نرن ينننش نىن درمسئنلنٴه نآف بينش بننه نائ شمارۀ
Articles - ٦
نگارش :فيروز براقى در آثار بهائى بموارد فراوانى بر ميخوريم که در مسائل مربوط بعوالم حق ،امر ،و خلق و روابط آنها با يکديگر ،سخن بميان آمده و توضيحاتى داده شده است .اشارات اين آثار، که غالبا در جواب پرسشهاى مُومنين اّولّيه در الواح مهيمنٴه حضرت بهاءا ،مکاتيب و ىامرا نازل شده ،از چنان عمقى خطابات حضرت عبدالبهاء و توقيعات حضرت ول ّ برخوردار است که هرگوشه اى از آن نيازمند تحقيقات وسيع و جداگانه در مفاهيم و .معانى معنوى ،عرفانى ،فلسفى و علمى ميباشد در مسئلٴه آفرينش ،آثار مبارکٴه امرّيه بعقايد مذاهب باستانى ،بفلسفٴه قدماى شرق و غرب، تکه از طرفى نشانه هاى بقواعد علمى و شواهد عقلی التفات کامل دارد و هدفش آنس ه خلقٴه خداوند يکتا و مصدر و مًوثر بيهمتا را در کمّ وکيف جلوه هاى عالم امکان اراد ٴ نرا بشناسائى حقيقت ذات خويش که حامل وديعٴه بنمايد و از طرف ديگر ،انديشٴه انسا ه متعالی حيات است ،برانگيزد .روح ٓالهى وثمر ٴ تکه باندکى از اينگونه اشارات ،در حدود استطاعت ادراک در اين گفتار ،کوشش ما برآنس مت دانشمندان و محّققان عزيز بهائى اعتماد کنيم .خويش ،استناد جوئيم و در باقى به ّ تکه ذات غيب منيع ليدرک گوهرى است سرمدى که عالم مطلب اول _ اعتقاد بهائى آنس ه غالبٴه او صادر شده و همانند ذات او ازلی و ابدى " "Emanationوجود از فيض اراد ٴ است (١).از اينرو ،در جهانشناسى بهائى ،براى وجود بدايت و نهايتى تصور نشده و اين باورداشت در متون آثار بتکرار توجيه و تصريح گرديده است .حضرت بهاءا ميفرمايند :
نرا سزاست که بخودى خود زنده و پاينده بوده ؛ هر نابودى از او "ستايش پاک يزدا
پديدار شده و هر هستى از هستى او نمودارگشته" (٢).مشّيت آلهى ممکنات و موجودات
را "از حقيقت نيستى و عدم در عوالم هستى و ِقدم " ظاهر فرموده و "از ذّلت ُبعد و
فنا نجات داده بملکوت عّزت و بقا مشّرف نموده" است (٣).پس آفرينش از لحاظ معارف بهائى قدمت زمانى داشته نه ذاتى و هرگاه در متون آثار بالفاظ نيستى و عدم اشاره شده ،مراد عدم صرف و نيستى محض نبوده بلکه رتبٴه امکانى حقايق و قابلّيات منظور بوده است .حضرت بهاءا اين رتبه را بهبيان مستعار "برهنگى نابودى" نيز مينامند
و خداوند را برآنکه بتوانائى خود ،آفرينش را از اين برهنگى برآورد و "بپوشش زندگى الهّيه چرا و چگونه سرافرازى بخشيد" ميستايند (٤).اّما اينکه صدور کائنات از مشّيت صرفٴه ٓ صورت گرفته ،بحثى پيچيده و طولنى است که سر در فلسفٴه قديم مشرق زمين و .افکار مذهبى يونانى ،عبرى ،اسلمى و توجيه مقامات يزدانى دارد در مکاتب عرفانى چنين آورده اند که ذات ٓالهى را دو مقام متصور است :احدّيت و واحدّيت .در مقام اّول ،اين ذات يکتا را با تعاريفى چون :غيب احدّيت ،غيب هوّيت،
صرف احدّيت ،غيب الغيوب ،مجهول مطلق ،کنز مخفى ،و امثال آن ستوده اند (٥).چنانکه مما همواره پنهان مانده از معناى لغوى اين عناوين برمى آيد ،هّوّيت خداوندى از ديد فه لقدم در لوح ايادى امرا حاج ابوالحسن امين اردکانى ،گواهى ميدهند: و چنانکه جما "مشعر ادراک آن عالم در اين عالم گذارده نشده است ".در چنان مقامى ،آنچه را که ما عالم خلق ،يعنى اسماء و صفات ،اعيان و حقايق و ماهّيات پديده ها ميناميم ،از جمله صفات ثبوتّيٴه خداوند محسوب و بهيچوجه از ذات او مجّزا و منفصل و ممتاز نبوده و رنگ ه حضرت عبدالبهاء ،تصّور عبارت "کان ا ولم يکن معه من وجود نيافته بودند .بفرمود ٴ نرا غيب ثانى شىء" را در اين "رتبٴه اکبر" ميتوان معتبر انگاشت (٦).در مقام دوم ،که آ نيز ناميده اند ،صورت اسماء و صفات در علم ٓالهى تعّين يافته و از يکديگر تمايز پذيرفته و اعيان و ماهّيات پديدارى نمودار گرديده اند (٧).حضرت عبدالبهاء ،تجلی اسماء و
صفات ٓالهّيه را از مقام احدّيٴه ذاتّيه بمقام واحدّيٴه علمّيه ،چنين تمثيل ميفرمايند" :در نقطه
ملحظه فرمايند و بحروفات و کلمات که چگونه در هوّيت و حقيقت نقطه ،در کمال محو ىکه بهيچوجه آثار وجود از حروف و کلمات مشهود نيست و فنا ،مطوى و مکنونند ،بقسم و از يکديگر امتيازى در ميان نه ،بلکه محو صرف و فانى بحتند و وجودى جز ذات نقطه موجود نه" (٨).بر اين قياس ،انتقال صور اشياء را از هوّيت يگانٴه خداوندى ،باقتضاى حرکت حّبّيه و تمايل ذاتّيٴه وى بخلقت کاينات و ظهور آنها را در آينٴه علم او ميتوان تصّور )کرد٩). در عالم امکان و صدور " "Prime Willمطلب دوم _ در اعتقاد بهائى ،ظهور مشّيت اولّيه
يونان باستان " "Stoicsمراتب هستى از تجّلى آنست .اين مفهوم در فلسفٴه حکماى رواقى که باستمرار حقيقت ماّدى جهان و مبانى عقلنى ساختار آن اعتقاد داشتند ،نيز وجود داشت .آنان مفهومى را علمى تر ميدانستند که بمفهوم کلّيت و تمامّيت عالم آفرينش الهى را عامل نظم " "Logosنزديکتر باشد .ازجمله ،هراکليتوس ،نفوذ و استمرار کلم ٓ جهان و مايٴه ادراک انسان ميشمرد .از لحاظ او،کلمة ا ،با اعمال قدرت آفاقى و
قواى فاعله و منفعلٴه عالم را متأّثر ميساخت و در ُبعد زمان "Pneuma"، ،انفسى خود
ه خداوند را در اين عالم موجب خلق پديده ها ميشد (١٠).اين نماد که حضور اراد ٴ ىرا بحقيقت خلقت ميپيوندد ،در معارف عبرى و عربى ،نفس، معرفى ميکند ،و حقيقت و يا روح " از ريشٴه ريح = باد " خوانده شده که نيروئى بسيط و " = Spiritاز ريشٴه " َنَف َ س حيات بخش است .حکماى بعدى ،بويژه در مکتب نو افلطونيان و فلسفٴه اسلمى، ى " "Prime Intellectبخصوص در مکاتب معتزله و اسماعيلّيه ،خرد اولی را قرينٴه مشّيت اول ٰ ه صادره از ذات ٓالهى شمردتد .بعلوه ،اين قوه را ،از راه تمثيل و تجسم ،با و اّولين قّو ٴ
عدد واحد " يک = " ١و يا حرف " َاِلف = ا " که منفرد و سر اعداد و حروفند ،معادل و مظهر الوهّيت يکتا شمردند که بمدد تجّليات فّياض آن ،عالم وجود از " لمکان" بر
الهى قائم آمده و صورت " امکان " يافته است (١١).بنا بتعريف حضرت اعلی ،مشّيت ٓ
ن ا بذات و منشأ تمام هستيهااست .چنانکه در صحيفٴه تفسير " هاء " ميفرمايند" :و ا ّ ن العّلة لما وقع عليه اسم شىء .و ا ّ م خلق بها ک ّ خلق المشّية ل من شىء بنفسها ث ّ
لوجودها هى نفسها ل سواها" (١٢).حضرت بهاءا ،چنانکه درفصل چهارم باختصار اشاره کرديم ،مشّيت اولی را در هياکل رسل و انبياء متجّلى ميدانند و ظهور اين مظاهر مقّدسٴه ٓالهّيه را " عالم امر " تسميه ميفرمايند که واسطٴه انتقال فيض رّبانى از عالم
حق بعالم خلق و نمودار بارز اسماء و صفات خداوندى "نه ذات او" در ميان مردمند. اين ذوات مقّدسه صاحب عاليترين وکاملترين درجات روحانى ،گزيده ترين صفات وکمالت
معنوى ،و برترين نقطٴه اوج ترّقيات وجدانى درعالم انسانى بشمارميروند .از اينجهت، ىنظير و از همگان ممتازند (١٣) .آنحضرت ،بيان خود را نيز " زبان خرد " مقامشان ب
لشىء از مدد خر عالم" است و "حيات ک ّ مينامند که "آفتاب بينش و درياى دانش و ُمس ّ
عنايت او بوده وخواهد بود" (١٤).نفوس اين برگزيدگان ٓالهى از حقيقت دو جانبهاى بهره
منداست که روئى در جهان طبيعت و روى ديگر در ماوراى آن دارد .وجه اول ،گيرنده و عال است .بعبارت ديگر ،خطوط جهان نامرئى روحانى منفعل و وجه دوم ،فرستنده و ف ّ
"متافيزيک" و جهان محسوس ماّدى "فيزيک" در عالم امر با يکدگر تلقى و تداخل ميکنند و يگانه ميگردند .اين رابطه ،ترّقى و تکامل جهان محسوس "حادث ذاتى" را تابع ظرفيتى ى قرون و ميسازد که در پذيرش مواهب و انبعاثات صادره از کلمة ا " قديم ذاتى" ،ط ّ اعصار ،در نمودهاى خود نشان ميدهد و وجود را جلوه گاه اسماء و صفات عالم امر )مينمايد١٥). باينصورت ،عالم خلق ،مانند عالم امر ،در زمان و مکان ليتناهى و نشانٴه کمال سرمدى خالق خويش ميگردد .وگرنه ،اين پرسش پيش ميآيد که فراسوى جهان هستى چه چيزى وجود دارد؟ از اين اعتقاد ميتوان همچنين نتيجه گرفت که صور گوناگون اين عالم هميشه بوده و همواره خواهد بود .يعنى ،هيچ نابودى بود نشده و هيچ بودى نابود
صرف نگشته بلکه اصل علمى تغيير ،تحّول ،و تکامل بر همه چيز حکومت کرده و ميکند. ) (١٦حضرت عبدالبهاء ،رابطٴه عالم امر و خلق را برابطٴه خورشيد و جهان طبيعت تشبيه
ميفرمايد .طبق توجيه آنحضرت ،همچنانکه پديده هاى طبيعى ،هريک بقدر استعداد خود،
از فيض نور خورشيد حکايت ميکنند ،مراتب مختلفٴه حيات نيز بقدر استطاعت خويش ،از الهى ،برخوردارند١٧). عٴه خورشيد حقيقت ،يا روح کلمٴه ٓ )اش ّ تکه ذات الوهّيت ،که کمال محض و وحدت صرف کر ،از طرفى مبتنى بر آنس اين تف ّ ميباشد ،بدون آنکه از مکمن تنزيه خود تنّزل جويد و يا دچار تجّزى و انقسام شود، فيوضات ليزال خود را برعالم خلق،که مرکز نقص وکثرت است ،مبذول ميدارد .چنانکه
ل بهموسوم است لکن اين رتبه در خلق حضرت بهاء ا ميفرمايند " :اسم اگرچه مد ّ
ل صفات ل اسماء منتهى بکلمة العلياء و ک ّ مشهود .و اّما حق ،مقّدس از اسم و رسم ُ .ک ّ
راجع بمشّية الولی" (١٨).اّولين آيٴه کتاب مستطاب اقدس نيز گواهى ميدهد که معرفت
ذات ٓالهى ،جز در حدود عرفان مشارق امر و مطالع وحى او " پيامبران " ،در عالم امر سرنبوده و نيست .و خلق ،براى نوع انسان مي ّ کر ،از جهت ديگر ،قابلّيت جهان ماّدى را درکسب فيض حقيقت معنوى نشان اين تف ّ ميدهد و حقايق " ماّدى _ روحانى" نمودها و روابط آنها را تابع مقصود و منظور و قانونى عمومى ميسازد که خود دليلی بر اعتقاد بوحدت آفرينش در جهانشناسى بهائى .است ىزاى ازلی در اقتران قواى فاعله و اين تئورى کهنسال که از تأثيرات مداوم مشّيت انرژ منفعله سخن ميگويد و حرکت هر پديده را بتمامّيت پيکر هستى ارتباط ميدهد ،علوه " "Unified Field Theoryبرآنکه با تحقيقات فيزيک جديد در راه شناخت يک تئورى کّلى هماهنگ است ،تئورى نسبّيت انشتاين را نيز بخاطر مى آورد که از آفرينشى پويا ،با ص وگاهى اجتناب ناپذير ،گفتگو ميکند .ويژگيهاى خا ّ ب " بوده است .حضرت بهاءا ح ّ تکه علت آفرينش " ُ مطلب سوم _ اعتقاد بهائى آنس حب بوده چنانچه در حديث مشهور مذکورکه ميفرمايد: ميفرمايند" :عّلت آفرينش ممکنات ُ
)کنت کنزا مخفّيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکى اعرف" ١٩).
تکه افکار عرفانى از اينگونه نظرات در مکاتب دينى پيشينيان نيز ديده ميشود و بيانگر آنس ص داشته است .تعاليم کنفسيوس ،تجلی صبحگاه تاريخ در اذهان انسانى جلوه اى خا ّ محّبت را " توان هستى بخش " مينامد و عشق را بازتابى از اقتدار خدائى ميشناسد که
)و مايٴه تعادل حيات موجودات است " Yen" ٢٠).نيرو بخش عالم وجود ذات ازلی خداوندى ،قبل از آنکه از مقام غيب احدّيت برتبٴه قدس واحدّيت گرايد ،تنها باجمال خويش نردعشق ميباخت .اين عشق ،چنانکه حضرت عبدالبهاء مينگارند" :مبداء )جميع عشقها و شوقها و سرمايٴه همٴه محّبتها و شورها شد"٢١). ب و عشق و محّبت ،در موارد و معانى گوناگون بکار رفته البّته ،در آثار بهائى ،الفاظ ح ّ اند .اين واژه ها ،که در بيان عواطف معنوى بر مفاهيم تجريدى انطباق مييابند ،در توجيه قوانين علمى ،بمعنى ميل ترکيب ميان اجزاى طبيعى؛ مغناطيس ائتلف اجسام ماّدى ؛ و نيروى کشش و گرايش اجرام فلکى نيز آمده اند .از اينروست که حضرت عبداليهاء محّبت
را برترين قانون عالم ٓالهى ناميده اند .زيرا ،از طرفى سبب تشکيل عناصر و اشياى جهان
ماّدى ميگردد و از طرف ديگر ،شوق جستجو و کشف اسرار عالم هستى و ايجاد ارتباط کر انسان مى آفريند (٢٢).نسيم اين محّبت ،که از اثيرى پاک و با جهان معنوى را در تف ّ خالص بارور گشته است ،بر درياى حقيقت ميوزد وامواج گوناگون " پديده ها " را بر مى انگيزد .پديده ها ،بنسبت استعداد خود،کمابيش ميپايند و خودى مينمايند و چون تعادلشان
از هم گسيخت ،بدريا باز ميگردند و در ايجاد پديدارهاى ديگر بکار گرفته ميشوند و در هر حال ،بر قانون بقاى انرژى شهادت ميدهند .اّما ،اين ترکيب و تحليل ،چنانکه قبل ً ص است .يادآور شديم ،بغتى و تصادفى نبوده ،بلکه مسبوق بتدبيرى خا ّ مطلب چهارم _ در جهانشناسى بهائى ،اعتقاد بخلقّيت کلمة ا است که عامل آغاز و سموات ل من فى ال ّ ادامٴه هستى بوده و هست .حضرت بهاء ا ميفرمايند" :خلق ک ّ
مى بالکاف قبل الّنون" (٢٣).قرآن کريم نيز ،حدوث هستى را والرض بکلمة المر اّلتى س ّ ىامرا ،از " = Beنتيجٴه اجراى فرمان ٓالهى "ُکن و ظهور عالم کون ميداند (٢٤).حضرت ول ّ اين فرمان بعنوان "نيروى خلقٴه ايزدى" ياد ميکنند که براثر شمول آن همه چيز صورت
نرا دربر هستى پذيرفته است (٢٥).حقيقت اين فرمان ملکوتى تمام حقايق عالم امکا ه ماّده را در ميگيرد؛ بجهان آفرينش قابليت فعل و انفعال القاء ميکند؛ و هوّيات سازند ٴ ىبخشد و در اين روال ،بسرنوشت ن ،استعداد آگاهى م هترين صورت آ طترين وساد بسي .کائنات و موجودات مفهوم و منظور ميدهد و ماهّيت و نوعّيت آنها را متداوم ميسازد حضرت بهاءا ،در لوحى ديگر ،نفوذ کلمة ا را چنين توصيف ميفرمايند" :حمد مقّدس از ادراک اّولين و آخرين مالک يوم الّدين را ليق و سزاست که بکلمٴه عليا نطق فرمود عَلم وجود برافراخت و معدوم رايت هستى؛ و بآن کلمه بحر عرفان و امواج وبآن کلمه َ بيان ظاهر؛ هستى عالم بآن معّلق و منوط و احدى بعرفان آن کلمه علی ماهى عليها
الهى که در پيام مظاهر ظهورش جلوه فائز نه" (٢٦).البته ،آن بخش از تأثيرات کلمٴه ٓ ىيابد ،نيز تابع تکامل ُارگانيک حيات ميشود و بتناسب ميکند و با سرنوشت بشرى ارتباط م درجٴه ادراک دائم الّتغيير عالم انسانى ،در تغيير و تحّول و تکامل است .از اينروست که حضرت بهاء ا ميفرمايند" :ولکن قّدرنا ظهور الکلمة وما قّدر فيها بين العباد علی
)مقاديراّلتى قّدرت من لدن عليم حکيم" ٢٧).
ه بسيطٴه لقٴه خداوندى،که از مشّيت اّولّيه بارور بود ،قّو ٴ تکه کلمٴه خ ّ مطلب پنجم _ آنس
اثيرّيهاى را برانگيخت .اين نيروى ناشناخته،که خود فاعل و خود منفعل ميشد ،موجب بروز گرما در ماّده و هيولى کاينات گردي .دگرماى حاصله ،بنوبٴه خود ،باعث ايجاد حرکت شد و
ه ماّده را بجنبش و فعل و انفعال ،تقسيم و ترکيب ،امتزاج وتحليل و جذب جواهر سازند ٴ وگريز واداشت و کثرت جهان طبيعت را واقعّيت بخشيد .ديگر سکون در طبيعت باقى
نماند و چرخ گردون گردان گرديد .روند ترکيب و تحليل ،ترّقى وتنّزل ،زادن و مردن ،در
اجسام و ابدان از جمله خصايص بارز شد و پويائى " ديناميسم " جهان ماّدى را تضمين
نمود (٢٨).اين کيفّيت ،از طرفى عالم وجود را بميدان ستيز اضداد تبديل ساخت و از
طرف ديگر ،آنرا در چرخٴه ثابت "حيات _ ممات" بگردش واداشت (٢٩).حضرت عبدالبهاء،
در يکى از الواح که قبل ً نيز بآن اشاره شد ،ميفرمايند " :جميع کائنات متحّرک است،
ساکن در ميان نه .زيرا حرکت از لوازم وجودى است و سکون از خصايص عدم .يعنى ،
وجودى نيست که حرکت نداشته باشد .در الواح ٓالهّيه اين قضّيه صريح است که جميع
اجسام مضيئه و غير مضيئه ،حّتى ذّرات کائنات ،متحّرکست ،يا بالصالة يا بالّتبع "(٣٠) .
"حرکت و تحّرک بدون محّرک مستحيل است و معلول بدون عّلت ممتنع و محال " (٣١). حضرت بهاءا ،در اشاره بمنشأ حرارتى که موّلد اين حرکت است ،ميفرمايند " :اين
جنبش ازگرمى گفتار پروردگار در آفرينش هويدا شد ...صعود و نزول ،حرکت و سکون، از خواست پروردگار ماکان و مايکون پديد آمده .سبب صعود خّفت و عّلت خّفت حرارت است ،خداوند چنين قرار فرمود؛ و سبب سکون ،ثقل و گرانى و عّلت آن برودت است، خداوند چنين قرار فرمود" (٣٢).
اينگونه اشارات که در متون آثار بهائى بفراوانى يافت
ى ادوار ه واحده صورت گرفته و ثانيا ،ط ّ تکه خلقت عالم اول ً از ماّد ٴ ميشود ،دليل برآنس طولنى تکامل و تنّوع پذيرفته است .از جمله ،حضرت بهاء ا در لوح حکمت ميفرمايند :
"قدکان ماکان ولم يکن مثل ماتراه اليوم .وماکان تکّون من الحرارة المحدثه من امتزاج
الفاعل و المنفعل اّلذى هوعينه وغيره ...انّ الفاعلين والمنفعلين قد خلقت من کلمة ا
ق معلول" ٣٣). )المطاعة واّنها هى عّلة الخلق وماسواها مخلو ٌ
تکه خلقت همواره وجود داشته اّما بشکل وصورت آنچه از اين بيان مبارک برمى آيد آنس
کنونى نبوده است .وانگهى ،ابتداى آفرينش و مرزهاى آنرا هرگز نميتوان شناخت . نرا تابع اختلف افکار و عقايد لقدم ،تصّور آغاز هستى و حدود جهان کيها بعلوه ،جما انسان ناظر ميدانند و از اين لحاظ ،آنرا در مقامى معدوم و در مقامى موجود و در رتبه )اى محدود و در رتبٴه ديگر نامحدود ميشناسند٣٤). بموجب بيان آنحضرت عالم هستى را حرارتى برانگيخته که از امتزاج فاعل و منفعل "ماکانَ = آنچه بود" برخاسته است .اين دو هوّيت ،يعنى فاعل و منفعل،عين يکديگر .وغير همديگر نبوده و بافاضٴه کلمة ا آفريده شده اند اين برداشت عرفانى از تشکيل ماده ،بفرضيٴه اتمى شباهتى نزديک دارد .اگر طبق قوانين فيزيک کوانتوم ،پيکر جهان ماّدى را مجموعٴه امواج مغناطيسى تشکيل ميدهند که در اتمها ذخيره شده اند ،و اگر اين مغناطيس بغير از دو بار الکتريکى مثبت و منفى ،که در عين تباين همانندند ،چيزى نيست ،بقرابت اظهار حقايق علمى و دينى در مسئلٴه آفرينش نزديک ميشويم .با وجود اين تشابه ،جهانشناسى بهائى از توصيف عينى و توجيه تکامل
سطحى جهان ماّدى بمراتب فراتر ميرود .حضرت عبدالبهاء در مفاوضات خود ،آفرينش هستى را بتوّلد نوزاد انسانى و تکامل تدريجى آنرا بمراحل رشد جسمانى " ارگانيسم
یاکبرقوچانى و در تبيين برخى حياتى " او تشبيه مينمايند (٣٥).آنحضرت ،در لوح شيخ عل از آيات مذکوره در لوح مبارک حکمت نيز* ،ميفرمايند ..." :از اين آيٴه مبارکه مشهود
است که کون در ترقى است ...يعنى از حالی بحال ديگر انتقال نموده است ] ...حکماى
سلف[ جميع شئون و حوادث و وقايع و حتى حرکت سلسلٴه موجودات و نشو و نماى
کائناترا نسبت بطبيعت ميدهند و آن طبيعت را مبداء کاينات ميشمرند ] ...جمالقدم[
ميفرمايند ،اين طبيعتى که شما مبداء کائنات و مصدر موجودات ميشماريد ،مظهر اسم مبتعث و ُمکّون من است " (٣٦).درمفاوضات نيز ،که نود سال پيش از اين " ١٩٠٦ ميلدى " تدوين يافت ،بنکاتى اشاره فرمود که علم فيزيک در نيمه راه قرن بيستم ،با
تشبث بتئورى "بيگ _ بنگ" ،با آن مواجه شد .از جمله ،مبداء آفرينش مانند مقصد آن،
موردى است که خرد تجربى علوم معاصر از شناخت آن باز ميماند و تلش براى توجيهات دينى آغاز ميشود .حضرت عبدالبهاء ،اين واقعّيت علمى را چنين بيان ميفرمايند " :عالم وجود ،يعنى اين کون نامتناهى را نيز بدايت نبوده و نيست .بلی ،ممکن است جزئى از اجزاى ممکنات ،يعنى کره اى از کرات تازه احداث شود و يا آنکه متلشى گردد اّما سايرکره هاى نامتناهى موجود است؛ عالم بهيچوجه بهم نميخورد ،منقرض نميشود ،بلکه باقى و برقرار است" (٣٧).آنگاه ،با ذکر مثالی آشنا ،بنظرات کيهانشناسانٴه بهائى استحکام ه ارض در رحم عالم تکّون ص ديگر ميبخشند و ميفرمايند " :واضح است که اين کر ٴ خا ّ
يافته و نشو و نما نموده و بصور و حالت مختلفه در آمده تا بتدريج مکملّيت يافته و ت" (٣٨).حضرت بمکنونات نامتناهيه تزيين جسته و در نهايت اتقان جلوه نموده اس
عبدالبهاء ،وسعت عالم را محدود بافق ديد علمى انسان نميپندارند و توضيح ميفرمايندکه:
ت ،و اين اجسام "در اين فضاى نامتناهى ملحظه نمائيد؛ چقدر اجسام عظيمٴه نورانّيه اس منير نامتناهى است .زبرا ،از پس اين نجم ،نجوم ديگر .خلصه ،فّنا ثابت است که عوالم
)نامتناهى است" ٣٩). مطالعات کيهانى امروز ،چنانکه قبل ً اشاره شد ،از وجود مجتمع ستارگانى حکايت ميکند که بيش از ١٥بيليون سال از تاريخ ولدت آنها ميگذرد .اگر برحسب شواهد علمى ،عمر
منظومٴه شمسى را ٤.٥بيليون سال ؛ ظهور حيات را بر يکى از کرات کوچک اين منظومه نوع انسان صاحب تفکر را چيزى " " "Bipedalismزمين " در حدود ٣.٥بيليون سال ؛ قيام م ،بفرصت قريب ٣ميليون سال و اختراع دانش فّنى را فقط چندين هزاره در نظر آوري کوتاه خود در شناخت جهان و نقص معرفت خويش از عوالم نامحدود وجود پى خواهيم .برد ه واحده اى که در ساختمان عالم آفرينش بکار رفته است ،حضرت اّما در مورد ماد ٴ عبدالبهاء ميفرمايند ... " :شبهه اى نيست که در ابتدا مبداء واحد بوده است ؛ مبداء نميشود که دو باشد .زيرا مبداء جميع اعداد واحد است ،دو نيست و دو محتاج بمبداء ه واحده در هر عنصرى ه واحده است .آن ماّد ٴ است .پس معلوم شد که در اصل ماّد ٴ
بصورتى درآمده است .لهذا صور متنّوعه پيدا شده است .و چون اين صور متنّوعه پيداشد ،هريک از اين صور استقللّيت پيدا کرد ،عنصرى مخصوص شد .اّما ،اين
م يافت .پس اين عناصر استقللّيت در مّدت مديده بحصول پيوست و تحّقق و تنّوع تا ّ بصور نامتناهى ترکيب و ترتيب و امتزاج يافت ؛ يعنى ،از ترکيب و امتزاج اين نوفلسفٴهبنام اسلم نباستا ىيونا عناصرکاينات غيرمتناهى پيداشد " (٤٠).برخى ازحکما
نماّدى را قديم ميدانستند .اين اعتقاد با گزارش کتب آسمانى چون " "Pre-Existingنيزجها ه کار خداوند و عمر جهانرا محدود تورات و قرآن ،که خلق کائناترا محصول شش روز ٴ بشش هزارسال ميپنداشتند ،تباين داشت .از نظر اين فلسفه ،ذات خداوند نيز وجودى
ه او پيدايش عالم وجود"ممکن هميشدکهتعلق اراد ٴ بشمرد را "" "Contingentازلی و " واج "
موجب شده و آنرا از جائى و چيزى " عدم " بر آورده و "حادث" ساخته است .بنابراين، ميان نيستى و هستى ،که واژه اى استعاريست ،خط مرزى نميتوان ترسيم کرد زيرا خلقّيت خداوند فعلی مستمّر و مدام بوده و هست.
نُرشد بآيات قرآن کريم راجع اب ُ
بخلقت زمين و ذکر آتش و آب و عرش و دخان اشاره ميکرد و آنها را مصالحى
ميدانست که قبل ً خلق و براى بناى طبيعت آماده شده بودند (٤١) .برخلف او ،امام محمد غّزالی مخالف سرسخت اين عقيده بود و باستناد کتب مذهبى ،خلق کائنات و موجوداترا از عدم ،پرداختٴه دست صانع قدير در اّيامى معدود و تشکيل جهانرا نيز مسبوق بهزاره اى چند ميدانست .بخشى از مطالب لوح مبارک حکمت ،بنا بدرخواست سائل آن*
لقدم هر دو نظر را در حّد خود معتبر ميدانند و ل اين اختلف نظرى است .جما جه ح ّ متو ّ ضمن تصديق نظرّيٴه ارسطو ،و پيروان مشائى او ،بر آغاز حدوث عالم در وحله اى از
حه ميگذارند. زمان ،ص ّ
فيزيک فضائى امروز هم که غالبا از تئورى بيگ _ بنگ حمايت
ميکند ،چنانکه گفتيم ،قوام آغاز هستى را بواحد همگونه و يکسانى نسبت ميدهد که ط ّ ى .بيليونها سال بکثرتى گرائيد که ما امروز شاهد آنيم بارى ،گرماى جنبش بخشى که در آثار عرفانى بآتش ،نور ،نار ،شعله ،روشنائى ،حرارت و امثال آن تعبير شده و علم امروز آنرا باختصار " انرژى " مينامد ،در آراء فلسفه و اديان ت .در حدود پنج قرن قبل از ميلد ، گذشته نيز مورد قبول و حتى ستايش بوده اس فيلسوف يونانى ،ترکيب و تجزيٴه مواد را بعلت کارکرد قواى جاذبه " "Empedoclesامپدکلس و دافعه اى ميدانست که از عناصر اربعه :آتش ،هوا ،آب و خاک ناشى ميشوند .بعلوه، وى معتقد بود که در هر عهدى يکى از اين قوا سبقت گرفته چنانکه در ابتداى خلقت، ب و جذب برعناصر ديگر تسلط داشته و موجبات انحلل آنها را در يکديگر فراهم آورده ح ّ ُ ل ،پديد ٴ ه است .اّما بتدريج ،تضاد در ميان آنها ظاهرگشته و بستيز دائم منجرشده است .مث ً آتشفشانى نشانٴه جنگ خروشانى است که ميان آتش و خاک پيش آمده است(٤٢) . هراکليتوس ،حکيم ديگر ،گرما را اصل بنيادين نمودهاى فيزيکى ميدانست و از آن بآتش الهى تعبير ميکرد .گرما ،در سير صعودى خود ،از خاک برطوبت و آب و آتش " ٓ "Divine Fire ميرسيد و در خط نزولی خويش ،از آتش بسردى و رطوبت و خاک بازميگشت .عناصر
اربعه ،در اين فراز و نشيب مستمر ،طبايع محدثٴه چهارگانه )حرارت ،يبوست ،برودت،
رطوبت( را يوجود مى آوردند(٤٣).
بعدها ،حکماى اسلمى اين طبايع را مورد قبول و
سات" يا ماهّيات ناميدند .اين افکار در نظرات بحث و گفتگو قرار دادند و آنها را "ُاسطق ّ افلطون و ارسطو و سپس در طرز فکر مسيحى نيز نفوذ کرد و بيش از دوهزار سال بر اذهان تسلط داشت چنانکه فلزاتى چون طل ،نقره ،آهن ،سرب ،زغال و امثال آنها ترکيبى از عناصر چهارگانه تصّور ميشدند .شناخت ماده ،بعنوان عنصرى بسيط تا سد ٴ ه .هفدهم ميلدى ميسر نگشت در ديانت حضرت زردشت " ٢٠٠٠- ١٨٠٠ق .م ،" .آتش مظهر روشنائى معنوى و نماد روح اهورائى شناخته شد و فرشتٴه فروهر آنرا در قلب آدميان برافروخت تا نشانى از
"Divinity Inطلوع وجدان آگاه انسان و فروغى از نور فياض يزدان درجسم و جان باشد .در ديانت يهود نيز ،چنانکه متون تورات گواهى ميدهد ،حضرت کليم
نور "Humanity
ه نارى مشاهده نمود و بانگ اناالحق را از آن شنيد .مزامير داود ،در ٓالهى را در شجر ٴ
سرودهاى عارفانٴه خود ،ستارگان آسمان را شعله هاى تابناکى توصيف کرد که بفرمان يهوه شعلهور گشته اند (٤٤).شيخ احمد احسائى ،مُوسس مسلک شيخيه ،نيز معتقد بودکه اولين هوّيتى را که خداوند آفريد حرارت بود که نشانه اى از قدرت خلقٴه او در "حرکت
)کونيه " و سبب و علت خلق پديده هاى متحرکه است٤٥).
نمنوال درعالم کون بوقوع پيوست و مظاهر و ىکه براي البّته ،مجموعٴه تغييرات و تحّولت قواى طبيعى را بوجود آورد ،در ابعاد زمان و مکان اتفاق افتاد .زمان و مکان فرزندان بلواسطٴه حرکتند ،زيرا حرکت در ظرف زمان و ُبعد مکان جارى ميشود .اّما آنچه اين
مفاهيم ثلثه را ادراک ميکند و ميشناسد ،ذهن آگاه نفس انسانى است .ولی ،هوّيتى که چرخ هستى را بگردش انداخت ،در ابتدائى ترين لحظه اى که برآن حکم قبل و بعد جارى نبود ،چنان در افقهاى گذشته پنهان گرديد که ذهن آگاه ،با خروارها اطلعات علمى که طى قرون بدست آورد ،بشناخت آن ،بجز از طريق احساسات قلبى و اعتقادات دينى، .قادر نشد فيزيک فضائى ،در توصيف سيماى " زمانى_مکانى " جهان کيهان ،شعاع دنياى مورد
(١٣.٩بتوان ٩سال تخمين ميزند و مخصوصا خاطر نشان ميسازد که xرُويت ما را )١٠ اين "حباب " جزئى از عوالم بيشمارى است که تا بحال از ديد علمى ما پنهان مانده اند.
))٤٦
ه هستى نه تنها چرخ جهان ماّدى را بتبعّيت تکه آفرينند ٴ جهانشناسى بهائى حاکى از آنس نرا نيز بقدرت تعّقل مباهى ساخت ص ملزم گردانيد ،بلکه نوع انسا قوانين و نظامات خا ّ کر و تجربه ،رموز اين قوانين و کاربرد و مجارى عمل آنها را بتدريج کشف تا بکمک تف ّ کند و بشناسد .آنچه را که امروز علم و دانش ميناميم ،حاصل اين قرارداد و نتيجهٴ اين لقدم عنصر موهبت رّبانى است (٤٧).شايد نظر باين مصلحت اساسى است که جما
ه امکانى مينشانند و "جميع ذرات ممکنات و حقايق کائنات " را انسانى را در کانون داير ٴ
بخدمت او گماشته ميشناسند (٤٨).بعلوه ،گوهر پاک ويرا از ميان آفريدگان برگزيده و "
بپوشش دانش و بزرگى " آراسته ميبينند (٤٩).مسّلما ،بزرگداشتى که در آثار بهائى از نوع جه وجهٴه روحانى اوست .ارزشهاى متعالی معنوى که از اين انسان بعمل مى آيد ،متو ّ ه حق در عوالم امر و خلق منتهى ميشود ،بخشى از جنبٴه ٓالهى برميخيزد و بعرفان اراد ٴ اهداف برنامٴه آفرينش بشمار مى آيد .وگرنه ،مجموعٴه تظاهرات جسمانى و تلشهاى
ه نهائى و مقصد غائى تحولت ماّدى او را که ضمن عمرى کوتاه جلوه ميکند ،نميتوان ثمر ٴ )کيهانى و تکامل حياتى دانست٥٠). تکه عالم امکان ،عليرغم مطلب ششم _ که از جهانشناسى بهائى استنباط ميشود آنس نقايص و حتى تناقضاتى که گهگاه در تظاهرات آن مشاهده ميشود ،در کلّيت خود مظهر ه خويش است .اين سازمان عظيم که حضرت عبدالبهاء آنرا "کارخانٴه کمال و جلل آفرينند ٴ ه تغيير و قدرت " مينامند ،براثر نظمى طبيعى و قانونى عمومى تکّون يافته و انگيز ٴ
تکامل تدريجى در نهاد تمام کائنات و موجودات نهاده شده است (٥١).حضرت عبدالبهاء ميفرمايند" :جميع کائنات ،چه از کلّيات و چه از جزئّيات ،از اّول تمام و کامل خلق شده تکه بتدريج اين کمالت در او ظاهر ميشود و قانون ٓالهى يکى است، است؛ منتها اينس ترّقيات وجود يکى است ،نظام ٓالهى يکى است؛ چه از کائنات صغيره و چه از کائنات کبيره ،جميع در تحت يک قانون و نظامند" (٥٢).اين روال کلی عمومى ،که منادى وحدت در کثرت است ،ارکان و اعضاى عالم هستى و مراتب حيات را چنان در هم آميخته و بيکديگر پيوند داده که همه چيز در همه چيز مُوثر و از همه چيز متأثر است (٥٣).علوم جديد امروزى نيز ،از فيزيک و رياضيات فضائى تا زيست شناسى و روانشناسى ،همه از همبستگى مظاهر طبيعى و روابط عّلت و معلولی آنها سخن ميگويند .جيمزگليک، " "Chaosرياضيدان معروف معاصر در تعريف و توجيه تئورى " ظهور نظم از بينظمى و اثبات تأثير و تأّثرى که ميان نمودها و عوارض طبيعى پديد مى آيد،
بتمثيل "Theory
اشاره ميکند که با توجيهى البّته اغراق آميز" "Butterfly Effect" ،معروف " واکنش پروانه اى
بيانگر يک واقعّيت علمى است .گليک ميگويد :از حرکت بالهاى ظريف پروانه اى که روزى
در پکن بپرواز در آيد ،شايد روز ديگر در نيويورک طوفانى بپاخيزد (٥٤).اّما ،نکتٴه شايان تکه حضرت عبدالبهاء از اين اذعان علمى پا فراتر مينهند و ارتباط و اهمّيت آنس همبستگى همگانى پديده هاى جهان ماّدى را نوعى همکارى و هميارى ميشمارند. بموجب مفاوضات آنحضرت ،کواکب آسمانى ،علوه برآنکه بر پديده هاى زمينى اثرميگذارند ،در روابط عالم انسانى نيز مُوثرند .اّما ،قبول اين تأثيرات را نبايد از نوع جمان جوامع باستان چون کلده و آشور اعتقاد باحکامى پنداشت که بافتٴه اوهام طايفٴه من ّ و خرافات کاهنان مصر و يونان بود .از اينرو ،براى پرهيز از هرگونه سوء تعبير ،توضيح
ميفرمايند که " :مقصد من اينست که اين جهان غير متناهى مثل هيکل انسانى است؛
جميع اجزاء بيکديگر مرتبط ،در نهايت اتفاق متسلسل ...زيرا عالم وجود نيز مانند شخص
ى است " .ضمنا ،هشدار ميدهند که "هرچند بقواعد موجود و فنون حاضره ]سالهاى ح ّ
١٩٠٦ميلدى[ کشف اين روابط نتوان نمود ،ولی وجود روابط در بين کائنات کلّيه واضح و
مسلم است " (٥٥).از راه اين استدلل ،حضرت عبدالبهاء بنتيجٴه ديگرى ميپردازند که اثبات
وجود خالق متعال است .در لوح مهندس هلندى ميفرمايند" :هرچند جميع کائنات نشو و نما مينمايند ولی در تحت مُوّثرات خارجه اند .آن مُوّثرات خارجه نيز درتحت مُوّثرات ديگر
است ...اينها هريک هم مُوّثرند و هم متأّثر .پس منتهى بمُوّثرى ميشودکه از کائن ديگرى متأّثر نيست و تسلسل قطع ميگردد" (٥٦).شمول اين قانون يگانه و يکسان سبب ميشود، که بمدد يافته هاى علمى ،بمنشأ و مقصد بسيارى از جريانهاى مبهم طبيعى پى بريم و آثار و نتايج احتمالی آنها را تا حّد قابل ملحظهاى پيش بينى کنيم .اين توفيق حّتى بما امکان ميدهد ،که بجاى تسليم در مقابل قواى شگرف طبيعى ،درکار آنها دخالت کنيم و با ه خود بهره بردارى نمائيم. مى وکيفى مناسب ،از آنها بنفع حال وآيند ٴ ايجاد تغييرات ک ّ عال عينّيتى که برقوانين جهان ماّدى حکمفرماست ،ازجهتى ،و قدرت ادراکى که ذهن ف ّ انسانى در شناخت بسيارى از اين قوانين بکار ميبرد از جهت ديگر ،سرمايٴه گرانبهاى تمّدن بشرى را بوجود مى آورد .همکارى اين دو وديعٴه ٓالهى است که علوه بر سنجش روابط ه کيهانى را ،در حجره هاى پديده هاى نزديک پيرامون ،مطالعٴه اجرام بغايت دور و پراکند ٴ آزمايشگاههاى زمينى ،براى پژوهشگران مقدور ميسازد .پس جاى شگفتى نيست اگر ل نيروهاى جاذبه ،الکترومغناطيس ،نوسانات جمعى از دانشمندان بنام معاصر ،حّد اق ّ ضعيف اتمى و امواج قوى هسته اى ،يعنى قواى شگرف چهارگانه اى راکه در عالم طبيعت درکار ميبينند ،وجوه متفاوت يک نيروى کّلى عمومى بدانند و در توجيه و اثبات اين .نظريه بکوشند مطلب هفتم _ که از اهمّيتى فوق العاده برخوردار است آنکه در جهانشناسى بهائى ،اکثر الفاظ و اصطلحاتى که در مورد آفرينش پديده هاى ماّدى در متون حکمت قديم استعمال شده ،در تعبير حقايق معنوى و روحانى جديد ،باز بکارگرفته شده است .اين ه تکامل پذيرى ازجهان ملکوت معرفى یکه عالم ناسوت را جلوه و استعار ٴ روش ،درحال سم وحدت کلمٴه ٓالهّيه " وحدت آفرينش " و ارتباط کامل جهان مينمايد ،بر ظهور و تج ّ
تکه جهان ادنى ماّدى و معنوى دللت دارد (٥٧).در اين مفهوم ،هدف غائى حيات آنس آينٴه جهان بال گردد و آثار کمال و فضيلت در آفاق و انفس ظاهر شود .چنانکه حضرت
بهاءا در اشاره بظهور خود ميفرمايند" :اکنون آن آتش آغاز ،بروشنى تازه و گرمى بى اندازه هويداست .اين آتش يزدانى بيمايه و دود روشن و پديدار تا جذب رطوبات و برودات زايده که مايٴه سستى و افسردگى و سرمايٴه گرانى و پژمردگى است نمايد و همٴه نرا بمقام قرب رحمان کشاند .هرکه نزديک شد بر افروخت و هرکه دورى جست باز امکا
ماند" (٥٨).حضرت عبذالبهاء نيز در يکى از خطابات خود ميفرمايند" :حقيقت الوهّيت
ه جاذبه که بين کائنات است و بين برجميع کائنات بمحّبت طلوع نموده ...همين قو ٴ
عناصر و بين اجزاى فردّيٴه هر شىء است ،اين نوعى از انواع محّبت است ...اين
اجسام عظيمه که در اين فضاى نامتناهى است ،اگر روابط جاذبه ميان آنها نبود ،جميع ه جاذبه است که روابط ضرورّيٴه اين اجسام عظيمه ساقط ميشدند .سبب ابقاء اينها قّو ٴ
است ؛ و همين اساس صلح است .اگر چنانچه بين اين اجسام عظيمه روابط جاذبه قطع
شود و صلح بدل بجنگ گردد ،متلشى گردند .پس جنگ در عالم جماد نيز سبب ممات و
هاند" ٥٩). الهى بجهت محّبت و الفت آمد )هلکت است .بارى ،مظاهر ٓ
نکه بپايان مقال ميرسيم ،باز بيان مبارک حضرت بهاءا را ،بعنوان مسک الختام ،مى اکنو ه پاکيزه در او افزائيم که ميفرمايند" :اى بندگان ...آسمانها نشانٴه بزرگى منست ،بديد ٴ بنگريد و ستاره ها گواه راستى منند ،باين راستى گواهى دهيد " " (٦٠).امروز ،مرد دانش کسى است که آفرينش او را از بينش باز نداشت و گفتار او را از کردار دور )ننمود" ٦١) . _______________________
تها يادداش لوح حکمت " حکماء " بافتخار آقا محمد قائينى "نبيل اکبر" نازل شد .نبيل
مردى _ *
فاضل وحکيم و در فلسفٴه قدماء دستى داشت .بار اول ملقات او با حضرت بهاءا در
عراق "کاظمين" ،در سالهاى ١٢٧٦هجرى قمرى ) ١٨٥٩ميلدى( ،در منزل حاجى
عبدالمجيد شيرازى ،اتفاق افتاد .در اين ملقات ،مباحث فلسفى مطرح شد و حضرت
بهاءا در رابطه با مکاتب فلسفى يونانى )ارسطو ،فلوطين( و اسلمى ) ابن سينا ،
.سهروردى ،ملصدرا( اشاراتى فرمودند
بار دوم زيارت نبيل بسال ١٢٩٠هجرى قمرى ) ١٨٧٣م ،(.در عکا صورت گرفت و لوح
مبارک حکمت در حل سئوالت و مشکلت فلسفى او نازل شد .بخش اول اين لوح مبارک جه برفتار اخلقى ،سياسات ،و تدبير منزل است که در اصطلح قدماء ،جمعا فلسفٴه متو ّ
عملی ناميده ميشد و چنين مينمايد که از لحاظ آنحضرت بر فلسفٴه نظرى " تئوريک " .امتياز دارد بخش دوم راجع بمسائل و نظرات مربوط بآفرينش است که بافکار حکماى يونانى و اسلمى در مورد " قدمت و حدوث " عالم وجود و اظهارات کتب آسمانى ) عهد عتيق و
.قرآن ( و تغييرات عناصر اربعه توجه دارد
لقٴه بخش سوم در توضيح آنستکه منشاء هستى تنها نيروهاى طبيعى نبوده بلکه کلمٴه خ ّ
ٓالهّيه است که در بطن اين قوا نهاده شده و عالم طبيعت را بصورت بازتابى از اراد ٴ ه خداوندى ظاهر ساخته است .اين بخش ظاهرا واکنشى در برابر مکاتب فلسفى ماّدى و .تحّققى است که در قرون ١٨و ١٩
ميلدى در اروپا شهرت يافتند
ىکه بدنياى ماّدى دارد، ص بخش چهارم در توجيه آنستکه طرز تفکر اروپائى و نگرش خا ّ لقدم ،چند تن از قدماى فلسفٴه يونانى را نام ميبرند و مديون فلسفٴه يونانى است .جما اشاره ميفرمايندکه بعضى از آنان ،حسب المعروف ،با عقايد علمى مردم مشرق زمين مذ کرده اند .اين حکماء بخداى يگانه آشنائى داشته و در حضور انبياى بنى اسرائيل تل ّ ايمان داشته و علوه بر فلسفٴه نظرى ،بامور عملی و تجربى نيز علقه ورزيده اند .شايد مراد جمال مبارک از توضيح اين نکته آن بوده است که هيچ تمّدنى هرگز مستلزم .ماّديگرائى نبوده و نيست مآخذ سليمانى ":مصابيح هدايت " ،ج ١١٨ ، ٥ .بديع ،ص٢٠٠ . _١عزيزا " _٢درياى دانش "، _٣
ص.
٨١
" منتخباتى از آثار حضرت بهاءا " ١٤١ ،بديع ،ص.
٥٠
_٤همان کتاب ،ص٥٧ . _٥
اسدا فاضل مازندرانى " :امر و خلق " ،ج ، ١ .ص.
١٠٩
_٦فاضل مازندرانى " :امر و خلق " ،ج ، ١ .شرح حضرت عبدالبهاء بر حديث "کنت کنزا ، "...ص.
١٠٩
_٧حضرت عبدالبهاء" :مکاتيب" ،ج ١٩١٠ ، ٢ .ميلدى ،صص٢٧ _٣٢. _٨همان کتاب ،ص.
١٠٩
_٩همان کتاب ،ص.
١١٠
10 -Walter Meyerstein :' Foundation of Big-Bang Cosmology', p. 8 11 -Will Durant : ' The Life of Greece ', p. 605 and Moojan Momen: ' Selections From Writings of E. G. Brown ', p. 227
_١٢
فاضل مازندرانى " :امر و خلق " ،ج ، ١ .ص ١٠٠ .همچنين " :کتاب مستطاب
بيان فارسى" ،ص٨١ . _١٣
حضرت عبدالبهاء " :مفاوضات " ،ص١٦٦ .
" _١٤درياى دانش " ،صص. _١٥ : ' Promulgation ', p. 101
١٠٦ ، ٢٨
" مفاوضات " ،ص ١٩٥ .همچنين
" _١٦مفاوضات " ،صص١٩٥ ، ١٤٤ ، ١٢٧ . _١٧ :
" خطابات " ،ج ، ١ .ص.
١٠١و همچنين
M. M. Rabb : ' The Divine Art of Living ', Star of The West, Vol. 8, No. 2, April 9/'17, p. 123
_ " امر وخلق " ،ج ، ١ .ص. ١٨ " _١٩درياى دانش " ،ص.
١٥٥
١٥٤
20 -Phillis Ghim:' The Chineese Religion & The Baha'i Faith', p.53
" _٢١امر وخلق " ،ج ، ١ .ص.
١١١
22 -David Hofman : ' The Renewal Of Civilization ', p. 92
" _٢٣آثار قلم اعلی " ١٣٤ ،بديع ،ص. ه انعام ،آيٴه " _٢٤قرآن کريم " ،سور ٴ
١٠٠ ٧٣
" _٢٥کتاب مستطاب اقدس" ،متن انگليسى ،ذيل آيٴه ، ١٨٨ص. " _٢٦آثار قلم اعلی " ،صص. _٢٧
٢٧_٢٨
حضرت ولی امرا " :ندا باهل عالم " ،ص.
" _٢٨مفاوضات " ،صص٣ , ٤ . 29 - Abdu l-Bahá : ' Paris Talks ', pp. 81-91
٨٥
٢٤٧
_٣٠ " _٣١
ه آسمانى " ،ج ، ٢ .ص. اشراق خاورى " :مائد ٴ
١٠
حضرت عبدالبهاء " :لوح دکتر فورال
_ " درياى دانش " ،صص١١٢ ، ٥٨ . ٣٢ تبهاءا" ١٩٢٠ ،ميلدى ،صص. حمبارکٴهحضر " _٣٣مجموعٴهالوا
٤٠_٤١
34 -' Gleanings From The Writings of Bahá'u'lláh ', pp. 161-62
_ " مفاوضات " ،ص. ٣٥
١٢٩
ه آسمانى " ،ج ، ٢ .ص. _ " مائد ٴ ٣٦ _ " مفاوضات " ،ص. ٣٧
١٢٧
همان کتاب ،ص.
١٢٩
_٣٨
٧٠
" _٣٩امر و خلق " ،ج ، ١ .ص. " _٤٠مفاوضات " ،ص.
١١٣
١٢٨
_ " امر و خلق " ،ج ، ١ .ص. ٤١
١١٤
42 -Albert Jacquard : ' La Legende de la Vie ', p. 47 43 -Will Durant : ' The Life Of Greece ', pp. 144-47 44 -Bahya Ibn Paquda : ' Les Devooirs du Coeur ', trad. par A. Chouraqui, p. 4
_٤٥شيخ احمد احسائى " :شرح الفوائد " ١٢٧٤ ،هجرى قمرى ،رک .مجلٴه عندليب ،
ه ، ١٩ص٣١ . سال ، ٥شمار ٴ
46 - Walter Meyerstein : ' Foundation Of Big-Bang Cosmology ', p. 207 47 _' Promulgation ', pp. 29, 50
"" _٤٨ادعّيٴه حضرت محبوب" ١٣٣٩ ،هجرى قمرى ،ص" ٤٤٠ .کلمات مکنونه " _٤٩منتخبات آثار حضرت بهاءا " ١٤١ ،بديع ،ص٥٧ .
50 -Horace Holley : ' The Reality Of Man', p. 29 51-' Promulgation ', p. 293
" _٥٢مفاوضات " ،ص.
١٤١
' _٥٣ : p. 349, ' Promulgationهمان کتاب ،ص ٣ .همچنين 54 -James Gleik : ' Chaos ', p. 23
" _٥٥مفاوضات " ،صص١٧٣_٧٤ . " _٥٦مکاتيب " ،ج ،٣ .صص ٣٨٣_٨٤ . 57 - Abdu l-Bahá : ' Tablets ', pp. 51-2
" _٥٨درياى دانش " ،صص.
٥٨_٥
" _٥٩مجموعٴه خطابات " ١٩٨٤ ،ميلدى ،صص.
٥٥٨_٥٩
" _٦٠درياى دانش " ،ص٣٢ . " _٦١منتخباتى از آثار حضرت بهاءا " ١٤١ ،بديع ،ص١١٢ .