روزهاى سربى در اردوگاه سفيد سنگ روزهاى سربى در اردوگاه سفيد سنگ
خاطرات يونس حيدرى هديه به روان او كه مظلومانه جان داد! كمپ 2اردوگاه! سفيد سنگ ……………………………………………………………
فصل اول
"اردوگاه سفيد سنگ" پنج شنبه 4/6/8731 اتوبوس با سر نشينان خسته و گرسنه خود در برابر درب بزرگى ايستاده می شود ،كه بر سر دروازه ورودی آن که با قدرت برق اينسو و آنسوی می رود ،نوشته شده است " اردوگاه سفيد سنگ" 11سر نشين موتر را از موتر پياده مىكنند؛ تعدادى مامورمسلح از داخل اردوگاه همانند دشمنان قسم خورده از دروازه اردوگاه بيرون می آيند ،به سرعت اطراف اتوبوس و سر نشينان آن را محاصره می کنند ،و ناخنهای شان بر روی ماشه کالشينکوفهای اسالمی شان بازی بازی می کند ،مامور مستقربر روی برجك نگهبانى که بر فراز درب کالن برقی استقرار دارد ،به خود حالت آماده باش می گيرد ،و سربازی که از قم تا اينجا همراه مهاجرين آمده بود ،به پشت پاشنه پاه هر يک از اسيران مهاجر با يك لگد به قوزك پاهاى مهاجرين شايد به رسم خدا حافظی می کوبد ،و همه را در جاى مخصوص هدايت مىكند تا بتواند تحويل مقامات اردوگاه بدهد!! در برابر درب برقی ،همه را در صفهاى منظم مىنشاند ،ابتداء با مامورهاى اردوگاه مشتركا آمار مىگيرند ،بعد از طريق فرمى كه از يگان ويژه شهر قم به همراه خود دارد ،همه را يکی يکی با نام می خواند و به مقامات اردوگاه تحويل می دهند.
1