بد جوراس انجور تلوتلو خوران میان بندگی وسندگی دلم گیج می رور و سزم می گیزد چشمانم سیاهی می رود و هم خودم و هم خدا را دوات هس ات می بینم و هذیان می گویم رد حالی هک خودم را می کشانم هب جلو یا شاید دارم می روم عقب وامیدوارم هذیان باشد و تو ّهم شنی
این گوهن هک تو داری تلو تلو می خوری ببین چقدر حالم بداست، هک رتا رد هوا می بینم و گردنبندت را طناب حالم بداست و میافتم و تو رپواس می کنی