Mashayi kist

Page 1

‫‪26‬‬

‫در یک نگاه‬

‫اندیشه‬

‫سال نوزدهم‬ ‫شماره ‪5387‬‬ ‫چهارشنبـه‬ ‫‪ 22‬خرداد‌ماه ‪1392‬‬ ‫‪ 3‬شعبان ‪1434‬‬ ‫‪ 12‬ژوئن ‪2013‬‬

‫‪W W W. i r a n - n e w s p a p e r. c o m‬‬

‫در قرون وسطي به انسان به‬ ‫گونه خاصي نگاه مي‌شد‪ .‬در آن‬ ‫دوره چون انسان بسيار كوچك‬ ‫و حقير ديده مي‌شد‪ ،‬از بسياري‬ ‫از فرصت‌هايي كه مي‌توانست‬ ‫براي رشد‪ ،‬تكامل و تعالي در‬ ‫اختيار داشته باشد مانند فرصت‬ ‫دانش‌اندوزي‪ ،‬محروم و بازداشته‬ ‫شد‪ .‬در آن دوره گفته مي‌شد‬ ‫دانش و علم ويژه خداست! و‬ ‫در كار خدا نبايد دخالت كرد و‬ ‫انسان كه بنده خداست‪ ،‬نبايد در‬ ‫ساحت خداوندي وارد شود‬ ‫از آنجا كه مكتب اومانيسم در‬ ‫گريز از كليسا به وجود آمد؛ به‬ ‫سمت ماترياليسم (مادي‌گرايي)‬ ‫گرايش پيدا كرد و اين‌‌گونه بود‬ ‫كه روح ماترياليسم بر جان غرب‬ ‫سايه انداخت و بر آن حاكم شد‪.‬‬ ‫سلطه روح مادي‌گرايي موجب‬ ‫شد كه تعريف انسان در اين‬ ‫دوره تعريفي كوچك و نامتناسب‬ ‫با حقيقت انسان باشد‪ .‬البته بايد‬ ‫اذعان كرد كه تالش اومانيست‌ها‬ ‫تكريم و تعظيم انسان بود؛ اما به‬ ‫دليل تفكرات ماترياليستي‪ ،‬بعد‬ ‫فرامادي انسان را حذف كردند و‬ ‫ناديده گرفتند و انسان را فقط در‬ ‫ساحت ماديات‪ ،‬مشاهده و تعريف‬ ‫كردند‬ ‫به عقيده مهندس مشايي هيچ‬ ‫تعارضي ميان خدا و انسان وجود‬ ‫ندارد‪ .‬در قرون وسطي با فرض‬ ‫تعارض ميان انسان و خدا تالش‬ ‫مي‌شد كه جانب خدا گرفته شود‪.‬‬ ‫در اين دوره با نام دين و كليسا بر‬ ‫سر انسان مي‌كوفتند و او را تحقير‬ ‫مي‌كردند‪ .‬در دوره مدرنيسم‪،‬‬ ‫انديشمندان غربي براي احقاق‬ ‫حق انسان‪ ،‬خدا را كنار گذاشتند؛‬ ‫اين‌گونه بود كه سكوالريسم متولد‬ ‫شد و دين به انزوا رفت‪ ،‬براي‬ ‫اين‌كه انسان بزرگ ديده شود‬ ‫انسان با تولد آغاز نمي‌شود؛‬ ‫زيرا از خدا و بر‌اي خدا است‪،‬‬ ‫ي از بي‌نهايت شروع شده‬ ‫يعن ‌‬ ‫است‪ .‬او با مرگ نيز پايان‬ ‫نمي‌پذيرد؛ زيرا «اليه راجعون»‬ ‫است‪ .‬انسان موجودي بي‌نهايت‬ ‫است كه از بي‌نهايت شروع شده‬ ‫است و در بي‌نهايت هم ادامه دارد‬ ‫قافله انساني وقتي به سمت‬ ‫شكوفايي استعدادها پيش مي‌رود‬ ‫كه به او امام حق و حجت خدا‬ ‫يعني انسان كامل را نشان دهيد‪.‬‬ ‫اين يك نگاه درستي است كه‬ ‫به غلط عنوان حجتيه بر آن‬ ‫گذاشته‌اند‪ .‬در صورتي كه حجتيه‬ ‫معنايش اين نيست‪ .‬حجتيه هم‬ ‫نوعي نگاه به امام زمان(عج) يعني‬ ‫حجت خدا دارد اما آن نوع نگاه‬ ‫حجتيه با نگاه آقاي مشايي بسيار‬ ‫فرق مي‌كند‬ ‫با اين نگاه آقاي مشايي‪ ،‬حركت‬ ‫جهان رو به روشنايي است يا‬ ‫تاريكي؟ آقاي مشايي مي‌گويد‪:‬‬ ‫روشنايي‪ .‬مي‌گويد انسان‌ها هر‬ ‫لحظه شكوفاتر مي‌شوند و رشد‬ ‫مي‌كنند تا به آنجا برسند‬

‫مهندس اسفنديار رحيم‌مشايي از معدود كساني است‬ ‫كه در س��ال‌هاي اخير به شكلي گس��ترده موضوع نقد و‬ ‫بررسي اشخاص و گروه‌هاي گوناگون سياسي ـ اجتماعي‬ ‫قرار گرفته است‪ .‬دامنه و شماره حمالت به او و باورهايش‬ ‫به اندازه‌اي اس��ت كه ب��ه جرأت مي‌ت��وان آن را در طول‬ ‫تاريخ انقالب‪ ،‬كم‌نظير و ش��ايد بي‌نظير دانست‪ .‬تا چندي‬ ‫پيش وقتي مي‌خواس��تي با افكار و باورهاي او آشنا شوي‬ ‫هيچ س��خنراني يا نوش��تار كاملي از او در فضاي رسانه‌اي‬ ‫پيدا نمي‌كردي؛ ولي تا آنجا كه فرصت و توان جست‌وجو‬ ‫داشتي مي‌توانستي به چند عبارت كوتاه از سخنراني‌‌هاي‬ ‫او درباره انس��ان‪ ،‬ايران و اس�لامگرايي ب��ه همراه نقدهاي‬ ‫مفصل اشخاص و گروه‌هاي خاص‪ ،‬دستيابي و با جماعت‬ ‫نق��اد‪ ،‬هم��راه و همدل ش��وي بدون آن‌كه ب��ه مخيله‌ات‬ ‫خطور كند كه چرا رسانه‌هاي نقاد‪ ،‬هيچ‌‌وقت متن كاملي‬ ‫از س��خنان مشايي را منتش��ر نكرده‌‌اند؟! اما وقتي با متن‬ ‫كاملي از سخنان او روبه‌رو مي‌شوي‪ ،‬همه تصوراتت درباره‬ ‫او به هم مي‌ريزد و خود را محتاج تامل و تفكر بيش��تري‬ ‫درباره انديشه‌هاي او و داوري‌هاي خويش مي‌بيني‪ .‬شايد‬ ‫اگر از آغاز‪ ،‬متن كاملي از س��خنان او را در اختيار داشتي‪،‬‬ ‫درب��اره‌اش چنين داوري نمي‌كردي! بعد از اين‪ ،‬پرس��ش‬ ‫ديگري به ذهنت خطور مي‌كند كه چرا رس��انه‌هاي نقاد‪،‬‬ ‫متن كامل سخنان او را بازتاب نداده‌اند؟! آيا انگيزه خاصي‬ ‫از پنهان كردن سخنان او داشته‌اند؟! پرسش‌ها يكي پس‬ ‫از ديگري از ساحت وجدانت سر برآورده و آزارت مي‌دهند؛‬ ‫چ��را كه زود داوري ك��ردي و آن را به ديگران هم منتقل‬ ‫كردي و در پيدايش نگاه منفي به مش��ايي كوشيدي! اما‬ ‫بسيار بودند مخالفان و ناقداني كه پس از ديدن او و شنيدن‬ ‫سخنانش‪ ،‬به جمع حاميان و ارادتمندان او پيوستند تا آنجا‬ ‫كه برخي مخالفان سرسخت مشايي با ديدن اين گرايش‪،‬‬ ‫ديگران را از مواجهه با او بازداشتند و انگ سحر بر او زدند‬ ‫و بار گناه خويش را س��نگين‌تر ساختند‪ ،‬غافل از اين‌كه با‬ ‫اين منع‪ ،‬حرص مخاطبانشان را بر دانستن حقيقت‪ ،‬تشديد‬ ‫كرده و فزوني بخشيدند‪.‬‬ ‫اخيراً برخي از من درباره بنيان‌هاي فكري و س��اختار‬ ‫انديشه آقاي مش��ايي مي‌پرسند‪ .‬در سخنراني‌هاي ايشان‬ ‫عبارت‌هاي گوناگون��ي در حوزه‌هاي مختلف اعم از ايران‪،‬‬ ‫اسالمگرايي‪ ،‬هنر و‪ ...‬از زبان وي شنيده شده است‪ .‬چون اين‬ ‫اظهارات گوناگون است‪ ،‬طبيعي است كه اظهارنظرها درباره‬ ‫آن هم متفاوت باشد؛ اما پرسش اين است‪ :‬بافت و ساخت‬ ‫فكري آقاي مش��ايي ‪-‬كه اظهارنظرهاي گوناگون را سبب‬ ‫شده است ‪ -‬چيست؟ آيا مي‌توان انديشه‌هاي اين جريان را‬ ‫به شكل يك گفتمان فكري تعريف كرد؟ منظور از گفتمان‬ ‫فكري‪ ،‬جرياني فكري است كه داراي مباني‪ ،‬اهداف و شيوه‬ ‫باشد نه فقط ابراز نظرهاي گسسته از همديگر‪ ،‬پراكنده و‬ ‫بدون مبنا‪ .‬پس سوال اين است‪ :‬آيا تفكر مهندس مشايي‬ ‫از ساختاري منطقي كه واجد مباني فكري باشد خط مشي‬ ‫ويژه‌اي را ترسيم كند و اهداف و آرمان‌هايي را نشانه رفته‬ ‫باش��د‪ ،‬برخوردار است؟ پاسخ مثبت است؛ اما تاكنون اين‬ ‫س��اختار در جايي به شكل شفاف عرضه نشده است‪ .‬بنده‬ ‫مي‌‌‌كوشم براي نخستين بار مباني فكري مهندس مشايي را‬ ‫با توجه به سخنان ايشان ترسيم و تصوير كنم‪.‬‬ ‫اصل‌االصول تفكرات آقاي مش�ايي چيست و از‬ ‫كجا آغاز مي‌شود؟‬ ‫اصل‌االصول و شاه‌بيت سخنان مهندس مشايي انسان‬ ‫اس��ت‪ .‬انسان‪ ،‬محور تفكر او است‪ .‬بارها از كرامت انسان و‬ ‫انس��ان كامل سخن گفته و به تكريم انسان سفارش كرده‬ ‫است‪ .‬مي‌‌دانيد كه كيفيت تعريف از انسان و چگونگي باور‬ ‫داش��ت انسان‪ ،‬نقش مهمي در پيدايش تمدن‌هاي بشري‬ ‫داشته اس��ت و گزاف نيست اگر بگوييم چگونگي نگاه به‬ ‫انسان است كه تمدن‌هاي بشري را شكل داده است‪.‬‬ ‫ما معتقديم نوع نگاه به انس��ان‪ ،‬سرنوشت هر تمدني‬ ‫را مش��خص و معي��ن مي‌كند‪ .‬م��ا بر اين باوري��م كه نوع‬ ‫تعريف از انس��ان‪ ،‬تمدن‌ها را در دوران حيات بشري شكل‬ ‫داده اس��ت‪ .‬نوع نگاه به انس��ان تاثير بسياري در پي‌ريزي‬ ‫تمدن‌هاي گوناگون داشته است‪ .‬در قرون وسطي به انسان‬ ‫به گونه خاصي نگاه مي‌شد‪ .‬در آن دوره چون انسان بسيار‬ ‫كوچك و حقير ديده مي‌شد‪ ،‬از بسياري از فرصت‌هايي كه‬ ‫مي‌توانست براي رشد‪ ،‬تكامل و تعالي در اختيار داشته باشد‬ ‫مانند فرصت دانش‌اندوزي‪ ،‬محروم و بازداشته شد‪ .‬در آن‬ ‫دوره گفته مي‌شد دانش و علم ويژه خداست! و در كار خدا‬ ‫نبايد دخالت كرد و انسان كه بنده خداست‪ ،‬نبايد در ساحت‬ ‫خداوندي وارد شود‪ .‬اين‌گونه بود كه فرصت دانش‌اندوزي و‬ ‫توانايي را ـ كه امروز از آن به فناوري ياد مي‌شود ـ از انسان‬ ‫گرفتند‪ .‬اين محروميت‌ها همگي از نگاه تحقيرآميز به انسان‬ ‫در قرون وسطي سرچشمه مي‌گرفت‪.‬‬ ‫اي��ن تحقير‪ ،‬بحران‌آفرين بود و به بش��ر فش��ار رواني‬ ‫وارد كرد‪ .‬اين فش��ارها سرانجام سبب شد انديشمندان و‬ ‫مصلحان غرب به فكر چاره بيفتند و نهضتي را با نام نهضت‬ ‫روشن‌انديشي به راه اندازند‪ .‬به دنبال نهضت روشن‌انديشي‪،‬‬ ‫رنس��انس علمي بر پايه اومانيس��م (انسان‌محوري) شكل‬ ‫گرفت‪ .‬اومانيس��ت‌ها در پي تكريم و تعظيم انسان بودند؛‬ ‫زيرا اربابان كليسا و سالطين انسان را تحقير كرده و كوچك‬ ‫ديده بودند‪ .‬اومانيست‌ها‪ ،‬به دليل بزرگداشت انسان و تكريم‬ ‫او محوريت را به انس��ان دادند؛ به عبارت��ي محوريت را از‬ ‫كليسا‪ ،‬به عنوان نماينده خدا در روي زمين‪ ،‬گرفتند و آن را‬ ‫به انسان دادند‪ .‬اين بزرگ ديدن‪ ،‬در واقع فرصت‌هاي رشد‬ ‫و تكامل را كه در دوران حاكميت كليس��ا از انس��ان دريغ‬ ‫شده بود‪ ،‬براي او فراهم كرد‪ .‬در ادامه همين نگاه به انسان‪،‬‬ ‫رنسانس علمي پديد آمد؛ يعني فرصت دانش‌اندوزي‪ ،‬كه‬ ‫پيش از اين‪ ،‬در دوران قرون وس��طي براي انس��ان فراهم‬ ‫نبود و با فراگير ش��دن نگاه اومانيس��مي در اختيار او قرار‬ ‫گرفت و آدمي حق دانش‌اندوزي را به دست آورد؛ به همين‬ ‫دليل رش��د علم‌‪ ،‬صنعت و فناوري در ‪ 500‬س��ال گذشته‬ ‫خارق‌العاده بوده اس��ت‪ .‬ولي از آنجا كه مكتب اومانيس��م‬ ‫در گريز از كليس��ا به وجود آمد؛ به س��مت ماترياليس��م‬ ‫(مادي‌گراي��ي) گرايش پيدا كرد و اين‌‌گون��ه بود كه روح‬ ‫ماترياليسم بر جان غرب سايه انداخت و بر آن حاكم شد‪.‬‬

‫سلطه روح مادي‌گرايي موجب شد كه تعريف انسان در اين‬ ‫دوره تعريفي كوچك و نامتناسب با حقيقت انسان باشد‪.‬‬ ‫البته بايد اذعان كرد كه تالش اومانيست‌ها تكريم و تعظيم‬ ‫انسان بود؛ اما به دليل تفكرات ماترياليستي‪ ،‬بعد فرامادي‬ ‫انسان را حذف كردند و ناديده گرفتند و انسان را فقط در‬ ‫ساحت ماديات‪ ،‬مشاهده و تعريف كردند‪ .‬اين‌گونه بود كه‬ ‫انسان موجودي تصور شد كه با تولد آغاز مي‌شود و با مرگ‬ ‫پايان مي‌پذيرد؛ يعني موجودي كه حداكثر هفتاد يا هشتاد‬ ‫سال در اين دنيا زندگي مي‌كند و سپس با مرگ به پايان‬ ‫راه خود مي‌رسد‪.‬‬ ‫حال به نگاه مهندس مشايي مي‌رسيم‪ .‬ايشان مي‌گويد‪:‬‬ ‫غرب در دوره مدرنيس��م نيز به همان اندازه قرون وسطي‪،‬‬ ‫لغزيد و به خطا رفت‪.‬‬ ‫ما با تكريم انس��ان مشكل نداريم و انسان بايد تعظيم‬ ‫و تكريم ش��ود‪ .‬مشكل ما با اومانيس��م غربي از اين جهت‬ ‫نيس��ت؛ بلكه اش��كال ما به آن‌ها در كوچك ديدن انسان‬ ‫اس��ت‪ .‬درست است كه اومانيس��ت‌ها تالش كردند انسان‬ ‫را بزرگ ببينند؛ اما به دليل س��يطره روح ماترياليس��تي‪،‬‬ ‫انس��ان را كوچك‌تر از اندازه واقع��ي خود تعريف كردند و‬ ‫او را آن‌گونه كه هس��ت نديدند‪ .‬قرون وسطي و مدرنيسم‬ ‫هر دو به راه خطا رفته‌اند‪ .‬علت اين دو خطا اين اس��ت كه‬ ‫انس��ان‪ ،‬هم در قرون وس��طي و هم در دوره مدرنيسم‪ ،‬در‬ ‫تعارض با خدا ديده ش��د؛ تنها تفاوت اين دو دوره در اين‬ ‫بود كه در قرون وس��طي جانب خدا و در دوره مدرنيسم‪،‬‬ ‫جانب انسان ترجيح داده شد؛ مثل طنابي كه دو نفر از دو‬ ‫طرف آن را به سوي خود مي‌كشند‪ .‬اما به عقيده مهندس‬ ‫مشايي هيچ تعارضي ميان خدا و انس��ان وجود ندارد‪ .‬در‬ ‫قرون وس��طي با فرض تعارض ميان انس��ان و خدا تالش‬ ‫مي‌ش��د كه جانب خدا گرفته شود‪ .‬در اين دوره با نام دين‬ ‫و كليس��ا بر سر انسان مي‌كوفتند و او را تحقير مي‌كردند‪.‬‬ ‫در دوره مدرنيس��م‪ ،‬انديش��مندان غربي براي احقاق حق‬ ‫انسان‪ ،‬خدا را كنار گذاشتند؛ اين‌گونه بود كه سكوالريسم‬ ‫متول��د ش��د و دين به ان��زوا رفت‪ ،‬ب��راي اين‌كه انس��ان‬ ‫بزرگ ديده شود‪.‬‬ ‫س��وال اصلي اين اس��ت كه آيا واقعاً بين انسان و خدا‬ ‫تعارضي وجود دارد؟ به عقيده مهندس مش��ايي حال كه‬ ‫اين دو ديدگاه به خطا رفته‌اند‪ ،‬ما بايد با تعريف جديدي از‬ ‫انسان وارد دنيا و عرصه جهاني شويم‪ .‬انساني كه ما تعريف‬ ‫مي‌كنيم از بي‌نهايت آغاز مي‌شود و در بي‌نهايت هم ادامه‬ ‫پيدا مي‌كند؛ «انا هلل و انا اليه راجعون»‪ .‬به معناي آن است‬ ‫كه هم از خدا وهم براي خدا هس��تيم؛ يعني از بي‌نهايت‬ ‫آغاز مي‌شويم و هم اليه راجعون هستيم؛ يعني تا بي‌نهايت‬ ‫امتداد داريم‪ .‬اين دقيقاً برخالف تفكر مدرنيسمي است كه‬ ‫آغاز انسان را تولد او و پايان را مرگ او مي‌داند‪.‬‬ ‫انس��ان با تولد آغاز نمي‌ش��ود؛ زيرا از خدا و بر‌اي خدا‬ ‫ي از بي‌نهايت ش��روع شده است‪ .‬او با مرگ نيز‬ ‫است‪ ،‬يعن ‌‬ ‫پايان نمي‌پذيرد؛ زيرا «اليه راجعون» است‪ .‬انسان موجودي‬ ‫بي‌نهايت اس��ت كه از بي‌نهايت ش��روع ش��ده است و در‬ ‫بي‌نهايت ه��م ادامه دارد‪ .‬اين نگاهي عارفانه اس��ت‪ .‬عرفا‬ ‫معتقدند كه انسان ظرفيت خداگونگي دارد؛ يعني استعداد‬ ‫و ظرفي��ت اي��ن را دارد كه همه كماالت و صفات الهي در‬ ‫وجودش مانند يك آينه منعكس ش��ود‪ .‬اين به معناي آن‬ ‫نيست كه انسان در عرض خدا قرار گيرد؛ بلكه انسان مانند‬ ‫آينه‌‌اي مي‌شود كه همه كماالت خداي متعال در وجودش‬ ‫متجلي مي‌شود‪ .‬كماالت خدا همان نام‌هاي زيبا و صفات‬ ‫الهي مانند رحمت‪ ،‬قدير‪ ،‬حبيب و عظيم هس��تند كه هر‬ ‫ك��دام از اينها بي‌ان��دازه و بيكران‌اند‪ .‬همه اين زيبايي‌هاي‬ ‫الهي مي‌‌تواند در وجود انس��ان منعكس شود؛ براي همين‬ ‫است كه انسان مي‌تواند به مقام خالفت و جانشيني الهي‬ ‫روي زمين برسد‪ .‬كسي كه نتواند حضرت حق را در وجود‬ ‫خودش نش��ان دهد چگونه مي‌خواهد جانشين او شود؟!‬ ‫انس��ان فقط مي‌تواند با عشق به خدا به اين مرحله برسد‬ ‫و براي عش��ق بايد اهل معرفت ش��د‪ .‬براساس آيات قرآن‪،‬‬ ‫جهان و پديده‌هاي آن آيات و نش��انه‌هاي خدا هس��تند‪.‬‬ ‫واضح است كه نشانه و آيه به معناي آن است كه پديده‌ها‬ ‫مي‌توانند خدا را نشان دهند‪ .‬اگر آن‌ها نتوانند خدا را نشان‬ ‫دهند‪ ،‬آيه نيستند‪ .‬همه پديده‌هاي اين جهان آيه و نشانه‬ ‫خداست؛ اما همين آيات و نشانه‌ها با يكديگر تفاوت دارند‪.‬‬ ‫هر پديده‌اي به اندازه ظرفيت خودش مي‌تواند خدا را نشان‬ ‫دهد‪ .‬به عبارت ديگر درخت‪ ،‬زمين‪ ،‬ستارگان و آسمان هر‬ ‫كدام به اندازه ظرفيت خودش��ان مي‌توانند خدا را متجلي‬ ‫كنند‪ .‬حال س��وال اين است كه انسان چقدر مي‌تواند خدا‬ ‫را نش��ان دهد؟ انس��ان مي‌تواند همه صفات الهي را واجد‬ ‫شود؛ چنانكه رس��ول اكرم(ص) «رحمئ للعالمين» است‬ ‫يعني رحمتي براي همه جهانيان به وس��عت همه عوالم‪.‬‬ ‫انسان مي‌تواند همه نام‌ها و صفات الهي را به جهان نشان‬ ‫دهد‪ .‬ظرفيت انسان براي نمايشگري‪ ،‬بيكران است و هرگز‬ ‫قابل مقايسه با موجودات ديگر نيست‪ .‬براي همين است كه‬ ‫خداي متعال با آفرينش انسان به خودش تبريك مي‌گويد؛‬ ‫«فتبارك‌اهلل احسن الخالقين»‪ .‬پروردگار عالم براي خلقت‬ ‫درخ��ت يا موجودات ديگر به خودش تبريك نگفت‪ .‬آقاي‬ ‫مشايي س��وال مي‌كند كه چرا خداي متعال براي خلقت‬ ‫انس��ان به خودش تبريك گفته اس��ت؟ يك رياضيدان يا‬ ‫مخت��رع چه وقت مي‌تواند به خ��ودش تبريك بگويد؟ آيا‬ ‫رياضيدان وقتي بتواند مسأله ساده رياضي «‪ »2×2‬را پاسخ‬ ‫دهد حق تبريك گفتن به خودش را دارد؟ پاسخ اين مسأله‬ ‫ساده را دانش‌آموزان دوره دبستان هم مي‌دانند‪ .‬حقيقت آن‬ ‫است كه رياضيدان وقتي مي‌تواند به خودش تبريك بگويد‬ ‫كه بتواند يك مسأله غامض رياضي را كه ديگران از حل آن‬ ‫عاجزند‪ ،‬حل كند‪ .‬حال خدا چه زماني مي‌تواند به خودش‬ ‫تبريك بگويد؟ آيا تبريك خداي متعال‪( ،‬كه داراي كماالت‬ ‫بيكران اس��ت) به خودش به دلي��ل خلقت يك درخت يا‬ ‫آسمان يا زمين‪ ،‬عقالني است؟! اين تبريك مانند خوشحالي‬ ‫يك رياضيدان به خاطر پاسخ دادن به مسأله ساده رياضي‬ ‫«‪ »2×2‬است! خدا وقتي مي‌تواند به خودش تبريك بگويد‬ ‫كه خودش در وجود آن موجود منعكس ش��ود‪ .‬به همين‬ ‫دليل است كه عرفاي مسلمان گفته‌اند‪« :‬خلق‌اهلل آدم علي‬ ‫صورته»‪ .‬خداي متعال وقتي چنين موجودي را خلق كرد‬ ‫به خودش تبريك گفت‪ ،‬زيرا خودش در آن ديده مي‌شود و‬ ‫اين موجود مي‌تواند آينه تمام‌نماي خدا باشد‪ .‬اين ظرفيت‬ ‫و اس��تعداد را هر انساني دارد؛ اما در همه شكوفا نمي‌شود‪.‬‬ ‫براي شكوفا شدن چنين اس��تعدادي بايد تالش كرد‪ .‬هر‬ ‫انساني رسول خدا(ص) نمي‌شود‪ .‬مثل يك هسته خرما كه‬ ‫اس��تعداد درخت خرما شدن را دارد؛ اما شايد درخت شود‬ ‫و ش��ايد هم نش��ود‪ .‬همان‌گونه كه براي درخت شدن اين‬ ‫هسته خرما بايد زحمت زيادي را متحمل شد‪ ،‬انسان نيز‬

‫اشاره‬ ‫مهندس رحيم مش�ايي چه گفته اس�ت كه به نظر عده‌اي اعتقادات انحرافي از آن اس�تنباط‬ ‫مي‌ش�ود‪ .‬انحراف از چه؟ از دين‪ ،‬انقالب‪ ،‬باورهاي جامعه‪ ،‬روابط اجتماعي‪ ،‬اصول سياس�ي و‬ ‫اقتصادي‪ ،‬مراودات جهاني و‪...‬‬ ‫آيا تاكنون منتقدان‪ ،‬نكته مش�خصي را مطرح كرده‌اند و به تشريح و تبيين آن پرداخته‌اند تا‬ ‫افكار عمومي به درك دقيقي از انحراف دس�ت يابند‪ .‬اين اتهام سنگين در كدام دادگاه مورد‬ ‫قضاوت و صدور حكم قرار گرفته است كه گروهي بي‌محابا به محكوم آن مي‌تازند و خواستار‬ ‫اشد مجازات و نابودي‌اش مي‌شوند‪.‬‬

‫براي اين‌كه خليفئ‌اهلل بش��ود بايد راهي طوالني طي كند؛‬ ‫راهي كه براي پيمودن آن تهذيب از پليدي‌ها و توهمات و‬ ‫كسب معرفت الزم است‪.‬‬ ‫قرون وس��طي و مدرنيسم با نوع نگاهش��ان به انسان‬ ‫تمدن‌هاي مختلفي را پي‌ريزي كردند؛ اما هر دو به بحران‬ ‫رس��يدند‪ .‬غ��رب در دوره مدرنيس��م بع��د از اين‌كه دچار‬ ‫بحران ش��د‪ ،‬در اين اواخر (‪ 25‬س��ال پي��ش) وارد دوران‬ ‫پست‌مدرنيس��م ش��د‪ .‬در اين دوره به بعد فرامادي انسان‬ ‫توجه ش��د‪ .‬در واقع توجه به بعد فرامادي انسان مهم‌ترين‬ ‫ويژگي دوران جديد (پس��امدرنيته) است‪ .‬رشد نزديك به‬ ‫چهل هزار فرقه معنويت‌گرا در غرب محصول چنين نگاهي‬ ‫است‪ .‬اين رشد در شرايطي بود كه نگاه ماترياليستي سال‌ها‬ ‫بر دنياي غرب سايه افكنده و بعد فرامادي انسان را از اساس‬ ‫انكار كرده بود‪ .‬چنين توجه و رشدي نشان مي‌دهد كه بشر‬ ‫باور كرده بعد ديگري به نام فراماده دارد‪ .‬جالب اس��ت كه‬ ‫در پي توجه بش��ر به بعد فرامادي خود‪ ،‬فرصت‌هاي بسيار‬ ‫زي��اد و البته جديدي در براب��ر او قرار گرفت؛ فرصت‌هايي‬ ‫ك��ه او را ب��ه س��مت انرژي‌درمان��ي‪ ،‬فرادرماني و اقس��ام‬ ‫تكنيك‌هايي كه به س��رعت در حال گس��ترش و استفاده‬ ‫آدمي اس��ت‪ ،‬كش��اند‪ .‬اين فرصت‌ه��ا دقيق��اً از زماني در‬ ‫برابر انس��ان قرار گرفت كه بش��ر متوجه اين بعد فرامادي‬ ‫خود ش��د‪ .‬سخن آقاي مشايي اين است كه هر زمان بشر‬ ‫تعريف جديدي از خود به دس��ت آورده‪ ،‬تمدن جديدي را‬ ‫پي‌ريزي كرده است‪.‬‬ ‫م��ا چرا تعري��ف خودمان از انس��ان را به جهان عرضه‬ ‫نمي‌كنيم؟ كدام تعريف؟ تعريفي كه در مضامين عرفاني ما‬ ‫وجود دارد؛ البته وقتي ما مي‌گوييم عرفاني‪ ،‬بايد توجه كنيم‬ ‫كه عرفا بخشي از دانش��مندان دين هستند كه با نگاهي‬ ‫خ��اص و عميق به آيات و روايات نظر مي‌اندازند‪ .‬مش��ايي‬ ‫مي‌گويد‪ :‬بياييم ببينيم تعريف دين ما از انس��ان چيست‪.‬‬ ‫انس��ان از بي‌نهايت آغاز مي‌ش��ود و در بي‌نهايت هم ادامه‬ ‫پيدا مي‌كند‪ .‬انسان موجودي است كه ظرفيت خالفت الهي‬ ‫را دارد و هم��ه اس��ماي الهي به او تعليم داده ش��د؛ «علم‬ ‫آدم االسماء كلها» منظور ا‌ز تعليم‪ ،‬اين نيست كه آدم ياد‬ ‫گرفت اس��م‌ها را يك به يك بگويد؛ گفتن كه هنر نيست؛‬ ‫بلكه مراد آن اس��ت كه به اين اسماء‌اهلل معرفت پيدا كرد‪.‬‬ ‫معرفت پيدا كردن او هم به اين شكل نيست كه فقط بتواند‬ ‫بگويد‪ :‬عليم به معناي داناست و قدير به معناي توانا‪ .‬چنين‬ ‫كاري ذهني اس��ت؛ يعني حفظ كردن در ذهن‪ .‬منظور از‬ ‫معرفت پيدا كردن‪ ،‬ديدن اس��ت؛ يعني اسم عليم خدا را‬ ‫با چش��م دل ديدن؛ اسم رحمان خدا را با چشم دل ديدن‬ ‫اين معرفت موجب مي‌شود كه فرشتگان در برابر او سجده‬ ‫كنند‪ .‬وقتي فرشتگان ديدند كه آدم به همه اسماي الهي‬ ‫معرفت دارد‪ ،‬خداوند به آن‌ها امر كرد كه دربرابر او سجده‬ ‫كنيد‪ .‬در حقيقت سجده بر آدم‪ ،‬سجده بر خداي آدم بود‬ ‫و آدم بود كه توانس��ت همه اس��ماي الهي را نشان بدهد‪.‬‬ ‫آقاي مشايي مي‌گويد‪ :‬ما اين معاني را داريم؛ پس چرا آن‌ها‬ ‫را به دنيا عرضه نمي‌كنيم؟ چرا نمي‌گوييم‪ :‬اي انس��ان‪ ،‬ما‬ ‫تو را مانند دوره قرون وس��طي و مدرنيسم نمي‌بينيم؛ ما‬ ‫ت��و را حتي مثل دوره پست‌مدرنيس��م هم نمي‌بينيم؛ ما‬ ‫تو را مانند كس��ي مي‌بينيم كه مي‌تواند بي‌اندازه عاش��ق‪،‬‬ ‫دانا‪ ،‬توان��ا‪ ،‬بزرگ‪ ،‬عزي��ز و مهربان باش��د‪ .‬دنيا هم‌اكنون‬ ‫سسستشنه همين است‪.‬‬ ‫اين س��خن بس��يار زيباس��ت؛ پس چرا به حرف آقاي‬ ‫مشايي خرده گرفتند؟‬ ‫حرف مهم همين است‪ ،‬اتفاقاً يكي از ايرادهاي مهمي‬ ‫ن‬ ‫كه به آقاي مشايي گرفته‌اند‪ ،‬همين است‪ .‬مي‌گويند‪ :‬اي ‌‬ ‫آقا اومانيست است؛ اما ايشان مي‌گويد‪ :‬نه‪ .‬ما بايد از انسان‬ ‫شروع كنيم و او را آن‌گونه كه باور داريم و آن‌گونه كه دين‬ ‫و عرفان ديني ما بيان مي‌كند به دنيا معرفي كنيم‪ .‬ما اگر‬ ‫اين‌گونه انسان را به دنيا معرفي كنيم‪ ،‬تمدن نوين اسالمي را‬ ‫پي‌ريزي كرده‌ايم؛ يعني تمدن نوين جهاني با تعريف صحيح‬ ‫از انس��ان شروع مي‌ش��ود و قابل پي‌ريزي است‪ .‬هر كسي‬ ‫نمي‌تواند انسان را به شكل صحيح تعريف كند‪ .‬زمان درازي‬ ‫طول كشيد تا انديشمندان غربي توانستند تعريف جديدي‬ ‫از انسان به دست دهند و مدرنيسم را آغاز كنند؛ ‪ 500‬سال‬ ‫طول كش��يد و بحران‌هاي عاطفي و رواني و س��ختي‌هاي‬ ‫بسياري را تحمل كردند كه اكنون پست‌مدرنيسم به‌وجود‬ ‫آمده و تعريف جديدي از انسان عرضه كرده است‪ .‬چنين‬ ‫كاري به همين راحتي نيست‪ .‬اما ما در منابع ديني خودمان‬ ‫و كتاب آس��ماني قرآن‪ ،‬بهترين تعريف را از انسان داريم؛‬ ‫ام��ا به دينمان نگاه نكرديم‪ .‬چ��را؟ علتش را هم مي‌گويم‪.‬‬ ‫ضعف كش��ورهاي اسالمي در چيست؟ اين پرسش بسيار‬ ‫مهمي اس��ت و ما بايد ضعفمان را بشناسيم‪ .‬آقاي مشايي‬ ‫مي‌گويد‪ :‬اگر ما بهترين تعريفي را كه از انس��ان دردس��ت‬ ‫داريم عرضه كنيم‪ ،‬همه مردم دنيا به آن روي مي‌آورند؛ زيرا‬ ‫اين تعريف از انسان براي همه زيباست‪ .‬البته تعريف فقط‬ ‫يك جمله نيست؛ بلكه منظور آن است كه انسان اين‌گونه‬ ‫ديده و شناس��انده ش��ود‪ .‬در اين صورت است كه خواهيد‬ ‫ديد چه فرصت‌هاي بي‌شماري در برابر انسان قرار مي‌گيرد‪.‬‬ ‫برخي از دينداران اشكال مي‌گيرند و مي‌گويند‪ :‬شما بايد از‬ ‫خدا آغاز كنيد نه از انس��ان؛ زيرا از انسان آغاز كردن يعني‬ ‫اومانيسم‪ .‬اما آقاي مشايي مي‌گويد‪ :‬اين تفكر همان تفكر‬ ‫قرون وسطايي اس��ت كه انسان و خدا را در تعارض با هم‬ ‫مي‌بيند و از همين رو تصور مي‌كنند كه اگر از انسان آغاز‬ ‫كنيد‪ ،‬يعني به خدا پشت كرده‌ايد‪ .‬دقت مي‌كنيد كه هيچ‬ ‫فرقي نمي‌كند؛ درس��ت اس��ت كه قرون وسطي به دنياي‬ ‫اروپاي مس��يحي مربوط بود؛ ولي تفكر قرون وسطايي در‬ ‫ميان ما مسلمانان هم مشاهده مي‌شود؛ بنابراين بسياري از‬ ‫مسلمانان نيز انسان و خدا را در تعارض با يكديگر مي‌بينند‬ ‫و فكر مي‌كنند كه اگر كس��ي جانب انسان را بگيرد و او را‬ ‫بزرگ ببيند يعني به خدا پشت كرده است‪ .‬آن‌ها بر اساس‬ ‫اين تصور نادرست نتيجه مي‌گيرند كه اگر ما متدينيم‪ ،‬بايد‬ ‫خدا را بزرگ بداريم و انس��ان را در برابر او كوچك و حقير‬ ‫معرفي كنيم‪ .‬آن‌ها مي‌گويند معناي بندگي انسان در برابر‬ ‫خدا يعني تحقير و كوچك ساختن و كوچك ديدن انسان‬ ‫و از آنجا كه ما امر به بندگي شديم و براي بندگي آفريده‬ ‫شده‌ايم‪ ،‬پس بايد اين حقارت را بپذيريم؛ اما آقاي مشايي‬ ‫مي‌گويد اين تصور‪ ،‬اش��تباه است و معناي بندگي‪ ،‬حقير‬ ‫كردن و حقير ديدن انسان نيست؛ كسي كه به انسان نگاه‬ ‫كند يعني خدا را مي‌شناسد‪ .‬آغاز از انسان در نگاه مشايي‪،‬‬ ‫آغاز از خدا است؛ چرا كه او شناخت انسان را عامل شناخت‬ ‫خدا مي‌داند و بر اين باور است كه خدا براي شناخته شدن‬ ‫خود‪ ،‬انس��ان را آفريد‪ ،‬پس براي ش��ناخت خدا راهي جز‬ ‫شناخت انسان وجود ندارد‪.‬‬ ‫اين باور در انديش��ه و كالم عارفان بزرگي ريش��ه دارد‬

‫آي�ا تاكنون متن صريح و كاملي از اعترافات اين ش�به‌متهم در برابر وجدان‌هاي بيدار جامعه‬ ‫قرار گرفته اس�ت تا آن‌ها نيز به قضاوت بنش�ينند و مهر تاييد بر حكم شبه‌دادگاه محفل‌هاي‬ ‫خصوصي بزنند‪.‬‬ ‫اينك كه چنين اتفاقي نيفتاده‪ ،‬پاي صحبت‌هاي عميق و در عين حال صميمانه حجت‌االسالم‬ ‫بهم�ن ش�ريف‌زاده مي‌نش�ينيم ت�ا هم�ه چي�ز را درب�اره رفت�ار‪ ،‬گفت�ار‪ ،‬من�ش و تفكرات‬ ‫مهندس اس�فنديار رحيم‌مش�ايي بش�نويم و ب�ه داوري دقيق و اس�تنباط بي‌واس�طه از اين‬ ‫شخصيت برسيم‪.‬‬

‫تبيين تفكر گفتمان بهار توسط حجت‌االسالم‌والمسلمین بهمن شریف زاده‬

‫مشـایی کیست؟‬

‫كه با سلوك عارفانه خويش به دريافت‌هاي عميق از آيات‬ ‫و روايات دست يافته‌اند‪ .‬آقاي مشايي مي‌پرسد‪ :‬اص ً‬ ‫ال خدا‬ ‫چگونه شناخته مي‌شود؟ هم‌اكنون من از شما مي‌پرسم؛‬ ‫اگر من همه جهان را ناگهان از جلوي چش��م ش��ما محو‬ ‫كن��م و حتي خودتان را هم نتوانيد ببينيد‪ ،‬چگونه خدا را‬ ‫مي‌شناس��يد؟ خدا كيس��ت؟ خدا ما را به اين دنيا آورد و‬ ‫گفت‪ :‬اين دنيا آيه و نش��انه من اس��ت؛ يعني شما بايد به‬ ‫اينها نگاه كنيد‪« .‬حتي يتبين لهم انه الحق»؛ يعني من اين‬ ‫آيات را براي ش��ما گذاشتم تا با نگاه كردن به آن‌ها به من‬ ‫برسيد‪ .‬شما هم‌اكنون به من مي‌گوييد‪ :‬خدا عظيم است؛ اما‬ ‫اگر عظمت آسمان‌ها و زمين را نبينيم‪ ،‬آيا مي‌فهميم خدا‬ ‫عظيم اس��ت يعني چه؟ اگر جمال طبيعت را نبينيم‪ ،‬آيا‬ ‫مي‌فهميم خدا جميل است يعني چي؟! اگر خودمان علم‬ ‫نداش��ته باشيم‪ ،‬آيا مي‌فهميم خدا عليم است يعني چي؟‬ ‫مس��لم است كه نمي‌فهميم‪ .‬خداي متعال مي‌فرمايد‪ :‬من‬ ‫ش��ما را به اين دني��ا آوردم تا با نگاه ك��ردن به آن به من‬ ‫برسيد‪ .‬حال شما با نگاه كردن به آسمان‌ها عظمتي را درك‬ ‫مي‌كنيد؛ اما آيا اين عظمت بيكران است؟!‬ ‫با نگاه كردن به موجودات ديگر‪ ،‬زيبايي‌هايي را تشخيص‬ ‫مي‌دهيد؛ اما آيا اين زيبايي‌ها بي‌كران است؟! اكنون پرسش‬ ‫اين اس��ت كه چه كسي مي‌تواند همه كماالت را بي‌اندازه‬ ‫نشان دهد؟ روشن است؛ انسان‪.‬‬ ‫كماالت خدا محدود است يا بي‌اندازه؟ پس براي اين‌كه‬ ‫خدا را به درستي بشناسيم‪ ،‬بايد به چه كسي نگاه كنيم؟‬ ‫پاسخ‪ :‬انسان است‪.‬‬ ‫آقاي مش��ايي مي‌گويد‪ :‬اي انس��ان‪ ،‬تو اگر به ظرفيت‬ ‫خودت نگاه كني‪ ،‬مي‌تواني به خدا برس��ي‪ .‬او مي‌گويد كه‬ ‫انسان بايد به ظرفيت خودش نگاه كند‪ .‬اما چگونه؟ مشايي‬ ‫جواب مي‌دهد با نگاه به امام است كه مي‌تواني به ظرفيت‬ ‫خود‪ ،‬پي ببري؛ يعني وقتي به انس��ان كامل كه آينه تمام‬ ‫نماي خدا اس��ت نگاه كردي‪ ،‬مي‌فهمي كه انسان مي‌تواند‬ ‫هم��ه كماالت خداوندي را به صورت بيكران و بي‌اندازه در‬ ‫خود منعكس سازد‪.‬‬ ‫براي روش��ن ش��دن موضوع به اين سوال جالب دقت‬ ‫كنيد؛ اگر من هم‌اكنون يك هسته خرما به شما نشان دهم‬ ‫و فرض كنيد كه ش��ما تا به حال خرم��ا نديده‌ايد‪ ،‬در اين‬ ‫هس��ته خرما چه استعدادي مي‌بينيد؟ وقتي شما درخت‬ ‫خرما را ببينيد‪ ،‬مي‌گوييد اين اس��تعداد در آن اس��ت كه‬ ‫درخت شود؛ يعني آن هس��ته توان درخت شدن را دارد؛‬ ‫ولي اگر درخت خرما را نديده باش��يد‪ ،‬نمي‌توانيد بگوييد‬ ‫اس��تعداد هسته خرما چيس��ت و در نظرتان آن هسته با‬ ‫س��نگ ريزه تفاوتي ندارد‪ .‬پس ش��ما بايد درخت خرما را‬ ‫ديده باش��يد يا درباره آن شنيده باشيد تا بدانيد ظرفيت‬ ‫هس��ته خرما چيست و خوشه‌هاي گندم را مشاهده كرده‬ ‫باشيد تا بدانيد ظرفيت يك دانه گندم چيست‪.‬‬ ‫حال بايد پرس��يد كه ظرفيت ما انس��ان‌ها چيس��ت؟‬ ‫براي پاسخ به اين س��وال بايد يكي را ديده باشيد كه اين‬ ‫ظرفيت در درونش فعليت يافته باش��د؛ يعني بايد انسان‬ ‫كامل را ديده باشيد؛ به عبارتي ديگر بايد يك انسان كامل‬ ‫كه خليفه خداست‪ ،‬به ما نشان داده شده باشد تا بفهميم‬ ‫در ما چه ظرفيتي وجود دارد‪ ».‬و لكم في رس��ول‌اهلل اسوه‬ ‫حسنه»؛ يعني آن را نگاه كن و بدان چه مي‌تواني بشوي‪.‬‬

‫اسوه يعني سرمشق‪ .‬معلمان در مدرسه با خط خوش‬ ‫خودشان حروف را مي‌نويسند و بعد به دانش‌آموز مي‌گويند‪:‬‬ ‫س��عي كن مثل اين بنويسي‪ .‬خدا هم همين كار را كرده؛‬ ‫يعني پيامبر را الگويي براي آدمي قرار داده و فرموده است‪:‬‬ ‫مثل او شويد‪ .‬اگر مي‌خواهيد به خدا برسيد‪ ،‬به ايشان نگاه‬ ‫كنيد تا خودتان را بشناسيد؛ آنگاه كه خودتان را بشناسيد‬ ‫مص��داق اي��ن حديث مي‌ش��ويد‪« :‬من عرف نفس��ه فقد‬ ‫عرف ربه»‪.‬‬ ‫حرف آقاي مش��ايي همين است‪ .‬ايشان در اينجا نگاه‬ ‫به انسان كامل را مطرح مي‌كند و مي‌گويد‪ :‬بايد به انسان‬ ‫كامل نگاه كنيد تا ظرفيت خودتان را بشناسيد‪ .‬زماني كه‬ ‫ظرفيت خودتان را بشناسيد‪ ،‬خدا را خواهيد شناخت‪ .‬براي‬ ‫همين است كه مي‌گويد‪ :‬اصل اصول من انسان است‪ .‬اين‬ ‫نگاه‪ ،‬اومانيسم غربي نيس��ت‪ .‬آن‌ها را باهم اشتباه نكنيد‪.‬‬ ‫اگر شما به انسان نگاه كنيد‪ ،‬خدا را مي‌شناسيد؛ پس بين‬ ‫انسان و خدا تعارضي نيست‪.‬‬ ‫بعد از دانستن اين كه انسان داراي چه ظرفيتي است با‬ ‫او چگونه رفتار مي‌كنيد؟ اگر شما بدانيد در اين هسته خرما‬ ‫ظرفيت درخت شدن هست‪ ،‬با آن چگونه رفتار مي‌كنيد؟‬ ‫مثل يك سنگ‌ريزه؟ خير؛ بلكه قدرش را بيشترمي‌دانيد‪.‬‬ ‫اين نگاه عرفاس��ت‪ .‬آن‌ها مي‌گويند‪ :‬زماني كه دانستيد در‬ ‫انس��ان ظرفيت خداگونگي‪ ،‬خالفت الهي و نش��ان دادن‬ ‫همه كماالت و اس��ماء خدا وجود دارد‪ ،‬آيا مي‌توانيد به او‬ ‫بي‌احترامي كنيد؟ روشن است كه نمي‌توانيد‪ .‬سخن آقاي‬ ‫مش��ايي درباره كرامت و تكريم انسان همين است؛ البته‬ ‫اين مخصوص مسلمان‌ها نيس��ت و همه انسان‌ها چنين‬ ‫ظرفيتي دارند‪ .‬در روايات چنين مس��أله‌اي مطرح ش��ده‬ ‫اس��ت؛ براي نمونه پيامبر اكرم(ص) فرموده‌اند كه همه بر‬ ‫فطرت متولد ش��ده‌اند «و ابواه يهودانه او ينصرانه»؛ يعني‬ ‫بقيه‌اش مربوط به تربيت‌هاس��ت وگرنه همه يكس��ان و با‬ ‫همان ظرفيت‌ها (يعني ظرفيت خداگونگي و الهي) آفريده‬ ‫مي‌شوند؛ «فطرت‌اهلل الّتي فطرالناس عليها»؛ همه با همين‬ ‫فطرت (فطرت‌اهلل) خلق مي‌گردند و اين موضوع آفريقايي‪،‬‬ ‫امريكايي‪ ،‬مس��يحي‪ ،‬بي‌دين‪ ،‬الييك‪ ،‬اومانيست و‪ ...‬را در‬ ‫برمي‌گيرد؛ يعني همه آن‌ها با ظرفيت خداگونگي آفريده‬ ‫ش��ده‌اند و به دليل همين ظرفيت ما بايد قدر انسان‌ها را‬ ‫بدانيم‪ .‬اگر قدر انسان‌ها دانسته شود‪ ،‬مي‌توان آن‌ها را رشد‬ ‫داد؛ همان‌گونه كه اگر فنون كشاورزي را نداني‪ ،‬نمي‌تواني‬ ‫هسته خرما را به درخت خرما تبديل كني؛ ولي اگر از آن‬ ‫آگاه باش��ي‪ ،‬مي‌تواني اين كار را انجام دهي‪ .‬كسي كه قدر‬ ‫انسان را بداند‪ ،‬انسان را به كمال مي‌رساند؛ بنابراين با عزت‬ ‫گذاردن به انسان‌ها مي‌توان دست آن‌ها را گرفت و به كمال‬ ‫رساند‪ .‬اين نگاه عرفاست‪.‬‬ ‫نه با تكفير انس��ان‌ها‪ .‬نگاه كنيد؛ هم‌اكنون در جوامع‬ ‫ديني روحيه تكفيري در بين مومنان مش��اهده مي‌شود؛‬ ‫مي‌گويند اين فرد چون مسيحي يا يهودي يا پيرو مذهب‬ ‫خاصي اس��ت‪ ،‬كافر است‪ .‬يعني چه كه كافر است؟ يعني‬ ‫اين‌كه بايد طردش كني��م‪ .‬حال آن‌كه به آن‌ها بايد گفت‬ ‫ك��ه اگر دلش��ان براي انس��ان‌ها مي‌س��وزد و مي‌خواهند‬ ‫اس�لام را در جهان اشاعه دهند‪ ،‬راهش اين نيست كه به‬ ‫ديگران حمله كنند؛ راه آن تكريم انسان‌هاست‪ .‬آدمي اول‬ ‫بايد باور داش��ته باشد كه اين انسان‌ها چه ظرفيتي دارند؟‬

‫مثال هس��ته خرما را به ياد آوريد‪ .‬انسان اول بايد بداند كه‬ ‫در اين هسته چيس��ت‪ .‬اگر اين موضوع را بداند‪ ،‬مي‌تواند‬ ‫آن را پ��رورش دهد‪ .‬اگر ش��ما تصور كنيد كه اين انس��ان‬ ‫غيرمسلمان ظرفيت كامل شدن را ندارد‪ ،‬به او لگد مي‌زنيد‬ ‫و به كناري پرتش مي‌كنيد و مي‌گوييد او اص ً‬ ‫ال داخل آدم‬ ‫نيس��ت و نجس و كافر اس��ت؛ درواقع طردش مي‌كنيد و‬ ‫حاضر نيس��تيد به حرفش گوش دهيد‪ .‬اين درحالي است‬ ‫كه در تفكر ما‪ ،‬انس��ان داراي ظرفيت خداگونگي اس��ت‪.‬‬ ‫وقتي ش��ما باور كنيد كه فالن انسان امريكايي كه بويي از‬ ‫اسالم نبرده‪ ،‬داراي همان ظرفيتي است كه شما مسلمانان‬ ‫داريد‪ ،‬در گام نخست براي او احترام قائل مي‌شويد‪ .‬وقتي‬ ‫او را تكري��م كني��د‪ ،‬اخالقتان اخالق نبوي مي‌ش��ود و او‬ ‫مصداق اين حديث مي‌گردد‪« :‬االنس��ان عبيد االحسان»؛‬ ‫اي��ن يعني وقت��ي او را تكري��م كني��د‪ ،‬در حقيقت بنده‬ ‫گوش به فرمانتان مي‌شود‪.‬‬ ‫نفي مرزبندي بين انسان‌ها‪ ،‬متفاوت با پلوراليسم‬ ‫ديني‬ ‫وقتي كه به چنين انس��اني احترام مي‌گذاريد و برايش‬ ‫ارزش قائل مي‌ش��ويد‪ ،‬جذبتان مي‌ش��ود و به س��متتان‬ ‫مي‌آيد‪ .‬آن زمان اس��ت كه مي‌توانيد او را رش��د دهيد‪ .‬به‬ ‫همين دليلا‌ست كه آقاي مشايي مي‌گويد‪ :‬مرزبندي بين‬ ‫انس��ان‌ها را برداريد‪ .‬با طرح اي��ن مطلب بي‌درنگ عده‌اي‬ ‫به او اش��كال گرفتند و گفتند كه آقاي مشايي پلوراليست‬ ‫يا همان تكثرگراس��ت؛ يعني در نظر او يهودي‪ ،‬مسيحي‪،‬‬ ‫مس��لمان و غيرمسلمان‪ ،‬بودايي‪ ،‬هندو و … هيچ تفاوتي‬ ‫با هم ندارند‪ .‬ما معتقديم كه اس�لام دين حق است‪ .‬شما‬ ‫گفتيد من محمديم؛ يعني معتقديد كه دين اسالم حقيقت‬ ‫است‪ .‬همين اشكال را مي‌خواهند به آقاي مشايي بگيرند‬ ‫و مي‌گويند كه ايش��ان گفته است‪ :‬مرزبندي بين انسان‌ها‬ ‫را برداريد؛ يعني نگوييد‪ :‬اين گروه مس��لمان‌اند و آن گروه‬ ‫يهودي يا گروه ديگر مسيحي و يا بودايي‪ .‬اين درحالي است‬ ‫كه مقصود آقاي مشايي اين نيست كه همه اديان در يك‬ ‫ت‬ ‫مرتبه از حقيقت هس��تند و همه گزاره‌هاي آن‌ها درس ‌‬ ‫است؛ بلكه در انديشه ايشان اسالم دين كامل و حق است‪.‬‬ ‫مراد جناب مهندس از برداشتن مرزبندي بين انسان‌ها اين‬ ‫است كه به همه انسان‌ها احترام بگذاريد‪ .‬اين‌گونه مي‌توانيد‬ ‫اسالم را اشاعه دهيد نه با زور‪.‬‬ ‫پايان اسالم‌گرايي يا پايان تحكم در عرضه‬ ‫آقاي مشايي در جايي از پايان اسالم‌گرايي سخن گفت؛‬ ‫اما با شنيدن اين حرف گفتند كه او به اسالم پشت كرده‬ ‫اس��ت؛ اما آقاي مش��ايي مي‌گويد كه اشتباه نكنيد؛ پايان‬ ‫اس�لام‌گرايي معنا دارد‪ .‬اس�لام‌گرايي اصطالحي است كه‬ ‫در غرب به وجود آمده و به معناي عرضه اس�لام با تحكم‬ ‫اس��ت‪ .‬اين درحالي اس��ت كه در نظر آقاي مشايي روزگار‬ ‫تحكم و الزام به دنيا س��پري شده است؛ يعني امروز شما‬ ‫نمي‌توانيد باور خودتان را با فشار به دنيا الزام كنيد‪ .‬ايشان‬ ‫مي‌گويد كه دوره اين كار گذش��ته اس��ت؛ ن��ه فقط دوره‬ ‫اسالم‌گرايي‪ ،‬بلكه دوره مسيحيت‌گرايي‪ ،‬يهوديت‌گرايي و‬ ‫در كل هر‌گرايي س��پري شده است؛ پس چگونه بايد نگاه‬ ‫كرد؟ پاسخ روشن است‪ :‬بايد به انسان‌ها احترام بگذاريد تا‬

‫بتوانيد دين‌تان را در دل آن‌ها بنش��انيد و در ذهن و جان‬ ‫آن‌ها وارد و تزريق كنيد‪ .‬به اعتقاد آقاي مش��ايي اسالم را‬ ‫بايد اين‌گونه پيش برد؛ درس��ت مانند انبيا‪ .‬آيا انبيا از زور‬ ‫اس��تفاده كردند؟ آن‌ها زماني كه به رسالت رسيدند تنها‬ ‫بودند؛ پس چگونه دين‌ش��ان را اشاعه و گسترش دادند؟‬ ‫آن‌ها دين خود را در عقل و دل مخاطبشان نشاندند‪ .‬امروز‬ ‫چنين كاري را «ق��درت نرم» مي‌نامند؛ انبيا از قدرت نرم‬ ‫اس��تفاده و كاري كردند كه مردم باور نمايند و نس��بت به‬ ‫دين احس��اس پيدا كنند‪ .‬س��خن آقاي مشايي اين است‬ ‫كه دوره گرايي‌ها س��پري شده است؛ در اين مسأله ميان‬ ‫اسالم‌گرايي‪ ،‬مسيحيت‌گرايي يا هر‌گرايي ديگري تفاوتي‬ ‫نيس��ت‪ .‬در تاريخ غرب‪ ،‬مسيحيت‌گرايي هم وجود داشته‬ ‫است‪ .‬نمونه آن جنگ‌هاي صليبي با مسلمان‌هاست كه در‬ ‫آن‪ ،‬هر طرف مي‌خواست دين خودش را با تحكم گسترش‬ ‫دهد؛ در واقع مسيحي‌ها مي‌خواستند با جنگ‪ ،‬مسيحيت‬ ‫را گس��ترش دهند و از آن سو مسلمان‌ها هم از همين راه‬ ‫درصدد گس��ترش اسالم بودند‪ .‬در نظر ايشان فرقي ميان‬ ‫اينها وجود ندارد و دوره همه‌گرايي را سپري شده مي‌داند‪.‬‬ ‫او مي‌گوي��د كه مردم دنيا ام��روز با تحكم چيزي را قبول‬ ‫نمي‌كنند؛ به آن‌ها احترام بگذار و تكريم‌شان كن و آن وقت‬ ‫ببين كه چگونه حقيقت را مي‌پذيرند‪.‬‬ ‫به ايرادهايي كه به ايشان گرفتند توجه كنيد؛ اول گفتند‬ ‫كه او اومانيست است؛ اما آقاي مشايي گفت‪ :‬نه؛ در مرحله‬ ‫دوم گفتند‪ :‬اين س��خن كه مرزها را برداريد‪ ،‬نشان دهنده‬ ‫پلوراليست بودن اوس��ت؛ اما آقاي مشايي گفت‪ :‬نه؛ اص ً‬ ‫ال‬ ‫مسأله برداشتن مرزها اين نيست كه ما مثل پلوراليست‌ها‬ ‫بگوييم همه حق هس��تند‪ .‬حرف ما اين نيست‪ .‬برداشتن‬ ‫مرزها به معناي آن است كه براي مواجهه با مردم دنيا نبايد‬ ‫خط‌كشي كنيم؛ بلكه بايد به همه انسان‌ها احترام بگذاريم‬ ‫و همه آن‌ها را تكريم كنيم‪ .‬در مرحله بعد آقاي مش��ايي‬ ‫گفتند كه دوره گرايي‌ها گذشته؛ يعني دوره عرضه دين با‬ ‫تحكم‪ ،‬الزام و فشار سپري شده است و هم‌اكنون ديگر دوره‬ ‫چنين كارهايي نيس��ت‪ .‬هركسي چنين انديشه‌اي داشته‬ ‫باشد به خطا رفته است و اين تصور كه مي‌توان اسالم را با‬ ‫فتوحات در دنيا منتشر كرد نادرست است‪.‬‬ ‫اگر اين ش��يوه راهگش��ا بود چرا تا به حال نتوانستيم‬ ‫چنين كنيم؟ امروز دنياي مسيحيت بزرگ‌تر است يا دنياي‬ ‫اس�لام؟ اگر قرار بود اس�لام با فتح پيروز شود‪ ،‬هم‌اكنون‬ ‫كه ‪ 1400‬س��ال از عمر اسالم و بعثت پيامبر اسالم(ص)‬ ‫گذشته است‪ ،‬چرا دنيا را نگرفته‌ايم؟! در مورد مسيحيت هم‬ ‫همين سخن را مي‌توان مطرح كرد؛ اگر قرار بود با فتح همه‬ ‫مردم دنيا مسيحي ش��وند‪ ،‬چرا اكنون كه دو هزار سال از‬ ‫عمر مسيحيت مي‌گذرد‪ ،‬اين دين دنيا را فرا نگرفته است؟!‬ ‫راه گس��ترش دين اين نيس��ت كه ما به فتح و خونريزي‬ ‫روي آوريم؛ بلكه ما بايد دين‌مان را با تكريم انسان‌ها پيش‬ ‫ببريم‪ .‬خداوند نخستين تكريم‌كننده است‪« :‬و لقد كرمنا‬ ‫بني آدم»؛ ما بني آدم را تكريم كرديم‪ .‬پس بايد از خدا ياد‬ ‫بگيري��م‪« :‬تخلفوا باخالق اهلل» آيا منظور از بني آدم‪ ،‬فقط‬ ‫ما مسلمان‌ها هستيم و ديگران آدم نيستند؟! «ولقد كرمنا‬ ‫بني آدم»؛ خدا بني آدم را تكريم كرد‪ .‬ما با تكريم مي‌توانيم‬ ‫حقيقت را به دل انس��ان‌ها وارد كنيم نه با زور‪ ،‬اس��لحه و‬ ‫فشار‪ .‬همه اينها انديشه و حرف آقاي مشايي است‪.‬‬

‫‪27‬‬

‫اندیشه‬

‫در یک نگاه‬

‫سال نوزدهم‬ ‫شماره ‪5387‬‬ ‫چهارشنبـه‬ ‫‪ 22‬خرداد‌ماه ‪1392‬‬ ‫‪ 3‬شعبان ‪1434‬‬ ‫‪ 12‬ژوئن ‪2013‬‬

‫‪W W W. i r a n - n e w s p a p e r. c o m‬‬

‫تفكرات قرون وس��طايي هنوز در جوامع ديني هس��ت‪.‬‬ ‫منظورم ايران نيست‪ .‬بسياري از مردم در جهان اسالم و حتي‬ ‫جهان مسيحيت انديشه تكفيري دارند‪ .‬همين نشان مي‌دهد‬ ‫كه انديشه قرون وسطايي هنوز در دنيا وجود دارد‪.‬‬ ‫منظور ايشان از مكتب ايراني چه بود؟‬ ‫يكي از اشكال‌هايي كه به آقاي مشايي گرفتند ترويج‬ ‫انديشه ناسيوناليس��تي (ملي‌گرايي) بود‪ .‬آن‌ها با طرح نام‬ ‫ايران تصور كردند كه او چنين انديش��ه‌اي دارد؛ در حالي‬ ‫كه چنين نيس��ت و حرف ايش��ان اص ً‬ ‫ال اين نبود‪ .‬منظور‬ ‫آقاي مش��ايي اين نبود كه ايراني به ما ه��و ايراني‪ ،‬فردي‬ ‫متفاوت با انسان‌هاي ديگر است؛ چون ايشان مي‌گويد كه‬ ‫بايد همه انسان‌ها گرامي داشته شوند‪ .‬حرف آقاي مهندس‬ ‫اين بود كه اس�لام در غرب و شرق و جنوب و شمال شبه‬ ‫جزيره عربستان پيش رفت و به قلب اروپا راه يافت‪ ،‬اما بايد‬ ‫بررسي كرد كه در كدام يك از اين حوزه‌ها اسالم به صورت‬ ‫معتدل قرائت ش��د‪ .‬آيا در همه اين حوزه‌ها يك قرائت از‬ ‫اس�لام وجود دارد؟ روشن است كه پاسخ منفي است؛ زيرا‬ ‫قرائت‌هاي بسياري از اسالم مطرح است‪ .‬اين جمله پيامبر‬ ‫اكرم(ص) اس��ت كه بعد از م��ن امت من به هفتاد و چند‬ ‫فرقه تقسيم مي‌شوند‪ .‬اين هفتاد و چند فرقه يعني هفتاد‬ ‫و چند قرائت و برداشت گوناگون از اسالم‪ ،‬حضرت فرمود‬ ‫كه از اين هفتاد و چند فرقه يكي اهل نجات اس��ت؛ يعني‬ ‫قرائتش نسبت به باقي فرقه‌ها از نظر دين و اسالم صحيح‌تر‬ ‫است‪ .‬البته اين اتفاقي است كه براي ساير اديان هم افتاده‬ ‫اس��ت‪ .‬پيامبر(ص) فرمود كه در امت عيسي و موسي هم‬ ‫همين مس��أله رخ داد؛ چون انسان كامل نيست و از دين‬ ‫برداشت‌هاي مختلف مي‌كند‪ .‬از قرائت‌هاي مختلف‪ ،‬مذاهب‬ ‫و مكاتب مختلف به وجود مي‌آيد‪.‬‬ ‫آقاي مش��ايي براي پاس��خ به اين پرسش كه در كدام‬ ‫حوزه اس�لام بهتر قرائت شده اس��ت به سراغ كشورهاي‬ ‫مختلف مانند مصر‪ ،‬عربستان‪ ،‬مالزي‪ ،‬ايران‪ ،‬آندلس در غرب‬ ‫اروپا و… مي‌رود و ابتدا اين سوال را مطرح مي‌كند كه آمار‬ ‫دانشمندان مسلمان‪ ،‬اعم از شيعه و سني‪ ،‬در كدام كشور‬ ‫بيشتر اس��ت؟ او پاس��خ مي‌دهد كه ايران به دليل سابقه‬ ‫تمدني‌اش اس�لام را با كمال اشتياق پذيرفته و اسالم در‬ ‫اينجا انديشمندان گوناگوني اعم از شيعه و سني را پرورانده‬ ‫است‪ .‬در ايران قرائت معتدلي از اسالم مشاهده مي‌شود نه‬ ‫قرائتي خش��ن‪ .‬شما مي‌دانيد كه هم‌اكنون قرائت از اسالم‬ ‫چگونه اس��ت؟ اين قرائت‌ها گوناگون است؛ بعضي از آن‌ها‬ ‫خيلي خش��ن اس��ت؛ يعني در اصل يك اسالم تند است‪.‬‬ ‫تكفي��ر هم در همين قرائت به وج��ود مي‌آيد‪ .‬گويي با آن‬ ‫تن��دي و غلظت مي‌خواهد امر به مع��روف و نهي از منكر‬ ‫كند و بگويد‪ :‬نماز بخ��وان؛ روزه بگير؛ اين كار را نكن؛ آن‬ ‫كار را بك��ن و اگر نكردي بايد بميري؛ يعني به ش��يوه‌اي‬ ‫بسيار تند‪.‬‬ ‫آقاي مش��ايي مي‌گويد‪ :‬ما در اينجا هم قرائت‌هاي تند‬ ‫داريم؛ ولي در كل در سطح جغرافياي اسالم‪ ،‬معتدل‌ترين‬ ‫قرائت‌ها در ايران بوده است‪ .‬اتفاقاً علت فراواني انديشمندان‬ ‫هم همين اعتدال بوده اس��ت؛ يعني چ��ه؟ يعني اگر اين‬ ‫دانشمند سني خشن بود‪ ،‬نمي‌گذاشت دانشمند شيعي در‬ ‫اين خطه سر بر آورد؛ ولي چنين اتفاقي نيفتاده است و عالم‬ ‫سني با عالم شيعي در همسايگي هم و در هنگام دوستي با‬ ‫هم در اين جغرافيا زندگي كرده‌اند‪ .‬علت اين مسأله اعتدال‬ ‫اس��ت؛ اعتدال موجب شده است كه انديشه ديني در اين‬ ‫خطه رشد كند‪ .‬ببينيد فلس��فه‪ ،‬فقه‪ ،‬اصول‪ ،‬كالم و ديگر‬ ‫دانش‌ها در اينجا رشد مي‌كند‪.‬‬ ‫يكي ديگر از علل اعتدال‪ ،‬رشد عرفان است‪ .‬بسياري از‬ ‫بزرگان عرفان در ايران زندگي كرده‌اند‪ .‬اين سخن به معناي‬ ‫آن نيست كه بزرگان عرفان به هيچ نقطه ديگري از جهان‬ ‫اسالم تعلق ندارند؛ براي مثال ابن عربي در اندلس به دنيا‬ ‫آمد‪ ،‬زندگي كرد و ايراني نبود؛ اما در ايران‪ ،‬مولوي‪ ،‬حافظ‪،‬‬ ‫خرقاني‪ ،‬ابو سعيد ابوالخير و …پرورش يافتند‪ .‬انديشمندان‬ ‫مذاهب گوناگون اهل سنت نيز در اين خطه رشد كردند؛‬ ‫زي��را در آن درگيري وجود نداش��ته؛ يعني اين‌گونه نبوده‬ ‫است كه هر گروهي بخواهد خون گروه ديگر را بريزد‪.‬‬ ‫آقاي مشايي مي‌گويد‪ :‬به هر علتي كه بوده اعتدال در‬ ‫اين خطه جغرافيايي وجود داشته است‪ .‬براي همين است‬ ‫كه ايراني‌ها را داراي قرائت خوبي از اسالم معرفي مي‌كرد‪.‬‬ ‫معناي س��خن ايشان اين نيست كه اسالم فقط براي شما‬ ‫(ايراني‌ها) اس��ت و در هيچ نقطه ديگري از دنياي اسالم‪،‬‬ ‫قرائت خوبي از اين دين وجود ندارد‪ .‬اين فقط يك بررسي‬ ‫آماري جغرافيايي است‪.‬‬ ‫بحث مكتب ايراني همين موضوع است و به هيچ وجه‬ ‫با ناسيوناليس��م ارتباطي ندارد‪ .‬همه آن شرافتي كه آقاي‬ ‫مشايي مي‌خواهد به ايراني‌ها بدهد به‌خاطر همين قرائت‬ ‫معتدل از اسالم است‪ .‬او مي‌گويد شما ايراني‌ها قرائت خوبي‬ ‫از اس�لام داشتيد و به‌خاطر همين قرائت خوبتان دانش و‬ ‫انديشه اسالمي تا اين اندازه در اين كشور رشد كرد‪ .‬آقاي‬ ‫مش��ايي در بحث مكتب ايراني مي‌خواه��د اين موضوع را‬ ‫مطرح كن��د و البته اين‌ها را به خصلت‌هاي خوبي مربوط‬ ‫مي‌داند كه درمردم ايران وجود داشته و دارد‪.‬‬ ‫پس مسأله گشت ارشاد و برخورد آن‌ها با بانوان‬ ‫چيست؟‬ ‫گشت ارشاد ارتباطي به آقاي احمدي‌نژاد ندارد‪ .‬آقاي‬ ‫احمدي‌نژاد هم از همان لحظه ش��كل‌گيري اين گش��ت‬ ‫مخالفت خودش را با آن اعالم كرد‪.‬‬ ‫آقاي احمدي‌ن��ژاد در تلويزيون گفت‪ :‬اين نوع برخورد‬ ‫با مردم درس��ت نيس��ت‪ .‬صريح كالم ايشان اين است كه‬ ‫گفت‪ :‬امر به معروف بعد از معروف (ش��ناخته شدن) يك‬ ‫معنا و مضمون دارد‪.‬‬ ‫رئيس جمهور محترم گفت‪ :‬آيا شما توانستيد حجاب‬ ‫و پوش��ش را در جامعه معروف سازيد؟ معروف يعني چه؟‬ ‫يعني مردم او را به نيكي بشناس��ند و به نيكي باور داشته‬ ‫باشند‪ .‬ايشان گفت‪ :‬خب هم‌اكنون شما مي‌توانيد بگوييد‬ ‫هم��ه خانم‌هاي جامعه ما حجاب را امري نيك مي‌دانند و‬ ‫باور دارند و احساسشان هم همين است؟ اگر چنين باشد‪،‬‬ ‫آن زم��ان مي‌توانيد امر كنيد؛ ولي اگر اين‌گونه نيس��ت‪،‬‬ ‫اول بايد معروف ش��ود تا بعد بتوانيد امرش كنيد؛ بنابراين‬ ‫رئيس‌جمهور گفت‪ :‬من با اين مخالفم كه بخواهيم دين را‬ ‫به شكل تحكمي تزريق كنيم‪.‬‬ ‫با گذش��ت بيش از سه دهه از پيروزي انقالب اسالمي‬ ‫در ايران‪ ،‬هنوز حجاب معروف نش��ده است‪ .‬آيا اين مشكل‬ ‫گفتمانينيست؟‬ ‫شما پرسيديد اين اشكاالت از كجا سرچشمه مي‌گيرد؛‬

‫من هم پاسخي دادم‪ :‬از همان نگاه قرون وسطايي به دين‪.‬‬ ‫دين چيس��ت؟ ش��ما دين را با چه عنواني مي‌شناس��يد؟‬ ‫اغلب دينداران در پاس��خ به اين س��وال‪ ،‬دي��ن را فقط با‬ ‫يك بخش‌اش كه ش��ريعت است‪ ،‬تعريف مي‌كنند‪ .‬مراد از‬ ‫شريعت قوانين و تكاليف‪ ،‬يعني بايدها و نبايدها و حرام‌ها‬ ‫و واجب‌هاست‪ .‬آن‌ها تصور مي‌كنند كه دين فقط شريعت‬ ‫است؛ در حالي كه اين فقط بخشي از دين به شمار مي‌آيد‬ ‫نه همه آن‪ .‬دين معارف عقالني‌‪ ،‬روحي و باطني دارد؛ چون‬ ‫انسان داراي سه بعد است‪ :‬جسم يا همان رفتار‪ ،‬عقل‪ ،‬قلب‬ ‫و احس��اس‪ .‬دين براي هر سه بعد ياد شده برنامه دارد‪ .‬در‬ ‫آيات قرآن كري��م عبارت «آمنوا و عملوا صالحات» فراوان‬ ‫به كار رفته اس��ت‪« .‬عملوا الصالحات» مربوط به تكاليف و‬ ‫رفتار اس��ت؛ اما سوال اينجاس��ت كه «آمنوا» به كدام بعد‬ ‫انس��ان مربوط مي‌شود‪ .‬پاسخ روش��ن است؛ آمنوا به عقل‬ ‫و دل مربوط مي‌ش��ود و ارتباطي با رفتار ندارد‪ .‬كدام مقدم‬ ‫است؛ آمنوا يا عملوا الصالحات؟ آمنو‌ا مقدم است؛ يعني اول‬ ‫بايد ايمان باشد؛يعني نخست بايد دين را با عقل و دل باور‬ ‫كرد‪ .‬وقتي چنين شود؛ يعني انسان با عقل و دل خود دين‬ ‫را باور كند‪ ،‬خودش به س��راغ عم��ل صالح مي‌رود و ديگر‬ ‫چندان الزم نيست كه او را به انجام دادن آن اعمال مجبور‬ ‫كنند‪ .‬وقتي شما عاشق دين‌تان شويد‪ ،‬مدام مي‌گوييد‪ :‬چه‬ ‫كاري بايد انجام دهم؟ در اين صورت الزم نيس��ت به شما‬ ‫بگويند‪ :‬چنين كنيد؛ يعني الزام ديگر معنا ندارد‪ .‬حال اگر‬ ‫ما به جاي «آمنوا»‪ ،‬از «عملوا الصالحات» وارد دين شويم‪،‬‬ ‫ناچاريم الزام كنيم‪ .‬اگر الزام هم كنيم ــ همان‌گونه كه شما‬ ‫گفتيد ــ نفاق‪ ،‬ريا‪ ،‬فرار يا س��تيز را باعث مي‌شود؛ يعني‬ ‫عده‌اي مي‌ايستند و مي‌گويند‪ .‬اين كار را انجام نمي‌دهيم؛‬ ‫ع��ده‌اي هم رياكارانه آن را انجام مي‌دهند‪ .‬من در پاس��خ‬ ‫به اين پرس��ش كه بايد از كجا وارد دين شويم مي‌خواهم‬ ‫بگوي��م كه همان‌طور كه خدا فرموده اس��ت‪ ،‬بايد از آمنوا‬ ‫به عملوا الصالحات برس��يم نه از عملوا الصالحات به آمنوا‪.‬‬ ‫پديده گشت ارش��اد يا نگاه‌هاي تكفيري در دنياي اسالم‬ ‫يا مس��يحيت نش��ان دهنده ورود به دين از دريچه عملوا‬ ‫الصالحات اس��ت؛ يعني دين را فقط بخش ش��ريعت (فقه‬ ‫و تكاليفش) دانس��ته‌اند‪ .‬اين درحالي است كه دين بايد از‬ ‫آمنوا‪ ،‬يعني از عقل و دل شروع شود‪.‬‬ ‫حال در پاس��خ به اين پرسش ش��ما كه مي‌فرماييد با‬ ‫وجود گذشت ‪ 35‬سال از انقالب اسالمي چرا مسأله حجاب‬ ‫و مس��ائل ديني ديگر حل نشده اس��ت‪ ،‬بايد بگويم كه ما‬ ‫خواستيم دين را از عملوا الصالحات شروع كنيم نه از آمنوا‪.‬‬ ‫بايد از كسي كه مي‌خواهد به انسان احترام بگذارد پرسيد‬ ‫كه به نظر شما اصل انسان احساس و درك اوست يا جسم‬ ‫و رفتارش‪ .‬روش��ن است كه عقل و احساس آدمي اصل به‬ ‫شمار مي‌آيد‪ .‬حال مي‌خواهم عرض كنم كه وقتي ما دين را‬ ‫فقط بخش شريعت بدانيم از رفتار شروع مي‌كنيم‪ .‬اگر رفتار‬ ‫كس��ي را خالف ديديم با او برخورد مي‌كنيم‪ .‬ما ايراني‌ها‬ ‫مي‌گوييم‪« ،‬چكش��ي» يعني الزامش مي‌كنيم و به سرش‬ ‫مي‌كوبيم؛ اما اگر دين را از «آمنوا» شروع كرديم به قلب و‬ ‫عقل طرف احترام مي‌گذاريم؛ يعني مي‌گوييم‪ ،‬اول كاري‬ ‫كنيم كه همين مقوله حجاب و پوش��ش را باور و احساس‬ ‫كند و در مرتبه‌اي ّ‬ ‫متأخر‪ ،‬تكليف هم بكنيم‪.‬‬ ‫در همه جهان اس�لام و به‌ط��ور كل در جوامع ديني و‬ ‫حتي مسيحي‌هاي معتقد نيز رفتار الزامي را اعمال مي‌كنند‪.‬‬ ‫همه مي‌خواهند با الزام‪ ،‬دين را شروع كنند لذا وقتي با الزام‬ ‫جلو مي‌آيند خيلي‌ها مقاومت مي‌كنند؛ چون انس��ان ذاتاً‬ ‫حريت‌طلب و آزاديخواه است‪ .‬اگه به او بگويند‪ ،‬حتماً بايد‬ ‫اين كار را انجام دهي‪ ،‬لجبازي مي‌كند و مي‌گويد‪ ،‬نمي‌كنم‬ ‫لذا دعوايشان مي‌ش��ود‪ .‬اگر قدرت داشته باشد‪ ،‬بر سرش‬ ‫مي‌زند و مانند همان رفتارهاي قرون وسطايي‪.‬‬ ‫دين را بايد از عقل و دل مردم شروع كرد‪ .‬معنايش اين‬ ‫نيست كه بايد تكليف تعطيل شود‪ .‬معنايش اين است كه‬ ‫روي عقل و دل تاكيد بيشتري شود‪ .‬مث ً‬ ‫ال در مقوله حجاب‬ ‫اول باي��د عقل و قلب زنان جامعه را قانع و راضي كنيم تا‬ ‫خودشان رعايت كنند؛ اما اگر كاري به عقل نداشته باشيم‪،‬‬ ‫موجب مي‌شود خانمي اكنون در يك جامعه اسالمي چه‬ ‫ايران و چه غير ايران اص ً‬ ‫ال نداند كه چرا بايد حجاب داشته‬ ‫باش��د؛ ممكن است عقلش قانع نش��ده باشد‪ .‬بعد از عقل‬ ‫نوبت به قلب مي‌رسد كه اگر احساس خوشايندي نسبت‬ ‫به حجاب برايش به وجود نياورده باشيم‪ ،‬طبيعي است كه‬ ‫اگر بخواهيم الزامش كنيم‪ ،‬متنفر و فراري مي‌شود‪ .‬ما بايد‬ ‫كاري كنيم كه در جوامع اسالمي مردم عالقه‌مند به دين‬ ‫ش��وند براي عالقه‌مندي بايد عقلشان را با هنر قانع كنيم‪،‬‬ ‫قلب آن‌ها را هم نسبت به معقوالت ديني به احساس خوب‬ ‫برس��انيم‪ .‬وقتي اين پيش آمد‪ ،‬شما مي‌بينيد كه دين به‬ ‫خوبي در جامعه توسط تك تك افراد اجرا مي‌شود‪.‬‬ ‫چرا به آقاي احمدي‌نژاد و آقاي مشايي برچسب‬ ‫حجتيهمي‌زنند؟‬ ‫پيشتر به شما گفتم انسان براي اين‌كه ظرفيت خودش‬ ‫را بشناسد بايد به انسان كامل نگاه كند‪ .‬انسان كامل از نگاه‬ ‫همه مسلمان‌ها بلكه همه دنيا آن منجي است‪ .‬همه اديان‬ ‫به منجي معتقد هستند؛ يعني انساني خدايي‪ ،‬كه مي‌آيد‬ ‫و عدال��ت را در زمين گس��ترش مي‌دهد؛ ما آن انس��ان را‬ ‫كامل آخر مي‌دانيم كه مي‌گوييم‪ ،‬وصي پيامبران خداست‪.‬‬ ‫آقاي مشايي مي‌گويد‪ :‬شما تا به اين انسان نگاه نكني اص ً‬ ‫ال‬ ‫ظرفيت انساني برايت كشف نمي‌شود بايد به او نگاه كني‪.‬‬ ‫اكنون پرس��ش من اين اس��ت كه مردم براي اين‌كه رشد‬ ‫كنند‪ ،‬آيا بايد به گذشته نگاه كنند يا آينده؟ اين آينده بايد‬ ‫امامي براي آينده وجود داشته باشد تا به او نگاه كنيم و با‬ ‫نگاه به او‪ ،‬ظرفيت خويش را بشناسيم و با اميد به سوي او‬ ‫حركت كنيم‪ .‬شما گفتيد پيامبر‪ .‬پيامبر در قيد حيات است‬ ‫يا از دنيا رفته است؟‬ ‫ديدگاه پيامبر هرچه هس��ت‪ ،‬اس�لام است و من هم‬ ‫مي‌گوي��م‪ ،‬آن وصي آخر‪ ،‬همان حرف پيامبر(ص) را بازگو‬ ‫مي‌كند؛ اما يك نكته در اينجا هست و آن اين است كه ما‬ ‫يك قانون داريم و يك مجري‪ .‬اين مجري ممكن اس��ت‪،‬‬ ‫شخصي باشد كه همه قانون را مي‌داند و به آن ايمان دارد‪.‬‬ ‫در واق��ع اين قانون در وجود خودش حل ش��ده اس��ت‪ .‬يا‬ ‫اين‌كه ش��خصي باشد كه‌ايمان به اين قانون نداشته باشد‪.‬‬ ‫كدام مي‌تواند مجري باشد؟‬ ‫آيا دين براي ما مانند يك برگه كاغذ اس��ت كه پيش‬ ‫روي م��ا گذاش��ته‌اند و مي‌گويند آدم‌ها اي��ن را ببينيد و‬ ‫اين‌گونه شويد‪ ،‬يا خير؟ بلكه بايد يك پيشوا وجود داشته‬ ‫باش��د كه انس��ان‌ها با اميد و نگاه به او جلو بروند و رش��د‬ ‫كنند و استعدادهايش��ان شكوفا ش��ود‪ .‬اين همان منجي‬ ‫آخرالزمان‪ ،‬حجت خدا روي كره خاكي است‪ .‬نام و بقيئ‌اهلل‬

‫در ق��رآن كريم نيز آمده اس��ت‪ .‬بقيئ‌اهلل خي��ر لكم‪ .‬آقاي‬ ‫مشايي مي‌گويد‪ :‬براي حركت دادن قافله انساني‪ ،‬اول اين‬ ‫نگاه را به انس��ان‌ها عرضه كنيم كه شما كه هستيد و چه‬ ‫ظرفيتي داريد‪ .‬اين نگاه چگونه حاصل مي‌شود؟ وقتي به‬ ‫آنها‪ ،‬انس��ان باال را نويد دهيم و بگوييم شما نيز مي‌توانيد‬ ‫مانند او شويد‪ ،‬به سمتش حركت كنيد‪ ،‬اميدوار مي‌شوند‬ ‫و به حركت در مي‌آيند‪ ،‬ش��كوفا مي‌شوند و رشد مي‌كنند‬ ‫اين تفكر ايشان است‪.‬‬ ‫وي مي‌گويد‪ :‬قافله انس��اني وقتي به سمت شكوفايي‬ ‫اس��تعدادها پيش مي‌رود كه ب��ه او امام حق و حجت خدا‬ ‫يعني انسان كامل را نشان دهيد‪ .‬اين يك نگاه درستي است‬ ‫كه به غلط عنوان حجتيه بر آن گذاشته‌اند‪ .‬در صورتي كه‬ ‫حجتيه معنايش اين نيست‪ .‬حجتيه هم نوعي نگاه به امام‬ ‫زمان(عج) يعني حجت خدا دارد اما آن نوع نگاه حجتيه با‬ ‫نگاه آقاي مشايي بسيار فرق مي‌كند‪ .‬نگاه آقاي مشايي‪ ،‬نگاه‬ ‫حركت دادن قافله انسان‌ها به سمت «انسان كامل» است‪.‬‬ ‫وي مي‌گويد‪ :‬انسان‌ها براي اين‌كه خودشان را بشناسند و‬ ‫با اين شناخت شكوفا و بي‌اندازه شوند بايد به انسان كامل‬ ‫نگاه كنند و به س��مت او حركت كنند‪ ،‬البت��ه اميدوارانه؛‬ ‫چون اگر اميد نداش��ته باشند‪ ،‬حركت نمي‌كنند‪ .‬انسان‌ها‬ ‫اگر به آينده روشن اميدوار نباشند‪ ،‬هيچ موقع به سمتش‬ ‫حركت نمي‌كنند اص ً‬ ‫ال انسان‌ها با اميد حركت مي‌كنند‪ .‬من‬ ‫با بعضي از مس��يحي‌ها كه استاد دانشگاه در امريكا بودند‪،‬‬ ‫صحبت كردم ديدگاه‌هاي آن‌ها برايم عجيب بود‪ .‬با استادي‬ ‫از دانشگاه نيويورك كه اديان گوناگون را تدريس مي‌كرد‪،‬‬ ‫تو‌گو داش��تم و درباره آينده جهان با او صحبت كردم‪.‬‬ ‫گف ‌‬ ‫او مي‌گفت‪ :‬واقعاً چنين آينده‌اي هس��ت! به نظر مي‌رسيد‬ ‫ايمانش را از دست داده است‪ .‬او مي‌گفت‪ :‬اص ً‬ ‫ال امكان ندارد‪،‬‬ ‫چيزي درست شود‪ .‬همه چيز تاريك است‪ .‬به نظر شما آيا‬ ‫چنين استادي خود شكوفا مي‌شود كه بتواند شاگردهاي‬ ‫خودش را ش��كوفا كند؟ نمي‌تواند‪ .‬به همين دليل‪ ،‬مسأله‬ ‫انتظار و اميد يك مسأله مهم در ديانت ما و در همه اديان‬ ‫است؛ اين‌كه اميد به چه كسي داشته باشيم‪ .‬انسان كامل‬ ‫كه مي‌آيد‪ ،‬نجات مي‌دهد‪ ،‬آينده را بايد روشن ببينيم‪ ،‬براي‬ ‫اين‌كه اميدوار به اين آينده ش��ويم بايد به آن انسان كامل‬ ‫نگاه كنيم‪ .‬مي‌خواهم بگويم نظريه آقاي مشايي‪ ،‬اين‌گونه‬ ‫كامل مي‌شود كه براي تعريف صحيح انسان بايد به انسان‬ ‫كامل‪ ،‬نگاه كنيد‪ .‬براي اين‌كه اين استعداد (انسان) بتواند‬ ‫مسير شكوفايي را مثل آن هسته خرما براي درخت شدن‬ ‫طي كند بايد مسيري را سير كند‪ ،‬زير خاك كاشته شود‪،‬‬ ‫آب‪ ،‬نور و كود داده شود تا جوانه و نهالي شود و به درخت‬ ‫خرما برسد‪ .‬بنابراين قافله انساني براي اين‌كه شكوفا شود‬ ‫بايد به كجا نگاه كند؟ به انسان كامل‪ .‬آيا به انسان كاملي‬ ‫ك��ه از دنيا رفته و فقط آثارش در كتاب اس��ت؟ خير اگر‬ ‫بگوي��ي‪ ،‬پيغمبري بود كه خيلي خ��وب بود‪ ،‬هم‌اكنون ما‬ ‫ب��ا چه الگويي حركت كنيم بگويي��م نه پيغمبري بود؛ اما‬ ‫خ��دا (دين) با مرگ آن پيغمبر تمام نمي‌ش��ود خدا روي‬ ‫زمي��ن حج��ت دارد‪ .‬حجت آن هس��ت و مي‌آيد و نجات‬ ‫مي‌دهد؛ او همان اس��ت كه اراده خ��دا را محقق مي‌كند‬ ‫نمن علي‌الذين استضعفوا في االرض و نجعلهم‬ ‫«و نريد ان ّ‬ ‫ائمه و نجعلهم الوارثين» پس اين اراده خدا را چه كس��ي‬ ‫مي‌خواهد‪ ،‬محقق كند؛ اين اراده خدا را حجت خدا با ياري‬ ‫مس��تضعفان محقق مي‌كند‪ .‬اين نگاه آقاي مشايي است‪.‬‬ ‫بنابراين بايد به مردم دنيا بگوييم حجتي اس��ت كه انسان‬ ‫كاملي است‪.‬‬ ‫با اين نگاه آقاي مشايي‪ ،‬حركت جهان رو به روشنايي‬ ‫است يا تاريكي؟ آقاي مشايي مي‌گويد‪ :‬روشنايي‪ .‬مي‌گويد‬ ‫انسان‌ها هر لحظه شكوفاتر مي‌شوند و رشد مي‌كنند تا به‬ ‫آنجا برس��ند‪ .‬مي‌گويد‪ :‬فرآيند جهان رو به روشنايي است‬ ‫در حال��ي كه حجتيه نگاهش خالف اين اس��ت‪ .‬حجتيه‬ ‫درست اس��ت كه معتقد به امام زمان(عج) و حجت است‬ ‫اما مي‌گويد دنيا بايد سقوط كند تا او بيايد‪ .‬متاسفانه برخي‬ ‫از كس��اني كه منتقد شديد آقاي مشايي هستند و او را به‬ ‫حجتيه ب��ودن متهم مي‌كنند‪ ،‬خود عقيده حجتيه دارند‪،‬‬ ‫آن‌ه��ا مي‌گويند جهان‪ ،‬رو به تاريكي مي‌رود و انس��ان‌ها‬ ‫ه��ر روز بدت��ر از روز پيش مي‌ش��وند در حال��ي كه آقاي‬ ‫مشايي مي‌گويد مردم بايد شايسته بشوند تا منجي بيايد‬ ‫و ق��درش را بدانند‪ .‬او مي‌گوي��د اگر دنيا به تاريكي برود و‬ ‫مردم هر لحظه بد و بدتر ش��وند‪ ،‬او نمي‌آيد‌؛ چون كس��ي‬ ‫انتظار آمدنش را نمي‌كشد‪.‬‬ ‫منجي براي چه غايب است؟ براي اين‌كه مردم قدر او‬ ‫را نمي‌دانستند‪ ،‬حال اگر مردم هر روز بدتر شوند كه علت‬ ‫غيبت‪ ،‬قوي‌تر مي‌شود!‬ ‫جريان آقاي مشايي و احمدي‌نژاد سياسي نيست‪،‬‬ ‫يك گفتمان اس�ت آيا اين گفتمان با رد صالحيت‬ ‫آقاي مشايي از بين نمي‌رود؟ آقاي احمدي‌نژاد دوره‬ ‫رياس�تش تمام شد وقتي آقاي احمدي‌نژاد دارد از‬ ‫صحنه بيرون مي‌رود‪ ،‬چه كسي اين گفتمان را پيش‬ ‫مي‌برد؟‬ ‫گاهي اوقات انديش��ه‌ها ب��ا نبودن قدرت بهتر رش��د‬ ‫مي‌كند؛ چون قدرت منتقل شده است‪ .‬اين انديشه زيبايي‬ ‫خودش را نش��ان مي‌دهد‪ ،‬هوادار و طرفدار بيشتري پيدا‬ ‫مي‌كند و بعد كار خودش را خواهد كرد‪.‬‬ ‫م��ن مي‌خواهم بگويم گفتمان آق��اي احمدي‌نژاد كه‬ ‫عنوانش را گفتمان بهار گذاشتند به اين دليل است كه ما‬ ‫رو به بهار مي‌رويم نه زمستان‪ ،‬بر خالف انجمن حجتيه كه‬ ‫دنيا را رو به زمستان مي‌بيند‪ .‬اينها معتقدند اين گفتمان‬ ‫ادامه دارد‪.‬‬ ‫اين گفتمان بهار براي رياست جمهوري نبود‪.‬‬ ‫نه گفتمان بهار با نگاه به بهار هس��تي بود‪ ،‬بهار جهان‬ ‫يعني همان ش��كوفا ش��دن جه��ان با حركت به س��وي‬ ‫انسان كامل‪.‬‬ ‫وقتي رياس��ت جمهوري ق��وه مجري��ه را ترك كنند‬ ‫چ��ه؟ تفك��ر ادامه پيدا مي‌كن��د‪ ،‬تبيين مي‌ش��ود و فكر‬ ‫منتشرمي‌شود‪.‬‬ ‫آي��ا مي‌گذارن��د؟ چ��را نگذارند‪ ،‬مگر مي‌ش��ود جلوي‬ ‫انديش��ه‌اي را گرفت؟ باالخره انديش��ه راه خودش را پيدا‬ ‫مي‌كند‪.‬‬

‫كسي كه نتواند حضرت حق‬ ‫را در وجود خودش نشان دهد‬ ‫چگونه مي‌خواهد جانشين او‬ ‫شود؟!‬ ‫مقصود آقاي مشايي اين نيست‬ ‫كه همه اديان در يك مرتبه از‬ ‫حقيقت هستند و همه گزاره‌هاي‬ ‫ت است؛ بلكه در‬ ‫آن‌ها درس ‌‬ ‫انديشه ايشان اسالم دين كامل و‬ ‫حق است‪ .‬مراد جناب مهندس از‬ ‫برداشتن مرزبندي بين انسان‌ها‬ ‫اين است كه به همه انسان‌ها‬ ‫احترام بگذاريد‪ .‬اين‌گونه مي‌توانيد‬ ‫اسالم را اشاعه دهيد نه با زور‪.‬‬ ‫در نظر آقاي مشايي روزگار‬ ‫تحكم و الزام به دنيا سپري شده‬ ‫است؛ يعني امروز شما نمي‌توانيد‬ ‫باور خودتان را با فشار به دنيا‬ ‫الزام كنيد‪ .‬ايشان مي‌گويد كه‬ ‫دوره اين كار گذشته است؛ نه‬ ‫فقط دوره اسالم‌گرايي‪ ،‬بلكه دوره‬ ‫مسيحيت‌گرايي‪ ،‬يهوديت‌گرايي‬ ‫و در كل هر‌گرايي سپري شده‬ ‫است؛ پس چگونه بايد نگاه‬ ‫كرد؟ پاسخ روشن است‪ :‬بايد‬ ‫به انسان‌ها احترام بگذاريد تا‬ ‫بتوانيد دين‌تان را در دل آن‌ها‬ ‫بنشانيد و در ذهن و جان آن‌ها‬ ‫وارد و تزريق كنيد‪ .‬به اعتقاد آقاي‬ ‫مشايي اسالم را بايد اين‌گونه‬ ‫پيش برد؛ درست مانند انبيا‬ ‫ايران به دليل سابقه تمدني‌اش‬ ‫اسالم را با كمال اشتياق پذيرفته‬ ‫و اسالم در اينجا انديشمندان‬ ‫گوناگوني اعم از شيعه و سني را‬ ‫پرورانده است‪ .‬در ايران قرائت‬ ‫معتدلي از اسالم مشاهده مي‌شود‬ ‫نه قرائتي خشن‬ ‫گفتمان آقاي احمدي‌نژاد كه‬ ‫عنوانش را گفتمان بهار گذاشتند‬ ‫به اين دليل است كه ما رو به‬ ‫بهار مي‌رويم نه زمستان‪ ،‬بر خالف‬ ‫انجمن حجتيه كه دنيا را رو به‬ ‫زمستان مي‌بيند‬ ‫برخي از كساني كه منتقد‬ ‫شديد آقاي مشايي هستند و او‬ ‫را به حجتيه بودن متهم مي‌كنند‪،‬‬ ‫خود عقيده حجتيه دارند‪ ،‬آن‌ها‬ ‫مي‌گويند جهان‪ ،‬رو به تاريكي‬ ‫مي‌رود و انسان‌ها هر روز بدتر از‬ ‫روز پيش مي‌شوند در حالي كه‬ ‫آقاي مشايي مي‌گويد مردم بايد‬ ‫شايسته بشوند تا منجي بيايد و‬ ‫قدرش را بدانند‬ ‫«عملوا الصالحات» مربوط به‬ ‫تكاليف و رفتار است؛ اما سوال‬ ‫اينجاست كه «آمنوا» به كدام بعد‬ ‫انسان مربوط مي‌شود‪ .‬پاسخ روشن‬ ‫است؛ آمنوا به عقل و دل مربوط‬ ‫مي‌شود و ارتباطي با رفتار ندارد‪.‬‬ ‫كدام مقدم است؛ آمنوا يا عملوا‬ ‫الصالحات؟ آمنو‌ا مقدم است؛‬ ‫يعني اول بايد ايمان باشد؛يعني‬ ‫نخست بايد دين را با عقل و دل‬ ‫باور كرد‪ .‬وقتي چنين شود؛ يعني‬ ‫انسان با عقل و دل خود اين را‬ ‫باور كند‪ ،‬خودش به سراغ عمل‬ ‫صالح مي‌رود و ديگر چندان الزم‬ ‫نيست كه او را به انجام دادن آن‬ ‫اعمال مجبور كنند‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.