی جمع آمده و سلوک خاص آن فرقه را پاس میداشته اند؛‬ ‫مهمتر از آن‪ ،‬عرفان اجتماعی به شکل جنبشهای حق طلب و مساوات‬ ‫خواهانه‪ ،‬بخش مهمیاز تاريخ جنبشهای اجتماعی و سياسی ما را شکل‬ ‫میدهد‪.‬‬ ‫پرسشهائی را در مورد عرفان اجتماعی در ميان میگذاريم‪ .‬اين پرسشها‬ ‫مربوط اند به نقش عرفان در زندگی اجتماعی امروزين ما ــ به ويژه در پهنة‬ ‫اخالق عملی و در فرهنگ سياسی ــ و تالقی يا تضاد آن با تجدد و مدرنيت‪.‬‬ ‫مدرنيتی که برداشتهای تازه تری از مفاهيم آزادی‪ ،‬آزاد انديشی‪ ،‬فرهنگ‬ ‫دموکراتيک‪ ،‬عدالت و «حقيقت» پديد آورده است‪.‬‬ ‫پرداختن به عرفان‪ ،‬همانند بسياری ديگر از سنتهای فرهنگی جامعة ما که در‬ ‫آگاهی جمعی عوام و خواص حضور دارند ــ نظير موسيقی سنتی‪ ،‬ادبيات‬ ‫اساطيری‪ ،‬ادبيات تغزلی‪ ،‬و فولکلور ــ میتواند رابطة روشنفکران «الئيک» يا‬ ‫سکوالر ايرانی را با اين بخشهای فرهنگ سنتی روشن کند‪ .‬میتوان با دو يا‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪81‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫سه پرسش آغاز کرد‪ :‬نخست اينکه آيا میتوانيم با بينش امروزين خود‪،‬‬ ‫دريافتها و مفاهيمیرا که زادة دوران تاريخی ما هستند به عرفان نسبت‬ ‫دهيم؟ دوم اينکه آيا مفاهيم و الگوهای رفتاری عرفان و عارفان‪ ،‬که در دوران‬ ‫خود‪ ،‬مظهری از مقاومت در برابر جزم انديشی و خودکامگی بوده اند‪ ،‬در عصر‬ ‫ما کماکان همان قابليتها را حفظ کرده اند؟ به عبارت ديگر‪ ،‬کدام جنبههای‬ ‫سنت عرفانی قابليت همزيستی با تجربة زيستی امروز ما را دارد و میتواند آن‬ ‫را غنی تر کند؛ کدام جنبهها به ضد خود بدل شده و کدام هنوز میتوانند‬ ‫محل برخورد تعابير گونه گون باشند؟ آيا میتوان بخشی از اين سنتهای‬ ‫فرهنگی را در يک پروژة رهائی بخش به نحو سازنده ای ادغام کرد؟ يا اينکه‬ ‫آنها بازمانده ای از يک دوران سپری شده اند که تنها میتوانند به موزة آثار‬ ‫هنری تعلق داشته باشند؟ در طرح اين پرسشها‪ ،‬ما توجهی به ارزش‬ ‫زيباشناختی آثار عرفانی ــ آن تخيل شگفت و جنون آسا در برخورد با واقعيت‪،‬‬ ‫خُرد کردن پندارهای مرسوم و بازی اعجاب آور با زبان ــ نخواهيم داشت‪.‬‬

‫تضاد با انسانگرائی (اومانيسم)‬ ‫در سالهای پيش از انقالب بهمن ‪ ۱۳۵۷‬در ميان بخشی از روشنفکران ايرانی‪،‬‬ ‫به ويژه آنهائی که به مارکسيسم روسی عنايت داشتند و میخواستند تعبيری‬ ‫ماترياليستی از عرفان به دست دهند‪ ،‬مرسوم بود که عرفان را به طور عام تنها‬ ‫يک معرفت شهودی و وجه مشترک نوع انسان تعريف کنند‪ ،‬معرفتی که بر‬ ‫علوم عقلی و فلسفه متکی نيست‪ .‬آنها باورهای متافيزيکی اسالمیرا فرع بر‬ ‫عرفان‪ ،‬يا حتا زائد‪ ،‬میدانستند! اما چنين تعريفی خصلت دينی و خداباورانة‬ ‫عرفان را ناديده میگيرد يا آن را فرعی میپندارد‪ .‬يعنی متافيزيک نهفته در‬ ‫عرفان‪ ،‬و مفهوم يک وجود فراباشنده در مقياس کيهانی در آن را پديده ای‬ ‫ثانوی تلقی میکند‪ .‬اما برداشت درست اين است که عرفان هرچند نوعی از‬ ‫معرفت غيرعقالنی است اما هر معرفت غير عقالنی و شهودی ای را نمیتوان‬ ‫عرفان نام گذاشت‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪82‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫معرفت شهودی که به طور عمده در هنرها‪ ،‬به ويژه شعر‪ ،‬تجلی میيابد‪ ،‬در‬ ‫عصر مدرن‪ ،‬و نيز در شرايط پسا مدرن‪ ،‬به طور غالب خصلتی غيردينی دارد‪ :‬با‬ ‫اعتقاد به اينکه وجود بر ماهيت مقدم است و بدين سان «معنا» ی جهان و‬ ‫هستی‪ ،‬نه از فراسوی آسمانها‪ ،‬بلکه از وجود اجتماعی انسانها (يا حتا از چيزی‬ ‫به نام ‪ Being‬که خصلت متافيزيکی ندارد) ناشی میشود‪ .‬در اينجا‪ ،‬پيش از‬ ‫آنکه ابزار عقالنی و نظری ما به کار افتد پديدهها در آگاهی ما «حضور» دارند؛‬ ‫شناختی که به تئوری نياز ندارد‪ ،‬شناختی شعرگونه‪ .‬اين معرفت‪ ،‬معرفتی‬ ‫عرفان نيست‪ .‬معرفت عرفانی ناظر بر شناخت خدا است‪« .‬گنوسيس» تنها به‬ ‫معنی معرفت شهودی نيست‪ ،‬بلکه معرفت شهودی نسبت به خدا است‪ .‬از‬ ‫لحاظ جهان بينی نيز‪ ،‬حتا در مانی گری و ساير طريقتهای ثنويت گرا‪ ،‬جهان‬ ‫خوب و برتر‪ ،‬جهان خاکی نيست بلکه جهان ماوراء است‪ ،‬جائی که پيوند با حق‬ ‫صورت میگيرد‪ .‬در گنوستيسيسم‪ ،‬جهان و کائنات آنطور که ما آنها را‬ ‫میشناسيم‪ ،‬چه بسا نه آفريدة خدا بلکه آفريدة شيطان (دميورج) باشد‪ .‬در‬ ‫نتيجه‪ ،‬رهائی از مادّه‪ ،‬و رهائی از پليدی اين جهان‪ ،‬تنها راه بازگشت به سوی‬ ‫خدا خواهد بود‪ .‬در ذن بوديسم پديدههای واقعی و تجربی خالی از ارزش و‬ ‫اعتبار هستند‪ .‬کباال (عرفان يهودی) شايد انعطاف پذيرترين شکل عرفان باشد‬ ‫زيرا در آن مفهوم خدا توضيح ناپدير و فاقد معنی جلوه میکند و از آن‬ ‫همچون مغاکی نامتناهی ياد میشود‪ .‬برخالف ادعای بعضی از روشنفکران‬ ‫سکوالر‪ ،‬هيچکدام از اين گرايشها «طبيعت گرا» و «انسان گرا» نيستند‪.‬‬ ‫شناخت معنی حروف الفبا در کباال (و در «حروفيه» ی ايرانی)‪ ،‬طريق آگاهی‬ ‫به حکمت خداوندی است‪ .‬بينش اشراقی نيز به سلسله مراتبی از انوار باور دارد‬ ‫که اعال مرتبة آن نوراالنوار است‪ .‬به نظر میرسد در تمام بينشهای عرفانی اين‬ ‫ديدگاه بنيادی که تمامیمراتب وجود همه از يک منشأ يکتا (‪) the One‬‬ ‫برآمده اند و هدف سلوک عملی اين جهانی بايد بازگشت به «اصل» باشد هرگز‬ ‫مورد سوآل نبوده است‪ .‬زمانی در ازل ميثاقی ميان انسان و آفريدگارش بسته‬ ‫شد و با هبوط از هم گسست‪ .‬عرفان‪ ،‬روايت يا «نارتيو» وحدت دوباره با خدا‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪83‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫است‪ .‬پس نمیتوان مفاهيمینظير انسان گرائی (اومانيسم)‪ ،‬طبيعت گرائی‪ ،‬يا‬ ‫«ماترياليسم» را به عرفان منسوب کرد‪.‬‬

‫عصبيت و خشونت‬ ‫روش جامعه شناسان آن است که با روشن کردن زمينة تاريخ و اجتماعی‬ ‫(زمينة مادی) بينشهای عرفانی در ايران‪ ،‬ما را از جدلهای اسکوالستيکی و‬ ‫تلقیهای ايده آليستی از عرفان بر حذر دارند‪ .‬اما اينکه تاريخچة اجتماعی‬ ‫عرفان چه درسهائی میتواند برای يک پروژة آزادی خواه در ايران امروز داشته‬ ‫باشد‪ ،‬محل جدل است‪ .‬شايد بتوان دو ديدگاه کلی را تميز داد‪:‬‬ ‫يک) به شهادت تاريخ‪ ،‬عرفان و تصوف در ايران دارای هسته ای شورشی و‬ ‫اعتراضی بوده است که از قشريت دينی تبرّی جسته‪ ،‬در خدمت آرمانهای ظلم‬ ‫ستيز و عدالت خواه در آمده است‪ .‬از همين رو‪ ،‬روشنفکران دموکرات و چپ‬ ‫نيز اگر بخواهند نفوذ خود را در ميان مردم گسترده تر سازند بهتر است اين‬ ‫جنبهها را برجستگی ببخشند‪ .‬حتا سوسياليستها هم میتوانند از آن به نفع‬ ‫پروژة خود بهره بگيرند‪ .‬عالوه بر اين‪ ،‬جنبشهای عدالت خواهانه ای که از‬ ‫عرفان اصيل اسالمیمايه میگيرند مبيّن نوعی سوسياليسم تخيلی اند‪ .‬عرفان‬ ‫به شکل اصيل خود حامل شکيبائی و تحمل عقايد دگرانديش و بنابراين حامل‬ ‫دموکراسی و معارض با جبّاريت است‪.‬‬ ‫دو) عرفان در تاريخ پيش ـ مدرن‪ ،‬و پيش از سرمايه داری‪ ،‬هنگامیکه پرچم‬ ‫جنبشهای شورشی روستائی يا شهری عدالت خواه بوده‪ ،‬نقشی مثبت ايفا‬ ‫کرده است‪ .‬اما در عصر مدرن‪ ،‬به عنوان پروژه ای اجتماعی يا سياسی (نه‬ ‫استتيک و هنری) پديده ای ارتجاعی است‪ .‬حتا در جائی که عرفان پرچم‬ ‫جنبشهای پوپوليستی ضد سرمايه داری و ضد امپرياليستی مساوات طلبانه‬ ‫است‪ ،‬بالقوه خصلتی فاشيستی دارد‪ .‬پروژههای سياسی عصر مدرن (به طور‬ ‫عمده ليبراليسم و سوسياليسم) تفاوتی ماهوی با جنبشهای شورشی پيش‬ ‫مدرن دارند و اطالق مفاهيمیکه فقط زادة مدرنيت اند و به طور اساسی‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪84‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫مشروعيت عصر مدرن به آنها وابسته است‪ ،‬به جنبشها و احکام نظری پيش‬ ‫مدرن از نظر روش غير تاريخی و از لحاظ سياسی مهلک است‪.‬‬ ‫در دفاع از ديدگاه دوم بايد تأکيد کنيم که نمیتوان با توسل به يک تقليل‬ ‫گرائی اقتصادی و طبقاتی مدعی بود که تحت هرشرايطی بايد از بينشهای‬ ‫ايدئولوژيک اقشار ستم ديده حمايت کرد‪ .‬جنبشهای شورشی دينی از اساس‬ ‫با جنبشهای مدرن تفاوت دارند‪ .‬ايدئولوژیها «فقط» خصلت آرمانی‪ ،‬روبنائی‬ ‫و ثانوی ندارند‪ ،‬بلکه عملکرد و نتايج جنبش را تعيين میکنند‪.‬‬ ‫در جنبشهای شورشی دينی‪ ،‬يا عرفان اجتماعی‪ ،‬عنصر واضح مَهدی گرائی‬ ‫(اصل «غيبت») وجود دارد و نيز عنصر بسيار قوی فره وشی رهبرـ مُراد‪ ،‬و اين‬ ‫دو عنصر در رابطه با يکديگرند‪ .‬رهبر فرهمند (کاريزماتيک) همواره نماينده يا‬ ‫رابط امام غايب است ــ اگر خود او نباشد ــ و از همين رو میتواند بشارت‬ ‫دهندة عدالت اجتماعی باشد‪ .‬مبارزه با ظلم زير عنوان مبارزه با دجّال صورت‬ ‫میگيرد‪ .‬سرسپردگی مريدان به پيشوا (پير‪ ،‬مراد‪ ،‬قطب) حامل بارِ شديدِ‬ ‫خردگريز تا حدّ خودباختگی کامل است‪.‬‬ ‫خصلت راديکال و ستيزه گر جنبشهای دينی به ميزان زيادی ناشی از عصبيت‬ ‫نهفته در آنها است‪ .‬پذيرش آموزة ارتجاعی «شهادت» نيز بخش جدائی ناپذير‬ ‫اين عصبيت و خودباختگی است‪ .‬شهادت به سادگی به معنی سرباختن بر سر‬ ‫آرمان نيست‪ ،‬بلکه به معنی پيوند دوباره با حقّ‪« ،‬بازگشت به اصل خويش»‪ ،‬و‬ ‫وصال معشوق ـ آفريدگار است‪« .‬عاشق بودن» شرط آن است اما نه عشق به‬ ‫اين دنيای خاکی‪ ،‬اين طبيعت و اين انسان خطاپذير‪ ،‬بلکه به مطلق‪ ،‬به نور‪ ،‬به‬ ‫ذات باری تعالی‪ .‬الزم به گفتن نيست که در عصر مدرن آموزة شهادت به‬ ‫همين داليل تا چه اندازه خصلت فاشيست گونه دارد‪ .‬عمل خيل عظيم‬ ‫«عاشقان» جوانی که در جنگ ايران و عراق روی مينهای دشمن جان باختند‬ ‫از همين باورها آب میخورد‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪85‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫تضاد با مدرنيت‬ ‫ما مجاز نيستيم مفاهيم عصر مدرن نظير انسان گرائی (اومانيسم)‪ ،‬دموکراسی‪،‬‬ ‫آزادی فردی‪ ،‬آزادی عقيده و بيان به مثابه حق‪ ،‬دگرانديشی‪ ،‬سوسياليسم و‬ ‫نظاير آنها را به دلخواه بر هرجنبش ظلم ستيز و مساوات طلب (يا «ضد‬ ‫امپرياليسم و صهيونيسم») اطالق کنيم‪ .‬اين مفاهيم از لحاظ تاريخی متعلق به‬ ‫يک پرسشواره (پروبلماتيک) جديد هستند که خارج از آن به کلی معنی خود‬ ‫را از دست میدهند‪ .‬بخش جدائی ناپذير اين پرسشواره‪ ،‬انگارة جدائی قطعی‬ ‫حوزة دين از حوزة ادارة امور جامعه است‪ .‬مفاهيم حق‪ ،‬برابری در برابر قانون‪،‬‬ ‫تقسيم عادالنة ثروت‪ ،‬مسؤليت شهروند و غيره با مساوات طلبی و پوپوليسم‬ ‫فرقهها و جنبشهای دينی يکی نيستند‪ .‬تمامیجنبشهای شورشی دينی‬ ‫(سربداران‪ ،‬حروفيه‪ ،‬نقطويون‪ ،‬بابيه ‪ )...‬واجد عصبيتهای فرقه ای بوده اند و‬ ‫زمانی که موفق به تشکيل حکومتهای محلی میشدند از تحميل اخالقيات‬ ‫خود دريغ نمیکردند‪ .‬گاه نيز بر سر «رهبری» به رقابتهای خونين درون فرقه‬ ‫ای دست میزدند‪.‬‬ ‫در سياست و اخالق عملی‪ ،‬میتوان از دو منظر به عرفان نگريست و هردو بار‬ ‫آن را ناهمخوان يافت‪ .‬از منظر مدرن و از منظر پسامدرن‪ .‬آن کس که آزادی و‬ ‫دموکراسی را از منظر دفاع از پروژة تجدد و مدرنيت میخواهد‪ ،‬با توسل به‬ ‫عقل به عنوان واپسين معيار شناخت و داوری‪ ،‬با فعاليت برونگرا و عقالنی در‬ ‫حيطههای اقتصادی و تکنيکی‪ ،‬تنظيم عقالنی وقت (تايم) و مکان (سپيس)‪ ،‬با‬ ‫پذيرش منطق همسانی (آيدنتيتی) در کاربرد زبان و مفاهيم‪ ،‬با تدوين عقالنی‬ ‫قوانين و حقوق صوری (فورمال)‪ ،‬ايجاد جامعة مدنی بر اساس پيمان اجتماعی؛‬ ‫و به وجود آوردن «حوزة عمومی» ارتباط آزاد و تحريف نشده ميان شهروندان‪،‬‬ ‫ناگزير راه و رسم عرفان را نقيض هستی اجتماعی خود میيابد‪.‬‬

‫تضاد با پسامدرنيسم‬ ‫اما آن کس که در شرايط پسامُدرن‪ ،‬از منظر نقد مدرنيت‪ ،‬در جستجوی‬ ‫آزادگی است عرفان را چگونه میيابد؟ پُست مدرنيسم‪ ،‬اين منظر خردگريز و‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪86‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫زيبائی شناختی (گرا) که مخالف انگارة «حقيقت» و مرکزيت هرگونه کالم و‬ ‫منطق (لوگوس) است‪ ،‬شايد در نگاه اول با عرفان نزديکی نشان دهد‪ ،‬اما اين‬ ‫ک پسامدرن برای تاريخ غايتی (تيلوس)‬ ‫نزديکی ظاهری است‪ .‬بينش آيروني ِ‬ ‫قايل نيست‪ .‬از اين رو نمیتواند «وصل» را هدف رفتار انسان بنماياند‪ ،‬خواه اين‬ ‫وصل يکی شدن آنجهانی با خدا باشد يا يگانی اينجهانی با «بنی آدم» ! تنها‬ ‫شک‪ ،‬سوآل‪ ،‬ندانستن‪ ،‬نسبی بودن حقيقتها و گفتارها در گسترة زمان و زبان‬ ‫است که در نهايت انسانی با اين بينش را از زبان مرسوم میراند‪.‬‬ ‫اين «علم لدنی» عارف نيست‪ .‬عارفی که با وقوف به حقيقتی دست ناپذير که‬ ‫عقل را بدان راهی نيست به «بی زبانی» میرسد‪ .‬برخالف يک سالک‪ ،‬انسانی با‬ ‫بينش پسامدرن‪ ،‬مقاماتی را از سر نمیگذراند (همچون ايمان‪ ،‬توبه‪ ،‬خوف‪،‬‬ ‫اطاعت و عشق)‪ .‬او سرِ آن دارد تا سرريزِ شور شهوانی و تمنا (ديزاير) را جشن‬ ‫بگيرد‪ ،‬نه آنکه همچون رابعة عدويه در فصل بهار در و پنجره ببندد تا زيبائی‬ ‫جهان وی را از عشق به «او» غافل نکند! چنين انسانی «کشف اسرار» نمیکند‪.‬‬ ‫«حيرت» او ناشی از امکان ناپذيری شناخت حکمت خدا نيست‪ ،‬بلکه ناشی از‬ ‫آن است که هيچ حکمتی نيست که چرائی نهائی پديدهها را توضيح دهد‪ .‬نه‬ ‫خدائی هست‪ ،‬نه جهان ديگری‪ ،‬و انسان نه اينجا و نه آنجا «خانه» ای از آنِ‬ ‫خود ندارد‪.‬‬

‫شعرگونه‪ ،‬نه عارفانه‬ ‫اگر اين تعبير درست باشد‪ ،‬میتوان نتيجه گرفت که امروزه نگاه شعرگونه به‬ ‫جهان و شعرگونه زيستن به طور الزامیخصلتی غيرعرفانی به خود میگيرد؛ و‬ ‫آن کس که در فضای فرهنگی ايران مدعی عارف بودن است‪ ،‬در واقع مظهری‬ ‫از آن دوگانگی نهفته در ناخودآگاهی است که در عمق نيازمندی مادی و‬ ‫روحی و جنسی‪ ،‬تظاهر به بی نيازی میکند و میخواهد قلندر و درويش و‬ ‫«عاشق» باشد‪ ،‬در شرايطی که دين و دنيا برايش از هر اميدی تهی شده است‪.‬‬ ‫نوشتة باال نخستين بار در اينجا به چاپ رسيد‪:‬‬ ‫کنکاش ‪ /‬درگسترة تاريخ و سياست شماره هفتم ـ زمستان ‪ ۱۹۹۰( ۱۳۶۹‬ميالدی)‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪87‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫پيوست‬

‫ابعاد اجتماعی و سياسی عرفان‬ ‫در مطلب پيشين از عرفان اجتماعی سخن رانديم و به مشکالت حضور آن در‬ ‫جهان مدرن و همزيستی آن با تجدد اشاره کرديم‪ .‬تعدادی از شنوندگان ما در‬ ‫راديوزمانه اين انتقاد را مطرح کردند که عرفان را نمیتوان و نبايد به پهنة‬ ‫اجتماع و سياست کشاند؛ و قرائت تاريخ جنبشهای اجتماعی‪ ،‬با تحليل‬ ‫باورهای عرفانی بنيانگذاران و پيروان آنها‪ ،‬به حيثيت معنوی و اخالقی عرفان‬ ‫آسيب میرساند‪.‬‬ ‫سايت اينترنتی ملکوت مینويسد‪« :‬عرفان يک تجربة شخصی و فردی است و‬ ‫بدون هيچ ترديدی ورود آن به عرصة سياست و اجتماع مخرب است‪ .‬تجربة‬ ‫عرفانی و دينی‪ ،‬پسزمينة زندگی معنوی و روحی انسان را میسازد و جال‬ ‫میدهد و در قلب آن تعاليم اخالقی دين و عرفان نشسته است‪ .‬عرفان [همان]‬ ‫تعاليم اخالقی دين است فارغ از قيد و بند احکام و رسوم شرعی ‪ ...‬گفتمان‬ ‫عارفانه‪ ،‬زمين تا آسمان با فضای اجتماع و سياست فرق دارد‪».‬‬ ‫در پاسخ اين انتقاد بايد گفت اگر تنها سليقة شخصی مطرح باشد‪ ،‬شايد ارجح‬ ‫آن باشد که بينش عرفانی در حيطة اخالق فردی باقی بماند‪ .‬در اين صورت‪،‬‬ ‫انسانی که برای رستگاری در اين وادی پا میگذارد‪ ،‬برای رسيدن به حق‪ ،‬به‬ ‫تنهائی در ساحتی شهودی و قدسی سير میکند و در اين سلوک‪ ،‬مددکار او‬ ‫نيز شاعران و عارفان بزرگ همچون حافظ و مولوی خواهند بود‪.‬‬ ‫اما تاريخ حرکتی مستقل از سليقههای فردی دارد‪ .‬اخالقيات خصوصی‪ ،‬پسند و‬ ‫ناپسندِ ما‪ ،‬تأثير مستقيمیبر آنچه در پهنة اجتماع و سياست رخ میدهد‬ ‫ندارند‪ .‬عرفان و حکمت االهی {تئوسوفی} يک جهان بينی است‪ .‬اين جهان‬ ‫بينی حامل يک کيهان شناسی {کاسمولوژی} و يک مجموعه از مفاهيم و‬ ‫اصطالحات خاص است برای توضيح پيدايش جهان‪ ،‬فلسفة آفرينش‪ ،‬هدف و‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪88‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫مسير انسان بر روی زمين‪ ،‬و سرانجام پايان سير دَوَرانی تاريخ در اتحاد مجدد‬ ‫با آفريدگار‪ .‬انواع حکمتهای االهی‪ ،‬پديدههائی اجتماعی اند زيرا برای تداوم‬ ‫خود میبايد در درون يک گروه قومیـ فرهنگی {گروه اِتنوکالچرال} به حيات‬ ‫خود ادامه دهند‪ .‬در کشورهای اسالمیاين گروهها نامهائی چون «موالی» و‬ ‫انواع فرقههای برادری يا «اِخوان» برخود داشته اند که هريک به گِرد يک قطب‬ ‫يا مراد جمع میشدند و به افعال و رياضتهای خاص آن فرقه تأسی میکردند‪.‬‬ ‫تأثير اجتماعی و سياسی فرقههای عرفانی زمانی احساس میشد که کارگزاران‬ ‫رسمیشريعيت‪ ،‬اعم از آنکه به دستگاه خالفت وابسته بودند يا به فرقههای‬ ‫رقيب تعلق داشتند‪ ،‬حکم به تکفير شيوخ يا عارفان سرشناس میدادند زيرا‬ ‫نفوذ فرقه ای اين عارفان را تهديدی برای قدرت و منزلت خود میپنداشتند‪.‬‬

‫اهميت اجتماعی و سياسی‬ ‫برای نمونه‪ ،‬لوئی ماسينيون در تحقيقات پردامنه اش دربارة زندگی و آثار‬ ‫حسين ابن منصور حالج‪ ،‬عارف بزرگ مسلمان که در سال ‪ ۹۲۲‬ميالدی به‬ ‫فرمان قاضی بغداد اعدام شد‪ ،‬نشان میدهد که چگونه آموزههای حالج در بارة‬ ‫آداب و فرائض دينی‪ ،‬عبادت‪ ،‬و شهادت‪ ،‬به يک بحث حقوقی بسيار دقيق و‬ ‫پيچيده در ميان جناحهای معتزله (از زبان اميرحسين ميبدی)‪ ،‬اماميه (از زبان‬ ‫ابن بابويه) و فرقههای سُنی و همچنين‪ ،‬پس از مرگ حالج در سدههای بعد‪،‬‬ ‫در مکتب ابن عربی برانگيخت (‪ .)۱‬فرقههای عرفانی از سوی نمايندگان‬ ‫رسمیشريعت به صفاتی چون مالحده‪ ،‬زنادقه و نظائر آنها ملقب میشدند‪.‬‬ ‫محمد آرکون اسالم شناس الجزائری االصل دربارة اهميت اجتماعی و سياسی‬ ‫جنبشهای عرفانی مینويسد‪« :‬چنانچه بخواهيم به اهميت تنشها و مجادالتی‬ ‫که توسط نوآورانی چون حالج ايجاد میشد پی ببريم‪ ،‬نمیتوانيم جنبههای‬ ‫اجتماعی و سياسی جنبشهای عرفانی را ناديده بگيريم‪ .‬مخاطبان و مشتريان‬ ‫حاضرـ آماده برای اين عارفان‪ ،‬به طور آشکار‪ ،‬عبارت بودند از مستضعفان‬ ‫‪۱‬‬

‫لوئی ماسينيون‪ ،‬برايندهای فقهی آموزهی حالج‪ ،‬در کتاب مطالعاتی دربارهی اسالم (مقاالت به قلم نويسندگان مختلف‪ ،‬ويراستار و مترجم‪ ،‬مرلين ل‪.‬‬

‫شوارتز)‪ ،‬به زبان انگليسی‪ ،‬انتشارات دانشگاه آکسفورد‪ ،۱۹۸۱ ،‬ص ‪۱۴۰‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪89‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫شهری که از حاشية اجتماع میآمدند و از امتيازات اجتماعی نصيبی نداشتند‪.‬‬ ‫امتيازاتی که طبقات مرفه تجار‪ ،‬زمين داران‪ ،‬و ديوانيانِ حامیقدرت در اختيار‬ ‫داشتند‪ .‬رابطة عرفان با طبقات کارگر پس از قرن يازدهم ميالدی متحول شد و‬ ‫سمت و سوی آن متوجه انجمنهای متعرض و تند رو نظير انجمنهای‬ ‫«فتوت» و «عياران» شد‪ .‬در دوران بعد‪ ،‬از قرن سيزدهم تا نوزدهم ميالدی‪،‬‬ ‫شيوخ و اوليای محلی {مُرابطون} توانستند با مردم روستا و کوهپايهها پيوند‬ ‫برقرار کنند؛ مردمیکه کنترل آنها توسط مقامات وقت امکانپذير نبود‪ .‬چنانچه‬ ‫در مغرب (مراکش) آنها در مراحل نهائی حکمرانی خاندان «مرينيون» (بنی‬ ‫مرين) ظهور کردند‪ .‬در اين دوران‪ ،‬عرفان تبديل به جنبشهای گوناگونی از‬ ‫انجمنهای برادری {يا اِخوان} شد که تبلور و بيان کنندة رقابتهای قبيله ای‬ ‫و طايفه ای بود و خود را در مناسک و مراسم خاصِ هر انجمن بروز میداد‪ .‬در‬ ‫سراسر جهان اسالم‪ ،‬انجمنهای برادری يا «اخوان» برای منزلت اجتماعی و‬ ‫جلب مريد و کسب پاية سياسی تالش میورزيدند‪ .‬آنها اين وظيفه را با گسيل‬ ‫هيأتهای تعليم ديدة مُرابطون به مراکز آموزشی انجام میدادند‪ .‬هرکدام از اين‬ ‫مراکز‪ ،‬که «زاويه» خوانده میشد‪ ،‬در پيوند با يکی از پيشکسوتان يا اولياء‬ ‫بنيانگذار آن فرقه قرار داشت‪ .‬اين اولياء در هرگوشه ای با برکات خود‪ ،‬به ياری‬ ‫معجزات و کراماتی که داشتند سعی در جلب اعتماد اهالی میکردند؛‬ ‫مردمیکه بی سوادی و کمبود دانش آنها از زبان عربی‪ ،‬به ويژه در ميان‬ ‫بربرهای ساکن مغرب (مراکش) و شمال آفريقا و نيز جنوب صحرای آفريقا‪،‬‬ ‫آنها را مستعد پيوستن به اين انجمنها میکرد‪)۲( ».‬‬ ‫محمد آرکون اعتقاد دارد در دوران جديد پس از ايجاد دولتهای ملی در‬ ‫کشورهای اسالمی‪ ،‬تالشهائی که در جهت ايدئولوژيک کردن اسالم صورت‬ ‫گرفت‪ ،‬بر آموزههای عرفانی نيز تآثيرگذار بود‪ .‬بايد پذيرفت‪ ،‬اگر بخواهيم بی‬ ‫طرفانه نگاه کنيم‪ ،‬چگونگی اين تآثيرات و برآيندهای سياسی آنها در‬ ‫جنبشهای جهادی‪ ،‬هنوز به طور کافی توسط جامعه شناسان و تاريخدانان‬ ‫انجام نگرفته و نيازمند تحقيقات بيشتری است‪.‬‬ ‫‪۲‬‬

‫محمد آرکون‪ ،‬بازانديشی اسالم‪ ،‬به زبان انگليسی‪ ،‬انتشارات وست ويو‪ ،۱۹۹۴ ،‬ص ‪۸۲‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪90‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫پاية طبقاتی‬ ‫آنچه محمد آرکون در مورد پايههای طبقاتی جنبشهای عرفان اجتماعی‪،‬‬ ‫پيش از دوران مدرن‪ ،‬عنوان میکند‪ ،‬يکی از موضوعات اصلی تاريخنگارانی‬ ‫است که توجه خاصی به نقش مبارزات طبقاتی و جنبشهای شورشی و‬ ‫انقالبی در تاريخ داشته اند‪ .‬فردريک انگلس‪ ،‬دوست و همکار کارل مارکس‪،‬‬ ‫يکی از دو بنيانگذار روش ماترياليسم تاريخی در علوم اجتماعی‪ ،‬توجه خاصی‬ ‫به جهان بينیهای پان تئيستی‪ ،‬به ويژه نزد جيوردانو برونو و باروخ سپينوزا‬ ‫داشت‪ .‬اسپينوزا يکی از مهمترين متفکران دوران گذار به مدرنيت در اروپا‬ ‫است که سيستم فلسفی ا ش طی سی سال گذشته توسط فيلسوفان مارکسيت‬ ‫برجسته ای چون لوئی آلتوسر و آنتونيو نگری و همفکران آنها مورد توجه و‬ ‫ارزيابی مجدد قرار گرفته است‪.‬‬ ‫بسياری از مشايخ تصوف از ميان اقشار و اصناف چوپان‪ ،‬آهنگر‪ ،‬خراز‪ ،‬بزاز‪،‬‬ ‫قصاب‪ ،‬خرمافروش و نظائر اينها برآمده بودند‪ .‬آنچه محمد آرکون در مورد‬ ‫مُرابطون شمال آفريقا میگويد‪ ،‬نظيرش را در سرزمينهای مرکزی اسالم به‬ ‫شکل فرقههای دراويش مالحظه میکنيم‪ .‬درويش‪ ،‬که به معنی فقير و سالک‬ ‫است‪ ،‬عالوه بر اخالق عملی حق گوئی و قناعت‪ ،‬در سياست نيز پاية اصلی‬ ‫طبقاتی جنبشهای شورشی ای نظير سربداران (خراسان)‪ ،‬مرعشيان(خطههای‬ ‫شمال ايران)‪ ،‬و حروفيون (آذربايجان) را‪ ،‬عليه زمينداران‪ ،‬اشراف‪ ،‬و دستگاه‬ ‫روحانيت شکل میداد‪.‬‬ ‫شيخ و پيشوای جنبش مرعشيون‪ ،‬ميرقوامدّين مرعشی‪ ،‬در قرن چهاردهم‬ ‫ميالدی خود به رياست دولت محلی طبرستان رسيد‪ .‬بنا به نوشتة محقق‬ ‫ايرانی سعيد امير ارجمند‪ ،‬در توضيح نحوة سياسی شدن فرقههای صوفيانه‪،‬‬ ‫بايد گفت که‪« :‬در صوفی گری‪ ،‬رستگاری با دنبال کردنِ نمونة زندگی يک پير‬ ‫يا مراد حاصل میشود‪ ،‬نه با مجموعه ای از اصول اخالق عملی‪ )۳( ».‬يکی از‬ ‫‪۳‬‬

‫سعيد امير ارجمند‪ ،‬سايهی خدا و امام غايب‪ ،‬به زبان انگليسی‪ ،‬انتشارات دانشگاه شيکاگو؛ ‪ ،۱۹۸۴‬به ويژه فصل دوم‪ ،‬ص ‪۶۶‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪91‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫مهم ترين نتايج گسترش صوفیگری‪ ،‬قدرت گيری و تآثير روزافزون تعدادی از‬ ‫شيوخ بود که‪ ،‬نه به عنوان آورندة آموزة تازه ای در دين‪ ،‬بلکه به عنوان‬ ‫اشخاص‪ ،‬با نفود معنوی خود میتوانستند به حاکمان وقت مشروعيت ببخشند‪.‬‬ ‫«دعای خير» اين شيوخ از سوی امرا طلب میشد‪ .‬بنا به گفتة سعيد امير‬ ‫ارجمند‪ ،‬در کتاب ارزشمندش به نام «ساية خدا و امام غايب»‪ ،‬در جنبش‬ ‫مرعشيه عنصر مهدويت وجود نداشت‪ ،‬در حاليکه در جنبشهای سربداران‪،‬‬ ‫حروفيه‪ ،‬نوربخشيان‪ ،‬مشعشعيان‪ ،‬و صفويه‪ ،‬مهدی گرائی حضور کامل دارد‪)۴( .‬‬ ‫شاخههايی از نهضت اسماعيلی‪ ،‬جنبش حشّاشين‪ ،‬و نهضت حسن صباح نيز از‬ ‫زمرة اين جنبشهای شورشی اند که شرح تاريخ آنان خود مبحث بزرگ‬ ‫ديگری است‪ .‬آخرين نمونة مهم اينگونه نهضتها در دوران پيش از تجدد‪،‬‬ ‫جنبش پيروان شيخ صفی الدين اردبيلی است‪.‬‬ ‫اکنون موضوعی که میتواند پيشاروی ما برای تفحصهای آينده باشد‪ ،‬حضور‬ ‫اين عرفان در جهان مدرن است‪.‬‬ ‫*‬

‫‪۴‬‬

‫سعيد امير ارجمند‪ ،‬همان‪ ،‬صص ‪۸۵-۶۹‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪92‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل نهم‬

‫سکوالريسم و اسالم‬ ‫همة جوامعی که در جهان معاصر بر عقبماندگی فائق آمده اند از مسير‬ ‫سکوالريسم گذشته اند‪ .‬محمد آرکون اسالم شناس بزرگ الجزايری ـ فرانسوی‪،‬‬ ‫بر نمونة ترکيه انگشت میگذارد‪ ،‬نمونه ای که شباهتهای بسيار با ايران دارد‪،‬‬ ‫و ما را نسبت به دو واقعيت آگاه میکند‪ :‬حرکت آتاتورک به عنوان تنها نمونة‬ ‫پيروزمند سکوالريسم در يک فرهنگ اسالمی‪ ،‬يک حرکت تمدن ساز بنيادی و‬ ‫از لحاظ تاريخی بازگشت ناپذير بود‪ .‬ديگر اينکه‪ ،‬راه و روش آن به طرز‬ ‫خطرناکی به حذفِ جهان معنائی و سمبوليکی پرداخت که بالقوه میتواند‬ ‫برآيندهای تخريبی داشته باشد‪ .‬به گفتههای او توجه کنيم‪:‬‬

‫فرازهائی از محمد آرکون‬ ‫نمونة ترکيه و حرکت مصطفا کمال آتاتورک (‪ )۱۸۸۱-۱۹۳۸‬به يک تحليل‬ ‫همه جانبه نياز دارد زيرا غرب ترکيه را با نظر مساعد مینگرد‪ ،‬از آن رو که اين‬ ‫کشور با جسارتی بی نظير به سمت يک ارزش غربی که همان «سکوالريسم»‬ ‫باشد حرکت کرد‪ .‬بخشهای ديگرِ جهان اسالم از نگاه غرب چيزی از حرکت‬ ‫تمدن درک نکرده و درهايشان را به روی پيشرفت ِ انديشهها و نهادها بسته اند‬ ‫[‪ ]...‬اسالم امروزه مانعی است بر سر راه ارتباط فکری با غرب‪.‬‬ ‫حرکت آتاتورک پس از شکست امپراتوری عثمانی (که در جنگ جهانی اول با‬ ‫آلمان متحد شده بود) و پس از کسب قدرت چه بود؟ آتاتورک‪ ،‬که در چشم‬ ‫هموطنان اش قهرمانی است تمدن ساز و پدر ترکية مدرن‪ ،‬بی هيچ شبهه ای‬ ‫کشورش را از خاک محافظه کارِ عثمانی برکند و به دنيای تجدّد و مُدرنيّت‬ ‫رساند‪ ،‬البته با روشها و باورها و الگوهايی که تا همين امروز محل بحث و‬ ‫جدل است‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪93‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫برای ارزيابی کاملِ بُرد و برآيندهای حرکت سکوالرسازِ آتاتورک‪ ،‬الزم است به‬ ‫دو پرسش پاسخ دهيم‪ :‬ميان سالهای ‪ ۱۸۸۱‬و ‪ ۱۹۳۸‬کمال آتاتورک با چه نوع‬ ‫اسالمیآشنائی داشت؟ يعنی در زمانی که برنامة کار خود را تدارک میديد‬ ‫اسالم را چگونه درک میکرد؟ ديگر اينکه او در آن زمان چه برداشتی از‬ ‫سکوالريسم داشت که با آن دست به تغييرات اجتماعی زد؟‬ ‫ديدگاههای آتاتورک دربارة اسالم از يک سو‪ ،‬و سکوالريسم از سوی ديگر‪،‬‬ ‫مشابه همان ديدگاههای تيپيک و نمونه واری است که اغلب روشنفکران‬ ‫مسلمان ميان سالهای ‪ ۱۸۸۰‬و ‪ ۱۹۴۰‬با نوعی آگاهی ساده لوحانه به آنها‬ ‫رسيده بودند‪ .‬اين گروه که پای شان به مدارس و دانشگاههای اروپايی باز شده‬ ‫بود‪ ،‬به نوعی از شوک فرهنگی مبتال شده بودند که هرگز در زندگی شان‬ ‫نتوانستند به طور کامل بر عواقب آن فائق آيند‪.‬‬ ‫جامعة مسلمانی که آنها در آن پرورده شده بودند‪ ،‬چه در ترکيه و چه در ديگر‬ ‫نقاط‪ ،‬در چنگال انبوهی از منعياتِ دينی‪ ،‬خرافی و جادوباور بود و آکنده از‬ ‫نابرابریهای آشکار اجتماعی‪ ،‬سياستهای خودسرانة بومیو استعماری‪ ،‬و عقب‬ ‫ماندگیهای شديد فرهنگی‪.‬‬ ‫همة اين ضعفها در تضاد چشم گيری بود با ارزشهای غربی نظير آزادیهای‬ ‫جمهوری خواهانه‪ ،‬پويايی اقتصادی و خالقيّت فرهنگی‪ ،‬وسعت ديد تاريخی و‬ ‫اراده به دانستن و آموختن‪ ،‬پاکيزگی و سهولتِ استفاده از اماکن عمومیو‬ ‫خصوصی‪ ،‬توسعه و غنای شهرهايی چون پاريس‪ ،‬لندن‪ ،‬بروکسل‪ ،‬رم‪ ،‬و مارسی‪،‬‬ ‫شهرهای اصلی و پرشکوهی که مسلمانان جوان برای تحصيل به آنها پا‬ ‫میگذاشتند‪.‬‬ ‫آتاتورک در آکادمینظامیتولوز در فرانسه دوره ديده بود‪ .‬شيفتگی او که با‬ ‫اکتشاف همراه بود‪ ،‬آميخته میشد با نوعی شورش کور عليه يک سرنوشت‬ ‫تاريخی ناحق يا ناعادالنه‪ .‬روشنفکران ديگر نيز نمونههای مشابهی از همين‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪94‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫درام تاريخی را به نمايش گذاشته اند‪ .‬تحتاوی و طاها حسين در مصر‪ ،‬کاتب‬ ‫ياسين در الجزاير‪ ،‬بورقيبه در تونس و بسياری ديگر که يا با کتابهاشان و يا‬ ‫در عمل هريک به شيوة خود نمايشگر اين درام تاريخی بوده اند‪ ،‬درامیکه‬ ‫همچنان با پيچيدگی فزاينده ای‪ ،‬و در مقياس انسانی روزافزونی‪ ،‬خود را‬ ‫برصحنه آشکار میکند‪.‬‬ ‫[‪]...‬‬

‫حمله به نمادهای فرهنگ دينی و سنت‬ ‫عمل آتاتورک فراگير بود‪ .‬او به از ميان برداشتن رژيم سلطانی قناعت نکرد‪،‬‬ ‫رژيمیکه در آگاهی جمعی مردم به مقام مقدس خالفت ارتقا يافته بود و‬ ‫براندازی آن با اعتراض علمای دانشگاه االزهر در قاهره روبرو شد و به طور کلی‬ ‫به آگاهی مسلمانان يک شوک سراسری وارد کرد‪.‬‬ ‫آتاتورک به کليّت جهانِ معنائی و نشانههای ارتباطی مسلمانان حمله برد‪ .‬او‬ ‫الفبای عربی را با الفبای التين عوض کرد‪ ،‬عمامه و فينه را برداشت و کاله را‬ ‫جايگزين آنها کرد‪ .‬به جای فقه و شريعت‪ ،‬قوانين کشور سوئيس را برنشاند‪.‬‬ ‫انواع مراسم رسمی‪ ،‬آشپزی‪ ،‬مبلمان خانه‪ ،‬معماری‪ ،‬شهرنشينی‪ ،‬تقويم‪ ،‬و به‬ ‫طور کلی تمام نظامهای نشانه شناختی (سميولوژيک) که حس و ذائقة فردی و‬ ‫جمعی را متأثر میسازد و شکلهای بی واسطة ادراک جهان را تحت کنترل‬ ‫خود دارند‪ ،‬به طور رسمیاز ميان رفتند و در عوض نظامهای اروپائی به فاصلة‬ ‫کوتاهِ چند سال جای آنها را گرفتند‪ .‬اين اقدامات يادآورِ انقالبيان در انقالب‬ ‫کبير فرانسه است که تصور میکردند میتوان خدای مسيحيت را با يک «وجود‬ ‫متعالی» [غير دينی] جايگزين کرد‪.‬‬ ‫سمبولها نقشی حياتی در ساختن نظام تازه ای از زبان و نشانهها بازی کردند‪،‬‬ ‫نظامیکه قرار بود نظم سياسی‪ ،‬اجتماعی و قضائی تازه ای از درون آن پا به‬ ‫جهان بگذارد‪ .‬با بررسی اين جنبه‪ ،‬در حقيقت میتوان موفقيت پردوام و مکرر‬ ‫اديان سنّتی را در مقابل شکست کامل يا نسبی انقالبهای سنت شکن توضيح‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪95‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫داد‪ .‬چنين توضيحی میتواند از طريق تحليلِ مورد به موردِ کارکرد سمبولها و‬ ‫نشانهها‪ ،‬و به کارگيری هوشمندانة آنها توسط پيامبران پيشين و رهبران دنيای‬ ‫معاصر‪ ،‬صورت گيرد‪ .‬به نظر میرسد سمبولها برحسب اينکه در چه بستری به‬ ‫کار گرفته شوند نقشی متفاوت بازی میکنند؛ نقش آنها در يک فرهنگِ‬ ‫شفاهی که به نحوی رازگونه سامان گرفته‪ ،‬متفاوت است از نقش همان‬ ‫سمبولها در يک نظام «لوگوسنتريک» (يعين نظامیواژه مدار‪ ،‬نوشتاری‪ ،‬عقلی‬ ‫و منطقی) در يک فرهنگ کتبی که در چارچوب يک بينش تاريخگرا عمل‬ ‫میکند‪ .‬انقالب آتاتورک مترادف بود با پيروزی عقل پوزيتيويستی و تاريخگرا‪،‬‬ ‫که به طور ريشه ای از آگاهی افسانه باور (ميتيک) بريده بود‪ ،‬يعنی آن نوع‬ ‫آگاهی ای که تودة مؤمنان‪ ،‬اعم از عالمان و عاميان‪ ،‬با آن زندگی میکنند‪.‬‬ ‫جدائی ايدئولوژيک ميان رهبران انقالبی [نظير آتاتورک] و تودههای مردمیکه‬ ‫آنها کمر به آزادی شان بسته اند‪ ،‬به سرماية سمبوليک موجود در سنتهای‬ ‫کنونی آسيب وارد میکند‪.‬‬ ‫سمبولها [پس از تهاجم سکوالريسم] به ناگهان تبديل به يک مشت عالمت‬ ‫معمولی شدند که توسط آنها میشد «متجددها» را از «محافظه کاران»‬ ‫بازشناخت‪ .‬سپس طی مبارزات ضد استعماری در الجزاير ميان سالهای ‪۱۹۵۴‬‬ ‫و ‪ ،۱۹۶۲‬و در انقالب ايران پس از ‪ ،۱۹۷۹‬معنی اين عالئم برعکس شد‪ ،‬به اين‬ ‫شکل که حجاب برای زنان‪ ،‬ريش و سبيل برای مردان‪ ،‬تکثير مساجد‪ ،‬و‬ ‫بازگشت به پوشاک و خوراک و رفتارِ تجويز شده از سوی شريعت‪ ،‬در حکم‬ ‫مقاومت سياسی در برابر دولتهای فاقد مشروعيت تلقی میشد‪ ،‬مثل دولتهای‬ ‫استعماری در الجزاير و دولت سکوالر در ايران زمان شاه‪ .‬پس از پيروزی‬ ‫جنبشهای مقاومت‪ ،‬همان عالئم بيانگر هويت ملی و هويت مذهبی شدند‪.‬‬ ‫[‪]...‬‬ ‫نمونة ترکيه که در نتيجة حرکتِ آتاتورک تحولی عظيم پيدا کرد‪ ،‬زمينة‬ ‫باروری است برای مطالعة انحطاط سمبولها و تبديل آنها به عالماتِ [مُدرن] و‬ ‫سپس تالش برای احيای سمبولها در بستری ايدئولوژيک که تأمل و تعمق‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪96‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫میطلبد و در عين حال ما را نسبت به بازگشت ناپذيری تاريخِ جوامع هشيار‬ ‫میکند‪ .‬در نمونة ترکيه‪ ،‬وزن اسالم بيش از هرجای ديگری در برابر آمادگی‬ ‫اين کشور برای پيوستن به اروپا و اروپائی شدن‪ ،‬سنگينی اش را نشان میدهد‪.‬‬ ‫مسلمانانی که به غنای انديشه در اسالم معاصر توجه دارند بايد با صرف وقت‬ ‫بسيار‪ ،‬مورد ترکيه را مطالعه کنند‪.‬‬ ‫منبع‪ :‬بازانديشی اسالم (به زبان انگليسی) ـ انتشارات وست ويو‪ ،‬کولورادو‪.‬‬

‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪97‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل دهم‬

‫جهانی شدن ارزشها و پايان نوستالژی‬ ‫از زمان جنبش مشروطيت تاکنون که کشور ما خواسته است از عقب ماندگی‬ ‫بيرون آيد و در مسير تجدد راه بسپرد‪ ،‬دشواریهای اين راه را در تضاد سنّت با‬ ‫تجدّد ديده است‪ .‬اين تضاد با نامهای ديگری هم شناخته میشود‪ :‬بومیدر برابر‬ ‫غربی؛ اسالم در برابر سکوالريسم؛ شريعت در برابر قانون؛ «هويت بومی» در‬ ‫برابر «جهان وطنی»‪ ،‬و «اصالت» در برابر «خود باختگی فرهنگی»‪.‬‬ ‫عقب ماندگی در زندگی مردم به شکل کميابی نان و ارزاق و گرانی کاالها بروز‬ ‫میکند‪ .‬عقب ماندگی به شکل بيکاری و فقر ظاهر میشود‪ .‬جبران عقب‬ ‫ماندگی‪ ،‬تنها با کسب تکنولوژی و توليد صنعتی تحقق نمیيابد بلکه همزمان‬ ‫شامل انتقال ارزشهای فرهنگی هم میشود‪ .‬اما ورود ارزشهای فرهنگی‬ ‫مُدرن از غرب‪ ،‬به معنی کم رنگ شدن يا از ميان رفتن ارزشهای خودی است‪.‬‬ ‫حاميان سنت‪ ،‬روشنفکران بومی‪ ،‬و رهبران دينی خواهان از دست رفتن‬ ‫ارزشهای گذشته نيستند‪ .‬آنها پيشرفت مادّی غرب را میطلبند اما ارزشهای‬ ‫فرهنگی و راه و روشهای رفتاری و اخالقی غربی را طرد میکنند‪ .‬رژيمهای‬ ‫اسالمیدر خاورميانه‪ ،‬شرق آسيا و شمال آفريقا نمايندة طرز فکر و جهان‬ ‫بينیهائی هستند که با بومیگرائی و حفظ سنت میخواهند آخرين‬ ‫دستاوردهای تکنيکی مُدرن را به سرزمين خود وارد کنند و در نظام سرمايه‬ ‫داری جهانی‪ ،‬جای پای محکمیبيابند‪ ،‬اما همزمان جلوی نفوذ ارزشهای مُدرن‬ ‫غربی را بگيرند‪.‬‬

‫مدرنيت ‪ :‬الگوی واحد يا الگوهای متعدد؟‬ ‫روشنفکران و ايدئولوگهای وابسته به اين رژيمها استدالل میکنند که‬ ‫میتوان مُدرن شد اما «غربی» نشد‪ .‬آنها اعتقاد دارند مُدرنيّت فقط يک الگو‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪98‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ندارد بلکه هر کشوری میتواند از راه متفاوتی وارد عصر تجدد شود‪ .‬آنها معتقد‬ ‫به «تعدد الگوهای مُدرنيت» هستند‪ .‬پس پرسشی که در مقابل روشنفکران و‬ ‫دلسوزان و چاره جويان کشوری توسعه نيافته چون ايران قرار میگيرد آن است‬ ‫که آيا الگوی ايرانی يا راه اسالمیرسيدن به مدرنيت وجود دارد يا آنکه مدرنيت‬ ‫تنها يکی است و الگوی آن هم همان الگوی واحد تحول جوامع اروپائی است‪.‬‬ ‫{تجدّد با الگوی واحد يا تجدّد با الگوهای چندگانه؟}‬

‫تغيير ارزشها‬ ‫تغيير در ارزشها به معنی تغيير در طرز فکر مردم عادی است‪ .‬تغيير در‬ ‫ارزشها در يک جامعة سنتی دستکم از دو راه صورت میگيرد‪ :‬يکی اينکه‬ ‫اهالی متوجه شوند پديده ای تازه برای زندگی آنها مفيد است‪ .‬برای مثال اگر‬ ‫يک روستائی قانع شود که کودشيميائی کِشت را باال میبرد‪ ،‬او از لحاظ فکری‬ ‫و ارزشی‪ ،‬مقاومت نمیکند و پديدة نو و مُدرن را میپذيرد‪ .‬به همين ترتيب او‬ ‫ممکن است تراکتور و پودر رخت شوئی را هم که سوغات غرب است بپذيرد‪.‬‬ ‫راه دوم آن است که بزرگان و ريش سفيدان قوم‪ ،‬راه و رسم جديد را قبول‬ ‫کنند‪ .‬در نتيجه مردم نيز از آنها پيروی خواهند کرد‪ .‬به اين ترتيب آنچه تازه و‬ ‫مُدرن است وارد بافت زندگی و فرهنگ سنتی میشود و آن را متحول میکند‪.‬‬

‫مراحل گذار‬ ‫هرچه زمان بگذرد راههای تغيير در ارزشها بيشتر میشود‪ .‬در همان جامعة‬ ‫سنتی اگر گروهی راديوی ترانزيستوری به دست شان بيفتد‪ ،‬کانال تازه ای‬ ‫برای ارتباط با جهان مدرن پيدا میکنند‪ .‬اگر به روستاها برق کشيده شود‪،‬‬ ‫آنگاه راديو و تلويزيون صدا و سيمای جهان مدرن را واردِ بافت جامعة سنتی‬ ‫خواهند کرد‪ .‬در سالهای سی تا پنجاهِ شمسی درکشورما‪ ،‬راديو و تلويزيون ملی‬ ‫يکی از نقشهای اصلی را در اشاعة تجدّد و مُدرنيت بازی کردند‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪99‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اگر راه و ترابری توسعه يابد‪ ،‬رفت و آمد به شهرهای بزرگ‪ ،‬کانالِ ديگری برای‬ ‫تحول در ارزشها و سنتها باز میکند‪ .‬اگر توليد کاالئی و سپس توليد صنعتی‬ ‫گسترش يابد‪ ،‬آنگاه کار در کارخانه يا در پروژههای شهرسازی‪ ،‬پربارتر از کار‬ ‫روی زمين خواهد بود‪ .‬مهاجرت يک روستائی يا يک شهرستانی که به کالنشهر‬ ‫آمده‪ ،‬افق ديد و ارزشهای او را دگرگون میکند‪ .‬شهرسازی و شهرنشينی‬ ‫الگوی اصلی يا مُدل «آرکه تايپی» عصرجديد است‪ .‬اين تحول همچنين بخشی‬ ‫از منطق حرکت تاريخی جوامع محسوب میشود‪.‬‬ ‫پس اگر به پرسشی که در ابتدا مطرح کرديم باز گرديم‪ ،‬بايد بگوئيم همة اين‬ ‫راهها که دنيا و ارزشهای ما را تغيير میدهند‪ ،‬الگوهای واحد و مکرّری هستند‬ ‫که از غرب آمده اند و در چين و هند و بنگالدش و ايران با همان منطق درونی‬ ‫تکرار شده اند‪ .‬اين الگوها در دوسدة گذشته تا همين امروز‪ ،‬مسير واحدِ‬ ‫رسيدن به تجدّد را به کشورهای عقب مانده نشان داده اند‪.‬‬

‫عوامل گذار‬ ‫وقتی که صحبت از پذيرش ادوات تجدّد نزد بوميان کرديم‪ ،‬پرسش ديگر اين‬ ‫است که چه کسی اين ادوات را نزد آنها میبرد؟ چه کسی از قبل فرستندههای‬ ‫راديو و تلوزيون برپا میکند و جاده و کارخانه میسازد؟ چه کسی سواد‬ ‫خواندن و نوشتن‪ ،‬وراه و روش جديد کشت و صنعت و بهداشت را به مردم‬ ‫بومیعرضه میکند؟ آنکس که قدرت و بودجه دارد و نيز اراده به تحول‪ .‬اين‬ ‫فرد میتواند رضاشاه يا آتاتورک يا استالين باشد که با کمک قشر تحصيل کردة‬ ‫از فرنگ (غرب) برگشته کمر به دگرگون کرده جامعة سنتی میبندند‪.‬‬ ‫يا اينکه برعکس عامل گذار میتواند فردی باشد که قدرت سياسی ندارد اما‬ ‫سرمايه دارد‪ .‬سرمايه ای که اگر امنيت حقوقی آن تضمين شده باشد میتواند‬ ‫در راههای سازنده و سودآور به کار افتد و اشتغال و نان فراهم کند‪ .‬چنين‬ ‫فردی ابزار توليد کاالئی و سپس توليد صنعتی را ابتدا بايد از غرب بگيرد‪ .‬او‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪100‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نيز برای به کارانداختنِ چرخ اقتصاد‪ ،‬در مراحل نخست محتاج قشر تحصيل‬ ‫کردة از فرنگ برگشته است‪.‬‬

‫ارزشهای بومیو رابطة آنها با ترکيب قدرت‬ ‫گفتيم که مردم در يک بافت بومی‪ ،‬الگوهای رفتاری خود را از پيشوايان و‬ ‫ريش سفيدان خود کسب میکنند‪ .‬فقط در فرهنگ متجدد و سکوالر است که‬ ‫افراد عقل و دانش خود را پيشوا میگيرند‪ .‬پيشوائی يعنی داشتن نفوذ کالمِ يا‬ ‫داشتن «اوتوريته»‪ .‬در جامعة سنتی پيشوايان روحانی و علما‪ ،‬حتا واعظان و‬ ‫خطيبان از اين نفوذ برخوردار هستند‪ .‬آنها صاحب اتوريته ای هستند که‬ ‫روشنفکران متجدد از آن بی بهره اند‪ .‬رابطة قشر روحانی با ارزشهای مُدرن‬ ‫رابطه ای دوگانه است‪.‬‬ ‫برای نمونه‪ ،‬تاريخچة فرهنگ شهرنشيتی و مدنيت در ايران معاصر نشان‬ ‫میدهد که يک روحانی به راحتی حاضر است وسيلة نقليه اش را که از‬ ‫چارپايان بود با موتورسيکلت عوض کند‪ ،‬يا به فرزندش مسواک کردن به شيوة‬ ‫غربی را بياموزد و با آب لوله کشی‪،‬که دانش سکوالر مهيا کرده‪ ،‬وضو بگيرد‪ ،‬اما‬ ‫هم او حاضر نيست ادبِ دست دادن با زنان را که در کشورهای متمدن مرسوم‬ ‫است بپذيرد‪ .‬او همچنين ممکن است مردم را به استخاره با قرآن و ذکر حديث‬ ‫در حل مسائل روزانه تشويق کند و درهمانحال گروهی از متخصصانِ همکيش‬ ‫را برای کسب انرژی اتمیبه کار بگمارد‪.‬‬ ‫پس همانطور که گفتيم‪ ،‬رابطة قشر روحانی با ارزشهای مُدرن رابطه ای‬ ‫دوگانه است‪ .‬مثل هرقشر ممتاز ديگری آن بخش از ارزشها و الگوهای رفتار را‬ ‫که قدرت او را افزايش دهد میپذيرد و آن بخش را که از اين قدرت کم‬ ‫میکند مردود میشمارد‪ .‬ما میتوانيم از خود بپرسيم در اين معادلة قدرت‪،‬‬ ‫ارزشها و مفاهيم ديگر چه نقشی دارند‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪101‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ارزشها و مفاهيمیچون قضا و قدر‪ ،‬استخاره و فالگيری‪ ،‬چشم بد‪ ،‬صدقه و‬ ‫دخيل بستن‪ ،‬در معادالت قدرت ِ پيشوايان سنتی چه نقشی بازی میکنند؟‬ ‫همينطور ارزشهائی چون عورت‪ ،‬ناموس و بکارت‪ ،‬يا الگوهای رفتاری چون‬ ‫آداب طهارت و احکام تخلّی‪ ،‬غُسل‪ ،‬پيشنمازی و تقليد‪ ،‬در تحکيم روابط قدرت‬ ‫چه نقشی دارند؟ آيااز دست دادن اين ارزشها نوعی خودباختگی فرهنگی‬ ‫است؟ آيا آنها بخشی از هويت ما را تشکيل میدهند؟‬ ‫بی ترديد اگر روزی يکی از پيشوايان و مراجع‪ ،‬دست اش را از زير عبا در آورد‬ ‫و دست زنی همتراز را بفشارد‪ ،‬با اين کار يک ارزش تمدنی مُدرن را به ميان‬ ‫مردم برده است‪ .‬ولی آيا با همين يک حرکت ساده‪ ،‬او ضربه ای بر پايههای‬ ‫پرزور طبقه ای نمیزند که خود عضوی از آن است؟‬

‫پايان نوستالژيا‬ ‫با نگاهی سريع به يک متروپوليس يا کالن شهر‪ ،‬در کشوری فقر زده و توسعه‬ ‫نيافته‪ ،‬از حضور چشمگيرِ بزرگراهها و آسمان خراشهای مُدرن به شگفتی‬ ‫میرسيم و از خود میپرسيم چگونه ممکن است يک اليگارشی سنتی با قشری‬ ‫ترين جهان بينیها و واپس مانده ترين ارزشهای فرهنگی‪ ،‬پذيرای آخرين‬ ‫نمادهای جهان مدرن و پسامدرن شود؟ چگونه ممکن است سنت گرايان‪ ،‬در‬ ‫لباس سرداران سازندگی‪ ،‬به معماران و شهرسازان ميدان فراخی از خالقيت و‬ ‫توسعه بدهند؟ آيا روشنفکران بايد در برداشتِ خود از اين اليگارشی تجديد‬ ‫نظر کنند و به آن مشروعيتی ببخشند که گمان میرفت لياقتش را ندارد؟ آيا‬ ‫اين خود روشنفکران نيستند که اسير برداشتهای قالبی گذشته اند و از‬ ‫تحوالت زمانه در فرهنگ و سياستِ يک تئوکراسی بنيادگرا بی خبر مانده اند؟‬ ‫از سوی ديگر‪ ،‬آيا میتوان نشانهها و عالئم اين معماری شهری را خارج از بستر‬ ‫سياسی و اقتصادی آن معنا کرد؟ آيا «فضا» ی زيست ما‪ ،‬معماری ای که در‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪102‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آن زندگی میکنيم‪ ،‬در آن از کنار يکديگر عبور میکنيم و با يکديگر چهره به‬ ‫چهره میشويم‪ ،‬میتواند از محتوای ايدئولوژيک تهی باشد؟‬ ‫پيش از آنکه سعی کنيم برای اين پرسشها پاسخی بيابيم‪ ،‬کاری که خود چند‬ ‫برنامة مستقل میطلبد‪ ،‬بايد اين نکته را روشن سازيم که در آستانة قرن بيست‬ ‫و يکم‪ ،‬حتا در کشوری فقر زده و توسعه نيافته‪ ،‬ديگر همة ايدئولوژیهای‬ ‫بازگشت گرا و معطوف به يافتن چيزی به نام هويت بومی‪ ،‬در عمل به بن بستِ‬ ‫کامل رسيده اند‪ .‬هرچند در ميان روشنفکران و هنرمندان و ساير اقشار مردم‬ ‫هنوز هم گرتههائی از عادات روستائی يا زيبا شناسی و اخالقيات عرفانی به‬ ‫چشم میخورد‪ ،‬اما در زمان جهانی شدن ارزشها‪ ،‬و در پهنة بزرگِ يک‬ ‫فرهنگ جهانی که پشتوانة سرماية مالی جهانی را هم با خود دارد‪ ،‬در‬ ‫عرصههای سياست‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬کشورداری و توسعة شهری ديگر نمیتوان سنت‬ ‫گرا باقی ماند‪ .‬حتا بنيادگرائی در سياست نيز میبايد برای بقای خود‪ ،‬به‬ ‫آخرين تکنيکها مجهز شود‪ .‬اين حکم از دل ضرورت تاريخی تحول جامعة‬ ‫سرمايه داری متأخر بيرون میآيد‪.‬‬

‫شوک مُدرن‬ ‫پيشتر به اين نکته اشاره کرديم که شهرسازی و شهرنشينی الگوی اصلی يا‬ ‫مُدل آرکه تايپی عصر جديد است‪ .‬عصری که‪ ،‬در مغرب زمين‪ ،‬با خود‬ ‫عقالنيت‪ ،‬سکوالريسم و آزادی فردی را هم به ارمغان آورد‪ .‬شهر مُدرن در‬ ‫بزرگراهها‪ ،‬پلها و آسمانخراشها چهره نشان میدهد؛ در نزديکی و همزيستی با‬ ‫ماشين و در مجاورتِ سيمان و آهن و شيشه‪ .‬درکشورهای توسعه نيافته ای‬ ‫چون ايران که تحول شهرنشينی بسيار سريع تر از تحول در ارزشهای‬ ‫فرهنگی اتفاق میافتد‪ ،‬نخستين واکنشها از سوی اقشار سنتی و روشنفکران‬ ‫متعلق به آنها‪ ،‬به شکل غم غربت‪ ،‬نوستالژيای بازگشت به سکوت‪ ،‬صفای روستا‬ ‫و خلوت خانة سنتی بروز میکند‪ .‬با نگاهی روستائی يا عارف مسلک‪ ،‬گناهان‬ ‫کالن شهر اينهاست‪ :‬گسسته از طبيعت‪ ،‬بريده از زمين‪ ،‬گياه و حيوان؛ پر‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪103‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ازدحام؛ پر دود و پرصدا؛ مادی گرا و تجارت زده‪ ،‬بی ريشه و در انزوا؛ عاری از‬ ‫معنويت!‬

‫تراژدی گذار‬ ‫از جائی دور به شهر آمدن‪ ،‬در کالن شهر ماندن و زيستن برای ذهنيت سنتی‬ ‫میتواندحکم «تبعيد فرهنگی» را داشته باشد‪ .‬زيستن در ميان غريبهها که گاه‬ ‫حتا به زبان يآ لهجه ای ديگر سخن میگويند‪ ،‬و اجبار به تقليد از رفتاری که از‬ ‫عمق وجود ما بر نمیآيد‪ ،‬به تدريج ما را شَقه شَقه میکند‪ .‬ما را شيزوفرنيک‬ ‫میکند‪ .‬مارشال بِرمن متفکر نيويورکی اشاره میکند در يکی رمانهای ژان ژاک‬ ‫روسو به نام «الوئيز جديد»‪ ،‬قهرمان رمان که جوانی است به نام سن پرو به‬ ‫نامزدش در دهکده نامه مینويسد و میگويد که چقدر دوست اش دارد‪ ،‬اما‬ ‫همزمان اعتراف میکند که در اين شهر بزرگ نمیداند از امروز تا فردا چه‬ ‫خواهد شد‪ ،‬به چه دل خواهد بست و به که عاشق خواهد شد‪ .‬ديگر همه چيز‬ ‫پيش بينی ناپذير است‪.‬‬ ‫در هنر و ادبيات توده پسند با نمونههای مشابه بی شماری روبرو میشويم‪.‬‬ ‫شخصيت راستينياک در رمان «بابا گوريو» ی بالزاک؛ ژولين سورل در «سرخ و‬ ‫سياه» استاندال؛ راسکولنيکوف در «جنايت و مکافات» داستايوسکی‪ .‬هنر توده‬ ‫پسند خودمان چهرههای آرکی تايپی خودش را دارد‪ :‬قيصر (در از دست رفتن‬ ‫ارزشهای سنتی ناموس و جوانمردی)‪ ،‬داش آکل و رشيد همچون‬ ‫سامورائیهای ايرانی که زمانه شان سپری شده است و ديگر کسی برای‬ ‫پهلوانی و جوانمردی آنها تره هم خرد نمیکند‪.‬‬ ‫«انسان تبعيدی» غالمحسين ساعدی که در تبعيد‪ ،‬مسألة زبان و خالقيت‬ ‫هنری در يک کالنشهر بيگانه‪ ،‬سرانجام او را با زوال خود روبرو میکند‪.‬‬ ‫نمونههائی اينچنين را روشنفکر ايرانی داريوش شايگان به نام «موتاسيون»‬ ‫میشناسد‪ ،‬اصطالحی ژنتيکی برای ناهنجاری يا حتا ناقص الخلقه بودن‪ .‬اين‬ ‫برخوردها با شوک تجدد‪ ،‬در فرهنگ عوام گاه به شکل طنز ظاهر میشود‪ .‬برای‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪104‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫مثال در فيلفارسی‪ ،‬آن کاراکتر دهاتی که مجيد محسنی نماينده اش بود‪،‬‬ ‫کاراکتر آرکی تايپی «آقایهالو»؛ يا «باقرزاده» در سريالهای صمدآغا‪« ،‬آقای‬ ‫قاطبه»‪ ،‬اسمال در نيويورک‪.‬‬

‫شهرسازِ تخريب گر‬ ‫اما يکی از مهمترين کاراکترهای آرکی تايپی مدرن‪ ،‬که اين بُعد تراژيک‬ ‫مدرنيت را به نمايش میگذارد‪ ،‬کاراکتر شهرساز (دی وِلوپر ‪ developer‬يا‬ ‫مَستربيلدر ‪ ) master builder‬است‪ .‬کسی که همزمان‪ ،‬هم سازنده است و هم‬ ‫تخريب گر‪ .‬مارشال برمن در کتاب کالسيک و پرآوازه اش «هرآنچه جامد است‬ ‫در هوا ذوب میشود»‪ ،‬در فصلی که عنوان «تراژدی توسعه» را دارد‪ ،‬اين‬ ‫کاراکتر را از طريق تراژدی «فاست» گوته به خوبی بررسی میکند‪ .‬يکی از‬ ‫جنبههای «فاستی» عصر مدرن‪ ،‬شهرنشينی و به طبع شهرسازی است‪ .‬درست‬ ‫در شهرسازی مدرن است که فرايندِ سازندگی و تخريب را باهم میبينيم‪ .‬وقتی‬ ‫که قرار است شاهراه و بولوار ساخته شود‪ ،‬معنی اش اين است که تمام‬ ‫ساختارهای سنتی‪ ،‬کوچههای باريک و روابط مردمیکه از طريق اين کوچهها‬ ‫رفت و آمد و مالقات میکردند و نوع خاصی از مراودة اجتماعی چهره به چهره‬ ‫داشتند‪ ،‬بايد از ميان برود‪.‬‬ ‫وقتی قرار است ساختمانهای عظيم و آسمانخراشها ساخته شوند‪ ،‬خانههای‬ ‫سنتی و ساکنان شان بايد جا را خالی کنند‪ .‬هياهو جای سکوت را میگيرد‪.‬‬ ‫باغها بايد از ميان بروند تا ساختمانها باال روند‪ .‬رابطه با زمين بريده میشود‪.‬‬ ‫رودها آلوده میشود‪ .‬فاضالب و زباله و جهان زيستی تازه ای به نام زاغه نشين‬ ‫يا «حلبی آباد» زيور متروپوليس میشود‪« .‬فاست» در راه «سازندگی و توسعه»‬ ‫عشق خود را به کشتن میدهد! معمار و شهرساز در حقيقت کاراکتر جکليل‬ ‫وهايدی عصر مدرن است‪.‬‬ ‫داريوش شايگان در کتاب نوستالژيک خود «آسيا در برابر غرب» غم معماری‬ ‫سنتی خانههای قديمیرا میخورد که میشد در هر گوشه و کنارش خلوتی‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪105‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫داشت برای تعمق و تفکر‪ ،‬بدون آنکه «جدا» از ساير ساکنان خانه زندگی کرد‪.‬‬ ‫آنگاه آپارتمان سازی و بساز و بفروشی از راه میرسد تا تيشه به ريشة سنت‬ ‫بزند‪ .‬يک «موتاسيون» ناهنجار ديگر!‬ ‫نکته اين جاست که تمام اين تحوالت‪،‬که در اروپا طی زندگی چند نسل و‬ ‫چندصدسال اتفاق افتاد‪ ،‬در کشورهای «جهان سوم» طی زندگی يک نسل و‬ ‫در يکی دو دهه اتفاق میافتد‪ ،‬و به همين خاطر سرعت سرسام آورش باعث‬ ‫میشود که کسانی که اين تجربهها را از سرمیگذرانند‪ ،‬به قول مارشال برمن‪،‬‬ ‫دست به دامن اسطورههای نوستالژيک و غم غربت يک بهشت گمشدة پيش‬ ‫مُدرن باشند‪ .‬يا به شکل بنيادگرائی مذهبی‪ ،‬يا عرفان‪ ،‬يا ناسيوناليسم فرهنگی‬ ‫و سياسی‪ .‬غم غربت و نوستالژيای گذشته طبعن نه تنها در فرهنگ عوام‪ ،‬بلکه‬ ‫در پهنة روشنفکری و تفکر هم بروز میکند و باعث محبوبيت روشنفکران ضد‬ ‫مدرن همچون آل احمد و فرديد میشود‪.‬‬ ‫اما در کشور ما ايدئولوژی ضدمدرن قيام کرد و به پيروزی رسيد‪ ،‬پشت ماشين‬ ‫قدرت و ثروت نشست و مهاراقتصاد رانتی را در چنگ خود گرفت‪ .‬با اين کار به‬ ‫جهان مدرن پرتاب شد‪ .‬برای بقای خود میبايست سرماية رانتی اش را به‬ ‫سرماية مالی جهانی پيوند دهد‪ .‬به تکنيک مدرن و علم مدرن نيازمند شد‪ .‬به‬ ‫جای تخريب میبايست بسازد‪ .‬اين آزمون «سازندگی» را چگونه میخواهد از‬ ‫سر بگذراند؟ مُدرنيت او از چه قماشی است؟‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪106‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل يازدهم‬

‫جايگاه دين در جامعة مُدرن‬ ‫جوامع مدرن و متجدد‪ ،‬جوامعی «سکوالر» هستند‪ .‬در اينجا کلمة «سکوالر» را‬ ‫به معنی «غير دينی‪ ،‬غير االهی‪ ،‬انسانی‪ ،‬و اين جهانی» به کار میبريم‪ .‬برای‬ ‫مثال‪ ،‬اگر بگوئيم‪« :‬سکوالر شدنِ آموزش و پرورش يا سکوالر شدنِ اخالقيات‪،‬‬ ‫دين را به عقب نشينی وا میدارد‪ ».‬منظورمان اين است که اصول تعليم و‬ ‫تربيت در نظام آموزشی‪ ،‬يا معيار ارزيابی اعمال نيک و بد در نظام اخالقی‪ ،‬از‬ ‫منابع غيردينی و غيراالهی گرفته میشوند ــ نه از شريعت‪ ،‬فقه يا تعاليم‬ ‫عرفانی‪ .‬در جوامع مدرن به طور عام اين حکم پذيرفته شده است که سکوالر‬ ‫شدن به معنی جدائی دين از دولت است‪ .‬در اينجا توضيح خواهيم داد که‬ ‫سکوالرشدن فراتر از اين حکم میرود ونه تنها حذف دين از حوزة سياست را‬ ‫میطلبد بلکه به معنی محدود شدن نفوذ دين در جامعة مدنی‪ ،‬در فرهنگ‪ ،‬و‬ ‫در وجدان وهويت فردی نيز هست‪.‬‬

‫فراتر از جدائی دين و دولت‬ ‫در جوامع اروپائی‪ ،‬کاربردِ مُدرنِ مفهوم جامعة مدنی‪ ،‬در کنار «دولت» و‬ ‫«خانواده» معنا میشود‪ .‬روشنفکران اسکاتلندی عصر روشنگری ــ کسانی‬ ‫همچون آدام فرگوسن‪ ،‬ديويد هيوم‪ ،‬و آدام سميت ــ و سپس فيلسوف آلمانی‬ ‫هگل‪ ،‬کل جامعه را به سه حوزة خانواده‪ ،‬جامعة مدنی‪ ،‬و دولت تقسيم کردند‪.‬‬ ‫جامعة مدنی در ميان حيطة خصوصی خانواده و حيطة سياسی دولت قرار دارد‪.‬‬ ‫جامعة مدنی‪ ،‬مصون از دخالت دولت‪ ،‬محل فعاليت اقتصادی و فرهنگی‬ ‫شهروندان آزاد‪ ،‬است‪ .‬به دنبال روند سکوالر شدن‪ ،‬نفوذ دين در جامعة مدنی‬ ‫کاهش میيابد‪ .‬عملکرد اقتصاد‪ ،‬آموزش و پرورش‪ ،‬رسانههای جمعی‪ ،‬احزاب‬ ‫سياسی و اتحاديههای صنفی‪ ،‬نهادهای فرهنگی و هنری‪ ،‬تفريحات و‬ ‫سرگرمیها‪ ،‬به طور آگاهانه از دخالت دين مصون نگهداشته میشوند‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪107‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فعاليتهای مدنی تابع قوانين مدنی میشوند نه تابع شريعت يا فقه‪ .‬هرچه‬ ‫تجدد و مدرنيت بيشتر قوام بگيرد‪ ،‬دين بيشتر از اجتماع به سمت حريم‬ ‫خصوصی رانده میشود‪ .‬در پهنة فرهنگ و جامعه‪ ،‬دين مرکزيت خود را از‬ ‫دست میدهد‪ .‬در کشورهائی چون آمريکا‪ ،‬کانادا‪ ،‬يا مجموعة کشورهای اتحادية‬ ‫اروپا‪ ،‬فرهنگ جامعه در وهلة نخست با ويژگی دينی آن تعريف نمیشود‪.‬‬ ‫نمیتوان به فرهنگ آمريکائی يا فرهنگ اروپائی همزمان صفت فرهنگ دينی يا‬ ‫فرهنگ مسيحی يا يهودی اطالق کرد‪ .‬اما در ايران شايد بتوان ادعا کرد که‬ ‫فرهنگ ايرانی هنوز به طور غالب فرهنگی دينی است‪ .‬اين حکم هم از سوی‬ ‫مدافعان سرسخت دين ادعا میشود و هم از سوی منتقدان فرهنگ اسالمی‪.‬‬

‫چرا انسانها به دين نياز دارند؟‬ ‫بسياری از مصلحان دينی و روشنفکران سکوالر که از جدائی دين و دولت‬ ‫استقبال میکنند‪ ،‬همزمان اعتقاد دارند دين را نمیتوان از پهنة جامعه حذف‬ ‫کرد زيرا دين به يک نياز هميشگی بشری پاسخ میدهد‪ .‬اين اعتقاد بر دو پيش‬ ‫فرض فلسفی (انسان شناسی فلسفی) وجامعه شناختی استوار است‪ .‬يکی اينکه‬ ‫هر فرد برای وجود خود در اين جهان‪ ،‬معنی و غايتی میطلبد‪ .‬انسانها به طور‬ ‫معمول هستی خود را در جهان «بی هوده» نمیدانند‪ .‬دين حضور انسان را در‬ ‫جهان‪ ،‬بخشی از يک طرح مقدر کيهانی (کازميک) ترسيم میکند که طراح و‬ ‫خالقی دارد‪ ،‬خالقی که آگاهانه مقصود و غايتی را دنبال میکند‪ .‬انسان در اين‬ ‫طرح‪ ،‬جايگاه ويژه ای دارد‪ .‬انسان به طور طبيعی به رستگاری میانديشد و‬ ‫خارج از دين راه رستگاری بر او بسته است‪.‬‬ ‫پيش فرض جامعه شناسانه آن است که انسانها برای همزيستی در جامعه به‬ ‫اصول اخالقی نياز دارند‪ .‬بهتر گفته باشيم‪ ،‬آنچه جامعه را پابرجا نگه میدارد‬ ‫نظامیاز ارزشهای مشترک است که همچون سيمان‪ ،‬همبستگی جامعه را‬ ‫حفظ میکند‪ .‬آنچه ما نام «جامعه» روی اش میگذاريم همين نظام اخالقی‬ ‫(مورال اُردر) است‪ .‬دين در عصر مدرن میتواند به بهترين شکل مواد آن‬ ‫سيمان را فراهم کند‪ .‬حال اگر جامعة پيچيده و متنوع مدرن نخواهد تنها به‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪108‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫يکی از اديان‪ ،‬جايگاه ويژه ای ببخشد‪ ،‬مصلحان اجتماعی بايد عناصر اصلی‬ ‫دين را گرفته و آن را به شکل يک «دين مدنی» (سيويل رليجن) به جامعه‬ ‫عرضه کنند‪ .‬دين مدنی نظامیاخالقی در چارچوب ملی است که عناصری از‬ ‫نظام ارزشی دينی را با عناصری از جهان بينی ناسيوناليسم به هم میآميزد‪ .‬در‬ ‫آمريکا که جامعه ای سکوالر است‪ ،‬ايدئولوژی يا تصور «دين مدنی» مقام ويژه‬ ‫ای دارد‪( .‬در يکی از برنامههای آينده به «دين مدنی» در آمريکا خواهيم‬ ‫پرداخت‪).‬‬

‫برجسته شدن کارکرد خصوصی دين در برابر نقش اجتماعی آن‬ ‫دو پيش فرضی که هم اکنون ذکر کرديم‪ ،‬مورد قبول همة متفکران عصر مدرن‬ ‫نيست‪ .‬شاخههائی از فلسفة مدرن اعتقاد دارند که کارکرد «معنا بخش» دين‬ ‫تنها برای حفظ انسانها از گزند ناامنی وجودی است‪ .‬اگر دين يا يک نظام‬ ‫اعتقادی متافيزيکی نباشد‪ ،‬انسان پشتوانه و تکيه گاه خود را در برابر‬ ‫«ناشناخته» و «نامتناهی» از دست میدهد و از لحاظ روحی بی خانمان‬ ‫میشود‪ .‬خلقت خدا توسطِ انسان‪ ،‬عملی است معنا دهنده به جهان؛ جهانی که‬ ‫در اصل فاقد معنا است‪« .‬معنائی» که به اين نحو خلق میشود انسان را از‬ ‫هراس نيهيليسم میرهاند‪ .‬نيهيليسم همان آگاهی به بی معنائی غائی جهان و‬ ‫فقدان «طرح و طراح» است‪ .‬در برابر قطعيت مرگ و نبودن غايت در هستی‪،‬‬ ‫دين به ما وعدة زندگانی جاودان در جهانی ديگر را میدهد‪.‬‬ ‫در جامعة مدرن‪ ،‬با وجود آنکه مقام شناخت شناسانه (اپيستميک)ی ادعاهای‬ ‫دين در برابر قطعيت تئوریهای علمیرنگ باخته است‪ ،‬اما کارکرد معنادهندة‬ ‫دين هنوز در وجدانهای فردی حضوری پرتوان دارد‪ .‬آيا بايد نتيجه گرفت نياز‬ ‫به رستگاری اخروی در «ذات» انسان نهفته است که حتا تسکينِ دروغين را بر‬ ‫هشياری هراس آور ترجيح میدهد؟ يا اينکه اين «ذات» هم طی تاريخ‬ ‫دگرگون خواهد شد؟ بينش مدرن به «ذات»ها‪« ،‬سرشت»ها‪ ،‬و «طبيعت»های‬ ‫ازلی و ابدی اعتقادی ندارد‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪109‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫در مورد پيشفرض جامعه شناسانة ضرورت يک «نظام ارزشی» در حفظ‬ ‫اجتماع (مکتب اميل دورکيم و جامعه شناسی کارکرد گرا)‪ ،‬منتقدان برآنند که‬ ‫جامعه تنها يک «نظام همبستة ارزشی» نيست بلکه مجموعه ای اقتصادی‬ ‫اجتماعی فرهنگی است حاوی تضادها و تناقضها‪ ،‬حاوی طبقات و منافع‬ ‫گوناگون و «فرهنگ»نيز خود به خرده فرهنگهای متفاوت و گاه متضاد‬ ‫تقسيم میشود‪ .‬مشروعيت نظامهای اجتماعی از کارکردهای اقتصادی و‬ ‫سياسی و ايدئولوژيک آنها نشأت میگيرد نه از نظامهای اخالقی شان‪.‬‬

‫هويت دينی در مقايسه با هويتهای مدرن‬ ‫اين درست است که انسانها بنا بر ضرورتِ باهم بودن‪ ،‬هرگز نمیتوانند بدون‬ ‫يک نظام اخالقی در اجتماع زندگی کنند‪ .‬اما در جامعة مدرن‪ ،‬نظامهای‬ ‫اخالقی منحصر به دين نمیشود‪ .‬نظامهای اخالقی دينی‪ ،‬خود بخشی از يک‬ ‫کيهانشناسی متافيزيکی (کاسمولوژی) بزرگتراند‪ .‬اگر آن کيهانشناسی‬ ‫متافيزيکی برای تعداد زيادی از انسانهای جامعة مدرن ديگر معقول و‬ ‫باورکردنی نباشد‪ ،‬اعتبار نظام اخالقی وابسته به آن نيز کاهش میيابد يا از‬ ‫ميان میرود‪ .‬اخالق مدرن بر نظامهای فکری عقلی متکی است‪ .‬کسانی که در‬ ‫کشورهای صنعتی مدرن زندگی کرده اند میدانندکه دين و مذهب بخشی‬ ‫اساسی از زندگی روزمره را تشکيل نمیدهد‪ .‬نه در زبان گفتاری و نه در‬ ‫مراودات اجتماعی ِ چهره به چهره و نه در روابط ساختاری يا نهادی شده‪ ،‬دين‬ ‫حضورِ بارز ندارد‪ .‬يکی از داليل اين غيبت‪ ،‬آن است که جامعة مدرن در‬ ‫انسانها‪ ،‬از همان اوان کودکی‪ ،‬ساختاری قوی از فرديت (ايندی ويدوآليتی) و‬ ‫امکان انتخاب آزاد در باورها و عقايد تعبيه میکند‪ .‬به جای روحية طاعت و‬ ‫بندگی و خاکساری‪ ،‬استقالل رأی و اعتماد به نفس تشويق میشود‪ .‬شکل‬ ‫گرفتن هويت در جامعة مدرن به طور بنيادی با شکل گيری هويت در جامعة‬ ‫ماقبل مدرن تفاوت دارد‪ .‬فرديت هرگز تحت الشعاع همرنگی با عناصر سنتی‪،‬‬ ‫قومی‪ ،‬يا دينی نيست‪ .‬در جامعة ماقبل مدرن‪ ،‬توسط مکانيسمهائی چون‬ ‫«احساس گناه»‪« ،‬قبول شرم» و «روسياهی» و «تقدير» و «خواست خدا»‪،‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪110‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫هويت و شخصيت افراد کنترل میشود‪ .‬در جامعة مدرن اين قيد و بندها نيست‬ ‫و هويتها متنوع و تغييرپذيراند‪ .‬تصور اينکه کسی به خاطر تغيير نظام‬ ‫اعتقادی اش «مرتد» يا «ملحد» خطاب شود‪ ،‬مضحک و بی معنی جلوه‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫اگر از زبان تشبيه استفاده کنيم‪ ،‬هويت چندبعدی را میتوان به پوشش انسانها‬ ‫تشبيه کرد‪ .‬در جامعة مدرن‪ ،‬زنان و مردان میتوانند از انواع رنگها و مدلها و‬ ‫فابريکها‪ ،‬با تنوع بی نهايت در بُرش و دوخت‪ ،‬به انتخاب خود بهره گيرند‪.‬‬ ‫حال اين را مقايسه کنيد با دوام زمانی و يک نواختی چادر يا مانتوی همسان‪،‬‬ ‫يا ريش و ردا و سرپوش همسان‪ .‬يک سانی ظاهری و همرنگی تحميل شده‪،‬‬ ‫انعکاسی از هويت قالب گرفته شده است‪ .‬در جامعة مدرن‪ ،‬قالب هويت دينی‪،‬‬ ‫تنها يکی از لباسهاست در گنجه ای مملو از صدها لباس متنوع ديگر‪.‬‬

‫پروژة ناتمام روشنگری درکشور ما‬ ‫سکوالر شدن جوامع در تاريخ جهانی‪ ،‬نخستين بار در اروپا در پايان قرون‬ ‫وسطا و به هنگام گذار جامعه از فئوداليسم به سرمايه داری به وقوع پيوست‪.‬‬ ‫جنبش روشنگری و انقالبات علمیو صنعتی در اين دوران آغاز شد که مقارن‬ ‫بود با تضعيفُِ​ُ نقش مسيحيت در فرهنگ جامعه‪ .‬در ايران ما چنين تحولی‬ ‫نداشته ايم‪ .‬اما شروع کم رنگ آن را در جنبش مشروطيت و حرکت‬ ‫منورالفکران آن میبينيم که در اوايل قرن بيستم‪ ،‬به تقليد از اروپا‪ ،‬آغاز شد و‬ ‫سپس در دوران سلطنت خاندان پهلوی به شکل ناقص ادامه پيدا کرد‪ .‬آشنائی‬ ‫ما با انقالبات علمیو صنعتی اروپائی و با دانش نوين‪ ،‬با استقرار نظام آموزش و‬ ‫پرورش مدرن غربی در ايران آغاز شد‪ .‬فرهنگ مشروطيت تا همين امروز در‬ ‫کشور ما به شکل پروژة ناتمام تجدد با موانع بی شمار روبرو بوده؛ فرهنگ‬ ‫دينی از موانع اصلی تکميل پروژة روشنگری و روشن انديشی در ايران بوده‬ ‫است‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪111‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل دوازدهم‬

‫اسالم و تجدد پس از آتاتورک‬ ‫کشور دوست و همساية ما ترکيه نمونه ای است يگانه از يک کشور مسلمان که‬ ‫در آستانة پيوستن به اتحادية اروپا قرار دارد‪ .‬چگونگی ليبرال شدن‪ ،‬اروپائی‬ ‫شدن‪ ،‬يا «غربی شدن» يک کشور مسلمان هميشه میتواند حاوی درسهائی‬ ‫باشد برای ديگر جوامع مسلمان‪ :‬جوامعی که در چنبر ديکتاتوریهای خودکامة‬ ‫وابسته به غرب‪ ،‬يا در چنبر ديکتاتوریهای تماميت خواهِ ضدغرب دست و پا‬ ‫میزنند‪ .‬هرچند هنوز بقايای بينشهای استعماری اروپائی با پيوستن ترکيه به‬ ‫اتحادية اروپا مخالفت میکند ــ و ما اين مخالفتها را به طور رسمیو غير‬ ‫رسمیاز جانب سخنگويان فرانسوی‪ ،‬هلندی‪ ،‬يا دانمارکی میشنويم ــ اما با‬ ‫ادغام هرچه بيشتر ترکيه در بازار جهانی سرمايه‪ ،‬اين مقاومتها به تدريج از‬ ‫ميان برداشته میشود‪ .‬حتا پاپ بنديکت رهبر کاتوليکهای جهان که تا همين‬ ‫چندی پيش مدافعِ سرسختِ حفظ هويت «مسيحی» اروپا بود‪ ،‬سرانجام به‬ ‫ترکيه رفت‪ ،‬به زبان ترکی با مسلمانان خوش و بش کرد‪ ،‬کنار علی بردکاوغلو‬ ‫رهبر مسلمانان ترک‪ ،‬در مسجد آبی کفشهايش را در آورد‪ ،‬رو به مکه به دعا‬ ‫ايستاد و با سرفرود آوردن در برابر منطق سرماية جهانی پذيرفت که مسلمانان‬ ‫هم میتوانند بخشی از تمدن مدرنِ اروپائی باشند‪.‬‬

‫هراس از ترکان‬ ‫هراس اروپا از مسلمانان سابقه ای چندصد ساله دارد‪ .‬خاطرة شکست جهانِ‬ ‫مسيحی به دست ترکان و از دست دادن شهر قسطنطنيه همواره جای خود را‬ ‫به شکل هراسی پنهان در آگاهی اروپائی نگه داشته است‪ .‬شرق شناس پرآوازة‬ ‫انگليسی ـ آمريکائی برنارد لوئيس حدود پنجاه سال پيش نوشت‪« :‬برای بيشتر‬ ‫تحصيل کردگان اروپای غربی‪ ،‬کلمات ترک و ترکی عواطفی را زنده میکند که‬ ‫از صدهاسال نبرد [ميان اسالم و مسيحيت] ناشی شده؛ برای بيشتر ساکنان‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪112‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اروپای شرقی نيز تصوير استثمارگران ترک‪ ،‬بخشی از آگاهی توده ای يا‬ ‫فولکلور شده است‪ ۱».‬اين اسالم بود که با زور شمشير توانست سرزمينهای‬ ‫سوريه‪ ،‬مصر‪ ،‬آفريقای شمالی و اسپانيا را از چنگ جهان مسيحی به در آورد و‬ ‫به خود ادغام کند‪ .‬جنگهای صليبی واکنشی به اين کشورگشايیها بود که به‬ ‫نوبة خود در حمالت امپراتوری عثمانی به اروپا پاسخ گرفت‪.‬‬ ‫ميراث روشنگری مُدرن‪ ،‬اروپا را سرور جهان کرد‪ .‬در عصر جديد‪ ،‬روياروئی‬ ‫امپراتوری عثمانی با غرب نمیتوانست با حفظ عادات و ادوات سنت صورت‬ ‫گيرد‪ .‬مصاف با غرب‪ ،‬از راه تقليد از آن و با شروع اصالحات در زمان سلطان‬ ‫محمد دوم در امپراتوری عثمانی آغاز شد‪ .‬تحت رهبری او و جانشينان اش‪،‬‬ ‫اصالحاتی چون تساوی حقوقی رعايا‪ ،‬گسترش حق مالکيت خصوصی‪ ،‬بازسازی‬ ‫نظام آموزشی‪ ،‬و بازسازی بوروکراسی و ارتش شروع شد‪.‬‬

‫سکوالريسم آمرانه در زمان جمهوری‬ ‫اما تنها با تأسيس جمهوری ترکيه توسط کمال آتاتورک در سال ‪۱۹۲۳‬‬ ‫ميالدی بود که تجدد‪ ،‬زير نظارت آمرانة ارتشيان جوان‪ ،‬در جامعه شروع به‬ ‫نهادی شدن کرد‪ .‬دين زير کنترل و تابعيت دولت قرار گرفت و به حوزة‬ ‫خصوصی رانده شد‪ .‬قوانين مدنی تازه تدوين شدند‪ .‬طرز لباس مردان و زنان‪،‬‬ ‫شکل و شمايل ساختمانها و شهرها‪ ،‬و توليدات فرهنگی نيز به رنگ اروپائی در‬ ‫آمد‪ .‬هربار که دين قصد ورود به عرصة عمومی و سياست را کرد‪ ،‬ارتش دوباره‬ ‫آن را عقب راند‪.‬‬

‫سالهای جنگ سرد‬ ‫ترکيه در سال ‪ ۱۹۵۲‬به پيمان «ناتو» پيوست که اتحاد نظامیکشورهای‬ ‫سرمايه داری عليه اتحاد جماهير شوروی و اقمار آن بود‪ .‬سربازان ترکی در‬ ‫جنگ کُره همسنگر با آمريکائیها عليه کمونيسم جنگيدند‪ .‬ايدئولوژی «تجدد‬ ‫‪۱‬‬

‫نگاه کنيد به‪:‬‬ ‫‪Bernard Lewis, From Babel to Dragomans: Interpreting the Middle East, Oxford University Press, 2004. p.115‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪113‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آمرانه»‪ ،‬همزمان ايدئولوژی ضديت با کمونيسم و جنبشهای کارگری در‬ ‫جهان بود‪ .‬ترکيه‪ ،‬در کنار ديکتاتوریهای نظامیجهان سومیدر يونان‪ ،‬اسپانيا‪،‬‬ ‫آمريکای التين و آسيای جنوب شرقی‪ ،‬متحدی طبيعی برای واشنگتن‬ ‫محسوب میشد‪ .‬کماليسم و فاشيسم به عنوان ايدئولوژیهای مدرن و سکوالر‪،‬‬ ‫وجوه مشترک بسيار داشتند که واشنگتن در مبارزه اش با اردوگاه کمونيستی‬ ‫شرق میتوانست از آنها سود بگيرد‪.‬‬

‫عقب نشينی سنتها در برابر سرمايه‬ ‫با از ميان رفتن اردوگاه کمونيستی در دهة آخر قرن بيستم و دور تازة جهانی‬ ‫شدن سرمايه‪ ،‬در ساختار سياسی ترکيه تحوالتی به وجود آمد‪ .‬گشايشی‬ ‫سياسی به دنبال گشايش اجتناب ناپذير اقتصادی خود را نشان داد‪ .‬سرمايه‬ ‫داری در ترکيه‪ ،‬در روند ادغام بيشتر با سرماية جهانی‪ ،‬دريچههای اقتصاد را‬ ‫بازتر کرد‪ .‬تجارت‪ ،‬با تحرک بيشتر سرماية مالی به همراه سرمايه گذاری داخلی‬ ‫رونق گرفت؛ درهای ترکيه بيشتر از هميشه به روی بازارهای جهانی باز شد‪ .‬از‬ ‫طريق توليد کاالهای مصرفی برای صادرات به اروپا‪ ،‬آمريکا و ساير کشورهای‬ ‫خاورميانه و آسيای مرکزی‪ ،‬شهرهای کوچک به ميدان مغناطيسی بازارهای‬ ‫جهانی پرتاب شدند‪ .‬تماس اقتصادی به دنبال خود تماس بيشتر فرهنگی را‬ ‫باعث میشود‪.‬‬ ‫استانبول که هميشه محلی تالقی شرق و غرب بود‪ ،‬باز هم هويت «جهان‬ ‫وطن» (يا کازموپوليتن) خود را در ابعاد تازه تری تثبيت کرد‪ ،‬با سربرکشيدنِ‬ ‫آسمانخراشهای مالی بزرگ‪ ،‬با موزهها و مراکز هنری زنده‪ ،‬با غنای بيشتر‬ ‫فرهنگی در بده بستان با غرب‪ ،‬و با زندگی شبانة پرهيجان که ويژگیهای همة‬ ‫متروپوليسها در جهان را شکل میدهند‪.‬‬ ‫سرمايه همواره و در هر شرايطی جزميتها را میشکند‪ .‬رفتار و عادات سنتی‬ ‫جای خود را به فردگرائی میدهد و ارزشهای جهانی طبقة متوسط شهری ــ‬ ‫حتا زمانی که مردم دم از دين و مذهب میزنند ــ بيشتر در فرهنگ رخنه‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪114‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫میکند‪ .‬هم اکنون در ترکيه بيش از سيصد کانال تلويزيونی و هزار ايستگاه‬ ‫راديوئی فعال اند که همه چيز‪ ،‬از برنامههای غربی گرفته تا موسيقی محلی و‬ ‫برنامههای ويژة مسلمانان را به ميان مردم میبرند‪ .‬پرسش و شک در بارة‬ ‫جزميتهای ناسيوناليستی و دينی‪ ،‬بحثهای داغی را در رسانهها دامن میزند‪.‬‬ ‫تجدد که تا يک دهة پيش هميشه از باال به پائين و به شيوة آمرانه توسط‬ ‫جانشينان آتاتورک پياده میشد‪ ،‬اکنون در همة سطوح اجتماع از نو مورد‬ ‫تعبير قرار میگيرد‪ .‬نتيجة اجتناب ناپذير اين تحوالت‪ ،‬پلوراليسم بيشتر و‬ ‫تضادهای تازه تر است‪.‬‬

‫اوليگارشی سکوالر و اسالم ليبرال درعصر جهانی شدن سرمايه‬ ‫جالب اينجاست که نزديکی بيشتر به غرب‪ ،‬رابطة عاطفی عشق و نفرتِ توأم را‬ ‫نسبت به همان غرب و به ويژه آمريکا تشديد میکند‪ .‬ايدئولوژی تجددگرای‬ ‫«کماليسم» همانند بسياری از ايدئولوژیهای جهان سومیدر عصر مدرن‪ ،‬يک‬ ‫ايدئولوژی افراطی ناسيوناليستی نيز هست‪ .‬ايدئولوژی ای که به «ترک بودن»‬ ‫خود افتخار میکند و در حفاظت از مرزهای پرگوهرش از قتل عام قوم کرد نيز‬ ‫ابائی ندارد‪.‬‬ ‫هنگامیکه منطق جهانی شدن سرمايه خود را به ساير نقاط جهان تحميل‬ ‫میکند‪ ،‬به تدريج قدرت انحصاری زبدگانِ جمهوری تضعيف میشود؛ فرزندان‬ ‫خلف آتاتورکِ پدرساالر‪ ،‬که در سطوح مختلف جامعة سکوالر ترکيه‪ ،‬در ارتش‪،‬‬ ‫قوة قضائيه‪ ،‬دانشگاهها و بوروکراسی دولتی ريشه دوانده اند‪ ،‬به خشم میآيند‪.‬‬ ‫آنها «ليبراليسم غربی» را تاب نمیآورند‪.‬‬ ‫نتيجة متناقض آن است که از درون سکوالرترين بخش جامعة ترکيه‪،‬‬ ‫احساسات ضد غربی و ضد ليبرال سربر میکشد‪ .‬تهديدی که سه چهار روز‬ ‫پيش عليه جان اورهان پاموک شد نه از سوی افراطيان مذهبی بلکه از جانب‬ ‫ناسيوناليستهای افراطی صورت گرفت‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪115‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫به قدرت رسيدن حزب عدالت و توسعة اسالمی(‪ )AKP‬شايد واکنشی عليه اين‬ ‫خودکامگی سکوالر باشد‪ .‬همين حزب ميانه روی اسالمیاست که در جهت‬ ‫نهادی کردن اصالحات و پيوستن به اتحادية اروپا تالش میکند‪ .‬در تازه ترين‬ ‫نظرخواهی توسط «بنياد مطالعات اقتصادی و اجتماعی ترکيه»‪ ۴۵ ،‬درصد از‬ ‫مردم خود را در وهلة اول «مسلمان» و سپس «ترک» به حساب آورده اند‪ .‬اين‬ ‫رقمیاست که از سال ‪ ،۱۹۹۹‬افزايشی نُه درصدی داشته است‪ .‬اما همزمان‪،‬‬ ‫حمايت از قوانين شريعت از ‪ ۲۱‬درصد به ‪ ۹‬درصد کاهش پيدا کرده است‪.‬‬ ‫درصد زنانی که هنوز حجاب اسالمیرا برمیگزينند يک چهارم کمتر شده و به‬ ‫يازده درصد رسيده است‪ .‬همسران رهبران حزب حاکم همچنان با حجاب‬ ‫اسالمیدر جامعه ظاهر میشوند‪.‬‬ ‫اين شيوه از «سکوالر» شدن يا «ليبرال» شدنِ عادات و رفتار دينی حاصل‬ ‫چيست؟ حرکت سرمايه را دنبال کنيد و به رفتار طبقات متوسط تازه به دوران‬ ‫آمده در جامعة مصرفی نگاه کنيد‪ .‬به زنانی نگاه کنيد که با ظاهر پوشيدة‬ ‫اسالمی‪ ،‬با اشتياق در بازارچهها و بوتيکها میچرخند و آخرين مُدهای‬ ‫اسالمیرا وارسی میکنند‪ .‬به مراکز توريستی و هتلهای کنار دريا نگاه کنيد‬ ‫که با رعايت کامل جدائی زن و مرد برای شنا‪ ،‬همان رابطة اقتصادی و فرهنگی‬ ‫تعطيالتِ ساحلی در کاليفرنيا يا فلوريدا را نسخه برمیدارد‪ .‬به فرزندان اين‬ ‫طبقات نگاه کنيد‪ ،‬پسران و دخترانی که به بهترين مدارس اروپا‪ ،‬کانادا و‬ ‫آمريکا میروند و دانش سکوالر غرب را میآموزند‪ .‬لعابی دينی بر پيکر سخت‬ ‫جانِ رابطة اجتماعی سرمايه‪ ،‬که همواره خود را در مقياس جهانی بازتوليد‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫منبع آمار در فصل باال‪::‬‬ ‫‪Soli Ozel, Turkey Faces West‬‬ ‫‪The Wilson Quarterly‬‬ ‫‪Woodrow Wilson International Center for Scholars‬‬ ‫‪Volume XXXI, Number 1, p.18‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪116‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل سيزدهم‬

‫مسلمان «سکوالر» چه کسی است؟‬ ‫در ماه مارس ‪ ۲۰۰۷‬در آمريکا سندی منتشرشد که امضا کنندگان آن خود را‬ ‫«مسلمانان سکوالر» و «افراد سکوالری که اهليت آنها از کشورهای‬ ‫اسالمیاست» معرفی کردند‪ .‬در ميان اين جمع‪ ،‬عالوه برکسانی که خود را‬ ‫مسلمان میدانند‪ ،‬کسانی نيز بودند که به خاطر عقايدشان تکفير و از دين‬ ‫رانده شده يا خود کناره گرفته بودند‪ .‬در اينجا‪ ،‬متن اين سند را میآوريم تا از‬ ‫اين طريق‪ ،‬اين پرسش را مطرح سازيم که تحت چه شرايطی میتوان هم‬ ‫مسلمان بود و هم فردی سکوالر‪ .‬تعريف «مسلمان سکوالر» چه میتواند باشد‬ ‫و آيا مصداقهای آن را میتوان در ايران يافت؟‬

‫اعالمية «اجالس اسالم سکوالر»‬ ‫مصوبة پنجم مارس ‪ ،۲۰۰۷‬ايالت فلوريدا‬ ‫ما [امضاکنندگان اين سند] شامل مسلمانان سکوالر و اشخاص سکوالری‬ ‫هستيم که اهليت آنها از کشورهای مسلمان است‪ .‬در ميان ما‪ ،‬مؤمنان‪،‬‬ ‫شکاکان‪ ،‬و بی دينان حضور دارند‪ .‬همة ما توسط مبارزه ای بزرگ گرد هم‬ ‫آمده ايم‪ ،‬نه مبارزه ميان غرب و اسالم‪ ،‬بلکه مبارزه ميان آنکه آزاد است و آنکه‬ ‫آزاد نيست‪ .‬ما حاميان آزادی تخطی ناپذير وجدان فردی هستيم‪ .‬ما به تساوی‬ ‫همة انسانها باور داريم‪ .‬ما بر جدايی دين از دولت‪ ،‬و بر رعايت حقوق‬ ‫جهانشمول بشر‪ ،‬پامیفشاريم‪.‬‬ ‫ما در تاريخ غنی و پربار جوامع پيش از اسالم و جوامع اسالمی‪ ،‬سنتهای‬ ‫آزادی‪ ،‬عقالنيت‪ ،‬و رواداری را مشاهده میکنيم‪ .‬اين ارزشها به غرب يا به‬ ‫شرق تعلق ندارند؛ آنها ميراث اخالقی مشترکِ بشريت اند‪ .‬اگر نقض حقوق يا‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪117‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫[تخطی از] رفتار عقلی در اسالم مورد انتقاد قرار گيرد‪ ،‬ما آن انتقاد را به‬ ‫استعمار‪ ،‬نژادگرايی‪ ،‬يا به اصطالح «اسالم ستيزی» نسبت نمیدهيم‪.‬‬ ‫ما از همة حکومتهای جهان میخواهيم که‪:‬‬ ‫ـــ طبق اصل هجدهم اعالمية جهانی حقوق بشر رفتار کرده و قوانين شريعت‪،‬‬ ‫دادگاههای صادرکنندة فتوا‪ ،‬حکومت روحانيان‪ ،‬و دين دولتی را‪ ،‬در همة‬ ‫اشکال خود‪ ،‬مردود اعالم کنند؛ و همة مجازاتهايی را که به سبب {به‬ ‫اصطالح} «توهين به مقدسات» و ترک دين يا ارتداد‪ ،‬حکم شان صادر شده‪،‬‬ ‫مردود اعالم کنند‪.‬‬ ‫ـــ اعمالی نظير ختنة زنان‪ ،‬قتل برای حفظ ناموس‪ ،‬حجاب اجباری‪ ،‬و ازدواج‬ ‫اجباری‪ ،‬که استثمار زنان را تداوم میبخشد‪ ،‬از ميان بردارند‪.‬‬ ‫ـــ اقليتهای جنسی و جنسيتی را از گزند پيگرد و خشونت محافظت کنند‪.‬‬ ‫ـــ شيوة تعليم و تربيت فرقه ای و مذهبی ای که تعصب و عدم رواداری‬ ‫نسبت به غيرمسلمانان را میآموزد‪ ،‬مورد اصالح قرار دهند‪.‬‬ ‫ـــ و حوزه ای عمومی(پابليک سفير) به وجود آورند که بتوان در آن‬ ‫هرموضوعی را بدون ترس و ارعاب مورد بحث قرار داد‪.‬‬ ‫ما خواهان آنيم که اسالم از قيادت جاه طلبیهای تماميت خواهانة مردان‬ ‫قدرت طلب و سلطة منعيات خشک انديشانه رهايی يابد‪.‬‬ ‫ما به همة دانشگاهيان و انديشمندان در هرکجا که هستند توصيه میکنيم با‬ ‫دليری‪ ،‬سرچشمهها و منابع اسالم را مورد پژوهش قرار دهند و در اشاعة ايده‬ ‫آلهای تحقيق علمی و جستار معنوی ِ آزاد‪ ،‬از طريق ترجمة متون ميان‬ ‫فرهنگها‪ ،‬از راه چاپ و رسانههای همگانی‪ ،‬تالش ورزند‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪118‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ما خطاب به مسلمانان میگوييم‪ :‬اسالم به عنوان يک دين و ايمان شخصی‪،‬‬ ‫آينده ای شريف خواهد داشت‪ ،‬اما به عنوان مشربی سياسی از اين آينده‬ ‫محروم است‪ .‬خطاب به مسيحيان‪ ،‬يهوديان‪ ،‬بوداييان‪ ،‬هندوان‪ ،‬بهاييان‪ ،‬و‬ ‫پيروان تمامیاديان غيراسالمیمیگوييم‪ :‬ما در کنار شما‪ ،‬و به عنوان‬ ‫شهروندانی مساوی با شما‪ ،‬ايستاده ايم‪ .‬و خطاب به بی دينان‪ :‬ما از آزادی بی‬ ‫قيد و شرط شما در پرسشگری و سرپيچی عقيدتی حمايت میکنيم‪.‬‬ ‫تک تک ما‪ ،‬پيش از آنکه عضوی از امت‪ ،‬بدن عيسا مسيح‪ ،‬يا قوم برگزيده‬ ‫باشيم‪ ،‬همه اعضای جامعة وجدان هستيم‪ ،‬کسانی که خود برای خويشتن راه و‬ ‫*‬ ‫رسم تعيين میکنند‪.‬‬

‫سکوالريسم در عمل‬ ‫مضمون سندی که متن آن را در باال خوانديم‪ ،‬در کشورهای دموکراتيک غربی‬ ‫چندان بحث انگيز نيست؛ حتا اصول آن در قوانين اصلی‪ ،‬هم در نص قوانين و‬ ‫هم در روح آنها‪ ،‬پذيرفته شده است‪ .‬برای مثال قانون اساسی آمريکا و مصوبات‬ ‫آن به طور آگاهانه با عطف به باورهای سکوالر تدوين شده اند‪ .‬اما همين سند‬ ‫در کشورهای اسالمی برای امضاکنندگان اش میتواند عواقب خطرناکی در پی‬ ‫داشته باشد‪ .‬میتوان پرسيد در يک کشور مسلمان‪ ،‬به جز افراد‬ ‫سکوالری که پابند دين نيستند‪ ،‬از ميان مسلمانان‪ ،‬يا از ميان‬ ‫روشنفکران دينی‪ ،‬چه کسانی قادرند متنی اينچنين تدوين کنند و پای‬ ‫آن امضا بگذارند؟ میدانيم که احکام شريعت ريشه در قرآن دارند‪ .‬در چه‬ ‫شرايطی میتوان از فرد مسلمان انتظار داشت قوانين شريعت‪ ،‬احکام شرعی‪ ،‬و‬ ‫فتاوی مراجع يا حتا خود مرجعيت را ناديده بگيرد؟ آيا اين انتظاری واقع بينانه‬ ‫است؟ آيا اگر فرد مسلمان چنين کرد‪ ،‬میتوان او را کماکان مسلمان دانست؟‬

‫* نگاه کنيد به‪:‬‬ ‫‪Secular Islam Summit, The St. Petersburg Declaration, St. Petersburg, Florida, March 5, 2007‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪119‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫محمد آرکون‪ ،‬اسالم شناس الجزايری ـ فرانسوی‪ ،‬در تعاريف متعددی که از‬ ‫لغت اسالم‪ ،‬و نيز از مفهوم «اسالم» ارائه میکند‪ ،‬از جمله مینويسد‪:‬‬ ‫«آيات متعددی در قرآن وجود دارد که ابراهيم را به عنوان يک مسلمان معرفی‬ ‫میکند‪ .‬واژة مسلمان (مُسلِم) در قرآن به فردی اشاره دارد که عمل اش از‬ ‫عبوديتِ عاشقانه به خدا برمیخيزد‪ ،‬که تبلور آن حرکت حضرت ابراهيم است‬ ‫به هنگام پذيرش خواست خدا داير بر قربانی کردن پسرش‪ .‬وقتی که قرآن‬ ‫میگويد ابراهيم نه يهودی بود و نه مسيحی‪ ،‬بلکه مسلمان بود‪ ،‬روشن است که‬ ‫منظور‪ ،‬آن اسالمینيست که علما و فقها در تفسيرات خود از قرآن و آموزههای‬ ‫محمد تعريف میکنند‪ .‬در چنين بستری‪« ،‬مسلمان» نمايانگر آن رويکرد دينی‬ ‫آرمانی ای است که سمبول آن رفتار حضرت ابراهيم در متابعت از ميثاقی است‬ ‫که در انجيل و قرآن توصيف شده است‪ .‬از همين رو است که ابراهيم را «پدر‬ ‫مؤمنان» خوانده اند‪ .‬او تجسّم رفتار دينی ای است که تک خداباوری را «پيش‬ ‫از» از تثبيت مناسک و قوانين بنياد میگذارد؛ مناسک و قوانينی که سپس سه‬ ‫دين تک خدايی را تعريف و متشخص میکنند‪ .‬اين رفتار يا روالِ آغازينِ دينی‪،‬‬ ‫بنيان ميثاقی است که نه در زمان تاريخی و نه در مکان جغرافيايی‪ ،‬بلکه در‬ ‫زمان ـ مکانِ بی نهايتِ ضمير صورت میپذيرد؛ روالی که توسط [امر] مطلق‬ ‫[يا وجود مطلق]‪ ،‬فراخوانده میشود و ورای هر زبان‪ ،‬قانون‪ ،‬يا سنت قرار‬ ‫میگيرد ـــ اين روال در زبان عربی و در قرآن «اسالم» نام میگيرد‪[ .‬اما] در‬ ‫قرآن‪ ،‬اين واژه (اسالم) از همان ابتدا ويژگیهای مناسکی‪ ،‬حقوقی‪ ،‬و‬ ‫معناشناختی ای نيزکسب میکند که سپس توسط علما و فقها برجسته شده و‬ ‫انتظام میگيرد تا به شکل مجموعه ای از عقايد و ضدعقايد‪ ،‬دين اسالم را‬ ‫‪۱‬‬ ‫بسازد؛ اين نيز «اسالم» نام گرفته است‪».‬‬ ‫آنچه از محمد آرکون نقل کرديم اشاره دارد به حداقلِ حداقلها که همان اصل‬ ‫توحيد به انتزاعی ترين شکل خود است؛ مقدم بر نبوت‪ ،‬نصوص‪ ،‬و سنن‪ .‬حيطه‬ ‫ای بدون زمان و مکان متعين‪ ،‬يعنی حيطه ای مبرا از تاريخيت‪ .‬برای انسان‬ ‫‪۱‬‬

‫نگاه کنيد به‪:‬‬ ‫‪Mohammad Arkoun, Rethinking Islam, Westview Press, 1994, pp.15-16‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪120‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫زمينی که به نحوی آنتولوژيک (يا آنتيک) دارای تعين تاريخی است (زمان مند‬ ‫است)‪ ،‬اين حيطه ای «ناممکن» است‪ .‬هستی انسان همواره زمانمند است‪ .‬يا به‬ ‫تعبيری هستی و زمان از يک جنس اند‪ .‬اما «باور» به اين ناممکن‪ ،‬فرد‬ ‫مسلمان را آزاد میکند تا در عرصة تاريخ «مستقل» از اسالمهای تاريخی عمل‬ ‫کند‪ .‬به اين تعبير او میتواند در باور خود هم «مسلمان» باشد و هم‬ ‫«سکوالر»‪.‬‬ ‫اشاره ای در حاشيه الزم است‪« :‬مستقل» در اينجا نسبی است‪ .‬با بينش مادّی‬ ‫ما که بينشی جامعه شناختی است‪ ،‬حتا در عصر مدرن نيز مفاهيم ارادة آزاد‪،‬‬ ‫ذهنيت مستقل‪« ،‬دليری در بکارگرفتن عقل»‪ ،‬افسانههای ايدئولوژيکِ‬ ‫ليبراليسم کالسيک اند‪« .‬رفتار عقلی» هميشه تابع نسبيت تاريخی و اجماع‬ ‫(«کان سِن سوس») فرهنگی است‪ .‬در حالت حداقل ترين‪ ،‬فرد به معنی اخص‬ ‫مسلمان نيست‪ ،‬بلکه انسانی است دينی يا معنوی که به دليل تولد در جامعه يا‬ ‫خانواده ای مسلمان‪ ،‬به اسالم تعلقی عاطفی و روحی دارد‪ .‬با همين اندازه‬ ‫اعتقاد‪ ،‬او میتوانست به دين و آيين ديگری تعلق داشته باشد‪ .‬عهد عتيق‪ ،‬عهد‬ ‫جديد‪ ،‬قرآن‪ ،‬يا حتا متنی کانونی در ادبيات عرفانی‪ ،‬همه «يک کتاب» اند که‬ ‫میتوانست به هرزبانی نوشته شده باشد‪.‬‬

‫دين تاريخی‬ ‫«حداقل» در دين تاريخی چه مشخصاتی میتواند داشته باشد؟ بسياری از‬ ‫مسلمانان ليبرال و آموزش ديده در مکاتب غربی‪ ،‬عالوه بر خدای مسلمانان‬ ‫(خدائی انتزاعی که متمايز است از خدای تجسّد يافته در مسيحيت)‪ ،‬اصل‬ ‫نبوت و اصل خاتميت را ذکر میکنند‪ .‬اين حداقل آنها را از قيادت علما و فقها‬ ‫آزاد میکند اما نه از شرعيات‪ .‬مسأله اين نيست که شريعت در سياست دخالت‬ ‫نکند‪ .‬از منظری جامعه شناختی‪ ،‬احکام شرعی متضمن وجود نظام اجرايی و‬ ‫حقوقی شرع به عنوان يک «ساختار اجتماعی» است‪ .‬ساختارهای اجتماعی‪،‬‬ ‫اموری خصوصی و وجدانی نيستند‪ ،‬بلکه نهادهايی با کارکردهای معين‬ ‫اجتماعی اند‪ .‬حذف شريعت همچون ساختار‪ ،‬به معنی حذف شريعت از پهنة‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪121‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫زندگی اجتماعی است‪ .‬فردی که برای شريعت هيچ ضرورتی قايل نباشد يا آن‬ ‫را هميشه در مرحلة ثانوی‪ ،‬واسطی ميان ساختارهای سکوالر عقلی و وجدان‬ ‫فرد مؤمن بداند‪ ،‬آيا کماکان مسلمان شناخته خواهد شد؟‬ ‫اصل خاتميت نيز با سکوالريسم در تضاد قرار میگيرد‪ .‬نه فقط از اين رو که‬ ‫فاقد بنياد عقلی است (اينکه چرا موسا‪ ،‬عيسا‪ ،‬محمد يا هر فرد ديگری بايد‬ ‫«آخرين» باشد و چرا فرستادة ديگری ظهور نخواهد کرد‪ ،‬حکمیاست که‬ ‫«اثبات» آن در دور باطل استداللی میافتد‪ :‬خدای من از زبان پيامبر من‬ ‫مدعی است که ‪ A‬ـــ چرا ‪A‬؟ ـــ زيرا خدای من مدعی است‪ ».‬اصل خاتميت‬ ‫از اين رو ناقض سکوالريسم است که خاتميت يا کانونيت پيامبری در اديان‬ ‫ديگر را از مشروعيت میاندازد و خود را به مقامیبرتر فرامیکشد‪ .‬به سخن‬ ‫ديگر‪ ،‬مدعی حقيقتی میشود که اديان ديگر‪ ،‬به ويژه اديان تک خدايی ديگر‪،‬‬ ‫آن را بی اساس میدانند‪ .‬به محض آنکه فردی خود و همکيشان خود را حامل‬ ‫«حقيقتی» انحصاری بداند که رستگاری اش بدان وابسته است‪ ،‬و بی آن‬ ‫حقيقت لعنت ابدی به انتظارش نشسته‪ ،‬او اصل تساوی انسانها در سکوالريسم‬ ‫را مردود اعالم کرده است‪.‬‬

‫سکوالر يا ليبرال؟‬ ‫برخی از مصلحان دينی چنين استدالل میکنند که اگر هدفِ همزيستی‬ ‫اجتماعی‪ ،‬زيستن در صلح توأم با عدالت باشد‪ ،‬برای رسيدن به اين دو هدف‬ ‫{يعنی صلح و عدالت} «سکوالر شدن» فرهنگی يا سکوالر شدن مؤمنان شرط‬ ‫الزم نيست‪ .‬اين مصلحان‪ ،‬سکوالر شدن را تا آن اندازه میپذيرند که دين از‬ ‫دولت جدا‪ ،‬و نظام حقوقی جامعه نيز تا اندازه ای نسبت به فقه‪ ،‬از استقالل‬ ‫برخوردار باشد‪ .‬از ديد اين مصلحان دينی‪ ،‬امور اعتقادی و وجدانی‪ ،‬جهان‬ ‫بينیهای (غير عقلی) ميتولوژيک يا ميتوپوئتيک در اديان و در عرفان‪ ،‬مغايرتی‬ ‫با رواداری اخالقی يا دموکراسی سياسی ندارند‪ .‬سکوالر نبودن در حيطة‬ ‫باورهای شخصی‪ ،‬نه خطری را متوجه همزيستی صلح آميز اجتماعی میکند و‬ ‫نه به تبعيض عليه دگرانديشان میانجامد‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪122‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫از ديدی تاريخی و جامعه شناختی‪ ،‬اين استدالل زمانی حقيقت پيدا میکند‬ ‫که در فرهنگ و سياست‪« ،‬فردگرايی» يا استقالل رأی‪ ،‬چنان رشد کرده و‬ ‫گسترش يافته باشد که حتا متديّن ترينِ انسانها‪ ،‬در حوزة اخالق عملی برای‬ ‫خود ميزان زيادی از آزادی انديشه‪ ،‬مجاز بودنِ شک و پرسشگری‪ ،‬و آزادی‬ ‫عمل قايل باشد‪ .‬به عبارت ديگر‪ ،‬رابطة فرد با امر قدسی به «ميانجی» نيازی‬ ‫نداشته باشد‪ .‬جامعه ای که اين اندازه از «فرديت» (يا بهتر گفته باشيم ايدة‬ ‫فرديت يا خيالواره ـــ «ايماجيناری» ـــ ی فرديت) را در وجدان اعضای خود‬ ‫باطنی کرده باشد‪ ،‬همان جامعة شهروندی ليبرال (در تاريخ اروپا‪« ،‬جامعة‬ ‫بورژوايی») است‪.‬‬ ‫فرد مؤمن در اين جامعه‪ ،‬فردی است «ليبرال» (آزاد انديش‪ ،‬روا دار‪ ،‬فارغ از‬ ‫عبوديت و جزم انديشی )‪ ،‬بدون آنکه الزاماً سکوالر و «غيردينی» باشد‪ .‬جامعة‬ ‫ليبرال راه را باز میکند که در مرحله ای پيشرفته تر‪ ،‬فرد بتواند رفتار خود را‬ ‫به روالی «آيرونيک» جلوبرد‪( .‬آيرونيک = روالی که بر اصول جامدمبتنی نيست‪،‬‬ ‫فاقد بنياد‪ ،‬خود پرسشگر‪ ،‬رندی پسامتافيزيکی‪ ،‬منش سقراطی يا کرکگوری در‬ ‫شرايط پسامدرن) روال آيرونيک میتواند سکوالر باشد يا نباشد‪ ،‬يا به عبارت‬ ‫بهتر تضاد سکوالر و غيرسکوالر ديگر برايش اهميتی را حائز نيست‪ .‬روال‬ ‫آيرونيک در فرهنگ پيشمُدرن يا در فرهنگ دينی قابل حصول نيست‪ .‬چرا؟‬ ‫زيرا روال آيرونيک نمیتواند برسر خير و شر‪ ،‬بهشت و دوزخ‪ ،‬معصوم و مفسد‪،‬‬ ‫راهب و روسپی‪ ،‬پيامبر و پاانداز‪ ،‬وسرانجام يزدان و اهريمن‪ ،‬با جمع به توافقی‬ ‫پايدار برسد! روال آيرونيک حق را نامتعين‪ ،‬حقيقت را متکثر‪ ،‬و ناموس را‬ ‫نسبی میکند‪ .‬روال آيرونيک هويت ـ گريز است‪.‬‬

‫هويت فردی‪ ،‬هويت گروهی‪ ،‬و هويت دينی‬ ‫وقتی که میپرسيم‪« ،‬در چه شرايطی است که فرد مؤمن برای حضور در‬ ‫ساحت قدسی‪ ،‬يا برای تدارک ملزومات رستگاری اخروی‪ ،‬به ميانجی نياز‬ ‫ندارد؟»‪ ،‬منظور ما از «ميانجی» فقط مرجعيت و زعامت علما‪ ،‬فقها‪ ،‬شيوخ‪ ،‬و‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪123‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ساير مراجع عقيدتی نيست‪ .‬عالوه بر اينها‪ ،‬ميانجی (وساطت يا «ميدی ايشن»)‬ ‫آن ساختارها و نهادهای فرهنگی ای است که همبستگی ارزشی يا هنجاری‬ ‫يک «کمونيته» را تضمين میکند‪ ،‬و فرد «هويت» خود را از آنها میگيرد‪.‬‬ ‫«هويت» هميشه به طور جمعی متعين میشود‪ .‬هويت در وساطت و با وساطت‬ ‫تعيُن میپذيرد ‪ .‬هرچه جامعه پيچيده تر يا مدرن تر باشد‪ ،‬هويتها نيز‬ ‫گوناگونی بيشتر کسب میکنند‪.‬‬ ‫در جامعة پيشرفتة شهری يا صنعتی‪ ،‬برخالف جوامع کوچک سنتی‪ ،‬انسانها‬ ‫دارای هويتهای متعدد و گاه متضاد هستند‪ .‬همة اين هويتها توسط‬ ‫ساختارهای جامعه به فرد «داده» میشوند‪ .‬قاعده آن است که فرد «به دلخواه»‬ ‫هويت خود را مشخص نمیکند‪ .‬هويت فردی‪ ،‬در جمع تعريف میشود‪ .‬حتا‬ ‫ميزان «استقالل» يا «سرپيچی» از هنجارها را هم ساختارهای جمعی متعين‬ ‫میکند‪ .‬هنجارهای رفتار اجتماعی‪ ،‬هنجارهای اخالق عملی‪ ،‬و حتا پيش تر از‬ ‫آنها ساختارهای معرفتی و معناشناختی‪ ،‬و ساختارهای زبانی‪ ،‬مقدم بر‬ ‫ذهنيتهای فردی اند‪ .‬هر فرد سپس اين دادههای پيشينی را با «تجربة فردی»‬ ‫میآميزد و آنگاه از «ديد خود» برای عمل اش «معنا» قايل میشود‪ ،‬معنايی‬ ‫که حضور او را در جهان توضيح میدهد يا توجيه میکند‪.‬‬ ‫«هويت» (يا «بحران هويت») توسط ميزان همگرايی «تجربة فردی» با‬ ‫هنجارهای گروهی متعين میشود‪ .‬هويت دينی نيز شکلی از هويت گروهی‬ ‫است و مثل همة هويتهای گروهی در رابطة اختالفی («ديفرنشيال») با‬ ‫هويتهای ديگر خود را تعريف میکند‪ .‬هر جامعة دينی يا «کمونيتة دينی»‬ ‫هويت جمعی خود را در اختالف با هويتهای جمعی ديگر تعريف میکند‪.‬‬ ‫هويت اسالمی‪ ،‬قايم به ذات نيست بلکه در رابطة اختالفی با هويتهای‬ ‫مسيحی‪ ،‬يهودی و غيره تعريف میشود‪ :‬برای مثال مُسلم در برابر ذِمیيا در‬ ‫برابر مُشرک («اين فيدل»)‪ .‬اصل تساوی در سکوالريسم يا ليبراليسم ـــ به‬ ‫عنوان برابری صوری (فورمال) ـــ مستلزم انتزاع از هويتهای گروهی است‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪124‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ساختار سياسی آرکهتايپی «مدينه»‬ ‫همچون مانعی بر سر راه سکوالريسم‬ ‫جامعة دينی‪ ،‬معانی فرهنگی و کُدهای رفتاری خود را از دو حوزة اصلی و‬ ‫متفاوت اخذ میکند‪ .‬يک حوزه‪ ،‬حوزة کانونی تأسيس است‪ .‬اين حوزه شامل‬ ‫متون کانونی و روايتهای اصلی مؤسسان جامعة دينی است که در اديان تک‬ ‫خدايی به کتاب مقدس‪ ،‬بيوگرافی ايده آليزه شدة مؤسس يا پيامبر‪ ،‬و ساير‬ ‫روايتهای «ميتيک» ظهور آغازين آن دين اشاره دارد‪ .‬حوزة دوم‪ ،‬بافت‬ ‫فرهنگی محلی يک قوم‪ ،‬طايفه‪ ،‬يا ملت در بُعد تاريخی است که از مکان و‬ ‫زمانی به مکان و زمان ديگر‪ ،‬يعنی از فرهنگی به فرهنگ ديگر گوناگونی‬ ‫میپذيرد‪ .‬حوزة اول را دين شناسی تاريخی يا جامعه شناسی دين‪ ،‬و حوزة دوم‬ ‫را انسان شناسی فرهنگی پژوهش میکنند‪.‬‬ ‫هرچه به کانونهای مرجعيت و «اتوريته» دينی نزديک تر باشيم‪ ،‬مثالً مراکزی‬ ‫چون واتيکان‪ ،‬قم‪ ،‬کربال‪ ،‬نجف و شهرهای بزرگ و متراکم نظير قاهره و‬ ‫دانشگاه االزهر‪ ،‬حوزة اول از قدرت مشروعيت بخش بيشتری (سياسی و‬ ‫فرهنگی) برخوردار است‪ .‬اما هرچه از حوزههای کانونی دورتر برويم‪ ،‬برای مثال‬ ‫دهکدههای دورافتاده يمن يا اندونزی يا صحرای آفريقا‪ ،‬نقش فرهنگ قومیيا‬ ‫اتنيک‪ ،‬بر رفتار جمعی تأثيرگذارتر است‪.‬‬ ‫حوزة اول‪ ،‬حوزة معانی فرهنگی جهانشمول (يونيورسال) است؛ حوزة دوم‪،‬‬ ‫حوزة مناسک و آيينها و سمبولهای محلی که نبايد آنها را تعميم داد و‬ ‫معرف کل دين شناساند‪.‬‬ ‫محمد آرکون در مورد حوزة اول در اسالم‪ ،‬به يک ساختار ايدئولوژيک اشاره‬ ‫میکند که اسم آن را «تجربة مدينه» گذاشته است‪ .‬آرکون مینويسد‪« :‬هرچه‬ ‫بر اهميت تجربة مدينه تأکيد کنيم ناکافی است‪ .‬اين يک خيالواره‬ ‫(ايماجيناری) سياسی ـ دينی است که من آن را تجربة مدينه مینامم که نقش‬ ‫و قدرت آن مرتب تکرار میشود‪ .‬همة فعاليتهای حائز اهميت در [تاريخ]‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪125‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اسالم‪ ،‬ناشی از همين خيالواره [ی آغازين] بوده است‪ ۲».‬منظور آرکون از‬ ‫«تجربة مدينه»‪ ،‬روايت يا تصوّر تثبيت شده و مدام نقل شده ای است که از‬ ‫سالهای استقرار اسالم (‪ ۶۱۰-۶۳۲‬ميالدی) به ما رسيده است؛ زمانی که اسالمِ‬ ‫قبيله ای مکّی‪ ،‬به اسالم يونيورسال مدينه تغيير ماهيت میدهد و آغاز تاريخ‬ ‫اسالم جهانی و گسترش سياسی و سرزمينی آن را رقم میزند‪ .‬در رابطه با‬ ‫پرسشی که در ابتدا مطرح کرديم‪« ،‬مسلمان سکوالر»‪ ،‬فرد مؤمنی است که‬ ‫مشروعيت اين الگوی تکرار شونده يا آرکه تايپی را از جامعة سياسی ايده آل‪،‬‬ ‫مورد سوآل قرار میدهد‪ .‬از سوی ديگر‪ ،‬جنبشهای جهادگرا و تئوکراسیهای‬ ‫مُدرن‪ ،‬به «تجربة مدينه» به عنوان مهم ترين عامل مشروعيت بخش برای‬ ‫اقتدار سياسی خود نياز دارند‪ .‬رويکرد به شريعت نيز به همين ترتيب مشخص‬ ‫میشود‪ .‬ما در ابتدا اين سوآل را مطرح کرديم که «در چه شرايطی میتوان از‬ ‫فرد مسلمان انتظار داشت قوانين شريعت و فتاوی مراجع (مثل فتوای قتل‬ ‫کسانی که به پيامبر و خدا و اسالم اهانت کرده اند) را ناديده بگيرد؟» عزيز‬ ‫العظمه در کتاب معروفش به نام «اسالمها و مدرنيتهها» مینويسد‪« :‬شريعت‬ ‫تنها نامیاست بر يک چتر پوششی‪ ،‬که مجموعة متنوعی از تعابير گوناگون را‬ ‫پوشانده که به هيچ رو معنی واحدی ندارند‪ .‬اکثر احکام شرعی دارای قطعيت و‬ ‫حتميت ای نيستند که به آنها نسبت داده میشود‪ .‬در اکثر موارد‪ ،‬قوانين‬ ‫‪۳‬‬ ‫اسالمیمجموعه ای از احکام عام مبتنی بر اختالف ديدگاهها است‪».‬‬ ‫اگر توصيف عزيز العظمه را از شريعت بپذيريم‪ ،‬مسلمان سکوالر‪ ،‬فرد مؤمنی‬ ‫است که «شريعت» را نسبی و تجديد نظرپذير میشناسد‪ .‬اگر چنين باشد‪ ،‬او‬ ‫بايد بتواند پای سندی را که در ابتدای اين مقاله آورديم امضا کند و بگويد ‪:‬‬ ‫«همة مجازاتهايی که به سبب «توهين به مقدسات» و ترک دين يا ارتداد‪،‬‬ ‫حکم شان صادر شده‪ ،‬مردود اند و شهروندان مسلمان از هرنظر با مسيحيان‪،‬‬ ‫يهوديان‪ ،‬بوداييان‪ ،‬هندوان‪ ،‬بهاييان‪ ،‬زرتشتيان‪ ،‬و بی دينان برابر اند‪».‬‬ ‫**‬ ‫‪۲‬‬ ‫‪۳‬‬

‫همان‪ ،‬ص‪۸۹‬‬ ‫نگاه کنيد به‪:‬‬ ‫‪.Aziz Al-Azmeh, Islam and Modernities, 1993 (Second Edition, 1996), Verso, p. 133‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪126‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل چهاردهم‬

‫روشنفکران دينی و تبعيض‬ ‫در شهريور ‪ ۱۳۸۶‬سميناری در حسينية ارشاد تهران برگزار شد که در آن‬ ‫روشنفکران دينی سرشناس ايران زير عنوان «آسيب شناسی روشنفکری‬ ‫دينی» مشکالتی را که تجدد و عصر مدرن پيش پای آنها گذاشته‪ ،‬مورد‬ ‫بررسی قرار دادند‪ .‬اما در ميان مباحث مطرح شده‪ ،‬از مسألة تبعيض در جامعة‬ ‫دينی سخنی به ميان نيامد‪ .‬رفع تبعيض يکی از مهمترين چالشهايی است که‬ ‫مدرنيته در هرجامعة سنتی يا دين مدار بر سر راه دين داران متعهد به‬ ‫دموکراسی میگذارد‪ .‬محمدرضا نيکفر‪ ،‬در مقاله ای که به مناسبت همين‬ ‫سمينار نوشته شده مینويسد‪« :‬آنچه مهم است‪ ،‬نقد تبعيض است‪ .‬میتوان‬ ‫جهانی را بدون تبعيض تصور کرد و پرسيد که اگر دينی در آن پا میگرفت‪،‬‬ ‫چگونه میبود آن دين؟ روشنفکر دينی میتواند با تصوری از آن‪ ،‬االهيات‬ ‫سياسی و ديگر شکلهای بروز دينهای عالم تبعيض را نقد کند‪ .‬امکانهای نقد‬ ‫از زاويه رد ستم و تبعيض فراواناند‪».‬‬

‫تبعيض و «هويت»‬ ‫تبعيض به معنی جدا کردن خود از ديگری‪ ،‬يا برتر دانستن خودی بر ديگری‪،‬‬ ‫انواع گوناگون دارد‪ ،‬از جمله تبعيض نژادی و قومی‪ ،‬تبعيض جنسيتی‪ ،‬تبعيض‬ ‫عقيدتی‪ ،‬تبعيض ملی‪ ،‬و تبعيض دينی‪ .‬تبعيض نه تنها جداسر و جدايی طلب‬ ‫است‪ ،‬بلکه با خصومت نيز همراه میشود‪ .‬اين خصومت میتواند به خشونت‬ ‫بينجامد‪ .‬تبعيض خشونت آميز گاه اشکال مرگبار پيدا میکند‪ .‬تبعيض زمانی‬ ‫بروز میکند که يک گروه بخواهد هويت خود را تشخص ببخشد و متمايز کند‪،‬‬ ‫يا اين هويت را در ميان هويتهای ديگر برکشد و امتياز ويژه برايش تدارک‬ ‫ببيند؛ يا اينکه آن گروه هويت خود را در خطر ببيند و بخواهد به دور خود‬ ‫حصار بکشد‪ .‬با تبعيض‪ ،‬مرزبندیهای هويتی پر رنگ تر و اختالفها برجسته‬ ‫تر میشوند‪ .‬هويت گروهی هرچه جامدتر و تصلب يافته تر باشد‪ ،‬کمتر در‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪127‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫معرض خطر امتزاج‪« ،‬آلودگی»‪ ،‬و رقيق شدن خواهد بود‪ .‬هويت تثبيت يافته‪،‬‬ ‫برای اعضای گروه امنيت روحی يا امنيت وجودی میآورد و چه بسا آنها را از‬ ‫هراس مرگ و ناشناختههای جهان ماوراء نيز رها سازد‪.‬‬

‫تبعيض و «انحصار حقيقت»‬ ‫يکی از اشکال مهم تبعيض را میتوانيم در رابطة اديان با يکديگر مشاهده‬ ‫کنيم‪ .‬برنارد لوييس‪ ،‬پژوهشگر شرق شناس بريتانيايی ـ آمريکايی مینويسد‪:‬‬ ‫«تعريف يهوديت از هويت خود و ديگری‪ ،‬که در عقيده و عمل بروز میکند‪،‬‬ ‫توسط دو دين ديگری که به دنبال آن آمدند يعنی مسيحيت و اسالم ــ که به‬ ‫مدت هزار و چهارصدسال دنيای حوزة مديترانه را در تصرف خود داشتند يا‬ ‫برسرش منازعه میکردند ــ اقتباس شد‪ .‬اين سه دين‪ ،‬ميراث بزرگی را به‬ ‫اشتراک در تصاحب خود داشتند که همان ميراث [فرهنگی ـ دينی] خاورميانة‬ ‫باستان و يونان و روم قديم‪ ،‬درکنار مکاشفات و سنن نبوی قوم يهود بود‪ .‬اما‬ ‫پنداشتهای متقابل و رويکردهای اين سه دين در قبال يکديگر بسيار متفاوت‬ ‫‪۱‬‬ ‫بود‪».‬‬ ‫برنارد لوييس در اينجا تمايزی قايل میشود ميان «جهانشمولی حقيقت» و‬ ‫«انحصار حقيقت»‪ .‬دين يهود [و بعدها سکوالريسم مدرن] مدعی هستند که‬ ‫حقيقتهای آنها جهان شمول اند يعنی قابل انطباق با نيازهای همة انسانها‬ ‫هستند‪ ،‬اما ادعا نمیکنند که فقط خود آنها حقيقت را در انحصار خويش دارند‪.‬‬ ‫درحاليکه مسيحيت و اسالم‪ ،‬هم مدعی انحصار حقيقت هستند و هم‬ ‫جهانشمولی آن‪ .‬در انحصار داشتن حقيقت دينی به معنی آن است که‬ ‫رستگاری اخروی‪ ،‬خارج از حيطة آن حقيقت امکان پذير نيست‪.‬‬ ‫برنارد لوييس مینويسد‪« :‬پنداشت يهودی از ديگری [مردمیکه به کيش و‬ ‫آيين ديگری تعلق دارند] با پنداشت مشابه مسيحيان و مسلمانان از ديگری‪،‬‬ ‫تفاوت دارد و‪ ،‬از اين نظر‪ ،‬يهوديت به اديان آسيای شرقی و آسيای جنوبی‬ ‫‪۱‬‬

‫نگاه کنيد به‪:‬‬ ‫‪Bernard Lewis, Islam and the West, Oxford University Press, 1993, p. 175‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪128‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نزديک تر است ــ اين تفاوت آن جاست که يهوديان ادعا میکنند حقايق‬ ‫ايمان آنها جهانشمول است‪ ،‬اما مدعی نيستند اين حقايق انحصاری اند‪ .‬آيين‬ ‫يهود فقط برای يهودیها و کسانی که خود داوطلبانه میخواهند به يهوديت‬ ‫بپيوندند‪ ،‬معتبر است‪ .‬طبق گفتة معروفی از تلمود‪ ،‬پارسايان همة اقوام و‬ ‫مذاهب به بهشت خواهند رفت [چه يهودی باشند چه نباشند]‪ .‬روحانيان‬ ‫يهودی به شما میگويند قبل از آنکه ده فرمان به حضرت موسا داده شود‪ ،‬در‬ ‫زمان حضرت نوح هفت فرمان صادر شده بود که به تمام اقوام انسانی تعلق‬ ‫داشت‪ .‬فقط دو فرمان آن‪ ،‬يعنی منع بت پرستی و کفرگويی‪ ،‬خصلت تئولوژيک‬ ‫داشتند؛ ساير فرمانها‪ ،‬از جمله ممنوع بودن قتل‪ ،‬دزدی‪ ،‬و ظلم‪ ،‬همه به قواعد‬ ‫بنيادی همزيستی اجتماعی مربوط میشدند‪ .‬به دليل اينکه يهوديت ادعای‬ ‫انحصار حقيقت را ندارد‪ ،‬طبق اين آيين‪ ،‬آمرزش و رستگاری اخروی نيز برای‬ ‫غيريهوديان [به طرز مشابهی] قابل حصول است‪ ،‬البته در چارچوب باور به تک‬ ‫‪۲‬‬ ‫خدايی و اخالقيات آن‪».‬‬ ‫برخالف يهوديت و آيينهای خارج از اديان سامی‪ ،‬در مسيحيت و اسالم‪ ،‬دين‬ ‫داران مدعی انحصار حقيقت و جهانشمولی حقيقت دينی شان هستند و تبليغ‬ ‫و ترويج اين حقيقت‪ ،‬وظيفة االهی آنها تلقی میشود‪ .‬اگر آيينی برآن باشد که‬ ‫به تنهايی‪ ،‬متولی آخرين کالم خدا است‪ ،‬از ديد خود‪ ،‬دو گروه را به طور اخص‬ ‫«کذاب» معرفی میکند‪ .‬يک دسته اديان و مذاهبی که پس از آن آمده اند‪.‬‬ ‫دستة ديگر‪ ،‬گروههايی اند که از دين مبين برگشته اند‪ .‬بر اين اساس‪ ،‬افراد و‬ ‫گروههايی با عنوان «الحادی»‪« ،‬رافضی»‪ ،‬يا «بهايی» هدف شديدترين‬ ‫تبعيضات قرار میگيرند‪.‬‬

‫تبعيض و «کفر»‬ ‫برنارد لوييس مینويسد‪« :‬مسيحيت و اسالم‪ ،‬هريک جداگانه مدعی بوده است‬ ‫که خود به تنهايی متولی آخرين کالم خدا و آخرين کتاب او به بشريت اند‪.‬‬ ‫هيچ يک از اين دو دين‪ ،‬رستگاری واقعی را خارج از مرام خود به رسميت‬ ‫‪۲‬‬

‫همان‪ ،‬ص ‪۱۷۵‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪129‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نمیشناسد‪ .‬طی چهارده قرن مقابله ميان اسالم و مسيحيت‪ ،‬بزرگ ترين‬ ‫نزاعها ميان اين دو‪ ،‬و آشتی ناپذيرترين اختالفها ميان پيروان اين دو دين‪،‬‬ ‫ناشی از تفاوتهای آنها نبود بلکه درست از مشابهت آنها برمیخاست‪ .‬بسياری‬ ‫از اديان ديگر‪ ،‬به طور فعال در صدد جلب ديگران به کيش خود نيستند‪.‬‬ ‫مسلماً آنها دست رد به سينة مشتاقان نمیزنند اما بار اين مسؤليت و وظيفة‬ ‫دينی را نيز بر دوش خود احساس نمیکنند که مردمان ديگر را‪ ،‬در اقصا نقاط‬ ‫دنيا‪ ،‬از آيينهای ديگر برگردانند و به کيش خودشان بگروانند‪ .‬برعکس‪،‬‬ ‫مسيحيان و مسلمانان‪ ،‬هريک بر اين باور بودند که حقيقت آيين آنها‪ ،‬تنها‬ ‫حقيقت جهانشمول است و مأموريت مقدس آنها اين است که اين آيين را به‬ ‫تمام بشريت تسـری دهند‪ ۳».‬در بسياری از اديان‪ ،‬از جمله آيينهای پرطرفدار‬ ‫هندو و کونفوسيوس‪ ،‬لفظ «کافر» و المذهب (اينفيدل) معنای چندانی ندارد‪.‬‬ ‫وقتی آيينی ادعای انحصار حقيقت و جهانشمولی آن را داشته باشد‪ ،‬به طور‬ ‫منطقی «ديگری» را ضدحقيقت تلقی میکند و برای شناسايی و خوارداشتنِ‬ ‫آن ديگری (غير خودی) از الفاظ کفر‪ ،‬الحاد‪ ،‬رفض‪ ،‬و نظاير آنها استفاده‬ ‫میکند‪.‬‬

‫تبعيض و «ارتداد»‬ ‫با وجود اين وجه تشابه ميان مسيحيت و اسالم‪ ،‬از يک تفاوت بنيادی ميان اين‬ ‫دو نبايد چشم بپوشيم‪ .‬دو مفهوم الحاد (هه ره سی) و ارتداد و ترک دين‬ ‫(اپاس ته سی)‪ ،‬با شدتی که در مسيحيت مطرح بوده اند‪ ،‬در اسالم مطرح‬ ‫نبودند‪ .‬از لحاظ تاريخی‪ ،‬تاجايی که به شاخهها و شعبههای درونی يک دين‬ ‫مربوط بوده‪ ،‬و نيز رفتار در قبال اقليت يهود‪ ،‬اسالم در مقايسه با مسيحيت به‬ ‫مراتب مداراجوتر بوده است‪ .‬دليل آن بوده که در اسالم‪ ،‬برخالف مسيحيت‪،‬‬ ‫مرکزيت سلسله مراتبی وجود نداشته است‪ .‬پاپ اعظمیدر کار نبوده‪ .‬در‬ ‫مسيحيت‪ ،‬انشعاب و گسست کامل (سکيزم‪ /‬سيزم) وجود داشته؛ استقالل‬ ‫کليسای ارتدکس‪ ،‬استقالل کليسای يونانی از رومی‪ ،‬و پس از آن جدايی‬ ‫پرتستانتيسم از کاتوليسيسم‪ ،‬شقاقهای جدی و دوران سازی بوده اند که اصل‬ ‫‪۳‬‬

‫همان‪ ،‬ص ‪۱۷۵‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪130‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دين را شقه میکرد‪ .‬معادل چنين انشعابهای بزرگی در اسالم وجود نداشته‬ ‫است‪.‬‬ ‫به عقيدة برنارد لوييس‪ ،‬بيشتر ادبيات جدلی و پولميکهای درونی اسالم‪،‬‬ ‫توسط مسلمانان عليه خودشان نوشته شده‪ ،‬نظير مناقشات تئولوژيک ميان‬ ‫فرقههای شيعی‪ ،‬سنی‪ ،‬علوی‪ ،‬اسماعيلی‪ ،‬دروز‪ ،‬و غيره‪ .‬اين جدلهای کالمی‪،‬‬ ‫عميق تر و پيچيده تر از جدلهای مشابه مسيحيان عليه يهوديان بوده است‪.‬‬ ‫هرچند انحراف فرقه ای در اسالم خطرناک تلقی میشده‪ ،‬اما انشعاب بزرگ به‬ ‫معنی مسيحی آن که عقوبت ارتداد کامل را طلب میکرده‪ ،‬در جوامع‬ ‫اسالمیوجود نداشته است‪ .‬به همين روال‪ ،‬مدارای درون ـ دينی در ميان‬ ‫فرقههای اسالمیبه مراتب بيشتر از مسيحيان بوده است‪ .‬در تاريخ اسالم‪،‬‬ ‫معادلِ تفتيش عقايد و آدم سوزیهای قرون وسطای مسيحی وجود نداشته‬ ‫است‪ .‬تبعيض تنها متوجه عمل خروج از دين میشده‪.‬‬

‫تبعيض و «پيگرد»‬ ‫برنارد لوييس با تأييد اينکه جامعة اسالمیطی تاريخ به مراتب از جامعة‬ ‫مسيحی مداراگرتر بوده‪ ،‬هشدار میدهد که اين مدارا گری را نبايد به معنی‬ ‫نبودن تبعيض تلقی کنيم‪ .‬تبعيض وجود داشت اما پيگرد (پرسه کيوشن) به‬ ‫معنی مسيحی آن وجود نداشت‪ .‬مسلمانان دگرانديش نيازی نمیديدند که‪،‬‬ ‫مثل آنچه در جوامع مسيحی رايج بود‪ ،‬از زير تيغ دهشتِ راست کيشی رسمیو‬ ‫حمايت شده از سوی حکومت مرکزی‪ ،‬بگريزند و به سرزمينهای ديگر پناه‬ ‫ببرند‪ .‬برنارد لوييس اضافه میکند‪« ،‬خصلت و ميزان مدارای مسلمانان را نبايد‬ ‫نادرست درک کنيم‪ .‬اگر منظور ما از مدارا‪ ،‬فقدان تبعيض باشد‪ ،‬در آنصورت‬ ‫حکومتهای اسالمیمداراگر نبودند‪ ،‬و درحقيقت چنين تساهلی‪ ،‬نه تنها امتياز‬ ‫محسوب نمیشد‪ ،‬بلکه به معنی قصور از انجام وظيفه تلقی میگشت‪ .‬هيچ‬ ‫گونه برابری‪ ،‬نه در عمل و نه در نظر‪ ،‬ميان کسانی که کالم اهلل را اطاعت‬ ‫میکردند و آنها که به انتخاب خود از کالم اهلل تخطی میورزيدند‪ ،‬قابل تحمل‬ ‫نبود‪ .‬تبعيض جنبة ساختاری و سراسری داشت و توسط آموزة دينی و فقه و با‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪131‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫رضايت عمومیبر جامعه تحميل میشد‪ .‬اما از طرف ديگر‪ ،‬پيگرد بسيار نادر و‬ ‫غيرمعمول بود‪ .‬ما در تاريخ اسالم مواردی مشابه با کشتارهای جمعی‪ ،‬تغيير‬ ‫دين به زور شمشير و آدم سوزیهايی که در تاريخ مسيحيت‪ ،‬پيش از برآمدن‬ ‫سکوالريسم‪ ،‬رايج بود‪ ،‬نمیبينيم‪ ۴».‬بايد به گفتار برنارد لوييس اين را اضافه‬ ‫کنيم که تحميل مذهب به زور شمشير و قتل عام‪ ،‬در مواردی‪ ،‬از جمله در‬ ‫عصر صفوی برای استقرار شيعه گری‪ ،‬در تاريخ ما نيز به وقوع پيوسته اما نه با‬ ‫دامنة آنچه در مسيحيت روی داده است‪ .‬گذشته از اين‪ ،‬طی دو سه دهة اخير‬ ‫در کشور ما‪ ،‬با نهادی شدن االهيات سياسی شيعی‪ ،‬مفهوم مدارای اسالمینيز‬ ‫دستخوش تحول شده است‪ .‬مرز مجاز و غير مجاز تنها جنبة دينی و تئولوژيک‬ ‫ندارد بلکه با وفاداری به نظام سياسی و بيعت با کادر رهبری آن در آميخته‪ ،‬به‬ ‫نحوی که شباهت آن به مسيحيت سياسی قرون وسطا بيشتر شده؛ ارتداد‬ ‫دينی و ارتداد سياسی يکی شده‪ ،‬هردو به معنی خيانت به نظام سياسی و‬ ‫دشمنی با اسالم دانسته میشوند‪ .‬اگر زمانی ملحدان و زنديقان تا اندازه ای‬ ‫شامل مدارای اسالمیمیشدند‪ ،‬اکنون همانها در مقام معاند سياسی و‬ ‫ايدئولوژيک‪ ،‬با عنوان مفسد‪ ،‬محارب‪ ،‬و منافق‪ ،‬خارج از حوزة مدارای‬ ‫اسالمیقرار میگيرند‪.‬‬

‫از «مدارا» تا برابری‬ ‫تفاوت اساسی ميان مدارا يا تساهل دينی از يک سو و برابری سکوالر از سوی‬ ‫ديگر در اين است که‪ ،‬به گفتة برنارد لوييس‪« ،‬مدارا يعنی گروه حاکم‪ ،‬چه‬ ‫دينی باشد يا نژادی يا از نوعی ديگر‪ ،‬اين اجازه را به اعضای بعضی از گروهها‬ ‫میدهد که تا اندازه ای از حقوق و امتيازات اعضای خودی برخوردار باشند‪».‬‬ ‫(همان‪ ،‬ص ‪ )۱۷۹‬اما نه تا آن اندازه که از هرلحاظ برابر محسوب شوند‪.‬‬ ‫درحالی که برابری سکوالر شامل همة حقوق سياسی و مدنی میشود‪ .‬جان‬ ‫الک‪ ،‬فيلسوف انگليسی در «نامه ای دربارة مدارا» که در سال ‪ ۱۶۸۹‬ميالدی‬ ‫به چاپ رسيد‪ ،‬اصل برابری سکوالر را در جامعة مسيحی چنين توضيح‬ ‫میدهد‪« ،‬نه فرد مسلمان‪ ،‬نه يهودی‪ ،‬و نه فرد بی دين‪ ،‬هيچيک نبايد به خاطر‬ ‫‪۴‬‬

‫همان‪ ،‬ص ‪۱۸۲‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪132‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫باورهای خود از حقوق مدنی و [شرکت در] جامعة سياسی محروم شوند‪».‬‬ ‫اصلی که جان الک برآن تأکيد میگذارد‪ ،‬يعنی برابری سکوالر‪ ،‬برای اولين بار‬ ‫در قانون اساسی اياالت متحدة آمريکا ضمانت حقوقی پيدا کرد‪.‬‬ ‫با آنچه دربارة تبعيض در جامعة دينی گفتيم‪ ،‬روشن میشود که روشنفکری‬ ‫دينی‪ ،‬نه تنها میبايد مداراجويی و تساهل را به جامعة دينی به نحوی‬ ‫بازگرداند که شامل کلية اقليتها‪ ،‬از جمله بهاييان‪ ،‬و بی دينان‪ ،‬و همچنين‬ ‫اقليتهای جنسيتی بشود‪ ،‬بلکه مهمتر و فراتر از آن‪ ،‬بايد تالش ورزد برابری‬ ‫حقوقی کامل آنها را هم در عرصههای سياست و جامعة مدنی تضمين کند‪ .‬در‬ ‫غير اين صورت‪ ،‬هم دين داری او و هم روشنفکری اش‪ ،‬در برابر ظرفيتهای‬ ‫برابری خواهانة مدرنيتِ سکوالر رنگ میبازند‪.‬‬

‫اعتدال گرايان کجا هستند؟‬ ‫«عيان هرسی علی»‪ ،‬روشنفکر سوماليايی که در دامن اسالم پرورده شده اما‬ ‫پس از مهاجرت به اروپا به نقد خرافات و تبعيضات در ميان مسلمانان پرداخته‬ ‫است‪ ،‬در نخستين کتاب خود «باکره در قفس» مینويسد‪« :‬بارها و بارها و به‬ ‫حدی که ديگر دل به همزن شده‪ ،‬به ما گفته اند يک اسالم واحد وجود ندارد‪.‬‬ ‫اسالمها‪ ،‬به تعداد مردمان مسلمان‪ ،‬با يکديگر تفاوت دارند‪ .‬يکی اسالم را هويت‬ ‫میپندارد‪ ،‬ديگری آن را فرهنگ میخواند‪ ،‬سومیتنها و تنها يک دين‬ ‫[شخصی] اش میشناسد‪ .‬فرد ديگری میآيد و میگويد اسالم هرسة اينهاست‪:‬‬ ‫هويت‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬دين‪ ،‬به اضافة راهنمايی برای عمل سياسی و اجتماعی‪ .‬با‬ ‫وجود همة اين تفاوتها‪ ،‬مسلمانها بر اين اعتقاد پا میفشارند که اصول دين را‬ ‫نمیتوان مورد سوآل قرار داد‪ ،‬يا در آنها دخل وتصرف کرد‪ ،‬يا با آنها مخالف‬ ‫شد‪ .‬منابع اسالم قرآن و گفتهها و کردههای پيامبر است و هر فرد مسلمان‬ ‫موظف است در اخالقيات و رفتارش احکام آنها را رعايت کند‪( ».‬باکره در‬ ‫قفس‪ ،۲۰۰۲ ،‬ص ‪)۹‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪133‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫خانم هرسی علی میپرسد آيا يک مسلمان ميانه رو يا اعتدال گرا‪ ،‬میتواند و‬ ‫حق دارد اصول بنيادين را مورد شک و پرسش قرار دهد؟ شک و پرسشی از آن‬ ‫نوع که اعتدال گرايان را قادر سازد جلوی تبعيضات را بگيرند و از دين خود‬ ‫چهره ای صلح جو و انسانی به جهان عرضه کنند‪ .‬هربار که زير نام عدالت‬ ‫اسالمی‪ ،‬شاهد جنايتی میشويم‪ ،‬عيان هرسی علی میپرسد‪« ،‬اعتدال گرايان‬ ‫کجا هستند؟ چرا از آنها صدايی برنمیآيد؟»‬

‫سـه نمونه از عدل اسالمیدر روزهای اخير‬ ‫عيان هرسی علی در جای ديگری مینويسد‪« ،‬طی هفتههای اخير سه رويداد‪،‬‬ ‫با انعکاسی گسترده‪ ،‬چهره ای از عدالت در اسالم را به نمايش گذاشت که‬ ‫میبايد هر مسلمان اعتدال گرا را به وحشت اندازد‪ .‬زن جوان بيست ساله ای‬ ‫در شهر قطيف در عربستان سعودی به مقامات شکايت میبرد که توسط چند‬ ‫مرد ربوده شده و مورد تجاوز قرار گرفته است‪ .‬قاضيان‪ ،‬خود اين قربانی را‬ ‫مقصر اعالم میکنند‪ .‬جرم اين زن مراودة نزديک در اتوموبيل با مردی بوده که‬ ‫خويشاوند او نيست و همين عمل در عربستان سعودی جرم محسوب میشود‪.‬‬ ‫ماه گذشته‪ ،‬زن جوان به شش ماه حبس و ‪ ۲۰۰‬ضربه شالق با ترکة خيزران‬ ‫محکوم شد‪ .‬دويست ضربة شالق میتواند يک مرد قوی را بی جان کند‪ .‬آنطور‬ ‫که مرسوم است‪ ،‬زنان در هر وعده بيش از سی ضربه نبايد دريافت کنند‪ ،‬که به‬ ‫اين معنی است که زن جوان در هفت نوبت مکرر طعم عدالت اسالمیرا خواهد‬ ‫چشيد‪ .‬هنگامیکه او از زندان آزاد شود‪ ،‬زندگی اش هرگز به روال عادی باز‬ ‫نخواهد گشت‪ .‬در گزارشها آمده بود که برادرش قصد کشتن او را داشته زيرا‬ ‫ناموس خانواده لکه دار شده است‪.‬‬ ‫مورد دوم از عدالت اسالمیدر کشور سودان به اجرا درآمد که طی آن يک خانم‬ ‫معلم ‪ ۵۴‬سالة بريتانيايی به نام جيليان گيبونز به پانزده روز زندان محکوم شد‬ ‫و سسپس مورد عفو دولت قرار گرفت‪ .‬او نيز در ابتدا قرار بود چهل ضربه شالق‬ ‫بخورد‪ .‬جرم اش آن بود که در کالس درس به تقاضای کودکان که‬ ‫میخواستند برای خرسک اسباب بازی نامیانتخاب کنند‪ ،‬اجازه داده بود آن‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪134‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نام «محمد» باشد که نام يکی از شاگردان کالس بود‪ .‬اين عمل توسط‬ ‫اسالمگرايان کفرآميز و توهين به مقدسات تلقی شد‪.‬‬ ‫سوم‪ ،‬مورد تسليمه نسرين بود‪ .‬خانم تسليمه نسرين يک نويسندة ‪ ۴۵‬سالة‬ ‫بنگالدشی است که شجاعانه از حقوق زنان در جهان اسالم دفاع میکند‪ .‬به‬ ‫خاطر تهديدات عليه جان اش‪ ،‬مجبور به ترک بنگالدش و اقامت در هندوستان‬ ‫شد‪ .‬اما اکنون مسلمانان هند خواهان اخراج او هستند و يک گروه مسلمان‬ ‫برای سر او جايزه ای پانصدهزار روپيه ای مقرر کرده است‪ .‬ماه آگست گذشته‪،‬‬ ‫جمعی مسلمان در شهر حيدرآباد به او حمله ور شدند‪ .‬تسليمه نسرين طی‬ ‫هفتههای اخير‪ ،‬از بيم جان مجبور به ترک کلکته و سپس راجستان شده است‪.‬‬ ‫مهلت اقامت تسليمه نسرين سال آينده به پايان میرسد‪ .‬او هراس دارد که‬ ‫اجازة اقامت اش را تمديد نکنند‪( ».‬نيويورک تايمز‪ ۷ ،‬دسامبر ‪ ،۲۰۰۷‬ص‬ ‫‪)A۳۱‬‬

‫چرا سکوت؟‬ ‫پرسشی که عيان هرسی علی مطرح میکند اين است‪ :‬چرا در اين سه مورد و‬ ‫موارد مشابهی که شاهد اين نوع «عدالت اسالمی» بوده ايم‪ ،‬مسلمانان ميانه رو‬ ‫يا اعتدال گرا ساکت نشستند؟ اگر مواردی از اين دست «استثنا» باشند و نه‬ ‫نمايندة «اسالم حقيقی»‪ ،‬چرا صدايی از ميان مسلمانان به گوش نمیرسد و‬ ‫اعتراض نمیکند و نمیگويد آنچه برسر قربانيان اين عدالتهای اسالمیآمده‪،‬‬ ‫جنايت است؟‬ ‫به طور معمول‪ ،‬هربار که گزارشهايی اين چنين در رسانههای غربی منعکس‬ ‫میشود‪ ،‬اعتدال گرايان با اصول گرايان همصدا شده‪ ،‬شکوه به آسمان میبرند‬ ‫که «تصوير تحريف شده» ای از مسلمانها به دنيا عرضه شده است‪ .‬با شهيد‬ ‫نمايی خود را قربانی توطئه استعمار‪ ،‬رسانههای يهودی‪ ،‬و آمريکا میدانند که‬ ‫قصدشان بدنام کردن مسلمانان است‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪135‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫يک مسلمان اعتدال گرا (ملی ـ مذهبی) میگويد‪ « ،‬در طول تاريخ شاهان و‬ ‫امپراتوران به نام اسالم اعمالی را انجام دادند‪ ،‬اين ربطی به اسالم ندارد‪ .‬منظور‬ ‫من قرآن و سيره پيغمبر است‪ .‬جهاد مقدس يعنی اينکه فرد موظف است همه‬ ‫آنانی را که به دين او نيستند با شمشير به دين خود بياورد و اگر نيامدند‬ ‫بکشد‪ .‬اين نوع جهاد در اسالم نيست‪ . . .‬يهوديان بنی قريضه در جنگ احزاب‬ ‫پيمان شکنی میکنند‪ .‬و چون پيمان میشکنند به طرف مقابل گرايش پيدا‬ ‫میکنند و به پيشنهاد" سعد بن عباده" که فرد مورد اعتماد آنها بود قرار‬ ‫میشود بر مبنای "تورات" در مورد آنها قضاوت شود که بر اين مبنا مردان‬ ‫کشته میشوند و زنان نيز اسير‪. . .‬اصال قرآن در مورد کشتن خيلی بشر‬ ‫دوستانه عمل کرد ‪. . .‬روی تمدن اسالمیمیتوانيم بحث کنيم‪ ،‬اما روش و‬ ‫سيره امامان و پيامبر وقرآن مشخص است‪ ».‬ظاهراً اين مسلمان ِ ميانه رو از‬ ‫کردة پيامبرش شرمگين است‪ ،‬پس آن را يک سره به «سعد بن عباده» نسبت‬ ‫میدهد که به قول او مورد اعتماد خود يهويان بود و قتل عام آنها نيز طبق‬ ‫کتاب خودشان تورات صورت گرفت و ارتباطی به دين جديد نداشت! اين اهلل‬ ‫پرست تيپيک با چنين ميزانی از صداقت‪ ،‬مايل است به غرب درس اخالق هم‬ ‫بدهد‪ .‬او میگويد‪« ،‬امروز در غرب ديگر سوسياليسم‪ ،‬ليبراليسم‪ ،‬ليبرال‬ ‫دموکراسی و ‪ ...‬جذابيتی ندارد‪ .‬اسالم شايد بتواند اين جذابيت را ايجاد کند‪ ،‬از‬ ‫اين رو کليسا احساس خطر میکند‪( ».‬گفتگوی روز با تقی رحمانی ـ « لزوم‬ ‫تجديد نظر در رفتار دينی»‪ ،‬سايت ملی مذهبی دات اورگ)‬ ‫در سال ‪ ،۲۰۰۳‬پس از آنکه عيان هرسی علی در مصاحبه ای با يکی از‬ ‫روزنامههای هلندی‪ ،‬از بعضی اعمال پيامبر اسالم انتقاد کرد‪ ،‬سازمان‬ ‫«کنفرانس اسالمی» که ‪ ۵۷‬حکومت اسالمیرا نمايندگی میکند‪ ،‬خواهان‬ ‫اخراج او از پارلمان هلند شد‪ .‬همين سازمان‪ ،‬که به هنگام چاپ کاريکاتورهای‬ ‫دانمارکی يک دم ساکت نمیشد‪ ،‬در بارة آن سه مورد از عدالت اسالمیکه ذکر‬ ‫کرديم‪ ،‬يک کلمه زبان به اعتراض نگشوده است‪ .‬چرا اين اعتدال گرايان‪ ،‬در‬ ‫برابر تبعيضات اسالمیهميشه زبان شان بند میآيد؟ فقط اين نغمة مکرر و‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪136‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ماللت آور را میشنويم که دين آنها دين صلح بوده و خشونت هرگز در قرآن و‬ ‫«سيرت پيامبر» وجود نداشته است‪.‬‬

‫اعتدال گرايی همانند اصول گرايی‪ ،‬اخالقی نيست بلکه سياسی‬ ‫است‬ ‫پرسش عيان هرسی علی بر محور اين ابهام شکل گرفته که چرا يک مسلمان‬ ‫اعتدال گرا نمیتواند وجدان فردی را بر مالحظات ديگر مقدم بدارد‪ .‬در قرآن‬ ‫آمده است که به هنگام شالق زدن زن و مرد زناکار هرگز دچار رأفت و شفقت‬ ‫نشويد («مباد که در حکم خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گرديد‪ .‬و بايد‬ ‫که به هنگام شکنجه کردن شان گروهی از مؤمنان حاضر باشند‪.) ».‬‬ ‫عيان هرسی علی میپرسد اگر مسلمان اعتدال گرا معتقد باشد که در برابر‬ ‫کالم اهلل‪ ،‬او حق ندارد به ندای درونی خودش گوش سپارد و از خود رقت قلب‬ ‫نشان دهد‪ ،‬پس ديگر «اعتدال» او در چيست؟ اگر «طاعت» و «تسليم»‬ ‫همواره بر فراز وجدان انسانی و ندای باطنی حکم برانند‪ ،‬اسالم ميانه رو و‬ ‫معتدل‪ ،‬به زعم هرسی علی‪ ،‬بايد يک آرزو باشد‪ .‬شايد خود اين اعتدال گرايان‬ ‫«استثنا» باشند و «چهرة حقيقی اسالم» ارتباطی به نيات حسنة آنها نداشته‬ ‫باشد! اما اگر نخواهيم رفتارها و ساختارهای احساس را با ديدی اخالقگرايانه‬ ‫توضيح دهيم‪ ،‬بايد نتيجه بگيريم که اعتدال گرايی نيز مانند اصول گرايی در‬ ‫اسالم‪ ،‬طبق بازی قدرت عمل میکند و تابع منطقی سياسی است‪.‬‬

‫نمونة شيعيان‬ ‫برای نمونه‪ ،‬تشيع در تاريخ اسالم از ابتدا يک جريان سياسی بوده است‪.‬‬ ‫مشخصة اصلی (يا «هويت») آن‪ ،‬جدا سری و انشعابات متعدد بر سر «رهبری‬ ‫سياسی» جامعة مسلمان بوده است و نه صرفاً اختالفات تئولوژيک‪ .‬طی تاريخ‪،‬‬ ‫اختالفات فرقه ای درون شيعه نيز تابع همين اصل بوده است‪ :‬دعوا بر سر يک‬ ‫«حق سياسی» که همان مقام امامت باشد‪ .‬اين مقام‪ ،‬مثل هر مقام سياسی‬ ‫ديگری‪ ،‬در وهلة اول با قدرت و ثروت دنيوی تعريف میشد‪ ،‬نه با يک روايت‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪137‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫متافيزيکی‪ .‬گذشته از اين‪ ،‬سياسی بودن تشيع به ضرورت از خصلت اعتراضی‬ ‫يا «اپوزيسيونی» آن در قبال خالفتهای رسمی(اموی‪ ،‬عباسی و ‪ )...‬نيز ناشی‬ ‫میشد‪.‬‬ ‫انواع مهدويتهای شيعی نيز در بستر اختالفات فرقه ای بر سر قدرت و مقام‬ ‫امامت پديد آمدند و تثبيت شدند‪ .‬اين االهيات از بدو تأسيس خود االهيات‬ ‫سياسی بود‪« .‬غيبت»های رنگ و وارنگ‪ ،‬و آخرتهای متعدد همانقدر‬ ‫مفاهيمیدنيوی و سياسی اند که واليت وخالفت در بستر تاريخ بوده اند‪ .‬حتا‬ ‫نحوة مردن بعضی از اين امامان نيز اموری صرفاً سياسی و مرتبط با قدرت‬ ‫دنيوی بوده (خوردن ميوه زهر آلود‪ ،‬نوشيدن شربت زهرآهگين‪ ،‬سوءقصد وترور‬ ‫ـ راههای پيش پا افتادة معدوم کردن رقيب در توطئههای سياسی که ظاهراً‬ ‫کرامات و معجزات هم در برابرشان بی تأثير بوده است)‪.‬‬ ‫اعتدال گرايی به معنی رفورم و اصالح دينی‪ ،‬انکار مفاهيم اين نوع االهيات‬ ‫است‪ .‬مسأله سياسی است‪ .‬اگر روزی شاهد شويم که يک مسلمان ميانه رو‪ ،‬به‬ ‫جای عذرهای بدتر از گناه حاکی از اينکه اين يا آن حديث را به نادرست به‬ ‫پيامبر نسبت میدهند و معنی «حقيقی» آن سوره چنين است و چنان نيست‪،‬‬ ‫زبان باز کند و به سادگی اعتراف کند که به نظر او محمد در آنجا اشتباه کرد‪،‬‬ ‫يا او با نظر محمد در آنجا مخالف است‪ ،‬يا آن عمل محمد (کشتار يهوديان‬ ‫مثالً) جنايتی بود که نبايد تکرار شود‪ ،‬بی شک چنين جسارتی‪ ،‬نه از روی‬ ‫وجدان و اخالق فردی بلکه‪ ،‬باز هم منطبق با تاريخ شيعه‪ ،‬حاصل محاسبات‬ ‫سياسی برای عوض کردن موازنههای قدرت خواهد بود‪.‬‬ ‫***‬

‫بازهم روشنفکران دينی‬ ‫در انتقاد از اخالق گرايی‬ ‫يادداشت زير انتقادی است از نوشتة اخير محمدرضا نيکفر که با عنوان‬ ‫«عزيمت از آزادی زن به قصد آسيب شناسی روشنفکری دينی» در سايتهای‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪138‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫راديو زمانه‪ ،‬نيلگون‪ ،‬و گويا به چاپ رسيد‪ .‬محمدرضا نيکفر مشکل روشنفکری‬ ‫دينی ايران را کمبود اخالق‪ ،‬نداشتن شجاعت اخالقی در تفسير سنت و نقد‬ ‫راديکال آن میداند و نيز در کمبود خصلتی به نام «پارسايی» که بايد از قدرت‬ ‫تبری بجويد‪ .‬از نظر محمدرضا نيکفر‪ ،‬الگوی آرمانی و ايده آل روشنفکری‬ ‫دينی‪ ،‬که هنوز به فعل درنيامده‪ ،‬در شرايط کنونی کشور ما‪ ،‬بايد «اخالق مدار‬ ‫و پارسا و آزاده» باشد و در نخستين گام عملی خود‪ ،‬از نقد تبعيض در دين به‬ ‫ويژه تبعيض ضدِ زن آغاز کند‪.‬‬

‫نمونة واقعی و نمونة ايده آل‬ ‫مقالة محمدرضا نيکفر که برای سمينار «آسيب شناسی روشنفکری دينی»‬ ‫نوشته شده‪ ،‬حاوی تشخيصهای درست است اما نسخه ای که تجويز میکند‪،‬‬ ‫به گمان من‪ ،‬با واقعيات فرهنگی و سياسی کنونی ايران نمیخواند و گرايش‬ ‫غالب بر آن نيز اخالق گرايی و سانتی مانتاليسم اومانيستی است‪.‬‬ ‫آنچه ما به عنوان نمونة ايده آل توصيه میکنيم نمیتواند چنان با نمونة واقعی‬ ‫و موجود يک پديده متفاوت باشد که مراحل تکوينی‪ ،‬تاريخچه‪ ،‬و سنتهای آن‬ ‫را ناديده بگيرد‪ ،‬آن را «تعطيل» کند‪ ،‬و عزيمتی از جای ديگر و به کلی‬ ‫متفاوت برای شکل ايده آل آن متصور شود‪ .‬تحليل بحران روشنفکری دينی و‬ ‫راههای برونرفت از آن (که اين روزها زير عنوان کليشه ای و ازـ فرط ـ تکرار ـ‬ ‫دلبهم زنِ «آسيب شناسی» مطرح میشود)‪ ،‬به هرشکل که انجام گيرد‪ ،‬نبايد‬ ‫تحول تاريخی اين مفهوم و قشری که حامل آن است را ناديده بگيرد‪ .‬از ديدگاه‬ ‫جامعه شناسی روشنفکران در کشور ما‪« ،‬روشنفکر دينی»‪ ،‬اسم رمز يا «کـُد»‬ ‫برای مفهوم ديگری است به نام «ايدئولوگ اسالمی»‪ .‬دو وجه اين مفهوم‪ ،‬يکی‬ ‫ايدئولوژی است و ديگری اسالم‪ ،‬اما تاکنون نقش ايدئولوژی در آن اهميت‬ ‫بيشتری از «اسالم» داشته است‪.‬‬ ‫ايدئولوژی‪ ،‬چه سکوالر باشد چه دينی‪ ،‬سيستمیاز اصول عقايد و جهان بينی‬ ‫است که با «قدرت» و «منافع» گروههای اجتماعی در جامعه سرو کار دارد و با‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪139‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ارائة پروژههای فرهنگی يا سياسی‪ ،‬در جهت تحول جامعه به سمت يک هدف‬ ‫معين عمل میکند‪.‬‬ ‫شروع ديسکورسِ ايدئولوژيکِ روشنفکری دينی با آل احمد و شريعتی‪ ،‬و به‬ ‫نوعی ديگر با فرديد‪ ،‬آغاز میشود و به طور اخص در برابر سه ديسکورسِ تجدد‬ ‫دينی ليبرال‪ ،‬تجدد آمرانة غربی‪ ،‬و تجددِ ضددينی کمونيستی‪ ،‬موضع میگيرد‬ ‫وديسکورس تازه ای را به ميدان میآورد که بر مفاهيم کليدی هويت‪ ،‬بازگشت‬ ‫به خود‪ ،‬و مبارزه برای عدالت و جامعة توحيدی استوار است‪ .‬در مقطع معينی‬ ‫از تاريخ کشور ما و کشورهای نظير در جهان سوم‪ ،‬اين ديسکورس‪ ،‬انقالبی بود‬ ‫و شايد هم «ضد کولونياليستی» و «ضد امپرياليستی»‪ .‬اين ملغمه ای بود از‬ ‫االهيات آزادی کاتوليکها‪ ،‬دو رويکردِ متضادِ فلسفة وجود نزدهايدگر و سارتر‪،‬‬ ‫فلسفة تاريخ هگل و تحزب لنينی‪.‬‬ ‫بحران روشنفکری دينی‪ ،‬از زمانی آغاز میشود که مشروعيت اين ايدئولوژی‪،‬‬ ‫بنا به داليلی که فعالً به آنها کاری نداريم‪ ،‬مورد پرسش قرار میگيرد‪ .‬تحول‬ ‫پساانقالبی اين ديسکورس ايدئولوژيک به سمت «ليبراليسم اسالمی» يا‬ ‫«اصالح طلبی»‪ ،‬و ناروشن بودن خطوط عقيدتی تازه ای که اين بار میخواهد‬ ‫در درون همان پروژة استقالل از شرق و غرب و حفظ هويت اسالمیو فاصله‬ ‫نگهداشتن با سکوالريسم‪ ،‬به نحوی که هنوز روشن نشده‪ ،‬پروژة دموکراسی‬ ‫[دينی] را در ايران پياده کند‪ ،‬اکنون روشنفکری دينی را دچار چندپارگی و‬ ‫بحران کرده است‪.‬‬

‫عزيمت تازه و «پارسايی»‬ ‫محمدرضا نيکفر در مقالة مورد بحث ما «روشنفکر» را طوری تعريف میکند‬ ‫که از ابتدا متجدد‪ ،‬ترقی خواه‪ ،‬و منتقد قدرت است‪ .‬چه اين تعريف درست‬ ‫باشد يا نباشد‪ ،‬با آن نمیتوان سراغ روشنفکر دينی ايرانی با آن سابقه که‬ ‫گفتيم رفت‪ .‬به خاطر همان سابقه‪ ،‬رفتار فکری و سياسی روشنفکر دينی‬ ‫[اکنون ليبرال] را نمیتوان تنها در اختالف او با سنت‪ ،‬تشرع‪ ،‬و اصولگرايی‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪140‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دينی خالصه کرد‪ .‬شکل ايده آل و تجويز شده در اين مقاله نيز که میطلبد‬ ‫روشنفکر دينی ما از قدرت تبری بجويد و به «پارسايی» غير سياسی روی آورد‬ ‫نيز عملی به نظر نمیرسد‪ ،‬زيرا روشنفکری دينی ما چه در مرحلة انقالبی و‬ ‫چه در مرحلة پساانقالبی و ليبرال شده اش‪ ،‬دارای پروژه تحول اجتماعی است؛‬ ‫چه حزبی عمل کند يا نکند‪ ،‬در روند سياسی کشور به نفع اصالحات دخالت‬ ‫دارد‪ ،‬و هراندازه هم که پارسايی پيشه کند‪ ،‬عمل اجتماعی او از زهدگرايی‬ ‫عارفانة کرکه گور فاصله دارد (کرکه گور يکی از دو الگويی که محمدرضا نيکفر‬ ‫آن را به روشنفکران دينی توصيه میکند‪ .‬الگوی ديگر سپينوزا است‪ .‬يکی از‬ ‫روشنفکران دينی ايران‪ ،‬دوست من احمدصدری جامعه شناس‪ ،‬از شيفتگان‬ ‫سرسخت کرگه گور است و به احتمال زياد در اخالق خصوصی مريد او؛ اما اين‬ ‫اخالقيات باعث نشد که او پشت سر خاتمیدر شيکاگو نماز نخواند و در کارزار‬ ‫انتخاباتی رياست جمهوری به طور فعال به نفعهاشمیرفسنجانی تبليغ نکند‪.‬‬ ‫اين هم از پارسايی عارفانة کرکه گوری!)‪.‬‬ ‫«پارسايی» مفهومیاست ناروشن و تعريف نشده که به قول خود محمدرضا‬ ‫نيکفر میتوان از آن «هنجارگذارانه استفاده [يا سؤاستفاده] کرد»‪ .‬درست به‬ ‫همان نحو که نزد اصولگرايان ديانت و سياست يکی است‪ ،‬نزد روشنفکر دينی‬ ‫نيز تقوا و سياست میتواند درهم سرشته باشند‪ ،‬همانطور که عدالت خواهی و‬ ‫جهاد میتوانند يکی شوند‪ .‬جهاد و عدالت خواهی الزاماً خشونت بار يا انقالبی‬ ‫نيستند‪ ،‬اما به هرحال معطوف به عمل اجتماعی و سياسی اند‪ ،‬يا همانطور که‬ ‫محمدرضا نيکفر به نقل ازهانا آرنت میآورد به حوزة «ويتا اکتيوا» مربوط اند‪.‬‬ ‫يک روشنفکر دينی میتواند ادعا کند درست به دليل پارسايی است که در برابر‬ ‫ظلم ساکت نمیتواند باشد و از روی تقوا است که در راه عدالت مبارزه میکند‪.‬‬ ‫گذشته ازاين‪ ،‬چه ضرورتی وجود دارد که روشنفکر معاند با قدرت «پارسا» هم‬ ‫باشد؟ آيا خيال میکنيد ادوارد سعيد يا نوآم چامسکی يا اسقف توتو‪ ،‬منتقدان‬ ‫قدرت‪ ،‬افرادی «پارسا» هم بودند؟ چه اهميتی داشت که اخالقيات خصوصی‬ ‫آنها پارسايانه میبود يا نمیبود؟ تقوای خصوصی نلسون ماندال برای ما چه‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪141‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اهميتی میتواند داشته باشد وقتی که شاهد میشويم او به خاطر فضيلتهای‬ ‫اش به قدرت میرسد و با فضيلت نيز آن را تسليم میکند و کنار میرود‪ .‬اگر‬ ‫«فضيلت» را به معنی ارسطويی آن در سياست درک و به روشنی تعريف کنيم‪،‬‬ ‫به گمان من ايرادی هم ندارد که ما نيز در ايران پروژه ای کمونيتارين به سبک‬ ‫«السدر مک اين تاير» داشته باشيم که معطوف به امر نيک (خير اجتماعی)‪،‬‬ ‫عدالت‪ ،‬و منتقد اتميسم از خود بيگانه کننده باشد‪ .‬اما چنين پروژه ای بسيار‬ ‫متفاوت خواهد بود از ليبراليسمهای اسالمیو سکوالر دوستان اصالح طلب ما‪.‬‬ ‫مشارکت ارسطويی در سياست‪ ،‬امری اخالقی است‪.‬‬ ‫محمدرضا نيکفر توضيح نمیدهد چگونه روشنفکر دينی ايرانی بايد همزمان به‬ ‫شيوة کرگه گور پارسا باشد و به شيوةهانا آرنت از زاوية زندگی عملی وارد‬ ‫جهان فرهنگ و سياست شود و به شيوة کانتی با نيروی داوری و خرد عملی‬ ‫«قضاوت گر» باشد‪ .‬آيا کرکه گورِ آيرونيک‪« ،‬قضاوت گر» هم بود؟ پارسايی‬ ‫کرکه گوری و «زاوية پراگماتيستی» توصيه شده‪ ،‬چه ارتباطی با يکديگر دارند؟‬

‫اخالق گرايی‬ ‫همين اصرار بر مفاهيم شعارگونه و «اخالق گرايی» است که مرا به نوشتن اين‬ ‫يادداشت انتقادی واداشت‪ .‬يکی از متفکران مهم کشورما توصيه میکند که‪« ،‬با‬ ‫تکيه بر اخالق‪ ،‬با تکيه بر ايدة آزادی» میتوانيم «جايگاهی ارجمند» در جهان‬ ‫مدرن داشته باشيم‪ .‬يا‪« ،‬روشنفکر دينی میتواند به جای صحيح‪ ،‬دقيق‪ ،‬عينی‪،‬‬ ‫منطبق بر واقع‪ ،‬و همانندهای اينها [بد ] را معيار قرار دهد‪ ».‬و ارزشهايی‬ ‫چون انسانيت‪ ،‬اخالق‪ ،‬عدالت‪ ،‬مدارا‪ ،‬و صلح [خوب !] را معيار قرار دهد‪ ».‬و‬ ‫«حرف عشق در دفتر نباشد‪».‬‬ ‫مالحظه میکنيد؟ بازهم «عشق»‪« ،‬انسانيت»‪« ،‬مدارا» و «اخالق»‪ .‬گويی‬ ‫روشنفکران ما به اندازة کافی از اين شعارها نمیدهند و حاال بايد آنها را از‬ ‫«دقت‪ ،‬صحت‪ ،‬و حرف زدن منطبق با واقعيت» برحذر داشت! در اين مقاله و‬ ‫مقالة «فرهنگ بدون مرکز»‪ ،‬تب ريچارد رورتی به سراغ محمدرضا نيکفر هم‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪142‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آمده و او را به اين باور رسانده که گذشته و سنت را میتوان چندان جدی‬ ‫نگرفت‪ ،‬تعينهای تاريخی يا گفتاری (ديسکورسيو) را میتوان کنارگذاشت و به‬ ‫دلخواه تعبير تازه ارائه داد‪ ،‬به دلخواه تاريخ نوشت و به دلخواه «چرخش‬ ‫فرهنگی» ايجاد کرد‪ .‬او به روشنفکران دينی توصيه میکند که بر سر تفسير‬ ‫متون و احکام دين‪ ،‬وارد بازی «حقيقت» با متوليان سنتی دين‪ ،‬يعنی‬ ‫روحانيت و حوزه و علما‪ ،‬نشوند که در اين ميدان بازنده خواهند شد‪ .‬به نفع‬ ‫آنهاست که به جای دادن تفسير معتبرتر‪ ،‬به جای دفاع از حقيقت تفسيرهای‬ ‫خود از سنت‪ ،‬از چيزی به نام «خير» دفاع کنند و همان ليست کذايی‬ ‫«انسانيت‪ ،‬اخالق‪ ،‬مدارا و ‪ » ...‬راسرلوحة کار قرار دهند‪.‬‬ ‫مجسم کنيد روشنفکری که به شما میگويد مطمئن نيست حرفهايش‬ ‫حقيقت دارند يا ندارند‪ ،‬او صرفاً از روی خيرخواهی اين حرفها را میزند‪ .‬چون‬ ‫«اخالق» (اخالق چه کسی؟) به او میگويد بايد اين حرفها را بزند ولو اينکه‬ ‫حقيقت هم نداشته باشد‪ .‬ممکن است اين کار پارسايانه باشد اما بی شک‬ ‫روشنفکرانه نيست‪ .‬کار روشنفکری در عمل‪ ،‬مستقل از نيت قلبی روشنفکر‪ ،‬به‬ ‫کرسی نشاندن يک رژيم حقيقت است در برابر رژيمیديگر‪ .‬روشنفکر پيش از‬ ‫آنکه قلم اش را برکاغذ بگذارد يا دهانش را باز کند‪ ،‬در بازی ديسکورسيو قدرت‬ ‫درگير شده است‪ .‬هرچه او بيشتر بر مکانيسم اين بازی وقوف داشته باشد (و‬ ‫وقوف او مانند هر آکتور تاريخی به هرتقدير محدود و تعيُن يافته است)‪ ،‬بهتر‬ ‫میتواند در بازی قدرت مانور دهد؛ و برعکس هرچه بيشتر خود را به دامن‬ ‫اخالقگرايی اومانيستی بيندازد‪ ،‬نه تنها «آزاد» تر نمیشود‪ ،‬بلکه از همان‬ ‫«قدرت»‪ ،‬بيشتر بازی میخورد‪.‬‬

‫تئوریهای «امتناع تفکر» و «تصلب سنت»‬ ‫محمدرضا نيکفر در اين مقاله و مقالة «فرهنگ بدون مرکز» (زمان نو) و نيز‬ ‫تعدادی از برنامههای راديو زمانه‪ ،‬به طور سربسته از نظريههای «امتناع تفکر»‬ ‫و «تصلب سنت» انتقاد میکند‪ ،‬بدون آنکه از مؤلفان آنها نامیببرد‪ .‬به گمان‬ ‫من‪ ،‬شايسته آن است که روشنفکران ما هرگاه از ديدگاههای يکی از همتايانِ‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪143‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫خود صحبت به ميان میآورند‪ ،‬برای پرهيز از لحن تحقيرآميز و تفرعن بی جا‪،‬‬ ‫نام آن روشنفکران را ذکر کنند‪ .‬هيچ دليلی وجود ندارد که در اينجا نام آرامش‬ ‫دوستدار و جواد طباطبايی‪ ،‬که به تفصيل در اين باره نوشته اند‪ ،‬آورده نشود‪.‬‬ ‫نخست به يک کم دقتی اشاره کنيم‪ .‬محمد رضا نيکفر مینويسد‪« ،‬گفته‬ ‫میشود [!] که ترکيب روشنفکری و ديانت تناقض آميز و از اين نظر ممتنع‬ ‫است‪».‬‬ ‫بايد يادآور شد که آرامش دوستدار نه مخالفتی با ديانت نشان داده و نه آن را‬ ‫به خودی خود مغاير با روشنفکری دانسته است‪ .‬آنچه او ترکيب شان را ممتنع‬ ‫میداند روشنفکری و «دين خويی» است‪ ،‬نه ديانت‪ .‬اين جا نمیتوانيم وارد‬ ‫جزييات بحث و ارتباطهای مشخص و تاريخی دين خويی و اسالم بشويم‪ ،‬اما‬ ‫به هرحال اين تمايز‪ ،‬در فهم آراء آرامش دوستدار‪ ،‬اهميت کليدی دارد‪.‬‬ ‫ديگر اينکه‪ ،‬اين خود محمدرضا نيکفر است که در مقدمة مقاله اش مینويسد‬ ‫روشنفکری دينی در معنای ايده آل خود‪ ،‬با پذيرش پارادايم اخالق به جای‬ ‫علم‪« ،‬میتواند بر ناهمسازی روشنفکری و ديانت غلبه کند‪ ».‬به عبارت ديگر‪ ،‬تا‬ ‫جايی که بحث در حيطة علوم و دانشها است‪ ،‬به نظر میرسد محمد رضا‬ ‫نيکفر به «ناهمسازی روشنفکری و ديانت» باور دارد‪.‬‬ ‫در همين رابطه‪ ،‬محمدرضا نيکفر به درستی اشاره میکند که «ما اسالم شناس‬ ‫نداريم»‪ ،‬زيرا «تفکر تأمل گر» و «روش مدرن»‪ ،‬و انواع دانشهای غربی که با‬ ‫پسوند «شناسی» مشخص میشوند (بخوان «علم» در وسيع ترين معنای خود)‬ ‫نداشته ايم‪ .‬همة توصيفات مختصر او برای روشن کردن اين ادعا درست اند‪ .‬اما‬ ‫آيا محمدرضا نيکفر متوجه نيست که با اين کار دارد تئوری «امتناع تفکر» را‬ ‫مؤکد میکند؟ او دارد «آنچه را که نداشته ايم»‪ ،‬و داليل اين نداشتن را‪،‬‬ ‫توضيح میدهد‪ .‬اين کار را تاکنون در حيطة فرهنگ خواص هيچ کس بهتر و‬ ‫نافذتر و مفصل تر از آرامش دوستدار نکرده است‪ .‬محمدرضا نيکفر حتا فراتر از‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪144‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دوستدار میرود و ادعا میکند‪« ،‬ما هنوز شرايط تفسير صحيح را نداريم»؛ و از‬ ‫آنجا که نقد (کريتيک) خود بر فهم و تفسير متکی است‪ ،‬شرط وجود نقد نيز‬ ‫ممتنع میشود‪.‬‬ ‫محمدرضا نيکفر درست همانند آرامش دوستدار معتقد است‪« ،‬شک و پرسش‬ ‫و انتقاد در مورد متنهای کانونی» در فرهنگ دينی ما تا امروز ممنوع بوده‬ ‫است‪ ،‬و در نتيجه‪ ،‬اکنون «بنية علمیاين کار [هنوز] وجود ندارد‪ ،‬چه به لحاظ‬ ‫نبود افراد متخصص‪ ،‬چه به لحاظ فقدان فرهنگ و نهاد علمیالزم در اين‬ ‫عرصه‪ ».‬خوب‪ ،‬اگر محمدرضا نيکفر در رد تئوری امتناع تفکر‪ ،‬بر اين باور است‬ ‫که اين تئوری چيزی جز همين بررسیهای تاريخی مشخص است و به نحوی‬ ‫مرموز به يک ذات ثابت و تحول ناپذير و غيرتاريخی (اسن شاليسم) در نهاد‬ ‫فرهنگ اشاره دارد‪ ،‬بی شک برداشتی خطا از آن تئوری دارد‪.‬‬

‫آيندة روشنفکری دينی‬ ‫به نظر من‪ ،‬هدف روشنفکری دينی مثل هرنوع روشنفکری ديگری‪ ،‬بايد تنوير‬ ‫افکار باشد در وسيع ترين شکل خود‪ .‬اما از آنجا که تودة جامعة دينی گوش به‬ ‫رهبر دينی میسپارد‪ ،‬روشنفکر دينی برای رسيدن به توده‪ ،‬به «وساطت»‬ ‫(میدی يی شن) نياز دارد‪ .‬اين وساطت را سنت و روحانيت فراهم میکند‪.‬‬ ‫روشنفکر دينی بايد بتواند در «حوزه» و در نهاد رسمیدين تأثير بگذارد و‬ ‫باعث تحول درونی آن شود‪ .‬برای اين کار‪ ،‬وظايف «روشنفکری» او بسيار‬ ‫سنگين خواهد بود‪ ،‬شايد حتا سنگين تر از همتايان يهودی و مسيحی اش‪ .‬زيرا‬ ‫او نه تنها بايد تئولوژی و فقه اسالم و شاخههای آن را بشناسد‪ ،‬بلکه بايد با‬ ‫همين ميزان دانش در مسيحيت هم آشنا شود و سير تحول درونی آن را در‬ ‫مواجهه با مدرنيت به درستی درک کند‪.‬‬ ‫روشنفکر دينی بايد با فلسفة اسکوالستيک آشنا باشد تا بتواند جای پای‬ ‫«مدرن» آن را در آثار فيلسوفان مهم غربی تشخيص دهد‪ .‬نه تنها بايد يونانی‬ ‫شناس باشد و تحول فلسفة يونانی را در آگوستين و آکويناس و ساير‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪145‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫تئولوگهای فلسفی درک کند‪ ،‬بلکه بايد فيلسوفان امروزی ای را که از اين‬ ‫سنتها درس میگيرند (نظير چارلز تيلر و السدر مک اين تاير) هم مطالعه‬ ‫کرده باشد‪.‬‬ ‫و سرانجام‪ ،‬شايد دشوار تر از همة توصيههای باال‪ ،‬آنجا که «روشنفکری» فقط‬ ‫تفکر است و نه هيچ چيز ديگر‪ ،‬روشنفکر دينی بايد بتواند از دين «فاصلة‬ ‫وجودی» بگيرد‪ ،‬پارسايی و ايمان قلبی (شيعی‪ ،‬اسالمی) را «به تعليق در‬ ‫آورد»‪ ،‬از آن فاصلة معرفتی بگيرد‪ ،‬و با آخرين ابزارهای نظری دانشهای غربی‪،‬‬ ‫از جمله جامعه شناسی تاريخی‪ ،‬آنتروپولوژی فرهنگی‪ ،‬زبان شناسی‪،‬‬ ‫هرمنوتيک‪ ،‬ساختارشکنی‪ ،‬و غيره ــ کاری که مثالً محمد آرکون میکند ــ به‬ ‫تفسير و نقد سنت فرهنگی بپردازند‪ .‬روشنفکر دينی نمیتواند و نبايد نقش‬ ‫اراسموس‪ ،‬کالوين‪ ،‬و لوتر را بازی کند؛ اما بايد با کار روشنفکری خود زمينه را‬ ‫برای اصالحگرانی از آن نوع فراهم کند‪ .‬بهتر است ايده آل اين باشد‪ ،‬نه عارف‬ ‫مسلکی گوشه گيرانه و آن نوع از پارسايی که به دينِ علما‪ ،‬سنت‪ ،‬و جهان‬ ‫پرهياهوی قدرت و سياست بی اعتنا است‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪146‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل پانزدهم‬

‫«به اسم دموکراسی»‬ ‫اعترافات تلويزيونی‬ ‫چهره ای تکيده در ردا و سرپوشِ سياه‪ ،‬جلوی صحنه آورده میشود تا اقرار‬ ‫کند‪ .‬صدای او را میشنويم که میگويد‪« :‬من يک ساحره ام‪ .‬با شيطان عهد‬ ‫بسته بودم‪ .‬شيطان آمريکاست‪ .‬ما دشمن اسالم ايم‪».‬‬ ‫ساحران در تاريخ تفتيش عقايد اروپايی (انکيزيسيونِ مسيحی)‪ ،‬مردان و زنانی‬ ‫بودند که زير شکنجه اعتراف میکردند که با نيروهای شرک در تماس بوده اند‪.‬‬ ‫آنها را محاکمه میکردند و سپس میسوزاندند‪ .‬امروزه‪ ،‬در االهيات سياسی‬ ‫اسالم‪ ،‬شيطان پرستان افرادی هستند که توسط شبکههای مرموز داخلی و‬ ‫خارجی‪ ،‬تبليغات شان را به نام دموکراسی انجام میدهند‪ .‬شيطان با همين نام‪،‬‬ ‫«به اسم دموکراسی»‪ ،‬روح شما را تسخير میکند‪.‬‬

‫کمدی االهی‬ ‫تئاتری که شاهد آن هستيم هم مضمون دينی دارد و هم مضمون سياسی‪.‬‬ ‫نمايشنامه نويس يا نمايشنامه نويسان‪ ،‬مؤمنانی هستند که قلباً و صادقانه‬ ‫معتقدند «دشمن» هم دين آنها را نشانه گرفته و هم قدرت سياسی شان را‪.‬‬ ‫آنها شامة تيزی دارند‪ .‬خطر واقعی است‪ ،‬هرچند که خود ساحران هنوز به‬ ‫درستی به ماجرا پی نبرده اند‪ .‬نخست ساحران را بايد وادار کرد که حقيقت را‬ ‫به روشنی ببينند و خود با زبان خويش به آن معترف شوند؛ سپس با سوزاندن‬ ‫آنها در برابر چشم همگان‪ ،‬بايد سحر کلمة شيطانی دموکراسی را باطل کرد‪.‬‬ ‫بازيگر روی صحنه که بايد نقش واقعی خودش را ايفا کند‪ ،‬چنين میگويد‪:‬‬ ‫«سياست سازان [شيطان] در واشنگتن کسانیاند که در نهادهای دولتی‪،‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪147‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫کنگره آمريکا‪ ،‬نهادهای اطالعاتی‪ ،‬رسانههای گروهی‪ ،‬بنيادها‪ ،‬دانشگاهها و‬ ‫مراکز تحقيقاتی فعاليت میکنند‪ .‬اينها طيف خيلی وسيعی را در بر میگيرند»‪.‬‬ ‫نور روی جادوگر ديگری بر صحنه میافتد‪ .‬او گناهش را چنين اعتراف میکند‪:‬‬ ‫«يک بُعد پروژه [ی شيطان] برنامههای آشکار است‪ ،‬يک بعد ديگر‪ ،‬نهادسازی‪،‬‬ ‫فرهنگسازی و شبکه سازی [است]؛ ولی بعد سوم‪ ،‬در واقع اهداف دراز مدت‬ ‫بنياد [شيطانی] سوروس است که محتوای آن پياده کردن فلسفه [ی شرک‬ ‫آميز و شيطانی]جامعه باز است‪ ».‬بينندگان ممکن است به ياد صحنه ای از‬ ‫يک کمدی سياسی ديگربيفتند‪ :‬هوگو چاوز رئيس کشور ونزوئال و رفيق نفتی‬ ‫محمود احمدی نژاد‪ ،‬در پشت تريبون سازمان ملل‪ ،‬با اشاره به جورج بوش که‬ ‫لحظاتی قبل تريبون را ترک کرده بود‪ ،‬با طنز مذهبی ـ روستايی خود‪ ،‬حضور‬ ‫«شيطان» را به مهمانان يادآوری کرد‪ .‬منظور او جورج بوش بود‪ .‬جايی که‬ ‫چاوز ايستاده بود‪ ،‬درست همان نقطه ای بود که در آن برخی‪،‬هاله ای نورانی را‬ ‫به گرد سر رئيس دولت ايران رؤيت کردند‪.‬‬

‫دوست و دشمن‬ ‫کارل شميت حقوقدان برجسته و نظريه پرداز بزرگ کاتوليسيسم سياسی (که‬ ‫پس از روی کار آمدن حزب ناسيونال سوسياليست در آلمان از مشروعيت رژيم‬ ‫هيتلری و نقش هيتلر به عنوان باالترين مرجع قانونگذار دفاع کرد) در رسالة‬ ‫معروفی به نام «دربارة مفهوم امر سياسی» چنين نظر میدهد که در سياست‪،‬‬ ‫ضروری است همواره ميان «دوست» و «دشمن» تمايز مطلقی برقرار باشد‪.‬‬ ‫برهمين اساس‪ ،‬آن سياستهای ليبرالی که بر مفاهيم گفتگو و مصالحه‬ ‫(کامپرومايز) تأکيد دارند بايد به دور ريخته شوند‪ .‬دولت نمیتواند در حوزههای‬ ‫خانواده‪ ،‬دين‪ ،‬و اقتصاد‪ ،‬مداخله نکند‪ .‬يا اگر به زبان رايج امروز بگوييم‪ ،‬دولت‬ ‫نبايد «جامعة مدنی» را به اختيار خود رها کند تا «دشمن» در آن فعال شود‪.‬‬ ‫کارل شميت در رسالة پرآوازة ديگرش به نام «االهيات سياسی» (تئولوژی‬ ‫سياسی ــ ‪ )۱۹۲۲‬اين جملة معروف را دارد‪« :‬رهبر خودمختار («ساورِين» ـ‬ ‫فرمانفرما) کسی است که موقعيت اضطراری را [از لحاظ سياسی] مشخص‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪148‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫میکند‪ ».‬وضعيت استثنايی يا اضطراری زمانی است که موجوديت جامعة‬ ‫سياسی مورد تهديد واقع میشود‪ ،‬وضعيتی که در آن مصلحت نظام هميشه‬ ‫بايد مهمتر از محدوديتهای قانونی يا حقوقی تلقی شود‪ .‬دولت حق دارد به نام‬ ‫مصلحت نظام دست به اقدامات فراقانونی بزند‪ .‬در االهيات سياسی‪ ،‬قانونيت و‬ ‫استقالل قوا (تفکيک سه قوا) هرگز نسبت به امر سياسی دست باال را ندارند‪.‬‬ ‫بنابراين‪ ،‬االهيات سياسی به طور خالصه يعنی تمايز قاطع و سازش ناپذير‬ ‫ميان دوست و دشمن‪ ،‬اطالق بار دينی خير و شر به ايندو‪ ،‬به نحوی که‬ ‫دوست‪ ،‬همکيش است و دشمن‪ ،‬همدست با شيطان؛ انتقال اين مفاهيمِ دينی‬ ‫به حوزة سياست داخلی و خارجی (يا احيای مفهوم دينی آنها‪ ،‬اگر ادعای کارل‬ ‫شميت درست باشد که مفاهيم مدرن‪ ،‬همان مفاهيم االهيات اند که «سکوالر»‬ ‫شده اند)‪ ،‬و سپس با اتکا به مفهوم وضعيت اضطراری يا مصلحت نظام‪ ،‬اختيار‬ ‫دادن به ارگان يا مقام رهبر خودمختار برای گرفتن «تصميم» سياسی فراسوی‬ ‫چارچوبهای فورمال قانونی‪« .‬تهديد» و «دشمن» دو مفهوم کليدی االهيات‬ ‫سياسی است‪.‬‬ ‫متفکر ايرانی مقيم آلمان محمدرضا نيکفر‪ ،‬در رسالة مهمیبه نام «ايمان و‬ ‫تکنيک» مینويسد‪« :‬دين‪ ،‬پديدآورندة دوپارگی مؤمن ـ کافر است‪ .‬سياست در‬ ‫معنايی اقتدارجو يا در معنای ويژهای که در مقابلِ اقتدارجويی میيابد‪ ،‬جهان‬ ‫را به دوست و دشمن تقسيم میکند‪ .‬هرگاه دوپارگی دينی مؤمن ـ کافر و‬ ‫دوپارگی سياسی دوست ـ دشمن برهم انطباق يابند‪ ،‬با پديدة الهياتِ سياسی‬ ‫مواجه هستيم‪ .‬پديداری آشکارِ آن درجايی است که دين به نحوی اکيد‬ ‫سياسی و سياست به نحوی اکيد دينی شود ‪ . . .‬آنچه دين را به سمتِ اين‬ ‫جريان میکشاند‪ ،‬غريزة قدرت است‪ .‬خواستِ قدرت در آن‪ ،‬نيروبخش به‬ ‫عقالنيتِ ابزاری آن است‪ .‬اين عقالنيت‪ ،‬اسالم را دارای اين قابليت میکند که‬ ‫وجهِ اتصالِ محکمیبا جنبة ابزاری عصرِ جديد بيابد‪».‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪149‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اعترافات برآمده از شکنجه‪ :‬حقيقت يا کذب؟‬ ‫يکی از ارزشهای مهم در االهيات سياسی اسالم‪ ،‬به گفتة محمدرضا نيکفر‪« ،‬‬ ‫ارزش بودنِ تعهد و بيعت و متابعت‪ ،‬در مقابلِ گفتگو و تصميمهای تجديدِ‬ ‫نظرپذيرِ جمعی» است‪ .‬طبق اين ارزش‪ ،‬فعاالن سياسی يا فرهنگی‪ ،‬به ضرورت‪،‬‬ ‫در بيعت با شبکههای ارتباطی دوست يا دشمن هستند‪.‬‬ ‫اما تمايزی که محمدرضا نيکفر به آن اشاره میکند در هر حيطة مرتبط با‬ ‫«امرسياسی» (‪ )the political‬صدق میکند و منحصر به االهيات سياسی اسالم‬ ‫نيست‪ .‬همة روشنفکران‪ ،‬از جمله روشنفکران سياسی‪ ،‬در شبکههای ارتباطی‬ ‫دوست و دشمن عمل میکنند‪ .‬هيچکس «غير متعهد» نيست‪ .‬پس آيا بايد‬ ‫نتيجه گرفت که در «اعترافات تلويزيونی» حقايقی نهفته است؟‬ ‫تئوکراسی شيعی در ايران سابقه ای بيست و هشت ساله در گرفتن اعترافات‬ ‫تلويزيونی و تواب سازی دارد‪ .‬يرواند آبراهاميان‪ ،‬تاريخدان و مؤلف کتابهای‬ ‫«ايران بين دو انقالب» و «خمينيسم»‪ ،‬در تحقيقی که درباره «اعترافاتِ برآمده‬ ‫از شکنجه» به عمل آورده مینويسد‪:‬‬ ‫«در آستانة روز اول ماه مه در سال ‪ ،۱۹۸۳‬تلويزيون ايران برای بينندگان اش‬ ‫برنامه ای نامنتظره تدارک ديده بود‪ .‬رهبرای سالمند و پرسابقة حزب توده‬ ‫اعتراف میکردند که به جنايتهای بزرگی دست زده اند‪ ،‬از جمله اشاعة «يک‬ ‫ايدئولوژی بيگانه»‪ .‬اعترافات تلويزيونی به خودی خود چيز تازه ای نبود‪ .‬از دو‬ ‫سال پيش تر از آن‪ ،‬گروههای چندی از مخالفان سياسی (مائوئيستها‪،‬‬ ‫مصدقیها‪ ،‬طرفداران سابق خود خمينی‪ ،‬سلطنت طلبان‪ ،‬و اعضای سازمان‬ ‫مجاهدين) همه «معترف» شده بودند که دست به «توطئههای شومی» زده و‬ ‫«با نيروهای خارجی روابط خائنانه» برقرار کرده بودند‪ . . .‬اين اعترافات‬ ‫تلويزيونی با سروصدا و جنجال در رسانهها به چاپ رسيد‪ ،‬به ويژه‪ ،‬در روزنامة‬ ‫اطالعات از تاريخ يکم ماه مه ‪ ۱۹۸۳‬تا هفدهم ژانوية ‪ .۱۹۸۴‬همانند‬ ‫دادگاههای نمايشی مسکو و اسالنسکی در سالهای ‪ ۱۹۳۰‬و ‪ ،۱۹۵۰‬اين‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪150‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اعترافات ابراز عقايد زيادی را باعث شد‪ .‬سلطنت طلبان آن را تمهيدی در پرده‬ ‫پوشی روابط جمهوری اسالمیبا شوروی ارزيابی کردند [زيرا از نظر آنها رژيم‬ ‫اسالمی«چپ» و «کمونيستی» بود]‪ .‬مجاهدين خلق اعالم کردند که اعترافات‬ ‫رهبران حزب توده [حقيقت دارد و] بار ديگر ثابت کرد که آنها چه اندازه‬ ‫«اپورتونيست»‪« ،‬خود محور» و «فاقد اصول» هستند‪ .‬چپگرايان [ضد توده ای]‬ ‫استدالل کردند که حزب توده تا آن زمان چنان به جمهوری اسالمینزديک‬ ‫شده بود که يک تکان ضعيف میتوانست آن را کامالً به صف ماليان پيوند زند‪.‬‬ ‫خود حزب توده اعالم کرد که رهبران اش به وسيلة داروهای مخصوصی که‬ ‫موساد‪« ،‬ام آی فايو»‪ ،‬و «سی آی اِ » فراهم کرده بودند‪ ،‬مغزشويی شده اند‪».‬‬ ‫يرواند آبراهاميان ادامه میدهد‪« :‬اما سروصداها که فرو نشست‪ ،‬روشن شد که‬ ‫مسؤالن‪ ،‬اين اعترافات را با شيوة سرراست تری به دست آورده بودند‪ :‬فشار‬ ‫فيزيکی شديد‪ .‬قرائن شکنجة فيزيکی بعداً از سوی دبير اول حزب توده عرضه‬ ‫شد و در گزارش کميسيون حقوق بشر سازمان ملل منعکس گشت‪».‬‬ ‫اعترافات تلويزيونی را بايد در مقولة «اعترافات برآمده از شکنجه» (‬ ‫‪ )confessions‬به حساب آورد‪ .‬اول اينکه‪ ،‬ظاهر شدن روبروی دوربين تلويزيون‬ ‫هرگز خواست متهم نيست و هيچکس به دلخواه حاضر نخواهد شد بازيگر‬ ‫چنين تئاتری باشد‪ .‬پس‪ ،‬از همان ابتدا چنين نمايشی را بايد به عنوان تئاتر‬ ‫سياسی ارزيابی کرد‪ .‬دوم اينکه‪ ،‬تحول يک شبة بازيگری که بايد نقش خودش‬ ‫را بازی کند‪ ،‬نشانة غيرعادی بودن وضعيت است‪ .‬بازيگر ظرف چند هفته يا‬ ‫چندماه‪ ،‬زير دست کارگردانان نمايش (بازجويان)‪ ،‬به يکباره همچون مکاشفه‬ ‫ای عارفانه به حقيقت دست پيدا میکند و همة باورهای يک عمر و تجارب‬ ‫عملی زندگی اش را که ساختار ذهنی و رفتاری او را تا پيش از دستگيری‬ ‫شکل داده بود‪ ،‬به ناگهان فاقد اعتبار میبيند‪ .‬احسان طبری‪ ،‬روشنفکر‬ ‫مارکسيست‪ ،‬در نمايش خود اعالم کرد که با مطالعة آثار آيت اهلل مطهری و‬ ‫«کشف االسرار» امام خمينی به اين نتيجه رسيده که تمامیافکار و نوشتههای‬ ‫سراسر عمرش جعل و خطا بوده است‪ .‬بازيگر کمدی االهی ـ شيعی‪ ،‬احساسی‬ ‫‪tortured‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪151‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫از هويت خود ندارد يا اين هويت را از ياد برده و روی صحنه شخص ديگری‬ ‫شده است‪ .‬اين خود زنی‪ ،‬ناشی از ترور روانی او در محبس‪ ،‬احساس انزوا‪ ،‬يأس‬ ‫و افسردگی شديد است که گاه از فشارهای فيزيکی نيز تخريب کننده تر است‪.‬‬

‫هدفها و انگيزهها‬ ‫برخالف نمايشهای تلويزيونی دهههای پيش‪ ،‬در اينجا هدف در وهلة اول تواب‬ ‫سازی نيست‪« .‬اعترافات» دو شهروند آمريکايی که برای تقويت جامعة مدنی در‬ ‫ايران تالش میکردند‪ ،‬هم نشاندهندة اضطرابی سياسی است ناشی از مداخلة‬ ‫استکبار در بی ثبات کردن پايههای رژيمیکه مشروعيت اش را از دست داده؛‬ ‫و هم کوششی در جهت به کارگيری احساسات ناسيوناليستی و {به اصطالح}‬ ‫«ضد امپرياليستی» برای اثبات اين نکته که آمريکا قصد براندازی دارد و‬ ‫سناريوی ‪ ۲۸‬مرداد به نحو ديگری‪ ،‬اينبار توسط روشنفکرانی که آلت دست‬ ‫شده اند‪ ،‬در حال اجرا است‪ .‬در ذهن بخشهای سنتی يا مذهبی جامعه‪ ،‬رابطة‬ ‫اين روشنفکران با نهادهای فرهنگی آمريکايی و نمايش اعترافات میتواند اثبات‬ ‫رابطههای شيطانی با ابرقدرتی باشد که به فرمان يهوديان‪ ،‬کمر به نابودی‬ ‫اسالم بسته است‪.‬‬ ‫االهيات سياسی اسالم در کشور ما با اجرای کمدیها و تراژدیهای سياسی‪،‬‬ ‫اين پيام را منتقل میکند که به گفت وشنود يا مصالحه در جامعة مدنی و در‬ ‫«حوزة عمومی» ارتباطات‪ ،‬اعتقادی ندارد بلکه در اين حوزه با «دشمن»‪ ،‬يعنی‬ ‫آنها که «به اسم دموکراسی» عمل میکنند‪ ،‬با زبان زور و ارعاب‪ ،‬يا به قول امام‬ ‫با «تو دهنی» صحبت خواهد کرد‪ .‬تئوکراسی شيعی با منطق «دشمنِ دشمن‬ ‫من‪ ،‬دوست من است» با رژيمهای کوبا و ونزوئال عهد دوستی بسته است‪ .‬آيا‬ ‫مخالفان اين تئوکراسی‪ ،‬که میخواهند به طور صلح آميز و بدون داشتن ابزار‬ ‫زور و ارعاب‪ ،‬به تغييرات دموکراتيک دست پيدا کنند‪ ،‬میتوانند با همين‬ ‫منطق‪ ،‬به نحو مصلحت گرايانه ای از دشمن قسم خوردة تئوکراسی‪ ،‬يعنی‬ ‫اياالت متحده‪ ،‬به طور مشروط ياری بگيرند؟‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪152‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫در بخش «دوزخ» از کمدی االهی دانته‪ ،‬در حلقة هشتم از نُه حلقة دوزخ ـــ‬ ‫يک درجه مانده به پست ترين منطقة آن که در مجاورت خود شيطان قرار‬ ‫گرفته ـــ گناهکاری عقوبت میشود که از زير چانه تا نشيمنگاه‪ ،‬مدام از هم‬ ‫دريده میشود و فضوالت بدن او در اطراف اش پخش میشوند‪ .‬اين فرد به‬ ‫خاطر شهوت و زنبارگی‪ ،‬و ادعای رسالت و خاتميت‪ ،‬جزا میبيند‪ .‬در نزديکی‬ ‫اش فرد ديگری به نام علی نيز به عقوبتی مشابه گرفتار شده است‪.‬‬ ‫اکنون‪ ،‬در انتقامینمادين‪ ،‬پيروان اين ساکن حلقة هشتم دوزخ‪ ،‬تصميم گرفته‬ ‫اند کمدیهای االهی ـ سياسی خود را برصحنه ببرند که بازيگرانش‪ ،‬بيعت‬ ‫کنندگان با شيطان بزرگ اند‪ .‬اين بازيگران با زبان خود‪ ،‬قدرت استکبار و‬ ‫نخوت مسيحی ـ يهودی او را برای مستضعفان جهان افشا میکنند‪.‬‬

‫دوست و دشمن در سياست بين الملل‬ ‫همة دولتهای سرمايه داری از بدو تأسيس خود‪ ،‬از زواية منافع ملی وارد‬ ‫روابط بين المللی شده اند‪« .‬همبستگی مسالمت آميز ملتها»‪ ،‬و همکاری‬ ‫نمادين آنها در سازمان ملل متحد‪ ،‬هميشه تابع بلوک بندیهای قدرت و روبط‬ ‫باالسری يا «هژمونيک» ميان کشورهای متروپول و کشورهای جهان سوم بوده‬ ‫است‪ .‬عملکرد اياالت متحده در خاورميانه طی نيم قرن اخير توسط دو عامل‬ ‫اصلی هدايت شده است‪ :‬نفت و امنيت‪ .‬اين دو عامل حتا پس از پايان گرفتن‬ ‫دوران جنگ سرد‪ ،‬اهميت خود را برای اين کشور حفظ کرده اند‪ .‬جهان‬ ‫سياست در هرشرايطی جهان دوست و دشمن‪ ،‬جهان «ما» و «آنها»‪ ،‬يا جهان‬ ‫خودی و غيرخودی بوده است‪ .‬ايدئولوژی ليبراليسم چنين تبليغ میکند که‬ ‫نبرد سياسی و فرهنگی ميان اياالت متحده و تئوکراسی شيعی در ايران‪ ،‬نبرد‬ ‫ميان «جامعه باز» و «جامعه توتاليتر» است‪ ،‬درست به همان گونه که در زمان‬ ‫جنگ سرد چنين جدالی ميان دو اردوگاه متخاصم در جهان حاکم بود‪ .‬اما‬ ‫نبرد اين دو نظام به مراتب پيچيده تر از اين تصوير ساده است‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪153‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫خودی و غير خودی در جامعة باز‬ ‫در اياالت متحده‪ ،‬در دوران تفتيش عقايد سناتور مک کارتی‪ ،‬با حمايت‬ ‫رسمیدولت‪ ،‬مخالفان و ناراضيان‪ ،‬به ويژه روشنفکران چپ و فعاالن‬ ‫اتحاديههای کارگری‪ ،‬درست همانند ساحرههای شهرک سيلم‪ ،‬مرتد و «خائن»‬ ‫خوانده شدند و از اجازه کار و فعاليت در جامعه مدنی محروم‪ .‬عده ای به نام‬ ‫جاسوس به زندان افتادند يا اعدام شدند‪ .‬هم اکنون در اياالت متحده‪ ،‬زندانيان‬ ‫سياسی به نام زندانی سياسی به رسميت شناخته نمیشوند‪.‬‬ ‫دولت اياالت متحده که از جنبشهای دانشجويی اروپای شرقی و چين در‬ ‫زمان جنگ سرد حمايت میکرد‪ ،‬به هنگام اعتراضات دانشجويی خود آمريکا‬ ‫در دهة ‪ ۱۹۶۰‬ميالدی‪ ،‬اين اعتراضات را به شدت سرکوب کرد‪ .‬در يکی از اين‬ ‫تظاهرات‪ ،‬که در فيلمیاز اين دوران نيز مستند شده‪ ،‬در برابر ده هزار‬ ‫دانشجوی معترض‪ ،‬دوازده هزار پليس باطوم به دست به اضافة قوای نظامیدر‬ ‫ماشينهای ارتشی‪ ،‬صف کشيده به جان دانشجويان افتادند و تظاهرات را به‬ ‫خون کشيدند‪ .‬در اياالت متحده‪ ،‬اتحاديههای کارگری بسيار ضعيف‪ ،‬و در‬ ‫مواردی زير کنترل مافيا قرار دارند‪ .‬تنها حدود سيزده درصد از کارگران در‬ ‫آمريکا موفق به تشکيل اتحاديه شده اند‪ .‬تاريخچة مبارزات اتحاديه ای در‬ ‫آمريکا‪ ،‬تاريخچه ای خونين و تلخ است‪.‬‬ ‫دولت اياالت متحده به هنگام جنگ يا در زمانی که مقامات امنيتی وضعيتی را‬ ‫تهديد آميز ارزيابی کنند‪ ،‬آماده است که قوانين خود را به تعليق درآورد يا‬ ‫تعطيل کند‪ .‬اردوگاه بازداشت اجباری شهروندان ژاپنی در جنگ جهانی دوم‪،‬‬ ‫حوزههای ماوراء قانون‪ ،‬مانند بازداشتگاه گوانتانامو‪ ،‬يا اتاقهای شکنجه سی آی اِ‬ ‫در اروپا‪ ،‬مصر‪ ،‬و سوريه‪ ،‬و استراق سمع مکالمات تلفنی شهروندان‪ ،‬يا‬ ‫«اختيارات ويژه» رئيس جمهور کنونی‪ ،‬نمونههايی از اين واقعيت است‪ .‬پس از‬ ‫رويداد يازدهم سپتامبر در بسياری از سخنرانیهای مهم رئيس جمهور آمريکا‬ ‫مفاهيم االهيات مسيحی (اوانجليکال) برجسته شد‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪154‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫در پس پشت هرنظام ليبراليستی همواره چهرة عبوس االهيات سياسی آماده‬ ‫است تا به هنگام احساس خطر و «تهديد» (داخلی يا خارجی‪ ،‬واقعی يا خيالی)‬ ‫از حالت غيرفعال به شکل فعال ظاهر شود‪ .‬فاشيسم همان «وضعيت استثنايی»‬ ‫يا وضعيت اضطراری نظام سرمايه داری ليبرال به هنگام بحران است‪ .‬نزاعهای‬ ‫فرهنگی‪ ،‬امنيتی‪ ،‬و سياسی ميان ليبراليسمِ کشورهای متروپول و فاشيسمِ‬ ‫ناسيوناليستی يا دينی در جهان سوم‪ ،‬همان «جنگ آينهها» ست که يکی‬ ‫تصوير ديگری را در خود منعکس میکند‪.‬‬ ‫منابع‬ ‫‪Carl Schmitt, The Concept of the Political, University Of Chicago Press; Expanded edition 2007‬‬ ‫‪Carl Schmitt, Political Theology: Four Chapters on the Concept of Sovereignty, University of‬‬ ‫‪Chicago Press Ed edition, 2006‬‬ ‫محمدرضا نيکفر‪ ،‬ايمان و تکنيک‪ ،‬سايت نيلگون‪ ،‬شهريور ‪۱۳۸۴‬‬ ‫يرواند آبراهاميان‪ ،‬تاريخنگاری در خدمت سياست‪ ،‬مترجم‪ :‬عبدی کالنتری‪ ،‬کنکاش (در گسترة تاريخ و سياست) دفتر نهم‪ ،‬بهار‬ ‫‪)۱۹۹۳( ۱۳۷۲‬‬

‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪155‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل شانزدهم‬

‫روشنفکران در تبعيد‬ ‫جامعة تبعيدی ايران تا ده ـ پانزده سال پس از انقالب بهمن ‪ ،۱۳۵۷‬هرچند از‬ ‫لحاظ گرايشهای سياسی متنوع بود‪ ،‬اما در رابطه با حکومت کشوری که از آن‬ ‫تبعيد شده بود‪ ،‬يکپارچگی داشت‪ .‬جامعة شکست خورده تبعيدی‪ ،‬که در ميان‬ ‫خون و آتش و از کنار اجساد همقطاران به خاک افتاده‪ ،‬جان اش را از زير تيغ ِ‬ ‫اسالم به در برده و در شهرهای اروپا و آمريکا با دشواری و تنگدستی‪ ،‬مستقر‬ ‫شده بود‪ ،‬میخواست به هرقيمتی شده جهان را از آنچه در وطن اش‬ ‫میگذشت با خبر کند‪ .‬در آن سالها‪ ،‬جامعة تبعيدی‪ ،‬نه راديوـ تلويزيون‬ ‫ماهواره ای در اختيار داشت و نه رسانههای کامپيوتری و اينترنت‪ .‬پست‬ ‫الکترونيک يا «ای ميل» که عدة انگشت شماری آن را ديده و از آن‬ ‫خبرداشتند‪ ،‬همچون اختراع عجيبی در داستانهای علمیـ تخيلی به نظر‬ ‫میرسيد‪ .‬پيشرفته ترين وسيلة حروف چينی در آن زمان‪ ،‬يک ماشين تايپ‬ ‫برقی «آی بی ام» بود که ارزان ترين اش در آمريکا به بهای هزار دالر به فروش‬ ‫میرسيد و به جای کليدهای فنری قديمیو حروف زشت‪ ،‬از گوی حروف‬ ‫فارسی زيبا استفاده میکرد‪ .‬در آن سالها‪ ،‬روشنفکران و نويسندگان سرشناس‬ ‫ما در تبعيد‪ ،‬برای امرار معاش‪ ،‬در رستورانها به ظرف شويی و پادويی‬ ‫میپرداختند و موفق ترين آنها شايد میتوانست رانندة تاکسی شود يا دکه ای‬ ‫براه بيندازد و کباب بفروشد‪ .‬ميان «تبعيد» و «وطن» مغاکی پرنشدنی وجود‬ ‫داشت‪« .‬تبعيد» بليطی يک طرفه بود که بازگشتی نداشت‪ .‬غالمحسين ساعدی‬ ‫نوشت‪« ،‬در تبعيد‪ ،‬تنها نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم‪».‬‬ ‫(الفبا در تبعيد‪ ،‬شمارة هفتم) در آن سالها‪ ،‬بازگشت تبعيدی فقط به يک‬ ‫معنی قابل تصور بود‪ ،‬به معنی «تغيير رژيم»‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪156‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫برزخ ساعدی‬ ‫غالمحسين ساعدی نويسندة برجستة ايرانی‪ ،‬دوران تبعيدش را به «برزخ»‬ ‫تشبيه کرده است‪ .‬او مینويسد‪« ،‬دنيای برزخ را [فقط] برزخيان میشناسند؛ و‬ ‫آنان که به تصور دربارة اين کوير آوارگی [تبعيد] زبان به سخن میگشايند‪ ،‬بی‬ ‫آنکه سفری هرچند کوتاه به آن ديار کرده باشند‪ ،‬چنانند که حافظ گفته است‪:‬‬ ‫غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده‪ .‬نخاع شوکی سرگشتگان اين وادی‪ ،‬اميد و‬ ‫نااميدی است‪( ».‬الفبای در تبعيد‪ ،‬شمارة دوم)‬ ‫ساعدی وضعيت تبعيدی را با وضعيت «مهاجر» مقايسه میکند‪ .‬مهاجر کسی‬ ‫است که که محل سکونت اش را خود انتخاب کرده‪ ،‬میرود و میآيد و کاری‬ ‫به سياست ندارد‪ .‬به گفتة ساعدی‪« ،‬مهاجر خيال میکند نخاع شوکی اش‬ ‫دست نخورده باقی مانده‪ ،‬خوش است‪ ،‬میخندد‪ ،‬شوخی میکند ‪ . . .‬به موزهها‬ ‫سرمیزند‪ ،‬به سينما عالقه مند است؛ قدم زدن‪ ،‬کراوات بستن‪ ،‬در پارکها‬ ‫نشستن‪ ،‬قسمتی از عمرکشی او است‪ .‬خيال میکند که ريشه در خاک دارد و‬ ‫نمیداند که ريشة کنده شده‪ ،‬آخر سر میپوسد‪».‬‬ ‫اما تبعيدی‪ ،‬آواره ای است که قدرت انتخاب ندارد؛ پناهنده است‪ .‬به گفتة‬ ‫ساعدی‪« ،‬با اين که میداند از خطر جَسته است‪ ،‬اشک به آستين ِ نداشته‬ ‫خشک میکند که چرا چنين شده است‪ ،‬چرا جاکن شده است‪ .‬نمیداند چه‬ ‫خاکی برسرکند‪ .‬او خاک وطن را دوست دارد‪ ،‬تکيه گاه او باد صبا نيست‪،‬‬ ‫گردباد است‪[ ،‬اما] افسار زندگی اش کامالً بريده است‪( ».‬همان)‬ ‫ساعدی در شرح احوال خود مینويسد‪« ،‬من به هيچ صورت نمیخواستم کشور‬ ‫خود را ترک کنم‪ ،‬ولی رژيم توتاليتر جمهوری اسالمیکه همة احزاب و و‬ ‫گروههای سياسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد‪ ،‬به دنبال من هم بود‪.‬‬ ‫ابتدا با تهديدهای تلفنی شروع شده بود‪ .‬در روزهای اول انقالب ايران بيشتر از‬ ‫داستان نويسی و نمايشنامه نويسی که کار اصلی من است‪ ،‬مجبور بودم که‬ ‫برای سه روزنامة معتبر و عمدة کشور هرروز مقاله بنويسم‪ .‬يک هفته نامه هم‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪157‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫به نام "آزادی" مسؤوليت عمده اش با من بود‪ .‬در تک تک مقالهها‪ ،‬من رو در‬ ‫رو با رژيم ايستاده بودم‪ .‬پيش از قلع و قمع و نابود کردن روزنامهها‪ ،‬بعد از نشر‬ ‫هرمقاله‪ ،‬تلفنهای تهديد آميزی میشد تا آنجا که من مجبور شدم از خانه فرار‬ ‫کنم و مدت يک سال در يک اتاق زير شيروانی‪ ،‬زندگی نيمه مخفی داشته‬ ‫باشم‪».‬‬ ‫غالمحسين ساعدی ادامه میدهد‪« ،‬ابتدا پدر پيرم را احضار کردند و گفتند به‬ ‫نفع اوست که خودش را معرفی کند‪ .‬به برادرم که جراح است مدام تلفن‬ ‫میکردند و از من میپرسيدند‪ .‬يکی از دوستان نزديک من را که بيشتر عمرش‬ ‫را به خاطر مبارزه با رژيم شاه در زندان گذرانده بود‪ ،‬دستگير و بعد اعدام‬ ‫کردند و يک شب به اتاق زيرشيروانی من ريختند ولی زن همسايه قبالً مرا‬ ‫خبرکرد و من از راه پشت بام فرار کردم‪».‬‬ ‫«تمام شب را پشت دکورهای يک استوديوی فيلمسازی قايم شدم و صبح روز‬ ‫بعد چند نفری از دوستانم آمدند و موهای سرم را زدند و سبيلهايم را تراشيدند‬ ‫و با تغيير قيافه و لباس به مخفی گاهی رفتم‪ .‬مدتی با عده ای زندگی جمعی‬ ‫داشتم ولی مدام جا عوض میکردم‪ .‬حدود شش ـ هفت ماه مخفی گاه بودم و‬ ‫يکی از آنها خياطخانة زنانة متروکی بود که چندين ماه در آنجا بودم‪ .‬هميشه‬ ‫در تاريکی مطلق زندگی میکردم‪ ،‬چراغ روشن نمیکردم‪ ،‬پردهها هميشه‬ ‫کشيده بود‪ ،‬همدم من چرخهای بزرگ خياطی و مانکنهای گچی بود‪ .‬اغلب در‬ ‫تاريکی مینوشتم‪ .‬بيش از هزار صفحه داستانهای کوتاه نوشتم‪ .‬در اين ميان‬ ‫برادرم را دستگير کردند و مدام پدرم را تهديد میکردند که جای مرا پيدا‬ ‫کنند‪ .‬آخرسر دوستان ترتيب فرار مرا دادند و من با چشم گريان و خشم فراوان‬ ‫و هزاران کلک‪ ،‬از راه کوهها و درهها از مرز گذشتم و به پاکستان رسيدم و با‬ ‫اقدامات سازمان ملل و کمک چند حقوقدان فرانسوی ويزای فرانسه گرفتم و به‬ ‫پاريس آمدم؛ و اکنون نزديک به دو سال است که در اينجا آواره ام‪( ».‬الفبا در‬ ‫تبعيد‪ ،‬شمارة هفتم)‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪158‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫سرگذشت تبعيد دکتر غالمحسين ساعدی‪ ،‬قصة نمونه وار صدها نويسنده‪،‬‬ ‫روزنامه نگار‪ ،‬هنرمند‪ ،‬فيلمساز‪ ،‬و هزاران فعال سياسی و اعضای اقليتهای‬ ‫دينی و قومیای چون يهوديان‪ ،‬بهاييان و کردهای سُنی است‪.‬‬

‫آغاز شکاف در جامعة تبعيدی‬ ‫در ابتدای اين بحث گفتيم‪ :‬جامعة تبعيدی ايران تا ده ـ پانزده سال پس از‬ ‫انقالب بهمن ‪ ،۱۳۵۷‬هرچند از لحاظ گرايشهای سياسی متنوع بود‪ ،‬اما در‬ ‫رابطه با حکومت کشوری که از آن تبعيد شده بود‪ ،‬يکپارچگی داشت‪ .‬با شروع‬ ‫دوران رياست جمهوری علی اکبرهاشمیرفسنجانی‪ ،‬به تدريج دراين يکپارچگی‬ ‫شکاف افتاد‪ .‬به چه صورت؟‬ ‫امکاناتی فراهم شد تا برای نخستين بار از شروع تبعيد‪ ،‬عده ای از روشنفکران‬ ‫يا فعاالن سياسی سابق بتوانند برای ديدار به ايران سفر کنند و برگردند‪.‬‬ ‫همينطور گروه زيادی از روشنفکران ِ مخالف با رژيم که در هراس دايم ترور‬ ‫دولتی به سر میبردند‪ ،‬توانستند در جلسات فرهنگی خارج کشور شرکت‬ ‫کنند و راه مبادلة فکری و فرهنگی را ميان داخل و خارج از کشور هموارتر‬ ‫کنند‪ .‬گردهمايیهای آکادميک در آمريکا و اروپا صورت گرفت که در آنها‬ ‫دانشگاهيان ايرانی مقيم خارج‪ ،‬با دعوت از دانشگاهيان و محققان داخل کشور‪،‬‬ ‫درصدد برآمدند ارتباطات تحقيقی و پژوهشی داخل و خارج را گسترش دهند‪.‬‬ ‫برگزار کنندگان گردهمايیهای دانشگاهی‪ ،‬معموالً از رويارويی مستقيم‬ ‫سياسی يا ايدئولوژيک با حکومت ايران و انتقادهای علنی خودداری میکردند‬ ‫تا از يکسو رژيم ايران مزاحمتی برای شرکت محققان ايرانی فراهم نکند و از‬ ‫سوی ديگر‪ ،‬روش دموکراتيک برگزاری اين نوع کنفرانسها را که ظاهراً‬ ‫میبايد از انحصارطلبی ايدئولوژيک پرهيز کند‪ ،‬در عمل به اجرا گذاشته باشند‪.‬‬ ‫گروه زيادی از دانشگاهيان مقيم آمريکا و اروپا نيز امکان مشارکت و سخنرانی‬ ‫در کنفرانسهای فرهنگی‪ ،‬سياسی‪ ،‬و اقتصادی داخل ايران را پيدا کردند که‬ ‫غالباً تسهيالت آن توسط دانشگاههای اسالمیايران يا انجمنهای وابسته به‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪159‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫وزارتخانههای دولت فراهم میشد‪ .‬آيا فضای سياسی و فرهنگی ايران به يکباره‬ ‫عوض شده بود؟ آيا از انحصارگری ايدئولوژيک و سرکوب سياسی حکومت‬ ‫کاسته شده بود؟ آيا سانسور و ترور فرهنگی تخفيف پيدا کرده بود؟ آيا شرايط‬ ‫کار روشنگرانه و انتقادی در ايران بهبود يافته بود؟ آيا استحالههايی درحال‬ ‫صورت گرفتن بودند؟‬

‫«استحالهها» و واکنش تبعيدی‬ ‫تعداد زيادی از روشنفکران و نويسندگان تبعيدی برای هميشه به ايران‬ ‫بازگشتند زيرا به اين نتيجه رسيده بودند که فضای تازة فرهنگی در دوران‬ ‫رياست جمهوری رفسنجانی با همة کمبودها اين اجازه را میدهد که ترويج‬ ‫مُدرنيت‪ ،‬جامعة مدنی‪ ،‬و دموکراسی امکانپذير باشد‪ .‬به زعم آنها‪ ،‬ديگر ضرورتی‬ ‫نداشت که عده ای روشنفکر تبعيدی بخواهند از خارج کشور‪ ،‬بدون ارتباط با‬ ‫مخاطبان وسيعتر ايرانی‪ ،‬دست به کارهای روشنگرانه بزنند‪ .‬اصرار تبعيدیها بر‬ ‫جداسری‪ ،‬آنها را محکوم به انزوا‪ ،‬فقدان تأثير جدی‪ ،‬و جدا افتادن تدريجی از‬ ‫معضالت ايران‪ ،‬و نهايتاً بی ربطی و فراموش شدگی میکرد‪ .‬بار ديگر به ياد‬ ‫بياوريم که آن سالها نه اينترنتی در کار بود‪ ،‬نه ای ميلی و نه تلويزيون ماهواره‬ ‫ای‪.‬‬ ‫نشريات تبعيدی در اروپا غالباً تاکيد میکردند که مرز ميان روشنفکران وابسته‬ ‫به رژيم و روشنفکران مخالف را نبايد مخدوش کرد و تا حد امکان بايد با‬ ‫تبليغات رژيم برای جلب همکاری تبعيديان و به آشتی و تسليم کشاندن آنها‬ ‫مبارزه کرد‪ .‬اگر اين مرز مخدوش شود هم ميان روشنفکران و آزادی خواهان‬ ‫مخالف رژيم اختالف و شکاف میافتد و هم به ظرفيت اپوزيسيون در مبارزة‬ ‫خود آسيب میزند و هم در مشروعيت کار افشاگرانة فرهنگی در تبعيد خلل‬ ‫وارد میکند‪ .‬عباراتی چون «ديالوگ»‪« ،‬آشتی و تفاهم ملی»‪« ،‬تحميل‬ ‫انتخابات آزاد به رژيم» و نظير اينها‪ ،‬کارکردی جز مشروعيت دادن بيشتر به‬ ‫رژيم اسالمی‪ ،‬و مشروعيت زدايی از مبازرات آزادی خواهانة تبعيديان‬ ‫نمیتوانست داشته باشد‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪160‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫چه عواملی باعث شد که بعضی از روشنفکران تبعيدی نتيجه بگيرند که‬ ‫«اوضاع عوض شده» و بايد سعی کرد حرفها و انتقادها را تا حد ممکن با زبان‬ ‫«ماليم» تر و «غيرپرخاشجويانه»‪ ،‬در نشريات داخل ايران به چاپ رساند؟ چرا‬ ‫بعضی از روشنفکران تبعيدی به اين نتيجه رسيدند که تنها تحول اجتماعی‬ ‫ممکن در ايران بايد از درون خود اين رژيم صورت بگيرد و خواهان «انتخابات‬ ‫آزاد» و رفورم داخلی رژيم شدند؟‬

‫ليبراليسم رفسنجانی و «ليبراليسم» خاتمی‬ ‫پس از شکست در جنگ ايران و عراق‪ ،‬نوشيدن «جام زهر» و پذيرش قطعنامة‬ ‫سازمان ملل دائر بر آتش بس و صلح با صدام حسين‪ ،‬در اواخر دهة ‪ ۱۹۸۰‬و‬ ‫اوايل ‪ ،۱۹۹۰‬حکومت ايران سياست اقتصادی تازه ای در پيش گرفت و‬ ‫برخالف سالهای پيشتر که تأکيد بر خودکفايی‪ ،‬حمايت دولتی‪ ،‬و جيره بندی‬ ‫مواد مصرفی بود‪ ،‬تصميم گرفت به مباشرت جناحهاشمیرفستجانی رئيس‬ ‫جمهور وقت‪ ،‬با سياست «خصوصی کردن»‪« ،‬دروازههای باز»‪ ،‬و جلب سرمايه و‬ ‫وامهای خارجی‪ ،‬به وضع اقتصادی رونقی ببخشد‪ .‬اسم اين سياست را «تعديل‬ ‫اقتصادی» گذاشتند‪ .‬اين سياست در اوايل کار‪ ،‬که ايران تازه از جنگ با عراق‬ ‫فارغ شده بود‪ ،‬به طور نسبی‪ ،‬نتايج مثبتی در باال بردن توليد و رونق بخش‬ ‫خصوصی داشت (طبعاً با افزايش شکاف طبقاتی‪ ،‬اما اميددهندة اينکه به جای‬ ‫بازاريان سنت گرا و خرده بورژوازی‪ ،‬سرانجام يک «بورژوازی اسالمی» مدرن‬ ‫بتواند پايههای رژيم را شکل دهد)‪.‬‬ ‫ليبراليسم اقتصادی الزاماً به معنی ليبراليسم سياسی و گشايش فرهنگی نبود‪.‬‬ ‫اما يکی از هدفهای تازة حکومت‪ ،‬يعنی جلب سرمايه و نيروی کار متخصص‬ ‫ايرانيان مقيم خارج (استراتژی «بازگرداندن مغزها»)‪ ،‬میبايست ظاهر موجهی‬ ‫میداشت‪ .‬از اين رو‪ ،‬دعوت از بازرگانان و سرمايه گذاران و متخصصان مقيم‬ ‫خارج‪ ،‬همراه شد با برطرف شدن بسياری از موانع رفت و آمد دانشگاهيان و تا‬ ‫حدودی هم روشنفکران ِ ناراضی و مخالف به داخل و خارج کشور‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪161‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آقایهاشمیرفسنجانی در سخنرانیهايش در مورد مسايل حساسی چون‬ ‫حجاب زنان‪ ،‬تجمع و اختالط جوانان در پارکها و کوهنوردیها‪ ،‬محدوديتهای‬ ‫معاشرت ِ پيش از ازدواج‪ ،‬موسيقی و غيره‪ ،‬روش «تسـاهل» را توصيه کرد؛ در‬ ‫حاليکه شهردار تهران با پاک کردن شعارهای «انقالبی» از در و ديوارها و‬ ‫آراستن شهر و انتشار روزنامة «مستقل و غير ايدئولوژيک همشـهری» جاذبة‬ ‫شهر را برای جلب رضايت مردم‪ ،‬به ويژه طبقة متوسط‪ ،‬از جمله خارج نشينان‪،‬‬ ‫بيشتر میکرد‪.‬‬ ‫بعضی از جناحهای رقيب در درون حکومت‪ ،‬همان انقالبيون اصيل خط امام که‬ ‫بعدها به اصولگرايان شهرت يافتند‪ ،‬در عين در دست داشتن اهرمهای قدرت‪،‬‬ ‫حاال به نحوی در «اپوزيسيون» قرار گرفته بودند‪ .‬اين جناحها‪ ،‬با‬ ‫گروهبندیهای تازه تر و انتشار روزنامههای جناحی خودشان‪ ،‬شروع به انتقاد‬ ‫علنی و انعکاس دادن نارضايتیهای مردم فرودست کردند‪ .‬در نتيجة مبارزات‬ ‫جناحی‪ ،‬ژورناليسم سياسی تا اندازه ای فضای تنفس آزاد پيدا کرد‪ .‬در زمينة‬ ‫توليدات فرهنگی و هنری‪ ،‬وزير جديد ارشاد آقای خاتمی‪ ،‬سخت گيریهای‬ ‫سانسور را کمتر کرد‪ ،‬و همين اقدام دست نويسندگان و هنرمندان غيروابسته‬ ‫به دستگاه را بازتر گذاشت‪ .‬بار ديگر مسألة حقوق صنفی نويسندگان و احياء‬ ‫«کانون نويسندگان» مطرح شد‪ .‬اين «بازگشايی»ها مصادف بود با سفر و ديدار‬ ‫روشنفکران و دانشگاهيان تبعيدی و اين تحول مهم که بعضی از آنها ديگر خود‬ ‫را «تبعيدی» محسوب نکنند‪ .‬اين عده مدعی شدند‪« ،‬اوضاع به آن بدی و‬ ‫تيرگی که اپوزيسيون خارج از کشور و تبعيدیها تبليغ میکنند هم نيست و‬ ‫میشود در ايران کارهای زيادی کرد‪».‬‬

‫کار آکادميک يا کار روشنفکری‬ ‫بی ترديد در اين تاريخ‪ ،‬و تا سالها پس از آن‪ ،‬در ايران عرصههای محدودی از‬ ‫کار آکادميک و دانشگاهی به وجود آمده بود‪ ،‬که استادان ايرانی دانشگاههای‬ ‫خارج میتوانستند از آن سود بگيرند و به تحقيق بپردازند‪ .‬آنها برای پروژههای‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪162‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫تحقيقی خود‪ ،‬بناگزير با مقامات دولتی نيز سرو کار پيدا میکردند‪ .‬برای اين‬ ‫پژوهشگران امکانپذير نبود که طالب تسهيالت و همکاریهای الزم برای‬ ‫تحقيقات خود باشند (مصاحبه‪ ،‬آمارگيری‪ ،‬پرسشنامه پرکردن و تحقيقات‬ ‫ميدانی‪ ،‬عکس برداری‪ ،‬ديدار از مراکز توليد‪ ،‬و غيره) و همزمان بخواهند نقش‬ ‫يک منتقد افشارگر (کار روشنفکری در حوزة عمومی) را هم بازی کنند‪.‬‬ ‫تفاوت ميان کار دانشگاهی و کار روشنفکری (نقد فرهنگ و سياست) باعث‬ ‫شکاف و دو دستگی ميان روشنفکران تبعيدی میشد‪ .‬روشنفکران و سياسيونی‬ ‫که تازه از هراس ترورهای خارج از کشور کمر راست میکردند (تخمين زده‬ ‫شده که در سالهای تبعيد‪ ،‬بيش از دويست نفر از رهبران و فعاالن سياسی مهم‬ ‫تبعيدی توسط عوامل حکومت اسالمیبه قتل رسيدند) و تازه پس از سالها‬ ‫دربه دری و آوارگی داشتند به وضعيت خود سروسامانی میدادند‪ ،‬به ناگهان‬ ‫ديدند که تعداد زيادی استاد از دانشگاههايآمريکايی و اروپايی‪ ،‬از تاريخ دان و‬ ‫جامعه شناس و اقتصاددان گرفته تا متخصص مطالعات فمينيستی‪ ،‬چمدانها را‬ ‫بسته و راهی ايران شده بودند تا با کوله باری از مقاالت و کتب تحقيقی دوباره‬ ‫به محل اقامت و تدريس شان برگردند‪ .‬روشنفکران سياسی که مشاغل امن‬ ‫دانشگاهی نداشتند با تلخی از حرمت تبعيد و تبعيدی سخن میگفتند‪.‬‬ ‫«حرمت تبعيد» اصطالحی بود که در يکی از نشريات تبعيدی بارها به کار‬ ‫رفت‪.‬‬ ‫جوانههای جنبش دوم خرداد در اين دوران شکل گرفت‪ .‬دو دهه پس از‬ ‫انقالب‪ ،‬نسل تازه ای به پهنة فعاليتهای فرهنگی پا میگذاشت که خاطرة‬ ‫تاريخی و زخمهای مرحم ناپذير روشنفکران تبعيدی را با خود حمل نمیکرد‪.‬‬ ‫بلوغ فکری و سرماية روشنفکری اين نسل‪ ،‬در فضاهای ديگری به دست آمده‬ ‫بود‪ .‬عالوه براين شکاف نسـلی و سنی‪ ،‬رويداد دوران ساز ديگری درحال‬ ‫انکشاف بود‪ :‬رويداد «جهانی شدن» (گلوباليزيشن) و انقالب ديجيتال و‬ ‫کامپيوتری و طلوع عصر اينترنت‪ .‬عصر ايميل‪ ،‬تلفن همراه‪ ،‬عکاسی فوری‬ ‫ديجيتال‪« ،‬چت روم»‪« ،‬وبالگ»‪ ،‬شبکة ارتباط مجازی‪ ،‬و در مجموع‪ ،‬فرهنگ و‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪163‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫سياست در فضای مجازی‪ .‬نسل تازه‪ ،‬نسل اينترنت بود و به پيشواز‬ ‫«پروسترويکا» ی دوران رياست جمهوری خاتمیمیرفت‪ .‬گويی يک «بهار‬ ‫آزادی» ديگر از راه میرسيد ــ درست بيست سال پس از بهار آزادی اول که‬ ‫عقيم ماند و به خون کشيده شد‪ .‬آيا بهار آزادی دوم سرنوشتی ديگر میداشت‬ ‫يا سرابی بود که تاريخ را تکرار میکرد؟‬

‫نامة فرج‬ ‫در زمستان سال ‪ ،۱۳۷۵‬فرج سرکوهی‪ ،‬روزنامه نگار‪ ،‬منتقد فرهنگی‪ ،‬و سردبير‬ ‫نشرية «آدينه» توسط مأموران امنيتی ايران ربوده شد و مدت چهل و چهار‬ ‫روز زير شکنجه قرار گرفت تا به جرايمیچون جاسوسی برای آلمان و روابط‬ ‫جنسی نامشروع «اعتراف» کند‪ .‬فرج سرکوهی در فرصت کوتاهی موفق شد‬ ‫گزارش اين واقعه را در نامه ای شتابزده روايت کند و آن را پنهانی به دست‬ ‫دوستانش در اروپا برساند‪ .‬ترجمة اين نامه در دنيا انعکاس وسيعی پيدا کرد و‬ ‫به نوبة خود باعث شد نام و چگونگی ربوده شدن و به قتل رسيدن دهها‬ ‫نويسنده و روشنفکر افشا گردد‪ .‬فرج سرکوهی در نامة تکان دهنده اش‪ ،‬که‬ ‫حقيقتاً سندی است تاريخی‪ ،‬اشاره میکند که يکی از هدفهای دستگاههای‬ ‫امنيتی اسالمی‪ ،‬بدنام و بی اعتبار کردن روشنفکران سکوالر‪ ،‬ترساندن آنها‪ ،‬و‬ ‫سرانجام نابودی معنوی و حتا جسمیآنها است‪.‬‬ ‫ناصر پاکدامن در اوان رياست جمهوری محمد خاتمینوشت‪« ،‬برخی از مفسران‬ ‫و ناظران خارجی در گفتگو از خاتمی‪ ،‬وی را گورباچف جمهوری اسالمیخوانده‬ ‫اند؛ يعنی مبشر در رسيدن دوران «شفافيت» و «بازسازی» در جمهوری‬ ‫اسالمی‪ .‬اين قياسها راه به جايی نمیبرد‪ .‬همان اندازه که رفسنجانی اميرکبير‬ ‫بود‪ ،‬اين يک هم گورباچف است‪ .‬اصالً تاريخ جای قياس نيست‪ .‬هيچ کس‬ ‫ديگری نيست‪ ،‬نمیتواند هم باشد؛ و اگر خواست باشد مصداق آن کالم مارکس‬ ‫میشود‪ :‬بار اول تراژدی و بار دوم کمدی‪ .‬پس شايد در اين معنی رفسنجانی‬ ‫اميرکبير بار دوم باشد‪ .‬اما خاتمی؟ ‪ . . .‬خاتمیرا "منتخب مردم" قلمداد کرده‬ ‫اند و وی خود را "فراجناحی" میداند اما با توجه به بافت و ساخت و پرداخت‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪164‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫قدرت در جمهوری اسالمی‪" ،‬فراجناحی" تنها به يک تعارف بی مزه میماند‪. .‬‬ ‫‪ .‬داعيههای نوخواهی و نوآوری خاتمیهم نمیتواند سرنوشت خوشتری از ديگر‬ ‫اصالح طلبیها داشته باشد‪ .‬وی اگر بر سخنان خود پايبند بماند خواه ناخواه‬ ‫میبايد از نهاد روحانيت‪ ،‬يعنی از نمايندگی رسمیتشيع‪ ،‬جدايی گيرد و اتهام‬ ‫تکفير و ارتداد را بر دوش کشد و اگر هم طاقت و جرئت تحمل عقايد خود را‬ ‫ندارد‪ ،‬بايد دم فروبندد و بر سيطرة نظام مستقر روحانيت گردن نهد‪( ».‬چشم‬ ‫انداز‪ ،‬شمارة ‪ ،۱۸‬تابستان ‪)۱۳۷۶‬‬ ‫محسن يلفانی‪ ،‬نويسندة برجستة تبعيدی‪ ،‬به هنگام «پرسترويکا» ی‬ ‫خاتمینوشت‪« ،‬همة قراين حکايت از اين دارد که مخالفان رژيم اسالمی‪ ،‬به‬ ‫دنبال برگزاری انتخابات اخير و در برابر چشم انداز هرچند گنگ و مبهمیکه‬ ‫محمد خاتمیعرضه کرده است‪ ،‬برسر يک دوراهی قرار گرفته اند ‪[. . .‬آيا بايد‬ ‫مطابق با ظرفيت کنونی جامعه‪ ،‬به جنبش ِ اسالمی اصالحات از درون] تن در‬ ‫داد و بدان پيوست و در آن شريک شد‪ ،‬يا آنکه بايد انتخاب محمد خاتمیرا‪ ،‬با‬ ‫همة وعدهها و امکانهای احتمالی اش‪ ،‬همچون يک رويداد فرعی و سطحی‪ ،‬که‬ ‫در ماهيت و مسير اصلی رژيم تغيير اساسی نخواهد داد تلقی کرد؟ ‪ . .‬مسلماً‬ ‫کسانی هستند که طرح مسأله را در اين شکل صريح و ساده نشانة ساده لوحی‬ ‫و بی خبری ما از واقعيت در هم پيچيده و متناقض شرايط ايران میدانند و به‬ ‫ما ايراد میگيرند که شيوههای رو در رويی با رژيم اسالمیبه اين دو راه ختم‬ ‫نمیشود‪ .‬ليکن ما تأکيد میکنيم که در بزنگاه کنونی چاره ای جز صراحت و‬ ‫قاطعيت نيست‪ .‬چرا که موضع گيریهای دوپهلو و واکنشهای مبهم تنها به‬ ‫گسترده شدن بيش از پيش منطقة خاکستری حايل ميان رژيم و مخالفان‬ ‫منجر میشود که عمالً در تصرف و کنترل رژيم است و هموست که از آن سود‬ ‫میبرد و بالمآل بر عمر خود میافزايد‪ .‬ديگران‪ ،‬يا به اصطالح دگرانديشان و‬ ‫غيرمذهبیها‪ ،‬با ورود به اين منطقة خاکستری تنها از آبرو و اعتبار خود به‬ ‫سود رژيم مايه میگذارند و جز در حوزة منافع شخصی و مالحظات فردی‬ ‫نصيبی نمیبرند‪ . . .‬نيازی به يادآوری ندارد که اگر ما از صراحت و قاطعيت در‬ ‫مخالفت با رژيم و لزوم تغيير آن سخن میگوييم‪ ،‬به هيچ وجه منظورمان تأييد‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪165‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫و يا توصية روشهای قهرآميز و خشونت بار برای سرنگون کردن نيست‪ .‬مردم ما‬ ‫با پرداختن بهايی گزاف به نتايج خطرناک و ويرانگر اين روشها پی برده اند و‬ ‫آنها را همچون بيماریهای دوران کودکی کنار نهاده اند‪».‬‬ ‫محسن يلفانی در ادامه بحث خود‪ ،‬به واقعيتی اشاره میکند که بايد برای‬ ‫هرکس که نام روشنفکر بر خود مینهد بديهی باشد‪« ،‬بر سر اين دوراهی بايد‬ ‫به خاطر آورد که رژيم اسالمیدر تماميت خود و باهمة جناحها و گرايشهای‬ ‫گوناگون درون آن که اينک در پی کسب منافع بيشتر به سر و کلة هم‬ ‫میزنند‪ ،‬مسؤول و مسبب جنايتها‪ ،‬فاجعهها‪ ،‬شکستها و خسرانهای عظيم و‬ ‫جبران ناپذيری است که طی دو دهة [و اکنون سه دهه] ميهن ما را به‬ ‫جهنمیاز فتنه و بال تبديل کرده است‪ :‬هجوم ديوانه وار به همة نهادها و‬ ‫نيروهای آزاديخواه‪ ،‬کشتار و امحاء وحشيانة هزاران پاکباخته و بی گناه؛‬ ‫کشاندن مملکت به جنگی بيهوده و جاه طلبانه که جز نابود کردن صدها هزار‬ ‫نفر از مردم و انهدام بزرگترين منابع حياتی مملکت و ننگ و تحقير ملی نتيجه‬ ‫ای نداشت‪ ،‬اتالف درآمدهای عمومیدر راه هدفهای جنون آميزی چون‬ ‫تحميل و صدور انقالب اسالمی‪ ،‬توسل به تروريسم در داخل و خارج از کشور‪،‬‬ ‫سرکوب مستمر و بی وقفة آزادیهای فردی و اجتماعی‪ ،‬لجن مال کردن شأن‬ ‫و حيثيت انسانی‪ ،‬سپردن دستگاه عدالت و آموزش و پرورش به دست کودن‬ ‫ترين و بی شعور ترين عناصر‪ ،‬تحميل جاهالنه ترين روشها بر زندگی روزمره و‬ ‫خصوصی مردم و اعمال نوعی سياست آپارتايد در مورد افراد بی دين يا غير‬ ‫مذهبی و حتی مذهبيانی که با نظام مخالفند‪ ،‬و در نتيجه بيرون راندن اين‬ ‫افراد از دايرة شهروندی و محروم کردنشان از حقوق اولية اجتماعی‪( ».‬چشم‬ ‫انداز‪ ،‬شمارة ‪ ،۱۹‬بهار ‪)۱۳۷۷‬‬

‫بحران مشروعيتی که به بحران قدرت تبديل نشد‬ ‫روشن بود که حکومت اسالمیايران‪ ،‬که هجده سال پيش تر از درون يک‬ ‫انقالب وسيعاً توده گير روی کار آمد‪ ،‬و به اعتبار همين انقالب از مشروعيت‬ ‫برخوردار شد‪ ،‬در آستانة روی کار آمدن اصالح طبان به رهبری محمد خاتمی‪،‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪166‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫با بحران جدی مشروعيت روبرو شده بود؛ بحرانی که بالقوه میتوانست نقطة‬ ‫پايانی برای اسالم سياسی به عنوان يک جنبش و يک ايدئولوژی باشد‪ .‬اما‬ ‫اصالح طلبان موفق شدند کشتی در حال غرق شدن را نجات دهند‪ .‬بحران‬ ‫مشروعيت به آن معنی بود که اسالم سياسی برخالف ادعای پيروان آن‪ ،‬مدلی‬ ‫از يک جامعة ايده آل برای عرضه نداشت‪ ،‬و به عنوان يک نهضت سياسی و‬ ‫ايدئولوژيک‪ ،‬به رغم رسيدن به قدرت و امکانات مساعد بسيار‪ ،‬نه تنها يک‬ ‫جامعة عادل وسالم‪ ،‬بلکه حتا يک وضعيت ميانه حال با درجة قابل قبولی از‬ ‫توسعه و آرامش اجتماعی و شکوفايی فرهنگی را نيز پديد نياورد‪ .‬نه رفاه نسبی‬ ‫و آيندة امن‪ ،‬نه روحية آفرينندگی و شکوفايی‪ ،‬و نه شور درونی برای يک‬ ‫زندگی معنوی بهتر‪ .‬اما بحران مشروعيت به بحران قدرت تبديل نشد‪ ،‬زيرا‬ ‫جناحی بر سرکار آمده بود که میتوانست بدون ذره ای تغيير در ويژگیهای‬ ‫اصلی قدرت‪ ،‬مشروعيت را به نظام بازگرداند‪ .‬اين ويژگیها چه بودند؟‬ ‫اسالم سياسی در ايران از همان ابتدای تسخير هژمونی‪ ،‬بنيانگذار ِ نظامیبود‬ ‫ماهيتاً غيرليبرال و فراقانونی (مقتضيات قدرت‪ ،‬مقدم بر قانونيت)‪ .‬دو خصيصة‬ ‫اصلی آن‪ ،‬پوپوليسم ضدامپرياليستی (ضد غربی) و فاشيسم دينی (کلريکال‬ ‫فاشيسم) وجوه ذاتی آن بودند‪ .‬خصيصة اول در شعارها و وعدههای عدل و‬ ‫قسط اسالمیو دفاع از پابرهنهها و مبارزه با توسعه طلبی ابرقدرتها خود را‬ ‫نشان میداد و خصيصة دوم در تحکيم کمونيتة يا امت اسالمی‪ ،‬متابعت از‬ ‫پيشوا‪ ،‬شهادت‪ ،‬بلعيده شدن جامعة مدنی توسط جامعة سياسی‪ ،‬کنترل اخالق‬ ‫عملی شهروندان‪ ،‬تابعيت قوانين از شرع و سرکوب کفر (محاربه با خدا‪ ،‬فساد‬ ‫اخالقی روی زمين‪ ،‬محاربه با حاکميت اسالم) و ميليتاريسم ِ مدرن‪ .‬برخی از‬ ‫روشنفکران به اين نتيجه رسيده بودند که اسالم در تمامیتاريخ خود چيزی‬ ‫جز اين نبوده است‪ :‬قدرت برهنه که خود را در نهادهای دينی بازتوليد میکند‪.‬‬ ‫در نبرد جناحی ميان خودیها‪ ،‬اين ويژگیهای فرهنگی و سياسی (پايههای‬ ‫هژمونی) هرگز محل نزاع جدی قرار نگرفت‪ ،‬مگر توسط تعداد بسيار کوچکی از‬ ‫روشنفکران از جان گذشته نظير اکبر گنجی‪ .‬اما اکبر گنجی نمونة تيپيک‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪167‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫روشنفکر اصالح طلب نبود‪ .‬او از خطی عبور کرده بود که به راستی مشروعيت‬ ‫زدايی میکرد‪ .‬گنجی خطرناک بود‪ ،‬اما جنبش دوم خرداد هرگز‪.‬‬ ‫برای اولين بار از سوی يک روشنفکر دينی‪ ،‬گفتار يا ديسکورس سياسی ای‬ ‫مطرح میشد که طرح «تأسيس» را به ميان میگذاشت‪ :‬تأسيس جمهوری‪.‬‬ ‫تأسيس نظامیکه هرگز در ايران وجود نداشته است‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪168‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل هفدهم‬

‫از اصالحات تا انقالب‬ ‫موضعگيری قاطع آيت اهلل خامنه ای در سخنرانی نماز جمعة نوزدهم ژوئن‬ ‫‪۲۰۰۹‬يک بار ديگر واقعيتی را مؤکد کرد که بسياری از «اصالح طلبان» و‬ ‫هوادارانشان هميشه آنرا انکار کرده و هنوز هم میکنند‪ :‬تحقق دموکراسی در‬ ‫نظام پوپوليستی ـ فاشيستی و اسالمگرای ايران از راه رفورم در چارچوب‬ ‫نهادهای موجود امکانپذير نيست‪ .‬آنچه امکانپذير است استمرار اين نهادها با‬ ‫«ظاهری» از اصالحات نيمبند است که رژيم را ماهيتاً دست نخورده باقی‬ ‫میگذارد‪ .‬اين تجربة دوران خاتمیبود و میتوانست به خوبی بار ديگر با‬ ‫موسوی يا کروبی تکرار شود؛ و البته شبه کودتای دوازده ژوئن (تقلب بزرگ‬ ‫انتخاباتی) نشان داد که بلوک قدرت حاکم‪ ،‬آنکه هميشه و از ابتدا دست باال را‬ ‫در اين رژيم داشته (خط اصيل امام خمينی)‪ ،‬مصمم شده همين حد از‬ ‫«اصالحات» را هم قبول نکند حتا به بهای شکاف در هيأت حاکمه‪ ،‬و احياناً‬ ‫خونريزی بسيار‪ ،‬تا قدرت به دست بلوک تازه ای از اسالمگرايان ليبرال نيفتد‬ ‫که منافع طبقاتی شان آنها و رژيم را به غرب نزديک تر میسازد‪.‬‬ ‫چه شد که بلوک قدرت حاکم (خط امام) ــ نيرويی که در نظام اسالمیاز ابتدا‬ ‫تا کنون دست باال را داشته ــ حاضر به مصالحه با اصالحگرايان «خودی»‬ ‫نشد؟ آيا شکاف درون هيأت حاکمة نظام به مرحله ای بحرانی و سازش ناپذير‬ ‫رسيده بود؟‬ ‫از زمان رياست جمهوریهاشمیرفسنجانی‪ ،‬درون هيأت حاکمة ايران به تدريج‬ ‫بک بلوک قدرت سرماية بزرگ شکل گرفت و رو به رشد گذاشت‪ .‬اين همان‬ ‫بخشی از هيأت حاکمه است که با نامهای «آقازادهها» يا «اشرافيت نظام»‬ ‫شناخته میشود و همواره از ارکان رژيم اسالمیمحسوب میشده است‪ .‬منافع‬ ‫اين بخش ايجاب میکرد که دير يا زود راههای مبادلة اقتصادی با غرب‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪169‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫هموارتر شود و بسياری پيش بينی میکردند که «راه توسعة چينی» به معنی‬ ‫ليبراليسم اقتصادی و مشت آهنين سياسی و ضدليبرال بهترين تبلور هويت‬ ‫اقتصادی و سياسی اين جناح خواهد بود‪.‬‬ ‫اما نئوليبراليسم اقتصادی در کشورهای فقير جهان سوم همواره انبوهی از‬ ‫اقشار فرودست را فقيرتر و بی خانمان تر میکند و صدای اعتراض محرومان را‬ ‫عليه «فساد»‪« ،‬رانت خواری»‪ ،‬و امتيازات آقازادگان‪ ،‬و همچنين عليه «غرب»‪،‬‬ ‫«امپرياليسم»‪ ،‬و «استکبار جهانی» برمیانگيزاند‪ .‬شکافها افزايش میيابد و‬ ‫جامعه قطبی تر میشود‪ .‬همزمان اما طبقات متوسط شهری از بازگشايی‬ ‫درهای اقتصاد به سمت «جهان آزاد» سود میبرند و از آزادیهای محدود‬ ‫مدنی و فرهنگی و آمد و شد با غرب‪ ،‬رضايت بيشتری کسب میکنند‪ .‬در‬ ‫حالت فقدان دموکراسی واقعی‪ ،‬تحصيل کردگان‪ ،‬هنرمندان‪ ،‬روشنفکران‪،‬‬ ‫دانشجويان‪ ،‬و متجددان چاره ای ندارند جز آنکه به حمايت از جناح {به‬ ‫اصطالح} «ليبرال» هيأت حاکمه برخيزند‪.‬‬ ‫پيروزی محمود احمدی نژاد برهاشمیرفسنجانی در انتخابات جناحیی‬ ‫چهارسال پيش نشانة پيروزی جناح پوپوليست خط امام بود اما انتخابات هفتة‬ ‫گذشته برای نخستين بار اين هراس را در خط امام ايجاد کرد که موج‬ ‫اعتراضی طبقات متوسط مرزهای مجاز را درهم شکند و خودیهايی نظير‬ ‫موسوی و کروبی را نيز با خود ببرد‪ .‬خط امام برای نخستين بار در تاريخ نظام‬ ‫مقدس‪ ،‬تصميم به حذف خودیهای بلوک رقيب کرد‪ ،‬اقدامیکه به درستی‬ ‫بايد آنرا کودتای «خط امام» عليه خودیهای اصالح طلب دانست‪ .‬همين اقدام‬ ‫به طور مؤثری راه «اصالحات» را مسدود کرد و رهبری «خودی» ی آن را به‬ ‫خارج از نظام پرتاب نمود‪ .‬جناح خودی موسوی ـ کروبی‪ ،‬عالرغم ميل باطنی‬ ‫خود‪ ،‬به رأس جنبشی پرتاب شدند که اکنون‪ ،‬به ناچار و با تحريک رژيم‪ ،‬از‬ ‫چارچوب اصالحات خارج شده و حالت انقالبی به خود گرفته است‪ .‬اصالحات‬ ‫سبز به انقالب سـبز اعتال يافته است‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪170‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫دو واکنش از جناح راست‬ ‫نو محافظه کاران آمريکايی به نبرد دو بلوک قدرت حاکم در ايران و مبارزات‬ ‫انتخاباتی ـ خيابانیی آنها دو برخورد کامالً متفاوت نشان داده اند‪.‬‬ ‫گروهی از نوـ محافظه کاران آمريکا از نگاه و رويکرد باراک اوباما به خاورميانه‬ ‫دل پری دارند‪ .‬آنها اصرار دارند به کاخ سفيد ثابت کنند که دست آشتی دراز‬ ‫کردن به سمت رژيم اسالمیبرای آمريکا و اسراييل عواقب مرگبار به دنبال‬ ‫خواهد داشت‪ .‬به گمان آنها سياست خارجی باراک اوباما به اين توهم دامن‬ ‫میزند که رژيم اسالمگرای ايران میتواند «ليبراليزه» يا «دموکراتيزه» شود‪ ،‬با‬ ‫غرب کنار بيايد‪ ،‬حضور اسراييل را در منطقه بپذيرد‪ ،‬و از حمايت تشکيالت‬ ‫نظامیاسالمیدر فلسطين دست بردارد‪ .‬تنها چيزی که میتواند اين توهم را‬ ‫بزدايد آن است که رژيم ايران ماسک را برداشته‪ ،‬چهرة واقعی اش را نمايان‬ ‫سازد‪ .‬و اين چيزی نيست جز احمدی نژاد در قدرت‪ .‬احمدی نژاد است که‬ ‫میتواند راه غلط اوباما را به مردم آمريکا و اسراييل نشان دهد‪( .‬البی اسراييل و‬ ‫روشنفکرانی نظير دانيل پايپز در اين جناح قرار میگيرند‪ .‬رئييس موساد نيز در‬ ‫مصاحبه ای همين نظر را تأييد کرد‪).‬‬ ‫اما گروه ديگری از نوـ محافظه کاران آمريکايی‪ ،‬همصدا با ليبرالها‪ ،‬با شم تيز‬ ‫خود به ماهيت طبقاتی نزاع در ايران پی برده اند‪ .‬آنها جنبش سـبز و‬ ‫هوادارانش را در درون هيأت حاکمه به درستی نشانة بازگشايی فضای پيوند با‬ ‫اقتصاد گلوبال و ادغام بيشتر در نظام نئوـ ليبرال جهانی ارزيابی میکنند‪،‬‬ ‫چيزی که در حال حاضر نه تنها به نفع طبقات متوسط شهری و بخش ضعيف‬ ‫سرماية خصوصی در ايران است‪ ،‬در نهايت به نفع منافع هيأت حاکمة آمريکا‬ ‫نيز هست‪ .‬اين دسته از نئوليبرالهای آمريکايی عالقة خاصی به «دموکراسی» يا‬ ‫منافع محرومان در ايران ندارند هرچند در بيانيههای خود طبق معمول از زبان‬ ‫«آزادی‪ ،‬حقوق بشر‪ ،‬دموکراسی» مدد میگيرند‪ .‬آنها طی روزهای اخير از‬ ‫طريق دو مجلس کنگرة آمريکا و رسانههای راستگرای آمريکايی به کاخ سفيد‬ ‫فشار آورده اند که جهت گيری قاطعانه تری در دفاع از جنبش مردم بگيرد‪ .‬به‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪171‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫زغم آنها اوباما بايد از بی طرفیی کنونی اش دست بردارد و (همانند ريگان در‬ ‫مقابل اردوگاه کمونيسم) به طور فعال از انقالب سبز و «مخملی» ايران دفاع‬ ‫کند‪.‬‬

‫چپ ايران و «انقالب سبز»‬ ‫بخشی از چپگرايان سنتی (استالينيست) ايرانی و متحدان شان در کشورهای‬ ‫غربی‪ ،‬همواره دو عامل را در مشی سياسی خود اصل شمرده اند‪ :‬ضديت با‬ ‫سياستهای آمريکا و جداسری از نظام گلوبال نئوليبرال‪ .‬همين برای آنها کافی‬ ‫بوده است تا از رژيمهای پوپوليستی يا «پوپوليستی ـ فاشيستی» در جهان‬ ‫سوم که اين دو شرط را دارا هستند حمايت کنند‪« .‬دموکراسی‪ ،‬حقوق بشر‪ ،‬و‬ ‫آزادیهای ليبرالی» برای آنها کمترين اهميت را داشته‪ ،‬به ويژه زمانی که‬ ‫اياالت متحده به رهبری جورج بوش نيز از همين زبان در سياست خارجی‬ ‫خود مدد میگرفت‪ .‬استالينيستهای کهنه کاری که ميخاييل گورباچوف را‬ ‫«خائن» و مسؤل سقوط اردوگاه ضد غرب میشناختند‪ ،‬آشکار يا پنهان‬ ‫خدمات خود را در اختيار رژيمهای پوپوليست جهان سومیقرار داده اند و در‬ ‫عمل به همدستان و همکاران فاشيسم جهان سومیبدل شده اند‪.‬‬ ‫چپ دموکراتيک و سوسياليستهای کاسموپاليتن ايرانی میبايد همچون گذشته‬ ‫صفوف خود را از استالينيستهای کهنه کار و بومیگرايان {به اصطالح} پست‬ ‫کولونيال‪ ،‬جدا کنند و در مرحلة کنونی از انقالب سبز طبقات متوسط دفاع‬ ‫نمايند‪ ،‬نه از «خط امامیها» (يا همان پوپوليسم «ضدامپريالستی»)‪ .‬چپ‬ ‫دموکراتيک ايران میداند که محرومان ميليونی ای که به محمود احمدی نژاد‬ ‫رأی داده اند دشمن نيستند بلکه قربانی عوام فريبیهای بلوک قدرت حاکم‬ ‫شده اند‪ .‬مانع دموکراسی‪ ،‬تنها همين بلوک و ستون فقرات نظامیامنيتی آن‬ ‫يعنی نيروهای بسيج و سپاه است‪ .‬انقالب سـبز هرگز پيروز نخواهد شد اگر اين‬ ‫ستون فقرات در هم شکسته نشــود‪.‬‬ ‫‪ ۳۱‬خرداد ‪۱۳۸۸‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪172‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫پيوست ــ دو پاسخ دربارة وضعيت کنونی‬ ‫در سايت راديو زمانه پای مطلب «از اصالحات تا انقالب» کامنتهايی گذاشته‬ ‫شده؛ اين پاسخ به دوتای آنهاست‪.‬‬ ‫در پاسخ آقای فرهت ــ کماکان به آنچه پيش از انتخابات نوشتم باور دارم (به‬ ‫عنوان يک نظر شخصی به دور از سرزنش دوستانی که رأی دادند)‪ .‬اگر فردا‬ ‫شورای نگهبان رأی به ابطال انتخابات و برگزاری انتخابات مجدد بدهد و آقای‬ ‫ميرحسين موسوی با تأييد وفاداری به نظام و خط امام و واليت فقيه دوباره‬ ‫نامزد شود‪ ،‬بازهم بر اين باور خواهم بود که به عنوان يک روشنفکر سکوالر‬ ‫چپ نمیتوانم مهر تأييد بر مشروعيت يک تئوکراسی فاشيستی بگذارم‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫هم کودتای انتخاباتی ـ سياسی خط امامیها و هم واکنش مردم که ظرف چند‬ ‫روز به يک جنبش تبديل شد‪ ،‬دو رويدادی بودند که نه من‪ ،‬نه شما‪ ،‬و نه هيچ‬ ‫فرد ديگری میتوانست آنرا پيش بينی کند‪ .‬سناريوی موجه تر همان‬ ‫«خاتمیدوم» در هيأت کابينة موسوی بود که نهادها و ارکان اصلی نظام‬ ‫مقدس را دست نخورده باقی میگذاشت‪ .‬کودتا يک قمارسياسی بزرگ و بدون‬ ‫طرح قبلی از سوی بخشی از هيأت حاکمه عليه بخش ديگر بود‪ .‬اگر کودتاگران‬ ‫میتوانستند واکنش مردم را پيش بينی کنند شايد دست به آن قمار نمیزدند‬ ‫و به «خاتمیدوم» رضايت میدادند‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫هدف من در مقالة باال (که به عمد کوتاه و شماتيک نوشته شده) آن بود که‬ ‫بگويم حاال کار از کار گذشته است و «اصالحات» از خط ممنوع به بيرون‬ ‫پرتاب شده‪ .‬اين خواست «اصالحات» نبود که چنين شود‪ ،‬کودتا با او چنين‬ ‫کرد‪ .‬شرکت در يک انتخابات فرمايشی هرگز يک «جنبش» نيست‪ .‬اما اکنون‬ ‫واکنش مردمیشکل جنبش به خود گرفته و به احتمال زياد به يک حرکت‬ ‫انقالبی (کامياب يا ناکامياب) تبديل خواهد شد‪ .‬تاکتيک انقالبی (و صلح آميز)‬ ‫روز سوگواری حرکت مؤثری در جهت اعتالی جنبش بود‪ .‬خبر از اعتالی‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪173‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بيشتر‪ ،‬اعتصاب سراسری و تعطيل بخشی از خدمات‪ ،‬میرسد‪ .‬شايد گام بعدی‬ ‫جداشدن بخشی از بدنة نيروهای نظامیو شکل گيری جوخههای مردمیو‬ ‫درگيریهای خيابان به خيابان باشد‪ .‬شايد هم جنبش انقالبی در نطفه خفه‬ ‫شود‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫در اين معادالت نقش آقای ميرحسين موسوی (و همسر و هم رزمش خانم‬ ‫زهرا رهنورد) نيز به تمامیتغيير کرده است‪ .‬او اکنون در مرز نظام و بيرون‬ ‫نظام ايستاده و مانور میدهد‪ .‬بيعت دوبارة او با «رهبر» به معنی شکست‬ ‫جنبش مردمیاست‪ .‬پايداری او زمانی به دموکراسی خواهد انجاميد که ارکان‬ ‫قدرت نظامیو امنيتی رژيم خنثا شوند‪ ،‬وگرنه انتخاب مجدد وی فقط نمای‬ ‫ويترين را عوض خواهد کرد‪ .‬حال که آقای ميرحسين موسوی داوطلب شهادت‬ ‫شده‪ ،‬طبعاً احترام من هم نسبت به او افزون شده است‪.‬‬ ‫در پاسخ آقای فرهاد ـ کاربرد «خط امام» و «خمينيسم» در اينجا و نوشتههای‬ ‫پيشين من‪ ،‬تأکيد دوباره بر خصلت پوپوليستی ـ فاشيستی و «جنبشی»ی‬ ‫بلوک قدرت اصلی در هيأت حاکمة ايران است‪ .‬اينکه اين خط به راستی‬ ‫ضداستکباری‪ ،‬ضدغرب‪ ،‬خلق گرا‪ ،‬و «انقالبی» است و از حمايت بخش بزرگی‬ ‫از محرومان و مستضعفان (حتا خارج از ايران) نيز بهره میبرد‪ .‬آنها نمايندة‬ ‫منافع محرومان نيستند اما با «حمايت» ارباب منشانة خود بخشی از اين اقشار‬ ‫را زير چتر خود پناه میدهند‪ .‬خصوصيات ديگر‪ :‬نگاه فرامليتی‪ ،‬يهودی ستيزی‪،‬‬ ‫حامل کيش رهبرـ پيشوای کاريزماتيک‪ ،‬و گاه تمايالت مهدی گرايانه‪ ،‬تشنة‬ ‫تکنولوژی معطوف به قدرت‪ ،‬و بهره ور از تکنيسينها و متخصصان تحصيل‬ ‫کردة مؤمن به همين تمايالت‪ .‬آقای خامنه ای (روشنفکر‪ /‬انقالبی دينی ‪/‬‬ ‫خطيب ‪ /‬پيشوا) چهرة وحدت بخش اين جناح است و نيز آشتی دهنده و‬ ‫ميانجی اين بلوک با جناح ديگر هيأت حاکمه که سرماية بزرگ و اقتصاد بازار‬ ‫را نمايندگی میکند (اشرافيت نظام) و دست باال را (هنوز) ندارد‪.‬‬ ‫‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪174‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫استحالة رفورميستی «نظام»‪ ،‬چنانچه روزی متحقق شود‪ ،‬به معنی شيفت‬ ‫قدرت از خمينيستها به اشرافيت نظام است‪ ،‬همانها که خود روزی خط‬ ‫امامیبودند اما ديگر نيستند‪ .‬اولیها استخوانی و مبارز و مؤمن اند؛ دومیها‬ ‫فربه و چموش‪ .‬به گمان من اين اشتباه است که ساختار قدرت را به «احمدی‬ ‫نژاد» و باند مافيايی سران سپاه و بسيج کاهش دهيم که از قِـبـَل قدرت‬ ‫سياسی‪ ،‬بخشهايی از اقتصاد را نيز قبضه کرده اند و هيچ ارتباط ارگانيکی نيز‬ ‫با مردم ندارند‪ .‬اين اشتباه در تحليل ساختار دولت منجر به اشتباه در تحليل‬ ‫سياسی نيز خواهد شد‪ :‬اينکه حذف «احمدی نژاد» در رأس‪ ،‬راهگشای‬ ‫دموکراسی در بدنة نظام و در جامعة مدنی است‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪175‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل هجدهم‬

‫گوريلها و ليبرالها‬ ‫اين واقعيت که اسالمگرايان حاکم بر ايران برای «ترغيب» مخالفان خود از‬ ‫زبان ويژه ای به نام «تعزير اسالمی» استفاده میکنند برکسی پوشيده نيست‪.‬‬ ‫سی سال است که قربانيان نظام مقدس‪ ،‬مزة گفتمان چماق و شالق و تجاوز ــ‬ ‫يا همان تعزير اسالمیــ را چشيده اند و از راه پوست و استخوان شان‪ ،‬واژگان‬ ‫و جمالت و معانی اين ديسکورس قديمی هزار و چارصد ساله را از نو آموخته‬ ‫اند‪ .‬اما اينکه همين حاکمان اخيراً تصميم گرفته اند روش اقناعی خود را در‬ ‫مورد همقطاران خودی نيز به کارگيرند‪ ،‬نالة کم رمق خودیها را درآورده که‪،‬‬ ‫«با ما چرا؟ ما که محارب و کافر و سکوالر نيستيم! ما که فقط میخواهيم با‬ ‫شما ديالوگ داشته باشيم‪ .‬درون همين نظام مقدس‪ ،‬نه يک کلمه بيش نه يک‬ ‫کلمه کم‪ ،‬چرا ما را به بازی نمیگيريد؟» برخی از اين خودیها‪ ،‬بنا به گفتة‬ ‫محمدرضا نيکفر‪ ،‬به اين نتيجه رسيده اند که‪« ،‬خير‪ ،‬با گوريلها نمیتوان‬ ‫شطرنج بازی کرد!»‬ ‫و کجفهمینيز درست از همين تمثيل «بازی شطرنج با گوريل» برمیخيزد‪.‬‬

‫گفتمان گوريلها و گفتمان ليبرالها‬ ‫گوريل انسان نيست و طبعاً زبان آدم سرش نمیشود‪ .‬دين و ايمانی هم ندارد‪.‬‬ ‫گوريل عقالنی عمل نمیکند‪« .‬قواعد بازی» يا هنجارهای يک گفتگوی شفاف‬ ‫و معطوف به حقيقت را نمیتواند بياموزد‪ ،‬حقيقتی که از تعامل ِ ميانذهنی‬ ‫شرکت کنندگان به دست میآيد؛ حقيقتی که ثمرة گفتگوی شفاف و‬ ‫غيرمغرضانه و فاقد پيشداوری است‪ .‬ديالوگی که هدف استراتژيک کسب قدرت‬ ‫را ندارد‪ ،‬بلکه دستور کارش را تفاهم و رسيدن به صلح تشکيل میدهد‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪176‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فيلسوفان ليبرال غربی ــ از کانت تاهابرماس و رالز ــ اين قواعد را برای ما‬ ‫تشريح کرده اند‪ .‬يورگنهابرماس چنين گفتگوی ايده آلی را «وضعيت ايده آل‬ ‫سخنگويی» (‪ )Ideal Speech Situation‬نام گذاشته است‪ .‬شهروند مدرن و‬ ‫صلحطلبهابرماسی به طور ايده آل بايد قادر باشد به هنگام ديالوگ‪ ،‬منافع‬ ‫شخصی يا گروهی يا طبقاتی خود را موقتاً فراموش کند‪ ،‬به قدرت نينديشد‪ ،‬و‬ ‫بتواند آنچه را که در ضميرش میگذرد به نحوی منطقی و «عقالنی» به بحث‬ ‫بگذارد‪ .‬او بايد بتواند به طرف مقابل خود گوش بسپارد و منطق او را دريابد‪.‬‬ ‫زبان و استدالل در اين وضعيتهابرماسی‪ ،‬جايی برای احساسات و سوءتفاهم و‬ ‫خشم باقی نمیگذارد‪ .‬در اين گفتگوی متمدنانه‪ ،‬کسی را دردی آزار نمیدهد‪.‬‬ ‫کسی ناالن‪ ،‬هراسان‪ ،‬زخم خورده‪ ،‬بی خواب‪ ،‬خراب‪ ،‬شرمگين‪ ،‬برهنه‪ ،‬تشنه‪،‬‬ ‫بی زبان‪ ،‬يا زبان بريده نيست؛ زيرا «وضعيت ايده آل سخنگويی» يک موقعيت‬ ‫ايده آلی و هنجارگذار است؛ مدل است؛ دفترچة راهنمايی برای جلوگيری از‬ ‫بروز خشونت در تعامل شهروندی است ــ در پهنة همگانی يا در «جامعة‬ ‫مدنی»‪.‬‬ ‫محمدرضا نيکفر مینويسد‪« ،‬سلطانی هم که مدعی خردوزری است‪ ،‬گفتوگو‬ ‫را با اين ادعای ضمنی میآغازد که نظرش درست است‪ ،‬به اين دليل که‬ ‫درست است‪ ،‬نه اينکه چون او شاه است‪ .‬پنداری که به طور ضمنی میگويد‬ ‫آماده است در جايی حاضر شود که از رخت و تخت کسی معلوم نشود که چه‬ ‫مقامیدارد‪ ،‬توجه فقط به سخن باشد و اينکه چه کسی بهتر استدالل میکند‪.‬‬ ‫به موقعيتی که در آن پای زر و زور و تزوير در ميان نباشد و هنجارِ "داليل‪،‬‬ ‫قوی بايد و معنوی" قاعدهگذار باشد‪ ،‬موقعيت ايدهآل گفتوگو میگويند‪».‬‬ ‫بوده اند انگشت شمار سالطينی که خردورز هم میتوان به شمارشان آورد اما‬ ‫آنها هرگز رخت و تخت خود را برای خردورزی ترک نمیکردند‪ .‬نه تنها‬ ‫سالطين‪ ،‬بلکه فيلسوفان نيز ــ که امروزه در آزادترين نهادهای دانشگاهی‬ ‫غرب درمقام استاد‪ ،‬با انواع قدرتها‪ ،‬و دعوای مواد درسی دست به گريبان اند‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪177‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ــ بله‪ ،‬فيلسوفان ليبرال نيز هرگز بی رخت و تخت و کرسی به ميدان خرد‬ ‫ورزی يا حتا کالس درس نمیروند!‬ ‫محمدرضا نيکفر مینويسد‪« ،‬در سنت فلسفی‪ ،‬حقيقت‪ ،‬مسئلة شناخت‬ ‫است‪.‬هابرماس به حقيقت به چشم ادعايی مینگرد که بايستی در گفتمان به‬ ‫اثبات رسد‪ .‬شرکتکنندگان در گفتمان دروغ نمیگويند و در بيان عقايدشان و‬ ‫عرضة شاهد و مثال و آوردن استدالل آزاد هستند‪ .‬پس در گفتمان‪ ،‬راستی و‬ ‫درستی و آزادی در پيوند قرار میگيرند‪ .‬بر اين قرار میتوان گفت کههابرماس‬ ‫پلی زده است ميان شناخت و اخالق و اين امکان را فراهم کرده که دانش‪،‬‬ ‫اخالق و سياست را درآميخته ببينيم‪».‬‬ ‫پلی کههابرماس زده است ميان «شناخت و اخالق» يک پل فرضی است؛ آنچه‬ ‫در واقعيت امر تجربه میکنيم پلی است که ميان «شناخت و قدرت» زده‬ ‫میشود تا آن سوی پل‪ ،‬ما را به سمت «حقيقتی مشخص» راهبر شود‪ .‬نکته‬ ‫اين نيست که «شرکتکنندگان در گفتمان دروغ نمیگويند»؛ نکته آن است‬ ‫که در تعامل اجتماعی‪ ،‬حقيقت انسانها از پيش توسط ديسکورسی که بر‬ ‫سوبژکتيويتة آنها مقدم است و از اختيار آنها خارج ــ توسط همة آنچه که در‬ ‫دسترس خود ِآگاه سـوژه نيست ــ متعين میشود‪ ،‬از جمله توسط قدرت و‬ ‫ايدئولوژی‪( .‬همين نکته در ساير مقاالت اخير محمدرضا نيکفر به درستی مورد‬ ‫تأييد قرار میگيرد‪).‬‬

‫«گوريلها» هم آدم اند‪ ،‬مسلمان اند‬ ‫از اين زاويه که به حوزة فرهنگ و سياست در کشورمان نگاه کنيم‪ ،‬در میيابيم‬ ‫که گوريلهای ما‪ ،‬موجودات بی عقل و بی زبان و نادانی نيستند که فقط هدف‬ ‫شان پراکندن «وحشت» باشد‪ .‬معاندان سياسی ما‪ ،‬حيواناتی عظيمجثه و‬ ‫کوچکمغز با بازوهای ستبر نيستند که با لگد به زير بساط شطرنج میزنند و از‬ ‫حلقوم شان صدايی نامفهوم در دلها رُعب میپراکند‪ .‬نه‪ ،‬آنها هم مثل ما‬ ‫«آدم» اند‪ ،‬مسلمان اند‪ ،‬سود و زيان خود را میشناسند‪ ،‬عقل معاش دارند و‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪178‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫هوش آنکه دريابند کی دوست است و کی دشمن‪ .‬آنها نيز حسابگرانه و‬ ‫«عقالنی» میانديشند اما با اهدافی متفاوت از اهداف ما‪ .‬شطرنج را هم خوب‬ ‫میفهمند‪ ،‬فقط عالقه ای به اين بازی ندارند‪ ،‬نفعی در آن نمیبينند‪« .‬عالقه و‬ ‫منفعت» ‪ :‬همان چيزهايی که هر انسان اجتماعی به ناگزير با آنها وارد پهنة‬ ‫اجتماعی میشود؛ همان چيزهايی که قرار است در «پشت حجاب غفلت»‬ ‫(جان رالز) يا در «وضعيت ايده آل سخنگويی» (هابرماس) غايب بمانند‪ ،‬اما‬ ‫هرگز نمیمانند! شطرنج دوستان نيز به اين خاطر اين بازی را میپسندند که‬ ‫منفعتی خاص در آن میبينند نه «خير عام و جهانشمول» را‪.‬‬ ‫اين حائز بيشترين اهميت است که ما «گوريل»های خود را بشناسيم‪ ،‬بدانيم‬ ‫آنها کی اند‪ ،‬از کجا میآيند‪ ،‬عقايدشان و ايدئولوژی و منافع شان چيست و در‬ ‫نتيجه چگونه بايد با آنها گفتگو کرد يا نکرد‪ .‬محمدرضا نيکفر میپرسد‪« ،‬با که‬ ‫بايد گفتوگو کرد؟ چه کسی نمايندة جامعة اسالمیاست؟ چه کسی میتواند‬ ‫به نام اسالم سخن گويد؟ »‬ ‫چه کسی میتواند به نام اسالم سخن گويد؟ هر مسلمانی! آنکه وارد گفت و گو‬ ‫میشود میتواند به نام اسالم سخن گويد و آنکه از گفتگو می پرهيزد نيز‬ ‫همينطور‪ .‬طبعاً آنکه «قدرت» دارد در موقعيت بهتری است! اگر موضوع بحث‬ ‫گفتگوی دولتها باشد‪ ،‬میدانيم که چنين گفتگويی تقريبا هميشه‬ ‫«غيرهابرماسی» است زيرا منافع ژئوپولتيک و اهداف استراتژيک دولتها را در‬ ‫نظر دارد‪« .‬غرب» (جهان ليبرالـ دموکراتيک)‪ ،‬طبعاً ترجيح میدهد با‬ ‫«اسالم» بازاریهای ميليونر‪ ،‬تجار فرش و پسته‪ ،‬و آخوندهای شبه مدرن با‬ ‫همسران بوتيک برو و فرزندان وبالگ نويسشان به گفتگو بپردازد؛ اما با‬ ‫نخالههای ضد استکباری هسته ای هم میتواند وارد معامله شود‪ .‬برخی‬ ‫البیهای ايرانی ـ آمريکايی در اياالت متحده ترجيح میدهند کاخ سفيد‬ ‫مستقيم با بيت رهبر و قدرتمداران اصلی وارد گفتگو شود تا با نيمچه‬ ‫اصالحگراـ نيمچه اصولگراها‪ .‬پيش از اين انتخابات تقلبی با کانديداهای‬ ‫جعلی‪ ،‬آنها برای احمدی نژاد کمپين میکردند‪ .‬در چنين گفتگويی بی شک‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪179‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫منافع نظام مقدس نيز ملحوظ خواهدشد‪ .‬اهميتی ندارد که چه کسی در کاخ‬ ‫سفيد باشد‪ ،‬نظام جهانی سرمايه هميشه تالش خواهد کرد حتاگوريلهايی‬ ‫چون کره شمالی را هم به مدار خود بکشد‪ .‬اسم اين نوع مذاکرات و معامالت را‬ ‫در محافل ديپلماتيک آمريکا «مصالحة بزرگ» (‪ )Grand Bargain‬گذاشته اند‪.‬‬ ‫اما اين احتمال هم وجود دارد که خط امامیهای راستين‪ ،‬از روی اعتقاد به‬ ‫همان «عدالت اسالمی» و منافع مستضعفان‪ ،‬ايمان به ظهور امام زمان‪ ،‬و‬ ‫مبارزه با استکبار و کفر و «صهيونيسم»‪ ،‬منطقه را به هم بريزند‪ .‬اين نيز بدان‬ ‫معنی نيست که فاشيسم اسالمیقواعد بازی ديگران را نمیشناسند‪ .‬آنها‬ ‫میتوانند وارد گفتگويی عقالنی و استراتژيک با روسيه و چين بشوند‪ .‬آنها‬ ‫گوريلهای بی دين و بی مرام نيستند‪ .‬برعکس! قدرت‪ ،‬منافع‪ ،‬و اسالم‬ ‫راستينشان ايجاب میکند آنگونه رفتار کنند که میکنند‪.‬‬

‫راه حلهابرماسی برای گوريلهای غيرهابرماسی‬ ‫کيفرخواست دادستان ِدادگاه نمايشی در تهران ــ که در آن يورگنهابرماس‬ ‫متهم به توطئه عليه نظام شد ــ شايد به زبانی عاميانه يا ناشيانه نوشته شده‬ ‫باشد‪ .‬استناد آن به شهادت يک «جاسوس اسراييلی» شايد مضحک و پوچ به‬ ‫نظر رسد‪ .‬اما مضمون آن واقعی است‪«( .‬جاسوس اسراييلی» = همان جوان‬ ‫خودنما و بی سوادی که قصد داشت با اهدای سوغات «پُست کولونياليسم» و‬ ‫«فوکو» به حسين شريعتمدار و محمود احمدی نژاد‪ ،‬و «افشای حقوق بشر‬ ‫غربی» ــ يعنی پرونده سازی برای فعاالن حقوق بشر و منتقدان رژيم ــ راه‬ ‫واقعی مبارزه با «مدرنيته» و«امپراتوری» را به رژيم اسالمیبياموزد؛ و از اين‬ ‫راه نان و مقامیبرای خود دست و پاکند)‪.‬‬ ‫مضمون کيفرخواست واقعی است زيرا «تهديد براندازی نظام» حقيقت دارد؛‬ ‫اعم از براندازی نظامیيا براندازی نرم و مسالمتآميز‪( .‬برای آنها چه فرق‬ ‫میکند که به طور «مسالمت آميز» سقوط کنند يا با زور؛ سقوط‪ ،‬سقوط است؛‬ ‫و آقای خامنه ای صراحتاً با همين کلمة «سقوط» به بلوک قدرت هشدار داد‪).‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪180‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نظام مقدس‪ ،‬تهديد را در اطراف خود ديده و با شم قوی خود خطرش را حس‬ ‫کرده است‪« .‬جهان ليبرال» يا جهان گلوبال (نئوليبرال) اگر نتواند با‬ ‫گوريلهای اسالمگرا وارد ديالوگ شود‪ ،‬آماده است (اگر نه با «شاک اند آو» ــ‬ ‫دانالد رامزفلد ــ بلکه) با فشردن تدريجی گلوی آنها زير پای خود‪ ،‬راه تنفس‬ ‫شان را مسدود کند‪ .‬به اين میگويند‪ :‬مداخلة بشـر دوستانه؛ و اين همان راه‬ ‫حل رالزی وهابرماسی است برای آن واحدهايی از «جامعة جهانی ملل متحد»‬ ‫که چموش اند و طبق قواعد بازی (شطرنج) عمل نمیکنند‪.‬‬ ‫آيا بيهوده نيست بپرسيم کدام اسالم «راستين» است؟ اسالم راستين همان‬ ‫است که به اصل خود وفادار مانده و نمیخواهد مثل يهوديت و مسيحيت لنگ‬ ‫بيندازد و تسليم مدرنيتة فرهنگی شود‪.‬‬ ‫محمدرضا نيکفر مینويسد‪« ،‬هابرماس تخصص ويژهای در برخورد با‬ ‫موقيعتهای غيرهابرماسی ندارد‪ ».‬رالز وهابرماس شايد «تخصص» نداشته‬ ‫باشند اما راه حل دارند‪ :‬در برخورد با موقعيتهای غيرهابرماسی (غيرليبرالـ‬ ‫دموکراتيک)‪ ،‬بايد عضو خاطی جامعة ملل را گوشمالی داد‪ .‬جان رالز و‬ ‫يورگنهابرماس مدعی اند در راستای نظرية ايمانوئل کانت (در رسالة «صلح‬ ‫هميشگی»)‪ ،‬میتوانند حکم دهند که در چارچوبی حقوقی و اخالقی‪ ،‬عضو‬ ‫بیتربيت و گوريلکردار ِ جامعة ملل را بايد به شدت تنبيه کرد‪ .‬اين کار به‬ ‫سود صلح جهانی است‪ .‬حتا اگر دولتی برای جامعة جهانی تهديدی به شمار‬ ‫نيايد‪ ،‬صِرف اينکه به مردم خود تجاوز میکند و حقوق آنان را پامال‪ ،‬زمينة‬ ‫حقوقی الزم را فراهم میآورد تا جامعة ملل با دخالت نظامیاز حقوق اعضای‬ ‫جامعة بشری دفاع کند‪ .‬بنی آدم (ليبرال) اعضای يک پيکرند!هابرماس با همين‬ ‫استدالل از جنگ خليج فارس پشتيبانی کرد‪ .‬در گفتمانهابرماسی‪ ،‬اين‬ ‫«امپرياليسم»هار و جهانخوار نيست که برای «غارت» به سراغ شما میآيد؛ نـه!‬ ‫اين ليبراليسم دموکراتيک مجتمع فرامليتی است که در چارچوبی حقوقی و‬ ‫اخالقی (بازی شـطرنج مدرن) تانکها و جنگندههای خود را به سراغ تان‬ ‫میفرستد تا با پيکر پروار شما همان کاری را بکنند که شما با جوانان متجدد و‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪181‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫زيبای ما در کهريزک کرديد! اين مدرنيته است و سکوالريسم؛ و شما‪ ،‬ولی و‬ ‫فقيه شما‪ ،‬قضات شرع شما‪ ،‬سپاه و بسيج شما‪ ،‬همه کامالً حق داريد که از‬ ‫شنيدن اسم مدرنيته فغان «انقالب مخملی» تان به آسمان برود‪.‬‬ ‫و تکليف «ما» چيست؟ ما دموکراتها‪ ،‬سکوالرها‪ ،‬مسالمتجوها‪ ،‬چپها‪،‬‬ ‫جمهوریخواهها‪ ،‬و متجددهای ايرانی ــ تکليف ما در قبال دعوای گوريلهای‬ ‫اسالمگرا و ليبرالهای انسانگرا چيست؟ ما که نظرية «مداخلة بشردوستانة‬ ‫نظامی» را حتا با پشتوانة دو غول بزرگ فلسفة سياسی معاصر برنمیتابيم چه‬ ‫کنيم؟ اسالمگرايان به بازی ما عالقه ای ندارند‪ .‬نه «عقالنيت» و نه «گفتمان»‬ ‫ما توجهشان را جلب نمیکند‪ .‬اگر لب فروبنديم سی سال ديگر با گفتمان‬ ‫خودشان ما را تغزير میکتند‪ .‬اگر سکوت را بشکنيم‪ ،‬آنگاه به چه زبانی سخن‬ ‫بگوييم که گوريلهای ناب محمدی بتوانند آنرا «درک کنند»؟‬

‫پرسش و پاسخ‪:‬‬ ‫سالم ــ مینويسيد‪« :‬هابرماس با همين استدالل از جنگ خليج فارس‬ ‫پشتيبانی کرد»‪ .‬تا جايی که خاطرم هست‪٬‬هابرماس جزو منقدين حمله به‬ ‫عراق بود‪ .‬لطفا برای ادعای باال منبع ذکر کنيد‪.‬‬ ‫‪ -‬مانی ب‪Aug 16, 2009 ،‬‬‫خشونتهايی که در ايران جريان دارد اتفاقا جز همين "تربيت" کردن جهانی‬ ‫است که شما همه را به آن فرا میخوانيد‪ ،‬حاال چه به اسمهابرماس و حمايتش‬ ‫از جنگ خليج فارس يا چه در اتهام انقالب مخملی به او که نوشتههای‬ ‫اينچنينی دست مايه شان است‪ .‬در ضمن طرفداریهابرماس مبتنی بر نقض‬ ‫قوانين بين المللی از طرف صدام در حمله به کويت بود و نه به اسم "مداخله‬ ‫بشردوستانه"‪ ،‬به همين دليل هم مخالف جنگ آمريکا با عراق بود چون کامال‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪182‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫از انگيزههای داخلی حکومت بوش آگاه بود‪ .‬القصه‪ ،‬گوريل جزيی از ماست در‬ ‫"ديگری" کردنهايمان‪ ،‬فرقی ندارد نگاهمان از کدام طرف به کدام طرف باشد‪.‬‬ ‫‪ -‬خشايار‪Aug 17, 2009 ،‬‬‫برای مانی ب‪ ،‬توضيحی میدهم دربارة مواضع يورگنهابرماس دربارة‬ ‫جنگهای خليج همراه با لينکی به يک مصاحبه از او که من هفت سال پيش‬ ‫ترجمه کردم‪ .‬پيش تر بگويم خشايار اشتباه میکند که مواضع ليبرالها را دائر‬ ‫بر مداخلة نظامیبشردوستانه به من نسبت میدهد‪ .‬شايد دليل بدفهمی‪،‬‬ ‫ناآشنايی با نوآنسهای زبان فارسی ــ آنهم در اين شکل استايليزه شده ــ‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫هابرماس از مداخلة ناتو در کوزوو در سال ‪ ۱۹۹۹‬دفاع کرد؛ همچنين از جنگ‬ ‫خليج در سال ‪ ۱۹۹۱‬برای بيرون راندن صدام از کويت‪ .‬توجيه او همواره‬ ‫«شکستن و تخطی از قانون بين المللی» است‪ .‬در اين مصاحبه که يک سال‬ ‫قبل از تهاجم اياالت متحده به عراق صورت گرفته‪ ،‬میگويد پيش شرطهای‬ ‫شورای امنيت برای مداخلة نظامیمورد پذيرش او نيز هست و مداخلة‬ ‫نظامیبايد همراه با تعهدی دراز مدت برای بازسازی توأم باشد‪ .‬اشغال نظامیدر‬ ‫سال ‪ ۱۹۹۳‬از سوی اياالت متحده يک جانبه صورت گرفت اما چندماه پس از‬ ‫آغاز جنگ‪ ،‬شورای امنيت سازمان ملل بر آن مهر تأييد گذاشت و از آن پس‬ ‫(بنا به گفتة پری اندرسن)هابرماس ديگر مخالفت چندانی از خود نشان نداد‪.‬‬ ‫همانطور که در مقاله آمده‪ ،‬دفاعهابرماس از اين نوع مداخالت نظامیدر‬ ‫چارچوب نظرية کانتی و مصوبات نهادهای بين المللی نظير سازمان ملل صورت‬ ‫میگيرد و نه دفاع از سياستهای اياالت متحده‪.‬هابرماس کم و بش منتقد‬ ‫سياستهای يک جانبة آمريکا بوده است‪ .‬به هررو‪ ،‬من باهابرماس و جان رالز‬ ‫هم رأی نيستم و نهادهای بين المللی را نيز بی طرف نمیدانم‪ .‬برای يک نقد‬ ‫سراسری و تفصيلی از اين مواضع که مورد تأييد من هم هست به مقالة معروف‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪183‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫پری اندرسون دربارة «فيلسوفان نظامی» (نوربرتو بابيو‪ ،‬جان رالز‪ ،‬و‬ ‫يورگنهابرماس) در «نيولفت ريويو ‪ »۳۱‬رجوع کنيد‪.‬‬ ‫‪.‬‬ ‫در مورد نظرية کنش ارتباطیهابرماس نيز همينطور‪ :‬آنچه در توصيف انسان‬ ‫«ناالن‪ ،‬هراسان‪ ،‬زخم خورده‪ ،‬بی خواب‪ ،‬خراب‪ ،‬شرمگين‪ ،‬برهنه‪ ،‬تشنه‪ ،‬بی‬ ‫زبان‪ ،‬يا زبان بريده» نوشتم‪ ،‬بيشتر از آنکه توصيف اسيران جمهوری‬ ‫اسالمیباشد‪ ،‬وصف انسان فقرزدة جهان سومیاست که شرايط پيشين تمدنی‬ ‫را برای ورود به ديسکورسهابرماسی ندارد و اگر نظرية کنش ارتباطی معتبر‬ ‫هم باشد تنها برای کشورهای بسيار پيشرفتة اروپايی است و هيچ ارتباطی به‬ ‫«ما» ندارد‪( .‬کسانی که نوشتههای ديگر مرا خوانده باشند به راحتی هم رأيی‬ ‫مرا با کمونيتارينهايی چون السدر مک اين تاير‪ ،‬مايل والزر‪ ،‬چارلز تيلر‪ ،‬و‬ ‫مارکسيستهايی چون پری اندرسن و فريدريک جيمسون تشخيص میدهند‪).‬‬ ‫فاشيسم اسالمیکه در برخی محافل دانشگاهی سالهاست رسماً يا خجالتاً‬ ‫تبديل به «ديگریی ملوس و ضد لوگوس» شده‪ ،‬و آن نوع نادانی تاريخی که‬ ‫عقب ماندگی را هميشه برآيند کولونيانيسم میفهمد‪ ،‬به طرز روزافزون مرا‬ ‫نسبت به ميراث مدرنيته (غرب ـ اروپا) هوشيارتر ساخته؛ مدرنيته ای که‬ ‫روشنفکران ايرانی هنوز حتا آغاز به مطالعه و شناخت آنهم نکرده اند چه‬ ‫برسد بخواهند جسارت(فضولی) انتقاد از آنرا مقلد باشند‪.‬‬ ‫لينک مصاحبه‪:‬‬ ‫‪ --‬عبدی کالنتری‪،‬‬

‫‪http://www.nilgoon.org/pdfs/habermas02.pdf‬‬ ‫‪Aug 17, 2009‬‬

‫پرسش ــ جمهوری اسالمیمملکت ديگری را تسخير نکرده است که استدالل‬ ‫سازمان مللی بر آن صادق باشد‪.‬مسيله فقط اين نيست که من "نوانسهای‬ ‫فارسی" زبان شما را درست متوجه شده ام يا نه‪ .‬استدالل نسنجيده و‬ ‫احساساتی مقاله تان همچون حمايت دو غول فلسفه سياسی از فرستادن تانک‬ ‫و جنگنده برای درهم شکست پيکر (گوريلها؟!) نشاندهنده بی مسوليتی‬ ‫شماست در موقعيتی که صدها بی گناه با اتهاماتی با همين مضمون در ايران‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪184‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫گرفتار هستند و مليونها نفر در خاورميانه قربانی جنگ هستند و خواهند بود‪.‬‬ ‫مقاله شعار گونه‪ ،‬خشونت طلب و غير دقيق شما فقط سوخت بيشتری تامين‬ ‫میکند برای اين خرمن‪ .‬فعال بايد به گوريل درون خود بيشتر بپردازيد تا به‬ ‫گوريل نشان دادن ديگران‪.‬‬ ‫‪ --‬خشايار‪Aug 17, 2009 ،‬‬

‫از دو کامنت دوست مان خشايار آيا بايد نتيجه بگيريم‪ :‬دليل آنکه اسالمگرايان‬ ‫سی سال تمام دمیاز جنايت فروگزار نکرده اند آن است که دارند در برابر بی‬ ‫عدالتی بزرگ تری واکنش نشان میدهند؟ تقصير خودشان نيست طفلیها‪،‬‬ ‫کويت را که نگرفته اند! ريشة بدبختی‪ ،‬لوگوسنتريسم خشن اين قلم و‬ ‫گوريلهايی نظير اوست؟‬ ‫شايد‪.‬‬ ‫شايد هم نه‪.‬‬ ‫اگر زبان و «ايمجری» در فرازی «خشن» میشود و همزمان اين را میرساند‬ ‫که «مدرنيته» و «سکوالريسم»‪ ،‬هنجارگذارند (لوگوس‪ ،‬منطق‪ ،‬عقالنيت‪،‬‬ ‫قانون‪ ،‬پليس) و تصوير جنگنده و «تجاوز» میآيد (تجاوز در برابر تجاوز) و‬ ‫واژههايی نظير «متمدنانه»‪«،‬گفتمان»‪ ،‬و «ديالگوگ» بار مبهم يا آيرونيک‬ ‫میگيرند که آن سويش ممکن است انسانی «بی زبان» يا «زبان بريده» نشسته‬ ‫باشد (يا حرامزادة دو نبشی که حق اش را کف دست اش میگذارند‪ ،‬يا‬ ‫شهيدنمای شکنجه گری که کيفرخواست پست کولونيال صادر میکند)‪ ،‬اگر‬ ‫آن شعر سعدی که بر ديوار سازمان ملل حک شده با يک پرانتز کوچک خود را‬ ‫نقض کند و به عملکرد اين نهادهابرماسی نورکی سريع بيندازد‪ ،‬و بسياری‬ ‫ديگر از اين «افکت»های زبان و سياق نوشتن‪ ،‬جملگی قاعدتاً بايد اين را به‬ ‫خوانندة هشيار (و شنونده ای که موسيقی را هم دارد) برساند که نويسنده به‬ ‫هردو سوی معادله انديشيده و اگر خودش و احساس شخصی اش به اين سو‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪185‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بغلطد يا به آنسو‪ ،‬دستکم «تراژدی» موقعيت را‪ ،‬که همان ديالکتيک تاريخ‬ ‫است‪ ،‬فهميده و آنرا منتقل کرده و اين بايد تساليی باشد برای خود او که‬ ‫میداند پاسخ همة سوآلها را نمیداند ــ اينها همه را‪ ،‬اگر فقط ده تن‬ ‫بگيرند‪ ،‬رضايت او حاصل شده؛ ولی آيا میگيرند؟ بله‪ ،‬پيشينة هر بربريتی را‬ ‫يک بربريت ديگر شکل میدهد‪ .‬آيا ما محکوميم به انتخاب يکی؟ اسالمیها و‬ ‫بومیها مال شما‪ ،‬مدرنيته مال ما؟ اگر هم اين طور باشد‪ ،‬که نيست‪ ،‬دست کم‬ ‫اين دومیمیتواند خودش را در آينه ببيند‪ ،‬مگر نه؟ ريفلکسيويتی! پرسشهايی‬ ‫اينچنين است که به طور روزافزون مرا نسبت به ميراث مدرنيته (غرب ـ اروپا)‬ ‫هوشيارتر ساخته‪ ،‬شما را نمیدانم‪ -- /// .‬عبدی کالنتری‪Aug 17, 2009 ،‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪186‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل نوزدهم‬

‫جنبشی برای تأسيس جمهوری؟‬ ‫سخنان عبدی کالنتری در روز سـوم گردهمايی اعتصاب غدا ‪۲۲‬ـ ‪۲۳‬ـ ‪ ۲۴‬ژوييه ‪۲۰۰۹‬‬ ‫در مقابل سازمان ملل متحد در نيويورک‪ .‬او يکی از ‪ ۲۷‬امضاکننده در ميان اعتصاب‬ ‫کنندگان است‪.‬‬

‫نکتة اصلی صحبت چنددقيقه ای من در اينجا‪ ،‬اين آرزو و اين خوش بينی‬ ‫است که جنبش بزرگ سبز میتواند تبديل بشود به جنبشی برای تأسيس يک‬ ‫جمهوری واقعی‪ .‬اگر نه همين لحظه‪ ،‬همين امروز‪ ،‬ولی با توجه به آنچه طی‬ ‫هفتههای اخير ديديم و گستره و عمق اين جنبش‪ ،‬قطعا ديگر ما از محدودة‬ ‫دور باطل رقابتهای خودیها در باال ــ در چارچوب نظامیکه اساساً و به طور‬ ‫بنيادی بر تبعيض بناشده ــ داريم عبور میکنيم‪.‬‬ ‫اين اميد من بر اساس دو مالحظه است‪ :‬يکی اينکه ريشه بحران فعلی در‬ ‫ناسازگاری اصل جمهوريت با نهاد واليت است و نهادهای غيرمنتخب ديگر‪ .‬و‬ ‫دوم اينکه‪ ،‬تا زمانی که قدرت واقعی در دست اين نهادهای غيرمنتخب و‬ ‫ضدجمهوريت باشد‪ ،‬هر امتيازی که ما امروز بگيريم‪ ،‬هر مصالحه ای که امروز‬ ‫حاکمان به آن تن بدهند‪ ،‬فردا میتوانند از ما پس بگيرند‪ .‬کما اينکه در گذشته‬ ‫هم بارها اين کار را کرده اند‪.‬‬ ‫کسانی که کتاب «حکومت اسالمی» آيت اهلل خمينی را خوانده اند میدانند‬ ‫آنچه ما امروز از دهان مراجعی چون يزدی‪ ،‬جنتی‪ ،‬مصباح‪ ،‬و خامنه ای‬ ‫میشنويم همان اصولی است که در آن کتاب به روشنی و بارها تصريح شده اند‬ ‫(اصل واليت‪ ،‬نظرية عدالت فقيه «عادل»‪ ،‬و اصل مشروعيت نظام)‪ .‬اصولی که‬ ‫کامالً در تضاد با مفهوم جمهوری و مشروعيت رأی مردم است‪ .‬متأسفانه‬ ‫بنيانگدار اين «نظام مقدس» هرگز جمهوريخواه نبود‪ .‬او به درستی خودش را‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪187‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫ميراث دار فضل اهلل نوری‪ ،‬مجتهد ضدمشروطه میدانست‪ .‬در تمام اين سه‬ ‫دهه‪ ،‬آنچه به اسم «جمهوريت» نظام میشناسيم تنها روکشی نازک بوده بر‬ ‫بدنة واقعی و محکم نظام که همان نهادهای غيرمنتخب و اقتدار واليت باشد‪.‬‬ ‫ما نظامیداشته ايم که فقط در لفظ جمهوری بود‪ .‬وقايع چند هفتة اخير اين‬ ‫اين پرده را کنار زد تا ما نظام را برهنه ببينيم‪ ،‬نظامیکه ذاتاً مبتنی بر تبعيض‬ ‫است! تا ما مکانيسمهای اصلی قدرت را در آن را مشاهده کنيم! حاال جنبش‬ ‫سـبز‪ ،‬برای اولين بار اين امکان را فراهم کرده که يک بار ديگر «جمهوريت»‬ ‫برای ما معنی واقعی خودش را پيدا کند‪ .‬اين احتمال ديگر تخيلی و زودرس‬ ‫نيست که آينده ای را تصور کنيم که اين نهادهای غيرمنتخب به تمامیاز‬ ‫قانون اساسی حذف شوند‪.‬‬

‫ضعف و محدوديتهای کنونی‬ ‫البته من هم مثل هرآدم واقع بينی متوجه محدوديتهای لحظة فعلی هستم‪.‬‬ ‫جنبش مدنی مردم ضعيف و بی سازمان و بی دفاع است‪ .‬دهها هزار گراز‬ ‫امنيتی و مسلح بوی خون به مشام شان خورده و منتظر فرصت نشسته اند‪.‬‬ ‫رهبری جنبش مدنی از حلقة «خودیها» است و ناخواسته به اين موقعيت‬ ‫پرتاب شده؛ در اين شرايط بايد از هرامکان‪ ،‬از هرکمک ناچيز از باال‪ ،‬از هر‬ ‫اختالف کوچک سود گرفت تا بشود امتيازی به دست آورد و يک گام هم شده‬ ‫جلو رفت‪ .‬آزادی چند رسانه‪ ،‬آزادی زندانيان‪ ،‬و از اين قبيل‪.‬‬ ‫اين که جنبش سبز در لحظة حاضر در ميان حاکميت متحدانی دارد هم امتياز‬ ‫آن محسوب میشود و هم (اگر کمیبه آينده فکر کنيم) محدوديت آن را نشان‬ ‫میدهد‪ .‬به همان اندازه که جنبش به بلوغ بيشتر میرسد و خواستههايش‬ ‫مشخص تر میشود‪ ،‬بايد کمتر به زد و بندهای بااليیها و سازشهای پشت‬ ‫پردة «خودیها» اتکاء داشته باشد‪ .‬اگر جنبش سبز را ما با جنبشهای بزرگ‬ ‫حقوق مدنی در آمريکا و آفريقای جنوبی و هند مقايسه میکنيم‪ ،‬رهبریی آن‬ ‫هم بايد انسانهايی در شمار مارتين لوترکينگ و نلسون ماندال باشند‪ .‬به نظر‬ ‫من اين جنبش نمیتواند مدافع اصل جمهوريت باقی بماند اما رهبری آن در‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪188‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آينده‪ ،‬در هرموقعيت بحرانی در آينده‪ ،‬مجبور باشد برود کفشهايش در بياورد‬ ‫و پشت سر اين فقيه و آن آيت اهلل دوال راست شود و نماز بگذارد‪ .‬آنهم جايی‬ ‫که چند قدم آنطرف تر‪ ،‬کسانی چون فالحيان و محسنی اژه ای و حسينيان و‬ ‫عسگر اوالدی و ساير آدمخواران رژيم فقاهتی هم نشسته اند و سهمیاز اين‬ ‫ائتالف میبرند‪ .‬جای اين افراد در رهبری جنبش مدنی مردم نيست‪ .‬کسانی که‬ ‫اگر به خاطر بياوريد هنوز اسم شان‪ ،‬در کنار اسم آقای رفسنجانی‪ ،‬در فهرست‬ ‫اسامیتحت پيگرد قانونی در اروپاست برای ترورهای مخالفان‪ ،‬از جمله قتل عام‬ ‫ميکونوس‪ .‬برخی از اين پروندهها هنوز بازند‪ .‬کسانی که سابقة تاريک شان‬ ‫بوسيله نويسندگان شجاعی چون اکبر گنجی افشا شده (در کتابهای تاريکخانة‬ ‫اشباح و عاليجنابان سرخپوش)‪.‬‬ ‫جنبش سبز طی همين چهارـ پنج هفته به اندازه چندين سال از آن انتخابات‬ ‫فرمايشیی هميشگی فاصله گرفته؛ انتخاباتی که مثل صفحة خط خورده‬ ‫هرچهارسال يکبار همان صدای تکراری را مرتب به گوش ما میرساند‪ .‬ديگر‬ ‫«خاتمیدوم» و «خاتمیسوم» راه حل خروج از اين بحران نيست‪ .‬کافی نيست‬ ‫که رأی مردم شمرده بشود؛ اين رأی بايد ضمانت اجرايی هم داشته باشد‪.‬‬ ‫چه فايده که سيزده ميليون‪ ،‬بيست ميليون‪ ،‬يا چهل ميليون شهروند به کسی‬ ‫رأی بدهند‪ ،‬او رئيس جمهور شود و اعالم کند به اصول جمهوريت وفادار است‬ ‫اما همزمان از پشت سر او‪ ،‬از باالی سر او‪ ،‬اهرمهای اصلی قدرت و ثروت و‬ ‫ادارة کشور و اجرای عدالت در دست ارگانهای غيرمنتخب و واليـت پناهان‬ ‫باشد؟!‬ ‫چه فايده که چهار سال بعد طبق قوانين نظام واليت‪ ،‬بازهم برای ما نامزد‬ ‫دستچين کنند؟ نه تنها برای رياست جمهوری‪ ،‬بلکه برای مجلس‪ ،‬برای‬ ‫انجمنهای شهر و روستا‪ ،‬برای پست شهردار و استاندار و رئيس دانشگاه! اين‬ ‫چه جمهوری ای خواهد بود که بسيجیها و اطالعاتیها در هر اداره و وزارتخانه‬ ‫و کارخانه و دانشگاه دفتر نظارتی داشته باشند؛ که چشم و چماق «برادر‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪189‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫بزرگتر» و رهبر و ولی‪ ،‬بيست و چهار ساعت روی جزئی ترين حرکت مردم‬ ‫متمرکز باشد؟‬ ‫همه بايد در بازسازی جامعة مدنی ايران سهيم باشند‪،‬‬ ‫نه فقط خودیها‬ ‫اگر ما امروز با مادر داغدار سهراب اعرابی و خانوادة ندا آقا سلطان و بازماندگان‬ ‫دهها قربانی ديگر در سرکوبهای اخير همدردی میکنيم‪ ،‬آيا نبايد از صحنههای‬ ‫مشابه سالهای گذشته هم يادی بکنيم‪ .‬مجسم کنيد‪ ،‬پرستو فروهر را تک و‬ ‫تنها در سردخانة پزشکی قانونی ــ چون اجازه نمیدادند کسی همراه او باشد‬ ‫ــ که تک و تنها بايد به جنازة قصابی شده و الش الش مادرش و پدرش نگاه‬ ‫کند برای تأييد هويت قربانيان! مجسم کنيد خانم شيرين عبادی را که برای‬ ‫مطالعة پروندة قتل فروهرها‪ ،‬او را نشانده اند در يک اتقاق دربسته و او در ميان‬ ‫انبوه مدارک‪ ،‬فهرستی را پيدا میکند که در آن‪ ،‬اسامیکسانی که قراربوده در‬ ‫آن قتلهای زنجيره ای ذبح بشوند آمده‪ ،‬و بعد چشم خانم عبادی میافتد به‬ ‫اسم خودش در آن فهرست! فرياد خاموش اين زن شجاع در آن اتاق دربسته به‬ ‫گوش کدام رئيس جمهور رسيد؟ که وقتی اعترافات قاتالن فروهرها را جلويش‬ ‫میگذارند‪ ،‬میخواند که با هرضربة چاقو که به قلب خانم فروهر فرو میکردند‪،‬‬ ‫فرياد میزدند «يا زهرا‪ ،‬يا زهرا!» اين فتواهای فقاهتی و واليتی را چه کسانی و‬ ‫با چه باورهايی صادر کرده بودند؟‬ ‫چرا با سهراب مختاری همدری نکنيم؟ در همين شهر نيويورک بود که‬ ‫محمدمختاری پدر سهراب‪ ،‬يکی از بهترين و با استعدادترين نويسندگان و‬ ‫شاعران ايران‪ ،‬شبی مهمان ما بود و با خوش بينی از ظرفيت اصالح طلبی‬ ‫حرف میزد‪ ،‬و به ايران که برگشت‪ ،‬چند هفته بعد خبرآوردند که جسد او و‬ ‫پوينده و چند نويسندة ديگر را که با سيم خفه کرده بودند‪ ،‬در اطراف تهران‬ ‫پيدا کرده اند‪ .‬و اين نمونهها يکی و دوتا و ده تا و بيست تا نيست؛ صدها نمونه‬ ‫است از اين ترورهای فقاهتی ــ به فتوای همين آقايان «نگهبان» و «خبره» و‬ ‫«تشخيص مصلحت» نظام‪ ،‬به فتوای ولی و فقيه ــ در داخل و خارج از ايران‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪190‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫طی اين سی سال‪ .‬جمهوريت نظام کجا بود وقتی اين فتواها صادر میشد؟‬ ‫بيست ميليون رأی مردم (از جمله رأی همين قربانيان) به آقای خاتمی‪ ،‬چه‬ ‫تأثيری در سرنوشت آنها داشت؟‬ ‫هدف من از اين اشارهها فقط اين نيستم که بگويم اين جنايتها فجيع بود تا‬ ‫شما منقلب شويد‪ .‬میخواهم توجه شما را به فقاهتی بودن اين سلسله‬ ‫رويدادها جلب کنم‪ .‬به نظرية از لحاظ حقوقی ارتجاعی ای به نام «فقيه عادل»‬ ‫يا «قاضی شرع عادل»‪ .‬نه وکيل‪ ،‬نه هيأت منصفه! نه پروسه ای قانونی برای‬ ‫نظارت مردمیو دموکراتيک بر انتخاب قضات دادگستری از پايين ترين سطوح‬ ‫تا ديوان عالی! فقط عدالت فقيهانه! کسانی که مرتکب اين جنايتها میشدند‪،‬‬ ‫پيش تر نمازشان را به جا میآوردند‪ ،‬دعای شان را میخواندند‪ ،‬و بعد راهی‬ ‫مأموريت خود میشدند‪ .‬چون به آنها گفته بودند بايد با دشمنان اسالم و‬ ‫محارب اين گونه رفتار کرد‪ .‬چون اين عين عدالت است‪ .‬عدالت فقيه عادل‪ .‬اين‬ ‫بنيانگذار نظام بود که در کتاب «حکومت اسالمی»‪ ،‬نه يک بار‪ ،‬نه دوبار‪ ،‬بلک‬ ‫دهها بار تکرار میکند‪ ،‬پيامبر ما‪ ،‬امام ما به دشمن اسالم رحم نمیکرد‪ ،‬حد‬ ‫میزد (دست میبريد)‪ ،‬رجم میکرد (سنگسار)‪ ،‬و میکشت‪ .‬چه فايده که‬ ‫رئيس جمهور از ما باشد اما تمامینظام عدالت و داد در کشورما به دست‬ ‫بيدادگرانی چون قاضی مرتضوی!‬ ‫يک نسل کامل ــ و در اين گفته هيچ اغراق نيست ــ يک نسل کامل از‬ ‫روشنفکران سکوالر را يا کشتند‪ ،‬يا به سکوت کشاندند‪ ،‬يا آواره کردند و به‬ ‫تبعيد فرستادند‪ .‬صدها نفر را با « تعزير اسالمی» و به زور شکنجه «تواب»‬ ‫کردند‪ ،‬يکی از دهشتبارترين و تلخ ترين نوع کشتن شخصيت يک انسان که از‬ ‫مرگ هم خفت بار تراست‪ ،‬چون «ايمان راستين» داشتند‪ ،‬با کمک و دستياری‬ ‫همين آقای حسين شريعتمداری که خودش علناً به آن افتخار هم میکند و‬ ‫دهها توابساز ديگر که حاال ساکت اند و سرشان را پايين نگهداشتند‪ .‬اين زالوها‬ ‫و کفتارهای «مؤمن» را همان نظام واليت و فقاهت پرورانده است که شما‬ ‫میخواهيد تا ابد سرسپردة آن باقی بمانيد!‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪191‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫جنبش سبز میتواند به جنبشی برای تأسيس جمهوری فرابرويد‬ ‫چرا بايد ديسکورس روشنفکران اصالح طلب مثل هفتة پيش (در لندن)‬ ‫ساعتها صرف بحث در اين باره شود که آيا حق با آيت اهلل يزدی است که‬ ‫میگويد مشروعيت نظام صد در صد از جانب اهلل میآيد يا با آيت اهلل‬ ‫رفسنجانی است که میگويد پنجاه درصد از مردم و پنجاه درصد از اهلل‪ .‬منظور‬ ‫هردوی آنها از اهلل و اسالم‪ ،‬فقط خودشان هستند و شخص ولی فقيه و شورای‬ ‫نگهبان! (ما که میدانيم «اهلل» هيچ نقشی در سياست سی سالة اين نظام‬ ‫نداشته است!)‬ ‫ما روشنفکران نبايد هراس از اين داشته باشيم که بگوييم جمهوريت با واليت‬ ‫نمیخواند‪ .‬من به عنوان يک روشنفکر سکوالر و آزاديخواه نمیتوانم برای کسی‬ ‫که‪ ،‬چپ و راست‪ ،‬خود را سرسپردة «واليت» میخواند‪ ،‬صفتی به جز مرتجع‬ ‫قايل باشم‪ .‬هشت سال پيش‪ ،‬اکبرگنجی روشنفکر شجاع و آزادة ما (نه از‬ ‫لندن‪ ،‬نه از پاريس‪ ،‬نه از آمريکا‪ ،‬بلکه) از قعر سياهچالهای نظام مقدس‪ ،‬زير‬ ‫شکنجه و در آستانة مرگ‪« ،‬مانيفست جمهوری خواهی» اش را نوشت و انتشار‬ ‫داد‪ .‬ايدة جمهوری ايدة زودهنگامینيست‪ .‬نه تنها امروز زود نيست‪ ،‬هشت سال‬ ‫پيش هم زود نبود‪.‬‬ ‫سی سال است که تحقق اين ايده به عقب افتاده است‪ .‬نظرية واليت يکی از‬ ‫ارتجاعی ترين و عقب مانده ترين آموزههای سياسی است که حتا در همان‬ ‫زمان مشروطيت هم ارتجاعی بود چه رسد به قرن بيست و يکم‪ .‬ما مردم ايران‬ ‫سفيه و عقب مانده نيستيم که به واليت احتياج داشته باشيم‪ .‬ما شهرونديم‪،‬‬ ‫جمهوری حق ما است‪ .‬روشنفکران ما‪ ،‬دانشگاهيان ما‪ ،‬و هنرمندان ما صغير‬ ‫نيستند که به «ارشـاد» نياز داشته باشند‪ .‬اين حق مدنی ما است که آزادانه‬ ‫فکر کنيم‪ ،‬آزادانه بحث کنيم و کتابهامان را بدون هراس از سانسور و ارشاد و‬ ‫حبس منتشر سازيم‪ .‬آرايی که مردم به صندوق میريزند نه تنها بايد شمرده‬ ‫شود بلکه بايد ضمانت اجرايی هم داشته باشد؛ رئيس جمهور در نظام واليت‬ ‫ديگر رئيس جمهور نيست بلکه مستخدم بی اختيار بارگاه واليت و فقاهت‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪192‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫است‪ .‬خواست جمهوری زودرس نيست‪ .‬اين حق ماست‪ .‬ما جمهوری‬ ‫میخواهيم و نه تئوکراسی! جمهوری بله‪ ،‬دين ساالری نه! جمهوری بله‪ ،‬فقيه‬ ‫ساالری نه! جمهوری بله‪ ،‬شيعه ساالری نه! به اميد روزی که جمهوری ای‬ ‫داشته باشيم منهای واليت دينی‪.‬‬ ‫*‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪193‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫فصل بيستم‬

‫پيشگفتار رسالة االهی ـ سياسی‬ ‫نوشتة اسپينوزا‬ ‫ترجمة عبدی کالنتری‬

‫[‪ ]۱‬اگر آدميان میتوانستند هميشه امور زندگی خود را بر اساس داوری‬ ‫هوشيارانه سامان ببخشند‪ ،‬يا اگر بخت همواره به ياری آنها میآمد‪ ،‬هرگز به‬ ‫دام خرافه [دين عوام] در نمیافتادند‪ .‬اما از آنجا که بيشتر انسانها به چنان‬ ‫تنگناهای استيصال آميزی گرفتار میآيند که امکان قضاوتی استوار را از آنها‬ ‫سلب میکند‪ ،‬و به اين خاطر که خوش بياری و اقبال‪ ،‬همان چيزهايی که‬ ‫انسانها سيری ناپذير خواهان شان اند‪ ،‬چنين کمياب است‪ ،‬آنها به طرز‬ ‫اسفباری ميان دو نيرو در نوسان میمانند‪ :‬اميد و هراس‪ .‬از همين رو است که‬ ‫بيشتر انسانها همواره آماده اند تا هرچيزی را باور کنند‪ .‬هنگامیکه فکر انسان‬ ‫به دام ترديد گرفتار آمده‪ ،‬تکان کوچکی میتواند آن را به هرجهتی سوق دهد‪،‬‬ ‫به ويژه زمانی که ميان اميد و هراس معلق است؛ اما در اوقات ديگر [که بيم از‬ ‫ميان رفته] همين انسان میتواند از خود مطمئن باشد و پرافاده گردن بفرازد‪.‬‬ ‫[‪ ]۲‬گمان میکنم همگان بر اين نکتهها وقوف دارند‪ ،‬گرچه همچنين اعتقاد‬ ‫دارم که بيشتر مردم نسبت به خود ناآگاه اند‪ .‬چون‪ ،‬هرکس که به اندازة کافی‬ ‫در ميان خاليق زيسته باشد متوجه شده است که وقتی اوضاع موافق حال آنها‬ ‫است‪ ،‬بيشتر مردم‪ ،‬هر اندازه هم که نادان باشند‪ ،‬چنان باد به سرشان میافتد و‬ ‫احساس زرنگی میکنند که کمترين توصيه ای را توهين به خود میپندارند‪.‬‬ ‫اما به محض آنکه اوضاع عوض شود‪ ،‬چنان مشـوّش میشوند که حاضرند برای‬ ‫راهنمايی به هرکسی رو آورند‪[ .‬در چنين اوضاع نامساعدی] هر پيشنهادی را‬ ‫پذيرا میشوند ولو آنکه غيرعاقالنه‪ ،‬مسخره‪ ،‬يا پوچ باشد‪ .‬افزون بر آن‪ ،‬عادت‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪194‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫شان شده که با کوچکترين دستاويز‪ ،‬يک لحظه انتظار داشته باشند همه چيز‬ ‫به خوبی و خوشی خاتمه يابد و لحظه ای ديگر هراس به دلشان میافتد که‬ ‫وضع به نهايت خطير خواهد شد‪ .‬زيرا هنگامیکه دچار تشويش اند‪ ،‬هرآنچه‬ ‫آنها را به ياد چيزی خوب يا چيزی بد در گذشته بيندازد‪ ،‬در حکم پيش بينی‬ ‫آينده ای است با نتيجة خوب يا بد‪ ،‬و به اين نحو چنين پيشامدی را خوش‬ ‫شگون يا بدشگون تلقی میکنند هرچند که در گذشته صدها بار [چنين آينده‬ ‫نگری ای] باعث سرخوردگی آنها شده باشد‪ .‬از سوی ديگر‪ ،‬اگر شاهد واقعه ای‬ ‫غيرمتعارف شوند که سبب سرگشتگی گردد‪ ،‬آن را به مصيبتی تعبير میکنند‬ ‫که خشم خدايان يا ناخشنودی ربالعالمين را نشان میدهد‪ ،‬و در نتيجه‬ ‫خيال میکنند اگر به جبران آن‪ ،‬ورد و دعا نخوانند و قربانی پيشکش نکنند‬ ‫مرتکب معصيت شده اند‪ ،‬چون اين خاليق به خرافات خو گرفته اند و دين‬ ‫[حقيقی] را درنيافته اند‪ .‬هزاران کار و عمل از همين دست برای خود‬ ‫میتراشند و نزد خود تعابير عجيب و غريب از [عملکرد] طبيعت ابداع‬ ‫میکنند‪ ،‬گويی که طبيعت به تمامیهمچون آنها شعورش را از دست داده‬ ‫است‪.‬‬ ‫[‪ ]۳‬پس چون چنين است‪ ،‬فوراً مشاهده میکنيم که همان کسانی که‬ ‫اشتهايی سيریناپذير برای چيزهايی نامعلوم دارند به انواع خرافات تن‬ ‫میسپارند‪ ،‬به ويژه اينکه همة انسانها وقتی که خود را در خطر میبينند و‬ ‫نمیتوانند از خود محافظت نمايند به درگاه خدا عجز و البه میکنند و با‬ ‫استغاصه و اشکهای زنانه درخواست کمک االهی دارند‪ .‬قسم ياد میکنند که‬ ‫از عقل کاری برنمیآيد و حکمت انسانی ثمری ندارد زيرا عقل وحکمت قادر‬ ‫نيستند راهی مطمئن به آنها نشان دهند که به خواستههای بی مقدارشان نائل‬ ‫آيند‪ .‬از سوی ديگر‪ ،‬آنها خيال میکنند که پرت و پالهای هذيان آميز تخيالت‬ ‫و آنچه در خواب میبينند‪ ،‬و انواع الطائالت کودکانه ای که به فکرشان خطور‬ ‫میکند‪ ،‬جملگی پاسخهايی از جانب خداونداند و پروردگار را تمايلی به عقل و‬ ‫شعور نيست‪ ،‬و به جای آنکه احکام خود را بر ذهن و شعور انسان نقش کند‪،‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪195‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آنها را در طومارهای شکمبة حيوانات مینگارد‪ ،‬و ابلهان‪ ،‬ديوانگان‪ ،‬و پرندگان‬ ‫هستند که با غريزه و الهام االهی اين احکام را به نحوی بر انسانها فاش‬ ‫میسازند‪ .‬خوف است که انسانها را چنين غيرعقالنی میکند‪.‬‬ ‫[‪ ]۴‬به اين ترتيب‪ ،‬خرافات در ترس ريشه دارد و ترس آن را تغذيه میکند و‬ ‫دوام میبخشد‪ .‬هرکس بخواهد بيشتر در اين خصوص آگاهی يابد و نمونههای‬ ‫مشخص را بيازمايد‪ ،‬میتواند به مثال اسکندر کبير رجوع کند‪ .‬هرچند اسکندر‬ ‫ذاتاً آدمیخرافی بود اما فقط زمانی به مشورت پيشگويان روی آورد که از بخت‬ ‫خود در دروازههای شوش به هراس افتاد (نگاه کنيد به تاريخ اسکندر‪ ،‬اثر‬ ‫کوينتوس کورتيوس‪ .)۴ :۵ ،‬اما پس از پيروزی بر داريوش‪ ،‬او ديگر نيازی به‬ ‫رمـّالها و طالع بينان نداشت‪ ،‬تا آنکه به هنگام شورش باکتريانها و تحريکات‬ ‫اهالی اسکيتيا‪ ،‬همان زمان که زخمخورده در بستر افتاده بود‪ ،‬دوباره به آنها‬ ‫پناه آورد‪ .‬همانطور که کورتيوس خود مینويسد (‪« ،)۷ :۷‬اسکندر بار ديگر روی‬ ‫به خرافه آورد‪ ،‬همان چيزی که عقل انسانی را به ريشخند میگيرد‪ ،‬و خطاب‬ ‫به اريستاندر‪ ،‬همان فردی که اسکندر هراس زودباورانه اش را به دست او‬ ‫سپرده بود‪ ،‬فرمان داد با نثار قربانی آينده را پيشگويی کند‪ ».‬نمونههای‬ ‫بيشماری از همين قماش میتوان به دست داد که به وضوح کامل نشان‬ ‫میدهند مردم تا بدان اندازه تسليم زودباوری میشوند که خوف بر آنها غلبه‬ ‫کرده باشد؛ و چيزهايی که تحت تأثير دين کاذب همواره پرستيده اند هيچ‬ ‫نبوده مگر اوهام و خياالت ِ برآمده از اذهان مستأصل و ترسخورده‪ .‬پيشگويان‬ ‫بيش از همه بر مردم عادی تأثير میگذارند و بر سالطينی که قلمرو شاهی‬ ‫آنها به بزرگترين مصيبتها دچار آمده است‪ .‬اما فکر میکنم همة اين چيزها‬ ‫به اندازة کافی برهمگان شناخته است و نيازی نيست که بيش از اين بر آن‬ ‫تأکيد بگذارم‪.‬‬ ‫[‪ ]۵‬چون خوف علت خرافات است‪ ،‬به سادگی نتيجه گرفته میشود که‬ ‫هرکسی به طور طبيعی میتواند در معرض آن قرار گيرد (عالرغم اين تئوری‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪196‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫که خرافات ناشی از شناخت نادرست خداوند است)‪ .‬همچنين نتيجه بايد‬ ‫گرفت خرافات همان اندازه متنوع و کمثبات است که بلندپروازیهای بی پاية‬ ‫ذهن و تأثرات قوی ای که تنها به مدد اميد و تنفر‪ ،‬يا خشم و نيرنگ دوام‬ ‫میآورند‪ .‬چنين کمثباتی ای از عقل برنمیآيد بلکه تنها از احساسات ناشی‬ ‫میشود‪ ،‬در حقيقت از احساسات بسيار قوی‪ .‬در نتيجه مردم به سادگی به دام‬ ‫خرافه میافتند ولی تضمينی نيست که همواره در قيد همان خرافه باقی‬ ‫بمانند‪ .‬در واقع‪ ،‬از آنجا که مردم عادی همه جا در شرايط مصيبتبار مشابهی‬ ‫میزيند [و در اين شرايط تغييری حاصل نمیشود]‪ ،‬برای مدتی طوالنی از يک‬ ‫خرافة واحد پيروی نمیکنند‪ .‬آنها به شکلهای جديدی از زودباوری و ساده‬ ‫لوحی رضايت میدهند تا زمانی که از اين خرافههای تازه سرخورده شوند‪ .‬اين‬ ‫نااستواری ذهنی باعث شورشها و جنگهای سبعانة متعدد شده است‪ .‬زيرا‪،‬‬ ‫همانطور که از آنچه گفتيم به روشنی پيداست‪ ،‬و همانطور که کورتيوس کامالً‬ ‫به درستی متوجه شده (همان‪« ،)۴:۱۰ ،‬هيچ چيز بيشتر از خرافات بر اذهان‬ ‫تودهها حکم نمیراند‪ ».‬به اين ترتيب‪ ،‬در زير ظاهر مذهب‪ ،‬مردم به آسانی‬ ‫سالطين خود را گاه به عنوان خدايان میستايند و در موارد ديگر همان‬ ‫سالطين را نفرين میکنند و آنها را همچون باليی کيهانی که بر بشريت نازل‬ ‫شده مورد لعن قرار میدهند‪.‬‬ ‫[‪ ]۶‬برای فائق آمدن بر اين مشکلها‪ ،‬تالش زيادی وقف آرايش دين‪ ،‬چه‬ ‫صادق چه کاذب‪ ،‬و زيور بخشيدن به آن شده است‪ ،‬همراه با جالل و جبروت و‬ ‫تشريفات‪ ،‬با اين هدف که افراد آن را از همة چيزهای ديگر با ابهتتر بيابند و‬ ‫متعصبانه و با باالترين درجة وفاداری از آن پيروی کنند‪ .‬مسلمانان اين تالش‬ ‫را به نحو بسيار مؤثری سازمان داده اند‪ .‬در دينداری به شيوة آنها که حتا‬ ‫جروبحث دربارة دين عملی گنهکارانه است‪ ،‬آنها ذهن هر فرد را چنان با‬ ‫پيشداوریها و تعصبات میانبارند که ديگر جايی برای عقل و منطق نمیماند‪،‬‬ ‫چه رسد به شکاکـّيت‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪197‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫[پدر اسپينوزا‪ ،‬ميکائيل اسپينوزا‪ ،‬تاجری معتبر در آمستردام بود که توسط‬ ‫کشتیهای هلندی با مغرب‪ ،‬پرتقال‪ ،‬مسير جزاير قناری در شمال غربی آفريقا‪،‬‬ ‫و برزيل معامالت تجاری داشت‪ .‬پسرعموی اسپينوزا‪ ،‬ياکوب (يعقوب) اسپينوزا‬ ‫نيز سالهای مديد در خاورميانه سکنا داشت‪ .‬از اين طريق‪ ،‬معلومات اسپينوزا از‬ ‫سرزمينهای اسالمیبه مراتب بيشتر از اکثر تحصيلکردگان اروپای غربی در‬ ‫عصر خودش بود‪ ،‬هرچند اين دانش‪ ،‬سمپاتی خاصی در او برنمیانگيخت‪].‬‬ ‫[‪ ]۷‬محرمانه ترين راز دولت پادشاهی که برای وجود آن اساسی است‪ ،‬همين‬ ‫فريب دادن مردم است و هدايت ترسی که آنها را در چنگ گرفته به زير بيرق‬ ‫دين‪ ،‬به نحوی که اين مردم برای قيادت خويش حاضر به جنگيدن شوند‪،‬‬ ‫گويی که برای رستگاری خويش میجنگند‪ ،‬و اين را هرگز تحقيرآميز‬ ‫نمیيابند‪ ،‬بلکه برعکس به نهايت پرافتخار میپندارند که خون خود را در راه‬ ‫سرافرازی يک تن بر زمين بريزند و زندگی شان را قربانی [سلطان] کنند‪ .‬اما‬ ‫در يک جمهوری آزاد (ريپوبليکا)‪ ،‬برعکس‪ ،‬هر تالشی در اين جهت [فريب‬ ‫خاليق] کمترين موفقيتی نخواهد داشت‪ .‬زيرا اين کامالً خالف آزادی‬ ‫عمومیاست که نيروی داوری آزاد يک فرد را پایبند پيشداوری و محدويتی‬ ‫از هر قماش ساخت‪ .‬اتهام براندازی که در ظاهر به منظور دفاع از دين صورت‬ ‫میگيرد بدون شک تنها بدين خاطر بروز میکند که قوانين براساس مواضع‬ ‫عقيدتی وضع شده اند و [در نتيجه] باورهای مردم در معرض پيگرد و توبيخ‬ ‫قرار میگيرد‪ ،‬گويی داشتن چنين باورهايی جنايت است‪ ،‬و کسانی که حامل‬ ‫اين باورها هستند قربانی میشوند‪ ،‬نه در راه رفاه عمومیبلکه به خاطر نفرت و‬ ‫سـنگدلی دشمنان اين باورها‪ .‬اما چنانچه قوانين دولتی «تنها اعمال خالف را‬ ‫تعقيب میکرد و کاری به کار کلمات و گفتهها نمیداشت» [به گفتة‬ ‫تاسيتوس]‪ ،‬آنگاه اتهام براندازی چنان بی اساس مینمود که نمیتوانست به‬ ‫مقام قانون برکشيده شود‪ ،‬و مباحث فکری هرگز به عنوان فساد و فتنه معرفی‬ ‫نمیشدند‪[ .‬در سرزمين هلند در پايان سدة هفدهم ميالدی‪ ،‬به طرز گسترده‬ ‫ای چنين پذيرفته شده بود ــ نه تنها توسط اسپينوزا بلکه بوسيلة ساير‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪198‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫نويسندگان جمهوريخواه نظير جان دالکورت و فرانسيس فون دن اندِن ــ که‬ ‫جمهوری «آزاد» يا دموکراتيک واالترين شکل دولت است‪].‬‬ ‫[‪ ]۸‬ما از اين سعادت کمياب نصيب میبريم که در جمهوری ای زندگی‬ ‫میکنيم که آزادی هر فرد در اينکه خود برای خويش قضاوت کند مورد‬ ‫پذيرش و احترام واقع میشود‪ ،‬هر انسان مجاز است طبق روال فکری خود‬ ‫خداوند را بپرستد‪ ،‬و هيچ چيز گرانقدرتر و گواراتر از آزادی نيست‪[ .‬اسپينوزا‬ ‫نسبت به پاره ای از قوانين جمهوری هلند در قرن هفدهم نظر انتقادی داشت‬ ‫اما در رسالة االهی ـ سياسی خود‪ ،‬تأکيدش را بر جنبههای مثبت و‬ ‫آزادمنشانة قانون اساسی هلند قرار داده است‪].‬‬ ‫در نتيجه‪ ،‬بر اين باورم که تالش من نه بی ثمر و نه اهانتبار خواهد بود اگر‬ ‫نشان دهم پذيرش اين آزادی نه تنها خطری برای پارسايی و برای ثبات‬ ‫جمهوری در بر ندارد‪ ،‬بلکه [برعکس] دريغ داشتن آن باعث نابودی صلح در‬ ‫جمهوری و حتا خود پارسايی خواهد گشت‪ .‬اين هستة تزی است ک من قصد‬ ‫دارم در اين رساله مدلل سازم‪.‬‬ ‫برای انجام اين کار‪ ،‬نخست الزم است که من قوی ترين پيشداوریهای حوزة‬ ‫دين را وصف کنم‪ ،‬همانها که بازماندههای بندگی باستانی ما هستند‪ ،‬و نيز‬ ‫پيشفرضهايی که دربارة اقتدار سالطين در ذهن ما انبار شده است‪ .‬زيرا افراد‬ ‫بیشماری وجود دارند که میخواهند بخش عمدة اين اقتدار را از آن خود‬ ‫کرده و دين را به خدمت بگيرند و با آن عوامالناس را به خود سرسپرده سازند‪،‬‬ ‫همان عوامیکه هنوز در چنگ خرافات ِ باستانی گرفتارند و همة اينها با اين‬ ‫هدف صورت میگيرد که ما را بار ديگر به بندگی بکشانند‪ .‬میخواهم شمه ای‬ ‫از طرح خود را در اثبات اين نظرات ارائه دهم اما پيشتر توضيح میدهم که‬ ‫چه چيز مرا وادار به نوشتن کرد‪.‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪199‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫[‪ ]۹‬غالب اوقات از اين يافته به شگفت آمده ام که مردمیکه با افتخار خود را‬ ‫پيرو دين مسيحی اعالم میدارند‪ ،‬يعنی [دين] عشق‪ ،‬صفا‪ ،‬صلح‪ ،‬اعتدال‪ ،‬و‬ ‫رأفت در قبال همة انسانها‪ ،‬همين مردم با خصومت بسيار با يکديگر برخورد‬ ‫میکنند و روزانه زهرآگين ترين نفرتهای متقابل را نثار يکديگر میسازند؛ به‬ ‫نحوی که تشخيص تک تک اديان از راه همين تظاهرات خصمانه به مراتب‬ ‫سهل تر است تا آن صفات نيک که در ابتدا برشمرديم‪ .‬ديرزمانی است که‬ ‫تشخيص يک فرد مسيحی‪ ،‬مسلمان‪ ،‬يهودی‪ ،‬و غيره فقط از راه ظواهری چون‬ ‫طرز لباس‪ ،‬حضور در مکان مقدس مربوط به آن باور‪ ،‬و تابعيت از مرجعی‬ ‫خاص‪ ،‬امکانپذير است‪ .‬جدا از اين ظواهر‪ ،‬زندگی اين افراد همسان است‪.‬‬ ‫در جهت يافتن دليل برای اين وضعيت ِ اسفانگيز‪ ،‬هرگز ترديد نداشته ام که‬ ‫در دين عوام‪ ،‬خدمت به کليسا تبديل به کسب و کار دنيوی شده‪ ،‬و آنچه که‬ ‫بايد دفاتری بی ادعا باشد‪ ،‬تبديل به مناصب پرمنفعت شده‪ ،‬و روحانيان به‬ ‫جايگاه رجال و اعيان ارتقاء يافته اند‪ .‬به محض آنکه اين گونه سوء استفاده در‬ ‫کليسا آغاز شد‪ ،‬بدترين نوع آدمها آمدند و جامة مقدس به تن کردند و انگيزة‬ ‫اشاعة دين خدا به هرز رفته‪ ،‬جایاش را به حرص و آز ننگآور و جاهطلبی داد‪.‬‬ ‫کليساها تبديل شدند به تئاترهايی که مردم فقط برای شنيدن سخن واعظان‬ ‫در آنها حضور پيدا میکردند‪ ،‬نه آنکه از آموزگاران روحانی چيزی بياموزند‪.‬‬ ‫کشيشان ديگر در صدد تعليم نبودند بلکه فقط میخواستند شهرتی کسب‬ ‫کنند و با تحقير مخالفان فکری خود و مطرح کردن آموزههای جدلبرانگيز‪،‬‬ ‫توجه مردم عادی را به خود جلب کنند‪ .‬اين رفتار مسلماً باعث بروز درگيری‪،‬‬ ‫رقابت‪ ،‬و آزردگیهايی عميق میشد که گذشت ايام هم نمیتوانست آنها را‬ ‫شفا دهد‪.‬‬ ‫بنابراين جای شگفتی نيست که از دين اوليه چيزی باقی نمانده مگر تشريفات‬ ‫بيرونی (که توسط آنها عوامالناس بيشتر چاپلوسی و مجيز خدا را جايز‬ ‫میدانند تا بزرگداشت او را)‪ ،‬و ايمان چيزی نيست مگر زودباوری و تعصبات‪.‬‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪200‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫آنهم چه تعصباتی! که مردان عاقل را به حيوانات کودن بدل میکند زيرا به‬ ‫کلی مانع از آن میشود که هر فرد نيروی داوری آزادانة خود را به کار گيرد و‬ ‫حقيقت و کذب را تميز بگذارد‪ .‬انگار که اين پيشداوریها را درست با اين‬ ‫هدف عامدانه طراحی کرده باشند که نور عقل را خاموش سازند‪ .‬خدای بزرگ!‬ ‫پارسايی و دين به آيينهای اسرارآميز مهمل کاهش گرفته و کسانی که عقل را‬ ‫به تمامیمحکوم میکنند و ادراک [انسانی] را برحسب طبيعتاش خوار و‬ ‫خفيف و فاسد میپندارند‪ ،‬بی هيچ پرسشی به مقام مناديان فيض االهی ارتقاء‬ ‫يافته اند‪ ،‬و همين ناحقترين جنبة همة اين ماجرا است‪ .‬واضح است اگر اين‬ ‫مردان ذره ای از نور االهی نصيب برده بودند‪ ،‬چنين متکبرانه داد سخن‬ ‫نمیدادند‪ .‬میآموختند خدا را با فهم بهتری حرمت بدارند و تالش میورزيدند‬ ‫در محبت‪ ،‬و نه در نفرت‪ ،‬از مردان ديگر پيشی بجويند‪ .‬و هرگز کسانی را که با‬ ‫نظرات آنها همرأی نيستند‪ ،‬چنين بیرحمانه پيگرد و بازخواست نمیکردند‬ ‫بلکه عطوفت به آنها روا میداشتند (اگر که حقيقتاً دلنگران آمرزش روح اينان‪،‬‬ ‫و نه پيشبرد مقاصد خود‪ ،‬بودند)‪.‬‬ ‫گذشته از اين‪ ،‬اگر اين [روحانيان] کمترين بهره ای از بصيرت االهی‬ ‫میداشتند‪ ،‬اين را میشد در خالل آموزشهای آنها مشاهده کرد‪ .‬اما با وجود‬ ‫ستايش بی حد و حصر آنها از رمز و رازهای کالم مقدس‪ ،‬آنچه من در تعليمات‬ ‫آنها به چشم میبينم چيزی نيست مگر درونانديشیهای ارسطويیها و‬ ‫افالطونیها‪ .‬از آنجا که نمیخواهند چنين به نظر رسد ک از خداناباوران يونانی‬ ‫پيروی میکنند‪ ،‬میخواهند آن انديشهها را با کتاب مقدس پيوند زنند‪ .‬انگار‬ ‫کافی نبود که به ياوههای خود بسنده کنند‪ ،‬برآن شدند که با مدد گرفت از‬ ‫يونانيان‪ ،‬پيامبران را هم به همان ميزان غيرقابل فهم سازند‪ .‬همين به خوبی‬ ‫ثابت میکند که آنها به عقلشان هم خطور نمیکند که چه چيز به راستی در‬ ‫کالم مقدس خصلت االهی دارد‪ .‬هرچه باحرارتتر از راز و رمز کالم مقدس‬ ‫ستايش به عمل میآورند‪ ،‬بيشتر ثابت میکنند که فقط «پيرو» کتاب‬ ‫مقدساند بدون آنکه اعتقادی جدی به آن داشته باشند‪ .‬اين نکته را میتوان‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪201‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫همچنين از اينجا دريافت که اکثر آنها به قصد درک کالم و آشکار ساختن‬ ‫معنای حقيقی آن‪ ،‬اين اصل را بديهی میگيرند که نصّ کتاب از ابتدا تا انتها‬ ‫قدسی و دارای حقيقت است‪ .‬اما واضح است که چنين حکمیفقط پس از‬ ‫وارسی نقادانه و ادراک درست ِ نص کتاب آسمانی بايد به دست آيد‪ .‬به مراتب‬ ‫ارجح است که اين حکم از خود کتاب مقدس‪ ،‬که نيازی به دخالت انسانی‬ ‫ندارد‪ ،‬نتيجه شود‪ ،‬اما اين آقايان اين حکم را فرض مقدماتی و شرط پيشين‬ ‫برای هرنوع تعبير و تفسير به حساب میآورند‪.‬‬ ‫[‪ ]۱۰‬در حاليکه در اين مسايل انديشه میکردم ــ اينکه نور طبيعی عقل نه‬ ‫تنها در نظر [روحانيان] حقير جلوه داده میشود بلکه حکم اتهام آن نيز به‬ ‫عنوان منشاء المذهبی صادر شده؛ اين که ساخته و پرداختههای انسانی را به‬ ‫عنوان تعليمات االهی به خورد مردم میدهند؛ اينکه بالهت و زودباوری را‬ ‫جايگزين ايمان کرده اند؛ و اينکه بر سر دستورات دينی در کليسا و در دادگاه‬ ‫با حرارت بسيار دعوا و مرافعه صورت میگيرد و بيشترين ضديتها و نزاعها را‬ ‫باعث میشود‪ ،‬نزاعهايی که به سرعت به تحريک و اغتشاش میانجامد؛ و‬ ‫بسياری مسايل ديگر که توضيح آنها در اينجا وقت بسيار میگيرد ــ همه‬ ‫مرا به جـدّ برآن داشت که با ديدی تازه به سراغ کتاب مقدس بروم‪ ،‬ديدی که‬ ‫از هرگونه قضاوت ذهنی پيشين مبرا باشد و هيچ ادعايی [پيشاپيش]‬ ‫درنيندازد‪ ،‬و هيچ چيز را به عنوان تعليمات االهی نپذيرد مگر فقط همانها که‬ ‫به وضوح کامل بتوان از نص مقدس استخراج کرد‪ .‬با اين شرط‪ ،‬من روشی را‬ ‫ابداع کردم که بتوان با آن متون مقدس را تفسير نمود‪ .‬طبق اين روش‪ ،‬نخست‬ ‫اين پرسش را پيش مینهم‪ :‬نبوّت چيست؟ به چگونه شيوه ای خداوند خود را‬ ‫بر پيامبران هويدا کرد (فصل اول)؟ چرا اينان مورد قبول خدا قرار گرفتند؟ آيا‬ ‫به خاطر تصورات وااليی بود که از خدا و طبيعت در پندار داشتند‪ ،‬يا اينکه تنها‬ ‫و به سادگی‪ ،‬پارسايیشان آنها را از سوی خدا پذيرا میساخت؟ پس از دانستن‬ ‫پاسخ‪ ،‬به سادگی توانستم دريابم که اقتدار معنوی پيامبران تنها در مسايل‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪202‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫اخالقی و در ارتباط با فضيلت اخالقی حقيقی معتبر است و در ساير موارد‪،‬‬ ‫عقايد و نظرات آنها هيچ اهميتی برای ما ندارد‪( .‬فصل دوم)‬ ‫پس از درک نکات فوق‪ ،‬برآن شدم که دريابم چرا بنیاسرائيل را قوم برگزيده‬ ‫خطاب کرده اند‪ .‬هنگامیکه پی بردم دليل به سادگی آن است که خدا بخش‬ ‫معينی از خاک را به آنها داده که قادر باشند در امنيت و بهروزی به زندگی‬ ‫ادامه دهند‪ ،‬بر من روشن شد که قوانينی که خدا بر حضرت موسا نازل ساخت‬ ‫فقط دستوراتی بوده است برای همان دولت ِ تاريخی معين در همان عهد؛ و‬ ‫هيچ فرد ديگری موظف به رعايت آنها نيست مگر خود يهوديان؛ اما حتا خود‬ ‫يهوديان نيز فقط تا زمان دوام همان دولت تاريخی تابع آن قوانين میبايست‬ ‫باشند [و نه در دوران پسينتر]‪( .‬فصل سوم)‬ ‫در ادامه‪ ،‬مصمم گشتم کشف کنم آيا به راستی نص مقدس به ما میآموزد که‬ ‫ادراک انسانی در سرشت خود معيوب است‪ .‬برای گرفتن پاسخ‪ ،‬نخست به اين‬ ‫موضوع توجه کردم که آيا دين جهانشمول‪ ،‬يا همان قانون االهی که برای‬ ‫تمامی بشريت نازل شده و از طريق انبيا و فرستادگان به ما رسيده‪ ،‬در واقع‬ ‫چيزی مگر همان قانونی نيست که نور طبيعی عقل هم به ما میآموزد‪( .‬فصل‬ ‫چهارم) دوم‪ ،‬به جستجوی آن برآمدم که آيا معجزات حقيقتاً رخ داده اند با‬ ‫آنکه با انتظام طبيعت جور در نمیآمده اند و آيا اين معجزاتاند که بهتر و‬ ‫روشنتر میتوانند وجود خدا و مشـّيت االهی را ثابت کنند يا آن چيزهايی که‬ ‫ما از راه علل نخستين آنها میتوانيم به روشنی و صراحت کشف کنيم‪( .‬فصل‬ ‫ششم)‬ ‫هيچ چيز در آنچه کتاب مقدس به وضوح میآموزد نيافتم که با ادراک ما جور‬ ‫درنيايد و هيچ چيز که فهم ما آن را در تضاد با خود ببيند‪ .‬همچنين متوجه‬ ‫شدم که پيامبران فقط چيزهای بسيار ساده ای تعليم میدادند که هرکسی به‬ ‫سادگی آنها را میفهمد‪ ،‬و اين چيزها را به نحوی میپروراندند و برايش حجت‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪203‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫میآوردند که میتوانست به مؤثرترين وجه ذهن مردم را متوجه خدا سازد‪.‬‬ ‫پس کامالً متقاعد گشتم که نص مقدس عقل [انسانی] را کامالً آزاد میگذارد و‬ ‫اين نص مطلقاً هيچ وجه مشترکی با فلسفه ندارد‪ ،‬بلکه هريک [نص االهی و‬ ‫فلسفه] در حيطة مستقل خود برپای خويش ايستاده است‪ .‬برای اثبات بی‬ ‫شبهة اين چيزها‪ ،‬و پايان بخشيدن به تمامی منازعه‪ ،‬نشان میدهم که چگونه‬ ‫بايد کتاب مقدس را تفسير کرد‪ ،‬با اثبات اينکه ما همة دانش خود را از نص‬ ‫االهی و موضوعات معنوی مرتبط با آن‪ ،‬بايد فقط از خود اين نص استخراج‬ ‫کنيم‪ ،‬نه آنکه اين موضوعات را [جداگانه] توسط آنچه که نور طبيعی عقل‬ ‫کشف میکند بخواهيم اثبات سازيم‪.‬‬ ‫پس از اينها‪ ،‬به آن تعصباتی خواهم پرداخت که خاستگاهشان تمايل مردم‬ ‫عادی به پرستيدن کتابهای مقدس است‪ ،‬به جای آنکه به [محتوای] سخن‬ ‫خداوند گوش سپارند؛ همان مردمیکه به خرافه معتادند و يک دوران معين از‬ ‫زمان را بيشتر ارج مینهند تا آنکه تمامی ابديت را پيش چشم دل بگذارند‪.‬‬ ‫سپس ثابت خواهم کرد که کالم الهام شده از سوی خدا مشتمل بر چندجلد‬ ‫کتاب نيست بلکه منحصراً درک نيت االهی است همانگونه که بر پيامبران‬ ‫الهام شده‪ ،‬که چيزی نيست مگر اطاعت [امر] خدا از طريق اجرای عدالت و‬ ‫شفقت‪ .‬نشان میدهم که کتاب مقدس اين پيام را طبق ميزان درک و باورهای‬ ‫مردمانی میآموزد که پيامبران و جانشينانشان به طور معمول کالم خدا را‬ ‫برایشان موعظه میکردند‪ .‬منظور آن بود که مردم از پذيرش کالم خدا اکراه‬ ‫نداشته باشند و تمامی انديشة خود را بدان بسپارند‪( .‬فصول سيزدهم و‬ ‫چهاردهم)‬ ‫[‪ ]۱۱‬پس از آنکه مبانی ايمان را تشريح کردم‪ ،‬در پايان نتيجه میگيرم که‬ ‫موضوع دانش ايمانی تنها اطاعت است‪ .‬بنابراين چنين دانشی به کلی با دانش‬ ‫طبيعی مغايرت دارد و از لحاظ موضوع‪ ،‬اصول‪ ،‬و روشها [ی شناخت]‪ ،‬اين دو‬ ‫دانش هيچ وجه مشترکی با يکديگر ندارند‪ .‬هرکدام از اين دو [ايمان و دانش‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪204‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫طبيعی] حوزة مختص خود را دارا است؛ اين دو در تضاد با يکديگر نيستند؛ و‬ ‫هيچيک نيز نبايد از ديگری تبعيت کند‪( .‬فصل چهاردهم)‬ ‫[‪ ]۱۲‬از اين گذشته‪ ،‬انسانها دارای افکار بسيار متفاوت هستند‪ ،‬و اعتقادات‬ ‫بسيار گوناگونی را پاس میدارند‪ .‬آنچه که يک نفر را به شوق پرستش‬ ‫برمیانگيزد ديگری را به خنده میاندازد‪ .‬با در نظر گرفتن اين واقعيت و آنچه‬ ‫پيشتر گفتم‪ ،‬نتيجه میگيرم هر فرد بايد مجاز باشد در خصوص تعبير مبانی‬ ‫ايمان‪ ،‬طبق نظر خود‪ ،‬از نيروی داوری و درک معنوی شخص خويش به‬ ‫آزادی مدد گيرد؛ و قضاوت دربارة پارسايی يا عدم پارسايی يک فرد تنها بر‬ ‫اساس اعمال او صورت پذيرد‪ .‬بدين نحو‪ ،‬هرکس قادر است طاعت خدا را در‬ ‫کمال صميميت و آزادی به جا آورد‪ ،‬و فقط عدالت و شفقت مورد ارجگذاری‬ ‫همگان قرار میگيرد‪( .‬فصل پانزدهم)‬ ‫[‪ ]۱۳‬پس از اثبات اين حکم که قانون الهام شدة االهی به هرکس آزادی عطا‬ ‫کرده‪ ،‬به بخش دوم رسالة خود میرسم که نشان میدهد اين آزادی را میتوان‬ ‫به همه داد بدون آنکه ثبات دولت يا حق مقامات صاحب قدرت را به خطر‬ ‫اندازد و اين آزادی به هرحال بايد داده شود و نمیتوان آن را سرکوب کرد‬ ‫بدون آنکه صلح دستخوش خطر شود و تمامیجمهوری را آسيبی بزرگ رسد‪.‬‬ ‫برای اثبات اين نکته‪ ،‬از حق طبيعی هر فرد میآغازم‪ .‬دامنة اين حق به اندازة‬ ‫تمايل و قدرت خود آن فرد است و بر اساس حق طبيعی‪ ،‬هيچ کس موظف‬ ‫نيست طبق ديدگاههای فرد ديگری زندگی کند؛ برعکس‪ ،‬هر فرد موظف به‬ ‫حراست از آزادی خويش است‪ .‬مضافاً‪ ،‬اثبات میکنم که اگر اين حق به ديگری‬ ‫واگذار شود به معنی انتقال قدرت دفاع از خويش به ديگری است‪ .‬عالوه براين‪،‬‬ ‫آنکس که اين حقوق به او منتقل شده‪ ،‬يعنی حق زيست ديگری طبق نظرات‬ ‫او و حق دفاع از خود‪ ،‬ضرورتاً اين حقوق [منتقل شده به خود] را به طور‬ ‫مطلق به کار میگيرد‪ .‬نشان میدهم که صاحبان اقتدار مطلقه حق دارند از‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪205‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫قدرتی که در اختيار گرفته اند به هرنحو که بخواهند استفاده کنند و مسؤليت‬ ‫دفاع از حق و آزادی منحصراً بر عهدة آنان است و همه بايد از فرمان آنها [در‬ ‫خصوص آنچه در حيطة اقتدارشان قرار گرفته] متابعت کنند‪.‬‬ ‫اما هيچکس نمیتواند حق دفاع از خود را از خويش به نحوی دريغ کند که‬ ‫ديگر نتواند همچون يک انسان به زندگی ادامه دهد‪ .‬بنابراين‪ ،‬نتيجه میگيرم‬ ‫که حق طبيعی را نمیتوان به طور مطلق از يک فرد سلب نمود‪ ،‬و رعايا طبق‬ ‫همان حق طبيعی‪ ،‬صاحب برخی امتيازات باقی میمانند که نمیتواند از آنها‬ ‫دريغ شود بدون آنکه دولت در معرض خطر قرار گيرد‪ .‬پس اين امتيازات را يا‬ ‫بايد تلويحاً بديهی انگاشت يا اينکه صراحتاً توسط قراردادی ميان رعايا و‬ ‫دولتمندان به کرسی نشاند‪( .‬فصل شانزدهم)‬ ‫[‪ ]۱۴‬پس از اثبات اين نکات به ملت يهود میپردازم و با توصيف تفصيلی آن‬ ‫نشان میدهم که به چه وسيله و با تصميم چه کسی دين به کسب قدرت‬ ‫قانون نائل شد و به مطالب ديگری در ارتباط با همين موضوع اشارات کوتاهی‬ ‫خواهم داشت‪( .‬فصول هفدهم و هجدهم) آنگاه ثابت میکنم صاحبان قدرت را‬ ‫بايد حاميان و مفسران قوانين االهی و قوانين مدنی دانست و همانها نيز‬ ‫قدرت تصميمگيری دربارة آنچه عادالنه و غيرعادالنه‪ ،‬يا پارسايانه و ناپارسايانه‬ ‫است را در اختيار دارند‪( .‬فصل نوزدهم) سرآخر‪ ،‬نتيجه میگيرم برای حفظ‬ ‫دولت و اقتدار دولتمندان‪ ،‬بهترين شيوه آن است که به هر فرد [از رعايا] اين‬ ‫حق داده شود که هرچه میخواهد بينديشد و هرچه میانديشد را بر زبان آورد‪.‬‬ ‫(فصل بيستم)‬ ‫[‪ ]۱۵‬خوانندة فلسفه دوست من‪ ،‬اينها بود سرفصلهای مطالبی که در رسالة‬ ‫موجود در معرض وارسی تو قرار میدهم‪ .‬با توجه به اهميت و سودمندی کل‬ ‫رساله و تک تک فصلهای آن‪ ،‬اميد دارم که مورد استقبال واقع گردد‪ .‬میتوانم‬ ‫بيش از اينها در اينباره سخن بگويم اما نمیخواهم اين پيشگفتار به درازا‬ ‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪206‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


‫کشد‪ ،‬به ويژه آنکه میدانم نکات اصلی به خوبی بر فيلسوفان شناخته است‬ ‫[يعنی کسانی که توان انديشة عقلی و استداللی دارند]‪ .‬اما در مورد سايرين‪،‬‬ ‫چندان اشتياقی به توصية اين رساله به آنها ندارم چون دليلی در دست نيست‬ ‫که بتوان به هيچ نحو آنها را خشنود ساخت‪ .‬به خوبی میدانم که تعصبات با‬ ‫همان شـدتی اذهان را تسخير میکند که پارسايی قلب را‪ .‬واقف هستم که‬ ‫خالص کردن مردم از چنگ خرافات همان اندازه غيرممکن است که رها‬ ‫ساختن آنها از دست ترس‪ .‬میدانم که خاليق در تعصبات لجوجانه پامیفشارند‬ ‫و رأی آنان در تأييد يا تکذيب‪ ،‬نه بر عقل بلکه بر احساسات آنی تکيه دارد‪.‬‬ ‫پس من آنان و کسانی که چون آنان میانديشند [يعنی روحانيان] را به‬ ‫خواندن اين رساله دعوت نمیکنم‪ .‬از آنها میخواهم به جای سبک کردن‬ ‫خويش با تفسيرات بیجا‪ ،‬دست از اين کتاب بشويند‪ ،‬زيرا تفسير و تعبيری که‬ ‫آنها دارند‪ ،‬نه تنها نفعی به خودشان نمیرساند‪ ،‬ديگرانی را که آزادانه و فلسفی‬ ‫میتوانند بينديشند‪ ،‬به شرطی که بدانند عقل را نبايد تابع االهيات کرد‪،‬‬ ‫آسيبپذير میکند‪ .‬اطمينان دارم اين گروه اخير کتاب مرا به نهايت سودمند‬ ‫خواهند يافت‪.‬‬ ‫[‪ ]۱۶‬و برای بقيه مردمان‪ ،‬از آنجا که بسياری از آنها نه وقت و نه انرژی آن را‬ ‫دارند که رساله را تا به آخر بخوانند‪ ،‬بايد اينجا هشدار بدهم‪ ،‬همانطور که در‬ ‫انتهای رساله نيز داده ام‪ ،‬که هرچه در اينجا مطرح کرده ام با رضايت خاطر‬ ‫کامل در معرض وارسی و داوری مقامات کشورم قرار میدهم‪ .‬اگر آنها به اين‬ ‫نتيجه برسند که برخی گفتههای من با قوانين کشورم مغايرت دارد يا خيرعام‬ ‫را ناديده میگيرد‪ ،‬من آن حرفها را پس میگيرم‪ .‬من نيز انسانام و خطاپذير‪.‬‬ ‫با اينهمه‪ ،‬نهايت تالش خود را کرده ام که به دامن خطا درنغلطم و هرآنچه‬ ‫مینويسم تماماً با قوانين کشورم‪ ،‬و با پارسايی و اخالق‪ ،‬همنوا باشد‪/// .‬‬ ‫منبع‬ ‫‪Theological-Political Treatise‬‬ ‫‪By Spinoza‬‬ ‫‪Edited by Jonathan Israel‬‬ ‫‪Cambridge University Press, 2007‬‬

‫نقد خشونت دين ی‬

‫‪207‬‬

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬


Critique of Religious Violence Essays on Islamism in Iran

Abdee Kalantari 2007

‫نوشتهی عبدی کالنتری‬

208

‫نقد خشونت دين ی‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.