بازگشت به صفحۀ اصلی 1 5 / 0 1 / 2 0 2 0
نبشته ی :ســـليمان راوش
ابوبکر دمحم بن زکريای رازی ســـــتاره يی بر ســــتاويز سپهر خرد
N e z a m i
1
در يازده سده پيش از امروز در نگارستان تاريخ کشور مان نگارهء ابرمردی را می نگريم که از ستيغ فرازين خرد بر هرچه پستی و نامردمی و پلشتی است نفير نفرين می فرستد ،و در پی رهايی بنديان از مغاک اهريمنان آدم رو است ،تا زندانيان همزاد خويش را به فرازينه های فر زانگی فرابخواند. سخن از ابرمردی درمانگر ،فيلسوف و نابغهء علوم در سدهء چهارم هجری ،ابوبکر دمحم بن زکريای بن يحيی الرازی است. رازی در دوره سامانيان بلخی می زيسته است ،دوره هائيکه به حق پس از سيصد سال قتال و تمدن ويرانی و علم زدايی و عالم بدار آويزی از سوی متجاوزين عرب مجال زيستن فراهم آمد و زمينه انديشيدن و بيان انديشه ها پيدا گشت. پيش از آنکه به پای عروس خرد رازی زانو بزنيم و از عطر گلهای دامانش مشام جان و تن را فرحت ببخشيم الزم می آيد تا از زمان و مکان حجله ايکه در آن عروس خرد او به آرايش نشست و قامت از دريچه آن حجله بيرون آورد تا از جام زرينه زاد برای گمراهان به ماتم نشسته و اسيران تشنه کام آب زندگی بنوشاند و راهيان نا سگاليده دهليزهای تنگ و تاريک را که به مقصود رسيدن به نشاط ستان جادويی ،بسوی خموش ستان معاد براه کشانده شده بودند ،چراغ بدست بدهد و راه بنماياند ،سخن بگوييم. دمحم بن زکرياء رازی در شهر (ری) از توابع شاهان سامانی بلخی در سنه 152هـ بدنيا آمده است. دوره سامانيان بلخی در ويرانه بخون آلوده سيصد ساله تاريخ کشور ما پس از تجاوز سوسه يان ويرانگر عرب ،بنا بلندی که بر برجهای فر آن درفش خرد و ادب خسروانی افراشته و در حال برافراشتن بود ،تا آنکه با تبر غالم پارگان مستعر به غزنويان ويران گشت. در بارهء سامانيان بلخی و درخشندگی های اين دوره می نويسند ..." :جد اين سلسله سامان خدا در عهد امويان بر بلخ تسلط داشت ...سامان خدا در آغاز امر آئين زرتشتی داشت" ()2 سرزمين بلخ را در آن زمان ايرانيان می گفتند و کلمه ايرانی در تواريخ داللت به قوم آريايی ها دارد و منظور آن از حدود جغرافيايی امروزين کشور فارس آن روزگار که در سال 2121شمسی مطابق او دستمبر 2315عيسوی نام ايران بر خود گذاشت نيست. مرتضی راوندی در تاريخ اجتماعی ايران مينويسد ..." :سالطين سامانی در دوران قدرت خود بسياری از اداب و رسوم ديرين ايرانيان را( ،آريايی ها) که در خراسان و ماورالنهر باقی مانده بود، بار ديگر احياء کردند به زبان فارسی و نظم و نثر عالقهء فراوان نشان دادند و کتب گرانبها و