متن کامل کتاب جنازه برهنه نوشته :یونس حیدری
تذکره کتاب: نام کتاب :جنازه برهنه نویسنده :یونس حیدری چاپ :چاپ اول زمستان 0931
چیزی شبیه مقدمه: در یکی از سفرهایم با خانمی آشنا شدم ،که کاش هیچ گاهی این آشنایی رخ نمی داد ،اما از بد حادثه این قرعه بنام من افتاد که باید او را می شناختم ،در زندگی کوتاهی که داشت ،فراز و فرودهایی غمباری برای گفتن و نوشتن داشت ،به من اعتماد کرده بود، حاصل اعتمادش همین است که خواهید خواند .اما عمر برایش مجال نداد تا راههای بهتری برای نجات خود بیابد. در این نوشته هرچه می خوانید در حقیقت خاطرات این بانوی گمنام است ،اما نامها برحسب تصادف برگزیده شده اند ،نامها هیچ کدام؛ شما فکر کنید واقعی نیست. من هر باری که این خاطرات را مورد مطالعه قرار می دادم اندوه گین می شدم، متاثر می شدم ،اما چه کنم که واقعیت داشت ،رازهایی که او گفته بود ،خواستم این رازها همچون خودش در گوری مدفون نگردد ،شما هم آن را خوانده باشید.
-0دیشب باز خواب مادرم را دیدم ،مادرم دیگر مثل همیشه گریه نمی کرد ،بلکه نمی دانم چرا می خندید ،ولی انچه را که فهمیدم این بود که به من می خندید ،آنقدر خندید که من گریه ام گرفت ،اما این بار من برای او گریه نکردم ،بلکه برای خودم داشتم گریه می کردم ،چون همیشه من در خواب و بیداری برای مادر ساده دلم گریه می کردم ،به خاطر کارهایش ،باورهایش ،نوع نگاهش به زندگی و اینکه هر باریکه با مشکلی من یا هرکس از اعضای فامیل مواجه می شد یک تار سبز می برد در یکی از زیارتگاه ها بسته می کرد، تا حاجتش را بگیرد ،غافل از این بود که ما همه برای نجات او به یک دام بزرگ افتاده بودیم ،دامیکه من شبها و روزهاست به آن فکر می کنم ،و ذهنم راه چاره ای برای آن پیدا نمی تواند.