ﻣ ﺎ ﻨﺎ
ﯽ-ا ﻤﺎ ﯽ ا ا ﯿﺎن اد ﻮ ﻮن
41
ﭘ ا ﺳﺎل ﻢ -ﻤﺎره -1آﺑﺎن 1390ﻮ ﺮ 2011
ﻓﺎﺧﺮي ﻋﻜﺲ از ﻋﻠﻲ ﻋﻜﺲ ازشاد. ايرانيان درگذشت تاسف بار ھموطن عزيز آقای دکتر عباس نژاد را به خانواده ايشان و جامعه ايرانيان ادمونتون تسليت می گويد .روحش نشريه ﻓﺮزان ﺗﻮﻛﻠﻲ
ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ
2
ﻣﻮاﻓﻘﻴﻦ و ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ اﻋﺪام ﭼﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ؟
3
ﻣﻦ آدمِ ﻛﺎﻣﻠﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ
6
ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ و ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻘﺪس!
6
ﺟﺎده در ﺷﺐ
8
م سووليت تم ام مطال ب منت شره در ن شريه ب ه عھ ده نوي سنده و تھي ه کنن ده مطل ب ب وده و نشريه ايرانيان مسووليتی در قبال آن ندارد.
ﺳﺮدﺑﻴﺮ: ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن اﻳﻦ ﺷﻤﺎره:
ﻋﻜﺲ اول :زﻣﺎن در ﺟﺸﻦ ﭘﺮواز ﻋﻜﺲ آﺧﺮ :و ﻣﻲآﻳﺪ ...آرام ...و ﻣﻲرود آرام
ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري ،ﺣﺴﺎم ﻳﺰدان ﭘﻨﺎﻫﻲ ،ﻣﺤﺴﻦ اﻧﻮاري ﻓﺮﻧﺎز ﻓﺮﻫﻴﺪي ،رﺿﺎ ﺟﻌﻔﺮي ﻋﻜﺲﻫﺎ: ﻋﻠﻲ ﻓﺎﺧﺮي ﺻﻔﺤﻪﺑﻨﺪي :ﻣﻮﻧﺎ ﺳﺎﻋﺪي
ﻣﻬﻠﺖ ارﺳﺎل ﻣﻘﺎﻻت ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ ﻫﺮ ﻣﺎه ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدات و ﻣﻘﺎﻻت ارﺳﺎلﺷﺪه ﭘﺲ از اﻳـﻦ ﺗﺎرﻳـﺦ در ﺷﻤﺎرهي ﺑﻌﺪي ﻣﻨﻌﻜﺲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
ﻫﻴﺄت اﺟﺮاﻳﻲ :ﺧﺴﺮو ﻧﺎدري ،ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻴﻚﺳﻴﺮ ﺣﺴﺎم ﻳﺰدان ﭘﻨﺎﻫﻲ ،ﻋﻠﻲ ﺧﺎﻛﺒﺎزان ﻓﺮد
گوشی رو برداشتم و بـه شـمـاره ای کـه شـوھـرش
ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ
گذاشته بود زنگ زدم .آماده بودم که توضيـح بـدم کـه دو
ﻛﻼه ﻋﺠﻴﺐ !
سه روز دﯾگه وقت می خوام و اﯾنکه به خانـومـش گـفـتـه
ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري
بودم که پنج روز کاری طول خواھد کشيد .نا خودآگاه پيش
با بيست و پنج دقيقه تاخير باالخره وارد شد .خوشـحـال
خودم شوھرش رو تصور کردم که ﯾه کـاله عـجـيـب مـثـل
نبودم .حتی برای دﯾر اومدنش عـذرخـواھـی ھـم نـکـرد!
ھمسرش روی سرشه و گوشی رو بر ميداره .صداﯾی کـه
خيلی خونسرد وارد شد و به مسئول پذﯾرش گفت با مـن
پشت گوشی شنيدم شباھت زﯾادی به تصورم نداشت .از
وقت قبلی داره و خيلی آروم اومد سمت ميزم و خـودش
فکر کاله اومدم بيرون و حدود دو دقيقه ﯾـک نـفـس حـرف
رو معرفی کرد .سرم رو بلند کردم که بگم وقتش سـاعـت
زدم و توضيح دادم .حرف ھام که تموم شد مکثی دو سـه
ﯾک بوده که دﯾدم پارچه خيلی بلند و عجيبی رو مثل کـاله
ثانيه ای و بعد شنيدم که صدای پشت تلفن بـھـم گـفـت
دور سرش پيچيده .اونقدر مبھوت عجيب بودن دستار کـاله
فرصت زﯾادی ندارن ،خانومش در حال شيمی درمـانـی و
مانندش شدم که ﯾادم رفت چـی مـی خـواسـتـم بـگـم.
مبتال به سرطانه و اونقدر زنده نمی مونـه کـه بـه خـونـه
پرونده و مدارکش رو برداشتم و شروع به کار کـردﯾـم .ھـر
جدﯾد برسه .می خواد کارھاش رو به خاطر بچه ھا سـر و
بار که نگاھم بھش می افتاد با خودم فکر می کـردم چـه
سامون بده ...ﯾادم نيست بـعـد از اون چـی شـد .ﯾـادم
کاله عجيبی سرشه ...در طول ﯾک ساعتی که مشـغـول
نيست چی گفتم و چی شنيدم .فقط ﯾادمه که بيسـت و
قراردادش بودﯾم مدام بـه ﯾـه نـقـطـه خـيـره مـی شـد.
پنج دقيقه تاخيرش و گيج و مبھوت بـودنـش بـرام مـعـنـا
اسم ھيچ کدوم از محصوالتی که می خواست رو ﯾـادش
شد ...فقط ﯾادمه که دستار عجيبی که به شکل کاله دور
نمی اومد .ليست قيمت ھاﯾی که از کمپانی ھای دﯾـگـه
سرش بسته بود دﯾگه به نظرم عجيب نبود .ھيچ نشـونـه
گرفته بود رو گم کرده بود .خسته شده بودم .ھرچيزی که
ای در صورتش حتی برای لحظه ای به فکرم نرسونـد کـه
نشونش می دادم ده دقيقه بھش زل می زد و ھـيـچـی
ممکنه مرﯾض باشه .ورق به ھمين سـادگـی بـرگشـت...
نمی گفت .کاله واقعا عجيبی سرش بود ...کـالفـه بـودم.
دﯾگه ھيچ چيزی در موردش برام عجـيـب نـبـود .دو سـه
ھر تصميمی که می گرفت ھنوز ﯾک ربع نشده به عقب بر
ھفته ای گذشته .زﯾاد بھش فکر مـی کـنـم .بـه کـلـمـه
می گشت و تغيير می داد .تو اون ميون فقط من بودم کـه
"عجيب" ھم ھمين طور .و به اﯾنکه چه طور چـون بـا مـن
با وجود خستگی و کالفگی فقط با خودم فکر مـی کـردم
فرق داشت به چشمم عجيب اومده بود .واقعا مـعـمـولـی
چه کاله عجيبی سرشه...
ﯾعنی چی؟ رفتار عادی به چی ميـگـن؟ اگـه کسـی بـه چشم من عجيب مياد فقط به خاطر اﯾنـکـه بـا مـن فـرق
بھش گفتم برای قيمت گذاری چھار پنـج روزی فـرصـت
می کنه ،خب حتما منم برای اون عـجـيـبـم .درسـت بـه
می خوام .خيلی ناراحت شد .توضيح دادم که وقت امـروز
ھمون اندازه ...دليل بھت زدگی و گيجی اون خانوم به من
رو ھم به خاطر اصرار زﯾادش بـھـش دادم و بـرای آمـاده
ھيچ ربطی نداشت .ولی دونستنش درکش رو بـرای مـن
کردن قيمت نھاﯾی قراردادش چـاره ای جـز صـبـر کـردن
ساده کرد .ممکن بود ھرگز فرصتی پيش نياد تا بدونم چرا
نداره .و با خودم فکر کردم عجب کاله عجيبی سرشه...
اﯾن قدر عجيب رفتار می کرد .ممکن بود مـن تـا ابـد بـه
دو روز بعد ،از ﯾه جلسه بر می گشتم که ھمکارم اومـد سر ميزم و بھم گفت که شوھر خانومی که پرﯾروز باھاش قرار مالقات داشتم زنگ زده و خـواسـتـه بـدونـه قـيـمـت ھاشون آماده ھست ﯾا نه ...دﯾگه رسما عصبـانـی بـودم. با خودم به ﯾه چيز فکر می کردم :کاله عجيبش...
برخوردی که باھاش داشتم فکر کنم و ﯾاد ﯾه خانوم گيج و حواس پرت بيفتم که کاله مسخره عجيبـی سـرش بـود. "واقعيت" با "حقيقت" خيلی فرق می کـنـه" .واقـعـيـت " حتی گوشه کوچکی از "حقيقت" ھم نيست .کـاله ھـای عجيب و رفتار ھای عجيب و آدم ھای عجيب ،بـه خـاطـر تفاوتی که با نگاه بيننده به زندگی دارن عجيـب بـه نـظـر ميرسن...
2
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
حتی اونھاﯾی که پيش چشممـون "بـت" مـی شـن و خيال برمون ميداره که خيلی کارشون درسته ھم ھـمـيـن طور .ھر ذھنی دنيای اطرافش رو با معيـار ھـای خـودش می سنجه .دفعه بعدی که کسی با کاله عجيبی از کنارم رد شد ،به خودم ميگم حتما پشت اﯾـن کـاله داسـتـانـی ھست .به خودم ميگم حتما من ھم به نظر اون عـجـيـب
ابتدا وضعيت اعدام در سراسر دنيا ذكر شده و سپس به نظرات موافقين و مخالفيت آن پرداخته ميشود. وضعيت كنوني اعدام در سراسر دنيا: تصوير زير وضعيت كنوني اجرا يا ممنوعيـت اعـدام را در سراسر دنيا نشان ميدھد )منبع ويكيپديا(:
ميام. اون فرصتی" رو بھش ميدم که دلم می خواد تمام دنيـا بھم بده ...نه! کاله اون خانوم دﯾگه اصال به نظرم عـجـيـب نيست...
ﻣﻮاﻓﻘﻴﻦ و ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ اﻋﺪام ﭼﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ؟ ﻣﺤﺴﻦ اﻧﻮاري
در ماهھاي اخير دوبار شاھد اجراي مـجـازات اعـدام در
اكثر كشورھاي دموكرات در اروپا و آمريكاي جنوبي اجـراي
انظار عمومي در ايران بودهايم .اعدامھايي كـه بـا وجـود
اعدام را در طي 50سال گذشته ممنوع اعالم كردهاند اما
وقوع در ساعات اوليهي صبح جمعيت بسيـار زيـادي را از
اياالت متحده ) 34ايالت در سال ،(2009اكثـر كشـورھـاي
زن و مرد و كودك و پير و جوان بـراي تـمـاشـا بـه ھـمـراه
دموكرات آسيايي و تقريبا تمام حـكـومـتھـاي تـوتـالـيـتـر
داشته اند .ھر چند پاسخ به اين سوال كـه چـنـد درصـد
ھمچنان اعدام را اجرا ميكنـنـد .در سـال 2008چـيـن،
مردم ايران موافق و يا مخالف اعـدام ھسـتـنـد نـيـازمـنـد
ايران ،عربستان سعـودي ،ايـاالت مـتـحـده و پـاكسـتـان
تحقيق و بررسي است اما چـنـيـن اسـتـقـبـالـي نشـان
بيشترين آمار اجراي حكم اعدام را داشتهاند ] .[1اجـراي
دھندهي آن است كه اعدام در ايران در كنار مخالفيني كـه
اعدام در بسياري از ايالتھاي آمريكا باعث شده ھمچنـان
به اجراي آن اعتراض ميكنند ھمچنان طرفداران بسياري
محققين بسياري در اين كشور به بررسي معايب و مزاياي
دارد )در نظرسنجي فيسبوكي اخير صـداي آمـريـكـا ][7
اعدام و ھمينطور كنكاش در داليل موافقين و مـخـالـفـيـن
از ميان حدود 5200شركت كننده 42درصد موافق اعـدام
بپردازند .داليل موافقت يا مخالفت بـا اعـدام مـيتـوانـنـد
بودند .بنابراين ميتوان حدس زد كه در ميان تمامي مـردم
ناشي از ويژگيھاي فردي و يا عوامل اجتماعـي بـاشـد.
ايران موافقان اعدام بيـش از 50درصـد خـواھـنـد بـود(.
براي مثال برخي تحقيقات نشان ميدھند كه در آمـريـكـا
پرسش اينجاست كه موافقين و مـخـالـفـيـن اعـدام چـه
سفيدپوستان نسبت به سياهپوستان تمايل بيشـتـري بـر
ميگويند و اجراي اعدام چه مزايا و معايبي از نـظـر آنھـا
ادامهي اجراي اعدام دارند كه ميتواند بـه پـيـشقضـاوت
دارد؟ در اين مقاله سعـي شـده تـا داليـل مـوافـقـيـن و
سفيدپوستان نسـبـت بـه وقـوع اكـثـر جـرايـم تـوسـط
مخالفين اعدام در سطح دنيا به طور مختصر ذكر شـود تـا
سياهپوستان مرتبط باشد ] .[2عوامل شخصي ديگري كـه
اگر موافق آن ھستيم جنبهھاي منـفـي آن را از مـنـظـر
تفاوت معناداري در تحقيقات نشان داده جنسيت ،سـن و
مخالفين بيشتر بشناسيم و اگر مخالف آن ھسـتـيـم بـا
طبقهي اجتماعي بوده است .براي مثـال تـمـايـل مـردان
جنبهھاي مثبتاش از ديدگاه موافقين آشناتر شويم.
براي اجراي اعدام چھار برابر بيشتر از زنان اسـت ]2و.[3 و يا طبقات اقتصادي باالتر جامعه نسبت به طبقات پـايـيـن
3
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
تمايل بيشتري به اجراي اعدام دارند كه علت آن اعـتـقـاد
آورده اجرا شود .اين نقش كـه پـايـهي احسـاسـي دارد
آنھــا بــه وقــوع جــرم تــوســط فــرودســتــان اســت ].[3
بيشتر ايدئولوژيك بوده ،ريشه در اعتقادات مذھبي داشته
جدا از عوامل فردي ،عوامل اجتماعي ،سياسـي ھـم در
و ھمچنان نقش بسيار عمدهاي در حمـايـت از اعـدام در
طرفداري و يا مخالفت با اعدام موثر ھستند .براي مثال در
آمريكا دارد .بسيـاري از طـرفداران اعـدام اجـراي آن را
آمريكا جمھويخواھان حـمـايـت بـيـشـتـري نسـبـت بـه
تسليبخش بازماندگان قربانيان ميدانند ] .[2و در نھايـت
دموكراتھا از اعدام دارند .ھمين تفاوت در اديان ھـم بـارز
نقش امنيتي اعدام به اين نكته اشاره دارد با اعدام قاتلين
است ،در حالي كه برخي اديان اعدام را حـرام مـيدانـنـد
افراد بسياري از به قتل رسـيـدن تـوسـط آنھـا در امـان
برخي ديگر اعدام را براي برخي جرايم واجـب مـيدانـنـد
خواھند ماند .چرا كه تحقيقات نشان ميدھد كه بسيـاري
] .[2بنابراين ميزان طرفداري و يا مـخـالـفـت بـا اعـدام در
از قاتليني كه بخشيده شدهاند دوباره مرتكب قتل شدهاند
كشورھاي مختلف بـا شـرايـط اجـتـمـاعـي ،اقـتـصـادي،
].[4
سياسي ،مذھبي مختلف ميتواند مـتـفـاوت بـاشـد .در بخش بعد داليل موافقين و مخالفين اعدام به طور كلـي و فارغ از عوامل ذكر شده بيان ميشود.
داليل مخالفين در حالي كه عمده داليل موافقين اعدام تاكيد بـر اثـرات اجتماعي آن داشت ،مخالفين اعدام ضمن تشـكـيـك بـه
داليل موافقين
اثرات اجتماعي مثبت اعدام بر جنبهھاي فـردي بسـيـاري
عمده داليل موافقين اعـدام حـول سـه مـحـور اسـت:
تاكيد ميكنند .آنھا معتقدند مجازات اعدام تنبيھي بسيار
نــقــش بــازدارنــدگــي اعــدام ) ،(deterrentنــقــش
دردناك و بيرحمانه بوده و در اياالت متحده با بند ھشـتـم
تالفيجويانهي آن )(retributionو نـقـش امـنـيـتـي آن.
متمم قانون اساسي در تضاد آشكار اسـت .در سـالـيـان
به طور كلي نقش بازدارندگي يك مجازات اعتقاد بـه ايـن
متمادي در آمريكا سعي شده روشھاي مـتـعـددي بـراي
است كه جامعه با اعمال تنبيھاتي كه شديدتر از مـزايـاي
كاھش درد اعدام به كار گرفته شود كه تـمـامـي روشھـا
يك جرم است ميتواند جلو وقوع آن جـرم را بـگـيـرد كـه
منتقدان خود را به ھمراه داشته اند ] .[4دليل مھم ديگري
معموال در دو سطح اجتمـاعـي و فـردي اثـرگـذار اسـت.
كه مخالفين اعدام بيان ميكننـد احـتـمـال اعـدام فـردي
در سطح فردي مجازات بازدارنده بوده و باعث ميشود كه
بيگناه و غيربازگشت بودن اين مـجـازات اسـت ،ايـن در
مجرم در آينده دوباره مرتكب جرم نشود )كـه الـبـتـه ايـن
حالياست كه اگر فرد مجرم به مجازات حـبـس مـحـكـوم
موضوع در اعدام به دليل كشته شـدن مـجـرم مـنـتـفـي
شود و پس از مدتي بيگناھياش ثابت شـود ھـمچـنـان
است( و در سطح اجتماعي مجازات پيشگيرانـه اسـت و
زنده بوده و ميتواند به زندگي ادامه دھد و ھر چند در اين
باعث ميشود كه سايرين درس گرفته و دست به انـجـام
حالت ھم سال ھايي از زندگياش را از دست داده اما بـا
آن جرم نزنند .موافقين اعدام در آمريكا در اين زمـيـنـه بـه
وضعيتي كه اعدام ميشد قابل مقايسه نيست .در مـوارد
گزارش ھايي اشاره ميكنند كه نشان مـيدھـد بـرخـي
بسياري به دليل ھزينهبر بودن برگزاري دادگاهھاي متـعـدد
مجرمين براي انجام جرم اياالتي را انتخاب مـيكـنـنـد كـه
تجديد نظر حكـم اعـدام بـدون بـررسـي بـيـشتـر صـادر
اعدام در آنھا ممنوع شده اسـت .ھـمچـنـيـن آنھـا بـه
ميشود ،بنابراين اكـثـر افـرادي كـه در آمـريـكـا اعـدام
تحقيقاتي استناد ميكنند كه كاھش تـعـداد قـتـل را در
ميشوند انسانھاي فقيري ھسـتـنـد كـه تـوان مـالـي
اياالتي كه اعدام در آنھا انجام ميشود نسبت به سـايـر
اعتراض به حكم اعدام را ندارند ] .[4عالوه بر آن مخالفيـن
اياالت نشان ميدھد ].[4
اعدام معتقدند اين روش به طـور كـلـي غـيـراخـالقـي و
نقش تالفيجويانهي اعدام كـه در اسـالم بـه قصـاص معروف است بيانگر اين موضوع است كه براي افراد مجرم بايد مجازاتي متناسب با تبعاتي كه جـرم آنھـا بـهوجـود
4
ضدانساني است و اگر ميخواھيم بگوييم كه كشتن امـر تقبيحي است راھش كشتن فـرد ديـگـري نـيـسـت! بـه گفتهي ويكتور ھوگو "آيا گمان داريـد اعـدام درس عـبـرت
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
است؟ چرا؟ به خاطر آنـچـه درس مـيدھـد؟ مـگـر چـه ميآموزيد با اين درس عبرت؟ اين را كه نبايد كشت؟ نبايـد كشت را با چه ميآموزيد؟ با كشتن؟" ] .[5جدا از داليـل
منابع:
فردي كه با تاكيد بر حقوق بشر با اعدام مخالفت ميكند، ھمانطور كه ذكر شد مخالفين اعدام به اثرات اجتـمـاعـي مثبت اعدام ھم به ديدهي شك نـگـاه مـيكـنـنـد .آنھـا
Pros & Cons of the Death Penalty, Deborah -1 White.
معتقدند اعدام نه تنھا نقش بازدارندگي و يا پيـشـگـيـرانـه ندارد بلكه خود باعث ترويج خشونت در جامعـه مـيشـود
2- Reasons for Supporting and Opposing Capital Punishment in the USA: A Preliminary Study, Eric G.
].[1
Lambert, Alan Clarke & Janet Lambert, Internet برخي محققين ھم معتقدند مقاالتي كه به لحاظ آمـاري
Journal of Criminology (IJC), 2004.
نقش مثبت اعدام را در كاھش تعداد قـتـل ھـا در ايـاالت متحده نشان ميدھند قابل اعتماد نـيـسـتـنـد ،چـرا كـه
3- Sentenced to Death: Demographic
مجازات اعدام در اياالت متحده به اندازهاي كم رخ ميدھد
Characteristics of Exonerated Individuals, Emily
كه به سختي ميتوان تعداد وقوع قتلھايي در يـك سـال
Romano.
به خاطر اجراي اعدام كاھش پيدا كرده را از تـعـداد قـتـل ھايي كه به خاطر ساير عوامل كم شدهاند تـفـكـيـك كـرد ].[6 مخالفان اعدام روشھاي جايگـزيـنـي ھـمچـون حـبـس طوالني مدت و رواندرماني حين حبس را به جـاي اعـدام پيشنھاد ميكنند.
4- Is Capital Punishment Justified?, Eric Sissom, 2007. -5استداللھاي اصلي موافقان و مـخـالـفـان مـجـازات اعدام در اياالت متحده آمريكا2006 ، Uses and Abuses of Empirical Evidence in the -6
در اين مقاله سعي شد تا عالوه بر نگاھي مختـصـر بـه وضعيت فعلي وقوع و يا ممنوعيت اعدام در جـھـان داليـل كلي موافقين و مخالفين اعدام بيان شود .داليـل ديـگـري ھم توسط مخالفان و موافقان در علوم مختـلـف )جـامـعـه
Death Penalty Debate, John J. Donohue III, Justin Wolfers, 2006. https://www.facebook.com/ questions/10150408161321882/?qa_ref=qts
شناسي ،حقوق ،روانشناسي (... ،ذكر ميشود كـه در اين مقاله كوتاه فرصت پرداختن به آن ھا ميسر نبود.
5
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
7-
ه یِ مرد ھمينطوری باز مونده بلـکـه ﯾـکـی بـيـاد تـو، خون ِ آدمش پيدا نمی شه ،پيدا بشه ھم دﯾگه مھمون نيسـت،
ﻣﻦ آدمِ ﻛﺎﻣﻠﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻧﻘﻄﻪ ﺿﻌﻒ
ﯾکراست می خواد صاحب خونه شه .با شمـا نـبـودم ،بـا فراز بودم که می خواد چترشو باز کنه ،گفتم حسـابِ کـار ِ دستش بياد.
ﻓﺮﻧﺎز ﻓﺮﻫﻴﺪي
در واقع آد ِم خوشبختی ام و بيشتر خوشبختيمو مـدﯾـونِ ِ نقطه ضعفم ام.
ﯾه کسی ﯾه جاﯾی به ﯾکی ﯾه چيزی می گفت کـه مـن تصادفا شنيدم ،می گفت اگه کسی بتونه بل بداھه نـيـم سـر کـار بـذاره ،مـدﯾـره ساعت مزخرف ببافه و مردم رو ِ
البته نقاط قوتم ھم به احساس خوشبخـتـی ام کـمـک می کنه به طور مثال ھوش و استعداد ،فھـم و کـمـاالت، خصوصيات فيزﯾکی برجسته )قابل رقابت با سـتـاره ھـای ھاليوود که نه ،ولی احتماال باليوود( ،تاثيرگزاری و نـقـش ه یِ قوت دﯾگه که چون رﯾا می شود در آفرﯾنی و ھزار نقط ِ اﯾن مقاله سخن کوتاه می کنم.
ت امشـب، موفقی می شه .حاال منم فردا ظـھـر بـه وقـ ِ ه یِ اِم بی اِی دارم .بی زحـمـت بـعـد از فـحـش، مصاحب ِ دعای خير بدرق ِ ه یِ راھم کنيد .نذر مـی کـنـم در صـورتِ کشتی به گِـل ادبی پدر مادر دار برایِ ه یِ قبولی ﯾه مقال ِ ِ ِ نشسته تان بفرستم. وس سالم
در مھربانی به فلورانس ناﯾتينگـل سـه تـا سـور زدم و ت از خود گذشتگی رو خوندم .در عزاداری ووی کِش و ِرس ِ در عروسی شھرام شب پره ،خيالتان را راحت کـنـم کـال
ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ و ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻘﺪس!
چند جسمم در چند بدن ،به روح ھم اعتقاد ندارم .در ھـر مکان عمومی که فکرش را بکنـيـد زدم زﯾـره گـرﯾـه و در
ﺣﺴﺎم ﻳﺰدان ﭘﻨﺎﻫﻲ
حساس ترﯾن شراﯾط مثل سيب زمينـی پشـنـدی عـمـل زندگی حتی شما ،انـواع فـال پيشگوئی کردم .با قابليت ِ ِ چای ،قھوه ،ورق ،حافظ ،گردو...
طبق معمول چند وقت پيش در حال پرسه زدن در فضای
دوستان می گن از ھر انگشتم ھنری می بـاره ،لـطـف دارن دوستان اما باالخره تا نباشد چيزکی مـردم نـگـوﯾـنـد چيزھا .اساسا آد ِم فرھيخته و فروتنی ام ،کـه اﯾـن مـور ِد موروثی .اشتباه نـکـنـيـن، خاص در خانواده ھای اشرافی، ِ گير اﯾـرانـی جـمـاعـت خود بزرگ بينی از خصوصياتِ ھمه ِ ھست اما حقيقتا من از اون دسته آدما نيستم که بـخـوام ه یِ خانوادگيم صحبت به ميون بـيـارم، از فتوحات و پيشين ِ مثلی ھست که می گه درخت ھر چه پر بارتر ،افتاده تر. "در نقل مھمون نوازی شد ،مادربزرگِ مادرم می گـفـت ِ ِ خـاطـر باز" ،مـادربـزرگِ مـادرم بـه خون ِ ه یِ مرد ھميشه ِ ِ ت سن ﯾه حرف رو اونقدر تکرار می کرد که ناخواسته کھول ِ ه یِ پـدریِ مـن ھـم شـد ه یِ ذھنت می شد .خان ِ ملک ِ در مھمانسرای حضرت .حاال اون به کنار ،اﯾن سر دنيا ھم ِ ِ
6
مجازی بودم که نتاﯾج ﯾک نظر سـنـجـی تـوجـھـم رو بـه خودش جلب کرد .سوال اﯾن بود" :آﯾـا بـا اجـبـاری بـودن خدمت سربازی برای آقاﯾان موافقيد ﯾا خير؟" .عـدهای بـه اﯾن سوال جواب منفی داده بودن که خوب دور از ذھن ھم نبود .اما عدهای دﯾگه به اﯾن سـوال پـاسـخ مـثـبـت داده بودن .در دسته ی دوم ھم خانمھا حضور داشـتـن و ھـم آقاﯾان .آقاﯾان عمدتاً کسانی بودن کـه دور ٔه سـربـازی رو پشت سر گذشته بودن و به عقيده ی اونھا بقيه ھم باﯾـد اﯾن مسير رو برن تا عدالت برقرار بشه .بـه قـول دوسـت عزﯾزم ،انگار تعرﯾف اونھا از عدالت ،تقسيم مساوی فالکت بين انسانھاست! و اما خانومھاﯾی که به اﯾن سوال پاسخ مثبت داده بودن ادّعا میکنن که آقاﯾون باﯾد سربازی بـرن تا مرد بشن! من ھم به عنوان کسی کـه مـدتـی رو بـه خدمت سربازی گذرونده تصميم گرفتم لختی از تجـربـيـات
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
خودم از اﯾن دوره رو بنوﯾسم تا شاﯾد اﯾن دسته از بـانـوان
و اونجا بود که ﯾاد گرفتم تنھا جاﯾی از پادگان که ساﯾه داره
گرامی بتونن دقيقتر در مورد اﯾن پدﯾده قضاوت کنن.
و اﯾستادن توش قدغن نيست تلفن عمومیھای پـادگـان
روز اول وقتی با بقيه بچهھا رفتيـم پـادگـان ﯾـه دسـت لباس پلنگی بھمون دادن که واسه ھمه ﯾا تنگ بود ﯾـا زار ميزد به تن و پوتينھاﯾی که کامال منـاسـب بـودن واسـه اﯾجاد ميخچه ،تاول و ترک پا .بعدشم ﯾه ليسـت دادن کـه
ھستند .از اون روز به بعد تمام ظھرھا رو تـو صـف تـلـفـن ميگذروندم و کارم شده بود شنيدن قصّ ٔه دلتنگی مـادران، قصّ ٔه عشق نامزد ھا ،و ضج ٔه بچه ھای ٢،٣ساله ای کـه بھانه ی پدرھاشون رو ميگرفتن!
تھيه کنيم .تو اﯾن ليست ﯾه چيز نظر منو به خودش جـلـب
بعد از ظھر کالس داشتيم .کالس اول ،بھداشت .پزشک
کرد و اون ھم بروس بود .آخه گفته بودن باﯾد موھامـون رو
پادگان اومد و برامون توضيح داد که بـاﯾـد بـعـد از دسـت
با ۴بزنيم و من مونده بودم اﯾن آﯾنه شلجمی چه نيازی به
شوﯾی دست ھامون رو بشورﯾم! در ھمون کالس بود کـه
بروس داره؟! تا اﯾنکه چن روز بعد سربازی رسـمـا شـروع
من متوجه ارتباط تنگاتنگ سه گانه ی خدمت-سواد-بيضـه
شد .اولين چيزی که بھمون ﯾاد دادن مرتـب کـردن تـخـت
شدم وقتی که ﯾکی از ھمرزمانم از آقـای دکـتـر پـرسـيـد
بود ،و در آخر ھم فرمانده محترم ﯾگان فرمودن که بـعـد از
"مگر چه فرقی ھست بين بيض ٔه دﯾپلمه و بيضه ليسانسه
ھم ٔه اﯾن مراحل با بروس باﯾد محکم پتوھا رو شونه کنيـن.
که اگه ھر دو وارﯾس داشته باشن صاحـب اولـی مـعـاف
البته فرمانده با دﯾدن شاخھای روی سر ما لـطـف کـرد و
میشه اما صاحب دومی نه"؟! و آقای دکـتـر ھـم ھـيـچ
توضيح داد که چون پتوھا مرغوب نيستن کرک پس ميدن و
جوابی برای چنين قانون شگفت انگيزی نداشت!
شما اگه اﯾن کارو نکنين کرک ھای معلق در ھـوا بـاعـث ميشن که سل بگيرﯾن! و از اونجا بود که فھميدم ﯾـه مـرد کچل ممکنه خيلی بيشتر از ﯾـک خـانـم بـه بـروس نـيـاز داشته باشه!
کالس دوم اون روز سنگر و اسـتـحـکـامـات بـود .جـنـاب سرگرد جلسه اول رو به تانک اختصاص داد و گفت که تنھا آر پی جی و توپھا ﯾا راکتھای سنگين تر از اون ھستنـد که میتونن تانک رو از پا در بيارن! در ھمين لحـظـه رنـدی
بعد نوبت به شيفت بندی نگھبانیھا رسـيـد .ﯾـه گـروه
پرسيد "ﯾعنی نارنجک نميتونه؟" و سرگرد با اقتداری مـثـل
باﯾد از اسلحه خونه کيشيک ميدادن ،ﯾه گروه از موتور کولر
زدنی گفت "خير" .ھمانجا بود کـه تـنـھـا قـھـرمـان غـيـر
آساﯾشگاه که عمال با ارزشترﯾن شيئ تو پادگان محسوب
کارتونی دوران کودکی من ﯾعنی حسين فھميده در نـظـرم
ميشد و ﯾک گروه ھم از سربازھا وقتـی مـيـخـوابـن بـاﯾـد
فرو رﯾخت و تبدﯾل شد به پسرکی که در اثر ندﯾدن آموزش
مراقبت ميکردن ،چون تختھا ٢طبقه بود و خـيـلـی کـم
الزم نظامی نارنجک به خودش بسته ،جونش رو فدا کـرده
عرض .ظاھراً در گذشتـه چـنـد بـاری سـربـازان وطـن از
بی آنکه اون تانک لعنتی حتا آخ گفته باشه!
تختھا افتاده بودن و با صورتھای خونين و مالين و ابـرو و گونه شکسته روانه بيمارستان شده بـودن کـه احـتـمـاال تاثيری در مرد بودنشون ھـم داشـتـه الـبـتـه بـه صـورت معکوس .فرماندھان عزﯾز ھم به اﯾن نتيجه رسـيـده بـودن که بھترﯾن راه حل گماشتن نگھبان برای سربازھا ھـنـگـام خواب ھست تا اﯾن اتفاق تکرار نشه!
بعد از سنگر و استحکامـات نـوبـت بـه شـام رسـيـد. بچه ھا اسمش رو گذاشـتـه بـودنـد خـورشـت وحشـت. بادنجان ،سيب زمين و گوجه فرنگی رو تصور کنين کـه بـا ھم درون دﯾگه رﯾخته شده بـاشـنـد ،تـا سـيـب زمـيـنـی بخواھد بپزد ،بقيه له شده اند و قابل تشخيص نيستن! به اضافه ی مقادﯾر متنابھی کافور که خوب بعد از چند روز اثـر
نوبت به ناھار رسيد .زرشک پلو با مرغ! عالی بود فـقـط
اون ھم خنثا شد .ناگفته نماند که در پـادگـان ھـم مـثـل
٢تا چيز کم داشت ،زرشک و مرغ! بعد از ناھـار ھـم نـيـم
ھمه جای دﯾگر "دارندگی و برازندگی" حکم فرما بود و اگر
ساعتی فرصت داشتيم تا نماز اما کسی حق برگشتن به
پول داشتی ميتونستی بری بوفه و غذای دلخواھـت )؟!(
آساﯾشگاه نداشت و ھمه باﯾد حتما زﯾر آفتاب مرداد بـرنـزه
رو بخوری که ﯾکی دو پله از غذای سلف بھتر بود! بـعـد از
ميشدن ،برنزه تر از برنزهھـای ولـی عصـر تـا تـجـرﯾـش!
شام ھم نوبت بـه بـھـداشـت رسـيـد .دسـتـشـوﯾـی و
7
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
ھمامھاﯾی که درھاشون فقط از ناحي ٔه سينـه تـا زانـو رو پنھان ميکرد و ھيچ کدوم قفل نداشت .وقتی علت رو جوﯾا شدم دوستان گفتن که سربازان عزﯾـز بـه دلـيـل نشـاط
ﺟﺎده در ﺷﺐ
روحی بسيار زﯾاد ممکنه به اعتياد ،ھمجنس بازی )الـبـتـه نه از نوع طبيعی( ﯾا خود کشی رو بيارن کـه بـا طـراحـی
رﺿﺎ ﺟﻌﻔﺮي
درھا به اﯾن سبک ،اﯾن مشکالت ھم حل میشه! و البته دوستان در مورد بھداشت به ﯾک نکت ٔه دﯾـگـه ھـم اشـاره
" شبی گيسو فرو ھشته به دامن
کردن و اون نداشتن آب لوله کشی و سيسـتـم فـاضـالب ھست .به عبارت دﯾگه پادگان چند تا چاه داره بـه عـنـوان چاه فاضالب ،و چندتا چاه به عـنـوان چـاه آب کـه کـمـک میکنن به پيداﯾش و رشد انگـل در رودهھـای سـربـازان وطن.
پالسين معجر و قيرﯾنه گرزن. پيدا کن گرز جبار را!" احمد خودش را در صـنـدلـی فـرو کـرد .گـفـت "گـرزن
زﯾاد سرتون رو درد نمـيـارم .روزھـا بـه ھـمـيـن مـنـوال گذشت .ورزش صبحگاھی ،کالس ،گشـنـه پـلـو ،رژه در آفتاب ٢بعد از ظھر مرداد روی آسفـالـت سـيـاه ،کـالس، شام ،نگھبانی ...،باالخره اولين مـرخصـی گـروھـان فـرار رسيد ١٢۵ .کچل الغر برنزه که از فرط ندﯾدن جنس مخالف در اﯾن مدت ،ھر جنس مخالفی رو از دختر ٩ساله تا پـيـر زن ٩٠ساله دﯾد میزدن ،و به علت کم خـوابـی ،تـغـذﯾـه نا مناسب و ارتباط نداشتن با دنيای بيرون به مـوجـوداتـی پرخاشگر تبدﯾل شده بودن!
ﯾعنی تاج" راننده گفت " تو پيدا کن جـبـار را .مـرد بـزرگ آسمان!" احمد کف دو دستش را دور ليوان داغ چای گـرد کـرد و بينی اش را به سردی پنجره مه گرفته چسباند .نتوانست چيزی تشخيص دھد .راننده گفت " آن سه ستـاره پشـت ھم را می بينی .کمربندش اسـت ".و بـا انـگـشـت بـه جاﯾی در تارﯾکی آسمان اشاره کرد .احمد به خود زحـمـت نداد که خـم شـود .ھـورتـی کشـيـد و گـفـت "مشـکـل شوھرش چی بود؟" راننده دستی به موھای سـفـيـدش
در بقيه مدت ھم کم کم ﯾاد گرفتيم از گروھانھای دﯾگـه ﯾا حتی اتاق فرمانده ﯾخ بدزدﯾم ،باگ سيـسـتـم حضـور و غياب ھم در اومد و روزھـای زﯾـادی خـدمـت از مـقـدس پيچونده شد .روشھای پارتی بازی ،زد و بـنـد و قـاچـاق موباﯾل و سيگار و غيره به داخل پادگان رو ھم خيـلـی زود ﯾاد گرفتيم تا باالخره تمام شد بی ھيچ دستاوردی! حاال شما خانم محترمی که فقط به گوشت خـورده کـه سربازی آقاﯾون رو مرد میکنه ،و تو ھم طوطيوار تـکـرارش ميکنی ،با اﯾن چيزھاﯾی که شنيدی کـه صـرفـا خـاطـرات واقعی من بودن ،آﯾا باز ھم فکر ميکنـی دو سـال حضـور اجباری در چنين سيستم فشلی ميتونه باعث ارتقا فرد ﯾا جامعه ش بشه؟ ﯾا فکر ميکنی طراحان چنين سيستمـی واقعا به فکر ارتقای تواناﯾیھای انسانھا ھستن؟
کشيد که در پشت بلند و بافته و در کف سر خـالـی بـود. "شــوﯾــش مــھــنــدس بــود .روزی دســت تــقــدﯾــر از بلندای عمارتی به زمينش فکنده ،بيچاره مـرد بـی جـان شد .زنده است ،اما حس و شعور از کالبدش به در شـده. نبات .بيچاره مـرد! دب اکـبـر را بـيـاب .حـوالـی شـمـال غرب .چونان مالقه اﯾست". احمد از روی کنجکاوی سری خم کرد تا مالقه را ببـيـنـد. ولی واقعا عالقه ای به پيدا کردن صور فـلـکـی نـداشـت. صدای چرخيدن ھيجده الستيک روی آسفالـت ﯾـخ زده از ھر سوراخ کابين سرک می کشيد .ھنوز بدنش می لرزﯾد. چای را محکم تر گرفت و پيش از آنکه قندی بـه دھـانـش بيندازد گفت "نه ھر که سر بتراشد قلـنـدری دانـد ...خـدا خيرت بده .اگه تا نيم ساعت دﯾگه ماشين گيرم نمی اومد ﯾخ زده بودم "....راننده که سيخ نشسته بود و چشـم از جاده نمی گرفت گفت " از مردی به دور است ...از مـردی
8
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
تو کرﯾمخان .انقالب ھم بعضی وقت ھا ميرم .حتـی زﯾـر
شانه کرد" .اول که ھمان ﯾک شـب بـرای ھـمـه عـمـرم
پل .ولی معموال کرﯾمخان .کالس کار ،اونجا متفاوته ...حاال
بس بود .غاﯾت جمال .ھيچ از خانمی کم نگذاشت .ھـيـچ
چرا فقط ﯾک شب؟" راننده دستی به سبيل سـفـيـد تـاب
خست نکرد .انسان بزرگی بود ...دﯾِّم که زن شـوھـر ھم ّ
داده اش کشيد و گفت " زن واقـعـی بـود! غـاﯾـت ﯾـک
دار که با مرد دﯾگری بنشيند تا شوﯾش بزﯾد ،ھـمـان ﯾـک
انسان .مرا گفت ای جالل الدﯾن! شبی در کنار تو خواھـم
شبش براﯾش ھمه عمر می گذرد ...من راننده بـيـابـانـم.
خفت که ھر شب پيش ھر نامردی نخسبم .انسان بـود...
ولی اﯾن چيز ھا را می فھمم .نامرد نيسـتـم .بـی سـواد
شرطی داشت .گفتم ای پری! به دﯾده منت .جان خواھی
ھم نيستم .اولين دبيرليسانس دبيـرسـتـان نـمـازی مـن
سھل است .کمال ﯾک زن ...در آن ھنگام که می گيرند بـر
بودم! "...احمد با تعجب گفت " شما ليسـانـس داری؟" و
شاخ تالجن ساﯾه ھا رنگ سياھی ...ی بده!" احمد گفت
آھسته ادامه داد "ﯾا رب اﯾن نوگل خندان که سـپـزدی بـه
" شعر نو قبول نيست" راننده گفت " مـگـر در بسـاط تـو
منش "...راننده سينه اش را جلو داد و بـادی بـه غـبـغـب
شعر نو جاﯾی ندارد؟ ﯾا که مثل دﯾگر دسـتـفـروشـان نـان
انداخت":مپندار! ليسانس ادبيات .فارغ التحصيل سـال 48
روزت را از دﯾـوان اﯾـرج مـيـرزا و سـوزنـی سـمـرقـنـدی
دانشگاه پھلوی ".و از ته دل خندﯾد .احـمـد چـای دﯾـگـری
درآوری.انتشارات سحرگاھان را می شـنـاسـی؟ تـقـاطـع
رﯾخت .حسابی گرم شده بود .جاده روبروﯾش تارﯾک و زﯾر
کرﯾمخان با ...خيابانی که در خاطرم نيست "...احمد کمی
الﯾه بسيار نازکی از مه غرق بود .راننده ھمان طور که بـه
فکر کرد .دستمال را از زﯾر داشبورد در آورد و مه پنجره جلو
جاده خيره بود گفت "دﯾگر اﯾنکه نجابت را مالمت نيـسـت.
را پاک کرد.دوباره خودش را در پتو پيـچـيـد" .ﯾـاقـوت جـان
ھنوز مرا ھمسر است .درﯾغا وصال ،به ﯾک شب به ﯾـغـمـا
فزاﯾش ،از آب لطف زاده ...شرطش چی بود؟" راننده بـوق
رفت ...پروﯾن مرا تنھا نگذاشت .ھر شب با من است .ھـر
بلندی زد و از وانتی که چراغ ھای عقبش سـوخـتـه بـود
شب در اﯾن سياھی .سمت راست ارابه ران .بر کوھان آن
سبقت گرفت .بعد حواسش را جمع کـرد "شـوھـرش کـه
گاو دو شاخ سوار .بجوی آن گاو خشمگين را زﯾـر سـتـاره
دﯾگر ﯾارای کار نداشت .زندگـی اش را فـروخـت و خـرج
قطبی "...احمد بدنش را کشيد .زﯾر لب گفت "زن شـوھـر
شوھر کرد .خرج زنده ای که مـرده بـود .چـيـزی بـراﯾـش
دار! "...راننده لبخندی زد و گفـت "مـپـنـدار! مـرد بـا زن
نمانده بود .شرطش قبول بود .پيش از آنکه بـگـوﯾـد قـبـول
شوھر دار به کنار نمی آﯾد .طالقش را ھـمـان روز گـرفـت.
بود .بيست و ھشت روز در ماه کار می کنم .ﯾـک و نـيـم
مالی جوانی ھست که تابستان ھا ھمسـفـر اسـت .او ّ
مليون ھر ماه سھم آن گياه لوله پيچ است .چـيـزی بـرای
عقـدمـان کـرد .عـقـد دائـم .اگـر چـه شـبـی بـيـشـتـر
خودم نمی ماند جز ادای قول شرف ...جـز مـردانـگـی در
نکشيد...شربتی از لب لـعـلـش نـچـشـيـدﯾـم و بـرفـت...
حق آن زن ...ھمه شب نـھـاده ام سـر چـو سـگـان بـر
ت بده!" احمد گفت " زن که طالق گـرفـت تـا چـھـل روز
آستانش ...پيدا کن کلب اکبر را در غرب اﯾـن سـيـاھـی...
نمی تونه عقد کنه" راننده گفت "ما کـه کـردﯾـم و شـد"
بجوی آن پير سگ را "...وانگشتش را رو به نقـطـه ای در
احمد گفت " عقد باطله" راننده نگاھی به احـمـد کـرد و
آسمان کرد.احمد نگاھی به آسمان سياه پر ستـاره کـرد.
مالﯾی؟!" احمد کمی مکث کرد و گفت " نگـاه گفت" شما ّ
لرزش کابين در دست انداز ھای جاده ،از ستاره ھا چيـزی
به دستفروشی ام نکن .من ليسانس حـقـوقـم .شـراﯾـط
جز خطوط رﯾز و مبھمی باقی نمی گذاشت .پتـو را روی
عقد رو ھم بلدم ".وبعد با خنده گفت " مپنـدار! دانشـگـاه
خودش کشيد و دوباره چای رﯾخت .ليوانی ھم بـه دسـت
تھران سال ھفتاد و چھار".
راننده داد .گرمای مطبوعی کابين را پر کرده بود ".خـيـلـی مردی آقا جالل ...جسارت نباشه ھا .ولی دﯾگه زنت بـود. به نظرم اﯾن که فرداش خودکشی کرد ﯾه جور تقـلـبـه .بـا زرنــگــی ﯾــه شــب خــودش رو بــا ھــمــه عــمــر تــو عوض کرد"...راننده شانه اش را از جيب پيراھنش در آورد و بدون اﯾنکه در آﯾنه نگاھکند ،سبيل ھای تاب داده اش را
9
راننده چيزی نـگـفـت .چشـم بـه جـاده دوخـتـه بـود. چشمھای احمد گرم شده بود و ﯾکنواختی شب خواب بـه جانش انداخته بـود .کـمـی کـه گـذشـت احسـاس کـرد سرعت ماشين کم می شود .پرسيد " پـنـچـر شـدی؟" راننده ،ترﯾلر را متوقف کرد و گفـت " بـرو پـاﯾـيـن" احـمـد
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
پيش از آنکه احمد فرصت کند تکانی بخورد ،خم شد و بـا دست چپ در را باز کرد به پاﯾين ھلش داد .دقيقه ای طول کشيد تا احمد بفھمد کجاست .در ميدانی تارﯾک .تنـابـنـده ای نبود .سوز باد صورتش را می خراشـيـد .بـاﯾـد راه مـی رفت و گرنه ﯾخ می زد .کدام جاده به تـھـران مـی رود؟... شمال ...ستاره قطبی ...پيدا کن جبا ّر را!
We're born alone ...
ﻋﻜﺲ از ﻋﻠﻲ ﻓﺎﺧﺮي
10
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن
Email: editor@iraniansmonthly.com Website: http://iraniansmonthly.com ﺷﻤﺎ و اﻳﺮاﻧﻴﺎن وﺑﺴﺎﻳﺖ ﻧﺸﺮﻳﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺑﺎ ﻗﺎﺑﻠﻴﺖﻫﺎي ﻣﺘﻨﻮﻋﻲ از ﻗـﺒـﻴـﻞ ارﺳـﺎل
ﭘﺲ از ﻋﻀﻮﻳﺖ در ﭘﺎﻳﮕﺎه ﻧﺸﺮﻳﻪ ،و در ﺻﻮرت ﺗﻤﺎﻳـﻞ ﺑـﻪ ارﺳـﺎل
آﻧﻼﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ و اﻣﻜﺎﻧﺎت ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮ دﻳﮕﺮ در ﺧﺪﻣﺖ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪان ﺑﻪ
ﻣﻄﻠﺐ ،ﺑﺎ ﻣﺎ ﺗﻤﺎس ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ و درﺧﻮاﺳﺖ ارﺗﻘﺎي ﺳﻄﺢ ،از ﻋﻀﻮ ﺑـﻪ
اﻳﻦ رﺳﺎﻧﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
ﻧـﻮﻳﺴـﻨــﺪه ﻧـﻤـﺎﻳــﻴـﺪ .ﺑــﺎ ارﺗـﻘــﺎي ﺳـﻄـﺢ ﺑـﻪ ﻧــﻮﻳﺴـﻨــﺪه،
ﺑﺮاي ﻋﻀﻮﻳﺖ در ﭘﺎﻳﮕﺎه ﻧﺸﺮﻳﻪ ﻛﺎﻓﻲﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﻨﺎﺳﻪ ﻛﺎرﺑﺮي و رﻣـﺰ
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ اﻋﻀﺎي ﻓﻌﺎل اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻣﻲ ﭘﻴﻮﻧﺪﻳﺪ .اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟـﺔ
ورود ﺧﻮد را اﻳﺠﺎد و ﻧﺸﺎﻧﻲ اﻟﻜﺘﺮوﻧﻴﻚ ﺧﻮد را وارد ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ ﺗـﺎ ﺑـﻪ
ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ اﺳﺎﺳﻨﺎﻣﻪ و ﻣﻠﺰوﻣﺎت آن ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﮔﺮدد.
ﺧﺎﻧﻮاده اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺑﭙﻴﻮﻧﺪﻳﺪ. اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻣﺸـﺘـﺎﻗـﺎﻧـﻪ در اﻧـــﺘـــﻈـــﺎر ﻫــﻤــﻜــﺎري ﺷﻤﺎﺳﺖ.
24
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﻳﻚ -آﺑﺎن1390
Iranians Social and Cultural Monthly of Iranians in Edmonton
November 2011 – Aban 1390
41 Year 5, No.1
ﻋﻜﺲ از ﻋﻠﻲ ﻓﺎﺧﺮي
Editor’s note Death penalty A perfect person with one flaw Ladies and the military service The road at night
Editor: Pegah Salari This issue’s writers: Pegah Salari, Hesam Yazdanpanahi, Mohsen Anvari, Farnaz Farhidi Reza Jafari Page Designer: Mona Saedi Photos: Ali Fakheri
Cover Photos: Time In Flight Square (F) Slowly Comes ... Slowly Goes Away (R)
Executive Board: Khosrow Naderi, Mohsen Nicksiar, Hesam Yazdanpanahi, Ali Khakbazan Fard