Immigrants Magazine

Page 1

‫‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪76‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫‪1‬‬

‫ﮔﭙی با مﻬاﺟرﻳﻦ‬

‫شماره ‪ ،٧٦‬سال هفتم‪ 11 ،‬آﺫر ‪13٩٠‬‬ ‫‪Issue 76, Vol. 7, Dec.02.2011‬‬ ‫ماهنامه‪ ،‬رایگان‬


‫‪2‬‬

‫ﮔﭙــی بــا مﻬــاﺟـرﻳﻦ‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫‪Chatting with Immigrants - Bilingual Monthly Magazine‬‬

‫‪AHOURA SERVICES CENTRE‬‬

‫مرکز خدمات اهـورا‬ ‫کادر متخصص ما آماده ارائه خدمات زیر می باشد‪:‬‬

‫امور تایپ و ترجمه‪:‬‬ ‫تایپ و ویرایش متون (کتاب‪ ،‬جزوه و بروشور) انگلیسی و فارسی‬

‫‪Email: sahourai@yahoo.com‬‬ ‫‪Tel: 604- 783- 0955‬‬ ‫‪Fax: 1-888-439-2522‬‬

‫ماﻫنامه ﮔﭙی با مﻬاﺟرﻳﻦ‬ ‫ناشر‪:‬‬

‫سیما اهورائی‬

‫سردبیر‪:‬‬

‫آویسا ایزدی‬

‫مترجم همراه جهت انجام امور تازه واردین‬ ‫صفحه آرایی نشریات‬

‫تدریس خصوصی‪:‬‬ ‫زبان انگلیسی ‪IELTS‬‬ ‫فرانسه‪ ،‬فارسی‬ ‫ریاضی‪ ،‬فیزیک‪ ،‬شیمی‬

‫امور مهاجرتی‪:‬‬ ‫تکمیل فرمهای اداری و دولتی از قبیل ‪SIN, MSP, Citizenship‬‬

‫تکمیل فرمهای مهاجرتی‬

‫رزومه نویسی جهت تازه واردین‬

‫آموزش کامپیوتر‬ ‫طراحی با ذغال‪ ،‬مداد و انواع ماژیک‬

‫ویراستار و مترجم‪ :‬آویسا ایزدی‪ ،‬مریم سمنانیان‬ ‫مدیر تولید و روابﻂ عمومی و تبلیﻐات‪ :‬فرین آینه ساز‬ ‫سیما اهورائی‬

‫همكاران افتخاری‪ :‬مهندس محمد عمادی‬ ‫رامین بهرامی (‪)Copies Depot‬‬

‫نقاشی با رنگ و روغن و نقاشی با آبرنگ‬ ‫طراحی و ساخت انواع زینت آالت‬ ‫آموزش گیتار‬

‫امور تبلیغاتی‪:‬‬ ‫طراحی بیزنس کارت‪ ،‬لوگو‬

‫آگهی تبلیغاتی‬

‫طراحی وب سایت‬

‫امور حسابداری‪:‬‬

‫تکمیل فرمهای مالیاتی پایان سال‬ ‫‪Book Keeping‬‬

‫تلفن‪:‬‬

‫مشاور امور‬ ‫سرمایه گذاری‬ ‫و بیمـه‬

‫‪604-783-0955‬‬

‫فاکس‪1-888-439-2522 :‬‬ ‫ایمیل‪sahourai@yahoo.com :‬‬

‫خبرنگار و عكاس مجله‪ :‬ساالر شهنواز‬

‫چاپخانه‪:‬‬

‫‪COPIES DEPOT‬‬

‫ﻫیﺌت تحرﻳرﻳه ﮔﭙی با مﻬاﺟرﻳﻦ‬ ‫فرین آینه ساز‪ ،‬آویسا ایزدی‪ ،‬نازی لطفی‪ ،‬صنم سپهری‪ ،‬مهین‬ ‫خدابنده‪ ،‬مهرویه مغزی‪ ،‬علی نسیم‪ ،‬سوسن اسكافی‪ ،‬درین‪،‬‬ ‫علیرضا فدایی‪ ،‬مریم سمنانیان‪ ،‬رهگشا‬

‫ﻋﻼقمندان مﺠﻠه " ﮔﭙی با مﻬاﺟرﻳﻦ"‬

‫می توانند اﻳﻦ نشرﻳه را اﺯ ﻃرﻳﻖ ساﻳت‬ ‫‪WWW. DANESHMAND.CA‬‬ ‫مﻄالﻌه بﻔرماﻳند‬

‫‪Designed by: Daneshmand.ca‬‬

‫تایﭗ و صفحه آراﺋی‪:‬‬

‫ترجمه متون از فارسی به انگلیسی و بالعکس‬

‫ویراستاری ادبی متون انگلیسی توسط استاد دانشگاه ‪Jason Edward Collinge‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫یادداشت ناشر‬ ‫با سالم و درود فراوان خدمت خوانندگان عزیز‬ ‫برخی از عزیزان با ایمیل و تلفن سئوال كردند كه چرا شماره های‬ ‫اخیر نشریه‪ ،‬دیرتر از موعد مقرر‪ ،‬كه اولین جمعه هر ماه است توزیع‬ ‫شده است‪ .‬ضمن پوزش از این دوستان عالقمند به اطالع می رساند‪،‬‬ ‫بدلیل تغییر در سیستم توزیع و پخش‪ ،‬این نشریه تا اطالع ثانوی‬ ‫در اولین یا دومین جمعه هر ماه پخش خواهد شد و در دسترس‬ ‫عالقمندان قرار خواهد گرفت‪.‬‬ ‫هر چند بارها از همراهی و حمایتهای‬ ‫صمیمانه شما عزیزان در فراهم آوردن و ارسال‬ ‫مطالب جالب و خواندنی تشكر كرده ام ولی جا‬ ‫دارد تا بار دیگر دست دوستانی كه همواره در‬ ‫كنارمان بوده و هستند را به گرمی فشرده و از‬ ‫كمكهایشان قدردانی كنم‪.‬‬ ‫همچنین در ماه گذشته انتخابات شورای‬ ‫شهر و شهرداری ها را در جای جای ونكوور بزرگ پشت سر گذاشتیم‪.‬‬ ‫امیدواریم كه این نماینده های برگزیدۀ ونكوور به وعده های‬ ‫خود عمل كنند و بتوانند طبق یک برنامه ریزی فوری‪ ،‬شرایط‬ ‫نامناسب اقتصادی را تغییر‪ ،‬نرﺥ بیكاری را بهبود داده و این شهر‬ ‫زیبا را بیشتر سامان بخشند‪.‬‬ ‫اما ایام كریسمس و جشن سال نو میالدی در راه است‪ .‬آیا‬ ‫می دانید كه‪...‬‬ ‫برگزاری جشن های سال نو میالدی و میالد حضرت عیسی مسیح‬ ‫در جوامع گوناگون اندكی تفاوت است‪ .‬همه ارامنه جهان‪ ،‬سال نو‬ ‫میالدی و جشن میالد حضرت مسیح را مثل فرقه های دیگر‪ ،‬در‬

‫در ﻋﺼر ﻳخبندان‬

‫بسیاری اﺯ حیواناﺕ ﻳﺦ ﺯدند و مردند‬ ‫می گویند خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند تصمیم گرفتند‬ ‫دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ كنند‪...‬‬ ‫وقتی نزدیكتر به هم بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان‬ ‫یكدیگر را زخمی می كرد‪ .‬بخاطرهمین تصمیم گرفتند از هم دور‬ ‫شوند ولی از سرما یخ زده می مردند‪...‬‬ ‫از اینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل كنند‪ ،‬یا‬ ‫نسلشان از منقرض شود‪.‬‬

‫‪3‬‬

‫اصل به یک صورت انجام می دهند‪ .‬تنها تفاوت در تاریخ برگزاری‬ ‫والدت حضرت مسیح است‪ .‬مسیحیان ارتدكس و كلیساهای ملی و‬ ‫شرق‪ ،‬بنا بر اعتقادات مسیحیان اولیه‪ ،‬روز ششم ژانویه‪ ،‬و مسیحیان‬ ‫كاتولیک و پروتستان روز‪ 24‬دسامبر را به عنوان میالد آن حضرت‬ ‫تلقی می كنند‪.‬‬ ‫جشن كریسمس را به تمام هموطنان خود‪ ،‬بخصوص هموطنان‬ ‫مسیحی تبریک گفته و برای آنها آرزوی شادكامی و موفقیت دارم‪.‬‬ ‫همچنین در این ماه‪ ،‬روز ‪ 30‬آذر (‪ 21‬دسامبر) مصادف با شب‬ ‫یلدا است‪ .‬شب یلدا یا «شب چله» شب‬ ‫اول زمستان و درازترین شب سال بوده و‬ ‫فردای آن با دمیدن خورشید‪ ،‬روزها بلندتر‬ ‫شده و تابش نور ایزدی افزون می شود‪.‬‬ ‫به همین دلیل‪ ،‬ایرانیان باستان‪ ،‬آخر پاییز‬ ‫و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش‬ ‫خورشید می خواندند و برای آن جشن‬ ‫بزرگی بر پا می كردند‪ .‬آیین شب یلدا‬ ‫یا شب چله‪ ،‬خوردن آجیل مخصوص‪،‬‬ ‫هندوانه‪ ،‬انار و شیرینی و میوه های‬ ‫گوناگون است كه همه جنبه نمادی دارند و نشانه بركت‪ ،‬تندرستی‪،‬‬ ‫فراوانی و شادكامی هستند‪ .‬در این شب هم مثل جشن تیرگان‪ ،‬فال‬ ‫گرفتن از كتاب حافظ‪ ،‬مرسوم است‪.‬‬ ‫این جشن بزرگ ایرانی را نیز به همه فارسی زبانان عزیز تبریک‬ ‫می گوییم‪.‬‬ ‫همه با هم دست به دعا برمی داریم كه «خدایا‪ ،‬یاری كن تا تمام‬ ‫ممالک جهان از جنگ و خونریزی و اقتصاد نابسامان نجات یابند‪».‬‬ ‫الهی آمین‬ ‫سیما اهورایی‬

‫پس دریافتند كه بهتر است باز گردند و گرد هم آیند و آموختند‬ ‫كه‪ :‬با زخم های كوچكی كه همزیستی با كسان بسیار نزدیک بوجود‬ ‫می آورد زندگی كنند‪ ،‬چون گرمای وجود دیگری مهمتراست‪...‬‬ ‫و این چنین توانستند زنده بمانند‪...‬‬ ‫بهترین رابطه این نیست كه اشخاص بی عیب و نقص را گردهم‬ ‫می آورد بلكه آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران كنار آید و‬ ‫خوبیهای آنان را تحسین نماید‪...‬‬

‫بدبختی این حسن را دارد كه دوستان حقیقی را به ما‬ ‫می شناساند‪ ...‬بالزاک‬


‫‪4‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫چکار کنم دچار بیماری ام‪ .‬اس نشوم‬ ‫سالمت نیوز‪ :‬عموم ًا دو گروه از اشخاص دچار بیماری ام‪ .‬اس‬ ‫می‌شوند‪:‬‬

‫در واقع روزانه چهار لیتر اسید معده كه فوق‌العاده قوی است‪ ،‬ترشح‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫اختالل در غدد درون‌ریز موجب می‌شود كه سیستم داخلی بدن‬ ‫به هم ریزد و انسان از حالت تعادلی روحی و روانی خارج شود‪ .‬پس‬ ‫می‌توان نتیجه گرفت بهترین راهكار درمانی كه در زمینه پیشگیری‬ ‫از بیماری ام‪ .‬اس نیز برای این گروه مؤثر خواهد بود‪ ،‬پرهیز از بروز‬ ‫تنش در مناسبات بین‌فردی و سعی در كنترل احساسات و عواطف‬ ‫شخصی است افراد زودرنج و حساس باید تالش كنند تا تفسیر خود‬ ‫را از موقعیت‌های اجتماعی به‌گونه‌ای تغییر دهند تا كمترین فشار‬ ‫روانی بر آنان وارد شود‪.‬‬

‫الف‪ :‬گروه نخست افرادی هستند فوق‌العاده حساس‪ ،‬زودرنج و‬ ‫عصبی و با كمترین نامالیمات از حالت عادی خارج شده و تعادل‬ ‫خود را از دست می‌دهند‪ .‬یكی از عمده‌ترین علت‌های این بیماری‪،‬‬ ‫عصبی شدن افراد است كه مهم‌ترین دلیل آن در واقع كمبود مواد‬ ‫غذایی یا مواد معدنی و ویتامین‌ها در بدن و همچنین مواد زائد‬ ‫در سلول‌ها و بافت‌ها است‪ .‬هرگاه شخص از نظر فیزیولوژی دچار‬ ‫اختالل شود‪ ،‬از نظر سیستم عصبی نیز دچار ناراحتی روحی و‬ ‫روانی خواهد شد و با كمترین برخوردی‪ ،‬عكس‌العمل نشان خواهد‬ ‫داد‪ ‌.‬وقتی كه تعادل امالح معدنی در بدن به هم می‌خورد‪ ،‬انسان با‬ ‫كمترین برخوردی عصبی می‌شود و همچنین كار غدد درون‌ریز در‬ ‫بدن مختل می‌شود‪ .‬همین امر موجب می‌شود كه ترشحات طبیعی‬ ‫معده مختل و اسید معده به اندازه دو برابر حد طبیعی شود‪ .‬روزانه‬ ‫معده یك انسان بالغ حدود دو لیتر اسید كلریدریك ترشح می‌كند كه‬ ‫در هضم غذا نقش اصلی را ایفا می‌كند‪ .‬وقتی فردی عصبی می‌شود‪،‬‬ ‫این مقدار اسید به دو برابر حجم واقعی و طبیعی خود می‌رسد كه‬ ‫‪thought for a minute and said, “Well, I guess I’ll‬‬ ‫‪go get that drivers’ license.” The lady sitting in‬‬ ‫‪the passenger seat said to the policeman, “Oh,‬‬ ‫‪don’t pay attention to him-he’s a smart butt when‬‬ ‫‪he’s drunk and stoned.” The guy from the back‬‬ ‫‪seat said, “I told you guys we wouldn’t get far in‬‬ ‫‪a stolen car!” At that moment, there was a knock‬‬ ‫‪from the trunk and a muffled voice said, “Are we‬‬ ‫”?‪over the border yet‬‬

‫‌ب‪ :‬گروه دوم شامل افرادی است كه از نظر ژنتیكی دارای طبع‬ ‫سردی هستند و مدام از غذاهای سرد (غذاهایی با‌‌‪ PH‬اسیدی) به‬ ‫حد وفور استفاده می‌كنند و عالقه زیادی به خوردن ترشی‪ ،‬سركه‪،‬‬ ‫تمر هندی‪ ،‬ماست‪ ،‬قره‌قروت و امثال آن دارند‪ .‬افرادی كه دارای‬ ‫چنین طبعی هستند‪ ،‬اگر در مورد غذای مصرفی روزانه خود دقیق‬ ‫نباشند‪ ،‬بیشتر در معرض بیماری ام‪.‬اس قرار می‌گیرند‪‌.‬‬ ‫عموماً در بیماران مبتال به ام‪.‬اس‪ PH‌‌ ،‬خون گرایش به حالت‬ ‫اسیدی دارد و اگر این حالت بر اثر نوع تغذیه تكرار شود‪ ،‬بیمار در‬ ‫معرض حمالت مداوم قرار خواهد گرفت و حال بیمار به مرور رو‬ ‫به وخامت خواهد رفت‪ .‬جالب توجه اینكه این نوع بیماران عالقه‬ ‫وافری به مصرف غذاهای دارای حالت اسیدوز نشان می‌دهند‪ ،‬مانند‪:‬‬ ‫ماست‪ ،‬بستنی‪ ،‬ترشی‪ ،‬تمر هندی‪ ،‬ماهی و امثال آن‪.‬‬ ‫این‌گونه بیماران باید از مصرف غذاهای اسیدی دوری جویند‬ ‫تا بدین وسیله از پیشرفت بیماری جلوگیری به عمل آورند‪ .‬برای‬ ‫پیشگیری از این بیماری در سایر افراد نیز می‌توان مصرف متعادل‬ ‫مواد غذایی به‌ویژه اجتناب از مواد غذایی اسیدی را توصیه كرد‪.‬‬

‫‪Joke‬‬

‫‪A guy was driving when a policeman pulled‬‬

‫‪him over. He rolled down his window and said‬‬ ‫‪to the officer, “Is there a problem, Officer?” “No‬‬ ‫‪problem at all. I just observed your safe driving‬‬ ‫‪and am pleased to award you $5,000 Safe Driver‬‬ ‫‪Award Congratulations. What do you think‬‬ ‫‪you’re going to do with the money?” The driver‬‬


5

Friday Dec.02. 2011, No. 76

1390 ‫ آذر‬11 ‫ جمعه‬،76 ‫گپی با مهاجرین شماره‬

Culture The History of Christmas December 25th

The word Christmas comes from the old English «Cristes maesse» meaning Christ’s Mass. The Holiday celebrates the birth of Jesus Christ. The actual birthday of Jesus is not known; therefore, the early Church Fathers in the 4th century fixed the day around the old Roman Saturnalia festival (17 - 21 December), a traditional pagan festivity. The caroling, the gifts, the feast, and the wishing of good cheer to all - these ingredients came together to create that special Christmas atmosphere. By the middle ages gift giving was accepted. Before then it was more common to exchange gifts on New Year’s Day or Twelfth Night. Santa Claus is known by British children as Father Christmas. Children write letters to Father Christmas detailing their requests, but instead of dropping them in the mailbox, the letters are tossed into the fireplace. The draft carries the letters up the chimney, and theoretically, Father Christmas reads the smoke. Gifts are opened Christmas afternoon. The custom of singing carols at Christmas is also of English origin. During the middle ages, groups

of serenaders called waits would travel around from house to house singing ancient carols and spreading the holiday spirit. The hanging of greens, such as holly and ivy, is a British winter tradition with origins far before the Christian era. Greenery was probably used to lift sagging winter spirits and remind the people that spring was not far away. The custom of kissing under the mistletoe is descended from ancient Druid rites. The decorating of Christmas trees, though primarily a German custom, has been widely popular in England since 1841 when Prince Albert had a Christmas tree set up in Winds or Castle for his wife Queen Victoria, and their children. It all comes into focus at Christmas. It’s a tender time. We grow cautious because we open ourselves to love. We exchange gifts, but what those presents really say is «I love you.» Makes some folks uncomfortable to say or hear these words. Maybe it’s because they never learned the secret of the giving heart.

Boxing Day Boxing Day is celebrated on December 26th. It is a statutory holiday in the federal jurisdiction and in Ontario. If it falls on a Saturday or a Sunday, the working day immediately preceding or following Boxing Day is considered a legal holiday. Boxing Day, also known as the Feast of St. Stephen (after the first Christian martyr), originated in England in the middle of the nineteenth century under Queen Victoria. Throughout the Christmas season, many organizations keep the original tradition of Boxing Day alive by donating their time, energy, and money to fill the Food Bank and provide gifts for the poor.


‫‪6‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫خوشبختی چیه؟!‬ ‫قانون های ذهنی می گن خوشبختی یعنی رضایت‪ .‬مهم نیست‪...‬‬ ‫چی داشته باشی یا چقدر‪ ،‬مهم اینه كه از همونی كه داری راضی‬ ‫هستی یا نه؟! چون یه وقتهایی آدم خیلی چیزها داره اما باز هم‬ ‫احساس خوشبختی نداره! و بر عكسش‪ ...‬پس یه قانون وجود داره‪،‬‬ ‫كه می گه‪:‬‬ ‫میزان خوشبختی = میزان رضایت‬ ‫حاال این سئوال مهم پیش می یاد كه چه طوری میشه در كل‬ ‫زندگی احساس رضایت كرد؟‬ ‫زندگی مجموعه ای از لحظه هاست! چون پشت این لحظه‪ ،‬لحظه ی‬ ‫بعدیه و پشت اون لحظه ی بعدی و بعدی و‪ ...‬پس‪ ،‬اگه می خوای‬ ‫در كلیت بزرگ زندگی راضی باشی اول باید تمرین كنی تا در لحظه‬ ‫راضی باشی‪ .‬استاد می گفت‪" :‬اگه كسی تصمیم بگیره فقط توی‬ ‫لحظه ی اكنون راضی باشه‪ ،‬بعد‪ ،‬به لحظه ی بعدی‪ ،‬كه رسید‪ ،‬باز‬ ‫در لحظه ی اكنون راضی باشه و بعد به لحظه ی بعدی كه رسید‬ ‫باز‪ ...‬می‌دونی چی می شه؟‬ ‫اون فقط برای راضی و شاد بودن در یك لحظه تالش كرده‪ ،‬اما یك‬ ‫دفعه می‌بینه پنج ساله كه راضی و خشنوده! اگه كسی از لحظه ی‬ ‫اكنونش ناراضی باشه‪ ،‬بعد‪ ،‬از لحظه ی بعد هم نا راضی باشه‪ ،‬بعد‪...‬‬ ‫یكهو به خودش می یاد و می بینه پنجاه سالشه و همه ی این پنجاه‬ ‫سال رو نا راضی بوده!"‬ ‫به همین دلیل دانشمندان ذهنی به لحظه ی اكنون می گن‪:‬‬ ‫لحظه ی ابدی اكنون‪.‬‬ ‫شرط رضایت اینه كه در لحظه ی ابدی اكنون راضی و شاد باشی‪.‬‬ ‫اص ً‬ ‫ال مهم نیست داری در لحظه ی اكنون چی كار می‌كنی‪ ،‬فقط‬ ‫تصمیم بگیر مراقبه كنی كه از هر كاری كه داری در لحظه انجام‬ ‫میدی احساس رضایت و شادی كنی‪ .‬به این كار می‌گن مراقبه‬ ‫ی لحظه ی ابدی اكنون‪ .‬این كار‪ ،‬اتفاقاً بر خالف تصور‪ ،‬كار خیلی‬ ‫راحتی نیست‪ .‬دانشمندان ذهنی معتقدند در هر عمل و كاری كه‬ ‫انجام میشه یه مقداری انرژی نهفته است و ما فقط در صورتی كه‬ ‫روی اون كار مراقبه داشته باشیم میتونیم اون انرژی رو دریافت‬ ‫كنیم‪.‬‬ ‫ببینین‪ ،‬مث ً‬ ‫ال من از صبح شروع می كنم‪ .‬از خواب بیدار می شیم‪،‬‬ ‫می‌ریم مسواك می زنیم و در همون حال به صد تا چیز فكر می‌كنیم‬ ‫غیر از مسواك زدن‪ .‬بعد می‌ریم صبحونه می‌خوریمدر حالی كه فكرمون‬ ‫هزار جای دیگه است غیر از صبحانه خوردن‪ .‬بعد‪ ...‬در واقع هر كاری‬ ‫كه داریم انجام می دیم به همه چیز فكر می كنیم غیر از همون‬ ‫كار‪ .‬این باعث می شه انرژی پنهان كارها رو دریافت كه نمی كنیم‪،‬‬ ‫هیچ! كلی هم انرژی ذخیره شده مان را الكی خرج می كنیم!‬ ‫شاید از مراسم چای در چین یا ژاپن شنیده باشین‪ .‬اون در واقع‬

‫یه جور مراقبه در لحظه ی ابدی اكنونه‪.‬‬ ‫تمرین هایی برای درك و لذت بردن در لحظه ی ابدی‬ ‫اكنون‪:‬‬ ‫تمرین ‪ :1‬برای خودتون یه استكان چای بریزین‪ .‬با دقت سعی‬ ‫كنید فقط به كاری كه دارین می كنین‪ ،‬فكر كنین‪ .‬بعد در یه جای‬ ‫آروم بنشینید و با آرامش چای رو میل كنید‪ .‬به این فكر كنید كه با‬ ‫هر جرعه ی چای‪ ،‬همه ی انرژی موجود در آن را دریافت می‌كنید‬ ‫و لذت می‌برید‪ .‬به لحظه لحظه ی خوردن چای دقت كنید‪( .‬اگه فكر‬ ‫دیگه‌ای اومد توی ذهنتون‪ ،‬خودتون رو شماتت نكنید‪ .‬فقط آروم‬ ‫سعی كنید دوباره به خوردن چای برگردید‪ ).‬بعد از اتمام‪ ،‬حتماً در‬ ‫دفتر مراقبه از خودتون تشكر كنید‪.‬‬ ‫تمرین ‪ :2‬مراقبه كنید در زمان مسواك زدن فقط به مسواك‬ ‫زدنتون فكر كنین‪ .‬سعی كنید از این كار لذت ببرید‪.‬‬ ‫تمرین ‪ :3‬مراقبه كنید زمان خوردن غذا فقط به خوردن غذا‬ ‫فكر كنید‪ .‬مجسم كنید با هر لقمه‪ ،‬انرژی موجود در غذا به همه ی‬ ‫سلول های بدنتون می رسه‪ .‬از هر لقمه ی اون لذت ببرید‪.‬‬ ‫نكته‪ :‬غذایی كه با مراقبه خورده میشه هرگز باعث چاقی های‬ ‫موضعی نمی شه‪( .‬در واقع وقتی ما غذا می خوریم در حالی كه به‬ ‫صد چیز غیر از خوردن غذا فكر می كنیم‪ ،‬باعث انباشته شدن اون در‬ ‫جاهای نامناسب می شیم‪ .‬بر عكسش هم صادقه‪ .‬یعنی كسانی كه هر‬ ‫چیزی كه می خورن‪ ،‬چاق نمی شن‪ ،‬اگه روی غذا خوردن آگاهانه‪،‬‬ ‫مراقبه كنن‪ ،‬همه ی انرژی موجو د در غذا رو دریافت می كنن‪.‬‬ ‫حتی می‌تونین مجسم كنین كه دوست دارین غذا در چه قسمتی از‬ ‫بدن شما باعث چاقی بشه! وقتی دارین غذا می خورین توی دلتون‬ ‫با لقمه هاتون حرف بزنید! از لقمه ی نون و پنیر صبحتون بخواهید‬ ‫كه همه ی نیروش رو به شما انتقال بده‪( .‬نخندین! جدی می گم!‬ ‫این یكی از مراقبه های هندوهاست!)‬ ‫تمرین ‪ :4‬این تمرین برای سیگاری هاست‪ .‬اگه روی كشیدن هر‬ ‫سیگار مراقبه كنید‪ ،‬خیلی زودتر ارضا می شید و به تدریج تعداد‬ ‫سیگارهاتون كم و كمتر می شه‪.‬‬ ‫به تدریج خودتون رو عادت بدید كه هر كاری كه دارین انجام می‬ ‫دین‪ ،‬فقط به اون فكر كنید و تصور كنید با این كار همه ی انرژی‬ ‫نهفته در اون كار رو دارین دریافت می كنین‪ .‬خیلی سخته‪ ،‬اما‬ ‫شدنیه! شاید باورتون نشه اما به تدریج حتی از كارهایی كه دوست‬ ‫نداشتید‪ ،‬به شدت لذت می برید‪ .‬این قانون رو به یاد بسپرین‪ :‬بر‬ ‫هر چیز كه تمركز كنیم‪ ،‬انرژی اون رو دریافت می كنیم‪( .‬در بعضی‬ ‫از مكاتب هندی حتی بر گریه كردن و اندوه هم مراقبه می كنند‬ ‫و معتقدند از اون هم میشه انرژی دریافت كرد اما چون این بحث‬ ‫دیگه ایه و باید فرق بین ایجاد ماند با دریافت انرژی از اندوه رو‬ ‫بدونیم خواهش می كنم فع ً‬ ‫ال در این مورد اقدامی نكنید!)‬

‫ادامه در صفحه مقابل‬


7

Friday Dec.02. 2011, No. 76

1390 ‫ آذر‬11 ‫ جمعه‬،76 ‫گپی با مهاجرین شماره‬

!‫ باز كار می كنیم و شب می خوابیم‬،‫می كنیم‬ ‫اون شاگرد عصبانی میشه و میگه امكان نداره! ما همه ی این‬ .‫كارها رو انجام می‌دیم اما قدرت شما رو نداریم‬ ‫ شما‬.‫ هرگز شما مثل ما این كارها رو انجام نمی دید‬:‫استاد می گه‬ ‫ در حالی كه به‬،‫ تفریح می كنید‬،‫ كار می كنید‬،‫صبحانه می خورید‬ ‫ اما ما وقتی صبحانه می خوریم‬،‫چیز دیگه ای دارین فكر می كنین‬ ‫فقط به خوردن اون فكر می كنیم! وقتی كار می‌كنیم فقط به اون‬ ...‫ وقتی‬.‫كار فكر می كنیم‬ ‫بنابراین شما هیچ انرژی ای دریافت نمی كنید! اما ما همه ی‬ ‫انرژی های موجود در طبیعت رو دریافت می كنیم و با بخشیدن‬ !‫ باعث شفای اون ها میشیم‬،‫فقط مقداری از اون به بیمارها‬ :‫خوب و حاال تمرین آخر‬ ‫یك بار دیگه این پست رو بخون و تصمیم بگیر همه ی انرژی‬ .‫ لبخند بر لب داشته باش‬.‫موجود در كلمات اون رو دریافت كنی‬ ‫ از‬.‫ شاد و راضی باشی‬،‫حاال آماده باش تا در لحظه ی ابدی اكنون‬ ‫همین حاال شروع كن! چون امروز اولین روز از روز های باقیماندۀ‬ !‫عمر توست‬

Wisdom

Buddha asked the young man “Tell me, if you buy a gift for someone, and that person does not take it, to whom does the gift belong?” The man was surprised to be asked such a strange question and answered, “It would belong to me, because I bought the gift.” The Buddha smiled and said, “That is correct. And it is exactly the same with your anger. If you become angry with me and I do not get insulted, then the anger falls back on you. You are then the only one who becomes unhappy, not me. All you have done is hurt yourself.” “If you want to stop hurting yourself, you must get rid of your anger and become loving instead. When you hate others, you yourself become unhappy. But when you love others, everyone is happy.” *** Patience with family is love, Patience with others is respect, Patience with self is confidence and Patience with GOD is faith. ***

:‫یك حكایت‬ ‫خوب می خوام یه حكایت از یه گورو ی (استاد بزرگ) هندی بگم‬ ‫ در‬،‫ اون با مریدانش دسته جمعی با هم‬.‫كه توی یه كتاب خوندم‬ ‫ همه ی مریدهای اون موظف‬.‫ زندگی می كردند‬،‫جایی بیرون شهر‬ ‫ یك روز یه‬.‫بودند سالها پیش اون زندگی كنند و آموزش ببینند‬ ‫نفر به اون استاد مراجعه می كنه و می گه شما چه طوری به این‬ ‫قدرت رسیدین كه می تونین با نگاه دیگران رو شفا بدین؟ وقتی من‬ ‫ چه‬،‫ در طی این همه سال كه باید پیش شما بمونم‬،‫مرید شما بشم‬ ‫تمرین هایی انجام می دیم؟ در طول روز چه كار می كنیم؟‬ .‫ بعد صبحانه می خوریم‬.‫ ما صبح ورزش می كنیم‬:‫استاد می گه‬ ‫ كمی استراحت‬.‫ بعد ناهار می خوریم‬.‫بعد كار می كنیم تا ناهار‬ Never Think Hard about the PAST, It may bring Tears... Don’t Think more about FUTURE, It may bring Fears... Live this Moment with a Smile, It definitely bring Cheers.!!!! *** Every test in our life makes us bitter or better, Every problem comes to make us or break us, Choice is ours whether we become victim or victorious !!! *** Search for a beautiful heart not a beautiful face. Beautiful things are not always good but good things are always beautiful. *** Do you know, why gaps were created between fingers? So that someone who is special to you, comes and fills those gaps by holding your hands forever.


‫‪8‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫چگونه می توان بر فشار روحی (استرس) غالب شد؟‬ ‫* شما مضطرب‪ ،‬عصبی و تندخو هستید‪ ،‬چیزهای کوچک شما را‬ ‫ناراحت می کنند و شما در مقابل انجام وظیفتان احساس ناتوانی می‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫* ناتوان از درست فکر کردن هستید‪ .‬شما به راحتی فراموشکار‪،‬‬ ‫سردرگم و آسیب پذیر می شوید‪.‬‬ ‫* احساس خستگی مفرط و از پا افتادگی بر شما چیزه می شود و‬ ‫انرژی و توان همیشگی را ندارید‪.‬‬ ‫* احساس آرامش نمی کنید چرا که مرتباً نگران انجام کارهایی که‬ ‫باید انجام بدهید‪ ،‬هستید‪ .‬گاهی اوقات هم بی خوابی به شما غلبه‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫* چیز ّ‬ ‫لذت بخشی در زندگیتان نیست و دیگر هیچ چیز شما را به‬ ‫سوی آینده سوق نمی دهد‪.‬‬ ‫اینها بعضی از عالیم رایج فشار روحی هستند‪ .‬همه ما گاهی بنوعی‬ ‫از این احساس رنج می بریم‪ ،‬احساس نگرانی و عدم توانایی مقابله‬ ‫در برابر سختی های زندگی گاهی اوقات فشارهای روحی به شکلهای‬ ‫مختلف سردرد‪ ،‬دل درد‪ ،‬شدت گرفتن ضربان قلب و احساس آشفتگی‬ ‫و اختالل در ناحیه شکم نمودار می شود‪ .‬فشار روحی دالیل مختلف‬ ‫دارد‪ .‬یک بحران کوچک یا هر مسأله دیگری مانند نگرانی درمورد‬ ‫پول‪ ،‬کار‪ ،‬روابط فردی و اجتماعی و یا رفتار ناشایست کودکان می‬ ‫تواند این احساس را در ما ایجاد کند‪.‬‬ ‫حد معینی از فشار روحی طبیعی است ولی فشار روحی‬ ‫اگر چه ّ‬ ‫زیاد می تواند اختالالتی در سالمت از قبیل بیماریهای قلبی‪ ،‬بعضی از‬ ‫بیماریهای روانی و اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی ایجاد کند‪.‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬ ‫‪Children and Discipline: A Parent’s Guide Persian‬‬

‫نویسنده‪ :‬دکتر جرج رابین‬

‫فرستنده‪ :‬مهین خدابنده‬

‫به همین دلیل همه باید نسبت به فشار روحی آگاه باشند تا بتوانند‬ ‫راههای غلبه بر آن را پیدا کنند‪.‬‬ ‫برای برطرف کردن فشار روحی راههای مختلفی وجود دارد که‬ ‫برای افراد مختلف متفاوت است ولی این موارد یقیناً می توانند به شما‬ ‫در یافتن راههای مناسب برای مقابله با فشارهای روحی کمک کنند‪:‬‬ ‫* گاهی اوقات خود حادثه موجب فشار روحی نمی شود بلکه نوع‬ ‫برخورد با آن حادثه می تواند آفریننده فشار روحی شود‪ .‬افرادی که‬ ‫شرایط سخت را از این دیدگاه بررسی می کنند که باید با آن کنار‬ ‫بیایند بجای آنکه اجازه دهند مشکالت آنها را از پا در بیاورد‪ ،‬بهتر‬ ‫قادرند با آن مشکالت کنار بیایند و با آنها مبارزه کنند‪.‬‬ ‫* مشکالت را بزرگتر از آنچه که هستند جلوه ندهید‪ .‬اگر چیزی‬ ‫اشتباه از آب در آمد از خودتان بپرسید‪« :‬آیا آن تا ده سال دیگر هنوز‬ ‫مسئله مهمی به شمار می رود؟»‬ ‫* سعی کنید با برنامه ریزی بهتر از بوجود آمدن شرایط تنش را‬ ‫اجتناب کنید‪ .‬وقت بیشتری را برای انجام کارهایتان اختصاص دهید‬ ‫فعالیتهای آزار دهنده پرهیز‬ ‫بجای آنکه عجله کنید‪ .‬از بودن با افراد و ّ‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫* ساعت خاصی را هر روز برای آرامش گرفتن خود اختصاص دهید‬ ‫و بخاطر بیاورید که تنها زمانی می توانید وظایفتان را بخوبی و مؤثر‬ ‫بپایان برسانید که آرامش بیشتر و فشار کمتری داشته باشید‪ .‬راههای‬ ‫مناسب برای آرامش گرفتن اینها هستند‪ :‬تنها بودن در یک مکان‬ ‫خلوت و آرام‪ ،‬تمرکز روی مسئله ای مطلوب و آرامش بخش‪ ،‬موزیک‬ ‫آرامش دهنده‪ ،‬مجلّه یا یک کتاب‪ ،‬یک حیوان خانگی‪ ،‬و یا حتی یک‬ ‫حمام طوالنی مدت‪ .‬از اینکه اوقاتی را بخود اختصاص دهید‪ ،‬احساس‬ ‫گناه نکنید‪.‬‬ ‫* اوقاتی را برای قدم زدن با نرمشهای لذتبخش مانند تای چی (یک‬ ‫نوع ورزش آرامش دهنده شرقی مانند یوگا) اختصاص دهید‪ .‬ورزش‬ ‫مناسبی برای کاهش فشارهای روحی است‪.‬‬ ‫* غذاهای سالم و بهداشتی بخورید‪ .‬در دوران فشار روحی گرایش به‬ ‫غذاهای ناسالم و شیرینی و غذاهای سریع خارج از خانه افزایش پیدا‬ ‫می کند‪ .‬یک برنامه غذایی مناسب که شامل نان برنج یا ماکارونی‪،‬‬ ‫سبزیجات و غالت و میوه باشد‪ ،‬می تواند به شما در غلبه به فشار‬ ‫روحی کمک کند‪.‬‬ ‫ادامه در صفحه مقابل‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪9‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫شکست های معروف‬ ‫از دفتر روزنامه ای که در آن مشغول به کار بود اخراج شد چرا‬ ‫که رئیسش فکر می کرد تخیل خالقیت و ایده های خوب ندارد‪.‬‬

‫قسمت اول‬

‫توسط کمپانی سازنده موسیقی‬ ‫رد شدند چرا که کمپانی از صدا‬ ‫و موسیقی با گیتار آنها خوشش‬ ‫نیامد‪.‬‬

‫والت دیزنی‪ :‬موسس شهر‬ ‫بازی دیزنی لند و شرکت‬ ‫والت دیزنی (آفریننده میکی‬ ‫موس سفید برفی و‪ )...‬برنده‬ ‫‪ 22‬جایزه اسکار‬

‫گروه بیتلز‪ :‬تاثیر گذارترین‬ ‫گروه موسیقی قرن بیستم با فروش‬ ‫جهانی تا ‪ 1‬میلیارد نسخه از آثار‬

‫پس از جدایی از همسر از دست‬ ‫دادن شغل و مرگ مادرش کتابی‬ ‫نوشت که دوازده بار توسط انتشارات‬ ‫مختلف رد شد‪.‬‬

‫ت��ا س��ن چ��ه��ار سالگی ق���ادر ب��ه ح��رف زدن اطرافیان‬ ‫او را "ف���ردی غیر اجتماعی‬ ‫ب���ا روی����اه����ای اح��م��ق��ان��ه"‬ ‫می شناختند‪.‬‬

‫جی کی رولینگ نویسنده‬ ‫سری کتابهای هری پاتر‪ :‬پر درآمد‬ ‫ترین نویسنده تاریخ و برنده عنوان‬ ‫"تاثیر گذار ترین زن بریتانیا"‬

‫آلبرت انیشتن‪ :‬نظریه پرداز‬ ‫نسبیت و برنده جایزه نوبل فیزیک‬

‫معلم مدرسه اش به او گفته بود‬ ‫که زیادی احمق است و هیچ چیز‬ ‫یاد نخواهد گرفت‪.‬‬ ‫توماس ادیسون‪ :‬دارنده امتیاز‬ ‫‪ 2500‬اختراع که مهم ترین آنها‬ ‫المپ الکتریکی است‬

‫ادامه چگونه می توان برفشار روحی (استرس) غالب شد؟ از صفحه ‪8‬‬

‫در کودکی مورد سوء استفاده‬ ‫جنسی قرار گرفت و بعدها شلغش‬ ‫را به عنوان گزارشگر تلویزیون از‬ ‫دست داد چرا که او را مناسب‬ ‫تلویزیون نمی دانستند‪.‬‬ ‫اپرا وینفری‪ :‬مجری برنامه‬ ‫تلویزیونی اپرا که به مدت ‪ 25‬سال‬ ‫در ‪ 145‬کشور مختلف پخش شد‪.‬‬ ‫اولین بیلیونر سیاه پوست جهان‬

‫ادامه در شماره آینده‬

‫به مشکالت و چگونگی برخورد به آن تغییر دهند‪.‬‬

‫*درباره مشکالت یا شکست های گذشته و یا ح ّتی چیزهای بدی که‬ ‫ممکن است در آینده اتفاق بیفتد فکر نکنید‪ .‬روی زندگی کنونی تان‬ ‫تمرکز کنید‪.‬‬

‫* با مرکز بهداشت محلّی ارتباط برقرار کنید و از آنها درمورد‬ ‫وجود هرگونه دوره ها یا نوارهای آموزشی آرامش بخش که به زبان‬ ‫خودتان باشد‪ ،‬سئوال کنید‪.‬‬

‫* مشکالتتان را با کسی در میان بگذارید‪ .‬صحبت کردن درباره‬ ‫مشکالت گاهی می تواند حالل آن باشد یا حداقل احساس بهتری‬ ‫در شما ایجاد کند‪ .‬بعضی اوقات افراد قادرند دیدگاه شما را نسبت‬

‫* در صورت بیفایده بودن همه این راهها از یک فرد متخصص و‬ ‫مجرب کمک بخواهید‪ .‬افرادی مانند مشاوران و مددکاران اجتماعی‬ ‫ّ‬ ‫می توانند از آن جمله باشند‪.‬‬


‫‪10‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪arnasim5@gmail.com‬‬

‫امام محمد غزالی‬

‫بنام یگانه دانای مهربان‬

‫قسمت دوم‬

‫غزالی و جویندگان حقیقت‬ ‫چهارطریقه طایفه راه حقیقت‪ ،‬یعنی‪:‬‬ ‫‪ -1‬متکلمان ‪ -2‬فالسفه‬ ‫را بررسی نموده است‪.‬‬

‫‪ -3‬باطنیه ‪ -4‬صوفیه‪،‬‬

‫ابتدا علم کالم را بخوبی آموخت ولی دردش را شفا و‬ ‫مشکالتش را آسان نکرد‪ .‬سپس فلسفه را مطالعه و بر او‬ ‫معلوم شد که این علم هم دردی را دوا نمی کند و عقل‬ ‫فلسفی نمی تواند معمای هستی را کشف کند‪ .‬بعد به باطنیه که‬ ‫مدعی اند حقایق را بی واسطه از امام معصوم می گیرند و معارف‬ ‫الهی از جانب امام قایم به آنها می رسد‪ ،‬پرداخت‪ .‬با مذهب تعلیمیه‬ ‫و طریقه باطنیه بخوبی آشنا و از رموز این مسلک واقف و دریافت که‬ ‫این طریقه‪ ،‬آرامش و خرسندی روح انسان کنجکاو را بدست نمی‬ ‫دهد‪ .‬آنگاه به کشف طریقه صوفیه همت گماشته و پیمودن این راه‬ ‫را مستلزم علم و عمل دانست‪ .‬نخست به تحصیل علم که آنرا آسان‬ ‫تر می بیند‪ ،‬می پردازد‪ .‬کتب قوت القلوب ابوطالب مکی‪ ،‬تالیفات‬ ‫حارث محاسبی و ماثورات شبلی‪ ،‬جنید‪ ،‬و بایزید را مطالعه می کند‬ ‫و می داند که تصوف از نظر علمی با سایر علوم شرعی و عقلی تفاوت‬ ‫ندارد‪ .‬نام شراب مستی نمی آورد‪ ،‬علم تنها‪ ،‬کار پیش نمی برد و‬ ‫باید عمل نیز در کار باشد‪ .‬می گویند از همه عقاید و افکار دینی به‬ ‫سه اصل خدا‪ ،‬پیغمبر و روز جزا ایمان داشتم‪ .‬بر من معلوم شد که‬ ‫تصوف جز با تقوی و بریدن عالقه های شهوانی حاصل نمی شود‪.‬‬ ‫پس از سختی ها و شک (حتی به محسوسات)‪ ،‬عاقبت بخشایش‬ ‫الهی مرا دستگیری و چراغ هدایتش مرا از این ورطه هولناک رهایی‬ ‫داد‪ .‬همه عالیق دنیوی از جاه‪ ،‬مال‪ ،‬زن و فرزند بر دلم سرد شد‪ .‬از‬ ‫بغداد مهاجرت و به ریاضت‪ ،‬ذکر و فکر مشغول شدم‪ .‬تا اینکه ندای‬ ‫دل مرا به سفر حج رهنمود تا از برکات مکه‪ ،‬مدینه و زیارت تربت‬ ‫رسول الله (ص) نیز مدد جویم‪ .‬بعد از سفر ناگاه اندیشه زن‪ ،‬فرزند و‬ ‫وظیفه نسبت به آنها مرا پس از ده سال به وطن کشانید‪.‬‬ ‫پند آموختن از راهزن‪ :‬می گویند که در برگشت از جرجان‬ ‫گرفتار راهزنان شدیم‪ .‬همه چیز‪ ،‬حتی دست نوشته هایم را گرفتند‪.‬‬ ‫سردسته عیاران را قسم داده و خواستارانبان تعلیقه خود شدم‪ .‬عیار‬ ‫گفت تعلیقه تو چیست؟ گفتم نوشته هایی که به دشواری گرد آورده ام‪.‬‬ ‫خنده ای سر داد و گفت چگونه به دانستن آنها ادعا می کنی که‬ ‫با گرفتن آنها دانش خود را از دست داده ای؟ بهر حال نوشته ها‬ ‫را پس دادند‪ .‬می فرمایند؛ این عیار مالمتگری بود که خداوند او را‬ ‫به سخن آورد تا مرا در کار دانش اندوزی راهنمایی کند‪ .‬لذا پس‬ ‫از رسیدن به طوس‪ ،‬سه سال را در تامل و برای به خاطر سپردن‬ ‫نوشته ها وقت گذاشتم‪.‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫تهیه کننده‪ :‬علی نسیم‬

‫کیست این کیمیا؟ لقب «حجت االسالم» ایشان‪،‬‬ ‫همچون «علم الهدی» به سید مرتضی و «آیت الله» برای‬ ‫عالمه حلی به شایستگی و به معنی حقیقی استعمال‬ ‫شده است‪ ،‬چرا که در باب مذاهب‪ ،‬عموماً در مجادله‬ ‫با او در مقابل نیروی بیان و قلمش‪ ،‬کم می آوردند‪.‬‬ ‫فردوسی به نظم پارسی را زنده ساخت‪ ،‬غزالی هم‬ ‫اسالم را به نیروی برهان و شیوه بیان تایید نمود‪.‬‬ ‫فردوسی به شعر و هنر و غزالی به فکر و تحقیق ایران‬ ‫را بلند آوازه کردند‪ .‬او خدمتی بزرگ به جامعه اسالم و‬ ‫عالم انسانیت انجام داد‪ .‬بزرگترین راهنمای غزالی در‬ ‫تصوف‪ ،‬ابوعلی فارمدی و ابوبکر نساج بودند‪ .‬مطالعه‬ ‫را تا رسیدن به مرتبه کشف و شهود حقایق عرفانی‬ ‫ادامه و تصوف را به گونه ای نوظهور جلوه گر ساخت‪ .‬تصوف او علم‬ ‫و عمل‪ ،‬با روشنی فکر بود و می گویند؛ تصوفی که از قران و حدیث‬ ‫نباشد پایدار نیست‪ .‬جالل الدین همایی در مقایسه دارند که‬ ‫تصوف غزالی تا زمانی که موالنا در تحت تربیت سید برهان الدین‬ ‫محقق ترمزی می باشند‪ ،‬همسنگ و شبیه است ولی از تاریخی که‬ ‫موالنا به شمس پیوست برای او در کامالن این جهان‪ ،‬همانندی‬ ‫پیدا نتوان کرد‪.‬‬ ‫جا دارد به دو نکته اشاره کنم‪:‬‬ ‫الف‪ :‬موالنا یک فقیه مسلمان است اما بعد از تماس با شمس‬ ‫فردی دیگر می شود‪ .‬مولوی نهایی ترکیبی از اسالم و شمس است‬ ‫لذا تا ندانیم که شمس کیست‪ ،‬موالنای نهایی مشخص نمی شود‪.‬‬ ‫محققان شاید تمرکز کافی به نتیجه این ترکیب نکرده و اصوالً در‬ ‫شناخت شمس ضعف وجود دارد‪ .‬بعضی از گروهای معنوی شمس‬ ‫را استاد حق می دانند‪ ،‬مطلبی که تحقیق و روشن شدنش گره‬ ‫گشاست‪.‬‬ ‫ب‪ :‬هر گلی بویی دارد و غزالی به مراحلی از آگاهی و مقامی‬ ‫معنوی رسیده که کمترکسی‪ ،‬این سعادت نصیبش شده است‪.‬‬ ‫همین کافی است که حتی گفته اند اگر غزالی دعوی پیغمبری می‬ ‫کرد‪ ،‬می توانست "الوجیز" معجزه اش باشد‪ .‬او را فراتر از یک صوفی‬ ‫دانسته اند و او را با امثال سنت اوگستین مقایسه کرده اند‪ .‬استادی‬ ‫معنوی بنام پال توییچل می گوید؛ غزالی به طبقه هشتم رسیده‬ ‫است‪ .‬به باور ایشان‪ ،‬طبقه پنجم یعنی خودشناسی‪ ،‬طبقه فیزیکی‬ ‫(زمین) پایین ترین طبقه و فرد در جسم فیزیکی حد اکثر به طبقه‬ ‫هشتم میرسد‪ .‬با تصورنابجای بی نقصی خاصان وعدم درک زمان به‬ ‫اکثرمردان حق انتقاداتی شده و به غزالی هم انتقاد از مطلب معاد‬ ‫جسمانی(حشر)‪ ،‬جایز شمردن سماع و آواز و لعن نکردن یزید را‬ ‫وارد دانسته اند‪.‬‬

‫آرزوی روشنی دل برایتان دارم‬

‫ادامه در شماره آینده‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪11‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫ﺯود بخوابید‬ ‫ساعت ‪ 11‬شب بدنمان در چه وضعی است؟؟؟‬ ‫‪ 12‬شب یا ‪ 3‬نیمه شب چطور؟؟؟‬ ‫برای سالم زیستن‪ ،‬باید خواب راحت و آرامی داشته باشیم‪.‬‬ ‫به موارد زیر دقت كنید تا اهمیت‬ ‫خوابیدن برای شما روشن گردد‪:‬‬ ‫ساعت ‪ ٩‬تا ‪ 11‬شب‪:‬‬ ‫زمانی است برای از بین بردن مواد‬ ‫سمی و غیرضروری كه این عملیات‬ ‫توسط آنتی اكسیدان ها انجام می شود‪.‬‬ ‫در این ساعت بهتر است بدن در حال‬ ‫آرامش باشد‪.‬‬ ‫در غیر این صورت اثر منفی بر روی سالمتی خود گذاشته اید‪.‬‬ ‫ساعت ‪ 11‬تا ‪ 1‬شب‪:‬‬

‫بعضی مواقع دیده شده كه افرا د در این زمان‪ ،‬سرفه شدید یا‬ ‫عطسه می كنند‪.‬‬ ‫ساعت ‪ ٥‬تا ‪ ٧‬صبﺢ‪:‬‬ ‫این عملیات در روده بزرگ صورت می گیرد‪ ،‬لذا می توانید آن را‬ ‫دفع كنید‪.‬‬ ‫ساعت ‪ ٧‬تا ‪ ٩‬صبﺢ‪:‬‬ ‫جذب مواد مغذی صورت می گیرد‪ ،‬پس‬ ‫بهتر است صبحانه بخورید‪.‬‬ ‫افرادی كه بیمار می باشند‪ ،‬بهتر است‬ ‫صبحانه را در ساعت ‪ 6‬و ‪ 30‬دقیقه میل‬ ‫كنند‪.‬‬ ‫كسانی كه می خواهند تناسب اندام داشته باشند‪ ،‬بهترین ساعت‬ ‫صرف صبحانه برای آنها‪ ،‬ساعت ‪ 7‬و ‪ 30‬دقیقه می باشد و كسانی‬ ‫كه اصال صبحانه نمی خورند‪ ،‬بهتر است عادت خود را تغییر دهند و‬ ‫در ساعت ‪ 9‬تا ‪ 10‬صبح صبحانه بخورند‪.‬‬

‫عملیات از بین بردن مواد سمی در كبد ادامه دارد و شما باید در‬ ‫خواب عمیق باشید‪.‬‬

‫دیر خوابیدن و دیر بلند شدن از خواب‪ ،‬باعث می شود مواد‬ ‫سمی از بدن دفع نشوند‪ .‬از نصفه های شب تا ساعت ‪ 4‬صبح‪ ،‬مغز‬ ‫استخوان عملیات خون سازی را انجام می دهد‪.‬‬

‫عملیات سم زدایی در كیسه صفرا ‪ ،‬در طی یک خواب عمیق به‬ ‫طور مناسب انجام می شود‪.‬‬

‫در ایام تعطیل‪ ،‬بسیاری افراد تا دیر وقت بیدار می مانند و بعد از‬ ‫اتمام تعطیالت‪ ،‬با خستگی به سركار می روند‪ ،‬چون اعمال بدنشان‬ ‫دچار سردرگمی شده است و نمی داند چه باید انجام دهد‪.‬‬

‫ساعت ‪ 1‬تا ‪ 3‬نیمه شب‪:‬‬

‫ساعت ‪ 3‬تا ‪ ٥‬صبﺢ‪:‬‬ ‫عملیات از بین بردن مواد سمی در ریه اتفاق می افتد‪.‬‬ ‫‪wife?” The third fellow says, “I’ll tell you. just‬‬ ‫‪the other night my wife came to me on her hands‬‬ ‫‪and knees.” The first two guys were amazed.‬‬ ‫‪“What happened then?” they asked.‬‬ ‫‪“She said, “GET OUT FROM UNDER THE‬‬ ‫”!‪BED AND FIGHT LIKE A MAN‬‬

‫پﺲ همیشه‪ ،‬زود بخوابید و خواب آرامی داشته باشید‪.‬‬

‫‪Joke‬‬

‫‪There were three guys talking in the pub. Two‬‬

‫‪of them are talking about the amount of control‬‬ ‫‪they have over their wives, while the third guy‬‬ ‫‪remained quiet. After a while one of the first two‬‬ ‫‪turns to the third and says, “Well, what about‬‬ ‫‪you? What sort of control do you have over your‬‬


Friday Dec.02. 2011, No. 76

maghzi@Live.com nedayzan.com

12

1390 ‫ آذر‬11 ‫ جمعه‬،76 ‫گپی با مهاجرین شماره‬

What is about man's responsibilites?

‫ ﻭﻧﻜﻮﻭﺭ‬،‫ ﻣﻬﺮﻭﻳﻪ ﻣﻐﺰی‬: ‫ﻧﻮﺷﺘﻪ‬ By: Mahroyeh Maghzi - Vancouver

A friend asked! I said: What about ‘him’! She said: What about the man’s responsibility, when there is dissension between his mother and his wife? I said: Always remember that mother should educate and teach her son to be ‘just’ and act wisely, especially when there are problems between his wife and his mother, it is the mother‘s responsibility to give her son enough confidence that he can keep his mother’s love effordlessly but he has to make so much efforts to keep his wife’s love for himself, it is the mother’s responsibility to tell her son that she would never doubt his love for herself but his wife does, of course if he doesn’t act wisely, it is the mother’s responsibility to tell her son that although he is taking his mother’s love for granted but he should never do the same for his wife’s love and telling and teaching him to be ‘just’ and act wisely in the time of dissension instead of being emotional, in the time of war mother should be surrendered no matter whose fault it is to show her deepest love for her son and for the sack of unity in his

family, it is the mother’s responsibility to sit back and watching her son and his family grow together, it is the mother’s responsibility to let her son free to give all his love to his family in a way that she, his wife, falls in love with him again, since mother knows well that the spiritual -cord between her and her son would never be broken but marriage can! So you had asked me about the man’s responsibility but I had no choice but to tell you about the mother’s responsibilities since only mother can teach heavenly qualities to her son and educating him, only mother can create a wise - man, a man who knows what to do to make peace between two ‘women’! So to make it short I should say the following words: A wise - man is a sweet ‘fruit’ and /or a ‘sweet red apple’ of the ‘tree’ of the life of a good mother and this ‘fruit’ is destined to be ‘eaten’ by another woman!!! This is the unsolved mystery of the relationship

‫ نه به خاطر مردمان‬.‫ دنیا جای خطرناكی برای زندگی است‬:‫انیشتین‬ ‫ بلكه به خاطر كسانی كه شرارتها را می بینند و كاری درمورد آن‬،‫شرور‬ .‫انجام نمی دهند‬

‫سخنان بزرﮔان‬

‫ بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با‬:‫نلسون ماندال‬ ...‫كسی‬ ‫ یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن كلماتی را‬:‫آلبرت انیشتین‬ ...‫ پدربزرگ‬،‫ مامان‬،‫ بابا‬:‫داریم كه برخی دیگر حسرتش را مثل‬ .‫ رواننژندها توی آسمان قصرها میسازند‬:‫چارلز استیون هامبی‬ ‫روانپریشها توی آنها زندگی میكنند روانپزشکها میروند اجارهها‬ .‫را میگیرند‬ ‫ میشود از امشب قانون تازهای در زندگی بنا بگذاریم؟‬:‫ بری‬.‫ام‬.‫جی‬ .‫ مهربان باشیم‬،‫همواره بكوشیم قدری بیشتر از نیاز‬

‫ آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق‬:‫مونتسكیو‬ ‫می گردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشكل‬ .‫است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور می كند‬ ‫ زیرا عقل‬.‫ من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم‬:‫ابن سینا‬ !‫ندارد و شاﺥ هم دارد‬ ‫ میتواند‬،‫ لشكر گوسفندان كه توسط یک شیر اداره میشود‬:‫نارسیﺲ‬ .‫ شكست دهد‬،‫لشكر شیران را كه توسط یک گوسفند اداره میشود‬ ‫ مدتها پیش آموختم كه نباید با خوک كشتی‬:‫جورج برنارد شاو‬ .‫ خیلی كثیف میشوی و مهمتر آنكه خوک از این كار لذت میبرد‬،‫گرفت‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫‪13‬‬

‫پررو بازی!‬ ‫یه کالغ و یه خرس سوار هواپیما بودن کالغه سفارش چایی‬ ‫میده چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به‬ ‫مهموندار‪.‬‬ ‫مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟‬ ‫کالغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! چند دقیقه‬ ‫می گذره باز کالغه سفارش نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره‬ ‫باقیشو می پاشه به مهموندار‪.‬‬ ‫مهموندار میگه‪ :‬چرا این کارو کردی؟‬

‫خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی‪.‬‬ ‫اینو که میگه یهو همه مهموندارا می ریزن سرش و کشون‬ ‫کشون تا دم در هواپیما می برن که بندازنش بیرون خرسه که اینو‬ ‫می بینه شروع به داد و فریاد می کنه کالغه که بیدار شده بوده‬ ‫بهش میگه‪ :‬آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو‬ ‫بازی دربیاری!!!!!!!!‬ ‫نکته مدیریتی‪ :‬قبل از تقلید از دیگران منابع خود را‬ ‫به دقت ارزیابی کنید‪.‬‬

‫کالغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!‬ ‫بعد از چند دقیقه کالغه چرتش می گیره‪.‬‬ ‫خرسه که اینو می بینه به سرش می زنه که اونم یه خورده‬ ‫تفریح کنه‪...‬‬

‫‪A prayer from the heart‬‬ ‫‪by: Sanam Sepehry‬‬

‫مهموندارو صدا می کنه میگه یه قهوه براش بیارن قهوه رو که‬ ‫میارن‪.‬‬ ‫یه کمیشو می خوره باقیشو می پاشه به مهموندار‪ ،‬مهموندار‬ ‫میگه چرا این کارو کردی؟‬

‫«نکته»‬ ‫روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند‬ ‫در جواب گفت‪:‬‬ ‫اگر زن یا مرد دارای اخالق باشد‪ :‬نمره یک می دهم‪1:‬‬ ‫اگر دارای زیبائی هم باشد یک صفر جلوی عدد یک می گذارم‪10:‬‬ ‫اگر پول هم داشته باشد یک صفر دیگر جلوی عدد‪ 10‬می گذارم‪:‬‬ ‫‪100‬‬ ‫اگر دارای اصل و نسب هم باشد یک صفر دیگر جلوی عد د‪100‬‬ ‫می گذارم‪1000 :‬‬ ‫ولی اگر زمانی عدد ‪ 1‬رفت (اخ�لاق)؛ چیزی به جز صفر باقی‬ ‫نمی ماند‪000 ،‬‬ ‫و صفر هم به تنهائی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد‪.‬‬

‫‪May life treat you kind‬‬ ‫‪And bring you peace of mind‬‬ ‫‪May happiness and joy expand your chest‬‬ ‫‪And make your year one of the best‬‬ ‫‪May you allow your mind to feel‬‬ ‫‪Break through your walls and be real‬‬ ‫‪May you open up to those who care‬‬ ‫‪Take a risk and dare to share‬‬ ‫‪May you give as much as you expect‬‬ ‫‪And allow your heart to feel the effect‬‬ ‫‪May you express your appreciation‬‬ ‫‪With some felt genuine emotion‬‬ ‫‪May you find your ideal, the one‬‬ ‫‪He would smile and make your fear be gone‬‬


‫‪14‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫قطعه ی گم شده‬ ‫آدم همیشه دنبال قطعه ای گم شده است‪ ،‬هیچ آدمی را نمی توان‬ ‫یافت كه قطعه خود را جستجو نكند‪ .‬فقط نوع قطعه هاست كه فرق‬ ‫می كند‪ ،‬یكی به دنبال دوستی است‪ ،‬دیگری در پی عشق؛ یكی‬ ‫مراد می جوید و یكی مرید‪.‬‬ ‫یكی همراه می خواهد و دیگری شریك‬ ‫زندگی‪ ،‬یكی هم قطعه ای اسباب بازی‪.‬‬ ‫به هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود‬ ‫یا دست كم بدون آرزوی یافتن آن نمی‬ ‫تواند زندگی كند‪.‬‬ ‫گستره این آرزو به اندازۀ زندگی آدم است و آرزوه��ای آدم‬ ‫هرگز نابود نمی شوند‪ .‬بلكه تغییر موضوع می دهند‪ .‬حتی آن كه‬ ‫نمی خواهد آرزویی داشته باشد‪ ،‬آن كه آرزویش را از كف داده است‪،‬‬ ‫آنكه ایمان خود را به آرزویش از دست داده است‪ .‬تمامی تالشش باز‬ ‫برای گریز از تنهایی است‪.‬‬ ‫عشق‪ ،‬رفاقت‪ ،‬شهرت طلبی‪ ...‬همه به خاطر هراس از تنها ماندن‬ ‫است و شاید قوی ترین جذابیت وصال در همین باشد كه آدمی در‬ ‫هنگام وصال هرگز گمان نمی برد كه روزی تنها خواهد ماند‪.‬‬ ‫تو گاهی خیال می كنی گمشده خود‬ ‫را باز یافته ای‪ ،‬اما بسیار زود درمی یابی‬ ‫كه این بازیافته ات قدری بزرگتر از‬ ‫بخش گمشده توست یا قدری كوچكتر‪.‬‬ ‫گاهی او را می یابی و مدت كوتاهی در‬ ‫خوشبختی رسیدن به او به سر می بری و اما گاه او رشد می كند‬ ‫و از خالء تو یا حتی خود تو بزرگتر می‬ ‫شود و دیگر در درونت نمی گنجد‪ .‬آنگاه‬ ‫او بدل به قطعه گم شده یك نفر دیگر‬ ‫می شود و تو را برای جستن دایره خود‬ ‫ترك می كند‪.‬‬ ‫گاه نیز تو بزرگ می شوی و او كوچك باقی‬ ‫می ماند و روزی ناگهان درمی یابی كه (او)‬ ‫قطعه گم شده ی تو نبود‪.‬‬ ‫گاهی هم (او) را می یابی و این بار از ترس‬ ‫آنكه مبادا از دست تو لیز بخورد و برود سفت‬ ‫نگهش می داری‪ ،‬دو دستی به او می چسبی‬ ‫و ناگهان گمشده تو زیر بار این فشار خرد و له می شود و سرانجام‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫«قسمت اول»‬ ‫نیز از دست می دهی اش احمقانه است‬ ‫اما تو از ترس تنها ماندن تنها می مانی‪.‬‬ ‫گاه ته دلت حتی می ترسی كه قطعه‬ ‫گم شده ات را پیدا كنی كه مبادا دوباره‬ ‫گمش كنی‪ ،‬همیشه آن كس كه بیشتر‬ ‫دوست دارد‪ ،‬ضعیف تر است و بیشتر رنج‬ ‫می برد و همین ضعف است كه احساس‬ ‫بی ثباتی به آدم می بخشد زیرا آدم‬ ‫تمامیت خود را منوط به چیزی می كند‬ ‫كه ثباتی ندارد‪.‬‬ ‫ما همواره خود را قطعه هایی گم شده‬ ‫حس می كنیم‪ .‬ما همواره در انتظار‬ ‫نشسته ایم؛ در انتظار كسی كه از راه‬ ‫برسد و ما را با خود ببرد‪ ،‬كه بیاید و ما‬ ‫را كامل كند‪ ،‬بدون او ما همواره خود‬ ‫را گمشده و تنها و ناقص حس می كنیم‪ ،‬برخی از ما شاید برای‬ ‫همیشه در انتظار (او) بمانیم و بنشینیم و بپوسیم‪.‬‬ ‫برخی از ما‪ ،‬دیروز‪ ،‬امروز و هر روز‬ ‫قطعه هایی گمشده بوده ایم‪.‬‬ ‫گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند‪،‬‬ ‫اما همراه نمی شوند‪.‬‬ ‫گاهی نیز آدم هایی را می یابیم كه با ما همراه می شوند اما جور‬ ‫در نمی آیند‪.‬‬ ‫برخی وق��ت ه��ا م��ا آدم هایی را‬ ‫دوست داریم كه دوستمان نمی دارند‪،‬‬ ‫همان گونه كه آدم هایی نیز یافت‬ ‫می شوند كه دوستمان دارن��د‪ ،‬اما ما‬ ‫دوستشان نداریم‪.‬‬ ‫به آنانی كه دوست نداریم اتفاقی در‬ ‫خیابان بر می خوریم و همواره بر می‬ ‫خوریم‪ ،‬اما آنانی را كه دوست می داریم‬ ‫همواره گم می كنیم و هرگز اتفاقی در‬ ‫خیابان به آنان بر نمی خوریم‪.‬‬ ‫برخی رابطه ها ظریفند‪ ،‬به طوری كه به كوچكترین نسیمی‬ ‫ادامه در شماره آینده‬ ‫می شكنند‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫‪15‬‬

‫تحقیقی از «ریچارد وایزمن» روانشناس دانشگاه هارتفورد شایر‬ ‫چرا برخی مردم بی‌وقفه در زندگی شانس می‌آورند درحالی که سايرين‬ ‫هميشه بدشانس هستند؟‬ ‫مطالعه برای بررسی چيزی که مردم آن را شانس می‌خوانند‪ ،‬ده سال‬ ‫قبل شروع شد‪ .‬می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال هميشه در خانه‬ ‫بعضی‌ها را می‌زند‪ ،‬اما سايرين از آن محروم می‌مانند‪ .‬به عبارت ديگر چرا‬ ‫بعضی از مردم خوش‌شانس و عده ديگر بدشانس هستند؟‬ ‫آگهی‌هايی در روزنامه‌های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس‬ ‫می‌کردند خوش‌شانس يا بدشانس هستند خواستم با من تماس بگيرند‪.‬‬ ‫صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال‌های‬ ‫گذشته با آنها مصاحبه کردم‪ ،‬زندگی‌شان را زير نظر گرفتم و از آنها‬ ‫خواستم در آزمايش‌های من شرکت کنند‪.‬‬ ‫نتايج نشان داد که هرچند اين افراد به کلی از اين موضوع غافلند‪،‬‬ ‫کليد خوش‌شانسی يا بدشانسی آنها در افکار و کردارشان نهفته است‪.‬‬ ‫برای مثال‪ ،‬فرصت‌های ظاهراً خوب در زندگی را در نظر بگيريد‪ .‬افراد‬ ‫خوش‌شانس مرتباً با چنين فرصت‌هايی برخورد می‌کنند‪ ،‬درحالی که‬ ‫افراد بدشانس نه‪.‬‬ ‫با ترتيب دادن يک آزمايش ساده سعی کردم بفهم آيا اين مساله ناشی‬ ‫از توانايی آنها در شناسايی چنين فرصت‌هايی است يا نه‪ .‬به هر دو گروه‬ ‫افراد خوش شانس و بدشانس روزنامه‌ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق‬ ‫بزنند و بگويند چند عکس در آن هست‪.‬‬ ‫به طور مخفيانه يک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می‌گفت‪:‬‬ ‫اگر به سرپرست اين مطالعه بگوييد که اين آگهی را ديده‌ايد‪ 250 ،‬پوند‬ ‫پاداش خواهيد گرفت‪ .‬اين آگهی نيمی از صفحه را پر کرده بود و به‬ ‫حروف بسيار درشت چاپ شده بود‪ .‬با اين که اين آگهی کام ً‬ ‫ال خيره‬ ‫کننده بود‪ ،‬افرادی که احساس بدشانسی می‌کردند عمدتاً آن را نديدند‪،‬‬ ‫درحالی که اغلب افراد خوش‌شانس متوجه آن شدند‪.‬‬ ‫مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموماً عصبی‌تر از افراد‬ ‫خوش‌شانس هستند و اين فشار عصبی توانايی آنها در توجه به فرصت‌های‬ ‫غيرمنتظره را مختل می‌کند‪ .‬در نتيجه‪ ،‬آنها فرصت‌های غيرمنتظره را به‬ ‫خاطر تمرکز بيش از حد بر ساير امور از دست می‌دهند‪.‬‬ ‫برای مثال وقتی به مهمانی می‌روند چنان غرق يافتن جفت بی‌نقصی‬ ‫هستند که فرصت‌های عالی برای يافتن دوستان خوب را از دست‬ ‫می‌دهند‪ .‬آنها به قصد يافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می‌زنند و‬ ‫از ديدن ساير فرصت‌های شغلی باز می‌مانند‪ .‬افراد خوش‌شانس آدم‌های‬ ‫راحت‌تر و بازتری هستند‪ ،‬در نتيجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه‬ ‫فقط آنچه را در جستجوی آنها هستند می‌بينند‪.‬‬ ‫تحقيقات من در مجموع نشان داد که آدم‌های خوش‌اقبال‬ ‫براساس چهار اصل‪ ،‬برای خود فرصت ايجاد می‌کنند‪:‬‬ ‫اول‪ :‬آنها در ايجاد و يافتن فرصت‌های مناسب مهارت دارند‪.‬‬ ‫دوم‪ :‬به قوه شهود گوش می‌سپارند و براساس آن تصميم‌های مثبت‬ ‫می‌گيرند‪.‬‬

‫سوم‪ :‬به خاطر توقعات مثبت‪ ،‬هر اتفاق نيکی برای آنها رضايت بخش‬ ‫است‪.‬‬ ‫چهارم‪ :‬نگرش انعطاف‌پذير آنها‪ ،‬بدبياری را به خوش‌اقبالی بدل می‌کند‪.‬‬ ‫در مراحل نهايی مطالعه‪ ،‬از خود پرسيدم آيا می‌توان از اين اصول برای‬ ‫خوش‌شانس کردن مردم استفاده کرد‪ .‬از گروهی از داوطلبان خواستم‬ ‫يک ماه وقت خود را صرف انجام تمرين‌هايی کنند که برای ايجاد روحيه و‬ ‫رفتار يک آدم خوش‌شانس در آنها طراحی شده بود‪ .‬اين تمرين‌ها به آنها‬ ‫کمک کرد فرصت‌های مناسب را دريابند‪ ،‬به قوه شهود تکيه کنند‪ ،‬انتظار‬ ‫داشته باشند بخت به آنها رو کند و در مقابل بدبياری انعطاف نشان دهند‪.‬‬ ‫يک ماه بعد‪ ،‬داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشريح کردند‪ .‬نتايج‬ ‫حيرت انگيز بود‪ 80 :‬درصد آنها گفتند آدم‌های شادتری شده‌اند‪ ،‬از‬ ‫زندگی رضايت بيشتری دارند و شايد مهم‌تر از هر چيز خوش‌شانس‌تر‬ ‫هستند‪ .‬و باالخره اين که من عامل شانس را کشف کردم‪.‬‬ ‫چند نکته برای کسانی که می‌خواهند خوش‌اقبال شوند‪:‬‬ ‫به غريزه باطنی خود گوش کنيد‪ ،‬چنين کاری اغلب نتيجه مثبت دارد‪.‬‬ ‫با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شويد و عادات روزمره را بشکنيد‪.‬‬ ‫هر روز چند دقيقه‌ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنيد‪.‬‬ ‫زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسب‌اب‌کشی کردند‪ .‬روز بعد ضمن‬ ‫صرف صبحانه‪ ،‬زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن‬ ‫رخت‌های شسته است و گفت‪ :‬لباس‌ها چندان تمیز نیست‪ .‬انگار نمی‌داند‬ ‫چطور لباس بشوید‪ .‬احتماالً باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد‪.‬‬ ‫همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت‪ .‬هربار که زن همسایه لباس‌های‬ ‫شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد‪ ،‬زن جوان همان حرف را‬ ‫تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد‪ ،‬روزی از دیدنلباس‌های تمیز‬ ‫روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت‪" :‬یاد گرفته چطور لباس‬ ‫بشوید‪ .‬مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده‪".‬‬ ‫مرد پاسخ داد‪ :‬من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز‬ ‫کردم!‬ ‫زندگی هم همینطور است‪ .‬وقتی که رفتار دیگران را مشاهده می‌کنیم‪،‬‬ ‫آنچه می‌بینیم به درجه شفافیت پنجره‌ای که از آن مشغول نگاه‌کردن‬ ‫هستیم بستگی دارد‪ .‬قبل از هرگونه انتقادی‪ ،‬بد نیست توجه کنیم به‬ ‫اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا‬ ‫آمادگی آن را داریم که به‌ جای قضاوت کردن فردی که می‌بینیم‪ ،‬در پی‬ ‫دیدن جنبه‌های مثبت او باشیم؟‬

‫جمله روز‪ :‬زندگي تاس خوب آوردن نيست‪ ،‬تاس بد را خوب‬ ‫بازي کردن است‪...‬‬


‫‪16‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫از ﻃوفان‬ ‫كشیش سوار هواپیما شد‪ .‬كنفرانسی‬ ‫تازه به پایان رسیده بود و او میرفت تا‬ ‫در كنفرانس دیگری شركت كند؛ میرفت‬ ‫تا خلق خدا را هدایت كند و به سوی خدا‬ ‫بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد‪ .‬در‬ ‫جای خویش قرار گرفت‪ .‬اندكی گذشت‪،‬‬ ‫جدی‬ ‫ابری آسمان را پوشانده بود‪ ،‬ا ّما زیاد ّ‬ ‫به نظر نمیرسید‪ .‬مسافران شادمان بودند‬ ‫كه سفرشان به زودی شروع خواهد شد‪.‬‬ ‫هواپیما از زمین برخاست‪ .‬اندكی بعد‪ ،‬كمربندها را مسافران‬ ‫گشودند تا كمی بیاسایند‪ .‬پاسی گذشت‪ .‬همه به گفتگو مشغول؛‬ ‫كشیش در دریای اندیشه غوطهور كه در جمع بعد چهها باید گفت‬ ‫و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت‪ .‬ناگاه‪ ،‬چراغ باالی سرش روشن‬ ‫شد‪" :‬كمربندها را ببندید!" همه با اكراه كمربندها را بستند؛ ا ّما زیاد‬ ‫جدی نگرفتند‪ .‬اندكی بعد‪ ،‬صدای ظریفی از بلندگو به‬ ‫موضوع را ّ‬ ‫گوش رسید‪" ،‬از نوشابه دادن فع ً‬ ‫ال معذوریم؛ طوفان در پیش است‪".‬‬ ‫موجی از نگرانی به دلها راه یافت‪ ،‬ا ّما همانجا جا خوش كرد و در‬ ‫چهرهها اثری ظاهر نشد‪ ،‬گویی همه میكوشیدند خود را آرام نشان‬ ‫دهند‪ .‬باز هم كمی گذشت و صدای ظریف دیگر بار بلند شد‪" ،‬با‬ ‫پوزش فع ً‬ ‫شدت دارد‪".‬‬ ‫ال غذا داده نمیشود؛ طوفان در راه است و ّ‬ ‫نگرانی‪ ،‬چون دریایی كه بادی سهمگین به آن یورش برده باشد‪ ،‬از‬ ‫درون دلها به چهرهها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد‪.‬‬ ‫طوفان شروع شد؛ صاعقه درخشید‪ ،‬نعرۀ رعد برخاست و صدای‬ ‫غرش خود محو و نابود ساخت؛ كشیش‬ ‫موتورهای هواپیما را در ّ‬ ‫نیک نگریست؛ بعضی دستها به دعا برداشته شد؛ ا ّما سكوتی مرگبار‬ ‫بر تمام هواپیما سایه افكنده بود؛ طولی نكشید كه هواپیما همانند‬ ‫چوبپنبه بر روی دریایی خروشان باال رفت و دیگر بار فرود افتاد‪،‬‬ ‫گویی هم اكنون به زمین برخورد میكند و از هم متالشی میگردد‪.‬‬ ‫كشیش نیز نگران شد؛ اضطراب به جانش چنگ انداخت؛ از آن همه‬ ‫كه برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود‪ ،‬هیچ باقی نماند؛ گویی‬ ‫حبابی بود كه به نوک خارک تركیده بود؛ پنداری خود كشیش هم‬ ‫به آنچه كه میخواست بگوید ایمانی نداشت‪ .‬سعی كرد اضطراب را‬ ‫از خود برهاند؛ ا ّما سودی نداشت‪ .‬همه آشفته بودند و نگران رسیدن‬ ‫به مقصد و از خویش پرسان كه آیا از این سفر جان به سالمت به‬ ‫در خواهند برد‪.‬‬ ‫نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود كسی كه نگران نباشد و به گونهای‬ ‫دست به دامن خدا نشده باشد‪ .‬ناگاه نگاهش به دختركی افتا د‬ ‫خردسال؛ آرام و بیصدا نشسته بود و كتابش را میخواند؛ یک پایش‬ ‫را جمع كرده‪ ،‬زیر خود قرار داده بود‪ .‬ابداً اضطراب در دنیای او راه‬ ‫نداشت؛ آرام و آسودهخاطر نشسته بود‪ .‬گاهی چشمانش را میبست‪،‬‬ ‫و سپس میگشود و دیگر بار به خواندن ادامه میداد‪ .‬پاهایش را دراز‬ ‫كرد‪ ،‬اندكی خود را كش و قوس داد‪ ،‬گویی میخواهد خستگی‬

‫سفر را از تن براند؛ دیگر بار به خواندن كتاب پرداخت؛‬ ‫آرامشی زیبا چهرهاش را در خود فرو برده بود‪.‬‬ ‫هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه میكرد‪ ،‬گویی طوفان‬ ‫مشتهای گره كردۀ خود را به بدنۀ هواپیما میكوفت‪ ،‬یا‬ ‫میخواست مسافران را كه مشتاق زمین سفت و محكمی‬ ‫در زیر پای بودند‪ ،‬بترساند‪ .‬هواپیما را چون توپی به باال‬ ‫پرتاب میكرد و دیگر بار فرود میآورد‪ .‬ا ّما این همه‬ ‫در آن دخترک خردسال هیچ تأثیری نداشت‪ ،‬گویی در‬ ‫گهواره نشسته و آرام تكان میخورد و در آن آرامش‬ ‫بیمانند به خواندن كتابش ادامه میداد‪.‬‬ ‫كشیش ابداً نمیتوانست باور كند؛ در جایی كه هیچیک از‬ ‫بزرگساالن از امواج ترس در امان نبود‪ ،‬او چگونه میتوانست چنین‬ ‫ساكت و خاموش بماند و آرامش خویش حفظ كند‪ .‬باالخره هواپیما‬ ‫از چنگ طوفان رها شد‪ ،‬به مقصد رسید‪ ،‬فرود آمد‪ .‬مسافران‪ ،‬گویی‬ ‫با فرار از هواپیما از طوفان میگریزند‪ ،‬شتابان هواپیما را ترک كردند‪،‬‬ ‫ا ّما كشیش همچنان بر جای خویش نشست‪ .‬او میخواست راز این‬ ‫آرامش را بداند‪ .‬همه رفتند؛ او ماند و دخترک‪ .‬كشیش به او نزدیک‬ ‫شد و از طوفان سخن گفت و هواپیما كه چون توپی روی امواج‬ ‫حركت میكرد‪ .‬سپس از آرامش او پرسید و سببش؛ سئوال كرد‬ ‫كه چرا هراس را در دلش راهی نبود آنگاه كه همه هراسان بودند‪.‬‬ ‫دخترک به سادگی جواب داد‪" ،‬چون پدرم خلبان بود؛ او داشت‬ ‫مرا به خانه میبرد؛ اطمینان داشتم كه هیچ نخواهد شد و او مرا در‬ ‫میان این طوفان به سالمت به مقصد خواهد رساند؛ ما عازم خانه‬ ‫بودیم؛ پدرم مراقب بود؛ او خلبان ماهری است‪ ".‬گویی آب سردی‬ ‫بود بر بدن كشیش؛ سخن از اطمینان گفتن و خود به آن ایمان‬ ‫داشتن؛ این است راز آرامش و فراغت از اضطراب!‬ ‫بسا از اوقات انواع طوفانها ما را احاطه میكند و به مبارزه میطلبد‪.‬‬ ‫طوفانهای ذهنی‪ ،‬مالی‪ ،‬خانگی‪ ،‬و بسیاری انواع دیگر كه آسمان‬ ‫زندگی ما را تیره و تار میسازد و هواپیمای حیات ما را دستخوش‬ ‫حركات غیرارادی میسازد‪ ،‬آنچنان كه هیچ ارادهای از خود نداریم‬ ‫و نمیتوانیم كوچكترین تغییری در جهت حركت طوفانها بدهیم‪.‬‬ ‫همه اینگونه اوقات را تجربه كردهایم؛ بیایید صادق باشیم و صادقانه‬ ‫اعتراف كنیم كه در این مواقع روی زمین سفت و محكم بودن به‬ ‫مراتب آسانتر از آن است كه روی هوا‪ ،‬در پهنۀ آسمان تیره و تار‪،‬‬ ‫به این سوی و آن سوی پرتاب شویم‪.‬‬ ‫ا ّما‪ ،‬به خاطر داشته باشیم‪ ،‬كه خدا كه در آسمان است‪ ،‬خلبانی‬ ‫هواپیما را به عهده دارد و با دستهای آزموده و ماهر خویش آن‬ ‫را در پهنۀ بیكران زندگی هدایت میكند‪ .‬او ما را به منزل خواهد‬ ‫رساند؛ او مقصد ما را نیک میداند و هواپیمای زندگی ما را از‬ ‫طوفانها خواهد رهانید و به سرمنزل مقصود خواهد رساند‪ .‬نگران‬ ‫نباشید‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫اعتقاد و شناخت‬ ‫قسمت دوم‬ ‫منش و کیان روحانی هر شخص است که‬ ‫او را از دیگر کسان متمایز می کند‪ .‬مخصوصاً‬ ‫اگر با تاکید (خود من) به خود اشاره کنیم‪.‬‬ ‫هر شخص به نسبت تربیت علمی و تعلیمات‬ ‫روحانی و نفسانی که یافته است با شخص‬ ‫دیگر تفاوت دارد و هرکه منش و کیان آگاه و‬ ‫برجسته ای داشته باشد و آن را در خود بشناسد‪ ،‬خدای خود را نیز‬ ‫تواند شناخت‪ .‬همین منش و شخصیت روحانی است که عرفاً از آن‬ ‫بنام عشق یاد کرده اند‪.‬‬ ‫ابوسعید ابی الخیر گوید‪:‬‬ ‫عشق آمد و شد چو جانم اندر رگ و پوست تا کرد مرا خالی و پر‬ ‫کرد ز دوست‬ ‫اجزای وجودم همه را دوست گرفت نامی است ز من بر من و باقی‬ ‫همه او ست‬ ‫به نظر می رسد که خود شناسی و خدا شناسی هر یک تاثیر‬ ‫متقابل در دیگری و نیز در شناخت حقایق خلقت دارند‪ .‬یعنی خدا‬ ‫شناس نیز اگر از راس هرم خلقت به قاعده ی آن بنگرد‪ ،‬از کل به‬ ‫جزء و از خدا به شناخت راستین خود خواهد رسید و خواهد دانست‬ ‫که در آفرینش اعضاء و اجزای جسم او چه حکمت و امکاناتی فراهم‬ ‫شده است تا او بتواند از امکانات جسمانی به ملکات روحانی هم‬ ‫برسد‪.‬‬ ‫انسان وظیفه دارد که دانش خدا شناسی را با توسل به تحقیقات‬ ‫علمی دانشمندان علوم جدید مخصوصاً تحقیقات روحی و روانی‬ ‫انسان‪ ،‬نیز کسب کند‪ .‬چون علوم قدیم و جدید و افاضات فالسفه و‬ ‫حکمای دیرین‪ ،‬همراه با تعلیمات دانشمندان محقق علوم در عصر‬ ‫حاضر‪ ،‬نیز مکمل یکدیگرند‪.‬‬ ‫عقل و اندیشه ی صائب‪ ،‬مفهوم این حقیقت بارز در بیت حافظ‬ ‫آسمانی را تایید می کنند که ما انسانها‪.‬‬ ‫"رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم‬ ‫تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمده ایم"‬ ‫تصدیق می کنند که انسانها و همه ی کائنات از عدم و نیستی‬ ‫به خلقت هستی آراسته و به زیور وجود مزین گردیده اند‪ .‬فالسفۀ الهی و‬

‫‪17‬‬

‫نوشته ی‪ :‬ح‪ .‬م‪ .‬رهگشا‬

‫پژوهندگان حقیقت وجود و هستی‪ ،‬آنانکهدر گذشته‬ ‫می زیسته اند یا امروز سرگرم این تحقیق عمیق‬ ‫هستند‪ ،‬کوشیده و می کوشند تا بدانند که مبدأ‬ ‫و مدبر خلقت جهان هستی و کائنات کیست یا‬ ‫چیست؟! اینگونه تحقیقات اگر چه به شیوه ی‬ ‫پیشین صورت می گیرد و در جای خود بسیار‬ ‫خوب است اما از طریق علوم جدید و آزمایشهای‬ ‫علمی امروز‪ ،‬خیلی بهتر‪ ،‬مفیدتر و همراه با توفیق‬ ‫بیشتر‪ ،‬خواهد بود‪.‬‬ ‫اگر روزی فرضیات دانشمندان علوم به اثبات علمی برسند‪ ،‬مث ً‬ ‫ال‬ ‫اگر ثابت شود که سبب پیدایی جهان هستی و طبیعت‪ ،‬انفجار‬ ‫بزرگی بوده است که در چهارده میلیارد سال پیش‪ ،‬در خالء یا‬ ‫به گفته ی بعضی از دانشمندان در یک توده ی کوچک از مادۀ‬ ‫بسیار فشرده‪ ،‬روی داده است؛ آنگاه این پرسش بزرگتر عقل‪ ،‬مطرح‬ ‫خواهد شد که استعداد جهان هستی شدن و استعداد تولید شدن‬ ‫کرات و کهکشانهای بسیار‪ ،‬در آن توده ی بسیار کوچک از ماده ی‬ ‫فشرده را‪ ،‬چه نیروئی آفریده است؟!! یا چه نیروئی به طبیعت که‬ ‫خود آفریده و مخلوق است‪ ،‬امکان آفریدن و پروردن جهان طبیعی‬ ‫را‪ ،‬بدون ابزار و مصالح ساختمانی‪ ،‬عطا کرده است؟!! چه قدرت بی‬ ‫منتهایی به این طبیعت نا دیده اما موجود‪ ،‬فرصت آن را داده است‬ ‫که تمام موجودات جهان طبیعی حتی سلولها‪ ،‬ژنها‪ ،‬اتمها و ذرات‬ ‫دیگر را چنانکه می بینیم و به حس و عقل در می یابیم ‪ -‬همواره‬ ‫تحت کنترل خود داشته باشد‪ ،‬تولید کند‪ ،‬بسازد‪ ،‬بازسازی و ترمیم‬ ‫کند و‪ ،‬و‪ ،‬و‪،‬؟!!‬ ‫در آزمایشهای علمی‪ ،‬این پرسش بسیار عمیق و دقیق عقل نیز‬ ‫مطرح خواهد بود که قبل از آفرینش جهان هستی ‪ -‬در آن فضای‬ ‫خالی از کائنات ‪ -‬آن توده از ماده ی بسیار فشرده ی مفروض ‪ -‬از‬ ‫کجا پیدا شده و چگونه از خالء و نیستی به هستی آمده است؟!!‬ ‫عقل و عقالی جهان و دانش حکمت آمیزبسیار گسترده ی امروز‪،‬‬ ‫اعتراف دارند که در چند میلیارد سال پیش‪" ،‬کن‪ ،‬فیکون"ی صورت‬ ‫گرفته است که امروز آن را خلقت و خالق آنرا در فارسی‪ ،‬خدا‬ ‫می نامیم یعنی خودآ ‪ -‬خود آمده ‪ -‬خود آفرین‪ .‬و این قصه سر دراز‬ ‫دارد‪ .‬با سعدی بزرگ در این معنا هم آواییم که‪:‬‬ ‫ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم وز هرچه گفته اند و‬ ‫شنیدیم و خوانده ایم !‬ ‫مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اول وصف‬ ‫تو مانده ایم‬


‫‪18‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫شن و سنگ‬ ‫حکایت اینگونه آغاز می شود که دو دوست‬ ‫قدیمی در حال عبور از بیابانی بو دند‪ .‬در‬ ‫حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث‬ ‫می کنند و کار به جایی می رسد که یکی کنترل‬ ‫خشم خ��و دش را از دست می دهد و سیلی‬ ‫محکمی به صورت دیگری می زند‪ .‬دوست دوم‬ ‫که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود‬ ‫بدون اینکه حرفی بزند روی شنهای بیابان نوشت‪:‬‬ ‫«امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به‬ ‫صورتم زد‪».‬‬ ‫آنها به راه خود ادامه دادند تا اینکه به درياچه ای رسیدند‪ .‬تصمیم‬ ‫گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خالص‬ ‫شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند‪ .‬همچنانکه مشغول‬ ‫شنا بودند ناگهان همان دوستی که سیلی خورده بود حس کرد‬ ‫گرفتار باتالق شده و گل و الی وی را به سمت پایین می کشد‪.‬‬ ‫شروع به داد و فریاد کرد و خالصه دوستش وی را با هزار زحمت از‬ ‫آن مخمصه نجات داد‪ .‬مرد که خود را از مرگ حتمی نجات یافته‬ ‫دید‪ ،‬فوری مشغول شد و روی سنگ کنار آب به زحمت حک کرد‪:‬‬ ‫«امروز بهترین دوست زندگیم مرا از مرگ قطعی نجات داد‪».‬‬

‫دوستی که او را نجات داده بود وقتی حرارت‬ ‫و تالش وی را برای حک کردن این مطلب دید با‬ ‫شگفتی پرسید‪« :‬وقتی به تو سیلی زدم روی شن‬ ‫نوشتی و حال که تو را نجات دادم روی سنگ حک‬ ‫می کنی؟»‬ ‫مرد پاسخ داد‪« :‬وقتی دوستی تو را آزار می دهد آن‬ ‫را روی شن بنویس تا با وزش نسیم بخشش و عفو‬ ‫آرام و آهسته از قلبت پاک شود‪ .‬ولی وقتی کسی در‬ ‫حق تو کار خوبی انجام داد‪ ،‬باید آنرا در سنگ حک کنی تا هیچ‬ ‫چیز قادر به محو کردن آن نباشد و همیشه خود را مدیون لطف‬ ‫وی بدانی‪».‬‬ ‫یاد بگیریم آسیبها و رنجشها را در شن بنویسیم تا فراموش شود‬ ‫و خوبی و لطف دیگران را در سنگ حک کنیم تا هیچگاه فراموش‬ ‫نشود‪.‬‬ ‫ما آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر قیمتی‬ ‫زندگی کنیم!‬


‫‪19‬‬ ‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬

‫‪www.Daneshmand.Ca‬‬

‫از طریق وب سایت نیز مطالعه کنید‪:‬‬

‫مجله دانشمند را می توانید هر هفته‬

‫به زبان فارسی‪ ،‬ویژه غرب کانادا‬

‫آموزشی‪ ،‬علمی‪ ،‬فرهنگی‬

‫مجله ﻫﻔتگی‬ ‫هفتکی‬ ‫مﺠﻠه‬

‫‪Tel: 604.913.0399‬‬ ‫‪Fax: 604.913.0390‬‬ ‫‪Email: Info @ Daneshmand. Ca‬‬ ‫‪www. Daneshmand. Ca‬‬

‫‪For Western Canada‬‬

‫‪Persian, Weekly‬‬

‫‪Daneshmand Magazine‬‬


‫‪20‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،76‬جمعه ‪ 11‬آذر ‪1390‬‬

‫‪Friday Dec.02. 2011, No. 76‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.