Immigrants 82

Page 1

‫‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬ ‫گپى با مهاجرین شماره ‪82‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫‪1‬‬

‫گﭙی با مهاجرین‬

‫شماره ‪ ،٨٢‬سال هشتم‪ ١١ ،‬اسفند ‪١٣٩١‬‬ ‫‪Issue 82, Vol. 8, March.01. 2013‬‬ ‫فصﻞ نامه‪ ،‬رایگان‬


‫‪2‬‬

‫گﭙــی بــا مهــاجـرین‬ ‫گپى با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫‪Chatting with Immigrants - Bilingual Monthly Magazine‬‬

‫‪AHOURA SERVICES CENTRE‬‬

‫مرکز خدمات اهـورا‬ ‫کادر متخصص ما آماده ارائه خدمات زیر می باشد‪:‬‬

‫امور تایپ و ترجمه‪:‬‬ ‫تایپ و ویرایش متون (کتاب‪ ،‬جزوه‪،‬بروشور) انگلیسی‪/‬فارسی‬ ‫صفحه آرایی نشریات‬

‫‪Email: sahourai@yahoo.com‬‬ ‫‪Tel: 604- 783- 0955‬‬ ‫‪Fax: 1-888-439-2522‬‬

‫ماهنامه گﭙی با مهاجرین‬

‫آموزش کار با کامپیوتر‬

‫ترجمه متون از فارسی به انگلیسی و بالعکس‬ ‫مترجم همراه جهت انجام امور تازه واردین‬

‫تکمیل فرمهای اداری و دولتی از قبیل ‪SIN, MSP, Citizenship‬‬

‫رزومه نویسی جهت تازه واردین‬

‫‪Book Keeping‬‬

‫تدریس خصوصی‪:‬‬

‫امور تبلیغاتی‪:‬‬

‫زبان انگلیسی ‪IELTS‬‬

‫ناشر‪:‬‬

‫سیما اهورائى‬

‫سردبیر‪:‬‬

‫آویسا ایزدی‬

‫آموزش کامپیوتر‬

‫امور حسابداری‪:‬‬ ‫تکمیل فرمهای مالیاتی پایان سال‬

‫پر کردن فرم های مهاجرتی‬

‫فرانسه‪ ،‬فارسی‬

‫طراحی بیزنس کارت‪ ،‬لوگو‬ ‫آگهی تبلیغاتی‬

‫ریاضی‪ ،‬فیزیک‪ ،‬شیمی‬

‫طراحی وب سایت‬

‫طراحی با ذغال‪ ،‬مداد و انواع ماژیک‬

‫ویراستار و مترجم‪ :‬آویسا ایزدی‪ ،‬مریم سمنانیان‬

‫سیما اهورائى‬

‫نقاشی با رنگ و روغن و نقاشی با آبرنگ‬ ‫طراحی و ساخت انواع زینت آالت‬

‫تلفن‪:‬‬

‫امور سرمایه گذاری‬ ‫امور بیمـه‬

‫‪604-783-0955‬‬

‫فاکس‪1-888-439-2522 :‬‬ ‫ایمیل‪sahourai@yahoo.com :‬‬

‫همکاران افتخاری‪ :‬مهندس محمد عمادی‬ ‫رامین بهرامى (‪)Copies Depot‬‬ ‫ﺧبرنگار و عکاﺱ مجله‪ :‬ساالر شهنواز‬

‫چاپخانه‪:‬‬

‫‪COPIES DEPOT‬‬

‫هیﺌت تﺤریریه گﭙی با مهاجرین‬ ‫فرین آینه ساز‪ ،‬آویسا ایزدی‪ ،‬نازی لطفى‪ ،‬صنم سپهری‪،‬‬ ‫مهین خدابنده‪ ،‬مهرویه مغزی‪ ،‬على نسیم‪ ،‬سوسن اسكافى‪،‬‬ ‫درین‪ ،‬علیرضا فدایى‪ ،‬مریم سمنانیان‪ ،‬رهگشا‬

‫عﻼقمندان مجله " گﭙی با مهاجرین"‬

‫می توانند این نشریه را از ﻃریﻖ سایت‬ ‫‪WWW. DANESHMAND.CA‬‬ ‫مﻄالعه بفرمایند‬

‫‪Designed by: Daneshmand.ca‬‬

‫مدیر تولید و روابﻂ عمومى و تبلیﻐاﺕ‪ :‬فرین آینه ساز‬ ‫تایﭗ و ﺻفﺤه آراﺋى‪:‬‬

‫تعمیرات کامپیوتر‬


‫گپى با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪3‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫یادداشت ناشر‬ ‫با سالم و درود فراوان‪،‬‬

‫و به ویژه هموطنان عزیز باشد‪.‬‬ ‫بانگ نوروز باستانى در شهرمان بصدا در آمده و برنامه های‬ ‫متنوعى به این بهانه ایرانیان سراسر شهرمان را دور هم جمع مى‬ ‫كند‪ .‬بازارچه نوروزی یكى از بزرگترین رویدادهای هر ساله است‬ ‫كه ما را به استقبال سال ‪ 1392‬مى برد‪ .‬روز ‪ 10‬مارچ ‪ 2013‬خرید‬ ‫شیرینى‪ ،‬نقل و سنبل و هفت سین را از بازارچه نوروزی فراموش‬ ‫نكنید‪ .‬شنبه ‪ 23‬مارچ نیز بنیاد كانادا و ایران برنامه دید و بازید‬ ‫نوروزی تدارک دیده كه امیدمان دیدار شما دوستان و هموطنان‬ ‫در این مراسم است‪.‬‬

‫خوانندگان و دوستداران عزیزمان مكرراً از ما خواسته اند كه‬ ‫مجله گپى با مهاجرین را مانند گذشته بصورت ماهنامه چاپ و‬ ‫منتشر كنیم‪ .‬متاسفانه بدلیل محدودیتهای مالى‪ ،‬این كار فع ً‬ ‫ال‬ ‫میسر نخواهد بود و علیرغم عالقه ی فراوانى كه برای ادامه كار‬ ‫داریم‪ ،‬پاسخگوی محبت و درخواست شما عزیزان نبوده و اجباراً‬ ‫این نشریه فع ً‬ ‫ال بصورت فصلنامه در دسترستان قرار مى گیر د‪.‬‬ ‫امید كه با رفع كسری بودجه و برخورداری از پشتوانه مالى بتوانیم‬ ‫جوابگوی خواسته شما باشیم‪.‬‬

‫در پایان بار دیگر نوروز باستانى را خدمت همه ی هموطنان‬ ‫تبریک گفته‪ ،‬آرزوی بهروزی و موفقیت برای شما عزیزان داریم‪.‬‬ ‫سفره ی هفت سینتان گسترده‪ ،‬دلتان شاد و لبتان خندان باد‪.‬‬

‫در هر حال از پیگیری و عالقه ای كه به گپى با مهاجرین نشان‬ ‫مى دهید بسیار سپاسگزاریم‪.‬‬

‫تﺤویﻞ سال ‪ ١٣٩٢‬روز چهارشنبه ‪ ٢٠‬مارچ ساعت ‪ ٤‬و‬ ‫سه دقیقه و ‪ ١٣‬ثانیه بامداد به وقت ونکوور‬

‫برخى از دوستان و خوانندگان محترم نیز با سخاوت فراوان‬ ‫پیشنهاد همكاری داده اند كه از ایشان نیز متشكریم و امیدواریم‬ ‫در آینده بسیار نزدیک از نظرات و ایده های این دوستان نیز‬ ‫بهره مند شویم‪.‬‬

‫نوروزتان پیروز‬

‫سیما اهورایى‬

‫طبق قول و قرار قبلى‪ ،‬مجله باید اواخر فوریه چاپ و منتشر‬ ‫مى شد‪ .‬اما بدلیل نزدیكى تاریخ آن با ماه مارچ و فرارسیدن سال نو‪ ،‬بى‬ ‫مناسبت ندیدیم كه این شماره با كمى تاخیر چاپ شود و در عوض‬ ‫پیشاپیش فرصت را مغتنم شمرده و فرارسیدن جشن كهن نوروز را‬ ‫به همه هموطنان تبریک بگوئیم‪.‬‬ ‫سالى نو و نوروزی دیگر بر همگان مبارک‪ ،‬امیدواریم سال‬ ‫‪ 1392‬بر ایرانیان عزیز و سایر مللى كه نوروز را جشن مى گیرند‪،‬‬ ‫خجسته باد‪ .‬امید كه سال نو‪ ،‬توام با صلح و بركت برای مردم دنیا‬

‫تختتان کنار پنجره باشد؟‬

‫هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى‪ ،‬از روان پزشک پرسیدم‬ ‫شما چطور مىفهمید كه یک بیمار روانى به بسترى شدن در‬ ‫بیمارستان نیاز دارد یا نه؟‬ ‫روانپزشک گفت‪ :‬ما وان حمام را پر از آب مىكنیم و یک قاشق‬ ‫چایخورى‪ ،‬یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار مىگذاریم و از‬ ‫او مىخواهیم كه وان را خالى كند‪.‬‬ ‫من گفتم‪ :‬آهان! فهمیدم‪ .‬آدم عادى باید سطل را بردارد چون‬ ‫بزرگ تر است‪.‬‬ ‫روانپزشک گفت‪ :‬نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر‬ ‫مىدارد‪ ...‬شما مىخواهید تختتان كنار پنجره باشد؟‬

‫مرکز خدمات اهورا‬

‫تهیه و تنﻈیﻢ فرمهای مالیاتی شخﺼی‪* No Income :‬‬ ‫‪* Employment‬‬ ‫‪* Student‬‬ ‫‪* Capital Gain‬‬ ‫‪* Self _employment 6٠4- 7٨3- ٠٩55‬‬ ‫‪* Seniors‬‬ ‫لﻄف ًا جهت اﻃﻼعات بیشتر‬

‫با تلفن ما تماﺱ حاصل فرماﺋید‬

‫با تخفیﻒ ویﮋه برای دانشجویان و سالمندان‬


‫‪4‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫خواص هر رنگ در میوه ها‬ ‫سبز‪ :‬غــذاهــاى سبز رنگ‬ ‫حــاوى مــواد شیمیایى ضد‬ ‫سرطان هستند مثل انــواع‬ ‫ایزوتیوسیانیت ها‪ .‬در عین حال‬ ‫آنها حاوى لوتئین و زیزانتین‬ ‫هستند كه این دو آنتى اكسیدان‬ ‫خطر از بین رفتن شبكیه را كه‬ ‫یكى از علل اصلى نابینایى است‪ ،‬كاهش مى دهند‪.‬‬ ‫زرد‪ :‬غذاهاى زرد مملو از ویتامین ‪ C‬هستند و در عین حال‬ ‫برخى از صدمات ناشى از رادیكال هاى آزاد روى پوست را كاهش‬ ‫مى دهند‪.‬‬

‫نارنجى‪ :‬این میوه ها حاوى‬ ‫بتاكاروتن هستند كه باعث تقویت‬ ‫سیستم ایمنى می شوند و از‬ ‫آسیب هاى ناشى از رادیكال هاى‬ ‫آزاد كه باعث پیرى زودرس مى‬ ‫شوند پیشگیرى مى كنند‪ .‬مواد‬ ‫مغذى میوه هاى خانواده سیتروس‬ ‫(مركبات) باعث بهبود سالمت‬ ‫دهان مى شوند‪.‬‬ ‫قرمز‪ :‬مواد غذایى قرمز رنگ‬ ‫لیكوپن دارند‪ .‬این ماده یك ضد‬ ‫سرطان شناخته شده است‪ .‬اسید‬ ‫االجیك موجود در این محصوالت‬ ‫نیز خطر آسیب دیدن ‪ DNA‬را‬ ‫كاهش مى دهد‪ .‬فالوینوئیدها‬ ‫كه عمدتا در گیالس‪ ،‬آلبالو و‬

‫‪"She looked at me with tears in her eyes and‬‬ ‫‪hugged me like there is no tomorrow and‬‬ ‫‪whispered in my ear...:‬‬ ‫"‪"If you love me, introduce me to John...‬‬

‫خانواده توت (تمشك و شاتوت و بلوبرى) یافت مى شوند‪ ،‬قدرت‬ ‫تدافعى آنتى اكسیدان ها را افزایش می دهند‪ ،‬از سلول ها در برابر‬ ‫صدمات ناشى از رادیكال هاى آزاد محافظت مى كنند‪ .‬به حفظ‬ ‫عملكرد قواى استدالل و منطق در مغز كمك می كنند و جلوى‬ ‫پیرى را مى گیرند‪.‬‬ ‫بنفش‪ :‬انگور و كلم بنفش حاوى آنتوسیانین هستند كه از سلول ها‬ ‫در برابر آسیب هاى اكسیداسیون محافظت مى كنند و در نتیجه آن‬ ‫ظهور عالئم پیرى به تاخیر مى افتند‪ .‬این مواد مغذى كه مسئول‬ ‫رنگ تیره میوه ها هستند به فرآیند درك و استدالل كمك می كنند‬ ‫و سایر آنتى اكسیدان هاى موجود در آنها نیز ضد سرطان هستند‪.‬‬

‫سفید‪ :‬پیاز‪ ،‬سیر‪ ،‬پیازچه و موسیر حاوى آلیسین و كوئرستین‬ ‫هستند كه هر دو آنها خطر حمله قلبى را كاهش می دهند و‬ ‫به عملكرد سیستم ایمنى بهبود مى بخشند ‪ .‬گل كلم نیز حاوى‬ ‫سولفورافان است كه یك ماده ضد سرطان به شمار می رود‪.‬‬

‫‪TRUE LOVE‬‬ ‫‪I told her: "I might not be rich, I have no‬‬ ‫‪money or villa or cars or companies like my‬‬ ‫‪friend John, but I love you and adore you.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫‪5‬‬

‫دردهای اساسی ما ایرانیان به روایت صادق هدایت‬ ‫صادق هدایت که از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری‬ ‫برجسته بود‪ ،‬در کتاب بوف کور خود می نویسد‪:‬‬ ‫در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می‬ ‫خورند و می زدایند‪ ،‬این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می‬ ‫توان جایی بیان کرد! و اینک؛ سی و هفت درد و عیب اساسی اجتماعی‬ ‫ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد!‬ ‫‪ -1‬اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم‪.‬‬ ‫‪ -2‬اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی‬ ‫ترجیح می دهیم‪.‬‬ ‫‪ -3‬با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم‪.‬‬ ‫‪ -4‬به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم‪.‬‬ ‫‪ -5‬بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع آنها هیچ اقدامی‬ ‫نمی کنیم‪.‬‬ ‫‪ -6‬در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم‬ ‫داریم‪.‬‬ ‫‪ -7‬کلمه من را بیش از ما به کار می بریم‪.‬‬ ‫‪ -8‬غالباً مهارت را به دانش ترجیح می دهیم‪.‬‬ ‫‪ -9‬بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که آینده را فراموش‬ ‫می کنیم‪.‬‬ ‫‪ -10‬از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و‬ ‫حل بحران هستیم‪.‬‬ ‫‪ -11‬عقب افتادگی مان را به گــردن دیگران و توطئه آنها‬ ‫می اندازیم‪ ،‬ولی برای جبران آن قدمی بر نمی داریم‪.‬‬ ‫‪ -12‬دائماً دیگران را نصیحت می کنیم‪ ،‬ولی خودمان هرگز به آنها‬ ‫عمل نمی کنیم‪.‬‬ ‫‪ -13‬همیشه آخرین تصمیم را در دقیقه ‪ 90‬می گیریم‪.‬‬ ‫‪ -14‬غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند‪ ،‬ولی ما شاعر!‬ ‫‪ -15‬زمانی که ما مشغول کیمیاگری بودیم غربی ها علم شیمی را‬ ‫گسترش دادند‪.‬‬ ‫‪ -16‬زمانی که ما با رمل و اسطرالب مشغول کشف احوال کواکب‬ ‫بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند‪.‬‬ ‫‪ -17‬هنگامی که به هدف مان نمی رسیم‪ ،‬آن را به حساب سرنوشت‬ ‫و قسمت و بد بیاری می گذاریم‪ ،‬ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل آن‬ ‫نمی پردازیم‪.‬‬

‫‪ -18‬غربیها اطالعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار میدهند‪،‬‬ ‫ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان می کنیم‪.‬‬ ‫‪ -19‬مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم‪.‬‬ ‫‪ -20‬غربی ها و بعضاً دشمنان ما‪ ،‬ما را بهتر از خودمان‬ ‫می شناسند‪.‬‬ ‫‪ -21‬در ایران کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد‪.‬‬ ‫‪ -22‬فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه‬ ‫خود بیمه می کنیم‪.‬‬ ‫‪ -23‬برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن آخر کار‬ ‫استخاره می کنیم‪.‬‬ ‫‪ -24‬همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است‪.‬‬ ‫‪ -25‬به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که‬ ‫عیب ما را می گوید بدخواه ماست‪.‬‬ ‫‪ -26‬چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم‪.‬‬ ‫‪ -27‬به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح می‬ ‫دهیم‪.‬‬ ‫‪ -28‬وقتی پای استداللمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف‬ ‫مقابل را قانع کنیم‪.‬‬ ‫‪ -29‬در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند‪ ،‬به‬ ‫جای اینکه به آنها احترام بگذارند‪.‬‬ ‫‪ -30‬اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت‪.‬‬ ‫‪ -31‬اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم‪.‬‬ ‫‪ -32‬تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است‪.‬‬ ‫‪ -33‬غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند‪.‬‬ ‫‪ -34‬اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی‪ ،‬کابل کشی‬ ‫و غیره صدها جای آن را خراب می کنیم‪ .‬در شهرسازی هم از چنین‬ ‫مهارتی برخورداریم‪.‬‬ ‫‪ -35‬وعده دادن و عمل نکردن به آن یک عادت عمومی برای همه‬ ‫ما شده است‪.‬‬ ‫‪ -36‬قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از آن حتی خود را‬ ‫سرزنش هم نمی کنیم‪.‬‬ ‫‪ -37‬شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم‪.‬‬


‫‪6‬‬

‫گپى با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫کشمش‬ ‫انگور خشک شده كه همه به نام كشمش مى شناسند‪ ،‬قرن ها پیش‬ ‫به وجود آمده است‪ ...‬كشمش در ایران و مصر در ‪ 2000‬سال قبل از‬ ‫میالد‪ ،‬تولید شده بود‪.‬‬ ‫‪ -1‬كشمش‪ ،‬میوه خشک مغذی است و مانند دیگر خشكبارها در‬ ‫تمام سال یافت مى شود‪ .‬یک غذای پر انرژی‪ ،‬كم چرب و كم سدیم‬ ‫مى باشد‪ .‬بنابراین برای افرادی كه رژیم های كم سدیم را باید رعایت‬ ‫كنند‪ ،‬خوردن كشمش بسیار مفید مى باشد‪.‬‬ ‫‪ -2‬كشمش دارای خاصیت آنتى اكسیدانى مى باشد و از تخریب‬ ‫سلولى جلوگیری مى كند‪.‬‬ ‫‪ -3‬كشمش برای سالمت استخوان ها و جلوگیری از پوكى استخوان‬ ‫نقش مهمى را بر عهده دارد‪ ،‬به همین دلیل مصرف آن برای زنان قبل‬ ‫از یائسگى بسیار مفید است‪.‬‬ ‫‪ -4‬منبع خوب ویتامین ‪ D‬و هورمون استروژن مى باشد‪.‬‬

‫‪ -8‬كشمش‪ ،‬منبع خوب فیبر‪ ،‬آنتى اكسیدان و همچنین منبع خوب‬ ‫انرژی مى باشد‪.‬‬ ‫‪ -9‬فیبر باعث جلوگیری از سرطان كولون‪ ،‬كمک در جلوگیری از‬ ‫رشد غیر معمول سلول ها‪ ،‬بیماری ها و همچنین كنترل قند خون را‬ ‫مى شود‪.‬‬ ‫‪ -10‬كشمش را به گوشت اضافه كنید تا مقدار چربى غذا را كم كند‬ ‫و مقدار فیبر و آهن را افزایش و مقدار سدیم را كاهش دهد‪.‬‬ ‫‪ -11‬آنتى اكسیدان از پیری و بیماری های حاصله از آن مى كاهد‪.‬‬ ‫‪ -12‬كشمش از سرطان جلوگیری مى كند‪.‬‬ ‫‪ -13‬كشمش میزان ‪ LDL‬یا كلسترول بد را در خون كم مى كند و‬ ‫باعث كاهش بیماری قلبى مى گردد‪.‬‬ ‫‪ -14‬اگر به مدت ‪ 4‬هفته هر روز كشمش مصرف كنید‪ ،‬آنتى‬ ‫اكسیدان در خون افزایش و كلسترول بد( ‪ )LDL‬كاهش مى یابد‪.‬‬

‫‪ -5‬كشمش باوجودی كه شیرین و چسبناک مى باشد‪ ،‬بر دندان اثر‬ ‫مخربى ندارد و باعث خرابى دندان نمى شود‪ ،‬حتى مى توان گفت این‬ ‫میوه خشک از فساد دندان جلوگیری مى كند‪ ...‬كشمش برای سالمت‬ ‫دندان و لثه بسیار مفید مى باشد‪.‬‬

‫‪ -16‬این میوه خشک باعث عملكرد صحیح رگ های بدن مى شود‪.‬‬

‫‪ -6‬كشمش منبع خوب ویتامین ها و عناصر مغذی بدن مى باشد‪.‬‬ ‫عناصر و ویتامین هایى همچون آهن‪ ،‬پتاسیم‪ ،‬كلسیم و ویتامین ‪ B‬در‬ ‫كشمش موجود است‪.‬‬

‫‪ -17‬كشمش برای درمان بى نظمى معده و یبوست مصرف مى‬ ‫شود‪ ..‬برای جلوگیری از این ناخوشى ها مى توانید‪ 5-6 ،‬عدد كشمش‬ ‫را خیس كنید و بعد از چند ساعت‪ ،‬آب آن را بنوشید‪...‬‬

‫‪ -7‬كشمش محتوی مقدار زیادی آهن مى باشد‪ 600 ...‬گرم كشمش‪،‬‬ ‫‪ 90‬درصد آهن مورد نیاز روزانه بدن را تأمین مى كند‪ 100 .‬گرم‬ ‫كشمش در حدود ‪1/88‬میلى گرم آهن دار د‪ ،‬در حالیكه ‪ 100‬گرم‬ ‫گوشت گاو بین ‪ 2-4‬میلى گرم آهن دارد‪.‬‬

‫‪ -18‬تحقیقات نشانداده است كه ورزشكارانى كه قبل ودر حین ورزش‪،‬‬ ‫حدود یک فنجان كشمش مصرف مى كنند‪ ،‬بهتر از بقیه سلول های‬ ‫بدن را از آسیب حفظ مى كنند‪.‬‬

‫مهیـن خدابنده‬ ‫عﻀو رسمى انجمن مشاوران حرفه ای و‬

‫عﻀو رسمى انجمن مربیان ﺧانواده در بریتیش کلمبیا‬

‫مشاور روابﻂ خانوادگی‪ ،‬زناشوﺋی‬

‫‪MK‬‬ ‫‪Counselling‬‬

‫و تعلیﻢ و تربیت کودک با ‪ 2٠‬سال سابقه کار در کانادا‬

‫‪Mahin Khodabandeh,‬‬

‫‪Tel: 604.922.3088‬‬ ‫‪mi.khoda@gmail.‬‬

‫‪ ‬آیا مایلید بدانید چه روشی رابﻄه شما را با دیگران‪ ،‬همسران و‬ ‫فرزندانتان بهبود می بخشد؟‬

‫‪ ‬آیا شما و همسرتان در تربیت فرزندتان اختﻼﻑ نﻈر دارید؟‬

‫برای مشاوره و آشناﺋی با روشهای موثر‪:‬‬

‫جهت مﻼقات و تنﻈیﻢ وقت قبلی‪ ،‬لﻄفا با تلفن ‪ 6٠4-٩22-3٠٨٨‬تماﺱ بگیرید‪.‬‬

‫‪ -15‬كشمش موجب كاهش استرس مى گردد‪.‬‬

‫‪ -19‬كشمش به علت داشتن قند فروكتوز‪ ،‬دارای خاصیت مصرف‬ ‫سریع انرژی و كاهش وزن نیز مى باشد‪.‬‬ ‫‪ -20‬كشمش مانند هویج‪ ،‬برای سالمتى چشم نیز خوب است‪.‬‬ ‫‪ -21‬كشمش باعث تقویت اعصاب مى شود‪.‬‬ ‫‪ -22‬كشمش‪ ،‬سستى و رخوت را از بدن دور مى كند‪.‬‬ ‫‪ -23‬با خوردن كشمش‪ ،‬غضب را از خود دور كنید‪..‬‬ ‫‪ -24‬كشمش موجب از بین رفتن آب اضافى بدن مى گردد‪.‬‬ ‫‪ -25‬كشمش‪ ،‬دهان را خوشبو مى كند‪.‬‬ ‫‪ -26‬كشمش‪ ،‬اسپاسم یا گرفتگى عضالنى را كم مى كند‪.‬‬ ‫‪ -27‬منتظرید كشمش دیگه چه كاری انجام بده؟‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫‪7‬‬

‫معمولی بودن‬ ‫روایتی است دست اول از مشکلی که بسیاری از ما (هرکه را از‬ ‫تزدیک می شناسم) کم و بیش آن را داشت امیدوارم این تجربه یک‬ ‫جوری به نسل های بعد از ما هم منتقل شه تا این قدر کشته "ترین ها"‬ ‫نشوند و به آرامی زیست انسانی را تجربه کنند‪.‬‬ ‫معمولی بودن در زندگی‪ ،‬می تواند سخت ترین وضعیت‬ ‫ممکن باشد‪ .‬مث ً‬ ‫ال؟‬ ‫شاگرد معمولی بودن‪ .‬قیافه معمولی داشتن‪ .‬دونده معمولی بودن‪،‬‬ ‫نقاش معمولی بودن‪ ،‬دانشجوی معمولی بودن‪ ،‬نویسنده معمولی‬ ‫بودن‪ ،‬معمولی ساز زدن و معمولی رقصیدن و معمولی جشن‬ ‫عروسی بر پاکردن‪ ،‬معمولی مهمانی دادن‪ ،‬فرزند معمولی داشتن و‬ ‫دوست دختر و پسر معمولی پیداکردن‪.‬‬ ‫منظورم از "معمولی" همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد‬ ‫و کمیاب و در پشت ابر ها نیست‪ ،‬بلکه همین جا‪ ،‬روی زمین‪ ،‬کنار‬ ‫ما‪ ،‬فراوان و بسیار هست‪.‬‬ ‫فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ایست که هم انگیزه ایست مثبت‬ ‫برای پیشرفت و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را‬ ‫شهید کند‪ .‬من مثال بعد از سالها با عالقه نقاشی کشیدن‪ ،‬روزی که‬ ‫فهمیدم در نقاشی خیلی معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنارش‬ ‫گذاشتم‪ .‬این کنار کشیدن زمانی بود که همکالسی دبیرستانم‪ ،‬در‬ ‫عرض دو دقیقه با مداد بی جانش‪ ،‬چهره خانم معلم مان را‪ ،‬با آن‬ ‫دندان های موشی‪ ،‬و شلخته موهای فر کنار گوشش که از مقنعه‬ ‫چانه دار میزد بیرون‪ ،‬کوبید کنار طرحی که من بیست دقیقه طول‬ ‫کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او بکشم‪.‬‬ ‫حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نا بغه بود و تمرین‬ ‫و پی گیری من خیلی با نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی‬ ‫کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنم‪.‬‬ ‫ضعیف بودم آن روزها‪ .‬دنیایم آنقدر کوچک بود که با بیشتر‬ ‫شاخص های "ترین" زندگی کرده و خود را مقایسه می کردم‪ .‬و این‬ ‫ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند‪.‬‬ ‫شاید همه آدم ها اینطور نباشند‪ .‬من اما‪ ،‬همیشه در درونم یک‬ ‫سوپر انسان داشته ام که می خواست اگر دست به گچ بزند‪ ،‬ان گچ‬ ‫حتماً بایستی طال شود‪ .‬یک توانای مطلق که در هیچ کاری حق‬ ‫معمولی بودن را ندارد‪.‬‬

‫اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد‪ .‬آدم اگر‬ ‫یاد بگیرد معمولی باشد نه نقاشی را میگذارد کنار‪ ،‬نه دماغش را عمل‬ ‫میکند‪ ،‬نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است‪ ،‬نه حق غذا‬ ‫خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش می گیرد‪،‬‬ ‫نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها را‪ ،‬نه حق پوشیدن یک‬ ‫سری لباس ها را‪.‬‬ ‫حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند‪.‬‬ ‫هراس هبوط در الیه آدم های "معمولی"‪ .‬و این هراس می تواند‬ ‫حتی لذت زندگی‪ ،‬نوشتن‪ ،‬درس خواندن‪ ،‬نقاشی کشیدن‪ ،‬ساز زدن‪،‬‬ ‫خوردن‪ ،‬نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد‪.‬‬ ‫مشکل بزرگتر‪ ،‬آن مرز و دیوار تحقیر کننده ایست که جامعه گم‬ ‫شده‪ ،‬ما بین الیه بسیار کوچک والغر آدم های "ترین" و گروه بی‬ ‫شمار "معمولی" ها می کشد‪ .‬همیشه چیزی در آدم های بی شمار‬ ‫معمولی پیدا می شود که برای ترین ها تحقیر کننده و ترحم برانگیز‬ ‫باشد‪ ،‬ترحمی که بسیار متفاوت است از همدلی و هم دردی انسانی‪.‬‬ ‫به عنوان مثال‪ ،‬در جامعه گم شده‪ ،‬از زبان"ترین‬ ‫باورمندان"‪ ،‬چنین جمالتی می شنویم‪:‬‬ ‫آخی‪ ،‬بیچاره با این صداش آواز هم می خواند‪ ،‬بیچاره با این ادبیاتش‬ ‫برای دوست پسرش شعر هم میگوید‪ ،‬بیچاره با این آی کیو فوق‬ ‫لیسانس هم میخواهد بخواند‪ ،‬بیچاره با این سطح زبانش خارج هم‬ ‫می خواهد برود‪ ،‬بیچاره با این سوادش می خواهد کار هم پیداکند‪،‬‬ ‫بیچاره با این در آمدش اتومبیل هم می خواهد و غیره‪ .‬این نیش‬ ‫زبانها و تحقیر ها‪ ،‬منزجرانه بوده و از احترام به حق زندگی نرم و ناب و‬ ‫ساده ای که بین آدم های معمولی جریان دارد بدور است‪.‬‬ ‫تصمیم گرفته ام خو ِ‬ ‫د معمولی م را پرورشدهم‪ .‬نمی خواهمدیگر آدم ها‬ ‫مرا فقط با "ترین" هایم به رسمیت بشناسند‪ .‬از حاال خو ِد معمولیم‬ ‫را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولیم عشق می ورزم‬ ‫من معمولی آشنا شده و به حقوق‬ ‫و از همه درخواست دارم فقط با ِ‬ ‫معمولیم احترام بگذارند‪ .‬من خانه معمولی خواهم داشت‪ ،‬در پی‬ ‫دارائی معمول و اتومبیل معمولی خواهم بود‪ .‬چهره ام و لباسهایم‬ ‫معمولی خواهد بود‪ .‬ولی سعی خواهم کرد عقل و خرد ودانشم را‬ ‫تعالی ببخشم‪.‬‬


‫‪8‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫حقایقی جالب که برای پیاده روی انگیزه ایجاد می کند‬ ‫مرکز پزشکی دانشگاه دوک (‪ )Duke‬دریافته‬ ‫است که یک پیاده‌روی تند ‪ 30‬دقیقه‌ای‪ ،‬سه‬ ‫مرتبه در هفته به اندازه داروهای ضدافسر دگی‬ ‫برای تسکین عالئم افسردگی‌های حاد در سنین‬ ‫مختلف موثر است‪.‬‬ ‫* تــحــقــیــقــی کــــه ســـــال گــذشــتــه‬ ‫در آرشـــیـــو ایـــنـــتـــرنـــال مــدیــســیــن‬ ‫(‪ )Internal Medicine‬به چاپ رسید نشان داد‬ ‫که زنانی که به طور منظم پیاده‌روی دارند‪ ،‬کمتر‬ ‫در معرض ابتال به از دست رفتن حافظه و سایر‬ ‫زوال‌های ذهنی قرار دارند‪.‬‬ ‫* براساس آکادمی جراحان ارتوپد در امریکا‪ ،‬پیاده‌روی به شما برای‬ ‫داشتن یک دیدگاه مثبت به زندگی کمک کرده و باعث می‌شود‬ ‫جوان‌تر به نظر برسید‪.‬‬ ‫* پیاده‌روی جریان خون را در مغز افزایش می‌دهد‪ .‬در تحقیق که‬ ‫در سال ‪ 1999‬روی افراد باالتر از ‪ 60‬سال انجام گرفت‪ ،‬مشخص شد‬ ‫ت فکر کردن را در آنها افزایش‬ ‫که ‪ 45‬دقیقه پیاده‌روی در روز مهار ‌‬ ‫می‌دهد‪.‬‬ ‫* کلینیک مایو (‪ )Mayo Clinic‬نیز شواهدی دارد که نشان می‌دهد‬ ‫ورزش پیاده روی تاثیر مثبتی بر سطح برخی انتقال‌ دهنده‌های‬ ‫عصبی که تقویت‌کننده روحیه هستند در مغز دارد‪.‬‬ ‫ورزش همچنین تولید اندورفین را افزایش داده‪ ،‬فشار داخل عضالت‬ ‫را کم کرده‪ ،‬برای داشتن خوابی بهتر به شما کمک کرده و سطح‬ ‫کورتیزول هورمون استرس را نیز کاهش می‌دهد‪.‬‬ ‫داشتن بدنی زیباتر و سالمتر‬ ‫* ‪ 1.6‬کیلومتر پیاده‌روی در روز ‪ 100‬کالری می‌سوزاند‪ .‬در سال‬ ‫می‌توانید بدون ایجاد تغییر در عادات غذاییتان تا ‪ 5‬کیلو وزن کم‬ ‫کنید‪.‬‬ ‫* متخصصین بر این عقیده‌اند که ‪ 6000‬قدم پیاده‌روی در روز‬ ‫سالمت شما را ارتقاء داده و ‪ 10،000‬قدم موجب کاهش وزنتان‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫* دانشگاه تنسی در یک تحقیق که در آن از گام‌شمار استفاده شد‬ ‫مشخص کرد که زنانی که بیش از ‪ 10،000‬قدم در روز راه می‌روند‪ ،‬تا‬ ‫‪ %40‬از درصد چربی پایین‌تری برخوردار بوده و کمر و لگنشان نسبت‬ ‫به آنهایی که به طور متوسط کمتر از ‪ 6000‬قدم راه می‌روند ‪ 10‬تا‬ ‫‪ 15‬سانتیمتر باریک‌تر است‪.‬‬

‫* اگر فقط ‪ 2000‬قدم پیاده‌روی در روز به فعالیت‌های‬ ‫روزمره‌تان اضافه کنید‪ ،‬هیچوقت دچار افزایش وزن نخواهید‬ ‫شد‪.‬‬ ‫تحقیقات دکتر جیمز او‪ .‬هیل (‪ )Dr. James O. Hill‬در‬ ‫مرکز تغذیه انسانی دانشگاه کولورادو این را تایید می‌کند‪.‬‬ ‫* تحقیقی که اخیراً در دانشگاه هاروارد انجام گرفت نشان‬ ‫داد که راه رفتن با سرعت متوسط به مدت ‪ 3‬ساعت در هفته‬ ‫یا ‪ 30‬دقیقه در روز می‌تواند احتمال بیماری‌های قلبی را تا‬ ‫‪ %40‬در زنان کاهش دهد‪.‬‬ ‫* مجله انجمن پزشکی امریکا مشخص کرد که زنانی که در سنین‬ ‫‪ 30‬تا ‪ 50‬سالگی خود پیاده‌روی می‌کنند‪ ،‬احتمال ابتال به سرطان‬ ‫سینه را در خود کاهش می‌دهند‪.‬‬ ‫* براساس یک تحقیق‪ ،‬اگر پیاده‌روی منظم داشته باشید (‪ 3‬باز در‬ ‫هفته یا بیشتر به مدت نیم ساعت یا بیشتر) به طور متوسط حدود‬ ‫‪ 600‬هزار تومان در سال برای هزینه‌های پزشکی صرفه‌جویی خواهید‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫داشتن سیاره‌ای سبزتر‬ ‫* اگر هر هفته فقط ‪ 15‬کیلومتر از رانندگی خود کم کنید‪230 ،‬‬ ‫کیلوگرم دی‌اکسید‌کربن کمتری در سال وارد هوا خواهد شد‪.‬‬ ‫* تحقیق حمل‌ ونقل شخصی در سال ‪ 1995‬مشخص کرد که‬ ‫تقریباً ‪ %40‬از اکثر سفرهای داخل شهری با اتومبیل کمتر از ‪3‬‬ ‫کیلومتر است که برابر با ‪ 10‬دقیقه راندن دوچرخه یا کمتر از ‪40‬‬ ‫دقیقه پیاده‌روی است‪.‬‬ ‫* هزینه کار کردن یک اتومبیل در سال تقریباً ‪ 2‬میلیون تومان‬ ‫می‌باشد‪ .‬هزینه کار کردن یک دوچرخه در سال فقط ‪ 50‬هزار تومان‬ ‫است‪.‬‬ ‫انگیزه بگیرید‬ ‫* یک بلوک شهری برابر با ‪ 200‬قدم است‪.‬‬ ‫* یک مایل (‪ 1/6‬کیلومتر) برابر با ‪ 2000‬قدم یا حدود ‪ 20‬دقیقه‬ ‫پیاده‌روی است‪.‬‬ ‫* در زندگی شما چیزی در حدود ‪ 65،000‬مایل (‪104607.75‬‬ ‫کیلومتر) راه می‌روید برابر با سه مرتبه راه رفتن دور کره زمین!‬ ‫* در یک تحقیق مشخص شد که مردها به طور متوسط ‪18،425‬‬ ‫قدم و زنان ‪ 14،196‬قدم در روز راه می‌روند‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫نوشته ‪ :‬مهرویه مغزی‪ ،‬ونکوور‬

‫‪9‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫اثرات نفرین!‬

‫دوستی پرسید‪ :‬آیا نفرین اثر هم دارد؟‬ ‫در جوابش گفتم‪ :‬در نفرین قدرتی نهفته نشده که با نفرین‬ ‫کردن اثراتش ظاهر شود مگر آنکه قلبی که بناحق شکسته شده‬ ‫باشد قلب شکننده و یا ظالم را نفرین کند در آن زمان است که‬ ‫خدا رویش را از ظالم بر گردانده و بطرف مظلوم می کند و چون‬ ‫حرارت و روشنائی انوار خداوند دیگر به ظالم نمی رسد رشد روحانی‬ ‫او در این عالم متوقف می شود‪ ،‬هر چند که مظلوم هرگز تغییری‬ ‫در زندگی شخص ظالم مشاهده نکند و شاهد باشد که او همچنان‬ ‫بزندگی عادی خود ادامه می دهد!‬ ‫پس ما با نفرین کردن شخص ظالم را به خدا واگذار می کنیم و‬ ‫خدا هم او را به نفس خود او و یا ظلمش واگذار می کند و او را از‬ ‫انواری که باعث رشد روحانی او می شود محرو م می کند ولی از‬ ‫آنجا که در قسمت و سرنوشت هر موجود روحانی قرار داده شده‬ ‫که به کمال رشد روحانی خود برسد و سرنوشت انسان هم هرگز از‬ ‫او جدا نمی شود شخص ظالم هم وقتی که به عالم دیگر می رود‬ ‫بمحض ورود به عالم انوار در یک "آن" به حد اعالی رشد روحانی‪،‬‬ ‫که از اول برای او قرار داده شده بود‪ ،‬خواهد رسید تا بتواند جذب‬ ‫عالم انوار گردد و یا بهتر بگویم تا بتواند در انوار ّ‬ ‫حل شود‪ ...‬شخص‬ ‫تصور‬ ‫ظالم از این رشد روحانی ناگهانی دردی خواهد کشید که قابل ّ‬ ‫و بیان نخواهد بود!‬ ‫تصور کن که یک نوازد بدنیا آمده در عرض دو تا سه ثانیه برشد‬ ‫ّ‬ ‫روحانی و جسمانی یک انسان هشتاد ساله برسد‪ ...‬مجسم کن که‬ ‫او باید در عرض این مدت بسیار کوتاه تمام دردها و خوشی هائی‬ ‫را که باید در عرض هشتاد سال زندگی در این عالم تجربه می کرد‬ ‫در یک آن تجربه کند!‬

‫‪maghzi@Live.com‬‬ ‫‪nedayzan.com‬‬

‫پس من اگر بجای تو بودم دشمنانم را هم نفرین نمی کردم حتی‬ ‫اگر قلبم را هزار پاره می کردند تا در این عالم شاهد رشد روحانی‬ ‫آنان باشم‪ ...‬شاهد باشم که چگونه در این عالم با درد برشد روحانی‬ ‫خود می رسند تا هم قلبم التیام پیدا کند و هم روزی هزار بار به‬ ‫امتحانات "چراها؟" نیافتم و خدا را سئوال پیچ کرده و بگویم که‪:‬‬ ‫عدل و انصافی که به بندگانت قول داده بودی پس چه شد!؟‬ ‫دوستم پرسید‪ :‬پس چه باید کرد؟‬ ‫در جوابش گفتم‪ :‬اگر قلبت را شکستند قبل از آنکه درد کنترل‬ ‫عقلت را از دستت بگیرد و زبانت را به نفرین باز کند با کمک عقل‬ ‫چند لحظه سکوت اختیار کن‪ ...‬این اولین قدم برای دردمان است‬ ‫چون خداوند بعد از هر دردی درمان را فوراً می فرستد و سکوت و‬ ‫آرامش قلب حتی برای یک آن هم که شده واسطه رساندن درمان به‬ ‫قلب تو می شود‪ ...‬آرامش قلب برای یک آن هم که شده ماهیچه های‬ ‫منقبض شده قلب را منبسط می کند تا درمان بتواند در آن تزریق‬ ‫شود‪ ،‬درمانی که اثرش معجزه آسا و فوری است و به عقل فرصت‬ ‫ظلم‬ ‫می دهد که تمام دالیل عالم را‪ ،‬چه درست و چه نادرست‪ ،‬برای ِ‬ ‫ظالم جمع کند و تو او را بخاطر آرامش نَفس خودت تا اندازه ای‬ ‫ببخشی!‬ ‫دوستم پرسید‪ :‬بعد چه باید کرد؟‬ ‫در جوابش گفتم‪ :‬بعد باید دعائی خوانده و به کاری که بسیار‬ ‫دوست داری مشغول شوی‪ ...‬من بعد از دعا مشغول به نوشتن‬ ‫می شوم و از این طریق قلبم آرامتر می شود چون دلم نمی خواهد‬ ‫که ظالم را بخدا واگذار کنم و خدا هم او را به نفسش واگذار کند‬ ‫تا من در این عالم شاهد رشد روحانی او نباشم‪ ...‬پس تو اگر بجای‬ ‫من بودی آرزو نمی کردی که در این عالم شاهد رشد روحانی کسی‬ ‫باشی که بناحق قلب ترا شکسته!!!؟‬

‫اول به سراغ یهودی ها رفتند‪ .‬من یهودی نبودم‪،‬‬ ‫اعتراضی نکردم‪.‬‬

‫سپس نوبت به کمونیست ها رسید‪ ،‬کمونیست نبودم‪،‬‬ ‫بنابراین اعتراضی نکردم‪.‬‬

‫پس از آن به لهستانی ها حمله بردند‪ .‬من لهستانی‬ ‫نبودم و اعتراضی نکردم‪.‬‬

‫سرانجام به سراغ من آمدند‪،‬‬ ‫هر چه فریاد زدم کسی نمانده‬ ‫بود که اعتراضی کند‪.‬‬

‫آنگاه به لیبرال ها فشار آوردند‪ .‬من لیبرال نبودم‪،‬‬ ‫اعتراضی نکردم‪.‬‬

‫برتولت برشت‬


‫‪10‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪arnasim5@gmail.com‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫"آواز نی" حکایت بازگشت به اصلی خویش‬

‫بنام یگانه دانای مهربان‬

‫تصاویر شمس و موالنا‪ :‬تصاویری از مولوی و شمس ارایه شده‬ ‫است‪ .‬گفته می شود که موالنا الغر اندام ولی دارای حشمت و‬ ‫مهابت بوده و شمس قدی بلند و تنی الغر داشته است‪ .‬رویابینی‪،‬‬ ‫موالنا را در رویا دیدار و با او صحبت کرده است‪ .‬چنین بنظر می‬ ‫رسیده که با هم آشنایی دارند ولی بیاد نمی آورد که ایشان جمله‬ ‫ای بیان کرده باشند‪ .‬بهر حال‪ ،‬بسیار ریز اندام و الغر بوده اند‪.‬‬ ‫این رویابین در رویایی جداگانه‪ ،‬از‬ ‫حضور شمس تبریزی در جلسه ای‬ ‫مطلع بوده است و گرچه ایشان در آن‬ ‫جلسه خاص حضور نداشته اند ولی‬ ‫رویایین کام ً‬ ‫ال ایشان را می شناخته‬ ‫و در زمان رویا بطریقی القا شده است‬ ‫که ایشان دارای قامتی بلند و تا اندازه‬ ‫ای چهار شانه و دارای موهایی جو‬ ‫گندمی است‪ .‬فردی معنوی در سفر‬ ‫روح خود صحبت از شمس تبریزی و‬ ‫جالل الدین رومی می کند‪.‬‬ ‫می گوید که شمس ظاهری بسیار قوی اندام و قامتی بزرگ و‬ ‫مردانه دارد‪ .‬رومی را نشانی برجسته در تاریخ عرفان نوع بشر می داند‬ ‫و می گوید که مردی الغر اندام با چشمانی سیاه و نافذ بوده و عمامه‬ ‫و عبایی خاکستری به تن داشته است‪ .‬رومی در این دیدار صحبت‬ ‫از دوستی خدا می کند و می گوید که "مثنوی" دارای شش بخش و‬ ‫موضوعش جهت عرفانی فلسفه صوفی هاست‪" .‬آواز نی" در مفتاح‬ ‫مثنوی‪ ،‬ترانه ای است که روح در عشق به خدا و اشتیاق وحدت‬ ‫دوباره با او سر می دهد‪ .‬موالنا در ادامه می گویند که مثنوی را برای‬ ‫معاصرین خود نگاشته‪ ،‬برای مردمان آن زمان مفید بوده و شاید‬ ‫هنوز هم برای برخی سودمند باشد‪ .‬در این ارتباط بجاست سئوال‬ ‫شود که با در دسترس بودن متونی با مفاهیم ارایه شده توسط موالنا‬ ‫و به زبانی گویاتر و واضح تر تاکید زیاد و اصرار بعضی از عالقمندان‬ ‫و پژوهشگران بر آثار مولوی معقول است؟‬ ‫تولد دوم و شیدایی موالنا‪ :‬موالنا سجاده نشین با وقاری است‬ ‫که عالوه بر تبحر در عرفان و اخالق‪ ،‬رسماً سمت مدرسی و فقهی‬ ‫دارد‪ .‬شمس خود را از فقیران و فقیهان بر می شمرده و به آشتی‬ ‫و نزدیکی آنها اعتقاد داشته است‪ .‬رندی از رندان عالم سوز است‬ ‫که مولوی درباره اش می گوید‪" :‬ترا عشق شناسد نه خرد"‪ .‬ظاهراً‬ ‫شمس در ابتدای آشنایی با مولوی رعایت حال او را می کرده است‬

‫قسمت دوم تهیه کننده‪ :‬علی نسیم‬

‫زیرا شاید که نهال وجود او در آغاز نمی توانست در مقابل طوفانی که‬ ‫بر او می گذشت تاب بیاورد‪ .‬کاری که استاد تبریزی می کند کاری‬ ‫کارستان است‪ .‬تغییرات حاصل در فردی با جایگاه و ویژگی های‬ ‫مولوی‪ ،‬تحولی ژرف است و جای تعمق دارد‪.‬‬ ‫این روند در شعر زیر بیان شده است‪:‬‬ ‫مرده بدم زنده شدم‪ ،‬گریه بدم خنده شدم‬ ‫دولت عشق امد و من دولت پاینده شدم‬ ‫از دیگر تاثیرات شمس اینکه موالنا پس‬ ‫از این آشنایی‪ ،‬دیگر فقه و منبر را ترک و‬ ‫از تصوف زاهدانه به عرفان عاشقانه روی‬ ‫می آورد‪ .‬رابطه شمس و موالنا یکسویه‬ ‫نیست و هر دو بر هم تاثیرگذار بوده اند‬ ‫چنانچه شمس گویدکه‪" :‬آبــی بــودم‪،‬‬ ‫بــر خــود مــی جوشیدم و مــی پیچیدم‬ ‫و بو می گرفتم تا وجود موالنا برمن زد"‪.‬‬ ‫دلیری و گستاخی عاشقانه و حماسی در اشعار موالنا مدیون شمس‬ ‫است و شاهد آن‪:‬‬ ‫"ره و سیرت شمس تبریزی گیر‬ ‫ ‬

‫به جرات چون شیر و به حمله پلنگ"‬

‫آنچه مسلم است آمدن شمس تبریزی به قونیه سرنوشت این‬ ‫مفتی و مدرس قونیه را دگرگون و توجه او را از استغراق در بحث و‬ ‫درس به استمرار در ذوق و کشف کشانید‪ .‬بی حاصلی علمی را که‬ ‫از قیل و قال مدرسه حاصل می شود بر وی نمایان می کند و کار‬ ‫او را به شیدایی می رساند‪ .‬بسیاری از اشعار غزلیات‪ ،‬گزارش این‬ ‫دلداگی و شیدایی است‪.‬‬ ‫حکایت همچنان باقی است‪ :‬بحری است بحر عشق که هیچش‬ ‫کرانه نیست‪ .‬چه زیبنده که همه ابزار ممکن بکار گرفته شود‪ ،‬کشف‬ ‫حقیقت در نظر باشد و با وسعت نظر و بزرگی طبع جایگاه مولوی و‬ ‫شمس مشخص گردد تا نتیجه ای مطلوب حاصل آید‪.‬‬ ‫بهرحال "عاشقان حق" همیشه زنده اند و مدنظر صاحبدالن‬ ‫می باشند‪.‬‬ ‫روشندل باشید‬


‫گپى با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪11‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫اندیشه های نیﮏ‬ ‫تا مى توانید انرژی مثبت بگیرید‬ ‫* هیچكس نمى تواند بدون رضایت شما در شما احساس‬ ‫حقارﺕ به وجود آورد‪.‬‬

‫دلیلش آن است که شما هم چیز زیادی از او نخواسته‬ ‫اید‪.‬‬ ‫***‬

‫* مردم درست به همان اندازه ﺧوشبختند كه خودشان‬ ‫تصمیم مى گیرند‪.‬‬

‫سنگى که ﻃاقت ضربه های تیشه را ندارد‪ .‬الیق تندیس‬ ‫شدن نیست‪.‬‬

‫* شاید زندگى آن جشنى نباشد كه آرزویش را داشتى‪ ،‬اما‬ ‫حاال كه به آن دعوت شدی تا مى توانى زیبا برقﺺ‪.‬‬

‫در مقابل سختى ها مقاوم باﺵ كه وجودت شایسته تندیس‬ ‫شدن است‪.‬‬

‫* آن چه مﻐز انسان تصور و باور کند به آن مى رسد‪.‬‬ ‫* همیشه دلیﻞ شادی كسى باش نه قسمتى از شادی او‬ ‫و همیشه قسمتى از ﻏم كسى باش نه دلیﻞ ﻏم او‪.‬‬

‫***‬ ‫باد مى وزد… مى توانى در مقابلش هم دیوار بسازی‪ ،‬هم‬ ‫آسیاﺏ بادی‪ ،‬تصمیم با تو است‪.‬‬ ‫***‬

‫***‬

‫زیباترین حکمت دوستى‪ ،‬به یاد هم بودن است‪ ،‬نه در‬ ‫کنار هم بودن‪...‬‬

‫زندگى تفسیر سه کلمه است‪:‬‬ ‫‪ -١‬ﺧندیدن ‪ -٢‬بخشیدن‬

‫‪ -٣‬فراموﺵ کردن‬

‫***‬

‫پس تا مى توانى بخند‪ ،‬ببخش و فراموﺵ کن‪.‬‬

‫اگر یک روز هیﭻ مشکلى سر راهم نبود‪ ،‬مى فهمم که راه‬ ‫را اشتباه رفته ام‪...‬‬

‫***‬ ‫وقتى زندگى چیز زیادی به شما نمى دهد‪.‬‬

‫مناسبترین قیمت برای ایران ‪ ،‬اروپا‬

‫‪6‬‬

‫اﻃلﺲ‬

‫خاور میانه ‪ ،‬استرالیا و سایر نقاﻁ دنیا‬

‫منتخب بهترین سرویﺲ آژانﺲ هواپیمایی در نورﺙ شور‬ ‫‪216 - 1500 Marine Drive., 2nd Floor, North Vancouver, BC, V7P 1T7‬‬ ‫‪Fax: 604-982-1470‬‬ ‫‪Email: info@atlas-travel.ca‬‬

‫‪Tel: 604.982.1116‬‬


‫‪12‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫بهترین جمله جهان‬ ‫توی كشوری یه پادشاهی زندگی می كرد كه خیلی مغرور ولی‬ ‫عاقل بود‪ .‬یه روز برای پادشاه یه انگشتر به عنوان هدیه آوردند ولی‬ ‫رو نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بود‪.‬‬ ‫شاه پرسید این چرا این قدر ساده است؟‬ ‫و چرا چیزی روی آن نوشته نشده است؟‬ ‫فردی كه آن انگشتر را آوره بود گفت‪ :‬من این را آورده ام تا شما‬ ‫هر آنچه كه می خواهید روی آن بنویسید‪.‬‬ ‫شاه به فكر فرو رفت كه چه چیزی بنویسد كه الیق شاه باشد‬ ‫و چه جمله ای به او پند می دهد؟‬ ‫همه وزیران را صدا زد وگفت‪ :‬وزیران من هر جمله و هرحرف با‬ ‫ارزشی كه بلد هستید بگویید‪.‬‬ ‫وزیران هم هر آنچه بلد بودند گفتند‪.‬‬ ‫ولی شاه از هیچكدام خوشش نیامد‪.‬‬ ‫دستور داد كه بروند عالمان و حكیمان را از كل كشور جمع كنند‬ ‫و بیاوند‪.‬‬ ‫وزیران هم رفتند و آوردند‪.‬‬ ‫شاه جلسه ای گذاشت و به همه گفت كه هر كسی بتواند بهترین‬ ‫جمله را بگوید جایزه خوبی خواهد گرفت‪.‬‬ ‫هر كسی به چیزی گفت‪.‬‬

‫پیر مرد گفت‪ :‬جمله من اینست‪:‬‬ ‫"هر اتفاقی كه برای ما می افتد به نفع ماست"‬ ‫شاه به فكر رفت و خیلی از این جمله استقبال كرد و جایزه را به‬ ‫پیر مرد داد‪.‬‬ ‫پیر مرد در حال رفتن گفت دیدی كه هر اتفاقی كه می افتد به‬ ‫نفع ماست‪.‬‬ ‫شاه خشمگین شد و گفت چه گفتی؟ تو سر من كاله گذاشتی‪.‬‬ ‫پیر مرد گفت نه پسرم به نفع تو هم شد‪ ،‬چون تو بهترین جمله‬ ‫جهان را یافتی‪.‬‬ ‫پس از این حرف پیر مرد رفت‪.‬‬ ‫شاه خیلی خوشحال بود كه بهترین جمله جهان را دارد و دستور‬ ‫داد آن را روی انگشترش حك كنند‪.‬‬ ‫از آن به بعد شاه هر اتفاقی كه برایش پیش می آمد می گفت‪:‬‬ ‫هر اتفاقی كه برای ما میافتد به نفع ماست‬ ‫تا جائی كه همه در دربار این جمله را یاد گرفته و آن را می‬ ‫گفتند‪:‬‬ ‫كه هر اتفاقی كه برای ما میافتد به نفع ماست‬ ‫تا اینكه یه روز‪ ،‬پادشاه در حال پوست كندن سیبی بود كه ناگهان‬ ‫چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را برید و قطع كرد‪.‬‬

‫باز هم شاه خوشش نیامد‪.‬‬

‫شاه ناراحت شد و دردمند‪.‬‬

‫تا اینكه یه پیر مردی به دربار آمد و گفت با شاه كار دارم‪.‬‬

‫وزیرش به او گفت‪ :‬هر اتفاقی كه میافتد به نفع ماست‬

‫گفتند تو با شاه چه كاری داری؟‬ ‫پیر مرد گفت برایش یه جمله ای آورده ام‪.‬‬ ‫همه خندیدند و گفتند تو و جمله‪.‬‬ ‫ای پیر مرد تو داری می میری تو را چه به جمله‪.‬‬ ‫خالصه پیر مرد با كلی التماس توانست آنها را راضی كند كه وارد‬ ‫دربار شود‪.‬‬ ‫شاه گفت تو چه جمله ای آورده ای؟‬

‫شاه عصبانی شد و گفت انگشت من قطع شده تو می گوئی كه‬ ‫به نفع ما شده‪.‬‬ ‫به زندانبان دستور داد تا وزیر را به زندان بیندازد و تا او دستور‬ ‫نداده او را در نیاورند‪.‬‬ ‫چند روزی گذشت‪ .‬یك روز پادشاه به شكار رفت و در جنگل‬ ‫گم شد‪ ،‬تنهای تنها بود‪ .‬ناگهان قبیله ای به او حمله كردند و او‬ ‫را گرفتند و می خواستند او را بخورند‪ ،‬شاه را بستند و او را لخت‬ ‫كردند‪.‬‬ ‫ادامه در صفحه مقابل‬


‫گپى با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫‪13‬‬

‫گنجشﮏ با خدا قهر بود‪...‬‬ ‫روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت‪.‬‬ ‫فرشتگان سراغش را از خدا مى گرفتند و خدا هر بار به‬ ‫فرشتگان این گونه مى گفت‪:‬‬ ‫مى آید؛ من تنها گوشى هستم كه غصه هایش را مى شنود‬ ‫و یگانه قلبى هستم كه دردهایش را در خود نگاه مى دارد…‬ ‫و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست‪.‬‬ ‫فرشتگان چشم به لب هایش دوختند‪ ،‬گنجشک هیچ نگفت‬ ‫و…‬

‫خدائى خدا مانده بود‪.‬‬ ‫گنجشگ خیره در‬ ‫ِ‬ ‫خدا گفت‪ :‬و چه بسیار بالها كه به واسطه محبتم از تو دور‬ ‫كردم و تو ندانسته به دشمنى ام برخاستى!‬ ‫اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود‪.‬‬ ‫ناگاه چیزی درونش فرو ریخت‪ ،‬های های گریه هایش‬ ‫ملكوت خدا را پر كرد‪...‬‬ ‫جمله روز‪ :‬جاﺋى در پشت ﺫهنت به ﺧاﻃر بسپار‪ ،‬که اثر‬ ‫انگشت ﺧداوند بر همه چیز هست‪...‬‬

‫خدا لب به سخن گشود‪ :‬با من بگو از آن چه سنگینى سینه‬ ‫توست‪.‬‬ ‫گنجشک گفت‪ :‬النه كوچكى داشتم‪ ،‬آرامگاه خستگى هایم‬ ‫بود و سرپناه بى كسى ام‪ .‬تو همان را هم از من گرفتى‪.‬‬ ‫این طوفان بى موقع چه بود؟ چه مى خواستى؟ النه محقرم‬ ‫كجای دنیا را گرفته بود؟‬ ‫و سنگینى بغضى راه كالمش بست…‬ ‫سكوتى در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر‬ ‫انداختند‪.‬‬ ‫خدا گفت‪ :‬ماری در راه النه ات بود‪ .‬باد را گفتم تا النه ات را‬ ‫واژگون كند‪ .‬آن گاه تو از كمین مار پر گشودی‪.‬‬ ‫ادامه از صفحه قبل‬ ‫این قبیله یك سنتى داشتند كه باید فردی كه خورده مى شود‬ ‫تمام بدنش سالم باشد‪ .‬ولى پادشاه دو تا انگشت نداشت‪ ،‬پس او را‬ ‫ول كردند تا برود‪.‬‬ ‫شاه به دربار بازگشت و دستور داد كه وزیر را از زندان در آورند‪.‬‬ ‫وزیر آمد نزد شاه و گفت‪ :‬با من چه كار داری؟‬ ‫شاه به وزیر خندید و گفت‪ :‬این جمله ای كه گفتى هر اتفاقى مى‬ ‫افتد به نفع ماست درست بود‪ .‬من نجات پیدا كردم‪ .‬ولى این به نفع‬

‫من شد ولى تو در زندان شدی این چه نفعى است شاه این را گفت‬ ‫و او را مسخره كرد‪.‬‬ ‫وزیر گفت اتفاقاً به نفع من هم شد‪.‬‬ ‫شاه گفت چطور؟‬ ‫وزیر گفت‪ :‬شما هر كجا كه میرفتید من را هم با خود مى بردید‪.‬‬ ‫ولى آنجا من نبودم‪ .‬اگر مى بودم آنها مرا مى خوردند‪ .‬پس به نفع‬ ‫من هم بوده است‪ .‬وزیر این را گفت و رفت‪.‬‬


‫‪14‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫راهکارهایی برای تشخیص برخی تقلب ها در صنایع غذایی‬ ‫تشخیص عسل خوب از بد‬ ‫برای تشخیص عسل؛ سر گوگرد دار چوب کبریت را وارد عسل‬ ‫کرده (آغشته به عسل) سپس با فندک‬ ‫سعی کنید آنرا آتش بزنید‪ .‬اگر روشن‬ ‫نشد عسل خوبی خریدید‪.‬‬ ‫یا با قاشق مقداری از آنرا در ظرف‬ ‫آب سرد بریزید طوری که با فاصله از‬ ‫اب وارد اب شود‪ .‬اگر مستقیم (اصطالحاً‬ ‫نخ عسل) در یک جا جمع شد عسل‬ ‫مرغوبیست‪ .‬یا ظرف شیشه ای حاوی عسل را جلوی نور بگیرید‬ ‫اگر نور براحتی از ان عبور کرد عسل خوبی نیست‪ ،‬باید تیره باشد‪.‬‬

‫تشخیص رب گوجه فرنگی خوب از بد‬ ‫خیلی از کارخانجات برای تولید رب‬ ‫گوجه فرنگی از کدو استفاده می کنند‪.‬‬ ‫برای تشخیص اینگونه ربها یک قاشق از‬ ‫رب را در یک لیوان آب حل کنید اگر‬ ‫قرمز رنگ بود خوب و اگر نارنجی یا زرد‬ ‫بود‪ ،‬کدو است‪.‬‬

‫ابراهام لینکلن‬ ‫آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود‪ ،‬پدر لینکلن کفش های‬ ‫افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز می کرد‪ .‬آبراهام پس از‬ ‫سالها تالش و شکست‪ ،‬در سال ‪ 1861‬به عنوان رئیس جمهور‬ ‫برگزیده شد‪.‬‬ ‫اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت‪:‬‬ ‫نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند‪ .‬چرا‬ ‫که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی باال بود‪.‬‬ ‫زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از آنکه لب باز‬ ‫کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی تمام از‬ ‫سوی جایگاه خود فریاد زد‪:‬‬ ‫آبراهام! حاال که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم‬ ‫تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!!!‬ ‫مسلماً هر فردی در جایگاه لینکلن قرار داشت با این نماینده گستاخ که او را‬

‫تشخیص شیر خوب از بد‬ ‫برای تشخیص شیری که در آن‬ ‫شیر خشک کمتر استفاده شده‪ ،‬سر‬ ‫سوزن را وارد شیر کرده بیرون آورید‬ ‫اگر سریع قطره شیر چکید کیفیت‬ ‫آن پایین اگر زمان زیادی نیاز به‬ ‫چکیدن قطره بود کیفیت آن خوب‬ ‫است‪.‬‬

‫تشخیص چای خوب از بد‬ ‫برای تشخیص چای یک پیمانه‬ ‫در آب سرد بریزید‪ .‬اگر آب سریع‬ ‫رنگ گرفت در چای از رنگ استفاده‬ ‫شده اگر زمانی حــدود‪ 20‬دقیقه‬ ‫برای رنگ گرفتن آب زمان نیاز بود‬ ‫چای خوبی است‪.‬‬

‫اینگونه مورد خطاب قرار داده برخورد می کرد!‬ ‫اما آبراهام لینکلن این چنین نکرد‪.‬‬ ‫او لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد‪ :‬من از آقای نماینده بسیار‬ ‫بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت‪.‬‬ ‫چه روز خوبی و چه یادآوری خوبی!‬ ‫من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم‪.‬‬ ‫آقایان نماینده بنده در اینجا اعالم می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم‪ .‬با‬ ‫این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام‪.‬‬ ‫پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر‬ ‫به تعمیر کفشش خواهم بود‪!...‬‬ ‫یکی از اقدامات مهم و تاثیرگذار لینکلن خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری‬ ‫در ایاالت متحده امریکا بود‪.‬‬ ‫سخن روز‪ :‬معیار واقعی ثروت ما این است که اگر پولمان را گم کنیم‪ ،‬چقدر‬ ‫می ارزیم‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫‪15‬‬

‫با خوردن این هفت میوه الغر شوید‬ ‫‪ -1‬سیب‬ ‫یك ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید‪‌" :‬خوردن‬ ‫یك سیب در روز‪ ،‬دكتر را از شما دور می‌كند"‪.‬‬

‫بگنجانید‪ .‬خوردن گوجه فرنگی نه‌تنها باعث سوزاندن‬ ‫چربی‌های اضافی بدن می‌شود بلكه ضد سرطان بوده و به‬ ‫كاهش فشار خون باال نیز كمك‌می‌كند‪.‬‬

‫‪ -4‬هویج‬

‫در اینجا می‌توان گفت خوردن سیب نه‬ ‫تنها دكتر‪ ،‬بلكه چربی‌های اضافی بدن و اضافه وزن را نیز از شما‬ ‫دور می‌كند‪ .‬سیب سرشار از پكتین است كه همان فیبر خوراكی‬ ‫است و از بین برنده چربی می‌باشد‪.‬‬

‫استفاده از هویج قبل از هر وعده غذایی‪ ،‬كمك خوبی‬ ‫برای كاهش وزن و از بین بردن چربی‌های اضافی بدن خواهد بود‪.‬‬

‫طی تحقیقات محققان برزیلی‪‌ ،‬اگر سیب را قبل از غذا بخورید‬ ‫تاثیر آن در از بین بردن چربی و كاهش وزن ‪ 33‬درصد بیشتر‬ ‫خواهد بود‪.‬‬

‫پرتقال‌ها دارای ویتامین ‪ C‬فراوان هستند و حاوی خواص چربی‬ ‫سوز می‌باشند‪.‬‬

‫‪ -2‬سیر‬

‫این ما ده غذایی با داشتن تركیب فعال آلیسین‪ ،‬دارای خواص‬ ‫آنتی‌باكتریال است و سطح كلسترول و چربی‌های غیر سالم را‬ ‫كاهش می‌دهد و چربی سوز قوی محسوب می‌شود‪.‬‬

‫‪ -3‬گوجه فرنگی‬

‫‪ -5‬پرتقال‬ ‫‪ -6‬انبه‬

‫انبه‌ها مملو از فیبر هستند و و مقدار كالری آن‌ها بسیار كم است‪.‬‬

‫‪ -7‬اسفناج‬

‫اسفناج سرشار از آهن می‌باشد و سطح كلسترول خون را پایین‬ ‫می‌آورد و ضد سرطان است‪.‬‬

‫سعی كنید این ماده غذایی مفید را در برنامه غذایی خود‬

‫كلماتت را خوب انتخاب كن‬ ‫روزی خانمی سخنی را بر زبان آورد كه مورد رنجش خاطر بهترین دوستش‬ ‫شد ‪ ،‬او بالفاصله از گفته خود پشیمان شده و بدنبال راه چاره ای گشت كه‬ ‫بتواند دل دوستش را بدست آورده و كدورت حاصله را برطرف كند‪.‬‬ ‫او در تالش خود برای جبران آن‪ ،‬نزد پیرزن خردمند شهر شتافت و پس از‬ ‫شرح ماجرا‪ ‌،‬از وی مشورت خواست‪ .‬پیرزن با دقت و حوصله فراوان به گفته های‬ ‫آن خانم گوش داد و پس از مدتی اندیشه‪ ،‬چنین گفت‪" :‬تو برای جبران‬ ‫سخنانت الزمست كه دو كار انجام دهی و اولین آن فوق العاده‬ ‫سخت تر از دومیست‪".‬‬ ‫خانم جوان با شوق فراوان از او خواست كه راه حلها را برایش شرح دهد‪.‬‬ ‫پیرزن خردمند ادامه داد‪" :‬امشب بهترین بالش پری را كه داری‪‌ ،‬برداشته و‬ ‫سوراخ كوچكی در آن ایجاد می كنی‌‪ ،‬سپس از خانه بیرون آمده و شروع به‬ ‫قدم زدن در كوچه و محالت اطراف خانه ات می كنی و در آستانه درب منازل‬ ‫هر یك از همسایگان و دوستان و بستگانت كه رسیدی‪ ‌،‬یك عدد پر از داخل‬ ‫بالش درآورده و به آرامی آنجا قرار می دهی‪ .‬بایستی دقت كنی كه این كار را‬ ‫تا قبل از طلوع آفتاب فردا صبح تمام كرده و نزد من برگردی تا دومین مرحله‬ ‫را توضیح دهم‪".‬‬

‫خانم جوان بسرعت به سمت خانه اش شتافت و پس از اتمام كارهای روزمره‬ ‫خانه‪ ،‬شب هنگام شروع به انجام كار طاقت فرسائی كرد كه آن پیرزن پیشنهاد‬ ‫نموده بود‪ .‬او با رنج و زحمت فراوان و در دل تاریكی شهر و در هوای سرد و‬ ‫سوزناكی كه انگشتانش از فرط آن‪ ،‬یخ زده بودند‪ ،‬توانست كارش را به انجام‬ ‫رسانده و درست هنگام طلوع آفتاب به نزد آن پیرزن خردمند بازگشت‪.‬‬ ‫خانم جوان با اینكه بشدت احساس خستگی می كرد‪ ،‬اما آسوده خاطر شده‬ ‫بود كه تالشش به نتیجه رسیده و با خشنودی گفت‪" ‌:‬بالش كام ً‬ ‫ال خالی شده‬ ‫است‪".‬‬ ‫پیرزن پاسخ داد‪" :‬حال برای انجام مرحله دوم‪ ،‬بازگرد و بالش خود را مجدداً‬ ‫از آن پرها‌‪ ،‬پر كن‪ ،‬تا همه چیز به حالت اولش برگردد!"‬ ‫خانم جوان با سرآسیمگی گفت‪" :‬اما میدونی این امر كام ً‬ ‫ال غیرممكنه! اینك باد‬ ‫ً‬ ‫بیشتر آن پرها را از محلی كه قرارشان داده ام‪ ‌،‬پراكنده است‪‌،‬قطعا هرچقدر هم‬ ‫تالش كنم‪‌،‬دوباره همه چیز مثل اول نخواهد شد!"‌‬ ‫پیرزن با كالمی تامل برانگیز گفت‪" :‬كام ً‬ ‫ال درسته! هرگز فراموش نكن كلماتی‬ ‫كه بكار می بری همچون پرهائیست كه در مسیر باد قرار می گیرند‪ .‬آگاه باش‬ ‫كه فارغ از میزان صممیت و صداقت گفتارت‪ ،‬دیگر آن سخنان به دهان باز‬ ‫نخواهند گشت‪ ،‬بنابراین در حضور كسانی كه به آنها عشق می ورزی‪ ‌،‬كلماتت‬ ‫را خوب انتخاب كن‪".‬‬


‫‪16‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫صمیمیت‬ ‫به مردان قدرت دهید‪ ،‬تا صمیمیت فوران كند‪ .‬مرد موجودی عاشق‬ ‫قدرت است‪ .‬مرد از اینكه قدرتمند باشد حظ می كند‪ .‬در آسمان اوج‬ ‫می گیرد و شما را نیز همراه خود باال می برد‪ .‬از اینكه توانا باشد یا‬ ‫احساس توانایی كند لذت می برد‪ .‬تا وقتی كه مشغول كشتن این احساس‬ ‫در مردان هستید بدانید كه تنها می توانید خواب خوشبختی را ببینید‪.‬‬ ‫اگر قدرت مرد را نادیده بگیرید یا از آن انتقاد كنید بدانید كه دیگر پری‬ ‫رویاهایش نخواهید بود‪ .‬او دنبال كسی است كه به قدرتهایش ایمان‬ ‫داشته باشد‪ .‬و حتی ضعفهایش را در جهت تقویت تواناییهایش مثبت‬ ‫جلوه دهد‪.‬‬ ‫پس بدانید كه‪:‬‬ ‫‪ -1‬اگر خودتان دارای درآمد هستید‪ ،‬هرگز درآمد و پولتان را به رخ‬ ‫همسرتان نكشید‪ .‬حتی اگر درآمد بیشتری دارید هرگز به روی خودتان‬ ‫هم نیاورید‪ .‬بگذارید همسرتان فكر كند كه همه چیز در دست اوست و‬ ‫اداره امور خانه به دست قدرتنمد او اداره می شود‪.‬‬ ‫‪ -2‬مطلقاً او را با كسی مقایسه نكنید‪ .‬شوهر خواهرم دو تا خانه دارد‬ ‫فالنی اینقدر درآمد دارد و تو مثل گداها هستی‪ .‬اگر واقعاً به بهبود اوضاع‬ ‫مالی فكر می كنید او را برای تالش بیشتر تشویق كنید‪ .‬انتقاد دشمن‬ ‫صمیمیت است‪.‬‬ ‫‪ -3‬تو بی عرضه ای‪ ،‬فاتحه خواندن بر صمیمیت است‪ .‬تو بی عرضه ای‬ ‫یعنی فرو ریختن مرد‪ .‬یعنی به دست خود خانه را خراب كردن‪ .‬هر مفهوم‬ ‫مشابه "تو بی عرضه ای" فاتحه ای بر صمیمیت و عشق متقابل مرد است‪.‬‬ ‫‪ -4‬شوهر خود را حالل مشكالت بدانید‪ .‬مشكل را به او بگویید و از او‬ ‫بخواهید آن را حل كند‪ .‬و تایید كنید كه تنها او قادر به حل این مسئله‬ ‫است‪.‬‬

‫رنجش‬ ‫روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متأثر است‪.‬‬ ‫علت ناراحتی اش را پرسید‪ .‬پاسخ داد‪:‬‬ ‫در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم‪ .‬سالم کردم‪ .‬جواب نداد و با‬ ‫بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت‪ .‬و من از این طرز رفتار او خیلی‬ ‫رنجیدم‪.‬‬ ‫سقراط گفت‪ :‬چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت‪:‬‬ ‫خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است‪.‬‬ ‫سقراط پرسید‪ :‬اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتا ده و از‬ ‫درد و بیماری به خود می پیچد‪ ،‬آیا از دست او دلخور و رنجیده‬ ‫می شدی؟‬ ‫مرد گفت‪ :‬مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم‪.‬‬

‫‪ -5‬به مردان اندرز ندهید‪ .‬مردان دوست دارند كه مشكالت را به تنهایی‬ ‫حل كنند‪ .‬و اگر به شما چیزی نمی گویند یعنی به تنهایی قادر است‬ ‫موضوع را حل كند‪ .‬و در صورت لزوم با شما در میان می گذارند‪ .‬با‬ ‫نصیحت نكردن زندگی خود را عاشقانه كنید‪.‬‬ ‫‪ -6‬سكوت مردان را نشكنید این اشتباه خانمهاست كه وقتی مرد ساكت‬ ‫است مدام به سمت آنها می روند و با آنها حرف می زنند‪ .‬اگر او ساكت‬ ‫است به سكوت نیازمند است‪ .‬و احترام به این سكوت یعنی صمیمیت‬ ‫بیشتر‪ .‬سكوت طوالنی در زنان ممكن است به معنی آزرده خاطر بودن‬ ‫باشد اما در مردها این طور نیست‪.‬‬ ‫‪ -7‬به مردان فضا بدهید گاهی او را رها كنید تا با خود خلوت كند با‬ ‫دوستان به ورزش برود و به خانواده خود تنها سر بزند‪ .‬مدام دنبال او‬ ‫نباشید‪ .‬فضای رها شدن! این چیزی است كه مردان گاهی به آن نیاز‬ ‫دارند‪ .‬اگر به انها این فضا را هدیه بدهید‪ .‬آنها نیز به شما عشق می ورزند‪.‬‬ ‫‪ -8‬مرد دوست دارد كه از او قدردانی شود‪ .‬تشكر به مرد قدرت پرواز‬ ‫می دهد‪ .‬از هر كار كوچكی كه برای شما انجام می دهد تشكر و قدردانی‬ ‫كنید‪ .‬تا او نیز بی حساب به شما عشق بورزد‪.‬‬ ‫‪ -9‬مرد باید تایید شود‪ .‬تواناییهای مرد را تایید كنید و تاكید كنید او‬ ‫صاحب بهترین تواناییها و شایسته ترین همسر (شوهر) است‪.‬‬ ‫‪ -10‬باید مورد اطمینان باشد‪ .‬به او اعتماد كنید با اطمینان خاطر از‬ ‫اینكه او می تواند‪ ،‬شما می توانید به راحتی بسیاری از كارها را به بسپارید‪.‬‬ ‫‪ -11‬مردها را تشویق كنید مرد عاشق تشویق است‪ .‬كف زدن ها را‬ ‫فراموش نمی كند‪ .‬مرد‪ ،‬آفرین شما را تا عمر دارد به خاطر می سپارد‪.‬‬

‫آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود‪ .‬سقراط پرسید‪:‬‬ ‫به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟‬ ‫مرد جواب داد‪ :‬احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا‬ ‫دارویی به او برسانم‪.‬‬ ‫سقراط گفت‪ :‬همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار‬ ‫می دانستی‪ .‬آیا انسان تنها جسمش بیمارمی شود؟‬ ‫و آیا کسی که رفتارش نادرست است روانش بیمار نیست؟‬ ‫اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟‬ ‫بیماری فکری و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش‬ ‫نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به‬ ‫او طبیب روح و داروی جان رساند‪.‬‬

‫پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود‬ ‫را هرگز از دست مده‪.‬‬


‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫‪17‬‬

‫انسانها‬ ‫ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم‪ .‬هزار حرف داریم برایشان‪ .‬اما‬ ‫وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند‪ .‬اختیار از ما‬ ‫سلب می‌شود‪ .‬سکوت می‌کنیم و ‪...‬‬ ‫دسته اول‬ ‫آنانی که وقتی هستند هستند‪ ،‬وقتی که نیستند هم نیستند‪.‬‬ ‫عمده آدم‌ها‪ .‬حضورشان مبتنی به فیزیک است‪ .‬تنها با لمس ابعاد‬ ‫جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند‪ .‬بنابراین اینان تنها هویت‬ ‫جسمی دارند‪.‬‬ ‫دسته دوم‬ ‫آنانی که وقتی هستند نیستند‪ ،‬وقتی که نیستند هم نیستند‬ ‫مردگانی متحرک در جهان‪ .‬خود فروختگانی که هویت شان را به‬ ‫ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند‪ .‬بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار‪ .‬هرگز به‬ ‫چشم نمی‌آیند‪ .‬مرده و زنده‌شان یکی است‪.‬‬

‫دسته سوم‬ ‫آنانی که وقتی هستند هستند‪ ،‬وقتی که نیستند هم هستند‬ ‫آدم‌های معتبر و با شخصیت‪ .‬کسانی که در بودنشان سرشار از‬ ‫حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند‪ .‬کسانی که همواره‬ ‫به خاطر ما می‌مانند‪ .‬دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم‪.‬‬ ‫دسته چهارم‬ ‫آنانی که وقتی هستند نیستند‪ ،‬وقتی که نیستند هم هستند‬ ‫شگفت‌انگیزترین آدم‌ها‪ .‬در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند‬ ‫که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم‪ ،‬اما وقتی که از پیش ما می‌روند‬ ‫نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم‪ .‬باز می‌شناسیم‪ .‬می‌فهمیم که‬ ‫آنان چه بودند‪ .‬چه می‌گفتند و چه می‌خواستند‪ .‬ما همیشه عاشق این‬ ‫آدم‌ها هستیم‪ .‬هزار حرف داریم برایشان‪ .‬اما وقتی در برابرشان قرار‬ ‫می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند‪ .‬اختیار از ما سلب می‌شود‪ .‬سکوت‬ ‫می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که‬ ‫می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم‪ .‬شاید تعداد‬ ‫این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد‪.‬‬


‫‪18‬‬

‫گپی با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫خودت را باور داشته باش‬ ‫وقتی راه رفتن آموختی‪ ،‬دویدن بیاموز‪ .‬و دویدن که آموختی‪،‬‬ ‫پرواز را‪.‬‬ ‫راه رفتن بیاموز‪ ،‬زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و‬ ‫سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند‪.‬‬ ‫دویدن بیاموز‪ ،‬چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که‬ ‫زودباشی‪ ،‬دیر‪.‬‬ ‫و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی‪ ،‬برای آن که‬ ‫به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی‪.‬‬ ‫من راه رفتن را از یک سنگ آموختم‪ ،‬دویدن را از یک کرم خاکی‬ ‫و پرواز را از یک درخت‪.‬‬ ‫بادها از رفتن به من چیزی نگفتند‪ ،‬زیرا آنقدر در حرکت بودند‬ ‫که رفتن را نمی شناختند‪.‬‬ ‫پلنگان‪ ،‬دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را‬ ‫از یاد برده بودند‪.‬‬ ‫پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند‪ ،‬زیرا چنان در پرواز خود‬ ‫غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند‪.‬‬ ‫اما سنگی که درد سکون را کشیده بود‪ ،‬رفتن را می شناخت‪.‬‬

‫کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود‪ ،‬دویدن را می فهمید‪.‬‬ ‫و درختی که پاهایش در گل بود‪ ،‬از پرواز بسیار می دانست‪.‬‬ ‫آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق‬ ‫به معرفت‪.‬‬ ‫وقتی داری در دریای زندگی سفر می کنی از طوفان ها و امواج‬ ‫نترس‪.‬‬ ‫بگذار تا از تو بگذرند‪ .‬تو فقط به سفرت ادامه بده و استقامت داشته‬ ‫باش‪.‬‬ ‫همیشه به خاطر داشته باش‪ .‬دریای آرام ناخدای با تجربه و ماهر‬ ‫نمی سازد‪.‬‬ ‫جایی در قلب هر انسان وجود دارد که در آن افکار تبدیل به آرزو‬ ‫می شوند و آرزوها به اهداف بدل می گردند‪.‬‬ ‫جایی که در آن هر غیرممکنی؛ ممکن می شود تنها اگر به‬ ‫هدف هایمان ایمان داشته باشیم‪.‬‬ ‫چند چیز هست که برای یک زندگی شاد و موفق به آن نیاز داریم‪.‬‬ ‫اعتقادات‪ ،‬اهداف و آرزوها‪ ،‬عشق‪ ،‬خانواده و دوستان و از همه مهم‬ ‫تر اعتماد به نفس‪.‬‬

‫لیمو ترش‬

‫بسیاری از مردم دراثر سرطان می میرند درحالیکه این راز همچنان‬ ‫حفظ می شود تا منافع شرکت های داروسازی به خطرنیافتد‪.‬‬

‫لیمو ترش محصولی معجزه گر در نابودی‬ ‫سلول های سرطانی است‪ ،‬و ‪ 10000‬بار‬ ‫قویتر از شیمی درمانی عمل می کند‪ .‬چرا ما‬ ‫چیزی درباره آن نمی دانیم؟ زیرا آزمایشگاه‬ ‫ها در ساختن ترکیبات آن سود بسیار زیادی‬ ‫کسب می کنند‪.‬‬

‫لیمو ترش را می توان به صورت های متفاوت مصرف نمود‪ .‬قسمت‬ ‫گوشتی آن را خورد یا آب آن را مصرف نمود‪ ،‬به صورت شربت و‬ ‫یا صور دیگر‪ .‬جالب ترین خاصیت آن اثرش برروی کیست ها و‬ ‫تومورهاست‪ .‬ثابت شده است که این گیاه درمان گر همه انواع سرطان‬ ‫است‪ .‬همچنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت ها و کرم ها محسوب‬ ‫می شود‪ .‬فشار خون باال را تنظیم می کند و و ضد افسردگی است و‬ ‫با استرس و اختالالت عصبی مبارزه می کند‪ .‬منبع چنین اطالعاتی‬ ‫بسیار جالب است‪ ،‬یکی از بزرگترین تولید کننده های دارو در دنیا‪ .‬این‬ ‫کارخانه بزرگ دارویی فاش ساخته است که آزمایشات آزمایشگاهی که‬ ‫ازسال ‪ 1970‬انجام شده است نشان می دهد که لیمو ترش سلول های‬ ‫سرطانی را در ‪ 12‬نوع سرطان ازجمله سرطان روده‪ ،‬سینه‪ ،‬پروستات‪،‬‬ ‫ریه و پانکراس نابود می کند‪ .‬و جالب تر از همه اینکه این نوع درمان‬ ‫با عصاره لیمو نه تنها سلول های سرطانی را نابود می کند بلکه سلول‬ ‫های سالم را نیز آلوده نمی نماید‪.‬‬

‫اینک شما می توانید به دوست نیازمند خود کمک کنید‪ ،‬از طریق‬ ‫اینکه به او بگوئید که آب لیمو ترش در جلوگیری از سرطان سودمند‬ ‫است‪.‬‬ ‫طعم آن بسیار خوشایند است و عوارض جانبی شیمی درمانی را‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫اگر می توانید یک درخت لیمو در حیاط یا پاسیوی خود بکارید‪.‬‬


‫گپى با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪19‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬

‫نکته های کوچﮏ زندگی‬ ‫* وقتى به شدت عصبانى شدی دستهایت را در جیب هایت بگذار‪.‬‬ ‫* یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانى است كه‬ ‫میزان عشق و عالقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یكدیگر‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫* مهم نیست چه سنى داری هنگام سالم كردن مادرت را در‬ ‫آغوش بگیر‪.‬‬ ‫* هیچوقت به كسى كه غم سنگینى دارد نگو "مى دانم چه حالى‬ ‫داری" چون در واقع نمى دانى‪.‬‬ ‫* یادت باشد گاهى اوقات بدست نیاوردن آنچه مى خواهى نوعى‬ ‫شانس و اقبال است‪.‬‬ ‫* از صمیم قلب عشق بورز‪ .‬ممكن است كمى لطمه ببینى‪ ،‬اما‬ ‫تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است‪.‬‬

‫* در مورد موضوعى كه درست متوجه نشده ای قضاوت نكن‪.‬‬ ‫* وقتى از تو سئوالى را پرسیدند كه نمى خواستى جوابش را‬ ‫بدهى‪ ،‬لبخند بزن و بگو‪" :‬برای چه مى خواهید بدانید؟"‬ ‫* هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نكن‪.‬‬ ‫* هیچوقت پایان فیلم ها و كتابهای خوب را برای دیگران تعریف‬ ‫نكن‪.‬‬ ‫* با زنى كه با بى میلى غذا مى خورد ازدواج نكن‪.‬‬ ‫* وقتى احساس خستگى مى كنى اما ناچاری كه به كارت ادامه‬ ‫بدهى‪ ،‬دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن‬ ‫تمیز بپوش‪ .‬آن وقت خواهى دید كه نیروی دوباره بدست آورده ای‪.‬‬

‫‪Daneshmand Magazine‬‬

‫مجله هفتگی‬ ‫هفتکی‬

‫‪Persian, Weekly‬‬

‫‪For Western Canada‬‬

‫آموزشی‪ ،‬علمی‪ ،‬فرهنگی‬ ‫به زبان فارسی‪ ،‬ویژه غرب کانادا‬

‫مجله دانشمند را می توانید هر هفته‬ ‫از طریق وب سایت نیز مطالعه کنید‪:‬‬

‫‪www.Daneshmand.Ca‬‬

‫‪Tel: 604.913.0399‬‬ ‫‪Fax: 604.913.0390‬‬ ‫‪Email: Info @ Daneshmand. Ca‬‬ ‫‪www. Daneshmand. Ca‬‬


‫‪20‬‬

‫گپى با مهاجرین شماره ‪ ،82‬جمعه ‪ 11‬اسفند ‪1391‬‬

‫‪Friday March.01. 2013, No. 82‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.