s. rawash aryaie

Page 1

‫‪ ‬‬

‫‪ ‬‬

‫‪ ‬‬

‫سليمان راوش‬ ‫آنھايی که تأکيد بر آريانا و آريايی ميدارند‬ ‫در پی نفی تاريخ و فرھنگ ھزاران سالۀ‬ ‫سرزمين ما می باشند‬ ‫چندی پيش حرکت دانشی در جھت روشن شدن گوشه ھای تاريک تاريخ باستانی کشور ما به راه‬ ‫افتاد‪ .‬که آغازگر آن جناب پروفسيور لعل زاد بودند‪ .‬خوشبختانه من نيز توانستم دراين بحث‬ ‫دانشگاھی سھم بگيرم‪ .‬اميدوار بودم که با راه اندازی گفتمان بدون تعصب و تقلب ‪ ،‬قوم گرايی و‬ ‫محل انديشی ‪،‬حاشيه روی و اضافه گويی ھا‪ ،‬موسمی انديشی و تفاضل درچنين بحث‪ ،‬دانشی مردان‬ ‫ما اشتراک نمايند‪ .‬سوگوارنه بجای ھمۀ اين اميدواری ھا مالحظه کردم که بحث در نطفه به کژراھه‬ ‫کشانيده شد‪ .‬قوم گرايی ‪ ،‬محل انديشی ‪،‬حاشيه روی و اضافه گويی ‪ ،‬موسمی انديشی و تفاضل توأم‬ ‫با توھين و تحقير‪ ،‬جايی خردورزی‪ ،‬صداقت‪ ،‬مستند گويی‪ ،‬تحمل حقايق‪ ،‬مراعات عفت کالم و قلم‬ ‫معين مطرح شده‬ ‫را گرفت‪ .‬و اصل بحث اکادميک و دانشگاھی در رابطه به موضوع مشخص و‬ ‫ِ‬ ‫کنار زده شد‪.‬‬ ‫ما آگاھيم که در اثرعوامل معين اجتماعی و سياسی جامعۀ ما در طول چند سدۀ اخيرنتوانسته که‬ ‫تاريخ واقعی و جغرافيای اقوام‪ ،‬اديان‪،‬ادبيات‪ ،‬جنبش ھای فکری و فلسفی سرزمين باختر‪ ،‬خراسان و‬ ‫افغانستان امروزی را‪ ،‬تبيين وتأليف نمايند‪ .‬آنچه از بزرگان چون احمد علی کھزاد‪ ،‬مرحوم غالم‬ ‫محمد غبار‪ ،‬مرحوم عبدالحی حبيبی ‪ ،‬کاتب ھزاره‪ ،‬مير محمد صديق فرھنگ و چندتای ديگر را که‬ ‫داريم‪ .‬سير گذرايی از مسير تاريخ کشورما در درازنای تاريخ به شمار می آيد‪ .‬ما در ھيچيک از‬ ‫تواريخی که ايشان نوشته اند‪ ،‬بگونۀ مفصل ومستند از دوره ھای باستان و شاھان پيشدادی ‪ ،‬کيانيان‪،‬‬ ‫ذکری نمی يابيم‪ .‬تنھا شاد روان احمد علی کھزاد و عبدالحی حبيبی ياد کرد ھای دارند‪ .‬اما با تأسف‬ ‫که در تعيين زمانی بر خی از دوره ھا‪ ،‬دچارھمان اشتباھات شده اند که تاريخنگاران سنتی خراسان‬ ‫بعد از اسالم شده اند‪ ،‬عالوه بر آنکه در تعين ھويت مردمان اين دوره خود دچار لغزشھايی گرديده‬ ‫اند‪ ،‬که البته اين قابل درک است‪ .‬اما بايد گفت که اين بدان معنی نيست که آنھا سعی ننموده اند که‬ ‫حقايق را نگويند‪ ،‬نه‪ ،‬آنھا با وجود شرايط تنگ محيطی و استبداد مذھبی و سياسی از ھمۀ امکانات‬ ‫خويش استفاده برده اند‪ .‬اما ما ميدانيم که تا چند دھه پيش از امروز کتب و مأخذ و منابع مانند امروز‬ ‫وجود نداشت‪ .‬به ويژه که بھترين وسيله که از طريق آن به بزرگترين موزه ھا و کتابخانه ھای جھان‬ ‫ميتوان دسترسی پيدا کرد‪ ،‬يعنی انتيرنيت موجود نبود‪ .‬سير و سفر ھای پژوھشی امکان نداشت‪ ،‬دولت‬ ‫ھای وقت خانوادگی و ضد اشاعۀ فرھنگ ملی بودند‪ .‬از يک سو دولت ھا و از سوی ديگر مال ھا‬ ‫نمی خواستند که شعورو دانش جامعه انکشاف پيدا نمايد و مردم به حقيقت ھويت ملی و فرھنگی و‬ ‫آيينی خود پی برند‪ .‬تاريخ نگاران ‪،‬محققين و پژوھشگران‪ ،‬منتقدين تاريخ و ادبيات ھمانقدر می‬ ‫توانستند کار نمايند که منبع و مؤخذ داشتند‪ .‬يا ھمانقدر کار می توانستند بکنند که برای شان درمکتب‬ ‫و مدرسه و دانشگاه ھا تعليم داده شده بود‪ .‬به ھمين سبب است که اکثر از آفرينش ھای ايشان دارای‬ ‫خال ھا و کاستی ھا می باشد‪.‬‬

‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫از طرف ديگر ما خوب ميدانيم که روشنفکران جامعۀ ما به شمول شاعر‪ ،‬نويسنده‪ ،‬تاريخنگار‪،‬‬ ‫پژوھشگر‪ ،‬منتقد و غيره ھمه و ھمه در دورۀ آغاز تحرکات و نسج و نضج جنبش ھای فکری يکباره‬ ‫سياست زده شدند‪ ،‬که تداوم آن را امروز بر عالوه سياست زدگی‪ ،‬در نژاد گراييھا‪ ،‬قوم گرايی‪ ،‬محل‬ ‫پرستی‪ ،‬دين خويی و زبان ستيزی ھا عمالً نيز مشاھد می نمايم‪ .‬در اثر اين سياست زدگی و پی آمد‬ ‫ھای بعدی آن روشنفکر ما در تمام حوزه ھای دانشی‪ ،‬ظرفيت تفکر مستقالنۀ خويش را از دست داد‪.‬‬ ‫اگر شعری سروده می شد و يا اگر داستان خلق می گرديد‪ ،‬يا اگر برگی از تاريخ نوشته می شد‪ ،‬يا‬ ‫نقدی به عمل می آمد‪ .‬مانند امروز با رنگھای معين و جانبدارانه بود‪.‬البته ميتواند استثناھات در يک‬ ‫اجتماع چند ميليون وجو داشته باشد‪ .‬اينجا حرف به صورت ُکل است‪.‬‬ ‫بدبختانه که امروز نيز وضعيت به ھمان منوال است‪ .‬ما از ديگر عرصه ھا بحث نمی کنيم ‪ .‬بحث‬ ‫روی تاريخ و پژوھشھای تاريخی و نقد تاريخی است‪ .‬در اين حوزه نيز ھستند کسانی که خالف‬ ‫اصول و موازين تاريخنگاری و يا پژوھشھايی متکی به تاريخ‪ ،‬برای ارضای خاطر قوم و قبيله و يا‬ ‫تعلقيت ھای سياسی و منطقه يی وجدان ملی را زير پا می گذارند‪ .‬در رضای منافع قوم و قبيله و‬ ‫سازمان و تعلقيت ھای منطقه يی خويش باک ندارند که در برابر حقيقت } شمشير بازی { نمايند تا‬ ‫بتوانند چندين ھزار سال از تاريخ سرزمين ما را به پای شبح به نام آريايی قربانی نموده‪ ،‬نابود نمايند‪.‬‬ ‫و با وقاحت و پررويی دورۀ پيشدادی ھا ‪ ،‬و کيانی ھا ‪ ،‬را نا ديده گرفته از ھخامنشيان می آغازند تا‬ ‫بدين وسيله آب در آسياب دشمنان تاريخ سرزمين ما ريخته باشند و سيطرۀ پارسھا را بر سرزمين‬ ‫باختر و خراسان موجه گردانند‪ .‬از سوی ديگر زير عنوان آريايی و پارسھا‪ ،‬تاريخ مردمان سرزمين‬ ‫شانزده شھر اوستايی را می خواھند به قرنھای نزديک ‪ 2000‬تا ‪ 3000‬سال پيش از ميالدی‬ ‫برسانند‪ .‬و پيش از آن را انکار نمايند‪.‬‬ ‫واقعيت تاريخ سرزمين ما‪:‬‬ ‫حقايق تاريخی نشان می دھد که تاريخ پارسھا از ظھور ھخامنشيان آغاز می يابد‪ .‬اين امر را‬ ‫شما در تمام تاريخ ھای که پارسھا ) ايرانيان امروزی( نوشته اند‪ ،‬به وضاحت ميتواند بيابيد که بدن‬ ‫انکار‪ ،‬تمام ھست و بود خود را فقط از دورۀ ھخامنشيان بيان ميدارند‪ .‬واقعيت ھم ھمين است‪ .‬پيش‬ ‫ازھخامنشيان پارسھا تاريخ ندارند‪ .‬رجوع شود به تاريخ ده جلدی مرتضی راوندی ‪ ،‬جلد اول بخش‬ ‫ھخامنشی ھا‪ ،‬تاريخ سه جلدی "روزگاران" نوشتۀ داکتر عبدالحسين زرين کوب‪ ،‬تاريخ ايران از‬ ‫زمان باستان تا امروز مجموعۀ پژوھشھای از محقيقن چون‪ :‬ا‪.‬آ گرانتوسگی‪ ،‬م‪.‬آ داندامايو‪ ،‬گ‪.‬ا‪.‬‬ ‫کاشلنکو‪ ،‬پروفيسور ای‪.‬پ‪ .‬پتروشفسکی‪ ،‬پروفيسور م‪.‬س‪ .‬ايوانف‪ ،‬لوک بلوی‪ ،‬وديگر تاريخ ھای‬ ‫رسمی که پارسھا ) ايرانيان( نوشته اند‪ .‬محمود افشار يزدی در کتاب سه جلدی "افغان نامه" برای‬ ‫اينکه تاريخ سرزمين ما را با ھخامنشيان مرتبط ساخته باشد‪ ،‬می نويسد‪»:‬دوره سلطنت ھخامنشيان‬ ‫آغاز تاريخ مشترک اين مرز و بوم است‪ ،‬يعنی دوھزار و پانصد سال پيش‪ ،‬فالت ايران يک واحد‬ ‫سياسی بزرگ بوده است‪ :‬قسمت شرقی آن طبق کتب يونانی مرکب بوده از ساتراپيھايی که اکنون‬ ‫بعضی از آنھا کشور افغانستان را تشکيل می دھد«‪1‬‬ ‫مالحظه می فرمايد که چگونه پارسيان می خواھند سرزمين بزرگ و کھن باختر را که خود‬ ‫دست پرورده و برخاسته ازاين سرزمين می باشند‪ ،‬زيرکانه آن را ساتراپھای خويش وانمود‬ ‫سازند‪ .‬در حاليکه تاريخ سرزمين در جود شاھان مقتدری‪ ،‬ھزاران سال پيش از ظھور قومی به‬ ‫نام پارس ھا می رسد‪ .‬پارسھا حداکثر تاريخ ‪ 700‬سال پيش از مسيح را دارند‪ .‬گيرشمن می‬ ‫نويسد‪ » :‬در زمان ھومان ايمنه ‪ 688 – 692) .Huban - Immena‬ق م( که برای تأييد ادعای‬ ‫قانونی امير بابلی ضد آشور‪ ،‬سپاھی قوی گرد آمد – نخستين بار نام پارسيان پارسوماش به ميان‬ ‫آمد‪2«.‬‬ ‫به ھمين منظور است که شما در تاريخھايی رسمی ايران و تاريخنگاران معاصر آن از دوره‬ ‫ھای تاريخی سرزمين ما مانند پشيدايان‪ ،‬کيانيان‪ ،‬اشکانيان‪ ،‬کوشانيان‪ ،‬يفتليان و غيره چيزی را‬ ‫نمی توانيد پيدا نمايد‪ .‬آنھا فقط از ھخامنشيان می آغازند و به ساسانيان ختم می نمايند‪ .‬حتا تاريخ‬ ‫نگاران ما نيز سعی نکرده اند که بر اين مھم تاريخی آنگونه که شايسته و بايسته است بپردازند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫جالب اين است‪ ،‬ھمانگونه که در تواريخ پارسھا‪ ،‬شما يادی و تفصيل از پيشنيه تاريخی‬ ‫سرزمين ما نمی يابيد‪ .‬در تاريخھای که در باختر و خراسان نوشته شده ) از قرن ھفت تا به‬ ‫اواسط قرن نزدۀ ميالدی( به شمول تاريخنگاران عرب که بعد از اسالم نوشته اند نامی از‬ ‫کوروش و داريوش را نمی يابيد‪ .‬حتا فردوسی بزرگ نامی از شاھان ھخامنشی در شاھنامه نمی‬ ‫برد‪ .‬اين يکی از پرسشھای بسيار جالب است‪ .‬اما روان شاد عالمه احمد علی کھزاد پاسخی‬ ‫درست ارائه می دارد جايی که می نويسد‪:‬‬ ‫»‪ ...‬تاريخ ھخامنشيان چندان روشن نيست و امرای آنھا سراسر جنبۀ محلی داشت و با کوروش‪،‬‬ ‫اصل مرحلۀ تاريخی آنھا شروع می شود چون خود کوروش ھم در چند سال اول سلطنت‪ ،‬تنھا‬ ‫شاه عالقۀ "شوش" و پسان تر شاه فارس خوانده می شد‪ ...‬از ميان شاھان ھخامنشی آن که اول‬ ‫به فکر تھاجم خاک آريانا )!( افتاد‪ ،‬سيروس ]کوروش[ است که بعد از يک رشته محاربات به‬ ‫طرف غرب در بابل وليدی به جانب شرق فارس رخ نموده بنای تجاوز را بر خاک ماگذاشت‪... .‬‬ ‫به ھر حال سيروس ھخامنشی در کاپيسا مقاومت شديدی ديده و اين مقاومت در مقابل موسس‬ ‫دولت ھخامنشی بدون اداره کدام سرکرده و پادشاه مقتدر نمی شود‪ .‬اگر چه سيروس حاشيه غربی‬ ‫و بعضی حصص صفحات شمال و حتی قسمت ھای جنوب شرقی آريانا)!( را ھم فتح نمود ولی‬ ‫اين فتح به قيمت جان او تمام شد‪2«.‬‬ ‫ھم چنين ھمۀ تاريخ ھا و تحقيق ھا شھادت می دھد که داريوش را شاه باختر به ھالکت رسانده‬ ‫است و ختم دورۀ ھخامنشيان متجاوز به خاک ما به دست باختريان دلير اتفاق افتاده است‪ .‬خالصۀ‬ ‫پژوھش ھا را در کتاب تاريخ افغانستان از احمد علی کھزاد چنين می خوانيم‪:‬‬ ‫» بسوس حکمفرمای باختر از دشمنان خطرناک دولت ھخامنش بود و برای اينکه وجود اين‬ ‫دولت را دشمن می پنداشت‪ ،‬از ميان بر دارد موقع خوب يافت و سرداران ديگر مانند بارسائينتس‬ ‫حکمران درانجيانا و اراکوزيا و نابارزانس جنرال گارد شاھی باھم متفق شده داريوش را بکشتند‬ ‫و با اين صورت خطری را که از دولت ھخامنشی تصور می کردند بر داشتند‪3«.‬‬ ‫مرحوم غبار می نويسد‪ »:‬مردم افغانستان شش سال در برابر سپاه کورش جنگيد‪4«.‬‬ ‫محمد صديق فرھنگ می نويسد‪ » :‬در عصر باستان ايرانيان ‪ ،‬يونانيان و عربان يکی بعد ديگری‬ ‫از غرب افغانستان بافغانستان لشکر کشيدند«‪5‬‬ ‫مالحظه می فرماييد که خالف ادعايی پارسھا‪ ،‬باختر ‪،‬خراسان ھرگز از ساتراپيھايی ھخامنشيان‬ ‫نبوده است با آنکه در اين قلمرو تجاوزات گسترده داشته اند‪ .‬اگر مدتی برخی از مناطق اين‬ ‫سرزمين در اشغال ھخامنشيان در آمده ‪ ،‬زودگذر بوده و ھميشه مردم باختر در جنگ و نبرد با‬ ‫ايشان قرار داشته اند‪ .‬چنانکه تاريخگاران از جمله روان شاد عالمه احمد علی کھزاد‪ ،‬عالمه‬ ‫عبدالحی حبيبی‪ ،‬مرحوم غالم محمد غبار ‪ ،‬مرحوم محمد صديق فرھنگ ھمه و ھمه استيالی‬ ‫ھخامنشيان را تجاوز بر قلمرو ما نوشته اند‪.‬‬ ‫بدين لحاظ مردم سرزمين ما ھيچگونه پيوندی با ھخامنشيان ندارد و ھميشه ھخامنشيان را متجاوز‬ ‫بر قلمرو باختريان شناخته اند‪.‬‬ ‫نژا ِد به نام آريايی‪:‬‬ ‫نژاد به نام آريايی طبق ارشادات برخی ھا و منابع و مأخذ ھای که ارائه ميدارند‪ ،‬ايشان را در دو‬ ‫ھزار سال و پيش تر تا سه ھزار سال قبل از ميالد معرفی ميدارند که در اثر مھاجرت در باختر و‬ ‫پارس و ھند واروپا پھن گرديده اند‪ .‬بر اساس ادعای اين مدعيان‪ ،‬تاريخ ھند و اروپا با مھاجرت‬ ‫آريايی ھا رقم می خورد‪ .‬در سرزمين ما طبق ادعای ايشان از کيومرث تا به کودکی که ھنوز تولد‬ ‫نگرديده ‪،‬ھمه آريايی اند‪.‬‬ ‫بياييد به تاريخی تطبيقی روی آوريم ‪ .‬تا موضوع گسترده تر بيان گردد‪ .‬ھمين امروز که من اين‬ ‫نبشته را می نويسم آغاز ھزارۀ سوم ميالدی است و فقط ده سال از آن می گذرد‪ .‬طبق محاسبه‪،‬‬

‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫چھارھزار و ده سال پيش يا چيزی کم و زياد اين به اصطالح نژاد آريايی سر از نا کجاآبادی بر‬ ‫آورد و تمام جھان را آويزۀ دامن خود ساخت‪.‬‬ ‫اکنون به بررسی تطبيقی متکی به اسناد تاريخی می پردازيم‪ .‬در اينجا پيش از آنکه ديدگاه ھای‬ ‫مورخين باستان يعنی قبل از ميالد و معاصرين را بيان نمايم‪ ،‬نخست از فردوسی خودمان آغاز می‬ ‫نمايم‪.‬‬ ‫ميدانيم که فردوسی بزرگ در ھزار اول بعد از ميالد می زيست‪ .‬در اين صورت دو ھزار سال‬ ‫پيش از ميالد که آريايی ھا به اصطالح ظھور نمودند‪ ،‬جمع يک ھزارۀ سال بعد از ميالد که‬ ‫فردوسی بزرگ می زيسته مجموعا ً می شود سه ھزار سال‪ .‬اما مالحظه کنيد که فردوسی بزرگ چه‬ ‫می فرمايد‪:‬‬ ‫يکی نامه بود از گه باستان‬ ‫سخنھای آن بر منش راستان‬ ‫چو جامی گھر بود و منثور بود‬ ‫طبايع زپيوند او دور بود‬ ‫گذشته بر او ساليان شش ھزار) ‪( 6000‬‬ ‫گر ايدونگ پرسش نمايد شمار‬ ‫گرفتم بگوينده بر آفرين‬ ‫که پيوند را راه داد اندرين ‪6.‬‬ ‫ھخامنشيان نيز در نيمه دوم ھزاره اول قبل از ميالد بوده اند‪ .‬در حاليکه شاھنامه شھادت می دھد‬ ‫که مردم سرزمين ما سه ھزار سال پيش از ھجوم نژاد آريايی يا ظھور آريايی ھا تاريخ نگاشته اند‪.‬‬ ‫خط موجود بوده و تمدن ‪.‬‬ ‫در اين صورت آيا نمی شود گفت که ‪ ،‬آنھايی که تاريخ وتمدن سرزمين ما را با نام نژاد آريايی و‬ ‫با آريايی ھا رقم ميزنند‪ .‬حداقل سه ھزار سال از ھويت فرھنگی و تاريخی مردم ما را به ويژه به‬ ‫نفع پارسھا )ھخامنشيان( می خواھند انکار کنند‪.‬‬ ‫يک موضوع جالب ديگر‪ ،‬در تاريخھای که پارسھا نوشته اند و پژوھشگران غربی به فرمايش يا‬ ‫زير نظر آنھا‪ ،‬گفته شده که ھخامنشيان زرتشت را نمی شناخته اند و ھخامنشيان آيين زرتشتی نداشته‬ ‫اند‪ .‬گيرشمن‪ ،‬آيين ھخامنشيان را به دستور پارسھا به آيين مغان مربوط می داند‪ .‬ما ميدانيم که آيين‬ ‫مغان با ميترايی و زرتشتی تفاوت دارد و اين آيين پيش از زرتشتی بوده است‪ .‬او مدعی می شود که‬ ‫آيين زرتشتی در جامعه ھخامنشيان تازه توسعه می يافت آن ھم در زمان داريوش آخر‪ .‬وی می‬ ‫نويسد‪ :‬آيين مزدايی‪ ،‬که زرتشت آن را تغيير داده بود‪ ،‬در سراسر شاھنشاھی شروع به توسعه کرد‪،‬‬ ‫تاريخ پيامبر ھنوز مورد بحث است‪ .‬تصور می کنند که وی اصالً از مردم ماد بوده و مجبور به‬ ‫ترک موطن اصلی خود گرديده و برای موعظه به ايران شرقی شتافت‪ ،‬و در آنجا پيروانی يافت‪ ،‬از‬ ‫آن جمله اميری بود به نام ويشاسب‪ .‬به ھر حال آيين جديد از مشرق ايران به تدريج در سراسر کشور‬ ‫شروع به انتشار کرد‪7«.‬‬ ‫توجه می فرمايد که چگونه توطئه ھا برای سلب ھويت ملی تاريخی و تاريخ کشورما از سوی‬ ‫پارسيان و به قلم غربيان نيز مطرح گرديده است‪ .‬در حاليکه دورۀ شاھنشاھی گشتاسب يکی از‬ ‫دوره ھای روشن تاريخ ما به شمار می آيد‪ .‬اما ھم ايرانيان و ھم مزدبگيران غربی شان اين شاه‬ ‫پرقدرت باختر زمين را امير يک واليت می خوانند‪ .‬و با جعلکاری بزرگ می خواھند وانمود‬ ‫سازند که گويا گشتاسب و زرتشت بعد از ھخامنشيان بوده و يا در اواخر دورۀ ھخامنشيان ظھور‬ ‫کرده اند‪.‬‬ ‫سوال اينست که چرا پارسھا از سلطنت دوره پيشدايان تا به کوشانيان نام نمی برند و اگر می‬ ‫برند ھم سعی می کنند که ھمۀ سرزمين ھای آن دوره را ساتراپھايی فارس و شاھنشاھان آن را‬ ‫اميران کوچک نشان بدھند‪ .‬از شناخت آيين زرتشتی و زرتشت در دوران ھخامنشيان انکار می‬ ‫کنند‪ .‬پاسخ واضح است‪ .‬می خواستند و می خواھند تا بدين وسيله دوره ھای تاريخی سرزمين ما‬ ‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫را بعد از ھخامنشيان وانمود سازند و اين سرزمين را يکی از ايالت ھای پارس قلمداد نمايند‪ .‬در‬ ‫حاليکه عکس تاريخنگاران پارس ‪ ،‬تاريخ نويسان سرزمين ما خراسان‪ ،‬چون گرديزی ‪ ،‬يعقوبی‪،‬‬ ‫مسعودی‪ ،‬طبری ‪ ،‬بناکتی‪ ،‬حمدﷲ مستوفی‪ ،‬خاوند شاه بلخی ‪ ،‬ابن اثير‪ ،‬از پيشدايان بلخی ‪،‬‬ ‫کيانيان و اشکانيان ‪،‬کوشانيان و يفتليان به مثابۀ دوره ھای تاريخی و تمدنی سرزمين ما نام می‬ ‫برند و مفصل وقايع دوره ھای حاکميت آنھا را مستند شرح می دھند‪.‬‬ ‫سه ھزار سال را که پارسيان می خواھند رويش خاک بياندازند‪ ،‬ھمان دوره ھای پيشدايان و‬ ‫کيانيان می باشد‪ .‬که ھمه مردمان بومی شانزده شھر اھورايی) اوستايی( بوده اند‪ .‬اگر نژادی به‬ ‫اصطالح آريايی و غير آريايی ھم از نا کجا آبادی سرازير شده باشند ‪ ،‬در مردمان بومی اين‬ ‫سرزمين حل شده اند‪ .‬زيرا پيش از ورود به اصطالح آريايی ھا‪ ،‬مھاجرت ھای گسترده ديگر در‬ ‫اين سرزمين حتا از ‪ 60‬ھزار سال پيش از ميالد وجود داشته است‪ .‬در يک گزارش علمی می‬ ‫خوانيم که‪:‬‬ ‫» ‪...‬تحقيقات تازه حاکی است که مھاجران اوليه ‪ 65‬ھزار سال قبل در طول سواحل شبه جزيره‬ ‫عربستان به سوی ھند و اندونزی به حرکت درآمدند‪ .‬‬ ‫زيرمجموعه ای از ھمين گروه بعداً در حدود ‪ 30‬تا ‪ 40‬ھزار سال قبل به سوی ھند و ايران به‬ ‫حرکت درآمد و در خاور ميانه و اروپا سکنی گزيد‪ .‬‬ ‫اين داده ھا نتيجه مطالعه دو تيم از دانشمندان به روی "دی ان ای" در بوميان مالزی و جزاير آندامان‬ ‫و نيکوبار واقع در اقيانوس ھند است‪8«.‬‬ ‫ما ميدانيم که کشور باختر = خراسان منطقۀ عبوری به شمار می آمده و اين اقوام بايد که از‬ ‫راه افغانستان بسوی ھند گذشته باشند‪ .‬از جانب ديگر پيش از آريايی ھا که برخی ھا‪ ،‬شاھان‬ ‫ھخامنشی را مظھر اين قوم می شمارند‪ .‬در باختر سلطنت ھای مقتدر وجود داشت‪ .‬عالمه کھزاد‬ ‫می نويسد‪ » :‬دونکر و گايگر چنين نظر دارند که پيش از ھخامنشيان و پيش از ماد ھا سلطنت‬ ‫ھای مقتدری در باختر وجود داشت«‪9‬‬ ‫وجود قوم مھاجری به نام آريايی شايد وجود داشته باشد‪ .‬اما اين قوم مھاجر بود و در برخی نقاط‬ ‫مخصوصا ً در حوزۀ سند مشغول چپاوگريھا بودند‪.‬‬ ‫ويلی دورانت می نوسيد‪ » :‬اين آرياييھاي چپاولگر كه بودند؟ آنھا خودشان لغت »آريايي« را به‬ ‫معناي نجيب و شريف به كارمی بردند‪ ،‬اما اين اشتقاق‪ ،‬كه بوي ميھن پرستي از آن ميآيد‪ ،‬شايد يكي‬ ‫از آن انديشهھاي بعديي باشد كه بر علم زبانشناسي رنگ بدنامكنندۀ طنز ميزند‪ .‬خيلي احتمال ميرود‬ ‫كه آنھا از منطقة درياي خزر آمده باشند‪ ،‬كه اقوام ايراني آن را ايران‪ -‬وئجه ميناميدند‪ ،‬يعني‬ ‫سرزمين آرياييھا‪ .‬در حدود ھمان زمان كه كاسيھاي آريايي به سرزمين بابل غلبه يافتند‪ ،‬آرياييھاي‬ ‫ودايي ورود به ھند را آغاز كردند‪.‬اين آرياييھا ھم‪ ،‬مثل ژرمنھايي كه به ايتاليا ھجوم بردند‪ ،‬بيشتر‬ ‫مھاجر بودند تا فاتح‪10«.‬‬ ‫به ھر روی‪ ،‬گفتيم از سه تا پنج ھزار سال از دوره ھايی تاريخی و ھويتی سرزمين ما از طرف‬ ‫پارسيان و غربيانی که زير نظر آنھا می نوشتند مسکوت نگھداشته شده است‪ .‬شايد سوال نيز به‬ ‫وجود آيد که دوره ھای پيشدايان و کيانيان و کوشانيان را تاريخنگاران خراسان که در روزگاران‬ ‫فردوسی می زيسته اند نيزحداقل به شش ھزار سال نمی رسانند به غير از فردوسی ‪ .‬اين واقعا ً سوال‬ ‫مھم است‪ .‬فقط يک نکته کوتاه بايد عرض کرد که روشنگران خراسان زمين يعنی سرزمين ما پس‬ ‫از سيطرۀ اعراب بر اين سرزمين‪ ،‬نمی توانستند حقايق را مگر با تشيبه و کنايه بيان کنند‪ .‬در غير‬ ‫صورت مانند بسياری از ھم صنفان و ھم کيشان و ھم فکران شان‪ ،‬آنھا را يا سرمی بريدند و يا به‬ ‫دار آويخته می شدند‪ .‬ھمين اکنون يعنی در ھزارۀ سوم پس از ميالد وقتی دانشمندان و باستان شناسان‬ ‫به کشف فيسل ھای انسان از يک ميليون سال پيش و يا کشف آثار تمدن در صد ھا ھزار سال پيش‬ ‫از ميالد نايل می آيند و آن را اعالم ميدارند ستون ھای واتيکان به لرزه در می آيد‪ .‬زيرا ھرکشف‪،‬‬ ‫خط بطالنی است که بر حکايت آفرينش در تورات کشيده می شود‪ .‬چونکه بر اساس بيان تورات‬

‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫ازظھور آدم تا به امروز پيشتر از ُنه ھزار سال نمی گذرد‪ .‬اکنون چه توقع بايد داشت که در‬ ‫سرزمين پس از سيطرۀ خونين اعراب‪ ،‬در زير سايۀ شمشير و دار آنھا‪ ،‬فرھنگيان سرزمين ما چه و‬ ‫چگونه بايد می نوشتند‪ .‬ولی با وجود آن‪ ،‬بودند رادمردان که نوشتند و مردانه پای دار رفتند و عدۀ‬ ‫ديگرتمام فن و فنون بيان را بکار بردند‪ ،‬تا بتوانند مقاصد خود را تحرير دارند و پيام برای نسل ھای‬ ‫بعد از خود بجا گذاشته باشند‪.‬مالحظه فرمايد که فرھيختگان ما چگونه تاريخ سرزمين ما را تا حد‬ ‫نھايی يعنی با پيدايش آدم پيوند می دھند‪ ،‬و آنگاه بدون آنگاه زاھد و شحنۀ مذھب متوجه شود به کار‬ ‫نامه ھا و کارکرد ھا و انديشه ھای)آدم( که ھمان کيومرث مدنظر شان است می پردازند‪،‬که ھر‬ ‫صاحب تفکری ميتواند درک نمايد که قضيه از چه قرار ميتواند باشد‪.‬‬ ‫ابوريحان بيرنی در آثار الباقيه می نويسد‪:‬‬ ‫» ايرانيان انسان اولين را کيومرث می گويند«‪11‬‬ ‫ابوالحسن علی بن حسين مسعودی در مروج الذھب می نويسد‪:‬‬ ‫» سر پادشاھان کيومرث بود و بعضی ديگر پنداشته اند که اصل نژاد و سرچشمه مخلوق از او‬ ‫بود«‪12‬‬ ‫محمد بن جرير طبری در تاريخ طبری می نويسد‪ »:‬پارسيان گفته اند که کيومرث آدم بود‪ ،‬گويند‬ ‫کيومرث پسری به نام مشی داشت و مشی با خواھرش مشيانه تزويج کرد و سيامک پسر ميشا و‬ ‫سامی دختر مشا تولد يافتند‪13«.‬‬ ‫در تاريخ بناکتی می خوانيم‪ » :‬به اتفاق ارباب تواريخ‪ ،‬اول کسی که پادشاھی کرد و آيين شاھی به‬ ‫جھان آورد کيومرث بود‪ .‬و مغان گويند او آدم بود«‪14‬‬ ‫در روضته الصفا می خوانيم که ‪ » :‬مجوس دعوی می کنند که کيومرث ھمان آدم البشر است و او را‬ ‫گِل شاه نيز خوانند و گويند او نخستين پادشاه است که بر آدميان حکومت کرد‪15«.‬‬ ‫در الفھرست ابن نديم می خوانيم که ‪ » :‬گويند اول کسی که بفارسی سخن گفت کيومرث بود که‬ ‫فارسيان او را گِلشاه خوانند‪ ،‬او در نزد آنان ابوالبشر باشد‪16« .‬‬ ‫بدين گونه اگر ھمه تواريخ را ورق بزنيم منظور از تواريخ که بعد از اسالم در خراسان نوشته شده‬ ‫است ھمه حرف فردوسی بزرگ را تائيد می دارند که ‪:‬‬ ‫سخن گوی دھقان چه گويد نخست ــ که نامی بزرگی به گيتی که جست ‪ ‬‬ ‫که بود آنکه ديھــيم بر سر نھـــاد ــ ندارد کس آن روزگاران به يـــــاد ‪ ‬‬ ‫مگر کز پدر ياد دارد پســـــــــر ــ بگويــــــد ترا يک به يک در به در ‪ ‬‬ ‫که نام بزرگـــی که آورد پـــيش ــ کرا بود از آن بـــــرتران پايه بيش ‪ ‬‬ ‫پژوھنـــد ٔه نامـــ ٔه باســـــــــــتان ــ که از پـــھـــلوانان زنـــد داســــتان ‪ ‬‬ ‫چنين گفت کآيين تخـــت و کاله ــ کيـــــــومرث آورد و او بود شــــاه ‪.‬‬

‫نه آريايی ھا و ھخامنشی ھا ‪.‬‬ ‫متکی بر اسطوره و تاريخ که در باختر و خراسان نگاشته شده است‪ .‬کيومرث در اسطوره آدم‬ ‫البشر خوانده شده ودرتاريخ ھا‪ ،‬او اولين پادشاه بوده است‪ ،‬پس در اين صورت آنھايی که از آريايی ھا‬ ‫سخن می رانند‪ .‬اين آريايی ھای بايد مخلوقات پيش از انسان باشند‪ .‬يا بايد خداوند اول نژاد آفريده باشد‬ ‫و بعد در تبنگ نژاد آنھم نژاد آريايی ھا‪ ،‬انسان را‪ .‬بايد گفت‪ ،‬کله ھای که با مغز خود به بررسی‬ ‫تاريخ بپردازد و با زبان خود حرف بزنند‪ ،‬ھرگز سعی نمی کنند که تاريخ سرزمين پر افتخار ما را به‬ ‫بھايی ناچيزی به بيگانگان بفروشند‪ .‬اين ازخود بيگانه ھا و خود فروخته ھا‪ ،‬و آيين و فرھنگ باخته‬ ‫ھا می باشند که پيشينه ھای تاريخ ما را دامن آويز بيگانه ھا می سازند‪ .‬اين توطئه از امروزی نيست ‪،‬‬ ‫اين توطئه در ابعاد مختلف آن‪ ،‬از سالھا و قرنھا بدين طرف جريان دارد‪.‬‬

‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫ولی بايد گفت که دانشمندان و فرھيختگان بسياری در ھر کشور و قوم ملتی بوده و می باشند که نمی‬ ‫خواھند دست به جعل تاريخ بزنند و يک ملت بزرگ را با سرزمين وسيع و تاريخ شکوھمندش دست‬ ‫خوش خود بزرگ بينی و خود پرستی و خود بزرگ سازی ھا بسازند‪ .‬يکی از اين پژوھشگران به نام‬ ‫جناب دکتر فرھنگ مھر می باشد‪ .‬اين فرزانه نه ترک‪ ،‬نه پشتون و نه تاتار است و نه کاشغری‪ ،‬از‬ ‫پارس و از قوم پارس می باشد که تأليفات زياد در عرصه آيين زرتشتی و تاريخ باستان دارند‪.‬‬ ‫اکنون توجه عزيزان را ھمانگونه که در نخست اشاره کردم به پژوھش شاد روان داکتر فرھنگ‬ ‫مھر جلب می کنم که بيان حقايق را در استناد به تاريخ کالسيک شرح می دھد‪ .‬از البالی اين‬ ‫پژوھش عالوه بر اينکه به درستی واقعيت گرايی بيان فردوسی بزرگ مھر تاييد زده می شود که‬ ‫که فرموده‪:‬‬ ‫يکی نامه بود از گه باستان‬ ‫سخنھای آن بر منش راستان‬ ‫چو جامی گھر بود و منثور بود‬ ‫طبايع زپيوند او دور بود‬ ‫گذشته بر او ساليان شش ھزار) ‪( 6000‬‬ ‫گر ايدونگ پرسش نمايد شمار‪.‬‬ ‫اصل تاريخ واقعی سرزمين ما خراسان نيز در ارتباط به زندگی زرتشت پيغام آور خدا بيان می‬ ‫گردد‪ ،‬که ھر سند آن گرز آھنينی بر تارک فرومايگان روزگار ما فرود می آورد‪ ،‬به ويژه بر تارک‬ ‫آنھايی که زرتشت را پيغمبر آريايی نژاد می خوانند و چھار تا ده ھزار سال تاريخ ھويت ملی و‬ ‫فرھنگی و آيينی و تمدن سرزمين ما را می خواھند نفی نمايند‪ .‬در اين پژوھش می خوانيم که‪.:‬‬ ‫»تاريخ کالسيک‪:‬‬ ‫تاريخ کالسيک تاريخی است که نويسندگان و مورخين يونان از قول خود شان و يا از قول‬ ‫دانشمندان نامدار ديگر نوشته اند‪ .‬روشن نيست‪ ،‬چرا غربيان که در ھر مورد به نوشته ھای تاريخ‬ ‫نويسان و فالسفه يونان استناد می کنند‪ ،‬ھنگامی که پای تاريخ زرتشت به ميان می آيد‪ ،‬می کوشند آن‬ ‫نوشته ھا را نديده گرفته و يا مورد ترديد قرار دھند!‬ ‫دانشمندان نامدار يونان با دين و فلسفه زرتشت آشنا بوده اند و در بارۀ آن سخن گفته اند‪ .‬قديم ترين‬ ‫سند موجود‪ ،‬نوشته ای در حاشيه کتاب الکيبيادس ‪ Alcibiades‬افالطون است که بر گردان آن به‬ ‫فارسی چنين است‪" :‬گفته شده است که زرتشت در حدود شش ھزار سال پيش از افالطون می زيسته‬ ‫است‪ ،‬بعضی او را يونانی و برخی از ملت ماوراء دريای بزرگ می دانند‪ .‬زرتشت دانش جھانی‬ ‫خود را از ورای نيکويی‪ ،‬يعنی از بينش واال آموخت‪ .‬ترجمه نام زرتشت به يونانی‪ ،‬استروئوتس‬ ‫يعنی ستاره پرست است"‪.‬‬ ‫در تجزيه و تحليل اين شرح گايگر از دانشمندان متأخر می نويسد‪: :‬ھمه مطلب اين حاشيه نويسی‪،‬‬ ‫جز آنچه که مربوط به احتمال يونانی بودن زرتشت است‪ ،‬درست و مورد تائيد ساير نويسندگان نيز‬ ‫ھست‪ .‬مثالً پلينی نوشته است که ارسطو و اودُخوس ‪ Eudoxus‬باور داشتند که زرتشت شش ھزار‬ ‫سال پيش از افالطون می زيسته است"‪.‬‬ ‫افالطون زرتشت را يک جا پسر اورمزد ا ُ ُرمازس ‪ Ormoazez‬وجای ديگر خدمتگذار اورمزد‬ ‫ميداند‪ .‬افالطون در کتاب ) السی بايديز( از قول سقراط‪ ،‬راز ھای آموزش و پرورش ايران را می‬ ‫ستايد که فرزندان درباری را از ‪ 14‬سالگی به دانش پنھانی زرتشت آشنا می کردند‪ .‬ارسطو ھم مغان‬ ‫را شاگردان زرتشت می دانند و در کتاب ديالوگ می نويسد‪ " :‬مغان بسيار قديمی تر از مصريانند‪.‬‬ ‫آن ھا به دو اصل باور دارند روح خوبی و روح بدی که نخستين را زئوس اُرُمازس )اورمزد( دومی‬ ‫را اريمانوس يا ھادس ) اھريمن( می نامند"‬ ‫" از شاگردان پروديکوس ‪Prodicous‬ھمسفر سقراط ياد شده که آن ھا نسخه ای از آموزش ھای‬ ‫زرتشت را در دست داشته اند" با بودن اين ھمه قرائن‪ ،‬در آشنايی سقراط و افالطون با فلسفه‬ ‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫زرتشت ترديد نمی شود کرد به ويژه با شباھت زيادی که بين جھان فر و ھری م ُنگ ‪Menog‬‬ ‫زرتشت و جھان ايده افالطون وجود دارد‪.‬‬ ‫و اودُخوس ‪ Eudoxus‬کلدانی که در سده چھارم پيش ازمسيح در قلمرو ايران می زيسته و با‬ ‫زرتشت و فلسفه او آشنايی کامل داشته و خود از دوستان نزديک افالطون بوده است‪ .‬زمان زرتشت‬ ‫را شش ھزار سال پيش از افالطون ذکر می کند‪.‬‬ ‫خانتوس ليديانی ‪ Zakthus Lydia ‬ھم که در سده ‪ ‬پنج پيش از ميالد) ھمزمان با اردشير يکم‬ ‫ھخامنشی( می زيسته و رساله ای در باره زرتشت نوشته‪ ،‬تاريخ زرتشت را ‪ 6000‬ھزار سال پيش‬ ‫از يورش خشيارشا به يونان ذکر می کند‪ .‬با توجه به اين که تاريخ يورش خشايارشا به يونان ‪480‬‬ ‫پيش از ميالد بوده است‪ ،‬تاريخ داده شده خانتوس به به ‪ 6480‬پيش از ميالد بالغ می شود‪.‬‬ ‫پلينوس ‪ Plinus‬از قول ارسطو تاريخ زرتشت را ‪ 6000‬سال پيش از افالطون می داند و با توجه‬ ‫به اينکه افالطون در حدود ‪ 348‬پيش از زايش مسيح در گذشته‪ ،‬تاريخ زرتشت به چيزی نزديک به‬ ‫‪ 6410‬سال پيش از ميالد می رسد‪ .‬‬ ‫‪ ‬ھری می پوس ‪ Hermipus‬که در قرن سوم پيش از ميالد زندگی می کرده‪ ،‬تاريخ زرتشت را‬ ‫به ھفت ھزار سال پيش از مسيح می رساند‪ .‬ھرمودوروس ‪ hermodorus‬زمان زرتشت را‬ ‫‪ 5000‬سال پيش از جنگ تروی‪ Troy‬ذکر می کند ‪ 6100‬سال پيش از ميالد می شود‪.‬‬ ‫ديوجنس الريتوس ‪Diogekes Laertius‬که در اوايل قرن سوم پس از ميالد زندگی ميکرده تاريخ‬ ‫زرتشت راھفت ھزار سال قبل از مسيح ذکر کرده است‪ .‬پلوتارک مورخ نامدار ھم که از ‪ 46‬تا‬ ‫‪ 125‬بعد از ميالد می زيسته تاريخ زرتشت را ھفت ھزار سال پيش از ميالد می داند"‬ ‫فھرست نوشته ھای کالسيک از اين بيشتر است‪ .‬سخن اين است که با اين ھمه اقوال معتبر چرا عده‬ ‫زيادی از دانشمندان متأخر‪،‬تاريخ کالسيک را کنار گذاشته و به دنبال تاريخ سنتی رفته اند؟‬ ‫يکی از داليل آنان اين بوده است که تاريخ کالسيک زمان زرتشت را به دوران سنگ ) عصر حجر(‬ ‫عقب می برد ومردمان آن زمان‪ ،‬بدوی و خانه به دوش‪ ،‬از راه شکار‪ ،‬جمع آوری ميوه جنگل و‬ ‫ريشه نبات زندگی می کردند‪ ،‬و ھنوز به مرحله روستا نشينی و کشاورزی وارد نشده بودند‪ .‬در حالی‬ ‫که گات ھای زرتشت نشان می دھد که در زمان زرتشت‪ ،‬مردم شھر نشين بوده اند‪ ،‬و در آن‬ ‫کشاورزی فزون ستوده شده است‪.‬‬ ‫حفاری ھای سال ھای اخير نشان داده است که نظريه اوليه دانشمندان در باره آغاز شھر نشينی بر‬ ‫اشتباه بوده است! حفاری ھای پنجاه سال اخير نادرست بودن الگو ھای قبلی را در باره ميسر احتمالی‬ ‫تمدن در جھان‪ ،‬پيش از اختراع خط‪ ،‬نشان می دھد‪.‬‬ ‫‪ ‬باستانشناس مری رستگاست ‪ Mary Restgast‬در کتابی که تحت عنوان‪ :‬افالطون‪ :‬دوران پيش‬ ‫از تاريخ از ھزار تا ده ھزار سال پيش از مسيح در اسطوره و باستانشناسی نوشته و در سال‬ ‫‪ 1986‬چاپ کرده می نويسد‪ :‬حفاری ھای جديد‪ ،‬مدل قديمی سير تمدن و فرھنگ را که بر اساس‬ ‫نظريه ھای کنت‪ ،‬داروين و گردن چايلدز فراھم شده بود بر ھم زده است‪ .‬تا کنون گمان می رفت‬ ‫مردمی که بين پنج تا سی و پنج ھزار سال پيش از مسيح می زيستند‪ ،‬وحشی‪ ،‬خانه به دوش و ھميشه‬ ‫از جايی به جايی ديگر در حرکت بودند‪.‬حد باالی تمدن آنان‪ ،‬شکار حيوانات‪ ،‬گردآوری ميوه ھا‬ ‫جنگلی‪ ،‬و ريشه درختان برای خوردن و زيستن بود‪ .‬به گمان آن ھا زراعت تنھا پنج ھزار سال پيش‬ ‫از ميالد‪ ،‬آغاز شده مری رستگاست می گويد که در قبوالندن اين نظريه در باره شروع تمدن‪ ،‬گردن‬ ‫چايلدز که خود باستانشانس است‪ ،‬سھمی به سزا داشته است‪ .‬چايلدز معتقد بود که تغيير روش زندگی‬ ‫مردم و سير تمدن‪ ،‬تنھا مولود علل اقتصادی است و سير تمدن ھم بگونۀ "خطی" ‪ Liner‬صورت‬ ‫گرفته است‪ .‬او مدعی بود که‪ ،‬تحول از شکارچی گری و خانه بدوشی به زراعت و شھر نشينی در‬ ‫آخر بخش عصر حجر صورت گرفته است و آن انقالب آخر عصر حجر خوانده شده است‪.‬‬ ‫مری رستگاست می گويد‪ ،‬حفريات جديد نشان ميدھد که‪ ،‬از ده ھزار سال پيش از ميالد در نقاطی از‬ ‫جھان از جمله منطقه آسيا مرکزی)روسيه( آسيا نزديک )ايران و افغانستان( آسيا متوسط )فلسطين‬ ‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫وعراق(‪ ،‬اروپای جنوبی )ترکيه( و جنوب غرب اروپا )آسپانيا( شھر نشينی وزراعت وجود داشته‬ ‫است‪ .‬تزئينات داخل غار ھای مربوط به تمدن "ماگدالس" در جنوب غربی اروپا به دوازده تا پانزده‬ ‫ھزار سال پيش از ميالد بر می گردد‪ .‬خرابه ھای قصری در فلسطين و کتل ھويوک در آناتولی‬ ‫)ترکيه( مربوط به ده ھزار سال پيش از مسيح می شود‪.‬حفاری ھای آسيا مرکزی و نزديک )ايران‪،‬‬ ‫افغانستان‪ ،‬تاجکيستان و خوارزم جزو آن است و زادگاه زرتشت ھم در آن محدوده است( مربوط به‬ ‫يازده تا ده ھزار سال پيش از ميالد است‪ .‬حفاری ھای اناتولی تمدن ھفت ھزار سال پيش از مسيح‬ ‫را نشان می دھد و داللت دارد که مردم آن ديار‪ ،‬عالوه بر شھر نشينی‪ ،‬ھنر معماری جالبی ھم داشته‬ ‫اند‪ .‬ھمچنين حفاری ھای منطقه ايران‪ ،‬افغانستان و آسيا مرکزی‪ ،‬حکايت از شھر نشينی مردم اين‬ ‫مناطق در يازده تا ده ھزار سال پيش از مسيح می کند‪ .‬ايرانيان در آن دوران ‪ ،‬حيوانات را اھلی‬ ‫نموده بودند و به کار زراعت می پرداختند‪.‬از روی شباھت ھايی بين طرح ھا و ظرف کشف شده‪،‬‬ ‫حدس زده می شود که‪ ،‬در اواخر ھزاره ششم قبل از مسيح‪ ،‬مھاجرت دستمعی ساکنين آسيا نزديک به‬ ‫جنوب شرقی اروپا صورت گرفته باشد‪ .‬در نتيجه اين کشفيات مری رستگاست مدعی است که‪ ،‬تحول‬ ‫يا انقالبی را که گردن چايلدرز به پنج ھزار سال پيش از مسيح نسبت داده‪ ،‬واقعا ً در نقاط آسيا و‬ ‫اروپا از پانزده ھزار سال پيش از مسيح آغاز شده بود است‪.‬‬ ‫مری رستگاست در مورد ايران و زمان زرتشت می گويد‪ :‬با آن که پژوھش ھای باستانشناسی‪ ،‬در‬ ‫ايران ناتما م است‪ *.‬ولی از آنچه که تا کنون به دست آمده‪ ،‬روشن است که درشرق رشته کوه ھای‬ ‫زاگرس – در مراغه در سنگ چخماق )گرگان( ‪ ،‬در تپه گبرستان‪ ،‬در حاجی فيروز ) نزديک‬ ‫درياچه اروميه( در توگلک تپه آسيا مرکزی‪ ،‬دست کم بين پنج تا شش ھزار سال پيش از ميالد شھر‬ ‫نشينی‪ ،‬مزرعه داری و کشاورزی معمول بوده است و گمان ابتدايی و وحشی بودن مردم اين‬ ‫سرزمين ھا در آن زمان‪ ،‬اشتباه محض است‪ .‬در اين نقاط خرابه ھايی از خانه ھای خشتی‪ ،‬کوره‬ ‫ھای خشت پزی‪ ،‬ظروف مختلف از جمله کاسه و کوزه و وسايل کشاورزی مانند داس‪ ،‬چاقوی‬ ‫استخوانی‪ ،‬سندان دوطرفه‪ ،‬دانه ھای غالت و جو‪ ،‬کار ھای تزيينی چون دستبند‪ ،‬و کوزه ھای مقعر‬ ‫به رنگ قرمز‪ ،‬پيدا شده است که ھمه نشانه شھر نشينی‪ ،‬کشاورزی و تمدن است‪* *.‬‬ ‫مری رستگاست می خواھد نشان بدھد که اوالً اين ادعا که در شش ھزار سال قبل از ميالد‪ ،‬مردم‬ ‫خانه به دوش بودند و ھنوز شھر نشينی آغاز نشده بوده است نادرست است‪ .‬ثانيا ً بعضی از ظروف‪،‬‬ ‫بدست آمده از زير خاک‪ ،‬نشان می دھد که‪ ،‬احيانا ً در آن زمان دين زرتشت ظھور کرده بوده است‪.‬‬ ‫از جمله آن ظروف‪ ،‬ھاون کوچک و دسته ھاونی است که به وسيلۀ آن ھوما را می کوبيدند و گرزی‬ ‫با سر دو آھو که روحانيون زرتشتی به کار می بردند‪ .‬نويسنده نتيجه می گيرد که تاريخ کالسيک‬ ‫يونان مستند تر از تاريخ سنتی زمان ساسانی است و تاريخ شفاھی آن را تاييد می کند‪.‬‬ ‫مری رستگاست می گويدکه‪:‬‬ ‫دين زرتشت يک انقالب فکری‪ ،‬اجتماعی و مادی در سرزمين ايران ويج به وجود آورد که بر اثر‬ ‫آن‪ ،‬مردم خدايان پنداری را کنار گذاشتند‪ ،‬زندگی خانه به دوشی را ترک کردند‪ ،‬و به شھر نشينی‪،‬‬ ‫سازندگی‪ ،‬کار و کوشش و ھمکاری روی آوردند‪ .‬در اين که دين زرتشت در عصر فلز يا برنز پديد‬ ‫آمده‪ ،‬ترديدی نيست‪ .‬زيرا در گات ھا‪ ،‬واژه آگا به معنای فلز يا برنز است‪ .‬اختالف بر سر آغاز‬ ‫دوران برنز است‪ .‬از جمله کسانی که تاريخ شش ھزار سال را تأييد کرده اند‪ ،‬بھرام پاتا واال دانشمند‬ ‫پارسی است که روی محاسبات نجومی تاريخ زرتشت را ‪ 6312‬قبل از مسيح می داند‪ .‬فيروز آذر‬ ‫گشسب ھم اين تاريخ را تأييد می کند‪ .‬شاپورکاووس جی و پروفيسور شھريارجی ‪،‬داداباھای‬ ‫بھارجه‪ ،‬تاريخی بين ‪ 4000‬و ‪ 6000‬سال پيش از ميالد را بدست می دھند‪.‬‬

‫تاريخ سنتی ‪:‬‬ ‫آنگونه که پيدا است تاريخ سنتی در دوره ساسانيان جعل شده است‪ .‬مورخين ايران مانند مسعودی و‬ ‫بيرونی آن را نقل کرده اند و نويسندگان متأخرھم‪ ،‬از آن دو اقتباس کرده اند‪ .‬بنا براين‪ ،‬در تجزيه و‬ ‫تحليل نھايی مآخذ‪ ،‬ھمان کتاب بندھشن است‪.‬‬

‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫به گفتۀ بندھشن‪ :‬عمر جھان در سنت زرتشتی بر اساس بروج دوازده گانه‪ ،‬دوازده ھزار سال دانسته‬ ‫شده است که به چھار دوره سه ھزار سالی بخش شده است‪.‬‬ ‫سه ھزار سال نخستين‪ ،‬دوره روحانی مينوی بود‪ ،‬سه ھزارسال دوم‪ ،‬به زندگی کيومرس و گاو‬ ‫مربوط می شود‪ .‬در اين دوره "جھان" صورت فلکی را به خود می گيرد‪ .‬در دوره سوم انسان آفريده‬ ‫شد و اھريمن در ھمين دوره شروع به گسترش بدی ھا و زشتی ھا کرد‪ .‬در آغاز ھزاره ھفتم انسان‬ ‫پديد آمد و تجديد حيات آغاز شد‪ .‬در ھزاره ھفتم‪ ،‬تعدای پادشاھان اسطوره ای شھرياری داشتند‪ .‬در‬ ‫طول ھزاره ھشتم ضحاک حکمروايی کرد‪ .‬در آغاز ھزاره نھم‪ ،‬فريدون بر ضحاک چيره شد و سر‬ ‫انجام در آغاز ھزاره دھم اشوزرتشت ظاھر شد‪ .‬دردوره سه ھزاره چھارم‪ ،‬در آغاز ھر ھزاره يک‬ ‫ناجی يا سوشيانت برای رھايی بشر از بدی ھا مأمورمی شود تا در پايان اين دوره که جھان تازه می‬ ‫شود) فرش کرت( مردگان به اين جھان باز می گردند تا از گناه پاک شوند‪.‬‬ ‫به گفتۀ دينکر در دوره ھای سه ھزار ساله اول و دوم‪ ،‬جھان در حالت مينوی و بدون بدی و گناه‬ ‫بود‪ .‬اشوزرتشت در آغاز دوره سه ھزار ساله دوم آفريده شد و در ازای اين دوره‪ ،‬جھان به شکل‬ ‫مينوی بود و در آغاز ھزار ساله سوم او به جھان مادی "گئتا" فرستاد شد‪ .‬بايد توجه داشت که‬ ‫بندھشن در اواخر ساسانيان و دينکرد سه سده پس از چيرگی تازيان نوشته شده است‪.‬‬ ‫به نظر من‪ ،‬کسانی که تاريخ سنتی را پذيرفته اند‪ ،‬بر زمين سستی گام گذارده اند‪ .‬تمام داستان‪ ،‬از‬ ‫دوازده ھزار سال عمر زمين‪ ،‬تا تولد زرتشت در آغاز ھزاره دھم‪ ،‬استعاره ای بيش نيست‪...‬‬ ‫به نظر می رسد که ساسانيان مايل بودند شروع تاريخ سلطنت خود را با آغاز ھزاره يازدھم که گفته‬ ‫می شد‪ ،‬زمان ظھور ھوشيدر‪ ،‬نخستين نجات دھنده بعد از زرتشت بود‪ ،‬برابر کنند و با اين کار بر‬ ‫اعتبار اردشيربابکان بيفزايند‪ .‬مگر در زمان ما‪ ،‬در جشن دوھزار و پانصد ساله بنيادگذاری‬ ‫شاھنشاھی ايران‪ ،‬در تغيير تاريخ برگونه ای عمل نشد که دوھزار و پانصد سال درست با آغاز‬ ‫سلطنت دومين شاھنشاه دودمان پھلوی تطبيق کند و به اين ترتيب در حدود ‪ 185‬سال تاريخ ايران‬ ‫نديده گرفته شد؟ جعل تاريخ‪ ،‬در خدمت رھبران سياسی‪ ،‬پديده نوی نيست!‬ ‫شايد ھم روحانيون می خاستند زمان زرتشت را در دوران تاريخ نوشته قرار دھند و ازاين رو‪ ،‬از‬ ‫شباھت اسمی استفاده کردند‪ .‬و ويشتاسب کيانی را‪ ،‬ھمان ويشتاسب‪ ،‬پدر داريوش قلمداد کردند‪ .‬چه‬ ‫طور ممکن است ھرودوت‪ ،‬مورخ معروف يونانی که مقارن داريوش بزرگ می زيسته است‪ ،‬از ھم‬ ‫عصر بون اشوزرتشت و ويشتاسب پدر داريوش‪ ،‬آگاه نبوده باشد؟ و يا اگر بوده‪ ،‬در امری به اين‬ ‫مھمی به سکوت گذارنده باشد؟ با ترديدی که در زمان خود ساسانيان نسبت به صحت تاريخ سنتی‬ ‫شده است‪ ،‬با توجه به اين که ھمه مورخينی که تاريخ زرتشت را بين شش تا ھفت ھزار سال پيش از‬ ‫ميالد ذکر کرده اند در دوران ھخامنشيان و يا در زمان اسکندر زندگی می کردند و اگر زرتشت در‬ ‫زمان ھخامنشی ھا بوده است بايد منطقا ً از آن اطالع ميداشتند‪ .‬حتی نوشته شده است که او ُدخوس و‬ ‫برخی ديگر ھم ‪ 21‬نسک اوستا را مطالعه کرده بودند‪ .‬اصرار علمای متاخر مانند‪ ،‬ھنينگ‪،‬‬ ‫ھرتسفلد‪ ،‬ھرتل و زھنر و تقی زاده روی آن قابل فھم نيست!‬ ‫بندھشن‪ ،‬تاريخ زرتشت را طوری معين می کند که ‪ 258‬سال پيش از انقراض سلسله ھخامنشی‬ ‫می شود‪ .‬مورخان ايرانی – مسعودی و بيرونی آن را ‪ 258‬سال پيش ازيورش اسکندر مقدونی ذکر‬ ‫می کنند‪ ) .‬ما در نخست اين نوشته مجبوريت ھای تاريخنگاران سنتی را ذکر کرديم‪ .‬ھمچنان در جلد دوم و سوم کتاب نام و‬ ‫ننگ تفصيل مفصل راجع جعل کردن تاريخ ازسوی آنھا به عمل آمده است‪ .‬س‪.‬ر( به عبارت ديگر مطلب مندرج در‬ ‫بندھشن را‪ ،‬با عبارت ديگری تحويل می دھند و نويسنگان اروپايی متأخر ھم‪ ،‬به نوشته آنان به‬ ‫عنوان يک دليل اضافی استناد کرده اند‪.‬‬ ‫ھرتل نه تنھا گشتاسب کيانی را ھمان ويشتاسب‪ ،‬پدر داريوش ھخامنشی می داند‪ ،‬بلکه‪ ،‬مدعی است‬ ‫که ‪ ،‬به تقاضای زرتشت‪ ،‬داريوش دست گوماتای مغ را از تاج و تخت ايران کوتاه کرد! آيا ممکن‬ ‫است‪ ،‬مطلب به اين مھمی را ھرودوت که اين اندازه به جزئيات پرداخته‪ ،‬نقل نکرده باشد تا پس از‬ ‫دوھزار و پانصد سال "ھرتل" آن را کشف کند‪.‬‬

‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫ابراھيم پورداود‪ ،‬شاپور کاووس جی‪ ،‬ادوارد ماير‪ ،‬کريستن سن‪ ،‬الدن برگ‪ ،‬گيگر‪ ،‬بارتولمه‪،‬‬ ‫لومل مری بويس و دانشمندان بنام ديگر‪،‬تاريخ سنتی را رد کرده اند‪.‬‬ ‫از آنجا که تاريخ سنتی ‪ 650‬سال پيش از مسيح‪ ،‬با داليل اثباتی قابل قبول نيست‪ ،‬بھتر است که‬ ‫يکبار و برای ھميشه‪ ،‬کنار گذارده شود تا راه را برای پژوھشگری بيشتر‪ ،‬برای شناسايی تاريخ‬ ‫راستين نبندد‪17«.‬‬ ‫اکنون بسيار کوتاه بايد گفت که در تمام تواريخ از آريايی ھا فقط در ‪ 2000‬سال پيش از ميالدی‬ ‫نام برده می شود و زرتشت را نيز آريايی می خوانند‪ .‬در حاليکه اسناد ‪ 6000‬تا ‪ 7000‬ھزار سال‬ ‫پيش از ميالد‪،‬تاريخ ظھور زرتشت را به اثبات می رساند‪ .‬و ما ميدانيم که زرتشت در دورۀ‬ ‫شاھنشاھی کی گشتاسب در بلخ بوده است‪ .‬ونيز ما ميدانيم که کيانيان بعد از پيشدايان بوده است‪.‬‬ ‫اکنون آنھايی که پيشدايان‪ ،‬کيان و زرتشت را آريايی می خوانند بايد پاسخ مستند ارائه نمايند که سه تا‬ ‫چھار ھزار سال ديگر پيش ازقوم آريايی را چگونه محاسبه می نمايند و در کجايی تاريخ پيکر را که‬ ‫قامت چھار‪ ،‬پنج ھزاره ساله دارد‪ ،‬دفن می کنند‪ .‬بايد گفت ارائه ھا وقتی ميتواند ارزشمند و قابل‬ ‫قبول باشد که در آن جعل نشده باشد‪ .‬وآنچه ارائه می گردد متکی بر اسناد و شواھد باشد نه‬ ‫پيشداوريھای از پيش ساخته‪ ،‬و ناشی از بغض و تعصب ھای ملی گرايانه و محلی پرستانۀ غير‬ ‫عقالنی‪ .‬با آن ھم اگر عزيزان ما چون جناب صاحب نظری مرادی در تأکيد غير واقعی خود می‬ ‫خواھند به نحو از انحا زادگاه شان " شھربزرگ" بدخشان را ائيرنيويجه می شمارند و آريايی را‬ ‫مشتاق از آن ميداند‪ ،‬بسيار خوب حرفی وجود ندارد‪ ،‬برای رضای خاطر شما قبول می کنيم که ھمه‬ ‫نسل بشر از دامن شما به وجود آمده‪ .‬اما توجه کنيد که باشندگان بومی نمی تواند خود را نژاد‬ ‫بخواند‪ .‬شما آدم و حوا را از کدام نژاد می خوانيد؟‪ .‬من در اولين نوشته ام زير عنوان»نه آريانای‬ ‫وجود داشته ونه آريايی بوده است ھزاره و تاجيک‪ ،‬ازبيک و پشتون ھمه مردمان بوميی شانزده شھر‬ ‫اھورايی اند« ھمين مطلب را افاده نموده بودم‪ .‬که غير از برتری طلبان ھمه بسيار صميمانه‬ ‫پذيرفتند‪ .‬زيرا نشان انسان دوستی و پيغام شھروندی شدن ميان اقوام مختلف افغانستان را داشت‪.‬‬ ‫نام سرزمين ما ‪:‬‬ ‫برخی از دوستان پرسيده اند که اگر نام سرزمين ما به نام آريانا ياد نمی گرديده پس به کدام نام ياد‬ ‫می شده و چه نام باالی آن بگذاريم‪.‬‬ ‫به پاسخ اين عزيزان بايد عرض کرد که بنا بر شھادت ھمۀ تواريخ‪ ،‬نام سرزمين ما از زمان‬ ‫پيشدايان تا اشغال اسکندر مقدونی‪ ،‬ھربخش آن به ھمان نامھای ياد می شده که در اوستا آمده و‬ ‫عبارت از شانزده شھر می باشد‪ .‬بعد از حملۀ اسکندر اين سرزمين به نام باختر ياد می گرديده است‪.‬‬ ‫از نيمۀ دوم دوره کوشانيان تا دھه ھای اول قرن ‪ 1919‬ميالدی سلطنت ابداليان اين سرزمين‬ ‫خراسان نام داشته است‪ .‬بعد از آن در اثر توطئه انگليس اين کشور به نام يک قوم خاص خالف تمام‬ ‫صريح تاريخ به افغانستان مسمی گردانيده شد که امروز مورد قبول ھيچيک از اقوام کشور ما نيست‪.‬‬ ‫از لحاظ نژادی ما کِه ھستيم؟‬ ‫خدمت اين عزيز بايد عرض نمود‪ .‬که از لحاظ نژادی ما به نژاد انسان تعلق داريم‪ .‬انسانھای که از‬ ‫دھھا ھزار سال پيش بدينسو در شانزده شھر )اوستايی( بود و باش داشته ايم‪ ،‬اقوام مختلف را تشکيل‬ ‫داده ايم و تا به امروز ھمچنان زندگی ميداريم‪ .‬ما مردم خراسان زمين ھستيم که در ادوار مختلف‬ ‫تاريخ ھر قومی از ما در شانزده شھر اوستايی ريشه دارند‪ .‬طرح مسالۀ نژادی در حوزۀ نژاد انسان‬ ‫يک طرح مشمئز‪ ،‬مذموم و انسان ستيزانه است‪ .‬ما عواقب اين چنين طرح و باور را در امريکا‬ ‫التين و افريقا و رژيم فاشيستی ھيلتری در آلمان ديديم‪ .‬بستر ھويت تاريخی ملی و فرھنگی ما در‬

‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫ھزاره ھای پيش از ميالدی در وجود پندار ھا و گفتار ھا و کردار ھا مردم شانزده شھر اھورايی و‬ ‫بعد از آن بصورت مجموعی در وجود مردمان خراسان زمين بايد جستجو شود‪.‬‬ ‫از جناب مرادی صاحب و ھمه عزيزان که ميخواھند در بارۀ اين پرسش و رد نژاد آريايی از زبان‬ ‫يک شرق شناس متبحر ايران دکتر رضا مرادی غياث آبادی که می گويد‪ »:‬بنوبه خودم‪ ،‬اگر کسی از من بپرسد که اين‬ ‫"آريائی" آيا تعريفش چيست‪ ،‬چه ويژگی دارد‪ ،‬ظاھرش به چه شکل‪ ،‬و از چه فرھنگی برخوردار است‪ ،‬پاسخی ندارم‪« ...‬‬ ‫حرفھای بيشتررا بشنوند لطفا ً به اين آدرس در اينترنت مراجعه کنند‪.‬‬ ‫‪.http://www.youtube.com/watch?v=GW85oszRnPY‬‬ ‫آيا نژادی خالص آريايی وجود دارد؟‬ ‫اصوالً چنانکه گفتم طرح مسالۀ نژاد به ويژه در اروپا و امريکا و کشور ھای پيشرفته جھان‬ ‫ھمانقدر حساسيت دارد که انکار ھلوکاست‪ .‬چنين يک طرح را شرم آور ميدانند‪ .‬اما آن کسانی خود‬ ‫را از نژاد خالص آريايی در افغانستان قلمداد می کنند‪ ،‬بايد پرسيد که آيا آدرس ھفت پشت خود را‬ ‫داده ميتوانند؟ در سرزمين ما کمتر کسی ثابت کرده می تواند که چند پشت پيشتر آن يونانی يا عرب يا‬ ‫مغول نبوده باشد‪ .‬عزيزان اين سرزمين مورد تھاجم ‪ ،‬مھاجرت و عبور صد ھا قوم در طول تاريخ‬ ‫خويش قرار گرفته است که نمی شود حتی از قومی خاص صحبت نمود چه رسد به نژاد به معنی‬ ‫تعبيض و تبغيض‪،‬برتری جويی و خود پسندی آن‪.‬‬ ‫آقای راوش می شود از زندگينامۀ تان مختصر چيزی بنوسيد‪:‬‬ ‫خدمت اين عزيز که حتما ً بسيار جوان اند‪ ،‬بايد گفت که‪:‬‬ ‫من دربھمن ماه )دلو( ‪ 1330‬خورشيدی در محلۀ "خوابگاه" کابل تولد شده ام‪ ،‬دورۀ ابتدايی را در‬ ‫مکتب محمود ھوتکی در کابل‪ ،‬متوسطه را در جمعيت نوبھار بلخ و از صنف ‪ 9‬به بعد ليسيه حبيبيه‬ ‫را تمام نموده ام‪ .‬بعد از فراغت از مکتب حبيبيه به حيث خبرنگار در آژانس باختر وظيفه اجرا می‬ ‫نمودم و در سال ‪ 1980‬جھت تحصيالت عالی عازم تاشکند مرکز ازبيکستان شدم و در سال ‪1980‬‬ ‫ميالدی دانشکدۀ ژورناليزم را در دانشگاه دولتی ازبيکستان به سويه ماستری تمام نمودم‪.‬‬ ‫کار ھای ديوانی من‪ :‬خبرنگار آژانس باختر‪ )،‬در کابل ‪ ،‬جوزجان و ھلمند( مفسر بين المللی روزنامۀ‬ ‫ھيواد ‪ ،‬رئيس دفتر مطبوعاتی صدراعظم‪ ،‬رئيس نشرات وزرات کار و امور اجتماعی‪ ،‬مفسر سياسی‬ ‫روزنامه جمھوريت در تاجکيستان‪ ،‬مفسر مسايل اجتماعی تلويزيون تاجکيستان‪ ،‬تدريس تاريخ ادبيات‬ ‫معاصر افغانستان بگونه افتخاری در دانشگاه تاجکيستان و اکنون غريب در يکی از شھر ھای آلمان‪.‬‬ ‫اما بايد گفت که بيشترين اوقات عمر من در دانشکدۀ زندگی سپری شده است‪ .‬سفر ھای من چه در‬ ‫ھنگام تحصيل در ازبيکستان چه در ھنگام ھجرت در تاجکيستان به بخارا‪ ،‬سمرقند‪ ،‬قوقند ‪ ،‬فرغانه‪،‬‬ ‫خيوه ‪ ،‬بدخشان‪ ،‬زرفشان‪ ،‬خجند و سغد و تقريبا ً بيشترين کشور ھای اروپايی‪ ،‬و در داخل افغانستان‬ ‫بر عالوۀ بلخ که زادگاه و آرامگاه پدر بزرگوارم می باشد‪ .‬مناطق تاريخی چون ھرات‪ ،‬غزنی ‪،‬‬ ‫جوزجان‪ ،‬فارياب‪ ،‬قندھار‪ ،‬ھلمند‪ ،‬فراه ‪ ،‬تخار و کندز سرچشمۀ آموزشھا من به شمار می رود و ھر‬ ‫شھر و کشور برايم دانشکدۀ بوده که بيشترينه ھا را از آنجا ھا آموخته ام‪ .‬‬ ‫در پايان‪ ،‬اين بحث را برای خود پايان يافته می دانم‪ ،‬تا به ياری دوام عمر و صحت فرصت يابم که‬ ‫جلد چھارم کتاب نام و ننگ يا تولد دوبارۀ خراسان کھن در ھزارۀ نو را‪ ،‬تکميل نمايم‪ .‬مسلما ً ياداشت‬ ‫ھای را که از موزه و کتابخانه معتبر جھان جمع آوری نموده ام در اين رابطه و بخشھای ديگر از‬ ‫تاريخ سرزمين ما را در آنجا به نشر خواھيم رساند‪ .‬اما بدون شک نوشته ‪،‬نقدھا و پژوھشھای و‬ ‫نظرات ھرعزيزی را با کمال دقت خواھيم خواند و فيض خواھم برد‪.‬‬ ‫از جناب پروفيسور لعل زاد‪ ،‬جناب اکادميسن دستگير پنجشيری‪ ،‬جناب داکتر صاحب نظر مرادی‪،‬‬ ‫جناب عبدالواحد سيدی تشکر می کنم در اين بحث سھم گرفتند‪ ،‬واقعا ً از ارشادات ايشان حرفھای‬ ‫زيادی را آموختم‪ .‬ھمچنان از آنعده از عزيزان که در اظھارنظرھا اشتراک سالم ورزيدند ھرچند که‬ ‫با نامھای مستعارآمدند نيز ابراز تشکر می نمايم‪.‬‬ ‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫خرد يار و مددگار ھمه‬ ‫آلمان ‪ 15‬مارچ ‪2010‬‬ ‫پی نوشتھا‪:‬‬ ‫‪ - 1‬محمود افشار يزدی‪ ،‬افغان نامه‪ ،‬چاپ خوشه تھران ‪ ،‬ج‪ 1‬ص ‪48‬‬ ‫‪ – 2‬ر‪.‬گيرشمن‪ ،‬ايران از آغاز تا اسالم‪ ،‬ترجمۀ محمد معين ‪ ،‬چاپ ‪ ،15‬سال ‪ 1383‬تھران‪،‬ص ‪124‬‬ ‫‪ - 2‬احمد علی کھزاد‪ ،‬تاريخ افغانستان ‪ ،‬جلد ‪ 1‬ص ‪336 – 330‬‬ ‫‪ - 3‬ھمانجا ‪ ،‬ص ‪342‬‬ ‫ غالم محمد غبار ‪ ،‬افغانستان در مسير تاريخ ‪ ،‬ص ‪40‬‬‫‪ -5‬محمد صديق فرھنگ‪ ،‬افغانستان در پنج قرن اخير‪ ،‬ص ‪ 20‬ج ‪1‬‬ ‫‪ - 6‬شاھنامه فردوسی‪ ،‬متن کامل بر اساس چاپ مسکو‪ ،‬تھران ‪ ، 1377‬چاپ سوم‬ ‫ رجوع شود به جلد اول تاريخ ده جلدی مرتضی راوندی‪ ،‬تاريخ سه جلدی روزگاران کھن ايران اثر داکتر عبدالحسين‬‫زرينکوبف و مقدمه کتاب سه جلدی ونديداد‪ ،‬تأليف ھاشم رضی‪ .‬‬ ‫‪ - 7‬رومن گيرشمن‪ ،‬ايران از آغاز تا اسالم‪ ،‬ترجمۀ محمد معين‪ ،‬نشر انتشارات علمی ‪ ،‬تھران ‪ ، 1374‬ص ‪– 171‬‬ ‫‪ 179‬‬ ‫‪ -8‬جمعه ‪ 13‬مه بی بی سی سال ‪ 2005‬‬ ‫‪ - 9‬احمد علی کھزاد ‪ ،‬تاريخ افغانستان ج‪ 1‬ص ‪196‬‬ ‫‪ – 10‬ويل وآويل دورانت‪ ،‬تاريخ تمدن‪ ،،‬ترجمۀ ‪ 22‬مترجم‪ ،‬نشز انتشارات علمی‪ ،‬تھران فصل اول ‪ ،‬ج‪، 1‬ص ‪460‬‬ ‫‪ - 11‬ابوريحان بيرونی‪ ،‬آثار الباقيه‪ ،‬ترجمۀ اکبر دانا سرشت‪ ،‬چاپ چھارم ‪ 1377‬تھران ‪ ،‬ص ‪140‬‬ ‫‪ – 12‬ابو الحسن علی بن حسين مسعودی‪ ،‬مروج الذھب و معادن الجواھر‪ ،‬ترجمۀ ابولقاسم پاينده‪ ،‬چاپ ‪ 6‬تھران‬ ‫‪ 1378‬ص ‪215‬‬ ‫‪ –13‬محمد بن جرير طبری‪ ،‬تاريخ طبری‪ ،‬ترجمۀ ابوالقاسم پاينده‪ ،‬چاپ ‪ 5‬سال ‪ 1357‬تھران‪ ،‬ص ص ‪99‬‬ ‫‪ – 14‬داود بن محمد بناکتی‪ ،‬تاريخ بنا کتی‪ ،‬چاپ ‪ 2‬به کوشش جعفر شعار‪ ،‬انتشارات دانشگاه تھران ‪ 1378‬ص ‪27‬‬ ‫‪ – 15‬محمد بن خاوند شاه بلخی‪ ،‬روضته الصفا‪ ،‬تھذيب و تلخيص دکتر عباس زرياب‪ ،‬چاپ دوم‪،‬ج ‪، 1375 ، 1‬‬ ‫تھران ص ‪110‬‬ ‫ محمد بن اسحاق بن نديم‪ ،‬الفھرست‪ ،‬ترجمۀ محمد رضا تجدد‪ ،‬چاپ ‪ 1‬تھران ‪ 1381‬ص ‪20‬‬‫*} بايد گفت که پژوھشھای باستان شناسی در افغانستان آغاز نشده و اگر کم وبيش صورت گرفته به غارت رفته‪ .‬يا‬ ‫اگر چيزی غير قابل انتقال وجود داشته جعل نمودند‪ ،‬ھرگز نخواسته اند که تاريخ کشور ما را پيش از کوشانيان نشان‬ ‫بدھند‪ ،‬تنديس ھای باميان که را مجسمه ھای بودا معرفی کرده اند‪ ،‬در حاليکه يکی از اين مجسمه ھا مرد بود ديگر آن‬ ‫زن‪ ،‬چگونه ميتواند که بودا ھم مرد باشد و ھم زن‪ .‬برای دريافت معلومات رجوع شود به نوشتۀ اين قلم زير عنوان‬ ‫"بودای باميان يا يک غلط مشھور" در جلد سوم کتاب نام و ننگ س‪.‬ر{ ‪ ‬‬ ‫**} گفتنی است که من در جلد اول و دوم کتاب نام وننگ از کشفياتی در افغانستان نام برده ام که به وسيلۀ باستان‬ ‫شناسان قدامت آن تا پيش از چھل ھزار سال در درۀ سمنگان تعيين گرديده است ‪،‬بر عالوۀ آنکه در جلد دوم آثاری‬ ‫خطی را بيان داشته ام که در دوره ميترايی در کشور ما وجوداشته است‪ .‬س‪.‬ر{‬ ‫‪ – 17‬داکتر فرھنگ مھر‪ ،‬ديدی نو از دينی کھن) فلسفۀ زرتشت(‪ ،‬چاپ سوم ‪ ، 1378‬چاپ ديبا‪ ،‬ثبت شده در کتابخانۀ‬ ‫ملی ايران ‪ ،‬ص ‪ 115‬تا ‪ 125‬توأم با منابع و مأخذ‬ ‫‪./http://www.satavez.blogfa.com - 18‬‬ ‫‪ ‬‬

‫يادداشت‪:‬‬ ‫در زمينۀ اين بحث‪ ،‬اسناد زياد وجود داشت که نخواستم صرف به دو منظور آنھا را در اين مقال‬ ‫بازنويسی نمايم ‪ :‬يک به دليل آنکه از اطاله سخن کاسته باشم و دو ديگر چون اکثر آن اسناد در‬ ‫کتاب سه جلدی نام و ننگ ذکر است‪ .‬اگر از آن منبع می نوشتم ‪ ،‬بازآقای عبدالواحد سيدی را مست‬ ‫خشم می نمودم که چرا باز خوانندگان را در کوچه ھای آثار خود سرگردان کرده ام‪ .‬به ھرحال من‬ ‫از جناب پوھاند رسول رھين مسوؤل سايت "خاوران" و جناب پريانی سر دبير روزنامۀ وزين‬ ‫ماندگار و ديگر رسانه ھا و موسسات دانشی می خواھم که اگر موافق باشند ‪ ،‬ميتوانم کتاب دوم و‬ ‫سوم نام ننگ را در اختيارشان قرار دھم تا آنگونه می خواھند به نشر سپارند‪ .‬ھمچنان از اکادمی‬ ‫‪ ‬‬


‫‪ ‬‬

‫علوم به ويژه بخش تاريخ آن اگر وجود داشته باشد‪ ،‬آرزو برده می شود تا نوشته ھا و پژوھشھايی را‬ ‫در خصوص تاريخ کشور در رسانه در نظر بگيرند تا باشد که نسل امروز و فردای ما بتوانند تاريخ‬ ‫سرزمين شان را آنگونه که واقعيت دارد و حقيقت بوده بنويسند و از آن آگاه شوند‪ .‬‬

‫‪ ‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.