نامه بابک اميرخسروی به کاظم علمداری در رابطه با نظرات او در باب گفتگو و ھمکاری با سلطنت طلبان سالم دوست عزيزوارجمندم آقای دکترعلمداری! ازپاسخ تان سپاسگزارم .نکاتی درنوشتۀ شما ھست که اھميّت پرداختن به آنھا بسيارمھّم ترازتبادل نظرفعلی ما، نظردربارۀ مناسبات باسلطنت طلبان است .ولی بااين حال ،چون موضوع اصلی تبادل ِ ی چند نکته به اختصار ،مکث می کنم .قصدم ،چنانکه مرامی شناسيد، ھمين مناسبات است؛ لذا ،رو ِ مجادله ومناقشه نيست؛ بلکه بازترکردن بحث به اميد تفاھم بيشتر است .درنگاه دوباره ،متوجّ ه شدم که بناچاربعضی مطالب تکرارشده است .اميدوارم ببخشيد. 1ـ دوست ارجمندم! شما بھترازمن می دانيد که مردم ايران الاقل از 1400سال به اين سو ،با دونھاد ريشه دار ،که متاسفانه حامل وآورندۀ استبداد وخودکامگی درايران بوده اند ،روبروبوده است .درتمام اين سده ھای بس دراز ،سلطنت ودين ھمچون زوجی جدائی ناپذير ،وياروياور ،حکومت ھای استبدادی خودکامه رااستمرارداده اند. چنان دان که شاھی وپيغمبری دوگوھر ُب َود دريک انگشتری! اين پديده به ويژه ازھنگامی که »عصب ّيت دينی« با»عصب ّيت قومی«اقوام وطوايف مھاجم ترک ومغول وترکمن پيوند خورد ،تشديد گرديد؛ که درژارگون سياسی ،ازآن بنام »استبدادآسيائی« ،سخن می رود. درپی انقالب بھمن ) ،57مستقل ازارزيابی ما دردرست بودن يا نبودن اين انقالب ،که بی گمان ،جای ی تبادل نظرمستقلی رادارد(؛ به ھرحال ،آنچه پيش آمد ،ازميان برداشته شدن يکی ازاين دونھا ِد پايه ا ِ ِ عامل نھاد دين استبداد کھنسال ازصحنۀ سياسی کشوربوده است .نھادی که حتی 1400سال نسبت به ِ دارتاريخی دفتراين نھاد استبداد پرور وريشه ِ اسالم ،درايران ،قدمت بيشتری داشته است .بسته شدن ِ ی استقراردولتی ھستيم را ،بايد به فال نيک گرفت .بباورمن ،کسانی مثل شما ويامن ،که درتالش برا ِ که در آن ،ھمۀ نھادھای حکومتی می بايست برارادۀ مردم استوارباشد؛ به عبارت ديگرمنشاء ھمۀ قوابرخاسته ازاراده ملت وناشی ازانتخابات آزاد باشد؛ می بايد ازدست زدن به ھرگونه اقدام وبرداشتن گامی که ممکن است ،حتی به مقدارکم ،ببازسازی واحياء دوبارۀ نظام موروثی پادشاھی ياری رساند؛ نھادی که ملت ايران درتعيين وگزينش آن نقشی نداشته وندارند ،پرھيزکنند. امروزدرپوشش مشروطه بگذريم ازبحثی که درنامۀ پيشين خود مطرح وعرض کردم .جماعتی که ِ خواھان ،درپی استقراردوبارۀ خاندان پھلوی اند ،درزمان محمدرضا شاه ،که به واقع جنبش مشروطه خواھی مطرح بود ،عمالًمشروطه ُکش بودند .ولی اينک ،با مشاھدۀ نظام به غايت استبدادی واليت فقيه ودرنگ درمخالفت فزايندۀ مردم با حاکمان برسرکار؛ ھمين مشروطه کشان ديروزی ،اينک درپوشش مشروطه خواه ،وارد ميدان شده اند .بااين اميد که آنچه را که ديروزباخته بودند ،شايد دوباره ِ بدست آورند. نکتۀ ديگری که دررويکردمابه جريانات سياسی ازنوع سلطنت طلبان وسازمان مجاھدين خلق ،اھميّت دارد ،اين است که آنھا خودراآلترناتيوجمھوری اسالمی می پندارند .وتوفيق درآن رافقط درگرو ودر صورت سرنگونی آن ،به ھرقيمت وبااتکاء به ھرنيروی داخلی وخارجی ،می دانند .بنابراين ،مشکل بتوان تصورکرد که اين جريانات به روند يک پيکارآرام وتدريجی برای گذاربه دموکراسی درايران، واقعاًعالقمندباشند .زيرادرتغييروتحول آرام ومسالمت آميز ،که قاعدتا ً می بايد دردرون کشورتکوين ی اينگونه جريانات سياسی ،وجودندارد. بيابد ،شانسی برای پيروز ِ