خبری،تحلیلی،فرهنگی /سال اول -مهرماه ۹۱
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور
مهر مجذوب
ویژه نامه
در زمینه حقوق بشر،علوم انسانی و علوم اجتماعی تمامی حقوق این نشریه الکترونیک متعلق به سایت «مجذوبان نور» پایگاه خبری دراویش گنابادی میباشد .کپی برداری از تمامی و یا بخشی از مطالب این نشریه با ذکر منبع بالمانع است
سخن اول
سال اول /مهرماه 139۱
ب ل ع ی حاج دکتر نور علی اتبنده مجذو شاه برگ سبزی تحفه درویش؛ هدیه به
ظلمتی هستم امیدم نور توست ماهی سرگشته ام در بحر عشق خاک پاک و آسمان سینه چاک لیلی و مجنون و آن افسانه ها آن انا الحقی که او بر دار گفت صد هزاران شمس و موالنای عشق آن همه ملک سلیمانی که بود چشمه آب حیات خضر هم یوسف مصری جمالش ظاهری است آن دمی را هم که عیسی می دمید ما فقیر درگه و «مجذوب» تو قبله عشاق عالم بی گمان برگه سبزی تحفه «درویش» بود
۳
مرده ای هستم امیدم شور توست چشم امیدم به صید تور توست فقر و عرفان جملگی مغرور توست قصه ای از قصه های جور توست یک نوای کوته از تنبور توست شد یکی وان جذری از مجذور توست سفره ای از سفره های سور توست جرعه ای از چشمه های دور توست ظاهر و باطن همه مسحور توست یک نفس از سینه معمور توست وین قیامت نفخه ای از صور توست کعبه دل ،خانه مشهور توست آنچه گفتم پرتوی از نور توست علیرضا عرب
در این شماره میخوانید: گوشهای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه از رسالـه نـور در ترجمـان مجـذوب
پیوند والیت و بیعت ایمانی فرمایشات حضرت آقای مجذوبعلیشاه مجلس صبح شنبه 12/9/1390
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است علیرضا عرب
۱۳ ۲۱
۹ ۱۴
سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوبعلیشاه)
زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده دکتر ح .ا .تنهایی استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
گوشهای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه از رسالـه نـور در ترجمـان مجـذوب تألیف :سید محمد حسین خبره فرشچی
والدت
جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب علیشاه» ارواحنا فداه ،سلیل جلیل موالنا المؤتمن حضرت آقای حاج شیخ محمد حسن بیچاره بیدختی «صالح علیشاه» قدس ّ الزکیه ،در ظهر روز جمعه هفدهم ربیع الل نفسه ّ الثانی 1346قمری برابر با 21مهرماه 1306شمسی که مصادف با سالروز میالد موالنا الغریب حضرت آقای حاج مال علی گنابادی «نورعلیشاه ثانی» صبیه محترمه ی مرحوم حاج مال محمد صدرالعلماء در صبیه بود ،از ّ بود ،از ّ بیت الشرف علم و عرفان در بیخت گناباد تولد یافت. جنابش سومین فرزند ذکور مرحوم آقای صالح عالیشاه بوده و البته قبل از ایشان؛ چهار فرزند دیگر نیز متولد شده بودند که در زمان حیات پدر بزرگوارشان؛ مرحوم شدند .چون میالد این طفل خجسته پی ،با سالروز تولد جد بزرگوارش مرحوم نورعلیشاه ثانی مقارن گشته بود ،لذا حضرت صالح علیشاه نام نور علی را بر آن نهادند. ایشان در ّ خاصه والد معظم دوران رضاعت را گذرانده وبه دوران ظل عنایات ّ سنیه آن خداندان جلیل القدر به آموختن صباوت رسید .در این زمان طبق سنت ّ قرآن مجید پرداخته و اولین کالمی که بر لسان وجودش نقش بست ،کالم نورانی حضرت حق ّ جلجالله بوده که حالوت آن در وجودش چنان بوده که در تمام سکنات و حرکات زندگانیش نقش بسته و چاشنی بخش تمام گفتار و رفتارش گردیده و ارسال المثل در تمام امور آمد و رفت دبستان شد و در زمره ی شاگردان و دانش آموزان دبستان جامی بیدخت قرار گرفت و مشغول درس خواندن گردید به موازات تحصیل در دبستان ،تابستانها نیز به مکتب خانه میرفتند و نزد مرحوم مال خداداد خیبرگی به تعلیم و تعلم میپرداختند. همچنین در این ایام نزد مرحوم حاج شیخ اسماعیل ضیایی ،رئیس کتابخانه مزار متبرک سلطانی ،به آموختن کتاب جامع المقدمات پرداختند .نهایت ًا ششم ابتدایی را در دبستان امیر معزی تهران به پایان برد .آنگاه برا یادامه تحصیل در دبیرستان فردوسی ثبت نام نمود و در سال اول آن دبیرستان مشغول تحصیل شد .سالهای بعدی دبیرستان را در مدارس دارالفنون و علمیه تهران به پایان رساند. در خرداد ماه سال 1324شمسی با احراز و رتبه ممتاز از دبیرستان علمیه تهران ،دیپلم ادبی دریافت داشته و طبق مرسوم آن زمان که وزارت فرهنگ «آموزش و پرورش فعلی» به دانش آموزان رتبه ی ممتاز ،طی مراسم خاصی جوایزی با حضور شخصیتهای طراز اول مملکتی اهدا مینمود ،ایشان نیز مشمول آن قرار گرفت.
پس از دریافت دیپلم ادبی به اشتیاق فردی ،داوطلبانه بدون شرکت در کالس رسمی درس رشته طبیعی موفق به دریافت دیپلم در این رشته نیز گردید و آنجا که عالقمند به علوم ریاضی و بعضی از رشتههای تجربی و انسانی مثل زیستشناسی و روانشناسی و روانکاوی بودند ،در این رشتههای علمی به مطالعه پرداخته و معلومات و اطالعاتی در حد زمانه ،کسب کردند .و چون به مسائل استداللی نیز عالقهمند و همچنین دارای روحیهای مردمی و اجتماعی بودند ،به رشته ی حقوق متمایل شده و در آزمون دانشگاه تهران شرکت جسته ،با موفقیت در این آزمون در زمره دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تل ّمذ پرداخته و از محضر استادان و عالمان برجسته آن زمان چون فقیه اصولی استاد محمود شهابی خراسانی و فقیه بزرگوار استاد سید محمد مشکات و مجتهد واالمقام آیت ّ الل حاج شیخ محمد سنگلجی و شارح حقوق مدنی استاد سید حسن امامی امام جمعه وقت تهران ،حقوقدان برجسته و آزاده جناب دکتر سید علی شایگان و ادیب لبیب و حکیم فرزانه استاد جالل الدین همایی ،و رحمة ّ الل علیهم ،و دیگر اساتید و دیگر اساتید محترم خوشهچینی نموده و همواره به جهت ذکاوت و ح ّدت ذهن مورد تحسین اساتید خود بوده؛ چنانکه سر کالس درس فقه مرحوم استاد شهابی در مبحث وضع الفاظ، ایرادی را بر استاد گرفته که مورد تقدیر و تشویق مشارالیه واقع شدند؛ به الل کلباسی ،رحمة ّ طوری که مرحوم شهابی بعداً در مشهد به حضرت آیت ّ الل علیه ،گفته بود این دانشجو با ذکاوت چنین ایراد مهمی بر من گرفات بعدها که جناب آقای دکتر تابنده با مرحوم کلباسی مالقات نموده بودند ،مشارالیه نیز متذکر این موضوع شده بود. خدمات اداری و اجتماعی و سیاسی
ایشان پس از اخذ لیسانس رشته حقوق قضایی در خردادماه سال 1327 شمسی ،از دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده و در همین سال به استخدام وزارت امور خارجه در آمده و در آن وزارتخانه در کادر سیاسی مشغول به خدمت شدند لیکن محیط آن وزارتخانه را با روحیات و خصوصیات اخالقی خود سازگار نیافته و با مشورت والد بزرگوارشان در اسفند ماه سال 1329شمسی ،خود را به وزارت دادگستری منتقل کرده و در آن وزارتخانه مشغول و در تمام دادرس علی البدل در دادگستری استان خراسان به خدمت قضایی پرداخته و مشغول خدمت اجتماعی خود را از این وزارتخانه در آن استان آغاز نمودند.
3
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
پس از مدتی به دلیل حسن رفتار و نحوه عملکرد قضایی و استنباط دقیق حقوقی که از آن برخوردار بودند ،مورد توجه رجال دادگستری از جمله مرحوم استاد محمد بروجردی «عبده» که از اساتید مسلّم حقوق اسالمی هم بود، قرار گرفتند و مرحوم بروجردی به جهت تقدیر و پاسداشت عملکرد ایشان جنابش را به سمت ریاست دادگاه شهرستان مشهد منصوب نمود و ّ معظم له به خدمت قضایی خود در این سمت جدید ادامه دادند. در سال 1334شمسی با موافقت وزارت دادگستری ،منظر خدمت شده با حقوق مختصر منتظر خدمتی ،جهت ادامه تحقیقات و تکمیل تحصیالت به کشور فرانسه عزیمت کرده و در دانشکده حقوق دانشگاه پاریس از محضر دانشمندان و حقوقدانهای برجسته آن دانشگاه بهرهبرداری علمی نمودند و چون در ایران زبان فرانسه را فرا گرفته بودند ،لذا در آنجا مشکلی مواجه نشده و یک سال بعد به منظور تسریع در امر فارغ التحصیلی اقدام به گرفتن پایاننامه تحت نظر استاد راهنما کردند و در مدت کوتاهی ،پس از دو سال و اندی و در سال 1336شمسی موفق به دریافت دانشنامه دکترای حقوق قضایی گردیدند .رساله دکترای ایشان تحت عنوان مبتنی بودن مجرم و مجازات بر قانون و مسأله لوایح قانونی در یران بود که به راهنمایی پروفسور استفانی آن را گذراندند .مشارالیه استاد حقوق جزای تحلیلی و رئیس انسیتوی جرمشناسی بوده و مدتی نیز ریاست مؤسسه مجرمشناسی و دانشکده حقوق مصر را عهدهدار بود .از دیگر اساتید ایشان در رشته حقوق میتوان از ُدنْـدیو دو وابر نام برد که حقوق جزای بینالملل تدریس میکرد و قب ً ال قاضی فرانسوی دادگاه نورنبرگ بود. ّ جناب آقای دکتر تابنده به موازات تحصیل در آن مرکز علمی برای تسلط بیشتر بر زبان و ادبیات فرانسه ،به مدرسه آلیانس پاریس رفتند .کتبی چند در مسائل مختلف را از زبان فرانسه ترجمه کردند که در بخش آثار و تألیفات ایشان متذکر آنهایی که چاپ و منتشر شده ،میشویم .همچنین با توجه به روحیه و قریحه ی ذاتی خود و به مضمون حدیث حقیقت مشحون نبوی(ص): باصین کان ،فان طلب العلم فریضة علی کل مسلم(در پی علم اطلبوالعلم و لو ّ باشید،ولو در چین باشد که طلب علم،فریضه است بر هر مسلمانی ،).آنی از یادگیری و آموختن غافل نبوده؛ چنانکه در فرانسه در کالسهای درس سایر اساتید نیز حضور مییافتند. در همین سفر موجبات آشنایی و مالقات ّ معظمله با مستشرق و اندیشمند بزرگ فرانسوی هانری کربن ایجاد شد و نامبرده در اولین دیدار خویش با ایشان راجب به نقش تصوف و عرفان در دنیای امروز مطالبی بیان کرده و گفته بود :سالم مرا به پدرتان ابالغ و از جانب من به ایشان بگویید با توجه به اینکه در دوره جدید گرایش شدید به عرفان پیدا شده است ،شما «منظور حضرت صالح علیشاه» نقش بزرگی خواهید داشت و دارید و وظیفه ی سنگینی به عهده ی شماست. این ارتباط و تماس در اسفار بعدی به فرانسه ،تداوم پیدا کرده و ایشان کتب مرحوم آقای حاج مال سلطان محمد بیدختی گنابادی «سلطان علیشاه» و جانشینان آن بزرگوار را به مشارالیه داده بودند که مورد توجه وی قرار گرفته و به خصوص نسبت به تفسیر شریف بیان السعادة فی مقامات العبادة ـ که تفسیر جامع عرفانی حکم قرآن در مذهب شیعه میباشد اظهار عالقه کرده و در بعضی آثارش از این تفسیر یاد نموده بود .جناب آقای دکتر تابنده رسالهای به نام شرح مکتب و روش حاج مال سلطان محمد گنابادی و یک قرن مکتب او به توصیه و اصرار مرحوم کربن در انستیتوی تحقیقات عالیه زیر نظر خود وی گرفته و به ثبت رسانیدند .حضرتش در شرح موضوع و گرفتن رساله مذکور ،در مقاله ی اسوه ی حسنه مندرج در یادنامه صالح که به مناسبت یکصدمین سالگرد میالاد حضرت آقای صالح علیشاه ،اعلی ّ الل مقامه الشریف، گردآوری و تدوین گردیده بود ،میفرمایند :عالقه ی او «هانری کربن» به این امر تا بدان ح ّد بود که در پاسخ به مخلص که مشکالت سفر به فرانسه را گفتنم و ا ِشعار داشتم که به سمت قضاوت مشغولم و امکان آمدن به فرانسه کمتر دست میدهد؛ اظهار داشت :اما تهیه متن رساله که در ایران امکان دارد
گوشهای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب
و بلکه مناسبتر نیز میباشد ،در آنجا انجام خواهی داد .بعد از تهیه رساله، مبادله ی نظر بین تهیه کننده و استاد راهنما «هانری کربن» با ُپست علمی است و قول داد که بعد از تکمیل و تایپ رساله ،شخص ًا دنبال تشریفات اداری رفته ،بعد از تعیین جلسه دفاع از تز ،موقع مناسب را به اینجانب اطالع داده و دعوت نامه ی رسمی از طرف انستیتو «یا سایر مؤسسات مربوطه ی دولت فرانسه» رابرای من بفرستد که امکان اعطای مأموریت فراهم گردید و به هزینه ی دولت فرانسه برای گذراندن رساله به اروپا بروم ]1[».اما اتمام رساله مذکور برای اثر کثرت اشتغاالت ایشان به مشاغل قضایی و اداری به عهده ی تعویق افتاد و البته خالصه برخی از قسمتهای رساله در مقاله اسوه ی حسنه مندرج گردیده است. جنابش پس دریافت دکتری حقوق و اخذ دیپلم زبان فرانسه برای خدمت به وطن و میهن محبوب خویش به ایران مراجعت و در دادگستری به خدمات اجتماعی قضایی پرداختند .مدت کوتاهی را نیز به ریاست یکی از نواحی دادسرای تهران منصوب و پس از چندی به ریاست اداره سرپرستی مشغول شدند؛ سپس مدت قریب یک سال در اثر اختالف با وازارتخانه مزبور ،از کار قضایی محروم و مجددا دعوت به کار شدند و احکام مستشاری محاکم استان تهران را بنامشان صادر نمودند و به ادامه ی مشاغل قضایی پرداختند. یکی از موارد اختالف و مخالفت ایشان در مقام تص ّدی اداره سرپرستی با اقدامات غیر شرعی و قانونی آن اداره ،این بود که به توصیهای که دکتر نهاوندی به دستور فرح پهلوی نموده بود مبنی بر اینکه حضانت صغیری را به یک شخص آمریکایی بدهند که او آن طفل یتیم را به آمریکا ببرد ایشان به دالیل عدیدهای با این موضوع موافق نبودند ،لذا به توصیه مذکور توجهی نکرده و این امر چنانکه مذکور شد موجب بروز برخی مضیقات نسبت به ایشان گردید ]2[،ولی همچنان با اراده مص ّمم به اقدامات خود ادامه میدادند. سپس در سال 1347شمسی به سمت دادیاری دادسرای انتظامی قضات ترفیع مقام یافتند ایشان؛ به شهادت دوستان و همکاران ،در این مناسب هیچگاه مرعوب هیچ قدرتی نشده به توصیههایی که خالف قانون و دستورات شرع مبین بوده ،وقعی ننهاده و در این خدمات همچون سروی سربلند و راست قامت ایستادند و حق هیچ کس را ضایع نساخته ،و در مقابل هیچ ذی نفوذی نهراسیده و سر تسلیم فرود نیاوردند .همیشه حامی مظلومان و ضعیفان بوده و در این راه از خود ضعفی نشان نداده و خم به ابرو نیاوردند و این شعار اسالمی را همواره مد نظر داشتهاند :کونوا فی دنیاکم احرارا (در دنیاتان آزاده باشد) .و به همین جهات به دیانت و حسن اخالق و بیطرفی در قضاوت در بین عام و خاص مشهور بودند و به اصطالح خودشان در زمانی که« :مسلمان بودن و عمل به دستورات اسالمی و مذهبی ،مالیات داشت» جنابش به این صفات حسنه شهره بود و بدلیل داشتن چنین رویهای مورد وثوق بسیاری از علما و مراجع عظام از جمله مرحوم حضرت آیت ّ الل العظمی میالنی و حضرت الل حاج سید رضا زنجانی و حضرت آیت ّ آیت ّ الل حاج سید ابوالفضل موسوی زنجانی و مبارز نستوح حضرت آیت ّ الل حاج سید محمود طالقانی و فیلسوف الل حاج مرتضی مطهری رحمة ّ شهیر حضرت آیت ّ الل علیهم بوده و در برخی از مسائل حقوقی و قضایی و مشارالیهم با آن مواجح میشدند ،به یاری جناب آقای دکتر نورعلی تابنده گره گشایی میشد. مجدداً در شهریورماه 1347شمسی با بورس اعطایی دولت فرانسه به ده نفر از قضات جهت مطالعات و پژوهشهای حقوقی به پاریس عزیمت نمودند و در مؤسسه بین المللی مدیریت I.I.A.Pبه تحقیق و پِژوهش پرداخته و موفق به دریافت دیپلم مدیریت قضایی شده سپس به تهران مراجعت کردند و همچون گذشته در دادگستری به خدمات حقوقی قضایی مشغول شدند .البته همان طور که قبال بیان شد به دلیل کثرت عالقه به مطالعه و یادگیری ،در خالل این اسفار که به اروپا تشریف میبردند در کالسهای آزاد سایر اساتید نیز حاضر میشدند؛ به عنوان مثال در جلسات درس دوره دکترای برژه واشون که از اساتید حقوق اسالم بود شرکت میکردند و با او طرف مباحثه می شدند و این امر موجب جلب توجه استاد مذکور به جنابش گردید و در بسیاری مباحث
4
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
گوشهای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب
از ایشان میخواست که اظهار نظر فرمایند .همچنین برخی افکار و آرای خود که بعد ها در مجله فردوسی ( )1352/2/17منتشر شد و بعدا نیز در مجموعه را در مسائل جامعه شناسی با لئوته در میان گذاشته که با استقبال مشارالیه مقاالت فقهی و اجتماعی (صفحات )26-20چاپ شد. مواجه شده بود. دوران بازنشستگی از خدمات دولتی و دریافت پروانه وکالت ایشان به موازات مشاغل اداری و مناسب قضایی به فعالیتهای اجتماعی نیز ادامه داده و آن را از فرایض دیدنی خود دانسته و دوری از آن را خالف مکتب و اعتقاد خود میدیدند؛ لذا زمانی که در استان خراسان بودند در نهضت جناب آقای دکتر حاج نور علی تبنده ،سلمه اهلل ،در چهارم فروردین ماه سال مقاومت ملی که به رهبری آیات اعظام زنجانی و طالقانی ،رحمه ّ الل علیهما 1355 ،شمسی پس از نزدیک سی سال خدمت در مقام قضایی وزارتخانه بود شرکت جسته و در جلسات و تشکیالت نهضت مقاومت حضور می یافتند .های امور خارجه و دادگستری به افتخار بازشستگی ازخدمات دولتی نائل پس از كودتای 28مرداد 1332شمسی در جلسات اسالم شناسی نهضت آمده و طبق درخواست شخصی و با توجه به سوابق درخشان قضایی خود، آزادی ایران به رهبری مهندس مهدی بازرگان و دکتر یداهلل سحابی و آیت در ظرف مدتی کمتر از یک هفته در زمان ریاست فاضل محترم جناب آقای اهلل سید محمود طالقانی تشکیل شده بود ،شرکت و به واسطه ی دوستی با سید محمد رضا جاللی نایینی بر کانون وکال ،به اخذ پروانه وکالت از کانون بانیان این نهضت ،با آنها همکاری می کردند؛ البته به دلیل مشاغل قضایی و وکالی دادگستری ایران نائل آمده و حتی جناب جاللی نایینی به معظم له منع قانونی قضات از عضویت در احزاب ،هیچ گاه عضو رسمی این جمعیت ها گفته بودند که ما وکال بسیار خوشحال می شویم که کسانی مثل شما در و نهضت ها نبودند ولی هر گروه و دسته ای که سخن حقی را بیان می نمود ،صنف وکال وارد شوند و این امر موجب اعتبار شغل وکالت خواهد بود .و به ایشان به تبعیت از این حدیث شریف که می فرماید :انظر الی ما قال و ال ایشان پیشنهاد نموده بود که هر یک از دوستانتان که رو ّیه و سابقه ی قضایی تنظر الی من قال( ،به آنچه گفته می شود،بنگرید ،نه گوینده آن ).به حمایت آنان مانند حضرتعالی باشد ،تشویق نمایید که به سلک وکال وارد شوند و ما هم حاضریم در ظرف یک هفته یا ده روز برای آنها پروانه ی .کالت صادر از آن سخنان بپا می خاستند. ایشان همچنین از بنیادگزاران «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» در سال نماییم .بدین طریق ایشان به عضویت کانون وکالی دادگستری در آمده تا 1356شمسی بوده و در انتخابات آن به عنوان اولین عضو علی البدل ،انتخاب بدین طریق بتوانند در محاکم دادگستری ،مدافع حقوق از دست رفتگان و و سپس عضو اصلی آن شدند .در تمام این ایا ِم فعالیت های اجتماعی ،از هیچ محرومان جامعه باشند. یک از تهدیدات ساواک و ارعاب حاکمیت وقت نهراسیده و توجهی ننموده این ایام مصادف با شروع قیام مردمی ملت ایران بر ضد رژیم پهلوی بود و در قبل از پیروزی انقالب اسالمی ایران از پیش قراوالن انقالب بوده اند .و رژیم با آزادی خواهان و انقالبیون و روحانیون به شدت برخورد کرده و جنابش در مورد انگیزه ی فعالیت های سیاسی اجتماعی خویش چنین می عده بی شماری را به زندان افکنده و رعب و وحشت را در جامعه به وجود فرمایند« :دخالت من در جریان انقالب اسالمی از آنجا بود که بعد از نهضت آورده بود .در نتیجه خانواده ها را در غم عزیزان زندانی خود به سوگ نشانده ملی نفت ،از طرفداران و دوستداران شادروان دکتر مصدق بودم .حتی بعد و چنان ج ّو اختناقی را بقرار ساخته بود که وکال به ندرت ،وکالت زندانیان از کودتای 28مرداد 1332عضو کمیته مرکزی نهضت مقاوت ملی استان سیاسی را به عهده می گرفتند؛ لذا جمعی از حقوقدانان برجسته برای دفاع خراسان بودم .و در جریان واقعه پانزده خرداد 1342حضرت صالح علیشاه از این در بندکشیدگان سیاسی جمعیتی را تأسیس نموده و به نام « جمعیت ناراحت بودند و یک بار به من فرمودند« :چوبی که االن شاه بلند کرده و بر دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایارن» بنیاد نهادند .ولی دستگاهحاکم وجود سر عده ای می زند در واقع این دفعه چوب را بر اسالم می زند .ما باید سر چنین جمعیت حقوقدان را مخالف نظام خود دانسته و به شدت برخورد می خود را جلوی آن بگیریم کهبر سر ما بخورد ،گو اینکه فردا که پیروزی حاصل کرد .حضور چنین حقوقدانان ارجمندی در این تشکالت ،موجب تقویت روحیه سایر وکال شده و حتی خود آنان جهت دفاع از دربندکشیدگان شهرستانی شد باز ما را تکفیر کرده و آزار خواهند داد». فرمایش ایشان سابقه ی فکری و اعتقاد اجتماعی مرا به سمت حمایت از آیت به شهرستان ها می رفتند .از جمله اقداماتی که حضرت آقای دکتر تابنده اهلل خمینی سوق داد که تا زمان حیات ایشان به طور مستقیم و غیر مستقیم انجام دادند قبول وکالت افتخاری پرونده زندانیان سیاسی از میان روحانیون و دانشجویانی بود که غالب آنان پس از پیروزی انقالب به سمت های مهمی مورد لطفشان بودم». پس از پیروزی انقالب ،در دولت موقت که به ریاست مرجوم مهندس بازرگان نیز منصوب شدند .ایشان بدون هیچ چشمداشت و تو ّقعی ،با تنظیم لوایح ّ مستدل حقوقی به دفاع از این متهمان پرداخته و چون قضاتِ باوجدان بیدار، تشکیل شده بود ،مجدداً دعوت به تصدی کارهای دولتی شدند و با اینکه سعی می کردند هیچ سمتی را قبول نکنند ،ولی با اصرار مرحوم مهندس سابقه ی اطالعات حقوقی و درستی و صداقت حضرتش را می دانستند به بازرگان و دیگر یاران وی ،در کابینه ی انقالب سمت های مهمی از قبیل دفاعیاتش از جان و دل گوش داده و آن را می پذیرفتند و نبست به صدور معاونت در وزرات دادگستری و وزارت ارشاد و عضویت در هیأت امناء و هیأت احکام برائت متهمان و زندانیان مذکور اقدام می کردند؛ چنانکه خود در این باره چنین مرقوم می دارند: حج و زیارت را بر عهده داشتند. مدیره سازمان ّ ایشان درباره ی جمع کردن زدگی عرفانی و اجتماعی خود می فرمایند« :در فروردین 1355بازنشسته شدم و پروانه وکالت گرفتم و در تمام دوران دانشجویان روحانیون و مجردانه داشته ام و زندگانی ام در سه جهت بوده است :انقالب اسالمی با آن همراه بودم و وکالت غالب ِ « همواره سلوک ّ ّ خانوادگی ،اجتماعی و درویشی .در تمام این مراحل خداوند را در نظر داشته مورد تعقیب را افتخاراً می پذریرفتم و به یاری حسن تشخیص قضات ،در ]حق[ مو ّفق می شدم .بعد از پیروزی انقالب به سمت معاونت وزارت و رضای او را همیشه طالب بوده ام و از هیچ کس تم ّنایی ننموده و در مقابل احقاق ّ ّ تهدید هیچ کس هم ،نه لرزیده و نه هراسیده ام و از حسب و نسبم هم استفاده دادگستری و سپس به معاونت ارشاد ملی (وزارت ارشاد اسالمی فعلی) منصوب حج بودم». معرفی و تعریف از خود نبوده؛ زیرا اگر عملم خوب شدم و ضمن ًا عضو هیأت امناء و هیأت مدیره سازمان ّ نکرده و هیچ گاه در مقام ّ بود ،مرا خوب می گفتند و چنانچه عملم ناشایسته بود ،کسی آباء و اجداد و ا ّیام حبس در زندان بستگانم را بد نمی گفت .به هر صورت فقط رضای خداوند را در نظر داشتن». یکی از حوادث مهم زندگی ایشان که منجر به وقوع نامالیماتی شد ،مربوط [ )]1یادنامه صالح،چ ،2انتشارات حقیقت،تهران،1381،ص 162 [ )]2ایشان درباره ی خالف عقل و شرع بودن این کار و مشکالت حاصل از به ایام حبس در زندان است ،در سه شنبه شب بیست و دوم خردادماه ۱۳۶۹ آن مقاله ای با عنوان»کودک ایرانی در خانواده بیگانه» در همان ایام نوشتند شمسی ،مقامات امنیتی ،عدهای از رجال سیاسی کشور را به جرم امضای
5
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
نامهای که توسط «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملّی ایران» در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۹شمسی راجع به حمایت از حقوق بشر در ایران تنظیم شده بود و به امضای نود نفر از آزادیخواهان و شخصیتهای ملّی و مذهبی رسیده بود که بعدها به نامه «نود امضایی» شهرت یافت تحت بازجویی قرار داده و جمعی را روانه زندان نمودند؛ لذا ابتدا ایشان و عدهای دیگر را به کمیته مشترک سابق شهربانی تهران و سپس از آنجا به زندان اوین منتقل ساختند .آنها ابتدا به صورت انفرادی زندانی بوده و پس از مدتی ،حبسهای انفرادیشان به حبسهای دسته جمعی مبدل گشت .از این جمع تعداد هفت نفر که به اتفاق حضرت آقای دکتر تابنده در یک سلول جمع بودند ،عبارتند از :آقایان مرحوم علی اردالن ،مهندس نظام الدین موحد ،مرحوم اکبر زرینه باف ،ابوالفضل میر شمس شهشهانی ،مرحوم امیر توکل امیر ابراهیمی و هرمز ممیزی .آقای دکتر حاج نور علی تابنده پس از چند ماه در بند بودن ،در هشتم ّ آذر ماه همان سال آزاد شدند. این ایام به قدری برای اقوام و فقرا ،علی الخصوص حضرت آقای حاج سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه) اعلی اهلل مقامه الشّ ریف ،سخت و ناگوار بود که حضرتش به فقرا دستور داده بودند سحر ها برای آزادی جناب آقای دکتر حقّ ، جل و عالء ،دعا کنند تا انشاهلل رفع تابنده،سلمه اهلل ،به درگاه حضرت ّ بلیه از ایشان شود .فشار و ناراحتی در بند بودن ایشان به قدری این خطر و ّ سنگین و متأثر کننده بود که همسر گرامی حضرت آقای دکتر تابنده تا قبل از آزادی حضرتش ،متأسفانه سکته ی قلبی کرده و با دلی پر درد و دور از همسر خود که عمیق ًا ارادت و محبت نسبت به معظم له داشت ،دار فانی را وداع گفت ،رحمته اهلل علیهما رحمت ًه واسعه .در مراسم ترحیم آن بانوی بزرگوار عارفه ی فاضله که از جانب حضرت آقای رضا علیشاه و فرزندان آن مرحومه و دیگر اعضای خانواده منعقد شد ،جناب آقای دکتر تابنده حضور نداشتند. این ایام که قاعدت ًا باید برای ایشان ،ایامی ظاهراً سخت بوده باشد ،آموزنده خاص مسائل اجتماعی نیز بود ،زیرا فرصت دیگری بود که فارغ از درگیری ها ّ ،به خلوتی عرفانی و ریاضتی الهی بپردازند .از حیث ظاهر ،این حبس ،حبس حق جویی کسی است که برای چشیدن شیرینی سیاسی به دلیل روحیه ی ّ احقاق حق و عدالت اجتماعی ،عمر خود را به تلخی می گذراند؛ ولی برای آن او ،در خلوت و جلوت ،قدمی کسی که در طریق سلوک عرفانی است و هر ِ خاصه حق باشد ،ایام در این طریق است ،به خصوص اگر مشمول عنایات ّ حبس ،فرصتی ایت الهی برای عزلت و خلوت در جهت تکامل معنوی .و این خاص خود بوده است؛ یونس خلوت و عزلت برای همه ی انبیاء و اولیاء به نحو ِ در دهان ماهی ،یوسف (ع) در حبس عزیز مصر و موسی(ع) در تبعید از مصر. به اندکی از حاالت معنوی ایشان در زندان -حالت سکون و رضا ،مراقبه و محاسبه -تا آن قدر که عیان بود و دیگران نیز ممکن بود متوجه آن شوند، دو تن از دوستان و هم زندانیان ایشان در آن زمان اشاراتی کرده اند [ ]1و در همین رساله نیز به آن اشاره ای شده است. نامطلوب حاکم ایشان از سال 1374شمسی به دلیل وجود برخی رویه های ِ در محاکم دادگستری کمتر قبول وکالت اشخاص را می کردند و عم ً ال کناره گرفتند و بدین ترتیب فصل دیگری از زندگی فقری ایشان آغاز شد.
گوشهای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب
بزرگوار یا برادر ارجمندم ]حضرت آقای رضا علیشاه[ رفع اشمال می نمودم و از آنجایی که عالقه ام به علم بود ،نه به مسند و اجازه ،لذا به درک علم عالقه مندتر بودم و در پی کسب اجازه و ورقه اجتهاد ّیه نبودم و خود را مقید به دریافت ورقه اجتهاد ننموده ،اما در امور احکام اسالمی قریب االجتهاد شده و هرگاه الزم می شد ،به منابع اصلی مراجعه می نموده و رفع موانع کرده و شخص ًا از مسائل آگاه می شدم». نهایت ًا برای تضلّع در علوم و معارف دینی ،مدتی که به بیدخت می رفتند فرصت را مغتنم شمرده از محضر پدر بزرگوار و برادر ارجمند جناب آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی کسب فیض می نمودند؛ چنانکه بسیاری معتین را نزد معظم له فرا گرفتند .همچنین مباحث کتب شرایع االسالم و لُ َ در یادگیری علوم قدیمه به ممارست برخاسته از جمله در دوران تحصیل در مدرسه ،در هر تابستان که برای تعطیالت به گناباد می رفتند ،بنا به میل خود و دستور پدر بزرگوارشان به یادگیری علوم قدیمه و معارف دینی می پرداختند؛ به عنوان مثال دو سال نزد مرحوم آقای صالح علیشاه ،کتاب های هیئت و سی فصل شیخ بهایی را که در موضوع علم نجوم است خواندند و حتی در نجوم به طوری پیشرفت کرده بودند که زایجه طالع می کشیدند؛ ولی پس از مدتی از زایجه طالع و پیش بینی آینده چنانکه در آن علم مرسوم است ،دست کشیدند و وقتی پدرشان علت این اقدام را جویا شده بودند ،در پاسخ عرض کرده بودند« :دیدم اگر مصلحت بود انسان بدون کوشش و ق ّوه ی عاقله ی حس مخصوصی در ما می آفرید و چون به خویش آینده را بفهمد ،خداوند ّ حسی نداریم ،نباید از طرق غیر معمول دنبال پیش بینی طور معمول چنین ّ آتیه باشیم .من تصور می کنم شما که به من درس نجوم دادید ،شاید برای این بود که به چنین نتیجه ای برسم ».جناب صالح علیشاه از این گفته ،لبخند رضایت و تأییدی به چهره و زبانشان ظاهر گردیده بود و بعداً در یک مجلس خانوادگیکه عده ی زیادی از فامیل مجتمع بودند ،این مسأله را با لحن رضایت آمیزی نقل کرده بودند. همان طوری که عرض شد نظر به میل و اشتیاق به تحصیل علم ،حضرت صالح علیشاه بارها به ایشان فرموده بودند که چنانچه مشکلی و اشکالی پیش آمد ،مراجعه نمایید تا رفع شود؛ لذا ایشان نیز غالب ًا از محضر پدر بزرگوار و برادر عالی مقدار کسب علم کرده و رفع مشکالت می نمودند. جناب آقای دکتر نورعلی تابنده عالوه بر مشاغل اداری و اجتماعی و مناصب قضایی که در صفحات پیشین بیان گردید ،به منظور بارور کردن و رشد استعداد دانشجویان رشته ی حقوق و ارتقاء توان علمی ،به تدریس در دانشکده های حقوق و دانشکده علوم قضایی قم نیز می پرداختند؛ و از آنجا که مسلط بر مبانی حقوق غرب و اندیشه ها و آرای مطرح غربی در زمینه ی علم حقوق بودند و بر اصول حقوق اسالمی و آراء و نظریات فقهای عظام و قوانین مصوب کشور نیز اشراف داشتند ،کالس های درس معظم له به جهت طرح مباحث مهم حقوقی با استقبال دانشجویان همراه بوده که می توان به عنوان مثال از کالس درس حقوق تطبیق ایشان نام برد که همواره با حسن استقبال دانش پژوهان مواجه بوده است. سیر آفاق و انفس
[ )]1رجوع کنید به کتاب در میهمانی حاجی آقا :داستان یک اعتراف ،دکتر ایشان سفرهای متعدد زیارتی و سیاحتی و پژوهشی و سیر آفاق و انفس کرده حبیب اهلل داوران و دکتر فرهاد بهبهانی ،تهران،امید فردا1382، اند که به طور اختصار به ذکر آنان می پردازم: مطالعه علوم دینی و علوم قدیمه و تدریس در دانشگاه از جهت تحقیقات و تحصیالت علمی-چنانکه گفته شد-چندین سفر به کشور فرانسه و در خالل این اسفار ،سفرهایی به ایتالیا ،سوییس ،اسپانیا ،هلند و ایشان از همان ابتدای تحصیل ،به موازات علوم دانشگاهی ،به مطالعه ی بلژیک نموده اند .معظم له در یکی از اسفاری که در زمان حیات پدر بزرگوار علوم قدیمه مثل هیئت و نجوم و علوم دینی پرداختند .افزون بر عالقه ی خویش به اروپا رفته بودند ،با توجه به سوابق دانشگاهی و تحصیالت علمی شخصی ،به جهت رشته ی تحصیل دانشگاهی ،خود را مقید می دیدند که در شان که از موقعیت برجسته ای برخوردار بودند ،تصمیم می گیرند که در آنجا تبحر یابند .در این باره می فرمایند« :به مطالعه رحل اقامت بیافکنند ،اما قلب ًا متوجه می شوند که این تصمیم مورد موافقت علوم اسالمی و مباحث فقهی ّ ی کتب مربوطه پرداخته و چنانچه موردی پیش می آمد ،از محضر والد پدر بزرگوارشان نمی باشد ،لذا منصرف شده و پس از بازگشت وقتی موضوع
6
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
را خدمت مرحوم آقای صالح علیشاه عرض می نمایند ،ایشان با یک حالتی که حاکی از رضایت قلبی بوده ،این انصراف از تصمیم مذکور را تأیید می نمایند و به این مضمون می فرمایند که میل دارم در ایران بمانی و در اصالح و خدمت به این مرزوبوم کوشا باشی. آن جناب در تیرماه سال 1336شمسی پس از اخذ دکترا و بازگشت از فرانسه ،به همراه والده ی ماجده ی خویش موفق به انجام حج تمتع و زیارت بیت اهلل الحرام و مدینه یمنوره شدند و پس از آن ،دوبار دیگر این توفیق نصیبشان گردید .همچنین دیگر مشاهد مشرفه و اماکن مقدسه را در عتبات عالیات در عراق عرب و سوریه و بیت المقدس زیارت کرده اند و با بسیاری از علما و آیات عظام و دانشمندان آن دیار مالقات داشته و مراکز علمی و تحقیقاتی موجود در آن محل ها را در مورد بازدید قرار داده اند؛ چنانکه در سوریه با عالمه آقای سید عبدالحسین شرف الدین در خدمت حضرت صالح علیشاه دیدار کرده و آن بزرگوار کتاب های خود را ظهر نویسی کرده و تقدیم حضور حضرت صالح علیشاه نموده بود .ایشان همچون اسالف بزرگوار خود به مالقات با اخوان و زیارت مزارات و مقابر اولیاء و عرفاء شائق بوده اند؛ چنانکه سری در سوریه ،مزار شیخ محی الدین عربی و در بغداد مزارات جناب کرخیّ ، سقطی ،جنید بغدادی و سید عبدالقادر گیالنی و دیگر بزرگان دینی و مذهبی چون نواب اربعه را زیارت کرده اند. ّ متمکن پس از رحلت حضرت آقای حاج علی تابنده (محبوب علیشاه) که مکرر در مقام ارشاد سلسله جلیله نعمت اللهیه گنابادی شدند ،بنا به تقاضای ّ اخوان مقیم خارج کشور ،سفرهایی چند به کشورهای کانادا ،آلمان ،سوییس، فرانسه ،بلژیک،سوئد ،هلند و دبی کرده اند و در تمام این اسفار ،فقرا و ایرانیان مقیم خارج کشور را تشویق به بازگشت و خدمت به وطن نموده اند و حتی، بنا به قول یکی از هم سفرانشان ،در پاسخ آنان که موانع بازگشت را بیان می کردند ،می فرمودند :نذر کنید که اگر موانعتان مرتفع شد و توانستید به ایران بازگردید ،به فرزندنتان زبان فارسی را یاد دهید.این توصیه نشان دهنده ی اهتمام حضرتش به حفظ مواریث فرهنگی ملی کشور می باشد که در زبان فارسی به نحو کامل متجلی است. آثار علمی و تألیفات
حضرتش عالوه بر ترجمه چندین کتاب ،مقاالت متعددی در مسائل فقهی- ادواری علمی و حقوقی و روزنامه های کثیر حقوقی ،اجتماعی در نشریات ِ االنتشار کشوری داشته اند و نیز در محاکم قضایی جهت دفاع از پرونده ها ،لوایحی را تنظیم و انشاء نموده که اگر همه ی آنها جمع آوری و تدوین گردد ،خود مجموعه ی علمی گرانقدر و راهنمایی جهت قضات و وکالی دادگستری در طرح دعاوی می باشد .همچنین تقریرات جنابش به هنگام تدریس در کالس های درس دانشکده های حقوق نیز حاوی مطالب مهم و پرباری بوده است که در صورت تدوین و انتشار آن ،مجموعه ارزشمند و معتبری خواهد بود. معظم له قبل از انتصاب به مقام ارشاد در سلسله نعمت اللهیه گنابادی از آنجا که سالک طریق فقر و عرفان بودند ،عالوه بر انجام آداب و فرایض دینی و دستورات فقری که در ا ِکمال سالک اِلی اهلل تأثیر بسزایی دارد ،به منظور تکامل معنوی و معرفتی خویش نیز ،همواره به مطالعات عرفانی و تحقیقات اسالمی می پرداختند و چون این مطالعات را به منظور ارتقاء درک و فهم دینی عرفانی خویش انجام می دادند ،خود را مکلف به تدوین و نگاشتن مقاله یا کتاب صرف ًا عرفانی نمی دانستند؛ هر چند که با تعمق در آثار و مقاالتی که در خصوص مسائل حقوقی و فقهی و وقایع اجتماعی نگاشته اند ،می توان آن دی ِد ظریف عرفانی را در بُن همه ی این آثار مشاهده کرد و متوجه شد که مؤلف محترم همواره از منظر عرفانی خویش به این مسائل و موضوعات نگریسته اند. ...ایشان نسبت به مطالعه ی کتاب های تازه و دانستن افکار جدید عالقه
گوشهای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب
داشته و از یک کتابخانه غنی برخوردار هستند و نسخ خطی جالب توجهی در این کتابخانه موجود است که بعضی از محققین و اساتید دانشگاه ار آن بهره مند گشته و در تألیفات خودشان استفاده کرده اند .سیره ی ایشان این است که بدون م ّنت و ض ّنت به درخواست عالقه مندان جواب مثبت داده ،کتاب های کتابخانه خود را به امانت می دهند. اسامی تألیفات و تصنیفات چاپ شده ی ایشان عبارتند از: -1مجموعه مقاالت فقهی و اجتماعی -2مجموعه مقاالت حقوقی و اجتماعی -3ترجمه کتاب بحران دموکراسی -4ترجمه جامعه شناسی یک انقالب یا سال پنجم انقالب الجزایر -5مجموعه عرفان در زمانه و زندگی ما ( از این مجموعه تا کنون پنج رساله و بعضی از این رساله ها چندین بار تجدید چاپ شده ،اسامی رسائلی که تاکنون منتشر گردیده است ،به این شرح است -1 :آشنایی با عرفان و تصوف -2سفر حج و عید قربان -3شریعت،طریقت و عقل -4خانواده( -5 )1خانواده (،)2 در ضمن برخی از مجموعه مقاالت و گفتارهای عرفانی ایشان منتشر و مابقی در دست تدوین نهایی و انتشار می باشد). تشرف ﺑﻪ ﻓﻘﺮ و آﻏﺎز سیر و سلوک
ﺟﻨﺎب آﻗﺎی دکتر ﺗﺎﺑﻨﺪه ،ﺳﻠﻤﻪ اﷲ ،ﺿﻤﻦ تحصیل علمی و ﻛﺴﺐ ﻣﻌﺎرفدینی و ﻣﺬهبی ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم تج ّزی در اجتهاد رﺳﻴﺪه و ﻗﺮﻳﺐ اﻻجتهاد ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻪﻣﺼﺪاق اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ ﻛﻪ میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﻣﻦ ﺧﺴﺘــﻪ دل ندانـم ﻛﻴﺴﺖ در اﻧـﺪرون ِ ﻛﻪ ﻣﻦ خموشم و او در ﻓﻐﺎن و در ﻏﻮﻏﺎﺳﺖ همواره در ﻛﻨﻪ وﺟﻮد ﺧﻮﻳﺶ ،ﻧﻴﺎز حقیقت و ﮔﻤﺸﺪه ی ﻣﻌﻨﻮی را اﺣﺴﺎس میﻛﺮدﻧﺪ و پیشرفت در ﻋﻠﻮم ﻇﺎﻫﺮی ،ﺑﺎﻋﺚ تشفّینی ﺧﺎﻃﺮ و رﻓﻊ ﭘﺮﻳﺸﺎ اﺣﻮال نمیشد .اﻳﺸﺎن ﻫﺮ ﺑﺎر ﻛﻪ اﻟﻌﺮﻓﺎن ﺑﻪ مدینه ﺑﻴﺪﺧﺖ می رﻓﺘﻨﺪ و ﺑﺎ ﻋﺸﺎق دﻟﺒﺎخته ی ﻋﺮﻓﺎن ﻣﻮاﺟﻪ میﺷﺪﻧﺪ ،می دﻳﺪﻧﺪ ﻛﻪ اﻓﺮاد مختلف ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﻫﺎی اجتماعی عالی و دانی و ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎی علمی ﺑﻪ محضر ﻣموالنا المؤتمن ِ حضرت صالحعلیشاه ﺷﺘﺎﻓﺘﻪ و همه ﺧﻮد را در ﺣﻀﻮر اﻳﺸﺎن تهی و ﻫﻴﭻ می اﻧﮕﺎرﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪه ی اﻳﻦ ﺣﺎﻻت ،آﺗﺶ ﻣﻌﻨﻮی را در دﻟﺸﺎن ﺷﻌﻠﻪورﺗﺮ میﺳﺎﺧﺖ و ﻫﺮﭼﻪ تحقیق میﻛﺮدﻧﺪ ،ﭘﺮدهﻫﺎی ﻇﺎﻫﺮی بیشتری ﺑﻪ ﻛﻨﺎر میرﻓﺖ و ﻣﻮﺿﻮع آﺷﻜﺎرﺗﺮ میﺷﺪ؛ ﻟﺬا از ﺳﺎل 1327شمسی ﺑﺎرﻫﺎ ﺧﺪﻣﺖ حضرت صالحعلیشاه اظهار ﻃﻠﺐ نموده و اﻳﺸﺎن در ﺟﻮاب میﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ« :ﻫﻨﻮز وﻗﺘﺶ ﻧﺮﺳﻴﺪه اﺳﺖ» .ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ در بهار ﺳﺎل 1331شمسی زﻣﺎنی ﻛﻪ در مشهد ﻣﻘﺪس رﺿﻮی ،ﻋﻠﻴﻪ آﻻف ال ّتحیه و ال ّثناء ،ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﻛﺎر ﻗﻀﺎیی ﺑﻮدﻧﺪ ،آﺗﺶ ﺷﻮق زﺑﺎﻧﻪ ﻛﺸﻴﺪ و در ﺷﺐ جمعه ای ﺑﺪان خطهیﻋﺸﻖ و ایمان ﺳﻔﺮ ﻛﺮده، ﻋﺎﺷﻖوار و سراﺳﻴﻤﻪ ﺑﻪ محضر انور حضرت دوﺳﺖ رﻓﺘﻪ و ﺑﺎ دﻳﺪن جمال دلربایش ،ﺳﻴﻞ اشک از چشمان ،ﺟﺎری ﺷﺪه وسراسیمه ﺑﺎ یک دﻧﻴﺎ ﻋﺠﺰ و ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪی دﺳﺖ ﺑﻪ داﻣﺎن آن حضرت زده و ﺑﺎ قلبی ﺷﻜﺴﺘﻪ ،ﺑﻪ زﺑﺎن دل مترنّم اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺑﻮده ﻛﻪ: ﭼﻮ ز ﻋﺸﻖﺗﻮﺳﺖ دردم ﺗﻮ ﺧﻮد آﺷﻨﺎی دردی ﻧﻈﺮی ﺑﻪ دردﻣﻨﺪان ﻛﻪ ﻧﮕﺎه ﺗﻮﺳﺖ درﻣـــﺎن طلب َه ْل أَتَّبِ ُع َ موسی وار با حال ك َعلَى أَن ت َُعلِّ َم ِن ِم َّما ُعلِّ ْم َت خضوع اظها ِر ِ ْ ُرشْ ًدا [ ]1از آن خضر دوران نموده و عرض ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ« :اﻧﺸﺎءاﷲ ﻛﻪ ﺣﺎﻻ تبسم ﻣﻠﻴﺢ و ﺑﺎ ﻧﻮای دلربایی وﻗﺖ آن ﺷﺪه اﺳﺖ ».حضرتش ﺧﺮﻳﺪار ﮔﺸﺘﻪ ﺑﺎ ّ ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ« :ﺑﺮوﻳﺪ وﺳﺎﻳﻞ ﺧﻮد را تهیه نمایید» اﻳﺸﺎن ﭘﺲ از زﻳﺎرت واﻟﺪه ی ﻣﻜﺮﻣﻪ ﺧﻮد ،از محضر آن بی بی ﻓﻘﺮ و ﻋﺮﻓﺎن ﺗﻘﺎﺿﺎی کمک در تهیه وﺳﺎﻳﻞ میﻛﻨﻨﺪ؛ آﻧﭽﻨﺎن اﻳﻦ ﺧﻮاﻫﺶ غیر ﻣﻨﺘﻈﺮه ﺑﻮد ﻛﻪ آن ﺑﺎﻧﻮی ﻣﻜﺮﻣﻪ ﺳﺨﻦ اﻳﺸﺎن را ﺑﺎور ﻧﻜﺮده و ﺑﻪ گمان اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎی ﻓﺮزﻧﺪ ،صرف ًا ﺷﻮخی اﺳﺖ، ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺑﺶ ﻋﺘﺎب ﻛﺮده و ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ :اﻳﻦ ﻛﺎرﻫﺎ ﺷﻮخی ﺑﺮدار ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ
7
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
اﻳﺸﺎن را ﺑﻪ راستین ﺑﻮدن اﻣﺮ اﻃﻤﻴﻨﺎن می دﻫﻨﺪ .ﺧﻼﺻﻪ اﻳﻨﻜﻪ در روز ﺑﻌﺪ ،ﺑﻪ دﻻﻟﺖ ﺟﻨﺎب آﻗﺎی ﺣﺎج ﺳﻠﻄﺎن حسین ﺗﺎﺑﻨﺪه ﮔﻨﺎﺑﺎدی (رضا علی) ﺑﻪ محضر اﻧﻮر والد بزرگوار جسمانی و معنوی خویش ،حضرت آقای صالح علیشاه ،شرف مشرف شدند و سلوک فقری خویش را حضور یافته ،به طریق فقر و عرفان ّ توجه و تفقّد پدر و آغاز کردند .ایشان از همان ابتدای سلوک همواره مورد ّ پیر بزرگوار خویش بوده اند،از جمله در سفری که جناب آقای صالح علیشاه به تهران تشریف آمده بودند ،به نقل از مع ّمرین فامیل آن جناب ،در جلسه ای که اکثر بستگان و فرزندان مرحوم آقای صالح علیشاه در حضورشان مجتمع بودند ،درباره مسائل مختلف بحث های به میان آمده و جناب صالح علیشاه وضعیت آتی آنها مطالبی را بیان نموده و نوبت درباره تک تک افراد حاضر و ّ که به آقای دکتر رسیده بود ،فرموده بودند« :و اما نور علی که این مناصب «منظور اشتغاالت قضایی و سایر امور اجتماعی ئی که در آن زمان به آن مشغول بودند» برایشان کوچک است .در خانه خواهد نشست و همه مناصب د ِر خانه اش را خواهند زد» تمام این گونه مراحم می تواند جزو نشانه هایی خاص معنوی حضرتش به جناب آقای دکتر تابنده باشد بر عنایت و ّ توجه ّ سلّمه ّ الل ّ معظم له پس از رحلت آن بزرگوار نیز مشمول اعزاز و احترام اقطاب بعدی سلسله بوده اند :چنانکه حضرت آقای محبوب علیشاه نیز در ضمن فرمان اجازه دستگیری که به جنابش صادر نمودند ،این گونه متذکر می شوند: «عموی مکرم آقای حاج دکتر نور علی تابنده ،زید توفیقه ،سال ها با خلوص تا ّم در سلوک الی اهلل قدم زده و جمع میان شریعت مرتضو ّیه و طریقت رض ّویه کرده و مورد لطف ج ّد و پدر بزرگوارم ،طاب ثراهما ،و عالقه و احترام فقیر نیز می باشد ». تبعیت از این بزرگان فرو گذار نکرده و متقابال ایشان نیز آنی از انقیاد و ّ و در اردات خویش همچو کوهی استوار ،پابرجا بوده و همواره در تمام شرایط،معترف به این اطاعت و پیروی بوده و مباهات می نمودند :از جمله زمانی که در سال 1369شمسی در زندان بودند ،بنا به نقل دکتر فرهاد بهبانی که مشارعلیه هم در آن ا ّیام درهمان زندان بودند ،جناب آقای دکتر تابنده در پاسخ به شخص بازجو که حین بازجویی پرسیده بود :آیا شما درویش گنابادی و مطیع حضرت آقایتان (مقصود جناب آقای رضا علیشاه است ) هستید ؟ ایشان پاسخ داده بودند :آری و مجددا بازجو سوال کرده بود :آیا هر چه حضرت آقا (یعنی جناب رضا علیشاه ) بگوید ،برای شما واجب االطاعه است ؟ ایشان پاسخ داده بودند «بله همین طور است»[]2 تجلیه و و نفس ه تصفی تزکیه و ّ ّ جنابش از همان بدایت سلوک با ج ّدیت به ّ تحلیه روح پرداخته و حسب االمر موالی بزرگوارش مامور به سیر آفاق و ّ انفس شدند .آثار این سلوک عرفانی همواره در گفتار و کردار ایشان ،چه در محیط کار و امور اجتماعی و چه در محیط خانوادگی ،ظاهر بود .حاالت صدق و صفا در دوستی ،حسن معاشرت و خدمت به خلق ،تو ّکل و رضای به خواست اللهی از تجلّیات این سلوک معنوی بود .در این باره] جناب آقای دکتر تابنده خاطره ای را به این شرح بیان فرمودند: «در خرداد 1369هنگامی که به اتفّاق جمعی از یاران نهضت آزادی ما را شبانه دستگیر و به زندان کمیته شهربانی و سپس به اوین منتقل ساختند، روزهای ا ّول خیلی نگران خانواده بودم :زیرا کسالت همسر و بی سرپرست شدن فرزندانم مرا سخت نگران ساخته بود ،به خصوص روزهای ا ّول وقتی وضعیت خانواده ام چگونه است ؟ شب می شد ،نگرانیم بیشتر می شد که ّ در این م ّدت گر چه دچار ایذا و اذیتی که در زندان معموال انجام می دادند، خاص خود را داشت .در ا ّیام نبودم ولی گذراندن در سلول انفرادی مشکالت ّ برای من فرصتی بود که بیشتر مت ّوجه خود باشم و به ذکر و فکرم رجوع وب [ ]3در کنم و در نتیجه یاد خداوند ،کالم اللهی أَ َل ب ِ ِذ ْك ِر اللَّـ ِه تَ ْط َمئ ُِّن الْ ُق ُل ُ دلم آنچان جا گرفت و آرامشی برایم حاصل شد که قابل توصیف نیست :و هر گاه سخن از خانواده می شد به آنان داستان ابرهه و حضرت عبدالمطلب تصرف نمود ،عبدالمطلب را یادآور می شدم که زمانی که ابرهه خانه خدا را ّ
گوشهای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب
برای گوسفندان خود به او رجوع کرد .ابره به عبدالمطلب عرض کرد :من تص ّور کردم ،برای خانه خدا آمدید .عبدالمطلب در پاسخ فرمود :انا رب االیل و للبیت رب من صاحب گوسفندانم می باشم و خانه هم خدایی دارد .سکینه قلبی که در وجودم پیدا شده بود ،حاصل استمرار و مداومت در ذکر و فکرم تعجب خودی و بیگانه شده بود که هر بار به قلب خویش و یاد بود که موجب ّ خدا مراجعه می کردم ،روحیه ام قوی تر می گردید .و بار دومی که مرابدانجا خواستند ،به طور مستقیم و غیر مستقیم تهدید به اعدام کردند :هر بار جواب وصیتم را بنویسم :و آنان از این خونسردی می دادم پس کاغذ و قلم بدهید تا ّ من ،مت ّعجب می گردیدند». تزکیه نفس و یاد خداوند حاصل می این همان آرامش روحی است که در اثر ّ شود .موالی بزرگوار حضرت آقای حاج علی تابنده (محبوب علیشاه ) نور اهلل مضجعه الشریف ،نیز در معرفی حضرتش ،ضمن فرمان قطبیت که به جهت ایشان صادر نموده اند ،درباره همین سکینه قلبیه چنین بیان می دارند: «عموی مکرم جناب حاج دکتر نور علی تابنده که مدتی است در سلوک علی اهلل مجاهده کرده ،مراتب فقر و فنا را پیموده و رضایت جد بزرگوار حضرت آقای صالح علیشاه و پدر عالی مقدار جناب آقای رضا علیشاه ،قدس اهلل سرهما العزیز ،را جلب کرده ،صدر صافی و قلب وافی یافته است .... ». [ )]1کهف :66،آیا با تو بیایم تا از آنچه به تو آموخته اند ،به من کمال بیاموزی؟ [ )]2در میهمانی حاجی آقا :داستان یک اعتراف،ص 129 [ )]3رعد :28،به راستی دل ها به یاد خدا آرامش می یابد.
8
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
باز باش ای باب رب جویای باب ات رسد از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت ات ابد بارگاه ما هل کفوا احد سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوبعلیشاه) سال
شرح
موضوع
21مهر ماه 1306هجری شمسی
محل والدت بیدخت ،نامگذاری نورعلی به نام جد ایشان (آقای نورعلیشاه) به علت همزمانی روز تولد ،سومین فرزند ذکور خانواده
تولد
1315-1313هجری شمسی
محل تحصیل دبستان جامی بیدخت ،حضور تابستانی در مکتبخانهی ورود به دبستان (تحصیل در دبستان مال خداداد ،آموختن جامعالمقدمات نزد رئیس کتابخانهی سلطانی و مکتبخانه و کتابخانه) بیدخت (شیخ اسماعیل ضیائی)
1318هجری شمسی
دبستان امیر معزی تهران
پایان دورهی ششم ابتدایی
1319هجری شمسی
دبیرستان فردوسی مشهد
سال اول دبیرستان
1320هجری شمسی
مدرسهی دارالفنون تهران
ادامهی تحصیل در دبیرستان
1324هجری شمسی
مدرسهی علمیهی تهران ،احراز رتبهی ممتاز ،دریافت دیپلم ادبی و جایزه ،دریافت دیپلم رستهی طبیعی ،مطالعه در رشتههای انسانی، ریاضیات ،روانشناسی و روانکاوی
دریافت دیپلم ادبی
1324هجری شمسی
1324هجری شمسی
شرکت در آزمون سراسری کنکور تمایل به رشتهی حقوق به علت عالقه به مسایل استداللی و داشتن روحیهی مردمی و اجتماعی ،استفاده از استادان به نامی چون محمود شهابی ,مشکات ،آیتاهلل سنگلجی ،علی شایگان ،ادیب لبیب، جاللالدین همایی و ...
ورود در دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران
9
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوبعلیشاه)
سال
شرح
موضوع
1326هجری شمسی
تمجید استاد شهابی از ایشان در صحت وضع الفاظ درس اصول فقه
ی تحصیل دانشگاهی ادام ه
1327هجری شمسی
فارغالتحصیلی در رشتهی حقوق قضایی
اخذ لیسانس حقوق قضایی
1327هجری شمسی
ازدواج با دحتر جناب آقای نورنژاد
ازدواج با سرکار عیله بانو ریحاندخت نورنژاد
1327هجری شمسی
استخدام در کادر سیاسی وزارت امور خارجه
استخدام در وزارت امور خارجه
1327هجری شمسی
اظهار طلب از حضرت آقای صالحعلیشاه
طلب کردن ایشان از حضرت آقای صالح علیشاه
1329هجری شمسی
عدم سازگاری با روحیات و خصوصیات اخالقی و مشورت با پدرشان مبنی بر ترک پست وزارت امور خارجه
کنارهگیری از کار در وزارت امور خارجه
1329هجری شمسی
شاغل شدن به عنوان دادرس علیالبدل در دادگستری استان خراسان
استخدام در وزارت دادگستری
1331هجری شمسی
در بهار در بیدخت به دست حضرت آقای صالحعلیشاه مشرف به فقر شدند
تشرف به فقر
1331هجری شمسی
دختری به نام نازنین
تولد اولین فرزند
شهریور 1331هجری شمسی
دفن در مزار متبرک سلطانی
مرگ دخترشان نازنین
1332هجری شمسی
به علت حسن رفتار ،نحوهی عملکرد قضایی و ...به دست شیخ محمد عبده (بروجردی) به این مقام منصوب شدند
ریاست دادگاه شهرستان مشهد
1332هجری شمسی
استادان این کالسها مهندس مهدی بازرگان و آیتاهلل طالقانی بودند
شرکت در جلسات اسالمشناسی عضو کمیتهی مرکزی نهضت مقاومت ملی استان خراسان
1332هجری شمسی 1334هجری شمسی 1335هجری شمسی
عزیمت به فرانسه برای ادامهی تحصیل در دانشکدهی حقوق دانشگاه پاریس
سفر به فرانسه
به علت روحیهی تحقیق و جستجو و برای تسلط بیشتر در مدرسهی تحصیل زبان و ادبیات فرانسه و آلیانس پاریس ،زبان و ادبیات فرانسه خواندند و چند کتاب را نیز ترجمه حضور در کالسهای متفرقه نمودند دریافت مدرک دکترا و اخذ دیپلم زبان فرانسه
1336هجری شمسی
دریافت دانشنامه دکترای حقوق قضایی به راهنمایی پورفسور استفانی
استاد حقوق جزای تحلیلی
رئیس انستیتوی جرمشناسی ریاست مؤسسه جرمشناسی دانشکدهی حقوق مصر
10
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوبعلیشاه)
سال
شرح
موضوع
1336هجری شمسی
تداوم تماس تا سفرهای بعدی و تهیهی رسالهی شرح مکتب و روش حاج سلطانمحمد گنابادی و یک قرن مکتب او به پیشنهاد کربن
آشنایی با هانری کربن
1336هجری شمسی
به همراه مادر بزرگوارشان موفق به انجام مناسک حج شدند
سفر حج تمتع
1336هجری شمسی
سفر به سوریه ،عتبات عالیه ،بیتالمقدس ،مزار شیخ محیالدین عربی، سری سقطی و ...
زیارت اماکن و مزارات بزرگان دینی بازگشت به ایران
1337هجری شمسی 1337هجری شمسی
مدت کوتاهی در ریاست یکی از نواحی دادسرای تهران مشغول بودند
اشتغال در دادگستری
1338هجری شمسی
ریاست ادارهی سرپرستی
ادامهی کار
1339هجری شمسی
به علت اختالف با وزارتخانهی دادگستری در مورد مسألهی حضانت از کار قضایی محروم شدند
محرومیت از کار قضایی یا کنارهگیری موقت از کار
1340هجری شمسی
دریافت حکم مستشاری محاکم استان تهران
دعوت مجدد به کار تولد فرزند دوم
1340هجری شمسی 1343هجری شمسی
نام وی به پیشنهاد حضرت صالحعلیشاه حسینعلی نهاده میشود .او دکترای داروسازی دارد و در دانشگاه شهید بهشتی تدریس میکنند
تولد فرزند سوم
1346هجری شمسی
پدر ایشان در مرداد ماه 1346هجری شمسی به لقاءاهلل پیوستند
فوت پدر بزرگوارشان
1347هجری شمسی
سمت دادیاری دادسرای انتظامی
1347هجری شمسی
عزیمت به پاریس برای مطالعات و پژوهشهای حقوقی
1347هجری شمسی
اعطای بورس برای مطالعات و پژوهش حقوقی به ده تن از قضات از سوی دولت فرانسه
سفر مجدد به فرانسه
1347هجری شمسی
کالسهای دکتر واشون از استادان حقوق اسالم و دکتر لئوته از استادان جامعهشناسی
السهای آزاد شرکت در ک
1355هجری شمسی
به درخواست شخصی بازنشسته شدند
بازنشستگی
1355هجری شمسی
یک هفته پس از بازنشستگی با استقبال ریاست کانون وکالی دادگستری ایران
اخذ پروانه وکالت
11
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
سال
1356هجری شمسی
سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوبعلیشاه)
شرح
موضوع
با همکاری جمعی از حقوقدانان و با هدف توجه به امور زندانیان و قبول تأسیس و عضویت در جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایران وکالت بسیاری از دستگیر شدگان از جمله آیتاهلل طاهری و ...
1357و 1358هجری شمسی
معاون وزارت دادگستری ،معاون وزارت ارشاد ملی (در دولت مهندس بازرگان) ،عضویت در هیأت امنا و هیأت مدیرهی سازمان حج و زیارت
تصدی کارهای دولتی
1360هجری شمسی
دفاع از عباس امیر انتظام در دادگاه تشکیل شده علیه وی در مقام وکیل
ادامهی شغل وکالت
( 22خرداد هجری شمسی )1369
بازداشت و حبس به جرم امضای نامهی معروف به 90امضایی به مدت 8ماه در زندان اوین
زندانی شدن در زندان اوین رهایی از زندان
( 8آذر 1369هجری شمسی) 1369هجری شمسی
همسر ایشان به علت ناراحتی قلبی و فشار روحی در هنگام حبس ایشان فوت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شدند
مرگ همسر گرامی ایشان
1371هجری شمسی
پس از رحلت حضرت رضا علیشاه با صدور اجازهای از سوی حضرت محبوب علیشاه به مقام قطبیت نایل شدند
اجازهی قطبیت
1374هجری شمسی
به سبب وجود برخی رویههای نامطلوب حاکم در محاکم دادگستری
کنارهگیری از وکالت استادی و تدریس در دانشکدههای علوم قضایی قم
1374هجری شمسی 1375هجری شمسی
پس از رحلت حضرت محبوب علیشاه ،به مقام قطبیت سلسلهی نعمتاللهی سلطان علیشاهی منصوب شدند
احراز مقام قطبیت و صدور اولین بیانیه
12
ویپند والیت و بیعت ایما ین
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
فرمایشات حضرت آقای مجذوبعلیشاه مجلس صبح شنبه 1390/9/12
بسم اهلل الرحمن الرحیم در قرآن ،در آیات مختلف ،مراحل خلقت انسان یعنی همین انسانی که االن هست از وقتی که اصال انسان نبود تا حاال که انسان شده ،ذکر شده ولی مثل اینکه خداوند قصد داشت یک شمه ای از تعقل (عقل) به این موجود بدهد و یک قدری هم از اراده ای استقاللی به او بدهد که مستقال بتواند تصمیم بگیرد برای اینکه یک وقت توهم نکند و بگوید دیگر من خودم خدا هستم استغفراهلل فرمود وقتی هنوز در گل بود زمان خلقت از همه بنی آدم( فرزندان آدم) وقتی در پشت پدر بودند (یعنی پدری که هنوز بدنیا نیامده) از آنها پیمان گرفتیم. پیمان یعنی چی؟ یعنی همان بیعت ( پیمان) گرفتیم .هنوز آن چیزهایی که میخواستیم در او بدمیم ،ندمیده بودیم خودش میدانست .گفتیم (أَلَ ْس ُت ب ِ َربِّ ُك ْم َقالُوا بَلَى ()....سوره اعراف-آیه )172آیا من خدای شما نیستم؟ همه گفتند بلی( َقالُوا بَلَى) بعد ،که مراحل خلقت عملی شد و موجود به دنیا آمد گفتیم که البته این در قرآن نیست برای اینکه یادش نرود و بداند که در تعهد و عقد خداوند است ،یادآوریش کردیم که از بدو ورود یعنی به دستور ائمه ،یاد آور شود که اوال تو عهدی با خداوند داری و بعد از آن هم نگهدارنده این عهد و مراقب این عهد غیر از خودت که هستی بزرگانت هم هستند پیغمبر و علی هم هستند به گوش راستش اذان بخوانید که با دمیدن توحید همراه است. أن ال إله إال اهلل) بعد باز برای اینکه یادش نرود بداند که نه تنها از او (أشهد ْ بلکه از هر بشری پیمان گرفتیم از رهبرانش هم پیمان گرفتیم که میفرماید خدا پیمان گرفتیم از تو (خطاب به پیغمبر) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی وعیسی پیمان گرفتیم. این یک پیمان خاص هست با این همه پیمان گرفتن ها باز هم این اتفاق میافتد .که از همان اول خدا درواقع عذر ما را گفته ( َولَ ْم َن ِج ْد لَ ُه َع ْزم ًا)(سوره طه-آیه )115به آدم گفتیم از این نخور یک خورده هم گوش داد ولی در او اراده ای ندیدیم ( َولَ ْم ن َِج ْد لَ ُه َع ْزم ًا) (سوره طه-آیه )115 بنابراین این پیمان و این بیعت که از قبل تولد هست( تولد بشر) این بشر فعلی ،بعدش هم هست همیشه هم هست از قبل از آدم هست تا بعد از خاتم خواهد بود والیت ست .والیت که میگویند اینست .والیت هم همین امانتی هست ،نسخه اصلی پیمان دست ولی خداست بعد همینجور دست به دست میگردد تا آخر .بنابراین همانجوری که یکبار صحبت شد عید غدیر ،عید ماست کار تازه ای نشد جز رحمت و محبت خداوند در واقع به ما ،که یکی از تصمیماتش را خداوند به ما اعالم کرد .خداوند تصمیمی که میگیرد به ما اعالم نمیکند اگر بخواهد بشود میکند دیگر اعالم ندارد که به ما بگوید .میگوید خودتان بفرمایید. بنابراین پیغمبر که علی را تعیین کرد ما میگویئم تعیین کرد نه آنروز تعیین
نکرد بلکه از بدو خلقت ،خدا پیغمبر را که آفرید ،والیت را که آفرید علی را جانشین او قرار داد پیغمبر کاری که کرد به ما اعالم کرد .کمال محبت، خداوند نسبت به ما ( بشر) انجام داد که من برای شما همچین کاری را کردم ،پیغمبرتان که رفت و میرود یکی دیگر را تعیین کردم که گمراه نشوید بنابراین عید غدیر را آنجوری که نطق هایی که این آقایان میگویند ،ما راه غدیر را ادامه میدهیم .غدیر راه نیست غدیر یک اعالم جشنی هست مثل اینکه فرض بفرمایید رسم دنیا بوده در قدیم کسی که تازه پادشاه شده یا جانشین شده روزی را به عنوان تاج گذاری جشن میگرفت .البته نه از آن قبیل تاجگذاری که ما دیدیم اینجا هم علی(ع) ،از طرف خدا و پیغمبر صاحب تاج بود ،آن روز جشن تاجگذاریش بود نه اینکه در آن روز ،او را تعیین کردند. این پیمان به هیچ وجه قابل لغو کردن نیست ممکن است خدای نکرده فاسد بشود مثل درختی که پیوند میزنیم .البته بعد از آنکه پیوند گرفت عوض نمیشود همیشه همان پیوندی هست که زدیم .پیوند هلو را به زردآلو که زدید پیوند همیشه هست. تا مراقبت کنید این پیوند هست اگر موریانه هایی بیایند و آن را بخورند، ممکن است فاسد بشود ولی از بین نمیرو فاسد شدن مثال در تاریخ ،قاتل علی(ع) از صحابه خود پیغمبر و علی بود خودش هم همینجوری که بعضی ها گفته اند ،میدانست و پیش بینی کرده بود که قاتل علی(ع) میشود ،پیوندش فاسد شد و از بین رفت ولی برگشت ندارد یعنی بیعت که این پیمان باشد دو طرف دارد یکی خدا و دیگری بنده .هر پیوندی هر بیعتی و قراردادی خب در کارهای دنیایی میبینیم قابل فسخ یکطرفه نیست مگر هر دو فسخ کنند .در اینجا خداوند که هرگز فسخ نمیکند برای اینکه این رشته ای است که خودش به مردم داده است. چرا فسخ کند؟ به بشریت داده این بشر هم که به یک نفری حق ندارد فسخ کند آن بیعت فسخ نمیشود خوب برای ما این مشکل فکری پش میآید که اگر اینجوری هست ،چطور امام حسین فرمود من بیعتم را از شما برداشتم؟ وعده ای را مرخص کردند که بعضیها رفتند و بعضیها هم ماندند این نشان میدهد یک بیعت دیگری هست یعنی این غیر از این بیعتی هست که خداوند مقرر کرده است .یک بیعتی هست مثل حکومتی ،مثل شناسنامه؛ در این دوران شناسنامه یا گذرنامه را میشود پاره کرد و ریخت دور. یعنی امام از اینها بیعت گرفته بود مثال که بیایید کمک کنید که ما حکومت را بگیریم اون بیعت رو برداشت گفت بروید ولیبیعت اصلی که برداشته نمیشود دیدیم که بعد از این قضیه ،توابین پیش آمدند یک عده ای گفتند آن بیعت اصلی که هست یعنی امامت و والیت را قبول داریم چرا نرفتیم به والیت و امامت کمک کنیم؟ توبه کردند. ان شااهلل شاید این بحث را بعدا مفصل تر بگوییم.
13
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده
14
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
نكات هستي شناختي و روش شناختي()6 انسان ،مجمع البحرين جسم و جان هستي به اعتبار اصل وحدت وجود جلوه ي خداوند ،و به اعتباري عين حق است .هرچه هستي است جلوه ي او است ،پس غير از او هستي اي وجود ندارد و هرچه هست ،به اعتباري ،اوست .انسان به عنوان روشن ترين بروز هستي خداوند ،مظهر تجلي خداوند است: آنان كه طلبكار خداييد ،خود آييد بيرون ز شما نيست ،شماييد ،شماييد يعني نه آنكه خداوند عين ما ،يا شما عين خدا هستيد .خداوند بيرون از هستي نيست( ،بلكه هستي غير از اونيست) «خدا در باال ،پايين و وسط قرارندارد ، بلكه در وجود انسان است» تمثيل تقابل جسم و جان مي تواند تقابل اعتباري خدا و انسان را به شرح ذيل توضيح دهد: «حق جان جهان است و جهان جمله بدن اصـناف و مالئكه ،قـواي ايـن تـن افـالك و عنـاصـر و مـوالـيــد ،اعضــاء توحيد همين است و ،دگرها همه فن حق جان جهان است .همه ي جهان را به بدني تشبيه كرده اند ،كه ما ذره اي كوچك در جهان هستيم ،در جهاني بدين بزرگي ،روح به اين بدن يا كالبد جهان آمده است .يعني در همه جاي جهان روح خداوند جريان دارد ،همان طور كه در همه جاي بدن ما روح وجود دارد .اگر شب در خواب زنبوري ما را بگزد ،با خبر مي شويم ...همان طور كه روح از تمام گوشه و كنارهاي بدن خبردارد ،خداوند هم از همه جهان خبر دارد )7(». اين رابطه ي ميان جسم و جان ،يعني جهان مخلوق و جان ،را نشان مي دهد هستي يگانه ،احدي هميشه بود و هميشه اما جسم و جان هر دو ،مظهر يك ِ هست ،مي باشند. زندگي انسان در دنياي جسم و دنياي جان به اعتبار ادارك اهل كثرت به دو زندگي معنا شده است .اما بايد دانست كه به دليل يگانگي هستي ،و بنا بر ادارك اهل وحدت ،هر دو اعتباري از يك حقيقت اند ،حقايقي نه در طول هم،بلكه در عرض يكديگر .به همين معنا جناب ايشان انسان را يك «مجمع البحرين»( )8تعريف مي كنند. در زندگاني جسماني بايد با شناخت در سلوك ،تجربه آموخت«،تجربه براي توان «با هفت هزارسالگان زيستن زندگي هفت هزار ساله» تجربه اي براي ِ » زيرا كسي كه از زندگي جسماني ،از قفس تن يا دنياي مخلوق و كثير رخت سفر مي بندد ،به زندگاني روحاني يا مملكت جان،رحل اقامت مي برد ... «...كسي كه رفته ،با صالح پيغمبر يا با علي (ع) با ابن ملجم در يك عالم هستند ،عالمي غير از اين عالم ماده ،نوعي زندگي ،اما طوالني،هفت هزارساله. عمري كه در آن پير نمي شود: فردا كه از اين دير فنا در گذريم با هفت هزار سالگان سربه سريم»()9 عمر در دنياي جسم ،و عمر در دنياي جان ،كه مولوي در شرح قصه ي پيرچنگي تقابل آن را با واسطه ي خواب توضيح مي دهد ،دو واقعيت هستند كه در عرض يكديگراند ،و حاكي از يگانگي وجوداند. خواب بردش مرغ جانش از حبس رست چنگ و چنگي را رها كرد و بجست گشت آزاد از تن و رنج جهان در جهان ساده و صحراي جان جـان او آنجا ســرايان ماجرا كـاندرين جاگر بماندندي مرا... اما غفلت از معرفت يا ادراك عرفاني ،اين دو دنيا را در طول يكديگر معنا
زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده
مي كند: « اين عمر و آن عمر ،اين دنيا و آن دنيا ،پشت سرهم نيستند ،هم رديف نيستندكه اينجا تمام بشود ،آنجا بيايد .اينها در عرض هم هستند .يعني در آن واحد كه در اينجا هستيم ،در آخرت هستيم ،در آن دنيا هم هستيم .يعني در آن واحد در همين لحظه هم با جسم كار داريم ،هم با روح)10(». يا با دو جلوه ي معرفت شناختي از يك واقعيت احد يا يگانه :معرفتي از جسم و معرفتي از جان ،كه هردو بروز و تجلي يك حقيقت اند .عرفان يا شناخت و اداراك عرفاني مي تواند تجربه ي فهم نظري و عملي اين حقيقت را به انسان بياموزد .عرفان مي آموزد كه زندگي ،با تمام لذات و رنج هاي آن ،كشش و كوشش فطري جان و جسم در شعله هاي حيات حقيقي هستند كه بايستي تحت تعليم استادي راه رفته به تجربه هاي آموزنده اي براي شناخت حقيقت تبديل شوند. خواب ،توهم ،فكر و احساس هاي مختلف ميتوانند ،به گونه اي ،از اين لذات و رنج هاي پوشيده خبر بگيرند ،خبري از دو دنياي جسم و جان كه در ادارك معرفتي ما ناشناخته مانده اند)11(. «شعله هائي از اين مسئله به صورت تخيالت ،به صورت توهمات ،حتي به صورت رنج ها يا لذتهايي كه مي بريم ظاهر مي شوند .اينها از اين عالمي كه ما در آن هستيم نيست ! جمع دو بحر ،دو دريا ! ما خودمان هم ،به يك حساب ،مجمع البحرين هستيم ،ولي شاخه ي كوچكي از اين بحر و شاخه ي بزرگتري از آن بحر ،ولي بهر صورت مجمع البحرين هستيم)12(». زندگي بشري ،سفري از اين دريا به آن دريا ،يا سفري در ميان هردو درياست. انسان درگير در جسم ،حقيقت درياي جان را نمي شناسد ،همان گونه كه موجود درگير در جان نيز حقيقت جسم را در نمي يابد .زيرا كه در وحدت مطلق معرفت حاصل نمي شود ،به همين دليل هم بود كه حضرت احدي براي شناخته شدن ،ميل به خلق دنياي كثير و انسان فهيم نمود :كنت كنزاً مخفي ًا ،فاحببت ان اعرف ،فخلفت الخلق لكي اعرف ،عرفان مي آموزد: «بايد دانست كه هدفي بزرگ در پيش هست (كه از طريق تفكر ،تعقل و شهود حاصل مي شود)( .و اين راز زيبائي زندگي است)...فكركردن درباره ي زندگي ،هدف و معناي آن ،زندگي را زيبا كردن .همين زندگي روزمره را تمام زندگي ندانستن است .خيام در وادي حيرت در همين معنا گفت: از آمـدنـم نبود گـردون را سـود وزرفتن من جاه و جاللش نفزود از هيچ كسي نيز دوگـوشم نشنود زين آمدن و بودن و رفتن مقصود (اما در برابر خيام) بايد دانست كه هدفي بزرگ هست ،و تا نفهميده ايم بايستي برنامه ريزي كنيم .بايد زندگي را زيبا كرد ،راحت بود ،و تجربه آموخت ،تجربه اي براي زندگي هفت هزارساله ،و با هفت هزار سالگان زيستن.)13(»... درنگاه ديگري مجمع البحرين را مرزي نمادي تعريف مي كنند كه مقاومت تكليفي انسان را در نقش هاي اجتماعي و الهي يادآور مي شود: يا به عبارتي همان مفهوم ساختاري نقش اجتماعي در سلسله مراتب اجتماعي جامعه يا سلسله مراتب مراحل تكامل عرفاني .ايشان معتقدند( )14اگر چه تفاسير مفسرين شيعه در باب آيه 19سوره الرحمن كه مي فرمايد« :مرج البحرين يلتقيان» به وجود روحاني علي (ع) و فاطمه (س) يا حسين(ع) تعبير نموده اند ،اما با توجه به ديگر آيات همين سوره مثل كهف تفاسيري بهتر و دقيقتري نيز مي توان ترسيم نمود .ايشان استدالل مي كنند كه بحرعلي (ع) و فاطمه (س) بهم در آميخت ،اما در آيه بعد مي فرمايد «بينهما برزخ اليبغيان» كه مصداق عدم تجاوز به يكديگر بواسطه ي حايلي ،يا برزخي ميان آنها ،فاصله ي ميان علي (ع) و فاطمه (س) است .يعني فاصله اي كه باقي مي ماند.
15
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
از سويي ديگر در سوره ي كهف امر رسيدن به مجمع البحرين مطرح شده است :مث ً ال ضمن آيه ي 60مي فرمايد« :ال ابرح حتي ابلغ مجمع البحرين» و سپس در آيه بعد تأكيد مي فرمايد« :فلما بلغا مجمع» ،يعني چون به آنجا رسيدند ...البته فراموشي به هردو نفر يعني به موسي (ع)و يوشع دست داد. پس هردو از مجمع مي گذرند« :يعني از بحر دنيا و آخرت مي گذرند» در صورتي كه برزخ ميان دو بحر مي بايستي مانع از تجاوز دنيا و آخرت مي شد. بهمين دليل «خداوند آنها(موسي(ع)و يوشع(ع)را مجبور به برگشت مي كند،در مكان دو بحر كه همان جا برزخ ميان دنيا و آخرت است و بايستي هيچ كدام شكسته نشود :يعني حفظ ظاهر و باطن ،دنيا و آخرت ،نه عبادت مانع دنيا مي شود و نه دنيا مانع عبادت است)15(». تعابير از بحر ،يا دو بحر ،اعم از آنكه دنيا و آخرت ،يا ظاهر و باطن باشد يا علي (ع) و فاطمه (س) يا جسم و جان آدمي ،همه و هركدام پاره هاي ديالكتيك وجودي هستند كه در نگاهي مصداق و مشمول تعريف مكتبي وحدت وجوداند ،و در نگاهي ديگر هركدام از پاره هاي فوق متالزم يكديگرند، به گونه اي كه هر كدام مي بايستي درمقام خودشان كاركردهاي مربوط به خود را به انجام برسانند .از سويي در هم متقابل و هم فراخوان هستند و از سويي هر كدام جدا و به ناگزير بايستي كاركرد خاصي را به انجام برسانند، هم فراخواني هر كدام از دو بحر نيز خود كاركردهائي از هر كدام از بحرها را دنبال مي كنند .موالنا رضاعليشاه در پاسخ عريضه ي نگارنده در مضموني مشابه همين تحليل را ارائه فرموده اند: « عرض مي شود :رقيمه سركار رسيد .سالمتي و توفيق و مزيد سركار را از خداوند خواستارم .اظهار ناراحتي از وضع كارتان و اينكه با امر ديني سازگار نيست مرقوم داشته بوديد .در صورتي كه مومن بايد جمع ظاهر و باطن و دين و دنيا بنمايد ،و به مضمون دست به كار و دل با يار باشد .سركار بايد هم به توجه قلبي و ياد خدا مشغول باشيد و هم به كارتان كام ً ال توجه داشته باشيد و نبايد بي حوصله باشيد :رجال التلهيهم تجاره و البيع عن ذكر اهلل. اميد است جديت كنيد بين ظاهر و باطن جمع نماييد)16(»...
زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده
كند ،فطرت به اميال هم تعبير مي شود .مثل ميل به خوردن يا خوابيدن كه طبيعي و فطري بشري است .اما غريزي نيست كه مثل حيوانات ،انسان از انجام از قبل تعيين شده ي آن ها ناگزير باشد: « فطرت اين است كه هر شخصي وقتي كه تشنه است ،چاي مي بيند و دلش مي خواهد بخورد يا آب مي بيند،دلش مي خواهد بنوشد ،ولي (احتما ًالهم ) نمي نوشد .چرا؟»()20 يعني انسان در برابر فطرت مجبور نيست .پس غريزه كه در عرف روانشناسي به جبر رفتاري تعبير شده است از نظر ايشان (همراه با جامعه شناسان تفسيرگرا) در تعريف انسان جايگاهي ندارد .مفهوم فطرت به جاي مفهوم غريزه مي نشيند ،فطرت يعني ميلي كه مي تواند مردود شود يا انجام گيرد. انسان تشنه احتما ًال شايد آب نخورد ،ولي حيوان تشنه قطع ًا با ديدن آب اقدام به خوردن مي كند چرا؟ «چون خداوند (به انسان) گفته است نخور( .و انسان مطيع) امر خداوند را از امر فطرت يعني نياز بدني مهمتر مي داند)21(». انسان قادر است امر خدا را از امر فطرت يا دنياي جسم تشخيص دهد و با تشخيص الزم ،عمل مقتضي انجام دهد يا ندهد .اما حيوان درگير در غريزه قادر به اين تشخيص نيست .مولوي اين تمثيل را به اين شكل مطرح مي كند: يك گروهي ،يعني مالئك ،جمله عقل ،علم وجود هستند و گروهي ديگر ،در برابر ،از دانش تهي ...يكي عين حقيقت ملكي و ديگري عين حقيقت حيواني، كه انسان غافل در برابرش مصداق بل هم اضل قرار گرفت ،و انسان مجمع البحريني ،عارف به حقيقت هستي وراي هر دو است: «در حـديث آمـد كـه يـزدان مجيــد خلـق آدم را سـه گـونـه آفـريـد يك گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود يـك گــــروه ديـگر از دانش تـهي هم چو حيـوان از علف در فربهي اين سـوم هسـت آدمـي زاد و بشـر از فـرشتـه نيـمي و نيـمي زخـر»()22 از گروه سوم در اليه هاي معرفت شناختي و ادراكات عرفاني دسته ي سه گانه ي ديگري پديد مي آيند: «آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب وين بشر با دو مخالف در عذاب وين بشر هم ،زامتحان قسمت شدند آدمي شكلند و سه امت شـدند)23(». گونه اي ملكي با نماد عيسي ،گروهي حيواني با نماد انسان ساقط شده از معرفت جان ،و قسم سوم عارفان زنده به نور راه رفته اي كامل: علم راه حق و علم و منزلش صاحب دل داند آن را ،يا دلش()24 گروهي جان يا عقل مطلق و گروهي جسم يا شهوت و طبيعت مطلق :مولوي مي گويد جنگ واقعي جنگ ميان انسان و انسان است : «اين بشر با دومخالف در عذاب»و «تا كدامين غالب آيد در نبرد».اما جناب ايشان تضاد واقعي را تضاد ميان اميال فطري و الهي تعبير مي كند(.انسان آگاه) «...در اين معارضه امر الهي را مقدم مي داند)25(». يعني در برابر ميل طبيعي و فطري ،با شناخت و شاگردي در محضر استاد ،امر الهي را شناخته و براي انجام امر الهي و راه حركت به سوي او برنامه ريزي مي كند .برنامه ريزي وجه نمادي عقل الهي در بروز انساني آن است.
فطرت الهي روانشناسان و جامعه شناسان از ابتداي تاريخ رسمي علوم جديد در تعريف انسان ،به دو گروه عمده تبديل شدند :گروهي انسان را تابع غريزه يا عوامل دروني يا عوامل متعين و جبري بروني دانستند .گروهي ديگر در برابر ،انسان را طبيعي ،يا به زبان ديني فطري ،اما نه غريزي و درگير شرايط يا شرطي شرايط،بلكه در مقابله ي با شرايط و جبرهاي طبيعي و اجتماعي تلقي نموده اند )17(.گروه دوم كه جامعه شناسان تفسيرگرا به ويژه از آن جمله هستند انسان را اگر چه درگير در جبرها ولي او را برنامه ريزي توان مند مي شناسند كه مي تواند در صورت دقت و كوشش ،جامعه ي خويش را آن گونه كه شايسته است بسازد )18(:تكامل طبيعي و تكامل اجتماعي ،هردو از نظر استاد ما حضرت دكتر تابنده در همين معنا به هم پيوسته و زندگي بشر را تعريف مي كنند: « تالش براي تكامل هدف بشري ،مثال حقوق بشر ،مكتب رعايت حقوق بشر ،اين ها جلوه هاي مسير تفكر انسان هايي است كه تفكر مي كنند ،مي فهمند ،هدف به اصطالح سياسي آن ،اين است كه معنويت بشر معنويتي كه بشر بايستي داشته باشد را تنظيم كنند)19(». الزمه اعتقاد به برنامه ريزي انساني اعتقاد به قواي طبيعي و فطري در انسان است تا بتواند در برابر نيروهاي طبيعي اطاعت يا تمرد كند و نه جبر گونه مثل اجزاي طبيعت عمل كننده ي نيروي ديگري باشد .پس غريزه تبيين كننده ي زندگي حيوانات شناخته شده است و فطرت تبيين كننده ي زندگي بشري .جامعه شناسي معرفت :كاربست ديالكتيك چند اسلوبي فطرت قوانين طبيعي اي است كه در وجود بشري ،طبيعت او را تعيين مي از ويژگي هاي سنت جامعه شناسي مورد نظر ايشان موضوع جامعه شناسي
16
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
معرفت يا شناخت است .يعني تأثير متقابل ذهن و عين .در كالم و عبارات ايشان چنين تقابلي به ويژه تأثير متقابل جامعه و عرفان ،عرفا و رخدادهاي واقعي بسيار ديده مي شود .در مباحث ايستايي شناسي اشاره خواهد شد كه ايشان ،تأثير عرفان از طريق رفتار و كنش اجتماعي عرفا را كاركرد اجتماعي عملي عرفان مي دانند ،كه مي تواند به اصالح ساختاري جامعه نيز منجر شود )26(.مث ً ال در تبيين تفاوت ميان دو فرزند(حضرت شاه شهيد) كه يكي سلطنت طلب وديگري جمهوري خواه يا دمكرات بود .هدايت اين دوخلق توسط حضرت شاه به مثابه ي تعامل يا هم فراخواني ديالك تيكي( )27ميان دو پاره ي متضاد است: «يكي همان تز ،و ديگري همان آنتي تز و باالخره سن تز ،نتيجه ي عالي تر و كامل تر آن نتيجه ي دخالت يا كاركرد عرفان بود...اين همان ( تبيين جامعه شناختي يا) جامعه شناسي است)28(»... به تعبيري روشن تر ،روش ديالكتيك نزد ايشان بديهي ترين روش جامعه شناختي به شمار مي رود. كاربست ديالك تيك در تبيين جامعه شناختي مورد استفاده ايشان ،البته از نوع ديالك تيك چند اسلوبي است كه در قرن بيستم به شيوه هايي در روش ديالك تيكي گورويچ نيز تعريف روشن تري پيدا نمود )30(.اين روش از نوع هگلي و ماركسي آن متمايز است. برخي نكات ايستايي شناختي و پويايي شناختي جامعه ،فرايندي قانون مند جامعه ،همچون طبيعت ،به تعبيري مخلوق خداوند و تابع قوانين الهي است: «قوانين و قواعد در طبيعت ،قوانين الهي هستند كه خداوند براي مخلوقش خلق كرده ،هر قاعده اي يك قانون الهي است كه در هر علمي نامي دارد. يكي از اين قوانين توسط فرويد و سپس آدلر بيان شد .برخي آن را حب نسل گفته اند .در فيزيك مي گويند هر جسمي مي خواهد خودش را همانجائي كه هست نگاه دارد .از آنجا تكان نمي خورد .مگر اينكه كسي او را حركت دهد. اين همان حب ذات است .در شيمي مي گويند هر جسمي درمقابل تجزيه شدن مقاومت مي كند .آب مي خواهد آب بماند...مي توانيم بگوييم وقتي يك قانون و قاعده اي در هريك از علوم كشف شد ،بگرديم آن را در ساير علوم هم پيدا كنيم. قاعده ديگري هم هست كه مي گوييم در دنيا هيچ چيز از بين نمي رود، هيچ چيز هم بوجود نمي آيد ...هر جانداري از جاندار ديگري آفريده شده ،هر جسمي از تركيب چند عنصر مث ً ال آب از تركيب اكسيژن وهيدروژن تشكيل شده كه قب ً ال وجود نداشته است .در روانشناسي و روانكاوي هم هيچ چيز در وجود ما ،در دوران ما از بين نمي رود ،هر كاري كه مي كنيد ممكن است آن را تشخيص ندهيد ولي بي اثر نيست ،از بين نمي رود ،آثارش در روان ماست)30(». نگاه تئوريك يا چشم اندازهاي نظري ايشان ،از برآيند ديالك تيكي مطالعات ميان رشته اي ( )multidiciplinaryبهره گرفته و قواعد جامعه شناختي را با قواعد علوم طبيعي ،در هماهنگي نسبي مي بينند .در اين هماهنگي ميان علوم طبيعي و علوم اجتماعي يا علوم رفتاري ،ايشان به روشني قاعده ي طبيعي «ساخت» يا «سازه» كه معرف سهم «نظم» و «پايداري» در قواعد جهاني است را نشان مي دهند :جامعه نيز مي خواهد بماند .به همين دليل نظام و ساختار اجتماعي قواعدي را سامان مي دهد و از طريق فرايند اجتماعي شدن به كودكان مي آموزد تا به وسيله ي همين قاعده ي حب ذات ،ونيز هم فراخواني اجزاء ساختار يا نظام اجتماعي بقا يابد و تكامل پيدا كند: « اين قاعده در فيزيك و علوم طبيعي هم آمده كه هيچ چيز از بين نمي رود .تربيت از چيزهاي كوچك و از كودكي شروع مي شود.كار ساده اي مثل رعايت كردن و نكردن عدالت در تقسيم يك جعبه ي شيريني در منزل مي
زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده
تواند موجد يا مانع تشكيل و رشد روحيه ي تجاوز و پرخاشگري در كودك باشد .كودك به همين طريق تربيت شده و عادت مي كند .مثل معروفي است كه تخم مرغ دزد ،شتر دزد مي شود)31(». و درست در همين تجربه هاي اوليه در نهاد خانواده است كه «روحيه ي» خاصي در كودك پديد مي آيد« .روحيه» در جمله فوق همان كاربست نظري رادر بردارد كه «منش» در نظريه ي فرم يا «خود» در نظريه ي ميد و يا «ملكه» در نظريه ي بورديو( .)32بنابراين دوران كودكي در فرايند جامعه پذيري و اجتماعي شدن واسطه اي مي شود كه جامعه براساس آن بنيان ساختاري خود را پي ريزي مي كند .در يك جامعه سالم: «رعايت قوانين ،احترام به حقوق ديگران و شخصيت مستقل آنها ،سرك نكشيدن به زندگي دروني ديگران نشانه ي تربيت درست است كه از كودكي آغاز مي شود و متقابل است :يعني بنابر مثل معروف ازهمان دست كه مي دهي از همان دست هم می گيري»)33(. توجه به اين قوانين و رعايت آن يكي از معاني عملي عرفان است :يا به زبان اريك فرم ،عشق عام و بالشرط: «...به ديگران ،با همه ي تفاوت هايي كه دارند نگاه كنيد و به همه ي آنها احترام بگذاريد ،چون همه موحدند ،مسيحي ،يهودي و...و به خود نگاه كنيد: شكر كنيد ،شكر خدا كنيد وبگوييد كه من مسلمانم .برگرديد به خودتان، همين عرفان است)34(». قوانين نيز ،نه جبر اجتماعي ،بلكه قواعد عاقالنه و فهيمانه اي هستند كه مردم در تمدن بشري آن را به تدريج ساخته و پرداخته اند ،و به همين دليل، مهم و رعايت كردني هستند ،جامعه مجموعه اي است از قوانين و قواعدي كه مردم بر سر آنها توافق كرده اند و اين توافق مردم است كه احترام همه را به قانون الزم مي كند: «اگر هيمن توجه به محيط خود را گسترش دهيد متوجه مي شويد كه رعايت قانون نه فقط حافظ سالمت شماست ،بلكه رعايت كردن آن نشانه ي توجه و احترام شما به حقوق ديگران است.ممكن است خيلي از قواعد اجتماعي غلط باشد ،ولي قاعده اي است كه وضع شده است ،يعني مجموعه ي مردم شهر با مملكتي قرار گذاشته اند .وقتي همه اين تعهد را كرده اند ،همه ملزم به احترام به قانون مي شوند ،مثل سقراط»()35 مفهوم تحليلي نظم و ساخت كاركردي قانون و رعايت آن نه تنها نشانه ي سالمت جامعه و فرايند جامعه پذيري آنهاست ،بلكه نشان دهنده ي قوام و پايداري ساخت اجتماعي مي شود: «رعايت قانون جامعه را منظم مي كند ،رعايت آن موجب حفظ جان ما و حفظ احترام به شخصيت ديگران است)36(». اين قواعد همه توافق هاي مردم در جوامع مختلف است كه مبناي قراردادهاي اجتماعي و ساختارهاي منظم حقوقي ملي و جهاني را مي سازد ،قراردادهايي كه اگرچه توسط انسان ساخته شده است ،ولي به عنوان امري خارجي براو فشارآور( )37و تأثير گذار است: «همه ي ما در يك جامعه اي زندگي مي كنيم .همه ناچار هستند زندگيشان را با برنامه ي جامعه منطبق كنند ،برنامه در يك جامعه ي كوچك ،مثل جامعه ي فقري ما (جامعه ي خرد) جامعه ي كوچك ما در دوران جامعه ي مث ً ال 60ميليوني (جامعه ي كالن) و آن نيز در درون جامعه ي 6ميلياردي دنيا (جامعه ي جهاني)( ، )38همه جوامعي مبتني بر قراردادهايي هستند و انسان براساس توافق و پذيرش اين قراردادها ،اجتماعي يا به عبارت معروف مدني الطبع مي شود .اين توافق برفهم تقسيم كار (تقسيم اجتماعي كار)استوار است)39(». در طول تاريخ ،نظام تقسيم اجتماعي كار ،باتوجه به مقتضيات اجتماعي – اقتصادي در دوره هاي مختلف تمدن بشر به تدريج مراحل رشد و تكامل خود
17
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
را گذرانده و اولين تقسيم كار ،كه تقسيم اجتماعي كار مبتني بر جنس بود را فراهم آورد .تقسيم اجتماعي كاري كه بسياري از جامعه شناسان و انسان شناسان كالسيك و اخير نيز آن را پذيرفته اند .سپس انسان در مراحل نيمه يكجانشيني و يكجانشيني مدارج تكاملي را پي در پي طي نمود: « بشر اوليه در جنگل زندگي مي كرد ،قبل از اينكه كشاورزي ياد بگيرد از ميوه ي درختان مي خورد وجانداران را شكار مي كرد .كم كم توجه به اينكه زن ها در مواقع خاصي نمي توانند دفاع يا شكار كنند و از طرفي نياز به پرورش كودكان وجود داشت ،كه به طور طبيعي مادران در اينكار موظف بودند(،وظايفي مانند وضع حمل ،شيردادن و پرورش اوليه) تقسيم جديدي از كار اجتماعي در داخل قبيله را بوجود آورد كه وظايف مردان را از زنان جدا مي نمود و به تدريج در امور كشاورزي ،صنعت ،سپاهي گري و ...تقسيم كار را گسترش داد)40(». تقسيم اجتماعي كار ،جامعه اي نمادي تقسيم اجتماعي كار ،برخالف نظريه ي عوامل گراياني چون دوركيم ،مبتني بر يك وفاق صرف ًا ناخودآگاه نيست .جناب ايشان اگرچه مانند ديگر جامعه شناسان به ويژه ماركس و مورگان و نيز فهم قرائي( )41اولين تقسيم اجتماعي كار را بر مبناي تفكيك جنسي ،طبيعي ترين و ابتدائي ترين تفكيك اجتماعي است ،قرار مي دهد ،اما برخالف هر دوي آنها ،ساختار جامعه ي بشري را براساس قراردادهايي مي داند كه به طور آگاهانه و ناآگاهانه ،ضمني و تلويحي يا مستقيم ًا توسط انسان هايي با زمينه هاي مشترك فرهنگي تدوين شده است: « تقسيم اجتماعي كار ،يعني توافق عده اي با هم كه به طريقي زندگيشان را با هم منطبق كنند .اين طبيعي و فطري است .حتي زمان كار نيز برنامه ريزي مي شود :مث ً ال شب براي استراحت و خواب و روز براي كار و ...قرار داد ،توافقي ضمني است ،بدون هيچ جلسه و گفتگو ،بلكه توافقي در روال و منوال متعارف و روزمره ي زندگي است .به همين دليل هم هرچه توافق در برنامه ريزي و تقسيم كار بيشتر باشد ،زندگي بهتر خواهد شد)42(». آنگاه ايشان عالوه بر بهره گيري از مفهوم تحليلي «نظم » ،در يك تحليل مكتبي عنوان مي دارند كه نه تنها واقعيت جوامع امروزي ،يعني واقعيت جوامع مدرن بر قراردادهاي توافق شده و قواعد مدون حقوقي استوار است، بلكه اين خود كمك به رعايت حق بندگي خدا و توفيق اجتماعي بيشتر در سطوح مختلف زندگي است: « امروزه تمام اساس زندگي بشر بر توافقاتي استوار است كه ميان هم برقرار مي كنند .عادت بر اين توافق نظم رابه وجود مي آورد ،نظم هم موجب آرامش در زندگي مي شود و باعث مي گردد تا بهتر هم به ياد خداباشيم و هم در كار وشغل خود موفق نمود كنيم« .نظم» در برنامه ي زندگي ،مرتب كردن زندگي اجتماعي ،درون و فكر بشري را مرتب كردن ،بهترين داروي تسكين و معالجه دردهاي بشري است)43(». باتوجه به كاركرد مكتبي كه براي نظم قايل هستند ،يعني كاركرد تكامل اخالق عرفاني ،كاربست « نظم» در تحليل هاي جامعه شناختي ايشان به معناي مفهوم تحليلي نظم فهميده مي شود .بنابراين دركاربست مفهوم تحليلي نظم ،توجه ايشان به تفاوت هاي ميان كاربست مفهوم نظم نزد جامعه شناسان متعهد و غير متعهد ملحوظ شده و نظريه ي ايشان در جرگه ي جامعه شناسان متعهد تفسير گراي قرار مي گيرد. جامعه فرهنگي يا نمادي :جهاني كردن عرفاني چشم انداز جامعه شناسي عرفاني ايشان در جامعه شناسي مشابهت هاي ساختاري بسيار قابل توجهي با چشم انداز تفسيرگرايان به ويژه با مكتب كنش
زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده
متقابل گراي نمادي بلومر دارد .ايشان معقتدند كه ساختار جامعه براساس معناي نمادي اي شكل ميگيرد كه مردم در پهناي يك فرهنگ بدان دست يافته اند و ازهمان طريق هم ،يكديگر را درك نموده و با هم كنش متقابل دارند .بنابراين در برابر مفهوم «جامعه به معناي جغرافيايي يا استراتژيك» آن، ايشان قائل به «جامعه ي نمادي يا فرهنگي» هستند: «وحدت و هويت ،مثال هويت ايراني ،فرهنگ يا هويت استراتژيك يا جغرافيايي نيست ،منظور هويت وفرهنگ ،فرهنگ و هويت نمادي ( )symbolicاست. مث ً ال معرفت ايراني شامل فهم نمادي زبان فارسي است كه مرزهاي جغرافيايي را مي شكند و كشورهايي مثل تاجيكستان ،افغانستان ،بخشي از هند يا هر كجايي كه معناي نمادي زبان فارسي را بفهمند در بر مي گيرد .پس دو جامعه يا دو ايران موجود هست :يكي ايران يا جامعه ي نمادي ايران ،و ديگري ايران يا جامعه ي استراتژيك ايران»()44 ايشان اين مطلب را قب ً الهم در مقاله اي تحت عنوان «ايران فرهنگي – ايران سياسي»( )45اينگونه تبيين فرموده اند: « شخصيت و هويت هرملت وابسته به فرهنگ ،تمدن ،عادات و رسوم اوست، نه به مرزهاي سياسي ،كه هرچند وقت به مناسبت هاي مختلفي تغيير مي كند .فرهنگ و تمدن ايراني همان است كه نظامي رادر گنجه ،مولوي را در بلخ ،ناصرخسرو را در افعانستان فعلي ،رودكي و سوزني ...را در سمرقند، سعدي و حافظ را در شيراز و اقبال الهوري را در الهور به جهان عرضه مي دارد .امروز اگر خطوط طبيعي يا تصنعي مرزهاي سياسي را بوجود آورده است ،هرگز آن اصالت فرهنگي از بين نمي رود :جشن نوروز را همه ي مردم جمهوري هاي رها شده از شوروي نيز برگزار مي كنند.جشن هزاره ي بوعلي سينا « ،حكيم تاجيك » را تاجيكستان برگزار مي نمايد)46(». بنابراين همراه با بزرگ ترين جامعه شناسان تفسيرگراي معاصر ،مث ً ال پرفسور بلومر ،ايشان نيز مبناي ارتباطات الزم در كنش اجتماعي را زبان مشترك كه زمينه هاي فهم مشترك نمادي را ممكن مي سازد مي دانند و همين واسطه ي نمادي را شرط موفقيت در ارتباط سياسي ميان كشورهايي كه فرهنگ نمادي مشتركي دارند ،معرفي مي نمايند .پس در هنگام اعزام افراد براي بسط اهداف فرهنگ حتي ديني« :به جاي اعزام واعظ و فقيه بايد ابتداً عارف، حكيم ،اديب و اسالم شناس را به عنوان رابط و سفير انتخاب كرد)47(». آنگاه همين زمينه ي مشترك كه قابل ارتباط در جوامع مختلف است را مبنايي مي دانند براي متحد كردن فرهنگ هاي متشتت امروزي يا جهاني نمودن فرهنگ بشري .ايشان برآنند كه چون موضوع عرفان زمينه هاي مشترك نمادي در مسئله ي وجود بشري است ،بنابراين مي تواند فرهنگ را حول محورهايي نزديك به هم مجموع و متحد نمود: «گسترش مفاهيم نمادي ديني مي توان جامعه ي نمادي جهاني را بوجود آورد .پس جهاني شدن به اين معنا ممكن است كه اتفاق ًا براساس نظريه ي ارتباطات استوار باشد .ظهور حضرت مهدي (عج) يا ولي مرشد جهاني ( به هرزباني و نامي در هر ديني ) نيز وقتي ممكن است كه جهاني فرهنگي و نمادي بوجود آيد ،نه جهاني استراتژيك)48(». زيرا كه فرهنگ ها همه درگير نسبيت هاي كوچك و تنگ قومي هستند ،به قول حافظ: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند «حقيقت»ره افسانه زدند وجودي عرفان فراتر از اختالف فرهنگ ها و شريعت هاي اديان ،به حقيقت ِ هستي يگانه اي مي انديشد كه چون حسي فطري در وجود تمامي ابناي ِ بشري موجود است .بنابراين الزم است تا انسان با شناخت امر الهي و راهنمايي استادي كامل به سوي پيدا كردن پاسخ هاي وجود و هستي بشري تالش كند :پرسش ها و پاسخ هايي كه براي همه ي افراد بشري در هرفرهنگي به ناگزير مشابه و يكسانند.
18
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
جامعه شناسي جك و طنز بيش از نيم قرن است كه رشته اي با عنوان جامعه شناسي جك و خنده()49 بوجود آمده است كه در حوزه جامعه شناسي معرفت در شناخت خلق و منش اجتماعي و مفاهيم حساس در كنش متقابل انسان و تاريخ دارد ايشان از جامعه شناسان ايراني هستند كه جك را نمادي از تفسير انسان در موقعيت هاي اجتماعي – اقتصادي تلقي نموده ،معتقد هستند با روش تحليل محتوي و شيوه ي بررسي مفاهيم حساس جك ها ،مي توان به اليه هاي ژرف واقعيت اجتماعي پي برد ،واقعيتي كه به هر دليلي ،در روابط و كنش متقابل اجتماعي رسمي ،ميداني براي بروز نيافته است .ايشان معتقداند كه اين بخش ژرف و پنهان واقعيت اجتماعي مي تواند مهمترين مفاهيم حساس در فرآيند شناخت و تغيير شاخص هاي اساسي در ايستايي و پويايي جامعه را برمال كند. منبع: این مبحث برگرفته شده از کتاب ذیل می باشد؛ ح.ا .تنهائي ،جامعه شناسي عرفاني درانديشه عرفاي مسلمان ،تهران ،انتشارات بهمن برنا 1386 ، پاورقي ها -1شرح حال اين بزرگوار استنساخي از «خود-سرگذشت نگاري(»)Autobiographyاست كه به خط مبارك خودشان تنظيم شده و به صورت خالصه گزارش مي گردد. -2موسسه بين المللي مديريت عمومي -3اسالمي فعلي -4كه از شروط و گام هاي ابتدائي در ورود به حلقه ي طريقت است. -5نك :سند شماره ي 12-1کتاب جامعه شناسی عرفانی.عالوه بر آن توضيح ،شفاهي مفصل تخصيص فرمان حضرت محبوبعليشاه براي حضرت دكتر تابنده مجذوب علي شاه ،را شخص ًا در خدمت شيخ بزرگوار جناب درويش صدقعلي از ايشان شنيدم وسندي كه ايشان شخص ًا در تأكيد و روشني فرمان حضرت محبوب علي شاه نوشته بودند را رويت نمودم .الزم به يادآوري است كه فرمان قطبيت حضرت مجذوب علي شاه نيز توسط درويش صدقعلي دربيت شريف حضرت محبوب علي شاه بالفاصله پس از دستوري اكيد بر بيعت سريع و فرمانبرداري از حضرت مجذوب علي شاه را شامل مي شد. -6تشيع ،ايمان و وحدت وجود بنيان اصلي هستي شناختي اين سلسله را مي سازد .بنابراين از جهت رعايت اختصار و تكرار ننمودن مفاهيم ،سه نكته فوق در هستي شناسي فصل يازدهم آورده شد. -7سخنراني :دعا79/6/25، -8سخنراني :راه زندگي؛ 79/10/4 -9همان جا. -10همان جا -11نيز نك :شرح مولوي: سرنهاد و خواب بردش ،خواب ديد كامدش از حق ،ندا جانش شنيد آن نـدايي كاصل هر بانك و نواست خود ندا آن است و اين باقي صدا تـرك و كـرو پارسـي گـو و عرب فهم كرده آن نـدا بي گوش و لب هـر دمي از وي همـي آيد السـت جوهر و اغراض مي گردند هسـت مولوي «مثنوي»دفتر اولي -12همان جا -13سخنراني :راه زندگي ؛79/10/4 -14سخنراني «اشاره هائي به مجمع البحرين» ،بيدخت ،دولتسراي حضرت صالحعليشاه ،بيست و هفتم رمضان 1426قمري مصادف با نهم آبان ماه
زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده
هشتاد و چهار شمسي. -15همانجا -16مكاتبات مورخ 4رجب 411مطابق با 69/11/11در :تنهائي«جامعه شناسي نظري اسالم»1379 ،؛9و :278نيزنك :جلد سيزدهم از همين مجموعه. 1975»…Fromm E.»Anatomy of»-17 ;1969,Blumer-18 -19همان جا -20سخنراني :يتيم؛ 79/6/27 -21همان جا -22مثنوی؛ دفتر چهارم -23همان جا -24همان جا -25سخنرانی :یتیم؛.79/6/27 -26تعليمات و بيانات خصوصي 83/1/20: -27براي شرح هم فراخواني ديالك تيكي نك :تنهائي «جامعه شناسي نظري»،1382،فصل هاي ششم وهفتم. -28همانجا. -29براي اطالع بيشتر نك :تنهائي؛ ،1382فصل هفتم يا :تنهائي«درآمدي بر مكاتب1383،»... -30سخنراني :يگانگي قوانين در جهان؛ .79/7/13كه به صورت سنتز يا هم نهاد باقي و درهم فراخواني جديدتري ادامه حيات مي دهد. -31سخنراني :نقش عرفان.79/8/1... -32براي بحث بيشتر نك :تنهائي«زمينه هاي جانعه شناسي معرفت بورديو»، درقسمت مقاالت جامعه شناسی همین سایت -33همانجا -34همانجا -35همانجا -36همان جا Coerceive-37 -38توجه شود به تقسيم ايستائي شناختي جوامع به سه سطح خرد ،كالن وجهاني. -39سخنراني :تكامل جوامع؛ 79/10/9 -40همانجا -41يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثي... -42همانجا -43همانجا -44سخنراني :جامعه ي فرهنگي و استراتژيك ؛83/4/18 -45عرفان ايران،شماره ي3؛8-14 -46همانجا؛8 -47همانجا؛14 -48سخنراني :جامعه ي فرهنگي ...؛83/4/18 49.Sociology of joke and lafter-
19
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
20
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است
علیرضا عرب
21
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
بسیاری از مفاهیم اصلی و اصیل دینی به خاطر تسلط فقیهان بر جوامع مسلمان نشین در پیشینه تاریخی ما و قشریگری آن ها و جلوگیری از طرح رویکردهای دگر اندیشانه در عرصه دین با حربه های تکفیر و تقتیل و تبعید و ...نارس و فقیر مانده اند و علم کالم مسلمانان را الغر و نحیف و ناکارآمد ساخته اند. یکی از این مفاهیم که ظرفیت و استعداد زیادی برای پژوهش و نوشتن و نوآوری و حقیقت نگاری دارد مفهوم و اصطالح «اهل بیت» است.آنچه از دیر باز تا کنون به وسیله عالمان و فقیهان به جامعه شیعیان دیکته شده است این است که اهل بیت عبارت از چهارده نفر هستند و دیگری و دیگران را به این دایره راهی نیست.ما در این نوشتار می خواهیم ببینیم آیا مفهوم و اصطالح اهل بیت همانگونه است که تا کنون به ما دیکته شده است یا حقیقت از دیدگاه قرآن و اهل بیت پیامبر(ع) چیز دیگری است که ناگفته و مغفول مانده است؟ واژه «اهل» در قرآن با ضمایر مختلف و نیز با اسم «بیت» ترکیب شده است. مانند « :اهله» و «اهلی» و «اهلک» و «اهل البیت».ابتدا ببینیم آیا اهل بیت به چه معنا است؟آیا فقط به معنای خانواده و خاندان و فرزندان یک پیامبر است یا عالوه بر آن به معنای گسترده دیگری هم هست که این معنای اصطالحی عالمان و فقیهان نیز در ظرف آن می گنجد و همه مومنان حقیقی که وارد حرم امن الهی در عالم نور شده اند عضو آن هستند؟در برخی از موارد ،این ترکیبات به معنای خانواده ای خاص است.مانند جایی که فرعون و همسرش به دنبال دایه ای برای شیر دادن به موسی(ع) می گشتند و خواهر وی به آن ها گفت : «فقالت هل ادلّکم علی اهل بیت یکفلونه لکم»(« ، )1پس آن زن گفت :آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که او را برای شما نگهداری کنند؟» ما در این نوشتار با این موارد کاری نداریم.اما موارد دیگری نیز وجود دارد که اهل بیت ،به مفهوم اهل بیت خدا و اعضای خانواده الهی یا به هر دو معنا به صورت توامان به کار رفته است که این همان معنای منظور نظر ما در این نوشتار است.ابتدا به این معنا توجه می کنیم که خدای تعالی خانه را خانه خود دانسته است و به ابراهیم دستور داده است که خانه اش را تطهیر کند : «و اذ ب ّوأنا البراهیم مکان البیت ان ال تشرک بی شیئا و ط ّهر بیتی ّ للطآئفین السجود»(« ، )2و چون جایگاه خانه را برای ابراهیم روشن و القآئمین و ّ الر ّکع ّ کردیم (به او گفتیم) که هیچ چیزی را شریک من قرار نده و خانه ام را برای طواف کنندگان و نماز گزاران و رکوع و سجود کنندگان تطهیر و پاکیزه کن!» پس خانه ،خانه خدا است و همه طواف کنندگان و نمازگزاران و رکوع کنندگان و سجود کنندگان به اقامت در آن دعوت شده اند و هیچ خانواده و خاندان و فرد یا افراد خاصی برای اقامت در آن تخصیص داده نشده اند.اگر فرض کنیم که منظور از این خانه فقط خانه صوری کعبه باشد با در نظر گرفتن اینکه ظاهر ،راه عبور به باطن است پس این دعوت شدگان به اقامت در خانه الهی ،در حقیقت ،به اقامت در حرم امن الهی در باطن عالم هستی و به اقامت در ملکوت الهی دعوت شده اند و چون هیچ تخصیص خاصی نسبت به هیچ فرد و افراد و خاندان خاصی داده نشده است پس همگان به اقامت در خانه ظاهری و باطنی الهی دعوت شده اند.بنا براین خانه ،خانه خدا است و هر جایی که سخن از اعضای خانه و «اهل بیت» می شود منظور اعضای خانه خدا و اهل بیت الهی است.مثال وقتی که فرشتگان مامور الهی پس از بشارت دادن به همسر ابراهیم(ع) که باردار است با شگفتی وی روبرو می شوند خطاب به او و ابراهیم(ع) و فرزند یا فرزندانی که در آینده خواهند داشت می گویند : «قالوا اتعجبین من امر اهلل رحمت اهلل و برکاته علیکم اهل البیت انّه حمید مجید»(« ، )3گفتند :آیا از امر الهی شگفت زده می شوید؟رحمت و برکات الهی بر شما اهل این خانه باد که او ستوده و بزرگوار است». که همانگونه که در ادامه این نوشتار خواهیم دید منظور آن است که چون ابراهیم(ع) پیامبر الهی است و همسرش هم از مومنان به او و خدای یگانه است پس آن ها از اهل بیت الهی و از اعضای خانه خدا و به اصطالح امروزی ،عضو باشگاه الهی هستند.ضمن آنکه در عین حال ،به معنای خانواده و اهل بیت ابراهیم(ع) نیز می باشد. خدای تعالی در آیات دیگری اصطالح اهل بیت را بیشتر توضیح می دهد و تبیین می کند که روشنایی کاملی به مبحث ما می دهد.در جریان طوفان نوح ،وقتی که پسر نوح(ع) سوار کشتی نمی شود و به کوه پناه می برد و آب در حال ربودن و غرق کردن او بوده است نوح(ع) خطاب به حضرت الهی عرض
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است
می کند : الحق و انت احکم فقال ه ب ر نوح «و نادی رب ّان ابنی من اهلی و ّان وعدک ّ ّ ّ الحاکمین»(« ، )4و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت :پروردگارا ،همانا پسر حق است و تو باالترین حکم کنندگان من از اهل من است و همانا وعده تو ّ هستی» این آیه ،به روشنی و به صراحت به ما می گوید که دیدگاه نوح(ع) در رابطه اهلیت و اهل بیت یک دیدگاه مبتنی بر اصالت پیوندهای خونی با موضوع ّ بوده است.یعنی از دیدگاه نوح کسی از اهل بیت محسوب می شده است که از خانواده او بوده باشد و پیوند خونی با او داشته باشد.اما خدای تعالی با نهیب اهلیت زدن به وی به اصالح دیدگاه او می پردازد و به او تذ ّکر می دهد که ّ ربطی به پبوندهای خونی ندارد و اهل بیت مورد نظر او تنها مبتنی بر پیوندهای ایمانی است.یعنی خدای تعالی با تذ ّکر به پیامبر خود و نقل این تذ ّکر برای ما به اهلیت مورد نظر او ربطی به پیوندهای خونی ندارد و اهل ما درس می دهد که ّ بیت به کسی گفته نمی شود که از خانواده و از ذ ّر ّیه آن پیامبر باشد بلکه مبتنی بر پیوندهای ایمانی است و هر کس که در دایره اهل ایمان داخل شود از اهل بیت الهی و از اهل بیت مورد نظر خدای تعالی و قرآن خواهد بود : قال یا نوح انّه لیس من اهلک انّه عمل غیر صالح فال تسئلن ما لیس لک به علم انّی اعظک ان تکون من الجاهلین»(« ، )5گفت ای نوح او از اهل تو نیست او عمل ناشایسته ای است.پس ،از چیزی که نسبت به آن علم و آگاهی نداری از من چیزی مخواه!همانا من تو را پند می دهم که از جاهالن نباشی» اهلیت را بر پیوندهای همانطور که مشاهده می شود خدای تعالی کسانی را که ّ خونی استوار می کنند و اهل بیت یک پیامبر را فقط کسانی می دانند که پیوند خونی با آن پیامبر داشته باشند و از ذ ّر ّیه و فرزندان آن پیامبر باشند نادانانی برمی شمرد که از علم الهی بی بهره هستند.این آیه به صراحت به ما می گوید که اصطالح «اهل بیت» در دستگاه فکری خدای تعالی و قرآن به معنای اهل بیت یک پیامبر خاص نیست که طرح پیوندهای خونی ضروری شود ،بلکه اصطالح «اهل بیت» در دستگاه فکری خدای تعالی و قرآن به معنای اهل بیت خدا است و همه مومنان را در بر می گیرد.عبارت « :انّه عمل غیر صالح» که پسر نوح را که با او پیوند خونی داشته است از دایره اهل بیت بیرون می اندازد به معنای این است که عبارت « :انّه عمل صالح» هر کسی را که ایمان آورده است و بر میزان ایمان خود دست به کار اطاعت از امر ونهی الهی شده است و ولی خود پیوند ایمانی برقرار کرده است در دایره اهل بیت وارد می با پیامبر یا ّ کند.خدای تعالی در جای دیگری این معنا را تثبیت می کند.نوح(ع) از آنجایی در این اشتباه افتاد که خدای تعالی وقتی شروع به فرستادن عذاب کرد به او امر کرد از هر نر و ما ّده ای یک جفت بردار و «اهلت» را نیز با خود ببر و او از خطاب «اهلت» در این گمان افتاد که منظور خدای تعالی از «اهلت» ،خانواده او که پیوند خونی با او دارند هستند : ّ «ح ّتی اذا جآء امرنا و فار ال ّت ّنور قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک»()6 « ،تا آنگاه که امر ما از راه رسید و تنور جوشیدن گرفت به او گفتیم :از هر نر و ما ّده ای یک جفت و نیز «اهل خود» را بردار» و توجه نکرد که خدای تعالی دو تبصره در این خطاب امری خود زده است که معنای اهل بیت را روشن می کند : «و اهلک ّال من سبق علیه القول و من آمن» « ،و اهلت – جز آن کسی که از پیش حکم در باره اش صادر شده باشد – و مومنان را سوار کشتی کن» که با تبصره ّ : «ال من سبق علیه القول» پسر نوح را که با وی پیوند خونی داشت از دایره اهل بیت و از کشتی بیرون انداخت و با تبصره « :من آمن» کسانی را که به او ایمان آورده بودند اما با وی پیوند خونی نداشتند در دایره اهل بیت وارد و سوار بر کشتی کرد. در تعدادی از آیات قرآن ،خدای تعالی به ما گزارش می دهد که وقتی پس از دعوت های بسیاری که نتیجه نمی داده است او تصمیم به عذاب قوم خاصی می گرفته است به پیامبر آن قوم دستور می داده است که به همراه اهلش از میان آن قوم بیرون بروند.در برخی از این آیات خدای تعالی به ما گزارش می دهد که چون همسر لوط(ع) از زمره مومنان نبوده است در میان آن مع ّذبان ، گرفتار عذاب و بنابراین هالک شده است : «فاسر «باهلک» بقطع من اللیل و ال یلتفت منکم احد ّال امرأتک انّه مصیبها ما اصابهم»((« ، )7ای لوط) پاسی از شب که گذشت «اهلت» را به جز همسرت
22
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
بیرون ببر که به او نیز آنچه (از عذاب) که به آن ها برسد می رسد و هیچیک از شما (به هنگام بیرون رفتن) پشت سرش را نگاه نکند» منجوک و «اهلک» الّ «لننجی ّنه و «اهله» ّال امرأته کانت من الغابرین ....انّا ّ ّ امرأتک کانت من الغابرین»(« ، )8ما حتما او(=لوط) و «اهلش» را جز زنش که در همان جا خواهد ماند نجات می دهیم ( ....ای لوط) ما تو و «اهلت» را جز زنت که در همان جا خواهد ماند نجات می دهیم» «فانجیناه و «اهله» ّال امرأته کانت من الغابرین»(« ، )9او (=لوط) و «اهلش» را جز زنش که در همان جا ماند نجات دادیم» با توجه به دو مثالی که خدای تعالی از زندگی دو پیامبرش یعنی نوح(ع) و لوط(ع) می زند و در یکی پسر نوح(ع) و در دیگری زن لوط(ع) را از زمره اهل بیت مورد نظر خود بیرون می اندازد معلوم می شود نه آنچنانکه اهل س ّنت اهلیت و قرار گرفتن زنان یک پیامبر در گمان می کنند پیوندهای سببی مایه ّ دایره اهل بیت می شود و نه آنچنانکه شیعه مصطلح می اندیشد پیوندهای خونی و نسبی ،فرزندان یک پیامبر را در این دایره وارد می کند.در آیاتی که نقل شد خدای تعالی گزارش می دهد که پیامبر مثال فالن قوم را به همراه اهل بیت او نجات دادیم و از نجات کسانی که به او ایمان آورده بوده اند سخنی به میان نمی آورد.این در حالی است که به یقین ،خدای تعالی آن ها را هم نجات داده بوده است و اساسا آن پیامبر را برای هدایت و نجات آنان فرستاده بوده است.پس عدم ذکر نامی از مومنان در گزارش الهی از عملیات نجات بخشیدن آن ها و اکتفا کردن به ذکر نام اهل بیت ،نشان می دهد که از دیدگاه الهی ، مومنان نیز وارد در دایره اهل بیت هستند. با توجه به مطالبی که ارایه دادیم معلوم شد که از دیدگاه خدای تعالی «اهل بیت» ساختاری دارد که بر اساس ایمان ،و نه پیوندهای نسبی و سببی استوار شده است.حال برای آنکه این مبحث و این نوشتار ،روشنایی بیشتر و کامل تری پیدا کند باید ببینیم در دستگاه فکری قرآن ،ایمان چیست و مومن کیست؟ در آیه س ّوم از آیة الکرسی ،خدای تعالی مهم ترین ویژگی مومنان نورانیت و خروج از قید حجاب های ظلمانی که مانع تابش نور را رسیدن به ّ الهی به قلب و به وجود سالکان مومن می شود و ورود آنان به عالم نور بر می شمارد.با این ویژگی ای که برای مومنان تحت والیت خود عنوان می کند به صراحت اعالم می کند فقط کسانی که از قید حجاب های ظلمانی رها شده و وارد عالم نور می شوند «اهل والیت» و «اهل ایمان» بوده و از«والیت الهی» و از «ایمان به خداوند» برخوردار هستند.این آیه به ما نشان می دهد به صرف قبول داشتن پیامبر و امامان و داشتن عالقه به آن بزرگواران کسی از «اهل والیت» و از «مومنان» محسوب نمی شود و مومن مورد نظر خدای تعالی و قرآن کسی است که با سلوک و حرکت عملی و قلبی از جای خود تکانی بخورد و از حجاب های ظلمانی بیرون آمده و وارد عالم نور شود.ضمن آنکه وقتی که خدای تعالی شرط قرار گرفتن در دایره اهل ایمان را ورود به عالم نور قرار می دهد مشخص می شود «ایمان» چیزی جز «شهود نور» نیست : ولی ولی الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی ال ّنور»(« ، )10خداوند ّ «اهلل ّ مومنان است و آن ها را از ظلمت ها و تاریکی ها و حجاب های ظلمانی بیرون آورده و به عالم نور عبور می دهد» پس ایمان ،عبارت از شهود نور است و مومن کسی است که وارد عالم نور شده باشد.تنها چنین کسی تحت والیت خدا و اولیای او قرار دارد و می تواند ادعا کند که «اهل والیت» است و ایمان دارد.حال باید ببینیم این نور چیست که تا کسی به شهود آن بار نیابد از اهل ایمان محسوب نمی شود؟قرآن به ما می گوید این نور ،خود خدا است : «اهلل نور السماوات و االرض»(« ، )11خدا ،نور آسمان ها و زمین است» پس ،از دیدگاه قرآن ،مومن و اهل والیت کسی است که به شهود خدا و حضرت اهلل بار می یابد.یعنی روش دینداری و دین ورزی وی مبتنی بر کسب نور و شهود نور است نه پرداختن صرف به رعایت بایدها و نبایدهای شریعت. اینک باید ببینیم چگونه می شود از این والیت الهی برخوردار شد تا خدای تعالی به وسیله آن ما را از حجاب های ظلمانی بیرون آورده و وارد عالم نور کند.خدای تعالی در قرآن راه را به ما نشان می دهد.به ما می گوید که والیت خود را از طریق اولیای خود بر مومنانی که به آن اولیا ایمان آورده باشند و با بیعت با آن ها خود را از والیت آن ها بهره مند کرده باشند اعمال می کند. خدای تعالی مهم ترین دلیل ماموریت دادن به پیامبران و فرستادن کتاب های
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است
آسمانی را این بر می شمارد که پیامبران به مدد آن کتاب های آسمانی ،مردم را از ظلمات بیرون آورده و به عالم نور عبور دهند : «الر.کتاب انزلناه الیک لتخرج ال ّناس من الظلمات الی ال ّنور»(« ، )12الر(.ای محمد)این کتابی است که بر تو فرو فرستادیم تا مردم را از ظلمت ها به نور عبور دهی» و لقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی ال ّنور»(« ، )13و موسی را با آیات خود فرستادیم (و به او گفتیم) که قومت را از ظلمت ها به نور عبور بده!» «هو الّذی ین ّزل علی عبده آیات ّبینات لیخرجکم من الظلمات الی ال ّنور»(، )14 «او کسی است که بر بنده اش آیات روشنی را نازل می کند تا شما را از ظلمت ها و تاریکی ها به نور عبور دهد» در این آیات ،وظیفه پیامبران عبور دادن مردم از ظلمت ها به نور بیان شده است.دو نکته مهم از این آیات برداشت می شود.اول آنکه ،خدای تعالی راه را برای عموم مردم باز می داند و به همه مردم بشارت می دهد که می توانند به عالم نور وارد شوند.و دوم آنکه هدف از ارسال رسل و انزال کتب را این می ولی الهی هر دوره و عصری به مدد کتاب آسمانی عصر خود ،مردم داند که ّ عصر خویش را به عالم نور وارد کند.پس تنها کسی می تواند جانشین و نایب حقیقی و واقعی پیامبران و امامان باشد که همچون آنان از «دین نوری» بهره طی کردن مراتب و عوالم متع ّدد نوری ، مند باشد و خود با عبور به عالم نور و ّ عوالم نوری را در وجود خود به انتها رسانده باشد و همچون یک راه بلد و یک بلد راه ،راه عبور به عالم نور و سلوک در عوالم متع ّدد نوری را بلد باشد و توان عبور دادن مردم و طالبان نور و شهود نور و شهود خدا را به عالم نور و خدا و شهود داشته باشد.در آیاتی که آوردیم به روشنی هر چه تمام تر معلوم است که خدای تعالی دوست می دارد مردم با عبور از قید حجاب های ظلمانی به عالم نور وارد شوند و او را زیارت کنند.او را ببینند.او را به چشم دل شهود کنند.پس تنها کسانی که از «دین نوری و شهودی» برخوردارند و هدفشان ورود به عالم نور است و به این هدف دست می یازند ،خدا را به هدفش از ارسال رسل و انزال کتب رسانده اند و لبخند رضایت بر لبان او نشانده اند و خدای تعالی از آن ها راضی است. با جمع میان مطالبی که ارایه کردیم معلوم می شود کسی از «اهل بیت خدا» محسوب می شود که پیوند ایمانی با اولیای الهی برقرار کرده باشد و چون این ایمان عبارت از شهود نور است ،این پیوند یک پیوند شهودی است.یعنی کسی که اهل شهود نور و شهود خدای تعالی است از «اهل بیت» است و چون ایمان ذو مراتب است یعنی از مراتب مختلف و متفاوتی برخوردار است : السکینة فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم»(، )15 «هو الّذی انزل ّ «او کسی است که آرامش را در قلب های مومنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» و چون این مراتب و عوالم در طول هم قرار دارند و سالک برخوردار از مرتبه باالتر بر سالک مرتبه پایین تر والیت دارد بنابراین سالکی که به مقام وصال بار یافته است و مراتب فقر وفنا و مراتب عوالم نوری را در وجود خود به کمال رسانیده و انسان کامل و عارف کامل شده است بر همه مراتب و عوالم والیت دارد و همه تحت والیت و بهره مند از هدایت او هستند.پس او به مفهوم کامل تری و بلکه به کامل ترین مفهوم ممکن ،مصداق «اهل بیت» خدا در عصر و زمانه خود است.این همان مقام قطب در مکتب تصوف است.یعنی از دیدگاه قرآن ،راه رسیدن به مقام انسان کامل برای همگان و در همه عصرها و دوره ها باز است و انسان کامل هر عصر از دیدگاه قرآن ،کامل ترین مصداق اهل بیت در آن عصر است. با توجه به مطالبی که آمد به ویژه نقدی که خدای تعالی بر دیدگاه مبتنی بر پیوندهای خونی نوح(ع) زد و اصطالح اهل بیت را بر ساختاری مبتنی بر پیوندهای ایمانی استوار کرد معلوم می شود که هر جایی از جمله حدیث شریف ثقلین( )16که پیامبر اکرم(ص) از عترت و اهل بیت خود سخن رانده اند منظورشان کس یا کسانی بوده است که به مدد ایمان و شهود نور و شهود خدای تعالی در زمره عترت و اهل بیت در آمده اند و اگر در برخی از روایات از یازده تن از فرزندان خود نام برده است به این دلیل بوده است که به مدد علم الهی می دانسته است که آن بزرگواران با دستیابی به مقام فناء در نور مطلق و با برقراری محکم ترین پیوند ایمانی و شهودی با او از زمره «اهل بیت خدا»
23
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
قرار می گیرند.در غیر این صورت اگر بخواهیم چنین قایل شویم که پیامبر اکرم(ص) حتا نیم نگاهی به پیوندهای خونی داشته اند الزم می آید از هشدار الهی به نوح(ع) که آیه اش بر قلب مبارک خود او نازل شده بوده است ّ تخطی فرموده باشد و خود را در معرض نقد و انتقاد الهی قرار داده باشد که این نقیصه از ساحت مق ّدس او دور است. بنابر مطالبی که عنوان شد وقتی که پیامبر(ص) در حدیث ثقلین به ا ّمت خود بشارت می دهد که دو چیز گرانبها یعنی قرآن و اهل بیت خود را در میان شما به یادگار می گذارم و این دو از هم جدا نمی شوند تا بر لب حوض کوثر در بهشت به من ملحق شوند منظور مبارکشان فقط فرزندان صوری خود نبوده است بلکه منظورشان فرزندان معنوی شان یعنی کسانی بوده است که با ورود به عالم نور و به کمال رساندن عوالم نوری در وجود خویش مراتب نور را در ذر ّیه صوری ایشان نیز از آن وجود مبارکشان کامل می کنند و فرزندان و ّ جهت که با سلوک و ریاضت و زحمت کشیدن به این مقام بار یافته اند در زمره «اهل بیت پیامبر» و «اهل بیت خدا» نام برده شده اند.به عبارت دیگر ،اهل بیت پیامبر ،جزیی از «اهل بیت خدا» هستند نه تمام آن.هیچ تعبیر دیگری وجود ندارد.زیرا آنگاه که رسول اکرم(ص) ذ ّر ّیه خود را یک به یک به عنوان «اهل بیت» الهی نام می بردند به علم و اشاره الهی می دانسته اند که ذر ّیه عزیز ایشان به غیبتی طوالنی م ّدت تشریف می برند.پس یازدهمین نفر از ّ چگونه فرمودند که عترت و اهل بیتم را میان شما به یادگار می گذارم و چگونه فرمودند که میان قرآن و عترت و اهل بیتم فاصله و جدایی نمی افتد؟اینک در عصر غیبت میان امت و امامشان و میان قرآنی که در اختیار امت است و امامی که باید با حضور در میان آنان ،آن قرآن را برایشان مایه هدایت و عبور از ظلمات به نور قرار دهد فاصله افتاده است و اگر اصطالح «اهل بیت» آنچنان که در تفسیر س ّنتی از آن یاد می شود فقط داللت بر اهل بیت پیامبر داشت نه اهل بیت خدا ،باید کالم پیامبر اکرم(ص) که در حدیث ثقلین فرمود این دو هرگز از هم جدا نمی شوند نقض شود و این از ساحت الهی ایشان به دور است. بنابراین ،این استدالل نیز به نوبه خود به ما نشان می دهد که منظور ایشان از ذر ّیه ایشان نبوده است و ایشان هیچگونه انحصاری عترت و اهل بیت ،فقط ّ را در نظر نگرفته اند و نعوذ باهلل بر خالف دیدگاه و دستگاه فکری الهی در قرآن عمل نکرده اند که خود ،قرآن مجسم و تجسم عینی قرآن بوده اند.در دیدگاه س ّنتی ،وقتی که متولّیان دین س ّنتی با این پرسش روبرو می شوند که در عصر غیبت ما چگونه از فیض الهی و از هدایت الهی بهره مند شویم با یک استدالل ناپخته و غیر منطقی اینگونه پاسخ می دهند که فیض الهی ایشان مانند فیضی که از آفتاب نهان در پشت ابرها به زمین می رسد به شیعیانش می رسد.اما اگر اینگونه است پس چرا خود ایشان برای کسب علم به سراغ بهترین عالمان و اساتید زمانه خود می روند؟چرا از حضرت(عج) کسب فیض و کسب علم نمی کنند؟نیکو چنین است که اگر استداللشان صحیح است ،خود نیز در خانه هایشان بنشینند و با دعا و ندبه و عجز و البه از حضرت بخواهند که به ایشان ادبیات عرب و فقه و اصول و ...بیاموزد.درست همانگونه که به توسل بجویید مقلّدان و پیروان خود می گویند که اگر دعا کنید و به حضرت ّ فیض ایشان به شما می رسد و شما را از راه دور و از پس پرده غیبت هدایت می کند.کسب علوم ظاهری ادبیات عرب و فقه و اصول و ...واجب تر است یا دریافت قلبی هدایت الهی و ورود به عالم نور و شهود نور الهی و شهود حضرت اهلل که هدف از ارسال رسل و انزال کتب بوده است؟وقتی طالب و عالمان و فقیهان برای کسب این علوم ظاهری نه منتظر ظهور حضرت می مانند و نه توان کسب فیض علوم صوری را از پس پرده غیب از ایشان دارند پس چگونه توقع دارند و به مقلّدان خود می آموزند که امر فوق العاده مهم تر و بلکه مهم ترین امر یعنی امر هدایت قلبی و ورود به عالم نور و شهود حضرت اهلل را یا از پس پرده غیبت حضرت(عج) کسب کنند یا منتظر ظهور ایشان بمانند؟نزدیک دوازده قرن است که شیعیانی که دین صوری این آقایان را به عنوان دین الهی پذیرفته اند و به دستورات آن ها عمل کرده اند و مقلّد اینان بوده اند مرده اند و حضرت(عج) را به دلیل آنکه ظهور نکرده اند زیارت نکرده اند یا حضرت(عج) از پس پرده غیب اینان را هدایت نکرده اند .وقتی عالمان و فقیهان خود را مظهر و مصداق علوم ظاهری منتسب به اهل بیت و محق به صدور فتوا و سخنرانی و نوشتن و ...می دانند در حقیقت پذیرفته اند که میان امام و امتش فاصله و جدایی افتاده است و خود را موظف به پر کردن این فاصله می دانند.
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است
پس در این فاصله ای که میان امت و امامش افتاده است چه کسی باید فاصله معرفتی و هدایتی میان آن ها را تا وقت ظهور پر کند و مردم را از ظلمات به نور عبور دهد و خدای تعالی را به هدفش از ارسال پیامبر اکرم(ص) و نازل کردن قرآن برساند؟ مرحوم آیت اهلل حسینی طهرانی در این باره چنین نگاشته است : لا ُ هلل تعالَي عج ت ك ه اما م زما ت اس ت كه :درس ل ا ّول اينس خ إشكا «ا ّما پاس ن َّ ق عقيد ه و ايمان ل است ،و طب ف زند ه و حاضر و ناظر ب ه همۀ اعما فرج ه الشّ ري َ ّ تو الهي ه است ،و تكوين ًا و تشريع ًا در مصدر والي ۀ ي ل ك ت والي ي دارا ، ه شيع ّ ّ ن اعتقاد و عقيد ه بايد را ه ما را ي آيا اي ن امور ميباشد؛ ول آبشخوار احكا م و جريا ت او در را ه سير و سلوك ي از ارشادا تبعيت ن هي ب ه استاد ببندد ؟! و بدو چ دستور و ّ ت و به ب از نظر ماس ن ك ه غائ ط از اما م زما ط و فق خود ب ه مقصد برسي م ؟! و فق ي نداري م استمداد نمائي م ؟! ت ظاهر ه م ب ه او دسترس صور ث و تفسير و فق ه ن حدي ن كار را نميكني م ؟! چرا در خواند چرا ما در سائر امور اي ن ل استاد مي روي م و بهتري ق دنبا ت و اخال شرعي ه از حكم ل و تما م علو م و اصو ّ ل بلك ه يك عمر در ي سا فن را اختيار مينمائيم ،و سالها ي ذ استاد ن تري و عالي ّ س او بسر مي بري م ؟! ت تعلي م و تدري تح ن علو م بينياز ن ما را از استاد بينياز مي كند ،چرا در اي اگر وجود اما م زما نو ن و جهانيا ن ب ه تما م جها نميكند ؟ شما ك ه معتقديد و ا ّدعا ميكنيد :اما م زما علمي ه بلك ه احاطۀ وجود ّي ه ب ملك و ملكو جمي ع علو م و أسرار و ب ه غي ت احاطۀ ّ ن رنج ي را فاقد احاط ه ميپنداريد ؟! آنگا ه با هزارا دارد ،چرا در اينگون ه از علو م و ي سادۀ خرد كننده، ف اشرف ،و زندگي ها ي ب ه نج ي طوالن و شكنج ه و سفرها س َع ِّجهها و بادهاي ن نجف ،و تن ّف ي سوزا ي در گرما ن متماد ن ساليا و گذراند ل ي هوا حم ن بر مي دارد و بر رو ي را از زمي ل و ماسۀ باد ت َر ْم مسمو م ك ه طبقا ب سيا ه تاريك مينمايد ،و با زندگي ن را غبار آلود و مانند ش مي كند و آسما ّ ّ ّ ي بسر ي و دوازد ه پلها ج پلها ت و پن ي و بيس ل پلها ق چه ي عمي در سرداب ها مفسر و و ف فيلسو و مجتهد و ص متخص تا كنيد ي م م عل ل تحصي مي بريد و ّ ّ ب بار ع گرديد ؟! ث و ادي مح ّد ب اينگون ه علو م را ن كس ل ب ه اما م زما توس ه را از و بنشينيد خود ي ها ه خان شما در ّ فو باطني ه و عقائد و معار م علو آيا . ت اس آسانتر و تر ه ساد و بهتر بسيار بنمائيد! ّ ت و مهلكات ن منجيا ن داد ب العبور عال م توحيد ،و نشا ي صع اخالق ،و كريوهها و ه شيطاني ت تسويال ق را ه و ارائۀ طر ت حقيقت ص از آن ،و شناخ ت تخلّ كيفي ّ ّ ل و أمثالها مهمتر ت و فع ت و اس م و صف ب توحيد در ذا ت و مرات ت و درجا والي ت و فق ه و تفسير و حكمت؟! هم ه مي ادبيا و نحو و ف صر ن خواند يا است، ّ ن ب ه آنها وابست ه ت انسا ت و تما م شقاو گوئيد :آنها مهمتر است ،زيرا تما م سعاد است. ن امور غير مه ّم ه و اين ت ميپرسيم :چگون ه از اما م زمان ،كار در اي در اينصور ن شما مدرسهها و مسجدها و يآ ي بر نميآيد ،و برا ي و سطح علو م ظاهر ي خطير ه را بر خود ميكشيد ،و ا ّما از او در ج سفرها كتابخانهها ميسازيد و رن ب و وسيلهاي چ سب ن هي أهم و أ َد ّق و أعظ م كار ساخت ه است ،و بدو آ ن امور ّ ي نداريد ك ه يا بايد بگوئيد :در هر دو جا چ چارها ن فائز مي گرديد! هي شما بدا ت ؟! ن ساخت ه نيست ،و يا در هر دو جا ساخت ه اس ي از اما م زما كار ا ّما ّ ي اين ت مبارك اوست ،ول ن بدس ت كه :همۀ امور و شؤو حل مسأل ه اينس ت و اين ت خداس ل نميكند؛ همچنانك ه همۀ امور بدس ب را تعطي ت اسبا امر ،س ّن ت مسببا و ب اسبا خود زيرا . ت نيس ت با مسب و ب اسبا سلسلۀ ل تعطي مستلز م ّ ّ ن چ ه در ل عل م رفت ت است .دنبا ت احاطۀ گستردۀ عال م توحيد و والي ه م تح تكوينيه احاطۀ ت تح دو هر ، ه وجداني ۀ باطني امور در ه چ و ه فقهي ۀ ي ظاهر امور ّ ّ ّ ّ ّ تشريعي ه ميباشند. و ّ ي درآمدن ،ن ه آنكه تو ت سيطر ه و تربي ل استاد رفتن ،و در تح عليهذا دنبا جو ن نه ت ندارد ،بلك ه مؤ ّيد و مم ّد و امضا كنندۀ آ ن حضر تآ ي با والي منافات ن عال م است. ل نور از عال م توحيد ب ه اي ن طريقۀ نزو آ ق شما تما م بود ،الز م بود در ي با منط ن از استاد در علو م معرفت اگر بينياز بود ي و معدنشناسي ي و دارو ساز ي و پزشك ي و ب ّنائ نجار جمي ع صناي ع و ح َِر ف از ّ توج ه ب ه حيطۀ عظيمۀ با و نروند، استاد ل دنبا ه ب م مرد ، و سائر علو م طبيعي ّ ي ي وحشيها ي ح ّت چ انسان ل خود را بنمايند .آيا هي ن رف ع مشاك والئيۀ اما م زما ّ ي خود قرار ن ملتز م ميشوند و مي توانند آنرا برنامۀ زندگ ن سخ جنگل ،بدي دهند ؟!»()17
24
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
پس همانگونه که مالحظه می شود متولیان دین س ّنتی که تفسیر انحصار گرایانه ای از مفهوم و مصداق «اهل بیت» ارایه می دهند و آن را منحصر در «اهل بیت پیامبر» می کنند در یک تنگنای خالصی ناپذیری گیر می کنند که هیچ راه نجاتی مگر با پذیرش دیدگاه قرآن و شکستن انحصار در زمینه سلسله هادیان و مصادیق اهل بیت ندارند و تنها با پذیرش اینکه منظور از «اهل بیت» ،اهل بیت خدا است نه فقط اهل بیت پیامبر و پذیرش اینکه هر کسی که وارد عالم نور شود و مراتب نور را در وجود خویش کامل کند مصداق «اهل بیت خدا» در عصر خویش است و می تواند به اذن اهلل تعالی به دستگیری از مردم و ارشاد و هدایت آنان بپردازد مشکلی را که در آن گرفتار آمده اند ّ حل می شود.بنابراین ،قطب که روش دینداری اش روشی شهودی است و تمام مراتب فقر و فنا را که عبارت از همان مراتب نوری موجود در عوالم هستی است در وجود خویش به منتهای کمال ممکن رسانده است ،مصداق «اهل بیت خدا» در عصر خویش است. چیزی که استدالل های ما را در انحصار شکنی از مصادیق اهل بیت ،ق ّوت بیشتری می بخشد مسئله شخص سلمان پارسی است.زیرا پیامبر(ص) فرمود ....« :سلمان بحر ال ینزف و کنز ال ینفد.سلمان م ّنا اهل البیت.سلسل یمنح الحکمة و یوتی البرهان»(....« ، )18سلمان دریایی است که نمی خشکد و گنجی است که پایان نمی یابد.سلمان از زمره ما اهل بیت است.او آبشار و چشمه ای است که حکمت را جاری می کند و دلیل روشن می آورد». در این روایت که شیعه و س ّنی آن را نقل کرده اند و مورد قبول همگان است ، پیامبر اکرم(ص) به روشنی و صراحت هر چه تمام تر تفسیر خود را از اصطالح اهل بیت ارایه می دهند و نشان می دهند که مطابق با دیدگاه قرآن منظورشان از اهل بیت «،اهل بیت خدا» است نه صرفا«اهل بیت پیامبر».زیرا سلمان پارسی پیوند خونی با پیامبر اکرم(ص) نداشت و تنها با تربیت تحت والیت علی(ع) و ورود به عالم نور و رسیدن به عوالم عالیه نوری و با برقراری پیوند ایمانی و شهودی ،در جمع «اهل بیت الهی» وارد شد.او وارد خانواده بزرگ «اهل بیت خدا» شد.خانواده ای که «اهل بیت پیامبر» هم جزیی از کلّ ّیت آن و البته سرآمدان و پیشقراوالن آن در امت اسالم بوده اند.در روایت دیگری ، امام باقر(ع) خطاب به کسی که در باره سلمان اظهار نظری کرده بوده و او را سلمان پارسی نامیده بوده است می فرماید : «مه!ال تقولوا سلمان الفارسی و لکن قولوا سلمان المح ّمدی.ذلک رجل م ّنا اهل البیت»(« ، )19ساکت شو!سلمان پارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید. بخاطر آنکه وی یکی از زمره ما اهل بیت است». و به این وسیله « ،اهل بیت» را در معنای «اهل بیت خدا» و نه «اهل بیت پیامبر» به کار برده اند.زیرا همانطور که گفتیم سلمان پارسی پیوند خونی با نبی اکرم(ص) و اهل بیت او(ع) نداشته است.در روایت عجیب دیگری ،حضرت علی(ع) خطاب به ابوذر که معجزه و کرامتی از سلمان دیده بوده و به آن واسطه تعجب کرده بوده است می گوید : «ان سلمان باب اهلل فی االرض.من عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا.و ّ ّان سلمان م ّنا اهل البیت»(«، )20همانا سلمان درب الهی بر روی زمین است. کسی که او را بشناسد مومن و کسی که او را انکار کند کافر است.همانا سلمان از زمره ما اهل بیت است». در این روایت بی نظیر ،عالوه بر آنکه حضرت علی(ع) هم اهل بیت را در معنای گسترده «اهل بیت خدا» و نه در معنای محدود و منحصر کننده «اهل بیت پیامبر» به کار برده است ،موارد خیلی مهم دیگری نیز مطرح است.یکی آنکه حضرت(ع) سلمان را «باب اهلل فی االرض» یعنی «درب الهی و خدایی بر روی زمین» نامیده است که اگر کسی او را انکار کند و از درب وجود او وارد نشود و دینش را از او کسب نکند کافر ،و فقط کسی که او را بشناسد و از درب وجود او وارد دین شود و دینش را از او کسب کند مومن است.این دقیقا مقام قطب در عالم هستی و در عصر غیبت است که صوفیه به تبیین آن پرداخته اند. قطب می تواند حداقل ،سلمان عصر خویش باشد.بنابراین بر اساس روایت باال می توانیم بگوییم در عصر غیبت همه موظف هستند دین خود را از قطب عصر خویش دریافت کنند و با بیعت با او به او ،و از طریق او به خدا ایمان بیاورند. زیرا او نیز مانند سلمان « ،باب اهلل فی االرض» در عصر خویش و مالک کفر و ایمان است.به کارگیری فعل «عرف» که داللت بر وجوب کسب عرفان می کند استدالل ما را تثبیت می کند.زیرا در میان فرقه های مختلف درون
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است
دینی اسالم ،تنها این صوفیه هستند که روش دینداری آن ها کسب معرفت و عرفان نسبت به ذات اقدس الهی است و قطب در چنین مکتبی تربیت می شود و رشد می کند.زیرا اگر اهل بیت پیامبر(ع) سلمان را مثال آورده اند به خاطر آن بوده است که انحصار شکنی کنند و دایره اهل بیت را از دایره محدود «اهل بیت پیامبر» به دایره نامحدود «اهل بیت خدا» وسعت دهند.سلمان را مثال آورده اند تا دلیلی عقلی و نقلی در اختیار اهل اهلل و طالبان سلوک راه خدا قرار دهند تا آن ها بدانند که دیگران یعنی اقطاب و مشایخ صوفیه نیز می توانند به عالی ترین مقام انسانی و به مقام انسان کامل بار یابند و باب اهلل و مالک و ترازوی تعیین ایمان و کفر و مومن و کافر شوند.روایات در این باب بسیار است که به همین میزان کفایت می کنیم. آیات دیگری نیز موجود است که معنا و موضوع مورد نظر این نوشتار را استحکام می بخشد.مثال خدای تعالی در جای دیگری وقتی می خواهد بیان فرماید که نوح را از آن طوفان نجات بخشیده است می گوید : نجیناه و اهله من الکرب العظیم»(« ، )21و او و «اهلش» را از اندوه بزرگ «و ّ نجات بخشیدیم» در این آیه ،خدای تعالی می فرماید «اهل بیت» نوح را نجات داده است و از مومنان به او نامی نمی برد.در حالی که در آیاتی که پیش از این در زمینه طوفان نوح نقل کردیم خدای تعالی مومنان را هم نام برده بود.با جمع میان این آیات ،معلوم می شود که مومنان هم داخل در دایره «اهل بیت» مورد نظر خدا هستند که در اینجا با ذکر اهل بیت و عدم ذکر نام آن ها ،اینان را هم داخل در دایره آنان می داند.به ویژه آنکه چند آیه پس از این آیه با مومن نامیدن نوح و از زمره مومنان دانستن او به صراحت بر اصالت پیوندهای ایمانی ،و مجازی و مهم نبودن پیوندهای خونی پای می فشارد و معنای مورد نظر خود را از اهل بیت و دایره وسیع آن به همگان ارایه می دهد : «انّه من عبادنا المومنین»(« ، )22او از زمره بندگان مومن ما بود» ضمن آنکه دسته ای از روایات نیز موجود است که با تفسیر آیاتی از قرآن ،دایره «اهل بیت» را از «اهل بیت پیامبر» به «اهل بیت خدا» وسعت می بخشد و دیگران را نیز در دایره «اهل بیت خدا» وارد می کند : احبنا فهو م ّنا اهل البیت.قلت : «عن ابی عبیده عن ابی جعفر(ع) قال :من ّ جعلت فداک ،منکم؟ قال :م ّنا واهلل.أ ما سمعت قول ابراهیم(ع) :من تبعنی فانّه م ّنی»(« ، )23از ابی عبیده از ابو جعفر(ع) :هر کس که ما را دوست بدارد از زمره ما اهل بیت است.گفتم :فدایتان شوم ،از زمره شما؟ گفت :به خدای سوگند که از ما است.آیا سخن ابراهیم را نشنیده ای (که گفت) :هر کس که از من پیروی کند از من است؟» در این روایت هم حضرت(ع) دایره اهل بیت را از اهل بیت پیامبر به اهل بیت خدا وسعت می بخشد.البته ما نباید تصور کنیم که منظور از کسی که محبت دارد کسی است که به «اهل بیت پیامبر» عالقمند باشد.آنچنان به ما ّ که اینک در میان شیعیان مصطلح رایج است.بلکه منظور کسانی هستند که «محبت» باشد.زیرا فقط این شیوه دینداری و دین ورزی آن ها مبتنی بر ّ «محبت» است که دیندار را آنگونه که امام(ع) در پایان روایت از زبان نوع از ّ تبعیت و پیروی از «اهل بیت پیامبر» هدایت و ابراهیم(ع) نقل فرمود به ّ راهنمایی می کند.همانطور که می دانیم در میان گروه ها و فرقه های مختلف «محبت» مسلمانان فقط این صوفیه هستند که روش دینداری آن ها مبتنی بر ّ و «عشق» است.خدای تعالی در آیات دیگری نیز بر اصالت پیوندهای ایمانی تاکید فرموده است که اصطالح اهل بیت را از اهل بیت پیامبر به اهل بیت خدا وسعت می بخشد : ّ ّ بی و الذین آمنوا»(« ، )24همانا ّ «ان اولی ال ّناس بابراهیم للذین اتّبعوه و هذا ال ّن ّ نزدیک ترین مردم به ابراهیم قطعا کسانی هستند که از او پیروی کردند و نیز این پیامبر و مومنان هستند». اینکه در آیات و روایات ،تصریح شده است که باید به اولیا محبت داشت و عشق ورزید و از آنان پیروی کرد همانطور که در باال گفتیم به این معنا نیست که به آن ها عالقمند باشیم و فقط در فروع دین مانند چگونه نماز خواندن و چگونه روزه گرفتن و نمک خوردن پیش از غذا و پرداخت خمس و زکات و رعایت مستحبات و مکروهات و ...از آن ها پیروی کنیم.بلکه باید در اصول دین و اصول دینداری از آن ها پیروی کنیم.پیامبر و اهل بیت او پشمینه پوش بوده اند.یعنی دینداری آنان بر اساس ریاضت دادن به تن و مشقت و زحمت
25
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
صوفیه کدامیک از مسلمانان پشمینه پوش دادن به نفس استوار بوده است.جز ّ شاق و سخت بوده اند و هستند؟ذکر مورد نظر قرآن بوده و اهل ریاضت های ّ و پیامبر و اهل بیت او «ذکر قلبی» است و تصریح فرموده اند که ذکر لسانی از جمله نماز که از مصادیق ذکر لسانی است بدون «ذکر قلبی» ارزش تاثیر گزار و تربیت کننده ندارد و منشأ تاثیر نیست.جز صوفیه چه کسانی و چه گروهی از مسلمانان « ،ذکر قلبی» در اختیار دارند و به مدد آن ،دریچه قلب را به ملکوت الهی باز می کنند؟دین مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) «دین نوری و شهودی» است.دین عبور از حجاب های ظلمانی به عالم و عوالم نوری است.دین شهود اهلل است.جز صوفیه روش دینداری و دین ورزی کدامیک از مسلمانان مبتنی بر کسب نور ،و رویت و شهود است؟ رویکرد قرآن و پیامبر و اهل بیت او به دین رویکردی باطن گرایانه است و ظاهر دین را وسیله عبور به باطن قرار می دهند.جز صوفیه کدامیک از مسلمانان رویکردی باطن گرایانه به دین دارند؟هدف پیامبر و اهل بیت او ،لقاءاهلل و فناء فی اهلل بوده و هست. جز صوفیه کدامیک از مسلمانان ،از دین و دینداری و دین ورزی چنین هدف متعالی ای دارند؟روش تربیتی قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) روشی مبتنی بر تسلیم شدن به یک پیر و مرشد و رهبر معنوی باطن گرا است.جز صوفیه کدامیک از مسلمانان چنین روش تربیتی ای دارند؟جز صوفیه کدامیک از مسلمانان از مفاهیم و اصطالحات مشترک با قرآن و اهل بیت(ع) در دستگاه صوفیه می توانند مدعی راستین تشیع فکری خود بهره می برند؟()25پس فقط ّ تبعیت از قرآن و پیامبر و اهل بیت او باشند و با تربیت سالکان صادق و پیروی و ّ و خالص آنان را به مقامات عالیه انسانی برسانند و به اذن اهلل تعالی ،اقطاب را به جوامع بشری معرفی کنند. یکی از مواردی که باید در علم کالم به آن پرداخته شود این است که مفاد آیاتی که در شأن کس یا کسانی نازل شده است اختصاص به آن ها ندارد و فرا شخصی و فرا خاندانی است.دالیل قرآنی و عقلی و نقلی زیادی برای این ا ّدعا در اختیار داریم که ما برای پرهیز از اطاله کالم تنها به دالیل قرآنی می پردازیم : قرآن کتاب ناس و کتاب مردم است و برای هدایت همه مردم آمده است : «شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن هدی لل ّناس»(« ، )26ماه رمضان ،ماهی است که قرآن که مایه هدایت مردم است در آن نازل شده است» و مایه بشارت به همه مومنان است نه گروهی از آن ها.به همه مومنان شایسته کاری که به دنبال محکم ترین و استوارترین چیزها هستند بشارت می دهد که پاداش بزرگی خواهند داشت : ّ الصالحات ّ «ان هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم و یبشّ ر المومنین الذین یعملون ّ ّان لهم اجرا کبیرا»(« ، )27همانا این قرآن به چیزی که استوارترین است هدایت می کند و به مومنانی که کارهای شایسته انجام می دهند بشارت می دهد که پاداش بزرگی خواهند داشت» چه چیزی استوارتر از مقام فناء فی اهلل و فناء در خدایی است که این قرآن را فرو فرستاده است؟و چه پاداشی بزرگ تر و با ارزش تر از لقاء اهلل و شهود و رویت خداوند است؟پس جایگاهی را که اهل بیت پیامبر به آن رسیده اند قرآن بشارت رسیدن به آن را به همه مومنان داده است. خدای تعالی می فرماید هر که را بخواهد هدایت می کند و هیچ قید و تبصره ای برای شخص یا خاندان خاصی قایل نشده است : لکن اهلل یهدی من یشآء»(« ، )28و اما خدا هر که را که بخواهد هدایت «و ّ می کند» «ذلک هدی اهلل یهدی به من یشآء من عباده»(« ، )29آن ،هدایتی الهی است که خدا هر کدام از بندگانش را که بخواهد به وسیله آن هدایت می کند» خدای تعالی می فرماید هر که را که بخواهد پاک و تطهیر می کند « :ما یرید لیتم نعمته علیکم»(، )30 اهلل لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیط ّهرکم و ّ «خداوند نمی خواهد شما را گرفتار دشواری کند و اما می خواهد شما را پاک و تطهیر کرده و نعمتش را بر شما تمام کند» خدای تعالی اسماء و صفات خود را به نوع آدمی آموخته است نه به شخص یا خاندان خاصی و از روح خود در نوع آدمی دمیده است نه در شخص یا خاندان خاصی.فرشتگان به امر الهی بر نوع آدمی سجده کردند نه بر شخص یا خاندان خاصی.انحصاری در کار نیست : «و علّم آدم االسمآء کلّها»(« ، )31و همه اسم های خود را به آدم تعلیم کرد»
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است
«فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»(« ، )32وقتی او را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم به او سجده کنید» با این مقدمه ای که آوردیم اینک به بررسی آیه مورد بحث این نوشتار یعنی آیه تطهیر می پردازیم : الرجس اهل البیت و یط ّهرکم تطهیرا»(« ، )33جز «انّما یرید اهلل لیذهب عنکم ّ این نیست که خدا اراده کرده است تا پلیدی را از وجود شما اهل بیت بیرون ببرد و شما را پاک و تطهیر کند» گفته می شود که این آیه در شأن رسولخدا(ص) و علی و فاطمه و حسنین(ع) نازل شده است.اما متکلمان شیعی می گویند که این آیه شامل حال همه امامان از اهل بیت پیامبر می شود و همه را در بر می گیرد.بنابراین اولین انحصار شکنی را بر خالف مصادیق شأن نزول آیه ،خود متکلمان شیعی ارایه داده اند.اما در باره این آیه باید گفت این آیه حتا اگر بر همه اهل بیت پیامبر هم داللت داشته باشد برای ایشان معنای ایجابی دارد اما برای دیگران معنای سلبی ندارد.به عبارت دیگر ،خدای تعالی در این آیه شریفه وعده می دهد که ایشان را از پلیدی ها پاک می کند اما نمی گوید که دیگران را پاک نمی کند. تازه این در صورتی است که اهل بیت را در این آیه به معنای اهل بیت پیامبر بگیریم.زیرا پیش از این نشان دادیم که در دستگاه فکری قرآن ،پیوندهای خونی هیچ جایگاهی ندارد و اصالت با پیوندهای ایمانی است.متکلّمان شیعی از«انّما»یی که در ابتدای آیه آمده است و در زبان عربی داللت بر انحصار معنا در کسی یا چیزی می کند خواسته اند بر خالف دستگاه فکری و اعتقادی قرآن و اهل بیت پیامبر ،وانمود کنند که این آیه ثابت می کند که خدای تعالی فقط اراده فرموده است تا این چهارده نفر اهل بیت پیامبر اکرم(ص) را پاک و تطهیر کند.در حالی که پیش از این به صورت مختصر نشان دادیم که قرآن و اهل بیت پیامبر هیچگونه انحصاری را بر نمی تابند.اگر مطابق با قرآن اصالت پیوندهای ایمانی را در نظر بگیریم آیه بر همه کسانی که با پیامبر خاتم پیوند ایمانی برقرار کرده اند و ایمان که عبارت از نور الهی است به قلب آن ها نفوذ کرده است و از اهالی شهود و رویت قلبی حضرت وجه اهلل شده اند مشمول بشارت مندرج در آیه می شوند.زیرا اگر مطابق با شأن نزول آیه ،بشارت را خطاب به حضرت محمد(ص) و حضرات علی و فاطمه و حسنین(ع) نیز در نظر بگیریم این بشارت از آن جهت که از خاندان و خون ابراهیم هستند نصیب آن ها نشده است.بلکه از آن جهت که پیوند ایمانی با پیامبران و اولیای سلف و هم عصر خود برقرار کرده بوده اند و داخل در خانواده بزرگ «اهل بیت خدا» شده ولی وقت خویش بوده اند نصیبشان شده بوده است.بنابراین اگر دیگران نیز با ّ بیعت کنند ،با او و با اولیای سلف و هم عصر خویش پیوند ایمانی برقرار کرده و مشمول بشارت مندرج در این آیه و آیات دیگر شده و در خانواده «اهل بیت خدا» وارد شده و در کنار «اهل بیت» نوح و ابراهیم و موسی(ع) و محمد(ص) و ...قرار خواهند گرفت.اقطاب و مشایخ صوفیه چنین بوده و هستند.روایتی از رسولخدا(ص) نقل شده است که مدعای ما را تثبیت می کند.حضرت رسول اکرم(ص) در پاسخ به قریشیانی که اصالت را به پیوندهای خونی می داده اند و به همین جهت به تمسخر سلمان پارسی که غیر عرب بوده است پرداخته بوده اند ،با دادن اصالت به پیوندهای ایمانی و باطل کردن پیوندهای خونی فرموده اند : الرجل دینه»(« ، )34ای قریشیان!همانا حسب و «یا معشر ّ قریش!ان حسب ّ نسب و اصل و اصالت یک انسان عبارت از دین او است». متولیان دین س ّنتی ،و مفسران تعبیر س ّنتی از اصطالح اهل بیت که رسیدن دیگران به مقصد مورد نظر اهل بیت پیامبر و قرار گرفتن دیگران در دایره وسیع اهل بیت خدا را انکار می کنند و آن را غیر ممکن می دانند ،اساسا توجهی به مفهوم «امام» ندارند.امام کسی است که راهی را رفته و به مقصدی ّ رسیده است و اینک بازگشته است تا کسانی را که مانند او طالب رسیدن به آن مقصد هستند دستگیری و یاری کند تا آنان نیز مانند او به آن مقصد برسند.و گرنه او پس به چه دلیلی از طرف خدای تعالی به منصب امامت منصوب شده است؟ آیا او به مقام امامت منصوب شده است تا به مردم فخر بفروشد و آنان را تحقیر کند که من به مقصد رسیده ام و شما نمی توانید برسید و فقط وظیفه دارید به مدح و ستایش من بپردازید؟کاری که هر سال و هر ماه و هر روز میان پیروان دین س ّنتی در حال تکرار است و طیف م ّداحان ،در حقیقت ،به همین منظور ظهور کرده اند.قطب کسی است که بر صراط مستقیم اهل بیت پیامبر
26
خبرنامه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور ویژه نامه مهر مجذوب /مهرماه 139۱
قطب ،مصداق اهل بیت در عصر خویش است
که امامان او بوده اند سلوک کرده و پشت سر آن ها و با اقتدا به اصول دینداری آن ها به همان مقصدی که امام و اهل بیت پیامبر به آن رسیده اند رسیده است و از «اهل بیت خدا» شده است.همان اهل بیتی که «اهل بیت پیامبر» هم جزیی از کلّ ّیت آن هستند. ***********************
.1قصص12/ .2حج26/ ّ .3هود72/ .4همان45/ .5همان46/ .6همان40/ .7همان81/ .8عنکبوت33-32/ .9اعراف83/ .10بقره257/ .11نور35/ .12ابراهیم1/ .13همان5/ .14حدید9/ .15فتح4/ ن ارقم ،خطبة النبی یوم الغدیر :و انا تارک فیکم الثقلین کتاب اهلل فی ه الهدی و النور .16االمام الصادق /جلد /5صفحه / 178نقل از صحیح مسلم « :عن زید ب فخذوا بکتاب اهلل و استمسکوا فیه و اهل بیتی اذکرکم اهلل فی اهل بیتی اذکرکم اهلل فی اهل بیتی اذکرکم اهلل فی اهل بیتی» مجرد/سید محمد حسین حسینی طهرانی/ص 45تا 47 .17روح ّ .18بحار االنوار/ج /22ص 348 .19روضة الواعظین/فتال نیسابوری/ص 283 .20بحار االنوار/ج /22صص 373و 374 .21صا ّفات76/ .22همان81/ الفریقین/سید مرتضی ابطحی/ص 339 .23الشیعة فی احادیث ّ .24آل عمران68/ .25برای مطالعه و درک حلقه هایی که صوفیه را به محکم ترین شکل ممکن به قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) پیوند می دهند و متصل می کنند به وبالگ های « :دفتر آیات و روایات صوفیانه» و «دفتر آیات و روایات عرفانی» به آدرس های : www.ershadali.blogspot.com www.ershadali.persianblog.ir مراجعه فرمایید. .26بقره185/ .27اسرا9/ .28بقره272/ .29انعام88/ .30مائده6/ .31بقره31/ .32ص72/ .33احزاب33/ .34روضة الواعظین/فتال نیشابوری/ص 283
27