کلمات مکنونه و اصل ميثاق شمارۀ ٤ نگارش :نادر سعيدى خرداد ۱۱ ۱۳۷۷ _١مقّدمه اهمّيت خطير و يگانٴه کلمات مکنونه مکررا در آثار هياکل مقّدسٴه بهائى مورد تأکيد قرار گرفتهاست .حضرت عبدالبهاء ضرورت تلوت وتأّمل در خصوص کلمات مکنونه را متذکر ىعزيزامرا براى کلمات مکنونه مقام شامخ ومنيعى را در ميان آثار هاند وحضرت ول ّ شد جه ودّقت در کلمات مکنونه ءا قائل گشتهاند .اّما بخلف امر مبارک به تو ّ حضرت بها گاهى کلمات مکنونه بعنوان صرفا اثرى ادبى وشاعرانه وصوفيانه تلّقى گرديده وتمامى ىگيرد .اين طرز فکر گاهى لق وبديع مورد غفلت قرار م عظمت وقدرت وبدعت آن اثر خ ّ ءا مانند کتاب مستطاب خر حضرت بها ىگردد که برخى از افراد آثار متأ ّ تاحّدى ممسوخ م ىکنند که بهنظر قاصر اقدس وکتاب عهد را در مقابل کلمات مکنونه قرار داده وسعى م خويش در ميان آثار مبارکه دست به انتخاب زده وامر بهائى را صرفا بر اساس آثار دوران بغداد خصوصا کلمات مکنونه معرفى نمايند .آنگاه در اين طرز فکر کلمات مکنونه ىگردد. صرفا اثرى صوفيانه که تکرار وبيان مفهوم سلوک در آثار متصّوفان است تعريف م سسات نگونه رويکرد بهآثار مبارکه اينست که کلمات مکنونه در مقابل احکام ومؤ ّ نتيجٴه اي ن " وعدم اهمّيت ميثاق واحکام ونظم ميت "عرفا امرى وعهد وميثاق الهى قرارگرفته وبهاه ّ ىگردد .ادارى بهائى اشاره م هاست اينستکه کلمات مکنونه وديگر سط معدودى از افراد بيان شد شبهٴه ديگرى نيز که تو ّ هاست که حضرت بهاءا هنوز خود را يک بابى ه بغداد در زمانى نوشته شد آثار دور ٴ ها وموعود بيان ظِهر دانسته وکوچکترين تصّورى در مورد اينکه مظهر امر الهى يا َمن ُي ْ ءا در دوران بغداد صرفا يک صوفى بوده هستند نداشتند .برطبق اين نظرّيه حضرت بها هاند که هاست .همين افراد معدود بيان کرد وعقائد ايشان صرفا عقائد متداول تصّوف بود هاى به ءا هرگز اظهار امر خفى نداشتهاند وهرگز هم در آثار خود اشار حضرت بها سط حضرت عبدالبهاء وحضرت هاند بلکه اين اّدعا بعدا تو ّ اظهار امر خفى نفرمود هاست .نتيجٴه اين طرز فکر آنست که کلمات مکنونه صرفا اثرى ىامرا مطرح شد ول ّ ىگردد که ربطى به اعتقادات بهائى در مورد اصل مظهرّيت و شاعرانه وصوفيانه تلّقى م
اصل ميثاق ندارد .درنتيجه تنها عملکرد کلمات مکنونه اينستکه براى شب شعر وذکر سکى به عهد وتم ّ فنما بکار رود واينان را از هر نوع ت ّ صوفيانه در محافل روشنفکران عار .تمامّيت امر مبارک وميثاق الهى معاف نمايد سط تعداد ناچيزى از افراد ارائه البّته تصويرى که در فوق ارائه گرديد صرفا وصرفا تو ّ هاست ولی وجود چنين نظرّياتى هرقدر هم که ناچيز ومردود باشد براى تذّکر ما به شد ششناسى در ضرورت مطالعٴه آثار مبارکه در تمامّيت آن سودمند است .از نقطهنظر رو سط خدا شناخت هاست که خدا را بايد به تو ّ همٴه اديان الهى اين اصل بيان شد ) اعرفواا بالله ( ولذا آيات الهى را بايد نه به استناد معيارها ومفاهيم ديگر بلکه به اّتکاء ىتواند تمامّيت آثار الهى بررسى نمود .البّته در اينگونه بررسى هرنوع دانش وعلمى م
سودمند باشد بشرط آنکه ملک ومعيار اصلی نفس کلم الهى در تمامّيت آن باشد. نقطهنظر ممسوخى که در بال به آن اشاره گرديد محصول اين حقيقت است که اين جه بهتمامّيت آيات الهى بهانتخاب بيان آيات الهى برطبق سليقٴه شخصى افراد بجاى تو ّ سط تمامّيت آثار دست زده وآنگاه قسمتى از آيات مبارکه را انتخاب کرده و آنرا نه بتو ّ ىدهند .پس از آن سط مفاهيم گذشته وآراء پوسيده مورد بررسى قرار م مبارکه بلکه بتو ّ با غرورى که همواره نمايشگر اين نوع روش نادرست است اهل بهاء را که به تمامّيت ىشناسند مورد اعتراض ق م ق را باّتکاء کلمات ح ّ ىنمايند وکلمات ح ّ جه م آثار مبارکه تو ّ ىپندارند ىدهند و خود را "محّقق " واهل بهاء را نامحّقق م .قرار م جه به تمامّيت آثار مبارکه است البّته همٴه اين مفروضات ومطالبى که مبتنى بر عدم تو ّ صلی است .در اين مقاله ىباشد وبحث آن مستلزم کتاب يا کتابهاى مف ّ غلط وواژگون م ىنمائيم وآن تقليل کلمات مکنونه به جه م فقط بهيک قسمت از اين برداشتهاى نادرست تو ّ اثرى شاعرانه وصوفيانه در مقابل با احکام وعهد وميثاق الهى است .اّما چون شبهات هاى به نادرستى مفروضات ديگر آن هم ديگر اين طرز فکر نيز ذکر گرديد فقط اشار ىگردد .م ل سخنان ايشان ىکنند تناقض بنيادى وغيرقابل ح ّ اّولين مطلبى که اينگونه افراد فراموش م هاند )البّته ءا در دوران بغداد صرفا يک صوفى بود ىگويند حضرت بها است .از طرفى م آنوقت هرکس نظرّيهاى دارد که به چه طريقت صوفى تعّلق داشتهاند ( واز طرف ديگر ءا در آن زمان صرفا يک بابى بودند واعتقادى به مقام مظهرّيت ىگويند حضرت بها م هاست که آخر چگونه خود نداشتند .حال بايد گفت که يکى از اين افراد تابحال فکر نکرد نگذشتٴه آئين حضرت باب بود وهم يک صوفى ىتوان هم از سران ومعتقدان از جا م ىداند .آثار مبارکٴه عادى .عّلت اين امر را هرکس که با آثار حضرت اعلی آشناست م
حضرت اعلی بهصراحت وقطعيت اّول ً اعتقادات متصّوفان را به باد حمله گرفته و سران لصدرا وغيرهما را کامل ً مردود و مطرود دانسته و هرنوع صوفّيه از جمله ابن عربى وم ّ نظرّيٴه وحدت وجود را مورد انتقاد قرار داده و صريحا اشتباهات صوفّيه را گوشزد مالکتاب ديانت بابى يعنى کتاب ب اعلی از جمله ا ّ هاند .علوه بر آن ،آثار حضرت ر ّ فرمود صل بوده وشريعت بديعى را اعلن فرموده و همگى را بهضرورت بيان شامل احکام مف ّ جه به کتب حکما ويا علماء اطاعت از کلمات نقطٴه بيان واحکام او فراخوانده وهرگونه تو ّ قبل را مردود دانسته وهمواره ومؤّکدا بر اصل ميثاق وضرورت اطاعت از عهد الهى تأکيد ىشود کسى با دل وجان بهامر مبارک حضرت اعلی مؤمن باشد ىفرمايد .حال چگونه م م وزندگيش را به آن خاطر بخطر بياندازد ودر تبعيد بسر برد وآنگاه درخلف وتضاّد مطلق نمعنى که عرفان را در فمآب باشد بدي نمنش وعار با همٴه آثار حضرت اعلی صرفا عرفا تضاّد با تمامّيت ديانت الهى قرار دهد وسخن فلن و بهمان صوفى را بر امر وکلمٴه ح ّ ق گنظرى وتناقض درونى چنين سخنى باورکردنى در بيان فارسى ترجيح بدهد .سخافت وتن .نيست ىدانيم که عرفان به معناى راستين وصحيح آن چيزى جز تماميت امر الهى البّته ما م سک نيست که عرفان مظهر امر الهى و اّتباع از همٴه فرامين واحکام او واطاعت وتم ّ ىسازد مطلق به عهد وميثاق اوست .آنچه که امر عزيز بهائى را از ديگر مکاتب متمايز م ق ورضاء خلق پيام وحدت وهماهنگى واّتحاد بين دين وعلم ،عرفان وشريعت ،ورضاء ح ّ است .اين امر همان اصل وحدت در کثرت آئين بهائى است .ديانت بهائى هماهنگى عشق وعقل واراده را متذّکر ساخته وهمٴه قواى وجود انسانى را شکوفا ومتظاهر ىا تا وفناء ف ىا معنا ندارد ومحّب تا وفناء ف ىسازد .فعل اخلقى بدون محّب م تا همى بيش نيست ومحّب بدون محّبت وفناء در آستانٴه مظهر امر واطاعت احکام او تو ّ ومحّبت مظهر امر بدون محّبت عالم انسانى واخلق مبتنى بر هر امرى وعدالت وعشق وهمى بيش نيست .آنچه که اصل است هماهنگى ووحدت وضرورت همٴه آنهاست .اين است وجه تمايز امر بهائى که انرا از همٴه نظامهاى بيمار ويکجانبٴه بشرى ممتاز وبرتر ىسازد .چقدر مايٴه ذّلت و خجلت است که کسى اين ابداع روحانى آثار مبارکه را زيارت م کرده باشد وباز بخواهد بهطرزفکر ممسوخ گذشته که عرفان را در مقابل عقل واراده، بگرد ىگذارد وعق وشريعت را در مقابل عقل وعشق ،وعلم را در مقابل قلب وعقل م ه مبارک در کلمات مکنونه ىنمايد .بفرمود ٴ :م زهى حيرت و حسرت و افسوس و دريغ که به ابريقى از امواج بحر رفيق اعلی هاند .گذشتهاند و از افق ابهى دور ماند
نکتٴه ديگر که بايد بهصراحت بر آن تأکيد نمود اينستکه برخلف نظر مذکور همٴه آثار ءا به صراحت بر تحّقق اظهار امر خفى ايشان در سال ٩تصريح و تأکيد حضرت بها هاست که بحث آن مستلزم مقالٴه مستقلی است .اّما به هاست .اين مطلب بحدى گسترد کرد ىکنيم .عنوان مثال به چهارنکته اشاره م نالذئب و بسيارى ديگر از آثار مبارکه مرور ه هيکل لوح اب اّول آنکه در لوح سلطان ،سور ٴ هاست .وحى الهى و تعليم علم ماکان بر هيکل مبارکشان در سياهچال بارها تصريح شد دوم آنکه جمالمبارک مکّررا از اظهار امر خود به برخى از مؤمنان اّوليه در دوران بغداد ب اعلی به ايشان لقب ه جناب دّيان که حضرت ر ّ هاند .بعنوان مثال در بار ٴ سخن فرمود ا عطا فرمودند )يعنى سومين کسى که به َمن ه ظِهر فالّثالث المؤمن به َمن ُي ْ حر
هاست که ىآورد( ،در آثار مبارکه از جمله کتاب بديع تصريح شد ها ايمان م ظِهر ُي ْ هاللهى خويش را به او اظهار فرموده، ظِهر جمالمبارک در اوائل دوران بغداد مقام َمن ُي ْ هاست باعلی محقق شد ه حضرت ر ّ .وى مشّرف به ايمان گرديده ووعد ٴ ىفرمايند که حضرت اعلی بشارت بظهور سوم آنکه در آثار مکررشان ،جمالمبارک تأکيد م ىالمثل در اقتدارات در توضيح بيان ايشان داده که در سنٴه تسع ظاهر خواهند شد .ف
م فى ن فرق القائم و القيوم ث ّ ىفرمايند "و لتراقب ّ مبارک حضرت اعلی در بيان عربى که م
ىفرمايند ل خير تدرکون" چنين م :سنةالتسع ک ّ بدان مقصود نقطٴه اولی از فرق قائم و قّيوم و اعظم و عظيم اعظمّيت ظهور بعد بوده بر عظيم وقيومّيت ظهور آخر بر قائم .واز فرق اعظم وعظيم در عدد ظهور تسع
هاند تا کينوناتى که از شمس بوده ...واين تسعه را اّيام فرجه مابين ظهورين قرار فرمود
ل به آن عظيم متجّلى شده مستعّد شوند از براى ظهور نّير اعظم که در سنٴه تسع ک ّ هاند .موعود بود )اقتدارات ،طبع بمبئى _٦٨ ،١٣١٠
(٦٦
س آثار دوران بغداد از جمله کلمات مکنونه به نحو لطيفى از مقام چهارم آنکه نف ِ ىفرمايد .اّما اين مطلب ها يعنى مظهر موعود سخن م ظِهر ءا بعنوان َمن ُي ْ حضرت بها ه خود کلمات مکنونه است و اکنون بايد از مقّدمه فراتر رفت و به مستلزم بحث در بار ٴ جه نمود .کلمات مکنونه تو ّ _٢کلمات مکنونه کلمٴه ميثاق است
اّما بزرگترين اشتباه افرادى که کلمات مکنونه را صرفا اثرى ادبى وشاعرانه وصوفيانه خر جمالمبارک ،احکام کتاب مستطاب ىپندارند اينستکه کلمات مکنونه را در مقابل آثار متأ ّ م ىدهند .اّما حقيقت اينستکه کلمات مکنونه از اّول اقدس ،ومسئلٴه عهد وميثاق الهى قرار م ه کلمات مکنونه تا به آخر تأکيد و تصريح بر عهد و ميثاق است .به عبارت ديگر عصار ٴ
ميثاق الهى است .در عين حال ميثاق جامع جوانب گوناگون وحى الهى وابعاد متفاوت وجود انسانى است .اصل ميثاق بجاى تضاد وتعارض ميان عرفان راستين وعمل خالص ىباشد اينستکه کلمات مکنونه وعقل باانصاف بيانگر لزوم هماهنگى ووحدت هرسٴه آنها م جه عرفان الهى است اّما اين عرفان در تمامّيت آن يعنى اصل ميثاق اساسا متو ّ ءا و در تمامّيت ديانت ىگردد که همان اصلی است که در همٴه آثار حضرت بها ظاهرم ىباشد .بهائى ظاهر و آشکار م ىکند و ميان کلمات مکنونه صور نمايد که نگارنده اغراق م ه عزيز ممکن است ت ّ خوانند ٴ ىکند .اّما چنين نيست .براى درک اين مطلب بايد واصل ميثاق ارتباطى گزافهاميز مطرح م جه نمائيم .بهکلمات مکنونه ومفهوم ميثاق تو ّ ىنمايد نام کلمات مکنونه اّولين نکتهاى که رابطٴه اصل ميثاق وکلمات مکنونه را مشهود م ىشد .صحيفٴه ىدانيم که کلمات مکنونه در ابتداء صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه ناميده م است .م سط هاست صحيفهاى بود که تو ّ فاطمّيه مخزونه همانگونه که در قرن بديع نيز بيان شد حمد و غصب جبرئيل نازل گرديد و حضرت علی آنرا بنگاشت تا پس از وفات حضرت م ّ نجا حقوق حضرت علی بتوسط ابوبکر مايٴه تسّلى خاطر حضرت فاطمه باشد .از همي
ىتوان رابطٴه کلمات مکنونه را با اصل ميثاق دريافت نمود .صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه اثبات م
مد و عهد وميثاق ايشان از امت اسلم براى وليت حضرت علی بود. رسالت حضرت مح ّ سط هاست بتو ّ حزن حضرت فاطمه که در اساس معلول نقض عهد و ميثاق الهى بود ىگيرد .با تغيير نام صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه به صحيفٴه مخزونٴه فاطمّيه مورد تسّلى قرار م ىگردد که کلمات مکنونه اگرچه کلمٴه ميثاق است اّما کلمات مکنونه اين حقيقت مؤّکد م ىدانيم در کتاب هاست .چنانکه م خص نشد مرکز اصلی اين ميثاق هنوز بهصراحت مش ّ
عهدى است که اين حقيقت مکنون به عرصٴه ظهور وشهود پيوست .بدين جهت است که یالورى ميان کلمات مکنونه ،کتاب مستطاب اقدس ،کتاب عهد والواح وصاياى حضرت مول .ارتباط واّتحادى ناگسستنى است ىتواند نظرى کّلى بهکتاب عهدى وکلمات مکنونه بيندازد تامشابهت ه اين سطور م خوانند ٴ جه گردد .اّما عجيب وغريب مطالب ومحتويات اين دو رسالٴه مخزون و مکنون را متو ّ
بخاطر کوتاهى مقاله اين مسئله دنبال نخواهد شد .دومين نکتهاى که رابطٴه کلمات ىنمايد شروع کلمات مکنونٴه عربى است که جمالمبارک مکنونه با اصل ميثاق را واضح م هاند .عين بيان مبارک اينست :عصاره وخلصٴه آنرا براى ما توضيح فرمود هواالبهى البهى یالّنبيّين من قبل واّنا اخذنا جواهره هذا ما نّزل من جبروت العّزة بلسان القدرة والقّوة عل واقمصناه قميص الختصار فضل ً علی الحبار ليوفوا بعهدا ويؤّدوا اماناته فى انفسهم ضالّروح من الفائزين .وليکونن بجوهرالّتقى فى ار )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(١٧٠
ىفرمايند که کلمات مکنونه بيانگر حقائقى است که از در اين بيان مبارک جمال قدم م ءا هاست واينکه حضرت بها جبروت عّزت به زبان قدرت وقّوت بر انبياى قبل نازل شد هاند به اين خاطر که به عهد وميثاق جوهر آنرا گرفته وآنرا در قالب اختصار نازل فرمود الهى وفا گردد وامانات الهى در وجود افراد انسان حفظ وظاهر شود ودر ارض روح ه کلمات مکنونه بلکه عصار ٴ ه بهجوهر تقوى فائز شوند .در اين بيان مختصر نهتنها عصار ٴ هاست .واضح است که کلمات مکنونه در اساس وجوهر خويش اصل ميثاق هم بيان شد
معطوف به عهد وميثاق الهى وضرورت وفاى بهعهد است .اّما وفاى بهعهد الهى در عين
حال شناسائى مظهر امر الهى است )مظاهر مقّدسه بعنوان امانت خداوند ( وشکوفاساختن تمامى قوا وکمالت وجود انسانى است )امانات الهى در وجود انسان که صورت ومثال
الهى است ( وبالخره اينکه اين عهد واين اداى امانت مستلزم تخّلق بهاخلق و ظهور .جامعهاى است که زمين خاکى بهارض روح وافراد انسان به مظاهر تقوى مبّدل بشوند ىکند آخر سومين علمت که به صراحت رابطٴه کلمات مکنونه واصل ميثاق را تصريح م ىباشد .يعنى علوه بر آغاز کلمات مکنونه که تصريح بر عهد وميثاق کلمات مکنونه م ه همٴه اديان است کلمات مکنونه با تأکيد بر عهد ه کلمات مکنونه وعصار ٴ بعنوان عصار ٴ ىيابد .اهمّيت اين امر بحّدى است که هم در کلمات مکنونٴه وميثاق بنحوى لطيف خاتمه م ىيابند .بگذاريد فارسى وهم در کلمات مکنونٴه عربى هردوى آنها با همين مفهوم خاتمه م جه کنيم وآنگاه بهتوضيحى در مورد آن بپردازيم در آخر کلمات اّول به کلمات مبارکه تو ّ ىفرمايند :مکنونٴه عربى چنين م يا ابن من قام بذاته فى ملکوت نفسه
اعلم بانى قدارسلت اليک روائح القدس کّلها و اتممت القول عليک و اکملت النعمة بک و .رضيت لک ما رضيت لنفسى فارض عّنى ثم اشکرلی هاست .همچنين در آخر کلمات مکنونٴه فارسى همين مطلب بدين نحو بيان شد اى دوستان من ...سراج ضللت را خاموش کنيد ومشاعل باقيٴه هدايت در قلب ودل برافروزيد جت کامل وبرهان ظاهر ودليل نابت آمد ىدهم اى دوستان که نعمت تمام وح ّ شهادت م تالّنعمة عليکم و علی من م تا ديگر همت شما از مراتب انقطاع چه ظاهر نمايد .کذلک ت ّ بالعالمين سموات و الرضين و الحمدلله ر ّ ىال ّ .ف حال بايد به اين دو بيان مبارک که يکى خاتمٴه کلمات مکنونٴه فارسى وديگرى انتهاى ىتوان درک کرد که هردو جهى م جه دقيق نمود .با اندک تو ّ کلمات مکنونٴه عربى است تو ّ ىفرمايد ه لطيفى به آيٴه مبارک قرآنى است که در آن م :بيان مبارک اشار ٴ .اليوم اکملت لکم دينکم واتمت عليکم نعمتى ورضيت لکم السلم دينا ىدانيم که به عبارت ديگر هردو بيان مبارک بنحو بديعى بيانگر همان مفهوم است .اّما م نترتيب که اين آيٴه مبارکه هاى به عهد وميثاق الهى بود .بدي آن بيان مبارک در قرآن اشار
مد صورت پذيرفت .به پس از غديرخم وتعيين حضرت علی بعنوان جانشين حضرت مح ّ سط اين عهد وميثاق است که اسلم به ه قرآن کريم تو ّ همين جهت است که بفرمود ٴ
ىگردد .يعنى ىشود ورضاء الهى ظاهر م ىشود ونعمت الهى کامل م کمال خود نائل م نهرضاء الهى ونه ايمان به اسلم ونه عرفان حقائق ونعم الهى هيچيک جز به وساطت نپذير نيست .ديديم که ايمان واطاعت بهمرکز ميثاق اسلمى يعنى حضرت علی امکا کلمات مکنونه با اصل عهد وميثاق بعنوان هدف اصلی کلمات مکنونه شروع گرديد وهم کلمات مکنونٴه فارسى وهم کلمات مکنونٴه عربى با بيان وتکرار همان آيٴه قرآنى بشکلی بديع انتها يافت .واضح است که کلمات مکنونه سرتاسر تأکيد بر ميثاق است وجز کلمٴه .ميثاق نيست ه عزيز دّقت مى کند که هم اسم کلمات مکنونه وهم شروع و ختم آن به صراحت خوانند ٴ جبى ندارد که ببينيم بسيارى از آيات کلمات مبّين اصل ميثاق است .در اين صورت تع ّ مکنونه صد در صد و قاطعانه تأکيد بر عهد وميثاق است .در ابتدا به چند قسمت از
ىکنيم وآنگاه خواهيم ديد که جه م ه عهد وميثاق است تو ّ کلمات مکنونه که صريحا در بار ٴ .چگونه همٴه کلمات مکنونه بيانگر اصل ميثاق است ىکنيم :در کلمات مکنونٴه فارسى زيارت م ىرا که در جبل فاران که در بقعٴه مبارکٴه زّمان واقع اى دوستان من :ياد آوريد آن عهد ى واصحاب مدين بقاء را بر آن عهد گواه گرفتم وحال هايد ومل اعل ٰ شده با من نمود ىبينم .البّته غرور ونافرمانى آنرا از قلوب محو نموده به ىرا بر آن عهد قائم نم احد .قسمى که اثرى از آن باقى نمانده ومن دانسته صبر نمودم و اظهار نداشتم )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٩٤
هاند :در تبيين اين بيان مبارک حضرت عبدالبهاء فرمود ه انيسا ل شجر ٴ اين عهد وميثاق است که جمالمبارک در ارض اقدس به قلم اعلی در ظ ّ .گرفتهاند وبعد از صعود هم اعلن شد ه آسمانى جلد دوم ص )مائد ٴ
(٥٦
هاى به عهد وميثاق است ولذا ه انيسا هم اشار ىگردد که شجر ٴ از اين بيان مبارک واضح م .بيان مبارک ذيل در کلمات مکنونه هم معطوف به عهد وميثاق است ه انيسا ل شجر ٴ هايد آن صبح صادق روشنى را که در ظ ّ ن آيا فراموش کرد اى دوستان م که در فردوس اعظم غرس شده جميع در آن فضاى قدس مبارک نزد من حاضر بوديد و به سه کلمٴه طّيبه تکّلم فرمودم و جميع آن کلماترا شنيده ومدهوش گشتيد و آن .کلمات اين بود اى دوستان من رضاى خود را بر رضاى من اختيار مکنيد وآنچه براى شما نخواهم هرگز مخواهيد وبا دلهاى مرده که به آمال وآرزو آلوده شده نزد من ميائيد اگر صدر را مقّدس .کنيد حال آن صحرا وآن فضا را بنظر درآريد وبيان من بر همٴه شما معلوم شود )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٣٧٨
(٣٧٧
.تصريح بر عهد وميثاق در دو آيٴه ذيل از کلمات مکنونه نيز مشهود است
بگو اى اهل ارض براستى بدانيد که بلى ناگهانى شما را در پى است وعقاب عظيمى از عقب .گمان مبريد که آنچه را مرتکب شديد از نظر محو شده قسم بجمالم که در الواح ى جميع اعمال شما ثبت گشته .زبرجدى از قلم جل ّ هام از ظلم احدى اى ظالمان ارض .از ظلم دست خود را کوتاه نمائيد که قسم ياد نمود .نگذرم وآن عهديست که در لوح محفوظ محتوم داشتم وبه خاتم عّز مختوم )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٩٢
(٣٩١
ىفرمايند :در ارتباط با دو بيان فوق حضرت عبدالبهاء چنين تبيين م سؤال از لوح زبرجدى ولوح محفوظ نموده بودى .اين لوح زبرجدى کتاب عهد
است ...
ولوح محفوظ است که محفوظ بود ومکنون بود ظاهر وآشکار گرديد ودر بواطن کتاب .عهد لوح زبرجدى مندرج و مندمج است ه آسمانى جلد دوم ص _٢١ )مائد ٴ
(٢٠
جه مختصرى بهبيان فوق مفهوم بيان مبارک در کتاب عهد را نيز که در همين مورد تو ّ ىکند .در کتاب عهد جمال مبارک فرمودند قد اصطفينا الکبر بعدالعظم. است آشکار م ىدانيم که همانطور که حضرت عبدالبهاء توضيح وبعدا معنى اين بيان آشکار گرديد .م هاند در قرآن کريم همين کلمه يعنى کلمٴه اصطفينا )ما برگزيديم( در مورد سه فرمود
ىباشد يعنى کسانى که بخود دسته بکار رفتهاست که يکى از آنها گروه ظالم لنفسه م ىکنند .غصن اکبر بخاطر ظلم به خود بود که از عنايت الهى محروم گشت .اّما ظلم م هاست که در خصوص ظلم صحبت فرموده شبينى شد اين امر قبل ً در کلمات مکنونه پي ىسازند .وآنرا به عهد محتوم خويش مرتبط م در اينجا به دو مثال ديگر نيز که مستقيما به مسئلٴه عهد وميثاق مرتبط است اشاره ىکنيم .اّول آنکه در بسيارى از آيات کلمات مکنونه ضرورت اجتناب از اشرار و مصاحبت م هاست .اين امر در وهلٴه اّول معطوف به ناقضان عهد الهى است .به ايشان تأکيد گرديد ىفرمايند :عنوان مثال در کلمات مکنونه م اى دوست ،در روضٴه قلب جز گل عشق مکار و از ذيل بلبل حب و شوق دست مدار .مصاحبت ابرار را غنيمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هردو بردار
)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٣٧٤
(٣٧٣
ىيابند ،اصل اّول جه کرد که در اين بيان مبارک در آن واحد دو اصل وحدت م بايد تو ّ اصل محّبت به عموم عالم انسانى است و اصل دوم اجتناب از اشرار وناقضان عهد تعدل اعظم همواره ىامرا وبي الهى .حکم جمالمبارک وحضرت عبدالبهاء وحضرت ول ّ ىتوان در سرتاسر دور بهائى هاست واز اين نظر وحدت ميثاق را م جمع اين دو اصل بود .ملحظه نمود دومين مثال مربوط به بيانى است که شايد بتوان گفت اکثر کلمات مکنونه مشابه آن ىباشد :م اى پسر هوى ،تا کى در هواى نفسانى طيران نمائى پر عنايت فرمودم تا در هواى قدس معانى پرواز کنى نه در فضاى وهم شيطانى ،شانه مرحمت فرمودم تا گيسوى .مشکنيم شانه نمائى نه گلويم بخراشى )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٩٧
ىفرمايند :حضرت عبدالبهاء در توضيح اين بيان مبارک م و اّما پر و شانه که در کلمٴه مبارکه مکنونه مذکور آن ميثاق الهى است اين عهد وميثاق از براى آن گرفته شده که وفا به عبدالبهاء نمايند نه اينکه گلوى مبارک يعنى امر مبارک .را بخراشند ولی بکّلى چشم از انصاف بسته به نهايت جفا واعتساف پرداختند ه آسمانى جلد دوم ص )مائد ٴ
(٣٧
ق در خصوص از آنچه که ذکر شد آشکار گشت که کلمات مکنونه اساسا حکم وکلمٴه ح ّ عهد وميثاق اوست واين به اين معنى است که کلمات مکنونه بيانگر تمامّيت امر بهائى جه دقيقترى نمائيم تا بفهميم که ميثاق است ،اّما حال لزم است به مفهوم ميثاق تو ّ صى محدود کرد ىشود آنرا به جنبٴه خا ّ .عبارت از تمامّيت امر بهائى است که نم _٣کلمات مکنونه بعنوان اصول اعتقادات بهائى نجهت از از بحث گذشته آشکار گرديد که کلمات مکنونه اصول ً رسالٴه ميثاق است وبدي ديگر آثار مبارکه خصوصا کتاب مستطاب اقدس ،کتاب عهد والواح مبارکٴه وصايا کناپذير است .اّما حال بايد ديد که مفهوم ميثاق چيست وچرا سرتاسر کلمات مکنونه انفکا
بحث در مورد ميثاق است .در اين خصوص در اين مقالٴه کوتاه نمى توان تفصيل داد. جه نمود که اصل ميثاق مجموعٴه اصول دين بهائى ىشود .بايد تو ّ فقط بذکر کّلياتى اکتفا م هاست در امر بهائى با يک است يعنى آنچه که در اديان قبل بعنوان اصول دين مطرح شد ىباشد که ىشود .بدين جهت مفهوم ميثاق مفهومى وسيع وژرف م کلمٴه ميثاق خلصه م به عبارتى تمامّيت امر بهائى است و تمامّيت امر بهائى هم جز به اّتکاء واستفاضهٴ از ىباشد .معناى ديگر اين سخن اين است که کلمات مکنونه که اصل ميثاق قابل درک نم ىنمايد .بيانگر اصل ميثاق است درواقع اصول اعتقادات و اصول ديانت بهائى را تشريح م قآميز جلوه کند .ممکن است فکر گردد در ابتداء ممکن است که اين اّدعا عجيب واغرا ىتوان آنرا تمامّيت امر بهائى يا اصول اعتقادات که عهد وميثاق مفهومى خاص دارد ونم بهائى دانست .ولی چنين نيست وکوچکترين اغراق ومبالغهاى در کار نيست .در واقع عدم
ىگردد .آنچه که ويژگى شناخت اين مفهوم به روش نادرست در بررسى امر بهائى منجّر م ىتوان قسمتى از امر بهائى را قبول و ممتاز اصل عهد و ميثاق است اينستکه ديگر نم جه نمود ولی ءا تو ّ قسمت ديگرى را نفى نمود ويا آنکه به بيانات عرفانى حضرت بها جه نمود ولی به تبيينات ىاهمّيت پنداشت ويا آنکه به بيانات جمالمبارک تو ّ احکام ايشانرا ب ىاعتناء بود .يا آنکه هياکل مقّدسٴه امر بهائى را ىامرا ب حضرت عبدالبهاء وحضرت ول ّ تعدل اعظم الهى غافل شد .به قبول کرد ولی از مرجعّيت مطلق و مصون از خطاى بي
ىتوان نترتيب بخاطر جامعّيت اصل ميثاق است که ديگر بخلف برخى مسيحيان نم همي ايمان را به عرفان بدون عمل تقليل داد يا آنکه عمل را تأکيد نمود ولی اصول اعتقادات را کامل ً دلبخواهى وصد در صد وابسته به تعبير شخصى پنداشت .همٴه اين طرز فکرها تبخش آنرا مورد که مخالفت با تمامّيت و روح امر بهائى دارد وجنبٴه ارگانيک وزنده وحيا ىدهد در واقع تضاّد با اصل ميثاق است .حال بايد مفهوم ميثاق را قدرى حمله قرار م جه گرديد .بيشتر توضيح داد تا رابطٴه آنرا با اصول اعتقادات واصول دين بهائى متو ّ جه ب اعلی از مفهوم اصول دين تو ّ براى درک اين مطلب بايد به تعبير و ابداع حضرت ر ّ ىدانيم که در عالم اسلم متأّلهان و فقهاء اسلمى به انواع گوناگون اصول دين نمود .م
هاند .در ميان اهل تسّنن اصول دين اسلم به پنج قسمت تقسيم خص کرد اسلم را مش ّ ىشود که اّولی شهادت است )که شامل اقرار به توحيد و نبّوت و معاد و فرشتگان و م
ىباشد .در ميان اهل تشّيع اصول ىباشد ( وباقى آن نماز و روزه و زکات و حج م کتب م
ىگردد .دين صرفا به اعتقادات مربوط گشته و باز به ٥قسمت تقسيم م _١توحيد يعنى ايمان به وحدت الهى
_٢نبّوت يعنى ايمان به انبياء الهى _٣معاد يعنى ايمان به قيامت و رجعت _٤عدل يعنى ايمان به عدالت الهى _٥امامت يعنى ايمان به ائمٴه اسلم ىبينيم اهل تشّيع دو اصل عدل وامامت را از اصول دين پنداشتند .بحث در بار ٴ ه چنانکه م مفهوم اين اصول خارج از اين مقاله است اّما بايد به اين نکته متذّکر گرديم که دو نترتيب ىباشد .بدي مفهوم عدل وامامت کامل ً به يکديگر مربوط بوده ويکى توجيه ديگرى م که تأکيد بر عدل نهتنها بخاطر تأکيد بر مفهوم آزادى نسبى انسان بود )در ارتباط با بحث
ميان معتزله و اشاعره( بلکه بعلوه استدللی بود بر ضرورت اصل امامت .يعنى آنکه
عدل الهى اقتضاء مى کند که امامى که بتواند حقائق الهى را بيان کرده و معانى قرآن ىباشد وجود ه الهى چيست وتکليفش چه م کريم را تبيين نمايد تا آنکه بشر بداند اراد ٴ داشته باشد .ولذا اصل ،عدم توجيه واستدلل بر اصل امامت بود .البّته در ميان تشّيع نيز اين امام لزم نيست تا ابد بشکل ظاهرى و جسمانى در عالم موجود باشد وبه همين ىدانند .عّلت است که غيبت امام دوازدهم را با اين اصل متعارض نم اّما چنانکه مى دانيم در آثار شيخ احمد احسائى و سّيدکاظم رشتى مفهوم جديدى از مبندى جديد اصول دين مطرح گرديد که تا حّدى با اصول دين شيعه تناوب دارد .اين تقسي ىگردد خاحمد بيشتر حالت ضمنى دارد ولی در آثار سّيدکاظم رشتى صريحتر م در آثار شي ىشود .برطبق باعلی قبل از وفات سّيدکاظم رشتى کامل ً تصريح م سط حضرت ر ّ و تو ّ :اين مفهوم اصول دين به شکل ارکان اربعٴه توحيد مى باشد و اين چهار رکن عبارتند از _١توحيد _٢نبوت _٣امامت _ ٤بابّيت يا شيعٴه کامل يا رکن رابع هاند نه بخاطر آنکه آنها درست نيستند ىبينيم که در اينجا هم عدل وهم معاد حذف شد م ىباشند )عدل از صفات خداست ولذا نجهت که در مفهوم توحيد مندمج ومندرج م بلکه بدي
).معادل توحيدست ومعاد هم بيانگر عدل الهى است چنانکه گفته شد حضرت اعلی حّتى قبل از وفات سّيدکاظم رشتى در رسالٴه سلوک اين ىفرمايند :مطلب را مؤّکد ساختهاند واصول دين را به اين ترتيب بيان م نالدين متّقوم بارکان اربعة التوحيد و النبوة و الولية و الشيعه ابواب اربعه ليصح اّولها ا ّ با و ل ذلک وجها اّلذى ل يملک و هوحب آل ا اّلذى هو نفس ح ال بآخرها و ک ّ .هوالکنزالمخفى هاست حضرت نقطٴه ى نازل گرديد ب اعل ٰ در اين بيان مبارک که قبل از اظهار امر حضرت ر ّ ىباشند ىفرمايند که ديانت مبتنى بر ٤رکن است که توحيد ونبوت ووليت وشيعه م بيان م واينکه ايمان به رکن اّول ممکن نيست مگر بهايمان بهرکن چهارم وآنگاه توضيح ب آل الهى که نفس حب خداست و کنز ىفرمايند که مجموعٴه اين ارکان اربعه را ح ّ م ىدهند .مخفى است ،تشکيل م ى که بعد از اظهار امر مبارک نازل شده مکررا ب اعل ٰ همين مفهوم در آثار حضرت ر ّ ىگردد .نکتهاى که در اين مفهوم اصول دين آشکار است اينستکه همٴه تصريح وتأکيد م ىدهند. آنها ارتباط منطقى وزيبائى بهيکديگر داشته و حلقات سلسلٴه واحدى را تشکيل م اعتقاد بهخدا و اعتقاد بهمظاهر خدا و اعتقاد بهمبّين آيات الهى واعتقاد به واسطٴه ميان مردم و مبّين آيات همگى بيانگر مراتب ووسائط فيض الهى بهخلق است .يک نکتٴه ديگر تکه حضرت عبدالبهاء در تفسير نگين اسم اعظم نيز که را هم بايد متذکر گرديد وآن اينس ىفرمايند که رمزى از اصول اعتقادات بهائى است از ارکان اربعٴه بيت توحيد سخن م ىباشد هاى به ٤ه م .اشار ه عزيز سؤال نمايد که رابطٴه اين ٤اصل با اصل ميثاق چيست حال ممکن است خوانند ٴ ىگيرد .پاسخ وچرا در ديانت بهائى اصل ميثاق اصول ديانت بهائى وتمامّيت آن را در برم ءا وحضرت ى عنايت فرموده ودر آثار حضرت بها ب اعل ٰ به اين سؤال را قبل ً حضرت ر ّ ى که پس از باعل ٰ هاست .در آثار حضرت ر ّ ىامرا مکررا تأکيد شد عبدالبهاء وحضرت ول ّ ىگردد. اظهار امر مبارک نازل شده همان مفهوم ارکان اربعه بهشکل اصل ميثاق ظاهر م ى در تقريبا همٴه آثار خويش هر چهار رکن عبارت از بر طبق بيانات مکّرر حضرت اعل ٰ ىفرمايد بههمين جهت است که عهد و ميثاقى است که خداوند با خلق خود منعقد م ىفرمايند که در آن خداوند از ى مکررا از چهار ذر يا چهار مشهد سخن م حضرت اعل ٰ ىگيرد .در ّذر اّول يا مشهد توحيد خداوند عهد ايمان به وحدانيت آدميان عهد وپيمان م
ىگيرد ودر ذّر ىگيرد ودر ذّر دوم يا مشهد نبوت ورسالت عهد مظهر امرش را م خود را م ىگردد ه آيات الهى مقّرر م سوم يا مشهد وليت پيمان ايمان از مقام وليت وتبيين کنند ٴ تا وبالخره در ذّر چهارم يا مشهد رابع عقد مرجع امر الهى در غيبت عنصرى مبّين آيا ىگردد .متحقق م ىپردازيم. ى م باعل ٰ در اينجا نظر بهاهميت مطلب به زيارت چندمثال از بيانات حضرت ر ّ ىفرمايند :هيکل مبارک در صحيفٴه عدلّيه چنين م ل را بر سبيل محّبت خود واولياء خود خلق فرموده .وبعد ذلک قضاء را وحال آنکه ک ّ بامضاء ايشان جارى فرموده تا کل نصيب خود را اخذ نمايند .ودر چهار مشهد امر به
جتى نباشد .در ذّر ه خود از خلق اشياء فرموده وعهد گرفته تا آنکه احدى را بر او ح ّ اراد ٴ یا ل گرفته ودر ذّر ثانى عهد نبوت حضرت رسول صل اّول عهد الوهّيت خود را از ک ّ لا را محکم فرموده ودر رابع عهد ل گرفته ودر ثالث عهد وليت آ عليه وآله را از ک ّ ل را باختيار واختيار را بنفس اختيار خلق فرموده. محّبت اهل وليت را اخذ فرموده وک ّ
))صحيفٴه عدليه ص٢١ .
ىکند ه يوسف در بيان مهيمنى که هم اصول اعتقادات را بيان م همچنين در تفسير سور ٴ ىشوند تصريح قطعى وهم مقام مظهرّيت حضرت باب را که به نام ذکر خوانده م ىنمايد اين بيان را زيارت مى کنيم :م ق لنفسهم بلسان الّذکر الست برّبکم اّنا قد اخذنا عن کّلشىء فى مشهدالّول شهادة الح ّ ما ى فل ّ سماء قالوا بل ٰ ىالرض وال ّ با ف مد بتيکم والئمة اوليائکم وشيعتهم ابوا ومح ّ یالباطل مالکتاب عل مالّذکر و قد کانوا بذلک فى ا ّ یالّدنيا نسوا المشرکين اس رجعناهم ال تبورا .الجب ه يوسف سور ٴ ه )تفسير سور ٴ
رجع(
ىشود ق نم ىفرمايند که اعمال مورد قبول ح ّ ه والعصر حضرت باب مؤّکد م در تفسير سور ٴ مگر آنکه به پيروى واطاعت از هر چهار رکن توحيد مزّين باشد وال ّ آن عمل براى عامل :عذابى بيش نيست .قسمتى از بيان مبارک اين است ل عالم هو حرف الّتوحيد وکلمةالنبّوة وشئون الولية وعهد المحّبة حالعمال فى ک ّ لنّ رو ىالمقام الّثالث فلم يرفعها الی مقام رحمته .لهل تلک الوليه .فمن عمل ف
جه کرد که اين مراتب چهارگانه در کتاب بيان فارسى به شکلهاى گوناگون تکرار بايد تو ّ ما المنع ىدهند که رمز آن بس ىگردند و مجموعٴه آن واحد اّول بيانى را تشکيل م م ما الّرحمن الّرحيم است که از چهار کلمه و در عين حال ١٩حرف القدس يا بس ى به اينکه اين چهار رتبه همگى واحدى را تشکيل هاست .تأکيد حضرت اعٰل ٰ تشکيل شد مناپذير و ىدهد به شکل ديگرى بيانگر اين حقيقت است که اصل ميثاق اصلی تقسي م ىباشد .مجموعهاى واحد م ىدانيم در امر بهائى همين دو رکن به شکل ايمان بهغيب منيع ليدرک ،ايمان چنانکه م ىامرا )مبّين آيات الهى ( وايمان ءا ،ايمان بهحضرت عبدالبهاء وحضرت ول ّ بهحضرت بها ل خير و مرکز ل امور و مصدر ک ّ تعدل اعظم الهى بعنوان مرجع ک ّ به نظم ادارى و بي ىگردد .مصون از خطا ظاهر م ى الهى بر عالم خلق است ىبينيم که ارکان اربعٴه بيت توحيد شکلهاى گوناگون تجّل ّ پس م کٰه همٴه آنها چيزى جز ميثاق الهى نيست .اين مطلب در بيان حضرت اعلی در رسالٴه ىگردد که مجموعٴه اين چهار رکن را با مفهوم ح ّ ب سلوک که قبل ً زيارت گرديد واضح م ىگردد که چرا کلمات مکنونٴه حضرت ىگيرند .از اينجا آشکار م الهى وکنز مخفى يکى م ب وکنز مخفى و مسائل ءا که رسالٴه ميثاق است بيش از هرچيز ديگر بهمسئلٴه ح ّ بها ه اصل عهد وميثاق است .اّما باز ىنمايد .همٴه اينها جوانب وعصار ٴ مربوط به آن تأکيد م
ى قبل ً تصريح شده بود .ايمان به اصل اّول ب اعل ٰ اصل مطلب در همان بيان حضرت ر ّ
ممکن نيست مگر بتوسط اطاعت و ايمان بهاصل چهارم .يعنى کسى که در امر مبارک تعدل اعظم را مورد سؤال قرار دهد کوچکترين بهائى مرجعّيت مصون از خطاى بي ءا ءا ندارد .يعنى آنکه ايمان به حضرت بها ايمانى به توحيد الهى و مقام حضرت بها
تا و بيت عدل اعظم است. م به مبّين آيا جه تا ّ شامل ومستلزم ومقتضى اطاعت وتو ّ
جه بهحضرت عبدالبهاء را بههمين جهت است که در کتاب عهد نيز جمالمبارک از طرفى تو ّ ءا معّرفى مى ىنمايند و از طرف ديگر بهائى را بر اساس ايمان بهحضرت بها مؤّکد م :فرمايند قولهالحل ٰ ى جه نمود او از ى تو ّ هر مقبلی اليوم عرف قميص را يافت وبه قلب طاهر به افق اعل ٰ اهل بهاء در صحيفٴه حمراء مذکو ...وصيةا آنکه بايد اغصان وافنان ومنتسبين طّرا به .غصن اعظم ناظر باشند )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٤٠٢
(٤٠٠
جه است وحدت اين دو بيان مبارک است ومجموعٴه آن، آنچه که در اينجا لزم به تو ّ ىباشد .ارکان اربعٴه توحيد همان عهد وميثاق ءا در کتاب عهد ايشان م عهدحضرت بها .الهى است ىشود اّما بجاى آن از اين جهت است که در اصطلح اهل بهاء از اصول دين صحبت نم ىگردد .عّلت اين امر اينستکه اصل ميثاق واصل از اصل مظهرّيت و اصل ميثاق ياد م ىباشند .اّما از مظهرّيت درواقع يکى هستند و هردوى آنها شامل وجامع اصول اعتقادات م ىگردد .اينجا چند نکته واضح م ه حقائقى است که بزبان انبياء قبل نيز ىفهميم که چرا کلمات مکنونه عصار ٴ اّول ً حال م هاست .در واقع اصل ميثاق اصول دين همٴه اديان است که در هر ديانتى بشکل نازل شد ىگردد .در نتيجه کلمات مکنونه هم اصول اعتقادات بهائى است وهم بديعى ظاهر م
ىشود. ظهور بديعى از حقائق ازلی وقدسى که اصل وحقيقت همٴه اديان را شامل م البّته از اين مطلب نبايد چنين برداشت کرد که کلمات مکنونه صرفا تکرار حقائق گذشته است .اصل اساس ميثاق همان اصل تجديد و تکامل اديان الهى است که برطبق آن
خداوند در هر زمان حقائق بديعى را باقتضاء درجٴه تکامل و درک جامعٴه انسانى افاضه مى فرمايد .به همين جهت اصل واحدى که مشترک در همٴه اديان است در عين حال بر ىنمايد .ابداع و خلق بديع حقائق الهى در ديانت بديع نيز تأکيد م جه مى گرديم که کلمات مکنونه که تأکيد بر عهدوميثاق الهى است در آن دوم آنکه متو ّ تا ،ظهور مظاهر واحد مبحثى در مورد توحيد الهى ،حقيقت خلقت ،حقيقت انسان ،محّب ءا ،لزوم اتباع هالّلهى حضرت بها الهى ،تجديد و تکامل اديان ،تصريح به مقام من ُيظِهر از احکام وتعاليم مبارکه ،لزوم تخّلق به اخلق الهى ،ولزوم اطاعت از ميثاق حضرت ىباشد .چنانکه مى بينيم همٴه اينها سسات و نظم بديعش م ءا در خصوص مبّين ومؤ ّ بها جوانب گوناگون حقيقت واحدى است که در اصل ميثاق مندمج و مندرج است ودر کلمات مکنونه بشکل فشرده واختصار بيان گرديده وبعدا در تمامى آثار مبارکٴه بهائى تصريح ىگردد .کلمات مکنونه در نتيجه آينٴه تمامّيت امر بهائى است که بايد بمدد تمامّيت وتبيين م .آثار مبارکه مفهوم و معلوم گردد جه قرار حال که رابطٴه کلمات مکنونه را با اصل ميثاق واصول اعتقادات بهائى مورد تو ّ جه دقيقترى کتر رفته وبه آيات مبارکٴه کلمات مکنونه تو ّ داديم لزم است که کمى نزدي .بنمائيم
_٤کلمات مکنونه و سبک آيات در اين مختصر فرصتى براى بررسى تک تک بيانات مبارکٴه مکنونه نيست اّما مى توان به جوانبى از ساخت و طرح کلمات مکنونه وارتباط آن با اصل ميثاق اشاره نمود .اّولين نمعنى که کلمات ويژگى مّهم کلمات مکنونه آنست که اساسا به سبک آيات است .بدي
مکنونه مستقيما ظهور کلمٴه الهى است .اين امر در سرتاسر کلمات مکنونه آشکار است
ىشود .ولی براى يادآورى به دوبيان در اوائل کلمات مکنونٴه عربى اشاره م حالحياة اثّبتک ن :احببت خلقک فخلقتک فاحببنى کى اذکرک و فى رو .يا ابن النسا نالوجود :صنعتک بايادى القّوة و خلقتک بانامل القدرة و اودعت فيک جوهر نورى يا اب ک فيه و لتکن فيه مرتبا ل شىء لن صنعى کامل و حکمى نافذ لتش ّ .فاستغن به عن ک ّ ).مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٢٠
(١٨
همين سبک در کلمات مکنونٴه فارسى نيز فائق است که براى يادآورى به دو مثال اکتفاء ىشود .م ه اميد تو را ک :من به تو مأنوسم وتو از من مأيوس ،سيف عصيان شجر ٴ اى خاک متحر ىزوال بريده و در جميع حال به تو نزديکم وتو در جميع احوال از من دور .ومن عزت ب
ىمنتهى براى خود پسنديدى .آخر تا وقت باقى مانده براى تو اختيار نمودم وتو ذّلت ب .رجوع کن وفرصت را مگذار )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٧٩
برا که ک :جميع آنچه در آسمانها و زمين است براى تو مقّرر داشتم مگر قلو اى پسر خا ل مرا بهغير من ل نزول تجّلى جمال و اجلل خود معّين فرمودم وتو منزل ومح ّ مح ّ گذاشتى چنانچه در هر زمان که ظهور قدس من آهنگ مکان خود نمود غير خود را عذلک ستر نمودم وسّر نگشودم وخجلت يافت اغيار ديد ولمکان به حرم جانان شتافت وم .ترا نپسنديدم )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٨١
هاى که بهکلمات مکنونه خو گرفتهاست تعجبى ندارد ،اّما اگرچه اين مطلب براى خوانند لزم است که اهمّيت اين مطلب را به دّقت بيشترى بررسى نمائيم .اّولين مطلبى که در
مورد سبک آيات کلمات مکنونه بايد به آن اشاره نمود اين واقعّيت است که کلمات مکنونه ها ظِهر ءا به عنوان مظهر امر الهى ومن ُي ْ به صراحت بيانگر مقام منيع حضرت بها ص نقطٴه فرقان و نقطٴه بيان باعلی مقام آيات را مخت ّ ىباشد .حضرت ر ّ موعود بيان م ها را نيز صرفا بهآيات محّول فرمودند .اگرچه دوران بغداد ظهر جت َمن ُي ْ دانسته و ح ّ دوران اظهار امر خفى جمالمبارک است ولی سبک کلمات مکنونه و ساخت آن به ىنمايد .اين مطلب دقيق و لطيف ما را به ياد صراحت حاکى از اظهار امر مبارک م ى در ابتداء نظر به فضل خويش وعدم باعل ٰ ىاندازد که اگرچه حضرت ر ّ نالَقصص م احس استعداد خلق بهصراحت ازمظهرّيت خود سخن نگفتند ولی در عمل با نزول نالقصص به سبک آيات ظهور ديانت بديع ونقطٴه بيان را مؤّکد ساختند .بهياد احس ىآوريم که صاحب طرز فکر نارسائى که کلمات مکنونه را صرفا يک اثر ادبى و م او تمامّيت امر بهائى وميثاق رّبانى ء صوفيانه دانسته وآنرا در مقابل ديگر آثار حضرت بها ميگذارد و معمول ً اّدعا مينمايد که جضرت بهاءا در دوران بغداد نه اّدعاى مظهريت صورى در مورد خود داشتند .ولی از هزاران دليل ديگر که بطلن فرمودند و نه چنين ت ّ ىسازد گذشته ،خوِد کلمات مکنونه بزرگترين دليل دعوى مظهرّيت خص م اين فکر را مش ّ .جمالمبارک در دوران بغداد است سبک آيات در کلمات مکنونه آنرا کيفا از انواع نوشتههاى شرق و غرب که به سبک ت نامٴه خواجه ) (Aphorismجملت مقطع ىسازد .بعنوان مثال مناجا ىباشد متمايز م م )(Friedrich Schlegelفردريک ِاشلگل ) (Athenaeum Fragmentsعبدا انصارى و يا مقطعات نيز بهسبک مقطع )(Nietzscheبانى مکتب رومانتيک آلمان و يا چنين گفت زرتشت نيچه هاست ولی هيچيک از آنها به صورت آيات نيست .به همين جهت است که معناى نوشتهشد مقطع بودن کلمات مکنونه از جهاتى شبيه به مفهوم سبک مقطع در ادبيات شرق و غرب بوده و از جهت ديگر با همٴه آنها فرق اساسى دارد .کوتاه بودن مقاله مانع آن مى گردد
طع )برخلف سبک مقاله که به اين بحث بپردازيم همين قدر بايد ذکر شود که سبک مق ّ
در فلسفٴه شرق و غرب حکايت از زيبائى کلم ،اهمّيت جنبٴه اخلقى ،نهفتگى ) Narrativeو ىنمايد .همٴه اين جوانب و ژرفناى معنا ،و ناتوانى زبان و فهم از درک تمامّيت حقيقت م ه آن کلمات مکنونه به سبک در مورد کلمات مکنونٴه جمالمبارک مصداق دارد اّما به علو ٴ ىباشد ولذا به اعلن مقام مبارک وتأکيد بر تکامل وارتقاء اديان نيز معطوف آيات نيز م طع خلق تأکيد بر اين مفهوم است که عقل وفهم است .به عبارت ديگر در سبک مق ّ
نويسنده عاجز از درک تمامّيت حقيقت است .در حاليکه در کلمات مکنونه از ابتداء تأکيد ق است و خود حقيقت در تمامّيت و جامعّيت آن .اّما بر اين اصل است که اين کلم ح ّ نظر به عدم استعداد وتوانائى خلق آن حقائق الهى به اقتضاء فهم و لحق خلق ورتبٴه
ىگردد .اين مطلب چنانکه خواهيم ديد در کلمات مکنونه مکررا تکامل روحانى آن ظاهر م ىشود .تصريح م ءا به مقام منيع و شامخ مظهرّيت ايشان را مى توان نهفقط از طريق تأکيد حضرت بها سبک آيات بلکه از طريق جوانب ديگر کلمات مکنونه به وضوح ديد .بهعنوان مثال در ىفرمايند که ءا تأکيد م ابتداى کلمات مکنونه ،همانطور که قبل ً زيارت شد ،حضرت بها هاست. ه همٴه حقائقى است که به انبياء گذشته نازل شد کلمات مکنونه خلصه و عصار ٴ
ىتواند اّدعا نمايد که همٴه جه کرد .چه کسى جز مظهر الهى م حال بايد به اين بيان تو ّ
ىتواند همٴه آنها را به شکل اختصار ىفهمد و م ىداند و م حقائق نازل بر انبياء الهى را م ءا مقام مظهرّيت بيان نمايد؟ اين کار خود به تنهائى براى اثبات آنکه مقام حضرت بها .است و رجعت نقطٴه فرقان و نقطٴه بيان کافى است ءا در کلمات اّما از آنهم که بگذريم امر ديگرى نيز به صراحت از مقام حضرت بها ىشود. جه و غفلت م ىگويد .اين امر آنقدر آشکارست که باعث عدم تو ّ مکنونه سخن م ىفرمايند و ءا در آثار بغداد خود را با عنوان بهاء معرفى م ىدانيم که حضرت بها م باعلی در ميان بابيان نيز به همين عنوان ىدانيم که حضرتشان از زمان حضرت ر ّ م ءا بر عنوان خويش در عين حال تأکيد بر مقام معروف بودند .اّما تأکيد حضرت بها ن است :مظهرّيت ايشان است .شروع کلمات مبارکٴه مکنونه اي هوالبهى البهى هاست و در عين حال در اينجا خداوند به عنوان اسم اعظم خود يعنى بهاء معرفى شد ىفرمايند .همين امر به جمالمبارک نيز خود را در آثار دوران بغداد بعنوان بهاء معرفى م تنهائى براى اشاره به مقام مظهرّيت ايشان کافى است .البّته هرکس که به آثار حضرت ها نيست و اين امر به شکلهاى ظِهر ىداند که بهاء جز من ُي ْ نقطٴه اولی آشنا باشد م ىشود .به عنوان مثال در بيان فارسى هيکل گوناگون در آثار مبارکشان تصريح و تأکيد م ىکنند که خداوند اين روز ىفرمايند و بيان م مالبهاء آغاز م مبارک تقويم را با شهرالبهاء ويو هاست و البّته تعجبى هم ندارد چون اسم اعظم و ها قرار داد ص َمن ُيظِهر را مخت ّ .موعود بيان بايد در سرآغاز همٴه ديگر اسماء الهى قرار بگيرد ىکنيم جه م :به بيان مبارک تو ّ ل شهور در آن شهرست و و اون و آن را خداوند شهر بهاء ناميده به معنى آنکه بهاء ک ّ ها و هر يومى از آن را به يکى از حروف واحد ظِهر را مخصوص گردانيده به َمن ُي ْ
لالهالا هست َمَثل آن يوم ِمثل نقطه نسبت داده و يوم اّول که ١٩روز است يوم ىنمايند ىشوند وبه سوى او عود م ل از آن خلق م .است در بيان که ک ّ )بيان فارسى باب سوم از واحد
پنجم(
ىفرمايند ها چنين م ظِهر نُي ْ :وهمچنين دربشارت بهنظم بديع حضرت َم ىالبيان. ءا و يشکر رّبه فاّنه يظهر ول مردله من عندا ف طوبى لمن ينظر الی نظم بها ))باب شانزدهم از واحد سوم ى به ى وابه ٰ در اينجا بايد يک مطلب ديگر را نيز خاطرنشان کرد وآن تکرار دو مفهوم اعل ٰ دنبال يکديگر در کلمات مکنونه است که به لطيفترين شکل دللت بر دو ظهور پيوستٴه ىسازد. ىنمايد وصراحتا اظهار امر خفى مبارک را مؤّکد م حضرت اعلی و جمال ابهى م ىگردد .به دو بيان مبارک در کلمات مکنونه اشاره م ت...زهى حيرت و حسرت و افسوس و دريغ ىرا نظر بر آشيان اس ح :هر طير اى پسر رو هاند .که به ابريقى از امواج رفيق اعلی گذشتهاند و از افق ابهى دور ماند )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٧٣
شجرالبهى الفواکه الصفى کيف اعرضت عنه و رضيت باّلذى نالبشر :قّدرت لک من ال ّ يا اب
ىالفق العلی هو ادنى .فارجع الی ما هو خير لک ف )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٢٢
مشابه با اين بيانات تأکيد جمالمبارک بر مقام خويشتن است در اين قسمت از کلمات :مکنونه هايد. ق :چرا از ذکر نگار غافل گشتهايد و از قرب حضرت يار دور ماند اى برادران طري ىمثال بر عرش جلل مستوى و شما بهواى خود به جدال صرف جمال در سرادق ب ...مشغول گشتهايد )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٨٧
درک اين بيان مبارک با استناد به بيانات حضرت اعلی در مورد تقويم واسماء الهى آسان
مالبهاء را معادل نقطه گرفته ى زيارت شد يو است .در بيانى که قبل ً از حضرت اعل ٰ وتمامى ديگر اسماء را مستغاث وجوانب ومظاهر آن مشخص فرمودند .اّما بلفاصله پس
از بهاء جمال وجلل قرار دارد که نام دومين و سومين روز يا ماه بهائى است .واضح
است که بهاء حاوى جمال وجلل بوده و مجموعٴه جمال وجلل بهاء است .البّته اسم ىباشد و همچنين مفهوم بهاء حکايت از اعظم الهى حائز اسماء سلبّيه و ثبوتّيه هم م تکه در اين بيان مبارک نگار الهى از طريق ىنمايد .اينس هردو مفهوم زيبائى و عظمت م :اين مفهوم بيان شده که ىمثال بر عرش جلل مستوى .صرف جمال در سرادق ب .والبّته اين امر اشاره به بهاء ووجود مبارک خودشان است _٥کلمات مکنونه ووحدت ميثاق بهائى لترى ص هاست که ارتباط کلمات مکنونه واصل ميثاق را به شکل مف ّ اکنون وقت آن رسيد مورد بررسى قرار بدهيم .بطور کّلى اصل ميثاق بيانگر عهد الهى با کائنات وخصوصا
ىگردد اّما در همٴه آنها بايد وحدت نترتيب ميثاق بهشکلهاى گوناگون ظاهر م بشراست .بدي
جه قرار داد .کلمات مکنونه تبلور وتجّلى اين وحدت است. اصلّيه وجامعٴه آن را مورد تو ّ ميثاق در وهلٴه اّول عهد ايمان بهخداست ودر وهلٴه ثانى ايمان بهمظاهر امرش وجمالمبارک است .در وهلٴه ثالث ايمان بهعهد وميثاق الهى ومحّبت واطاعت مرکز ميثاق ىامرش است .ودر وهلٴه چهارم ايمان بهنظم بديعش است که در رأس آن مرجع وول ّ
نآراى تعدل اعظم الهى قرار دارد وبه شکل ميثاق اجتماعى ونظم جها مصون از خطا ،بي ه کلمات مکنونه همين نکته ىگردد .همچنانکه ديديم اصل ميثاق وعصار ٴ الهى ظاهر م ىباشند .براى است که اين جوانب گوناگون از يکديگر قابل انفکاک نيستند ومّتحد وواحد م ىکنيم .توضيح در اين موارد بحث خود را به چند بخش تقسيم م فکلمات مکنونه و ساخت مکالمه و مفاوضه ال : ق وخلق است .در نتيجه ميثاق عبارت از رابطٴه متقابل ميثاق عبارت از پيمان وقرارداد ح ّ ومکالمه است .در دنياى جديد غرب مفهوم ناقصى از ميثاق تحت عنوان "قرارداد
اجتماعى" مطرح گرديده که آزادى ومشروعيت وعدالت را بر اساس قرارداد معرفى ىنمايد .اين مسئله را در آخرين بخش اين بحث مورد بررسى قرار خواهيم داد .با اين م
جه نمائيم .در عين حال اين ميثاق ،ميثاق وصف لزم است که بهساخت دوگانٴه ميثاق تو ّ ق نيز ق وخلق است ولذا در عين مکالمه وتقابل مقتضى اطاعت خلق از ح ّ ميان ح ّ
ه نظم بديع بهائى ىباشد .ترکيب اين دواصل يعنى اصل تقابل واصل اطاعت شالود ٴ م ىباشد .وعصر ذهبى اين دور بديع م ىدانيم که برطبق ىآيد .م اّما اّولين تظاهر اين تقابل ومکالمه بشکل مفهوم الست درم ه حضرت عبدالبهاء "حقائق و تعّينات و همٴه کتب مقّدسه خداوند در عالم ذّر که بفرمود ٴ
خصات و استعداد و قابلّيات انسان در مراتب علم الهى است" از بشر اخذ عهد فرمود. تش ّ ه آسمانى جلد دوم ص (٣٠اين عهد و ميثاق بشکل يک مکالمه وتعهد متقابل در )مائد ٴ ىفرمايد "الست برّبکم" )آيا من پروردگار نترتيب که خداوند از خلق سؤال م ىآيد بدي م
ىدهد "بلی ".شما نيستم؟( و خلق هم با اختيار ورضا پاسخ م حال اگر کلمات مکنونه بحثى است در خصوص ميثاق در آنصورت بايد کلمات مکنونه هم اساسا مبتنى بر همين ساخت مکالمه وارتباط متقابل ودوظرفه باشد .نگاهى بهکلمات ىدهد که سرتاسر کلمات مکنونه اساسا بيان همين مکالمه و ساخت مکنونه نشان م دوگانه است .همٴه بيانات مبارکه در کلمات مکنونه از طريق خطاب به انسان توسط ح ّ ق ىگردد "اى پسر روح ،اى پسر خاک ،اى سايٴه نابود ،اى فرزند کنيز من، شروع م
ح "...که خود بيانگر ساخت ميثاق است .اّما شکل فائق کلمات نالرو نالنسان ،يا اب يااب
مکنونه بيان رابطهاى متقابل وتعهدى ميان خلق وخداست .براى يادآورى به چند مثال ىشود .اکتفاء م نالوجود :اذکرنى فى ارضى لذکرک فى سمائى لتقّربه عنک و تقّربه عينى يااب حالحياة اثبتک نالنسان :احبببت خلقک فخلقتک فاحببنى کى اذکرک و فى رو يااب نلم تحّبنى لن احّبک ابدا فاعرف يا عبد نالوجود :احببنى لحبک ا يااب )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٢٦
(١٨
ه ارتفاع عشق قدمى فاصله .قدم اّول ب :از تو تا رفرف امتناع قرب و سدر ٴ اى پسر ح بردار و قدم ديگر بر عالم ِقدم گذار و در سرادق خلد وارد شو پس بشنو آنچه از قلم .عزّ نزول يافت اى صاحب دوچشم چشمى بربند و چشمى برگشا بربند يعنى از عالم و عالميان برگشا .يعنى به جمال قدس جانان
)مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٣٧٦
(٣٧٤
اين ساخت متقابل آنچنان در سرتاسر کلمات مکنونه گسترده است که وضوح آن باعث ضالهى دراين بيانات ىشود .بايد دّقت کرد تا به اهمّيت وزيبائى وفي غفلت وفراموشى م ىبرد .اين مطلب حاوى اقيانوسى از معانى است که درک آن براى ما هم اکنون پ
ىکلمات مکنونه خواهد بود .ناممکن است .قرنهاى آينده شاهد درک بيشترى از اين ويژگ ب:کلمات مکنونه بعنوان ميثاق توحيد ومظهرّيت اّولين مفهوم ميثاق درواقع مرادف با وجوداست .مفهوم وجود وخلقت در آثار عرفانى هاست .خداوند براى خلقت خلق به کلمه و اديان الهى به شکل مکالمه وميثاق بيان شد ىفرمايد و اين امر به رضاء واختيار مورد قبول حقائق اشياء ىکند و امر م ذکرى تکّلم م ىگيرد .بههمين عّلت وجود هر شىء قبل از هرچيز تبلورى از ميثاق الهى است. قرار م
ه بيان فارسى است .اشياء تبلور وانعکاسى از ىتوان گفت که اين مطلب شالود ٴ بهجرأت م ى مکررا به ب اعل ٰ ه مشّيت را حضرت ر ّ ه شىء و واژ ٴ کلمةا يا مشيت اّولّيه هستند و واژ ٴ ىسازند .چون وجود هرچيز عبارت از تجّلى مشّيت الهى وقبول ورضاء به يکديگر مرتبط م ىشود که به آن ميثاق الهى است در نتيجه هر شىء وقتى به ثمره وحقيقت خود نائل م ميثاق واصل هستى پاسخ دهد وبه عرفان مظهر امر الهى در هر عهد وعصر که همان عرفان خدااست نائل شود .آغاز بيان فارسى تأکيدى بر همين اصل ميثاق است که شيئّيت .اشياء بدان است اّما اين واقعّيت که وجود همٴه اشياء چيزى جز ميثاق الهى نيست در آثار مبارکه بتصريح هاست .براى مثال به بيانى از حضرت عبدالبهاء در تشريح "اشراق آفتاب عهد" مؤّکد شد ىگشايد .هيکل مبارک ىنمائيم که افق بديعى را در مقابل چشم آدمى م جه م تو ّ ىفرمايند :م امروز جميع اشياء به آفتاب عهد الهى روشن يعنى جميع معهودات از فيض عهد الهى معهود گرديده .اينست اصطلح اهل بهاء در اين عهد جديد که مطابق است با حکماى ق موجود گرديده .قوالب ومجالی هاندجميع موجودات از فيض وجود ح ّ الهى که فرمود
ومظاهروالفاظ مختلف وگوناگون .ليکن معانى وحقائق ومشارب و رحيق وسلسلبيل ومى ه واحد .و باد ٴ ه آسمانى جلد نهم ص )مائد ٴ
(١٢٥
به همين جهت است که کلمات مکنونه مکررا بر خلقت انسان ،حقيقت وجود ،کنز مخفى و مقام انسان تأکيد مى نمايد .اين بيانات مبارکه همه بيانگر عهد الهى از خلق براى
نترتيب همٴه اين بيانات در واقع ىباشد .بدي ايمان به مظاهر امرش در هر عهد وعصر م
ءا است .براى درک بهتر اين مطلب تأکيد بر ميثاق الهى در خصوص عرفان حضرت بها ىگردد .به سه جنبٴه مسئله اشاره م ب در کلمات مکنونه به همين جهت است .نگاه کوتاهى بهکلمات اّول اينکه چيرگى اصل ح ّ ىسازد که هيچ مفهومى بهقدر مفهوم حب وعشق در اين مکنونه اين حقيقت را مدّلل م هاست .اثر مقّدس تکرار وتأکيد نشد ق وخلق است .ويژگى محّبت تقابل آن است. کلمات مکنونه مفاوضهاى عاشقانه ميان ح ّ ميثاق الهى که همان فيض وجود است در اصل چيزى جز محّبت الهى نيست .بههمين جهت است که حضرت عبدالبهاء نيز براى شريعت ،طبيعت ،علم ومحّبت تعريف واحدى بيان فرموده و همگى را به عنوان روابط ضروريٴه منبعث از حقائق اشياء معّرفى ه محتوائى ه اين مقاله به يک برررسى ساد ٴ هاند .نگارند ٴ دست زد ) (Content analysisفرمود ههاى کلمات مکنونٴه عربى اقدام نمود تا ببنيد چه نترتيب که به شمارش مقولت وواژ بدي ب به ه ح ّ ىگردند .نتيجٴه اين بررسى ساده اين بود که واژ ٴ ههائى تکرار م مفاهيم وواژ ب وعشق يامشتقات ىگردد بطوريکه ح ّ ه ديگرى تکرار م شکلهاى گوناگون بيش از هر واژ ٴ ه انسان است که ىشود واژ ٴ ه بعدى که مکررا تکرار م ىگردند .واژ ٴ آن ٣١مرتبه تجديد م ههاى نفس ،٢٨نور ،٢٤روح ،٢٤خلق ،٢٢وجود ،١٨امر ١٥و ىشود .واژ ٢٩بار ذکر م ىباشند که يا خود واژه و يا مفهوم آن بشکل ديگر بيان ههاى مکّرر ديگر م رضاء ١٢واژ هاست .شد ىسازد .اّما در رأس خص م هها مابعدالطبيعٴه امر بهائى را مش ّ نگاهى کوتاه به همين واژ ىنمايد .اين ه خلقت وجوهر هستى انسان را معّرفى م ب است که عصار ٴ آنها مفهوم ح ّ بحث در عين حال بحث اخلق بهائى وفلسفٴه اجتماعى وسياسى اين ديانت بديع نيز ىباشد .م جمالمبارک در کلمات مکنونه در مورد مفهوم محّبت ،خلقت و وجود به ابداع زيبائى دست هاست سط حضرت عبدالبهاء تشريح شد ىدانيم که در حديث قدسى که تو ّ ىزنند .م م
ىفرمايد ...کنت کنزا مخفّيا فاحببت ان اعرف خداوند عّلت خلقت را محّبت دانسته و م ى اعرف" )يعنى من گنجى پنهان بودم دوست داشتم که شناخته شوم فخلقت الخلق لک ّ
پس خلق را آفريدم تا شناخته گردم( اّما در اين بيان قدسى جنبٴه مکالمه اندکى ضعيف
است .فاحببت ان اعرف هنوز ارتباط چندانى به خلق ندارد بلکه خلق در آن کامل ً پذيرا و مفعول است .اّما جمالمبارک در کلمات مکنونه براى تأکيد بر اصل ميثاق وتأکيد بر اين ىفرمايند :تقابل وتفاهم همان حقيقت را به اين شکل بديع بيان م ن :کنت فى قدم ذاتى و ازلّية کينونتى عرفت حّبى فيک خلقتک و القيت يا ابن النسا .عليک مثالی و اظهرت لک جمالی )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(١٨
در اين بيان مبارک بجاى فاحببت ان اعرف )دوست داشتم که شناخته شوم( عرفت حّبى هاست واين امر واسطٴه ميان کنز مخفى فيک )محّبت ترا نسبت به خود دريافتم( ذکر شد
صى است وبه آن هاست .بحث در مورد اين بيان مبارک مستلزم مقالٴه خا ّ وخلق گرديد
ىتواند به لوح مبارک حضرت عبدالبهاء در تفسير حديث نخواهيم پرداخت .اّما خواننده م .کنت کنز مراجعه نمايد تا جواهر معانى اين بيان مبارک را دريافت نمايد ب وخلقت اساسا مطلب دوم مربوط به اين حقيقت است که بحث در مورد کنز مخفى وح ّ ءا مى باشد .اين امر اثبات مفهوم مشّيت اّولّيه و مظاهر امر الهى و ظهور حضرت بها مترين اصول ميثاق ق ،امر و خلق( از مه ّ جبى ندارد چرا که تأکيد بر سه رتبٴه وجود )ح ّ تع ّ ىشود .اّما تأکيد بر رتبٴه مشّيت يا عالم امر يعنى است که بهشکلهاى گوناگون ظاهر م
مظاهر الهى در مرکز اين بحث قرار دارد .عّلت اين امر هم واضح است .ميثاق الهى ىاعتنائى نسبت به مظاهر امر الهى وشرائع الهى عرفان بشکل نظرّيٴه وحدت وجود وب نيست .بالعکس ميثاق الهى مبّين اين واقعّيت است که توحيد الهى مستلزم ايمان به
مظاهر امر او واّتباع از احکام وشرايع رّبانى است .براى واضح شدن اين مطلب به چند تکه جمالقدم در بحث کنز مخفى دقيقا وصريحا ىگردد .اّولين نکته اينس نکته اشاره م
ىشوند .يکى از اينگونه بيانات در کلمات مکنونه اين است :اصل مشّيت اّولّيه را متذّکر م ياابن النسان :ازليتى ابداعى .ابدعتها لک فاجعلها رداء لهيکلک .واحديتى احداثى .اخترعتها
یالبد .لجلک :فاجعلها قميص نفسک لتکون مشرق قيوميتى ال )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٠
ىفرمايند که اين بيان مبارک در ابتداء ممکن است عجيب بنظر بيايد چرا که در آن بيان م ازلّيت من ابداع من است که آنرا بخاطر تو خلق کردم ...و احدّيت من آفرينش من ىشود است که براى تو آفريدمش .ممکن است فکر گردد که ازلّيت که ديگر خلق نم
ىگردد وچگونه است که اينها که اسماء خدا هستند )ازلّيت، واحدّيت که ديگر آفريده نم احدّيت( مخلوق هستند .پاسخ به اين مسئله در تمامى آثار مبارکه مندمج است .اّما
ىگردد .در اين مقالٴه ى مکررا تکرار م باعل ٰ صل آن در آثار حضرت ر ّ بررسى صريح ومف ّ
ىگردد .ذات الهى از نظر امر مختصر فرصتى براى اين بحث نيست ولی طرح آن ذکر م
بهائى مستعلی از هر اسم و صفتى است .اسماء وصفات خدا در رتبٴه ذات خود با ذات ق مطلقا يکى هستند .اّما اسماء وصفات الهى که حکايت از فعل وارتباط با خلق ح ّ
ىباشند .به ق نداشتند بلکه اشاره به مقام مشّيت وعالم امر م دارند ربطى به ذات ح ّ
ق است .در عين نترتيب عالم امر هم نمايشگر اسماء الهى است وهم مخلوق ح ّ همي
ىشود .يعنى مقام مشّيت مقامى است که سط علّيت خود مشّيت خلق م حال مشّيت بتو ّ ىگردد .ذات الهى فاعل محض است بدون آنکه مفعولی در آن فاعل و مفعول يکى م حقق يا معنى داشته باشد .خلق مفعول است و مقام مشّيت وحدت فاعل ومفعول مت ّ
ق( مستلزم ق )ذات ح ّ است .به همين جهت است که بر طبق بيانات مبارکه علم ذاتى ح ّ ءا وحضرت عبدالبهاء ى ،حضرت بها معلوم نيست واين نکته را بارها آثار حضرت اعل ٰ ق يعنى مشّيت اّولّيه که خالق اشياء ق بعنوان علم فعلی ح ّ مؤّکد ساختهاند اّما علم ح ّ است مستلزم و مقتضى اشياء وکائنات است .بعنوان مثال در مفاوضات عبدالبهاء هردو ق مستلزم معلوم نيست مطلب مورد تأکيد قرار گرفتهاست .يعنى از طرفى علم ذاتى ح ّ
ىشود ( واز ق وخلق نفى م )و به اين ترتيب نظريٴه عوام متصّوفه در مورد وحدت ح ّ
طرف ديگر اسماء وصفات الهى مستلزم کائنات است .در اين دو بيان مبارک کوچکترين تضاد يا تعارضى در کار نيست بلکه بالعکس وحدت آنهاست که کليد حل معضلت عرفانى .است لمحسن فيض کاشى در کلمات سط م ّ بحث در مورد علم خدا که محتاج معلوم است تو ّ ءا درست عکس ىگيرد .بايد دّقت کرد که کلمات مکنونٴه حضرت بها مکنونٴه او صورت م ىفرمايد .شيخ احمد احسائى رسالٴه مفصلی در رّد کلمات مکنونٴه آن نقطهنظر را بيان م
ق بنگاشت ودر آن مؤّکد ساخت که لمحسن فيض کاشى و نظريهاش در مورد علم ح ّ م ّ ق مستلزم معلوم نيست ولی علم فعلی حقّ مستلزم وخالق معلومات است. علم ذاتى ح ّ ى همين اصل را مکررا در آثار مبارکشان تأکيد فرمودند وحضرت عبدالبهاء باعل ٰ حضرت ر ّ ىفرمايند .نيز آنرا در مفاوضات وتفسير کنت کنز و ديگر الواح مبارکه تصريح م ىتوانيم به بيان مبارک در کلمات مکنونه مراجعه نمائيم .جمالمبارک فرمودند ازلّيتى حال م
ىباشد که اين چيزى جز ابداعى ابدعتها لک .در اينجا ازلّيت در عين حال مخلوق هم م مقام مشّيت که وحدت فاعل ومفعول ويا اسماء وصفات الهى در رتبٴه مشّيت است
ىباشد .بنابراين بحث کنز مخفى مستقيما به شکل اثبات رتبٴه امر وامتناع شناسائى ذات نم ىگردد .براى ق ظاهر م الهى وضرورت عرفان مظهر الهى بعنوان تنها وسيلٴه عرفان ح ّ ى در همين مورد ب اعل ٰ زيور بخشيدن به اين قسمت از بحث به ذکر بيانى از حضرت ر ّ ىکنيم :اکتفاء م ىالحقيقه از براى ذات مقّدس او و ضفتى سواى ذات او .و صفاتى که اهل بل نيست ف ص کلم حضرت رضا عليهالسلم لجل مکنسٴه اوهام هاند به ن ّ بيت عصمت )ع( بيان نمود است .وخداوند هميشه عالم بوده ومعلومى نبوده با او .وعلم او ذات اوست .وهرکس
ه معرفت علم او وکيفيت آنرا نموده کافر است زيرا که ممکن نيست معرفت او از اراد ٴ ميزل قادر وسميع وبصير بوده ومقدورى ومسموعى ومذکورى با او نبوده. براى احدى ول ل ماسواى خود. ل شىء قبل وجود شىء ...وخداوند منّزه است از ک ّ عالم است به ک ّ ه اوست لاسماء اسم اراد ٴ ل صفات ،ذکر وجود مشّيت اوست وک ّ .وک ّ )صحيفٴه عدليه ص _١٨
(١٧
تکه همانگونه که حضرت عبدالبهاء در شرح حديث نکتٴه دوم در همين مورد اينس
کنت"
هاند مقصود اصلی از کنز مخفى در واقع مظهر امر الهى در رتبٴه خص فرمود کنز مش ّ ىباشد و محّبت هم بالمآل بشکل محّبت در رتبٴه بطون يعنى قبل از اظهار امر خويش م ىآيد .براى تفصيل در اين خصوص بايد به خود لوح مبارک مراجعه مظاهر مقّدسه در م
ءا وحضرت عبدالبهاء تکرار نمود .اّما همين مطلب به صور گوناگون در آثار حضرت بها
ىشود .اّول نمونٴه بيان مبارک ىگردد .در اينجا به دو نمونه از بيانات مبارک اشاره م م سط آن خلقت ءا در صلت کبير است که خود را کنز مخفى وکلمهاى که بتو ّ حضرت بها ىفرمايند .بيان مبارک اين است ىگردد معرفى م .محّقق م واّلذى ظهر اّنه هوالسّرالمکنون و الرمزالمخزون الّذى به اقترن الکاف برکنهالنون )امر و خلق ،جلد چهارم ص
(٨٦
اّما حضرت عبدالبهاء بهصراحت در مورد بيانى که قبل ً هم زيارت شد "کنت فى قدم ذاتى ىفرمايند که اين اشاره به مقام وازلّية کينونتى عرفت حّبى فيک خلقتک "...توضيح م ءا است .حضرت بها ىفرمايد در هاند اين است که حضرت مسيح م مظاهر مقّدسه از بدايت ممتاز بود
ابتداء...
ىفرمايد کنت و آدم مد م کلمه بود پس مسيح از اّول مسيح بود ...و همچنين حضرت مح ّ
ىفرمايد کنت فى ازلّية کينونتى عرفت حّبى فيک طين و جمالمبارک م بين الماء و ال ّ ه...لهذا مظاهر مقّدسه خلقتک .آفتاب هميشه آفتابست اگر وقتى تاريک بود آفتاب نبود ميزل در نورانّيت ذات خود بوده و هستند اّما يوم بعثت عبارت از اظهار است وال ّ از ل هاند .قبل هم نورانى بود )گنجينٴه حدود و احکام ص
(٣٧٦_٧٧
تکه کلمات مکنونه علوه بر تأکيد بر اصل توحيد الهى و مظاهر مقّدسٴه سومين نکته اينس ىکند. رّبانى بر اصل استمرار و ارتقاء ظهورات الهى در طول تاريخ بشرى نيز تکيه م بههمين جهت است که مفهوم مظهرّيت در امر بهائى از مفهوم هشيارى تاريخى و يا خرد تاريخى که به تجديد و تکامل اديان بر حسب درجٴه استعداد در رشد جامعٴه بشرى نترتيب اصل مظهرّيت بهائى کيفا با هرنوع اصل ىباشد .بدي ىناپذيرم معطوف است جدائ مظهرّيت که معمول ً با نوعى عقيده به خاتمّيت ويا فرار از تاريخ و يا انتهاء تاريخ همراه هاست کامل ً تفاوت دارد وبديع است .بههمين جهت عرفان کلمات مکنونه بار ديگر بود جامع عشق وعمل وعقل بوده وبجاى تضاد شريعت وحقيقت وفلسفه همٴه آنها را ىبخشد .بيکديگر ممزوج کرده وهمگى را در چارچوب بينش تاريخى متحول وپويا وحدت م ىشود. تأکيد بر اصل استمرار وارتقاء اديان به اشکال گوناگون در کلمات مکنونه ظاهر م ىشود .در اينجا به ذکر دومثال اکتفاء م اّولين بيان مبارک در ارتباط با اين حقيقت است که حقائق الهى همواره صرفا به اقتضاء ىشود :فهم واستعداد محدود بشرى نازل م ل ما نّزلت عليک من لسان القدرة م رحمتى وجمالی ک ّ ياابن الجمال وروحى وعنايتى ث ّ .وکتبته بقلم القّوة قد نّزلناه علی قدرک ولحنک ل علی شأنى ولحنى )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر صفحٴه
(٣١
بيان مبارک دوم که از زيباترين تجّليات وحى الهى است داراى معانى گوناگون است اّما ىباشد. مترين معناى آن تأکيد بر اصل اساسى اعتقادى بهائى يعنى ارتقاء ظهورات م مه ّ تانگيز ىشود وآنگاه به تبيين حير در ابتداء به بيان مبارک در کلمات مکنونه اشاره م ىکنيم جه م ىمحبوب امرا در دور بهائى تو ّ .وزيباى حضرت ول ّ ى رجوع ه منته ٰ اى پسر انصاف ،در ليل جمال هيکل بقاء از عقبٴه زمّردى وفا به سدر ٴ
نمود وگريست گريستنى که جميع مل عالين و کّروبين از نالٴه او گريستند وبعد از سبب بالمر در عقبٴه وفا منتظر ماندم ورائحٴه نوحه و ندبه استفسار شد مذکور داشت که حس وفا از اهل ارض نيافتم وبعد آهنگ رجوع نمودم .ملحوظ افتاد که حمامات قدسى چند هاند در اين وقت حوريٴه الهى از قصر روحانى بى ستر در دست کلب ارض مبتل شد وحجاب دويد وسؤال از اسامى ايشان نمود و جميع مذکور شد ال ّ اسمى از اسماء وچون اصرار رفت حرف اّول اسم از لسان جارى شد .اهل غرفات از مکامن عّز خود بيرون دويدند وچون بحرف دوم رسيد جميع بر تراب ريختند در آن وقت ندا از مکمن .قرب رسيد زياده بر اين جائز نه اّنا کّنا شهداء علی ما فعلوا وحينئذ کانوا يفعلون )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٩٦
ىفرمايند ىامرا چنين م :در تبيين اين بيان مبارک حضرت ول ّ اساس اين معتقدات آن است که حقائق اديان مطلق نبوده بل نسبى است و اديان
و...
ظهورات الهيه مرتبا مستمرا در عالم ظاهر شده و همواره رو به ترّقى و تکامل ىگردند ... ىباشند و هيچيک جنبٴه خاتميت نداشته و برحسب تصادف و اّتفاق ظاهر نم م ءا و حضرت عبدالبهاء اين اصل اساسى را بدون مراجعه به بعضى از آثار حضرت بها ىفرمايند" :اى پسر ىسازد .در کلمات مکنونه م شائبٴه شک و ترديد محّقق و مسّلم م انصاف در ليل جمال هيکل بقا از عقبٴه زمردى وفا "...آيا اين کلمات تلويحا مشعر بر آن نيست که ظهور الهى همواره رو به ترّقى و تکامل است و آيا دللت بر آن ندارد که حامل اين پيام معترف بر آن است که امرى که از جانب خداوند بر آن مبعوث گشته جنبٴه خاتمّيت ندارد و ظهور او آخرين ظهور مشيت و هدايت الهى نيست؟ )دور بهائى ص _٣٦
(٣٤
جه نمود که شروع کلمات مکنونٴه عربى و در پايان اين قسمت بايد به اين نکته تو ّ فارسى هردو اثبات و تأکيد همين ميثاق الهى است .کلمات مکنونٴه عربى پس از تأکيد به ه حقائق الهى نازله به انبياى قبل است و معطوف به عهد و اينکه اين کلمات عصار ٴ ىفرمايد :پيمان الهى است م نالّروح فى اّول القول املک قلبا جيدا حسنا منيرا لتملک ملکا دائما باقيا ازل ً قديما يا اب )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(١٧
در اين بيان مبارک علوه بر ساخت مفاوضه و مکالمه و شرط ومشروط تأکيد مبارک بر مفهوم قلب پاک است .مفهوم قلب وفؤاد در کلمات مکنونه مکّررا مورد بحث قرار
ىگيرد .قلب انسان عرش خداوند است و محّلى است که امانت الهى در آن بوديعه م
ىدانيم که در چهاروادى نيز وادى چهارم وادى عرش هاست .م گذارده شد
فؤاداست که
ىگردد .بحث در مورد قلب به مفهوم َقَدر و عالم ذّر وميثاق وآزادى حقيقى مربوط م
خارج از حوصلٴه اين مقالٴه کوتاه است ولی همينقدر بايد تأکيد نمود که قلب وفؤاد به آن ق است وآئينٴه رضاء الهى است ومح ّ ل جه به ح ّ ىگردد که متو ّ نوع از شناسائى مرتبط م تحققق ميثاق الهى است .اين قلب پاک همان فطرت الهى است که به شکل انصاف و ىگردد ه اشياء به چشم خود و ايمان و معرفت حقيقى نائل م .مشاهد ٴ ه توانا ،اى صاحبان هوش و گوش اّول سروش دوست اينست :بنام گويند ٴ اى بلبل معنوى ،جز در گلبن معانى جاى مگزين .و اى هد هد سليمان عشق جز در ل مپذير اينست مکان تو سباى جانان وطن مگير .و اى عنقاى بقا جز در قاف وفا مح ّ .اگر به لمکان بپرجان برپرى و آهنگ مقام خود رايگان نمائى )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص
(٣٧٣
در اين بيان مبارک لطائف بسيارى مکنون است که فهم آن خارج از توانائى فعلی ماست. جه گرديد .اّول آنکه "اّول سروش دوست اينست" ىتوان براحتى متو ّ اّما چند عامل را م ىباشد. ه لطيفى به ذکر و کلمٴه الهى يا مشّيت اّولّيه و ميثاق الهى در عالم ذّر م اشار ٴ
دوم آنکه مفاهيم بلبل معنوى ،هد هد سليمان عشق ،وعنقاى بقا باحتمال قوى اشار ٴ ه ىباشد که باز تأکيد بر صٴه سلوک و هفت وادى نيز م قالطير عطار و ق ّ لطيفى به منط ه وجود يعنى عرفان مظهر امر جنبٴه روحانى انسان ولزوم معراج روحانى ورسيدن به ثمر ٴ ه زيبا و الهى است .سوم آنکه شايد مفاهيم گلبن معانى ،سباى جانان وقاف وفا اشار ٴ ءا ،و نظم بديع و پنهانى به جوانب گوناگون ميثاق الهى در اين دور مبارک )حضرت بها بيت عدل اعظم الهى( باشد .ولی در هر حال مفهوم اصلی بيان مبارک تأکيدى بر اصل ىباشد .رسيدن به مکان و ميثاق است و تذّکر آدمى به مکان راستين او يعنى لمکان م وطن اصلی انسان مستلزم انقطاع و نفى تعّلقات ماّدى و مکانى است تا به لمکان نائل .شود تعدل اعظم ىامرا و بي ج :ميثاق کلمات مکنونه در موردحضرت عبدالبهاء وحضرت ول ّ .الهى
تأکيد اصلی و محور غائى کلمات مکنونه اخذ ميثاق از جامعٴه بهائى براى اطاعت وپيروى ىباشد .اّما ميثاق الهى تعدل اعظم الهى م جه به مرکز ميثاق ،مبين آيات الهيه وبي وتو ّ ىتوان ميثاق توحيد الهى ومظهرّيت جمالمبارک کناپذير وواحد است وچنانکه ديديم نم انفکا تعدل اعظم وفاء ىامرا وبي را لبّيک گفت بدون آنکه بهحضرت عبدالبهاء ،حضرت ول ّ ننمود .بههمين جهت است که اگرچه کلمات مکنونه اساسا تأکيد بر ميثاق است معهذا اين جنبٴه از ميثاق هستٴه کلمات مکنونه است .در ابتداى اين مقاله قسمتهاى متعّددى از کلمات ىباشد اشاره گرديد مکنونه که مستقيما مربوط به ميثاق جمالمبارک با احّباى خويش م ىگردد .اّما بايد اضافه نمود که بسيارى ديگر از بيانات مبارک در کلمات ودر نتيجه تکرار نم مکنونه که از لزوم اجتناب از اشرار وتأکيد بر انس با احباب و مصاحبت ابرار سخن ىگويد همگى برطبق بيانات مبارکٴه حضرت عبدالبهاء مستقيما به اجتناب از ناقضان امر م ب وعشق است ودر عين الهى مربوط مى گردد .اين امر يعنى اينکه ميثاق الهى ميثاق ح ّ ه بنيادى کلمات مکنونه وميثاق آن حال ميثاق الهى مستلزم اجتناب از ناقضان ،شالود ٴ ىباشد .به چند بيان مبارک در کلمات مکنونه اشاره مى شود :م ب و شوق دست مدار. ت ،در روضٴه قلب جز گل عشق مکار و از ذيل بلبل ح ّ اى دوس .مصاحبت ابرار را غنيمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هردو بردار )مجموعه ...ص _٣٧٤
(٣٧٣
هايد ونفس پاکى از اى مردگان فراش غفلت ،قرنها گذشت وعمر گرانمايه را بانتهاء رساند ىرانيد. شما به ساحت قدس ما نيامد .در ابحر شرک مستغرقيد وکلمٴه توحيد بر زبان م مبغوض مرا محبوب خود دانستهايد ودشمن مرا دوست خود گرفتهايد ودر ارض من ىنمائيد وغافل از آنکه زمين من از تو بيزار است واشياى بکمال خّرمى وسرور مشى م ىالجمله بصر بگشائى صدهزار حزن را از اين سرور خوشتر ارض از تو در گريز اگر ف .دانى وفنا را از اين حيات نيکوتر شمرى ن ،صحبت اشرار غم بيفزايد و مصاحبت ابرار زنگ دل بزدايد َ.من اراد ان اى پسر م ما فليسمع کلمات اصفيائه عا فليأنس مع احّبائه و من اراد ان يسمع کل .يأنس م نرا به زينهار اى پسر خاک با اشرار الفت مگير ومؤانست مجو که مجالست اشرار نور جا .نار حسبان تبديل نمايد حالقدس طلبى با احرار مصاحب شو زيرا که ابرار جام ن :اگر فيض رو اى پسر کنيز م باقى از کف ساقى خلد نوشيده اند و قلب مردگانرا چون صبح صادق زنده و منير و
.روشن نمايند )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٣٩٠
(٣٧٣
نآراء عجها مبدي قاجتماعى ،نظ تمکنونهوميثا دکلما ىباشد .اين امر ءا براى نظم بديع جهانى حضرتش نيز م کلمات مکنونٴه حضرت بها ىباشد جبى ندارد هم بخاطر آن که مفهوم ميثاق ضرورتا مستلزم ميثاق اجتماعى نيز م تع ّ ءا مستقيما يا غير مستقيم بهنظم بديع وهم بخاطر آنکه همٴه آثار حضرت بها نآرايش معطوف است .براى توضيح اين مطلب بايد بهجوانب گوناگون از اين مسئله جها .دّقت کنيم اّولين مطلب مربوط بهوحدت شريعت وحقيقت در کلمات مکنونه است .در واقع بخلف نظر کسانى که کلمات مکنونه را اثرى صوفيانه دانسته وآنرا در مقابل آثار متأخر حضرت ىدهند کلمات مکنونه مبتنى بر همان اصولی است که در کتاب مستطاب ءا قرار م بها مترين اين مسائل شباهت عجيب کتاب مستطاب اقدس ىگردد .از مه ّ اقدس تصريح م
ه مسئلٴه عرفان وعمل است .هردو اثرمبارک بر ميثاق الهى تأکيد وکلمات مکنونه در بار ٴ نموده ووظيفٴه خلق را در ارتباط با خداوند ،عرفان مظهر امر واّتباع از احکام وتعاليم ىفرمايند .هردو اثر مقّدس مسئلٴه عمل باحکام را در مقابل عرفان وى معّرفى م وحقيقت وشهود وعشق قرار نداده بلکه آنها را به يکديگر ممزوج ومّتحد ساخته ولذا عمل ىفرمايند .در نتيجه تضاد ىفرمايند اّما اين عمل را حّبا لجمالی مقّدر م به احکام را تأکيد م ىرود واين وجه امتياز اين دور بديع است .در ميان حب وعمل وعشق واحکام از ميان م ىگردد .جالب کتاب مستطاب اقدس اين اصل بهشکل اعملوا حدودى حّبا لجمالی ظاهرم
تکه در کلمات مکنونه هم عين همين مطلب مصداق دارد .به عنوان مثال اينس ىفرمايند :م ما تهوى طلبا لرضائى م انه نفسک ع ّ نالوجود :اعمل حدودى حّبا لی ث ّ يا اب ن :لتترک اوامرى حّبا لجمالی و لتنس وصاياى اتبغارا لرضائى يا ابن النسا ))مجموعٴه الواح مبارکه مصر ص ٢٥ نبينى کلمات مکنونه وکتاب اقدس در مورد شريعت وحقيقت ىبينيم که فلسفه وجها م وغيره کامل ً يکى است وهردوى آنها از مقولت يکجانبه ونارساى گذشته که شريعت را در ىباشند .واضح است که تقليل کلمات مکنونه به اثرى ىداد متعالی م مقابل حقيقت قرار م
.ادبى وصوفيانه تا چه حّد نارساست ه نظم کلمات مکنونه ونظم کتاب مستطاب اقدس است .بحث در مورد مطلب دوم در بار ٴ نظم کتاب اقدس خارج از اين مقاله است اّما بايد اذعان کرد که هم کلمات مکنونه وهم ىباشند .کتاب اقدس از کتاب مستطاب اقدس در شکل نهائى خويش داراى نظمى بديع م ىشود وبه شکل قوس ه هستى انسان آغاز م اصل خلقت ،قوس نزول وحقيقت وثمر ٴ ىگردد .نهايت اين قوس صعود ظهور صعود يعنى تکامل روحانى فرد وجامعه ظاهر م
بلوغ عالم در جامعٴه انسانى است که پايان کتاب اقدس است .اّما با نهايت تعجب کلمات
ىنمايند .کلمات مکنونٴه فارسى مکنونٴه فارسى وعربى هردو نظم مشابهى را ارائه م چنانکه زيارت شد با اصل ميثاق وهدف خلقت ووطن لمکان وحقيقت وجوهر روحانى ىگردد .پايان کلمات مکنونٴه فارسى در واقع تأکيد بر اصل اشتغال ومثمر انسان آغاز م
ثمر بودن در جامعٴه انسانى است .اين مطلب را بايد بسيار دّقت نمود چرا که بار ديگر
ىنمايد .به خلف اکثر متصّوفان که تبخش کلمٴه الهى را ظاهر م جنبٴه هماهنگ ووحد هاند، فرار از تاريخ را ستوده وبراى کار و اشتغال مفهومى منفى يا حّداکثر خنثى قائل شد کم هرچهبيشتر از ضرورت اشتغال سخن ءا با فدرت وتح ّ کلمات مکنونٴه حضرت بها ىورزند که معطل بودن و بيهوده بودن را با بيان فرموده ودر اين مورد بحّدى اصرار م ىفرمايند .باز در اينجا کلمات مکنونه درست ىثمار لئق نار" قاطعانه مردود م "اشجار ب هاست .در مانند کتاب مستطاب اقدس است .در کتاب اقدس اصل اشتغال واجب شد
ظتر و شديدتر همان حکم مطرح است قوله الکيد :کلمات مکنونه بنحوى غلي ن ،شما اشجار رضوان منيد بايد باثمار بديعٴه منيعه ظاهر شويد تا خود اى بندگان م ل لزم که به صنايع واکتساب مشغول گردند. وديگران از شما منتفع شوند .لذا بر ک ّ
لا يغنيکم بها .واشجار نالمور معّلقه باسبابها وفض یاللباب وا ّ اينست اسباب غنا يا اول
ىثمار لئق نار بوده وخواهد بود .ب ىالحقيقه از ىثمر در ارض ظاهرند وف ه من ،پست ترين ناس نفوسى هستند که ب اى بند ٴ .اموات محسوبند بلکه اموات از آن نفوس معطلٴه مهمله ارجح عندا مذکور ىالقربى نمايند ه من ،بهترين ناس آنانند که باقتراف تحصيل کنند وصرف خود و ذو اى بند ٴ بالعالمين .حّبا لله ر ّ )مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص _٣٩٨
(٣٩٧
ىگردد بدين ترتيب که از اّما همين امر به شکل ديگر در کلمات مکنونٴه عربى ظاهر م
مفهوم کنز مخفى وقلب پاک آغاز گشته وبه اصل وحدت عالم انسانى که هدف غائى ىکنيم ىگردد .در آخر کلمات مکنونه زيارت م :ديانت بهائى است ختم م کروا م خلقناکم من تراب واحد لئل ّ يفتخر احد علی احد وتف ّ مِل َ ن ،هل عرفت ِ يا ابناء النسا ل حين فى خلق انفسکم اذا ينبغى کما خلقناکم من شىء واحد ان تکونوا کنفس فى ک ّ واحدة بحيث تمشون علی رجل واحدة وتأکلون من فم واحد وتسکنون فى ارض واحدة تالّتوحيد وجواهر الّتجريد هذا نصحى حّتى تظهر من کينوناتکم واعمالکم وافعالکم آيا .عليکم يا
تالقدس من شجر عّز منيع لالنوار فانتصحوا منه لتجدوا ثمرا م
)مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص _٣٢
(٣١
ءا است نآراى حضرت بها بطور خلصه نظم کلمات مکنونه آينهاى از نظم بديع جها سسات ومشروعات اجتماعى وفرهنگى يعنى آنکه حقائق ملکوتى بايد در نظام ومؤ ّ نترتيب عرفان بهائى وسياسى جامعه متجّلى گشته وعالم آينهاى از ملکوت الهى بشود .بدي بجاى فرار از جامعه وتاريخ ،از تعاليم اجتماعى ونظام ادارى وتشکيلت روحانى ووحدت ل از ىتوان ونبايد پيام کلمات مکنونه را مستق ّ تکه نم کناپذير است .اينس عالم انسانى انفکا تعدل ءا ومرجع وهادى عالم بشرى در نيل اين نظم يعنى بي نظم بديع حضرت بها صور نمود .همچنانکه گفته شد ميثاق الهى يکى است وجوانب وتجلّيات اعظم الهى ت ّ ىباشند .گوناگون آن از يکديگر ناگسستنى م تکه اصول فلسفى مفهوم نظم بديع جهانى در کلمات مکنونه مندمج مطلب سوم اينس است .توضيح اين مطلب خارج از اين مقاله است همينقدر بايد گفت که مفهوم نظم تا براى تحّقق نظم اجتماعى است ،مفهوم بديع در اصل مبتنى بر لزوم ديانت ومحّب خويش اشاره به اصل ارتقاء وتکامل اديان وجامعه است .ومفهوم جهانى بيانگر اصل وحدت عالم انسانى است .آنچه که امر بهائى را از هر نظريٴه ديگر متمايز وممتاز
ىنمايد )در عين وحدت با آنها( وحدت اين ىسازد و آنرا از همٴه اديان ديگر نيز جدا م م
ىنمايد .جنبٴه سه اصل است .اّما چنانکه ديديم کلمات مکنونه هرسه اصل را تصريح م
ىشود ولزوم استمرار وتکامل اديان مؤّکد استعلئى وروحانى وجود انسان مکررا تأکيد م ىشودد ىگردد ووحدت عالم انسانى ايجاب واثبات م .م اّما علوه بر مفهوم فلسفى نظم بديع جهانى ،بايد تأکيد نمود که کلمات مکنونه شالود ٴ ه صل ودقيق دراين ىنهد .بحث مف ّ ءا را نيز پايه م نآراى حضرت بها عينى نظم بديع جها مورد خارج از حوصلٴه اين مقاله است .به اين جهت به ذکر سه جنبٴه اين مطلب اساسى
ىپردازيم .م الف_ کلمات مکنونه واصل تعديل معيشت ىشبهه بايد گفت که کلمات مکنونه اساس بديعى را وضع نمود که راه حل همٴه ب مشکلت اقتصادى واجتماعى را در بر دارد .آنچه که مباحث مربوط به عدالت اجتماعى هاست تعارض ميان دو اصل است که عالم بشرى را به تضاد و واقتصادى را فلج نمود ىنمايد ستيز انداختهاست .اصل اّول بر ضرورت کار و رابطٴه پاداش با عمل تأکيد م ل ومسئول بوده و بجاى ىداند که افراد جامعه مستق ّ وجامعهاى را کار آمد وپيشرو م عاليت وپيشرفت مشغول گردند .در وابستگى به ديگران واهمال وبدبينى ويأس به کار وف ّ کشورهاى غرب ايدئولوژيهاى موجود يا از اصل اّول دفاع کرده و يا آنکه از اصل دوم ىنمايد .اين امر به ستيز وتخاصم طبقاتى ،نابسامانى اجتماعى واقتصادى ،وزوال حمايت م هاست .ارزشها ووحدت اجتماعى منجّر شد ىکند که با اصل وحدت عالم کلمات مکنونه افق ودريچٴه بديعى را در اين مورد باز م ىسازد،بدون آنکه نمعنى که در آن واحد هردو اصل را مؤّکد م انسانى مطابقت دارد .بدي ىکند وهم آنکه يکى را نفى نمايد .به همين جهت هم برضرورت اشتغال افراد تأکيد م
ىنمايد .از طرفى پست فقراء را امانت خود خوانده وبر لزوم حفظ امانت الهى تأکيد م ترين افراد را افراد معطل ومهمل دانسته واز طرف ديگر امر بر انفاق مال به فقراء ىفرمايد .جامعهاى که اغنياء وتوانگران آن به ضرورت تأمين ورفاه اجتماعى همگان م معتقد بوده وفقراء آن کار را عار ندانسته بلکه آنرا مايٴه افتخار وعبادت محسوب بدارند مقدمٴه جامعٴه بهائى است .اين جامعه جامعٴه رفاه اقتصادى ،عدالت اجتماعى واّتحاد ومحّبت روحانى است .بيانات مبارکه راجع به ضرورت کار واشتغال قبل ً زيارت شد .حال ىشود جه م ه لزوم انفاق وکمک به فقراء تو ّ .بذکر چند بيان در بار ٴ ىالسماء من کنوز عز لتفنى و خزائن يا ابن النسان :انفق مالی علی فقرائى لتنفق ف مجد لتبلی و لکن و عمرى انفاق الروح اجمل لو تشاهد بعينى
)مجموعٴه
)الواح مبارکٴه مصر ص ٢٩ اى پسر تراب :اغنياء را از نالٴه سحرگاهى فقراء اخبار کنيد که مبادا از غفلت بهلکت ىنصيب مانند .الکرم و الجود من خصالی فهنيئا لمن تزّين ه دولت ب افتند و از سدر ٴ بخصالی ض :فقراء امانت منند در ميان شما پس امانت مرا درست حفظ نمائيد و اى اغنياى ار
.براحت نفس خود تمام نپردازيد )مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص _٨٩
(٣٨٧
مانسانى تعال تمکنونهووحد ب_ کلما ه کلمات بايد گفت که بشکل مستقيم يا غيرمستقيم اصل وحدت عالم انسانى شالود ٴ جب نيست چرا که اّول ً هدف ديانت بهائى اساسا وحدت مکنونه است .اين امر مايٴه تع ّ ىباشد. ءا محور وحدت عالم انسانى م عالم انسانى است وثانيا اينکه ميثاق حضرت بها ىيابد که به تأکيد بر وحدت عالم انسانى به شکلهاى گوناگون در کلمات مکنونه تظاهر م ىکنيم توار اشاره م .سه نوع آن مختصرا و فهرس اّول تأکيد مستقيم به برابرى ووحدت عالم انسانى .مثال اينگونه بيانات بيان جمالمبارک در آخر کلمات مکنونٴه عربى بود که مؤّکد ساختند که خلق و بدء همٴه انسانها از خاک براى
.تذکر آدميان به برابرى ووحدت ايشان است
ه وحدت عالم انسانى بر ضرورت روابط وداد نوع دوم از بيانات کلمٴه مکنونه در بار ٴ ىنمايد .نفى غيبت وعيبجوئى ،نفى افتخار بر ومحّبت ووحدت در ميان آدميان تأکيد م متر تأکيد بر اينکه رضاء ديگران ،نفى جدال و نزاع واعتراض با ديگران واز همه مه ّ ىباشد ٠اين بيانات بحّدى مترين شکلهاى اين نوع م خداوند در رضاء خلق اوست از مه ّ توار آنها نيز دشوار است لذا صرفا به نمونٴه کوچکى از اين وسيع ومتنوعند که ذکر فهرس ىکنيم :آثار اشاره م ن ،در سبيل رضاى دوست مشى نمائيد ورضاى او در خلق او بوده وخواهد اى دوستان م ىرضاى دوست خود در بيت او وارد نشود ودر اموال او تصّرف ننمايد بود .يعنى دوست ب کروا ورضاى خود را بر رضاى او ترجيح ندهد وخود را در هيچ امرى مقّدم نشمارد .فتف ّ یالفکار .فى ذلک يا اول ل ،جامٴه غرور را از تن برآريد وثوب تکّبر از بدن بياندازيد اى پسران آما ن ،با يکديگر مدارا نمائيد واز دنيا دل برداريد .به عّزت افتخار منمائيد واز ذّلت اى برادرا ل را از تراب خلق نمودم والبّته بخاک راجع فرمايم .ننگ مداريد قسم بجمالم که ک ّ اى مهاجران :لسان مخصوص ذکر من است به غيبت ميالئيد واگر نفس نارى غلبه نمايد
به ذکر عيوب خود مشغول شويد نه به غيبت خلق من زيرا که هرکدام از شما به نفس .خود ابصر و اعرفيد از نفوس عباد من اى ابناء غرور :به سلطنت فانيٴه ايامى از جبروت باقى من گذشته و خود را باسباب زرد ىنمائيد .قسم بجمالم که جميع را در خيمٴه ىآرائيد و بدين سبب افتخار م و سرخ م يکرنگ تراب درآورم و همٴه اين رنگهاى مختلف را از ميان بردارم مگر کسانى که به .رنگ من درآيند وآن تقديس از همٴه رنگهاست )مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص _٣٩٥
(٣٨٥
ح ،لتفتخر علی المسکين بافتخار نفسک لّنى امشى قّداّمه و اراک فى سوء نالرو يااب یالبد .حالک و العن عليک ال نالوجود ،کيف نسيت عيوب نفسک واشتغلت بعيوب عبادى من کان علی ذلک فعليه يااب لعنة مّنى ح ،ايقن بانّ الّذى يأمرالّناس بالعدل ويرتکب الفحشاء فى نفسه اّنه ليس مّنى نالّرو يا اب .ولو کان علی اسمى نالوجود :لتنسب الی نفس ما ل تحّبه لنفسک و ل تقل ما لتفعل هذا امرى عليک يا اب .فاعمل به ن :ل تحرم وجه عبدى اذا سألک فى شىء لن وجه وجهى فاخجل مّنى نالنسا يا اب
))مجموعٴه الواح مبارکه چاپ مصر ص ٢٣ _٢٤
نوع سوم تأکيد بر وحدت عالم انسانى بشکل تأکيد بر مقام انسان وعظمت وجود او وتقّدس آدمى بعنوان عرش خدا ومظهر اسماء وصفات الهى است .اين بيانات بحّدى ىباشند که ذکر آنها مستلزم تکرار همٴه کلمات مکنونه است .اّما صل ومتعّدد م متنّوع ومف ّ ىشود .بخاطر زيبائى مقال به دوبيان کوچک اکتفاء م ل ومن جوهرالعلم اظهرتک ح ،خلقتک غنّيا کيف تفتقر وصنعتک عزيزا بم تستذ ّ نالرو يا اب ب عجنتک کيف تشتغل بغيرى فارجع البصر اليک نالح ّ ن طي لم تستعلم عن دونى وم .لتجدنى فيک قائما قادرا مقدرا قّيوما نالوجود ،فؤادک منزلی قّدسه لنزولی وروحک منظرى طّهرها لظهورى .يا اب
)مجموعٴه الواح مبارکٴه مصر ص ٢٠و
(٢٩
ه جمال مبارک در در پايان اين قسمت بايد ذکر گردد که مفهوم انصاف وعدل که بفرمود ٴ ق است ارتباط مستقيم با اصل وحدت عالم انسانى بالشياء در نزد ح ّ کلمات مکنونه اح ّ ءا دارد نآراى بديع حضرت بها .ومدنّيت جها ىو روحانى ىاجتماع نميثاق ابعنوا ء تبها عحضر مبدي .ج _ نظ هاست. ق شد در نظرّيات نوين غرب اصل قرارداد اجتماعى ملک عدالت و اخلق وح ّ ىشود که بر اساس قراداد اجتماعى ورضاى طرفين جامعهاى عادلنه ومعقول تلّقى م هباشد .در اين مقالٴه مختصر فرصتى براى تفصيل اين مطلب نيست .اّما قرارداد بنا شد هاى بوده بايد متذّکر شويم که مفهوم قرارداد اجتماعى همواره داراى نارسائيهاى عمد وخواهد بود .در عين حال تأکيد بر آزادى ودمکراسى که در بطن مفهوم قرارداد اجتماعى
ىباشد .در امر بهائى اصل ميثاق جايگزين اصل نهفته است مفهومى سودمند وعادلنه م
ه نظم بديع بهائى است .مفهوم ميثاق اجتماعى ىگردد واين امر شالود ٴ قرارداد اجتماعى م مفهومى جامع است که مفهوم قرارداد اجتماعى را در درون خود جاى ميدهد ،اّما از آن ءا که مبتنى بر اصل ميثاق ىرود .بدين ترتيب که نظم بديع جهانى حضرت بها فراتر م است صرفا قراردادى ميان افراد بشر نبوده بلکه علوه بر رضايت و آزادى و برابرى ق از جمله طبيعت و همٴه عالم انسانها مستلزم ميثاق با خدا و ميثاق با همٴه مظاهر ح ّ ىباشد .قرارداد اجتماعى منحصر است به قراردادى ميان توانگران زندهٴ يک بشرى نيز م ءا ميثاقى است که علوه بر ايشان همٴه مردم جامعٴه مّلى سياسى .ميثاق حضرت بها ه بشرى ،همٴه موجودات يعنى تمامى طبيعت و جامعه ،همٴه مردم دنيا ،همٴه نسلهاى آيند ٴ ىنمايند .بدين ترتيب اين ميثاق براستى ق نيز در آن شرکت م بالخره مظهر امر الهى وح ّ تپذيرى تمامى قوا ووجود انسانى است جمالمبارک با تأکيد بر اصل ميثاق شکوفائى وفعلّي در کلمات مکنونه وتشريح وتصريح آن در آثار ديگر خويش وتبيين اين حقائق از طريق تعدل اعظم الهى دريچهٴ ىامرا وتوضيحات وتشريع بي حضرت عبدالبهاء وحضرت ول ّ بديعى را بر افق عالميان گشودند وطليعٴه طلوع روزى نوين و زمينى جديد و آسمانى تازه را به عالميان ابلغ فرمودند .اين مفهوم امر بهائى را از همٴه نظامهاى گذشته متمايز م از نجهت است که تأويل بينش بهائى به نظامهاى موجود بشرى اع ّ ىسازد .بدي م
ىباشد .از آن گذشته در قرارداد تئوکراسى ،دمکراسى ،آرسيتوکراسى و غيره نارسا م وميثاق اجتماعى بهائى همٴه موجودات )به ياد بياوريم که همٴه اشياء مخلوق و مظهر عهد
نترتيب ىگيرد .بدي ىباشند ( وهمٴه عالم انسانى ونه صرفا نسل حاضر را در بر م وميثاق م
ق حّقه .هرآنچه که هست سهم وحّقش ادا ل ذيح ّ عدالت محض است يعنى اعطاء ک ّ ىشود .م تشريح و توصيف جزئّيات اين ميثاق اجتماعى مستلزم کتابهاى گوناگون است .اّما آنچه که در اينجا ذکرش ضرورى است اين واقعّيت است که کلمات مکنونه بعنوان ميثاق الهى ءا طليعهاى از اين نظام بديع روحانى است که همٴه جوانب وميثاق بديع حضرت بها ىسازد وعرفان وجود انسانى )رابطٴه با خود با طبيعت ،با اجتماع ،با خدا( را مّتحّد م
ىنمايد .کلمات مکنونه اثرى صرفا وعقل وعلم وشريعت واخلق را يکپارچه ويگانه م
صوفيانه وادبى وشاعرانه نيست .کلمات مکنونه آئينٴه تمامّيت امر بهائى ،ميثاق الهى ،ونظم ءا است نآراى حضرت بها *.بديع جها نادر سعيدى نورت فيلد ١٧مارج ٩٨