ﻣ ﺎ ﻨﺎ
ﯽ-ا ﻤﺎ ﯽ ا ا ﯿﺎن اد ﻮ ﻮن
ﺳﺎل ﮫﺎرم -
ﻤﺎره 10
38
داد 1390آ ﻮ
ﺖ 2011
ﻋﻜﺲ از ﻋﻠﻲ ﺧﺎﻛﺒﺎزان ﻓﺮد
نشريه ايرانيان درگذشت تاسف بار ھموطن عزيز آقای دکتر عباس نژاد را به خانواده ايشان و جامعه ايرانيان ادمونتون تسليت می گويد .روحش شاد.
ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ
2
روﺷﻨﻔﻜﺮان ﻧﺴﻞ ﻣﺎ
3
ﺑﻮي درﺧﺖ ﻧﺎرﻧﺞ
5
ﮔﻴﺞ ﮔﺎه...ﻣﺎه ﺧﻮﻧﺨﻮاﻫﻲ ﻣﻠﺖ آﻟﺒﺮﺗﺎ
6
ﻛﻮﭘﺎ آﻣﺮﻳﻜﺎ
8
وﻗﺘﻲ ﻗﻠﻢ اﻣﺘﻨﺎع ﻣﻲ ﻛﻨﺪ
8
ﻣﺮگ ﻳﻚ ﺑﺎور
9
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻲ وﺗﻌﺎدل اﻧﺴﺎﻧﻲ
10
ﻫﻨﻮز اﻧﺪك زﻣﺎﻧﻲ ﺑﺎﻗﻴﺴﺖ
11
رﺿﺎ ﺷﺎه ﭘﻬﻠﻮي،ﺗﺎﺑﻊ ﻣﺴﻴﺮ ﻳﺎ ﻧﻘﻄﻪ اي
11
ﻛﺎرﺑﺮد اﻋﻀﺎ ﺑﺪن در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺟﺪول زﻣﺎن ﺑﻨﺪي ﻧﻈﺎم ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ داري
12
م سووليت تم ام مطال ب منت شره در ن شريه ب ه عھ ده نوي سنده و تھي ه کنن ده مطل ب ب وده و نشريه ايرانيان مسووليتی در قبال آن ندارد.
ﻋﻜﺲ اول :ﻣﺮاﺳﻢ ﺗﺮﺣﻴﻢ دﻛﺘﺮ ﻋﺒﺎس ﻧﮋاد ﻋﻜﺲ آﺧﺮ :روز ﻣﻠﻲ ﻛﺎﻧﺎدا
ﺳﺮدﺑﻴﺮ: ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن اﻳﻦ ﺷﻤﺎره: ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري ،ﺣﺴﺎم ﻳﺰدانﭘﻨﺎﻫﻲ ،رﺿﺎ ﺟﻌﻔﺮي ،ﺑﺮدﻳﺎ ﺣﺴﻦ زاده ،ﻣﻴﻼد اﺣﻤﺪي ،آرش ﭘﻨﺎﻫﻲ ﻓﺮ ﻣﻬﻨﺪس ﮔﻤﺮاه ،ﻣﻬﺪي ن ،اﻟﻬﻪ ﺗﻮﺳﻲ ﻣﺴﻌﻮد ﺟﻬﺎﻧﺪار ﻻﺷﻜﻲ ،ﻓﺮﻧﺎز ﻓﺮﻫﻴﺪي ﻋﻜﺲﻫﺎ: ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻴﻚ ﺳﻴﺮ ،ﺻﺪف ﻣﺘﻴﻦ ﺧﻮ ،ﻋﻠﻲ ﺧﺎﻛﺒﺎزان ﻓﺮد ﺻﻔﺤﻪﺑﻨﺪي :ﻣﻮﻧﺎ ﺳﺎﻋﺪي
ﻣﻬﻠﺖ ارﺳﺎل ﻣﻘﺎﻻت ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﺎﻧﺰدﻫﻢ ﻫﺮ ﻣﺎه ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﭘﻴﺸﻨﻬﺎدات و ﻣﻘﺎﻻت ارﺳﺎلﺷﺪه ﭘﺲ از اﻳـﻦ ﺗﺎرﻳـﺦ در ﺷﻤﺎرهي ﺑﻌﺪي ﻣﻨﻌﻜﺲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
ﻫﻴﺄت اﺟﺮاﻳﻲ :ﻧﻴﻤﺎ ﻳﻮﺳﻔﻲﻣﻘﺪم ،ﻋﻠﻲ ﻓﺎﺧﺮي، ﺣﺴﺎم ﻳﺰدان ﭘﻨﺎﻫﻲ ،ﺧﺴﺮو ﻧﺎدري ،ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻴﻚﺳﻴﺮ
قضاوت نکنيد .می خواھم از سمت دﯾگری به موضوع نگاه
ﻳﺎدداﺷﺖ ﺳﺮدﺑﻴﺮ
کنم .به اتفاقی که پشت ھر "قضـاوت" شـتـابـزده بـرای
ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﻴﺎن ﭘﻨﺠﺮه و دﻳﺪن
خودمان رخ می دھد .برای بـودن خـودمـان.بـه نـدﯾـده و
ﭘﮕﺎه ﺳﺎﻻري
نشناخته قضاوت کردن که عادت می کنيـم ،نـا آگـاھـانـه
"من از جھان بی تفاوتی فکرھا و حرفھا و صدا ھـا مـی
درھا را ﯾکی پس از دﯾگری به روی فرصت ھا می بـنـدﯾـم.
آﯾم و اﯾن جھان به النه ی ماران مانند است و اﯾن جھان پر
قضاوت ھای ما از دﯾگران خيلی زودتر از آنـچـه حـتـی بـه
از صدای حرکت پاھای مردميست که ھمچنان که ترا مـی
خيالمان ميرسد در چشم ھاﯾمان مـنـعـکـس مـی شـود.
بوسند در ذھن خود طناب دار ترا می بافند سالم ای شب
قضاوت منفی ما از ﯾک فرد مثل ﯾک دﯾوار آھنی بين مـا و
معصوم ميان پنجره و دﯾدن ھميشه فاصله اﯾست چرا نگاه
دﯾگری می نشيند .درست مثل رفتن به پيشواز حادثه ای
نکردم ؟ مانند آن زمان که مردی از کنار درختان خيس گـذر
ناگوار .داده ھا و پيامد ھا از پيش تعيين می شوند .تـنـھـا
می کرد ...چرا نگاه نکردم ؟"
منتظرﯾم که قطار از روی رﯾل عبور کند .برخورد نگاھمان و صدای مھيب انفجار قطار به دنبال برخورد با دﯾـوار قضـاوت
فروغ فرخ زاد -اﯾمان بياورﯾم به آغاز فصل سرد
ھای از پيش تعيين شده ما حتمـی اسـت! اگـر مـقـابـل
بعضی از جمله ھا خيلی بی رحمانه کليشه می شوند! باﯾد صبح به صبح مثل شکر در چاﯾی شيرﯾن صبحـگـاھـی حلشان کرد و جرعه جرعه نـوشـيـدشـان .مـثـال ھـمـيـن "چشم ھا را باﯾد شست" .مثال "آدم ھا با ھـم فـرق
مھربان ترﯾن و بی گناه ترﯾن انسان روی زمـيـن ھـم قـرار بگيرﯾم دﯾوار قضاوت که از پيش ساخته شده باشـد دﯾـگـر فرصتی برای تالقی مھربانانه نگاه ھا نمـی مـانـد .دﯾـگـر منفذی برای رد و بدل کردن کالمی دوستانه پـيـدا نـمـی شود .در درون سر مست از اﯾن احساس قدرت ناشـی از
می کنن" .مثال "دﯾگران را نباﯾد قضاوت کرد"!
برچسب زدن به دﯾگران و از بيـرون مـوجـود نـاخـوشـاﯾـنـد به اﯾن جھانی که به النه ماران مانند است زﯾاد فکر مـی
دوست نداشتنی ای ھستيم کـه کسـی جـرات نـزدﯾـک
کنم اﯾن روزھا .ھرچند که شاﯾد اگر به جای فـروغ بـودم،
شدن به حرﯾمش را ندارد .زنجير باطلی ساخته می شـود
اﯾن روزھای نه چندان تابستانی ادمونتون را به جھانی کـه
که حلقه ھاﯾش را انبوه آدم ھاﯾی که از ھرکـدامشـان بـه
به النـه پشـه ھـا مـانـنـد اسـت تشـبـيـه مـی کـردم!
دليل نا مشخصی بيزارﯾم شکل می دھد و خـود بسـتـه
انتخاب کرده ام که به خاطر نياورم چرا اﯾن مطلب را بـرای
مان که آنقدر به قضاوت کردن دﯾگران عادت کرده است که
اﯾن شماره می نوﯾسم! بگذارﯾد به حساب تلنگر کوچـکـی
انگار دارد در ﯾک قفس سياه زندگی می کند .ھر روز تعداد
که از محيط گرفته ام .تمرﯾن می کنم که از کـنـار حـوادث
آدم ھای ناخوشاﯾند اطرافمان بيشتر می شود و پيـش از
عبور کنم و جز درسی که حادثه براﯾم می آفرﯾـنـد درگـيـر
آنکه بدانيم به قضاوت شتاب زده از دﯾـگـران عـادت مـی
چيز دﯾگری نباشم.
کنيم.معتاد می شوﯾم .اصال حرف زدن درباره دﯾگران و نقد
ميان پنجره و دﯾدن ھميشه فاصله ای اسـت .چـه راست گفت فروغ! چه ساده سر از ھر پنجـره ای بـيـرون کرده ﯾا نکرده ،به ﯾک نـگـاھـمـان اعـتـمـاد مـی کـنـيـم.
کردنشان بر اساس خياالت پوچ و نه حتی تجربه شخصـی خودمان ،سرگرم کننده ترﯾن مکالمات روزمان را تشـکـيـل ميدھد.
می خواھم امروز از قضاوت کـردن دﯾـگـران بـنـوﯾسـم .از
فراموش می کنيم که ھر فردی ﯾک فرصت تـازه اسـت.
سرگرمی ارزان ذھن! ھرچند که معتقد نـيـسـتـم قضـاوت
"تنفر" احساس نا خوشاﯾندی است .سم مھلکی که اول
کردن بدون شناخت از دﯾگران حرکت بی ھزﯾنه ای اسـت
از ھمه روی رنگ نگاھمان اثر می کند .آدم ھـا احسـاس
ولی "سرگرمی ارزان ذھن" را لقب مناسبـی مـی دانـم.
تنفر را لمس می کنند .بو می کشند .می شنوند .تـمـام
قصد ندارم بنوﯾسم که قضاوت شـتـابـزده از دﯾـگـران کـار
حواس پنج گانه می توانند احساس سياه تـنـفـر را درک
نادرستی است و بعد ھم نصيحـت کـنـم کـه دﯾـگـران را
کنند .تنھا بازنده اﯾن بازی خود ماﯾيم و قضاوت ھای مـا از
2
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
دﯾگران روی تنھا کسی که اثرگذار ھستند خود ماست.
بودجه اش رو صرف چنين مسألهای کنه پافشاری کردم و
خواسته ﯾا ناخواسته ھمه ما دقيقا ھمان نقص ھـاﯾـی را
در نظرم نوشتم" ب عزﯾز شما ادعا کـردی ،مسـوولـی و
در دﯾگران پيدا می کنيم که در خودمان ھست .اﯾنکه بـيـن
باﯾد رفرنس بدی"! ب ھم در جواب من گفـت":اﯾـن تـوﯾـی
حق داشتن و مھربان بودن کدام را انـتـخـاب مـی کـنـيـم
که اﯾن مساله برات جذابه ،پس تو باﯾـد بـگـردی پـيـداش
بستگی زﯾادی به شخصيت ما و برداشت مـا از زنـدگـی
کنی"! من ھم در جواب گفتم" تو وقتی مـقـالـه عـلـمـی
دارد.
مینوﯾسی ھمينطور رفرنس ميدی؟! به نظر مـن اظـھـار نظر شما در مورد ٨۵٪اﯾرانيا که ميشن ۵٩.۵ميليون نـفـر
ما ،دنيای اطراف ما و ھمه آدم ھاﯾی که در تماس با مـا
)!( دقــيــقــا مصــداق بــارز اســتــتــوس الــف ھســت".
ھستند دقيقا ھمان چيزی ھستند که ما درباره آن ھا فکر
درپاسخ ،ب ﯾک لينک از واشنگتن پست گذاشت در مـورد
می کنيم .معنای ظرﯾف پشت اﯾن جمله اﯾن نيـسـت کـه
ساعات مطالع ٔه اﯾرانيھا و در ھيچ جاش ھم اشاره نـکـرده
افکار ما درست ھستند .اﯾن جمله تـکـرار ھـمـان عـبـارت
بود که استتوس الف در مورد چند درصد اﯾـرانـيـھـا صـدق
کليشه شده "چشم ھا را باﯾد شست" است .تـا وقـتـی
میکنه ،بعد ھم بنـده را ﯾـک "بـچـه نـاسـيـونـالـيـسـت
قصاص ،قبل از جناﯾت اجرا می شود ،انتظار لـبـخـنـدی از
خودشيفته" خطاب کرد و از فيسبوکش بالکام کـرد! اﯾـن
محکوم نمی توان داشت.
روﯾه ب اصال تازه نبود ،اﯾن روزھا اکثر روشـنـفـکـر مـآبھـا
پيش داوری ھای ما درباره دﯾگـران در نـگـاھـمـان مـوج ميزند .به ھمين سادگی.
ﯾکی از ژست ھاشون تاختن به اﯾـران و اﯾـرانـی ھسـت بدون ھيچ استدالل منطقی .البته ﯾک فراﯾند تارﯾخی ھـم اونھا رو به اﯾن سمت سوق داده .سالھا تو گوششون در
جور دﯾگر ببينيد.
مورد تمدن چند ھزار سالـه آرﯾـاﯾـی و بـعـد ھـم تـمـدن اسالمی خونده شده اما چشمھاشون ﯾه مملکته جـھـان سومی دﯾده و اونھا ھم از اﯾن پارادوکس بين دﯾده ھـا و شنيدهھا به اﯾن نتيجه رسيدن که برخالف پدرانشون باﯾـد به جای دﯾد چاپلوسانه و خود ارضاﯾی ذھنی با تارﯾخ چنـد
روﺷﻨﻔﻜﺮان ﻧﺴﻞ ﻣﺎ!
ھزار سال پيش ،دﯾد نقادانه داشته باشن .اما متاسـفـانـه به جای دﯾد نقادانه و منصفانه تخرﯾب میکنن.
ﺣﺴﺎم ﻳﺰدان ﭘﻨﺎﻫﻲ بزرگ ترﯾن مصيبت برای ﯾک انسان اﯾن است کـه نه سواد کافی برای حرف زدن داشتـه بـاشـد ،نـه شعور الزم برای خاموش ماندن ...ژان دالبروﯾه
دومين نکته اﯾن بود که اﯾن برادر "ژان دالبروﯾه" کيسـت و از کجا اومده! اسمش رو به فارسی گوگل کردم .نتيـجـه خيلی جالب بود! ١٠صفحه اول نتاﯾج گوگل ،بدون استثنـا ساﯾتھا ﯾا وبالگھاﯾی بودن که تنھا و تنھـا ھـمـيـن ﯾـک
اﯾن استتوس چند روز پيش الف تو فيسبوک بود ...خـوب
جمله رو از اﯾن شخصه نوشته بودن و ھيچکس نگفته بـود
به نظر ھم منطقی و درست ميومد ،اما دو نـکـتـه تـوجـه
اﯾن کيه ،من کيم و اﯾنجا کجاست! ھمه از رو دسـت ھـم
منو به خودش جلـب کـرد .اولـيـن نـکـتـ ٔه قـابـل تـوجـه،
دﯾگه کپی کرده بودن فقط! از ھمه جالب تر ساﯾـتھـاﯾـی
نظر ب بود که نوشت "اﯾن جمله مطابق آمار )!( در مـورد
بودن که عرضه کنند ٔه اساماسھای طنـز ،عـاشـقـانـه ،و
٨۵٪اﯾرانيھا صدق میکنه ".پ ھم با خوندن اﯾن نظر مثل
فلسفی!!! بودن و اﯾن جمله رو نوشته بودن! وجود چنـيـن
من شگفت زده شد و از ب پرسيـد":مـیشـه بـگـيـن بـر
ساﯾتھاﯾی نشون ميده که عدهای ھسـتـن کـه سـعـی
اساس کدوم آمار؟" ب جواب داد":درست ﯾـادم نـيـسـت،
میکنن ژست روشنفکری بگيرن ،و در اﯾن راه از فرستادن
بگردﯾد پيدا میکنيد" من که از اﯾن جواب متـحـيـر بـودم و
اساماسھای فلسفی )؟!( ھم درﯾغ نميکنن! کافيـه ﯾـک
مطمئن که ھيچ موسسه ﯾا پژوھشگری حـاضـر نـيـسـت
جمله بگی که گوﯾندش انگليسی ﯾا تـرجـيـحـا فـرانسـوی
3
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
باشه تا بتونی ژست روشنفکری از خودت ساطـع کـنـی!
انتقادی که مينوﯾسن ﯾا رﯾشخند و زخم زبـون داره ﯾـا بـه
اصال ھم مھم نيست که گـوﯾـنـدش مـثـل اﯾـن آقـا ،ﯾـه
عدد انفس خالﯾق عالمت تعجب و عالمت سوال! شـدﯾـدا
نوﯾسنده نچندان سرشناس ۴٠٠-۵٠٠سـال پـيـش ھـم
تحت تاثير حرکتھای بنيادی و انـقـالبـی جـوامـع دﯾـگـه
باشه! نميدونم اگر بجای اﯾن فرد ،مثال اکبر اصـغـری اﯾـن
ھستن و درست ھمينجاست که بزرگترﯾن اشتـبـاه رو در
جمله رو گفته بود آﯾا حتـا ﯾـکـی از اﯾـن وبسـاﯾـتھـا ﯾـا
محاسباتشون مرتکب ميشن و بزرگترﯾن وﯾژگـی جـامـعـ ٔه
وبالگھا مينوشتنش؟
اﯾرانی رو که اﯾنرسی بسيار زﯾادش در مقابل تغيير ھست
بعد از برخورد با آقای ب و روشنفکر مـآبـان اساماسـی تصميم گرفتم ساﯾر گروهھاﯾی رو که سـعـی دارن بـيـرق روشنفکری به دست بگيرن رو در اﯾن نوشته مرور کنم .در اولين گام ميرسيم به ﯾک دسته دﯾگه که برخالف فرقه ی مذکور در باال ضعف مطالعه ندران و عموما مطالعات بسيـار زﯾاد و گستردهای دارن که به درد در کوزه مـیخـوره! اﯾـن دسته شامل افرادی میشه که وقتی حرف ميزنن عـيـن اﯾن دستگاھای پاپکورن سـاز سـيـنـمـاھـا از دھـنـشـون اﯾدئولوژی و اﯾسم در مياد و آب ھم که ميخوان بخورن ﯾـک جمله از ﯾک تئورﯾسين ﯾا فيلسوف مثل سارتـر ﯾـا دکـارت ميگن در موردش! اما وقتی از اونھا میپرسی کـه "ھـی روز خـودش فالنی تو خودت کجای دنيا واﯾسادی؟" حال و ِ رو نميتونه تفسير و تحليل کنه! و وقتی ميگی "از خـودت چی داری بگی؟" چيز زﯾـادی بـرای گـفـتـن نـداره .وجـه ﯾأس تصنعی از اشتراک دﯾگر اﯾن عده ھم سر خوردگی و ِ اصالح اجتماعی ھست .اونھا مطالع ٔه صـرف داشـتـن ،بـا تحليل و عمل بيگانه اند و در ضمن ھـيـچ وقـت از اونـھـا خسته نشده ﯾا خودشون نـخـواسـتـنـد راه حـلـی بـرای معضالت اجتماعی ارائه بدن! در نھاﯾت وقتی که از اونـھـا خواسته میشه تا نسبت به جامعه بی تفاوت نبـاشـن و
نادﯾده ميگيرن .اﯾن گروه ھميشه عملکرد جامعه رو مـورد انتقاد قرار ميدن اما ھيچ وقت مسيری رو که جامعه طـی کرده تا به اﯾنجا رسيده رو مورد مطالعـه قـرار نـداده و بـا روانشناسی اجتماعی بيگانه اند.اﯾنھا ھيچ وقت حتی بـه اﯾن نکت ٔه تارﯾخی دقت نـکـردن کـه اﯾـرانـيـان در مـقـابـل مھاجمان خارجی ھم بسيار کند بودن ،و ھميـشـه اجـازه دادن که کشورشون اشـغـال بشـه و بـعـد رفـتـه رفـتـه مھاجمان رو ھضم و دفع کنن .اﯾن گروه پيوستگی تارﯾخی نسلھا رو نادﯾده گرفته و اميدوارن اﯾرانِ امروز رفـتـاری از خودش نشون بده %١٠٠متضاد با اﯾران ۵٠سـال پـيـش، حال آنکه ھنوز بسياری از اﯾرانيھا از تفکرات و رفتارھای ۵٠ که سھله ۵٠٠سال پيش تاثير ميگيرن! اﯾن عده خواسـتـار تغيير رفتار و موضعگيری جامعه نسـبـت بـه کـاسـتـیھـا ھستند بدون دقت به اﯾن موضوع که جامـعـه در بـعـضـی موارد آنقدر خام ھست که ھنوز نمیدونه کاستـی وجـود داره که بخواد در برابرش موضع بگيره .تنـدروی اﯾـن گـروه عموما دو نتيجه بيشتر در بر نداره ،ﯾـا بـه ﯾـأس واقـعـی ميرسن و ﯾا طرد ميشن توسط جامعه ای که دوست نداره به اھمال ﯾا کم کاری متھم بشه ھرچند کـه اﯾـن اتـھـام، اتھامی درست باشه.
راھکارھاﯾی جھت بھبود ارائه بـدن ،بـرای پـنـھـان کـردن عجزشون و توجيه بی عملی مـفـرطشـون ،ژسـت ﯾـأس ميگيرن و ميگن " اﯾن جامعه درست شدنی نيست!" درست در مقابل اﯾن عالمان بی عمل ،دسته دﯾگـری از مدعيان روشنفکری قرار دارن که اھل مطالعه ھستند امـا صرفاً از دﯾدگاه ھای افراطی و تندرو استقبـال و تـبـعـيـت میکنن .اصوأل بحث با اﯾن افراد به جاﯾی نميرسـه ،چـون اونقدر تند ميرن که تو ترجيح ميدی برای حفظ آرامش فعال و نگه داشتن انرژی برای جبھهھای اصلی بحث رو قـطـع کنی .در ھر زمينه ای دنبال انقالب ھستـن .ھـر جـمـلـ ٔه
4
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
در نھاﯾت ميرسيم به آخرﯾن فرقه ی فعاالن اجـتـمـاعـی که عمدتاً از دسته ھای قبل جدا شدن .اﯾـنـھـا کسـانـی
ﺑﻮي درﺧﺖ ﻧﺎرﻧﺞ
ت پوچ گروه اول ،بی عملی گروه دوم و ھستند که از ژس ِ ط گروه سوم به ستوه اومدن و از اونـھـا جـدا شـدن. افرا ِ
رﺿﺎ ﺟﻌﻔﺮي
اعضای اﯾن گروه حتی ممکن در بازهھای زمانی مـخـتـلـف
کوچه ھای خشتی مسخره ترﯾن موجودات زمين اند .راه
عضو ھر سه دسته پيشين بوده باشن و با پی بـردن بـه
می روند .نمی روند .کوچک می شوند ،بزرگ می شونـد.
ضعفھای اساسی اﯾن دستھا از اونھا جدا شـده بـاشـن.
کنار ميکشند ،نزدﯾک می شوند .ليال نظر مشـخـصـی در
مھمترﯾن وﯾژگی اﯾن گروه اميدواری ،خود اصالحگری و در
مورد کوچه ھای خشتی داشت :مسخـره تـرﯾـن! کـوچـه
نظر گرفتن زمان به عنوان ﯾک عنصر الزم و نه کافی بـرای
خشتی امروز خيلی تنگ بود .ليال امروز زنبيل بـه ھـمـراه
تغيرات اجتماعی ھست .اعضـای اﯾـن گـروه بـا صـبـر و
نداشت ،اما بدون زنبيل ھم به سختی می شد از کـوچـه
استواری ،به جای تالش مستقيم برای تغيير رفتار جامعـه
رد شد .ليال نگاھش را به راست دوخت ،کمی صبر کرد و
سعی میکنه تفکرات قالب و تاثير گذار در جامعه رو تغييـر
وقتی مطمئن شد کوچه خالی است در آھـنـی خـانـه را
بده و از اﯾن طرﯾق به طور غير مستقيم اقـدام بـه اصـالح
محکم بست .چادرش محکم کرد ،نفسش را در سـيـنـه
رفتارھای اجتماعی کنه .فعاليت مداوم و توام بـا در نـظـر
حبس کرد و به سرعت تو کوچه به راه افتاد.
گرفتن شراﯾط جامعه و اتفاقاتی که در اون رخ ميده دﯾـگـر وﯾژگی مھم اﯾن دسته ھست .اونھا سعی ميکنند بـجـای شعار دادن ﯾا جبھه گيری مستقيم در بـرابـر رخـدادھـای اجتماعی و عملکرد جامعه اول دليل اون رخدادھا رو درک کنن ،و بعد از طرﯾق آگاھی بخشی ،سعی در تغيير رﯾشه ھای مساله کنن .مشکل عمد ٔه اﯾن گروه تعداد کم اعضـا، نداشتن ترﯾبون و امکانات جھت اشاعه ی تـفـکـرات و مـنـش اونھاست.
ھرم آفتاب دﯾوار ھای کوچه را باال و پاﯾين می کرد .لـيـال نگاھش را به جوی کوچکی که وسط کوچه خاکی کشيده شده بود دوخت و سعی کرد سرﯾع تر راه برود .وقتـی بـه گشادیِ کوچه رسيد اﯾستاد و خودش را به دﯾوار چسباند. پاﯾش از تند راه رفتن درد می کرد و تـوی دمـپـاﯾـی عـرق کرده بود .ﯾک موتور پر سر و صدا رد شد .ليال دﯾد که پيکان قرمز رنگ قراضه ای از جلو می آﯾد .خودش را بيشـتـر بـه دﯾوار چسباند .پيکان به ليال که رسـيـد تـقـرﯾـبـا اﯾسـتـاد.
به اعتقاد نگارنده ،کليد حل مشکالت جامعه ی اﯾران در
سرش را از پنجره بيرون کرد و فاصله ماشين با دﯾوار را دﯾد
دست گروه آخر قرار داره .اﯾن گروه با جذب اعضای سـاﯾـر
زد .بعد خيلی آرام جلو رفت و به کوچه سمت چپ پيچيـد.
گروهھا از طرﯾق روش و گفـتـمـان تـاثـيـرگـذارش در حـال
ليال سرش را باال کرد و مردی رادﯾد که از انـتـھـای کـوچـه
گسترش ھست .در نھاﯾت ،گستردگی اعضا و فعاليتـھـای
می آمد .خودش را در کوچه سمت چپی پنھان کـرد .مـرد
اﯾن گروه و چيرگی بر ساﯾر گروه ھاست که ميتونه چشـم
کوتاه و پھنی بود با رﯾش و سبيل سياه و پر پشت .ھمين
انداز اجتماعی روشنی برای اﯾران فردا رقم بزنه.
طور که داشت از تقاطع کوچه ھا رد می شد نگـاھـی بـه پشت سرش انداخت و اﯾستاد .ليال را دﯾد که پشت دﯾـوار قاﯾم شده بود .سر تا پا ور اندازش کرد و با لبخندی دنـدانِ نقره ای اش را نماﯾان کرد .ليال چادرش را مـحـکـم کـرد و روﯾش را گرفت .سرش را از پشت دﯾوار بيرون آورد و دﯾـد تا انتھای کوچه خالی است .مرد ناگھان دستانش را بـاال برد و گفت "پيشت!" ليال جيغی زد و تا آخر کـوچـه دوﯾـد. صدای مرد را شنيد که داد زد "الشی!" و بعد خندﯾد .لـيـال به کوچه بعدی پيچيد و توی دلش گفت "عمه ته!"
5
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
وقتی به خيابان رسيد نفس نفس می زد .اﯾسـتـاد تـا
جاﯾش بلند شد و وارد خانه شد .ليـال بـه طـرف درخـت
نفس تازه کند .کنارش مغازه خراطی بود .وﯾترﯾن را سـيـر
نارنج رفت و بو کشيد .عطری نداشت .بـرگـی کـنـد و در
تماشا کرد .وقتی نفسش جا آمد ،راه افتاد .خيابان شلـوغ
دستانش له کرد و دوباره بو کشيد .به دﯾوار ھای کاھگلی
و گرم بود .دلش گالب شيرﯾن خنک می خواست .اتوبوس
خانه نگاه کرد که از سه طرف با دﯾوار ھای کـوچـه ﯾـکـی
ھا ترمز می کشيدند و دل آدم را رﯾـش مـی کـردنـد .بـه
شده بود .دستش را بو کرد .بوی نارنج نمـی داد .شـاﯾـد
طرف ازدحام رفت .دستش را از زﯾر چادر بيرون آورد و بـه
پرتقال بود .پيرمرد از پشت سر داد زد "آبـجـی!" لـيـال بـه
نرده فلزی گرفت .دلش می خواست برود داخل .اما نمـی
طرف پيرمرد رفت و کاغذ مچاله شده را از دستش گرفـت.
توانست .نرده را بوسـيـد و گـفـت "السـالم عـلـيـک ﯾـا
گفت "پنـج تـومـن دﯾـگـه ھـم بـدﯾـد" و از تـوی کـيـف
شاھچراغ" .کمی توی صحن را نگاه کرد .گفت":مـيـدونـی
کوچکش چند تا اسکناس در آورد .پيرمرد دوباره به خـانـه
چيه؟ "...پيشانی اش را به نـرده ھـای داغ چسـبـانـد و
رفت و با تکه کاغذ دﯾگری برگشت .گفـت "لـيـال خـانـوم،
گذاشت پيشانيش بسوزد .سرش را از نرده ھا بـرداشـت.
جسارتا ،به چشم خواھری ،بی ھوا نزنی! از صابر بـپـرس
چادرش را محکم کرد .گفت "خدا کنه بدونی چـيـه" و راه
چه جورﯾه ".ليال به پيرمرد خيره شـد .تـکـه کـاغـذ را بـا
افتاد .داشت اذان می شد و مردم به طرف صحن ھـجـوم
عصبانيت گرفت .برگشت و در را محکم به ھم زد.
می آوردند .ليال از توی پياده روی بارﯾک مردم راکنار می زد و می رفت .رنگ قرمز گوجه فرنگی چشمش را گـرفـت و جلوی ميوه فروشی اﯾستاد .کمی به ميوه ھا نـگـاه کـرد.
ﮔﻴﺞ ﮔﺎه ...ﻣﺎه ﺧﻮﻧﺨﻮاﻫﻲ ﻣﻠﺖ آﻟﺒﺮﺗﺎ
ﯾک نفر از مغازه بيرون آمد و تخم و پوست خربـزه را تـوی جوب خالی کرد .بوی خرﯾزه توی دماغش زد .تـوی دلـش
ﺑﺮدﻳﺎ ﺣﺴﻦ زاده
گفت "خاک بر سر!" .مغازه دار از پشـت سـرش داد زد "گوجه بکشم خواھر؟" ليال ترسيد و جيغ کوچکی کشيـد. گفت "نه خير .برگشتم می خرم" و دوﯾد .بـه کـلـه پـزی فرھادی که رسيد اﯾستاد .سرش را توی کوچه تنگ کرد و تا آخرش را دﯾد .بچه دوازده سيزده سـالـه ای بـا کـولـه پشتی داشت ﯾخمک می خورد و به سمت خيـابـان مـی آمد .ليال قدم به کوچه گذاشت .بـه پسـرک کـه رسـيـد
دﯾدﯾن اقوام و فاميل به آدم که می رسن ميگن :رفـتـی خارج و حالی به حولی دﯾگه نه؟ ﯾه چشمک ھـم بـه آدم می زنن و زل می زنن بھت ببـيـنـيـن چـی مـيـگـی؛ امـا صرافتشون نيفتاده که اﯾنجا شيش ماه برفه ،دو ماه بـارون و چھار ماه پشه!
قدمش را تند کرد .پسرک داد زد "خوشگله" ليال زﯾـر لـب
مگه ميشه رفت بيرون؟ مگه اﯾن پشه ھا امون می دن؟
گفت "عمه ته" و دوﯾد .به انتھای کوچه که رسيد اﯾستاد و
روز جمعه به آدم حمله می کنن؛ عين زامبی ھا مـيـشـه
نفس نفس زد .به اطراف نگاھی کرد و در را به جـلـو ھـل
آدم!تا بياﯾم خوب شيم ھم که کل تعطيالت ھفـتـه تـمـوم
داد .گفت "سالم مشتی" پيرمرد تکيده ای سرش را بـاال
شده رفته پی کارش .خم ميشی بند کفشتو ببندی ميرن
کرد "عليکم آبجی ".ليال گفت "پنج ھزار تومن .اگه نـداری
تو! اون وقت ملت ميگن ما که زﯾر شلواری پامون بـود چـه
سوخته بده" پيرمرد نگاھی به پول کرد و گفت":آقـا صـابـر
طوری نيشمون زدن آخه؟ بابا پشه ھم پشه ھای قدﯾـم!
چطوره؟ حالش خوبه که اﯾشاال!؟" ليال کمی من و من کرد
البته اﯾنا پشه ھـای قـدﯾـمـن بـر مـی گـردن بـه تـيـره
و گفت "اوضاع ساختمون خراب شده .کار نيست" پيـرمـرد
موسکيتازروس؛ بھتره بگيم پشه ھم پشه ھای اﯾران؛ حيا
با لھجه ای کش دار و آرام گفت "آره ميدونم .بھـش بـگـو
داشتن الاقل!
اعصاب خودتو خراب نکن .رو براه مـيـشـه" .و پـول را در جيبش گذاشت" .ميگم خواھر اگه خودتم ميخوای بگو .بـه
می خواﯾم علت ﯾابی کنيم ببينيم دليل اﯾن ھمـه پشـه
چشم خواھری آدمو از ھزار تا درد راحت می کنه" ليـال بـا
چيه؟ کارشناسان طنز نشرﯾه ،که فعال ً بنده حقير ھستم،
تندی گفت "نه خير" و با چادر روﯾش را گرفت .پيـر مـرد از
رفتن علت و معلول ﯾابی؛ گشتن و گشتـن دو تـا عـامـل
6
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
تونستن کشف کنن که عبارتند از :عامل زﯾست محيطی و
پشه نيش نمی زنه و به حالشون حسرت نخورﯾد .اﯾن ھـا
عامل معنوی.
دﯾگه از حد گذروندن و ھداﯾتشون تاثيری نداره .پـس اگـه
اول -عامل زﯾست محيطی :در مورد عـامـل زﯾسـت محيطی ميشه گفت که امان از دست دوستداران افراطی محيط زﯾست! تو پرانتز بگم خدمتتون که گفته شده تعداد پشه ھا نسبت به زمان مشابه در پارسال ھشـت بـرابـر شده! کف کردﯾن نه؟ بله اﯾن خارجی ھا مثل بارندگی کـه به ميلی متر اندازه گيری ميشه ،واحد اندازه گيـری پشـه ھم دارن؛ پس چی خيال کردﯾن؟ حـاال از بـحـث اصـلـی منحرف نشيم؛ بله بحث شيرﯾن دوستداران محيط زﯾست، که بيشتر اﯾن بدبختی ھا رو مدﯾون ممارست ھای اﯾشان و فعاليت ھای به ظاھـر بشـر دوسـتـانشـون ھسـتـيـم. اﯾن عشاق ھميشه حاضر در صحنه بعد از تصوﯾب تعطـيـل کردن نيروگاه ھای ھسته ای تو آلمان و کارھاﯾـی از اﯾـن قبيل ،در ﯾکی دﯾگر از از جان گذشتگی ھـاشـون جـلـوی سمپاشی بر عليه پشه ھای ادمونتون رو ھم گرفتن! بابـا آخه موضوع باحالتر نبود گير بدﯾن بھش؟ خوب واسه چـی
دنبال ازدواج با کاناداﯾی ھا ھستين ببينيـن کـدومـاشـونـو پشه ميزنه؛ اﯾن نشون ميده که دختره ﯾا پسره نجـيـبـه و ھداﯾت پذﯾر .پس اگه ھيچ آثاری از پشه گزﯾدگی مشاھده نکردﯾن از ازدواج با اﯾن بدکار ھا جداً اجتناب کنين .از قدﯾـم و ندﯾم گفتن :به خودتان تجاوز کنيد قبل از آنکه بـه شـمـا تجاوز کنند .پس به دامان طبيعت برﯾن و با طرف مقابلتـون قرار بگذارﯾن و در نزدﯾکی جاﯾی که پشه بيشتـره مـدتـی صبر کنين) .البته به خودتون کلی اسپری آفّ زده بـاشـيـن ھا قبلش (.اگه پشه ھای ماده به طرف حمله کـردن کـه ھيچی و گرنه سرﯾعاً قطع رابطه کنين؛ که جـز تـجـاوز بـه شما آﯾنده ای نداره براش قابل تصور نيسـت؛ حـاال از مـا گفتن .ﯾه رواﯾت تاﯾيد نشده ای ھـم ھسـت کـه مـيـگـه دانشجوﯾی که برای علم ميره دانشگاه آلبرتا ،ھفتاد پشه ھمراھيش می کنن! پس قدر خودتون بدونين که پشه ھـا ميزننتون ھر روز!
آخه دانشجو می گيرﯾن وقتی موضوع تحقيق کـم دارﯾـن؟ ﯾعنی ما از صبح تا شـب بـه خـودمـون اسـپـری بـزنـيـم مشکلی برامون پيش نمياد؟ عين اﯾن روانپرﯾش ھـا ھـی شب تا صبح ،صبح تاشب خودمونو رصد کنيم و از خوابمون کم بشه ھيچ اﯾرادی واسه سيستم دفاعی بدنمون پيش نمياد؟ آخه اﯾن چه وضعيتيه؟ شده شبيه فيلم ھای آلفـرد ھيچکاک! پشه ھا می خوان به زور بيان تو و خون بـمـکـن نه سماق! باور کنين صدای برخوردشون بـه شـيـشـه از پشت پنجره دوجداره از فيلم ھای حمله زنبورھـای قـاتـل ھم وحشتناک تره آخه! به قـول ﯾـارو" :دل جـوونـم مـی تپيد پشت حصار پنجره"! نکنه می خواﯾن فيلـم حـمـلـه پشه ھا درست کنين؟ نه ،جون من ،دوربين مخفيه؟
امشب تمام خاطرات رو دوره کردم برگشتم و اون شبھا رو دوره کردم اﯾنجا کنار تو تابستونا امن و امونه چندتا پشه تابستونا دورت ميمونه بی تو برای زندگی انگيزه ای نيست بی تو واسه دﯾونگی انگيزه ای نيست ﯾه شب تو از خونه رفتی داغ دﯾدم
دوم -عامل معنوی و ھـداﯾـت عـامـه :از حـق کـه نگذرﯾم پشه ھا از مفسده ھای آخر ھفتـه ،کـه گـرﯾـبـان جوانان اﯾرانی رو می گيره ،جلوگيری می کنن ﯾه نـمـونـه اش ھمين کالب ھای شبانه است؛ شما تصور کـنـيـن تـو فضای تارﯾک کالب با اون نورھای جورواجورش شبـيـه چـه چيزا که آدم نميشه! چه برسه به اﯾنکه پشه ھا ھـم بـه خدمت آدم رسيده باشن .نبينيد اﯾن کاناداﯾی ھا رو اصـال ً
7
چه خوش گفت آن شاعر پاکزاد...
آفّ نبود و مرگ و من تو آفاق دﯾدم اﯾنجا ببين جاﯾی برای زندگی نيست بی اسپری اﯾنجا جای سالمی نيست بيا و دست بردار و برگرد به زودی اﯾشاال خير نبينی گوگولی مگولی
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
زدنھای جرزﯾنيو ،زﯾکو ،مارادونا و ...تنگ شـود ولـی بـاﯾـد عادت کنيم که فوتبال را تاکتيکی تر ببينيم .اگر بحث تـيـم
ﻛﻮﭘﺎ آﻣﺮﻳﻜﺎ
بارسلونا را از بقيه تيم ھا جدا کنيم ،چون به اعتقـاد اکـثـر فوتبال دوستان آن ھا گوﯾی در سيـاره دﯾـگـری مشـغـول
ﻣﻴﻼد اﺣﻤﺪي
بازی ھستند ،اغلب قھرمانان اخير رقابت ھـای مـخـتـلـف
قاره آمرﯾکای جنوبی به اعتقاد خيلی ھـا مـھـد تـمـدن فوتبال به حساب می آﯾد ،نه به اﯾن معنی که فوتبال برای اولين بار در اﯾن قاره بوجود آمده باشد بلکه به اﯾن معـنـی که ھرجا نشانی از بازی فوتبالی باشد که معنای واقـعـی فوتبال زﯾبا را بدھد باﯾد به دنـبـال آثـار شـگـرفـی از اﯾـن کشورھا باشيم.
فوتبال بيشتر در غالب ﯾک تيم به قھرمانی رسيده اند. حال باﯾد دﯾد ھواداران فوتبال ھمچنان منتظرتحقق روﯾای بازی آرژانتين-برزﯾل در فينال ﯾک جام جھانی می مانند ﯾـا به قھرمانی تيم ھاﯾی مثل اروگوئه ﯾـا اسـپـانـيـا بسـنـده می کنند...
شاﯾد اگر بخواھيم از ھمه در مورد بھترﯾـن ھـای تـارﯾـخ فوتبال بپرسيم کمتر کسی باشد کـه نـامـی از پـلـه ﯾـا مارادونا نبرد .اما اگر نيم نگاھی به عملکرد اخيـر دو غـول فوتبال جھان بياندازﯾم ،نه تنھا ھرگز نشانی از بـازی زﯾـبـا نمی بينيم ،بلکه حتی جامی زرﯾن ھم در دسـتـان آنـھـا ﯾافت نمی شود کـه بـتـوان مـانـنـد سـال ١٩٩۴ھـمـه غيرزﯾباﯾی ھای بازی تيمی مـثـل بـرزﯾـل را پشـت جـام قھرمانی جھان پنھان کنيم .اﯾن در حاليـسـت کـه اوضـاع برای آرژانتين خيلی وخيم تر است .آرژانتين ھمان تـيـمـی است که در زمان ابر اسطوره فوتبال ،دﯾگو آرماندو مارادونـا ملقب به "ال دﯾگو" دو دوره پی در پـی در فـيـنـال جـام
وﻗﺘﻲ ﻗﻠﻢ اﻣﺘﻨﺎع ﻣﻲ ﻛﻨﺪ...
جھانی حاضر بود که ﯾکبار آن را فتح کرد و بـار دﯾـگـر ھـم قربانی ﯾک ضربه پنالتی ای شد که ھنوز ھم بسـيـاری از ھواداران فوتبال به پنالتی بودن آن اعتقاد ندارند...
آرش ﭘﻨﺎﻫﻲ ﻓﺮ گاھی حرف می زنـی .درونـت را رھـا مـی کـنـی در
به راستی چه بر سر ژوکابونيتو و آلبی سلسته )نامھای
ھزارتوی کوچک دنيا .و کمی بعد نظاره گر بازی حـرف ھـا
مخصوص سبک زﯾبای بازی ھای تيم ھای فوتبال برزﯾـل و
می شوی .گاھی حرف ھاﯾت سنگين تر از آنـنـد کـه در
آرژانتين( آمده که آنھا حتی برای صعود از گـروه خـود در
قالب سخن درآﯾند .که به پرواز در قلمرو آدميان بـپـردازنـد.
رقابت ھای کوپا آمرﯾکا ھم دچـار مشـکـل مـی شـونـد.
که بخشی کوچک از دنيای کوچک را بسازنـد .و تـو مـی
آری ،حذف آرژانتين و برزﯾل از رقابت ھای کـوپـا آمـرﯾـکـای
مانی و حرف ھاﯾی که بارور شده اند بی آنکه تولد ﯾابند .و
امسال که از قضا در خود آرژانتين ھم برگزار می شد بيش
تو به سرپناه دنيای بزرگت سرازﯾـر مـی شـوی .و حـرف
از آنکه برای فوتبال دردناک باشد ،شبيه ﯾک زنگ خطر بود.
ھاﯾت را مکتوب می کنی.
اگر بخواھيم واقعيت فوتبال را ببينيم باﯾد به اﯾـن مسـالـه معترف باشيم که دنيای امروز فوتبال دارد به سمتی مـی رود که تاکتيک بر تکنيک غالب است .قھـرمـانـی اروگـوئـه مصداق بارز ھمين واقعيت است .شاﯾد دلمان برای درﯾبـل
8
يكي از موضوعات بسيار مھم كه سالھاست مورد بحـث بسياري از دانشگاھيان مي باشد ،موضوع تفاوت يا برتري فرھنگي است .در اين راستا ،برخي معتقدند كـه اگـرچـه فرھنگھا با ھم متفاوت ھستند ،اما ھيچكدام به ديگري
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
حرف ھاﯾی از جنس دنيای بزرگ .و سرخوشی از حسِ ارضای احساست .و گاه قلمت طغيان می کنـد .سـر بـاز
ﻣﺮگ ﻳﻚ ﺑﺎور
می زند از روزمرگی اش .شاﯾد برای خودش شخـصـيـتـی طبيعی ھر موجود زنده ﯾا غيـر ساخته باشد .که البته حق ِ زنده است .و البته حق ھر لحظه و بازه و خاطره ای از اﯾن خواب کوتاه که بعضی ھا زندگی می نامندش اسـت کـه ت خود را خود به عھده گـيـرد .کـه ھـر خـاطـره ای مالکي ِ ت خود را رقم بزند که آﯾا بماند ﯾا برود. سرنوش ِ
ﻣﻬﻨﺪس ﮔﻤﺮاه اﯾمان ھمچون مردﯾست که به او عشق مـيـورزی ولی او عاشقت نيست. باور داری که پشت ھربار فرا خـوانـدنـش ،گـوشـيـسـت شنوا ،ولکن نيست. باور داری بجز خيرت و نزدﯾک تو بودن ھيچ نـمـیخـواھـد ولی غير از اﯾن است. ھميشه ميپنداری نقص از توست ولی نيست. ھم ٔه عمرت به آن تکيه ميکنی .با ھر آنچه بين تـو و او
سفر حق ھر تکه ی اﯾن روﯾای در حال تغيير ،زنـدگـی، است .و در اﯾن روﯾا درھاﯾی ھستند که باﯾد باز گـذاشـتـه شوند برای رفتن ﯾا برای برگشتن .و تو کـلـيـد ھـاﯾـی در دست داری تا درھا را قفل کنی ،ولـی مـگـر نـه اﯾـنـکـه مالکيت ھر ثانيه از برای خودش است؟ پس تو کليد ھـا را در گنجه می گذاری .و سرشار می شـوی از بـدرقـه ی
آﯾد میجنگی.
ولی ﯾک روز ،گوﯾا که ناگھان از خـواب پـرﯾـده بـاشـی، نھاﯾت تھی بودن را احساس ميکنی. باور نميکنی! چطور ميتواند چيزی که تا اﯾـن حـد حـس درستی داشت انقدر اشتباه باشد؟
خاطراتی که می خواھند سفر کنند و در عين حال مملو از شادیِ خوش آمدگوﯾی به آن ھاﯾی که پخـتـه تـر بـازمـی
ولی کم کم خواھی دﯾد ،که ھر آنچه که گفت بـود ،ھـر
گردند .و تو می مانی و حرف ھای باروری که می خواھنـد
دستوری که ميداد ،قدمی بود برای دور کردنت از آنچه کـه
متولد شوند و زبانی که گشوده نمی شود و قـلـمـی کـه
ھستی و آنچه که ميخواھی.
ت خوﯾش نھاده .و تو به ناچار سکوت مـی سر به سرنوش ِ کنی .و حرف ھاﯾت در ھم تغليظ می شوند. حرف ھاﯾی که در ماﯾه ی وجودت حل می شوند و تـازه از اﯾنجاست که تو از آنـچـه کـه ھسـتـی بـه آنـچـه کـه می خواھی باشی دگردﯾسی می کنی .و سـکـوت مـی کنی .می بينی...و سکوت می کـنـی .مـی شـنـوی...و سکوت می کنی .احساس می کـنـی...و سـکـوت مـی کنی .تفکر می کنی...و سکوت می کنی .و تـو پـر مـی شوی از سکوت حرف ھاﯾت و حرفھاﯾت از سکوت تو .و تـو در حالی که در آﯾنه به خودت می نگری ،مـتـعـجـب مـی مانی در آن روزی که سکوتت نيز سر به راه خوﯾش گيرد...
9
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
چندين گاز مختلف را اگر در فضا آزاد كنيم ،گازھا شروع بـه پخش شدن مي كنند و حركت بين مولوكولـي تـا جـايـي
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺮﺑﻲ وﺗﻌﺎدل اﻧﺴﺎﻧﻲ
ادامه دارد كه گازھا در فضا به حالت تعادل برسند .بـا در نظر گرفتن اين مثال به منظور بيان بھتـر مـوضـوع ،شـايـد
ﻣﻬﺪي.ن
بتوان چنين مصداقي را در مورد انسان ھا بيان كرد كـه در
يكي از موضوعات بسيار مھم كه سالھاست مورد بـحـث
آن ،فرھنگ ھا دائم در حال پوست انداختـن ھسـتـنـد تـا
بسياري از دانشگاھيان مي باشد ،موضوع تفاوت يا برتـري
زماني كه يك تعادل براي ارضاء نيازھـاي انسـانـي ايـجـاد
فرھنگي است .در اين راستا ،برخي معتقدند كـه اگـرچـه
كند .حال در اينجا ،شايد بتوان يك جـواب مـنـاسـب بـراي
فرھنگھا با ھم متفاوت ھستند ،اما ھيچكدام بـه ديـگـري
سوال تفاوت يا برتري فرھنگي پيدا نمود .از ايالت مـتـحـده
برتري ندارد و برخي در مقابل به ارجحيت فرھنگي اعتـقـاد
امريكا از كشوري ياد مي شود كه سرزمـيـن فـرصـت ھـا
دارند .در بين بزرگان ،برخي بحـث جـنـگ فـرھـنـگ ھـا و
بوده و ھرفردي آزاد است كه خود را بيان كند و بنـابـر ايـن
بسياري موضوع گفتگوي تمدن ھا مطرح كرده اند .در ايـن
ويژگي منحصر به فرد امريكا ،امريكاييان ايجاد ايـن تـعـادل
مقاله كوشش مي شود كه از يك زاويه خـاص ،تـفـاوت يـا
انساني را با عنوان فرھنگ امريكايي در ويترين گـذاشـتـه
برتري فرھنگي مورد بحث قرار بگيرد.
است .به نظر نويسنده ،ايجاد عرصه اي بـراي افـراد بـه
ھر فردي ممكن است از واژه فرھنگ تعريف خاص خودش را داشته باشد ،يكي ممكن است فرھنگ را تاريخ باستـان يك مملكت و ديگري فرھنگ را دين و مذھب يك مـمـلـكـت تعريف كند و ...اما در اين مقاله ،نويسنده ،واژه فرھنـگ را به قواعد زندگي كردن مردم يك مملكت خالصه مـي كـنـد كه شايد تعريف صحيحي از فرھنـگ نـبـاشـد كـه در ايـن
منظور تعادل بين نيازھايشان ،بھتـريـن و آخـريـن گـزيـنـه مطلوب براي تعريف قواعد زندگي كردن مي تواند باشـد و كشورھايي نظير امريكا ،تنھا اين امتياز نصيبشان شده كه زودتر از ساير ممالك به اين نوع قواعد زندگي كردن برسند و در واقع اين قواعد زنـدگـي كـردن بـا عـنـوان فـرھـنـگ امريكايي كليد خورده است.
صورت ،عنوان بحث با عنوان قواعد زندگي كردن مـردم يـك
بدون شك ،ساير ممالك ،با وجود مقاومت زياد در بـرابـر
اقليم مطرح مي شود .امروزه شاھد اين ھستيم كه بخش
اين نوع قواعد زندگي كردن ،نھايتا به اين نتيجه خـواھـنـد
زيادي از قواعد زندگي ما ايراني ھا ،به عنوان مثال ،تشابه
رسيد كه الزم است اين نوع قواعد زندگي كردن را بپذيـرد.
زيادي با قواعد زندگي كردن غربي ھا چه در عمل و چه در
الزم است تاكيد شود ،كه خوب يا بد بودن و يا مـزيـتـھـا و
ظاھر دارد .نشانه ھاي زيادي براي نوع لـبـاس پـوشـيـدن،
معايب اين نوع قواعد زندگي كـردن مـي تـوانـد خـود در
مدل مو ،استفاده از تكنولوژي ،فـردگـرايـي ،مـبـارزه بـراي
مطلب ديگري بيان شود.
آزادي و دموكراسي و ...وجود دارد كه گوياي اين است كه ما عالقه بسيار زيادي به شبيه شدن به قول مـعـروف بـه خارجي ھا داريم ،اما در عـيـن حـال ،زمـانـي كـه بـحـث فرھنگي به ميان مي آيد ،با حرارت زياد از فرھنگ ايـرانـي دفاع مي كنيم و اين به نوبه خود يك تناقض ذھنـي ايـجـاد مي كند. در اينجا ،اين سوال مطرح است كه كدام يـك از دو سـر اين تناقض به ديگري مي چربد؟ بھترين مثالي كه مي توان براي جواب دادن به اين سوال مطرح كرد ،يكي از قـوانـيـن ترموديناميك است )اگر اشتباه نكنم( كه در آن فرض كـنـيـد
10
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
ﻫﻨﻮز اﻧﺪك زﻣﺎﻧﻲ ﺑﺎﻗﻴﺴﺖ
رﺿﺎ ﺷﺎه ﭘﻬﻠﻮي ،ﺗﺎﺑﻊ ﻣﺴﻴﺮ ﻳﺎ ﻧﻘﻄﻪ اي؟
اﻟﻬﻪ ﺗﻮﺳﻲ
ﻣﺴﻌﻮد ﺟﻬﺎﻧﺪار ﻻﺷﻜﻲ
ھجوم سياھی ﯾکباره ی شب ،سوار می کند تو را بـه
"خودمون آوردﯾمش ،خودمون ھم بردﯾمش!" جـمـلـه ای
خيال خام خسته شدن ھا! به کش و قوس بـی الـتـيـام!
معروف از وﯾنستون چرچيل نخست وزﯾر سالھای نه چندان
خسته شو!!! از تارﯾکی و روزمرگی خسته شو! از صبح و
دور انگلستان در مورد رضا شاه که در کـنـفـرانـس سـران
شب شدن ھای مداوم! خسته شو ،از بيـشـتـر رفـتـن و
متفقين در تھران بر زبان او جاری شد .جمله ای دارای دو
کمتر رسيدن!
بخش مجزا و گوﯾا که بيانگر فراز و فرود رضا شـاه در افـق
آری خسته شو اما معنی کن!!! خسته شدن را معـنـی
سياست اﯾران است.
کن و به معنی ارزش ھرچه پشت مرز " خسـتـه شـدم"
بی شک انگلستان در کودتای ١٢٩٩که منجر به معرفی
متوقف کردی فکر کن ....به نفس ھای عميق ھمان صبـح
پدﯾده ای به نام رضا خان شد ،نقشی اسـاسـی داشـت
ھای تکرار!!! که گوﯾی درون شش ھاﯾت را عطر زده باشد
چرا که قرن ١٩و نيمه اول قرن ٢٠شـاھـد دامـنـه نـفـوذ
فکر کن و به ھمان لحظه که شاﯾـد بـرای ھـزارمـيـن بـار
وصف ناشدنی انگلستان در خاورميانه و بـخـش جـنـوبـی
خواستی ھمهچيز را کمی ﯾا کمی از ھمه چيز را تـغـيـيـر
آسيا بود و کودتاﯾی در اﯾران نمی توانست بدون حماﯾت ﯾـا
دھی!!! به ھمان تصميم ھای کوچک کوچت!
چراغ سبز آن دولت به سرانجام برسد.در ماجرای تـبـعـيـد
و به فکر کردنت فکر کن! شاﯾد ھنوز ھـم انـدکـی زمـان باقی است تا باز ھم خستگی ات را با ھمان تصميم ھای کوچک کوچک اما قشنگ قشنگ فقط کمی جابجا کـنـی!! آری ،شاﯾد ھنوز ھم اندکی زمان باقی است...
رضا شاه پس از اشغال اﯾران در شھرﯾور ١٣٢٠نـيـز مـی توان به راحتی رد پای استعمارگر پير را رصد کـرد .در اﯾـن حالت اگر زعامت رضا شاه را تابع نقطه ای فرض کنيم و بر مبنای ابتدا و انتھای فرآﯾند سخن برانيم باﯾد به درسـتـی سخن آنان که رضا شاه را عامل انگلستان مـی خـوانـنـد اذعان نماﯾيم ولی برای ﯾافتن جواب منصفانـه اﯾـن سـوال باﯾد وقاﯾع اﯾن دوره حساس را بررسی نمود و تـوجـه کـرد که در اﯾن مسير واکاوی ھمراه با دقت و رعـاﯾـت انصـاف ضروری به نظر می رسد. خدماتی چون راه آھن سراسری ،تاسيس دانشگاه ،راه اندازی خدمت سربازی جھت اﯾجاد ارتش دائمی ،تـغـيـيـر تقوﯾم رسمی اﯾران از تقوﯾم ھـجـری قـمـری بـه تـقـوﯾـم خورشيدی جاللی و ...ھمواره از سوی طرفـداران وی بـه عنوان سند حقانيتش ارائه شده است و مخالفان نيز نکات تارﯾکی چون کشف حجاب ،استبداد حاکم ،فضای بسـتـه سياسی و ترور شعـرای آزادی خـواھـی چـون مـيـرزاده عشقی و فرخی ﯾزدی )که مدفن مشخصی ھم ندارد( را دستاوﯾزی برای دست نشانده خواندن او قرار داده اند.
11
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
جھت بررسی عادالنه ،ذکر نکات زﯾر راھگشا خواھد بود.
دخالت انگلستان در شروع و پاﯾانش انکارناپذﯾر است ولی
کودتای ١٢٩٩در شراﯾطی رخ داد که دولت مرکزی کنـتـرل
وقاﯾع اﯾن مسير مانند ھر دوره دﯾگر ،فراز و نشيب ھـاﯾـی
بخش ھای زﯾادی از مملکت را در عمل از دست داده بـود.
داشت که سبب متنفع و متضرر شـدن مـقـطـعـی قـدرت
عدم تمکين محمد تقی خان پسيان )افسری دلير و وطـن
ھای استعمارگر گشت و واقعيت به طور قطع چيزی غير از
پرست و اولين خلبان اﯾرانی( در خراسان ،مـيـرزا کـوچـک
نظرات طرفداران دوآتشه و دشمنان قسم خورده او بـوده
خان جنگلی در گيالن ،شيخ محمد خيابانی در آذرباﯾجان و
است.
شيخ خزعل در خوزستان از دولت مرکزی ،کشور را تا لـبـه پرتگاه تجزﯾه شدن پيش برده بود و اگر رضا خان در عـرصـه ظاھر نمی شد ،اﯾران فعلی موجود نمی بود. از نگاھی دﯾگر ،اگر چه برق چکمه رضـا خـان تـوانسـت ﯾکپارچگی اﯾران را تضمين نـمـاﯾـد ،ولـی در اشـتـبـاھـی
ﻛﺎرﺑﺮد اﻋﻀﺎ ﺑﺪن در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺟﺪول ﺑﻨﺪي ﻧﻈﺎم ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ داري ﻓﺮﻧﺎز ﻓﺮﻫﻴﺪي
نابخشودنی کوه ھای آرارات در مرز اﯾران-ترکيه-ارمنستـان
من آدميزاد بيشتر حجمم از آب تشکيل شده و تماﯾل به ِ
را که در کنترل اﯾران بود ،در جرﯾان تعيـيـن خـطـوط مـرزی
من .توی کل بدنم به جاری شدن و رفتن دارم ،اﯾن طبيعت ِ
اﯾران با ترکيه به اﯾن کشور تقدﯾم کرد .شاﯾان ذکـر اسـت
سختی می شه ﯾه خط راست ﯾا ﯾه زاوﯾه قائمه پيدا کـرد.
که کوه آرارات از اﯾن جھت دارای اھميت تارﯾخی است کـه
ھمه ارگان ھای درون و بيرونم به طرز شـگـفـت انـگـيـزی
در انجيل از اﯾن کوه به عنوان محل بـه زمـيـن نشـسـتـن
منحنی و قابل انعطافن! حاال اﯾن نظام سرماﯾه داری ھـی
کشتی حضرت نوح ﯾاد می شود و ترکيـه در سـال ھـای
جلوی راھم خط راست و زاوﯾه قائمه علم می کنه.
اخير با تبليغات پيرامون اﯾن نکتـه تـوانسـتـه گـردشـگـران زﯾادی را جذب اﯾن منطقه کند .در بحث سياست خـارجـی نيز ،رضا شاه در موارد زﯾادی مقتدرانه عمل کرد و توانست از منافع اﯾران حفاظت مناسبی به عمل آورد .در ﯾـکـی از مھمترﯾن موارد ،او برای جلوگيری از سو اسـتـفـاده دولـت ھای خارجی که با دستاوﯾز قرار دادن نام بـيـن الـمـلـلـی کشورمان ،راھی برای دامن زدن به اخـتـالفـات قـومـی و نژادی ﯾافته بودند،آن را از Persiaبه Iranتغييـر داد ﯾـا در موردی دﯾگر به دليل توھين پليس آمرﯾکا به سفير اﯾران در واشنگتن ،روابط سياسی اﯾران را برای چند سالی با اﯾـن کشور به حالت تعليق درآورد ،ولی در نھاﯾت او ھم اشتباه شاھان قاجار را تکرار کرد و با اعتماد زﯾاد بـه وعـده ھـای ﯾک دولت بيگانه )آلمان( ،مقدمات اشغال اﯾران را تـوسـط قوای روس و انگليس فراھم کرد.
ھزﯾنه ھای ميلياردی می کنه که نرم افزارھای پيشرفته ھدف گزاری و برنامه رﯾزی توليد کنه .حواسش نيست کـه من بيشتر شکل رودخونم تا ساعت ،جلوی رودخونـه ھـم تا ﯾه حدی می شه سد زد ،اگه تمام مسيـرشـو بـبـنـدی خشک می شه!
کلی کارخونه باز کرده ،زباله ھای خروجی شو می رﯾـزه تو دلِ من ،مازادشم می رﯾزه تو دل دشت و درﯾـا ،تـوقـع داره ھممون ھم خوب کار کنيم .اصال گيرﯾم من سـاعـت، ساعتم اگه بخواد ساعت باشه باﯾد ﯾـه سـوئـيـس مِـيـد چـيـز ﯾـک بـار پشتش بخوره .گرچه برای اﯾن نـظـام ھـر ِ مصرفی مفي ِد حتی آدميزاد! خوب که فکرشو می کنم می بينم ،توليد ،ھيپنوتيزم ،بيماری و مرگِ آدمـيـزاد کـال داره اقتصاد رو می چرخونه .واسه ھمينه که آمرﯾکاﯾی ھا اﯾـن
آنچه خواندﯾد تنھا شرح مـخـتـصـری از وقـاﯾـع ﯾـکـی از متالطم ترﯾن بازه ھای تارﯾخ سرزمينمان بود که به اشغـال اﯾران در شھرﯾور ١٣٢٠انجاميد .بی شک با مرور اتـفـاقـات فوق می توان اذعان کرد که ظھور و سـقـوط دﯾـکـتـاتـوری چون رضاخان شراﯾطی شبيه ﯾک تابع مسيـر داشـت کـه
12
ھمه بچه دار می شن .آشغال ھم که زﯾـاد مـی خـورن. بيمه ھم که ندارن .مشکل کمبود زمين اطـراف بـھـشـت زھرا ھم ندارن .امامزاده و مکان مطھر و متبرک ھم نـدارن ت قبرھای ده طبقه به باال رو اطـراف اون که مشکل ساخ ِ داشته باشن.
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
خالصه ...ھدفشون که معلو ِم ،بر اساس اون برنامه رﯾزی مـی
ﮔﺰارش ﺗﺼﻮﻳﺮي
کنن و زمان بندیِ دقيق ،بعد تو اﯾـن نـرم افـزار قشـنـگـه ھست ،پرﯾماورا ،ﯾه جدول خوشگل می کشن .در مرحلـه
اوﻟﻴﻦ ﺟﻠﺴﻪ ﻛﺎرﮔﺎه ﻣﺒﺎﻧﻲ ﻋﻜﺎﺳﻲ ﺑﺎ ﻫﻤﻜﺎري ﻧﺸﺮﻳﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن
بعدی آدم توليد می کنن و جدول و می زارن جلـوش .آدم ھم که از رنگ خوشش مياد .ھی سعی می کنه سـلـول ه یِ جدول قشنگه ھای منحنی شو مابين زاوﯾه ھای قائم ِ جا بده .سلول ھای بيچاره می خوان پيچ و تـاب بـخـورن، انحناشونو بيشتر کنن و تکثير بشن اما زاوﯾه ھا بـھـشـون امان نمی دن .اﯾنه که تکثيرشون از حالت طبيـعـی خـارج می شه و بر اساس الگوﯾی که ما جلوشـون گـذاشـتـيـم رفتار می کنن .می شن سرطان ،بيماری قرن .به به چـه پولی ازش در مياد. آااااه ...ھمه درد من از وقتی شروع شد کـه کشـاورزی رو کشف کردم .بعد ﯾکـی پـيـدا شـد بـھـم گـفـت وقـت طالست ،بيا فصل غير کشت و رزع رو برو مـدرسـه روش ھای توليد مدرن رو ﯾاد بگير آقای خودت بشو .بعد ھم ﯾـه فرصت عالی به تورم خورد و ﯾه وام فوق الـعـاده گـرفـتـم. ماشين آالت مدرنی خرﯾدم که بـاھـاش سـيـب زمـيـنـی مکعب درجه ﯾک توليد می کردم .با مک دونالد و پرﯾـنـگـلـز شدﯾم رفيق جون جونی .تا اﯾنکه اﯾن چشم بادومی ھا ﯾه پلی مر جدﯾد برای توليد سيب زمـيـنـی سـرخ کـرده یِ رژﯾمی توليد کردند و من موندم و قسط بانک. نيوتن نيستی ببينی اﯾن روزا سيب از درخـت ھـوا مـی ره ،آب که سرپائين می ره قورباغه ابو عطـا مـی خـونـه، دمای ھوا تو تورنتو شده 50درجه ،خرچنگ پالـسـتـيـکـی می خورﯾم می گيم به به .ھممون رو ھيپنوتيزم کردن کـه براشون کار کنيم ،حتی برای استراحتمون ھم نمی تونيم تصميم بگيرﯾم .تا اﯾنکه ﯾه روزی بر اساس برنامه باﯾد بری، اما بدن می گه :من دﯾگه توان ندارم ،من دﯾگه توان ندارم. اون موقع است که به کاربر ِد اعضاء بدن در مقـابـل جـدول زمان بندیِ نظام سرماﯾه داری پِی می بری.
ﻋﻜﺲ ﻫﺎ از ﻣﺤﺴﻦ ﻧﻴﻚ ﺳﻴﺮ
13
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
ﻋﻜﺲ ﻫﺎ از ﺻﺪف ﻣﺘﻴﻦ ﺧﻮ
14
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن
Email: editor@iraniansmonthly.com Website: http://iraniansmonthly.com ﺷﻤﺎ و اﻳﺮاﻧﻴﺎن وﺑﺴﺎﻳﺖ ﻧﺸﺮﻳﻪ اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺑﺎ ﻗﺎﺑﻠﻴﺖﻫﺎي ﻣﺘﻨﻮﻋﻲ از ﻗـﺒـﻴـﻞ ارﺳـﺎل
ﭘﺲ از ﻋﻀﻮﻳﺖ در ﭘﺎﻳﮕﺎه ﻧﺸﺮﻳﻪ ،و در ﺻﻮرت ﺗﻤﺎﻳـﻞ ﺑـﻪ ارﺳـﺎل
آﻧﻼﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ و اﻣﻜﺎﻧﺎت ﺑﻲ ﻧﻈﻴﺮ دﻳﮕﺮ در ﺧﺪﻣﺖ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪان ﺑﻪ
ﻣﻄﻠﺐ ،ﺑﺎ ﻣﺎ ﺗﻤﺎس ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ و درﺧﻮاﺳﺖ ارﺗﻘﺎي ﺳﻄﺢ ،از ﻋﻀﻮ ﺑـﻪ
اﻳﻦ رﺳﺎﻧﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
ﻧـﻮﻳﺴـﻨــﺪه ﻧـﻤـﺎﻳــﻴـﺪ .ﺑــﺎ ارﺗـﻘــﺎي ﺳـﻄـﺢ ﺑـﻪ ﻧــﻮﻳﺴـﻨــﺪه،
ﺑﺮاي ﻋﻀﻮﻳﺖ در ﭘﺎﻳﮕﺎه ﻧﺸﺮﻳﻪ ﻛﺎﻓﻲﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﻨﺎﺳﻪ ﻛﺎرﺑﺮي و رﻣـﺰ
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ اﻋﻀﺎي ﻓﻌﺎل اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻣﻲ ﭘﻴﻮﻧﺪﻳﺪ .اﻳﻦ اﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟـﺔ
ورود ﺧﻮد را اﻳﺠﺎد و ﻧﺸﺎﻧﻲ اﻟﻜﺘﺮوﻧﻴﻚ ﺧﻮد را وارد ﻧﻤﺎﻳﻴﺪ ﺗـﺎ ﺑـﻪ
ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ اﺳﺎﺳﻨﺎﻣﻪ و ﻣﻠﺰوﻣﺎت آن ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﮔﺮدد.
ﺧﺎﻧﻮاده اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﺑﭙﻴﻮﻧﺪﻳﺪ. اﻳﺮاﻧﻴﺎن ﻣﺸـﺘـﺎﻗـﺎﻧـﻪ در اﻧـــﺘـــﻈـــﺎر ﻫــﻤــﻜــﺎري ﺷﻤﺎﺳﺖ.
15
ﺷﻤﺎرة ﺳﻲ و ﻫﺸﺖ -ﻣﺮداد 1390
Iranians Social and Cultural Monthly of Iranians in Edmonton
August 2011 – Mordad 1390
38 Year 4, No.38
ﺻﺪف ﻣﺘﺒﻦ ﺧﻮ: ﻋﻜﺲ
Editor’s note
Our generations intellectuals
Scent of the orange tree The month of Alberta’s vendetta! When the pen hesitate
Copa America The death of belief
Editor: Pegah Salari This issue’s writers: Pegah Salari, Hesam Yazdanpanahi, Reza Jafari, Bardia Hassan Zadeh, Milad Ahmadi, Arash Panahi Far, Mohandes Gomnam, Mehdi N, Elahe Tousi, Masuod Jahandar Lashki, Farnaz Farhidi Page Designer: Mona Saedi Photos: Mohsen Niksiar, Sadaf Matinkhoo,Ali Khakbazanfard
Western Culture and humane balance
Cover Photos:
There’s still some time
Executive Board:
Body Oranges against capitalism timetable
Reza Shah Pahlavi
Dr. Abbas Nezhad Memorial Ceremony (F) - Canada Day (R) Nima Yousefi Moghaddam, Ali Fakheri, Hesam Yazdanpanahi, Khosrow Naderi, Mohsen Nicksiar