ویژه نامه مهر مجذوب

Page 1

‫خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی ‪ /‬سال اول ‪ -‬مهرماه ‪۹۱‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬

‫مهر مجذوب‬

‫ویژه نامه‬

‫در زمینه حقوق بشر‪،‬علوم انسانی و علوم اجتماعی‬ ‫تمامی حقوق این نشریه الکترونیک متعلق به سایت «مجذوبان نور» پایگاه خبری دراویش‬ ‫گنابادی می‌باشد‪ .‬کپی برداری از تمامی و یا بخشی از مطالب این نشریه با ذکر منبع بالمانع است‬

‫سخن اول‬

‫سال اول ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫ب‬ ‫ل‬ ‫ع‬ ‫ی‬ ‫حاج دکتر نور علی اتبنده مجذو شاه‬ ‫برگ سبزی تحفه درویش؛ هدیه به‬

‫ظلمتی هستم امیدم نور توست‬ ‫ماهی سرگشته ام در بحر عشق‬ ‫خاک پاک و آسمان سینه چاک‬ ‫لیلی و مجنون و آن افسانه ها‬ ‫آن انا الحقی که او بر دار گفت‬ ‫صد هزاران شمس و موالنای عشق‬ ‫آن همه ملک سلیمانی که بود‬ ‫چشمه آب حیات خضر هم‬ ‫یوسف مصری جمالش ظاهری است‬ ‫آن دمی را هم که عیسی می دمید‬ ‫ما فقیر درگه و «مجذوب» تو‬ ‫قبله عشاق عالم بی گمان‬ ‫برگه سبزی تحفه «درویش» بود‬

‫‪۳‬‬

‫مرده ای هستم امیدم شور توست‬ ‫چشم امیدم به صید تور توست‬ ‫فقر و عرفان جملگی مغرور توست‬ ‫قصه ای از قصه های جور توست‬ ‫یک نوای کوته از تنبور توست‬ ‫شد یکی وان جذری از مجذور توست‬ ‫سفره ای از سفره های سور توست‬ ‫جرعه ای از چشمه های دور توست‬ ‫ظاهر و باطن همه مسحور توست‬ ‫یک نفس از سینه معمور توست‬ ‫وین قیامت نفخه ای از صور توست‬ ‫کعبه دل ‪ ،‬خانه مشهور توست‬ ‫آنچه گفتم پرتوی از نور توست‬ ‫علیرضا عرب‬

‫در این شماره می‌خوانید‪:‬‬ ‫گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای‬ ‫حاج نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه‬ ‫از رسالـه نـور در ترجمـان مجـذوب‬

‫پیوند والیت و بیعت ایمانی‬ ‫فرمایشات حضرت آقای مجذوب‌علیشاه‬ ‫مجلس صبح شنبه ‪12/9/1390‬‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت‬ ‫در عصر خویش است‬ ‫علیرضا عرب‬

‫‪۱۳‬‬ ‫‪۲۱‬‬

‫‪۹‬‬ ‫‪۱۴‬‬

‫سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده‬ ‫(مجذوب‌علیشاه)‬

‫زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي‬ ‫در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي‬ ‫تابنده‬ ‫دکتر ح‪ .‬ا‪ .‬تنهایی‬ ‫استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای‬ ‫حاج نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه‬ ‫از رسالـه نـور در ترجمـان مجـذوب‬ ‫تألیف‪ :‬سید محمد حسین خبره فرشچی‬

‫والدت‬

‫جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب علیشاه» ارواحنا فداه‪ ،‬سلیل‬ ‫جلیل موالنا المؤتمن حضرت آقای حاج شیخ محمد حسن بیچاره بیدختی‬ ‫«صالح علیشاه» قدس ّ‬ ‫الزکیه‪ ،‬در ظهر روز جمعه هفدهم ربیع‬ ‫الل نفسه‬ ‫ّ‬ ‫الثانی ‪ 1346‬قمری برابر با ‪ 21‬مهرماه ‪ 1306‬شمسی که مصادف با سالروز‬ ‫میالد موالنا الغریب حضرت آقای حاج مال علی گنابادی «نورعلیشاه ثانی»‬ ‫صبیه محترمه ی مرحوم حاج مال محمد صدرالعلماء در‬ ‫صبیه بود‪ ،‬از ّ‬ ‫بود‪ ،‬از ّ‬ ‫بیت الشرف علم و عرفان در بیخت گناباد تولد یافت‪.‬‬ ‫جنابش سومین فرزند ذکور مرحوم آقای صالح عالیشاه بوده و البته قبل‬ ‫از ایشان؛ چهار فرزند دیگر نیز متولد شده بودند که در زمان حیات پدر‬ ‫بزرگوارشان؛ مرحوم شدند‪ .‬چون میالد این طفل خجسته پی‪ ،‬با سالروز تولد‬ ‫جد بزرگوارش مرحوم نورعلیشاه ثانی مقارن گشته بود‪ ،‬لذا حضرت صالح‬ ‫علیشاه نام نور علی را بر آن نهادند‪.‬‬ ‫ایشان در ّ‬ ‫خاصه والد معظم دوران رضاعت را گذرانده وبه دوران‬ ‫ظل عنایات ّ‬ ‫سنیه آن خداندان جلیل القدر به آموختن‬ ‫صباوت رسید‪ .‬در این زمان طبق سنت ّ‬ ‫قرآن مجید پرداخته و اولین کالمی که بر لسان وجودش نقش بست‪ ،‬کالم‬ ‫نورانی حضرت حق ّ‬ ‫جل‌جالله بوده که حالوت آن در وجودش چنان بوده که‬ ‫در تمام سکنات و حرکات زندگانیش نقش بسته و چاشنی بخش تمام گفتار‬ ‫و رفتارش گردیده و ارسال المثل در تمام امور آمد و رفت دبستان شد و در‬ ‫زمره ی شاگردان و دانش آموزان دبستان جامی بیدخت قرار گرفت و مشغول‬ ‫درس خواندن گردید به موازات تحصیل در دبستان‪ ،‬تابستانها نیز به مکتب‬ ‫خانه می‌رفتند و نزد مرحوم مال خداداد خیبرگی به تعلیم و تعلم می‌پرداختند‪.‬‬ ‫همچنین در این ایام نزد مرحوم حاج شیخ اسماعیل ضیایی‪ ،‬رئیس کتابخانه‬ ‫مزار متبرک سلطانی‪ ،‬به آموختن کتاب جامع المقدمات پرداختند‪ .‬نهایت ًا ششم‬ ‫ابتدایی را در دبستان امیر معزی تهران به پایان برد‪ .‬آنگاه برا یادامه تحصیل‬ ‫در دبیرستان فردوسی ثبت نام نمود و در سال اول آن دبیرستان مشغول‬ ‫تحصیل شد‪ .‬سالهای بعدی دبیرستان را در مدارس دارالفنون و علمیه تهران‬ ‫به پایان رساند‪.‬‬ ‫در خرداد ماه سال ‪ 1324‬شمسی با احراز و رتبه ممتاز از دبیرستان علمیه‬ ‫تهران‪ ،‬دیپلم ادبی دریافت داشته و طبق مرسوم آن زمان که وزارت فرهنگ‬ ‫«آموزش و پرورش فعلی» به دانش آموزان رتبه ی ممتاز‪ ،‬طی مراسم خاصی‬ ‫جوایزی با حضور شخصیتهای طراز اول مملکتی اهدا می‌نمود‪ ،‬ایشان نیز‬ ‫مشمول آن قرار گرفت‪.‬‬

‫پس از دریافت دیپلم ادبی به اشتیاق فردی‪ ،‬داوطلبانه بدون شرکت در کالس‬ ‫رسمی درس رشته طبیعی موفق به دریافت دیپلم در این رشته نیز گردید و‬ ‫آنجا که عالقمند به علوم ریاضی و بعضی از رشته‌های تجربی و انسانی مثل‬ ‫زیست‌شناسی و روان‌شناسی و روانکاوی بودند‪ ،‬در این رشته‌های علمی به‬ ‫مطالعه پرداخته و معلومات و اطالعاتی در حد زمانه‪ ،‬کسب کردند‪ .‬و چون به‬ ‫مسائل استداللی نیز عالقه‌مند و همچنین دارای روحیه‌ای مردمی و اجتماعی‬ ‫بودند‪ ،‬به رشته ی حقوق متمایل شده و در آزمون دانشگاه تهران شرکت‬ ‫جسته‪ ،‬با موفقیت در این آزمون در زمره دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه‬ ‫تهران به تل ّمذ پرداخته و از محضر استادان و عالمان برجسته آن زمان چون‬ ‫فقیه اصولی استاد محمود شهابی خراسانی و فقیه بزرگوار استاد سید محمد‬ ‫مشکات و مجتهد واالمقام آیت ّ‬ ‫الل حاج شیخ محمد سنگلجی و شارح حقوق‬ ‫مدنی استاد سید حسن امامی امام جمعه وقت تهران‪ ،‬حقوقدان برجسته و آزاده‬ ‫جناب دکتر سید علی شایگان و ادیب لبیب و حکیم فرزانه استاد جالل الدین‬ ‫همایی‪ ،‬و رحمة ّ‬ ‫الل علیهم‪ ،‬و دیگر اساتید و دیگر اساتید محترم خوشه‌چینی‬ ‫نموده و همواره به جهت ذکاوت و ح ّدت ذهن مورد تحسین اساتید خود بوده؛‬ ‫چنانکه سر کالس درس فقه مرحوم استاد شهابی در مبحث وضع الفاظ‪،‬‬ ‫ایرادی را بر استاد گرفته که مورد تقدیر و تشویق مشارالیه واقع شدند؛ به‬ ‫الل کلباسی‪ ،‬رحمة ّ‬ ‫طوری که مرحوم شهابی بعداً در مشهد به حضرت آیت ّ‬ ‫الل‬ ‫علیه‪ ،‬گفته بود این دانشجو با ذکاوت چنین ایراد مهمی بر من گرفات بعدها‬ ‫که جناب آقای دکتر تابنده با مرحوم کلباسی مالقات نموده بودند‪ ،‬مشارالیه‬ ‫نیز متذکر این موضوع شده بود‪.‬‬ ‫خدمات اداری و اجتماعی و سیاسی‬

‫ایشان پس از اخذ لیسانس رشته حقوق قضایی در خردادماه سال ‪1327‬‬ ‫شمسی‪ ،‬از دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده و در همین‬ ‫سال به استخدام وزارت امور خارجه در آمده و در آن وزارتخانه در کادر سیاسی‬ ‫مشغول به خدمت شدند لیکن محیط آن وزارتخانه را با روحیات و خصوصیات‬ ‫اخالقی خود سازگار نیافته و با مشورت والد بزرگوارشان در اسفند ماه سال‬ ‫‪ 1329‬شمسی‪ ،‬خود را به وزارت دادگستری منتقل کرده و در آن وزارتخانه‬ ‫مشغول و در تمام دادرس علی البدل در دادگستری استان خراسان به خدمت‬ ‫قضایی پرداخته و مشغول خدمت اجتماعی خود را از این وزارتخانه در آن‬ ‫استان آغاز نمودند‪.‬‬

‫‪3‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫پس از مدتی به دلیل حسن رفتار و نحوه عملکرد قضایی و استنباط دقیق‬ ‫حقوقی که از آن برخوردار بودند‪ ،‬مورد توجه رجال دادگستری از جمله مرحوم‬ ‫استاد محمد بروجردی «عبده» که از اساتید مسلّم حقوق اسالمی هم بود‪،‬‬ ‫قرار گرفتند و مرحوم بروجردی به جهت تقدیر و پاسداشت عملکرد ایشان‬ ‫جنابش را به سمت ریاست دادگاه شهرستان مشهد منصوب نمود و ّ‬ ‫معظم له‬ ‫به خدمت قضایی خود در این سمت جدید ادامه دادند‪.‬‬ ‫در سال ‪ 1334‬شمسی با موافقت وزارت دادگستری‪ ،‬منظر خدمت شده با‬ ‫حقوق مختصر منتظر خدمتی‪ ،‬جهت ادامه تحقیقات و تکمیل تحصیالت به‬ ‫کشور فرانسه عزیمت کرده و در دانشکده حقوق دانشگاه پاریس از محضر‬ ‫دانشمندان و حقوقدان‌های برجسته آن دانشگاه بهره‌برداری علمی نمودند‬ ‫و چون در ایران زبان فرانسه را فرا گرفته بودند‪ ،‬لذا در آنجا مشکلی مواجه‬ ‫نشده و یک سال بعد به منظور تسریع در امر فارغ التحصیلی اقدام به گرفتن‬ ‫پایان‌نامه تحت نظر استاد راهنما کردند و در مدت کوتاهی‪ ،‬پس از دو سال‬ ‫و اندی و در سال ‪ 1336‬شمسی موفق به دریافت دانشنامه دکترای حقوق‬ ‫قضایی گردیدند‪ .‬رساله دکترای ایشان تحت عنوان مبتنی بودن مجرم و‬ ‫مجازات بر قانون و مسأله لوایح قانونی در یران بود که به راهنمایی پروفسور‬ ‫استفانی آن را گذراندند‪ .‬مشارالیه استاد حقوق جزای تحلیلی و رئیس انسیتوی‬ ‫جرم‌شناسی بوده و مدتی نیز ریاست مؤسسه مجرم‌شناسی و دانشکده حقوق‬ ‫مصر را عهده‌دار بود‪ .‬از دیگر اساتید ایشان در رشته حقوق می‌توان از ُدنْـدیو‬ ‫دو وابر نام برد که حقوق جزای بین‌الملل تدریس می‌‌کرد و قب ً‬ ‫ال قاضی‬ ‫فرانسوی دادگاه نورنبرگ بود‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫جناب آقای دکتر تابنده به موازات تحصیل در آن مرکز علمی برای تسلط‬ ‫بیشتر بر زبان و ادبیات فرانسه‪ ،‬به مدرسه آلیانس پاریس رفتند‪ .‬کتبی چند‬ ‫در مسائل مختلف را از زبان فرانسه ترجمه کردند که در بخش آثار و تألیفات‬ ‫ایشان متذکر آنهایی که چاپ و منتشر شده‪ ،‬می‌شویم‪ .‬همچنین با توجه به‬ ‫روحیه و قریحه ی ذاتی خود و به مضمون حدیث حقیقت مشحون نبوی(ص)‪:‬‬ ‫باصین کان‪ ،‬فان طلب العلم فریضة علی کل مسلم(در پی علم‬ ‫اطلبوالعلم و لو ّ‬ ‫باشید‪،‬ولو در چین باشد که طلب علم‪،‬فریضه است بر هر مسلمانی‪ ،).‬آنی از‬ ‫یادگیری و آموختن غافل نبوده؛ چنانکه در فرانسه در کالسهای درس سایر‬ ‫اساتید نیز حضور می‌یافتند‪.‬‬ ‫در همین سفر موجبات آشنایی و مالقات ّ‬ ‫معظم‌له با مستشرق و اندیشمند‬ ‫بزرگ فرانسوی هانری کربن ایجاد شد و نامبرده در اولین دیدار خویش با‬ ‫ایشان راجب به نقش تصوف و عرفان در دنیای امروز مطالبی بیان کرده‬ ‫و گفته بود‪ :‬سالم مرا به پدرتان ابالغ و از جانب من به ایشان بگویید با‬ ‫توجه به اینکه در دوره جدید گرایش شدید به عرفان پیدا شده است‪ ،‬شما‬ ‫«منظور حضرت صالح علیشاه» نقش بزرگی خواهید داشت و دارید و وظیفه‬ ‫ی سنگینی به عهده ی شماست‪.‬‬ ‫این ارتباط و تماس در اسفار بعدی به فرانسه‪ ،‬تداوم پیدا کرده و ایشان کتب‬ ‫مرحوم آقای حاج مال سلطان محمد بیدختی گنابادی «سلطان علیشاه» و‬ ‫جانشینان آن بزرگوار را به مشارالیه داده بودند که مورد توجه وی قرار گرفته‬ ‫و به خصوص نسبت به تفسیر شریف بیان السعادة فی مقامات العبادة ـ که‬ ‫تفسیر جامع عرفانی حکم قرآن در مذهب شیعه می‌باشد اظهار عالقه کرده و‬ ‫در بعضی آثارش از این تفسیر یاد نموده بود‪ .‬جناب آقای دکتر تابنده رساله‌ای‬ ‫به نام شرح مکتب و روش حاج مال سلطان محمد گنابادی و یک قرن مکتب‬ ‫او به توصیه و اصرار مرحوم کربن در انستیتوی تحقیقات عالیه زیر نظر خود‬ ‫وی گرفته و به ثبت رسانیدند‪ .‬حضرتش در شرح موضوع و گرفتن رساله‬ ‫مذکور‪ ،‬در مقاله ی اسوه ی حسنه مندرج در یادنامه صالح که به مناسبت‬ ‫یکصدمین سالگرد میالاد حضرت آقای صالح علیشاه‪ ،‬اعلی ّ‬ ‫الل مقامه الشریف‪،‬‬ ‫گردآوری و تدوین گردیده بود‪ ،‬می‌فرمایند‪ :‬عالقه ی او «هانری کربن» به‬ ‫این امر تا بدان ح ّد بود که در پاسخ به مخلص که مشکالت سفر به فرانسه را‬ ‫گفتنم و ا ِشعار داشتم که به سمت قضاوت مشغولم و امکان آمدن به فرانسه‬ ‫کمتر دست می‌دهد؛ اظهار داشت‪ :‬اما تهیه متن رساله که در ایران امکان دارد‬

‫گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب‬

‫و بلکه مناسب‌تر نیز می‌باشد‪ ،‬در آنجا انجام خواهی داد‪ .‬بعد از تهیه رساله‪،‬‬ ‫مبادله ی نظر بین تهیه کننده و استاد راهنما «هانری کربن» با ُپست علمی‬ ‫است و قول داد که بعد از تکمیل و تایپ رساله‪ ،‬شخص ًا دنبال تشریفات اداری‬ ‫رفته‪ ،‬بعد از تعیین جلسه دفاع از تز‪ ،‬موقع مناسب را به اینجانب اطالع داده‬ ‫و دعوت نامه ی رسمی از طرف انستیتو «یا سایر مؤسسات مربوطه ی دولت‬ ‫فرانسه» رابرای من بفرستد که امکان اعطای مأموریت فراهم گردید و به‬ ‫هزینه ی دولت فرانسه برای گذراندن رساله به اروپا بروم‪ ]1[».‬اما اتمام رساله‬ ‫مذکور برای اثر کثرت اشتغاالت ایشان به مشاغل قضایی و اداری به عهده‬ ‫ی تعویق افتاد و البته خالصه برخی از قسمت‌های رساله در مقاله اسوه ی‬ ‫حسنه مندرج گردیده است‪.‬‬ ‫جنابش پس دریافت دکتری حقوق و اخذ دیپلم زبان فرانسه برای خدمت به‬ ‫وطن و میهن محبوب خویش به ایران مراجعت و در دادگستری به خدمات‬ ‫اجتماعی قضایی پرداختند‪ .‬مدت کوتاهی را نیز به ریاست یکی از نواحی‬ ‫دادسرای تهران منصوب و پس از چندی به ریاست اداره سرپرستی مشغول‬ ‫شدند؛ سپس مدت قریب یک سال در اثر اختالف با وازارتخانه مزبور‪ ،‬از کار‬ ‫قضایی محروم و مجددا دعوت به کار شدند و احکام مستشاری محاکم استان‬ ‫تهران را بنامشان صادر نمودند و به ادامه ی مشاغل قضایی پرداختند‪.‬‬ ‫یکی از موارد اختالف و مخالفت ایشان در مقام تص ّدی اداره سرپرستی با‬ ‫اقدامات غیر شرعی و قانونی آن اداره‪ ،‬این بود که به توصیه‌ای که دکتر‬ ‫نهاوندی به دستور فرح پهلوی نموده بود مبنی بر اینکه حضانت صغیری را‬ ‫به یک شخص آمریکایی بدهند که او آن طفل یتیم را به آمریکا ببرد ایشان‬ ‫به دالیل عدیده‌ای با این موضوع موافق نبودند‪ ،‬لذا به توصیه مذکور توجهی‬ ‫نکرده و این امر چنانکه مذکور شد موجب بروز برخی مضیقات نسبت به‬ ‫ایشان گردید‪ ]2[،‬ولی همچنان با اراده مص ّمم به اقدامات خود ادامه می‌دادند‪.‬‬ ‫سپس در سال ‪ 1347‬شمسی به سمت دادیاری دادسرای انتظامی قضات‬ ‫ترفیع مقام یافتند ایشان؛ به شهادت دوستان و همکاران‪ ،‬در این مناسب‬ ‫هیچگاه مرعوب هیچ قدرتی نشده به توصیه‌هایی که خالف قانون و دستورات‬ ‫شرع مبین بوده‪ ،‬وقعی ننهاده و در این خدمات همچون سروی سربلند و‬ ‫راست قامت ایستادند و حق هیچ کس را ضایع نساخته‪ ،‬و در مقابل هیچ ذی‬ ‫نفوذی نهراسیده و سر تسلیم فرود نیاوردند‪ .‬همیشه حامی مظلومان و ضعیفان‬ ‫بوده و در این راه از خود ضعفی نشان نداده و خم به ابرو نیاوردند و این شعار‬ ‫اسالمی را همواره مد نظر داشته‌اند‪ :‬کونوا فی دنیاکم احرارا (در دنیاتان آزاده‬ ‫باشد)‪ .‬و به همین جهات به دیانت و حسن اخالق و بی‌طرفی در قضاوت در‬ ‫بین عام و خاص مشهور بودند و به اصطالح خودشان در زمانی که‪« :‬مسلمان‬ ‫بودن و عمل به دستورات اسالمی و مذهبی ‪ ،‬مالیات داشت» جنابش به این‬ ‫صفات حسنه شهره بود و بدلیل داشتن چنین رویه‌ای مورد وثوق بسیاری از‬ ‫علما و مراجع عظام از جمله مرحوم حضرت آیت ّ‬ ‫الل العظمی میالنی و حضرت‬ ‫الل حاج سید رضا زنجانی و حضرت آیت ّ‬ ‫آیت ّ‬ ‫الل حاج سید ابوالفضل موسوی‬ ‫زنجانی و مبارز نستوح حضرت آیت ّ‬ ‫الل حاج سید محمود طالقانی و فیلسوف‬ ‫الل حاج مرتضی مطهری رحمة ّ‬ ‫شهیر حضرت آیت ّ‬ ‫الل علیهم بوده و در برخی‬ ‫از مسائل حقوقی و قضایی و مشارالیهم با آن مواجح می‌شدند‪ ،‬به یاری جناب‬ ‫آقای دکتر نورعلی تابنده گره گشایی می‌شد‪.‬‬ ‫مجدداً در شهریورماه ‪ 1347‬شمسی با بورس اعطایی دولت فرانسه به ده‬ ‫نفر از قضات جهت مطالعات و پژوهش‌های حقوقی به پاریس عزیمت نمودند‬ ‫و در مؤسسه بین المللی مدیریت ‪ I.I.A.P‬به تحقیق و پِژوهش پرداخته و‬ ‫موفق به دریافت دیپلم مدیریت قضایی شده سپس به تهران مراجعت کردند و‬ ‫همچون گذشته در دادگستری به خدمات حقوقی قضایی مشغول شدند‪ .‬البته‬ ‫همان طور که قبال بیان شد به دلیل کثرت عالقه به مطالعه و یادگیری‪ ،‬در‬ ‫خالل این اسفار که به اروپا تشریف می‌بردند در کالسهای آزاد سایر اساتید نیز‬ ‫حاضر می‌شدند؛ به عنوان مثال در جلسات درس دوره دکترای برژه واشون که‬ ‫از اساتید حقوق اسالم بود شرکت می‌کردند و با او طرف مباحثه می شدند و‬ ‫این امر موجب جلب توجه استاد مذکور به جنابش گردید و در بسیاری مباحث‬

‫‪4‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب‬

‫از ایشان می‌خواست که اظهار نظر فرمایند‪ .‬همچنین برخی افکار و آرای خود که بعد ها در مجله فردوسی (‪ )1352/2/17‬منتشر شد و بعدا نیز در مجموعه‬ ‫را در مسائل جامعه شناسی با لئوته در میان گذاشته که با استقبال مشارالیه مقاالت فقهی و اجتماعی (صفحات‪ )26-20‬چاپ شد‪.‬‬ ‫مواجه شده بود‪.‬‬ ‫دوران بازنشستگی از خدمات دولتی و دریافت پروانه وکالت‬ ‫ایشان به موازات مشاغل اداری و مناسب قضایی به فعالیت‌های اجتماعی‬ ‫نیز ادامه داده و آن را از فرایض دیدنی خود دانسته و دوری از آن را خالف‬ ‫مکتب و اعتقاد خود می‌دیدند؛ لذا زمانی که در استان خراسان بودند در نهضت جناب آقای دکتر حاج نور علی تبنده‪ ،‬سلمه اهلل‪ ،‬در چهارم فروردین ماه سال‬ ‫مقاومت ملی که به رهبری آیات اعظام زنجانی و طالقانی‪ ،‬رحمه ّ‬ ‫الل علیهما‪ 1355 ،‬شمسی پس از نزدیک سی سال خدمت در مقام قضایی وزارتخانه‬ ‫بود شرکت جسته و در جلسات و تشکیالت نهضت مقاومت حضور می یافتند‪ .‬های امور خارجه و دادگستری به افتخار بازشستگی ازخدمات دولتی نائل‬ ‫پس از كودتای ‪ 28‬مرداد ‪ 1332‬شمسی در جلسات اسالم شناسی نهضت آمده و طبق درخواست شخصی و با توجه به سوابق درخشان قضایی خود‪،‬‬ ‫آزادی ایران به رهبری مهندس مهدی بازرگان و دکتر یداهلل سحابی و آیت در ظرف مدتی کمتر از یک هفته در زمان ریاست فاضل محترم جناب آقای‬ ‫اهلل سید محمود طالقانی تشکیل شده بود‪ ،‬شرکت و به واسطه ی دوستی با سید محمد رضا جاللی نایینی بر کانون وکال‪ ،‬به اخذ پروانه وکالت از کانون‬ ‫بانیان این نهضت‪ ،‬با آنها همکاری می کردند؛ البته به دلیل مشاغل قضایی و وکالی دادگستری ایران نائل آمده و حتی جناب جاللی نایینی به معظم له‬ ‫منع قانونی قضات از عضویت در احزاب‪ ،‬هیچ گاه عضو رسمی این جمعیت ها گفته بودند که ما وکال بسیار خوشحال می شویم که کسانی مثل شما در‬ ‫و نهضت ها نبودند ولی هر گروه و دسته ای که سخن حقی را بیان می نمود‪ ،‬صنف وکال وارد شوند و این امر موجب اعتبار شغل وکالت خواهد بود‪ .‬و به‬ ‫ایشان به تبعیت از این حدیث شریف که می فرماید‪ :‬انظر الی ما قال و ال ایشان پیشنهاد نموده بود که هر یک از دوستانتان که رو ّیه و سابقه ی قضایی‬ ‫تنظر الی من قال‪( ،‬به آنچه گفته می شود‪،‬بنگرید‪ ،‬نه گوینده آن‪ ).‬به حمایت آنان مانند حضرتعالی باشد‪ ،‬تشویق نمایید که به سلک وکال وارد شوند و ما‬ ‫هم حاضریم در ظرف یک هفته یا ده روز برای آنها پروانه ی ‪.‬کالت صادر‬ ‫از آن سخنان بپا می خاستند‪.‬‬ ‫ایشان همچنین از بنیادگزاران «جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر» در سال نماییم‪ .‬بدین طریق ایشان به عضویت کانون وکالی دادگستری در آمده تا‬ ‫‪ 1356‬شمسی بوده و در انتخابات آن به عنوان اولین عضو علی البدل‪ ،‬انتخاب بدین طریق بتوانند در محاکم دادگستری‪ ،‬مدافع حقوق از دست رفتگان و‬ ‫و سپس عضو اصلی آن شدند‪ .‬در تمام این ایا ِم فعالیت های اجتماعی‪ ،‬از هیچ محرومان جامعه باشند‪.‬‬ ‫یک از تهدیدات ساواک و ارعاب حاکمیت وقت نهراسیده و توجهی ننموده این ایام مصادف با شروع قیام مردمی ملت ایران بر ضد رژیم پهلوی بود‬ ‫و در قبل از پیروزی انقالب اسالمی ایران از پیش قراوالن انقالب بوده اند‪ .‬و رژیم با آزادی خواهان و انقالبیون و روحانیون به شدت برخورد کرده و‬ ‫جنابش در مورد انگیزه ی فعالیت های سیاسی اجتماعی خویش چنین می عده بی شماری را به زندان افکنده و رعب و وحشت را در جامعه به وجود‬ ‫فرمایند‪« :‬دخالت من در جریان انقالب اسالمی از آنجا بود که بعد از نهضت آورده بود‪ .‬در نتیجه خانواده ها را در غم عزیزان زندانی خود به سوگ نشانده‬ ‫ملی نفت‪ ،‬از طرفداران و دوستداران شادروان دکتر مصدق بودم‪ .‬حتی بعد و چنان ج ّو اختناقی را بقرار ساخته بود که وکال به ندرت‪ ،‬وکالت زندانیان‬ ‫از کودتای ‪ 28‬مرداد ‪ 1332‬عضو کمیته مرکزی نهضت مقاوت ملی استان سیاسی را به عهده می گرفتند؛ لذا جمعی از حقوقدانان برجسته برای دفاع‬ ‫خراسان بودم‪ .‬و در جریان واقعه پانزده خرداد ‪ 1342‬حضرت صالح علیشاه از این در بندکشیدگان سیاسی جمعیتی را تأسیس نموده و به نام « جمعیت‬ ‫ناراحت بودند و یک بار به من فرمودند‪« :‬چوبی که االن شاه بلند کرده و بر دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایارن» بنیاد نهادند‪ .‬ولی دستگاهحاکم وجود‬ ‫سر عده ای می زند در واقع این دفعه چوب را بر اسالم می زند‪ .‬ما باید سر چنین جمعیت حقوقدان را مخالف نظام خود دانسته و به شدت برخورد می‬ ‫خود را جلوی آن بگیریم کهبر سر ما بخورد‪ ،‬گو اینکه فردا که پیروزی حاصل کرد‪ .‬حضور چنین حقوقدانان ارجمندی در این تشکالت‪ ،‬موجب تقویت روحیه‬ ‫سایر وکال شده و حتی خود آنان جهت دفاع از دربندکشیدگان شهرستانی‬ ‫شد باز ما را تکفیر کرده و آزار خواهند داد‪».‬‬ ‫فرمایش ایشان سابقه ی فکری و اعتقاد اجتماعی مرا به سمت حمایت از آیت به شهرستان ها می رفتند‪ .‬از جمله اقداماتی که حضرت آقای دکتر تابنده‬ ‫اهلل خمینی سوق داد که تا زمان حیات ایشان به طور مستقیم و غیر مستقیم انجام دادند قبول وکالت افتخاری پرونده زندانیان سیاسی از میان روحانیون و‬ ‫دانشجویانی بود که غالب آنان پس از پیروزی انقالب به سمت های مهمی‬ ‫مورد لطفشان بودم‪».‬‬ ‫پس از پیروزی انقالب‪ ،‬در دولت موقت که به ریاست مرجوم مهندس بازرگان نیز منصوب شدند‪ .‬ایشان بدون هیچ چشمداشت و تو ّقعی‪ ،‬با تنظیم لوایح‬ ‫ّ‬ ‫مستدل حقوقی به دفاع از این متهمان پرداخته و چون قضاتِ باوجدان بیدار‪،‬‬ ‫تشکیل شده بود‪ ،‬مجدداً دعوت به تصدی کارهای دولتی شدند و با اینکه‬ ‫سعی می کردند هیچ سمتی را قبول نکنند‪ ،‬ولی با اصرار مرحوم مهندس سابقه ی اطالعات حقوقی و درستی و صداقت حضرتش را می دانستند به‬ ‫بازرگان و دیگر یاران وی‪ ،‬در کابینه ی انقالب سمت های مهمی از قبیل دفاعیاتش از جان و دل گوش داده و آن را می پذیرفتند و نبست به صدور‬ ‫معاونت در وزرات دادگستری و وزارت ارشاد و عضویت در هیأت امناء و هیأت احکام برائت متهمان و زندانیان مذکور اقدام می کردند؛ چنانکه خود در این‬ ‫باره چنین مرقوم می دارند‪:‬‬ ‫حج و زیارت را بر عهده داشتند‪.‬‬ ‫مدیره سازمان ّ‬ ‫ایشان درباره ی جمع کردن زدگی عرفانی و اجتماعی خود می فرمایند‪« :‬در فروردین ‪ 1355‬بازنشسته شدم و پروانه وکالت گرفتم و در تمام دوران‬ ‫دانشجویان‬ ‫روحانیون و‬ ‫مجردانه داشته ام و زندگانی ام در سه جهت بوده است‪ :‬انقالب اسالمی با آن همراه بودم و وکالت غالب‬ ‫ِ‬ ‫« همواره سلوک ّ‬ ‫ّ‬ ‫خانوادگی‪ ،‬اجتماعی و درویشی‪ .‬در تمام این مراحل خداوند را در نظر داشته مورد تعقیب را افتخاراً می پذریرفتم و به یاری حسن تشخیص قضات‪ ،‬در‬ ‫]حق[ مو ّفق می شدم‪ .‬بعد از پیروزی انقالب به سمت معاونت وزارت‬ ‫و رضای او را همیشه طالب بوده ام و از هیچ کس تم ّنایی ننموده و در مقابل احقاق ّ‬ ‫ّ‬ ‫تهدید هیچ کس هم‪ ،‬نه لرزیده و نه هراسیده ام و از حسب و نسبم هم استفاده دادگستری و سپس به معاونت ارشاد ملی (وزارت ارشاد اسالمی فعلی) منصوب‬ ‫حج بودم‪».‬‬ ‫معرفی و تعریف از خود نبوده؛ زیرا اگر عملم خوب شدم و ضمن ًا عضو هیأت امناء و هیأت مدیره سازمان ّ‬ ‫نکرده و هیچ گاه در مقام ّ‬ ‫بود‪ ،‬مرا خوب می گفتند و چنانچه عملم ناشایسته بود‪ ،‬کسی آباء و اجداد و‬ ‫ا ّیام حبس در زندان‬ ‫بستگانم را بد نمی گفت‪ .‬به هر صورت فقط رضای خداوند را در نظر داشتن‪».‬‬ ‫یکی از حوادث مهم زندگی ایشان که منجر به وقوع نامالیماتی شد‪ ،‬مربوط‬ ‫[‪ )]1‬یادنامه صالح‪،‬چ ‪،2‬انتشارات حقیقت‪،‬تهران‪،1381،‬ص ‪162‬‬ ‫[‪ )]2‬ایشان درباره ی خالف عقل و شرع بودن این کار و مشکالت حاصل از به ایام حبس در زندان است‪ ،‬در سه شنبه شب بیست و دوم خردادماه ‪۱۳۶۹‬‬ ‫آن مقاله ای با عنوان»کودک ایرانی در خانواده بیگانه» در همان ایام نوشتند شمسی‪ ،‬مقامات امنیتی‪ ،‬عده‌ای از رجال سیاسی کشور را به جرم امضای‬

‫‪5‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫نامه‌ای که توسط «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملّی ایران» در اردیبهشت‬ ‫ماه سال ‪ ۱۳۶۹‬شمسی راجع به حمایت از حقوق بشر در ایران تنظیم شده‬ ‫بود و به امضای نود نفر از آزادیخواهان و شخصیت‌های ملّی و مذهبی‬ ‫رسیده بود که بعد‌ها به نامه «نود امضایی» شهرت یافت تحت بازجویی‬ ‫قرار داده و جمعی را روانه زندان نمودند؛ لذا ابتدا ایشان و عده‌ای دیگر را به‬ ‫کمیته مشترک سابق شهربانی تهران و سپس از آنجا به زندان اوین منتقل‬ ‫ساختند‪ .‬آن‌ها ابتدا به صورت انفرادی زندانی بوده و پس از مدتی‪ ،‬حبس‌های‬ ‫انفرادیشان به حبس‌های دسته جمعی مبدل گشت‪ .‬از این جمع تعداد هفت‬ ‫نفر که به اتفاق حضرت آقای دکتر تابنده در یک سلول جمع بودند‪ ،‬عبارتند‬ ‫از‪ :‬آقایان مرحوم علی اردالن‪ ،‬مهندس نظام الدین موحد‪ ،‬مرحوم اکبر زرینه‬ ‫باف‪ ،‬ابوالفضل میر شمس شهشهانی‪ ،‬مرحوم امیر توکل امیر ابراهیمی و هرمز‬ ‫ممیزی‪ .‬آقای دکتر حاج نور علی تابنده پس از چند ماه در بند بودن‪ ،‬در هشتم‬ ‫ّ‬ ‫آذر ماه‌‌ همان سال آزاد شدند‪.‬‬ ‫این ایام به قدری برای اقوام و فقرا‪ ،‬علی الخصوص حضرت آقای حاج سلطان‬ ‫حسین تابنده (رضا علیشاه) اعلی اهلل مقامه الشّ ریف‪ ،‬سخت و ناگوار بود که‬ ‫حضرتش به فقرا دستور داده بودند سحر ها برای آزادی جناب آقای دکتر‬ ‫حق‪ّ ،‬‬ ‫جل و عالء‪ ،‬دعا کنند تا انشاهلل رفع‬ ‫تابنده‪،‬سلمه اهلل‪ ،‬به درگاه حضرت ّ‬ ‫بلیه از ایشان شود‪ .‬فشار و ناراحتی در بند بودن ایشان به قدری‬ ‫این خطر و ّ‬ ‫سنگین و متأثر کننده بود که همسر گرامی حضرت آقای دکتر تابنده تا قبل از‬ ‫آزادی حضرتش‪ ،‬متأسفانه سکته ی قلبی کرده و با دلی پر درد و دور از همسر‬ ‫خود که عمیق ًا ارادت و محبت نسبت به معظم له داشت‪ ،‬دار فانی را وداع‬ ‫گفت‪ ،‬رحمته اهلل علیهما رحمت ًه واسعه‪ .‬در مراسم ترحیم آن بانوی بزرگوار‬ ‫عارفه ی فاضله که از جانب حضرت آقای رضا علیشاه و فرزندان آن مرحومه‬ ‫و دیگر اعضای خانواده منعقد شد‪ ،‬جناب آقای دکتر تابنده حضور نداشتند‪.‬‬ ‫این ایام که قاعدت ًا باید برای ایشان‪ ،‬ایامی ظاهراً سخت بوده باشد‪ ،‬آموزنده‬ ‫خاص مسائل اجتماعی‬ ‫نیز بود‪ ،‬زیرا فرصت دیگری بود که فارغ از درگیری ها ّ‬ ‫‪ ،‬به خلوتی عرفانی و ریاضتی الهی بپردازند‪ .‬از حیث ظاهر‪ ،‬این حبس‪ ،‬حبس‬ ‫حق جویی کسی است که برای چشیدن شیرینی‬ ‫سیاسی به دلیل روحیه ی ّ‬ ‫احقاق حق و عدالت اجتماعی‪ ،‬عمر خود را به تلخی می گذراند؛ ولی برای‬ ‫آن او‪ ،‬در خلوت و جلوت‪ ،‬قدمی‬ ‫کسی که در طریق سلوک عرفانی است و هر ِ‬ ‫خاصه حق باشد‪ ،‬ایام‬ ‫در این طریق است‪ ،‬به خصوص اگر مشمول عنایات ّ‬ ‫حبس‪ ،‬فرصتی ایت الهی برای عزلت و خلوت در جهت تکامل معنوی‪ .‬و این‬ ‫خاص خود بوده است؛ یونس‬ ‫خلوت و عزلت برای همه ی انبیاء و اولیاء به نحو ِ‬ ‫در دهان ماهی‪ ،‬یوسف (ع) در حبس عزیز مصر و موسی(ع) در تبعید از مصر‪.‬‬ ‫به اندکی از حاالت معنوی ایشان در زندان‪ -‬حالت سکون و رضا‪ ،‬مراقبه و‬ ‫محاسبه‪ -‬تا آن قدر که عیان بود و دیگران نیز ممکن بود متوجه آن شوند‪،‬‬ ‫دو تن از دوستان و هم زندانیان ایشان در آن زمان اشاراتی کرده اند [‪ ]1‬و در‬ ‫همین رساله نیز به آن اشاره ای شده است‪.‬‬ ‫نامطلوب حاکم‬ ‫ایشان از سال ‪ 1374‬شمسی به دلیل وجود برخی رویه های‬ ‫ِ‬ ‫در محاکم دادگستری کمتر قبول وکالت اشخاص را می کردند و عم ً‬ ‫ال کناره‬ ‫گرفتند و بدین ترتیب فصل دیگری از زندگی فقری ایشان آغاز شد‪.‬‬

‫گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب‬

‫بزرگوار یا برادر ارجمندم ]حضرت آقای رضا علیشاه[ رفع اشمال می نمودم‬ ‫و از آنجایی که عالقه ام به علم بود‪ ،‬نه به مسند و اجازه‪ ،‬لذا به درک علم‬ ‫عالقه مندتر بودم و در پی کسب اجازه و ورقه اجتهاد ّیه نبودم و خود را مقید‬ ‫به دریافت ورقه اجتهاد ننموده‪ ،‬اما در امور احکام اسالمی قریب االجتهاد شده‬ ‫و هرگاه الزم می شد‪ ،‬به منابع اصلی مراجعه می نموده و رفع موانع کرده و‬ ‫شخص ًا از مسائل آگاه می شدم‪».‬‬ ‫نهایت ًا برای تضلّع در علوم و معارف دینی‪ ،‬مدتی که به بیدخت می رفتند‬ ‫فرصت را مغتنم شمرده از محضر پدر بزرگوار و برادر ارجمند جناب آقای‬ ‫حاج سلطانحسین تابنده گنابادی کسب فیض می نمودند؛ چنانکه بسیاری‬ ‫معتین را نزد معظم له فرا گرفتند‪ .‬همچنین‬ ‫مباحث کتب شرایع االسالم و لُ َ‬ ‫در یادگیری علوم قدیمه به ممارست برخاسته از جمله در دوران تحصیل در‬ ‫مدرسه‪ ،‬در هر تابستان که برای تعطیالت به گناباد می رفتند‪ ،‬بنا به میل خود‬ ‫و دستور پدر بزرگوارشان به یادگیری علوم قدیمه و معارف دینی می پرداختند؛‬ ‫به عنوان مثال دو سال نزد مرحوم آقای صالح علیشاه‪ ،‬کتاب های هیئت و‬ ‫سی فصل شیخ بهایی را که در موضوع علم نجوم است خواندند و حتی در‬ ‫نجوم به طوری پیشرفت کرده بودند که زایجه طالع می کشیدند؛ ولی پس از‬ ‫مدتی از زایجه طالع و پیش بینی آینده چنانکه در آن علم مرسوم است‪ ،‬دست‬ ‫کشیدند و وقتی پدرشان علت این اقدام را جویا شده بودند‪ ،‬در پاسخ عرض‬ ‫کرده بودند‪« :‬دیدم اگر مصلحت بود انسان بدون کوشش و ق ّوه ی عاقله ی‬ ‫حس مخصوصی در ما می آفرید و چون به‬ ‫خویش آینده را بفهمد‪ ،‬خداوند ّ‬ ‫حسی نداریم‪ ،‬نباید از طرق غیر معمول دنبال پیش بینی‬ ‫طور معمول چنین ّ‬ ‫آتیه باشیم‪ .‬من تصور می کنم شما که به من درس نجوم دادید‪ ،‬شاید برای‬ ‫این بود که به چنین نتیجه ای برسم‪ ».‬جناب صالح علیشاه از این گفته‪ ،‬لبخند‬ ‫رضایت و تأییدی به چهره و زبانشان ظاهر گردیده بود و بعداً در یک مجلس‬ ‫خانوادگیکه عده ی زیادی از فامیل مجتمع بودند‪ ،‬این مسأله را با لحن رضایت‬ ‫آمیزی نقل کرده بودند‪.‬‬ ‫همان طوری که عرض شد نظر به میل و اشتیاق به تحصیل علم‪ ،‬حضرت‬ ‫صالح علیشاه بارها به ایشان فرموده بودند که چنانچه مشکلی و اشکالی پیش‬ ‫آمد‪ ،‬مراجعه نمایید تا رفع شود؛ لذا ایشان نیز غالب ًا از محضر پدر بزرگوار و‬ ‫برادر عالی مقدار کسب علم کرده و رفع مشکالت می نمودند‪.‬‬ ‫جناب آقای دکتر نورعلی تابنده عالوه بر مشاغل اداری و اجتماعی و مناصب‬ ‫قضایی که در صفحات پیشین بیان گردید‪ ،‬به منظور بارور کردن و رشد‬ ‫استعداد دانشجویان رشته ی حقوق و ارتقاء توان علمی‪ ،‬به تدریس در‬ ‫دانشکده های حقوق و دانشکده علوم قضایی قم نیز می پرداختند؛ و از آنجا‬ ‫که مسلط بر مبانی حقوق غرب و اندیشه ها و آرای مطرح غربی در زمینه ی‬ ‫علم حقوق بودند و بر اصول حقوق اسالمی و آراء و نظریات فقهای عظام و‬ ‫قوانین مصوب کشور نیز اشراف داشتند‪ ،‬کالس های درس معظم له به جهت‬ ‫طرح مباحث مهم حقوقی با استقبال دانشجویان همراه بوده که می توان به‬ ‫عنوان مثال از کالس درس حقوق تطبیق ایشان نام برد که همواره با حسن‬ ‫استقبال دانش پژوهان مواجه بوده است‪.‬‬ ‫سیر آفاق و انفس‬

‫[‪ )]1‬رجوع کنید به کتاب در میهمانی حاجی آقا‪ :‬داستان یک اعتراف‪ ،‬دکتر‬ ‫ایشان سفرهای متعدد زیارتی و سیاحتی و پژوهشی و سیر آفاق و انفس کرده‬ ‫حبیب اهلل داوران و دکتر فرهاد بهبهانی‪ ،‬تهران‪،‬امید فردا‪1382،‬‬ ‫اند که به طور اختصار به ذکر آنان می پردازم‪:‬‬ ‫مطالعه علوم دینی و علوم قدیمه و تدریس در دانشگاه‬ ‫از جهت تحقیقات و تحصیالت علمی‪-‬چنانکه گفته شد‪-‬چندین سفر به کشور‬ ‫فرانسه و در خالل این اسفار‪ ،‬سفرهایی به ایتالیا‪ ،‬سوییس‪ ،‬اسپانیا‪ ،‬هلند و‬ ‫ایشان از همان ابتدای تحصیل‪ ،‬به موازات علوم دانشگاهی‪ ،‬به مطالعه ی بلژیک نموده اند‪ .‬معظم له در یکی از اسفاری که در زمان حیات پدر بزرگوار‬ ‫علوم قدیمه مثل هیئت و نجوم و علوم دینی پرداختند‪ .‬افزون بر عالقه ی خویش به اروپا رفته بودند‪ ،‬با توجه به سوابق دانشگاهی و تحصیالت علمی‬ ‫شخصی‪ ،‬به جهت رشته ی تحصیل دانشگاهی‪ ،‬خود را مقید می دیدند که در شان که از موقعیت برجسته ای برخوردار بودند‪ ،‬تصمیم می گیرند که در آنجا‬ ‫تبحر یابند‪ .‬در این باره می فرمایند‪« :‬به مطالعه رحل اقامت بیافکنند‪ ،‬اما قلب ًا متوجه می شوند که این تصمیم مورد موافقت‬ ‫علوم اسالمی و مباحث فقهی ّ‬ ‫ی کتب مربوطه پرداخته و چنانچه موردی پیش می آمد‪ ،‬از محضر والد پدر بزرگوارشان نمی باشد‪ ،‬لذا منصرف شده و پس از بازگشت وقتی موضوع‬

‫‪6‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫را خدمت مرحوم آقای صالح علیشاه عرض می نمایند‪ ،‬ایشان با یک حالتی‬ ‫که حاکی از رضایت قلبی بوده‪ ،‬این انصراف از تصمیم مذکور را تأیید می‬ ‫نمایند و به این مضمون می فرمایند که میل دارم در ایران بمانی و در اصالح‬ ‫و خدمت به این مرزوبوم کوشا باشی‪.‬‬ ‫آن جناب در تیرماه سال ‪ 1336‬شمسی پس از اخذ دکترا و بازگشت از‬ ‫فرانسه‪ ،‬به همراه والده ی ماجده ی خویش موفق به انجام حج تمتع و زیارت‬ ‫بیت اهلل الحرام و مدینه یمنوره شدند و پس از آن‪ ،‬دوبار دیگر این توفیق‬ ‫نصیبشان گردید‪ .‬همچنین دیگر مشاهد مشرفه و اماکن مقدسه را در عتبات‬ ‫عالیات در عراق عرب و سوریه و بیت المقدس زیارت کرده اند و با بسیاری‬ ‫از علما و آیات عظام و دانشمندان آن دیار مالقات داشته و مراکز علمی و‬ ‫تحقیقاتی موجود در آن محل ها را در مورد بازدید قرار داده اند؛ چنانکه در‬ ‫سوریه با عالمه آقای سید عبدالحسین شرف الدین در خدمت حضرت صالح‬ ‫علیشاه دیدار کرده و آن بزرگوار کتاب های خود را ظهر نویسی کرده و تقدیم‬ ‫حضور حضرت صالح علیشاه نموده بود‪ .‬ایشان همچون اسالف بزرگوار خود به‬ ‫مالقات با اخوان و زیارت مزارات و مقابر اولیاء و عرفاء شائق بوده اند؛ چنانکه‬ ‫سری‬ ‫در سوریه‪ ،‬مزار شیخ محی الدین عربی و در بغداد مزارات جناب کرخی‪ّ ،‬‬ ‫سقطی‪ ،‬جنید بغدادی و سید عبدالقادر گیالنی و دیگر بزرگان دینی و مذهبی‬ ‫چون نواب اربعه را زیارت کرده اند‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫متمکن‬ ‫پس از رحلت حضرت آقای حاج علی تابنده (محبوب علیشاه) که‬ ‫مکرر‬ ‫در مقام ارشاد سلسله جلیله نعمت اللهیه گنابادی شدند‪ ،‬بنا به تقاضای ّ‬ ‫اخوان مقیم خارج کشور‪ ،‬سفرهایی چند به کشورهای کانادا‪ ،‬آلمان‪ ،‬سوییس‪،‬‬ ‫فرانسه‪ ،‬بلژیک‪،‬سوئد‪ ،‬هلند و دبی کرده اند و در تمام این اسفار‪ ،‬فقرا و ایرانیان‬ ‫مقیم خارج کشور را تشویق به بازگشت و خدمت به وطن نموده اند و حتی‪،‬‬ ‫بنا به قول یکی از هم سفرانشان‪ ،‬در پاسخ آنان که موانع بازگشت را بیان می‬ ‫کردند‪ ،‬می فرمودند‪ :‬نذر کنید که اگر موانعتان مرتفع شد و توانستید به ایران‬ ‫بازگردید‪ ،‬به فرزندنتان زبان فارسی را یاد دهید‪.‬این توصیه نشان دهنده ی‬ ‫اهتمام حضرتش به حفظ مواریث فرهنگی ملی کشور می باشد که در زبان‬ ‫فارسی به نحو کامل متجلی است‪.‬‬ ‫آثار علمی و تألیفات‬

‫حضرتش عالوه بر ترجمه چندین کتاب‪ ،‬مقاالت متعددی در مسائل فقهی‪-‬‬ ‫ادواری علمی و حقوقی و روزنامه های کثیر‬ ‫حقوقی‪ ،‬اجتماعی در نشریات‬ ‫ِ‬ ‫االنتشار کشوری داشته اند و نیز در محاکم قضایی جهت دفاع از پرونده‬ ‫ها‪ ،‬لوایحی را تنظیم و انشاء نموده که اگر همه ی آنها جمع آوری و تدوین‬ ‫گردد‪ ،‬خود مجموعه ی علمی گرانقدر و راهنمایی جهت قضات و وکالی‬ ‫دادگستری در طرح دعاوی می باشد‪ .‬همچنین تقریرات جنابش به هنگام‬ ‫تدریس در کالس های درس دانشکده های حقوق نیز حاوی مطالب مهم‬ ‫و پرباری بوده است که در صورت تدوین و انتشار آن‪ ،‬مجموعه ارزشمند و‬ ‫معتبری خواهد بود‪.‬‬ ‫معظم له قبل از انتصاب به مقام ارشاد در سلسله نعمت اللهیه گنابادی از آنجا‬ ‫که سالک طریق فقر و عرفان بودند‪ ،‬عالوه بر انجام آداب و فرایض دینی‬ ‫و دستورات فقری که در ا ِکمال سالک اِلی اهلل تأثیر بسزایی دارد‪ ،‬به منظور‬ ‫تکامل معنوی و معرفتی خویش نیز‪ ،‬همواره به مطالعات عرفانی و تحقیقات‬ ‫اسالمی می پرداختند و چون این مطالعات را به منظور ارتقاء درک و فهم‬ ‫دینی عرفانی خویش انجام می دادند‪ ،‬خود را مکلف به تدوین و نگاشتن مقاله‬ ‫یا کتاب صرف ًا عرفانی نمی دانستند؛ هر چند که با تعمق در آثار و مقاالتی که‬ ‫در خصوص مسائل حقوقی و فقهی و وقایع اجتماعی نگاشته اند‪ ،‬می توان‬ ‫آن دی ِد ظریف عرفانی را در بُن همه ی این آثار مشاهده کرد و متوجه شد‬ ‫که مؤلف محترم همواره از منظر عرفانی خویش به این مسائل و موضوعات‬ ‫نگریسته اند‪.‬‬ ‫‪ ...‬ایشان نسبت به مطالعه ی کتاب های تازه و دانستن افکار جدید عالقه‬

‫گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب‬

‫داشته و از یک کتابخانه غنی برخوردار هستند و نسخ خطی جالب توجهی در‬ ‫این کتابخانه موجود است که بعضی از محققین و اساتید دانشگاه ار آن بهره‬ ‫مند گشته و در تألیفات خودشان استفاده کرده اند‪ .‬سیره ی ایشان این است‬ ‫که بدون م ّنت و ض ّنت به درخواست عالقه مندان جواب مثبت داده‪ ،‬کتاب‬ ‫های کتابخانه خود را به امانت می دهند‪.‬‬ ‫اسامی تألیفات و تصنیفات چاپ شده ی ایشان عبارتند از‪:‬‬ ‫‪-1‬مجموعه مقاالت فقهی و اجتماعی‬ ‫‪-2‬مجموعه مقاالت حقوقی و اجتماعی‬ ‫‪-3‬ترجمه کتاب بحران دموکراسی‬ ‫‪-4‬ترجمه جامعه شناسی یک انقالب یا سال پنجم انقالب الجزایر‬ ‫‪-5‬مجموعه عرفان در زمانه و زندگی ما ( از این مجموعه تا کنون پنج رساله و‬ ‫بعضی از این رساله ها چندین بار تجدید چاپ شده‪ ،‬اسامی رسائلی که تاکنون‬ ‫منتشر گردیده است‪ ،‬به این شرح است‪ -1 :‬آشنایی با عرفان و تصوف ‪ -2‬سفر‬ ‫حج و عید قربان ‪ -3‬شریعت‪،‬طریقت و عقل ‪ -4‬خانواده(‪ -5 )1‬خانواده (‪،)2‬‬ ‫در ضمن برخی از مجموعه مقاالت و گفتارهای عرفانی ایشان منتشر و مابقی‬ ‫در دست تدوین نهایی و انتشار می باشد‪).‬‬ ‫تشرف ﺑﻪ ﻓﻘﺮ و آﻏﺎز سیر و سلوک‬

‫ﺟﻨﺎب آﻗﺎی دکتر ﺗﺎﺑﻨﺪه‪ ،‬ﺳﻠﻤﻪ اﷲ‪ ،‬ﺿﻤﻦ تحصیل علمی و ﻛﺴﺐ ﻣﻌﺎرفدینی و‬ ‫ﻣﺬهبی ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم تج ّزی در اجتهاد رﺳﻴﺪه و ﻗﺮﻳﺐ اﻻجتهاد ﺑﻮدﻧﺪ‪،‬‬ ‫ﺑﻪﻣﺼﺪاق اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ ﻛﻪ میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ‪:‬‬ ‫ﻣﻦ ﺧﺴﺘــﻪ دل ندانـم ﻛﻴﺴﺖ‬ ‫در اﻧـﺪرون ِ‬ ‫ﻛﻪ ﻣﻦ خموشم و او در ﻓﻐﺎن و در ﻏﻮﻏﺎﺳﺖ‬ ‫همواره در ﻛﻨﻪ وﺟﻮد ﺧﻮﻳﺶ‪ ،‬ﻧﻴﺎز حقیقت و ﮔﻤﺸﺪه ی ﻣﻌﻨﻮی را اﺣﺴﺎس‬ ‫میﻛﺮدﻧﺪ و پیشرفت در ﻋﻠﻮم ﻇﺎﻫﺮی‪ ،‬ﺑﺎﻋﺚ تشفّینی ﺧﺎﻃﺮ و رﻓﻊ ﭘﺮﻳﺸﺎ‬ ‫اﺣﻮال نمی‌شد‪ .‬اﻳﺸﺎن ﻫﺮ ﺑﺎر ﻛﻪ اﻟﻌﺮﻓﺎن ﺑﻪ مدینه ﺑﻴﺪﺧﺖ می رﻓﺘﻨﺪ و ﺑﺎ ﻋﺸﺎق‬ ‫دﻟﺒﺎخته ی ﻋﺮﻓﺎن ﻣﻮاﺟﻪ میﺷﺪﻧﺪ‪ ،‬می دﻳﺪﻧﺪ ﻛﻪ اﻓﺮاد مختلف ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﻫﺎی‬ ‫اجتماعی عالی و دانی و ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎی علمی ﺑﻪ محضر ﻣموالنا المؤتمن‬ ‫ِ‬ ‫حضرت صالحعلیشاه ﺷﺘﺎﻓﺘﻪ و همه ﺧﻮد را در ﺣﻀﻮر اﻳﺸﺎن تهی و ﻫﻴﭻ‬ ‫می اﻧﮕﺎرﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪه ی اﻳﻦ ﺣﺎﻻت‪ ،‬آﺗﺶ ﻣﻌﻨﻮی را در دﻟﺸﺎن ﺷﻌﻠﻪورﺗﺮ‬ ‫میﺳﺎﺧﺖ و ﻫﺮﭼﻪ تحقیق میﻛﺮدﻧﺪ‪ ،‬ﭘﺮدهﻫﺎی ﻇﺎﻫﺮی بیشتری ﺑﻪ ﻛﻨﺎر‬ ‫میرﻓﺖ و ﻣﻮﺿﻮع آﺷﻜﺎرﺗﺮ میﺷﺪ؛ ﻟﺬا از ﺳﺎل ‪ 1327‬شمسی ﺑﺎرﻫﺎ ﺧﺪﻣﺖ‬ ‫حضرت صالحعلیشاه اظهار ﻃﻠﺐ نموده و اﻳﺸﺎن در ﺟﻮاب میﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ‪« :‬ﻫﻨﻮز‬ ‫وﻗﺘﺶ ﻧﺮﺳﻴﺪه اﺳﺖ»‪ .‬ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ در بهار ﺳﺎل ‪ 1331‬شمسی زﻣﺎنی ﻛﻪ در مشهد‬ ‫ﻣﻘﺪس رﺿﻮی‪ ،‬ﻋﻠﻴﻪ آﻻف ال ّتحیه و ال ّثناء‪ ،‬ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﻛﺎر ﻗﻀﺎیی ﺑﻮدﻧﺪ‪ ،‬آﺗﺶ‬ ‫ﺷﻮق زﺑﺎﻧﻪ ﻛﺸﻴﺪ و در ﺷﺐ جمعه ای ﺑﺪان خطه‌یﻋﺸﻖ و ایمان ﺳﻔﺮ ﻛﺮده‪،‬‬ ‫ﻋﺎﺷﻖوار و سراﺳﻴﻤﻪ ﺑﻪ محضر انور حضرت دوﺳﺖ رﻓﺘﻪ و ﺑﺎ دﻳﺪن جمال‬ ‫دلربایش‪ ،‬ﺳﻴﻞ اشک از چشمان‪ ،‬ﺟﺎری ﺷﺪه وسراسیمه ﺑﺎ یک دﻧﻴﺎ ﻋﺠﺰ و‬ ‫ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪی دﺳﺖ ﺑﻪ داﻣﺎن آن حضرت زده و ﺑﺎ قلبی ﺷﻜﺴﺘﻪ‪ ،‬ﺑﻪ زﺑﺎن دل مترنّم‬ ‫اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺑﻮده ﻛﻪ‪:‬‬ ‫ﭼﻮ ز ﻋﺸﻖﺗﻮﺳﺖ دردم ﺗﻮ ﺧﻮد آﺷﻨﺎی دردی‬ ‫ﻧﻈﺮی ﺑﻪ دردﻣﻨﺪان ﻛﻪ ﻧﮕﺎه ﺗﻮﺳﺖ درﻣـــﺎن‬ ‫طلب َه ْل أَتَّبِ ُع َ‬ ‫موسی وار با حال‬ ‫ك َعلَى أَن ت َُعلِّ َم ِن ِم َّما ُعلِّ ْم َت‬ ‫خضوع اظها ِر ِ‬ ‫ْ‬ ‫ُر‌شْ ًدا [‪ ]1‬از آن خضر دوران نموده و عرض ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ‪« :‬اﻧﺸﺎءاﷲ ﻛﻪ ﺣﺎﻻ‬ ‫تبسم ﻣﻠﻴﺢ و ﺑﺎ ﻧﻮای دلربایی‬ ‫وﻗﺖ آن ﺷﺪه اﺳﺖ‪ ».‬حضرتش ﺧﺮﻳﺪار ﮔﺸﺘﻪ ﺑﺎ ّ‬ ‫ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ‪« :‬ﺑﺮوﻳﺪ وﺳﺎﻳﻞ ﺧﻮد را تهیه نمایید» اﻳﺸﺎن ﭘﺲ از زﻳﺎرت واﻟﺪه ی‬ ‫ﻣﻜﺮﻣﻪ ﺧﻮد‪ ،‬از محضر آن بی بی ﻓﻘﺮ و ﻋﺮﻓﺎن ﺗﻘﺎﺿﺎی کمک در تهیه وﺳﺎﻳﻞ‬ ‫میﻛﻨﻨﺪ؛ آﻧﭽﻨﺎن اﻳﻦ ﺧﻮاﻫﺶ غیر ﻣﻨﺘﻈﺮه ﺑﻮد ﻛﻪ آن ﺑﺎﻧﻮی ﻣﻜﺮﻣﻪ ﺳﺨﻦ‬ ‫اﻳﺸﺎن را ﺑﺎور ﻧﻜﺮده و ﺑﻪ گمان اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎی ﻓﺮزﻧﺪ‪ ،‬صرف ًا ﺷﻮخی اﺳﺖ‪،‬‬ ‫ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺑﺶ ﻋﺘﺎب ﻛﺮده و ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ‪ :‬اﻳﻦ ﻛﺎرﻫﺎ ﺷﻮخی ﺑﺮدار ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ‬

‫‪7‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫اﻳﺸﺎن را ﺑﻪ راستین ﺑﻮدن اﻣﺮ اﻃﻤﻴﻨﺎن می دﻫﻨﺪ‪ .‬ﺧﻼﺻﻪ اﻳﻨﻜﻪ در روز ﺑﻌﺪ‪ ،‬ﺑﻪ‬ ‫دﻻﻟﺖ ﺟﻨﺎب آﻗﺎی ﺣﺎج ﺳﻠﻄﺎن حسین ﺗﺎﺑﻨﺪه ﮔﻨﺎﺑﺎدی (رضا علی) ﺑﻪ محضر‬ ‫اﻧﻮر والد بزرگوار جسمانی و معنوی خویش‪ ،‬حضرت آقای صالح علیشاه‪ ،‬شرف‬ ‫مشرف شدند و سلوک فقری خویش را‬ ‫حضور یافته‪ ،‬به طریق فقر و عرفان ّ‬ ‫توجه و تفقّد پدر و‬ ‫آغاز کردند‪ .‬ایشان از همان ابتدای سلوک همواره مورد ّ‬ ‫پیر بزرگوار خویش بوده اند‪،‬از جمله در سفری که جناب آقای صالح علیشاه‬ ‫به تهران تشریف آمده بودند‪ ،‬به نقل از مع ّمرین فامیل آن جناب‪ ،‬در جلسه ای‬ ‫که اکثر بستگان و فرزندان مرحوم آقای صالح علیشاه در حضورشان مجتمع‬ ‫بودند‪ ،‬درباره مسائل مختلف بحث های به میان آمده و جناب صالح علیشاه‬ ‫وضعیت آتی آنها مطالبی را بیان نموده و نوبت‬ ‫درباره تک تک افراد حاضر و‬ ‫ّ‬ ‫که به آقای دکتر رسیده بود ‪ ،‬فرموده بودند‪« :‬و اما نور علی که این مناصب‬ ‫«منظور اشتغاالت قضایی و سایر امور اجتماعی ئی که در آن زمان به آن‬ ‫مشغول بودند» برایشان کوچک است‪ .‬در خانه خواهد نشست و همه مناصب‬ ‫د ِر خانه اش را خواهند زد» تمام این گونه مراحم می تواند جزو نشانه هایی‬ ‫خاص معنوی حضرتش به جناب آقای دکتر تابنده‬ ‫باشد بر عنایت و ّ‬ ‫توجه ّ‬ ‫سلّمه ّ‬ ‫الل‬ ‫ّ‬ ‫معظم له پس از رحلت آن بزرگوار نیز مشمول اعزاز و احترام اقطاب بعدی‬ ‫سلسله بوده اند ‪ :‬چنانکه حضرت آقای محبوب علیشاه نیز در ضمن فرمان‬ ‫اجازه دستگیری که به جنابش صادر نمودند‪ ،‬این گونه متذکر می شوند‪:‬‬ ‫«عموی مکرم آقای حاج دکتر نور علی تابنده‪ ،‬زید توفیقه‪ ،‬سال ها با خلوص‬ ‫تا ّم در سلوک الی اهلل قدم زده و جمع میان شریعت مرتضو ّیه و طریقت رض ّویه‬ ‫کرده و مورد لطف ج ّد و پدر بزرگوارم ‪ ،‬طاب ثراهما‪ ،‬و عالقه و احترام فقیر‬ ‫نیز می باشد ‪».‬‬ ‫تبعیت از این بزرگان فرو گذار نکرده‬ ‫و متقابال ایشان نیز آنی از انقیاد و ّ‬ ‫و در اردات خویش همچو کوهی استوار ‪ ،‬پابرجا بوده و همواره در تمام‬ ‫شرایط‪،‬معترف به این اطاعت و پیروی بوده و مباهات می نمودند‪ :‬از جمله‬ ‫زمانی که در سال ‪ 1369‬شمسی در زندان بودند ‪ ،‬بنا به نقل دکتر فرهاد‬ ‫بهبانی که مشارعلیه هم در آن ا ّیام درهمان زندان بودند‪ ،‬جناب آقای دکتر‬ ‫تابنده در پاسخ به شخص بازجو که حین بازجویی پرسیده بود‪ :‬آیا شما درویش‬ ‫گنابادی و مطیع حضرت آقایتان (مقصود جناب آقای رضا علیشاه است )‬ ‫هستید ؟ ایشان پاسخ داده بودند ‪ :‬آری و مجددا بازجو سوال کرده بود ‪ :‬آیا هر‬ ‫چه حضرت آقا (یعنی جناب رضا علیشاه ) بگوید‪ ،‬برای شما واجب االطاعه‬ ‫است ؟ ایشان پاسخ داده بودند «بله همین طور است»[‪]2‬‬ ‫تجلیه و‬ ‫و‬ ‫نفس‬ ‫ه‬ ‫تصفی‬ ‫تزکیه و‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫جنابش از همان بدایت سلوک با ج ّدیت به ّ‬ ‫تحلیه روح پرداخته و حسب االمر موالی بزرگوارش مامور به سیر آفاق و‬ ‫ّ‬ ‫انفس شدند‪ .‬آثار این سلوک عرفانی همواره در گفتار و کردار ایشان‪ ،‬چه در‬ ‫محیط کار و امور اجتماعی و چه در محیط خانوادگی ‪ ،‬ظاهر بود ‪ .‬حاالت‬ ‫صدق و صفا در دوستی‪ ،‬حسن معاشرت و خدمت به خلق ‪،‬تو ّکل و رضای به‬ ‫خواست اللهی از تجلّیات این سلوک معنوی بود‪ .‬در این باره] جناب آقای دکتر‬ ‫تابنده خاطره ای را به این شرح بیان فرمودند‪:‬‬ ‫«در خرداد ‪ 1369‬هنگامی که به اتفّاق جمعی از یاران نهضت آزادی ما را‬ ‫شبانه دستگیر و به زندان کمیته شهربانی و سپس به اوین منتقل ساختند‪،‬‬ ‫روزهای ا ّول خیلی نگران خانواده بودم ‪ :‬زیرا کسالت همسر و بی سرپرست‬ ‫شدن فرزندانم مرا سخت نگران ساخته بود‪ ،‬به خصوص روزهای ا ّول وقتی‬ ‫وضعیت خانواده ام چگونه است ؟‬ ‫شب می شد‪ ،‬نگرانیم بیشتر می شد که‬ ‫ّ‬ ‫در این م ّدت گر چه دچار ایذا و اذیتی که در زندان معموال انجام می دادند‪،‬‬ ‫خاص خود را داشت‪ .‬در ا ّیام‬ ‫نبودم ولی گذراندن در سلول انفرادی مشکالت ّ‬ ‫برای من فرصتی بود که بیشتر مت ّوجه خود باشم و به ذکر و فکرم رجوع‬ ‫وب [‪ ]3‬در‬ ‫کنم و در نتیجه یاد خداوند‪ ،‬کالم اللهی أَ َل ب ِ ِذ ْك ِر‌ اللَّـ ِه تَ ْط َمئ ُِّن الْ ُق ُل ُ‬ ‫دلم آنچان جا گرفت و آرامشی برایم حاصل شد که قابل توصیف نیست‪ :‬و‬ ‫هر گاه سخن از خانواده می شد به آنان داستان ابرهه و حضرت عبدالمطلب‬ ‫تصرف نمود‪ ،‬عبدالمطلب‬ ‫را یادآور می شدم که زمانی که ابرهه خانه خدا را ّ‬

‫گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای حاج نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه از رساله نور در ترجمان مجذوب‬

‫برای گوسفندان خود به او رجوع کرد‪ .‬ابره به عبدالمطلب عرض کرد ‪ :‬من‬ ‫تص ّور کردم‪ ،‬برای خانه خدا آمدید‪ .‬عبدالمطلب در پاسخ فرمود‪ :‬انا رب االیل‬ ‫و للبیت رب من صاحب گوسفندانم می باشم و خانه هم خدایی دارد‪ .‬سکینه‬ ‫قلبی که در وجودم پیدا شده بود‪ ،‬حاصل استمرار و مداومت در ذکر و فکرم‬ ‫تعجب خودی و بیگانه شده بود که هر بار به قلب خویش و یاد‬ ‫بود که موجب ّ‬ ‫خدا مراجعه می کردم‪ ،‬روحیه ام قوی تر می گردید‪ .‬و بار دومی که مرابدانجا‬ ‫خواستند‪ ،‬به طور مستقیم و غیر مستقیم تهدید به اعدام کردند‪ :‬هر بار جواب‬ ‫وصیتم را بنویسم‪ :‬و آنان از این خونسردی‬ ‫می دادم پس کاغذ و قلم بدهید تا ّ‬ ‫من ‪ ،‬مت ّعجب می گردیدند‪».‬‬ ‫تزکیه نفس و یاد خداوند حاصل می‬ ‫این همان آرامش روحی است که در اثر ّ‬ ‫شود ‪.‬موالی بزرگوار حضرت آقای حاج علی تابنده (محبوب علیشاه ) نور اهلل‬ ‫مضجعه الشریف‪ ،‬نیز در معرفی حضرتش‪ ،‬ضمن فرمان قطبیت که به جهت‬ ‫ایشان صادر نموده اند‪ ،‬درباره همین سکینه قلبیه چنین بیان می دارند‪:‬‬ ‫«عموی مکرم جناب حاج دکتر نور علی تابنده که مدتی است در سلوک علی‬ ‫اهلل مجاهده کرده‪ ،‬مراتب فقر و فنا را پیموده و رضایت جد بزرگوار حضرت‬ ‫آقای صالح علیشاه و پدر عالی مقدار جناب آقای رضا علیشاه‪ ،‬قدس اهلل‬ ‫سرهما العزیز‪ ،‬را جلب کرده‪ ،‬صدر صافی و قلب وافی یافته است ‪.... ».‬‬ ‫[‪ )]1‬کهف‪ :66،‬آیا با تو بیایم تا از آنچه به تو آموخته اند‪ ،‬به من کمال‬ ‫بیاموزی؟‬ ‫[‪ )]2‬در میهمانی حاجی آقا‪ :‬داستان یک اعتراف‪،‬ص ‪129‬‬ ‫[‪ )]3‬رعد‪ :28،‬به راستی دل ها به یاد خدا آرامش می یابد‪.‬‬

‫‪8‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫باز باش ای باب رب جویای باب‬ ‫ات رسد از تو قشور اندر لباب‬ ‫باز باش ای باب رحمت ات ابد‬ ‫بارگاه ما هل کفوا احد‬ ‫سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوب‌علیشاه)‬ ‫سال‬

‫شرح‬

‫موضوع‬

‫‪ 21‬مهر ماه ‪ 1306‬هجری شمسی‬

‫محل والدت بیدخت‪ ،‬نام‌گذاری نورعلی به نام جد ایشان (آقای‬ ‫نورعلیشاه) به علت هم‌زمانی روز تولد‪ ،‬سومین فرزند ذکور خانواده‬

‫تولد‬

‫‪ 1315-1313‬هجری شمسی‬

‫محل تحصیل دبستان جامی بیدخت‪ ،‬حضور تابستانی در مکتب‌خانه‌ی‬ ‫ورود به دبستان (تحصیل در دبستان‬ ‫مال خداداد‪ ،‬آموختن جامع‌المقدمات نزد رئیس کتابخانه‌ی سلطانی‬ ‫و مکتب‌خانه و کتابخانه)‬ ‫بیدخت (شیخ اسماعیل ضیائی)‬

‫‪ 1318‬هجری شمسی‬

‫دبستان امیر معزی تهران‬

‫پایان دوره‌ی ششم ابتدایی‬

‫‪ 1319‬هجری شمسی‬

‫دبیرستان فردوسی مشهد‬

‫سال اول دبیرستان‬

‫‪ 1320‬هجری شمسی‬

‫مدرسه‌ی دارالفنون تهران‬

‫ادامه‌ی تحصیل در دبیرستان‬

‫‪ 1324‬هجری شمسی‬

‫مدرسه‌ی علمیه‌ی تهران‪ ،‬احراز رتبه‌ی ممتاز‪ ،‬دریافت دیپلم ادبی و‬ ‫جایزه‪ ،‬دریافت دیپلم رسته‌ی طبیعی‪ ،‬مطالعه در رشته‌های انسانی‪،‬‬ ‫ریاضیات‪ ،‬روان‌شناسی و روان‌کاوی‬

‫دریافت دیپلم ادبی‬

‫‪ 1324‬هجری شمسی‬

‫‪ 1324‬هجری شمسی‬

‫شرکت در آزمون سراسری کنکور‬ ‫تمایل به رشته‌ی حقوق به علت عالقه به مسایل استداللی و داشتن‬ ‫روحیه‌ی مردمی و اجتماعی‪ ،‬استفاده از استادان به نامی چون محمود‬ ‫شهابی‪ ,‬مشکات‪ ،‬آیت‌اهلل سنگلجی‪ ،‬علی شایگان‪ ،‬ادیب لبیب‪،‬‬ ‫جالل‌‌الدین همایی و ‪...‬‬

‫ورود در دانشکده‌ی حقوق‬ ‫دانشگاه تهران‬

‫‪9‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوب‌علیشاه)‬

‫سال‬

‫شرح‬

‫موضوع‬

‫‪ 1326‬هجری شمسی‬

‫تمجید استاد شهابی از ایشان در صحت وضع الفاظ درس اصول فقه‬

‫ی تحصیل دانشگاهی‬ ‫ادام ‌ه ‌‬

‫‪ 1327‬هجری شمسی‬

‫فارغ‌التحصیلی در رشته‌ی حقوق قضایی‬

‫اخذ لیسانس حقوق قضایی‬

‫‪ 1327‬هجری شمسی‬

‫ازدواج با دحتر جناب آقای نورنژاد‬

‫ازدواج با سرکار عیله‬ ‫بانو ریحاندخت نورنژاد‬

‫‪ 1327‬هجری شمسی‬

‫استخدام در کادر سیاسی وزارت امور خارجه‬

‫استخدام در وزارت امور خارجه‬

‫‪ 1327‬هجری شمسی‬

‫اظهار طلب از حضرت آقای صالح‌علیشاه‬

‫طلب کردن ایشان از‬ ‫حضرت آقای صالح علیشاه‬

‫‪ 1329‬هجری شمسی‬

‫عدم سازگاری با روحیات و خصوصیات اخالقی و مشورت با پدرشان‬ ‫مبنی بر ترک پست وزارت امور خارجه‬

‫کناره‌گیری از کار در‬ ‫وزارت امور خارجه‬

‫‪ 1329‬هجری شمسی‬

‫شاغل شدن به عنوان دادرس علی‌البدل در دادگستری استان خراسان‬

‫استخدام در وزارت دادگستری‬

‫‪ 1331‬هجری شمسی‬

‫در بهار در بیدخت به دست حضرت آقای صالحعلیشاه مشرف به فقر‬ ‫شدند‬

‫تشرف به فقر‬

‫‪ 1331‬هجری شمسی‬

‫دختری به نام نازنین‬

‫تولد اولین فرزند‬

‫شهریور ‪ 1331‬هجری شمسی‬

‫دفن در مزار متبرک سلطانی‬

‫مرگ دخترشان نازنین‬

‫‪ 1332‬هجری شمسی‬

‫به علت حسن رفتار‪ ،‬نحوه‌ی عملکرد قضایی و ‪ ...‬به دست شیخ محمد‬ ‫عبده (بروجردی) به این مقام منصوب شدند‬

‫ریاست دادگاه شهرستان مشهد‬

‫‪ 1332‬هجری شمسی‬

‫استادان این کالس‌ها مهندس مهدی بازرگان و آیت‌اهلل طالقانی بودند‬

‫شرکت در جلسات اسالم‌شناسی‬ ‫عضو کمیته‌ی مرکزی‬ ‫نهضت مقاومت ملی استان خراسان‬

‫‪ 1332‬هجری شمسی‬ ‫‪ 1334‬هجری شمسی‬ ‫‪ 1335‬هجری شمسی‬

‫عزیمت به فرانسه برای ادامه‌ی تحصیل در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه‬ ‫پاریس‬

‫سفر به فرانسه‬

‫به علت روحیه‌ی تحقیق و جستجو و برای تسلط بیشتر در مدرسه‌ی‬ ‫تحصیل زبان و ادبیات فرانسه و‬ ‫آلیانس پاریس‪ ،‬زبان و ادبیات فرانسه خواندند و چند کتاب را نیز ترجمه‬ ‫حضور در کالس‌های متفرقه‬ ‫نمودند‬ ‫دریافت مدرک دکترا‬ ‫و اخذ دیپلم زبان فرانسه‬

‫‪ 1336‬هجری شمسی‬

‫دریافت دانشنامه دکترای حقوق قضایی به راهنمایی پورفسور استفانی‬

‫استاد حقوق جزای تحلیلی‬

‫رئیس انستیتوی جرم‌شناسی‬ ‫ریاست مؤسسه جرم‌شناسی‬ ‫دانشکده‌ی حقوق مصر‬

‫‪10‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوب‌علیشاه)‬

‫سال‬

‫شرح‬

‫موضوع‬

‫‪ 1336‬هجری شمسی‬

‫تداوم تماس تا سفرهای بعدی و تهیه‌ی رساله‌ی شرح مکتب و روش‬ ‫حاج سلطان‌محمد گنابادی و یک قرن مکتب او به پیشنهاد کربن‬

‫آشنایی با هانری کربن‬

‫‪ 1336‬هجری شمسی‬

‫به همراه مادر بزرگوارشان موفق به انجام مناسک حج شدند‬

‫سفر حج تمتع‬

‫‪ 1336‬هجری شمسی‬

‫سفر به سوریه‪ ،‬عتبات عالیه‪ ،‬بیت‌المقدس‪ ،‬مزار شیخ محی‌الدین عربی‪،‬‬ ‫سری سقطی و ‪...‬‬

‫زیارت اماکن و مزارات بزرگان دینی‬ ‫بازگشت به ایران‬

‫‪ 1337‬هجری شمسی‬ ‫‪ 1337‬هجری شمسی‬

‫مدت کوتاهی در ریاست یکی از نواحی دادسرای تهران مشغول بودند‬

‫اشتغال در دادگستری‬

‫‪ 1338‬هجری شمسی‬

‫ریاست اداره‌ی سرپرستی‬

‫ادامه‌ی کار‬

‫‪ 1339‬هجری شمسی‬

‫به علت اختالف با وزارتخانه‌ی دادگستری در مورد مسأله‌ی حضانت از‬ ‫کار قضایی محروم شدند‬

‫محرومیت از کار قضایی‬ ‫یا کناره‌گیری موقت از کار‬

‫‪ 1340‬هجری شمسی‬

‫دریافت حکم مستشاری محاکم استان تهران‬

‫دعوت مجدد به کار‬ ‫تولد فرزند دوم‬

‫‪ 1340‬هجری شمسی‬ ‫‪ 1343‬هجری شمسی‬

‫نام وی به پیشنهاد حضرت صالحعلیشاه حسینعلی نهاده می‌شود‪ .‬او‬ ‫دکترای داروسازی دارد و در دانشگاه شهید بهشتی تدریس می‌کنند‬

‫تولد فرزند سوم‬

‫‪ 1346‬هجری شمسی‬

‫پدر ایشان در مرداد ماه ‪ 1346‬هجری شمسی به لقاءاهلل پیوستند‬

‫فوت پدر بزرگوارشان‬

‫‪ 1347‬هجری شمسی‬

‫سمت دادیاری دادسرای انتظامی‬

‫‪ 1347‬هجری شمسی‬

‫عزیمت به پاریس برای مطالعات‬ ‫و پژوهش‌های حقوقی‬

‫‪ 1347‬هجری شمسی‬

‫اعطای بورس برای مطالعات و پژوهش حقوقی به ده تن از قضات از‬ ‫سوی دولت فرانسه‬

‫سفر مجدد به فرانسه‬

‫‪ 1347‬هجری شمسی‬

‫کالس‌های دکتر واشون از استادان حقوق اسالم و دکتر لئوته از‬ ‫استادان جامعه‌شناسی‬

‫الس‌های آزاد‬ ‫شرکت در ک ‌‬

‫‪ 1355‬هجری شمسی‬

‫به درخواست شخصی بازنشسته شدند‬

‫بازنشستگی‬

‫‪ 1355‬هجری شمسی‬

‫یک هفته پس از بازنشستگی با استقبال ریاست کانون وکالی‬ ‫دادگستری ایران‬

‫اخذ پروانه وکالت‬

‫‪11‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫سال‬

‫‪ 1356‬هجری شمسی‬

‫سال شمار زندگی حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوب‌علیشاه)‬

‫شرح‬

‫موضوع‬

‫با همکاری جمعی از حقوقدانان و با هدف توجه به امور زندانیان و قبول تأسیس و عضویت در جمعیت دفاع‬ ‫از آزادی و حقوق بشر در ایران‬ ‫وکالت بسیاری از دستگیر شدگان از جمله آیت‌اهلل طاهری و ‪...‬‬

‫‪ 1357‬و ‪ 1358‬هجری شمسی‬

‫معاون وزارت دادگستری‪ ،‬معاون وزارت ارشاد ملی (در دولت مهندس‬ ‫بازرگان)‪ ،‬عضویت در هیأت امنا و هیأت مدیره‌ی سازمان حج و زیارت‬

‫تصدی کارهای دولتی‬

‫‪ 1360‬هجری شمسی‬

‫دفاع از عباس امیر انتظام در دادگاه تشکیل شده علیه وی در مقام‬ ‫وکیل‬

‫ادامه‌ی شغل وکالت‬

‫(‪ 22‬خرداد هجری شمسی ‪)1369‬‬

‫بازداشت و حبس به جرم امضای نامه‌ی معروف به ‪ 90‬امضایی به مدت‬ ‫‪ 8‬ماه در زندان اوین‬

‫زندانی شدن در زندان اوین‬ ‫رهایی از زندان‬

‫(‪ 8‬آذر ‪ 1369‬هجری شمسی)‬ ‫‪ 1369‬هجری شمسی‬

‫همسر ایشان به علت ناراحتی قلبی و فشار روحی در هنگام حبس‬ ‫ایشان فوت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شدند‬

‫مرگ همسر گرامی ایشان‬

‫‪ 1371‬هجری شمسی‬

‫پس از رحلت حضرت رضا علیشاه با صدور اجازه‌ای از سوی حضرت‬ ‫محبوب علیشاه به مقام قطبیت نایل شدند‬

‫اجازه‌ی قطبیت‬

‫‪ 1374‬هجری شمسی‬

‫به سبب وجود برخی رویه‌های نامطلوب حاکم در محاکم دادگستری‬

‫کناره‌گیری از وکالت‬ ‫استادی و تدریس در دانشکده‌های‬ ‫علوم قضایی قم‬

‫‪ 1374‬هجری شمسی‬ ‫‪ 1375‬هجری شمسی‬

‫پس از رحلت حضرت محبوب علیشاه‪ ،‬به مقام قطبیت سلسله‌ی‬ ‫نعمت‌اللهی سلطان علیشاهی منصوب شدند‬

‫احراز مقام قطبیت و‬ ‫صدور اولین بیانیه‬

‫‪12‬‬


‫ویپند والیت و بیعت ایما ین‬

‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫فرمایشات حضرت آقای مجذوب‌علیشاه‬ ‫مجلس صبح شنبه ‪1390/9/12‬‬

‫بسم اهلل الرحمن الرحیم‬ ‫در قرآن‪ ،‬در آیات مختلف‪ ،‬مراحل خلقت انسان یعنی همین انسانی که االن‬ ‫هست از وقتی که اصال انسان نبود تا حاال که انسان شده‪ ،‬ذکر شده ولی‬ ‫مثل اینکه خداوند قصد داشت یک شمه ای از تعقل (عقل) به این موجود‬ ‫بدهد و یک قدری هم از اراده ای استقاللی به او بدهد که مستقال بتواند‬ ‫تصمیم بگیرد برای اینکه یک وقت توهم نکند و بگوید دیگر من خودم خدا‬ ‫هستم استغفراهلل‬ ‫فرمود وقتی هنوز در گل بود زمان خلقت از همه بنی آدم( فرزندان آدم) وقتی‬ ‫در پشت پدر بودند (یعنی پدری که هنوز بدنیا نیامده) از آنها پیمان گرفتیم‪.‬‬ ‫پیمان یعنی چی؟ یعنی همان بیعت ( پیمان) گرفتیم‪ .‬هنوز آن چیزهایی که‬ ‫میخواستیم در او بدمیم‪ ،‬ندمیده بودیم خودش میدانست‪ .‬گفتیم (أَلَ ْس ُت ب ِ َربِّ ُك ْم‬ ‫َقالُوا بَلَى ‪()....‬سوره اعراف‪-‬آیه ‪ )172‬آیا من خدای شما نیستم؟ همه گفتند‬ ‫بلی( َقالُوا بَلَى) بعد‪ ،‬که مراحل خلقت عملی شد و موجود به دنیا آمد گفتیم که‬ ‫البته این در قرآن نیست برای اینکه یادش نرود و بداند که در تعهد و عقد‬ ‫خداوند است‪ ،‬یادآوریش کردیم که از بدو ورود یعنی به دستور ائمه‪ ،‬یاد آور‬ ‫شود که اوال تو عهدی با خداوند داری و بعد از آن هم نگهدارنده این عهد و‬ ‫مراقب این عهد غیر از خودت که هستی بزرگانت هم هستند پیغمبر و علی‬ ‫هم هستند به گوش راستش اذان بخوانید که با دمیدن توحید همراه است‪.‬‬ ‫أن ال إله إال اهلل) بعد باز برای اینکه یادش نرود بداند که نه تنها از او‬ ‫(أشهد ْ‬ ‫بلکه از هر بشری پیمان گرفتیم از رهبرانش هم پیمان گرفتیم که میفرماید‬ ‫خدا پیمان گرفتیم از تو (خطاب به پیغمبر) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی‬ ‫وعیسی پیمان گرفتیم‪.‬‬ ‫این یک پیمان خاص هست با این همه پیمان گرفتن ها باز هم این اتفاق‬ ‫میافتد ‪.‬که از همان اول خدا درواقع عذر ما را گفته ( َولَ ْم َن ِج ْد لَ ُه َع ْزم ًا)(سوره‬ ‫طه‪-‬آیه ‪ )115‬به آدم گفتیم از این نخور یک خورده هم گوش داد ولی در او‬ ‫اراده ای ندیدیم ( َولَ ْم ن َِج ْد لَ ُه َع ْزم ًا) (سوره طه‪-‬آیه ‪)115‬‬ ‫بنابراین این پیمان و این بیعت که از قبل تولد هست( تولد بشر) این بشر‬ ‫فعلی‪ ،‬بعدش هم هست همیشه هم هست از قبل از آدم هست تا بعد از خاتم‬ ‫خواهد بود والیت ست ‪ .‬والیت که میگویند اینست‪ .‬والیت هم همین امانتی‬ ‫هست ‪،‬نسخه اصلی پیمان دست ولی خداست بعد همینجور دست به دست‬ ‫میگردد تا آخر‪ .‬بنابراین همانجوری که یکبار صحبت شد عید غدیر‪ ،‬عید‬ ‫ماست کار تازه ای نشد جز رحمت و محبت خداوند‬ ‫در واقع به ما‪ ،‬که یکی از تصمیماتش را خداوند به ما اعالم کرد ‪.‬خداوند‬ ‫تصمیمی که میگیرد به ما اعالم نمیکند اگر بخواهد بشود میکند دیگر اعالم‬ ‫ندارد که به ما بگوید‪ .‬میگوید خودتان بفرمایید‪.‬‬ ‫بنابراین پیغمبر که علی را تعیین کرد ما میگویئم تعیین کرد نه آنروز تعیین‬

‫نکرد بلکه از بدو خلقت‪ ،‬خدا پیغمبر را که آفرید ‪ ،‬والیت را که آفرید علی‬ ‫را جانشین او قرار داد پیغمبر کاری که کرد به ما اعالم کرد‪ .‬کمال محبت‪،‬‬ ‫خداوند نسبت به ما ( بشر) انجام داد که من برای شما همچین کاری را‬ ‫کردم‪ ،‬پیغمبرتان که رفت و میرود یکی دیگر را تعیین کردم که گمراه نشوید‬ ‫بنابراین عید غدیر را آنجوری که نطق هایی که این آقایان میگویند ‪،‬ما راه‬ ‫غدیر را ادامه میدهیم‪ .‬غدیر راه نیست غدیر یک اعالم جشنی هست مثل‬ ‫اینکه فرض بفرمایید رسم دنیا بوده در قدیم کسی که تازه پادشاه شده یا‬ ‫جانشین شده روزی را به عنوان تاج گذاری جشن میگرفت‪ .‬البته نه از آن‬ ‫قبیل تاجگذاری که ما دیدیم اینجا هم علی(ع)‪ ،‬از طرف خدا و پیغمبر صاحب‬ ‫تاج بود‪ ،‬آن روز جشن تاجگذاریش بود نه اینکه در آن روز‪ ،‬او را تعیین کردند‪.‬‬ ‫این پیمان به هیچ وجه قابل لغو کردن نیست ممکن است خدای نکرده‬ ‫فاسد بشود مثل درختی که پیوند میزنیم ‪.‬البته بعد از آنکه پیوند گرفت عوض‬ ‫نمیشود همیشه همان پیوندی هست که زدیم ‪ .‬پیوند هلو را به زردآلو که زدید‬ ‫پیوند همیشه هست‪.‬‬ ‫تا مراقبت کنید این پیوند هست اگر موریانه هایی بیایند و آن را بخورند‪،‬‬ ‫ممکن است فاسد بشود ولی از بین نمیرو فاسد شدن مثال در تاریخ ‪ ،‬قاتل‬ ‫علی(ع) از صحابه خود پیغمبر و علی بود خودش هم همینجوری که بعضی‬ ‫ها گفته اند ‪ ،‬میدانست و‬ ‫پیش بینی کرده بود که قاتل علی(ع) میشود‪ ،‬پیوندش فاسد شد و از بین رفت‬ ‫ولی برگشت ندارد یعنی بیعت که این پیمان باشد دو طرف دارد یکی خدا و‬ ‫دیگری بنده‪ .‬هر پیوندی هر بیعتی و قراردادی خب در کارهای دنیایی میبینیم‬ ‫قابل فسخ یکطرفه نیست مگر هر دو فسخ کنند‪ .‬در اینجا خداوند که هرگز‬ ‫فسخ نمیکند برای اینکه این رشته ای است که خودش به مردم داده است‪.‬‬ ‫چرا فسخ کند؟ به بشریت داده این بشر هم که به یک نفری حق ندارد فسخ‬ ‫کند آن بیعت فسخ نمیشود خوب برای ما این مشکل فکری پش میآید که اگر‬ ‫اینجوری هست‪ ،‬چطور امام حسین فرمود من بیعتم را از شما برداشتم؟ وعده‬ ‫ای را مرخص کردند که بعضیها رفتند و بعضیها هم ماندند این نشان میدهد‬ ‫یک بیعت دیگری هست یعنی این غیر از این بیعتی هست که خداوند مقرر‬ ‫کرده است‪ .‬یک بیعتی هست مثل حکومتی ‪ ،‬مثل شناسنامه؛ در این دوران‬ ‫شناسنامه یا گذرنامه را میشود پاره کرد و ریخت دور‪.‬‬ ‫یعنی امام از اینها بیعت گرفته بود مثال که بیایید کمک کنید که ما حکومت‬ ‫را بگیریم اون بیعت رو برداشت گفت بروید ولیبیعت اصلی که برداشته نمیشود‬ ‫دیدیم که بعد از این قضیه‪ ،‬توابین پیش آمدند یک عده ای گفتند آن بیعت‬ ‫اصلی که هست یعنی امامت و والیت را قبول داریم چرا نرفتیم به والیت و‬ ‫امامت کمک کنیم؟ توبه کردند‪.‬‬ ‫ان شااهلل شاید این بحث را بعدا مفصل تر بگوییم‪.‬‬

‫‪13‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي‬ ‫در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده‬

‫‪14‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫نكات هستي شناختي و روش شناختي(‪)6‬‬ ‫انسان‪ ،‬مجمع البحرين جسم و جان‬ ‫هستي به اعتبار اصل وحدت وجود جلوه ي خداوند‪ ،‬و به اعتباري عين حق‬ ‫است‪ .‬هرچه هستي است جلوه ي او است‪ ،‬پس غير از او هستي اي وجود ندارد‬ ‫و هرچه هست‪ ،‬به اعتباري‪ ،‬اوست‪ .‬انسان به عنوان روشن ترين بروز هستي‬ ‫خداوند‪ ،‬مظهر تجلي خداوند است‪:‬‬ ‫آنان كه طلبكار خداييد‪ ،‬خود آييد‬ ‫بيرون ز شما نيست‪ ،‬شماييد‪ ،‬شماييد‬ ‫يعني نه آنكه خداوند عين ما‪ ،‬يا شما عين خدا هستيد‪ .‬خداوند بيرون از هستي‬ ‫نيست‪( ،‬بلكه هستي غير از اونيست) «خدا در باال‪ ،‬پايين و وسط قرارندارد ‪،‬‬ ‫بلكه در وجود انسان است» تمثيل تقابل جسم و جان مي تواند تقابل اعتباري‬ ‫خدا و انسان را به شرح ذيل توضيح دهد‪:‬‬ ‫«حق جان جهان است و جهان جمله بدن‬ ‫اصـناف و مالئكه ‪ ،‬قـواي ايـن تـن‬ ‫افـالك و عنـاصـر و مـوالـيــد‪ ،‬اعضــاء‬ ‫توحيد همين است و‪ ،‬دگرها همه فن‬ ‫حق جان جهان است ‪.‬همه ي جهان را به بدني تشبيه كرده اند‪ ،‬كه ما ذره‬ ‫اي كوچك در جهان هستيم‪ ،‬در جهاني بدين بزرگي‪ ،‬روح به اين بدن يا كالبد‬ ‫جهان آمده است‪ .‬يعني در همه جاي جهان روح خداوند جريان دارد‪ ،‬همان‬ ‫طور كه در همه جاي بدن ما روح وجود دارد‪ .‬اگر شب در خواب زنبوري ما را‬ ‫بگزد‪ ،‬با خبر مي شويم ‪ ...‬همان طور كه روح از تمام گوشه و كنارهاي بدن‬ ‫خبردارد‪ ،‬خداوند هم از همه جهان خبر دارد ‪)7(».‬‬ ‫اين رابطه ي ميان جسم و جان‪ ،‬يعني جهان مخلوق و جان‪ ،‬را نشان مي دهد‬ ‫هستي يگانه‪ ،‬احدي هميشه بود و هميشه‬ ‫اما جسم و جان هر دو‪ ،‬مظهر يك‬ ‫ِ‬ ‫هست‪ ،‬مي باشند‪.‬‬ ‫زندگي انسان در دنياي جسم و دنياي جان به اعتبار ادارك اهل كثرت به دو‬ ‫زندگي معنا شده است‪ .‬اما بايد دانست كه به دليل يگانگي هستي‪ ،‬و بنا بر‬ ‫ادارك اهل وحدت‪ ،‬هر دو اعتباري از يك حقيقت اند‪ ،‬حقايقي نه در طول‬ ‫هم‪‌،‬بلكه در عرض يكديگر‪ .‬به همين معنا جناب ايشان انسان را يك «مجمع‬ ‫البحرين»(‪ )8‬تعريف مي كنند‪.‬‬ ‫در زندگاني جسماني بايد با شناخت در سلوك‪ ،‬تجربه آموخت‪«‌،‬تجربه براي‬ ‫توان «با هفت هزارسالگان زيستن‬ ‫زندگي هفت هزار ساله» تجربه اي براي ِ‬ ‫» زيرا كسي كه از زندگي جسماني‪ ،‬از قفس تن يا دنياي مخلوق و كثير رخت‬ ‫سفر مي بندد‪ ،‬به زندگاني روحاني يا مملكت جان‪‌،‬رحل اقامت مي برد ‪...‬‬ ‫«‪...‬كسي كه رفته‪ ،‬با صالح پيغمبر يا با علي (ع) با ابن ملجم در يك عالم‬ ‫هستند‪ ،‬عالمي غير از اين عالم ماده‪ ،‬نوعي زندگي‪ ،‬اما طوالني‪‌،‬هفت هزارساله‪.‬‬ ‫عمري كه در آن پير نمي شود‪:‬‬ ‫فردا كه از اين دير فنا در گذريم‬ ‫با هفت هزار سالگان سربه سريم»(‪)9‬‬ ‫عمر در دنياي جسم‪ ،‬و عمر در دنياي جان‪ ،‬كه مولوي در شرح قصه ي‬ ‫پيرچنگي تقابل آن را با واسطه ي خواب توضيح مي دهد‪ ،‬دو واقعيت هستند‬ ‫كه در عرض يكديگراند‪ ،‬و حاكي از يگانگي وجوداند‪.‬‬ ‫خواب بردش مرغ جانش از حبس رست‬ ‫چنگ و چنگي را رها كرد و بجست‬ ‫گشت آزاد از تن و رنج جهان‬ ‫در جهان ساده و صحراي جان‬ ‫جـان او آنجا ســرايان ماجرا‬ ‫كـاندرين جاگر بماندندي مرا‪...‬‬ ‫اما غفلت از معرفت يا ادراك عرفاني‪ ،‬اين دو دنيا را در طول يكديگر معنا‬

‫زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده‬

‫مي كند‪:‬‬ ‫« اين عمر و آن عمر‪ ،‬اين دنيا و آن دنيا‪ ،‬پشت سرهم نيستند‪ ،‬هم رديف‬ ‫نيستندكه اينجا تمام بشود‪ ،‬آنجا بيايد‪ .‬اينها در عرض هم هستند‪ .‬يعني در آن‬ ‫واحد كه در اينجا هستيم‪ ،‬در آخرت هستيم‪ ،‬در آن دنيا هم هستيم‪ .‬يعني در‬ ‫آن واحد در همين لحظه هم با جسم كار داريم‪ ،‬هم با روح‪)10(».‬‬ ‫يا با دو جلوه ي معرفت شناختي از يك واقعيت احد يا يگانه‪ :‬معرفتي از جسم‬ ‫و معرفتي از جان‪ ،‬كه هردو بروز و تجلي يك حقيقت اند‪ .‬عرفان يا شناخت و‬ ‫اداراك عرفاني مي تواند تجربه ي فهم نظري و عملي اين حقيقت را به انسان‬ ‫بياموزد‪ .‬عرفان مي آموزد كه زندگي‪ ،‬با تمام لذات و رنج هاي آن‪ ،‬كشش و‬ ‫كوشش فطري جان و جسم در شعله هاي حيات حقيقي هستند كه بايستي‬ ‫تحت تعليم استادي راه رفته به تجربه هاي آموزنده اي براي شناخت حقيقت‬ ‫تبديل شوند‪.‬‬ ‫خواب‪ ،‬توهم‪ ،‬فكر و احساس هاي مختلف ميتوانند‪ ،‬به گونه اي‪ ،‬از اين لذات‬ ‫و رنج هاي پوشيده خبر بگيرند‪ ،‬خبري از دو دنياي جسم و جان كه در ادارك‬ ‫معرفتي ما ناشناخته مانده اند‪)11(.‬‬ ‫«شعله هائي از اين مسئله به صورت تخيالت‪ ،‬به صورت توهمات‪ ،‬حتي به‬ ‫صورت رنج ها يا لذتهايي كه مي بريم ظاهر مي شوند‪ .‬اينها از اين عالمي‬ ‫كه ما در آن هستيم نيست ! جمع دو بحر‌‪ ،‬دو دريا ! ما خودمان هم‪ ،‬به يك‬ ‫حساب‪ ،‬مجمع البحرين هستيم‪ ،‬ولي شاخه ي كوچكي از اين بحر و شاخه ي‬ ‫بزرگتري از آن بحر‪ ،‬ولي بهر صورت مجمع البحرين هستيم‪)12(».‬‬ ‫زندگي بشري‪ ،‬سفري از اين دريا به آن دريا‪ ،‬يا سفري در ميان هردو درياست‪.‬‬ ‫انسان درگير در جسم‪ ،‬حقيقت درياي جان را نمي شناسد‪ ،‬همان گونه كه‬ ‫موجود درگير در جان نيز حقيقت جسم را در نمي يابد‪ .‬زيرا كه در وحدت‬ ‫مطلق معرفت حاصل نمي شود‪ ،‬به همين دليل هم بود كه حضرت احدي‬ ‫براي شناخته شدن‪ ،‬ميل به خلق دنياي كثير و انسان فهيم نمود‪ :‬كنت كنزاً‬ ‫مخفي ًا ‪ ،‬فاحببت ان اعرف ‪ ،‬فخلفت الخلق لكي اعرف‪ ،‬عرفان مي آموزد‪:‬‬ ‫«بايد دانست كه هدفي بزرگ در پيش هست (كه از طريق تفكر‪ ،‬تعقل و‬ ‫شهود حاصل مي شود)‪( .‬و اين راز زيبائي زندگي است)‪...‬فكركردن درباره ي‬ ‫زندگي‪ ،‬هدف و معناي آن‪ ،‬زندگي را زيبا كردن‪ .‬همين زندگي روزمره را تمام‬ ‫زندگي ندانستن است‪ .‬خيام در وادي حيرت در همين معنا گفت‪:‬‬ ‫از آمـدنـم نبود گـردون را سـود‬ ‫وزرفتن من جاه و جاللش نفزود‬ ‫از هيچ كسي نيز دوگـوشم نشنود‬ ‫زين آمدن و بودن و رفتن مقصود‬ ‫(اما در برابر خيام) بايد دانست كه هدفي بزرگ هست‪ ،‬و تا نفهميده ايم بايستي‬ ‫برنامه ريزي كنيم‪ .‬بايد زندگي را زيبا كرد‪ ،‬راحت بود‪ ،‬و تجربه آموخت‪ ،‬تجربه‬ ‫اي براي زندگي هفت هزارساله‪ ،‬و با هفت هزار سالگان زيستن‪.)13(»...‬‬ ‫درنگاه ديگري مجمع البحرين را مرزي نمادي تعريف مي كنند كه مقاومت‬ ‫تكليفي انسان را در نقش هاي اجتماعي و الهي يادآور مي شود‪:‬‬ ‫يا به عبارتي همان مفهوم ساختاري نقش اجتماعي در سلسله مراتب اجتماعي‬ ‫جامعه يا سلسله مراتب مراحل تكامل عرفاني‪ .‬ايشان معتقدند(‪ )14‬اگر چه‬ ‫تفاسير مفسرين شيعه در باب آيه‪ 19‬سوره الرحمن كه مي فرمايد‪« :‬مرج‬ ‫البحرين يلتقيان» به وجود روحاني علي (ع) و فاطمه (س) يا حسين(ع) تعبير‬ ‫نموده اند‪ ،‬اما با توجه به ديگر آيات همين سوره مثل كهف تفاسيري بهتر‬ ‫و دقيقتري نيز مي توان ترسيم نمود‪ .‬ايشان استدالل مي كنند كه بحرعلي‬ ‫(ع) و فاطمه (س) بهم در آميخت‪ ،‬اما در آيه بعد مي فرمايد «بينهما برزخ‬ ‫اليبغيان» كه مصداق عدم تجاوز به يكديگر بواسطه ي حايلي‪ ،‬يا برزخي‬ ‫ميان آنها‪ ،‬فاصله ي ميان علي (ع) و فاطمه (س) است‪ .‬يعني فاصله اي كه‬ ‫باقي مي ماند‪.‬‬

‫‪15‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫از سويي ديگر در سوره ي كهف امر رسيدن به مجمع البحرين مطرح شده‬ ‫است‪ :‬مث ً‬ ‫ال ضمن آيه ي ‪ 60‬مي فرمايد‪« :‬ال ابرح حتي ابلغ مجمع البحرين»‬ ‫و سپس در آيه بعد تأكيد مي فرمايد‪« :‬فلما بلغا مجمع»‪ ،‬يعني چون به آنجا‬ ‫رسيدند‪ ...‬البته فراموشي به هردو نفر يعني به موسي (ع)و يوشع دست داد‪.‬‬ ‫پس هردو از مجمع مي گذرند‪« :‬يعني از بحر دنيا و آخرت مي گذرند» در‬ ‫صورتي كه برزخ ميان دو بحر مي بايستي مانع از تجاوز دنيا و آخرت مي شد‪.‬‬ ‫بهمين دليل‬ ‫«خداوند آنها(موسي(ع)و يوشع(ع)را مجبور به برگشت مي كند‪‌،‬در مكان دو‬ ‫بحر كه همان جا برزخ ميان دنيا و آخرت است و بايستي هيچ كدام شكسته‬ ‫نشود‪ :‬يعني حفظ ظاهر و باطن‪ ،‬دنيا و آخرت‪ ،‬نه عبادت مانع دنيا مي شود و‬ ‫نه دنيا مانع عبادت است‪)15(».‬‬ ‫تعابير از بحر‪ ،‬يا دو بحر‪ ،‬اعم از آنكه دنيا و آخرت‪ ،‬يا ظاهر و باطن باشد‬ ‫يا علي (ع) و فاطمه (س) يا جسم و جان آدمي‪ ،‬همه و هركدام پاره هاي‬ ‫ديالكتيك وجودي هستند كه در نگاهي مصداق و مشمول تعريف مكتبي‬ ‫وحدت وجوداند‪ ،‬و در نگاهي ديگر هركدام از پاره هاي فوق متالزم يكديگرند‪،‬‬ ‫به گونه اي كه هر كدام مي بايستي درمقام خودشان كاركردهاي مربوط به‬ ‫خود را به انجام برسانند‪ .‬از سويي در هم متقابل و هم فراخوان هستند و از‬ ‫سويي هر كدام جدا و به ناگزير بايستي كاركرد خاصي را به انجام برسانند‪،‬‬ ‫هم فراخواني هر كدام از دو بحر نيز خود كاركردهائي از هر كدام از بحرها را‬ ‫دنبال مي كنند‪ .‬موالنا رضاعليشاه در پاسخ عريضه ي نگارنده در مضموني‬ ‫مشابه همين تحليل را ارائه فرموده اند‪:‬‬ ‫« عرض مي شود ‪ :‬رقيمه سركار رسيد‪ .‬سالمتي و توفيق و مزيد سركار را از‬ ‫خداوند خواستارم‪ .‬اظهار ناراحتي از وضع كارتان و اينكه با امر ديني سازگار‬ ‫نيست مرقوم داشته بوديد‪ .‬در صورتي كه مومن بايد جمع ظاهر و باطن و دين‬ ‫و دنيا بنمايد‪ ،‬و به مضمون دست به كار و دل با يار باشد‪ .‬سركار بايد هم به‬ ‫توجه قلبي و ياد خدا مشغول باشيد و هم به كارتان كام ً‬ ‫ال توجه داشته باشيد و‬ ‫نبايد بي حوصله باشيد‪ :‬رجال التلهيهم تجاره و البيع عن ذكر اهلل‪.‬‬ ‫اميد است جديت كنيد بين ظاهر و باطن جمع نماييد‪)16(»...‬‬

‫زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده‬

‫كند‪ ،‬فطرت به اميال هم تعبير مي شود‪ .‬مثل ميل به خوردن يا خوابيدن كه‬ ‫طبيعي و فطري بشري است‪ .‬اما غريزي نيست كه مثل حيوانات‪ ،‬انسان از‬ ‫انجام از قبل تعيين شده ي آن ها ناگزير باشد‪:‬‬ ‫« فطرت اين است كه هر شخصي وقتي كه تشنه است‪ ،‬چاي مي بيند و دلش‬ ‫مي خواهد بخورد يا آب مي بيند‪‌،‬دلش مي خواهد بنوشد‪ ،‬ولي (احتما ًالهم )‬ ‫نمي نوشد ‪.‬چرا؟»(‪)20‬‬ ‫يعني انسان در برابر فطرت مجبور نيست‪ .‬پس غريزه كه در عرف روانشناسي‬ ‫به جبر رفتاري تعبير شده است از نظر ايشان (همراه با جامعه شناسان‬ ‫تفسيرگرا) در تعريف انسان جايگاهي ندارد‪ .‬مفهوم فطرت به جاي مفهوم‬ ‫غريزه مي نشيند‪ ،‬فطرت يعني ميلي كه مي تواند مردود شود يا انجام گيرد‪.‬‬ ‫انسان تشنه احتما ًال شايد آب نخورد‪ ،‬ولي حيوان تشنه قطع ًا با ديدن آب اقدام‬ ‫به خوردن مي كند چرا؟‬ ‫«چون خداوند (به انسان) گفته است نخور‪( .‬و انسان مطيع) امر خداوند را از‬ ‫امر فطرت يعني نياز بدني مهمتر مي داند‪)21(».‬‬ ‫انسان قادر است امر خدا را از امر فطرت يا دنياي جسم تشخيص دهد و با‬ ‫تشخيص الزم‪ ،‬عمل مقتضي انجام دهد يا ندهد‪ .‬اما حيوان درگير در غريزه‬ ‫قادر به اين تشخيص نيست‪ .‬مولوي اين تمثيل را به اين شكل مطرح مي كند‪:‬‬ ‫يك گروهي‪ ،‬يعني مالئك‪ ،‬جمله عقل‪ ،‬علم وجود هستند و گروهي ديگر‪ ،‬در‬ ‫برابر‪ ،‬از دانش تهي‪ ...‬يكي عين حقيقت ملكي و ديگري عين حقيقت حيواني‪،‬‬ ‫كه انسان غافل در برابرش مصداق بل هم اضل قرار گرفت‪ ،‬و انسان مجمع‬ ‫البحريني‪ ،‬عارف به حقيقت هستي وراي هر دو است‪:‬‬ ‫«در حـديث آمـد كـه يـزدان مجيــد‬ ‫خلـق آدم را سـه گـونـه آفـريـد‬ ‫يك گروه را جمله عقل و علم و جود‬ ‫آن فرشته است و نداند جز سجود‬ ‫يـك گــــروه ديـگر از دانش تـهي‬ ‫هم چو حيـوان از علف در فربهي‬ ‫اين سـوم هسـت آدمـي زاد و بشـر‬ ‫از فـرشتـه نيـمي و نيـمي زخـر»(‪)22‬‬ ‫از گروه سوم در اليه هاي معرفت شناختي و ادراكات عرفاني دسته ي سه‬ ‫گانه ي ديگري پديد مي آيند‪:‬‬ ‫«آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب‬ ‫وين بشر با دو مخالف در عذاب‬ ‫وين بشر هم‪ ،‬زامتحان قسمت شدند‬ ‫آدمي شكلند و سه امت شـدند‪)23(».‬‬ ‫گونه اي ملكي با نماد عيسي‪ ،‬گروهي حيواني با نماد انسان ساقط شده از‬ ‫معرفت جان‪ ،‬و قسم سوم عارفان زنده به نور راه رفته اي كامل‪:‬‬ ‫علم راه حق و علم و منزلش‬ ‫صاحب دل داند آن را‪ ،‬يا دلش(‪)24‬‬ ‫گروهي جان يا عقل مطلق و گروهي جسم يا شهوت و طبيعت مطلق‪ :‬مولوي‬ ‫مي گويد جنگ واقعي جنگ ميان انسان و انسان است ‪:‬‬ ‫«اين بشر با دومخالف در عذاب»و «تا كدامين غالب آيد در نبرد»‪.‬اما جناب‬ ‫ايشان تضاد واقعي را تضاد ميان اميال فطري و الهي تعبير مي كند‪(.‬انسان‬ ‫آگاه) ‪«...‬در اين معارضه امر الهي را مقدم مي داند‪)25(».‬‬ ‫يعني در برابر ميل طبيعي و فطري‪ ،‬با شناخت و شاگردي در محضر استاد‪ ،‬امر‬ ‫الهي را شناخته و براي انجام امر الهي و راه حركت به سوي او برنامه ريزي‬ ‫مي كند‪ .‬برنامه ريزي وجه نمادي عقل الهي در بروز انساني آن است‪.‬‬

‫فطرت الهي‬ ‫روانشناسان و جامعه شناسان از ابتداي تاريخ رسمي علوم جديد در تعريف‬ ‫انسان‪ ،‬به دو گروه عمده تبديل شدند‪ :‬گروهي انسان را تابع غريزه يا عوامل‬ ‫دروني يا عوامل متعين و جبري بروني دانستند‪ .‬گروهي ديگر در برابر‪ ،‬انسان‬ ‫را طبيعي‪ ،‬يا به زبان ديني فطري‪ ،‬اما نه غريزي و درگير شرايط يا شرطي‬ ‫شرايط‪‌،‬بلكه در مقابله ي با شرايط و جبرهاي طبيعي و اجتماعي تلقي نموده‬ ‫اند‪ )17(.‬گروه دوم كه جامعه شناسان تفسيرگرا به ويژه از آن جمله هستند‬ ‫انسان را اگر چه درگير در جبرها ولي او را برنامه ريزي توان مند مي شناسند‬ ‫كه مي تواند در صورت دقت و كوشش‪ ،‬جامعه ي خويش را آن گونه كه‬ ‫شايسته است بسازد‪ )18(:‬تكامل طبيعي و تكامل اجتماعي‪ ،‬هردو از نظر استاد‬ ‫ما حضرت دكتر تابنده در همين معنا به هم پيوسته و زندگي بشر را تعريف‬ ‫مي كنند‪:‬‬ ‫« تالش براي تكامل هدف بشري‪ ،‬مثال حقوق بشر‪ ،‬مكتب رعايت حقوق‬ ‫بشر‪ ،‬اين ها جلوه هاي مسير تفكر انسان هايي است كه تفكر مي كنند‪ ،‬مي‬ ‫فهمند‪ ،‬هدف به اصطالح سياسي آن‪ ،‬اين است كه معنويت بشر معنويتي كه‬ ‫بشر بايستي داشته باشد را تنظيم كنند‪)19(».‬‬ ‫الزمه اعتقاد به برنامه ريزي انساني اعتقاد به قواي طبيعي و فطري در انسان‬ ‫است تا بتواند در برابر نيروهاي طبيعي اطاعت يا تمرد كند و نه جبر گونه مثل‬ ‫اجزاي طبيعت عمل كننده ي نيروي ديگري باشد‪ .‬پس غريزه تبيين كننده‬ ‫ي زندگي حيوانات شناخته شده است و فطرت تبيين كننده ي زندگي بشري‪ .‬جامعه شناسي معرفت‪ :‬كاربست ديالكتيك چند اسلوبي‬ ‫فطرت قوانين طبيعي اي است كه در وجود بشري‪ ،‬طبيعت او را تعيين مي از ويژگي هاي سنت جامعه شناسي مورد نظر ايشان موضوع جامعه شناسي‬

‫‪16‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫معرفت يا شناخت است‪ .‬يعني تأثير متقابل ذهن و عين‪ .‬در كالم و عبارات‬ ‫ايشان چنين تقابلي به ويژه تأثير متقابل جامعه و عرفان‪ ،‬عرفا و رخدادهاي‬ ‫واقعي بسيار ديده مي شود‪ .‬در مباحث ايستايي شناسي اشاره خواهد شد كه‬ ‫ايشان‪ ،‬تأثير عرفان از طريق رفتار و كنش اجتماعي عرفا را كاركرد اجتماعي‬ ‫عملي عرفان مي دانند‪ ،‬كه مي تواند به اصالح ساختاري جامعه نيز منجر‬ ‫شود‪ )26(.‬مث ً‬ ‫ال در تبيين تفاوت ميان دو فرزند(حضرت شاه شهيد) كه يكي‬ ‫سلطنت طلب وديگري جمهوري خواه يا دمكرات بود‪ .‬هدايت اين دوخلق‬ ‫توسط حضرت شاه به مثابه ي تعامل يا هم فراخواني ديالك تيكي(‪ )27‬ميان‬ ‫دو پاره ي متضاد است‪:‬‬ ‫«يكي همان تز‪ ،‬و ديگري همان آنتي تز و باالخره سن تز‪ ،‬نتيجه ي عالي تر‬ ‫و كامل تر آن نتيجه ي دخالت يا كاركرد عرفان بود‪...‬اين همان ( تبيين جامعه‬ ‫شناختي يا) جامعه شناسي است‪)28(»...‬‬ ‫به تعبيري روشن تر‪ ،‬روش ديالكتيك نزد ايشان بديهي ترين روش جامعه‬ ‫شناختي به شمار مي رود‪.‬‬ ‫كاربست ديالك تيك در تبيين جامعه شناختي مورد استفاده ايشان‪ ،‬البته از‬ ‫نوع ديالك تيك چند اسلوبي است كه در قرن بيستم به شيوه هايي در روش‬ ‫ديالك تيكي گورويچ نيز تعريف روشن تري پيدا نمود‪ )30(.‬اين روش از نوع‬ ‫هگلي و ماركسي آن متمايز است‪.‬‬ ‫برخي نكات ايستايي شناختي و پويايي شناختي‬ ‫جامعه‪ ،‬فرايندي قانون مند‬ ‫جامعه‪ ،‬همچون طبيعت‪ ،‬به تعبيري مخلوق خداوند و تابع قوانين الهي است‪:‬‬ ‫«قوانين و قواعد در طبيعت‪ ،‬قوانين الهي هستند كه خداوند براي مخلوقش‬ ‫خلق كرده‪ ،‬هر قاعده اي يك قانون الهي است كه در هر علمي نامي دارد‪.‬‬ ‫يكي از اين قوانين توسط فرويد و سپس آدلر بيان شد‪ .‬برخي آن را حب نسل‬ ‫گفته اند‪ .‬در فيزيك مي گويند هر جسمي مي خواهد خودش را همانجائي كه‬ ‫هست نگاه دارد‪ .‬از آنجا تكان نمي خورد‪ .‬مگر اينكه كسي او را حركت دهد‪.‬‬ ‫اين همان حب ذات است‪ .‬در شيمي مي گويند هر جسمي درمقابل تجزيه‬ ‫شدن مقاومت مي كند‪ .‬آب مي خواهد آب بماند‪...‬مي توانيم بگوييم وقتي يك‬ ‫قانون و قاعده اي در هريك از علوم كشف شد‪ ،‬بگرديم آن را در ساير علوم‬ ‫هم پيدا كنيم‪.‬‬ ‫قاعده ديگري هم هست كه مي گوييم در دنيا هيچ چيز از بين نمي رود‪،‬‬ ‫هيچ چيز هم بوجود نمي آيد ‪ ...‬هر جانداري از جاندار ديگري آفريده شده‪ ،‬هر‬ ‫جسمي از تركيب چند عنصر مث ً‬ ‫ال آب از تركيب اكسيژن وهيدروژن تشكيل‬ ‫شده كه قب ً‬ ‫ال وجود نداشته است‪ .‬در روانشناسي و روانكاوي هم هيچ چيز در‬ ‫وجود ما‪ ،‬در دوران ما از بين نمي رود‪ ،‬هر كاري كه مي كنيد ممكن است‬ ‫آن را تشخيص ندهيد ولي بي اثر نيست‪ ،‬از بين نمي رود‪ ،‬آثارش در روان‬ ‫ماست‪)30(».‬‬ ‫نگاه تئوريك يا چشم اندازهاي نظري ايشان‪ ،‬از برآيند ديالك تيكي مطالعات‬ ‫ميان رشته اي (‪ )multidiciplinary‬بهره گرفته و قواعد جامعه شناختي‬ ‫را با قواعد علوم طبيعي‪ ،‬در هماهنگي نسبي مي بينند‪ .‬در اين هماهنگي ميان‬ ‫علوم طبيعي و علوم اجتماعي يا علوم رفتاري‪ ،‬ايشان به روشني قاعده ي‬ ‫طبيعي «ساخت» يا «سازه» كه معرف سهم «نظم» و «پايداري» در قواعد‬ ‫جهاني است را نشان مي دهند‪ :‬جامعه نيز مي خواهد بماند‪ .‬به همين دليل‬ ‫نظام و ساختار اجتماعي قواعدي را سامان مي دهد و از طريق فرايند اجتماعي‬ ‫شدن به كودكان مي آموزد تا به وسيله ي همين قاعده ي حب ذات‪ ،‬ونيز هم‬ ‫فراخواني اجزاء ساختار يا نظام اجتماعي بقا يابد و تكامل پيدا كند‪:‬‬ ‫« اين قاعده در فيزيك و علوم طبيعي هم آمده كه هيچ چيز از بين نمي‬ ‫رود‪ .‬تربيت از چيزهاي كوچك و از كودكي شروع مي شود‪.‬كار ساده اي مثل‬ ‫رعايت كردن و نكردن عدالت در تقسيم يك جعبه ي شيريني در منزل مي‬

‫زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده‬

‫تواند موجد يا مانع تشكيل و رشد روحيه ي تجاوز و پرخاشگري در كودك‬ ‫باشد‪ .‬كودك به همين طريق تربيت شده و عادت مي كند‪ .‬مثل معروفي است‬ ‫كه تخم مرغ دزد‪ ،‬شتر دزد مي شود‪)31(».‬‬ ‫و درست در همين تجربه هاي اوليه در نهاد خانواده است كه «روحيه ي»‬ ‫خاصي در كودك پديد مي آيد‪« .‬روحيه» در جمله فوق همان كاربست نظري‬ ‫رادر بردارد كه «منش» در نظريه ي فرم يا «خود» در نظريه ي ميد و يا‬ ‫«ملكه» در نظريه ي بورديو(‪ .)32‬بنابراين دوران كودكي در فرايند جامعه‬ ‫پذيري و اجتماعي شدن واسطه اي مي شود كه جامعه براساس آن بنيان‬ ‫ساختاري خود را پي ريزي مي كند‪ .‬در يك جامعه سالم‪:‬‬ ‫«رعايت قوانين‪ ،‬احترام به حقوق ديگران و شخصيت مستقل آنها‪ ،‬سرك‬ ‫نكشيدن به زندگي دروني ديگران نشانه ي تربيت درست است كه از كودكي‬ ‫آغاز مي شود و متقابل است‪ :‬يعني بنابر مثل معروف ازهمان دست كه مي‬ ‫دهي از همان دست هم می گيري‪»)33(.‬‬ ‫توجه به اين قوانين و رعايت آن يكي از معاني عملي عرفان است‪ :‬يا به زبان‬ ‫اريك فرم‪ ،‬عشق عام و بالشرط‪:‬‬ ‫«‪...‬به ديگران‪ ،‬با همه ي تفاوت هايي كه دارند نگاه كنيد و به همه ي آنها‬ ‫احترام بگذاريد‪ ،‬چون همه موحدند‪ ،‬مسيحي‪ ،‬يهودي و‪...‬و به خود نگاه كنيد‪:‬‬ ‫شكر كنيد‪ ،‬شكر خدا كنيد وبگوييد كه من مسلمانم‪ .‬برگرديد به خودتان‪،‬‬ ‫همين عرفان است‪)34(».‬‬ ‫قوانين نيز‪ ،‬نه جبر اجتماعي‪ ،‬بلكه قواعد عاقالنه و فهيمانه اي هستند كه‬ ‫مردم در تمدن بشري آن را به تدريج ساخته و پرداخته اند‪ ،‬و به همين دليل‪،‬‬ ‫مهم و رعايت كردني هستند‪ ،‬جامعه مجموعه اي است از قوانين و قواعدي‬ ‫كه مردم بر سر آنها توافق كرده اند و اين توافق مردم است كه احترام همه‬ ‫را به قانون الزم مي كند‪:‬‬ ‫«اگر هيمن توجه به محيط خود را گسترش دهيد متوجه مي شويد كه رعايت‬ ‫قانون نه فقط حافظ سالمت شماست‪ ،‬بلكه رعايت كردن آن نشانه ي توجه و‬ ‫احترام شما به حقوق ديگران است‪.‬ممكن است خيلي از قواعد اجتماعي غلط‬ ‫باشد‪ ،‬ولي قاعده اي است كه وضع شده است‪ ،‬يعني مجموعه ي مردم شهر‬ ‫با مملكتي قرار گذاشته اند‪ .‬وقتي همه اين تعهد را كرده اند ‪ ،‬همه ملزم به‬ ‫احترام به قانون مي شوند‪ ،‬مثل سقراط»(‪)35‬‬ ‫مفهوم تحليلي نظم و ساخت كاركردي‬ ‫قانون و رعايت آن نه تنها نشانه ي سالمت جامعه و فرايند جامعه پذيري‬ ‫آنهاست‪ ،‬بلكه نشان دهنده ي قوام و پايداري ساخت اجتماعي مي شود‪:‬‬ ‫«رعايت قانون جامعه را منظم مي كند‪ ،‬رعايت آن موجب حفظ جان ما و حفظ‬ ‫احترام به شخصيت ديگران است‪)36(».‬‬ ‫اين قواعد همه توافق هاي مردم در جوامع مختلف است كه مبناي قراردادهاي‬ ‫اجتماعي و ساختارهاي منظم حقوقي ملي و جهاني را مي سازد‪ ،‬قراردادهايي‬ ‫كه اگرچه توسط انسان ساخته شده است‪ ،‬ولي به عنوان امري خارجي براو‬ ‫فشارآور(‪ )37‬و تأثير گذار است‪:‬‬ ‫«همه ي ما در يك جامعه اي زندگي مي كنيم‪ .‬همه ناچار هستند زندگيشان‬ ‫را با برنامه ي جامعه منطبق كنند‪ ،‬برنامه در يك جامعه ي كوچك‪ ،‬مثل‬ ‫جامعه ي فقري ما (جامعه ي خرد) جامعه ي كوچك ما در دوران جامعه ي‬ ‫مث ً‬ ‫ال ‪ 60‬ميليوني (جامعه ي كالن) و آن نيز در درون جامعه ي‪ 6‬ميلياردي‬ ‫دنيا (جامعه ي جهاني)(‪ ، )38‬همه جوامعي مبتني بر قراردادهايي هستند و‬ ‫انسان براساس توافق و پذيرش اين قراردادها‪ ،‬اجتماعي يا به عبارت معروف‬ ‫مدني الطبع مي شود‪ .‬اين توافق برفهم تقسيم كار (تقسيم اجتماعي كار)استوار‬ ‫است‪)39(».‬‬ ‫در طول تاريخ ‪ ،‬نظام تقسيم اجتماعي كار‪ ،‬باتوجه به مقتضيات اجتماعي –‬ ‫اقتصادي در دوره هاي مختلف تمدن بشر به تدريج مراحل رشد و تكامل خود‬

‫‪17‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫را گذرانده و اولين تقسيم كار‪ ،‬كه تقسيم اجتماعي كار مبتني بر جنس بود‬ ‫را فراهم آورد‪ .‬تقسيم اجتماعي كاري كه بسياري از جامعه شناسان و انسان‬ ‫شناسان كالسيك و اخير نيز آن را پذيرفته اند‪ .‬سپس انسان در مراحل نيمه‬ ‫يكجانشيني و يكجانشيني مدارج تكاملي را پي در پي طي نمود‪:‬‬ ‫« بشر اوليه در جنگل زندگي مي كرد‪ ،‬قبل از اينكه كشاورزي ياد بگيرد‬ ‫از ميوه ي درختان مي خورد وجانداران را شكار مي كرد‪ .‬كم كم توجه به‬ ‫اينكه زن ها در مواقع خاصي نمي توانند دفاع يا شكار كنند و از طرفي نياز‬ ‫به پرورش كودكان وجود داشت‪ ،‬كه به طور طبيعي مادران در اينكار موظف‬ ‫بودند‪(،‬وظايفي مانند وضع حمل‪ ،‬شيردادن و پرورش اوليه) تقسيم جديدي از‬ ‫كار اجتماعي در داخل قبيله را بوجود آورد كه وظايف مردان را از زنان جدا‬ ‫مي نمود و به تدريج در امور كشاورزي‪ ،‬صنعت‪ ،‬سپاهي گري و‪ ...‬تقسيم كار‬ ‫را گسترش داد‪)40(».‬‬ ‫تقسيم اجتماعي كار‪ ،‬جامعه اي نمادي‬ ‫تقسيم اجتماعي كار‪ ،‬برخالف نظريه ي عوامل گراياني چون دوركيم‪ ،‬مبتني‬ ‫بر يك وفاق صرف ًا ناخودآگاه نيست‪ .‬جناب ايشان اگرچه مانند ديگر جامعه‬ ‫شناسان به ويژه ماركس و مورگان و نيز فهم قرائي(‪ )41‬اولين تقسيم اجتماعي‬ ‫كار را بر مبناي تفكيك جنسي‪ ،‬طبيعي ترين و ابتدائي ترين تفكيك اجتماعي‬ ‫است‪ ،‬قرار مي دهد‪ ،‬اما برخالف هر دوي آنها‪ ،‬ساختار جامعه ي بشري را‬ ‫براساس قراردادهايي مي داند كه به طور آگاهانه و ناآگاهانه‪ ،‬ضمني و تلويحي‬ ‫يا مستقيم ًا توسط انسان هايي با زمينه هاي مشترك فرهنگي تدوين شده‬ ‫است‪:‬‬ ‫« تقسيم اجتماعي كار ‪ ،‬يعني توافق عده اي با هم كه به طريقي زندگيشان‬ ‫را با هم منطبق كنند‪ .‬اين طبيعي و فطري است ‪ .‬حتي زمان كار نيز برنامه‬ ‫ريزي مي شود‪ :‬مث ً‬ ‫ال شب براي استراحت و خواب و روز براي كار و ‪ ...‬قرار‬ ‫داد‪ ،‬توافقي ضمني است ‪ ،‬بدون هيچ جلسه و گفتگو ‪ ،‬بلكه توافقي در روال و‬ ‫منوال متعارف و روزمره ي زندگي است ‪.‬به همين دليل هم هرچه توافق در‬ ‫برنامه ريزي و تقسيم كار بيشتر باشد ‪ ،‬زندگي بهتر خواهد شد‪)42(».‬‬ ‫آنگاه ايشان عالوه بر بهره گيري از مفهوم تحليلي «نظم »‪ ،‬در يك تحليل‬ ‫مكتبي عنوان مي دارند كه نه تنها واقعيت جوامع امروزي‪ ،‬يعني واقعيت‬ ‫جوامع مدرن بر قراردادهاي توافق شده و قواعد مدون حقوقي استوار است‪،‬‬ ‫بلكه اين خود كمك به رعايت حق بندگي خدا و توفيق اجتماعي بيشتر در‬ ‫سطوح مختلف زندگي است‪:‬‬ ‫« امروزه تمام اساس زندگي بشر بر توافقاتي استوار است كه ميان هم برقرار‬ ‫مي كنند‪ .‬عادت بر اين توافق نظم رابه وجود مي آورد‪ ،‬نظم هم موجب آرامش‬ ‫در زندگي مي شود و باعث مي گردد تا بهتر هم به ياد خداباشيم و هم در كار‬ ‫وشغل خود موفق نمود كنيم‪« .‬نظم» در برنامه ي زندگي‪ ،‬مرتب كردن زندگي‬ ‫اجتماعي‪ ،‬درون و فكر بشري را مرتب كردن‪ ،‬بهترين داروي تسكين و معالجه‬ ‫دردهاي بشري است‪)43(».‬‬ ‫باتوجه به كاركرد مكتبي كه براي نظم قايل هستند‪ ،‬يعني كاركرد تكامل‬ ‫اخالق عرفاني‪ ،‬كاربست « نظم» در تحليل هاي جامعه شناختي ايشان‬ ‫به معناي مفهوم تحليلي نظم فهميده مي شود‪ .‬بنابراين دركاربست مفهوم‬ ‫تحليلي نظم‪ ،‬توجه ايشان به تفاوت هاي ميان كاربست مفهوم نظم نزد جامعه‬ ‫شناسان متعهد و غير متعهد ملحوظ شده و نظريه ي ايشان در جرگه ي جامعه‬ ‫شناسان متعهد تفسير گراي قرار مي گيرد‪.‬‬ ‫جامعه فرهنگي يا نمادي ‪ :‬جهاني كردن عرفاني‬ ‫چشم انداز جامعه شناسي عرفاني ايشان در جامعه شناسي مشابهت هاي‬ ‫ساختاري بسيار قابل توجهي با چشم انداز تفسيرگرايان به ويژه با مكتب كنش‬

‫زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده‬

‫متقابل گراي نمادي بلومر دارد‪ .‬ايشان معقتدند كه ساختار جامعه براساس‬ ‫معناي نمادي اي شكل ميگيرد كه مردم در پهناي يك فرهنگ بدان دست‬ ‫يافته اند و ازهمان طريق هم‪ ،‬يكديگر را درك نموده و با هم كنش متقابل‬ ‫دارند‪ .‬بنابراين در برابر مفهوم «جامعه به معناي جغرافيايي يا استراتژيك» آن‪،‬‬ ‫ايشان قائل به «جامعه ي نمادي يا فرهنگي» هستند‪:‬‬ ‫«وحدت و هويت‪ ،‬مثال هويت ايراني‪ ،‬فرهنگ يا هويت استراتژيك يا جغرافيايي‬ ‫نيست‪ ،‬منظور هويت وفرهنگ‪ ،‬فرهنگ و هويت نمادي (‪ )symbolic‬است‪.‬‬ ‫مث ً‬ ‫ال معرفت ايراني شامل فهم نمادي زبان فارسي است كه مرزهاي جغرافيايي‬ ‫را مي شكند و كشورهايي مثل تاجيكستان‪ ،‬افغانستان‪ ،‬بخشي از هند يا هر‬ ‫كجايي كه معناي نمادي زبان فارسي را بفهمند در بر مي گيرد‪ .‬پس دو جامعه‬ ‫يا دو ايران موجود هست‪ :‬يكي ايران يا جامعه ي نمادي ايران‪ ،‬و ديگري ايران‬ ‫يا جامعه ي استراتژيك ايران»(‪)44‬‬ ‫ايشان اين مطلب را قب ً‬ ‫الهم در مقاله اي تحت عنوان «ايران فرهنگي – ايران‬ ‫سياسي»(‪ )45‬اينگونه تبيين فرموده اند‪:‬‬ ‫« شخصيت و هويت هرملت وابسته به فرهنگ‪ ،‬تمدن‪ ،‬عادات و رسوم اوست‪،‬‬ ‫نه به مرزهاي سياسي‪ ،‬كه هرچند وقت به مناسبت هاي مختلفي تغيير مي‬ ‫كند‪ .‬فرهنگ و تمدن ايراني همان است كه نظامي رادر گنجه‪ ،‬مولوي را در‬ ‫بلخ‪ ،‬ناصرخسرو را در افعانستان فعلي ‪ ،‬رودكي و سوزني ‪...‬را در سمرقند‪،‬‬ ‫سعدي و حافظ را در شيراز و اقبال الهوري را در الهور به جهان عرضه‬ ‫مي دارد‪ .‬امروز اگر خطوط طبيعي يا تصنعي مرزهاي سياسي را بوجود آورده‬ ‫است‪ ،‬هرگز آن اصالت فرهنگي از بين نمي رود‪ :‬جشن نوروز را همه ي مردم‬ ‫جمهوري هاي رها شده از شوروي نيز برگزار مي كنند‪.‬جشن هزاره ي بوعلي‬ ‫سينا‪ « ،‬حكيم تاجيك » را تاجيكستان برگزار مي نمايد‪)46(».‬‬ ‫بنابراين همراه با بزرگ ترين جامعه شناسان تفسيرگراي معاصر‪ ،‬مث ً‬ ‫ال پرفسور‬ ‫بلومر‪ ،‬ايشان نيز مبناي ارتباطات الزم در كنش اجتماعي را زبان مشترك كه‬ ‫زمينه هاي فهم مشترك نمادي را ممكن مي سازد مي دانند و همين واسطه‬ ‫ي نمادي را شرط موفقيت در ارتباط سياسي ميان كشورهايي كه فرهنگ‬ ‫نمادي مشتركي دارند‪ ،‬معرفي مي نمايند‪ .‬پس در هنگام اعزام افراد براي‬ ‫بسط اهداف فرهنگ حتي ديني‪« :‬به جاي اعزام واعظ و فقيه بايد ابتداً عارف‪،‬‬ ‫حكيم‪ ،‬اديب و اسالم شناس را به عنوان رابط و سفير انتخاب كرد‪)47(».‬‬ ‫آنگاه همين زمينه ي مشترك كه قابل ارتباط در جوامع مختلف است را‬ ‫مبنايي مي دانند براي متحد كردن فرهنگ هاي متشتت امروزي يا جهاني‬ ‫نمودن فرهنگ بشري‪ .‬ايشان برآنند كه چون موضوع عرفان زمينه هاي‬ ‫مشترك نمادي در مسئله ي وجود بشري است‪ ،‬بنابراين مي تواند فرهنگ را‬ ‫حول محورهايي نزديك به هم مجموع و متحد نمود‪:‬‬ ‫«گسترش مفاهيم نمادي ديني مي توان جامعه ي نمادي جهاني را بوجود‬ ‫آورد‪ .‬پس جهاني شدن به اين معنا ممكن است كه اتفاق ًا براساس نظريه ي‬ ‫ارتباطات استوار باشد‪ .‬ظهور حضرت مهدي (عج) يا ولي مرشد جهاني ( به‬ ‫هرزباني و نامي در هر ديني ) نيز وقتي ممكن است كه جهاني فرهنگي و‬ ‫نمادي بوجود آيد ‪‌،‬نه جهاني استراتژيك‪)48(».‬‬ ‫زيرا كه فرهنگ ها همه درگير نسبيت هاي كوچك و تنگ قومي هستند‪ ،‬به‬ ‫قول حافظ‪:‬‬ ‫جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه‬ ‫چون نديدند «حقيقت»ره افسانه زدند‬ ‫وجودي‬ ‫عرفان فراتر از اختالف فرهنگ ها و شريعت هاي اديان‪ ،‬به حقيقت‬ ‫ِ‬ ‫هستي يگانه اي مي انديشد كه چون حسي فطري در وجود تمامي ابناي‬ ‫ِ‬ ‫بشري موجود است‪ .‬بنابراين الزم است تا انسان با شناخت امر الهي و راهنمايي‬ ‫استادي كامل به سوي پيدا كردن پاسخ هاي وجود و هستي بشري تالش‬ ‫كند‪ :‬پرسش ها و پاسخ هايي كه براي همه ي افراد بشري در هرفرهنگي به‬ ‫ناگزير مشابه و يكسانند‪.‬‬

‫‪18‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫جامعه شناسي جك و طنز‬ ‫بيش از نيم قرن است كه رشته اي با عنوان جامعه شناسي جك و خنده(‪)49‬‬ ‫بوجود آمده است كه در حوزه جامعه شناسي معرفت در شناخت خلق و منش‬ ‫اجتماعي و مفاهيم حساس در كنش متقابل انسان و تاريخ دارد ايشان از‬ ‫جامعه شناسان ايراني هستند كه جك را نمادي از تفسير انسان در موقعيت‬ ‫هاي اجتماعي – اقتصادي تلقي نموده‪ ،‬معتقد هستند با روش تحليل محتوي‬ ‫و شيوه ي بررسي مفاهيم حساس جك ها‪ ،‬مي توان به اليه هاي ژرف‬ ‫واقعيت اجتماعي پي برد‪ ،‬واقعيتي كه به هر دليلي‪ ،‬در روابط و كنش متقابل‬ ‫اجتماعي رسمي‪ ،‬ميداني براي بروز نيافته است‪ .‬ايشان معتقداند كه اين بخش‬ ‫ژرف و پنهان واقعيت اجتماعي مي تواند مهمترين مفاهيم حساس در فرآيند‬ ‫شناخت و تغيير شاخص هاي اساسي در ايستايي و پويايي جامعه را برمال كند‪.‬‬ ‫منبع‪:‬‬ ‫این مبحث برگرفته شده از کتاب ذیل می باشد؛‬ ‫ح‪.‬ا‪ .‬تنهائي‪ ،‬جامعه شناسي عرفاني درانديشه عرفاي مسلمان‪ ،‬تهران‪ ،‬انتشارات‬ ‫بهمن برنا ‪1386 ،‬‬ ‫پاورقي ها‬ ‫‪ -1‬شرح حال اين بزرگوار استنساخي از «خود‪-‬سرگذشت‬ ‫نگاري(‪»)Autobiography‬است كه به خط مبارك خودشان تنظيم شده‬ ‫و به صورت خالصه گزارش مي گردد‪.‬‬ ‫‪ -2‬موسسه بين المللي مديريت عمومي‬ ‫‪ -3‬اسالمي فعلي‬ ‫‪ -4‬كه از شروط و گام هاي ابتدائي در ورود به حلقه ي طريقت است‪.‬‬ ‫‪ -5‬نك‪ :‬سند شماره ي ‪12-1‬کتاب جامعه شناسی عرفانی‪.‬عالوه بر آن‬ ‫توضيح‪ ،‬شفاهي مفصل تخصيص فرمان حضرت محبوبعليشاه براي حضرت‬ ‫دكتر تابنده مجذوب علي شاه‪ ،‬را شخص ًا در خدمت شيخ بزرگوار جناب درويش‬ ‫صدقعلي از ايشان شنيدم وسندي كه ايشان شخص ًا در تأكيد و روشني فرمان‬ ‫حضرت محبوب علي شاه نوشته بودند را رويت نمودم‪ .‬الزم به يادآوري است‬ ‫كه فرمان قطبيت حضرت مجذوب علي شاه نيز توسط درويش صدقعلي‬ ‫دربيت شريف حضرت محبوب علي شاه بالفاصله پس از دستوري اكيد بر‬ ‫بيعت سريع و فرمانبرداري از حضرت مجذوب علي شاه را شامل مي شد‪.‬‬ ‫‪ -6‬تشيع‪ ،‬ايمان و وحدت وجود بنيان اصلي هستي شناختي اين سلسله را مي‬ ‫سازد‪ .‬بنابراين از جهت رعايت اختصار و تكرار ننمودن مفاهيم‪ ،‬سه نكته فوق‬ ‫در هستي شناسي فصل يازدهم آورده شد‪.‬‬ ‫‪ -7‬سخنراني‪ :‬دعا‪79/6/25،‬‬ ‫‪ -8‬سخنراني‪ :‬راه زندگي؛ ‪79/10/4‬‬ ‫‪ -9‬همان جا‪.‬‬ ‫‪ -10‬همان جا‬ ‫‪ -11‬نيز نك‪ :‬شرح مولوي‪:‬‬ ‫سرنهاد و خواب بردش ‪ ،‬خواب ديد‬ ‫كامدش از حق ‪ ،‬ندا جانش شنيد‬ ‫آن نـدايي كاصل هر بانك و نواست‬ ‫خود ندا آن است و اين باقي صدا‬ ‫تـرك و كـرو پارسـي گـو و عرب‬ ‫فهم كرده آن نـدا بي گوش و لب‬ ‫هـر دمي از وي همـي آيد السـت‬ ‫جوهر و اغراض مي گردند هسـت‬ ‫مولوي «مثنوي»دفتر اولي‬ ‫‪-12‬همان جا‬ ‫‪ -13‬سخنراني‪ :‬راه زندگي ؛‪79/10/4‬‬ ‫‪ -14‬سخنراني «اشاره هائي به مجمع البحرين»‪ ،‬بيدخت‪ ،‬دولتسراي حضرت‬ ‫صالحعليشاه‪ ،‬بيست و هفتم رمضان‪ 1426‬قمري مصادف با نهم آبان ماه‬

‫زمينه هاي جامعه شناختي و مردم شناختي در چشم انداز موالنا؛ حاج دكتر نورعلي تابنده‬

‫هشتاد و چهار شمسي‪.‬‬ ‫‪ -15‬همانجا‬ ‫‪ -16‬مكاتبات مورخ ‪ 4‬رجب ‪411‬مطابق با ‪ 69/11/11‬در‪ :‬تنهائي«جامعه‬ ‫شناسي نظري اسالم»‪1379 ،‬؛‪9‬و‪ :278‬نيزنك‪ :‬جلد سيزدهم از همين مجموعه‪.‬‬ ‫‪1975»…Fromm E.»Anatomy of»-17‬‬ ‫‪;1969,Blumer-18‬‬ ‫‪ -19‬همان جا‬ ‫‪ -20‬سخنراني‪ :‬يتيم؛ ‪79/6/27‬‬ ‫‪ -21‬همان جا‬ ‫‪-22‬مثنوی؛ دفتر چهارم‬ ‫‪ -23‬همان جا‬ ‫‪ -24‬همان جا‬ ‫‪ -25‬سخنرانی‪ :‬یتیم؛‪.79/6/27‬‬ ‫‪ -26‬تعليمات و بيانات خصوصي ‪83/1/20:‬‬ ‫‪ -27‬براي شرح هم فراخواني ديالك تيكي نك‪ :‬تنهائي «جامعه شناسي‬ ‫نظري»‪،1382،‬فصل هاي ششم وهفتم‪.‬‬ ‫‪ -28‬همانجا‪.‬‬ ‫‪ -29‬براي اطالع بيشتر نك‪ :‬تنهائي؛‪ ،1382‬فصل هفتم يا ‪:‬تنهائي«درآمدي‬ ‫بر مكاتب‪1383،»...‬‬ ‫‪ -30‬سخنراني‪ :‬يگانگي قوانين در جهان؛‪ .79/7/13‬كه به صورت سنتز يا هم‬ ‫نهاد باقي و درهم فراخواني جديدتري ادامه حيات مي دهد‪.‬‬ ‫‪ -31‬سخنراني‪ :‬نقش عرفان‪.79/8/1...‬‬ ‫‪ -32‬براي بحث بيشتر نك‪ :‬تنهائي«زمينه هاي جانعه شناسي معرفت بورديو»‪،‬‬ ‫درقسمت مقاالت جامعه شناسی همین سایت‬ ‫‪ -33‬همانجا‬ ‫‪ -34‬همانجا‬ ‫‪ -35‬همانجا‬ ‫‪ -36‬همان جا‬ ‫‪Coerceive-37‬‬ ‫‪ -38‬توجه شود به تقسيم ايستائي شناختي جوامع به سه سطح خرد‪ ،‬كالن‬ ‫وجهاني‪.‬‬ ‫‪ -39‬سخنراني‪ :‬تكامل جوامع؛ ‪79/10/9‬‬ ‫‪ -40‬همانجا‬ ‫‪ -41‬يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثي‪...‬‬ ‫‪ -42‬همانجا‬ ‫‪ -43‬همانجا‬ ‫‪-44‬سخنراني ‪:‬جامعه ي فرهنگي و استراتژيك ؛‪83/4/18‬‬ ‫‪ -45‬عرفان ايران‪،‬شماره ي‪3‬؛‪8-14‬‬ ‫‪ -46‬همانجا؛‪8‬‬ ‫‪ -47‬همانجا؛‪14‬‬ ‫‪ -48‬سخنراني ‪:‬جامعه ي فرهنگي ‪...‬؛‪83/4/18‬‬ ‫‪49.Sociology of joke and lafter-‬‬

‫‪19‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫‪20‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت در عصر خویش است‬

‫علیرضا عرب‬

‫‪21‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫بسیاری از مفاهیم اصلی و اصیل دینی به خاطر تسلط فقیهان بر جوامع‬ ‫مسلمان نشین در پیشینه تاریخی ما و قشریگری آن ها و جلوگیری از طرح‬ ‫رویکردهای دگر اندیشانه در عرصه دین با حربه های تکفیر و تقتیل و تبعید‬ ‫و‪ ...‬نارس و فقیر مانده اند و علم کالم مسلمانان را الغر و نحیف و ناکارآمد‬ ‫ساخته اند‪.‬‬ ‫یکی از این مفاهیم که ظرفیت و استعداد زیادی برای پژوهش و نوشتن و‬ ‫نوآوری و حقیقت نگاری دارد مفهوم و اصطالح «اهل بیت» است‪.‬آنچه از دیر‬ ‫باز تا کنون به وسیله عالمان و فقیهان به جامعه شیعیان دیکته شده است این‬ ‫است که اهل بیت عبارت از چهارده نفر هستند و دیگری و دیگران را به این‬ ‫دایره راهی نیست‪.‬ما در این نوشتار می خواهیم ببینیم آیا مفهوم و اصطالح‬ ‫اهل بیت همانگونه است که تا کنون به ما دیکته شده است یا حقیقت از دیدگاه‬ ‫قرآن و اهل بیت پیامبر(ع) چیز دیگری است که ناگفته و مغفول مانده است؟‬ ‫واژه «اهل» در قرآن با ضمایر مختلف و نیز با اسم «بیت» ترکیب شده است‪.‬‬ ‫مانند ‪« :‬اهله» و «اهلی» و «اهلک» و «اهل البیت»‪.‬ابتدا ببینیم آیا اهل بیت‬ ‫به چه معنا است؟آیا فقط به معنای خانواده و خاندان و فرزندان یک پیامبر است‬ ‫یا عالوه بر آن به معنای گسترده دیگری هم هست که این معنای اصطالحی‬ ‫عالمان و فقیهان نیز در ظرف آن می گنجد و همه مومنان حقیقی که وارد حرم‬ ‫امن الهی در عالم نور شده اند عضو آن هستند؟در برخی از موارد ‪ ،‬این ترکیبات‬ ‫به معنای خانواده ای خاص است‪.‬مانند جایی که فرعون و همسرش به دنبال‬ ‫دایه ای برای شیر دادن به موسی(ع) می گشتند و خواهر وی به آن ها گفت ‪:‬‬ ‫«فقالت هل ادلّکم علی اهل بیت یکفلونه لکم»(‪« ، )1‬پس آن زن گفت ‪ :‬آیا‬ ‫شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که او را برای شما نگهداری کنند؟»‬ ‫ما در این نوشتار با این موارد کاری نداریم‪.‬اما موارد دیگری نیز وجود دارد که‬ ‫اهل بیت ‪ ،‬به مفهوم اهل بیت خدا و اعضای خانواده الهی یا به هر دو معنا‬ ‫به صورت توامان به کار رفته است که این همان معنای منظور نظر ما در این‬ ‫نوشتار است‪.‬ابتدا به این معنا توجه می کنیم که خدای تعالی خانه را خانه خود‬ ‫دانسته است و به ابراهیم دستور داده است که خانه اش را تطهیر کند ‪:‬‬ ‫«و اذ ب ّوأنا البراهیم مکان البیت ان ال تشرک بی شیئا و ط ّهر بیتی ّ‬ ‫للطآئفین‬ ‫السجود»(‪« ، )2‬و چون جایگاه خانه را برای ابراهیم روشن‬ ‫و القآئمین و ّ‬ ‫الر ّکع ّ‬ ‫کردیم (به او گفتیم) که هیچ چیزی را شریک من قرار نده و خانه ام را برای‬ ‫طواف کنندگان و نماز گزاران و رکوع و سجود کنندگان تطهیر و پاکیزه کن!»‬ ‫پس خانه ‪ ،‬خانه خدا است و همه طواف کنندگان و نمازگزاران و رکوع کنندگان‬ ‫و سجود کنندگان به اقامت در آن دعوت شده اند و هیچ خانواده و خاندان و‬ ‫فرد یا افراد خاصی برای اقامت در آن تخصیص داده نشده اند‪.‬اگر فرض کنیم‬ ‫که منظور از این خانه فقط خانه صوری کعبه باشد با در نظر گرفتن اینکه‬ ‫ظاهر ‪ ،‬راه عبور به باطن است پس این دعوت شدگان به اقامت در خانه الهی‬ ‫‪ ،‬در حقیقت ‪ ،‬به اقامت در حرم امن الهی در باطن عالم هستی و به اقامت در‬ ‫ملکوت الهی دعوت شده اند و چون هیچ تخصیص خاصی نسبت به هیچ فرد‬ ‫و افراد و خاندان خاصی داده نشده است پس همگان به اقامت در خانه ظاهری‬ ‫و باطنی الهی دعوت شده اند‪.‬بنا براین خانه ‪ ،‬خانه خدا است و هر جایی که‬ ‫سخن از اعضای خانه و «اهل بیت» می شود منظور اعضای خانه خدا و اهل‬ ‫بیت الهی است‪.‬مثال وقتی که فرشتگان مامور الهی پس از بشارت دادن به‬ ‫همسر ابراهیم(ع) که باردار است با شگفتی وی روبرو می شوند خطاب به او و‬ ‫ابراهیم(ع) و فرزند یا فرزندانی که در آینده خواهند داشت می گویند ‪:‬‬ ‫«قالوا اتعجبین من امر اهلل رحمت اهلل و برکاته علیکم اهل البیت انّه حمید‬ ‫مجید»(‪« ، )3‬گفتند ‪ :‬آیا از امر الهی شگفت زده می شوید؟رحمت و برکات‬ ‫الهی بر شما اهل این خانه باد که او ستوده و بزرگوار است‪».‬‬ ‫که همانگونه که در ادامه این نوشتار خواهیم دید منظور آن است که چون‬ ‫ابراهیم(ع) پیامبر الهی است و همسرش هم از مومنان به او و خدای یگانه‬ ‫است پس آن ها از اهل بیت الهی و از اعضای خانه خدا و به اصطالح امروزی‬ ‫‪ ،‬عضو باشگاه الهی هستند‪.‬ضمن آنکه در عین حال ‪ ،‬به معنای خانواده و اهل‬ ‫بیت ابراهیم(ع) نیز می باشد‪.‬‬ ‫خدای تعالی در آیات دیگری اصطالح اهل بیت را بیشتر توضیح می دهد و‬ ‫تبیین می کند که روشنایی کاملی به مبحث ما می دهد‪.‬در جریان طوفان نوح‬ ‫‪ ،‬وقتی که پسر نوح(ع) سوار کشتی نمی شود و به کوه پناه می برد و آب در‬ ‫حال ربودن و غرق کردن او بوده است نوح(ع) خطاب به حضرت الهی عرض‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت در عصر خویش است‬

‫می کند ‪:‬‬ ‫الحق و انت احکم‬ ‫فقال‬ ‫ه‬ ‫ب‬ ‫ر‬ ‫نوح‬ ‫«و نادی‬ ‫رب ّان ابنی من اهلی و ّان وعدک ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫الحاکمین»(‪« ، )4‬و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت ‪ :‬پروردگارا ‪ ،‬همانا پسر‬ ‫حق است و تو باالترین حکم کنندگان‬ ‫من از اهل من است و همانا وعده تو ّ‬ ‫هستی»‬ ‫این آیه ‪ ،‬به روشنی و به صراحت به ما می گوید که دیدگاه نوح(ع) در رابطه‬ ‫اهلیت و اهل بیت یک دیدگاه مبتنی بر اصالت پیوندهای خونی‬ ‫با موضوع ّ‬ ‫بوده است‪.‬یعنی از دیدگاه نوح کسی از اهل بیت محسوب می شده است که‬ ‫از خانواده او بوده باشد و پیوند خونی با او داشته باشد‪.‬اما خدای تعالی با نهیب‬ ‫اهلیت‬ ‫زدن به وی به اصالح دیدگاه او می پردازد و به او تذ ّکر می دهد که ّ‬ ‫ربطی به پبوندهای خونی ندارد و اهل بیت مورد نظر او تنها مبتنی بر پیوندهای‬ ‫ایمانی است‪.‬یعنی خدای تعالی با تذ ّکر به پیامبر خود و نقل این تذ ّکر برای ما به‬ ‫اهلیت مورد نظر او ربطی به پیوندهای خونی ندارد و اهل‬ ‫ما درس می دهد که ّ‬ ‫بیت به کسی گفته نمی شود که از خانواده و از ذ ّر ّیه آن پیامبر باشد بلکه مبتنی‬ ‫بر پیوندهای ایمانی است و هر کس که در دایره اهل ایمان داخل شود از اهل‬ ‫بیت الهی و از اهل بیت مورد نظر خدای تعالی و قرآن خواهد بود ‪:‬‬ ‫قال یا نوح انّه لیس من اهلک انّه عمل غیر صالح فال تسئلن ما لیس لک‬ ‫به علم انّی اعظک ان تکون من الجاهلین»(‪« ، )5‬گفت ای نوح او از اهل تو‬ ‫نیست او عمل ناشایسته ای است‪.‬پس ‪ ،‬از چیزی که نسبت به آن علم و آگاهی‬ ‫نداری از من چیزی مخواه!همانا من تو را پند می دهم که از جاهالن نباشی»‬ ‫اهلیت را بر پیوندهای‬ ‫همانطور که مشاهده می شود خدای تعالی کسانی را که ّ‬ ‫خونی استوار می کنند و اهل بیت یک پیامبر را فقط کسانی می دانند که پیوند‬ ‫خونی با آن پیامبر داشته باشند و از ذ ّر ّیه و فرزندان آن پیامبر باشند نادانانی‬ ‫برمی شمرد که از علم الهی بی بهره هستند‪.‬این آیه به صراحت به ما می گوید‬ ‫که اصطالح «اهل بیت» در دستگاه فکری خدای تعالی و قرآن به معنای اهل‬ ‫بیت یک پیامبر خاص نیست که طرح پیوندهای خونی ضروری شود ‪ ،‬بلکه‬ ‫اصطالح «اهل بیت» در دستگاه فکری خدای تعالی و قرآن به معنای اهل بیت‬ ‫خدا است و همه مومنان را در بر می گیرد‪.‬عبارت ‪« :‬انّه عمل غیر صالح» که‬ ‫پسر نوح را که با او پیوند خونی داشته است از دایره اهل بیت بیرون می اندازد‬ ‫به معنای این است که عبارت ‪« :‬انّه عمل صالح» هر کسی را که ایمان آورده‬ ‫است و بر میزان ایمان خود دست به کار اطاعت از امر ونهی الهی شده است و‬ ‫ولی خود پیوند ایمانی برقرار کرده است در دایره اهل بیت وارد می‬ ‫با پیامبر یا ّ‬ ‫کند‪.‬خدای تعالی در جای دیگری این معنا را تثبیت می کند‪.‬نوح(ع) از آنجایی‬ ‫در این اشتباه افتاد که خدای تعالی وقتی شروع به فرستادن عذاب کرد به او‬ ‫امر کرد از هر نر و ما ّده ای یک جفت بردار و «اهلت» را نیز با خود ببر و او از‬ ‫خطاب «اهلت» در این گمان افتاد که منظور خدای تعالی از «اهلت» ‪ ،‬خانواده‬ ‫او که پیوند خونی با او دارند هستند ‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫«ح ّتی اذا جآء امرنا و فار ال ّت ّنور قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین و اهلک»(‪)6‬‬ ‫‪« ،‬تا آنگاه که امر ما از راه رسید و تنور جوشیدن گرفت به او گفتیم ‪ :‬از هر نر‬ ‫و ما ّده ای یک جفت و نیز «اهل خود» را بردار»‬ ‫و توجه نکرد که خدای تعالی دو تبصره در این خطاب امری خود زده است که‬ ‫معنای اهل بیت را روشن می کند ‪:‬‬ ‫«و اهلک ّال من سبق علیه القول و من آمن» ‪« ،‬و اهلت – جز آن کسی که‬ ‫از پیش حکم در باره اش صادر شده باشد – و مومنان را سوار کشتی کن»‬ ‫که با تبصره ‪ّ :‬‬ ‫«ال من سبق علیه القول» پسر نوح را که با وی پیوند خونی‬ ‫داشت از دایره اهل بیت و از کشتی بیرون انداخت و با تبصره ‪« :‬من آمن»‬ ‫کسانی را که به او ایمان آورده بودند اما با وی پیوند خونی نداشتند در دایره‬ ‫اهل بیت وارد و سوار بر کشتی کرد‪.‬‬ ‫در تعدادی از آیات قرآن ‪ ،‬خدای تعالی به ما گزارش می دهد که وقتی پس از‬ ‫دعوت های بسیاری که نتیجه نمی داده است او تصمیم به عذاب قوم خاصی‬ ‫می گرفته است به پیامبر آن قوم دستور می داده است که به همراه اهلش از‬ ‫میان آن قوم بیرون بروند‪.‬در برخی از این آیات خدای تعالی به ما گزارش می‬ ‫دهد که چون همسر لوط(ع) از زمره مومنان نبوده است در میان آن مع ّذبان ‪،‬‬ ‫گرفتار عذاب و بنابراین هالک شده است ‪:‬‬ ‫«فاسر «باهلک» بقطع من اللیل و ال یلتفت منکم احد ّال امرأتک انّه مصیبها‬ ‫ما اصابهم»(‪(« ، )7‬ای لوط) پاسی از شب که گذشت «اهلت» را به جز همسرت‬

‫‪22‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫بیرون ببر که به او نیز آنچه (از عذاب) که به آن ها برسد می رسد و هیچیک‬ ‫از شما (به هنگام بیرون رفتن) پشت سرش را نگاه نکند»‬ ‫منجوک و «اهلک» الّ‬ ‫«لننجی ّنه و «اهله» ّال امرأته کانت من الغابرین ‪ ....‬انّا ّ‬ ‫ّ‬ ‫امرأتک کانت من الغابرین»(‪« ، )8‬ما حتما او(=لوط) و «اهلش» را جز زنش که‬ ‫در همان جا خواهد ماند نجات می دهیم ‪( ....‬ای لوط) ما تو و «اهلت» را جز‬ ‫زنت که در همان جا خواهد ماند نجات می دهیم»‬ ‫«فانجیناه و «اهله» ّال امرأته کانت من الغابرین»(‪« ، )9‬او (=لوط) و «اهلش»‬ ‫را جز زنش که در همان جا ماند نجات دادیم»‬ ‫با توجه به دو مثالی که خدای تعالی از زندگی دو پیامبرش یعنی نوح(ع) و‬ ‫لوط(ع) می زند و در یکی پسر نوح(ع) و در دیگری زن لوط(ع) را از زمره اهل‬ ‫بیت مورد نظر خود بیرون می اندازد معلوم می شود نه آنچنانکه اهل س ّنت‬ ‫اهلیت و قرار گرفتن زنان یک پیامبر در‬ ‫گمان می کنند پیوندهای سببی مایه ّ‬ ‫دایره اهل بیت می شود و نه آنچنانکه شیعه مصطلح می اندیشد پیوندهای‬ ‫خونی و نسبی ‪ ،‬فرزندان یک پیامبر را در این دایره وارد می کند‪.‬در آیاتی که‬ ‫نقل شد خدای تعالی گزارش می دهد که پیامبر مثال فالن قوم را به همراه اهل‬ ‫بیت او نجات دادیم و از نجات کسانی که به او ایمان آورده بوده اند سخنی به‬ ‫میان نمی آورد‪.‬این در حالی است که به یقین ‪ ،‬خدای تعالی آن ها را هم نجات‬ ‫داده بوده است و اساسا آن پیامبر را برای هدایت و نجات آنان فرستاده بوده‬ ‫است‪.‬پس عدم ذکر نامی از مومنان در گزارش الهی از عملیات نجات بخشیدن‬ ‫آن ها و اکتفا کردن به ذکر نام اهل بیت ‪ ،‬نشان می دهد که از دیدگاه الهی ‪،‬‬ ‫مومنان نیز وارد در دایره اهل بیت هستند‪.‬‬ ‫با توجه به مطالبی که ارایه دادیم معلوم شد که از دیدگاه خدای تعالی «اهل‬ ‫بیت» ساختاری دارد که بر اساس ایمان ‪ ،‬و نه پیوندهای نسبی و سببی استوار‬ ‫شده است‪.‬حال برای آنکه این مبحث و این نوشتار ‪ ،‬روشنایی بیشتر و کامل‬ ‫تری پیدا کند باید ببینیم در دستگاه فکری قرآن ‪ ،‬ایمان چیست و مومن‬ ‫کیست؟ در آیه س ّوم از آیة الکرسی ‪ ،‬خدای تعالی مهم ترین ویژگی مومنان‬ ‫نورانیت و خروج از قید حجاب های ظلمانی که مانع تابش نور‬ ‫را رسیدن به‬ ‫ّ‬ ‫الهی به قلب و به وجود سالکان مومن می شود و ورود آنان به عالم نور بر می‬ ‫شمارد‪.‬با این ویژگی ای که برای مومنان تحت والیت خود عنوان می کند به‬ ‫صراحت اعالم می کند فقط کسانی که از قید حجاب های ظلمانی رها شده و‬ ‫وارد عالم نور می شوند «اهل والیت» و «اهل ایمان» بوده و از«والیت الهی»‬ ‫و از «ایمان به خداوند» برخوردار هستند‪.‬این آیه به ما نشان می دهد به صرف‬ ‫قبول داشتن پیامبر و امامان و داشتن عالقه به آن بزرگواران کسی از «اهل‬ ‫والیت» و از «مومنان» محسوب نمی شود و مومن مورد نظر خدای تعالی و‬ ‫قرآن کسی است که با سلوک و حرکت عملی و قلبی از جای خود تکانی بخورد‬ ‫و از حجاب های ظلمانی بیرون آمده و وارد عالم نور شود‪.‬ضمن آنکه وقتی که‬ ‫خدای تعالی شرط قرار گرفتن در دایره اهل ایمان را ورود به عالم نور قرار می‬ ‫دهد مشخص می شود «ایمان» چیزی جز «شهود نور» نیست ‪:‬‬ ‫ولی‬ ‫ولی الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی ال ّنور»(‪« ، )10‬خداوند ّ‬ ‫«اهلل ّ‬ ‫مومنان است و آن ها را از ظلمت ها و تاریکی ها و حجاب های ظلمانی بیرون‬ ‫آورده و به عالم نور عبور می دهد»‬ ‫پس ایمان ‪ ،‬عبارت از شهود نور است و مومن کسی است که وارد عالم نور‬ ‫شده باشد‪.‬تنها چنین کسی تحت والیت خدا و اولیای او قرار دارد و می تواند‬ ‫ادعا کند که «اهل والیت» است و ایمان دارد‪.‬حال باید ببینیم این نور چیست‬ ‫که تا کسی به شهود آن بار نیابد از اهل ایمان محسوب نمی شود؟قرآن به ما‬ ‫می گوید این نور ‪ ،‬خود خدا است ‪:‬‬ ‫«اهلل نور السماوات و االرض»(‪« ، )11‬خدا ‪ ،‬نور آسمان ها و زمین است»‬ ‫پس ‪ ،‬از دیدگاه قرآن ‪ ،‬مومن و اهل والیت کسی است که به شهود خدا و‬ ‫حضرت اهلل بار می یابد‪.‬یعنی روش دینداری و دین ورزی وی مبتنی بر کسب‬ ‫نور و شهود نور است نه پرداختن صرف به رعایت بایدها و نبایدهای شریعت‪.‬‬ ‫اینک باید ببینیم چگونه می شود از این والیت الهی برخوردار شد تا خدای‬ ‫تعالی به وسیله آن ما را از حجاب های ظلمانی بیرون آورده و وارد عالم نور‬ ‫کند‪.‬خدای تعالی در قرآن راه را به ما نشان می دهد‪.‬به ما می گوید که والیت‬ ‫خود را از طریق اولیای خود بر مومنانی که به آن اولیا ایمان آورده باشند و با‬ ‫بیعت با آن ها خود را از والیت آن ها بهره مند کرده باشند اعمال می کند‪.‬‬ ‫خدای تعالی مهم ترین دلیل ماموریت دادن به پیامبران و فرستادن کتاب های‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت در عصر خویش است‬

‫آسمانی را این بر می شمارد که پیامبران به مدد آن کتاب های آسمانی ‪ ،‬مردم‬ ‫را از ظلمات بیرون آورده و به عالم نور عبور دهند ‪:‬‬ ‫«الر‪.‬کتاب انزلناه الیک لتخرج ال ّناس من الظلمات الی ال ّنور»(‪« ، )12‬الر‪(.‬ای‬ ‫محمد)این کتابی است که بر تو فرو فرستادیم تا مردم را از ظلمت ها به نور‬ ‫عبور دهی»‬ ‫و لقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی ال ّنور»(‪« ، )13‬و‬ ‫موسی را با آیات خود فرستادیم (و به او گفتیم) که قومت را از ظلمت ها به‬ ‫نور عبور بده!»‬ ‫«هو الّذی ین ّزل علی عبده آیات ّبینات لیخرجکم من الظلمات الی ال ّنور»(‪، )14‬‬ ‫«او کسی است که بر بنده اش آیات روشنی را نازل می کند تا شما را از ظلمت‬ ‫ها و تاریکی ها به نور عبور دهد»‬ ‫در این آیات ‪ ،‬وظیفه پیامبران عبور دادن مردم از ظلمت ها به نور بیان شده‬ ‫است‪.‬دو نکته مهم از این آیات برداشت می شود‪.‬اول آنکه ‪ ،‬خدای تعالی راه را‬ ‫برای عموم مردم باز می داند و به همه مردم بشارت می دهد که می توانند به‬ ‫عالم نور وارد شوند‪.‬و دوم آنکه هدف از ارسال رسل و انزال کتب را این می‬ ‫ولی الهی هر دوره و عصری به مدد کتاب آسمانی عصر خود ‪ ،‬مردم‬ ‫داند که ّ‬ ‫عصر خویش را به عالم نور وارد کند‪.‬پس تنها کسی می تواند جانشین و نایب‬ ‫حقیقی و واقعی پیامبران و امامان باشد که همچون آنان از «دین نوری» بهره‬ ‫طی کردن مراتب و عوالم متع ّدد نوری ‪،‬‬ ‫مند باشد و خود با عبور به عالم نور و ّ‬ ‫عوالم نوری را در وجود خود به انتها رسانده باشد و همچون یک راه بلد و یک‬ ‫بلد راه ‪ ،‬راه عبور به عالم نور و سلوک در عوالم متع ّدد نوری را بلد باشد و توان‬ ‫عبور دادن مردم و طالبان نور و شهود نور و شهود خدا را به عالم نور و خدا و‬ ‫شهود داشته باشد‪.‬در آیاتی که آوردیم به روشنی هر چه تمام تر معلوم است که‬ ‫خدای تعالی دوست می دارد مردم با عبور از قید حجاب های ظلمانی به عالم‬ ‫نور وارد شوند و او را زیارت کنند‪.‬او را ببینند‪.‬او را به چشم دل شهود کنند‪.‬پس‬ ‫تنها کسانی که از «دین نوری و شهودی» برخوردارند و هدفشان ورود به عالم‬ ‫نور است و به این هدف دست می یازند ‪ ،‬خدا را به هدفش از ارسال رسل و‬ ‫انزال کتب رسانده اند و لبخند رضایت بر لبان او نشانده اند و خدای تعالی از‬ ‫آن ها راضی است‪.‬‬ ‫با جمع میان مطالبی که ارایه کردیم معلوم می شود کسی از «اهل بیت خدا»‬ ‫محسوب می شود که پیوند ایمانی با اولیای الهی برقرار کرده باشد و چون این‬ ‫ایمان عبارت از شهود نور است ‪ ،‬این پیوند یک پیوند شهودی است‪.‬یعنی کسی‬ ‫که اهل شهود نور و شهود خدای تعالی است از «اهل بیت» است و چون ایمان‬ ‫ذو مراتب است یعنی از مراتب مختلف و متفاوتی برخوردار است ‪:‬‬ ‫السکینة فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم»(‪، )15‬‬ ‫«هو الّذی انزل ّ‬ ‫«او کسی است که آرامش را در قلب های مومنان فرو فرستاد تا ایمانی بر‬ ‫ایمانشان بیفزایند»‬ ‫و چون این مراتب و عوالم در طول هم قرار دارند و سالک برخوردار از مرتبه‬ ‫باالتر بر سالک مرتبه پایین تر والیت دارد بنابراین سالکی که به مقام وصال‬ ‫بار یافته است و مراتب فقر وفنا و مراتب عوالم نوری را در وجود خود به کمال‬ ‫رسانیده و انسان کامل و عارف کامل شده است بر همه مراتب و عوالم والیت‬ ‫دارد و همه تحت والیت و بهره مند از هدایت او هستند‪.‬پس او به مفهوم کامل‬ ‫تری و بلکه به کامل ترین مفهوم ممکن ‪ ،‬مصداق «اهل بیت» خدا در عصر‬ ‫و زمانه خود است‪.‬این همان مقام قطب در مکتب تصوف است‪.‬یعنی از دیدگاه‬ ‫قرآن ‪ ،‬راه رسیدن به مقام انسان کامل برای همگان و در همه عصرها و دوره‬ ‫ها باز است و انسان کامل هر عصر از دیدگاه قرآن ‪ ،‬کامل ترین مصداق اهل‬ ‫بیت در آن عصر است‪.‬‬ ‫با توجه به مطالبی که آمد به ویژه نقدی که خدای تعالی بر دیدگاه مبتنی‬ ‫بر پیوندهای خونی نوح(ع) زد و اصطالح اهل بیت را بر ساختاری مبتنی‬ ‫بر پیوندهای ایمانی استوار کرد معلوم می شود که هر جایی از جمله حدیث‬ ‫شریف ثقلین(‪ )16‬که پیامبر اکرم(ص) از عترت و اهل بیت خود سخن رانده‬ ‫اند منظورشان کس یا کسانی بوده است که به مدد ایمان و شهود نور و شهود‬ ‫خدای تعالی در زمره عترت و اهل بیت در آمده اند و اگر در برخی از روایات از‬ ‫یازده تن از فرزندان خود نام برده است به این دلیل بوده است که به مدد علم‬ ‫الهی می دانسته است که آن بزرگواران با دستیابی به مقام فناء در نور مطلق و‬ ‫با برقراری محکم ترین پیوند ایمانی و شهودی با او از زمره «اهل بیت خدا»‬

‫‪23‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫قرار می گیرند‪.‬در غیر این صورت اگر بخواهیم چنین قایل شویم که پیامبر‬ ‫اکرم(ص) حتا نیم نگاهی به پیوندهای خونی داشته اند الزم می آید از هشدار‬ ‫الهی به نوح(ع) که آیه اش بر قلب مبارک خود او نازل شده بوده است ّ‬ ‫تخطی‬ ‫فرموده باشد و خود را در معرض نقد و انتقاد الهی قرار داده باشد که این نقیصه‬ ‫از ساحت مق ّدس او دور است‪.‬‬ ‫بنابر مطالبی که عنوان شد وقتی که پیامبر(ص) در حدیث ثقلین به ا ّمت خود‬ ‫بشارت می دهد که دو چیز گرانبها یعنی قرآن و اهل بیت خود را در میان شما‬ ‫به یادگار می گذارم و این دو از هم جدا نمی شوند تا بر لب حوض کوثر در‬ ‫بهشت به من ملحق شوند منظور مبارکشان فقط فرزندان صوری خود نبوده‬ ‫است بلکه منظورشان فرزندان معنوی شان یعنی کسانی بوده است که با ورود‬ ‫به عالم نور و به کمال رساندن عوالم نوری در وجود خویش مراتب نور را در‬ ‫ذر ّیه صوری ایشان نیز از آن‬ ‫وجود مبارکشان کامل می کنند و فرزندان و ّ‬ ‫جهت که با سلوک و ریاضت و زحمت کشیدن به این مقام بار یافته اند در‬ ‫زمره «اهل بیت پیامبر» و «اهل بیت خدا» نام برده شده اند‪.‬به عبارت دیگر‬ ‫‪ ،‬اهل بیت پیامبر ‪ ،‬جزیی از «اهل بیت خدا» هستند نه تمام آن‪.‬هیچ تعبیر‬ ‫دیگری وجود ندارد‪.‬زیرا آنگاه که رسول اکرم(ص) ذ ّر ّیه خود را یک به یک به‬ ‫عنوان «اهل بیت» الهی نام می بردند به علم و اشاره الهی می دانسته اند که‬ ‫ذر ّیه عزیز ایشان به غیبتی طوالنی م ّدت تشریف می برند‪.‬پس‬ ‫یازدهمین نفر از ّ‬ ‫چگونه فرمودند که عترت و اهل بیتم را میان شما به یادگار می گذارم و چگونه‬ ‫فرمودند که میان قرآن و عترت و اهل بیتم فاصله و جدایی نمی افتد؟اینک در‬ ‫عصر غیبت میان امت و امامشان و میان قرآنی که در اختیار امت است و امامی‬ ‫که باید با حضور در میان آنان ‪ ،‬آن قرآن را برایشان مایه هدایت و عبور از‬ ‫ظلمات به نور قرار دهد فاصله افتاده است و اگر اصطالح «اهل بیت» آنچنان‬ ‫که در تفسیر س ّنتی از آن یاد می شود فقط داللت بر اهل بیت پیامبر داشت نه‬ ‫اهل بیت خدا ‪ ،‬باید کالم پیامبر اکرم(ص) که در حدیث ثقلین فرمود این دو‬ ‫هرگز از هم جدا نمی شوند نقض شود و این از ساحت الهی ایشان به دور است‪.‬‬ ‫بنابراین ‪ ،‬این استدالل نیز به نوبه خود به ما نشان می دهد که منظور ایشان از‬ ‫ذر ّیه ایشان نبوده است و ایشان هیچگونه انحصاری‬ ‫عترت و اهل بیت ‪ ،‬فقط ّ‬ ‫را در نظر نگرفته اند و نعوذ باهلل بر خالف دیدگاه و دستگاه فکری الهی در‬ ‫قرآن عمل نکرده اند که خود ‪ ،‬قرآن مجسم و تجسم عینی قرآن بوده اند‪.‬در‬ ‫دیدگاه س ّنتی ‪ ،‬وقتی که متولّیان دین س ّنتی با این پرسش روبرو می شوند که‬ ‫در عصر غیبت ما چگونه از فیض الهی و از هدایت الهی بهره مند شویم با یک‬ ‫استدالل ناپخته و غیر منطقی اینگونه پاسخ می دهند که فیض الهی ایشان‬ ‫مانند فیضی که از آفتاب نهان در پشت ابرها به زمین می رسد به شیعیانش‬ ‫می رسد‪.‬اما اگر اینگونه است پس چرا خود ایشان برای کسب علم به سراغ‬ ‫بهترین عالمان و اساتید زمانه خود می روند؟چرا از حضرت(عج) کسب فیض و‬ ‫کسب علم نمی کنند؟نیکو چنین است که اگر استداللشان صحیح است ‪ ،‬خود‬ ‫نیز در خانه هایشان بنشینند و با دعا و ندبه و عجز و البه از حضرت بخواهند‬ ‫که به ایشان ادبیات عرب و فقه و اصول و ‪ ...‬بیاموزد‪.‬درست همانگونه که به‬ ‫توسل بجویید‬ ‫مقلّدان و پیروان خود می گویند که اگر دعا کنید و به حضرت ّ‬ ‫فیض ایشان به شما می رسد و شما را از راه دور و از پس پرده غیبت هدایت‬ ‫می کند‪.‬کسب علوم ظاهری ادبیات عرب و فقه و اصول و ‪ ...‬واجب تر است یا‬ ‫دریافت قلبی هدایت الهی و ورود به عالم نور و شهود نور الهی و شهود حضرت‬ ‫اهلل که هدف از ارسال رسل و انزال کتب بوده است؟وقتی طالب و عالمان و‬ ‫فقیهان برای کسب این علوم ظاهری نه منتظر ظهور حضرت می مانند و نه‬ ‫توان کسب فیض علوم صوری را از پس پرده غیب از ایشان دارند پس چگونه‬ ‫توقع دارند و به مقلّدان خود می آموزند که امر فوق العاده مهم تر و بلکه مهم‬ ‫ترین امر یعنی امر هدایت قلبی و ورود به عالم نور و شهود حضرت اهلل را یا از‬ ‫پس پرده غیبت حضرت(عج) کسب کنند یا منتظر ظهور ایشان بمانند؟نزدیک‬ ‫دوازده قرن است که شیعیانی که دین صوری این آقایان را به عنوان دین الهی‬ ‫پذیرفته اند و به دستورات آن ها عمل کرده اند و مقلّد اینان بوده اند مرده اند و‬ ‫حضرت(عج) را به دلیل آنکه ظهور نکرده اند زیارت نکرده اند یا حضرت(عج)‬ ‫از پس پرده غیب اینان را هدایت نکرده اند‪ .‬وقتی عالمان و فقیهان خود را‬ ‫مظهر و مصداق علوم ظاهری منتسب به اهل بیت و محق به صدور فتوا و‬ ‫سخنرانی و نوشتن و ‪ ...‬می دانند در حقیقت پذیرفته اند که میان امام و امتش‬ ‫فاصله و جدایی افتاده است و خود را موظف به پر کردن این فاصله می دانند‪.‬‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت در عصر خویش است‬

‫پس در این فاصله ای که میان امت و امامش افتاده است چه کسی باید فاصله‬ ‫معرفتی و هدایتی میان آن ها را تا وقت ظهور پر کند و مردم را از ظلمات به‬ ‫نور عبور دهد و خدای تعالی را به هدفش از ارسال پیامبر اکرم(ص) و نازل‬ ‫کردن قرآن برساند؟‬ ‫مرحوم آیت اهلل حسینی طهرانی در این باره چنین نگاشته است ‪:‬‬ ‫لا ُ‬ ‫هلل تعالَي‌‬ ‫عج ‌‬ ‫ت ك ‌ه اما ‌م زما ‌‬ ‫ت اس ‌‬ ‫ت كه‌‪ :‬درس ‌‬ ‫ل ا ّول اينس ‌‬ ‫خ إشكا ‌‬ ‫«ا ّما پاس ‌‬ ‫ن َّ‬ ‫ق عقيد ‌ه و ايمان‌‬ ‫ل است‌‪ ،‬و طب ‌‬ ‫ف زند ‌ه و حاضر و ناظر ب ‌ه همۀ اعما ‌‬ ‫فرج ‌ه الشّ ري ‌‬ ‫َ‬ ‫ّ‬ ‫تو‬ ‫الهي ‌ه است‌‪ ،‬و تكوين ًا و تشريع ًا در مصدر والي ‌‬ ‫ۀ‬ ‫ي‬ ‫ل‬ ‫ك‬ ‫ت‬ ‫‌‬ ‫والي‬ ‫ي‬ ‫‌‬ ‫دارا‬ ‫‌‪،‬‬ ‫ه‬ ‫شيع‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ن اعتقاد و عقيد ‌ه بايد را ‌ه ما را‬ ‫ي آيا اي ‌‬ ‫ن امور مي‌باشد؛ ول ‌‬ ‫آبشخوار احكا ‌م و جريا ‌‬ ‫ت او در را ‌ه سير و سلوك‌‬ ‫ي از ارشادا ‌‬ ‫تبعيت ‌‬ ‫ن هي ‌‬ ‫ب ‌ه استاد ببندد ؟! و بدو ‌‬ ‫چ دستور و ّ‬ ‫ت و به‌‬ ‫ب از نظر ماس ‌‬ ‫ن ك ‌ه غائ ‌‬ ‫ط از اما ‌م زما ‌‬ ‫ط و فق ‌‬ ‫خود ب ‌ه مقصد برسي ‌م ؟! و فق ‌‬ ‫ي نداري ‌م استمداد نمائي ‌م ؟!‬ ‫ت ظاهر ه ‌م ب ‌ه او دسترس ‌‬ ‫صور ‌‬ ‫ث و تفسير و فق ‌ه‬ ‫ن حدي ‌‬ ‫ن كار را نمي‌كني ‌م ؟! چرا در خواند ‌‬ ‫چرا ما در سائر امور اي ‌‬ ‫ن‬ ‫ل استاد مي روي ‌م و بهتري ‌‬ ‫ق دنبا ‌‬ ‫ت و اخال ‌‬ ‫شرعي ‌ه از حكم ‌‬ ‫ل و تما ‌م علو ‌م‬ ‫و اصو ‌‬ ‫ّ‬ ‫ل بلك ‌ه يك‌ عمر در‬ ‫ي سا ‌‬ ‫فن را اختيار مي‌نمائيم‌‪ ،‬و سالها ‌‬ ‫ي‬ ‫‌‬ ‫ذ‬ ‫استاد‬ ‫ن‬ ‫‌‬ ‫‌تري‬ ‫و عالي‬ ‫ّ‬ ‫س او بسر مي بري ‌م ؟!‬ ‫ت تعلي ‌م و تدري ‌‬ ‫تح ‌‬ ‫ن علو ‌م بي‌نياز‬ ‫ن ما را از استاد بي‌نياز مي كند‪ ،‬چرا در اي ‌‬ ‫اگر وجود اما ‌م زما ‌‬ ‫نو‬ ‫ن و جهانيا ‌‬ ‫ن ب ‌ه تما ‌م جها ‌‬ ‫نمي‌كند ؟ شما ك ‌ه معتقديد و ا ّدعا مي‌كنيد‪ :‬اما ‌م زما ‌‬ ‫علمي ‌ه بلك ‌ه احاطۀ وجود ّي ‌ه‬ ‫ب ملك‌ و ملكو ‌‬ ‫جمي ‌ع علو ‌م و أسرار و ب ‌ه غي ‌‬ ‫ت احاطۀ ّ‬ ‫ن رنج‌‬ ‫ي را فاقد احاط ‌ه مي‌پنداريد ؟! آنگا ‌ه با هزارا ‌‬ ‫دارد‪ ،‬چرا در اينگون ‌ه از علو ‌م و ‌‬ ‫ي سادۀ خرد كننده‌‪،‬‬ ‫ف اشرف‌‪ ،‬و زندگي ها ‌‬ ‫ي ب ‌ه نج ‌‬ ‫ي طوالن ‌‬ ‫و شكنج ‌ه و سفرها ‌‬ ‫س َع ِّجه‌ها و بادهاي‌‬ ‫ن نجف‌‪ ،‬و تن ّف ‌‬ ‫ي سوزا ‌‬ ‫ي در گرما ‌‬ ‫ن متماد ‌‬ ‫ن ساليا ‌‬ ‫و گذراند ‌‬ ‫ل‬ ‫ي هوا حم ‌‬ ‫ن بر مي دارد و بر رو ‌‬ ‫ي را از زمي ‌‬ ‫ل و ماسۀ باد ‌‬ ‫ت َر ْم ‌‬ ‫مسمو ‌م ك ‌ه طبقا ‌‬ ‫ب سيا ‌ه تاريك‌ مي‌نمايد‪ ،‬و با زندگي‌‬ ‫ن را غبار آلود و مانند ش ‌‬ ‫مي كند و آسما ‌‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ي بسر‬ ‫ي و دوازد ‌ه پله‌ا ‌‬ ‫ج پله‌ا ‌‬ ‫ت و پن ‌‬ ‫ي و بيس ‌‬ ‫ل پله‌ا ‌‬ ‫ق چه ‌‬ ‫ي عمي ‌‬ ‫در سرداب ها ‌‬ ‫مفسر و‬ ‫و‬ ‫ف‬ ‫‌‬ ‫فيلسو‬ ‫و‬ ‫مجتهد‬ ‫و‬ ‫ص‬ ‫‌‬ ‫متخص‬ ‫تا‬ ‫‌كنيد‬ ‫ي‬ ‫م‬ ‫م‬ ‫‌‬ ‫عل‬ ‫ل‬ ‫‌‬ ‫تحصي‬ ‫مي بريد و‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ب بار ‌ع گرديد ؟!‬ ‫ث و ادي ‌‬ ‫مح ّد ‌‬ ‫ب اينگون ‌ه علو ‌م را‬ ‫ن كس ‌‬ ‫ل ب ‌ه اما ‌م زما ‌‬ ‫توس ‌‬ ‫ه‬ ‫‌‬ ‫را‬ ‫از‬ ‫و‬ ‫بنشينيد‬ ‫خود‬ ‫ي‬ ‫‌‬ ‫‌ها‬ ‫ه‬ ‫خان‬ ‫شما در‬ ‫ّ‬ ‫فو‬ ‫باطني ‌ه و عقائد و معار ‌‬ ‫م‬ ‫‌‬ ‫علو‬ ‫آيا‬ ‫‌‪.‬‬ ‫ت‬ ‫اس‬ ‫آسانتر‬ ‫و‬ ‫‌تر‬ ‫ه‬ ‫ساد‬ ‫و‬ ‫بهتر‬ ‫بسيار‬ ‫بنمائيد!‬ ‫ّ‬ ‫ت و مهلكات‌‬ ‫ن منجيا ‌‬ ‫ن داد ‌‬ ‫ب العبور عال ‌م توحيد‪ ،‬و نشا ‌‬ ‫ي صع ‌‬ ‫اخالق‌‪ ،‬و كريوه‌ها ‌‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫‌‬ ‫شيطاني‬ ‫ت‬ ‫‌‬ ‫تسويال‬ ‫ق‬ ‫را ‌ه و ارائۀ طر ‌‬ ‫ت حقيقت‌‬ ‫ص از آن‌‪ ،‬و شناخ ‌‬ ‫ت تخلّ ‌‬ ‫كيفي ‌‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ل و أمثالها مهم‌تر‬ ‫ت و فع ‌‬ ‫ت و اس ‌م و صف ‌‬ ‫ب توحيد در ذا ‌‬ ‫ت و مرات ‌‬ ‫ت و درجا ‌‬ ‫والي ‌‬ ‫ت و فق ‌ه و تفسير و حكمت‌؟! هم ‌ه مي‬ ‫ادبيا ‌‬ ‫و‬ ‫نحو‬ ‫و‬ ‫ف‬ ‫‌‬ ‫صر‬ ‫ن‬ ‫‌‬ ‫خواند‬ ‫يا‬ ‫است‌‪،‬‬ ‫ّ‬ ‫ن ب ‌ه آنها وابست ‌ه‬ ‫ت انسا ‌‬ ‫ت و تما ‌م شقاو ‌‬ ‫گوئيد‪ :‬آنها مهم‌تر است‌‪ ،‬زيرا تما ‌م سعاد ‌‬ ‫است‌‪.‬‬ ‫ن امور غير مه ّم ‌ه و اين‌‬ ‫ت مي‌پرسيم‌‪ :‬چگون ‌ه از اما ‌م زمان‌‪ ،‬كار در اي ‌‬ ‫در اينصور ‌‬ ‫ن شما مدرسه‌ها و مسجدها و‬ ‫يآ‌‬ ‫ي بر نمي‌آيد‪ ،‬و برا ‌‬ ‫ي و سطح ‌‬ ‫علو ‌م ظاهر ‌‬ ‫ي خطير ‌ه را بر خود مي‌كشيد‪ ،‬و ا ّما از او در‬ ‫ج سفرها ‌‬ ‫كتابخانه‌ها مي‌سازيد و رن ‌‬ ‫ب و وسيله‌اي‌‬ ‫چ سب ‌‬ ‫ن هي ‌‬ ‫أهم و أ َد ّق و أعظ ‌م كار ساخت ‌ه است‌‪ ،‬و بدو ‌‬ ‫آ‌‬ ‫ن امور ّ‬ ‫ي نداريد ك ‌ه يا بايد بگوئيد‪ :‬در هر دو جا‬ ‫چ چاره‌ا ‌‬ ‫ن فائز مي گرديد! هي ‌‬ ‫شما بدا ‌‬ ‫ت ؟!‬ ‫ن ساخت ‌ه نيست‌‪ ،‬و يا در هر دو جا ساخت ‌ه اس ‌‬ ‫ي از اما ‌م زما ‌‬ ‫كار ‌‬ ‫ا ّما ّ‬ ‫ي اين‌‬ ‫ت مبارك‌ اوست‌‪ ،‬ول ‌‬ ‫ن بدس ‌‬ ‫ت كه‌‪ :‬همۀ امور و شؤو ‌‬ ‫حل مسأل ‌ه اينس ‌‬ ‫ت و اين‌‬ ‫ت خداس ‌‬ ‫ل نمي‌كند؛ همچنانك ‌ه همۀ امور بدس ‌‬ ‫ب را تعطي ‌‬ ‫ت اسبا ‌‬ ‫امر‪ ،‬س ّن ‌‬ ‫ت‬ ‫مسببا ‌‬ ‫و‬ ‫ب‬ ‫‌‬ ‫اسبا‬ ‫خود‬ ‫زيرا‬ ‫‌‪.‬‬ ‫ت‬ ‫نيس‬ ‫ت‬ ‫‌‬ ‫با‬ ‫مسب‬ ‫و‬ ‫ب‬ ‫‌‬ ‫اسبا‬ ‫سلسلۀ‬ ‫ل‬ ‫‌‬ ‫تعطي‬ ‫مستلز ‌م‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ن چ ‌ه در‬ ‫ل عل ‌م رفت ‌‬ ‫ت است‌‪ .‬دنبا ‌‬ ‫ت احاطۀ گستردۀ عال ‌م توحيد و والي ‌‬ ‫ه ‌م تح ‌‬ ‫تكوينيه‌‬ ‫احاطۀ‬ ‫ت‬ ‫‌‬ ‫تح‬ ‫دو‬ ‫هر‬ ‫‌‪،‬‬ ‫ه‬ ‫وجداني‬ ‫ۀ‬ ‫باطني‬ ‫امور‬ ‫در‬ ‫ه‬ ‫‌‬ ‫چ‬ ‫و‬ ‫ه‬ ‫‌‬ ‫فقهي‬ ‫ۀ‬ ‫ي‬ ‫ظاهر‬ ‫امور‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫تشريعي ‌ه مي‌باشند‪.‬‬ ‫و‬ ‫ّ‬ ‫ي درآمدن‌‪ ،‬ن ‌ه آنكه‌‬ ‫تو ‌‬ ‫ت سيطر ‌ه و تربي ‌‬ ‫ل استاد رفتن‌‪ ،‬و در تح ‌‬ ‫عليهذا دنبا ‌‬ ‫جو‬ ‫ن نه ‌‬ ‫ت ندارد‪ ،‬بلك ‌ه مؤ ّيد و مم ّد و امضا كنندۀ آ ‌‬ ‫ن حضر ‌‬ ‫تآ‌‬ ‫ي با والي ‌‬ ‫منافات ‌‬ ‫ن عال ‌م است‌‪.‬‬ ‫ل نور از عال ‌م توحيد ب ‌ه اي ‌‬ ‫ن طريقۀ نزو ‌‬ ‫آ‌‬ ‫ق شما تما ‌م بود‪ ،‬الز ‌م بود در‬ ‫ي با منط ‌‬ ‫ن از استاد در علو ‌م معرفت ‌‬ ‫اگر بي‌نياز بود ‌‬ ‫ي و معدن‌شناسي‌‬ ‫ي و دارو ساز ‌‬ ‫ي و پزشك ‌‬ ‫ي و ب ّنائ ‌‬ ‫نجار ‌‬ ‫جمي ‌ع صناي ‌ع و ح َِر ‌‬ ‫ف از ّ‬ ‫توج ‌ه ب ‌ه حيطۀ عظيمۀ‬ ‫با‬ ‫و‬ ‫نروند‪،‬‬ ‫استاد‬ ‫ل‬ ‫‌‬ ‫دنبا‬ ‫ه‬ ‫‌‬ ‫ب‬ ‫م‬ ‫‌‬ ‫مرد‬ ‫‌‪،‬‬ ‫و سائر علو ‌م طبيعي‬ ‫ّ‬ ‫ي‬ ‫ي وحشي‌ها ‌‬ ‫ي ح ّت ‌‬ ‫چ انسان ‌‬ ‫ل خود را بنمايند‪ .‬آيا هي ‌‬ ‫ن رف ‌ع مشاك ‌‬ ‫والئيۀ اما ‌م زما ‌‬ ‫ّ‬ ‫ي خود قرار‬ ‫ن ملتز ‌م مي‌شوند و مي توانند آنرا برنامۀ زندگ ‌‬ ‫ن سخ ‌‬ ‫جنگل‌‪ ،‬بدي ‌‬ ‫دهند ؟!»(‪)17‬‬

‫‪24‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫پس همانگونه که مالحظه می شود متولیان دین س ّنتی که تفسیر انحصار‬ ‫گرایانه ای از مفهوم و مصداق «اهل بیت» ارایه می دهند و آن را منحصر در‬ ‫«اهل بیت پیامبر» می کنند در یک تنگنای خالصی ناپذیری گیر می کنند که‬ ‫هیچ راه نجاتی مگر با پذیرش دیدگاه قرآن و شکستن انحصار در زمینه سلسله‬ ‫هادیان و مصادیق اهل بیت ندارند و تنها با پذیرش اینکه منظور از «اهل بیت»‬ ‫‪ ،‬اهل بیت خدا است نه فقط اهل بیت پیامبر و پذیرش اینکه هر کسی که وارد‬ ‫عالم نور شود و مراتب نور را در وجود خویش کامل کند مصداق «اهل بیت‬ ‫خدا» در عصر خویش است و می تواند به اذن اهلل تعالی به دستگیری از مردم‬ ‫و ارشاد و هدایت آنان بپردازد مشکلی را که در آن گرفتار آمده اند ّ‬ ‫حل می‬ ‫شود‪.‬بنابراین ‪ ،‬قطب که روش دینداری اش روشی شهودی است و تمام مراتب‬ ‫فقر و فنا را که عبارت از همان مراتب نوری موجود در عوالم هستی است در‬ ‫وجود خویش به منتهای کمال ممکن رسانده است ‪ ،‬مصداق «اهل بیت خدا»‬ ‫در عصر خویش است‪.‬‬ ‫چیزی که استدالل های ما را در انحصار شکنی از مصادیق اهل بیت ‪ ،‬ق ّوت‬ ‫بیشتری می بخشد مسئله شخص سلمان پارسی است‪.‬زیرا پیامبر(ص) فرمود‬ ‫‪....« :‬سلمان بحر ال ینزف و کنز ال ینفد‪.‬سلمان م ّنا اهل البیت‪.‬سلسل یمنح‬ ‫الحکمة و یوتی البرهان»(‪....« ، )18‬سلمان دریایی است که نمی خشکد و‬ ‫گنجی است که پایان نمی یابد‪.‬سلمان از زمره ما اهل بیت است‪.‬او آبشار و‬ ‫چشمه ای است که حکمت را جاری می کند و دلیل روشن می آورد‪».‬‬ ‫در این روایت که شیعه و س ّنی آن را نقل کرده اند و مورد قبول همگان است ‪،‬‬ ‫پیامبر اکرم(ص) به روشنی و صراحت هر چه تمام تر تفسیر خود را از اصطالح‬ ‫اهل بیت ارایه می دهند و نشان می دهند که مطابق با دیدگاه قرآن منظورشان‬ ‫از اهل بیت ‪«،‬اهل بیت خدا» است نه صرفا«اهل بیت پیامبر»‪.‬زیرا سلمان‬ ‫پارسی پیوند خونی با پیامبر اکرم(ص) نداشت و تنها با تربیت تحت والیت‬ ‫علی(ع) و ورود به عالم نور و رسیدن به عوالم عالیه نوری و با برقراری پیوند‬ ‫ایمانی و شهودی ‪ ،‬در جمع «اهل بیت الهی» وارد شد‪.‬او وارد خانواده بزرگ‬ ‫«اهل بیت خدا» شد‪.‬خانواده ای که «اهل بیت پیامبر» هم جزیی از کلّ ّیت آن‬ ‫و البته سرآمدان و پیشقراوالن آن در امت اسالم بوده اند‪.‬در روایت دیگری ‪،‬‬ ‫امام باقر(ع) خطاب به کسی که در باره سلمان اظهار نظری کرده بوده و او را‬ ‫سلمان پارسی نامیده بوده است می فرماید ‪:‬‬ ‫«مه!ال تقولوا سلمان الفارسی و لکن قولوا سلمان المح ّمدی‪.‬ذلک رجل م ّنا اهل‬ ‫البیت»(‪« ، )19‬ساکت شو!سلمان پارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید‪.‬‬ ‫بخاطر آنکه وی یکی از زمره ما اهل بیت است‪».‬‬ ‫و به این وسیله ‪« ،‬اهل بیت» را در معنای «اهل بیت خدا» و نه «اهل بیت‬ ‫پیامبر» به کار برده اند‪.‬زیرا همانطور که گفتیم سلمان پارسی پیوند خونی با نبی‬ ‫اکرم(ص) و اهل بیت او(ع) نداشته است‪.‬در روایت عجیب دیگری ‪ ،‬حضرت‬ ‫علی(ع) خطاب به ابوذر که معجزه و کرامتی از سلمان دیده بوده و به آن واسطه‬ ‫تعجب کرده بوده است می گوید ‪:‬‬ ‫«ان سلمان باب اهلل فی االرض‪.‬من عرفه کان مومنا و من انکره کان کافرا‪.‬و‬ ‫ّ‬ ‫ّان سلمان م ّنا اهل البیت»(‪«، )20‬همانا سلمان درب الهی بر روی زمین است‪.‬‬ ‫کسی که او را بشناسد مومن و کسی که او را انکار کند کافر است‪.‬همانا سلمان‬ ‫از زمره ما اهل بیت است‪».‬‬ ‫در این روایت بی نظیر ‪ ،‬عالوه بر آنکه حضرت علی(ع) هم اهل بیت را در‬ ‫معنای گسترده «اهل بیت خدا» و نه در معنای محدود و منحصر کننده «اهل‬ ‫بیت پیامبر» به کار برده است ‪ ،‬موارد خیلی مهم دیگری نیز مطرح است‪.‬یکی‬ ‫آنکه حضرت(ع) سلمان را «باب اهلل فی االرض» یعنی «درب الهی و خدایی‬ ‫بر روی زمین» نامیده است که اگر کسی او را انکار کند و از درب وجود او وارد‬ ‫نشود و دینش را از او کسب نکند کافر ‪ ،‬و فقط کسی که او را بشناسد و از درب‬ ‫وجود او وارد دین شود و دینش را از او کسب کند مومن است‪.‬این دقیقا مقام‬ ‫قطب در عالم هستی و در عصر غیبت است که صوفیه به تبیین آن پرداخته اند‪.‬‬ ‫قطب می تواند حداقل ‪ ،‬سلمان عصر خویش باشد‪.‬بنابراین بر اساس روایت باال‬ ‫می توانیم بگوییم در عصر غیبت همه موظف هستند دین خود را از قطب عصر‬ ‫خویش دریافت کنند و با بیعت با او به او ‪ ،‬و از طریق او به خدا ایمان بیاورند‪.‬‬ ‫زیرا او نیز مانند سلمان ‪« ،‬باب اهلل فی االرض» در عصر خویش و مالک کفر‬ ‫و ایمان است‪.‬به کارگیری فعل «عرف» که داللت بر وجوب کسب عرفان‬ ‫می کند استدالل ما را تثبیت می کند‪.‬زیرا در میان فرقه های مختلف درون‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت در عصر خویش است‬

‫دینی اسالم ‪ ،‬تنها این صوفیه هستند که روش دینداری آن ها کسب معرفت‬ ‫و عرفان نسبت به ذات اقدس الهی است و قطب در چنین مکتبی تربیت می‬ ‫شود و رشد می کند‪.‬زیرا اگر اهل بیت پیامبر(ع) سلمان را مثال آورده اند به‬ ‫خاطر آن بوده است که انحصار شکنی کنند و دایره اهل بیت را از دایره محدود‬ ‫«اهل بیت پیامبر» به دایره نامحدود «اهل بیت خدا» وسعت دهند‪.‬سلمان را‬ ‫مثال آورده اند تا دلیلی عقلی و نقلی در اختیار اهل اهلل و طالبان سلوک راه‬ ‫خدا قرار دهند تا آن ها بدانند که دیگران یعنی اقطاب و مشایخ صوفیه نیز می‬ ‫توانند به عالی ترین مقام انسانی و به مقام انسان کامل بار یابند و باب اهلل و‬ ‫مالک و ترازوی تعیین ایمان و کفر و مومن و کافر شوند‪.‬روایات در این باب‬ ‫بسیار است که به همین میزان کفایت می کنیم‪.‬‬ ‫آیات دیگری نیز موجود است که معنا و موضوع مورد نظر این نوشتار را‬ ‫استحکام می بخشد‪.‬مثال خدای تعالی در جای دیگری وقتی می خواهد بیان‬ ‫فرماید که نوح را از آن طوفان نجات بخشیده است می گوید ‪:‬‬ ‫نجیناه و اهله من الکرب العظیم»(‪« ، )21‬و او و «اهلش» را از اندوه بزرگ‬ ‫«و ّ‬ ‫نجات بخشیدیم»‬ ‫در این آیه ‪ ،‬خدای تعالی می فرماید «اهل بیت» نوح را نجات داده است و‬ ‫از مومنان به او نامی نمی برد‪.‬در حالی که در آیاتی که پیش از این در زمینه‬ ‫طوفان نوح نقل کردیم خدای تعالی مومنان را هم نام برده بود‪.‬با جمع میان این‬ ‫آیات ‪ ،‬معلوم می شود که مومنان هم داخل در دایره «اهل بیت» مورد نظر خدا‬ ‫هستند که در اینجا با ذکر اهل بیت و عدم ذکر نام آن ها ‪ ،‬اینان را هم داخل‬ ‫در دایره آنان می داند‪.‬به ویژه آنکه چند آیه پس از این آیه با مومن نامیدن نوح‬ ‫و از زمره مومنان دانستن او به صراحت بر اصالت پیوندهای ایمانی ‪ ،‬و مجازی‬ ‫و مهم نبودن پیوندهای خونی پای می فشارد و معنای مورد نظر خود را از اهل‬ ‫بیت و دایره وسیع آن به همگان ارایه می دهد ‪:‬‬ ‫«انّه من عبادنا المومنین»(‪« ، )22‬او از زمره بندگان مومن ما بود»‬ ‫ضمن آنکه دسته ای از روایات نیز موجود است که با تفسیر آیاتی از قرآن‬ ‫‪ ،‬دایره «اهل بیت» را از «اهل بیت پیامبر» به «اهل بیت خدا» وسعت می‬ ‫بخشد و دیگران را نیز در دایره «اهل بیت خدا» وارد می کند ‪:‬‬ ‫احبنا فهو م ّنا اهل البیت‪.‬قلت ‪:‬‬ ‫«عن ابی عبیده عن ابی جعفر(ع) قال ‪ :‬من ّ‬ ‫جعلت فداک ‪ ،‬منکم؟ قال ‪ :‬م ّنا واهلل‪.‬أ ما سمعت قول ابراهیم(ع) ‪ :‬من تبعنی‬ ‫فانّه م ّنی»(‪« ، )23‬از ابی عبیده از ابو جعفر(ع) ‪ :‬هر کس که ما را دوست بدارد‬ ‫از زمره ما اهل بیت است‪.‬گفتم ‪:‬فدایتان شوم ‪ ،‬از زمره شما؟ گفت ‪ :‬به خدای‬ ‫سوگند که از ما است‪.‬آیا سخن ابراهیم را نشنیده ای (که گفت) ‪ :‬هر کس که‬ ‫از من پیروی کند از من است؟»‬ ‫در این روایت هم حضرت(ع) دایره اهل بیت را از اهل بیت پیامبر به اهل‬ ‫بیت خدا وسعت می بخشد‪.‬البته ما نباید تصور کنیم که منظور از کسی که‬ ‫محبت دارد کسی است که به «اهل بیت پیامبر» عالقمند باشد‪.‬آنچنان‬ ‫به ما ّ‬ ‫که اینک در میان شیعیان مصطلح رایج است‪.‬بلکه منظور کسانی هستند که‬ ‫«محبت» باشد‪.‬زیرا فقط این‬ ‫شیوه دینداری و دین ورزی آن ها مبتنی بر‬ ‫ّ‬ ‫«محبت» است که دیندار را آنگونه که امام(ع) در پایان روایت از زبان‬ ‫نوع از‬ ‫ّ‬ ‫تبعیت و پیروی از «اهل بیت پیامبر» هدایت و‬ ‫ابراهیم(ع) نقل فرمود به ّ‬ ‫راهنمایی می کند‪.‬همانطور که می دانیم در میان گروه ها و فرقه های مختلف‬ ‫«محبت»‬ ‫مسلمانان فقط این صوفیه هستند که روش دینداری آن ها مبتنی بر‬ ‫ّ‬ ‫و «عشق» است‪.‬خدای تعالی در آیات دیگری نیز بر اصالت پیوندهای ایمانی‬ ‫تاکید فرموده است که اصطالح اهل بیت را از اهل بیت پیامبر به اهل بیت خدا‬ ‫وسعت می بخشد ‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫ّ‬ ‫بی و الذین آمنوا»(‪« ، )24‬همانا‬ ‫ّ‬ ‫«ان اولی ال ّناس بابراهیم للذین اتّبعوه و هذا ال ّن ّ‬ ‫نزدیک ترین مردم به ابراهیم قطعا کسانی هستند که از او پیروی کردند و نیز‬ ‫این پیامبر و مومنان هستند‪».‬‬ ‫اینکه در آیات و روایات ‪ ،‬تصریح شده است که باید به اولیا محبت داشت و‬ ‫عشق ورزید و از آنان پیروی کرد همانطور که در باال گفتیم به این معنا نیست‬ ‫که به آن ها عالقمند باشیم و فقط در فروع دین مانند چگونه نماز خواندن و‬ ‫چگونه روزه گرفتن و نمک خوردن پیش از غذا و پرداخت خمس و زکات و‬ ‫رعایت مستحبات و مکروهات و ‪ ...‬از آن ها پیروی کنیم‪.‬بلکه باید در اصول‬ ‫دین و اصول دینداری از آن ها پیروی کنیم‪.‬پیامبر و اهل بیت او پشمینه پوش‬ ‫بوده اند‪.‬یعنی دینداری آنان بر اساس ریاضت دادن به تن و مشقت و زحمت‬

‫‪25‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫صوفیه کدامیک از مسلمانان پشمینه پوش‬ ‫دادن به نفس استوار بوده است‪.‬جز‬ ‫ّ‬ ‫شاق و سخت بوده اند و هستند؟ذکر مورد نظر قرآن‬ ‫بوده و اهل ریاضت های ّ‬ ‫و پیامبر و اهل بیت او «ذکر قلبی» است و تصریح فرموده اند که ذکر لسانی از‬ ‫جمله نماز که از مصادیق ذکر لسانی است بدون «ذکر قلبی» ارزش تاثیر گزار‬ ‫و تربیت کننده ندارد و منشأ تاثیر نیست‪.‬جز صوفیه چه کسانی و چه گروهی از‬ ‫مسلمانان ‪« ،‬ذکر قلبی» در اختیار دارند و به مدد آن ‪ ،‬دریچه قلب را به ملکوت‬ ‫الهی باز می کنند؟دین مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) «دین‬ ‫نوری و شهودی» است‪.‬دین عبور از حجاب های ظلمانی به عالم و عوالم نوری‬ ‫است‪.‬دین شهود اهلل است‪.‬جز صوفیه روش دینداری و دین ورزی کدامیک از‬ ‫مسلمانان مبتنی بر کسب نور ‪ ،‬و رویت و شهود است؟ رویکرد قرآن و پیامبر‬ ‫و اهل بیت او به دین رویکردی باطن گرایانه است و ظاهر دین را وسیله عبور‬ ‫به باطن قرار می دهند‪.‬جز صوفیه کدامیک از مسلمانان رویکردی باطن گرایانه‬ ‫به دین دارند؟هدف پیامبر و اهل بیت او ‪ ،‬لقاءاهلل و فناء فی اهلل بوده و هست‪.‬‬ ‫جز صوفیه کدامیک از مسلمانان ‪ ،‬از دین و دینداری و دین ورزی چنین هدف‬ ‫متعالی ای دارند؟روش تربیتی قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) روشی‬ ‫مبتنی بر تسلیم شدن به یک پیر و مرشد و رهبر معنوی باطن گرا است‪.‬جز‬ ‫صوفیه کدامیک از مسلمانان چنین روش تربیتی ای دارند؟جز صوفیه کدامیک‬ ‫از مسلمانان از مفاهیم و اصطالحات مشترک با قرآن و اهل بیت(ع) در دستگاه‬ ‫صوفیه می توانند مدعی راستین تشیع‬ ‫فکری خود بهره می برند؟(‪)25‬پس فقط‬ ‫ّ‬ ‫تبعیت از قرآن و پیامبر و اهل بیت او باشند و با تربیت سالکان صادق‬ ‫و پیروی و ّ‬ ‫و خالص آنان را به مقامات عالیه انسانی برسانند و به اذن اهلل تعالی ‪ ،‬اقطاب را‬ ‫به جوامع بشری معرفی کنند‪.‬‬ ‫یکی از مواردی که باید در علم کالم به آن پرداخته شود این است که مفاد‬ ‫آیاتی که در شأن کس یا کسانی نازل شده است اختصاص به آن ها ندارد و‬ ‫فرا شخصی و فرا خاندانی است‪.‬دالیل قرآنی و عقلی و نقلی زیادی برای این‬ ‫ا ّدعا در اختیار داریم که ما برای پرهیز از اطاله کالم تنها به دالیل قرآنی می‬ ‫پردازیم ‪:‬‬ ‫قرآن کتاب ناس و کتاب مردم است و برای هدایت همه مردم آمده است ‪:‬‬ ‫«شهر رمضان الّذی انزل فیه القرآن هدی لل ّناس»(‪« ، )26‬ماه رمضان ‪ ،‬ماهی‬ ‫است که قرآن که مایه هدایت مردم است در آن نازل شده است»‬ ‫و مایه بشارت به همه مومنان است نه گروهی از آن ها‪.‬به همه مومنان شایسته‬ ‫کاری که به دنبال محکم ترین و استوارترین چیزها هستند بشارت می دهد که‬ ‫پاداش بزرگی خواهند داشت ‪:‬‬ ‫ّ‬ ‫الصالحات‬ ‫ّ‬ ‫«ان هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم و یبشّ ر المومنین الذین یعملون ّ‬ ‫ّان لهم اجرا کبیرا»(‪« ، )27‬همانا این قرآن به چیزی که استوارترین است‬ ‫هدایت می کند و به مومنانی که کارهای شایسته انجام می دهند بشارت می‬ ‫دهد که پاداش بزرگی خواهند داشت»‬ ‫چه چیزی استوارتر از مقام فناء فی اهلل و فناء در خدایی است که این قرآن را‬ ‫فرو فرستاده است؟و چه پاداشی بزرگ تر و با ارزش تر از لقاء اهلل و شهود و‬ ‫رویت خداوند است؟پس جایگاهی را که اهل بیت پیامبر به آن رسیده اند قرآن‬ ‫بشارت رسیدن به آن را به همه مومنان داده است‪.‬‬ ‫خدای تعالی می فرماید هر که را بخواهد هدایت می کند و هیچ قید و تبصره‬ ‫ای برای شخص یا خاندان خاصی قایل نشده است ‪:‬‬ ‫لکن اهلل یهدی من یشآء»(‪« ، )28‬و اما خدا هر که را که بخواهد هدایت‬ ‫«و ّ‬ ‫می کند»‬ ‫«ذلک هدی اهلل یهدی به من یشآء من عباده»(‪« ، )29‬آن ‪ ،‬هدایتی الهی‬ ‫است که خدا هر کدام از بندگانش را که بخواهد به وسیله آن هدایت می کند»‬ ‫خدای تعالی می فرماید هر که را که بخواهد پاک و تطهیر می کند ‪« :‬ما یرید‬ ‫لیتم نعمته علیکم»(‪، )30‬‬ ‫اهلل لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیط ّهرکم و ّ‬ ‫«خداوند نمی خواهد شما را گرفتار دشواری کند و اما می خواهد شما را پاک و‬ ‫تطهیر کرده و نعمتش را بر شما تمام کند»‬ ‫خدای تعالی اسماء و صفات خود را به نوع آدمی آموخته است نه به شخص یا‬ ‫خاندان خاصی و از روح خود در نوع آدمی دمیده است نه در شخص یا خاندان‬ ‫خاصی‪.‬فرشتگان به امر الهی بر نوع آدمی سجده کردند نه بر شخص یا خاندان‬ ‫خاصی‪.‬انحصاری در کار نیست ‪:‬‬ ‫«و علّم آدم االسمآء کلّها»(‪« ، )31‬و همه اسم های خود را به آدم تعلیم کرد»‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت در عصر خویش است‬

‫«فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»(‪« ، )32‬وقتی او را کامل‬ ‫کردم و از روح خود در او دمیدم به او سجده کنید»‬ ‫با این مقدمه ای که آوردیم اینک به بررسی آیه مورد بحث این نوشتار یعنی‬ ‫آیه تطهیر می پردازیم ‪:‬‬ ‫الرجس اهل البیت و یط ّهرکم تطهیرا»(‪« ، )33‬جز‬ ‫«انّما یرید اهلل لیذهب عنکم ّ‬ ‫این نیست که خدا اراده کرده است تا پلیدی را از وجود شما اهل بیت بیرون‬ ‫ببرد و شما را پاک و تطهیر کند»‬ ‫گفته می شود که این آیه در شأن رسولخدا(ص) و علی و فاطمه و حسنین(ع)‬ ‫نازل شده است‪.‬اما متکلمان شیعی می گویند که این آیه شامل حال همه‬ ‫امامان از اهل بیت پیامبر می شود و همه را در بر می گیرد‪.‬بنابراین اولین‬ ‫انحصار شکنی را بر خالف مصادیق شأن نزول آیه ‪ ،‬خود متکلمان شیعی ارایه‬ ‫داده اند‪.‬اما در باره این آیه باید گفت این آیه حتا اگر بر همه اهل بیت پیامبر‬ ‫هم داللت داشته باشد برای ایشان معنای ایجابی دارد اما برای دیگران معنای‬ ‫سلبی ندارد‪.‬به عبارت دیگر ‪ ،‬خدای تعالی در این آیه شریفه وعده می دهد که‬ ‫ایشان را از پلیدی ها پاک می کند اما نمی گوید که دیگران را پاک نمی کند‪.‬‬ ‫تازه این در صورتی است که اهل بیت را در این آیه به معنای اهل بیت پیامبر‬ ‫بگیریم‪.‬زیرا پیش از این نشان دادیم که در دستگاه فکری قرآن ‪ ،‬پیوندهای‬ ‫خونی هیچ جایگاهی ندارد و اصالت با پیوندهای ایمانی است‪.‬متکلّمان شیعی‬ ‫از«انّما»یی که در ابتدای آیه آمده است و در زبان عربی داللت بر انحصار معنا‬ ‫در کسی یا چیزی می کند خواسته اند بر خالف دستگاه فکری و اعتقادی‬ ‫قرآن و اهل بیت پیامبر ‪ ،‬وانمود کنند که این آیه ثابت می کند که خدای تعالی‬ ‫فقط اراده فرموده است تا این چهارده نفر اهل بیت پیامبر اکرم(ص) را پاک و‬ ‫تطهیر کند‪.‬در حالی که پیش از این به صورت مختصر نشان دادیم که قرآن و‬ ‫اهل بیت پیامبر هیچگونه انحصاری را بر نمی تابند‪.‬اگر مطابق با قرآن اصالت‬ ‫پیوندهای ایمانی را در نظر بگیریم آیه بر همه کسانی که با پیامبر خاتم پیوند‬ ‫ایمانی برقرار کرده اند و ایمان که عبارت از نور الهی است به قلب آن ها نفوذ‬ ‫کرده است و از اهالی شهود و رویت قلبی حضرت وجه اهلل شده اند مشمول‬ ‫بشارت مندرج در آیه می شوند‪.‬زیرا اگر مطابق با شأن نزول آیه ‪ ،‬بشارت را‬ ‫خطاب به حضرت محمد(ص) و حضرات علی و فاطمه و حسنین(ع) نیز در نظر‬ ‫بگیریم این بشارت از آن جهت که از خاندان و خون ابراهیم هستند نصیب آن‬ ‫ها نشده است‪.‬بلکه از آن جهت که پیوند ایمانی با پیامبران و اولیای سلف و هم‬ ‫عصر خود برقرار کرده بوده اند و داخل در خانواده بزرگ «اهل بیت خدا» شده‬ ‫ولی وقت خویش‬ ‫بوده اند نصیبشان شده بوده است‪.‬بنابراین اگر دیگران نیز با ّ‬ ‫بیعت کنند ‪ ،‬با او و با اولیای سلف و هم عصر خویش پیوند ایمانی برقرار کرده‬ ‫و مشمول بشارت مندرج در این آیه و آیات دیگر شده و در خانواده «اهل بیت‬ ‫خدا» وارد شده و در کنار «اهل بیت» نوح و ابراهیم و موسی(ع) و محمد(ص)‬ ‫و ‪ ...‬قرار خواهند گرفت‪.‬اقطاب و مشایخ صوفیه چنین بوده و هستند‪.‬روایتی از‬ ‫رسولخدا(ص) نقل شده است که مدعای ما را تثبیت می کند‪.‬حضرت رسول‬ ‫اکرم(ص) در پاسخ به قریشیانی که اصالت را به پیوندهای خونی می داده اند‬ ‫و به همین جهت به تمسخر سلمان پارسی که غیر عرب بوده است پرداخته‬ ‫بوده اند ‪ ،‬با دادن اصالت به پیوندهای ایمانی و باطل کردن پیوندهای خونی‬ ‫فرموده اند ‪:‬‬ ‫الرجل دینه»(‪« ، )34‬ای قریشیان!همانا حسب و‬ ‫«یا معشر‬ ‫ّ‬ ‫قریش!ان حسب ّ‬ ‫نسب و اصل و اصالت یک انسان عبارت از دین او است‪».‬‬ ‫متولیان دین س ّنتی ‪ ،‬و مفسران تعبیر س ّنتی از اصطالح اهل بیت که رسیدن‬ ‫دیگران به مقصد مورد نظر اهل بیت پیامبر و قرار گرفتن دیگران در دایره‬ ‫وسیع اهل بیت خدا را انکار می کنند و آن را غیر ممکن می دانند ‪ ،‬اساسا‬ ‫توجهی به مفهوم «امام» ندارند‪.‬امام کسی است که راهی را رفته و به مقصدی‬ ‫ّ‬ ‫رسیده است و اینک بازگشته است تا کسانی را که مانند او طالب رسیدن به آن‬ ‫مقصد هستند دستگیری و یاری کند تا آنان نیز مانند او به آن مقصد برسند‪.‬و‬ ‫گرنه او پس به چه دلیلی از طرف خدای تعالی به منصب امامت منصوب شده‬ ‫است؟ آیا او به مقام امامت منصوب شده است تا به مردم فخر بفروشد و آنان‬ ‫را تحقیر کند که من به مقصد رسیده ام و شما نمی توانید برسید و فقط وظیفه‬ ‫دارید به مدح و ستایش من بپردازید؟کاری که هر سال و هر ماه و هر روز میان‬ ‫پیروان دین س ّنتی در حال تکرار است و طیف م ّداحان ‪ ،‬در حقیقت ‪ ،‬به همین‬ ‫منظور ظهور کرده اند‪.‬قطب کسی است که بر صراط مستقیم اهل بیت پیامبر‬

‫‪26‬‬


‫خبرنامه خبری‪،‬تحلیلی‪،‬فرهنگی مجذوبان نور‬ ‫ویژه نامه مهر مجذوب ‪ /‬مهرماه ‪139۱‬‬

‫قطب ‪ ،‬مصداق اهل بیت در عصر خویش است‬

‫که امامان او بوده اند سلوک کرده و پشت سر آن ها و با اقتدا به اصول دینداری آن ها به همان مقصدی که امام و اهل بیت پیامبر به آن رسیده اند رسیده است‬ ‫و از «اهل بیت خدا» شده است‪.‬همان اهل بیتی که «اهل بیت پیامبر» هم جزیی از کلّ ّیت آن هستند‪.‬‬ ‫***********************‬

‫‪.1‬قصص‪12/‬‬ ‫‪.2‬حج‪26/‬‬ ‫ّ‬ ‫‪.3‬هود‪72/‬‬ ‫‪.4‬همان‪45/‬‬ ‫‪.5‬همان‪46/‬‬ ‫‪.6‬همان‪40/‬‬ ‫‪.7‬همان‪81/‬‬ ‫‪.8‬عنکبوت‪33-32/‬‬ ‫‪.9‬اعراف‪83/‬‬ ‫‪.10‬بقره‪257/‬‬ ‫‪.11‬نور‪35/‬‬ ‫‪.12‬ابراهیم‪1/‬‬ ‫‪.13‬همان‪5/‬‬ ‫‪.14‬حدید‪9/‬‬ ‫‪.15‬فتح‪4/‬‬ ‫ن ارقم ‪ ،‬خطبة النبی یوم الغدیر ‪ :‬و انا تارک فیکم الثقلین کتاب اهلل فی ‏ه الهدی و النور‬ ‫‪ .16‬االمام الصادق‪ /‬جلد ‪ /5‬صفحه ‪ / 178‬نقل از صحیح مسلم ‪« :‬عن زید ب ‏‬ ‫فخذوا بکتاب اهلل و استمسکوا فیه و اهل بیتی اذکرکم اهلل‏ فی اهل بیتی اذکرکم اهلل فی اهل بیتی اذکرکم اهلل فی اهل بیتی»‬ ‫مجرد‪/‬سید محمد حسین حسینی طهرانی‪/‬ص ‪ 45‬تا ‪47‬‬ ‫‪.17‬روح ّ‬ ‫‪.18‬بحار االنوار‪/‬ج ‪/22‬ص ‪348‬‬ ‫‪.19‬روضة الواعظین‪/‬فتال نیسابوری‪/‬ص ‪283‬‬ ‫‪.20‬بحار االنوار‪/‬ج ‪/22‬صص ‪ 373‬و ‪374‬‬ ‫‪.21‬صا ّفات‪76/‬‬ ‫‪.22‬همان‪81/‬‬ ‫الفریقین‪/‬سید مرتضی ابطحی‪/‬ص ‪339‬‬ ‫‪.23‬الشیعة فی احادیث‬ ‫ّ‬ ‫‪.24‬آل عمران‪68/‬‬ ‫‪.25‬برای مطالعه و درک حلقه هایی که صوفیه را به محکم ترین شکل ممکن به قرآن و پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع) پیوند می دهند و متصل می کنند به وبالگ‬ ‫های ‪« :‬دفتر آیات و روایات صوفیانه» و «دفتر آیات و روایات عرفانی» به آدرس های ‪:‬‬ ‫‪www.ershadali.blogspot.com‬‬ ‫‪www.ershadali.persianblog.ir‬‬ ‫مراجعه فرمایید‪.‬‬ ‫‪.26‬بقره‪185/‬‬ ‫‪.27‬اسرا‪9/‬‬ ‫‪.28‬بقره‪272/‬‬ ‫‪.29‬انعام‪88/‬‬ ‫‪.30‬مائده‪6/‬‬ ‫‪.31‬بقره‪31/‬‬ ‫‪.32‬ص‪72/‬‬ ‫‪.33‬احزاب‪33/‬‬ ‫‪.34‬روضة الواعظین‪/‬فتال نیشابوری‪/‬ص ‪283‬‬

‫‪27‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.