ﻣ ﺎ ﻨﺎ
ﯽ-ا ﻤﺎ ﯽ ا ا ﯿﺎن اد ﻮ ﻮن
46
ﺳﺎل ﭘ ﻢ -ﻤﺎره 6ورد ﻦ 1391ﻣﺎرچ
2012
ﻋﻜﺲ ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻴﻚ ﺳﻴﺮ ﻫﻔﺖ ﺳﻴﻦ ﻧﻮروزي -ﻣﺮاﺳﻢ ﺳﺎل ﻧﻮ اﻧﺠﻤﻦ داﻧﺸﺠﻮﻳﻲ
ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ
2
ﻳﻚ ﭘﺮﺳﺶ ﺧﻄﺮﻧﺎك
3
ﮔﺰارش ﺑﺎزارﭼﻪ ﻧﻮروزي
4
ﻳﺎدش ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﻳﺎ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺎ
5
ﻣﺤﻔﻞ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ
6
داﻧﺶ آﻣﻮزان
ﮔﺰارش ﺗﺼﻮﻳﺮي ﻧﻮروز در اﻳﺮان
8
ﻣﻬﻠﺖ ارﺳﺎل ﻣﻘﺎﻻت ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ ﻫﺮ ﻣﺎه ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﺴﻮوﻟﻴﺖ ﺗﻤﺎم ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﻨﺘﺸﺮه در ﻧﺸﺮﻳﻪ ﺑﻪ ﻋﻬﺪه ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه و ﺗﻬﻴـﻪ ﻛﻨﻨـﺪه ﻣﻄﻠـﺐ ﺑـﻮده و ﻧـﺸﺮﻳﻪ
ﺳﺮدﺑﻴﺮ: ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن اﻳﻦ ﺷﻤﺎره:
اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻣﺴﻮوﻟﻴﺘﻲ در ﻗﺒﺎل آن ﻧﺪارد.
ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري ،ﻧﻴﻤﺎ ﭘﻮرﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎر ،ﮔﺮوه داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺑﺮاي داﻧﺶ آﻣﻮزان ،ﻓﺮﻧﺎز ﻓﺮﻫﻴﺪي ،ﻣﺤﺴﻦ اﻧﻮاري
ﻋﻜــﺲ اول :ﻫﻔــﺖ ﺳــﻴﻦ ﻧــﻮروزي ﺳــﺎل 1391
ﻋﻜﺲﻫﺎ:
ﻋﻜﺲ آﺧﺮ :ﺑﺎزارﭼﻪ ﻧﻮروزي ﮔﺮوه داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺑﺮاي
ﺣﻤﻴﺪه زﻣﺎﻧﻲ ،ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻴﻚ ﺳﻴﺮ ،ﮔﺮوه داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺑﺮاي داﻧﺶ آﻣﻮزان ﺻﻔﺤﻪﺑﻨﺪي :ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻴﻚ ﺳﻴﺮ
ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدات و ﻣﻘﺎﻻت ارﺳﺎلﺷﺪه ﭘﺲ از اﻳـﻦ ﺗﺎرﻳـﺦ
ﻫﻴﺄت اﺟﺮاﻳﻲ :ﻧﻴﻤﺎ ﻳﻮﺳﻔﻲﻣﻘﺪم ،ﺧﺴﺮو ﻧﺎدري ،ﻣﺤﺴﻦ
در ﺷﻤﺎرهي ﺑﻌﺪي ﻣﻨﻌﻜﺲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.
ﻧﻴﻚﺳﻴﺮ ،ﺣﺴﺎم ﻳﺰدان ﭘﻨﺎﻫﻲ ،ﻋﻠﻲ ﺷﻬﺒﺎزي
خشم ،درد ،نفرت ،عشق ،بـيـھـودگـی و ھـر احسـاس
ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ
دﯾگری را تا سر حد مرگ تجربه می کنـد .مـی گـوﯾـنـد از
آراﻣﺶ و ﺗﻌﺎدل
خاصيت ھای بزرگ شدن اﯾن است که کـم کـم واکـنـش ھاﯾت در برابر حوادث ،شدت خود را از دست می دھـنـد.
ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري
ولی اﯾن روند ِ به آرامش رسيدن را در ھمه نمی توان دﯾد. در واقع باﯾد گفت که اﯾن روند را در کمتر کسی می تـوان
بھار نو مبارک.
دﯾد .اغلب ما آدم ھا تمام زندگی خود را به اﯾن غـلـيـانـات
شاﯾد برای اولين بار در ادمونتون بعد از سال ھا ،امسـال
احساسی می سپارﯾم .ﯾک روز شادی تا مغز استـخـوان،
می شد نزدﯾکی ھای عيد بوی بھار را شنيـد .زمسـتـان ِ بی سر و صدای سربه زﯾری گذشـت امسـال .مـثـل آدم خسته ای بود که نای جنب و جوش نداشت .ولی با تمـام کم رنگی اش ،خوشحالم که رفت و جاﯾگزﯾن بھار شد. روزھای بلند و آسمان روشن را کـمـتـر کسـی دوسـت ندارد .بھار که می آﯾد و روزھا بلند تر می شـونـد فـرصـت زندگی کردن بيشتر می شود .اگر ﯾک ساعت اضافه تر در دانشگاه ﯾا سر کار بمانی کمتر غصه می خوری که شـب رسيد و روز تمام شد و ھزار کار نکرده بـاقـی مـانـد .اصـال بھار را اگر شده فقط برای خاصيت نو شدنش نمـی شـود دوست نداشت .زمستان که گذر می کند و بھار کـه مـی رسد انگار ھمه جا اميد پخش می کنند .انگار می شود با خيال راحت تر منتظر فردا بود .انگار می شود چشم انتظار آﯾنده نشست .بھار را به خاطر بھار بـودنـش نـمـی شـود دوست نداشت.
ﯾک روز اندوه تا آستانﮥ به فرﯾاد رسيدن .ﯾک روز دوستی و صميميت ِ به ظاھر ابدی ،فردا قھر و خشم و کـيـنـﮥ بـی درمان .ﯾک روز تنفر بی کوچکترﯾن امکان تغيير ،فردا عالقـه تا آستانﮥ فنا. امسال برای ھمه آدم ھا آرزوی آرامش و تعـادل کـردم. معتقدم فاصله ھای بين آدم ھا را "عدم تعادل" اﯾجاد مـی کند .منشا تمام قھر و آشـتـی ھـا ھـم ھـمـيـن اسـت. "متعادل احساس کردن" را باﯾد تمرﯾن کرد .باﯾد آرزو کـرد. ﯾک شبه دل بستن و ﯾک شبه برﯾدن از ھر چيزی ،آدميزاد را از ماھيت انسانی خودش دور می کـنـد .آدمـيـزاد را از طبيعت جدا می کند .از رسيدن به ھدفی که به خاطر آن خلق شده منحرف می کند .امسال در آستانه سال نو بـه تنھا چيزی که فکر می کردم رسيدن به تعـادل بـود .بـرای ھمه انسان ھا ھم ھمين خواسته را آرزو کـردم .آرامـش بی "تعادل" ھرگز حاصل نمی شود .و بی آرامش زنـدگـی کردن بيشتر شبيه ﯾک شغل شبانه روزی مـالل آور مـی
اﯾن "تعادل" طبيعت عـجـيـب بـه فـکـر فـرو مـی بَـ َر َدم
شود .احساسات آدميزادی را باﯾد به ﯾک اندازه و مـتـعـادل
ھميشه .اﯾن که ھيچ وقت ھيچ چيزی تا ابد ﯾک جور نمی
در درون پرورش داد .به جای خط مـطـلـق کشـيـدن بـيـن
ماند .معتقدم اگر ﯾـک مـعـيـار مـنـاسـب بـرای بـررسـی
سياھی و سفيدی ،باﯾد بلد بود از خاکسـتـری اسـتـفـاده
خصوصيت ھای آدم ھا وجود داشته باشد آن معيار چيـزی
کرد .امسال ھم مثل سال گذشته به "آرامش و تـعـادل"
به جز طبيعت نيست .پشت سر ِ ھر روزی شبی ھسـت
فکر می کنم .برای بازگشت به طبيعت ِ آدميزادی باﯾد آرام
و پشت ھرشبی ﯾک صبح .ھيچ جزری بی مد نمی ماند و
بود.
ھيچ طلوعی بی غروب .طبيعت از اساس بر محور "تعادل" می چرخد .تعادل گونه ھای حيوانی ،تعـادل دمـای ھـوا،
بھارتان متعادل باد.
تعادل وزنی و جرمی و حجمی .و انـرژی ،ھـرگـز از بـيـن نمی رود و تنھا از صورتی به صورت دﯾگر تغيير شکل مـی دھد... اما پای آدم ھا و خصلت ھای آدم ھا و افکارشان که بـه ميان می آﯾد "تعادل" تعرﯾفش را از دست می دھد .آدمی زاد اگر چه حداقل در غالب مـادی خـودش بـرخـاسـتـه از طبيعت است ولی در حفظ "تعادل" به ندرت موفـق عـمـل می کند .اصال آدمی زاد تعادل را از بـدو تـولـد کـم کـم و پنھانی از دست می دھد .تمام آنـچـه کـه در طـبـيـعـت دستخوش تغييرات غير متعادل می شود ھم سـاخـتـه و پرداخته دست آدمی است .آدميزاد خيلی به سرعت مـی آموزد که مجموعه ای از غليانات شدﯾد احساسی بـاشـد.
2
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
ﻳﻚ ﭘﺮﺳﺶ ﺧﻄﺮﻧﺎك
ﻧﻴﻤﺎ ﭘﻮرﭘﺮﻫﻴﺰﮔﺎر
نزدﯾک ظھربود آن روز ھم مثل تمامی روزھای دﯾگر غرق در افکار خود به خورشيدی که درسـت بـاالی سـرش در وسط آسمان درحال درخشش بود نگاه می کرد .در طـول عمرش که حاال تقرﯾبا در نيمه خود قرار داشت بـا افـکـار عجيب و غـرﯾـبـی زنـدگـی کـرده بـود .ذھـنـش پـربـود ازسئوالھای گوناگون .پـرسـش از پـدر ومـادر وﯾـا حـتـی
عادت روزھای تعطيل درحالی که پاچه ھای شلوارشان را
دوستانش ھم ھيچ فاﯾده ای نداشت .حتی گاھی آنھا را
باال زده بودند در قاﯾق پاروﯾی خود مشغول ماھـی گـيـری
ازخود می رنجاند می دانست سئوالھای او برای دﯾـگـران
بودند .آنھا طبق معمول در مورد کتابھاﯾی که درطول ھفته
چندان اھميتی ندارد.
خوانده بودند با ھم بحث وگـفـتـگـو مـی کـردنـد .پسـرک
دوباره به خورشيد خيره شد و به گـذشـتـه فـکـر کـرد.
درحالی که به خورشيد باالی سرش می نگرﯾست گفت:
درطول اﯾن مدت تنھا پيشرفـتـش اﯾـن بـود کـه تـمـامـی
راستش من حرف تورا قبول ندارم به نظر مـن ھـيـچدليلی ندارد که حقيقت لزوما بـروفـق مـراد مـا بـاشـد... ھی ...نگاه کن قالبت دارد تکان می خورد...
ھستيش بود .ھستی که با وجود تمامی رنجھاﯾش ھنـوز
دوست پسرک که خودش را حاضر کرده بود جواب دندان
به آن عالقه مند بود و قادر به پاﯾان دادنش نبود .پيش خود
شکنی به او بدھد با اﯾن حرف کامال خلع سالح شد و بـه
پرسشھای خود را در ﯾک سئوال خالصه کرده بود. او به دنبال حقيقت می گشت حقيقتی که باعث و دليل
می اندﯾشيد مطمئنا روزی که پاسخ سـئـوالـم را بـيـابـم
طرف چوب ماھی گيرﯾش رفت وبا دقت ھـرچـه تـمـامـتـر
بھترﯾن روز زندگيم خواھد بود و دﯾـگـر آرزوﯾـی نـخـواھـم
شروع به باال کشيدن رﯾسمان کرد .اﯾن وقفه بـاعـث شـد
داشت.
که کمی آرامتر شود .سپس باحالت متفـکـرانـه ای روبـه
به اطراف خود نگرﯾست آن روز آرامش عجيبی حکم فرما بود ازميان سنگھا و گياھان مختلف راه خود را باز می کـرد وبه جلو می رفت .با نگاھی که حاکی از آرامـش بـود بـه دنيای اطراف می نگرﯾست و بـه صـداھـای اطـراف خـود گوش فرا می داد .صحبتھای دﯾگـران را مـی شـنـيـد واز
پسرک کرد و گفت:
ازبعضی جھات تو درست می گوﯾی ولی نـمـيـتـوانـمقبول کنم اﯾن ھمه عمر و وقت بيھوده باشد. پسرک با خنده گفت:
سکوت ميان کلمات آنھا لذت می بـرد .چشـمـان خـود را
مدت زمانی که ما زندگی می کنيم خيـلـی ھـم زﯾـادنيست
ساعتھا به ھمين منوال گذشت .ناگھان حس کرد ساﯾه
و در حالی که به ماھی که حاال از آب بيـرون آمـده بـود
بست و اجازه داد غراﯾزش او را رھنمون شوند.
ای بـــرروی صـــورتـــش افـــتـــاده .چشـــمـــانـــش را
اشاره می کرد گفت:
آوﯾزان بود .با کنجکاوی به سمت آن حرکت کرد به نظر غذا
مثال اﯾن ماھی کل طول عـمـرش 5سـال اسـت تـازه وسطش ھم که ما شکارش کردﯾم .فکر می کنی زندگـی او چه اھميتی دارد؟
گشود .چندمتر باالتر از سرش شيئی بـه ﯾـک رﯾسـمـان می آمد .اندکی دور آن چرخيد وسپس آن را بـلـعـيـد امـا ناگھان درد عجيبی در دھان خود حس کرد شـيـئـی تـيـز داخل دھانش گير کرده بود و با ھر تکان بيشتـر فـرو مـی رفت و خـون بـيـشـتـری از دھـانـش جـاری مـی شـد. به نفس نـفـس افـتـاده بـود حـبـابـھـای ھـوا از اطـراف آبششھاﯾش به سمت باال درحرکت بود وچند مـتـر بـاالتـر درسطح آب می ترکيد جاﯾی که پسرک و دوستش طـبـق
4
مدتی درسکوت گذشت پسرک قالب را از دھان مـاھـی خارج کرد و او را درکف قاﯾق رھا نمود .وبه او کـه درحـال جان دادن بود نگرﯾست .پسرک گفت:
-می بينی؟ حقيقت زندگی او ھم فقـط اﯾـن بـود کـه
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
غذای امروز ما را مھيا کند. دوستش بعد از مدتی تفکر گفت:
آره ...شاﯾد حاال حقيقت را فھميده باشد.و با خنده ادامه داد:
ولی به نظر زﯾاد خوشحال نمی آﯾد .به نـظـر تـو مـیتوان حقيقت را تغيير داد؟ پسرک در حالی که لبخند تلخی بر لب داشـت گـفـت:
شاﯾد.کم کم داشت غـروب مـی شـد .پسـرک و دوسـتـش درحالی که از صـيـد آن روز فـقـط ھـمـيـن ﯾـک مـاھـی نسيبشان شده بود به طرف خانه به راه افتـادنـد .پسـرک گفت:
در اﯾن برنامه که از ساعت ده صبح آغاز شد و تاسـاعـت دو بعد از ظھر ادامه داشت ،حدود 120نفر از اﯾن بـازارچـه خرﯾد نمودند که حاصل آن جمـع آوری 2640دالر عـواﯾـد نقدی بود .با توجه به اﯾنکه مواد اوليه و اقـالم بـازارچـه از طرف برخی داوطلبان برای اﯾن برنامه اھداء شده بود ،اﯾن
ناراحت نباش ﯾک خرده کوچک است ولی می توانيم باکمی سيب زمينی غـذای خـوبـی ازآن درسـت کـنـيـم. درضمن من دستور درست کردن ﯾک سس مخصوص را ﯾاد گرفته ام ...حتما خوشت خواھد آمد.
عواﯾد به طور کامل برای کمک به دانش آمـوزان نـيـازمـنـد ھزﯾنه می شوند .گروه »دانشجوﯾان برای دانش آمـوزان« از تمامی داوطلبان عزﯾز که در تدارک و برگزاری اﯾن برنامه ھمکاری کردند صميمانه تشکر می کند و ھمچـنـيـن اﯾـن موفقيت را مرھون عزﯾزانی می داند کـه از اﯾـن بـرنـامـه استقبال نمودند و موجب دلگرمی گروه شدند.
ﮔﺰارش :ﺑﺎزارﭼﻪ ﻧﻮروزي
گروه خيرﯾه »دانشجوﯾان برای دانش آمـوزان« فـعـالـيـت خود را از زمستان 2010با ھدف کمک بـه دانـش آمـوزان اﯾرانيی که در شراﯾط سخت مالی قرار دارند آغاز نمـوده و از ماه مه سال 2011رسماً به عنوان ﯾک گروه دانشجوﯾی
ﮔﺮوه داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺑﺮاي داﻧﺶ آﻣﻮزان
ثبت شده در دانشگاه آلبرتا فعاليت می کـنـد .ھـدف اﯾـن در روز پنجشنبه 15مارس ،گـروه خـيـرﯾـه دانشـجـوﯾـی » دانشجوﯾان برای دانش آموزان« بازارچه خيرﯾه نـوروزﯾـی به منظور جمع آوری کمک ھای مالی برگزار کـرد .در اﯾـن بازارچه که در طبقه ھمکف دانشـکـده کشـاورزی بـرگـزار شد ،اقالم نوروزی مختلفی از جمله سفـره ھـای کـامـل ھفت سين ،اقالم سفره ھفت سين مانند سبزه و سمنـو و تخم مرغ رنگی ،آجيل ،کارت تبرﯾک نوروزی ،شيرﯾـنـی و کيک خانگی ،نان بربری ،صناﯾع دستی و غيره به مراجـعـه کنندگان عرضه شد .پيش از روز برگـزاری ،اﯾـن اقـالم بـه مت حدود 40نفر از داوطلبان اﯾن گروه خيرﯾه تھيـه شـد ھ ّ که شامل کمکھای مالی و غير مالی بـرای تـھـيـه مـواد اوليه ،پختن اقالم خوراکی ،ساختن کارتھای تبرﯾـک ،رنـگ کردن تخم مرغھا ،تھيه کردن سبزه سفره ھـفـت سـيـن، حمل و نقل و غيره می شد .در روز برگزاری بـازارچـه نـيـز حدود 20نفر از داوطلبان در امر تدارک بازارچه و فروش اﯾن اقالم ھمکاری کردند.
گروه تشوﯾق اﯾرانيان خارج از اﯾران به حـمـاﯾـت مـالـی از دانش آموزان مستمند اﯾرانيست تا اﯾن دانش آمـوزان بـه دليل فقر مالی ناچار به ترک تحصيل و اشتغال در سـنـيـن پاﯾين نشوند .اﯾن گروه با مشارکت در برنامه ھای نـوروزی گروه ھای مختلف اﯾرانيان در سه دوره گذشته و ھمچنيـن برگزاری گردھماﯾی خيرﯾـه در فـورﯾـه ،2011مـوفـق بـه تشوﯾق تعداد قابل توجھی از اﯾرانيان مقيم ادمـونـتـون بـه حماﯾت مالی متداوم و ماھانه از دانش آموزان اﯾرانی شده است .به عالوه ،اﯾن گروه با برگزاری برنامه ھای مخـتـلـف دﯾگر از جمله برنامه ھای باربکيو و فروش شله زرد و نيز با کمک ھای نقدی خيّرﯾن ادمونتون قادر به حماﯾت مالی دو دانش آموز اﯾرانی شده است .اکنون با احـتـسـاب عـواﯾـد نقدی بازارچه خيرﯾه و ھمچنين کمکھای نقدی جمع آوری شده در برنامه ھای نوروزی امسال که بالغ بـر 630دالر می باشد ،اﯾن گروه قادر خواھد بود در آﯾنده سـه دانـش آموز را تحت حماﯾت مالی خود داشته باشد. اميد است با ھمراھـی و ھـمـدلـی اﯾـرانـيـان سـاکـن
5
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
افتاده باشيم می تونيم حتی از ماشين پـيـاده نشـده در تماس با آدم ھای دﯾگه قرار بگيرﯾم .اﯾن طوری کـه بـا ﯾـه نگاه ،ﯾه نفر مياد به سمتمون ،شيـشـه رو مـی کشـيـم پائين و سوئيچ پيکان و می دﯾم تا باک و پر کـنـه ،ﯾـا اگـه پرپر مـی کـنـه و ماشين جدﯾدتر بود ،با ﯾه نگاه طرف باکو ِ شيشه رو می کشيم پائين تا بھش پول بدﯾم ،اگـه عـيـد باشه طرف با خنده می گه عيدیِ ما ... ﯾه نگاه ﯾه خنده ﯾه تصادف ﯾه جبر ﯾه انتخاب ﯾه چـيـزی، آدم ھا رو کنار ھم قرار می ده ،موندن ﯾا رفـتـن ﯾـا مـکـث کردن ،بستگی به خودمون داره .ھر چی بزرگتر می شيم، ادمونتون ،اﯾن فعاليت ھا تداوم و گسترش ﯾابند و نه تـنـھـا دانش آموزان تحت سرپرستی گروه ،بلکه تـعـداد ھـرچـه بيشتری از کودکان چشم انتظار اﯾرانی تحت حماﯾت مالی و معنوی اﯾرانيان ساکن ادمونتون قرار گيرند. به اميد فرداﯾی که ھيچ کودک اﯾرانی به دليل فقر مالـی مجبور به ترک تحصيل نشود.
بيشتر مکث می کنيم ،رفتارھا و واکنش ھای آدمای دﯾگه رو مورد تجزﯾه و تحليل و مطالعـه و بـحـث و بـررسـی و قضاوت و گاھی قصاوت قرار می دﯾم .می گيم طرف الکی خوشِ ،از اون ﯾبس ھاس ،از اون پدر سوخته ھای ھـفـت ط ،معلو ِم که تنش ميخاره ،وای چقدر ننر و بـچـه نـنـه، خ ِ مرﯾض ،دﯾييواااانه. مرض داره از قيافش معلومه که ِ آدما برای من خيلی مھم ند ،خيلی باھـاشـون زنـدگـی
گروه خيرﯾه دانشجوﯾان برای دانش آمـوزان -دانشـگـاه
می کنم ،خيلی می بينـمـشـون ،خـيـلـی بـه ﯾـاد مـی
آلبرتا
آرمشون ،تصادفان خيلی باھاشون برخورد می کنم .شاﯾد
S4S.universityofalberta@gmail.com
خاطر اﯾنه که من ﯾه جایِ شلووغ به دنيا اومدم .شور و به ِ باضاف مادرم محبت و لطف و اشتياق ه یِ دست و دلبـازی، ِ آرامش و صبوریِ پدرم خونه ما رو تـبـدﯾـل کـرده بـود بـه پناھگاه و عشرتکد ِه یِ جوون ھای ھر دو تا فـامـيـل ،اﯾـن
ﻳﺎدش ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﻳﺎ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺎ
طوری بود که ما ﯾه لحظه ھم رو زمين نبودﯾم .تو آسـمـون در حالِ پرواز ،از بغل اﯾن خاله به اون عمو. ه یِ مدرسه تا خونـه، وقتی سوم دبستان بودم ،از فاصل ِ ھر بچه ای رو که دﯾدم برای تولدمون دعوت کردم .می گم
ﻓﺮﻧﺎز ﻓﺮﻫﻴﺪي
تولدمون چون من و برادر بزرگ ترم تو ﯾه روز و ﯾه سـاعـت فکر می کنم دليل اﯾنکه خدا اﯾن ھمه آدم رو رویِ ﯾه کره فرستاده و ﯾا حتی بنگِ بزرگ باعث شده آدمـا رو زمـيـن
برادر کوچکترم در ھمون مـاه شـانـزده بدنيا اومده بودﯾم و ِ روز قبل از ما بدنيا اومده بود .خالصه خونمون پر شده بـود
جمع بشن اﯾنه که با ھم زندگی کنن ،منظـورم اﯾـنـه کـه
از بچه ھای رنگ و وارنگ .مادرم مجبور شـد دوبـاره غـذا
واقعان باھم زندگی کنن .وگرنه پھنای آسمون کم نيست،
درست کنه ،به تعداد بچه ھائی که از قبـل دعـوت شـده
طور دﯾگه ای باشه .ھستی چه دارای شعور می تونست ِ و چه فاقد ،می تونست به جای ﯾه زمين -ھفت بـيـلـيـون
بودن جاﯾزه خرﯾده بود ،کم اومد ،خاله و دائيم مسـابـقـه و
نفر ،ھفت بيليون زمين -ﯾه نفـر بـاشـه .داسـتـان شـازده ت کوچولو آنتوان دوسنت اگـزوپـری مـی تـونسـت واقـعـيـ ِ ِ زندگی مون باشه. تصور کن بجای اﯾنکه ھر کی سوار ماشين خودش باشه
ه یِ کسی در نيـاد. قرعه کشی ترتيب دادن که جيغ و گرﯾ ِ خيلی بھم خوش گذشت .مادرم ھميشه دعا می کنه که ﯾه بچه عين خودم نصيبم بشه! آدرس خونمـونـو رو تـخـتـه وقتی سوم دبيرستان بودم، ِ نوشتم و ھمه ھمکالسی ھامو برای تولدم دعوت کـردم.
و از کنار بقيه رد شه ،ھر کی روی ستار ِه یِ خودش مـی بود و گاھی از کنار ﯾه ستار ِه یِ دﯾگه رد می شد .فـرقـش
اون موقع برادر بزرگترم دانشجو بود و جشن تول ِد مشتـرک ِ برادر کوچکـتـرم ھـم کسر شأن محسوب می شد، براش ِ ِ انقدر شيطون بود و دوستایِ شرتر از خودش داشـت کـه
مـمـکـن بـا کشور پيشرفته باشـيـم بزنيم .حاال اگه تو ﯾه ِ ِ کسی در تماس قرار نگيرﯾم .اما اگه تـو کشـورای عـقـب
تولدشو توی چمن ھای اطراف خونه می گرفتن .اون سال
اﯾنه که ما باالخره مجبورﯾم از ماشين پياده شيم و بـنـزﯾـن
6
خيلی از ھمکالسی ھام نيومدن ،شاﯾد فکر کـردن کـدوم
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
آدرس خونشو رو تخته می نوﯾسه ،منم که تو اون احمقی ِ مدرسه جدﯾ ِد جدﯾد بودم ،به ھر حال به اوناﯾی که اومـدن خيلی خوش گذشت.
ذكر مي كند ]:[2 -شرکت در محافل مطالعه اختياری و مجانی است و در
به نظر من آدم تنھائی شو الزم داره که با خـودش بـگـه ه یِ وقتا مـالِ بـا ھـم ﯾادش به خير ﯾا به خير گذشت ،بقي ِ بودنِ .برایِ ھمينه که من دورو برم رو خوب نگاه می کـنـم شناختن آدمای جـدﯾـدم. منتظر دﯾدن و و با ﯾه لبخند بزرگ ِ ِ مھم نيست که اﯾن آشنائی چند لحظه ﯾا بـيـشـتـر طـول داشـتـن سـرشـون و بکشه ،مھم اﯾنه که آدما با باال نگه ِ دﯾدن اطراف می تونن کمک کنن به اﯾجاد سلسله حـوادثِ تصادفی و کامالن بی ربطی که شاﯾد برای بقا بھش نـيـاز داشته باشن .عيدتون مبارک .صد سال به اﯾن سال ھـای خوبِ با ھم بودن -ﯾادش به خير ﯾا به خير گذشته ھا.
قبال آن کسی ھزﯾنه ای پرداخت ﯾا درﯾافت نمی کند. مدرکی در قبال حضور در محافل مطـالـعـه داده نـمـیشود و امتحان و آزمونی در کار نيست. ھرکس فارغ از زمينه تحصيلی ﯾا سنی ﯾا غـيـره مـیتواند در محافل مطالعه آزادانه شرکت کند. تعداد اعضای ﯾک محفل مطالعه معموال بيـن ۵تـا ١٠نفر است .حضور کم تر از ۵نفر باعث کم رونقی گفتگـوھـا شده و بيشتر از ١٠نفر باعث می شود بحث ھا کيـفـيـت مطلوب را نداشته باشـنـد) .الـبـتـه بـرخـی دﯾـگـر اعـداد متفاوتی ارائه می دھند برای مثال منبع ] [٣تعداد اعضا را
ﻣﺤﻔﻞ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ
۵تا ٢٠نفر ذکر می کند(. -ھر محفل مطالعه مدﯾری دارد که ﯾکی از افـراد گـروه
ﻣﺤﺴﻦ اﻧﻮاري
است و لزوما با تجربه ترﯾن فرد گروه نيست. تابه حال شده كه با چند نفر از دوستانتان دور ھم جمع شوﯾد و مدتي به طور مستمر جلسه كتابخواني داشته
محفل مطالعه به صورت منظم )معموال ھفتـه ای ﯾـکبار( و مستمر ) ١٠تا ١۵مرتبه( تشکيل می شود.
باشيد و در اﯾن جلسه ھا مطالبي كه خواندهاﯾد را به
ﯾکی از دالﯾلی که تشکيل محافل مطـالـعـه مـی تـوانـد
بحث و گفتگو بگذاريد؟ اگر اين كار را كرده باشيد پس شما
تمرﯾنی برای استقرار دموکراسی باشد برگزاری داوطلبانه
را
و به دور از اجبار و ھمين طور ساختار گروھی خـطـی آن
داشتهايد .پديده اي كه اگر در جامعه اي فراگير شود مي
است که در آن افراد به صورت ﯾکسان در کنار ﯾکدﯾـگـر بـه
تواند نقش بسزايي در افزايش آگاھي و استقرار
فعاليت می پردازند و مدﯾر گروه ھم بيشتر ھماھنگ کننده
دموكراسي در آن جامعه داشته باشد .در اين مقاله ابتدا
جلسات است و امتياز ويژهای ندارد.
تجربهي
"محفل
مطالعه"
)Circle
(Study
تعريفي از محفل مطالعه ارائه مي شود و بعد آماری از محفل ھای مطالعه درسوئد و نقش بزرگی كه اين محافل در استقرار دموكراسی در آن كشور داشتند بيان می شود .در نھايت راھكارھايی براي راه اندازي موثرتر يك
آماري از محفل ھـاي مـطـالـعـه و نـقـش آن در استقرار دموكراسي در سوئد محفلھای مطالعـه سـابـقـه طـوالنـی در کشـورھـای اسکاندﯾناوی به خصـوص سـوئـد دارنـد .اولـيـن مـحـافـل
محفل مطالعه گفته خواھد شد.
سازمان ﯾافته مردمی در سـال ١٩١٢در سـوئـد شـکـل تعريف
گرفتند و به تدرﯾج فراگير شدند .قبل از آن نـيـز در طـي
با وجود اين كه بسياري معتقدنـد نـمـی تـوان مـحـفـل مطالعه رابه طور دقيق تعريف كرد )چرا كه چند و چـون آن از آغاز پيدايش تاكنون تـغـيـيـر كـرده( ] [1امـا مـي تـوان ويژگيھايی برايش برشمرد و يا آنرا در عمل تعريـف كـرد. براي مثال الرسن چندين ويژگی براي يك محفل مطـالـعـه
6
اجباري شدن سواد در سال ١٨۴٢محافـل مـطـالـعـه بـه عنوان راه حلی غير رسمی براي توسعه آمـوزش بـه كـار گرفته شده بودند اما در سال ١٩١٢به طور سازمان يافتـه گسترش يافتند .در حال حاضر به طور ساالنه ١٫٢تـا ١٫۶ ميليون از ٩ميليون مردم سوئد در محافل مطالعه شـرکـت
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
می کنند که آمار بسيار قابل توجھی است .در آغاز شکـل
-انتخاب يك مدير خوب تاثير زيادی بر موفقـيـت مـحـفـل
گيری ،محافل مطالعه ھم راستا با جنبش ھای مردمی از
مطالعه دارد .مھم ترين ويژگی كه در انتخاب يك مدير بـايـد
جمله جنبش کارگری ،جنبش باده پرھيزی ،جنـبـش زنـان
مــد نــظــر داشــت تــوانــايــی وی در ادارهي بــحــثھــا و
و ...شکل گرفته و در سرتاسر سوئد فراگير شدند .اما به
گفتگوھاست .مديری كه بيش از حـد بـحـث مـي كـنـد
تدرﯾج و با پيروزی جنبش ھـای اجـتـمـاعـی و اسـتـقـرار
انگيزهی بحث را از سايرين ميگيرد .از آن طرف مديري كه
دموکراسی در سوئد اﯾن محافل بـيـشـتـر حـول عـالﯾـق
فعال نيست و بحث را اداره نمی كند منجـر بـه پـراكـنـده
شخصی افراد )ھنر ،ادبـيـات و (...داﯾـر اسـت .از سـال
شدن گفتگوھا مي شود.
١٩٧٠تا کنون به طور متوسط ھر سال ٣٠٠ھزار مـحـفـل مطالعه ثبت شده در اﯾن کشور فعاليـت کـرده انـد .بـرای مثال درسال ٢٠٠٨حدود ٢٧۵ھزار محفل و ١٫٩مـيـلـيـون شرکت کننده در سوئد فعاليت کرده اند که ۵٨درصد آن را
در انتھای ھر جلسه ،اتفاقات جلـسـه )افـراد حـاضـر،خالصه گفتگوھا و (...را بنويسيد و آن را )مثـال از طـريـق ايميل يا بالگ( با ساير اعضا به اشتراك بگذاريد .اگر محفل خود را در سازمان ھای اجتماعی ثبت كرده باشيـد ،ارائـه
زنان و ۴٢درصد را مردان تشکيل داده اند .مطالعات آمـاری
گزارش به سازمان مربوطه اھميت دارد و نگھداری گـزارش
اخير نشان می دھد که ٧۵درصد بزرگساالن سـوئـدی در
ھر جلسه مي تواند در نوشتن گزارشی كه براي سازمـان
حداقل ﯾک محفل مطالعه شرکت داشته اند و ١٠درصـد
مربوطه مي نويسيد به شما كمك كند.
آن ھا محفل مطالعه را جزﯾی از زندگیاشان مـی دانـنـد ] .[1با اﯾن وجود درصد بسيار کمي از مھاجران در محـافـل مطالعه سوئد شرکت می کنند و يا محفل مطالعه راه مي اندازند ] [٢و اﯾن مساله را شاﯾد بتوان در ساﯾـر کشـورھـا ھم صادق دانست.
در برخي از كشورھا ميتوان مـحـفـل مـطـالـعـه را در سازمان ھای اجتماعی و يا دولتی به ثـبـت رسـانـد و از مزايايی كه ارائه مي دھند )مكان برگزاري جلسات ،بودجه ساالنه (... ،بھره برد .بخش پايانـي ايـن مـقـالـه مـنـابـع اينترنتی برخي از اين سازمان ھاست:
راه اندازي يك محفل مطالعه
استرالياhttp://www.studycircles.net.au :
ھمان طور كه تعريف دقيق و مشخصي از محفل مطالعه موجود نيست ،دستورالعمل يا استاندارد خاصي ھم بـراي
بنگالدشhttp://www.studycirclebangladesh.info : سوئدhttp://www.folkbildning.se/page/492/english.htm :
راه اندازي يك محفل مطالعه وجود ندارد ،اما نكات و توصيه
http://www.studieforbunden.se/Pages/english.html
ھاي كلي در اين رابطه ارائه شده از جمله اين كه:
كاناداhttp://www.nald.ca/CLR/study/scguide.htm :
محفل مطالعه يك آغاز كننده دارد كه بعد از راه انـدازيمحفل لزوما مدير آن نمي شود .بنابراين اگر عالقه مند بـه
آمريكاhttp://www.everyday-democracy.org:
منابع:
يك محفل مطالعه ھستيد و در اطراف خود چنين محفـلـي Larsson, Staffan
نمي بينيد دست به كار ايجاد يك محفل مطالعه شـويـد و
&Nordvall, Henrik. "Study Circles in
سايرين را به ملحق شدن به اﯾن محفل مـطـالـعـه دعـوت
Sweden: An Overview with a Bibliography of Interna-
كنيد.
tional Literature." Linköping: Linköping University Elec-
][1
tronic Press, 2010.
وقتی افراد مورد نظرتان را دعـوت كـرديـد ،در ھـمـانابتدای راه اندازي با يكديگر سر اصول ابتدايی بـه تـوافـق
Larsson, Staffan. "Seven Aspects of Democracy as
برسيد و آنھا را بنويسيد :چگونگي انتخاب رھبـر گـروه و
Related to Study Circles." International Journal of Life-
)يا ساير نقش ھا مثل مسـئـول بـالگ( ،مـكـان و زمـان
long Education v20 n3 p199-217 May-Jun 2001.
][2
برگزاری محفل ،چگونگی انتخاب موضوع برای مطـالـعـه و گفتگو ،چگونگی ثبت محفل در سازمان ھای اجتماعـی و
The Study Circle Handbook: A Manual for Study Circle Discussion Leaders, Organizers, and Participants, Tops-
يا دولتی. ... ،
field Foundation, Pomfret, CT, 1993.
7
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
][3
گزارش تصوﯾری نوروز در اﯾران عکس از :حميده زمانی
9
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
گزارش تصوﯾری نوروز در اﯾران عکس از :حميده زمانی
10
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن
Email: editor@iraniansmonthly.com Website: http://iraniansmonthly.com ﺷﻤﺎ و اﻳﺮاﻧﻴﺎن وﺑﺴﺎﻳﺖ ﻧﺸﺮﻳﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺑﺎ ﻗﺎﺑﻠﻴﺖﻫﺎي ﻣﺘﻨﻮﻋﻲ از ﻗـﺒـﻴـﻞ ارﺳـﺎل
ﭘﺲ از ﻋﻀﻮﻳﺖ در ﭘﺎﻳﮕﺎه ﻧﺸﺮﻳﻪ ،و در ﺻﻮرت ﺗﻤﺎﻳـﻞ ﺑـﻪ ارﺳـﺎل
آﻧﻼﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ و اﻣﻜﺎﻧﺎت ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮ دﻳﮕﺮ در ﺧﺪﻣﺖ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪان ﺑﻪ
ﻣﻄﻠﺐ ،ﺑﺎ ﻣﺎ ﺗﻤﺎس ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ و درﺧﻮاﺳﺖ ارﺗﻘﺎي ﺳﻄﺢ ،از ﻋﻀﻮ ﺑـﻪ
اﻳﻦ رﺳﺎﻧﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
ﻧــﻮﻳﺴــﻨــﺪه ﻧــﻤــﺎﻳــﻴــﺪ .ﺑــﺎ ارﺗــﻘــﺎي ﺳــﻄــﺢ ﺑــﻪ ﻧــﻮﻳﺴــﻨــﺪه،
ﺑﺮاي ﻋﻀﻮﻳﺖ در ﭘﺎﻳﮕﺎه ﻧﺸﺮﻳﻪ ﻛﺎﻓﻲﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﻨﺎﺳﻪ ﻛﺎرﺑﺮي و رﻣـﺰ
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ اﻋﻀﺎي ﻓﻌﺎل اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻣﻲ ﭘﻴﻮﻧﺪﻳﺪ .اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟـﺔ
ورود ﺧﻮد را اﻳﺠﺎد و ﻧﺸﺎﻧﻲ اﻟﻜﺘﺮوﻧﻴﻚ ﺧﻮد را وارد ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ ﺗـﺎ ﺑـﻪ
ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ اﺳﺎﺳﻨﺎﻣﻪ و ﻣﻠﺰوﻣﺎت آن ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﮔﺮدد.
ﺧﺎﻧﻮاده اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺑﭙﻴﻮﻧﺪﻳﺪ. اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻣﺸـﺘـﺎﻗـﺎﻧـﻪ در اﻧـــﺘـــﻈـــﺎر ﻫــﻤــﻜــﺎري ﺷﻤﺎﺳﺖ.
11
ﺷﻤﺎرة ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ -ﻓﺮوردﻳﻦ 1391
Iranians
46
Social and Cultural Monthly of Iranians in Edmonton
March 2012 – Farvardin 1391
Year 5, No.6
ﮔﺮوه داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺑﺮاي داﻧﺶ آﻣﻮزان-ﺑﺎزارﭼﻪ ﻧﻮروزي
Editor’s note
Editor
This issue’s writers:
One dangerous question
Report: Nouroz Bazaar
Pegah Salari Pegah Salari, Nima Pourparhizgar, Students for Students group, Farnaz Farhidi, Mohsen Anvari
Good old days
Photos:
Study Circle
Cover Photos:
Pictorial report: Nouroz in Iran
Hamideh Zamani, Mohsen Nicksiar, Students for Students group Haft-Sin (F) - Nouroz Bazaar (R)
Executive Board: Nima Yousefi Moghaddam, Khosrow Naderi, Mohsen Nicksiar, Hesam Yazdanpanahi, Ali Shahbazi