شناخت فرقه های مسیحیت و بدعت ها
نوشته :کشیش داوود طوماس
فهرست مقدمه :خالصه ای از تاریخ کلیسا 1..................................................................................... فصل اول :خالصهاى از اعتقادات شاخههاى مختلف مسيحيت 3..................................... فصل دوم :بدعتها و فرقههاى منحرف 9.......................................................................... فصل سوم :ايمان مسيحيت راستين چيست؟ 12............................................................... فصل چهارم :شاهدان يهوه16............................................................................................. فصل پنجم :مورمونيسم (مورمونها) 19.................................................. MORMONS فصل ششم :خالصهاى از اعتقادات بعضى از فرقهها و مذاهب ديگر 22...........................
مقدمه :خالصه ای از تاریخ کلیسا کلیسای عیسای مسیح در روز پنطیکاست یعنی پنجاه روز پس از قیام و صعود مسیح به آسمان و بالفاصله بعد از حلول روح القدس بر یکصد و بیست هزار نفر از ایمانداران در شهر اورشلیم آغاز گشته و بنیان گذاشته شد .روز اول در حدود سه هزار نفر به آن پیوستند( .اعمال رسوالن فصل دوم) .روح القدس رسوالن مسیح را با نیروی خارق العاده مجهز ساخته به اکناف جهان گسیل داشت تا پیام ملکوت آسمان را به گوش مردمان از هر قبیله و رنگ و نژاد و زبان برسانند و آنها را به توبه و ایمان به مسیح مصلوب و قیام کرده دعوت نمایند .کلیسای قرن اول با سادگی و خلوص ایمان با قدرت معجزه آسای نام مسیح و با پر شدن از روح القدس و با عطایای او این رسالت را پیش برد .تمام کتاب های عهد جدید در همان قرن اول نوشته و تکمیل گردید و به کلیسا سپرده شد تا محتوای آن را به دقت مطالعه و الگوی کار و زندگی قرار دهند .پیام نجات بخش مسیح نه تنها به اروپا و آفریقا ،بلکه به مشرق زمین یعنی ایران، بین النهرین ،هندوستان و خاور دور هم رسید .طبق روایات کلیساف بارتولما در ارمنستان ،توما در پارتیا و فارس و هند ،متی در حبشه ،یعقوب کوچک در مصر ،یهودا در آشور و ایران و مرقس در اسکندریه انجیل را موعظه کرده و کلیساها تأسیس کردند .بدیهی است که از کتاب اعمال رسوالن چنین برمی آید که پولس در آسیای صغیر (ترکیه) و اروپا انجیل مسیح را موعظه نمود و کلیساهای متعددی تأسیس کرده است. کاتولیک ،ارتودکس و پروتستانت آقای هاورد اف .واس در کتاب «مقدمه ای بر تاریخ کلیسا» می گوید :کلیسای کاتولیک روم و کلیسای شرقی ارتودکس به گونه ای که در پایان قرون وسطی وجود داشته و آنچنان که در قرن بیستم ظاهر می شوند ،همانا محصول تکامل تاریخی می باشند .قصد ما در اینجا هرگز مخالفت با این کلیساها نبوده ،بلکه می خواهیم با نگاهی بر گذشته و مطالعه مختصری از اعتقادات این کلیساها ،خوانندگان عزیز را متوجه تعالیم راستین انجیل سازیم. مقام اسقف -با ظهور ایگناتیوس (یکی از پدران کلیسا ،در حدود 110میالدی) تأکید خاصی روی اطاعت از اسقفان نهاده شد .بدیهی است که در آن زمان منظور از اسقف همان سرپرست یا شبان یک کلیسا بود .ایگناتیوس در جای دیگر جماعت ها را نصیحت می کرد که از مشایخ و شماسان نیز اطاعت کنند .مقصود عمده او این بود که از شقاق و جدایی در کلیساها جلوگیری به عمل آید. اتحاد کلیساها -در پایان قرن دوم میالدی ،آیرینوس روی اتحاد کلیساها تأکید می کرد .منظور او اتحاد روحانی بود نه اتحاد تشکیالتی .او معتقد بود که مسیح رأس کلیسا بوده و ایمان مشترکی از طریق رهبران کلیسا که به ترتیب به خدمت خداوند گمارده شده اند ،به مؤمنین رسیده است .آیرینوس همچنین تعلیم می داد که مؤسس کلیسای روم پطرس و پولس بوده و آنها جانشینی انتخاب کرده اند .در طی چند دهه پس از آن در کلیساها مقام مشایخ و اسقف ها را کامال از هم جدا کرده و فرمانروایی اسقف ها بر چندین کلیسای یک شهر بزرگ مورد قبول عموم واقع شد. برتری و تسلط کلیسای روم -در اواسط قرن سوم میالدی سیپریان ( )Cyprianکه اسقف بانفوذ کارتاژبود ،می گفت که کلیسای جهانی (که خارج از آن نجات نیست) توسط اسقفانی اداره می شود که جانشین رسوالن می باشند .او معتقد بود که اقتدار رسالت ،نخست به پطرس تفویض گردید .رفته رفته این عقیده نیز قوت گرفت که چون کلیسای روم را پطرس تأسیس نموده ،آن کلیسا بر سایر کلیساها برتر دارد .به عالوه سیپریان به مقام کهانت رومیان زیاد اهمیت می داد .زمانی که در حدود سال 325میالدی مسیحیت به رسمیت شناخته شد ،اصولی که در کلیسای غرب مورد قبول واقع شده بودند عبارت بودند از :کهانت روحانیون ،جانشینی رسوالن ،فرمانروایی اسقفان و ریاست اسقف روم بر سایر اسقفان .در سال 325میالدی در شورای نیقیه به اسقف های اسکندریه ،انطاکیه و روم در بخش های زیر نظرشان (از امپراطوری روم) اقتدار و سلطه عطا شد .در قرن پنجم اسقف روم ادعا می کرد که بر قلمروهای مزبور سمت ریاست دارد. علت ادعای برتری روم چه بود؟ -1کلیسای روم ادعا می کرد که توسط پطرس (در واقع توسط پطرس و پولس) تأسیس گردید .به عقیده آنان پطرس 1
رئیس رسوالن بوده و کلیسا بر روی آن بنا شده و رسیدن مقام بطور تسلسلی از پطرس به اسقف های روم ،طبعا مقام اسقف روم را باالتر از سایر اسقفان قرار می داد. -2اسقف روم در مغرب زمین باالترین مقام را داشت ،حال آنکه اسقف های قسطنطنیه ،انطاکیه و اسکندریه در قلمروی کوچکتری با یکدیگر رقابت می کردند .پس از آنکه انطاکیه و اسکندریه در قرن هفتم میالدی به تصرف مسلمین درآمدند ،یگانه رقیبی که برای اسقف روم باقی مانده بود ،اسقف قسطنطنیه بود. -3پس از انتقال پایتخت امپراطوری روم از شهر روم غربی (ایتالیا) به قسطنطنیه (استانبول امروزی) در سال 330 میالدی ،تدریجا قدرت سیاسی مغرب زمین تنزل کرد .با حمله اقوام بربر و هرج و مرجی که به وجود آمد ،اسقف روم نیرومندترین شخصیت آن منطقه گردید و کلیسا مسایل کشورداری را نیز به عهده گرفت. در قسطنطنیه امپراطوری روم شرقی تا سال 1453به حکومت خود ادامه داد .در آنجا اسقف (یا پاتریارخ) مقام خود را پایین تر از امپراطور می دانست .مواقعی که امپراطور روم شرقی حکومت خود را ضعیف می پنداشت به ناچار به سوی اسقف روم روی می آورد ،نتیجه این کار آن بود که اسقف روم بر اسقف قسطنطنیه نیز تسلط پیدا می کرد .به عالوه کلیسای غرب یعنی روم مانند کلیسای روم شرقی (قسطنطنیه) گرفتار تفرقه ها و مجادالت تعلیم های روحانی نبود و روی عقیده خویش ثابت بود .بنابراین کلیسای روم از موضع بسیار نیرومندتری عمل کرده و نفوذ خود را بسط می داد .پدران کلیسا از قبل «آگوستین» و «ژروم» در پایه گذاری اعتقادات کلیسای روم سهم بسزایی داشتند. افراد دیگری که بطور ویژه در امر بسط نفوذ و مقام پاپ فعالیت کرده اند عبارتند از« :لئوی اول» در سال 461 -440 اسقف روم بود .او بر آفریقا نیز تسلط خویش را محرز گردانید .او در امور کلیسای «گال» یعنی فرانسه و «ایلیریکوم» (یوگوسالوی) دست اندازی نموده ،تسلط خویش را بر این مناطق توسعه داد .در سال 452با استفاده از نفوذ خود مانع ویرانگری آتیال بر روم شد .اسقف لئو از طرف امپراطور «والنتینیان سوم» فرمانی دریافت کرد که مبنی بر این که اسقف های «گال» و ایالت های غربی اروپا باید زیر نظر پاپ روم قرار گیرند و فرمانداران آن مناطق بایستی در مواقع لزوم اسقف ها را مجبور سازند تا از فرمان پاپ به هنگام احضار اطاعت نمایند. «گالسیوس» ( )Gelasiusکه از سال 492تا 496اسقف روم بود ،اساس ادعای سرپرستی اخالقی پاپ را بر فرمانروایان سیاسی پایه گذاری کرد .هر چند او کلیسا و دولت را از هم جدا می دانست ،ولی معتقد بود که کلیسا در مورد رفتار پادشاهان در مقابل خدا جوابگوست ،لذا باید پادشاهان در امور روحانی تسلیم کلیساها شوند .با کاتولیک شدن فرمانروایان قدرتمند در اروپای غربی تدریجا کلیسای کاتولیک نفوذ بیشتری پیدا کرد ،بطوری که اکثریت مردم اروپا در قرون وسطی در کلیسای کاتولیک رومی متولد می شدند ،تعمید می گرفتند ،ازدواج می کردند ،زندگی خود را تحت فرمانروایی آن کلیسا بسر می بردند و توسط کلیسای کاتولیک هم دفن می شدند .طبیعی است وقتی چنین تشکیالتی هیچ رقیبی نداشته باشد خود به خود از درون سست شده و نیروی حیاتی و مؤثر خود را از دست می دهد. بعدا به هنگام تسخیر مستعمرات در امریکای التین ،فیلیپین و بخش هایی از آفریقا به همان پایه و اساس تشکیالت مذهبی روم به آنجا نیز منتقل گردید .اهمیت مقدمات فوق در این است که برای مدت 1500سال از تاریخ کلیسای مسیح ،دنیای غرب تقریبا در همه جا کاتولیک رومی بود .در قرن یازدهم کلیسای روم شرقی راه مستقلی را پیش گرفته و به تشکیل کلیسای ارتودکس مبادرت نمودند .سپس در قرن شانزدهم نهضت پروتستانت اتحاد کلیسای مغرب زمین را شکافته و اروپا را بین کاتولیک های رومی ،کلیسای لوتری ،کلیسای انگلیس (انگلیگان) ،آناباپتیست و کلیسای اصالح شده ( )Reformedتقسیم نمود .با این انفصال و جدایی زمینه برای ایجاد شاخه های دیگر مساعد گردید.
2
فصل اول :خالصهاى از اعتقادات شاخههاى مختلف مسيحيت اكنون به شرح مختصرى از اعتقادات شاخههاى مختلف مسيحيت مىپردازيم .الزم است كه در اينجا تأكيد شود كه اين شاخهها يا فرقههاى مختلف مسيحيت در اساس متحدند .همه ايمان دارند كه 66جزوه كتاب مقدس الهام خداست ،خداى واحد خود را در سه اقنوم يعنى پدر و پسر و روحالقدس ظاهر فرموده و تثليث اقدس جزو اركان ايمان آنان مىباشد .آنها معتقدند كه عيساى مسيح پسر يگانه خدا و اقنوم دوم از تثليث از مريم باكره جسم گرفت و به دنيا آمد و باالى صليب كفاره گناهان بشر را داد ،مرد و روز سوم قيام فرمود و بر دست راست خداى پدر نشست... اما اختالفاتى نيز با هم دارند كه ضمن بيان اعتقاداتشان مشخص خواهد گرديد. كليساى كاتوليك كلمه كاتوليك يعنى جامع و عالمگير .مىگويند كه اولين بار «ايگناتيوس» (در حدود سالهاى 115 -110ميالدى) از اين كلمه استفاده نموده است .كليساى كاتوليك الهامى بودن كتاب مقدس را قبول داشته و به كتابهاى اضافى (آپوكريفا) نيز معتقد است .از جمله ديگر اعتقادات اين كليسا عبارتند از :تعميد آب كه شرط عضويت در اين كليسا محسوب مىشود( .اطفال و افراد بالغ را با ريختن آب روى سر يا غسل كامل در آب تعميد داده سپس آنها را با روغن مقدس مسح مىكنند و با دستگذارى ،ايمانداران را تأييد مىكنند) .معموال دستگذارى افراد را اسقف انجام مىدهد، اما كشيش نيز اجازه اين كار را دارد .معموال به هنگام اجراى مراسم عشای ربانى فقط نان را به اعضاى عادى كليسا مىدهند .كليساى كاتوليك معتقد است كه جسم و خون مسيح عمال در نان و پياله عشای ربانى حضور دارند .با اجراى مراسم توبه مخصوص (معموال توأم با رياضت) ،گناهان بعد از تعميد بخشوده مىشود .از روغن مسح براى بيماران شديد ،آسيبديدگان و سالمندان استفاده مىشود .آيين برانگيختن افراد به مقام شماسى ،كشيشى و اسقفى به طرز خاصى اجرا مىشود .ازدواج نيز يك آيين مقدس است كه با هيچ قدرت بشرى قابل لغو شدن نيست .بنابراين كسى نمىتواند بعد از طالق مجددا ازدواج نمايد .اعضاى كليسا موظف هستند كه در مراسم نماز مخصوص يكشنبه و ساير روزهاى مقدس شركت نموده ،همچنين روزهايى معين پرهيز و روزه داشته و اقال سالى يكبار گناهان خود را نزد كشيش اعتراف كرده ،عشای مقدس ربانى را در ايام عيد پاك (عيد قيام) بگيرند ،براى تأمين هزينه زندگى شبانان از مال خود به كليسا بدهند .اعضاى كليسا موظفند كه مقررات مربوط به ازدواج كليساى كاتوليك را رعايت نمايند. مادر خدا :اين لقب در شوراى افسس به تاريخ 431ميالدى به مريم مقدس مادر عيساى مسيح داده شد .هر چند قصد از به كار بردن اين لقب ،نشان دادن الوهيت مسيح و مبارزه با اسقف نستوريوس بود كه نمىتوانست قبول كند طفلى كه از مريم متولد شد همان خدا باشد .متأسفانه به تدريج با به كار بردن اين لقب براى مريم ،اين عقيده پيدا شد كه مريم قابل پرستش است .هر چند بسيارى از كاتوليكهاى روشنفكر كه با كالم خدا آشنايى دارند ،پرستش مريم را نمىپذيرند ،ولى بطور كلى بسيارند كسانى كه در اين كليسا به مريم و مقدسين دعا مىكنند .بديهى است كه اين امر با تعليم خداوند ما عيساى مسيح كه فرمود به نام او دعا كنيم مغايرت دارد( .انجيل يوحنا 13 :14و 14و نيز اعمال رسوالن 12 :4را مالحظه كنيد) .منزه بودن مريم از گناه نيز عقيده ديگرى است كه در كليساى كاتوليك مورد قبول واقع شده و مقصود اين است كه از همان لحظهاى كه مادر مريم حامله شد ،وى از آاليش گناه ذاتى مصون مانده است. صعود مريم به آسمان :در تاريخ اول نوامبر 1950پاپ پيوس دوازدهم اين عقيده را جزو اعتقادات رسمى كليساى كاتوليك روم اعالم نمود .طبق اين نظريه پس از اينكه مريم مقدس زندگى جسمانى خود را به پايان رسانيد با جسم و جان زنده به آسمان صعود نمود. تجرد طبقه روحانى :يكى ديگر از اعتقادات خاص كليساى كاتوليك اين است كه كشيشان و اسقفان و راهبان اجازه ازدواج ندارند .تا تاريخ شوراى نيقيه (سال 325ميالدى) ،چنين نبود و مقامات روحانى اجازه داشتند كه طبق رساله اول پولس به تيموتاؤوس 12 -1 :3ازدواج نمايند .در كليساى كاتوليك اگر كسى مجرد باشد و بخواهد به مقام كشيشى دستگذارى شود ،بايد تعهد كند كه ازدواج نخواهد كرد و در پاكى زندگى خواهد نمود ،ولى اگر شخص متأهلى بخواهد به عنوان كشيش دستگذارى شود ،اشكالى ندارد ،ليكن مقام باالتر از كشيش حتما بايد مجرد باشد. 3
ناگفته نماند كه اكنون در كليساى كاتوليك بحثها و تغييرات متعدد و مقدارى هم نفاق و جدايى ديده مىشود .پاپ ژان سيزدهم و شوراى دوم واتيكان برنامهها و خط مشىهاى تازهاى را وارد كليساى كاتوليك نمودهاند .از آن جمله آزادى مطالعه كتاب مقدس از طرف اعضاى كليسا .طبق نوشته آقاى فرانك ميد اكنون در امريكا بيش از سيصد هزار نفر از كليساى كاتوليك تجربه تعميد و روحالقدس را يافته و به زبانها ،ترجمه زبانها ،نبوت و شفا ايمان دارند ،ولى نفاق در زمينه تجرد ،جلوگيرى از زاد و ولد ،سقط جنين ،قدرت اسقفها و بعضى مسايل ديگر در ميان آنها ديده مىشود. كليساى ارتودكس كليساى ارتودكس مبدأ خود را از مسيح و رسوالن مىداند .تا هزاره اول ميالدى كليساى شرقى (روم شرقى) و كليساى روم غربى (ايتاليا) دو شاخه از يك كليسا محسوب مىشدند .در سال 1054اين دو رسما از يكديگر جدا شده به تكفير يكديگر پرداختند .از آن زمان تاكنون كليساهاى ارتودكس با تشكيالت مختلفى كه متناسب با فرهنگهاى ملى هر كشورى مىباشد به حيات خود ادامه دادند .از آن جمله مىتوان كليساهاى ارتودكس يونان ،رومانى ،روسيه و ارتودكس سريانى را نام برد .كليساى ارامنه نيز خود را ارتودكس مىداند .هر چند از نظر عقيده درباره طبيعت مسيح قدرى با اين كليسا و كليساى كاتوليك فرق دارد .كليساى ارتودكس اعتقادنامههاى شوراهاى هفتگانه اول را مىپذيرد و درمورد مراسم نمازهاى مختلف مانند كليساى كاتوليك است .جنبه بصرى و استفاده از تمثال و تصوير و امثال آن در كليساى ارتودكس بسيار قوى است .هر كدام از تصاوير ظاهرا نمايانگر حقيقتى از خدا بوده و به مراسم عبادت رنگ و جلوه خاص مىبخشد. كليساى ارتودكس داراى هفت آيين به قرار زير است: تعميد آب ،مسح (تأييد) ،عشای مقدس ربانى ،نماز توبه ،مقامات مقدس (يا آيين دستگذارى مقامات كليسا) ،ازدواج، مسح مقدس .اطفال و افراد بالغ را با سه بار فرو بردن در آب غسل تعميد مىدهند .بالفاصله پس ازتعميد آب، ايماندار را با روغن مقدس مسح مىكنند .مسح مقدس براى بيماران است .اجراى عشای مقدس ربانى قسمت اصلى مراسم روزهاى يكشنبه و ايام مقدس بوده و همه كليساهاى ارتودكس مىگويند كه نان و شرابى كه براى عشای ربانى تقديس شده ،بدن و خون مسيح است .در كليساى ارتودكس به وجود برزخ ( )Purgatoryعقيده ندارند ،ليكن براى مردگان دعا مىكنند و معتقدند كه مردگان هم براى ايمانداران روى زمين دعا مىكنند .آنها عقيده دارند كه براى به شمار رفتن در زمره پاكان و نيكان ،ايمان و عمل هر دو ضرورى هستند. پروتستانتيسم (نهضت پروتستانت )Protestant پروتستانتها بخشى از مسيحيت تاريخى هستند كه به منظور اصالح كليسا بر طبق كالم خدا ،در قرن شانزدهم از زير سلطه پاپ خارج شدند .نام پروتستانت يا پروتستان از آلمان آغاز گرديد و با ابالغ خواستههاى اصالحى مارتين لوتر و پيروانش در سال 1529صورت رسمى پيدا كرد .مارتين لوتر و پيروانش مىگفتند« :اين كالم (كتاب مقدس) بايد موعظه شود و نه چيزهايى كه با آن مغايرت دارند .اين تنها حقيقت است ،قانون مطمئنى است براى تمام تعاليم و رفتار مسيحى كه هرگز خطا نمىكند و ما را فريب نمىدهد ».تاريخ كليسا نشان مىدهد كه در تمام دورانها اقليتى بودند كه مىتوان آنها را «بقيه وفادار» ناميد كه مانند «بقيه وفادار» در عهد عتيق فقط به خداوند و كالم حقيقت او متمسك بودند .وقتى با مسيحى شدن قسطنطين در اوايل قرن چهارم ،قدرت دنيوى كليسا زياد شد ،در واقع بسيارى از مقامات روحانى گرفتار امور دنيوى شدند ،ولى اين بقيه وفادار به شكل اقليتى كه كليساى تشكيالتى و ظاهرى آنها را به حساب نمىآورد ،به خداوند و كالم مقدسش متمسك بوده و طالب اصالح كليسا بودند .سالها قبل از ظهور مارتين لوتر بعضى از اين ايمانداران جانشان را در راه حقيقت از دست دادند .وقتى مارتين لوتر پا به ميدان مبارزه نهاد ،زمينه آماده شده بود .خداوند از قلب او آغاز به كار كرد ،زيرا مارتين لوتر طالب اطمينان نجات بود و با دعاى بسيار و مطالعه كتاب مقدس به اين نتيجه رسيد كه «عادل به ايمان زيست خواهد نمود» (روميان .)17 :1او متوجه شد كه براى نجات يافتن و نيك و عادل شمرده شدن فقط بايد به فيض خداوند متكى بود و به عيساى مسيح و كفاره او باالى صليب ايمان آورد، زيرا خداوند مسيح با مرگش باالى صليب كفاره كافى براى گناهان بشر فراهم نموده است. هر چند كلمه پروتستانت به معنى اعتراض كننده مىباشد ،ولى در واقع مقصود آن نهضت اين بود كه شاهد و مبشر حقايق انجيل خداوند ما عيساى مسيح باشند .متأسفانه خود مارتين لوتر هم مانند هر انسان ديگر ضعفها و اشتباهاتى 4
داشت .فرقههاى پروتستانت بسيار متنوع هستند ،ما سعى مىكنيم محض آگاهى خوانندگان عزيز مختصرى درمورد تعاليم بعضى از اين فرقهها بنويسيم .به مرور زمان عدهاى از اين فرقهها از حقايق اساسى انجيل دور شده و تعاليم ليبرال را وارد كليسا كردهاند .اين تعاليم درمورد الهامى بودن قسمتهايى از كالم خدا شك مىنمايند و بنابه دلخواه بعضى جاها را الهام خدا و قسمتهاى ديگر را غيرالهام مىپندارند .بديهى است كه ليبرالها از حقيقت بسيار دور شده و از ايمان راستين منحرفند .خطر ليبرالها براى كليساى راستين مسيح خيلى بيشتر از خطر دشمنان خارجى كليسا مىباشد ،زيرا ليبرالها به طرز موذيانه وارد كليسا شده و از داخل آن را خراب مىكنند. جنبش بنيادگراى پروتستانت ()Fundamentalism به منظور حفظ تعاليم راستين و مبارزه با مكتب ليبراليسم در كليسا ،در سال 1919شوراى جهانى در شهر فيالدلفيا تشكيل و سازمانى به وجود آورد كه از پيروانش مىخواهد به اصول نهگانه زير وفادار باشند: -1الهام خدا بودن كتاب مقدس و مصونيت آن از خطا -2تثليث -3الوهيت مسيح و تولد او از باكره -4خلقت آدم و سقوط او -5كفاره مسيح و مرگ او به جاى ما -6قيام مسيح و صعود او به آسمان -7تولد تازه و خلقت نو ايمانداران -8بازگشت عيساى مسيح به جهان و قريبالوقوع بودن آن -9قيامت و تعيين و تقسيم مردم به دو دسته ،رسيدن قسمتى از مردم به سعادت جاودانى و محكوميت دسته ديگر به پريشانى و نكبت جاودانى. كليساهاى انجيلى در سالها اخير اصطالح «كليساى انجيلى »Evangelicalsبراى آن دسته از مسيحيان به كار برده مىشود كه به حقايق بنيادى فوقالذكر وفادار بوده و تأكيد آنان بر بشارت انجيل و پيام نجات از گناه با ايمان و از راه فيض خدا و نه از طريق اعمال نيك مىباشد .بنابراين اگر كليسايى متمايل به تعليم ليبرال باشد ،كليساى انجيلى نخواهد بود .با در نظر گرفتن تعريف فوق همه كليساهاى پنطيكاستى « »Onenessيا « »Jesus Onlyكه تثليث را قبول ندارند ،از اين قاعده مستثنى مىباشند .بسيارى از كليساهاى ديگر نيز كه به تعاليم بنيادى كتاب مقدس معتقدند و وفادارند ،انجيلى محسوب مىشوند. كالوين و آرمينيوس ()Calvinism and Arminiansm يكى از نكات حساسى كه الزم است در اينجا مطرح شود ،فرق بين مكتب كالوين و مكتب آرمينيوس مىباشد. كليساهايى كه به اصول بنيادى كه قبال بيان كرديم معتقدند از نظر اعتقاد به مشيت الهى درمورد انتخاب و مسأله دخالت اراده انسان در امر نجات معموال پيرو يكى از اين دو مكتب مىباشند .بديهى است كه ممكن است بعضىها نيز حد وسط را انتخاب كنند. ژان كالون يا كالوين ( )1564 -1509يك دانشمند كتاب مقدس و فرانسوىاالصل بود كه از دست كاتوليكها به سوسيس پناهنده شد .مكتب فكرى كالوين به دور «حاكميت و اقتدار» مىچرخد .حاكميت خدا در عالم خلقت، حاكميت مسيح در نجات ،حاكميت كتاب مقدس در ايمان و رفتار ،حاكميت وجدان فرد در تعبير و تفسير اراده و كالم خدا .مجموعه تعليم وى را در پنج نكته خالصه كردهاند :ناتوانى بشر ،تقدير بالشرط و تعيين سرنوشت بطور غيرمشروط ،كفاره محدود ،فيض مقاومت ناپذير ،ثبات نهايى (.)Final perseverance آرمينيوس « 1609 -1560( »Jacob Herman- Armeniusميالدى) يك دانشمند الهيات مسيحى و هلندىاالصل بود .اصل مكتب او را مىتوان چنين خالصه كرد: -1خدا مردم را بر اساس ايمانى كه پيشاپيش مىبيند ،انتخاب يا مالمت مىكند. 5
-2مسيح براى همه مردم و براى هر فردى جان داد ،هر چند فقط ايمانداران نجات مىيابند. -3انسان به قدرى تباه و فاسد شده كه براى رسيدن به ايمان يا هر عمل نيك ديگر فيض الهى ضرورى است. -4انسان مىتواند با اين فيض مقاومت و مخالفت نمايد. -5ثابت ماندن همه كسانى كه حقيقتا تولد تازه يافتهاند امرى است كه بايد بيشتر مورد بررسى قرار گيرد. بايد متذكر شد كه پيروان مكتب آرمينيوس سالهاى بعد در اين اصول تغييراتى مهم به وجود آورده و گروهى پيرو شاخه خاصى از آن شدهاند. اكنون كليساى انجيلى و بنيادگرا را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد: -1دستهاى كه از اصول مكتب كالوين پيروى مىكنند. -2دستهاى كه از اصول مكتب آرمينيوس متابعت مىنمايند. كليساهاى متديست و اكثر پنطيكاستىها پيرو مكتب آرمينيوس مىباشند .كليساهاى پرزبيترى و باپتيست اصول مكتب كالوين را تابعند. كليساى لوترى ()Lutheran Church ريشههاى كليساى لوترى به اصالحات كليسا توسط مارتين لوتر مىرسد .مارتين لوتر كه يك كشيش آلمانى بود بين سالهاى 1513و 1530كشفيات جديدى كرد كه موجب جدا شدن او و ساير پروتستانتها از كليساى كاتوليك رومى گرديد .لوترىها گروهى از پروتستانتها بودند كه قصد تجزيهطلبى و جدايى از كليسا نداشتند .آنها مىخواستند كه كتاب مقدس را به عنوان يگانه مرجع زندگى كليسا و مالك ايمان و رفتار مسيحى قرار دهند .كليساى لوترى هنوز هم بسيارى از سنتهاى كليساى قديم و قرون وسطى را حفظ كرده كه از آن جمله آيين نماز كليسايى است كه بر حسب تعاليم پروتستانت تغييراتى در آن به عمل آوردهاند .داستان قيام مارتين لوتر به ضد كليساى كاتوليك شهرت تاريخى دارد .بطور خالصه عقايد مارتين لوتر از اين قرار است: -1كليساى كاتوليك و تشكيالت پاپ هيچگونه نقش الهى در امور روحانى كليساى خداوند ندارد .به عبارت ديگر نبايد در امور روحانى نقش خدا را ايفا كنند. -2مرجع نهايى براى وجدان اشخاص ،كتاب مقدس مىباشد نه كشيش يا كليسا. -3آموزش گناهان با توبه و بازگشت مستقيم از گناهان به سوى خدا كه به يارى روحالقدس انجام مىشود به دست مىآيد نه از راه كارهاى نيك و اجراى مراسم كليسايى .آمرزش گناه را نمىتوان با خريد عفونامههايى كه كليساى كاتوليك به معرض فروش گذاشته به دست آورد. -4انسان از راه ايمان عادل و نيك شمرده مىشود نه از راه اجراى مراسم كليسايى. -5ايمان ،تسليم شدن به دستورات كليسا نبوده ،بلكه اعتماد كامل قلبى به عيساى مسيح مىباشد .اولين و آخرين فكر سخن مارتين لوتر اين بود :عادل به ايمان زيست خواهد نمود. -6لوتر مىگفت كه وجدان افراد تنها در برابر خدا مسؤول است. -7لوتر معتقد بود كه كتاب مقدس كالم الهام شده و قدرتمند خدا بوده و روشن و كامل و راهنماى بشريت مىباشد. تعاليم لوتر بر اين سه كلمه پايه گذارى شده است :خدا ،وجدان و كتاب مقدس. اصالحات كليسايى كه در آلمان به وقوع پيوست نتيجهاش اتحاد پروتستانتها نبود ،بلكه ايجاد دو شاخه به نام «لوتريسم انجيلى به رهبرى لوتر» و «مالنكتن» و «كليساى اصالح شده به رهبرى ژان كالوين»« ،اولريخ زوينگلى» و «جان ناكس» .مركز كليساى لوترى آلمان و كشورهاى اسكانديناوى است و از آنجا به امريكا رسيده است .كليساهاى لوترى نيز به شعبات مختلف تقسيم شدهاند ،ولى ظاهرا به اصول ايمان اوليه خود وفادار مىباشند .دو آيين يعنى تعميد آب و عشای ربانى در كليساى لوترى نه تنها به عنوان عالمت و يادگارى اجرا مىشوند ،بلكه به عنوان مجراهايى كه خدا از آن طريق فيض آمرزنده و نيروبخش خود را به انسان عنايت مىفرمايد .بچههاى كوچك را تعميد مىدهند و معتقدند كسى كه تعميد يافت عطاى خلقت تازه (تولد تازه) را از روحالقدس دريافت نموده است.
6
كليساى متديست نهضت روحانى متديست بين سالهاى 1738و 1790در ميان كليساهاى انگليس شروع شد .رهبران اين نهضت جان و چارلز وسلى پسران يك كشيش انگليسى بودند .در دوران خدمت اين مردان خدا ،روحالقدس مستقيما و با حرارت آسمانى وارد مراسم خشك و بىروح كليساها شده و بسيارى را احيا نمود .جان و چارلز وسلى به اتفاق جوان ديگرى بنام جورج هويتفيلد دانشجوى دانشگاه آكسفورد انگليس بودند كه اين نهضت را به صورت گروه كوچكى آغاز نمودند .اين افراد اوقات معينى را به دعا و مطالعه كتاب مقدس اختصاص مىدادند و در اين امر نظم خاصى داشتند .آنها معتقد بودند كه قبل از تقديس افراد بايد عادل شمرده شوند و پس از آن قدوسيت در زندگى ضرورى است .دانشجويان ديگر دانشگاه ،اين جوانان غيور مسيحى را به باد مسخره گرفته و اسامى و القاب طعنهآميز به آنان نسبت مىدادند ،اما وسلىها با جرأت و شجاعت فوقالعاده به سراغ مردم كوچه و بازار رفته و با موعظه انجيل و دعا آنان را به سوى خداوند هدايت مىنمودند .متديستهاى اوليه درباره اطمينان نجات ،رشد و ترقى در زندگى روحانى و باطنى ،امكان رسيدن به زندگى كامل مسيحى در همين دنيا و اجراى مراسم روحانى با وقار و سنگينى خاص تأكيد داشتند .از نظر تعليمى وسلىها پيرو مكتب آرمينيوس بوده ،به آزادى اراده انسان معتقد بودند ،اما «هويتفيلد» از مكتب كالوين تبعيت مىكرد. تأثير روحانى متديستها بسيار وسيع و عميق بوده و جوابگوى بسيارى از دردهاى اجتماعى زمان خود گرديد .در آن زمان كليساى انگليس به طبقه كاگر در شهرها چندان توجهى نداشت ،اما متديستها نيازهاى اين طبقه را برآورده مىكردند .مورخين گفتهاند كه نهضت روحانى متديسم از بروز انقالب خونين در كشور انگليس جلوگيرى كرد .از نتايج ديگر اين جنبش روحانى ،ايجاد مراكز درمانى ،يتيمخانه ،مؤسسات خيريه ،اصالح وضع زندانيان ،لغو بردگى و تنظيم قوانين مربوط به صنايع و روابط كارگر و كارفرما را مىتوان برشمرد .امروزه پيروان فرقه متديست در امريكا در حدود 13ميليون و در نقاط ديگر جهان به 18ميليون نفر مىرسند .متأسفانه به مرور زمان آتش روحالقدس در ميان متديستها نيز رو به سردى و خاموشى نهاد و بسيارى از آنان سرد و بىروح شده و حتى بعضى از متديستها به سوى ليبراليسم گرويده و ايمان اصلى را از دست دادهاند مگر آنانى كه با آغاز موج بيدارى روحانى پنطيكاستى از سر نو با آتش روحالقدس مشتعل شده باشند. كليساى باپتيست ()Baptist Church مورخين مسيحى مىگويند كه كليساى باپتيست نهضتى بود كه در حدود سال 1610ميالدى كه كشور انگليس به وجود آمد .اين گروه از مسيحيان مىخواستند كه پروتستانتيسم و اصالحات روحانى كليسا را به نتيجه منطقى آن برسانند. پيروان اين نهضت مىگفتند كه تنها كسانى واجد شرايط عضويت كليسا مىباشند كه ايمان خود را اعتراف كنند. بنابراين كليسا فقط از افرادى تشكيل مىگردد كه از سر نو مولود شده باشند .باپتيستهاى اصيل كامال روى كتاب مقدس تكيه نموده ،به جنبش بشارتى معاصر كمکهاى شايانى كردهاند .آنان معيارهاى عضويت كليسا را باال گرفته غالبا از اعضا مىخواهند كه داراى تجربه چشمگيرى از دگرگونى روحانى داشته باشند و زندگى و عادتهاى پاكى را دنبال كنند .در آمريكا كليساى باپتيست بين سفيدپوستان جنوبى و همچنين سیاهپوستان قوى بوده و بزرگترين شاخه پروتستان امريكا را تشكيل مىدهند .اكثر باپتيستها از نظر علم الهى پيرو مكتب كالوين هستند .كليساهاى باپتيست به شعبات مختلفى تقسيم شدهاند .بطور كلى مىتوان باپتيستهاى بنيادگرا جزئى مىباشند .اعتقادات مشترك اينها از اين قرار است :كتاب مقدس الهام خدا بوده و به عنوان يگانه قانون زندگى قابل اعتماد است .خداوندى عيساى مسيح، آزادى ذاتى افراد در تقرب به خدا ،نجات از طريق ايمان با فيض تماس روحالقدس ،اجراى دو آيين مقدس يعنى عشای ربانى و تعميد ايمانداران با غسل در آب ،استقالل كليساى محلى ،تشكيل كليسا از گروهى از ايمانداران تولد تازه يافته كه با اعتراف به ايمان تعميد گرفته باشند ،تعميد اطفال غير كتاب مقدسى بوده و نبايد اجرا شود ،كليسا و دولت بايد كامال از يكديگر جدا باشند ،بىفنا بودن روح انسان ،يكى بودن منشأ انسان ،قانون شاهانه خدا ،لزوم نجات از گناه از طريق كفاره مسيح و پيروزى نهايى ملكوت خدا. اين اعتقادات كلى هرگز به صورت يك اعتقادنامه رسمى كه مورد استفاده همه كليساهاى باپتيست باشد تدوين نشده ،ولى در دو بيانيه گنجانده شدهاند .باپتيستها بر آزادى فكر و بيان از منبر و اعضای كليسا تأكيد داشته و يكى از دمكراتيكترين گروههاى مذهبى امريكا مىباشند .به منظور ايجاد مشاركت بين كليساهاى مختلف باپتيست، معموال شوراى محلى و ايالتى تشكيل مىدهند ،ولى كليساهاى محلى درمورد قوانين ومقررات داخلى كامال مستقل 7
عمل مىكنند. كليساهاى پرزبيترى ()Presbyterian ريشههاى كليساهاى پرزبيترى را بايد در تعاليم پروتستانت ژان كاولين (بين سالهاى 1534و 1560ميالدى) جستجو كرد .كلمه پرزبيترى اصوال يك كلمه يونانى است به معنى شيخ كليسا و به كليساهايى اطالق مىشود كه سيستم ادارى آنها مشايخى است .اين كليسا روى مطالب ذيل تأكيد خاصى مىنهد: -1حاكميت خدا روى جهان و زندگى انسانها -2پاسخ انسانها به اقتدار و اراده خدا توسط كالم خدا و روحالقدس شناخته مىشود. كليساهاى پرزبيترى به شاخههاى مختلفى تقسيم شدهاند .بعضى از اين شاخهها بنيادگرا و معتقد به الهامى بودن كتاب مقدس بوده و عدهاى هم ليبرال و اصول اوليه نهضت دورافتادهاند .كليساهاى پرزبيترى به دو آيين يعنى تعميد آب (تعميد اطفال با به كار بردن چند قطره آب) و عشای ربانى معتقدند .در ايران كليساهاى پرزبيترى بنام «كليساهاى انجيلى» شناخته شدهاند. كليساهاى پنطيكاستى ()Pentecostal Churches عنوان پنطيكاست از كتاب اعمال رسوالن فصل دوم گرفته شده و به كليساهايى اطالق مىشود كه به تجربه روحانى روز پنطيكاست معتقدند .اين نهضت در اوايل قرن بيستم با ريخته شدن روحالقدس بر عدهاى از ايمانداران بنيادگراى پروتستانت آغاز گرديد .پنطيكاستىها معتقدند كه تعميد روحالقدس همراه با تكلم زبانها و ظهور ساير عطاياى روحالقدس بوده و عيساى مسيح امروز هم شفا مىدهد .تجربه تعميد روحالقدس و تكلم به زبانها ابتدا به كليساهاى پروتستانت محدود مىشد ،ليكن در سالهاى اخير از مرز فرقهها گذشته و به كليساهاى سنتى نيز وارد شده و عده قابل مالحظهاى از كاتوليکها و ساير فرقههاى مسيحى اين تجربه روحانى را يافتهاند .كلمه «كاريزماتيك »Charismatic اكنون به گروههايى اطالق مىشود كه تعميد روحالقدس را همراه با عطاى تكلم به زبانها يافته و براى پرستش خداوند و اشاعه انجيل به دور هم جمع مىشوند .بسيارى از پنطيكاستىها از زمينه متديست يا باپتيست بوده و توجه خاصى به زندگى پاك و مقدس دارند .پنطيكاستىها به گروههاى مختلف تقسيم مىشوند .اكثر آنان به اين اصول ايمان دارند :تثليث ،گناه اصلى بشر ،نجات از طريق كفاره خون مسيح ،تولد مسيح از باكره و الوهيت او ،الهامى بودن كتاب مقدس و خطاناپذير بودن آن ،مظاهر و بركات روحالقدس ،تعميد با روحالقدس و آتش ،ظهور مسيح بيش از يك هزار سال مبارك ،دادن پاداش و داورى آينده .در اكثر اين گروهها دو آيين مقدس اجرا مىشود كه عبارتند از تعميد آب (معموال با غسل در آب) و عشای ربانى .بسيارى از پنطيكاستىها قبل از عشای ربانى پاهاى يكديگر را مىشويند .دعا براى بيماران نيز قسمتى از برنامه اين كليساها را تشكيل مىدهد. كليساهاى جماعت خدا ()Assemblies of God بعد از اينكه روحالقدس در اوايل قرن حاضر در امريكا ريخته شد ،در سال 1914عده بسيارى از واعظين پر از روح كه مؤسسين نهضت پنطيكاستى بودند دور هم جمع شدند تا به منظور حفظ نهضت از افراط و تفريطهاى غير كتاب مقدسى و نيز اشاعه پيام نجات بخش انجيل مسيح تا اقصا نقاط جهان با هم مشاركت كنند .اين گروه كليساهايى را تشكيل دادند كه اكنون بنام كليساهاى جماعت خدا ناميده مىشوند كه مىتوان گفت بزرگترين گروه پنطيكاستى مىباشند .جماعت خدا در امريكا بيش از دو ميليون و در برزيل بيش از سيزده ميليون و در بسيارى از كشورهاى امريكايى التين ميليونها عضو دارد. بطور كلى كليساى پنطيكاستى در سراسر عالم منتشر شده و نيرومندترين نهضت روحانى پروتستانت را تشكيل مىدهند.
8
فصل دوم :بدعتها و فرقههاى منحرف آيين منحرف عبارت است از مكتبى از مسيحيت بنياد يافته بر بنيان راستين و استوار كتاب مقدس به انحراف رفته و يا تعاليم و آموزههاى مسيحيت تاريخى را رد كرده باشد .پولس رسول درمورد ظهور مسيحيان دروغين و انجيل كاذب هشدار داده و چنين مىفرمايد« :اگر كسى پيش شما بيايد و عيساى ديگرى جز آن عيسايى را كه ما به شما اعالم كرديم ،اعالم كند آيا با خوشحالى او را قبول نمىكنيد ...زيرا اين اشخاص رسوالن دروغين و خادمين فريبكار هستند كه خود را به شكل رسوالن مسيح درمىآورند .اين چيز عجيبى نيست شيطان هم خود را به صورت فرشته نور درمىآورد .پس اگر خادمين او خود را خدمتگزاران عدالت و نيكويى جلوه دهند جاى تعجب نيست ،در عاقبت مطابق اعمالشان كيفر خواهند يافت» (دوم قرنتيان .)15 -13 :11 تعريف فرقهها و مكتبهاى منحرف (بدعتها) بدعت يا فرقه منحرف هر گروه مذهبى را مىگويند كه در يك يا چند مورد اعتقادشان با اعتقاد اساسى كليساى تاريخى مغايرت داشته باشد .تعريف ديگر فرقه منحرف چنين است :گروهى از مردم كه به دور شخص معينى يا تعبيرات و تفسيرات غلط و از كتاب مقدس گرد آمده باشند .اين گروهها هميشه درمورد آموزههاى اصلى ايمان مسيحى اشكال دارند .آنها به ويژه درمورد الوهيت و انسان شدن خدا در شخص عيساى مسيح از حقيقت كتاب مقدس منحرف مىباشند .آيينهاى منحرف بسيارند و رو به تزايد و توسعه هستند .ممكن است سؤال شود كه دليل آنها چيست؟ مثال فرقه مورمونها كه در سال 1830با 30نفر پيرو ،شروع كرد و اكنون تعداد پيروان آن حدود 5 ميليون نفر رسيده است. -1فرقههاى منحرف در دنياى نامطمئن ظاهرا پاسخهاى قانعكنندهاى به مردم مىدهند .ما همه احتياج به محبت داريم و مىخواهيم مردم با ما مهربانى كنند و احساس كنيم كه زندگي مان مفيد و ثمربخش است .چه بسا كه افراد وقتى در محيط يا شرايط جديدى قرار مىگيرند ،هويت خود را از دست مىهند و مىخواهند در جامعه خود را بازيابند. فرقههاى منحرف از اين عوامل سؤاستفاده كرده و چهره ظاهرا پرمهر را به خود مىگيرند و افراد سردرگم را كه از حقيقت كالم خدا اطالع كافى ندارند به دام مىافكنند. -2علت ديگر پيشرفت فرقهها و مكاتيب منحرف اين است كه آنها از بىتفاوتى ،سردى و غفلت مسيحيان سؤاستفاده كرده و در مقابل آن محيطى ظاهرا گرم به وجود مىآورند و تازه واردين را شيفته خود مىسازند .آنها مثل كمونيستها عمل مىكنند كه با اشاره به ظلمهاى اجتماعى و اوضاع اقتصادى ذهن جوانان را نسبت به اوضاع موجود بدبين كرده و مكتب خود را به آنان مىقبوالنند. بسيارى از مسيحيان اطالع صحيح و كافى از كتاب مقدس و تعاليم آن ندارند .در نتيجه رهبران فرقههاى منحرف كه اكثرا فاقد اطالع صحيح از زبانهاى يونانى و عبرى مىباشند با اظهار فضل و ترجمه نادرست و مغرضانه آيات حساس كتاب مقدس ،مردمان سادهلوح و بىاطالع را مىفريبند .از آن جمله شاهدين يهوه هستند كه در به در مىگردند و ظاهرى دانشمندنما به خود مىگيرند و مردم بىاطالع را مىفريبند .براى مبارزه با اين رياكارى بايد هر ايماندارى بداند كه به چه ايمان دارد و دليل ايمانش چيست؟ پطرس رسول مىفرمايد« :اگر كسى علت اميد شما را مىپرسد ،هميشه آماده جواب باشيد .البته با ماليمت و احترام» (اول پطرس .)16 -15 :3پادزهر هر تعليم و آموزههاى نادرست و مسمومكننده همانا حقيقت كالم خداست .بايد خودتان را با سراسر كتاب مقدس به گونه صحيحى آشنا كنيد تا نه تنها از خطر اين مكتبها مصون مانيد كه بتوانيد پيروان آنها را به راه راست هدايت نماييد. خصوصيات فرقههاى منحرف -1حقيقت بسيارى از فرقههاى منحرف ادعا مىكنند كه خدا حقيقت تازهاى را بر آنها مكشوف فرموده است .معموال اين حقيقتطلبى است كه قبال بر آنها آشكار نبوده و با تمام مكاشفات قبلى مغايرت دارد .مثال آقاى «سان ميونگدمون »Sun Myung Moonادعا كرده است كه مأموريت مسيح روى زمين ناتمام مانده و دنيا اكنون آمادگى پيدا كرده 9
كه كار مسيح تكميل شود .كليساى مون به نام كليساى اتحاد « »Unification Churchادعا مىكند كه آقاى مون حقيقتى را به ظهور آورده كه سابقا آشكار نشده بود .وى ادعا مىكند ما تنها گروهى هستيم كه حقيقتا قلب و درد و اميد عيسى را درك كردهايم .مورمونها ادعا مىكنند كه مسيحيت مدت 18قرن از راه راست منحرف شده بود تا اينكه خدا حقيقت جديدى را به جوزف اسميت آشكار نمود .اين مكتب ادعا مىكند كه پيامى دارند كه از كتاب مقدس هم فراتر مىرود ،زيرا به عقيده آنان پيغام كتاب مقدس كافى نيست. -2تفسيرهاى تازه كتاب مقدس بعضى از فرقههاى منحرف ادعاى كشف حقيقت تازه را به سويى نهاده معتقدند كه رمز تفسير و تعبير واقعى اسرار كتاب مقدس را پيدا كرده و در انحصار خود دارند .هر چند آنان كتاب مقدس را يگانه مرجع خود مىدانند ،ولى آيات آن را طورى تعبير و تفسير مىكنند كه با روش متداول و مورد قبول مسيحيت راستين كامال فرق دارد .آنها معتقدند كه ايمان تاريخى مسيحيت بر پايه غلط از كتاب مقدس يا بر پايه عقايد بتپرستان بنا شده است .از آن جمله آقاى «هربرت و .آرمسترانگ» است كه چنين عقيدهاى را بيان داشته است .اين اشخاص مطالب كتاب مقدس را از متن جدا كرده و بطور مجزا تعبير مىكنند تا با عقايد خاص خودشان تطبيق نمايد .واى به حال كسى كه از تعليم كلى كتاب مقدس بىاطالع باشد و در دام اين معلمين كاذب گرفتار شود .عدهاى از اين گروههاى منحرف غير از كتاب مقدس نوشتههاى ديگرى هم دارند كه آنها را از كتاب مقدس مىدانند .از جمله مورمونها هستند كه كتاب مورمون و كتاب تعاليم و پيمانها را دارند و آنها را الهام خدا مىدانند .در كتاب ديگرى معروف به «علوم مسيحى »Christian Scienceكتاب مقدس را غلط و خراب و پستتر از نوشتههاى خانم «مرى بيكرادى» (بنيانگذار اين فرقه) مىپندارند. -3عيساى ديگر يكى از خصوصيات بارز و چشمگير همه فرقههاى مذكور عبارت از تعاليم نادرستى است كه درباره شخص عيساى مسيح مىدهند .پولس رسول به مسيحيان هشدار داده است كه مبادا از مسيح ديگرى پيروى كنند كه همان مسيح كتاب مقدس نيست (دوم قرنتيان .)4 :11مسيحى كه فرقههاى منحرف معرفى كنند هميشه شخصى است پايينتر از خداى ازلى كه طبق نوشتههاى كتاب مقدس جسم گرديد ،روى زمين زندگى كرد و به خاطر گناهان ما مرد و قيام نمود .كتاب مقدس به روشنى مىگويد كه عيسى خدا بود كه در جسم بشرى آمد و او اقنوم دوم از اقانيم سهگانه بوده ،زندگى پاك و منزهى داشت و باالى صليب به خاطر گناهان جهانيان جان داد .او روز سوم بعد از مرگش از قيام فرمود ،چهل روز پس از آن به آسمان صعود كرده بر دست راست خداى پدر نشست و اكنون براى ايمانداران شفاعت مىكند .او يك روز جسما به اين كره خاكى برمىگردد و مردگان و زندگان را داورى خواهد نمود و سلطنت جاودانى خود را برقرار خواهد كرد ،ولى آن مسيحى را كه فرقههاى منحرف معرفى مىكنند ،همان مسيح كتاب مقدس نيست. بطور كلى همه اين فرقهها مسيحيت راستين را كه بر پايه كتاب مقدس بنا شده رد كرده و هر كدام به تنهايى ادعا مىكنند كه يگانه كليساى راستين خداوند بر روى زمين مىباشند. -4سخنان دو پهلو يكى از ويژگىهاى بعضى از اين گروهها اين است كه در مال عام چيزى مىگويند ،ولى در داخل گروه چيز ديگرى و بدينگونه عقيدشان كامال فرق مىكند .بسيارى از اين گروهها خود را مسيحى مىخوانند ،در صورتى كه اساس مسيحيت را انكار مىكنند .براى مثال اعتقادنامه مورمونها چنين مىگويد« :ما به پسر خدا ،عيساى مسيح ايمان داريم ،».خواننده گمان مىكند كه اينها مسيحىاند ،زيرا به مسيح ايمان دارند ،اما وقتى به عقيده آنان درباره عيساى مسيح پى مىبريم متوجه مىشويم كه از مسيحيت راستين فرسنگها به دور مىباشند. -5آموزههاى غيرمستند بر كتاب مقدس درباره ماهيت خدا و به ويژه تثليث همه فرقههاى منحرف درباره تثليث اقدس عقيده ناقص داشته و يا آن را انكار مىنمايند .آنها معموال به تعليم تثليث اقدس كه بر اساس كتاب مقدس مىباشد ،حمله مىكنند و آن را مربوط به بتپرستان يا شيطان مىپندارند. -6االهيات متغير آموزههاى اين گروهها دائما در حال تغيير بوده و اساس محكم و ثابتى ندارد ،پيروان آنها پس از اينكه مطلبى را 10
درمورد آموزه ،فرقهشان ياد گرفتند ،ناگهان متوجه مىشوند كه با پيدا شدن يك مكاشفه جديد آنچه ياد گرفته بودند عوض شده يا چيزى به بازار آمده كه با تعليم قبلى مغايرت دارد .اكثر گروههاى مزبور اين مطلب را انكار مىكنند، به استثنا كليساى وحدت « »Unification Churchاينها اخيرا اعتراف كردهاند كه الهيات آنان در حال دگرديسى مىباشند .براى مثال :شاهدان يهوه زمانى معتقد بودند كه واكسيناسيون گناه است و اگر كسى تن به واكسيناسيون مىداد ،مقام خود را از دست مىداد ،اما امروزه ديگر آنها چنين تعليمى نمىدهند .شاهدان يهوه مرتبا تاريخ آمدن ثانوى مسيح را عوض مىكنند (مجله كريستينتى تودى مورخ 20نوامبر 1980صفحه .)70 كليساى مورمون در طى سالهاى گذشته تعليم خود را عوض كرده است كه از آن جمله موضوع تعدد زوج است كه قبال در ميان آنها معمول بود ،ولى بعدا ممنوع شد. -7رهبران نيرومند اين فرقهها معموال توسط رهبرى مركزى هدايت مىشوند و رؤساى آنها خود را پيامآوران خدا مىدانند كه به خدا دسترسى منحصر به فردى را دارند .بنابراين مىتوانند علوم الهى و روشهاى زندگى پيروان را ترسيم كنند .در نتيجه آنها نفوذ فوقالعادهاى در پيروان خود دارند .پيروان اين گروهها از لحاظ اعتقاد ،رفتار و روش زندگى كامال متكى به فرقههاى خود مىشوند .اگر رهبرى به دست افراد فاسد بيفتد نتايج بسيار شومى به بار مىآورد چنانكه قضيه «جيم جونز» و مريدانش پيش آمد و همه دست به خودكشى دسته جمعى زدند. -8نجات يا اعمال نيك در هيچ كدام از مكتبهاى غيرمسيحى و غيرمستند به كتاب مقدس شما اثرى از مژده فيض خدا نمىبيند .در اين گروهها هرگز تعليم نمىدهند كه شما مىتوانيد صرفا با اعتماد كامل به عيساى مسيح از محكوميت ابدى رستگار شويد .همواره مىگويند به عيساى مسيح ايمان بياور و اين كار را بكن و آن كار را نكن تا نجات بيابى .آنها هميشه يك كار ديگرى را به ايمان وصل مىسازند و آن را شرط نجات مىدانند .از قبيل اجراى آيينهاى انجيل ،تعميد آب، يا چيزهاى ديگر ،آنها به اين تعليم كه تنها ايمان به مسيح براى نجات ما كافى است اعتقادى ندارند. -9نبوت و پيشگويىهاى كاذب رهبران اين فرقهها پيشگويىهاى بسيارى كردهاند كه دروغ درآمده است مثال آقاى «هربرت آرمسترانگ» (رهبر كليساى جهانى خدا )Wordwide Church if Godدرمورد آمدن خشكسالى و قحطى و اپيدمى عظيم كه ميليونها نفر را مىكشد (منظور در امريكا) كه مىبايستى در حدود 1971به وقوع مىپيوست ،پيشگويى كرده بود كه البته واقع نشد« .چارلز .ت .راسل» بنيانگذار شاهدان يهوه در زمينههاى پيشگويىهاى دروغين معروف است .او پيشگويى كرد كه در سال 1914دنيا به پايان خواهد رسيد ،او گفت: -1در سال 1914همه دولتها برانداخته شده و منحل خواهند گرديد. -2تا پيش از 1914آخرين عضو بدن مسيح با سر خودش (يعنى مسيح) جالل خواهد يافت. در سال اخير مؤسسه Watch Towerكه مربوط به شاهدان يهوه است براى جلوگيرى از آبروريزى بيشتر، بنيانگذارش در بيانات آقاى «راسل» تغييراتى به وجود آورده است. نتيجه از هر مكتبى كه شخص عيساى مسيح را خالف كتاب مقدس معرفى مىكند برحذر باشيد.
11
فصل سوم :ايمان مسيحيت راستين چيست؟ دو هزار سال از تاريخ كليساى مسيح مىگذرد .در طى اين مدت طوالنى كليسا همواره اصولى را كه براى ايمانش حياتى مىدانست حفظ كرده است .هر چند بين سه شاخه عمده مسيحيت يعنى كاتوليك و ارتودكس و پروتستانت از نظر تعاليم و آموزهها اختالفاتى موجود است ،ولى درمورد اصول بنيادى ايمان و اعتقاد بطور كلى متفقالقولند. اختالفات بين اين كليساها و اختالفات ديگرى كه در داخل شعبههاى پروتستانت به چشم مىخورد ،در قياس با انحرافات وحشتناك فرقهها و مكتبهاى منحرف حائز اهميت نمىباشد. آموزه مرجع اقتدار ()The Doctrine of Authority در ميان سه شاخه مسيحيت درمورد الهام خدا بودن كتاب مقدس يعنى عهد عتيق و عهد جديد اتفاق نظر موجود است .هر چند كليساهاى كاتوليك و ارتودكس عالوه بر 66جزوه كتاب مقدس از جزوههاى «آپوكريفا» نيز استفاده مىنمايند ،ولى آنها 66جزوه را كالم الهام شده خدا مىدانند. كليساى كاتوليك كليساى تاريخى كاتوليك رومى 66،جزوه كتاب مقدس را به عنوان كالم خداوند پذيرفته است .اين كليسا جزوههاى «آپوكريفا» را نيز به عنوان الهام خدا قبول دارد به عالوه سنتهاى كليسا را نيز همپاى كتاب مقدس مرجع اقتدار خود مىداند. كليساى ارتودكس كليساى تاريخى ارتودكس نيز 66جزوه كتاب مقدس را به عنوان الهام خداوند پذيرفته است .اين كليسا هم سنتهاى كليسايى را به اندازه كتاب مقدس معتبر مىپندارند و كتابهاى آپوكريفا را نيز مىپذيرند. كليساى پروتستانت كليساهاى تاريخى پروتستانت معتقدند كه درمورد همه موضوعهاى مربوط به ايمان و رفتار مرجع نهايى مسيحيان همانا كتاب مقدس مىباشد .كتاب مقدس نيز گواهى مىدهد كه تعاليمش در هر زمينه كامل و كافى بوده و در زمينه آموزهها ايمان و عمل مرجع نهايى است« .تمام كتاب مقدس از الهام خداست و براى تعليم حقيقت ،سرزنش خطا، اصالح معايب و پرورش ما در نيكى مطلق مفيد است» (دوم تيموتاؤوس « .)16 :3اما پيش از همه اين را به ياد داشته باشيد كه هيچ كس نمىتواند به تنهايى پيشگويىهاى كتاب مقدس را تفسير كند ،زيرا هيچ پيشگويى از روى نقشه و خواسته انسان به وجود نيامده است ،بلكه مردم تحت تأثير روحالقدس كالم خدا را بيان نمودند» (دوم پطرس 2 :1 و « .)21بر كالمى كه من بر شما امر مىفرمايم چيزى ميفزاييد و چيزى از آن كم منماييد تا اوامر يهوه خداى خود را كه به شما امر مىفرمايم نگاه داريد» (تثنيه « ،)2 :4زيرا هركس را كه كالم نبوت اين كتاب را بشنود شهادت مىدهم كه اگر كسى بر آنها بيفزايد خدا بالياى مكتوب در اين كتاب را بر وى خواهد افزود و هرگاه كسى از كالم اين نبوت چيزى كم كند خدا نصيب او را از درخت حيات و از شهر مقدس و از چيزهايى كه در اين كتاب نوشته است منقطع خواهد كرد» (مكاشفه 18 :22و .)19 تعليم درباره خدا در هر سه شاخه مسيحيت يكى است .خالصه اعتقادنامه وست مينستر چنين مىگويد« :در الوهيت، سه اقنوم (شخصيت) وجود دارد .يعنى پدر ،پسر و روحالقدس .اين سه يك خدا هستند كه از نظر جوهر يكى بوده و در قدرت و جالل برابر مىباشند ،».اعتقادنامه آتاناسيوس درمورد تعليم تثليث چنين مىگويد...« :ما يك خدا را كه به صورت تثليث است مىپرستيم كه تثليث در وحدانيت مىباشد .ما اقانيم (شخصيتها) را با هم مخلوط نكرده و جوهر (ذات الهى) را تقسيم نمىكنيم ،زيرا خداى پدر اقنوم و پسر اقنوم ديگر و روحالقدس باز هم اقنوم ديگر است، اما الوهيت پدر و پسر و روحالقدس همه يك بوده ،جاى آنان مساوى و عظمت آنها جاودانه ...پدر نامخلوق ،پسر نامخلوق و روحالقدس نامخلوق است ...پدر ابدى ،پسر ابدى و روحالقدس ابدى است .با اين وجود آنها سه تا نبوده، بلكه يك خداى ابدى ...لذا پدر خداست ،پسر خداست و روحالقدس خداست ،ولى با اين حال سه خدا نبوده ،بلكه يك خدا مىباشد ...وحدانيت در تثليث و تثليث در وحدانيت بايد مورد پرستش قرار گيرد ».يكى از تعاليم كتاب مقدس 12
كه بسيار مورد سؤتفاهم واقع مىشود همانا تعليم تثليث مىباشد ،غالبا به ما مسيحيان تهمت اعتقاد به خدايان متعدد را مىزنند در صورتى كه كتاب مقدس نمىگويد كه سه خدا هست .به عالوه كتاب مقدس نمىگويد كه خدا سه ماسك مختلف استفاده كرده و در تاريخ نقش خود را بازى مىكند .كتاب مقدس درباره خدا مىگويد كه او به صورت تثليث وجود دارد ،بدين معنى كه يك خدا هست كه خود را در سه شخصيت ظاهر كرده است ،يعنى پدر و پسر و روحالقدس و اين سه اقنوم يك خداست. هر چند درك اين تعليم مشكل است ،ولى كتاب مقدس اين را مىگويد و بهترين راه بيان راز مقدس الوهيت كه نامحدود مىباشد براى فكر محدود و ناقص بشر همين است .كتاب مقدس مىفرمايد كه فقط يك خداست :اى اسرائيل بشنو يهوه خداى ما يهوه واحد است»« .خدا واحد است» (تثنيه « ،)4 :6خداوند پادشاه اسرائيل و يهوه صبايوت كه ولى ايشان است چنين مىگويد من اول هستم و من آخر هستم و غير از من خدايى نيست» (اول تيموتاؤوس « ،)5 :1ولى هر چند خدا در ذات خود واحد است؛ او سه شخصيت مىباشد» (اشعيا ...« ،)6 :44آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم( »...پيدايش )26 :1و «و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل يكى از ما شده است» (پيدايش .)22 :3در اينجا به سه شخصيت خدا اشاره شده ،زيرا او با فرشتگان سخن نمىگفت ،چون فرشتگان در كار خلقت دخالتى نداشتهاند. كتاب مقدس مىفرمايد كه عيساى مسيح نه فرشتگان ،همه چيز را آفريد( .يوحنا 3 :1و كولسيان 15 :1و عبرانيان .)2 :1عالوه بر ذكر وحدانيت خدا و اشاره به جمع شخصيتها در ذات الهى كتاب مقدس به وضوح نشان مىدهد كه سه اقنوم موجود دارد .اقنومى هست كه كتاب مقدس او را خداى پدر مىخواند غالطيان .1 :1كتاب مقدس شخصى را به نام عيسى يا پسر يا كلمه ذكر مىنمايد كه خدا ناميده مىشود يوحنا .1 :1در يوحنا 18 :5عيساى مسيح خدا را پدر مىخواند و خودش را با خدا برابر مىسازد .در كتاب مقدس شخصى است كه روحالقدس خوانده شده و اين اقنوم كه با پدر و پسر فرق دارد او نيز خدا خوانده شده است .چنانكه « ...اى حنانيا چرا شيطان دل تو را پر ساخته است تا روحالقدس را فريب دهى ...به انسان دروغ نگفتى ،بلكه به خدا» (اعمال رسوالن 3 :5و .)4در اينجا روحالقدس خدا ناميده شده است. عيساى مسيح كيست؟ دو هزار سال پيش عيساى مسيح از شاگردان خود اين سؤال بىنهايت مهم را به عمل آورد :شما مرا كه مىدانيد؟» عيساى مسيح محور مركزى ايمان و اعتقاد مسيحى است ،زيرا او بانى و پايه ايمان ما مىباشد .بنابراين ضرورى است كه بدانيم كتاب مقدس درباره او چه مىگويد. عيساى مسيح بشر بود كليساى مسيح همواره روى اين حقيقت تأكيد داشته كه هر چند عيسى به طرز خارقالعادهاى توسط روحالقدس در رحم مريم باكره قرار گرفت و خدا در جسم ظاهر گرديد ،در عين حال او كامال يك انسان بود .تعليم كتاب مقدس در اين مورد بسيار روشن است چنانكه مىفرمايد :او از نظر فكرى رشد مىكرد ...« .عيسى در حكمت و قامت و رضامندى نزد خدا و مردم ترقى مىكرد» (لوقا « ،)52 :2او احتياج به غذا داشت» (متى « ،)2 :4او خسته مىشد» (يوحنا « ،)6 :4او احتياج به خواب داشت» (متى « ،)24 :8او گريه كرد» (يوحنا « ،)35 :11او مرد» (يوحنا .)33 :1بنابراين از كالم خدا مىفهميم كه عيساى مسيح يك انسان به معناى واقعى بود. عيسى خدا بود عيسى ناصرى انسان ،ولى در عين حال بيش از يك انسان محض بود .او خدا بود كه در جسم انسانى ظاهر شده بود. كتاب مقدس درمورد خدا بودن او هم تعاليم روشنى دارد .عيسى ادعا كرد كه او خداست .لطفا به آيههاى زير توجه كنيد: «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود» (يوحنا « ،)1 :1عيسى بدو گفت ...كسى كه مرا ديد پدر را ديده است» (يوحنا « ،)9 :14پس از اين يهوديان بيشتر قصد قتل او كردند ،زيرا كه نه تنها سبت را مىشكست ،بلكه خدا را نيز پدر خود گفته و خود را مساوى خدا مىساخت» (يوحنا « ،)17 :5و آن اميد مبارك و تجلى جالل خداى عظيم و نجاتدهنده؛ خود ما عيساى مسيح را انتظار كشيم» (تيطس « ،)13 :2االن قبل از وقوع به شما مىگويم تا زمانى كه واقع شود باور كنيد كه من هستم» (يوحنا .)19 :13 13
كارهاى عيسى كارهاى خدا بود دوست و دشمن هميشه از كارهاى خارقالعاده مسيح حيرتزده مىشدند .او در انجيل يوحنا فصل 10فرمود« :من و پدر يكى هستيم ،».يهوديان سنگ برداشتند تا او را سنگسار كنند ،ولى عيسى فرمود كه كارهاى نيك زيادى انجام داده است پس چرا او را سنگسار مىكنند؟ پاسخ يهوديان اين بود كه چون او خودش را با خدا يكى مىساخت (يوحنا .)32 -30 :10عيسى هرگز اين حقيقت را حاشا نكرد و پوزش هم نخواست ،زيرا او ادعا مىكرد كه خداست .كارهاى عيسى كه داللت بر خدا بودنش مىكند از اين قرارند: -1مسيح همه چيز را آفريده است (يوحنا ( ،)3 :1كولسيان ( ،)6 :1عبرانيان .)10 :1 -2مسيح همه چيز را نگه مىدارد (كولسيان ( ،)17 :1عبرانيان .)13 :1 -3مسيح مسير تاريخ را تعيين و آن را هدايت مىكند (اول قرنتيان .)11 -1 :10 -4مسيح گناهان را مىآمرزد (مرقس ( ،)12 -5 :2كولسيان .)13 :3 -5مسيح در روز قيامت مردگان را زنده خواهد كرد (يوحنا 25 :11و 20 :5و 27و .)28 -6در داورى نهايى مسيح داور همه مردم خواهد بود (يوحنا 21 :5و ( ،)26متى ( ،)46 -13 :25دوم قرنتيان :5 .)10 يكى از كارهاى خارقالعاده مسيح كه در باال ذكر گرديد ،آمرزش گناهان بود كه مخالفت رهبران مذهبى يهود را برانگيخت .در داستان شفاى مرد افليج (مرقس )12 -5 :2مسيح به مرد افليج فرمود گناهانت آمرزيده شد .ما مىتوانيم گناهانى را كه مردم نسبت به ما مرتكب شده باشند ببخشيم ،ولى آمرزيدن گناهانى كه مردم نسبت به خدا مرتكب شدهاند كار بشر نيست .اگر مسيح يك انسان محض بود حق نداشت گناهانى را كه افليج نسبت به خدا مرتكب شده است بيامرزد .فقط خدا مىتوانست اين گناهان را بيامرزد ،پس با آمرزيدن گناهان مرد افليج مسيح با كمال شجاعت ادعا مىكند كه خداست. مسيح عمال هم نشان داد كه خداست مسيح نه تنها ادعا كرد كه خداست ،او عمال نشان داد كه قادر است كارهايى را انجام دهد كه تنها خدا قادر به انجام آنهاست. -1عيساى مسيح تسلط خود را بر روى طبيعت نشان داد .اين امر را در آرام كردن باد و طوفان دريا به خوبى مىبينيم (مرقس .)41 -35 :4 -2عيساى مسيح از وقايعى اطالع داشت كه دور از نظر و اتفاق افتاده بود .در قضيه نتنائيل او جزئيات آنچه را اتفاق افتاد مىدانست (يوحنا .)50 -47 :1 -3عيسى حتى از افكار پنهانى مردم آگاهى داشت (لوقا .)84 :6 -4عيسى در داستان زنده كردن پسر بيوه زن نائينى اقتدار خودش را بر زندگى و مرگ عمال نشان داد (لوقا -11 :7 .)17 صفات ديگرى كه ويژه خدا بود و كتاب مقدس آنها را به مسيح هم نسبت داده است: -1مسيح ازلى و ابدى است .او نه تنها قبل از يحيى بود (يوحنا )15 :1او پيش از ابراهيم (يوحنا )58 :8و پيش از خلقت عالم (يوحنا 5 :27و )24و به قول ميكاى نبى «طلوعهاى او از ازل بوده است» (ميكا )2 :5و در آينده هم تا ابد خواهد بود (اشعيا 6 :9و عبرانيان 11 :1و .)18 :13 -2او همه جا حاضر است ،در زمانى كه روى زمين بود در آسمان هم بود (يوحنا )13 :3و اكنون كه در آسمان است روى زمين نيز حضور دارد (متى 2 : 18و )20 :28او همه را پر مىسازد (افسسيان .)23 : 1 -3او همه چيز را مىداند و به جميع علوم عالم واقف است (يوحنا 30 :16و ،)17 :21در او تمامى خزائن علم و حكمت نهفته است (كولسيان .)3 :2 -4او قادر است (يوحنا ،)19 :5او خداى قدير مىباشد (اشعيا )6 :9و (مكاشفه .)8 :1او همه موجودات را با كلمه قدرت خويش نگه مىدارد (عبرانيان )3 :1و همه قدرت به او داده شده است (متى .)18 :28 14
-5او تغييرناپذير است (عبرانيان 12 :1و .)18 :13 مسيح داراى صفات اخالقى خداست -1قدوس :يعنى پاك مىباشد .او نمىتواند گناه كند و ذات مقدس او به گناه آلوده نشده است (لوقا .)35 :1 -2راستى :مسيح كسى است كه هرگز در ذات او دروغ وجود نداشت .او ادعا كرد كه راه و راستى و حيات است (يوحنا 6 :14و مكاشفه .)7 :3 -3محبت :محبت بالشرط يكى ديگر از صفات خداست (اين آيهها را با هم مقايسه كنيد :يوحنا 16 :3و 34 :13و .)35 -4عدالت يا نيكى مطلق :مسيح هم خودش عادل و نيك است و هم ايمانداران را نيك مىگرداند ،اين صفات الهى است نه بشرى (روميان 9 :5و ( ،)21 :17اول يوحنا .)1 :2 پرستش هيچ موجودى غير از خدا اليق پرستش نمىباشد ،ولى عيساى مسيح پرستش مردم را مىپذيرفت (اين آيهها را ببينيد: تثنيه 13 :6و متى 10 :4و 2 :2و 9 :28و 17و يوحنا .)38 :9تمام صفاتى كه در عهد عتيق به يهوه نسبت داده شده در عهد جديد به عيساى مسيح نسبت داده شدهاند. الوهيت روحالقدس كتاب مقدس به ما مىآموزد كه روحالقدس شخصيت دارد و خداست و او اقنوم سوم از تثليث مىباشد .صفات روحالقدس را در اين آيهها مالحظه كنيد: او ممكن است محزون شود (افسسيان )30 :4 مردم مىتوانند با او مخالفت كنند (اعمال رسوالن .)51 :7 مردم مىتوانند به او دروغ بگويند (اعمال رسوالن .)3 :5 روحالقدس مىتواند سخن بگويد (اعمال رسوالن .)11 :21 او مىتواند فكر كند (صواب ديدن يعنى پنداشتن و فكر كردن اعمال رسوالن .)28 :15 او تعليم مىدهد (لوقا .)12 :12 او قادر مطلق است (لوقا .)37 -35 :1 او ازلى است (عبرانيان .)14 :9 او همه چيز را مىداند (اول قرنتيان 10 :2و .)11 روحالقدس در كارهاى الهى نيز سهيم بوده يعنى در خلقت (پيدايش 2 :1و ايوب )4 :33و تولد تازه (يوحنا :3 )5و در قيام مسيح (روميان )11 :8و در الهام كتاب مقدس (دوم پطرس 20 :1و )21و كفر به روحالقدس گناه نابخشودنى است (متى 31 :12و .)32پس نتيجه مىگيريم كه روحالقدس خداست و او اقنوم سوم الوهيت مىباشد، ولى فرقههاى منحرف درمورد پدر و پسر و روحالقدس چنين تعليم نمىدهند. آموزه كليسا كليساى همگانى و عالمگير از همه برگزيدگان خدا تشكيل مىشود كه در گذشته و حال و آينده جمع شده و خواهند شد .رأس اين كليسا مسيح است و كليسا به عروس او تشبيه شده و پرى مسيح در آن ساكن است .كليساى حقيقى از همه كسانى تشكيل مىشود كه از هر ملت و زبان و نژاد و رنگ با خون مسيح شسته شده و از روحالقدس مولود گشتهاند ،ولى فرقههاى منحرف اين كليسا را قبول ندارد و ادعاى ديگرى دارند. كفاره مسيح تمام شاخههاى مسيحيت با هم متفقاند كه چون مسيح خدا بود .قربانى و كفاره او نزد پدر براى رفع گناهان بنىنوع بشر در سراسر ادوار كافى است و نجات ما فقط با ايمان به مسيح و از راه فيض او ميسر است( .افسسيان 8 :2و 9و:1 ( ،) 7تيطس ( ،)5 :3يوحنا ،)12 :1ولى فرقههاى منحرف ادعاى ديگرى دارند.
15
فصل چهارم :شاهدان يهوه مؤسس اين فرقه آقاى چارلزت .راسل از اهالى پلسيلوانياى امريكاست كه در سال 1852متولد شده است .اين فرقه نام شاهدان يهوه را در سال 1931براى خود انتخاب كرد .مؤسسه مركزى شاهدان يهوه بنام «واج تاور» (برج نگهبانى) خوانده مىشود .آقاى راسل كه ادعا مىكرد عبرى و يونانى مىداند ،در مقابل سؤال و جواب معلوم شد كه اطالعى از اين زبانها نداشته ،بنابراين ترجمهاى كه از آيات كتاب مقدس كرده قابل قبول نيست .هر چند پيروان بعدى اين فرقه مخصوصا آقاى «رادفورد» سعى كردهاند كه شاهدان يهوه از اشتباهات راسل مبرا سازند ،ولى آنها نيز همان اشتباهات را تكرار كردهاند. خالصهاى از اعتقادات شاهدان يهوه آنها صميمانه ادعا مىكنند كه كتاب مقدس يگانه مرجع است ،ولى همه اركان ايمان مسيحيت راستين و تاريخى را انكار مىنمايند كه از آن جمله تثليث ،الوهيت ،عيساى مسيح ،قيام او در جسم ،نجات با فيض از راه ايمان و مجازات ابدى شريران .شاهدان يهوه براى اثبات حقانيت خود پيوسته از آيات كتاب مقدس سؤاستفاده كرده و آنها را خارج از متن و بدون در نظر گرفتن ارتباط كلى با ساير قسمتهاى كالم خدا تعبير مىكنند. عقيده آنها درباره عيساى مسيح شاهدان يهوه معتقدند كه عيساى مسيح خدا نيست كه جسم پوشيد ،بلكه او يك مخلوق است .آنها مىگويند كه عيسى يك خداى كوچكترى بود. « »)33 .He was a god, but not the Almighty God, who is Jehoah. (Let God BeTrue, pبديهى است كه انكار الوهيت مسيح در تاريخ كليسا كار تازهاى نيست .آريوس هم در قرن چهارم همين عقيده منحرف را پيدا كرده بود .شاهدان يهوه معتقدند كه عيساى مسيح همان ميكائيل رئيس فرشتگان بوده كه برادرش زهره است كه به ضد خدا قيام كرد (گفته آقاى رادفورد در كتاب «ملكوت نزديك است» صفحه .)49آنها مىگويند كه ميكائيل در زمانى كه به صورت موجود زمينى حاضر شد به صورت انسان مبدل گشت و به هنگام قيامش از مردگان ،او به شكل روح نامرئى به آسمان برگشت و ديگر بدنى ندارد .آيههايى كه شاهدان يهوه از آنها سؤاستفاده مىكنند از اين قرارند« :پدر از من بزرگتر است» (يوحنا ،)28 :14معنى اين آيه اين است كه مسيح در زمان جسم پوشيدنش داوطلبانه خود را تسليم پدر نمود و از نظر مقام خودش را به اصطالح انجيل خالى كرده صورت غالم را پذيرفت ...و خويشتن را فروتن ساخت ...ولى چيزى از شخصيت او كم نشد (فيليپيان 7 :2و « .)8ابتداى خلقت خدا ( »...مكاشفه )14 :3در اينجا ابتدا بايد منشأ و منبع و سرچشمه ،ترجمه شود .مسيح نخستين علت وجودى عالم است .توسط او همه چيز آفريده شد (يوحنا .)3 :1با مقايسه اين آيه با تمام تعاليم كتاب مقدس درباره الوهيت مسيح نيز به همين نتيجه مىرسيم. امثال سليمان آيه ديگرى است كه شاهدان يهوه از آن سؤاستفاده مىكنند تا ثابت كنند كه مسيح آفريده شد .اين آيه درباره حكمت چنين مىگويد« :خداوند مرا مبدأ طريق خود داشت قبل از اعمال خويش از ازل» ،در اين آيه حكمت سخن مىگويد و معموال آن را مربوط به مسيح مىدانند ،ولى در اينجا هم مانند آنچه درباره مكاشفه 14 :3گفتيم كالم خدا از آفرينش مسيح سخن نگفته ،بلكه او را سرمنشأ و آغازكننده همه موجودات ذكر نموده است .نمىتوان گفت كه اول خدا بود و بعدا حكمت او به وجود آمد ،زيرا حكمت در ذات مبارك الهى وجود دارد و از او صادر مىگردد كه منظور ازلى و ابدى بودن مسيح است نه مخلوق بودنش« .او صورت خداى ناديده است .نخستزاده تمامى آفريدگان» (كولسيان .)15 :1شاهدان يهوه عبارت «نخستزاده تمامى آفريدگان» را به معناى خلقت مسيح مىگيرند ،ولى از مطالعه تمامى آيات مربوط به نخستزاده در كتاب مقدس به اين نتيجه مىرسيم كه منظور اين نيست كه مسيح مخلوق بود ،بلكه اصطالح نخستزاده به مقام ارجحيت ،امتياز و اقتدار مسيح اشاره مىكند ،زيرا نخستزاده در كتاب مقدس تنها به زمان زایيده شدن اشاره نمىكند .مثال عيسو حق نخستزادگي اش را به يعقوب فروخت و روبين حق نخستزادگي اش را از دست داد و يهودا جاى او را گرفت .مقصود از اصطالح «نخستزاده» در اينجا طبيعت عالى و مقام و جالل مسيح است ،نه زايش او در زمان .عيساى مسيح ،نخستزاده مخلوقات يعنى منشأ و سرچشمه مخلوقات بوده ،ولى خودش مخلوق نمىباشد. 16
عقيده شاهدان يهوه درباره روحالقدس شاهدان يهوه در نشريات خودشان پيوسته الوهيت روحالقدس را انكار كرده او را «نيروى نامرئى و فعال خداى قادر مطلق» مىدانند .آنها شخصیت روحالقدس را انكار مىكنند .اين تعليم كامال غلط بوده و با نص صريح كالم خدا مغايرت دارد .در افسسيان 30 :4پولس درمورد محزون كردن روحالقدس و در يوحنا 26 :14خداوند ما را درباره معلم بودن روحالقدس سخن مىگويد .اين دو آيه به وضوح شخصيت روحالقدس را نشان مىدهند ،زيرا اگر او شخصيت نداشته و فقط نيروى روحانى باشد چگونه محزون مىشود يا چگونه تعليم مىدهد؟ بديهى است كه نيرو احساس و شعور ندارد. عقيده شاهدان يهوه درباره نجات شاهدان يهوه نجات را هديه رايگان خدا كه بر اساس كار مسيح باالى صليب به ايمانداران عطا مىشود ،نمىدانند. نشريات آنان تأكيد مىكنند كه براى بدست آوردن نجات و حيات جاويد حتما بايد كارهاى نيك انجام داد درصورتى كه انجيل تعليم مىدهد كه نجات و حيات جاويد هديه خداوند است كه از راه فيض او و ايمان به مسيح حاصل مىشود. «زيرا به سبب فيض خداوند است كه شما از راه ايمان نجات يافتهايد و اين كار شما نيست ،بلكه بخشش خداست .اين نجات نتيجه اعمال شما نيست پس هيچ دليلى وجود ندارد كه كسى به خود ببالد» (افسسيان 8 :2و )9و (تيطس :3 5را هم ببينيد). مجازات ابدى شاهدان يهوه وجود جهنم را كه مكان مجازات ابدى براى گناهكاران است انكار مىنمايند .آنها به اين آيه توجه ندارند« :و به شما كه رنج و آزار مىبينيد و همچنين به ما آسودگى خواهد بخشيد .اين كار در روزى كه عيسى خداوند از آسمان با فرشتگان تواناى خود در آتشى فروزان ظهور كند انجام خواهد گرفت و به آنانى كه خدا را نمىشناسند و انجيل خداوند ما عيسى را رد مىكنند كيفر خواهد داد ،آنان كيفر هالكت جاودانى و دورى از حضور خداوند و محروميت از جالل قدرت او را خواهند ديد» (دوم تسالونيكيان .)9 -7 :1به عالوه متى 46 :25مجازات ابدى و حيات جاويد را در يك آيه با هم آورده است ،چنانكه مىفرمايد« :و آنان به كيفر ابدى خواهند رسيد ،ولى نيكان به حيات جاودانى وارد خواهند شد» .آموزه جهنم و عذاب ابدى هرگز با محبت و عدالت خدا مغايرتى ندارد ،زيرا مسيح باالى صليب گناهان جهان را بر خود گرفت و به همه كسانى كه به او ايمان آورند و هديه حيات جاويد را از او دريافت نمايند اين عطيه را مىبخشد ،ولى اگر آنها عمدا عطيه محبتآميز خداوند را رد كرده ،مرگ و عذاب را بر حيات جاويدان ترجيح دهند ،شايسته است كه مجازات گناهانشان را دريابند ،زيرا آنچه انسان بكارد همان را درو خواهد كرد. نبوتهاى دروغين شاهدان يهوه شاهدان يهوه معتقدند كه عيساى مسيح جسما به اين جهان برنمىگردد .آنها مىگويند كه در سال 1914حكومتش را در آسمان شروع كرده است( .جزوه خبر خوش ملكوت صفحه 19و .)21شاهدان يهوه تا قبل از 1914پيشبينى مىكردند كه ملكوت خدا روى زمين برقرار خواهد شد .آقاى چارلز تيز راسل مؤسس شاهدان يهوه نيز اين را تأييد كرده بود ،ولى بعد از سال 1914آنها عقيدشان را عوض كرده ،گفتند كه ملكوت آسمان در آسمان مستقر شده است .بديهى است كه پيشگويىهاى آقاى راسل و مؤسسه واج تاور كامال دروغ درآمد و آنها مجبور شدند عقيدشان را عوض كرده بگويند كه مسيح بطور روحانى در سال 1914در آسمان ملكوتش را برقرار نموده است .اين تعليم كامال مخالف آيه كتاب مقدس است كه مىگويد ...« :اى مردان جليلى چرا اينجا ايستادهايد و به آسمان نگاه مىكنيد؟ همين عيسى كه از پيش شما به آسمان باال برده شد ،همانطورى كه باال رفت و شما ديديد دوباره به همين طريق باز خواهد گشت» (اعمال رسوالن .)11 :1مسيح درمورد چنين تعاليم نادرست به پيروانش هشدار داده است .چنانكه در انجيل متى 26 :24و 27مىفرمايد« :اگر به شما بگويند كه او در بيابان است به آنجا نرويد و اگر بگويند كه در اندرون خانه است باور نكنيد .ظهور پسر انسان مانند ظاهر شدن برق المع از آسمان است كه وقتى از شرق ظاهر مىشود تا غرب را روشن مىسازد» كتاب مكاشفه 7 :1مىفرمايد« :ببين او با ابرها مىآيد! همه و از آن جمله كسانى كه به او نيزه زدند او را خواهند ديد و همه اقوام جهان به خاطر او سوگوارى خواهند كرد .آرى چنين خواهد شد آمين! مؤسسه واج تاور بر خالف كالم خدا (تثنيه 21 :18و )22نبوتهاى كاذب مىكنند.
17
انتشار ترجمه جديد كتاب مقدس تحت عنوان «ترجمه دنياى جديد» در سال 1961مؤسسه «واج تاور» ترجمه جديدى را از كتاب مقدس منتشر كرد تا بتواند در نكاتى كه مخالف تعاليم نادرست آنان بود دستكارى نمايد .مثال انجيل يوحنا 1 :1كه در زبان اصلى يونانى مىگويد «كلمه خدا بود» را آنها اينطور ترجمه كردهاند« :كلمه يك خداى كوچك بود ».همه دانشمندان زبان يونانى نسبت به اين ترجمه خشمگينند، زيرا از نظر دستورى و معنى زبان اصلى غلط ترجمه شده است .هدف شاهدان يهوه اين است كه عقيده خودشان را در انكار الوهيت مسيح به كرسى بنشانند. يوحنا 5 :8 مسيح در جواب يهود فرمود« :پيش از اينكه ابراهيم پيدا شود من هستم ».شاهدان يهوه اين جمله را اينطور ترجمه كردهاند« :پيش از آنكه ابراهيم به دنيا بيايد من بودهام ».در اينجا هم منظورشان انكار الوهيت مسيح است ،زيرا مسيح در يوحنا 58 :8از كتاب خروج 14 :3نقل قول نموده و آن را به خود نسبت داده است. كولسيان 16 :1و 17و 20 پولس رسول در اين آيه اشاره مىكند كه مسيح خداست و همه چيز به وسيله او آفريده شده .شاهدان يهوه كلمه ديگرى را اضافه كرده و معنى جمله را عوض كردهاند تا با عقيده خودشان تطبيق نمايد. نتيجه دعاى ما اين است كه دوستانى كه به دام شاهدان يهوه افتادهاند حقيقت كالم خدا را از نو بررسى قرار دهند و به سوى خداوند و نجاتدهنده خودشان يعنى عيساى مسيح برگردند .آمين!
18
فصل پنجم :مورمونيسم (مورمونها) MORMONS «حتى اگر ما يا فرشتهاى از آسمان ،انجيلى غير از آنچه ما اعالم كرديم بياورد بر او لعنت باد» (غالطيان .)8 :1 تاريخچه مورمونها بنيانگذار مورمونيسم «جوزف اسميت» در تاريخ 23دسامبر 1805در امريكا به دنيا آمد .اكثر اعضاى خانواده او به كليساى پرزبيترى پيوستند ،ولى جوزف عقيده داشت كه همه كليساهاى موجود از حقيقت منحرفند ،بنابراين از پيوستن به كليساى پرزبيترى خوددارى نمود .بديهى است كه اين طرز فكر جوزف بود كه او را براى مراحل بعدى زندگي اش آماده ساخت. رؤياى جوزف اسميت در سال 1820او ادعا كرد كه رويايى ديده است .همين رؤياى جوزف اسميت اساس فرقه مورمونها را به وجود آورد .او مىگويد كه شخصى را در رؤيا ديد كه به وى گفت به عضويت هيچ كدام از فرقههاى موجود مسيحيت نپيوندد زيرا هيچ كدام درست نيستند .در 21سپتامبر 1823جوزف ادعا كرد كه رؤيايى ديگرى مشاهده كرده كه فرشتهاى به نام موروناى بر او ظاهر شده و يك كتاب طاليى را كه صفحاتش از طالى خالص مىباشد به وى نشان داده كه در تپهاى واقع در روستاى منچستر از بخش اونتاريوى نيويورك مخفى است .بعدا جوزف اسميت ظاهرا اجازه يافت كه اين كتاب طاليى را از زير خاك استخراج كند و با كمك دو قطعه سنگ مخصوص بنام «اوريم و تميم» (Urim and )Thummimآن را به زبان انگليسى ترجمه كند .اين كتاب همان كتاب مورمون است .جوزف اسميت در تاريخ 27 جون 1844در حالى كه مقاومت مسلحانه مىكرد ،به قتل رسيد .مورمونها او را شهيد مىدانند .بعد از جوزف اسميت آقاى «بريگهم يانگ» ( )Brigham Youngجانشين او شد .ياگ گروه بزرگى از مورمونها را به سوى ايالت يوتاه رهبرى كرد و آنها در آنجا شهر رسالت ليك را ساختند .گروه كوچكترى در ايالت ميسورى اقامت گزيدند و خود را وارثين حقيقى جوزف اسميت و تعاليم و اعتقادات او مىدانند .اين گروه كليساى خود را بنام: The Reorjanized Church of Jesus Christ of Latter Day Saints مىخوانند و با بريگهم يانگ و كليساى مورمون يوتاه سخت مخالفند .او از آنجا كه مورمونهاى يوتاه فعاليتهاى تبليغى وسيعى مىنمايند و تعداد مريدانشان از پنج ميليون تجاوز مىكند .ما در اينجا قدرى درباره اعتقادات اين فرقه مطالعه خواهيم كرد. اعتقادات مورمونها كليساى مورمونها بنام The Church of Jesus Christ of Latter Day Saintsخوانده مىشود .چنانكه قبال گفتيم شاخه ديگرى كه مركزش در ايالت ميسورى است بنامThe Reorganized Church of Jesus Christ : of Latter Day Saintsخوانده مىشود و اين عده ادعا مىكنند كه مورمونهاى حقيقى بوده و وارث تعاليم راستين جوزف اسميت مىباشند .مورمونها هيچ كدام از كليساهاى مسيحى را قبول نداشته و ادعا مىكنند كه مورمونها حقيقى بوده و وارث تعاليم راستين جوزف اسميت مىباشند .مورمونها هيچ كدام از كليساهاى مسيحى را قبول نداشته و ادعا مىكنند كه يگانه كليساى راستين مسيح هستند و بقيه كليساها دروغ و باطلند .مرجع ايمان مورمونها چهار كتاب است كه عبارتند از :كتاب مقدس ،كتاب مورمون ،كتاب تعاليم و عهدها ،كتاب مرواريد گرانبها .به عالوه سخنان نبى (رئيس كل) اين فرقه هم در هر مقطع زمانى به منزله كالم خدا تلقى مىشوند .مورمونها چندان اعتقاد محكمى به كتاب مقدس نداشته و به سه كتاب ديگر بيشتر اهميت مىدهند .آنها كتاب مورمون را الهام خدا مىدانند. اين كتاب ظاهرا داستان نخستين ساكنان قاره امريكا مىباشد كه مسيح بعد از قيامش از مردگان بر آنها ظاهر شده است. كتاب تعاليم عهدها :اين كتاب شامل 148مكاشفه است كه آموزههاى ويژه مورمونها از قبيل تعميد به جاى مردگان و ازدواج آسمانى در آن بيان شده است. كتاب مرواريد گرانبها :شامل جزوههايى بنام «كتاب موسى» و «كتاب ابراهيم» بوده كه از روى يك نسخه ظاهرا 19
قديمى مصرى ترجمه شده ،ولى بعدا معلوم شد كه جعلى مىباشند .همچنين شامل بخشهايى درباره ترجمه كتاب مقدس به دست جوزف اسميت و شرح حال او و نيز اصول اعتقادات مورمونها مىباشند. رهبر كل مورمونها (يا نبى زنده) مورمونها رهبر كل فرقه خود را نبى زنده مىدانند و سخنان و بياناتش را باالتر از كتابهاى مذهبى قرار مىدهند. اعتقاد مورمونها درباره خدا هر چند مورمونها در اعتقادنامه خود مىگويند كه به خداى پدر ابدى و پسرش عيساى مسيح و روحالقدس ايمان دارند (كتاب مرواريد گرانبها صفحه ،)59اما در ساير نوشتهها آنها به وضوح مىگويند كه به خدايان متعدد ايمان دارند و معتقدند كه خدا هم زمانى انسان بوده و مردان مورمون نيز مىتوانند به مقام خدايى برسند .آنها معتقدند كه خداى پدر مثل ما داراى جسم فيزيكى است كه از گوشت و استخوان تشكيل شده و قابل لمس مىباشد (كتاب تعاليم و عهدها صفحه .)22 :130خداى مورمونها زمانى يك بشر بوده كه از مراحل دگرگونىهاى مختلف نظير مراحلى كه ما طى مىكنيم عبور كرده تا به مقام خدايى رسيده است. عقيده مورمونها درباره عيساى مسيح آنها مىگويند كه عيساى مسيح روحى بوده كه قبال وجود داشته است .مورمونها معتقدند كه روح همه مردم قبال وجود داشته و همه داراى جرقهاى از الوهيت مىباشند ،بنابراين عيساى مسيح پسر يگانه منحصر به فرد خدا نمىباشد (تعاليم و عهدها .)23 -21 :93مورمونها درمورد انسان مىگويند كه انسان به صورت روح قبال وجود دارد كه به هنگام تولد جسم مىپوشد .بديهى است كه اين تعاليم صريحا با انجيل مغايرت دارد .يوحنا 14 :1مىفرمايد« :كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد پر از فيض و راستى و جالل او را ديديم .جاللى شايسته پسر يگانه پدر« ،».مسيح صورت خداى ناديده و نخستزاده همه مخلوقات (سرچشمه و منبع و خالق همه) است» (كولسيان « ،)15 :1تمامى پرى الوهيت در او ساكن است» (كولسيان .)9 :2 موضوع نجات نجات دهنده مورمونها با نجاتدهندهاى كه كتاب مقدس كتاب مقدس معرفى مىكند خيلى فرق دارد .نجاتدهنده آنها هر چند عيساى مسيح خوانده مىشود ،ولى او اقنوم دوم از تثليث نبوده ،بلكه برادر شيطان و روحى بوده كه از قبل وجود داشته است .به عقيده آنها مسيح با مريم و مرتا ازدواج كرد تا بتواند پيش از مردنش باالى صليب ذريت خودش را ببيند .مورمونها به نجات از طريق فيض خداوند و ايمان به كفاره مسيح معتقد نيستند .آنها معتقدند كه يك نوع نجات عمومى هست كه شامل حال همه مردم دنيا مىشود و يك نوع نجات فردى نيز هست ،ولى به وجود بهشت و جهنم عقيده ندارند .مورمونها مردم را به يكى از سه ملكوت مىفرستند: -1ملكوت آسمانى كه مختص اعضاى كهانت ملكيصدق بوده و اين افراد باالخره به مقام خدايى مىرسند. -2ملكوت زمينى براى كسانى است كه واجد شرايط به جالل رسيدن نبودهاند. -3ملكوت سوم كه پست ترين درجه است مختص كسانى مىباشد كه شهادت مسيح را ندارند. ولى بايد توجه داشت كه طبق تعليم صريح انجيل نجات هديهاى است كه از طرف خداوند ما عيساى مسيح به مردم عطا مىشود« .زيرا به سبب فيض خداست كه شما از راه ايمان نجات يافتهايد و اين كار شما نيست ،بلكه بخشش خداست .اين نجات نتيجه اعمال شما نيست ،پس هيچ دليلى وجود ندارد كه كسى بخواهد به خود ببالد ،زيرا ما مصنوع دست او هستيم و خدا ما را در مسيح عيسى از نو آفريده است تا آن كارهاى نيكويى را كه او قبال براى ما مقرر فرمود كه انجام دهيم بجا آوريم» (افسسيان .)10 -8 :2در جواب كسانى كه از مسيح پرسيدند :چه كنيم تا اعمال خدا را بجا آورده باشيم؟ او پاسخ داد« :عمل خدا اين است كه به آن كسى كه او فرستاد ايمان آوريد» (يوحنا .)28 :6يگانه راه نجات ما اين است كه به مسيح ايمان بياوريم .نجات از راه اعمال ناقص و لكهدار ما به دست نمىآيد .خون مسيح است كه ما را پاك و مطهر ساخته و مورد قبول خدا مىسازد. تغييرات در كتاب مورمونها بنابه ادعاى جوزف اسميت كتاب مورمون درست ترين كتاب دنياست ،اما طبق تحقيقات دانشمندان مسيحى از سال 20
1830تاكنون در حدود 3000تغيير در كتاب مورمون وارد شده است .براى نمونه اين دو ستون را كه از كتاب مورمون نقل شده با هم مقايسه كنيد: نقل از كتاب مورمون (چاپ )1830 ...بنيامين پادشاه از طرف خدا عطايى داشت كه قادر بود چنين نوشتههايى را ترجمه كند (صفحه )200 نقل از چاپ جديد همان كتاب ...موسيا پادشاه از طرف خدا عطايى داشت كه قادر بود چنين نوشتههايى را ترجمه كند (صفحه 176آيه )28 نقل از كتاب مورمون (چاپ )1830 اينك باكرهاى كه مىبينى همان مادر خداست (صفحه )250 نقل از چاپ جديد همان كتاب اينك باكرهاى كه مىبينى همانا او مادر پسر خداست (كتاب اول نيفاى )18 :11 نقل از كتاب مورمون (چاپ )1830 ...كه بره خدا همانا پدر ابدى و نجاتدهنده عالم است (صفحه )32 نقل از چاپ جديد همان كتاب ...كه بره خدا همانا پسر ابدى است (اول نيفاى )40 :13 نشناسان از نظر باستانشناسى هم كتاب مورمون اساسى ندارد ،زيرا شهرهايى را كه نام برده مورد تأييد باستا نمىباشند. پيشگويىهاى نادرست كتاب مورمون شامل پيشگويىهاى نادرست نيز هست .مثال در بخش دوم نيفاى 7 :10درباره قوم يهود پيشگويى كرده مىگويد كه وقتى آنها به مسيح ايمان بياورند آنگاه طبق عهدى كه خدا با اجدادشان بسته بود ،به سرزمين موروثى خود بازگشت خواهند كرد .امروزه مىبينيم كه قوم يهود به فلسطين برگشتهاند ،ولى هنوز به عيساى مسيح ايمان نياوردهاند .پس اين نبوت نادرست مىباشد. ساخته شدن معبد مورمونها در شهر زايون جوزف اسميت ادعا كرده بود كه خداوند به او گفته است كه مقدسين ايام آخر (يعنى مورمونها) در شهر زايون (واقع در بخش جاكسون از ايالت ميسورى امريكا) در همان نسلى كه معاصر وى بود معبد بزرگ را خواهند ساخت كه هرگز از جايش تكان نخواهد خورد (كتاب تعالم و عهدها 5 : 84و 21مورخ سپتامبر 1832و فصل 91 :97همان كتاب مورخ ماه اوت .)1823اين نبوت هرگز به وقوع نپيوست. نتيجه :مورمونيسم يك فرقه مذهبى منحرفى است كه نام كليساى مسيح را بر خود گرفته است .وظيفه ما اين است كه دعا كنيم و حتىاالمكان پيروان اين فرقه را به سوى خداوند عيساى مسيح و حقيقت انجيل هدايت نماييم.
21
فصل ششم :خالصهاى از اعتقادات بعضى از فرقهها و مذاهب ديگر ذيال بطور خالصه عقايد و تعاليم بعضى از فرقهها و برخى از مذاهب را به نظر خوانندگان مىرسانيم. كليساى جهانى خدا با پيروان آرمسترانگ The worldwide Church of God- Armstrongism مؤسس اين فرقه آقاى هربرت آرمسترانگ است كه در تاريخ 31جوالى 1892در ايالت آيواى امريكا متولد شده و به عقيده او كليسايش در ماه ژانويه 1934آغاز گرديد ،زيرا او معتقد بود كه در آن تاريخ دوران «ساردس» به پايان رسيده و دوران كليسايى «فيالدلفيه» آغاز گرديده است .در اين زمان آقاى آرمسترانگ برنامه راديويى و انتشار مجله The Plain Truthرا نيز آغاز نمود .ادعاهاى آرمسترانگ از اين قرارند :او مىگويد كه از سال 69ميالدى به بعد تا سالى كه خودش كار را شروع كرد ،رسانيدن پيام انجيل در سطح جهان قطع شد. خدا :درباره خدا او مىگويد كه خدا به شكل يك خانواده و جمع است .از نظر آرمسترانگ تثليثى وجود ندارد .فعال الوهيت به پدر و پسر محدود مىشود ،اما در آينده شخصيتهاى ديگرى نيز به دايره الوهيت اضافه خواهند شد .او عقيده ندارد كه روحالقدس اقنوم سوم است .بديهى است كه چنانكه قبال از كالم خدا نشان داديم اين عقيده غلط و مخالف تعليم كتاب مقدس مىباشد .آقاى آرمسترانگ مىگويد كه روحالقدس اقنوم نبوده ،بلكه او نيروى خداست كه پدر از آن استفاده مىكند .اين تعليم بطور واضح با نص صريح انجيل مغايرت دارد ،زيرا در اعمال رسوالن 3 :5و 4صريحا نشان مىدهد كه روحالقدس خداست. انسان :به عقيده آرمسترانگ انسان باالخره به مقام خدايى خواهد رسيد ،او تولد از خدا را همان قيامت از مردگان يا تبديل جسم از فانى به غيرفانى مىداند .عقيده آرمسترانگ در اين مورد خيلى نزديك به عقيده مورمونهاست ،ولى روشن است كه هيچ كجاى كتاب مقدس نمىبينيم كه گفته شده باشد كه انسان خدا مىشود .خداوند در كتاب اشعياى نبى 10 :43مىفرمايد ...« :شما بنده من كه او را برگزيدهام شهود من مىباشيد تا دانسته به من ايمان آوريد و بفهميد كه من او هستم و پيش از من خدايى مصور نشده و بعد از من هم نخواهد شد». نجات با كارها :آقاى آرمسترانگ تعليم مىدهد كه نجات از طريق كوشش فردى به دست مىآيد نه فقط با تكيه كردن با فيض خدا .او معتقد است كه نجات بعد از قيامت به دست مىآيد و از جمله شرايط نجات توبه ،ايمان ،تعميد آب و حفظ روز سبت (شنبه) را تأكيد مىنمايد ،ولى اين مطلب هم با تعليم انجيل مغايرت دارد« .زيرا به سبب فيض خداست كه شما از راه ايمان نجات يافتهايد و اين كار شما نيست ،بلكه بخشش خداست .اين نجات نتيجه اعمال شما نيست ،پس هيچ دليلى وجود ندارد كه كسى به خود ببالد» (افسسيان 8 :2و .)9درمورد شنبه لطفا به كولسيان :2 16مراجعه كنيد .مسيحيان زير حكم سبت نيستند ،زيرا سبت عالمتى بود بين يهوه و قوم اسرائيل (خروج 13 :31 را ببينيد). داورى جاودانى و جهنم :آقاى آرمسترانگ معتقد است كه گناهكاران براى هميشه مىميرند و عذاب جاودانى وجود ندارد ،ولى اين هم خالف انجيل مرقس 47 :9و 48مىباشد. تولد تازه :آقاى آرمسترانگ و پيروانش تعليم مىدهند كه شخص تا روز قيامت از خدا مولود نمىشود .به هنگام ايمان آوردن او به اصطالح از خدا «حامله مىشود» ،ولى متولد نمىشود .تولد تازه به هنگام قيامت صورت مىپذيرد. آنها مىگويند كه تاكنون تنها عيساى مسيح تولد تازه يافته است .بديهى است كه اين هم با تعليم انجيل كامال مغايرت دارد .پطرس رسول مىفرمايد« :اين بار تولد شما در اثر تخم فانى نبود ،بلكه به وسيله تخم غيرفانى يعنى كالم زنده و جاويدان تولد تازه يافتيد» (اول پطرس .)23 :1ايماندار به محض اينكه مسيح را به عنوان پسر خدا و نجاتدهنده پذيرفت و بر او اعتماد كرد ،تولد تازه مىيابد. عقيده «انگلوايسرائيليسم» ()Anglo- Israelism آقاى آرمسترانگ معتقد است كه زمانى كه پادشاه آشور ده سبط (طايفه) از قوم اسرائيل را به اسارت برد ،آنها هم ده 22
طايفه گمشده هستند كه به اروپا غربى مهاجرت كرده و از آنجا به انگليس رفتند و اجداد اوليه ساكسونها مىباشند. او مىگويد كه چون ده طايفه گمشده وارث عهد و بركت خدا بودند .بنابراين انگليسىها كه همان نسل ده طايفه گمشدهاند توانستند اين همه پيشرفت نمايند ،ولى با توجه به وضعى كه اين اواخر براى انگليسىها به وجود آمده ما چندان بركتى نمىبينيم .آرمسترانگ معتقد است كه امريكايىها نيز از همان ده طايفه گمشده اسرائيل مىباشند .با مطالعه دقيق كتاب عزرا مىبينيم كه در زمان پادشاهان ايران اسيرانى كه از بابل به سرزمين فلسطين برگشتند تنها از سبط يهودا نبوده ،بلكه از طايفههاى مختلف بودند .بنابراين تئورى «ده سبط گمشده» اساسى ندارد( .عزرا 13 :7و 6و 7و قسمتهاى ديگر را نيز ببينيد). در اين مورد دكتر والتر مارتين مقاله مفصلى دارد كه در كتابش تحت عنوان The Kingdom of Cults :آن را مورد بحث قرار داده و بطالن عقيده آرمسترانگ را نشان داده است. مكتب نيوايج (عصر نوين) The New Age در سالهاى اخير موجى از عقايد فلسفى مشرق زمين از جمله هندوئيسم به جهان غرب حمله كرده و با مسيحيت راستين به مبارزه برخاستهاند .بسيارى از مكتبهاى جديد داراى اعتقادات و مراسم مرموزى مىباشند كه ريشههاى آنها به مذاهب بتپرستان و پرستندگان ارواح و شياطين مىرسد .بنابراين بايد با ادعا و اتكا به نام نيرومند خداوند عيساى مسيح با آنها رو به رو شد. ريشههاى مكتب عصر نوين ريشههاى اين فرقه را بايد در آيينهاى مرموز قديمى جستجو كرد .اگر كتاب مقدس را به دقت بخوانيد خواهيد ديد كه در عالم وجود ابعاد و قلمروهاى مختلفى خلق مىشود .از آن جمله بهشت و جهنم و عالم مرئى در كتاب مقدس ذكر شدهاند ،ولى قلمرو ديگرى نيز هست كه پولس رسول در افسسيان 2 :2درباره آن مىفرمايد« :و در راههاى كج اين جهان قدم مىنهاديد و از حكمران قدرتهاى هوا يعنى همان روحى كه اكنون در اشخاص نافرمان و سركش عمل مىكند پيروى مىكرديد» و «زيرا جنگ ما با انسان نيست ،بلكه ما عليه فرمانروايان و اولياى امور و نيروهاى حاكم بر اين جهان تاريك و نيروهاى شيطانى در آسمان در جنگ هستيم» (افسسيان .)12 :6در اينجا پولس رسول از يك قلمرو مرموز شيطانى سخن مىراند و ما را از حيلههاى شرير برحذر مىدارد .كسانى كه از آيينهاى مرموز پيروى مىكنند در واقع از همان مذاهب سرزمين كنعان قديم تبعيت مىنمايند كه همانا شيطانپرستى بود .خداوند توسط موسى قوم اسرائيل را از پيروى اين فرقهها برحذر داشت« .چون بر زمينى كه يهوه خدايت به تو مىدهد داخل شوى ياد مگير كه موافق رجاسات آن عمل نمايى .در ميان تو كسى يافت نشود كه پسر يا دختر خود را از آتش بگذراند و نه فالگير و نه غيبگو و نه افسونگر و نه جادوگر و نه ساحر و نه سؤالكننده از اجنه و نه رمال و نه كسى كه از مردگان مشورت مىكند ،زيرا هر كه اين كارها را كند نزد خداوند مكروه است و به سبب اين رجاسات يهوه خدايت آنها را از حضور تو اخراج مىكند .نزد يهوه خدايت كامل باش ،زيرا اين امتهايى كه تو آنها را بيرون مىكنى به غيبگويان و فالگيران گوش مىگيرند و اما يهوه خدايت تو را نمىگذارد كه چنين بكنى» (تثنيه .)14 -9 :18 اينها همان مذاهب و فرقههاى مرموز شيطانى بودند كه امروزه تحت عناوين مختلف بار ديگر به صحنه آمده و مردم را به دام گمراهى و هالكت مىكشانند؛ منتها با اين تفاوت كه پيروان اين عقايد در بسيارى از موارد به اصطالح تحصيل كرده و دانشگاه ديدهاند .اين عقيده مرموز حتى در نوشتههاى يهوديان تحت عنوان «كاباال» نيز ديده مىشود .به خاطر روى آوردن قوم اسرائيل به اين آيينهاى مرموز شيطانى بود كه غضب خدا بر آنها نازل شد .مذهب «نيوايج» هيچ چيز تازهاى نياورده و همان مذاهب مرموز شيطانى قديم است كه به صورت موذيانهترى پا به عرصه جهان گذاشته است .مبلغين اين مكتب عقايد خود را با عقايد فرقههاى منحرف مسيحيت تلفيق نموده آن را به خورد مردم سادهلوح مىدهند .مكتب نيوايج معتقد به مراحل تكامل مذهبى بوده مىگويد كه دنيا در انتظار مظهرهاى جديدى از حقيقت است بنام «آواتار» و از جمله نام رهبران مختلف مذهبى را ذكر مىنمايد .مبلغين اين مكتب مىگويند كه نهايتا شخصى ظاهر خواهد شد كه همان بوداى منور در جسم ديگرى است ،زيرا آنها به تناسخ عقيده دارند .مكتب نيوايج عيساى مسيح خداوند را نيمه خدا دانسته و يكى از دارندگان متعدد راههاى نيك مىپندارد ،ولى او را به عنوان يگانه راه راستى و حيات قبول ندارد .پيروان نيوايج كامال روشن و صريح نوشته و گفتهاند كه مسيح خدا نيست .او چون خدا نمىآيد. نبايد به او دعا كرد ،بايد به خدايى كه در خودتان نهفته است دعا كنيد... 23
انسان :درباره انسان مكتب نيوايج معتقد است كه انسان ذاتا الوهيت دارد ،زيرا همه چيز جنبه خدايى دارد .بنابراين مسأله جدايى انسان از خدا در مكتب نيوايج با آنچه كه كتاب مقدس مىفرمايد كامال فرق مىكند .طبق تعاليم كتاب مقدس انسان به علت گناه از خدا دور شده ،ولى پيروان نيوايج مىگويند انسان فقط در آگاهى از حضور خدا جدا شده است .بنابراين منظور رسيدن به آگاهى از حضور خدا به يوگا ،تفكرف تذكر ،رقص خلسهاى ،مواد مخدر و غيره متوسل مىشوند .بديهى است كه نتيجه اين كارها چقدر انسان را در چنگال شيطان اسير مىسازد. تناسخ :مكتب نيوايج اعتقادات قديمى هندوها از قبيل تناسخ و «كارما» را نيز قويا مورد تأييد قرار مىدهند (كارما عبارت است از مجموعه كارها و اعمال و رفتارى است كه طبق عقيده هندوها شخص در اين زندگى ذخيره مىكند كه سرنوشت و حالت آينده او را در زندگى بعدى كه با تناسخ به دست مىآورد تعيين مىنمايد .مثال اگر كارهاى خوب كرده باشد در زندگى بعدى وارد جسم يك حيوان يا موجود خوبى خواهد شد ،ولى اگر كارهاى بدى كرده باشد در زندگى بعدى مبدل به يك حيوان پست خواهد گرديد). خالصهاى از اعتقادات نيوايج بطور خالصه پيروان نيوايج به فرديت و شخصيت خدا عقيده ندارند ،تثليث اقدس را طبق كتاب مقدس قبول نداشته و عيساى مسيح را به عنوان پسر يگانه خدا و كفاره او و نجاتى را كه باالى صليب فراهم ساخت نمىپذيرند .آنها بهشت و جهنم و داورى را نيز انكار مىكنند. خطر نيوايج اين گروه تالش مىكند كه يك جامعه جهانى متحد به وجود آورد و در سازمانها و بنيادهاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى نفوذ كند .بعضىها معتقدند كه در زمان دجال اين مكتب مورد قبول مردم جهان قرار خواهند گرفت.
24