ناملّرمحيمممم ااملّرمحم ممم مس م تفسيرب م دي ۱۱ ۱۳۷۷ مدر آثار نالّرحي االّرحم م تفسير بس
خاحمدا حسائى، شي
تعبدالبهاء باب و حضر حضرت
نویسنده :نادر سعيدى پژوهشنامه شماره ٦ لترين مباحث در ناّلرحيم از مشهورترين و متداو ما الّرحم بحث در مورد معناى بس فرهنگ عرفانى اسلم است .اّما تفسير بسمله در اين دور بديع نيز مورد تأکيد قرار گرفته نالّرحيم در نهايت خويش ما الّرحم ومکررا موضوع بحث واقع شده است .در حقيقت بس ما تا قبل از نجهت است که تفسير بس ىباشد و بدي بشارتى بظهور حضرت بهاءا م ىبود .تاريخ ديانت بهائى با مکتب نورين سر نم ظهور جمالمبارک بطور کامل و صريح مي ّ نّيرين شيخ احمد احسائى و سيد کاظم رشتى آغاز ميگردد چرا که اين دو فرد مقّدس هاند .در عين حال تاريخ ديانت ی وحضرت بهاءا بود شر به ظهور حضرت نقطٴه اول مب ّ بهائى تاريخ دور بيان و دور اقدس ميباشد چرا که ظهور حضرت باب و حضرت بهاءا نجهت در اين بحث نيز به آثار شيخ احمد احسائى، داراى وحدت و يگانگى ميباشد .بدي ما الّرحمن الّرحيم را ی و حضرت عبدالبهاء مراجعه مينمائيم تا تفسير بس ب اعل حضرت ر ّ مورد بررسى قرار بدهيم .اّما قبل از تشريح و مقايسٴه اين دو نوع تفسير بسمله لزم
است که يک نکته را خاطرنشان سازيم .ذکر اين نکته بدينجهت ضرورى است که ميان
مى وجود دارد. تعبير تاريخ از نقطه نظر ماّدى و روحانى در برخى مواقع تفاوتهاى مه ّ توضيح اينکه از نقطه نظرى صرفا ماّدى و غير الهى شيخ احمد احسائى از نظر تاريخى نجهت ممکن است گمان رود هاست .بدي یوحضرت بهاءا بود مقّدم بر ظهور حضرت اعل ی وحضرت عبدالبهاء حاصل تأّثر از آثار شيخ ب اعل که برخى از جوانب آثار حضرت ر ّ هاست .اّما اگر کسى به نقطه نظرى الهى قائل شود و به اصول الهّيات احمد احسائى بود شر بظهور بديع دانسته و او بهائى اعتقاد داشته باشد درآنصورت شيخ احمد احسائى را مب ّ ی و حضرت بهاءا ميشمارد .در آنصورت اگر چه شيخ احمد ب اعل م از حضرت ر ّ را مله ّ از نظر زمانى سابق بر حضرت نقطه و جمالمبارک ميباشد اّما در حقيقت اعتقادات شيخ متأّثر و ملهم از آثار مبارکه است و نه بالعکس .به عبارت
ديگر فرض منشاء غيبى و
ىآورد ههاى تاريخى تفاوتى بنيادى بوجود م .روحانى امر مبارک به ناچار در تعبير داد ما تکه اصول چرا بايد به تقسير بس اّولين سؤالی که بايد بدان توجه نمود اينس نالّرحيم پرداخت و اينکه اين عبارت چه لزومى به تفسير دارد .پاسخ به اين سؤال الّرحم ههاى قرآن کار دشوارى است چرا که خود مستلزم توضيح مفهوم عبارت سرآغاز سور
است .ولی ميتوان به اختصار بنحوى غير مستقيم به اين مسئله برخورد کرد .همانطور که همگان با اين مطلب آشنا هستند در احاديث اسلمى که بارها هم تکرار و تأکيد ه که هرچه که در همٴه کتب آسمانى است در قرآن است و هاست اين اصل بيان شد شد ه فاتحه است در ه فاتحٴه آن است و هر چه که در سور ٴ هرچه در قرآن است در سور ٴ ما الّرحمن الّرحيم است نالّرحيم است و هرچه که در بس ما الّرحم بس
در باء است.
ی و حضرت عبدالبهاء نيز ميباشد .اّما ب اعل اين اصل مورد تصديق شيخ احمد ،حضرت ر ّ ما الّرحمن الّرحيم جامع همٴه حقائق الهى و اگر چنين است در آنصورت عبارت بس نجهت است که تشريح و تفسير عرفانى و اسرار هستى بشکلی فشرده ميباشد .از اي ما ص و منحصر بفرد دارد .يعنى بحث در مورد بس معناى اين عبارت اهمّيتى خا ّ
نالّرحيم بحث در مورد کليات حقائق روحانى ،اصول اعتقادات رّبانى و همٴه رموز الّرحم عرفانى است .از اين روست که چنين بحثى صرفا به اديان گذشته مربوط نبوده بلکه ص براى اهل بهاء نيز دارد .از طرف ديگر بسم ا الّرحمن الّرحيم به عبارتى اهمّيتى خا ّ
ما الّرحمن الّرحيم اگر چه نجهت است که بس بحثى است در مورد اسم اعظم الهى .بدي هاست اّما معناى آن تا قبل از حاوى همٴه حقائق روحانى و اصول اعتقادات عرفانى بود هاست .به عبارت ديگر بحث در مورد معناى ظهور بديع به حيطٴه ظهور و تحّقق نيامد ىاست که به امر مبارک حضرت نالّرحيم اصول و قبل از هرچيز مطلب ما الّرحم بس بهاءا مرتبط ميگردد چرا که ظهور مبارکش تحّقق و اکمال و اظهار اسم اعظم ىاست .اله ی و حضرت قبل از بحث تفصيلی در مورد تعبير بسمله در آثار شيخ احمد ،حضرت اعل عبدالبهاء شايد سودمند باشد که به تفاوتى در ساخت اين تعبير و تفسير در آثار اين سه نجهت وجود مبارک اشاره نمائيم .شيخ احمد احسائى منحصرا در دور اسلم است و بدي نالّرحيمم معطوف ميگردد .حضرت ر ّ ب تفسير او نيز منحصرا به عبارت بسم ا الّرحم ی بعنوان قائم موعود و مظهر امر بديع از طرفى مقولت اسلمى را بکار ميبرند و از اعل نجهت است که حضرت نقطٴه طرف ديگر مقولت بديعى را جايگزين آن ميفرمايند .بدي ما الّرحمن الّرحيم و در عين حال شکل بديع آن يعنى ی در آن واحد از تفسير بس اول عالقدس سخن ميفرمايند .آثار مبارکٴه حضرت عبدالبهاء در درون چار چوبى ما المن بس ما الّرحمن الّرحيم نجهت اگر چه به تفسير بس کامل و بديع صورت ميگيرد و بدي ىيابند ىپردازند اّما همان مفهوم را بنحو متساوى در صدها عبارت ديگر نيز متحّقق م م ىالبهى و امثال آن مالبه ّ مالحاکم علی ماکان و مايکون ،بس نجمله است بس .که از آ يکى ديگر از تفاوتهاى صورى و ساختى سه نوع تفسير مورد بحث اين مقاله را ميتوان
نالّرحيم ما الّرحم نترتيب خلصه کرد .درآثار شيخ احمد احسائى شکل فائق تعبير بس بدي ه قسمت بسم از تعبير حروف ) يعنى حرف باء ،حرف سين، نصورت است که در بار ٴ بدي
و حرف ميم( استفاده ميگردد در حاليکه در مورد سه قسمت ديگر يعنى ا رحمن و
ی مطلب کامل جه ميگردد .در آثار حضرت نقطٴه اول رحيم به تعبير کلمات و نه حروف تو ّ ما الّرحمن الّرحيم مورد نترتيب که در آن واحد تمامى حروف بس عوض ميشود بدي بحث قرار ميگيرد و در عين حال به تقسير ٤کلمٴه بسم ،ا ،رحمن و رحيم نيز عنايت ميگردد .اّما در آثار حضرت عبدالبهاء اين تعبير باز دگرگون ميگردد بدين ترتيب که حضرت عبدالبهاء در مورد حرف باء مستقل بحث ميفرمايند و آنگاه به بررسى کلمات اسم ،ا ،رحمن و رحيم ميپردازند .در عين حال بايد اين نکته را متذّکر شد که عليرغم .اين تفاوت در سبک ،تضاّدى در معانى درکار نيست خاحمداحسائى مدرآثارشي نالّرحي االّرحم م الف _ تفسيربس آثار گوناگون شيخ احمد احسائى و همچنين سيد کاظم رشتى آکنده از مباحث گوناگون صلی است که به شکلهاى مختلف به مفهوم بسمله مربوط ميگردد .اّما چنين بحث مف ّ نجهت تأکيد خويش را به مقالهاى از شيخ احمد احسائى خارج از حّد اين مقاله است .بدي
ىپردازد. ما الّرحمن الّرحيم م معطوف ميکنيم که در آن مستقيما و صريحا به تفسير بس مد در مد بکاء نگاشتهاست .سّيد مح ّ اين رساله را شيخ احمد در پاسخ به سؤال سّيد مح ّ
ه توحيد )فاتحٴه قرآن کريم( را تفسير نامٴه خود به شيخ احمد از او خواستهاست که سور ٴ نمايد و شيخ احمد نيز در اين رساله خواستٴه وى را اجابت ميکند .در ابتداى رساله شيخ ه توحيد را در حّد توانائى و با رعايت احمد خاطرنشان ميسازد که در رسالٴه خود سور ٴ جه به اين حقيقت ميکند که معناى حکمت بيان ميکند و با اين سخن ذهن خواننده را متو ّ راستين بسمله و ديگر آيات قرآن کريم مشروط به ظهور موعوداست .آنگاه بحث خود را :با اين جمله آغاز ميکند صادق)ع( ن ال ّ ىالّتوحيد ع ّ مى نسبة الّرب کما رواه ف سورة تس ّ هال ّ علم بالّنص انّ هذ
قال":
انّ اليهود سألوا رسول ا)ص( فقالوا انسب لنا رّبک فلبث ثلثأ ليجيبهم ثم نزلت قل
ن البسمله مشتملة علی الّنسبة ال اّنها علی جهة الباطن و ل ذلک علی ا ّ هوا احد الخ .د ّ صادق )ع( الباء بهاءا نال ّ الّتأويل .والشارة الی ذلک علی سبيل القتصار هو انه روى ع
سين سناءا والميم مجدا) ".شيخ احمد احسائى، وال ّ
رسائل ،ص (١٣٥ترجمٴه کلم
ص که اين سوره را ميتوان "نسبت رب" شيخ احمد اين است :معلوم است از طريق ن ّ هاست که يهوديان از حضرت رسول ناميد چنانکه در توحيد از قول امام صادق روايت شد مد )ص( خواستند که خدايت را براى ما منسوب کن .در پاسخ به اين سؤال حضرت مح ّ
)ص( سه بار سکوت نمود و آنگاه شروع به تلوت اين آيٴه قرآن کرد قل هوالّله احد الخ .اين امر دللت ميکند که بسمله شامل نسبت است اّما از طريق باطن و تأويل و هاست که باء بهاءا بطور خلصه حضرت صادق معناى آنرا باشاره چنين بيان فرمود ..سين سناءا و ميم مجدا است مد )ص( در توضيح نسبت خدا اّول در جملٴه فوق شيخ احمد بيان ميکند حضرت مح ّ ما الّرحمن الّرحيم تلوت فرمود. ه فاتحه را بدون ذکر بس سکوت فرمود و آنگاه سور ٴ شيخ احمد احسائى اين امر را بدين ترتيب تعبير ميکند که آن سکوت نشانهاى است از ه فاتحه و معناى باطنى نسبت ما الّرحمن الّرحيم باطن و تأويل سور ٴ اين واقعّيت که بس و تعريف خدا است .آنگاه براى تشريح اين مفهوم باطنى از روايت ديگرى از امام صادق ما الّرحمن الّرحيم از توضيح سه حرف بسم استفاده ميکند که در آن در تعبير بس استفاده شده بدين ترتيب که "ب" بعنوان بهاءا" ،س" بعنوان سناءا و"م" بعنوان .مجدا توصيف گشتهاست هاست .اّما در ميان اين اسماء چنانکه ميدانيم از براى خداوند اسماء گوناگونى بيان شد ىاست که بالتر از همٴه اسماء الهى است و در نتيجه جامع و حائز اسم اعظم آن اسم همٴه اسماء ميباشد .ظهور اسم اعظم در واقع به معناى ظهور حقائق و بواطن وحى نترتيب ظهور اسم اعظم مشروط به الهى در عالم وجود و يا ظهور کّلى الهى است .بدي
ىباشد .در عالم اسلم نيز نقشى انتهاى عصر بشارت وظهور عصر تحّقق و معانى م
منسوب به حضرت علی )ع( است که بعنوان اسم اعظم اشتهار دارد .اين نقش شامل
ههاى اسم اعظم بهائى( ٣ ،الف متوازى ٤ ،الف متوازى ،نقشى دو ستاره )شبيه ستار
شبيه مربع ،و واو واژگون ) (،ميباشد .ناگفته نماند که اگر چه شيخ احمد احسائى در آثار هاست ،به بحث مستقيم در مورد اين نقش اسم خويش هيچگاه ،تا آنجا که نگارنده ديد اعظم نپرداختهاست ولی به هزاران شکل در مباحث گوناگون خود به تشريح قسمتهاى ىپردازد .يکى از مهمترين مباحث وى که بنحو گوناگون آن به اشاره و گاهى به تصريح م خفى و مرموز در توضيح
هاست همان ه و واو واژگون اسم اعظم اسلمى بيان شد
سط جمالمبارک نقل مکتوب مشهور شيخ احمد احسائى است که در پايان لوح قناع تو ّ هاست .شد ما الّرحمن الّرحيم نيز شيخ احمد مکررا به مسئلٴه اسم اعظم اشاره اّما در توضيح بس ما الّرحمن الّرحيم در دور اسلم شکل اصلی بآور باشد .بس مينمايد .اين امر نبايد تعج ما آغاز ق است با بس توصيف اسماء الهى است و قرآن کريم که کلمٴه حق و وحى ح ّ ىاست که نظر به شرافت و اعظمّيت اسم اعظم بايستى که اسم اعظم ميگردد .بديه
ىبود .از الهى در همين عبارت نيز مذکور و پنهان باشد چه درغير اينصورت اسم اعظم نم ما الّرحمن الّرحيم همين روست که شيخ احمد احسائى در بحث خود در مورد بس سط مکررا به مسئلٴه اسم اعظم مراجعه ميکند .از طرف ديگر بيان صريح اسم اعظم تو ّ نجهت بايد اسم اعظم را هاست و بدي شيخ احمد احسائى خارج از طاقت مردم زمان بود .بشکل تلويج ولی در عين حال قاطع بيان نمايد ه اسم اعظم ذکر براى توضيح در اين مورد لزم است که ابتدا بيان شيخ احمد را در بار ٴ ىنويسد :نمائيم وآنگاه به تفصيل آنرا بررسى کنيم .شيخ احمد در رسالٴه خود م ىالّدعا اسألک باسمک ا الّرحمن الّرحيم و ما العظم و ف ثمّ اعلم ان البسمله اس ما الّرحمن الّرحيم اقرب الی السم العظم من سواد العين اّنما قال الّرضا)ع( انّ بس مالمعنوى الی بياضها لنّ لفظ البسملة السم الّلفظى اّلذى هو سواد العين اقرب الی الس اّلذى هو بياض العين و التمثيل مأخوذ من ظاهرالظاهر فان البياض عبارة عن البساطة ما کان اشرف الکوان کون السم العظم والوجود مبنّيأ عليه سواد عن الّترکيب ...و ل ّ وال ّ وجب ان يکون اّول الموجودات لعلّيته و الکتاب الّتدوينى طبق الکتاب الّتکوينى کان ما الّرحمن الّرحيم ) رسائل ،ص١٣٦ _١٣٧ ، مالعظم اّول الّتدوينى و هو بس )الس نترتيب است :ترجمٴه گفتار شيخ بدي هاست ترا سؤال ميکنم به بدان که بسمله اسم اعظم خدا است چنانکه در دعا آمد ما هاست که بس اسمت که ا الّرحمن الّرحيم است و حضرت امام رضا)ع( فرمود الّرحمن الّرحيم بالّنسبه به اسم اعظم نزديکتر است از سياهى چشم به سپيدى آن چرا که لقظ بسمله اسمى لفظى است که معادل سياهى چشم است که به اسم معنوى که معادل سپيدى چشم است نزديکترين چيز ميباشد .و اين تمثيل از ظاهر ظاهر گرفته
هاست چرا که سفيدى علمت بساطت است و سياهى علمت ترکيب ...و چون اشرف شد موجودات وجود اسم اعظم است و از آنجا که وجود همه چيز مبنى بر وجود اسم اعظم است در نتيجه واجب است که اسم اعظم اّولين موجود باشد بخاطر آنکه عّلت همه چيز ديگر است و نظر به آنکه کتاب تدوين مطابق کتاب تکوين است لهذا اسم
ما الّرحمن الّرحيم است .اعظم در اّول تدوين ظاهر ميشود که آنهم بس از جملٴه فوق ميتوان براحتى تشخيص داد که اسم اعظم چيست .اّول ديده شد که اسم ما الّرحمن الّرحيم است .در اعظم خدا بگفتٴه امام و بگفتٴه شيخ احمد احسائى در بس
عين حال نبايد حديث اسلمى که شيخ هم در همين رساله مکررأ بهآن اشاره ميکند
ما ما است در باء بس ما است و هرچه که در بس )هرچه که در قرآن است در بس نترتيب اسم اعظم خدا بايد که همان باء است( را فراموش کرد .آشکاراست که بدي
ما الّرحمن الّرحيم را ه معناى بس باشد .اّما در رسالٴه شيخ قبل ديديم که وى عصار ٴ
ه حضرت صادق "ب" عبارت از بهاءا و "س" عبارت از نترتيب بيان کرد که بفرمود ٴ بدي
نترتيب آشکار است که اسم اعظم الهى در سناءا و "م" عبارت از مجدا است .بدي اصل خوبش چيزى نيست جز بهاءا .دليل واضح دّوم که همين امر را خاطرنشان
ىسازد اينستکه خود شيخ احمداستدلل ميکند که اسم اعظم خدا اشرف موجودات است م و اّولين مخلوق است و لذا مبنا و عّلت همٴه مخلوقات و موجودات ديگر است .اين مطلب اشاره به عالم تکوين و مراتب وجود و خلقت است .اّما آنگاه بيان ميکند که چون کتاب
تدوين )قرآن کريم( مطابق کتاب تکوين و هستى است در نتيجه همانطور که اسم اعظم اّولين اسم و عّلت همٴه اسماء است در نتيجه بايد که اسم اعظم نيز در سرآغاز قرآن ما الّرحمن الّرحيم رمز اسم اعظم است ولی قرار گيرد .از اينجا واضح ميشود که بس ه شيخ احمد ص حرف باء است که اسم اعظم است زيرا که بنا به قاعد ٴ به معناى اخ ّ اسم اعظم بايد در اّول همٴه حروف و کلمات ظاهر شود و آنهم چيزى جز باء نيست و باء هم بهاءا است .اّما علوه بر تصريح شيخ احمد در مورد اسم اعظم در جملٴه مذکور به شکل ديگرى نيز شيخ احمد در همان رسالٴه خود بهاين مطلب که اسم اعظم نترتيب که در بحث خويش از " ب و س و م " هر يک بهاء ا است اشاره ميکند .بدي :از اين حروف را به نوعى از اسماء الهى مرتبط ميسازد .شيخ احمد ميفرمايد ىالجامعة لصفات القدس فالباء صورة لللوهّية اّلتى هى صفة ا سبحانه و ه
سبحان" کال ّ
سميع والبصير ى و ما اشبه ذلک و لصفات الضافة کالعليم و ال ّ والقّدوس والعزيز والعل ّ والقادر والمدرک و ما اشبه ذلک و لصفات الخلق کالخالق والّرازق والمعطى و ما اشبه ذلک .والسين صورة الّرحمانية اّلتى هى صفة الّرحمن تعالی و هى الجامعة لصفات
ل وهى الجامعة الضافة والخلق .والميم صورة الرحيمّية اّلتى هى صفة الّرحيم عّز وج ّ )لصفات الخلق) " .رسائل ص ١٣٦ ترجمٴه جملٴه شيخ احمد اين است .حرف "ب" صورت و شکل الوهّيت است که آنهم
صفت ا است و اين حرف جامع بصير و قادر و مدرک و امثال آن ،و صفات خلق خداوند ،مانند خالق و رازق و معطى و غيره ،ميباشد .اّما حرف "سين" صورت رحمانّيت است که صفت الّرحمن است و اين حرف جامع صفات اضافه و خلق خداوند است .اّما
".ميم" صورت رحمت خداست که صفت رحيم اوست و آن جامع صفات خلق است
در گفتٴه بال شيخ صفات و اسماء الهى را به سه دسته تقسيم ميکند .صفات قدس آن
دسته از صفاتى است که توصيف خداست بدون اشاره به خلق همانند سبحان و قدوس ى ،صفات اضافه صفاتى است که حکايت از رابطٴه خدا با خلق دارد مثل عليم و و عل ّ سميع و قادر ،و صفات خلق اشاره به خالق بودن خدا است که خلق را خلق فرموده م است اينستکه در تفسير "بسم" مانند خالق و رازق و معظى .آنچه که جالب و بسيار مه ّ شيخ احمد احسائى بيان ميکند که "ميم" فقط حاوى صفات خلق خدا است .اّما "سين"
حاوى صفات خلق و اضافٴه خدا است .اما تنها حرف "باء" است که جامع همٴه صفات و
اسماء خداست يعنى داراى صفات قدس ،اضافه و خلق خدا همگى است .از اين بحث شيخ احمد واضح ميگردد که اسم اعظم خدا بايد همان "باء" باشد زيرا که اسم اعظم خدا بايستى
که جامع همٴه صفات حق باشد .پس بنا به تعريف بايد که اسم اعظم
جامع همٴه صفات قدس ،اضافه و خلق باشد و اين امر فقط و فقط توسط "باء"
".صورت ميگيرد و آنهم چنانکه ديديم "الباء بهاءا
ازآن گذشته ميتوان از فحواى بيان شيخ احمد احسائى به شکل ديگرى نيز معناى اسم اعظم رادريافت نمود.
هاست .چنانکه ديديم اّما اين مطلب بشکل تلويج و رمز بيان شد
اسم اعظم بگفتٴه شيخ احمد اّولين مخلوق و به نوبت خويش عّلت خلق موجودات ديگر است .از طرف ديگر اسم اعظم خدا در واقع حقيقت ارتباط حق با خلق و وسيلهٴ اشرف ظهور کمالت الهى در عالم خلق است .از اينجاست که ميتوان ديد که اسم اعظم ناست که حرف "باء" علمت با حرف "ب" رابطهاى ناگسستنى دارد .عّلت اين امر اي
بينونت است .آثار شيخ احمد احسائى و سّيد کاظم رشتى آکنده از بحث در مورد بينونت
ینيز بکار ميرود. است و اين اصطلح در کتاب بيان فارسى و ديگر آثار حضرت نقطٴه اول
ه ارتباط و وساطت و انتساب است .در عين حال حرف "ب" در بينونت به معناى نحو ٴ عربى علمتى از عّلت و واسطه نيز ميباشد يعنى مثل وقتى ميخواهيم بگوئيم بتوسط او ىگوئيم به ،يعنى "ب" علمت هم علّيت و هم وساطت است .حال اگر يا بوسيلٴه او م ىبينيم که چون اسم اعظم عامل اصلی واشرف ارتباط حق باخلق است و دّقت کنيم م از آنجا که اسم اعظم عّلت و وسيلٴه خلق ديگر مخلوقات است در نتيجه اسم اعظم با "ب" که رمزى از هر دو مفهوم ارتباط و علّيت است رابطه همدلی مخصوص و متفّردى .دارد حال که روشن گرديد که در آثار شيخ احمد احسائى منظوراز اسم اعظم "بهاء" ميباشد لزم است مختصرأ در مورد اهمّيت بهاء در انديشه شيخ احمد احسائى توضيح ديگرى ه نور سخن ميگويد .اّما شيخ احمد در داده شود .شيخ احمد مکررا در آثار خود در بار ٴ نترتيب که وى باآراء حکماى اشراق در مورد اين موردرأى بديعى را ارائه ميکند .بدي
بالّدين سهروردى خداوند و مظاهر او را مفهوم نور موافق نيست .چنانکه ميدانيم شها بعنوان نور معرفى مينمايد .نور آن حقيقتى است که بخودى خود ظاهرست و باعث
ظهور ديگر اشياء ميشود .در اين نظر در واقع نور معادل وجود است و ظلمت معادل عدم .اّما شيخ احمد بر طبق فلسفٴه دقيق خود نظر ديگرى را بيان ميکند به نظر شيخ
احمد بايد ميان نور و منير تفاوت قائل شد .نور حاصل و اثر و شعاع منير است .حقيقتى که منيرست خود پنهان است اگر چه بالنسبه به ذات خودش آشکارست ولی براى غير خود پنهان است .اّما براى ظهور منير براى غير لزم است که منير اشراق نمايد و در نتيجه منشاء نور ميگردد .بنابراين نور چيزى نيست جز ظهور و تجّلى منير از براى غيرش
) غيرمنير( .يعنى نور باعث ميشود که براى موجودات عالم معرفتى از منير بوجود بيايد اگر یکه نور چه ذات منير قابل ادراک نيست .بهعبارت ديگر ،منير عبارتست از ذات الهى درحال
ىبينيم که منير خالق نور،و عّلت تجلی و ظهور حق است براى خلق .از اينجا است که م نور است و نور صرفأ بدانجهت نورست که متوجه به منيرست و ال ّ بخودى خودش نور .هم ظلمت است جه م تو ّ حال که اهمّيت منير را در رابطٴه بانور فهميديم لزم است به اين نکتٴه بسّيار مه ّ
ىمنير عبارتست از "بهاء" و نور عبارتست از"سناء". کنيم که بگفتٴه مکّرر شيخ احمد احسائ يعنى آنکه بهاء اگر چه بشکل نور متجّلى ميگردد اّما مرتبٴه بهاء فراتر از نور بوده و ق است که همه چيز از جمله نور قائم به آن است .از اينجا اصول ً جهت وجود و جهت ح ّ نيز ميتوان به اهمّيت يگانٴه مفهوم بهاء در انديشٴه شيخ احمد پى برد .ميان بهاء و همٴه
ديگر اسماء و صفات الهى زمين تا آسمان تفاوت ميباشد .همٴه ديگر اسماء ظهور و
تجّلى بهاء است .براى نمونه به يک جمله از شيخ احمد احسائى در کتاب شرح الّزيارة جه ميکنيم :وى تو ّ شمس ضيا ً ء ى ولهذا قال تعالی :جعل ال ّ ضوء اقو ضوء واحدا بل ال ّ و ليس الّنور وال ّ
"
ضياء هوالمنير و هوالبهاء والّنور ضياء وال ّ م)ص( انّ الّنور شعاع ال ّ ى عنه والقمر نورا والمرو ّ )سناء) ".شرح الّزيارة الجامعة الکبيرة ،جزء ثانى ص١٧٩ . :معناى گفتٴه شيخ بفارسى اين است نجهت خداوند در قرآن کريم ىتر از نور است و بدي نور و ضوء يکى نيستند بلکه ضوء قو ميفرمايد که خورشيد را ضياء و ماه را نور قرار داد .و روايت است از ايشان که نور .شعاع ضياء است و ضياء عبارتست از منير و آن هم بهاء است و نور سناء است
ما الّرحمن الّرحيم را اساسا "نسبت در ابتداى اين بحث ذکر گرديد که شيخ احمد بس ب توصيف کرد .حال وقت ه توحيد را بعنوان نسبت ر ّ ىيابد و ديديم که وى سور ٴ خدا" م
هشود .بهتر است ابتدا به گفتٴه خود شيخ احمد آن رسيده است که اين مطلب توضيح داد
جه کنيم :تو ّ ىنسبة الّرب ...فکانت العوالم الّثلثة نسبة له لّنّها اثر فعله م سورة تس ّ ن هذه ال ّ ا ّ
والمراد"
ن الفعل صفة الفاعل بالّنسبته الصفة اى وصف نفسه لهم بصفة فعله و اثره و ذلک ل ّ )والثر صفة المؤّثر) .رسائل ،ص ١٣٥ ه توحيد "نسبت ربّ" خوانده ميشود ...پس عوالم ترجمٴه فارسى سخن او اينست :سور ٴ
سه گانٴه )عقل ،نفس و اجسام( نسبت اوست چرا که اين عوالم اثر فعل خدااست و
منظور از نسبت ،صفت است بدين معنى که خداوند توصيف فرمود خويشتن را براى مردم از طريق صفت فعلش و اثر فعلش و دليل اين امر اين است که فعل صفت فاعل است .و اثرصفت مؤثر است ه انديشٴه شيخ احمد احسائى است که بارها و بارها به جملٴه بال در حقيقت عصار ٴ شکلهاى گوناگون در آثار او تشريح و توصيف ميگردد.
مقصد شيخ اين است که بيان
ىتوان شناخت و اينکه عرفان ذات الهى ممتنع و محال است .اّما ق را نم نمايد که ذات ح ّ در عين حال خداوند به فضل و رحمت خود اراده ميفرمايد که خويشتن را به موجودات صه انسان بشناساند .اين معرفت خدا در واقع وصف و صفت خداست که نسبت و خا ّ نجهت تنها راه شناسائى ق ناممکن است بدي ق با خلق ميباشد .اّما چون عرفان ذات ح ّ ح ّ
جه به وصف خداوند از خويشتن است .يعنى خداوند براى آنکه خود را بشناساند ق تو ّ ح ّ ىپردازد .اين وصف و صفت خداوند که به به توصيف و تعريف خود براى خلق خود م
ق است .ولی اين وصف و خودش نسبت داده ميشود در واقع اوج عرفان آدمى از ح ّ صفت با ذات
سر نيست. قّتفاوت دارد چون که امکان شناسائى ذات از براى آدمى مي ّ حّ
بنابراين وصف اساسا به دو گونه است .اول ً وصف خدا ازخويشتن بشکل کلمٴه الهى است نترتيب مظاهر امر الهى و آيات و اين کلمٴه الهى بشکل مظاهر مقّدسه ظاهر ميگردد .بدي
الهى وصف و نسبت خدا هستند که از طريق ايشان آدمى بهمعرفت خدا نائل ميگردد.
ثانيأ وصف خداوند از خويشتن ،که همان تعريفى است که خداوند از خود ميکند چيزى جز ذات اشياء و مخلوقات نيست .اشياء باعتبار ماهّيات و ويژگيهاى خود در واقع نيستى ىباشند .اّما ذات اشياء باعتبار تجّرد از هر تعّينى همان تعريف و تعّرف و ظلمت م
نترتيب اّول ً ذات همٴه اشياء تسبيح و تجليل خداست خداوند خطاب به خلقش ميباشد .بدي و ثانيا تبلور و تظاهر اين تسبيح و تجليل در اوج خود ،مظاهر امر الهى است که ابواب
ىباشند .معرفت الهى م ما الّرحمن الّرحيم در آثار حضرت نقطٴه اولی ب _ تفسير بس ب اعلی کار آسانى نيست. ما الّرحمن الّرحيم در آثار حضرت ر ّ بحث در مورد تفسير بس ناست که ميتوان بجرأت اداکرد که حضرت نقطٴه اولی ،حقيقتا اين مفهوم عّلت اين امر اي ما الّرحمن الّرحيم است بصورتى آشکار ظاهر را که هرچه که حقائق روحانى در بس تآور حضرت باب را درتفسير فرمودند .در نتيجه ميتوان اصول فرهنگ بديع و شگف
جه به آن اهمّيت خطير دارد اين است که ظهور "بسمله" مشاهده کرد .نکتهاى که تو ّ ما الّرحمن الّرحيم است .از طرف یتا حدود زيادى تحّقق و ظهور بس ب اعل حضرت ر ّ ما ه به اسم اعظم نيز ميباشد تحقق کامل بس ديگر از آنجا که عنوان بسمله اشار ٴ هاست .شايد بهمين جهت است که در الّرحمن الّرحيم مستلزم ظهور حضرت بهاءا بود ما الّرحمن الّرحيم هم حفظ ميشود و هم ابداع ی اصطلح بس ب اعل ديانت حضرت ر ّ ما المنع القدس استفاده ما الّرحمن الّرحيم از بس نترتيب که بجاى بس ميگردد بدي ما المنع القدس همانند ميگردد که سرآعاز بيان فارسى است .اّما در عين حال بس ما الّرحمن الّرحيم از ١٩حرف تشکيل شده است و هر دوى آنها با سرآغاز "ب" بس .افتتاح ميگردد ما الّرحمن قبل از هرگونه بحثى بايد اين نکته را خاطرنشان نمائيم که تفسير بس الّرحيم در دو مرحله و به دو طريق گوناگون در آثار حضرت نقطه ظاهر ميگردد .اين ه اّول که سه ب اعلی انطباق دارد .در دور ٴ امر با دو مرحلٴه نزول آيات در امر حضرت ر ّ ی با رعايت سال اّول اظهار امرمبارک را در بر ميگيرد آثار مبارکٴه حضرت نقطٴه اول حکمت و محّبت ادعاى قائمّيت و مظهرّيت را به نحو لطيف و ضمنى بيان ميفرمايد اّما خر يعنى دوران ماکو و چهريق ظاهرا اّدعاى مبارک اّدعاى بابيت است .اّما در دوران متأ ّ ما نيز به دو صورت در آثار اّولّيه اّدعاى قائمّيت و مظهرّيت تصريح ميگردد .تفسير بس
هاست .تفسير مبارک از بسمله که بدوران اولّيه متعّلق است واخير حضرت نقطه انجام شد از طريق لوحى که از آغاز تا انجام مربوط به همين موضوع است ظاهر ميگردد .اين ما توقيع که حدود ٦٠صفحه است از توقيعات اّولّيٴه مبارک است که بنام تفسير بس هاست .ساخت مشهور است .باحتمال قوى اين تفسير در دوران اقامت در شيراز نازل شد
ه والعصر شباهت دارد .اين تفسير از زيباترين تفسير مبارک با ساخت تفسير سور ٴ
شاهکارهاى وحى الهى در تاريخ بشرى است .قرنهاى آينده محّققان و پژوهشگران بهائى بتدريج با حقائق بديع مودوعه در اين اثر مبارک آشنا گشته و رشحاتى از آنرا درک مالکتاب عصر ما را ميتوان در کتاب بيان فارسى ا ّ خواهند نمود .اّما دّومين تفسير بس
ىباشد اّما در حقيقت ما نم بابى مشاهده کرد .اگر چه بيان فارسى ظاهرأ تفسير بس ما الّرحمن الّرحيم از يکديگر ما المنع القدس و يا بس بيان فارسى و تفسير بس ىباشند .ناگسستنى م اّولين نکتهاى که در تفسير حضرت اعلی همانند تفسير شيخ احمد احسائى يافت ميشد نجهت بحث خود را با اين مطلب آغاز ميکنيم .مسئلٴه اسم اعظم است .بدي _١اسم اعظم در تفسير حضرت نقطه از بسمله ى مکّررا تصريح ماعظم چيزى نيست جز بهاء در آثار مبارک حضرت اعل ٰ اينکه اس هاست .براى مثال در توقيعى که در توضيح حروف و اسماء الهى است چنين شد
ميفرمايد" :اسم العلنّية هو الواحد و اسم الغيب هو البهاء لّنه تسعة و اّنه تسعة عشر
م اّنى اسئلک من ل دعاء رفيع الّله ّ و الّول اسم العظم فى مقام الغيب و لذا نّزل فى ک ّ بهائک بابهاه " ...در اين بيان مبارک حضرت اعلی بااستناد به دعاى سحر ماه رمضان ىباشد که عبارت است از بهاء و آن اسم اعظم است بيان ميفرمايند که اسم غيب ٩م که دعاى ماه رمضان هم با آن آغاز ميگردد و اسم آشکار عبارت است از .١٩از اينجا ىشود که اسم اعظم بهاء است که در سال ١٩ظاهر خواهد شد .معلوم م ىگيرد .بعدا در کتاب مسئلٴه اسم اعظم مکررا در توقيع تفسير بسم ا مورد بحث قرار م ما بيان فارسى همين مفهوم بصورت بديعى تکرار و ابداع ميگردد .در توقيع تفسير بس حضرت اعلی ٣مرتبه بصورت صريح وچند مرتبه بصورت ضمنى در مورد اسم اعظم بحث جه اين است که در اين اثر اسم اعظم با علی و هو مرتبط ىفرمايند .نکتٴه جالب تو ّ م ب اعلی به تصريح کامل از حسين بعنوان اسم اعظم ميگردد اّما در عين حال حضرت ر ّ حا که لقب حضرت مسيح است بعنوان اسم ياد ميفرمايند .در قسمت ديگرى نيز از رو
اعظم سخن ميگويند .علی اشاره به اسم مبارک حضرت بهاءا يعنى حسين علی
ميباشد .هو نيز به اشکال گوناگون اشاره به بهاء است .اّول ً هاء هو که اصل هو است
هاست .رابطٴه هاء و واو بالمآل اشاره به بهاء است و ثانيا چنانکه در آثار شيخ بيان شد با اشاره به "ب" که بهاء است قابل فهم ميگردد .اّما تأکيد بر حسين و مسيح به دو
شکل ديگر اثبات حقيقت واحد است .همٴه اينها بيانگر اين واقعّيت است که اسم اعظم اشاره به ميرزاحسينعلی نورى بهاءا ميباشد که ظهور کّلى الهى است .در ابتدا به بحث
جه ميکنيم .حضرت نقطه اولی در حضرت اعلی در مورد اسم اعظم بعنوان حسين تو ّ :تفسیر خویش می فرمایند
سّر هيکل الحديه .قال علی )ع( سّر البسمله فى الباء و سّرالمقّنع بال ّ مالّرابع :ال ّ المقا ما ىالحديث ظهرت الموجودات من باء بس ىالّنقطه و اناالنقطة تحت الباء وف سّرالباء ف ى و بالقصبة الحمراء و طوب شجرة ال ّ ىالحاديث عن تلک الّرتبة بال ّ الّرحمن الّرحيم و عّبر ف صبح الزل والّرتبة الجامعة رتبة الحسين و هو واقف فى مقام الّتوحيد القضاء المثبت و ال ّ ىجلل شهودى بعد خفاء الّتثليث فى رتبة الّتربيع ظهر اسمه العظم و رسمهالکرم و خف ىالمکان بعد رتبة جّده و سّر علّو مجده لعظم نوره و لتوحيد ف عّزه لشّدة ظهوره و است ّ ابيه و اخيه ال ّ لنفسه و من سواه محدود فى صقع توحيدهم لدى جنابه و هو المحّرک ما تحّرک فى صقع عّزته ظهرت السطوة جة الّتفريد فل ّ ساکن فى ل ّ فى مقام الّتجريد وال ّ جة بتمليک والغيرة من البداع و وجدت القضاء لتعّلق الختراع و هوالمالک لتلک الّل ّ جة القضاء الی الخلق ال ّ بامضائه لّنه باب الفيض لک ّ ل الّرحمن ما يصل من الحق من ل ّ )شىء.
ه ،٦٤ص ١٦_١٥ ) تفسير بسم ا ،شمار ٴ
:ترجمٴه بيان مبارک اين است سط سّر و آن هيکل احدّيت است .حضرت علی مقام چهارم عبارتست از سّر پوشيده بتو ّ )ع( فرمود که سّر بسمله در باء است و سّر باء در نقطه است و من نقطٴه در ذيل باء ما الّرحمن الّرحيم هاست که همٴه موجودات از باء بس هستم .و در حديث ديگر آمد
هاست که هاند .و در احاديث گوناگون از اين رتبه به عناوين گوناگونى تعبير شد خلق شد
ى قصبٴه حمراء ،قضاء مشّبت ،صبح ازل و رتبٴه جامعه که ه طوب از آنجمله است :شجر ٴ
رتبٴه حسين است .و او )حضرت حسين( واقف است در رتبٴه توحيد شهودى .بعد از خفاء تثليث در رتبٴه تربيع اسم اعظم خدا و سّر اکرم اوظاهر گشت و جلل عّزت او بخاطر شدت ظهورش پنهان ماند و علّو مجد او بخاطر عظمت نورش مستور شد و توحيدى در سط او و همٴه سر نيست مگر بتو ّ عالم امکان بعد از رتبٴه جّدش و پدرش و برادرش مي ّ ىباشند و اوست محّرک در مقام تجريد افراد ديگر در توحيد خويش محدود به درگاه او م جٴه تفريد .هنگامى که در صقع عّزتش حرکت کند سطوت و غيرت از ابداع و ساکن در ل ّ جه به تمليک ىيابد .و اوست مالک آن ل ّ بظهور ميرسد و قضاء براى تعّلق اختراع تحّقق م
جٴه قضاء واصل ميگردد صرفا بطريق امضاء رحمن .هرچه که از خداوند به خلق از ل ّ .اوست چرا که اوست باب فيض براى همٴه اشياء در بيان مبارک فوق حضرت نقطه از رتبٴه قضاء يا رتبٴه چهارم خلقت بحث ميفرمايند.
ميدانيم که خلقت توسط کلمٴه الهى از طريق ٤مرحلٴه مشّيت ،اراده ،قدر و قضاء صورت ميگيرد .قضاء در واقع مرحلٴه تصويب و امضاء و صدور حکم قطعى براى خلقت است. بههمين جهت است که بعد از تحقق قضاء ديگر بدائى در کار نيست .در توصيف رتبٴه سّر
ی آنرا با کلمٴه الهى سر که مرحلٴه چهارم سّر در حديث اسلمى است حضرت اعل مقّنع بال ّ سر را حضرت ءياسّر مقّنع بال ّ در رتبٴه قضاء توصيف ميفرمايند .در عين حال اين رتبٴه قضا
امام حسين معرفى ميفرمايند .آنگاه اضافه ميفرمايند که ظهور حضرت حسين ظهور اسم ب اعلی اسم اعظم را در آن واحد بعنوان حسين و در اعظم است .در اينجا حضرت ر ّ هاند .عّلت اين امر واضح است .علوه بر امام عين حال بعنوان بهاء معرفى فرمود
حسين بعنوان اسم اعظم و رتبٴه قضاء ،در ابتداى بيان اشاره به احاديث اسلمى در ما الّرحمن الّرحيم در باء است فرموده و مؤّکد ميسازند که مورد اين امر که سّر بس موجودات از طريق باء مخلوق ميشوند .آشکاراست که مراد هيکل مبارک اين است که
ىيابد .در آخر مقام قضاء مقام باء است آن بائى که خلق اشياء به توسط آن تحّقق م
هم توضيح ميفرمايند که مقام قضاء مقام صدور حکم خلقت است و اينکه امام حسين ل اشياء است .اّما همانطور که ميدانيم بر طبق حديث امام صادق باب فيض الهى بر ک ّ .الباء بهاءا تکه حضرت بهاءا در کتاب مستطاب ناس نکتٴه جالب ديگر که بايد بدان توجه نمود اي هاست توصيف ب اعلی آمد اقدس دقيقا خويشتن را به همين ترتيب که در توقيع حضرت ر ّ ی اسم اعظم که سّر مقّنع بتوسط سّر است ب اعل هاند .ديديم که در بيان حضرت ر ّ فرمود ى ،قصبٴه حمراء قضاء مثبت و صبح ازل توصيف گشتهاند .همٴه اين ه طوب بعنوان شجر ٴ عبارات به صورتى حکايت از کلمةا ميکنند .اّما در کتاب مستطاب اقدس جمالمبارک
هاند :بخصوص خويشتن را بعنوان قضاء مثبت توصيف فرمو ءالمثبت اّلذى به ثبت کل قضاء ل انّ هذا لهوالقضا "ق ّ
محتوم"
سط او هر قضاء محتومى ىکه اين است آن قضاء مثبت که بتو ّ يعنى بگو بدرست
ثابت (
)ميگردد ب اعلی مفهوم لزم بتذکر نيست که در سرتاسر آثار شيخ احمد احسائى و آثار حضرت ر ّ حيى ازل صبح ازل صرفا به معناى مشّيت اولّيه و کلمةا است و هيچگونه ارتباطى با ي ّ هاست ندارد .بعبارت ديگر صبح ازل حضرت بهاءا که باشتباه به او صبح ازل گفته شد هاند .است که همٴه ديگر اسماء از اسم اعظم او و صبح اشراق او خلق شد ب اعلی از ظهور اسم اعظم يعنى نکتٴه ديگر اين است که در بيان فوق حضرت ر ّ نواحد بشارت به ظهور حضرت بهاءا يعنى حضرت حسين بنحوى سخن ميگويند که در آ رجعت حسينى ميباشد .در اين بيان ظهور اسم اعظم رابعد از خفاء تثليث در رتبهٴ تربيع
مقّدر فرمودند .ظاهر بيان مبارک اشاره به امام حسين است که در رتبٴه چهارم )تربيع( و ىپذيرد .در عين حال اسم حسن که پس از خفاء تثليث )محمد ،علی ،حسن( صورت م رتبٴه تّثليث است در اسم حسين که رتبٴه تربيع است پنهان است و حضرت حسين پس از حضرت حسن ظاهر شدند .اّما در معناى باطن خويش مقصود از خفاء تثليث در رتبٴه مد است وعلی عبارت تربيع هيکل مبارک حضرت نقطٴه اولی است که نام ايشان علی مح ّ مد عبارت از مقام تربيع )چهار حرف( از مقام تثليت علی از سه حرف تشکيل شده و مح ّ است .در هرحال از مفاهيم متنوع و گوناگون تثليث و تربيع اين برداشت حاصل ميشود
ب اعلی که ظهور اسم اعظم پس از جمع تثليث و تربيع يعنى پس از ظهور حضرت ر ّ ى در آثار حضرت اعلی از اقتران تثليث و تربيع بعنوان اقتران وليت است .البّته بطور کل ّ هاست .بعنوان مثال حضرت اعلی درصحيفٴه بين مد ياد شد ونّبوت يعنى علی و مح ّ
ل کلمة الّتثليث ال ّ عن ولّيه و لشکل الّتربيع ال ّ عن حبيبه و ا ّ ن الحرمين ميفرمايند " :ل يد ّ
صلت بظهور اقترانهما" قبل گفته شد که در توقيع مبارک ل المراتب قد ف ّ القترانات فى ک ّ
هاست. ما اسم اعظم بهعنوان حسين ،هو ،علی و روح ا معّرفى گرديد در تفسير بس معّرفى اسم اعظم از طريق هاء هويت و روح ا بدين صورت توسط هيکل مبارک ب الحروف اذ لمربوب لول الهاء ر ّ بيان ميشود" :المقام ا ّ
ذکرا و لعينا و ل احاطة و
ل الکرم ىا اّول مظاهرها هاء فى هو و هوالسم العظم والّدا ّ لظهورا .والهاء ف اعلی السماء و اشرفها و من ارکانها الحدية والهويه و هو روح ا و اليه روح الحد صمد قل هوا الحد و اعظم مقامات هو فى المکان بغير اشباع واو کما قال ا ال ّ مدّيه .فؤاد المح ّ ب همٴه حروف است .چرا که هاء اشاره ناست :در مقام اّول هاء ر ّ ترجمٴه بيان مبارک اي ب است در حاليکه مربوبى موجود نيست نه از نظر ذکر و نه از نظر عين ،نه از بهمقام ر ّ نظر احاطه و نه از نظر ظهور .و اّولين مظهر هاء ا عبارت است از هاء هو و اواست
ه اکرم اعلی السماء و اشرف آن .و احدّيت و هوّيت از ارکان اسم اعظم و دللت کنند ٴ حا و روح احدّيه به او راجع ميگردد چنانکه در قرآن کريم آن ميباشد و او است رو خداى صمد فرمود قل هوا احد .و اعظم مقامات هو در عالم در حالت خالی بودن مدى تاست از واو فؤاد مح ّ .عبار اّمادر کتاب بيان فارسى نيز تأکيد بر بهاء بعنوان اسم اعظم الهى مکررا صورت ميگيرد. ى تقويم بديعى ابداء فرمودند .غرض از اين تقويم بديع ب اعل ٰ چنانکه ميدانيم حضرت ر ّ
قبل از هرچيز آن بود که ُملک آينٴه ملکوت گردد .اين امر در امر مبارک بهائى نيز تداوم
ىيابد .تقويم بهائى سال را به ١٩ماه و هر ماه را به ١٩روز تقسيم مينمايد .علوه بر م
آنکه ١٩رمزى از حقائق روحانى است )که بعدا در اين مقاله به آن اشاره خواهد شد( نترتيب هر لحظٴه زمان به اسم اسامى اين ١٩ماه و ١٩روز نيز اسامى خدا ميباشد .بدي ىيابد .اصول ً تمامى ق سازمان م ق مزّين ميشود و نظام هستى بر اساس ذکر ح ّ ح ّ
ى معطوف به اين هدف شامخ و زيبا و منيع است .در ب اعل ٰ احکام و فلسفٴه حضرت ر ّ ق بنا به اشرفّيت و اعظمّيت خويش بايد در عين حال آشکاراست که اسم اعظم ح ّ ب اعلىٰ با سرلوحٴه اين اسماء قرار يابد .در واقع هم همينطور است .تقويم حضرت ر ّ
ص بيان مبارک در بيان فارسى )باب سّوم ىيابد .به ن ّ نام بهاء آغاز و با نام علء پايان م
ها نيظهر ص به م خت ّ از واحد پنجم( روز اّول ماه و ماه اّول سال بهاء ناميده شده و م ّ
:گشته است .عّلت آن هم اين است که بهاء همٴه ماها و روزها در آن پنهان است
و آن را خداوند شهر بهاء ناميده به معنى آنکه بهاء کل شهور در آن شهرست و اون
را"
ها و هريومى از آن را به يکى از حروف واحد نسبت نيظهر مخصوص گردانيده به م داده و يوم اّول که ١٩روز است يوم ل اله ال ا هست .مثل آن يوم مثل نقطه است در بيان که کل از آن خلق ميشوند وبه سوى او عود مينمايند".
)باب سّوم از واحد
)پنجم بيان فارسى ما الّرحمن الّرحيم در نهايت خويش اشاره به ظهور بهاءا در سال نترتيب سّر بس بدي ما به عدد ١٩ ى در تعبير بس ٩يا ١٩است وچنانکه خواهيم ديد تأکيد حضرت نقطٴه اول ٰ .اساسا از همين روست _٢
ما الّرحمن الّرحيم بعنوان سّر واحد بس
ما الّرحمن الّرحيم از ١٩حرف تشکيل جه گرديد که حروف بس شيخ احمد احسائى متو ّ ما چيست مورد بحث شيخ احمد هاست .اّما اينکه اهمّيت اين ١٩و رابطٴه آن با بس شد ى اين مطلب مهمترين و قرار نگرفته است .بالعکس در بررسى حضرت نقطٴه اول ٰ
ما الّرحمن الّرحيم ميگردد و توضيح و تشريح ميشود .از ىترين وجه مفهوم بس اساس
ى صددرصد بديع است و سابقهاى در آثار گذشته ندارد. اين جهت تفسير حضرت نقطٴه اول ٰ
خر حضرت باب تفصيل و تشريح ميگردد .در اين مطلب در کتاب بيان فارسى و آثار متأ ّ ما الّرحمن الّرحيم نيز اين مسئله مورد بحث صريح واقع در توقيع مبارک در تفسير بس تکه اظهار امر مبارک هنوزبشکل صريح نسخ اسلم و ناس قرار نميگيرد .عّلت اين امر اي
ما مشترک ه تفسير بس اعلن مظهرّيت مبارک صورت نگرفتهبود .آنچه در ميان دو نحو ٴ
ما الّرحمن ما الّرحمن الّرحيم است .ديديم که در تفسير بس است تأکيد بر حروف بس ى به بررسى حروف بسمله عنايت فرمودند که از تفسير باء آغاز گرديد الرحيم حضرت اعل ٰ
و به تفسير ياء ختم گشت .اّما در کتاب بيان فارسى مسئلٴه اصلی اين است که تعداد جه به حروف ١٩گانٴه بسمله حروف بسمله ١٩حرف ميباشد و لذا تفسير مبارک متو ّ ميباشد .چنانکه قبل ً ياد شد بر طبق حديث اسلمى هرچه که در قرآن است در بسم ا ما است در باء است و هرچه در باء است در الّرحمن الّرحيم است و هرچه در بس نقطٴه تحت باء است .اين مفهوم هرگز بدرستى بصورت آشکار متحّقق نگرديد .ولی با ى و کتاب بيان فارسى اين مفهوم بظاهرظاهر متحّقق گشت .اصول ً ب اعل ٰ ظهور حضرت ر ّ تمامى کتاب بيان فارسى و باعتبارى تمامى آثار حضرت اعلی که آنهم بيان ناميده ميشود بالمآل به نقطه يا واحد بلعدد )واحدى که عدد نيست( راجع ميگردد و در نتيجه از نقطه .همٴه حقائق متکّثر ميگردد تکه اين ١٩عبارت از ناس ما الّرحمن الّرحيم از نظر بيان فارسى اي مترين تعبير بس مه ّ نواحد اشاره به ما الّرحمن الّرحيم در آ نترتيب بس واحد قرآنى و واحد بيانى است .بدي ه واحد در حروف ابجد مساوى ١٩ ظهور الهى در دور اسلم و در دور بيان است .واژ ٴ
ميگردد )و= ،٦الف= ،١ح= ٨د= .(٤مظاهر الهى در دور قرآن عبارتند از ١٩حروف قرآن که اّولين مظاهر مشّيت اّوليه ميباشند .اين ١٩حرف عبارتند از نقطٴه فرقان ،حضرت
مد ،حضرت فاطمه ١٢ ،امام ،و ٤باب. مح ّ
مد تفکيک ميان نقطٴه فرقان و حضرت مح ّ
تکه در دور اسلم همٴه گفتههاى ناس بدلئل گوناگون است .ولی يکى از اين دلئل اي
نجهت حضرت حضرت رسول اکرم بعنوان آيات الهى و کلم حق تلّقى نميگرديد .بدي
رسول باعتبار نزول قرآن کريم نقطٴه فرقان بود و باعتبار احاديث و ادعيٴه مبارکه )که
ب اعل ٰ ى ه حضرت ر ّ مد است .البته بفرمود ٴ ىگردد( حضرت مح ّ جزئى از قرآن محسوب نم ى در دوران ى حت ٰ ب اعل ٰ نترتيب که حضرت ر ّ اين تفاوت در دور بيان از ميان ميرود بدي سط قلم مبارکشان اّوليٴه اثار مبارکهشان از نزول وحى الهى بدون تعطيل و وقفه بتو ّ ى به هر شأنى که باشد کلمات نجهت تمامى آثار حضرت نقطٴه اول ٰ ىگويند و بدي سخن م هاى است و اگرچه به نّواب ق است بدون استثناء .مفهوم ابواب اربعه نيز مفهوم پيچيد ح ّ اربعه هم اطلق ميشود اّما در حقيقت آن اشاره به ملئکٴه رزق و حيات و خلق و موت .و ياحضرت مسيح ،حضرت خضر ،حضرت الياس و حضرت ادريس است ما الّرحمن الّرحيم اشاره به رجعت حروف قرآن و ظهور دور بيان اّما در عين حال بس ما المنع القدس را ب اعلی واژه بس و واحد بيانى است .در اينجاست که حضرت ر ّ ه بديع بر تنزيه و تقديس ح ّ ق ما الّرحمن الّرحيم ميفرمايند .اين واژ ٴ جايگزين بس
هاست. حتر تاکيد مينمايد ولی همانند بسمله از ١٩حرف تشکيل شد مستقيما و بنحوى صري تاست از حضرت ر ّ ب هاى به واحد بيانى است .واحدبيانى عبار بنابراين هر دوعبارت اشار
هگانٴه حى .بنابراين بهمراه حضرت نقطه ،اّولين مؤمنان به امر مبارک ى و حروف هيجد اعل ٰ ما الّرحمن الّرحيم ميباشند .بنابراين واحد بيانى را تشکيل ميدهند و اين واحد مظاهر بس
ى است ،حرف سين اشاره به ملحسين بشرويه است و "ب" اشاره به حضرت نقطٴه اول ٰ
ما با يکى از مظاهر واحد بيانى معادل ميگردد. به همين ترتيب هر يک از حروف بس نترتيب واحد هاست .بدي مد تفکيک نشد یمح ّ ىبينيم که در اينجا ميان نقطٴه بيان و عل م
نجهت ابتداى بيان فارسى بحث در مورد اين بيانى رجعت واحد فرقان است .و بههمي
ى در مورد مشّيت اّوليه سخن ميفرمايند و وحدت مظاهر رجعت است .ابتدا حضرت اعل ٰ مقدسه و استمرار ظهورات الهى را مؤّکد ميفرمايند و آنگاه بيان ميفرمايند که واحد بيانى کتک افراد واحد مؤّکد رجعت واحد فرقانى است .پس از آن اصل رجعت را در مورد ت .ميفرمايند ى از اين هم فراتر ميروند .بدين ترتيب که ايشان شريعت اّما هيکل مبارک حضرت اعل ٰ ق گردد اينجاست که از ظم ميفرمايند که همه چيز از واحد بيانى مشت ّ بديع را بصورتى من ّ تانگيز کّلشىء استفاده ميفرمايند لق و شگف .اصطلح خ ّ کّلشىء که بمعناى "همه چيز" ميباشد در حروف ابجد مساوى ٣٦١است .اّما ٣٦١هم
=١٩کّلشىء .بدين ترتيب هر يک از حروف واحد xحاصل ضرب ١٩در ١٩ميباشد١٩=٣٦١ . اّول مصدر و منبعى براى ظهور ١٨مؤمن جديد ميگردد و در نتيجه از واحد بيانى همه ىيابد يعنى مبندى در مورد کّلشىء نيز ادامه م چيز صادر ميگردد .البّته عين همان تقسي کّلشىء اّول نيز بطريق گذشته تکرار ميگردد تا تمام ديانت را در بر ميگيرد .حال ميتوانيم بهبينيم که چگونه مفهوم حديث اسلمى در مورد ارجاع همٴه حقائق به نقطٴه باء تحّقق يافته است .کّلشىء حاصل فيض و تجّلى واحد بيانى است .واحد بيانى حاصل تجّلى
ىآيند و کلمات ه مشّيت است .همانطور که حروف از نقطه بوجود م ى و شجر ٴ نقطٴه اول ٰ ى ميباشد ب اعل ٰ .از حروف ،مدنّيت بديع نيز محصول تجّلى نقطٴه مشّيت حضرت ر ّ ما الّرحمن الّرحيم از طريق واحد بيانى در عين حال بشارت بظهور حضرت تفسير بس ها و ظهور بلفاصلٴه ايشان در سال ٩يا ١٩ميباشد .بدين ترتيب تحّقق من يظهر
ها در سال ١٩است .اّما نيظهر ما المنع القدس در کمال خويش مستلزم ظهور م بس ى در اين مورد داراى لطيفٴه دقيقى است که بايد دّقت بسيار کرد تا ب اعل ٰ بحث حضرت ر ّ
جه گشت .توضيح آنکه مخالفان ديانت بهائى از ازليها گرفته تا گروههاى ديگر بر آنرا متو ّ ى ديانت مستقّلى است که بايد هزار يا اين نکته تأکيد نمودند که ظهور حضرت اعل ٰ هاست ظهور موعود بيان دوهزارسال طول بکشد .در نتيجٴه اّدعاى اهل بهاء که قرار بود بلفاصله پس از ظهور حضرت باب باشد مورد انکار قرار ميگيرد .البّته موضوع اين مقاله
ه انصاف به آثار مبارک پاسخ به اشتباهاتى نظير اين اّدعا نيست .هر کس که با ديد ٴ جه ميگردد که رابطٴه ظهور ايشان با ظهور موعود بيان ى نظر افکند متو ّ حضرت نقطٴهاول ٰ نجهت حداست که يکى را نميتوان بدون ديگرى تصّور نمود .به همي آنقدر نزديک و مت ّ ى ميتوان يافت که بر قرب ظهور موعود است که صدها دليل در آثار حضرت نقطٴه اول ٰ ى در بيان فارسى در مورد بيان تصريح ميکند .ولی بنظر نگارنده تمامى بحث حضرت اعل ٰ ما و تشريح واحد بيان هم با صراحت وقاطعّيت بيانگر همين مطلب ميباشد و تفسير بس جب است که اين نکته مورد غفلت قرار گرفتهاست .جاى تع ّ واحد بيانى عبارت است از مظاهر ميثاق الهى در دور بيان .در دور اسلم به تصريح ق در ميان خلق در دور اسلم جت ح ّ ى واحد فرقان مظاهر عدل الهى و ح ّ حضرت اعل ٰ هاند .واحد قرآنى عبارت بودند از نقطٴه فرقان که محل نزول آيات قرآن کريم بود
هاند .امام سر و باب علم الهى در دور اسلم بود هاست و ١٤معصوم که مبّين و مف ّ بود جت الهى امام غائب و يازدهم در سال ٢٦٠هجرى قمرى وفات فرمود و پس از آن ح ّ ىبينيم که بخلف هاند .اّما وقتى به دور بيان نگاه ميکنيم م وسائط او در ميان خلق بود واحد فرقانى همٴه آحاد واحد بيانى همزمان يکديگر و در سال اّول ظهور حضرت نقطٴه جت الهى ى متحّقق ميگردند .به عبارت ديگر بخلف اسلم که مظاهر ميثاق الهى و ح ّ اول ٰ و مظاهر وصايت و بابّيت يکى پس از ديگرى و در طول تاريخ اسلم ظاهر ميگردند در نواحد در سال اّول ظهور خلق و متحّقق ميگردد و از آن به دور بيان واحد اولّيه در آ بعد چيزى جز مؤمنان عادى که حاصل تجّلى و فيض اين واحد اولّيه است محّقق جت الهى و مظاهر ميثاق و تانگيزاست .در دور بيان ح ّ نميباشد .اين امر براستى حير جت الهى و نترتيب ح ّ مظاهر حکم الهى همگى در ابتداى ظهور محّقق گرديدند و بدي ىجهت نيست که در ميثاق الهى در همان سالهاى اّوليه ظهور متحّقق و کامل گرديد .ب ى تأکيد ميفرمايند که در ديانت ايشان ذکر وصايت نيست واين امر بيان فارسى حضرت اعل ٰ جت الهى و مرکز ميثاق الهى و ىبود و ح ّ ىاست چه اگر وصايتى در کار م بسيار بديه ىيافت در آنصورت واحد بيانى ى در دور بيان ادامه م مظاهر امر پس از حضرت اعل ٰ ى زنده بودند و مّدت محدودى ىکه همگى در زمان حضرت نقطٴه اول ٰ ىتوانست از افراد نم از عمر ايشان نمانده بود تشکيل بشود .بعبارت ديگر دور اسلم که قرار بود هزار لواندى بطول انجامد بصورتى تنظيم گرديد که بخاطر عدل الهى همواره مظهرى از سا مظاهر واحد قرآنى محّقق باشد در حاليکه در دور بيان تمام واحد بيانى به يک نسل ما بر اين نکته تأکيد ى با اين تفسير بس ب اعل ٰ محدود ميگردند .شک نيست که حضرت ر ّ ه الهى اين ه قرآن نبوده بلکه به اراد ٴ ه بيان همانند بلوغ شجر ٴ ميفرمايند که بلوغ شجر ٴ ما الّرحمن الّرحيم بصورتى لطيف از نترتيب تفسير بس بلوغ اسرع از سريع ميباشد .بدي
.قرب ظهور موعود بيان واسم اعظم در سنٴه تسع يا نوزده سخن ميگويد ى با زبان سّر به شکل ديگر هم بيان ميفرمايند .در دور ب اعل ٰ همين مطلب را حضرت ر ّ
اسلم آيات الهى به ٤شأن نازل گرديد )آيات ،مناجات ،خطب و تفاسير ،شئون علمّيه(.
جت الهى نازل گرديد .يعنى ظهور سط يک فقره از مظاهر ميثاق و ح ّ اّما هر شأنى بتو ّ
حقائق روحانى بصورتى تدريجى متحّقق گرديد .بعنوان مثال آيات عبارت از قرآن کريم،
مناجات عبارت از ادعيٴه حضرت رسول ،خطب و تفاسير عبارت از تشريحات و خطب ائمٴه ى از ابتداى ب اعل ٰ اطهار و شئون علمّيه عبارت از مباحث ابواب ميباشد .اّما حضرت ر ّ ظهور مبارکش به همٴه اين شئون انزال آيات الهى فرمودند .يعنى نقشى که واحد فرقانى سط خود حضرت اعل ٰ ى در طول قرنهاى متمادى بازى نمود از ابتداى ظهور مبارک بتو ّ جت الهى بر خلق در ظهور عنصرى انجام گرديد .اين امر بدان معنى است که ح ّ مبارکشان اکمال گرديده و ميثاق الهى پس از ظهور مبارکش مستقيما به ايمان و اطاعت ى علوه بر نفى هرگونه مفهوم ها مربوط ميگردد .جالب است که حضرت اعل ٰ من يظهر
هاند .بيان مبارک بدين ترتيب است :وصايت اين مطلب را نيز صريحا بيان فرمود
جائز نيست عمل ال ّ بآثار نقطٴه بيان .زيرا که در اين ظهور از براى حروف حى،
آثار"
ايشان از شمس حقيقت ظاهر ميگردد .زيرا که آيات مخصوص نقطهاست ومناجات ى و صور علمّيه مخصوص بابواب .ولی مخصوص رسول ا و تفاسير مخصوص ائمٴه هد ٰ ل اين آثار را در حقيقت اّوليه بنحو اشرف ل از اين بحر مشرق ميگردد تا اينکه ک ّ ک ّ ى هست مشاهده کنند و هيچ عّزى از براى ايشان غير از سبق ايمان که اعّز از کلش ّ ظل است .و از ل همين مست ّ یالعلم نبوده و نيست و کل فضل در ظ ّ عندا و عند اول ها آثار فرضّيه مرتفع و حروف حى و کل من آمن حين غروب الی طلوع من يظهر ظل) ".بيان فارسى باب ١٦از واحد سّوم )بالله و بالبيان در ظل آنها مست ّ سط واحد بآوراست .ميفرمايند که همٴه شئونى که قبل ً تو ّ صراحت اين بيان مبارک اعجا سط خود هيکل مبارک نازل ميشود) .ولی کل از اين بحر فرقان نازل گرديد همگى تو ّ
ى حروف حى نيز که واحد بيانى را تشکيل مشرق ميگردد( و آنگاه مؤّکد ميسازند که حت ٰ ظف به عمل به آثار ايشان جّيت نيستند و هيچکس مو ّ ميدهند داراى مقام وصايت يا ح ّ ى( تا طلوع من نيست .و بعد بيان ميفرمايند که از حين غروب )يعنى شهادت حضرت اعل ٰ ها هيچکس و هيچ سخنى مفروض و متبوع نيست و همگان صرفا و صرفا يظهر ى نه تنها واحد فرقانى را بشکل ىبينيم که حضرت اعل ٰ ظف به بيان هستند .بنابراين م مو ّ واحد بيانى همزمان با خود ظاهر ميفرمايند بلکه براى رفع هرگونه سوء تفاهم مؤّکد جّيت نبوده و آثار ايشان واجب العمل و ى آنها نيز داراى هيچگونه ح ّ ميفرمايند که حت ٰ
جت الهى و واجب الطاعة نيست .و خلصٴه بيان مبارک اين است که ميثاق الهى و ح ّ فرض و وجوب کلمٴه الهى در دور بيان منحصر بديشان است و بس ،تا زمان ظهور من جت الهى طلوع ها .اّما عدل الهى مستلزم آن است که بلفاصله پس از غروب ح ّ يظهر ها محّقق باشد .من يظهر _٣وحدت تکوين و تدوين يکى از رموز بسم ا الّرحمن الّرحيم تطبيق و تعادل تکوين و تدوين است .اصل سط انطباق تکوين و تدوين هم در کتاب بيان فارسى و هم در تفسير بسم ا مکررا تو ّ ى تأکيد ميگردد .ولی در کتاب بيان فارسى است که وحدت تشريع و حضرت نقطٴه اول ٰ
تکوين بصورتى کامل ً نوين ظاهر ميگردد .به يک اعتبار بايد گفت که اين اصل عصار ٴ ه
ه وحدت تکوين و تدوين در بيان تعاليم مبارکه است .در اينجا به بررسى چند وجه عمد ٴ ىپردازيم .فارسى م اّول :مفهوم شيئّيت و مشّيت اّولين وجه ظهور وحدت تکوين و تدوين در آثار حضرت اعلی و همچنين آثار حضرت ى از ابتداى بهاءا تأکيد بر رابطٴه ميان شىء و مشّيت است .در واقع حضرت نقطٴه اول ٰ ه مشّيت ربط ميدهند و در مورد اشياء عالم امکان بيان فارسى واژه شىء را به واژ ٴ نترتيب بنظر ميرسد که هيکل شيئّيت آن را انعکاس مشّيت اّوليه قلمداد ميفرمايند .بدي
ه شاء )اراده کرد( اشتقاق ميفرمايند .البّته اگر لفظ شىء در ه شىء را از واژ ٴ مبارک واژ ٴ
مورد خداوند هم بکار رود در آنصورت از اين قاعده خارج ميگردد ولی در مورد عالم امکان اشياء چيزى نيستند جز تبلور و تظاهر و تجّلى و اثر مشّيت اّوليه .اين امر بنحو لطيف بيانگر اين حقيقت است که همٴه عالم هستى چه در رتبٴه تکوين و چه در رتبٴه تدوين همگى مخلوق و محصول مشّيت اّوليه است .بدين ترتيب در وهلٴه اّول اصل وحدت ه الهّيات دور بديع است .بدين تکوين و تدوين بيانگر اصل مظهرّيت است که اصل عمد ٴ ق مشّيت اوست معنا که ذات غيب منيع خارج از امکان شناسائى است و لذا قائم مقام ح ّ که عالم امراست و اين مشّيت اّوليه است که شرايع الهّيه و عالم امکان را عّلت ميگردد. بحث در مورد اينکه ذات خداوند عّلت خلق کائنات نيست بلکه عّلت خلق کائنات مشّيت ى تأکيد ميگردد .ولی اصل مظهرّيت شالود ٴ ه خداست مکررا در آثار حضرت نقطٴه اول ٰ
وحدت تکوين و تدوين ميباشد .از آنجا که هم عرصٴه تدوين و تشريع و همٴه پهنٴه تکوين
و انشاء مظاهر مشّيت ميباشد در نتيجه بايد که توازن و تعادل و تطابق ميان آن دو محّقق باشد .در امر مبارک بهائى اين مطلب تشريح بيشترى ميگردد و حضرت عبدالبهاء
طبيعت ،شريعت ،علم و محّبت را همگى با تعريف واحدى )روابط ضروريه منبعث از ى و خصوصا ب اعل ٰ حقائق اشياء( معرفى ميفرمايند .و در عين حال آثار مبارکٴه حضرت ر ّ تاست و تکامل را هم در عرصٴه تکوين آثار مبارکٴه حضرت بهاءا اصل تحّول و صيرور و همٴه در عرصٴه تشريع اثبات ميفرمايند .بدين ترتيب ُملک براستى آينٴه ملکوت ميگردد .اّما اوج اين موازنه را بايد در بيان مبارک حضرت بهاءا در لوح حکمت جستجو کرد که طبيعت را بعنوان مشّيت تعريف ميفرمايند .اصل تطابق دين و علم و عقل نيز بالمآل .نتيجٴه منطقى همين اصل کّلى است دّوم :جّنت اشياء لق ى ديده ميشود تعبير زيبا و خ ّ ىسابقه که در آثار حضرت اعل ٰ ازنکات کامل ً نوين و ب ايشان از مفهوم جّنت است .تا قبل از ظهور مبارک بهشت و جهنم صرفا در مورد انسان ى در کتاب بکار برده ميشد و آنهم معمول ً به پايان تاريخ حواله ميگرديد .اّما حضرت اعل ٰ
تانگيز در اين مورد بوجود آوردند .بدين ترتيب که هر شىء بيان فارسى ابداعى شگف
نگذشته مفهوم جّنت و داراى بهشت و دوزخى است و جّنت منحصر به انسان نيست .از آ جهّنم مفهومى تاريخ گرديد و در ارتباط با هستى انسان و ديگر موجودات در بستر تکامل
تانگيز به تنهائى براى بيان عظمت ،قائمّيت و خويش معنى يافت .اين دو ابداع حير مظهرّيت هيکل مبارک کافى است .با ترکيب اين دو مفهوم ميتوانيم تصّور بديعى از بهشت و دوزخ بدست آوريم که هم در عرصٴه تکوين و هم در حيطٴه تشريع محّقق ص خود ميباشند .اين تنها انسان ى همٴه اشياء داراى حقوق خا ّ ه حضرت اعل ٰ است .بفرمود ٴ
ق است .بالعکس همٴه موجودات و همٴه اشياء طبيعى نيز به اراد ٴ ه نيست که داراى ح ّ هاند که به کمال خود نائل شوند .هيکل مبارک بهشت را ق به اين جهت خلق شد ح ّ
ق هستند مرحلٴه تکامل و کمال شيىء تعريف ميفرمايند .بنابراين همٴه اشياء داراى اين ح ّ ق را دارد .کمال انسان عبارت که به بهشت خود برسند .در اين ميان انسان نيز همين ح ّ
از عرفان مظهر امر الهى است و بدين جهت است که ظهور مظاهر مقّدسه دوران رستاخيز است و ايمان به مظهر امر بديع بهشت و اعراض از او دوزخ است .اّما حضرت ق به او داده صى است که از جانب ح ّ اعلی تأکيد ميفرمايند که آدمى داراى مسئولّيت خا ّ هاست بدين ترتيب که آدمى وظيفه دارد تا کوشش نمايد تا همٴه اشياء به کمال خود شد يعنى جّنت خود نائل شوند .اين اصل زيبا وشکوهمند در بيان فارسى چندين بار .تکرارميگردد بى ترديد مفهوم تکوين و تدوين در دور بديع از جنبٴه يک بحث فلسفى خارج گشته و بعنوان ارزش نوينى در نظام اجتماعى نمايان ميگردد .مسلمايکى از نتايج اين بحث اين
است که ديانت بديع و نظم بديعش به طبيعت به چشم تقديس و احترام مينگرد و حفظ محيط زيست از مهمترين اصول نظم بديع بهائى ميگردد .اين امر در اصل اساسى الهّيات ق و مظهر بهائى يعنى اصل مظهرّيت نيز هويدا است بدين ترتيب که طبيعت نيز مظهر ح ّ اسماء و صفات الهى ميگردد و در نتيجه بجاى تخريب و نابودى طبيعت بايد به حفظ و ظف هستند که در مورد همه چيز حقوق آنرا پاس زيبائى آن اقدام نمود .اهل بهاء مو ّ دارند و ارج نهند .اين امر وحدت تکوين و تدوين را معنا و رنگ و محتوائى بديع
ىبخشد .تفصيل اين بحث خارج از امکان اين مقاله است .اّما براى زيور اين مقاله يکى م :از بيانات مبارک را در مورد جّنت اشياء زيارت ميکنيم
خداوند درحين نزول بيان نظر بکل خلق خود فرموده و حدود از براى خلق خود در
هر"
مقام که واقف باشند مقّدر فرموده که هيچ نفسى در جّنت بيان بقدر شىء محزون و مضطر نگردد .بلکه از براى هر شىء حکم فرموده که مقتدرين بر هر شىء آن شىء را به علّو کمال برسانند که از جّنت خود ممنوع نگردد .مثل ً لوحى که در آن چند سطر نيکوئى نوشته شده باشد جّنت او اين است که آنرا به انواع تذهيب و طرز و شئونى که ق آن جارى سازند .آن وقت مالک در مرّقعات ممتنعه ممکن است که جارى نمود در ح ّ او او را به اعلی درجٴه امکان خود رسانيده که اگر فوق آن در علم او باشد و در ح ّ ق آن موقع ظاهر نسازد او را از جّنت خود ممنوع داشته و مؤاخذه از آن نفس خواهد )شد که با وجود قدرت چرا منع فيض نمودى)".بيان فارسى باب ١١از واحد چهارم سّوم :بيان ،نظم بيان و نظم بهاءا حدت تکوين و تدوين به مسئلٴه بيان و نظم آن مرتبط م و ّ يکى از مظاهر بسيار مه ّ ميگردد .در عين حال اين مطلب کليد فهم مفهوم "نظم بهاءا" که در کتاب بيان فارسى
بدان اشاره شده است نيز ميباشد .چنانکه ديديم بسم ا الّرحمن الّرحيم از ١٩حرف
ى که امر مبارکش را براستى مصداق اين حديث که هرچه تشکيل شده است .حضرت اعل ٰ که درقرآن است در بسم ا است مقرر فرمود تمامى آثار مبارکٴه خود را بر اساس م الکتاب ديانت بابى واحد )يعنى (١٩تقسيم بندى فرمود .اين امر خصوصا در مورد ا ّ
يعنى بيان فارسى آشکار است .همانطور که در ابتداى بيان فارسى و عربى تصريح
شده است بيان براساس کّلشىء يعنى ١٩واحد منظم شده است .بدين ترتيب هر واحدى از بيان به يکى از حروف بسم ا المنع القدس راجع ميگردد .هر واحد نيز از ١٩باب ىبينيم که هم بيان فارسى و هم بيان عربى تکميل هاست .البّته در عمل م تشکيل شد
چيک داراى ١٩واحد نميباشند .اين امر خود بصراحت کامل بيانگر اين هاند چرا که هي نشد ها جدا ندانسته و ى ظهور خويش را از ظهور من يظهر ب اعل ٰ واقعّيت است که حضرت ر ّ
هاند .قبل ً هم ديديم که تکميل ظهور خويش را موکول به ظهور حضرت بهاءا فرمود ى در بيان فارسى بصراحت بيان فرمودند که پس از غروب هيکل مبارکشان حضرت اعل ٰ ها مرجعّيتى نداشته و قادر به اظهار آياتى که در هيچکس تا قبل از ظهور من يظهر .دور بيان حجّيت يا سندّيت يا منصوصّيت يا متبوعّيت داشته باشد نخواهد بود اّما نظم بيان که مطابق ١٩واحد است بنا به اصل تطبيق تکوين و تدوين در عين حال نظم مدنّيت بديع بابى است .يعنى همانطور که بيان بعنوان کتاب الهى براساس کّلشىء تنظيم گرديد ،مدنّيت بابى نيز چنانکه قبل ً ديديم بر اساس همان اصل منظم و مقّرر گرديد .يعنى جامعٴه بابى و مؤمنان به امر بديع نيز بر همان اساس انتظام يافتند .به
عبارت ديگر نظم بيان در واقع نظم مدنّيت بديع بابى بود .در عين حال اين مطلب در صى دارد .توضيح آنکه حضرت نآراى حضرت بهاءا اهمّيت خا ّ مورد مفهوم نظم بديع جها
ى در بيان فارسى در مورد نظم بهاءا صحبت ميفرمايند" :طوبى لمن ينظر الی ربّ اعل ٰ
لمرّد له من عندا فى البيان" )بيان فارسى باب ١٦ نظم بهاءا و يشکر رّبه فاّنه يظهرو )از واحد سّوم ى امرا معلوم معناى راستين اين بيان مبارک تا قبل از تبيينات هيکل مبارک حضرت ول ّ نگرديد .حضرت ولی محبوب امرا آشکار ساختند که مراد از نظم بهاءا در اين بيان نآراى حضرت بهاءا است .ولی بايد توضيح داد که ى نظم بديع جها حضرت نقطٴه اول ٰ
اين تبيين حضرت ولی امرا صددرصد باظاهر بيان فارسى نيز مطابق و موافق است. ى در ه نظم بهاءا پس از بحث حضرت اعل ٰ ناست که بيان مبارک در بار ٴ عّلت اين امر اي مورد نظم بيان بشکل ترتيب شئون گوناگون از آيات و مناجات گرفته تا تفاسير و شئون تکه در يک برداشت سطحى از اين بيانات ناس هاست .اي علمّيه و فارسيه مطرح شد ى از نظم بهاءا نيز ترتيب و تنظيم آثار ممکن است تصّور شود که مراد حضرت اعل ٰ گوناگون و شئون متفاوت صادر از قلم حضرت بهاءا باشد .يعنى آنکه منظور از نظم
بهاءا چگونگى ترتيب الواح مختلف حضرت بهاءا ميباشد و نه مدنّيت بديع بهائى .اّما حدت تکوين و اين تصّور نادرست است .بحث نظم بيان و نظم بهاءا مبتنى بر اصل و ّ تدوين است و همانطور که در مورد ترتيب بيان و مدنّيت بابى ديديم اين نظم در عين حال نظمى است که بايد در عالم امکان و درجامعه و در فرهنگ بديع نمايان و متظاهر گردد .بنابراين نظم بهاءا نيز در عين حال که به آثار و آيات ظهور جمالقدم مرتبط ميباشد در اصل انعکاس آن نظم و آن پيام در فرهنگ و جامعه و تاريخ انسانى است و نآراست .اّما از همان بيان مبارک ميتوان اين مطلب را صريحا استنباط آن نظم بديع جها نمود .توضيح آنکه بحث حضرت باب در مورد نظم بهاءا بلفاصله پس از بحث مبارک
هاست و اينکه در ى نازل شد سط خود حضرت اعل ٰ در مورد اينکه همٴه شئون چهارگانه بتو ّ چکس آثار الهى و واجب الطاعه نخواهد ها هي فاصلٴه غروب ايشان و طلوع من يظهر آورد انجام ميگردد .بنابراين اگر آن بحث را درست بفهميم مفهوم نظم بهاءا را نيز درک خواهيم نمود .قبل ً در همين مقاله عين بيان حضرت اعلی در همان باب را زيارت
کرديم .ديديم که مسئلٴه انواع شئون آيات مسئلٴه ميثاق ومرجعّيت و نظم روحانى بود. يعنى آنکه حضرت باب متذّکر شدند که در دور اسلم ترتيب نزول آثار الهى از طريق
مد ،ائمٴه اطهار و ابواب اربعه صورت گرفته است .در دور اسلم نقطٴه فرقان ،حضرت مح ّ ترتيب و نظم آثار اسلمى عبارت از نظام ميثاق و نظام روحانى و ادارى اسلم هاست .بههمين جهت است که ترتيب ٤شأن عبارت از ترتيب و تظاهر نظام فرهنگى بود ى براى آنکه به هاست .اّما حضرت اعل ٰ و روحانى اسلم و مسئله وصايت و رهبرى بود قرب ظهور موعود بيان تأکيد فرمايند متذّکر شدندکه در دور خودشان همٴه اين شئون هاست و اين را بهاين معنى گرفتند که نظام فرهنگ و مدنّيت سط خودشان نازل شد بتو ّ ى و امام هاست يعنى آنکه ديانت ايشان ديگر رهبر و وص ّ بابى نيز برهمين اساس بناشد سسات منصوص نخواهد داشت بلکه بالعکس ظهور و مبّين و نهادها و مشروعات و مؤ ّ ها بلفاصله صورت خواهد گرفت .در اينجاست کههيکل مبارک از نظم بهاءا من يظهر سخن ميفرمايند .واضح است که در اينجا اساسا اين نظم علوه بر اشاره به نزول آيات ى ،و تبيّينات حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرا و دستخطهاى بيت عدل از قلم اعل ٰ اعظم الهى اشاره به نظام بهائى و نظم ادارى و انعکاس آن در عالم انسانى يعنى فرهنگ و مدنّيت بديع بهائى نيز ميباشد .اين نکته آنقدر لطيف و دقيق است که جز ىبود ى امرا قابل درک نم سط الهام از تبيينات مولى محبوب حضرت ول ّ .بتو ّ چهارم :اعداد واحکام ى اساسا بر همين اصل وحدت تکوين ب اعل ٰ جه کرد که نظام شريعت حضرت ر ّ بايد تو ّ ىبينيم که جه نمائيم م وتدوين بناشده است .توضيح آنکه اگر به کتاب بيان فارسى تو ّ جه به هدف واحدى هاند که همٴه آنها متو ّ اصول ً احکام حضرت باب بصورتى تنظيم شد تکه دنياى مادى را آينهاى از عوالم روحانى نمايند .به عبارت ديگر ناس هستند و آن اي ايجاد موازنه و وحدت ميان ملک و ملکوت هدف اصلی همٴه احکام حضرت باب است. ق و در مبندى زمان معطوف است بر اساس اسماء ح ّ بعنوان مثال تقويم که به تقسي تکه تمامى آنات و افعال ناس ها تنظيم ميگردد و هدف آن اي صدر آن اسم من يظهر
ق و حقائق روحانى صورت يابد .يا آنکه احکام حضرت باب جه به ح ّ آدمى بر اساس تو ّ ه زندگى در مورد تولد ،ازدواج و وفات همه بدين هدف معطوف است که وقايع عمد ٴ
آدمى را با سمبلها و آيات روحانى ممزوج سازد .بدين جهت است که در لحظٴه توّلد بايد سط زن و ق در آيهاى تو ّ ق و رضاى ح ّ دعائى ذکر گردد و در حين ازدواج بايد اسم ح ّ ق است تصوير مرد بيان گردد .مرگ نيز بايد براساس شعائرى که همه مربوط به ذکر ح ّ و تنظيم ميگردد .وصّيت نامه آينهاى از حيات آدمى ميگردد که در آن بايد ابتدا به حقايق
ى عرصٴه جسم آدمى نيزمشمول احکام روحانى اذعان و اعتراف شود .از طرف ديگر حت ٰ
گوناگونى ميگردد که در همٴه آنها هدف روحانى ساختن و تلطيف بدن است که از نجمله است لزوم نظافت و لطافت و حمل هياکل براى مردان و دوائر براى زنان. آ جه مالکّيت نيز به همين شکل مبّدل ميگردد و اموال و دارائى از طريق احکامى که متو ّ ها است تنظيم ميگردد که ازآنجمله است به اين حقيقت است که مالک راستين من يظهر احکام متعددى که مربوط به حقوق ا و تبّرعات و اوقاف ميگردد .در واقع وقتى بيان ىبينيم که هدف آن در هر مورد اين است که نظام فارسى را به دّقت بررسى کنيم م اجتماعى و فرهنگى و زندگى فردفرد آدميان آن دور ظرفى از حقائق روحانى واسماء تآور است .در عين حال همٴه اين هکننده و به الهى بشود .زيبائى وتشعشع اين اصل خير ها مينمايد .در نهايت قصد حضرت نقطٴه جه به من يظهر احکام و اصول ذهن را متو ّ ى نفسى هم که َتَنُفس ميکند سمبل و نشانهاى ى آن بود که جزئيات رفتار انسانى حٰت ٰ اول ٰ از اسماء و صفات الهى گردد و وحدت تکوين و تدوين و تمهيد براى ايمان به بهاءا .باشد نکتٴه ديگرى که بايد در همين چارچوب شناخته شود اهمّيت اعداد و حروف در آثار ى است .نويسندگان گوناگون از درک مفهوم راستين اين بازى با اعداد و حضرت نقطٴه اول ٰ هاند و آثار ايشان را به پرستش اعداد و حروف مّتهم حروف در آثارحضرت باب غافل شد ساختهاند .اين مقاله جاى چنين بحثى نيست .اّما اصل مطلب ،وحدت تکوين و تدوين است .اعداد و حروف وسيله و نمايشى از اين اّتحاد ميگردد و از اعداد و حروف استفاده جه به حقايق رّبانى گردد .به عنوان مثال حضرت ميشود تا دنياى مادى معطوف و متو ّ
ى مکررا از عدد ٩٥سخن ميگويند و بسيارى از شعائر و احکام خود را بر اساس آن اعل ٰ بنا ميکنند .اّما خود توضيح ميدهند که ٩٥مساوى حروف لله است )يعنى ٣لم و يک ه(. و آنگاه بارها توضيح ميفرمايند که منظورشان از تأکيد بر ) ٩٥مثل ً در ميزان مهريه براى
ازدواج( اين است که همٴه اعمال لله صورت گيرد و ذهن افراد در زندگى خويش با
تداعى اين اعداد آينهاى از حقائق روحانى شود .به عبارت ديگر اعداد و حروف سمبل و وسيلهاى ميگردند که هر فعل و هر نهادى را با مفهومى روحانى و نّيتى معنوى مقارن ه هيکل مبارک که ملک را فرمايند .به عبارت ديگر تأکيد بر اعداد جزء ديگرى است از اراد ٴ به ملکوت و ناسوت را به جبروت و شهود را به غيب و ماده را با روح وحدت و انطباق
بخشند .اّما براى هرکس که به جامعه شناسى آشنا باشد و از اهمّيت شعائر و سمبل در جه تقويم فرهنگ و ايجاد وداد اجتماعى و تحکيم ارزشهاى فرهنگى باخبر باشد تو ّ ى به اعداد بعنوان يک نوع منطق دللت و حکايت هيچگونه Symbolismحضرت اعل ٰ جه شود که وحدت تکوين استغرابى نخواهد داشت .ولی بخصوص اگر به اين واقعّيت تو ّ ى نبوده بلکه مبنائى بنيادى براى نظام و تدوين صرفا يک اصل متافيزيک براى حضرت اعل ٰ .ارزشهاى بديع ميباشد اهمّيت سمبلها در آثار مبارک کامل ً مفهوم ميگردد پنجم :لطافت و عالم مثال بحث در مورد عالم مثال خارج از حوصلٴه اين مقاله است .اّما ارتباط آنرا به بحث تدوين
و تکوين بايد گوشزدنمائيم .آثار شيخ احمد احسائى مکررا به عالم مثال و عالم برزخ
تأکيد مينمايد .برزخ اصول ً واسطه و حّد فاصله و عامل ارتباط ووساطت ميان دو مرحله يا
رتبٴه مّتضاد است .به همين جهت ميان همٴه مراتب برزخى مقرر است .عالم مثال هم
نوعى برزخ است که واسطٴه ميان عالم مادى و عالم نفس يا روح ميباشد .خود روح در
هها بسيارى مواقع برزخ و واسطٴه ميان نفس و عقل محسوب ميگردد .تعريف اين واژ
مکررا عوض ميشود و شيخ و سّيد مفاهيم گوناگون را با کلمٴه واحدى بيان ميکنند .به همين جهت است که ميان نفس و جسم هم مرحلهاى ميانه وجود دارد که جسم مثالی هاست و بدين جهت است .جسم مثالی از مواد عالم مثال و عناصر هور قليا تشکيل شد
نترين سطح خود به شکل تصّورات حاصل ازخيال و ثبوت و دوام دارد .عالم مثال در پائي
ىآيد .نقش آدمى در آينه نيز از نوع مثال است .ولی آدمى از نظر شيخ تخّيل آدمى در م
احمد احسائى علوه برجسد وجسم مادى )عرضى( خويش داراى جسد و جسمى راستين يا مثالی هم هست .تأکيد شيخ بر اين جسد مثالی تا حّد زيادى به اين عّلت بود که ىخواست ظاهر نظريٴه معاد جسمانى را حفظ کند در حاليکه عمل ً معاد را مفهومى م روحانى نمايد و در نتيجه تأ کيد نمود که بعث و حشر مربوط به جسد و جسم مثالی .است و نه جسد و جسم ظاهرى مفهوم عالم مثال و مقولٴه مثال در آثار حکماى گوناگون بههزاران خرافه و مفاهيم ى مفهوم مثال و عالم ب اعل ٰ ىمعنى منجّر ميگردد .بالعکس بنظر ميرسد که حضرت ر ّ ب مثالی را بشکل عرصٴه سمبلها وآيات و نشانههاى ماّدى که از حقائق روحانى حکايت ل مفهوم مثال به مينمايند تعبير ميفرمايند .به عبارت ديگر بجاى عالمى متافيزيک و مستق ّ شکل وسيلٴه ارتباط ملک با ملکوت ظاهر ميگردد .ازاينجاست که تأکيد براصل لطافت و
زيبائى در آثار هيکل مبارک خصوصا در بيان فارسى قابل فهم ميشود .بدن آدمى و همٴه اشياء مادى و فرهنگى بايد به شکلی تلطيف گردد که سمبل و نشانهاى از حقائق
روحانى بشود يعنى مثالی از ملکوت گردد .اهمّيت اعداد و احکام نيز که قبل ً بررسى شد ى به با همين منطق مرتبط ميباشد .در نتيجه مفهوم مثال در آثار مبارکٴه حضرت اعل ٰ
شکل استحسان و زيبائى ظاهر ميگردد .تأکيد بر عالم مثال بعنوان واسطه و رابطٴه ميان جسم و روح اشاره به اين واقعّيت بديع ميگردد که از طريق هنر و تلطيف دنياى ماّدى و اشياء طبيعى وسيله و نشانه و ظرف و آيٴه حقائق روحانى و معنوى ميگردند .حضرت عبدالبهاء با تأکيد بر اينکه موسيقى و نظافت اگر چه امرى جسمانى است ولی تأثير م را مؤّکد ميسازند .خلصه آنکه حضرت شديدى در روحانّيات دارد همين اصل بسيار مه ّ ى با لطافت و ظرافت باورنکردنى با تأکيد بر اصل لطافت در احکام گوناگون ربّ اعل ٰ ىبخشند وجسم آدمى و دنياى مادى را آينهاى خويش ميان تکوين و تدوين هماهنگى م ص اين ظهور بديع از کمالت روحانى و اخلقى و معنوى ميفرمايند و اين از ويژگيهاى خا ّ .است _٤ميثاق و مراتب هستى نگاهى به آثار حضرت نقطٴه اولی نشان ميدهد که اصل ميثاق ،مرکز و اصل آثار مبارک ههاى گوناگون قرآن کريم ايشان است .به عنوان مثال وقتى به تفاسير مبارک از سور ىسازند که معناى ىبينيم که تقريبا در همه جا حضرت اعلی مؤّکد م رجوع ميکنيم م باطنى همٴه آيههاى قرآن کريم تأکيد بر اصل ميثاق است .اين ميثاق در واقع به شکل اصول دين ظاهر ميگردد که داراى ٤رتبه و اصل است که عبارتند از توحيد ،نبوت ،امامت و بابّيت .همٴه اين اصول بيانگر مراحل و مراتب گوناگون مظهرّيت يعنى ظهور اسماء و
صفات الهى در عالم خلق است .هيکل مبارک در آثار خود بارها براين واقعّيت که
خداوند از خلق در عالم ذّر براى ايمان به خداوند و مظاهر امرش )حضرت رسول ،ائمه
هاست تأکيد ميورزند .اين امر در بيان فارسى نيز تکرار اطهار و باب امام( اخذ عهد فرمود
ىيابند .آشکاراست که ى در واقع نقش صرفا سمبليک م ميگردد در عين حال که حروف ح ّ ى در مورد ميثاق و مراتب چهارگانٴه آن در اساس به ظهور مبارک من بحث حضرت اعل ٰ تا و بيت عدل اعظم الهى مربوط ها و ميثاق حضرتش در خصوص مبّين آيا يظهر .ميگردد در کتاب بيان فارسى اين ٤رتبه با ٤کلمٴه بسم ا الّرحمن الّرحيم همانند ميگردند .بدين ترتيب عدد چهار ظرف و عاملی براى ١٩ميگردد .اّما خود اين ٤رتبٴه ميثاق با مراتب چهارگانٴه گوناگون معادل ميگردند .يکى از اين مراتب ،مراحل خلقت است که بشکل
ه مراحل هفتگانٴه خلقت است .از طرف مشّيت ،اراده ،قدر و قضا ظاهر ميگردد که عصار ٴ
ديگر اين ٤رتبه با ٤فعل خلق ،رزق ،حيات ،موت نيز همانند ميگردد .بعلوه رنگهاى
چهارگانٴه سفيد و زرد و سبز و سرخ نيز نشانهاى از اين مراتب چهارگانه ميشود .مراحل هستى نيز که فؤاد ،روح ،نفس و جسد ذاتى است نيز به همين ترتيب بررسى ميگردد.
٤رتبٴه تسبيح و تحميد و تهليل و تکبير نيز به همين سان تصوير ميشود .و ٤مرحلٴه توحيد نيز مشمول همان منطق ميگردد٤ .شأن آيات )آيات ،مناجات ،خطب و تفاسير ،و شئون علميه(نيز به همين ترتيب ارائه ميشود و مفاهيم آتش و هوا و آب و خاک نيز باز
بههمان شکل ترسيم ميگردد٤ .چشمه بهشت )آب ،شير ،عسل ،شراب( نيز بهمان منطق ارجاع ميگردد ...
واضح است که از همين مثالها معلوم ميشود که امر مقّدس حضرت
ىپردازد و اين ى شديدا از طريق استعاره و تمثيل به بيان حقائق روحانى م ربّ اعل ٰ مطلب نيز با اهمّيت سمبلها و وحدت تدوين و تکوين کامل ً مفهوم ميگردد .در مورد ه عزيز ميتواند به اثر عالمانٴه دکتر وحيد رأفتى مراجعه نمايد .در رنگهاى چهارگانه خوانند ٴ ى در کتاب بيان اينجا فقط براى تلطيف اين مقاله به ذکر بيانى از حضرت نقطٴه اول ٰ ىپردازيم هميفرمايند م :فارسى که به برخى از اين مراتب اشار وسزاوار است که مستدّلين بر توحيد ذات و صفات و افعال و عبادات و خلق و رزق
و"
موت و حيات و تسبيح و تحميد و توحيد و تکبير و نار و هواء و ماء و تراب و فؤاد و ما المنع ل حروف بس روح و نفس و جسد و نور ابيض و اصفر و اخضر و احمر در ظ ّ )القدس ملحظه نمايند) .بيان فارسى باب ٥از واحد هشتم نمراتب در عين حال که مراتب خلقت و اّما همچنانکه در ابتدا هم خاطرنشان گشتيم اي نواحد اشاره به مراتب ظهور مظاهر الهى در رتبٴه تشريع و ميثاق هستى است در آ سک و اطاعت به اوامر و آيات مظاهر امر ميباشد .بدين ترتيب ٤کلمهٴ بسم الهى براى تم ّ ا المنع القدس با واحد بيانى و واحد فرقانى که در ٤رتبه ظاهر ميگردند معادل ت که ميشوند .اوج اين مراتب و مظاهر عبارت از ميثاق الهى در اين دور مبارک اس ى امرا( و تا )حضرت عبدالبهاء و حضرت ول ّ بشکل خداوند_ حضرت بهاءا_ مبّين آيا
.نظم ادارى )بيت عدل اعظم( ظاهر ميگردد
ما الّرحمن هاى به توقيع مبارک در تفسير بس ماست که در اين بحث مختصرا اشار اّما لز ما در الّرحيم نيز بنمائيم .چنانکه قبل ً هم ذکر شد در تفسير مبارک همٴه حروف بس نواحد بيانگر همٴه مقامات چهارگانٴه روحانى ميباشند .مثل ً حرف ب در مقام اّول که آ
مداست .در مقام دّوم حرف ب که مقام اراده مقام مشّيت است اشاره به حضرت مح ّ
جه به مقام قدر است مربوط به حضرت علی است .در مقام سّوم همان حرف که متو ّ است به امام حسن مرتبط ميگردد .و بالخره در مقام چهارم حرف ب معطوف به
کتک حروف به همين ترتيب در ٤رتبه ىيابد .اّما ت قضاء بوده و به امام حسين ربط م
ظاهر ميگردند و اين ٤رتبه اساسا بيان اصل ميثاق است .در بررسى حرف ل چهار رتبه مد ،حضرت علی ،ائمٴه اطهار و شيعٴه کامل ميباشد .اين مباحث اشاره به حضرت مح ّ ى امکان ورود به آن نيز در هيکل مبارک بحّدى ظريف و لطيف و پيچيده است که حّت ٰ م اکتفاء ميکنيم نپذير نيست .تنها به ذکر دو نکتٴه مه ّ .اين مقاله امکا اّول آنکه اين ٤رتبه اساسا ٤رتبٴه بيان ،معانى ابواب و امام است .توضيح اين مراتب نيز ه عزيز ميتواند به صحيفٴه ص دارد ولی خارج از بحث ماست .خوانند ٴ اگرچه اهمّيت خا ّ ه شيخ احمد احسائى در اين مورد مراجعه حالزيار ٴ ى و شر عدليه اثر حضرت نقطٴه اول ٰ .نمايد دّوم آنکه اگر چه همٴه حروف بسم ا بيان مراتب اربعه ميثاق و اصول دين و خلقت لدر برخى حروف ميباشند اّما جزئيات اين ٤رتبه در حروف گوناگون متفاوت ميگردد .مث ً مقام دّوم مقام حضرت علی است در حاليکه در برخى ديگر مقام حضرت فاطمه ميگردد .يا آنکه مقام چهارم گاهى مقام ائمه است و گاهى مقام باب امام .در اينجا
ى در اين اثر خويش که در دوران ساس و دقيق نهفته است .حضرت اعل ٰ نکتهاى بسيار ح ّ اّوليه اظهار امر مبارک نوشته شده است بنحو غير مستقيم اين مطلب را مؤّکد ميفرمايند که ظهور ايشان در رتبٴه بابّيت به معناى آن نيست که حضرتشان فاقد مقامات ديگر ميباشند .به عبارت ديگر حضرتشان حقيقت مشّيت ميباشند که در مراتب گوناگون به ماکنون بنا به استعداد خلق در رتبٴه بابّيت خود شکلهاى مختلف ظاهر ميگردند و اگر چه ه خر مبارک از جمله با ميباشند .اين مطلب در آثار متأ ّ هاند اّما در حقيقت با را نمايان کرد .بيان فارسى بارها بصراحت تکرار و تأکيد ميگردد ما الّرحمن الّرحيم و بسم ا المنع القدس در آثار حضرت نقطٴه ديديم که تفسير بس ما الّرحمن الّرحيم تانگيزى گرديد .بدين ترتيب بس ى دستخوش ابداع و احداث شگف اول ٰ آينهاى از ميثاق بديع الهى و مدنّيت و فرهنگ لطيف بيان و بشارتى به ظهور حضرت .بهاءا ميباشد کحضرت عبدالبهاء حمبار مدرلو نالّرحي االّرحم م ج _ تفسيربس اين تفسير مبارک قبل از صعود جمالمبارک و بامر ايشان نازل شده است .از خود لوح کا نازل شده است چرا که بارها حضرت عبدالبهاء مبارک آشکار است که اين لوح در ع ّ ماکنون به ظاهر ظاهر هم در ارض در تبيين اسم اعظم به اين نکته که مکّلم طور ه مقّدس حضور دارد اشاره ميفرمايند .در ابتداى لوح مبارک اشاره به افرادى ميفرمايند که
از امر جمال ابهى اعراض کردند و ميثاق الهى را شکستند و بر بالى منابر از حضرت ى تبّرى جستند" .اّلذين نقضوا ميثاقک و غفلوا عن اشراقک و ترکوا العروة الوثق ٰ ى ب اعل ٰ ر ّ
یالمنابر فى محضر الجهلء) ".مکاتيب عبدالبهاء ى عل و تبّروا من مظهر نفسک العلی العل ٰ جلد اّول ص .(٣٤و آنگاه توضيح ميفرمايند که اين اشخاص بحضور حضرت عبدالبهاء مشّرف گرديده و از ايشان خواهش نمودند که از حضرت بهاءا استدعا فرمايند که ما الّرحمن الّرحيم مرقوم فرمايند .آنگاه هيکل مبارک ه فاتحه و بس تفسيرى برسور ٴ ما توضيح ميفرمايند که جمال مبارک به حضرت عبدالبهاء امر فرمودند که ايشان بس :الّرحمن الّرحيم را تفسير نمايند .عين بيان مبارک در اين مورد آخر اين است ى و افاض عليه سحائب ثمّ حضروا هؤلء عند عبد آواه ا فى جوار رحمته الکبر ٰ
عنايته"
سوا منه ان يتصّدى بطلب بيان معانى سورة الفاتحه الناطقه باسرار الملک العظمى والتم ّ ى ليکون ذلک التفسير و التأويل من معالم الّتنزيل عبرة لّلذين يريدون البصيرة العل ٰ والمهدى .فصدر المر من مطلع ارادة رّبک لهذا العبد البائس العاجز المنکسر الجناح ان احّرر ما يجريه علی قلم بنفثات روح تأييده و انفاس قّوة توفيقه ليکون ذلک عبرة لولی ى و يثبت ان الصعوة بفضل من ا تستنسر فى اّيام ا") .مکاتيب جلد اّول ص النه ٰ
)٣٤ _٣٥
بدين ترتيب آشکار است که لوح مبارک در ارتباط با ازليان است چرا که از شکستن ميثاق ى سخن ميفرمايند ب اعل ٰ تآبادى از حضرت ر ّ .الهى و تبّرى دول ه فاتحه باشد اساسا تفسير اين لوح مبارک کوتاهست و با اينکه قرار است تفسير سور ٴ ه فاتحه را نيز بسم ا الّرحمن الّرحيم ميباشد .اگرچه در پايان لوح باختصار تمامى سور ٴ جه کرد که منطق تعبير بسم ا الّرحمن الّرحيم در اين لوح توضيح ميفرمايند .بايد تو ّ ى و شيخ احمد احسائى کامل ً متفاوت مبارک با منطق تعبير در آثار حضرت نقطٴه اول ٰ ميگردد .عّلت اين امر هم واضح است .با ظهور جمالمبارک معناى راستين و اصلی بسم
ا الّرحمن الّرحيم آشکار و محقق گرديد .بدين ترتيب بحث حضرت عبدالبهاء بحث در
ى ترکيبى از تحّقق و مورد تحّقق است در حاليکه بحث شيخ احمد و حضرت نقطٴه اول ٰ نترتيب تنظيم ميفرمايند که ابتداء در مورد تفسير بود .حضرت عبدالبهاء بحث خود را بدي .حرف ب و آنگاه در مورد اسم ،ا ،رحمن و رحيم بحث ميفرمايند _١تفسير حرف ب جبى ندارد چرا بيشترين قسمت تفسير مبارک مربوط به تفسير حرف ب است و آنهم تع ّ
جاست که بر طبق احاديث گوناگون ازجمله حديث حضرت علی )ع( که در لوح مبارک مندر تمام کتب مقّدسه در قرآن و تمام قرآن در فاتحه و تمام فاتحه در بسم ا وتمام بسم .ا در حرف باء مندرج است حضرت عبدالبهاء بيان ميفرمايند که باء که عنوان و آغاز بسمله است جامع همٴه معانى ه مبارک باء تدوينى همين ب بسم ا است که سرآغاز کتب مقّدسه الهى ميباشد .بفرمود ٴ است.
باء تکوينى عبارت از کلمٴه الهى و مشّيت اّوليه و مظهر امر الهى است .در هر
دوحالت باء عّلت خلق موجودات و ممکنات و عامل فيض و حقيقت جامع است .چرا که :تدوين مطابق تکوين است ن التدوين طبق التکوين و عنوانه و ظهوره و مثاله و مجله و تجّليه و ل ّ
شعاعه")مکاتيب"
)جلداول ص ٣٥ آنکاه حضرت عبدالبهاء به بحث تفصيلی در مورد اهمّيت و معناى حرف ب ميپردازند. ه مبارک حرف ب بيانگر اسم اعظم الهى يعنى بهاءا است چرا که جامع همٴه بفرمود ٴ حقائق الهى و اسرار روحانى و اسماء الهى ميباشد و به حديث امام جعفر صادق که فرمود "الباء بهاءا" استناد ميفرمايند .آنگاه در عظمت اين حرف بخصوص يعنى ب که هاند سران در تعبير کلمٴه بسم اشتباه کرد ه به جمال ابهى است متذّکر ميشوند که مف ّ اشار ٴ هاست وال ّ در هاند که ميان ب و اسم حرف الف حذف شد چرا که ايشان اکثرا گمان کرد .حقيقت ميان ب و سم حرف الف هم وجود دارد والقوم اّنما اعتبروا الحذف والتقدير لللف بين الباء والسين جهل ً و سفها حيث لم
ينتبهوا "
لمعرفة اليات الباهره والبّينات الظاهره و الجامعية الکاملة الشامله الزاهره السافره فى )هذاالحرف المجيد" )مکاتيب جلد اّول ص ٣٦ عّلت اينکه حضرت عبدالبهاء تأکيد ميفرمايند که ميان ب و س هيچ حرف ديگرى وجود ه حضرت عبدالبهاء جامع همٴه حروف و تکه حرف ب بفرمود ٴ ناس ندارد و حذف نشده اي معانى است و بخصوص جامع الف نيز ميباشد و بدين جهت تفکيک الف از ب بعنوان واقعّيتى خارج از ب در کلمٴه بسم غلط است .استدلل هيکل مبارک به دو صورت است. اّول آنکه به آيٴه قرآنى ديگرى اشاره ميفرمايند که در آغاز آن باسم ا بيان شده است و نه بسم ا .بدين معنى که اگر خداوند الف مستقل از باء را در بسم منظور ميداشت
آنرا بشکل باسم بيان ميفرمود .پس اينکه در ابتداى قرآن بجاى باسم ،بسم وجود دارد و تکه الف مستقلی در سرآغاز قرآن منظور ناس ه حذف است بلکه بخاطر اي نه بخاطر قاعد ٴ
نظر نبوده است) .آيه قرآن که هيکل مبارک اشاره ميفرمايند اين است :سّبح اسم ربک ).العلی و اقراء باسم ربک و باسم ا مجرئها و مورسئها استدلل دّوم حضرت عبدالبهاء اين است که حرف باء در غيب خود الف مطلقٴه الهيه است و در ظاهر خود الف مبسوطه است .به عبارت ديگر الف و ب يکى هستند و الف
در ب مستور و مندمج است .بدين ترتيب است که ب و نه هيچ حرف ديگرى مبدء وجود و مصدر شهود در دو عالم تکوين و تدوين ميباشد .براى درک بهتر اين مطلب بايد به جه شود :بيان مبارک در مورد رابطٴه حرف ب با انواع الف تو ّ منه معنى اللف المطلقه اللهيه بشئونها ولنرجع الی بيان الباء و نقول اّنها متض ّ
و"
اطوارها اللّينيه والقائمه والمتحرکه والمبسوطه و نحوها فى البسملة اّلتى هى عنوان کتاب القدم بالطراز الّول المشتمله علی جميع المعانى اللهّيه والحقائق الّربانيه والسرار الکونيه " المبتداء فيها بالحرف الول من السم العظم )مکاتيب جلد اّول ص
(٣٦
ترجمٴه بيان مبارک اين است :برگرديم به توضيح حرف باء .اين حرف شامل معناى الف مطلق الهى است در همٴه شکلهاى آن که عبارتند از الف لّينه ،الف قائمه ،الف متحّرکه، الف مبسوطه و نظائر آن در عبارت بسمله که عنوان کتاب قدم است بتوسط طراز اول که شامل همٴه معانى الهّيه و حقائق رّبانّيه و اسرار کونّيه است که با حرف اّول اسم .اعظم آغاز ميگردد :همين مطلب را در بيان وحدت الف با حرف ب بدين شکل بيان ميفرمايند لسّيما انها اى الباء الف مطلقه الهّيه فى غيبها و الف مبسوطه فى شهادتها و
عينها".
شئون فى ظاهر والحقيقه وال ّ شهادة والغيب والعلم والعين والباطن وال ّ فاجنمعت ال ّ هذاالحرف الساطع البارع الصادع العظيم .و انّ سائرالحروف والکلمات شئونها ىالّتکوين والتدوين" ىعالم واطوارهاوآثارها واسرارها فاّنهامبدءالوجود ومصدرالشهود ف )) مکاتيب جلد اّول ص ٣٦
ترجمٴه بيان مبارک اين است مخصوصا که حرف ب در غيب خويش الف مطلقٴه الهّيه است و در ظاهر خويش الف مبسوطه است .پس بدين ترتيب شهادت و غيب ،علم و عين ،باطن و ظاهر ،و حقيقت و شئون در اين حرف ساطع بارع صادع عظيم جمع ميگردد و براستى که همٴه حروف و کلمات شئون و اطوار و آثار و اسرار همين حرف
.ميباشد چرا که حرف ب مبدء وجود و مصدر شهود است در دو عالم تکوين و تدوين قبل از ادامٴه مطلب لزم است مختصرا بيانات مبارک فوق را قدرى بررسى نمائيم .هيکل مبارک در اينجا با اشاره به اصطلحات عرفانى و بخصوص آثار شيخ احمد احسائى و سّيد کاظم رشتى از رابطٴه حرف ب با انواع الف سخن ميفرمايند .تقسيم بندى الف به الف لّينه ،الف قائمه ،الف متحرکه ،الف مبسوطه مکررا در آثار شيخ احمد و سّيد کاظم هها تکرار ميگردند .هيکل مبارک ب اعلی نيز اين واژ ديده ميشود .و در آثار حضرت ر ّ ى در بحث خويش در مورد حرف الف نيز از همين مراتب سخن حضرت نقطٴه اول ٰ هها ميپردازيم :ميفرمايند .در اينجا فقط مختصرا به توصيف اين واژ اّول ً انواع الف حاصل نقطه است .در عين حال بايد دّقت کرد که نقطه نيز خود جزئى از تکه ب جامع نقطه نيز ميباشد در عين ناس حرف ب ميباشد و در تحت آن قرار دارد .اي
حال که مظهر آن نيز در عالم شهود است .با تکرار نقطه و حرکت آن اّول بار الف لّينه
ىآيد .اين الف در يعنى الف نرم و معطوف که قابل انحناء و انعطاف است بوجود م
حقيقت نامرئى است چرا که بسيار ملئم و شکننده است و هنوز با نقطه يکى است. الف لّينه غيب الف عادى است ولی فاقد صفات و تعّين و ويژگيهاى حرف الف است .در
ىآيد که کامل ً هم صاف نيست. عين حال با تکرار نقطه صرفا خطى نامرئى بوجود م
پس الف لّينه که اّولين ظهور و تجّلى نقطه است نه صاف است ،نه ضخيم است و نه فپذير است و ميتواند شکلهاى خص و معّين و نه داراى امتداد .بالعکس نرم و انعطا مش ّ .گوناگون بخود بگيرد که الف لّينه ناميده ميشود الف قائمه دّومين ظهور نقطه است يعنى وقتى الف لّينه بشکل صاف درآمد و بشکل ايستاده و نه معطوف ظاهر شد آنوقت الف قائمه يعنى الف راست و صاف و عمودى فپذير ميگردد .اکنون اين الف داراى حّد اقّلى از تعّين و خصوصيت است و کامل ً انعطا .نيست مرحلٴه سّوم عبارتست از الف متحّرکه .بايد دّقت کرد که الف قائمه اگر چه ايستاده است ولی داراى صدا نيست يعنى ساکن است و حرکت )ضمه ،فتحه و کسره( ندارد .اّما وقتى که الف قائمه از حالت ساکن )عدم تعّين نسبى( خارج گشته و فتحه را قبول ميکند و
ىشناسيم ظاهر ميشود .صدادار و متحّرک ميگردد اّول بار حرف الف بشکلی که ما آنرا م مرحلٴه چهارم مرحلٴه الف مبسوطه است يعنى الفى که تغيير جهت داده و بجاى ايستاده ىباشد ،بنا بر ىگيرد .به عبارت ديگر الف مبسوطه بشکل ب م بودن حالت افقى بخود م
.اين ب در مرحلٴه شهود و بروز همان الف مبسوطه است حال اگر بهبيانات حضرت عبدالبهاء که قبل ً نقل شد مراجعه کنيم مفهوم بيان مبارک لهاى الف لّينه ،قائمه ،متحّرکه ىشود .ب حاوى الف مطلقٴه الهّيه است که بهشک واضح م و مبسوطه ظاهر ميگردد .در عين حال حرف ب در غيب و ذات خويش الف لّينه است و
در حالت ظاهر الف مبسوطه است .بدين ترتيب مراحل غيب و شهود و ظاهر و باطن در ىباشد و بدين ب جمع ميگردد و ب جامع همٴه عوالم غيب و شهود در تکوين و تدوين م عّلت است که بسم ا باحرف ب آغاز ميگردد و حضرت عبدالبهاء نيز اين سخن را که هاست ل از ب که بخاطر زيبائى يا اختصار حذف شد بسم در واقع داراى الفى است مستق ّ
نفى ميفرمايند .بنا بر اين ب منشأ و مصدر همٴه حروف و همٴه کلمات است يا بهعبارت ديگر اسم اعظم يا مشّيت اّولّيه است که آن بهاءا موعود همٴه اديان و امم است که کا مستوى است ماکنون در عرش ع ّ .ه بدين ترتيب الف لّينه در واقع همان نقطه است که در تحت حرف ب قرار دارد و لذا .غيب ب ميباشد اّما الف مبسوطه در ظاهر هم بشکل ب نمايان ميگردد تانگيزى را بيان حضرت عبدالبهاء در توضيح حرف ب که اشاره بهبهاء ميباشد حقايق حير ل مينمايد .اّولين مطلبى را که تأکيد ميفرمايند توضيح ميفرمايند که معضلت بسيارى را ح ّ ه لمّيٴه او است .در ابتدا سخن سّيد کاظم را نقل سخن سّيدکاظم رشتى در شرح قصيد ٴ کرده و آنگاه بهتوضيح حضرت عبدالبهاء دّقت ميکنيم .سّيد کاظم در ابتداى کتابش چنين ميگويد :الحمد لله اّلذى طّرز ديباج الکينونة بسّر البينونة بطراز النقطة البارز عنها الهاء .باللف بل اشباع و ل انشقاق يعنى سپاس خداى را که سر آغاز هستى را از طريق سّر بينونت با نقطهاى بياراست که سط الف ،هاء بدون اشباع و انشقاق ظاهر گرديد .از آن نقطه بتو ّ حضرت عبدالبهاء در توضيح مبارک خود بيان ميفرمايند که سّيد کاظم در سر آغاز کتاب خود تأکيد ميکند که اسم اعظم الهى بهاء است و مرادش از اين بيان بهاء ميباشد .هيکل مبارک چنين ميفرمايند :حّتى صّرح بالسم العظم و السّّر المنمنم و الّرمز المکّرم و مفتاح
تالّنقطه اّلتى عين الباء و غيبها و الهاء و کنوز الحکم بصريح عبارته ...فاّنک اذا جمع
لئح فى ن السم العظم و الّرسم المشرق ال ّ اللف بل اشباع و ل انشقاق استنطق منه ّ اعلی افق العالم ،الجامع لجوامع الکلم المشتهر اليوم بين المم )مکاتيب عبدالبهاء جلد )اّول ص ٣٧
در اين بيان مبارک حضرت عبدالبهاء توضيح ميفرمايند که سّيد کاظم که ملهم بهالهامات الهّيه بوده است در اين جمله بصراحت اسم اعظم را ذکر مينمايد زيرا اگر نقطه را که همان ب هست با دو حرف هاء و الف جمع کنيم بدون اشباع و انشقاق اسم بهاء ىآيد .بدست م سط سّر بينونت بوسيلٴه در سخن سّيد کاظم رشتى در ابتدا از آرايش سرآغاز هستى بتو ّ نقطه سخن گفته شد .لفظ بينونت يعنى بين بودن ،واسطه بودن ،عّلت بودن .بعدا در همين لوح مبارک حضرت عبدالبهاء توضيح ميفرمايند که ب رمز بينونت است چون حرف سط ،بواسطٴه ،بعّلت ...استفاده ميگردد .بدين ترتيب سّر بينونت ب بمعناى بوسيلٴه ،بتو ّ همان ب است که رمزى از مشّيت اّولّيه است که عّلت خلق است و بعبارت ديگر نقطه است .پس مراد از نقطه در واقع ب است .آنگاه سّيد کاظم ميگويد که اين نقطه که سّر
ىآورد بدون اشباع و بدون انشقاق. سط الف حرف ب را بوجود م بينونت است بهتو ّ
بعبارت ديگر ب و الف و ه را بايد بدون اشباع و انشقاق بهيکديگر جمع نمود و آنگاه ىآيد .انشقاق که واضح است يعنى ب و الف و ه را نبايد از يکديگر جدا بهاء بدست م نمود بلکه بايد بشکل يک کلمه در بيايند و حروف جداگانه نباشند .اشباع هم در اصطلحات شيخ و سّيد هميشه بهاين معنى است که يک حرف خالی باشد يعنى پر نباشد يعنى داراى حرف ديگرى نشود .يعنى آنکه بايد سه حرف ب و ه و الف را بهيکديگر پيوند داد بطورى که اّول ً هيچ حرفى در داخل حرف ديگر پنهان نشود و لذا هيچ حرفى حذف نشود .ثانيا اين حروف که هيچيک نبايد حذف شوند )بل اشباع( بايد که
نکار بهاء است .پس از آن حضرت عبدالبهاء بهم مّتصل شوند )بل انشقاق( .نتيجٴه اي
جب ميفرمايند که سران شيخّيه اين کلمات را تدريس ميکنند ولی هرگز درس و اظهار تع ّ ىشوند .عبرت نگرفته و از معنى و مفهوم آن که بشارت بهظهور مبارک است غافل م یالورى در اثبات اهمّيت حرف ب بعنوان اسم اعظم و مطلب ديگرى که حضرت مول هاست که ناست که در قرآن کريم تنها يک سور مشّيت اّولّيه و بهاءا مطرح ميفرمايند اي ه برائت است .آنگاه متذّکر ميشوند ىشود و آن سور ٴ با بسم ا الّرحمن الّرحيم آغاز نم
... ).که اين سوره نيز با حرف ب آغاز ميشود )براءة
نکتٴه ديگرى که هيکل مبارک اضافه ميفرمايند اينست که در حين خلق حقايق موجودات اّولين کلمهاى که از دهان موجودات خارج شد کلمٴه بلی بود که با حرف ب آغاز ميگردد. ه قرآن از خلق خود سؤال کرد که آيا من خداى شما نيستم و يعنى خداوند بفرمود ٴ مخلوقات جواب دادند بلی .در اينجا مطلب ديگرى نيز حضرت عبدالبهاء بيان ميفرمايند و ب حرف ب آمده آن اينست که بهخواننده تذّکر ميدهند در سؤال خداوند نيز قبل از لفظ ر ّ
جه نمايد بدون آنکه آن را است )الست برّبکم( و از خواننده ميخواهند که بهاين رمز تو ّ سط بهاء متجّلى و ب بتو ّ توضيح دهند .بى ترديد يکى از معانى اين مطلب اينست که ر ّ .ظاهر ميگردد و کلمٴه الهى همان بهاء ميباشد بعلوه حضرت عبدالبهاء به بيانات ديگرى از سّيد کاظم رشتى و بيانى ديگر از ىالّدين ابن عربى استناد ميفرمايند که در آنها نيز تأکيد بر همين مطلب است که ب محي اّول ً عّلت خلقت و ايجاد است و منشأ و مبدأ وجود در تکوين و تدوين .ثانيا اسم اعظم ىآيد و اّولين حرف صادر از زبان مخلوقات الهى است باين جهت است که ب اّول قرآن م ىآيد در همين بحث است که ب م ق بهخلق سابق بر اسم ر ّ است و در اّول خطاب ح ّ حضرت عبدالبهاء بحث خود را در مورد حرف ب خلصه کرده و آن را با رتبٴه لهوت ) در مقابل جبروت و ملکوت( و رتبٴه جمع الجمع )در مقابل جمع و فصل( معادل
ما الّرحمن ميگيرند .ميتوان گفت که لوح مبارک حضرت عبدالبهاء در عين تفسير بس ىباشد .الّرحيم تشريح آثار سّيد کاظم رشتى در خصوص اسم اعظم نيز م تفسير اسم
ق از صفات ح ّ ق ق بحث ميفرمايند .اين اسماء مشت ّ هيکل مبارک در مورد اسماء ح ّ
هستند )مثل عليم که از علم مى آيد( .اّما در بحث اسماء الهى دو مرحلٴه احدّيت و واحدّيت را از يکديگر تفکيک ميفرمايند .در مقام احدّيت اسماء الهى و صفات الهى با
ذات خدا يکى است بدون کوچکترين تفاوتى .اّما در رتبٴه واحدّيت اين اسماء داراى تحّقق ىيابد .اگرچه اين اصطلحات در آثار عرفا و و ظهور گرديده و اعيان ثابته هم معنا م
هاست اّما حضرت عبدالبهاء مفهوم بديعى فلسفٴه قبل )مانند ابن عربى و غيره( بيان شد نترتيب که هيکل مبارک ميان سه رتبٴه وجود يعنى احدّيت، ىآورند .بدي را به ارمغان م
نالوجود تفکيک قائل ميشوند .فلسفٴه اسلمى مانند ابن سينا اساسا بالوجود و ممک واج نالوجود تفکيک کردند که واجب الوجود ذاتى خداست و ممکن بالوجود و ممک ميان واج الوجود ذاتى خلق است .شيخ احمد احسائى اين نظر ابن سينا را مورد انتقاد قرار داد و حالوجود و ممکن الوجود سخن گفت که در اينجا بالوجود ،راج از سه رتبٴه واج نالوجود است مرحلٴه مشّيت حالوجود که آنهم بنوعى ممک بالوجود خداست و راج واج ميباشد و ممکن الوجود عالم خلق است .اّما حضرت عبدالبهاء مفهوم بديعى را در اين
ه مبارک مقام احدّيت مقامى است که در آن وجود و لوح مبارک پيشنهاد ميفرمايند .بفرمود ٴ ماهّيت يکى هستند .مرحلٴه واحدّيت مرحلهاى است که در آن وجود و ماهّيت وحدت
ه حضرت عبدالبهاء اين رتبٴه عبارت از مطلق ندارند ولی از يکديگر انفکاک ناپذيرند .بفرمود ٴ
بالوجوداست يعنى وجود و ماهّيت ازيکديگرجداپذير نيستند اگر چه يکى هم نيستند. واج
نمعنى که نه تنها وجود و ماهّيت در آن يکى نيستند بلکه نالوجوداست .بدي خلق ممک ه حضرت ت الهى بفرمود ٴ نترتيب ذا ّ ىپذير ميباشند .بدي وجود و ماهّيت از يکديگر جدائ
جه به بالوجود هم ميگردد .با تو ّ عبدالبهاء مستعلی و مستغنى و مسترفع از مفهوم واج ديگر بيانات حضرت عبدالبهاء اين نکته واضح ميگردد که مقام واحدّيت در واقع مقام بالوجود ميگردد در حاليکه ذات مشّيت اّوليه است که به تعريف بديع حضرت عبدالبهاء واج ه اين بحث غيب منيع ليدرک مقّدس از مقولت وجوب و امکان است .بنابراين عصار ٴ
مجددا به مفهوم مظهرّيت مربوط ميگردد .ذات الهى در رتبٴه احدّيت خارج از معرفت خلق
نترتيب شناسائى حق است .در اين رتبه حق هست بدون آنکه خلقى مخلوق باشد .بدي صرفا از طريق مشّيت او و اسم اعظم او که اعلی رتبٴه ظهور اسماء و صفات الهى کا به ظاهر ظاهر هم مشرق ماکنون در ع ّ نپذيراست و اين اسم اعظم ه است امکا .است _٣تفسير ا ه ا پس از توضيح مختصر مبارک در مورد آراء گوناگون در مورد معناى لفظى واژ ٴ ىپردازند و بيان ه مطلب م حضرت عبدالبهاء از آن مناقشات دورى جسته و به عصار ٴ ميفرمايند که لفظ ا اگر به معنى ذات الهى است در آنصورت مطلقا خارج از درک و تصّور خلق است و اصول ً در عبارتى داخل نميگردد .اّما اگر مراد ظهور وتجّلى خداوند ه ا اشاره به کلمٴه جامعه و بشکل اسماء و صفات گوناگون باشد در آنصورت واژ ٴ ه انسان به ه لهوتّيه است که در ارض مقّدس در سدر ٴ حقيقت کليٴه فردانّيه و سدر ٴ کا در ارض ماکنون در ظاهر نيز در ع ّ ىاناا ناطق است .آنگاه تأکيد ميفرمايند که ه ان نترتيب همٴه هاست .بدي مقّدس اين کلمٴه جامعه خويشتن را به همٴه عالميان ظاهر فرمود کا متحّقق گشته است. بشارات الهى با ظهور حضرت بهاءا و نزول آيات ايشان در ع ّ
کا ارض مقّدس است و در اينجااست که مکّلم طور به آنگاه در مورد اين واقعّيت که ع ّ ى خطاب فرمود بحث ميفرمايند و تصريح ميفرمايند که همٴه انبياء الهى چه درظاهر موس ٰ ه حضرت هاند و بفرمود ٴ و چه در معراج روحانى از اين ارض مقّدس کسب فيض کرد ى بلکه حضورجمالمبارک است. عبدالبهاء عّلت تقّدس ارض اقدس نه حضور موس ٰ سى مأمور گرديد که کفشهاى خود را در ارض مقّدس به علمت نجهت است که مو ٰ بدي ماکنون در ظاهر نيز محّقق است نترتيب آنچه که ه احترام از پاى خود خارج نمايد .بدي درعالم سرمدى که مقّدس از محدودّيتهاى زمانى است همواره مصداق داشتهاست و آن کا عرش رحمن ميگردد .دراين نترتيب ع ّ هاست .بدي تجلّيات جمال مبارک بر همٴه انبياء بود ىالّدين ابن عربى ،و جعفرابن مجله بحث حضرت عبدالبهاء به اشارت کتب مقدسه ،محي
جه ميفرمايند کا مختصرا تو ّ .در مورد اهمّيت و تقّدس ع ّ _٤تفسير رحمن و رحيم هيکل مبارک مفهوم رحمت را مورد بحث قرار ميدهند و آنرا به دو دستٴه رحمت ذاتى و ه مبارک هر يک از صفاتى يا فيض اقدس و فيض مقّدس تقسيم ميفرمايند .به فرمود ٴ
ص بخش ميگردند .در آخر لوح مبارک بيان ميفرمايند اين دو خود به دو دستٴه عام و خا ّ که مراد از رحمن و رحيم در عبارت بسم ا الّرحمن الّرحيم دو صورت عام و خا ّ ص
ه فاتحه تشريح دو صورت فيض اقدس است .آنگاه فقط اشاره ميفرمايند که بقيٴه سور ٴ فيض مقّدس است .در نتيجه عبارت رحمن و رحيم صرفا اشاره به فيض اقدس ميباشد
م است که همان رحمت ذاتى است و نه رحمت صفاتى .رحمن عبارت از فيض اقدس عا ّ
ص .فيض اقدس عبارت از افاضٴه ايجاد است در و رحيم عبارت از فيض اقدس خا ّ
حاليکه فيض مقّدس مربوط به ظهور موجودات بر اساس خصوصّيات و ماهّيات است. م بطور مساوى شامل همٴه موجودات است که به آن افاضٴه فيض ميکند. فيض اقدس عا ّ جه ص به مراتب گوناگون وجود و ظهور آن در مراياى موجودات متو ّ اّما فيض اقدس خا ّ است .در عالم تشريع نيز فيض اقدس خاص عبارت از وحى الهى به انبياء الهى است
.در حاليکه فيض اقدس عام شامل فيض الهى براى مؤمنان و مدنّيت بديع است ى ميتوان گفت که در اينجا نيز فيض اقدس اشاره به ب اعل ٰ با استناد به آثار حضرت ر ّ رتبٴه مشّيت اّوليه است که مصدر وجود است درحاليکه فيض مقّدس اشاره به رتبٴه اراده ناعتبار رحمن و رحيم به اشکال گوناگون باز به حقيقت است که مصدرماهّيت است .بدي .مشّيت اّوليه و اسم اعظم حضرت بهاءا راجع ميگردد ما الّرحمن الّرحيم رمز و نشانى ازاسم جه نمود که چون بس در پايان اين بحث بايد تو ّ نجهت است که با تحّقق و اکمال بشارت الهى در اين دور مبارک اعظم الهى است بدي نجهت است که در آثار همان مفهوم به شکلهاى گوناگونى آشکار ميگردد و شايد بدي ص نميگردد .در عين حال حضرت بهاءا عنوان الواح مبارک محدود به يک عبارت خا ّ ى و حضرت عبدالبهاء و نيز آثار شيخ احمد احسائى نظرى کوتاه به بيانات حضرت اعل ٰ بخوبى اين حقيقت را آشکار ميکند که سرآغاز قرآن کريم براستى جامع جميع حقائق .روحانى است که در اين عصر بديع رمز آن آشکار گرديد نادر سعيدى ٢٨مى ١٩٩٨ مد افنان و دکتر اسکندرهائى که نگارنده از استادعزيز خود دکتر شاپور راسخ ،دکتر مح ّ
وى را مرهون لطف و محّبت بى دريغشان فرمودند خاضعانه سپاسگزارى مينمايد. حا خوشبين که همواره مشّوق سسٴه معارف بهائى و جناب رو همچنين از خادمان مؤ ّ ىکند کر م .وى بوده اند تش ّ