اشعار نو و سپید نوید اخگر راز های عاشقی در 197 صفحه copy

Page 1

‫شق‬ ‫رازاهی عا ی‬


‫راز های عاشقی‬ ‫نوید اخگر‬ Författaren : Nawid Akhgar

Titel : ‫راز های عاشقی‬ Utgivare : ‫آزاد‬ Distribution : ‫آزاد‬ ISBN: 978-91-979395-4-6 Design och inställning: ‫کیا رادمهر‬


‫عشق که از ترس زاده نمیشود‬ ‫دیشب وقتی از روی پل رد میشدم‬ ‫پائین را نگاه کردم‬ ‫رودخانه با شادی بهارانه ای غلت میخورد و جلو میرفت‬ ‫یکی از ماهی ها سرش را از آب بیرون آورد و چشمک زد‬ ‫و آن دیگری گفت‬ ‫بپر‬ ‫بالهایت پر پرواز میگیرد‬ ‫ودلت جرئت رفتن‬ ‫من روی پل لحظه ها و ثانیه ها را میشمردم‬ ‫و ناگهان شهابی که از جانت گذشت‬ ‫و پرندهء خیال بالهای پرواز را رها کرد‬ ‫و من ماهی دریای عشق تو شدم‬


‫شوقم از تو‬ ‫جانم از تو‬ ‫روح اشعار هم از تو‬ ‫بوسه هایم‬ ‫اشکهایم‬ ‫خنده هایم‬ ‫باشد از تو‬ ‫صد صدا را می شنیدم‬ ‫باز دنبال صدایت بودم و تو‬ ‫جان بی تو‬ ‫حال بی تو‬ ‫ناله هایم‬ ‫اشکهایم باشد از تو‬ ‫گاه می گفتم که بودی در برم‬ ‫هر سوز بی آرامم از تو‬ ‫جانم از تو‬ ‫روحم از تو‬ ‫بوسه هایم باشد از تو‬ ‫سینه های مستت امشب‬ ‫با منش اما منم‬ ‫بی تاب بی تو‬ ‫عشقم از تو قلبم از تو‬ ‫ناب باران وجودم باشد از تو‬


‫من از اینجا که گذر کردم دیدم‬ ‫قد هر پنجره آرامش بود‬ ‫پرده ها پلک افق را میدید‬ ‫تن خورشید بروی صدف حرف تللو میکرد‬ ‫من از اینجا که گذر کردم‬ ‫دیدم آب‬ ‫از لب پونه مقطر میخورد‬ ‫و دل اردک رفتن‬ ‫ز دل من میبرد‬ ‫گاه آهنگ قدمهای تو را‬ ‫من از اینجا که گذر کردم‬ ‫دیدم دل اخگر هر شب‬ ‫خواب دیدار تو و شبنم و رویا میدید‬


‫من به میعاد گل و غنچه که رفتم‬ ‫همه چی سوخته بود‬ ‫دل باغ و تن پیچک هدف گل‬ ‫سر هر شاخه دلی سوخته بود‬ ‫ناز آالله بروی صدف رنگ برنگ دل یاس‬ ‫همگی سوخته بود‬ ‫گل باور تن یاور‬ ‫اشکهای دل باران همگی سوخته بود‬ ‫من به ویرانهء دلهای پر از مذهب و درد‬ ‫ناز یک بذر محبت دادم‬ ‫و بدل های سیاهی که نگاهم میکرد‬ ‫اشک مهتاب و رخ جان دادم‬ ‫و به جانهای تباهی که به هر باور صبح‬ ‫پردهء شب می بست‬ ‫دل پروانه تمنا دادم‬ ‫قطعه شعری که دلم را می برد‬ ‫و تن ماه شبم را به صراحت دادم‬ ‫و به آشفتگی هر هدفی‬ ‫سنگ چخماق و یکی حس درایت دادم‬ ‫در گریز از همهء نادانی‬ ‫من به منطق نه دلی پر ز حسادت دادم‬ ‫در کنار شرف دانائی‬ ‫جو و گندم به کناری‬ ‫بدل مزرعه من‬ ‫آب و باران دادم‬ ‫اگرش پیچک و یاسی سر این دیوار است‬ ‫من همه شوکت خورشید به رستن دادم‬


‫هر وقت از این کوچه میگذرم‬ ‫طمع لبهایت در جانم میریزد‬ ‫و عطر تنت هماغوش گلهای یاس آویز‬ ‫از دیوار باغ خانهء دوست‪.‬‬

‫هر وقت از این کوچه میگذرم صدایت‬ ‫به ترنم جویبار های حسی در من جاری میشود‬ ‫که پاهایت در زالل آبش تا معبد عشق غلطان رفت‪.‬‬

‫نگاهم در نگاهت پیچک آرزوست‬ ‫و دوست داشتن تنها کالمی است‬ ‫که دست در گردن عشق‬ ‫رویائی ترین شعر های روزانه ام را مینویسد‬ ‫عشق در وجودم ترنم شعری است که میخوانی‬


‫وقتی از کنارش رد میشدم از من پرسید‬ ‫خیال میکنی این چشمها برای چیست؟‬ ‫بر گونه هایش دو قطره باران جاری بود‬ ‫گفتم من از جان تب میآیم‬ ‫چشمهایم را برای حس آنچه دیدنی نیست بکار میگیریم‬ ‫در لمس فضائی که چشم نمی بیند‬ ‫و دیده حس میکند‬ ‫و انتقال حس را به شعور عاشق‬ ‫ممکن‬ ‫گفت چشمهایم را بشمار‬ ‫هزار چشم در دیدگانش حرکت میکردند‬ ‫و تنها یک حس به جانم سرازیر میشد‬ ‫حس دو قطره باران بر گونه هایش‬ ‫حس عاشقی‬


‫بر آسمان خاطراتم رنگی از الجورد میپاشم‬ ‫تا روح عاشقم را نیز آبی ببینی‬ ‫این درهای باز‬ ‫این دریچه های گشاده‬ ‫مرا به تو میرساند‬ ‫هر روز نزدیکترم میشوی‬ ‫تکه ای از ابر طوفانزده ای که همیشه در قلبم میبارید‬ ‫در آغوش آسمان تو پناه میگیرد‬ ‫سکوت همه جا را فرا گرفته است‬ ‫و عریان ساقهایت در زیر حریر بادهای صبحگاهی‬ ‫عطش پنجره را در بلعیدن هوای تازه گسترده تر میکند‬ ‫هرم بوسه های لذت‬ ‫خنده هایت و ُ‬ ‫در دستان خواهش پستانهای هماغوشی‬ ‫صبح را در آسمان آبی باغ ترسیم میکند‬


‫این حجم آتش را دیگر نمی شود پنهان کرد‬ ‫این حجم از بوسه و آغوش را در کجا ؟‬

‫صبحها که در آئینه دلم مینگرم‬ ‫تصویر دختری را می بینم که دستهای زیبایش‬ ‫بموهایم چنگ میزند‬ ‫و قهقهء خنده هایش گل زندگی را در دلم میرویاند‬

‫شب و تمام شب با طعم بوسه و آغوش‬ ‫ماه را تا طلوع خورشید بدرقه میکند‬ ‫و حس بیداری میان پستانهای لذت‬ ‫آفتاب را به بستر صبحی هدیه میکند‬ ‫که تمامی فضای خانه از عطر وجودش پر شده است‬

‫صدای پارس سگها در دهکده میپیچد‬ ‫و باد صبحگاهی به لذتی عاشقانه به درون پنجره‬ ‫اندیشه اطاق نفوذ میکند‬


‫هرم حضورش را احساس میکنم‬ ‫هنوز به باغ نیامده ُ‬ ‫و کوچ عطر وجودش در مشامم حس بهار را در کلبه می پراکند‬ ‫از این کوچه احساس کمتر کسی گذر کرده است‬ ‫تنها یک تن‬ ‫سار سیاه احساس شعرم‬ ‫که بر روی پنجره دلم النه کرده است‬ ‫آوازه های هر صبح و شامش‬ ‫گوشواره گوش باغی است‬ ‫که در رستن همیشهء گل‬ ‫مفتون و بیقرار شکفتن هاست‬ ‫آه سار نوک قرمز سیاه من‬ ‫او را میشناسی؟‬ ‫وقتی دل میان رفتن و ماندن هلهله میزد‬ ‫خواست ماندن در میان دل النه او النه کرده بود‬ ‫بی هیچ تردید و با هر تهدید‬ ‫و باران که مجال یک نگاه از چشمهایم را نیز از من ربوده بود‬ ‫چقدر دوستت میدارم‬ ‫وقتی که پرواز به بالهای پرندگانم میبخشی‬ ‫تا من شعر هستی را این چنین زمزمه کنم‬ ‫و عشق در النه سار سیاهم قوت جوجکان فردا باشد‬


‫گاه در گاه همیشه چمن باغ من و تو چه سر سبزی داشت‬ ‫شعر ها را خواندم‬ ‫نبض بیداری دل را ز سر شوق‬ ‫بروی دل پروانهء جان‬ ‫نکته بر نکته چو عاشق دیدم‬ ‫از درون صدف پلک ستاره که به شبنم میخورد‬ ‫ماهتاب دل تو پیدا بود‬ ‫من و بازوی تو پیچیده به رویای دلم‬ ‫از کنار پر پرچین خیال‬ ‫هر شبش‬ ‫ره به جان تب و دلبر میبرد‬ ‫به کنار دل دریائی تو‬ ‫ماهی زورق اندیشه چه جستن میکرد‬ ‫ماه اگر بود صفایش به تمنا‬ ‫بر پستان تو بود‬ ‫و من و حافظ اندیشه من‬ ‫قمری آن قفس باغ و دل و سینهء پر حست بود‬ ‫به کالمی دیگر‬ ‫عاشقت بودم من‬


‫ارزشهایم را با زنی تقسیم میکنم‬ ‫که دهان خونین انار شکافته وجودم‬ ‫در ساغر نهفته جانش شرابی مستانه بسازد‬ ‫رقص ارزش بر سراچه خانه ای بر طبل خرد میکوبد‬ ‫که فرهنگ شعرم بیت بیت آواز هایش را می سازد‬ ‫آه‬ ‫زنی بر ساغر هستی عشق لب میگشاید‬ ‫که آهنگ طبل حرکت در جانش‬ ‫صدای عاشقانه ترین شعر های روحم را در باد های وحشی پرواز میدهد‬ ‫عاشقانه های زنی که صافی خون فکرش‬ ‫بلوراشکهایم را یاد آور باشد‬ ‫نگاه کن‬ ‫بصافی تبلور عشقم‬ ‫این چنین میرقصم‬ ‫وقتی که صدف اشک مجالم نمیدهد‬


‫میگوید همین جا در این اطاق مینشینم‬ ‫تا عشق باز گردد‬ ‫دامن سپید بلندش‬ ‫تبلور شکوه حرکت قوی سپید در آبهای خاطره هاست‬ ‫و نگاهش سروده شعری است نانوشته‬ ‫که قلبهای عاشق را به آهنگی موزون مینوازد‬


‫از پیچ کوچه ستارگان که بگذری‬ ‫کنار ماه دلم خانه ای ساخته ام‬ ‫که آبشارهایش از ابر دیدگانت قطره میگیرند‬ ‫و گلهایش طبیعت تو را به نمایش میگذارند‬ ‫من راز سر به ُمهر عشق را‬ ‫از جنگلهایش آورده ام‬ ‫شبها وقتی‬ ‫بوسه در بوسه ماهتاب می ریزی‬ ‫شبتابهای خانه مان بر برگ شبو ها میرقصند‬ ‫شباهنگام که بستر سینه ام را بر روی تو میگشایم‬ ‫آغوش از عطر وجود تو‬ ‫مهر میگیرد‬ ‫از پیچ کوچه مهتاب که بگذری‬ ‫دفتر باغ آرزوهایم در زیر گامهای عشق تو ورق میخورد‬ ‫از پیچ کوچه مهتاب که بگذری‬ ‫میبینی که اخگر گلهای باغ به شعر نشسته اند‬


‫گاهی که به صنوبر ها را نگاه میکنم‬ ‫و چشمک های ماه دلت را‬ ‫از میان شاخسار حست‬ ‫به عشقی که در کنارت آرمیده‬ ‫به خاطر میآورم‬ ‫با خودم میگویم‬ ‫تنها یک غمزه برای عاشق شدن کافی است‬ ‫دیروز که از کنار حجم بوسه های تو‬ ‫به آئینه نگاه آنکه دوستت میدارد میگذشتم‬ ‫دیدم ستاره های چشمانت بر صورتش میرزند‬ ‫با خود گفتم‬ ‫تنها یک غمزه برای عاشق شدن کافی است‬ ‫و گاه یک چشم بر هم زدن‬ ‫برای فراموشی‬ ‫در ثانیه هائی که گم میشوند‬


‫جان تو درخاطر واقعیت تبلور بلور هسته نور است‬ ‫و ماه خاطرت نور باران شبهای تنهائیم‬ ‫بخود آمدم وقتی که خودم را در کنارت جا گذاشته بودم‬ ‫در زمهریر گدازان زخمهای کهنه‬ ‫و خوشبختی پرنده ای که بال پروازش را باز میآبد‬ ‫به چشمانم نگاه کن‬ ‫و بگو پرش‬ ‫تا جانم به پرواز در آید‬ ‫به چشمانم نگاه کن‬ ‫و صبح سیراب را‬ ‫از لبانم بنوش‬ ‫تا وجودت را از خویش انباشته کنم‬ ‫من در لحظه های همیشه‬ ‫تو را میخواهم‬ ‫نرم پستانهایت در البالی دفترم سخن میگویند‬ ‫و لبانت که اشعارم را همیشه با لبخندی شیرین بدرقه میکنند‬ ‫جان تو در خاطر واقعیت‬ ‫تراوش نور ماه است بر چهره آبی آسمان‬ ‫دورانی خورشید در جان حسم‬ ‫و عشقت گداختهء ُ‬ ‫چون آبشاری همیشه از شعر و شعور بر من ببار‬


‫غرض از مزاحمت این بود‬ ‫که بیایم و بگویم‬ ‫چقدر عاشقت هستم‬ ‫در همین جا پا بر جا ایستاده ام‬ ‫و بیتابی هایم را قطره قطره به بارانی می بخشم‬ ‫که بر گونه هایم می لغزد‬ ‫و سو سوی چشمانم‬ ‫تا اعماق دشت خاطره‬ ‫عاشقانه ترین شعر هایم را برایت زمزمه میکند‬


‫اگر روی دلم رنگین کمان ماه پاشی‬ ‫و ناز ماهتاب را در شبی که رویای بوسه هایت‬ ‫عطش شبانه ام را سیراب میکند‬ ‫بر لبان آب های لرزان خاطرم نقش کنی‬ ‫و هزار خاطره را از یاد های قدیمی‬ ‫در جانم چون شمعی بیفروزی‬ ‫تا باز گشت دوباره خاطره به انتظار خواهم ماند‬ ‫زیرا زمان ما هنوز پا برجاست‬


‫تمام تابستانم در آغوش رویای ماهتابی گذشت‬ ‫که با سر پنچه هایش لطافت آبشار شعر را در وجودم نت میکرد‬ ‫و خورشید بوسه هایش تب گرم خواستن را‬ ‫در جام عشق فرو میبرد‬ ‫لحظه ها از احساس آکنده بود‬ ‫و یگانگی وجود در تمنائی ممتد غوطه میخورد‬ ‫چه کسی عشق را به انسان آموخت؟‬ ‫و چه کسی حرکت مرجان در صدف دریائی را؟‬ ‫چه کسی‬ ‫آه از این جوجه کبوتران باغ رویاهای من‬ ‫که سر از تخم در نیاورده رمز پرواز را میدانند‬ ‫و ماهی های حوض دلم‬ ‫که در تداوم شنا آب را معنا میکنند‬ ‫چه کسی گفت که زندگی با بوسه های حریر شبنم‬ ‫بر گلبرگ لبان یاسمن‬ ‫ادغام عطر حیات در قاموس زندگی نیست‬ ‫چه کسی عشق را‬ ‫چه کسی زندگی را‬ ‫چه کسی تو را معنا کرد؟‬ ‫همیشه در انتظار رویشی است‬ ‫که جوانه عشق را بتوان رنگ چشمهایت‬ ‫معنا میکند‬ ‫و میگوید‬ ‫دوستت دارم‬


‫وقتی می گفتم دوستت دارم‬ ‫دستهای کوچکش را در قلب خویش تکان میداد‬ ‫کنار رودی که زمان را میبرد‬ ‫و بادی که معطر گیسوانش را در مشامم مینشاند‬ ‫کبوتری را دوست میداشتم‬ ‫که بال پرواز را بر شانه های دو ستاره انداخته بود‬ ‫و با رقص مهتاب و چوقاب آفتاب‬ ‫بر لبان بوسه تصویری از شبنم میکشید‬ ‫میگفتم به اینجا کی میآئی؟‬ ‫و از این رود کی گذر خواهی کرد‬ ‫تا زمان را به اخگری هدیه کنم‬ ‫که ستارگان آسمانش تنها بر دیدگان تو نور میپاشند‬ ‫از این رودخانه با کدام ماهی ها به دریا خواهی رفت‬ ‫با کدام حجم زمان؟‬


‫وقتی از این کوچه میگذرم‬ ‫احساس آبی آب‬ ‫و رویش سبز جنگل را در جانم احساس میکنم‬ ‫یادت هست‬ ‫وقتی برگهای زرد و سرخ پائیزی را‬ ‫بر روی سینه میگرفتی‬ ‫و پروانه خنده هایت را پرواز میدادی‬ ‫آه‬ ‫وقتی از این کوچه میگذرم‬ ‫تنهائی ماهی دریائی تو در جانم میریزد‬ ‫وقتی از این کوچه میگذرم‬ ‫پروانه روحم بر گرد چراغی میچرخد‬ ‫که بر درگاه تو نور میپاشید‬ ‫وقتی از این کوچه میگذرم‬ ‫حس بوسه هائی که بمن بخشیدی‬ ‫و حس دستانت‬ ‫وقتی چنگ لذت را در مشتم‬ ‫به انجماد لحظه همیشه با خویش میخواندی‬ ‫بر جانم میریزد‬ ‫وقتی از این کوچه میگذرم‬


‫مهمان بی چراغ از کدام جاده سربی به شعر هایم قدم میگذارد؟‬ ‫آه‬ ‫طاول پایت را مرهمی میگذارم‬ ‫تا خروسخوان فردا ‪.........‬‬ ‫و از این ابر که بر پنجرهء اطاقت میبارد‬ ‫و نگاه های خسته را نمباره ای میپوشاند‬ ‫پنجرهء دلم را برویت میگشایم‬ ‫تا بذر شادی در صحرائی که ابیات شعرش ترنم زندگی است برویند‬ ‫تا دلواپسی هایت تراکم تنهائی را پاسخگو باشند‬ ‫بر طاول پاهایت مرهمی مینهم‬ ‫و اشکهای ابر را‬ ‫بر گونه هایم حس میکنم‬ ‫وقتی که باران از دل ابر جاری میشود‬ ‫دستت را در دستم بگذار‬


‫من برایت خواندم به همه شعرعطش عطر تن صاعقه را‬ ‫و به گلبرگ زدم شبنم میالد دل صبحدم و ناز شقایق ها را‬ ‫من برایت گفتم که از این گردنه با گردن افراز سفر باید کرد‬ ‫و دل اطلسی خانه من‬ ‫به چه وصفی ز دل باغ تمنا نگران خواهد شد‬ ‫روز آزادی این شاپرکا‬ ‫من کجا خواهم بود؟‬ ‫اگر اینجا نبودم خواهی گفت‬ ‫شعر این شاعر خوش ذوق به میعاد زمان رفت و چه دید؟‬ ‫طاق ها را بستم‬ ‫سد صد توطئه را با دهن شعر مرصع کردم‬ ‫یک جهان دغدغه از افتادن تب کردم‬ ‫من برایت خواندم‬ ‫زهر این مار چرا در رگ این شهر چنین می پوید؟‬ ‫طاق این شعر‬ ‫ببین تن به ثریا به چسان میکوبد‬


‫چه کسی از رفتن تن زد‬ ‫وقتی که بهار با نفس شبنم‬ ‫بوسه بر گلبرگ بنفشه های کنار پرچین های باغ میکشد‬ ‫سارا جان خنده های تمام جهان را خریده ام‬ ‫آنرا با واژه های غریب و گریه های تو طاق زده ام‬ ‫عیاران شهر بر ناز دانه های شعرم قیمت گذاشتند‬ ‫نفروختم‬ ‫آنرا با یک شاخه نبات طاق زدم‬ ‫فرستادم تا در شعرت بکاری‬ ‫برای روزی که برگردم‬


‫من گذشتم و گذشت‬ ‫نه که از چشمانت‬ ‫جان نگاهی که به اعماق تنم خیس گذشت‬ ‫گاه شب بود گذشت‬ ‫نه از آن بوسه که آثارش را‬ ‫دل دیوانه درو کرد ز روی لب تو‬ ‫و منم ماندم و تو‬ ‫گاه شب بود‬ ‫در کنارت لب و اندیشه مستی تنت‬ ‫نوبت خاطره ها بر جا ماند‬ ‫تن من خیس تو بود‬ ‫دل دلتنگ تو بود‬ ‫در کنار دل من‬


‫این بارانهای سیل آسا را می بینی که بر گونه ام میبارند‬ ‫این رعد و برقهای آسمان وجودم را ؟‬ ‫که فضای روحم را روشن میکنند‬ ‫آه این علفهای باغ در رشد سریع خویش با من سخن میگویند‬ ‫و الک پشتی که حرکت زمان را‬ ‫تنها به بال پرندگانم میبخشد‬ ‫و پاهای رفتن در حرکت پا های قورباغه ای در آبگیر باغمان ادغام میشود‬ ‫از لحظه عاشقی‬ ‫نمی دانم چند گام آمده ام‬ ‫گاه با حرکت زمان‬ ‫گاه با پاهای الک پشتی که در دل دارم‬ ‫و گاه به آهنگ ساز دل تو‬ ‫راستی تا کلبه عشق چند گام دیگر مانده است؟‬


‫به آئینه گفتم‬ ‫وقتی قدم به دیدار باز می گشایم‬ ‫و سینه شفاف تو را می بینم‬ ‫بجای تصویری از چهره ام‬ ‫خیال رویائی اوست‬ ‫که امواج نگاه آئینه را می شکند‬ ‫و لبهایم چه موقرانه‬ ‫نامش را تکرار میکنند‪.‬‬ ‫به آئینه گفتم‬ ‫در دیدار با صیقل خوردهء سینه ات‬ ‫جای من خالی است‬ ‫وقتی لبان عطش شباهنگام‬ ‫طعم عسل و هلو را‬ ‫در دهان شعر هایم میرزند‬ ‫باو گفت در اعماق دریای خیالم‬ ‫به جستجویش برخاستم‬ ‫و او پستانهایش را‬ ‫در میان رویاهایم نهاد‬ ‫زنی که بسیار دوستش میدارم‬ ‫بانوی عشق های من‬


‫در کوچه و پس کوچه های فالسفه ای‬ ‫که حس عاشقی‬ ‫در شعر شاعرانشان‬ ‫ناپیدای نهان است‬ ‫اعتماد در درازنای تاریخ گم میشود‬ ‫و ندای پرندگان مهاجر‬ ‫از اعماق روح ارواح متحرکی به گوش میرسد‬ ‫که بر مرگ عدالت و زندگی خویش مارش عزا مینوازند‬ ‫خلق دوبارهء زیبائی‬ ‫در زورق زمان‬ ‫می بایست‬ ‫شعف شعور را بر لبان شعر خنده گرداند‬ ‫به دیدار عدالت بیا‬ ‫نفس در نفسش بریز‬ ‫لب بر لبانش بدوز‬ ‫زیرا که مرگ این واژه‬ ‫حتی در کالم سادهء تو‬ ‫حتی در لحظه ای که کالمت و نگاهت را از من دریغ میکنی‬ ‫تصویری از فوران خون خداست‬ ‫تا ارتفاع شقیقه های من‬ ‫زیرا که بلوغ انسان‬ ‫نافی خویش و عشق میشود‬


‫آه‪ ،‬از لحظه ای که عدالت می میرد‬ ‫و شکوهمندی عشق هراسان واژه در شعر میشود‬ ‫مرگ عدالت را هیچگاه باور نکن‬ ‫نگاه کن‬ ‫خورشید عشق‬ ‫از برهوت رنگین کمان ابدیت‬ ‫بر بستر شعر هایم‬ ‫فواره ای از نور می پاشد‬ ‫مرگ عدالت را هرگز باور نکن‬


‫مگه میشه یه نفر عاشق نباشه‬ ‫مگه میشه‬ ‫عشقتو جا بذاری‬ ‫رو قلب خود پا بذاری‬ ‫نه مگه میشه‬ ‫چشای دریا رو نادیده بگیری‬ ‫اشگ ماهی ها رو با موجای دریا‬ ‫مگه میشه‬ ‫دل من عاشق اون زلف سیاه تو نباشه‬ ‫مگه میشه‬ ‫از دم صبح تا غروب‬ ‫یه ریز هوای تو رو کردن‬ ‫مگه میشه‬ ‫دل من از تو سینم بیرون بریزه‬ ‫مگه میشه‬ ‫بری و حس دلت رو رو دلم جا بذاری‬ ‫نه مگه میشه‬ ‫نه نمیشه‬ ‫دل من خونه خرابت شده دیگه‬ ‫نه نمیشه‬


‫وقتی شب از راه میرسد‬ ‫آغوش مهتاب خیالم در برویت میگشاید‬ ‫و ستارباران لحظه های هماغوشی‬ ‫در کنار شاپرک های رقصان دور چراغ‬ ‫بر شادی ثانیه ها پای میکوبند‬ ‫پستانهایت آرامش جنگلی است‬ ‫که صنوبر ها و کاج هایش سر بر آسمان حس میسایند‬ ‫و ساقهایت پذیرش خلسه ای که‬ ‫مهربانی را در کام لذت پاسخ میگویند‬ ‫این دستهای من‬ ‫آه این دستهای من چقدر کوتاه و تنهاست‬ ‫تا بسویت برکشم‬ ‫و تمنای با تو بودن را در کفم‬ ‫چون چشمه ای نوشان‬ ‫بر عطش تشنگی ات بپاشانم‬ ‫آه این دستهای من چقدر کوتاهند‬ ‫و حس تنهائی من‬ ‫و حس تنهائی من‬ ‫که بر دوام ثانیه ها‬ ‫هرگز دقیقه نمیشوند‬


‫راز عشق که سر به ُمهر نمی ماند‬ ‫کبوتری که در قلبم النه کرده بود‬ ‫در میان بالهای باز شکاری گم شد‬ ‫من کبوتر ها را خوب میشناسم‬ ‫دوستان قدیمی من هستند‬ ‫روزی سینه سرخی بمن میگفت‬ ‫دوست داشتن تنها در عبور از گدار های صعب محک میخورد‬ ‫و عشق‬ ‫تبلور شکوفائی ملموس فکر‬ ‫لحظه را به تمنای رها شدن از خود‬ ‫با یار میبخشد‬ ‫روزی که بازهای شکاری به جفتش حمله ور شدند‬ ‫سینه سرخ به قلب حادثه شتافت‬ ‫و امروز قطرات اشک یارش‬ ‫در اعماق دل پرواز تبلور مروارید میگردد‬


‫از این راه که میروی همیشه به بن بست میخوری‬ ‫در این جاده های دور افتاده جنگلی‬ ‫حس باران در چشمانم فریاد میکشد‬ ‫و خاطرهء تخم کبوترانی که در کف داشتم‬ ‫و میالد شگفتن ها در نطفه‬ ‫تو را فریاد میکشند‬ ‫چرا از این راه میروی؟‬ ‫به سرسرای خانه نگاه کن‬ ‫حس غریب خواستن در تمنای برگها در بهار جوانه زده‬ ‫به ایوان خانه که آمدی‬ ‫سار سیاهی که در کنار قلبم النه داشت بمن گفت‬ ‫النه ام را دوست دارم و جوجکانم که سر از تخم بیرون آورده اند‬ ‫و رفت و آمد های تو دیگرمرا نمی لرزاند‬ ‫زیرا که حرمت خانه ام را با چراغ مهربانی های تو‬ ‫روشن نگاه میدارم‬ ‫آه از این سوز لعنتی که در زیر پوست بهار خانه کرده است‬ ‫و گنجشکهای باغ دلم را هراسان میکند‬


‫گل باور در صبح روشنی که خورشید بر بسترم میپاشید‬ ‫جوانه زد‬ ‫و آواز های خفته جنگل در رگ پرستو های دلم النه کرد‬ ‫و من باور عشق را در شعر هایم تنیدم‬ ‫در شبی که ابر دیگر بارانی نداشت‬ ‫و قلبهای سنگ شده‬ ‫از پشت روزنهء خورشید بهار دل را باور نداشتند‬ ‫از اینجا تا آنطرف رودی که خشک شده‬ ‫راه چندانی نیست‬ ‫و باور من در بستر رفتن و تنهائی رقم میخورد‬ ‫زیرا که رود‬ ‫حضور جریان آب را در بهاری که میآمد‬ ‫سخره گرفته بود‬ ‫به ُ‬ ‫و تاب من بر تحمل حضور خود لنگ میزد‬ ‫آه از این سیالبهای چشم تو که‬ ‫واقعیتی که دوست میداشتی را انکار میکردند‬ ‫من از کنار رودخانهء دل تو‬ ‫تا انتهای حس دلم خواهم رفت‬ ‫زیرا که در انتهای این مسیر‬ ‫خفتهء عشق بیدار میشود‬ ‫من را باور کن‬ ‫عشق بر تو روی خواهد نمود‬ ‫و کوالک و سیالب و طوفان پذیرایت خواهند بود‬


‫نه بال به انتظار پرواز میماند‬ ‫نه بهار به انتظار شکوفه‬ ‫سنگ برتابی در دست به انتظار نمی ماند‬ ‫و طوفان عشق به انتظار بسته شده دریچه های قلب من‬ ‫وقتی حس بر درب حیاط میکوبد‬ ‫پاها به انتظار کفش باقی نمی مانند‬ ‫و خواهش به انتظار میل‬ ‫کدام دل به انتظار شهامت میشکند‬ ‫و کدام ترس وجود انتظار را هجه میکند‬ ‫کدام انتظار به انتظارت‬ ‫بگو‬


‫دیشب تو خوابم اومدی‬ ‫وای که چه حالی داشتی‬ ‫بوسه به لبهام میزدی‬ ‫وای که چه حالی داشتی‬ ‫میگفتی عاشق منی‬ ‫وای که چه حالی داشتی‬ ‫جون و دل من میشدی‬ ‫وای که چه حالی داشتی‬ ‫دستای خوشگلت رو‬ ‫تو دست من میذاشتی‬ ‫وای که چه حالی داشتی‬ ‫آتیش به جونم میزدی‬ ‫تب توی خونم می زدی‬ ‫وای که چه حالی داشتی‬ ‫با اون همه خوشگلیات‬ ‫ناز و ادا دلبریات‬ ‫هیچ چیزی کم نداشتی‬


‫خ توی بیداری اگه‬ ‫بشه مال من بشی چی میشی‬ ‫مثل گله عطر تنت‬ ‫نازک پوست بدنت‬ ‫دلم میخواد لب بذارم‬ ‫رو لب مثل عسلت‬ ‫کاشکی تو امشبم بیای بازدوباره تو خوابم‬ ‫دلم میخواد‬ ‫ایندفعه من رو سینه هات بخوابم‬


‫عطر یاس خانه مان هم‬ ‫بوی دلبر میدهد‬ ‫غنچه های گل‬ ‫که می بازد دل خود را به صبح روشن رویت‬ ‫چرا این گونه آوا میدهد؟‬


‫سارا جان آمدم باز مثل همیشه خانه نبودی‬ ‫همسایه بغلی گفت وسط هفته برای خرید به بازار شمیران میروی‬ ‫کلید را از زیر گلدان کنار در برداشتم‬ ‫همه خانه مثل گل تمیز و مرتب بود‬ ‫گلها را برایت در گلدان گذاشتم‬ ‫عطر گالیول را میدانم دوست داری‬ ‫و یک قاب عکس کوچک از خاطرات گذشته را هم کنارش گذاشتم‬ ‫و آن قطعه شعر‬ ‫هر که رفت پاره ای از دل ما را برد‬ ‫کنار پنجره هر چه منتظر شدم نیامدی‬ ‫شاید باز هم بیایم‬


‫من به تو دل بستم‬ ‫به دلی کز دل چشمای تو با روشن آب‬ ‫در گذر از لب تو تا لب من‬ ‫ساز باران میزد‬ ‫من به تو دلبستم‬ ‫مثل یک گل که به خاک دل این باغچه دل می بندد‬ ‫تا نمیرد دل تو‬ ‫من به تو دلبستم‬


‫آه از این دریچه‬ ‫وقتی که بروی دلی بسته میشود‬ ‫تمام عشق در پس شیشه آن بخار حسرت میشود‬ ‫و آنگاه که دریچهء پلکهای تو بر روی ستاره ای در کهکشانی دیگر میگشاید‬ ‫خندهء خورشید بر لبهای شیشه بوسه میزند‬


‫نابودم‬ ‫صد سال با کس ُ‬ ‫طوطی شکر خوار را‬ ‫بر هر سر شاخی ُبودم‬ ‫گردن فراز راز را‬ ‫تنهای تنها کش ُبودم‬ ‫دل پرتو فریاد را‬ ‫آزاده را در جان ُبودم‬ ‫پیرایش بیداد را‬ ‫یکروز من سنگر ُبودم‬ ‫جانی به جان پرداز را‬ ‫چون مست با دلبر ُبودم‬ ‫لبهای شکر خوای را‬


‫میگوئی دسته کلید عالقه که گم شد‬ ‫باید همهء قفل ها را عوض کنی‬ ‫باشد بکن‬ ‫ولی یادت باشد‬ ‫کلید را زیر گلدان دم در بگذار‬ ‫که اگر عشق جدیدت آمد نبودی‬ ‫پشت در نماند‬


‫بعضی وقتها فکر میکنم که جاده خوشبختی‬ ‫از کنار گذشت زمان میگذرد‬ ‫یا از دل مرکب هائی که‬ ‫اشعارم را با آن مینویسم؟‬ ‫کسی از آنطرف برکه صدایم میزند‬ ‫صدائی که رویائی ترین شعر هایم‬ ‫از دل شکوه نگاهش میروید‬ ‫من باید تا آنطرف برکه را شنا کنم‬ ‫و شعر هایم که به انتظار آهنگ قدمهای اوست‬ ‫در برکه ریزش قطرات نور‬ ‫بر لبانش بکارم‬ ‫تا لغات عاشقانه راه خانه را گم نکنند‬


‫اگر که هستیم اونگ دل نباشد و تو‬ ‫شاید بدون دغدغه در سایه سار آرامش‬ ‫به گونه ای که وهن مرکب به جامه ای پاشد‬ ‫از ترس‬ ‫سر در جبین کنم و شعر را دفن دلم‬ ‫شاید اگر که جار زمان در پی فراموشی‬ ‫به بنگ و دود بپیوندد‬ ‫و الکل ندیم بهروزی‬ ‫سالح مردم عاصی که دفن باغچه دل ماست‬ ‫هرگز نروید و قلب تبدار باغچه‬ ‫منفجر گردد‬ ‫اگر که زاهد طماع در طمع باشد‬ ‫و قدر شعر بهای دالر و پوند و یورو‬ ‫شاید چراغ اخگر شعرم به مرگ بگریزد‬ ‫شاید اگر که دوست یار من باشد‬ ‫و شعر رهنمای خونشعله‬ ‫به باغ هستی دل غنچه ها بروید باز‬ ‫و من سر زند از من بروی سینهء ناز‬


‫نمیدانم از کدامین در وارد میشوم‬ ‫از کدامین دروازه‬ ‫که کبوتر احساس ابر‬ ‫از کویر عشق شعرهایم عبور نمیکند‬ ‫و در پروازش مقیم این خانه نیست‬ ‫تمنای آب را می بویم‬ ‫و آتش گداخته دل را در شبهای سرد‬ ‫اخگر را در النه می افروزم‬ ‫تا سپید حس نازک بلورش‬ ‫از فشار قطر برفهای قطب ترک نکند‬ ‫فردا که به بازار رفتم‬ ‫برایش یک جفت کفش خواهم خرید‬ ‫و عطر گلهای النه را در آن میریزم‬ ‫تا در بازگشت راه خانه را گم نکند‬


‫کالم گاهی شاخص دردی است‬ ‫برآمده از تیرکش شهابی‬ ‫که از ابتدا تا انتهای جانت را مینوردد‬ ‫و آسمان شعر من را به آتش میکشد‬ ‫درخشش ستاره آزادی زن اما‬ ‫گواه پرتو کهکشانی فکری است‬ ‫که در آسمان ذهن تو میگذرد‬ ‫تا شبهای سیاه مذهب و خرافه را در هم پیچد‬ ‫و عشق را عریان در بستر همیشه عشاق‬ ‫همچون جویباری روان‬ ‫در بستر تاریخ بگستراند‬


‫از کنارم رفتی‬ ‫و از این گوشه که تنهائی باغ‬ ‫تن خود را میبرد‬ ‫تا پر شاپرکا‬ ‫پر پرواز کبوتر های باغ دلت‬ ‫در کنار دل پروازی من ناپیداست‬ ‫من تو را‬ ‫صبح ها از دل این باغ تماشا کردم‬ ‫هوس کوچ ولی‬ ‫به پر شاپرکا‬ ‫وهم بیداد و دل حسرت شد‬ ‫تو نترسیدی‬ ‫زیرا که نمیدانستی‬ ‫قلب این عشق بزرگ‬ ‫در کنار پر هر بیت‬ ‫چه سوخت‬ ‫تو نترسیدی‬ ‫از عشق نترسیدی‬


‫وقتی آسمون رو قسمت میکنی‬ ‫بده سهم منو رو دوش ستاره بیاره‬ ‫وقتی تو دریا رو قسمت میکنی‬ ‫بده سهم منو موجا بیارن‬ ‫وقتی عکس دل رو قسمت میکنی‬ ‫سهم من رو بده رویا بیاره‬ ‫اما هرگز نده سهم عشقتو باد بیاره‬ ‫عشق تو سهم منه بده به حسم بیاره‬ ‫وقتی بارون رو تو قسمت میکنی‬ ‫بده سهم منو اون چشمای نازت بیاره‬ ‫غنچهء خنده ها رو باز اگه قسمت میکنی‬ ‫بده سهم منو ُپر بوسه ز لبهات بیاره‬ ‫وقتی احساس پرنده ها رو قسمت میکنی‬ ‫بذار سهم منو رو بال فرشته بیاره‬ ‫اما هرگز نده سهم عشقتو باد بیاره‬ ‫عشق تو سهم منه بده به حسم بیاره‬


‫عاشقی یعنی تو و با تو شدن‬ ‫غرق بوسه غرق زیبائی شدن‬ ‫عاشقی یعنی اگر دل داده ای‬ ‫بی دل و رسوا همه جان داده ای‬ ‫منتظر باشی که یارت سر رسد‬ ‫با دل و انبوه شادی ها رسد‬ ‫لب به لب با بوسه از دریا رسد‬ ‫کشتی حسش ُپر از رویا رسد‬ ‫عاشقی یعنی که گلها سر رسد‬ ‫هم بهار آید و هم بلبل میان جان هر آوا رسد‬ ‫عاشقی یعنی دلی از ره رسد‬ ‫از درون پرتو عشقش پر از سودا رسد‬ ‫عاشقی یعنی که دل بی اندوه و پروا رسد‬ ‫گر رسد بی غم ولی بی پرده و رسوا رسد‬ ‫عاشقی یعنی که شب با بوسه هایت سر رسد‬ ‫صبح باز از بوسه تا هر بوسه تا رویا رسد‬


‫در حصار قلب من هزار کبوتر سپید زندانی است‬ ‫و البه های عطر شبوهای باغمان‬ ‫هر روز به صورت الله های ترنم احساسم‬ ‫سرخ ترین رنگ شفق را نقاشی میکنند‬ ‫این درخت انار سرخ را‬ ‫سال ‪ 67‬کاشتم‬ ‫و این کوکب پر ریخته در کنار حوض‬ ‫که مرا تا یاد زیباترین لحظاتم با تو میکشاند‬ ‫بیاد خنده هائی که هرگز نشکفت‬ ‫و آرزو هائی که هرگز پر پرواز نگرفت‬ ‫بیاد ‪ 30‬هزار کبوتر سپید‬ ‫که در حصار قلب من زندانی است‬


‫به آئینه گفتم‬ ‫وقتی قدم به دیدارت باز میگشایم‬ ‫بجای تصویری از چهره ام‬ ‫خیال رویائی اوست‬ ‫که حزین پرده ابهام آئینه را میشکند‬ ‫و روحش را با روحم پیوند میزند‬ ‫آه از این امواج خیال‬ ‫که بی محابا به ساحل جانم می نشینند‬ ‫امواجی که به پشت آئینه ذهن راه می برند‬ ‫و یاد بوسه های ملتهبش را‬ ‫در شعر هایم تصویر میکنند‬ ‫بوسه باران لبهائی که خود خود شعرند‬


‫رنگها بر تن باغ گلبرگ امید میرویانند‬ ‫و کلبه جنگلی‬ ‫خالی از توست‬ ‫دیوار ها با من سخن میگویند‬ ‫و سکوت تنهائی را‬ ‫در هنجار های فضای خانه نقش میکند‬ ‫اینجا ایستاده ام و صنوبر ها را مینگرم‬ ‫شاخه های گیالس طراوات لبان تو را با خواهشی جادوئی در من زنده میکنند‬ ‫آنگاه که شبانگاهان آوازم میدهی‬ ‫سخت در آغوشم بگیر‬ ‫صدای چک چک بال کبوتران در جانم می نشیند‬ ‫و حس بودنت در رویائی ترین لحظهء خواستن تو‬ ‫فواره های جستن را از چشمان باران میرویانند‬ ‫آه‬ ‫این شعر های من‬ ‫میان پستانهای تو‬ ‫و صدای دلفریبی که مرا به خویش میخواند‬ ‫سخت در آغوشم بگیر‬


‫مرد مهمانی که از یک دور دست ناشناس اینجا تن است‬ ‫دستهایش را بسویم میکشد‬ ‫و سالمی که نه از حس دل است‬ ‫سر بسر خالی ز احساس تن است‬ ‫چشمهایش در کجا یا ناکجا آباد‬ ‫یک گم گشته است‬ ‫میدود بحران بی حسی درون سینه اش‬ ‫چشمهای مرد میدوزد بمن‬ ‫حس خشکی را که از بیزاری است‬ ‫جمله های سربی اش بی موطن است‬ ‫زن تو را بر خاک سرد این زمین خواهد کشید‬ ‫مرد باید از زنان آزاد باشد چون منش‬ ‫جوهر آزادگی مرد بی زن محشر است‬ ‫جرعه ای کنیاک مینوشد ولی‬ ‫حس گس در جوهرش یک نوبر است‬ ‫خون داغ تب درون سینه ام در میزند‬ ‫سر بسر با سر به پیکر میزند‬ ‫آه این انسان چرا در مانده است؟‬ ‫از خودش از جان رویا این چنین وا مانده است؟‬ ‫کو کمی رویا و حس عاشقی در پیکرش؟‬ ‫زندگی بی عشق مرگ پیکر است‬ ‫مرد باز میگوید که آزادی نه احساس زن است‬ ‫هر چه میگوید درون سینه ام غم میشود‬ ‫هیبتش چون جان کاهی در درون فکر ابتر میشود‬


‫تو که از یادم نرفتی‬ ‫تو فراموشی شبها‬ ‫بی بهونه نتونستم‬ ‫آخه هر چی که نباشه‬ ‫عشق تو بهونه ام بود‬ ‫مهتاب شبهای غربت‬ ‫حس شاعرانه ام بود‬ ‫وقتی رفتی نتونستم‬ ‫یاد تو پروانه کردم‬ ‫ساغر و پیمونه کردم‬ ‫توی آتشکده دل‬ ‫حسمو میخونه کردم‬ ‫بی بهمونه نتونستم‬ ‫میدونستم که میآئی‬ ‫منو تنها نمیذاری‬ ‫همیشه یاد تو بودم‬ ‫تا ابد یاد تو هستم‬ ‫تو رو تنها نمیذارم‬


‫بر ریشه گذر کردم حال من و تو خوش بود‬ ‫چون رود گذر کردم حال من و تو خوش بود‬ ‫یک ماهی کوچک را در برکه جان دیدم‬ ‫پرسید و من گفتم‬ ‫حال من و تو خوش بود‬ ‫حال من و تو خوش بود‬ ‫‪--------------------------‬‬‫دستات تو دست من‬ ‫دلبر دل و آغوشم‬ ‫جان و دل من بودی‬ ‫حال من تو خوش بود‬ ‫حال من و تو خوش بود‬ ‫‪------------------------‬‬‫یک برگ بروی آب‬ ‫می رفت و غلطان گفت‬ ‫حال من و تو خوش بود‬ ‫حال من و تو خوش بود‬


‫اگر حافظ که در خاک گران خفته است‬ ‫می دانست ساغر چیست‬ ‫و چشمان تو با مهرش چسان نوش است‬ ‫در شیراز‬ ‫ز خاک خفته برمیخاست و می در ساغرش میکرد‬ ‫و دست رقص را با تو به پیمانی چنان می بست‬


‫در سیاه شب خفقان و سکوت ستارهء دلت را‬ ‫بر طاق آسمان عشق بکوب دستت را بمن بده‬ ‫عریان ماه را به خوابگاهت ببر‬ ‫ساغر هستی را محشور لبالب لبانت‬ ‫و نور شهالی دیدگانت را بر پیکرم بریز‬ ‫تا سیاوش از آتش بگذرد‬ ‫زیرا به ستارگان گفته ام که ماه بانوی منی‬ ‫و من عاشق کهکشان نگاهت هستم‬ ‫پس آهنگ نور را بر صورتم بپاش‬ ‫و مشعل عاشقی را در قلبت‬ ‫با آتش مانوس شعله ور کن‬


‫از این سکوت تا آن سکوت‬ ‫از جام می به دل ارغوان دوست‬ ‫یک لحظه یک قدم شاید‬ ‫نمانده است‬ ‫هر حرف عشق با تو به آغاز میرسد‬ ‫آری دل ترانه به آهنگ میرسد‬


‫چینی قلب من توئی‬ ‫ُبرد پیام صبح را‬ ‫مرغ سحر به نغمه گفت‬ ‫عشق تو ماندگار را‬ ‫گر دل عاشقم نخفت‬ ‫شب به شب فراغ را‬ ‫عطر تو در مشام من‬ ‫ُدر گرانبهای را‬ ‫خردیم‬ ‫مهر تو وقت ُ‬ ‫بر تب جان عاشقی‬ ‫شعله به شعله میزند‬ ‫مست می و شراب را‬


‫من اگه کنار این دل بشینم آروم بشم‬ ‫توی چشمای قشنگت تن آفتابی بشم‬ ‫برم اون دور ها واسهء ستاره هات رویا بشم‬ ‫تن ماه رو بیارم وسط دلت دریا بشم‬ ‫واسه من چی میخونی‬ ‫توی اون برق نگاهت واسه من چی میشونی‬ ‫اگه خواستی توی یک نامه واسه شعرای ساده ام بنویس‬


‫شاید این شوق همان شوق رهائی باشد‬ ‫و به مضمونی چند‬ ‫راه تا قلب و دل تو ببرد‬ ‫شاید این شوق همان شوق دلی با دل دوست‬ ‫شوق هر خندهء گلبرگ‬ ‫ز دیدار بهار‪......‬‬ ‫مقصدم هست که این ریشهء عشق‬ ‫آب از چشم خالیق نوشد‬ ‫شایدم اشک که در چشم من است‬ ‫شوق دیدار تو با روح لطیفت باشد‬ ‫شایدم این زن پیوستهء عاشق که بمن میبالد‬ ‫ظهر تابستانی است‬ ‫که چو پیچک به تنم می پیچد‬


‫تو خیال کن که دل ماهی ها رو قایم کنند‬ ‫واسه موجهای بلند دل من‬ ‫دل عاشقا رو پنهون بکنند‬ ‫مگه میشه من و تو همدیگه رو جا بذاریم‬ ‫تو نبینی دلمو رو پوست شب پا بذاری‬ ‫نه نمیشه جون من‬ ‫ما دو تا‬ ‫هر دوتامون‬ ‫از دل دریا اومدیم‬ ‫شعرامون‬ ‫اونجائیند‬ ‫ز قعر دریا اومدیم‬ ‫حس شعر من و تو‬ ‫تو دست شب مهتابیه‬ ‫روز روشن میشه خورشید همه جا آفتابیه‬ ‫اگه حس شعر نبود من نمیدونم چی میشد‬ ‫گم شدن تو قعر دریا وقتی حس زندونیه‬


‫یک سبد کاسه خریدم که توشو پر گل کنی‬ ‫یک سبد هم واسه پیک نیک که توشو پر نون کنی‬ ‫اگه دوست داشتی یه کم پنیر بلغاری بذار‬ ‫نون سنگک یک کمی حلوای اونجائی بذار‬ ‫واسه دل حس خودت رو با کمی دریا بذار‬ ‫يه علف بوسه دو تا صحبت اينجوري بذار‬


‫اینجا که هوا خیلی سرده‬ ‫اونجا چی؟‬ ‫میدونستم که تو هم از بوی دریا خوشت میآد‬ ‫یک ساک بردار‬ ‫اسبابات رو بریز توش‬ ‫امروز بریم دریا‬ ‫تا بخوای از ماهی ها و جلبک های دریائی‬ ‫برات شعر مینویسم‬ ‫میخوام یک تابلوی خوشگل از خودت بکشم‬ ‫اسمش رو بذارم‬ ‫آفتاب‬


‫سارا جان میدانی وقتی تو گریه میکنی‬ ‫من همهء شعر هایم رو میبازم‬ ‫اگر دلت میخواهد گریه کن‬ ‫ولی بذار لبهایت را ببوسم‬ ‫و بگویم که عاشقت هستم‬ ‫شاید گریه ات بند بیاد‬ ‫من همه شعر هایم را آورده ام‬ ‫که اگر خواستی پشت قباله ات کنم‬ ‫مادرم میگفت این چیز ها رو برای خواستگاری نبر‬ ‫قبول نمیکنند‬ ‫باید طال جواهرات ببری‬ ‫گفتم ندارم چکار کنم‬ ‫بجایش شعر هایم را میبرم‬ ‫میدانم وقتی سارا گریه میکند شعر های مرا میخواند‬


‫تو میفهمی وقتی میگویم‬ ‫لبهایت در خواب شبم هم مرا میبوسد‬ ‫و گرمای تنت که حس تابستان و بهار نارنج را میدهد‬ ‫آخر چگونه بگویم که عاشقت هستم‬ ‫بیخود که مادرم را با انگشتری به خانه ات نفرستادم‬ ‫پیر زن همیشه میگفت‬ ‫آرزو داشتم پسرم زنی داشته باشد مثل سارا‬ ‫اصال سارا جان خودت جوابش را بده‬


‫دیشب آمدم خانه ات‬ ‫رفته بودم بازار یک نان سنگک تازه‬ ‫و مقداری پنیر بلغار خریدم‬ ‫و یک هندوانه‬ ‫گفتم با هم میخوریم‬ ‫دلتنگت بودم‬ ‫یک سبد گلبرگ هم از باغچه مان برایت جمع کردم‬ ‫میدانستم دوست داری‬ ‫دلتنگ چشمهایت شفافت بودم‬ ‫و حست که مثل حس دریاست‬ ‫و مثل مرجان های کنار ساحل‬ ‫راستی وقتی به گردنبد مرجانی که برایت خریدم فکر میکنم‬ ‫دلم میخواهد سرم را روی سینه ات بگذارم‬ ‫تا صدای دریا را بشنوم‬ ‫خوب‬ ‫در زدم نبودی‬ ‫ولی بوی دریا و بوی مرجان میآمد‬


‫تو هی قول میدی که شب باران و بوسه نزدیک است‬ ‫دیروز برایت نامه نوشتم‬ ‫جوهر نداشتم‬ ‫لیقه نداشتم‬ ‫با اشک چشم و خون جگر نوشتم‬ ‫پرسیدم مرا دوست داری؟‬ ‫حلقه ای را که برایت خریدم به انگشت داری‬ ‫من دم در همین داالن سیاه و تاریک هر روز مینشینم‬ ‫تا شاید باران بیاید‬ ‫تا شاید بوسه بیاید‬ ‫بگو کی میآئی؟‬


‫وقتی گفتی سالم‬ ‫یاد شعر های عاشقانه ای افتادم که بعد از ظهر ها‬ ‫برایت در دفترم مینوشتم‬ ‫تبسم چهره ات در ابیاتش موج میزد‬ ‫میپرسیدی اهل کجائی؟‬ ‫میگفتم دهکدهء مهر‬ ‫میخندیدی‬ ‫میگفتی دهکدهء مهر دیگر کجاست؟‬ ‫دستت را روی قلبم میگذاشتم میگفتم اینجا‬ ‫و بعد سرخی گونه هایت‬ ‫که به شعر قوت حرکت میداد‬ ‫اون ُرز های سرخ را که بشکل قلب بود‬ ‫همون هائی رو که برام فرستادی‬ ‫بخاطر داری؟‬ ‫عطر جان بستر رویاهائی خواهد شد‬ ‫که دختر دهکدهء صبوری برایم آورد‬ ‫اگر باران این ابرها بر جانم نبارند‬ ‫به دختر دهکده صبوری بگو‬ ‫اگر باران نبارد‬ ‫مشتعل شعرهای اخگر جانم را خواهد سوخت‬ ‫اگر باران نبارد‬


‫اسبهای وحشی هر صبح از اینجا رد میشدند‬ ‫از این دشت گُر گرفته طوفانی‬ ‫از کنار رودخانه و درختان آلبالوی باغ شما‬ ‫همیشه به من میگفتی‬ ‫سیاه ترین آلبالو ها را بچین خوش طعم تر است‬ ‫من سرخترینش را که رنگ لبهای تو بود دوست میداشتم‬ ‫یاد خنده ها و گوشواره های آلبالویت بخیر‬ ‫یاد لحظه هائی که سر بر شانه ام میگذاشتی و میپرسیدی‪:‬‬ ‫تا کی دوستم خواهی داشت؟‬ ‫و من هرگز برایت پاسخی نداشتم‬ ‫زیرا هنوز هم دوستت دارم‬ ‫ولی تو را دیگر ندارم‬ ‫هنوز اسبهای وحشی از این مسیر میگذرند‬ ‫یکی میگفت‪:‬‬ ‫هشت اسب وحشی هنگام عبور از رودخانه غرق شدند‬ ‫دیشب بیاد گوشواره های آلبالویت‬ ‫و یاد اسبهای وحشی تا صبح گریستم‬


‫من گاه بیگاهم هنوز‬ ‫آن گاه بیگاهم توئی‬ ‫من گاه پیدایم هنوز‬ ‫آگاه و پنهانم توئی‬ ‫لبهای مستت روز و شب‬ ‫پیچیده در لبهای من‬ ‫حس تن و جانم توئی‬ ‫آوای فردایم توئی‬ ‫تب میکشد بر جان من‬ ‫اخگر شده همراز من‬ ‫هم تب و هم اخگر توئی‬


‫من مانده ام با عشق تو‬ ‫روئیده چون گیسوی تو‬ ‫عشقت بدل مهرت به جان‬ ‫پرواز رویا میکنم‬ ‫این خاک کردستان من‬ ‫گاهی بلوچستان من‬ ‫یا فارس یا بحر خزر‬ ‫شوریده غوغا میکنم‬ ‫این عشق رسوا را ببین‬ ‫این شعر غوغا را ببین‬ ‫من ضرب هر آواز را‬ ‫در خون اخگر میکنم‬ ‫کوه است بر بنیاد ما‬ ‫این مردمان آوای ما‬ ‫این جان شاعر را کنون‬ ‫قربان راهت میکنم‬


‫بگو عشق من از دردهایت بگو‬ ‫همانهائی که میشناسی‬ ‫همانهائی که نمیسناسم‬ ‫سنگ صبورت میشوم‬ ‫از داغ بوسه هایم بر لبانت گفتی‬ ‫و من از عطر حس بودن تنت در کنارم‬ ‫که در لحظه هایم جاریست‬ ‫از پرواز بگو‬ ‫از خانهء کوچکمان در آنسوی جنگلهای دور‬ ‫از گلهای شعری که با اشک درد هایت آبیاری میشوند‬ ‫از بالش ها و مالفه هائی که بوی تو را میدهند‬ ‫و مستی من‬ ‫که در زیر چتر گیسوان مواجت اوج میگیرد‬ ‫بگو از پرواز بگو‬ ‫از کی‬ ‫از کجا بگو‬ ‫از تو از من‬ ‫ار رسیدن بگو‬ ‫از خانهء کوچکمان در آنسوی جنگلهای دور‬


‫از این جاده های تبدار که عبور میکنی‬ ‫حس پرندهء شعر را با خودت ببر‬ ‫چون در سه کنجی کوچه دیدار‬ ‫همیشه‬ ‫یک حس قریب به انتظار ایستاده‬ ‫و مرا صدا میکند و تو را‬ ‫حسی که بوی نم و جاده های خلوت و طوالنی را میدهد‬ ‫و حس الک پشت سواری های این ستاره تنها‬ ‫بروی ماه خاطر تو‬ ‫این الک پشت سواریهای زمان‬ ‫به حس دل تو و من میماند‬ ‫که راه شیری آسمان را‬ ‫در قرنهای گذشته‬ ‫وقتی بطرف خورشید میرفت گم کرده است‪.‬‬ ‫در آخرین قهوه خانهء سر راه منتظرت میمانم‬ ‫تا یک چای تازه دم با هم بخوریم‬ ‫راستی دفتر شعرم را با خودم میآورم‬ ‫تا شعر های جدیدم را برای حس آبیت بخوانم‬ ‫شعر های بوسه باران سالهای قبلت را‬ ‫بانوی شعر های روشن‬ ‫احساس آبی من‬ ‫بوسه هایت را همراه بیاور‬


‫چه خواستنی چه خواستنی‬ ‫که حس غربت را در لحظه های حتی با تو بودن‬ ‫در روحم ترسیم میکند‬ ‫عطر استشمام نفسهایت‬ ‫در بوسه های همیشه‬ ‫و بودن در لحظه هائی‬ ‫که لحظه با تو به لحظه تبدیل میشود‬ ‫تصویری را در جانم مینشاند‬ ‫که گاه از عشق فراتر میرود‬ ‫خویش نمی دانم این فراز تا کجا خواهد رفت‬


‫صد و هشتاد نفر گفت که ما میدانیم‬ ‫یکصد و بیست نفر گفت‬ ‫که ما در غم بلبل ز چه رو میخوانیم‬ ‫لیک یک مرد ندیدم که در این دشت بگیرد یکبار‬ ‫گل بابونه چرا ساقه اش این بار‬ ‫کنار دل تنهائی آب‬ ‫این چنین سخت کمر خم کرده است‬ ‫من ندیدم یک مرد‬


‫نمیدانم چگونه باید از زیر باران خارج شوم‬ ‫نمیدانم به چشمهایم چه بگویم‬ ‫که خیس تن ابر را تحمل کند‬ ‫نمیدانم این احساس از کجا میآید‬ ‫بگو خوب من‬ ‫این ساز دل را چه کسی کوک میکند‬ ‫چه کسی و بر کدامین سیم تار وجود زخمه میزند‬ ‫تا حس من با حس تو در هم آمیزد‬ ‫بگو چگونه باید از زیر باران خارج شوم‬


‫وقتی از این جاده میگذرم‬ ‫بوی غریبی‬ ‫و نم و باران بیداد میکند‬ ‫سر در گریبان در جاده هائی به درازای بی حوصلگی‬ ‫روحم تو را فریاد میکشد‬ ‫و عشقم آمیختهء لحظه های تنهائیست‬ ‫یک تنهائی قریب تر از پوست تنم‬ ‫که حرکت گامهایم را‬ ‫از سرعت الک پشتها کند تر میکند‬ ‫آه از این جاده ها و غم نداشتن تو‬


‫یک نگاه از اون نگاهت تو نگام‬ ‫با دل و احساس رویائی میخوام‬ ‫از لبونت یه هوس بوسه اگه داشته باشی‬ ‫با یه حس خوب سودائی میخوام‬ ‫گاهی ام تو خلوت رویای تو‬ ‫قطعه ای از تن شیدائی میخوام‬


‫از فاصله مهتابی خانه تو تا آفتابی خانه مرا‬ ‫برای ورودت روبیدم‬ ‫و بالش ها را در گوشهء سه کنجی راحت گذاشتم‬ ‫وقتی به خانه رسیدی‬ ‫حریر عطر تنت را در آغوشم رها کن‬ ‫و لبان شعرت را بر نرم غزلهایم بسای‬ ‫وقتی به خانه رسیدی‬ ‫ماه را به بسترت دعوت کن‬ ‫و ستارگان را در اطراف آن بیفروز‬


‫از بوسه گاه ستاره‬ ‫تا بوسه های نگاه تو‬ ‫امشب‬ ‫ستاره چین‬ ‫بوسهء گلبرگ بوده ام‬ ‫از تاول چشمان ابر‬ ‫تا مژگان چشمان تو‬ ‫از بوسه گاه لبت‬ ‫تا سرسرای سینه های ماه‬ ‫لب چین حس‬ ‫نفس هات بوده ام‬


‫این اعتماد به کابوس در دلم‬ ‫زهر هزار افعی جانکاه در تنم‬ ‫حزن‬ ‫هر دم میان جاذبهء آشکار ُ‬ ‫یا در میان قهوه و فنجان پیره زن‬ ‫تقتیل میشوم‬ ‫اینجا صعود مجسمه‬ ‫اندام واره ها‬ ‫البرز در هوای بی غش صحرا‬ ‫از نیل تا ارس‬ ‫سر سبز میشود‬ ‫من اعتماد خودم را به ذهن تو‬ ‫با شعور شعر همآواز میکنم‬


‫دیشب تو خوابم بودی‬ ‫محرم و یارم بودی‬ ‫میگفتی عاشقم من‬ ‫چه خوب کنارم بودی‬ ‫دستای خوشگلت رو‬ ‫تو دست من گذاشتی‬ ‫لبهای قرمزت رو‬ ‫تو رویاهام میکاشتی‬ ‫میگفتی عید امسال‬ ‫موقع کاره امسال‬ ‫شادی توی خونه هاست‬ ‫عشق و سروده امسال‬


‫کنار با غچهء دلم دخترکی خانه داشت‬ ‫که هر روز چشمهایش را‬ ‫در زالل رودخانهء قلبم جاری میکرد‬ ‫و لبهایش را در نت های شعرم به بستر التهاب میسپرد‬ ‫کنار باغچهء دلم دخترکی خانه داشت‬ ‫که میگفت عاشقم‬ ‫ولی دستهایش و افکارش بوی غربت و تنهائی میداد‬ ‫و مرا یاد بادبانهائی میانداخت‬ ‫که در دریا رها شده بودند‬ ‫بی هیچ سرنشین‬ ‫و آن روز باد پائیزی میوزید‬ ‫و پرندگان مهاجر در زیر بارش باران‬ ‫اشکهایشان گم میشد‬ ‫و باد آنان را به سرزمین های دور میبرد‬ ‫قلب باغچه ورم کرده بود‬ ‫و اشکهای عشق من در زیر باران مداوم‬ ‫به قطراتی تبدیل میشد‬ ‫که تنها چهرهء ابر ها را می شست‬ ‫کنار ابرهای بارانی دلم دخترکی خانه داشت‬ ‫که هر روز چون پرنده ای‬ ‫خودش را در حوض شعر های من میشست‬ ‫کنار ابرهای بارانی دلم‬ ‫و لغت های عاشقی را‬ ‫زیر بالهایش می چسباند‬ ‫کنار باغچهء دلم دخترکی خانه داشت‬ ‫که باو عاشق بودم‬


‫اسبها همیشه میدانهای سنگی را دور میزنند‬ ‫و کجاوه های قدیمی‬ ‫از مسیر آسمان‬ ‫تا بیتوتهء شبهای سکوت میگذرند‬ ‫دروازهء سحر را میگشائیم‬ ‫و احساس قطره قطره جاری میشود‬ ‫و رود شعر از فضای سینه میگذرد‬ ‫شک نکن که طلوع همیشه نفس آزادگی را روشن میکند‬ ‫و عاشق تر از گل آفتابگردان‬ ‫در بیقرار تابش خورشید‬ ‫گلی نیست جز در چرخش مداوم لحظه‬ ‫و شک نکن که عشق با دانهء کبوتران مخلوط میشود‬ ‫و اسبها آسیابهای سنگی را رها میکنند‬ ‫شک نکن‬ ‫که بلور نگاه تو درخشش ماه شبانگاه من است‬ ‫و طعم لبانت‬ ‫مزهء تمامی جنگل را در خود دارد‬ ‫آنگاه که پستانهایت تمامی لطافت دریچه را در جان شعر من میریزد‬ ‫شک نکن‬


‫عشق من‬ ‫در بیقراری های شبانه ام‬ ‫خنده هایت‬ ‫و فرو رفتن در آغوشم‬ ‫رویا های عاشقی‬ ‫و لبها و گونه هایت را بر شعرم میسایم‬ ‫و نگاه براقت به زندگی‬ ‫روحم را با تو جفت میکند‬ ‫خوشه های انگور خواهش را‬ ‫در جامی می ریزم‬ ‫که از آن شراب عشق زاده شود‬ ‫و لبهایت را به شعرم‬ ‫که عشق را روزانه غنای دیگری بخشد‬ ‫دوستت میدارم بیش از آنچه تصور کنی‬


‫زیبائی نگاهت رو به دریا دادم‬ ‫دریا به من دل مواج داد‬ ‫آبی حست رو به آسمون دادم‬ ‫آسمون به من بال پرواز داد‬ ‫وقتی که زلفت رو به باد دادم‬ ‫باد به من رویای طوفان داد‬ ‫وقتیکه لبهات رو به شعرم دادم‬ ‫شعر به من یک سالح برای آزادی زن داد‬


‫امواج وحشی را به شب واگذار‬ ‫صخره ها را به ابرهای مالیم خاطره‬ ‫رنگ چشمهایت را به شعر های من‬ ‫از حوالی تاریکی‬ ‫از جاده شعر های من که گذر کردی‬ ‫پژواک نفسهایت را بشمار‬ ‫و ماتم سکوت را بشکن‬ ‫در اعماق دریاچه حست شاعرانی به انتظار نشسته اند‬ ‫از پس شکافها و سنگها‬ ‫نور را پرتاب کن‬ ‫رنگین کمان پلکهایت را به رویاهای عاشقی بسپار‬ ‫و بگو اگر شعرم‬ ‫دلتنگ آوازهایت‬ ‫صدایت شد‬ ‫آواز کدام پرنده را در جانش بریزم‬


‫این ستاره هر شب در همخوابگی با ماه گُر میگیرد‬ ‫و در اشتعال عاشقی شهاب میشود‬ ‫به ماه نگاه کن‬ ‫و بال اسب تمنا را‬ ‫از چهره ات برگیر‬ ‫و به تاخت از لحظه ها گذر کن‬ ‫زیرا که در سیاه ترین شبها‬ ‫برق نگاهت‬ ‫چراغ حس را در جانم می افروزد‬ ‫تا خسته ترین مرغان راه را‬ ‫تا کلبه عشق‬ ‫با شعله های شعر به مقصد رهنمون شود‬ ‫به ماه نگاه کن!‬ ‫در ستیغ قله تنهائی همیشه کسی هست‬


‫بر غیبت هر سئوال یک بوسه میکارم‬ ‫بر دانه های خونرنگ اناری که‬ ‫پیراهن سپیدت را رنگین کرده‬ ‫یک شعر عاشقانه‬ ‫بر سرخی لبهایت که بر آماسیدهء حجم فریاد است‬ ‫در حضور عقربه های ساعت دلتنگی‬ ‫حس بلور با تو بودن را‬ ‫وقتی از این مدار دورانی گذر کردی‬ ‫و در صحنهء درگیری عشق و استبداد‬ ‫گلوگاه حادثه را درنوردیدی‬ ‫و فریاد انقالب را در تقاطع چشمان شهر و قلبت‬ ‫حس کردی‬ ‫بگو که شاعران شهر در خانه نخوابیده بودند‬ ‫و حس خوش عاشقی را‬ ‫بر غیبت هر سئوال یک بوسه میکارم‬ ‫و در بستر آمادهء عشق با تو به خیابان میدوم‬


‫قصد رفتن نکند این دل دیوانهء من‬ ‫عشق تو صبر دلم شد که زمینگیر شده است‬ ‫گو به شکرانهء این مثنوی گر باد بسویت آرد‬ ‫گر چه ابریست همه چشم فلک‬ ‫خندهء جان منش باز به زنجیر شده است‬ ‫من نگویم که بیا بادهء مستانه بنوش‬ ‫حرمت عشق تقاضا به دلم هیچ شده است‬ ‫ماه منظر و دوچشمت همه شب شعر من است‬ ‫گر نبینیش که این جان‬ ‫به چه حالی به به تو تن گیر شده است‬


‫من با ماه سفر نکرده ام‬ ‫من از ستاره گذر نکرده ام‬ ‫آه‬ ‫چه کسی سرخی سیب غزلهایم را با خود برد‬ ‫و این ماه آواره را در این کهکشان رها کرد‬ ‫ماهی که تمنای بستر خورشید را آتش است‬ ‫و جانش در دل ستارهء عشق اندک‬ ‫آه از این آسمان ولنگار و این ماه آواره‬ ‫میگوید‪:‬‬ ‫من بر شاخهء انتظار همین جا تا آمدنت خواهم نشست‬ ‫میپرسم راستی چه کسی‬ ‫سرخی سیب غزلهایم را با خود برد‬


‫دیشب که بهار نبود‬ ‫همه جا برف بود و تاریکی‬ ‫میگفتی زود بر خواهی گشت‬ ‫و حس من به رویائی فریفت‬ ‫که آسمانش را ستاره های چشمانت رنگ میزدند‬ ‫آه از این ابر تکه پارهء پر پر‬ ‫که نفسم را میگیرد‬ ‫و ماه خاطرم که در لمس پستانهایت‬ ‫دکمه چین پیراهنت میشود‬ ‫دیشب غریب ترین حس عاشقی در تنم میسوخت‬ ‫و برهنهء رویاهای برف‬ ‫بر آتش پنجره ذوب میشد‬ ‫آه از این تب‬ ‫آه از این ابر های فاصله‬ ‫نفسم در نفست‬ ‫جان هزار شعر شده است‬ ‫ذستی دراز کن و فاصله ها را بشکن‬ ‫قبل از اینکه فاصله جانم را بشکند‬


‫آغوش های گرم و قلبهائی که میطپند‬ ‫و لبخندهائی که حس شعر را در فضا می پراکنند‬ ‫از خیابانهای پر شعله میگذرد‬ ‫از جاده های پر از برف‬ ‫با خود عشق و امید حمل میکند‬ ‫به تو که میرسد‬ ‫لبهایش بر لبهایت قفل میشود‬ ‫و زندگی‬ ‫با دوست داشتن و حس عاشقی آغاز میشود‬


‫در اینجا برف باریده است‬ ‫هوای سرد تا عمق تنت راهی است‬ ‫و بیرحمی درون کشورم جاریست‬ ‫ولی اما درون کلبهء دل‬ ‫روزها بر شعله‬ ‫گرم عشق‬ ‫با احساس تو آمیخته‬ ‫هر پیچک حسش‬ ‫دل من در کنار تب‬ ‫گرفته عشق تو‬ ‫سرمای بیرون را که میبندد‬ ‫به شعله میکشد آتش‬ ‫که اخگر را برافروزد‬ ‫چرا چون‬ ‫سال من پیش از طنین‬ ‫ساعت شماته دار خانهء همسایه اما‬ ‫تب افسانه را در کار عشقی آنچنان ریزد‬ ‫صدای زنگ ساعت میسراید‬ ‫نغمهء سالی دگر پر بار‬ ‫و با احساس تو آمیخته‬ ‫هر پیچک حسش‬ ‫کنار من‬ ‫کنار تب‬ ‫کار لب‬


‫تهاجم لباس شخصی ها را از خیابان جمع کرد‬ ‫تهاجم بسیج و سپاه را در کنار خیابان عریان کرد‬ ‫تهاجم تانکها و زره پوشها را با کوکتل گرم کرد‬ ‫آخرین حرکتهای شطرنج جهان را مات کرد‬ ‫دنیا سکوت را خواهد شکست‬ ‫و صدای با ایران همچون آفریقای جنوبی زمان آپارتهاید رفتار کنید را خواهد شنید‬ ‫دنیا سکوت را خواهد شکست‬ ‫انقالب مرز های سرخش را برای همه ترسیم میکند‬ ‫این است نظم نوین مردم با قوای استبداد‬


‫سفر که بهانهء فرار عشق نیست‬ ‫این کوله بار را اینجا بگذار‬ ‫کنار همین گلهای سرخی که در رویاهایت حمل میکنی‬ ‫دستم را بگیر‬ ‫و لبهایت را به لبهایم بدوز‬ ‫بگو سالم‬ ‫تا کوله بار عاشقی‬ ‫بهانهء سفر را در عطر گلهای آغوشت حل کند‬ ‫سفر که بهانهء فرار عشق نیست‬ ‫بانوی رویاهای عاشقیم‬ ‫دوستت دارم در پنهان ضمیر عشقم‬ ‫واژهء شرمی است کنار تب عشقی‬ ‫که نبود تو در جانش‬ ‫عطش کویر را در من زنده میکند‬ ‫سفر که بهانهء فرار عشق نیست‬ ‫عشقم هستی بانوی فراز های شعرم‬


‫به انگشتان خونریز من نگاه کن‬ ‫این عالمت پیروزی است که از پیکرم جستن میکند‬ ‫این خون توست‬ ‫که فردا باروت خواهد شد‬


‫پا های خستهء تو میدانم که خونچکان است‬ ‫و حس گذشتن از کوچه و پس کوچه های انقالب‬ ‫بر ساعت شماته دار پدر بزرگ ضربه میزند‬ ‫اما برای رسیدن به میدان آزادی‬ ‫باید از خبابان انقالب گذشت‬ ‫و در تهاجم مردم‬ ‫که فردا آتش خواهد گرفت‬ ‫باروت مهیا شد‬ ‫آنکه در تهاجم واپسین آتش در کف نداشته باشد‬ ‫به شیخ اصالحات خواهد پیوست‬ ‫چهار چرخ از کار افتاده ای‬ ‫که قژ و قژش گوش تاریخ را می آزارد‬ ‫به انگشتان خونریز من نگاه کن‬ ‫این خون توست‬ ‫که فردا باروت میشود‬


‫تو وقتی از این کوچه میگذری‬ ‫دلم هوای گل یاس و نسترن دارد‬ ‫تو وقتی از این لحظه میگذری‬ ‫دلم هوای لبت را چرا چنین دارد‬


‫درست روز شانزده آذر بود‬ ‫کفشهای کتانی اش را پوشید‬ ‫گفتم مواظب لباس شخصی ها باش‬ ‫میگفت گل باران خورده است‬ ‫گل ماهور نیست که با شنیدن نوعی موسیقی برگهایش بریزد‬ ‫پرسیدم سازت را نمیبری‬ ‫گفت سرود بچه ها رساتر است‬ ‫دختر همسایه در کنارش میرفت‬ ‫خندید و گفت تکه ای از از ماه و آزادی را به خانه خواهیم آورد‬ ‫گوئی کبوتری بود پر کشید‬ ‫هنوز فرم بال زدنهایش در جلو چشمهایم حرکت میکند‬ ‫امروز یکسال از رفتنش میگذرد‬ ‫درست شانزدهم آذر بود‬


‫من همیشه روی آب این ساحل دنبال تصویر تو میگردم‬ ‫تصویری که لبانت را به نرمی آب در ذهنم جاری کند‬ ‫تصویری که‬ ‫عمق اقیانوس وجودت را با بوسه ای عمیق تر از آن در روحم متجلی کند‬ ‫من هر گاه به کنار این ساحل میآیم‬ ‫تصویر تو را در آب میبینم‬ ‫که با ماهی های حسم بازی میکند‬ ‫نازنینم به خانه برگرد‬


‫فکر نکن وقتی خانه نیستم‬ ‫پشت در خانهء من تمام میشوی‬ ‫دیشب که آمدی نبودم‬ ‫تا انتهای کوچه دیدار دویدم‬ ‫عطر تنت را در پیچ کوچه عشق جا گذاشته بودی‬ ‫سنبل میداد‬ ‫بوی زعفران و گالب و ُ‬ ‫راستی اگر دنبالش بفرستی‬ ‫از بس دوستش دارم میگویم ندیدمش‬ ‫شاعرم دروغ هم نمیگویم‬ ‫یک شمع روشن کن‬ ‫و نورش را با نگاهت به چشمان من بریز‬ ‫شاید چراغ دلم روشن شود‬


‫وقتی از جلو خانه ات عبور میکردم صدایم زدی‬ ‫یک سبد سیب داشتم که میفروختم‬ ‫و چند تا هلو‬ ‫و دوتا شعر‬ ‫و یک گل ُرز خوش بو‬ ‫من نمیدانم که قیمت یک کیلو احساس چند است‬ ‫ولی اگر خواستی‬ ‫با شعر ها و گلم طاق میزنم‬


‫مرا به خانهء دل نازت ببر عزیز دلبندم‬ ‫مرا به خانهء عطر تنت به طعم لبت‬ ‫دل شکسته بدرد کدام عاشق دلخسته خورده است‬ ‫من امشب آمده ام میهمان دل باشم‬ ‫من آمده ام درون چشم تو از بلور و آئینه مامنی سازم‬ ‫چه خوب که ابر نگاهت به خانه میریزد‬ ‫بگو به ابر ببارد‬ ‫که جایگاه گل ُرسته از دلم اینجاست‬ ‫چرا سکوت میکنی آخر‬ ‫مگر سزای عطش‬ ‫هجوم خشک یک صحراست‬ ‫مگر جواب تب عشق‬ ‫رفتن از دل ماست‬ ‫مگر حساب بودن با هم‬ ‫به جبر و اتفاق اینجاست‬ ‫بگو که عشق‬ ‫نه دخل و خرج و‬ ‫نه زورق شکستهء دریاست‬


‫چه بیقرار از این همه نگاه‬ ‫در بین عابران محله در بدر بدنبال فهم نگاه میگردی‬ ‫این سایه سار بیقرار خودت را بیاور‬ ‫جائی که خانهء قدیمیمان بود‬ ‫با هم رسد کنیم‬ ‫سهم من از نگاه عاشقانهء تو هر چه که باشد‬ ‫من فهم نگاه قلبم را با تو نصف میکنم‬ ‫همین امروز‬ ‫این قلب ترک خوردهء پس پشتت را‬ ‫در ازدحام غربت‬ ‫در لهجهء شیرین نگاهت‬ ‫محلول میکنم‬


‫امروز رفته بودم برای پرنده ها دون بخرم‬ ‫"آورای" توهم با من مثل سایه دنبالم میآمد‬ ‫هر چی ورمیداشتم اون هم یکی اضافه میکرد‬ ‫از حست که پرنده ها را دوست میداری خوشم میآید‬ ‫چون وقتی برف میآید باید بفکر دون پرنده ها بود‬ ‫باید براشون دون گذاشت‬ ‫سرما مثل دیکتاتوری میمونه‬ ‫توی دیکتاتوری باید خیلی شعر خوند‬ ‫روحیه ها را باال برد‬ ‫همینطور که میرفتم تو ناگهان ایستادی‬ ‫پرسیدی کدام پرنده رو بیشتر از همه دوست داری‬ ‫توی چشمهای من خیره شدی‬ ‫به چشمهایت نگاه کردم و گفتم‬ ‫من عاشق پرندهء چشمهای پر آوازهء آزاد تو هستم‬ ‫دیدم ستاره های چشمهات روی گونه هایت لغزیدند‬


‫هر چه که باشد مهم حضور تو است‬ ‫لحظه ای در کنار من بنشین‬ ‫دست بگذار بر صدای قلب طپش‬ ‫لب بروی لب ستارهء مانوس‬ ‫و بگو تا کجای جهان‬ ‫حس تو با من و عشق خواهد ماند‬ ‫هر چه باشد مهم حضور تو است‬


‫دلم برای تو تنگ است‬ ‫دلم برای گذار نگاهت از جانم‬ ‫و خنده های مستت در شعرم‬ ‫دلم برای تو تنگ است‬ ‫گونه هایت را بر گونه ام بگذار‬ ‫میخواهم حس با تو بودن را در خونم جاری کنم‬ ‫دلم برای لبانت‬ ‫جانت‬ ‫دلم برای هوایت تنگ است‬


‫از کجای زمان آمده ای‬ ‫که این چنین به کاوش حسم برخاسته ای‬ ‫چشمهایت‬ ‫صورتت‬ ‫لبانت و عطر گیسوانت را میشناسم‬ ‫بارها عمیق ترین بوسه ها را‬ ‫در جاده هم آغوشی‬ ‫با تو‬ ‫تا عمق احساسم پیموده ام‬ ‫ولی اینبار تو در عمقی رخته کرده ای‬ ‫که حتی شعر میگوید ناآشنای من است‬ ‫راستی میدانی‬ ‫اگر حس را به کنترل در آوری دیگر حس نیست‬ ‫من میخواهم برای عشق‬ ‫تنها ابزار حسم باشم‬ ‫این بار اینگونه حس میکنم‬ ‫این گونه پرواز میکنم‬


‫وقتی از کنار خانه ات میگذشتم‬ ‫حسم جا خوش میکرد‬ ‫آه آن درخت های بلند و جویبار های پر آب‬ ‫یادت هست‬ ‫درخت ها را میشناختم‬ ‫به نهال ها هر صبح سالم میکردم‬ ‫کنار آن کوچه قدیمی‬ ‫شهد لبانت را در جانم ریختی‬ ‫کام تو در کامم آمیزش عشق شد‬ ‫هنوز تصویر تو در روان آبهای خیالم جاریست‬ ‫هنوز برق نگاهت بر برگ درختان بازیگوش‬ ‫بمن چشمک میزنند‬ ‫روزانه بر من ببار‬ ‫با نگاهت‬ ‫با شعرت‬ ‫باحست‬ ‫تا عشق را در باال بلند آنچه نامی برای آن نمی یابی‬ ‫ثبت کنیم‬ ‫زیرا که عاشقت هستم‬ ‫بانوی عشق های ماندگار‬


‫باشد شعر هایم را بردار‬ ‫من همین جا به انتظارت میمانم‬ ‫راستی مگر نگفتی‬ ‫میخواهی با شمعی برافروخته‬ ‫در دست‬ ‫از پیچ کوچه موجها گذر کنی‬ ‫و مرجان اصل را برای فروش به بازار ببریم‬ ‫من شاعری را میشناسم‬ ‫که حس عاشقانه را با مرجان دریائی طاق میزند‬ ‫معامله خوبی است‬ ‫سودش به جیب باران میرزید‬ ‫سودش را که جمع کردیم با هم میرویم شنا‬ ‫توی دریای قلب تو‬ ‫شاید من همانجا غرق شوم‬ ‫و حسم در فلب تو ته نشین شود‬ ‫و تو بتوانی شعر های مرا برای دیگران‬ ‫از حفظ بخوانی‬ ‫مثل یک پری دریائی‬


‫من خوابهایم را خیلی دوست دارم‬ ‫وقتی تو با منی‬ ‫توی خوابهایم تنها نیستم‬ ‫تابستان که به خوابم میآمدی‬ ‫زیر درخت گیالس با آن دامن سپید بلندت‬ ‫و بوسه های طعم گیالس‬ ‫من شاعر بهتری میشدم‬ ‫و پائیز‬ ‫صدای خش خش پاهایت بروی برگها‬ ‫وسوسه همیشه با تو بودن را در من زنده میکرد‬ ‫نگاه کن به رقص ترانه هایم‬ ‫و طعم گیالس را به جانم بریز‬ ‫و قصهء آبشار را در تکرار جاری کن‬


‫این جاده را تا کوچه دیدار گلباران کرده اند‬ ‫محله به محله چراغ کشیده اند‬ ‫وقتی از اینجا رفتم تو خواب بودی‬ ‫کنارت نشستم‬ ‫و حس لبانت در لبانم ریخت‬ ‫بیدار نشدی‬ ‫فکر میکردی خواب میبینی‬ ‫دستت دور گردنم تاب خورده بود‬ ‫بیرون باران میبارید‬ ‫به خیابان بردمت‬ ‫مردم تماشا میکردند‬ ‫به بوسه باران عشق میورزیدند‬ ‫راستی اگر خواستی تلفن بزن‬ ‫صدایت را بشنوم‬ ‫امشب در خانه میمانم‬


‫شاعر بود و یگانه‬ ‫سخن و سالحش را با خود حمل میکرد‬ ‫سرکارش گفتند‬ ‫دستش کردی؟‬ ‫گفت آره‬ ‫گفتند اسالمی نیست‬ ‫گفت نه‬ ‫گفتند ابرو‬ ‫گفت آره‬ ‫گفتند برداشتی‬ ‫گفت آره‬ ‫گفتند برو‬ ‫آمد بیرون‬ ‫کنار در خروجی خشاب گذاری کرد‬ ‫باروت شعر دیشبش را اضافش کرد‬ ‫شلیک کرد‬ ‫برداشتش‬ ‫آبرو‬ ‫هم ابرو‬


‫به سهولت نگاهت دریافته بودم‬ ‫که دروازه ها را باید گشود‬ ‫ومیخک احساس را بر شاخه صداقت آویخت‬ ‫و انارهای سرخ عطش را دانه کرد‬ ‫تا پرندگان تشنهء احساس از آن دانه برچینند‬ ‫میگوئی از هیچ کوچه ای با من عبور نکرده ای؟‬ ‫همین دیروز پشت پیچ کوچه احساس‬ ‫تمشک بوسه می چیدی‬ ‫دیروز صبح در ایستگاه قطار خودت را بمن چسباندی‬ ‫و مهرت را در قلبم فرو کردی‬ ‫دختر همسایه پرسید‬ ‫چرا با این حرارت تو را می بوسد‬ ‫گفتم شاید فردا هوا بارانی باشد‬ ‫و تو نیائی‬ ‫ولی آمدی‬ ‫مثل همیشه‬ ‫اینبار برایم انار سرخ دانه کرده آورده بودی‬


‫آن شعر را خوندم‬ ‫میگوئی شعلهء شعر بود که بر جانت گرفت؟‬ ‫میگویم شعر تو چشمهء جوشان عشقی است‬ ‫که فورانش از مخزن انبوه حست می نوشد‬ ‫دیدم که گلها را از جویبار کوچه اقاقیا گرفته ای‬ ‫راستی بمن بگو چشم ماه را میشناسی؟‬ ‫و پستانهای ابر را در دستان لطافت شعر؟‬ ‫بگو روزی که گنجشکها از کفت دانه برچیدند را‬ ‫بخاطر میآوری؟‬ ‫دستت را بر گونه ام بگذار‬ ‫تا بوسه های عاشقانه ام راه النه را گم نکنند‬


‫میگویم رفتم سر کوچه اقاقیا‬ ‫آب از کویر عطش میجوشید‬ ‫و در قلب مردم بازار جاری بود‬ ‫میگویم رویاهایت را بمن ببخش‬ ‫از آن دست که شبنم به گلبرگ میبخشد‬ ‫و آب به ماهی‬ ‫و بال به پرنده‬ ‫رویاهایت را بمن ببخش‬ ‫از آن دست که چشمانت در آئینهء آب‬ ‫قلبت را بمن ببخش‬ ‫از آن دست که شوق غزلهایت‬ ‫در جانم‬ ‫و احساس لبهایت‬ ‫طعم تمشک های تابستان خانه مان باشد‬ ‫پستانهایت را به شعر هایم ببخش‬ ‫تا آبشار شعرهایم‬ ‫سرازیر دریای وجودت‬ ‫نازت را به من ببخش‬ ‫تا باز شدن ناز دانهء گلبرگها را‬ ‫تک تک ثانیه‬ ‫در جانم بکارند‬ ‫آه‬ ‫اینجا‬ ‫سرکوچهء اقاقیا‬


‫و کار من این بود‬ ‫که صبح و شام و عصر و غروب‬ ‫و بر نشسته به حس دوام موج بلور‬ ‫به ناز ناز شبانه‬ ‫و عشق جاودان به سحر‬ ‫بگویمت که من اینبار‬ ‫عاشقت هستم‬


‫رفته بودم خیابان تو را ببینم‬ ‫اون طرف کوچه خودمون وسط چهار راه حادثه‬ ‫سبد پر از شعری رو که برات آورده بودم از دستم در رفت‬ ‫ریخت توی جوی آب که پر آب و پر خروش میرفت‬ ‫نرسیدم بهش جمعش کنم‬ ‫شعر ها روی آب مثل گنجشک جست و خیز میکردند‬ ‫فریاد زدم از جلو خونش که رد شدید‬ ‫هنوز جمله ام تموم نشده بود که از چشمم ناپدید شدند‬ ‫راستی اگه گذارت سر کوچهء اقاقیا افتاد‬ ‫نگاه کن شاید پیداشون کردی‬


‫ساعت ‪ 7.30‬دقیقه صبح قطار آماده حرکت بود‬ ‫تبسم ملیحت در جانم میریخت‬ ‫میگفتی اون تجربهء گذشته رو دوستان بیادم میآورند‬ ‫حس زیبائی کنارم راه میرفت‬ ‫مفتش ها در جانم اضطراب میآفریدند‬ ‫آهسته چرخی زدی‬ ‫خودت را بمن چسباندی‬ ‫باز تبسم هایت‬ ‫تا عمق ریشه درخت عشقم را آبیاری میکرد‬ ‫دستم را محکم در دست داشتی‬ ‫و عطر تمشک های کوهی‬ ‫در جانم می نشست‬ ‫خونی که از آستین پیراهن سپیدت‬ ‫بر دستم میریخت چون مذاب سرب مینمود‬ ‫لباس شخص ها نزدیک میشدند و تو‬ ‫بهت زده من‬ ‫در میان چشمان ُ‬ ‫و مردمی که پیرامونمان را گرفته بودند‬ ‫بر زمین غلطیدی‬ ‫ساعت ‪ 7.30‬دقیقه صبح بود‬


‫اینجا که پر از صخره است‬ ‫من شاعرم دنبال سهولت میکردم‬ ‫این پیچ های نامرعی به شعر هایم پشت پا میزنند‬ ‫دویدم تا برسم‬ ‫نفسم با نفس پونه ها گره خورده بود‬ ‫گفتند اگر عشق را کنار این پونه ها جا بگذاری‬ ‫پای دامنه با سهولت تحویلت میدهیم‬ ‫دیدم درخت صنوبر خندید و گفت‬ ‫عشقت را الی برگهای قلبت پنهان کن‬ ‫و طعم لبهای عشقت را به تمشک های کوهی بسپار‬ ‫پائین دره که رسیدم‬ ‫دیدم تو روبرویم ایستاده ای‬ ‫و در کفت‬ ‫تمشک های کوهی در زیر نور خورشید برق میزدند‬


‫خورشید را دوست میدارم‬ ‫زیرا که در سرد ترین سرزمینها‬ ‫ندای رویش و گرماست‬ ‫و رستن الدن و قد کشیدن عشق‬ ‫شعر را دوست میدارم‬ ‫زیرا زبان من است با حس عاشقانهء تو‬ ‫ماه را دوست میدارم‬ ‫زیرا آغوش مهتابیت‬ ‫شبهای تنهائیم را‬ ‫از حجمش سیراب می کند‬ ‫و ستاره را دوست میدارم‬ ‫زیرا در سیاه ترین شبها‬ ‫از چشمک زدن‬ ‫در عرصهء تاریک آسمان شعرم باز نمی ایستد‬ ‫و تو را دوست میدارم‬ ‫زیرا که عاشقانه های طپش قلبت‬ ‫در قلبم احساس میشود‬


‫باور به طلوع را چه خوش در فصلی کنیم‬ ‫که غروب حزن در همه جا دامن گسترده است‬ ‫کیست که پرچم بیفرازد‬ ‫در سراشیب سقوط‬ ‫و زنده دالنی را آواز دهد‬ ‫که شکست را نمی شناسند‬ ‫و عشق را پاس میدارند‬ ‫تا سیالن مواج برگ‬ ‫در لحظهء کشیده شدن بر خاک‬ ‫باری‬ ‫در نو بهار دشتهای تمنا تو را میخواهم و عشقت را‬ ‫که فروزنده شعله های زندگی است‬ ‫زیرا به طلوع باور‬


‫شاعرانی که گذر کرده اند از استوانه های عطش‬ ‫برگهای تقویم دروغ را باور ندارند‬ ‫راستی بهای ایستادن چه بود؟‬ ‫کسی گفت این دو مثقال زعفرانت چکی به چند؟‬ ‫آه که در مکتب عشق درس جان را با تدبیر نمیآموزند‬ ‫به برگ درختان همیشه رو کردم‬ ‫و شبنم لبان زیباترین معشوق را‬ ‫بر عطش روئیدن نشاندم‬ ‫تا شیرهء جانش سپیدار سرو قامت فردایت باشد‬ ‫راستی دیشب در خواب دیدم‬ ‫کبوتر سپیدی از دستهای زمان رها شد‬


‫لباس سپید دالرایت مرا به میالد شعر میکشاند‬ ‫آه که خنده هایت‪ ،‬بوسه هایت‬ ‫حتی در زمستانی ترین روز ها‬ ‫خاطرهء عطر یاس های قدیمی خانه است‬ ‫که در هجوم صبح و پنجره‬ ‫حجم بهار آغوشت را به جانم می ریزد‬ ‫بر تختگاه عطش عشق‬ ‫همیشه‬ ‫بعد از لحظهء آخر و آخرین بوسه‬ ‫باز دلتنگ با تو بودنها میشوم‬ ‫پیشم بیا و با من بمان‬ ‫زیرا که‬ ‫عاشقانه ترین لحظه ها را در جانم کاشته ای‬ ‫بانوی زیبا ترین لحظات تنم‬ ‫پیشم بیا‬ ‫و تنها نام مرا تکرار کن‬


‫این آبشار را که می بینی‬ ‫از جان کوهی روئیده‬ ‫که تهمتن پایداری‬ ‫پس از ریزشی سهمگین‬ ‫در دشتها روان میکند‬ ‫این عشق را که می بینی‬ ‫از قلب عاشقی روئیده‬ ‫که تگنای گسستن را‬ ‫به پیوندی آگاهانه برخاسته است‬ ‫و این بوسه ها که رویائی ترین لحظه ها را میسازد‬ ‫از لبانی تکرار میشود‬ ‫که در کویری ترین شرایط‬ ‫مرطوب شبنم شورانگیز عشق را‬ ‫بر طراوت خویش می پذیرد‬ ‫تنها طراوت نام تو را‬


‫اگر آب این دریاچه اینقدر شور نبود‬ ‫ماهی ها اینهمه نمی مردند‬ ‫میپرسی این کالسگه نصف شب‬ ‫با این اسبهای چوبی کجا میره؟‬ ‫میگم دختر همسایه اینقدر عاشق شعر بود‬ ‫که شبیه پروانه شد‬ ‫من هر وقت شمع روشن میکنم‬ ‫بدنم از شعله اش میسوزه‬ ‫دخترک میگفت‬ ‫تو عاشقی چرا نمیگی؟‬ ‫امروز باید یک شعر جدید بنویسم‬ ‫این اسبهای چوبی دولتی مرا به خنده وا میدارند‬


‫وقتی از سفر برگردم ترانه هایم را خواهم شمرد‬ ‫و سیب های باغ را‬ ‫اگر خوب بخرند‬ ‫برای عشقی که به شعر هایت داری‬ ‫یک دفترچه خواهم خرید‬ ‫راستی تا یادم نرفته‬ ‫اون پیراهن نارنجی که دوست میداشتی‬ ‫ولی هرگز نداشتی را نیز قیمت کرده ام‬ ‫آه کاش شعرها و سیب هایم را خوب بخرند‬


‫وقتی به خونه رسیدی یه پرنده وارد شعرم شد‬ ‫و یک پروانه بطرف خورشید پرواز کرد‬ ‫شمعی رو که شب قبل برات روشن کرده بودم‬ ‫با آخرین رمقهاش میسوخت‬ ‫و پر پر میزد و نور میداد‬ ‫هر چی انرژی مثبت داشتم شبش برات فرستاده بودم‬ ‫میگفتند اثری ممتاز داره‬ ‫از آواز های ابر‬ ‫تا چکه های بارون رو‬ ‫روی پنجره شمردم‬ ‫وقتی به خونه اومدی‬ ‫رنگین کمان توی مزرعه‬ ‫دلش رو به خورشید سپرد‬


‫در تک و تای پرواز کدام پرنده‬ ‫پنجره پروازی را بسویت بگشایم‬ ‫که عروس رویاهای شبانه ام را شعر بتواند‬ ‫در جامه آزادی ترسیم کند‬ ‫برایت خانه ای خواهم ساخت‬ ‫از تابش خورشید‬ ‫و ماهتاب‬ ‫تا ستاره ها در حسرت شبانه شان‬ ‫لحظه ای از دلبری باز نمانند‬ ‫زیرا که عشق در تصویر جاودانهء ستاره‬ ‫در قلب ماه‬ ‫در شبان سیاه پای می کوبد‬


‫وقتی که میآئی‬ ‫صدای پای شعر‬ ‫در کوچه های احساسم می پیچد‬ ‫آنطرف آسمان میبارد‬ ‫و این طرف رنگین کمان آفتاب و باران‬ ‫در ذهنم تصویر تو را میسازد‬ ‫و حس تو‬ ‫در رگم به تراکم حجم عشق‬ ‫تبدیل میشود‬


‫راز در کنارم از صخره های اعتماد باال میرفت‬ ‫تپه ماهور های حس سر راهش سبز میشدند‬ ‫تورم قلب‬ ‫خودش را کشان کشان‬ ‫به قلهء البرز رسانده بود‬ ‫توی گردنه های صعب‬ ‫دیدم سهولت‬ ‫پری شعر را در آغوش گرفته بود‬ ‫از قله که پائین آمدم‬ ‫چشمهء چشمهام پر از آب بود‬ ‫دیدم دو تا بلدرچین‬ ‫توی چشمهای من شنا میکردند‬


‫از کنار این خانه که رد میشدم دیدم در باز است‬ ‫سهولت ورود به خانهء تو‬ ‫ضرب آهنگ قلبم شده بود‬ ‫تا اینجا مسافت زیاد بود‬ ‫در کوله بارم یک انار داشتم و یک کیلو شعر‬ ‫شکاف سرخ لبان انار مرا به عطش میانداخت‬ ‫نخوردم فکر کردم تو تشنه تری‬ ‫و در احساسم یک بوسه و یک پروانه داشتم‬ ‫انار را در همان کاسه لعابی مادر بزرگ گذاشتم‬ ‫و پروانه دل را در اطاق رها کردم‬ ‫و گفتم‬ ‫سالم‬


‫میپرسد این هوای گرفتهء دلم کی باز میشود؟‬ ‫میگویم‬ ‫دیروز چراغ خانهء دلم را روشن کردم‬ ‫و فانوس قدیمی را بر سرسرای خانه افروختم‬ ‫میگوید چرا دلم دارد از سینه بیرون میافتد؟‬ ‫میگویم شعر هایم را نوشتم‬ ‫این کاسه لعابی مادر بزرگ را نفروختم‬ ‫گفتم روزی که برگشتی‬ ‫در همین کاسه‬ ‫با هم غذا میخوریم‬ ‫میپرسد کی برمیگردی؟‬


‫در لحظه های همیشه از ماه خاطرت‬ ‫تا حس خاطرم‬ ‫بیدار مانده ام‬ ‫و چهره ات در آئینهءکفم‬ ‫جلوهء عشق است‬ ‫زیبای چشمانت از صافی قلبم میگذرد‬ ‫و لبانت قُطر فاصله ها را می شکند‬ ‫و هوس خواستن تو در پیکرم تب میشود‬ ‫دستت را بمن بده‬ ‫و آغوشت را از جاودانگی عشق انبوه کن‬ ‫ماه را در شباهنگام با خود به خانه بیاور‬


‫بمن نگاه کن و تا ساحل عشق را با من بیا‬ ‫تا عمق جنگلهای دور‬ ‫آنجا که ماه سد میان ظلمت و نور را‬ ‫با دست دخت خویش میشکند‬ ‫با من بیا‬ ‫بمن نگاه کن‬ ‫و عطر موهایت را در شعرم بپاشان‬ ‫و نگاهت را از قلبم نگیر‬ ‫و لبهایت را به شبهای تبدارم بسپار‬ ‫آغوش ماه در زیر مهتاب شبانه‬ ‫حس تو را در من می رویاند‬ ‫با من بیا‬


‫اگر چه آسمانت اندکی ابری است‬ ‫بیا خورشید باغ آرزوهایم فدای تو‬ ‫و ماه شبچراغ شعر هایم اختر راهت‬ ‫از آنجا تا به اینجا‬ ‫شعلهء هر اخگر شعرم فدای خاک پای تو‬ ‫اگر چه آسمانت اندکی ابری است‬ ‫بیا در ساحل اندیشه های عاشقی جانم فدای تو‬


‫پستانهایت در تورم اشتیاق‬ ‫حجم دیدار را فریاد میکشید‬ ‫و لبانت‬ ‫آبستن بوسه هائی بود‬ ‫که شبان عطش بر بستر رویا می افشانند‬ ‫هماغوشی ماه با ستاره‬ ‫باران با خورشید‬ ‫ساختار رنگین کمان‬ ‫آغوشت شد‬ ‫با تب کرخت لذت‬ ‫که حس‬ ‫گل یاس را با شبنم‬ ‫و بوسه های تو را با احساس من‬ ‫برای شعر هایم متبلور میکرد‬


‫مرا به حافظ جانت‬ ‫به عمق روح و تنت‬ ‫مرا ببر به حافظ شعرت‬ ‫که سوخت جان و تنم‬ ‫مرا ببر به تمنا‬ ‫به عشق‬ ‫دلبستن‬ ‫به خانهء خوش بوسه‬ ‫به خنده‬ ‫سرمستی‬ ‫بذار نقد من و شعر و حس مرا‬ ‫بگیر جام دلم‬ ‫ریز‬ ‫شهد در هستی‬


‫تصویر پلنگ خیالت را در آئینهء آبی دلت ببین‬ ‫و آنرا به قله ای ببر که ماه تنها‬ ‫لبهایش را با غمزه ماهتاب‬ ‫بر لبان تو می نشاند‬ ‫در کوچه پس کوچه های عشق‬ ‫آنگاه که معشوق را در کنج خیال دیواری‬ ‫بوسه باران کردی‬ ‫پلنگ ماه در جانت به ابدیتی تبدیل میشود‬ ‫که گذار از آن درد ناهنجار زایش است‬ ‫و تو در پرش دوبارهء خیال‬ ‫لب بر لبان ماه‬ ‫به ابدیت عشق‬ ‫عبودیتی را بر پا خواهی داشت‬ ‫که ماه عاشق‬ ‫از میان تمامی ستارگان لب بر لبان تو بگذارد‬


‫زیباترین اسبها در نگاه تو میدوند‬ ‫و زیباترین ماهی ها‬ ‫در ماه چهرت ات خانه کرده اند‬ ‫آبگیر های عشق را از ماهی های حادثه انباشته اند‬ ‫و رام نشدهء اسبهای شعر من‬ ‫در تک دیدارت‬ ‫گرد ماه را در شبهای مهتابی‬ ‫از قطب شمال تا جنوب می دوند‬


‫عکسهایت زیباست‬ ‫چشماهایت زیباست‬ ‫لبهایت تب پیکرم‬ ‫و نگاهت شعرهایم‬ ‫گونه هایت را بر احساسم بسای‬ ‫و عشقت را به خانه بیاور‬ ‫جوجکان عشقم‬ ‫در بیتابی برای دیدنت پر پر میزنند‬ ‫باید از این دریا گذر کرد‬


‫هنوز به اینجا نرسیده بود‬ ‫که جنگل سپیده پوش برف‬ ‫عروس زمستان را به ماه دلم سپرد‬ ‫دختر همسایه میگفت‬ ‫چراغ این کوچهء قدیمی سوخته است‬ ‫و پرنده های مهاجر کنار النه گنجشکها‬ ‫اطراق میکنند‬ ‫بوی تب عشق‬ ‫سرخ انار حسم را بارور میکند‬ ‫و سایه تو‬ ‫از روی شعر هایم عبور میکند‬ ‫به برفها که خیره شدم‬ ‫رد قدمهایت را شناختم‬ ‫و برف شعر هایم بود‬ ‫که در حضور تو آب میشدند‬


‫از که می پرسی که رویاهای پروانه‬ ‫با همراهی بالهای پرواز‬ ‫از گدازه کدامین آتش میگذرند‬ ‫که شعر حاصل آن است؟‬ ‫ساده بپرس!‬ ‫چگونه میل به زندگی در علف‬ ‫جوهر آتش را از پیکر خورشید می مکد؟‬ ‫ساده بپرس!‬ ‫آیا قلب طپندهء عشق‬ ‫همنوای آتشی نیست‬ ‫که پیکر عاشق را‬ ‫در تبی هولناک میسوزاند؟‬ ‫آری ساده بپرس‬ ‫وقتی لبانت را از حسم می چینی‬ ‫چگونه پرندگان مهاجر‬ ‫در تب نبودنت‬ ‫در پیکر سردی النه کنند‬ ‫که درختان تاب نگاهداشتن برگهایشان نیز نیست‬ ‫آری ساده بپرس‬


‫تصویر لبهای تو شعر های من است‬ ‫و قطرات باران‬ ‫از گونه های ابری فرو میریزد‬ ‫که شقاوت و مذهب‬ ‫تیغ آهختهء تزویر را بر گردن عشق آشنا میکند‬ ‫های مالی شهر!‬ ‫در تمامی دقایق حیات‬ ‫عشق را با سرانگشتان ثانیه‬ ‫به عبور ازدحام انقالب ره خواهیم نمود‬ ‫و قلب را برافراشته تر از پرچم پیروزی‬ ‫بر خواهیم افراشت‬


‫وقتی به تختخوابت رفتی‬ ‫شعر های عاشقانمو رو با خودت ببر‬ ‫لبهاتو روی برگ گلهای اطلسی بذار‬ ‫تا پروانه های شهد‬ ‫لبات رو به لونه ببرند‬ ‫وقتی از خواب بیدار شدی‬ ‫جلو آئینهء تمام نمای دلت بایست‬ ‫توی چشمهای دریا نگاه کن‬ ‫ماه رو توی آغوشت بگیر‬ ‫و بگو‬ ‫و بگو چقدر عاشق ماهتاب هستی‬


‫صبح با بوسه های ناز خورشید میدمد‬ ‫و عطر یاس خود رابه پرده های حریر پنجره میساید‬ ‫اینجا کجاست‬ ‫که اشک تو التهاب آب‬ ‫سم بر زمین میکوبد‬ ‫و اسب حادثه ُ‬ ‫اینجا کجاست؟‬ ‫در شبانگاهی که ستارگان نمیدرخشند‬ ‫و شهاب های تیز تک‬ ‫خطوط مکرر را بر آسمان نقش میکنند؟‬ ‫اینجا کجاست؟‬ ‫که ُبعد مسافت چشمانت تا دریا‬ ‫قطره ایست‬ ‫و مذهب شمشیری بر گلوی احساست‬ ‫اینجا کجاست؟‬ ‫که خورشید با بوسه های تو از خواب بیدار میشود‬ ‫و شب با دلربائی های ماه‬ ‫در آغوشت می خزد؟‬ ‫اینجا کجاست؟‬


‫ای غمت اکنون فراتر از توانم‬ ‫شهر تاریکی کجا‬ ‫اکنون بیاساید روانم‬ ‫محنت پیر کهنسال از پی من‬ ‫من کجا از محنت تو سال و ماهم‬ ‫بگذر از جانم برو آئینه بردار‬ ‫این روانم‬ ‫محنتم‬ ‫این سال و ماهم‬


‫وقتی از سفر برگشتی‬ ‫و پرنده بلند پرواز آرزوهایت‬ ‫روی بستر احساس نشست‬ ‫بمن بگو عشق باران را به سبزه چطور دیدی؟‬ ‫عشق ماهی را به آب چطور حس کردی؟‬ ‫بمن بگو وقتی پائیز میآید‬ ‫و مرغها از اینجا میروند‬ ‫آسمان بغض نداشتن پرواز را‬ ‫چطوری تحمل میکند؟‬ ‫وقتی برگشتی‬ ‫یک مشت از رنگ چشمهایت را‬ ‫توی شعر هایم بریز‬ ‫و عطر لبهایت را‬ ‫توی خاطرات شبانه ام رها کن‬


‫تو میگی امشب نتونستم بخوابم‬ ‫میخواستم بدونم کی؟‬ ‫کجا؟‬ ‫من میگم‬ ‫با عشق که کر و کور و بی زمانه این حرفها؟‬ ‫تو میگی من شمردم و بردم‬ ‫من میگم عشق همیشه بازنده است‬ ‫تو میگی من باده نیستم که مرا نوش کنی‬ ‫من میگم‬ ‫تو شور مستی صد ترانه ای باور نمیکنی؟‬ ‫تو میگی من هر عشقی رو که بخوام بدستش میآرم‬ ‫من میگم‬ ‫عشق مثل شعر بدست آوردنی نیست‬ ‫خودش میآد‬


‫در هجا های آبگیر قدیمی خانه‬ ‫ماهی سرخی خانه دارد‬ ‫شبها که ماه آرام و برهنه‬ ‫خویش را به آب می افکند‬ ‫ماهی سرخ تا عرش عشق را شنا میکند‬ ‫ولی هر شب ستاره ای بر آب میزند‬ ‫و ماه را تا آنسوی سیاه جنگل با خود‬ ‫از دیده ها نهان میبرد‬ ‫ماهی پنهان غصه های شبانه خویش‬ ‫در زیر تخته سنگ پهن دلم پنهان میشود‬


‫مسافری با کوله بار خاطره ها‬ ‫ایستاده بر سرسرای اطاقی‬ ‫که دیوار هاش حس غریب بی تو بودن را‬ ‫از آنسوی کویر فریاد میزند‬ ‫بیا از این خانه نقل مکان کنیم‬ ‫به خانهء خودمان‬ ‫آنجا حداقل بالش های ترمه اش به بوی غربت آغشته نیست‬ ‫و انار سرخ‬ ‫لبان شکفته اش را بر عطش تشنگیمان میساید‬ ‫بیا از این کوچه سفر کنیم‬


‫تو منی‬ ‫بی تو منم‬ ‫با من توئی‬ ‫من نسیم جان و‬ ‫جانانم توئی‬


‫وحشتناکترین لحظه وقتی است‬ ‫که احساس در روان عشق‬ ‫تعدیل میشود‬ ‫و حس آبدانهای کبوترانم‬ ‫تشنگی پرواز را له له نمیزند‬ ‫زیبا ترین لحظه وقتی است‬ ‫که شعر من در میان پستانهایت سر در گم نمیگردد‬ ‫و لبان عاشق آفتاب‬ ‫حس نوشیدن را از کاسه سفالین زمان‬ ‫با لبان تو معیار میزند‬


‫کوچه حرف دل عاشقای در گذر رو که به یاس گفت‬ ‫گلهای یاس عطر خودشون رو از کوچه دریغ کردند‬ ‫کوچه وقتی حرف دل ابر ها رو به دریا برد‬ ‫همه گریه ماهی ها رو میدیدند‬ ‫کوچه وقتی‬ ‫حرف دل تو رو به مروارید اشک ماهی ها گفت‬ ‫همشون جمع شدند‬ ‫و برات یک گردنبند مروارید ساختند‬ ‫اون رو به شاعر دادند که با نخ شعرهاش تزئینش کنه‬ ‫در بین راه کسی گردنبد رو از دستش کشید‬ ‫همه مروارید ها توی کوچه پراکنده شدند‬ ‫من تو رو دیدم‬ ‫که از اون کوچه رفتی و پری دریائی شدی‬


‫وقتی که شعر در مقابل احساس کم میآورد‬ ‫چه میکنی؟‬ ‫من نقاش میشوم‬ ‫و تصویر تو گل و قلب و ستاره را یک کاسه میکشم‬ ‫وقتی که شعر در مقابل احساس کم میآورد‬ ‫من نام تو را هر لحظه تکرار میکنم‬ ‫وقتی که شعر در مقابل احساس کم میآورد‬ ‫کبوتر بلند پروازم مرا بر بالهای خود مینشاند‬ ‫و من از زمان و مکان حذف میشوم‬ ‫و این چنین با تو همساز میشوم‬


‫وقتی به شهر اومدی‬ ‫سر پیچ قرار مون‬ ‫نبش کوچه پیچک پوش دریا‬ ‫که طعم لبهای آسمان و علفهای صحرا رو‬ ‫با خودش حمل میکنه‬ ‫شروع خیابون بوسه‬ ‫سر چهار راه آغوش‬ ‫اشکهاتو پاک کن‬ ‫دلتو توی دستهای دل من رها کن‬ ‫وقتی به شهر اومدی‬ ‫تنها اسم منو صدا کن‬


‫وقتی از راه رسید تنش بوی جنگل میداد‬ ‫بوی درخت اقاقیا‬ ‫و آرزو های نرسیدهء نهال های کوچک‬ ‫وقتی از راه رسید‬ ‫باور عشق در جویبار باریکی غوطه میخورد‬ ‫و حس اعتماد‬ ‫بادبان زورق احساس را برافراشته نگه میداشت‬ ‫وقتی از راه رسید‬ ‫من تب داشتم‬ ‫و قلبم کف دستم‬ ‫دل دل میزد‬ ‫و کاسهء لب لعابی مادر بزرگ را‬ ‫دختر همسایه برده بود‬ ‫وقتی از راه رسید‬ ‫تمام آئینه ها و کبوتر ها در دلم جا گرفتند‬ ‫وقتی از راه رسید‬


‫اضطراب دانه‬ ‫کبوتر را‬ ‫به ترک تخم ها‬ ‫به پشت بام خانه پراند‬ ‫و قرقی حادثه چنگال در تاریکی فرو برد‬ ‫تخم کبوتر در دستان من به جوجه تبدیل شد‬ ‫می پرسد‪:‬‬ ‫اشک ابر چه شد؟‬ ‫میگویم بر گونه های من غلطید‬ ‫و کاسه سفال مادر بزرگ‬ ‫از حجم آب وحشت کرد‬ ‫میگوید‪:‬‬ ‫رقص تو با کبوتر حسم را دوست میدارم‬ ‫میگویم‪:‬‬ ‫پرده حریر رازت را امشب‬ ‫به نام من با آغوش ستاره ام بسپار‬


‫میان تمام آئینه های دنیا‬ ‫تصویر دریا‬ ‫و نقش ماه را می بینم‬ ‫و تصویر کبوترانم‬ ‫که در آبگیر قدیمی خانه غوطه میخورند‬ ‫و از نگاه های تو‬ ‫از روی چمن دانه بر می چینند‬ ‫آه از این دامن سپید بلند تو‬ ‫و این چمنهای سبز‬ ‫بدیدنم بیا‬ ‫و آغوشم را بدست بدرچین باد نسپار‬ ‫بلدرچینی که در کوچ پائیزیش گم میشود‬


‫چقدر بی عدالتی است‬ ‫که من در همیشه ئ تب‬ ‫تا انتهای اه باال روم‬ ‫و طعم و حس لبان تو‬ ‫روی طاقچه اطاق‬ ‫کنار حافظ قدیمی نباشد‬


‫وقتی تو آمدی یاس قدیمی خانه‬ ‫جاده را برایت معطر میکرد‬ ‫و نوای غزل هایم‬ ‫لطیف ابر را فرش زیر پایت کرده بود‬ ‫رستن پر بود‬ ‫وقتی تو آمدی تمام باغ از شبنم و ُ‬ ‫و من احساس میکردم‬ ‫شعر کاسهء لب لعابی چشمانت را‬ ‫دوست میدارم‬ ‫وقتی تو آمدی‬ ‫سینه سرخ بلند پروازم‬ ‫داشت‬ ‫بالهایش را در باران اشک عشقهائی که‬ ‫راه خانهء دل را گم میکنند‬ ‫میشست‬ ‫وقتی تو آمدی‬ ‫کنار درب کلبه قدیمیم در دورافتاده ترین جنگلهای تنهائی‬ ‫در باغچه دلم برایت پونه و ریحان کاشته بودم‬ ‫تا باد آنرا به استشمام‬ ‫ظهر های داغ تابستان سفرهای رنگین ببرد‬ ‫وقتی تو آمدی‬ ‫طعم گیالسها و تمشک های وحشی‬ ‫مزه لبان پرندگان عاشق باغ شد‬ ‫وقتی که تو آمدی‬


‫صورتش را به پنجره بارانی اطاقم وام داده بود‬ ‫و قلب شکسته اش را به آئینهء کهنه ای که هرگز نداشت‬ ‫دستش را در کفم نهاد‬ ‫تا حس پروانهء آزاد را با خون خود بیامیزد‬ ‫و پیکرم را برای همآغوشی‬ ‫در فاصلهء اضطراب و فراموشی‬ ‫برای شنا با ماهی های رودخانهء دور شعرم‬ ‫با صدائی بلند میخواند‬ ‫آنگاه که در بهشت حوا سیب کال آگاهی خدا را گاز زد‬ ‫من عشقم را در تحول نافرمانی انسان از خدا یافتم‬


‫روزی که عاشق شدی‬ ‫شعر هایم را با خود به بستر ببر‬ ‫روی هر ویرگول تامل کن‬ ‫و بگو دوستت دارم‬ ‫وقتی سرخط رسیدی‬ ‫بگو لحظه هایم در تب تو میسوزد‬ ‫وقتی به نقطه رسیدی‬ ‫اشکهایت را پاک نکن‬ ‫آنرا با اشکهای شعرم پیوند بزن‬ ‫اینجا صدای باران پر از غربت است‬ ‫و دستهای من نگران دستهای تو‬


‫دیشب میان این دل پر پر و نقش تو‬ ‫آسمان نیمه خواب آرامشم‬ ‫در واپسین انتظار تا صبح‬ ‫به خواب مشکوک فریفته نشد‬ ‫در رویائی حقیقی تصویر شعر های تو بود‬ ‫و تنهائی من‬ ‫دکمه های پیراهن آسمان‬ ‫و من ستاره چین پیراهنت بودم‬ ‫و برهنهء ماه که از عشق حرف میزد‬ ‫در نبود و نداشتنت‬ ‫دیشب‬ ‫حس غریبی فریاد میکشید‬ ‫و ستاره رویاهایم‬ ‫که خود را به پنجره اطاق می کوبید‬


‫دیشب تمام شب‬ ‫میان خوابم و رویای شب چراغ‬ ‫چون یک ستارهء افتاده از فلک‬ ‫گه گاه پرسه و گه بوسه می زدی‬ ‫گاهی بزیر گوشم و گه گاه التهاب‬ ‫می گفتی و به خنده به آغوش میزدی‬


‫من میگم قبل از اینکه بارون بیاد به خونه برگرد‬ ‫تو میگی بارون کی میآد؟‬ ‫من میگم آئینهء باغ منتظر بارونه‬ ‫تو میگی یه قلب میتونه بشکنه‬ ‫یه دوست میتونه بیاد‬ ‫یه عشق میتونه بره‬ ‫من میگم قبل از اینکه بارون بیاد به خونه برگرد‬ ‫تو میگی حقیقت آدم رو در حال زخمی میکنه‬ ‫ولی دروغ تمام زندگی رو خونی میکنه‬ ‫من میگم‬ ‫قبل از اینکه بارون گونه های من رو خیس کنه‬ ‫به خونه برگرد‬


‫مرا بی مهابا تو از سر بگیر‬ ‫و همچون کتابی بخوان هر ورق‬ ‫ورق در ورق دست اخگر بگیر‬ ‫به هر کوششی کار و سنگر بگیر‬ ‫به هر سنگری کار از سر بگیر‬ ‫سراپا بخوان شعر و نثر صریح‬ ‫به ویرانی شیخ و مال بگیر‬


‫صدای خنده هایت در گوشم‬ ‫ترنم شعر های عاشقانهء همزاد است‬ ‫اگر از من سئوال میکنی‬ ‫عطر کجای باغ را بیشتر دوست میدارم‬ ‫سایهء درخت گیالس را نشانت خواهم داد‬ ‫و اگر از من بپرسی عطر یاس پیر چه؟‬ ‫خواهم گفت‬ ‫عطر آغوشت‬ ‫در شبانگاهی که ماه بر چهره ات می تابد‬ ‫نزدیک درخت بهار نارنج‬


‫در خواب هایم جاری صدایت میگذرد‬ ‫صدائی که پرندگان از دور دستهای آواز سر میدهند‬ ‫ایستاده در کنار مزرعهء قدیمی‬ ‫که قطعه ای از احساس من شده‬ ‫انگور های یاقوتی را از شاخه می چینم‬ ‫تا برودت و سرما پیکرشان را نیازارد‬ ‫و به یادت‬ ‫پرندگان مهاجر را تا آنسوی افق نظاره میکنم‬ ‫بهار ثانیه ها که گفتی چه دیر هنگام میگذرد‬


‫در آواز های مستانهء جنگل‬ ‫سرود مرغانی میگذرد‬ ‫که درد غنچه های سبز را‬ ‫هنگام گذار عشق از تار و پودشان‬ ‫به شگفتن های آشنای سرخ‬ ‫تصویر میکنند‬ ‫دامن بلند خیال‬ ‫بر سبزه های خیس بوسه میزند‬ ‫و پروانهء عطر گیسوانت هنوز‬ ‫تصویر های قدیمی ذهنم را میآراید‬ ‫وقتی از این مسیر میگذرم‬ ‫ماه در رقصی بر سطح آب‬ ‫تنهائی نور را افسانه میکند‬ ‫به کنارم بیا و پهلویم بنشین‬ ‫بانوی بوسه های شبنم‬ ‫بر گلبرگهای نسترن‬ ‫ستاره شبهای شعرم‬ ‫عاشقت هستم‬ ‫بانوی خواستنی تر عشق‬


‫وقتی کوبه در را میکوبی‬ ‫چه کسی در را خواهد گشود؟‬ ‫ساعت چهار بار نواخت‬ ‫وکسی چهار بار کوبه در را کوبید‬ ‫چه کسی در را برویت خواهد گشود؟‬ ‫پیراهن سپیدت را بپوش با رویائی از باالپوش سرخ‬ ‫یک شعر عاشقانه و یک چمدان بوسه کافی است‬ ‫آنکه به کوبه در میکوبد‬ ‫به پیشباز عشق آمده است‬


‫به انتظارت بگو که ثانیه ها را خواهم فروخت‬ ‫تابلوئی خواهم خرید‬ ‫تا با قلم موئی که زمان را بیاد نمیآورد‬ ‫تصویر چشمانت را‬ ‫در آن نقش کنم‬ ‫و زیرش بنویسم‬ ‫ماه‬


‫ساعت چهار بار نواخت‬ ‫و فروغ پنجره ای را بروی تصویری گشود‬ ‫که سالیان اشتیاق خوابگاه پرندگان رویاهایم بود‬ ‫تصویری را که دوست میداشتم‬ ‫و زنی را که هرگز نداشتم‬ ‫زیرا که عشق آهسته قدم برمیداشت‬ ‫آنچنانکه احساس میکردم‬ ‫الک پشتهای کهنسال نیز بر من خرده میگیرند‬


‫کار از صدا و تصویر گذشته‬ ‫این شعر را به مالقات خودت ببر‬ ‫و بگو که هر پرنده‬ ‫در گذار از محور عشق‬ ‫حرف دل من را‬ ‫با قلم بال بر دفتر فضا می انگارد‬ ‫کار از صدا و تصویر گذشته‬ ‫حسم را در ملتهب قلبت حس کن‬


‫بر علتی فرود ای‬ ‫که عطر و احساس لبان تشنه‬ ‫بوسه ات را پاسخگو باشد‬ ‫و اشتیاق سینه های برآمده ات‬ ‫خواهش انارهای رسیده را‬ ‫از دستان تمنا بدامان گریز پای باد نسپارد‬ ‫علتی برای عشق‬ ‫که میان من و دیدار‬ ‫آهوان دیدگانت‬ ‫در زیر خرام اندام ماه وش ماه‬ ‫از چشمه ساران وجود بنوشند‬ ‫آنگاه که خواستار شنیدن کالم من باشی‬ ‫علتی برای عشق جستجو کن‬


‫کدام مذهب است این‬ ‫که عطر وجود تو را‬ ‫در بستر عشق بوحشت میافکند‬ ‫و مزهء لبانت را همراه گلپونه های جاده های همآغوشی‬ ‫با داس حکومت درو میکند‬ ‫کدام مذهب است این‬ ‫که رویا را بر دروازه های خیال گردن میزند‬ ‫و ستارگان چشمانت را از درخشش باز میدارد‬ ‫کدام مذهب است این‬


‫اگر چه از آن خانه رفتنی هستی‬ ‫از اینکه رهگذری‬ ‫تا به خانهء دل من‬ ‫هزار ناز و سرود و ترانه‬ ‫بدرقه ات‬


‫قلبت را فراتر از سینهء خود پرتاب کن‬ ‫و سپس به دنبال درکش بشتاب‬ ‫همانند دریا که موجهای خویش را به ساحل میریزد‬ ‫که باز دوباره آنان را در آغوش گرم خویش بفشارد‬ ‫پرندهء وجود را در اوج دیگری پرواز ده‬ ‫تا قدرت پرواز خویش را باز بشناسی‬ ‫آنگاه عقابی در ضمیرت ندا در خواهد داد‬ ‫که بالهایم را به عاریت بستان‬ ‫و شهاب های آسمان پر ستاره را‬ ‫بر جهان شجاعت و امیدت رها کن‬ ‫پیراهن سرخت را بپوش‬ ‫و کفشهائی که رنگ چشمهای شعر اخگرند‬


‫نه به خاطر لحظه ای که‬ ‫کبوتران آرزوهایم به پرواز در آیند‬ ‫نه به خاطر لحظه ای که‬ ‫قناریهای در قفس لبهای فرو بسته را بگشایند‬ ‫نه بخاطر لحظه ای که‬ ‫ابرهای چشمانم‬ ‫از باریدن باز ایستاده باشند‬ ‫نه به خاطر لحظه ای که‬ ‫رقص ماه را در پیچش اندامت نظاره کنم‬ ‫نه بخاطر لحظه ای که‬ ‫عشق بیمرز من به تو از پشت ابر ها سر برآورد‬ ‫تنها به این خاطر که‬ ‫چیزی به آن لحظه باقی نمانده است‬


‫در شهر ما‬ ‫که حادثه تکرار میشود‬ ‫یک شیخ پیر‬ ‫فتنهء آفاق میشود‬ ‫در شهر شب زده مذهب‬ ‫چون تیر غیب‬ ‫خونریز شعر و تنبک و تنبور میشود‬


‫در تقسیم آئینه های جهان‬ ‫آئینه ای را برگزیده ام‬ ‫که در کفم‬ ‫چهره ات را بنگرم‬ ‫و در دلم‬ ‫با احساس لطیف آب واره ات‬ ‫از هستی سنگالخها بگذرم‬ ‫و آئینه ای در چشمانم‬ ‫که موجهای دریای وجود را‬ ‫تا اوج پرواز باال روم‬ ‫و آنگاه‬ ‫دوان در ساحل آغوشت بیارامم‬


‫دختر به انتظار ایستاده است‬ ‫به انتظار ماهی که مشتعل پیکرش‬ ‫افروز جاده های تنگ و تاریک‬ ‫جنگل های دور باشد‬ ‫و شاعری که آتشفشان وجودش‬ ‫واقعیت روز‬ ‫در این سفر جز تصویر قوئی سپید‬ ‫که بر آبهای ساحل آرامش میخرامد‬ ‫و ماه را به رقص ستاره باران دعوت میکند‬ ‫توشه ای حمل نخواهم کرد‬ ‫نگاه کن‬ ‫ماهی های آزاد در کنار آبشار جستن میکنند‬ ‫تا لب بر لبان ستاره‬ ‫قطره ای از شهد زندگی را‬ ‫در کام خویش فرو برند‬ ‫نگاه کن‬


‫من شاعری را میشناسم‬ ‫که شبها مست از شراب عشق‬ ‫به باغ همسایه دستبرد میزند‬ ‫و عشق تو را در لحظه های همیشه‬ ‫فریاد می کند‬ ‫من شاعری را میشناسم‬ ‫که درد های مردم را مشتعل جان خود کرده‬ ‫در کوچه و پس کوچه های تاریک تنهائی‬ ‫هر شب شعله ای‬ ‫بر نهانخانهء قلبشان می افروزد‬ ‫من شاعری را میشناسم‪....‬‬


‫حریر بوسه های ماه‬ ‫مست از لطافت خیال اندامت‬ ‫و چشمان ستاره‬ ‫در چشمک زدنهای عاشقانهء قرنها‬ ‫به انتظار آمدنت‬ ‫هنوز‬ ‫سو سو میزند‬


‫در پیش فرض دوستت دارم‬ ‫که حکم عشق هنوز ثابت نیست‬ ‫فلسفهء با تو بودن‬ ‫در انحنای پیچ های سهمگین زندگی‬ ‫محتاج عاشقی است‬ ‫تا عاشقانه ترین رویاهای‬ ‫ماهی وجود‬ ‫اسیر‬ ‫خشک آب‬ ‫تابش خورشید نگردد‬


‫سم اسبان از دورترین ستاره به گوش میرسد‬ ‫صدای ُ‬ ‫فانوس شب بر سرسرای آوارگی سو سو میزند‬ ‫و تهمتن غرور‬ ‫نیزه بر پهلو به پیشباز عشق میآید‬ ‫کیست که مرا به نام میخواند‬ ‫اینجا ایستاده ام‬ ‫رو در روی حادثه‬ ‫وقتی ماه برهنه در آبگیر زمان‬ ‫در آغوش ستاره غوطه میخورد‬ ‫کیست که عشق را بنام میخواند؟‬ ‫در هر ورق از شعر های من‬ ‫اینجا کالسکه ها چهار نعل نمی تازند‬ ‫و اسب های چوبی شیهه های مستانه را از یاد برده اند‬ ‫خنده دار نیست که بوسه های آشنا و غریب‬ ‫در میان قاب های زرین زندانی شده اند‬ ‫و خیابانها‬ ‫آه این خیابانهای سنگی که میبایست غرور کوه کن را فریاد کند‬ ‫نوحه خوان عزائم مذهب است‬ ‫خنده دار نیست‬ ‫ببینیدشان شاعران مجیز گوی را‬ ‫ببینیدشان‬


‫من ماهی دریائی برکه ای هستم‬ ‫که ماهش شباهنگام‬ ‫لبان هوس آلود خویش را بر سطح لطیف آب میساید‬ ‫تا جامه مهتابی دور ترین ستاره‬ ‫با رقص موزون نور‬ ‫در دستهای باد برهنه رها شود‬ ‫جوانه های بوسه ای که از لبان ماه میروید‬ ‫در قلب ماهتاب خانه میکند‬ ‫و از ریزش بارانهای شبانگاهی سیراب میشود‬ ‫آنگاه عشق در تصویری به ارتفاع ارزش انسان‬ ‫برای تو تصویر میشود‬


‫عزم را بایسته تر از آن یافتم‬ ‫که در پس پشت وحشت انگیز ترین کنارم هستی‬ ‫بیتوته کند‬ ‫و عشق را شایسته زیباترین زنان‬ ‫که لب بر لب بوسه‬ ‫دورترین رویاهای خویش را بر چهره ماه ترسیم میکند‬


‫من این خدای تو را‬ ‫در میان عشق و امید‬ ‫به یک جهان دل بینای ناثواب بخشیدم‬ ‫وزآن خدای دلی خواست همچو چهرگان نسیم‬ ‫که میوزد به دل ماه و مهر و یار و نوید‬


‫وقتی به شهر اومدی‬ ‫سر گذر خاطره هامون‬ ‫وسط همهمه عشق جاری رفتن آب‬ ‫صورتت رو به آئینهء دلم بسپار‬ ‫و احساس سرانگشتان گرمت رو‬ ‫توی دستهای آب بریز‬ ‫اگه کبوترهای عاطفهءشعرهامون رو دیدی‬ ‫یک مشت رنگ گونه هات رو جلوشون بپاش‬ ‫و قشنگ رنگهاشون رو به پیرهنت بدوز‬ ‫تا شادی های پرواز زیر پوستت بدوه‬


‫در کوچه و پس کوچه های خاطر ماه‬ ‫یک سایه میدود‬ ‫به غربت احساس یک نگاه‬ ‫بیدار میشود‬ ‫در امتداد تار و پود دلم‬ ‫یک مهر جانگداز‬ ‫که به غربت سپردمش‬


‫چیزی نطیر تابش و سو سوی یک رویا بر روی اشعار نوید اخگر موج میزند اشعار وی مرا بیاد اشعار ناظم حکمت در ترکیه و رمکو‬ ‫کامپتس در هلند میاندازد‪ .‬الالئی قریبی در اشعار نوید اخگر موج میزند‪ .‬بهتر از این به هیچ زبانی نمی توان شعر گفت‪.‬‬ ‫روزنامه نورتلیه تیدنینگ گونیال لیند پرسون‬ ‫نوید اخگر به یک آفرینش چندین وجهی دست زده است‪،‬نتیجهء این آفرینش اثری است هنری با کیفیت های مهم و قابل‬ ‫مالحظه‪ .‬مثل این است که انسان در یک بهشت شرقی بسر میبرد‪.‬اخگر با اشعارش به یک اثر هنری متقاعد کننده دست یافته‬ ‫است‪ .‬او شادی هایش را در پر باری و فراوانی باغها و طبیعت می یابد‪.‬‬ ‫روزنامه اُپساال نیا تیدنینگ رونوک سآبری(امریکا)‬ ‫در این مجموعه شعر نوید اخگر به انگیزه ها و تصاویر مطلوب و لذت بخشی نائل آمده است‪ .‬در اشعار وی تمامی لغات با وزنی‬ ‫سنگین عمل میکنند‪ .‬آواز عشق یعنی موضوع محوری اشعار با ندائی رمانتیک و اکزوتیک آوا داده میشود‪.‬‬ ‫خدمات کتابخانه های سوئد‪ .‬اوال سیله هولم‬ ‫نوید اخگر نویسنده و شاعریست با کار خالقه و پر تولید وی تا بحال خالق ده ها اثر ادبی نظیر رمان‪ ،‬داستانهای کوتاه و نیز‬ ‫مجموعه اشعار بوده است‪.‬‬ ‫روزنامه سید سونسکا داگ بالدت‬ ‫ره رو عشق که راهی جوید‬ ‫راه خود مقصد و مقصود به او بنماید‪….‬‬


‫از نوید اخگر تا بحال منتشر شده است‬ ‫‪Nawid Akhgar has published‬‬ ‫برگزیده اشعار نوید اخگر > مجموعه شعر فارسی‬ ‫شبدر > مجموعه شعر فارسی‬ ‫سیمرغ > رمان فارسی‬ ‫غالمعلی > رمان فارسی‬ ‫الله های سرخ انقالب > مجموعه شعر فارسی‬ ‫جن گیر > رمان فارسی‬ ‫منظومه همیشه خورشید > منظومه شعر فارسی‬ ‫الفبا > مجموعه شعر فارسی‬ ‫پرواز > رمان فارسی‬ ‫شعر نامه ایران > مجموعه شعر فارسی‬ ‫ادبیات مردمی > دانش فرهنگی‬ ‫حاج آقای بحرالعلوم > رمان فارسی‬ ‫استحاله گفتگوی انتقادی نقش هنرمندان و سیاسیون > دانش سیاسی فرهنگی‬ ‫عسل گیسو > دیوان غزلیان‬ ‫ساغر > دیوان غزلیات‬ ‫سوگل باران > دیوان غزلیات‬ ‫رازهای عاشقی > مجموعه اشعار نو و سپید‬ ‫کتابهای منتشره به زبان سوئدی‬ ‫)‪Tyst ropande låtar doftar violett (poesi‬‬ ‫)‪Till minnet av dig (Poesi‬‬ ‫)‪Svansjön och ballerinan (Poesi‬‬ ‫‪När hon går förbi (poesi‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.