تفسير ‌بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم

Page 1

‫ناملّرمحيمممم‬ ‫ااملّرمحم ‌‬ ‫ممم ‌‬ ‫مس ‌ م‬ ‫تفسير‌ب ‌ م‬ ‫دي ‪۱۱ ۱۳۷۷‬‬ ‫م‌در آثار‬ ‫نالّرحي ‌‬ ‫االّرحم ‌‬ ‫م ‌‬ ‫تفسير ‌بس ‌‬ ‫‌‬

‫خ‌احم‌دا حسائى‌‪،‬‬ ‫شي ‌‬

‫ت‌عبدالبهاء‬ ‫‌باب ‌‌و ‌حضر ‌‬ ‫‌‬ ‫حضرت‬ ‫‌‬

‫نویسنده‪ :‬نادر سعيدى‬ ‫پژوهشنامه شماره ‪٦‬‬ ‫لترين مباحث در‬ ‫ناّلرحيم از مشهورترين و متداو ‌‬ ‫ما الّرحم ‌‬ ‫بحث در مورد معناى بس ‌‬ ‫فرهنگ عرفانى اسلم است‪ .‬اّما تفسير بسمله در اين دور بديع نيز مورد تأکيد قرار گرفته‬ ‫نالّرحيم در نهايت خويش‬ ‫ما الّرحم ‌‬ ‫ومکررا موضوع بحث واقع شده است‪ .‬در حقيقت بس ‌‬ ‫ما تا قبل از‬ ‫نجهت است که تفسير بس ‌‬ ‫ىباشد و بدي ‌‬ ‫بشارتى بظهور حضرت بهاءا م ‌‬ ‫ىبود‪ .‬تاريخ ديانت بهائى با مکتب نورين‬ ‫سر نم ‌‬ ‫ظهور جمالمبارک بطور کامل و صريح مي ّ‬ ‫نّيرين شيخ احمد احسائى و سيد کاظم رشتى آغاز ميگردد چرا که اين دو فرد مقّدس‬ ‫هاند‪ .‬در عين حال تاريخ ديانت‬ ‫ی وحضرت بهاءا بود ‌‬ ‫شر به ظهور حضرت نقطٴه اول ‌‬ ‫مب ّ‬ ‫بهائى تاريخ دور بيان و دور اقدس ميباشد چرا که ظهور حضرت باب و حضرت بهاءا‬ ‫نجهت در اين بحث نيز به آثار شيخ احمد احسائى‪،‬‬ ‫داراى وحدت و يگانگى ميباشد‪ .‬بدي ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم را‬ ‫ی و حضرت عبدالبهاء مراجعه مينمائيم تا تفسير بس ‌‬ ‫ب اعل ‌‬ ‫حضرت ر ّ‬ ‫مورد بررسى قرار بدهيم‪ .‬اّما قبل از تشريح و مقايسٴه اين دو نوع تفسير بسمله لزم‬

‫است که يک نکته را خاطرنشان سازيم‪ .‬ذکر اين نکته بدينجهت ضرورى است که ميان‬

‫مى وجود دارد‪.‬‬ ‫تعبير تاريخ از نقطه نظر ماّدى و روحانى در برخى مواقع تفاوتهاى مه ّ‬ ‫توضيح اينکه از نقطه نظرى صرفا ماّدى و غير الهى شيخ احمد احسائى از نظر تاريخى‬ ‫نجهت ممکن است گمان رود‬ ‫هاست‪ .‬بدي ‌‬ ‫ی‌وحضرت بهاءا بود ‌‬ ‫مقّدم بر ظهور حضرت اعل ‌‬ ‫ی وحضرت عبدالبهاء حاصل تأّثر از آثار شيخ‬ ‫ب اعل ‌‬ ‫که برخى از جوانب آثار حضرت ر ّ‬ ‫هاست‪ .‬اّما اگر کسى به نقطه نظرى الهى قائل شود و به اصول الهّيات‬ ‫احمد احسائى بود ‌‬ ‫شر بظهور بديع دانسته و او‬ ‫بهائى اعتقاد داشته باشد درآنصورت شيخ احمد احسائى را مب ّ‬ ‫ی و حضرت بهاءا ميشمارد‪ .‬در آنصورت اگر چه شيخ احمد‬ ‫ب اعل ‌‬ ‫م از حضرت ر ّ‬ ‫را مله ّ‬ ‫از نظر زمانى سابق بر حضرت نقطه و جمالمبارک ميباشد اّما در حقيقت اعتقادات شيخ‬ ‫متأّثر و ملهم از آثار مبارکه است و نه بالعکس‪ .‬به عبارت‬

‫ديگر فرض منشاء غيبى و‬

‫ىآورد‬ ‫ههاى تاريخى تفاوتى بنيادى بوجود م ‌‬ ‫‪ .‬روحانى امر مبارک به ناچار در تعبير داد ‌‬ ‫ما‬ ‫تکه اصول چرا بايد به تقسير بس ‌‬ ‫اّولين سؤالی که بايد بدان توجه نمود اينس ‌‬ ‫نالّرحيم پرداخت و اينکه اين عبارت چه لزومى به تفسير دارد‪ .‬پاسخ به اين سؤال‬ ‫الّرحم ‌‬ ‫ههاى قرآن‬ ‫کار دشوارى است چرا که خود مستلزم توضيح مفهوم عبارت سرآغاز سور ‌‬


‫است‪ .‬ولی ميتوان به اختصار بنحوى غير مستقيم به اين مسئله برخورد کرد‪ .‬همانطور که‬ ‫همگان با اين مطلب آشنا هستند در احاديث اسلمى که بارها هم تکرار و تأکيد‬ ‫ه که هرچه که در همٴه کتب آسمانى است در قرآن است و‬ ‫هاست اين اصل بيان شد ‌‬ ‫شد ‌‬ ‫ه فاتحه است در‬ ‫ه فاتحٴه آن است و هر چه که در سور ٴ‬ ‫هرچه در قرآن است در سور ٴ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم است‬ ‫نالّرحيم است و هرچه که در بس ‌‬ ‫ما الّرحم ‌‬ ‫بس ‌‬

‫در باء است‪.‬‬

‫ی و حضرت عبدالبهاء نيز ميباشد‪ .‬اّما‬ ‫ب اعل ‌‬ ‫اين اصل مورد تصديق شيخ احمد‪ ،‬حضرت ر ّ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم جامع همٴه حقائق الهى و‬ ‫اگر چنين است در آنصورت عبارت بس ‌‬ ‫نجهت است که تشريح و تفسير‬ ‫عرفانى و اسرار هستى بشکلی فشرده ميباشد‪ .‬از اي ‌‬ ‫ما‬ ‫ص و منحصر بفرد دارد‪ .‬يعنى بحث در مورد بس ‌‬ ‫معناى اين عبارت اهمّيتى خا ّ‬

‫نالّرحيم بحث در مورد کليات حقائق روحانى‪ ،‬اصول اعتقادات رّبانى و همٴه رموز‬ ‫الّرحم ‌‬ ‫عرفانى است‪ .‬از اين روست که چنين بحثى صرفا به اديان گذشته مربوط نبوده بلکه‬ ‫ص براى اهل بهاء نيز دارد‪ .‬از طرف ديگر بسم ا الّرحمن الّرحيم به عبارتى‬ ‫اهمّيتى خا ّ‬

‫ما الّرحمن الّرحيم اگر چه‬ ‫نجهت است که بس ‌‬ ‫بحثى است در مورد اسم اعظم الهى‪ .‬بدي ‌‬ ‫هاست اّما معناى آن تا قبل از‬ ‫حاوى همٴه حقائق روحانى و اصول اعتقادات عرفانى بود ‌‬ ‫هاست‪ .‬به عبارت ديگر بحث در مورد معناى‬ ‫ظهور بديع به حيطٴه ظهور و تحّقق نيامد ‌‬ ‫ىاست که به امر مبارک حضرت‬ ‫نالّرحيم اصول و قبل از هرچيز مطلب ‌‬ ‫ما الّرحم ‌‬ ‫بس ‌‬ ‫بهاءا مرتبط ميگردد چرا که ظهور مبارکش تحّقق و اکمال و اظهار اسم اعظم‬ ‫ىاست‬ ‫‪.‬اله ‌‬ ‫ی و حضرت‬ ‫قبل از بحث تفصيلی در مورد تعبير بسمله در آثار شيخ احمد‪ ،‬حضرت اعل ‌‬ ‫عبدالبهاء شايد سودمند باشد که به تفاوتى در ساخت اين تعبير و تفسير در آثار اين سه‬ ‫نجهت‬ ‫وجود مبارک اشاره نمائيم‪ .‬شيخ احمد احسائى منحصرا در دور اسلم است و بدي ‌‬ ‫نالّرحيمم معطوف ميگردد‪ .‬حضرت ر ّ‬ ‫ب‬ ‫تفسير او نيز منحصرا به عبارت بسم ا الّرحم ‌‬ ‫ی بعنوان قائم موعود و مظهر امر بديع از طرفى مقولت اسلمى را بکار ميبرند و از‬ ‫اعل ‌‬ ‫نجهت است که حضرت نقطٴه‬ ‫طرف ديگر مقولت بديعى را جايگزين آن ميفرمايند‪ .‬بدي ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم و در عين حال شکل بديع آن يعنى‬ ‫ی در آن واحد از تفسير بس ‌‬ ‫اول ‌‬ ‫عالقدس سخن ميفرمايند‪ .‬آثار مبارکٴه حضرت عبدالبهاء در درون چار چوبى‬ ‫ما المن ‌‬ ‫بس ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم‬ ‫نجهت اگر چه به تفسير بس ‌‬ ‫کامل و بديع صورت ميگيرد و بدي ‌‬ ‫ىيابند‬ ‫ىپردازند اّما همان مفهوم را بنحو متساوى در صدها عبارت ديگر نيز متحّقق م ‌‬ ‫م ‌‬ ‫ىالبهى و امثال آن‬ ‫مالبه ‌ّ‬ ‫مالحاکم علی ماکان و مايکون‪ ،‬بس ‌‬ ‫نجمله است بس ‌‬ ‫‪.‬که از آ ‌‬ ‫يکى ديگر از تفاوتهاى صورى و ساختى سه نوع تفسير مورد بحث اين مقاله را ميتوان‬


‫نالّرحيم‬ ‫ما الّرحم ‌‬ ‫نترتيب خلصه کرد‪ .‬درآثار شيخ احمد احسائى شکل فائق تعبير بس ‌‬ ‫بدي ‌‬ ‫ه قسمت بسم از تعبير حروف ) يعنى حرف باء‪ ،‬حرف سين‪،‬‬ ‫نصورت است که در بار ٴ‬ ‫بدي ‌‬

‫و حرف ميم( استفاده ميگردد در حاليکه در مورد سه قسمت ديگر يعنى ا رحمن و‬

‫ی مطلب کامل‬ ‫جه ميگردد‪ .‬در آثار حضرت نقطٴه اول ‌‬ ‫رحيم به تعبير کلمات و نه حروف تو ّ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم مورد‬ ‫نترتيب که در آن واحد تمامى حروف بس ‌‬ ‫عوض ميشود بدي ‌‬ ‫بحث قرار ميگيرد و در عين حال به تقسير ‪ ٤‬کلمٴه بسم‪ ،‬ا‪ ،‬رحمن و رحيم نيز عنايت‬ ‫ميگردد‪ .‬اّما در آثار حضرت عبدالبهاء اين تعبير باز دگرگون ميگردد بدين ترتيب که‬ ‫حضرت عبدالبهاء در مورد حرف باء مستقل بحث ميفرمايند و آنگاه به بررسى کلمات‬ ‫اسم‪ ،‬ا‪ ،‬رحمن و رحيم ميپردازند‪ .‬در عين حال بايد اين نکته را متذّکر شد که عليرغم‬ ‫‪.‬اين تفاوت در سبک‪ ،‬تضاّدى در معانى درکار نيست‬ ‫خاحم‌داحسائى‬ ‫مدرآثا‌رشي ‌‬ ‫نالّرحي ‌‬ ‫االّرحم ‌‬ ‫م ‌‬ ‫الف _ تفسي‌ربس ‌‬ ‫آثار گوناگون شيخ احمد احسائى و همچنين سيد کاظم رشتى آکنده از مباحث گوناگون‬ ‫صلی‬ ‫است که به شکلهاى مختلف به مفهوم بسمله مربوط ميگردد‪ .‬اّما چنين بحث مف ّ‬ ‫نجهت تأکيد خويش را به مقال‌هاى از شيخ احمد احسائى‬ ‫خارج از حّد اين مقاله است‪ .‬بدي ‌‬

‫ىپردازد‪.‬‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم م ‌‬ ‫معطوف ميکنيم که در آن مستقيما و صريحا به تفسير بس ‌‬ ‫مد در‬ ‫مد بکاء نگاشت‌هاست‪ .‬سّيد مح ّ‬ ‫اين رساله را شيخ احمد در پاسخ به سؤال سّيد مح ّ‬

‫ه توحيد )فاتحٴه قرآن کريم( را تفسير‬ ‫نامٴه خود به شيخ احمد از او خواست‌هاست که سور ٴ‬ ‫نمايد و شيخ احمد نيز در اين رساله خواستٴه وى را اجابت ميکند‪ .‬در ابتداى رساله شيخ‬ ‫ه توحيد را در حّد توانائى و با رعايت‬ ‫احمد خاطرنشان ميسازد که در رسالٴه خود سور ٴ‬ ‫جه به اين حقيقت ميکند که معناى‬ ‫حکمت بيان ميکند و با اين سخن ذهن خواننده را متو ّ‬ ‫راستين بسمله و ديگر آيات قرآن کريم مشروط به ظهور موعوداست‪ .‬آنگاه بحث خود را‬ ‫‪:‬با اين جمله آغاز ميکند‬ ‫صادق)ع(‬ ‫ن ال ّ‬ ‫ىالّتوحيد ع ّ‬ ‫مى نسبة الّرب کما رواه ف ‌‬ ‫سورة تس ّ‬ ‫هال ّ‬ ‫علم بالّنص انّ هذ ‌‬

‫قال‪":‬‬

‫انّ اليهود سألوا رسول ا)ص( فقالوا انسب لنا رّبک فلبث ثلثأ ليجيبهم ثم نزلت قل‬

‫ن البسمله مشتملة علی الّنسبة ال اّنها علی جهة الباطن و‬ ‫ل ذلک علی ا ّ‬ ‫هوا احد الخ‪ .‬د ّ‬ ‫صادق )ع( الباء بهاءا‬ ‫نال ّ‬ ‫الّتأويل‪ .‬والشارة الی ذلک علی سبيل القتصار هو انه روى ع ‌‬

‫سين سناءا والميم مجدا‪) ".‬شيخ احمد احسائى‪،‬‬ ‫وال ّ‬

‫رسائل‪ ،‬ص ‪ (١٣٥‬ترجمٴه کلم‬

‫ص که اين سوره را ميتوان "نسبت رب"‬ ‫شيخ احمد اين است‪ :‬معلوم است از طريق ن ّ‬ ‫هاست که يهوديان از حضرت رسول‬ ‫ناميد چنانکه در توحيد از قول امام صادق روايت شد ‌‬ ‫مد‬ ‫)ص( خواستند که خدايت را براى ما منسوب کن‪ .‬در پاسخ به اين سؤال حضرت مح ّ‬


‫)ص( سه بار سکوت نمود و آنگاه شروع به تلوت اين آيٴه قرآن کرد قل هوالّله احد‬ ‫الخ‪ .‬اين امر دللت ميکند که بسمله شامل نسبت است اّما از طريق باطن و تأويل و‬ ‫هاست که باء بهاءا‬ ‫بطور خلصه حضرت صادق معناى آنرا باشاره چنين بيان فرمود ‌‬ ‫‪..‬سين سناءا و ميم مجدا است‬ ‫مد )ص( در توضيح نسبت خدا اّول‬ ‫در جملٴه فوق شيخ احمد بيان ميکند حضرت مح ّ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم تلوت فرمود‪.‬‬ ‫ه فاتحه را بدون ذکر بس ‌‬ ‫سکوت فرمود و آنگاه سور ٴ‬ ‫شيخ احمد احسائى اين امر را بدين ترتيب تعبير ميکند که آن سکوت نشان‌هاى است از‬ ‫ه فاتحه و معناى باطنى نسبت‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم باطن و تأويل سور ٴ‬ ‫اين واقعّيت که بس ‌‬ ‫و تعريف خدا است‪ .‬آنگاه براى تشريح اين مفهوم باطنى از روايت ديگرى از امام صادق‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم از توضيح سه حرف بسم‬ ‫استفاده ميکند که در آن در تعبير بس ‌‬ ‫استفاده شده بدين ترتيب که "ب" بعنوان بهاءا‪" ،‬س" بعنوان سناءا و"م" بعنوان‬ ‫‪.‬مجدا توصيف گشت‌هاست‬ ‫هاست‪ .‬اّما در ميان اين اسماء‬ ‫چنانکه ميدانيم از براى خداوند اسماء گوناگونى بيان شد ‌‬ ‫ىاست که بالتر از همٴه اسماء الهى است و در نتيجه جامع و حائز‬ ‫اسم اعظم آن اسم ‌‬ ‫همٴه اسماء ميباشد‪ .‬ظهور اسم اعظم در واقع به معناى ظهور حقائق و بواطن وحى‬ ‫نترتيب ظهور اسم اعظم مشروط به‬ ‫الهى در عالم وجود و يا ظهور کّلى الهى است‪ .‬بدي ‌‬

‫ىباشد‪ .‬در عالم اسلم نيز نقشى‬ ‫انتهاى عصر بشارت ‌وظهور عصر تحّقق و معانى م ‌‬

‫منسوب به حضرت علی )ع( است که بعنوان اسم اعظم اشتهار دارد‪ .‬اين نقش شامل‬

‫ههاى اسم اعظم بهائى(‪ ٣ ،‬الف متوازى‪ ٤ ،‬الف متوازى‪ ،‬نقشى‬ ‫دو ستاره )شبيه ستار ‌‬

‫شبيه مربع‪ ،‬و واو واژگون )‪ (،‬ميباشد‪ .‬ناگفته نماند که اگر چه شيخ احمد احسائى در آثار‬ ‫هاست‪ ،‬به بحث مستقيم در مورد اين نقش اسم‬ ‫خويش هيچگاه‪ ،‬تا آنجا که نگارنده ديد ‌‬ ‫اعظم نپرداخت‌هاست ولی به هزاران شکل در مباحث گوناگون خود به تشريح قسمتهاى‬ ‫ىپردازد‪ .‬يکى از مهمترين مباحث وى که بنحو‬ ‫گوناگون آن به اشاره و گاهى به تصريح م ‌‬ ‫خفى و مرموز در توضيح‬

‫هاست همان‬ ‫ه و واو واژگون اسم اعظم اسلمى بيان شد ‌‬

‫سط جمالمبارک نقل‬ ‫مکتوب مشهور شيخ احمد احسائى است که در پايان لوح قناع تو ّ‬ ‫هاست‬ ‫‪.‬شد ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم نيز شيخ احمد مکررا به مسئلٴه اسم اعظم اشاره‬ ‫اّما در توضيح بس ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم در دور اسلم شکل اصلی‬ ‫بآور باشد‪ .‬بس ‌‬ ‫مينمايد‪ .‬اين امر نبايد تعج ‌‬ ‫ما آغاز‬ ‫ق است با بس ‌‬ ‫توصيف اسماء الهى است و قرآن کريم که کلمٴه حق و وحى ح ّ‬ ‫ىاست که نظر به شرافت و اعظمّيت اسم اعظم بايستى که اسم اعظم‬ ‫ميگردد‪ .‬بديه ‌‬


‫ىبود‪ .‬از‬ ‫الهى در همين عبارت نيز مذکور و پنهان باشد چه درغير اينصورت اسم اعظم نم ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم‬ ‫همين روست که شيخ احمد احسائى در بحث خود در مورد بس ‌‬ ‫سط‬ ‫مکررا به مسئلٴه اسم اعظم مراجعه ميکند‪ .‬از طرف ديگر بيان صريح اسم اعظم تو ّ‬ ‫نجهت بايد اسم اعظم را‬ ‫هاست و بدي ‌‬ ‫شيخ احمد احسائى خارج از طاقت مردم زمان بود ‌‬ ‫‪.‬بشکل تلويج ولی در عين حال قاطع بيان نمايد‬ ‫ه اسم اعظم ذکر‬ ‫براى توضيح در اين مورد لزم است که ابتدا بيان شيخ احمد را در بار ٴ‬ ‫ىنويسد‬ ‫‪:‬نمائيم وآنگاه به تفصيل آنرا بررسى کنيم‪ .‬شيخ احمد در رسالٴه خود م ‌‬ ‫ىالّدعا اسألک باسمک ا الّرحمن الّرحيم و‬ ‫ما العظم و ف ‌‬ ‫ثمّ اعلم ان البسمله اس ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم اقرب الی السم العظم من سواد العين‬ ‫اّنما قال الّرضا)ع( انّ بس ‌‬ ‫مالمعنوى‬ ‫الی بياضها لنّ لفظ البسملة السم الّلفظى اّلذى هو سواد العين اقرب الی الس ‌‬ ‫اّلذى هو بياض العين و التمثيل مأخوذ من ظاهرالظاهر فان البياض عبارة عن البساطة‬ ‫ما کان اشرف الکوان کون السم العظم والوجود مبنّيأ عليه‬ ‫سواد عن الّترکيب ‪ ...‬و ل ّ‬ ‫وال ّ‬ ‫وجب ان يکون اّول الموجودات لعلّيته و الکتاب الّتدوينى طبق الکتاب الّتکوينى کان‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم ) رسائل‪ ،‬ص‪١٣٦ _١٣٧ ،‬‬ ‫مالعظم اّول الّتدوينى و هو بس ‌‬ ‫)الس ‌‬ ‫نترتيب است‬ ‫‪:‬ترجمٴه گفتار شيخ بدي ‌‬ ‫هاست ترا سؤال ميکنم به‬ ‫بدان که بسمله اسم اعظم خدا است چنانکه در دعا آمد ‌‬ ‫ما‬ ‫هاست که بس ‌‬ ‫اسمت که ا الّرحمن الّرحيم است و حضرت امام رضا)ع( فرمود ‌‬ ‫الّرحمن الّرحيم بالّنسبه به اسم اعظم نزديکتر است از سياهى چشم به سپيدى آن چرا‬ ‫که لقظ بسمله اسمى لفظى است که معادل سياهى چشم است که به اسم معنوى که‬ ‫معادل سپيدى چشم است نزديکترين چيز ميباشد‪ .‬و اين تمثيل از ظاهر ظاهر گرفته‬

‫هاست چرا که سفيدى علمت بساطت است و سياهى علمت ترکيب ‪ ...‬و چون اشرف‬ ‫شد ‌‬ ‫موجودات وجود اسم اعظم است و از آنجا که وجود همه چيز مبنى بر وجود اسم‬ ‫اعظم است در نتيجه واجب است که اسم اعظم اّولين موجود باشد بخاطر آنکه عّلت‬ ‫همه چيز ديگر است و نظر به آنکه کتاب تدوين مطابق کتاب تکوين است لهذا اسم‬

‫ما الّرحمن الّرحيم است‬ ‫‪.‬اعظم در اّول تدوين ظاهر ميشود که آنهم بس ‌‬ ‫از جملٴه فوق ميتوان براحتى تشخيص داد که اسم اعظم چيست‪ .‬اّول ديده شد که اسم‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم است‪ .‬در‬ ‫اعظم خدا بگفتٴه امام و بگفتٴه شيخ احمد احسائى در بس ‌‬

‫عين حال نبايد حديث اسلمى که شيخ هم در همين رساله مکررأ ب‌هآن اشاره ميکند‬


‫ما‬ ‫ما است در باء بس ‌‬ ‫ما است و هرچه که در بس ‌‬ ‫)هرچه که در قرآن است در بس ‌‬ ‫نترتيب اسم اعظم خدا بايد که همان باء‬ ‫است( را فراموش کرد‪ .‬آشکا‌راست که بدي ‌‬

‫ما الّرحمن الّرحيم را‬ ‫ه معناى بس ‌‬ ‫باشد‪ .‬اّما در رسالٴه شيخ قبل ديديم که وى عصار ٴ‬

‫ه حضرت صادق "ب" عبارت از بهاءا و "س" عبارت از‬ ‫نترتيب بيان کرد که بفرمود ٴ‬ ‫بدي ‌‬

‫نترتيب آشکار است که اسم اعظم الهى در‬ ‫سناءا و "م" عبارت از مجدا است‪ .‬بدي ‌‬ ‫اصل خوبش چيزى نيست جز بهاءا‪ .‬دليل واضح دّوم که همين امر را خاطرنشان‬

‫ىسازد اينستکه خود شيخ احمداستدلل ميکند که اسم اعظم خدا اشرف موجودات است‬ ‫م ‌‬ ‫و اّولين مخلوق است و لذا مبنا و عّلت همٴه مخلوقات و موجودات ديگر است‪ .‬اين مطلب‬ ‫اشاره به عالم تکوين و مراتب وجود و خلقت است‪ .‬اّما آنگاه بيان ميکند که چون کتاب‬

‫تدوين )قرآن کريم( مطابق کتاب تکوين و هستى است در نتيجه همانطور که اسم اعظم‬ ‫اّولين اسم و عّلت همٴه اسماء است در نتيجه بايد که اسم اعظم نيز در سرآغاز قرآن‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم رمز اسم اعظم است ولی‬ ‫قرار گيرد‪ .‬از اينجا واضح ميشود که بس ‌‬ ‫ه شيخ احمد‬ ‫ص حرف باء است که اسم اعظم است زيرا که بنا به قاعد ٴ‬ ‫به معناى اخ ّ‬ ‫اسم اعظم بايد در اّول همٴه حروف و کلمات ظاهر شود و آنهم چيزى جز باء نيست و‬ ‫باء هم بهاءا است‪ .‬اّما علوه بر تصريح شيخ احمد در مورد اسم اعظم در جملٴه‬ ‫مذکور به شکل ديگرى نيز شيخ احمد در همان رسالٴه خود ب‌هاين مطلب که اسم اعظم‬ ‫نترتيب که در بحث خويش از " ب و س و م " هر يک‬ ‫بهاء ا است اشاره ميکند‪ .‬بدي ‌‬ ‫‪:‬از اين حروف را به نوعى از اسماء الهى مرتبط ميسازد‪ .‬شيخ احمد ميفرمايد‬ ‫ىالجامعة لصفات القدس‬ ‫فالباء صورة لللوهّية اّلتى هى صفة ا سبحانه و ه ‌‬

‫سبحان"‬ ‫کال ّ‬

‫سميع والبصير‬ ‫ى و ما اشبه ذلک و لصفات الضافة کالعليم و ال ّ‬ ‫والقّدوس والعزيز والعل ّ‬ ‫والقادر والمدرک و ما اشبه ذلک و لصفات الخلق کالخالق والّرازق والمعطى و ما اشبه‬ ‫ذلک‪ .‬والسين صورة الّرحمانية اّلتى هى صفة الّرحمن تعالی و هى الجامعة لصفات‬

‫ل وهى الجامعة‬ ‫الضافة والخلق‪ .‬والميم صورة الرحيمّية اّلتى هى صفة الّرحيم عّز وج ّ‬ ‫)لصفات الخلق‪) " .‬رسائل ص ‪١٣٦‬‬ ‫ترجمٴه جملٴه شيخ احمد اين است‪ .‬حرف "ب" صورت و شکل الوهّيت است که آنهم‬

‫صفت ا است و اين حرف جامع بصير و قادر و مدرک و امثال آن‪ ،‬و صفات خلق‬ ‫خداوند‪ ،‬مانند خالق و رازق و معطى و غيره‪ ،‬ميباشد‪ .‬اّما حرف "سين" صورت رحمانّيت‬ ‫است که صفت الّرحمن است و اين حرف جامع صفات اضافه و خلق خداوند است‪ .‬اّما‬

‫‪".‬ميم" صورت رحمت خداست که صفت رحيم اوست و آن جامع صفات خلق است‬

‫در گفتٴه بال شيخ صفات و اسماء الهى را به سه دسته تقسيم ميکند‪ .‬صفات قدس آن‬


‫دسته از صفاتى است که توصيف خداست بدون اشاره به خلق همانند سبحان و قدوس‬ ‫ى‪ ،‬صفات اضافه صفاتى است که حکايت از رابطٴه خدا با خلق دارد مثل عليم و‬ ‫و عل ّ‬ ‫سميع و قادر‪ ،‬و صفات خلق اشاره به خالق بودن خدا است که خلق را خلق فرموده‬ ‫م است اينستکه در تفسير "بسم"‬ ‫مانند خالق و رازق و معظى‪ .‬آنچه که جالب و بسيار مه ّ‬ ‫شيخ احمد احسائى بيان ميکند که "ميم" فقط حاوى صفات خلق خدا است‪ .‬اّما "سين"‬

‫حاوى صفات خلق و اضافٴه خدا است‪ .‬اما تنها حرف "باء" است که جامع همٴه صفات و‬

‫اسماء خداست يعنى داراى صفات قدس‪ ،‬اضافه و خلق خدا همگى است‪ .‬از اين بحث‬ ‫شيخ احمد واضح ميگردد که اسم اعظم خدا بايد همان "باء" باشد زيرا که اسم اعظم‬ ‫خدا بايستى‬

‫که جامع همٴه صفات حق باشد‪ .‬پس بنا به تعريف بايد که اسم اعظم‬

‫جامع همٴه صفات قدس‪ ،‬اضافه و خلق باشد و اين امر فقط و فقط توسط "باء"‬

‫"‪.‬صورت ميگيرد و آنهم چنانکه ديديم "الباء بهاءا‬

‫ازآن گذشته ميتوان از فحواى بيان شيخ احمد احسائى به شکل ديگرى نيز معناى اسم‬ ‫اعظم رادريافت نمود‪.‬‬

‫هاست‪ .‬چنانکه ديديم‬ ‫اّما اين مطلب بشکل تلويج و رمز بيان شد ‌‬

‫اسم اعظم بگفتٴه شيخ احمد اّولين مخلوق و به نوبت خويش عّلت خلق موجودات ديگر‬ ‫است‪ .‬از طرف ديگر اسم اعظم خدا در واقع حقيقت ارتباط حق با خلق و وسيلهٴ‬ ‫اشرف ظهور کمالت الهى در عالم خلق است‪ .‬از اينجاست که ميتوان ديد که اسم اعظم‬ ‫ناست که حرف "باء" علمت‬ ‫با حرف "ب" رابط‌هاى ناگسستنى دارد‪ .‬عّلت اين امر اي ‌‬

‫بينونت است‪ .‬آثار شيخ احمد احسائى و سّيد کاظم رشتى آکنده از بحث در مورد بينونت‬

‫ینيز بکار ميرود‪.‬‬ ‫است و اين اصطلح در کتاب بيان فارسى و ديگر آثار حضرت نقطٴه اول ‌‬

‫ه ارتباط و وساطت و انتساب است‪ .‬در عين حال حرف "ب" در‬ ‫بينونت به معناى نحو ٴ‬ ‫عربى علمتى از عّلت و واسطه نيز ميباشد يعنى مثل وقتى ميخواهيم بگوئيم بتوسط او‬ ‫ىگوئيم به‪ ،‬يعنى "ب" علمت هم علّيت و هم وساطت است‪ .‬حال اگر‬ ‫يا بوسيلٴه او م ‌‬ ‫ىبينيم که چون اسم اعظم عامل اصلی واشرف ارتباط حق باخلق است و‬ ‫دّقت کنيم م ‌‬ ‫از آنجا که اسم اعظم عّلت و وسيلٴه خلق ديگر مخلوقات است در نتيجه اسم اعظم با‬ ‫"ب" که رمزى از هر دو مفهوم ارتباط و علّيت است رابطه همدلی مخصوص و متفّردى‬ ‫‪.‬دارد‬ ‫حال که روشن گرديد که در آثار شيخ احمد احسائى منظو‌راز اسم اعظم "بهاء" ميباشد‬ ‫لزم است مختصرأ در مورد اهمّيت بهاء در انديشه شيخ احمد احسائى توضيح ديگرى‬ ‫ه نور سخن ميگويد‪ .‬اّما شيخ احمد در‬ ‫داده شود‪ .‬شيخ احمد مکررا در آثار خود در بار ٴ‬ ‫نترتيب که وى ب‌اآراء حکماى اشراق در مورد‬ ‫اين مور‌درأى بديعى را ارائه ميکند‪ .‬بدي ‌‬


‫بالّدين سهروردى خداوند و مظاهر او را‬ ‫مفهوم نور موافق نيست‪‌‌ .‬چنانکه ميدانيم شها ‌‬ ‫بعنوان نور معرفى مينمايد‪ .‬نور آن حقيقتى است که بخودى خود ظاهرست و باعث‬

‫ظهور ديگر اشياء ميشود‪ .‬در اين نظر در واقع نور معادل وجود است و ظلمت معادل‬ ‫عدم‪ .‬اّما شيخ احمد بر طبق فلسفٴه دقيق خود نظر ديگرى را بيان ميکند به نظر شيخ‬

‫احمد بايد ميان نور و منير تفاوت قائل شد‪ .‬نور حاصل و اثر و شعاع منير است‪ .‬حقيقتى‬ ‫که منيرست خود پنهان است اگر چه بالنسبه به ذات خودش آشکارست ولی براى غير‬ ‫خود پنهان است‪ .‬اّما براى ظهور منير براى غير لزم است که منير اشراق نمايد و در‬ ‫نتيجه منشاء نور ميگردد‪ .‬بنابراين نور چيزى نيست جز ظهور و تجّلى منير از براى غيرش‬

‫) غيرمنير(‪ .‬يعنى نور باعث ميشود که براى موجودات عالم معرفتى از منير بوجود بيايد اگر‬ ‫یکه نور‬ ‫چه ذات منير قابل ادراک نيست‪ .‬ب‌هعبارت ديگر‪ ،‬منير عبارتست از ذات الهى د‌رحال ‌‬

‫ىبينيم که منير خالق نور‌‪،‬و عّلت‬ ‫تجلی و ظهور حق است براى خلق‪ .‬از اينجا است که م ‌‬ ‫نور است و نور صرفأ بدانجهت نورست که متوجه به منيرست و ال ّ بخودى خودش نور‬ ‫‪.‬هم ظلمت است‬ ‫جه‬ ‫م تو ّ‬ ‫حال که اهمّيت منير را در رابطٴه بانور فهميديم لزم است به اين نکتٴه بسّيار مه ّ‬

‫ىمنير عبارتست از "بهاء" و نور عبارتست از"سناء"‪.‬‬ ‫کنيم که بگفتٴه مکّرر شيخ احمد احسائ ‌‬ ‫يعنى آنکه بهاء اگر چه بشکل نور متجّلى ميگردد اّما مرتبٴه بهاء فراتر از نور بوده و‬ ‫ق است که همه چيز از جمله نور قائم به آن است‪ .‬از اينجا‬ ‫اصول ً جهت وجود و جهت ح ّ‬ ‫نيز ميتوان به اهمّيت يگانٴه مفهوم بهاء در انديشٴه شيخ احمد پى برد‪ .‬ميان بهاء و همٴه‬

‫ديگر اسماء و صفات الهى زمين تا آسمان تفاوت ميباشد‪ .‬همٴه ديگر اسماء ظهور و‬

‫تجّلى بهاء است‪ .‬براى نمونه به يک جمله از شيخ احمد احسائى در کتاب شرح الّزيارة‬ ‫جه ميکنيم‬ ‫‪:‬وى تو ّ‬ ‫شمس ضيا ً‬ ‫ء‬ ‫ى ولهذا قال تعالی‪ :‬جعل ال ّ‬ ‫ضوء اقو ‌‬ ‫ضوء واحدا بل ال ّ‬ ‫و ليس الّنور وال ّ‬

‫"‬

‫ضياء هوالمنير و هوالبهاء والّنور‬ ‫ضياء وال ّ‬ ‫م)ص( انّ الّنور شعاع ال ّ‬ ‫ى عنه ‌‬ ‫والقمر نورا والمرو ّ‬ ‫)سناء‪) ".‬شرح الّزيارة الجامعة الکبيرة‪ ،‬جزء ثانى ص‪١٧٩ .‬‬ ‫‪:‬معناى گفتٴه شيخ بفارسى اين است‬ ‫نجهت خداوند در قرآن کريم‬ ‫ىتر از نور است و بدي ‌‬ ‫نور و ضوء يکى نيستند بلکه ضوء قو ‌‬ ‫ميفرمايد که خورشيد را ضياء و ماه را نور قرار داد‪ .‬و روايت است از ايشان که نور‬ ‫‪.‬شعاع ضياء است و ضياء عبارتست از منير و آن هم بهاء است و نور سناء است‬


‫ما الّرحمن الّرحيم را اساسا "نسبت‬ ‫در ابتداى اين بحث ذکر گرديد که شيخ احمد بس ‌‬ ‫ب توصيف کرد‪ .‬حال وقت‬ ‫ه توحيد را بعنوان نسبت ر ّ‬ ‫ىيابد و ديديم که وى سور ٴ‬ ‫خدا" م ‌‬

‫هشود‪ .‬بهتر است ابتدا به گفتٴه خود شيخ احمد‬ ‫آن رسيده است که اين مطلب توضيح داد ‌‬

‫جه کنيم‬ ‫‪:‬تو ّ‬ ‫ىنسبة الّرب ‪ ...‬فکانت العوالم الّثلثة نسبة له لّنّها اثر فعله‬ ‫م ‌‬ ‫سورة تس ّ‬ ‫ن هذه ال ّ‬ ‫ا ّ‬

‫والمراد"‬

‫ن الفعل صفة الفاعل‬ ‫بالّنسبته الصفة اى وصف نفسه لهم بصفة فعله و اثره و ذلک ل ّ‬ ‫)والثر صفة المؤّثر‪) .‬رسائل‪ ،‬ص ‪١٣٥‬‬ ‫ه توحيد "نسبت ربّ" خوانده ميشود‪ ...‬پس عوالم‬ ‫ترجمٴه فارسى سخن او اينست‪ :‬سور ٴ‬

‫سه گانٴه )عقل‪ ،‬نفس و اجسام( نسبت اوست چرا که اين عوالم اثر فعل خد‌ااست و‬

‫منظور از نسبت‪ ،‬صفت است بدين معنى که خداوند توصيف فرمود خويشتن را براى مردم‬ ‫از طريق صفت فعلش و اثر فعلش و دليل اين امر اين است که فعل صفت فاعل است‬ ‫‪.‬و اثرصفت مؤثر است‬ ‫ه انديشٴه شيخ احمد احسائى است که بارها و بارها به‬ ‫جملٴه بال در حقيقت عصار ٴ‬ ‫شکلهاى گوناگون در آثار او تشريح و توصيف ميگردد‪.‬‬

‫مقصد شيخ اين است که بيان‬

‫ىتوان شناخت و اينکه عرفان ذات الهى ممتنع و محال است‪ .‬اّما‬ ‫ق را نم ‌‬ ‫نمايد که ذات ح ّ‬ ‫در عين حال خداوند به فضل و رحمت خود اراده ميفرمايد که خويشتن را به موجودات‬ ‫صه انسان بشناساند‪ .‬اين معرفت خدا در واقع وصف و صفت خداست که نسبت‬ ‫و خا ّ‬ ‫نجهت تنها راه شناسائى‬ ‫ق ناممکن است بدي ‌‬ ‫ق با خلق ميباشد‪ .‬اّما چون عرفان ذات ح ّ‬ ‫ح ّ‬

‫جه به وصف خداوند از خويشتن است‪ .‬يعنى خداوند براى آنکه خود را بشناساند‬ ‫ق تو ّ‬ ‫ح ّ‬ ‫ىپردازد‪ .‬اين وصف و صفت خداوند که به‬ ‫به توصيف و تعريف خود براى خلق خود م ‌‬

‫ق است‪ .‬ولی اين وصف و‬ ‫خودش نسبت داده ميشود در واقع اوج عرفان آدمى از ح ّ‬ ‫صفت با ذات‬

‫سر نيست‪.‬‬ ‫قّتفاوت دارد چون که امکان شناسائى ذات از براى آدمى مي ّ‬ ‫حّ‬

‫بنابراين وصف اساسا به دو گونه است‪ .‬اول ً وصف خدا ازخويشتن بشکل کلمٴه الهى است‬ ‫نترتيب مظاهر امر الهى و آيات‬ ‫و اين کلمٴه الهى بشکل مظاهر مقّدسه ظاهر ميگردد‪ .‬بدي ‌‬

‫الهى وصف و نسبت خدا هستند که از طريق ايشان آدمى ب‌همعرفت خدا نائل ميگردد‪.‬‬

‫ثانيأ وصف خداوند از خويشتن‪ ،‬که همان تعريفى است که خداوند از خود ميکند چيزى‬ ‫جز ذات اشياء و مخلوقات نيست‪ .‬اشياء باعتبار ماهّيات و ويژگيهاى خود در واقع نيستى‬ ‫ىباشند‪ .‬اّما ذات اشياء باعتبار تجّرد از هر تعّينى همان تعريف و تعّرف‬ ‫و ظلمت م ‌‬

‫نترتيب اّول ً ذات همٴه اشياء تسبيح و تجليل خداست‬ ‫خداوند خطاب به خلقش ميباشد‪ .‬بدي ‌‬ ‫و ثانيا تبلور و تظاهر اين تسبيح و تجليل در اوج خود‪ ،‬مظاهر امر الهى است که ابواب‬


‫ىباشند‬ ‫‪.‬معرفت الهى م ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم در آثار حضرت نقطٴه اولی‬ ‫ب _ تفسير بس ‌‬ ‫ب اعلی کار آسانى نيست‪.‬‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم در آثار حضرت ر ّ‬ ‫بحث در مورد تفسير بس ‌‬ ‫ناست که ميتوان بجرأت اد‌اکرد که حضرت نقطٴه اولی‪ ،‬حقيقتا اين مفهوم‬ ‫عّلت اين امر اي ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم است بصورتى آشکار ظاهر‬ ‫را که هرچه که حقائق روحانى در بس ‌‬ ‫تآور حضرت باب را درتفسير‬ ‫فرمودند‪ .‬در نتيجه ميتوان اصول فرهنگ بديع و شگف ‌‬

‫جه به آن اهمّيت خطير دارد اين است که ظهور‬ ‫"بسمله" مشاهده کرد‪ .‬نکت‌هاى که تو ّ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم است‪ .‬از طرف‬ ‫یتا حدود زيادى تحّقق و ظهور بس ‌‬ ‫ب اعل ‌‬ ‫حضرت ر ّ‬ ‫ما‬ ‫ه به اسم اعظم نيز ميباشد تحقق کامل بس ‌‬ ‫ديگر از آنجا که عنوان بسمله اشار ٴ‬ ‫هاست‪ .‬شايد بهمين جهت است که در‬ ‫الّرحمن الّرحيم مستلزم ظهور حضرت بهاءا بود ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم هم حفظ ميشود و هم ابداع‬ ‫ی اصطلح بس ‌‬ ‫ب اعل ‌‬ ‫ديانت حضرت ر ّ‬ ‫ما المنع القدس استفاده‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم از بس ‌‬ ‫نترتيب که بجاى بس ‌‬ ‫ميگردد بدي ‌‬ ‫ما المنع القدس همانند‬ ‫ميگردد که سرآعاز بيان فارسى است‪ .‬اّما در عين حال بس ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم از ‪ ١٩‬حرف تشکيل شده است و هر دوى آنها با سرآغاز "ب"‬ ‫بس ‌‬ ‫‪.‬افتتاح ميگردد‬ ‫ما الّرحمن‬ ‫قبل از هرگونه بحثى بايد اين نکته را خاطرنشان نمائيم که تفسير بس ‌‬ ‫الّرحيم در دو مرحله و به دو طريق گوناگون در آثار حضرت نقطه ظاهر ميگردد‪ .‬اين‬ ‫ه اّول که سه‬ ‫ب اعلی انطباق دارد‪ .‬در دور ٴ‬ ‫امر با دو مرحلٴه نزول آيات در امر حضرت ر ّ‬ ‫ی با رعايت‬ ‫سال اّول اظهار امرمبارک را در بر ميگيرد آثار مبارکٴه حضرت نقطٴه اول ‌‬ ‫حکمت و محّبت ادعاى قائمّيت و مظهرّيت را به نحو لطيف و ضمنى بيان ميفرمايد اّما‬ ‫خر يعنى دوران ماکو و چهريق‬ ‫ظاهرا اّدعاى مبارک اّدعاى بابيت است‪ .‬اّما در دوران متأ ّ‬ ‫ما نيز ب‌ه دو صورت در آثار اّولّيه‬ ‫اّدعاى قائمّيت و مظهرّيت تصريح ميگردد‪ .‬تفسير بس ‌‬

‫هاست‪ .‬تفسير مبارک از بسمله که بدوران اولّيه متعّلق است‬ ‫واخير حضرت نقطه انجام شد ‌‬ ‫از طريق لوحى که از آغاز تا انجام مربوط به همين موضوع است ظاهر ميگردد‪ .‬اين‬ ‫ما‬ ‫توقيع که حدود ‪ ٦٠‬صفحه است از توقيعات اّولّيٴه مبارک است که بنام تفسير بس ‌‬ ‫هاست‪ .‬ساخت‬ ‫مشهور است‪ .‬باحتمال قوى اين تفسير در دوران اقامت در شيراز نازل شد ‌‬

‫ه والعصر شباهت دارد‪ .‬اين تفسير از زيباترين‬ ‫تفسير مبارک با ساخت تفسير سور ٴ‬

‫شاهکارهاى وحى الهى در تاريخ بشرى است‪ .‬قرنهاى آينده محّققان و پژوهشگران بهائى‬ ‫بتدريج با حقائق بديع مودوعه در اين اثر مبارک آشنا گشته و رشحاتى از آنرا درک‬ ‫مالکتاب عصر‬ ‫ما را ميتوان در کتاب بيان فارسى ا ّ‌‬ ‫خواهند نمود‪ .‬اّما دّومين تفسير بس ‌‬


‫ىباشد اّما در حقيقت‬ ‫ما نم ‌‬ ‫بابى مشاهده کرد‪ .‬اگر چه بيان فارسى ظاهرأ تفسير بس ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم از يکديگر‬ ‫ما المنع القدس و يا بس ‌‬ ‫بيان فارسى و تفسير بس ‌‬ ‫ىباشند‬ ‫‪.‬ناگسستنى م ‌‬ ‫اّولين نکت‌هاى که در تفسير حضرت اعلی همانند تفسير شيخ احمد احسائى يافت ميشد‬ ‫نجهت بحث خود را با اين مطلب آغاز ميکنيم‬ ‫‪.‬مسئلٴه اسم اعظم است‪ .‬بدي ‌‬ ‫‪ _١‬اسم اعظم در تفسير حضرت نقطه از بسمله‬ ‫ى مکّررا تصريح‬ ‫ماعظم چيزى نيست جز بهاء در آثار مبارک حضرت اعل ٰ‬ ‫اينکه اس ‌‬ ‫هاست‪ .‬براى مثال در توقيعى که در توضيح حروف و اسماء الهى است چنين‬ ‫شد ‌‬

‫ميفرمايد‪" :‬اسم العلنّية هو الواحد و اسم الغيب هو البهاء لّنه تسعة و اّنه تسعة عشر‬

‫م اّنى اسئلک من‬ ‫ل دعاء رفيع الّله ّ‬ ‫و الّول اسم العظم فى مقام الغيب و لذا نّزل فى ک ّ‬ ‫بهائک بابهاه ‪ " ...‬در اين بيان مبارک حضرت اعلی ب‌ااستناد به دعاى سحر ماه رمضان‬ ‫ىباشد که عبارت است از بهاء و آن اسم اعظم است‬ ‫بيان ميفرمايند که اسم غيب ‪ ٩‬م ‌‬ ‫که دعاى ماه رمضان هم با آن آغاز ميگردد و اسم آشکار عبارت است از ‪ .١٩‬از اينجا‬ ‫ىشود که اسم اعظم بهاء است که در سال ‪ ١٩‬ظاهر خواهد شد‬ ‫‪.‬معلوم م ‌‬ ‫ىگيرد‪ .‬بعدا در کتاب‬ ‫مسئلٴه اسم اعظم مکررا در توقيع تفسير بسم ا مورد بحث قرار م ‌‬ ‫ما‬ ‫بيان فارسى همين مفهوم بصورت بديعى تکرار و ابداع ميگردد‪ .‬در توقيع تفسير بس ‌‬ ‫حضرت اعلی ‪‌٣‬مرتبه بصورت صريح وچند مرتبه بصورت ضمنى در مورد اسم اعظم بحث‬ ‫جه اين است که در اين اثر اسم اعظم با علی و هو مرتبط‬ ‫ىفرمايند‪ .‬نکتٴه جالب تو ّ‬ ‫م ‌‬ ‫ب اعلی به تصريح کامل از حسين بعنوان اسم اعظم‬ ‫ميگردد اّما در عين حال حضرت ر ّ‬ ‫حا که لقب حضرت مسيح است بعنوان اسم‬ ‫ياد ميفرمايند‪ .‬در قسمت ديگرى نيز از رو ‌‬

‫اعظم سخن ميگويند‪ .‬علی اشاره به اسم مبارک حضرت بهاءا يعنى حسين علی‬

‫ميباشد‪ .‬هو نيز به اشکال گوناگون اشاره به بهاء است‪ .‬اّول ً هاء هو که اصل هو است‬

‫هاست‪ .‬رابطٴه هاء و واو بالمآل‬ ‫اشاره به بهاء است و ثانيا چنانکه در آثار شيخ بيان شد ‌‬ ‫با اشاره به "ب" که بهاء است قابل فهم ميگردد‪ .‬اّما تأکيد بر حسين و مسيح به دو‬

‫شکل ديگر اثبات حقيقت واحد است‪ .‬همٴه اينها بيانگر اين واقعّيت است که اسم اعظم‬ ‫اشاره به ميرزاحسينعلی نورى بهاءا ميباشد که ظهور کّلى الهى است‪ .‬در ابتدا به بحث‬

‫جه ميکنيم‪ .‬حضرت نقطه اولی در‬ ‫حضرت اعلی در مورد اسم اعظم بعنوان حسين تو ّ‬ ‫‪:‬تفسیر خویش می فرمایند‬


‫سّر هيکل الحديه‪ .‬قال علی )ع( سّر البسمله فى الباء و‬ ‫س‌ّرالمقّنع بال ّ‬ ‫مالّرابع ‪ :‬ال ّ‬ ‫المقا ‌‬ ‫ما‬ ‫ىالحديث ظهرت الموجودات من باء بس ‌‬ ‫ىالّنقطه و ان‌االنقطة تحت الباء وف ‌‬ ‫سّرالباء ف ‌‬ ‫ى و بالقصبة الحمراء و‬ ‫طوب ‌‬ ‫شجرة ال ّ‬ ‫ىالحاديث عن تلک الّرتبة بال ّ‬ ‫الّرحمن الّرحيم و عّبر ف ‌‬ ‫صبح الزل والّرتبة الجامعة رتبة الحسين و هو واقف فى مقام الّتوحيد‬ ‫القضاء المثبت و ال ّ‬ ‫ىجلل‬ ‫شهودى بعد خفاء الّتثليث فى رتبة الّتربيع ظهر اسمه العظم و رسم‌هالکرم و خف ‌‬ ‫ىالمکان بعد رتبة جّده و‬ ‫سّر علّو مجده لعظم نوره و لتوحيد ف ‌‬ ‫عّزه لشّدة ظهوره و است ّ‬ ‫ابيه و اخيه ال ّ لنفسه و من سواه محدود فى صقع توحيدهم لدى جنابه و هو المحّرک‬ ‫ما تحّرک فى صقع عّزته ظهرت السطوة‬ ‫جة الّتفريد فل ّ‬ ‫ساکن فى ل ّ‬ ‫فى مقام الّتجريد وال ّ‬ ‫جة بتمليک‬ ‫والغيرة من البداع و وجدت القضاء لتعّلق الختراع و هوالمالک لتلک الّل ّ‬ ‫جة القضاء الی الخلق ال ّ بامضائه لّنه باب الفيض لک ّ‬ ‫ل‬ ‫الّرحمن ما يصل من الحق من ل ّ‬ ‫)شىء‪.‬‬

‫ه ‪ ،٦٤‬ص ‪١٦_١٥‬‬ ‫) تفسير بسم ا‪ ،‬شمار ٴ‬

‫‪:‬ترجمٴه بيان مبارک اين است‬ ‫سط سّر و آن هيکل احدّيت است‪ .‬حضرت علی‬ ‫مقام چهارم عبارتست از سّر پوشيده بتو ّ‬ ‫)ع( فرمود که سّر بسمله در باء است و سّر باء در نقطه است و من نقطٴه در ذيل باء‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم‬ ‫هاست که همٴه موجودات از باء بس ‌‬ ‫هستم‪ .‬و در حديث ديگر آمد ‌‬

‫هاست که‬ ‫هاند‪ .‬و در احاديث گوناگون از اين رتبه به عناوين گوناگونى تعبير شد ‌‬ ‫خلق شد ‌‬

‫ى قصبٴه حمراء ‪ ،‬قضاء مشّبت‪ ،‬صبح ازل و رتبٴه جامعه که‬ ‫ه طوب ‌‬ ‫از آنجمله است‪ :‬شجر ٴ‬

‫رتبٴه حسين است‪ .‬و او )حضرت حسين( واقف است در رتبٴه توحيد شهودى‪ .‬بعد از خفاء‬ ‫تثليث در رتبٴه تربيع اسم اعظم خدا و سّر اکرم اوظاهر گشت و جلل عّزت او بخاطر‬ ‫شدت ظهورش پنهان ماند و علّو مجد او بخاطر عظمت نورش مستور شد و توحيدى در‬ ‫سط او و همٴه‬ ‫سر نيست مگر بتو ّ‬ ‫عالم امکان بعد از رتبٴه جّدش و پدرش و برادرش مي ّ‬ ‫ىباشند و اوست محّرک در مقام تجريد‬ ‫افراد ديگر در توحيد خويش محدود به درگاه او م ‌‬ ‫جٴه تفريد‪ .‬هنگامى که در صقع عّزتش حرکت کند سطوت و غيرت از ابداع‬ ‫و ساکن در ل ّ‬ ‫جه به تمليک‬ ‫ىيابد‪ .‬و اوست مالک آن ل ّ‬ ‫بظهور ميرسد و قضاء براى تعّلق اختراع تحّقق م ‌‬

‫جٴه قضاء واصل ميگردد صرفا بطريق امضاء‬ ‫رحمن‪ .‬ه‌رچه که از خداوند به خلق از ل ّ‬ ‫‪.‬اوست چرا که اوست باب فيض براى همٴه اشياء‬ ‫در بيان مبارک فوق حضرت نقطه از رتبٴه قضاء يا رتبٴه چهارم خلقت بحث ميفرمايند‪.‬‬

‫ميدانيم که خلقت توسط کلمٴه الهى از طريق ‪ ٤‬مرحلٴه مشّيت‪ ،‬اراده‪ ،‬قدر و قضاء صورت‬ ‫ميگيرد‪ .‬قضاء در واقع مرحلٴه تصويب و امضاء و صدور حکم قطعى براى خلقت است‪.‬‬ ‫ب‌ههمين جهت است که بعد از تحقق قضاء ديگر بدائى در کار نيست‪ .‬در توصيف رتبٴه سّر‬


‫ی آنرا با کلمٴه الهى‬ ‫سر که مرحلٴه چهارم سّر در حديث اسلمى است حضرت اعل ‌‬ ‫مقّنع بال ّ‬ ‫سر را حضرت‬ ‫ءي‌اسّر مقّنع بال ّ‬ ‫در رتبٴه قضاء توصيف ميفرمايند‪ .‬در عين حال اين رتبٴه قضا ‌‬

‫امام حسين معرفى ميفرمايند‪ .‬آنگاه اضافه ميفرمايند که ظهور حضرت حسين ظهور اسم‬ ‫ب اعلی اسم اعظم را در آن واحد بعنوان حسين و در‬ ‫اعظم است‪ .‬در اينجا حضرت ر ّ‬ ‫هاند‪ .‬عّلت اين امر واضح است‪ .‬علوه بر امام‬ ‫عين حال بعنوان بهاء معرفى فرمود ‌‬

‫حسين بعنوان اسم اعظم و رتبٴه قضاء‪ ،‬در ابتداى بيان اشاره به احاديث اسلمى در‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم در باء است فرموده و مؤّکد ميسازند که‬ ‫مورد اين امر که سّر بس ‌‬ ‫موجودات از طريق باء مخلوق ميشوند‪ .‬آشکاراست که مراد هيکل مبارک اين است که‬

‫ىيابد‪ .‬در آخر‬ ‫مقام قضاء مقام باء است آن بائى که خلق اشياء به توسط آن تحّقق م ‌‬

‫هم توضيح ميفرمايند که مقام قضاء مقام صدور حکم خلقت است و اينکه امام حسين‬ ‫ل اشياء است‪ .‬اّما همانطور که ميدانيم بر طبق حديث امام صادق‬ ‫باب فيض الهى بر ک ّ‬ ‫‪.‬الباء بهاءا‬ ‫تکه حضرت بهاءا در کتاب مستطاب‬ ‫ناس ‌‬ ‫نکتٴه جالب ديگر که بايد بدان توجه نمود اي ‌‬ ‫هاست توصيف‬ ‫ب اعلی آمد ‌‬ ‫اقدس دقيقا خويشتن را به همين ترتيب که در توقيع حضرت ر ّ‬ ‫ی اسم اعظم که سّر مقّنع بتوسط سّر است‬ ‫ب اعل ‌‬ ‫هاند‪ .‬ديديم که در بيان حضرت ر ّ‬ ‫فرمود ‌‬ ‫ى‪ ،‬قصبٴه حمراء قضاء مثبت و صبح ازل توصيف گشت‌هاند‪ .‬همٴه اين‬ ‫ه طوب ‌‬ ‫بعنوان شجر ٴ‬ ‫عبارات به صورتى حکايت از کلم‌ةا ميکنند‪ .‬اّما در کتاب مستطاب اقدس جمالمبارک‬

‫هاند‬ ‫‪:‬بخصوص خويشتن را بعنوان قضاء مثبت توصيف فرمو ‌‬ ‫ءالمثبت اّلذى به ثبت کل قضاء‬ ‫ل انّ هذا لهوالقضا ‌‬ ‫"ق ّ‬

‫محتوم"‬

‫سط او هر قضاء محتومى‬ ‫ىکه اين است آن قضاء مثبت که بتو ّ‬ ‫يعنى بگو بدرست ‌‬

‫ثابت (‬

‫)ميگردد‬ ‫ب اعلی مفهوم‬ ‫لزم بتذکر نيست که در سرتاسر آثار شيخ احمد احسائى و آثار حضرت ر ّ‬ ‫حيى ازل‬ ‫صبح ازل صرفا به معناى مشّيت اولّيه و کلم‌ةا است و هيچگونه ارتباطى با ي ّ‬ ‫هاست ندارد‪ .‬بعبارت ديگر صبح ازل حضرت بهاءا‬ ‫که باشتباه به او صبح ازل گفته شد ‌‬ ‫هاند‬ ‫‪.‬است که همٴه ديگر اسماء از اسم اعظم او و صبح اشراق او خلق شد ‌‬ ‫ب اعلی از ظهور اسم اعظم يعنى‬ ‫نکتٴه ديگر اين است که در بيان فوق حضرت ر ّ‬ ‫نواحد بشارت به ظهور حضرت بهاءا يعنى‬ ‫حضرت حسين بنحوى سخن ميگويند که در آ ‌‬ ‫رجعت حسينى ميباشد‪ .‬در اين بيان ظهور اسم اعظم ر‌ابعد از خفاء تثليث در رتبهٴ تربيع‬


‫مقّدر فرمودند‪ .‬ظاهر بيان مبارک اشاره به امام حسين است که در رتبٴه چهارم )تربيع( و‬ ‫ىپذيرد‪ .‬در عين حال اسم حسن که‬ ‫پس از خفاء تثليث )محمد‪ ،‬علی‪ ،‬حسن( صورت م ‌‬ ‫رتبٴه تّثليث است در اسم حسين که رتبٴه تربيع است پنهان است و حضرت حسين پس از‬ ‫حضرت حسن ظاهر شدند‪ .‬اّما در معناى باطن خويش مقصود از خفاء تثليث در رتبٴه‬ ‫مد است وعلی عبارت‬ ‫تربيع هيکل مبارک حضرت نقطٴه اولی است که نام ايشان علی مح ّ‬ ‫مد عبارت از مقام تربيع )چهار حرف(‬ ‫از مقام تثليت علی از سه حرف تشکيل شده و مح ّ‬ ‫است‪ .‬در هرحال از مفاهيم متنوع و گوناگون تثليث و تربيع اين برداشت حاصل ميشود‬

‫ب اعلی‬ ‫که ظهور اسم اعظم پس از جمع تثليث و تربيع يعنى پس از ظهور حضرت ر ّ‬ ‫ى در آثار حضرت اعلی از اقتران تثليث و تربيع بعنوان اقتران وليت‬ ‫است‪ .‬البّته بطور کل ّ‬ ‫هاست‪ .‬بعنوان مثال حضرت اعلی درصحيفٴه بين‬ ‫مد ياد شد ‌‬ ‫ونّبوت يعنى علی و مح ّ‬

‫ل کلمة الّتثليث ال ّ عن ولّيه و لشکل الّتربيع ال ّ عن حبيبه و ا ّ‬ ‫ن‬ ‫الحرمين ميفرمايند ‪" :‬ل يد ّ‬

‫صلت بظهور اقترانهما" قبل گفته شد که در توقيع مبارک‬ ‫ل المراتب قد ف ّ‬ ‫القترانات فى ک ّ‬

‫هاست‪.‬‬ ‫ما اسم اعظم ب‌هعنوان حسين‪ ،‬هو‪ ،‬علی و روح ا معّرفى گرديد ‌‬ ‫در تفسير بس ‌‬ ‫معّرفى اسم اعظم از طريق هاء هويت و روح ا بدين صورت توسط هيکل مبارک‬ ‫ب الحروف اذ لمربوب‬ ‫لول الهاء ر ّ‬ ‫بيان ميشود‪" :‬المقام ا ّ‬

‫ذکرا و لعينا و ل احاطة و‬

‫ل الکرم‬ ‫ىا اّول مظاهرها هاء فى هو و هوالسم العظم والّدا ّ‬ ‫لظهورا‪ .‬والهاء ف ‌‬ ‫اعلی السماء و اشرفها و من ارکانها الحدية والهويه و هو روح ا و اليه روح الحد‬ ‫صمد قل هوا الحد و اعظم مقامات هو فى المکان بغير اشباع واو‬ ‫کما قال ا ال ّ‬ ‫مدّيه‬ ‫‪.‬فؤاد المح ّ‬ ‫ب همٴه حروف است‪ .‬چرا که هاء اشاره‬ ‫ناست‪ :‬در مقام اّول هاء ر ّ‬ ‫ترجمٴه بيان مبارک اي ‌‬ ‫ب است در حاليکه مربوبى موجود نيست نه از نظر ذکر و نه از نظر عين‪ ،‬نه از‬ ‫ب‌همقام ر ّ‬ ‫نظر احاطه و نه از نظر ظهور‪ .‬و اّولين مظهر هاء ا عبارت است از هاء هو و اواست‬

‫ه اکرم اعلی السماء و اشرف آن‪ .‬و احدّيت و هوّيت از ارکان‬ ‫اسم اعظم و دللت کنند ٴ‬ ‫حا و روح احدّيه به او راجع ميگردد چنانکه در قرآن کريم‬ ‫آن ميباشد و او است رو ‌‬ ‫خداى صمد فرمود قل هوا احد‪ .‬و اعظم مقامات هو در عالم در حالت خالی بودن‬ ‫مدى‬ ‫تاست از واو فؤاد مح ّ‬ ‫‪.‬عبار ‌‬ ‫اّم‌ادر کتاب بيان فارسى نيز تأکيد بر بهاء بعنوان اسم اعظم الهى مکررا صورت ميگيرد‪.‬‬ ‫ى تقويم بديعى ابداء فرمودند‪ .‬غرض از اين تقويم بديع‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫چنانکه ميدانيم حضرت ر ّ‬

‫قبل از هرچيز آن بود که ُملک آينٴه ملکوت گردد‪ .‬اين امر در امر مبارک بهائى نيز تداوم‬

‫ىيابد‪ .‬تقويم بهائى سال را به ‪ ١٩‬ماه و هر ماه را به ‪ ١٩‬روز تقسيم مينمايد‪ .‬علوه بر‬ ‫م ‌‬


‫آنکه ‪ ١٩‬رمزى از حقائق روحانى است )که بعدا در اين مقاله به آن اشاره خواهد شد(‬ ‫نترتيب هر لحظٴه زمان به اسم‬ ‫اسامى اين ‪ ١٩‬ماه و ‪ ١٩‬روز نيز اسامى خدا ميباشد‪ .‬بدي ‌‬ ‫ىيابد‪ .‬اصول ً تمامى‬ ‫ق سازمان م ‌‬ ‫ق مزّين ميشود و نظام هستى بر اساس ذکر ح ّ‬ ‫ح ّ‬

‫ى معطوف به اين هدف شامخ و زيبا و منيع است‪ .‬در‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫احکام و فلسفٴه حضرت ر ّ‬ ‫ق بنا به اشرفّيت و اعظمّيت خويش بايد در‬ ‫عين حال آشکاراست که اسم اعظم ح ّ‬ ‫ب اعلىٰ با‬ ‫سرلوحٴه اين اسماء قرار يابد‪ .‬در واقع هم همينطور است‪ .‬تقويم حضرت ر ّ‬

‫ص بيان مبارک در بيان فارسى )باب سّوم‬ ‫ىيابد‪ .‬به ن ّ‬ ‫نام بهاء آغاز و با نام علء پايان م ‌‬

‫ها‬ ‫نيظهر ‌‬ ‫ص به م ‌‬ ‫خت ّ‬ ‫از واحد پنجم( روز اّول ماه و ماه اّول سال بهاء ناميده شده و م ّ‬

‫‪:‬گشته است‪ .‬عّلت آن هم اين است که بهاء همٴه ماها و روزها در آن پنهان است‬

‫و آن را خداوند شهر بهاء ناميده به معنى آنکه بهاء کل شهور در آن شهرست و اون‬

‫را"‬

‫ها و هريومى از آن را به يکى از حروف واحد نسبت‬ ‫نيظهر ‌‬ ‫مخصوص گردانيده به م ‌‬ ‫داده و يوم اّول که ‪ ١٩‬روز است يوم ل اله ال ا هست‪ .‬مثل آن يوم مثل نقطه است‬ ‫در بيان که کل از آن خلق ميشوند ‌وبه سوى او عود مينمايند‪".‬‬

‫)باب سّوم از واحد‬

‫)پنجم بيان فارسى‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم در نهايت خويش اشاره به ظهور بهاءا در سال‬ ‫نترتيب سّر بس ‌‬ ‫بدي ‌‬ ‫ما به عدد ‪١٩‬‬ ‫ى در تعبير بس ‌‬ ‫‪ ٩‬يا ‪ ١٩‬است وچنانکه خواهيم ديد تأکيد حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫‪.‬اساسا از همين روست‬ ‫‪_٢‬‬

‫ما الّرحمن الّرحيم بعنوان سّر واحد‬ ‫بس ‌‬

‫ما الّرحمن الّرحيم از ‪ ١٩‬حرف تشکيل‬ ‫جه گرديد که حروف بس ‌‬ ‫شيخ احمد احسائى متو ّ‬ ‫ما چيست مورد بحث شيخ احمد‬ ‫هاست‪ .‬اّما اينکه اهمّيت اين ‪ ١٩‬و رابطٴه آن با بس ‌‬ ‫شد ‌‬ ‫ى اين مطلب مهمترين و‬ ‫قرار نگرفته است‪ .‬بالعکس در بررسى حضرت نقطٴه اول ٰ‬

‫ما الّرحمن الّرحيم ميگردد و توضيح و تشريح ميشود‪ .‬از‬ ‫ىترين وجه مفهوم بس ‌‬ ‫اساس ‌‬

‫ى صددرصد بديع است و سابق‌هاى در آثار گذشته ندارد‪.‬‬ ‫اين جهت تفسير حضرت نقطٴه اول ٰ‬

‫خر حضرت باب تفصيل و تشريح ميگردد‪ .‬در‬ ‫اين مطلب در کتاب بيان فارسى و آثار متأ ّ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم نيز اين مسئله مورد بحث صريح‬ ‫واقع در توقيع مبارک در تفسير بس ‌‬ ‫تکه اظهار امر مبارک هنوزبشکل صريح نسخ اسلم و‬ ‫ناس ‌‬ ‫قرار نميگيرد‪ .‬عّلت اين امر اي ‌‬

‫ما مشترک‬ ‫ه تفسير بس ‌‬ ‫اعلن مظهرّيت مبارک صورت نگرفت‌هبود‪ .‬آنچه در ميان دو نحو ٴ‬

‫ما الّرحمن‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم است ‪ .‬ديديم که در تفسير بس ‌‬ ‫است تأکيد بر حروف بس ‌‬ ‫ى به بررسى حروف بسمله عنايت فرمودند که از تفسير باء آغاز گرديد‬ ‫الرحيم حضرت اعل ٰ‬


‫و به تفسير ياء ختم گشت‪ .‬اّما در کتاب بيان فارسى مسئلٴه اصلی اين است که تعداد‬ ‫جه به حروف ‪ ١٩‬گانٴه بسمله‬ ‫حروف بسمله ‪ ١٩‬حرف ميباشد و لذا تفسير مبارک متو ّ‬ ‫ميباشد‪ .‬چنانکه قبل ً ياد شد بر طبق حديث اسلمى هرچه که در قرآن است در بسم ا‬ ‫ما است در باء است و هرچه در باء است در‬ ‫الّرحمن الّرحيم است و هرچه در بس ‌‬ ‫نقطٴه تحت باء است‪ .‬اين مفهوم هرگز بدرستى بصورت آشکار متحّقق نگرديد‪ .‬ولی با‬ ‫ى و کتاب بيان فارسى اين مفهوم بظاهرظاهر متحّقق گشت‪ .‬اصول ً‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫ظهور حضرت ر ّ‬ ‫تمامى کتاب بيان فارسى و باعتبارى تمامى آثار حضرت اعلی که آنهم بيان ناميده ميشود‬ ‫بالمآل به نقطه يا واحد بلعدد )واحدى که عدد نيست( راجع ميگردد و در نتيجه از نقطه‬ ‫‪.‬همٴه حقائق متکّثر ميگردد‬ ‫تکه اين ‪ ١٩‬عبارت از‬ ‫ناس ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم از نظر بيان فارسى اي ‌‬ ‫مترين تعبير بس ‌‬ ‫مه ّ‬ ‫نواحد اشاره به‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم در آ ‌‬ ‫نترتيب بس ‌‬ ‫واحد قرآنى و واحد بيانى است‪ .‬بدي ‌‬ ‫ه واحد در حروف ابجد مساوى ‪١٩‬‬ ‫ظهور الهى در دور اسلم و در دور بيان است‪ .‬واژ ٴ‬

‫ميگردد )و=‪ ،٦‬الف=‪ ،١‬ح=‪ ٨‬د=‪ .(٤‬مظاهر الهى در دور قرآن عبارتند از ‪ ١٩‬حروف قرآن‬ ‫که اّولين مظاهر مشّيت اّوليه ميباشند‪ .‬اين ‪ ١٩‬حرف عبارتند از نقطٴه فرقان‪ ،‬حضرت‬

‫مد‪ ،‬حضرت فاطمه‪ ١٢ ،‬امام‪ ،‬و ‪ ٤‬باب‪.‬‬ ‫مح ّ‬

‫مد‬ ‫تفکيک ميان نقطٴه فرقان و حضرت مح ّ‬

‫تکه در دور اسلم همٴه گفت‌ههاى‬ ‫ناس ‌‬ ‫بدلئل گوناگون است‪ .‬ولی يکى از اين دلئل اي ‌‬

‫نجهت حضرت‬ ‫حضرت رسول اکرم بعنوان آيات الهى و کلم حق تلّقى نميگرديد‪ .‬بدي ‌‬

‫رسول باعتبار نزول قرآن کريم نقطٴه فرقان بود و باعتبار احاديث و ادعيٴه مبارکه )که‬

‫ب اعل ٰ‬ ‫ى‬ ‫ه حضرت ر ّ‬ ‫مد است‪ .‬البته بفرمود ٴ‬ ‫ىگردد( حضرت مح ّ‬ ‫جزئى از قرآن محسوب نم ‌‬ ‫ى در دوران‬ ‫ى حت ٰ‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫نترتيب که حضرت ر ّ‬ ‫اين تفاوت در دور بيان از ميان ميرود بدي ‌‬ ‫سط قلم مبارکشان‬ ‫اّوليٴه اثار مبارک‌هشان از نزول وحى الهى بدون تعطيل و وقفه بتو ّ‬ ‫ى به هر شأنى که باشد کلمات‬ ‫نجهت تمامى آثار حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫ىگويند و بدي ‌‬ ‫سخن م ‌‬ ‫هاى است و اگرچه به نّواب‬ ‫ق است بدون استثناء‪ .‬مفهوم ابواب اربعه نيز مفهوم پيچيد ‌‬ ‫ح ّ‬ ‫اربعه هم اطلق ميشود اّما در حقيقت آن اشاره به ملئکٴه رزق و حيات و خلق و موت‬ ‫‪.‬و ياحضرت مسيح‪ ،‬حضرت خضر‪ ،‬حضرت الياس و حضرت ادريس است‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم اشاره به رجعت حروف قرآن و ظهور دور بيان‬ ‫اّما در عين حال بس ‌‬ ‫ما المنع القدس را‬ ‫ب اعلی واژه بس ‌‬ ‫و واحد بيانى است‪ .‬در اينجاست که حضرت ر ّ‬ ‫ه بديع بر تنزيه و تقديس ح ّ‬ ‫ق‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم ميفرمايند‪ .‬اين واژ ٴ‬ ‫جايگزين بس ‌‬

‫هاست‪.‬‬ ‫حتر تاکيد مينمايد ولی همانند بسمله از ‪ ١٩‬حرف تشکيل شد ‌‬ ‫مستقيما و بنحوى صري ‌‬ ‫تاست از حضرت ر ّ‬ ‫ب‬ ‫هاى به واحد بيانى است‪ .‬واحدبيانى عبار ‌‬ ‫بنابراين هر د‌وعبارت اشار ‌‬


‫هگانٴه حى‪ .‬بنابراين بهمراه حضرت نقطه‪ ،‬اّولين مؤمنان به امر مبارک‬ ‫ى و حروف هيجد ‌‬ ‫اعل ٰ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم ميباشند‪ .‬بنابراين‬ ‫واحد بيانى را تشکيل ميدهند و اين واحد مظاهر بس ‌‬

‫ى است‪ ،‬حرف سين اشاره به ملحسين بشرويه است و‬ ‫"ب" اشاره به حضرت نقطٴه اول ٰ‬

‫ما با يکى از مظاهر واحد بيانى معادل ميگردد‪.‬‬ ‫به همين ترتيب هر يک از حروف بس ‌‬ ‫نترتيب واحد‬ ‫هاست‪ .‬بدي ‌‬ ‫مد تفکيک نشد ‌‬ ‫یمح ّ‬ ‫ىبينيم که در اينجا ميان نقطٴه بيان و عل ‌‬ ‫م ‌‬

‫نجهت ابتداى بيان فارسى بحث در مورد اين‬ ‫بيانى رجعت واحد فرقان است‪ .‬و ب‌ههمي ‌‬

‫ى در مورد مشّيت اّوليه سخن ميفرمايند و وحدت مظاهر‬ ‫رجعت است‪ .‬ابتدا حضرت اعل ٰ‬ ‫مقدسه و استمرار ظهورات الهى را مؤّکد ميفرمايند و آنگاه بيان ميفرمايند که واحد بيانى‬ ‫کتک افراد واحد مؤّکد‬ ‫رجعت واحد فرقانى است‪ .‬پس از آن اصل رجعت را در مورد ت ‌‬ ‫‪.‬ميفرمايند‬ ‫ى از اين هم فراتر ميروند‪ .‬بدين ترتيب که ايشان شريعت‬ ‫اّما هيکل مبارک حضرت اعل ٰ‬ ‫ق گردد اينجاست که از‬ ‫ظم ميفرمايند که همه چيز از واحد بيانى مشت ّ‬ ‫بديع را بصورتى من ّ‬ ‫تانگيز کّلشىء استفاده ميفرمايند‬ ‫لق و شگف ‌‬ ‫‪.‬اصطلح خ ّ‬ ‫کّلشىء که بمعناى "همه چيز" ميباشد در حروف ابجد مساوى ‪ ٣٦١‬است‪ .‬اّما ‪ ٣٦١‬هم‬

‫‪ =١٩‬کّلشىء‪ .‬بدين ترتيب هر يک از حروف واحد ‪ x‬حاصل ضرب ‪١٩‬در ‪ ١٩‬ميباشد‪١٩=٣٦١ .‬‬ ‫اّول مصدر و منبعى براى ظهور ‪ ١٨‬مؤمن جديد ميگردد و در نتيجه از واحد بيانى همه‬ ‫ىيابد يعنى‬ ‫مبندى در مورد کّلشىء نيز ادامه م ‌‬ ‫چيز صادر ميگردد‪ .‬البّته عين همان تقسي ‌‬ ‫کّلشىء اّول نيز بطريق گذشته تکرار ميگردد تا تمام ديانت را در بر ميگيرد‪ .‬حال ميتوانيم‬ ‫ب‌هبينيم که چگونه مفهوم حديث اسلمى در مورد ارجاع همٴه حقائق به نقطٴه باء تحّقق‬ ‫يافته است‪ .‬کّلشىء حاصل فيض و تجّلى واحد بيانى است‪ .‬واحد بيانى حاصل تجّلى‬

‫ىآيند و کلمات‬ ‫ه مشّيت است‪ .‬همانطور که حروف از نقطه بوجود م ‌‬ ‫ى و شجر ٴ‬ ‫نقطٴه اول ٰ‬ ‫ى ميباشد‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫‪.‬از حروف‪ ،‬مدنّيت بديع نيز محصول تجّلى نقطٴه مشّيت حضرت ر ّ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم از طريق واحد بيانى در عين حال بشارت بظهور حضرت‬ ‫تفسير بس ‌‬ ‫ها و ظهور بلفاصلٴه ايشان در سال ‪ ٩‬يا ‪ ١٩‬ميباشد‪ .‬بدين ترتيب تحّقق‬ ‫من يظهر ‌‬

‫ها در سال ‪ ١٩‬است‪ .‬اّما‬ ‫نيظهر ‌‬ ‫ما المنع القدس در کمال خويش مستلزم ظهور م ‌‬ ‫بس ‌‬ ‫ى در اين مورد داراى لطيفٴه دقيقى است که بايد دّقت بسيار کرد تا‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫بحث حضرت ر ّ‬

‫جه گشت‪ .‬توضيح آنکه مخالفان ديانت بهائى از ازليها گرفته تا گروههاى ديگر بر‬ ‫آنرا متو ّ‬ ‫ى ديانت مستقّلى است که بايد هزار يا‬ ‫اين نکته تأکيد نمودند که ظهور حضرت اعل ٰ‬ ‫هاست ظهور موعود بيان‬ ‫دوهزارسال طول بکشد‪ .‬در نتيجٴه اّدعاى اهل بهاء که قرار بود ‌‬ ‫بلفاصله پس از ظهور حضرت باب باشد مورد انکار قرار ميگيرد‪ .‬البّته موضوع اين مقاله‬


‫ه انصاف به آثار مبارک‬ ‫پاسخ به اشتباهاتى نظير اين اّدعا نيست‪ .‬هر کس که با ديد ٴ‬ ‫جه ميگردد که رابطٴه ظهور ايشان با ظهور موعود بيان‬ ‫ى نظر افکند متو ّ‬ ‫حضرت نقط‌ٴهاول ٰ‬ ‫نجهت‬ ‫ح‌داست که يکى را نميتوان بدون ديگرى تصّور نمود‪ .‬به همي ‌‬ ‫آنقدر نزديک و مت ّ‬ ‫ى ميتوان يافت که بر قرب ظهور موعود‬ ‫است که صدها دليل در آثار حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫ى در بيان فارسى در مورد‬ ‫بيان تصريح ميکند‪ .‬ولی بنظر نگارنده تمامى بحث حضرت اعل ٰ‬ ‫ما و تشريح واحد بيان هم با صراحت وقاطعّيت بيانگر همين مطلب ميباشد و‬ ‫تفسير بس ‌‬ ‫جب است که اين نکته مورد غفلت قرار گرفت‌هاست‬ ‫‪.‬جاى تع ّ‬ ‫واحد بيانى عبارت است از مظاهر ميثاق الهى در دور بيان‪ .‬در دور اسلم به تصريح‬ ‫ق در ميان خلق در دور اسلم‬ ‫جت ح ّ‬ ‫ى واحد فرقان مظاهر عدل الهى و ح ّ‬ ‫حضرت اعل ٰ‬ ‫هاند‪ .‬واحد قرآنى عبارت بودند از نقطٴه فرقان که محل نزول آيات قرآن کريم‬ ‫بود ‌‬

‫هاند‪ .‬امام‬ ‫سر و باب علم الهى در دور اسلم بود ‌‬ ‫هاست و ‪ ١٤‬معصوم که مبّين و مف ّ‬ ‫بود ‌‬ ‫جت الهى امام غائب و‬ ‫يازدهم در سال ‪ ٢٦٠‬هجرى قمرى وفات فرمود و پس از آن ح ّ‬ ‫ىبينيم که بخلف‬ ‫هاند‪ .‬اّما وقتى به دور بيان نگاه ميکنيم م ‌‬ ‫وسائط او در ميان خلق بود ‌‬ ‫واحد فرقانى همٴه آحاد واحد بيانى همزمان يکديگر و در سال اّول ظهور حضرت نقطٴه‬ ‫جت الهى‬ ‫ى متحّقق ميگردند‪ .‬به عبارت ديگر بخلف اسلم که مظاهر ميثاق الهى و ح ّ‬ ‫اول ٰ‬ ‫و مظاهر وصايت و بابّيت يکى پس از ديگرى و در طول تاريخ اسلم ظاهر ميگردند در‬ ‫نواحد در سال اّول ظهور خلق و متحّقق ميگردد و از آن به‬ ‫دور بيان واحد اولّيه در آ ‌‬ ‫بعد چيزى جز مؤمنان عادى که حاصل تجّلى و فيض اين واحد اولّيه است محّقق‬ ‫جت الهى و مظاهر ميثاق و‬ ‫تانگيزاست‪ .‬در دور بيان ح ّ‬ ‫نميباشد‪ .‬اين امر براستى حير ‌‬ ‫جت الهى و‬ ‫نترتيب ح ّ‬ ‫مظاهر حکم الهى همگى در ابتداى ظهور محّقق گرديدند و بدي ‌‬ ‫ىجهت نيست که در‬ ‫ميثاق الهى در همان سالهاى اّوليه ظهور متحّقق و کامل گرديد‪ .‬ب ‌‬ ‫ى تأکيد ميفرمايند که در ديانت ايشان ذکر وصايت نيست واين امر‬ ‫بيان فارسى حضرت اعل ٰ‬ ‫جت الهى و مرکز ميثاق الهى و‬ ‫ىبود و ح ّ‬ ‫ىاست چه اگر وصايتى در کار م ‌‬ ‫بسيار بديه ‌‬ ‫ىيافت در آنصورت واحد بيانى‬ ‫ى در دور بيان ادامه م ‌‬ ‫مظاهر امر پس از حضرت اعل ٰ‬ ‫ى زنده بودند و مّدت محدودى‬ ‫ىکه همگى در زمان حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫ىتوانست از افراد ‌‬ ‫نم ‌‬ ‫از عمر ايشان نمانده بود تشکيل بشود‪ .‬بعبارت ديگر دور اسلم که قرار بود هزار‬ ‫ل‌واندى بطول انجامد بصورتى تنظيم گرديد که بخاطر عدل الهى همواره مظهرى از‬ ‫سا ‌‬ ‫مظاهر واحد قرآنى محّقق باشد در حاليکه در دور بيان تمام واحد بيانى به يک نسل‬ ‫ما بر اين نکته تأکيد‬ ‫ى با اين تفسير بس ‌‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫محدود ميگردند‪ .‬شک نيست که حضرت ر ّ‬ ‫ه الهى اين‬ ‫ه قرآن نبوده بلکه به اراد ٴ‬ ‫ه بيان همانند بلوغ شجر ٴ‬ ‫ميفرمايند که بلوغ شجر ٴ‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم بصورتى لطيف از‬ ‫نترتيب تفسير بس ‌‬ ‫بلوغ اسرع از سريع ميباشد‪ .‬بدي ‌‬


‫‪.‬قرب ظهور موعود بيان واسم اعظم در سنٴه تسع يا نوزده سخن ميگويد‬ ‫ى با زبان سّر به شکل ديگر هم بيان ميفرمايند‪ .‬در دور‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫همين مطلب را حضرت ر ّ‬

‫اسلم آيات الهى به ‪ ٤‬شأن نازل گرديد )آيات‪ ،‬مناجات‪ ،‬خطب و تفاسير‪ ،‬شئون علمّيه(‪.‬‬

‫جت الهى نازل گرديد‪ .‬يعنى ظهور‬ ‫سط يک فقره از مظاهر ميثاق و ح ّ‬ ‫اّما هر شأنى بتو ّ‬

‫حقائق روحانى بصورتى تدريجى متحّقق گرديد‪ .‬بعنوان مثال آيات عبارت از قرآن کريم‪،‬‬

‫مناجات عبارت از ادعيٴه حضرت رسول‪ ،‬خطب و تفاسير عبارت از تشريحات و خطب ائمٴه‬ ‫ى از ابتداى‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫اطهار و شئون علمّيه عبارت از مباحث ابواب ميباشد‪ .‬اّما حضرت ر ّ‬ ‫ظهور مبارکش به همٴه اين شئون انزال آيات الهى فرمودند‪ .‬يعنى نقشى که واحد فرقانى‬ ‫سط خود حضرت اعل ٰ‬ ‫ى‬ ‫در طول قرنهاى متمادى بازى نمود از ابتداى ظهور مبارک بتو ّ‬ ‫جت الهى بر خلق در ظهور عنصرى‬ ‫انجام گرديد‪ .‬اين امر بدان معنى است که ح ّ‬ ‫مبارکشان اکمال گرديده و ميثاق الهى پس از ظهور مبارکش مستقيما به ايمان و اطاعت‬ ‫ى علوه بر نفى هرگونه مفهوم‬ ‫ها مربوط ميگردد‪ .‬جالب است که حضرت اعل ٰ‬ ‫من يظهر ‌‬

‫هاند‪ .‬بيان مبارک بدين ترتيب است‬ ‫‪:‬وصايت اين مطلب را نيز صريحا بيان فرمود ‌‬

‫جائز نيست عمل ال ّ بآثار نقطٴه بيان‪ .‬زيرا که در اين ظهور از براى حروف حى‪،‬‬

‫آثار"‬

‫ايشان از شمس حقيقت ظاهر ميگردد‪ .‬زيرا که آيات مخصوص نقط‌هاست ومناجات‬ ‫ى و صور علمّيه مخصوص بابواب‪ .‬ولی‬ ‫مخصوص رسول ا و تفاسير مخصوص ائمٴه هد ٰ‬ ‫ل اين آثار را در حقيقت اّوليه بنحو اشرف‬ ‫ل از اين بحر مشرق ميگردد تا اينکه ک ّ‬ ‫ک ّ‬ ‫ى هست‬ ‫مشاهده کنند و هيچ عّزى از براى ايشان غير از سبق ايمان که اعّز از کلش ّ‬ ‫ظل است‪ .‬و از‬ ‫ل همين مست ّ‬ ‫یالعلم نبوده و نيست و کل فضل در ظ ّ‬ ‫عندا و عند اول ‌‬ ‫ها آثار فرضّيه مرتفع و حروف حى و کل من آمن‬ ‫حين غروب الی طلوع من يظهر ‌‬ ‫ظل‪) ".‬بيان فارسى باب ‪ ١٦‬از واحد سّوم‬ ‫)بالله و بالبيان در ظل آنها مست ّ‬ ‫سط واحد‬ ‫بآوراست‪ .‬ميفرمايند که همٴه شئونى که قبل ً تو ّ‬ ‫صراحت اين بيان مبارک اعجا ‌‬ ‫سط خود هيکل مبارک نازل ميشود‪) .‬ولی کل از اين بحر‬ ‫فرقان نازل گرديد همگى تو ّ‬

‫ى حروف حى نيز که واحد بيانى را تشکيل‬ ‫مشرق ميگردد( و آنگاه مؤّکد ميسازند که حت ٰ‬ ‫ظف به عمل به آثار ايشان‬ ‫جّيت نيستند و هيچکس مو ّ‬ ‫ميدهند داراى مقام وصايت يا ح ّ‬ ‫ى( تا طلوع من‬ ‫نيست‪ .‬و بعد بيان ميفرمايند که از حين غروب )يعنى شهادت حضرت اعل ٰ‬ ‫ها هيچکس و هيچ سخنى مفروض و متبوع نيست و همگان صرفا و صرفا‬ ‫يظهر ‌‬ ‫ى نه تنها واحد فرقانى را بشکل‬ ‫ىبينيم که حضرت اعل ٰ‬ ‫ظف به بيان هستند‪ .‬بنابراين م ‌‬ ‫مو ّ‬ ‫واحد بيانى همزمان با خود ظاهر ميفرمايند بلکه براى رفع هرگونه سوء تفاهم مؤّکد‬ ‫جّيت نبوده و آثار ايشان واجب العمل و‬ ‫ى آنها نيز داراى هيچگونه ح ّ‬ ‫ميفرمايند که حت ٰ‬


‫جت الهى و‬ ‫واجب الطاعة نيست‪ .‬و خلصٴه بيان مبارک اين است که ميثاق الهى و ح ّ‬ ‫فرض و وجوب کلمٴه الهى در دور بيان منحصر بديشان است و بس‪ ،‬تا زمان ظهور من‬ ‫جت الهى طلوع‬ ‫ها‪ .‬اّما عدل الهى مستلزم آن است که بلفاصله پس از غروب ح ّ‬ ‫يظهر ‌‬ ‫ها محّقق باشد‬ ‫‪.‬من يظهر ‌‬ ‫‪ _٣‬وحدت تکوين و تدوين‬ ‫يکى از رموز بسم ا الّرحمن الّرحيم تطبيق و تعادل تکوين و تدوين است‪ .‬اصل‬ ‫سط‬ ‫انطباق تکوين و تدوين هم در کتاب بيان فارسى و هم در تفسير بسم ا مکررا تو ّ‬ ‫ى تأکيد ميگردد‪ .‬ولی در کتاب بيان فارسى است که وحدت تشريع و‬ ‫حضرت نقطٴه اول ٰ‬

‫تکوين بصورتى کامل ً نوين ظاهر ميگردد‪ .‬به يک اعتبار بايد گفت که اين اصل عصار ٴ‬ ‫ه‬

‫ه وحدت تکوين و تدوين در بيان‬ ‫تعاليم مبارکه است‪ .‬در اينجا به بررسى چند وجه عمد ٴ‬ ‫ىپردازيم‬ ‫‪.‬فارسى م ‌‬ ‫اّول‪ :‬مفهوم شيئّيت و مشّيت‬ ‫اّولين وجه ظهور وحدت تکوين و تدوين در آثار حضرت اعلی و همچنين آثار حضرت‬ ‫ى از ابتداى‬ ‫بهاءا تأکيد بر رابطٴه ميان شىء و مشّيت است‪ .‬در واقع حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫ه مشّيت ربط ميدهند و در مورد اشياء عالم امکان‬ ‫بيان فارسى واژه شىء را به واژ ٴ‬ ‫نترتيب بنظر ميرسد که هيکل‬ ‫شيئّيت آن را انعکاس مشّيت اّوليه قلمداد ميفرمايند‪ .‬بدي ‌‬

‫ه شاء )اراده کرد( اشتقاق ميفرمايند‪ .‬البّته اگر لفظ شىء در‬ ‫ه شىء را از واژ ٴ‬ ‫مبارک واژ ٴ‬

‫مورد خداوند هم بکار رود در آنصورت از اين قاعده خارج ميگردد ولی در مورد عالم‬ ‫امکان اشياء چيزى نيستند جز تبلور و تظاهر و تجّلى و اثر مشّيت اّوليه‪ .‬اين امر بنحو‬ ‫لطيف بيانگر اين حقيقت است که همٴه عالم هستى چه در رتبٴه تکوين و چه در رتبٴه‬ ‫تدوين همگى مخلوق و محصول مشّيت اّوليه است‪ .‬بدين ترتيب در وهلٴه اّول اصل وحدت‬ ‫ه الهّيات دور بديع است‪ .‬بدين‬ ‫تکوين و تدوين بيانگر اصل مظهرّيت است که اصل عمد ٴ‬ ‫ق مشّيت اوست‬ ‫معنا که ذات غيب منيع خارج از امکان شناسائى است و لذا قائم مقام ح ّ‬ ‫که عالم ام‌راست و اين مشّيت اّوليه است که شرايع الهّيه و عالم امکان را عّلت ميگردد‪.‬‬ ‫بحث در مورد اينکه ذات خداوند عّلت خلق کائنات نيست بلکه عّلت خلق کائنات مشّيت‬ ‫ى تأکيد ميگردد‪ .‬ولی اصل مظهرّيت شالود ٴ‬ ‫ه‬ ‫خداست مکررا در آثار حضرت نقطٴه اول ٰ‬

‫وحدت تکوين و تدوين ميباشد‪ .‬از آنجا که هم عرصٴه تدوين و تشريع و همٴه پهنٴه تکوين‬

‫و انشاء مظاهر مشّيت ميباشد در نتيجه بايد که توازن و تعادل و تطابق ميان آن دو‬ ‫محّقق باشد‪ .‬در امر مبارک بهائى اين مطلب تشريح بيشترى ميگردد و حضرت عبدالبهاء‬


‫طبيعت‪ ،‬شريعت‪ ،‬علم و محّبت را همگى با تعريف واحدى )روابط ضروريه منبعث از‬ ‫ى و خصوصا‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫حقائق اشياء( معرفى ميفرمايند‪ .‬و در عين حال آثار مبارکٴه حضرت ر ّ‬ ‫تاست و تکامل را هم در عرصٴه تکوين‬ ‫آثار مبارکٴه حضرت بهاءا اصل تحّول و صيرور ‌‬ ‫و همٴه در عرصٴه تشريع اثبات ميفرمايند‪ .‬بدين ترتيب ُملک براستى آينٴه ملکوت ميگردد‪ .‬اّما‬ ‫اوج اين موازنه را بايد در بيان مبارک حضرت بهاءا در لوح حکمت جستجو کرد که‬ ‫طبيعت را بعنوان مشّيت تعريف ميفرمايند‪ .‬اصل تطابق دين و علم و عقل نيز بالمآل‬ ‫‪.‬نتيجٴه منطقى همين اصل کّلى است‬ ‫دّوم‪ :‬جّنت اشياء‬ ‫لق‬ ‫ى ديده ميشود تعبير زيبا و خ ّ‬ ‫ىسابقه که در آثار حضرت اعل ٰ‬ ‫ازنکات کامل ً نوين و ب ‌‬ ‫ايشان از مفهوم جّنت است‪ .‬تا قبل از ظهور مبارک بهشت و جهنم صرفا در مورد انسان‬ ‫ى در کتاب‬ ‫بکار برده ميشد و آنهم معمول ً به پايان تاريخ حواله ميگرديد‪ .‬اّما حضرت اعل ٰ‬

‫تانگيز در اين مورد بوجود آوردند‪ .‬بدين ترتيب که هر شىء‬ ‫بيان فارسى ابداعى شگف ‌‬

‫نگذشته مفهوم جّنت و‬ ‫داراى بهشت و دوزخى است و جّنت منحصر به انسان نيست‪ .‬از آ ‌‬ ‫جهّنم مفهومى تاريخ گرديد و در ارتباط با هستى انسان و ديگر موجودات در بستر تکامل‬

‫تانگيز به تنهائى براى بيان عظمت‪ ،‬قائمّيت و‬ ‫خويش معنى يافت‪ .‬اين دو ابداع حير ‌‬ ‫مظهرّيت هيکل مبارک کافى است‪ .‬با ترکيب اين دو مفهوم ميتوانيم تصّور بديعى از‬ ‫بهشت و دوزخ بدست آوريم که هم در عرصٴه تکوين و هم در حيطٴه تشريع محّقق‬ ‫ص خود ميباشند‪ .‬اين تنها انسان‬ ‫ى همٴه اشياء داراى حقوق خا ّ‬ ‫ه حضرت اعل ٰ‬ ‫است‪ .‬بفرمود ٴ‬

‫ق است‪ .‬بالعکس همٴه موجودات و همٴه اشياء طبيعى نيز به اراد ٴ‬ ‫ه‬ ‫نيست که داراى ح ّ‬ ‫هاند که به کمال خود نائل شوند‪ .‬هيکل مبارک بهشت را‬ ‫ق به اين جهت خلق شد ‌‬ ‫ح ّ‬

‫ق هستند‬ ‫مرحلٴه تکامل و کمال شيىء تعريف ميفرمايند‪ .‬بنابراين همٴه اشياء داراى اين ح ّ‬ ‫ق را دارد‪ .‬کمال انسان عبارت‬ ‫که به بهشت خود برسند‪ .‬در اين ميان انسان نيز همين ح ّ‬

‫از عرفان مظهر امر الهى است و بدين جهت است که ظهور مظاهر مقّدسه دوران‬ ‫رستاخيز است و ايمان به مظهر امر بديع بهشت و اعراض از او دوزخ است‪ .‬اّما حضرت‬ ‫ق به او داده‬ ‫صى است که از جانب ح ّ‬ ‫اعلی تأکيد ميفرمايند که آدمى داراى مسئولّيت خا ّ‬ ‫هاست بدين ترتيب که آدمى وظيفه دارد تا کوشش نمايد تا همٴه اشياء به کمال خود‬ ‫شد ‌‬ ‫يعنى جّنت خود نائل شوند‪ .‬اين اصل زيبا وشکوهمند در بيان فارسى چندين بار‬ ‫‪.‬تکرارميگردد‬ ‫بى ترديد مفهوم تکوين و تدوين در دور بديع از جنبٴه يک بحث فلسفى خارج گشته و‬ ‫بعنوان ارزش نوينى در نظام اجتماعى نمايان ميگردد‪ .‬مسلم‌ايکى از نتايج اين بحث اين‬


‫است که ديانت بديع و نظم بديعش به طبيعت به چشم تقديس و احترام مينگرد و حفظ‬ ‫محيط زيست از مهمترين اصول نظم بديع بهائى ميگردد‪ .‬اين امر در اصل اساسى الهّيات‬ ‫ق و مظهر‬ ‫بهائى يعنى اصل مظهرّيت نيز هويدا است بدين ترتيب که طبيعت نيز مظهر ح ّ‬ ‫اسماء و صفات الهى ميگردد و در نتيجه بجاى تخريب و نابودى طبيعت بايد به حفظ و‬ ‫ظف هستند که در مورد همه چيز حقوق آنرا پاس‬ ‫زيبائى آن اقدام نمود‪ .‬اهل بهاء مو ّ‬ ‫دارند و ارج نهند‪ .‬اين امر وحدت تکوين و تدوين را معنا و رنگ و محتوائى بديع‬

‫ىبخشد‪ .‬تفصيل اين بحث خارج از امکان اين مقاله است‪ .‬اّما براى زيور اين مقاله يکى‬ ‫م ‌‬ ‫‪:‬از بيانات مبارک را در مورد جّنت اشياء زيارت ميکنيم‬

‫خداوند درحين نزول بيان نظر بکل خلق خود فرموده و حدود از براى خلق خود در‬

‫هر"‬

‫مقام که واقف باشند مقّدر فرموده که هيچ نفسى در جّنت بيان بقدر شىء محزون و‬ ‫مضطر نگردد‪ .‬بلکه از براى هر شىء حکم فرموده که مقتدرين بر هر شىء آن شىء‬ ‫را به علّو کمال برسانند که از جّنت خود ممنوع نگردد‪ .‬مثل ً لوحى که در آن چند سطر‬ ‫نيکوئى نوشته شده باشد جّنت او اين است که آنرا به انواع تذهيب و طرز و شئونى که‬ ‫ق آن جارى سازند‪ .‬آن وقت مالک‬ ‫در مرّقعات ممتنعه ممکن است که جارى نمود در ح ّ‬ ‫او او را به اعلی درجٴه امکان خود رسانيده که اگر فوق آن در علم او باشد و در ح ّ‬ ‫ق‬ ‫آن موقع ظاهر نسازد او را از جّنت خود ممنوع داشته و مؤاخذه از آن نفس خواهد‬ ‫)شد که با وجود قدرت چرا منع فيض نمودى‪)".‬بيان فارسى باب ‪ ١١‬از واحد چهارم‬ ‫سّوم‪ :‬بيان‪ ،‬نظم بيان و نظم بهاءا‬ ‫حدت تکوين و تدوين به مسئلٴه بيان و نظم آن مرتبط‬ ‫م و ّ‬ ‫يکى از مظاهر بسيار مه ّ‬ ‫ميگردد‪ .‬در عين حال اين مطلب کليد فهم مفهوم "نظم بهاءا" که در کتاب بيان فارسى‬

‫بدان اشاره شده است نيز ميباشد‪ .‬چنانکه ديديم بسم ا الّرحمن الّرحيم از ‪ ١٩‬حرف‬

‫ى که امر مبارکش را براستى مصداق اين حديث که هرچه‬ ‫تشکيل شده است‪ .‬حضرت اعل ٰ‬ ‫که درقرآن است در بسم ا است مقرر فرمود تمامى آثار مبارکٴه خود را بر اساس‬ ‫م الکتاب ديانت بابى‬ ‫واحد )يعنى ‪ (١٩‬تقسيم بندى فرمود‪ .‬اين امر خصوصا در مورد ا ّ‬

‫يعنى بيان فارسى آشکار است ‪ .‬همانطور که در ابتداى بيان فارسى و عربى تصريح‬

‫شده است بيان براساس کّلشىء يعنى ‪ ١٩‬واحد منظم شده است‪ .‬بدين ترتيب هر واحدى‬ ‫از بيان به يکى از حروف بسم ا المنع القدس راجع ميگردد‪ .‬هر واحد نيز از ‪ ١٩‬باب‬ ‫ىبينيم که هم بيان فارسى و هم بيان عربى تکميل‬ ‫هاست ‪ .‬البّته در عمل م ‌‬ ‫تشکيل شد ‌‬

‫چيک داراى ‪ ١٩‬واحد نميباشند‪ .‬اين امر خود بصراحت کامل بيانگر اين‬ ‫هاند چرا که هي ‌‬ ‫نشد ‌‬ ‫ها جدا ندانسته و‬ ‫ى ظهور خويش را از ظهور من يظهر ‌‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫واقعّيت است که حضرت ر ّ‬


‫هاند‪ .‬قبل ً هم ديديم که‬ ‫تکميل ظهور خويش را موکول به ظهور حضرت بهاءا فرمود ‌‬ ‫ى در بيان فارسى بصراحت بيان فرمودند که پس از غروب هيکل مبارکشان‬ ‫حضرت اعل ٰ‬ ‫ها مرجعّيتى نداشته و قادر به اظهار آياتى که در‬ ‫هيچکس تا قبل از ظهور من يظهر ‌‬ ‫‪.‬دور بيان حجّيت يا سندّيت يا منصوصّيت يا متبوعّيت داشته باشد نخواهد بود‬ ‫اّما نظم بيان که مطابق ‪ ١٩‬واحد است بنا به اصل تطبيق تکوين و تدوين در عين حال‬ ‫نظم مدنّيت بديع بابى است‪ .‬يعنى همانطور که بيان بعنوان کتاب الهى براساس کّلشىء‬ ‫تنظيم گرديد‪ ،‬مدنّيت بابى نيز چنانکه قبل ً ديديم بر اساس همان اصل منظم و مقّرر‬ ‫گرديد‪ .‬يعنى جامعٴه بابى و مؤمنان به امر بديع نيز بر همان اساس انتظام يافتند‪ .‬به‬

‫عبارت ديگر نظم بيان در واقع نظم مدنّيت بديع بابى بود‪ .‬در عين حال اين مطلب در‬ ‫صى دارد‪ .‬توضيح آنکه حضرت‬ ‫نآراى حضرت بهاءا اهمّيت خا ّ‬ ‫مورد مفهوم نظم بديع جها ‌‬

‫ى در بيان فارسى در مورد نظم بهاءا صحبت ميفرمايند‪" :‬طوبى لمن ينظر الی‬ ‫ربّ اعل ٰ‬

‫لمرّد له من عندا فى البيان" )بيان فارسى باب ‪١٦‬‬ ‫نظم بهاءا و يشکر رّبه فاّنه يظه‌رو ‌‬ ‫)از واحد سّوم‬ ‫ى امرا معلوم‬ ‫معناى راستين اين بيان مبارک تا قبل از تبيينات هيکل مبارک حضرت ول ّ‬ ‫نگرديد‪ .‬حضرت ولی محبوب امرا آشکار ساختند که مراد از نظم بهاءا در اين بيان‬ ‫نآراى حضرت بهاءا است‪ .‬ولی بايد توضيح داد که‬ ‫ى نظم بديع جها ‌‬ ‫حضرت نقطٴه اول ٰ‬

‫اين تبيين حضرت ولی امرا صددرصد باظاهر بيان فارسى نيز مطابق و موافق است‪.‬‬ ‫ى در‬ ‫ه نظم بهاءا پس از بحث حضرت اعل ٰ‬ ‫ناست که بيان مبارک در بار ٴ‬ ‫عّلت اين امر اي ‌‬ ‫مورد نظم بيان بشکل ترتيب شئون گوناگون از آيات و مناجات گرفته تا تفاسير و شئون‬ ‫تکه در يک برداشت سطحى از اين بيانات‬ ‫ناس ‌‬ ‫هاست‪ .‬اي ‌‬ ‫علمّيه و فارسيه مطرح شد ‌‬ ‫ى از نظم بهاءا نيز ترتيب و تنظيم آثار‬ ‫ممکن است تصّور شود که مراد حضرت اعل ٰ‬ ‫گوناگون و شئون متفاوت صادر از قلم حضرت بهاءا باشد‪ .‬يعنى آنکه منظور از نظم‬

‫بهاءا چگونگى ترتيب الواح مختلف حضرت بهاءا ميباشد و نه مدنّيت بديع بهائى‪ .‬اّما‬ ‫حدت تکوين و‬ ‫اين تصّور نادرست است‪ .‬بحث نظم بيان و نظم بهاءا مبتنى بر اصل و ّ‬ ‫تدوين است و همانطور که در مورد ترتيب بيان و مدنّيت بابى ديديم اين نظم در عين‬ ‫حال نظمى است که بايد در عالم امکان و درجامعه و در فرهنگ بديع نمايان و متظاهر‬ ‫گردد‪ .‬بنابراين نظم بهاءا نيز در عين حال که به آثار و آيات ظهور جمالقدم مرتبط‬ ‫ميباشد در اصل انعکاس آن نظم و آن پيام در فرهنگ و جامعه و تاريخ انسانى است و‬ ‫نآراست‪ .‬اّما از همان بيان مبارک ميتوان اين مطلب را صريحا استنباط‬ ‫آن نظم بديع جها ‌‬ ‫نمود‪ .‬توضيح آنکه بحث حضرت باب در مورد نظم بهاءا بلفاصله پس از بحث مبارک‬


‫هاست و اينکه در‬ ‫ى نازل شد ‌‬ ‫سط خود حضرت اعل ٰ‬ ‫در مورد اينکه همٴه شئون چهارگانه بتو ّ‬ ‫چکس آثار الهى و واجب الطاعه نخواهد‬ ‫ها هي ‌‬ ‫فاصلٴه غروب ايشان و طلوع من يظهر ‌‬ ‫آورد انجام ميگردد‪ .‬بنابراين اگر آن بحث را درست بفهميم مفهوم نظم بهاءا را نيز‬ ‫درک خواهيم نمود‪ .‬قبل ً در همين مقاله عين بيان حضرت اعلی در همان باب را زيارت‬

‫کرديم‪ .‬ديديم که مسئلٴه انواع شئون آيات مسئلٴه ميثاق ومرجعّيت و نظم روحانى بود‪.‬‬ ‫يعنى آنکه حضرت باب متذّکر شدند که در دور اسلم ترتيب نزول آثار الهى از طريق‬

‫مد‪ ،‬ائمٴه اطهار و ابواب اربعه صورت گرفته است‪ .‬در دور اسلم‬ ‫نقطٴه فرقان‪ ،‬حضرت مح ّ‬ ‫ترتيب و نظم آثار اسلمى عبارت از نظام ميثاق و نظام روحانى و ادارى اسلم‬ ‫هاست‪ .‬ب‌ههمين جهت است که ترتيب ‪ ٤‬شأن عبارت از ترتيب و تظاهر نظام فرهنگى‬ ‫بود ‌‬ ‫ى براى آنکه به‬ ‫هاست‪ .‬اّما حضرت اعل ٰ‬ ‫و روحانى اسلم و مسئله وصايت و رهبرى بود ‌‬ ‫قرب ظهور موعود بيان تأکيد فرمايند متذّکر شدندکه در دور خودشان همٴه اين شئون‬ ‫هاست و اين را ب‌هاين معنى گرفتند که نظام فرهنگ و مدنّيت‬ ‫سط خودشان نازل شد ‌‬ ‫بتو ّ‬ ‫ى و امام‬ ‫هاست يعنى آنکه ديانت ايشان ديگر رهبر و وص ّ‬ ‫بابى نيز برهمين اساس بناشد ‌‬ ‫سسات منصوص نخواهد داشت بلکه بالعکس ظهور‬ ‫و مبّين و نهادها و مشروعات و مؤ ّ‬ ‫ها بلفاصله صورت خواهد گرفت‪ .‬در اينجاست ک‌ههيکل مبارک از نظم بهاءا‬ ‫من يظهر ‌‬ ‫سخن ميفرمايند‪ .‬واضح است که در اينجا اساسا اين نظم علوه بر اشاره به نزول آيات‬ ‫ى‪ ،‬و تبيّينات حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرا و دستخطهاى بيت عدل‬ ‫از قلم اعل ٰ‬ ‫اعظم الهى اشاره به نظام بهائى و نظم ادارى و انعکاس آن در عالم انسانى يعنى‬ ‫فرهنگ و مدنّيت بديع بهائى نيز ميباشد‪ .‬اين نکته آنقدر لطيف و دقيق است که جز‬ ‫ىبود‬ ‫ى امرا قابل درک نم ‌‬ ‫سط الهام از تبيينات مولى محبوب حضرت ول ّ‬ ‫‪.‬بتو ّ‬ ‫چهارم‪ :‬اعداد واحکام‬ ‫ى اساسا بر همين اصل وحدت تکوين‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫جه کرد که نظام شريعت حضرت ر ّ‬ ‫بايد تو ّ‬ ‫ىبينيم که‬ ‫جه نمائيم م ‌‬ ‫وتدوين بن‌اشده است‪ .‬توضيح آنکه اگر به کتاب بيان فارسى تو ّ‬ ‫جه به هدف واحدى‬ ‫هاند که همٴه آنها متو ّ‬ ‫اصول ً احکام حضرت باب بصورتى تنظيم شد ‌‬ ‫تکه دنياى مادى را آين‌هاى از عوالم روحانى نمايند‪ .‬به عبارت ديگر‬ ‫ناس ‌‬ ‫هستند و آن اي ‌‬ ‫ايجاد موازنه و وحدت ميان ملک و ملکوت هدف اصلی همٴه احکام حضرت باب است‪.‬‬ ‫ق و در‬ ‫مبندى زمان معطوف است بر اساس اسماء ح ّ‬ ‫بعنوان مثال تقويم که به تقسي ‌‬ ‫ت‌که تمامى آنات و افعال‬ ‫ناس ‌‬ ‫ها تنظيم ميگردد و هدف آن اي ‌‬ ‫صدر آن اسم من يظهر ‌‬

‫ق و حقائق روحانى صورت يابد‪ .‬يا آنکه احکام حضرت باب‬ ‫جه به ح ّ‬ ‫آدمى بر اساس تو ّ‬ ‫ه زندگى‬ ‫در مورد تولد‪ ،‬ازدواج و وفات همه بدين هدف معطوف است که وقايع عمد ٴ‬


‫آدمى را با سمبلها و آيات روحانى ممزوج سازد‪ .‬بدين جهت است که در لحظٴه توّلد بايد‬ ‫سط زن و‬ ‫ق در آي‌هاى تو ّ‬ ‫ق و رضاى ح ّ‬ ‫دعائى ذکر گردد و در حين ازدواج بايد اسم ح ّ‬ ‫ق است تصوير‬ ‫مرد بيان گردد‪ .‬مرگ نيز بايد براساس شعائرى که همه مربوط به ذکر ح ّ‬ ‫و تنظيم ميگردد‪ .‬وصّيت نامه آين‌هاى از حيات آدمى ميگردد که در آن بايد ابتدا به حقايق‬

‫ى عرصٴه جسم آدمى نيزمشمول احکام‬ ‫روحانى اذعان و اعتراف شود‪ .‬از طرف ديگر حت ٰ‬

‫گوناگونى ميگردد که در همٴه آنها هدف روحانى ساختن و تلطيف بدن است که از‬ ‫نجمله است لزوم نظافت و لطافت و حمل هياکل براى مردان و دوائر براى زنان‪.‬‬ ‫آ ‌‬ ‫جه‬ ‫مالکّيت نيز به همين شکل مبّدل ميگردد و اموال و دارائى از طريق احکامى که متو ّ‬ ‫ها است تنظيم ميگردد که ازآنجمله است‬ ‫به اين حقيقت است که مالک راستين من يظهر ‌‬ ‫احکام متعددى که مربوط به حقوق ا و تبّرعات و اوقاف ميگردد‪ .‬در واقع وقتى بيان‬ ‫ىبينيم که هدف آن در هر مورد اين است که نظام‬ ‫فارسى را به دّقت بررسى کنيم م ‌‬ ‫اجتماعى و فرهنگى و زندگى فر‌دفرد آدميان آن دور ظرفى از حقائق روحانى واسماء‬ ‫تآور است‪ .‬در عين حال همٴه اين‬ ‫هکننده و به ‌‬ ‫الهى بشود‪ .‬زيبائى وتشعشع اين اصل خير ‌‬ ‫ها مينمايد‪ .‬در نهايت قصد حضرت نقطٴه‬ ‫جه به من يظهر ‌‬ ‫احکام و اصول ذهن را متو ّ‬ ‫ى نفسى هم که َتَنُفس ميکند سمبل و نشان‌هاى‬ ‫ى آن بود که جزئيات رفتار انسانى حٰت ٰ‬ ‫اول ٰ‬ ‫از اسماء و صفات الهى گردد و وحدت تکوين و تدوين و تمهيد براى ايمان به بهاءا‬ ‫‪.‬باشد‬ ‫نکتٴه ديگرى که بايد در همين چارچوب شناخته شود اهمّيت اعداد و حروف در آثار‬ ‫ى است‪ .‬نويسندگان گوناگون از درک مفهوم راستين اين بازى با اعداد و‬ ‫حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫هاند و آثار ايشان را به پرستش اعداد و حروف مّتهم‬ ‫حروف در آثارحضرت باب غافل شد ‌‬ ‫ساخت‌هاند‪ .‬اين مقاله جاى چنين بحثى نيست‪ .‬اّما اصل مطلب‪ ،‬وحدت تکوين و تدوين‬ ‫است‪ .‬اعداد و حروف وسيله و نمايشى از اين اّتحاد ميگردد و از اعداد و حروف استفاده‬ ‫جه به حقايق رّبانى گردد‪ .‬به عنوان مثال حضرت‬ ‫ميشود تا دنياى مادى معطوف و متو ّ‬

‫ى مکررا از عدد ‪ ٩٥‬سخن ميگويند و بسيارى از شعائر و احکام خود را بر اساس آن‬ ‫اعل ٰ‬ ‫بنا ميکنند‪ .‬اّما خود توضيح ميدهند که ‪ ٩٥‬مساوى حروف لله است )يعنى ‪ ٣‬لم و يک ه(‪.‬‬ ‫و آنگاه بارها توضيح ميفرمايند که منظورشان از تأکيد بر ‪) ٩٥‬مثل ً در ميزان مهريه براى‬

‫ازدواج( اين است که همٴه اعمال لله صورت گيرد و ذهن افراد در زندگى خويش با‬

‫تداعى اين اعداد آين‌هاى از حقائق روحانى شود‪ .‬به عبارت ديگر اعداد و حروف سمبل و‬ ‫وسيل‌هاى ميگردند که هر فعل و هر نهادى را با مفهومى روحانى و نّيتى معنوى مقارن‬ ‫ه هيکل مبارک که ملک را‬ ‫فرمايند‪ .‬به عبارت ديگر تأکيد بر اعداد جزء ديگرى است از اراد ٴ‬ ‫به ملکوت و ناسوت را به جبروت و شهود را به غيب و ماده را با روح وحدت و انطباق‬


‫بخشند‪ .‬اّما براى هرکس که به جامعه شناسى آشنا باشد و از اهمّيت شعائر و سمبل در‬ ‫جه‬ ‫تقويم فرهنگ و ايجاد وداد اجتماعى و تحکيم ارزشهاى فرهنگى باخبر باشد تو ّ‬ ‫ى به اعداد بعنوان يک نوع منطق دللت و حکايت‬ ‫هيچگونه ‪ Symbolism‬حضرت اعل ٰ‬ ‫جه شود که وحدت تکوين‬ ‫استغرابى نخواهد داشت‪ .‬ولی بخصوص اگر به اين واقعّيت تو ّ‬ ‫ى نبوده بلکه مبنائى بنيادى براى نظام‬ ‫و تدوين صرفا يک اصل متافيزيک براى حضرت اعل ٰ‬ ‫‪.‬ارزشهاى بديع ميباشد اهمّيت سمبلها در آثار مبارک کامل ً مفهوم ميگردد‬ ‫پنجم‪ :‬لطافت و عالم مثال‬ ‫بحث در مورد عالم مثال خارج از حوصلٴه اين مقاله است‪ .‬اّما ارتباط آنرا به بحث تدوين‬

‫و تکوين بايد گوشز‌دنمائيم‪ .‬آثار شيخ احمد احسائى مکررا به عالم مثال و عالم برزخ‬

‫تأکيد مينمايد‪ .‬برزخ اصول ً واسطه و حّد فاصله و عامل ارتباط ووساطت ميان دو مرحله يا‬

‫رتبٴه مّتضاد است‪ .‬به همين جهت ميان همٴه مراتب برزخى مقرر است‪ .‬عالم مثال هم‬

‫نوعى برزخ است که واسطٴه ميان عالم مادى و عالم نفس يا روح ميباشد‪ .‬خود روح در‬

‫هها‬ ‫بسيارى مواقع برزخ و واسطٴه ميان نفس و عقل محسوب ميگردد‪ .‬تعريف اين واژ ‌‬

‫مکررا عوض ميشود و شيخ و سّيد مفاهيم گوناگون را با کلمٴه واحدى بيان ميکنند‪ .‬به‬ ‫همين جهت است که ميان نفس و جسم هم مرحل‌هاى ميانه وجود دارد که جسم مثالی‬ ‫هاست و بدين جهت‬ ‫است‪ .‬جسم مثالی از مواد عالم مثال و عناصر هور قليا تشکيل شد ‌‬

‫نترين سطح خود به شکل تصّورات حاصل ازخيال و‬ ‫ثبوت و دوام دارد‪ .‬عالم مثال در پائي ‌‬

‫ىآيد‪ .‬نقش آدمى در آينه نيز از نوع مثال است‪ .‬ولی آدمى از نظر شيخ‬ ‫تخّيل آدمى در م ‌‬

‫احمد احسائى علوه برجسد وجسم مادى )عرضى( خويش داراى جسد و جسمى راستين‬ ‫يا مثالی هم هست‪ .‬تأکيد شيخ بر اين جسد مثالی تا حّد زيادى به اين عّلت بود که‬ ‫ىخواست ظاهر نظريٴه معاد جسمانى را حفظ کند در حاليکه عمل ً معاد را مفهومى‬ ‫م ‌‬ ‫روحانى نمايد و در نتيجه تأ کيد نمود که بعث و حشر مربوط به جسد و جسم مثالی‬ ‫‪.‬است و نه جسد و جسم ظاهرى‬ ‫مفهوم عالم مثال و مقولٴه مثال در آثار حکماى گوناگون ب‌ههزاران خرافه و مفاهيم‬ ‫ى مفهوم مثال و عالم‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫ىمعنى منجّر ميگردد‪ .‬بالعکس بنظر ميرسد که حضرت ر ّ‬ ‫ب ‌‬ ‫مثالی را بشکل عرصٴه سمبلها وآيات و نشان‌ههاى ماّدى که از حقائق روحانى حکايت‬ ‫ل مفهوم مثال به‬ ‫مينمايند تعبير ميفرمايند‪ .‬به عبارت ديگر بجاى عالمى متافيزيک و مستق ّ‬ ‫شکل وسيلٴه ارتباط ملک با ملکوت ظاهر ميگردد‪ .‬ازاينجاست که تأکيد براصل لطافت و‬

‫زيبائى در آثار هيکل مبارک خصوصا در بيان فارسى قابل فهم ميشود‪ .‬بدن آدمى و همٴه‬ ‫اشياء مادى و فرهنگى بايد به شکلی تلطيف گردد که سمبل و نشان‌هاى از حقائق‬


‫روحانى بشود يعنى مثالی از ملکوت گردد‪ .‬اهمّيت اعداد و احکام نيز که قبل ً بررسى شد‬ ‫ى به‬ ‫با همين منطق مرتبط ميباشد‪ .‬در نتيجه مفهوم مثال در آثار مبارکٴه حضرت اعل ٰ‬

‫شکل استحسان و زيبائى ظاهر ميگردد‪ .‬تأکيد بر عالم مثال بعنوان واسطه و رابطٴه ميان‬ ‫جسم و روح اشاره به اين واقعّيت بديع ميگردد که از طريق هنر و تلطيف دنياى ماّدى و‬ ‫اشياء طبيعى وسيله و نشانه و ظرف و آيٴه حقائق روحانى و معنوى ميگردند‪ .‬حضرت‬ ‫عبدالبهاء با تأکيد بر اينکه موسيقى و نظافت اگر چه امرى جسمانى است ولی تأثير‬ ‫م را مؤّکد ميسازند‪ .‬خلصه آنکه حضرت‬ ‫شديدى در روحانّيات دارد همين اصل بسيار مه ّ‬ ‫ى با لطافت و ظرافت باورنکردنى با تأکيد بر اصل لطافت در احکام گوناگون‬ ‫ربّ اعل ٰ‬ ‫ىبخشند وجسم آدمى و دنياى مادى را آين‌هاى‬ ‫خويش ميان تکوين و تدوين هماهنگى م ‌‬ ‫ص اين ظهور بديع‬ ‫از کمالت روحانى و اخلقى و معنوى ميفرمايند و اين از ويژگيهاى خا ّ‬ ‫‪.‬است‬ ‫‪ _٤‬ميثاق و مراتب هستى‬ ‫نگاهى به آثار حضرت نقطٴه اولی نشان ميدهد که اصل ميثاق‪ ،‬مرکز و اصل آثار مبارک‬ ‫ههاى گوناگون قرآن کريم‬ ‫ايشان است‪ .‬به عنوان مثال وقتى به تفاسير مبارک از سور ‌‬ ‫ىسازند که معناى‬ ‫ىبينيم که تقريبا در همه جا حضرت اعلی مؤّکد م ‌‬ ‫رجوع ميکنيم م ‌‬ ‫باطنى همٴه آي‌ههاى قرآن کريم تأکيد بر اصل ميثاق است‪ .‬اين ميثاق در واقع به شکل‬ ‫اصول دين ظاهر ميگردد که داراى ‪ ٤‬رتبه و اصل است که عبارتند از توحيد‪ ،‬نبوت‪ ،‬امامت‬ ‫و بابّيت‪ .‬همٴه اين اصول بيانگر مراحل و مراتب گوناگون مظهرّيت يعنى ظهور اسماء و‬

‫صفات الهى در عالم خلق است‪ .‬هيکل مبارک در آثار خود بارها ب‌راين واقعّيت که‬

‫خداوند از خلق در عالم ذّر براى ايمان به خداوند و مظاهر امرش )حضرت رسول‪ ،‬ائمه‬

‫هاست تأکيد ميورزند‪ .‬اين امر در بيان فارسى نيز تکرار‬ ‫اطهار و باب امام( اخذ عهد فرمود ‌‬

‫ىيابند‪ .‬آشکاراست که‬ ‫ى در واقع نقش صرفا سمبليک م ‌‬ ‫ميگردد در عين حال که حروف ح ّ‬ ‫ى در مورد ميثاق و مراتب چهارگانٴه آن در اساس به ظهور مبارک من‬ ‫بحث حضرت اعل ٰ‬ ‫تا و بيت عدل اعظم الهى مربوط‬ ‫ها و ميثاق حضرتش در خصوص مبّين آيا ‌‬ ‫يظهر ‌‬ ‫‪.‬ميگردد‬ ‫در کتاب بيان فارسى اين ‪ ٤‬رتبه با ‪ ٤‬کلمٴه بسم ا الّرحمن الّرحيم همانند ميگردند‪ .‬بدين‬ ‫ترتيب عدد چهار ظرف و عاملی براى ‪ ١٩‬ميگردد‪ .‬اّما خود اين ‪٤‬رتبٴه ميثاق با مراتب‬ ‫چهارگانٴه گوناگون معادل ميگردند‪ .‬يکى از اين مراتب‪ ،‬مراحل خلقت است که بشکل‬

‫ه مراحل هفتگانٴه خلقت است‪ .‬از طرف‬ ‫مشّيت‪ ،‬اراده‪ ،‬قدر و قضا ظاهر ميگردد که عصار ٴ‬

‫ديگر اين ‪‌٤‬رتبه با ‪‌٤‬فعل خلق‪ ،‬رزق‪ ،‬حيات‪ ،‬موت نيز همانند ميگردد‪ .‬بعلوه رنگهاى‬


‫چهارگانٴه سفيد و زرد و سبز و سرخ نيز نشان‌هاى از اين مراتب چهارگانه ميشود‪ .‬مراحل‬ ‫هستى نيز که فؤاد‪ ،‬روح‪ ،‬نفس و جسد ذاتى است نيز به همين ترتيب بررسى ميگردد‪.‬‬

‫‪‌٤‬رتبٴه تسبيح و تحميد و تهليل و تکبير نيز به همين سان تصوير ميشود‪ .‬و ‪‌٤‬مرحلٴه توحيد‬ ‫نيز مشمول همان منطق ميگردد‪‌٤ .‬شأن آيات )آيات‪ ،‬مناجات‪ ،‬خطب و تفاسير‪ ،‬و شئون‬ ‫علميه(نيز به همين ترتيب ارائه ميشود و مفاهيم آتش و هوا و آب و خاک نيز باز‬

‫ب‌ههمان شکل ترسيم ميگردد‪‌٤ .‬چشمه بهشت )آب‪ ،‬شير‪ ،‬عسل‪ ،‬شراب( نيز بهمان منطق‬ ‫ارجاع ميگردد ‪...‬‬

‫واضح است که از همين مثالها معلوم ميشود که امر مقّدس حضرت‬

‫ىپردازد و اين‬ ‫ى شديدا از طريق استعاره و تمثيل به بيان حقائق روحانى م ‌‬ ‫ربّ اعل ٰ‬ ‫مطلب نيز با اهمّيت سمبلها و وحدت تدوين و تکوين کامل ً مفهوم ميگردد‪ .‬در مورد‬ ‫ه عزيز ميتواند به اثر عالمانٴه دکتر وحيد رأفتى مراجعه نمايد‪ .‬در‬ ‫رنگهاى چهارگانه خوانند ٴ‬ ‫ى در کتاب بيان‬ ‫اينجا فقط براى تلطيف اين مقاله به ذکر بيانى از حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫ىپردازيم‬ ‫هميفرمايند م ‌‬ ‫‪:‬فارسى که به برخى از اين مراتب اشار ‌‬ ‫وسزاوار است که مستدّلين بر توحيد ذات و صفات و افعال و عبادات و خلق و رزق‬

‫و"‬

‫موت و حيات و تسبيح و تحميد و توحيد و تکبير و نار و هواء و ماء و تراب و فؤاد و‬ ‫ما المنع‬ ‫ل حروف بس ‌‬ ‫روح و نفس و جسد و نور ابيض و اصفر و اخضر و احمر در ظ ّ‬ ‫)القدس ملحظه نمايند‪) .‬بيان فارسى باب ‪ ٥‬از واحد هشتم‬ ‫نمراتب در عين حال که مراتب خلقت و‬ ‫اّما همچنانکه در ابتدا هم خاطرنشان گشتيم اي ‌‬ ‫نواحد اشاره به مراتب ظهور مظاهر الهى در رتبٴه تشريع و ميثاق‬ ‫هستى است در آ ‌‬ ‫سک و اطاعت به اوامر و آيات مظاهر امر ميباشد‪ .‬بدين ترتيب ‪‌٤‬کلمهٴ بسم‬ ‫الهى براى تم ّ‬ ‫ا المنع القدس با واحد بيانى و واحد فرقانى که در ‪‌٤‬رتبه ظاهر ميگردند معادل‬ ‫ت که‬ ‫ميشوند‪ .‬اوج اين مراتب و مظاهر عبارت از ميثاق الهى در اين دور مبارک اس ‌‬ ‫ى امرا( و‬ ‫تا )حضرت عبدالبهاء و حضرت ول ّ‬ ‫بشکل خداوند_ حضرت بهاءا_ مبّين آيا ‌‬

‫‪.‬نظم ادارى )بيت عدل اعظم( ظاهر ميگردد‬

‫ما الّرحمن‬ ‫هاى به توقيع مبارک در تفسير بس ‌‬ ‫ماست که در اين بحث مختصرا اشار ‌‬ ‫اّما لز ‌‬ ‫ما در‬ ‫الّرحيم نيز بنمائيم‪ .‬چنانکه قبل ً هم ذکر شد در تفسير مبارک همٴه حروف بس ‌‬ ‫نواحد بيانگر همٴه مقامات چهارگانٴه روحانى ميباشند‪ .‬مثل ً حرف ب در مقام اّول که‬ ‫آ ‌‬

‫مداست‪ .‬در مقام دّوم حرف ب که مقام اراده‬ ‫مقام مشّيت است اشاره به حضرت مح ّ‬

‫جه به مقام قدر‬ ‫است مربوط به حضرت علی است‪ .‬در مقام سّوم همان حرف که متو ّ‬ ‫است به امام حسن مرتبط ميگردد‪ .‬و بالخره در مقام چهارم حرف ب معطوف به‬

‫کتک حروف به همين ترتيب در ‪‌٤‬رتبه‬ ‫ىيابد‪ .‬اّما ت ‌‬ ‫قضاء بوده و به امام حسين ربط م ‌‬


‫ظاهر ميگردند و اين ‪‌٤‬رتبه اساسا بيان اصل ميثاق است‪ .‬در بررسى حرف ل چهار رتبه‬ ‫مد‪ ،‬حضرت علی‪ ،‬ائمٴه اطهار و شيعٴه کامل ميباشد‪ .‬اين مباحث‬ ‫اشاره به حضرت مح ّ‬ ‫ى امکان ورود به آن نيز در‬ ‫هيکل مبارک بحّدى ظريف و لطيف و پيچيده است که حّت ٰ‬ ‫م اکتفاء ميکنيم‬ ‫نپذير نيست‪ .‬تنها به ذکر دو نکتٴه مه ّ‬ ‫‪.‬اين مقاله امکا ‌‬ ‫اّول آنکه اين ‪‌٤‬رتبه اساسا ‪‌٤‬رتبٴه بيان‪ ،‬معانى ابواب و امام است‪ .‬توضيح اين مراتب نيز‬ ‫ه عزيز ميتواند به صحيفٴه‬ ‫ص دارد ولی خارج از بحث ماست‪ .‬خوانند ٴ‬ ‫اگرچه اهمّيت خا ّ‬ ‫ه شيخ احمد احسائى در اين مورد مراجعه‬ ‫حالزيار ٴ‬ ‫ى و شر ‌‬ ‫عدليه اثر حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫‪.‬نمايد‬ ‫دّوم آنکه اگر چه همٴه حروف بسم ا بيان مراتب اربعه ميثاق و اصول دين و خلقت‬ ‫لدر برخى حروف‬ ‫ميباشند اّما جزئيات اين ‪‌٤‬رتبه در حروف گوناگون متفاوت ميگردد‪ .‬مث ‌ ً‬ ‫مقام دّوم مقام حضرت علی است در حاليکه در برخى ديگر مقام حضرت فاطمه‬ ‫ميگردد‪ .‬يا آنکه مقام چهارم گاهى مقام ائمه است و گاهى مقام باب امام‪ .‬در اينجا‬

‫ى در اين اثر خويش که در دوران‬ ‫ساس و دقيق نهفته است‪ .‬حضرت اعل ٰ‬ ‫نکت‌هاى بسيار ح ّ‬ ‫اّوليه اظهار امر مبارک نوشته شده است بنحو غير مستقيم اين مطلب را مؤّکد ميفرمايند‬ ‫که ظهور ايشان در رتبٴه بابّيت به معناى آن نيست که حضرتشان فاقد مقامات ديگر‬ ‫ميباشند‪ .‬به عبارت ديگر حضرتشان حقيقت مشّيت ميباشند که در مراتب گوناگون به‬ ‫ماکنون بنا به استعداد خلق در رتبٴه بابّيت خود‬ ‫شکلهاى مختلف ظاهر ميگردند و اگر چه ه ‌‬ ‫خر مبارک از جمله‬ ‫با ميباشند‪ .‬اين مطلب در آثار متأ ّ‬ ‫هاند اّما در حقيقت با ‌‬ ‫را نمايان کرد ‌‬ ‫‪.‬بيان فارسى بارها بصراحت تکرار و تأکيد ميگردد‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم و بسم ا المنع القدس در آثار حضرت نقطٴه‬ ‫ديديم که تفسير بس ‌‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم‬ ‫تانگيزى گرديد‪ .‬بدين ترتيب بس ‌‬ ‫ى دستخوش ابداع و احداث شگف ‌‬ ‫اول ٰ‬ ‫آين‌هاى از ميثاق بديع الهى و مدنّيت و فرهنگ لطيف بيان و بشارتى به ظهور حضرت‬ ‫‪.‬بهاءا ميباشد‬ ‫کحضرت عبدالبهاء‬ ‫حمبار ‌‬ ‫مد‌رلو ‌‬ ‫نالّرحي ‌‬ ‫االّرحم ‌‬ ‫م ‌‬ ‫ج _ تفسي‌ربس ‌‬ ‫اين تفسير مبارک قبل از صعود جمالمبارک و بامر ايشان نازل شده است‪ .‬از خود لوح‬ ‫کا نازل شده است چرا که بارها حضرت عبدالبهاء‬ ‫مبارک آشکار است که اين لوح در ع ّ‬ ‫ماکنون به ظاهر ظاهر هم در ارض‬ ‫در تبيين اسم اعظم به اين نکته که مکّلم طور ه ‌‬ ‫مقّدس حضور دارد اشاره ميفرمايند‪ .‬در ابتداى لوح مبارک اشاره به افرادى ميفرمايند که‬


‫از امر جمال ابهى اعراض کردند و ميثاق الهى را شکستند و بر بالى منابر از حضرت‬ ‫ى تبّرى جستند‪" .‬اّلذين نقضوا ميثاقک و غفلوا عن اشراقک و ترکوا العروة الوثق ٰ‬ ‫ى‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫ر ّ‬

‫یالمنابر فى محضر الجهلء‪) ".‬مکاتيب عبدالبهاء‬ ‫ى عل ‌‬ ‫و تبّروا من مظهر نفسک العلی العل ٰ‬ ‫جلد اّول ص ‪ .(٣٤‬و آنگاه توضيح ميفرمايند که اين اشخاص بحضور حضرت عبدالبهاء‬ ‫مشّرف گرديده و از ايشان خواهش نمودند که از حضرت بهاءا استدعا فرمايند که‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم مرقوم فرمايند‪ .‬آنگاه هيکل مبارک‬ ‫ه فاتحه و بس ‌‬ ‫تفسيرى برسور ٴ‬ ‫ما‬ ‫توضيح ميفرمايند که جمال مبارک به حضرت عبدالبهاء امر فرمودند که ايشان بس ‌‬ ‫‪:‬الّرحمن الّرحيم را تفسير نمايند‪ .‬عين بيان مبارک در اين مورد آخر اين است‬ ‫ى و افاض عليه سحائب‬ ‫ثمّ حضروا هؤلء عند عبد آواه ا فى جوار رحمته الکبر ٰ‬

‫عنايته"‬

‫سوا منه ان يتصّدى بطلب بيان معانى سورة الفاتحه الناطقه باسرار الملک‬ ‫العظمى والتم ّ‬ ‫ى ليکون ذلک التفسير و التأويل من معالم الّتنزيل عبرة لّلذين يريدون البصيرة‬ ‫العل ٰ‬ ‫والمهدى‪ .‬فصدر المر من مطلع ارادة رّبک لهذا العبد البائس العاجز المنکسر الجناح ان‬ ‫احّرر ما يجريه علی قلم بنفثات روح تأييده و انفاس قّوة توفيقه ليکون ذلک عبرة لولی‬ ‫ى و يثبت ان الصعوة بفضل من ا تستنسر فى اّيام ا"‪) .‬مکاتيب جلد اّول ص‬ ‫النه ٰ‬

‫)‪٣٤ _٣٥‬‬

‫بدين ترتيب آشکار است که لوح مبارک در ارتباط با ازليان است چرا که از شکستن ميثاق‬ ‫ى سخن ميفرمايند‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫تآبادى از حضرت ر ّ‬ ‫‪.‬الهى و تبّرى دول ‌‬ ‫ه فاتحه باشد اساسا تفسير‬ ‫اين لوح مبارک کوتاهست و با اينکه قرار است تفسير سور ٴ‬ ‫ه فاتحه را نيز‬ ‫بسم ا الّرحمن الّرحيم ميباشد‪ .‬اگرچه در پايان لوح باختصار تمامى سور ٴ‬ ‫جه کرد که منطق تعبير بسم ا الّرحمن الّرحيم در اين لوح‬ ‫توضيح ميفرمايند‪ .‬بايد تو ّ‬ ‫ى و شيخ احمد احسائى کامل ً متفاوت‬ ‫مبارک با منطق تعبير در آثار حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫ميگردد‪ .‬عّلت اين امر هم واضح است‪ .‬با ظهور جمالمبارک معناى راستين و اصلی بسم‬

‫ا الّرحمن الّرحيم آشکار و محقق گرديد‪ .‬بدين ترتيب بحث حضرت عبدالبهاء بحث در‬

‫ى ترکيبى از تحّقق و‬ ‫مورد تحّقق است در حاليکه بحث شيخ احمد و حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫نترتيب تنظيم ميفرمايند که ابتداء در مورد‬ ‫تفسير بود‪ .‬حضرت عبدالبهاء بحث خود را بدي ‌‬ ‫‪.‬حرف ب و آنگاه در مورد اسم‪ ،‬ا‪ ،‬رحمن و رحيم بحث ميفرمايند‬ ‫‪ _١‬تفسير حرف ب‬ ‫جبى ندارد چرا‬ ‫بيشترين قسمت تفسير مبارک مربوط به تفسير حرف ب است و آنهم تع ّ‬


‫جاست‬ ‫که بر طبق احاديث گوناگون ازجمله حديث حضرت علی )ع( که در لوح مبارک مندر ‌‬ ‫تمام کتب مقّدسه در قرآن و تمام قرآن در فاتحه و تمام فاتحه در بسم ا وتمام بسم‬ ‫‪.‬ا در حرف باء مندرج است‬ ‫حضرت عبدالبهاء بيان ميفرمايند که باء که عنوان و آغاز بسمله است جامع همٴه معانى‬ ‫ه مبارک باء تدوينى همين ب بسم ا است که سرآغاز کتب مقّدسه‬ ‫الهى ميباشد‪ .‬بفرمود ٴ‬ ‫است‪.‬‬

‫باء تکوينى عبارت از کلمٴه الهى و مشّيت اّوليه و مظهر امر الهى است‪ .‬در هر‬

‫دوحالت باء عّلت خلق موجودات و ممکنات و عامل فيض و حقيقت جامع است‪ .‬چرا که‬ ‫‪:‬تدوين مطابق تکوين است‬ ‫ن التدوين طبق التکوين و عنوانه و ظهوره و مثاله و مجله و تجّليه و‬ ‫ل ّ‬

‫شعاعه")مکاتيب"‬

‫)جلداول ص ‪٣٥‬‬ ‫آنکاه حضرت عبدالبهاء به بحث تفصيلی در مورد اهمّيت و معناى حرف ب ميپردازند‪.‬‬ ‫ه مبارک حرف ب بيانگر اسم اعظم الهى يعنى بهاءا است چرا که جامع همٴه‬ ‫بفرمود ٴ‬ ‫حقائق الهى و اسرار روحانى و اسماء الهى ميباشد و به حديث امام جعفر صادق که‬ ‫فرمود "الباء بهاءا" استناد ميفرمايند‪ .‬آنگاه در عظمت اين حرف بخصوص يعنى ب که‬ ‫هاند‬ ‫سران در تعبير کلمٴه بسم اشتباه کرد ‌‬ ‫ه به جمال ابهى است متذّکر ميشوند که مف ّ‬ ‫اشار ٴ‬ ‫هاست وال ّ در‬ ‫هاند که ميان ب و اسم حرف الف حذف شد ‌‬ ‫چرا که ايشان اکثرا گمان کرد ‌‬ ‫‪.‬حقيقت ميان ب و سم حرف الف هم وجود دارد‬ ‫والقوم اّنما اعتبروا الحذف والتقدير لللف بين الباء والسين جهل ً و سفها حيث لم‬

‫ينتبهوا "‬

‫لمعرفة اليات الباهره والبّينات الظاهره و الجامعية الکاملة الشامله الزاهره السافره فى‬ ‫)هذاالحرف المجيد" )مکاتيب جلد اّول ص ‪٣٦‬‬ ‫عّلت اينکه حضرت عبدالبهاء تأکيد ميفرمايند که ميان ب و س هيچ حرف ديگرى وجود‬ ‫ه حضرت عبدالبهاء جامع همٴه حروف و‬ ‫تکه حرف ب بفرمود ٴ‬ ‫ناس ‌‬ ‫ندارد و حذف نشده اي ‌‬ ‫معانى است و بخصوص جامع الف نيز ميباشد و بدين جهت تفکيک الف از ب بعنوان‬ ‫واقعّيتى خارج از ب در کلمٴه بسم غلط است‪ .‬استدلل هيکل مبارک به دو صورت است‪.‬‬ ‫اّول آنکه به آيٴه قرآنى ديگرى اشاره ميفرمايند که در آغاز آن ب‌اسم ا بيان شده است‬ ‫و نه بسم ا‪ .‬بدين معنى که اگر خداوند الف مستقل از باء را در بسم منظور ميداشت‬

‫آنرا بشکل باسم بيان ميفرمود‪ .‬پس اينکه در ابتداى قرآن بجاى باسم‪ ،‬بسم وجود دارد و‬ ‫تکه الف مستقلی در سرآغاز قرآن منظور‬ ‫ناس ‌‬ ‫ه حذف است بلکه بخاطر اي ‌‬ ‫نه بخاطر قاعد ٴ‬


‫نظر نبوده است‪) .‬آيه قرآن که هيکل مبارک اشاره ميفرمايند اين است‪ :‬سّبح اسم ربک‬ ‫‪).‬العلی و اقراء باسم ربک و باسم ا مجرئها و مورسئها‬ ‫استدلل دّوم حضرت عبدالبهاء اين است که حرف باء در غيب خود الف مطلقٴه الهيه‬ ‫است و در ظاهر خود الف مبسوطه است‪ .‬به عبارت ديگر الف و ب يکى هستند و الف‬

‫در ب مستور و مندمج است‪ .‬بدين ترتيب است که ب و نه هيچ حرف ديگرى مبدء وجود‬ ‫و مصدر شهود در دو عالم تکوين و تدوين ميباشد‪ .‬براى درک بهتر اين مطلب بايد به‬ ‫جه شود‬ ‫‪:‬بيان مبارک در مورد رابطٴه حرف ب با انواع الف تو ّ‬ ‫منه معنى اللف المطلقه اللهيه بشئونها‬ ‫ولنرجع الی بيان الباء و نقول اّنها متض ّ‬

‫و"‬

‫اطوارها اللّينيه والقائمه والمتحرکه والمبسوطه و نحوها فى البسملة اّلتى هى عنوان کتاب‬ ‫القدم بالطراز الّول المشتمله علی جميع المعانى اللهّيه والحقائق الّربانيه والسرار الکونيه‬ ‫" المبتداء فيها بالحرف الول من السم العظم‬ ‫)مکاتيب جلد اّول ص‬

‫‪(٣٦‬‬

‫ترجمٴه بيان مبارک اين است‪ :‬برگرديم به توضيح حرف باء‪ .‬اين حرف شامل معناى الف‬ ‫مطلق الهى است در همٴه شکلهاى آن که عبارتند از الف لّينه‪ ،‬الف قائمه‪ ،‬الف متحّرکه‪،‬‬ ‫الف مبسوطه و نظائر آن در عبارت بسمله که عنوان کتاب قدم است بتوسط طراز اول‬ ‫که شامل همٴه معانى الهّيه و حقائق رّبانّيه و اسرار کونّيه است که با حرف اّول اسم‬ ‫‪.‬اعظم آغاز ميگردد‬ ‫‪:‬همين مطلب را در بيان وحدت الف با حرف ب بدين شکل بيان ميفرمايند‬ ‫لسّيما انها اى الباء الف مطلقه الهّيه فى غيبها و الف مبسوطه فى شهادتها و‬

‫عينها‪".‬‬

‫شئون فى‬ ‫ظاهر والحقيقه وال ّ‬ ‫شهادة والغيب والعلم والعين والباطن وال ّ‬ ‫فاجنمعت ال ّ‬ ‫هذاالحرف الساطع البارع الصادع العظيم‪ .‬و انّ سائ‌رالحروف والکلمات شئونها‬ ‫ىالّتکوين والتدوين"‬ ‫ىعالم ‌‬ ‫واطوارها‌وآثارها واسرارها فاّنهامبدءالوجود ومصدرالشهود ف ‌‬ ‫)) مکاتيب جلد اّول ص ‪٣٦‬‬

‫ترجمٴه بيان مبارک اين است مخصوصا که حرف ب در غيب خويش الف مطلقٴه الهّيه‬ ‫است و در ظاهر خويش الف مبسوطه است ‪ .‬پس بدين ترتيب شهادت و غيب‪ ،‬علم و‬ ‫عين‪ ،‬باطن و ظاهر‪ ،‬و حقيقت و شئون در اين حرف ساطع بارع صادع عظيم جمع‬ ‫ميگردد و براستى که همٴه حروف و کلمات شئون و اطوار و آثار و اسرار همين حرف‬


‫‪.‬ميباشد چرا که حرف ب مبدء وجود و مصدر شهود است در دو عالم تکوين و تدوين‬ ‫قبل از ادامٴه مطلب لزم است مختصرا بيانات مبارک فوق را قدرى بررسى نمائيم‪ .‬هيکل‬ ‫مبارک در اينجا با اشاره به اصطلحات عرفانى و بخصوص آثار شيخ احمد احسائى و‬ ‫سّيد کاظم رشتى از رابطٴه حرف ب با انواع الف سخن ميفرمايند‪ .‬تقسيم بندى الف به‬ ‫الف لّينه‪ ،‬الف قائمه‪ ،‬الف متحرکه‪ ،‬الف مبسوطه مکررا در آثار شيخ احمد و سّيد کاظم‬ ‫هها تکرار ميگردند‪ .‬هيکل مبارک‬ ‫ب اعلی نيز اين واژ ‌‬ ‫ديده ميشود‪ .‬و در آثار حضرت ر ّ‬ ‫ى در بحث خويش در مورد حرف الف نيز از همين مراتب سخن‬ ‫حضرت نقطٴه اول ٰ‬ ‫هها ميپردازيم‬ ‫‪:‬ميفرمايند‪ .‬در اينجا فقط مختصرا به توصيف اين واژ ‌‬ ‫اّول ً انواع الف حاصل نقطه است‪ .‬در عين حال بايد دّقت کرد که نقطه نيز خود جزئى از‬ ‫تکه ب جامع نقطه نيز ميباشد در عين‬ ‫ناس ‌‬ ‫حرف ب ميباشد و در تحت آن قرار دارد‪ .‬اي ‌‬

‫حال که مظهر آن نيز در عالم شهود است‪ .‬با تکرار نقطه و حرکت آن اّول بار الف لّينه‬

‫ىآيد‪ .‬اين الف در‬ ‫يعنى الف نرم و معطوف که قابل انحناء و انعطاف است بوجود م ‌‬

‫حقيقت نامرئى است چرا که بسيار ملئم و شکننده است و هنوز با نقطه يکى است‪.‬‬ ‫الف لّينه غيب الف عادى است ولی فاقد صفات و تعّين و ويژگيهاى حرف الف است ‪ .‬در‬

‫ىآيد که کامل ً هم صاف نيست‪.‬‬ ‫عين حال با تکرار نقطه صرفا خطى نامرئى بوجود م ‌‬

‫پس الف لّينه که اّولين ظهور و تجّلى نقطه است نه صاف است‪ ،‬نه ضخيم است و نه‬ ‫فپذير است و ميتواند شکلهاى‬ ‫خص و معّين و نه داراى امتداد‪ .‬بالعکس نرم و انعطا ‌‬ ‫مش ّ‬ ‫‪.‬گوناگون بخود بگيرد که الف لّينه ناميده ميشود‬ ‫الف قائمه دّومين ظهور نقطه است يعنى وقتى الف لّينه بشکل صاف درآمد و بشکل‬ ‫ايستاده و نه معطوف ظاهر شد آنوقت الف قائمه يعنى الف راست و صاف و عمودى‬ ‫فپذير‬ ‫ميگردد‪ .‬اکنون اين الف داراى حّد اقّلى از تعّين و خصوصيت است و کامل ً انعطا ‌‬ ‫‪.‬نيست‬ ‫مرحلٴه سّوم عبارتست از الف متحّرکه‪ .‬بايد دّقت کرد که الف قائمه اگر چه ايستاده است‬ ‫ولی داراى صدا نيست يعنى ساکن است و حرکت )ضمه‪ ،‬فتحه و کسره( ندارد‪ .‬اّما وقتى‬ ‫که الف قائمه از حالت ساکن )عدم تعّين نسبى( خارج گشته و فتحه را قبول ميکند و‬

‫ىشناسيم ظاهر ميشود‬ ‫‪.‬صدادار و متحّرک ميگردد اّول بار حرف الف بشکلی که ما آنرا م ‌‬ ‫مرحلٴه چهارم مرحلٴه الف مبسوطه است يعنى الفى که تغيير جهت داده و بجاى ايستاده‬ ‫ىباشد‪ ،‬بنا بر‬ ‫ىگيرد‪ .‬به عبارت ديگر الف مبسوطه بشکل ب م ‌‬ ‫بودن حالت افقى بخود م ‌‬


‫‪.‬اين ب در مرحلٴه شهود و بروز همان الف مبسوطه است‬ ‫حال اگر ب‌هبيانات حضرت عبدالبهاء که قبل ً نقل شد مراجعه کنيم مفهوم بيان مبارک‬ ‫لهاى الف لّينه‪ ،‬قائمه‪ ،‬متحّرکه‬ ‫ىشود‪ .‬ب حاوى الف مطلقٴه الهّيه است که ب‌هشک ‌‬ ‫واضح م ‌‬ ‫و مبسوطه ظاهر ميگردد‪ .‬در عين حال حرف ب در غيب و ذات خويش الف لّينه است و‬

‫در حالت ظاهر الف مبسوطه است‪ .‬بدين ترتيب مراحل غيب و شهود و ظاهر و باطن در‬ ‫ىباشد و بدين‬ ‫ب جمع ميگردد و ب جامع همٴه عوالم غيب و شهود در تکوين و تدوين م ‌‬ ‫عّلت است که بسم ا ب‌احرف ب آغاز ميگردد و حضرت عبدالبهاء نيز اين سخن را که‬ ‫هاست‬ ‫ل از ب که بخاطر زيبائى يا اختصار حذف شد ‌‬ ‫بسم در واقع داراى الفى است مستق ّ‬

‫نفى ميفرمايند‪ .‬بنا بر اين ب منشأ و مصدر همٴه حروف و همٴه کلمات است يا ب‌هعبارت‬ ‫ديگر اسم اعظم يا مشّيت اّولّيه است که آن بهاءا موعود همٴه اديان و امم است که‬ ‫کا مستوى است‬ ‫ماکنون در عرش ع ّ‬ ‫‪.‬ه ‌‬ ‫بدين ترتيب الف لّينه در واقع همان نقطه است که در تحت حرف ب قرار دارد و لذا‬ ‫‪.‬غيب ب ميباشد اّما الف مبسوطه در ظاهر هم بشکل ب نمايان ميگردد‬ ‫تانگيزى را بيان‬ ‫حضرت عبدالبهاء در توضيح حرف ب که اشاره ب‌هبهاء ميباشد حقايق حير ‌‬ ‫ل مينمايد‪ .‬اّولين مطلبى را که تأکيد ميفرمايند توضيح‬ ‫ميفرمايند که معضلت بسيارى را ح ّ‬ ‫ه لمّيٴه او است‪ .‬در ابتدا سخن سّيد کاظم را نقل‬ ‫سخن سّي‌دکاظم رشتى در شرح قصيد ٴ‬ ‫کرده و آنگاه ب‌هتوضيح حضرت عبدالبهاء دّقت ميکنيم‪ .‬سّيد کاظم در ابتداى کتابش چنين‬ ‫ميگويد‪ :‬الحمد لله اّلذى طّرز ديباج الکينونة بسّر البينونة بطراز النقطة البارز عنها الهاء‬ ‫‪.‬باللف بل اشباع و ل انشقاق‬ ‫يعنى سپاس خداى را که سر آغاز هستى را از طريق سّر بينونت با نقط‌هاى بياراست که‬ ‫سط الف‪ ،‬هاء بدون اشباع و انشقاق ظاهر گرديد‬ ‫‪.‬از آن نقطه بتو ّ‬ ‫حضرت عبدالبهاء در توضيح مبارک خود بيان ميفرمايند که سّيد کاظم در سر آغاز کتاب‬ ‫خود تأکيد ميکند که اسم اعظم الهى بهاء است و مرادش از اين بيان بهاء ميباشد‪ .‬هيکل‬ ‫مبارک چنين ميفرمايند‪ :‬حّتى صّرح بالسم العظم و السّ​ّر المنمنم و الّرمز المکّرم و مفتاح‬

‫تالّنقطه اّلتى عين الباء و غيبها و الهاء و‬ ‫کنوز الحکم بصريح عبارته ‪ ...‬فاّنک اذا جمع ‌‬

‫لئح فى‬ ‫ن السم العظم و الّرسم المشرق ال ّ‬ ‫اللف بل اشباع و ل انشقاق استنطق منه ّ‬ ‫اعلی افق العالم‪ ،‬الجامع لجوامع الکلم المشتهر اليوم بين المم )مکاتيب عبدالبهاء جلد‬ ‫)اّول ص ‪٣٧‬‬


‫در اين بيان مبارک حضرت عبدالبهاء توضيح ميفرمايند که سّيد کاظم که ملهم ب‌هالهامات‬ ‫الهّيه بوده است در اين جمله بصراحت اسم اعظم را ذکر مينمايد زيرا اگر نقطه را که‬ ‫همان ب هست با دو حرف هاء و الف جمع کنيم بدون اشباع و انشقاق اسم بهاء‬ ‫ىآيد‬ ‫‪.‬بدست م ‌‬ ‫سط سّر بينونت بوسيلٴه‬ ‫در سخن سّيد کاظم رشتى در ابتدا از آرايش س‌رآغاز هستى بتو ّ‬ ‫نقطه سخن گفته شد‪ .‬لفظ بينونت يعنى بين بودن‪ ،‬واسطه بودن‪ ،‬عّلت بودن‪ .‬بعدا در‬ ‫همين لوح مبارک حضرت عبدالبهاء توضيح ميفرمايند که ب رمز بينونت است چون حرف‬ ‫سط‪ ،‬بواسطٴه‪ ،‬بعّلت ‪ ...‬استفاده ميگردد‪ .‬بدين ترتيب سّر بينونت‬ ‫ب بمعناى بوسيلٴه‪ ،‬بتو ّ‬ ‫همان ب است که رمزى از مشّيت اّولّيه است که عّلت خلق است و بعبارت ديگر نقطه‬ ‫است‪ .‬پس مراد از نقطه در واقع ب است‪ .‬آنگاه سّيد کاظم ميگويد که اين نقطه که سّر‬

‫ىآورد بدون اشباع و بدون انشقاق‪.‬‬ ‫سط الف حرف ب را بوجود م ‌‬ ‫بينونت است ب‌هتو ّ‬

‫بعبارت ديگر ب و الف و ه را بايد بدون اشباع و انشقاق ب‌هيکديگر جمع نمود و آنگاه‬ ‫ىآيد‪ .‬انشقاق که واضح است يعنى ب و الف و ه را نبايد از يکديگر جدا‬ ‫بهاء بدست م ‌‬ ‫نمود بلکه بايد بشکل يک کلمه در بيايند و حروف جداگانه نباشند‪ .‬اشباع هم در‬ ‫اصطلحات شيخ و سّيد هميشه ب‌هاين معنى است که يک حرف خالی باشد يعنى پر‬ ‫نباشد يعنى داراى حرف ديگرى نشود‪ .‬يعنى آنکه بايد سه حرف ب و ه و الف را‬ ‫ب‌هيکديگر پيوند داد بطورى که اّول ً هيچ حرفى در داخل حرف ديگر پنهان نشود و لذا‬ ‫هيچ حرفى حذف نشود‪ .‬ثانيا اين حروف که هيچيک نبايد حذف شوند )بل اشباع( بايد که‬

‫نکار بهاء است‪ .‬پس از آن حضرت عبدالبهاء‬ ‫بهم مّتصل شوند )بل انشقاق(‪ .‬نتيجٴه اي ‌‬

‫جب ميفرمايند که سران شيخّيه اين کلمات را تدريس ميکنند ولی هرگز درس و‬ ‫اظهار تع ّ‬ ‫ىشوند‬ ‫‪.‬عبرت نگرفته و از معنى و مفهوم آن که بشارت ب‌هظهور مبارک است غافل م ‌‬ ‫یالورى در اثبات اهمّيت حرف ب بعنوان اسم اعظم و‬ ‫مطلب ديگرى که حضرت مول ‌‬ ‫هاست که‬ ‫ناست که در قرآن کريم تنها يک سور ‌‬ ‫مشّيت اّولّيه و بهاءا مطرح ميفرمايند اي ‌‬ ‫ه برائت است‪ .‬آنگاه متذّکر ميشوند‬ ‫ىشود و آن سور ٴ‬ ‫با بسم ا الّرحمن الّرحيم آغاز نم ‌‬

‫‪ ... ).‬که اين سوره نيز با حرف ب آغاز ميشود )براءة‬

‫نکتٴه ديگرى که هيکل مبارک اضافه ميفرمايند اينست که در حين خلق حقايق موجودات‬ ‫اّولين کلم‌هاى که از دهان موجودات خارج شد کلمٴه بلی بود که با حرف ب آغاز ميگردد‪.‬‬ ‫ه قرآن از خلق خود سؤال کرد که آيا من خداى شما نيستم و‬ ‫يعنى خداوند بفرمود ٴ‬ ‫مخلوقات جواب دادند بلی‪ .‬در اينجا مطلب ديگرى نيز حضرت عبدالبهاء بيان ميفرمايند و‬ ‫ب حرف ب آمده‬ ‫آن اينست که ب‌هخواننده تذّکر ميدهند در سؤال خداوند نيز قبل از لفظ ر ّ‬


‫جه نمايد بدون آنکه آن را‬ ‫است )الست برّبکم( و از خواننده ميخواهند که ب‌هاين رمز تو ّ‬ ‫سط بهاء متجّلى و‬ ‫ب بتو ّ‬ ‫توضيح دهند‪ .‬بى ترديد يکى از معانى اين مطلب اينست که ر ّ‬ ‫‪.‬ظاهر ميگردد و کلمٴه الهى همان بهاء ميباشد‬ ‫بعلوه حضرت عبدالبهاء به بيانات ديگرى از سّيد کاظم رشتى و بيانى ديگر از‬ ‫ىالّدين ابن عربى استناد ميفرمايند که در آنها نيز تأکيد بر همين مطلب است که ب‬ ‫محي ‌‬ ‫اّول ً عّلت خلقت و ايجاد است و منشأ و مبدأ وجود در تکوين و تدوين‪ .‬ثانيا اسم اعظم‬ ‫ىآيد و اّولين حرف صادر از زبان مخلوقات‬ ‫الهى است باين جهت است که ب اّول قرآن م ‌‬ ‫ىآيد در همين بحث است که‬ ‫ب م ‌‬ ‫ق ب‌هخلق سابق بر اسم ر ّ‬ ‫است و در اّول خطاب ح ّ‬ ‫حضرت عبدالبهاء بحث خود را در مورد حرف ب خلصه کرده و آن را با رتبٴه لهوت‬ ‫) در مقابل جبروت و ملکوت( و رتبٴه جمع الجمع )در مقابل جمع و فصل( معادل‬

‫ما الّرحمن‬ ‫ميگيرند‪ .‬ميتوان گفت که لوح مبارک حضرت عبدالبهاء در عين تفسير بس ‌‬ ‫ىباشد‬ ‫‪.‬الّرحيم تشريح آثار سّيد کاظم رشتى در خصوص اسم اعظم نيز م ‌‬ ‫تفسير اسم‬

‫ق از صفات ح ّ‬ ‫ق‬ ‫ق بحث ميفرمايند‪ .‬اين اسماء مشت ّ‬ ‫هيکل مبارک در مورد اسماء ح ّ‬

‫هستند )مثل عليم که از علم مى آيد(‪ .‬اّما در بحث اسماء الهى دو مرحلٴه احدّيت و‬ ‫واحدّيت را از يکديگر تفکيک ميفرمايند‪ .‬در مقام احدّيت اسماء الهى و صفات الهى با‬

‫ذات خدا يکى است بدون کوچکترين تفاوتى‪ .‬اّما در رتبٴه واحدّيت اين اسماء داراى تحّقق‬ ‫ىيابد‪ .‬اگرچه اين اصطلحات در آثار عرفا و‬ ‫و ظهور گرديده و اعيان ثابته هم معنا م ‌‬

‫هاست اّما حضرت عبدالبهاء مفهوم بديعى‬ ‫فلسفٴه قبل )مانند ابن عربى و غيره( بيان شد ‌‬ ‫نترتيب که هيکل مبارک ميان سه رتبٴه وجود يعنى احدّيت‪،‬‬ ‫ىآورند‪ .‬بدي ‌‬ ‫را به ارمغان م ‌‬

‫نالوجود تفکيک قائل ميشوند‪ .‬فلسفٴه اسلمى مانند ابن سينا اساسا‬ ‫بالوجود و ممک ‌‬ ‫واج ‌‬ ‫نالوجود تفکيک کردند که واجب الوجود ذاتى خداست و ممکن‬ ‫بالوجود و ممک ‌‬ ‫ميان واج ‌‬ ‫الوجود ذاتى خلق است‪ .‬شيخ احمد احسائى اين نظر ابن سينا را مورد انتقاد قرار داد و‬ ‫حالوجود و ممکن الوجود سخن گفت که در اينجا‬ ‫بالوجود‪ ،‬راج ‌‬ ‫از سه رتبٴه واج ‌‬ ‫نالوجود است مرحلٴه مشّيت‬ ‫حالوجود که آنهم بنوعى ممک ‌‬ ‫بالوجود خداست و راج ‌‬ ‫واج ‌‬ ‫ميباشد و ممکن الوجود عالم خلق است‪ .‬اّما حضرت عبدالبهاء مفهوم بديعى را در اين‬

‫ه مبارک مقام احدّيت مقامى است که در آن وجود و‬ ‫لوح مبارک پيشنهاد ميفرمايند‪ .‬بفرمود ٴ‬ ‫ماهّيت يکى هستند‪ .‬مرحلٴه واحدّيت مرحل‌هاى است که در آن وجود و ماهّيت وحدت‬

‫ه حضرت عبدالبهاء اين رتبٴه عبارت از‬ ‫مطلق ندارند ولی از يکديگر انفکاک ناپذيرند‪ .‬بفرمود ٴ‬

‫بالوجو‌داست يعنى وجود و ماهّيت ا‌زيکديگ‌رجداپذير نيستند اگر چه يکى هم نيستند‪.‬‬ ‫واج ‌‬


‫نمعنى که نه تنها وجود و ماهّيت در آن يکى نيستند بلکه‬ ‫نالوجو‌داست‪ .‬بدي ‌‬ ‫خلق ممک ‌‬ ‫ه حضرت‬ ‫ت الهى بفرمود ٴ‬ ‫نترتيب ذا ّ‬ ‫ىپذير ميباشند‪ .‬بدي ‌‬ ‫وجود و ماهّيت از يکديگر جدائ ‌‬

‫جه به‬ ‫بالوجود هم ميگردد‪ .‬با تو ّ‬ ‫عبدالبهاء مستعلی و مستغنى و مسترفع از مفهوم واج ‌‬ ‫ديگر بيانات حضرت عبدالبهاء اين نکته واضح ميگردد که مقام واحدّيت در واقع مقام‬ ‫بالوجود ميگردد در حاليکه ذات‬ ‫مشّيت اّوليه است که به تعريف بديع حضرت عبدالبهاء واج ‌‬ ‫ه اين بحث‬ ‫غيب منيع ليدرک مقّدس از مقولت وجوب و امکان است‪ .‬بنابراين عصار ٴ‬

‫مجددا به مفهوم مظهرّيت مربوط ميگردد‪ .‬ذات الهى در رتبٴه احدّيت خارج از معرفت خلق‬

‫نترتيب شناسائى حق‬ ‫است‪ .‬در اين رتبه حق هست بدون آنکه خلقى مخلوق باشد‪ .‬بدي ‌‬ ‫صرفا از طريق مشّيت او و اسم اعظم او که اعلی رتبٴه ظهور اسماء و صفات الهى‬ ‫کا به ظاهر ظاهر هم مشرق‬ ‫ماکنون در ع ّ‬ ‫نپذيراست و اين اسم اعظم ه ‌‬ ‫است امکا ‌‬ ‫‪.‬است‬ ‫‪ _٣‬تفسير ا‬ ‫ه ا‬ ‫پس از توضيح مختصر مبارک در مورد آراء گوناگون در مورد معناى لفظى واژ ٴ‬ ‫ىپردازند و بيان‬ ‫ه مطلب م ‌‬ ‫حضرت عبدالبهاء از آن مناقشات دورى جسته و به عصار ٴ‬ ‫ميفرمايند که لفظ ا اگر به معنى ذات الهى است در آنصورت مطلقا خارج از درک و‬ ‫تصّور خلق است و اصول ً در عبارتى داخل نميگردد‪ .‬اّما اگر مراد ظهور وتجّلى خداوند‬ ‫ه ا اشاره به کلمٴه جامعه و‬ ‫بشکل اسماء و صفات گوناگون باشد در آنصورت واژ ٴ‬ ‫ه انسان به‬ ‫ه لهوتّيه است که در ارض مقّدس در سدر ٴ‬ ‫حقيقت کليٴه فردانّيه و سدر ٴ‬ ‫کا در ارض‬ ‫ماکنون در ظاهر نيز در ع ّ‬ ‫ىاناا ناطق است‪ .‬آنگاه تأکيد ميفرمايند که ه ‌‬ ‫ان ‌‬ ‫نترتيب همٴه‬ ‫هاست‪ .‬بدي ‌‬ ‫مقّدس اين کلمٴه جامعه خويشتن را به همٴه عالميان ظاهر فرمود ‌‬ ‫کا متحّقق گشته است‪.‬‬ ‫بشارات الهى با ظهور حضرت بهاءا و نزول آيات ايشان در ع ّ‬

‫کا ارض مقّدس است و در اينج‌ااست که مکّلم طور به‬ ‫آنگاه در مورد اين واقعّيت که ع ّ‬ ‫ى خطاب فرمود بحث ميفرمايند و تصريح ميفرمايند که همٴه انبياء الهى چه درظاهر‬ ‫موس ٰ‬ ‫ه حضرت‬ ‫هاند و بفرمود ٴ‬ ‫و چه در معراج روحانى از اين ارض مقّدس کسب فيض کرد ‌‬ ‫ى بلکه حضو‌رجمالمبارک است‪.‬‬ ‫عبدالبهاء عّلت تقّدس ارض اقدس نه حضور موس ٰ‬ ‫سى مأمور گرديد که کفشهاى خود را در ارض مقّدس به علمت‬ ‫نجهت است که مو ٰ‬ ‫بدي ‌‬ ‫ماکنون در ظاهر نيز محّقق است‬ ‫نترتيب آنچه که ه ‌‬ ‫احترام از پاى خود خارج نمايد‪ .‬بدي ‌‬ ‫درعالم سرمدى که مقّدس از محدودّيتهاى زمانى است همواره مصداق داشت‌هاست و آن‬ ‫کا عرش رحمن ميگردد‪ .‬دراين‬ ‫نترتيب ع ّ‬ ‫هاست‪ .‬بدي ‌‬ ‫تجلّيات جمال مبارک بر همٴه انبياء بود ‌‬ ‫ىالّدين ابن عربى‪ ،‬و جعفرابن مجله‬ ‫بحث حضرت عبدالبهاء به اشارت کتب مقدسه‪ ،‬محي ‌‬


‫جه ميفرمايند‬ ‫کا مختصرا تو ّ‬ ‫‪.‬در مورد اهمّيت و تقّدس ع ّ‬ ‫‪ _٤‬تفسير رحمن و رحيم‬ ‫هيکل مبارک مفهوم رحمت را مورد بحث قرار ميدهند و آنرا به دو دستٴه رحمت ذاتى و‬ ‫ه مبارک هر يک از‬ ‫صفاتى يا فيض اقدس و فيض مقّدس تقسيم ميفرمايند‪ .‬به فرمود ٴ‬

‫ص بخش ميگردند‪ .‬در آخر لوح مبارک بيان ميفرمايند‬ ‫اين دو خود به دو دستٴه عام و خا ّ‬ ‫که مراد از رحمن و رحيم در عبارت بسم ا الّرحمن الّرحيم دو صورت عام و خا ّ‬ ‫ص‬

‫ه فاتحه تشريح دو صورت‬ ‫فيض اقدس است‪ .‬آنگاه فقط اشاره ميفرمايند که بقيٴه سور ٴ‬ ‫فيض مقّدس است‪ .‬در نتيجه عبارت رحمن و رحيم صرفا اشاره به فيض اقدس ميباشد‬

‫م است‬ ‫که همان رحمت ذاتى است و نه رحمت صفاتى‪ .‬رحمن عبارت از فيض اقدس عا ّ‬

‫ص‪ .‬فيض اقدس عبارت از افاضٴه ايجاد است در‬ ‫و رحيم عبارت از فيض اقدس خا ّ‬

‫حاليکه فيض مقّدس مربوط به ظهور موجودات بر اساس خصوصّيات و ماهّيات است‪.‬‬ ‫م بطور مساوى شامل همٴه موجودات است که به آن افاضٴه فيض ميکند‪.‬‬ ‫فيض اقدس عا ّ‬ ‫جه‬ ‫ص به مراتب گوناگون وجود و ظهور آن در مراياى موجودات متو ّ‬ ‫اّما فيض اقدس خا ّ‬ ‫است ‪ .‬در عالم تشريع نيز فيض اقدس خاص عبارت از وحى الهى به انبياء الهى است‬

‫‪.‬در حاليکه فيض اقدس عام شامل فيض الهى براى مؤمنان و مدنّيت بديع است‬ ‫ى ميتوان گفت که در اينجا نيز فيض اقدس اشاره به‬ ‫ب اعل ٰ‬ ‫با استناد به آثار حضرت ر ّ‬ ‫رتبٴه مشّيت اّوليه است که مصدر وجود است درحاليکه فيض مقّدس اشاره به رتبٴه اراده‬ ‫ناعتبار رحمن و رحيم به اشکال گوناگون باز به حقيقت‬ ‫است که مصدرماهّيت است‪ .‬بدي ‌‬ ‫‪.‬مشّيت اّوليه و اسم اعظم حضرت بهاءا راجع ميگردد‬ ‫ما الّرحمن الّرحيم رمز و نشانى ازاسم‬ ‫جه نمود که چون بس ‌‬ ‫در پايان اين بحث بايد تو ّ‬ ‫نجهت است که با تحّقق و اکمال بشارت الهى در اين دور مبارک‬ ‫اعظم الهى است بدي ‌‬ ‫نجهت است که در آثار‬ ‫همان مفهوم به شکلهاى گوناگونى آشکار ميگردد و شايد بدي ‌‬ ‫ص نميگردد‪ .‬در عين حال‬ ‫حضرت بهاءا عنوان الواح مبارک محدود به يک عبارت خا ّ‬ ‫ى و حضرت عبدالبهاء و نيز آثار شيخ احمد احسائى‬ ‫نظرى کوتاه به بيانات حضرت اعل ٰ‬ ‫بخوبى اين حقيقت را آشکار ميکند که سرآغاز قرآن کريم براستى جامع جميع حقائق‬ ‫‪.‬روحانى است که در اين عصر بديع رمز آن آشکار گرديد‬ ‫نادر سعيدى ‪ ٢٨‬مى ‪١٩٩٨‬‬ ‫مد افنان و دکتر اسکند‌رهائى که‬ ‫نگارنده از استا‌دعزيز خود دکتر شاپور راسخ‪ ،‬دکتر مح ّ‬


‫وى را مرهون لطف و محّبت بى دريغشان فرمودند خاضعانه سپاسگزارى مينمايد‪.‬‬ ‫حا خوشبين که همواره مشّوق‬ ‫سسٴه معارف بهائى و جناب رو ‌‬ ‫همچنين از خادمان مؤ ّ‬ ‫ىکند‬ ‫کر م ‌‬ ‫‪.‬وى بوده اند تش ّ‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.