کلمات مکنونه و اصل ميثاق

Page 1

‫کلمات مکنونه و اصل ميثاق‬ ‫شمارۀ ‪٤‬‬ ‫نگارش‪ :‬نادر سعيدى‬ ‫خرداد ‪۱۱ ۱۳۷۷‬‬ ‫‌‪ _١‬مقّدمه‬ ‫اهمّيت خطير و يگانٴه کلمات مکنونه مکررا در آثار هياکل مقّدسٴه بهائى مورد تأکيد قرار‬ ‫گرفت‌هاست‪ .‬حضرت عبدالبهاء ضرورت تلوت ‌وتأّمل در خصوص کلمات مکنونه را متذکر‬ ‫ىعزي‌زامرا براى کلمات مکنونه مقام شامخ ‌ومنيعى را در ميان آثار‬ ‫هاند ‌وحضرت ول ‌ّ‬ ‫شد ‌‬ ‫جه ‌ودّقت در کلمات مکنونه‬ ‫ءا قائل گشت‌هاند‪ .‬اّما بخلف امر مبارک به تو ّ‬ ‫حضرت بها ‌‬ ‫گاهى کلمات مکنونه بعنوان صرفا اثرى ادبى ‌وشاعرانه ‌وصوفيانه تلّقى گرديده ‌وتمامى‬ ‫ىگيرد‪ .‬اين طرز فکر گاهى‬ ‫لق ‌وبديع مورد غفلت قرار م ‌‬ ‫عظمت ‌وقدرت ‌وبدعت آن اثر خ ّ‬ ‫ءا مانند کتاب مستطاب‬ ‫خر حضرت بها ‌‬ ‫ىگردد که برخى از افراد آثار متأ ّ‬ ‫تاحّدى ممسوخ م ‌‬ ‫ىکنند که ب‌هنظر قاصر‬ ‫اقدس ‌وکتاب عهد را در مقابل کلمات مکنونه قرار داده ‌وسعى م ‌‬ ‫خويش در ميان آثار مبارکه دست به انتخاب زده ‌وامر بهائى را صرفا بر اساس آثار‬ ‫دوران بغداد خصوصا کلمات مکنونه معرفى نمايند‪ .‬آنگاه در اين طرز فکر کلمات مکنونه‬ ‫ىگردد‪.‬‬ ‫صرفا اثرى صوفيانه که تکرار ‌وبيان مفهوم سلوک در آثار متصّوفان است تعريف م ‌‬ ‫سسات‬ ‫نگونه رويکرد ب‌هآثار مبارکه اينست که کلمات مکنونه در مقابل احکام ‌ومؤ ّ‬ ‫نتيجٴه اي ‌‬ ‫ن " ‌وعدم اهمّيت ميثاق ‌واحکام ‌ونظم‬ ‫ميت "عرفا ‌‬ ‫امرى ‌وعهد ‌وميثاق الهى قرا‌رگرفته ‌وب‌هاه ّ‬ ‫ىگردد‬ ‫‪.‬ادارى بهائى اشاره م ‌‬ ‫هاست اينستکه کلمات مکنونه ‌وديگر‬ ‫سط معدودى از افراد بيان شد ‌‬ ‫شبهٴه ديگرى نيز که تو ّ‬ ‫هاست که حضرت بهاءا هنوز خود را يک بابى‬ ‫ه بغداد در زمانى نوشته شد ‌‬ ‫آثار دور ٴ‬ ‫ها ‌وموعود بيان‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫دانسته ‌وکوچکترين تصّورى در مورد اينکه مظهر امر الهى يا َمن ُي ْ‬ ‫ءا در دوران بغداد صرفا يک صوفى بوده‬ ‫هستند نداشتند‪ .‬برطبق اين نظرّيه حضرت بها ‌‬ ‫هاند که‬ ‫هاست‪ .‬همين افراد معدود بيان کرد ‌‬ ‫‌وعقائد ايشان صرفا عقائد متداول تصّوف بود ‌‬ ‫هاى به‬ ‫ءا هرگز اظهار امر خفى نداشت‌هاند ‌وهرگز هم در آثار خود اشار ‌‬ ‫حضرت بها ‌‬ ‫سط حضرت عبدالبهاء ‌وحضرت‬ ‫هاند بلکه اين اّدعا بعدا تو ّ‬ ‫اظهار امر خفى نفرمود ‌‬ ‫هاست‪ .‬نتيجٴه اين طرز فکر آنست که کلمات مکنونه صرفا اثرى‬ ‫ىامرا مطرح شد ‌‬ ‫ول ‌ّ‬ ‫ىگردد که ربطى به اعتقادات بهائى در مورد اصل مظهرّيت و‬ ‫شاعرانه ‌وصوفيانه تلّقى م ‌‬


‫اصل ميثاق ندارد‪ .‬درنتيجه تنها عملکرد کلمات مکنونه اينستکه براى شب شعر ‌وذکر‬ ‫سکى به‬ ‫عهد وتم ّ‬ ‫فنما بکار رود ‌واينان را از هر نوع ت ّ‬ ‫صوفيانه در محافل روشنفکران عار ‌‬ ‫‪.‬تمامّيت امر مبارک ‌وميثاق الهى معاف نمايد‬ ‫سط تعداد ناچيزى از افراد ارائه‬ ‫البّته تصويرى که در فوق ارائه گرديد صرفا ‌وصرفا تو ّ‬ ‫هاست ولی وجود چنين نظرّياتى هرقدر هم که ناچيز ‌ومردود باشد براى تذّکر ما به‬ ‫شد ‌‬ ‫ششناسى در‬ ‫ضرورت مطالعٴه آثار مبارکه در تمامّيت آن سودمند است‪ .‬از نقط‌هنظر رو ‌‬ ‫سط خدا شناخت‬ ‫هاست که خدا را بايد به تو ّ‬ ‫همٴه اديان الهى اين اصل بيان شد ‌‬ ‫) اعرفو‌اا بالله ( ‌ولذا آيات الهى را بايد نه به استناد معيارها ‌ومفاهيم ديگر بلکه به اّتکاء‬ ‫ىتواند‬ ‫تمامّيت آثار الهى بررسى نمود‪ .‬البّته در اينگونه بررسى هرنوع دانش ‌وعلمى م ‌‬

‫سودمند باشد بشرط آنکه ملک ‌ومعيار اصلی نفس کلم الهى در تمامّيت آن باشد‪.‬‬ ‫نقط‌هنظر ممسوخى که در بال به آن اشاره گرديد محصول اين حقيقت است که اين‬ ‫جه ب‌هتمامّيت آيات الهى ب‌هانتخاب بيان آيات الهى برطبق سليقٴه شخصى‬ ‫افراد بجاى تو ّ‬ ‫سط تمامّيت آثار‬ ‫دست زده ‌وآنگاه قسمتى از آيات مبارکه را انتخاب کرده و آنرا نه بتو ّ‬ ‫ىدهند‪ .‬پس از آن‬ ‫سط مفاهيم گذشته ‌وآراء پوسيده مورد بررسى قرار م ‌‬ ‫مبارکه بلکه بتو ّ‬ ‫با غرورى که همواره نمايشگر اين نوع روش نادرست است اهل بهاء را که به تمامّيت‬ ‫ىشناسند مورد اعتراض‬ ‫ق م ‌‬ ‫ق را باّتکاء کلمات ح ّ‬ ‫ىنمايند ‌وکلمات ح ّ‬ ‫جه م ‌‬ ‫آثار مبارکه تو ّ‬ ‫ىپندارند‬ ‫ىدهند و خود را "محّقق " ‌واهل بهاء را نامحّقق م ‌‬ ‫‪.‬قرار م ‌‬ ‫جه به تمامّيت آثار مبارکه است‬ ‫البّته همٴه اين مفروضات ‌ومطالبى که مبتنى بر عدم تو ّ‬ ‫صلی است‪ .‬در اين مقاله‬ ‫ىباشد ‌وبحث آن مستلزم کتاب يا کتابهاى مف ّ‬ ‫غلط ‌وواژگون م ‌‬ ‫ىنمائيم ‌وآن تقليل کلمات مکنونه به‬ ‫جه م ‌‬ ‫فقط ب‌هيک قسمت از اين برداشتهاى نادرست تو ّ‬ ‫اثرى شاعرانه ‌وصوفيانه در مقابل با احکام ‌وعهد ‌وميثاق الهى است‪ .‬اّما چون شبهات‬ ‫هاى به نادرستى مفروضات ديگر آن هم‬ ‫ديگر اين طرز فکر نيز ذکر گرديد فقط اشار ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫‪.‬م ‌‬ ‫ل سخنان ايشان‬ ‫ىکنند تناقض بنيادى ‌وغيرقابل ح ّ‬ ‫اّولين مطلبى که اينگونه افراد فراموش م ‌‬ ‫هاند )البّته‬ ‫ءا در دوران بغداد صرفا يک صوفى بود ‌‬ ‫ىگويند حضرت بها ‌‬ ‫است‪ .‬از طرفى م ‌‬ ‫آنوقت هرکس نظرّي‌هاى دارد که به چه طريقت صوفى تعّلق داشت‌هاند ( ‌واز طرف ديگر‬ ‫ءا در آن زمان صرفا يک بابى بودند ‌واعتقادى به مقام مظهرّيت‬ ‫ىگويند حضرت بها ‌‬ ‫م ‌‬ ‫هاست که آخر چگونه‬ ‫خود نداشتند‪ .‬حال بايد گفت که يکى از اين افراد تابحال فکر نکرد ‌‬ ‫نگذشتٴه آئين حضرت باب بود ‌وهم يک صوفى‬ ‫ىتوان هم از سران ‌ومعتقدان از جا ‌‬ ‫م ‌‬ ‫ىداند‪ .‬آثار مبارکٴه‬ ‫عادى‪ .‬عّلت اين امر را هرکس که با آثار حضرت اعلی آشناست م ‌‬


‫حضرت اعلی ب‌هصراحت ‌وقطعيت اّول ً اعتقادات متصّوفان را به باد حمله گرفته و سران‬ ‫لصدرا ‌وغيرهما را کامل ً مردود و مطرود دانسته و هرنوع‬ ‫صوفّيه از جمله ابن عربى ‌وم ّ‬ ‫نظرّيٴه وحدت وجود را مورد انتقاد قرار داده و صريحا اشتباهات صوفّيه را گوشزد‬ ‫مالکتاب ديانت بابى يعنى کتاب‬ ‫ب اعلی از جمله ا ‌ّ‬ ‫هاند‪ .‬علوه بر آن‪ ،‬آثار حضرت ر ّ‬ ‫فرمود ‌‬ ‫صل بوده ‌وشريعت بديعى را اعلن فرموده و همگى را ب‌هضرورت‬ ‫بيان شامل احکام مف ّ‬ ‫جه به کتب حکما ‌ويا علماء‬ ‫اطاعت از کلمات نقطٴه بيان ‌واحکام او فراخوانده ‌وهرگونه تو ّ‬ ‫قبل را مردود دانسته ‌وهمواره ‌ومؤّکدا بر اصل ميثاق ‌وضرورت اطاعت از عهد الهى تأکيد‬ ‫ىشود کسى با دل ‌وجان ب‌هامر مبارک حضرت اعلی مؤمن باشد‬ ‫ىفرمايد‪ .‬حال چگونه م ‌‬ ‫م ‌‬ ‫‌وزندگيش را به آن خاطر بخطر بياندازد ‌ودر تبعيد بسر برد ‌وآنگاه درخلف ‌وتضاّد مطلق‬ ‫نمعنى که عرفان را در‬ ‫فمآب باشد بدي ‌‬ ‫نمنش ‌وعار ‌‬ ‫با همٴه آثار حضرت اعلی صرفا عرفا ‌‬ ‫تضاّد با تمامّيت ديانت الهى قرار دهد ‌وسخن فلن و بهمان صوفى را بر امر ‌وکلمٴه ح ّ‬ ‫ق‬ ‫گنظرى ‌وتناقض درونى چنين سخنى باورکردنى‬ ‫در بيان فارسى ترجيح بدهد‪ .‬سخافت ‌وتن ‌‬ ‫‪.‬نيست‬ ‫ىدانيم که عرفان به معناى راستين ‌وصحيح آن چيزى جز تماميت امر الهى‬ ‫البّته ما م ‌‬ ‫سک‬ ‫نيست که عرفان مظهر امر الهى و اّتباع از همٴه فرامين ‌واحکام او ‌واطاعت ‌وتم ّ‬ ‫ىسازد‬ ‫مطلق به عهد ‌وميثاق اوست‪ .‬آنچه که امر عزيز بهائى را از ديگر مکاتب متمايز م ‌‬ ‫ق ‌ورضاء خلق‬ ‫پيام وحدت ‌وهماهنگى ‌واّتحاد بين دين ‌وعلم‪ ،‬عرفان وشريعت‪‌ ،‬ورضاء ح ّ‬ ‫است‪ .‬اين امر همان اصل وحدت در کثرت آئين بهائى است‪ .‬ديانت بهائى هماهنگى‬ ‫عشق ‌وعقل ‌واراده را متذّکر ساخته ‌وهمٴه قواى وجود انسانى را شکوفا ‌ومتظاهر‬ ‫ىا‬ ‫تا ‌وفناء ف ‌‬ ‫ىا معنا ندارد ‌ومحّب ‌‬ ‫تا ‌وفناء ف ‌‬ ‫ىسازد‪ .‬فعل اخلقى بدون محّب ‌‬ ‫م ‌‬ ‫تا‬ ‫همى بيش نيست ‌ومحّب ‌‬ ‫بدون محّبت ‌وفناء در آستانٴه مظهر امر ‌واطاعت احکام او تو ّ‬ ‫‌ومحّبت مظهر امر بدون محّبت عالم انسانى ‌واخلق مبتنى بر هر امرى ‌وعدالت ‌وعشق‬ ‫وهمى بيش نيست‪ .‬آنچه که اصل است هماهنگى ‌ووحدت ‌وضرورت همٴه آنهاست‪ .‬اين‬ ‫است وجه تمايز امر بهائى که انرا از همٴه نظامهاى بيمار ‌ويکجانبٴه بشرى ممتاز ‌وبرتر‬ ‫ىسازد‪ .‬چقدر مايٴه ذّلت و خجلت است که کسى اين ابداع روحانى آثار مبارکه را زيارت‬ ‫م ‌‬ ‫کرده باشد ‌وباز بخواهد ب‌هطر‌زفکر ممسوخ گذشته که عرفان را در مقابل عقل ‌واراده‪،‬‬ ‫بگرد‬ ‫ىگذارد ‌وعق ‌‬ ‫‌وشريعت را در مقابل عقل ‌وعشق‪‌ ،‬وعلم را در مقابل قلب ‌وعقل م ‌‬ ‫ه مبارک در کلمات مکنونه‬ ‫ىنمايد‪ .‬بفرمود ٴ‬ ‫‪:‬م ‌‬ ‫زهى حيرت و حسرت و افسوس و دريغ که به ابريقى از امواج بحر رفيق اعلی‬ ‫هاند‬ ‫‪‌.‬گذشت‌هاند و از افق ابهى دور ماند ‌‬


‫نکتٴه ديگر که بايد ب‌هصراحت بر آن تأکيد نمود اينستکه برخلف نظر مذکور همٴه آثار‬ ‫ءا به صراحت بر تحّقق اظهار امر خفى ايشان در سال ‪ ٩‬تصريح و تأکيد‬ ‫حضرت بها ‌‬ ‫هاست که بحث آن مستلزم مقالٴه مستقلی است‪ .‬اّما به‬ ‫هاست‪ .‬اين مطلب بحدى گسترد ‌‬ ‫کرد ‌‬ ‫ىکنيم‬ ‫‪.‬عنوان مثال به چهارنکته اشاره م ‌‬ ‫نالذئب و بسيارى ديگر از آثار مبارکه مرور‬ ‫ه هيکل لوح اب ‌‬ ‫اّول آنکه در لوح سلطان‪ ،‬سور ٴ‬ ‫هاست‬ ‫‪.‬وحى الهى و تعليم علم ماکان بر هيکل مبارکشان در سياهچال بارها تصريح شد ‌‬ ‫دوم آنکه جمالمبارک مکّررا از اظهار امر خود به برخى از مؤمنان اّوليه در دوران بغداد‬ ‫ب اعلی به ايشان لقب‬ ‫ه جناب دّيان که حضرت ر ّ‬ ‫هاند‪ .‬بعنوان مثال در بار ٴ‬ ‫سخن فرمود ‌‬ ‫ا عطا فرمودند )يعنى سومين کسى که به َمن‬ ‫ه ‌‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫فالّثالث المؤمن به َمن ُي ْ‬ ‫حر ‌‬

‫هاست که‬ ‫ىآورد(‪ ،‬در آثار مبارکه از جمله کتاب بديع تصريح شد ‌‬ ‫ها ايمان م ‌‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫ُي ْ‬ ‫هاللهى خويش را به او اظهار فرموده‪،‬‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫جمالمبارک در اوائل دوران بغداد مقام َمن ُي ْ‬ ‫هاست‬ ‫باعلی محقق شد ‌‬ ‫ه حضرت ر ‌ّ‬ ‫‪.‬وى مشّرف به ايمان گرديده ‌ووعد ٴ‬ ‫ىفرمايند که حضرت اعلی بشارت بظهور‬ ‫سوم آنکه در آثار مکررشان‪ ،‬جمالمبارک تأکيد م ‌‬ ‫ىالمثل در اقتدارات در توضيح بيان‬ ‫ايشان داده که در سنٴه تسع ظاهر خواهند شد‪ .‬ف ‌‬

‫م فى‬ ‫ن فرق القائم و القيوم ث ّ‬ ‫ىفرمايند "و لتراقب ّ‬ ‫مبارک حضرت اعلی در بيان عربى که م ‌‬

‫ىفرمايند‬ ‫ل خير تدرکون‌" چنين م ‌‬ ‫‪‌:‬سن‌ةالتسع ک ّ‬ ‫بدان مقصود نقطٴه اولی از فرق قائم و قّيوم و اعظم و عظيم اعظمّيت ظهور بعد بوده‬ ‫بر عظيم ‌وقيومّيت ظهور آخر بر قائم ‪‌ .‬واز فرق اعظم ‌وعظيم در عدد ظهور تسع‬

‫هاند تا کينوناتى که از شمس‬ ‫بوده ‪‌ ...‬واين تسعه را اّيام فرجه مابين ظهورين قرار فرمود ‌‬

‫ل به آن‬ ‫عظيم متجّلى شده مستعّد شوند از براى ظهور نّير اعظم که در سنٴه تسع ک ّ‬ ‫هاند‬ ‫‪‌.‬موعود بود ‌‬ ‫)اقتدارات‪ ،‬طبع بمبئى ‪_٦٨ ،١٣١٠‬‬

‫‪(٦٦‬‬

‫س آثار دوران بغداد از جمله کلمات مکنونه به نحو لطيفى از مقام‬ ‫چهارم آنکه نف ِ‬ ‫ىفرمايد‪ .‬اّما اين مطلب‬ ‫ها يعنى مظهر موعود سخن م ‌‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫ءا بعنوان َمن ُي ْ‬ ‫حضرت بها ‌‬ ‫ه خود کلمات مکنونه است و اکنون بايد از مقّدمه فراتر رفت و به‬ ‫مستلزم بحث در بار ٴ‬ ‫جه نمود‬ ‫‪.‬کلمات مکنونه تو ّ‬ ‫‌‪ _٢‬کلمات مکنونه کلمٴه ميثاق است‬


‫اّما بزرگترين اشتباه افرادى که کلمات مکنونه را صرفا اثرى ادبى ‌وشاعرانه ‌وصوفيانه‬ ‫خر جمالمبارک‪ ،‬احکام کتاب مستطاب‬ ‫ىپندارند اينستکه کلمات مکنونه را در مقابل آثار متأ ّ‬ ‫م ‌‬ ‫ىدهند‪ .‬اّما حقيقت اينستکه کلمات مکنونه از اّول‬ ‫اقدس‪‌ ،‬ومسئلٴه عهد ‌وميثاق الهى قرار م ‌‬ ‫ه کلمات مکنونه‬ ‫تا به آخر تأکيد و تصريح بر عهد و ميثاق است‪ .‬به عبارت ديگر عصار ٴ‬

‫ميثاق الهى است‪ .‬در عين حال ميثاق جامع جوانب گوناگون وحى الهى ‌وابعاد متفاوت‬ ‫وجود انسانى است‪ .‬اصل ميثاق بجاى تضاد ‌وتعارض ميان عرفان راستين ‌وعمل خالص‬ ‫ىباشد اينستکه کلمات مکنونه‬ ‫‌وعقل باانصاف بيانگر لزوم هماهنگى ‌ووحدت هرسٴه آنها م ‌‬ ‫جه عرفان الهى است اّما اين عرفان در تمامّيت آن يعنى اصل ميثاق‬ ‫اساسا متو ّ‬ ‫ءا و در تمامّيت ديانت‬ ‫ىگردد که همان اصلی است که در همٴه آثار حضرت بها ‌‬ ‫ظاه‌رم ‌‬ ‫ىباشد‬ ‫‪.‬بهائى ظاهر و آشکار م ‌‬ ‫ىکند و ميان کلمات مکنونه‬ ‫صور نمايد که نگارنده اغراق م ‌‬ ‫ه عزيز ممکن است ت ّ‬ ‫خوانند ٴ‬ ‫ىکند‪ .‬اّما چنين نيست‪ .‬براى درک اين مطلب بايد‬ ‫‌واصل ميثاق ارتباطى گزاف‌هاميز مطرح م ‌‬ ‫جه نمائيم‬ ‫‪.‬ب‌هکلمات مکنونه ‌ومفهوم ميثاق تو ّ‬ ‫ىنمايد نام کلمات مکنونه‬ ‫اّولين نکت‌هاى که رابطٴه اصل ميثاق ‌وکلمات مکنونه را مشهود م ‌‬ ‫ىشد‪ .‬صحيفٴه‬ ‫ىدانيم که کلمات مکنونه در ابتداء صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه ناميده م ‌‬ ‫است‪ .‬م ‌‬ ‫سط‬ ‫هاست صحيف‌هاى بود که تو ّ‬ ‫فاطمّيه مخزونه همانگونه که در قرن بديع نيز بيان شد ‌‬ ‫حمد و غصب‬ ‫جبرئيل نازل گرديد و حضرت علی آنرا بنگاشت تا پس از وفات حضرت م ّ‬ ‫نجا‬ ‫حقوق حضرت علی بتوسط ابوبکر مايٴه تسّلى خاطر حضرت فاطمه باشد‪ .‬از همي ‌‬

‫ىتوان رابطٴه کلمات مکنونه را با اصل ميثاق دريافت نمود‪ .‬صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه اثبات‬ ‫م ‌‬

‫مد و عهد ‌وميثاق ايشان از امت اسلم براى وليت حضرت علی بود‪.‬‬ ‫رسالت حضرت مح ّ‬ ‫سط‬ ‫هاست بتو ّ‬ ‫حزن حضرت فاطمه که در اساس معلول نقض عهد و ميثاق الهى بود ‌‬ ‫ىگيرد‪ .‬با تغيير نام صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه به‬ ‫صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه مورد تسّلى قرار م ‌‬ ‫ىگردد که کلمات مکنونه اگرچه کلمٴه ميثاق است اّما‬ ‫کلمات مکنونه اين حقيقت مؤّکد م ‌‬ ‫ىدانيم در کتاب‬ ‫هاست‪ .‬چنانکه م ‌‬ ‫خص نشد ‌‬ ‫مرکز اصلی اين ميثاق هنوز ب‌هصراحت مش ّ‬

‫عهدى است که اين حقيقت مکنون به عرصٴه ظهور ‌وشهود پيوست‪ .‬بدين جهت است که‬ ‫یالورى‬ ‫ميان کلمات مکنونه‪ ،‬کتاب مستطاب اقدس‪ ،‬کتاب عهد ‌والواح وصاياى حضرت مول ‌‬ ‫‪.‬ارتباط ‌واّتحادى ناگسستنى است‬ ‫ىتواند نظرى کّلى ب‌هکتاب عهدى ‌وکلمات مکنونه بيندازد ت‌امشابهت‬ ‫ه اين سطور م ‌‬ ‫خوانند ٴ‬ ‫جه گردد‪ .‬اّما‬ ‫عجيب ‌وغريب مطالب ‌ومحتويات اين دو رسالٴه مخزون و مکنون را متو ّ‬


‫بخاطر کوتاهى مقاله اين مسئله دنبال نخواهد شد‪ .‬دومين نکت‌هاى که رابطٴه کلمات‬ ‫ىنمايد شروع کلمات مکنونٴه عربى است که جمالمبارک‬ ‫مکنونه با اصل ميثاق را واضح م ‌‬ ‫هاند‪ .‬عين بيان مبارک اينست‬ ‫‪:‬عصاره ‌وخلصٴه آنرا براى ما توضيح فرمود ‌‬ ‫هواالبهى البهى‬ ‫یالّنبيّين من قبل ‌واّنا اخذنا جواهره‬ ‫هذا ما نّزل من جبروت العّزة بلسان القدرة ‌والقّوة عل ‌‬ ‫‌واقمصناه قميص الختصار فضل ً علی الحبار ليوفوا بعهدا ‌ويؤّدوا اماناته فى انفسهم‬ ‫ضالّروح من الفائزين‬ ‫‪‌‌.‬وليکونن بجوه‌رالّتقى فى ار ‌‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(١٧٠‬‬

‫ىفرمايند که کلمات مکنونه بيانگر حقائقى است که از‬ ‫در اين بيان مبارک جمال قدم م ‌‬ ‫ءا‬ ‫هاست ‌واينکه حضرت بها ‌‬ ‫جبروت عّزت به زبان قدرت ‌وقّوت بر انبياى قبل نازل شد ‌‬ ‫هاند به اين خاطر که به عهد ‌وميثاق‬ ‫جوهر آنرا گرفته ‌وآنرا در قالب اختصار نازل فرمود ‌‬ ‫الهى وفا گردد ‌وامانات الهى در وجود افراد انسان حفظ ‌وظاهر شود ‌ودر ارض روح‬ ‫ه کلمات مکنونه بلکه عصار ٴ‬ ‫ه‬ ‫ب‌هجوهر تقوى فائز شوند‪ .‬در اين بيان مختصر ن‌هتنها عصار ٴ‬ ‫هاست‪ .‬واضح است که کلمات مکنونه در اساس ‌وجوهر خويش‬ ‫اصل ميثاق هم بيان شد ‌‬

‫معطوف به عهد ‌وميثاق الهى ‌وضرورت وفاى ب‌هعهد است‪ .‬اّما وفاى ب‌هعهد الهى در عين‬

‫حال شناسائى مظهر امر الهى است )مظاهر مقّدسه بعنوان امانت خداوند ( ‌وشکوف‌اساختن‬ ‫تمامى قوا ‌وکمالت وجود انسانى است )امانات الهى در وجود انسان که صورت ‌ومثال‬

‫الهى است ( ‌وبالخره اينکه اين عهد ‌واين اداى امانت مستلزم تخّلق ب‌هاخلق و ظهور‬ ‫‪.‬جامع‌هاى است که زمين خاکى ب‌هارض روح ‌وافراد انسان به مظاهر تقوى مبّدل بشوند‬ ‫ىکند آخر‬ ‫سومين علمت که به صراحت رابطٴه کلمات مکنونه ‌واصل ميثاق را تصريح م ‌‬ ‫ىباشد‪ .‬يعنى علوه بر آغاز کلمات مکنونه که تصريح بر عهد ‌وميثاق‬ ‫کلمات مکنونه م ‌‬ ‫ه همٴه اديان است کلمات مکنونه با تأکيد بر عهد‬ ‫ه کلمات مکنونه ‌وعصار ٴ‬ ‫بعنوان عصار ٴ‬ ‫ىيابد‪ .‬اهمّيت اين امر بحّدى است که هم در کلمات مکنونٴه‬ ‫‌وميثاق بنحوى لطيف خاتمه م ‌‬ ‫ىيابند‪ .‬بگذاريد‬ ‫فارسى ‌وهم در کلمات مکنونٴه عربى هردوى آنها با همين مفهوم خاتمه م ‌‬ ‫جه کنيم ‌وآنگاه ب‌هتوضيحى در مورد آن بپردازيم در آخر کلمات‬ ‫اّول به کلمات مبارکه تو ّ‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪:‬مکنونٴه عربى چنين م ‌‬ ‫يا ابن من قام بذاته فى ملکوت نفسه‬


‫اعلم بانى قدارسلت اليک روائح القدس کّلها و اتممت القول عليک و اکملت النعمة بک و‬ ‫‪.‬رضيت لک ما رضيت لنفسى فارض عّنى ثم اشکرلی‬ ‫هاست‬ ‫‪.‬همچنين در آخر کلمات مکنونٴه فارسى همين مطلب بدين نحو بيان شد ‌‬ ‫اى دوستان من‬ ‫‪...‬سراج ضللت را خاموش کنيد ‌ومشاعل باقيٴه هدايت در قلب ‌ودل برافروزيد‬ ‫جت کامل ‌وبرهان ظاهر ‌ودليل نابت آمد‬ ‫ىدهم اى دوستان که نعمت تمام ‌وح ّ‬ ‫شهادت م ‌‬ ‫تالّنعمة عليکم و علی من‬ ‫م ‌‬ ‫تا ديگر همت شما از مراتب انقطاع چه ظاهر نمايد‪ .‬کذلک ت ّ‬ ‫بالعالمين‬ ‫سموات و الرضين و الحمدلله ر ‌ّ‬ ‫ىال ّ‬ ‫‪.‬ف ‌‬ ‫حال بايد به اين دو بيان مبارک که يکى خاتمٴه کلمات مکنونٴه فارسى ‌وديگرى انتهاى‬ ‫ىتوان درک کرد که هردو‬ ‫جهى م ‌‬ ‫جه دقيق نمود‪ .‬با اندک تو ّ‬ ‫کلمات مکنونٴه عربى است تو ّ‬ ‫ىفرمايد‬ ‫ه لطيفى به آيٴه مبارک قرآنى است که در آن م ‌‬ ‫‪:‬بيان مبارک اشار ٴ‬ ‫‪.‬اليوم اکملت لکم دينکم ‌واتمت عليکم نعمتى ‌ورضيت لکم السلم دينا‬ ‫ىدانيم که‬ ‫به عبارت ديگر هردو بيان مبارک بنحو بديعى بيانگر همان مفهوم است‪ .‬اّما م ‌‬ ‫نترتيب که اين آيٴه مبارکه‬ ‫هاى به عهد ‌وميثاق الهى بود‪ .‬بدي ‌‬ ‫آن بيان مبارک در قرآن اشار ‌‬

‫مد صورت پذيرفت‪ .‬به‬ ‫پس از غديرخم ‌وتعيين حضرت علی بعنوان جانشين حضرت مح ّ‬ ‫سط اين عهد ‌وميثاق است که اسلم به‬ ‫ه قرآن کريم تو ّ‬ ‫همين جهت است که بفرمود ٴ‬

‫ىگردد‪ .‬يعنى‬ ‫ىشود ‌ورضاء الهى ظاهر م ‌‬ ‫ىشود ‌ونعمت الهى کامل م ‌‬ ‫کمال خود نائل م ‌‬ ‫ن‌هرضاء الهى ‌ونه ايمان به اسلم ‌ونه عرفان حقائق ‌ونعم الهى هيچيک جز به وساطت‬ ‫نپذير نيست‪ .‬ديديم که‬ ‫ايمان ‌واطاعت ب‌همرکز ميثاق اسلمى يعنى حضرت علی امکا ‌‬ ‫کلمات مکنونه با اصل عهد ‌وميثاق بعنوان هدف اصلی کلمات مکنونه شروع گرديد ‌وهم‬ ‫کلمات مکنونٴه فارسى ‌وهم کلمات مکنونٴه عربى با بيان ‌وتکرار همان آيٴه قرآنى بشکلی‬ ‫بديع انتها يافت‪ .‬واضح است که کلمات مکنونه سرتاسر تأکيد بر ميثاق است ‌وجز کلمٴه‬ ‫‪.‬ميثاق نيست‬ ‫ه عزيز دّقت مى کند که هم اسم کلمات مکنونه ‌وهم شروع و ختم آن به صراحت‬ ‫خوانند ٴ‬ ‫جبى ندارد که ببينيم بسيارى از آيات کلمات‬ ‫مبّين اصل ميثاق است‪ .‬در اين صورت تع ّ‬ ‫مکنونه صد در صد و قاطعانه تأکيد بر عهد ‌وميثاق است‪ .‬در ابتدا به چند قسمت از‬


‫ىکنيم ‌وآنگاه خواهيم ديد که‬ ‫جه م ‌‬ ‫ه عهد ‌وميثاق است تو ّ‬ ‫کلمات مکنونه که صريحا در بار ٴ‬ ‫‪.‬چگونه همٴه کلمات مکنونه بيانگر اصل ميثاق است‬ ‫ىکنيم‬ ‫‪‌:‬در کلمات مکنونٴه فارسى زيارت م ‌‬ ‫ىرا که در جبل فاران که در بقعٴه مبارکٴه زّمان واقع‬ ‫اى دوستان من‪ :‬ياد آوريد آن عهد ‌‬ ‫ى ‌واصحاب مدين بقاء را بر آن عهد گواه گرفتم ‌وحال‬ ‫هايد ‌ومل اعل ٰ‬ ‫شده با من نمود ‌‬ ‫ىبينم‪ .‬البّته غرور ‌ونافرمانى آنرا از قلوب محو نموده به‬ ‫ىرا بر آن عهد قائم نم ‌‬ ‫احد ‌‬ ‫‪.‬قسمى که اثرى از آن باقى نمانده ‌ومن دانسته صبر نمودم و اظهار نداشتم‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٩٤‬‬

‫هاند‬ ‫‪:‬در تبيين اين بيان مبارک حضرت عبدالبهاء فرمود ‌‬ ‫ه انيسا‬ ‫ل شجر ٴ‬ ‫اين عهد ‌وميثاق است که جمالمبارک در ارض اقدس به قلم اعلی در ظ ّ‬ ‫‪‌.‬گرفت‌هاند ‌وبعد از صعود هم اعلن شد‬ ‫ه آسمانى جلد دوم ص‬ ‫)مائد ٴ‬

‫‪(٥٦‬‬

‫هاى به عهد ‌وميثاق است ‌ولذا‬ ‫ه انيسا هم اشار ‌‬ ‫ىگردد که شجر ٴ‬ ‫از اين بيان مبارک واضح م ‌‬ ‫‪.‬بيان مبارک ذيل در کلمات مکنونه هم معطوف به عهد ‌وميثاق است‬ ‫ه انيسا‬ ‫ل شجر ٴ‬ ‫هايد آن صبح صادق روشنى را که در ظ ّ‬ ‫ن آيا فراموش کرد ‌‬ ‫اى دوستان م ‌‬ ‫که در فردوس اعظم غرس شده جميع در آن فضاى قدس مبارک نزد من حاضر بوديد‬ ‫و به سه کلمٴه طّيبه تکّلم فرمودم و جميع آن کلماترا شنيده ‌ومدهوش گشتيد و آن‬ ‫‪.‬کلمات اين بود‬ ‫اى دوستان من رضاى خود را بر رضاى من اختيار مکنيد ‌وآنچه براى شما نخواهم هرگز‬ ‫مخواهيد ‌وبا دلهاى مرده که به آمال ‌وآرزو آلوده شده نزد من ميائيد اگر صدر را مقّدس‬ ‫‪.‬کنيد حال آن صحرا ‌وآن فضا را بنظر درآريد ‌وبيان من بر همٴه شما معلوم شود‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٣٧٨‬‬

‫‪(٣٧٧‬‬

‫‪.‬تصريح بر عهد ‌وميثاق در دو آيٴه ذيل از کلمات مکنونه نيز مشهود است‬


‫بگو اى اهل ارض براستى بدانيد که بلى ناگهانى شما را در پى است ‌وعقاب عظيمى از‬ ‫عقب‪ .‬گمان مبريد که آنچه را مرتکب شديد از نظر محو شده قسم بجمالم که در الواح‬ ‫ى جميع اعمال شما ثبت گشته‬ ‫‪.‬زبرجدى از قلم جل ّ‬ ‫هام از ظلم احدى‬ ‫اى ظالمان ارض‪ .‬از ظلم دست خود را کوتاه نمائيد که قسم ياد نمود ‌‬ ‫‪.‬نگذرم ‌وآن عهديست که در لوح محفوظ محتوم داشتم ‌وبه خاتم عّز مختوم‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٩٢‬‬

‫‪(٣٩١‬‬

‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬در ارتباط با دو بيان فوق حضرت عبدالبهاء چنين تبيين م ‌‬ ‫سؤال از لوح زبرجدى ‌ولوح محفوظ نموده بودى‪ .‬اين لوح زبرجدى کتاب عهد‬

‫است ‪...‬‬

‫‌ولوح محفوظ است که محفوظ بود ومکنون بود ظاهر ‌وآشکار گرديد ‌ودر بواطن کتاب‬ ‫‪.‬عهد لوح زبرجدى مندرج و مندمج است‬ ‫ه آسمانى جلد دوم ص ‪_‌٢١‬‬ ‫)مائد ٴ‬

‫‪(٢٠‬‬

‫جه مختصرى ب‌هبيان فوق مفهوم بيان مبارک در کتاب عهد را نيز که در همين مورد‬ ‫تو ّ‬ ‫ىکند‪ .‬در کتاب عهد جمال مبارک فرمودند قد اصطفينا الکبر بعدالعظم‪.‬‬ ‫است آشکار م ‌‬ ‫ىدانيم که همانطور که حضرت عبدالبهاء توضيح‬ ‫‌وبعدا معنى اين بيان آشکار گرديد‪ .‬م ‌‬ ‫هاند در قرآن کريم همين کلمه يعنى کلمٴه اصطفينا )ما برگزيديم( در مورد سه‬ ‫فرمود ‌‬

‫ىباشد يعنى کسانى که بخود‬ ‫دسته بکار رفت‌هاست که يکى از آنها گروه ظالم لنفسه م ‌‬ ‫ىکنند‪ .‬غصن اکبر بخاطر ظلم به خود بود که از عنايت الهى محروم گشت‪ .‬اّما‬ ‫ظلم م ‌‬ ‫هاست که در خصوص ظلم صحبت فرموده‬ ‫شبينى شد ‌‬ ‫اين امر قبل ً در کلمات مکنونه پي ‌‬ ‫ىسازند‬ ‫‪‌.‬وآنرا به عهد محتوم خويش مرتبط م ‌‬ ‫در اينجا به دو مثال ديگر نيز که مستقيما به مسئلٴه عهد ‌وميثاق مرتبط است اشاره‬ ‫ىکنيم‪ .‬اّول آنکه در بسيارى از آيات کلمات مکنونه ضرورت اجتناب از اشرار و مصاحبت‬ ‫م ‌‬ ‫هاست‪ .‬اين امر در وهلٴه اّول معطوف به ناقضان عهد الهى است‪ .‬به‬ ‫ايشان تأکيد گرديد ‌‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬عنوان مثال در کلمات مکنونه م ‌‬ ‫اى دوست‪ ،‬در روضٴه قلب جز گل عشق مکار و از ذيل بلبل حب و شوق دست مدار‬ ‫‪.‬مصاحبت ابرار را غنيمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هردو بردار‬


‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٣٧٤‬‬

‫‪(٣٧٣‬‬

‫ىيابند‪ ،‬اصل اّول‬ ‫جه کرد که در اين بيان مبارک در آن واحد دو اصل وحدت م ‌‬ ‫بايد تو ّ‬ ‫اصل محّبت به عموم عالم انسانى است و اصل دوم اجتناب از اشرار ‌وناقضان عهد‬ ‫تعدل اعظم همواره‬ ‫ىامرا ‌وبي ‌‬ ‫الهى‪ .‬حکم جمالمبارک ‌وحضرت عبدالبهاء ‌وحضرت ول ‌ّ‬ ‫ىتوان در سرتاسر دور بهائى‬ ‫هاست ‌واز اين نظر وحدت ميثاق را م ‌‬ ‫جمع اين دو اصل بود ‌‬ ‫‪.‬ملحظه نمود‬ ‫دومين مثال مربوط به بيانى است که شايد بتوان گفت اکثر کلمات مکنونه مشابه آن‬ ‫ىباشد‬ ‫‪:‬م ‌‬ ‫اى پسر هوى‪ ،‬تا کى در هواى نفسانى طيران نمائى پر عنايت فرمودم تا در هواى‬ ‫قدس معانى پرواز کنى نه در فضاى وهم شيطانى‪ ،‬شانه مرحمت فرمودم تا گيسوى‬ ‫‪ .‬مشکنيم شانه نمائى نه گلويم بخراشى‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٩٧‬‬

‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬حضرت عبدالبهاء در توضيح اين بيان مبارک م ‌‬ ‫و اّما پر و شانه که در کلمٴه مبارکه مکنونه مذکور آن ميثاق الهى است اين عهد ‌وميثاق‬ ‫از براى آن گرفته شده که وفا به عبدالبهاء نمايند نه اينکه گلوى مبارک يعنى امر مبارک‬ ‫‪.‬را بخراشند ولی بکّلى چشم از انصاف بسته به نهايت جفا ‌واعتساف پرداختند‬ ‫ه آسمانى جلد دوم ص‬ ‫)مائد ٴ‬

‫‪(٣٧‬‬

‫ق در خصوص‬ ‫از آنچه که ذکر شد آشکار گشت که کلمات مکنونه اساسا حکم ‌وکلمٴه ح ّ‬ ‫عهد ‌وميثاق اوست ‌واين به اين معنى است که کلمات مکنونه بيانگر تمامّيت امر بهائى‬ ‫جه دقيقترى نمائيم تا بفهميم که ميثاق‬ ‫است‪ ،‬اّما حال لزم است به مفهوم ميثاق تو ّ‬ ‫صى محدود کرد‬ ‫ىشود آنرا به جنبٴه خا ّ‬ ‫‪.‬عبارت از تمامّيت امر بهائى است که نم ‌‬ ‫‌‪ _٣‬کلمات مکنونه بعنوان اصول اعتقادات بهائى‬ ‫نجهت از‬ ‫از بحث گذشته آشکار گرديد که کلمات مکنونه اصول ً رسالٴه ميثاق است ‌وبدي ‌‬ ‫ديگر آثار مبارکه خصوصا کتاب مستطاب اقدس‪ ،‬کتاب عهد ‌والواح مبارکٴه وصايا‬ ‫کناپذير است‪ .‬اّما حال بايد ديد که مفهوم ميثاق چيست ‌وچرا سرتاسر کلمات مکنونه‬ ‫انفکا ‌‬


‫بحث در مورد ميثاق است‪ .‬در اين خصوص در اين مقالٴه کوتاه نمى توان تفصيل داد‪.‬‬ ‫جه نمود که اصل ميثاق مجموعٴه اصول دين بهائى‬ ‫ىشود‪ .‬بايد تو ّ‬ ‫فقط بذکر کّلياتى اکتفا م ‌‬ ‫هاست در امر بهائى با يک‬ ‫است يعنى آنچه که در اديان قبل بعنوان اصول دين مطرح شد ‌‬ ‫ىباشد که‬ ‫ىشود‪ .‬بدين جهت مفهوم ميثاق مفهومى وسيع ‌وژرف م ‌‬ ‫کلمٴه ميثاق خلصه م ‌‬ ‫به عبارتى تمامّيت امر بهائى است و تمامّيت امر بهائى هم جز به اّتکاء ‌واستفاضهٴ از‬ ‫ىباشد‪ .‬معناى ديگر اين سخن اين است که کلمات مکنونه که‬ ‫اصل ميثاق قابل درک نم ‌‬ ‫ىنمايد‬ ‫‪.‬بيانگر اصل ميثاق است درواقع اصول اعتقادات و اصول ديانت بهائى را تشريح م ‌‬ ‫قآميز جلوه کند‪ .‬ممکن است فکر گردد‬ ‫در ابتداء ممکن است که اين اّدعا عجيب ‌واغرا ‌‬ ‫ىتوان آنرا تمامّيت امر بهائى يا اصول اعتقادات‬ ‫که عهد ‌وميثاق مفهومى خاص دارد ‌ونم ‌‬ ‫بهائى دانست‪ .‬ولی چنين نيست ‌وکوچکترين اغراق ‌ومبالغ‌هاى در کار نيست‪ .‬در واقع عدم‬

‫ىگردد‪ .‬آنچه که ويژگى‬ ‫شناخت اين مفهوم به روش نادرست در بررسى امر بهائى منجّر م ‌‬ ‫ىتوان قسمتى از امر بهائى را قبول و‬ ‫ممتاز اصل عهد و ميثاق است اينستکه ديگر نم ‌‬ ‫جه نمود ولی‬ ‫ءا تو ّ‬ ‫قسمت ديگرى را نفى نمود ‌ويا آنکه به بيانات عرفانى حضرت بها ‌‬ ‫جه نمود ولی به تبيينات‬ ‫ىاهمّيت پنداشت ‌ويا آنکه به بيانات جمالمبارک تو ّ‬ ‫احکام ايشانرا ب ‌‬ ‫ىاعتناء بود‪ .‬يا آنکه هياکل مقّدسٴه امر بهائى را‬ ‫ىامرا ب ‌‬ ‫حضرت عبدالبهاء ‌وحضرت ول ‌ّ‬ ‫تعدل اعظم الهى غافل شد‪ .‬به‬ ‫قبول کرد ولی از مرجعّيت مطلق و مصون از خطاى بي ‌‬

‫ىتوان‬ ‫نترتيب بخاطر جامعّيت اصل ميثاق است که ديگر بخلف برخى مسيحيان نم ‌‬ ‫همي ‌‬ ‫ايمان را به عرفان بدون عمل تقليل داد يا آنکه عمل را تأکيد نمود ولی اصول اعتقادات‬ ‫را کامل ً دلبخواهى ‌وصد در صد وابسته به تعبير شخصى پنداشت‪ .‬همٴه اين طرز فکرها‬ ‫تبخش آنرا مورد‬ ‫که مخالفت با تمامّيت و روح امر بهائى دارد ‌وجنبٴه ارگانيک ‌وزنده ‌وحيا ‌‬ ‫ىدهد در واقع تضاّد با اصل ميثاق است‪ .‬حال بايد مفهوم ميثاق را قدرى‬ ‫حمله قرار م ‌‬ ‫جه گرديد‬ ‫‪.‬بيشتر توضيح داد تا رابطٴه آنرا با اصول اعتقادات ‌واصول دين بهائى متو ّ‬ ‫جه‬ ‫ب اعلی از مفهوم اصول دين تو ّ‬ ‫براى درک اين مطلب بايد به تعبير و ابداع حضرت ر ّ‬ ‫ىدانيم که در عالم اسلم متأّلهان و فقهاء اسلمى به انواع گوناگون اصول دين‬ ‫نمود‪ .‬م ‌‬

‫هاند‪ .‬در ميان اهل تسّنن اصول دين اسلم به پنج قسمت تقسيم‬ ‫خص کرد ‌‬ ‫اسلم را مش ّ‬ ‫ىشود که اّولی شهادت است )که شامل اقرار به توحيد و نبّوت و معاد و فرشتگان و‬ ‫م ‌‬

‫ىباشد‪ .‬در ميان اهل تشّيع اصول‬ ‫ىباشد ( ‌وباقى آن نماز و روزه و زکات و حج م ‌‬ ‫کتب م ‌‬

‫ىگردد‬ ‫‪.‬دين صرفا به اعتقادات مربوط گشته و باز به ‪ ٥‬قسمت تقسيم م ‌‬ ‫‌‪ _١‬توحيد يعنى ايمان به وحدت الهى‬


‫‌‪ _٢‬نبّوت يعنى ايمان به انبياء الهى‬ ‫‌‪ _٣‬معاد يعنى ايمان به قيامت و رجعت‬ ‫‌‪ _٤‬عدل يعنى ايمان به عدالت الهى‬ ‫‌‪ _٥‬امامت يعنى ايمان به ائمٴه اسلم‬ ‫ىبينيم اهل تشّيع دو اصل عدل ‌وامامت را از اصول دين پنداشتند‪ .‬بحث در بار ٴ‬ ‫ه‬ ‫چنانکه م ‌‬ ‫مفهوم اين اصول خارج از اين مقاله است اّما بايد به اين نکته متذّکر گرديم که دو‬ ‫نترتيب‬ ‫ىباشد‪ .‬بدي ‌‬ ‫مفهوم عدل ‌وامامت کامل ً به يکديگر مربوط بوده ‌ويکى توجيه ديگرى م ‌‬ ‫که تأکيد بر عدل ن‌هتنها بخاطر تأکيد بر مفهوم آزادى نسبى انسان بود )در ارتباط با بحث‬

‫ميان معتزله و اشاعره( بلکه بعلوه استدللی بود بر ضرورت اصل امامت‪ .‬يعنى آنکه‬

‫عدل الهى اقتضاء مى کند که امامى که بتواند حقائق الهى را بيان کرده و معانى قرآن‬ ‫ىباشد وجود‬ ‫ه الهى چيست ‌وتکليفش چه م ‌‬ ‫کريم را تبيين نمايد تا آنکه بشر بداند اراد ٴ‬ ‫داشته باشد ‪‌ .‬ولذا اصل‪ ،‬عدم توجيه ‌واستدلل بر اصل امامت بود‪ .‬البّته در ميان تشّيع نيز‬ ‫اين امام لزم نيست تا ابد بشکل ظاهرى و جسمانى در عالم موجود باشد ‌وبه همين‬ ‫ىدانند‬ ‫‪.‬عّلت است که غيبت امام دوازدهم را با اين اصل متعارض نم ‌‬ ‫اّما چنانکه مى دانيم در آثار شيخ احمد احسائى و سّي‌دکاظم رشتى مفهوم جديدى از‬ ‫مبندى جديد‬ ‫اصول دين مطرح گرديد که تا حّدى با اصول دين شيعه تناوب دارد‪ .‬اين تقسي ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫خاحمد بيشتر حالت ضمنى دارد ولی در آثار سّيدکاظم رشتى صريحتر م ‌‬ ‫در آثار شي ‌‬ ‫ىشود‪ .‬برطبق‬ ‫باعلی قبل از وفات سّيدکاظم رشتى کامل ً تصريح م ‌‬ ‫سط حضرت ر ‌ّ‬ ‫و تو ّ‬ ‫‪‌:‬اين مفهوم اصول دين به شکل ارکان اربعٴه توحيد مى باشد و اين چهار رکن عبارتند از‬ ‫‌‪‌_١‬توحيد‬ ‫‌‪ _٢‬نبوت‬ ‫‌‪ _٣‬امامت‬ ‫‪ _ ٤‬بابّيت يا شيعٴه کامل يا رکن رابع‬ ‫هاند نه بخاطر آنکه آنها درست نيستند‬ ‫ىبينيم که در اينجا هم عدل ‌وهم معاد حذف شد ‌‬ ‫م ‌‬ ‫ىباشند )عدل از صفات خداست ‌ولذا‬ ‫نجهت که در مفهوم توحيد مندمج ‌ومندرج م ‌‬ ‫بلکه بدي ‌‬


‫‪).‬معادل توحيدست ‌ومعاد هم بيانگر عدل الهى است‬ ‫چنانکه گفته شد حضرت اعلی حّتى قبل از وفات سّيدکاظم رشتى در رسالٴه سلوک اين‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬مطلب را مؤّکد ساخت‌هاند ‌واصول دين را به اين ترتيب بيان م ‌‬ ‫نالدين متّقوم بارکان اربعة التوحيد و النبوة و الولية و الشيعه ابواب اربعه ليصح اّولها‬ ‫ا ‌ّ‬ ‫با و‬ ‫ل ذلک وج‌ها اّلذى ل يملک و هوحب آل ا اّلذى هو نفس ح ‌‬ ‫ال بآخرها و ک ّ‬ ‫‪.‬هوالکنزالمخفى‬ ‫هاست حضرت نقطٴه‬ ‫ى نازل گرديد ‌‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫در اين بيان مبارک که قبل از اظهار امر حضرت ر ّ‬ ‫ىباشند‬ ‫ىفرمايند که ديانت مبتنى بر ‪ ٤‬رکن است که توحيد ‌ونبوت ‌ووليت ‌وشيعه م ‌‬ ‫بيان م ‌‬ ‫‌واينکه ايمان به رکن اّول ممکن نيست مگر ب‌هايمان ب‌هرکن چهارم ‌وآنگاه توضيح‬ ‫ب آل الهى که نفس حب خداست و کنز‬ ‫ىفرمايند که مجموعٴه اين ارکان اربعه را ح ّ‬ ‫م ‌‬ ‫ىدهند‬ ‫‪.‬مخفى است‪ ،‬تشکيل م ‌‬ ‫ى که بعد از اظهار امر مبارک نازل شده مکررا‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫همين مفهوم در آثار حضرت ر ّ‬ ‫ىگردد‪ .‬نکت‌هاى که در اين مفهوم اصول دين آشکار است اينستکه همٴه‬ ‫تصريح ‌وتأکيد م ‌‬ ‫ىدهند‪.‬‬ ‫آنها ارتباط منطقى ‌وزيبائى ب‌هيکديگر داشته و حلقات سلسلٴه واحدى را تشکيل م ‌‬ ‫اعتقاد ب‌هخدا و اعتقاد ب‌همظاهر خدا و اعتقاد ب‌همبّين آيات الهى ‌واعتقاد به واسطٴه ميان‬ ‫مردم و مبّين آيات همگى بيانگر مراتب ‌ووسائط فيض الهى ب‌هخلق است‪ .‬يک نکتٴه ديگر‬ ‫تکه حضرت عبدالبهاء در تفسير نگين اسم اعظم نيز که‬ ‫را هم بايد متذکر گرديد ‌وآن اينس ‌‬ ‫ىفرمايند که‬ ‫رمزى از اصول اعتقادات بهائى است از ارکان اربعٴه بيت توحيد سخن م ‌‬ ‫ىباشد‬ ‫هاى به ‪ ٤‬ه م ‌‬ ‫‪.‬اشار ‌‬ ‫ه عزيز سؤال نمايد که رابطٴه اين ‪ ٤‬اصل با اصل ميثاق چيست‬ ‫حال ممکن است خوانند ٴ‬ ‫ىگيرد‪ .‬پاسخ‬ ‫‌وچرا در ديانت بهائى اصل ميثاق اصول ديانت بهائى ‌وتمامّيت آن را در برم ‌‬ ‫ءا ‌وحضرت‬ ‫ى عنايت فرموده ‌ودر آثار حضرت بها ‌‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫به اين سؤال را قبل ً حضرت ر ّ‬ ‫ى که پس از‬ ‫باعل ٰ‬ ‫هاست‪ .‬در آثار حضرت ر ‌ّ‬ ‫ىامرا مکررا تأکيد شد ‌‬ ‫عبدالبهاء ‌وحضرت ول ‌ّ‬ ‫ىگردد‪.‬‬ ‫اظهار امر مبارک نازل شده همان مفهوم ارکان اربعه ب‌هشکل اصل ميثاق ظاهر م ‌‬ ‫ى در تقريبا همٴه آثار خويش هر چهار رکن عبارت از‬ ‫بر طبق بيانات مکّرر حضرت اعل ٰ‬ ‫ىفرمايد ب‌ههمين جهت است که‬ ‫عهد و ميثاقى است که خداوند با خلق خود منعقد م ‌‬ ‫ىفرمايند که در آن خداوند از‬ ‫ى مکررا از چهار ذر يا چهار مشهد سخن م ‌‬ ‫حضرت اعل ٰ‬ ‫ىگيرد‪ .‬در ّذر اّول يا مشهد توحيد خداوند عهد ايمان به وحدانيت‬ ‫آدميان عهد ‌وپيمان م ‌‬


‫ىگيرد ‌ودر ذّر‬ ‫ىگيرد ‌ودر ذّر دوم يا مشهد نبوت ‌ورسالت عهد مظهر امرش را م ‌‬ ‫خود را م ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫ه آيات الهى مقّرر م ‌‬ ‫سوم يا مشهد وليت پيمان ايمان از مقام وليت ‌وتبيين کنند ٴ‬ ‫تا‬ ‫‌وبالخره در ذّر چهارم يا مشهد رابع عقد مرجع امر الهى در غيبت عنصرى مبّين آيا ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫‪.‬متحقق م ‌‬ ‫ىپردازيم‪.‬‬ ‫ى م ‌‬ ‫باعل ٰ‬ ‫در اينجا نظر ب‌هاهميت مطلب به زيارت چندمثال از بيانات حضرت ر ‌ّ‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬هيکل مبارک در صحيفٴه عدلّيه چنين م ‌‬ ‫ل را بر سبيل محّبت خود ‌واولياء خود خلق فرموده ‪‌ .‬وبعد ذلک قضاء را‬ ‫‌وحال آنکه ک ّ‬ ‫بامضاء ايشان جارى فرموده تا کل نصيب خود را اخذ نمايند ‪‌ .‬ودر چهار مشهد امر به‬

‫جتى نباشد‪ .‬در ذّر‬ ‫ه خود از خلق اشياء فرموده ‌وعهد گرفته تا آنکه احدى را بر او ح ّ‬ ‫اراد ٴ‬ ‫یا‬ ‫ل گرفته ‌ودر ذّر ثانى عهد نبوت حضرت رسول صل ‌‬ ‫اّول عهد الوهّيت خود را از ک ّ‬ ‫لا را محکم فرموده ‌ودر رابع عهد‬ ‫ل گرفته ‌ودر ثالث عهد وليت آ ‌‬ ‫عليه ‌وآله را از ک ّ‬ ‫ل را باختيار ‌واختيار را بنفس اختيار خلق فرموده‪.‬‬ ‫محّبت اهل وليت را اخذ فرموده ‌وک ّ‬

‫))صحيفٴه عدليه ص‪٢١ .‬‬

‫ىکند‬ ‫ه يوسف در بيان مهيمنى که هم اصول اعتقادات را بيان م ‌‬ ‫همچنين در تفسير سور ٴ‬ ‫ىشوند تصريح قطعى‬ ‫‌وهم مقام مظهرّيت حضرت باب را که به نام ذکر خوانده م ‌‬ ‫ىنمايد اين بيان را زيارت مى کنيم‬ ‫‪‌:‬م ‌‬ ‫ق لنفسهم بلسان الّذکر الست برّبکم‬ ‫اّنا قد اخذنا عن کّلشىء فى مشه‌دالّول شهادة الح ّ‬ ‫ما‬ ‫ى فل ّ‬ ‫سماء قالوا بل ٰ‬ ‫ىالرض وال ّ‬ ‫با ف ‌‬ ‫مد بتيکم ‌والئمة اوليائکم ‌وشيعتهم ابوا ‌‬ ‫‌ومح ّ‬ ‫یالباطل‬ ‫مالکتاب عل ‌‬ ‫مالّذکر و قد کانوا بذلک فى ا ‌ّ‬ ‫یالّدنيا نسوا المشرکين اس ‌‬ ‫رجعناهم ال ‌‬ ‫تبورا‬ ‫‪.‬الجب ‌‬ ‫ه يوسف سور ٴ‬ ‫ه‬ ‫)تفسير سور ٴ‬

‫رجع(‬

‫ىشود‬ ‫ق نم ‌‬ ‫ىفرمايند که اعمال مورد قبول ح ّ‬ ‫ه والعصر حضرت باب مؤّکد م ‌‬ ‫در تفسير سور ٴ‬ ‫مگر آنکه به پيروى ‌واطاعت از هر چهار رکن توحيد مزّين باشد وال ّ آن عمل براى عامل‬ ‫‪‌:‬عذابى بيش نيست‪ .‬قسمتى از بيان مبارک اين است‬ ‫ل عالم هو حرف الّتوحيد ‌وکلم‌ةالنبّوة ‌وشئون الولية ‌وعهد المحّبة‬ ‫حالعمال فى ک ّ‬ ‫لنّ رو ‌‬ ‫ىالمقام الّثالث فلم يرفع‌ها الی مقام رحمته‬ ‫‪.‬لهل تلک الوليه‪ .‬فمن عمل ف ‌‬


‫جه کرد که اين مراتب چهارگانه در کتاب بيان فارسى به شکلهاى گوناگون تکرار‬ ‫بايد تو ّ‬ ‫ما المنع‬ ‫ىدهند که رمز آن بس ‌‬ ‫ىگردند و مجموعٴه آن واحد اّول بيانى را تشکيل م ‌‬ ‫م ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم است که از چهار کلمه و در عين حال ‪ ١٩‬حرف‬ ‫القدس يا بس ‌‬ ‫ى به اينکه اين چهار رتبه همگى واحدى را تشکيل‬ ‫هاست‪ .‬تأکيد حضرت اعٰل ٰ‬ ‫تشکيل شد ‌‬ ‫مناپذير و‬ ‫ىدهد به شکل ديگرى بيانگر اين حقيقت است که اصل ميثاق اصلی تقسي ‌‬ ‫م ‌‬ ‫ىباشد‬ ‫‪.‬مجموع‌هاى واحد م ‌‬ ‫ىدانيم در امر بهائى همين دو رکن به شکل ايمان ب‌هغيب منيع ليدرک‪ ،‬ايمان‬ ‫چنانکه م ‌‬ ‫ىامرا )مبّين آيات الهى ( ‌وايمان‬ ‫ءا‪ ،‬ايمان ب‌هحضرت عبدالبهاء ‌وحضرت ول ‌ّ‬ ‫ب‌هحضرت بها ‌‬ ‫ل خير و مرکز‬ ‫ل امور و مصدر ک ّ‬ ‫تعدل اعظم الهى بعنوان مرجع ک ّ‬ ‫به نظم ادارى و بي ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫‪.‬مصون از خطا ظاهر م ‌‬ ‫ى الهى بر عالم خلق است‬ ‫ىبينيم که ارکان اربعٴه بيت توحيد شکلهاى گوناگون تجّل ّ‬ ‫پس م ‌‬ ‫کٰه همٴه آنها چيزى جز ميثاق الهى نيست‪ .‬اين مطلب در بيان حضرت اعلی در رسالٴه‬ ‫ىگردد که مجموعٴه اين چهار رکن را با مفهوم ح ّ‬ ‫ب‬ ‫سلوک که قبل ً زيارت گرديد واضح م ‌‬ ‫ىگردد که چرا کلمات مکنونٴه حضرت‬ ‫ىگيرند‪ .‬از اينجا آشکار م ‌‬ ‫الهى ‌وکنز مخفى يکى م ‌‬ ‫ب ‌وکنز مخفى و مسائل‬ ‫ءا که رسالٴه ميثاق است بيش از هرچيز ديگر ب‌همسئلٴه ح ّ‬ ‫بها ‌‬ ‫ه اصل عهد ‌وميثاق است‪ .‬اّما باز‬ ‫ىنمايد‪ .‬همٴه اينها جوانب ‌وعصار ٴ‬ ‫مربوط به آن تأکيد م ‌‬

‫ى قبل ً تصريح شده بود‪ .‬ايمان به اصل اّول‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫اصل مطلب در همان بيان حضرت ر ّ‬

‫ممکن نيست مگر بتوسط اطاعت و ايمان ب‌هاصل چهارم‪ .‬يعنى کسى که در امر مبارک‬ ‫تعدل اعظم را مورد سؤال قرار دهد کوچکترين‬ ‫بهائى مرجعّيت مصون از خطاى بي ‌‬ ‫ءا‬ ‫ءا ندارد‪ .‬يعنى آنکه ايمان به حضرت بها ‌‬ ‫ايمانى به توحيد الهى و مقام حضرت بها ‌‬

‫تا و بيت عدل اعظم است‪.‬‬ ‫م به مبّين آيا ‌‬ ‫جه تا ّ‬ ‫شامل ‌ومستلزم ‌ومقتضى اطاعت ‌وتو ّ‬

‫جه ب‌هحضرت عبدالبهاء را‬ ‫ب‌ههمين جهت است که در کتاب عهد نيز جمالمبارک از طرفى تو ّ‬ ‫ءا معّرفى مى‬ ‫ىنمايند و از طرف ديگر بهائى را بر اساس ايمان ب‌هحضرت بها ‌‬ ‫مؤّکد م ‌‬ ‫‪‌:‬فرمايند قول‌هالحل ٰ‬ ‫ى‬ ‫جه نمود او از‬ ‫ى تو ّ‬ ‫هر مقبلی اليوم عرف قميص را يافت ‌وبه قلب طاهر به افق اعل ٰ‬ ‫اهل بهاء در صحيفٴه حمراء مذکو ‪ ...‬وصي‌ةا آنکه بايد اغصان ‌وافنان ‌ومنتسبين طّرا به‬ ‫‪‌.‬غصن اعظم ناظر باشند‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٤٠٢‬‬

‫‪(٤٠٠‬‬


‫جه است وحدت اين دو بيان مبارک است ‌ومجموعٴه آن‪،‬‬ ‫آنچه که در اينجا لزم به تو ّ‬ ‫ىباشد‪ .‬ارکان اربعٴه توحيد همان عهد ‌وميثاق‬ ‫ءا در کتاب عهد ايشان م ‌‬ ‫عه‌دحضرت بها ‌‬ ‫‪.‬الهى است‬ ‫ىشود اّما بجاى آن‬ ‫از اين جهت است که در اصطلح اهل بهاء از اصول دين صحبت نم ‌‬ ‫ىگردد‪ .‬عّلت اين امر اينستکه اصل ميثاق ‌واصل‬ ‫از اصل مظهرّيت و اصل ميثاق ياد م ‌‬ ‫ىباشند‪ .‬اّما از‬ ‫مظهرّيت درواقع يکى هستند و هردوى آنها شامل ‌وجامع اصول اعتقادات م ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫‪.‬اينجا چند نکته واضح م ‌‬ ‫ه حقائقى است که بزبان انبياء قبل نيز‬ ‫ىفهميم که چرا کلمات مکنونه عصار ٴ‬ ‫اّول ً حال م ‌‬ ‫هاست‪ .‬در واقع اصل ميثاق اصول دين همٴه اديان است که در هر ديانتى بشکل‬ ‫نازل شد ‌‬ ‫ىگردد‪ .‬در نتيجه کلمات مکنونه هم اصول اعتقادات بهائى است ‌وهم‬ ‫بديعى ظاهر م ‌‬

‫ىشود‪.‬‬ ‫ظهور بديعى از حقائق ازلی ‌وقدسى که اصل ‌وحقيقت همٴه اديان را شامل م ‌‬ ‫البّته از اين مطلب نبايد چنين برداشت کرد که کلمات مکنونه صرفا تکرار حقائق گذشته‬ ‫است‪ .‬اصل اساس ميثاق همان اصل تجديد و تکامل اديان الهى است که برطبق آن‬

‫خداوند در هر زمان حقائق بديعى را باقتضاء درجٴه تکامل و درک جامعٴه انسانى افاضه‬ ‫مى فرمايد‪ .‬به همين جهت اصل واحدى که مشترک در همٴه اديان است در عين حال بر‬ ‫ىنمايد‬ ‫‪.‬ابداع و خلق بديع حقائق الهى در ديانت بديع نيز تأکيد م ‌‬ ‫جه مى گرديم که کلمات مکنونه که تأکيد بر عه‌د‌وميثاق الهى است در آن‬ ‫دوم آنکه متو ّ‬ ‫تا‪ ،‬ظهور مظاهر‬ ‫واحد مبحثى در مورد توحيد الهى‪ ،‬حقيقت خلقت‪ ،‬حقيقت انسان‪ ،‬محّب ‌‬ ‫ءا‪ ،‬لزوم اتباع‬ ‫هالّلهى حضرت بها ‌‬ ‫الهى‪ ،‬تجديد و تکامل اديان‪ ،‬تصريح به مقام من ُيظِهر ‌‬ ‫از احکام ‌وتعاليم مبارکه‪ ،‬لزوم تخّلق به اخلق الهى‪‌ ،‬ولزوم اطاعت از ميثاق حضرت‬ ‫ىباشد‪ .‬چنانکه مى بينيم همٴه اينها‬ ‫سسات و نظم بديعش م ‌‬ ‫ءا در خصوص مبّين ‌ومؤ ّ‬ ‫بها ‌‬ ‫جوانب گوناگون حقيقت واحدى است که در اصل ميثاق مندمج و مندرج است ‌ودر کلمات‬ ‫مکنونه بشکل فشرده ‌واختصار بيان گرديده ‌وبعدا در تمامى آثار مبارکٴه بهائى تصريح‬ ‫ىگردد‪ .‬کلمات مکنونه در نتيجه آينٴه تمامّيت امر بهائى است که بايد بمدد تمامّيت‬ ‫‌وتبيين م ‌‬ ‫‪.‬آثار مبارکه مفهوم و معلوم گردد‬ ‫جه قرار‬ ‫حال که رابطٴه کلمات مکنونه را با اصل ميثاق ‌واصول اعتقادات بهائى مورد تو ّ‬ ‫جه دقيقترى‬ ‫کتر رفته ‌وبه آيات مبارکٴه کلمات مکنونه تو ّ‬ ‫داديم لزم است که کمى نزدي ‌‬ ‫‪.‬بنمائيم‬


‫‌‪ _٤‬کلمات مکنونه و سبک آيات‬ ‫در اين مختصر فرصتى براى بررسى تک تک بيانات مبارکٴه مکنونه نيست اّما مى توان به‬ ‫جوانبى از ساخت و طرح کلمات مکنونه ‌وارتباط آن با اصل ميثاق اشاره نمود‪ .‬اّولين‬ ‫نمعنى که کلمات‬ ‫ويژگى مّهم کلمات مکنونه آنست که اساسا به سبک آيات است‪ .‬بدي ‌‬

‫مکنونه مستقيما ظهور کلمٴه الهى است‪ .‬اين امر در سرتاسر کلمات مکنونه آشکار است‬

‫ىشود‬ ‫‪.‬ولی براى يادآورى به دوبيان در اوائل کلمات مکنونٴه عربى اشاره م ‌‬ ‫حالحياة اثّبتک‬ ‫ن‪ :‬احببت خلقک فخلقتک فاحببنى کى اذکرک و فى رو ‌‬ ‫‪.‬يا ابن النسا ‌‬ ‫نالوجو‌د‪ :‬صنعتک بايادى القّوة و خلقتک بانامل القدرة و اودعت فيک جوهر نورى‬ ‫يا اب ‌‬ ‫ک فيه و لتکن فيه مرتبا‬ ‫ل شىء لن صنعى کامل و حکمى نافذ لتش ّ‬ ‫‪.‬فاستغن به عن ک ّ‬ ‫‪).‬مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٢٠‬‬

‫‪(١٨‬‬

‫همين سبک در کلمات مکنونٴه فارسى نيز فائق است که براى يادآورى به دو مثال اکتفاء‬ ‫ىشود‬ ‫‪.‬م ‌‬ ‫ه اميد تو را‬ ‫ک‪ :‬من به تو مأنوسم ‌وتو از من مأيوس‪ ،‬سيف عصيان شجر ٴ‬ ‫اى خاک متحر ‌‬ ‫ىزوال‬ ‫بريده و در جميع حال به تو نزديکم ‌وتو در جميع احوال از من دور ‪‌ .‬ومن عزت ب ‌‬

‫ىمنتهى براى خود پسنديدى‪ .‬آخر تا وقت باقى مانده‬ ‫براى تو اختيار نمودم ‌وتو ذّلت ب ‌‬ ‫‪.‬رجوع کن ‌وفرصت را مگذار‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٧٩‬‬

‫برا که‬ ‫ک‪ :‬جميع آنچه در آسمانها و زمين است براى تو مقّرر داشتم مگر قلو ‌‬ ‫اى پسر خا ‌‬ ‫ل مرا ب‌هغير من‬ ‫ل نزول تجّلى جمال و اجلل خود معّين فرمودم ‌وتو منزل ‌ومح ّ‬ ‫مح ّ‬ ‫گذاشتى چنانچه در هر زمان که ظهور قدس من آهنگ مکان خود نمود غير خود را‬ ‫عذلک ستر نمودم ‌وسّر نگشودم ‌وخجلت‬ ‫يافت اغيار ديد ‌ولمکان به حرم جانان شتافت ‌وم ‌‬ ‫‪.‬ترا نپسنديدم‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٨١‬‬

‫هاى که ب‌هکلمات مکنونه خو گرفت‌هاست تعجبى ندارد‪ ،‬اّما‬ ‫اگرچه اين مطلب براى خوانند ‌‬ ‫لزم است که اهمّيت اين مطلب را به دّقت بيشترى بررسى نمائيم‪ .‬اّولين مطلبى که در‬


‫مورد سبک آيات کلمات مکنونه بايد به آن اشاره نمود اين واقعّيت است که کلمات مکنونه‬ ‫ها‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫ءا به عنوان مظهر امر الهى ‌ومن ُي ْ‬ ‫به صراحت بيانگر مقام منيع حضرت بها ‌‬ ‫ص نقطٴه فرقان و نقطٴه بيان‬ ‫باعلی مقام آيات را مخت ّ‬ ‫ىباشد‪ .‬حضرت ر ‌ّ‬ ‫موعود بيان م ‌‬ ‫ها را نيز صرفا ب‌هآيات محّول فرمودند‪ .‬اگرچه دوران بغداد‬ ‫ظهر ‌‬ ‫جت َمن ُي ْ‬ ‫دانسته و ح ّ‬ ‫دوران اظهار امر خفى جمالمبارک است ولی سبک کلمات مکنونه و ساخت آن به‬ ‫ىنمايد‪ .‬اين مطلب دقيق و لطيف ما را به ياد‬ ‫صراحت حاکى از اظهار امر مبارک م ‌‬ ‫ى در ابتداء نظر به فضل خويش ‌وعدم‬ ‫باعل ٰ‬ ‫ىاندازد که اگرچه حضرت ر ‌ّ‬ ‫نالَقصص م ‌‬ ‫احس ‌‬ ‫استعداد خلق ب‌هصراحت ا‌زمظهرّيت خود سخن نگفتند ولی در عمل با نزول‬ ‫نالقصص به سبک آيات ظهور ديانت بديع ‌ونقطٴه بيان را مؤّکد ساختند‪ .‬ب‌هياد‬ ‫احس ‌‬ ‫ىآوريم که صاحب طرز فکر نارسائى که کلمات مکنونه را صرفا يک اثر ادبى و‬ ‫م ‌‬ ‫او تمامّيت امر بهائى ‌وميثاق رّبانى‬ ‫ء ‌‬ ‫صوفيانه دانسته ‌وآنرا در مقابل ديگر آثار حضرت بها ‌‬ ‫ميگذارد و معمول ً اّدعا مينمايد که جضرت بهاءا در دوران بغداد نه اّدعاى مظهريت‬ ‫صورى در مورد خود داشتند‪ .‬ولی از هزاران دليل ديگر که بطلن‬ ‫فرمودند و نه چنين ت ّ‬ ‫ىسازد گذشته‪ ،‬خوِد کلمات مکنونه بزرگترين دليل دعوى مظهرّيت‬ ‫خص م ‌‬ ‫اين فکر را مش ّ‬ ‫‪.‬جمالمبارک در دوران بغداد است‬ ‫سبک آيات در کلمات مکنونه آنرا کيفا از انواع نوشت‌ههاى شرق و غرب که به سبک‬ ‫ت نامٴه خواجه )‪ (Aphorism‬جملت مقطع‬ ‫ىسازد‪ .‬بعنوان مثال مناجا ‌‬ ‫ىباشد متمايز م ‌‬ ‫م ‌‬ ‫)‪(F‌riedrich Schlegel‬فردريک ِاشلگل )‪ (Athenaeum F‌ragments‬عبدا انصارى و يا مقطعات‬ ‫نيز ب‌هسبک مقطع )‪(Nietzsche‬بانى مکتب رومانتيک آلمان و يا چنين گفت زرتشت نيچه‬ ‫هاست ولی هيچيک از آنها به صورت آيات نيست‪ .‬به همين جهت است که معناى‬ ‫نوشت‌هشد ‌‬ ‫مقطع بودن کلمات مکنونه از جهاتى شبيه به مفهوم سبک مقطع در ادبيات شرق و غرب‬ ‫بوده و از جهت ديگر با همٴه آنها فرق اساسى دارد‪ .‬کوتاه بودن مقاله مانع آن مى گردد‬

‫طع )برخلف سبک مقاله‬ ‫که به اين بحث بپردازيم همين قدر بايد ذکر شود که سبک مق ّ‬

‫در فلسفٴه شرق و غرب حکايت از زيبائى کلم‪ ،‬اهمّيت جنبٴه اخلقى‪ ،‬نهفتگى )‪ Narrative‬و‬ ‫ىنمايد‪ .‬همٴه اين جوانب‬ ‫و ژرفناى معنا‪ ،‬و ناتوانى زبان و فهم از درک تمامّيت حقيقت م ‌‬ ‫ه آن کلمات مکنونه به سبک‬ ‫در مورد کلمات مکنونٴه جمالمبارک مصداق دارد اّما به علو ٴ‬ ‫ىباشد ‌ولذا به اعلن مقام مبارک ‌وتأکيد بر تکامل ‌وارتقاء اديان نيز معطوف‬ ‫آيات نيز م ‌‬ ‫طع خلق تأکيد بر اين مفهوم است که عقل ‌وفهم‬ ‫است‪ .‬به عبارت ديگر در سبک مق ّ‬

‫نويسنده عاجز از درک تمامّيت حقيقت است‪ .‬در حاليکه در کلمات مکنونه از ابتداء تأکيد‬ ‫ق است و خود حقيقت در تمامّيت و جامعّيت آن‪ .‬اّما‬ ‫بر اين اصل است که اين کلم ح ّ‬ ‫نظر به عدم استعداد ‌وتوانائى خلق آن حقائق الهى به اقتضاء فهم و لحق خلق ‌ورتبٴه‬


‫ىگردد‪ .‬اين مطلب چنانکه خواهيم ديد در کلمات مکنونه مکررا‬ ‫تکامل روحانى آن ظاهر م ‌‬ ‫ىشود‬ ‫‪.‬تصريح م ‌‬ ‫ءا به مقام منيع و شامخ مظهرّيت ايشان را مى توان ن‌هفقط از طريق‬ ‫تأکيد حضرت بها ‌‬ ‫سبک آيات بلکه از طريق جوانب ديگر کلمات مکنونه به وضوح ديد‪ .‬ب‌هعنوان مثال در‬ ‫ىفرمايند که‬ ‫ءا تأکيد م ‌‬ ‫ابتداى کلمات مکنونه‪ ،‬همانطور که قبل ً زيارت شد‪ ،‬حضرت بها ‌‬ ‫هاست‪.‬‬ ‫ه همٴه حقائقى است که به انبياء گذشته نازل شد ‌‬ ‫کلمات مکنونه خلصه و عصار ٴ‬

‫ىتواند اّدعا نمايد که همٴه‬ ‫جه کرد‪ .‬چه کسى جز مظهر الهى م ‌‬ ‫حال بايد به اين بيان تو ّ‬

‫ىتواند همٴه آنها را به شکل اختصار‬ ‫ىفهمد و م ‌‬ ‫ىداند و م ‌‬ ‫حقائق نازل بر انبياء الهى را م ‌‬ ‫ءا مقام مظهرّيت‬ ‫بيان نماي‌د؟ اين کار خود به تنهائى براى اثبات آنکه مقام حضرت بها ‌‬ ‫‪.‬است و رجعت نقطٴه فرقان و نقطٴه بيان کافى است‬ ‫ءا در کلمات‬ ‫اّما از آنهم که بگذريم امر ديگرى نيز به صراحت از مقام حضرت بها ‌‬ ‫ىشود‪.‬‬ ‫جه و غفلت م ‌‬ ‫ىگويد‪ .‬اين امر آنقدر آشکارست که باعث عدم تو ّ‬ ‫مکنونه سخن م ‌‬ ‫ىفرمايند و‬ ‫ءا در آثار بغداد خود را با عنوان بهاء معرفى م ‌‬ ‫ىدانيم که حضرت بها ‌‬ ‫م ‌‬ ‫باعلی در ميان بابيان نيز به همين عنوان‬ ‫ىدانيم که حضرتشان از زمان حضرت ر ‌ّ‬ ‫م ‌‬ ‫ءا بر عنوان خويش در عين حال تأکيد بر مقام‬ ‫معروف بودند‪ .‬اّما تأکيد حضرت بها ‌‬ ‫ن است‬ ‫‪‌:‬مظهرّيت ايشان است‪ .‬شروع کلمات مبارکٴه مکنونه اي ‌‬ ‫هوالبهى البهى‬ ‫هاست و در عين حال‬ ‫در اينجا خداوند به عنوان اسم اعظم خود يعنى بهاء معرفى شد ‌‬ ‫ىفرمايند‪ .‬همين امر به‬ ‫جمالمبارک نيز خود را در آثار دوران بغداد بعنوان بهاء معرفى م ‌‬ ‫تنهائى براى اشاره به مقام مظهرّيت ايشان کافى است‪ .‬البّته هرکس که به آثار حضرت‬ ‫ها نيست و اين امر به شکلهاى‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫ىداند که بهاء جز من ُي ْ‬ ‫نقطٴه اولی آشنا باشد م ‌‬ ‫ىشود‪ .‬به عنوان مثال در بيان فارسى هيکل‬ ‫گوناگون در آثار مبارکشان تصريح و تأکيد م ‌‬ ‫ىکنند که خداوند اين روز‬ ‫ىفرمايند و بيان م ‌‬ ‫مالبهاء آغاز م ‌‬ ‫مبارک تقويم را با شهرالبهاء ‌ويو ‌‬ ‫هاست و البّته تعجبى هم ندارد چون اسم اعظم و‬ ‫ها قرار داد ‌‬ ‫ص َمن ُيظِهر ‌‬ ‫را مخت ّ‬ ‫‪.‬موعود بيان بايد در سرآغاز همٴه ديگر اسماء الهى قرار بگيرد‬ ‫ىکنيم‬ ‫جه م ‌‬ ‫‪‌:‬به بيان مبارک تو ّ‬ ‫ل شهور در آن شهرست و و اون‬ ‫و آن را خداوند شهر بهاء ناميده به معنى آنکه بهاء ک ّ‬ ‫ها و هر يومى از آن را به يکى از حروف واحد‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫را مخصوص گردانيده به َمن ُي ْ‬


‫لال‌هالا هست َمَثل آن يوم ِمثل نقطه‬ ‫نسبت داده و يوم اّول که ‪ ١٩‬روز است يوم ‌‬ ‫ىنمايند‬ ‫ىشوند ‌وبه سوى او عود م ‌‬ ‫ل از آن خلق م ‌‬ ‫‪‌.‬است در بيان که ک ّ‬ ‫)بيان فارسى باب سوم از واحد‬

‫پنجم(‬

‫ىفرمايند‬ ‫ها چنين م ‌‬ ‫ظِهر ‌‬ ‫نُي ْ‬ ‫‪‌:‬وهمچنين د‌ربشارت ب‌هنظم بديع حضرت َم ‌‬ ‫ىالبيان‪.‬‬ ‫ءا و يشکر رّبه فاّنه يظهر ول مردله من عندا ف ‌‬ ‫طوبى لمن ينظر الی نظم بها ‌‬ ‫))باب شانزدهم از واحد سوم‬ ‫ى به‬ ‫ى ‌وابه ٰ‬ ‫در اينجا بايد يک مطلب ديگر را نيز خاطرنشان کرد ‌وآن تکرار دو مفهوم اعل ٰ‬ ‫دنبال يکديگر در کلمات مکنونه است که به لطيفترين شکل دللت بر دو ظهور پيوستٴه‬ ‫ىسازد‪.‬‬ ‫ىنمايد ‌وصراحتا اظهار امر خفى مبارک را مؤّکد م ‌‬ ‫حضرت اعلی و جمال ابهى م ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫‪.‬به دو بيان مبارک در کلمات مکنونه اشاره م ‌‬ ‫ت‪‌.‌..‬زهى حيرت و حسرت و افسوس و دريغ‬ ‫ىرا نظر بر آشيان اس ‌‬ ‫ح‪ :‬هر طير ‌‬ ‫اى پسر رو ‌‬ ‫هاند‬ ‫‪.‬که به ابريقى از امواج رفيق اعلی گذشت‌هاند و از افق ابهى دور ماند ‌‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٧٣‬‬

‫شج‌رالبهى الفواکه الصفى کيف اعرضت عنه و رضيت باّلذى‬ ‫نالبش‌ر‪ :‬قّدرت لک من ال ّ‬ ‫يا اب ‌‬

‫ىالفق العلی‬ ‫هو ادنى‪ .‬فارجع الی ما هو خير لک ف ‌‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٢٢‬‬

‫مشابه با اين بيانات تأکيد جمالمبارک بر مقام خويشتن است در اين قسمت از کلمات‬ ‫‪‌:‬مکنونه‬ ‫هايد‪.‬‬ ‫ق‪ :‬چرا از ذکر نگار غافل گشت‌هايد و از قرب حضرت يار دور ماند ‌‬ ‫اى برادران طري ‌‬ ‫ىمثال بر عرش جلل مستوى و شما بهواى خود به جدال‬ ‫صرف جمال در سرادق ب ‌‬ ‫‪‌...‬مشغول گشت‌هايد‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٨٧‬‬

‫درک اين بيان مبارک با استناد به بيانات حضرت اعلی در مورد تقويم ‌واسماء الهى آسان‬


‫مالبهاء را معادل نقطه گرفته‬ ‫ى زيارت شد يو ‌‬ ‫است‪ .‬در بيانى که قبل ً از حضرت اعل ٰ‬ ‫‌وتمامى ديگر اسماء را مستغاث ‌وجوانب ومظاهر آن مشخص فرمودند‪ .‬اّما بلفاصله پس‬

‫از بهاء جمال ‌وجلل قرار دارد که نام دومين و سومين روز يا ماه بهائى است‪ .‬واضح‬

‫است که بهاء حاوى جمال ‌وجلل بوده و مجموعٴه جمال و‌‌جلل بهاء است‪ .‬البّته اسم‬ ‫ىباشد و همچنين مفهوم بهاء حکايت از‬ ‫اعظم الهى حائز اسماء سلبّيه و ثبوتّيه هم م ‌‬ ‫تکه در اين بيان مبارک نگار الهى از طريق‬ ‫ىنمايد‪ .‬اينس ‌‬ ‫هردو مفهوم زيبائى و عظمت م ‌‬ ‫‪:‬اين مفهوم بيان شده که‬ ‫ىمثال بر عرش جلل مستوى‬ ‫‪.‬صرف جمال در سرادق ب ‌‬ ‫‪‌.‬والبّته اين امر اشاره به بهاء ‌ووجود مبارک خودشان است‬ ‫‌‪ _٥‬کلمات مکنونه ‌ووحدت ميثاق بهائى‬ ‫لترى‬ ‫ص ‌‬ ‫هاست که ارتباط کلمات مکنونه ‌واصل ميثاق را به شکل مف ّ‬ ‫اکنون وقت آن رسيد ‌‬ ‫مورد بررسى قرار بدهيم‪ .‬بطور کّلى اصل ميثاق بيانگر عهد الهى با کائنات ‌وخصوصا‬

‫ىگردد اّما در همٴه آنها بايد وحدت‬ ‫نترتيب ميثاق ب‌هشکلهاى گوناگون ظاهر م ‌‬ ‫بش‌راست‪ .‬بدي ‌‬

‫جه قرار داد‪ .‬کلمات مکنونه تبلور ‌وتجّلى اين وحدت است‪.‬‬ ‫اصلّيه ‌وجامعٴه آن را مورد تو ّ‬ ‫ميثاق در وهلٴه اّول عهد ايمان ب‌هخداست ‌ودر وهلٴه ثانى ايمان ب‌همظاهر امرش‬ ‫‌وجمالمبارک است‪ .‬در وهلٴه ثالث ايمان ب‌هعهد ‌وميثاق الهى ‌ومحّبت ‌واطاعت مرکز ميثاق‬ ‫ىامرش است ‪‌ .‬ودر وهلٴه چهارم ايمان ب‌هنظم بديعش است که در رأس آن مرجع‬ ‫‌وول ‌ّ‬

‫نآراى‬ ‫تعدل اعظم الهى قرار دارد ‌وبه شکل ميثاق اجتماعى ‌ونظم جها ‌‬ ‫مصون از خطا‪ ،‬بي ‌‬ ‫ه کلمات مکنونه همين نکته‬ ‫ىگردد‪ .‬همچنانکه ديديم اصل ميثاق ‌وعصار ٴ‬ ‫الهى ظاهر م ‌‬ ‫ىباشند‪ .‬براى‬ ‫است که اين جوانب گوناگون از يکديگر قابل انفکاک نيستند ‌ومّتحد ‌وواحد م ‌‬ ‫ىکنيم‬ ‫‪.‬توضيح در اين موارد بحث خود را به چند بخش تقسيم م ‌‬ ‫ف‌کلمات مکنونه و ساخت مکالمه و مفاوضه‬ ‫ال ‪‌:‬‬ ‫ق ‌وخلق است‪ .‬در نتيجه ميثاق عبارت از رابطٴه متقابل‬ ‫ميثاق عبارت از پيمان ‌وقرارداد ح ّ‬ ‫‌ومکالمه است‪ .‬در دنياى جديد غرب مفهوم ناقصى از ميثاق تحت عنوان "قرارداد‬

‫اجتماعى" مطرح گرديده که آزادى ‌ومشروعيت ‌وعدالت را بر اساس قرارداد معرفى‬ ‫ىنمايد‪ .‬اين مسئله را در آخرين بخش اين بحث مورد بررسى قرار خواهيم داد‪ .‬با اين‬ ‫م ‌‬

‫جه نمائيم‪ .‬در عين حال اين ميثاق‪ ،‬ميثاق‬ ‫وصف لزم است که ب‌هساخت دوگانٴه ميثاق تو ّ‬ ‫ق نيز‬ ‫ق ‌وخلق است ‌ولذا در عين مکالمه ‌وتقابل مقتضى اطاعت خلق از ح ّ‬ ‫ميان ح ّ‬


‫ه نظم بديع بهائى‬ ‫ىباشد‪ .‬ترکيب اين دواصل يعنى اصل تقابل ‌واصل اطاعت شالود ٴ‬ ‫م ‌‬ ‫ىباشد‬ ‫‪‌.‬وعصر ذهبى اين دور بديع م ‌‬ ‫ىدانيم که برطبق‬ ‫ىآيد‪ .‬م ‌‬ ‫اّما اّولين تظاهر اين تقابل ‌ومکالمه بشکل مفهوم الست د‌رم ‌‬ ‫ه حضرت عبدالبهاء "حقائق و تعّينات و‬ ‫همٴه کتب مقّدسه خداوند در عالم ذّر که بفرمود ٴ‬

‫خصات و استعداد و قابلّيات انسان در مراتب علم الهى است" از بشر اخذ عهد فرمود‪.‬‬ ‫تش ّ‬ ‫ه آسمانى جلد دوم ص ‪ (٣٠‬اين عهد و ميثاق بشکل يک مکالمه ‌وتعهد متقابل در‬ ‫)مائد ٴ‬ ‫ىفرمايد "الست برّبکم" )آيا من پروردگار‬ ‫نترتيب که خداوند از خلق سؤال م ‌‬ ‫ىآيد بدي ‌‬ ‫م ‌‬

‫ىدهد "بلی‬ ‫"‪.‬شما نيستم؟( و خلق هم با اختيار ‌ورضا پاسخ م ‌‬ ‫حال اگر کلمات مکنونه بحثى است در خصوص ميثاق در آنصورت بايد کلمات مکنونه هم‬ ‫اساسا مبتنى بر همين ساخت مکالمه ‌وارتباط متقابل ‌ودوظرفه باشد‪ .‬نگاهى ب‌هکلمات‬ ‫ىدهد که سرتاسر کلمات مکنونه اساسا بيان همين مکالمه و ساخت‬ ‫مکنونه نشان م ‌‬ ‫دوگانه است‪ .‬همٴه بيانات مبارکه در کلمات مکنونه از طريق خطاب به انسان توسط ح ّ‬ ‫ق‬ ‫ىگردد "اى پسر روح‪ ،‬اى پسر خاک‪ ،‬اى سايٴه نابود‪ ،‬اى فرزند کنيز من‪،‬‬ ‫شروع م ‌‬

‫ح‪ ".‌..‬که خود بيانگر ساخت ميثاق است‪ .‬اّما شکل فائق کلمات‬ ‫نالرو ‌‬ ‫نالنسان‪ ،‬يا اب ‌‬ ‫يااب ‌‬

‫مکنونه بيان رابط‌هاى متقابل ‌وتعهدى ميان خلق ‌وخداست‪ .‬براى يادآورى به چند مثال‬ ‫ىشود‬ ‫‪.‬اکتفاء م ‌‬ ‫نالوجو‌د‪ :‬اذکرنى فى ارضى لذکرک فى سمائى لتقّربه عنک و تقّربه عينى‬ ‫يااب ‌‬ ‫حالحياة اثبتک‬ ‫نالنسان‌‪ :‬احبببت خلقک فخلقتک فاحببنى کى اذکرک و فى رو ‌‬ ‫يااب ‌‬ ‫نلم تحّبنى لن احّبک ابدا فاعرف يا عبد‬ ‫نالوجو‌د‪ :‬احببنى لحبک ا ‌‬ ‫يااب ‌‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٢٦‬‬

‫‪(١٨‬‬

‫ه ارتفاع عشق قدمى فاصله‪ .‬قدم اّول‬ ‫ب‪ :‬از تو تا رفرف امتناع قرب و سدر ٴ‬ ‫اى پسر ح ‌‬ ‫بردار و قدم ديگر بر عالم ِقدم گذار و در سرادق خلد وارد شو پس بشنو آنچه از قلم‬ ‫‪.‬عزّ نزول يافت‬ ‫اى صاحب دوچشم چشمى بربند و چشمى برگشا بربند يعنى از عالم و عالميان برگشا‬ ‫‪.‬يعنى به جمال قدس جانان‬


‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٣٧٦‬‬

‫‪(٣٧٤‬‬

‫اين ساخت متقابل آنچنان در سرتاسر کلمات مکنونه گسترده است که وضوح آن باعث‬ ‫ضالهى د‌راين بيانات‬ ‫ىشود‪ .‬بايد دّقت کرد تا به اهمّيت ‌وزيبائى ‌وفي ‌‬ ‫غفلت ‌وفراموشى م ‌‬ ‫ىبرد‪ .‬اين مطلب حاوى اقيانوسى از معانى است که درک آن براى ما هم اکنون‬ ‫پ ‌‬

‫ىکلمات مکنونه خواهد بود‬ ‫‪.‬ناممکن است‪ .‬قرنهاى آينده شاهد درک بيشترى از اين ويژگ ‌‬ ‫ب‪:‬کلمات مکنونه بعنوان ميثاق توحيد ‌ومظهرّيت‬ ‫‌‬ ‫اّولين مفهوم ميثاق د‌رواقع مرادف با وجو‌داست‪ .‬مفهوم وجود ‌وخلقت در آثار عرفانى‬ ‫هاست‪ .‬خداوند براى خلقت خلق به کلمه و‬ ‫اديان الهى به شکل مکالمه ‌وميثاق بيان شد ‌‬ ‫ىفرمايد و اين امر به رضاء ‌واختيار مورد قبول حقائق اشياء‬ ‫ىکند و امر م ‌‬ ‫ذکرى تکّلم م ‌‬ ‫ىگيرد‪ .‬ب‌ههمين عّلت وجود هر شىء قبل از هرچيز تبلورى از ميثاق الهى است‪.‬‬ ‫قرار م ‌‬

‫ه بيان فارسى است‪ .‬اشياء تبلور ‌وانعکاسى از‬ ‫ىتوان گفت که اين مطلب شالود ٴ‬ ‫ب‌هجرأت م ‌‬ ‫ى مکررا به‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫ه مشّيت را حضرت ر ّ‬ ‫ه شىء و واژ ٴ‬ ‫کلم‌ةا يا مشيت اّولّيه هستند و واژ ٴ‬ ‫ىسازند‪ .‬چون وجود هرچيز عبارت از تجّلى مشّيت الهى ‌وقبول ‌ورضاء به‬ ‫يکديگر مرتبط م ‌‬ ‫ىشود که به آن‬ ‫ميثاق الهى است در نتيجه هر شىء وقتى به ثمره ‌وحقيقت خود نائل م ‌‬ ‫ميثاق ‌واصل هستى پاسخ دهد ‌وبه عرفان مظهر امر الهى در هر عهد ‌وعصر که همان‬ ‫عرفان خد‌ااست نائل شود‪ .‬آغاز بيان فارسى تأکيدى بر همين اصل ميثاق است که شيئّيت‬ ‫‪.‬اشياء بدان است‬ ‫اّما اين واقعّيت که وجود همٴه اشياء چيزى جز ميثاق الهى نيست در آثار مبارکه بتصريح‬ ‫هاست‪ .‬براى مثال به بيانى از حضرت عبدالبهاء در تشريح "اشراق آفتاب عهد"‬ ‫مؤّکد شد ‌‬ ‫ىگشايد‪ .‬هيکل مبارک‬ ‫ىنمائيم که افق بديعى را در مقابل چشم آدمى م ‌‬ ‫جه م ‌‬ ‫تو ّ‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬م ‌‬ ‫امروز جميع اشياء به آفتاب عهد الهى روشن يعنى جميع معهودات از فيض عهد الهى‬ ‫معهود گرديده‪ .‬اينست اصطلح اهل بهاء در اين عهد جديد که مطابق است با حکماى‬ ‫ق موجود گرديده‪ .‬قوالب ‌ومجالی‬ ‫هان‌دجميع موجودات از فيض وجود ح ّ‬ ‫الهى که فرمود ‌‬

‫‌ومظاه‌ر‌والفاظ مختلف ‌وگوناگون‪ .‬ليکن معانى ‌وحقائق ‌ومشارب و رحيق ‌وسلسلبيل ‌ومى‬ ‫ه واحد‬ ‫‪.‬و باد ٴ‬ ‫ه آسمانى جلد نهم ص‬ ‫)مائد ٴ‬

‫‪(١٢٥‬‬


‫به همين جهت است که کلمات مکنونه مکررا بر خلقت انسان‪ ،‬حقيقت وجود‪ ،‬کنز مخفى‬ ‫و مقام انسان تأکيد مى نمايد‪ .‬اين بيانات مبارکه همه بيانگر عهد الهى از خلق براى‬

‫نترتيب همٴه اين بيانات در واقع‬ ‫ىباشد‪ .‬بدي ‌‬ ‫ايمان به مظاهر امرش در هر عهد ‌وعصر م ‌‬

‫ءا است‪ .‬براى درک بهتر اين مطلب‬ ‫تأکيد بر ميثاق الهى در خصوص عرفان حضرت بها ‌‬ ‫ىگردد‬ ‫‪.‬به سه جنبٴه مسئله اشاره م ‌‬ ‫ب در کلمات مکنونه به همين جهت است‪ .‬نگاه کوتاهى ب‌هکلمات‬ ‫اّول اينکه چيرگى اصل ح ّ‬ ‫ىسازد که هيچ مفهومى ب‌هقدر مفهوم حب ‌وعشق در اين‬ ‫مکنونه اين حقيقت را مدّلل م ‌‬ ‫هاست‬ ‫‪.‬اثر مقّدس تکرار ‌وتأکيد نشد ‌‬ ‫ق ‌وخلق است‪ .‬ويژگى محّبت تقابل آن است‪.‬‬ ‫کلمات مکنونه مفاوض‌هاى عاشقانه ميان ح ّ‬ ‫ميثاق الهى که همان فيض وجود است در اصل چيزى جز محّبت الهى نيست‪ .‬ب‌ههمين‬ ‫جهت است که حضرت عبدالبهاء نيز براى شريعت‪ ،‬طبيعت‪ ،‬علم ‌ومحّبت تعريف واحدى‬ ‫بيان فرموده و همگى را به عنوان روابط ضروريٴه منبعث از حقائق اشياء معّرفى‬ ‫ه محتوائى‬ ‫ه اين مقاله به يک برررسى ساد ٴ‬ ‫هاند‪ .‬نگارند ٴ‬ ‫دست زد )‪ (Content analysis‬فرمود ‌‬ ‫ههاى کلمات مکنونٴه عربى اقدام نمود تا ببنيد چه‬ ‫نترتيب که به شمارش مقولت ‌وواژ ‌‬ ‫بدي ‌‬ ‫ب به‬ ‫ه ح ّ‬ ‫ىگردند‪ .‬نتيجٴه اين بررسى ساده اين بود که واژ ٴ‬ ‫ههائى تکرار م ‌‬ ‫مفاهيم ‌وواژ ‌‬ ‫ب ‌وعشق ي‌امشتقات‬ ‫ىگردد بطوريکه ح ّ‬ ‫ه ديگرى تکرار م ‌‬ ‫شکلهاى گوناگون بيش از هر واژ ٴ‬ ‫ه انسان است که‬ ‫ىشود واژ ٴ‬ ‫ه بعدى که مکررا تکرار م ‌‬ ‫ىگردند‪ .‬واژ ٴ‬ ‫آن ‪ ٣١‬مرتبه تجديد م ‌‬ ‫ههاى نفس ‪ ،٢٨‬نور ‪ ،٢٤‬روح ‪ ،٢٤‬خلق ‪ ،٢٢‬وجود ‪ ،١٨‬امر ‪ ١٥‬و‬ ‫ىشود‪ .‬واژ ‌‬ ‫‪ ٢٩‬بار ذکر م ‌‬ ‫ىباشند که يا خود واژه و يا مفهوم آن بشکل ديگر بيان‬ ‫ههاى مکّرر ديگر م ‌‬ ‫رضاء ‪ ١٢‬واژ ‌‬ ‫هاست‬ ‫‪.‬شد ‌‬ ‫ىسازد‪ .‬اّما در رأس‬ ‫خص م ‌‬ ‫هها مابعدالطبيعٴه امر بهائى را مش ّ‬ ‫نگاهى کوتاه به همين واژ ‌‬ ‫ىنمايد‪ .‬اين‬ ‫ه خلقت ‌وجوهر هستى انسان را معّرفى م ‌‬ ‫ب است که عصار ٴ‬ ‫آنها مفهوم ح ّ‬ ‫بحث در عين حال بحث اخلق بهائى ‌وفلسفٴه اجتماعى ‌وسياسى اين ديانت بديع نيز‬ ‫ىباشد‬ ‫‪.‬م ‌‬ ‫جمالمبارک در کلمات مکنونه در مورد مفهوم محّبت‪ ،‬خلقت و وجود به ابداع زيبائى دست‬ ‫هاست‬ ‫سط حضرت عبدالبهاء تشريح شد ‌‬ ‫ىدانيم که در حديث قدسى که تو ّ‬ ‫ىزنند‪ .‬م ‌‬ ‫م ‌‬

‫ىفرماي‌د‪ ...‬کنت کنزا مخفّيا فاحببت ان اعرف‬ ‫خداوند عّلت خلقت را محّبت دانسته و م ‌‬ ‫ى اعرف" )يعنى من گنجى پنهان بودم دوست داشتم که شناخته شوم‬ ‫فخلقت الخلق لک ّ‬

‫پس خلق را آفريدم تا شناخته گردم( اّما در اين بيان قدسى جنبٴه مکالمه اندکى ضعيف‬


‫است‪ .‬فاحببت ان اعرف هنوز ارتباط چندانى به خلق ندارد بلکه خلق در آن کامل ً پذيرا و‬ ‫مفعول است‪ .‬اّما جمالمبارک در کلمات مکنونه براى تأکيد بر اصل ميثاق ‌وتأکيد بر اين‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬تقابل ‌وتفاهم همان حقيقت را به اين شکل بديع بيان م ‌‬ ‫ن‪ :‬کنت فى قدم ذاتى و ازلّية کينونتى عرفت حّبى فيک خلقتک و القيت‬ ‫يا ابن النسا ‌‬ ‫‪.‬عليک مثالی و اظهرت لک جمالی‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(١٨‬‬

‫در اين بيان مبارک بجاى فاحببت ان اعرف )دوست داشتم که شناخته شوم( عرفت حّبى‬ ‫هاست ‌واين امر واسطٴه ميان کنز مخفى‬ ‫فيک )محّبت ترا نسبت به خود دريافتم( ذکر شد ‌‬

‫صى است ‌وبه آن‬ ‫هاست‪ .‬بحث در مورد اين بيان مبارک مستلزم مقالٴه خا ّ‬ ‫‌وخلق گرديد ‌‬

‫ىتواند به لوح مبارک حضرت عبدالبهاء در تفسير حديث‬ ‫نخواهيم پرداخت‪ .‬اّما خواننده م ‌‬ ‫‪.‬کنت کنز مراجعه نمايد تا جواهر معانى اين بيان مبارک را دريافت نمايد‬ ‫ب ‌وخلقت اساسا‬ ‫مطلب دوم مربوط به اين حقيقت است که بحث در مورد کنز مخفى ‌وح ّ‬ ‫ءا مى باشد‪ .‬اين امر‬ ‫اثبات مفهوم مشّيت اّولّيه و مظاهر امر الهى و ظهور حضرت بها ‌‬ ‫مترين اصول ميثاق‬ ‫ق‪ ،‬امر و خلق( از مه ّ‬ ‫جبى ندارد چرا که تأکيد بر سه رتبٴه وجود )ح ّ‬ ‫تع ّ‬ ‫ىشود‪ .‬اّما تأکيد بر رتبٴه مشّيت يا عالم امر يعنى‬ ‫است که ب‌هشکلهاى گوناگون ظاهر م ‌‬

‫مظاهر الهى در مرکز اين بحث قرار دارد‪ .‬عّلت اين امر هم واضح است‪ .‬ميثاق الهى‬ ‫ىاعتنائى نسبت به مظاهر امر الهى ‌وشرائع الهى‬ ‫عرفان بشکل نظرّيٴه وحدت وجود ‌وب ‌‬ ‫نيست‪ .‬بالعکس ميثاق الهى مبّين اين واقعّيت است که توحيد الهى مستلزم ايمان به‬

‫مظاهر امر او ‌واّتباع از احکام ‌وشرايع رّبانى است‪ .‬براى واضح شدن اين مطلب به چند‬ ‫تکه جمالقدم در بحث کنز مخفى دقيقا ‌وصريحا‬ ‫ىگردد‪ .‬اّولين نکته اينس ‌‬ ‫نکته اشاره م ‌‬

‫ىشوند‪ .‬يکى از اينگونه بيانات در کلمات مکنونه اين است‬ ‫‪‌:‬اصل مشّيت اّولّيه را متذّکر م ‌‬ ‫ياابن النسان‌‪ :‬ازليتى ابداعى‪ .‬ابدعتها لک فاجعلها رداء لهيکلک‪ .‬واحديتى احداثى‪ .‬اخترعتها‬

‫یالبد‬ ‫‪.‬لجلک‪ :‬فاجعلها قميص نفسک لتکون مشرق قيوميتى ال ‌‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٠‬‬

‫ىفرمايند که‬ ‫اين بيان مبارک در ابتداء ممکن است عجيب بنظر بيايد چرا که در آن بيان م ‌‬ ‫ازلّيت من ابداع من است که آنرا بخاطر تو خلق کردم ‪ ...‬و احدّيت من آفرينش من‬ ‫ىشود‬ ‫است که براى تو آفريدمش‪ .‬ممکن است فکر گردد که ازلّيت که ديگر خلق نم ‌‬


‫ىگردد ‌وچگونه است که اينها که اسماء خدا هستند )ازلّيت‪،‬‬ ‫‌واحدّيت که ديگر آفريده نم ‌‬ ‫احدّيت( مخلوق هستند‪ .‬پاسخ به اين مسئله در تمامى آثار مبارکه مندمج است‪ .‬اّما‬

‫ىگردد‪ .‬در اين مقالٴه‬ ‫ى مکررا تکرار م ‌‬ ‫باعل ٰ‬ ‫صل آن در آثار حضرت ر ‌ّ‬ ‫بررسى صريح ‌ومف ّ‬

‫ىگردد‪ .‬ذات الهى از نظر امر‬ ‫مختصر فرصتى براى اين بحث نيست ولی طرح آن ذکر م ‌‬

‫بهائى مستعلی از هر اسم و صفتى است‪ .‬اسماء ‌وصفات خدا در رتبٴه ذات خود با ذات‬ ‫ق مطلقا يکى هستند‪ .‬اّما اسماء ‌وصفات الهى که حکايت از فعل ‌وارتباط با خلق‬ ‫ح ّ‬

‫ىباشند‪ .‬به‬ ‫ق نداشتند بلکه اشاره به مقام مشّيت ‌وعالم امر م ‌‬ ‫دارند ربطى به ذات ح ّ‬

‫ق است‪ .‬در عين‬ ‫نترتيب عالم امر هم نمايشگر اسماء الهى است ‌وهم مخلوق ح ّ‬ ‫همي ‌‬

‫ىشود‪ .‬يعنى مقام مشّيت مقامى است که‬ ‫سط علّيت خود مشّيت خلق م ‌‬ ‫حال مشّيت بتو ّ‬ ‫ىگردد‪ .‬ذات الهى فاعل محض است بدون آنکه مفعولی‬ ‫در آن فاعل و مفعول يکى م ‌‬ ‫حقق يا معنى داشته باشد‪ .‬خلق مفعول است و مقام مشّيت وحدت فاعل ‌ومفعول‬ ‫مت ّ‬

‫ق( مستلزم‬ ‫ق )ذات ح ّ‬ ‫است‪ .‬به همين جهت است که بر طبق بيانات مبارکه علم ذاتى ح ّ‬ ‫ءا ‌وحضرت عبدالبهاء‬ ‫ى‪ ،‬حضرت بها ‌‬ ‫معلوم نيست ‌واين نکته را بارها آثار حضرت اعل ٰ‬ ‫ق يعنى مشّيت اّولّيه که خالق اشياء‬ ‫ق بعنوان علم فعلی ح ّ‬ ‫مؤّکد ساخت‌هاند اّما علم ح ّ‬ ‫است مستلزم و مقتضى اشياء ‌وکائنات است‪ .‬بعنوان مثال در مفاوضات عبدالبهاء هردو‬ ‫ق مستلزم معلوم نيست‬ ‫مطلب مورد تأکيد قرار گرفت‌هاست‪ .‬يعنى از طرفى علم ذاتى ح ّ‬

‫ىشود ( ‌واز‬ ‫ق ‌وخلق نفى م ‌‬ ‫)و به اين ترتيب نظريٴه عوام متصّوفه در مورد وحدت ح ّ‬

‫طرف ديگر اسماء ‌وصفات الهى مستلزم کائنات است‪ .‬در اين دو بيان مبارک کوچکترين‬ ‫تضاد يا تعارضى در کار نيست بلکه بالعکس وحدت آنهاست که کليد حل معضلت عرفانى‬ ‫‪.‬است‬ ‫لمحسن فيض کاشى در کلمات‬ ‫سط م ّ‬ ‫بحث در مورد علم خدا که محتاج معلوم است تو ّ‬ ‫ءا درست عکس‬ ‫ىگيرد‪ .‬بايد دّقت کرد که کلمات مکنونٴه حضرت بها ‌‬ ‫مکنونٴه او صورت م ‌‬ ‫ىفرمايد‪ .‬شيخ احمد احسائى رسالٴه مفصلی در رّد کلمات مکنونٴه‬ ‫آن نقط‌هنظر را بيان م ‌‬

‫ق بنگاشت ‌ودر آن مؤّکد ساخت که‬ ‫لمحسن فيض کاشى و نظري‌هاش در مورد علم ح ّ‬ ‫م ّ‬ ‫ق مستلزم معلوم نيست ولی علم فعلی حقّ مستلزم ‌وخالق معلومات است‪.‬‬ ‫علم ذاتى ح ّ‬ ‫ى همين اصل را مکررا در آثار مبارکشان تأکيد فرمودند ‌وحضرت عبدالبهاء‬ ‫باعل ٰ‬ ‫حضرت ر ‌ّ‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪.‬نيز آنرا در مفاوضات ‌وتفسير کنت کنز و ديگر الواح مبارکه تصريح م ‌‬ ‫ىتوانيم به بيان مبارک در کلمات مکنونه مراجعه نمائيم‪ .‬جمالمبارک فرمودند ازلّيتى‬ ‫حال م ‌‬

‫ىباشد که اين چيزى جز‬ ‫ابداعى ابدعتها لک‪ .‬در اينجا ازلّيت در عين حال مخلوق هم م ‌‬ ‫مقام مشّيت که وحدت فاعل ‌ومفعول ‌ويا اسماء ‌وصفات الهى در رتبٴه مشّيت است‬


‫ىباشد‪ .‬بنابراين بحث کنز مخفى مستقيما به شکل اثبات رتبٴه امر ‌وامتناع شناسائى ذات‬ ‫نم ‌‬ ‫ىگردد‪ .‬براى‬ ‫ق ظاهر م ‌‬ ‫الهى ‌وضرورت عرفان مظهر الهى بعنوان تنها وسيلٴه عرفان ح ّ‬ ‫ى در همين مورد‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫زيور بخشيدن به اين قسمت از بحث به ذکر بيانى از حضرت ر ّ‬ ‫ىکنيم‬ ‫‪‌:‬اکتفاء م ‌‬ ‫ىالحقيقه از براى ذات مقّدس او و ضفتى سواى ذات او‪ .‬و صفاتى که اهل‬ ‫بل نيست ف ‌‬ ‫ص کلم حضرت رضا علي‌هالسلم لجل مکنسٴه اوهام‬ ‫هاند به ن ّ‬ ‫بيت عصمت )ع( بيان نمود ‌‬ ‫است ‪‌ .‬وخداوند هميشه عالم بوده ‌ومعلومى نبوده با او ‪‌.‬وعلم او ذات اوست ‪‌.‬وهرکس‬

‫ه معرفت علم او ‌وکيفيت آنرا نموده کافر است زيرا که ممکن نيست معرفت او از‬ ‫اراد ٴ‬ ‫ميزل قادر ‌وسميع ‌وبصير بوده ‌ومقدورى ‌ومسموعى ‌ومذکورى با او نبوده‪.‬‬ ‫براى احدى ‌ول ‌‬ ‫ل ماسواى خود‪.‬‬ ‫ل شىء قبل وجود شىء ‪‌...‬وخداوند منّزه است از ک ّ‬ ‫عالم است به ک ّ‬ ‫ه اوست‬ ‫لاسماء اسم اراد ٴ‬ ‫ل صفات‪ ،‬ذکر وجود مشّيت اوست ‌وک ‌ّ‬ ‫‪‌.‬وک ّ‬ ‫)صحيفٴه عدليه ص ‪_‌١٨‬‬

‫‪(١٧‬‬

‫تکه همانگونه که حضرت عبدالبهاء در شرح حديث‬ ‫نکتٴه دوم در همين مورد اينس ‌‬

‫کنت"‬

‫هاند مقصود اصلی از کنز مخفى در واقع مظهر امر الهى در رتبٴه‬ ‫خص فرمود ‌‬ ‫کنز مش ّ‬ ‫ىباشد و محّبت هم بالمآل بشکل محّبت در رتبٴه‬ ‫بطون يعنى قبل از اظهار امر خويش م ‌‬ ‫ىآيد‪ .‬براى تفصيل در اين خصوص بايد به خود لوح مبارک مراجعه‬ ‫مظاهر مقّدسه در م ‌‬

‫ءا ‌وحضرت عبدالبهاء تکرار‬ ‫نمود‪ .‬اّما همين مطلب به صور گوناگون در آثار حضرت بها ‌‬

‫ىشود‪ .‬اّول نمونٴه بيان مبارک‬ ‫ىگردد‪ .‬در اينجا به دو نمونه از بيانات مبارک اشاره م ‌‬ ‫م ‌‬ ‫سط آن خلقت‬ ‫ءا در صلت کبير است که خود را کنز مخفى ‌وکلم‌هاى که بتو ّ‬ ‫حضرت بها ‌‬ ‫ىفرمايند‪ .‬بيان مبارک اين است‬ ‫ىگردد معرفى م ‌‬ ‫‪.‬محّقق م ‌‬ ‫واّلذى ظهر اّنه هوالس‌ّرالمکنون و الرم‌زالمخزون الّذى به اقترن الکاف برکن‌هالنون‬ ‫)امر و خلق‪ ،‬جلد چهارم ص‬

‫‪(٨٦‬‬

‫اّما حضرت عبدالبهاء ب‌هصراحت در مورد بيانى که قبل ً هم زيارت شد "کنت فى قدم ذاتى‬ ‫ىفرمايند که اين اشاره به مقام‬ ‫‌وازلّية کينونتى عرفت حّبى فيک خلقتک‌‪ "...‬توضيح م ‌‬ ‫ءا است‬ ‫‪.‬حضرت بها ‌‬ ‫ىفرمايد در‬ ‫هاند اين است که حضرت مسيح م ‌‬ ‫‌مظاهر مقّدسه از بدايت ممتاز بود ‌‬

‫ابتداء‪...‬‬

‫ىفرمايد کنت و آدم‬ ‫مد م ‌‬ ‫کلمه بود پس مسيح از اّول مسيح بود ‪ ...‬و همچنين حضرت مح ّ‬


‫ىفرمايد کنت فى ازلّية کينونتى عرفت حّبى فيک‬ ‫طين و جمالمبارک م ‌‬ ‫بين الماء و ال ّ‬ ‫ه‪‌.‌..‬لهذا مظاهر مقّدسه‬ ‫خلقتک‪ .‬آفتاب هميشه آفتابست اگر وقتى تاريک بود آفتاب نبود ‌‬ ‫ميزل در نورانّيت ذات خود بوده و هستند اّما يوم بعثت عبارت از اظهار است وال ّ از‬ ‫ل ‌‬ ‫هاند‬ ‫‪.‬قبل هم نورانى بود ‌‬ ‫)گنجينٴه حدود و احکام ص‬

‫‪(٣٧٦_٧٧‬‬

‫تکه کلمات مکنونه علوه بر تأکيد بر اصل توحيد الهى و مظاهر مقّدسٴه‬ ‫سومين نکته اينس ‌‬ ‫ىکند‪.‬‬ ‫رّبانى بر اصل استمرار و ارتقاء ظهورات الهى در طول تاريخ بشرى نيز تکيه م ‌‬ ‫ب‌ههمين جهت است که مفهوم مظهرّيت در امر بهائى از مفهوم هشيارى تاريخى و يا خرد‬ ‫تاريخى که به تجديد و تکامل اديان بر حسب درجٴه استعداد در رشد جامعٴه بشرى‬ ‫نترتيب اصل مظهرّيت بهائى کيفا با هرنوع اصل‬ ‫ىباشد‪ .‬بدي ‌‬ ‫ىناپذي‌رم ‌‬ ‫معطوف است جدائ ‌‬ ‫مظهرّيت که معمول ً با نوعى عقيده به خاتمّيت ‌ويا فرار از تاريخ و يا انتهاء تاريخ همراه‬ ‫هاست کامل ً تفاوت دارد ‌وبديع است‪ .‬ب‌ههمين جهت عرفان کلمات مکنونه بار ديگر‬ ‫بود ‌‬ ‫جامع عشق ‌وعمل ‌وعقل بوده ‌وبجاى تضاد شريعت ‌وحقيقت ‌وفلسفه همٴه آنها را‬ ‫ىبخشد‬ ‫‪.‬بيکديگر ممزوج کرده ‌وهمگى را در چارچوب بينش تاريخى متحول ‌وپويا وحدت م ‌‬ ‫ىشود‪.‬‬ ‫تأکيد بر اصل استمرار ‌وارتقاء اديان به اشکال گوناگون در کلمات مکنونه ظاهر م ‌‬ ‫ىشود‬ ‫‪.‬در اينجا به ذکر دومثال اکتفاء م ‌‬ ‫اّولين بيان مبارک در ارتباط با اين حقيقت است که حقائق الهى همواره صرفا به اقتضاء‬ ‫ىشود‬ ‫‪:‬فهم ‌واستعداد محدود بشرى نازل م ‌‬ ‫ل ما نّزلت عليک من لسان القدرة‬ ‫م رحمتى ‌وجمالی ک ّ‬ ‫ياابن الجمال ‌وروحى ‌وعنايتى ث ّ‬ ‫‪‌.‬وکتبته بقلم القّوة قد نّزلناه علی قدرک ‌ولحنک ل علی شأنى ‌ولحنى‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر صفحٴه‬

‫‪(٣١‬‬

‫بيان مبارک دوم که از زيباترين تجّليات وحى الهى است داراى معانى گوناگون است اّما‬ ‫ىباشد‪.‬‬ ‫مترين معناى آن تأکيد بر اصل اساسى اعتقادى بهائى يعنى ارتقاء ظهورات م ‌‬ ‫مه ّ‬ ‫تانگيز‬ ‫ىشود ‌وآنگاه به تبيين حير ‌‬ ‫در ابتداء به بيان مبارک در کلمات مکنونه اشاره م ‌‬ ‫ىکنيم‬ ‫جه م ‌‬ ‫ىمحبوب امرا در دور بهائى تو ّ‬ ‫‪‌.‬وزيباى حضرت ول ‌ّ‬ ‫ى رجوع‬ ‫ه منته ٰ‬ ‫اى پسر انصاف‪ ،‬در ليل جمال هيکل بقاء از عقبٴه زمّردى وفا به سدر ٴ‬


‫نمود ‌وگريست گريستنى که جميع مل عالين و کّروبين از نالٴه او گريستند ‌وبعد از سبب‬ ‫بالمر در عقبٴه وفا منتظر ماندم ‌ورائحٴه‬ ‫نوحه و ندبه استفسار شد مذکور داشت که حس ‌‬ ‫وفا از اهل ارض نيافتم ‌وبعد آهنگ رجوع نمودم‪ .‬ملحوظ افتاد که حمامات قدسى چند‬ ‫هاند در اين وقت حوريٴه الهى از قصر روحانى بى ستر‬ ‫در دست کلب ارض مبتل شد ‌‬ ‫‌وحجاب دويد ‌وسؤال از اسامى ايشان نمود و جميع مذکور شد ال ّ اسمى از اسماء‬ ‫‌وچون اصرار رفت حرف اّول اسم از لسان جارى شد‪ .‬اهل غرفات از مکامن عّز خود‬ ‫بيرون دويدند ‌وچون بحرف دوم رسيد جميع بر تراب ريختند در آن وقت ندا از مکمن‬ ‫‪.‬قرب رسيد زياده بر اين جائز نه اّنا کّنا شهداء علی ما فعلوا ‌وحينئذ کانوا يفعلون‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٩٦‬‬

‫ىفرمايند‬ ‫ىامرا چنين م ‌‬ ‫‪‌:‬در تبيين اين بيان مبارک حضرت ول ‌ّ‬ ‫‌ اساس اين معتقدات آن است که حقائق اديان مطلق نبوده بل نسبى است و اديان‬

‫و‪...‬‬

‫ظهورات الهيه مرتبا مستمرا در عالم ظاهر شده و همواره رو به ترّقى و تکامل‬ ‫ىگردند ‪...‬‬ ‫ىباشند و هيچيک جنبٴه خاتميت نداشته و برحسب تصادف و اّتفاق ظاهر نم ‌‬ ‫م ‌‬ ‫ءا و حضرت عبدالبهاء اين اصل اساسى را بدون‬ ‫مراجعه به بعضى از آثار حضرت بها ‌‬ ‫ىفرماين‌د‪" :‬اى پسر‬ ‫ىسازد‪ .‬در کلمات مکنونه م ‌‬ ‫شائبٴه شک و ترديد محّقق و مسّلم م ‌‬ ‫انصاف در ليل جمال هيکل بقا از عقبٴه زمردى وفا‪ "...‬آيا اين کلمات تلويحا مشعر بر آن‬ ‫نيست که ظهور الهى همواره رو به ترّقى و تکامل است و آيا دللت بر آن ندارد که‬ ‫حامل اين پيام معترف بر آن است که امرى که از جانب خداوند بر آن مبعوث گشته جنبٴه‬ ‫خاتمّيت ندارد و ظهور او آخرين ظهور مشيت و هدايت الهى نيست؟‬ ‫)دور بهائى ص ‪_‌٣٦‬‬

‫‪(٣٤‬‬

‫جه نمود که شروع کلمات مکنونٴه عربى و‬ ‫در پايان اين قسمت بايد به اين نکته تو ّ‬ ‫فارسى هردو اثبات و تأکيد همين ميثاق الهى است‪ .‬کلمات مکنونٴه عربى پس از تأکيد به‬ ‫ه حقائق الهى نازله به انبياى قبل است و معطوف به عهد و‬ ‫اينکه اين کلمات عصار ٴ‬ ‫ىفرمايد‬ ‫‪:‬پيمان الهى است م ‌‬ ‫نالّروح فى اّول القول املک قلبا جيدا حسنا منيرا لتملک ملکا دائما باقيا ازل ً قديما‬ ‫يا اب ‌‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(١٧‬‬


‫در اين بيان مبارک علوه بر ساخت مفاوضه و مکالمه و شرط ‌ومشروط تأکيد مبارک بر‬ ‫مفهوم قلب پاک است‪ .‬مفهوم قلب ‌وفؤاد در کلمات مکنونه مکّررا مورد بحث قرار‬

‫ىگيرد‪ .‬قلب انسان عرش خداوند است و محّلى است که امانت الهى در آن بوديعه‬ ‫م ‌‬

‫ىدانيم که در چهاروادى نيز وادى چهارم وادى عرش‬ ‫هاست‪ .‬م ‌‬ ‫گذارده شد ‌‬

‫فؤاد‌‌است که‬

‫ىگردد‪ .‬بحث در مورد قلب‬ ‫به مفهوم َقَدر و عالم ذّر ‌وميثاق ‌وآزادى حقيقى مربوط م ‌‬

‫خارج از حوصلٴه اين مقالٴه کوتاه است ولی همينقدر بايد تأکيد نمود که قلب ‌وفؤاد به آن‬ ‫ق است ‌وآئينٴه رضاء الهى است ‌ومح ّ‬ ‫ل‬ ‫جه به ح ّ‬ ‫ىگردد که متو ّ‬ ‫نوع از شناسائى مرتبط م ‌‬ ‫تحققق ميثاق الهى است‪ .‬اين قلب پاک همان فطرت الهى است که به شکل انصاف و‬ ‫ىگردد‬ ‫ه اشياء به چشم خود و ايمان و معرفت حقيقى نائل م ‌‬ ‫‪.‬مشاهد ٴ‬ ‫ه توانا‪ ،‬اى صاحبان هوش و گوش اّول سروش دوست اينست‬ ‫‪:‬بنام گويند ٴ‬ ‫اى بلبل معنوى‪ ،‬جز در گلبن معانى جاى مگزين‪ .‬و اى هد هد سليمان عشق جز در‬ ‫ل مپذير اينست مکان تو‬ ‫سباى جانان وطن مگير‪ .‬و اى عنقاى بقا جز در قاف وفا مح ّ‬ ‫‪.‬اگر به لمکان بپرجان برپرى و آهنگ مقام خود رايگان نمائى‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص‬

‫‪(٣٧٣‬‬

‫در اين بيان مبارک لطائف بسيارى مکنون است که فهم آن خارج از توانائى فعلی ماست‪.‬‬ ‫جه گرديد‪ .‬اّول آنکه "اّول سروش دوست اينست"‬ ‫ىتوان براحتى متو ّ‬ ‫اّما چند عامل را م ‌‬ ‫ىباشد‪.‬‬ ‫ه لطيفى به ذکر و کلمٴه الهى يا مشّيت اّولّيه و ميثاق الهى در عالم ذّر م ‌‬ ‫اشار ٴ‬

‫دوم آنکه مفاهيم بلبل معنوى‪ ،‬هد هد سليمان عشق‪‌ ،‬وعنقاى بقا باحتمال قوى اشار ٴ‬ ‫ه‬ ‫ىباشد که باز تأکيد بر‬ ‫صٴه سلوک و هفت وادى نيز م ‌‬ ‫قالطير عطار و ق ّ‬ ‫لطيفى به منط ‌‬ ‫ه وجود يعنى عرفان مظهر امر‬ ‫جنبٴه روحانى انسان ‌ولزوم معراج روحانى ‌ورسيدن به ثمر ٴ‬ ‫ه زيبا و‬ ‫الهى است‪ .‬سوم آنکه شايد مفاهيم گلبن معانى‪ ،‬سباى جانان ‌وقاف وفا اشار ٴ‬ ‫ءا‪ ،‬و نظم بديع و‬ ‫پنهانى به جوانب گوناگون ميثاق الهى در اين دور مبارک )حضرت بها ‌‬ ‫بيت عدل اعظم الهى( باشد‪ .‬ولی در هر حال مفهوم اصلی بيان مبارک تأکيدى بر اصل‬ ‫ىباشد‪ .‬رسيدن به مکان و‬ ‫ميثاق است و تذّکر آدمى به مکان راستين او يعنى لمکان م ‌‬ ‫وطن اصلی انسان مستلزم انقطاع و نفى تعّلقات ماّدى و مکانى است تا به لمکان نائل‬ ‫‪.‬شود‬ ‫تعدل اعظم‬ ‫ىامرا و بي ‌‬ ‫ج‪ :‬ميثاق کلمات مکنونه در مور‌دحضرت عبدالبهاء ‌وحضرت ول ‌ّ‬ ‫‌‬ ‫‪.‬الهى‬


‫تأکيد اصلی و محور غائى کلمات مکنونه اخذ ميثاق از جامعٴه بهائى براى اطاعت ‌وپيروى‬ ‫ىباشد‪ .‬اّما ميثاق الهى‬ ‫تعدل اعظم الهى م ‌‬ ‫جه به مرکز ميثاق‪ ،‬مبين آيات الهيه ‌وبي ‌‬ ‫‌وتو ّ‬ ‫ىتوان ميثاق توحيد الهى ‌ومظهرّيت جمالمبارک‬ ‫کناپذير ‌وواحد است ‌وچنانکه ديديم نم ‌‬ ‫انفکا ‌‬ ‫تعدل اعظم وفاء‬ ‫ىامرا ‌وبي ‌‬ ‫را لبّيک گفت بدون آنکه ب‌هحضرت عبدالبهاء‪ ،‬حضرت ول ‌ّ‬ ‫ننمود‪ .‬ب‌ههمين جهت است که اگرچه کلمات مکنونه اساسا تأکيد بر ميثاق است معهذا اين‬ ‫جنبٴه از ميثاق هستٴه کلمات مکنونه است‪ .‬در ابتداى اين مقاله قسمتهاى متعّددى از کلمات‬ ‫ىباشد اشاره گرديد‬ ‫مکنونه که مستقيما مربوط به ميثاق جمالمبارک با احّباى خويش م ‌‬ ‫ىگردد‪ .‬اّما بايد اضافه نمود که بسيارى ديگر از بيانات مبارک در کلمات‬ ‫‌ودر نتيجه تکرار نم ‌‬ ‫مکنونه که از لزوم اجتناب از اشرار ‌وتأکيد بر انس با احباب و مصاحبت ابرار سخن‬ ‫ىگويد همگى برطبق بيانات مبارکٴه حضرت عبدالبهاء مستقيما به اجتناب از ناقضان امر‬ ‫م ‌‬ ‫ب ‌وعشق است ‌ودر عين‬ ‫الهى مربوط مى گردد‪ .‬اين امر يعنى اينکه ميثاق الهى ميثاق ح ّ‬ ‫ه بنيادى کلمات مکنونه ‌وميثاق آن‬ ‫حال ميثاق الهى مستلزم اجتناب از ناقضان‪ ،‬شالود ٴ‬ ‫ىباشد‪ .‬به چند بيان مبارک در کلمات مکنونه اشاره مى شود‬ ‫‪‌:‬م ‌‬ ‫ب و شوق دست مدار‪.‬‬ ‫ت‪ ،‬در روضٴه قلب جز گل عشق مکار و از ذيل بلبل ح ّ‬ ‫اى دوس ‌‬ ‫‪.‬مصاحبت ابرار را غنيمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هردو بردار‬ ‫)مجموع‌ه‪ ...‬ص ‪_‌٣٧٤‬‬

‫‪(٣٧٣‬‬

‫هايد ‌ونفس پاکى از‬ ‫اى مردگان فراش غفلت‪ ،‬قرنها گذشت ‌وعمر گرانمايه را بانتهاء رساند ‌‬ ‫ىرانيد‪.‬‬ ‫شما به ساحت قدس ما نيامد‪ .‬در ابحر شرک مستغرقيد ‌وکلمٴه توحيد بر زبان م ‌‬ ‫مبغوض مرا محبوب خود دانست‌هايد ‌ودشمن مرا دوست خود گرفت‌هايد ‌ودر ارض من‬ ‫ىنمائيد ‌وغافل از آنکه زمين من از تو بيزار است ‌واشياى‬ ‫بکمال خّرمى ‌وسرور مشى م ‌‬ ‫ىالجمله بصر بگشائى صدهزار حزن را از اين سرور خوشتر‬ ‫ارض از تو در گريز اگر ف ‌‬ ‫‪.‬دانى ‌وفنا را از اين حيات نيکوتر شمرى‬ ‫ن‪ ،‬صحبت اشرار غم بيفزايد و مصاحبت ابرار زنگ دل بزدايد ‪َ.‬من اراد ان‬ ‫اى پسر م ‌‬ ‫ما فليسمع کلمات اصفيائه‬ ‫عا فليأنس مع احّبائه و من اراد ان يسمع کل ‌‬ ‫‪.‬يأنس م ‌‬ ‫نرا به‬ ‫زينهار اى پسر خاک با اشرار الفت مگير ‌ومؤانست مجو که مجالست اشرار نور جا ‌‬ ‫‪.‬نار حسبان تبديل نمايد‬ ‫حالقدس طلبى با احرار مصاحب شو زيرا که ابرار جام‬ ‫ن‪ :‬اگر فيض رو ‌‬ ‫اى پسر کنيز م ‌‬ ‫باقى از کف ساقى خلد نوشيده اند و قلب مردگانرا چون صبح صادق زنده و منير و‬


‫‪.‬روشن نمايند‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٣٩٠‬‬

‫‪(٣٧٣‬‬

‫نآراء‬ ‫عجها ‌‬ ‫مبدي ‌‬ ‫قاجتماعى‪ ،‬نظ ‌‬ ‫تمکنون‌ه‌وميثا ‌‬ ‫‌دکلما ‌‬ ‫ىباشد‪ .‬اين امر‬ ‫ءا براى نظم بديع جهانى حضرتش نيز م ‌‬ ‫کلمات مکنونٴه حضرت بها ‌‬ ‫ىباشد‬ ‫جبى ندارد هم بخاطر آن که مفهوم ميثاق ضرورتا مستلزم ميثاق اجتماعى نيز م ‌‬ ‫تع ّ‬ ‫ءا مستقيما يا غير مستقيم ب‌هنظم بديع‬ ‫‌وهم بخاطر آنکه همٴه آثار حضرت بها ‌‬ ‫نآرايش معطوف است‪ .‬براى توضيح اين مطلب بايد ب‌هجوانب گوناگون از اين مسئله‬ ‫جها ‌‬ ‫‪.‬دّقت کنيم‬ ‫اّولين مطلب مربوط ب‌هوحدت شريعت ‌وحقيقت در کلمات مکنونه است‪ .‬در واقع بخلف‬ ‫نظر کسانى که کلمات مکنونه را اثرى صوفيانه دانسته ‌وآنرا در مقابل آثار متأخر حضرت‬ ‫ىدهند کلمات مکنونه مبتنى بر همان اصولی است که در کتاب مستطاب‬ ‫ءا قرار م ‌‬ ‫بها ‌‬ ‫مترين اين مسائل شباهت عجيب کتاب مستطاب اقدس‬ ‫ىگردد‪ .‬از مه ّ‬ ‫اقدس تصريح م ‌‬

‫ه مسئلٴه عرفان ‌وعمل است‪ .‬هردو اثرمبارک بر ميثاق الهى تأکيد‬ ‫‌وکلمات مکنونه در بار ٴ‬ ‫نموده ‌ووظيفٴه خلق را در ارتباط با خداوند‪ ،‬عرفان مظهر امر ‌واّتباع از احکام ‌وتعاليم‬ ‫ىفرمايند‪ .‬هردو اثر مقّدس مسئلٴه عمل باحکام را در مقابل عرفان‬ ‫وى معّرفى م ‌‬ ‫‌وحقيقت ‌وشهود ‌وعشق قرار نداده بلکه آنها را به يکديگر ممزوج ‌ومّتحد ساخته ‌ولذا عمل‬ ‫ىفرمايند‪ .‬در نتيجه تضاد‬ ‫ىفرمايند اّما اين عمل را حّبا لجمالی مقّدر م ‌‬ ‫به احکام را تأکيد م ‌‬ ‫ىرود ‌واين وجه امتياز اين دور بديع است‪ .‬در‬ ‫ميان حب ‌وعمل ‌وعشق ‌واحکام از ميان م ‌‬ ‫ىگردد‪ .‬جالب‬ ‫کتاب مستطاب اقدس اين اصل ب‌هشکل اعملوا حدودى حّبا لجمالی ظاه‌رم ‌‬

‫تکه در کلمات مکنونه هم عين همين مطلب مصداق دارد‪ .‬به عنوان مثال‬ ‫اينس ‌‬ ‫ىفرمايند‬ ‫‪‌:‬م ‌‬ ‫ما تهوى طلبا لرضائى‬ ‫م انه نفسک ع ّ‬ ‫نالوجو‌د‪ :‬اعمل حدودى حّبا لی ث ّ‬ ‫يا اب ‌‬ ‫ن‪ :‬لتترک اوامرى حّبا لجمالی و لتنس وصاياى اتبغارا لرضائى‬ ‫يا ابن النسا ‌‬ ‫))مجموعٴه الواح مبارکه مصر ص ‪٢٥‬‬ ‫نبينى کلمات مکنونه ‌وکتاب اقدس در مورد شريعت ‌وحقيقت‬ ‫ىبينيم که فلسفه ‌وجها ‌‬ ‫م ‌‬ ‫‌وغيره کامل ً يکى است ‌وهردوى آنها از مقولت يکجانبه ‌ونارساى گذشته که شريعت را در‬ ‫ىباشند‪ .‬واضح است که تقليل کلمات مکنونه به اثرى‬ ‫ىداد متعالی م ‌‬ ‫مقابل حقيقت قرار م ‌‬


‫‪ .‬ادبى ‌وصوفيانه تا چه حّد نارساست‬ ‫ه نظم کلمات مکنونه ‌ونظم کتاب مستطاب اقدس است‪ .‬بحث در مورد‬ ‫مطلب دوم در بار ٴ‬ ‫نظم کتاب اقدس خارج از اين مقاله است اّما بايد اذعان کرد که هم کلمات مکنونه ‌وهم‬ ‫ىباشند‪ .‬کتاب اقدس از‬ ‫کتاب مستطاب اقدس در شکل نهائى خويش داراى نظمى بديع م ‌‬ ‫ىشود ‌وبه شکل قوس‬ ‫ه هستى انسان آغاز م ‌‬ ‫اصل خلقت‪ ،‬قوس نزول ‌وحقيقت ‌وثمر ٴ‬ ‫ىگردد‪ .‬نهايت اين قوس صعود ظهور‬ ‫صعود يعنى تکامل روحانى فرد ‌وجامعه ظاهر م ‌‬

‫بلوغ عالم در جامعٴه انسانى است که پايان کتاب اقدس است‪ .‬اّما با نهايت تعجب کلمات‬

‫ىنمايند‪ .‬کلمات مکنونٴه فارسى‬ ‫مکنونٴه فارسى ‌وعربى هردو نظم مشابهى را ارائه م ‌‬ ‫چنانکه زيارت شد با اصل ميثاق ‌وهدف خلقت ‌ووطن لمکان ‌وحقيقت ‌وجوهر روحانى‬ ‫ىگردد‪ .‬پايان کلمات مکنونٴه فارسى در واقع تأکيد بر اصل اشتغال ‌ومثمر‬ ‫انسان آغاز م ‌‬

‫ثمر بودن در جامعٴه انسانى است‪ .‬اين مطلب را بايد بسيار دّقت نمود چرا که بار ديگر‬

‫ىنمايد‪ .‬به خلف اکثر متصّوفان که‬ ‫تبخش کلمٴه الهى را ظاهر م ‌‬ ‫جنبٴه هماهنگ ‌ووحد ‌‬ ‫هاند‪،‬‬ ‫فرار از تاريخ را ستوده ‌وبراى کار و اشتغال مفهومى منفى يا حّداکثر خنثى قائل شد ‌‬ ‫کم هرچ‌هبيشتر از ضرورت اشتغال سخن‬ ‫ءا با فدرت ‌وتح ّ‬ ‫کلمات مکنونٴه حضرت بها ‌‬ ‫ىورزند که معطل بودن و بيهوده بودن را با بيان‬ ‫فرموده ‌ودر اين مورد بحّدى اصرار م ‌‬ ‫ىفرمايند‪ .‬باز در اينجا کلمات مکنونه درست‬ ‫ىثمار لئق نار" قاطعانه مردود م ‌‬ ‫"اشجار ب ‌‬ ‫هاست‪ .‬در‬ ‫مانند کتاب مستطاب اقدس است‪ .‬در کتاب اقدس اصل اشتغال واجب شد ‌‬

‫ظتر و شديدتر همان حکم مطرح است قوله الکيد‬ ‫‪‌:‬کلمات مکنونه بنحوى غلي ‌‬ ‫ن‪ ،‬شما اشجار رضوان منيد بايد باثمار بديعٴه منيعه ظاهر شويد تا خود‬ ‫اى بندگان م ‌‬ ‫ل لزم که به صنايع ‌واکتساب مشغول گردند‪.‬‬ ‫‌وديگران از شما منتفع شوند‪ .‬لذا بر ک ّ‬

‫لا يغنيکم بها ‪‌ .‬واشجار‬ ‫نالمور معّلقه باسبابها ‌وفض ‌‬ ‫یاللباب ‌وا ‌ّ‬ ‫اينست اسباب غنا يا اول ‌‬

‫ىثمار لئق نار بوده ‌وخواهد بود‬ ‫‪.‬ب ‌‬ ‫ىالحقيقه از‬ ‫ىثمر در ارض ظاهرند ‌وف ‌‬ ‫ه من‪ ،‬پست ترين ناس نفوسى هستند که ب ‌‬ ‫اى بند ٴ‬ ‫‪.‬اموات محسوبند بلکه اموات از آن نفوس معطلٴه مهمله ارجح عندا مذکور‬ ‫ىالقربى نمايند‬ ‫ه من‪ ،‬بهترين ناس آنانند که باقتراف تحصيل کنند ‌وصرف خود و ذو ‌‬ ‫اى بند ٴ‬ ‫بالعالمين‬ ‫‪.‬حّبا لله ر ‌ّ‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص ‪_٣٩٨‬‬

‫‪(٣٩٧‬‬

‫ىگردد بدين ترتيب که از‬ ‫اّما همين امر به شکل ديگر در کلمات مکنونٴه عربى ظاهر م ‌‬


‫مفهوم کنز مخفى ‌وقلب پاک آغاز گشته ‌وبه اصل وحدت عالم انسانى که هدف غائى‬ ‫ىکنيم‬ ‫ىگردد‪ .‬در آخر کلمات مکنونه زيارت م ‌‬ ‫‪‌:‬ديانت بهائى است ختم م ‌‬ ‫کروا‬ ‫م خلقناکم من تراب واحد لئل ّ يفتخر احد علی احد ‌وتف ّ‬ ‫مِل َ‬ ‫ن‪ ،‬هل عرفت ِ‬ ‫يا ابناء النسا ‌‬ ‫ل حين فى خلق انفسکم اذا ينبغى کما خلقناکم من شىء واحد ان تکونوا کنفس‬ ‫فى ک ّ‬ ‫واحدة بحيث تمشون علی رجل واحدة ‌وتأکلون من فم واحد ‌وتسکنون فى ارض واحدة‬ ‫تالّتوحيد ‌وجواهر الّتجريد هذا نصحى‬ ‫حّتى تظهر من کينوناتکم ‌واعمالکم ‌وافعالکم آيا ‌‬ ‫‪.‬عليکم يا‬

‫تالقدس من شجر عّز منيع‬ ‫ل‌النوار فانتصحوا منه لتجدوا ثمرا ‌‬ ‫م ‌‬

‫)مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص ‪_‌٣٢‬‬

‫‪(٣١‬‬

‫ءا است‬ ‫نآراى حضرت بها ‌‬ ‫بطور خلصه نظم کلمات مکنونه آين‌هاى از نظم بديع جها ‌‬ ‫سسات ‌ومشروعات اجتماعى ‌وفرهنگى‬ ‫يعنى آنکه حقائق ملکوتى بايد در نظام ‌ومؤ ّ‬ ‫نترتيب عرفان بهائى‬ ‫‌وسياسى جامعه متجّلى گشته ‌وعالم آين‌هاى از ملکوت الهى بشود‪ .‬بدي ‌‬ ‫بجاى فرار از جامعه ‌وتاريخ‪ ،‬از تعاليم اجتماعى ‌ونظام ادارى ‌وتشکيلت روحانى ‌ووحدت‬ ‫ل از‬ ‫ىتوان ‌ونبايد پيام کلمات مکنونه را مستق ّ‬ ‫تکه نم ‌‬ ‫کناپذير است‪ .‬اينس ‌‬ ‫عالم انسانى انفکا ‌‬ ‫تعدل‬ ‫ءا ‌ومرجع ‌وهادى عالم بشرى در نيل اين نظم يعنى بي ‌‬ ‫نظم بديع حضرت بها ‌‬ ‫صور نمود‪ .‬همچنانکه گفته شد ميثاق الهى يکى است ‌وجوانب ‌وتجلّيات‬ ‫اعظم الهى ت ّ‬ ‫ىباشند‬ ‫‪.‬گوناگون آن از يکديگر ناگسستنى م ‌‬ ‫تکه اصول فلسفى مفهوم نظم بديع جهانى در کلمات مکنونه مندمج‬ ‫مطلب سوم اينس ‌‬ ‫است‪ .‬توضيح اين مطلب خارج از اين مقاله است همينقدر بايد گفت که مفهوم نظم‬ ‫تا براى تحّقق نظم اجتماعى است‪ ،‬مفهوم بديع در اصل‬ ‫مبتنى بر لزوم ديانت ‌ومحّب ‌‬ ‫خويش اشاره به اصل ارتقاء ‌وتکامل اديان ‌وجامعه است ‪‌ .‬ومفهوم جهانى بيانگر اصل‬ ‫وحدت عالم انسانى است‪ .‬آنچه که امر بهائى را از هر نظريٴه ديگر متمايز ‌وممتاز‬

‫ىنمايد )در عين وحدت با آنها( وحدت اين‬ ‫ىسازد و آنرا از همٴه اديان ديگر نيز جدا م ‌‬ ‫م ‌‬

‫ىنمايد‪ .‬جنبٴه‬ ‫سه اصل است‪ .‬اّما چنانکه ديديم کلمات مکنونه هرسه اصل را تصريح م ‌‬

‫ىشود ‌ولزوم استمرار ‌وتکامل اديان مؤّکد‬ ‫استعلئى ‌وروحانى وجود انسان مکررا تأکيد م ‌‬ ‫ىشودد‬ ‫ىگردد ‌ووحدت عالم انسانى ايجاب ‌واثبات م ‌‬ ‫‪.‬م ‌‬ ‫اّما علوه بر مفهوم فلسفى نظم بديع جهانى‪ ،‬بايد تأکيد نمود که کلمات مکنونه شالود ٴ‬ ‫ه‬ ‫صل ‌ودقيق د‌راين‬ ‫ىنهد‪ .‬بحث مف ّ‬ ‫ءا را نيز پايه م ‌‬ ‫نآراى حضرت بها ‌‬ ‫عينى نظم بديع جها ‌‬ ‫مورد خارج از حوصلٴه اين مقاله است‪ .‬به اين جهت به ذکر سه جنبٴه اين مطلب اساسى‬


‫ىپردازيم‬ ‫‪.‬م ‌‬ ‫الف‌_ کلمات مکنونه ‌واصل تعديل معيشت‬ ‫ىشبهه بايد گفت که کلمات مکنونه اساس بديعى را وضع نمود که راه حل همٴه‬ ‫ب ‌‬ ‫مشکلت اقتصادى ‌واجتماعى را در بر دارد‪ .‬آنچه که مباحث مربوط به عدالت اجتماعى‬ ‫هاست تعارض ميان دو اصل است که عالم بشرى را به تضاد و‬ ‫‌واقتصادى را فلج نمود ‌‬ ‫ىنمايد‬ ‫ستيز انداخت‌هاست‪ .‬اصل اّول بر ضرورت کار و رابطٴه پاداش با عمل تأکيد م ‌‬ ‫ل ‌ومسئول بوده و بجاى‬ ‫ىداند که افراد جامعه مستق ّ‬ ‫‌وجامع‌هاى را کار آمد ‌وپيشرو م ‌‬ ‫عاليت ‌وپيشرفت مشغول گردند‪ .‬در‬ ‫وابستگى به ديگران ‌واهمال ‌وبدبينى ‌ويأس به کار ‌وف ّ‬ ‫کشورهاى غرب ايدئولوژيهاى موجود يا از اصل اّول دفاع کرده و يا آنکه از اصل دوم‬ ‫ىنمايد‪ .‬اين امر به ستيز ‌وتخاصم طبقاتى‪ ،‬نابسامانى اجتماعى ‌واقتصادى‪‌ ،‬وزوال‬ ‫حمايت م ‌‬ ‫هاست‬ ‫‪.‬ارزشها ‌ووحدت اجتماعى منجّر شد ‌‬ ‫ىکند که با اصل وحدت عالم‬ ‫کلمات مکنونه افق ‌ودريچٴه بديعى را در اين مورد باز م ‌‬ ‫ىسازد‪‌‌،‬بدون آنکه‬ ‫نمعنى که در آن واحد هردو اصل را مؤّکد م ‌‬ ‫انسانى مطابقت دارد‪ .‬بدي ‌‬ ‫ىکند ‌وهم آنکه‬ ‫يکى را نفى نمايد‪ .‬به همين جهت هم برضرورت اشتغال افراد تأکيد م ‌‬

‫ىنمايد‪ .‬از طرفى پست‬ ‫فقراء را امانت خود خوانده ‌وبر لزوم حفظ امانت الهى تأکيد م ‌‬ ‫ترين افراد را افراد معطل ‌ومهمل دانسته ‌واز طرف ديگر امر بر انفاق مال به فقراء‬ ‫ىفرمايد‪ .‬جامع‌هاى که اغنياء ‌وتوانگران آن به ضرورت تأمين ‌ورفاه اجتماعى همگان‬ ‫م ‌‬ ‫معتقد بوده ‌وفقراء آن کار را عار ندانسته بلکه آنرا مايٴه افتخار ‌وعبادت محسوب بدارند‬ ‫مقدمٴه جامعٴه بهائى است‪ .‬اين جامعه جامعٴه رفاه اقتصادى‪ ،‬عدالت اجتماعى ‌واّتحاد‬ ‫‌ومحّبت روحانى است‪ .‬بيانات مبارکه راجع به ضرورت کار ‌واشتغال قبل ً زيارت شد‪ .‬حال‬ ‫ىشود‬ ‫جه م ‌‬ ‫ه لزوم انفاق ‌وکمک به فقراء تو ّ‬ ‫‪.‬بذکر چند بيان در بار ٴ‬ ‫ىالسماء من کنوز عز لتفنى و خزائن‬ ‫يا ابن النسان‌‪ :‬انفق مالی علی فقرائى لتنفق ف ‌‬ ‫مجد لتبلی و لکن و عمرى انفاق الروح اجمل لو تشاهد بعينى‬

‫)مجموعٴه‬

‫)الواح مبارکٴه مصر ص ‪٢٩‬‬ ‫اى پسر تراب ‪ :‬اغنياء را از نالٴه سحرگاهى فقراء اخبار کنيد که مبادا از غفلت بهلکت‬ ‫ىنصيب مانند‪ .‬الکرم و الجود من خصالی فهنيئا لمن تزّين‬ ‫ه دولت ب ‌‬ ‫افتند و از سدر ٴ‬ ‫بخصالی‬ ‫ض‪ :‬فقراء امانت منند در ميان شما پس امانت مرا درست حفظ نمائيد و‬ ‫اى اغنياى ار ‌‬


‫‪.‬براحت نفس خود تمام نپردازيد‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص ‪_‌٨٩‬‬

‫‪(٣٨٧‬‬

‫مانسانى‬ ‫تعال ‌‬ ‫تمکنون‌ه‌ووحد ‌‬ ‫ب_ کلما ‌‬ ‫‌‬ ‫ه کلمات‬ ‫بايد گفت که بشکل مستقيم يا غيرمستقيم اصل وحدت عالم انسانى شالود ٴ‬ ‫جب نيست چرا که اّول ً هدف ديانت بهائى اساسا وحدت‬ ‫مکنونه است‪ .‬اين امر مايٴه تع ّ‬ ‫ىباشد‪.‬‬ ‫ءا محور وحدت عالم انسانى م ‌‬ ‫عالم انسانى است ‌وثانيا اينکه ميثاق حضرت بها ‌‬ ‫ىيابد که به‬ ‫تأکيد بر وحدت عالم انسانى به شکلهاى گوناگون در کلمات مکنونه تظاهر م ‌‬ ‫ىکنيم‬ ‫توار اشاره م ‌‬ ‫‪.‬سه نوع آن مختصرا و فهرس ‌‬ ‫اّول تأکيد مستقيم به برابرى ‌ووحدت عالم انسانى‪ .‬مثال اينگونه بيانات بيان جمالمبارک در‬ ‫آخر کلمات مکنونٴه عربى بود که مؤّکد ساختند که خلق و بدء همٴه انسانها از خاک براى‬ ‫‌‬

‫‪.‬تذکر آدميان به برابرى ‌ووحدت ايشان است‬

‫ه وحدت عالم انسانى بر ضرورت روابط وداد‬ ‫نوع دوم از بيانات کلمٴه مکنونه در بار ٴ‬ ‫ىنمايد‪ .‬نفى غيبت ‌وعيبجوئى‪ ،‬نفى افتخار بر‬ ‫‌ومحّبت ‌ووحدت در ميان آدميان تأکيد م ‌‬ ‫متر تأکيد بر اينکه رضاء‬ ‫ديگران‪ ،‬نفى جدال و نزاع ‌واعتراض با ديگران ‌واز همه مه ّ‬ ‫ىباشد ‪ ٠‬اين بيانات بحّدى‬ ‫مترين شکلهاى اين نوع م ‌‬ ‫خداوند در رضاء خلق اوست از مه ّ‬ ‫توار آنها نيز دشوار است لذا صرفا به نمونٴه کوچکى از اين‬ ‫وسيع ‌ومتنوعند که ذکر فهرس ‌‬ ‫ىکنيم‬ ‫‪‌:‬آثار اشاره م ‌‬ ‫ن‪ ،‬در سبيل رضاى دوست مشى نمائيد ‌ورضاى او در خلق او بوده ‌وخواهد‬ ‫اى دوستان م ‌‬ ‫ىرضاى دوست خود در بيت او وارد نشود ‌ودر اموال او تصّرف ننمايد‬ ‫بود‪ .‬يعنى دوست ب ‌‬ ‫کروا‬ ‫‌ورضاى خود را بر رضاى او ترجيح ندهد ‌وخود را در هيچ امرى مقّدم نشمارد‪ .‬فتف ّ‬ ‫یالفکار‬ ‫‪.‬فى ذلک يا اول ‌‬ ‫ل‪ ،‬جامٴه غرور را از تن برآريد ‌وثوب تکّبر از بدن بياندازيد‬ ‫اى پسران آما ‌‬ ‫ن‪ ،‬با يکديگر مدارا نمائيد ‌واز دنيا دل برداريد‪ .‬به عّزت افتخار منمائيد ‌واز ذّلت‬ ‫اى برادرا ‌‬ ‫ل را از تراب خلق نمودم ‌والبّته بخاک راجع فرمايم‬ ‫‪.‬ننگ مداريد قسم بجمالم که ک ّ‬ ‫اى مهاجران‌‪ :‬لسان مخصوص ذکر من است به غيبت ميالئيد ‌واگر نفس نارى غلبه نمايد‬


‫به ذکر عيوب خود مشغول شويد نه به غيبت خلق من زيرا که هرکدام از شما به نفس‬ ‫‪.‬خود ابصر و اعرفيد از نفوس عباد من‬ ‫اى ابناء غرور‪ :‬به سلطنت فانيٴه ايامى از جبروت باقى من گذشته و خود را باسباب زرد‬ ‫ىنمائيد‪ .‬قسم بجمالم که جميع را در خيمٴه‬ ‫ىآرائيد و بدين سبب افتخار م ‌‬ ‫و سرخ م ‌‬ ‫يکرنگ تراب درآورم و همٴه اين رنگهاى مختلف را از ميان بردارم مگر کسانى که به‬ ‫‪.‬رنگ من درآيند ‌وآن تقديس از همٴه رنگهاست‬ ‫)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪_‌٣٩٥‬‬

‫‪(٣٨٥‬‬

‫ح‪ ،‬لتفتخر علی المسکين بافتخار نفسک لّنى امشى قّداّمه و اراک فى سوء‬ ‫نالرو ‌‬ ‫يااب ‌‬ ‫یالبد‬ ‫‪.‬حالک و العن عليک ال ‌‬ ‫نالوجود‪ ،‬کيف نسيت عيوب نفسک ‌واشتغلت بعيوب عبادى من کان علی ذلک فعليه‬ ‫يااب ‌‬ ‫لعنة مّنى‬ ‫ح‪ ،‬ايقن بانّ الّذى يأمرالّناس بالعدل ‌ويرتکب الفحشاء فى نفسه اّنه ليس مّنى‬ ‫نالّرو ‌‬ ‫يا اب ‌‬ ‫‪.‬ولو کان علی اسمى‬ ‫نالوجو‌د‪ :‬لتنسب الی نفس ما ل تحّبه لنفسک و ل تقل ما لتفعل هذا امرى عليک‬ ‫يا اب ‌‬ ‫‪.‬فاعمل به‬ ‫ن ‪:‬ل تحرم وجه عبدى اذا سألک فى شىء لن وجه وجهى فاخجل مّنى‬ ‫نالنسا ‌‬ ‫يا اب ‌‬

‫))مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ‪٢٣ _‌٢٤‬‬

‫نوع سوم تأکيد بر وحدت عالم انسانى بشکل تأکيد بر مقام انسان ‌وعظمت وجود او‬ ‫‌وتقّدس آدمى بعنوان عرش خدا ‌ومظهر اسماء ‌وصفات الهى است‪ .‬اين بيانات بحّدى‬ ‫ىباشند که ذکر آنها مستلزم تکرار همٴه کلمات مکنونه است‪ .‬اّما‬ ‫صل ‌ومتعّدد م ‌‬ ‫متنّوع ‌ومف ّ‬ ‫ىشود‬ ‫‪.‬بخاطر زيبائى مقال به دوبيان کوچک اکتفاء م ‌‬ ‫ل ‌ومن جوهرالعلم اظهرتک‬ ‫ح‪ ،‬خلقتک غنّيا کيف تفتقر ‌وصنعتک عزيزا بم تستذ ّ‬ ‫نالرو ‌‬ ‫يا اب ‌‬ ‫ب عجنتک کيف تشتغل بغيرى فارجع البصر اليک‬ ‫نالح ّ‬ ‫ن طي ‌‬ ‫لم تستعلم عن دونى ‌وم ‌‬ ‫‪.‬لتجدنى فيک قائما قادرا مقدرا قّيوما‬ ‫نالوجو‌د‪ ،‬فؤادک منزلی قّدسه لنزولی ‌وروحک منظرى طّهرها لظهورى‬ ‫‪.‬يا اب ‌‬


‫)مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص ‪‌٢٠‬و‬

‫‪(٢٩‬‬

‫ه جمال مبارک در‬ ‫در پايان اين قسمت بايد ذکر گردد که مفهوم انصاف ‌وعدل که بفرمود ٴ‬ ‫ق است ارتباط مستقيم با اصل وحدت عالم انسانى‬ ‫بالشياء در نزد ح ّ‬ ‫کلمات مکنونه اح ّ‌‬ ‫ءا دارد‬ ‫نآراى بديع حضرت بها ‌‬ ‫‪‌.‬ومدنّيت جها ‌‬ ‫ىو روحانى‬ ‫ىاجتماع ‌‬ ‫نميثاق ‌‬ ‫ابعنوا ‌‬ ‫ء ‌‬ ‫تبها ‌‬ ‫عحضر ‌‬ ‫مبدي ‌‬ ‫‪.‬ج _ نظ ‌‬ ‫هاست‪.‬‬ ‫ق شد ‌‬ ‫در نظرّيات نوين غرب اصل قرارداد اجتماعى ملک عدالت و اخلق ‌وح ّ‬ ‫ىشود که بر اساس قراداد اجتماعى ‌ورضاى طرفين‬ ‫جامع‌هاى عادلنه ‌ومعقول تلّقى م ‌‬ ‫هباشد‪ .‬در اين مقالٴه مختصر فرصتى براى تفصيل اين مطلب نيست‪ .‬اّما‬ ‫قرارداد بنا شد ‌‬ ‫هاى بوده‬ ‫بايد متذّکر شويم که مفهوم قرارداد اجتماعى همواره داراى نارسائيهاى عمد ‌‬ ‫‌وخواهد بود‪ .‬در عين حال تأکيد بر آزادى ‌ودمکراسى که در بطن مفهوم قرارداد اجتماعى‬

‫ىباشد‪ .‬در امر بهائى اصل ميثاق جايگزين اصل‬ ‫نهفته است مفهومى سودمند ‌وعادلنه م ‌‬

‫ه نظم بديع بهائى است‪ .‬مفهوم ميثاق اجتماعى‬ ‫ىگردد ‌واين امر شالود ٴ‬ ‫قرارداد اجتماعى م ‌‬ ‫مفهومى جامع است که مفهوم قرارداد اجتماعى را در درون خود جاى ميدهد‪ ،‬اّما از آن‬ ‫ءا که مبتنى بر اصل ميثاق‬ ‫ىرود‪ .‬بدين ترتيب که نظم بديع جهانى حضرت بها ‌‬ ‫فراتر م ‌‬ ‫است صرفا قراردادى ميان افراد بشر نبوده بلکه علوه بر رضايت و آزادى و برابرى‬ ‫ق از جمله طبيعت و همٴه عالم‬ ‫انسانها مستلزم ميثاق با خدا و ميثاق با همٴه مظاهر ح ّ‬ ‫ىباشد‪ .‬قرارداد اجتماعى منحصر است به قراردادى ميان توانگران زندهٴ يک‬ ‫بشرى نيز م ‌‬ ‫ءا ميثاقى است که علوه بر ايشان همٴه مردم‬ ‫جامعٴه مّلى سياسى‪ .‬ميثاق حضرت بها ‌‬ ‫ه بشرى‪ ،‬همٴه موجودات يعنى تمامى طبيعت و‬ ‫جامعه‪ ،‬همٴه مردم دنيا‪ ،‬همٴه نسلهاى آيند ٴ‬ ‫ىنمايند‪ .‬بدين ترتيب اين ميثاق براستى‬ ‫ق نيز در آن شرکت م ‌‬ ‫بالخره مظهر امر الهى ‌وح ّ‬ ‫تپذيرى تمامى قوا ‌ووجود انسانى است جمالمبارک با تأکيد بر اصل ميثاق‬ ‫شکوفائى ‌وفعلّي ‌‬ ‫در کلمات مکنونه ‌وتشريح ‌وتصريح آن در آثار ديگر خويش ‌وتبيين اين حقائق از طريق‬ ‫تعدل اعظم الهى دريچهٴ‬ ‫ىامرا ‌وتوضيحات ‌وتشريع بي ‌‬ ‫حضرت عبدالبهاء ‌وحضرت ول ‌ّ‬ ‫بديعى را بر افق عالميان گشودند وطليعٴه طلوع روزى نوين و زمينى جديد و آسمانى‬ ‫تازه را به عالميان ابلغ فرمودند‪ .‬اين مفهوم امر بهائى را از همٴه نظامهاى گذشته متمايز‬ ‫م از‬ ‫نجهت است که تأويل بينش بهائى به نظامهاى موجود بشرى اع ّ‬ ‫ىسازد‪ .‬بدي ‌‬ ‫م ‌‬

‫ىباشد‪ .‬از آن گذشته در قرارداد‬ ‫تئوکراسى‪ ،‬دمکراسى‪ ،‬آرسيتوکراسى و غيره نارسا م ‌‬ ‫‌وميثاق اجتماعى بهائى همٴه موجودات )به ياد بياوريم که همٴه اشياء مخلوق و مظهر عهد‬

‫نترتيب‬ ‫ىگيرد‪ .‬بدي ‌‬ ‫ىباشند ( ‌وهمٴه عالم انسانى ‌ونه صرفا نسل حاضر را در بر م ‌‬ ‫‌وميثاق م ‌‬


‫ق حّقه‪ .‬هرآنچه که هست سهم ‌وحّقش ادا‬ ‫ل ذيح ّ‬ ‫عدالت محض است يعنى اعطاء ک ّ‬ ‫ىشود‬ ‫‪.‬م ‌‬ ‫تشريح و توصيف جزئّيات اين ميثاق اجتماعى مستلزم کتابهاى گوناگون است‪ .‬اّما آنچه که‬ ‫در اينجا ذکرش ضرورى است اين واقعّيت است که کلمات مکنونه بعنوان ميثاق الهى‬ ‫ءا طليع‌هاى از اين نظام بديع روحانى است که همٴه جوانب‬ ‫‌وميثاق بديع حضرت بها ‌‬ ‫ىسازد ‌وعرفان‬ ‫وجود انسانى )رابطٴه با خود با طبيعت‪ ،‬با اجتماع‪ ،‬با خدا( را مّتحّد م ‌‬

‫ىنمايد‪ .‬کلمات مکنونه اثرى صرفا‬ ‫‌وعقل ‌وعلم ‌وشريعت ‌واخلق را يکپارچه ‌ويگانه م ‌‬

‫صوفيانه ‌وادبى ‌وشاعرانه نيست‪ .‬کلمات مکنونه آئينٴه تمامّيت امر بهائى‪ ،‬ميثاق الهى‪‌ ،‬ونظم‬ ‫ءا است‬ ‫نآراى حضرت بها ‌‬ ‫‪‌*.‬بديع جها ‌‬ ‫نادر سعيدى‬ ‫نورت فيلد ‪ ١٧‬مارج ‪٩٨‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.