مبانی کمونیسم کارگری

Page 1

‫مبانی کمونیسم کارگری‬ ‫(چهار اثر از منصور حکمت)‬

‫گردآوری و ادیت‬ ‫فاتح شیخ‬

‫حزب کمونیست کارگری ایران ‪ -‬حکمتیست‬ ‫هفته منصور حکمت‬ ‫‪ ٤-١١‬ژوئن ‪٢١١٢‬‬


‫مبانی کمونیسم کارگری‬ ‫(چهار اثر از منصور حکمت)‬

‫گردآوری و ادیت‬ ‫فاتح شیخ‬

‫حزب کمونیست کارگری ایران ‪ -‬حکمتیست‬ ‫هفته منصور حکمت‬ ‫‪ ٤-١١‬ژوئن ‪٢١١٢‬‬

‫‪2‬‬


‫طراحی و صفحهبندی‬ ‫کامیار احمدی‬

‫‪3‬‬


‫فهرست‬

‫‪:‬‬

‫مقدمه‬ ‫‪6....................................................................................................................................................‬‬ ‫مبانی کمونیسم کارگری – سمینار مارس ‪٩١٩١‬‬ ‫‪٩....................................................................................................................................................‬‬ ‫تفاوتهای ما – اکتبر ‪٩١٩١‬‬ ‫‪07 ...................................................................................................................................................‬‬ ‫مبانی کمونیسم کارگری – سمینار اول ژانویه ‪٠777‬‬ ‫‪٩٠7..................................................................................................................................................‬‬ ‫مبانی کمونیسم کارگری – سمینار دوم مه ‪٠777‬‬ ‫‪٩07..................................................................................................................................................‬‬ ‫برای آشنائی بیشتر‬ ‫‪٠3٩..................................................................................................................................................‬‬

‫‪4‬‬


5


‫مقدمه‬ ‫به عنوان یکی از فعالیتها و برنامه های هفته منصور حکمت سال ‪ ،٢١١٢‬هیات دائم دفتر سیاسی حززب‬ ‫حکمتیست انتشار چهار اثر منصور حکمت حول ”مبانی کمونیسم کارگری“ به صورت یک کتاب را در‬ ‫دستور گذاشت‪ .‬این مجموعه اکنون در دسترس عالقمندان است‪.‬‬ ‫اگر مهمترین کار منصور حکمت طی ‪ ٢٢‬سال فعالیت سیاسی فکری اش‪ ،‬گفتن یک ”نزه“ رک و راسزت‬ ‫پرصدا و پرتوان به کمونیسم بورژوایی بوده است‪ ،‬در این صورت به نظر من چهار اثزری کزه در ایزن‬ ‫مجموعه گردآوری شده است‪ ،‬در راس مهمترین آثار اوست‪.‬‬ ‫مرکز فعالیتهای سیاسی فکری منصور حکمت‪ ،‬رگه ثابت و باالرونده این فعالیتهزا در امتزداد ‪ ٢٢‬سزال‬ ‫حیات پربار او‪ ،‬ارائه یک ”نه“ منسجم به تاریخی بوده که در بخش اعظم قرن بیستم به اسزم ”کمونیزسم“‬ ‫طی شده است‪ .‬احیاء مجدد کمونیسم پرولتری در تمایز روشن بزا کمونیزسم بورژوائزی داردوگزاهی و‬ ‫غیراردوگاهی) پس از دهها سال سلطه مطلق آن بر حیات و شرایط مبارزه طبقه کارگر جهزانی‪ ،‬در گزرو‬ ‫نقد همه جانبه شاخه ها و شعبات مختلف کمونیسم و سوسیالیسم بورژوائی بود‪ .‬نقدی از موقعیزت طبقزه‬ ‫کارگر جهان امروز و از زاویه دید یک روایت کارگری و اصزی از مارکسیزسم‪ ،‬از ترزوری کمونیزسم‬ ‫مارکس‪ .‬این کاری بود که منصور حکمت بخصوص در سالهای اخیر حیاتش توانست به ثمر برساند‪.‬‬ ‫سمینارهای کمونیسم کارگری سرچشمه و فشرده نقزد مارکسیزستی منزصور حکمزت بزه کمونیزسم و‬ ‫سوسیالیسم بورژوایی و ارائه خطوط عمده و بنیانی کمونیسم طبقه کارگر‪ ،‬پایه اجتمزاعی طبقزاتی آن و‬ ‫ارکان دیدگاه آن به عنوان یک روایت امروزی از مارکسیسم است‪ ،‬که بزه پزیروی از متزد مزارکس و‬ ‫انگلس در مانیفست کمونیست‪ ،‬نام ”کمونیسم کارگری“ بر آن گذاشته است‪.‬‬ ‫تاریخ دو اثر اول این مجموعه‪ ،‬سمینار ”مبانی کمونیسم کزارگری“ و ”تفاوتهزای مزا“ کزه گفتگزوی‬ ‫مشروحی در توضیح و بسط مضمون همان سمینار است‪ ،‬سال ‪ ١١۸١‬است‪ .‬دو اثر دیگر متن دو سزمینار‬ ‫پی در پی هستند که با همان عنوان ”مبانی کمونیسم کارگری“ در سال ‪ ،٢١١١‬اولی در ژانویه و دومی‬ ‫در مه‪ ،‬برگزار شده اند‪.‬‬ ‫فاصله زمانی بین سمینار سال ‪ ١١۸١‬و گفتگوی ”تفاوتهای ما“ با سمینارهای سال ‪ ،٢١١١‬یزک کمیزت‬ ‫یازده ساله ساده نیست‪ .‬این فاصله زمانی شاهد رویدادهای بسیار مهمی بود از سقوط قطبهای اردوگاهزی‬ ‫کمونیسم بورژوایی در مقیاس جهانی تا به تبع آن زلزله ای که در فضای حیاتی کمونیسم و چپ سراسر‬ ‫جهان اتفاق افتاد‪ .‬ازجمله تبعات آن رویدادهای تاریخی‪ ،‬تحوالت مهمی در مناسبات حزبی و جدالهای‬ ‫فکری و سیاسی درون هر دو حزبی بود که منصور حکمت در تاسیس و رهبری آنها‪ ،‬شخصیت کلیزدی‬ ‫و اول بود‪ .‬برای حزب کمونیست ایران و بعدا حزب کمونیست کارگری ایران‪ ،‬آن یزازده سزال‪ ،‬یزک‬ ‫فاصله زمانی پرماجرا و پر از تحول فکری و سیاسی بود که تاثیرات تعیین کننده ای بر حیات کمونیسم‬ ‫معاصر در ایران‪ ،‬بر سیر تقاب جنبش سیاسی و حزبی کمونیسم کارگری با شاخه هزا و شزعبات مختلزف‬ ‫‪6‬‬


‫کمونیسم و سوسیالیسم بورژوائی در ایران و بر جدائیها و شکافهای درون دو حزب و بجا گذاشت‪.‬‬ ‫توجه به آنچه در یازده سال فاصله زمانی میان دو اثر اول این مجموعه با دو اثر دیگر اتفاق افتاده است‪،‬‬ ‫برای خواندن دقیق این چهار اثر ضروری است‪ .‬باوجود وحدت درونمایه و متد هر چهار اثر در ارتباط‬ ‫با ”مبانی کمونیسم کارگری“‪ ،‬ارائه دو سمینار سال ‪ ، ٢١١١‬به دلی عبور از آن رویدادهای مهم جهانی‬ ‫و قرار گرفتن در شرایطی که با شرایط سال ‪ ١١۸١‬بسیار متفاوت است‪ ،‬دارای تفاوتهای ظریف و دقیقی‬ ‫است‪ .‬توجه به این تفاوتها بجاست و البتزه خزود منزصور حکمزت در مقدمزه سزمینار ژانویزه ‪٢١١١‬‬ ‫توضیحات گویائی در این باره داده است‪ .‬ازجمله گفته است‪ :‬در شرایط برگزاری سزمینار ‪ ١١۸١‬هنزوز‬ ‫کمونیسم اردوگاهی وجود داشت‪ .‬آن موقع کمونیسم کارگری میبایست خودش را از کمونیسم خلقزی‪،‬‬ ‫غیرخلقی‪ ،‬بورژوائی و اردوگاهی که در آن مقطع سر پا بودند‪ ،‬متمزایز کنزد‪ .‬در سزمینار سزال ‪٢١١١‬‬ ‫تاکید میکند که کمونیسم کارگری باید خودش را از یک نوع ”کارگرگرائی قالبی“ هم متمایز کنزد و‬ ‫از این زاویه پرتو جدیدی بر بحث مبانی کمونیسم کارگری میتاباند که در سراسر دو سمینار ژانویزه و‬ ‫مه سال ‪ ، ٢١١١‬این بعد از نقد کمونیستی و مارکسیستی به گرایشات بورژوائزی و خزرده بورژوائزی و‬ ‫روشنفکرمآبانه را برجسته میکند‪.‬‬ ‫خواندن این چهار اثر در شرایط امروز‪ ،‬دوازده سال پس از سمینار دوم مه ‪ ،٢١١١‬هم بزرای جمعبنزدی‬ ‫نس قدیم کادرهای جنبش کمونیسم کارگری از راهی که رفته ایم ضروری است و هم به ویزهه بزرای‬ ‫نس جوان کادرهایی که در این سالها به کمونیسم کارگری پیوسته اند‪ ،‬راه موثر تسلط بر مبانی جنبشی‬ ‫و محتوای اعتقادی کمونیسم کارگری و آشنائی با تاریخ آن است‪.‬‬ ‫در آخر این مجموعه برای آشنایی بیشتر خوانندگان عالقمند به این مباحزث‪ ،‬لیزستی از دیگزر آثزار‬ ‫منصور حکمت در ارتباط با مبحث کمونیسم کارگری درج شده است‪.‬‬ ‫فاتح شیخ‬ ‫هفته منصور حکمت ژوئن ‪٢١١٢‬‬

‫‪7‬‬


‫مبانى کمونيسم کارگرى‬ ‫سمینار اول کمونیسم کارگرى‪-‬مارس ‪١١۸١‬‬

‫‪8‬‬


9


‫مبانى کمونيسم کارگرى‬ ‫سمینار اول کمونیسم کارگری‪ -‬مارس ‪١١۸١‬‬

‫مقدمه‪ :‬اهداف و چهارچوب بحث‬ ‫رفقا‪ ،‬قب از هر چیز یک نکته را باید توضیح بدهم‪ .‬این سمینار امروز در این جمع حزبز بزرگززار‬ ‫میشود اما الزم است بگویم که من اینجا با شما به عنوان اعضاء حزب کمونیست ایزران یزا اعضزاى‬ ‫ارگانهاى مشخص حزب با مسائ ارگان مشخص صحبت نمی کنم‪ .‬بلکه با شما در ظزرفزیزت افزرادى‬ ‫صاحب فکر و آشنا به مساله و دلسوز به حال کمونیسم حرف میزنم‪ .‬بهعالوه خطاب این بحث فقط بزه‬ ‫این جلسه نیست بلکه به ک یک جنبش سیاس و اجتماع در خارج از این جلسه است‪ .‬این را هم بایزد‬ ‫اضافه بکنم که این جلسه یک جلسه آموزش و ترویج نیست‪ ،‬این شاخهاى از یک مدرسه حزب نیست‪.‬‬ ‫من اینجا این وظیفه را براى خودم قائ نشدهام که در این جلسه به مسائ و معضالت نظرى کس پاسزخ‬ ‫بدهم یا مقوالت تروریک را براى کس تشریح بکنم‪ .‬رفقا قطعا از زوایاى مختلف در این سزمزیزنزار‬ ‫شرکت کردهاند و حتما آنرا الزم دانستهاند‪ .‬ول امید من این است که این سمینار و سمینارهاى بعزدى‬ ‫بهتدریج به این سمت برود که در آن یک عده آدم جهتدار‪ ،‬نظردار‪ ،‬له یا علیه این بحثزهزا شزرکزت‬ ‫میکنند که در این مسائ خودشان را صاحبنظر میدانند و صاحبنظر میکنند‪ .‬بههرحال انتزظزار یزک‬ ‫سمینار آموزش و ترویج را از این جلسات نباید داشت‪.‬‬ ‫در این صحبت میخواهم یک تصویر عموم از مبحث کمونیسم کارگرى بدهم‪ .‬میخواهم الاق این را‬ ‫روشن کنم که این بحث بر سر چیست و چه عرصه ها و مسائل را در بر میگیرد‪ .‬این مبحث را از دو‬ ‫بعد متمایز میتوان ارائه کرد‪ .‬اول‪ ،‬آن شک مشخص که مساله خودش را براى من طرح کرده؛ یعن سیر‬ ‫عمل رسیدن ما به این تبیینها و مباحثات‪ .‬و دوم طرح اثبات این مبحث بهعنوان یک سیستم فکرشزده‬ ‫با مقدمات و استنتاجات خودش‪ .‬به عبارت دیگر پرداختن به این دیدگاه نه از زاویزه رونزد شزکز‬ ‫گیرىاش‪ ،‬بلکه توضیح دادن سیستم نهای شک گرفتهاش‪ .‬طبعا بخش بیشتر صحبتهایم باید بزر روى‬ ‫این دوم ‪ ،‬یعن طرح اثبات مساله متمرکز شود‪ .‬یعن پرداختن به اینکه این بحث چه احکام را در بر‬ ‫میگیرد و چه مسائل را میپوشاند و چه ارزیاب اى از واقعیات و روندهاى عین بدست می دهزد و‬ ‫غیره‪ .‬اما فکر میکنم بدون اینکه آن شیوه مشخص که این مبحث و این تبیین تاریخا خودش را طزرح‬ ‫میکند و یا الاق براى من طرح کرده‪ ،‬من نمیتوانم آن درجه درگیرى و توجه کاف در شما بوجزود‬ ‫بیاورم که آن بحث اثبات را سر جاى خودش قرار بدهید و بعنوان یک بحث نظرى و تجریدى صرف به‬ ‫آن نگاه نکنید‪.‬‬ ‫بنابراین بحث من دو بخش عموم دارد بخش اول راجع به این است که مبحث کمونیسم کارگرى بزه‬ ‫‪10‬‬


‫چه چیزى پاسخ می دهد و تحت چه شرایط معین و در رابطه با چه مشاهدات و تجربیات معین خودش‬ ‫را مطرح میکند و بخش دوم صحبتم راجع به کمونیسم کارگرى بعنوان یک موضوع اثبات است‪.‬‬ ‫امیدوارم که در آخر این جلسه توانسته باشم کارى بکنم که رفقا این را تشخیص بدهند کزه بزحزث‬ ‫کمونیسم کارگرى فقزط شکوهاى درباره ”کارگرى نبودن حزب کمونیست ایران“ و یا ”کزم بزودن‬ ‫کارگران در حزب کمونیست“ نیست فقط‪ .‬فشارى نیست براى ”کارگرگرائ “ بیشتر تزوسزط حززب‬ ‫کمونیست ایران‪ .‬بلکه معرف و مقدمه اى است به یک دیدگاه سیاس و اجتماع متمایز‪ .‬دیدگاه کزه‬ ‫عواقب و استنتاجات سیاس و عمل بسیار فراگیر و وسیع دارد‪ .‬دیدگاه که هدف خودش را پیشبرد‬ ‫پراتیک قرار می دهد که بسیار با آن چیزى که امروز بعنوان کمونیسم چه در بیرون حزب کمونیست و‬ ‫چه توسط حزب کمونیست ایران انجام میشود‪ ،‬تفاوت دارد‪.‬‬

‫سیر طرح مساله‬ ‫مبحث کمونیسم کارگرى بهطور مشخص براى من چگونه طرح شد؟ ما براى این پا به فعالیت سیزاسز‬ ‫گذاشته ایم که آدمهای هستیم با افکار معین و تبیین معین نسبت به دنیاى پیرامون خودمان و تغییرى‬ ‫که باید در آن بهوجود بیاوریم‪ .‬انتخاب کمونیسم بعنوان یک روش زندگ و یک روش مبارزه و یزک‬ ‫ترورى و یک ایدئولوژى نیز از همینجا مایه می گیرد‪ .‬در این مبارزه‪ ،‬دستآوردهاى معینز بزدسزت‬ ‫آوردهایم‪ .‬هریک از ما می تواند به تاریخ زندگ سیاس خودش فکر بکند و بفهمد کزه بزه کزجزا‬ ‫رسیدهاست و چقدر در جهت آن اهداف و آرمانهائ که او را به این سمت کشاندهاست‪ ،‬پیش رفزتزه‬ ‫است‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى حاص بیش از سه سال تعمق خود من است راجع به این جنبه از زندگز‬ ‫سیاس خودم و فعالیت سیاس اى که خود را بخش از آن میدانم‪.‬‬ ‫شاید زیاد باب نباشد که فعالین سیاس هر لحظه و هر مقطع نگاه کنند که در مسیرى که براى تزحزقزق‬ ‫آرمانهایشان در پیش گرفتهاند تا چه حد پیش رفتهاند‪ ،‬آیا هنوز بر مسیر درست قرار دارند یا نه؟ آیا‬ ‫این راه که دارند ط میکنند و این فعالیت که االن دارند میکنند آنها را به آن سمت کزه فزکزر‬ ‫میکردند میبرد یا نه؟ بهخصوص وجود یک حزب سیاس که فرد عضو آن است‪ ،‬به نظر من این گرایش‬ ‫را بهوجود می آورد که آدم سرش را بر بالین حزب بگذارد و بگوید که این کشت دارد میرود و مزن‬ ‫هم یک از سرنشینان یا ملوانانش هستم‪ .‬ممکن است به یک نفر بشود ارفاق کرد و گفت که عیب نزدارد‬ ‫اینطور فکر کن‪ .‬آسوده بخواب‪ .‬ول من فکر میکنم اگر اساسا حزب وجود دارد بهخاطر این است که‬ ‫عده اى کاف وجود دارند که اینطور فکر نمیکنند‪ .‬کسان هستند که گاه و بیگاه قطب نما را نزگزاه‬ ‫میکنند که آیا بر مسیر درست هستند یا خیر‪.‬‬ ‫وقت ده سال گذشته را نگاه میکنم‪ ،‬خودم را در اتفاقات مهم سهیم م بینم‪ .‬ما چپ ایران را تغزیزیزر‬ ‫دادیم‪ ،‬فکرش را‪ ،‬جهاننگرى و پراتیک سیاس اش را دگرگون کردیم‪ .‬این البته چند سال طول کشید‪ ،‬و‬ ‫مبارزه گسترده و متنوع را ایجاب میکرد‪ .‬از نظر ما این فعالیتها تماما معطوف بود به امر تشزکزیز‬ ‫‪11‬‬


‫حزب کمونیست ایران‪ .‬از ابتدا میدانستیم و میگفتیم که ماحص این تالشها بایزد ایزجزاد حززب‬ ‫کمونیست ایران باشد‪ .‬این حزب ایجاد شد‪ .‬اما وقت این حزب ایجاد شد‪ ،‬صورت مساله‪ ،‬الاق بزراى‬ ‫من که آن را بخشا محصول کار خودم میدانستم‪ ،‬ناگزیر میبایست عوض بشود‪ .‬اکنون میبایست پرسید‬ ‫این حزب دارد کجا میرود؟ بخش از چه واقعیت سیاس ای در ایران است؟ جایگاه اجتزمزاعز اش‬ ‫چیست و چه دورنمای در مقابلش قرار گرفتهاست؟ الاق در سه چهار سال گذشته این سوال براى مزن‬ ‫مطرح بوده که داریم کجا میرویم‪ .‬دوره مبارزه ضد پوپولیست ‪ ،‬دورهاى که داشتیم در مقابز چزپ‬ ‫خلق و در مقاب سوسیالیسم خردهبورژوائ در ایران جریان جدیدى را پایه می گذاشتزیزم و رشزد‬ ‫میدادیم‪ ،‬میدانستم چکار داریم میکنیم‪ .‬تمام قدمهایش را میشناختم و به صحت این قدمها اطمینزان‬ ‫داشتم‪ .‬بعد از تشکی حزب کمونیست طبعا این سوال مطرح میشود که قدمهاى بعدى چیست و آیزا‬ ‫این حزب آنطور که باید به این مصافهاى جدید پا گذاشتهاست؟ با تشکی حزب مزجزددا در ایزن‬ ‫موقعیت قرار می گیریم که به استراتهى و سیر آت جنبش که این حزب بخش از آن است بیاندیشیزم‪.‬‬ ‫بپرسیم سهم ما در این جنبش چیست؟‬ ‫راستش اولین چیزى که من را متقاعد کرد که هنوز باید سواالت مهم و جدیدى را پاسخ داد این بزود‬ ‫که من کمونیسم را بهعنوان یک آرمان کارگرى پذیرفته بودم و شش هفت سال از پراتیک فعزال خزودم‬ ‫بهعنوان یک کادر جنبش کمونیست ایران میگذشت و عینا میدیدم که پراتیک روزمره من تاثیزرى در‬ ‫سرنوشت آن نس کارگرى که دارد با من زندگ میکند‪ ،‬هم دوره من است‪ ،‬معاصر من است‪ ،‬نزدارد‪.‬‬ ‫خوب می شود براى این ب تاثیرى ترورى داد‪ .‬ترورى مراح داد‪ .‬مثال گفت مرحله اول مرحله پاشیدن‬ ‫بذر آگاه سوسیالیست است‪ ،‬بعد نوبت تشکی احزاب کمونیست است‪ ،‬بعد این احزاب میروند کزار‬ ‫میکنند و آن کارگران را میآورند و غیره‪ .‬من شخصا یک همچون تبیین از زندگ خودم ندارم و یک‬ ‫همچون تبیین را هم از کس قبول نمیکنم‪ .‬سناریوى اینچنین را قبول نمیکنم‪ .‬شش سال کمونیسزت‬ ‫متشک بودهام و پس از شش سال‪ ،‬بچه دهساله آن روز کارگر شانزدهساله امروز شدهاست‪ .‬در این شزش‬ ‫سال با آمار دولت میشود نشان داد چند کارگر مردهاند‪ ،‬در این شش سال میشود با آمار دولت نشزان‬ ‫داد دست چند نفر قطع شده‪ ،‬در این شش سال میشود نشان داد چه تعداد متولد شدهاند و زبزان بزاز‬ ‫کردهاند و خرافههاى اجتماع را پذیرفته و تکرار میکنند‪ .‬در این شش سال مزی شزود نشزان داد‬ ‫میلیونها انسان چطور صبح را به شب و امروز را به فردا رساندهاند‪ .‬در این شش سال میشود دید کزه‬ ‫پسر حاج سر کوچه چگونه حزبالله شد و زندگ میلیونها نفر را سیاه کرد‪ ،‬کشت و به کشتنشزان‬ ‫داد‪ ،‬نانشان را برید‪ ،‬مغزشان را پر از خرافه کرد‪ .‬و تو‪ ،‬توئ که معتقدى پرچمدار تحول انقالب جامعزه‬ ‫زمان خودت هست ‪ ،‬پیشتاز جامعه اى‪ ،‬کس که تکهاى از آینده است که امروز زندگ میکنزد‪ ،‬تزو‬ ‫حت نتوانستهاى سرسوزن در وضع همین لحظه تاثیر بگذارى!‬ ‫کمونیسم نادخی در مبارزه اجتماع قاعدتا باید آدم را که فلسفه فعالیتش را تغییر اجتماع قرار داده‬ ‫باشد به فکر بیاندازد‪ .‬براى خود من اینطور بود‪ .‬اما از نظر تحلیل ‪ ،‬واقعا احتیاج به ط کزردن ایزن‬ ‫روند براى رسیدن به این نقطه نیست‪ .‬با کم تعمق می توان درک کرد که یک جای نزقزصز هسزت‪.‬‬ ‫سواالت هست که باید پاسخ بگیرد‪ .‬تشکی حزب کمونیست نه فقط پاسخ این سواالت نیست‪ ،‬بزلزکزه‬ ‫خود این سواالت را بطور برجستهترى تاکید میکند‪.‬‬ ‫‪12‬‬


‫من یک سلسله مشاهدات را براى شما مطرح میکنم که فکر میکنم باید به آن فکر کنید و فکر میکنزم‬ ‫باید براى آنها جواب داشته باشید‪ .‬بیرون از ما میگویند صد و چند ده سال از مانیفست کمونزیزسزت‬ ‫می گذرد‪ ،‬کو انقالبتان؟ شوخ میکنید‪ ،‬خودتان را فریب میدهید‪ ،‬کجاست این انقالب شما؟ بیزرون‬ ‫ما میگویند پیشبین هاى مارکس غلط از آب درآمدهاست‪ .‬مگر قرار نبود اول در انگلستان انزقزالب‬ ‫سوسیالیست بشود و بعد آلمان و غیره؟ اما چنین نشد‪ .‬نه در اروپا‪ ،‬بلکه در یک جاهاى دورافتزاده اى‬ ‫در کره ارض اتفاقات افتاد که چهار سال بعد خود شما هم حاضر نبودهاید زیر آن را بعنوان انزقزالب‬ ‫سوسیالیست امضا کنید‪ .‬میگویند کمونیسم و انقالب کمونیست تخی است‪ ،‬مقوالت قدیمز اسزت‪.‬‬ ‫اینها را از بیرون به ما میگویند و بلند هم میگویند‪ .‬باق چیزها را باید خودمان به خودمان بگوئزیزم‪.‬‬ ‫حزب انقالب کارگران‪ ،‬کارگر در آن کیمیاست‪ .‬نگاه که میکنید م بینید اساسا روشنفکران جامعزه را‬ ‫سازمان داده است‪ .‬چرا اینطور است؟ حزب انقالب کارگرى است‪ ،‬چرا سازمانده کزارگزر نزیزسزت؟‬ ‫میگوییم که جنبش است که حقایق اساس راجع به جامعه و جهان موجود را بیان میکند‪ ،‬حقایزق را‬ ‫بیان میکند‪ .‬میگوئیم حقایق قاب درک و شفاف را راجع به جهان سرمایهدارى بیان میکزنزیزم کزه‬ ‫بورژوازى در هزار و یک رمز و راز آن را پیچیده و پنهان کردهاست‪ .‬پس چرا حرفمان در رو نزدارد؟‬ ‫ن کمونیست ایزن حزقزایزق را‬ ‫چرا آخوند سر مح داستان خر دجال را میتواند به کرس بنشاند م ِ‬ ‫نمی توانم به کرس بنشانم؟ چرا هزار و یک جور خرافه به عنوان عق سلیم پذیرفته میشود‪ ،‬اما حرفهاى‬ ‫حقیق من و شما به عنوان عق سلیم پذیرفته نمیشود؟ و بعد به پهواک حرفهاى خودمان که از در و‬ ‫دیوار جامعه برمیگردد‪ ،‬گوش میدهیم میبینیم که چندان حقایق قاب فهم به نظر نمیآیند‪ .‬فهمیزدن‬ ‫اینها به متخصص احتیاج دارد‪ ،‬بیشتر از هر چیزى به یک مومن احتیاج دارد‪ .‬جنبش بیان حقایق چرا بزه‬ ‫این روز درآمده؟ جنبش که پایهاش روى افشاى حقیقت جامعه سرمایهدارى قرار دارد‪ ،‬انگار حزرف‬ ‫خودش را خودش نمیفهمد!! و چرا نمیتواند به کس بقبوالند؟ میگوئیم جنبش انقالب و تحزول و‬ ‫دگرگون اساس ک جهان موجود هستیم‪ .‬جهان که چند میلیارد آدم در آن زندگ میکنند و همیزن‬ ‫لحظه که شما اینجا نشستهاید‪ ،‬صدها تانکر چندهزار تن دارند در دریاها فقط سوخت گوشههائ از آن‬ ‫را جابهجا می کنند‪ .‬این جهان به این عظمت را که به طریق الکترونیک چهار گوشهاش به هزم وصز‬ ‫است‪ ،‬و سازمان کار میلیاردها انسان را تعیین کردهاست‪ ،‬این جهان را ما میخواهیم از بنیاد دگزرگزون‬ ‫کنیم! اینطور راجع به خودمان میگوئیم وگرنه دور هم جمع نمیشدیم‪ ،‬آنوقت نگاه میکنید به ایزن‬ ‫جنبش تغییر بنیادى جهان‪ ،‬از ایجاد کوچکترین تفاوت در زندگ نس معاصر خودش عاجزز اسزت‪.‬‬ ‫کمتر چیزى است که مهر ما را بر خودش داشته باشد‪ .‬بشریت دارد بدون ما زندگیاش را میکند‪ .‬بدون‬ ‫ما عق پیدا میکند‪ ،‬بدون ما تصمیم میگیرد و بدون ما سر کار میرود و بدون ما تولید می کزنزد و‬ ‫بدون ما عواطف و اعتقاداتش را پیدا میکند‪.‬‬ ‫ما کجاى این واقعیت قرار گرفتهایم؟ به این سوال باید جواب داشته باشیم‪ .‬میگویند جنبش اکثزریزت‬ ‫هستیم‪ ،‬اکثریت عظیم تودههاى کارگر و زحمتکش‪ .‬من میگویم پس چرا این جنبش در حاشیه جامعزه‬ ‫النه کردهاست؟ جنبش اکثریت عظیم تودههاى مردم چرا در این جامعه به حاشیه رانده شدهاست؟ پزس‬ ‫آن بقیه دارند چکار میکنند؟ میگوئیم جنبش براى ایجاد انقالب شگرف در نیروهاى مزولزده بشزر‬ ‫هستیم‪ .‬اگر چنین است‪ ،‬چرا این جنبش حت از اخذ تکنولوژى معاصر خودش عاجز ماندهاست؟ آنچزه‬ ‫که امروزه به آن سوسیالیسم میگویند از تکنیک هراس دارد ‪.‬میگوئیم جنبش هستیم براى تزغزیزیزر‬ ‫‪13‬‬


‫همهجانبه جهان‪ ،‬تغییرى جهان ‪ ،‬فراگیر‪ ،‬یونیورسال ‪.‬اما به احزاب این جنبش که نگاه میکنیزد‪ ،‬بزه‬ ‫فعالیناش که نگاه میکنید‪ ،‬میبینید مشغول بعض از محدودترین‪ ،‬بستهترین و موضع ترین امور بشزر‬ ‫هستند‪ .‬یک جا‪ ،‬دو نس از کمونیستهاى یک کشور عمرشان را گذاشتهاند تا ملت مستق شود‪ ،‬و اساسا‬ ‫و فقط به همین پرداختهاند‪ .‬بر سر این نوع مسائ وحدت کردهاند و انشعاب کردهاند‪ .‬تشکی شدهاند و‬ ‫منح شدهاند ‪.‬دقایق کوچک از روند تغییر جامعه بشرى ‪ -‬که صد البته ف نفسه و براى انسزانزهزاى‬ ‫معین که از آن تاثیر میگیرند بسیار مهماند ‪ -‬سرنوشت این تاریخسازهاى عظیم را پزس و پزیزش‬ ‫میکند‪ .‬مدتها زندگ فالن حزب سیاس صرف این میشود که دولت در فالن کشور چند میلیون سزر‬ ‫کار بیاید که حاضر باشد دست امپریالیسم را از منابع طبیع آن کشور کوتاه بکند‪ .‬یا حکومت فزالن‬ ‫کشور از حزب راست محافظهکار به چپ مرکز منتق شود! آیا این جنبش است براى تغییر جزهزان؟‬ ‫راستش مدتهاست کس حت دیگر راجع به آن تغییر جهان هم حرف نمیزند‪ .‬یک کمونیزسزت‪ ،‬ایزن‬ ‫روزها معموال آدم خوشقلب و دموکرات است که میگوید بابا مردم را اذیت نکنید‪ .‬به ضعزفزا زور‬ ‫نگوئید‪ .‬آن انقالبیون پرشورى که میخواستند دنیا را از قاعدهاش بر زمین بگذارند دیگر رفتهاند‪.‬‬ ‫کمونیسم قرار بودهاست جنبش براى یک تعرض اساس به جامعه موجود باشد‪ .‬نقدى بنیادى و تعرضز‬ ‫عظیم به سرمایه دارى‪ .‬که قرار است براى همیشه بشریت را از شر آن خالص کند‪ .‬جنبش تعرض یزک‬ ‫طبقه نوین ‪ -‬این ظاهرا آن چیزى است که ما به خودمان میگوئیم ‪ -‬پس چرا این کمونیسم در موضزع‬ ‫دفاع است؟ چرا مدتهاست کمونیسم واقعا موجود دارد سع میکند بدهیهاى خود را کاهش بدهزد؟‬ ‫به او میگویند دمکرات نیست ‪ ،‬دارد سع میکند نشان بدهد که هست‪ .‬به او میگویند وطن پزرسزت‬ ‫نیست ‪ ،‬دارد سع میکند نشان بدهد هست‪ .‬به او میگویند تو میخواه در جامعه نهاد مذهب را از‬ ‫بین ببرى‪ ،‬دارد سع میکند نشان بدهد چنین قصدى ندارد‪ .‬به او میگویند انسان را دوست نزدارى‪،‬‬ ‫دارد سع میکند نشان بدهد دوست دارد‪ .‬این تعرض است یا کیسه بکس جهان سرمایهدارى بودن؟‬ ‫میگوید من آنت تز جهان سرمایهدارى هستم‪ ،‬میگوید سرمایهدارى خود ذاتا مرا بازتولید میکند‪ .‬این‬ ‫جنبش را بازتولید میکند‪ .‬سرمایه هرجا میرود‪ ،‬معادل خودش من را بهوجود میآورد‪ .‬پزس چزرا‬ ‫درست در مقطع که سرمایه دارى همه منافذ این کره را پر کرده‪ ،‬و هیچوقت منزاسزبزات تزولزیزد‬ ‫سرمایهدارى اینقدر اشاعهیافته و گسترشیافته نبودهاست‪ ،‬چرا این جنبش در بحران است؟ مگزر قزرار‬ ‫نبود این سرمایهدارى عظیم‪ ،‬سوسیالیسم به همان عظمت را در برابر خودش به میدان فرا بخواند! اینهزا‬ ‫تناقض است‪ .‬این تناقضها جواب میخواهد‪ .‬این جواب را از شما میخواهد‪ .‬این جوابها را بزایزد‬ ‫داشت‪ .‬نمیشود صبر کرد‪ .‬نمیشود سر را گذاشت بغ کس و گفت انشاءاهلل پاسخ میدهد‪ .‬یا در مسیزر‬ ‫ظفرنمون مبارزه این مسائ ح میشود‪ .‬این سواالت شانتاژ کس نیست‪ .‬اینها تناقضهاى جهان واقعز‬ ‫بیرون ماست در رابطه با کمونیسم واقعا موجود‪ .‬اگر پاسخ نداریم‪ ،‬راستش حداق باید این ظرفیت را‬ ‫داشته باشیم که اگر جواب که کس می دهد غلط است بلند شویم و بگوئیم که این جواب غلط اسزت‪،‬‬ ‫مساله سر جاى خودش ماندهاست‪ .‬باید دنبال جوابش را بگیرید‪.‬‬ ‫و این من را به یک تناقض دیگر میرساند‪ .‬آخرین تناقض که به آن اشاره میکنزم‪ ،‬و آن طزیزف‬ ‫کمونیستهائ هستند که نه این سوال را دارند و نه دنبال جوابش میگردند‪ .‬کمونیسم یزک حزرفزه‬ ‫شدهاست‪ .‬یک روش زندگ شدهاست‪ .‬یک سیستم کسب نیک نام شدهاست‪ .‬ارتش ذخیره روشنفزکزران‬ ‫‪14‬‬


‫است‪ .‬جنبش است که روشنفکران افراط جامعه را در خودش نگاه میدارد‪ ،‬سازمان میدهد تا وقت که‬ ‫سنشان آنقدر باال برود و درد معاش آنقدر معتدلشان کند که بتوانند در تولید یک جائ پیدا بکنند‪ .‬به‬ ‫هرحال شروع مساله اینجاست‪ .‬حرف من این است که بحث کمونیسم کارگرى پاسخ این تناقضزات را‬ ‫دارد‪ .‬یا سرنخهاى مهم به این پاسخ را دارد‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى جواب این مسائ است ‪.‬جزواب‬ ‫مادىاش است‪ ،‬جواب نظرىاش است‪ ،‬جواب تحلیل اش است‪ ،‬جواب سیاسز اش اسزت‪ ،‬جزواب‬ ‫پراتیک اش است‪ .‬و به همین دلی است که میگویم این بحث به نظر من از این جلسه بسزیزار فزراتزر‬ ‫میرود‪.‬‬ ‫برگردم به مسیرى که ط شد‪ .‬ما با همین انتظارات پا به میدان فعالیت گذاشتیم‪ .‬با همان قدر ترورى که‬ ‫میفهمیدیم‪ ،‬با هر تبیین که از خودمان داشتیم‪ .‬اما بههرحال انسانهاى پرشورى بودیم با اهداف بسیار‬ ‫بلندپروازانه‪ .‬ما جنبش چپ آن زمان را تغییر دادیم‪ ،‬متحول کردیم‪ .‬و خود ماحص تغییرش هسزتزیزم‪.‬‬ ‫حزب کمونیست تشکی شد‪ .‬جنبش چپ خلق تمام شد و حزب شروع شد‪ .‬حزب کمونیسزت ایزران‪،‬‬ ‫جنبش چپ ایران را به فازى رساند که رادیکالیسم چپ به این حزب محدود شد‪ .‬این حزب به بسزتزر‬ ‫اصل رادیکالیسم چپ ایران تبدی شد‪ .‬ول این واقعه جلوى تکام بعدى آن رادیکالیسم را نگرفزت‪.‬‬ ‫بلکه مکان و ظرف ادامه این تکام سیاس و نظرى را تغییر داد‪ .‬خود حزب ناش از روند رادیکالیسزم‬ ‫چپ ایران و تکام آن رادیکالیسم بود‪ ،‬اما وقت این حزب آمد و تاریخ چپ را به تاریزخ درونز‬ ‫خودش تبدی کرد‪ ،‬وقت حزب آن ظرف شد که کمابیش تمام این رادیکالیسم را در خود جذب کزرد‬ ‫و سازمان داد‪ ،‬تکام و تحول بعدى این چپ رادیکال نیز دیگر از آن پس اساسا در درون این حززب‬ ‫اتفاق میافتاد ‪.‬تشکی حزب کمونیست ایران روند رادیکالیزه شدن چپ ایران را به نقطه انتها نرسزانزد‪،‬‬ ‫متوقف نکرد‪ ،‬بلکه خود حزب کمونیست ایران را به صحنه ادامه این روند تبدی کرد‪ .‬این یک تفزاوت‬ ‫مهم ایجاد کرد‪ .‬قبال در دوران جدل و تقاب گروههاى متعدد چپ یک فضاى قطب ایجاد شده بزود و‬ ‫این رادیکالیزاسیون از طریق تقاب میان جریانات مستق پیش میرفت ‪.‬در آن دوره هر گروه و جمع از‬ ‫گوشه خودش دفاع میکرد‪ .‬اما وقت حزب درست شد‪ ،‬منفعت ماوراى همه افراد بهوجود آمزده کزه‬ ‫گویا باید به هر قیمت آن را نگاه دارند و این یک مانع تصنع جلو آن سیر تکام میگذارد که قزبزال‬ ‫در غیاب یک حزب واحد به راحت در مبارزه بین تشکلها و گرایشها پیش میرفت‪ .‬ادامه نقد رادیکزال‬ ‫به خطوط و گرایشات دیگر چپ‪ ،‬اکنون به شک نقد بر گوشهها و ابعاد و گرایشات از خزود حززب‬ ‫کمونیست ایران بروز میکرد‪.‬‬ ‫منظورم این است که کمونیسم کارگرى به نظر من ادامه تاریخ معین هم هست‪ .‬در این بعد محدودى که‬ ‫در اینجا از آن صحبت میکنیم‪ ،‬الاق ادامه تاریخ تحول کمونیسم در ایران است‪ .‬ایزن تزحزول در‬ ‫چهارچوب حزب کمونیست ایران و علیرغم تشکی حزب که هدف ما در دوره قب از آن بود همچنزان‬ ‫ادامه پیدا کرد‪ .‬و این امرى بسیار طبیع و قاب انتظار است‪ .‬زیرا اگر کس فکر میکند دیدگاههزا و‬ ‫پراتیک که در چهارچوب مباحثات مارکسیسم انقالب تا سال ‪ ٢٢‬به آن دست یافتیم‪ ،‬تمام آن چیززى‬ ‫است که براى فایق آمدن به موانع یک انقالب کمونیست و تناقضات کمونیسم تاکنون الزم و کافز‬ ‫بودهاست‪ ،‬تصور خیل ساده و محدودى از معضالت کمونیسم امروز و وظایف که جلوى ماست دارد‪.‬‬ ‫‪15‬‬


‫تناقضات که قبال شمردم‪ ،‬حاص تاریخ واقع اند‪ .‬یعن محصول خطاها و خبطها و حوادث و اتفاقزات‬ ‫نیستند‪ .‬یک تاریخ واقع بر متن مبارزه طبقات اجتماع ‪ ،‬با روندها و تحوالت اقتصادى و سیاسز ای‬ ‫که در مقیاس جهان این وضعیت را بوجود آوردهاند‪ .‬ول درعین حال این تناقضات‪ ،‬و سست هزا و‬ ‫ناتوان هاى کمونیسم امروز‪ ،‬روند بعدى همین تاریخ را تعیین میکنند‪ .‬بنابراین شما‪ ،‬من‪ ،‬همزه مزان‬ ‫بهعنوان کمونیست هاى این دوره‪ ،‬انتخاب زیادى نداریم‪ .‬یا باید قربانیان ناآگاه و خام این تناقضزات‬ ‫باشیم‪ ،‬یا باید دست بکار تغییرش بشویم‪ .‬کمونیسم کارگرى پاسخ است که میخواهیم به این بدهیزم‪.‬‬ ‫پاسخ است که من به آن رسیدهام‪ .‬این نقطه شروع بحث کمونیسم کارگرى است‪ .‬کمونیسم کارگرى به‬ ‫یک خالء واقع در جنبش اجتماع کمونیسم جواب میدهد که کامال عیان و غیرقاب انزکزار اسزت‪.‬‬ ‫خالئ که نمیشود کس سرش را زیر برف بکند و آن را نبیند‪ .‬این خالء واقع وجود دارد و به مجرد‬ ‫اینکه شما بخواهید به مثابه یک کمونیست فعالیت کنید و به میدان بیائید‪ ،‬فورا با آن مواجه میشوید و‬ ‫میفهمید که باید پاسخ پیدا کنید‪ .‬کمونیسم کارگرى یک پاسخ است‪ ،‬یک از پاسخهاى ممکن است‪.‬‬ ‫وح منزل نیست‪ ،.‬یک پاسخ و یک تبیین و یک افق است و طبعا میتواند با هزار و یک پاسخ دیزگزر‬ ‫مقاب قرار بگیرد‪ .‬این شمائید که باید قضاوت کنید و تصمیم بگیرید آیا از نظر شما هم این مزبزحزث‬ ‫گام براى رفع آن تناقضات تاریخ کمونیسم هست یا خیر‪ .‬این پاسخ خاص میتواند از نظزر کسز‬ ‫کاف یا راهگشا باشد یا نباشد‪ ،‬اما اص مساله اینست که فقط میتوان تبیین را در برابر تبیین و پاسخ را‬ ‫در برابر پاسخ قرار داد‪ .‬ب نظرى‪ ،‬ب پاسخ ‪ ،‬معنای جز تسلیم به ناتوان امروز کمونیسم عمال موجزود‬ ‫از دخالت فعال در جامعه و تاریخ ندارد‪ .‬پس اولین نکتهاى که در بررس کمونیسم امروز جلب توجزه‬ ‫میکند شکاف میان کمونیسم عمال موجود‪ ،‬در تمام سطوح‪ ،‬با آن کمونیسم است که مزورد نزظزر‬ ‫مارکس بود‪ .‬کمونیسم که ما جلوى خود میبنیم‪ ،‬نظرات و پراتیک که تحت عنوان کمونیسم بزیزان‬ ‫می شود‪ ،‬در تقاب با تجسم که مارکس و مارکسیسم از آن کمونیسم میدهد‪ .‬از یک طرف واقزعزیزت‬ ‫اجتماع و نظرى و عمل کمونیسم واقعا موجود امروز و از طرف دیگر مارکسیسم که ما میشناسیزم‪.‬‬ ‫اینها ابدا یک نیستند‪ .‬شکاف و حت تناقض میان اینها براى ما عیان و انکارناپذیر اسزت‪ .‬از ایزن‬ ‫مشاهده هر آدم عاقل به یک از نتایج زیر میرسد‪ :‬یا باید نشست و در ترورى تجدیدنظر کرد‪ ،‬یعزنز‬ ‫معتقد شد که خود مارکسیسم با واقعیت سازگار نبوده‪ ،‬خوانائ نداشته‪ ،‬باید در آن دست برد‪ ،‬در آن‬ ‫تجدیدنظر کرد‪ ،‬آن را با روندهاى دیگر فکرى تلفیق کرد‪ ،‬آن را با اوضاع تاریخ موجود تطبیق داد‪،‬‬ ‫از آن دست کشید و غیره‪ .‬این یک نتیجه گیرى محتم و مقدور از این مشاهده است‪ .‬یک استنتاج دیگر‬ ‫هم میتواند این باشد که ترورى مارکسیسم عیب ندارد‪ ،‬تحلی ها و اهداف و آرمانها عیب ندارد‪ .‬امزا‬ ‫اینها در عم تحریف شدهاند‪ ،‬در عم پیاده نشدهاند‪ ،‬مارکسیسم بعنوان یک ترورى انقالب کارگرى سر‬ ‫جاى خودش محکم ایستادهاست‪ ،‬نکته این است که باید به این نظرات واقعا عم کرد‪ .‬آن رگه اول در‬ ‫فرهنگ لغات ما رویزیونیستها و بورژواها هستند‪ ،‬همه ما از آنها حرف میزنیم‪ .‬رگه دوم ما و خیلز‬ ‫دیگر از جریانات چپ هستیم‪ .‬که می گوئیم مارکسیسم درست است‪ ،‬اما آن کمونیسم که تحت این نام‬ ‫براه افتاده را قبول نداریم و به همین دلی هم احزاب متفاوت میسازیم‪.‬‬ ‫اعتقاد به اینکه بستر اصل و رسم آنچه جنبش کمونیست نامیده میشود با قطبهاى بینالمزلزلز و‬ ‫غیرهاش‪ ،‬نماینده مارکسیسم واقع نیست‪ ،‬جریان انقالب نیست‪ ،‬کمونیسم واقع نیست‪ ،‬خود سرچشمزه‬ ‫‪16‬‬


‫پیدایش احزاب زیادى بودهاست‪ .‬احزاب متعدد و سنتهاى چپ مختلف شک گرفتهاند کزه نزقزطزه‬ ‫شروعشان همیشه همین بودهاست که ”این کارى که حزب قبل میکند‪ ،‬یا این واقعیت که در فزالن‬ ‫کشور تحت نام سوسیالیسم وجود دارد سوسیالیسم نیست که ما میگوئیم‪ .‬سوسیالیسم این نزیزسزت‪،‬‬ ‫مارکس این را نگفته‪ ،‬این ترورى انقالب نیست‪ ،‬این تبیین انقالب وضعیت نیست‪ ،‬این سیاست انقالب و‬ ‫طبقات نیست‪ .‬این عدول از مارکسیسم است“ ‪ .‬و این‪ ،‬یعن اعتراض و نقد به عدول جریانات دیگزر از‬ ‫مارکسیسم‪ ،‬یک مشخصه تعریف کننده احزاب سنت ”ضدرویزیونیست “ است‪ .‬البته این نقد و این ادعاها‬ ‫را همیشه نباید در صورت ظاهر آن پذیرفت‪ .‬چرا که پشت خیل از این داعیهها که ”مارکسیسزم ایزن‬ ‫نیست‪ ،‬مارکسیسم لنینیسم واقع این نیست“‪ ،‬منفعتهای خیل زمین خوابیدهاست‪ .‬دعواهاى مزرزى‬ ‫چین و شوروى و تالش چین براى ظهور در مقیاس جهان به عنوان یک قطب سیاس و اقتصزادى بزا‬ ‫اقمار و مناطق نفوذ خودش‪ ،‬باعث میشود اعالم کند که قطب شوروى نماینده ”مارکسیزسزم واقزعز‬ ‫نیست“‪ .‬یا کمکهاى مال چین به آلبان قطع میشود و آلبان هم تصمیم میگیرد اعالم کند که چزیزن‬ ‫نماینده سوسیالیسم نیست‪ .‬به هر حال دالئ زمین پشت اینها هست‪ .‬ول بههرحال مستق از این منافزع‬ ‫زمین ‪ ،‬جدال با ”رویزیونیسم“ و سنت ضدرویزیونیست یک جزء همیشگ ک تجزربزه و تزاریزخ‬ ‫سوسیالیسم و کمونیسم تاکنون بودهاست‪.‬‬ ‫جریان مارکسیسم انقالب ‪ ،‬عنوان که ما براى توصیف خود بهکار میبرده ایم و حزب کمونیست ایزران‬ ‫رسما بر متن مبان فکرى و عمل آن تشکی شد‪ ،‬نیز یک حرکت ”ضدرویزیونیست “ بود‪ .‬به این اعتبار‬ ‫که خود را بهعنوان نماینده مارکسیسم واقع در برابر قطبهاى کاذب کمونیسم تعریف مزی کزرد و‬ ‫دیدگاههاى چپ رادیکال موجود را با مارکسیسم ناسازگار میدید‪ .‬کمونیسم کارگرى‪ ،‬یعن عنوان که‬ ‫من امروز براى جریان که اینجا دارم مشخصاتش را بیان میکنم بهکار میبرم‪ ،‬نیز در کلیات بزا یزک‬ ‫همچون مشاهدهاى موافق است‪ .‬ما هم دقیقا مدع هستیم که بخش اعظم جنبش مدع کمونیزسزم‪ ،‬بزا‬ ‫مارکسیسم بیگانه است‪ .‬اما راه کمونیسم کارگرى از اینجا به بعد از هر نوع جنبش ضدرویزیونیست ‪ ،‬از‬ ‫جمله مارکسیسم انقالب ‪ ،‬جدا میشود‪ .‬به این معن که سنت ضدرویزیونیست نهایتا بر تبزیزیزنز از‬ ‫سرنوشت مارکسیسم بعنوان یک اندیشه و ترورى بنا شدهاست‪ .‬این سنت از نظر متد تجدیزد نزظزر در‬ ‫مارکسیسم را اساس انحرافات و معضالت تلق میکند‪ .‬تحوالت تروریک و عدول از اصول تروریک و‬ ‫انحراف در آنها را سرمنشاء انحراف پراتیک می داند‪ .‬عاقبت نامطلوب کشورهاى مدع سوسیالیسم و‬ ‫احزاب مدع کمونیسم در جهان را به این نسبت میدهد که مارکسیسم بعنوان یک ترورى و یک نگزرش‬ ‫تحریف و نقض شده است‪ .‬این دیدگاه نهایتا مشک را در رویزیونیسم‪ ،‬بعنوان یک تجدیدنظرطلبز در‬ ‫ترورى و سیاست‪ ،‬جستجو میکند‪ .‬من این متد را نمیپذیرم‪ .‬براى ما بحث کامال برعکس این است‪.‬‬ ‫‌‌”مارکسیسم انقالب “ نیز بهعنوان جریان ضدرویزیونیست نهایتا از دریچهاى ایدئولوژیک به اجتزمزاع‬ ‫نگاه میکند‪ .‬تبیین اجتماع و مشاهده اجتماع در این تفکر بر مشاهده ایدئولوژیک بنا مزی شزود‪.‬‬ ‫مشاهده ایدئولوژیک بر مشاهده اجتماع مقدم میشود‪ .‬ما برعکس‪ ،‬مشاهده ایدئولوژیک مان را از یک‬ ‫مشاهده اجتماع استنتاج میکنیم‪ .‬به نظر من تفاوت اصل میان دیدگاه کمونیسم کارگرى با دیزدگزاه‬ ‫موسوم به مارکسیسم انقالب اینجاست‪ .‬از نظر من‪ ،‬آن تناقضات که در مورد اوضاع کمونیسم تاکنونز‬ ‫‪17‬‬


‫و وضعیت جنبش سوسیالیست شمردم‪ ،‬ناش از این نیست که گوشهاى از ترزورى نزقزض شزده یزا‬ ‫تجدیدنظرى در ترورى بهوجود آمده‪ ،‬بلکه خود این سوسیالیسم است که بعنوان یک پدیده اجتماعز ‪،‬‬ ‫کاربست طبقات متفاوت پیدا کردهاست‪ .‬وقت از موضع جنبش اجتماع سوسیالیست نگاه میکنزیزم‪،‬‬ ‫میگوئیم کمونیسم عمال موجود جنبش اجتماع سوسیالیست نیست‪ .‬جنبش طبقات دیگرى اسزت و‬ ‫احکام تروریک مارکسیسم دارد توسط طبقات دیگرى تفسیر میشود و کاربست پیدا میکند‪ .‬جنزبزش‬ ‫اجتماع سوسیالیست این نیست‪ ،‬جنبش طبقات سوسیالیست آنجا نیست‪ .‬اینجاست‪ .‬و دقیقا منتق شدن‬ ‫مارکسیسم و ترورى انقالب سوسیالیست از این جنبش اجتماع و طبقات براى سوسیالیسم دیزعزنز‬ ‫کمونیسم کارگرى) و افتادنش به دست جنبشهاى اجتماع طبقات دیگر است که باعث میشود بهناگزیر‬ ‫در خود آن تروریها هم تجدیدنظر به عم بیاید‪ .‬به این دلی که این ترورى مطابق آن نیاز اجتماعز و‬ ‫طبقات ساخته نشدهاست‪.‬‬ ‫بحث من این است که بدوا کاربست اجتماع مارکسیسم عوض شدهاست‪ ،‬از این رو الجزرم در آن‬ ‫عدول و تحریف بهوجود آمدهاست‪ .‬نه اینکه ابتدا عدول از نظریات مارکسیست بهوجود آمده باشد و‬ ‫بهدنبال آن کاربست اجتماعیش به چیز دیگرى تبدی شده باشد‪ .‬این روند برعکس است‪ .‬این موقعیزت‬ ‫نابسامان جنبش سوسیالیست طبقه است که اجازه داده ترورى انقالب سوسیالیست توسط بورژوازى بزه‬ ‫آن شک مورد استفاده قرار بگیرد و چیز دیگرى تحت نام سوسیالیسم و کمونیسم بهوجزود بزیزایزد‪.‬‬ ‫بنابراین ما قطبهاى موسوم به کمونیسم را بدوا بهعنوان جنبشهاى اجتماع خاص رد میکنیم و نزه‬ ‫صرفا اندیشه شان را‪ .‬ما رویزیونیسم را جنبش اجتماع طبقات دیگرى میدانیم‪ .‬ما میگزوئزیزم ایزن‬ ‫جنبش‪ ،‬یعن این چیزى که به آن کمونیسم تاکنون میگوئیم‪ ،‬این یک جنبش اجزتزمزاعز بزراى‬ ‫سوسیالیسم نیست‪ .‬جنبش اجتماع براى سوسیالیسم درست بهموازات این و همزمان با این پدیزده در‬ ‫همه دورهها با تمام عینیت خودش جریان داشته و جریان دارد‪ .‬ما داریم از زاویه این جنبش طبقات و‬ ‫اجتماع متفاوت به این قطبها و ترندهاى موسوم به کمونیسم نگاه میکنیم و نه صرفا از زاویه یزک‬ ‫ترورى و یک ایدئولوژى‪ .‬آیا معن این حرف بیتفاوت نسبت به ترورى مارکسیست و قزائز شزدن‬ ‫اولویت کمتر براى آن است؟ کامال برعکس‪ .‬اتفاقا یک نکته مهم که در بحث امروز میخواهم روشزن‬ ‫بکنم این است که آن جنبش ضد رویزیونیست و مارکسیسم انقالب خود ما‪ ،‬که الاقز در صزحزت‬ ‫تعبیرش از ترورى مارکس تردید ندارم‪ ،‬مدافع بسیار ضعیف و نحیف براى مارکسیسم است‪ .‬چون اگزر‬ ‫کس می خواهد نشان بدهد که مارکسیسم چیز دیگرى است‪ ،‬اگر کس میخواهد حقانیت مارکسیسم را‬ ‫بهعنوان یک ترورى انقالب ثابت کند‪ ،‬درست همان کارى را باید بکند که مارکس میکرد‪ ،‬یعن مزالک‬ ‫صحت و حقیقت ترورى را نهایتا در پراتیک آن جستجو کند‪ .‬و اگر قبول کنیم که مارکسیسم تزرزورى‬ ‫پراتیک اجتماع طبقات خاص است‪ ،‬تنها آن جنبش میتواند نهایتا صحت ترورى انقالب مارکس را‬ ‫اثبات کند که این مارکسیسم را پراتیک کند‪ .‬اگر کمونیسم مارکس بنا به تعریزف خزود مزارکزس‪،‬‬ ‫کمونیسم پرولتاریای یا کارگرى است‪ ،‬آنگاه انگشت گذاشتن بر تعلق ترندهاى کمونیست تاکنون بزه‬ ‫جنبشهاى اجتماع طبقات دیگر‪ ،‬قوىترین نقد مارکسیست اى است که میتوان بر این کمزونزیزسزم‬ ‫تاکنون گذاشت‪ .‬بنابراین این جنبش اجتماع ماست که میتواند صحت مارکسیسم را هم ثابت بکنزد‪.‬‬ ‫و نشان بدهد که این ترورى انقالب کارگرى است‪ .‬بهعبارت دیگر ما از بازپسگیرى ترورى مارکسیسم‬ ‫از دست بورژوازى حرف می زنیم‪ .‬ما باید کاربست اجتماع مارکسیسم را عوض کنیم و براى اینزکزه‬ ‫‪18‬‬


‫کاربست اجتماع مارکسیسم عوض بشود‪ ،‬باید امر اجتماع مقدم بر مارکسیسم وجود داشته باشد‪ .‬خود‬ ‫مارکسیسم هم دقیقا در چنان شرایط به وجود آمد‪ .‬امر اجتماع اى که مارکسیسم بهخاطر آن بعزنزوان‬ ‫یک ترورى و نقد طرح شدهاست‪ ،‬مقدم بر مارکسیسم وجود داشتهاست و دارد و یک عینیت خزارج از‬ ‫مارکسیسم است‪ .‬ادعا و اختراع مارکسیسم نیست‪ .‬بنابراین ما از موضع آن امر اجتماع نسزبزت بزه‬ ‫مارکسیسم حرف میزنیم و میگوئیم باید این را به ترورى انقالب خودمان تبدی کنیم‪.‬‬ ‫بحث ما بر سر رویزیونیسم یک بحث اسکوالستیک نیست‪ .‬میگوئیم رویزیونیسم براى ما یک مزکزتزب‬ ‫نیست‪ .‬یک مذهب دیگر نیست که با مذهب ما در تناقض قرار گرفته باشد‪ ،‬یک جنبش طبقات دیزگزر‬ ‫است که جوابش را فقط میتوانیم با جنبش طبقات خودمان بدهیم‪.‬‬ ‫به این ترتیب ادعاى من این است که کمونیسم کارگرى تنها مارکسیسم واقع عصر ماست‪ .‬ادعاى مزن‬ ‫این است که حت آن چیزى که به عنوان جنبش ضد رویزیونیست مارکسیسم انقالب از آن حزرف‬ ‫میزنیم‪ ،‬اجتماعا هنوز در قطب طبقات دیگرى قرار گرفته است‪ .‬راجع به عقایدش صحبت نمیکنم‪ ،‬که‬ ‫همانطور که گفتم در مارکسیست بودنش تردید ندارم‪ .‬تاکیدم بر کلمه ”اجتماعا“ است‪ .‬وقت با مزحزک‬ ‫موقعیت یک حرکت سیاس و نظرى‪ ،‬حرکت حزب ‪ ،‬حرف میزنیم‪” ،‬مارکسیسم انقالب “ خزود مزا در‬ ‫دوران انقالب ‪ ٧٥‬و امروز‪ ،‬اجتماعا تشکل است در کانون دیگرى در اجتماع در مزقزایسزه بزا آن‬ ‫سوسیالیسم کارگرىاى که من از آن حرف میزنم‪ .‬بنابراین شکاف بین کمونیسم کارگرى و جزریزان‬ ‫”مارکسیسم انقالب “ به آن معن که ما راجع به احزاب ضدرویزیونیست حرف میزنیم‪ ،‬شکاف عمیقز‬ ‫است‪ .‬شکاف اجتماع عمیق است‪.‬‬ ‫از لزحاظ نظرى جریان مارکسیسم انقالب ما به نظر من حالت خاص از کمونیسم کارگرى بوده اسزت‪،‬‬ ‫کمونیسم کارگرى است در یک از ظرفیتهایش‪ .‬در لحظه معین از حیات خودش‪ .‬کمونیسم کارگزرى‬ ‫در آن بعدى از حیات خودش که به جنگ تحریفات تروریک میرود در موقعیت یک مارکسیسم انقالب‬ ‫ظاهر میشود‪ .‬در این شک نیست‪ .‬اما به این اعتبار مارکسیسم انقالب فقط یک حالت خاص و یک عکس‬ ‫دوبعدى از یک واقعیت چندوجه است‪ .‬اگر به کمونیسم کارگرى از یک از وجوهش نگاه کنیم‪ ،‬در‬ ‫قامت یک جریان مارکسیست انقالب نمودار میشود‪ .‬به این اعتبار تاریخ مارکسیسم انقالب و تزاریزخ‬ ‫مبارزه ضدرویزیونیست میتواند بخش و بعدى از تاریخ کمونیسم کارگرى باشد‪ ،‬اما کزمزونزیزسزم‬ ‫کارگرى بهعنوان یک جنبش اجتماع و یک حرکت سیاس و حزب در جامعه نمیتواند در این شزکز‬ ‫محدود و خالصه شود‪ .‬کمونیسم کارگرى بهموازات همان مارکسیسم انقالب هم وجود داشتهاست‪ ،‬بحث‬ ‫که من اینجا می خواهم ارائه کنم دقیقا همین است‪ .‬پیشروى مارکسیسم انقالب در ایران پس از انقزالب‬ ‫‪ ٧٥‬دقیقا بر مبناى وجود یک جنبش وسیعتر کمونیسم کارگرى در جامعه صورت گرفته و مزمزکزن‬ ‫شدهاست‪.‬‬ ‫بههرحال‪ ،‬جنبش ضدرویزیونیست میخواهد از مارکسیسم بهعنوان یک ایدئولوژى و یک مذهب دفزاع‬ ‫بکند‪ ،‬حقانیت آن را بگوید‪ .‬اما براى کمونیسم کارگرى‪ ،‬مارکسیسم ترورى یک انقالب در حال جریزان‬ ‫و یک فعالیت در حال جریان است و به این عنوان هم از آن دفاع میکند‪ .‬بعدا در مقدمات بحثم راجزع‬ ‫به مبان عقیدت کمونیسم کارگرى برمیگردم در رابطه با مارکسیسم حرف میزنم‪.‬‬ ‫‪19‬‬


‫این نگاه به رویزیونیسم و به جایگاه ترورى مارکسیسم به نظر من یک وارونگ سنت را اصالح میکنزد‬ ‫و مساله از قاعدهاش بر زمین میگذارد‪ .‬این فقط بحث بر سر متدولوژى و روش نیست‪ .‬بزلزکزه بزه‬ ‫استنتاج هاى عمل بسیار متفاوت نسبت به آنچه که توسط همین حزب ما دحزب کمونیسزت ایزران)‪،‬‬ ‫بهعنوان پیشروترین جریان کمونیست و انقالب ترین تشک مارکسیست موجود انجام میشود‪ ،‬مزنزجزر‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫من اینجا در بحث کمونیسم کارگرى تبیین دیگرى از مبارزه طبقات را طرح میکنم‪ .‬این تبیین بخشزا‬ ‫هم اکنون در نشریات و ادبیات حزب کمونیست ایران منعکس شده؛ این شام نگرش دیگرى به ترورى‬ ‫است‪ .‬کمونیسم کارگرى نگرش دیگرى به حزب‪ ،‬به کاراکتر اجتماع اش‪ ،‬وظایف اش‪ ،‬بزافزت اش‪،‬‬ ‫ساختاش و روش فعالیتش دارد‪ .‬نگرش دیگرى به تاریخ جنبش کمونیست و به تاریخ جنبش چپ بزه‬ ‫طور کل و تاریخ جنبش کارگرى‪ .‬مفهوم متفاوت از انقالب کمونیست و از سوسیالیسم بهعنوان یزک‬ ‫سیستم دارد‪ .‬اولویتهاى عمل متفاوت در جلوى احزاب کمونیست قرار میدهد‪ .‬افق و دورنزمزا و‬ ‫آینده متفاوت را در تمایز با آنچه که این پراتیکها و احزاب واقعا موجود لفظا و یا عمال دارند ترسیزم‬ ‫میکنند‪ ،‬در جلوى کمونیسم معاصر ما قرار میدهد‪ .‬و باالخره احساس مبرمیت و تعجی و شادابز اى‬ ‫که این بحث نمایندگ میکند‪ ،‬در تمایز با فرومردگ و پالسیدگ اى که چپ امروز به آن مبتالسزت‪،‬‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫قزززززززززززززززززززززززززززززززرار‬ ‫خالصه این بخش صحبتم این است‪ :‬کمونیسم کارگرى پاسخ به سواالت است که بهطور واقعز هزر‬ ‫کمونیست قاعدتا باید داشته باشد و باید جوابش را هم داشته باشد‪ .‬من طرفدار یک جنبش سوال داشتن‬ ‫نیستم‪ ،‬طرفدار جنبش جواب دادن هستم و فکر میکنم این جوابش است‪ .‬کمونیسم کارگرى پزاسزخ‬ ‫همهجانبهاى به این مساله است در ابعاد سیاس ‪ ،‬نظرى و پراتیک ‪ .‬اصالحیه تروریک بر چیزى نیزسزت‪.‬‬ ‫یک جهت گیرى نیست‪ .‬بلکه یک تبیین متمایز و یک خط مش متمایز است‪ .‬کمونیسم کارگرى در تداوم‬ ‫تکام جامعه واقعا موجودى که حزب ما براى مثال از آن بیرون آمده‪ ،‬و به نظر من در تکام مبزارزه‬ ‫طبقات در جهان معاصر پیدا میشود و ایجاد میشود و بهطور مشخص در ایران‪ ،‬امتداد تحوالت چزپ‬ ‫انقالب و جنبش کارگرى در ایران است‪ .‬حاص آن پروسه است‪ .‬وقتش فرا رسیدهاست و طرح شدنزش‬ ‫ناگزیر است‪ .‬یک از حلقههاى تکامل اى که ما از آن عبور میکنیم‪ .‬درست مث تشکی حزب‪ ،‬کوبیدن‬ ‫پوپولیسم و غیره‪ .‬کمونیسم کارگرى پله دیگرى است در همان مسیر‪ .‬و باالخره کمونیسزم کزارگزرى‬ ‫فراخوان معین است به کمونیستها براى آرایش معین ‪ ،‬براى نگرش معین و براى فعالیت معین ‪.‬‬ ‫در بخش دوم صحبتهایم اثباتا کمونیسم کارگرى را توضیح میدهم‪ .‬یعن بهعنوان یزک واقزعزیزت‬ ‫اجتماع ‪ ،‬بهعنوان یک ترورى سیاس ‪ ،‬بهعنوان مجموعهاى از نگرشها‪ ،‬مجموعهاى از ارزیزابزی هزا‪،‬‬ ‫بهعنوان یک نیروى معین و غیره از آن حرف میزنم‪.‬‬

‫کمونیسم کارگرى چیست؟‬ ‫در بخش اول صحبتم سع کردم توضیح بدهم که کمونیسم کارگرى در چه شرایط مشخص دارد مطزرح‬ ‫میشود‪ ،‬چرا و به چه عنوان خود را مطرح میکند‪ .‬منتها اینجا میخواهم اثباتا راجع به آن حزرف‬ ‫بزنم‪ .‬و به این سوال جواب بدهم که کمونیسم کارگرى چیست؟ این یک عبارت است که در سزطزوح‬ ‫‪20‬‬


‫مختلف معن پیدا میکند‪ .‬به نظر من این عبارت به یک مجموعهاى از مسائ و پدیدهها مربوط میشزود‬ ‫وآنها را در خودش فشرده میکند‪.‬‬ ‫در درجه اول کمونیسم کارگرى یک واقعیت اجتماع است‪ .‬درست همانطوریکه لیبرالیسم بزورژوائز‬ ‫یک واقعیت اجتماع است‪ .‬یعن همانطور که لیبرالیسم بورژوائ یک حرکت ف الحال موجود در جامعه‬ ‫است‪ ،‬کمونیسم کارگرى هم یک حرکت عین و ف الحال موجود در جامعه است‪ .‬همانطور که دمکراس‬ ‫بورژوائ یک حرکت اجتماع عین است‪ .‬یا براى مثال انساندوست بورژوائ یا لیبرالیسم بورژوائز‬ ‫حرکات اجتماع عین هستند و ما میتوانیم به فعالینشان و به اشکال مختلف وجودىشزان در هزر‬ ‫کشور اشاره بکنیم‪ ،‬کمونیسم کارگرى هم یک چنین پدیدهاى است‪ .‬اجتماع است‪ ،‬عین است‪ ،‬بیرون‬ ‫از احزاب و سازمانها‪ ،‬ولو بعضا در ارتباط با آنها وجود دارد‪ .‬بنابراین یک معن کمونیسم کزارگزرى‪،‬‬ ‫جنبش کمونیست کارگرى است یا حرکت اجتماع کمونیست کارگرى است‪ .‬آن کشمکش در جامعزه‬ ‫است که میشود اسم کمونیسم کارگرى را بر آن گذاشت‪ .‬این کمونیسم کارگرى‪ ،‬بهعنوان یک پدیزده‬ ‫عین ‪ ،‬یک پدیده و واقعیت تاریخ است‪ ،‬دائما در جریان بودهاست‪ ،‬مادى است و تاریخ خزودش را‬ ‫دارد‪ ،‬لحظات تاریخ خودش را دارد و رویدادهاى خودش را دارد‪ ،‬شخصیتهاى خودش را دارد‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى بعالوه یک سیستمفکرى است‪ .‬یک سیستم فکرى جامع و فراگیر دکه در این سزطزح‬ ‫هم به آن میپردازم‪ ،‬به مبان تروریک آن و به دیدگاههایش نسبت به آن موضوعات که یک سیزسزتزم‬ ‫فکرى اجتماع فراگیر باید به آن بپرازد)‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى همچنین یک انتقاد به سوسیالیسم عمال موجود و یک بررس تاریخ از سوسیالیزسزم‬ ‫معاصر است‪ .‬بنابراین یک جنبش و حرکت تروریک‪-‬انتقادى است‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى همچنین مجموعهاى از یک سلسله ارزیابیهاى مشخص از مسائ گره سوسیالیسزم و‬ ‫مبارزه طبقات است‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى رهنمودى است براى عم ‪ ،‬عم سیاس ‪ .‬همانطور که هر دیدگاه فکرى اجتماع و‬ ‫سیاس رهنمودى براى یک سلسله عم سیاس است‪ ،‬کمونیسم کارگرى هم میتواند در این ظزرفزیزت‬ ‫تعریف شود‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى بهعالوه یک جنبش حزب است که به یک آینده حزب متفاوت براى کمونیسم نزظزر‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى کمپین است براى ایجاد احزاب کمونیست بر مبناى این دیدگاهها و برنامه هزا و‬ ‫سیاستها‪.‬‬ ‫و باالخره کمونیسم کارگرى یک فراخوان مشخص خطاب به حزب کمونیست ایران است‪ .‬فزراخزوانز‬ ‫براى اتخاذ یک نگرش معین و اتخاذ روشهاى فعالیت معین‪.‬‬ ‫بههرحال وقت من از کمونیسم کارگرى حرف میزنم‪ ،‬مجموعه اینها مد نظرم است و نه یک دیزدگزاه‬ ‫نظرى صرف و یا سلسله روشهاى عمل ای که باید اتخاذ بشود و غیره‪ .‬کمونیسم مجموعهاى از یزک‬ ‫‪21‬‬


‫واقعیت اجتماع ‪ ،‬یک دیدگاه نظرى و غیره است‪ .‬همانطور که مقوله کمونیسم را‪ ،‬بزدون پسزونزد‬ ‫کارگرى‪ ،‬همینطور م فهمیم‪ .‬کمونیسم همه اینها هست‪ .‬کمونیسم کارگرى هم همه این ابعادى که گفتزم‬ ‫را دارد و من در ادامه بحثم توضیح خواهم داد که خیل ساده مقوله کمونیسم کارگرى را دارم به جاى‬ ‫مقوله کمونیسم بهکار می برم‪ .‬در بحث امروز به همه ابعادى که در تعریف کمونیسم کارگرى شزمزردم‬ ‫میپردازم‪.‬‬

‫کمونیسم کارگرى به عنوان یک واقعیت اجتماع‬ ‫کمونیسم کارگرى بهعنوان یک واقعیت اجتماع چیست؟ به نظر من کمونیسم کارگزرى‪ ،‬انزعزکزاس‬ ‫اعتراض کارگر به سرمایهدارى است ‪.‬جامعه سرمایهدارى چند صد سال است که بهوجود آمده‪ ،‬طزبزقزه‬ ‫کارگر نوین ‪ ،‬پرولتاریا‪ ،‬در دل این جامعه و همراه آن بهوجود آمده و در کشمکش روزمره با سرمایزه‬ ‫است‪ .‬این کشمکش دائم و روزمره جریانات را در درون طبقه کارگر بهوجود آورده که براى وضزع‬ ‫موجود آلترناتیو میدهند‪ ،‬جریانات را بهوجود آورده که آرمانهائ فراتر از آن مبارزه روزمزره را‬ ‫دنبال میکنند‪ ،‬و یک از این جریانات کمونیسم کارگرى است‪ .‬کمونیسم کارگران‪ .‬این حرکت دائمز‬ ‫است و وجود دارد‪ .‬ناش از ماهیت سرمایه و سرمایهدارى است‪ ،‬مشتق از وجود عین طبقزه کزارگزر‬ ‫بعنوان یک قشر اجتماع است و یک حرکت را نشان میدهد نه صرفا یک سلسله باورها‪ ،‬یک کشمکش را‬ ‫نشان میدهد‪ ،‬یک مبارزه را در جامعه نشان میدهد ‪.‬‬ ‫بستر پیدایش کمونیسم کارگرى‪ ،‬همان سوسیالیسم طبقه کارگر است که بیش از دویست سال قزدمزت‬ ‫دارد و مارکس در مانیفست کمونیست اصال با اشاره به همین حرفش را شروع میکند دو من بعدا به این‬ ‫بر میگردم)‪ .‬کمونیسم کارگرى بهعنوان یک واقعیت اجتماع ‪ ،‬آن حرکت آگاهانهاى اسزت کزه در‬ ‫درون طبقه کارگر علیه سرمایه شک میگیرد‪ .‬این مبارزه لحظات و دقایق خودش را دارد‪ .‬خزیزلز از‬ ‫لحظات این کمونیسم کارگرى با لحظات جنبش کمونیست یک بودهاست‪ .‬بینالمل اول بهطور قزطزع‬ ‫یک از دقایق این جنبش و واقعه اى متعلق به این حرکت است‪ .‬انقالب اکتبر بدون شک یک از دقایزق‬ ‫و حرکتهاى این جنبش است‪ .‬ول کمونیسم کارگرى فقط به اینگونه واقعیات و تحوالت مزحزدود‬ ‫نمیشود‪ .‬همانطور که گفتم جریان کمونیسم کارگرى‪ ،‬یک جریان اجتنابناپذیر و دائم در قرن بیستزم‬ ‫است‪ .‬من در سنت این کمونیسم کارگرى‪ ،‬اعتصاب یکساله معدنچیان انگلیس را هم میگزذارم‪ .‬بزراى‬ ‫کس که از بیرون یاد گرفته جنبشها را با شعارها و باورهائ که از خود بروز میدهند قضاوت کنزد‪،‬‬ ‫ممکن است اعتصاب معدنچیان هیچ ربط به کمونیسم پیدا نکند‪ .‬ول جنبش اجتماع طبقه کارگر علیه‬ ‫سرمایهدارى‪ ،‬اعتصاب معدنچیان انگلیس را بهطور قطع در خودش جاى میدهد‪ .‬وقت که معدنچز را‬ ‫بیکارش می کنند و مجبور است ذغال جمع کند‪ ،‬از معدن که خودش روى آن کار کردهاست‪ ،‬خزرده‬ ‫ذغالهای که اینجا و آنجا ریختهاست‪ ،‬و وقت پلیس میآید نگذارد‪ ،‬این جمله را میگوید که به نظرمن‬ ‫فقط تکرار مانیفست کمونیست است ‪ ” :‬من پول این ذغالها را جد اندر جد با خون خزودم و پزدرم‬ ‫پرداختهام‪ .‬اینها مال من است“‪ ،‬این کمونیسم کارگرى است‪ .‬این باور باورى نیست که مارکسیسزم در‬ ‫طبقه کارگر بهوجود آورده باشد‪ ،‬ابداع مارکسیسم باشد و یا رویزیونیسم بتواند از طبقه کارگزر پزس‬ ‫‪22‬‬


‫بگیرد‪ .‬طبقه کارگر اعتراض که میکند‪ ،‬وقت که رودرروى سرمایهدار قرار میگیرد‪ ،‬در هر گوشه دنیزا‬ ‫که بروید این حرکت در آن وجود دارد و این جمله و این حکم از آن بیرون میآید که اینزهزا مزال‬ ‫ماست‪ ،‬ما تولیدش کردهایم‪ .‬و این حرف علیه مالکیت بورژوائ است‪ .‬به این ترتیب کمونیسم کارگرى‬ ‫دقایق خودش را دارد‪ .‬بهعنوان یک حرکت وقفزهناپذیر است‪ .‬اما تاریخ کمونیسم کارگرى فقط تاریزخ‬ ‫این اعتراض و مقاومت جارى و ”خودبخودى“ ضد سرمایهدارى نیست‪ .‬بلکه تاریخ نقد سوسیالیست و‬ ‫کمونیست جامعه هم هست‪ .‬در دل این جنبش است که سوسیالیسم و کمونیسم به مثابه اندیشه و نقزد و‬ ‫جهاننگرى آگاهانه تبیین میشود‪ .‬متفکرین سوسیالیست‪ ،‬احزاب سوسیالیست و کمونیست در دل ایزن‬ ‫تاریخ عروج میکنند‪ .‬به اینها بعدا میپردازم‪ .‬منته در این سطح بحث میخواهم فقط به آن مزبزنزاى‬ ‫اجتماع اساس کمونیسم کارگرى اشاره کرده باشم‪ .‬خواستم این را بگویم که آنجا که در جنبش طبقزه‬ ‫کارگر‪ ،‬بورژوازى زیر سوال میرود‪ ،‬مشروعیت استثمار و مالکیت بورژوائ زیر سوال مزی رود‪ ،‬و‬ ‫آلترناتیو به آن پیشنهاد میشود‪ ،‬اعتراض میشود و این اعتراض از زاویه سوسیالیست و طزبزقزاتز‬ ‫صورت میگیرد‪ ،‬این مبناى دائم و وقفهناپذیر وجود و پیدایش کمونیسم کارگرى بهعزنزوان یزک‬ ‫پدیده عین است‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى یک واقعیت عین است بهخاطر عینیت خود مبارزه طبقات ‪ .‬یک از وجوه نامطلزوب‬ ‫انتقال پرچم و سخنگوئ کمونیسم و سوسیالیسم انقالب از طبقه کارگر به درون طبقات دارا این بوده که‬ ‫معنا و مفهوم مبارزه طبقات هم مطابق موقعیت بورژوازى و روشنفکر و متفکر بورژوا عوض شدهاسزت‪.‬‬ ‫من در کنگره سوم حزب هم به این اشاره کردم‪ .‬مبارزه طبقات یک مبارزه دائم است‪ ،‬یزک مزبزارزه‬ ‫وقفهناپذیر است‪ .‬مارکس میگوید هرجا که استثمار هست مقاومت هم علیه آن هست‪ .‬مارکس میگویزد‬ ‫مبارزه طبقات موتور تاریخ است‪ .‬موتور تاریخ آن چیزى است که دائما تاریخ را به جلو مزی بزرد‪.‬‬ ‫مبارزه طبقات وقفهناپذیر است‪ .‬تاریخ واقع تاریخ این مبارزه طبقات است‪ .‬این مهمترین مزوضزوع‬ ‫تاریخ است‪ .‬خیل ها این را قبول نمیکنند که به طور دائم یک مبارزه طبقات در جزریزان اسزت‪.‬‬ ‫میگویند مبارزات مل هست‪ ،‬مبارزات نهادى هست‪ ،‬مبارزات سیاس و فرهنگ هست و غیره‪ .‬اما تمام‬ ‫بحث مارکس این است که پشت همه اینها یک کشمکش اساس طبقات آن دوره جامعه و آن شیوه تولید‬ ‫وجود دارد‪ .‬تاریخ چیزى نیست جز قانونمندى تاریخ‪ .‬وقت یک مارکسیست از تاریخ حرف میزنزد‪،‬‬ ‫دارد از قانونمندى آن و از دینامیسم آن حرف میزند‪ .‬تاریخ را که میخواهید توضیح بدهید بزایزد‬ ‫بگوئید چرا جامعه دارد تغییر میکند‪ ،‬چرا این وقایع دارد رخ میدهد‪ ،‬چرا جامعه از یک شکلز بزه‬ ‫شک دیگر درمیآید‪ .‬پشت اینها مبارزه طبقات است‪ .‬براى اینکه مبارزه طبقات را ببینید بنابراین الزم‬ ‫نیست فقط کارگران را در میدانها با شعارها و پرچمهایشان ببینید‪ .‬مبارزه طبقات را میتزوانزیزد در‬ ‫انعکاس آن در بورژوازى ببینید‪ .‬و این مثال را در کنگره هم زدم‪ :‬بورژوازى همه جاى دنزیزا دارد‬ ‫پیشاپیش به استقبال وجود یک طبقه کارگرى که مطالبات خودش را دارد مزی رود‪ ،‬پزیزشزاپزیزش‬ ‫جواب هایش را در مقاب مراح جدید و حلقه هاى جدید مبارزه اقتصادى اى که هنوز سر نگرفته حاضر‬ ‫میکند‪ .‬نهرو در یک از نخستین کنفرانسهاى کشورهاى غیرمتعهد که در آن از استقزالل صزحزبزت‬ ‫میکنند‪ ،‬میگوید‪ :‬اینقدر نسنجیده استقالل استقالل نکنید‪ ،‬کشور را میدهند دست خودتان بعد شزمزا‬ ‫میروید جواب آن کارگرى را بدهید که فرداى استقالل‪ ،‬نان میخواهد‪ ،‬خانه میخواهد‪ ،‬بزهزداشزت‬ ‫میخواهد“ ‪ .‬ما انعکاس مبارزه طبقات را در این هشدار امثال نهزرو میبینیم که در یک کشزور تزازه‬ ‫‪23‬‬


‫مستق شده ‪ -‬که معلوم نیست چند تا کارخانه دارد و پرولتاریایش چقدر است ‪ -‬دارد بزه بزورژوازى‬ ‫نسبت به یک عینیت که دیر یا زود با آن روبرو میشود هشدار میدهد‪ .‬میگوید اگر کشزور دسزت‬ ‫خودتان بیافتد‪ ،‬آنوقت به عنوان یک کار دائم یک دولت مستق ‪ ،‬باید جواب مبارزه طبقات را بدهید‪.‬‬ ‫او این را میفهمد که این جدال یک واقعیت است‪ .‬که باالخره هرجا کارخانه هست و هرجا کزارخزانزه‬ ‫بسازند‪ ،‬کارگر میآید و مطالباتش را مطرح میکند‪.‬‬ ‫بر مبناى این مبارزه طبقات و این کشمکش که نیروى محرکه واقع تحول جامعه اسزت‪ ،‬عزقزایزد‪،‬‬ ‫سیاستها‪ ،‬احزاب و غیره شک میگیرند و سرنوشتشان تعیین میشود‪ .‬بر مبناى این کشمکش عیزنز و‬ ‫مادى است که گرایش کمونیست در طبقه کارگر وجود دارد و کار میکند‪ .‬اگر ایزن حزرف بزراى‬ ‫دویست سال پیش‪ ،‬دوره ماشینشکن ‪ ،‬کم افراط به نظر برسد‪ ،‬االن دیگر اینطور نیست‪ .‬بعد از صد و‬ ‫س چه سال که کتابهاى مارکس در صدهاهزار نسخه در هر کشورى پخش شده‪ ،‬در زمان که همزه‬ ‫اسم سوسیالیسم و کمونیسم را شنیدهاند‪ ،‬تضمین رسم میشود داد که در هر کشورى طبقه کزارگزرى‬ ‫هست و مطالبهاى دارد‪ ،‬گرایش کمونیست در درون طبقه کارگر هم وجود دارد‪ .‬یک ممزکزن اسزت‬ ‫بگوید ول اینها کمونیستهاى پرو‪-‬روس هستند‪ ،‬پرو‪ -‬چین هستند و غیره‪ .‬اما علت اینکه کارگر پرو‬ ‫روس یا پرو‪-‬چین میشود‪ ،‬این است که کارگر بدوا سوسیالیست است‪ .‬و اینها را بهعنوان پرچمها و‬‫قطبهاى سوسیالیسم قبول میکنند‪ .‬چین یا شوروى آن جهتگیرى را در درون طبقه کارگزر ابزداع‬ ‫نمیکنند بلکه سع میکنند آن را به خود کانالیزه کنند‪ .‬آن جهتگیرى سوسیالیست به دلیز وجزود‬ ‫عین سوسیالیسم در ط قریب دو قرن و انقالبات و جنبشهاى سوسیالیست بهوجود آمده و قطبهزاى‬ ‫باصطالح مکتب سوسیالیسم در این متن کار می کنند‪ .‬اما گرایش کمونیست درون طبقزه روى پزاى‬ ‫خودش ایستادهاست‪ ،‬پایهاش مبارزه طبقات پشت سرش است نه فراخوان چین یا شوروى‪ .‬به هزرحزال‬ ‫میشود تضمین کرد که در هر کشور سرمایهدارى که پا بگذارید‪ ،‬یک طبقه کارگر دارد که به درجزه اى‬ ‫اعتراض و مقاومت میکند و تحرک علیه سرمایهدار نشان میدهد و مطمرن باشید میتوانید گرایشهاى‬ ‫سوسیالیست در بین این کارگران پیدا بکنید‪ .‬در آخر قرن بیستم این را هم من تضمین میکنم که اگزر‬ ‫بروید در آن گرایش هاى سوسیالیست بگردید آثار السال را نمیبینید؛ آثار مارکس را میبینید‪ .‬ایزن‬ ‫گرایش کمونیست کارگرى واقعیت عین است‪ .‬واقعیت مادى است بیرون از‪ ،‬و مقدم بر‪ ،‬همه احززاب‬ ‫سیاس که در درون طبقه کارگر فعالیت میکنند‪.‬‬ ‫این سوسیالیسم درون طبقه‪ ،‬انعکاس تغییر ساختارى جامعه است‪ .‬تبدی جامعه ماقب سرمایه دارى بزه‬ ‫سرمایهدارى و الجرم پیدا شدن آنت تز سرمایهدارى در مقاب خودش‪ ،‬پیدایش مبناى تغییر خزودش‪.‬‬ ‫تمام بحث مارکس در مانیفست این است که با پیدایش سرمایه دارى پرولتاریاى نوین شک گرفته کزه‬ ‫پایه مادى و عین سوسیالیسم است‪ .‬پرچم سوسیالیسم را در دست دارد‪ .‬سوسیالیسم را مزی خزواهزد‪.‬‬ ‫نابودى سرمایهدارى را میخواهد‪ .‬براى نف آن ارکان تالش میکند که سرمایهدارى بر پایهاش بزنزا‬ ‫شده‪ ،‬یعن مالکیت خصوص بر وسای تولید‪ .‬به این ترتیب این سوسیالیسم همانقدر واقع و عزیزنز‬ ‫است که سرمایهدارى‪ .‬این حرکت سوسیالیست همانقدر جدى و عین است که سرمایهدارى‪ .‬و بحث من‬ ‫اینست که این حرکت و این مبارزه طبقات اساس تاریخ معاصر است‪ .‬اگر کس میخواهد حززبز راه‬ ‫بیاندازد و موفق بشود‪ ،‬باید جاى خود را در این مبارزه پیدا کند‪ .‬اگر یک حزب سیاس یک جا رشزد‬ ‫‪24‬‬


‫میکند‪ ،‬از آن روست که پاسخگوى مسائل در این مبارزه بودهاست‪ .‬من قب از کنگره ششم کومهله در‬ ‫کردستان این بحث را کردم دکه در قطعنامههاى کنگره هم آمدهاست) که علت اینکه کومهله رشد کزرده‬ ‫بیشتر از آنکه بهخاطر درایت ما باشد‪ ،‬بهخاطر این است که حزب یک طبقهاى است که دارد بزه طزور‬ ‫عین قدرت میگیرد‪ .‬بهطور عین کنار طبقهاى ایستادهاست که دارد قدرت میگیرد‪ .‬به این خاطر رشد‬ ‫میکند‪ .‬به این خاطر حزب دمکرات نفوذش را در مقاب ما از دست میدهد‪ .‬و اگر ما این را بشناسزیزم‬ ‫آنوقت این پروسه دیگر باید آگاهانه پیش برده شود‪ .‬یعن نقطه قدرت تشکیالت مث کومهله را بزایزد‬ ‫در طبقه کارگر جستجو بکنید و آنجائ که این طبقه مجتمع است‪ ،‬متمرکز است و در آن اشکال که او‬ ‫اعتراض میکند‪ .‬کس که قدرت کومهله را در جاى دیگرى جستجو کند بهنظر من سوراخ دعا را گزم‬ ‫کردهاست‪ .‬یعن تاریخ معاصر خودش را نشناخته‪ ،‬دینامیسم تاریخ معاصر خودش را نشناخته که بتوانزد‬ ‫بر این تاریخ تاثیر بگذارد و حزباش را پیش ببرد‪.‬‬ ‫بههرحال این بحث است که در آخر باید برگردم سراغش‪ .‬اینجا فقط خواستم یک تصویر عیزنز تزرى‬ ‫داشته باشید از این حرف که کمونیسم کارگرى یک جریان جلوى صحنه در جامعه مزعزاصزر اسزت‪.‬‬ ‫پدیدهاى نیست که من باید به کمک باستان شناسان یا محققین از طریق علم وجود آن را ثابت کزنزم‪.‬‬ ‫این پدیده هر روز دارد مهرش را به اینکه بورژوازى چکار میکند‪ ،‬در تولید و سیاست چه میکزنزد‪،‬‬ ‫چه ایدئولوژىاى را رواج میدهد‪ ،‬چه اخالقیات را در خودش تحکیم میکند‪ ،‬چقدر به مذهب میدان‬ ‫میدهد‪ ،‬چقدر به لیبرالیسم میدان میدهد و غیره‪ ،‬میکوبد‪ .‬همه حرکات و افعال طبقه بورژوا متاثر از‬ ‫این است که روبروى طبقه اى قرار دارد که از سوسیالیسم حرف میزند‪ .‬این جوهر جامعه معاصر است ‪.‬‬ ‫بروید پشت روزنامه هاى آزاد بورژوازى‪ ،‬ببینید اساسشان چیست؟ آنت کمونیسم‪ ،‬ضدیت با کمونیسم‬ ‫و سوسیالیسم و مارکس و طبقه کارگر‪ .‬بروید پشت دانشگاههایشان را ببینید‪ ،‬ضدیت با سوسیالیسزم و‬ ‫کمونیسم و مارکس و طبقه کارگر‪ .‬این اساس وجودى نهادهاى فرهنگ و روبنائ این جوامع‪ ،‬اسزاس‬ ‫اشکال حکومت آنها است‪ .‬اساس وجود یا عدم وجود دمکراس یا دیکتاتورى در این کشورهزا هزم‬ ‫همین است‪ .‬این تمام قضیه است‪ .‬اص قضیه است‪ .‬و گرایش کمونیسم کارگرى در این اص قضزیزه ‪-‬‬ ‫یعن در این رویاروئ طبقه کارگر با بورژوازى ‪ -‬است که مکان تعیین کننده و زندهاى دارد ‪.‬‬ ‫و باالخره به این نکته میرسیم که مارکسیسم چیزى جز خودآگاه این گرایش نبودهاست‪ .‬ببزیزنزیزد‬ ‫انگلس در مقدمه مانیفست کمونیست چه میگوید‪ .‬میگوید از ما میپرسند چرا اسم مانیفست کمونیسزت‬ ‫را برگزیدهاید؟ چرا اسم این بیانیه مانیفست سوسیالیست نیست؟ انگلس میگوید سوسیالیزسزم در آن‬ ‫موقع یک چیز معین بود‪ ،‬نمایندگان داشت‪ ،‬آن جریان محترم بورژوائ بود که میخواست جزامزعزه‬ ‫بورژوائ را اصالح بکند‪ ،‬اوضاع رقتانگیز طبقات فرودست را بهبود ببخشد براى اینکه اتفاقا سرمایه‬ ‫سرکار بماند‪ .‬در مقاب اینها کارگراناند‪ .‬اینها یک نوع سوسیالیسم را آورده بودند دکه اسم میبرد از‬ ‫شخصیتها و متفکریناش‪ .‬وایتلینگ در آلمان‪ ،‬کابه در فرانسه و غیره) که نخراشیده و نتراشیده علزیزه‬ ‫مالکیت بورژوائ قد علم کرده بودند‪ .‬ما وقت حرفهایمان را نگاه کردیم‪ ،‬دیدیم باید عزنزوان ایزن‬ ‫جنبش را روى آن بگذاریم‪ .‬این بیانیه فقط میتواند اسمش کمونیست باشد‪ .‬میگوید اینها بزخزودشزان‬ ‫میگفتند کمونیست در نتیجه ما هم اسم این مجموعه دیدگاه و ترورى و نگرش را کمونیسم گذاشتیزم ‪.‬‬ ‫بهعبارت دیگر مارکسیسم اصال خودش را به عنوان خودآگاه و عالیترین سطح بیان ایزن گزرایزش‬ ‫‪25‬‬


‫اجتماع معرف میکند‪ .‬مانیفست که صادر میکند‪ ،‬میگوید مانیفست اینهاست‪ .‬مانیفست این گزرایزش‬ ‫اجتماع ف الحال موجود است‪ .‬حاال دیگر با مارکسیسم‪ ،‬این جنبش به یک مبناى نظرى محکم دسزت‬ ‫یافتهاست‪.‬‬ ‫انگلس میگوید در مقطع انتشار مانیفست سوسیالیسم اقال در قاره اروپا کامال محترم بود در صورتیکزه‬ ‫کمونیسم کامال برعکس آن بود‪ .‬کمونیسم کارگران بود‪ .‬در مقاب سوسیالیسم طبقات تحصیزلزززکزرده‬ ‫بورژوا‪ .‬کمونیسم سخن آن بخش طبقه کارگر بود که بازسازى رادیکال جامعه را طلب میکرد‪ ،‬میگفت‬ ‫که انقالب سیاس فقط کاف نیست و باید یک انقالب اجتماع صورت بگیرد‪ .‬این بزخزش خزود را‬ ‫کمونیست مینامید‪ .‬و حت ایده انقالب اجتماع کمونیست را طرح میکرد‪ .‬مارکسیسم بر این مزبزنزا‬ ‫حرف میزند‪ .‬بنابراین این مانیفست کمونیست است بهخاطر اینکه با سوسیالیسم‪ ،‬که مشخصه سوسیالیسم‬ ‫بورژوائ است‪ ،‬مرزبندى بکند و خود را بهعنوان کمونیست‪ ،‬بهعنوان مدافع سوسیالیسم کزارگزرى‬ ‫متمایز کند‪.‬‬ ‫کمونیستها در آن زمان کارگران بودند‪ .‬اکنون صد و س و چند سال از مانیفسزت کزمزونزیزسزت‬ ‫گذشتهاست و کمونیسم عمال موجود دیگر مشخصه کارگران نیست بلکه حالت همان سوسیالیسم را پیدا‬ ‫کرده که مارکس زمان خودش از آن حرف میزد‪ ،‬متعلق به بورژواهاست‪ .‬بنابراین ما کلمه کارگرى را‬ ‫به آن اضافه میکنیم و میگوئیم ”کمونیسم کارگرى“ براى اینکه ما را برگرداند درست بر سزر ایزن‬ ‫موقعیت اجتماع که انگلس از آن سخن میگفت‪ .‬به این ترتیب اگر بخواهم مانیفست کمزونزیزسزت را‬ ‫دوباره چاپ کنم‪ ،‬نامش را میگذارم مانیزفزست کمونیست کارگرى‪ .‬منته بعدا توضیح میدهم کزه‬ ‫این مانیفست صد و س سال قب کمونیسم کارگرى است و کمونیسم کارگرى امروز به یک تزبزیزیزن‬ ‫جدیدى از جهان امروز احتیاج دارد‪ .‬و باید براى جهان امروز خط مش تعیین کند ‪.‬‬

‫مبان و چهارچوب سیستم فکرى مارکسیسم‬ ‫بههرحال این من را به این بحث میرساند که کمونیسم کارگرى بهعنوان یک دیدگاه‪ ،‬بهعنوان یک جهان‬ ‫نگرى و یک دستگاه فکرى چیست؟ فکر می کنم تا همینجا جواب این سوال را داده ام‪ :‬کمزونزیزسزم‬ ‫کارگرى مارکسیسزم است‪ .‬به عنوان یک دستگاه فکرى‪ ،‬جامع و فراگیر است‪ ،‬زیرا همان مارکسزیزسزم‬ ‫است و مارکسیسم جامع و فراگیر است‪ .‬به این اعتبار‪ ،‬گرایش کمونیست کارگرى‪ ،‬دیدگاه کمونیزسزم‬ ‫کارگرى‪ ،‬از نظر تروریک ‪ ،‬ارتدکس مارکسیسم را تاکید میکند و بر صحت مارکسیسزم پزافشزارى‬ ‫میکند و تنها چیزى که من اینجا اضافه میکنم اینست که کمونیسم کارگرى میکوشد این مارکسیسزم‬ ‫را در انتهاى قرن بیستم بهکار ببندد‪ .‬به تغییرات عین در جامعه و در جنبش سوسیالیست نگاه میکنزد‬ ‫و اینها را در سیستم خودش دوباره بررس میکند و پاسخ میدهد‪ .‬باید بدهد‪ .‬این میشود کمونیزسزم‬ ‫کارگرى که ما االن مطرح می کنیم در تمایز با سوسیالیسم غیرکارگرى‪ .‬دستگاه فکرى کزمزونزیزسزم‬ ‫کارگرى‪ ،‬مارکسیسم است در تالق زمان خودش‪ ،‬آخر قرن بیستم‪ .‬مارکسیسم است که مانیزفزسزت‬ ‫کمونیست پرچمش را بلند کرده است‪.‬‬ ‫‪26‬‬


‫وقت این را میگوئیم بعض ممکن است بگویند که جریان مارکسیسم انقالب ایران هزم هزمزیزن را‬ ‫میگفت‪ :‬تاکید بر صحت و اصولیت مارکسیسم‪ .‬در پاسخ به این نکته من خودم را موظف مزی دانزم‬ ‫بههرحال یک مقدار راجع به مارکسیسم حرف بزنم‪ ،‬راجع به کمونیسم کارگرى حرف بزنم و در تبیینش‬ ‫از اقتصاد‪ ،‬فلسفه‪ ،‬درباره ترورى سوسیالیسم مارکس و تبیین مارکس از سوسیالیسم نکات را بگویم تزا‬ ‫مارکس را آنطورى که این جریان می خواهد بشناساند‪ ،‬آنطور که کمونیسم کارگرى مزی خزواهزد‬ ‫بشناساند‪ ،‬اینجا مطرح کرده باشم و درعین حال دوباره نشان بدهم که این مارکسیسم ترورى کمونیسزم‬ ‫کارگرى است‪.‬‬ ‫در اینجا من نمیخواهم‪ ،‬مثال وقت از فلسفه مارکسیست حرف میزنم‪ ،‬سخنران اى درباره فزلزسزفزه‬ ‫مارکسیست بهطورکل کرده باشم‪ .‬من میخواهم در فلسفه مارکسیست ‪ ،‬جوهر طبقات آن را توضزیزح‬ ‫بدهم‪ ،‬در نقد اقتصاد سیاس مارکس‪ ،‬جوهر طبقات اش را توضیح بدهم‪ ،‬و در ترورى سزیزاسز ‪ ،‬و‬ ‫همینطور تبیین مارکس از سوسیالیسم‪ ،‬جوهر طبقات اش را توضیح بدهم و باالخره این را بیرون بکشم‬ ‫که چرا این ترورى واقعا ترورى یک موجودیت و یک عنصر اجتماع یعن طبقه کارگر اسزت و نزه‬ ‫برعکس‪ .‬یعن یک ترورىاى که فقط بهدرد کارگر میخورد‪ .‬میخواهم نشان بدهم مارکسیسم ترورىاى‬ ‫است که بنیاد اثبات اش بهمثابه یک ترورى‪ ،‬وجود و پراتیک یک موجودیت اجتماع ‪-‬طبقات مشخزص‬ ‫یعن طبقه کارگر است‪.‬‬ ‫اجازه بدهید با چند نکته پیرامون فلسفه مارکسیسم شروع کنم‪ .‬همه میدانیم و تکرار میکزنزیزم کزه‬ ‫مارکسیسم ماتریالیسم است‪ .‬یعن تقدم ماده بر ایده و جهان عین بر جهان ذهن و غیره‪ .‬و بزاز هزمزه‬ ‫می دانیم که مارکس فقط این را نگفته و یک لغت دیالکتیک میگذاریم سر این ماتریالیسم و خودمان را‬ ‫از یک عده ماتریالیست دیگر تفکیک میکنیم‪ .‬این دیالکتیک‪ ،‬که محور نقد مارکس به ماتریالیسم زمزان‬ ‫خودش و پیش از خودش است چیست؟ جوهرش چیست؟‬ ‫مارکس این را در نقد فوئرباخ توضیح میدهد و من مشخصا میخواهم به دو نکته در این نقد دنزقزد‬ ‫مارکس خیل وسیع و جامع است) اشاره بکنم‪ .‬ماتریالیسم قب از مارکس‪ ،‬جهان عین برایش مزقزدم‬ ‫است‪ .‬عین وجود دارد و ذهن انسان بعنوان آگاه ‪ ،‬بعنوان آگاه انسان در مقابلزش قرار میگیرد و‬ ‫آن را منعکس میکند‪ .‬اولین اختالف مارکس با این ماتریالیسم این است که این بیان صحیح نیزسزت‪.‬‬ ‫”ذهن“ نه فقط جهان عین را منعکس میکند‪ ،‬بلکه تغییرش هم میدهد‪ .‬به این ترتیب این طرف قضزیزه‬ ‫هم‪ ،‬خودش به عنصر فعالهاى در رابطه با اینکه عین اساسا چ هست‪ ،‬و چرا چنین است کزه هسزت‪،‬‬ ‫تبدی میشود‪ .‬عین یک چیز داده شده از پیش نیست‪ ،‬که ذهن فقط آینهاى جلوى آن باشد‪ .‬بلکه این‬ ‫عنصر ذهن ‪ ،‬عنصر فعاله تغییر است‪ .‬بنابراین مارکس مقوله پراتیک را مطرح میکند ‪.‬مارکس میگویزد‬ ‫براى شما باغهاى انگور فالن جا یک عینیت است که ذهن بشر آن را منعکس میکند‪ .‬اما روز خزودش‬ ‫این باغها محصول کار آدمهای بودهاست‪ .‬هر چیزى که شما عینیت آن را میبینید‪ ،‬حاص یک پروسه‬ ‫تغییر توسط عنصر آگاه و فعال در آن است‪ .‬بنابراین اولین چیزى که مارکسیسم و ماتریالیسم مارکس را‬ ‫از ماتریالیسمهاى قب از خودش جدا میکند مقوله پراتیک است‪ .‬مارکس در ایدئولوژى آلمان و در‬ ‫نقد فوئرباخ حت یکجا کمونیسم و ”ماتریالیسم پراتیک“ را مترادف هم بکار میبرد و از ”کمونیستهزا‪،‬‬ ‫یعن ماتریالیستهاى پراتیک“ حرف میزند‪.‬‬ ‫‪27‬‬


‫بنابراین اولین مقوله پراتیک است‪ .‬اولین نقطه جدل مارکس با فوئرباخ بر سر مقوله پراتیک و رابزطزه‬ ‫حقیقت با پراتیک است‪ .‬اینکه یک چیزى حقیقت دارد یا نه در خودش معلوم نمیشود‪ .‬با پراتیک کزردن‬ ‫آن امر باید حقیقتش را اثبات کرد‪ .‬اثبات‪ ،‬یک امر پراتیک است‪ .‬بههرحال پراتیک اولین وجه تمزایزز‬ ‫است‪ .‬ول پراتیک چزه چیزى؟ این سوال است که بخصوص به بحث ما مربوط میشود‪.‬‬ ‫نقطه اختالف دوم مارکس با فوئرباخ بر سر انسان است‪ .‬پذیرفتیم که انسان با پراتیک خودش جزهزان‬ ‫عین را تغییر یدهد‪ .‬اما این انسان خودش چیست؟ اختالف مارکس با فوئرباخ این است‪ :‬مزارکزس‬ ‫می گوید انسان براى فوئرباخ پدیده اى مجرد و طبیع و غریزى است در صورتی که انسان یک پدیزده‬ ‫اجتماع است‪ .‬فوئرباخ میرسد به ذات انسان‪ .‬به هرحال در فلسفه فوئرباخ در مقاب آن جهان عزیزنز‬ ‫انسان وجود دارد که آن را منعکس میکند و باید تعریف نمونهوارى از آن انسان کرد‪ .‬باید بزا ذات‬ ‫خودش آن را توضیح داد‪ .‬ماتریالیسم مکانیک مجبور است این کار را بکند‪ ،‬پدیدهها را بزا ذات‬ ‫خودشان توضیح بدهد‪ .‬مارکس این کار را نمیکند‪ .‬مارکس میگوید این ذات انسان‪ ،‬خودش حاصز‬ ‫یک موقعیت بیرون از خودش است‪ .‬بنابراین مارکس در مقاب انسان طبیع و ذات فوئزربزاخ‪ ،‬انسزان‬ ‫اجتماع را مطرح میکند‪ .‬میگوید انسان چیزى نیست جز مح تالق روابط اجتماع اى که بزر او‬ ‫می گذرد‪ .‬این پدیده در مقاب جهان عین قرار گرفته و این جهان روى او تاثیر میگذارد‪ .‬انسان بزراى‬ ‫مارکس یک مقوله اجتماع است‪ ،‬حاص جامعه است و در هر مقطع حاص بزرآیزنزد رونزدهزاى‬ ‫اجتماع ای است که بر آن انسان میگذرد‪ .‬بنابراین آن انسان که بقول فوئرباخ دارد جهان عزیزنز‬ ‫منعکس میکند براى فوئرباخ یک موجودیت بیولزوژیک است با حواس معین و غرایز مزعزیزن و‬ ‫حسیات معین در قبال دنیاى بیرون از خودش‪ .‬اما براى مارکس فشردهاى از جامعه زمان خودش اسزت‬ ‫و محصول موقعیت اجتماع اى که در آن قرار گرفتهاست‪ .‬اینجاست که مقوله اجتماع وارد تزبزیزیزن‬ ‫مارکس میشود‪ .‬اجتماع از همان اول در تعریف انسان وارد مارکسیسم میشود‪ .‬اینطور نیست که بزدوا‬ ‫انسان را داریم و سپس میآئیم تا راجع به اجتماع و شیوه تولید و غیره حرف بزنیم‪ .‬اجتماع مقدم بزر‬ ‫انسان در تعریف خود مقوله انسان وارد تحلی مارکس میشود‪ .‬ول این هنوز تمام بحث نیست‪ .‬در قزدم‬ ‫بعد باید پرسید مارکس اجتماع را چزگونه تعریف میکند؟ باید سراغ ایدئولوژى آلمان رفت و دیزد‬ ‫که مارکس اجتماع را چگونه تعریف میکند‪ .‬براى مارکس اجتماع جمع عددى افراد نیست که با هزم‬ ‫توافق کردهاند کنار هم زندگ و کار کنند ‪ -‬درس که علوم سیاس بورژوائ میدهد‪” :‬جامعه ناشز‬ ‫از قرارداد دستهجمع یک عده آدم است که با هم تصمیم گرفتهاند خیابان بسازند‪ ،‬حقوق همدیزگزر را‬ ‫رعایت کنند‪ ،‬و تقسیم کار کنند“‪ -‬مارکس در ایدئولوژى آلمان میگوید قب از اینکه جزامزعزه اى‬ ‫بخواهد باشد باید انسانش زنده باشد و خودش را بازتولید بکند‪ .‬مارکس فورا مساله را به تزولزیزد و‬ ‫بازتولید ربط میدهد ‪.‬بنابراین از پایههاى بنیادى جامعه حرف میزند که اساسش تولید است‪ .‬بنابرایزن‬ ‫وقت می گوئیم انسان خصلت اجتماع دارد‪ ،‬خیل سریع معلوم میشود که در پشت تمام این خصزلزت‬ ‫اجتماع ‪ ،‬مناسبات تولیدى زمان آن انسان است که مهم و تعیین کننده است‪ .‬بنابراین براى مزارکزس‬ ‫جامعه معن جامعهشناسانه ندارد بلکه بالفاصله در زیربناى خود معن تولیدى و اقتصادى پیدا میکنزد‪.‬‬ ‫رابطه زیربنا و روبناى اجتماع را هم البته مارکس توضیح میدهد دکه این اینجا به معن اخص کلمزه‬ ‫‪28‬‬


‫به بحث ما مربوط نیست)‪.‬‬ ‫ول هنوز این هم پایان کار نیست‪ .‬تولید چیست؟ تولید چه چیزى را به ما میگوید؟ و اینجاست کزه‬ ‫مفهوم طبقه بعنوان جزء الیتجزاى پروسه تولیدى جامعه در هر مقطع‪ ،‬همان جا وارد تزعزریزف انسزان‬ ‫میشود‪ .‬بنابراین در فلسفه مارکسیست ‪ ،‬شروع‪ ،‬حت شروع دریافت و فهم‪ ،‬شروع اینکه کس بفهمد چه‬ ‫چیزى حقیقت است‪ ،‬شروع اینکه اصال بشود از فلسفه حرف زد‪ ،‬شروع اینکه اصال بشود فزلزسزفزه اى‬ ‫داشت‪ ،‬طبقه است‪ .‬در ترورى مارکسیست طبقه حت مقدم بر ادراک وارد سیستم میشود‪ .‬طبقه هزمزراه‬ ‫فلسفه مارکسیست آمده‪ .‬اینطور نیست که طبقه مقوله و دسته بندىاى است که بعدا انسانها در آن جاى‬ ‫میگیرند و دستهبندى میشوند‪ .‬براى جامعه شناس بورژوائ اینطور هست‪ ،‬از انسانهاى مجرد شزروع‬ ‫میکند و سپس با جمع زدن انسانها و افراد به جامعه میرسد و با دستهبندى انسانها به مقوله طبقزه و‬ ‫طبقات اجتماع ‪ .‬براى مارکس اگر مفهوم طبقه را نیاورید فلسفهاش براى توضیح جهان پیرامون خودش‬ ‫همین اول اشکال پیدا میکند‪ .‬فلسفهاش اشکال پیدا میکند چون خودش مدع است که انسان محصزول‬ ‫روابط اجتماع است‪ ،‬خودش معتقد است این روابط اجتماع طبقات است‪ .‬تازه این انسانِ مزحزصزول‬ ‫روابط اجتماع و محصول روابط طبقات را بگذارید جلو عینیت اجتماع تا ببینید پراتیکش چیست و‬ ‫حقیقت چیست و غیره‪ .‬بنابراین در تلق مارکس از انسان‪ ،‬طبقه وارد میشود‪ .‬در تلق مارکس از پراتیک‬ ‫طبقه وارد میشود‪ ،‬در تلق مارکس از ماتریالیسم طبقه وارد میشود‪.‬‬ ‫در قلمرو اقتصاد سیاس چطور؟ مارکس انتقادى دارد به جامعه سرمایهدارى‪ .‬کتزاب کزاپزیزتزال و‬ ‫کتابهاى دیگر اقتصادى مارکس‪ ،‬آموزش اقتصاد نیست‪ .‬نقد جامعه بیرون از خودش اسزت‪ .‬نزقزد‬ ‫اقتصادیات آن جامعه است‪ .‬نقد پایه هاى تولیدى آن جامعه است که براى مارکس رکن آن جامعه است‪،‬‬ ‫شرط پیدایش جامعه است‪ .‬نقد مارکس به اقتصاد سیاس سرمایهدارى چیست؟ باز نگاه میکنیم و مقولزه‬ ‫طبقه را محور این نقد میبینیم‪ .‬اساس نقد مارکس به سرمایهدارى‪ ،‬ترورى ارزش اضافه و انباشت سرمایه‬ ‫اوست‪ .‬مارکس مِی گوید سرمایه ارزش خودگستر است‪ .‬ارزش رشدیابنده است‪ .‬اما چرا ارزش رشد پیدا‬ ‫میکند؟ انباشت چگونه صورت میگیرد؟ این ارزش” اضافه شده“ از کجا میآید؟ در تجزیه و تحلیز‬ ‫این امر‪ ،‬مارکس فورا میرسد به خرید و فروش نیروى کار‪ .‬میرسد به کاالی به نام نیروى کار‪ ،‬بزه‬ ‫وجود پدیدهاى به اسم کارگر در جامعه سرمایهدارى که نیروى کارش را میفروشد‪ .‬بنابراین کزارگزر‬ ‫همراه نقد اقتصاد سیاس مارکس وارد صحنه میشود‪ .‬ترورى ارزش اضافه بدون وجود مقوله کزارگزر‬ ‫ب معناست ‪.‬محور انتقاد اقتصادى مارکس وجود طبقه کارگر است‪ .‬وجود یک طبقه اجتماع ‪ ،‬توده اى‬ ‫از مردم‪ ،‬بخش از جامعه که مجبور است نیروى کارش را بفروشد‪ .‬مارکس این طبقه را بهطور عزیزنز‬ ‫تعریف میکند‪ .‬بعض میگویند تعریف مارکس از طبقه کارگر معلوم نیست‪ .‬آیا هرکس مزد گزرفزت‪،‬‬ ‫یعن مثال پاسبانها یا کشیش ها هم کارگرند؟ نکته اینجاست که مارکس بدوا قلمرو اقتصاد را‪ ،‬بعنزوان‬ ‫قلمروى که طبقات اجتماع در آن متعین میشوند‪ ،‬تعریف کردهاست‪ .‬براى مارکس کارگر کس اسزت‬ ‫که مزدبگیر در قلمرو اقتصاد است و نه هر کس که در ازاى کارى اجرت میگیرد‪ ،‬حال بطور قسطز ‪،‬‬ ‫ماهانه‪ ،‬روزانه و غیره‪ .‬قلمرو اقتصاد براى مارکس از قلمرو سیاست به روشن قاب تفکیک اسزت‪ .‬در‬ ‫کتاب سرمایه این ها را به روشن میبینید‪ .‬حلزقههای که مارکس را از اقتصاد به سیاست و به روبنزاى‬ ‫‪29‬‬


‫غیراقتصادى جامعه میرساند‪ ،‬همه در بحثهایش روشن است‪ .‬از تقسیم کار حرکت میکند‪ ،‬بعد مالکیت‬ ‫را توضیح میدهد و غیره‪.‬‬ ‫بههرحال کارگر یک مقوله تعریفشده عین است و بهخصوص پرولتاریا‪ .‬از ‪ ١٥‬سوال اصول کمونیزسزم‬ ‫انگلس ‪ ١١‬تاش راجع به پرولتاریاست و همهاش هم توضیح این پدیده بهعنوان یک پدیده عین اسزت‪.‬‬ ‫نگفتهاست پرولتاریا کس است که طور خاص فکر کند‪ ،‬بلکه گفته کس است که در چه موقعیت عینز‬ ‫اقتصادى معین قرار دارد‪ .‬و این موقعیت عین قاب تبیین است‪.‬‬ ‫در عرصه مبارزه سیاس و بهاصطالح نگرش مارکس به تاریخ هم به همین ترتیب جایگاه محورى طبقزه‬ ‫را میبینیم ‪.‬مبارزه طبقات و مقدرات این مبارزه طبقات هم باز محور نگرش مارکس به تاریخ و سزیزر‬ ‫تحول جامعه است‪ .‬نگرش مارکس به مقوله دولت و پیدایش دولت مفهوم طبقه را در بطزن خزود دارد‪.‬‬ ‫پیدایش دولت نتیجه پیدایش مقوله اضافه محصول است‪ .‬یعن محصول اضافه بر آنچه تولیزدکزنزنزده‬ ‫مزستقیم باید مصرف کند تا بتواند از نو کار و تولید کند‪ .‬تا وقت جامعه بشرى اضافه محصول ندارد و‬ ‫هرکس هرچه را درآورده باید درجا مصرف کند تا بتواند زنده بماند و برود یک چیز دیگزرى گزیزر‬ ‫بیاورد و بخورد‪ ،‬دولت هم در کار نیست‪ .‬کارى برایش وجود ندارد‪ .‬دولت مال وقتز اسزت کزه‬ ‫بخواهند یک چیزى را از دست کس در بیاورند‪ .‬و باید بطور عین چیزى اضافه باشد تا بتوان آن را‬ ‫از دست تولیدکننده درآورد ب آنکه او نابود شود و تولید متوقف شود‪ .‬یعن در مقیاس تزاریزخز‬ ‫براى آن عده‪ ،‬براى آن توده کارکننده‪ ،‬بعد از گرفتن بخش از محصول کارشان هنوز یک چیزى بماند‬ ‫که بتوانند زنده بمانند‪ .‬میشود یک عده را کشت و همه چیز را از دستشان درآورد ول دولت بعزنزوان‬ ‫پدیده اى در یک جامعه پابرجا‪ ،‬متک بر اضافه تولید است‪ .‬دولت جامعه بورژوائ ‪ ،‬واقعیت است متک‬ ‫بر ارزش اضافه‪ ،‬به شک مشخص اضافه تولید مازاد بر مصرف تولیدکننده مستقیم یعن کارگران‪ .‬دولت‬ ‫در تبیین مارکسیست ‪ ،‬دولت یک طبقه است‪ .‬دولت اساسا بعنوان یک پدیده طبقات در مارکسیسم تعریف‬ ‫می شود‪ .‬در ترورى مارکسیست ماحص این مبارزه طبقات نهایتا به پیدایش یک دولت طبقه کزارگزر‬ ‫میرسد – بهعنوان مقدمات گذار از یک جامعهاى که طبقات و دولت در آن وجود دارد به جامعهاى که‬ ‫در آن طبقات و دولت نیست‪ .‬مارکس دیکتاتورى طبقه کارگر را مطرح میکند‪.‬‬ ‫هدف این جنبش‪ ،‬هدف این تاریخ و جهت این تاریخ که اساس آن مبارزه طبقات است چیست؟ اگزر‬ ‫تاریخ قانونمند است‪ ،‬جهت آن چیست؟ این ما را میرساند به تیتر بعدى‪ .‬مارکس و سوسزیزالزیزسزم‬ ‫مارکسیست ‪ .‬خیل جالب است‪ .‬من میگویم بیائید بنشینیم و کالهمان را قاض کنیم و ببینیم امروزه به‬ ‫چ چیزهای سوسیالیسم می گویند‪ .‬ول مارکس خیل روشن حرف میزند‪ .‬مارکس دههزا بزار در‬ ‫مانیفست کمونیست و متون دیگر از این حرف میزند کمونیستها با لغو مالکیت خصوص بر وسزائز‬ ‫تولید مشخص میشوند‪ .‬کمونیست ها با نابودى مالکیت بورژوائ مشخص میشوند ‪.‬کمونیستها با لغو‬ ‫کار مزدى و بردگ مزدى مشخص میشوند‪ .‬یعن ماحص این مبارزه طبقات ‪ ،‬پیروزى ایزن مزبزارزه‬ ‫طبقات ‪ ،‬در لغو یک سیستم ملک است دکه با توجه به آنچه گفتم باید روشن باشد که چه ربط دقیق بزا‬ ‫تبیین اجتماع و فلسف مارکس دارد)‪ .‬باید آن مناسبات تولیدىاى را دگرگون کرد که بشر را در آن‬ ‫موقعیت قرار دادهاست‪ .‬بنابراین انقالب که مارکس از آن حرف میزند‪ ،‬یک انقالب سیاس ساده نیست‪،‬‬ ‫‪30‬‬


‫بلکه انقالب است که در زیربناى اقتصادى جامعه دست میبرد و مالکیت خصوص بر تولید و همراه بزا‬ ‫آن نفس بورژوا بودن و پرولتاریا بودن را برمیاندازد‪ .‬هیچ جا مارکس از این تخفیف ندادهاست‪ .‬هیزچ‬ ‫جا وظیفه اى کمتر از این براى انقالب کمونیست تعریف نکردهاست‪ .‬البته سوسیالیسم بورژوایز هزم‬ ‫خواهان تحوالت و تغییرات اقتصادى است‪ .‬اما ابدا به این قائ نیست که این تغییر اوضاع اقتزصزادى‬ ‫باید متضمن لغو مالکیت بورژوائ بر تولید و لغو کار مزدى باشد و نتیجه چیزى جز اصالحات ادارى‬ ‫نخواهد بود‪ .‬مضمون اقتصادى انقالب اجتماع براى مارکس خیل روشن و تعریفشده است و آن لغزو‬ ‫مالکیت خصوص بر وسائ تولید و لغو سیستم کار مزدى است‪ .‬پایان وضعیت که در آن بخزشز از‬ ‫جامعه براى بقاء‪ ،‬نیروى کار کردنش را به دیگرى میفروشد‪.‬‬ ‫بنابراین از نظر خصلت انقالب مورد نظر مارکس‪ ،‬سوسیالیسم مارکس‪ ،‬باز مقوله طبقه کارگر و وجزود‬ ‫عین طبقه کارگر امرى محورى است؛ قرار است موقعیت این طبقه تغییر کند‪ .‬اینجا منظورم از نزظزر‬ ‫رفاه و مصرف و امثالهم نیست‪ .‬بلکه از نقطه نظر مکان اجتماع اش است‪ .‬جامعه نباید به طبقات تقسیزم‬ ‫شود‪ .‬وجود یک طبقهاى از مردم که مجبور است نیروى کارش را بفروشد تا بتواند زندگ کند نبزایزد‬ ‫وجود داشته باشد‪ .‬سوسیالیسم مارکس حاص یک انقالب کارگرى است‪.‬‬ ‫بنابراین ما اینجا به روشن یک نقد کارگرى را م بینیم‪ .‬اینطور نیست که یک دستگاه فکرى خیراندیش‬ ‫آمده در جامعه با چراغ قوه دنبال یک قشر اجتماع ِ بهدرد بخور براى انقالب گشته و کارگر را پزیزدا‬ ‫کردهاست‪ ،‬بدوا سوسیالیسم را میخواسته و حاال آمدهاست ببیند کدام طبقه میتواند این را به سرانجزام‬ ‫برساند و عام اجرای این سوسیالیسم باشد‪ .‬برعکس است‪ ،‬این یک جنبش اجتماع است که دارد بزه‬ ‫زبان ترورى حرف میزند نه برعکس‪ .‬ترورى نیست که مابهازاء اجتماع خود را یافتهاست‪ ،‬خزود آن‬ ‫کارگر است که در این ترورى دارد حرف میزند و تمام اهمیت مارکسیسم در این است که وقت خوب‬ ‫میخوانیدش م بینید خود کارگر است که دارد حرف میزند‪ .‬فلزسفهاش را نمیتواند بزدون فزرض‬ ‫موجودیت خودش بیان کند‪ .‬در ترورى مارکسیسم کارگر هیچ جائ در هیچ مرحلهاى از تحلی نیست‬ ‫که وارد بشود‪ ،‬از ابتدا حضور دارد‪ ،‬تحلی دهنده است‪ .‬اینطور نیست که ترورى را ساخته باشیم و حزال‬ ‫بیائیم پیگیرترین فالن و بهمان را تعیین کنیم و ببینیم طبقات اجتماع کجا هستند و بگزوئزیزم آهزا‬ ‫کارگر‪ ،‬پیگیرترین دمکرات‪ ،‬کارگر‪ ،‬پیگیرترین عدالتخواه اجتماع ‪ ،‬کارگزر‪ ،‬پیگیرترین مبزارز راه‬ ‫رهائ زن‪ ،‬کارگر‪ ،‬پیگیرترین مدافع فالن امر است‪ .‬صحبت این نیست که یک مکتب فکرى دارد اقشار‬ ‫اجتماع مورد نظرش را انتخاب میکند یا جائ قضاوتش را راجع به جامعه میگوید‪ ،‬برعکزس ایزن‬ ‫قضاوت بخش از جامعه است راجع به فلسفه‪ ،‬قضاوت بخش از جامعه است راجع به ترورى‪ .‬قضزاوت‬ ‫بخش معین از جامعه است راجع به همه اینها و راجع به آینده جامعه‪ .‬تمام زیبائ و اهمیت مارکسیسم‬ ‫این است‪ .‬و به نظر من باز ایجاب میکند که کس که مانیفست کمونیست را میخواند‪ ،‬اول اسمزش را‬ ‫خط بزند و بنویسد مانیفست کمونیست کارگرى‪ .‬چون در هیچ جائ در بحث مارکس موجودیت طبقزه‬ ‫اثبات نمیشود‪ ،‬بلکه فرض گرفته میشود‪ ،‬هیچ کجا منافع طبقه اثبات نمیشود‪ ،‬بلکه فرض گزرفزتزه‬ ‫میشود‪ ،‬و هیچ جا براى حقانیت و مشروعیت این منافع استدالل نمیشود‪ ،‬بلکه فرض گرفته میشزود‪.‬‬ ‫اینکه طبقه کارگر باید آزاد بشود‪ ،‬فرض گرفته میشود‪ .‬استدالل بر نمیدارد‪ .‬سوسیالیسم بزورژوائز‬ ‫‪31‬‬


‫میگوید آخر درست نیست که جامعه به فقیر و غن تقسیم شده باشد و از اینجا رهسپار حمایت و کمک‬ ‫به اقشار محروم میشود‪ .‬در مارکسیسم اصال حرف بر سر این نیست‪ .‬این ترورى‪ ،‬این فلسفه‪ ،‬کالم کارگر‬ ‫است‪ .‬نه بعنوان اشخاص معین‪ ،‬بلکه بعنوان طبقه مزدبگیرى که چنین جامعهاى را نمیخواهد‪ .‬مارکسیسم‬ ‫متن و محتواى اعتراض یک طبقه اجتماع است‪ .‬کارگر را از مارکسیسم بگیرید‪ ،‬هیچ چیزز از ایزن‬ ‫دستگاه فکرى نمیماند‪ .‬چنین نیست که اگر کارگر را از مارکسیسم گرفتیم و مارکسیسم به یک ترزورى‬ ‫فاقد عام اجرای تبدی میشود‪ ،‬به یک ترورى غیرقاب کاربست تبدی میشود‪ .‬مقوله کارگر را از‬ ‫مارکسیسم بیرون بکشید‪ ،‬هیچ ترورىاى بجا نمیماند‪ .‬هیچ تبیین فلسف اى بجا نمیماند‪ .‬هیچ نقدى بزه‬ ‫فلسفه پیش از خودش باق نمیماند‪ .‬ترورى نقد اقتصاد سیاس بجا نمیماند‪ .‬هیچ چیز بجا نمیماند کزه‬ ‫بخواهید بکارش ببندید یا نه‪ .‬کارگر را اگر از مارکسیسم بیرون بکشید‪ ،‬مارکسیسم باق نمیماند‪ .‬مثز‬ ‫این میماند که بخواهید بورژوازى را بیرون بکشید و هنوز ترورى لیبرالیسم بدهید‪ .‬همانقدرى که در‬ ‫لیبرالیسم‪ ،‬در محافظه کارى‪ ،‬در فاشیسم‪ ،‬وجود اجتماع بورژوازى فرض است و بههیچوجزه مزورد‬ ‫بحث قرار نمیگیرد‪ ،‬هیچوقت حالت نبودش در نظر گرفته نشده‪ ،‬در مارکسیسم وجود اجتماع کارگزر‬ ‫فرض گرفته میشود و هیچوقت مورد بحث نیست‪ .‬عکسش در نظر گرفته نشده‪ .‬اگر در جامعهاى کارگزر‬ ‫وجود ندارد‪ ،‬حتما سرمایهدارى هم نیست و مارکسیسم هم همراهش نیست‪ .‬ول اگر یک جا راجع بزه‬ ‫سرمایهدارى حرف میزنیم‪ ،‬آن وقت دیگر این رسما کالم فلسف و سیاس و اقتصادى و اجزتزمزاعز‬ ‫کارگر در این جامعه است‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬بهعنوان یک دستگاه فکرى‪ ،‬مارکسیسم دستگاه فکرى کارگر است نه دستگاه فکرى مربوط بزه‬ ‫کارگر‪ .‬نه ترورى انقالب بزراى کارگران‪ ،‬بلکه ترورى کارگران براى انقالب‪ .‬نقش مرکزى کارگر در‬ ‫مارکسیسم از مقوالت نظیر عدالت اجتماع ‪ ،‬ترق ‪ ،‬رشد نیروهاى مولده و غیره‪ ،‬استخراج نشده‪ .‬مزثز‬ ‫اینکه‪ :‬براى رشد اجتماع ‪ ،‬کارگران باید انقالب کند“‪” ،‬براى رشد اجتماع ‪ ،‬کارگر باید پا به صحنزه‬ ‫بگذارد“‪ ” ،‬براى عدالت اجتماع ‪ ،‬کارگر باید رهبرى جنبش را بدست بگیرد“ ‪ .‬هیچ جا مقوله کزارگزر‬ ‫خصلت اشتقاق نسبت به مقوله اى پیش از خود‪ ،‬مقدم بر او‪ ،‬مث عدالت‪ ،‬برابرى و امثال اینها نزدارد‪.‬‬ ‫برعکس است‪ .‬این مقوله کارگر‪ ،‬یعن جامعه مبتن بر کار مزدى کارگر‪ ،‬است که برابرى را مزعزنز‬ ‫میکند‪ ،‬عدالت را معن میکند‪ ،‬توسعه و ترق را معن میکند و معن واقع جامعه و تاریخ را معنز‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫به این ترتیب‪ ،‬مارکسیسم بنا به تعریف‪ ،‬به تعریف که خود در اساس جهان بین اش از خزود بزدسزت‬ ‫می دهد‪ ،‬یک نگرش و سیستم فکرى کارگرى است‪ .‬و فقط با دست بردن در بنیادهاى اساس اش میتوان‬ ‫کاربست غیر از پرولترى بودن و کارگرى بودن به آن داد‪ .‬و این همان اتفاق است که عمال در طزول‬ ‫صد سال اخیر صورت گرفته است‪ .‬مارکسیسم به دالئ معین توسط جناحهای از خود طبقه بزورژوازى‬ ‫بهدست گرفته میشود‪ .‬براى مثال جناح چپ بورژوازى از مارکسیسم بعنوان ترورىاى بزراى عزمز‬ ‫سیاس قهرآمیز استفاده میکند‪ ،‬بعنوان ترورىاى براى بسیج طبقه کارگر در خدمت امر سیزاسز اش‬ ‫استفاده میکند‪ .‬آن بخش از بورژوازى که میخواهد براى تغییر مورد نظرش توده محروم در جامعه را‬ ‫بسیج بکند‪ ،‬ناگزیر به مارکسیسم متوس میشود‪ .‬به اینها بعدا میرسیم‪ .‬اما نکته اینجاست که این انتقزال‬ ‫مارکسیسم از جنبش طبقه کارگر به جنبشهاى مختلف بورژوای بدون تجدید نظر در این سیستم و ایزن‬ ‫‪32‬‬


‫اندیشه و بدون تحریفات ممکن نیست و تصرف مجدد مارکسیسم بهوسیله جنبش سوسیالیست طزبزقزه‬ ‫کارگر هم بدون اعاده احکام مارکسیسم ممکن نیست‪ .‬اینجاست که ایدئولوژى و ترورى جایگاهشان را‬ ‫براى ما دوباره پیدا میکنند‪ .‬ما طرفدار ساختن احزاب که متولیان آستان قدس ترورى باشند نیستیزم‪،‬‬ ‫ول بعنوان احزاب کارگرى شدیدا به ارتدوکس مارکسیسم و تمام صحت تروریک مارکسیسم احتیاج‬ ‫داریم ‪.‬‬

‫نقد کمونیسم کارگرى از سوسیالیسم واقعا موجود‬ ‫ادعاى ما مبن بر اینکه کمونیسم کارگرى یک دستگاه فکرى جامع است‪ ،‬یک جهاننگرى جامع است‪،‬‬ ‫ادعائ نیست درباره آنچه که من می گویم‪ .‬صحبت بر سر جامعیت کمونیسم کارگرى بعنوان دیدگاه و‬ ‫نقد طبقاتیاى است که مارکس تبیین میکند‪ .‬این دیدگاه طبقات وجود دارد‪ .‬آن چیزى کزه وجزود‬ ‫ندارد‪ ،‬این است که این دیدگاه طبقات آخر قرن بیست حرف بزند‪ .‬ول باز تازه نقطه حرکت ما ایزن‬ ‫نیست‪ .‬نقطه حرکت ما اینست که کمونیسم کارگرى به مثابه یک جنبش اجتماع بههرحال وجود دارد و‬ ‫وقتش شده که این اندیشه و این سیستم فکرىِ جنبش خود را از دست بورژوازى بیرون بکشیم‪.‬‬ ‫تا آنجائ که از تاریخ احزاب کمونیست حرف میزنیم‪ ،‬حزب کمونیست کارگرى به این ترتیب پیزدا‬ ‫میشود که جنبش سوسیالیست طبقه کارگر‪ ،‬جنبش اجتماع طبقه کارگر‪ ،‬پرچم مارکسیسم را بلند کند‪.‬‬ ‫از موضع انسانهائ در درون جنبش اجتماع باید رفت سر این مساله‪ .‬و پرچم مارکسیسم را نمی شزود‬ ‫بلند کرد بدون نقد کمونیسم واقعا موجود‪.‬‬ ‫گفتم که کمونیسم کارگرى همچنین نقدى است بر سوسیالیسم عصر خویش‪ ،‬نقدى است از سوسیالیزسزم‬ ‫واقعا موجود‪ .‬آنچه من خواستم اینجا نشان بدهم این است که کمونیسم کارگرى‪ ،‬مارکسیسم اسزت و‬ ‫مانیفستاش داده شدهاست‪ .‬در زمان خودش بهعنوان نقد سوسیالیسم موجود عروج کرد و در زمان فعل‬ ‫هم باید بهعنوان نقد سوسیالیسم موجود قد علم کند‪ .‬این دیدگاه میخواهد سوسیالیسم و کمونزیزسزم‬ ‫موجود را دقیقا سر جاى خودش قرار بدهد‪ .‬ول این کار را فقط وقت میشود کرد که این نقد واقزعزا‬ ‫پرچم جنبش اجتماع اى باشد که میتواند این نقد را بکند‪ .‬همانطور که زمان مارکس واقعا چنین بود‪.‬‬ ‫اینجا فقط این را یادآورى کنم که ”سوسیالیسم عمال یا واقعا موجود“ معموال در ادبیات بزه خصزوص‬ ‫طیف پرو‪-‬روس به سوسیالیسم اردوگاه میگویند‪ ،‬من در اینجا این را به این معن بکار نمیبرم‪ .‬مزن‬ ‫منظورم هرنوع تحزب و تشک کمونیست ای است که تا این لحظه داریم راجع به آنها حرف میزنیزم‪.‬‬ ‫منظورم کمونیسم است که من آن را غیرکارگرى میدانم‪.‬‬ ‫بههرحال‪ ،‬مارکس هم سوسیالیسم و کمونیسم خودش و مانیفست کمونیزسزت را در تزقزابز بزا‬ ‫سوسیالیستهاى دیگرى مطرح کرد‪ .‬شما مانیفست کمونیست را باز بکنید‪ ،‬فص اولش‪ ،‬بعد از آن شبزح‬ ‫دکه قطعا یک تبیین اجتماع از شبح باید داشت)‪ ،‬وارد فص پرولترها و بورژواها میشود‪ .‬و بعد آخزر‬ ‫کتاب‪ ،‬به سوسیالیسمهاى دیگر میرسد‪ :‬ادبیات سوسیالیست و کمونیست ‪ .‬مارکس اینجا دسته بزنزدى‬ ‫جالب دارد‪ ،‬هرچند که اوضاع و احوال اجتماع آن موقع با امروز خیل فرق دارد‪ ،‬بااینحزال مزن‬ ‫‪33‬‬


‫فکر می کنم توجه به این فص از مانیفست کمونیست به ما و به درک موقعیت امروز ما کمزک زیزادى‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫مارکس سوسیالیسم زمان خودش را به غیر از کمونیسم که خودش از آن حرف میزند سزه دسزتزه‬ ‫میکند‪ .‬این سه دسته عبارتاند از‪ :‬اول‪ ،‬سوسیالیسم ارتجاع ‪ .‬این سوسیالیسم ارتجاع را بر دو بخزش‬ ‫تقسیم میکند‪ :‬سوسیالیسم فرودال و سوسیالیسم خردهبورژوائ ‪ .‬سوسیالیسم فرودال سوسزیزالزیزسزم‬ ‫اریستوکراس و اشرافیت است که در مقطع عروج بورژوازى با استناد به مشقات کارگران در کارگاهها‬ ‫و غیره‪ ،‬شروع به تخطره و نقد بورژوازى و جامعه جدید میکند‪ .‬اعتراض میکند که نظام بزورژوایز‬ ‫هیچ اصول و حساب و کتاب بهجا نگذاشته‪ ،‬همه را بهکار کشیده‪ ،‬فقر ایجاد کرده و غیره‪ ،‬بزورژوازى‬ ‫را از موضع نظام منقرضشده سرزنش میکند‪ .‬این نوع سوسیالیسم رو به عقب‪ ،‬معطوف به گذشتزه‪ ،‬از‬ ‫موضع طبقات داراى گذشته را حت همین امروز هم در کشورهاى عقبمانده مث ایران م بینیم‪ .‬وقت‬ ‫سرمایهدارى دارد توسعه پیدا میکند‪ ،‬هستند کسان که از موضع دوران قاجاریه‪ ،‬شروع به انتقاد کردن‬ ‫میکنند و اسم خودشان را هم سوسیالیست میگذارند! شخصیتهایش در چپ ایران خیل ها هسزتزنزد‪.‬‬ ‫مارکس میگوید اینها از موقعیت گذشته به حال نگاه میکنند و بورژوازى را از موضع آریستوکراس‬ ‫فرودال نقد میکنند منته به کارگر و زحمتکش آویزان میشوند‪ ،‬بخش که سابق بر این امت خزودش‬ ‫محسوب میشد‪ .‬یعن اینها قیماش بودند‪ .‬در حسرت آن مناسبات سابق هستند‪ .‬نقض حق قیمومت خود‬ ‫بر آدمها و اینکه آنها باصطالح آزاد میشوند که بروند در جامعه کار کنند و در ضمن مشقت بکشنزد‪،‬‬ ‫را دارد نقد میکند و جامعه عقبمانده خودش را‪ ،‬رابطه ارباب‪-‬رعیت خودش را تزحزت عزنزوان‬ ‫سوسیالیسم ارائه میکند‪ .‬یک از اعتراضات این نوع سوسیالیسم به سرمایهدارى این است کزه ”ایزن‬ ‫کارهاى شما دبورژوازى) یک توده انقالب بوجود میآورد‌‌”‪” ،‬مردم را دارید عاص مزی کزنزیزد“‪،‬‬ ‫”زحمتکشهای بوجود میآورید که علیه جامعه انقالب میکنند“ و دعواى سوسیالیسم فرودالز بزا‬ ‫بورژوازى این است‪.‬‬ ‫سوسیالیسم خردهبورژوائ که فکر میکنم ما باید خیل روى آن دقت کنیم براى اینکه شاخص هزاى‬ ‫خیل مشترک دارد با شاخههاى مهم از شبهسوسیالیسم و ضدامپریالیسم در ایران دبا اینکزه گزفزتزم‬ ‫اوضاع و احوال اجتماع به نسبت آن موقع اروپا تا ایران خیل فرق میکند)‪ ،‬سوسیالیسم است کزه‬ ‫از موضع اقشار در حال اضمحالل جامعه گذشته مطرح میشود‪ .‬موضع دهقانان و موضع به اصزطزالح‬ ‫صنعتگران که به صفوف پرولتاریا رانده میشوند ‪.‬مارکس میگوید این نوع سوسیالیسم هم ارتجزاعز‬ ‫است هم اتوپیک‪ .‬نگران هاى آن بخش را در خودش دارد‪ ،‬نگران هاى بخش خزرده بزورژوا را در‬ ‫خودش دارد که دارد از بین میرود‪ .‬وقت توصیف مارکس از این گرایش را میخوانید‪ ،‬خیل روشزن‬ ‫تصویرى از آلاحمدها و روشنفکران و پوپولیست هاى ضدغرب ایران جلو چشمتان میآید‪ .‬این نزوع‬ ‫سوسیالیسم ضد رشد اقتصادى‪ ،‬ضد تولید وسیع‪ ،‬ضد تکنیک‪ ،‬دلش میخواهد مناسبات قدیم تولیزد‬ ‫نگهداشته بشود و در چهارچوب آن فعالیت بشود و غیره‪ .‬در عین حال این نقد روبه گذشته در قزالزب‬ ‫سوسیالیست عرضه میشود و منافع این اقشار درحال اضمحالل منفعت اجتماع قلمداد میشود و آب و‬ ‫رنگ سوسیالیست به آن زده میشود‪ .‬دآن سوسیالیسم ارتجاع از شخصیتهایش سیسموندى را نزام‬ ‫میبرد که اگر شما بحثهاى ”دوستان مردم کیانند“ را خوانده باشید‪ ،‬بحثهاى نارودنیک هزا شزبزیزه‬ ‫‪34‬‬


‫از‬

‫بحث هاى آنهاست و وقت میآیید در سوسیالیسم خلق م بینید بحثهاى خلقیون ایرانز قزبز‬ ‫انقالب ‪ ٧٥‬شبیه آنهاست‪.‬‬ ‫دیگرى سوسیالیسم است که مارکس به آن سوسیالیسم حقیق یا سوسیالیسم آلمان میگوید‪ .‬مارکزس‬ ‫میگوید سوسیالیسم انقالب فرانسه ایدههایش از فرانسه به آلمان رفت ول خود فرانسه به آلمان نرفزت‪.‬‬ ‫آن ایدهها رفت آلمان و افتاد دست پروفسورها‪ .‬دست فالسفه‪ ،‬دست کسان که دنبال تجسم خرد مطلزق‬ ‫می گشتند‪ ،‬داشتند دنبال چهارچوب براى توجیه عظمت طلب آلمان و تقدیس ملت آلمان و بهاصطالح‬ ‫قدوسیت و برترى جامعه آلمان میگشتند‪ .‬دفاع از دولتهاى مطلقه پشت این نوع سوسیالیسم نهزفزتزه‬ ‫بود‪ .‬یک نوع سوسیالیسم آلمان بهوجود آمد که دیگر کارى به پرولتاریا و غیره نداشت‪ .‬سوسیالیزسزم‬ ‫تجسم خرد بود‪ ،‬یک سیستم خردمندانه بود که باید توسط دولت پیاده میشد و این منشا یزک نزوع‬ ‫سوسیالیسم ارتجاع از باالست ‪ .‬مارکس میگوید پایه طبقات این نوع سوسیالیسم هم خردهبورژوازى‬ ‫است‪.‬‬ ‫سوسیالیسم دیگرى که مارکس مطرح میکند‪ ،‬سوسیالیسم محافظهکار یا بورژوائ است‪ .‬که بخصوص از‬ ‫این نظر جالب توجه است که فرقش با اشکال که قبال اشاره شد این است که این یک در چهارچزوب‬ ‫سرمایهدارى از بین نمیرود‪ .‬در صورتیکه سوسیالیسم فرودال و خردهبورژوای نهایتا دوران دارند و‬ ‫از بین میروند‪ .‬سوسیالیسم بورژوائ محافظهکار سر جاى خودش باق میماند و تحت شرایط جزدیزد‬ ‫اشکال جدیدى پیدا میکند‪ ،‬موضوعات جدیدى تغذیهاش میکند ول به نظر من اساس آن بزاقز‬ ‫میماند و امروز این نوع سوسیالیسم را به خوب م بینیم‪ .‬این سوسیالیسم است که متوجه میشود کزه‬ ‫مشکالت و مضایق زیادى در جامعه بورژوائ وجود دارد و میخواهد آنها را از بین ببرد‪ .‬کارى بکند‬ ‫که اقشار تهیدست‪ ،‬زیر پا له شده‪ ،‬فقرزده وجود نداشته باشند‪ .‬مارکس میگوید اینها مصلحین اجتمزاع‬ ‫هستند‪ ،‬میخواهند جامعه بورژوائ داشته باشند بدون پرولتاریا! میخواهند کارى بزکزنزنزد کزه‬ ‫بورژوازى بماند و سرمایهدارى سر جاى خودش باق بماند ول بدون پرولتاریائ که علنا در جامزعزه‬ ‫مورد استثمار قرار میگیرد و از محصول کار خودش محروم است‪ .‬میگوید چه کسان به اینها تزعزلزق‬ ‫دارند؟ انساندوستها‪ ،‬مصلحین اجتماع ‪ ،‬کسان که میخواهند اوضاع بهداشت را بهتر کنند‪ ،‬اعضزاى‬ ‫انجمن حمایت حیوانات و تمام اینها را مثال میزند بهعنوان کسان که در این دنیا یک جور سوسیالیسم‬ ‫بورژوائ را نمایندگ میکنند‪ .‬مارکس می گوید اص اساس اینها ندیدن پرولتاریاست‪ ،‬نخزواسزتزن‬ ‫پرولتاریاست در موضع پرولتاریا‪ ،‬و خواست اینکه همه چیز تدریج پیش برود‪ .‬دست به تزرکزیزب‬ ‫چیزى زده نشود‪ .‬انقالب صورت نگیرد‪ .‬قهرى بهکار نرود‪ .‬بههرحال‪ ،‬قبال هم گفتم یک وجه از ایزن‬ ‫آنهائ هستند که میخواهند انقالب را از چشم کارگر بیاندازند‪ ،‬چون انقالب یک امر سیاس است در‬ ‫صورتیکه باید تغییرات اقتصادى در اوضاع و احوال طبقه کارگر بهوجود بیاید ول این تغییرات را بزه‬ ‫لغو مالکیت خصوص ‪ ،‬لغو کار مزدى و لغو پایههاى اقتصادى جامعه بورژوائ نمیبرند‪ .‬اصزالحزات‬ ‫ادارى‪ ،‬بیمههاى اجتماع و غیره محتواى این سوسیالیسم بورژوای است‪.‬‬ ‫سوسیالیسم نوع سوم‪ ،‬سوسیالیسم انتقادى‪-‬اتوپیک است‪ .‬اینجا مارکس‪ ،‬اوئن و فوریه و سن سیمون را‬ ‫مثال میزند‪ .‬میگوید مشک اینها این است که از سوسیالیسم حرف میزنند در دورهاى کزه کزارگزر‬ ‫بهطور عین بخش خیل کوچک از جامعه است و طبقه پرولتاریا توسعهنیافته است‪ .‬در نتیجه اینها براى‬ ‫‪35‬‬


‫ایدهآلهاى سوسیالیست شان‪ ،‬هیچ راه مادى پیدا نمیکنند جز اینکه بگویند این یک طرح آرمانز و‬ ‫عقالی براى تغییر جامعه است‪ .‬مدل براى زندگ بهتر است‪ .‬و این را معموال به طبقات بزاال ارائزه‬ ‫میکنند که بیایند و اینها را اتخاذ بکنند‪ .‬اینها فشار طبقه کارگر را نشان میدهند‪ ،‬فشار روزافزون طبقه‬ ‫کارگر را نشان میدهند ول خودشان این طبقه را نمایندگ نمیکنند بلکه الگوهاى سوسیالیسزتز را‬ ‫بعنوان اینکه بشر میتواند اینطورى زندگ بکند پیشنهاد میکنند‪ .‬در عین حال قهر را هم مزحزکزوم‬ ‫میکنند و به آن اعتقادى ندارند‪ .‬خودشان شروع میکنند به تجربه کردن و پیاده کردن این مدلها در‬ ‫مقیاسهاى کوچک مث تعاونیها وغیره‪.‬‬ ‫بههرحال مارکس با نقد اینها‪ ،‬با تفکیک کردن خودش از تمام این جریانات‪ ،‬نشان میدهد که دارد از‬ ‫یک کمونیسم طبقات حرف میزند‪ .‬و دقیقا همانطورى که گفتم انگلس‪ ،‬در توضیح علت اینزکزه ایزن‬ ‫مانیفست را مانیفست کمونیست نام میگذارند‪ ،‬به وجود دیگران استناد میکند که به اسم سوسیالیزسزم‬ ‫حرف میزنند و میگوید اگر بخواهیم آن سوسیالیسم را که طبقه کارگر مطرح کردهاست و کارگر را‬ ‫نمایندگ میکند و کارگر دنبال آن را می گیرد مطرح کنیم‪ ،‬باید خود را کمونیست بخوانیم و نزام‬ ‫مانیفستمان را مانیفست کمونیست بگذاریم‪.‬‬ ‫این نکات در مانیفست کمونیست روشن و شفاف بیان شدهاست‪ ،‬بخصوص از نظر شناخت پیوسزتزگز‬ ‫تاریخ عقاید در چهارچوب هاى اجتماع مختلف بسیار جالب است‪ .‬امروز سوسیالیسم خردهبورژوائ ‪،‬‬ ‫در کشورهاى اروپاى صنعت دیگر بردى ندارد ول م بینید که در کشورهاى تزحزت سزلزطزه در‬ ‫چهارچوب اجتماع دیگرى اینها وجود پیدا میکنند‪ .‬سوسیالیسم بورژوائ آن موقع در دورهاى است‬ ‫که جامعه بورژوائ دارد سع میکند یک ظاهر انسان به خودش بدهد‪ .‬آن کارگاههای که زنزان و‬ ‫کودکان را به شدت استثمار میکردند‪ ،‬بچه هشتساله را بهکار میکشیدند‪ ،‬باید جاى خودش را به یزک‬ ‫کارگاههاى انسان ترى با روزکارهاى تعیین شده و غیره بدهد‪ .‬باید جامعه بورژوائ بتواند به خزودش‬ ‫احترام بگذارد ‪.‬این بحث هاى آن دوره است‪ .‬اما سوسیالیسم بورژوائ امروز امر دیگرى است دکه بزه‬ ‫آن برمیگردم) ول شباهت پایههاى فکرىشان را میتوانیم ببینیم‪ .‬موقعیت اجتماع آن طبقهاى کزه‬ ‫پشت سر این ایدههاست را میتوانیم ببینیم‪ .‬سوسیالیسم خلق ضد تکنیک و ضد‪-‬مدرنیسم ایران خیلز‬ ‫شبیه سوسیالیسم خردهبورژوائ سیسموندى است که مارکس از آن حرف میزند‪ .‬ول خوب واضزح‬ ‫است که باید توجه کنیم که شرایط اجتماع تغییر کرده و اینها خاستگاههاى اقتصادی سیاس متفاوتز‬ ‫دارند‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرىاى که ما امروز آن را مطرح میکنیم‪ ،‬دقیقا همین کار را میخزواهزد بزکزنزد و‬ ‫میخواهد بگوید که با تمام سوسیالیسم هاى پیرامونش چه فرق دارد‪ .‬به این ترتیب بحث مزن ایزن‬ ‫میشود که مارکسیسم‪ ،‬جنبش اجتماع و طبقات سوسیالیسم‪ ،‬و به این اعتبار ترورى مارکسیست اى که‬ ‫این جنبش بهدست گرفته باشد اگر بخواهد امروز مرزبندى بکند‪ ،‬صد وس سال تاریخ را بزایزد در‬ ‫خودش هضم کند‪ .‬تاریخ یک قرن و بیشتر از یک قرن را باید جواب بدهد و این حدود و ثغزورهزا و‬ ‫مرزبندىها با سوسیالیسمهاى طبقات دیگر را در جهان معاصر‪ ،‬ترسیم کند و بگوید امروز راجع به بقیزه‬ ‫گرایشات چه فکر میکند و امروز چه باید کرد‪.‬‬ ‫اوضاع بهطور عموم در سطح جهان تغییر کرده‪ .‬محتواى طبقات و پایههاى اجتماع ‪ -‬اقزتزصزادى‬ ‫‪36‬‬


‫سوسیالیسمهاى غیرکارگرى که امروز م بینیم متفاوت است و ما باید اینها را بشناسیم‪ .‬نکته دوم ایزن‬ ‫است که در ط یک پروسه این کمونیسم کارگرى زمان مارکس‪ ،‬اسم خودش و مهر خزودش را بزه‬ ‫سوسیالیسم زمان خودش کوبید‪ .‬وقت انقالب اکتبر صورت میگیرد‪ ،‬ف الحال جریان کمونیستز در‬ ‫مقاب سوسیالدمکراس دست باال پیدا کرده‪ .‬تا آنجا که سوسیالدموکراس اى که کمونزیزسزم دوران‬ ‫انقالب اکتبر از آن جدا میشود‪ ،‬تنها بعدها توانست آن دامنه نفوذى را پیدا بکند که پیدا کرد‪ .‬عمزال‬ ‫در دهه دوم قرن بیست‪ ،‬سوسیالدموکراس تحتالشعاع جریان کمونیست قرار گرفت‪ .‬خود بینالمزلز‬ ‫دوم که قبال اصال به اسم مارکسیسم تشکی شده بود‪ .‬بههرحال مسالهاى که پیش میآید این است کزه‬ ‫عنوان کمونیسم که براى زمان مارکس منفک کننده خصلت طبقات این جنبش از طبقات دیزگزر بزود‪،‬‬ ‫اکنون دیگر منفک کننده طبقات نیست‪ .‬خودش به آن عنوان عموم و مستعمل تبدی شده که بزراى‬ ‫گرایشات اجتماع سوسیالیست و شبهسوسیالیست گوناگون بهکار میبرنزد‪ .‬پزس مزا داریزم از‬ ‫کمونیسمهاى داخ گیومه‪ ،‬کمونیسمهاى طبقات دیگر‪ ،‬حرف میزنیم و باید این را نشان بزدهزیزم و‬ ‫بتوانیم نشان بدهیم‪ .‬و بحث کمونیسم کارگرى نشان دادن این است‪.‬‬ ‫از نظر عین هم موقعیت کمونیسم کارگرى فرق کرده‪ .‬همانطور که اول بحث گفتم‪ ،‬امروز کمونزیزسزم‬ ‫کارگرى یک واقعیت زنده است‪ .‬در زمان مارکس‪ ،‬جنبش کارگرى کمونیست فرانسه رهبزر فزکزرى‬ ‫خودش را دارد‪ ،‬آلمان رهبرى فکرى خودش را دارد ‪.‬امروز در قرن بیستم‪ ،‬جنبش کارگرى کمونیست‬ ‫پرچم مارکسیسم را بلند میکند‪ .‬مارکسیسم در دل سوسیالیسم و کمونیسم کارگرى جایگیر شدهاست‪.‬‬ ‫چه عوامل سرمنشاء سوسیالیسم بورژوائ و غیرپرولترى زمان ماست؟ من به چند مولفه اشاره میکنزم ‪.‬‬ ‫گفتم که مارکس معادل اینها را در دوره خودش برشمرده بود‪ .‬من منشاء طبزقزاتز و اجزتزمزاعز‬ ‫سوسیالیسمهاى غیرپرولترى زمان خودمان را بحث میکنم ‪.‬‬ ‫یک از گرایشات سوسیالیسم معاصر‪ -‬که ادامه همان سوسیالیسم بورژوائ قدیم است ‪ -‬سوسیزالزیزسزم‬ ‫بخش از خود جامعه سرمایهدارى است که میخواهد تناقضات و شکافهاى درون خود را از بین ببزرد‬ ‫و مبارزه طبقات را تخفیف بدهد و جامعه با ثبات و محترم داشته باشد‪ .‬اینها اکنون دیگر کمتر به اسم‬ ‫مارکسیسم حرف میزنند‪ .‬خیل کم‪ .‬یعن معموال کس که به اسم مارکسیسم حرف میزند‪ ،‬این گرایزش‬ ‫را نمایندگ نمیکند‪ .‬اما سوسیالیسم بورژوائ ‪ ،‬ریشههاى جدیدى دارد‪ .‬یک از آنها رشد صنعتز و‬ ‫سرمایهدارى کشورهاى اروپاى غرب در نیمه دوم قرن گذشته و اوائ قرن حاضر است که کشمکشهاى‬ ‫ناسیونالیست و جدال بر سر بازارها را در میان آنها تشدید میکند‪ .‬و اینجا شاهد نوع سوسیالزیزسزم‬ ‫هستیم که در این جدال و رقابت‪ ،‬قدرت ملت خود و کشور خودش را طلب میکزنزد‪ .‬ایزن را در‬ ‫بینالمل دوم دیدیم‪ .‬اصال سوسیالدمکراس بر سر مساله جنگ اول جهان و موضعگیرى روى جزنزگ‬ ‫تبدی به پدیده دیگرى شد‪ .‬احزاب سوسیالدمکرات ماهیتا ناسیونالیست هستند ‪.‬این نوع ناسیونالیسزم‬ ‫در کشورهاى صنعت پیشرفته سرمایهدارى‪ ،‬بر مبناى پدیدههای از قبی آریستزوکزراسز کزار و‬ ‫امتیازات که موقعیت امپریالیست این کشورها را میتواند در بازار داخل کشورهاى خودشان بزراى‬ ‫بخش از طبقه کارگر بهوجود بیاورد‪ ،‬ریشه نوع سوسیالیسم است‪ .‬همانطور که گفتم این گرایش دیگزر‬ ‫کمتر به زبان مارکسیسم حرف میزند‪ ،‬هرچند جناح چپ اینها هنوز به مارکسیسم متوس می شزونزد‪.‬‬ ‫‪37‬‬


‫نمونههاى این نوع ناسیونالیسم در پوشش سوسیالیسم را در جناح چپ جنبش سوسیالدموکراس ‪ ،‬بعضا‬ ‫در چپ نو‪ ،‬احزاب کمونیست و بخصوص اروکمونیست در اروپاى غرب میبینیم‪.‬‬ ‫منبع بعدى سوسیالیسم بورژوای به نظر من پیامدهاى انقالب روسیه است‪ .‬در در بولتن شوروى در این‬ ‫رابطه بحث کردهایم و من اینجا زیاد وارد آن جنبههاى بحث نمیشوم‪ ،‬فقط این را میگویم که ما انقالب‬ ‫روسیه را بعنوان تالق گرایشهاى واقع جامعه روسیه م بینیم یعن کمونیسم کارگرى و ناسیونالیسزم‬ ‫و رفرمیسم بورژوازى روسیه‪ .‬شکست نهائ انقالب روسیه سرآغاز یک حرکت میشود که در آن مزدل‬ ‫جدیدى از سوسیالیسم پا میگیرد که اساساش ناسیونالیسم و رفرمیسم و عظمتطلب امپریالیست کشور‬ ‫روسیه است‪ .‬محتواى اجتماع این سوسیالیسم‪ ،‬ساختن اقتصاد مل و توسعه اقتصادى کشور عقبمانزده‬ ‫در شک مدل دولت معین است‪ .‬سوسیالیسم نوع روس ‪ ،‬یک مدل جدید و یزک رگزه جزدیزد از‬ ‫سوسیالیسم بورژوائ است که پایهاش در در قرن بیستم است‪ .‬شکست انقالب کارگرى در روسیه مبزداء‬ ‫آن را تشکی میدهد‪ .‬این سوسیالیسم‪ ،‬چهره سوسیالیست اش را در دنیا نگهداشته‪ ،‬چزون بزه دردش‬ ‫می خورده‪ ،‬توانسته بر این مبنا یک بلوک تشکی بدهد‪ ،‬توانسته در سطح جهان علیه رقباى اقتصادى و‬ ‫سیاس اش قطببندى بهوجود بیاورد و اینها را همه به لطف این ادعا که این قطب سوسیالیسم اسزت و‬ ‫پرچم نوع معین از سوسیالیسم را بلند کرده‪ ،‬توانستهاست انجام بدهد‪ .‬االن دیگر این وضعیت به بحران‬ ‫رسیده و با ظهور خط گورباچف به مراح تعیینکنندهاى در سرنوشت خود پا گذاشتهاست دبزه ایزن‬ ‫برمیگردم)‪.‬‬ ‫یک پایه دیگر سوسیالیسم بورژوای زمان ما توسعه اروپاى غرب بعد از جنگ جهان دوم است‪ .‬مقولزه‬ ‫دولت رفاه مرکز تفکر این گرایش است‪ .‬یعن تکرار مجدد آنچه که مارکس در زمان خودش میگزفزت‬ ‫که سوسیالیسم بورژوائ میخواهد تضادها را تخفیف بدهد‪ .‬منته اینجا یک عنصر جدیدى وارد بحزث‬ ‫می شود‪ .‬و آن مساله تخفیف بحران اقتصادى است‪ .‬اقتصاد با برنامه و یا دخالت وسیع دولت در صنعت‪،‬‬ ‫خدمات و تنظیم اقتصاد مل به کمک سیاستهاى مال و پول و بودجهبندى‪ ،‬ادغام جنبش سندیکایز‬ ‫در پروسه تصمیم گیرى پیرامون اداره اقتصاد بورژوائ ‪ ،‬اینها همه ارکان سوسیالیسم بزورژوایز در‬ ‫اروپاى غرب بعد از جنگ دوم جهان است‪ .‬این یک از سرچشمههاى اصل سوسیالیسم بورژوائ زمان‬ ‫ما است ‪.‬‬ ‫منشاء بعدى را باید در کشورهاى تحتسلطه جستجو کرد‪ .‬در مساله توسعهنیافتزگز در کشزورهزاى‬ ‫تحتسلطه امپریالیسم‪ .‬واقعیت این است که امپریالیسم در اروپاى غرب و آمریکا یک نوع واقزعزیزات‬ ‫اجتماع و اقتصادى و فرهنگ ایجاد میکند و در بخشهاى دیگر جهان نوع بسیار متفاوت ‪ .‬در آن‬ ‫بخشِ جهان که در موضع تحتسلطه امپریالیسم قرار دارد‪ ،‬مناسبات اقتصادى و اجتماع بزه شزکز‬ ‫دیگرى رشد میکند‪ ،‬بورژوازى به شک دیگرى رشد میکند و پرولتاریا به شک دیگرى رشد میکند‪.‬‬ ‫ایده توسعه اقتصادى‪ ،‬توسعه اقتصاد خود‪ ،‬استقالل کشور خود‪ ،‬اصالحات در کشور خود‪ ،‬بزرقزرارى‬ ‫نوع عدالت اجتماع در کشور خود‪ ،‬صاحب اختیار شدن‪ ،‬صنعت داشتن و غیره‪ ،‬ایدههای ریشهدار و‬ ‫قدیم در این کشورهاى عقبافتاده است‪ .‬در خود ایران از اوائ قرن بیست ‪ -‬حت قب از آن از دهزه‬ ‫آخر قرن نوزدهم‪ ،‬به روشن این آرمانها و تمایالت را در میان روشنفکران و اقشار تحصیلکرده ایزن‬ ‫جوامع م بینیم‪ .‬مارکسیسم بهخصوص اینجا و در رابطه با این آرمان بورژوازى محل جا پیدا کزرده‪.‬‬ ‫‪38‬‬


‫منته روشن است که این مارکسیسم جهان سوم و یا ایران باید براى انطباق با ایزن تزمزایزالت‬ ‫غیرسوسیالیست و غیرکارگرى‪ ،‬ابعاد مهم از مارکسیسم را حذف و وارونه و تحریف کند‪ .‬آنچه مسلزم‬ ‫است این است که در کشورهاى تحتسلطه‪ ،‬مارکسیسم به ترورى‪ ،‬ایدئولوژى و سیاست براى یک قشزر‬ ‫اجتماع دیگر تبدی میشود‪ :‬بورژوازى رو به رشد این کشورها‪ ،‬و روشنفکران و تحصیلکرده هزا و‬ ‫دانشآموختگان این کشورها که میخواهند مملکتشان را ”به جائ برسانند“‪ ،‬باالخره در موقزعزیزت‬ ‫برابرى با اروپا وآمریکاى صنعت و پیشرفته و امپریالیست قرار بگیرند‪ .‬معض توسعهنیافتگ پشت ایزن‬ ‫مارکسیسم و پشت تمام چپ رادیکال و سوسیالیسم خلق در این کشورها نهفتهاست‪ .‬همین ایده پشزت‬ ‫مائوئیسم و سوسیالیسم جنبش هاى چریک آمریکاى التین است‪ .‬یعن آنتز کزولزونزیزالزیزسزم‪،‬‬ ‫آنت امپریالیسم و معض توسعه نیافتگ ‪ .‬خالصه کنم‪ :‬روندهاى اجتماع عین باعث شد که مارکسیسم ‪-‬‬ ‫که با انقالب اکتبر بهویهه به پرچم هر نوع سوسیالیسم انقالب در دنیا تبدی شد‪ ،‬و الجرم سوسیالیسزم‬ ‫را با خود معن کرد‪ ،‬در مراح بعدى قدمبهقدم به دست طبقات دیگرى بیفتد و بهعنوان ابززار امزر‬ ‫اجتماع دیگرى بهکار گرفته شود‪ .‬جنبش سوسیالیست طبقه کارگر عمال در این جریان خفه می شزود‪.‬‬ ‫مارکسیسم بعنوان یک ترورى و یک دیدگاه از این جنبش گرفته میشود و طبقات دیگر آن را بهدسزت‬ ‫میگیرند‪ .‬مارکسیسم کاربست اجتماع دیگرى پیدا میکند ‪.‬م بینیم براى مثزال دارد بزه مسزالزه‬ ‫توسعهنیافتگ کشورهاى عقبمانده جواب میدهد‪ ،‬به مسائ رشد اقتصادى و شکاف طبقات بزعزد از‬ ‫جنگ دوم در اروپاى صنعت و بحران دهههاى بعد جواب میدهد‪ ،‬به مساله ساختمان اقتصاد روسزیزه‬ ‫جواب میدهد‪ ،‬به مساله بهاصطالح یاس فلسف روشنفکران آمریکائ و اروپائ جواب میدهد و بزه‬ ‫مساله انتقاد از موضع دمکراتیک و انسانگرایانه نسبت به تجربه شوروى و چین و غیره جواب میدهزد‪.‬‬ ‫ول مساله مبارزه طبقات در همین جوامع سوال اصل روبروى این مارکسیسم رسم نیست‪ .‬ما دیزگزر‬ ‫رگههاى اصل و رسم مارکسیسم معاصر را در آن موضع طبقات و اجتماع خاص نم بینیم‪ .‬بعزنزوان‬ ‫یک پدیده اجتماع ‪ ،‬مارکسیسم مل میشود‪ .‬توسط بورژوازى مصادره و مل میشود و دیگر بعزنزوان‬ ‫یک پدیده کارگرى‪ ،‬معطوف به یک انقالب کارگرى‪ ،‬علیه کار مزدى با همه جهاننگرى و تزبزیزیزن‬ ‫طبقات اى که مارکس در قلب این تفکر قرار داده بود‪ ،‬ظاهر نمیشود‪ .‬دیگر آن آرمانهاى تاریخساز و‬ ‫آن نقدى که بر جهان معاصر داشت و آن ماموریت که براى خود قائ بود‪ ،‬محو و منتف شزده اسزت‪.‬‬ ‫اینجاست که به نظر من بههیچوجه مجاز نیستیم که هر جنبش و جریان را که به خودش مزی گزویزد‬ ‫مارکسیست را واقعا مارکسیست تلق کنیم و بخش از جنبش طبقه کارگر و یا مبارزه بزراى انزقزالب‬ ‫کمونیست بهحساب آوریم‪ .‬بلکه اول باید مکان اجتماع اش را روشن کنیم‪ .‬باید جنبشهاى کمونیست‬ ‫را از این موضع قضاوت کنیم که جنبش چه طبقات اند و براى چه اهداف براه افتادهاند‪ .‬و حرف مزن‬ ‫این است که بستر اصل کمونیسم تاکنون ‪ ،‬کمونیسم است که کاربست اجتماع اش را در ایزجزاد‬ ‫تحوالت در محدوده خود بورژوائ یافتهاست و نهایتا کمونیسم بورژوای است‪ .‬کمونیسم کارگزرى‬ ‫میخواهد با این مساله مقابله کند‪.‬‬ ‫چرا اینها مارکسیسم را اتخاذ کردند؟ چرا این آرمان هاى ناسیونالیست یا رفرمیزسزتز بزورژوایز‬ ‫نمیتوانست به اسم خودش و تحت پرچم خودش پیش برود؟ به نظر من به این دلی که نیروى اجتماع‬ ‫عظیم سوسیالیسم را در مقاب خود میبینند‪ .‬نیروی که مارکسیسم را پرچم خودش میداند‪ .‬تمام مسالزه‬ ‫اینجاست که این قدرت طبقه کارگر و جنبش اجتماع کارگرى براى سوسیالیسم است که بورژوازى را‬ ‫‪39‬‬


‫در موارد مختلف ناگزیر کردهاست امیال خودش را تحت عنوان سوسیالیسم پیش ببرد‪ .‬جزنزاح چزپ‬ ‫بورژوازى که به چیزى شکوه دارد و می خواهد نیروى کارگر را ضمیمه جنبش خزود کزنزد‪ .‬ایزن‬ ‫نشان دهنده نفوذ مارکسیسم و تعلق واقع مارکسیسم به طبقه کارگر و گرایش واقع آن طزبزقزه بزه‬ ‫مارکسیسم است‪.‬‬ ‫امروز مد است همه چیز را زیر تیتر حقوق بشر بگنجانند‪ .‬یا مد است هر چیز را به محیط زیسزت ربزط‬ ‫بدهند‪ .‬فشار اجتماع و نگران پیرامون محیط زیست اینقدر قوى است که هرکس که میخواهد هزر‬ ‫حرف بزند‪ ،‬باید به محیط زیست ربطش بدهد‪ .‬امروز میگویند بیکارى یک از اشکال آلودگ محیزط‬ ‫زیست است! شش سال پیش‪ ،‬مساله محیط زیست مانند امروز مساله محورىاى در صدر اخبار نبزود‪ ،‬و‬ ‫الجرم بیکارى بیکارى بود‪ .‬ول حاال حزب پیدا میشود به عنوان حزب محیط زیسزت‪ ،‬یزکز از‬ ‫محورهاى کمپیناش بیکارى است چون معتقد است ”این هم یک از آلودگیهاست‪ .‬جامعه در ابزعزاد‬ ‫اجتماع اش هم محیط زیست است‪ ،‬این هم یک آلودگ اجتماع است!“ حال انگار همه مجبورانزد بزا‬ ‫لغات و الفاظ جنبش محیط زیست حرف بزنند‪ .‬بمبهاى اتم که بورژواها از هشتاد طرف بزه طزرف‬ ‫همدیگر و ما نشانه رفتهاند و دود و دم که تولیدشان براه انداختهاست‪ ،‬در ذهن مردم این مسزالزه را‬ ‫بجلو راندهاست که ”باالخره کره ارض چه میشود؟“‪” ،‬این سیاره مح سکونت ما چزه بزه سزرش‬ ‫میآید؟“ ‪ .‬این یک نگران واقع زمان ما است و همه راجع به آن حرف میزنند‪ .‬به همین ترتیب مقوله‬ ‫حقوق بشر مقوله اى رایج و مد روز شدهاست‪ .‬آن کس که آزادى سیاس میخواهد به اسم حقوق بشزر‬ ‫حرف میزند‪ .‬تا دیروز در ایدئولوژىهاى رسم حاکم حقوق بشر فرع بود بر چیزهاى دیگرى دیگر‪.‬‬ ‫در عالیترین دمکراس هم حقوق بشر را رعایت نمیکردند‪ .‬ول حاال همه حقوق بشرىاند‪ .‬هرکس هزر‬ ‫شکوهاى دارد در چهارچوب حقوق بشر حرفش را میزند چون امروز میخواهند چهره انسزانز بزه‬ ‫سرمایهدارى بدهند‪ .‬نه فقط هر بورژواى ناراض ‪ ،‬بلکه قدرتهاى غرب و دولتهای که کرور کزرور‬ ‫انسانها را میزنند و سرکوب میکنند‪ ،‬مدافع حقوق بشر شدهاند! و هر امرى را‪ ،‬از رقابت در تولید تا‬ ‫اعمال فشار سیاس بر رقبا را بهعنوان بخش از جدال برسر حقوق بشر پیش میبرد‪.‬‬ ‫مارکسیسم هم در همین وسعت و بیشتر‪ ،‬براى سالهاى طوالن مد شد‪ .‬وقت در روسیه انقالب شد‪ ،‬تزا‬ ‫اقص نقاط دنیا این مارکسیسم و لنینیسم و عکس لنین و کار لنین محبوب شد‪ .‬ملکالشعراى بهزار در‬ ‫مدح لنین شعر دارد‪ .‬معلوم است جناح چپ بورژوازى و روشنفکر ناراض و به بازى گرفته نشده چنین‬ ‫کشورى چه باید بگوید‪ .‬فشار مارکسیسم و کمونیسم در مقیاس اجتماع و در سطح جهزانز ‪ ،‬بزراى‬ ‫سالهاى طوالن جنبشهاى مختلف غیرکارگرى را ناگزیر کردهاست که به آن متوس شوند و خود را‬ ‫سوسیالیست و مارکسیست بخوانند‪ ،‬بدون اینکه در اهداف و جهاننگرى کمونیسم شریک باشند و یا بزر‬ ‫طبقه کارگر بنا شده باشند‪.‬‬ ‫بنابراین به نظر من این قاب فهم و قاب انتظار است که شاخههاى مختلف سوسیالیسم و کمونیسم زمان ما‬ ‫خواهان سوسیالیسم به تعریف و تبیین مارکس و مانیفست آن نباشند‪ .‬هرچند بسیارى از بخزش هزاى‬ ‫سوسیالیسم بورژوائ از اسم مارکسیسم و کمونیسم استفاده میکند اما رسما میگویند که ”دیکتاتزورى‬ ‫‪40‬‬


‫پرولتاریا نمیخواهم“‪” ،‬جامعه اشتراک نمیخواهم“ ‪ ،‬مالکیت اشتراک نمیخواهیم‪ ”،‬کمونیسم با بازار‬ ‫و پول و بسیارى از مقوالت اقتصاد سرمایهدارى سازگارى دارد“‪.‬‬ ‫براى اینکه این انتقال به کمونیسم بورژوای انجام شده باشد‪ ،‬یعن به درجهاى که این انتقال انجام شده‪،‬‬ ‫میبایست در مارکسیسم بعنوان یک دیدگاه و ترورى و اندیشه دست میبردند‪ .‬مارکسیسم به این دلزیز‬ ‫تحریف شده که امرهاى اجتماع معین بر امر اجتماع طبقه کارگر در صحنه جهزان مزقزدم شزده‪.‬‬ ‫بورژوازى توانسته دستور و اولویت هاى خودش را به صحنه سیاس جامعه و حت به اقشار و طبزقزات‬ ‫ناراض تحمی بکند ‪.‬از یک طرف با سرکوب و از طرف دیگر با تحریف توانسته امر سوسیالیسم طبقزه‬ ‫کارگر را به حاشیه براند‪ .‬در کمونیسم بورژوای مقوله مبارزه طبقات با اعمال فشار براى تغییراتز در‬ ‫راستائ که بخشهاى مختلف از بورژوازى پیشنهاد میکنند جایگزین شدهاست‪ .‬در این شرایط سر و دم‬ ‫مارکسیسم هم باید چیده بشود تا بتواند بدرد این کار بخورد‪ .‬و اینجاست که من میگویم این پزیزش‬ ‫افتادن و دست باال پیدا کردن جنبشهاى اجتماع دیگر است که باعث میشود در مارکسیسم تحریزف‬ ‫بهوجود بیاید و این تحریف و تجدید نظر در مارکسیسم تطبیق آن با استفاده جنبشهاى اجتماع دیگر‬ ‫از آن است‪ .‬نه برعکس‪ ،‬یعن به این صورت نیست که بدوا مارکسیسم از نظر تروریک تحریف بشود و‬ ‫بعد جنبش پرولترى مربوطه به تدریج بورژوائ بشود‪ .‬هیچوقت این چنین اتفاق نمیافتد‪ .‬جزنزبزش‬ ‫پرولترى در آن کشمکش دائم سر جاى خودش هست‪ ،‬مساله این است که جنبش مدع سوسیالیسم در‬ ‫کشورهاى مختلف است که در آن مکان اجتماع ‪ -‬طبقات نماندهاست و در موضع اصالح طزلزبز ‪،‬‬ ‫موعظهخوان براى جامعه سرمایه دارى و تالش براى ایجاد تغییرات موضع در آن قرار گرفته و بزه‬ ‫جنبش جناح چپ بورژوازى تبدی شدهاست‪.‬‬ ‫در رگههاى مختلف کمونیسم بورژوای مقوالت مارکسیست زیادى مورد تجدید نظر قرار گرفته که من‬ ‫به برخ از آنها اشاره کوتاه میکنم ‪:‬‬ ‫مبارزه طبقات ‪ :‬مبارزه طبقات به مقوله عجیب و غریب و اساطیرى تبدی شدهاست‪ .‬در ترزوری هزاى‬ ‫برخ جریانات‪ ،‬مبارزه طبقات یک پدیده ایدهآلیزهاى تصویر میشود که هر کس نمیتواند بزه آن‬ ‫دست بزند‪ .‬ظاهرا هر اعتراض جزو مبارزه طبقات نیست‪ .‬مبارزه طبقات باید این یا آن مشخصزات را‬ ‫داشته باشد و به این یا آن حد نصابها رسیده باشد تا بتوان به آن مبارزه طبقات اطالق کرد‪ .‬از طزرف‬ ‫دیگر وجود چنان درجهاى از عنصر آگاه از ”مبارزه طبقات “ انتظار میرود که یک ماتریالیست دیگزر‬ ‫نمیتواند آن را موتور محرکه تاریخ تعریف کند‪ .‬میگویند مبارزه طبقات آن است که کارگر در آن‬ ‫از پیش بداند که هدف نهای اش چیست‪ ،‬چه جامعهاى میخواهد بیاورد و چه ایسم باید پشزت آن‬ ‫باشد‪ .‬اما اگر بنا باشد مبارزه طبقات این باشد‪ ،‬مارکس هیچوقت نمیتوانست بگوید این موتور محرکه‬ ‫تاریخ است‪ .‬یا از مبارزه خلق و امپریالیسم‪ ،‬مبارزه بر سر استقالل و خودمختارى و علیه تبعیض نزهادى‬ ‫یا اشغال خارج و غیره به عنوان قلمروهای صحبت میشود که گویا جاى مبارزه طبقات نشسته اسزت‪.‬‬ ‫بعض تصور میکنند مبارزه طبقات صرفا در دورههاى خاص و با شرط تحقق ملزومات عقزیزدتز و‬ ‫سیاس و حزب معین جریان پیدا میکند‪ .‬این گونه تبیینها تماما ناظر بر انکار وجود یزک مزبزارزه‬ ‫‪41‬‬


‫طبقات دائم در جامعه میان طبقات اصل ‪ ،‬یعن کارگر و بورژواست‪ .‬اساس همه اینها باز بنحوى انکار‬ ‫طبقه و موجودیت و اعتراض جارى اش است‪ .‬انکار جنبش سوسیالیست کارگر بعنوان یزک جزریزان‬ ‫اجتماع است و الجرم انکار تعلق مارکسیسم به جنبش سوسیالیست و کمونیست کارگرى است‪ .‬و تمام‬ ‫این تروری ها براى این است که این پرچم دست کس دیگرى بماند‪ .‬وقت کس که میگوید ”اختنزاق‬ ‫نمیگذارد مبارزه طبقات به آن صورت جریان داشته باشد‪ ،‬فالن و بهمان مطلق را باید شکست و غیزره“‬ ‫منظورش این است که پرچم مارکسیسم باید دست من باشد تو دطبقه) نمیتوان ‪ .‬االن فقط آن عده قلی‬ ‫از انقالبیون که چنین و چنان میکنند میتوانند پرچمدار کمونیسم در جامعه باشند‪ .‬این عمال مصزادره‬ ‫ایدئولوژیک طبقه کارگر است‪ .‬با تبدی کردن مارکسیسم به چیزى که از دسترس طبقه کزارگزر دور‬ ‫است و براى او بدون واسطگ این جنبشهاى دیگر‪ ،‬دستنیافتن است‪ ،‬کارگر از ترورى انزقزالبزش‬ ‫محروم میشود‪.‬‬ ‫پرولتاریا‪ :‬خود مقوله پرولتاریا یک از مقوالت محورىاى است که در انواع کمونیسم بورژوای مورد‬ ‫دستاندازى و تحریف قرار میگیرد‪ .‬پرولتاریا هم ایدهآلیزه شدهاست‪ .‬براى مارکسیسم پرولتاریا یزک‬ ‫پدیده عین و یک محصول مادى پیدایش سرمایهدارى است‪ .‬وقت اصول کمونیسم را می خزوانزیزد‪،‬‬ ‫م بینید انگلس در تعریف پرولتاریا دارد از یک موقعیت عین اجتماع حرف میزند‪ ،‬اشکال تولیزدى‬ ‫ماقب سرمایهدارى را که میخوانید همین را میبینید‪ .‬ایدئولوژى آلمان و مانیفست کمونیسزت هزم‬ ‫همینطور‪ .‬پرولتاریا یک پدیده عین است‪ .‬آنجاست‪ .‬پرولتاریا در دیدگاه چپ غیرکارگرى به تجزسزم‬ ‫انسان یک آگاه تبدی میشود‪ .‬شاید ریشه این روش برخورد برمیگردد به مقوله خرد در فزلزسزفزه‬ ‫آلمان که مورد نقد مارکس است‪ .‬پرولتاریا به عام انسان اجراى طرحهاى اجتماع حکیزمزانزه و‬ ‫خردمندانه ویههاى بدل شدهاست‪ .‬عنصر و عام انسان اى است با چهره نورانز کزه قزرار اسزت‬ ‫پیشبین هاى ترورى را جامه عم بپوشاند‪ .‬اما پرولتاریای که مارکس تعریف کرد یک پدیده عیزنز‬ ‫اجتماع بود‪ .‬در حقیقت مارکس پرولتاریا را تعریف نکرد‪ ،‬بلکه مشاهده کرد‪ ،‬از آن شزروع کزرد‪.‬‬ ‫اکنون در ادبیات این نوع چپ‪ ،‬پرولتاریا دیگر شباهت به آن کارگر محصول تولید بززر نزدارد‪.‬‬ ‫پرولتاریا به چیزى تبدی شده که دیگر میتواند کارگر نباشد‪ .‬میتواند هرکس باشد‪ ،‬مشروط بر اینکزه‬ ‫بخواهد عام انسان این تغییرات بشود‪ .‬درست است که در احزاب پرولترى افراد از اقشار مختلف عضو‬ ‫میشوند‪ .‬درست است که هر کمونیست با هر خاستگاه و موقعیت طبقات یک عنصر شرکت کننزده در‬ ‫مبارزه طبقات پرولترى است‪ .‬ول باید بدوا تبیین اساس و نظرىاى از پرولتاریا داشت تا به اعتبار آن‬ ‫بتوان حزب را حزب درگیر در یک مبارزه پرولترى و مبارز راه انقالب پرولترى خزوانزد‪ .‬خصزلزت‬ ‫ابهکتیو تعریف پرولتاریا‪ ،‬سنگ بناى درک مبارزه سوسیالیست و اهداف بویهه اقتزصزادى مزبزارزه‬ ‫سوسیالیست در جامعه است‪ .‬اگر این مقوله تحریف شود‪ ،‬آنوقت راه براى تحریف کاراکتر اجتمزاعز‬ ‫مبارزه کمونیست و بنیاد اقتصادى انقالب کمونیست هموارتر میشود‪.‬‬ ‫تاریخ‪ :‬تاریخ در کمونیسم بورژوای تحریف میشود‪ .‬منظورم صرفا روایتهاى نادرست از رویدادهزا‬ ‫و اتفاقات گذشته نیست‪ .‬منظورم تحریف دینامیسم تاریخ در جامعه معاصر است‪ .‬اینکه تاریخ هر دوره‬ ‫را چه چیز دارد به جلو میراند‪ .‬مثال بحث تضاد عمده و اصل در مائوئیسم نمونه این تحریفات اسزت‪.‬‬ ‫‪42‬‬


‫بحثهاى مختلف که تحت عنوان ”ترورى دوران“ و تعریف مشخصات عصر حاضر طرح میشود که بزر‬ ‫آن مبنا‪ ،‬رشد نوع معین از کاپیتالیسم‪ ،‬سازش معین میان طبقات‪ ،‬قبول یک دستور بورژوای بزراى‬ ‫توسعه اقتصاد و یا سیاست و فرهنگ در جامعه توصیه و توجیه میشود‪ ،‬همه اشکال از تحریف تاریزخ‬ ‫جارىاند‪ .‬پیشبرنده تاریخ ایران‪ ،‬پیشبرنده تاریخ آفریقاى جنوب ‪ ،‬پیشبرنده تاریخ شزوروى یزا‬ ‫آمریکا و اروپا‪ ،‬پیشبرنده هر تاریخ مبارزه طبقات رودرروى هم است‪ .‬اگر اینقدر را از مارکسیزسزم‬ ‫نخواهیم قبول کنیم پس دیگر چه چیزى از آن را میخواهیم قبول کنیم؟ در عصر سرمایهدارى هزیزچ‬ ‫چیز عمده تر از مبارزه طبقات نیست‪ .‬کمونیسم بورژوای این را از انسان مخف میکند‪” .‬حاال مزحزور‬ ‫شد ساختن اقتصاد این کشور“‪” ،‬حاال محور شد استقالل از امپریالیسم“‪” ،‬حاال حلقه اصل تاریخ شزد‬ ‫مسابقه شرق و غرب‪ ،‬بلوک سوسیالیست و بلوک سرمایهدارى“ ‪ .‬همه اینها یعن اینکزه بزورژوازى دارد‬ ‫دستور تاریخ را تعیین میکند‪ .‬همه اینها یعن تاریخ‪ ،‬تاریخ جدالهاى درون طبقه حاکم اسزت نزه‬ ‫تاریخ مبارزه طبقات ‪ .‬و همه اینها یعن طبقه کارگر فعال باید دنبالهرو این جدالها باشد‪ .‬و همه اینزهزا‬ ‫یعن ساختن احزاب چپ که طبقه کارگر را به دنبالهروى از این جناحها و از این جدالها سزازمزان‬ ‫میدهد‪ .‬و همه اینها یعن چپ واقعا موجود‪.‬‬ ‫کمونیسم و اصالحات‪ :‬یک تحریف دیگر رابطه ما کمونیستهاست با اصالحات‪ .‬رابطه کمونیزسزم بزا‬ ‫اصالحات‪ .‬ظاهرا چون ما انقالب هستیم الجرم دیگر نباید از اصالحات خوشمان بیزآیزد! و احززاب‬ ‫انقالب و کمونیست اى ساخته شدهاند که در مبارزه براى اصالح جامعه حضور ندارند! این یزکز از‬ ‫مضرترین تحریفات و ضربهها به مارکسیسم است‪ .‬براى اینکه کس که در مبارزه براى اصالح جزامزعزه‬ ‫حضور نداشته باشد‪ ،‬بنا به تعریف در صف مبارزه طبقه کارگر حضور ندارد‪ .‬طبقه کارگر بنا به موقعیزت‬ ‫سیاس و اقتصادى و اجتماع خود مجبور است مدام براى اصالح جامعه تالش کند‪ .‬اصال نقد مارکزس‬ ‫از اقتصاد سرمایهدارى این را نشان میدهد که کارگر بودن یعن مبارزه روزمره بر سر بهبود اوضزاع‪.‬‬ ‫چون این بهبود اوضاع‪ ،‬در شرایط که تشدید استثمار بخشی از دینامیسم سیستم است‪ ،‬شزرط حزفز‬ ‫اوضاع و اجتناب از محرومتر شدن است‪ .‬اگر کس ترورى ارزش اضافه را قبول کرده و بحزث ارزش‬ ‫نیروى کار را قبول کرده باید این را بفهمد که مبارزه براى افزایش دستمزد‪ ،‬مبارزهاى است دائزمز‬ ‫براى گرفتن ارزش نیروى کار در این جامعه‪ .‬و این چیزى جز این نیست که این مبارزه‪ ،‬مبارزه بزراى‬ ‫حف معیشت طبقه کارگر است‪ .‬بنابراین مبارزه براى اصالحات امر تعطی ناپذیر و جز خواص وجزودى‬ ‫طبقه کارگر است‪ .‬و اگر کس حزب بسازد‪ ،‬یا خط مشیاى بسازد‪ ،‬یا ایدئولوژىاى بسازد که اصالحات‬ ‫را – آن هم بصورت اشتقاق و با هزار اما و اگر‪ -‬باید در آن وارد کرد‪ ،‬به نظر من این حزب بنزا بزه‬ ‫تعریف کارگرى نیست‪ .‬این آنارشیسم است‪ .‬این آوانتوریسم است‪ .‬حزب کارگرى حزب اصالحات و‬ ‫حزب انقالب هردو است‪ .‬حزب انقالب اجتماع نمی تواند در صحنه مبارزه براى تغییر جامعه‪ ،‬تغیزیزر‬ ‫دائم و روزمره جامعه‪ ،‬حضور نداشته باشد‪ .‬حزب کارگرى نمیتواند چنین نباشد چون نمزی تزوانزد‬ ‫کارگرى باشد‪ .‬چون کارگران آنجا هستند‪ .‬اگر نباشند نمیتوانند زندگ کنند‪ .‬و اینجاست که مفهزوم‬ ‫مبارزه اقتصادى و مفهوم اصالحات به شدت در کمونیسم بهاصطالح رادیکال زمان ما کمرنگ اسزت و‬ ‫تازه همان هم یک جائ بعدتر و دورتر در تحلی وارد میشود‪ :‬حزبش را که تشکی داد و دیدگزاه اش‬ ‫‪43‬‬


‫را که گفت و غیره به این سوال جواب میدهد که راجع به اصالحات و مبارزه اقتصادى چه موضزعز‬ ‫دارد؟ این سوال از یک حزب کمونیست کارگرى پرسیدن ندارد‪ ،‬چون طبقه کارگر هر روز با این مساله‬ ‫سرو کله میزند‪ .‬موجودیت کارگر بعنوان طبقهاى که میخواهد انقالب خودش را سازمان بدهد در گرو‬ ‫بهبود دائم اوضاع است‪ .‬اما خیل از احزاب که تحت نام کمونیسم ساخته شدهاند نه فقط اصالحات و‬ ‫مبارزه اقتصادى را تحقیر میکنند‪ ،‬بلکه اصال آن را نم شناسند‪ .‬دیگر مدتهاست نم فهمنزد چزطزور‬ ‫میشود در آن شرکت کرد‪ .‬براى همین است که میگویم تاریخ میآید و میگذرد‪ ،‬زنها یک جائ حق‬ ‫راى میگیرند‪ ،‬اتحادیه یک جائ میرود علن و قانون میشود‪ ،‬تحصی رایگان دوره ابتدای برقزرار‬ ‫میشود‪ ،‬زمین مالکین بزر تقسیم می شود و هیچ جائ در این قضایا نمی توانزیزد رد یزک آدم‬ ‫کمونیست رادیکال طرفدار انقالب کمونیست را پیدا کنید! شخصیتها و نهادها و خیریههاى طبزقزات‬ ‫حاکم و یا در بهترین حالت احزاب چپ بورژوازى میدان اصالحات را بهدست دارند‪ .‬اما در همین ایام‬ ‫جنبش کمونیست مربوطه مشغول یک کارهائ بوده در رابطه با انقالب کمونیست “‪ ،‬که به نظر خزودش‬ ‫اجازه نمیداده که در این تالش براى اصالحات شرکت کند و میداندار شود‪ .‬براى اینها اصالحزات و‬ ‫انقالب مانعهالجمع هستند‪ .‬در دیدگاه ما‪ ،‬که جاى دیگرى باید جداگانه و به تفصی به آن بپردازیم‪ ،‬نزه‬ ‫فقط مانعهالجمع نیستند‪ ،‬بلکه معتقدیم بدون داشتن افق انقالب اجتماع نمی توان مدافزع پزیزگزیزر‬ ‫اصالحات بود و بدون حضور وسیع اجتماع بهمثابه مدافع دائم بهبود اوضاع نمیتوان در جزامزعزه‬ ‫نیروئ براى انقالب اجتماع بسیج کرد و به میدان آورد‪ .‬تخطره اصالحات و مبارزه براى اصالحزات‬ ‫به نام انقالب به نظر من اساسا کالم سکتهاى شبهسیاس و ضداجتماع مهجور‪ ،‬و روشنفکران شکم سیر‬ ‫جامعه در کشورهاى مختلف است که انقالبیگرى را از هرنوع ربط به رهای و رفاه بشزریزت تزهز‬ ‫کردهاند و به یک جهاد شبهمذهب تبدی کردهاند‪.‬‬ ‫کمونیسم‪ ،‬دمکراس و اومانیسم‪ :‬از قرار معلوم مارکس سوسیالیسم را ناقص بیان کرده و حزاال یزک‬ ‫جماعت باید بیایند اومانیسم و دمکراتیسماش را زیاد کنند! دمکراس را با آن تلفیق بدهند! بزه مزا‬ ‫میگویند عیب کمونیسم این است که این ماتریال دمکراتیک و انسانگرایانه در آن کم بهکار رفته و اگر‬ ‫ما این دمکراس را با سوسیالیسم تلفیق کنیم سیستم بهترى براى رهائ و آزادى پیدا میشود‪ .‬و این را‬ ‫در برابر جهان بین اى میگویند که ”رهای “ و ”انسان“ مفاهیم کلیدى آن است‪ .‬تالش براى دمکراتیزه‬ ‫کردن مارکسیسم یک رگه اصل در تحریف کمونیسم است‪ .‬اوال مارکس براى مقوله دمکراس قدوسیت‬ ‫قائ نیست‪ .‬براى بورژوازى اینطورى است چرا که رابطهاش با انسان مجاور خود را فقط از طزریزق‬ ‫تناسب و مقایسه قوا میتواند بفهمد‪ .‬براى بورژوا احترام هر انسان به اندازه سهامش در جامزعزه اسزت‪.‬‬ ‫دمکراس مقررات ناظر بر مناسبات این سهامداران است‪ .‬ول براى مارکسیسم نقطه عزیمزت انسزان و‬ ‫حرمت انسان است‪ .‬مارکسیسم احترام خود را به فرد انسان از مقوله دمکراس استخراج نزکزرده از‬ ‫انسانیت و انساندوست اش استخراج کردهاست‪ .‬از اینجا استخراج کرده که ترورىاى براى رهائ انسان‬ ‫است‪ .‬انسان ف نفسه برایش ارزشمند است‪ .‬اگر مارکسیستها بر آزادى بیان انسانها اصرار دارند بزراى‬ ‫این است که انسان هستند و باید بتواند حرفشان را بزنند‪ .‬مارکسیسم برابرى انسانها را میخواهد‪ .‬حزال‬ ‫اگر اکثریت پیدا شوند و بگویند برابرى انسانها خوب نیست‪ ،‬مارکسیسم این را قبول نمزی کزنزد در‬ ‫صورتیکه دمکراس باید این را قبول کند‪ .‬اکثریت جامعه اسرائی هر روز دارد راى میدهد که عربها‬ ‫‪44‬‬


‫باید شهروند درجه دوم باشند‪ .‬این دمکراس است! با همان تعریف که تاریخا از دمکراس شدهاست‪ .‬هر‬ ‫چقدر هم چکش کارىاش کنید و تبصرههائ راجع به حقوق اقلیت در آن بگنجانید‪ ،‬تغییرى در مقوله‬ ‫حاکمیت اکثریت آحاد نمیدهد‪ .‬اما مارکسیسم از آحاد حرکت نمیکند‪ ،‬مارکسیسم از انسان حزرکزت‬ ‫میکند‪ .‬راس شمارى نمیکند‪ ،‬یک دانه انسان برایش مطرح است و صدهزار انسان هم برایش مزطزرح‬ ‫است‪ .‬و مهمتر از همه چیز وجود یک جامعه انسان برایش مطرح است‪ .‬بنابراین مارکسزیزسزم هزیزچ‬ ‫احتیاج به دمکراتیزه شدن ندارد‪ .‬اصال منتقد دمکراس به معن یک جریان محدودنگر در برخورد بزه‬ ‫خود بشر است‪ .‬مارکسیسم طرفدار آزادى بشر است و تنها راه رهائ بشر براى رسیدن بزه حزرمزت‬ ‫انسان اش است‪ .‬این مانیفست کمونیست است‪ .‬طبقه کارگر دقیقا چون میخواست از این دمکراس فراتر‬ ‫برود این حرف ها را زده است‪ .‬چون دمکراس جواب مساله رهای و برابرى خودش و ک بشزریزت‬ ‫نبوده به مارکسیسم روى آورده است‪ .‬حاال این طبقه در آخر قرن بیستم احتیاج به تلفیق دمکراس بزا‬ ‫سوسیالیسم خودش ندارد‪ .‬قبول دارم‪ ،‬سوسیالیسم بورژوائ روس و چین و غیره ممکن اسزت بزا‬ ‫افزودن دمکراس بهبود پیدا کنند‪ ،‬ول سوسیالیسم کارگرى احتیاج به دمکراتیزه شدن ندارد تا چزه‬ ‫رسد به اینکه مقوله دمکراس قرار باشد زیربناى سوسیالیسم تعریف شود‪ .‬دمکراس مقولهاى نیست کزه‬ ‫از آسمان به بشر هدیه داده شده باشد‪ .‬طبقات ابداعاش کردهاند‪ .‬وقت کس میگوید کارگران اکثریت‬ ‫جامعه نیستند پس انقالبشان برحق نیست دارد سوسیالیسم را با مالک دمکراس بورژوائ درک و نزقزد‬ ‫میکند ‪.‬مارکس حقانیت انقالب کارگرى را از اکثریت بودن کارگران استخراج نکزرده اسزت‪ .‬اگزر‬ ‫مارکس به مقوله اکثریت جامعه استناد میکند از آن روست که دارد جواب دمکراتهاى زمان خودش را‬ ‫میدهد که علیه چپ به ایده اکثریت متوس میشوند‪ .‬اینجاست که مارکسیسم میگوید تنها راه واقعز‬ ‫حاکمیت اکثریت‪ ،‬انقالب کمونیست است‪ .‬انقالب کمونیست تنها راه آزادى بشر است‪ .‬بزنزابزرایزن‬ ‫مارکسیسم بدهکارىاى به دمکراس به عنوان یک جریان اجتماع ‪ ،‬و بدهکارىای به دمکراس بهعنوان‬ ‫یک نظام سیاس ‪ ،‬بدهکارىای به دمکراس بهعنوان یک اخالقیات اجتماع حس نمیکند‪ .‬انساندوستز‬ ‫کمونیسم کارگرى‪ ،‬انساندوست مارکسیسم بسیار فراتر از این مساله است و در آن حرمت انسان شروع‬ ‫هر مبحث است‪.‬‬ ‫بگذارید با توجه به آنچه گفتم به برخ مقوالت کلیدى مارکسیسم اشاره کنم و بگویم ما چه تعریف از‬ ‫این مقوالت داریم‪.‬‬ ‫رویزیونیسم ‪:‬جنبش رادیکال کمونیست و مارکسیست انقالب تاکنون به مقوله رویزیونیسم بهصورت‬ ‫یک کفر عقیدت نگاه میکند‪ .‬گوی یک عده ”ملحدند“‪” ،‬مرتدند“ دراستش گاه دقیقا همین الفاظ هزم‬ ‫بهکار برده میشود)‪ .‬انگار نجس هستند‪ .‬اما رویزیونیست براى ما‪ ،‬در بحث کمونیسم کارگرى‪ ،‬مث هر‬ ‫جریان فکرى و سیاس دیگرى با پایه و جایگاه و نقش اجتماع اش درک میشود‪ .‬مبارزه عقیدت با هزر‬ ‫جریان سر جاى خودش محفوظ است ول روش برخورد ما به رویزیونیسم یک روش مکتب ‪-‬مذهزبز‬ ‫نیست ‪.‬جدال با هر جریان رویزیونیست ‪ ،‬مث جدال ما با هر جریان بورژوائ دیگر است‪ .‬با این تفاوت‬ ‫که در این مورد باید داعیه مارکسیست بودن طرف مقاب را نیز نقد و افشا کرد‪ .‬در مواردى دیدهایم که‬ ‫‪45‬‬


‫فالن حزب رویزیونیست جلو افتاده و جای رهبرى اعتصاب را بدست گرفزتزه‪ .‬امزا چزپ ضزد‬ ‫رویزیونیست و از جمله خود ما بعضا‪ ،‬بهخاطر آنکه رهبرى اعتصاب دست رویزیونیستها قرار داشتزه‪،‬‬ ‫نفس اعتصاب و اعتصابیون را در تبلیغات خودمان ندیده گرفتهایم و حت گاه مورد نقد قرار داده ایزم‪.‬‬ ‫اما یک جاى دیگر که اصال حزب رویزیونیست اى در کار نیست که حت عکس مارکس را یک جزائز‬ ‫چسبانده باشد‪ ،‬و رهبرى اعتصاب رسما در دست یک اتحادیه راست است با آب و تاب حاضریم از آن‬ ‫حرف بزنیم‪ .‬یعن به یک حرکت ”خودبخودى“ قائ بودهایم که به حرکات کارگرى تحت رهزبزرى‬ ‫”رویزیونیستها‌‌”ارجحیت دارد‪ .‬غاف از اینکه آن ”خودبخودى“ را هم یک جناح معین از بزورژوازى‬ ‫دارد هدایت میکند و دنبال منافع خود میکشاند‪.‬‬ ‫رویزیونیسم به هرحال یک جریان مادى در جامعه است‪ ،‬اصال انعکاس جنبشهاى اجتماع معین اسزت‬ ‫که در راه تحقق این اهداف و منافع مادى اجتماع شان به مارکسیسم هم چنگ انداختهاند‪ .‬ما به ایزن‬ ‫جنبش هاى اجتماع ‪ ،‬از زاویه یک جنبش اجتماع دیگر برخورد میکنیم‪ ،‬نه از زاویه یزک دیزن و‬ ‫مکتب دیگر‪ .‬دعواى تروریک ما سر جاى خودش هست‪.‬‬ ‫دیکتاتورى پرولتاریا ‪ :‬در بولتن شوروى در این مورد بحث کردهایم‪ .‬من فکر میکنزم حزکزومزت‬ ‫کارگرى باید برقرار بشود و کارگران وقت حکومتشان را برقرار میکنند‪ ،‬ماتریال در دست را نزگزاه‬ ‫میکنند و از آن ماتریال حاکمیت خودشان را میسازند‪ .‬حاکمیت طبقه کارگر هم چیزى است که بایزد‬ ‫عین و اجتماع راجع به آن قضاوت کرد نه بر مبناى الگوها ‪ -‬بخصوص الگوهاى متاثر از مقزوزلزه‬ ‫دمکراس نزد بورژوازى‪ .‬و این یک از نکات مورد اختالف ماست با تبیینهاى دیزگزرى کزه از‬ ‫دیکتاتورى پرولتاریا وجود دارد‪ .‬به نظر من دیکتاتورى پرولتاریا حکومت است که رهبران اعتزراض‬ ‫طبقه را به رهبران دولت طبقات تبدی میکند‪ .‬رابطه دولت و تودهها کمابیش مطابق همان مکانیسزمز‬ ‫تعیین میشود که جریان انقالب و اعتراض رابطه میان رهبرى و تودهها را تعیین میکرد‪ .‬ول بههرحزال‬ ‫وقت رهبران جنبش اعتراض طبقه‪ ،‬دولت را میسازند‪ ،‬این دولت کارگرى است؛ دولزت کزارگزران‬ ‫است‪ .‬همانطور که قبال در بحث دولت در دورههاى انقالب گفتهام‪ ،‬باید فرق گذاشت میان دیکتاتزورى‬ ‫پرولتاریا وقت از دل یک انقالب و یک کشمکش حاد سیاس ظهور میکند‪ ،‬با وقت که امکان پزیزدا‬ ‫کردهاست مکانیسمهاى دخالت تودهاى در اداره جامعه را آنطور که باید و آنطور که ما معتقدیم برقرار‬ ‫کند‪ .‬فقدان این مکانیسم ها در ابتداى پیروزى انقالب کارگرى میتواند توجیه براى نف اصزالزت‬ ‫دیکتاتورى پرولتاریا باشد‪.‬‬ ‫رابطه حزب و طبقه‪ :‬حزب کمونیست باید حزب کارگرى باشد‪ .‬حزب کمونیست غیرکارگرى به نظر من‬ ‫در بهترین حالت پدیدهاى است گذرا و در حال گذار و باید قاعدتا به چیز دیگرى تبدی بشود‪ .‬منتهزا‬ ‫بگذارید بگویم وقت من این حرف را میزنم‪ ،‬چه منظورى از ”کارگرى“ در نظر دارم‪ .‬قطعا منظورم این‬ ‫نیست که حزب کارگرى به اعتبار اینکه ترورى انقالب طبقه کارگر را دست گرفته یا در جهت منزافزع‬ ‫طبقه کارگر پیکار میکند یا چیزى شبیه این کارگرى محسوب میشود‪ .‬منظورم این است که کارگزران‬ ‫‪46‬‬


‫عضو آن باشند‪ .‬منتها حزب تودهاى کارگران‪ ،‬حزب که کارگران در مقیاس وسیع در آن عضو باشزنزد‬ ‫تنها تحت شرایط معین بهدست می آید‪ .‬تنها تحت شرایط خاص احزاب کمونیست امکان پیدا میکنند‬ ‫حزب تودهاى کارگران باشند‪ .‬پس به هرحال این حزب حزب بخش از طبقه کارگر است‪ .‬اینزجزا مزا‬ ‫میرسیم به همان مقوله پیشاهنگ و غیره‪ .‬و من میخواهم اظهار نظرى راجع به این بکنم‪ .‬تعبیر سنت از‬ ‫کلمه پیشاهنگ‪ ،‬پیشاهنگ عقیدت و تروریک است‪ .‬کس که از قرار نماینده آگاه و انقالبیگزرى و‬ ‫ترورى و جهانبین است و قرار است معموال از بیرون بیاید و جلوى طبقه کارگر بیافتد‪ .‬مزن فزکزر‬ ‫میکنم حزب کمونیست قرار نیست به این معن حزب پیشاهنگ ایدئولوژیک و تروریک باشد‪ .‬خزود‬ ‫حزب‪ ،‬به اعتبار مارکسیسم و برنامه سوسیالیست و سیاس اش‪ ،‬به معناى سیاس و فزکزرى کزلزمزه‪،‬‬ ‫پیشاهنگ طبقه است‪ .‬اما پیشاهنگ‪ ،‬آنجا که نه از یک سازمان و گرایش‪ ،‬بلکه از افراد حرف میزنزیزم‪،‬‬ ‫باید یک پیشاهنگ اجتماع و سیاس باشد‪ .‬کس که در مبارزه کارگر عمال جزلزوى صزف قزرار‬ ‫گرفتهاست‪ .‬حزب کمونیست باید حزب متشک کننده بخش پیشاهنگ سیاس و اجتماع طبقه بزاشزد‪.‬‬ ‫حزب پیشاهنگ سوسیالیست طبقه باشد‪ .‬ول اینجا تاکید را میگذارم روى کلمه طبقه‪ .‬و در همین رابطه‬ ‫است که در چند سال اخیر‪ ،‬مقوله رهبران کارگرى و رهبران عمل را مورد بحث قرار دادهایزم‪ .‬یزک‬ ‫مفهوم و برداشت سنت از کلمه پیشاهنگ این بودهاست که کسان هستند که میروند سدها را بشکننزد‪،‬‬ ‫انسانهاى جان برکف که به افکار درست پ بردهاند و در یک حزب جمع شدهاند و غیره‪ .‬هزمزچزون‬ ‫آدم هائ حتما در حزب کمونیست وجود دارند ول مساله اساس این است که حزب کمونیست خصلت‬ ‫کارگرىاش را باید از رابطهاش با مبارزه کارگرى گرفته باشد‪ .‬در مبارزات کارگرى دخی بزاشزد و‬ ‫یک از شاخه هاى مبارزه کارگرى باشد‪ .‬وقت مارکس و انگلس از این حرف میزنند که کمونیستهزا‬ ‫چه هستند و چه نیستند‪ ،‬فورا به رابطه کمونیستها با سایر بخشهاى جنبش کارگرى اشاره میکنزنزد‪.‬‬ ‫میگویند کمونیستها آن بخش از طبقه کارگر هستند که در تمام دقایق این مبارزه و اعتراض طزبزقزه‬ ‫حضور دارند اما آن بخش از طبقه کارگرند که افق سراسرى و فراگیر طبقه کارگر را گم نمیکنند و در‬ ‫همه دقایق و مراح مبارزه آن را دنبال و نمایندگ می کنند‪ .‬من قبال راجع به آن افق فزراگزیزر و‬ ‫سراسرى صحبت کردم ‪.‬راجع به این باید بنشینیم بحث کنیم که حزب کمونیست ای که در تمام دقایزق‬ ‫مبارزه کارگرى حضور دارد کجاست؟ من حزب را اینطور م فهمم‪ .‬به نظر من حزب کمونیست از نظزر‬ ‫ترکیب انسان اش باید حزب رهبران جنبش اعتراض طبقه کارگر باشد‪ .‬حزب سوسیالیستهاى جنبزش‬ ‫اعتراض طبقه باشد‪ .‬و بحثهائ که در مقاالت ”سیاست سازمانده “ و ”آژیتاتور کمونزیزسزت‌‌‌”و‬ ‫”عضویت کارگرى“ در مورد مقوله رهبران عمل و غیره در سالهاى اخیر کردهایم‪ ،‬به نظر من درافزوده‬ ‫مهم در تعریف حزب و رابطه حزب و طبقه است‪ .‬تعریف حزب بهعنوان پیشزاهزنزگ عزقزیزدتز ‪،‬‬ ‫ایدئولوژیک ‪ ،‬تروریک و غیره به نظر من یک از ابداعات است که دقیقا مصادف میشود با جدا شزدن‬ ‫بستر رسم مدع مارکسیسم در صحنه جامعه از طبقه کارگر‪ .‬حزب کمونیست باید حززب رهزبزران‬ ‫سوسیالیست طبقه باشد که مستقیما در مبارزات جارى و اقتصادى درگیراند‪.‬‬ ‫سوسیالیسم در یک کشور‪ :‬در این مورد هم در بولتن شوروى نظرمان را گفتهایم‪ .‬باید انقالب کارگزرى‬ ‫به ساختن یک جامعه سوسیالیست منجر بشود‪ .‬باید به لغو مالکیت خصوص و به لغو کار مزدى منزجزر‬ ‫‪47‬‬


‫بشود و این را ممکن میدانیم و بحثهایمان را ارائه کردهایم‪.‬‬ ‫بههرحال من اینها را بعنوان نمونههائ گفتم از عرصههائ که با حرکت از موضع جنبش اجتماع طبقزه‬ ‫کارگر و سوسیالیسم کارگرى‪ ،‬کمونیسم کارگرى‪ ،‬نسبت به خیل قلمروهاى فکرى و سیاس کمونیسم‪،‬‬ ‫به نتایج میرسیم که براى ما شسته رفته و معلوم است و ابهام در مورد آنها نداریم و بر سزر آنزهزا‬ ‫موضع داریم‪ .‬و فکر میکنیم این موضع جوابگوست ‪.‬‬

‫وضعیت کنون جنبش سوسیالیست طبقه کارگر و موقعیت کمونیسم کارگرى‬ ‫در صحبتهاى قبل ام از این صحبت کردم که مرکز ثق کمونیسم از طبقه کارگر به طبقه بورژوا منتقز‬ ‫شده و چطور مارکسیسم در این پروسه تحریف شدهاست و جراح شده براى اینکه با این وضزعزیزت‬ ‫انطباق پیدا بکند‪ .‬اما چه عوامل باعث این وضع شده و کمونیسم کارگرى در کجزاى ایزن جزدال‬ ‫شکست خورده و عقب نشستهاست؟ موقعیت جنبش سوسیالیست طبقه چیست؟ بگذارید به اختصار بزه‬ ‫این نکات بپردازیم‪:‬‬ ‫در ک تاریخ یک قرن و نیم گذشته به نظر من در چهارچوب عموم ”چپ“ سه حرکت اساس عزلزیزه‬ ‫سوسیالیسم کارگرى‪ ،‬علیه کمونیسم کارگرى‪ ،‬وجود داشتهاست‪ .‬ناسیونالیسم‪ ،‬رفرمیسم و دمکراتیزسزم‬ ‫ددمکراس )‪ .‬که اینها ارتباط نزدیک با هم دارند‪ .‬همه اجزاء تفکر بورژوازىاند‪ .‬ناسیونالیسم‪ ،‬رفرمیسزم‬ ‫و دمکراس همه اشکال از ایدئولزوژى بورژوائ و افق و آرمان بورژوائ براى جامعه هستند‪ .‬ولز‬ ‫این سه تا را بهعنوان سه جریان اجتماع قدرتمند علیه کمونیسم و کارگر م بینیم‪ .‬اینجا البته دربزاره‬ ‫تقاب آشکار و رودرروى بورژوازى و سرمایه با طبقه کارگر و سوسیالیسم کارگرى صحبت نمیکنیزم‪.‬‬ ‫از این سه روند بعنوان گرایشات حرف میزنم که در رقابت با کمونیسم قدرت گرفتهاند‪ ،‬با کنار زدن‬ ‫کمونیسم‪ ،‬نیروى کمونیسم را بدنبال خود کشیدهاند‪ .‬واضح است که پیشروى و پیروزى اینها‪ ،‬تزفزوق‬ ‫اینها بر کمونیسم کارگرى‪ ،‬عقب رانده شدن جریان کمونیست کارگرى و اعتراض سوسیالیست طبقه در‬ ‫کشورهاى مختلف توسط این جریانات‪ ،‬نهایتا ناش از زور عریان بورژوازى است‪ .‬در موارد مختلف و‬ ‫کشورهاى متعدد دقیقا بهخاطر اینکه بورژوازى به طرق سیاس و نظام جنبش کارگرى و کمونیزسزم‬ ‫کارگرى را سرکوب میکند‪ ،‬جناح چپ ناسیونالیسم به جلوى صحنه میآید و جنبش رفرمیستز یزا‬ ‫جنبش دمکراتیک ظرف و ابزارى میشود براى اینکه کارگر باالخره بتواند براى تغییر اوضاعش به آن‬ ‫چنگ بیاندازد‪ .‬قدرت و نفوذ سوسیالیسم و کمونیسم کارگرى به نسبت این گرایشات دیگر نهایتزا در‬ ‫تناسب کل قواى طبقات تعیین میشود‪ .‬وقت فاشیستها کمونیستها را منهدم میکنند‪ ،‬واضح اسزت‬ ‫که سوسیالدمکراس تنها راه میشود که کارگر بتواند به درجهاى براى اصالحات تالش کند‪ .‬ولز‬ ‫بهعنوان گرایشهاى اجتماع که در جوار کمونیسم رشد میکنند و توانستهاند نیروى واقع کمونیسزم‬ ‫را به نیروى ذخیره خودشان تبدی بکنند‪ ،‬طبقه کارگر را دنبالهرو جنبش خودشان بکنند‪ ،‬مزن روى‬ ‫این سه تا دست میگذارم و فکر میکنم در کشورهاى مختلزف‪ ،‬در مقاطع و دورههاى مزخزتزلزف‪،‬‬ ‫‪48‬‬


‫میشود کارکردشان را دید‪.‬‬ ‫بستر اصل ناسیونالیسم که در کشورهاى مختلف صنعت رشد میکند ناسیونالیسم امپریالیست اسزت‪.‬‬ ‫نقش و هدفش تخفیف بحران در بازار داخل کشور مادر است‪ .‬این ناسیونالیسم رگههاى مختلف را در‬ ‫درون سوسیالیسم و چپ بهوجود آوردهاست‪ .‬در انگلستان و فرانسه و آلمان و ایتالیا و اسپانیا شزاهزد‬ ‫عروج و رشد آن بودهایم‪ .‬و این یک گرایش جدى ناسیونالیست ‪ -‬چپ است که اوروکمونیسم فقط یک‬ ‫نمونه آن است‪ .‬احزاب چپ متاثر از این ناسیونالیسم همه بر مبناى پالتفرمهاى مل ‪ ،‬و بزراى اصزالح‬ ‫اوضاع اقتصادى کشور مربوطه‪ ،‬یا اصالح سرمایهدارى موجود‪ ،‬کار میکنند‪ .‬گرایش ناسیونالیست و‬ ‫رفرمیست را به نظر من در کشورهاى تحت سلطه با وضوح خیل بیشترى میشود دید‪ .‬در موارد زیزاد‬ ‫اینجا برخالف اروپاى غرب دیگر این گرایشات نه رقیب یک نوع کمونیسم رادیکال که ممکن است در‬ ‫همان مقطع کنار آنها وجود داشته باشد‪ ،‬بلکه عمال جانشین خود کمونیسم رادیکال این کشورهزاسزت‪.‬‬ ‫وقت به نیروهاى چپ آمریکاى التین و حرفها و مواضعشان نگاه میکنیم‪ ،‬وقت به چپ ایران نزگزاه‬ ‫میکنیم‪ ،‬وقت به ویتنام نگاه میکنیم‪ ،‬به چین نگاه میکنیم‪ ،‬دقیقا م بینیم که پشت تزمزام ایزنزهزا‬ ‫ناسیونالیسم و رفرمیسم و دمکراتیسم بورژوازى نوخاسته این کشورها دیده میشود‪ .‬به نظر من این را‬ ‫میشود گفت که جنبش سوسیالیست طبقه کارگر در سیر تکوین جامعه سرمایهدارى در طول قرن بیستزم‬ ‫دست را به این نیروها باخته‪ .‬به دلی ناآمادگ خودش و مطرح بودن این جریانات و قابلیت بسزیزج‬ ‫شان‪ ،‬میدان را به این نیروها واگذاشتهاست‪ .‬بههرحال من جدال را با این جریانات م بینم‪ .‬کمونزیزسزم‬ ‫کارگرى در مقاب ناسیونالیسم‪ ،‬رفرمیسم و دمکراتیسم است که باید حدود و ثغور خودش را معلزززوم‬ ‫بکند و این گرایشات را از پشت کمونیسم عمال موجود و سوسیالیسم عمال موجود بیرون بکشد و نشزان‬ ‫بدهد که این ترندهاى به اصطالح کمونیست و سوسیالیست ف الواقع اردوى ناسیونالیسم و رفرمیسم و‬ ‫دمکراتیسم در هر کشور هستند‪.‬‬ ‫اینها چرا مطرح هستند؟ چرا چپ ناسیونالیست‪ ،‬چپ دمکرات و چپ رفرمیست قدرت اجزتزمزاعز‬ ‫بیشترى از کمونیسم کارگرى دارند؟ به نظر من امپریالیسم پدیدهاى است که بهخصوص دمکراتیسزم و‬ ‫رفرمیسم و ناسیونالیسم در کشور تحتسلطه را به یک امر اجتماع تبدی میکند‪ .‬خیل روشزن اسزت‬ ‫چرا‪ .‬استبداد سیاس ‪ ،‬عقبماندگ اقتصادى‪ ،‬شکاف عمیق اقتصادى بین اقشار اجتماع ‪ ،‬مساله ملز و‬ ‫ستم مل و پیشینه کولونیالیسم‪ ،‬همه اینها سرچشمههای هستند که باعث رشد این گرایشات میشوند‪ .‬تا‬ ‫حدى که در کشورهاى تحتسلطه اساسا آنچه بعنوان مارکسیسم رادیکال خود را عرضه میکند خزود‬ ‫این گرایشاتاند‪ .‬در تجربه شوروى و شک گیرى سوسیالیسم بورژوای این قطب‪ ،‬ترکیب ناسیونالیسزم‬ ‫و رفرمیسم را م بینم‪ .‬اتفاقا شوروى تجربهاى است علیه دمکراتیسم‪ .‬ناسیونالیسم و رفرمیسم مشزخزصزا‬ ‫براى دوره طوالن مشخصه مدل روس سوسیالیسم بوده است و این هم یک امر و آرمزان واقزعز‬ ‫بخشهای از جامعه است‪ .‬امرى واقع و مدل است براى کشورهاى عقبماندهاى که در تالش بزراى‬ ‫توسعه اقتصادى کاپیتالیست هستند‪.‬‬ ‫به هرحال از نظر سیاس و اجتماع و از نظر ایدئولوژیک به نظر من سوسیالیسم کارگرى در مقاب ایزن‬ ‫گرایشات عقب نشسته و من فکر میکنم اینها عناصر اصل محتواى اقتصادى‪-‬اجتماع سوسیزالزیزسزم‬ ‫غیرکارگرى در دوره ما هستند‪ .‬واضح است که پشت اینها رقابتهاى بورژوازى و جناحهاى مختلزف‬ ‫‪49‬‬


‫بورژوازى قرار دارد‪ .‬در غرب و کشورهاى صنعت ‪ ،‬رقابت بر سر دفاع از بازار داخل و سزرمزایزه‬ ‫” خودى“ در شرایط بحران اقتصادى و دشوارى حف نرخ سود‪ .‬در کشور تحتسلطه‪ ،‬رقابت بورژوازى‬ ‫نوخاسته این کشورها با بورژوازى کشورهاى غرب و کشورهاى امپریالیست و آرمان مل شک دادن‬ ‫به یک بازار داخل قوى‪ .‬کمونیسم بلوک روسیه هم پرچم رقابت بورژوازى این قطب براى رسزانزدن‬ ‫خودش به حد توسعه اقتصادى و فن غرب و گسترش مناطق نفوذ اقتصادى و سیاس خویش در سطزح‬ ‫جهان است ‪.‬‬

‫کمونیسم کارگرى و حزب‬ ‫من تا اینجا سع کردم کمونیسم کارگرى را بهعنوان یک واقعیت اجتماع ‪ ،‬بهعنوان یک جهان نزگزرى‬ ‫معین‪ ،‬یک دستگاه فکرى‪ ،‬بهعنوان یک انتقاد از سوسیالیسمهاى دیگر‪ ،‬بهعنوان منتقد تاریخ سوسیالیسزم‬ ‫و غیره‪ ،‬بحث کنم‪ .‬میرسیم به بحث کمونیسم کارگرى بهعنوان رهنمود و نسخهاى براى نوع معین از‬ ‫کمونیسم‪ ،‬براى ایجاد نوع معین از کمونیسم در عم ‪ .‬شک دادن یک پراتیک متفاوت کمونیست ‪.‬‬ ‫بگذارید براى اینکه زیاد وقت را نگرفته باشم‪ ،‬فقط تجسم بدهم از نوع حزب و احزاب که میشود به‬ ‫آنها حزب کمونیست کارگرى اطالق کرد‪ .‬به نظر من براى چنین حزب جنبش اجتماع ‪ ،‬جنبش طبقات‬ ‫و مبارزه روزمره و دائم طبقه کارگر علیه سرمایهدارى در صدر اولویت قرار میگیرد‪ .‬به این معن کزه‬ ‫گفتم کانون تشکی این حزب‪ ،‬کانون رشد این حزب‪ ،‬در درون طبقه است‪ .‬بخش اعظم انرژىاش آنجزا‬ ‫صرف میشود‪ ،‬به تمام مسائ این مبارزه محیط است‪ .‬و فعالیناش را‪ ،‬فعالین این مبارزه تشکی میدهد‪.‬‬ ‫رهبرانش‪ ،‬رهبران شناخته شده این مبارزهاند و هر قدر کوچک یا بزر باشد‪ ،‬در پیش و پس رفزتزن‬ ‫این مبارزه اجتماع دخی است‪ .‬از نظر بافتش‪ ،‬حزب است کارگرى‪ .‬دربرگیرنده عناصرى از طزبزقزه‬ ‫کارگر است‪ .‬کارگر به معن عین و ابهکتیو کلمه‪ .‬به این اعتبار براى اینکه یک چنین حزبز وجزود‬ ‫داشته باشد‪ ،‬قاعدتا این حزب‪ ،‬باید حزب باشد مناسب براى فعالیت کارگران‪ .‬و این یک تفاوت اساسز‬ ‫است که وقت به احزاب موجود نگاه میکنیم م بینیم ‪.‬حزب ما دحزب کمونیست ایران) و صد حززب‬ ‫مث ما جاى مناسب براى فعالیت کارگران نیست‪ .‬اما حزب کمونیست کارگرى‪ ،‬باید ظرف طبیعز و‬ ‫مناسب براى فعالیت سیاس کارگر باشد‪ .‬و این یک بحث جدى اساسنامهاى‪ ،‬سبک کزارى و روشز‬ ‫است‪ .‬فقط بحث اخالقیات نیست‪.‬‬ ‫همانطور که گفتم‪ ،‬حزب کمونیست‪ ،‬حزب است دخی در مبارزه اقتصادى‪ ،‬در مبارزه براى اصالحزات‪.‬‬ ‫این معن فورىاش اینست که حزب است که این توانای را بهدست آوردهاست که دخی باشد‪ .‬قابلیت‬ ‫کار تودهاى دارد‪ .‬حزب است که قابلیت کار علن دارد‪ .‬به نظر من حزب که نتواند کار علن ‪-‬توده اى‬ ‫سازمان بدهد نمی تواند حزب کارگرى بماند‪ ،‬حت اگر به این عنوان شروع شده بزاشزد‪ .‬مزی شزود‬ ‫گرایشات مث ”محاف فلسف “ در کارگران درست کرد و این شدن است‪ .‬کارگران هم بزخزشز از‬ ‫کارشان این است‪ .‬همان کارگرى که به محاف فلسف سمپات دارد‪ ،‬باالخره فردا دنبال مسزائزلزش در‬ ‫کارخانه است‪ ،‬دنبال طرح طبقهبندىاش است‪ ،‬دنبال قانون کار است و دنبال قانون اساس مملکت کزه‬ ‫‪50‬‬


‫باید راجع به کارگر در آن اظهار نظر بشود هم هست‪ .‬رابطهاش را هم باید با ارتش تنظیم کند‪ ،‬رابطهاش‬ ‫با سپاه پاسداران برایش مساله است‪ .‬حزب کمونیست همانطور که مارکس میگوید باید با این دقزایزق‬ ‫همراه باشد‪.‬‬ ‫به این اعتبار طبقه کارگر باید براى حزب کمونیست پدیده معلزوم باشد‪ .‬حزب باید مکانیسزم هزاى‬ ‫مبارزه این طبقه را بشناسد‪ .‬به نظرمن احزاب کمونیست فعل ‪ ،‬کارگر را از دریچه نگرش بزورژوا در‬ ‫تولید نگاه میکنند‪ .‬مکانیسم هاى زیست و سوخت و ساز درون این طبقه براى احزاب کمونیست فعل‬ ‫آشنا و روشن نیست‪ .‬نه با ذهن کارگر و مشغله ذهن اش آشناست و نه مشاهدات مشترک با کارگر دارد‬ ‫که بتواند مبناى تبلیغات خود قرار دهد و نه فشارهاى اجتماع اى که به کارگر در هر مزقزطزع وارد‬ ‫میآید را حس میکند‪ .‬خیل ها در این چپ میدانند مثال بر دانشجویان در ایران چه گذشتهاست‪ ،‬یا چه‬ ‫به روز کردها آمدهاست‪ .‬اما اینکه بر کارگران در این شش سال چه گذشتهاست‪ ،‬حزب کمونیست حتز‬ ‫تلق درست از این مساله ندارد‪ .‬خانواده کارگرى دارد به چه روزى میافتد‪ ،‬شرایط کار به چه روزى‬ ‫درآمده‪ ،‬احترام اجتماع کارگر اآلن در جامعه چگونه است؟ هزار و یک نکته است که می شزود بزا‬ ‫کارگر حس کرد و اینها در این احزاب سیاس محسوس نیست‪ .‬تبلیغاتشان هنوز از روى کزتزاب در‬ ‫میآید تا از زندگ واقع ‪.‬‬ ‫همانطور که گفتم حزب کمونیست نمیتواند به چیزى جز رهبر کارگرى متک باشد‪ .‬یک از رفقا از سر‬ ‫انتقاد اشاره کرد که در تبلیغات ما وقت مبلغ میگوید ”رهبر عمل “ طبقه کارگر‪ ،‬معن اش این است که‬ ‫خودم رهبر ”نظرىاش“ هستم و دارم راجع به یک نوع رهبر دیگرش حرف میزنم‪ .‬اما من فکر میکنزم‬ ‫این بیان غلط نیست‪ .‬کارگر رهبر عمل دارد‪ ،‬رهبر روزمره دارد‪ .‬کسان هستند در محیط فعالیت شزان‬ ‫عدهاى از کارگران را بهدور خود جمع میکنند‪ .‬و اگر او به حکومت شوراها آرى بگوید‪ ،‬کزارگزران‬ ‫هم به حکومت شوراها آرى میگویند و اگر نه بگوید ممکن است آنها هم نه بگویند‪ .‬هر چقدر هم مزا‬ ‫کار کرده باشیم‪ .‬باالخره یک عده اى مخالفت میکنند‪ ،‬اینطورى مخالفت میکنند‪ .‬یک عده اى موافقت‬ ‫میکنند‪ ،‬اینطورى موافقت می کنند‪ .‬مقوله رهبر کارگرى و کارگر ذینفوذ‪ ،‬به نظر من بایزد در ایزن‬ ‫احزاب جا باز کند و حزب‪ ،‬حزب شبکه کارگران ذینفوذ باشد‪.‬‬ ‫یک نکته دیگر این است که تناقض که ظاهرا بین تبلیغ بر سر مبارزه جارى و اصالحات و غیزره بزا‬ ‫تبلیغ بر سر سوسیالیسم وجود دارد‪ ،‬قاعدتا باید در این احزاب ح شده باشد‪ .‬منزظزورم تزبزلزیزغ‬ ‫سوسیالیسم است و نه آموزش دادن آن‪ .‬سوسیالیسم را تبلیغ کند‪ .‬یعن سوسیالیسم را بهعنوان پزاسزخ‬ ‫مطرح کند‪ ،‬یا سوسیالیسم را منطقا به عنوان چاره درد کس نشان بدهد‪ ،‬سوسیالیسم را تبزلیغ کزنزد‪.‬‬ ‫همانطور و با همان روح که معدنچ وقت میگوید ”من پول ذغالسنگها را دادهام“ دارد سوسیالیسم‬ ‫را دارد تبلیغ میکند‪ .‬اما این حزب سوسیالیسم را تبلیغ نمیکند‪ .‬وقت تبلیغ میکند‪ ،‬مساله خرد است‪.‬‬ ‫وقت ترویج میکند‪ ،‬مساله وسیع و طبقات است‪ .‬قرن بیستم دارد تمام میشود قاعدتا بزایزد بشزود‬ ‫سوسیالیسم را تهییج کرد‪ .‬حزب کارگرى سوسیالیست را از روى این میشود شناخت که چه طور دارد‬ ‫سوسیالیسم را تهییج میکند و چطور این تهییج به خرج مردم میرود‪ .‬به خرج آن طبقه اجتماع اى که‬ ‫نمایندهاش است میرود‪.‬‬

‫‪51‬‬


‫یک حزب کمونیست کارگرى باید پیوندهاى ارث خودش را با چپ پیش از خودش واقعا و رسزمزا‬ ‫قطع کند‪ .‬خیل ها را دیدهام تاریخ مبارزات خودشان را میرسانند به وقت که سه طبقه آنزطزرف تزر‬ ‫داشتهاند فعالیت سیاس میکردهاند و هنوز اینها ظاهرا در وجود این شخص بههم پیوستهاست‪ .‬در حالز‬ ‫که باید بیاید علیه این میراث حرف بزند‪ .‬همانطوریکه بلشویسم علیه میراث نارودنیسم حرف میزند‪ .‬ما‬ ‫هم حرف زدیم‪ .‬اما در اشکال مختلف این پیوستگ را همچنان نگه میداریم‪ .‬به این معن باید کمونیسم‬ ‫کارگرى تبیین تاریخ خودش را بدهد‪ .‬تبیین تاریخ خودش از تکام چپ را بدهد و بر سزر آن‬ ‫بایستد‪.‬‬ ‫حزب کمونیست کارگرى‪ ،‬آن حزب است که در تبلیغاتش از انقالب کارگرى حرف میزند‪ .‬مستقیزمزا‬ ‫براى انقالب کمونیست فراخوان میدهد‪ .‬ما در این سمت قدم برداشتهایم‪ ،‬وقت شزعزار حزکزومزت‬ ‫کارگرى را جاى جمهورى انقالب و غیره گذاشتهایم‪ .‬در این جهت گام برداشتهایم‪ .‬فراخوان به انقزالب‬ ‫کمونیست باید یک امر معمول باشد و تاکتیک هم باید بهعنوان تاکتیک سر جاى خودش قرار بگزیزرد‪.‬‬ ‫حزب سوسیالیست ‪ ،‬حزب کمونیست کارگرى قاعدتا باید اول فریاد بززنزد ”زنزده بزاد انزقزالب‬ ‫کمونیست !“ و اگر به او گفتند پس این یا آن مساله چه میشود؟ تاکتیکش را بگوید‪ .‬حزب که انقزالب‬ ‫کمونیست اساس حرفش باشد و به همان شیوهاى که گفتم‪ ،‬شیوهاى که به خرج مردم برود‪ ،‬در آنزهزا‬ ‫رسوخ کند‪.‬‬ ‫ول انقالب کمونیست اآلن در تبلیغات ما چه جایگاه دارد؟ من االن دقیقا نمیدانم رادیزو صزداى‬ ‫حزب کمونیست و بهویهه صداى انقالب راجع به انقالب کمونیست چه میگویند‪ .‬میدانم برنامهاى از‬ ‫صداى انقالب ایران در مورد وضعیت کارگران کرد در جزیره تنب کوچک و بزر پخش شزد‪ ،‬مزن‬ ‫وقت شنیدم با خودم گفتم دیگر در تنب کوچک و بزر ملیت کارگر را ول کنید‪ .‬از صبح تزا شزب‬ ‫چند بار لغت انقالب کمونیست و چند بار لغات ایران‪ ،‬کرد‪ ،‬جمهورى اسالم و غیره بزه زبزان مزا‬ ‫میآید؟ دیگر باید حرف انقالب کمونیست را زد‪ .‬دیگر دارد قرن بیست و یکم میشود‪.‬‬ ‫حزب کمونیست کارگرى باید برنامه روشن براى تغییر فورى ساختار اقتصادى اجتماع جامعه داشتزه‬ ‫باشد‪ .‬مث رهبر جامعه حرف بزند‪ .‬بگوید وقت سر کار بیایم این وضعیت اقتصادى را با این برنامههاى‬ ‫سیاس برقرار میکنم‪ “.‬سوسیالیسم کارگرى نمیتواند در موضع آژیتاسیون صرف بمزانزد‪ ،‬و در‬ ‫موضع ترویج صرف بماند‪ .‬در موضع بیان نیات سوسیالیست بماند‪ .‬باید حزب باشد که قصزد دارد‬ ‫تغییر معین را بهوجود بیاورد و براى آن تغییر فراخوان میدهد‪.‬‬ ‫به هرحال‪ ،‬از نظر عمل ‪ ،‬تجسم که از یک حزب کمونیست کارگرى میشود داد‪ ،‬به نظر من به بهتریزن‬ ‫وجه میشود از مانیفست کمونیست پیدا کرد‪ .‬من این جنبه صحبتم را خالصه میکنم‪ .‬و بعد از آنزجزا‬ ‫رهسپار مقوله عرصهها‪ ،‬تاکتیکها و غیره شد ‪.‬‬

‫کمونیسم کارگرى بعنوان یک کمپین مشخص در چهارچوب جامعه ایران‬ ‫نکته آخرى که اینجا باید راجع به آن صحبت کنم‪ ،‬کمونیسم کارگرى بهعنوان یک کمپین مشخص در‬ ‫‪52‬‬


‫چهارچوب جامعه ایران‪ ،‬در چهارچوب چپ ایران و در چهارچوب حزب کمونیست ایران است‪ .‬منتهزا‬ ‫براى اینکه این را بگویم‪ ،‬باید کال چند کلمهاى راجع به چپ ایران اظهار نظر بکنم‪.‬‬ ‫من تاریخ کمونیسم ایران را اینطور میبینم‪ :‬آن اقدامات اولیه مقارن با انقالب اکتبر را راستش هر قزدر‬ ‫آدم بیشتر مطالعه میکند‪ ،‬م بیند سرش بیشتر در باکو است تا جاى دیگرى‪ .‬پل کپ قطعنزامزه هزاى‬ ‫بینالمل را دست عدهاى مث ما دادند و اینها خواندند و رفتند آنطرف مرزها کار کنند‪ .‬فعالیت هزاى‬ ‫آن دوره حزب کمونیست ایران‪ ،‬ادامه کمینترن و ادامه بلشویسم است در رابطه با یک کشور مجزاور و‬ ‫کارگران آنجا‪ .‬نشان عروج و ظهور جدى سوسیالیسم در ایران نیست‪ .‬این کمونیسم اول قرن در ایزران‬ ‫هم البته پایه مادى خودش را داشت‪ .‬یعن باالخره وجود کارگر در آن جامعه‪ ،‬مطرح بودن انقالب در‬ ‫این جامعه‪ ،‬کولونیالیسم‪ ،‬ضدامپریالیسم‪ ،‬دمکراس و غیره‪ ،‬همه اینها پایه مادى براى ابراز وجود چزپ‬ ‫در جامعه را میساخت‪ .‬انقالب مشروطیت یک انقالب واقع بود و جناح چپ آن هم مزی تزوانسزت‬ ‫سوسیالیست باشد‪ .‬بنابراین اگر این را کنار بگذاریم‪ ،‬میرسیم به دکتر اران و ‪ ٧٥‬نفر و حزب توده‪ .‬از‬ ‫اینجا به بعد میتوانیم راجع به سوسیالیسم ”داخل “ ایران حرف بزنیم‪ .‬سوسیالیسم که در ایران به دلی‬ ‫فع و انفعاالت و روندهاى جامعتر اجتماع و اقتصادى شک میگیرد‪ .‬اینجا دیگر من راجع به یزک‬ ‫چپ پابرجائ حرف میزنم که ظهور میکند و از آن به بعد جناح از اپوزیسیون ایران را تشزکزیز‬ ‫میدهد‪.‬‬ ‫سالها پیش کس مث دکتر اران براى من یک اسم بود که میگفتند در زندان مقاومت کزرده و پزدر‬ ‫مارکسیسم ایران است و هر کس چیزى دربارهاش میگفت‪ .‬اما وقت بروید و از نزدیک نگاه کزنزیزد‬ ‫م بینید یک انسان شریف اصالحطلب‌‌”ایراندوست “ است که ایدههاى مارکسیست را گرفته اما حرفش‬ ‫مث خیل کسان دیگر این است که ”نباید در جامعه اینقدر ظلم و جور باشد“‪ ،‬مارکسیسزم بزراى او‬ ‫چیزى نیست جز اینکه ”جامعه نباید به فقیر و غن تقسیم بشود“ و ”بیائید مملکت را درست کنیم و مزا‬ ‫از قافله تمدن عقب هستیم و یک کارى بکنیم“ ‪ ،‬هرچه دقیقتر نگاه میکنید بیشتر ایزن تصزویزر را‬ ‫میگیرید‪ .‬انور خامهاى راجع به دکتر اران نوشته که ایشان ناسیونالیست خیل قوىاى بود که البزتزه‬ ‫بعدها کم تر اینقدر ناسیونالیست بود‪ .‬خودش در زندان گفته بود من خیل ناسیونالیست بودم‪ .‬اینجا از‬ ‫مارکس برایتان خواندم که در آلمان و در فرانسه‪ ،‬کمونیستها آن کارگران صنعت و پرولزتزرهزائز‬ ‫بودند که حوصله آن سوسیالیسم را نداشتند و در کانونهایشان سوسیالیسم متفاوت شک میگیرد و حت‬ ‫توسط خودشان تببین میشود‪ .‬و مارکس هم دارد در آن ظرف مینویسد‪ .‬کمونیسم که مانیفست به آن‬ ‫ارجاع میکند سوسیالیسم است در میان کارگران در تقاب و تمایز از سوسیالیسم غیرکارگرى شزکز‬ ‫میگیرد‪ .‬اما کمونیسم ایران در دوره جدید ددر دورهاى که با دکتر اران و ‪ ٧٥‬نفر و غزیزره شزروع‬ ‫میشود) از آن قطب سربلند نمیکند‪ .‬از آن زاویه اجتماع شروع به جوشیدن و بیرون زدن نمیکنزد‪،‬‬ ‫بلکه از بین روشنفکران و طبقات حاکم شروع میکند‪ .‬تحصیلکردهها هستند‪ ،‬کسان هستند که فزرنزگ‬ ‫رفتهاند‪ ،‬دیدهاند‪ ،‬آن تروریها را خواندهاند و انقالب روسیه بغ دستشان بهوقوع پیوسته و اعزالم‬ ‫کرده که ”هیچ نوع ستم مل را قبول ندارم‪ ،‬همه بدهکارییهایتان را بخشیدم‪ ،‬به خاکتان هیچ طمزعز‬ ‫ندارم‪ ،‬ایرانیتتان را بهرسمیت م شناسم‪ ،‬فقر چیز بدى است“ و میبینند مردم هم رفتهانزد و بزراى‬ ‫‪53‬‬


‫خودشان برنامه اقتصادى می ریزند و یک لنین هم آنجا هست که هر چه به او گوش میده میبیزنز‬ ‫آدم خوبی است‪ .‬این قشر روشنفکر و تحصیلکرده ایران ‪ ،‬کانون اولیه پیدایش عقاید سوسیالیستز در‬ ‫این روندى است که این چپ فعل ادامه آن است‪ .‬چپ فعل ادامه آن حزب کمونیست اولیه نزیزسزت‪،‬‬ ‫هیچ ربط به آن ندارد‪ .‬از نظر پیوستگ تاریخ ادامه این روندى است که از اینجا شروع می شزود ‪.‬‬ ‫بروید خاطرات ایرج اسکندرى را بخوانید‪ ،‬یک نمونه چنین چپ است‪ .‬قب از حزب تزوده عزمزوى‬ ‫همین اسکندرى‪ ،‬یعن سلیمان میرزا‪ ،‬سوسیالیست است‪ .‬ببینید عمویش چه جورى فکر میکرده‪ .‬وقتز‬ ‫ایرج اسکندرى‪ ،‬دکتر اران ‪ ،‬انور خامهاى و کامبخش دحاال کامبخش یک مقدار اظزهزاراتزش فزرق‬ ‫میکند و سرش به رابطه جهانیاش بند بوده و در یک قطب سیاس کار میکرده)‪ ،‬اینها را کزنزار هزم‬ ‫میگذارید‪ ،‬تصویرى که میگیرید جز این نیست‪ :‬این قشر روشنفکران و دانشآموختگان تحصیلکردگان‬ ‫کشور تحت سلطهاى است که واقعا آرمانهاى قدیم مشروطیت را حم میکنند‪ .‬از مدرنیززه شزدن‬ ‫ایران‪ ،‬سروسامان پیدا کردن ادارى آن‪ ،‬کم شدن شکاف فقیر و غن و حت از بین رفتزن اسزتزبزداد‬ ‫عزیمت میکند دکه هنوز البته به خودش جرات نمی دهد سلطنت را زیزر سزوال بزبزرد‪ .‬یزعزنز‬ ‫جمهوریخواه هم تازه یک پدیدهاى است که بعدا یک جاهائ علنا وارد میشود‪.‬‬ ‫بههرحال این مصلحین اجتماع طبقات حاکماند که اولین بحثهاى سوسیالیست را از آنها م شنویزم‪.‬‬ ‫دهه بعد از آن‪ ،‬بعد از پایان جنگ دوم جهان و تا قب از کودتاى ‪ ٢۸‬مرداد‪ ،‬مشخصا سنت جناح چپ‬ ‫اپوزیسیون تحت تاثیر حزب توده است‪ .‬ول در مجموع اپوزیسیون مخالف ”دستگاه“ را جبهه مل و‬ ‫حزب توده میسازند که اینها هم بر مبناى آرمانهاى قدیم بورژوازى نوخاسته ایران دارنزد حزرف‬ ‫می زنند‪ :‬اصالحات اجتماع ‪ ،‬استقالل سیاس و دمکراس ‪ .‬که حزب توده دمکراس اش کمتزر اسزت‪،‬‬ ‫اصالحات اجتماع اش بیشتر است‪ ،‬جبهه مل اصالحات اجتماع اش کمتر است و دمکراس اش بیشزتزر‬ ‫است ول ناسیونالیسم هم جزو آن هست‪ .‬حزب توده ملقمهاى است از ناسیونال‪-‬رفرمیسم ایرانز بزه‬ ‫اضافه تعلق به آن اردوگاه که آرام آرام در جهان شک گرفته‪ ،‬یک اردوگاه بین الملزلز ‪ .‬اردوگزاه‬ ‫شوروى‪ .‬تا یک مقطع اینها واقعا بر همدیگر منطبقاند‪ .‬یعن همه روشنفکران ایران ‪ ،‬روسیه شوروى را‬ ‫نماینده دفاع از ناسیونالیسم و اصالحطلب در کشورهاى جهان سوم و تحتسلطه میدانند‪ .‬مزنزافزع‬ ‫شوروى با منافع ملت این روشنفکران در تناقض قرار نگرفته‪ .‬اما در یک دوره دیگرى چنین میشود و‬ ‫از همان دوره هم انشعابات در حزب توده شروع میشود و طرد حزب توده بعنوان جریان که” نوکزر‬ ‫روسیه“ است و غیره شروع میشود‪ .‬جبهه مل صاحب اصل این انتقاد مل به حزب توده است‪ ،‬ول در‬ ‫خود حزب توده هم آدمهایش نظیر خلی ملک وجود دارند و به ترتیب جدا میشوند‪.‬‬ ‫شکست تجربه حزب توده و جبهه مل دکه گفتم اینها احزاب ایران دوره قب از اصالحات ارض انزد‪،‬‬ ‫احزاب بورژوازىاند که دارند علیه سیستم قدیم قد علم میکنند‪ ،‬سرآغاز رشد چپ جدیدى میشود‪.‬‬ ‫که این دقیقا دیگر مقارن است با درجهاى از رشد سرمایهدارى در ایران‪ .‬در دوره بعد از ‪ ٢۸‬مزرداد و‬ ‫بهخصوص پس از اصالحات ارض سال ‪ ،١٥٤١‬حزب توده دقیقا از موضع سرسپزردگز اش‪ ،‬عزدم‬ ‫دخالتش در دفاع از دمکراس و از ”حکومت مل دکتر مصدق“ مورد انتقاد قرار میگیرد و جبهه ملز‬ ‫هم از موضع پاسیفیسم و دست روى دست گذاشتن و عدم اعتقادش به مبارزه قهرآمیز‪.‬‬ ‫‪54‬‬


‫بهخاطر آنچه ”لیبرالیسم“ آن خوانده میشود‪ .‬چپ که از اینجا دیگر زیر فشار طبقه کارگر قزرار دارد‪.‬‬ ‫اصالحات ارض این چپ را بیرون میآورد‪ .‬اینجا دیگر پرچم ناسیونالیسم و رفرمیسم‪ ،‬دست آن قشزر‬ ‫اجتماع که سابق بود قرار نمیگیرد و به خردهبورژوازى ایران منتق میشود و دمکراس اى که ایزن‬ ‫چپ میخواهد از لیبرالیسم تفکیک میشود‪ ،‬این دیگر یک دیگر ”دمکراس نوین“ است از نوع اسزت‬ ‫که ناش از رشد نیروهاى مولده و توسعه کشور تحتسلطه است‪ .‬در این دمکراس دیگر مقوله حزقزوق‬ ‫فردى محور نیست‪ .‬بلکه با مفهوم حکومت خلق جوش میخورد‪ .‬در تبیین لیبرال از دمزوکزراسز ‪،‬‬ ‫حقوق فردى‪ .‬یعن فردیت فرد و حق راىاش‪ ،‬حقوق فردى و مدن افراد‪ ،‬جاى مهم دارد‪ .‬ولز در‬ ‫دمکراس نوین‪ ،‬در دموکراس خلق‪ ،‬معن دموکراس حاکمیت اقشار خلق است‪ .‬و در نزتزیزجزه در‬ ‫حکومت مورد نظر پیکار و چریک فدائ در اوان انقالب‪ ،‬اینکه معن عمل این دمکراس بزراى فزرد‬ ‫چیست و حقوق احزاب در این نظام چیست و آزادى مطبوعات چیست و غیره امرى فرع است‪ .‬مسالزه‬ ‫بر سر تحقق حاکمیت اقشار خلق است‪ .‬و این از نظر این جریان شاخص دمکراتیسم است‪ .‬و اگر نزگزاه‬ ‫کنیم م بینیم این جریان‪ ،‬این چپ جدید‪ ،‬به حساسیت نسبت به ”حقوق فردى“ میگوید لیبرالزیزسزم‪.‬‬ ‫مدع است دمکراس را یک پله فراتر بردهاست‪ .‬میگوید در این دمکراس خلق واقعزا حزکزومزت‬ ‫اکثریت برقرار میشود‪.‬‬ ‫این جریان رادیکالتر که ناش از فشار طبقه کارگر و موقعیت خرده بورژوازى و ناش از موقزعزیزت‬ ‫تحت سلطگ ایران است‪ ،‬بنظر من خمیره چپ رادیکال ایران بعد از اصالحات ارض را ساخت‪ .‬واقعیت‬ ‫این است که انقالب ‪ ،٧٥‬پرونده این چپ را م بندد‪ .‬این چپ را باالخره به کمال میرساند و به نقزطزه‬ ‫جوش میآورد و باالخره هم تبخیرش میکند‪ .‬این پروسه است که به نظر من باید راجع به آن بزایزد‬ ‫حرف بزنیم تا بتوانیم از اینجا به بعد راجع به حزب کمونیست و فرداى حزب کمونیست حرف بزنیم‪.‬‬ ‫بهرحال من معتقدم چپ رادیکال که وارد انقالب ‪ ٧٥‬شد‪ ،‬همان آرمانهاى رفرمیسم‪ ،‬ناسیونالیسزم‪ ،‬و‬ ‫دیگر حاال دمکراس ول به یک معن متفاوت‪ ،‬دمکراس به معن خلق گرائ و حکومت خلق‪ ،‬را حمز‬ ‫میکرد و دقیقا با جبهه مل مرزبندى داشت بهخاطر تاکید آن یک بر لیبرالیسم و روایت غرب آن از‬ ‫دمکراس ‪ .‬این چپ وارد انقالب شد‪ .‬ول فقط این جریان نبود که تاریخ چپ دوره ما را ساخت‪ .‬رشزد‬ ‫سریع طبقه کارگر پس از اصالحات ارض ‪ ،‬آن واقعیت را که در اول صحبتم به آن اشاره کردم را بزه‬ ‫صحنه میآورد‪ .‬بطور اجتماع و وسیع به صحنه میآورد‪ .‬طبقه کارگرى که در مقزابز و رودرروى‬ ‫سرمایه قرار گرفتهاست‪.‬‬ ‫سمپات طبقه کارگر به این چپ خلق یک امر قاب انتظار بود‪ .‬قبال گفتم که مارکس میگوید که چگونه‬ ‫در کشورهاى مختلف باید با رادیکالها و دموکراتها و غیره کار کرد و گفتم این شاخص از کارگرى‬ ‫بودن مارکس و ترورىاش است بهخاطر اینکه در عین مبارزه انقالب و مبارزه براى انقالب‪ ،‬در هرحال‬ ‫براى مبارزه براى اصالحات ارزش قائ است‪ .‬براى مبارزه براى بهبود اوضاع ارزش قائ است‪ .‬به نظر‬ ‫من رابطه طبقه کارگر ایران با این چپ از همین خصلت طبقه کارگر مایه میگرفت‪ .‬این چپ هیچ وقزت‬ ‫‪55‬‬


‫نیامد تبیین از یک سوسیالیسم کارگرى بهدست بدهد و بگوید من این را میخواهم‪ ،‬انقالب کارگزرى‬ ‫را میخواهم داین دیگر خاطرات زنده خود ماست که داریم راجع به آن حرف میزنیم)‪ .‬این چزپ از‬ ‫اصالح جامعه ایران در جهت ”رفع وابستگ “‪ ،‬حکومت خلق و این چیزها حرف زد‪ .‬و کارگران گفتند‪،‬‬ ‫بسیار خوب‪ ،‬باشد‪ .‬مارکس میگفت کارگران در فقدان حزب کارگرى با دمکراتهاى خرده بزورژوا‬ ‫کار میکردند‪ .‬این اتفاق است که در ایران نیز افتاد‪ .‬اما کنار این همسوی ‪ ،‬به نظر من طبقه کزارگزر‬ ‫تجارب مستق خودش را از سر گذراند‪ .‬وقت میگویم مستق ‪ ،‬باید توضیح بدهم‪ ،.‬در جامعه جزدایز‬ ‫مطلق گرایشهاى اجتماع از همدیگر ممکن نیست‪ .‬یعن باالخره در هرجنبش گرایشات و محافز و‬ ‫افراد گوناگون جذب میشوند‪ .‬در شوراى شرق‪ ،‬باالخره هم پوپولیست وجود دارد هم کارگرى کزه‬ ‫واقعا سرش براى انقالب کمونیست درد میکند و به کمک این شورا میخواهد آن را تسهی کند‪ .‬امزا‬ ‫بههرحال تجربههائ هست که در آن حضور مستق کارگر سوسیالیست و کمونیست را با کمز دقزت‬ ‫میتوان دید‪ .‬اعتصاب صورت میگیرد و اصال این سنت خلق نقش در آن ندارد‪ .‬اعتصاب صنعت نفزت‬ ‫به نظر من نمونه این امر حت قب از سقوط شاه است‪ .‬نفوذ این چپ خلق ‪ ،‬که تازه خود هنزوز ابزراز‬ ‫وجود وسیع اجتماع نکردهاست در جنبش صنعت نفت ناچیز است‪ .‬اما این جنبش رهبرىاى دارد کزه‬ ‫از همانجا آفریقاى جنوب و اسرائی را تحریم کرد‪ .‬از کجا این بحث را آورده بود؟ به نظر من این یک‬ ‫گرایش سوسیالیست کارگرى است با رهبرىاى که جهان نگرى معین در مورد طبقه کارگر و مزبزارزه‬ ‫طبقات دارد‪ .‬و این گرایش اجتماع کارگرى هیچوقت بهطور قطع و مطلق به این چپ که وارد صحنه‬ ‫انقالب می شد‪ ،‬نپیوست‪ .‬هیچوقت به آن نپیوست‪ ،‬بلکه با آن کار کرد‪ .‬اصال به اعتقاد مزن آن چزپ‬ ‫نمیتوانست این گرایش کارگرى را به خودش ملحق کند‪ .‬سبک کار یک از گرهگاههاى این جزدایز‬ ‫غیرقاب عبور است‪ .‬اما ایزدهها چطور؟ شکاف در آرمانها و ایدهها بهمراتب بارزتر است‪ .‬آیا ما همزه‬ ‫در جلسات نبودهایم که چپ مسلط آن روز هشدار میداد ”شما اینجا شلوغ نکنید‪ ،‬این چاپخانزه یزک‬ ‫حاج آقاى مل است!‪ ،‬این یک بورژواى مل است‪ ،‬اینجا شلوغ نکنید! اینجا این شعار درست نیست!“‬ ‫هیچ احدى نمیتواند با همچون موضع کارگر را در یک دوره انقالب به خودش ملحق کند‪.‬‬ ‫به هرحال آن چپ‪ ،‬که وارد انقالب شد‪ ،‬خودش دستخوش انقالب شد و آن کارگرى که بدون پزرچزم‬ ‫وارد انقالب شد‪ ،‬با این چپ برخورد کرد و با خودش برخورد کرد‪ .‬به نظر من انقالب یک اتفاق عظیزم‬ ‫در تاریخ ایران است‪ .‬یک مبدا است‪ .‬بعض ها‪ ،‬براى مثال از کسان که قبال چریک فدایز و یزا از‬ ‫مجاهدین دم‪ .‬ل‪ ).‬بودند‪ ،‬میگویند چرا سابقه ما را به انقالب میرسانید؟ این بهخاطر این اسزت کزه‬ ‫انقالب خیل مهمتر از آن هشت سال قبل است که رفیق ما مش چریک میکرد‪ .‬انقالب یک واقعزیزت‬ ‫اجتماع عظیم است که همان رفیق چریک که همسایهاش هم از کارش خبر نداشت را بزه رهزبزر‬ ‫اجتماع تبدی کرد‪ .‬وقت در ابعاد اجتماع داریم حرف میزنیم چریک فدائ هم اهمیتاش بهخاطزر‬ ‫آن سیصدهزار نفر میدان شهیاد است تا سه سال و نیم قبلش که مشغول مبارزه مسلحانه بود‪ .‬بنزابزرایزن‬ ‫چریک فدائ هم باید تاریخ واقع اجتماع خودش را باالخره به انقالب برساند‪ .‬به نظر من این انقالب‬ ‫یک نقطه عطف اساس است‪ ،‬نقطه عطف است که در آن‪ ،‬در ظرف چندین ماه ایزن سزوسزیزالزیزسزم‬ ‫غیرکارگرى خردهبورژوائ ‪ ،‬چنان در همه اجزاء و عوام اش بالغ میشود که به مزرحلزه پزیزرى و‬ ‫فرسودگ میرسد و از بین میرود و در مقاب اش چیز دیگرى قد علم میکند‪.‬‬ ‫‪56‬‬


‫به نظر من فشار طبقه کارگر در این روند‪ ،‬توسط جریان مارکسیسم انقالب نمایندگ شد‪ .‬و تا آنجزائز‬ ‫که به اعتقادات چپ نسبت به آن انقالب برمی گشت‪ ،‬به نظرم پرچم طبقه کارگر توسط مارکسیسم انقالب‬ ‫نمایندگ شد‪ .‬به همین دلی آن چپ به بنبست رسید‪ ،‬بهخاطر اینکه نیروى اجتماع کمونیسم بزراى‬ ‫آن چپ و دیدگاهها و مواضعش جائ باق نمیگذاشت‪ ،‬حال آنکه مارکسیسم انقالب را بزه مزیزدان‬ ‫می طلبید‪ .‬به نظر من جریان ما پشتش را به یک واقعیت عین اجتماع داد‪ .‬حاال خودش از کجا به ایزن‬ ‫نظرات رسیده بود این بحث دیگرى است‪ .‬ول باالخره ما جناح چپ این چپ بودیم و نقد سیاسز و‬ ‫نظرىای را مطرح کردیم‪ ،‬نقدى که واقعیات بیرون در صحنه انقالب داشت روز بهروز بر آنها صزحزه‬ ‫میگذاشت و مبارزین که در این روند به چپ متمای میشدند فورا پرچم پیدا میکردند‪.‬‬ ‫این مقطع را من مقطع شکست نهائ سوسیالیسم خردهبورژوائ میدانم که به نظر من تا سال ‪ ٢١‬تزمزام‬ ‫است‪ .‬بحران این سازمانها از همان روز پنجم شروع شد‪ .‬به نظر من وقت جزوه ”اسطزوره بزورژوازى‬ ‫مل و مترق “ چاپ شد و آنها مجبور شدند پنهانش کنند و از دست فعالینشان درآورند‪ ،‬بحران شزان‬ ‫شروع شده بود‪ .‬اصال انقالب بحرانشان را شروع کرد‪ .‬این بحران نشانههایش را در جدائ سزیزاسز‬ ‫تشکیالت ها از مش چریک از قب از آن گذاشته بود‪ .‬رفتن به سمت مش سیاس ‪-‬تشزکزیزالتز ‪-‬‬ ‫تودهاى‪ ،‬بهرسمیت شناختن تودهاى بود که در خیابان بود‪ .‬بهرسمیت شناس جمعیت بود کزه داشزت‬ ‫مبارزه میکرد‪ .‬حال با هر تبیین تروریک که میتوانست بهخود بگیرد‪ .‬به نظر من این چپ غیرپرولترى‬ ‫با تشکی حزب کمونیست‪ ،‬تاریخاش بهطور قطع تمام میشود ‪.‬‬

‫کمونیسم کارگرى به عنوان یک کمپین مشخص‬ ‫در رابطه با چپ ایران و حزب کمونیست ایران‬ ‫ما این چپ بورژوای را در انقالب ‪ ٧٥‬نقد کردیم‪ .‬مارکسیسم انقالب ایران که این جریان انتقزادى را‬ ‫نمایندگ میکرد توانست بسیار از این چپ بورژوای فاصله بگیرد‪ .‬ول پیدایش کمونیسم کزارگزرى‬ ‫بهعنوان یک جریان حزب فقط تازه از اینجا‪ ،‬بر دوش مارکسیسم انقالب و با نقد محدویت هزاى آن‪،‬‬ ‫میتوانست شروع بشود‪ .‬به نظر من تشکی حزب کمونیست نقطه آخر رادیکالیسم مارکسیسم روشنفکرى‬ ‫ایران بودهاست‪ .‬نقطه رسیدن به یک سلسله سرنخهاى تروریک صحیح و مواضع سیاس صحیح بودهاست‪.‬‬ ‫ول ابدا بهخودى خود انتقال اجتماع کمونیسم در ایران را نمایندگ نمیکند‪ .‬به نظزر مزن حززب‬ ‫کمونیست ایران فقط میتواند شروع یک تحول باشد‪.‬‬ ‫حزب کمونیست تمام ماتریال آن چپ را تحوی گرفت‪ .‬یعن خارج از خودش بهجز طیف پرو ‪-‬روس‬ ‫چیز زیادى باق نگذاشت‪ .‬جمهورى اسالم ضربات سنگین به چپ رادیکال ایران زد‪ .‬اما آن را از‬ ‫بین نبرد و نمیتوانست از بین ببرد‪ .‬و این چپ انقالب که بعد از سرکوبهاى سال ‪ ٢١-٢١‬به مبزارزه‬ ‫متشک ادامه میدهد‪ ،‬دیگر دارد اساسا در چهارچوب داخل حزب کمونیست ایران فعالیت میکند‪ .‬این‬ ‫‪57‬‬


‫حزب بستر اصل و فراگیر چپ رادیکال ایران شد‪ .‬پیشبین ما در بحثها و اجالسها و کنگره هزاى‬ ‫قب از تشکی حزب‪ ،‬عمال بهوقوع پیوستهاست‪ .‬آن اسناد را بخوانید‪ .‬گفتیم با تشکی این حزب‪ ،‬پرچم‬ ‫مارکسیسم انقالب بلند میشود و بیرون از آن فقط کمونیسم بورژوای طرفدار شوروى میماند و بزس‪.‬‬ ‫از سوسیالیسم خردهبورژوائ چیزى باق نمیماند‪ .‬عینا همینطور شده‪ .‬بههرحال چپ رادیکال ایزران‪،‬‬ ‫در ظرف به اسم حزب کمونیست ایران یک کاسه شد و حزب کمونیست ایران بستر اصل کمزونزیزسزم‬ ‫رادیکال و مارکسیسم رادیکال و انقالب در ایران شد‪ .‬و این افتخار و موقعیت است که هزیزچزکزس‬ ‫نمیتواند از آن بگیرد‪.‬‬ ‫اما براى کس که از زاویه جنبش اجتماع طبقه کارگر نگاه میکند‪ ،‬هنوز اتفاق تعیینکنندهاى که باید‬ ‫بیفتد‪ ،‬نیفتادهاست‪ .‬باالخره قرار بود مرکز ثق کمونیسم و اعتراض کمونیسم به جامعه سرمایهدارى‪ ،‬بزه‬ ‫درون طبقه کارگر منتق بشود و حزب کارگرى کمونیستها بهوجود بیاید‪ ،‬حزب کمونیست کارگزران‬ ‫بهوجود بیاید‪ .‬قرار است سوسیالیسم و کمونیسم کارگرى به حزبش برسد‪ .‬این اتفاق به نظر من هزنزوز‬ ‫نیفتادهاست‪ .‬به نظر من حزب کمونیست متاسفانه با همه تالشهای که در آن میشود‪ ،‬همچزنزان حززب‬ ‫دانش آموختگان ایران است‪ .‬امروز التفات و توجه کارگر به این حزب خیل بیشتر از هر جریان دیگر‬ ‫است‪ .‬بخش وسیع از اعضایش کارگرند‪ .‬ول سوال که من از شما میکنم این است که کارگر در چزه‬ ‫ظرفیت وارد این حزب میشود و در چه ظرفیت کار میکند؟ کارگر وقت به این حززب مزی آیزد‪،‬‬ ‫موقعیت اجتماعیاش را رها میکند‪ .‬یعن براى اینکه به حزب ما بپیوندد‪ ،‬از آن جنبش اجزتزمزاعز‬ ‫اعتراض جدا میشود‪ .‬این علیرغم تالش ما قاعده عموم است‪ ،‬هرچند استثنائات هم هست‪ .‬ول وقت‬ ‫یک کارگر به حزب کمونیست ایران م پیوندد‪ ،‬از انسان اجتماع مارکس به انسان طبیع فزوئزربزاخ‬ ‫تبدی میشود و وارد حزب میشود! خصلت اجتماع او‪ ،‬کارگر بودنش و تعلقاش به یک صف مبزارزه‬ ‫و اعتراض جارى اجتماع علیه سرمایه از او سلب میشود‪.‬‬ ‫این شروع بحث کمونیسم کارگرى در رابطه با ماست‪ .‬من بحثم این است که هیچ قول و قرار تشکیالت‬ ‫و اساسنامهاى نمیتواند جلوى توسعه تاریخ را بگیرد‪ .‬این توسعه اجتنابناپذیر است‪ .‬آخر ناسالمتز‬ ‫ایران سرمایهدارى شده با میلیونها کارگر‪ .‬میلیونها کارگر که راجع به دنیا اظهار نظر مزی کزنزنزد‪.‬‬ ‫میلیونها کارگرى که دیگر در روستاهاى اطراف فالن شهرستان قالیباف نمیکنند‪ ،‬بلکه وسط تزهزران‬ ‫دارند اتومبی تولید میکنند‪ ،‬کامپیوتر مونتاژ میکنند‪ ،‬شب هم جلوى تلویزیون رنگ م نشینزنزد و‬ ‫دنیا را نگاه می کنند‪ .‬کارگر قرن بیستم‪ ،‬جامعه قرن بیستم‪ ،‬سرمایهدارى قرن بیستم ‪.‬و این کارگر دیگزر‬ ‫آمدهاست‪ .‬و م بیند حزب هست که کارگر کارگر میگوید و بهنام کارگر تشکی شدهاست‪ .‬این کارگر‬ ‫دیگر حزب را میقاپد‪ ،‬به آن چنگ میاندازد‪ .‬و این پروسه ”چنگ انزداخزتزن“ یزک ضزرورت‬ ‫اجتنابناپذیر تاریخ است دمن بعدا اشاره خواهم کرد که این یک پروسه جهان است‪ .‬کارگر مجددا به‬ ‫کمونیسم و تحزب کمونیست دست میبرد‪ .‬و این پرچم سوسیالیسم کارگرى این بار به اسم مارکسیسزم‬ ‫بلند میشود‪ .‬این یک روند جهان است)‪.‬‬ ‫بحث کمونیسم کارگرى در چهارچوب حزب بنابراین فراخوان است به این‪ .‬فراخوان به این است که‬ ‫بحث کمونیسم کارگرى در درون حزب کمونیست ایران‪ ،‬این روند تصرف حزب توسط طبقه کزارگزر‬ ‫ایران را نمایندگ میکند‪ .‬باید کانون کمونیسم به آنجا منتق بشود‪ .‬باید بازتولید حزب کمونزیزسزت‬ ‫‪58‬‬


‫ایران‪ ،‬بازتولیدى باشد برمبناى حیات اجتماع یک طبقه واقع در جامعه‪ .‬حزب کمونیزسزت بزایزد‬ ‫بهعنوان بخش از طبقه کارگر بازتولید بشود‪ .‬به عنوان بخش از اعتراض کارگرى بازتولید بشود‪ .‬اکنون‬ ‫اینطور نیست‪.‬‬ ‫بههرحال تالش ما براى بحث کمونیسم کارگرى این است که حزب کمونیست ایران را نسبت بزه ایزن‬ ‫تحول که در جریان است آماده بکند‪ .‬کارى بکند که واقعیت در مقاب آن تحول مقاومت نکند‪ .‬بر سر‬ ‫راه تصرف این حزب توسط کارگران سنگ نیاندازد‪ .‬سر راه تشک کمونیسم کارگرى ایران بهعنوان یک‬ ‫حزب سنگ نیاندازد‪ .‬ما میخواهیم کارى بکنیم که موجودیت تشکیالت این حزب‪ ،‬خود به مانع بزر‬ ‫سر رشد نیروهائ که پشت سر خود جمع کرده تبدی نشود‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى‪ ،‬بحث تزغزیزیزر‬ ‫ماهیت و تغییر واقعیات وجودى حزب کمونیست ایران از یک حزب در ادامه سنت رادیکالیزه شزدن‬ ‫چپ غیرکارگرى ایران‪ ،‬به یک حزب کارگرى است‪.‬‬ ‫بخش آخر صحبتم در واقع تکرار بحث است که در گزارش کمیته مرکزى به کنگره سوم آمده اسزت‪.‬‬ ‫خالصه این بحث من این است‪ :‬این روندهائ که در مورد تعرض کمونیسم کارگرى شمردم بزنزا بزه‬ ‫موقعیت جهان امروز اجتنابناپذیر است‪ .‬و دهههاى آینده‪ ،‬سالهاى آینده‪ ،‬شاهد عروج کمونزیزسزم‬ ‫کارگرى بهعنوان یک جریان حزب و بازگشت پرچم مارکسیسم به کانونهاى کارگرى و تبدی شزدن‬ ‫آن فقط به پرچم کانونهاى کارگرى خواهیم بود‪ .‬پیدایش سوسیالیسم کارگرى تحت پرچم مارکسیسزم‬ ‫دحال اینجا به اینکه این چه وزنه اجتماع و قدرت سیاس اى پیدا میکند‪ ،‬کزارى نزدارم)‪ .‬ولز‬ ‫بههرحال می رویم تا کمونیسم را در قامت کارگرىاش ببینیم‪ .‬و کارگران را بهعنوان نیروى مسزتزقز‬ ‫کمونیسم و فقط کمونیسم ببینیم‪.‬‬ ‫عوامل هستند که از یکسو این روند را تسهی میکنند و از سوى دیگر موانع جدیدى در بزرابزر آن‬ ‫بهوجود میآورند‪ :‬اول توسعه شگرف سرمایهدارى بعد از جنگ دوم‪ .‬که امروز دیگر به اوج خزودش‬ ‫رسیدهاست‪ .‬هیچ گوشهاى در دنیا نیست که سرمایه در آن رسوخ نکرده باشد و حت بر کوچکتزریزن‬ ‫اشکال پروسه کار هم چنگ نیانداخته باشد‪ .‬اوضاع امروز ابدا با سال ‪ ١١٧١‬قاب مقایسه نیست‪ .‬امزروز‬ ‫کامپیوتر سرهم کردن جزو کارهاى شاق محسوب میشود‪ .‬و در کشورهاى دوردست انجام می شزود‪.‬‬ ‫صحبت قالیباف و گلیمدوزى و امثالهم نیست‪ .‬صحبت بر سر تولید وسائ صنعت سطح باال تزوسزط‬ ‫بخش وسیع از کارگران جهان‪ ،‬ارتباط تنگاتنگ این بخشها باهم‪ ،‬صحبت یک انقالب انفورمزاتزیزک‪،‬‬ ‫یک انقالب الکترونیک است‪ .‬صحبت اتصال ارتباطات و مبادالت ک کشورهاى جهان با همدیگر است‪.‬‬ ‫کار به جائ رسیده که آیتاهللها میتوانند در کشورهاى مختلف همزمان فتواى قت بدهند! قبال شزش‬ ‫ماه طول میکشید تا ده مجاور بفهمد ایشان فتوا دادهاند! این سرمایهدارى کارگران را در همان مقیزاس‬ ‫بهعنوان آنت تز خود بهوجود آورده‪ .‬پرولتاریای که رشد ناکاف اش زمان سن سیزمزون واوئزن را‬ ‫ناگزیر میکرد از سوسیالیسم بهعنوان یک اتوپ حرف بزنند‪ ،‬وجودش در یک دو کشور اروپزا بزه‬ ‫مارکس اجازه داده بود که مانیفست را بنویسد‪ ،‬اکنون در مقیاس هزاران برابر در اقص نقزاط جزهزان‬ ‫بهوجود آمده و دارد سرنوشت جنبشها را تعیین میکند‪ .‬و خود ما بهعنوان حزب کمونیست بخش از‬ ‫این عروج پرولتاریا هستیم و محصول آنیم‪ .‬در کردستان یک نمونهیاش را شاهدیزم‪ .‬افزول حززب‬ ‫دمکرات و عروج کومه له به نظر من اساسا اگر بخواهد نمودار چیزى باشد‪ ،‬نمودار عروج کارگر کزرد‬ ‫‪59‬‬


‫بعنوان یک وزنه در صحنه اجتماع است‪ .‬و کارگر در ایران بطور کل ‪ .‬در جاهاى دیگر‪ ،‬در آفریزقزاى‬ ‫جنوب و فلسطین و خاورمیانه وآسیاى جنوب شرق میبینیم که فشار اجتماع و سیاس کزارگزرى‬ ‫دارد قیافه دنیا را مجددا تغییر میدهد‪.‬‬ ‫عام دیگر‪ ،‬بحران سوسیالیسم بورژوائ است‪ .‬در آن گزارش نسبتا به تفصی بحث شزده اسزت‪ .‬ایزن‬ ‫سوسیالیسمهائ که برشمردم‪ ،‬دارند همگ یک پس از دیگرى دود میشوند و به هوا مزی رونزد و‬ ‫آخریناش و به نظر من عظیمتریناش سوسیالیسم بورژوائ روسیه است‪ ،‬که در ظهزور گزوربزاچزف‬ ‫م بینیم‪ .‬دامروز میگویند که گورباچف حرفهایش پیش نمیرود‪ ،‬کارهایش پیش نمیرود‪ ،‬بعض هزا‬ ‫یک سال به او وقت میدهند‪ .‬اما اگر در ظرف یک سال کارى نکند‪ ،‬دیگر چیزى برایش باق نمیمانزد‪.‬‬ ‫اینطور نیست که با شکست گورباچف‪ ،‬برژنفىیها بیایند و ‪ ١٧‬سال دیگر به شک سابق ادامه بدهزنزد‪.‬‬ ‫خیر‪ ،‬هیچ چیز از مدل سوسیالیسم بورژوائ روسیه باق نمیماند)‪ .‬بحران چپ نو در اروپا‪ ،‬متعلق بزه‬ ‫دههاى بود که سپرى شدهاست‪ .‬نشان جدىاى از اینها نمانده است‪ .‬سیاسیون ایران که تازه به خزارج‬ ‫آمده و زبان یاد گرفتهاند فکر میکنند که تازه این مکتب بوجود آمده‪ .‬تازه کشفاش کزرده انزد‪.‬‬ ‫میخوانند و تکرار میکنند‪ .‬اما این مکتب یک مکتب سپرىشده و قدیم است با تاخیر و پزس از‬ ‫انقضاى تاریخش دارد به چپ ایران صادر میشود‪ .‬اوروکمونیسم که م پنداشت با ناسیونالیسم به جائز‬ ‫میرسد‪ ،‬به هیچ جائ نرسیدهاست‪ .‬پوپولیسم را که خودمان میدانیم چه بهسرش آمده و آورده ایزم‪.‬‬ ‫مائوئیسم را که اصال کس به هیچوجه حاضر نیست اسمش را بیاورد‪ .‬تروتسکیسم هم که بزا بزحزران‬ ‫شوروى تکلیف تمام زندگیاش نامعلوم میشود‪ .‬میخواهم بگویم سوسیالیسم بورژوائ پرچمش را از‬ ‫دست داده و یک معن آن این است که بورژوازى میخواهد بطور کل از مارکس دست بکشد و رسمزا‬ ‫این را اعالم میکنند‪ .‬نشریات رسم بورژوائ این را میگویند که مارکس دورهاش سرآمدهاست‪ .‬این‬ ‫یعن اینکه بورژوازى میتواند این مقوله و این جهتگیرى را کنار بگذارد‪.‬‬ ‫این وضعیت‪ ،‬یعن بحران سوسیالیسم بورژوائ و رشد سریع سرمایهدارى‪ ،‬از یکسزو نشزان دهزنزده‬ ‫زمینه هاى بسیار مناسب براى رشد کمونیسم کارگرى است‪ .‬از سوى دیگر محدودیتهاى عزمزلز و‬ ‫فشارهاى ایدئولوژیک اى را بر فعالیت کمونیستها و طبقه کارگر ببار میآورد‪ .‬چه از نظر سیاس بزا‬ ‫عقب رانده شدن جناح چپ بورژوازى و چه با ادغام اقتصادى بیشتر بخشهاى سرمایه در یزک بزازار‬ ‫جهان ‪ ،‬تخاصمات میان بخشهاى مختلف بورژوازى بر خالف سال هاى پس از جنگ دوم جهان کمتر‬ ‫در ابعاد تودهاى و قهرآمیز بروز میکند‪ .‬آن ظرفهاى متداول که چپ رادیکال و جریانات موسوم به‬ ‫کمونیست سنتا در آنها پیشقدم میشدند‪ ،‬نظیر جنبشهاى استقالل طلبانه‪ ،‬ضدامپریالیستز و غزیزره‬ ‫محدودتر می شود‪ .‬از طرف دیگر از مد افتادن مارکس نزد بورژوازى به این معن است کزه اقزبزال‬ ‫عموم به مارکسیسم کم میشود‪ .‬مارکس را متفکر قرن گذشته اعالم کردهاند‪ .‬مارکسیست بودن و تبلیغ‬ ‫مارکسیست کردن وقت بخشهای از خود بورژوازى و قطبهای از خود جهان سرمایهدارى خود را‬ ‫سوسیالیست و مارکس را چهره معتبرى میدانستند‪ ،‬براى مبلغ مارکسیست بهمراتب سادهتر از دوران‬ ‫حاضر بود که یک هیسترى ضدمارکسیست دارد اوج میگیرد و مارکس قدیم و ازمدافتزاده اعزالم‬ ‫میشود‪.‬‬

‫‪60‬‬


‫اینها موانع است‪ ،‬ول عوام مثبت خیل برجستهتر هستند‪ .‬در کنگره از این صحبت کردیم که استفاده‬ ‫از آن عوام مثبت به پراتیک آگاهانهاى احتیاج دارد‪ .‬اما عوام منف خودبهخود فردا اتفاق میافتزد‪.‬‬ ‫هر روز دارد اتفاق میافتد‪ .‬ول تبدی کردن شکست سوسیالیسم بورژوائ به پیروزى مزارکسزیزسزم‬ ‫کارگرى مبارزه میبرد‪ ،‬کار و فعالیت زیاد می خواهد‪ .‬این دورنمائ است که کمونیسم کارگزرى در‬ ‫ایران و جهان دارد حت طرح مبحث کمونیسم کارگرى و پیدایشاش در حزب ما‪ ،‬به نظر من انعکزاس‬ ‫یک واقعیت اجتماع بیرون از خودش است‪ .‬فشار دیگرى را دارد نمایندگ میکند‪ .‬جنبش طزبزقزه‬ ‫کارگر که تا امروز قدرتش را به بخشهاى مختلف بورژوازى وام داده و دنبال امر اجتماع بخشهای‬ ‫از طبقه حاکم کشیده شدهاست‪ ،‬اکنون دارد می رود که قدرت مستق خود را نشان بدهد‪ .‬طرح پیشروى‬ ‫کمونیسم کارگرى در حزب کمونیست ایران‪ ،‬کمپین است که بر مبناى این واقعیت اجتزمزاعز دارد‬ ‫صورت میگیرد‪ .‬و جلوى آن نمیشود ایستاد‪ .‬از این روست که من فکر میکنم براى کمونیست کزه‬ ‫ابتداى بحث گفتم‪ ،‬کمونیست که خواهان پیروزى کمونیسم‪ ،‬کمونیسم مارکس‪ ،‬است و دنزبزال راه‬ ‫پیشروى میگردد‪ ،‬گریزى از پیوستن به کمونیسم کارگرى نیست‪.‬‬ ‫من در این جلسه سع کردم حقانیت و حقیق بودن این بحثها را توضیح بدهم‪ .‬حقیقت تروریکاش را‬ ‫توضیح بدهم‪ ،‬حقیقت اجتماع اش را توضیح بدهم‪ ،‬پشتوانه اجتماع و طبقات اش را توضیح بدهم‪ .‬از‬ ‫آن دفاع ایدئولوژیک و عمل بکنم‪ .‬بگویم راه دارد و آلترناتیو نشان بدهم‪ .‬و بگویم این آلترناتزیزو‬ ‫فرق دارد‪ .‬این کارى است که به نظر من دیگر از این به بعد فلسفه فعالیت سیاس من و هر کس که ایزن‬ ‫بحثها را میکند را تشکی میدهد‪ .‬حزب کمونیست براى من موضوع کار است‪ .‬حزب کمونیست بزه‬ ‫این ترتیب پدیده اى است که باید تغییر کند‪ .‬و بحث کمونیسم کارگرى کمپین است براى تغییر حزب‬ ‫کمونیست‪ .‬ول به هیچ عنوان به این محدود نیست‪ .‬مخاطبین این بحث فراتر از حزب کمونیزسزت و‬ ‫فراتر از این جلسه است‪ .‬مخاطباش همان کسان اند که ”اسطوره بورژوازى مل و مترق “ مزخزاطزب‬ ‫خودش قرار داده بود‪ .‬مخاطباش همان کسان هستند که مانیفست کمونیست آنها را مخاطب خود قرار‬ ‫داده بود‪ .‬مخاطباش جنبش اجتماع خارج از خودش است‪ .‬خطاب من به آن جنبش عظیم است ‪.‬‬

‫پاسخ به سواالت‬ ‫ددر پاسخ به رفیق ش)‪ :‬من نگفتم سرمایهدارى به انتهاى رشد خودش رسیدهاست‪ .‬اصال معتقد نیستم یک‬ ‫شیوه تولیدى همینطور خودبهخودى به انتهاى خود میرسد‪ .‬فرودالیسم هم احتماال وقت از بین رفزت‬ ‫هنوز هر سال از سال قب بیشتر گندم تحوی میداد‪ .‬ول یک شیوه دیگرى بهوجود آمده بود که از آن‬ ‫قویتر بود و آثار و عالئمش در جامعه کهنه پیدا شده بود‪ .‬من نگفتم و ترورىاى بر این مبنا ندادم که‬ ‫گویا چون سرمایهدارى به نقطه پایانش رسیده‪ ،‬بنابراین من به انقالب کارگرى خوشبینم و غزیزره‪ .‬و‬ ‫راجع به ترورى لنین دایر بر زوال و گندیدگ سرمایهدارى هم اینطور فکر نمیکنم که گویا لنین گفته‬ ‫بود که از این به بعد سرمایهدارى بیشتر از این رشد نمیکند‪ .‬اصال بحث او این بود که امپریالیسم دارد‬ ‫بهسرعت در مستعمرات نیروهاى مولده را رشد میدهد و باز میگفت این عصر گندیدگ سرمایه اسزت‪.‬‬ ‫اما راجع به خوشبین ‪ .‬خیل خوشبینم‪ .‬کمونیسم کارگرى یک جریان خوشبین را نمایندگ میکند‪.‬‬ ‫‪61‬‬


‫خوشبین به مبارزه در سالهاى آت و کال وضعیت جنبش کارگرى‪ .‬ما براى کارمان احتزیزاجز بزه‬ ‫ترورى گندیدگ سرمایهدارى نداریم‪ .‬من فکر میکنم اتفاقا وقت وضع کارگران بهتر است‪ ،‬انزقزالب‬ ‫کمونیست را بهتر میشود سازمان داد‪ .‬وقت میگویند سرمایهیدارى وضع کارگران را بهتر میکند من‬ ‫میگویم چه بهتر‪ ،‬پس انقالب کمونیست را یک بهتر میشود سازمان داد‪ .‬بحران بهخودى خود خیرى به‬ ‫سوسیالیسم نمی رساند و با آن خوانای ندارد‪ .‬برعکس‪ .‬به نظر من کارگر سوسیالیست و کمونیست‪ ،‬در‬ ‫شرایط بحران اسیر تعرض جریانات میشود که میخواهند بحران را یک جورى تخفیف بدهنزد و در‬ ‫اجحافات زیادى که به طبقه کارگر شده یک مقدارى تعدی کنند‪ .‬و نه اینکه به امر اساس طبقه پزاسزخ‬ ‫بدهند‪.‬‬ ‫رفیق ش‪ .‬اظهار نگران کرد که مبادا ”چوپان دروغگو“ بشویم‪ .‬یک بار اول قزرن گزفزتزیزم زوال‬ ‫سرمایهدارى‪ ،‬چنین نشد و حاال دوباره بگوئیم زوال‪ .‬نه آن کس که آن موقع گفت زوال‪ ،‬خوشبینز‬ ‫خودش را از آن درآورد و نزه من امروز چنین نتیجهاى میخواهم از آن بگیرم‪ .‬سرمایه دارى رشزد‬ ‫میکند و این شیوه تولیدى باالخره باید توسط چیز دیگرى جایگزین بشود و مبارزه براى شیوه نویزن‬ ‫و مناسبات نوین باید شک بگیرد‪ .‬من میگویم این ماتریال نظام بعدى بهشدت فراهم است و طزبزقزه‬ ‫کارگر اگر بناست بتواند این نظام را بهوجود بیاورد‪ ،‬باید در این جامعه موجود بار آمزده بزاشزد و‬ ‫آموزش دیده باشد‪.‬‬ ‫در مورد سروال رفیق ف‪ .‬که ما ”چه تغییرى باید بکنیم؟“ من انتظار ندارم کس تغییر خاص بکزنزد‪.‬‬ ‫اصال بحث را اینطور نم بینم که کس در نتیجه اینها بصورت شخص و فردى ”تغییزر“ بکند‪ .‬ببینزیزد‬ ‫قب از این وقت ما حزب نداشتیم‪ ،‬چکار میکردیم؟ گروه هاى مختلف بودیم و با اعتقادات مختلزفز‬ ‫داشتیم بحث می کردیم تا براى این اعتقادات نیرو جمع کنیم‪ .‬این هم دیدگاه است که امزروز دارد‬ ‫بحث خود را مطرح میکند تا نیرو جمع کند‪ .‬علت اینکه یک حرف که باید در فالن عرصه تشکیزالت‬ ‫پیش برود پیش نمیرود‪ ،‬این است که این بحث که من میکنم نیرو ندارد وگرنه اگر همه مث من فکزر‬ ‫میکردند این کار را میکردند‪ .‬طرف میگوید من ”قبول دارم“‪ .‬من هم میگویم این همزان ”قزبزول‬ ‫دارم“ى است که همه دارند راجع به مارکسیسم بهطور کل میگویند ودر عم چیز دیگرى از آب در‬ ‫میآید‪” .‬قبول دارم“ از زبان دیگران گرفتن هدف بحث من نیست‪ .‬بحث بر سر نیرو جمع کردن بزراى‬ ‫پیاده کردن این سیاستهاست‪ .‬هر جریان براى اینکه بتواند سیاست را پیش ببرد احتیاج به کزادر و‬ ‫نیرو دارد‪ ،‬احتیاج به حمایت معنوى دارد‪ ،‬حمایت مادى میخواهد‪ ،‬امکانات فنز مزی خزواهزد‪،‬‬ ‫پاسخهاى واقع الزم دارد‪ ،‬مروج و مبلغ الزم دارد‪ ،‬آدم پرشور الزم دارد که از آن دفاع بکند‪ ،‬مفسر‬ ‫اوضاع الزم دارد که بفهمد در هر شرایط چه باید گفت و غیره‪ .‬خیل کارها هست که باید کرد و خیلز‬ ‫کارها هست که نباید کرد‪ .‬در مورد ما این ”قبول دارم“هاى اتوماتیک و سه الوصول حاص موقعیزت‬ ‫خیل ویهه اى است‪ .‬اما اگر حزب ما یک حزب متعارف بود کس به سادگ نمیگفت ”قزبزول دارم“‬ ‫کارش را میکرد و سیاست رسم تاکنون را پیش میبرد‪ .‬کارى که ما میکنیم‪ ،‬طرح یک سزلزسزلزه‬ ‫دیدگاهها و سیاستهاست براى اینکه مث هر جریان دیگرى عدهاى را به صحت خودش متقاعد بکنزد‪،‬‬ ‫عدهاى را به خودش متعهد بکند و به یک نگرش برساند که آنها هم بتوانند راسا محیط فعالیتشان را از‬ ‫این زاویه ببینند و کار بکنند‪ .‬تا براى این دیدگاه پرچمدار و مبلغ و مروج و مفسر پیدا بشود و کارها‬ ‫‪62‬‬


‫پیش برود‪ .‬در حزب ما االن موقعیت نیست که کس بگوید قبول ندارم‪ .‬اصال هیچوقت در مزبزارزه‬ ‫ایدئولوژیک ‪ ،‬و نظرى و عقیدت بحث ”قبول دارم“ و ” قبول دارم“ نیست و گرفتن قبول دارم از زبان‬ ‫طرف نیست ‪.‬بلکه بهوجود آوردن اردوئ از آدمهائ است که واقعا اینطور فکر میکنند‪ .‬اثبزاتزا و‬ ‫راسا‪ .‬احتیاج نیست از کس قبول کنند‪ ،‬خودشان اینطورى فکر میکنند‪ .‬بنابراین چه تغییرى بزایزد‬ ‫بکنیم؟ اگر منظورت تغییرات کنکرت در عرصههاى تشکیالت است‪ ،‬بسیارى را بحث کردهایم‪ .‬مسالزه‬ ‫این نیست که بحث نکردهایم‪ ،‬بلکه عمال پیش نمیرود‪ .‬در مورد کردستان در جلسه بزعزدى رئزوس‬ ‫استنتاجات خود را خواهم گفت‪ .‬اینها را در جلسات حزب گفتهایم و پیش نمیرود‪ .‬در مزورد خزارج‬ ‫کشور که خیل گفتهایم و پیش نمیرود‪ .‬در مورد تشکیالت شهر هم همینطور‪ .‬چکار باید کرد؟ بزایزد‬ ‫براى جا انداختن این دیدگاهها براى جذب نیروهاى جدیدى که این دیدگاهها برایشان غریزىتزر و‬ ‫طبیع تر است‪ ،‬یک مبارزه در سطح جامعه راه انداخت‪ .‬باید مبارزهاى راه انداخت براى بسیج آن مابزه‬ ‫ازاء اجتماع واقع و انسان این دیدگاهها در جامعه تا این دیدگاهها بتواند عمل شود‪ .‬مزن فزکزر‬ ‫نمیکنم قرار است این حزب با این بافتش تا انقالب سوسیالیست جلو برود و همین فعالین موجود بزه‬ ‫تناسب هر نیاز جنبش کمونیست تغییر بکنند‪ .‬یک عده تغییر نمیکنند‪ ،‬نمیخواهند تغییر کنند‪ ،‬اصزال‬ ‫عقیدهشان چیز دیگرى است میگویند اصال غلط میگوئید و اینها کارگرى و کمونیسزتز نزیزسزت‪.‬‬ ‫اکونومیسم است‪ .‬مارتینف هم اینها را گفته‪ .‬چنین کس حزب خودش و گروه خودش را راه میانزدازد‬ ‫و فعالیت خودش را سازمان میدهد‪ .‬بههرحال جواب من به این بحث این است که این یک سوال بر یک‬ ‫تبیین مادى و سیاس از مساله متک نیست‪ .‬این میزها و میکروفونها براى این است که این دیزدگزاه‬ ‫مطرح بشود و در عرصههاى مختلف آلترناتیو سیاس و عمل بدهد تا بتواند مث هر جریان سزیزاسز‬ ‫نظرات خودش را اشاعه بدهد و برایش نیرو جمع کند‪ .‬تنها این ضامن پیشرفت سیاستهاى عملز اش‬ ‫است‪ .‬درباره محتواى ”چه تغییرى باید بکنیم“‪ ،‬به نظرم خیل حرف زدهایم‪ .‬خیل خیل حرف زدهایزم‪.‬‬ ‫میپرسند در کردستان چه باید بکنیم؟ من میگویم همان قطعنامههاى کنگره ششم‪ .‬آیا شما میگوئزیزد‬ ‫دارد اجرا میشود؟ کاله خودتان را قاض کنید‪ ،‬به نظر من نمیشود‪ .‬پس این بحث باید نیرو جمع کند‬ ‫تا در مح این سیاستها را اجرا بکند‪ .‬کادرها و فعالین این جنبش را به این اردوگاه و به این دیدگزاه‬ ‫ببریم‪ .‬و آن کس هم که نگرش و جنبش متفاوت خودش را دارد بفرستیم در جنبش خودش کار بکند‪.‬‬ ‫در جواب سوال رفیق ص‪ .‬که چرا فقط کمونیسم کارگرى اقبال دارد؟ من اصال این را نگفزتزم‪ .‬مزن‬ ‫راستش نمیخواهم براى کمونیسم کارگرى فال بگیرم‪ .‬من بحثم این بود که هر کس بیاید و از یزک‬ ‫فاصلهاى به کره زمین نگاه بکند‪ ،‬میبیند از این ‪ ٧‬میلیارد آدم دو میلیارد و خردهاى کارگر و مزدبگیر‬ ‫هستند‪ .‬مزد بگیر هم به معن مارکس کلمه و نه به معن عتیق کلمه‪ .‬ایدههاى کمونیست هم مطرح شده‪.‬‬ ‫یک عدهاى هم که قبال دست به تحریف آن میزدند اکنون در حال زوال و فرار هستند‪ ،‬جامعه هم همزه‬ ‫ماتریال را دارد که خودش را به عالیترین شکل با برنامه و مبتن بر مالکیت اشتراک سازمان بزدهزد‪.‬‬ ‫این موقعیت عین براى این ایدههاى کمونیست مناسب است‪ .‬تاریخا مناسب است و نه بهعنوان یک امر‬ ‫فورى و روزمره‪ .‬تاریخا‪ ،‬دوره دورهاى است که انتظارات مارکس از مبارزه طبقات میتواند واقزعزا‬ ‫عمل بشود‪ .‬این بحث تفاوت اساس دارد با نظر بخش زیادى از چپ که اصال معتقد اسزت انزقزالب‬ ‫‪63‬‬


‫کمونیست به بنبست خورده است و این تحوالت عین انقالب کمونیست را دورتر و نامزمزکزن تزر‬ ‫کردهاست‪ .‬بهخاطر همین گفتم خوشبین هستم‪ .‬بهخاطر اینکه فکر میکنم تحوالت بعد از جنزگ دوم‬ ‫جهان ‪ ،‬انقالب کمونیست را ممکنتر کردهاست‪ ،‬بدون اینکه مارکسیسم از نظر ایدئولوژیک پیشزروى‬ ‫کرده باشد‪ .‬کمونیست که به نیروى صفاش نگاه میکند‪ ،‬به موقعیت عین طبقهاش در تولیزد نزگزاه‬ ‫میکند‪ ،‬به آن اهرم هائ که واقعا در دست دارد براى اینکه این جامعه را بخواباند‪ ،‬نگاه میکند‪ ،‬و بزه‬ ‫نوع برخورد بورژوازى به خودش نگاه میکند‪ ،‬باید بگوید یک جنبش کمونیسزتز کزارگزرى را‬ ‫میتوانیم بسازیم ‪.‬‬

‫آخرین مالحظات‬ ‫می خواهم در مورد رابطه بحث کمونیسم کارگرى با حزب کمونیست کم بیشتر حرف بززنزم‪ .‬اول‬ ‫بگذارید جایگاه این بحث را بگویم‪ .‬ده سال پیش وقت من و حمید تقوای و رفقاى دیگرىبزه چزپ‬ ‫ایران نگاه کردیم‪ ،‬این چپ را با آرمانها و تعابیر خود از کمونیسم سازگار ندیدیم‪ .‬جزوه ”انزقزالب‬ ‫ایران و نقش پرولتاریا‪ ،‬خطوط عمده“ را منتشر کردیم‪ .‬گفتیم که ما چطور فکر میکنیم‪ .‬شروع کردیزم‬ ‫که کسان که با ما همفکر بودند را متحد کنیم و حول این نظرات یک جنبش سیاس راه بیزانزدازیزم‪.‬‬ ‫اکنون ده سال بعد به چپ ایران نگاه میکنم‪ ،‬شام حزب کمونیست که خودم عضوش هستم‪ .‬بخش اعظم‬ ‫اسناد هویت این حزب به قلم من است‪ ،‬همان اسناد را نگاه میکنم و هنوز راض ام نمیکند‪ .‬بزحزث‬ ‫کمونیسم کارگرى را مطرح میکنم‪ .‬من میگویم یک کمونیست راجع به کمونیسم اینزطزورى فزکزر‬ ‫میکند‪ .‬و زنده باد جنبش بر مبناى این نظرات‪ .‬و من خودم میروم دنبال این امر‪ .‬براى این امر نیزرو‬ ‫جمع کردن و براى این امر فعالیت کردن‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى‪ ،‬بحث است از موضزع جزنزبزش‬ ‫اجتماع کارگرى‪ .‬آن موقع از موضع جنبش تروریک سیاس کمونیسم‪ ،‬و از مزوضزع جزنزبزش‬ ‫اپوزیسیون ضداستبدادى حرف زدیم و گفتیم انقالب سوسیالیست این است و محتواى دمکراتیزک اش‬ ‫هم این است‪ .‬این دفعه رفتهام آن طرف ایستادهام و میگویم سوسیالیسم را باید اینجا درست کزرد‪ .‬در‬ ‫این جنبش باید سوسیالیسم را درست کرد‪ .‬آن جنبش را درست کردیم و این هم حاص اش که تا اینجزا‬ ‫رسیده‪ .‬دقیقا همین پیشروى آن جنبش است که به ما اجازه میدهد بگوئیم حال میشود و باید رفت و‬ ‫جنبش کمونیسم کارگرى را در مکان اجتماع ‪-‬طبقات متفاوت ساخت‪ .‬به عبارت دیگر می خزواهزم‬ ‫بگویم که من اصال از پروسه تشکی حزب کمونیست ایران انتقادى ندارم‪ .‬درست است که خیزلز از‬ ‫لحظاتش هست که میگوئیم سست کردیم سخت گرفتیم‪ ،‬زود رفتیم‪ ،‬دیر آمدیم‪ ،‬ول حزب کمونیسزت‬ ‫ایران باید تشکیز می شد‪ .‬کاش با همین اعتقادات از اول تشکی میشد‪ .‬ول باالخره باید تشزکزیز‬ ‫میشد‪ .‬و من از هیچ لحظه آن پشیمان نیستم‪ .‬ول کمونیست امروزى م نشیند و این حزب را میگذارد‬ ‫جزو دادههاى عین اش و از خود میپرسد که آیا این به راست جنبش من هست یا خیر؟ من بعد از ده‬ ‫سال تجربه انقالب به این جا رسیدهام که میگویم این جنبش در همین قالبش نمیتواند جنزبزش مزن‬ ‫باشد‪ .‬من کادر این جنبش در این قالب نمیتوانم باشم‪ .‬جنبش که من از آن حرف میزنم‪ ،‬پایزش در‬ ‫کارخانه است‪ ،‬پاش در محله زحمتکش است‪ .‬جنبش که من از آن حرف میزنم‪ ،‬جنبش کارگر معترض‬ ‫است‪ .‬جنبش که من از آن حرف میزنم‪ ،‬فضائ که در آن تنفس میکند‪ ،‬فضاى کارگرى است‪ .‬جنبش‬ ‫‪64‬‬


‫که من از آن حرف میزنم‪ ،‬جنبش مشغلههاى مبارزات در برابر بورژوازى است‪ .‬به آدمهاى واقع در‬ ‫مقاطع واقع راهح میدهد ‪.‬جنبش که من از آن حرف میزنم‪ ،‬میکوشد انقالب کمونیستز بزرود‬ ‫توى کوچهها‪ ،‬توى کارخانهها‪ ،‬ایدهاش‪ ،‬حرفش‪ ،‬شعارش و خواستههایش‪ .‬دیدگاه سنت کمونیسم یزک‬ ‫پروسه مرحله به مرحله از انقالب کمونیست بهدست میداد‪ .‬انقالب کمونیست آب نبات بود کزه آخزر‬ ‫مرحله آخر می گذاشتیم دهنمان‪ .‬من میگویم انقالب کمونیست را امروز می خواهم‪ .‬جزنزبزشز را‬ ‫میخواهم که کمونیسم را فورا و االن بخواهد و بهعنوان چاره مسائ جامعه کارگر تبلیغ کند‪ .‬چزاره‬ ‫همه مسائ اش‪ .‬هر زمان کارگر اراده کند کار بورژوازى تمام است ‪.‬این حرف قدیم سوسیالیسم است‪.‬‬ ‫اگر کارگر دست از کار بکشد جامعه بورژوای از حرکت م ایستد‪ .‬اما این کارگر دارد هرروز براى آن‬ ‫سرمایه کار میکند‪ .‬با کار خود هیوالى سرمایه را ساختهاست که بر تمام هست کارگر و ک جزامزعزه‬ ‫حکومت میکند‪ .‬اینها کاپیتال است‪ .‬جنبش من باید این را به کارگر بگوید‪ .‬و با این افق او را بزه‬ ‫اعتراض و اعتصاب بکشاند‪ .‬من میخواهم فعال جنبش باشم که که چه آنجا که کارگر در سکوت و زیر‬ ‫اختناق و به محتاطانهترین شک مبارزه میکند و چه آنجای که دست به اسلحه میبرد تا قیزام کزنزد‬ ‫حضور داشته باشد‪ .‬کمونیسم کارگرى‪ ،‬صدور بیانیهاى است علیه موقعیت امروز چپ‪ .‬و همزان شزیزوه‬ ‫مبارزهاى را ایجاب میکند که هر جنبش وقت علیه موقعیت اعالم موجودیت میکند باید اتخاذ کند‪.‬‬ ‫منته حزب کمونیست ایران به بستر عروج اولیه این گرایش بدل شدهاست‪ .‬حزب کمونیست ایران فقط‬ ‫یک سازمان نیست‪ .‬ظرف تکام چپ امروز ایران است‪ .‬اگر حزب کمونیست ایران یک از هزار و یزک‬ ‫حزب بود‪ ،‬راستش من میرفتم هزار و دوم اش را درست میکردم و حرفم را میزدم‪ .‬ول این تزمزام‬ ‫چپ انقالب ایران را در بر گرفتهاست‪ ،.‬تاریخ بیرون چپ انقالب ایران‪ ،‬تزاریزخ درونز حززب‬ ‫کمونیست ایران شدهاست‪ .‬و بهعنوان یک کمونیست کارگرى‪ ،‬من باید عضو یک حزب مارکسیزسزتز‬ ‫باشم‪ .‬دارم از همین حاال میگویم‪ .‬عضو حزب مارکسیست باق میمانم‪ ،‬براى قدرتگیرىاش تزالش‬ ‫میکنم‪ ،‬خطم را پیش میبرم‪ .‬مانیفست این را به من میگوید‪ .‬کارگر میآید عضو حزب سوسیالیسزتز‬ ‫میشود‪ .‬عضو انقالب ترین حزب سوسیالیست زمان خودش میشود که سر کوچهاش تابلو زده‪ .‬ول آیا‬ ‫معن اش این است که دنیا و آخرتم را به این حزب و برنامه و پالتفرم و اساسنامهاش فروختهام؟ اصزال‬ ‫اینطور نیست‪ .‬می خواهم تغییرش بدهم‪ .‬کمونیسم کارگرى پالتفرم این تغییر است‪ .‬گفتم شمزا وقزتز‬ ‫آنقدر یک جریان اجتماع میشوید که بخش از تاریخ بیرون جامعه به تاریخ درون حزب شما بزدل‬ ‫می شود‪ ،‬باید انتظار داشته باشید که گرایشهاى اجتماع هم به صورت گرایشهاى درون این حززب‬ ‫شک بگیرند و عم کنند‪ .‬تشکی حزب کمونیست به نظر من به معناى پایان سنتهاى قزبزلز چزپ‬ ‫رادیکال ایران نیست‪ .‬اینها وجود دارند‪ .‬در پناه سایبان هاى حزب کمونیست ایران زندگ میکنزنزد‪.‬‬ ‫یک از رفقا گفت این بحث در حزب قطب میشود‪ ،‬بنظر من این بحث هیچوقت در حزب ما قزطزبز‬ ‫نمیشود‪ .‬بهخاطر اینکه تاریخا آن دیدگاه مقاب پرچم ندارد‪ ،‬توان و تمای ایستادگ و نقد ندارد‪ ،‬تزا‬ ‫وقت جنبشها اوج بگیرند و یا اوضاع انقالب بشود‪ ،‬آنوقت در حزب هم زبان پیدا میکنزنزد‪ .‬مزن‬ ‫نمیدانم چه کسان خواهند بود‪ .‬از پیش نمیتوان حدس زد‪ .‬ول گرایش چپ سنت ‪ ،‬چپ رادیزکزال‬ ‫سنت در حزب کمونیست ایران وقت حرف خواهد زد که انقالب‪ ،‬خردهبورژوازى را بهمیدان بکشزد ‪.‬‬ ‫مادام که او در خانهاش نشسته‪ ،‬به نظر من نمایندهاش هم در حزب ساکت میشود‪ .‬به نظر من این بزحزث‬ ‫‪65‬‬


‫در حزب کمونیست ایران قطب نمیشود‪.‬‬ ‫حزب کمونیست یک گرایش دیگر را هم در خودش دارد که عینا عصر ما را منعکس میکند‪ :‬پزوچز !‬ ‫گرایش که در قبال کمونیسم و سوسیالیسم به پوچ رسیده‪ .‬میگوید ”معلوم نیست مارکسیسم به کزجزا‬ ‫رسیده است“‪” ،‬تجارب باید جمعبندى بشود“ میگوید اصال مارکس را قبول ندارم‪ .‬بیائید از نو فکزرى‬ ‫بکنیم‪ .‬او می خواهد فکرى به حال مارکس بکند! این هم یک گرایش واقع در حزب ماست‪ .‬اگر نباشد‬ ‫من تعجب میکنم‪ .‬چون هیچ واکسن به کس نزدهایم در مقاب اینکه در مورد واقعیت عظیم مزثز‬ ‫سقوط شوروى‪ ،‬سقوط چین‪ ،‬بنبست تروتسکیسم و چپ نو و غیره‪ ،‬واکسینه باشد‪.‬‬ ‫و گرایش دیگر کمونیسم کارگرى است که میخواهد به تحول طبقات سیاس که در جامعه ایزران از‬ ‫اصالحات ارض مشخصا و انقالب مشروطیت بهطور کل وجود داشت‪ ،‬یعن عروج سرمایزه دارى در‬ ‫ایران و ظهور پرولتاریا بهعنوان طبقه اصل استثمار شونده‪ ،‬معنای جنبش و حزب بدهد‪ .‬هنوز طبزقزه‬ ‫کارگر حزب خودش را ندارد‪ .‬این تحول باید اتفاق بیافتد‪ .‬و رادیکالترین حزب سیاس ایران خواهد‬ ‫بود‪ .‬من به این گرایش میگویم کمونیسم کارگرى‪ .‬این آینده دارد‪ ،‬زبان دارد‪ ،‬حرف دارد‪ .‬بقیزه نزه‬ ‫آینده دارند‪ ،‬نه زبان دارند و نه حرف دارند‪ .‬به این دلی فکر میکنم بحث قطب نمیشود‪ .‬به این دلی‬ ‫به نظر من همه یک حرف را قبول میکنند درصورتیکه پراتیکها قطب و مختلف است‪ .‬حرف معمزولز‬ ‫پیش نمیرود‪ .‬دل بهکار ندادن و دلمردگ و همه عوارض که هر کس در عرصه کار خودش مزمزکزن‬ ‫است از آن ناراحت باشد بهخاطر این است که این دیدگاهها و گرایشات بزه سزازش رسزیزده انزد‪.‬‬ ‫دیدگاه هاى دیگر حرف ندارند‪ .‬اما کمونیسم کارگرى در حزب ما حرف دارد‪ .‬کار دارد‪ ،‬راه حز و‬ ‫اصالحات پیشنهاد میکند‪ .‬این دیدگاه به آدم احتیاج دارد‪ .‬میخواهد منشاء اثرى باشد‪ .‬میخواهد یک‬ ‫چیزى را بهوجود بیاورد‪ .‬میخواهد سراغ یک کس برود‪ .‬ما جریانات دیگر داخ حزب کمونیست را‬ ‫از جامعه تحوی گرفتیم‪ .‬خودمان خواستیم تحوی بگیریم‪ .‬حزب برایش تشکی دادیم و گفتیم بیائیزد‪.‬‬ ‫”رادیکالترین چپهاى ایران به این حزب بیائید“ و االن پنج سال از آن قضیه میگذرد‪ .‬آن جزریزان‬ ‫کار خاص به نظرشان نمی رسد‪ .‬من خصومت با این گرایشات ندارم‪ .‬اما یا آنقدر ابزهزام دارنزد کزه‬ ‫نمیتوانند کار خاص را به خودشان و به بغ دست شان پیشنهاد بکنند یا آن کارى که قلبا مای اسزت‬ ‫در دستور حزب قرار بگیرد‪ ،‬نظیر یک سیاست ائتالف ‪ ،‬شرکت در یک روند ”همه با هم“ چزپ‪ ،‬فزاقزد‬ ‫هرگونه اعتبار است‪ .‬هر چه باشد این حزب از یک موضع دیگرى ساخته شده که یک رادیکالیزم عمیزق‬ ‫حت در اساسنامهاش حک شده‪ .‬به هرحال وجود گرایشات مختلف در حزب کمونیست ایران واقع است‬ ‫بدون اینکه کس لزوما بتواند روى کس انگشت بگذارد و بگوید این متعلق به فالن گرایش است‪ .‬ایزن‬ ‫گرایشات به نظر من حت در لحظات مختلف زندگ افراد هم دخالت میکنند‪ .‬کس براى یک دوره بزه‬ ‫یک حرکت م پیوندد و بعد تاب نمیآورد و مقهور استداللها یا بدبین هاى دیگرى میشود‪ .‬هستنزد‬ ‫کسان که با این دیدگاهها اعالم همنظرى می کنند اما در مقاطع تندى‪ ،‬مث ضربه خزوردن نزیزروى‬ ‫نظام مان در کردستان و یا موج دستگیرى در فالن شهر دستخوش ابهام و تجدید نظر میشوند‪ .‬بزمزا‬ ‫میگویند فالن ضربه نظام یا سخت مادى باعث لغزش تشکیالت در کردستان به راست یا ناسیونالیسزم‬ ‫شدهاست ‪.‬من می پرسم چرا شکست کمون پاریس دلی کاف براى فراموش کردن کمونیسم نیست؟ چرا‬ ‫‪66‬‬


‫پس از ضربه سنگین ‪ ٥١‬خرداد ‪ ٢١‬ما برعکس حزب تشکی دادیم؟ رفقائ هستند که فکر میکنند کزه‬ ‫تازه االن ما داریم ضربه میخوریم! رفقائ هستند که فکر میکنند سخت هاى حزب امروز شروع شده!‬ ‫به نظر من از یک تجربه خیل محدودى حرکت میکنند‪ .‬جریان ما و حزب ما کادرهزائز از دسزت‬ ‫دادهاست که هر کدام از ما صدها نفر از آنها را میشناسیم که اگر بودند الزم نبود من بیایم بنشینزم و‬ ‫اینجا حرف بزنم‪ .‬بنابراین چرا آن موقع توانستیم برویم حزب را تشکی بدهیم‪ ،‬توانستیم سمینار شمال‬ ‫و جنوب را تشکی بدهیم و از دنیا هم طلبکار باشیم؟ و حاال وقت گردانمان ضربه مزی خزورد یزا‬ ‫رفیقمان را که از دست میدهیم‪ ،‬تشکیالت به یک درمان و یک مهندس اجتماع ‪-‬روان ویهه احتیزاج‬ ‫پیدا میکند؟! براى این است که گرایشات مختلف وجود دارد‪ .‬گرایش بدبین وجود دارد‪ ،‬گزرایزش‬ ‫مستاص وجود دارد و گرایش روشنفکرانه وجود دارد‪.‬‬ ‫خالصه حرف من این است‪ :‬به نظر من سه گرایش اساس در حزب کمونیست هست‪ :‬یک گرایش رزمنده‬ ‫مارکسیست رادیکال است که حزب را هم دستاورد واقع خودش میداند و به هیچ قیمت هزم ولزش‬ ‫نمیکند و من شخصا از این بابت خیل خوشحالم‪ .‬ول روى اعتقادات مارکسیست رادیکال خودش جزا‬ ‫خوش کرده و حاضر نیست یک قدم دیگر در ادامه آن مسیر جلو بیاید‪ .‬یک گرایش روشنفکزرانزه اى‬ ‫است که گفتم در موضع یاس‪ ،‬پوچ ‪ ،‬دلمردگ ‪ ،‬ب افق ‪ ،‬ب آلترناتیوى است که در سطوح مختلف و‬ ‫اشکال مختلف مىیبینیم‪ .‬و یک گرایش کمونیسم کارگرى است‪ .‬بین اینها مبارزه واقع در جزریزان‬ ‫است‪ .‬من هیچ توهم ندارم‪ .‬ول فکر میکنم یک مبارزه واقع که همیشه در حزبهزاى جزدى در‬ ‫جریان بوده‪ ،‬در میان ما هم در جریان است و هیچ ایرادى ندارد‪.‬‬ ‫پیشروى خط ما خودش را باید در چه چیز نشان بدهد؟ در اتخاذ سیاست هائ جدا مزتزفزاوت کزه‬ ‫خیل هایش را روى کاغذ آورده ایم‪ .‬گفتیم رادیوى ما انقالب کمونیست را آژیتاسزیزون بزکزنزد‪،‬‬ ‫نمیتواند‪ .‬اگر بتواند این خط پیش برود‪ ،‬میتواند‪ .‬نمیتواند یعن چ ؟ دلی دارد که نمزی تزوانزد‪.‬‬ ‫گفتیم در کردستان شهرها کانون مبارزه اند‪ ،‬طبقه کارگر نیروى محرکه حرکت اجتماعز و ضزامزن‬ ‫پیروزى ماست‪ ،‬اما هنوز هم مقدرات مبارزه مسلحانه مشغلهها و سرنوشت ما را تعیین میکننزد‪ .‬اعزالم‬ ‫کردیم که در خارج کشور ما حزب انقالب اجتماع کمونیسم کارگرى هستیم‪ ،‬تنها چزیززى کزه در‬ ‫خارج به کس نمی گوئیم همین است‪ .‬جنبه فراموش شده هویت ما رادیکالیزم عمیق زمانه ما‪ ،‬یزعزنز‬ ‫کمونیسم کارگرى است‪ .‬این یک حزب سیاس است که می خواهد نفوذش در خارج زیاد بشود و بیشتر‬ ‫از این کارى نمیکند‪ .‬رهبرى ما در شرایط که دنیا احتیاج به تغییر و تحوالت جدى دارد‪ ،‬ساکت و‬ ‫خاموش است‪ .‬اگر حرف داشت میزد دیگر‪ .‬من میگویم کمونیسم کارگرى حرف دارد‪ .‬این خط حرف‬ ‫می زند‪ .‬این آن گرایش است‪ .‬خودش را در شاداب کادر و عضو‪ ،‬رشد حزب‪ ،‬کارگرى شدن حززب‪،‬‬ ‫وسعت انتشارات‪ ،‬وسعت تبلیغ و ترویجاش نشان خواهد داد‪ .‬خودش را در تغییر بافت داخل اش نشزان‬ ‫خواهد داد‪ .‬خودش را در عضویت کارگرى نشان خواهد داد‪ .‬همه اینها را امر مقدور میدانیم و بزراى‬ ‫همه اینها راه پیشنهاد میکنیم و فکر میکنیم جزا دارد به شرط که انجام دهندهاش را قبال بزه وجزود‬ ‫آورده باشیم‪ .‬مارکسیسم انقالب هم یکشبه از زیر زمین سبز نشد‪ ،‬ط چند سال مبارزه همزه جزانزبزه‬ ‫سیاس ‪ ،‬نظرى‪ ،‬تاکتیک باالخره کادرهایش از بخشهاى مختلف جنبش چپ ایران توانستند بزه یزک‬ ‫‪67‬‬


‫هویت مشترک دست پیدا بکنند‪ .‬با صرف طرح بحث معجزه نمیشود‪ .‬اما وقت تفاوتها را توضزیزح‬ ‫دادیم‪ ،‬استنتاج هاى متفاوت را توضیح دادیم‪ ،‬و هرکس مستقال به این بحثها و به مارکسیسم رجزوع‬ ‫کرد و دید اینها حرف خودش است‪ ،‬به نظر من آن موقع این بحث کادر دارد‪ .‬االن هرکس هم به مزن‬ ‫بگوید قبول دارم‪ ،‬خودش پا نمیشود برود کوچه باالتر و یک چنین سمینارى بگذارد‪ .‬البد نمیتوانزد‬ ‫بگذارد‪ .‬ول دوره اى که ما علیه پوپولیسم مبارزه میکردیم‪ ،‬در هر کوچهاى‪ ،‬هر رفیق روزنامه بهدست‬ ‫آن جریان‪ ،‬و هر فراکسیون طرفدار مارکسیسم انقالب در سازمان هاى دیگر‪ ،‬آژیتاتورهاى پر حزرارت‬ ‫آن دیدگاهها بودند ‪.‬آژیتاتورهاى بحث هاى مارکسیسم انقالب در سازمان پزیزکزار‪ ،‬در سزازمزان‬ ‫رزمندگان‪ ،‬در هر محف و کانون چپ سبز میشد و یک حرف را میزد‪ .‬آیا کس خبر داشت چطور سزر‬ ‫این بحثها از کردستان باز شد؟ آژیتاتور و متفکر خودش را آنجا داشت‪ .‬یک واقعیت اجزتزمزاعز‬ ‫پشتاش بود ‪.‬این واقعیت اجتماع هم به نظر من آدم خودش را به صحنه میفرستد‪ ،‬به شرط که از نظر‬ ‫سیاس و فکرى به اندازه کاف روى یک بحث بکوبیم‪.‬‬ ‫به این نتیجه رسیدیم که براى انقالب کمونیست باید حزب ساخت‪ ،‬ساختیم‪ .‬به این نتیجه رسیدیم کزه‬ ‫انقالب کمونیست به حزب کمونیست خاص نیاز دارد‪ ،‬داریم راجع به حزب طبقات حرف میزنزیزم‪.‬‬ ‫نمیتوانیم فقط یک حزب سیاس مارکسیست بسازیم‪ .‬این هم مث جزوه ”خطوط عمده“ بیانیه جدیزدى‬ ‫است که صادر شده‪ .‬آیندهاش را کشوقوسهاى درون حزب و بیرون حزب تعیین میکند‪ .‬فرق قضیزه‬ ‫به نظر من این است‪ :‬در مقایسه با بحث که امروز ما مطرح میکنیم‪” ،‬خطوط عمده“ فقط داشت به یزک‬ ‫عرصه جزئ میپرداخت‪ .‬از یک زاویه محدود چهره انسان مارکسیست رادیکال را ترسیم میکرد‪ .‬بحثز‬ ‫که ما در این مقطع داریم عرضه میکنیم میخواهد مارکسیستها تجدیدنظرهاى همهجانبه در تزمزام‬ ‫میراث کمونیسم بورژوای ‪ ،‬در تمام آن چیزى که بعد از تجربه شوروى و چین و اروکمونیسم و چزپ‬ ‫نو و غیره آموختهاند بکنند ‪.‬میخواهد کمونیسم دوباره به خصلت طبقات کارگرى و اهداف بنزیزادى‬ ‫کمونیست خویش در ‪ ،١۸٤۸‬در بدو اعالم مانیفست‪ ،‬برگردد و کمونیستها از آن موضع و بزا آن‬ ‫آرمانها و اهداف ب تخفیف این تاریخ ‪ ١٥١‬ساله را نگاه بکنند و تصمیمشان را بگیرند‪.‬‬ ‫منصور حکمت‬ ‫‪.........................................................................................................................................‬‬

‫این سمینار در اسفند ‪ ١٥٢٥‬دمارس ‪ )١١۸١‬در شهر مالمو سوئد با حضور تعداد زیادى از کزادرهزاى‬ ‫حزب کمونیست ایران‪ ،‬که منصور حکمت از موسسین اصل و اعضاى رهبرى آن بود‪ ،‬برگززار شزد‪.‬‬ ‫منصور حکمت در آبان ‪ ١٥٥١‬داکتبر ‪ )١١١١‬حزب کمونیست ایران را به منظور تزاسزیزس حززب‬ ‫کمونیست کارگرى ایران ترک کرد‪ .‬اسناد و مقاالت و نوشتههاى مربوط به این جدای و تشکی حززب‬ ‫کمونیست کارگرى ایران در جلدهاى بعدى مجموعه آثار او منتشر شدهاست‪ .‬متن سخنران این سمینزار‬ ‫براى نخستین بار در جلد ششم مجموعه آثار منصور حکمت‪ ،‬با ادیت خود او منتزشزر شزده اسزت؛‬ ‫صفحات‪٢٤٥ - ٥٢٢‬‬ ‫‪68‬‬


69


‫تفاوت هاى ما‬ ‫گفتگو درباره کمونیسم کارگرى‬

‫‪70‬‬


71


‫تفاوت هاى ما‬ ‫گفتگو درباره کمونیسم کارگرى‬ ‫سوال‪ :‬سند ”اوضاع بین الملل و موقعیت کمونیسم“ بحران و افول سوسیالیسم هاى بورژوائ را بررس‬ ‫کرده و از کمونیسم کارگرى‪ ،‬در شرایط فروپاش اینها و تعرض وسیع بورژوازى به سوسیالیسم‪،‬‬ ‫بعنوان تنها جریان که افق پیشروى و بالندگ دارد صحبت میکند‪ .‬از زمان تصویب این سند در کنگره‬ ‫سوم حزب تاکنون چند ماه بیشتر نگذشته است‪ .‬اما وقایع با سرعت خیره کننده اى پیش رفته اند‪:‬‬ ‫وقایع لهستان‪ ،‬فروپاش در یوگوسالوى‪ ،‬چرخش در مجارستان‪ ،‬اتفاقات بسیار سریع در خود‬ ‫شوروى‪ ،‬و این اواخر برآمد توده اى و سرکوب خونین در چین‪ .‬آیا شما چنین شتاب را براى این‬ ‫پروسه تصور میکردید؟ هم اکنون اصطالح ”بحران کمونیسم“ با تفسیرهاى مداوم رسانه هاى بورژوازى‬ ‫غرب از این وقایع‪ ،‬یک عبارت جاافتاده در افکار عموم شده‪ .‬عقیده شما درباره تحوالت اخیر‬ ‫چیست؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬فکر میکنم وقایع همین چندماهه اخیر بهتر از هرنوع استدالل و بحث که ما‬ ‫میتوانستیم در کنگره سوم حزب مطرح کنیم صحت تحلی هاى ما در گزارش که به کنگره دادیم را‬ ‫اثبات کرده باشد‪ .‬حت در آن گزارش هم ما دوره دراز مدت را براى این دگرگونىها پیش بین‬ ‫نمیکردیم‪ .‬با اینحال شتاب رویدادهاى اخیر واقعا خیره کننده است‪ .‬به نظر من تحوالت شوروى و به‬ ‫اصطالح کشورهاى بلوک شرق با رویدادهاى اخیر چین زوایاى مختلف را از روند عموم زوال‬ ‫سوسیالیسم بورژوائ به نمایش میگذارند و نباید از تفاوتهاى اساس اى که میان آنها وجود دارد غاف‬ ‫شد‪ .‬بعنوان یک اردوى سوسیالیسم بورژوائ ‪ ،‬بعنوان یک ”قطب“ در جنبش به اصطالح کمونیست ‪،‬‬ ‫سوسیالیسم بورژوائ در چین بسیار پیش از این ورشکسته و ب اعتبار شده بود‪ .‬مائوئیسم در همان دهه‬ ‫هفتاد شکست خورد و از صحنه سیاس خارج شد‪ .‬کنار کشیدن چین بعد از مائو از هرنوع داعیه‬ ‫سوسیالیست هم بسیار پیش از این مسج شده بود‪ .‬وقایع امروز چین بیشتر نشاندهنده کشمکش براى‬ ‫انطباق مادى در ساختارهاى سیاس و ادارى این کشور با جهتگیریهاى بنیادى است که قبال در سطح‬ ‫اقتصاد سیاس این کشور و در عرصه ایدئولوژیک بوجود آمده بود‪ .‬ما در چین شاهد فرجام پروسه‬ ‫هائ هستیم که بسیار پیش از این آغاز شده بود و ف الحال به عمر و اعتبار سوسیالیسم بورژوائ در‬ ‫چین چه در داخ این کشور و چه در صحنه بین الملل خاتمه داده بود‪ .‬به یک معن ‪ ،‬بنابراین‪ ،‬وقایع‬ ‫امروز در چین با همه برجستگ اش نسبت به رویدادهاى جامعه شورورى و تاثیرات آن در صحنه بین‬ ‫‪72‬‬


‫الملل بمراتب کم اهمیت تر است‪ .‬در شوروى ما با چرخش هاى تاریخسازى روبرو هستیم که عالوه بر‬ ‫تاثیراتش بر مناسبات سیاس و اقتصادى بین الملل ‪ ،‬پرونده بستر اصل سوسیالیسم بورژوائ تاکنون‬ ‫را میبندد‪ .‬شتاب تحوالت سیاس و فکرى در شوروى بسیار بیشتر از تغییرات اقتصادى بوده است‪ .‬اما‬ ‫روند برگشت ناپذیرى که شروع شده و در اولین قدم ف الحال ک مدل سرمایه دارى دولت را‬ ‫ورشکسته کرده است‪ ،‬در انتهاى خودش انحالل کام اردوگاه به اصطالح سوسیالیست و پایان‬ ‫سوسیالیسم بورژوائ روس را به همراه دارد‪ .‬البته این بلیه اى نیست که فقط دامن به اصطالح‬ ‫رویزیونیستها را گرفته باشد‪ .‬همراه با زوال این جریان ک گرایشات و ترندهاى شبه مارکسیست غیر‬ ‫کارگرى که به اعتبار انتقاداتشان به این بستر اصل موجودیت پیدا کرده بودند هم بنظر من عمرشان‬ ‫تمام میشود‪.‬‬ ‫آیا این ”بحران کمونیسم“ یا ”پایان کمونیسم“ است؟ راستش من دنیا را صحنه جدال مکاتب نمیدانم‪.‬‬ ‫تاریخ واقع تاریخ جنبشهاى اجتماع و طبقات است‪ .‬واضح است که در این میان ”چیزى“ شکست‬ ‫خورده و به پایان رسیده است‪ .‬این تحوالت نمودار شکست جنبش بورژوائ سرمایه دارى دولت است‪.‬‬ ‫بورژوازى این جنبش را کمونیست نامیده و به میلیونها انسان بعنوان جنبش کمونیست شناسانده است‪.‬‬ ‫از نظر تاریخ هم این جنبش در جوار جنبش کمونیست رشد کرده و در ط مراح مشخص خود را‬ ‫بعنوان بستر رسم کمونیسم تثبیت کرده است‪ .‬جنبش سوسیالیست کارگرى‪ ،‬یعن کمونیسم که پرچم‬ ‫مبارزه ضد سرمایه دارى کارگر در جامعه معاصر است‪ ،‬در کنار این کمونیسم رسم به حیات خودش‬ ‫ادامه داده و طبعا با غلبه این جریان سرمایه دارى دولت به مقدار زیاد دچار افت و عقب نشین شده‪.‬‬ ‫این یک جنبش دیگر است که من از آن‪ ،‬همانطور که مورد بحث مانیفست کمونیست است‪ ،‬بعنوان‬ ‫کمونیسم کارگرى یاد میکنم‪ .‬شکست سوسیالیسم بورژوائ در روسیه و الجرم افول هرنوع سوسیالیسم‬ ‫غیرکارگرى دیگر‪ ،‬از ناسیونال رفرمیسم چپ تا پوپولیسم و غیره‪ ،‬قی و قال ضدمارکسیست بورژوازى‬ ‫را تشدید کرده و طبعا کمونیسم کارگرى را هم تحت فشار ایدئولوژیک بیشترى قرار میدهد‪ .‬اما بحران‬ ‫این سوسیالیسم بورژوائ نه زمینه هاى کمونیسم کارگرى را تضعیف میکند و نه آن را به بحران‬ ‫میکشاند‪ .‬کامال برعکس‪ ،‬همانطور که در گزارش به کنگره هم نوشته ام و درسمینار اول کمونیسم‬ ‫کارگرى در چند ماه قب توضیح دادم‪ ،‬دور جدیدى از مبارزه کمونیست کارگرى در انتظار ماست‪.‬‬ ‫امروز بستر اصل آنچه که رسما کمونیسم نامیده میشود دارد بار دیگر به درون طبقه کارگر منتق‬ ‫میشود‪ .‬کمونیسم کارگرى بعنوان یک جنبش اجتماع دوباره دارد جاى واقع خود را در جامعه پیدا‬ ‫میکند‪ .‬قدرت این جنبش عظیم است‪ .‬برخالف آنها که به خیال خودشان پایان مارکس و مارکسیسم را‬ ‫اعالم کرده اند‪ ،‬من دوره آت را دوره عروج مجدد مارکسیسم میدانم‪ ،‬چرا که جنبش اجتماع که این‬ ‫مارکسیسم میتواند پرچمش باشد‪ ،‬جنبش اعتراض ضدسرمایه دارى کارگر‪ ،‬تازه دارد از شکست پس از‬ ‫‪73‬‬


‫انقالب اکتبر و از دهها سال غلبه حرکتهاى شبه سوسیالیست بورژوازى قد راست میکند‪ .‬راه دورى‬ ‫نباید رفت‪ .‬به نظر من دهه نود دهه گسترش اعتراضات رادیکال کارگرى در کانونهاى صنعت اروپاى‬ ‫غرب و دهه پیدایش نس جدیدى از احزاب کمونیست است‪ .‬احزاب کمونیست کارگرى‪ .‬به نظر من‬ ‫مارکسیسم بعنوان یک انتقاد عمیق و عظیم از جامعه سرمایه دارى‪ ،‬و بعنوان یک ترورى‪ ،‬خدشه پذیر و‬ ‫بحران بردار نیست‪ .‬همین وقایع امروز نیز صحت مارکسیسم را ثابت میکند‪ .‬ترورى انقالب کارگرى را‬ ‫فقط خود جنبش کارگرى و پراتیک کارگرى میتواند به ثبوت برساند‪ .‬سقوط جریانات غیرکارگرى که‬ ‫براى تحقق امر ناسیونالیسم‪ ،‬دموکراس ‪ ،‬رفرم و صنعت شدن به مارکسیسم آویزان شده بودند‪ ،‬چیزى‬ ‫جز این را اثبات نمیکند‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬به نظر میرسد که حزب کمونیست ایران هم همپاى دنیاى بیرون خودش دارد دستخوش تحوالت‬ ‫مهم میشود‪ .‬فکر میکنم نه فقط اعضاء حزب بلکه حت هر ناظر خارج که ادبیات ما را دنبال میکند‬ ‫بویهه در دوره پس از کنگره سوم متوجه تنشها و یا حت کشمکشهای در درون حزب کمونیست ایران‬ ‫میشود‪ .‬همین گزارش که به کنگره سوم عرضه کرده اید و سخنران تان در کنگره پیرامون آن‪ ،‬مقاالت‬ ‫که در مورد فعالیت حزب در درون طبقه کارگر و فعالیت ما در کردستان در نشریه کمونیست چاپ شده‬ ‫است‪ ،‬بحث عضویت کارگرى و غیره همه شواهدى بر وجود این تنش هاست‪ .‬نظرتان درباره این‬ ‫موقعیت چیست و تا چه حد بحث کمونیسم کارگرى در این چهارچوب مطرح است و اهمیت دارد؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬حزب کمونیست ایران هم نظیر هر حزب سیاس واقع دیگر جناحها و گرایشات چپ‬ ‫وراست و مرکز دارد ‪ .‬کشمکش میان این گرایشات به اشکال مختلف از بدو تشکی حزب وجود داشته‬ ‫است ‪ .‬در واقع این گرایشات محصول فشارها و تمایالت واقع اجتماع اند و راستش غیاب آنها باید‬ ‫موجب تعجب باشد‪ .‬اما در چند سال اخیر‪ ،‬و بویهه در یکسال گذشته رویاروئ و شکاف میان‬ ‫گرایشات در درون حزب‪ ،‬به دالئ سیاس کامال قاب فهم‪ ،‬افزایش پیدا کرده است‪ .‬این شرایط نه فقط‬ ‫مستقیما به مساله کمونیسم کارگرى و مباحثات ما در این دوره مربوط است‪ ،‬بلکه نهایتا انعکاس همان‬ ‫واقعیات اجتماع و سیاس است که در پاسخ به سوال قبل از آن صحبت کردم‪ .‬بحث کمونیسم‬ ‫کارگرى از وضعیت حزب کمونیست استنتاج نشده‪ .‬این بحث تبیین است از پایه اى ترین مسائ‬ ‫کمونیسم و سوسیالیسم معاصر‪ .‬این مسائ مستق از حرکت حزب کمونیست ایران به هرحال جلوى هر‬ ‫کمونیست قرار دارد و باید به نحوى پاسخ بگیرد‪ .‬اما در عین حال کمونیسم کارگرى نگرش و بحث‬ ‫است که از طرف گرایش چپ در حزب مطرح میشود‪ .‬نقدى است به باورها و روش ها و نظریات‬ ‫گرایشات دیگر در حزب‪ .‬نقدى است به موقعیت که این گرایشات به حزب کمونیست ایران تحمی‬ ‫میکنند‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى ”چه باید کرد“ و پالتفرم سیاس و عمل ویهه اى را جلوى حزب‬ ‫میگذارد که با تبیین گرایشات دیگر از مسائ و دورنماى حزب متفاوت است‪.‬‬ ‫‪74‬‬


‫از طرف دیگر‪ ،‬موقعیت گرایشات دیگر هم در طول سالهاى اخیر دستخوش تغییرات شده است‪ .‬همان‬ ‫روند جهان که سوسیالیسم غیرکارگرى را درمقیاس جهان به بن بست کشیده است‪ ،‬در داخ حزب هم‬ ‫گرایشات سوسیالیست غیرکارگرى را دچار ب افق میکند‪ .‬بنابراین ما شاهد یک روند واگرائ در‬ ‫درون حزب بوده ایم‪ .‬چپ و راست و مرکز امروز بیش از هروقت با دورنماهاى قاب تمیز در کشمکش‬ ‫با هم قرار گرفته اند‪.‬‬ ‫اگر بخواهم موقعیت امروز را برایتان تشریح کنم و مضمون اجتماع و روند واگرائ گرایشات مختلف‬ ‫در درون حزب را توضیح بدهم باید درباره حزب کمونیست بطور کل صحبت کنم و موقعیت تاریخ‬ ‫و اجتماع اى که حزب در آن قرار گرفته است‪ .‬وضعیت فعل حاص یک روند تکامل است که باید‬ ‫عوام و شرایط دخی در آن را شناخت‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬بخش مهم از این گفتگو درباره حزب کمونیست و تحوالت آن خواهد بود‪ .‬اما فکر میکنم بهتر‬ ‫است وقت وارد این مبحث بشویم که بدوا درباره خود کمونیسم کارگرى بیشتر صحبت کرده باشیم‪.‬‬ ‫قصد من اینجا این نیست که وارد مضامین بشویم که قبال اثباتا توضیح داده شده اند‪ ،‬بلکه میخواهم‬ ‫زوایاى خاص از این بحث را روشن کنید‪ .‬عبارت کمونیسم کارگرى در میان ما معان مختلف پیدا‬ ‫کرده است‪ .‬در واقع خود شما هم آنرا در ظرفیتهاى مختلف به کار برده اید‪ :‬بعنوان یک دیدگاه و‬ ‫نگرش و یا حت مکتب‪ ،‬بعنوان یک جنبش مادى اجتماع ‪ ،‬بعنوان یک گرایش سیاس و یا یک جنبش‬ ‫حزب و غیره‪ .‬سوال من اینست که از نظر شما کدام این تعابیر دقیق تر است و یا در بحث شما اساس تر‬ ‫است؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬پاسخ این سوال خیل ساده است‪ .‬من ”کمونیسم کارگرى“ را بجاى کلمه ”کمونیسم“‬ ‫بکار میبرم‪ .‬به این دلی که کلمه کمونیسم آن خصلت طبقات ویهه را که در آستانه انتشار مانیفست‬ ‫کمونیست در ‪ ١۸٤۸‬داشت در زمان ما دیگر از دست داده‪ .‬کلمه کمونیسم در آن هنگام مترادف با‬ ‫سوسیالیسم کارگرى بود‪ .‬انگلس در همان دوره علت انتخاب این عنوان را براى پرچم که با مانیفست‬ ‫بلند کردند دقیقا به همین ترتیب توضیح میدهد‪ .‬مارکس و انگلس براى تعریف فاصله و اختالف خود‬ ‫با سوسیالیسم غیرکارگرى زمان خود عنوان را که جنبش سوسیالیست کارگرى به خود داه بود‬ ‫برگزیدند‪ .‬هر کلمه مانیفست کمونیست راجع به اینست که این بیانیه سوسیالیسم کارگرى است و این‬ ‫جریان ویهه طبقات درباره جهان و جامعه و سوسیالیسمهاى موجود چه دارد میگوید‪ .‬اگر مارکس و‬ ‫انگلس امروز زنده میشدند و میدیدند که چگونه همین نام کمونیسم توسط جریانات اعتراض و شبه‬ ‫سوسیالیست طبقات دیگر بدست گرفته شده است‪ ،‬آنوقت مطمرنا فکرى به حال عنوان مانیفست‬ ‫کمونیست و کلمه کمونیسم بطور کل میکردند‪ .‬شاید مث من صفت ”کارگرى“ را انتهاى آن اضافه‬ ‫‪75‬‬


‫میکردند که کامال مضمون این کتاب و جنبش اجتماع اى را که این کتاب بیانیه اش بود برساند‪.‬‬ ‫با این توضیح پاسخ من به اص سوالتان روشن است‪ .‬همانطور که کمونیسم در ظرفیت هاى مختلف‬ ‫معن پیدا میکند‪ ،‬یک دیدگاه و مکتب و جنبش اجتماع و جریان حزب و غیره‪ ،‬کمونیسم کارگرى‬ ‫هم‪ ،‬که اسم دقیق همین پدیده در انتهاى قرن بیستم است‪ ،‬به همه اینها رجوع میکند و همه این معان‬ ‫را بخود میپذیرد‪ .‬کمونیسم کارگرى در تمام این وجوه با آنچه که در نیم قرن اخیر‪ ،‬دنیا به آن نام‬ ‫کمونیسم داده است متفاوت است‪ .‬مکتب دیگرى است‪ ،‬جنبش دیگرى است‪ ،‬احزاب نوع دیگرى را‬ ‫ایجاب میکند‪ ،‬تاریخ متفاوت داشته است‪ ،‬اصول و پرنسیپهاى دیگرى دارد و غیره‪ .‬پیکار براى‬ ‫کمونیسم کارگرى بر سر نشان دادن این تفاوتها و سر و سامان دادن به این جنبش اجتماع متفاوت‬ ‫است‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬آیا به این ترتیب بحث کمونیسم کارگرى همان تم قدیم تر ”بازگشت به مارکسیسم اصی “‬ ‫نیست؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬خیر‪ .‬کمونیسم کارگرى قطعا از نظر فکرى و تروریک چیزى جز مارکسیسم‪ ،‬همانطور‬ ‫که از کالسیکهاى مارکسیسم مستفاد میشود‪ ،‬نیست‪ .‬اما این نحوه فرمولبندى مساله‪ ،‬یعن ”رجعت به‬ ‫مارکسیسم اصی “ از نقطه نظر بحث ما نه صحیح است و نه ابدا آن معضالت فکرى و عمل اى را که‬ ‫تحت عنوان عموم کمونیسم کارگرى به آن میپردازیم بیان میکند‪ .‬به چند دلی ‪ :‬اوال‪” ،‬رجعت به‬ ‫مارکسیسم“ ف نفسه به نوع موضعگیرى فکرى و تروریک را به ذهن میاورد‪ .‬ک جنبش به اصطالح‬ ‫”ضد رویزیونیست “ در مراح مختلف و شاخه هاى مختلف خودش ادعائ جز این نداشت‪ .‬کمونیسم‬ ‫کارگرى مدل دیگرى از جریانات ضد رویزیونیست نیست‪ .‬قبال وقت چنین تبیین اساسا عقیدت و‬ ‫فکرى اى از هویت و کار خودمان داشتیم اسم جریان خودمان را ”مارکسیسم انقالب “ گذاشته بودیم که‬ ‫دقیقا همین خاصیت وفادارى به ارتدوکس را تداع میکرد‪ .‬کمونیسم کارگرى گویاى یک تعلق‬ ‫اجتماع و به تبع آن یک حرکت فکرى است‪ .‬کمونیسم کارگرى بر سر سازمانده حرکت‬ ‫سوسیالیست ف الحال موجود طبقه خاص است‪ ،‬طبقه کارگر‪ .‬مارکسیسم هم دقیقا بعنوان پرچم همین‬ ‫سنت طبقات براى ما مطرح است‪ .‬ثانیا‪ ،‬کس میتواند به چیزى رجعت کند که قبال از آن جدا و دور‬ ‫شده باشد‪ .‬واقعیت هم اینست که جریان که خود را در متن تاریخ کمونیسم غیرکارگرى و الجرم‬ ‫غیرمارکسیست معاصر شناخته است‪ ،‬براى جدائ از این سنت باید به مارکسیسم ”رجعت“ کند‪ .‬باید از‬ ‫نظر فکرى و یا از نظر اجتماع به موضع و موقعیت دیگرى برگردد‪ .‬بحث ما‪ ،‬اما‪ ،‬این است که‬ ‫کمونیسم کارگرى یک حرکت و جریان اجتماع متمایز از جنبش کمونیست غیرکارگرى تاکنون‬ ‫است‪ .‬سرجاى خودش است‪ .‬ترورى مارکسیسم ابتدا در متن همین سوسیالیسم کارگرى پیدا شد و براى‬ ‫دوره اى احزاب کمونیست کارگرى در عین حال سخنگویان و اتوریته هاى مارکسیسم زمان خود‬ ‫‪76‬‬


‫بودند‪ .‬با تحوالت در بین المل دوم‪ ،‬با غلبه ناسیونالیسم و رفرمیسم در روسیه اواخر دهه ‪ ،٢١‬با رشد‬ ‫ناسیونالیسم چپ در کشورهاى تحت سلطه و بویهه با انقالب چین‪ ،‬با پیدایش ”مارکسیسم غرب “ و‬ ‫سپس چپ نو‪ ،‬گام به گام کاربست اجتماع مارکسیسم عوض شد و جنبش هاى اجتماع غیرکارگرى‬ ‫در اشکال مختلف به مفسرین رسم مارکسیسم تبدی شدند‪ .‬تغییر کاربست اجتماع ترورىهاى مارکس‬ ‫بدون دست اندازى به محتواى آن‪ ،‬محتواى کارگرى و انقالب ب ابهام آن‪ ،‬ممکن نبود‪ .‬براى جریان‬ ‫که از درون این سنت ها در آمده هرنوع توجه به مضمون واقع و طبقات مارکسیسم رجعت محسوب‬ ‫میشود‪ .‬به عبارت دیگر من مساله را بر سر روشنگرى فکرى نمیبینم‪ .‬کمونیسم کارگرى از نظر فکرى‬ ‫یعن مارکسیسم و از نظر اجتماع یعن جنبش اعتراض ضد سرمایه دارى کارگر‪ .‬این جنبش عین است‬ ‫و آن ترورى هم موجود است‪ .‬اگر از درون این جنبش حرف بزنیم آنوقت مساله بر سر سازمانده این‬ ‫جنبش و ناظر کردن تمام و کمال این ترورى بر آن است‪ .‬ثالثا‪ ،‬فرمول ”رجعت به مارکسیسم“ هسته‬ ‫اصل بحث امروز ما را از قلم میاندازد‪ .‬ما در جهان متفاوت و در دوران متفاوت مارکسیست هستیم‪.‬‬ ‫خود مارکس هم میبایست امروز با همان متد و با همان منفعت طبقات حرفهائ درباره این دنیا و این‬ ‫وضعیت میزد‪ .‬رجعت به مارکسیسم براى خیل ها به معناى تکرار احکام و فرمولبندیهاى پایه اى‬ ‫مارکسیست است‪ .‬براى جنبش ما‪ ،‬براى کمونیسم کارگرى که هرگز تجدیدنظرى در این احکام و‬ ‫تحلیلهاى پایه اى نکرده است‪ ،‬مساله حیات تر کاربست مارکسیسم بعنوان یک نقد به جهان امروز و‬ ‫نیروهاى طبقات و سیاس موجود در آن است‪.‬‬ ‫خالصه کالم اینکه فرمول رجعت به مارکسیسم واقع ‪ ،‬ابدا چهارچوب نقد و بحث امروز ما را بیان‬ ‫نمیکند‪ .‬اگر پایه و هویت اجتماع جنبش را دست نخورده و ثابت فرض کنیم‪ ،‬آنوقت میشد قطعا از‬ ‫رویزیونیسم و مبارزه ضد رویزیونیست بعنوان مقوالت مربوط به این جنبش طبقات سخن گفت‪ .‬اما‬ ‫وقت ک این جنبش‪ ،‬یا در هر صورت اردوگاه هاى جهان آن‪ ،‬دیگر بر حرکت هاى طبقات‬ ‫غیرکارگرى استوار شده است‪ ،‬مساله در سطح نظرى‪ ،‬یعن رجعت به این یا آن ترورى و مبارزه با این‬ ‫یا آن تجدید نظر‪ ،‬باق نمیماند‪ .‬ک بنیاد اجتماع کمونیسم موجود‪ ،‬و به تبع آن اندیشه اش‪ ،‬را باید‬ ‫نقد کرد‪ .‬این نقد را باید از موضع حرکت اجتماع متفاوت انجام داد‪ .‬کمونیسم مارکس‪ ،‬کمونیسم‬ ‫کارگرى‪ ،‬قب از آنکه اندیشه هاى سوسیالیسم غیر کارگرى زمان خود را نقد کند و فراخوان به تغییر‬ ‫عقاید بدهد‪ ،‬جایگاه اجتماع آنها را بعنوان حرکات غیرکارگرى توضیح داد‪ ،‬و در مقاب آنها جنبش‬ ‫اجتماع طبقه کارگر و اعتراض سوسیالیست کارگر را قرار داد‪ .‬مارکس از درون یک جنبش اجتماع‬ ‫متفاوت سوسیالیسم معاصر خود را نف و نقد کرد‪ .‬این کارى است که ما میخواهیم امروز با طرح بحث‬ ‫کمونیسم کارگرى بکنیم‪.‬‬

‫‪77‬‬


‫سوال‪ :‬در مورد این نکته آخر توضیح بیشترى بدهید‪ .‬میگوئید کمونیسم کارگرى با کمونیسم و‬ ‫سوسیالیسم موجود اختالف و تفاوت اجتماع دارد و اختالف نظرى به تبع این اختالف اجتماع‬ ‫مطرح میشود‪ .‬میخواهم علت این تاکید و جائ که در بحث شما داردبیشتر باز بشود‪.‬‬ ‫منصور حکمت‪ :‬کمونیسم کارگرى قبال یکبار خود را در تمایز با سوسیالیسمهاى دیگر توضیح داده و‬ ‫بیان کرده است‪ .‬مانیفست کمونیست اساسا بیانیه اى براى همین کار بود‪ .‬روش مارکس در مانیفست‬ ‫تفکیک اجتماع کمونیسم کارگرى از سایر گرایشات است و نه تفکیک مکتب آن‪ .‬مارکس آنجا‪ ،‬پس‬ ‫از آنکه کمونیسم کارگرى را بعنوان یک حرکت و جنبش اجتماع و یک عکس العم طبقات ویهه به‬ ‫جامعه سرمایه دارى توضیح میدهد‪ ،‬تفاوتهاى این جنبش را با سوسیالیسم طبقات دیگر‪ ،‬سوسیالیسم‬ ‫فرودال ‪ ،‬بورژوائ و خرده بورژوائ ‪ ،‬برمیشمارد‪ .‬مانیفست کمونیست این جریانات را نه به مثابه‬ ‫مکاتب‪ ،‬بلکه بعنوان حرکتهاى طبقات معین‪ ،‬حاص شرایط معین و برخاسته از منفعتهاى معین توضیح‬ ‫میدهد و مرز کمونیسم کارگرى را با آنها ترسیم میکند‪ .‬به عبارت دیگر مارکس از تقاب جنبشهاى‬ ‫اجتماع و تنها بر این مبنا از تقاب آراء و افکار سخن میگوید‪ .‬براى مارکس کمونیسم کارگرى یک‬ ‫حرکت بالفع و عین و اجتماع بود که مقدم بر اندیشه ها و تالشهاى خود او وجود داشت و حت ف‬ ‫الحال رهبران فکرى و فرموالسیونهاى تروریک هم از خود بیرون داده بود‪ .‬مارکسیسم سر و سامان‬ ‫دادن به این جنبش‪ ،‬مسلح کردن آن به افق و اهداف روشن و به یک نقد عمیق و محکم به جامعه موجود‬ ‫را هدف خود قرار داد‪ .‬خیل سریع مارکسیسم به پرچم کمونیسم کارگرى تبدی شد‪.‬‬ ‫ما هم امروز با همین روش مانیفست به جهان نگاه میکنیم‪ .‬براى ما کمونیسم کارگرى قب از هر چیز‬ ‫یک جنبش اجتماع و عین است‪ .‬تنها بر این مبنا وارد بحث تفکر و سیاست ناظر بر این جنبش و‬ ‫تمایز آن با سایر گرایشات سوسیالیست در جامعه معاصر میشویم‪ .‬این دقیقا عکس نحوه نگرش کلیه‬ ‫گرایشات کمونیسم موجود به مساله است‪ .‬یک از نمودهاى جدائ این کمونیسم از طبقه کارگر و‬ ‫کمونیسم کارگرى همین انکار عینیت اجتماع کمونیسم کارگرى است‪ .‬براى اینها سوسیالیسم کارگرى‬ ‫اشتقاق از ایدئولوژى سوسیالیست است‪ .‬مکتب سوسیالیست خالق اعتراض سوسیالیست طبقه کارگر‬ ‫است‪ .‬اینها مارکسیسم را‪ ،‬حال با هر برداشت که از آن دارند‪ ،‬منشاء سوسیالیسم کارگرى میدانند‪ .‬رابطه‬ ‫جنبش و تفکر‪ ،‬جامعه و اندیشه‪ ،‬کامال براى اینها وارونه شده است‪ .‬اگر این مارکسیسم را تحریف شده‬ ‫و تجدیدنظر شده بدانند‪ ،‬آنوقت ناگزیرند عینیت اعتراض سوسیالیست کارگر را انکار کنند‪.‬‬ ‫ما جنبش اجتماع و اعتراض کارگرى علیه جامعه موجود را مبنا قرار میدهیم ‪.‬اگر امروز آن‬ ‫مارکسیسم و آن کمونیسم حزب اى که هدایت و سروسامان دادن به اعتراض سوسیالیست کارگر را‬ ‫هدف خود قرار داده بود دیگر به عقب رانده شده و کمونیسم موجود امر اجتماع دیگرى را دنبال‬ ‫میکند‪ ،‬این تنها به معن تضعیف و سردرگم و ب رهبرى این حرکت اجتماع است و نه محو آن‪ .‬اگر‬ ‫‪78‬‬


‫مارکس هم امروز زنده میشد و به جامعه نگاه میکرد و اعتراض کارگران را میدید‪ ،‬باز هم دست بکار‬ ‫نوشتن یک مانیفست کمونیسم کارگرى میشد که پرچم اعتراض سوسیالیست کارگر را بلند کند و به این‬ ‫جنبش‪ ،‬در تقاب با ک سوسیالیسم طبقات دیگر‪ ،‬که متاسفانه نام مارکسیست هم روى خود گذاشته اند‪،‬‬ ‫افق و دورنما و نقد بدهد‪ .‬ما امروز مارکس را نداریم‪ ،‬اما جنبش اجتماع و طبقات خود را داریم و‬ ‫خوشبختانه نفوذ عمیق مارکس در آن را بصورت تمای غریزى و دیگر ”خودبخودی“ کارگر مبارز به‬ ‫مارکسیسم هم داریم‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى براى ما یعن بلند کردن پرچم این جنبش و اعتراض‬ ‫اجتماع متفاوت و نه ابداع یک گرایش و مکتب دیگر در چهارچوب سنت کمونیسم موجود‪ .‬پاسخ ما‬ ‫به این کمونیسم پاسخ اجتماع است‪ ،‬نقد ما عمل و اجتماع است‪ ،‬موضوع کار ما متفاوت است‪.‬‬ ‫پاسخ ما همان پاسخ است که به بورژوازى بطور کل میدهیم‪ :‬برپائ یک جنبش قدرتمند کمونیست‬ ‫کارگری‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬اهمیت را که به تفکیک اجتماع کمونیسم کارگرى و تقدم تحلیل آن به هر نوع مرزبندى‬ ‫عقیدت و سیاس میدهید کامال میفهمم‪ .‬اما اینجا به هرحال دو سوال اصل مطرح میشود‪ .‬اول جایگاه‬ ‫که به این ترتیب ترورى‪ ،‬و مرزبندى تروریک با شاخه هاى دیگر مدع مارکسیسم و سوسیالیسم‪ ،‬در‬ ‫این دیدگاه پیدا میکند و دوم‪ ،‬موضوعات که به نظر شما یک چنین جدال نظرى اى باید حول آن‬ ‫متمرکز شود‪ .‬در رابطه با سوال اول‪ ،‬یعن مساله جایگاه ترورى و جدال تروریک‪ ،‬میخواهم توجهتان را‬ ‫به این نکته جلب کنم که در جنبش کمونیست مقاب قرار دادن ترورى و جنبش یک شیوه برخورد‬ ‫قدیم است‪ .‬آیا فکر نمیکنید که بحث امروز شما به این متهم شود که در همین چهارچوب فکرى‬ ‫قدیم چپ دارد تاکید را از ترورى برمیدارد و روى جنبش میگذارد؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬البته ممکن است بحث من به خیل چیزها متهم شود از جمله ”تقدم جنبش به ترورى“‪،‬‬ ‫یا ”اکونومیسم”‪ ،‬تقدیس ”خودبخودى“ در برابر آگاه و غیره‪ .‬به نظر من این خصلت نمائ ها از‬ ‫بحث ما بیش از آنکه چیزى راجع به مضمون نظرات ما و نواقص آن بگوید‪ ،‬تفکر قالب منتقد احتمال‬ ‫ما را نشان میدهد‪ .‬بحث ابدا بر سر ”ترورى یا جنبش“ نیست ‪.‬سوال اصل اینست‪” :‬کدام جنبش“‪ .‬تمام‬ ‫صحبت ما بر سر اینست که شاخه هاى مختلف سوسیالیسم تاکنون مستق از داس و چکش که روى‬ ‫پرچمشان بوده و نام مارکس یا لنین که ورد زبانشان بوده‪ ،‬عمدتا جنبشهاى اجتماع طبقات ناراض‬ ‫دیگر براى اصالحات و تغییرات غیرسوسیالیست بوده اند‪ .‬اینکه در این جنبشها ترورى و عم سیاس‬ ‫احزاب چه رابطه اى با هم داشته اند‪ ،‬کدام تحت الشعاع دیگرى قرار گرفته وغیره میتواند در درون‬ ‫خود این سنتها مورد بحث باشد‪ .‬بحث ما بر سر تعلق به جنبش اجتماع دیگرى است که در کنار این‬ ‫سوسیالیسم غیرکارگرى وجود داشته و دارد‪ ،‬هم با ترورى متفاوت خودش و هم با پراتیک خودش‪،‬‬ ‫اتفاقا در این جنبش که ما از آن صحبت میکنیم‪ ،‬یعن کمونیسم کارگرى‪ ،‬ترورى و جنبش قاب‬ ‫‪79‬‬


‫تفکیک به عرصه هاى قائم بذات نیستند‪ .‬بحث تقدم ترورى به جنبش یا جنبش به ترورى در سیستم‬ ‫فکرى ما معن پیدا نمیکند‪ .‬اینها سطوح مختلف ابراز وجود یک حرکت اجتماع واحدند‪ .‬بنظر من هر‬ ‫کس مانیفست کمونیست را دقیق بخواند میفهمد که این بیانیه یک جنبش اعتراض کارگرى است و نه‬ ‫طرح خطوط یک جامعه شناس علم ‪ ،‬که هرکس بتواند مستق از آن جنبش اعتراض طبقات به تدریس‬ ‫و یا تدقیق آن بپردازد و به رشته اى در خود تبدیلش کند‪.‬‬ ‫به نظر من سرنوشت که مارکسیسم از نظر تروریک پیدا کرده‪ ،‬پروبلماتیکهاى تروریک که در درون‬ ‫سنت مارکسیست تاکنون مطرح شده و مبناى مرزبندیهاى خطوط و گرایشات و قطبهاى مختلف در‬ ‫جنبش موسوم به جنبش کمونیست قرار گرفته‪ ،‬جدا از سرنوشت اجتماع مارکسیسم و کاربست طبقات‬ ‫اى که این ترورى عمال پیدا کرده قاب درک نیست‪ .‬همانطور که یک دیدگاه فلسف و سیاس ‪ ،‬یک مکتب‬ ‫فکرى‪ ،‬جدا از پایه هاى مادى اجتماع و ضروریات تاریخ ‪ -‬طبقات اش قاب ارزیاب نیست‪ ،‬مسائل‬ ‫که در درون آن مکتب به پیش رانده میشود و موضوع جدل قرار میگیرد هم بدون ارجاع به منفعتهاى‬ ‫اجتماع پشت آن قاب درک نیست ‪ .‬مارکسیسم بعنوان یک ترورى و مکتب انسجام درون اى دارد‪،‬‬ ‫متدى دارد و به استنتاجات معلوم و مشخص درباره جامعه‪ ،‬سیاست‪ ،‬و عم مبارزات میرسد‪ .‬مارکسیسم‬ ‫بعنوان یک ترورى به اعتبار خود قاب مطالعه و قاب درک است‪ .‬جدل و مرزبندى درون مکتب وقت‬ ‫باال میگیرد و مساله تفسیرهاى مختلف و گاه متناقض از این ترورى وقت مطرح میشود که مساله‬ ‫کاربست این ترورى در جهان واقع مطرح میشود و تمایالت و گرایشات اجتماع مختلف براى‬ ‫پاسخگوئ به معضالت ویهه خود‪ ،‬سراغ این ترورى میروند‪ .‬براى مثال ترورى مارکس نظر معین‬ ‫درباره انقالب کمونیست ‪ ،‬شرایط تحقق آن و وظایف آن داده است‪ ،‬اما پروبلماتیک ”سوسیالیسم در یک‬ ‫کشور“ بر متن یک کشمکش تاریخ و اجتماع میان گرایشات زنده در انقالب روسیه بر سر توسعه‬ ‫اقتصادى روسیه بوجود میاید‪ .‬مارکس به روش معین و معلوم رابطه بین قیمت و ارزش در جامعه‬ ‫سرمایه دارى را در کتاب سرمایه توضیح داده است‪ ،‬اما معض ”تبدی ارزش به قیمتهاى تولید“ تنها در‬ ‫متن یک شرایط تاریخ و اجتماع معین و توسط جریانات اجتماع معین به یک پروبلماتیک تروریک‬ ‫تبدی میشود‪ .‬تز دیکتاتورى پرولتاریا‪ ،‬مساله رابطه زیربنا و روبنا و نحوه تاثیرگذارى اینها بر‬ ‫یکدیگر‪ ،‬سوسیالیسم و بازار و غیره که هر یک سرچشمه جدلهاى مهم و طوالن در درون سنت به‬ ‫اصطالح مارکسیست بوده اند نیز بدون درک منفعت هاى اجتماع پشت آنها و بدون شناخت این امر که‬ ‫این جدل و پروبلماتیک تروریک قالب چه کشمکش عین اجتماع اى است‪ ،‬قاب بحث نیست‪.‬‬ ‫خالصه حرفم اینست که این جدل ها و معضالت و گرهگاههاى نظرى ناش از غور و تفحص عالمانه و‬ ‫ابتدا به ساکن در ترورى مارکس و یافتن ”ابهامات و ناروشنىهاى“ آن به مثابه یک مکتب نیست‪ ،‬بلکه‬ ‫حاص نحوه ویهه اى است که جریانات اجتماع مختلف کوشیده اند مارکسیسم را بکار ببندند‪ .‬ممکن‬ ‫‪80‬‬


‫است این جدلها واقعا ما را متوجه وجود ناروشنیهائ در خود ترورى کرده باشد‪ .‬شخصا چنین اعتقادى‬ ‫ندارم‪ ،‬اما حت در این حالت نیز مساله اساس نه تفسیربردار بودن ترورى‪ ،‬بلکه وجود مفسرین متفاوت‬ ‫و وجود منفعتهاى مهم اجتماع در ارائه تفسیرهاى گوناگون از مارکسیسم است‪ .‬بنظر من تمام مصیبت‬ ‫که بر سر ترورى مارکس نازل شده ناش از این است که جنبشهاى اجتماع گوناگون کوشیده اند آن‬ ‫را به ابزارى تبدی کنند براى پیشبرد امورى که این ترورى ف نفسه با آنها سازگار نیست‪ .‬مارکسیسم‬ ‫ترورى اقتصادى براى محاسبه ارزشها و قیمتها و رسیدن به معادالت ریاض براى ایجاد توازن میان‬ ‫دپارتمانهاى تولیدى نیست ‪ .‬اگر کس در این ظرفیت بخواهد از آن استفاده کند‪ ،‬طبعا باید در آن‬ ‫دست ببرد‪ ،‬و طبعا بدون نقد ترورى ارزش مارکس‪ ،‬و یا تبدی کردن مارکس به ریکاردو این کار‬ ‫مقدور نیست‪ .‬راستش به نظر من بخش اعظم پروبلماتیکهاى نظرى در سنت مارکسیست تاکنون ریشه در‬ ‫کشمکش جریانات دارد که هسته اصل این ترورى‪ ،‬یعن نقد سرمایه دارى و ضرورت انقالب کارگرى‬ ‫را کنار گذاشته اند و کوشیده اند از این ترورى‪ ،‬یک جامعه شناس علم و یا یک علم اقتصاد آلترناتیو‬ ‫براى جناح چپ بورژوازى درست کنند‪ ،‬یا از آن توجیهات تروریک براى بیان زمین ترین منفعتهاى‬ ‫غیر کارگرى‪ ،‬ناسیونالیسم روس و چین ‪ ،‬اختالفات فرقه اى و غیره بسازند‪.‬‬ ‫بنابراین وقت از من راجع به نحوه برخورد به ترورى میپرسید‪ ،‬الزم است مرز خود را با این کاربست‬ ‫اسکوالستیک و یا اپورتونیست از مارکسیسم روشن کرده باشم‪ .‬ترورى و مبارزه تروریک براى‬ ‫سوسیالیسم کارگرى مکان بسیار پراهمیت و تعیین کننده اى دارد‪ .‬اما براى ما مارکسیسم ابزار نقد است‪.‬‬ ‫ابزار شناختن عمیقترین ریشه هاى مصائب است که بشر بطور کل و کارگر بطور اخص در این جامعه‬ ‫تجربه میکند‪ .‬ابزار کسب یک خودآگاه عمیق اجتماع و تاریخ براى کارگر و درک امکانات است‬ ‫که براى تحول جامعه موجود وجود دارد‪ .‬اینها خواص اثبات ترورى مارکس است که‪ ،‬در غیاب‬ ‫کاربستهاى غیر کارگرى تاکنون اش‪ ،‬میتوانست مستقیما بدرون جامعه و طبقه برده شود و یک صف‬ ‫آرائ فکرى قدرتمند در برابر آراء حاکم در جامعه بوجود بیاورد‪ .‬کمونیسم کارگرى باید یک جریان‬ ‫قدرتمند فکرى در جامعه باشد‪ .‬در برابر گرایشات و تمایالت فکرى بنیادى بورژوازى‪ ،‬نظیر لیبرالیسم‪،‬‬ ‫دموکراس ‪ ،‬ناسیونالیسم‪ ،‬اومانیسم‪ ،‬سوسیال دموکراس و غیره‪ ،‬و نه صرفا روایت دیگرى از مارکسیسم‬ ‫در برابر جریانات نظیر مائوئیسم‪ ،‬تروتسکیسم‪ ،‬سوسیالیسم روس و یا چپ نو‪ .‬این آن جایگاه است‬ ‫که ما به ترورى میدهیم‪.‬‬ ‫ببینید‪ ،‬ما آمده ایم و از مشخصات اجتماع و طبقات کمونیسم صحبت کرده ایم ‪.‬ما این را گفته ایم‬ ‫که قب از اینکه این سوال مطرح باشد که ”کمونیستها چه میگویند“‪ ،‬این مساله مطرح است که کمونیسم‬ ‫پرچم کدام بخش جامعه و کدام طبقه است‪ .‬ما گفته ایم که کمونیسم را تنها بعنوان جنبش اعتراض‬ ‫کارگر حاضریم بفهمیم و تنها در متن اعتراض اجتماع این طبقه تازه میتوان کمونیسم را بعنوان یک‬ ‫‪81‬‬


‫مکتب و یک دیدگاه و ترورى انقالب درک کرد و برایش مبارزه کرد‪ .‬در مقاب ‪ ،‬این عکس العم پیش‬ ‫آمده که ”ترورى چه میشود؟“ ‪ .‬من این را عکس العم طبیع همان بخش و طبقه اجتماع و همان سنت‬ ‫سیاس میدانم که دارم نقدش میکنم‪ .‬کمونیسم براى سوسیالیسم رادیکال موجود یک ترورى است‪ .‬تنزل‬ ‫دادن کمونیسم به یک دستگاه فکرى عام المنفعه‪” ،‬علم تاریخ“‪ ،‬و غیره کانال است که از طریق آن‬ ‫روشنفکر چپگراى بورژوا‪ ،‬بوروکرات اصالح طلب‪ ،‬ناسیونالیست و دموکرات چین و بولیویای و‬ ‫ایران ‪ ،‬دارد خود را نسبت به مارکسیسم و کمونیسم مانند کارگر صاحب حق میکند‪ .‬وقت ما میگوئیم‬ ‫کمونیسم تنها به مثابه یک جریان کارگرى شایسته این عنوان است‪ ،‬میگویند ترورى چه میشود‪ .‬به نظر‬ ‫من منظور اینها اینست که ”ما چه میشویم“ ‪ .‬به نظر من ما تازه داریم ترورى را سر جاى واقع خودش‬ ‫قرار میدهیم‪ .‬اگر اینها اینقدر را از مارکس نفهمیده باشند که کمونیسم یک جنبش اعتقادى نیست‪ ،‬بلکه‬ ‫یک جنبش اجتماع ‪ -‬طبقات معین است‪ ،‬یک حرکت کارگرى است‪ ،‬آنوقت ابراز نگرانیشان بحال‬ ‫ترورى در برابر بحث کمونیسم کارگرى نباید جدى گرفته شود‪ .‬همین نقد به بحث ما یعن درک نکردن‬ ‫اساس مارکسیسم به مثابه یک ترورى‪ .‬بگذارید بگویم ترورى ”چه میشود“‪ .‬ترورى از ابزار ابهام تراش ‪،‬‬ ‫از ابزار توجیه منافع غیرکارگرى تحت نام مارکسیسم‪ ،‬از ابزار توهم پراکن نسبت به جناح چپ‬ ‫بورژوازى‪ ،‬از وسیله کسب برترى تحصیلکردگان حت در درون احزاب مارکسیست ‪ ،‬و امثالهم‪ ،‬به همان‬ ‫نقد کوبنده‪ ،‬کارگرى‪ ،‬عمیق و مطلعانه اى تبدی میشود که در کالسیکهاى مارکسیست میبینیم‪ .‬ترورى‬ ‫بار دیگر به یک سالح برنده در نبرد طبقات تبدی میشود‪ .‬به ادعانامه افشاگرانه‪ ،‬روشن‪ ،‬شفاف و قاب‬ ‫درک از جامعه موجود و تمام مکانیسمهاى بظاهر پیچیده آن‪ .‬به نیروئ مادى در جامعه که ذهنیت‬ ‫کارگر معترض در جهان معاصر را شک خواهد داد‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى براى خود ما حاص تعمق‬ ‫تروریک زیاد بوده و وظایف تروریک متنوع و بسیار جدیترى از گذشته را در برابر ما قرار میدهد‪.‬‬ ‫بحث کمونیسم کارگرى تازه به ما چهارچوب داده است که بتوانیم بر مبناى آن یک تعرض تروریک‬ ‫وسیع را شروع کنیم‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬این تعرض تروریک بیشک متضمن مرزبندى نظرى با شاخه هاى مختلف جنبش به اصطالح‬ ‫کمونیست موجود و همینطور تعیین تکلیف با معضالت و سواالت گره مطروحه در این جنبش‬ ‫خواهد بود‪ .‬به عبارت دیگر باید روشن بشود که کمونیسم کارگرى بعنوان یک دیدگاه و سنت معین‬ ‫مارکسیست در چه سایه روشن با سایر سنتهاى مدع مارکسیسم قرار میگیرد‪ .‬سوال ما اینست که این‬ ‫جدل و مرزبندى نظرى با این جریانات و مکاتب حول چه محورهائ باید متمرکز بشود و از چه‬ ‫اولویتهائ تبعیت میکند؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬بگذارید اول یک نکته را روشن کنم‪ .‬عموما جریانات چپ رادیکال وقت از مبارزه‬ ‫فکرى حرف میزنند بدوا منظورشان پلمیک ”درباره مارکسیسم“ با سایر شاخه هاى چپ است‪” .‬مبارزه‬ ‫‪82‬‬


‫ایدئولوژیک“ براى این جریانات معناى مناظره درون مکتب یافته است‪ .‬خود ما قبال خیل این کار را‬ ‫کرده ایم‪ .‬من نمیتوانم اینجا وارد این بشوم که چرا و ط چه روندى مبارزه فکرى این معن محدود را‬ ‫پیدا کرده‪ .‬اما باید بگویم که این خود جلوه اى از خصلت غیراجتماع و فرقه اى چپ رادیکال و به‬ ‫اصطالح کمونیست بوده است‪ .‬براى ما مبارزه فکرى وجه از مبارزه طبقات است و الجرم پیکارى‬ ‫است علیه آراء حاکم در جامعه‪ ،‬آراء همان طبقات که در جهان مادى و درعرصه پراتیک به مثابه یک‬ ‫طبقه علیه آنها قد علم کرده ایم‪ .‬پیکارى علیه افکار و مکاتب و سنتهاى نظرى بورژوائ که توانسته اند‬ ‫مهر خود را به ذهنیت انسانها در مقیاس دهها میلیون بکوبند‪ .‬پلمیک با مدعیان مارکسیسم گوشه اى از‬ ‫این مساله هست اما ابدا محور کار نیست و بخصوص آن مجرائ نیست که سیماى نظرى کمونیسم‬ ‫کارگرى از طریق آن ترسیم میشود‪ .‬تعرض نظرى که من از آن صحبت کردم‪ ،‬تعرض که کمونیسم و‬ ‫سوسیالیسم کارگرى‪ ،‬مارکسیسم به مثابه یک جنبش طبقات ‪ ،‬باید به آن دست بزند تعرض علیه سنتهاى‬ ‫فکرى بنیادى بورژوازى است‪ .‬سنتهائ که اتفاقا هیچ داعیه مارکسیست بودن هم ندارند‪ .‬ما در صحنه‬ ‫جدال فکرى با لیبرالیسم و دموکراس روبروئیم‪ ،‬با ناسیونالیسم‪ ،‬رفرمیسم وسوسیال دموکراتیسم‪،‬‬ ‫آنارشیسم و نظایر آنها‪ .‬راستش فکر میکنم جدال با شاخه هاى مدع مارکسیسم هم بدون رجوع به‬ ‫نفوذ عمیق این سنتهاى اصلىتر نظرى و سیاس در تفکر و جهان بین شبه مارکسیستها ممکن نیست‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬این بحث را باید بیشتر بشکافید براى آنکه جدل درون مکتب و یا درون جنبش یک جزء‬ ‫تفکیک ناپذیر سنت کمونیست ‪ ،‬همان سنت کمونیست کارگرى مارکس و لنین هم‪ ،‬بوده است‪ .‬ما‬ ‫جدلهاى مارکس و مارکسیستها علیه افکار پرودون و السال را داریم‪ ،‬جدلهاى لنین علیه متفکرین بین‬ ‫المل دوم را داریم که اتفاقا تا حدود زیادى مشخصات سیاس و فکرى لنینیسم را تعریف میکند‪ .‬و‬ ‫باالخره مساله رویزیونیسم را داریم که بعنوان یک مانع واقع مدتها مانع شک گیرى احزاب‬ ‫مارکسیست انقالب و مانع رشد سوسیالیسم کارگرى واقع بوده است‪ .‬این بعد مبارزه فکرى چه‬ ‫جایگاه در دیدگاه شما دارد؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬من جدل درون مکتب ‪ ،‬تا چه رسد به درون جنبش ‪ ،‬را ابدا رد نمیکنم‪ .‬اما بیائید ببینیم‬ ‫این جدلها تا آنجا که واقعا یک سوى آن مارکسیسم و کمونیسم کارگرى بوده است در چه چهارچوب‬ ‫تاریخ صورت گرفته و در متن عموم مبارزه فکرى کمونیسم کارگرى چه نقش داشته است‪ .‬آنچه‬ ‫مارکسیسم را مارکسیسم میکند و کمونیسم را کمونیسم میکند مرزبندى پلمیک مارکس با پرودون و‬ ‫السال نیست‪ .‬انتقاد عموم مارکس به سرمایه دارى و تفکر بورژوائ بطور کل است‪ .‬مارکس‬ ‫ایدئولوژى آلمان و تفکر فلسف قب از خود را نقد میکند‪ .‬متفکرین اقتصاد سیاس معاصر و قب از‬ ‫خود را در جزئیات نقد میکند‪ .‬و مهمتر از همه اینها دینامیسم جامعه موجود و عوارض آن‪ ،‬از استثمار‪،‬‬ ‫‪83‬‬


‫فقر‪ ،‬استعمار‪ ،‬برده دارى‪ ،‬فحشاء‪ ،‬مذهب‪ ،‬دموکراس ‪ ،‬ناسیونالسیم و غیره را نقد میکند‪ .‬مارکس به‬ ‫جنگ طبقات حاکم و آراء حاکم بر جامعه میرود‪ .‬بدون کتاب سرمایه و ایدئولوژى آلمان ‪ ،‬نقد برنامه‬ ‫گوتا ممکن نیست و مکتب و سنت فکرى اى را نمیسازد‪ .‬مارکسیسم یک وضعیت اقتصادى‪ ،‬سیاس و‬ ‫فکرى عموم و حاکم را نقد میکند و بر این مبنا سراغ منتقد سطح و غیرانقالب این نظام هم میرود‪.‬‬ ‫بین المل دوم و مناظرات لنین با آن را مثال زدید‪ .‬من میپرسم بدون نقد امپریالیسم و ناسیونالیسم و‬ ‫بدون نقد دموکراس بورژوائ بعنوان آراء و افکارى خارج سنت مارکسیست چگونه اصوال چنین‬ ‫تعرض به بین المل دوم ممکن میبود؟ این نقد فراگیر و فرامکتب و فراجنبش بود که لنینیسم را‬ ‫بعنوان یک رگه فکرى انقالب و معتبر در برابر بین المل دوم شک داد‪ .‬بعالوه این نکته را هم باید‬ ‫اضافه کنم که مارکس و لنین هر دو خود را در برابر گرایشات شبه سوسیالیست قدرتمندى یافته بودند‪.‬‬ ‫اینها جریانات بودند که در مقیاس اجتماع تفکر کارگر معترض را تحت تاثیر گذاشته بودند‪ .‬به نظر‬ ‫من هم جدل با جریانات زنده دیگر در درون جنبش طبقات به معن واقع کلمه همواره حیات است و‬ ‫این را زیرتیتر مناظره مکتب نمیگذارم‪.‬‬ ‫مساله رویزیونیسم را باید با تفصی بیشترى بحث کرد‪ .‬معن رویزیونیسم هرچه جلوتر آمده ایم مذهب‬ ‫تر و فقه تر شده‪ .‬براى کمونیسم دوره مارکس که طبعا مقوله رویزیونیسم نمیتوانست مطرح باشد‪.‬‬ ‫براى لنین تجدیدنظر گرایشات دیگر در تفکر مارکسیست رابطه مستقیم با جنبشهاى اجتماع و‬ ‫نیروهاى مادى اى دارد که این تجدیدنظرطلب را ایجاب کرده اند‪ .‬بعبارت دیگر رویزیونیسم براى‬ ‫لنین پرچم جریانات مادى و اجتماع غیرکارگرى معین است که بدوا به اعتبار مکان سیاس و‬ ‫اجتماع شان مورد انتقادند‪ .‬در این چهارچوب‪ ،‬یعن در جدال با حرکات سیاس طبقات دیگر‪ ،‬لنین از‬ ‫صحت احکام مارکسیست دفاع میکند و میکوشد مانع تحریف مارکسیسم توسط آنها بشود‪ .‬منظورم‬ ‫این است که رویزیونیسم قب از آنکه در چهارچوب مکتب و با این شاخص که کدام احکام را‬ ‫دستکارى و تحریف میکند مطرح باشد‪ ،‬بعنوان پرچم فکرى منافع و حرکات اجتماع غیرکمونیست و‬ ‫غیرکارگرى معن پیدا میکند‪ .‬رویزیونیسم به معن غیرمذهب آن یعن پیدایش جنبشهاى اجتماع‬ ‫غیرکمونیست و غیرکارگرى تحت نام مارکسیسم‪ .‬شاخه اى از جنبش سرمایه دارى دولت در شوروى‬ ‫تحت نام مارکسیسم کار کرده و الجرم تفسیر ویهه اى از این ترورى بدست داده است‪ .‬این رویزیونیسم‬ ‫است‪ .‬جنبش ضداستعمارى و ناسیونالیست در چین همینطور‪ .‬این هم یک رویزیونیسم است‪ .‬کمونیسم‬ ‫کارگرى در تقاب با ناسیونالیسم و سرمایه دارى دولت ‪ ،‬که به اعتبار خود وجود دارند‪ ،‬به جدل با این‬ ‫شاخه هاى شبه مارکسیست این جنبشها هم پا میگذارد‪ .‬اما هویت سیاس و نظرى آن‪ ،‬برخالف جنبش‬ ‫ضدرویزیونیست چپ رادیکال‪ ،‬از مرزبندى با مائوئیسم یا مصوبات کنگره هاى ‪ ٢١‬و ‪ ٢٢‬حزب‬ ‫شوروى و تز راه رشد غیرسرمایه دارى و غیره استخراج نمیشود‪ .‬به عبارت دیگر نفس خصلت درون‬ ‫‪84‬‬


‫مکتب حیات فکرى چپ رادیکال واین واقعیت که اینها هویت ویهه خود را بر مبناى مرزبندیهاى‬ ‫نظرى با قطبها و اردوگاههاى موجود سوسیالیسم و کمونیسم استنتاج میکنند‪ ،‬گواه تعلق هردو به یک‬ ‫جایگاه و حرکت اجتماع مشترک است‪ .‬چپ رادیکال تاکنون با قطبهاى مورد انتقادش در یک بستر‬ ‫مشترک اجتماع و طبقات قرار داشته است‪ .‬مرزبندیهاى اینها با رویزیونیسم در شوروى و چین مکتب‬ ‫و شبه مذهب است زیرا در قلمرو اجتماع نماینده حرکت مستق و مجزائ نبودند و از آرمانها و‬ ‫اهداف متفاوت دفاع نمیکردند‪ .‬نقد اینها به سرمایه دارى همان بود‪ ،‬تصورشان از سوسیالیسم همان بود‪.‬‬ ‫مشک اینها ”انحراف“ این قطبها از احکام نظرى و یا سیاستها و تاکتیکهاى معین بود‪ .‬از نظر اجتماع‬ ‫هم همه شاخه هاى چپ رادیکال‪ ،‬از بوردیگیسم و تروتسکیسم تا امروز‪ ،‬بعنوان منتقد بستر اصل و به‬ ‫اعتبار وجود این بستر اصل ‪ ،‬موجودیت پیدا کرده اند‪ .‬کس نمیتواند تروتسکیسم را مستقال و در تقاب‬ ‫ویهه این جریان با جامعه بورژوائ تعریف کند‪ .‬این جریان محصول فرع همان بستر اصل است‪.‬‬ ‫روایت ویهه اى در همان جنبش اجتماع است‪.‬‬ ‫خالصه حرفم اینست که اگرچه قطعا کمونیسم کارگرى باید در برابر این سنتها هم حرف بزند‪ ،‬هویت‬ ‫سیاس آن در تقابلش با جامعه بورژوائ بطور کل و با گرایشات و جنبشهاى سیاس و اجتماع اصل‬ ‫بورژوازى در هر دوره مشخص میشود ‪ .‬شما پلمیکهاى گذشته سنت مارکسیسم و کمونیسم کارگرى را‬ ‫مثال زدید‪ .‬بسیار خوب اما من میپرسم امروز چه جدالهاى نظرى اى براى شک دادن به صف انقالب‬ ‫کارگرى حیات است‪ .‬جدال با مائوئیسم و تروتسکیسم و چپ نو و غیره یا با ناسیونالیسم‪،‬‬ ‫تریدیونیونیسم‪ ،‬لیبرالیسم و دموکراس ‪ ،‬رفرمیسم‪ ،‬سوسیال دموکراس ‪ ،‬گورباچفیسم‪ ،‬تاچریسم و غیره؟‬ ‫یعن با افکار و تفاسیرى از جامعه امروز که ذهنیت کارگران و ک جامعه بطور کل را شک میدهند؟‬ ‫کمونیسم کارگرى از مارکس تا امروز خواهان یک تقاب طبقات و همه جانبه با بورژوازى و جامعه‬ ‫بورژوائ بوده است و نه صرفا حف خلوص فکرى در مقایسه با چپترین جریانات مجاور‪.‬‬ ‫اجازه بدهید چند نکته را هم اضافه کنم‪ .‬اوال‪ ،‬باید دید در دوره اى که پا به آن گذاشته ایم خود اینها‬ ‫چقدر به مارکس میچسبند‪ .‬فعال که به نظر میاید همه خودشان یا ”پایان مارکسیسم“ را همراه این و آن‬ ‫دم گرفته اند‪ ،‬یا سرشان را پائین انداخته اند تا این موج بگذرد‪ .‬در اواخر دهه ‪ ٢١‬و اوائ ‪ ٥١‬که‬ ‫مارکسیسم در میان روشنفکران مد بود قطعا نیاز به دخالت سوسیالیسم کارگرى در مبارزه بر سر حقانیت‬ ‫روایت کارگرى از مارکسیسم بیشتر حس میشد‪ .‬ثانیا‪ ،‬نباید در تله مبارزه مکتب افتاد‪ .‬براى نقد‬ ‫مائوئیسم و پوپولیسم‪ ،‬براى مثال‪ ،‬ارجاع زیادى به اینکه مارکس واقعا چه گفته است الزم نیست‪ .‬آدم‬ ‫میتواند مستقیما سراغ مغز و هسته اصل ناسیونالیست این جریان برود و آن را افشاء کند‪ .‬به نظر من‬ ‫زیاده روى در جدل ”درون مکتب “ با این گرایشات بر ابهام موجود درباره هویت و موجودیت‬ ‫اجتماع اینها میافزاید‪ .‬ثالثا‪ ،‬همانطور که گفتم‪ ،‬روایات دیگر از مارکسیسم ناش از سوء تفاهم و یا‬ ‫‪85‬‬


‫اختالف معرفت نیست‪ .‬اینها تفسیر گرایشات اجتماع دیگر از مارکسیسم بعنوان یک ترورى است‪ ،‬تفسیر‬ ‫ناسیونالیسم و رفرمیسم و دموکراس بعنوان جنبشهاى اجتماع از یک مکتب فکرى و سیاس ‪ .‬این‬ ‫جریانات فقط به مارکسیسم چنگ نیانداخته اند ‪ .‬ناسیونالیسم‪ ،‬براى مثال‪ ،‬یک پایه اش نهادپرست است‬ ‫و ممکن است از این مجرا روایت خاص هم از داروینیسم بدهد‪ .‬اما پلمیک در عرصه بیولوژى و‬ ‫ترورى تکام طبیع نه فقط مرزبندى ایجاد نمیکند‪ ،‬بلکه اص اختالف را میپوشاند‪ .‬رابعا‪ ،‬رونق پلمیک‬ ‫نظرى و بحث ”مارکس واقعا چه میگفت“ تا حدودى هم منعکس کننده مخاطبین است که گرایشات‬ ‫غیرکارگرى براى ترورى مارکس ایجاد کرده اند‪ .‬روشنفکر بورژوا از این جدلها یک حرفه ساخته و‬ ‫این حرفه‪ ،‬الاق تا هفت هشت سال قب ‪ ،‬مستق از مبارزه کمونیست براى اینها جذابیت داشت‪ .‬فکر‬ ‫میکنم به درجه اى که مرکز ثق فعالیت کمونیست به درون طبقه کارگر منتق بشود و به درجه اى که‬ ‫رهبران کارگرى به مخاطبین اصل پلمیک نظرى تبدی بشوند‪ ،‬خصلت مکتب مرزبندیهاى نظرى کمتر‬ ‫میشود و حالت کالسیک ترى‪ ،‬مانند مقابله سوسیالیسم و ناسیونالیسم‪ ،‬سوسیالیسم و لیبرالیسم و مشابه‬ ‫آن‪ ،‬بخود میگیرد‪.‬‬ ‫اما به هرحال حت در مبارزه فکرى با جریانات مدع مارکسیسم‪ ،‬مبناى اصل کار ما باید دیدن‬ ‫انعکاس جنبشهاى فکرى پایه اى بورژوائ در تبیین و تفسیر اینها از مارکسیسم و سیاست کمونیست‬ ‫باشد‪ .‬تنها وقت کراهت ناسیونالیسم بعنوان یک تفکر‪ ،‬یک دریچه معین براى نگریستن به جهان موجود‪،‬‬ ‫معلوم شده باشد‪ ،‬تازه میتوان محتواى غیرکارگرى و غیرمارکسیست پوپولیسم و مائوئیسم را نشان داد‪.‬‬ ‫اگر چپ وجود داشته باشد‪ ،‬مانند چپ رادیکال ایران در دهه هاى اخیر یا ک سنت پوپولیسم و‬ ‫مائوئیسم‪ ،‬که به ناسیونالیست بودن خودش مفتخر هم بود و به هر تقدیر با انزجار ازناسیونالیسم بار‬ ‫نیامده‪ ،‬پلمیک با آن بر سر مارکسیسم و سیاست مارکسیست خودفریبانه و بیحاص است‪ .‬به نظر من باید‬ ‫چپ غیرکارگرى را روایت معین از حرکات اجتماع عمومیتر و اصلیتر بورژوائ در جامعه در نظر‬ ‫گرفت و در متن پاسخ فکرى وسیاس اى که به این حرکت عمومیتر میدهیم‪ ،‬محصول شبه مارکسیست‬ ‫اش را هم بکوبیم‪.‬‬ ‫و باالخره این را هم باید بگویم که مدتهاست مارکسیسم به عنوان یک ترورى به فن و علم حف انسجام‬ ‫و سرخط نگاهداشتن فرقه خود تبدی شده‪ .‬تروریسین مارکسیست به کس تقلی پیدا کرده که میتواند‬ ‫پاسخ کسان را بدهد که بدوا خود را با او هم مکتب اعالم کرده اند‪ .‬بیرون این محیط‪ ،‬بیرون این‬ ‫”بازار“ از پیش معلوم‪ ،‬تروریسین مربوطه حت متفکر و منتقد معتبر و بانفوذى در جهان معاصر خود‬ ‫نیست‪ .‬حت راستش از نظر کالیبر فکرى و ظرفیت معنوى معموال متفکر درجه دوم است‪ .‬مارکس به‬ ‫جنگ غولهاى فکرى جهان بورژوائ رفت و در جنگ با اینها از نظر معنوى پیروز شد‪ .‬هگ و‬ ‫فوئرباخ‪ ،‬ریکاردو و اسمیت و می و مالتوس را روى تناقضاتشان خرد کرد‪ .‬همین را راجع به لنین‪،‬‬ ‫‪86‬‬


‫لوگزامبور ‪ ،‬تروتسک ‪ ،‬بوخارین‪ ،‬پرئوبراژنسک ‪ ،‬و بخش زیادى از رهبران کمونیسم در اوائ قرن‬ ‫هنوز میتوان گفت‪ .‬اما امروز متفکر و رهبر فکرى چپ رادیکال به اعتبار توانائ اش در جدل با‬ ‫گرایش مجاور و مرزبندى درون مکتب با دیگرى مخاطب و ارج و قرب دارد‪ .‬فکرش مصرف درون‬ ‫فرقه اى دارد و به اعتبار فرقه و جریانش اهمیت پیدا میکند‪ .‬اگر شما مائوئیسم را از صحنه پاک کنید‬ ‫بتلهایم در صحنه تفکر انتقادى باق نمیماند‪ .‬بنظر من ترورى کمونیست ‪ ،‬و به این اعتبار تروریسین و‬ ‫منتقد کمونیست‪ ،‬باید بعنوان منتقد آراء حاکم قد علم کند‪ .‬باید جهان را براى توده هاى عظیم طبقه‬ ‫مفهوم کند‪ .‬باید در شک دادن به شعور عموم طبقات نقش بازى کند‪ .‬و نه اینکه صرفا راهنماى‬ ‫حواریون و پیروان خودش باشد‪ .‬کمونیسم کارگرى این بوده‪ .‬با پیدایش این جریان و بخصوص با‬ ‫شک گرفتن و ابراز شدن جهان بین این جریان توسط مارکس و مارکسیسم یک رگه انتقادى با بُرد‬ ‫وسیع اجتماع پیدا شد‪ .‬پس ازپیدایش این جریان تلق جامعه از دولت‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬مذهب‪ ،‬عدالت‪،‬‬ ‫تاریخ و آینده بشریت و خالصه همه جوانب جامعه بشرى بطور بازگشت ناپذیرى عوض شد‪ .‬االن هم ما‬ ‫به همین احتیاج داریم‪ .‬چه کس از کمونیسم و از طبقه کارگر قبول میکند که در شرایط که هر ساعت‬ ‫و ثانیه سنتهاى فکرى بنیادى جامعه بورژوائ ‪ ،‬از اصالت مالکیت تا ناسیونالیسم‪ ،‬رفرمیسم‪،‬‬ ‫دموکراس ‪ ،‬لیبرالیسم‪ ،‬راسیسم و امثال آن ذهن صدها میلیون انسان را قالب میزنند‪ ،‬با پلمیک کردن با‬ ‫مائوئیسم و تروتسکیسم و چپ نو و غیره خود را سرگرم کند و خود را یک گرایش زنده فکرى‪ ،‬یک‬ ‫جریان انتقادى معتبر در جهان معاصر بداند‪ .‬ما باید جواب فرقه هاى مدع مارکسیسم را بدهیم‪ ،‬ول‬ ‫کمونیسم کارگرى باید بار دیگر بعنوان یک انتقاد قدرتمند اجتماع علیه افکار حاکم بر جامعه قد علم‬ ‫کند‪ .‬ما این را میخواهیم‪ .‬جز با درافتادن با جهان بورژوائ و تفکر بورژوائ در مقیاس اجتماع ‪،‬‬ ‫کمونیسم کارگرى بعنوان یک تفکر و جهان بین برد اجتماع پیدا نمیکند‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬کامال درست است‪ .‬همین نحوه نگرش به ترورى و وظایف نظرى کمونیسم کارگرى خود گواه‬ ‫یک جدائ فکرى جدى از چپ غیرکارگرى تاکنون است‪ .‬منتها ممکن است گفته شود که این بحث را‬ ‫تازه امروز میتوان کرد‪ ،‬یعن در شرایط که سوسیالیسم بورژوائ ‪ ،‬همانطور که در گزارش کنگره هم‬ ‫گفته شده است‪ ،‬در شاخه هاى مختلف خودش به بن بست رسیده‪ .‬امروز ضد رویزیونیسم ف نفسه چیز‬ ‫زیادى را بیان نمیکند و نمیتواند شاخص از حقانیت یک جریان و یا روش براى تعریف کردن و‬ ‫حدادى کردن هویت سیاس و نظرى یک جریان کمونیست انقالب باشد‪ .‬اما اگر خودتان را در موقعیت‬ ‫س چه سال قب بگذارید‪ ،‬با سیطره اردوگاه شبه سوسیالیست در شوروى بر ک ذهنیت و پراتیک‬ ‫کمونیستها‪ ،‬آنوقت آیا نمیشد گفت که پیدایش هر جریان کمونیست واقع و در واقع رشد کمونیسم‬ ‫کارگرى بعنوان یک حرکت حزب از مجراى یک مبارزه ضد رویزیونیست میگذرد؟ آیا براى سنت ضد‬ ‫رویزیونیست بویهه در چهار دهه اخیر جائ را در تاریخ کمونیسم کارگرى قائلید؟‬ ‫‪87‬‬


‫منصور حکمت‪ :‬حتما درک و همینطور طرح دیدگاه ما در شرایط امروز به نسبت س چه سال قب‬ ‫بسیار ساده تر شده‪ .‬در این تردید ندارم‪ .‬حت این را هم میپذیرم که در شرایط که جنبش سرمایه دارى‬ ‫دولت در شوروى هنوز موقعیت کاذب خود را بعنوان کلیددار مارکسیسم از دست نداده بود‪ ،‬کمونیسم‬ ‫کارگرى وظایف بیشترى از جنس ”مبارزه ضد رویزیونیست “ میداشت‪ .‬اما اوضاع آن دوره در اص‬ ‫بحث من تفاوت ایجاد نمیکند و لزوما به قضاوت مثبت درباره آن جریانات مشخص که در طول این‬ ‫دوره با این بستر رسم درافتادند و از آن جدا شدند منجر نمیشود‪ .‬و یا اینها را لزوما به سوسیالیسم‬ ‫کارگرى به مثابه یک جنبش و یا یک جهان بین نزدیکتر و یا در آن سهیمتر نمیکند‪ .‬اتفاقا وقت به‬ ‫طور مشخص به محتواى اجتماع و انتقادى این جریانات منتقد اردوگاه به اصطالح سوسیالیست نگاه‬ ‫میکنیم میبینیم پیدایش خود اینها مصادف دورتر شدن کمونیسم به مثابه یک ترورى و یک جنبش از‬ ‫پایه طبقات خودش شده‪ .‬مائوئیسم منتقد سوسیالیسم روس است‪ ،‬اما خودش به همان اندازه‬ ‫غیرمارکسیست و غیرکارگرى است‪ .‬چپ نو همینطور‪ ،‬تروتسکیسم همینطور‪ ،‬اوروکمونیسم همینطور‪،‬‬ ‫جریان طرفدار آلبان همینطور‪ ،‬سوسیالیسم خلق همینطور‪ .‬در واقع پشت این جریانات انتقادى جدائ‬ ‫سوسیالیسم رادیکال از کارگر و کمونیسم کارگرى را با وضوح بیشترى میتوان دید‪ ،‬چراکه اینها‬ ‫پیشینه یک انقالب کارگرى عظیم را نداشتند و به وضوح در سطح جامعه در کانونهاى غیرکارگرى پیدا‬ ‫شدند و جا گرفتند‪ .‬از نظر اعتقادى بنیادهاى سوسیالیسم بورژوائ در روسیه هیچوقت توسط اینها نقد‬ ‫نشد‪ .‬تصویرشان از سوسیالیسم و مالکیت اشتراک همان چیزى است که آنها داشتند‪ .‬وقت به‬ ‫اختالفاتشان نگاه میکنید منفعتهاى غیرکارگرى روشن آنها و نفوذ گرایشات فکرى و سیاس بورژوائ‬ ‫را به وضوح در آنها میبینید‪ .‬انتقاد اوروکمونیسم‪ ،‬مائوئیسم و پوپولیسم به این بستر رسم کامال‬ ‫ناسیونالیست است‪ .‬انتقاد تروتسکیسم‪ ،‬لیبرالیسم چپ و چپ نو انتقادى از موضع دموکراس است‪ .‬از‬ ‫نظر عمل و اجتماع ‪ ،‬این جریانات انتقادى‪ ،‬به میدان آمدن کارگر در برابر این قطب رسم را ابدا‬ ‫نمایندگ نمیکردند‪ .‬برعکس‪ ،‬رادیکالیسم سیاس اینها همراه بود با دانشجوئ شدن و روشنفکرى شدن‬ ‫نیروى فعاله آنها با منتق شدن کانون توجه به مارکسیسم به دانشگاهها و محیط اعتراض دانشجوئ ‪ .‬اینها‬ ‫پرچم اعتراض کارگرى را هیچوقت دست نگرفتند‪ .‬اینها ابدا گرایشات نبودند که حام و سازمانده‬ ‫اعتراض سوسیالیست کارگر به سوسیالیسم بورژوائ در روسیه باشند‪ .‬کمااینکه وقت بعد از چندین‬ ‫سال این قطب رسم ترک میخورد و زیر فشارهاى عین اقتصادى و حمالت بورژوازى طرفدار بازار به‬ ‫اضمحالل کشیده میشود‪ ،‬کارگران را نه زیر پرچم این جریانات انتقادى بلکه حت بدبین به سوسیالیسم‬ ‫بطور کل پیدا میکنیم‪ .‬اگر کمونیسم کارگرى صفبندى اى در برابر این قطبها بوجود آورده بود‪،‬‬ ‫امروز ما شاهد چنگ اندازى کلیسا و محافظه کارى جدید به جنبش کارگرى روبه رشد در کشورهاى‬ ‫اردوگاه شوروى و یا رها شدن اعتراض کارگرى در اروپاى غرب در دست سوسیال دموکراس و‬ ‫تریدیونیونیسم نمیبودیم‪.‬‬ ‫‪88‬‬


‫میشود به س چه سال قب برگشت و وظایف ”ضد رویزیونیست “ کمونیسم کارگرى‪ ،‬وظایف که در‬ ‫واقع با درهم کوبیده شدن و به اضمحالل کشیده شدن احزاب این سنت هیچگاه بدست گرفته نشد‪ ،‬را‬ ‫شناخت‪ .‬اما به نظر من یک چنین مبارزه اى توسط سوسیالیسم کارگرى ابدا خصوصیات نظرى و‬ ‫پراتیک اى را که چپ رادیکال منتقد روسیه پیدا کرد بخود نمیپذیرفت‪ .‬این چپ رادیکال به نظر من‬ ‫هیچ سهم مستقیم در تاریخ کمونیسم کارگرى ندارد‪ .‬در تاریخ پیدا شدن یک سوسیالیسم رادیکال و‬ ‫میلیتانت چرا‪ ،‬در تاریخ سوسیالیسم کارگرى نه‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬گفتید مبارزه و مرزبندى فکرى و نظرى با جریانات سوسیالیست و سنتهاى به اصطالح‬ ‫کمونیست را تابع از تقاب کمونیسم با جریانات فکرى بنیادى و اصل در جامعه بورژوائ میدانید ‪.‬‬ ‫این جریانات کدامند و فکر میکنید مشخصا کمونیسم کارگرى در پیشروى اش در درجه اول در برابر‬ ‫کدام اینها قرار میگیرد؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬آنچه من در پاسخ سواالت قبل شما میخواستم تاکید کنم این بود که کمونیسم‬ ‫کارگرى یک جنبش فکرى نیست که دنبال پایه پراتیک خود میگردد‪ ،‬برعکس یک جنبش مادى و‬ ‫پراتیک متمایز است و به این اعتبار باید در یک جدال فکرى عظیم در سطح جامعه نیز حضور داشته‬ ‫باشد‪ .‬بنابراین تنها وقت که ما صف اجتماع خودمان را‪ ،‬بعنوان یک جنبش‪ ،‬در برابر جامعه موجود و‬ ‫ک جنبشهاى اعتراض دیگرى که از جمله تحت نام سوسیالیسم و کمونیسم وجود دارد‪ ،‬به درست‬ ‫بشناسیم میتوانیم به یک رویاروئ نظرى با این جامعه و این جنبشها پا بگذاریم‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى‪ ،‬مارکسیسم‪ ،‬یک انتقاد اجتماع معین به نظام موجود‪ ،‬یعن سرمایه دارى‪ ،‬است‪.‬‬ ‫انتقاد یک بخش جامعه است‪ .‬انتقادى بنیادى و زیروروکننده از جانب طبقه اى است که منفعت در حف‬ ‫چهارچوب نظام موجود ندارد‪ .‬کمونیسم کارگرى علیه کلیت سرمایه دارى و نفس وجود آن است‪ .‬اما‬ ‫این تنها انتقاد نیست‪ .‬از درون چهارچوب همین جامعه موجود هم پرچم انتقادهاى اجتماع دیگرى‪،‬‬ ‫حت قب از سوسیالیسم کارگرى‪ ،‬برافراشته شده و جامعه بورژوائ را حول خود قطب کرده است‪ .‬اینها‬ ‫گرایشات هستند که چهارچوب فکرى و سیاس جامعه بورژوائ را ساخته اند و در عین حال‪ ،‬از آنجا‬ ‫که هریک متضمن الگوهاى ویهه اى براى توسعه سرمایه دارى بوده اند‪ ،‬اینجا و آنجا در قبال سیر‬ ‫مشخص که توسعه سرمایه دارى در این یا آن کشور و یا این یا آن دوره بخود گرفته است در موضع‬ ‫انتقادى قرار گرفته اند‪ .‬به نظر من اصلیترین این گرایشات که مهر خودشان را چه به تفکر رسم و چه به‬ ‫تفکر انتقادى در جامعه بورژوائ کوبیده اند عبارتند از ناسیونالیسم‪ ،‬دموکراس و رفرمیسم‪ .‬تاریخ‬ ‫کمونیسم کارگرى تاریخ کشمکش با این جنبشهاى اجتماع و این آرمانهاى ریشه دار جامعه معاصر نیز‬ ‫هست‪ .‬به نظر من سوسیالیسم کارگرى در مجموع تاکنون‪ ،‬منهاى دوره هاى کوتاه ‪ ،‬مثال اوائ دهه‬ ‫بیست در آلمان و روسیه‪ ،‬در مقیاس اجتماع مقهور این جریانات شده و حت از نظر قدرت عم خود‬ ‫‪89‬‬


‫در درون خود طبقه کارگر نیز تا حدود زیادى تحت الشعاع این جنبشها بوده است‪ .‬خود این جریانات‬ ‫اساسا نه شکاف طبقات در جامعه‪ ،‬بلکه شکافهاى عین درون بورژوازى را نمایندگ میکنند‪ .‬اینها چه‬ ‫تک تک و چه در امتزاج باهم سرچشمه یک سلسله جنبشهاى سیاس و اجتماع در تاریخ معاصر بوده اند‬ ‫و هریک در مقاطع ‪ ،‬در این یا آن کشور‪ ،‬دست باال پیدا کرده اند و به خط حاکم در درون خود طبقه‬ ‫بورژوا تبدی شده اند‪ .‬گرایشات مختلف کمونیسم و سوسیالیسم تاکنون ‪ ،‬به نظر من عمدتا حاص این‬ ‫گرایشات قدرتمند غیرکارگرى در جامعه با درجه معین سازش با سوسیالیسم کارگرى بوده است‪ .‬بسته‬ ‫به اینکه کدام این گرایشات و جنبشهاى بنیادى در شک دادن به این شاخه هاى سوسیالیسم نقش‬ ‫بیشترى داشته اند ما با شاخه هاى مختلف از کمونیسم و سوسیالیسم روبرو میشویم‪ .‬عنصر ناسیونالیسم‬ ‫در مائوئیسم به شدت قوى است‪ ،‬حال آنکه در تروتسکیسم ناسیونالیسم نقش زیادى ندارد و رفرمیسم و‬ ‫دموکراس برجستگ دارد‪ .‬پوپولیسم ‪ ،‬ملقمه ای از ناسیونالیسم و رفرمیسم ویهه کشور تحت سلطه بود و‬ ‫دموکراس ‪ ،‬الاق درمراح اولیه آن‪ ،‬سهم کمترى درآن داشت‪ .‬چپ نو اساسا محصول انتقاد به خط‬ ‫رسم از زاویه دموکراس بود‪” .‬کمونیسم“ روس ‪ ،‬همانطور که در بحثهاى بولتن “مارکسیسم و مساله‬ ‫شوروى“ گفتیم‪ ،‬حاص غلبه ناسیونالیسم و رفرمیسم بر سوسیالیسم کارگرى بود و امروز دارد‬ ‫رفرمیسمش را به نفع دموکراس کنار میگذارد‪ .‬تاریخ چپ ایران را که مطالعه میکنید همین سنتهاى‬ ‫بنیادى انتقاد بورژوائ را در شک دادن به انقالب مشروطیت‪ ،‬جبهه مل و حزب توده‪ ،‬مش چریک و‬ ‫سوسیالیسم خلق میبینید‪ .‬سردمداران این جریانات‪ ،‬امروز که دیگر همه جاى دنیا گالسنوست شده‪ ،‬در‬ ‫خاطرات سیاس خود صریحا درونمایه جنبشها و احزابشان را بر مبناى همین گرایشات بنیادى نقد‬ ‫بورژوائ به سرمایه توضیح میدهند‪.‬‬ ‫این جریانات دستگاههاى فکرى و مکاتب صرف نیستند‪ .‬اینها جنبشهاى عظیم اجتماع و در حال‬ ‫جریان هستند‪ .‬اینها بخش از آراء طبقه حاکمه اند که ذهنیت میلیونها انسان را شک داده اند‪ ،‬به نیروى‬ ‫مادى تبدی شده اند و مقدرات جامعه معاصر را شک داده اند‪ .‬فشار اینها به سوسیالیسم کارگرى واقع‬ ‫و عظیم است‪ .‬ما به عنوان یک جنبش متفاوت در برابر این جریانات ایستاده ایم‪ .‬اختالف ما با گرایشات‬ ‫مختلف در سوسیالیسم موجود و تاکنون ‪ ،‬در واقع انعکاس از اختالف ما با این جنبشها و جریانات‬ ‫وسیع و قدرتمند بورژوائ است‪ .‬ما براى این جریانات بنیادى سهم در سوسیالیسم و در انقالب‬ ‫کارگرى قائ نیستیم‪ .‬در تغییر عین اوضاع اجتماع که ممکن است امر انقالب کارگرى را تسهی یا‬ ‫دشوار کرده باشد چرا‪ ،‬اما در خود جنبش سوسیالیست کارگر نه‪ .‬ما یک جنبش مستق اجتماع هستیم‬ ‫در کشمکش با ک سرمایه و با تمام جریانات و جنبشهاى انتقادى غیرکارگرى در این جامعه‪.‬‬ ‫امروز سوسیالیسم غیرکارگرى در تمام شاخه هایش به بحران خورده است‪ .‬عمدتا به این خاطر که‬ ‫رفرمیسم به عنوان یک جریان اجتماع ‪ ،‬و به عنوان سنت که محتواى اقتصادى سوسیالیسم غیرکارگرى‬ ‫‪90‬‬


‫را تامین میکرد تمام افق خود را از دست داده و لذا گرایشات دیگر‪ ،‬دموکراس و تا حدودى‬ ‫ناسیونالیسم‪ ،‬دست باال پیدا کرده اند‪ .‬با این ترتیب که اینها دارند پیش میروند‪ ،‬شاید جدل نظرى‬ ‫جدى با گرایشات تاکنون چپ غیرکارگرى اصال موضوعیت خود را از دست بدهد و ما صاف و ساده‬ ‫با گرایشات مادر طرف بشویم‪ .‬اما به هرحال به درجه اى که جدل با اینها و مرزبندى با اینها براى‬ ‫شفافیت بخشیدن به حافظه تاریخ کارگر و نگرشش به جهان معاصر ضرورى باشد‪ ،‬ما اختالف خود را‬ ‫بر مبناى نقد همین گرایشات بنیادى تشکی دهنده این جریانات توضیح خواهیم داد‪.‬‬ ‫امروز مد شده است که شبه مارکسیستها دنبال این بگردند که کدام این مواد اولیه سه گانه در تهیه‬ ‫سوسیالیسم شان کم بکار رفته بوده‪ .‬میخواهند سوسیالیسم را دموکراتیک تر کنند‪ ،‬براى ناسیونالیسم‬ ‫جاى بیشترى در آن باز کنند و غیره‪ .‬مکتب خودشان است‪ ،‬هر کارى بخواهند میتوانند با آن بکنند‪.‬‬ ‫براى کمونیسم کارگرى‪ ،‬اما‪ ،‬هیچ امتزاج با هیچیک از این گرایشات الزم نیست‪ .‬کامال برعکس‪ ،‬وقت‬ ‫این شده که یک بار دیگر‪ ،‬همانطور که کمونیسم کارگرى در قبال جنگ اول ناسیونالیسم را کوبید و‬ ‫در انقالب اکتبر پاسخ دموکراس را داد‪ ،‬یک بار دیگر در یک مقیاس وسیع اجتماع کمونیسم را از‬ ‫هرنوع تتمه نفوذ این جریانات مستق کنیم‪.‬‬ ‫جریانات شبه سوسیالیست که تحت تاثیر این گرایشات بنیادى بورژوائ شک گرفتند‪ ،‬به ناگزیر از نظر‬ ‫مضمون ک مارکسیسم را از متد و فلسفه تا ترورى سیاس و نقد اقتصادى اش تحریف کرده و به چیز‬ ‫دیگرى متناسب با نیازهاى خود تبدی کرده اند‪ .‬در سمینار چند ماه قب در معرف بحث کمونیسم‬ ‫کارگرى سع کردم بطور خالصه درک خودم را از مبان پایه اى ترورى مارکس در این قلمروهاى‬ ‫اصل بگویم‪ .‬این درک است که هرکس که از موضع کارگر معترض سراغ نوشته هاى خود مارکس‬ ‫برود میگیرد‪ .‬به نظر من اختالف ما با برداشتهاى غلط و رایج از ترورى مارکس به بنیادهاى آن‬ ‫برمیگردد و نه صرفا به موضوعات کنکرت ترى که در سیر توسعه عمل جنبش کمونیست بر سر راه آن‬ ‫قرار گرفته‪ .‬من اینجا صرفا به چند اختالف اساس اشاره میکنم‪.‬‬ ‫اولین تفکیک نظرى ما به نحوه ارزیاب تاریخ تاکنون مربوط میشود‪ .‬به نحوه اى که کمونیسم گذشته‬ ‫خود را میفهمد و به خود میشناساند‪ .‬کمونیسم تاکنون تاریخ خود را کجا جستجو میکند‪ .‬این نشان‬ ‫میدهد که به کدام گوشه واقع در جامعه تعلق دارد‪ .‬من نمیفهمم چرا ما باید هرکه را زیر پرچم داس و‬ ‫چکش دنبال برنامه ریزى اقتصاد مل و سازمانده مزدبگیرى در کشور خود رفته‪ ،‬خواسته حقوق مل‬ ‫اش را استیفا کند‪ ،‬دنبال خوردن نان و لبنیات خاک پاک میهن خودش بوده‪ ،‬دموکراس خواسته‪ ،‬یا در‬ ‫جامعه ”فراصنعت “ احساس ”از خود بیگانگ “ کرده را جزو تاریخ کمونیسم بدانیم‪ ،‬ول اعتصاب‬ ‫معدنچ انگلیس را که یکسال تمام با ک بورژوازى‪ ،‬از پلیسش تا قلمزنش‪ ،‬درافتاده را جزو تاریخ‬ ‫یونیونیسم بنویسیم و یا جنبش شورائ کارگرى در فالن کشور را جزو تاریخ آنارشیسم و‬ ‫‪91‬‬


‫آنارکوسندیکالیسم‪ .‬اولین اختالف ما با ک سوسیالیسم تاکنون ‪ ،‬بنابراین‪ ،‬بر سر خود تاریخ کمونیسم‬ ‫است‪ .‬نه فقط تاریخ گذشته‪ ،‬بلکه تاریخ زنده امروز که در برابر چشمان همه جریان دارد‪ .‬براى ما تاریخ‬ ‫کمونیسم نه تاریخ یک مکتب‪ ،‬بلکه تاریخ یک اعتراض طبقات است‪ .‬وقت از این دریچه نگاه میکنیم‪،‬‬ ‫تازه متوجه میشویم که این جماعت چه به روز خود مکتب آورده اند و چطور امروز سر خود‪ ،‬وقت‬ ‫جنبششان به انتها رسیده‪ ،‬دارند پایان مارکسیسم‪ ،‬یعن انتقاد کارگر به سرمایه دارى را هم اعالم میکنند‪.‬‬ ‫این نگرش متفاوت به تاریخ کمونیسم نه فقط باعث میشود سناریوى تاکنون و پروبلماتیکهاى تاکنون‬ ‫را نپذیریم‪ ،‬بلکه همین امروز هم ما را با مجموعه وسیع و کامال متفاوت از معضالت نظرى و عمل‬ ‫روبرو میکند که کمونیسم موجود و گرایشات مختلف آن اصوال سراغ آن نمیروند‪ .‬بخش از اختالف‬ ‫ما با این جریانات الجرم خود را در آنچه که اینها نمیگویند و نمیفهمند نشان میدهد‪.‬‬ ‫اختالف دیگر بر سر خود سوسیالیسم است‪ .‬سوسیالیسم چیست؟ پاسخ این سوال را این تعیین میکند که‬ ‫آدم دردش در جامعه موجود چه باشد‪ .‬مارکس‪ ،‬از دریچه منافع روشن کارگرى‪ ،‬این درد را نظام‬ ‫مزدبگیرى و مالکیت بورژوائ بر وسائ تولید میدانست و لذا سوسیالیسم را به عنوان ختم این‬ ‫وضعیت‪ ،‬به عنوان لغو بردگ مزدى و ایجاد جامعه مبتن به مالکیت اشتراک ‪ ،‬تعریف کرد‪ .‬مارکس‬ ‫توانست تمام مصائب بشر را‪ ،‬از بىحقوق سیاس و ناامن اقتصادى تا اسارتش در چنگال مناسبات‬ ‫اجتماع ظاهرا غیرقاب درک و خرافات فکرى‪ ،‬بر این مبنا نقد کند و بشکافد‪ .‬سوسیالیسم خالص‬ ‫کام انسان از هرنوع محرومیت و اسارت و غلبه او بر مقدرات اجتماع و اقتصادى خود است‪ .‬اما همه‬ ‫اینها تنها با از میان بردن سرمایه‪ ،‬بعنوان قدرت خارج از کنترل تولید کننده مستقیم و تقاب آن با‬ ‫کارگر مزدبگیر‪ ،‬مقدور میشود‪ .‬اما گرایشات دیگر معضلشان این نیست‪ .‬براى بخش اعظم آنها سوسیالیسم‬ ‫پاسخ ”آنارش تولید“ در نظام سرمایه دارى‪ ،‬و یا استراتهى خاص براى رشد نیروهاى مولده است‪.‬‬ ‫سنتا این جریانات از سوسیالیسم‪ ،‬دولت کردن و برنامه ریزى را فهمیده اند‪ .‬سوسیالیسم اینها بنابراین‬ ‫پرچم جنبش دیگرى در جامعه سرمایه دارى است که نه از نقد رابطه کار و سرمایه‪ ،‬نه از نقد نظام‬ ‫مزدبگیرى‪ ،‬بلکه از نقد کم و کاستىهاى تولیدى و توزیع سرمایه دارى کنترل نشده عزیمت میکنند‪.‬‬ ‫تمایز ما با این کمونیسم غیرکارگرى‪ ،‬بنابراین در اساس همان است که مارکس در مانیفست کمونیست‬ ‫در نقد سوسیالیسم بورژوائ مطرح میکند‪ .‬اینکه این جنبش سوسیالیسم بورژوائ پرچم مارکس و‬ ‫مارکسیسم را برداشت‪ ،‬البته نشان قدرت مارکسیسم به مثابه یک مکتب فکرى و قدرت کمونیسم‬ ‫کارگرى بعنوان یک جنبش اجتماع بود‪ .‬اما این خصلت اجتماع سوسیالیسم بورژوائ را تغییر نداد‪.‬‬ ‫امروز اینها دست از مارکسیسم میکشند چون جنبش شان براى اصالح سرمایه دارى به طریق که‬ ‫میخواستند شکست خورده است‪ .‬اما مشقات ناش از نظام سرمایه دارى و نقد کارگرى‪ ،‬چه در سطح‬ ‫نظرى و چه در پراتیک روزمره ک جامعه‪ ،‬به قوت خود باق است‪ .‬اینکه نقد ما به نظام موجود چیست‬ ‫‪92‬‬


‫و الجرم سوسیالیسم نف چه اوضاع است یک نقطه اختالف محورى کمونیسم کارگرى با شاخه هاى‬ ‫مختلف کمونیسم و سوسیالیسم معاصر است‪ .‬این اختالف بر سر نقد جامعه موجود و بر سر سوسیالیسم‬ ‫بعنوان یک وضعیت معین اجتماع ‪ ،‬سرچشمه یک سلسله اختالفات برنامه اى و سیاس بنیادى میان ما و‬ ‫دیگران است‪ .‬این خودش را در برنامه ما‪ ،‬در تحلی وظایف انقالب کارگرى و در دسته بندى نظرى و‬ ‫اجتماع چپ نشان میدهد‪ .‬در بحث پیرامون تجربه شوروى در بولتنها ما نمونه اى از این اختالف‬ ‫نگرش را میبینیم‪ .‬در ارزیاب تاریخ چپ ایران همینطور‪ ،‬در تلق ما از مبان برنامه یک حزب‬ ‫کمونیست همینطور‪ .‬خیل از این اختالفات نظرى و سیاس را در همین دوره مطرح میکنیم و بحث‬ ‫میکنیم‪.‬‬ ‫اختالف دیگر ما با سایر گرایشات موسوم به کمونیست و سوسیالیست‪ ،‬یا به عبارت دیگر یک خصلت‬ ‫مشخصه کمونیسم کارگرى‪ ،‬مساله برخورد به اصالحات اقتصادى و اجتماع و به مبارزه اقتصادى طبقه‬ ‫کارگر است‪ .‬من این معض را یک از اساس ترین پایه هاى جدائ شاخه هاى کمونیسم موجود از طبقه‬ ‫کارگر و اعتراض کارگرى و یک از زمینه ها ومحملهاى اصل انزواى چپ رادیکال در دوره معاصر‬ ‫میدانم‪ .‬براى ما مبارزه اقتصادى کارگر و تالش دائم براى بهبود اوضاع طبقه از طریق تحمی‬ ‫اصالحات سیاس و اقتصادى به بورژوازى یک جزء الیتجزاى مبارزه کارگرى و جزو داده هاى از‬ ‫پیش آن است‪ .‬مساله رابطه انقالب کارگرى با اصالحات و با مبارزه جارى اقتصادى طبقه براى ما یک‬ ‫گرهگاه اساس در فعالیت کمونیست است‪ .‬سوسیالیسم و کمونیسم تاکنون در برابر این مساله زمین‬ ‫خورده است‪ .‬آن جریانات که به اصطالح به مبارزه اقتصادى و مبارزه براى رفرم بها داده اند‪ ،‬و این‬ ‫بیشتر خصلت جریانات خط رسم کمونیسم تا قب از دهه ‪ ٢١‬میالدى است‪ ،‬اساسا بعنوان جریانات‬ ‫رفرمیست عم کرده اند‪ .‬گرایش اینها به شرکت در مبارزه براى اصالحات‪ ،‬ناش از حذف آرمان و امر‬ ‫انقالب کارگرى از دستورشان بوده‪ .‬جناح چپ بورژوازى همیشه در صحنه مبارزه براى اصالحات فعال‬ ‫بوده و اینها هم سنت سیاس این بخش جامعه بودند‪ .‬در مقاب ‪ ،‬چپ رادیکال که با نقد این خط رسم‬ ‫به میدان آمد‪ ،‬حال چه به شک مائوئیسم‪ ،‬و یا تا حدودى تروتسکسیم‪ ،‬اوال از مبارزه اقتصادى جارى‬ ‫طبقه برید و کانون فعالیت را رسما روشنفکران جامعه قرار داد و ثانیا‪ ،‬قید اصالحات را زد‪ .‬اعالم اینکه‬ ‫”سرمایه دارى قادر به اصالحات نیست“ تبدی به یک از پایه هاى انقالب نمائ اینها شد‪ .‬تمام‬ ‫انقالبیگریشان چیزى جز تحمی اصالحات اقتصادى و ادارى و فرهنگ به بورژوازى نبود‪ ،‬اما در سطح‬ ‫نظرى و در پراتیک عمل مبارزه براى اصالحات به یک کفر در فرهنگ سیاس اینها تبدی شد‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى جنبش براى انقالب کارگرى و کمونیست است‪ .‬ما این انقالب را هم اکنون ممکن‬ ‫و در دستور میدانیم‪ .‬اما بعنوان یک طبقه زیر فشار ما براى هردرجه بهبود اوضاع اجتماع به نفع‬ ‫افزایش اقتدار سیاس و اقتصادى و باال رفتن حرمت انسان کارگر و زحمتکش و براى هر درجه‬ ‫‪93‬‬


‫گشایش سیاس و فرهنگ که مبارزه ما را تسهی کند قاطعانه مبارزه میکنیم‪ .‬حضور در صحنه مبارزه‬ ‫براى بهبود اوضاع‪ ،‬وضعیت اولیه و داده شده کمونیسم کارگرى است‪ ،‬و نه امرى که باید با تصویب‬ ‫قطعنامه خاص در دستور بگذارد‪ .‬ما هم حکومت کارگرى میخواهیم و هم افزایش حداق دستمزد‪ ،‬هم‬ ‫قصد اشتراک کردن ک وسائ تولید را داریم هم میخواهیم سن بازنشستگ پائین بیاید‪ .‬هم میخواهیم‬ ‫علیه حکومتهاى بورژوائ قیام کنیم و هم بیمه بیکارى میخواهیم‪ .‬براى ما برابرى حقوق زن و مرد‬ ‫مهم است‪ ،‬جدائ دین از دولت مهم است‪ ،‬سوادآموزى مهم است‪ ،‬بهداشت مهم است‪ ،‬آزادى بیان و‬ ‫حقوق فردى مهم است‪ ،‬چون لزوم اینها را از کتاب در نیاورده ایم بلکه در زندگ هرروزه مان بعنوان‬ ‫یک طبقه حس میکنیم‪ .‬این آن وجه از مارکسیسم است که چپ رادیکال غیرکارگرى منفعت در‬ ‫فهمیدنش نداشته است‪ .‬بقول مارکس‪ ،‬یک خصلت مشخصه کمونیسم کارگرى اینست که براى ”به جلو‬ ‫سوق دادن ک جنبش طبقات “ در تمام مراح و دقایقش تالش میکند‪.‬‬ ‫در زمینه ترورى تشکیالت‪ ،‬رابطه حزب و طبقه‪ ،‬خصوصیات حزب طبقات ‪ ،‬مبان عموم تاکتیک‪ ،‬درک‬ ‫از انترناسیونالیسم و غیره هم اختالفات اساس با گرایشات مختلف سوسیالیسم تاکنون داریم‪ .‬وقت‬ ‫همه اینها را کنار هم میگذاریم میبینیم که هر نوع احساس خویشاوندى با چپ رادیکال براى کمونیسم‬ ‫کارگرى گمراه کننده است‪ .‬اما آنچه که به ویهه امروز مهم است اینست که با زوال سوسیالیسم‬ ‫بورژوائ زمینه مناسب براى ارائه مستقیم و اثبات مارکسیسم بوجود آمده‪ .‬من فکر میکنم این خود تا‬ ‫حدود زیادى کار ما را براى ”بازتعریف“ مارکسیسم از طریق رجوع اثبات به پیکره خود این ترورى‬ ‫تسهی میکند‪.‬‬ ‫سوال ‪ :‬اجازه بدهید یک لحظه به نکته قبل که درباره کمونیسم کارگرى و اصالحات گفتید بر گردیم‪.‬‬ ‫به نظر من اینجا الاق در نظر اول تناقض به چشم میاید‪ .‬در پاسخ به سوال قبل ‪ ،‬و همینطور البته در‬ ‫سمینارتان در باره این موضوع‪ ،‬از دموکراس و ناسیونالیسم و رفرمیسم با یک بار منف صحبت کردید‪.‬‬ ‫اینها را جریانات در تقاب با سوسیالیسم کارگرى دانستید‪ .‬از طرف دیگر اهمیت را که براى مبارزه‬ ‫براى اصالحات قائلید تاکید میکنید‪ .‬اینها را چطور با هم وفق میدهید؟ آیا یک متضمن دورى از‬ ‫جنبشهاى دموکراتیک و اصالح طلبانه و دیگرى مستلزم نزدیک به آنها نیست؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬این نکته خیل مهم است‪ .‬فکر میکنم این تناقض در نحوه اى است که چپ رادیکال‬ ‫تاکنون به مساله اصالحات در جامعه سرمایه دارى نگریسته است‪ .‬اگر قبول کند که اصالحات خوب‬ ‫است‪ ،‬آنوقت خود را ناگزیر به در آغوش گرفتن اپوزیسیون بورژوائ میبیند‪ ،‬که گویا صاحب امتیاز‬ ‫مبارزه براى اصالحات است‪ ،‬و اگر بخواهد از این اجتناب کند‪ ،‬اگر بخواهد نیروى مستقل در صحنه‬ ‫سیاس باشد‪ ،‬آنوقت باید زیر ارزش اصالحات بزند و به یک جریان مالیخولیائ منزوى در حاشیه‬ ‫جامعه و ب تاثیر براوضاع عین تبدی بشود‪ .‬سوال که هست این است که کارگر و جنبش کارگرى‬ ‫‪94‬‬


‫چه نقص مادرزادى دارد که به زعم اینها خود نمیتواند راسا پرچم اصالحات اجتماع را نیز بردارد؟‬ ‫درحالیکه واقعیت دقیقا عکس این تصور را ثابت کرده‪ .‬همانطور که گفتم بهبود اوضاع اقتصادى و‬ ‫سیاس و فرهنگ در چهارچوب همین جامعه موجود امر دائم کارگر و سوسیالیسم کارگرى است‪.‬‬ ‫پیشفرض وجود آن به عنوان یک جریان انقالب اجتماع است‪ .‬چرا بدست گرفتن پرچم رفع ستم مل‬ ‫باید کارگر را به ناسیونالیسم به عنوان یک امر و یک جنبش اجتماع بخش از بورژوازى نزدیک کند؟‬ ‫چرا خواست گسترش حقوق سیاس انسان در جامعه موجود باید کارگر را دنبال دموکراس بورژوائ ‪،‬‬ ‫بعنوان یک جنبش سروته دارو پرچمدار طبقه حاکم‪ ،‬بفرستد؟‬ ‫به نظر من اشکال‪ ،‬تا آنجا که داریم در سطح نظرى حرف میزنیم‪ ،‬بر سر نگرش غیرمادى وغیرتاریخ‬ ‫چپ رادیکال از جامعه است‪ .‬چپ فراموش میکند که آراء حاکم در جامعه‪ ،‬و پرنسیپهائ که حت به‬ ‫ظاهر از ذات بشر مایه گرفته اند‪ ،‬آراء و پرنسیپهاى طبقه حاکمند‪ ،‬اینها اشکال مشخص و متعین هستند‬ ‫که بورژوازى در قالب آنها آرمانهاى بشر را تجسم کرده است‪ .‬آزادى یک امر و آرمان است اما‬ ‫دموکراس جنبش بورژوازى براى آزادى است و مبتن بر نگرش محدود بورژوا به آرمان آزادى‬ ‫است‪ .‬دموکراس یک جنبش اجتماع معین است‪ .‬با تفسیر خاص از انسان‪ ،‬از جامعه و مناسبات که باید‬ ‫درآن برقرار باشد‪ .‬دموکراس عنوان براى آزادیخواه بطور کل نیست‪ ،‬بلکه روایت خاص از‬ ‫آزادیخواه است که بخش معین از جامعه‪ ،‬بورژوازى‪ ،‬بدست داده است‪ .‬کارگر آزادى را میخواهد‪،‬‬ ‫اما چرا باید روایت بورژوازى از آن را بپذیرد و به جنبش بورژوازى براى آن ملحق شود‪ .‬دموکراس‬ ‫حالت خاص از سوسیالیسم نیست‪ .‬تصویرى دو بعدى و سیاس از آرمانهاى سه بعدى و اجتماع ‪-‬‬ ‫اقتصادى کارگر نیست‪ .‬یک حالت عام اجتماع است‪ ،‬با پیشفرضهاى اقتصادى و اجتماع خودش‪.‬‬ ‫دمکراس بعنوان یک مقوله را باید در کتاب فرهنگ سیاس پیدا کرد‪ .‬بعنوان یک جنبش‪ ،‬اما‪ ،‬موضوع‬ ‫دموکراس دیگر نه فقط سیاست‪ ،‬بلکه انسان و جامعه انسان بطور کل با همه ابعاد اقتصادى‪ ،‬سیاس ‪،‬‬ ‫حقوق ‪ ،‬ادارى‪ ،‬و اخالق و غیره آن است‪ .‬اگر دموکراس به عنوان یک جنبش خود را به سیاست و‬ ‫اداره جامعه محدود میکند و ظاهر یک حرکت براى اصالحات سیاس و ادارى را بخود میگیرد‪ ،‬براى‬ ‫آنست که موقعیت اقتصادى و اجتماع موجود را فرض گرفته و ابقاء میکند‪ .‬دموکراس هم به مثابه‬ ‫یک جنبش‪ ،‬درست مانند سوسیالیسم کارگرى‪ ،‬درباره ک جامعه و همه ابعاد آن حکم میدهد و نه فقط‬ ‫سیاست و حقوق سیاس فرد‪ .‬به این عنوان‪ ،‬سوسیالیسم کارگرى بعنوان یک جنبش با دموکراس بعنوان‬ ‫یک جنبش مکم هم نیستند‪ ،‬بلکه در کشمکش با هم قرار دارند‪ .‬رشد سوسیالیسم کارگرى بدون شک به‬ ‫معناى افول دموکراس ‪ ،‬ناسیونالیسم و غیره بعنوان جنبشهاى اجتماع خواهد بود‪.‬‬ ‫دموکراس به مثابه یک آرمان‪ ،‬تجسم و تبیین ویهه اى از آزادى بطور کل است ‪.‬این نحوه ویهه اى‬ ‫است که تاریخا یک طبقه معین‪ ،‬بورژوازى‪ ،‬از آزادى سخن گفته است‪ .‬مارکسیسم هم از آزادى تبیین‬ ‫‪95‬‬


‫خودش را دارد‪ .‬تبیین مارکسیست از آزادى انسان و رابطه فرد و جامعه نقد کوبنده اى از دموکراس‬ ‫نیز هست‪ .‬مارکس از انسان شروع میکند و نه از کمیتها و اکثریت و اقلیتها‪ .‬در واقع تنها راه که‬ ‫بورژوازى براى سازش با آرمان آزادى انسان و برابرى انسانها دارد‪ ،‬همین است‪ .‬یعن تحکیم موقعیت‬ ‫نابرابر آنها در تولید‪ ،‬و دادن ظاهرى از برابرى صورى و حقوق بین افراد‪ .‬نقطه عزیمت دمکراس نه‬ ‫انسان بمثابه یک موجودیت داده شده‪ ،‬معتبر و مقدس‪ ،‬بلکه فرد است‪ ،‬بعنوان یک واحد قاب شمارش‪.‬‬ ‫انسان در دموکراس به راى تقلی مییابد‪ .‬دموکراتهاى ما امروز فراموش میکنند که به رسمیت شناخته‬ ‫شدن کارگر و زن و مهاجر و سرخپوست و سیاهپوست به عنوان آحاد قاب شمارش‪ ،‬و شمول یافتن‬ ‫دموکراس به اینها خود حاص دهها سال مبارزه غیر دموکراتیک انسانها با دموکراسىهاى موجود بوده‬ ‫است‪ ،‬که تازه در بخش اعظم دموکراسىهائ که قبله اینهاست‪ ،‬هنوز عمل نشده‪ .‬تازه ‪-‬دموکراتهاى‬ ‫ایران در خارج کشور براى مثال یادشان رفته است که خودشان در مهد دموکراس به عنوان مهاجر‬ ‫کوچکترین رائ در همان انتخاب چند سال یکبار میان میترانها و لوپنها و تاچرها و کیناکها ندارند‪ .‬و‬ ‫تازه تردید ندارم که بخش اعظمشان معادل چنین حق را براى مهاجر افغان در ایران دموکراتیکشان‬ ‫قائ نخواهند بود‪ .‬اینها فراموش میکنند که یک راى‪ ،‬یعن راى یک انسان‪ ،‬براى دموکراس همانقدر‬ ‫ب ارزش و کم تاثیر است که براى استبدادیترین نظامها و این نشانه ب ارزش انسان‪ ،‬به مثابه انسان‪،‬‬ ‫براى دموکراس است‪ .‬اینها فراموش میکنند که چگونه بورژوازى از همین مفهوم دموکراس و راى‬ ‫هرجا که امر حقوق بشر به معن واقع کلمه‪ ،‬و امر برابرى انسانها‪ ،‬بطور واقع به پیش کشیده شده‬ ‫است‪ ،‬علیه آزادى و مبارزه آزادیخواهانه سود جسته است‪ .‬اینها فراموش میکنند که دموکراس در‬ ‫هرلحظه تناسب قوائ است که میان انسان با جامعه ضدانسان بورژوازى برقرار شده است‪ .‬من اینجا از‬ ‫بحث اصل مارکسیسم در مورد رابطه آزادى سیاس و حقوق فردى با زیربناى اقتصادى و ضرورت‬ ‫دگرگون کردن اقتصادى جامعه براى تحقق آزادى سیاس انسانها میگذرم چون فکر میکنم هر‬ ‫مارکسیست این را از بر است‪.‬‬ ‫به هر حال ما کمونیستها براى آزادیخواه بودن نیاز به سازش با دموکراس و الهام گرفتن از آن نداریم‪.‬‬ ‫ما منتقد دموکراس از موضع آزادى و برابرى انسانها هستیم‪ .‬براى ما انسان مبن است‪ .‬نام‬ ‫آزادیخواه ما‪ ،‬نام اعتقاد ما به حقوق جمع و فردى انسانها‪ ،‬و پرچم مبارزه ما براى بر قرارى این‬ ‫آزادى و برابرى‪ ،‬سوسیالیسم است‪ .‬ما از حقوق انسان‪ ،‬نه فقط در بعد حقوق و سیاس ‪ ،‬بلکه در بنیادى‬ ‫ترین ابعاد اقتصادى دفاع میکنیم چون سوسیالیستیم‪ .‬و این یک اص پرنسیپ ماست حت اگر‬ ‫بورژوازى از تمام مردم جهان علیه این حقوق راى بگیرد‪.‬‬ ‫در مورد ناسیونالیسم مساله از این هم روشن تر است‪ ،‬زیرا این یک حت کلمه مخفف ویا روایت‬ ‫نیمبندى براى یک از آرمانهاى حق طلبانه و برابرى طلبانه انسان هم نیست‪ .‬نگاه کنید ببینید که‬ ‫‪96‬‬


‫ناسیونالیسم براى مردم محروم جهان چه پیام دارد‪ .‬تمام مضمون ناسیونالیسم حمایت از طبقه حاکمه‬ ‫خود است‪ .‬در استثمارش‪ ،‬در جنگش‪ ،‬در رواج خرافاتش‪ ،‬در نقض حقوق انسانش‪ .‬ناسیونالیسم به‬ ‫عنوان یک جنبش و یک حرکت سیاس ابزارى براى تعیین تکلیف درون بورژوازى در سطح جهان و‬ ‫کشمکش بخشهاى مختلف این طبقه بر سر سهمبرى از پروسه انباشت سرمایه است‪ .‬ناسیونالیسم‬ ‫ایدئولوژى رسم امپریالیسم بوده است‪ .‬اینکه ناسیونالیسم بورژوازى در کشور تحت سلطه‪ ،‬یا در میان‬ ‫مل تحت ستم‪ ،‬خود را در مقطع محدودى در تاریخ در تقاب با وجوه از امپریالیسم یافته است‪،‬‬ ‫باعث شده که چپ غیرکارگرى که خمیره خودش را این ناسیونالیسم میسازد حساب ویهه اى براى‬ ‫ناسیونالیسم باز کند و تطهیرش کند‪ .‬اما کارگر کمونیست‪ ،‬و مارکسیسم‪ ،‬در ناسیونالیسم شمای‬ ‫بورژوازى را میبینند و نه هیچ چیز دیگرى را‪ .‬به عنوان یک تفکر و یک تمای ‪ ،‬ناسیونالیسم به نظر من‬ ‫جزو آن خرافات دوران جاهلیت بشر است که باید از آن خالص شد‪ .‬از نظر فکرى ناسیونالیسم یعن‬ ‫بریده شدن انسانها از خصلت مشترک انسان و جهان شان‪ .‬ناسیونالیسم با اص اصالت انسان تناقض دارد‪.‬‬ ‫ماحص اجتماع ناسیونالیسم هم به هرحال تکه تکه شدن طبقه کارگر و ضعف اردوى انقالب کارگرى‬ ‫است‪ .‬کارگرى که به جاى اینکه خود را یک انسان و یک کارگر توصیف کند‪ ،‬خودش را بریتانیای ‪،‬‬ ‫تامی ‪ ،‬هندى و یا ایران و غیره میداند‪ ،‬ف الحال گردنش را براى پذیرش یوغ بردگ و ب حقوق‬ ‫خم کرده است‪ .‬تعصب ناسیونالیست به نظر من عاطفه اى به راست شرم آور است و نه فقط هیچ نوع‬ ‫خوانائ با سوسیالیسم کارگرى ندارد‪ ،‬بلکه اصوال با هرنوع اعتالى معنوى انسان مغایر است‪.‬‬ ‫رفرمیسم ظاهرا آن جریان است که میتواند نشان بدهد اوضاع مادى را بهبود میبخشد‪ .‬باالخره روزکار‬ ‫از ‪ ١٢‬ساعت به ‪ ١١‬ساعت و ‪ ۸‬ساعت رسیده است‪ ،‬باالخره چیزى به اسم بیمه بیکارى یک جاهائ‬ ‫تصویب شده‪ .‬باالخره دارند به تعدادى از بچه هاى ما واکسن میزنند‪ ،‬و غیره‪ .‬من اینها را امتیازى براى‬ ‫جنبشهاى رفرمیست نمیدانم‪ .‬تک تک این اصالحات را با تمام وجود میخواهیم‪ ،‬اما آن جریان اجتماع‬ ‫که شفاعت انسان را پیش بورژوازى میکند و با قول دست نزدن به بنیاد جامعه موجود و با توجیه اساس‬ ‫این نظام‪ ،‬امتیازات جزئ از بورژوازى میگیرد‪ ،‬جنبش کارگر انتهاى قرن بیستم نمیتواند باشد‪.‬‬ ‫رفرمیسم افق مبارزه کارگرى براى تغییر جامعه را کور و محدود میکند‪ .‬اصالحات تا کنون حاص‬ ‫مبارزه و فشار انقالب کارگر و توده محروم و بیحقوق جامعه است‪ .‬رفرمیسم این مبارزه و این فشار را‬ ‫مهار میزند‪ .‬سوسیالیسم کارگرى خود مستقیما و بدون نیاز به هیچ واسطه اى میتواند براى تحمی‬ ‫اصالحات به بورژوازى مبارزه کند ‪ .‬براى ما اما این اصالحات تنها گوشه اى از آن چیزى است که‬ ‫جنبش ما به تحقق آن قادر است‪ .‬اگر بدست ما بود‪ ،‬اگر بدست کارگر و سوسیالیسم کارگرى بود‪ ،‬هر‬ ‫چند دقیقه کودک در سودان و بنگالدش و در گتوهاى پایتختهاى دموکراس و رفرم از ب غذائ و‬ ‫ب دوای نمیمرد‪ ،‬اگر بدست ما بود غذا و پوشاک و مسکن و سواد و بهداشت و امنیت اقتصادى مانند‬ ‫‪97‬‬


‫هوای که تنفس میکنیم رایگان و در دسترس بود‪ .‬اگر بدست ما بود شکوفائ خالقیت تک تک انسانها‪،‬‬ ‫و نه بقاء‪ ،‬به قانون اساس جامعه تبدی میشد‪ .‬اینها همه همین امروز مقدور است‪ .‬هیچ ابهام در این‬ ‫مورد نباید داشت‪ .‬قدرت تولیدى بشر امروز به جائ رسیده است که بقاء مشقات اقتصادى و اجتماع‬ ‫را دیگر بهیچوجه نمیتوان به چیزى جز مناسبات اجتماع موجود ربط داد‪ .‬رفرمیسم همین را از چشم ما‬ ‫دور نگهمیدارد‪ .‬انتظار انسان را از تغییر پائین میاورد‪ ،‬اعتراض را ساکت میکند‪.‬‬ ‫سوسیالیسم کارگرى در تالش براى آزادى سیاس و اصالحات اجتماع جنبش قائم به ذات است‪.‬‬ ‫مبارزه ما براى سازمانده انقالب اجتماع ‪ ،‬انقالب کارگرى‪ ،‬باعث نمیشود که جنبش ما صحنه مبارزه‬ ‫براى بهبود دائم اوضاع را به جنبشهاى اجتماع طبقات دیگر واگذار کند‪ .‬در همین قلمرو هم‪ ،‬یعن‬ ‫در قلمرو مبارزه براى بهبود اوضاع سیاس واقتصادى مردم‪ ،‬سوسیالیسم کارگرى یک آلترناتیو و یک‬ ‫مدع مستق است‪.‬‬ ‫به این معن است که من سوسیالیسم کارگرى را نه فقط در جدال با جامعه بورژوائ ‪ ،‬بلکه در جدال با‬ ‫منتقدین بورژواى جامعه بورژوائ و جنبشهاى غیرکارگرى براى مشروط کردن و اصالح کردن جامعه‬ ‫بورژوائ میبینم‪ .‬دقیقا از آنجا که به بهبود اوضاع سیاس و اقتصادى اهمیت میدهیم‪ ،‬نمیتوانیم عرصه‬ ‫مبارزه براى آن را به جنبشهائ واگذار کنیم که دم بریده ترین و مسخ شده ترین تغییرات را وعده‬ ‫میدهند‪ .‬و تازه با این کار ک سیستم موجود را از زیر نقد پراتیک طبقه کارگر در میبرند و ابقاء‬ ‫میکنند‪.‬‬ ‫آیا این به معن برخورد خصومت آمیز یا کناره گیرانه در قبال حرکات غیرکارگرى براى اصالحات‬ ‫است؟ ابدا‪ .‬نمیتوان در صحنه مبارزه براى یک تغییر بود و به دیگران که‪ ،‬حال با هر منفعت ‪ ،‬همان‬ ‫تغییر و یا بخش از آن را میخواهند چنگ و دندان نشان داد‪ .‬بحث من اینجا بر سر مناسبات جنبشهاى‬ ‫اجتماع با هم و مناسبات هریک از اینها با مردم و بویهه با طبقه کارگر است‪ .‬اختالف بنیادى‬ ‫سوسیالیسم کارگرى با گرایشات اصالح طلبانه غیرکارگرى باید خود را در تالش ما براى محدود کردن‬ ‫نفوذ آنها و حاکم نشدن افق آنها بر ک جنبش اجتماع براى تغییر اوضاع نشان بدهد‪ .‬این دیگر تابع‬ ‫از قدرت سوسیالیسم کارگرى براى ایفاى نقش بعنوان یک آلترناتیو واقع در صحنه عم سیاس است‪.‬‬ ‫مبارزه براى از بین بردن ستم مل باید تقویت شود و در عین حال افق ناسیونالیست و قدرت اجتماع‬ ‫ناسیونالیسم تضعیف بشود‪ ،‬مبارزه براى آزادى سیاس باید گسترش پیدا بکند‪ ،‬بدون آنکه توهم به‬ ‫جمهورىخواه و پارلمانتاریسم بورژوائ گسترش پیدا بکند‪ .‬کمونیسم میتواند در راس جنبش براى‬ ‫اصالحات و رفع ستم مل باشد‪ ،‬یک نیروى فعال در مبارزه بهبود اوضاع جارى کارگران باشد‪ ،‬این‬ ‫جنبشها را عل العموم به جلو سوق بدهد‪ ،‬بدون آنکه به رفرمیسم و ناسیونالیسم آوانس بدهد وبه آنها‬ ‫میدان رشد بدهد‪.‬‬ ‫‪98‬‬


‫سوال‪ :‬بحث کمونیسم کارگرى در چه رابطه مشخص با چپ ایران قرار میگیرد؟ منظورم این است که تا‬ ‫چه حد این دیدگاه و مواضع امروزتان را در امتداد تحوالت چپ ایران میبینید و چه رابطه اى میان‬ ‫این بحث و موقعیت چپ رادیکال ایران دهسال پس از انقالب ‪ ٧٥‬برقرار میکنید؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬بنظر من دو مساله را باید از هم تفکیک کرد‪ .‬اول رابطه کمونیسم کارگرى بعنوان یک‬ ‫سیستم فکرى و انتقادى با تکام فکرى و سیاس چپ ایران‪ ،‬و دوم‪ ،‬در سطح مشخص تر‪ ،‬روند معین‬ ‫که ما را‪ ،‬بعنوان افراد معین‪ ،‬به این دیدگاهها رسانده است‪.‬‬ ‫براى دیدن کمونیسم کارگرى بعنوان یک حرکت اجتماع و براى شناختن آن بعنوان یک سیستم فکرى‬ ‫و سیاس ابدا نیازى به رجوع به چپ ایران و تحوالت آن نیست ‪ .‬هیچ چیز ویهه ایران اى در این‬ ‫بحث نیست‪ .‬بحث من اینست که سوسیالیسم کارگرى یک جریان عین و مادى در جامعه سرمایه دارى‬ ‫است و از لحاظ نظرى مارکسیسم پرچم آن است‪ .‬از نظر تحلیل بحث امروز ما درباره کمونیسم کارگرى‬ ‫ابدا استنتاج از چپ ایران و یا حت مبارزه طبقات در ایران‪ ،‬تا چه رسد به تحوالت درون حزب‬ ‫کمونیست ایران‪ ،‬نیست‪ .‬بلکه یک نقطه نظر و یک ارزیاب عام کمونیست از موقعیت جنبش طبقات و‬ ‫سرنوشت سوسیالیسم به عنوان یک ترورى و یک پراتیک اجتماع است‪ .‬اما واضح است که من به عنوان‬ ‫یک فرد‪ ،‬و گرایش ما به عنوان مجموعه اى از افراد‪ ،‬در متن یک تجربه سیاس معین به این ارزیابىها و‬ ‫این نقطه نظرات رسیده ایم‪ .‬ما فعالین نس اخیر کمونیسم در ایران هستیم‪ ،‬در شک دادن به فکر و عم‬ ‫سیاس جنبش سوسیالیست زمان خودمان در این کشور معین نقش بازى کرده ایم‪ ،‬تبلیغ کرده ایم‪،‬‬ ‫سازمان داده ایم‪ ،‬مرزبندیها و وحدتهائ در این چپ رادیکال ایجاد کرده ایم‪ .‬جمعبندى امروز ما‪ ،‬هر‬ ‫قدر هم که مولفه هاى عام بدست داده باشد‪ ،‬به هرحال تا آنجا که داریم از تحوالت ذهن این‬ ‫اشخاص حرف میزنیم‪ ،‬در امتداد تاریخ تجربه سیاس ماست‪.‬‬ ‫اما همین تجربه سیاس را نیز نباید فقط محل و کشورى تصور کرد‪ .‬اگر عم سیاس این افراد عمدتا‬ ‫محدود به جغرافیاى سیاس معین بوده‪ ،‬بعنوان کمونیست و سوسیالیست از معضالت و مشاهدات‬ ‫وسیعتر و جهانیترى تاثیر پذیرفته اند و به آن عکس العم نشان داده اند‪ .‬این به نظر من نه فقط در مورد‬ ‫ما در حزب کمونیست ایران‪ ،‬بلکه در مورد ک فعالین چپ ایران‪ ،‬حت آنهائ که تصویرى فوق العاده‬ ‫کشورى‪ ،‬محل و محدود از خود و هویت سیاس خود دارند هم صدق میکند‪.‬‬ ‫به نظر من دهسال پس از انقالب ‪ ٧٥‬سوق یافتن چپ ایران به یک بازاندیش اساس امرى اجتناب‬ ‫ناپذیر است‪ .‬چپ رادیکال ایران ب ربط اش به جامعه را تجربه کرد‪ ،‬شاهد این بود که تمام‬ ‫رادیکالیسم خلق گرایانه و اصالح طلبانه اش نقد شد و دود شد و هوا رفت‪ ،‬شاهد این بود که آنچه به‬ ‫ظاهر مبناى فکرى و عمل کاف اى براى مبارزه قهرمانانه علیه استبداد سلطنت بود‪ ،‬توانائ‬ ‫پاسخگوئ به مقدمات ترین مسائ مبارزه سیاس و گردآورى حداق نیرو و اتحاد براى هر نوع‬ ‫اعتراض اجتماع و حت هر نوع ابراز وجود محدود فرقه اى را از دست داده است‪ .‬این تجربه‪ ،‬بویهه‬ ‫براى قربانیانش‪ ،‬بطور قطع گرایش به بازبین و بازاندیش ببار میاورد‪ .‬اما آنچه به این بازبین خواص‬ ‫امروزش و نتایج امروزش را بخشیده است دیگر اوضاع سوسیالیسم در مقیاس بین الملل است‪ .‬راستش‬ ‫فکر میکنم خود تجربه عین انقالب ‪ ، ٧٥‬غلبه ارتجاع بورژوا‪ -‬اسالم و کابوس که مردم ایران هنوز‬ ‫دارند از سر میگذرانند‪ ،‬محصول یک موقعیت جهان بود و بخصوص مهر بحران سوسیالیسم بورژوائ و‬ ‫‪99‬‬


‫هرنوع رادیکالیسم غیرکارگرى در سطح جهان را برخود داشت‪ .‬وقایع چین و شوروى و شکست‬ ‫قطع سوسیالیسم بورژوائ در برابر هجوم گرایش راست در درون بورژوازى در مقیاس جهان ‪ ،‬چپ‬ ‫رادیکال ایران را ناگزیر میکند که بازاندیش اش را در مقیاس جهان و با ارجاع به ک موقعیت‬ ‫سوسیالیسم و رادیکالیسم در سطح بین الملل انجام بدهد و حت به تجربه ایران خود در یک‬ ‫چهارچوب جهان فکر کند‪ .‬این کار امروز عمدتا صورت گرفته است‪ .‬نتایج این جمعبندى دارد خود‬ ‫را بصورت تغییر و تحوالت جدى فکرى و سازمان در چپ ایران نشان میدهد‪ .‬بخش وسیع از فعالین‬ ‫چپ رادیکال سابق ایران در نتیجه این اوضاع تماما به راست چرخیده اند‪ .‬پوپولیسم و رادیکالیسم‬ ‫سابق خود را چشیده اند و به این نتیجه رسیده اند که دموکراس و ناسیونالیسمش کم بوده‪.‬‬ ‫خیلىهایشان پوسته رادیکالیسم پیشینشان را کنار زده اند و در زیر آن دارند خود را به عنوان نس‬ ‫جدید ملیگراها و دموکراتهاى ایران کشف میکنند و این کشف خود را به صداى بلند جشن میگیرند‪.‬‬ ‫این جریان به یک سوسیال دموکراس و یک لیبرالیسم نوین ایران منجر میگردد که از پایه اجتماع‬ ‫وسیع در درون بورژوازى ایران برخوردار است‪ .‬یک جریان اقتصادساز و ضدکارگر و بیزار از هرنوع‬ ‫انقالب‪ .‬جریان که باالخره میخواهد بورژوازى ایران را از زیر سایه شاه و جبهه مل و اسالم و حزب‬ ‫توده بیرون بیاورد و وارد مبارزه طبقات دنیاى انتهاى قرن بیستم بکند‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگرى نیز حاص یک بازبین است‪ .‬این هم جمعبندى ما از همین دوره و همین دنیاست‪.‬‬ ‫انقالب ایران به نظر من علیرغم شکست سیاس اش بلوغ اجتماع و سیاس عظیم را ببار آورد‪ .‬یک‬ ‫نتیجه این انقالب این بود که شکاف سیاست و اقتصاد در جامعه ایران پر شد‪ .‬دوران اختناق آریامهرى‪،‬‬ ‫دوران توسعه سرمایه دارى از یک سو و انجماد روبناى سیاس از سوى دیگر بود‪ .‬انقالب قید و بند را‬ ‫از روى سیاست برداشت و لذا آن تحوالت سیاس ‪ ،‬بویهه در درون اپوزیسیون ایران‪ ،‬که مدتها بود‬ ‫ضرورى و عین شده بود در فاصله کوتاه ‪ ،‬درست مانند فیلم تند شده‪ ،‬رخ داد‪ .‬پرونده جریانات‬ ‫سنت اپوزیسیون بورژوائ به سرعت باز و بسته شد‪ .‬چپ رادیکال از چریک فدائ تا سوسیالیسم خلق‬ ‫نوع پیکار‪ ،‬در ظرف یک دو سال مطرح شد‪ ،‬توسط جامعه نقد شد و از صحنه خارج شد‪ .‬نیروهاى‬ ‫طبقات جدید که پشت حصارهاى اختناق بروز سیاس آشکار نیافته بودند میداندار شدند‪ .‬مهمتر از همه‬ ‫جنبش کارگرى و در درون آن سوسیالیسم کارگرى ایران بود‪ .‬این چپ ایران را دگرگون کرد‪ .‬همان‬ ‫واقعیت که دولت بورژوائ در ایران را وادار میکند حرکت شوراهاى اسالم را راه بیاندازد‪ ،‬روى‬ ‫چپ ناسیونال رفرمیست و ضدرژیم و غیرکارگرى ایران هم فشار آورد‪ .‬نوع جدیدى از چپ‬ ‫رادیکال شک گرفت که مشخصا فشار این سوسیالیسم کارگرى را منعکس میکرد‪ .‬حزب کمونیست بطور‬ ‫مشخص حاص این موقعیت است‪.‬‬ ‫به نظر من طرح بحث کمونیسم کارگرى به معناى شیپور پایان همزیست سوسیالیسم کارگرى با‬ ‫رادیکالیسم مل و اصالح طلبانه اپوزیسیون غیرکارگرى در ایران است‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى دیگر‬ ‫دقیقا یعن جدا کردن سرنوشت سوسیالیسم کارگرى در ایران از چپ رادیکال غیرکارگرى ایران و از‬ ‫تاریخ این چپ‪ .‬این دیگر مستلزم گذاشتن پایه هاى این جنبش در ایران بر تاریخ جهان خودش و‬ ‫استنتاج موقعیتش از موقعیت عموم کمونیسم کارگرى‪ ،‬در قبال بورژوازى و در قبال سوسیالیسم‬ ‫غیرکارگرى‪ ،‬در یک مقیاس جهان است‪ .‬بازبین من‪ ،‬به عنوان یک فرد‪ ،‬از تجربه ده سال گذشته به این‬ ‫‪100‬‬


‫ترتیب مرا به نتایج کامال متفاوت رسانده است‪ .‬چپ ایران و حت حزب کمونیست ایران را باید از‬ ‫زاویه یک جنبش طبقات و الجرم فرامل و از زاویه یک پرچم جهان براى تغییر جامعه نگریست‪ .‬از این‬ ‫زاویه میتوان در برابر سوسیالیسم که زوال مییابد‪ ،‬به روشن جنبش سوسیالیست دیگرى را دید که‬ ‫کامال بر بنیاد طبقات دیگر و در متن اعتراض اجتماع دیگرى قرار دارد‪ ،‬زنده است و پاسخ دارد‪ .‬من‬ ‫خود را فعال این جنبش میدانم و مستق از اینکه اپوزیسیون چپ بورژوازى ایران امروز درباره خود‬ ‫چه میاندیشد‪ ،‬مستق از اینکه جنبش سرمایه دارى دولت در جهان چه بسرش آمده است‪ ،‬مستق از‬ ‫اینکه مارکسیسم از نظر اینها چه هست و چه نیست‪ ،‬به عنوان فعال جنبش اعتراض اجتماع کارگر‪ ،‬باید‬ ‫به فکر سازمانیاب و رشد این جنبش باشم‪ .‬بنابراین با بحث کمونیسم کارگرى‪ ،‬ما از این تجربه با پرچم‬ ‫مارکسیسم و با اص قرار دادن اعتراض طبقات بیرون آمده ایم‪ .‬این درست نقطه مقاب حرکت عموم‬ ‫چپ رادیکال ایران است که بلوغ سیاس اش را دقیقا با صراحت دادن به ب اعتقادى اش به هردوى‬ ‫اینها به نمایش گذاشته است‪.‬‬ ‫به نظر من کمونیسم کارگرى از یک سو و لیبرالیسم و سوسیال دموکراس نوین از سوى دیگر سنتهاى‬ ‫مبارزات و گرایشات حزب اصل در اپوزیسیون ایران در دوره آت را تشکی خواهند داد‪ .‬تمام‬ ‫احزاب و جریانات چپ موجود تحت تاثیر این دو جریان اصل تغییر شک میدهند و قطببندى‬ ‫میشوند‪ .‬تازه اینجا به نظر من صحنه سیاست در ایران آنطور که متناسب با واقعیات اقتصادى جامعه است‬ ‫چیده خواهد شد‪ .‬بین این دوجریان هرنوع تحزب تحت نام چپ چیزى جز جست و خیزهاى فرقه اى‬ ‫نس پیشین فعالین اپوزیسیون ایران نخواهد بود و ابدا مضمون و اهمیت اجتماع جدى اى پیدا‬ ‫نمیکند‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬به درجه اى که شما خصلت طبقات ویهه کمونیسم را تاکید میکنید‪ ،‬یعن این واقعیت را که‬ ‫کمونیسم جنبش اعتراض ضد سرمایه دارى کارگر است‪ ،‬به همان درجه یک ایراد قدیم که علیه‬ ‫کمونیستها به طور کل مطرح میشد بطور برجسته ترى در برابر شما قرار میگیرد‪ ،‬و آن مساله وزنه‬ ‫اقتصادى و کم کارگر در سرمایه دارى معاصر است‪ .‬گفته میشود که با رشد تکنیک‪ ،‬یا انقالب‬ ‫تکنیک ‪ ،‬کارگر بعنوان یک طبقه دیگر از نظر کم آن نیروئ نیست که مارکس از آن صحبت میکند‪.‬‬ ‫اکثریت جامعه را تشکی نمیدهد‪ ،‬و آلترناتیو کمونیست به زعم اینها زمینه خود را از دست میدهد‪.‬‬ ‫این تبیین براى مثال در اروپا در میان احزاب به اصطالح کمونیست‪ ،‬اوروکمونیستها‪ ،‬چپ نو و غیره‬ ‫تقریبا عمومیت پیدا کرده‪ .‬این احزاب‪ ،‬الاق در ترورى‪ ،‬به سوى وسعت دادن و تنوع بخشیدن به پایه‬ ‫اجتماع خود رفته اند‪ .‬این عکس حرکت است که شما میکنید‪ .‬خیل ساده ممکن است به شما بگویند‬ ‫که کمونیسم کارگرى شما عاقبت روشن نخواهد داشت زیرا کارگر به عنوان یک طبقه موقعیت‬ ‫اقتصادى و وزنه کم پیشین را ندارد‪ .‬در این مورد چه فکر میکنید؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬این به نظر من انتقاد خیل مفیدى است چون امکان میدهد تفاوتها و مرزبندیهاى جدى‬ ‫ما با سوسیالیسم و کمونیسم تاکنون موجود و با همین نوع چپها کامال روشن بشود‪ .‬اینکه وزنه کم ‪،‬‬ ‫اقتصادى و سیاس کارگر در جامعه موجود چیست و مثال در مقایسه با زمان انتشار کتاب سرمایه یا‬ ‫وقوع انقالب روسیه یا بعد از جنگ دوم و غیره چه تفاوتهائ کرده است‪ ،‬یک مساله عین و قاب اندازه‬ ‫گیرى است و پاسخ ایدئولوژیک برنمیدارد‪ .‬و دقیقا از این موضع ابهکتیو است که فکر میکنم کسان‬ ‫‪101‬‬


‫که حاضر نیستند رشد عظیم در کمیت کارگر مزدى در جهان معاصر را به نسبت هر دوره قب ببینند قطعا‬ ‫دارند از وراى یک عینک ایدئولوژیک ضدسوسیالیست به دنیا نگاه میکنند‪ .‬وقت مارکس کتاب‬ ‫سرمایه را مینوشت‪ ،‬سرمایه بعنوان یک رابطه تولیدى‪ ،‬بعنوان رابطه اى مبتن بر اشتغال کارگر مزدى‪،‬‬ ‫در چند کشور جهان بیشتر غلبه نداشت‪ .‬خیل از کشورهائ که امروز تعداد و وضع شغل کارگرانشان‬ ‫در آمارهاى سازمان جهان کار ثبت میشود در آن دوره ها شاید حت روى نقشه سیاس و اقتصادى‬ ‫جهان نبودند‪ .‬در تمام دنیا کار مزدى براى سرمایه به شیوه تامین معاش اکثریت عظیم تولیدکنندگان‬ ‫تبدی شده‪ .‬پشت این نوع ایرادها یک اروپامحورى محدود و یک تالش کودکانه براى توجیه سیاست‬ ‫رفرمیست در محدوده اروپاى غرب نهفته است‪ .‬وگرنه هرکس میتواند آلمان ‪ ١١٢١‬را با کره و تایوان‬ ‫و برزی و آفریقاى جنوب و غیره امروز مقایسه کند‪ ،‬هندوستان و چین امروز را با پنجاه سال قب‬ ‫مقایسه کند و نتیجه آمارى خود را بگیرد‪ .‬از این گذشته‪ ،‬عجیب است که بحث انقالب و جنبش کارگر‬ ‫صنعت و مدرن‪ ،‬امروز که هر روزنامه به هر زبان را باز میکنید صحبت تولید و مزد و انباشت و‬ ‫بارآورى کار و مقابله دولتها و تشکلهاى کارگرى است‪ ،‬کمتر از پنجاه سال قب ‪ ،‬تا چه رسد به صد‬ ‫وپنجاه سال قب ‪ ،‬کاربُرد داشته باشد‪ .‬این ایرادات مسخره است‪ .‬اینها توجیهات سوسیالیسم بورژوائ‬ ‫است که میخواهد براى جدائ خود از طبقه کارگر و اعتراض کارگرى بهانه به زعم خود علم و‬ ‫”مارکسیست پسند“ جور کند و یا براى اعالم وفادارى اش به پارلمان و مبارزه پارلمان نزد بورژوازى‬ ‫سوگند تروریک بخورد‪ .‬به نظر من کارگر هیچگاه مانند امروز در صحنه اقتصادى و سیاس مقتدر نبوده‪.‬‬ ‫اما‪ ،‬مشاهده آمارى و عین از وضعیت طبقه کارگر هرچه باشد‪ ،‬پاسخ ما به این ایراد یک چیز بیشتر‬ ‫نیست‪ .‬راستش حت بهتر میدانم براى روشنتر بیان کردن منظورم موقتا بپذیرم که کارگر یک طبقه اقلیت‬ ‫است و وزنه اقتصادى اش کاهش یافته‪ .‬خوب که چه؟ ما فعالین جنبش اعتراض کارگرى هستیم‪ ،‬ما‬ ‫براى برقرارى آلترناتیو اجتماع و اقتصادى کارگر به مثابه یک طبقه مبارزه میکنیم‪ .‬کس میتواند بر‬ ‫اساس گزارش آمارى از وزنه طبقات‪ ،‬جنبش و امر خودش را عوض کند‪ ،‬که در این انتخاب مخیر‬ ‫باشد‪ .‬کمونیسم کارگرى جنبش سیاس و اجتماع یک طبقه است‪ ،‬حال این طبقه ‪ ٢١‬درصد جامعه را‬ ‫تشکی بدهد یا ‪ ٧١‬درصد‪ ،‬چیزى را براى ما عوض نمیکند‪ .‬موقعیت کارگر در تولید تغییر نمیکند‪،‬‬ ‫بنیاد اقتصادى جامعه تغییر نمیکند‪ ،‬آلترناتیو این طبقه براى سازمانده جامعه بشرى تغییر نمیکند‪.‬‬ ‫کارگر باز هم مجبور است هرروز کارش را بفروشد تا زندگ کند و لذا هنوز از همان دریچه به دنیا‬ ‫نگاه میکند و همان راه ح را برایش دارد‪ .‬کمونیسم یک ایده و یک نسخه اقتصادى و اجتماع نیست‬ ‫که گویا مارکس گشته و از میان طبقات مختلف طبقه کارگر را براى عمل کردن آن انتخاب کرده‪ ،‬تا‬ ‫امروز سوسیالیست ما با تصور اینکه حاال تعداد کارگران کم شده یا دیگر اکثریت نیستند براى تحققش‬ ‫دنبال عام اجرائ جدید بگردد‪ .‬یا اصال از خیرش بگذرد و سراغ این را بگیرد که حاال اقشاراکثریت‬ ‫چه نظام میخواهند و به آن امر بپیوندد‪ .‬سوسیالیسم تاج نیست که بتوان روى سر هر قشر و طبقه اى‬ ‫گذاشت‪ .‬امر کارگر است بعنوان یک طبقه اجتماع معین‪ .‬کمونیسم جنبش کارگر است براى نابودى‬ ‫سرمایه دارى‪ ،‬لغو کار مزدى و امحاء استثمار و طبقات‪ .‬مارکس هیچ جا حقانیت کمونیسم را از ایده‬ ‫اکثریت داشتن کارگران استنتاج نکرده‪ .‬دوره خودش که پرولتاریا بهیچوجه اکثریت نبود‪ .‬براى‬ ‫کمونیسم حقانیت کارگر و مشروعیت و الزام انقالب کارگرى از هیچ مقوله اى نظیر دموکراس و‬ ‫‪102‬‬


‫اکثریت بودن زحمتکشان استنتاج نشده است‪ .‬کارگر و دشمن اش با سرمایه نقطه شروع بحث است‪ .‬مگر‬ ‫مبارزه براى برابرى زن و مرد از کثرت زنان استنتاج شده یا مشروعیت خود را از اینجا میگیرد؟ مگر‬ ‫سیاهان اکثریت هستند؟ آیا هیچ فعال جنبش حقوق زنان یا برابرى نهادى با نشان دادن آمار درصد‬ ‫زنان یا رنگین پوستان تغییرى در امر و در مبارزه اش داده میشود؟ چرا کمونیسم به عنوان جنبش‬ ‫اعتراض کارگرى باید جز این باشد؟ واقعیت اینست که در حال که زنان یا اقلیتهاى نهادى معلوم است‬ ‫که اعتراضشان ریشه در موقعیت عین و داده شده آنها در جامعه دارد‪ ،‬جنبش به اصطالح کمونیست و‬ ‫سوسیالیست موجود چنین ربط عین را با کارگر به عنوان یک موجودیت اجتماع معلوم نمیتواند نشان‬ ‫بدهد‪ .‬اگر کمونیسم موجود واقعا اعتراض کارگرى را نمایندگ میکرد آنوقت این ایراد همانقدر‬ ‫مسخره بنظر میرسید که وقت که مثال زنان را میزنیم‪ .‬آنوقت چنین مساله و نظریه اى کال در چهارچوب‬ ‫سنت فکرى کمونیسم مطرح نمیشد‪ .‬اما کمونیسم عصر ما در واقع در همان موقعیت سوسیالیسم اتوپیک‬ ‫دوره مارکس قرار گرفته است‪ .‬مجموعه اى از ایده ها و مدلها که باید توسط اقشار اجتماع پیاده شود‪.‬‬ ‫کمونیسم به اسم رمز احزاب غیرکارگرى اصالح طلب تبدی شده که براى تحقق برنامه خود به نیروى‬ ‫کارگران نیاز داشته اند‪ .‬حاال اگر کس تذکر بدهد که کارگران آن نیروى سابق نیستند و یا کال ترورى‬ ‫مارکسیسم در اهمیت اجتماع کارگران غلو کرده است‪ ،‬آنوقت این جریانات به اصطالح کمونیست‬ ‫طبعا باید بساط خود را جاى دیگرى پهن کنند‪ :‬در میان خلقهاى تحت ستم‪ ،‬دانشجویان‪ ،‬دهقانان و‬ ‫غیره‪ .‬این اتفاق است که تاکنون افتاده‪ .‬اما کارگر با موقعیت عین اش‪ ،‬با اعتراضش به نظام مزدبگیرى‬ ‫و مالکیت خصوص ‪ ،‬با راه ح واقع اش براى بشریت سر جاى خودش ایستاده و نمیتواند جز با‬ ‫کمونیسم به نظام موجود اعتراض کند‪ .‬ما فعال این جنبش هستیم‪ .‬این جنبش و فقط این جنبش پاسخ ما‬ ‫به اوضاع موجود است‪ .‬فالن استاد دانشگاه سابق کمونیست میتواند از فردا ”سبز“‪ ،‬سوسیال دموکرات‪،‬‬ ‫ناسیونالیست‪ ،‬یا اصال عارف بشود‪ .‬طبقه کارگر نمیتواند‪.‬‬ ‫ممکن است گفته شود که شما اعتراض کمونیست و طبقات تان را بکنید اما با تغییر وزنه کذائ‬ ‫کارگران در اقتصاد و جامعه پیروزیتان غیرممکن شده و یا مشروعیت انقالبتان از نقطه نظر اکثریت جامعه‬ ‫زیر سوال میرود‪ .‬پاسخ من‪ ،‬صرفنظر از اینکه این را یک رجزخوان توخال سرمایه علیه کارگر میدانم‪،‬‬ ‫این است که براى پیروزى الزم نیست کارگر اکثریت باشد‪ ،‬چون مکانیسم این پیروزى یک رفراندم در‬ ‫یک روز آفتاب نیست‪ .‬جامعه دستخوش بحران و انقالب میشود‪ .‬این قانون اساس جهان سرمایه دارى‬ ‫است‪ .‬در متن این دوره انقالب صفبندى اجتماع حول راه حلها و پرچمهاى طبقات اصل جامعه‪،‬‬ ‫کارگر و سرمایه دار‪ ،‬شک میگیرد‪ .‬کارگر‪ ،‬ستون فقرات تولید در جامعه موجود‪ ،‬به عنوان رهبر جامعه‬ ‫نوین‪ ،‬به عنوان آن طبقه اجتماع که راه واقع براى خاتمه دادن به مصائب بشریت بطور کل دارد به‬ ‫پیروزى میرسد‪ .‬خود بورژوازى جز با این روش به قدرت نرسیده است‪ .‬بدون اینکه هیچگاه از نظر‬ ‫کم از یک اقلیت بسیار ناچیز در جامعه فراتر رفته باشد‪ .‬و جالب است که کسان امروز مشروعیت‬ ‫انقالب کارگرى را از زاویه درصد کم طبقات در ک جمعیت به زیر سوال میبرند که همین امروز‬ ‫مشروعیت حکومت یک اقلیت بسیار کوچک‪ ،‬بورژوازى‪ ،‬را پذیرفته اند‪ .‬قدرت طبقه کارگر فقط در‬ ‫کمیت آن نهفته نیست‪ .‬این قدرت اساسا در موقعیت این طبقه در تولید سرمایه دارى و در عینیت و‬ ‫حقیقت راه حل است که کارگر در برابر جامعه بطور کل قرار میدهد‪ .‬ممکن است روزى برسد که‬ ‫‪103‬‬


‫کارمندان دولت و خصوص اکثریت مردم را تشکی بدهند‪ ،‬همانطور که دهقانان در دوره هائ در‬ ‫طول تاریخ چنین بوده اند‪ .‬اما جدال اجتماع اى که تکلیف همین اکثریت فرض را هم روشن میکند‬ ‫جدال بین طبقات اجتماع اصل در جامعه‪ ،‬یعن طبقات که تولید در جامعه موجود این موقعیت را به‬ ‫آنها داده است‪ ،‬و میان افقها و آلترناتیوهاى آنهاست‪ .‬جامعه بورژوائ تا همینجا بن بست همه جانبه‬ ‫خود و تناقضش را با سعادت و حرمت انسان نشان داده‪ .‬کمونیسم کارگرى جواب این بن بست را دارد‪.‬‬ ‫به هرحال دوره قدرتنمائ کارگر در صحنه سیاس بار دیگر دارد شروع میشود و این بار به نظر من به‬ ‫ویهه در مهد سرمایه دارى و در مرکز همان جوامع که گویا وزنه کارگر در آنها کم شده‪ .‬فکر میکنم‬ ‫واقعیات چند سال آینده بهتر از هر استدالل قدرت واقع کارگر را حال سوسیالیست هاى سابق و‬ ‫احزاب جدیدشان بکند‪.‬‬ ‫٭٭٭‬ ‫سوال‪ :‬در مورد جنبه هاى نظرى بحث کمونیسم کارگرى نکات زیادى هنوز میماند که میتوانست اینجا‬ ‫مورد بحث ما باشد‪ .‬در سمینارى که چند ماه قب در معرف این مبحث ارائه کردید به بسیارى از این‬ ‫جوانب پرداخته شد‪ .‬گویا متن این سمینار قرار است منتشر بشود و بنابراین ما میتوانیم به همین حد‬ ‫اینجا اکتفا کنیم و وارد بحث درباره حزب کمونیست ایران بشویم‪ .‬در ابتداى صحبت به وجود و تقاب‬ ‫گرایشات مختلف در حزب کمونیست ایران اشاره کردید‪ .‬صفات نظیر راست و چپ و مرکز هنوز‬ ‫مشخصات اجتماع و فکرى این گرایشات را بیان نمیکند‪ .‬چه تبیین از مشخصات سیاس و اجتماع‬ ‫این گرایشات دارید؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬براى تشخیص خصوصیات گرایشات مختلف در حزب بدوا باید این را روشن کرد که‬ ‫این حزب اصوال ط چه روندى پیدا شده و از اوضاع و احوال اجتماع و بیرون خود چه تاثیرات‬ ‫پذیرفته است‪ .‬حزب کمونیست زیر پرچم آن حرکت در چپ ایران شک گرفت که خود را ”مارکسیسم‬ ‫انقالب ایران“ اطالق میکرد‪ .‬چهارچوب فکرى این جریان را نقد خلقگرای و رجعت به ارتدوکس‬ ‫مارکسیسم تشکی میداد‪ .‬حزب کمونیست با اضمحالل سوسیالیسم خلق و بعنوان جریان در نقد‬ ‫سوسیالیسم خلق بوجود آمد ‪ .‬از نظر سیاس این جریان چپترین جناح اپوزیسیون چپ در ایران را‬ ‫تشکی میداد‪ .‬اما واقعیت این است که نه فقط جریانات اجتماع و سیاس دیگر در شکلگیرى حزب‬ ‫کمونیست ایران سهیم شدند‪ ،‬بلکه خود این ”مارکسیسم انقالب ایران“ هم پدیده مرکب بود و در درون‬ ‫خود مهمترین کشمکش میان گرایشات در کمونیسم ایران را حم میکرد‪.‬‬ ‫اگر شرایط تاریخ پیدایش این جریان را بشکافید دو روند اصل را تشخیص میدهید‪ .‬اول‪ ،‬فعال شدن‬ ‫جنبش اعتراض طبقه کارگر در طول انقالب و شک گرفتن و یا به هرحال پا جلو گذاشتن قشرى از‬ ‫کارگران سوسیالیست در راس این جنبش اعتراض ‪ .‬به عبارت دیگر سوسیالیسم کارگرى در ایران با‬ ‫انقالب در صحنه جنبش اعتراض به شدت فعال شد‪ .‬ثانیا‪ ،‬در کنار این حرکت طبقات ما یک‬ ‫رادیکالیزاسیون فکرى و سیاس در درون چپ رادیکال غیرکارگرى را شاهدیم‪ .‬جنبش چپ ایران‬ ‫جنبش روشنفکران بود‪ .‬در طول انقالب این جنبش که از نظر جایگاه اجتماع اش کامال از سوسیالیسم‬ ‫‪104‬‬


‫کارگرى قاب تمیز است‪ ،‬به سمت یک مارکسیسم اصول و انقالب در تقاب با خلقگرائ و غیره چرخید‪.‬‬ ‫”مارکسیسم انقالب ایران“ از نظر عمل به هرحال یک جریان بود‪ ،‬اما همسوئ و تاثیرات متقاب این دو‬ ‫روند متمایز اجتماع را نمایندگ میکرد‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬جریان مارکسیسم انقالب از یک سو پل بود‬ ‫براى اتصال سیاس و عمل این دو گرایش اجتماع متفاوت و از طرف دیگر خودش قالب شد براى‬ ‫اینکه سوسیالیسم کارگرى و رادیکالیسم سوسیالیست اپوزیسیون روشنفکرى‪ ،‬باز براى مدت در جوار‬ ‫هم همزیست داشته باشند‪ .‬جریان رادیکال بوجود آمد که چپ را رادیکالتر میکرد‪ ،‬اما در تحلی نهائ‬ ‫سوسیالیسم کارگرى را همچنان با رادیکالیسم روشنفکر چپ ایران همسرنوشت نگاه میداشت‪ .‬این‬ ‫پیوستگ و همزیست حاص همسوئ هر دوى این جنبشها در مبارزه علیه خلقگرائ و کارگرگریزى‬ ‫اپوزیسیون چپ و بیگانگ آن با ترورى مارکسیسم بود‪ .‬به هرحال خالصه حرفم این است که‬ ‫”مارکسیسم انقالب ایران“ یعن آن جریان مشخص که زیر پرچم آن حزب کمونیست تشکی شد از‬ ‫ابتدا بر دو پایه اجتماع متفاوت بنا شده بود‪ .‬این جریان حاص همسوئ و همزیست دو جریان‬ ‫اجتماع متفاوت بود‪ :‬انتقاد مارکسیست در درون چپ غیرکارگرى با تعرضش علیه خلقگرائ از یک‬ ‫سو‪ ،‬و سوسیالیسم کارگرى با شوراها و اعتصابات و رهبران عمل اش از سوى دیگر‪ .‬واضح است که‬ ‫گسترش انتقاد مارکسیست نمیتوانست چپ رادیکال را به سمت طبقه کارگر و به سمت انطباق بیشتر با‬ ‫سوسیالیسم کارگرى نراند‪ .‬حرکت انتقادى تروریک و سیاس اى که در درون چپ رادیکال ایران شک‬ ‫گرفت از هر لحاظ موقعیت سوسیالیسم کارگرى را تقویت میکرد‪ .‬اما به عنوان یک جریان معین سیاس ‪،‬‬ ‫مارکسیسم انقالب ایران‪ ،‬عین سوسیالیسم کارگرى نبود‪ .‬یک بلوک ضد پوپولیست بود با گرایشات‬ ‫متفاوت در درون خودش‪ .‬و باز روشن است که با زوال پوپولیسم‪ ،‬عمر مفید این بلوک هم به پایان‬ ‫میرسد‪.‬‬ ‫اضمحالل پوپولیسم و نفس تشکی حزب کمونیست بعنوان سند عمل پیروزى بر خلقگرائ ‪ ،‬طبعا‪،‬‬ ‫همانطور که در عم پیش آمد‪ ،‬به مطلوبیت این چتر و این قالب مشترک خاتمه میداد و این جریان را به‬ ‫عوام تشکی دهنده اش تجزیه میکرد‪ .‬این اتفاق‪ ،‬که مرحله مهم در تاریخ تکام سوسیالیسم‬ ‫کارگرى در ایران است‪ ،‬ازآنجاکه حزب به بستر اصل سوسیالیسم رادیکال در ایران تبدی شده بود‪ ،‬تا‬ ‫حدود زیادى به صورت پیدایش شکافهائ در درون حزب کمونیست ایران رخ داد‪.‬‬ ‫این چهارچوب مشترک به هررو مبناى رسم و اصل تشکی حزب بود‪ .‬برنامه اش‪ ،‬مطالباتش‪ ،‬سنتهایش‬ ‫همه به عنوان اصول و حقایق که حزب باید بر مبناى آن کار کند پذیرفته شده بود‪ .‬اما حزب‬ ‫کمونیست به این جریان و گرایشات تشکی دهنده آن منحصر نماند‪ .‬چند گرایش مهم دیگر در حزب‬ ‫کمونیست دخی شدند‪ .‬در کردستان ناسیونالیسم کرد از ابتدا‪ ،‬باشد که در اشکال خلقىتر و‬ ‫رادیکالترى‪ ،‬در سنت مبارزه کومه له سهیم شده بود‪ .‬در کنگره دوم کومه له مارکسیسم انقالب در این‬ ‫تشکیالت رسما پیروز شد‪ .‬جریان ناسیونالیست ساکت شد اما در حاشیه کومه له وارد حزب شد‪ .‬از‬ ‫طرف دیگر در مقیاس سراسرى‪ ،‬حزب کمونیست‪ ،‬و قب از آن حت خود سازمانها و فراکسیونهاى‬ ‫موسوم به مارکسیسم انقالب ‪ ،‬به قطب جاذب براى چپ رادیکال ایران بطور کل تبدی شدند‪ .‬خواه‬ ‫ناخواه گرایشات مختلف موجود در چپ رادیکال ایران‪ ،‬با درجه اى حک و اصالح‪ ،‬وارد حزب شدند‪.‬‬ ‫در سال ‪ ٢٢‬حزب کمونیست ظرف است براى فعالیت همه این گرایشات زیر چتر عموم ”مارکسیسم‬ ‫‪105‬‬


‫انقالب ایران“ ‪ .‬طبیع بود که این موازنه گرایشات‪ ،‬با توجه به تکوین تفکر سیاس در درون حزب و از‬ ‫آن مهمتر با توجه به تغییرات عین در مقیاس اجتماع در ایران و در سطح بین الملل ‪ ،‬نمیتوانست به‬ ‫همان صورت باق بماند‪ .‬مجموعه این عوام گرایشات سیاس در درون حزب کمونیست ایران را از هم‬ ‫دور کرد‪ .‬چپ و راست و مرکزى بوجود آورد که حاص حرکت و تکام گرایشات درون حزب در‬ ‫اوضاع جدید بود‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬در مقطع مشخص امروز به نظر شما کدام گرایشات راست و چپ و مرکز را در حزب کمونیست‬ ‫میدهند؟‬ ‫تشکی‬ ‫منصور حکمت‪ :‬بدوا باید این را بگویم که روى کاغذ و از نظر رسم در درون حزب کمونیست ایران‬ ‫ظاهرا جناحبندى اى وجود ندارد‪ .‬نظرات رسم این حزب در قبال مسائ اساس تاکنون عمدتا توسط‬ ‫گرایش چپ در این حزب تبیین شده و اصرار زیادى از جانب بسیارى در این حزب وجود دارد که‬ ‫نظرات رسم در واقع درکهاى مشترک ک حزب را بیان کرده است‪ .‬از جمله حت خود بحث کمونیسم‬ ‫کارگرى‪ .‬اتفاق آراء در تصمیمگیرىها یک امر کمابیش متعارف در حزب بوده است‪ .‬حت بیان اینکه‬ ‫در درون حزب خطوط و گرایشات ناسازگار با هم وجود دارد خیلىها را در حزب برآشفته میکند‪.‬‬ ‫هرچند که این اواخر این واقعیات را رفقاى بیشترى دارند به رسمیت میشناسند‪ .‬به هرحال میخواهم‬ ‫بگویم که برخالف چپ‪ ،‬که دیدگاههایش معلوم است و به ویهه بعد از کنگره سوم کوشیده است تا به‬ ‫شک یک گرایش متمایز سخن بگوید‪ ،‬راست و مرکز در حزب جریانات نیستند که به شک فراکسیونها‬ ‫و یا با پالتفرمها و سخنگویان از پیش معلوم قاب مشاهده باشند‪ .‬اما وجودشان و دامنه قدرت و‬ ‫نفوذشان کامال قاب مشاهده است و به ویهه در این دور اخیر‪ ،‬پس از کنگره سوم‪ ،‬تقاب گرایشات درون‬ ‫حزب به مراتب شفافتر شده و اشکال کنکرت ترى بخود گرفته‪ .‬این را هم اضافه کنم که وقت از‬ ‫گرایشات درون حزب حرف میزنم دو سطح مختلف را مد نظر دارم‪ .‬اول سطح سیاس ‪ ،‬یعن آنجا که یک‬ ‫گرایش خود را بصورت جهتگیریها و سیاستها و سنتها و پراتیکهاى معین نشان میدهد‪ ،‬و دوم سطح‬ ‫تشکیالت ‪ ،‬یعن تعلق کادرها و ارگانها به گرایشات مختلف‪ .‬در این مورد دوم بحث من اساسا مربوط به‬ ‫کادرهائ است که کمیته هاى تصمیم گیرنده اصل را پر میکنند و نه اعضاء حزب بطور کل ‪ .‬نحوه‬ ‫قطببندى اعضاء حزب حول این گرایشات تنها وقت به درست قاب بررس خواهد بود که هر گرایش‬ ‫در سطح کادرها و سیاستها‪ ،‬بیش از این متعین شده باشد و تقاب کنکرت ترى در این سطح بوجود‬ ‫آمده باشد‪ .‬این چیزى است که به نظر میاید امروز دارد صورت میگیرد‪.‬‬ ‫در ک دو جریان راست وجود دارد که کامال حسابشان از نظر سیاس و اجتماع از هم جداست‪ :‬اول‪،‬‬ ‫ناسیونالیسم کرد که در تشکیالت کردستان حزب و به درجه اى در تشکیالت خارج کشور حزب نفوذ‬ ‫معین دارد‪ .‬این جریان همانطور که گفتم تا این اواخر عمدتا ساکت بوده و به اهرمهائ که در سطح‬ ‫عملیتر براى تاثیرگذارى به کاروبار حزب در دست داشته‪ ،‬به نفوذ تاریخ سنتهایش در مبارزه مسلحانه‬ ‫و نظایر اینها قانع و دلخوش بود‪ .‬این وضعیت امروز تغییر کرده و تا حدودى این جریان خودنمائ‬ ‫بیشترى میکند‪ .‬گرایش دیگر حاص تعرض بین الملل بورژوازى علیه سوسیالیسم بطور کل و علیه‬ ‫مارکسیسم بطور اخص است‪ .‬بیرون حزب ما این را به صورت سوسیال دموکرات شدن و لیبرال شدن و‬ ‫چپ نوئ شدن فعالین پوپولیست چپ ایران میبینیم‪ .‬در داخ حزب هم تاثیرات در این جهت مشاهده‬ ‫‪106‬‬


‫میشود‪ .‬اما باز با توجه به ههمون فکرى مارکسیسم رادیکال و ارتدوکس مارکسیسم در حزب‬ ‫کمونیست‪ ،‬این گرایش به صورت یک گرایش خاموش و مسکوت دیده میشود‪ .‬نمیشود به این جریان‬ ‫نسبت آکادمیسم داد چراکه واقعا حت مایه کار تحقیق و نوشتن هم از خود نشان نداده‪ .‬عمدتا شک‬ ‫ابراز وجود این جریان محافظه کارى سیاس ‪ ،‬عدم تحرک عمل ‪ ،‬محفلیسم و نظایر آن است‪ .‬از نظر فکرى‬ ‫به نظر من اینها یک گرایش دموکراتیک و یا سوسیال دموکراتیک را نمایندگ میکنند‪ .‬این گرایشات‬ ‫راست طبعا خوانائ با هم ندارند و رضایت هم از وجود دیگرى در حزب ندارند‪.‬‬ ‫مرکز این حزب‪ ،‬و در واقع از نظر کم بزرگترین بخش این حزب‪ ،‬را همان سنت مارکسیسم انقالب‬ ‫ضد پوپولیست تشکی میدهد که حزب خود را ساخته شده میبیند و امر اساس اش را اداره حزب و به‬ ‫عبارت تشکیالتدارى تشکی میدهد‪ .‬این جریان است که نمیتواند پایان موازنه فکرى و سیاس قبل‬ ‫را ببیند و به رسمیت بشناسد‪ .‬این را نمیبیند که چهارچوب فکرى و سیاس ضد پوپولیست با زوال‬ ‫پوپولیسم خود بالمصرف و ناکاف میشود‪ .‬از نظر اجتماع به نظر من خط مرکز برخالف راست فاقد‬ ‫یک پایه مادى است‪ .‬این نوع مارکسیسم انقالب ‪ ،‬یعن جنبش اجتماع روشنفکران کمونیست دوره اش‬ ‫تمام شده و هر نوع کمونیسم رادیکال و ازنظر فکرى ارتدوکس تنها بر بنیاد جنبش سوسیالیست‬ ‫کارگر امکان وجود دارد‪ .‬این حرف را ما در کنگره زدیم ب آنکه کس از این مرکز عظیم انتقاد ما و‬ ‫هشدار ما را بخودش بگیرد‪ .‬به هرحال مرکز امروز همان چپ سابق حزب است که در شرایط جهان امروز‬ ‫حرف بیشترى ندارد‪ ،‬پاسخ به معضالت کمونیسم امروز ندارد و گاه حت متاسفانه سوال هم ندارد‪،‬‬ ‫چراکه حزب هست که باید حف بشود‪ ،‬رشد بکند‪ ،‬عضو بگیرد و روزنامه منتشر کند و غیره‪ .‬همانطور‬ ‫که گفتم در حزب کمونیست در کلیه سطوح‪ ،‬در کمیته مرکزى و به پائین‪ ،‬به استثناى شاخه هاى‬ ‫فعالیت کارگرى حزب در داخ ایران‪ ،‬ما این مرکز را بعنوان گرایش اصل میبینیم‪.‬‬ ‫گرایش چپ گرایش است که با بحث کمونیسم کارگرى و با تالشهاى سالهاى اخیر براى بدست دادن‬ ‫یک بنیاد فکرى و عمل براى سازمانده سوسیالیست طبقه و تبیین مسائ کمونیسم از زاویه‬ ‫سوسیالیسم کارگرى مشخص میشود‪ .‬این جریان از قب از تشکی حزب کمونیست و بخصوص از کنگره‬ ‫اتحاد مبارزان کمونیست به تدریج قالب مشترک مارکسیسم انقالب ایران را شکست‪ .‬ناکاف دانستن‬ ‫خلوص نظرى و تاکید بر خصلت اجتماع کار کمونیست به عنوان سازمانده اعتراض سوسیالیست‬ ‫خود طبقه کارگر‪ ،‬معرف این جریان است‪ .‬از نظر اجتماع این شاخه اى از آن کمونیسم است که در‬ ‫تمام طول این گفتگو ازآن صحبت کردم‪ .‬پایه مادى این جریان در جامعه بسیار عین و قدرتمند است‪،‬‬ ‫و هم اکنون به طور مشخص مورد توجه آن بخشهائ از تشکیالت حزب است که مستقیما در درون‬ ‫محیط کارگرى و جنبش اعتراض طبقه کار میکنند‪ .‬این آن گرایش است که حزب به طور کل در‬ ‫سطح رسم ‪ ،‬خود را با آن تداع میکند‪ ،‬بدون آنکه در صحنه عمل در همه عرصه هاى فعالیت حزب‪،‬‬ ‫قدرت عمل متناسب با موقعیت رسم اش داشته باشد‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬گفتید این گرایشات تحت تاثیر عوام بیرون و درون از هم دور شده اند‪ .‬این عوام کدامند‬ ‫و جدائ این گرایشات در چه اشکال خود را نشان میدهد؟‬ ‫‪107‬‬


‫منصور حکمت‪ :‬مهمترین عام به نظر من تحوالت است که جنبش به اصطالح سوسیالیست در دنیا دارد‬ ‫از سر میگذراند‪ .‬وقت ”رویزیونیسم“ موضوعیت خود را از دست میدهد‪ ،‬آن چپ رادیکال که به‬ ‫اعتبار ”آنت رویزیونیسم“ هویت خود را تعریف کرده نیز زمینه وجود خود را از دست میدهد‪ .‬چپ‬ ‫رادیکال‪ ،‬و از جمله جریان مارکسیسم انقالب در ایران که مدافع تمام و کمال خلوص نظرى و رجعت به‬ ‫ترورى مارکس بود‪ ،‬اساسا در انتقاد به رویزیونیسم و در تقاب با آن اهمیت و موضوعیت پیدا میکرد و‬ ‫نه به عنوان چهارچوب یک اعتراض اجتماع و طبقات ‪ .‬بنابراین آنچه ما شاهد آن بودیم این بود که‬ ‫خط و تفکر رسم در حزب خصلت انتقادى و تعرض اش به جهان پیرامون خود را از دست میدهد و به‬ ‫ایدئولوژى یک حزب سیاس و به فلسفه حزبدارى تبدی میشود‪ .‬این براى مدت طوالن پدیده خیل‬ ‫شناخته شده اى در حزب بود که رهبران آن مینوشتند تا روزنامه بتواند درآید یا رادیو برنامه داشته‬ ‫باشد‪ .‬آن حس حقانیت و تعجی در به کرس نشاندن دیدگاه خود در تقاب با گرایشات و جریانات‬ ‫دیگر در جامعه که مشخصه دوره انتقاد ضد پوپولیست بود به تدریج از بین رفت‪ .‬این اجتناب ناپذیر‬ ‫بود زیرا چهارچوب فکرى آنت پوپولیست حزب کار خود را کرده بود و محصول تشکیالت خود را‬ ‫ببار آورده بود‪ .‬بعد از تشکی حزب‪ ،‬امر واقع به امر اداره حزب تبدی میشود‪ .‬این مساله را درهمان‬ ‫سرمقاله بسوى سوسیالیسم شماره یک یک سال پس از تشکی حزب گوشزد کردیم‪ .‬به هرحال شروع این‬ ‫روند واگرائ گرایشات را میتوان در درجا زدن خط رسم و غلبه تشکیالتچیگرى بر آن دید‪ .‬رخوت‬ ‫این جریان در عین حال مصادف است با تحوالت فکرى و سیاس بسیار مهم در ک جنبش موسوم به‬ ‫کمونیسم‪ .‬این با خودش جریان وسیع از بازبین و تجدیدنظر در درون چپ روشنفکرى ببار آورد‪.‬‬ ‫تنها کمونیسم میتوانست در این دوره همان طپش و بالندگ را از خود نشان بدهد که پاسخ مسائ‬ ‫این دوره را داشته باشد‪.‬‬ ‫این پاسخ از چهارچوب فکرى پیشین در نیامد‪ ،‬بلکه با نقد این چهارچوب از زاویه سوسیالیسم‬ ‫کارگرى بدست آمد دیا به هرحال به نظر من بدست آمد)‪ .‬بعبارت دیگر با روشن شدن محدودیتهاى‬ ‫چهارچوب فکرى ضد پوپولیست و با معلوم شدن ضعف عمل این جریان در قد و قامت موجودش در‬ ‫سازمانده طبقات ‪ ،‬سوسیالیسم کارگرى بعنوان یک گرایش دخی در حزب کمونیست این بار به‬ ‫صورت یک سنت متمایز شروع به حرف زدن کرد‪ .‬در این دوره ما شاهد ادبیات متفاوت هستیم که‬ ‫توسط این خط ارائه میشود و در سنت فکرى ضد پوپولیست ریشه ندارد‪ .‬بحثهاى مربوط به شوروى‪،‬‬ ‫مباحثات مربوط به سازمانده کارگرى و غیره‪ ،‬هرچند که به عنوان خط رسم و در ارگانهاى مرکزى‬ ‫منتشر میشوند‪ ،‬معلوم است که در موضع انتقادى نسبت به این خط رسم تاکنون و حت برخ مبان‬ ‫برنامه اى و ادراکات پایه اى تاکنون حزب قرار دارند‪ .‬به نظر من پس از تشکی حزب‪ ،‬خط کارگرى‪،‬‬ ‫جریان چپ‪ ،‬به تدریج و پس از کنگره سوم دیگر رسما‪ ،‬حساب خود را از خط رسم در حزب جدا‬ ‫میکند‪ .‬تا آنجا که به داخ حزب کمونیست ایران برمیگردد‪ ،‬مباحثات کمونیسم کارگرى بعنوان‬ ‫تعرض علیه مرکز مطرح میشود‪ .‬جریان چپ مدع میشود که با سنت فکرى و عمل حاکم بر حزب‬ ‫اختالف اجتماع و طبقات دارد‪.‬‬ ‫حرکت جریانات راست هم ناش از تحوالت جهان بیرون است‪ .‬ناسیونالیسم کرد به ویهه تحت تاثیر‬ ‫اوضاع منطقه است‪ .‬ب افق این سنت را در بیرون حزب کمونیست ایران به روشن میبینیم‪ .‬آشفتگ‬ ‫‪108‬‬


‫سیاس و عمل حزب دموکرات و جریانات اپوزیسیون کرد در عراق بر کس پوشیده نیست‪.‬‬ ‫ناسیونالیسم که با پذیرش قالبهاى رادیکالتر و زبان مارکسیست خود را در حزب کمونیست زنده‬ ‫نگاهداشته است هم از همین ب افق رنج میبرد‪ .‬ناسیونالیسم ناسیونالیسم است و با حضور در حزب‬ ‫کمونیست افق و نگرش اجتماع اش تغییر نمیکند‪ .‬بحران سوسیالیسم بورژوائ در سطح جهان ‪،‬‬ ‫رخوت خط رسم در حزب‪ ،‬و باالخره سیر تکوین جنگ ایران و عراق که فرجه را بر این جریانات‬ ‫تنگ میکند‪ ،‬انعطاف پذیرى‪ ،‬قدرت مانور و تحم این جریان را کاهش میدهد‪ .‬به این موقعیت‪،‬‬ ‫تعرض چپ در درون حزب را هم اضافه کنید‪ .‬معلوم است که این جریان باید باالخره از موضع اثبات‬ ‫خود حرکت و مقاومت بکند‪.‬‬ ‫تمایالت چپ نوئ و سوسیال دموکراتیک در حزب که دیگر رسما محصول اوضاع اخیر بین الملل‬ ‫است‪ .‬این اوضاع کمک کرده است تا بخش از فعالین چپ رادیکال تازه تمایالت سیاس خود را‬ ‫بشناسند‪ .‬تمام بحث ما این بود که چپ ایران اساسا یک جریان دموکراتیک ضد استبدادى بوده است‪.‬‬ ‫باالخره خرده بورژواى ناراض ایران که ده سال قب به دلی اعتبار مارکسیسم مشغله اش و تمایالتش‬ ‫را تحت نام مارکسیسم بیان میکرد‪ ،‬امروز که تمام دنیا دارند ختم مارکسیسم را اعالم میکنند چرا باید‬ ‫این قالب و این عنوان را تحم کند‪ .‬بعالوه تازه فرصت پیدا شده که روشنفکر چپ ایران در یک‬ ‫مقیاس وسیعتر با رگه هاى فکرى غیرمارکسیست بیشتر آشنا بشود‪ .‬در چنین اوضاع ‪ ،‬با گورباچفیسم‬ ‫در روسیه و سوراخ که در الیه اوزون بوجود آمده و غیره‪ ،‬مشک بتوان این گرایش را به حزب در‬ ‫سنت خاص ضد پوپولیست خوشنود نگهداشت‪ .‬این جریان با بحثهاى امروز در مورد کمونیسم‬ ‫کارگرى که دیگر ابدا نمیتواند کنار بیاید‪.‬‬ ‫همه اینها یعن اینکه در حزب کمونیست ایران هم نظیر جامعه بطور کل ‪ ،‬سوسیالیسم غیرکارگرى دارد‬ ‫به بن بست میرسد و زوال پیدا میکند و سوسیالیسم کارگرى دارد خود را از تاریخ چپ غیرکارگرى و‬ ‫از تفکر و پراتیک آن جدا میکند‪ .‬اوضاع جهان این روند را در درون حزب کمونیست ایران به شدت‬ ‫تسریع کرده است‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬گرایشات راست واقعا در حزب چه نیرو یا نفوذى دارند؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬ه بصورت نیروى متعین و تشکیالت خیل کم‪ .‬اما نفوذ عملیشان بر کاروبار حزب به‬ ‫صورت ایجاد موانع بر سر راه پیشرفت سیاستهاى رادیکال حزب کم نیست‪ .‬گفتم که این یک حزب‬ ‫مارکسیست رادیکال است‪ .‬ناسیونالیسم یا سوسیال دموکراتیسم و غیره در این حزب هیچ نوع‬ ‫مشروعیت ندارد‪ .‬بنابراین قدرت و نقش گرایشات راست را اساسا در توانائ آنها در کند کردن لبه‬ ‫سیاستهاى چپ در حزب میتوان دید و نه به شک اثبات در نیروى قائم بذات خود آنها‪ .‬اینکه جدائ‬ ‫ما از سنت و روشهاى مبارزه مسلحانه مل و جایگزین آن با مبارزه مسلحانه کمونیست در کردستان به‬ ‫چنین روند کشدارى تبدی میشود‪ ،‬اینکه ایجاد یک سازمان کمونیست روشنبین‪ ،‬منضبط‪ ،‬پرکار و‬ ‫مسرول درخارج کشور با اینهمه افت و خیز همراه میشود‪ ،‬اینها آثار و عالئم مقاومت این گرایشات‬ ‫است‪ .‬این جریانات پرچمدار ندارند‪ ،‬و در این چهارچوب مارکسیست و رادیکال مسلط به حزب‬ ‫نمیتوانند مستقال ابراز وجود کنند‪ .‬اما واقع اند و در هر فع و انفعال تشکیالت میتوان مزاحمت اینها‬ ‫‪109‬‬


‫را نشان داد‪ .‬در مجموع گرایش ناسیونالیست پدیده متعین تر و قاب اندازه گیریترى از راست‬ ‫روشنفکرى و سوسیال دموکراتیک است‪ .‬این دوم بیشتر بصورت تمایالت فردى و محفل اینجا و‬ ‫آنجا دیده میشود‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬تا آنجا که به گرایشات درون حزب بر میگردد‪ ،‬بنابراین‪ ،‬نقد شما‪ ،‬از زاویه مباحثات کمونیسم‬ ‫کارگرى‪ ،‬اساسا متوجه گرایش سانتر در حزب است‪ .‬چرا که بقول شما تمایالت و سنتهاى راست در‬ ‫همان چهارچوب قدیم فکرى و سیاس حزب جائ ندارند‪ .‬در نقد مرکز‪ ،‬اما‪ ،‬یک مساله باید روشن‬ ‫بشود‪ .‬اگر بحث کمونیسم کارگرى و چهارچوب فکرى اولیه حزب هر دو به هرحال تاکید و رجعت به‬ ‫ارتدوکس مارکسیم را نمایندگ میکنند‪ ،‬آنوقت قاعدتا نقد امروز شما نباید متضمن انتقاد نظرى اى به‬ ‫چهارچوب فکرى اولیه حزب باشد‪ .‬عمال هم به نظر میرسد که در درون حزب بحث کمونیسم کارگرى‬ ‫بصورت انتقادى نه از سیستم فکرى تاکنون حزب‪ ،‬بلکه بر پراتیک حزب فهمیده شده‪ .‬آیا این استنباط‬ ‫و برداشت را درست میدانید؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬خیر‪ .‬البته این نحوه اى است که خیل از رفقا دوست دارند فکر کنند‪ ،‬چراکه به نحوى‬ ‫بحث امروز را در امتداد بحث دیروز نشان میدهد و پیوستگ تاریخ حزب را محفوظ نگهمیدارد‪ .‬به‬ ‫نظر من کمونیسم کارگرى حاوى انتقاد نظرى جدى اى به چهارچوب فکرى موسوم به مارکسیسم‬ ‫انقالب ایران است‪ .‬تاکید هر دو بر مبتن بودن به ارتدوکس مارکسیسم براى یک فرض کردن اینها‬ ‫حت از نظر تروریک کاف نیست‪ .‬مساله تماما بر سر برداشت متفاوت ما از این مارکسیسم و این‬ ‫ارتدوکس است‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬کمونیسم کارگرى بعنوان یک جمعبندى در موضع انتقادى جدى اى‬ ‫نسبت به گذشته فکرى و سیاس خود ما قرار میگیرد‪ .‬بگذارید این را بیشتر توضیح بدهم چون فکر‬ ‫میکنم بخصوص از نظر سرنوشت این جریان در حزب کمونیست ایران این مهم است‪.‬‬ ‫قبال هم گفتم که من از تقاب جنبشها‪ ،‬بعنوان پدیده هاى اجتماع ‪ ،‬حرکت میکنم و تنها بر این مبنا‬ ‫میتوانم تقاب مکاتب و دستگاههاى فکرى را بشناسم‪” .‬مارکسیسم انقالب ایران“ یک جنبش فکرى و‬ ‫سیاس اجتماع بود‪ .‬چهارچوب فکرى حرکت مادى اى بود که در جامعه ایران در دوره معین براه‬ ‫افتاد و نتایج کامال ملموس و قاب مشاهده اى در سطح جامعه ببار آورد‪ .‬خیلىها دوست دارند این را‬ ‫عنوان تلق کنند که اتحاد مبارزان کمونیست بعنوان یک گروه کمونیست به خودش داده بود‪ .‬اینها‬ ‫حت مورخین خوب هم نیستند‪ .‬واقعیت این است که جریان مارکسیسم انقالب ایران یک جریان انتقادى‬ ‫در درون چپ رادیکال غیرکارگرى ایران بود که در طول سالهاى ‪ ٧٥‬تا ‪ ٢١‬نفوذ وسیع در درون این‬ ‫چپ بدست آورد و نهایتا سیماى سیاس و نظرى آن را دگرگون کرد‪ .‬این جریان مضمون مشترک ک‬ ‫گرایشات چپ رادیکال ایران‪ ،‬یعن خلق گرائ ‪ ،‬را به زیر سوال کشید و ابزارى شد براى یک تکان‬ ‫فکرى اساس در درون این چپ‪ .‬راستش در تاریخ چپ ایران کمتر حالت چنین کالسیک از گ کردن‬ ‫و عمومیت یافتن یک نقد و یک دستگاه انتقادى را شاهد بوده ایم‪ .‬درست همانطور که یک مکتب‪ ،‬در‬ ‫نقاش یا موسیق ونقد ادب ‪ ،‬همه گیر میشود‪ ،‬مارکسیسم انقالب ایران در محدوده چپ رادیکال همه‬ ‫گیر شد‪ .‬اندیشه هائ که ابتدا توسط یک گروه کوچک طرح شد‪ ،‬در ظرف مدت بسیار کوتاه‬ ‫سخنگویان‪ ،‬مبلغین و مدافعین در ک پهناى چپ ایران پیدا کرد‪ .‬در تمام تشکیالتها فشار این جریان‬ ‫انتقادى باال گرفت‪ ،‬نه فقط گرایشات قدرتمند به نفع این نقد شک گرفت بلکه مخالفین آن هم خیل‬ ‫‪110‬‬


‫زود زبان و فرمولبندى هاى این جریان را اخذ کردند‪ .‬این جریان پرچم چرخش به چپ سوسیالیسم‬ ‫رادیکال در ایران بود و خیل زود آنچنان نیروى وسیع را شام شد که عمال به بستر اصل رادیکالیسم‬ ‫چپ در ایران تبدی شد و معتبرترین و فعالترین حزب سیاس چپ رادیکال‪ ،‬حزب کمونیست ایران‪ ،‬را‬ ‫تشکی داد‪ .‬چپ ایران در طول انقالب ‪ ٧٥‬پالریزه شد‪ ،‬مرکز آن دچار تشتت شد‪ ،‬راست آن به سمت‬ ‫حزب توده و سوسیال دموکراس چرخید و چپ آن‪ ،‬بر مبناى این نقد مارکسیست انقالب از‬ ‫خلقگرای ‪ ،‬به یک جریان حزب قدرتمند تبدی شد‪.‬‬ ‫واضح است که این جریان انتقادى به ارتدوکس مارکسیسم در برابر خلقگرای متک بود‪ .‬واضح است‬ ‫که بسیارى از فعالین این جریان مارکسیسم را به نقد پوپولیسم محدود نمیدیدند و تنزل نمیدادند‪ .‬اما به‬ ‫عنوان یک حرکت اجتماع ‪ ،‬این جریان به هرحال سیماى معین از خود بدست میداد‪ .‬اینکه ما‪ ،‬بعنوان‬ ‫فعالین و یا سردمداران این جریان‪ ،‬ازمارکسیسم چه میفهمیدیم یک بحث است و اینکه حرکت مارکسیسم‬ ‫انقالب به عنوان یک حرکت تعریف شده و عین چه استنباط از مارکسیسم بدست میداد بحث دیگرى‬ ‫است‪ .‬این دوم به مراتب مهمتر است‪ .‬در همه جنبشها همینطور است‪ .‬آن بخش از تفکر و آگاه‬ ‫رهبران و فعالین یک جریان به مشخصه فکرى و عین یک جنبش به طور کل تبدی میشود که با نیازها‬ ‫و مشخصات مادى و اجتماع آن حرکت تناسب دارد‪ .‬یک جنبش به هرحال مشغله اجتماع معین پیدا‬ ‫میکند که تصویرى از تمام افق فعالین و متفکرین و رهبران آن نیست‪ .‬جریان مارکسیسم انقالب پرچم‬ ‫رادیکالیزاسیون چپ روشنفکرى ایران زیر فشار سوسیالیسم کارگرى و عظمت معنوى مارکسیسم بود که‬ ‫تازه داشت بطور دست اول و یا با روایات اصولیتر در چپ ایران مطرح میشد‪ .‬به هرحال مارکسیسم‬ ‫انقالب بعنوان یک جریان تا آن اندازه به ارتدوکس رجعت میکرد که به کار یک چپ غیرکارگرى فعال‬ ‫در یک انقالب معین میخورد‪ .‬خیل از فعالین این جریان شاید در ذهن خود افق فراتر یا محدودتر از‬ ‫این داشتند‪.‬‬ ‫رجعت به مارکسیسم در محدوده معین و در چهارچوب معض اجتماع معین که این جنبش در برابر‬ ‫خود قرار داده بود صورت میگرفت‪ .‬کمونیسم کارگرى این محدوده و این معض اجتماع را نقد‬ ‫میکند و میشکند و لذا مجموعه اى از مسائ نظرى و معضالت فکرى و برنامه اى را جلوى خود‬ ‫میگذارد که اساسا در چهارچوب مارکسیسم انقالب ایران نمیتوانست طرح شود تا چه رسد به اینکه‬ ‫پاسخ بگیرد‪ .‬سوال اساس اینست که جریان ”مارکسیسم انقالب ایران“ و کمونیسم کارگرى هریک به‬ ‫کجاى مارکسیسم برمیگردند؟ اگر بخواهم انتقاد تروریک امروز خود را از دستگاه فکرى موسوم به‬ ‫”مارکسیسم انقالب ایران“ ساده کنم و در یک جمله بگویم این میشود‪ :‬این جریان فاقد یک نگرش‬ ‫تاریخ و فاقد یک درک اجتماع از خود مارکسیسم به مثابه یک ترورى و یک جنبش بود‪ .‬به نظر من‬ ‫این جریان مفسر بسیار خوب براى مارکسیسم به عنوان یک ترورى بود‪ ،‬البته تا آنجاکه امر اجتماع اى‬ ‫که در برابر خود داشت رجوع به مارکسیسم را ایجاب میکرد‪ .‬این جریان استنتاجات سیاس و تاکتیک‬ ‫اساسا درست از این ترورى بعم میاورد‪ .‬تا همین امروز تک تک مواضع این جریان در قبال گرهگاهها‬ ‫و مسائ سیاس دوره انقالب و پس ازآن به قوت و صحت خود باق است‪ .‬اما اشکال بر سر این بود که‬ ‫براى این جریان مارکسیسم نهایتا یک ترورى بود‪ ،‬ترورى اى که حقایق جهان سرمایه دارى را‬ ‫میشکافت و نقد میکرد‪ .‬ترورى اى که نقد کارگر به جامعه سرمایه دارى را بیان میکرد‪ .‬این نقد و این‬ ‫ترورى نقطه شروع تفکر و تعق درباره پراتیک اجتماع بود‪ .‬مارکسیسم انقالب ایران در پ سازمان‬ ‫‪111‬‬


‫دادن یک جنبش پراتیک ‪ ،‬و البته کارگرى‪ ،‬برمبناى این ترورى بود‪ .‬این یک نگرش وارونه است‪ .‬به‬ ‫نظر من همینجا نگرش غیرتاریخ این جریان و جدائ اش از یک از بنیادىترین پایه هاى مارکسیسم‬ ‫نمودار میشود‪ .‬مارکسیسم انقالب ایران هنوز مارکسیسم به مثابه یک ترورى را بشیوه اى که مارکس‬ ‫راجع به ترورى بطور کل حکم داده است نگاه نمیکرد‪ .‬به عبارت دیگر خود مارکسیسم بعنوان یک‬ ‫ترورى معین را غیراجتماع و غیرتاریخ قضاوت میکرد‪ .‬تزهاى مارکس درباره فوئرباخ‪ ،‬که به‬ ‫موجزترین شیوه نگرش مارکس به رابطه اندیشه و پراتیک اجتماع و طبقات را بیان میکند‪ ،‬شام خود‬ ‫مارکسیسم به عنوان یک اندیشه معین هم میشود‪ .‬نمیتوان همه نظریات و افکار بشر را محصول جامعه‬ ‫دید‪ ،‬براى آنها کاربست تاریخ پیدا کرد‪ ،‬حقیقت یا عدم حقیقت آنها را به پراتیک اجتماع آنها گره‬ ‫زد‪ ،‬و در عین حال خود مارکسیسم را بعنوان یک اندیشه مجرد از پراتیک اجتماع و مقدم بر آن‪ ،‬مستق‬ ‫از کاربست تاریخ آن و بعنوان مجموعه اى از احکام حقیق درباره جهان عین فهمید‪ .‬واضح است که‬ ‫اجزاء ترورى مارکس‪ ،‬تبیین اش از شیوه هاى تولید‪ ،‬از منشاء سود‪ ،‬از دولت و غیره همه احکام علم‬ ‫اند و مستقال قاب درکند‪ .‬اما پذیرش اینها پذیرش مارکسیسم نیست زیرا اساس مارکسیسم نقد است‪ .‬نه‬ ‫نقد یک ذهن به بیرون خود‪ ،‬بلکه نقد یک پراتیک و یک جنبش عین و مادى در جامعه به ک جامعه‪.‬‬ ‫نمیتوان احکام مارکسیست را بصورت یک مجموعه اعتقادى جمع آورى کرد و نام آن را مارکسیسم‬ ‫گذاشت‪ .‬مارکسیسم قب از هر چیز یعن قرار گرفتن در همان موضع اجتماع و در متن همان پراتیک‬ ‫اجتماع ‪ -‬انتقادى که تازه کاربرد این احکام را به مثابه نقد ممکن میکند‪ .‬در سمینار سع کردم‬ ‫توضیح بدهم که چگونه این موضع اجتماع خاص و این پراتیک اجتماع خاص قاب تفکیک از‬ ‫مارکسیسم به مثابه یک ترورى نیست و چطور مارکسیسم غیرکارگرى یک تناقض درخود است‪.‬‬ ‫در کنگره دوم من به این ضعف چهارچوب فکرى موجود اشاره کردم‪ .‬گفتم که ما باید نه فقط به ترورى‬ ‫مارکسیسم بلکه به نقطه رجوع و پایه اجتماع آن برگردیم‪ .‬مارکسیسم انتقادى عالمانه و خیراندیشانه به‬ ‫سرمایه دارى نیست ‪ .‬انتقاد کارگر است بعنوان یک طبقه معین و بعنوان یک معترض زنده در جامعه‬ ‫سرمایه دارى‪ .‬قرار داشتن در این مکان اجتماع براى یک حزب سیاس همانقدر شاخص مارکسیست‬ ‫بودنش است که قبول داشتن ترورى ارزش اضافه‪ .‬براى رفقاى ما این یک تجدیدنظر تروریک در‬ ‫چهارچوب پیشین نبود‪ ،‬بلکه اصرارى بر یک جهتگیرى پراتیک بسوى طبقه کارگر بود‪ .‬حال آنکه‬ ‫همانطور که گفتم این مساله اى عمیقا تروریک است که خود را در اختالفات جدى اى در تبیین نظرى‬ ‫مسائل که روبرویمان است نشان میدهد و ف الحال داده است‪ .‬یک نمونه از این اختالف را در‬ ‫مباحثات پیرامون مساله شوروى دیدیم‪ .‬برنامه حزب کمونیست ایران‪ ،‬در چهارچوب سنت مارکسیسم‬ ‫انقالب ایران‪ ،‬علت شکست نهائ انقالب کارگرى در شوروى را ”غلبه رویزیونیسم“ میداند‪ .‬بحث ما‪،‬‬ ‫من و رفیق ایرج آذرین‪ ،‬در بولتن شوروى دقیقا همین تبیین را نقد و رد میکند‪ .‬به جاى جستجو‬ ‫کردن عل شکست در تخط این و آن از مارکسیسم به مثابه یک ترورى‪ ،‬ما جنبش اجتماع طبقه کارگر‬ ‫و محدودیتها و افق و ب افق آن را مبنا قرار میدهیم‪ .‬و تازه از اینجا رهسپار بررس عل تغییر‬ ‫کاربست مارکسیسم بعنوان یک ترورى توسط جنبش اجتماع طبقات دیگر میشویم‪ .‬در مورد خود مقوله‬ ‫رویزیونیسم ما دیدگاه مکتب را رد میکنیم و رویزیونیسم را بعنوان سیستم و روبناى فکرى جنبشهاى‬ ‫اجتماع بررس میکنیم و به اعتبار اختالف کارگر با این جنبشها با آنها گالویز میشویم و نه صرفا‬ ‫‪112‬‬


‫بعنوان ارتداد از مکتب‪ .‬در قبال مسائل مانند‪ ،‬اوضاع بین الملل ‪ ،‬مبارزه اقتصادى کارگر‪ ،‬اصالحات‪،‬‬ ‫تبیین احزاب سیاس ‪ ،‬تحلی تاریخ کمونیسم‪ ،‬تعیین وظایف و دورنماى حزب کمونیست‪ ،‬کار‬ ‫کمونیست در درون طبقه و غیره نیز میتوان اختالفات جدى نظرى اى که میان کمونیسم کارگرى با‬ ‫چهارچوب فکرى پیشین پیدا میشود را دید‪ .‬این اختالفات مادام که چهارچوب فکرى پیشین عمدتا‬ ‫پوپولیسم را هدف نقد خود داشت کامال مشهود نمیشد‪ .‬گفتم که در این عرصه معین‪ ،‬تا آنجا اندیشه‬ ‫مارکسیست به جنگ خلقگرائ میرود‪ ،‬حرف خیل زیادتر و یا متفاوت هم نمیشود زد‪ .‬اما وقت کار‬ ‫پوپولیسم تمام میشود و معضالت جدید‪ ،‬بویهه مساله پراتیک کمونیست و بحران سوسیالیسم بورژوائ ‪،‬‬ ‫طرح میشود‪ ،‬نقاط ضعف چهارچوب قبل نمودار میشود‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬اما بخش مهم از اختالفات نظرى اى که مطرح میکنید در طول سالهاى گذشته در چهارچوب‬ ‫همین حزب و بعنوان خط رسم و یا استنتاج از مواضع رسم حزب مطرح شده ‪...‬‬ ‫منصور حکمت‪ :‬کامال درست است ‪.‬منظور من از ”مارکسیسم انقالب “ چهارچوب و موازنه فکرى ناظر‬ ‫به حزب کمونیست ایران در این مقطع نیست‪ .‬به نظر من این عنوان میتواند به معن دقیق کلمه توصیف‬ ‫از جریان ما تا قب از کنگره اتحاد مبارزان کمونیست باشد‪ .‬یعن مقطع که بحث پراتیک کمونیست به‬ ‫طور جدى مطرح شد و کمبودهاى سیستم فکرى قبل عیان شد‪ .‬بعد از این مقطع و به ویهه بعد از‬ ‫تشکی حزب‪ ،‬به تدریج نظرات در چهارچوب خط رسم حزب مطرح میشود که دیگر مال این سنت‬ ‫نیست‪ .‬خود بحث کمونیسم کارگرى رسما در کنگره دوم در سه سال و نیم قب مطرح شده‪ .‬این مقطع‬ ‫است که ما دیگر تقاب کمابیش رسم و علن کمونیسم کارگرى با چهارچوب فکرى قبل و با سایر‬ ‫گرایشات فکرى موجود در حزب را میبینیم‪ .‬اینکه براى دوره اى‪ ،‬در واقع تا کنگره سوم‪ ،‬این بحثها‬ ‫در پیوستگ با گذشته مطرح میشود نباید بر تفاوتهاى فکرى و عمل این دیدگاه با چهارچوب قبل‬ ‫سایه بیاندازد‪ .‬خود من به درجه اى که از چند سال قب نسبت به این تقاب آگاه شده ام حت المقدور از‬ ‫استفاده از عبارت ”مارکسیسم انقالب “ در خصلتنمائ حزب کمونیست ایران و باالخص نظرات که در‬ ‫این دوره مطرح کرده ام اجتناب کرده ام‪.‬‬ ‫این را هم بگویم که تمایز دیدگاههاى امروز ما با چهارچوب فکرى قبل چیزى نبوده که یکباره به آن‬ ‫رسیده باشیم‪ .‬امروز تشخیص داده ایم که اینها سنتهاى فکرى متفاوت هستند‪ ،‬اما لزوما از ابتدا متوجه‬ ‫دامنه نظرى و عمق اجتماع این اختالفات نبوده ایم‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬شک پیشروى و تثبیت این بحثها در حزب کمونیست چطور میتواند باشد؟ بگذارید به نحو‬ ‫دیگرى این سوال را مطرح کنم‪ .‬در حزب ما همانطور که گفتید در سطح رسم مخالفت با این جریان‬ ‫ابراز نمیشود‪ .‬همین امروز این دیدگاه مورد موافقت تشکیالت و ارگانهاى حزب است‪ ،‬کما اینکه‬ ‫بحثهائ که به قول شما انتقاد اساس اى به چهارچوب فکرى و سیاس حزب وارد میکنند بعنوان‬ ‫موضع رسم و در ارگان مرکزى حزب چاپ میشوند‪ .‬با این پذیرش عموم گیر کار دیگر کجاست؟‬ ‫منصور حکمت‪” :‬موافقت“ آن چیزى نیست که ما دنبال آن هستیم‪ .‬هیچوقت از این نظر در مضیقه‬ ‫نبوده ایم‪ .‬ما موافق نمیخواهیم‪ ،‬همفکر میخواهیم‪ .‬موافق کس است که پاسخ آدم به موضوع را به‬ ‫هرحال میپذیرد‪ ،‬اما همفکر کس است که در خود سوال با آدم شریک است‪ .‬علت عدم مخالفت رسم‬ ‫‪113‬‬


‫گرایشات دیگر با این مباحثات در درجه اول اینست که آلترناتیوى ندارند‪ .‬پرچمدار ندارند و یا با‬ ‫مالکهاى خود تصور میکنند که از مخالفت در یک چنین شرایط زیان خواهند کرد‪ .‬در یک کلمه براى‬ ‫مخالفت آمادگ ندارند‪ .‬پذیرش رسم و بعد مقاومت عمل در برابر استنتاجات ناش از این مباحثات‪،‬‬ ‫هضم کردن این مباحثات و کند کردن لبه تیز آن شیوه اصل برخورد گرایشات دیگر به بحث هاى‬ ‫ماست‪.‬‬ ‫این خط به موافق احتیاج ندارد‪ .‬به فعال و کادر و رهبر پر شور احتیاج دارد‪ .‬دوران مبارزه ضد‬ ‫پوپولیست را بیاد بیاورید‪ .‬هر عضو و فعال این جریان نماینده پرشور و با اعتماد به نفس و کوشائ‬ ‫براى این خط بود‪ .‬اینها کسان بودند که در این جریان پاسخ مسائ واقع و مبرم خود را گرفته‬ ‫بودند‪ .‬این جریان نماینده اعتقادات و اولویتهاى خود آنها بود‪ .‬اصرار داشتند آن را در محیط فعالیت‬ ‫خود‪ ،‬در سازمان خود و در هر کانون که میتوانستند به کرس بنشانند‪ .‬امروز هم کار بدون یک چنین‬ ‫فعالین و رهبران جلو نمیرود‪ .‬ما این را در آن ابعادى که باید نداریم و باید بوجود بیاوریم‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬بنابراین مساله بر سر کادرسازى است؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬این بیان خوب نیست ‪ .‬اوال کادرسازى بار آموزش و تربیت دارد که ابدا مورد نظر ما‬ ‫نیست‪ .‬و ثانیا تالش ما یک جنبه قوى تشکیالت دارد‪ .‬قصد ما آموزش و یا ترویج این بحثها نیست‪ .‬ما‬ ‫داریم دیدگاه و سیستم فکرى و عمل معین را در سطح اجتماع طرح میکنیم تا نیروهاى مادى آن‬ ‫گرد بیایند‪ .‬اول هم گفتم که پایه مادى این جریان را باید در جنبش اعتراض سوسیالیست خود طبقه‬ ‫جستجو کرد‪ .‬ما یک انتخاب فکرى و سیاس را جلوى کمونیستها‪ ،‬فعالین سوسیالیست طبقه و همینطور‬ ‫البته فعالین حزب کمونیست ایران بطور اخص قرار میدهیم‪ .‬آنها که در این نظرات و در این گرایش‬ ‫فکرى و سیاس امر خود و اردوى خودشان را میبینند طبعا حول آن متحد میشوند‪ .‬مساله فقط بر سر‬ ‫کادر براى این جریان نیست‪ .‬رهبران این خط باید پیدا بشوند و متحد بشوند‪.‬‬ ‫از طرف دیگر حزب باید عمال بر این گرایش کمونیست کارگرى بنا بشود‪ .‬قبال هم گفته ام که حزب‬ ‫کمونیست یک حزب چندپایه و چندبن است‪ ،‬و از نظر ما باید به یک حزب تک پایه سوسیالیسم‬ ‫کارگرى در ایران تبدی بشود‪ .‬این یعن مبارزه براى کنار زدن گرایشات دیگر در درون حزب‪ ،‬حت‬ ‫اگر با همه قطعنامه ها و مصوبات موجود چپ کارگرى در این حزب موافقت داشته باشند‪ .‬در یک جبهه‬ ‫چندحزب هم ممکن است روى سیاستها توافق وجود داشته باشد‪ .‬ما حزب یک گرایش را میخواهیم‪ .‬ما‬ ‫وحدت نظر و وحدت عم روى آن موضوعات را میخواهیم که هیچگاه در قطعنامه ها و مصوبات بیان‬ ‫نمیشوند‪ .‬وحدت عمل که ناش از تعلق یک حزب به یک سنت مبارزات واحد است‪ .‬تنها در آن‬ ‫صورت است که پتانسی عظیم را که براى رشد کمونیسم کارگرى و جنبش حزب آن وجود دارد‬ ‫میتوان تحقق بخشید‪ .‬به هرحال موافقتهاى موجود ما را در قلمرو تشکیالت ب وظیفه نمیکند‪ .‬برعکس‬ ‫باید از این شرایط براى یک کاسه کردن حزب بر مبناى کمونیسم کارگرى استفاده کرد‪ .‬پیشروى‬ ‫تشکیالت که کمونیسم کارگرى در حزب کمونیست میخواهد بسیار فراتر از داشتن موافقت و پذیرش‬ ‫عموم است‪ .‬خیل کنکرت تر هم هست‪ .‬این البته یک واقعیت است که مادام که این گرایش از تعداد‬ ‫کاف رهبران و کادرهاى توانا برخوردار نباشد بدست گرفتن عرصه هاى مختلف فعالیت حزب بزر‬ ‫‪114‬‬


‫و وسیع مث حزب کمونیست ایران برایش کار ساده اى نیست‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬آیا‪ ،‬الاق تا آنجا که به حزب کمونیست مربوط میشود‪ ،‬شتاب این ”انتخاب“ کند نیست؟ آیا‬ ‫سه چهار سال بعد از کنگره دوم حزب که این مباحثات در آن شاید براى اولین بار زیر تیتر واحد‬ ‫کمونیسم کارگرى مطرح شد‪ ،‬نمیبایست از نظر پیدا شدن آن نوع فعالین و کادرهائ که مد نظر‬ ‫شماست پیشروى بیشترى از این صورت گرفته باشد؟ مقایسه سرنوشت بحثهاى امروز با مباحثات ضد‬ ‫پوپولیست و سرعت که توانست چپ ایران را تحت تاثیر قرار بدهد شاید بتواند نکات را روشن بکند‪.‬‬ ‫منصور حکمت‪ :‬به نظر من به چند عام باید اینجا توجه کرد‪ .‬اوال‪ ،‬طرح مباحثات امروز به عنوان‬ ‫نگرش آلترناتیو در برابر چهارچوب فکرى پیشین در عم ‪ ،‬الاق از نظر رفقائ که این مباحثات را نه‬ ‫در جلسات ارگانهاى باالى حزب ‪ ،‬بلکه از طریق نشریات میشنیدند‪ ،‬به کنگره سوم بر میگردد و نه‬ ‫کنگره دوم‪ .‬در گزارش به کنگره دوم‪ ،‬در مقاالت ارگان مرکزى و غیره به هرحال خود ما هم‪ ،‬البته به‬ ‫نادرست‪ ،‬بحث را در پیوستگ بیشترى با گذشته فکرى حزب مطرح میکردیم تا امروز‪ .‬حرف از‬ ‫گسست فکرى و غیره زیاد میزدیم‪ ،‬اما جاى این تفسیر باق میماند که این سیر تکام نظرى و سیاس‬ ‫حزب است‪ .‬بحث ما به صورت تالش در تدقیق و تکمی خط رسم فهمیده میشد‪ .‬این وضعیت بعد از‬ ‫کنگره سوم تغییر کرده و خود ما هم سع کرده ایم‪ ،‬حت در فرم کارمان‪ ،‬وجود یک دو راه و‬ ‫ضرورت انتخاب میان آنها را برجسته تر کنیم‪.‬‬ ‫ثانیا‪ ،‬کندى اى که مشاهده میشود در درون حصارهاى حقوق حزب‪ ،‬و آن هم به غیر از حوزه ها و‬ ‫کانونهاى کارگرى حزب‪ ،‬بیشتر مصداق دارد تا در درون آن جریان که من به آن حزب به معن وسیع‬ ‫کلمه اطالق میکنم‪ .‬در این قلمرو وسیعتر‪ ،‬یعن بویهه در درون محاف و شبکه هاى کارگرى که‬ ‫پیرامون حزب را گرفته اند‪ ،‬بازتاب مباحثات اخیر فرق میکند و از خیل جهات امیدبخش و مهم است‪.‬‬ ‫تازه با توجه به اینکه این رفقا در جریان جزئیات مباحثات نیستند‪ ،‬خیل از اسناد را ندیده اند و غیره‪.‬‬ ‫مقایسه اى که گفتید البته جوانب بیشترى را میتواند روشن کند‪ .‬از یک طرف جو انقالب ده سال قب‬ ‫قطعا تعیین تکلیف فکرى و سیاس جنبشها و افراد را به شدت تسریع میکرد‪ .‬بعالوه‪ ،‬تفکر و نگرش که‬ ‫در آن زمان مورد نقد بود خیل توخال و بطور عیان راست و غیرمارکسیست بود‪ .‬این تفکر از دو‬ ‫لحاظ ورشکسته شد‪ .‬از نظر تروریک تناقضات آن با مارکسیسم عیان شد‪ .‬از نظر سیاس معلوم شد که‬ ‫کال چهارچوب فکرى اى براى هیچ نوع اپوزیسیون رادیکال را تشکی نمیدهد‪ .‬با انقالب نه فقط‬ ‫تحلیلهاى این جریان بلکه شعارها و مطالباتش هم پیش پا افتاده از آب در آمد‪ .‬وقت صنایع مل‬ ‫شدند‪ ،‬یا سفارت آمریکا را اشغال کردند‪ ،‬جریان که محتواى سیاس و اقتصادى اش چیز زیادى بیش‬ ‫از اینها نبود خودبخود نفوذش را در درون بخشهاى رادیکال تر جامعه از دست میدهد ‪.‬اما مهمتر از همه‬ ‫اینها اینست که بحث ضدپوپولیست مارکسیسم انقالب ایران بحث در درون یک سنت مبارزات معین‬ ‫بود‪ .‬منتقد و موضوع نقد در یک مکان اجتماع یکسان قرار داشتند‪ .‬چپ غیرکارگرى‪ ،‬اپوزیسیون‬ ‫چپ روشنفکرى‪ ،‬با جریان انتقادى اى در درون سنت خودش مواجه بود که بویهه به مسائ سیاس و‬ ‫عمل همین سنت جواب میداد‪ .‬علت همه گیر شدن سریع بحثهاى آنروز این بود‪ .‬این بار مساله کامال‬ ‫‪115‬‬


‫متفاوت است‪ .‬همانطور که گفتم کمونیسم کارگرى با سنت که دارد نقد میکند در صورت مساله شریک‬ ‫نیست‪ .‬بحث کمونیسم کارگرى پاسخ به تضادها و تناقضات است‪ .‬پاسخ به سواالت نظرى و عمل‬ ‫معین است‪ .‬اما سنت چپ رادیکال غیرکارگرى این سواالت را ندارد‪ .‬در مقاب ‪ ،‬درست در همین دوره‬ ‫و تحت تاثیر همین بحثهاست که بخش پیشرو و سوسیالیست جنبش طبقات با حساسیت و عالقه‬ ‫روزافزون متوجه حزب کمونیست ایران و این نظرات در آن شده‪ .‬به هرحال ما میخواهیم جنبش‬ ‫اجتماع خودمان را صاحب افق و چهارچوب منسجم براى مبارزه کنیم‪ .‬جنبش اعتراض سوسیالیست‬ ‫کارگر را‪ .‬خیل بهتر است که فعالین چپ هم از این مباحثات تاثیر بگیرند و به این جنبش نزدیک‬ ‫بشوند‪ .‬اما کانون اصل اى که مخاطب مباحثات ماست آنجا نیست‪ .‬شخصا فکر میکنم چپ غیرکارگرى‬ ‫هنگام به طور واقع در مقیاس وسیع تحت تاثیر این مباحثات جابجا بشود که از یک طرف‬ ‫سوسیالیسم کارگرى به عنوان یک جنبش حزب و سیاس قدرتنمائ بیشترى در صحنه سیاس بکند‪ ،‬و‬ ‫ثانیا‪ ،‬این تفکر در نبرد با گرایشات فکرى بنیادى در جامعه که امروز چپ غیرکارگرى را مقهور و‬ ‫متزلزل کرده است سنگربندى قدرتمندى بوجود بیاورد‪ .‬فکر میکنم این یک قانون اساس مبارزه‬ ‫سیاس است که چرخش رادیکالیسم طبقات دیگر به سمت جنبش کارگرى و اندیشه سوسیالیست‬ ‫کارگر‪ ،‬تابع از قدرت کارگر و کمونیسم کارگرى در برابر بورژوازى بطورکل است‪ .‬ممکن است‬ ‫خیل چپهاى رادیکال ما امروز انتخاب فکرى به نفع کمونیسم کارگرى نکنند‪ ،‬اما دیر یا زود ناگزیر‬ ‫خواهند شد یک انتخاب سیاس و عمل بکنند‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬از کنگره سوم بعنوان یک مقطع مهم نام میبرید‪ .‬خود بحثها سابقه اش به کنگره دوم و حت قب از‬ ‫آن به خط مش اى که در نشریه کمونیست دنبال میکردید برمیگردد‪ .‬لطفا درباره اهمیت کنگره سوم به‬ ‫عنوان یک نقطه عطف بیشتر توضیح بدهید‪.‬‬ ‫منصور حکمت‪ :‬سابقه بحث کمونیسم کارگرى همانطور است که میگوئید‪ .‬اما گفتم که تا کنگره سوم‬ ‫این بحث قالب کوشش ‪ ،‬ظاهرا از جانب کمیته مرکزى‪ ،‬براى تدقیق و بسط نظرات رسم حزب را‬ ‫بخود گرفته بود‪ .‬این وضعیت واقع نبود‪ .‬واقعیت این بود که بحث کمونیسم کارگرى نه امتداد خط‬ ‫رسم بود و نه کمیته مرکزى بعنوان یک کمیته یا کانون آن را بخود مربوط کرده بود‪ .‬این بحث یک‬ ‫گرایش بود‪ .‬در کنگره سوم‪ ،‬و در واقع در پلنوم سیزدهم قب از این کنگره‪ ،‬ما این واقعیت را توضیح‬ ‫دادیم‪ .‬بعد از کنگره بحث را از چهارچوب رسم بیرون کشیدیم و با تعدادى از رفقا‪ ،‬مشخصا رفقا رضا‬ ‫مقدم و ایرج آذرین‪ ،‬طرح براى یک کمپین براى کمونیسم کارگرى‪ ،‬چه در سطح علن و چه در‬ ‫درون حزب‪ ،‬ریختیم که سمینارهاى کمونیسم کارگرى یک از اولین اقدامات آن بود‪ .‬به این ترتیب‬ ‫بعد از کنگره سوم است که لبه انتقادى این مباحثات تیز میشود وعمال کانون براى پیشبرد آن شک‬ ‫میگیرد‪ .‬بنابراین مستق از اینکه حزب کمونیست این مباحثات را خط رسم خود بداند یا نه‪ ،‬که‬ ‫میداند‪ ،‬ما بعنوان فعالین این کمپین هدف خود را طرح این مباحثات در سطح علن دو آن هم نه فقط‬ ‫در محدوده چپ ایران) و تالش براى استوار کردن حزب کمونیست به این دیدگاه قرار داده ایم‪ .‬و‬ ‫جالب اینجاست که با این اقدام در ط شش ماه پس از کنگره سوم بیش از ک دوره قب توجه و‬ ‫حساسیت به این مباحثات در درون حزب بوجود آمده است‪ .‬همچنین کوشیده ایم تا نظرات مشخص‬ ‫خود را درباره عرصه هاى اصل فعالیت حزب جمعبندى کنیم و آلترناتیوهاى خود را در این عرصه ها‬ ‫‪116‬‬


‫ارائه کنیم‪ .‬در مورد فعالیت کارگرى در ایران‪ ،‬درباره فعالیت حزب در کردستان و نیز در خارج کشور‬ ‫تاکنون در جزئیات نظر خودمان را بیان کرده ایم‪ .‬در مورد فعالیت کارگرى در شهرها نظراتمان در‬ ‫نشریه کمونیست منتشر شده‪ .‬در مورد کردستان هم نوشته هاى مفصل در اختیار کمیته هاى ذیربط و‬ ‫ک تشکیالت گذاشته ایم‪ .‬اینها هم البته به روشن شدن سایه روشنهاى بحث ما در این دوره کمک کرده‬ ‫است‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬قبال گفتید که در عین اینکه تالش براى کمونیسم کارگرى یک تالش سیاس و فکرى براى‬ ‫محکم کردن بنیادهاى این جریان و شک دادن به یک حرکت وسیع در سطح جامعه است‪ ،‬متضمن‬ ‫پیشرویها و اقدامات معین تشکیالت در چهارچوب حزب کمونیست ایران هم هست‪ .‬درباره ابعاد‬ ‫سیاس و فکرى مساله صحبت کردیم‪ .‬میخواهم درباره وجه تشکیالت آن توضیح بیشترى بدهید‪ .‬شک‬ ‫مشخص تحول که میخواهید در چهارچوب حزب کمونیست ایران بوجود بیاید چیست؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬همانطور که گفتم بحث ما در باره کمونیسم کارگرى از موقعیت حزب کمونیست‬ ‫استخراج نشده‪ ،‬اما وظایف روشن را در قبال حزب بر دوش ما میگذارد‪ .‬ما میخواهیم حزب کمونیست‬ ‫ایران حزب سوسیالیسم کارگرى ایران باشد و کال پرونده ”چپ رادیکال “ خود را ببندد‪ .‬این حزب‬ ‫باید تک پایه و تک گرایش بشود‪ .‬برنامه اش‪ ،‬رهبرى اش‪ ،‬سنتهایش‪ ،‬کادرهایش‪ ،‬مشغله هایش‪ ،‬فعالیت‬ ‫روزانه اش‪ ،‬و غیره تماما منعکس کننده یک چنین جایگاه در جامعه باشد‪ .‬شرط این کار این است که‬ ‫این گرایش بتواند اوال در سطح جامعه با قدرت خود را مطرح کند و ثانیا‪ ،‬در درون حزب آمادگ‬ ‫الزم براى بدست گرفتن و هدایت فعالیت حزب را پیدا کند‪ .‬گفتم که کادر و رهبر میخواهیم‪ .‬این باید‬ ‫ط یک روند مبارزه سیاس که در آن گرایشات مختلف در حزب بطور شفافترى در برابر هم قرار‬ ‫میگیرند بوجود بیاید‪ .‬این را هم تاکید کنم که مساله صرفا بر سر تعیین تکلیف کادرهاى فعل حزب با‬ ‫خودشان نیست‪ .‬وقت از کادر و رهبر حرف میزنم ک سوسیالیسم کارگرى ایران را مد نظر دارم‪ .‬اعضاء‬ ‫آن حزب وسیع که ما خود را عضو آن و حزب کمونیست را جزئ از آن میدانیم ‪.‬روند پیدا شدن و‬ ‫پاجلو گذاشتن کادرها و رهبران این خط در عین حال روند تغییر بافت حزب و کارگرى شدن آن و‬ ‫همینطور جاى گرفتن بیشتر حزب در متن مبارزه و اعتراض کارگرى هم هست‪ .‬ما برنامه حزب اى بر‬ ‫مبناى این دیدگاهها خواهیم نوشت و براى تبدی آن به برنامه حزب کار خواهیم کرد‪ .‬بر این مبنا‪ ،‬و‬ ‫بر اساس موازین حزب‪ ،‬رهبرى حزب و تمام شالوده تشکیالت حزب باید در دست سوسیالیسم‬ ‫کارگرى قرار بگیرد و حزب بر مبناى سنتهاى سیاس و تشکیالت این جریان خودش را شک بدهد‪.‬‬ ‫در این فاصله و از هم اکنون‪ ،‬به اعتقاد من باید کوشید تا نظرات و استنتاجات سیاس و پراتیک‬ ‫گرایش چپ و کارگرى در حزب با قاطعیت و سرعت عم بیشترى به عم در بیاید‪ .‬باید به ویهه‬ ‫گرایشات راست و بیگانه با سنت کارگرى کنار زده بشوند‪.‬‬ ‫باید کوشید که با سوق دادن دائم حزب به سمت جنبش طبقات و با افزودن بر تعهدات حزب در این‬ ‫عرصه روند کارگرى شدن حزب کمونیست همچنان ادامه پیدا کند‪.‬‬ ‫سوال‪ :‬میگوئید ”دراین فاصله“ ‪ .‬چه ضرب االج زمان اى براى ک این تحول تشکیالت مد نظر‬ ‫‪117‬‬


‫دارید؟‬ ‫منصور حکمت‪ :‬تا کنگره چهارم حزب باید تکلیف گرایشات مختلف در حزب معلوم شود‪ .‬خود کنگره‬ ‫مقطع است که میخواهیم در آن پیروزى سوسیالیسم کارگرى در حزب کمونیست ایران رسمیت پیدا‬ ‫کند‪ .‬با برنامه و رهبرى و همه چیزش‪.‬‬ ‫دپایان ”تفاوتهای ما“)‬

‫‪118‬‬


119


‫مبانى کمونيسم کارگرى‬ ‫سمینار اول ‪ -‬ژانویه ‪٢١١١‬‬

‫‪120‬‬


121


‫مبانى کمونيسم کارگرى‪ -‬سمينار اول‬ ‫ژانویه ‪٢١١١‬‬ ‫در مورد تیتر سمینار‪:‬‬ ‫قب از اینکه وارد خود بحث بشوم چند کلمه راجع به انتخاب تیتر ”مبانی کمونیسم کارگری“ برایتزان‬ ‫بگویم‪ .‬این تیتر از نظر من مبانی کمونیسم است‪ .‬یعنی بحث ”مبانی کمونیسم کارگری“ چزیززی جزز‬ ‫مبانی کمونیسم نیست‪ .‬در این کتاب ”تفاوتهای ما“‪ ،‬در این نوشته ای که بحثی است درباره کمونیسزم‬ ‫کارگری‪ ،‬یک سؤال هست که میگوید فرق این بحث با کمونیسم چیست؟ یا فی الواقع سؤال میکند که‬ ‫کمونیسم کارگری چیست؟ یک بحث تروریک است؟ یک دیدگاه است؟ یک جنبش است؟ یزک حززب‬ ‫است؟ کمونیسم کارگری را اساسا چطور تعریف میکنید؟ آیا یک نظریه است؟ یک جنبش سیاسی اسزت‬ ‫یا چه؟ و من آنجا خیلی ساده گفته ام کمونیسم کارگری را من بهعنوان معادلی برای کمونیسم بزکزار‬ ‫میبرم دکه بعدا در این بحث برایتان میگویم چرا باید این معادل را اآلن به این صورت بکزار بزرد) و‬ ‫همانطور که کمونیسم هم یک جنبش است‪ ،‬هم یک تروری است و هم احزابی در آن هستند و هم یزک‬ ‫تاریخی دارد‪ ،‬بحث کمونیسم کارگری را هم میشود در همه این وجوه مطرح کرد و بررسی کرد و گفت‬ ‫که به عنوان یک نظریه‪ ،‬کمونیسم کارگری این است‪ ،‬به عنوان یک جنبش‪ ،‬کمونیسم کارگری این است‪،‬‬ ‫به عنوان یک سلسله احزاب اینها هستند و به عنوان یک حرکت در حال مبارزه سیاسی با یک سزلزسزلزه‬ ‫تاکتیکها‪ ،‬کمونیسم کارگری را میشود اینطور تبیین کرد‪ ،‬به عنوان یک سلسله روشها‪ ،‬متد‪ ،‬مالکهزا و‬ ‫موازین فعالیت سیاسی‪ ،‬کمونیسم کارگری این است‪ .‬یکی از اینها نیست‪ ،‬اگر کلمه مترادفی است بزرای‬ ‫کلمه کمونیسم‪ ،‬در نتیجه کمونیسم هر چه هست‪ ،‬کمونیسم کارگری را هم در همان ابعاد بزایزد بشزود‬ ‫توضیح داد‪ .‬و من در طول این سمینارهای کمونیسم کارگری سعی میکنم که به همه ابعاد این کزلزمزه‬ ‫بپردازم‪ .‬و از نظر من این دو جلسه بحث کمونیسم کارگری‪ ،‬مقدمه ای اسزت بزرای کزار شزایزد‬ ‫پرراندمانتری و آن این است که برسم به آنجائی که بحث برنامه ”یک دنیای بهتر“‪ ،‬قلمروهائی که تزک‬ ‫تک به آنها میپردازد‪ ،‬را در یک سلسله سمینار بیشتر‪ ،‬مثال هشت تا ده سمینار تک موضوعی دنبال کنیم و‬ ‫راجع به مسائلش حرف بزنیم‪ .‬آنجا بحث کاپیتالیسم هست و مکانیسمهای توسعه سزرمزایزه داری و‬ ‫کارکرد سرمایه داری‪ ،‬بتوانیم راجع به کارکرد سرمایه داری یک سمینار داشته باشیم‪ ،‬راجع به مقوزلزه‬ ‫دولت‪ ،‬دولت سرمایه داری‪ ،‬راجع به کمونیسم کارگری و کمونیسم بورژوائی حرف بزنیم که بزنزدی‬ ‫است آنجا‪ .‬بتوانیم راجع به انقالب و اصالحات حرف بزنیم‪ ،‬راجع به مارکس حرف بزنیم‪ ،‬بعد راجزع‬ ‫به آن نظام سیاسی ای که ما میخواهیم حرف بزنیم‪ ،‬راجع به شوراها حرف بزنیم و راجع به مطالزبزات‬ ‫اقتصادیمان حرف بزنیم‪ .‬هدف من این است که با این بحثهای کمونیسم کارگری که در این دو سمینزار‬ ‫اول مطرح میکنیم‪ ،‬برسیم به آنجائی که شروع کنیم مواضع کمونیستی کارگری در جهان امزروز را‬ ‫یکی یکی بررسی کنیم‪ .‬چرا برای مثال من فکر میکنم راجع به سقط جنین از این دیدگاه‪ ،‬آن موضزع‬ ‫در میآید؟ چرا راجع به از بین بردن فحشا‪ ،‬من فکر میکنم از این دیدگاه‪ ،‬آن مواضع در میآیند؟ چرا‬ ‫‪122‬‬


‫حزب سیاسی ای که برای مثال از این دیدگاهها باید استتناج بشود‪ ،‬این خصوصیات را باید داشزتزه‬ ‫باشد؟ و اینها طبعا نظرات من هستند و اگر بخواهیم میتوانیم راجع به این جوانب تک به تک صحزبزت‬ ‫کنیم‪.‬‬ ‫اگر قرار بود من مبانی کمونیسم را توضیح بدهم از این کتاب شروع میکردم‪ ،‬از“یک دنیای بهتر“ و از‬ ‫صفحه اولش شروع میکردم‪ .‬ولی سمینار کمونیسم کارگری باید برود از وسط آن‪ ،‬از جائی بزه اسزم‪:‬‬ ‫”کمونیسم کارگری و کمونیسم بورژوائی“ شروع شود‪ .‬من جلسات این دو سمینار را میخواهم از اینجا‬ ‫شروع کنم‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری برخالف کمونیسم بطور کلی‪ ،‬یک بحث اثباتی راجع به سوسیالیسم چیست‪ ،‬نیزسزت‪.‬‬ ‫بحثی است راجع به اینکه کمونیسم چه نیست‪ .‬و این نیست‪ ،‬لیستی نیست که بگوئیم کمونیسم کارگری‬ ‫اینها نیستند‪ .‬این یک ”نه“ است دارید میگوئید به یک تاریخی که به اسم کمونیسم طی شزده اسزت‪،‬‬ ‫اعتقادات معینی که به اسم کمونیسم مطرح شده اند‪ ،‬اردوگاههای معینی که به اسم کمونیسم وجود داشته‬ ‫است‪ .‬در نتیجه کمونیسم کارگری نمیتواند اثباتا بگوید کاپیتالیسم بوجود آمد‪ ،‬پرولتاریای صنعزتزی‬ ‫رشد کرد‪ ،‬مبارزه طبقاتی به یک شک جدید پیدا شد‪ ،‬ارزش اضافه شد مبنای جامعه‪ ،‬پزس ایزنزطزور‬ ‫کمونیسم رشد کرد‪ .‬این کافی نیست برای بحث من‪ .‬راستش برای خود مارکس هم در خود مانیفست که‬ ‫االن برایتان نشان میدهم‪ ،‬کاَفی نبوده است‪ .‬مارکس مجبور شد در خود مانیفست کمونیست با کمونیسم‬ ‫فرودالی‪ ،‬با سوسیالیسم فرودالی‪ ،‬سوسیالیسم خرده بورژوائی‪ ،‬سوسیالیسم حقیقی آلمانی‪ ،‬خط مرز بکشد‬ ‫و بگوید که کمونیسم ما اینها نیست‪ .‬و چرا فرق دارد؟ خود مانیفست کمونیست یک فصلش راجع بزه‬ ‫سوسیالیسم پرولتری و سوسیالیسم غیرپرولتری‪ ،‬سوسیالیسم بورژوائی است‪ .‬به طریق اولی برای ما ایزن‬ ‫صدق میکند‪.‬‬ ‫برای من اساسا ورود به این بحث ورود به کمونیسم کارگری و غیرکارگری است‪ .‬توضیح دادن ایزن‬ ‫مرزبندی اساسی‪ .‬به چه میگوئیم کمونیسم کارگری؟ به چه میگوئیم کمونیسم غیرکارگری؟ و فرق اینها‬ ‫چه هست؟ و چرا این دومی یعنی کمونیسم کارگری باید خودش را مطرح کند؟ و چزرا روی ایزن‬ ‫خطوط باید مطرح کند؟ در نتیجه شروع بحث این دو سمینار یک بحث پلمیکی است به یک معنی‪ ،‬یزک‬ ‫بحث انتقادی است نسبت به آنچه به آن میگفتند کمونیسم‪ .‬و یا من و شما به آن میگفتیم کمونیسم و بزه‬ ‫عنوان کمونیسم خودش را به جهان ما عرضه کرده و بشریت به آن گفته کمونیسم و نقد آن‪ ،‬و نه فزقزط‬ ‫نقد اردوگاه اصلی آن‪ ،‬بلکه نقد باورها و فرمولبندیها و تبیینهائی که آن کمونیسم از خودش بزدسزت‬ ‫داده و ما فقط بدیهی فرض کردیم‪ .‬من به اینها اشاره میکنم که چطور باورهائی که در میان چپ بدیهزی‬ ‫فرض بوده‪ ،‬کامال بدیهی نیست و نه فقط بدیهی نیست بلکه خالف منظور نظر مارکس و کمزونزیزسزم‬ ‫کارگری است‪.‬‬ ‫به هر حال شروع بحث‪ ،‬سمینار کمونیسم کارگری برای من مقدمه ای است برای دادن یک روایت دیگر‬ ‫از کمونیسم‪ .‬ته این قضیه را که نگاه میکنیم همه ما میرسیم به یک جا و اینهم یک روایت دیگری اسزت‬ ‫از کمونیسم که میخواهد از خودش دفاع کند‪ ،‬میخواهد برای خودش تبلیغ کند و میخواهزد بزرای‬ ‫خودش همنظر ایجاد کند‪ .‬این سمیناری که من االن مطرح میکنم یک بار سال ‪ ۸١‬انجام شده است‪ .‬االن‬ ‫‪ ١١‬سال از اولین سمینار کمونیسم کارگری که در چهارچوب حزب کمونیست ایران گذاشتیم و در شهر‬ ‫‪123‬‬


‫مالمو در سوئد برگزار شد و آنجا هم عده زیادی آمده بودند‪ ،‬میگذرد‪ .‬من فکر میکنم این سمزیزنزار‬ ‫نمیتواند تکرار ساده همان بحث باشد‪ .‬بعضا به خاطر اینکه امروز خیلی بهتر میتوانیم جوانب بحثمان را‬ ‫ببینیم و بعضا بخاطر اینکه اتفاقاتی افتاده است‪ ،‬تفاوتهائی ایجاد شده است‪ ،‬برای مثزال آن مزوقزع‬ ‫کمونیسم اردوگاهی وجود داشت‪ ،‬االن دیگر وجود ندارد و ما در چهارچوب دیگری داریزم حزرف‬ ‫میزنیم‪ .‬به هر حال آن موقع کمونیسم کارگری میبایست خودش را از کمونیسم خلقی‪ ،‬غزی خزلزقزی‪،‬‬ ‫بورژوائی‪ ،‬اردوگاهی‪ ،‬که آن موقع بودند‪ ،‬متمایز کند‪ .‬امروز فکر میکنم باید خودش را از یک جزور‬ ‫کارگر گرائی قالبی هم متمایز کند‪ .‬اینها تفاوتهائی است که در این جلسه شاید به نسبت ‪ ١١‬سال پیزش‬ ‫باید به آنها پرداخت و این تفاوت بحث امروز با بحث آن روز است‪ .‬شاید به یک درجه هم بعد از ‪١١‬‬ ‫سال آدم بتواند موجزتر و مفیدتر بیان کند ‪.‬هرچند که آن نوشته یعنی متن بحث سمینار کمزونزیزسزم‬ ‫کارگری‪ ،‬سمینار اول‪ ،‬بطور مجزا در این جلد ‪ ٢‬مجموعه آثار که قرار است این روزها چاپ بشزود‪،‬‬ ‫متن کاملش هست و رفقا میتوانند آن را هم بعدا بخوانند‪ .‬امید من این بود که آن جلد منتشر شده باشد‬ ‫و من بتوانم به عنوان یکی از منابع این بحث به شما توصیه بکنم‪ ،‬منتهی از نظر تنظیم و چزاپ کزار‬ ‫طول میکشد و امیدوارم به جلسه بعدیمان برسد‪ ،‬اگر نرسید حتما دیگر بالفاصله بعد از جلسزه حزاضزر‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫مطرح کردن این بحث کمونیسم کارگری یکی از مطلوبیتهایش برای من این است که در طزول هزفزت‬ ‫هشت ده سال گذشته بخصوص سه چهار سال گذشته‪ ،‬یک نسلی به این حرکتی که ما داریم میزکزنزیزم‬ ‫پیوسته است‪ ،‬چه در ایران‪ ،‬چه در عراق و چه در خارج کشور ددر ایران منظورم کانتزکزسزت خزود‬ ‫اپوزیسیون ایران است) که آن بحث ‪ ١١‬سال پیش را نه دنبال کرده است‪ ،‬نه از نزدیک شاهدش بزوده‬ ‫است و نه سنش قد میدهد و نه با آن مباحثات میتواند خودش را مرتبط کند‪ .‬بخصوص هدف این جلسه‬ ‫میتواند این باشد که مجموعه ای از بحث را به جا بگذارد‪ ،‬راهنمائی باشد برای اینکه اعضای جزدیزد‬ ‫حزب کمونیست کارگری‪ ،‬دوستداران بحث کمونیسم کارگری بتوانند بروند دوباره باستان شناسانه آن‬ ‫نوشته ها را در بیاورند نگاه کنند و بگویند این دارد راجع به آن نوشته ها حرف میزند و در نتزیزجزه‬ ‫هدف من آشنا کردن کسی است که تازه آمده است‪ ،‬به یک درجه وص بشود به بحثی که قبزال شزده‬ ‫است‪ .‬و اگر بعضیهایتان و یا بیشترتان در آن جلسات بوده اید‪ ،‬یا آن بحثها را از برید و یا هر چه‪ ،‬باید‬ ‫به نظر من دندان روی جگر بگذارید که ممکن است کسان دیگری باشند که تکرار این بحثها بزرایشزان‬ ‫مفید باشد‪.‬‬ ‫همچنین من میخواهم ادبیاتی که پشت این بحث هست را یک بار دیگر به شما معرفی کنم ‪.‬کوهی مطلب‬ ‫هست‪ ،‬بدون اغراق کوهی مطلب هست‪ ،‬من برای انتخاب اینکه چه چیزی را اینجا بیاورم و به آن اشاره‬ ‫بکنم مشک داشتم‪ .‬بحث کمونیسم کارگری فقط یک بحث ”ما از کارگر خیلی خوشمان میآید‪ ،‬به عالوه‬ ‫مارکسیسم“‪ ،‬نیست‪ .‬بحثی است در سطح اینکه فلسفه مارکسیسم چه هست؟ متدلوژی مارکسیزسزم چزه‬ ‫هست؟ حزب چه جور پدیده ای است؟ جنبش سوسیالیستی و جنبش غیرسوسیالیستی چه تفاوتزهزائزی‬ ‫دارند؟ کاپیتالیسم چه هست و چه نیست؟ شوروی چه بود و چه نبود؟ طیفی از مقاله و مطزلزب‪ ،‬کزه‬ ‫فعالیت بین کارگران باید چه اشکالی را به خودش بگیرد؟ یک پیکرهای از بحث‪ ،‬از مطلب مزدون و‬ ‫چاپ شده تا نوارهای بعضا چاپ نشده و بعضا مکاتبات چاپ نشده وجود دارند که این پزدیزده را‬ ‫‪124‬‬


‫میسازد ‪.‬من وظیفه ای که برای این سمینار قائلم یکی این است که برای کسی که عالقمند بزاشزد ایزن‬ ‫نوشته ها را یک بار دیگر معرفی کنم و بگویم اینها هستند‪ ،‬راجع به این چیزهاست و به چه ترتزیزبزی‬ ‫میتوانیم برویم سراغش و اینها را بخوانیم‪ .‬و توصیه من این است که اینها را واقعا بخوانید‪ .‬ممکن است‬ ‫بحث ‪ ١١‬سال پیش ما مث ماشینی که ‪ ١١‬سال پیش ساخته اند و امروز در خیابان نگاه میکنزیزد‪ ،‬آن‬ ‫موقع خیلی شیک بود و االن خیلی قشنگ به نظر نمیآید‪ .‬ممکن است بحث ‪ ١١‬سال پیش ما با عزقز‬ ‫امروز ما هنوز خامیهائی داشته باشد‪ .‬ولی به نظر من وقتی میروی و آن را نگاه میکنی میبینی که خیلی‬ ‫چیزها در آن هست ‪.‬صحبتهای خیلی جدی ای شده است‪ .‬روز خودش روی زندگی و پراتیک آدمهای‬ ‫زیادی تاثیر تعیین کننده داشته است‪ .‬من تشویق میکنم کسی که میخواهد بیاید در این بحث‪ ،‬آن بحث‬ ‫را دنبال کند‪.‬‬ ‫یک نکته را هم همینجا تذکر بدهم‪ :‬این جلسه طبعا جلسه حزب کمونیست کارگری نیست‪ ،‬یک جزلزسزه‬ ‫سیاسی نیست‪ ،‬من قصد یک سخنرانی سیاسی ندارم‪ ،‬واقعا میخواهم مث یک سمینار مباحثاتی و بزحزث‬ ‫آزادی‪ ،‬و یک حالتی از یک مدرسه بزرگساالن باشد که مینشینند راجع به یک پدیده از نظر عزلزمزی‬ ‫صحبت میکنند‪ .‬و بیشتر دوست دارم نه من را در ظرفیت حزبی در اینجا ببینید و نه خودتان را و یزا‬ ‫کسانی که عضو حزبند خودشان را در ظرفیت حزبی ببینند‪ .‬و کسی هم مال حزب دیگری‪ ،‬تزوصزیزه‬ ‫میکنم خودش را مال حزب خودش تصور نکند و فرض کند یک مارکسیست و یا عالقمند به مارکسیسم‬ ‫است که آمده در اینجا نشسته است و بحثی را گوش میدهد تا بعد بتواند به نقاط قدرت و ضعفش مثز‬ ‫یک بحث علمی و یا بحث تحلیلی برخورد بکند‪ .‬خود من هیچ رگه ای از تبلیغات سیاسی یا فعزالزیزت‬ ‫سیاسی برای حزب کمونیست کارگری بالفص در این بحثم نیست‪ ،‬این یک سمینار راجع به کمونیسزم‬ ‫کارگری و ادبیاتی است که هست و من اگر به این کتابها یا نوشته ها مراجعه میکنم برای این است کزه‬ ‫اینها ادبیات این کار است‪ .‬من اگر جای دیگری سراغ داشتم آنها را هم معرفی میکردم ولی این نوشتزه‬ ‫ها بطور مشخص اینهائی است که میگویم‪ ،‬بخاطر این است که اینها تاریخ این بحث اند‪.‬‬ ‫جامعیت این تیتر‪ ،‬بعالوه‪ ،‬به من اجازه میدهد که هر چیزی میخواهم بگویم و به هر گوشزه ای کزه‬ ‫میخواهیم با هم برویم‪ .‬هر بحثی اینجا موضوعیت دارد‪ ،‬هیچ بحثی بطور واقعی اگر راجع به کمونیسزم‬ ‫باشد نمیتواند خارج از این دستور قرار بگیرد‪ .‬و این به ما کمک میکند که الاق در شروع یک بحزث‪،‬‬ ‫تور را اینقدر وسیع بگیریم که بشود هر موضوعی در آن باشد و بشود بعدا بدانیم عالقه مان بزه چزه‬ ‫هست و مشکلمان بر سر چه مقوالت و چه کانسپتهائی )‪(concept‬است‪ ،‬برویم روی آنها خم بشویم‬ ‫و روی آنها کار کنیم‪ .‬خود تیتر این خصوصیت را هم برای ما داشته است‪.‬‬ ‫زمان برای تعرض مجدد تروری کمونیستی فرارسیده است‬ ‫منتهی یک دلی اصلی شروع کردن بحث‪ ،‬عالوه بر بحث انجمن مارکس‪ ،‬با بحث کمونیسم کارگری این‬ ‫است که زمان برای تعرض مجدد تروری کمونیستی فرارسیده است‪ .‬سال ‪ ۸١‬تا ‪ ١٢‬اتفاق مهمی در جهان‬ ‫افتاد و آن هم این بود که پایان کمونیسم به یک نحوی اعالم شد‪ ،‬هجوم برده شد‪ ،‬سوسیالیستها از هزر‬ ‫طرف متواری شدند‪ ،‬یک عده ایستادند و یک عده زیادی متواری شدند‪ ،‬دقیقا با همان جمله ای که مزن‬ ‫در سخنرانی کنگره ‪ ٥‬گفتم‪ ،‬در سال ‪ ٢١١١‬به ازاء هر مارکسیست سرخط و سر موضع ایستاده‪ ،‬دوهززار‬ ‫‪125‬‬


‫مارکسیست سابق خواهیم داشت و ما گفتیم که میگویند این کارها فایده ندارد و این حرفها بزه تزه‬ ‫رسیده اند و افقی ندارند و کشک بود همه اش‪ .‬و االن میبینیم که اینطور شد! آن بحثی که آن وقت مزا‬ ‫مطرح کردیم در کنگره سوم حزب کمونیست ایران بود‪ ،‬گرباچف تازه آمده بود سر کار‪ .‬و االن عیزنزا‬ ‫اینطور شد و شما شاهد بودید که اینطور شد‪.‬‬ ‫ولی االن من فکر میکنم دوره ای است که تعرض مجدد مارکسیسم میتواند شروع بشود‪ .‬و به نظر مزن‬ ‫شاخصهائی برای این کار وجود دارد‪ :‬پنج شش سال پیش در کنگره اول حزب کمونیست کزارگزری‬ ‫ایران‪ ،‬بحث ”پایان یک دوره“ را مطرح کردیم‪ ،‬گفتیم که در این شش سال‪ ،‬هجوم این جمعیت بزه مزا‬ ‫تمام شد‪ .‬هر خبری بود گذشت‪ ،‬هجوم بردند‪ ،‬کشتند‪ ،‬بردند‪ ،‬بستند‪ ،‬زدند‪ ،‬منح اعالم کردند‪ ،‬نامربوط‬ ‫اعالم کردند‪ ،‬نه فقط به ما بلکه به هر کس که میگفت دولت باید طب مردم را مجانی کند‪ ،‬خندیزدنزد‪،‬‬ ‫یک جوری هم خندیدند که یارو فکر میکرد میخواهند یک روزی سر به نیستش بکنند‪ ،‬اجازه نداشتزی‬ ‫که طرفدار جامعه باشی‪ .‬میبایست طرفدار فرد باشی و بازار‪ .‬و بازار آزاد اگر یادتان باشد چنان کلزمزه‬ ‫مقدسی بود که همه چیز را به آن احاله کردند‪ .‬پزشکی‪ ،‬طب‪ ،‬آموزش و پرورش‪ ،‬روابط انسانی‪ ،‬تغذیه‪،‬‬ ‫معاش‪ .‬همه چیز را به بازار آزاد وص کردند‪ .‬همه اینها سه سال چهار سال طول کشید‪ ،‬کفگیرشان به تزه‬ ‫دیگ خورد‪ ،‬نه ”بوش“ ی مانده بود‪ ،‬نه تاچری مانده بود‪ ،‬نه ریگانی مانده بود‪ ،‬نه ریگانیسمی مزانزده‬ ‫بود و نه تاچریسمی مانده بود‪ .‬و سوسیال دمکراتها‪ ،‬حاال بر مبنای یک خط سومی‪ ،‬دوباره برگشته انزد‬ ‫برای اینکه به داد این دنیائی برسند که ظاهرا جنگ سرد را برده است‪ .‬این وضع آش و الش را بزایزد‬ ‫یک کاری بکنند‪ .‬ولی شش سال حمله کردند و شش سال بدگوئی کردند و شش سال دروغ گزفزتزنزد‪.‬‬ ‫سمبلش این بود که مجسمه لنین را با طناب پائین کشیدند‪ ،‬مجسمه را ما نساخته بودیم و اعصابمزان آن‬ ‫موقع خیلی خورد نشد‪ ،‬ولی مجسمه لنین را به عنوان پائین کشیدن سمب یک تعرض به ساحت سرمایزه‬ ‫پائین کشیدند‪ ،‬که کس دیگری جرات نکند این کار را بکند‪ .‬و در خیابانها چرخاندند و انداخزتزنزد‬ ‫رودخانه‪ .‬و این مجسمه را فیزیکی بیرون کشیدند ولی در هر جا‪ ،‬اگر شما دانشگاهی بودید‪ ،‬اگر شما در‬ ‫کار سیاست بودید‪ ،‬اگر شما اتحادیه بودید‪ ،‬میفهمیدید که آن مجسمه را دارند به طرق دیگر هم پائزیزن‬ ‫میشکند‪ .‬مارکس را از آکادمی بیرون کردند! معلوم شد مارکس تمام شده‪ ،‬بی ربط بوده است! نه فزقزط‬ ‫مارکس‪ ،‬تاریخ را تمام شده اعالم کردند‪ .‬گفتند جامعه از این به بعد در این مرحله منجمد است‪ .‬ایزن‬ ‫همانی است که از این به بعد خواهد بود‪ ،‬جامعه همین است‪ ،‬سرمایه داری و بازار‪ .‬بروید یک فکری بزه‬ ‫حال زندگی شخصی خودتان بکنید‪ .‬تغییر دیگر نخواهد بود‪ ،‬آن روندی که بشر را از عصر حجر رسانده‬ ‫است به اینجا‪ ،‬با رسیدن به این مرحله تمام میشود‪ ،‬به آن گفتند پایان تاریخ‪ .‬در علوم زدند‪ ،‬در جامزعزه‬ ‫شناسی زدند‪ ،‬در دانشگاهها زدند‪ ،‬در ادارات زدند‪ ،‬در رسانه ها زدند‪ .‬شما یک ژورنالیست سوسیالیسزت‬ ‫نمیتوانید پیدا کنید که در آن پشت بگوید ببخشید مث اینکه روایت دیگری که شما از این فزاکزت‬ ‫دارید میگوئید هست‪ ،‬من اجازه دارم بگویم؟ اوائ دهه هفتاد اگر شما نگاه میکزردیزد‪ ،‬از هزر دو‬ ‫خبرنگار یکی میگفت من سوسیالیستم‪ ،‬از هر سه استاد دانشگاه دوتا عکس مارکس در اطاقشان آویززان‬ ‫بود‪ .‬سال ‪ ١١‬و ‪ ١١‬اگر میفهمیدند شما سوسیالیست هستید ممکن بود در اروپای غربی خانه به شزمزا‬ ‫کرایه ندهند‪ .‬برای اینکه چنان تصویری از یک عده آدم‪ ،‬یک قطب شکست خورده منفزور دادنزد و‬ ‫چائوشسکو را چسپاندند به مارکس و همه را زدند‪ .‬شش سال طول کشید‪ .‬ما در کنگزره اول حززب‬ ‫کمونیست کارگری بحثی که مطرح کردیم‪ ،‬پایان یک دوره‪ ،‬که در جلد ‪ ۸‬هست‪ ،‬این بود که این دوره‬ ‫‪126‬‬


‫تمام شد‪ ،‬محسوس بود که فشار تمام شده است‪ ،‬و برگردیم سر کار کمونیستی خودمان‪ .‬آن شش سزال‬ ‫خیلی سخت گذشت‪ ،‬به هر کسی که در فعالیت کمونیستی درگیر بود و هر کسی که سعی میکزرد یزک‬ ‫عده کمونیست را متحد نگاه دارد‪ ،‬خیلی سخت گذشت و خود کسانی که اینجا هستند میتوانند فزکزر‬ ‫کنند چه کسانی‪ ،‬چه اسمهائی‪ ،‬قربانی آن شش سال حمله شدند‪ .‬چند تا در صحنه ماندند و چه کسزانزی‬ ‫یواش یواش رفتند کنار و یا رفتند به جنبشهای رنگین کمانی دیگر پیوستند؟ از جنبش کمونیزسزتزی‬ ‫رفت به جنبش دفاع از مستاجرین پیوست برای مثال‪ ،‬برای اینکه شرف داشته باشد‪ ،‬هنوز حس کزنزد‬ ‫مفید است‪ .‬عده زیادی متواری شدند‪ .‬شش سال گذشت آن فضا برگشت‪ .‬من امروز بحثم این است کزه‬ ‫االن دورهای است که دوباره میشود حس کرد که تعرض مارکسیستی‪ ،‬نه دفاع از خود مزا‪ ،‬تزعزرض‬ ‫مارکسیستی میتواند شروع بشود و اگر شما عالمتش را میخواهید‪ ،‬به نظر من باید بروید در بزخزش‬ ‫عقبدار جامعه دنبالش بگردید‪ ،‬چون جلودارش میگفت کارگران پاریس اعتصاب کردند آن فاز تمام شد‪.‬‬ ‫دوباره فرانسه شلوغ است‪ ،‬دوباره دعوای کارگر و کارفرماست‪ ،‬در فرانسه شلوغ است‪ ،‬و در آلزمزان‬ ‫شلوغ است و میشود دید که سه چهار سال آن هم خفه بود‪ .‬ولی بروید عقبدارهایشان را ببینید‪ ،‬به نزظزر‬ ‫من شاخص اصلی این قضیه وزوزی است که در آکادمیها علیه این مکتب پست مدرنیستی شروع شزده‬ ‫است‪.‬‬ ‫در کنار این تعرض به اصطالح سیاسی‪ ،‬یک مکتبی گُ کرد که بعضیها میگویند‪ ،‬قدیمی است و بعضیهزا‬ ‫میگویند ریشه اش جدید است‪ ،‬ولی مکتبی گُ کرد که منکر هر امر جهانی‪ ،‬هر امر جهانشمول‪ ،‬صحزت‬ ‫هر اصول‪ ،‬هر مبانی برای پیشرفت جامعه‪ ،‬منکر وجود روند رو به جلو در جامعه و روند رو به عقب در‬ ‫جامعه بود‪ .‬پست مدرنیسم در همه رشته ها هم هست از جائی شروع میکند‪ ،‬میرود در علوم و جزامزعزه‬ ‫شناسی و حتی ممکن است فیزیک‪ .‬و آن هم این است که هیچ اص مسجلی وجود ندارد‪ ،‬جهت رو بزه‬ ‫جلو معلوم نیست‪ ،‬هر چیزی برای خودش معتبر است‪ .‬شما یک نمونه کاربست و خویشاوندی با پسزت‬ ‫مدرنیسم را در نسبیت فرهنگی میبینید‪ .‬خوب این فرهنگ اینهاست‪ ،‬آن هم فرهنگ آنهای دیگر است‪،‬‬ ‫اگر همدیگر را سر میبرند‪ ،‬خوب فرهنگشان این است! و هیچ چیز بهتری وجود ندارد‪ ،‬ما نمیتزوانزیزم‬ ‫بگوئیم چه چیزی بهتر است‪ ،‬ما نمیتوانیم یک سری معیارهای جهانشمول داشته باشیم برای حقیقت‪ ،‬مزا‬ ‫نمیتوانیم معتقد باشیم چه بر ما گذشته است و یا حتی ادعا کنیم که میتوانیم بدانیم چه بر ما خزواهزد‬ ‫گذشت‪ ،‬ما نمیتوانیم امرهای بزر داشته باشیم‪ ،‬و حتی موضوعات بزر برای بحث داشته باشیم‪ .‬همه‬ ‫چیز مشخص‪ ،‬کوچک و محلی است‪ ،‬و همین کوچک و مشخص و محلی است که درست و اصولی است‪،‬‬ ‫هر امر بزر مشکوک است‪ ،‬هر روند دروغین است‪ ،‬رو به عقب و رو به جلو‪ ،‬حتی مطمرن نیست که در‬ ‫انگلیس انقالب صنعتی شده باشد‪ ،‬دارد به این فکر میکند! میگوید مطمرن نیستم‪ ،‬آن چیزی که ما به آن‬ ‫میگفتیم انقالب بورژوائی انگلستان صورت گرفته باشد‪ ،‬آیا واقعا انقالب صنعتی صورت گرفته اسزت؟‬ ‫چون میگویند این دسته بندی را خودت یک روزی با منتالیته مارکسیستی انجام داده ای‪ ،‬که به ایزن‬ ‫گفته ای انقالب بورژوائی‪ ،‬به آن گفته ای انقالب صنعتی‪ ،‬اگر اینها را کنار بگذاریم‪ ،‬آنها یزک سزری‬ ‫اتفاقات بوده اند‪ .‬میشود مبارزه ضدسلطنتی معنایش کرد یا مبارزه علیه خانها یا مبارزه حتی زمیندارهزا‬ ‫با پادشاهها تعریفش کرد‪ .‬چرا به آن میگویند انقالب صنعتی؟ یا انقالب بورژوائی؟ یا عصر روشنگری؟‬ ‫یا هر چه؟ آن روز برایم خیلی جالب بود‪ .‬یک اسمهائی بودند که وقتی ما دانشجو بودیم‪ ،‬نشان دهنزده‬ ‫تجدیدنظر در مارکسیسم بودند ‪.‬اعضای حزب کمونیست بریتانیا‪ .‬یکی یکی آنها را در سمینزارهزائزی‬ ‫‪127‬‬


‫میدیدیم‪ .‬نماینده ناراحتی از مارکسیسم و بخصوص دشمنی با لنین و دلگیری شدیزد از انزگزلزس‪.‬‬ ‫میخواستند مارکس را از انگلس و لنین جدا کنند که یک آدم قاب بحث تری بشود‪ ،‬بعد نصف حرفهای‬ ‫خود مارکس را هم قبول نداشتند و تجدید نظر آن موقعها روی خزط گزرامشزی و روی خزط‬ ‫اوروکمونیسم ولی بعدا روی هر خطی اسم اینها بود‪ .‬من نگاه میکردم دیدم تصادفا چند تن از ایزنزهزا‬ ‫هستند که شروع کرده اند به دفاع کردن از مارکسیسم در برابر پست مدرنیسم‪ .‬اگر دانشگاه‪ ،‬آکزادمزی‬ ‫ای که خارج جامعه است‪ ،‬شروع کرد بگوید دارید زیادی به مارکس حمله میکنید‪ ،‬و بگوید که چرا از‬ ‫تاریخ نویسی مارکس‪ ،‬از تاریخ نویسی مارکسیستی باید دفاع کرد‪ ،‬از تبیین اجتماعی مارکسیستی باید‬ ‫دفاع کرد‪ ،‬من و شما باید بفهمیم که قبال یک خبرهائی شده‪ ،‬چون آکادمی کارش این است که آخر سر‬ ‫بیاید و کاری را که مردم کردند را برایشان توضیح بدهد‪ .‬بگوید انقالب مشروطیت اینطور بود‪ ،‬انقالب‬ ‫فرانسه هم اینطور بود‪ ،‬انقالب روسیه هم آنطور بود‪ .‬قب از پیروزی بلشویسم هیچ چیزز راجزع بزه‬ ‫بلشویسم نمیداند ولی بعدش نسبت به آن استاد است‪ .‬قب از وقایع یوگوسالوی هیچ تخمینی از ایزن‬ ‫وقایع ندارد ولی بعدش هشتصد جلد کتاب هست که بله بالکان اینطور بود‪ .‬اگر اتفاقی در آکادمی دارد‬ ‫میافتد بدانید قبال جلوتر اتفاقی افتاده است و این وقوع اتفاقات قبلی را در وجود یک پدیده هزائزی‬ ‫میشود دید‪ .‬در اعتراضات کارگری در اروپا که یواش یواش شروع شد و فشار آورد بر راست جامزعزه‬ ‫غربی و مجبورش کرد روی سانتر و مرکز بیاید‪ .‬برای اینکه اگر یادتان باشد ده سال پیش کسزی روی‬ ‫مرکز نبود‪ .‬تاچر و تاچریسم‪ ،‬چنان بردی داشت که کسی فکر نمیکرد که دیگر در این مملکت لزیزبزر‬ ‫پارتی هیچوقت بتواند بیاید سر کار‪ .‬تازه شش سال بعدش آمد سر کار‪ .‬میخواهم بگویم اگر آکزادمزی‬ ‫بورژوائی و بعد همان برو بچه های حزب کمونیست بریتانیا که بی برداشته بودند و آمده بودند کزه‬ ‫تیشه به ریشه مارکسیسم بزنند‪ ،‬به صرافت این افتادهاند که در مقاب پست مدرنیسم و انحطاط سیاسی و‬ ‫ارتجاعی که با آن هست‪ ،‬از تروری مارکسیسم‪ ،‬از جامعه شناسی مارکسیستی‪ ،‬از روایت و نقزد ادبزی‬ ‫مارکسیستی‪ ،‬و از باصطالح تبیین مارکسیستی جامعه حتی‪ ،‬دفاع بکنند‪ ،‬میتوان نشان داد که دعوا یزک‬ ‫کمی آنطرفتر بر سر این مساله‪ ،‬شروع شده است و به نظر من هم شروع شده است‪ .‬برای ایزنزکزه االن‬ ‫فضای ده سال پیش نیست‪ .‬شما این را کامال حس میکنید‪ .‬اگر بحث ما در این کانتکست بخواهد جائزی‬ ‫داشته باشد‪ ،‬باید ما هم بپیوندیم به این قضیه و یک بار دیگر شاید بتوانیم یک حرکت تروریکی در چپ‬ ‫ایران و در جنبش طبقه کارگر بوجود بیاوریم نظیر کاری که ‪ ٢١‬سال پیش کردیم‪.‬‬ ‫بیست سال پیش در دل یک انقالب‪ ،‬ما تفاوتهای تروریکی مهمی در میان یک نس از کمونیستهای ایران‬ ‫بوجود آوردیم‪ .‬آن نس خودش به وجود آورد‪ ،‬ما هم فعالینش بودیم ‪.‬االن دوباره به نظر من میآید که‬ ‫میتوانیم از نو کاری بکنیم‪ ،‬یک کار جدید بکنیم‪ ،‬یک تخمیر جدید صورت بگیرد‪ ،‬یک نس جدیزدی‬ ‫از مارکسیست بوجود بیاید از امروز به بعد که در انقالب آتی در ایران‪ ،‬الاق ‪ ،‬و در انقالب در منطقه و‬ ‫به نظر من در انقالباتی که با توجه به اوضاع به طور قطع خصلت بین المللی جهان امروز به خزودشزان‬ ‫میگیرند‪ ،‬یک نقش اساسی بازی کند‪ ،‬یک نوع مارکسیسمی که حتی پایان کمونیسم را پشت سر گذاشتزه‬ ‫است و میداند چه میخواهد‪ .‬و دیگر بحثهای اردوگاهی به کنار‪ ،‬تبیین از خودش و وظایفش بزرایزش‬ ‫روشن است‪ .‬اگر این انجمن مارکس و بحثهای ما بخواهد هدفی داشته باشند‪ ،‬خوشبینانه و بلندپروازانه‪،‬‬ ‫این است که به این پروسه خدمت بکند و سهیم باشد‪.‬‬ ‫‪128‬‬


‫ما یک عده مخالف اردوگاهی را باقی گذاشته بودند که از دوران برژنف دفاع کنیم‪ .‬ما ایستادیم‪ ،‬وقتی‬ ‫راه کارگر و اکثریت و فدائی فرار کردند‪ ،‬ما ایستادیم و از تجربه شوروی در مقاب تاچریسزمزی کزه‬ ‫هجوم برده بود‪ ،‬دفاع کردیم‪ .‬خودشان نبودند‪ ،‬رفتند‪ ،‬دمکرات شدند‪ .‬یکهو همه بطور غریبی دمکرات‬ ‫شدند‪ .‬مث حزب کمونیست ایتالیا که اسم خودش را گذاشته است دمکراتهای چپ و تونی بلر به کنگره‬ ‫فعلی شان پیام داده است‪ .‬همه اینطور شدند‪ .‬با خود آنها هم نمیشد از سوسیالیسم حرف زد‪ .‬کاری که ما‬ ‫توانستیم در آن دوره بکنیم به نظر من این بود که در آن فضای یاس و در آن فضای هجوم‪ ،‬یک سنگزر‬ ‫سیاسی و یک سنگر سازمانی و یک سنگر مکتبی را نگهداریم‪ ،‬افراد و ماتریال انسزانزیزش را دورش‬ ‫نگهداریم‪ ،‬روزنامه هایش را دایر نگهداریم‪ ،‬و ما بشدت زیادی در میان خودمان انعطاف ایجاد کردیم تا‬ ‫این کار را کردیم‪ .‬یعنی اگر آن موقع ما یک خورده سفتتر از آن میگرفتیم‪ ،‬خود حزب کمونزیزسزت‬ ‫کارگری هم به یک مینیمم تبدی میشد‪ .‬ما مقررات را لغو کردیم‪ ،‬آزادی عم دادیم‪ ،‬پزاپزی کسزی‬ ‫نشدیم‪ ،‬تفتیش عقاید نکردیم‪ ،‬گذاشتیم همه باشند‪ ،‬ولی توی این صف باشند تا این موج بگذرد‪ ،‬وقتی‬ ‫این موج گذشت‪ ،‬واقعا سازماندهی حزب کمونیست کارگری تازه شروع میشود و فعالیت سزیزاسزی‬ ‫شروع میشود‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم شاید میشد این جلسه را گذاشت‪ ،‬ولی بی خاصیت میبود‪ ،‬در آن فضا بزی خزاصزیزت‬ ‫میبود‪ ،‬گوش شنوا نمیداشت‪ ،‬احساس و شوری در آن نمیبود‪ ،‬عالقه اجتماعی به دنبال کردنش نمیبود‬ ‫و به نظر من منجر به بارآمدن هیچ طیف و نس ویهه ای نمیشد‪ .‬هنوز تا ‪ ٧‬سال بعد از آن پروسه‪ ،‬چزپ‬ ‫سر موضع‪ ،‬به قول آن موقعها‪ ،‬سرش را از سوراخش درآورد‪ ،‬تا ببیند حاال که راستها رفتند‪ ،‬میشود با‬ ‫پرچم سرخ چند قدمی آمد خیابان؟ االن این فضا بوجود میآید‪ ،‬و به نظر من میشود موثرتر حرف زد‪.‬‬ ‫من نمیخواهم بگویم از فردا که ما شروع میکنیم وقتش اال بال االن است‪ ،‬نه‪ .‬به نظر من میتزوانسزتزیزم‬ ‫همیشه این را دائر داشته باشیم‪ .‬ولی این نشریه دنشریه را به جلسه نشان میدهد) که اینجا هست‪ ،‬نشزریزه‬ ‫”نقد“ است‪ ،‬البته مال خیلی قدیم است و یک دوستی به اسم شهرام واالمنش با دوستاش در آلمان منتشر‬ ‫میکنند‪ .‬فکر کنم بسته شد‪ .‬من شنیدم که دیگر منتشر نمیشود ‪.‬در این سالها‪ ،‬بیسزت‪ ،‬سزی شزمزاره‬ ‫درآورده‪ ،‬شما دیده اید؟ بله خیلی کم ممکن است دیده باشید‪ .‬اگر کار تروریک میکردیم در آن دوره‪،‬‬ ‫در آن فضا میرفتیم و آن حلقه را بدست میگرفتیم‪ ،‬شاید اینقدر بی اقبال نبودیم‪ ،‬ولی به نظر من ما هزم‬ ‫مورد به اصطالح شانه باال انداختن قرار میگرفتیم‪ .‬نشریه تروریکی که میخواست سال ‪ ١٥‬در بیاید‪ ،‬سال‬ ‫‪ ١٤‬در بیاید و تروری مارکس را بحث کند‪ ،‬هر چقدر من و شما با عالقه برایش مینوشتیم‪ ،‬خوانزنزده‬ ‫اش با عالقه از پیشخوان برنمیداشت بخواند‪.‬‬ ‫ولی به نظر من این فضا االن عوض شده است‪ .‬و آن دوره تعرض شروع شده است‪ .‬بازار که شزکزسزت‬ ‫خورد بیرون آکادمی‪ ،‬بازار شکست خورد! سه چهار سال پیش بازار شکست خورد‪ ،‬دیگر کسی حزتزی‬ ‫جرات نمیکند بگوید بازار آزاد جواب مسائ است‪ ،‬حتی جرات نمیکنند‪ .‬اپیدمی سرماخوردگزی در‬ ‫این کشور یک بحث اساسی را به میدان آورده و آنهم بحث طب عمومی دناشنال هلث ‪(national‬‬ ‫‪health‬در این کشور است‪ .‬االن بحث همه جاست‪ .‬دولت آروگانت )‪(arrogant‬و متکبر تونزی‬ ‫بلر که گردن پیش کسی خم نمیکرده است‪ ،‬اپیدمی آنفلوآنزا زده و اللش کرده و به این نتیجه رسیدهاند‬ ‫که یک فکری باید به حال آن کرد‪ .‬دیگر کسی نمیگوید بدهمیش دست بازار آزاد‪ .‬حتی محافظه کارهزا‬ ‫‪129‬‬


‫جرات نمیکنند بگویند طب را خصوصی کنید‪ .‬جرات نمیکنند بگویند بگذارید مردم‪ ،‬هر کسی دوسزت‬ ‫دارد برود طب خصوصی‪ .‬آن موقع طب چه؟ زندان را داشتند خصوصی میکردند! که االن هم بزاز در‬ ‫فکرش هستند که زندان را بدهند بخش خصوصی‪ ،‬یعنی یک عدهای از ما از نظر کسب‪ ،‬پزولزمزان را‬ ‫بیاندازیم عرصه زندانی کردن بقیه و از سر آنها درآمد داشته باشیم! این جامعه ای بود که داریم پایمزان‬ ‫را از آن بیرون میگذاریم‪ .‬به نظر من فضای ”بازار“ شکست‪ ،‬االن میبینیم بعد از شکستن برو برو بزازار‬ ‫آزاد و لیبرالیسم جدید و فردگرائی که سه چهار سال پیش به نظر من عمرش را کرد‪ ،‬دوبزاره صزدای‬ ‫بخشی از جامعه درآمده که نه اینطور نمیشود! جامعه اوال باید جهت داشته باشد‪ ،‬درست و غلط وجزود‬ ‫دارد در آن‪ ،‬آینده باید از گذشته بهتر باشد‪ ،‬و مارکس حرف دارد برای این قضیه و سوسیالیسم حزرف‬ ‫دارد‪ .‬درست است که ” سوسیالیسم واقعا موجود“ که امروز داریم در خود کشورهای اروپائی که تعیین‬ ‫کننده اند‪ ،‬ناتوان است‪ ،‬هیچ مهره کلیدی ای نیست‪ ،‬ولی فشار سوسیالیسم را میزشزود روی خزود‬ ‫بخشهائی از طبقه بورژوا حس کرد که این بحثها جواب نیست‪ .‬جنبش ضدکاپیتالیستی که از سیات تزا‬ ‫لندن کار را به شورش کشاند‪ ،‬اینها عوارض خودبخودی حرکات و تمایالتی است که در مردم جزمزع‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫یک مثال دیگر برایتان بزنم‪ :‬وقتی پزشکان بدون مرز جایزه نوب را بردند و رئیس آن‪ ،‬رئیزس بزخزش‬ ‫انگلستانش فکر کنم‪ ،‬در قبول جایزه سخنرانی میکرد‪ ،‬یک سخنرانی غرا علیه آمریکا و علیه سازمان ملز‬ ‫کرد که این چه وضعی است در جهان بوجود آورده اید؟ آنهائی که آنجا نشستند‪ ،‬همه جززو اشزراف‬ ‫جامعه سوئد و احتماال سران کشورهای دیگر هستند‪ .‬کار اینقدر خراب است که وقتی این حرفها را زد‬ ‫علیه سازمان مل و علیه آمریکا‪ ،‬و علیه ایده نظم نوین و دخالت نظامی و همه این کارهائی که پززشزک‬ ‫بدون مرز میکند که برود قربانیهایش را جمع و جور کند‪ ،‬آن آریستوکراسی جهان امروز هم بزرایزش‬ ‫دست زد! سه سال قب هَوش میکردند‪ .‬ولی االن فضا اینطور است که حتی ژورنالیستی که سانسور را از‬ ‫رویش برمیدارند‪ ،‬راجع به یوگوسالوی دلش میخواهد یک چیز دیگری به شما بگوید‪ .‬اگر سانسزور را‬ ‫از روی ژورنالیست سال هفتاد هشتاد هزار پوندی درآمدی انگلیس بردارند‪ ،‬دلش میخواهد راجع بزه‬ ‫عراق یک چیز دیگر بگوید‪ ،‬وقتی سی ان ان دستش را از روی دهن یک ژورنالیستش بزرمزیزدارد او‬ ‫دوست دارد چیزی دیگری بگوید‪ ،‬کار به جائی رسیده که در مراسم جایزه نوب اگر به آمریکا فزحزش‬ ‫بدهید‪ ،‬و به سازمان مل ایراد بگیرید که این چه فسق و فجوری است در جهان بزه اسزم آزادی و‬ ‫برابری‪ ،‬به اسم انسانیت و اینها میکنید‪ ،‬آن عدهای که آنجا نشسته اند‪ ،‬از پادشاه سوئد تا آن کسی کزه‬ ‫در آکادمی نشسته است پا میشود و دست میزند طوری که آن بیچاره شش دفعه پا میشود و تزعزظزیزم‬ ‫میکند تا آنها دست زدنشان را قطع کنند‪ .‬فشار روی طبقات حاکمه محسوس است‪ ،‬ایزنزکزه کزالم‬ ‫مارکسیستی پیدا نکرده است یک واقعیت جدی است و فقط بخاطر سقوط شوروی و آن بساط ده سزال‬ ‫پیش نیست‪ .‬سی سال‪ ،‬چه سال پیش شروع شده که دیگر کمونیسم پرچمدار اعتراض نباشد‪ .‬ولزی االن‬ ‫زمانه طوری است که میشود رفت حرف زد‪ .‬راستی بحث نظم نوین جهانی کجا رفت؟ بحث نظم نویزن‬ ‫جهانی تمام شد‪ ،‬کسی هم مدعی راه اندازی نظم نوین جهانی نیست‪ ،‬فعال مواظبند که بیبیزنزد نزاتزو‬ ‫باالخره چقدر میخواهد دخالت کند‪ .‬هیچ عنصری از نظم نوین جهانی‪ ،‬پیدا نیست‪ .‬و اگر یادتان باشزد‬ ‫شش سال پیش‪ ،‬هزار و یک تروری وجود داشت که این نظم بر مبنای جامعه تک ابرقدرتزی چزطزور‬ ‫خواهد بود‪ .‬االن بحث رفته دوباره آنجائی که یک طرفش مردم اند که چیزهائی میزخزواهزنزد‪ .‬نزه‬ ‫‪130‬‬


‫ابرقدرتهائی که به یک چیزهائی باید آرایش بدهند‪.‬‬ ‫ما در آن شش هفت سال‪ ،‬سیاسی ایستادیم‪ ،‬من فکر میکنم وظیفه داریم سهم مان را تروریکی‪ ،‬و به ایزن‬ ‫جنبش تروریکی‪ ،‬به جنبش انتقادی ای که میتواند در این دوره و زمانه رشد کند‪ ،‬ادا بکنیم‪ .‬من فکزر‬ ‫میکنم ما به عنوان حزب کمونیست کارگری‪ ،‬ما کسانی که در حزب کمونیست کارگری بودیم از یزک‬ ‫موقعیت ویههای برخوردار بودیم‪ ،‬برای اینکه ما از صحنه بیرون نرفتیم‪ .‬و االن درست موقعی است کزه‬ ‫”دیدی گفتیم“هایمان را بگوئیم و ”ما ایستادیم“ را به رخ بکشیم و سعی کنیم نیروئی که در جامعزه از‬ ‫آن این خط است را جلب بکنیم و االن است که ما باید وارد بحث بشویم‪.‬‬ ‫یک سؤال‪ :‬آیا این پروسه چقدر مارکسیست است؟ به نظرم این اتفاقی که دارد میافتد مارکسزیزسزتزی‬ ‫نیست‪ ،‬این به اصطالح توازن قوائی است که در جهان به نسبت هفت هشت سال پیش دارد به نفع چزپ‬ ‫چرخش میکند‪ .‬هنوز نشاندهنده قدرتگیری مارکسیسم نیست‪ ،‬ولی به نظر من حضور چپ سوسیالیست و‬ ‫مارکس را در این پدیده میشود دید‪ .‬من دیر نمیبینم شرایطی را که مارکس الاق در آکادمیها به دسزت‬ ‫گرفته بشود به خاطر اینکه در جامعه مورد اجرا قرار میگیرد‪.‬‬ ‫***‬ ‫به هر حال اینها چهارچوب بحثی که میخواهم اینجا عرضه کنم را توضیح میدهد‪ .‬هدف من بطور خیلی‬ ‫روشنی ارائه مجدد کمونیسم است‪ .‬ارائه مجدد کمونیسم آنطور که فکر میکنم باید ارائه بشود‪ .‬و ارائزه‬ ‫کمونیسمی که من اسمش را گذاشته ام کمونیسم کارگری‪ .‬من وظیفه ام این است در این بحثها که سعزی‬ ‫کنم تصویری به جلسه بدهم که الاق شما بدانید اگر من میگویم کمونیسم کارگزری‪ ،‬مزنزظزورم از‬ ‫کمونیسم کارگری یک دیدگاهی از مارکسیسم است‪ ،‬چه چیزها نیست و چه چیزها هست‪ .‬که بعد وقتزی‬ ‫این پدیده را ترسیم کردیم‪ ،‬بتوانیم بحث متقابلی داشته باشیم‪ .‬این ورژن دیگری از مارکسیسم است‪ ،‬در‬ ‫تحلی نهائی کمونیسم کارگری مث بقیه ورژنها و روایتها و قرائتهائی که از مارکسیسم وجود دارد‪ ،‬یک‬ ‫ورژن دیگر است‪ .‬ورژنی است که من فکر میکنم به نسبت خیلی از ورژنهای دیگر‪ ،‬چهارچوب فکریش‬ ‫را دقیق تعریف کرده است‪ .‬اگر شما بخواهید ببینید مائوئیسم چیست‪ ،‬مائوئیسم را به کمک تاریخ چیزن‬ ‫توضیح میدهید‪ .‬به کمک انقالب چین مائوئیسم را توضیح میدهید‪ .‬اگر بخواهید فقط بگوئید انزدیشزه‬ ‫مائو چیست‪ ،‬تقریبا به دوتا و نصفی جزوه میرسید‪ ،‬که االن من فکر میکنم دهقان چینی به آن میخنزدد‪،‬‬ ‫آن موقع کتاب سرخی بود که در کوهستان جینگان چطور تفنگهای خودمان را چرب کنیم که زنزگ‬ ‫نزنند‪ ،‬و چطور تضاد اصلی داریم‪ ،‬فرعی داریم‪ ،‬طرف اصلی تضاد داریم‪ ،‬طرف فرعی تضاد داریزم و‬ ‫طرف عمده تضاد داریم و تضاد عمده داریم و چطور دهقانهای چینی باید این جدولها ازبر کنند چزون‬ ‫من میخواهم جبهه عوض کنم و با یکی دیگر وارد جنگ بشوم که تا دیروز با آن متحد بودم‪ ،‬بنابرایزن‬ ‫”درباره تضاد“ را بخوانید تا بدانید چرا من میخواهم از چهارشنبه تضاد عمده را عوض کزنزم! ایزن‬ ‫مائوئیسم را اگر بخواهیم بعنوان یک دیدگاه واردش بشویم‪ ،‬ادبیات زیادی ندارد‪ .‬تروتسکیسم را اگزر‬ ‫بخواهیم ببینیم بدون استالینسم‪ ،‬بدون پدیده استالین و انعکاس تروتسکی به استالین و واقعیت استالیزن‬ ‫که بعدا توسط تروتسکیستها نقد شد‪ ،‬خود مکتب تروتسکیسم نمیدانم چه ارکانی از آن و تفاوتهایش را‬ ‫میشود نشست و توضیح داد‪ .‬تروتسکیسم بعنوان یک پدیده از انقالب روسیه غیرقاب تفکزیزک اسزت‪.‬‬ ‫خوب واضح است در دوره بعد از تروتسکی هم از تحوالت چپ اروپا غیرقاب تفکیک است و خیزلزی‬ ‫‪131‬‬


‫متفکرهای بعدی هستند که تروتسکیسم را در شاخههای مختلفش توضیح داده اند‪ .‬ولی باز تزوضزیزح‬ ‫میدهم که تروتسکیسم آن چیزی نیست که راجع به آن بیشتر مطلب هسزت تزا آن چزیززی کزه‬ ‫تروتسکیستها چطور فکر میکردند‪ ،‬و یا رگههای افکار شان را همه میدانند‪ .‬رابطه شان با ناسیونالیسم و‬ ‫انترناسیونالیسم و غیره و یا مثال کارگر صنعتی و اروپا و خارج اروپا و غیره‪ .‬یا فرض کنزیزد شزمزا‬ ‫بخواهید چپ ضدامپریالیستی که مبنای مبارزه شبه کمونیستی در آمریکای التین بود‪ ،‬اگزر شزمزا‬ ‫بخواهید ادبیاتش را بگذارید و بگوئید اینها راجع به جامعه چه میگویند‪ ،‬راجع به اقتصاد چه میگویند‪،‬‬ ‫راجع به دولت چه میگویند‪ ،‬راجع به تروری حزب چه میگویند‪ ،‬راجع به مذهب چه میگویند‪ ،‬راجزع‬ ‫به سیاست چه میگویند‪ ،‬از ادبیاتشان به دشواری میتوانید یک سیستم کام ساخت‪ .‬شما معموال مزبزارزه‬ ‫سیاسی‪ ،‬یک جنبش سیاسی را میبینید و بعد یک بیوگرافرها و مفسرهائی هستند که میآیند و میگویزنزد‬ ‫مثال این سازمان زاپاتیستهای مکزیک از کارهاشان برمیآید که عقایدشان اینهاست‪ .‬خود آنها مجمزوعزه‬ ‫عقایدشان را به طور منسجم جائی نگذاشتهاند که شما بتوانید ببینید‪ .‬خیلی مکزاتزب و ایسزمزهزای‬ ‫کمونیستی که هست‪ :‬یورو کمونیسم‪ ،‬کمونیسم اروپائی‪ ،‬گرامشی را داریم ولی نوشته های کمی از او‬ ‫هست‪ .‬گرامشی خودش را با اروکمونیسم معادل نکرده است‪ ،‬حرفهای خودش را زده است‪ ،‬آن کسی که‬ ‫گفته اوروکمونیسم معموال چند تا تز مث تزهای بطور مثال پروسترویکا و گالسنوست گرباچزف‪ ،‬یزک‬ ‫نوع خط را مطرح میکند‪ ،‬مابقی آن یک رئالیتی و یک واقعیت سیاسی است‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری برخالف اینها از بابت واقعیت سیاسی فوق العاده فقیر و ضعیف است‪ ،‬هیچ پدیدهای‬ ‫در جهان ما نیست‪ ،‬مگر اینکه بیائیم در چپ ایران و عراق اپیزُدهای )‪(episode‬را با کمونزیزسزم‬ ‫کارگری توضیح بدهیم‪ .‬غیر از آن فقط یک دیدگاه است‪ .‬یک نقد است‪ .‬برعکس است‪ .‬بحث کمونیسزم‬ ‫کارگری را میشود برداشت ارکان تروریکی‪ ،‬فلسفی‪ ،‬متدولوژیکی‪ ،‬اقتصادی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬تروریش راجزع‬ ‫به دولت‪ ،‬نظرش راجع به دورههای انقالبی‪ ،‬نظرش راجع به خود مارکس‪ ،‬جایگاه مارکس در فزالن‬ ‫پدیده یا جایگاه فالن پدیده نزد مارکس را در آن مطالعه کرد‪ ،‬ولی نمیشود گفت که کمونیسم کارگری‬ ‫ایدئولوژی ناظر بر این واقعیت مهم تاریخی برای مثال در فالن منطقه بوده است‪ ،‬برخالف تروتسکیسزم‬ ‫که میشود گفت‪ .‬برخالف مائوئیسم که میشود گفت‪ .‬کمونیسم کارگری هنوز یک سیستم فکری اسزت‪،‬‬ ‫یک روایت است از مارکسیسم‪ ،‬یک نقد معین است‪ ،‬یک ورژن و قرائت معین از مارکسیسم است که سعی‬ ‫میکند خودش را به کرسی بنشاند‪.‬‬ ‫این کمونیسم کارگری را ما‪ ،‬خیلی از ما‪ ،‬مبنای هویت سیاسی خودمان قرار داده ایم‪ ،‬فکر میکزنزیزم‬ ‫اینقدر متعین است که میتواند ما را توضیح بدهد‪ .‬میتواند هویت سیاسی و فرهنگی و فزلزسزفزی و‬ ‫متدولوژیک ما را توضیح بدهد‪ .‬به خودمان میگوئیم کمونیسم کارگری‪ ،‬به یکی دیگر مزیزگزوئزیزم‬ ‫پوپولیست‪ ،‬به یکی دیگر میگوئیم مائوئیست‪ .‬و پیش خودمان فکر میکنیم کمونیسم کارگری به انزدازه‬ ‫کافی برای توضیح دادن این هویت گویاست‪ .‬برای توضیح دادن جهان بینی مان‪ ،‬نگرشمان به جامزعزه‬ ‫معاصر‪ ،‬به روندهاش‪ ،‬به اولویتهای بشر امروز‪ ،‬به اصولی که باید رعایت بشوند‪ ،‬آرمانهائی که بزایزد‬ ‫پیاده بشوند‪ ،‬فکر میکنیم کمونیسم کارگری اینها را به ما میگوید‪ .‬فکر میکنیم ایزن تزرم و ایزن‬ ‫فرمولبندی نقد ما را به جامعه بیرون در مجموع بسته بندی کند و بیان کند‪ .‬فکر میکنیم میشزود بزر‬ ‫مبنایش حزب تشکی داد و تشکی دادیم‪ .‬این میتواند مبنای ساختن یک سری احزاب سیاسی بزاشزد‪.‬‬ ‫‪132‬‬


‫حتی میتواند استراتهی پیروزی را برای ما تعریف کند‪ ،‬و در این اواخر حتی روش سیاسی یک حززب‬ ‫سیاسی را برای ما تعریف کند‪ .‬به این اعتبار برای خیلیها‪ ،‬برای هزاران نفر‪ ،‬چندهزار نفر الاق در کز‬ ‫منطقه‪ ،‬ایران و عراق‪ ،‬حاال فعال ساکنین در اروپا‪ ،‬برای چندهزار نفری کمونیسم کارگری یک دیدگاه و‬ ‫مکتب و نگرش کامال متعین و قاب ترسیمی است‪ .‬یک لغت نیست‪ ،‬یک چیز قاب ترسیم است کزه دارد‬ ‫زندگی روزمره شان را شک میدهد‪ .‬فعالیتشان را‪ ،‬نظراتشان را و نحوه ای که دارند طرحش میکنند‪ .‬بزا‬ ‫چه کسی در میافتند؟ جلو چه میایستند؟ جلو چه عقب مینشینند؟ شب و روزشان را در این جزامزعزه‬ ‫چطور دارند صرف میکنند‪ ،‬یک مقدار زیادی این دیدگاه توضیح میدهد‪ .‬و این به نظر من یک چیززی‬ ‫را به ما میگوید‪ ،‬که این یک تاندانس و یک ترند و یک دیدگاه مهمی است‪.‬‬ ‫پیش خودم فکر میکردم‪ ،‬قب از پیروزی انقالب چین اندیشه مائو چه بود؟ اگر قب از سال ‪ ،٤١‬حزاال‬ ‫یا قب از سال ‪ ٢۸‬دباالخره مائو هم بیست سی سال زحمتش را کشید)‪ ،‬مائو سال ‪١١٢۸‬و ‪ ٥١‬و ‪ ٥١‬و‬ ‫‪ ٥٢‬چه هست؟ داشته تازه از کمینترن از پیش استالین برمیگشته است‪ ،‬مائو آنوقت چه میگوید؟‬ ‫قب از پیروزی انقالب بلشویکی اگر بطور مثال در سال ‪ ١١١٤‬زندگی میکنید‪ ،‬و میگویند بلشویسم را‬ ‫بگو‪ ،‬به آن چه میگوئی؟ یک مکتب عظیم است که جهان را برداشته است؟ اینطور نیست! بلشویسزم آن‬ ‫موقع یک رگه ای در سوسیال دمکراتهای روس است‪ ،‬رادیکال است‪ ،‬کارگری است‪ ،‬با سازشزکزاری‬ ‫سیاسی منشویکها با استبداد سیاسی سر سازش ندارد‪ ،‬با بین المل دو سر اولوسوونیسم و تزدریزجزی‬ ‫گرائی و تکام گرائی تازه دارد مرزبندیهائی میکند‪ .‬ولی مهمتر از همه در جنگ جهانی اول عزلزیزه‬ ‫جنگ میایستد و به جای اینکه از بورژوازی خودی دفاع کند‪ ،‬میگوید اسلحه هایتان را بزه طزرف‬ ‫بورژوازی خودتان برگردانید‪ .‬این بلشویسم آن موقع است‪ .‬چندهزار نفر آن موقع به معنی فزکزری‬ ‫فلسفی اش بلشویکند؟ من نمیدانم! میشود رفت تحقیق کرد‪ .‬یک عده مهاجرند از روسیه و یزک عزده‬ ‫کارگراند در روسیه‪ .‬عمدتا در دو سه شهر اصلی مرکز تجمع اند‪ ،‬و ادبیاتی اگر هست من و شما از آنها‬ ‫خبر نداریم‪ .‬ببینید االن همه آثار لنین چاپ شده اند‪ ،‬ما میتوانیم اینها را بگذاریم جلومان‪ ،‬قزبز از‬ ‫‪ ،١١١٥‬قب از ‪ ،١١١۸‬قب از ‪ ،١١١٧‬ببینید کتابهای اصلی لنین چه هست؟ وقتی نگاه مزیزکزنزیزد‬ ‫کتابهای اصلی لنین راجع به انقالب روسیه است‪” .‬دو تاکتیک در سوسیال دموکراسی روس“‪” ،‬چه باید‬ ‫کرد؟“‪” ،‬امپریالیسم“‪ ،‬که اساسا برمیگردد به جنگ و رابطه جنگ امپریالیستی و رقابتهایشان‪ .‬و بزعزد‬ ‫میرسیم به مقطع ‪ ١١١٥‬که لنین شروع میکند نوشتن درباره دولت و هزار و یک چیز دیگر که امزروز‬ ‫مبنای بحثهایمان در تقاب با بین المل دوم است‪ .‬لنینیسم توسط انقالب روسیه به ترندی تبدی میشزود‬ ‫که در زندگی مردم نقش بازی میکند‪ .‬نه قبلش! از پیش معلوم نبود که بلشویکها یک ترند اساسی در بین‬ ‫چپ جهانی خواهند شد‪ .‬از پیش معلوم نبود‪ .‬اگر میخواستی آن موقع اندازه بگیری ممکن بود به یزک‬ ‫ابعادی برسی که من گفتم‪.‬‬ ‫ما هم دو سه تا حزب سیاسی هستیم در دو سه تا کشور شصت میلیونی فعالیت میکنیم‪ ،‬روزنامزه هزای‬ ‫زیادی هست‪ ،‬وقتی نگاه میکنید روزنامه های بلشویکها خیلی از ما کمتر است و نفوذشان روی افکزار‬ ‫عمومی کشورشان خیلی کمتر است‪ .‬همین امروز این ترند دو سه تا رادیو دارد در منطقه‪ ،‬یکیزش کزه‬ ‫بخصوص چهار ماه است شروع شده است‪ ،‬از اندیمشک تا چالوس به آن زنگ میزنند که بگویند مردم با‬ ‫حرفهاش موافقند‪ .‬از زاهدان تا تبریز‪ .‬به دنبال کتابهاش میگردند‪ ،‬یک حزب مشابهش در عراق تاسیزس‬ ‫‪133‬‬


‫شده که بخاطر تشکیلش کلی آدم دور خودش جمع کرده است‪ ،‬کشته میدهد‪ ،‬جنگ میکند‪ ،‬تبلیزغزات‬ ‫میکند‪ .‬یک حزب در رابطه با ایران تشکی شده که فکر میکنم بدون غلو‪ ،‬بزرگترین سزازمزان چزپ‬ ‫اپوزیسیون ایران است‪ ،‬فعالترینش است‪ .‬بزرگترینش شاید در تحلی نهائی اکثریت باشد‪ ،‬ولی قویترین‬ ‫سازمان چپ است‪ ،‬بزرگترین سازمان چپ رادیکال است و پرچم مارکسیسم در آن مملکت در دسزتزش‬ ‫است‪ .‬یک چنین پدیدهای قب از گرفتن هر نوع قدرت است‪ ،‬قب از اینکه حتی ما یک کوچه را گرفته‬ ‫باشیم‪ ،‬قب از اینکه حتی ما یک ده را در دست خودمان نگه داشته باشیم‪ ،‬قب از اینکه ما حکومت یزک‬ ‫استان را اعالم کرده باشیم‪ .‬این ترند این وضع را دارد‪ .‬در نتیجه من فکر میکنم که بزطزور واقزعزی‬ ‫کمونیسم کارگری در کنار تروتسکیسم و مائوئیسم و اورو کمونیسم و گرامشی‪ ،‬و فرض کنید چپ نزو‬ ‫حتی دکه به طور قطع در آن کالس نیست‪ ،‬به خاطر اینکه این مکتب هنوز با هیچ اتفاق سیاسی واقعزی‬ ‫که زندگی جامعه مهمی را تحت تاثیر قرار بدهد‪ ،‬جوش نخورده است)‪ .‬یک مکتب در شرایط پزیزشزا‬ ‫انقالبی‪ ،‬پیشا قدرت است‪ .‬میتواند بشود به آن طریق‪ ،‬میشود هم نشود و فوت کند‪ .‬یعنی این مکزتزب‪،‬‬ ‫این دیدگاه میتواند بماند زیر خاک تا وقتی یک روزی یک کسی یک جائی‪ ،‬آن را در بیاورد و روی‬ ‫این پرچم یک کاری صورت بدهد که یاد مردم بماند و مردم بگویند آها‪ ،‬پس حاال کمونیسم کارگزری‬ ‫یک ترند سیاسی است‪ ،‬یک ترند چپ معروف است‪ ،‬میشود راجع به آن حرف زد و در دانشگاه حتی پی‬ ‫اچ دی درباره اش نوشت که اینها چه فکر میکردند؟ چرا اینها را میگفتند؟ مواضعشان چه فرقی با بقیزه‬ ‫داشت؟ االن هنوز دیدگاه ماست‪ .‬دیدگاه جنبش معینی در خاورمیانه است‪ ،‬بعضا توانسته هوادارهزائزی‬ ‫در آمریکا و اروپای غربی پیدا کند‪ ،‬بعضا توانسته بحثش را رسوخ بدهد‪ ،‬نقدش را رسوخ بدهزد بزه‬ ‫جاهای دیگر‪ ،‬ولی اساسا صحبت چندهزار نفر کمونیست چند کشور است که به آن سمپاتی دارنزد‪ ،‬و‬ ‫بعد با نتایج سیاسیش به صورت فعالیت این احزاب روبرویند‪.‬‬ ‫من فکر میکنم این مهم است‪ ،‬یعنی این چیزها را من در تحقیر کمونیسم کارگری نمی گفتم‪ ،‬برعزکزس‬ ‫داشتم در اهمیتش میگفتم‪ .‬به نظر من کمونیسم کارگری قب از پیروزی هیچ انقالبی در ایران و عراق و‬ ‫کردستانهای دو کشور یا سه کشور‪ ،‬پدیده مهمتری از مائوئیسم قب از پیروزی انقالب چین است‪ .‬برای‬ ‫اینکه آن هیچ تصویری روی هیچ چیز نداشت‪ ،‬بیشتر میشود گفت که حزب کمونیست چین بود که بزه‬ ‫کمک کمینترن داشت سعی میکرد ژاپن را بیرون بکند‪ .‬مائوئیسم به عنوان مائوئیسم از دل آن پزروسزه‬ ‫شک گرفت‪ .‬در سیستم ما برعکس است‪ .‬در سیستم ما‪ ،‬کمونیسم کارگری یک سیستم مدون است‪ ،‬نگرش‬ ‫معینی است از مارکسیسم‪ .‬مائوئیسم اگر یک روایت معین است از مارکسیسم‪ ،‬بخاطر این است که محققین‬ ‫بعدا رفتند دیدند که یک روایت معین بوده است از مارکسیسم‪ .‬کارهاشان را دیده اند ‪.‬سیاستهایشان را‬ ‫نگاه کرده اند‪ ،‬تزهاشان را بررسی کرده اند‪ .‬فهمیدهاند آها اگر اینها را بگذارید زیر یک چتزر‪ ،‬بزرای‬ ‫خودش مکتبی میشود که به مارکسیسم اینطور نگاه میکند‪ .‬این بحث‪ ،‬بحث یک مکتب است که همزیزن‬ ‫االن میگوید من مکتبی هستم که به مارکسیسم اینطور نگاه میکنم‪ .‬در نتیجه ابعاد مختلف این بحزث را‬ ‫میشود شکافت و به نظر من به این اعتبار کمونیسم کارگری مهم است‪ .‬نه به خاطر اینکه االن اصزال در‬ ‫سطح پدیده هائی مث مائوئیسم‪ ،‬تروتسکیسم‪ ،‬بلشویسم‪ ،‬اورو کمونیسم‪ ،‬چپ نو هست‪ .‬ابدا در سزطزح‬ ‫اینها نیست‪ .‬ما هیچوقت همچنین ادعائی نکرده ایم‪ .‬ولی به نظر من ِجرم انفجاری که در آن هست‪ ،‬بسیار‬ ‫عظیمتر از اینهاست‪ ،‬برای اینکه اینها عمرشان را کرده اند تمام شد و دیدیم چه از آنها در میآید‪ ،‬ولزی‬ ‫این یکی منتظر فرصت است در منطقه‪ ،‬و اگر فردا به مدت هشت ماه‪ ،‬یک سال تا ده سزال در یزک‬ ‫‪134‬‬


‫گوشهای از آن مملکت‪ ،‬کمونیسم کارگری برای مثال‪ ،‬ایدئولوژی و سیاست حاکم بر یک حزب سیاسی‬ ‫باشد که قدرت را میگیرد‪ ،‬و بعد برنامهاش را راسا پیاده میکند‪ ،‬فرض کنید از فردایش اعالم میکند زن‬ ‫و مرد اینجا برابرند‪ ،‬در این تکه‪ ،‬از اینجائی که پاسگاه ما هست به آنطرف‪ ،‬زن و مرد برابرنزد‪ ،‬بزچزه‬ ‫حقوق انسانی دارد‪ ،‬مذهب باید برود در سوراخ‪ :‬حیوانات را نزن‪ ،‬مودب حرف بزن‪ ، ،‬بچهها را اذیزت‬ ‫نکن تا بگذاریم حرفت را بزنی‪ ،‬و اینجا مالکیت خصوصی لغو است‪ ،‬و همه فرمانی که در این کزتزاب‬ ‫نوشته است را اجرا میکند‪ ،‬اگر که شده تا شش ماه این کار را بکند‪ ،‬آن وقت کمونیسم کارگزری بزه‬ ‫عنوان یک ترند سیاسی معتبر روی نقشه میاید‪ ،‬آن وقت یک نفر در بلیوی‪ ،‬یک نفر در ایتالیا‪ ،‬یک نفر در‬ ‫آفریقا میرود مطالعه اش میکند‪ ،‬االن هم ترجمه میشود به خیلی زبانها‪ ،‬آن وقت خیلی بیشتر تزرجزمزه‬ ‫میشود‪ .‬آن وقت میگویند یک ترندی هم در ضمن پیش آمد در ایران و عراق و منطقه همچنین جنبشزی‬ ‫پیش آمد و تحت این پرچم‪ .‬ممکن است معادلهای آلمانی اش را هم پیدا کنند‪ ،‬امیدواریم ایزنزطزور‬ ‫بشود‪ .‬فرق ما به نظر من این است که آینده بقیه در گذشته ماست در صورتی که آینده خود مزا تزازه‬ ‫دارد شک میگیرد‪ .‬و بنابراین مهم است که چندهزار نفر‪ ،‬تاکید میکنم چندهزار نفر‪ ،‬در اوج آنزتزی‬ ‫کمونیسم بین المللی‪ ،‬در اوج پایان کمونیسمی که جهان اعالم کرده است‪ ،‬در اوج حکومتهای هار در‬ ‫منطقه‪ ،‬چندهزار نفر به مدت چند ده سال دالاق ده پانزده سال شده است که داریم روی این خط جزلزو‬ ‫میرویم)‪ ،‬میایستند و متحد میمانند و انرژیشان و زندگیشان را صرف آن میکنند‪ ،‬به نظر من نشاندهنزده‬ ‫پتانسی عظیم سیاسی این خط است‪ .‬و این به ما اجازه میدهد که راجع به آن حرف بزنیم‪.‬‬ ‫من دارم راجع به کمونیسم کارگری نه به عنوان یک سلسله عقاید دلبخواهی که کسی در خانه رفیزقزش‬ ‫برای دیگری تعریف کرده است‪ ،‬بلکه به عنوان آن ایدئولوژی و سیستم فکری ای که دو تزا حززب‬ ‫سیاسی را با این مقیاس ها در یکی از پیچیده ترین شرایط تاریخ سوسیالیسم حول خودش متحد نزگزاه‬ ‫داشت‪ ،‬در صحنه نگاه داشت‪ ،‬مشغول تبلیغ و ترویج نگاه داشت‪ ،‬مشغول پاسخگوئی به دروغ نزگزاه‬ ‫داشت‪ ،‬مشغول پاسخگوئی به خرافه نگاه داشت‪ ،‬مشغول پناه دادن به انسانهای فراری نگاه داشت‪ ،‬مشغول‬ ‫دفاع از حقوق زن نگاه داشت‪ ،‬دارم حرف میزنم‪ .‬این مادی است‪ ،‬این اتفاقات افتاده اند‪ .‬این اتحادهزا‬ ‫وجود داشته است‪ ،‬شده اند‪ ،‬این اتحادها جلوی یک کاسه شدن حکومت ناسیونالیستی را اینجزا سزد‬ ‫کرده است‪ .‬این اتفاقها باعث نرفتن یک اپوزیسیون پشت سر حاج آقا خاتمی شده است‪ ،‬این اتفزاقزات‬ ‫افتاده اند‪ ،‬این اتفاقات باعث شده که چپ ایران مارکسیستتر بشود از چپ پاکستان‪ ،‬از چپ ترکیه‪ ،‬و‬ ‫از چپ ایتالیا و از چپ آلمان‪ .‬مهم است! شصت میلیون نفر فقط در آن مملکت زندگی میکنند‪ ،‬کشوری‬ ‫نفت خیز است در خلیج فارس‪ .‬اگر شش ماه روی این دیدگاه‪ ،‬تاریخ آن مملکت تحت تزاثزیزر آن‬ ‫احزاب قرار بگیرد‪ ،‬آن وقت این دیدگاه میرود کنار تروتسکیسم‪ ،‬مائوئیسم‪ ،‬چپ نو‪ ،‬اوروکمونیسم و‬ ‫مجبور است مث آنها مطالعه بشود‪.‬‬ ‫به هر حال این اهمیت این دیدگاه است‪ ،‬منتهی این فورا من را میرساند به نکته دیگری که پیچیزدگزی‬ ‫بحث امروز را برای من الاق ‪ ،‬یک درجه هم برای شما‪ ،‬نشان میدهد‪ .‬و آن موقعیت من در این بزحزث‬ ‫است‪ .‬ببینید مشکلی که هست این است‪ .‬این نوشته هائی که از آن صحبت کردم‪ ،‬و این ادبیاتی کزه از‬ ‫آن صحبت کردم نودونه و نه دهم درصدش را آدم معینی نوشته است‪ .‬و این پرچم را بیشتر او مطزرح‬ ‫کرده و جلو برده و توضیح داده است‪ ،‬به خاطرش نامه نوشته‪ ،‬بحث کرده‪ ،‬رای داده و نوشته و توضیح‬ ‫‪135‬‬


‫داده است‪ .‬اگر فرض کنید اینطور نبود‪ ،‬اگر من سخنران این جلسه نبودم و شخص ثالثی میآمد اینزجزا‬ ‫حرف بزند کار خیلی ساده ای بود‪ .‬میآمد میگفت‪ :‬ببینید کمونیسم کارگری به آن مجموعه از اصزول‪،‬‬ ‫احکام و تحلیهائی میگوئیم که اساسا در طول سالهای ‪ ۸٢‬تا ‪ ١٢‬توسط آدمی به اسم منصور حکمت در‬ ‫این نوشته ها بیان شده اند‪ ،‬چیزهای دیگری هم بوده ولی اساسا اگر میخواهیم بدانیم مجموعه پیزکزره‬ ‫اصلی این ادبیات چه هست‪ ،‬آن است و میخواهم راجع به آن حرف بزنم‪ .‬یک آدم شزخزص ثزالزث‬ ‫میتوانست راحت برود سر مطلب‪ .‬میتوانست برود ضعفش را بگوید‪ ،‬ولی درعین حال میتوانست بهتر از‬ ‫من برود قدرتش را بگوید‪ .‬میتوانست به صورت ابهکتیو بگوید و به حساب تکبرش نمی نوشتند‪ .‬بزه‬ ‫حساب این نمیگذاشتند که دارد از کتابهای خودش تعریف میکند‪ .‬یک آدم شخص ثالث میتوانست آن‬ ‫دیدگاه را در عینیتش بحث کند‪ .‬که این شخص اینها را گفته‪ ،‬و آن آدم میتوانست برود ریشه هایش را‬ ‫پبدا کند‪ .‬برای من سخت است و حم بر خیلی چیزهای دیگر میشود غیر از جستجوی حقیقزت‪ .‬اگزر‬ ‫بیایم بگویم رفقا! ریشه های بحث کمونیسم کارگری به طور واقعی‪ ،‬برمیگردد به دو سه نفری کزه بزه‬ ‫جای اینکه در میان چپ ایران بزر بشوند‪ ،‬با چپ انگلستان بزر شده اند‪ .‬این در این پدیده مزهزم‬ ‫است‪ .‬اگر میخواهیم این پدیده را بشناسیم این مهم است در آن که بدانیم کسانی که منشا خط مشی ای‬ ‫که داریم اینجا بحث میکنیم شدند‪ ،‬آنطور که من در جواب راه آزادی گفته ام‪ ،‬علتش این اسزت کزه‬ ‫ریشه های چپ ما نه از گذار از امام حسین به چه گوارا‪ ،‬و نه از دکتر مصدق به لنین است‪ .‬ریشه هایزش‬ ‫در غرب است‪ ،‬ریشه های بحث ما در آلمان است‪ ،‬در انگلیس است‪ .‬اگر شخص ثالث این حرف را میزد‬ ‫میتوانست در این بحث بیشتر سنگ تمام بگذارد و بگوید آره منصور حکمت یا حمید تقوائی که منشزا‬ ‫پدیده ای به اسم سهند و اتحاد مبارزان کمونیست بوده اند‪ ،‬علت اینکه این دیدگاه به این صورت شک‬ ‫گرفت‪ ،‬این است که به طور عینی در آن لحظه اینها کمونیسم شان را از مشی چریکی ایران نگرفتزنزد‪،‬‬ ‫اینها از مائوئیسم برنخاستند‪ ،‬اینها در رابطه با چپ انگلستان رشد کردند‪ ،‬و پارامترهای دیزگزری در‬ ‫کمونیسم برایشان مطرح بود‪ .‬در آن مقطع رنگ شرقی و جهان سومی نداشت یا رنگ ضدامپریالیسزتزی‬ ‫نداشت‪ .‬کمونیسم شان بیشتر ضد کاپیتالیستی بود‪ .‬من میتوانم و شما را با خودم میبرم به ادبیات اتحزاد‬ ‫مبارزان کمونیست‪ ،‬برای اینکه رگههای فکری کمونیسم کارگری را آنطوری که در بیست سی سزال‬ ‫گذشته در ایران شک گرفته است را به شما نشان بدهم و پایههای اجتماعی آن را هم به شما نشان بدهم‪،‬‬ ‫در نتیجه این تاریخ را برایتان بگویم‪ .‬اگر کسی شخص ثالث بود به نظر من با راحتی بیشتری این کزار‬ ‫را میکرد‪ .‬و من از شما میخواهم که من را ببخشید اگر در طول این بحث مجبورم مدام به نوشتزه هزای‬ ‫خودم برگردم‪ ،‬یا به سازمانی که خودم عضوش بودم‪ ،‬و یا معدود آدمهائی که من با آنها کار کزردم و‬ ‫اینجا اسمشان هست‪ .‬کتابهای زیادی هست که شما باید بخوانید‪ ،‬نوشتههای زیادی هست که من فزکزر‬ ‫میکنم کسانی که در این بحث شرکت میکند باید بخوانند برای اینکه بتوانند نظر داشته باشند‪ .‬بزخزش‬ ‫زیادیش را من نوشته ام و الجرم یک مقدار زیادی بحث کردن راجع به کمونیسم کارگری‪ ،‬برای مزن‪،‬‬ ‫بحث کردن راجع به اینکه در هر لحظه چه گذشته که این را گفته ایم‪ ،‬چرا از اینجا به آنجا رفته ایم‪ ،‬نزه‬ ‫اینکه این ایده چرا به صورت آبستره مطرح شد‪ ،‬من میتوانم به شما به عنوان شاهد عیزنزی پزروسزه‬ ‫شکلگیری بحث کمونیسم کارگری‪ ،‬بگویم این پدیده اینطور شد که بیان شد‪ ،‬زیر این فشارها اینزطزور‬ ‫بیان شد‪ ،‬این هدف را دنبال میکرد‪ ،‬ولی ماحص عینی تروریکیش برای ما این است‪ .‬ایزن کزار را‬ ‫مجبورم بکنم و حم بر به اصطالح خودمحوربینی من در این بحث نکنید‪ .‬فکر میکنم یزک نزاظزر‬ ‫‪136‬‬


‫ابهکتیو میتوانست بیاید در باره من و جایگاه ابهکتیو من در این بحث بگوید و به نظر من حزق دارد‬ ‫بگوید‪ ،‬یا اگر فرض کنید کورش یا فریبرز اینجا سخنرانی میکرد همینطور میبایست بحث میکرد‪ .‬ولزی‬ ‫من هم مجبورم این کار را بکنم‪ .‬منتهی این ضررش است برای من که نمیتوانم همانطور که از مارکزس‪،‬‬ ‫از کاپیتال مارکس دفاع بکنم و بگویم این خطش هست ببین چقدر قشنگ نوشته‪ ،‬این بحثش برمیگردد‬ ‫به آن بحثش و این برمیگردد به آن جای ایدئولوژی آلمانی‪ ،‬به همان سهولت به خودم اجازه نمیزدهزم‬ ‫بیایم بگویم ببین نادر چقدر اینجا را قشنگ نوشته است‪ ،‬این بحثش برمیگردد به فالن جلسه و فالن نامه‬ ‫و به جلسه اتحاد مبارزان کمونیست و به جلسهاش برای مثال در هاید پارک که با فالنی بحث میکرد‪ .‬این‬ ‫آزادی عم را ندارم و حیف است‪ ،‬من فکر میکنم اینها مربوط است به تاریخ این قضیه‪ ،‬در یک فرصت‬ ‫دیگری شاید بتوانیم اینکار را بکنیم‪ ،‬شاید بشود در آن تاریخ شفاهی که قرار است بعدا بنشینیم راجع‬ ‫به تجربه سیاسی همه مان با هم بحث کنیم و ضبط کنیم‪ ،‬آنجا بحث کنیم‪.‬‬ ‫منتهی حسنی دارد‪ ،‬حُسنش این است که‪ ،‬گرچه شخص ثالث میتواند عمیقتر بگوید‪ ،‬که اجازه بدهزیزد‬ ‫یک مثال بزنم‪ .‬اگر شما وودی آلن یا فلینی یا هیچکاک را بنشانید و بگوئید راجع به سینما حرف بززن‪،‬‬ ‫بگوئید راجع به فیلمهای خودت حرف بزن‪ ،‬یک درجه میتواند از یک نظرهائی مزحزدودتزر‪ ،‬چزون‬ ‫نمیتواند بگوید ببینید چه فیلمبرداری ای! به به اینجا واقعا چقدر قشنگ فیلمبرداری شده!‪ ،‬مجبور است‬ ‫بگوید من در این فیلم اینطور حس میکردم که اینطور گرفتم و یا محظوراتمان این بود‪ .‬ولی هزنزوز‬ ‫هیچکاک یا وودی آلن و فلینی راجع به این فیلمها که حرف میزنند خودشان اینجا هستند و فیلزمزهزا‬ ‫آنجاست و تمام‪ .‬این فیلمها و اینهم خودش‪ .‬ولی گفتم در کمونیسم کارگری ما شروع پروسهایم‪ ،‬و در‬ ‫نتیجه داریم مینویسیم‪ ،‬انگار دسته جمعی مینشینیم یک فیلم دیگر راجع به فیلمهای تاکزنزونزی مزان‬ ‫میسازیم‪ ،‬االن وضع ما از نظر عینی این است‪ .‬در نتیجه میتوانیم بحث را ببریم آنجا که باید برود‪ .‬دیگر‬ ‫مجبور نیستیم‪ ،‬فیلمهای یک نفر نیست که رفته و یا فوت کرده و ما نمیتوانیم نه در آن دست ببیرم‪ ،‬نزه‬ ‫صحنهای به آن اضافه کنیم نه دوبله اش را عوض کنیم‪ .‬ما نشسته ایم در این جلسه‪ ،‬ایزن شزروع فزاز‬ ‫جدیدی در بحث کمونیسم کارگری است‪ ،‬کسی از بیرون سرقفلی نداده که اینها را بشنود‪ ،‬اگر داده در‬ ‫همین جلسه نشسته است‪ ،‬در نتیجه میتوانیم بیائیم و با هم جلوترش ببریم‪ .‬میتوانیم نقدمان را تزدقزیزق‬ ‫کنیم‪ ،‬میتوانیم بگوئیم این فرمول ایراد دارد‪ ،‬میتواند بحثهای جدید کمونیسم کارگری که در ایزن‬ ‫سلسله بحثها بیرون میآیند از قبلی ها بهتر باشند‪ ،‬روشنگرتر باشند و متعلق به یک حرکزت جزدیزدی‬ ‫باشند‪ ،‬الزم نیست در آن کتابها بماند‪ .‬این آزادی عم را به ما میدهد‪.‬‬ ‫منتهی بحث کمونیسم کارگری نهایتا تحوی میشود و تبدی میشود به اینکه من بیایم ورژن خودم را از‬ ‫مارکس برای شما تعریف کنم‪ .‬آخر این پروسه وقتی برمیگردی و به آن نگاه میکنی‪ ،‬این اسزت کزه‬ ‫هیچکاک را بگذارید راجع به فیلمهایش و فیلم سازیش برای شما صحبت کند‪.‬‬ ‫به هر حال بحث کمونیسم کارگری در نهایت هدفش این است که یک عده کمونیست را در موقعزیزت‬ ‫آگاهتری به نسبت کارهائی که وظیفه خودشان میدانند‪ ،‬قرار بدهد‪ ،‬یعنی فکر کنیم اگر آخزر ایزن‬ ‫سمینارها ما به اینجا رسیده باشیم که یک عدهای از ما خیلی مسلط باشند به اینکه نقطه قدرت حرکت مزا‬ ‫اینجاست‪ ،‬نقطه ضعفش اینجاست‪ ،‬آینده اش به این سمت است‪ ،‬و من میتوانم بروم در تریبزونزی ایزن‬ ‫بحث را بین صد نفر دیگر ببرم و آن نیرو را بر مبنایش درست کنم‪ .‬هدف نهائی این حرکت همانزطزور‬ ‫‪137‬‬


‫که نقطه نظر مارکسیستی است نمیتواند تغییر دنیا نباشد‪ .‬نمیتواند بحثی راجع به کمونیسزم کزارگزری‬ ‫نهایتا مربوط به اتحاد و وحدت کمونیستها و تغییر جهان از آب در نیاید‪ ،‬حتی اگر من و شما بخواهیم‬ ‫ترمز بگذاریم خود این بحث خاصیتش این است‪ .‬نتیجه اگر ندهد‪ ،‬من در این جور جلسات بوده ام‪ ،‬اگر‬ ‫خیلی طول بکشد یک عده میروند و یک حزب جدید میسازند‪ .‬میخواهم بگویم خزاصزیزت بزحزث‬ ‫کمونیستی این است که وقتی شما خوب به آن گوش کردید یا تحریک میشوید بروید کاری که فزکزر‬ ‫میکنید درست است باالخره بروید بکنید‪ ،‬و اگر این کار را بکنید واقعا آن وقت ما ایدهآل بوده ایزم‪،‬‬ ‫اگر این بحث اینجا بتواند باعث شود که خیلی بیش از این کادر‪ ،‬متفکر و رهبر برای دور جدیدی از‬ ‫فعالیت کمونیستی کارگری که جلو ماست سنتز بشود و ساخته بشود‪ .‬این به صورت سینوسی طی شزده‬ ‫است‪ ،‬به نظر من برای دورهای طوالنی آدم جدیدی در این قلمرو پا به میدان نگذاشته است‪ ،‬در جنبش‬ ‫ما در جنبش چپ‪ .‬همه کسانی که امروز صاحب نظرهای چپ ایران اند‪ ،‬محصول انقالب ‪ ٧٥‬اند یا بزه‬ ‫یک درجه ای استخوانشان را آنجا خورد کرده اند‪ ،‬شهامت ابراز نظر در مورد احکام بزر امزروز را‬ ‫آنجا پیدا کرده اند‪ .‬در فاصله انقالب ‪ ٧٥‬تا االن‪ ،‬یعنی از آن چپی که آنجا بوجود آمد تا چپی که بزه‬ ‫سوی انقالب جدیدی بخصوص در منطقه میرود‪ ،‬متاسفانه آدم حس نمیکند که ایدئولوگهای جزدیزدی‬ ‫شک گرفته باشند‪ .‬چهره هائی که بگوئید آینده جنبش کمونیستی‪ ،‬جنبش چپ دست اینها میافتزد و‬ ‫االن از ناصیه شان پیداست‪ .‬هدف این سمینار بخشا این است که ما را متوجه این بکند و چه بسا کمزک‬ ‫کند که کسانی پا در این راه بی اجر بگذارند‪ .‬به هر حال من میرسم به آخر آن چه دقیقه ای که قزرار‬ ‫بود دفعه اول صحبت کنم‪.‬‬ ‫بعد از این نکته میروم طرحی راجع به ک سمینارها میدهم که در هر بحث چه خواهیم گفت و بعد وارد‬ ‫بحث امروز میشوم‪ .‬اگر کسی میخواهد سؤالی و یا نکاتی را مطرح کند االن میتوانیم یک ده دقیقه یزک‬ ‫ربع این کار را بکنیم‪.‬‬ ‫سؤاالت‬ ‫سؤال‪::‬سؤالی که من داشتم در رابطه با بخش اول صحبتهای شما بود‪ ،‬دادامه نا مفهوم)‬ ‫جواب‪ :‬به نظر من این احزاب باید دو جنبه اش را دید‪ ،‬احزاب طرفدار شوروی مزیتی که بر جریانزات‬ ‫تروتسکسیت‪ ،‬البته نه همه تروتسکیستها بیشتر تروتسکیستها‪ ،‬و بخصوص بر مائوئیستها تزوی اروپزا‬ ‫داشتند این بود که پایه شان در بین بخشهائی از طبقه کارگر بود‪ .‬یعنی همیشه احزاب سی پزی )‪،(CP‬‬ ‫کمونیست پارتیهای قدیم اروپای غربی یک پایشان در جنبش کارگری بود و طبعا بخش زیزادی از‬ ‫کارگرهای رادیکال و کمونیست این کشورها به حزب کمونیست فرانسه‪ ،‬به حزب کمونیست حزتزی‬ ‫بریتانیا‪ ،‬به حزب کمونیست ایتالیا تا وقتی که بود‪ ،‬سمپاتیک نگاه میکنند‪ .‬به نظر من آن خط مشزی و‬ ‫آن دیدگاه و آن تعلق اردوگاهی که این احزاب را شک میداد هیچ نقشی ندارد در آینده کمونیزسزم‪،‬‬ ‫ولی به نظر من ماتریالی که بخش زیادی از این احزاب را میساخت‪ ،‬بخصوص در سطح صفوف طزبزقزه‬ ‫کارگر همان ماتریالی است که باید این آینده روی آن ساخته بشود‪ .‬به اینهم گفتم میرسم‪.‬‬ ‫سؤال‪ :‬دکمی نامفهوم) در یک دوره هائی کمونیسم کارگری بر جنبش کارگری کشورهای معینی تاکید‬ ‫دارد‪ ،‬یک زمانی مارکس و انگلس بر طبقه کارگر آلمان توجه دارند در حالی که بطور مثال انگلسزتزان‬ ‫‪138‬‬


‫پیشرفته تر است‪ ،‬سؤال این است چرا فکر میکنید خیلی روشن تر در مورد ایران این مسزالزه صزدق‬ ‫میکند؟‬ ‫جواب‪ :‬من فکر میکنم نقش انقالب ‪ ٧٥‬و آن سرعتی که به روند آگاهگری‪ ،‬خودآگاهگری و همینطور‬ ‫جستجوگری سیاسی جامعه داد تعیین کننده است و همینطور به سؤال داشتنها و جواب پیدا کردنهزائزی‬ ‫که در جامعه بود‪ ،‬به نظر من در فاصله سال ‪ ٧٥ ،٧٢‬تا ‪ ٢١‬و ‪ ٢١‬به اندازه تمام بیست سال قزبزلزش و‬ ‫بیست سال بعدش روی هم فعالیت فکری و سیاسی صمیمانه و عمیق در جامعه برای پیدا کردن پزاسزخ‬ ‫صورت گرفت‪ .‬حاال من باید فکر کنم چرا مارکس آلمانی است و مثال انگلیسی نیست‪ ،‬ولی در رابطه با‬ ‫خود ما و اینکه چرا خط ما توانست این دو سه هزار نفر را در منطقه دور خودش جمع بکند‪ ،‬و یا الاق‬ ‫آلترناتیوی درست بکند در مقاب چپی که تا آن زمان بود‪ ،‬و آنها االن فرعی ترند نسبت به این واقعزه‬ ‫تاریخی‪ ،‬من فکر میکنم نتیجه خصلت انقالبی تحول بخش دوران انقالبی است‪ .‬در دوره انقالبی واقعا هر‬ ‫یک سالش هزار سال است و هر یک روزش هزار روز است‪ ،‬و تاثیری که بر پروسه سیاسی دارد را در‬ ‫دوره بعدش میبینیم که اینطور نیست‪ .‬برای مثال در دوره انقالبی تروری خیلی سریع توده ای میشزود‪،‬‬ ‫خیلی سریع میشود دید که از این تروری چه استنتاجات عملی ای میشود و پس فردا در مواجهزه بزا‬ ‫جناح راست یا چپ حکومت یا فالن حزب از آن چه نتیجه گیری میشود گرفت‪ .‬برای مثال ک بحزث‬ ‫دفاع از بورژوازی خودی در مورد جنگ ایران و عراق مطرح شد و چپ ایران یک بار و در ‪ ١٧‬تا ‪٢١‬‬ ‫روز مرور کرد رفت و گفت‪ .‬همه رفتند آن ادبیات کمونیستی را از زیر خاک کشیدند بیرون و خواندند‬ ‫تا ببینند راجع به جنگ ایران و عراق چکار باید کرد‪ .‬یا آیا از دولت موقت بازرگان دفاع میکنیم یزا‬ ‫نه‪ ،‬اگر دقت کنید‪ ،‬تقریبا همه لنین را دوره کردند در آن دوره‪ .‬به نظر من آن فع و انفعال و سزرعزت‬ ‫فع و انفعال سیاسی که در دوره انقالبی بود تعیین کننده بود‪ .‬من فکر میکنم‪ ،‬و اتفاقا در این بحثم بزه‬ ‫آن برمیگردم‪ ،‬که وقتی که دوره انقالبی به آخر میرسد‪ ،‬کال بحثهای دوره جدید ما شروع میشزود‪ ،‬و‬ ‫چطور آن واقعه زمین میخورد‪ .‬من به تحوالت حزب کمونیست ایران و به شیوه مشخص بحث کمونیسم‬ ‫کارگری‪ ،‬از سال ‪ ۸٢ ،۸٧‬به بعد برمیگردم و به این حتما اشاره میکنم‪ .‬به نزظزر مزن مزومزنزتزوم‬ ‫)‪(momentum‬و ضرب انقالب‪ ،‬پدیده هائی را به صحنه جامعه پرت کرد و بعد وقتی انقالب تمام‬ ‫شد‪ ،‬فروکش کرد‪ ،‬انقالب خودش دینامیسمش را از دست داد‪ ،‬یک عده فعال حاص از انزقزالب‪ ،‬و‬ ‫کمونیست حاص انقالب‪ ،‬نهایتا حاص انقالب ممکن است از قب هم فعال بوده اند‪ ،‬ولی موجزودیزت‬ ‫سیاسی و مطرح بودنشان را از انقالب داشتند‪ ،‬اینها ماندند و واقعیت سیاسی حاص آن دوره انقالبی‪ .‬از‬ ‫آن دوره به بعد دیگر بحثها چیز دیگری است‪ .‬اگر ما این بحثهای کمونیسم کارگری را به جای بحثهای‬ ‫مارکسیسم انقالبی‪ ،‬اگر ما با بحثی که همین االن داریم برویم در ایران‪ ،‬پروسه و آن منحنی که شاهزدش‬ ‫خواهید بود‪ ،‬بسیار خیره کننده تر از این خواهد بود که حتی در مورد آن دوره شاهدیم‪ .‬که چزطزور‬ ‫پوپولیسم نقد شد‪ ،‬خیلی کند بود به نظر من االن‪ ،‬آن موقع کند بود‪ .‬ولی اگر با همین بحثهای امزروز‬ ‫ما فردا در شرایط نیمه انقالبی برویم ایران‪ ،‬شما ممکن است شاهد اقبال چند میلیونی از طرف کارگران‪،‬‬ ‫از طرف بخش وسیعی از جامعه به این بحثها باشید و همینطور شاهد عروج رهبران و سخنگوهائی بزرای‬ ‫این دیدگاه باشید که ما اصال به ذهنمان خطور نمیکند‪ .‬به نظرم دوره انقالبی تعیین کننده است‪ .‬اینزکزه‬ ‫چرا ایران‪ ،‬پاکستان هم ممکن است و غیره‪ ،‬ایران به نظرم یک رگه هائی در آن بود که فرق داشزت بزا‬ ‫سایر کشورهای منطقه‪ .‬من فکر میکنم انقالب مشابهی در برزی هم میتوانست این نتایج را بزه بزار‬ ‫‪139‬‬


‫بیاورد‪ .‬انقالب مشابهی در کشوری مث یونان به نظرم میتوانست این نتیجه را به بار آورد‪ ،‬انزقزالب‬ ‫مشابهی در ترکیه یا یونان به نظرم میتوانست این نتایج را به بار بیاورد‪ .‬در ایران این انزقزالب اتزفزاق‬ ‫افتاد‪ ،‬یک دوره کوتاهی‪ ،‬من قب از آمدن خمینی‪ ،‬قب از سی خرداد به طور قطع مورد نظرم است‪ .‬آن‬ ‫وقایع به نظرم تعیین کننده بود در اینکه آن بحثها پروبال بگیرند‪ .‬چون فکر میکنم همه بحثها هر جزا‬ ‫هست‪ ،‬سؤال این است که کی تعداد کافی مردم به آنها جلب میشوند‪ .‬همه بحثی همه جا هست‪ ،‬اگر شما‬ ‫بروید بگردید بین سازمانهای چپ همه جا دیدگاههای کمابیش مشابه همه اینها پیدا میکنید‪ .‬سؤال ایزن‬ ‫است که به دیدگاههای چه بخشی تبدی میشود به دیدگاه قدرتمندی که میتواند در یک صفوفی منزشزا‬ ‫اثر باشد‪.‬‬ ‫تمایزات اجتماعی طبقاتی کمونیسم کارگری‬ ‫طرح من این بود که چند سمینار داشته باشیم و بعد یک سلسله سمینارهای تک موضوعی‪ .‬سمینار اول که‬ ‫امروز قرار بود باشد و میخواهیم ادامه اش بدهیم‪ ،‬راجع به تمایزات اجتماعی و طبقاتی کمزونزیزسزم‬ ‫کارگری‪ ،‬خطوط هویتیش از نظر طبقاتی و اجتماعی‪ ،‬مشاهدات اولیه و نقطه عزیمت بحث کمونزیزسزم‬ ‫کارگری چیست‪ ،‬جوهر بحث کمونیسم کارگری چیست و چهارچوب اصلی این ورژنی از کمونیسم که‬ ‫ما از آن حرف میزنیم چیست و همینطور این صفت‌”کارگری“ چکار میکند‪ ،‬چه جایگاهی در ایزن‬ ‫بحث دارد‪ ،‬باشد‪ .‬میخواهم مفصال این بحث را بشکافم که چرا ما این بحث را کمونیسم کارگری تعریف‬ ‫میکنیم و محتوای بحث امروز شاید برگردد به کلمه کارگر و جایگاهش در بحث ما‪.‬‬ ‫سمینار دوم قرار بود برویم روی مواضع اصلی این کمونیسم کارگری‪ ،‬به عبارت دیزگزر دکزتزریزن‬ ‫کمونیسم کارگری‪ ،‬تروری و تزهای اصلی کمونیسم کارگری را یک به یک بحث کنیم ‪.‬برای نزمزونزه‬ ‫بطور مثال بحث متد ما در تروری و بحث متد مارکس‪ ،‬بحث پراتیک در مارکسیسم‪ ،‬جایگاه مزقزوزلزه‬ ‫پراتیک در مارکسیسم‪ ،‬تبیین ما از ماتریالیسم تاریخی‪ ،‬مارکسیسم و طبقه‪ ،‬مساله مبارزه طبقاتی‪ ،‬نقد مزا‬ ‫بر سرمایه داری‪ ،‬توصیف ما از جامعه سوسیالیستی‪ ،‬تعریف ما از دولت و مقوله اصالحات و انقزالب و‬ ‫همینطور باز دقیقتر در مورد کمونیسم غیرکارگری‪ .‬این شد موضوع سمینار دوم‪.‬‬ ‫سمینار سوم به بعد همانطور که گفتم قرار بود بنشینیم و یکی یکی از این بحث ”یک دنیای بهتر“ شایزد‬ ‫بتوانیم پنج شش تیتر تک موضوعی انتخاب کنیم‪ ،‬تک موضوعی یا تک عرصه ای‪ ،‬که به آنها بپردازیم‪،‬‬ ‫به یک معنای دیگر میشد بحثهای شعارها و خواستهای اجتماعی ما‪ ،‬جهتگیریهای اجتماعی ما بزر سزر‬ ‫مسائ مختلف‪ ،‬و همینطور استراتهی کمونیسم کارگری به عنوان یک جنبش سیاسی‪ .‬اینها موضوعزاتزی‬ ‫است که ما در سمینار سوم باید بگوئیم‪.‬‬ ‫دو جملهای که اساس کمونیسم کارگری را توضیح میدهند‬ ‫به هر حال من وارد بحث اولمان میشوم‪ .‬دو جمله به نظر من اساسا کمونیسم کارگری را توضیح میدهزد‪:‬‬ ‫یکی این جمله است که حتما در جاهای دیگر هم زیاد هست‪ ،‬در مانیفست هم دارد‪ ،‬من فقط اینجزا از‬ ‫اصول کمونیسم انگلس نق میکنم‪ .‬میگوید‪” :‬کمونیسم دکترین شرایط رهائی طبقه پرولزتزاریزاسزت“‪.‬‬ ‫کمونیسم آن اندیشه و آن مجموعه احکام و آن تروری و آن دکترینی است که ناظر بزر شزرایزط و‬ ‫ملزومات رهائی پرولتاریاست‪ .‬این اولین فرض کمونیسم است‪ .‬در اسناد مارکس و انگلس هر جا بروید‪،‬‬ ‫‪140‬‬


‫اصال در مارکسیسم هر جا بروید این را تکرار میکنند که کمونیسم دکترین رهائی طبقه کارگر اسزت‪،‬‬ ‫آن اندیشه ای است که ناظر بر شرایط و ملزومات رهائی پرولتاریاست‪ .‬این را که گفزتزم از اصزول‬ ‫کمونیسم بود‪ .‬منتهی بحث اینجا تمام نمیشود‪ ،‬در مقدمهای بر چاپ ‪ ١١۸٥‬آلمانی مانیفست‪ ،‬انگلس این‬ ‫جمله را میگوید و باز به طرق مختلف جاهای دیگر هم تکرار شده است‪ ،‬من اولیش را کزه بزه آن‬ ‫برخوردم خط کشیدم و برایتان آورده ام‪ ،‬و آن این است که دارد میگوید که مارکس سهمش در ایزن‬ ‫تروری چه بود؟ میگوید‪ :‬بحث مارکس این است که مبارزه طبقاتی به یک جائی رسیده که پرولتزاریزا‬ ‫نمیتواند خودش را آزاد کند به عنوان طبقه استثمار شونده‪ ،‬خودش را از طبقه استثمار کننده خزالص‬ ‫کند‪ ،‬بدون اینکه همراه خودش همه را آزاد کند و به همه اشکال استثمار خاتمه بدهد‪ .‬و کزال نزقزد‬ ‫استثمار و جامعه طبقاتی را خاتمه بدهد“‪ .‬این دو با هم به نظر من تمام ستونهائی است که کمزونزیزسزم‬ ‫کارگری روی آنها بنا شده است‪ .‬و به نظر من هر کمونیسم غیرکارگری را که نگاه کنید‪ ،‬یکی از اینهزا‬ ‫یا هر دوی آنها را دارد زیر پا میگذارد‪ .‬کمونیسمی که علم رهائی طبقه کارگر نیست‪ ،‬بلکه علم رهزائزی‬ ‫دهقان چینی است‪ ،‬کمونیسمی که علم دمکراتیزه شدن جنبش تریدیونیونی است‪ ،‬کمونیسمی که عزلزم‬ ‫ساختمان اقتصادی یک کشور است‪ ،‬کمونیسمی که علم مبارزه ضدامپریالیستی و مبارزه با رژیم عروسک‬ ‫امپریالیسم است‪ ،‬ولی علم رهائی طبقه نیست‪ ،‬از این کمونیسمها زیاد داشتیم‪ ،‬من به تک تک بعدا میرسزم‬ ‫و نشان میدهم که چطور چپ ایران یکی از این روایتهاست‪.‬‬ ‫ولی این هم هنوز همه تصویر را نمیگوید‪ .‬کمونیسمی که فکر میکند کارگر آزاد میشود و میتواند آزاد‬ ‫بشود بدون اینکه همراه خودش همه جامعه را آزاد کند هم یک جور کمونیسم غیرکارگری است‪ .‬برای‬ ‫اینکه تمام اهمیت مارکس و مارکسیسم این است که‪ -١ :‬کمونیسم علم رهائی طبقه کارگر مدرن صنعتی‬ ‫است‪ ،‬یعنی نمی شده هفتصد سال پیش انتظارش را داشته باشید‪ ،‬این کارگر و این جامعه نبود‪ ،‬کزارگزر‬ ‫صنعتی میآید‪ ،‬پرولتری میآید که علم رهائی او‪ ،‬علم شرایط و ملزومات رهائی این طبزقزه مزیزشزود‬ ‫کمونیسم‪ ،‬میشود دکترین کمونیسم و ‪ -٢‬بعد فهم این مساله که بطور عینی‪ ،‬نه به خاطر اینکه طزبزقزه‬ ‫کارگر خیلی طبقه بامعرفتی است‪ ،‬بطور عینی این طبقه نمیتواند رها بشود بدون اینکه همراه خودش همه‬ ‫کس را رها بکند‪ .‬و اگر کمونیسمی هست که فکر میکند کارگر میتواند رها بشود بدون اینکه هزمزراه‬ ‫خودش همه اشکال ستم‪ ،‬و همه اشکال استثمار‪ ،‬و جامعه مبتنی بر ستم و استثمار را هم از بین ببرد‪ ،‬آن‬ ‫هم کمونیسم نیست‪ .‬و اگر کمونیسم کارگری که حاال من برایتان توضیح میدهم و اینجا سراغ صزفزت‬ ‫کارگر میروم‪ ،‬تمام قضیه این است که نشان بدهم چطور این دیدگاه این دوتا شرط را همراه بزا هزم‬ ‫میبیند‪ ،‬و چطور این دو جزء را با هم دارند‪ .‬بحث لطف طبقه کارگر به بقیه نیست که همراه خود آنها را‬ ‫هم آزاد میکند‪ .‬نه! بحث مارکسیسم این نیست‪ ،‬بحث کمونیسم کارگری این نیست‪ ،‬میگوید کمونیسزم‬ ‫آن جنبشی است که برای اینکه آزاد بکند‪ ،‬باید چیزی را در جهان عوض کند که اگر آن چزیزز را‬ ‫عوض کنید‪ ،‬آن وقت دیگر هیچ جور ستمی باقی نمیماند‪ .‬بحث لطف‪ ،‬رحمت‪ ،‬عالقه به آزادی طبقات‬ ‫دیگر نیست‪ ،‬بحث این است که طبقه کارگر برای آزادی خودش به عنوان کارگر‪ ،‬برای اینکه دیزگزر‬ ‫کارگر مزدبگیر نباشد و برای اینکه دیگر استثمار نشود‪ ،‬باید شرایطی را در جامعه ایجاد بکند که اگزر‬ ‫شما آن شرایط را در جامعه ایجاد بکنید‪ ،‬هیچکس دیگر نمیتواند استثمار بشود‪ ،‬هیچکس دیگر نمیتواند‬ ‫تحت ستم قرار بگیرد‪ .‬این خصلت ابهکتیو کارگر و مبارزه طبقاتی در کمونیسم کارگری اسزت‪ ،‬هزم‬ ‫ابهکتیو به این معنی که وقتی کارگر را میبیند آن وقت میتواند از کمونیسم حرف بزند‪ ،‬نه پدیده ظلم‪،‬‬ ‫‪141‬‬


‫نه پدیده استثمار‪ ،‬نه پدیده باصطالح عقبماندگی‪ ،‬بلکه کارگر معینی است که محصول جامعه معینی است‬ ‫که وقتی پیدا میشود میگوید آها! دکترین آزادی اینها میشود کمونیسم‪ ،‬و فقط وقتی خزوب فزکزر‬ ‫میکند میبیند که این همه کس را با خودش آزاد میکند‪ .‬اگر فرض کنیم طبقه زحمتکشی بود‪ ،‬کزارگزر‬ ‫طبقه تولید کننده عصر ماست‪ ،‬طبقه تولید کننده عصر دیگری‪ ،‬سیصد سال پیش یک طبقه دیزگزر یزک‬ ‫اقشار دیگری بودند‪ ،‬اگر نگاه میکرد مارکس‪ ،‬اگر فرض کنیم‪ ،‬چون مارکس میتوانست به هر حال نگاه‬ ‫کند‪ ،‬و میدید اینها برای رهائی شان احتیاجی نیست بقیه جامعه را آزاد کنند‪ ،‬ما با پدیدهای بزه اسزم‬ ‫مارکسیسم به عنوان یک اندیشه رهائی بخش روبرو نمیبودیم‪ .‬یک طبقه ای است که وقتی آزاد بشزود‬ ‫خودش را آزاد میکند‪ ،‬باشد خوش به حالش! اگر شانس آورده باشید از قب در آن طبقه نباشید‪ ،‬اصزال‬ ‫این موضوع به شما مربوط نیست‪ .‬یک قشری است که وقتی آزاد میشود خوش را آزاد کرده است‪ ،‬مث‬ ‫بورژوازی‪ .‬بورژوازی هم ناراحت است از قیدوبندهای فرودالی‪ ،‬وقتی آزاد میشود خودش را آزاد‬ ‫میکند و دیگر از قیدوبندهای فرودالی رها میشود و میتواند برود نیروی کار از زمین بکند و بزیزاورد‬ ‫در کارخانه شهر بگذارد بدون اینکه کسی شالقش بزند‪ ،‬شمشیر علیهاش بزند و فتوا علیهاش بزدهزد و‬ ‫شیطان به آن نسبت بدهد و بسوزاندش‪ .‬بورژوازی خودش را آزاد کرد بدون اینکه بشریزت را آزاد‬ ‫کند‪ .‬بطور عینی میتوانست این کار را بکند اما فقط خودش را آزاد کرد‪ ،‬آنوقت اندیشهای که ناظر بزر‬ ‫آزادی آن طبقه و مبارزه طبقاتی آن طبقه است برای آزادی‪ ،‬آن جذابیت را برای من و شما نمیداشت‪.‬‬ ‫ایدئولوگهای انقالب بورژوائی اینقدرش برای ما جالب است که بر علیه ظلم بطور کلی حرف میزنزنزد‪.‬‬ ‫ولی وقتی نگاه میکنیم در مقاب مارکس رنگ میبازند برای اینکه این ایدئولو انقالب یک طبقزه ای‬ ‫است که وقتی آزاد میشود همه چیز را‪ ،‬جامعه را طوری دگرگون میکند که دیگر ستم و اسزتزثزمزار‬ ‫غیرممکن میشود‪.‬‬ ‫این کلید بحث ماست‪ .‬من بارها و بارها در بحث امروز به این برمیگردم که چگونه‪ ،‬چه در سیر تاریخزی‬ ‫پیدا شدن بحث کمونیسم کارگری بین خودمان‪ ،‬چه در مشاهده کمونیسم بین المللی‪ ،‬چه در مبزارزاتزی‬ ‫که بر سر همین مقوله شد‪ ،‬و حتی در شرایطی که ما امروز با آن روبرو هستیم‪ ،‬نگاه کنیم میبینیم که این‬ ‫دو جمله و کنار هم بودنشان دارند نقض میشوند یا از آن جائی که باید استنتاج بشود‪ ،‬استنتاج نمیشود‪.‬‬ ‫و من در بحث اول کمونیسم کارگری‪ ١١ ،‬سال پیش‪ ،‬راجع به کارگر گرائی قالبی روشنفکری ای گفتم‬ ‫که به کارگر به عنوان جانشین باصطالح گاو برای هندوها نگاه میکند و فکر میکند پدیده مقدسی است‬ ‫و باید رفت و به ستایشش نشست‪ ،‬من آنروزها صحبتش را نکردم و چه بسا خیلی از همان گا پرسزتزهزا‬ ‫آنروزها همراه ما شدند‪ .‬ولی به طور واقعی کارگر گرائی قالبی که کارگر را نه به عنوان آن پدیده ای‬ ‫که مارکس و در کمونیسم مورد نظر شماست‪ ،‬بلکه به عنوان قشر اجتماعی که آن جایگاه را نزدارد‪ ،‬و‬ ‫این رسالت را ندارد به آن نگاه میکند‪ .‬به عنوان خودش‪ ،‬کسی که میخواهد آن کارگر آزاد بشود‪ ،‬آن‬ ‫جور سوسیالیسم مرحمتی تشریفاتی که به نظر من احساس گناه طبقه بورژوا را نشان میدهد قزبز از‬ ‫هرچیز‪ ،‬و آن هم در این جلسه میخواهم راجع به آن بحث کنم و با آن مرزبندی کنم‪ .‬چیزی که به نظر‬ ‫من خط ‪ ٧‬یک نوع نمایندگی اش میکند‪ ،‬چیزی که بیانیه مینویسد به ظلم اعتراض میکند و میخزواهزد‬ ‫فقط کسانی که در کارخانه کار کردهاند زیرش را امضا بگذارند‪ .‬این نوع کمونیسم که فکر میکنزد‪ ،‬و‬ ‫اگر اینطوری فکر کند اثبات میکند که کمونیست نیست‪ ،‬میتواند خودش را رها کند بزدون ایزنزکزه‬ ‫جامعه را رها کند و بدون اینکه از دکترینی استفاده بکند و از اندیشهای استفاده بکند که جامزعزه را‬ ‫‪142‬‬


‫بشود با آن دگرگون کرد‪ .‬شما نمیتوانید روی تزهای سندیکالیستی جامعه را آزاد کنید‪ ،‬پس کمونیست‬ ‫نیستی‪ ،‬پس در ضمن برای رهائی خودت هم تالش نمیکنی‪ ،‬چون اگر عروج پرولتاریا چیزی را نشزان‬ ‫میدهد و در تروری کمونیسمش چیزی را نشان میدهد این است که پرولتاریا با کمونیسم آزاد میشود نه‬ ‫با چیز دیگری‪ .‬و این هم نشان میدهد که کمونیسم علم رهائی همه جامعه است‪ .‬پدیدهای اسزت بزرای‬ ‫بازسازی و تجدید ساختمان همه جهان و همه جامعه با همه آدمهای آن‪ .‬من راجع به این بعزدا دوبزاره‬ ‫برمیگردم و نشان میدهم که چطور این دو قطب‪ ،‬بطور عمده اولی اش‪ ،‬که کمونیسم علم شرایط رهزائزی‬ ‫طبقه کارگر است‪ ،‬در بخش اعظم کمونیسم واقعا موجود جهان ما نقض شده است‪ .‬کمونزیزسزم عزلزم‬ ‫هزارویک کار دیگر بوده به جز رهائی طبقه کارگر‪ ،‬و بعد نشان میدهم که چطور در عکس العم نسبزت‬ ‫به این پدیده بخشهائی از خود همان پدیده برای بسیج خود آن طبقه به دنبال منافع قسمزتزی شزان‪،‬‬ ‫تبدیلش میکنند به علم رهائی کارگر بدون اینکه بخواهند کسی دیگری همراهشان رها بشود و عزلزم‬ ‫تقدیس کارگریت بدون اینکه قصد رهائی جامعه را همراهش داشته باشد‪ .‬این دو تا به هم میچسپند و به‬ ‫اصطالح دو طرف یک پدیده است‪.‬‬ ‫نزززقزززطزززه عززززیزززمزززتزززهزززای کزززمزززونزززیزززسزززم کزززارگزززری‬ ‫جوانب پراتیکی‪ ،‬انتقادی سلبی کمونیسم کارگری‬ ‫چرا اصال یک روایت جدیدی از کمونیسم الزم است؟ چرا هر کسی ممکن است در لحظه ای از زندگزی‬ ‫اش بگوید من کمونیسم را اینطور نمیفهمم طور دیگری میفهمم؟ بخاطر اینکه کمونیسمی که واقعا هست‬ ‫را به آن ایرادی میبیند‪ .‬به این دلی ساده‪ ،‬میخواهد بگوید این مث اینکه آن چیزی نیست که من فکزر‬ ‫میکنم کمونیسم است و روایت من از کمونیسم چیز دیگری است‪ .‬بخاطر اینکه میخواهد با کمونیزسزم‬ ‫یک کار دیگری بکند به جز آن چیزی که آنها دارند انجام میدهند‪ ،‬به خاطر اینکه نگاه میکند و پهنزه‬ ‫مبارزه کمونیستی را که میبیند و یک جائی با پدیده ای که به آن میگویند کمونیسم واقعزا مزوجزود‬ ‫احساس خویشاوندی و سازگاری نمیکند‪ .‬نگاه میکند به شوروی و به تزهای کمونیسم روسی‪ ،‬میگوید‬ ‫این من را بیان نمیکند‪ ،‬من کمونیستم ولی این من را بیان نمیکند‪ .‬یک اشکالی در آن میبینم‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری چه تاریخا و چه وقتی بخواهیم تحلیال بحثش را بکنیم‪ ،‬در رابطه با یک تنزاقضزاتزی‬ ‫مطرح میشود‪ .‬در سمینار ‪ ١١‬سال پیش من دقیقا با همین بحث شروع کردم‪..‬این بحث را کردم‪ ،‬ما بزه‬ ‫عنوان کمونیست پا در صحنه اجتماع گذاشتیم برای اینکه منشا تغییراتی بشویم‪ ،‬منشا تغییر در زندگزی‬ ‫بشر بشویم‪ ،‬اگر شما در هر جای جهان که هستید بروید عضو احزاب اصلی دوگانه یا سه گانهاش بشوید‪،‬‬ ‫مطمرنا در زندگی چند خانواده یا بیشتر تاثیر مثبت یا منفی میگذارید تا اینکه برویزد عضزو حززب‬ ‫رادیکال کمونیستی آن کشور بشوید‪ .‬اولین مشاهده ای که ‪ ١١‬سال پیش من صحبتهایم را بزا آنزهزا‬ ‫شروع کردم و وقتی االن خیلی از بحثهای این بیست سال را مرور کردم‪ ،‬میبینم که خیلی از صحبتها بزا‬ ‫همین شروع میشوند‪ .‬این نوشته ای که تصادفا توی انباری پیدا کردم‪ ،‬سخنرانی منصور حکزمزت در‬ ‫مورد نتایج پلنوم دوم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران در ‪ ١٤‬ماه ده سال ‪ ٢٢‬است‪ .‬بحث اسزمزش‬ ‫بود ” فاصله حرف و عم “ ‪ .‬نمیدانم چند نفر در آن اردوگاه یادشان هست؟ تصادفا با معرفتی‪ ،‬شزایزد‬ ‫صالح ایزدی بوده است‪ ،‬کسی این را پیاده کرده است من تصادفا این را در یک گونی پیدا کردم‪ .‬نگاه‬ ‫میکنی میگوید رفقا! یک سال است ما این حزب را تشکی داده ایم‪ ،‬که منشا اثر باشیزم در جزهزت‬ ‫‪143‬‬


‫آرمانهایمان‪ ،‬منشا اثر نیستیم در جهت آرمانهایمان‪ .‬یک چیزی میگوئیم‪ ،‬یک کار دیگری میکنیم‪ ،‬پرچم‬ ‫حزب را کرده ایم به اسم پرولتاریا‪ ،‬در کوچه هایش خرده بورژواها زندگی میکنند‪ ،‬با مسائ ملی شزان‬ ‫و با منافع قسمتی شان و غیره‪ .‬شروع اول مساله به نظر من برای هر مرحله ای که این بحث مطرح شزده‬ ‫است‪ ،‬و من فکر میکنم برای هر کسی که الزم میبیند که بیاید کمونیسم را یک طوری تعریف کند‪ ،‬این‬ ‫است که آن کمونیسمی که میبیند‪ ،‬او را راضی نمیکند‪ .‬در ایران مدحش را میگفتند‪ ،‬همه عالم به سمزت‬ ‫روسیه تعظیم میکردند و منشا و الهامبخش به اصطالح کلی انقالبات بوده است‪ .‬آن موقع اسزت کزه‬ ‫میروید لنین را میخوانید‪ .‬کتاب ”پارووس“ را اگر بخوانید که لنین قبلش هم سطح او بوده و بزا او‬ ‫بحث میکرده است‪ ،‬پارووس را یک دقیقه میخوانید میگذارید کنار‪ .‬کتاب لنین را که میخوانید‪ ،‬چزون‬ ‫حس میکنی که با یکی از کاراکترهای تاریخ معاصر که دنیا را کلی تغییر داده است روبرو هسزتزی و‬ ‫میخواهی ببینی که چه فکر میکرده است‪ .‬بعد نگاه میکنی میبینی که ما ‪ ٧‬سال است یا ‪ ٥‬سال است کزه‬ ‫وارد جنبش کمونیستی شدهایم‪ ،‬این جنبش قرار نیست حتی جلو موج سرکوب ‪ ٥١‬خرداد بزتزوانزد‬ ‫بایستد‪ ،‬همه چیز پیشکش‪ ،‬مالکیت اشتراکی پیشکش‪ ،‬انحالل دولت پیشکش‪ ،‬بزرابزری زن و مزرد‬ ‫پیشکش‪ ،‬همه پیشکش‪ ،‬شش ساعت کار‪ ،‬همه پیشکش‪ ،‬جلو آخوندها را بگیر که میخواهند همه ما را از‬ ‫دم تیغ بگذرانند‪ ،‬و نمیتوانیم و فرار میکنیم‪ .‬و میرویم یک جائی روی سنگی مینشینیم‪ ،‬وقتی خزوب‬ ‫دور شدیم‪ ،‬مثال مث کردستان‪ ،‬باالخره در میرویم‪ ،‬سال ‪ ٢١‬که کشته نشدیم‪ ،‬سال ‪ ٢١‬بزاالخزره در‬ ‫میرویم‪ ،‬روی سنگی مینشینیم و میگوئیم قضیه چیست؟ انقالب شد‪ ،‬مردم به اسم آزادی و بزرابزری‬ ‫آمدند‪ ،‬یک سال بعد از انقالب یارو از روی لیست رژیم سلطنتی و باالتر از آن لیست‪ ،‬از روی یزک‬ ‫لیست سه برابر لیست رژیم سلطنتی دوستان همان کسانی را هم که قبال نمیگرفتند را هم‪ ،‬دارند میگیرنزد‬ ‫و میکشند و تو کمونیست که در کتاب خواندهایم‪ ،‬مائوتسه تونگ میگوید ‪ ٢‬میلیون نفر را از پشزت‬ ‫کوه فالن روانه کنید که جلو کومین تانگ بایستد‪ .‬مائوتسه تونگ آنطور که در کتابش خوانده ایم‪٢ ،‬‬ ‫میلیون نفررا اسلحه بدهند! آن هم میگوید از لشکر پنجم با ‪ ٧١١‬هزار به خاک و خون کشیده شد!!اینهزا‬ ‫اعدادی است که مائو تسه تونگ با آنها طرف است‪ ،‬و ما راجع به آن میخوانیم‪ ،‬و بعد میبینیم فزرار‬ ‫کردیم از دست یک عده آخوند و بچه آخوند و نشسته ایم پشت یک روستا و دارند باز هم دنبزالزمزان‬ ‫میآیند! هر دهی را که میخواهد از ما میگیرد و بعدا به ما تلفات وارد میکند‪ ،‬اینطوری است عمال دیگر‪.‬‬ ‫و هر روزنامهای را که میخواهد میبندد‪ ،‬روزی نیست رادیو را که باز میکنی یک نفر را که میشناختزی‬ ‫اعدام نکرده باشد‪ .‬اولین پدیدهای که در سال ‪ ٢٢‬و ‪ ٢٥‬اینجا جلوت را میگیرد این است که مزا چزرا‬ ‫اینقدر بی تاثیریم؟ چرا؟‬ ‫به دنیا هم که نگاه میکنید همینطور است‪ .‬من در کنفرانس رفقای انگلیس هم این را گفتم‪ .‬نگاه میکنزی‬ ‫میبینی جنبشی که در انگلستان در محضرش نشسته ای چیزی یاد گرفته ای‪ ،‬به زور ‪ ١۸‬نزفزر را دور‬ ‫خودش جمع میکند‪ .‬معدنچی را میزنند داغان میکنند اینها کاری از دستشان بر نمیآید! یک وقتزی در‬ ‫این کشور حق اعتصاب حمایتی وجود داشت‪ ،‬یعنی اگر شما را میزدند من میتوانستم دست از کار بکشم‬ ‫و هر چقدر هم میخواستم‪ .‬به آن میگفتند )‪(secondary strike‬اعتصاب ثانوی‪ .‬اعتصاب ثانوی‬ ‫را قطع کردند رفت! یک وقت کارخانه عکاسی فیلمش را میداد به کارگران آسیائی که با حقوق پائیزن‬ ‫ظاهر کنند‪ ،‬جای دیگری‪ ،‬شهر دیگری یک عده دست از کار میکشیدند چون یک آژیتاتور کمونیسزت‬ ‫‪144‬‬


‫رفته بود میگفت ببین در لندن چکار میکنند‪ ،‬میرفت کارش را ول میکرد و دنبال این کارها میرفزت‪. .‬‬ ‫پیکت نمیتوانی بکنی یک جائی که خودت کارگر اعتصابی اش نیستی‪ .‬من نمیتوانم پا شوم بروم جزلزو‬ ‫کارخانه فالن آدم استثمارگر خشن ضد اتحادیهای پیکت کنم‪ ،‬میگوید تو چرا آمده ای اینجا؟ کارگزر‬ ‫آنجا پیکت میکند! اینها را یکی پس از دیگری زدند‪ ،‬و نگاه میکنی جنبشی که به آن تزعزلزق داری‬ ‫نمیتواند کاری بکند‪.‬‬ ‫بحث بیقدرتی کمونیسم به نظر من نقطه شروع و ابداع بحث کمونیسم کارگری است‪ .‬علت این است کزه‬ ‫وقتی خوب فکر میکنیم میبینیم که این کمونیسم حتما یک عیبی دارد‪ ،‬مسلمانها رفتند در ‪ ٧‬سزال‬ ‫خودشان را جمع و جور کردند و در الجزایر جنبشی راه بیاندازند و آن جنزایزات را بزکزنزنزد‪.‬‬ ‫ناسیونالیستها‪ ،‬ضد استعماریها‪ ،‬غنا مستق شد‪ ،‬آقای نکرومه آمد‪ ،‬رفت‪ ،‬بعد کمونیستها چه؟ ایزنزهزا‬ ‫میگویند ‪ ١٧١‬سال است مشغولیم‪ ،‬و خیلی هم دیدگاه داریم و خط داریم و خیلی هم سازمانگریم ‪.‬یعنی‬ ‫ملت وقتی میشنوند کمونیستها آمدند میگویند یک عده سازمانده آمدند‪ .‬بعد میبینی ناسیونالیستها منشا‬ ‫اثرند‪ ،‬مسلمانها منشا اثرند در ظرفیت کثیف خودشان‪ .‬حتی حاشیه ایتر از آنها هم منشزا اثزرنزد‪ ،‬و‬ ‫کمونیسم بین المللی منشا اثر نیست‪ .‬میگوئید چرا اینطور است؟ این کمونیسم مگر قرار نبود یک نزقزد‬ ‫پراتیک و تغییر جهان باشد؟ کمونیسم راجع به تغییر جهان است‪ ،‬دستش از هر اهرمی برای تغییر جهزان‬ ‫کوتاه است‪.‬‬ ‫این اولین مشاهده ای است که در بحث کمونیسم کارگری ما میبینیم‪ ،‬تاریخا هم اولین مشاهدهای است‬ ‫که ما بحث کمونیسم کارگری را با آن شروع کردیم که به آن میرسم‪ .‬این چه وضعزی اسزت؟ چزرا‬ ‫دستمان به جائی بند نیست؟ این یک شکاف بود‪ ،‬شکاف بین حرف و عم ‪ ،‬شکاف بین واقعیت عینی ما‬ ‫از نظر قدرتمان و آرمانهائی که میخواهیم پیاده کنیم و تغییراتی که میخواهیم بوجود بیاوریم و زوری‬ ‫که داریم‪.‬‬ ‫تناقض دوم‪ ،‬تناقض بین آن کمونیسم واقعا موجودی است که میبینی و آرمانهائی که داری و خود آن‬ ‫آرمانها دیگر آرمان طرف نیست‪ .‬پیش خودت فکر کردی که اگر جامعه کمونیستی بشود مردم کارشزان‬ ‫را دیگر نمیفروشند‪ ،‬میگوید اینطور که نیست‪ ،‬همه مزد را سازمان داده اند‪ .‬نه فقط این‪ ،‬در خود ایزن‬ ‫حزب ما سمینار بحث شوروی بخشی از خود حزب ما‪ ،‬عزیزترین رفقای خود ما در این حزب ما کزه‬ ‫رادیکالترین بخش جامعه را تشکی میدهند‪ ،‬دارند میگویند لنین و بلشویکها بزعزد از پزیزروزی‬ ‫نمیتوانستند و نباید دست به اقتصاد جامعه میبردند‪ .‬چون نمیشده‪ ،‬در جهان باید انقالب میشده تا لنین و‬ ‫بلشویکها بعد از انقالب روسیه که همه را در آن کشور زیرورو کرد‪ ،‬اقتصاد کشور و شک اقتزصزادی‬ ‫خودش را پیاده میکردند‪ .‬چرا؟ برای اینکه اقتصاد کاالئی آمریکا یا آرژانتین یا انگستان نمیگذارد تو‬ ‫تولید کاالئی نداشته باشی‪ .‬اگر در انگلستان کارگر مزد میگیرد‪ ،‬من که در روسیه انقالب کرده ام هزم‬ ‫باید مزد بگیرم چاره ای نیست! خواهش دارم‪ ،‬نمیشود! حتی ”نمیشود“ در دکترین‪ ،‬در تز‪ ،‬در دیدگزاه‬ ‫این قضیه هست که ایده آلت را نمیشود پیاده کنی و یا نباید پیاده کنی! چه برسد به اینزکزه بزروی‬ ‫مائوئیسم را بررسی کنی‪ .‬یکی یک کتاب قرمز دادند دست یک عده دانشجو اسمش را گذاشتند انقزالب‬ ‫فرهنگی و بعد شلوغ کاری که معلوم است جنگ داخلی خود حزب است‪ ،‬واضح است دارند این کارها‬ ‫را میکنند‪ .‬ولی تو میگوئی من چه خویشاوندی با این دارم آخر؟ آلبانی‪ :‬ما قرار اجرا کردیم با یزک‬ ‫‪145‬‬


‫عده آدم آمریکائی‪ ،‬آمریکائی! ابرقدرت جهان! میروی کامپیوتر میافتد رویت‪ ،‬که طرفدار آلزبزانزی‬ ‫بودند! اولین سؤالم این بود‪ :‬تو آمریکائی چرا طرفدار آلبانی شده ای؟ دویست میلیون آدم با اقتصزاد‬ ‫بین المللی‪ ،‬همه تان تحصی کرده اید‪ ،‬طرفدار انور خوجه اید؟! چه شده مگر آنجا؟ یارو از سزازمزان‬ ‫دادن یک امر پیش پا افتاده عاجز است‪ ،‬تو چطور بعنوان یک آمریکائی طرفدار انور خوجه شدی؟ چزه‬ ‫دیدی مگر؟ ایده آل طرف اقتصاد آلبانی است! اگر آلبانی شده بود مث االن کوبا باز یک حرفی‪ ،‬کزه‬ ‫مزد میگیرند و میروند و میآیند‪ .‬نه فقط این را میگویند بلکه میگوید هموسکسوئ را دارند در چزیزن‬ ‫اعدام میکنند‪ .‬ما که برای یک جامعه ای میجنگیم که آدمهایش صبحش هر کاری میکنند و غروبش هزر‬ ‫کار دیگری‪ ،‬خالف اخالقیات عقبمانده سنتی و حاکم آن جامعه حرف بزنی میگیزرنزدت و زنزدان‬ ‫میاندازندت‪ .‬یک نوع نوشتن ممنوع است‪ ،‬یک نوع معین هنر بکار بردن ممنوع است‪ ،‬یک فیلم معزیزن‬ ‫را در آن کشور نمیشود ساخت‪ .‬میگوئید این چه ربطی به عقاید من داشت؟ ایدهآلها را میبینی که اینجا‬ ‫رعایت نمیشوند‪ ،‬زندان دارد‪ ،‬فحشا دارد ‪.‬سوسیالیسمش زندان دارد‪ ،‬حقوق کودک را که نگاه میکنزیزد‬ ‫میبینید به من ربطی ندارد‪ .‬همین االن در دهاتی که ما سر کاریم اینطور نیست‪ .‬چین رفته کمونیسزم را‬ ‫راه انداخته و بعدش اینطور شده‪ .‬تفاوت بین آن کمونیسم واقعا موجود‪ ،‬نه فقط کمونیسم اردوگزاهزی‬ ‫واقعا موجود‪ ،‬کمونیسمی که هر روز میبینی‪ ،‬با فدائی که داری بحث میکنی‪ ،‬در مورد معیارهای طرف‬ ‫از سوسیالیسم‪ ،‬که من بعدا به تک تک آنها میرسم‪ ،‬به جایگاه شرقزدگی چپی که به اسم سوسیالیسزم در‬ ‫آن کشور منشا چپ ایران بود‪ .‬ولی تفاوتها را بعینه داری میبینی‪ .‬میگوئی ایده آلهای من با ایشان یکی‬ ‫نیست‪ .‬هر دو نمیتوانیم کمونیست باشیم‪ ،‬یکی مان دارد اشتباهی اینجا کار میکند‪ .‬کمونیسم ما چطزور‬ ‫است؟ آرمانهای قالبی‪ .‬برای مثال شما به خودت گفته ای کمونیست و او میآید میگوید که باید کاری‬ ‫کنیم که بورژوازی ملی دست باال پیدا کند چون جزو خلق محسوب میشود! و تو میگوئی یک سزطزر‬ ‫راجع به اینها در مارکس نیست‪ ،‬نه فقط در مارکس نیست‪ ،‬یک ذره عالقه در وجود من راجع به اینهائی‬ ‫که تو میگوئی نیست‪ .‬چرا باید سوسیالیسم ایران برای مثال راجع به بورژوازی ملی باشزد؟ یزا چزرا‬ ‫اینقدر راجع به استقالل اقتصادی خودکفائی حرف میزنیم؟ به عنوان یک دانشجوی اقتصاد من میزدانزم‬ ‫خودکفائی به درد نمیخورد‪ ،‬چرا اصرار داری که اقتصاد اینها خودکفائی باشد؟ راجع به چزی داریزم‬ ‫حرف میزنیم؟ در آن مقطع این چپ یک مملکتی بوده است‪ .‬چرا از امپریالیسم بدش میآید؟ مزیزدانزی‬ ‫چرا از امپریالیسم بدش میآید؟ میبینی که برای اینکه از غربی بدش میآید‪ ،‬برای اینکه از موسیقزیزش‬ ‫بدش میآید‪ ،‬برای اینکه از سبک زندگی طرف بدش میآید‪ .‬مبارزه ضدامپریالیستی میکند‪ ،‬ولزی آن‬ ‫امپریالیسم به جای آمریکا اگر ژاپن باشد‪ ،‬ممکن است آنقدر ناراحت نشود‪ .‬چون آمریکاست و با قر و‬ ‫فر و موسیقی و کاال و مکدونالد روبروست‪ ،‬آن بد است ولی اگر از یک کشور سنتی مث خودش بیزاد‬ ‫باالی سرش حکومت کند ممکن است بد نباشد‪ .‬این فاصله ایده آلهاست با آن پدیده واقزعزی‪ .‬بزعزد‬ ‫میبینی آن کمونیسمی که تو خوانده ای علم رهائی و دکترین ناظر بر شرایط رهائی طبقه کارگر اسزت‪،‬‬ ‫ربطی به طبقه کارگر ندارد‪ ،‬نیروی محرکه اش هم در این جوامع اینها نیستند و در چپ هزم آنزهزا‬ ‫نیستند‪.‬‬ ‫یک سؤال اساسی که باز در نوشته قبلی هست و من االن ارجاع میدهم به متن آن‪ ،‬بحث کنزگزره دوم‬ ‫حزب کمونیست ایران است که در سه شماره کمونیست هست‪ .‬آنجا من مفص توضیح داده ام که چطور‬ ‫است که در یک حزب کمونیستی کارگر کیمیاست؟ رابطه اش با کارگر آخرین اولویتش است‪ ،‬وجزود‬ ‫‪146‬‬


‫این کارگر و زندگیش که باید برود کار کند و زندگی خانواده اش را بچرخاند‪ ،‬تنزاقزض دارد بزا‬ ‫عضویت در چنین سازمانی‪ ،‬حتی حرفی که میزنی کارگر باید بگوید دوباره بفرمائید! چی فرمزودیزد؟‬ ‫نمیفهمد چه دارید میگوئید‪ ،‬نه به خاطر اینکه او کم میفهمد‪ ،‬نه! نمیفهمد چه دارید میگوئید‪ .‬رابطه ایزن‬ ‫کمونیسم با طبقه خیلی سست است‪ ،‬چون تصویری که از کمونیسم دارید‪ ،‬اگر فقط کتابها را خزوانزده‬ ‫باشید‪ ،‬نه بخاطر اینکه ضد شاه باشید بیاندازندت زندان آنجا با چریکها آشنا بشوی بیائی بزیزرون و‬ ‫غیره‪ .‬اگر تو فقط کتابها را خوانده باشی‪ ،‬یعنی مارکس را گذاشته باشی و خوانده باشی‪ ،‬تصویری که از‬ ‫کمونیسم میگیری به شدت کارگری است‪ .‬در محیط کارگری است‪ ،‬بحث کارگرهای صنعتزی اسزت‪،‬‬ ‫محاف آنهاست که اینها را بحث میکند و غیره‪ .‬صحبتی نه از دهقان است نه از بچه های بازار است‪ ،‬نزه‬ ‫از دانشجویان دانشکده فنی است‪ ،‬نه از دانشجویان دانشکده صنعتی است‪ ،‬هیچکدام‪ .‬صحبت کزارگزر‬ ‫است‪ ،‬این محاف کمونیستی و کارگری و اعتصاب و رهبر عملی و رهبران کارخانه ها و کارگران فعزال‬ ‫و کارگران کتابخوان است‪ .‬اینها همه کانسپتهائی است که در آثار مارکسیستی شما با آنزهزا روبزرو‬ ‫میشوید‪ .‬بعد نگاه میکنی میبینی این که جنبش جدیدا مارکسیست‪ ،‬بچههای انجمن ضدبهزائزی سزابزق‬ ‫است؟! هنوز هم راستش ته دلش وقتی به آن فکر میکند‪ ،‬ضد بهائی است‪ .‬من با ”اتحاد مبارزه در راه‬ ‫آرمان طبقه کارگر“ که سازمانی بود که ما خودمان را هوادارش اعالم کردیم‪ ،‬بعد از ایزنزکزه اعزالم‬ ‫موجودیت کردیم‪ ،‬سال ‪ ٧٥‬قرار اجرا کردم‪ ،‬گفت ببین عزیزم ما قرآن را از روی طاقچه بزرداشزتزیزم‬ ‫کاپیتال را گذاشتیم جایش‪ .‬این یک رکن پیدایش سوسیالیسم رادیکال نوین ایران بود دیگر‪ .‬قرآن را‬ ‫برداشته و آن را بجایش گذاشته است‪ .‬یا بحثهای حزب توده و جبهه ملی را برداشته و کزاپزیزتزال را‬ ‫گذاشته جایش‪ .‬نرفته برود بخواند‪ ،‬گذاشته به جایش! فقط گذاشته به جایش‪ ،‬یک اسمی به عنوان لوگوی‬ ‫جنبشش و آرم جنبشش استفاده میکند‪ .‬رابطه آن کمونیسمی که میبینی با کارگر سستتر از این است کزه‬ ‫احساس خویشاوندی با آن بکنی‪ .‬برای کسی که از سر مارکس آمده باشد‪.‬‬ ‫یک رگه دیگر به نظر من که یک ورژن دیگر را از نظر من ایجاب میکرد‪ ،‬و هر کسی میتواند به آن فکزر‬ ‫کند‪ ،‬این است‪ :‬کمونیسم که راجع به انسانیت است‪ ،‬تبدی شده بود به مبحثی راجع به تاریخ! تو در‬ ‫یک سال معینی به دنیا میآئی‪ ،‬در سال معینی میشوی ‪ ١٢‬سال و در سال معینی میشوی ‪ ١۸‬سال‪ ،‬بزعزد‬ ‫میخواهی در آن زندگی که داری‪ ،‬در آن سی سالی که جلو رویت باز است برای اینکه دست و پایزت‬ ‫را تکان بدهی‪ ،‬تغییری را باعث بشوی‪ ،‬تغییری در زندگی خودت و دیگران انجام دهی‪ .‬بعد میروی در‬ ‫جنبشی که میبینی مث ”هاری کریشنا‌‌”و مث این میلینیالیستها و مث این جنبشهای هزاره ای‪ ،‬کزه‬ ‫معتقدند مسیح بزودی میآید‪ ،‬برای یک آینده تاریخی دارد فعالیت میکند‪ ،‬نه برای امر زنده و روز آن‬ ‫آدمها‪ .‬هرچه دقیق میشوی میبینی در این جنبش کمونیستی قرار است ما خشتهائی باشیم برای عمارتزی‬ ‫که بعدا قرار است ساخته بشود‪ ،‬باید فداکاری بکنیم در پروسه ای که بعدا در نسلهای دیگر به نتیزجزه‬ ‫برسد‪ .‬ما انگار داریم موظفیم که تاریخ را بسازیم نه جامعه را! به جای اینکه از بشریت شروع کزنزد و‬ ‫بشریتی که میشود در زندگیش دست برد‪ ،‬مانع اجحافش شد یا برای آزادیش تالش کرد‪ ،‬از تزاریزخ‬ ‫حرکت میکند‪ .‬در مرحله و امتداد یک سوسیالیسمی که آمده و قرار است به جائی برود‪ .‬و بعد پیزروزی‬ ‫سوسیالیسم هم مطابق آن دیدگاه اجتناب ناپذیر است‪ .‬اجتناب ناپذیر است‪ .‬دیگر تقریبا نقشی برای تزو‬ ‫باقی نمیماند‪ .‬انتظار زیادی هم از تو نمیرود‪ ،‬فقط باید آن حضورت را داشته باشی و سالم علیکت را با‬ ‫‪147‬‬


‫آن جنبش‪ .‬چون آن که تا آنجا آمده است‪ ،‬تو هم باید زمان حیاتت کاری بکنی و اجتناب ناپذیر هم‬ ‫هست‪ .‬یک رگه اولوسوینیستی که به نظر من ربطی به بلشویسم لنین ندارد‪ .‬وقتی شما لنین را دنزبزال‬ ‫میکنید میبینید این مرد تمام زندگیش این است که منشا یک تغییر در سیاست و اقتصاد و جنبش طبقاتی‬ ‫و غیره دوره و زمان خودش باشد‪ ،‬همان آن روز همان ثانیه ای که دارد حرفش را میزند‪ .‬یزک رگزه‬ ‫هزاره ای که ما داریم کار میکنیم تا یک روزی مهدی موعود میآید و همه ما را نجات مزیزدهزد در‬ ‫مارکس نیست‪ ،‬در کمونیسم لنین نیست‪ ،‬ولی فت و فراوان در کمونیسمهای دیگر دوره ما هست‪ .‬چه از‬ ‫آنی که برقراری جامعه کمونیستی را احاله کرده است به یک موقعی ‪ -‬قطب شوروی این را بزه تزو‬ ‫میگوید دیگر‪ ،‬میگوید این جامعه دارد میرود آنجا‪ .‬چین هم همین را به تو میگوید‪ ،‬چه آن کسی کزه‬ ‫کارگر را به عنوان ناجی جهان نگاه میکند‪ ،‬همه یک تصویر مهدی موعودی‪ ،‬نجات روز آخزر‪ ،‬روز‬ ‫محشری دارد که به نظرم ریشهاش مذهبی است‪ .‬ریشه هایش در پراتیک گرائی کمونیسم نیست‪.‬‬ ‫تمام بحث مارکس که باز میرسم به آن‪ ،‬نقد فلسفی مارکس بر فلسفه زمان خودش بر سر پراتیک است‪ ،‬بر‬ ‫سر عنصر فعاله تاریخ است‪ .‬بر سر جایگاه فعالیت در واقعیت است ‪.‬جایگاه فعالیت در حقیقزت اسزت‪.‬‬ ‫میگوید حقایق محصول فعالیتاند و فعالیت اثبات حقیقت را با خودش میآورد‪ .‬و درست گیر چزنزیزن‬ ‫جنبشی افتاده ایم که فعال نذر کرده است خدمت کند تا یک روزی یک تاریخی به نتیجزه اجزتزنزاب‬ ‫ناپذیرش برسد‪ ،‬من و شما وظیفه نداریم سوسیالیستی اش کنیم‪ ،‬من و شما وظیفه نداریم انقالبش را در‬ ‫زندگی خودمان بخواهیم‪ ،‬من و شما وظیفه نداریم ماکزیمم را بخواهیم‪ .‬جنبشی به شدت مرحله بزنزدی‬ ‫شده که آخر مرحله اش ممکن است به سن وسال ما قد ندهد‪ .‬این هم باز یک شکاف است‪.‬‬ ‫باالخره اعتبار تاریخی سوسیالیسم شما را آورده یا تاثیر راستین و واقعی اش در زندگی واقعی مزردم؟‬ ‫کدامیک شما را میرساند به این جنبش؟ اگر از سر این آمده باشی که به عنوان یک معترض اجتزمزاعزی‬ ‫میخواهی جامعه را عوض کنی‪ ،‬در آن اردوگاههای سنتی که بعدا من اسم میبرم‪ ،‬فوری حس میکنی که‬ ‫این کمونیسمشان با مال تو فرق دارد‪ .‬بیشتر ادامه نوعی مذهب است‪ .‬رگه های عمیق مذهبزی در آن‬ ‫هست‪ .‬و بعد یک چیز دیگر که آدم در آن تردید میکند‪ ،‬آن جهانشمولی و همزه چزیززخزواهزی و‬ ‫ماکسیمالیسم کمونیسم در این کمونیسمهای موجود به شدت به امور کوچک و روزمره ای تبدی میشزد‬ ‫و محدود میشد‪ .‬برای مثال چطور میتوانی یک سازمان کمونیست داشته باشی که فوکوس و مزحزور‬ ‫فعالیتش خودمختاری یک منطقه است؟ فکر میکردی عضو یک سازمان کمونیستی میشوی برای اینزکزه‬ ‫انقالب کمونیستی را سازمان بدهی‪ .‬چطور یک سازمان کمونیستی‪ ،‬فلسفه وجودی اش‪ ،‬و مزبزنزای‬ ‫وجودی اش خودمختاری در جائی باشد؟ یا استقالل اصال؟ یا خودکفائی اقتصادی یا رهائی از دولزت‬ ‫سگ زنجیری امپریالیسم؟ چطور کمونیسم میتواند این اندازه اهداف قسمتی پیدا کزرده بزاشزد؟ در‬ ‫صورتی که در پیدایش اولیه خودش این قدر اهداف وسیع و جهانی و زیرورو کننده ای را از خودش‬ ‫میدهد؟ وقتی شما مارکس را میخوانید میگوید با پیدایش پرولتاریا تنها طبقه ای که در طول تاریخ که‬ ‫مجبور است جهان را بازسازی کند بوجود آمده است‪ .‬طبقه ای که جهان را میخواهد بازسازی کزنزد‬ ‫شده است مارکسیست‪ .‬اگر مارکس ایدئولو خودمختاری طلبی بود‪ ،‬یا اگر ایدئولو اسزتزقزالل‬ ‫اقتصادی بود‪ ،‬یا اگر ایدئولو آنتی امپریالیسم بود‪ ،‬اینقدر عظمت پیدا نمیکرد‪ .‬االن از کسی به اسزم‬ ‫بزرگترین مرد هزاره نام میبرند بخاطر اینکه میخواسته دنیا را روی پاهای خود بگذارد‪ .‬بزعزد شزمزا‬ ‫‪148‬‬


‫کمونیست هستی و میبینی خوب اگر من تمام عمرم را در این سازمان صرف کنم‪ ،‬من اگر تمام عمرم را‬ ‫در اقلیت صرف کنم‪ ،‬من اگر تمام عمرم را در راه کارگر صرف کنم‪ ،‬اگر تمام زندگیم را در حزب توده‬ ‫صرف کنم‪ ،‬یا در کومه له آن موقع صرف کنم‪ ،‬و این موفق بشود‪ ،‬بعد من چه تحولی را ایجاد کزرده‬ ‫ام؟ آن سازمان مشغول نوید دادن کمونیسم به کسی نیست‪ ،‬آن سازمان یک امر معین و محدودی را در‬ ‫مرحله سیاسی خاصی میخواهد و آن را هم به تمام فلسفه سیاسی زندگی اش تبدی کرده است‪.‬‬ ‫یک تناقض دیگری که باز ایجاب میکند شما بگوئید روایت من‪ ،‬قرائت من از کمونیسم این پدیده ای‬ ‫نیست که میبینیم‪ ،‬تناقض بین محدود بودن و قسمتی بودن سوسیالیسمهای واقعا مزوجزود بزا آن‬ ‫جهانشمول بودن و ماکسیمالیست بودن کمونیسمی که آدم از کتابش میگیرد‪ ،‬میشود رفت ایزن را از‬ ‫توی کتابش پیدا کرد‪ .‬من در بحث با ”راه آزادی“ هم به آن اشاره کردم‪ ،‬آدمها از کتاب آرمانهزا و‬ ‫انقالبیگری شان را در نمیآورند‪ ،‬ولی با کتاب آرمانهایشان را دقیق میکنند‪ .‬شما اگر آزادیخواه باشیزد‪،‬‬ ‫کتاب آزادیخواهت نمیکند‪ ،‬ولی میروی کتاب مارکس را میخوانی و میگوئی مارکس حرف دل من را‬ ‫زده است و مارکسیست میشوی‪ .‬حرف دلت را از روی آن کتاب نمیتوانی در بیاوری‪ .‬شما آمدید بزه‬ ‫ظلم اعتراض داشته اید‪ ،‬به استثمار و فقر در جامعه اعتراض داشته اید‪ ،‬اگر شش سال بگذرد و فکر کنزی‬ ‫که در جنبشی نیستی که به نفع از بین رفتن فقر کار میکند‪ ،‬به پوچی میرسی و میگذاری میروی دیگر‪.‬‬ ‫و کسی که به صف کمونیسم میآید اگر واقعا به خاطر همان خودکفائی و اینها آمده باشد خوب میمانزد‬ ‫و سالهای سال هم ادامه میدهد در سازمانش‪ .‬ولی اگر آن گرایش در کمونیسم که از سر امر طبقاتی و از‬ ‫سر امر انقالب زیرورو کننده اجتماعی آمده است‪ ،‬با این کمونیسمهای موجود به تناقض میرسد‪ .‬ایزن‬ ‫نقطه عزیمت کمونیسم کارگری است‪ .‬مشاهده اولی که باعث میشود کمونیسم کارگری خودش را طزرح‬ ‫کند این است که کمونیسمی را که واقعا هست در این خطوطی که گفتم بزا ایزده آلزهزایزش‪ ،‬بزا‬ ‫اولویتهایش‪ ،‬و با آن چیزی که به خاطرش به میدان آمده است متناقض میبیند‪.‬‬ ‫پروسه تاریخی این بحث‬ ‫بگذارید بروم سراغ پروسه تاریخی ای که این بحث برای من مطرح شد‪ ،‬برای حزب‪ ،‬برای جنبش ما و‬ ‫برای خط مشی ما مطرح شد‪ ،‬مراحلش را بشمارم‪ ،‬و بعد برمیگردم به ک جنبه های تروریکتر بحث‪ .‬من‬ ‫مجبورم یک مقداری تاریخچه فعالیت خودم را هم همراه این بحث توضیح بدهم که یک شخص ثزالزث‬ ‫این اجبار را حس نمیکرد‪ .‬اتحاد مبارزان کمونیست که من عضو آن بودم و از مؤسسین آن بودم‪ ،‬بحث‬ ‫طبقه خیلی در وجودش قویتر بود تا االن در تبلیغات ما‪ .‬تبلیغات اتحاد مبارزان‪ ،‬کارگریتر بود‪ .‬اگزر‬ ‫کسی برود ادبیات آن دوره را بخواند‪ ،‬در هر بحثش ”استقالل طبقه کارگر در انقالب ایران“‪ ،‬خم شزدن‬ ‫روی امر کارگری‪ ،‬و نماینده طبقه کارگر شدن در آن انقالبی که جریان داشت‪ ،‬مطرح بود‪ .‬و یکزی از‬ ‫اهداف اصلیش این بود که میگفت این کار احتیاج به حزب کمونیست ایران دارد‪ ،‬بزایزد حززب‬ ‫کمونیست ایران را تشکی داد‪ .‬بعد از ‪ ٥١‬خرداد‪ ،‬و حدود یک سال تا یک سال و نیم بعد آن توانستیزم‬ ‫همچنان فعالیتمان را در آن سطحی که قبال بود‪ ،‬که نشریه درآوردن در تهران و شهرستانها بود‪ ،‬ادامزه‬ ‫بدهیم‪ .‬جزئیات اتحاد مبارزان را نمیخواهم بگویم‪ ،‬میخواهم بگویم در کنگره اول اتحاد مبارزان که بعد‬ ‫از ‪ ٥١‬خرداد‪ ،‬در سال ‪ ٢١‬در کردستان تشکی شد‪ ،‬ما بر سر اینکه مشک چیست حرف زدیم‪ .‬همه فزرار‬ ‫کرده بودند‪ ،‬عقب نشینی را میشد دید‪ ،‬بحث حزب کمونیست را داشتیم‪ ،‬درست در شزرایزطزی کزه‬ ‫‪149‬‬


‫دیدگاههای آن جریان داشت توده گیر میشد و داشت الاق چپ را با خودش میبرد‪ ،‬یکی سفره را از‬ ‫جلو چپ در جامعه جمع کرد و گفت چپ فرار کند‪ .‬اگر ‪ ٥١‬خرداد ‪ ٢١‬سه سال بعدش شده بود‪ ،‬ما بزا‬ ‫یک واقعیت متفاوت سازمانی حزبی در ایران روبرو میشدیم که به نظر من زمین تا آسمان با االن فزرق‬ ‫میکرد‪ .‬چپ ایران داشت میرفت که حزب بسازد‪ .‬از درون یک شرایط عمیقا فعال سیاسی اقتصزادی‪ ،‬در‬ ‫شرایط انقالبی‪ ،‬شرایط بحرانی در جامعه ایران‪ .‬ولی آن ‪ ٥١‬خرداد پیش آمد و ما در حالی که موفقیزت‬ ‫تروریکی و سیاسی و تاکتیکی خودمان را داشتیم میدیدیم‪ ،‬موفقیت سازمانی خودمان را داشزتزیزم‬ ‫میدیدیم‪ ،‬عقب نشینی ای را دیدیم که به شدت عظیم بود و نشستیم راجع به آن در آن کنگره صحبزت‬ ‫کردیم‪ .‬من یکی از تزهائی را که محور آن کنگره شد را برایتان میخوانم‪ :‬کنگره به این نتیجه رسزیزده‬ ‫است که مشک چیست؟ چرا؟‪ ،‬مشک چیست ایراد کار کجاست؟ و حلقه بعدی حرکت چیست؟ بحثزی‬ ‫که آنجا تصویب شد صحبت روشهای عملی کمونیستی بود‪ .‬گفتیم ما تا حاال به عنوان مدافع نظزریزات‬ ‫کمونیستی بودیم‪ ،‬جنبشی که باید ساخت باید جنبشی باشد برای عم کمونیستی‪ .‬ولی عم کمونیستزی‬ ‫یعنی چه؟ عم کمونیستی چیزی متفاوت است با نمایندگی کردن کمونیسم از نظر سیاسی در صحنه یک‬ ‫انقالب‪ ،‬برخورد به جناحهای حکومت و رژیم و غیره‪ .‬عم کمونیستی چیست؟ میبایستی بگوئی عمز‬ ‫کمونیستی یعنی رفتن و آگاه کردن طبقه کارگر‪ ،‬متحد کردنش و آوردنش به صحنه مبارزه اجتماعزی‪.‬‬ ‫کار با طبقه کارگر شروع عم کمونیستی است‪ .‬و هیچکدام از سازمانهای چپی که آن موقع به دلزیز‬ ‫انقالب در متن انقالب فعال بودند‪ ،‬کار با طبقه کارگر‪ ،‬رابطه با طبقه کارگر و به میدان کشیدن طزبزقزه‬ ‫کارگر موضوع اصلی کارشان نبود‪ .‬یک درجه به دلی فضای سیاسی‪ ،‬فضای سیاسی متحزول‪ ،‬و یزک‬ ‫درجه به خاطر اوضاع خود آن سازمانها‪ .‬تزهای ما که من میخواهم رد پای بحث کمونیسم کارگری را‬ ‫به شما نشان بدهم‪ ،‬در مورد سبک کار کمونیستی اینجا گفته شده است‪ .‬این قطعنامههای کنزگزره اول‬ ‫اتحاد مبارزان کمونیست است‪ .‬دارد راجع به تروری تشکیالت کمونیستی حرف میزند‪ .‬میگوید که‪:‬‬ ‫‌”بینش پوپولیستی در امر تشکیالت‪ ،‬بینش تشکیالتی متناسب با انقالبیگری کوتزه نزظزرانزه خزرده‬ ‫بورژوازی است و تشکیالت و روشهای پوپولیستی در بهترین حالت خود‪ ،‬تشکیالت و روشزهزای‬ ‫متناسب با اهداف و سیاستهای خرده بورژوائی در متن یک جنبش دمکراتیک همگانی است‪ .‬در مقابز ‪،‬‬ ‫تروری کمونیستی تشکیالت دبه جای تشکیالت بگذارید عم متشک )‪ ،‬تروری تشکیالتی منزتزج از‬ ‫اهداف و سیاستهای انقالبی پرولتاریا به مثابه یک طبقه معین است و تشکیالت و روشزهزای عزمزلزی‬ ‫کمونیستی‪ ،‬تشکیالت و روشهای ضروری برای سازماندهی انقالب اجتماعی پرولتاریا برعلیه سرمزایزه‬ ‫داری‪ ،‬استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم است“‪.‬‬ ‫یعنی کار یک حزب کمونیستی‪ ،‬یک سازمان کمونیستی این است‪ .‬انقالب تمام شده است و شما در یزک‬ ‫انقالب شکست خورده اید‪ ،‬و برگشته اید‪ .‬کسانی که در یک انقالب شکست میخورند میگذارند میروند‪،‬‬ ‫ولی تو تازه متوجه شده ای که علت ناتوانی ات هم در امر انقالب این است که سازمان سیاسی متشکز‬ ‫کننده طبقه خاصی برای انقالب ویهه خودش نبوده ای‪ .‬و از آنجا به نظر من بحث خم شدن روی اینکه‬ ‫ما حزب کمونیست را بر مبنای چه ایمیجی )‪(image‬میخواهیم بسازیم‪ ،‬روی چه خطوطی قرار شده‬ ‫ما حزب تشکی بدهیم‪ ،‬در آن مقطع است که معلوم شده است میخواهیم برویم حزب تشکی بدهزیزم‪،‬‬ ‫مقطعی بود که کومه له اعالم کرده بود که اتحاد مبارزان خوب حرف میزند و دیدار و مالقات شده بود‬ ‫‪150‬‬


‫و برنامه مشترک نوشته شده بود و قرار بود که حزب تشکی بدهیم‪ .‬این سؤال برایم پیش آمده بود کزه‬ ‫حزب تشکی بدهیم که چکار کند؟ که دوباره اتحاد مبارزان برود به دوتا جناح فحش بدهد و کومه له‬ ‫برود مبارزه نظامی اش را توی کوه و تپهها علیه سربازهای حکومت بکند؟ بعد این میزشزود حززب‬ ‫کمونیست ایران؟ جوابی که ما آن موقع به آن دادیم این بود که نه! این نمیشود حزب کمزونزیزسزت‬ ‫ایران‪ .‬به نظر من در پیدا کردن اینکه حزب را چطور میشود ساخت‪ ،‬این وروآن ور زیزاد زده شزد‪.‬‬ ‫کسانی که اصرار داشتند حزب کمونیست ایران ساخته بشود به دلی اینکه اگر ساخته بشود‪ ،‬روحزیزه‬ ‫باالئی را به ویهه در صفوف خودمان بوجود میآورد و اینها جلو اختناق میایستند و جلو موج توابیتزی‬ ‫که داشت زیر فشار شکنجه ها و اعدامها همه جا را فرا میگرفت‪ ،‬میگرفت‪ .‬یک عده دوست داشتند حزب‬ ‫زودتر ساخته بشود‪ .‬بحثی که ما داشتیم این بود که حزب ساخته بشود که چه؟ اول این را روشن کنیزم‪.‬‬ ‫یک مقدار بحث رفت سر اینکه حزب باید حزب بخش موثری از کارگرها باشد‪ .‬این بحث خود من بود‪.‬‬ ‫مجبور شدیم برویم عقبتر‪ ،‬حزب را زودتر از این میخواستیم تشکی بدهیم تا حزب بخشی از کارگرهزا‬ ‫باشد‪ .‬چیزی که باالخره مث یک قولنامه توی قباله تشکی حزب گذاشتیم این بود که قول بزدهزیزم‬ ‫حزبی باشیم که از یک عده آدم تشکی میشود‪ ،‬که میدانند چطوی و چرا باید رفت در طبقه کارگر کار‬ ‫کرد و انقالب اجتماعی را سازمان داد‪ .‬بحث ” حزب کمونیست ایران در گرو چیست“ و بحث کادرهزا‪،‬‬ ‫اگر یادتان باشد‪ ،‬این بود که ما میخواهیم یک عده کادر داشته باشیم که کمونیست باشند‪ .‬جنبش کزه‬ ‫کمونیستی نیست‪ ،‬اولویتها هم که کمونیستی نیست‪ ،‬مشغلهها هم که کمونیستی نیست‪ ،‬اقال بیائیم حززب‬ ‫کمونیست ایران را روی دوش یک عده کادرهای کمونیست بسازیم که این مبنای زندگیشان است‪ .‬کزه‬ ‫میروند کارگر را برای انقالب اجتماعی اش متشک میکنند‪.‬‬ ‫کاری ندارم که ما توانستیم این کار را بکنیم یا نه‪ ،‬میخواهم بگویم از نظر تاریخزی شزروع بزحزث‬ ‫کمونیسم کارگری برمیگردد به پایان دوره انقالب در ایران و وقتی که عمال بحث سازمزانزدادن یزک‬ ‫انقالب دیگر‪ ،‬ولی چه انقالبی‪ ،‬مطرح میشود و آن بحث انقالب طبقه کارگر و سازماندهی خود طزبزقزه‬ ‫کارگر است‪ .‬اتحاد مبارزان یک سازمان عمیقا معتقد بود به استقالل طبقه کارگر و به سیاست کارگری و‬ ‫به کار در میان طبقه کارگر‪ ،‬حتی قب از اینها هم‪.‬‬ ‫منتها چیزی که بحث کمونیسم کارگری را از آن بحث متمایز میکند‪ ،‬نقطه شروعش عوض میشزود در‬ ‫بحث کمونیسم کارگری‪ .‬در صورتی که اتحاد مبارزان کمونیست از سر صحت مارکسیسم وارد جزدل‬ ‫شد‪ ،‬و سعی کرده که یک جنبش مارکسیستی اصی در ایران بوجود بیاورد‪ ،‬بحث کمونیسم کزارگزری‬ ‫رفت یک قدم عقبتر و گفت بگذاریم بپرسیم چرا اصوال مارکسیسم اصی برقرار نیست؟ بگذاریم بپرسیم‬ ‫چرا اصوال این جنبشهای تاکنونی مارکسیست نیستند‪ .‬آیا به خاطر مشکالت معرفتی است؟ بحث اینکزه‬ ‫اینها جنبشهای طبقات دیگر هستند در درون اتحاد مبارزان همیشه بوده و موج میزد‪ .‬ما پوپولیسزم را‬ ‫جنبش خرده بورژوائی میدانستیم‪ ،‬ولی فکر میکردیم پوپولیسم خرده بورژوائی اندیشهای است مسلط بر‬ ‫جنبش کمونیستی ایران‪ .‬آن چیزی که بحث کمونیسم کارگری میآورد‪ ،‬این است که اینطور نیست ‪.‬این‬ ‫خود جنبش خرده بورژوائه است و اگر تو آنجا بایستی تو هم جنبش خرده بورژوائی هستی‪ .‬این بحث‬ ‫حرف و عم دقیقا همین را به همه میگوید‪ .‬که اگر ما داریم این کارها را میکنیم خود خرده بورژوائزه‬ ‫هستیم‪ ،‬اینطور نیست که ما کمونیستهائی فعال موقتا مشغول یک کار دیگر هستیم! این جنبزش خزرده‬ ‫‪151‬‬


‫بورژوائی است اگر موضوع کارش طبقه کارگر نیست‪ ،‬موضوع کارش انقالب پرولتری و سوسیالیزسزم‬ ‫نیست‪ ،‬و تبلیغ و ترویج دائمی اش به میدان آوردن آن طبقه نیست‪.‬‬ ‫به هر حال شروع بحث از آنجاست‪ ،‬توجه به انقالب کارگری‪ .‬حزب شروع میشود‪ ،‬حزب کمونیزسزت‬ ‫ایران تشکی شد‪ .‬و اتفاق جالبی هم افتاد‪ ،‬حزب کمونیست ایران تشکی شد و تقریبا سه چهار روز بعزد‬ ‫از تشکی آن‪ ،‬رژیم تمام کردستان را تصرف کرد در نتیجه ما از خاک کردستان اخراج شدیم و رفتیم به‬ ‫خاک عراق‪ .‬و این خیلی گویا بود برای اینکه به فاصله چند روز بعد از تشکی حزب کمونیست ایزران‬ ‫یک تند پیچ اساسی جلو بزرگترین سازمان چپ آن موقع و جلو یکی از ستونهای اصلی تشکی حزب‪،‬‬ ‫جلو پدیده ای که تشکی حزب را ممکن کرده بود‪ ،‬یعنی کومه له‪ ،‬قرار گرفت‪ .‬کومه له با این واقعیت‬ ‫روبرو شد که برای اولین بار نه فقط جنبش مقاومتی در کار نیست‪ ،‬بلکه دشمن آمده لب مرز و کومه له‬ ‫دارد به یک سازمان تبعیدی تبدی میشود‪ .‬دیگر منطقه آزاد ندارد‪ .‬و شما بعینه میتوانستید ببینیزد کزه‬ ‫چگونه این سازمان‪ ،‬این رهبری و آن حزبی که آنجا تشکی شده است‪ ،‬خیلی ساده‪ ،‬خیلی ساده معلزوم‬ ‫شد یک ابزار جانبی است برای یک واقعیت سیاسی در آن مساله اصلی اش‪ .‬خیلی ساده حزب کمونیسزت‬ ‫ایران آنجا میتوانست منح بشود‪ ،‬به نظر من‪ .‬آدمهای معدودی باعث شدند آن حزب آنجا ادامه پزیزدا‬ ‫کند‪ .‬رهبری کومه له داشت تصمیم میگرفت برود کوه و هر چه کردها را با خودش ببرد‪ ،‬هر کسی کزه‬ ‫کرد است را با خودش ببرد ‪.‬قرار بود فارسهایش بروند در خارج کشور حزبشان را ادامه بدهند‪ .‬دعزوا‬ ‫شد‪ ،‬جروبحث شد‪ ،‬و جلو این گرفته شد‪ ،‬ولی این دیگر در خاک عراق‪.‬‬ ‫بعد اولین جائی که بحث کمونیسم کارگری شسته و رفته درآمد و عرضه شد‪ ،‬بحثهای کنگره ‪ ٢‬حززب‬ ‫کمونیست ایران است که همه اش در نشریه کمونیست هست‪ .‬آنجا بحثی را که مطرح میکنم در هزمزه‬ ‫ابعادش طرح میشود که شاخص موفقیت حزب کمونیست ایران چه شاخصهای ابهکتیو اجتماعی اسزت؟‬ ‫ما اینکه خودمان هستیم و سازمان داریم و از بقیه بزرگتریم‪ ،‬کافی نیست‪ ،‬حزب را جامزعزه قضزاوت‬ ‫میکند‪ .‬آیا جامعه به این حزب میگوید یک حزب کارگری؟ آیا جامعه به این حزب میگوید یک حززب‬ ‫دخی ؟ آیا جامعه به این حزب میگوید یک حزب قدرتمند؟ اگر نمیگوید‪ ،‬مهم نیست مزا راجزع بزه‬ ‫خودمان چه جوری فکر میکنیم‪ ،‬این حزب قدرتمند و دخی و کارگری نیست‪ .‬در نتیجزه فزلزسزفزه‬ ‫وجودی حزب کمونیست ایران این است که برود و شروع کند بشود آن حزبی که میگفت باید بشود‪ .‬و‬ ‫از آنجاست که شما در نشریات حزب کمونیست ایران شاهد یک نوع ادبیات متفاوتی هستید کزه خزم‬ ‫میشود روی طبقه کارگر‪ .‬بحثهائی شبیه آژیتاتور کمونیست‪ ،‬رهبران عملی‪ ،‬در نشریه کمونیست اینزهزا‬ ‫هست و شما میتوانید حتما نگاه کنید‪ .‬که چگونه دارد سعی میکند طبقه کارگر را به حزب معرفی بکند‪.‬‬ ‫میگوید ببینید طبقه کارگر یک اتم نیست‪ ،‬یک عده آدم نیستند‪ ،‬یک عده محروم نیستند که شما باید فرد‬ ‫آنها را بیاورید‪ .‬یک پدیده واقعا عینی اجتماعی است‪ .‬و خودش در درون خودش یک متابولزیزسزمزی‬ ‫دارد‪ ،‬دارد جلو سرمایه مقاومت میکند‪ .‬آنجاست که برای اولین بار به موازات حزب کمونیست ایزران‪،‬‬ ‫ایده جنبش کارگران رادیکال سوسیالیست مطرح میشود‪ .‬در خود بحثهای کنگره دوم‪ ،‬اگر آن گفتگوی‬ ‫راجع به آن را بخوانید‪ ،‬میگوید دو تا تاریخ هست‪ ،‬تاریخ سوسیالیسم آنطزوری کزه احززابزش و‬ ‫گروههای سیاسی اش نمایندگی اش میکنند‪ ،‬و تاریخ کارگران آنطور که در اعتصاب معزدنزچزیزان و‬ ‫حرکات کارگری دوران انقالب ‪ ٧٥‬بیان شده است‪ .‬این دو تا تاریخ از هم دور افتاده اند‪ .‬مزا یزک‬ ‫‪152‬‬


‫گسست نداریم‪ ،‬کمونیستها از تروری مارکس‪ .‬دو تا گسست داریم‪ :‬جدائی از مارکس و جزدائزی از‬ ‫کارگر و این دو تا به هم ربط دارند‪ .‬و اگر آن دو تا جملهای که اول بحث گفتم یادتان بیایزد‪ ،‬عزلزم‬ ‫رهائی طبقه کارگر است‪ ،‬و علم رهائی همه است‪ ،‬کارگری که علم رهائی همه را نداشته باشد مارکسیست‬ ‫نیست‪ .‬مارکسیسم آن عنصری در جنبش طبقه است که میآید اعالم میکند و اثبات میکند که کارگر اگر‬ ‫رها بشود همه را آزاد میکند ‪.‬و جدا شدن جنبشهای چپ از مارکسیسم‪ ،‬نماینده از چرخ گذشتن آن تز‬ ‫دوم است به نظر من و جداشدنشان از طبقه شاخص از کف رفتن آن تز اول است‪ .‬که سوسیالیسم هر چزه‬ ‫که دیگر تو بگوئی نیست‪ ،‬جنبش یک طبقه خاص میتواند سوسیالیسم باشد‪ .‬و اگر سوسیالیست باشد تزو‬ ‫پیروز میشوی‪.‬‬ ‫به هر حال شروع بحثهای کمونیسم کارگر با بحثهای کنگره ‪ ٢‬یک جور بحث اعالم نارضایتی از جانزب‬ ‫بخشی از آدمهای آن حزب از جمله خودم‪ ،‬بیشتر از همه خودم‪ ،‬اینکه کجا داریم میرویم‪ ،‬و ایزنزکزه‬ ‫حزب ساختن کافی نیست‪ ،‬ما حزب ساختیم که با آن یک کاری بکنیم‪ ،‬این حزب را نساختیم که حزاال‬ ‫حزب ساخته باشیم یک سرمان انگلستان باشد و یک سرمان بوکان باشد و اینجا ادارهاش بکنیم هر روز با‬ ‫همان فعالیتهائی که داشتیم میکردیم‪ .‬قرار بود منشا تحوالت متفاوتی باشیم و کمونیسم متفاوتی بسازیم‪.‬‬ ‫و از آنجا شروع میشود‪ ،‬و آنجا این دو تا جدائی دو تا جنبش و جدائی از تروری را با هم و در کنزار‬ ‫هم مطرح میکند‪ .‬توصیه ام این است حتما نگاهش بکنید‪ .‬آنوقت دست به کار نحوه کار کردن در میان‬ ‫طبقه میشویم‪ .‬پنج شش مقاله اصلی هست در نشریه کمونیست‪ .‬در آن موقع خیلی با استقبال کزارگزران‬ ‫پیشرو و فعال و رهبران عملی جنبش کارگری مواجه شد‪ .‬بحث آژیتاتور کمونیست‪ ،‬بحث سزیزاسزت‬ ‫سازماندهی ما در بین کارگران که دو تا مطلب متفاوت است یکیاش بعد از چند سال جمع بندی شزد‪.‬‬ ‫بحث عضویت کارگری‪ ،‬بحث سازماندهی محفلی و محاف کارگری‪ .‬اینها آن جوانبی بودند که مطزرح‬ ‫شدن بحث کمونیسم کارگری به یک کمونیسمی که طبقه را نمیشناسد‪ ،‬داشت سعی میکرد بشزنزاسزانزد‪.‬‬ ‫بگوید عزیز من! تبیین ات از این طبقه غلط است‪ .‬تصور کلیشهای که از آن داری‪ ،‬تصوری اسزت کزه‬ ‫فدائی از طبقه دارد‪ ،‬تصوری است که بچه شهری نمازخوان از طبقه داشته است‪ ،‬تصورت از طبقه کارگر‬ ‫این است که پشتت میآید و موقعی که ترمز میکنی پشت چراغ قرمز شیشه ماشینت را پاک مزیزکزنزد‪.‬‬ ‫اینطور نیست !این طبقه کارگر سنت اعتراض دارد‪ ،‬اعتصاب میکند‪ ،‬بین خودشان محف اند‪ ،‬با هم قرار‬ ‫میگذارند‪ ،‬بحث میکنند‪.‬‬ ‫و یک چیز مهم باز اینجا انگلس در یکی از این نکاتش میگوید‪ ،‬هرجا اینها جمع میشوند‪ ،‬مانیزفزسزت‬ ‫آنجا فروش میرود‪ .‬انگلس میگوید خوشحالم بگویم یک ربط مستقیمی را کشف کرده ایم بین تزقزاضزا‬ ‫برای مانیفست کمونیست و رشد طبقه کارگر صنعتی‪ .‬میفهمم که تقاضا برای یخچال و تلویزیزون بزاال‬ ‫برود وقتی کارگران صنعتی زیاد میشوند‪ ،‬مزد میگیرند در شهر زندگی میکنند‪ .‬ولی تزقزاضزا بزرای‬ ‫مانیفست کمونیست! دارد میگوید چرا به زبانهای مختلف ترجمه میشود‪ ،‬میگوید هر جا یک کزارخزانزه‬ ‫درست میشود‪ ،‬کارگر صنعتی آن شهر و آن کشور رشد میکند‪ ،‬ما شاهد فروش باالی مانیفست و پخزش‬ ‫شدن باالی مانیفست کمونیست هستیم‪ .‬هنوز هیچ کمونیستی از دوستان انگلس آنجا نزرفزتزه اسزت‪،‬‬ ‫مانیفست کمونیست رفته است‪ .‬برای چه؟ برای اینکه کمونیسمی که در درون طبقه هست یک واقعیزتزی‬ ‫است که مستق از گروههای سیاسی وجود دارد همانطوری که یک رفیقمان اشاره کرد‪ .‬ما سعی کزردیزم‬ ‫‪153‬‬


‫در آن سلسله مباحثات کمونیسم کارگری این طبقه و این کمونیسم و مکانیسمهای درونی اش را به آن‬ ‫حزب بشناسانیم و خواهشم از کسی که میخواهد این مطالب را دنبال کند این است که برود آن سزری‬ ‫مطالب را بخواند‪ .‬برای نمونه بحث میکنیم که چه جوری شخصیت تیپیک و نمونه وار یزک سزازمزان‬ ‫سیاسی یک بچه محص شهری است که نه شغ دارد‪ ،‬نه کسی تحت تکفلش هست‪ ،‬نه الزم است صزبزح‬ ‫برود سر کار و عصر برگردد‪ .‬تمام روزش را دارد‪ ،‬اگر هم بمیرد قرار نیست کسی برایش گریه کند بجزز‬ ‫مادر و پدر خودش‪ .‬میتواند جانش را الکی فدا کند‪ ،‬میتواند وقتش را فدا کند‪ ،‬میتواند کار نکزنزد‪،‬‬ ‫میتواند کارهای محیرالعقول بکند‪ .‬این تصویر کسی است که میتواند برود عضو فدائی بشود‪.‬‬ ‫کارگر صنعتی که صبح باید برود سر کار و بعد هم کار علنی بکند و برود جلو جمعیت و سخزنزرانزی‬ ‫بکند و یک جوری حرف بزند که نگیرنش‪ ،‬بعد حقوقش را هم بتواند بگیرد‪ ،‬محفلش را هم اداره کنزد‪،‬‬ ‫این با پیشمرگایه تی جور در نمیآید‪ .‬نمیتواند بزند به کوه و آن کار را هم بکند‪ ،‬تو بزاالخزره اتزم‬ ‫کارگر را میخواهی یا طبقه کارگر را میخواهی؟ اگر اتمش را میخواهی‪ ،‬اتم کارگر با اتم بورژوا فزرق‬ ‫نمیکند‪ ،‬یک فرقی که دارد این است که کارگر حوصله این کارهائی را که تو میکنی‪ ،‬ندارد‪ ،‬اتم خوبی‬ ‫نیست‪ .‬کارگر اتمیزه در سازمان چپ حوصلهاش سر میرود و میگذارد میرود بیرون‪ .‬ولی شما بچه محص‬ ‫را بیاور تا ابد ابد در هر جلسهای نظم را رعایت میکند‪ ،‬فحش نمیدهد و بددهنی هم نمیکند‪ ،‬مزودب‬ ‫میرود و میآید‪ .‬تیپ نمونه واری که آن موقعها میآمد به سازمان چپ یک دانشجو‪ ،‬دانش آموزی بزود‬ ‫که میتوانست خودش را در راه این طبقه و این نقش پیامبرگونه سوسیالیسم که قرار بود پانصد سال بعزد‬ ‫متحقق بشود‪ ،‬فدا کند‪ ،‬میکرد! خوب سر آن جانشان را میدادند‪ .‬آدمهای شریفی بودند‪ .‬ولی در ضمزن‬ ‫وقتش را هم داشتند‪ .‬مسرولیت هم نداشتند‪ ،‬مشکالت اجتماعی ویههای هم نداشتند آن روز‪ ،‬میتوانست‬ ‫شب نرود خانهاش و بقیه جلسه را ادامه بدهد‪ .‬میتوانست بزند به کوه مبارزه مسلحانه بکند و برگردد بزه‬ ‫شهر‪ ،‬اگر میتوانست برگردد به شهر‪ .‬و آن سازمانها به درد کارگر نمیخورد به این معنی‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم آن سلسله مقاالتی که سعی میکرد کارگر و متابولیسم داخ طبقه کارگر را به یک حززب‬ ‫سیاسی بشناساند‪ ،‬پر از چنین نکاتی است‪ .‬آن دوره ای بود که ما خوشبین بودیم به اینکه میشزود آن‬ ‫حزب را تغییر داد‪ ،‬استفاده کرد از نیروهایش و تبدیلش کرد به یک حزب کمونیست کارگری‪ .‬بحث مزا‬ ‫آن موقع این بود‪ ،‬ک آن پدیده حرفهای ما را قبول دارد‪ ،‬تمام امکانات این پدید در اختیار این خط‬ ‫است‪ ،‬بیائیم از آن استفاده کنیم‪ ،‬ما چکار کنیم که یک عده زیادی این بحثها به خرجشان نزمزیزرود‪،‬‬ ‫باالخره کار خودشان را میکنند‪ .‬تا وقتی که اجازه میدهند زیر چتر حزب کمونیست ایران این بحث را‬ ‫بشود برد و سازمان شهر را درست کرد و غیره‪ ،‬بیائیم این کار را بکنیم‪ .‬واقعیت نشان داد که نمیزشزود‪،‬‬ ‫برای اینکه این بحث معرفتی نبود‪ ،‬وجود گرایشات مختلفی بود که در یک حزب سیاسی با هم پیزونزد‬ ‫خورده بودند و آن حزب را ساخته بودند‪ .‬و وقتی اولین بحران مهمی که در سطح جهانی این خطوط را‬ ‫از هم جدا میکرد‪ ،‬پیش آمد‪ ،‬آن خطوط در سطح حزب کمونیست ایران هم شکستند از همدیگر‪ .‬من به‬ ‫این میرسم االن‪ .‬به هر حال بحث داخ حزب کمونیست ایران‪ ،‬در یک دوره زیادی‪ ،‬آن دوره ای کزه‬ ‫مقاالت کارگری نوشته میشوند‪ ،‬دوره خوشبینی ما به عنوان یک خط در آن حزب است‪ .‬دوره ای کزه‬ ‫فکر میکنیم اگر ما حقایق را بگوئیم‪ ،‬و اگر تبلیغ کنیم‪ ،‬اگر توضیح بدهیم‪ ،‬به اندازه کافی نیرو دورش‬ ‫جمع میشود‪ .‬ولی عمال چیزی که بوجود آمد این بود که این نیروی یک گرایش معین بود‪ ،‬یک عزده‬ ‫‪154‬‬


‫ای بودند که این مساله شان بود‪ .‬یک عده ای بودند که این مساله شان نبود و موقعیت پیزشزرفزت و‬ ‫پسرفت را با این چیزها قضاوت نمیکردند‪.‬‬ ‫پلنوم سیزدهم کمیته مرکزی دحزب کمونیست ایران) از یک نظرهائی مهم است برای اینکه اولین شروع‬ ‫دعوا بود‪ .‬آن موقع مسرولیت اداره تشکیالت حزب با من بود‪ ،‬رفتم تحوی دادم گفتم اینطور نمیشود‪.‬‬ ‫خطوط مختلفی هست یک دوره هائی تحت عنوان گرایشات بازدارنده‪ ،‬که چگونه باید با آنها مقابله کنیم‬ ‫حرف داریم که به ناسیونالیسم کرد‪ ،‬به محف بازی و به همه اینها اشاره میکردیم‪ .‬ولی آنجا دیگر معلزوم‬ ‫شد که تو با یک قطبی طرف هستی‪ ،‬بخصوص در کردستان‪ ،‬که بعد وص میشد به بقایای چپی که از غیر‬ ‫کردستان آمده بود‪ ،‬که این بحث جدید امر اجتماعی آن نیست و او مقاومت میکند‪ ،‬یا سنگ انزدازی‬ ‫میکند یا با آن مبارزه منفی میکند‪ .‬این دو تا خط چه بودند؟ یکی به نظر من ناسیونالیسم کزرد بزود‪،‬‬ ‫کسانی که از کومه له یک سازمان میخواستند که برود نسخه رادیکال و انقالبی تر اتحادیه میهزنزی یزا‬ ‫حزب دمکرات باشد‪ .‬کسانی که میخواستند کومه له سازمان کمونیستهای کردستان باشد‪ ،‬بزا هزمزان‬ ‫روایت کمونیستی که کمونیسم بود‪ ،‬سازمان دمکراتهای انقالبی کردستان باشد که قرار بود یک عده در‬ ‫جهان به آن بگویند کمونیست‪ .‬یک عده این را واقعا میخواستند و االن هم میخواهند‪ .‬وقتی مزا آن‬ ‫سازمان را ترک کردیم‪ ،‬بخشا آن شد‪ .‬هنوز در درون آن مقاومت وجود دارد ولی بخشا آن شد‪ .‬یک عده‬ ‫به نظر من همان چپی بودند که حزب را ساخته بودند و آن چپ را میخواستند‪ ،‬یک سازمان معتزبزر و‬ ‫بزر ‪ .‬حزب کمونیست ایران سازمان خیلی بزرگی بود‪ ،‬خیلی معتبر بود‪ .‬یک عده‪ ٢٥ ،‬کمیته مرکززی‪،‬‬ ‫این همه مسرولیت‪ ،‬این همه کار‪ ،‬این همه پول‪ ،‬باید پس و پیش میکردی و یک عده که ایزن دیزگزر‬ ‫داستان زندگی سیاسی شان شده بود‪ .‬میشد بیست سال دیگر هم ظاهرا این کار را کرد‪ .‬که به نظرم نمیشد‬ ‫کرد‪ .‬و تجربه خیلی سریع نشان داد‪ .‬وقتی در پلنوم سیزدهم حزب پرچم سفید باال کردیم و گفزتزم از‬ ‫باالی حزب دیگر متاسفانه نمیشود‪ ،‬من دیگر نمیتوانم کار کنم‪ ،‬من میروم که خطم را در حزب باز کنم‪،‬‬ ‫بحث علنی بشود بگذارید بحث رو بشود‪ ،‬بحث سیاسی بشود‪ .‬بجای این که دست به گردن همگی با هزم‬ ‫حرف بزنیم‪ ،‬بگذارید معلوم بشود که هر کسی چه خطی دارد‪.‬‬ ‫کنگره ‪ ٥‬دحزب کمونیست ایران) بعد از پلنوم سیزده که بحثهایش در بسوی سوسیالیسم ‪ ٥‬هست‪ ،‬و اگر‬ ‫نگاه کنید سرنخ این بحثها را آنجا میبینید‪ .‬بحث تشکیالت داری و بحث کمونیسم کارگری و ایزن‬ ‫درست مصادف است دیگر با ماجرای شوروی و آمدن گورباچف و اگر شما بخصوص صحبت من را در‬ ‫توضیح آن تزهای اولی که کتبی اش را دادیم در کنگره بخوانید‪ ،‬دارد میگوید این سازمان دسزتزتزان‬ ‫باقی نمیماند‪ ،‬برای اینکه دنیا دارد عوض میشود‪ ،‬آن کمونیسم دارد فرو میریزد‪ ،‬یا روی این خط مشی‬ ‫جدید طبقاتی یک حزب سیاسی میسازید‪ ،‬یا آن چیزی که دارید فرو میریزد‪ .‬و بقیه بحثهای کمونیزسزم‬ ‫کارگری و سمینارهایش و تبیینش به عنوان یک گرایش متفاوت در حزب از آنجا شروع شد‪ .‬در کنگره‬ ‫‪ ٥‬واقعا پیروزی یک رگه طعنه به مارکس‪ ،‬و طعنه به مارکسیسم و یک جور پیروزی ناسیونالیستی کزرد‬ ‫را میتوانستی ببینی‪ .‬واقعا در روحیه کنگره‪ ،‬در انتخاباتش‪ ،‬در فضای حاکم به کنگره ‪ ٥‬به نزظزر مزن‬ ‫شکست کسانی که با مارکسیسم به انقالب ‪ ٧٥‬آمده بودند را میتوانستی ببینی‪ .‬تحت عنوان شکست قلزم‬ ‫زنان! شکست آدمهای وراج‪ ،‬پیروزی آدمهای اه عم ! عم خرده بورژوائی‪ ،‬آدمهای اه عم بایزد‬ ‫خرده بورژوا باشند به نظر من‪ ،‬برای اینکه واقعا اینطور بود‪ .‬پیروزی داخ بر خارج‪.‬‬ ‫‪155‬‬


‫اینها چیزهائی بود که در کنگره ‪ ٥‬جشن گرفته شد و به نظر من از کنگره ‪ ٥‬عمال نبرد داخلی آن حززب‬ ‫علنی شد‪ ،‬بالفاصله سمینارها و کنفرانسهای کمونیسم کارگری درست شد‪ ،‬بعد از آن ماجرا در آن دوره‬ ‫چیزی به اسم فراکسیون‪ ،‬به اسم کانون کمونیسم کارگری درست شد‪ .‬و بحثهائی که عزرضزه شزد و‬ ‫تشکیالت را کشید به یک جاهای دیگر‪ ،‬که خیلیهایتان میدانید‪ .‬بحث قطبی شد‪ .‬قب از ایزنزکزه مزا‬ ‫فراخوان بدهیم که کسی از حزب برود‪ ،‬عمال تهییج علیه ما شروع شد‪ ،‬در کردستان بخصوص که اینهزا‬ ‫دیگر وا داده اند که میخواهند بروند‪ ،‬بعد جدا شد‪ .‬آن دوره باختند‪ ،‬در پلنوم شانزدهم بحثزهزا بزاال‬ ‫گرفت‪ ،‬یک زدوخوردی آنجا شد ولی بعدا بحث ادامه پیدا کرد‪ ،‬علنیتر و حادتر شد تا اینکه وقتی که‬ ‫دیگر شوروی فروریخته بود و به نظرم مارکسیسم در چشم خیلیها دیگر دو هزار نمی ارزید‪ ،‬و درسزت‬ ‫موقعی که عراق کوبیده شد و معلوم شد که شاید در کردستان بشود دولت کردی داشت‪ ،‬به نظزر مزن‪،‬‬ ‫ممکن است هر کسی این تبیین را رد کند و بگوید تو داری اینها را در آن میخوانی‪ ،‬ولی به نظر مزن‬ ‫اینطور بود‪ .‬درست موقعی که دیگر تو نمیتوانستی از ناسیونالیسم کرد داخ تشکیالت انتظار توافق و‬ ‫همزیستی و همسوئی و باصطالح راه دادن به این بحث را داشته باشید‪ ،‬بحث قطبی شد و بزه جزدائزی‬ ‫انجامید‪ .‬بخش زیادی به نظر من از خطی که میتوانست با این جریان باشد این ماجرا را نفهمید‪ .‬به نزظزر‬ ‫من یک سانتر عظیم در آن حزب وجود داشت که میگفت این بحثها چیست‪ ،‬نمی فهمید کزه آن دوره‬ ‫گذشت‪ ،‬دورهای که در دوره جنبش ضدپوپولیستی میتوانستی در درون حزب داشته باشی گذشت‪ ،‬االن‬ ‫احزاب کمونیستی دائر در دنیا دارند منح میشوند و تو اگر بخواهی بروی به استقبال این دوره‪ ،‬فقط با‬ ‫حزبی میتوانی به استقبال این دوره بروی که فقط برای کمونیسم سازمان پیدا کرده است‪ .‬و تفسیرش از‬ ‫کمونیسم یک کمونیسم کارگری است‪ ،‬نه یک کمونیسم جنبشی که آنطور که تاریخا بوجود آمده است‪.‬‬ ‫این بوجود آمد‪ .‬به نظر من خوشبختانه به موقع این جدائی بوجود آمد‪ ،‬برای اینکه اگر چه نیروهزای‬ ‫زیادی هدر رفت‪ ،‬اگر چه امکانات زیادی هدر رفت‪ ،‬و اگر چه دستت از خیلی از سری کارها کزوتزاه‬ ‫شد‪ ،‬از جمله دست از اسلحه و از رادیو کوتاه شد‪ ،‬برای دوره ای‪ ،‬دو فاکتور مهم در هر مبارزه سیاسی‪.‬‬ ‫رادیوئی که میتوانست تبلیغ کند و اسلحه ای که میتوانست شلیک کند‪ ،‬ولی اجازه داده شد به ما کزه‬ ‫دوره ای که برایتان گفتم هجومش را آوردند‪ ،‬این حزب شاداب در صحنه ماند‪ ،‬بدون کمترین نشانی از‬ ‫این شکاف‪ ،‬بدون کمترین ابهامی در آن‪ .‬یک حزب کمونیست کارگری ماند کزه در دوره پزایزان‬ ‫کمونیسم مقاومت کرد و االن رسیدیم به این مرحله و میشود به طور ابهکتیو قضاوت کرد‪ .‬به نظرم پایان‬ ‫شوروی و وجود این حزب در ایران شانسی بود که ما در آن دوره آوردیم و این حزب را داشزتزیزم‬ ‫برای اینکه بتوانیم جنبشمان را در آن سطوح ادامه بدهیم‪.‬‬ ‫این را از نظر تاریخی گفتم برای اینکه بگویم محصول این پروسه بود‪ .‬علت اینکه ایزن کزمزونزیزسزم‬ ‫کارگری آنطور که رفیقی پرسید چرا در ایران میتواند شک بگیرد و غیره به نظر من اگر برگردیم عقبتر‬ ‫انقالب ایران اولین تحول سیاسی اساسی است در ایران که در یک جامعه کاپیتالیستی رخ مزیزدهزد‪.‬‬ ‫انقالبهای قبلی در جامعه اساسا در یک جامعه فرودال و روستائی رخ داده اند‪ ،‬که واضح است یک بخش‬ ‫شهری دارد‪ ،‬نهضت ملی شدن صنعت نفت یک گوشه اش مال شهر است و کارگر یک پدیده نوظزهزوری‬ ‫است در صحنه سیاسی‪ .‬انقالب مشروطیت به همین طریق‪ .‬واضح است احزاب چپ و کمونیزسزت هزم‬ ‫هستند ولی کارگر به مثابه یک طبقه نیروی خیلی مهمی در صحنه آن اعتراض نیست‪ .‬روشنفکران شهزری‬ ‫‪156‬‬


‫اند‪ ،‬تحصیلکرده اند ‪.‬انقالب ‪ ٧٥‬اولین باری است که کارگر نیروی خیلی عظیمی را از نظزر نزیزروی‬ ‫انسانی در آن جامعه تشکی میدهد‪ ،‬و در یک جامعه کاپیتالیستی رخ میدهد که ده در آن مهم نیست‪ ،‬نه‬ ‫ده در آن مهم است و نه تولید پیشاسرمایه داری و پساسرمایه داری‪ .‬کاپیتالیسم مهم است‪ .‬آن جامعه یک‬ ‫جامعه کاپیتالیستی است‪ ،‬بحرانش از جنس یک بحران کاپیتالیستی است و کارگر میآید در صزحزنزه‬ ‫شوراهایش را برقرار میکند‪ ،‬اعتراض مستقلش را دارد‪.‬‬ ‫کارگران انقالب ‪ ٧٥‬به صورت یک پرچم مستق کمونیستی نیامدند به صحنه‪ ،‬ولی وجودشان به نظر من‪،‬‬ ‫و وجود یک جنبش کارگری غریزتا کمونیست‪ ،‬و بعدا حتی صراحتا کمونیست‪ ،‬در ایران اجازه داد کزه‬ ‫کمونیستها در آن دوره دست باال داشته باشند‪ .‬اگر دوره برو برو تحصیلکردگان ناسیونالیست بود‪ ،‬آن‬ ‫وقت خط ما میباخت‪ .‬چه بسا آدمهای با خط ما در آن جامعه در دوره های قبلی که حتی نتوانستند ‪٧‬‬ ‫نفر را دور خودشان جمع کنند‪ .‬چه بسا بودند در کشورهائی که نتوانستند‪ .‬ولی در آن دوره اگر ثابزت‬ ‫میشد حرفت مارکسیستی تر است و طبقاتی تر است‪ ،‬رشد میکردی‪ .‬چرا؟ اگر ثابت میشد در سزال ‪٧٥‬‬ ‫که شما یک چیزی میگوئی که تبیین ات از بغ دستی طبقاتی تر است‪ ،‬به استقالل طبقه بیشتر خزدمزت‬ ‫میکند و مارکسیستی تر است و با حرفهای مارکسیستی بیشتر جور در میآیند‪ ،‬رشد میکزردی‪ ،‬چزرا؟‬ ‫برای اینکه هر جا کارگر صنعتی رشد میکند مانیفست در آنجا به فروش میرود‪ .‬و ما هم نماینده هزای‬ ‫مانیفست بودیم در آن دوره و در آن مملکت که میشد حرف کمونیستی زد در دل یک انقالب و رشزد‬ ‫کردیم‪.‬‬ ‫به نظر من به این معنی امکان اینکه کمونیسم کارگری حتی اگر ما به عنوان یک حزب که مدعی هستیزم‬ ‫و این بحث گ کرد و سر گرفت‪ ،‬محصول عروج طبقه کارگر ایران است بعد از اصالحات ارضزی و‬ ‫پیدایش طبقه کارگر عظیم صنعتی و شهری عظیم که در انقالب ‪ ٧٥‬اجازه نداد همانهائی که جزنزبزش‬ ‫صنعت نفت را تعیین تکلیف میکنند یا همانهائی که انقالب مشروطیت را تعیین تکلیف میکننزد‪ ،‬ایزن‬ ‫یکی را هم از نظر عقیدتی تعیین تکلیف کنند‪ .‬از نظر عقیدتی کارگر پیشرو ایرانی عمیقا مارکسزیزسزت‬ ‫بود‪ .‬اگر میدید که شما در خیابان دارید از مارکس حرف میزنید‪ ،‬دعوتت میکرد که بروی در کارخانزه‬ ‫اش آن حرفها را بزنید‪ ،‬میگفت بیا اینها را در کارخانه ما بگو‪ .‬کاری نداشت با چه خطی هستی‪ .‬کارگزر‬ ‫کمونیسم را دعوت کرد به صحنه و آن جریاناتی که کمونیسم شان کارگری تر بود‪ ،‬به استقالل طبقاتزی‬ ‫نزدیکتر بود‪ ،‬شعارهایشان پرولتری تر بود‪ ،‬روش شان از بورژوازی مستق تر بود‪ ،‬علیه ک حاکمزیزت‬ ‫ایستاده بودند‪ ،‬علیه ک جناحهای حکومت ایستاده بودند‪ ،‬شانس بیشتری داشتند که بحث شان دسزت‬ ‫باال پیدا کند و از جمله بحثهائی که بعدا به بحث کمونیسم کارگری منجر شد‪.‬‬ ‫به هر حال این سابقه فنی بحث را میخواستم بگویم‪ ،‬خیلی میشود راجع به آن صحبت کرد‪ ،‬اگر بزعزدا‬ ‫بخواهیم در بحثی که در این مورد داشته باشیم بیشتر میتوانیم در این مورد حرف بزنیم‪.‬‬ ‫جایگاه پراتیک و جنبش طبقه در کمونیسم کارگری و ”رویزیونیسم ”‬ ‫از نظر فکری یکی از رگه های اصلی بحث کمونیسم کارگری‪ ،‬یکی از مسائلی که دریچهای بود به بحث‬ ‫کمونیسم کارگری‪ ،‬بحث ارزیابی ما از رویزیونیسم بود‪ .‬اگر یادتان باشد در حوالی کنگره ‪ ٢‬دحززب‬ ‫کمونیست ایران) بحث اینکه باید برنامه حزب را بازسازی کرد‪ ،‬آنهائی که در حزب کمونیست ایزران‬ ‫‪157‬‬


‫بودند میدانند‪ ،‬و تجدید نظر در برنامه حزب و برنامه دیگری باید بنویسیم و آن یکی دیزگزر بزدرد‬ ‫نمیخورد‪ ،‬در توجه به برنامه حزب‪ ،‬یک بند مهم آن‪ ،‬بند رویزیونیسم‪ ،‬خیلی حساس بود‪ .‬رویزیونیسزم‬ ‫چیست؟ آن چیزی که در بحث ما بخصوص برجسته شد‪ ،‬این بود که جنبش چپ به رویزیونیسم تا بزه‬ ‫حال به عنوان ارتداد از نظریات‪ ،‬ارتداد از مکتب نگریسته است‪ .‬رویزیونیست‪ ،‬یعنی اینکزه در یزک‬ ‫چیزی ریوایز )‪(revise‬کرد‪ ،‬رویزیونیست کسی است که در یک حرفهائی‪ ،‬در یک احکامی که گویا‬ ‫حقیقت دارند‪ ،‬و حقانیت دارد و به یک معنی مقدس است‪ ،‬تجدید نظر میکند‪ .‬ما به ایزن مزیزگزوئزیزم‬ ‫رویزیونیست‪ .‬رویزیونیستها را مجبور بودیم بشماریم‪ ،‬روسی‪ ،‬چینی‪ ،‬خروشچفی‪ ،‬و رویززیزونزیزسزم‬ ‫پوپولیستی‪ .‬به هر کسی که قرار بود یک چیز بدی بگوئی یک رویزیونیست به او بزگزوئزی‪ .‬و ایزن‬ ‫رویزیونیسم را محکوم کنی! به عنوان ارتداد از عقیده! و خود کلمه مرتد به مقدار زیادی در جزنزبزش‬ ‫کمونیستی به کار رفته است اگر دقت کنید‪ .‬فالنی مرتد است! مرتد یعنی چی؟ مگر این دیزن اسزت؟‬ ‫ارتداد از عقیده را میگفتند رویزیونیسم‪ .‬اولین جائی که متوجه شدیم این کمونیسم ما با این بحث فزرق‬ ‫دارد‪ ،‬در تبیین ما از رویزیونیسم بود ‪.‬اگر این ارتداد از عقیده است‪ ،‬سؤالی که هست این است چرا از‬ ‫آن عقیده ارتداد پیدا میکنند؟ چه منفعتی‪ ،‬چه منفعت واقعی ای پشت آن ارتداد از عقیده هست؟ فرقی‬ ‫که ما در تبیین مان داشتیم این بود که ما از مقوله رویزیونیسم گذشتیم و رسیدیم به مقوله کمونزیزسزم‬ ‫بورژوائی‪ .‬گفتیم علت اینکه در تروری تجدیدنظر میشود‪ ،‬برای این است که یک منفعت اجتماعی آن را‬ ‫ایجاب میکند‪ .‬اگر شما به فرض قرار است تز دیکتاتوری پرولتاریا را بگذارید کنار‪ ،‬برای این است که‬ ‫آن تروری بدردت نمیخورد و وجودش دست و بالت را میبندد‪ .‬یک جنبشی‪ ،‬یک پدیده ای در جامعزه‬ ‫باید باشد که به آن تز و حکم احتیاج ندارد یا احتیاج دارد که تغییرش بدهد‪ ،‬وگرنه چه لزومزی دارد‬ ‫یک نفر روز روشن پاشود برود در فالن تز مارکسیسم تجدیدنظر کند؟ متوجه شدن به اینکه کمونیستهزا‬ ‫به آن احکام مارکسیستی تجدیدنظر میکند این است که به آن تجدیدنظر احتیاج دارد‪ .‬و در نتیجه بزه‬ ‫خاطر اینکه منفعت اجتماعی ای را دنبال میکند که آن حکم مزاحمت برایش ایجاد میکند‪ ،‬با آن حکزم‬ ‫سازگار نیست‪.‬‬ ‫این به نظر من برای ما گام بلندی بود‪ .‬برای اینکه ما را تازه برد به یک سطحی از مانیفست‪ .‬مانیفست را‬ ‫که میخوانید‪ ،‬میبینید مارکس و انگلس آخرش میرسند به سوسیالیسمهای غیرکارگری‪ .‬سوسیالیستها و‬ ‫کمونیستها‪ ،‬ادبیات سوسیالیستی و کمونیستی‪ ،‬سوسیالیسم فرودالی را بحث میکنند‪ .‬به آنها نمیگویزنزد‬ ‫در چیزی تجدیدنظر کرده اند‪ ،‬میگوید سوسیالیسم برایش پوششی است برای منفعتهای فرودالی‪ .‬چزرا؟‬ ‫برای اینکه میخواهد با آن بورژوازی را بزند و میخواهد کارگرها را جذب کند‪ ،‬در نتیجه بزه نزفزع‬ ‫زحمتکشها حرف میزند‪ ،‬ولی بخاطر اینکه اریستوکراسی را ابقا کند‪ .‬دارد میگوید قدیم بهتر بود‪ ،‬قدیم‬ ‫بهتر بود یادت هست مجبور نبودی مزد بگیری؟ سر زمین ات نشسته بودی؟ ارباب میآمد‪ ،‬بزاالخزره‬ ‫معلوم بود چی میخوری و کجا میخوابی؟ االن در خیابان ولو شدی؟ سرپناه نداری‪ ،‬فقرت را بزبزیزن‪،‬‬ ‫امنیت اقتصادی ات در دوره رعیتی ات را در آن موقع یادت هست؟ این را دارد میزگزویزد‪ ،‬دارد‬ ‫بورژوازی و جامعه سرمایه داری را میکوبد‪ ،‬دارد حرف از سوسیالیسم و طبقات فرودست میزند و از‬ ‫آزاد شدن اینها برای اینکه آن قشر جدید را هم دارد میبیند‪ .‬مارکس از فرودالیسم دارد حرف میزند از‬ ‫خصلت طبقاتی یک جور سوسیالیسم حرف میزند نه تجدیدنظر و دروغ گفتنشان راجع به سوسیالیزسزم‪.‬‬ ‫‪158‬‬


‫میگوید اینها فرودالها هستند‪ ،‬یک قدم بعد میگوید اینها خرده بورژوا هستند‪ ،‬سوسیالزیزسزم خزورده‬ ‫بورژوائی‪ .‬سوسیالیسم کسانی که در حاشیه این تولید جدیدند یا دارند مضمح میشونزد‪ ،‬یزا دارنزد‬ ‫آدمهای جدید خرده بورژوا بوجود میآیند و آن طرفشان سقوطشان به پرولتاریاست یا اینکزه دارنزد‬ ‫پرتشان میکنند به صفوف پرولتاریا‪ .‬وقتی میخوانی میبینی عین شرقزدگی و شرقزدههای خودمان‪ ،‬یعنی‬ ‫شبیه چپ آن موقع خودمان است‪ .‬ترس از کاپیتالیسم‪ ،‬ترس از نتایج مخرب کاپیتالیسم در زنزدگزی‬ ‫بخشهای اقشار حاشیه ای‪ .‬کمونیسم آلمانی را که توصیف میکند‪ ،‬سوسیالیسم آلمانی یا سوسیالزیزسزم‬ ‫حقیقی‪ ،‬میگوید اینها انتلکتوئ هستند‪ ،‬به جای اینکه خود فرانسه بیاید اینجا و انقالب صنعزتزی اش‪،‬‬ ‫آلمان عقبمانده است‪ ،‬عقایدش آمده است‪ .‬اینها این عقاید را گرفته اند و تبدیلش کرده اند به افزکزار‬ ‫توضیح حکومت مطلقه‪ .‬تزهای سوسیالیسم را گرفتهاند و تبدیلش کرده اند به حکومتهای خردمندانه ای‬ ‫که خودشان در یک حکومت مستبد بورژوا یا خرده بورژوا میخواهند پیاده کنند‪ .‬بعد میرود پای طبقه‪.‬‬ ‫بعد میگوید سوسیالیسم کنسرواتیو یا سوسیالیسم بورژوا‪ ،‬که میگوید اینها یک عده بورژوا هستند کزه‬ ‫فهمیده اند که نظامشان فقط با زور گفتن نمیتواند ادامه پیدا کند‪ ،‬باید اصالحات در آن انجام دهزنزد‪،‬‬ ‫باید به فقرا برسند‪ ،‬باید یک درجه ای رفاه اجتماعی باشد‪ ،‬که االن وقتی نگاه میکنید میبینید هزمزیزن‬ ‫دنباله لیبر پارتی و اینها‪ ،‬سوسیالیسم کنسرواتیو یا بورژوائی دقیقا همان رگه ای است که هزمزراه بزا‬ ‫بورژوازی به دنیا میآید‪ .‬اینها جدیدند ولی مارکس مسالهاش طبقاتی بودن اینهاست‪.‬‬ ‫بعد ما نگاه کردیم به کیس خودمان و گفتیم که شوروی باشد مرتد‪ ،‬ولی این کمونیسم کی است ایزن؟‬ ‫یک کمونیسمی است که ما میگوئیم که نظراتش با نظرات مارکس یک جورهائی فرق میکزنزد‪ ،‬ولزی‬ ‫باالخره کمونیسم کی است؟ نگاه میکنی میبینی کمونیسم یک قطب اقتصادی معینی است که میخواهزد‬ ‫در یک کشور معینی اقتصاد دولتی معینی را بچرخاند‪ ،‬انباشت کند و میخواهد بر مبنای کمونیزسزمزش‬ ‫حمایت اقشار فرودست خودش و اقشار فرودست بین المللی در مقاب اردوگاه مقابلش کزه از نزظزر‬ ‫تکنیکی بر آن برتر است و از نظر نظامی بر آن برتر است‪ ،‬را داشته باشد و میخواهد بر این مبزنزا در‬ ‫کشورهای منطقه نفوذ طرف مقاب چوب الی چرخش بگذارد‪ .‬مارکس را برای این میخواهم که من در‬ ‫موزامبیک مزاحم امور پرتقالیها و آمریکائیها بشوم‪ .‬اگر آنها موزامبیک را بدهند‪ ،‬مارکس را احتزیزاج‬ ‫ندارند‪ ،‬مارکس را برای این میخواهد که کارگر روسی فکر کند که دستاورد خوبی داشته است‪ ،‬کزه‬ ‫بماند سر تولیدش‪ .‬با اینکه معاشش پائین است‪ ،‬با ابنکه وضعیت کاری اش عقب افتاده است‪ .‬مارکس را‬ ‫برای اداره آن نوع جامعه و برای برقراری آن قطبش میخواهند‪.‬‬ ‫کمونیسم چینی‪ ،‬تز سه جهان‪ ،‬ارتداد است؟ ارتداد نیست! دارد میگوید ما یک قطب جدید هستیم‪ ،‬لطفزا‬ ‫کشورهای متفرقه بیایند دور ما جمع بشوند‪ ،‬از شما در مقاب آن دو تای دیگر حمایت میشزود! دارد‬ ‫این را میگوید‪ ،‬تز سه جهان ارتدادی از مارکسیسم نیست‪ .‬تز سه جهان تز خود طرف است راجزع بزه‬ ‫اینکه یک قطب جدید مدعی چپ و کمونیسم شروع شده است‪ ،‬لطفا از کشورهای نفت خیز جهان تقاضا‬ ‫میکنیم با باجه فالن مراجعه کنید‪ ،‬با ما ائتالف کنید‪ .‬یکی از دیگری بدتر و هر دو از دیگری بزدتزر‪.‬‬ ‫اینها فرمولهایشان بود دیگر! ابرقدرت‪ ،‬ابرقدرت خودش است که تازه با قبلی هم دعوایش شده اسزت‪،‬‬ ‫تازه روسها کارشناسهایشان را بیرون برده اند‪ ،‬و سر مرز اینها را عقب میزنند و مزاحم کسب و کارشزان‬ ‫شده اند‪ ،‬تازه میانه مائو با مولوتوف و اینها به هم خورده است‪ ،‬کمونیسم چینی به عنوان یک دیدگزاه‬ ‫‪159‬‬


‫مستق علم میشود‪ .‬تجدیدنظری در چیزی نیست! برای من و شما تجدیدنظر است چون قزبزال فزکزر‬ ‫میکردیم‪ ،‬اینها در این مکتب با ما شریکند ولی دارند یک چیزهای دیگری میگویند‪ ،‬از نظر کسی که از‬ ‫کره مریخ نگاه میکند میگوید اینها به همدیگر میگویند کمونیسم ولی آن یکی آین کار را میخزواهزد‬ ‫بکند و این یکی آن کار‪.‬‬ ‫بنابراین اولین وجه تمایز ما که از ابتدای بحث رویزیونیسم وارد آن شدیم این بود که کزمزونزیزسزم‬ ‫بورژوائی کمونیسم بورژوائی است و برای توضیح کمونیسم کارگری اول باید محتوای طزبزقزاتزی‬ ‫متفاوت خودت را و آرمانها و ایده آلهایت را برای جامعه ای که میخواهی بسازی‪ ،‬با قطب مقاب بایزد‬ ‫روشن کرده باشی‪ .‬تفاوت کمونیسم کارگری با کمونیسمهای مکتبهای دیگر مکتبی نیست در درجزه‬ ‫اول‪ ،‬اجتماعی است‪.‬‬ ‫جایگاه صفت کارگر در کمونیسم کارگری‬ ‫اگر یادتان باشد آن موقع بحث جنبش اجتماعی خیلی مطرح شد‪ .‬ما هم آمدیم به یک عبارت دیزگزر‪،‬‬ ‫کمونیسم کارگری را در برابر کمونیسمهای غیرکارگری معاصر خودمان گذاشتیم‪ ،‬عیزن کزاری کزه‬ ‫مارکس کرد‪ .‬نق قولی که دوستمان خواندند من عالمت گذاشته ام که اینجا برایتان میخوانم‪” :‬از آنجزا‬ ‫که میپرسند چرا اسم کمونیسم را برای جنبش تان انتخاب کرده اید‪ ،‬ما نمیتوانستیم اسمش را بگذاریزم‬ ‫مانیفست سوسیالیست‪ .‬در سال ‪ ١۸٤٥‬دو نوع آدم به خودشان میگفتند سوسیالیست‪ .‬کسائی بودند کزه‬ ‫طرفداران سیستمهای مختلف اتوپیک بودند بخصوص ”اوئن“یها در انگلستان و ”فوریزریسزت“هزا در‬ ‫فرانسه‪ ،‬همه شان به سکتهای کوچکی تبدی شدند که به تدریج داشتند از بین میرفتند‪ .‬از طرف دیگزر‬ ‫انواع و اقسام حکیم باشیهای اجتماعی که نسخه هائی برای شفای جامعه را این طرف و آن طرف پزرت‬ ‫میکردند داشتیم‪ ،‬که اینها همه بیرون جنبش کارگری بودند‪ ،‬همه اینها بیرون لیبر موومنت ‪(labour‬‬ ‫)‪movement‬بودند‪ ،‬اینها همه شان بخشهائی از طبقات تحصیلکرده بودند‪ .‬اما یک بخشی از طبزقزه‬ ‫کارگر که بازسازی رادیکال و ریشهای جامعه را طلب میکرد‪ ،‬و معتقد بود که فقط انقالب سیاسی بزرای‬ ‫این کافی نیست‪ ،‬اسم خودشان را کمونیست گذاشته بودند‪ .‬این جریان خیلی زمخت بود‪ ،‬غریزی بزود‪،‬‬ ‫و خیلی خام بود ولی به اندازه کافی قوی بود برای اینکه دو جور مکتب کمونیسم اتوپیزک را فزی‬ ‫الحال در فرانسه شک بدهد به اسم طرفدارهای کابه و در آلمان وایتلینگ‪ .‬سوسیالیسم در ‪ ١۸٤٥‬جنبش‬ ‫بورژوازی را نشان میداد‪ ،‬کمونیسم جنبش طبقه کارگر را نشان میداد‪ .‬و ما اسم مانیفست را کمونیسزت‬ ‫گذاشتیم“ ‪ .‬یعنی میگویند ما اسم آن سوسیالیسم کارگری زمان خودم را گذاشتیم روی کتابمان‪ .‬ایزن‬ ‫بیانیه سوسیالیسم کارگری است‪ .‬میگویند سوسیالیسمهای دیگر هم هست‪ ،‬اما کارگری نیست! من متعلزق‬ ‫به سوسیالیسم کارگری‪ ،‬متعلق به آن طبقه رو به عروجی هستم که بازسازی رادیکال و از ریشه جامعه را‬ ‫میخواهد و میداند و میگوید انقالب سیاسی برای این کار کافی نیست‪ ،‬باید انقالب اجتماعی بکنم‪ ،‬اسم‬ ‫آن جنبشی که بود و همانهائی که میدیدیم هستند‪ ،‬یک بخشهائی از طبقه کارگرند‪ ،‬اسم خزودشزان را‬ ‫گذاشتهاند کمونیست و مارکس میگوید بدون هیچ مکثی اسم خودشان را از آنجائی که معتقد بزودیزم‬ ‫آزادی طبقه کارگر دست خودش را میبوسد‪ ،‬گذاشتیم روی مانیفست کمونیست‪.‬‬ ‫در بحث کمونیسم کارگری هم برای ما دقیقا همین است‪ .‬اگر مارکس زنده بود‪ ،‬اگر االن مزیزآمزد و‬ ‫میدید که کمونیسمی که آنها یک موقع بعنوان تفکیک کننده کارگر از بورژوا اسمش را گذاشتند روی‬ ‫‪160‬‬


‫مانیفست‪ ،‬االن خودش دیگر این تفکیک را صورت نمیدهد‪ ،‬که تا ‪ ١١‬سال پیش صزورت نزمزیزداد‪،‬‬ ‫کمونیسم چینی هست‪ ،‬روسی هست‪ ،‬اوروکمونیسم هست‪ ،‬کمونیسم آلبانیائی هست و غیره‪ ،‬آن وقزت‬ ‫مارکس و انگلس هم میگفتند خوب حاال ببینیم کارگرها به کمونیسم خودشان چی میگویند؟ متاسفانزه‬ ‫االن اگر میآمدند‪ ،‬کارگرها هیچ چیزی به آن کمونیسم خودشان نمی گویند‪ ،‬جذب آن اردوگزاهزهزا‬ ‫هستند یا زیر دست سوسیال دمکراسی و این اتحادیهها هستند‪ .‬االن کمونیسم خام و غریزی کزارگزران‬ ‫هیچ اسمی روی خودش نگذاشته است‪ .‬ما آمدیم و این کار را کردیم ‪.‬ما گفتیم این اسمش کمونیزسزم‬ ‫کارگری است‪ .‬به این کمونیسمی که االن بین خودش از نظر اجتماعی و جنبشی و کمونیسمهای دیگری‬ ‫که هست فرق میگذارد‪ ،‬میگوئیم کمونیسم کارگری ‪.‬اجتماعی جنبشی به چه معنا؟ به این معزنزی کزه‬ ‫اهداف اجتماعی متفاوتی را دنبال میکند‪ ،‬و بخش اجتماعی متفاوتی را سازمان میدهد‪ .‬به همین دلزیز‬ ‫ساده! اگر شما یک جنبشی دارید که روی دوش بخش اجتماعی متفاوتی قرار است ساخته بشود‪ ،‬و قزرار‬ ‫است اهداف اجتماعی متفاوتی را متحقق بکند‪ ،‬شما جنبش متفاوتی دارید‪ .‬همین را هم بایزد بزه آن‬ ‫بگوئی ‪.‬کمونیسم کارگری یک جنبش متفاوت از کمونیسم واقعا موجود است‪.‬‬ ‫من اینجا میرسم به مهمترین نکته بحثمان‪ ،‬به صفت کارگر در بحث ما‪ .‬این کلمه کارگر را چرا ما استفاده‬ ‫میکنیم؟ من اگر بتوانم این بحث را به آخر برسانم‪ ،‬یک مقداریش را میگذارم برای ماه بعد‪ .‬چرا مزا از‬ ‫این کارگر استفاده میکنیم؟ چرا کلمه کارگر را در این تروری به کار میبریم؟ آیا مارکسیسم از سزر‬ ‫مستضعف پناهی اش یک ایدئولوژی کارگری است؟ آیا بخاطر اینکه کارگرها بیشترین آدمهای تحزت‬ ‫استثمار جامعه هستند؟ آیا به خاطر این است که کارگرها بیشتر از همه استثمار میشوند حتی؟ به خاطزر‬ ‫هیچکدام از اینها نیست که کارگر مرکز توجه مارکسیسم در تروری اش است‪ .‬به خاطر تبیزیزنزش از‬ ‫کاپیتالیسم است که کارگر مرکز توجه است‪ .‬اگر شما طرفدار مستضعفها باشید‪ ،‬مستضعف زیزاد اسزت‪.‬‬ ‫مطمرن باشید زن پابرهنهای که در اکوادور دارد موز میچیند‪ ،‬وضعش از کارگر کارخانه فورد‌”دگنام“‬ ‫بدتر است‪ ،‬به بیماریهای بیشتری دچار میشود‪ ،‬گرسنگی بیشتری میکشد‪ ،‬و زودتر میمیرد و کزمزتزر‬ ‫تلویزیون نگاه میکند و کمتر در خیابان قدم میزند‪ .‬اگر به خاطر دفاع از محرومین‪ ،‬و شما بعنزوان آن‬ ‫حکیم باشیها باشید که با یک سلسله نوشدارو برای نجات اقشار ستمدیده به میدان آمده اید‪ ،‬خوب آدم‬ ‫بدبختتر از کارگر زیاد است‪ .‬مارکس به خاطر نگاه به مشقات کارگر نیست که تز انقالب کارگزری را‬ ‫میآورد یا کارگر را در مارکسیسم مطرح میکند‪ .‬به خاطر تبیینش از جهان معاصر و جامعه کاپیتالیستی و‬ ‫جایگاه کارگر در جامعه معاصر است‪ .‬واضح است اگر کارگر این جایگاه را داشته باشد ولی آرمانهزای‬ ‫انسانی و شخصی مارکس را ارضا نکند‪ ،‬خوب این جایگاه اساسی را به آن نمیدهد و تحلیلش میکند و‬ ‫میرود‪ .‬ولی وقتی مارکس متوجه میشود این پدیده دیگر آخری اش است‪ ،‬این آخرین مرحله ای اسزت‬ ‫که میشود آدمها را استثمار کرد‪ ،‬بنابراین آخرین استثمار شونده میتواند تسمه نقاله آزادی کز بشزر‬ ‫باشد از ک این تاریخ طبقاتی‪ ،‬اینجاست که ما میبینیم این پدیده باشکوه را داریم کزه اسزمزش در‬ ‫مارکسیسم میآید‪ .‬اگر جز این بود هر کدام از این معادالت‪ ،‬نه آن باشکوهی میشد و نه ایشان مزعزروف‬ ‫میشد و نه من و شما میرفتیم بخوانیم‪ .‬مارکس به خاطر جایگاه کارگر در جامعه کاپیتالیستی‪ ،‬جایزگزاه‬ ‫عینی کارگر در واقعیت جهان معاصر است که تروری اش را روی کارگر بنا میکند‪ .‬نه به خاطر اینزکزه‬ ‫کارگر با معرفتتر است‪ ،‬یا فی الواقع انقالبیتر است یا بیشتر میفهمد یا بیشتر از همه زجر میکشزد‪ ،‬یزا‬ ‫‪161‬‬


‫انسانتر است و یا هر چیز دیگری که شما فکر کنید‪ .‬نه به خاطر اینکه انسانهای بهتر‪ ،‬برگزیزدگزان‪ ،‬را‬ ‫پیدا کرده است‪ .‬اینطور نیست مث کسی که فکر میکند سرخپوستها میروند بهشت و سفید پزوسزتزهزا‬ ‫میروند جهنم‪ ،‬گویا مارکس کارگر را بعنوان یک ملت کشف کرده است‪ .‬کارگر برای مارکس یک ملت‪،‬‬ ‫یک نهاد نیست‪ .‬که این نهاد کارگرهاست که برتر جهان است‪ ،‬قوم یهود به خودش میگوید نهاد بزرتزر‪،‬‬ ‫قوم برگزیده‪ ،‬آلمانی به خودش میگوید نهاد برتر‪ .‬گویا ما یک مارکسی را داریم که به جای اینکه ملزی‬ ‫یا نهادی تقسیم کند‪ ،‬شغلی تقسیم کرده است و گفته است کارگرها هستند بخش برتر جامعه‪ .‬مزارکزس‬ ‫اینطور نمیگوید‪ .‬مارکس اصال این را نمیگوید‪ .‬جالب است در یکی از نامههای انگلس به مارکزس از‬ ‫آلمان‪ ،‬که برای من هم یک خورده تکاندهنده بود‪ ،‬با آن هم موافق نیستم‪ ،‬ولی میخواهم بگویم که چه‬ ‫جوری طرف به کارگر نگاه میکند‪ ،‬انگلس میگوید که در شهر اینجا قت و جنایت و دزدی زیاد شزده‬ ‫است نشاندهنده رشد پرولتاریا در این کشور است‪ .‬االن خودش را به صورت قت و جنزایزت نشزان‬ ‫میدهد ولی به زودی به صورت مبارزه کمونیستی نشان میدهد‪ .‬این نامه انگلس به مارکس است‪ .‬او دارد‬ ‫ابهکتیو به این پدیده نگاه میکند‪ ،‬میگوید کارگرها بوجود آمده اند در خیابانها ولو شده اند‪ ،‬ناراحت‬ ‫اند‪ ،‬ظلم را میبینند‪ ،‬زورشان به کی میرسد؟ میروند خانه یارو را خالی میکنند‪ .‬این قشر‪ ،‬این الیه‪ ،‬این‬ ‫قشری که در شهر بوجود آمده‪ ،‬باعث شده است که شهر شلوغ بشود‪ .‬قبال در دوره فرودالی اینجا پشزه‬ ‫پر نمیزده‪ ،‬االن در خیابان آدمها را میزنند‪ ،‬جیب یکی را خالی میکنند‪ .‬میگوید این عالئم پزیزدایزش‬ ‫صنعت و پیدایش کارگر است‪ ،‬ولی بعدا این اعتراض خودش را به شک دیگری نشان میدهد‪ .‬همانطزور‬ ‫که در جنبش ماشین شکنی اعتراض خود را به آن شک نشان داد‪.‬‬ ‫کارگر برای مارکس و انگلس یک پدیده دیگری است‪ .‬و آن کارگرگرائی را که بعدا ناجی جامعه بشری‬ ‫است را من اینجا بعدا تعریف میکنم که از چه زاویه ای به آن نگاه میکنند‪ .‬من بعدا برمیگردم بزه آن‬ ‫دیدگاهی که کارگر را به صورت دیدگاه شمال شهری به کارگر و محبت شمال شهری به کارگر‪ ،‬محبت‬ ‫بورژوائی به کارگر چطور در یک حرکتهای خط پنجی و کارگر کارگری خودش را نشان میدهد‪ .‬بزه‬ ‫این بعدا میرسم‪ .‬منتهی االن میخواهم راجع به این صحبت کنم که کارگر برای خود مارکس اثباتا در‬ ‫فلسفه و در تروری او چه جایگاهی دارد؟ این هم در این جلد شش خواهد آمد‪ ،‬چون عینا بحثی اسزت‬ ‫که ‪ ١١‬سال پیش در سمینار سوئد کردم‪.‬‬ ‫سوسیالیسم مستضعف پناه‪ ،‬کمونیسم کارگر مدرن جامعه کاپیتالیستی‬ ‫از فلسفه مارکس حرف بزنیم‪ .‬میگوئیم مارکس ماتریالیست است‪ .‬ماتریالیست به کسی میگویزنزد کزه‬ ‫میگوید جهان مادی مقدم بر جهان ذهنی است و فکر تابعی است از عینیت‪ ،‬عینیت را منعکس میکزنزد‪.‬‬ ‫جهان مادی واقعی است‪ .‬ماده واقعیت دارد‪ .‬هر کس این را بگوید ماتریالیست است‪ .‬منتها ماتریالیزسزم‬ ‫مارکس اینطور نیست‪ .‬اتفاقا مارکس ایراد میگیرد به ماتریالیسم قب از خودش و بخصوص در تزهایزش‬ ‫راجع به فوئرباخ‪ ،‬که ماتریالیسم او ویهگیهائی دارد‪ ،‬جهان عینی الیتغیر هست‪ ،‬جهان ذهنی هم هست و‬ ‫آن را منعکس میکند ‪.‬مارکس میگوید دنیا اینطور نیست‪ .‬میگوید دنیا حاص پراتیک است‪ ،‬عنصری که‬ ‫دارد جهان عینی را منعکس میکند همان عنصری است که دارد تغییرش میدهد‪ .‬این کاخهائی که میبینی‬ ‫قبال باغات انگور بوده است یک عده آمدهاند اینها را ساخته و رفته اند‪ ،‬میگوید جهان دارد تزغزیزیزر‬ ‫میکند‪ .‬پراتیک برای مارکس اساس واقعیت عینی است‪ .‬برای مارکس تغییر پراتیک جزء خود عینزیزت‬ ‫‪162‬‬


‫است‪ .‬در نتیجه مارکس قبول نمیکند که ذهن فقط عینیت را منعکس میکند‪ ،‬میگوید تغییرش هم میدهد‬ ‫و عنصر پراتیک را وارد مساله میکند‪ .‬منتهی برای مارکس پراتیک‪ ،‬پراتیک اشیاء نیسزت‪ ،‬پزراتزیزک‬ ‫انسانهاست‪ .‬جامعه از همان اول و فعالیت بشری از همان اول بر جهان عینی مهر خودش را زده است‪ .‬شما‬ ‫نمیتوانید چیزی را منعکس کنید که مهر بشر را بر خودش نبیند‪ .‬جهان عینی در فضا و کائنات هسزت‪،‬‬ ‫ولی مارکس میگوید وقتی شما از عینیت و حقیقت عینی حرف میزنید‪ ،‬باید در نظر بگیرید بخشزی از‬ ‫این پدیده پراتیک انسانی و پراتیک اجتماعی است‪.‬‬ ‫مارکس اجتماع را چگونه تعریف میکند؟ مارکس اجتماع را از اقتصاد و پروسه تولیدی که بر آن بنزا‬ ‫میشود‪ ،‬شروع میکند و بعد تقسیم کار را توضیح میدهد و از تقسیم کار به مناسبات ملکی و طزبزقزات‬ ‫میرسد‪ .‬برای مارکس جامعه همیشه طبقاتی بوده است و جامعه همواره بر مبنای متابولیسم اقتصزادی و‬ ‫متابولیسم طبقاتی تعریف میشده است‪ .‬طبقه بخشی از نگرش مارکس به جامعه ای است که برای مارکزس‬ ‫جهان عینی است و طبقه بخشی از عنصر فعاله برای تغییر است از نظر مارکس‪ .‬مارکس وقتی کاپیتالیسزم‬ ‫را تعریف میکند اول از اینجا شروع میکند که مکانیسم این جامعه کاپیتالیستی طوری است کزه ایزن‬ ‫طبقات موجود را بوجود آورده است‪ .‬وقتی کاپیتال را میخوانید بعد از حدود ‪ ٧١‬تا ‪ ٢١‬صفحه میرسید‬ ‫به کارگر‪ ،‬ایدئولوژی آلمانی را که میخوانید بعد از ‪ ٢١‬تا ‪ ٥١‬صفحه میرسید بزه کزارگزر‪ ،‬تززهزای‬ ‫فوئرباخ را که میخوانید بعد از چند صفحه میرسید به عنصر فعاله و بعد میرسید به کارگر‪ .‬به خاطر اینکه‬ ‫کارگر در جهان عینی معاصر مارکس‪ ،‬جهانی که مارکس قرار است آن را تغییر بدهد‪ ،‬جزء الیتزجززای‬ ‫آن عینیت و جزء الیتجزای تغییر آن است‪ .‬کارگر برای مارکس یک سری آدم نیستند‪ ،‬برای او کارگزر‬ ‫یک موقعیت ویهه است که انسان در آن گیر کرده است‪ ،‬کسی است که نه صاحب وسائ تولید خزودش‬ ‫است که بتواند نانش را از زمین در بیاورد‪ ،‬به زمین وابسته نیست‪ ،‬آزاد است که برود ببیند کجا از او‬ ‫کار بکشند‪ ،‬دستمزد میگیرد و کار میکند‪ .‬کسی است که آزاد است و مجبور است نیروی کزارش را‬ ‫بفروشد‪ .‬قب از کارگر‪ ،‬اگر رعیت به شهر میرفت‪ ،‬ارباب دنبال او میفرستاد که او را برگردانند‪ ،‬اجزازه‬ ‫نداشت از زمین کنده شود‪ .‬در آن دوره روستائی اجازه نداشت برود یک جای دیگر زندگی کند‪ .‬چزرا‬ ‫که جزو ابوابجمعی آن خان فرودال و بخشی از قلمرو معینی بود‪ .‬کندن آدمها از زمین و فاقد حق بزر‬ ‫زمین‪ ،‬و مختار بودن آنها که بروند جای دیگر کار کنند اختراع سرمایه داری بوده اسزت‪ .‬و بزرای‬ ‫مارکس این نکته جالب است که میگوید یک نوع آدمهائی بوجود آمدهاند که دیگر نباید بگوید زمین‬ ‫میخواهم‪ ،‬چون رعیت در دوره فرودالی اگر میخواست آزاد بشود میگفت زمین باید مال خودم بزاشزد‪.‬‬ ‫ولی این عنصر جدید در جامعه‪ ،‬این آدم جدید‪ ،‬وقتی میخواهد آزاد بشود باید بگوید نباید شرایزطزی‬ ‫وجود داشته باشد که یک عده ای انحصار مالکیت وسای تولید را داشته باشند و تا بقیه مجبور شزونزد‬ ‫برای آنها کار کنند تا بتوانند معاش شان را تامین کنند‪ ،‬این وضعیت را باید تغییر داد‪.‬‬ ‫موقعیت عینی کارگر ایجاب میکند که برگردد به یک تغییر رادیکال و ریشه ای جامعه‪ .‬کزارگزر اگزر‬ ‫بخواهد رها بشود‪ ،‬و نه فقط اگر بخواهد وضعیتش بهتر شود‪ ،‬رهائی کارگر که امر خودش است ایجزاب‬ ‫میکند که آن مناسبات معین از بین برود‪ ،‬یعنی مالکیت بورژوائی لغو بشود ‪.‬جایگاه کزارگزر بزرای‬ ‫مارکس این است‪ .‬کارگر برای او آن پدیده اجتماعی است که میتواند واقعیت عینی امروز دنیا را در‬ ‫جهتی که مارکس فکر میکند باید در راه رهائی بشر انجام شود‪ ،‬ببار بیاورد‪ .‬مارکس رسالت کارگر را‬ ‫‪163‬‬


‫هم چنین تعریف کرده است‪ .‬کارگر از این رسالت گریزی ندارد‪ .‬در جامعه ای که مارکس پیش بیزنزی‬ ‫میکند‪ ،‬کارگر در اول صحنه قرار دارد‪ ،‬نه به عنوان کارگر بلکه به عنوان پدیده ای که جامعه به آن نیاز‬ ‫دارد‪ .‬من در مورد جامعه ای که در آن مالکیت خصوصی لغو شده است و وسائ تولید متعلق به هزمزه‬ ‫است و در اختیار همه کسانی که در آن جامعه زندگی میکنند‪ ،‬حرف زدم‪ ،‬آیا کسبه چنین آرمانی را با‬ ‫خود حم میکنند؟ آیا دهقانان چنین آرمانی را با خود حم میکنند؟ آیا نجیب زاده ها و اشزراف‬ ‫چنین رسالتی دارند؟ آیا زنان فی نفسه برای رهائی خود مجبورند مناسبات ملکی را تغییر بزدهزنزد؟‬ ‫دتاکید میکنم فی نفسه‪ ،‬اگر نه ممکن است بطور عملی مجبور باشند این کار را بکنند)‪ .‬آیا زنان بزرای‬ ‫برابر شدنشان با مردان نیاز دارند که کار مزدی لغو شود؟ زنان چنین نیازی ندارند‪ .‬ممکن است جامعزه‬ ‫به آنها تحمی کند که این راه ح یعنی لغو کار مزدی تنها کار عملی برای امر آنهاست‪ .‬آیا برده فزی‬ ‫نفسه برای آزادی خود نیاز دارد که کار مزدی لغو شود؟ نه! آزادی این قشر جدید‪ ،‬این پدیده ای که‬ ‫جامعه سرمایه داری به صورت میلیونی دارد آن را تولید میکند‪ ،‬به آزادی جامعه گره میخورد‪ .‬نه بزه‬ ‫خاطر اینکه خود کارگر این اندازه آزاد اندیش است که فکر کند که من آزاد نشوم ولی بقزیزه آزاد‬ ‫نشوند؟ پس بگذار بقیه را هم آزاد کنم! مارکسیسم این نیست‪ ،‬مارکسیسم میگوید کارگر چاره ای جزز‬ ‫این راه ح ندارد‪ .‬مارکسیسم میگوید کافی است که کارگر بزند زیر کار مزدی تا زیزر هزر نزوع‬ ‫استثماری بزند‪ .‬اخالقی هم نیست‪ ،‬مسواک بزند یا نزند‪ ،‬بلد است چه جوری غذا بخورد یا نه‪ ،‬زبان های‬ ‫خارجی را بلد است یا نه‪ ،‬در نقش جایگاه کارگر از نظر مارکسیسم تاثیر ندارد‪ ،‬کارگر مجبزور اسزت‬ ‫برای اینکه واقعا آزاد بشود همه را با هم آزاد کند‪ .‬در نتیجه خودبخود جنبش این طبقه در پیشاپیزش‬ ‫جنبش جامعه قرار میگیرد و عمال هم میبینیم که اینطور شده است‪ .‬عمال میبینیم که جنبش کارگری در‬ ‫هر کشور در طول ک قرن با بهبود اوضاع اقشار فرودست و کسانی که ستم و زوری بر آنها شده است‪،‬‬ ‫تداعی شده است‪.‬‬ ‫این وضعیت و این موقعیت عینی طبقه کارگر اینقدر جدی و عینی و گریزناپذیر است که اتزحزادیزه‬ ‫کارگری هم نمیتواند دست راستی از آب در بیاید‪ .‬راست ترین اتحادیه کارگری در جامعه بورژوائزی‬ ‫در چپ مرکز قرار گرفته است‪ .‬حتی اگر اتحادیه کارگری را مارگارت تاچر تشکی بدهد بعد از سزه‬ ‫روز که به سراغش میروی مجبور است به جنبش زنان پیام بدهد یا از فالن کشور محروم دفاع کند‪ .‬بزه‬ ‫خاطر موقعیت عینی اش مجبور است کارگر چنین باشد چون اگر این رابطه استثمار کار مزدی بزاقزی‬ ‫بماند بقیه هم همراه آن میمانند‪ ،‬نمیشود مزدبگیری موجود باشد اما کار خانگی را نداشتزه بزاشزیزد‪،‬‬ ‫نمیشود سی سال هر روز کارت را برای امرار معاش بفروشی ولی سیستم تربیتی بر مبنای آزادانزدیشزی‬ ‫سازمان یافته باشد‪ ،‬و دیسیپلین و خفه کردن کودک جزئی از تعلیم و تربیت نباشد‪ .‬چون جامعه را بزرای‬ ‫سرپا نگاهداشتن و حف کار مزدی سازمان داده اند‪ .‬در چنین جامعهای نمیشود کار مزدی داشت ولزی‬ ‫ارتش و زندان و دادگاه نداشته باشد‪ .‬راسیسم در جامعه بدون وجود کار مزدی ممکن نیست برای اینکه‬ ‫همه اینها اجزائی است که کار مزدی را برقرار نگاه میدارند‪.‬‬ ‫در نتیجه برای مارکس‪ ،‬کارگر و مقدرات او در سطح فلسفی وارد بحثهای تروریک میشود‪ .‬ایزنزطزور‬ ‫نیست که گویا مارکس مث یک حکیم باشی دنبال کسانی در جامعه میگردد که جامعه را با آنها شزفزا‬ ‫بدهد‪ ،‬مارکس اول آزادیخواه نبوده است که بعدا کارگر را پیدا کرده است‪ .‬مارکس با این واقزعزیزت‬ ‫‪164‬‬


‫مواجه شده است که عنصر آزادیخواهی در این جامعه میتواند کارگر باشد‪ .‬مارکس کارگر را پزیزدا‬ ‫نکرده است‪ ،‬در تروری او کارگر به عنوان تنها عام آزادی ظاهر میشود‪ .‬و این موضع بزا مزوضزع‬ ‫کسانی که از موضع باصطالح سوسیالیسم دلسوز به حال اهالی‪ ،‬سوسیالیسم مستضعف پناه‪ ،‬یا از موضزع‬ ‫فرودست پناهی‪ ،‬سوسیالیسم را تبلیغ میکنند‪ ،‬متفاوت است‪ .‬برای مارکسیسم مهم نیست که کارگر چهار‬ ‫تا یخچال و سه تا ماشین هم داشته باشد و ”فاسد شده“ باشد و غروبها هم روی اسب شرطبندی کند‪ ،‬بزا‬ ‫همه اینها اگر بخواهد آزاد بشود با تمام اموالی هم که دارد باید کار مزدی را از بین ببرد‪ .‬در صورتزی‬ ‫که برعکس‪ ،‬سوسیالیسم مستضعف پناه به مستضعف احتیاج دارد‪ ،‬مارکسیسم به کارگر احتیاج ندارد کزه‬ ‫کارگر بماند‪ .‬به آن صورتی که سوسیالیسمهای دیگر میگویند حتی وقتی حکومت را به بدست گرفزتزه‬ ‫اند میگویند آزادی برای خلق و سرکوب برای ضدخلق‪ ،‬برای مارکس اصال جایگاه کارگر در آزادی‬ ‫این نیست‪ .‬برای آن نوع ”انقالبیون“ کارگر حتی در جامعه بعدی ایشان هم وجود دارد چون اگر نباشد‬ ‫ایشان انقالبی نیست! اگر در جامعه یک عده با دستهای پینه بسته که از دورههای قب باقی مانده انزد‪،‬‬ ‫موجود نباشند که این نوع انقالبیون لوگوی آن را نگیرند‪ ،‬اینها نمیتوانند به شما نشان بدهزنزد کزه‬ ‫سوسیالیست بوده اند‪ .‬گویا کارگر از منظر اینها آدمهائی هستند که همه اموال جامعه و خوشبختیهزا را‬ ‫باید به آنها داد و از بقیه انتقام گرفت‪ ،‬به نظر من اینها عقاید مذهبی اند که در ر و ریشه تاریخ بشزر‬ ‫هست و متاسفانه در سوسیالیسم هم خود را تحمی کرده اند‪ .‬کمونیسم برای مارکس هیچ رگه مذهزبزی‬ ‫ندارد‪ .‬این جایگاه کارگر است برای ما‪.‬‬ ‫اما بگذارید ببینیم جایگاه کارگر چه نیست؟ من این جنبه را در بحث قبلی نگفتم‪ .‬کارگر در مارکسیسم‬ ‫تقدیس نمیشود‪ .‬در بحثهائی که به خاطر جدائیهای یک سال یک سال و نیم پیش مطرح شدند‪ ،‬یکزی از‬ ‫کسانی که از تمجید کنندگان قدیمی بحثهای کمونیسم کارگری بوده است و من نامه هایش را از تهران‬ ‫دارم‪ ،‬گفته بود که بحثهای کمونیسم کارگری برای ما کارگران‪ ،‬حاال خودش هم کارگر نیست!‪ ،‬چزیزز‬ ‫تازهای ندارند چون کارگران به اعتبار کارگر بودنشان همه چیز را میدانند‪ ،‬این برای ”روشنفزکزر“هزا‬ ‫خوب بود! از این منظر‪ ،‬کارگر کسی است که از پیش میداند مارکس چه گفته است‪ ،‬میداند اشزکزال‬ ‫خروشچف چیست‪ ،‬میداند تروری سوسیالیسم علمی چیست‪ ،‬میداند فوئرباخ چیست‪ ،‬چون کارگر اسزت‬ ‫همه اینها را میداند! یک نوع تقدس کارگری که چون تو کارگر هستی میدانی و احتیاج به هیچ چزیزز‬ ‫نداری‪ .‬یا یک دوست قدیم ما رفته و این اواخر یک کتاب نوشته است و در آن گزفزتزه اسزت کزه‪:‬‬ ‫” داستایوسکی میگوید هر کس خدا نداشته باشد‪ ،‬لنگر اخالقی ندارد“ این را البته الزم نیست فقزط از‬ ‫داستایوسکی شنید همه مذهبیها و اعضای انجمنهای مذهبی این را میگویند که اگر تو خزدا نزداری‪،‬‬ ‫اخالق نداری‪ .‬بعد این دوست قدیمی ادامه داده است‪”‌:‬ولی من میگویم اگر کسی کارگر نداشته باشزد‪،‬‬ ‫اخالق ندارد“ ! من اگر کارگر کارخانه زمزم یا خودروسازی یا هر جای دیگر باشم‪ ،‬و پولهای خرد مزن‬ ‫روی میز باشند‪ ،‬ببینم یکی آمده است توی کانتین و به من میگوید تو همه چیز را میدانی‪ ،‬احتیاجزی‬ ‫به هیچ چیز نداری‪ ،‬و تو برای من جای خدا را گرفته ای‪ ،‬منِ کارگر اول دستم را مزیزگزیزرم روی‬ ‫پولهایم که چنین آدمی چه جوری میخواهد جیب من را بزند! چون این شارالتانیسم سیاسی است! چزه‬ ‫ربطی به مارکسیسم دارد؟ کارگر به هیچ چیز احتیاج ندارد و کافی است که اسمش را ببری تا همه چیز‬ ‫ذوب شود! به همان کارگر در این جامعه حقوقش را نمیدهند ولی زورش به جائی نمیرسد‪ ،‬آن کارگری‬ ‫‪165‬‬


‫که چنین کسی در موردش میگوید‪ ،‬شش ماه است حقوقش را نگرفته است‪ ،‬اما در دنیای کوچک او بزه‬ ‫خدا تبدی شد‪ ،‬به علم تبدی شده است‪ ،‬به آخرین محک اخالق تبدی شده است‪ .‬به جمله بعدی چنیزن‬ ‫آدمی که معموال یک مائوئیست سابق است که دقت میکنید میبینید تصاویر انقالب فرهنگی را دارند بزه‬ ‫شما نشان میدهند‪ .‬در انقالب فرهنگی میرفتند دهقان فقیر را میآوردند که به کار نقاشها انتقاد کزنزنزد‪.‬‬ ‫دهقانی که اصال نقاشی بلد نبود‪ .‬این نوع قضاوت در مورد کارگر هم از آن نوع مستضعف پزنزاهزی‬ ‫هاست‪ ،‬دروغ است و ریا‪ .‬برای اینکه جنبش کارگری خودش چنین تصویری از خودش نزدارد کزه‬ ‫گویا همه چیز را میداند‪ ،‬دست مارکسیست را گرفته است و میگوید کاری ندارم از کجا آمدهای ایزن‬ ‫حرفهائی را که در خیابان میزنی بیا برای کارگران کارخانه ما هم بزن‪ .‬کارگر نه فقط مدعی نیست کزه‬ ‫همه چیز را میداند‪ ،‬بلکه دنبال جواب محدودیتهای سیاسی اش میگردد‪ ،‬دنبال این هست که نمیتزوانزد‬ ‫اتحادیه سازمان بدهد‪ ،‬جواب بچه آخوند را چه بدهد‪ ،‬و در این میان مکتبی هست که کارگرگرائی را‬ ‫تبدی کرده است به تملق گوئی به طبقه کارگر و تبدی کردن کارگر به صنف‪ .‬کارگر صنف نزیزسزت!‬ ‫کارگر ملت نیست! کارگر نهاد نیست! که او را مقدس کرد و تملقش را گفت‪ .‬کارگر یک قشزری اسزت‬ ‫دارای یک رسالت تاریخی بر مبنای موقعیت اقتصادی اش‪ .‬به نظر من تلقی صنفی از کارگر‪ ،‬یزعزنزی‬ ‫کسانی که بیانیه آزادی بشر را میدهد و میگوید فقط کارگرها آنرا امضا کنند‪ ،‬به نظر من نمزیزتزوانزد‬ ‫بورژوا نباشد ‪.‬برای کسی که ‪ ٢٧‬سال پیش خودش در ایران کارگر بوده است‪ ،‬و حاال این واقعیت هزم‬ ‫برایش اهمیت ندارد که همه اکنون به یک نحوی در جائی کار میکنند‪ ،‬میگوید نوشتهای را کزه یزک‬ ‫‌”روشنفکر“ نوشته است‪ ،‬چه کسانی امضا میکنند؟ یا حتی چه کسانی حق دارند بروند در جزلزسزه او؟‬ ‫کارگر با دستهای پینه بسته! اینها اتهاماتی است که به کمونیسم بسته شده اند و دقیقا همینها هستند کزه‬ ‫در خوش بینانه ترین حالت مبنای آن جمله دوم را که برایتان گفتم یعنی کارگر نمیتواند آزاد بشزود‬ ‫مگر اینکه همه را آزاد کند‪ ،‬فراموش کرده اند‪.‬‬ ‫مبنای انقالب کارگری بشریت است‪ ،‬مبنای آزادی کارگر بشریت است‪ ،‬و مبنای مارکسیزسزم آزادی‬ ‫بشریت است‪ .‬وقتی کارگر انقالب میکند دقیقا دارد همین پدیده را که در آن یک عده کارگرند و یزک‬ ‫عده کارگر نیستند‪ ،‬یک عده مجبورند کار کنند و یک عده دیگر مجبور نیستند‪ ،‬تغییر میدهد‪ .‬و تزازه‬ ‫پس از گذشت ‪ ٧‬سال از انقالب این نوع مدافعین تلقی مورد نقد من از کارگر میاید و میگوید شزمزا‬ ‫دستهایت پینه بسته نیست‪ ،‬اجازه شرکت در انتخابات را نداری! این دیدگاه البته از قدیم مورد نزقزد‬ ‫دیدگاه ما بوده است‪ .‬اینجا میخواهم بگویم این نمایندگی عقبماندگی کارگری به نظر من پزیزشزرفزت‬ ‫بورژوازی را نشان میدهد‪ .‬اینطوری نیست که ما فقط یک دیدگاه عقبمانده پرولتری را شاهدیزم‪ ،‬هزر‬ ‫دیدگاه عقبمانده پرولتری نماینده پیشروی یک دیدگاه بورژوائی است‪ .‬کسی که از کزارگزر صزنزف‬ ‫میسازد‪ ،‬کسی است که نمیخواهد کارگر طبقه باشد‪ .‬اگر قرار است که کارگر صنف باشد‪ ،‬بورژوازی تزا‬ ‫ابد به کار خود ادامه میدهد چون کارگر فوقش برای خود یک سندیکا تشکی میدهد‪ .‬و اگزر کسزی‬ ‫بیاید در جامعه ای که برای آزادی خود به دنبال نیروئی است که این رسالت را واقعا میزتزوانزد بزه‬ ‫سرانجام برساند‪ ،‬آن نیرو را به مسائ صنفی خود محدود کند و بین طبقه کارگر و جامعه شکاف ایجزاد‬ ‫کند‪ ،‬و در بین مبارزه طبقه کارگر دیوار چین بنا کند‪ ،‬به نظر من بدترین نوع بورژواست‪.‬‬ ‫مارکس در رابطه با حاملین این دیدگاههای عقبمانده از کارگر‪ ،‬خیلی بی مالحظه تر است که حتی مزن‬ ‫‪166‬‬


‫جرات نمیکنم استعارات او را بکار ببرم‪ .‬به هر حال به نظر من دیدگاه صنفی از کارگر و تبدی کزردن‬ ‫کارگر به یک ملت‪ ،‬به کسانی که گروه خون معینی دارند‪ ،‬خوانائی با مارکسیسم ندارد‪ .‬مزارکسزیزسزم‬ ‫میگوید پرولتر صنعتی‪ ،‬مارکسیسم این نیست که اگر به جای متشک شوید بگوئید‪” :‬دمت گزرم!“ یزک‬ ‫قدم به پرولتاریا نزدیک شده ای! پیشروترین آوانگاردهای کارگران در دوره مارکس پیزشزروتزریزن‬ ‫مجالت را میخواندند‪ ،‬مانیفست را میخواندند‪ ،‬اگر در آن دوره میخواستی یک نشریه مزدرن و فزوق‬ ‫العاده پیشرو فکری را منتشر کنی میبایست اول آنها را به محاف کارگری میدادی و مبنای موفقیتش را‬ ‫مقبول بودن آن در محاف کارگری در نظر میگرفتی‪ .‬تصویر مارکس از کارگر این است‪.‬‬ ‫اما این نظرات عقبمانده و تقدس کارگر گرچه بسیار ضعیف و حاشیهای است‪ ،‬من میگویم کمونزیزسزم‬ ‫کارگری باید هوشیار باشد چراکه همه این بحثها در انقالب‪ ،‬استراتهی‪ ،‬وظایف انقزالب کزارگزری‪،‬‬ ‫سازماندهی مبارزه طبقاتی‪ ،‬و در بحث وظایف انقالب سوسیالیستی دوباره وارد میدان میشوند‪ .‬و هزر‬ ‫کدام از همین بحثهای عقبمانده برای شکست اجتماعی کارگر کافی است‪ .‬کارگری که حاضر نزیزسزت‬ ‫پرچم رهائی زن را بدست بگیرد‪ ،‬کارگری که حاضر نیست پرچم دفاع از حقوق کودک را بلند کند و‬ ‫شعار لغو مجازات اعدام را بردارد‪ ،‬چون به اندازه کافی برایش کارگری نیست‪ ،‬از ایزن نزوع اسزت‪.‬‬ ‫بخشهای آخر مانیفست را نگاه کنید ببینید چه مطالباتی را طرح کرده است‪ ،‬یا وقتی لنین و رفقایش سر‬ ‫کار آمدند واقعا چه کار کردند؟ وقتی لنین به قدرت رسید تمام ادعاهای ارضی روسیه تززاری بزر‬ ‫کشورهای مجاور را لغو اعالم کردند‪.‬‬ ‫بحثم را بطور خیلی فشرده و خالصه میگویم‪:‬‬ ‫جنبشی برای رهائی بشر‬ ‫کمونیسم کارگری یک تفاوت اجتماعی با کمونیسم غیرکارگری دارد و آن این است که این جزنزبزش‬ ‫اجتماعی طبقه است و یک تفاوت نظری با کمونیسمهای دیگر دارد و آن این است که کمونیسمش بزرای‬ ‫رهائی بشر است و این کارگری اش میکند‪ .‬تنها دیدگاهی که با انقالب کارگری خزوانزائزی دارد‪،‬‬ ‫مارکسیسمی است که خواهان آزادی ک بشریت و از بین رفتن همه نوع استثمار است‪ .‬در نتیجه دو سه‬ ‫نوع کمونیسم را در حول و حوش خود میبینیم‪ .‬کسانی که آرمانهای مرحله ای و دست دوم و بینابینی‬ ‫برای انقالب کارگری قائ میشوند‪ ،‬کسانی که جنبش کارگری مرکز ثق اعتراض اجتماعی شان نیست‪،‬‬ ‫برای مثال کسانی که مبنای سوسیالیسم شان جنبشهای رنگین کمانی است‪ ،‬کسانی که دهقان یا روشنفکر‬ ‫شهری مبنای کمونیسمشان است‪ .‬اینها کسانی هستند که کمونیسم کارگری ما از آنها فاصله دارد‪ .‬امزا‬ ‫این تفاوتهای ما تفاوتهائی مکتبی دینی نیستند‪ ،‬بلکه این است که این روایت ما از کمونیزسزم فزرق‬ ‫خودش را به این شک با روایت دیگران از کمونیسم بیان و فرموله میکند‪ ،‬نه اینکه دین خزودش را‬ ‫دارد این گونه تعریف میکند‪ .‬این کمونیسم ما اگر چپ نو اروپا را نمی پسندد بخاطر این اسزت کزه‬ ‫عالوه بر جنبههای عقیدتی و نظری‪ ،‬پایه اش جنبش معترض دانشجوئی روشنفکری است‪ ،‬که بزعزضزا‬ ‫میخواهد از بلوک شرق فاصله بگیرد تا بتواند در روبنای دمکراتیک پارلمانی غرب جائی برای چپ پیدا‬ ‫کند‪ .‬جنبش کمونیستی در چین برای تبدی کردن چین به یک کشور مستق و بیرون آمدن از زیر سلطه‬ ‫استعمار است‪ ،‬زنده باد! خواست خیلی خوبی است برای بهبود وضع میلیونها مردم است ولزی بزرای‬ ‫رهائی بشر از هر نوع شک استثمار نیست‪ ،‬خیلی هم عقبمانده تر از اینها است‪ .‬واضح است که در مقاب‬ ‫‪167‬‬


‫امپریالیسم از آن دفاع میکنم ولی جنبش اجتماعی ما نیست‪.‬‬ ‫چپ ایران که ما از آن در آمدهایم‪ ،‬جا دارد که مشخصاتش را بخوانیم و ببینیم که دقیقا این کمونیسزم‬ ‫دنبال چه خواستهائی بود در ایران‪ ،‬جنبش کدام طبقات بود‪ ،‬میخواست در ایران چکار بکنزد و االن‬ ‫تتمه اش میخواهد چکار کند‪ .‬این بحث مهمی است چون استراتهی ما در برخورد به بقیه سازمزانزهزای‬ ‫چپ واقعا موجود فعلی که دور و بر ما هستند را تعیین میکند و اینکه ما چه کار میخواهیم بکنیم‪.‬‬ ‫بحث من این است که این چپ ایران بخشی از جنبش رفرمیستی بورژوائی ایران است که میخواهد یزک‬ ‫جامعه بهتر را بیاورد‪ ،‬همان سوسیالیسم کنسرواتیو بورژوائی ایران است‪ .‬برای اینکه میخواهد به کمزک‬ ‫سوسیالیسم یک جامعه بورژوائی درخور زندگی‪ ،‬شبیه فرانسه اگر بتواند و اگر نه شبیه ترکیه‪ ،‬را درسزت‬ ‫کند‪ .‬به کمک سوسیالیسم صنعت را در جائی رشد بدهد و به کمک سوسیالیسم پزشکی را بهبود بدهد که‬ ‫همه اینها کارهای خوبی است‪ ،‬ولی با خواست زیرورو کردن جامعه‪ ،‬آن خواستی که کارگران زمخت و‬ ‫خام کارگران آلمانی میخواستند‪ ،‬یعنی بازسازی رادیکال جامعه‪ ،‬خیلی فاصله دارد‪ .‬من بحثم را تزمزام‬ ‫میکنم امیدوارم وقت باشد بقیه مباحث را ادامه بدهیم‪.‬‬ ‫دپایان سمینار مبانی کمونیسم کارگری‪ -‬ژانویه ‪)٢١١١‬‬

‫‪168‬‬


169


‫مبانى کمونيسم کارگرى‬ ‫سمینار دوم‪ -‬مه ‪٢١١١‬‬

‫‪170‬‬


171


‫مبانى کمونيسم کارگرى‪ -‬سمينار دوم‬ ‫مه ‪٢١١١‬‬ ‫مقدمه‬ ‫صحبتی که در این دو سمینار داریم راجع به کمونیسم کارگری است‪ .‬هدف این جلسه اساس ًا این بود که‬ ‫نگرش ما به کمونیسم و مارکسیسم و نگرشی که بخصوص در حزب کمونیست کارگری مبنای این‬ ‫فعالیتها است را یک مقدار باز کنیم‪ .‬یک لیست بلندی از تیترهایی داشتیم و باید آنها را میپوشاندیم که‬ ‫به همه آنها نرسیدیم‪ .‬در ک اگر بشود خالصه کرد در جلسه قب میخواستیم راجع به جنبه های‬ ‫اجتماعی بحث یا پایه های کمونیسم کارگری بمثابه یک پدیده اجتماعی صحبت کنیم و این دفعه به‬ ‫مضامین فکری کمونیسم کارگری‪ ،‬به نگرشمان به مارکسیسم و به روایتی که ما از مارکسیسم داریم‬ ‫بپردازیم‪ .‬دفعه پیش آن کار تمام نشد‪ .‬در نتیجه من با اجازه شما خیلی سریع مروری میکنم به بحثی که‬ ‫تا اآلن کرده ایم و بعد میرویم سراغ دستور این سمینار‪ .‬سعی میکنم جلسه چند ساعته دفعه قب را در‬ ‫نیمساعت مرور کرده باشیم‪ .‬بعد میرویم سراغ دستور این مبحث‪.‬‬ ‫تقسیم عمومی اى که من در این سمینار داشتم این بود که در سمینار اول راجع به اینکه کمونیسم‬ ‫کارگری‪ ،‬بمثابه یک پدیده عینی‪ -‬اجتماعی‪ ،‬چیست صحبت بکنم و امروز راجع به اینکه خط مشی‬ ‫کمونیسم کارگری به چه چیزی فکر میکند‪ ،‬راجع به مسائ دنیا چه فکر میکند‪ ،‬چه روایتی از‬ ‫مارکسیسم را بیان میکند‪ ،‬حرف بزنم‪ .‬به یک معنی مسائ محتوایی تر راجع به مارکسیسم چیست‪،‬‬ ‫مارکسیسم واقعی به نظر ما چیست‪ ،‬در این جلسه بحث میشود‪.‬‬ ‫خالصه ای از بحث سمینار اول‬ ‫صحبتی که در سمینار قب کردیم اول از همه این بود که ”کمونیسم کارگری“ عبارتی است که ما بجای‬ ‫کمونیسم بکار میبریم‪ .‬یعنی دقیق ًا در همان ظرفیتی که کلمه کمونیسم بکار رفته است ‪ -‬چه توسط‬ ‫جامعه‪ ،‬چه توسط مارکسیستها و چه توسط منتقدین مارکسیسم ‪ -‬ما هم کمونیسم کارگری را در همان‬ ‫ظرفیت بکار میبریم‪ .‬منظورم این است همانطور که کمونیسم یک جنبش اجتماعی است‪” ،‬کمونیسم‬ ‫کارگری“ هم از نظر ما‪ ،‬تحت این عنوان‪ ،‬یک جنبش اجتماعی است‪ .‬همانطور که کمونیسم یک جهان‬ ‫نگری بود‪ ،‬وقتی کسی میگوید کمونیسم ‪ ،‬منظورش عالوه بر یک جنبش اجتماعی‪ ،‬یک جهان نگری و‬ ‫یک سلسله دیدگاهها و تحلیلها از جهان و از دنیای عینی و از نظام اقتصادی‪ -‬اجتماعی است‪ ،‬کمونیسم‬ ‫کارگری هم همینطور مجموعه ای از یک دیدگاهها و یک جهان نگری هم هست‪ .‬و باألخره کمونیسم‬ ‫یک جنبش حزبی‪ -‬سیاسی است‪ .‬وقتی میگفتیم کمونیستها در این کشور‪ ،‬کمونیستها در آن کشور‪ ،‬یک‬ ‫جنبش حزبی‪ -‬سیاسی معیّن را به ذهن میآورد که حزب کمونیست و گروههای کمونیستی آن کشور‪،‬‬ ‫طبقه کارگر و محاف سوسیالیستی و کارگری و غیره را در بر میگرفت‪ .‬کمونیسم کارگری هم در بحث‬ ‫ما دقیق ًا این جنبه را هم دارد‪ .‬در نتیجه سه وجه‪ :‬یک جنبش اجتماعی‪ -‬طبقاتی‪ ،‬یک جنبش حزبی‪-‬‬ ‫سیاسی و یک سلسله دیدگاهها و نگرش به جهان ‪ ،‬همانطور که در کلمه کمونیسم به ذهن میآید در‬ ‫‪172‬‬


‫کمونیسم کارگری هم همانها منظور نظر است‪ .‬چرا کلمه کمونیسم کارگری را بجای کمونیسم پیشنهاد و‬ ‫استفاده میکنیم؟ بحث دفعه پیش مقداری به این پرداخت و سعی کردیم این را بیشتر باز کنیم‪.‬‬ ‫نقطه شروع بحث ”کمونیسم کارگری“ برای ما چه بود؟ جلسه پیش گفتم که این بحث از یک سلسله‬ ‫مشاهدات اولیه شروع میشود‪ ،‬چه از نظر تاریخی از یک سلسله مشاهدات شروع میشود و چه از نظر‬ ‫تحلیلی‪ .‬وقتی آدم در ذهن خودش فکر میکند‪ ،‬بحث کمونیسم کارگری قرار است از یک نقطه عزیمت‬ ‫و یک مشاهدات اولیه ای شروع شود‪ .‬و اینها را برایتان شمردم‪ .‬اول اینکه کمونیستها یا کمونیسم زمان‬ ‫ما یک جریان بیقدرت و بینفوذ است و این برای هر کسی که کمونیسم اندیشه اوست و فکر میکند دارد‬ ‫به عنوان کمونیست فعالیت میکند‪ ،‬اولین سؤال را به ذهن میآورد که چرا کمونیسم در جهان ما یک‬ ‫جریان بینفوذ و حاشیه ای است؟ منظورم از بینفوذ بودن این نیست که هیچ جایی در قدرت نیست‪.‬‬ ‫چون همه ما میدانیم کمونیستهای نوع شوروی در بلغارستان‪ ،‬در چکسلواکی‪ ،‬در مجارستان و روسیه سر‬ ‫کار بودند‪ .‬آن کمونیسمی که بخش بسیار عظیمی از مارکسیستهای جهان به آن معتقد بودند کمونیسم‬ ‫اردوگاه شوروی یا چین نبود‪ ،‬در نتیجه سؤال واقعی که جلوی خیلی از مارکسیستها بود این بود که ما‬ ‫چکاره ایم؟ کجای دنیا دست ما است؟ چه تأثیری داریم در زندگی و حیات مردم زمان خودمان‬ ‫میگذاریم؟ و وقتی نگاه میکردی جنبشهای کمونیستی معمو ًال جنبشهای خیلی حاشیه ای و بینفوذی‬ ‫بودند‪ .‬نه فقط در دولت نبودند‪ ،‬در ساختارهای سیاسی این کشورها کم تأثیر بودند‪ .‬نفوذی روی‬ ‫جنبشهای اعتراضی به آن صورت نداشتند و در مجموع دستشان به جایی بند نبود‪ .‬این اولین مشاهده‬ ‫است که یک کمونیست را به فکر وادار میکند که قضیه چیست؟ کمونیسمی که هدفش تغییر جهان و‬ ‫قرار دادن آن از قاعده اش بر زمین و از بین بردن وارونگی آن است در هیچ کشوری کاره ای نیست‪.‬‬ ‫مشاهده دومی که از نظر فکری شروع بحث کمونیسم کارگری است مشاهده ای است بین تناقض و‬ ‫تفاوت و شکاف بین ایده آلهای کمونیسم با آن واقعیاتی که کمونیسم واقع ًا موجود زمان شما‬ ‫نمایندگی میکند‪ .‬دفعه پیش آنها را شمردیم‪ .‬کمونیسم یک جنبش آزادیخواهانه است‪ .‬در صورت که‬ ‫کشورهایی که به خودشان میگفتند ”کشورهای سوسیالیستی“ و احزاب کمونیستی در آن سر کار بودند‬ ‫کشورهای آزادی نبودند‪ .‬کمونیسم یک جنبش آزادی و رهایی اخالقی و فرهنگی است‪ ،‬در صورت‬ ‫که جنبشهای کمونیستی یکی از مقیدترین‪ ،‬اخالقیترین و به یک معنی محدودنگرترین جنبشهای‬ ‫اجتماعی کشور خودشان بودند‪ .‬کمونیستها آن جناح به اصطالح روشنفکر و آزاداندیش خیلی از‬ ‫کشورها نبودند‪ ،‬بخصوص در جهان سوم‪ .‬ولی در همین اروپا هم جنبش کمونیستی مدتها بود که‬ ‫پرچمدار عقاید آوانگارد و اندیشه های نو نیست‪ .‬حتی یک جاهایی میبینیم به شدت از سنت دفاع‬ ‫میکند‪ .‬در شرق که بخصوص از سنت دفاع میکند‪ .‬حتی در مقاب نوگرایی خیلی جاها مقاومت میکند‪.‬‬ ‫به هر حال شکاف بین ایده آلهای انسانی مارکسیسم! کمونیستها قاعدت ًا مخالف مجازات اعدام هستند‬ ‫ولی خیلی از جوامع به اصطالح کمونیستی‪ ،‬قوانین جزایی آنها بسیار سختگیرانه تر از یک کشور‬ ‫لیبرالی متعارف در اروپای غربی است‪ .‬چرا اینطور است؟ به هر حال اگر کس که به این مسأله فکر‬ ‫میکند و کمونیسم را از مارکس‪ ،‬از مانیفست و کاپیتال و ایدئولوژی آلمانی بگیرد و بحثهایی که اینها‬ ‫در مقاب دیدگاههای مختلف زمان خودشان مطرح کردند‪ ،‬وقتی با واقعیت کمونیسم بیست سال پیش‪،‬‬ ‫پانزده سال پیش روبرو میشد‪ ،‬میدید که این آن چیزی نیست که راجع به آن خوانده و این آن چیزی‬ ‫نیست که آنطور راجع به آن فکر میکرده است‪ .‬به نظر میآید که کمونیسم اساس ًا آن آرمانها و آن ایده‬ ‫‪173‬‬


‫آلها را دنبال نمیکند‪.‬‬ ‫یک تعریف دیگر کمونیسم قاعدت ًا این است که جنبش طبقه کارگر است‪ .‬جنبشی است طبقاتی و جنبش‬ ‫طبقه کارگر است‪ .‬باز مشاهده یک کمونیست در سال ‪ ١١٥٥‬تا ‪ ، ١١٥٧‬وقت که الاق پایه های این‬ ‫بحث را در چهارچوب کمونیسم ایران میبینید‪ ،‬فکر میکنم مشاهده طبیعی کمونیسم در بیست سال پیش‬ ‫این است که طبقه کارگر تحت تأثیر این کمونیسم نیست و حتی رابطه دقیق ًا نزدیکی با آن ندارد‪ .‬درست‬ ‫است برای مثال حزب کمونیست فرانسه در یک اتحادیه هایی نفوذ دارد‪ ،‬یا حزب کمونیست بریتانیا در‬ ‫شاخه بعضی از اتحادیه ها نفوذ دارد‪ .‬در اتحادیه معدنچیها ممکن است دو تا کمونیست هم در رأس آن‬ ‫رفته باشند که یک کمونیست بطور مثال اسکارگی لیبر پارتی بود‪ .‬یا جنبش کمونیستی ایتالیا که در‬ ‫کارگرها نفوذ دارد‪ .‬ولی جنبش کارگری در همه این کشورها تحت تأثیر جنبش اتحادیه ای است که‬ ‫اساس ًا سرش به لیبریسم و سوسیال دمکراسی این کشورها بند است‪ .‬در کشورهای خارج از اروپا یا در‬ ‫آمریکا که کمونیسم آن بطور مشخص هیچ نفوذی در جنبش طبقه ندارد‪ .‬در کشورهای جهان سوم به‬ ‫همین ترتیب‪ .‬کمونیسم اساس ًا جنبشی است بیرون طبقه‪ .‬حتی آنجای که مث آمریکای التین یا در‬ ‫خاورمیانه فعال است جنبش روشنفکرها است‪ .‬جنبش روشنفکرها و تحصیلکرده های ناراضی است و‬ ‫رابطه جدی با جنبش طبقه کارگر و اعتراضات کارگری ندارد‪ .‬اینهم یک مشاهده دیگر است‪ ،‬که آدمها‬ ‫را باید بفرستد دنبال اینکه چرا اینطور است؟‬ ‫یک مسأله دیگر کارآکتر عمومی وجنات کمونیسم زمان ما است‪ ،‬کمونیسم رادیکال زمان ما است که‬ ‫آدم را بفکر میاندارد‪ .‬وقتی میگویم ”زمان ما“ ‪ ،‬بحث را برگردانیم به پانزده سال پیش‪ .‬چون خیلی‬ ‫چیزها طی پانزده سال گذشته عوض شده‪ .‬من دارم این بحثها را از ریشه خودشان دنبال میکنم‪ .‬در واقع‬ ‫این سمینار سمیناری است راجع به کمونیسم کارگری‪ ،‬آنطور که پیدا شد‪ .‬به نظر من پانزده‪ -‬شانزده‬ ‫سال‪ ،‬بیست سال پیش را باید جلوی چشم خودتان بگذارید‪ .‬به وضع کمونیستهای اآلن میتوانیم برسیم‪،‬‬ ‫این وضع با آن هم که آن موقع بود خیلی فرق دارد‪ .‬قویتر نشده ایم‪ ،‬ولی اوضاع بسیار متفاوت است‪.‬‬ ‫آن موقع جنبشهای کمونیستی زیادی بودند و احزاب و سازمانهای زیادی بودند‪ ،‬ولی اینهایی که‬ ‫میگویم مشخصات اغلب آنها بود‪.‬‬ ‫یک نکته دیگر اینکه کمونیستها شبیه این ”مونیستها“ و ”ساینتولوژی“ و ”هاری کریشنا“ شده‬ ‫بودند‪ .‬یعنی یک عده آدم مهجور که مردم را به یک سعادت دوری در آینده و به یک جامعه عجیبی‬ ‫دعوت میکنند‪ ،‬ولی بیشتر یک دعوت پیامبرگونه از حاشیه جامعه است‪ .‬آنهای که در فرودگاه رِنگ‬ ‫میگیرند و از شما میخواهند که به آنها کمک مالی بکنید‪ .‬در حالیکه احزاب سیاسی کشورهای مختلف‬ ‫دارند سر انتخابات و اعتصابات و غیره با هم پلمیک میکنند و بحث میکنند و در نهادهای توده ای‬ ‫دخالت میکنند‪ ،‬جنبش کمونیستی یک جنبش فرقهای‪ ،‬به نظر شبیه فرقه های مذهبی حاشیه ای است‪ ،‬که‬ ‫دارد ملت را دعوت میکند به یک کار جدیدی‪ ،‬حتی به یک نوع زندگی جدیدی‪ .‬ظاهر ًا کمونیست که‬ ‫شُدید باید بروید در این فرقه‪ .‬به خیلی از جوانهای دهه ‪ ٥١ -٢١‬که نگاه بکنید کمونیست شدن آنها به‬ ‫معنی بیرون رفتن آنها از فعالیت اجتماعی و زندگی اجتماعی و وارد شدن به یک فرقه های رفاقت‬ ‫متقاب و با یک اخالقیات داخلی و با یک سلسله مراتبهای داخلی و با یک فرهنگ داخلی است‪ .‬جنبش‬ ‫کمونیستی که مشاهده میکنید شبیه آن تبیینی که مارکس در مانیفست میدهد یا شبیه کمونیستهای زمان‬ ‫مارکس نیست‪ ،‬که یک عده آدم اجتماعی مشغول اعتراض به استبداد و سلطنت و علیه مالکیت و غیره‬ ‫‪174‬‬


‫اند‪ ،‬بلکه شبیه یک فرقه های مهجور مذهبی در حاشیه جامعه هستند‪.‬‬ ‫حتی جاهایی مث ایران اگر کمونیستها را میخواهید مشاهده بکنید میروید در مشی چریکی و در‬ ‫سازمانهای چریکی زیرزمینی پیدا میکنید‪ ،‬که خصوصیات آنها هم به عنوان یک پدیده اجتماعی به‬ ‫شدت مهجور و غیرعقالیی است‪ .‬بمب میگذارند‪ ،‬مسلس دست گرفته اند و در خانه های تیمی زندگی‬ ‫میکنند‪ .‬شما هیچ ربط مستقیمی بین این پدیده با جنبشهای دهقانی فالن کشور آمریکای التین‬ ‫نمیبینید‪ ،‬که از کوه دارند میآیند به شهر که محاصره اش کنند‪ .‬ربطی بین این پدیده ها با کمونیسم‬ ‫کارگر صنعتی غرب نمیبینید‪ .‬کمونیسمی که بر مبنای مباحثاتی که در مانیفست کمونیست هست‪ ،‬یا در‬ ‫نقد مارکس و انگلس به جهان معاصر هست‪ ،‬قرار بود یک جنبش اجتماعی عظیم باشد با یک برنامه‬ ‫اجتماعی برای تحول اقتصادی جامعه و پرچمدار تغییر جامعه برای همه اقشار محروم‪ ،‬و غیره‪ ،‬این را‬ ‫نمیبینید‪.‬‬ ‫میبینید یک عده گروههای کوچکی هستند که دارند به اَشکال رادیکال و غیر قاب تقلیدی فعالیت‬ ‫میکنند‪ ٪١١ ،‬مردم نمیتوانند به رنگ آنها در بیایند و نمیتوانند آن کار را تکرار کنند‪ .‬گفتم‪ ،‬چه‬ ‫سازمانهای چریکی شهری‪ ،‬چه سازمانهای چریکی روستایی‪ ،‬چه سازمانهای تروتسکیستی و شِبه‬ ‫تروتسکیستی غربی که بیشتر شبیه فرقه های مذهبی که نابودی جهان را وعده میدهند‪ ،‬میگویند در این‬ ‫هزاره آخر‪ ،‬دنیا خواهد ترکید‪ .‬بیشتر رنگ سکتهای مذهبی اقلیت را به خودشان گرفته اند‪ .‬نه حتی‬ ‫فرقههای مذهبی ‪ main stream‬و بستر رسمی مذاهب‪ .‬حتی شبیه مسیحیت نیست‪ .‬حتی شبیه یک جریان‬ ‫اصلی جنبش اسالمی نیست که در بین مردم کار میکند‪ .‬برای مثال جنبش اسالمی را در فلسطین نگاه‬ ‫بکنید چکار میکند؛ مطب میگذارد‪ ،‬کلینیک درست میکند‪ ،‬با مردم و جوانان کار میکند‪ .‬جنبش‬ ‫ال شبیه اینها هم نیست‪ .‬شبیه فرقه های مهجور مذهبی است که معمو ًال یک عقاید عجیب و‬ ‫کمونیستی اص ً‬ ‫غریبی را دارند تبلیغ میکنند‪ ،‬و یک هشدارهای عجیب و غریبی به جامعه میدهند و منتظرند همین پس‬ ‫فردا یک چیزی‪ ،‬یک انفجاری در جهان صورت بگیرد‪ .‬مث کسان که میگویند قرار است از کُرات دیگر‬ ‫بیایند و ما را با خودشان ببرند ‪ .‬تقریب ًا این کمونیسم رادیکال بیست سال پیش است‪ .‬اگر شما نخواهید با‬ ‫طیف طرفدار روس دکه جریان اجتماعی معیّنی است و دارد کارش را میکند) تداعی بشوید و بروید در‬ ‫سازمانهای رادیکال کمونیستی‪ ،‬آن کمونیست یک پدیده مهجور و فرقه ای و حاشیه ای است‪.‬‬ ‫و باألخره یک رگه ای همیشه در کمونیسم بود که آدم فکر میکرد این همه جهان را به یک چشم نگاه‬ ‫میکند‪ ،‬خواهان ترقی جهان است‪ ،‬و میخواهد همه انسانها را به یک سرى ایده آلهای جهانشمول و‬ ‫یونیورسال برساند‪ .‬کمونیسم جهانی است‪ .‬و شما میدیدید که جنبشهای کمونیستی به شدت کشوری و‬ ‫ملی و حتی بارآمده در فرهنگ خودی هستند‪ .‬هر کدام از شما با گروههای چپ قب از سال ‪١٥٧٥‬‬ ‫سروکار داشته باشید‪ ،‬میبینید اینها به شدت تحت تأثیر فرهنگ و سنن خلق یا ملت خودشان هستند‪.‬‬ ‫حتی اگر شما همینجا به کتابفروشی ‪ ، SWP‬حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا‪ ،‬بروید و بگویید من‬ ‫یک کتاب راجع به جهان میخواهم‪ ،‬ندارد‪ .‬ولی راجع به تک تک شخصیتهای جنبش کارگرى انگلیس‬ ‫کتاب هست و بیوگرافی هست‪ .‬بگویید من میخواهم راجع به تاریخ کمونیسم در صحنه بین المللی‬ ‫چیزی بخوانم‪ ،‬کتابفروشی ‪ SWP‬اینجا چیزى ندارد‪ ،‬یک جریان انگلستانی است‪ .‬شما بروید در ‪SWP‬‬ ‫یا صفحه اول ”مورنینگ استار“ نشریه حزب کمونیست بریتانیا را نگاه کنید‪ ،‬ببینید مردم دارند راجع‬ ‫به چه چیزی صحبت میکنند‪ .‬برای خودشان و در کار خودشان هستند و آن هم در همان محدوده‬ ‫‪175‬‬


‫کوچکی که با اعضاء خودشان تشکی داده اند‪.‬‬ ‫به هر حال آن خصلتهای جهانی و جهانشمول کمونیسم به خصلتهایی کوچک و خُرد تبدی شده‪ .‬و‬ ‫کمونیستها خیلی جاها بیشتر طرفدار جلوتر نرفتن‪ ،‬یاد نگرفتن از فرهنگهای دیگر‪ ،‬تقدیس فرهنگ خلق‬ ‫و ملت خود و حتی یک دفاع زمخت ناسیونالیستی از وضع موجود هستند‪ ،‬تا اینکه طرفدار زیرورو‬ ‫کردن جهانی جهان باشند‪ .‬یعنی شما میتوانید انتظار داشته باشید کمونیست ژاپنی در ژاپن به فرهنگ‬ ‫کهن ژاپن سمپاتی داشته باشد‪ .‬همانطور که کمونیست ایرانی در ایران به فرهنگ کهنه ایرانی سمپاتی‬ ‫داشت‪ .‬و شما اگر بیست سال پیش جلوی آن چپ دهان باز میکردید و میخواستید کلمهاى علیه فرهنگ‬ ‫عقبمانده آن مملکت بگویید‪ ،‬یک چک از مسلمانها میخوردید‪ ،‬یک چک هم از چپها‪.‬‬ ‫به هر حال اولین چیزی که از کمونیسم این زمان‪ ،‬کمونیسم بیست سال پیش متوجه میشوید‪ ،‬شباهتی‬ ‫ندارد به کمونیسمی که با پیدایش کارگر صنعتی در غرب پدیدار میشود‪ ،‬نماینده تحول انقالبی جهان‬ ‫است‪ ،‬میخواهد تولید اجتماعی را دگرگون کند‪ ،‬طوری که قرار است بارآوری و کارآیی تولیدی بشر‬ ‫صدها برابر بشود و قرار است همه عقاید کهنه و همه آراء طبقات حاکم را از پنجره بیرون بیاندازد‪.‬‬ ‫بیشتر شبیه جناحهای رادیکال جنبش ناسیونالیستی‪ ،‬جناح افراطی جنبش مذهبی‪ ،‬بچه های خوب فالن‬ ‫دانشگاه و آدمهای اخموتر کوچه بود‪ .‬این بیشتر کارآکتر کمونیسم زمان شما است تا جنبش جهانی‬ ‫طبقه کارگر صنعتی مدرن‪.‬‬ ‫پس جوابی که باید به این داد چیست؟ ناتوانی کمونیسم؟ عدم شباهت آن به عقاید انسانی و‬ ‫آزادیبخش مارکسیسم؟ عدم ارتباط آن با طبقه کارگر؟ بی تأثیری آن در صحنه سیاست و اجتماع و‬ ‫عقبماندگی فرهنگی و فکری و اخالقی و غیره؟ از خودتان بپرسید چرا اینطور است؟ چرا اینطور‬ ‫است؟ و بعد دنبال راه حلش میگردید‪ .‬تا آن روزی که این بحثها مطرح شد‪ ،‬اولین حرف که کف دست‬ ‫ما میگذاشتند مقوله رویزیونیسم بود‪ .‬میگفتند مارکسیسم مورد تجدید نظر قرار گرفته است‪ .‬اگر‬ ‫مارکسیسم آنطوری نیست که باید باشد‪ ،‬اگر در روسیه شکست خورد‪ ،‬اگر در چین شکست خورد‪ ،‬اگر‬ ‫در آلمان شکست خورد‪ ،‬اگر در انگلستان کاره ای نیست‪ ،‬اگر طبقه کارگر را همراه خودش ندارد‪ ،‬اگر‬ ‫احزاب قوی ندارد‪ ،‬به خاطر این است که رویزیونیسم و تجدید نظر طلبی بر کمونیسم غالب شده است‪.‬‬ ‫در نتیجه اولین تبیینی که بعنوان کشف علت این وضعیت اولیه نا مطلوب به شما میدهند رویزیونیسم‬ ‫است‪ .‬یعنی یک عقاید درستی هست‪ ،‬اما در این عقاید تجدیدنظر شده‪ .‬کمونیسم از نظر عقیدتی دگرگون‬ ‫شده‪ ،‬دیگر آن حرفها را نمیزند و آن احکام را دنبال نمیکند و غیره‪ .‬این هم یک فرمولی است برای‬ ‫خودش‪ .‬بیشتر ما در سنت ضدرویزیونیستی کمونیست شدیم‪ .‬یعنی همه ما گفتیم که چین و شوروی‬ ‫رویزیونیست هستند‪ ،‬یا تروتسکی رویزیونیست است‪ .‬و همه ما وقتی که خواستیم کمونیسم خودمان را‬ ‫از گرایشات اصلی کمونیسم زمان خودمان تفکیک کنیم‪ ،‬از رویزیونیسم یا تجدیدنظرطلبی بعنوان قالبی‬ ‫که خودمان را جدا میکنیم‪ ،‬صحبت کردیم‪ .‬درنتیجه رویزیونیسم یعنی این که ما کسانی هستیم که‬ ‫تجدیدنظر نمیکنیم‪ ،‬ما رویزیونیست نیستیم‪ ،‬ما مارکسیسم را آنطوری که خودشان گفتند قبول داریم‪،‬‬ ‫این میشود مبنای کمونیسم واقعی‪ .‬در نتیجه شکستها برمیگردد به اینکه این عقاید تجدیدنظر شده‪ ،‬کار‬ ‫نکرده است‪ .‬بطور مثال تجربه شوروی به خاطر یک نوع رویزیونیسم شکست میخورد‪ .‬یا در اروپای‬ ‫غربی بخاطر رویزیونیسم است که احزاب کمونیست‪ ،‬طبقه کارگر را به یک سازش طبقاتی عظیم با طبقه‬ ‫حاکمه فرا میخوانند‪ .‬و کارگرها مستقالً در صحنه نیستند و غیره‪.‬‬ ‫‪176‬‬


‫اولین تفاوت اجتماعی بحث کمونیسم کارگری‬ ‫رویزیونیسم اولین نکته ای است که بیان میشود و اگر نگاه کنید رویزیونیسم یک مقوله مذهبی است‪.‬‬ ‫تجدید نظر در یک سلسله درسها و احکام صادر شده قبلی به عنوان گناه‪ .‬گناه تجدیدنظر کردن در یک‬ ‫سرى احکام قبلی‪ ،‬یک تبیین مذهبی است‪ .‬عجیب هم نیست که آدمها به طور کلی وقتی به آرمانهای‬ ‫بزرگی معتقد میشوند و کتابهایی را قبول میکنند‪ ،‬وقتی با ناکامی روبرو شوند‪ ،‬کار کسانی را که غلط‬ ‫میدانند به عدول از آن اصول و از آن ایده آلها متهم بکنند‪ .‬درنتیجه پیدا کردن مقوله رویزیونیسم به‬ ‫ال کم سابقه نیست‪ .‬همه مذاهب‬ ‫عنوان علت و عل این ناتوانیها و کمبودها در تاریخ بشر اص ً‬ ‫رویزیونیستهای خودشان را دارند‪ .‬یکی به دیگری میگوید خوارج‪ ،‬سنی شیعه را رویزیونیست میداند‪،‬‬ ‫کلیساهای مختلف مسیحیت هستند که همدیگر را رویزیونیست میدانند‪ .‬جالب است که وقتی برای مثال‬ ‫حتی وقتی کسی مث لنین دارد با کسی بحث میکند به او میگوید مرتد‪ .‬کائوتسکی مرتد! مارکس‬ ‫نمیتوانست به کسی بگوید مرتد‪ .‬چون معلوم نبود آن طرف از چه عدول کرده است‪ .‬ولی به مجرد اینکه‬ ‫اولین نفر بعنوان پیغمبر تعریف میشود و بقیه امت او محسوب میشوند آن وقت دیگر اشکال کار در‬ ‫عدول از عقاید پاک و صاف اولیه آن پیغمبر است‪.‬‬ ‫به هر حال اولین تبیین چرایی شکست کمونیسم و ناتوانی کمونیسم یک تبیین ضدرویزیونیستی است‬ ‫که این سمب و پرچم اصلی چپ رادیکال بود‪ .‬چپ‪ ،‬ضد رویزیونیست بود و تا یکی طرفدار شوروی‬ ‫بود به او میگفتیم رویزیونیست! و در برنامه مان میگفتیم رویزیونیسم روسی و چینی و غیره و از آن‬ ‫زاویه تبیین میکردیم‪.‬‬ ‫یک تبیین دیگر‪ ،‬جستجو کردن توطره و یک ذهن توطره گرانه داشتن در تبیین این شکستها است‪.‬‬ ‫معمو ًال کسانی در تاریخ به ما خیانت کرده اند که به این روز در آمده ایم‪ .‬استالین یک جایی خیانت‬ ‫میکند‪ ،‬بعد خروشچف یک جایی خیانت میکند‪ ،‬بعد لیوشائوچی و لین پیائو یک جاهایی خیانت‬ ‫میکنند‪ ،‬بعد تروتسکی خیانت میکند‪ .‬زینوویف و کامنف و بوخارین یک جاهایی خیانت میکنند و ‪...‬‬ ‫این دقیق ًا همان مکتب است‪ ،‬همان دیدگاه است‪ .‬با این تفاوت که اگر تجدیدنظرطلبی دارد از عدول‬ ‫کردن از ایده ها حرف میزند‪ ،‬این یکی شخص زنده را هم به میان میآورد؛ اگر ما شکست خوردیم برای‬ ‫این است که یک نفر‪ ،‬یک جایی به این جنبش خیانت کرد! و تبیین توطره آمیز دیدن کمونیسم هم یک‬ ‫توضیح دیگرى است که به ما دادند‪.‬‬ ‫سخنرانی مخفی خروشچف در کنگره حزب کمونیست شوروی سال ‪ ١١٧٤‬که فکر کنم ‪ CIA‬تکست آن‬ ‫را چاپ کرد که گفت استالین اشتباهات اساسی کرده‪ ،‬این هم توضیح دیگرى است که به ما دادند‪.‬‬ ‫شروع خیانت خطی است که به اصطالح باعث میشود فداییها از حزب توده جدا شوند‪ .‬اینکه فدایی با‬ ‫حزب توده نرفت به خاطر اینکه خروشچف از استالین جدا شد‪ .‬برای فدایی استالین خیانت نکرده‪،‬‬ ‫خروشچف خیانت کرده‪ .‬یک پله آنطرفتر استالین خیانت کرده‪ .‬یک کسان دیگری را داریم که از سر آن‬ ‫خیانت دیگر راه خودشان را سوا کردند‪ .‬به هر حال تبیین شخصی دیدن پروسه های تاریخی‪ ،‬این که‬ ‫یک کسانی خیانت کردند که کمونیسم به حاشیه رانده شد‪ ،‬این هم یک تبیین دیگری است که داشته ایم‪.‬‬ ‫یک نگاه دیگر به قضیه که به خصوص در روشنفکران لیبرال‪ ،‬آدمهای انتلکتوئ و کسان که ظاهر ًا از‬ ‫تاریخ خیلی درس میگیرند باب است‪ ،‬این است که زود بود! انقالب روسیه زود بود‪ ،‬دست بردن‬ ‫‪177‬‬


‫ال جامعه آمادگی پذیرش عقاید کمونیستی را هنوز پیدا نکرده بود!‬ ‫کمونیستها به قدرت زود بود و ک ً‬ ‫شاید اآلن هم بحث کنید یک عده بگویند هنوز هم آمادگی پیدا نکرده است‪ .‬همیشه یک کسانی را پیدا‬ ‫میکنید که بگویند کمونیست درست است‪ ،‬ایده آلهایش هم درست است‪ ،‬علت اینکه در شوروی‪ ،‬چین‬ ‫یا آمریکای التین و یا هر جایی شکست میخورد این است که جامعه از نظر تولیدی و اقتصادی و‬ ‫اجتماعی به اندازه کافی رشد نکرده است که این عقاید نوع صنعتی و مدرن و غیره در آنجا محلی از‬ ‫اِعراب داشته باشد و معلوم است که عقاید پیشرو کمونیستی در شوروی عقبمانده شکست میخورد و به‬ ‫عکس خودش تبدی میشود‪.‬‬ ‫یک شاخه ای از توضیح‪ ،‬یکی از آن جوابهایی که به این سؤالهای اولیه ما میدهند این است که‬ ‫کمونیسم وقتش فرا نرسیده بود‪ .‬شاید اآلن هم بحث کنید یک عده میگویند اآلن هم نرسیده است‪ .‬ولی‬ ‫تبیین تاریخی از این که چرا در شوروی و چین و بخشی از اروپا شکست خورد و در اروپای غربی به‬ ‫جایی نمیرسد‪ ،‬این است که زود است‪ ،‬شرایط آماده نیست‪ ،‬نیروهای مولده به اندازه کافی رشد نکرده‬ ‫و غیره‪.‬‬ ‫اینها به نظر من جواب نشد‪ .‬یعنی اینها به سؤال ما جواب نمیدهد‪ .‬هیچکدام از این تبیینها علت وضعیت‬ ‫کمونیسم امروز را نه اینکه توضیح نمیدهد بلکه خودش نشاندهنده ذهنیتی است که کمونیسم امروز‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫یعنی ریشه یابی مذهبی ‪ -‬اخالقی در شکستهای خودش‪ ،‬نشاندهنده خود همان پدیده است‪ ،‬بخشی از‬ ‫همان عوارض تغییر ری کمونیسم است‪ .‬اگر کمونیسم کمونیسم نیست‪ ،‬بازیابی‪ -‬ریشهیابی بدبختیهایش‬ ‫هم همین از آب در میآید که برود یک کسانی را‪ ،‬با یک ارتدادهایی‪ ،‬در تاریخ خودش پیدا کند‪.‬‬ ‫بنابراین جدال یک کمونیست مؤمن در زندگی این میشود که مدام دارد در نفس خودش جهاد اکبر‬ ‫میکند‪ .‬با یک سلسله عقاید غلط‪ ،‬با یک سلسله پیامبرهای سقوط کرده و با یک سلسله امامهای از تخت‬ ‫افتاده دارد مرزبندی میکند‪ .‬تا دیروز میتوانست مرزبندی خود را تا کنگره ‪ ٢١‬و ‪ ٢٢‬حزب کمونیست‬ ‫شوروی برساند‪ ،‬امروز اگر شما خیلی با او حرف بزنید حاضر است تا سال ‪ ١١٥٢‬هم با شما بیاید‪ .‬و اگر‬ ‫بیشتر با او صحبت کنید تا ‪ ١١٢٤‬هم با شما میآید‪ .‬به یک معنی پیدا کردن مح ارتداد‪ ،‬مح خیانت در‬ ‫تاریخ کمونیسم‪ ،‬میشود زندگی کسانی که ضدرویزیونست هستند و میخواهند رادیکال بمانند و تعداد‬ ‫زیادی از احزاب سیاسی هستند که سر این عددها با هم اختالف دارند‪ .‬شما میگویید شروع شکست را‬ ‫چه سالی میبینید؟ میگوید ‪ ،١١٢٢‬طرف مقاب میگوید ما ‪ ١١٢٤‬میبینیم‪ ،‬یکی میگوید من معتقدم اصالً‬ ‫از ‪ ١١١٥‬نباید دست به قدرت میبردند‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم این دوراهیهایی که گویا به دلی یک غفلت ناگهانی ما‪ ،‬یا زیر سؤال بردن یک اندیشه‬ ‫معیّن و یا جلوی صف آمدن یک آدم ناباب بود که زندگی کمونیسم و طبقه کارگر جهانی به این‬ ‫وضعیت در آمده‪ ،‬این نقطه عطفها تعریف کننده هویت گروههای سیاسی مختلف شده است‪ .‬یکی‬ ‫بوردیگیست است‪ ،‬یکی کاستریست است‪ ،‬یکی گرامشیست است‪ ،‬یکی تیتویست است‪ .‬هر کدام دارند‬ ‫به نحوی روى یک نقطه انگشت میگذارند و میگویند تا آنجا ما با هم آمدیم‪ ،‬ازاینجا راه من سوا میشود‬ ‫به خاطر اینکه شماها به ارتداد چرخیدید!‬ ‫ما این را رد میکنیم‪ .‬قب از هر چیز به خاطر این که به نظر ما تبیین مذهبی جوابگو نیست‪ .‬پدیده‬ ‫اجتماعی را باید اجتماعی توضیح داد‪ .‬همه ما میگوییم جنبش کمونیستی جنبش اجتماعی طبقه کارگر‬ ‫‪178‬‬


‫است برای رهایی ‪ .‬بعد سؤالی که پیش میآید این است که‪ ،‬باشد! چرا بعد از عدول بعض از این عقیده‪،‬‬ ‫جنبش مربوطه دیگر عقاید سابقش را دنبال نکرد؟ چه پروسه ای باعث میشود جنبش کمونیستی آن‬ ‫چیزی نباشد که بود‪ ،‬یا میبایست باشد؟ این را میفهمیم که اشخاص عقیده خودشان را عوض میکنند یا‬ ‫احزاب خط مشی شان را عوض میکنند‪ .‬ولی بر سر جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در این ‪ ٥١ -٢١‬سال‬ ‫و صد سال چه آمده است؟ هیچکس سراغ این نمیرود که ببیند آیا کمونیسمی که ما داریم از آن حرف‬ ‫میزنیم هنوز جنبش اجتماعی آن طبقه هست یا نه؟‬ ‫انتقال اجتماعی کمونیسم کارگری‬ ‫اولین چیزی که فکر میکنم در این بحث بدست آوردیم و فکر میکنم اهمیت تروریکی زیادی دارد‬ ‫این است که ما بحث رویزیونیسم و ضد رویزیونیسم را کنار گذاشتیم و از انتقال اجتماعی کمونیسم‬ ‫حرف زدیم‪ .‬گفتیم جنبشهایی که تحت نام کمونیسم فعال شدند و منزوی شدند‪ ،‬شکست خوردند یا‬ ‫نخوردند اساس ًا جنبشهای اجتماعی دیگری بودند‪ .‬این را به خاطر این نمیگوییم که حاال بیاییم کلمه‬ ‫کارگر را مالک هویت قرار دهیم و بگوییم کدام کارگری بود و کدام کارگری نبود! بگوییم چون‬ ‫کارگری نبودید شکست خوردید! بحث مشاهده عینی ما است‪.‬‬ ‫برای مثال به جنبش کمونیستی چین نگاه میکنیم و اهدافی که جلوی خودش قرار داد‪ ،‬تبیینی که از‬ ‫خودش بدست داد‪ ،‬دعوتی که در جامعه کرد و مردمی که پشت خود جمع کرد و تضادهایی که سعی‬ ‫کرد به آن پاسخ بدهد‪ ،‬خیلی روشن دفرض کنید مارکس و مارکسیسمی در کار نیست) این جنبش‬ ‫وجود داشت و آمد که چین را از یک موقعیت کولونیال استعماری بیرون بیاورد و به یک کشور متحد‬ ‫تبدی کند‪ ،‬اقتصاد صنعتی مدرن امروزی را در آن پایه گذاری کند‪ ،‬بیسوادی را ریشه کن کند‪ ،‬تریاک‬ ‫و حاکمیت مواد مخدر را در چین برطرف کند‪ ،‬به تکه های مختلفش وحدت ببخشد‪ .‬چین یک جامعه‬ ‫کشاورزی است‪ ،‬دهقانهای فقیر نیروی اصلی این جنبش شدند‪ ،‬که اساس ًا در چین برای کشورسازی از‬ ‫باال و متمرکز بود‪ .‬این جنبش طبقه کارگر چین برای سوسیالیسم نبود‪ ،‬جنبش ملی چین بود برای‬ ‫تبدی کردن چین به یک کشور معتبر‪ ،‬امروزی‪ ،‬با یک حکومت متمرکز و یک بازار داخلی‪ .‬اگر از‬ ‫مارکسیسم حرف زدند و به مارکسیسم متوس شدند وظیفه ما است که بیاییم و بگوییم که چرا این کار‬ ‫را کردند‪ .‬چرا جنبشهایی قب از مارکس‪ ،‬یا حتی قب از لنین‪ ،‬بدون اینکه هیچ نیازی به اسم مارکسیسم‬ ‫داشته باشند همین اهداف را دنبال میکنند‪ ،‬بعد از پیدایش لنین و بلشویسم مجبورند تحت نام‬ ‫کمونیسم‪ ،‬برای دوره ای‪ ،‬این کار را بکنند؟‬ ‫یا جنبش دانشجوی اروپای غربی چه لزومی دارد به خودش بگوید کمونیست؟ اآلن سران این جنبش‬ ‫در احزاب ”گرین“ و غیره پخش شده اند‪ .‬بعضی از آنها در دولت آلمان هستند‪ .‬سران جنبش دانشجویی‬ ‫سال ‪ ١١٢۸‬چه لزومی دارد زیر پرچم مارکس و انگلس فعالیت بکنند؟ وقتیکه جنبش آنها اساس ًا یک‬ ‫جنبش آنتی بوروکراتیک و دمکراتیک است‪ ،‬که دارد به تقسیم ثروتهای حاص از رونق بعد از جنگ‬ ‫دوم جهانی جواب میدهد‪ ،‬که اگر دقیق شویم اساس ًا جنبشی است برای بوجود آوردن دولت رفاه و‬ ‫پایه های پیدایش دولت رفاه در اروپای غربی و دولتی چپگراتر‪ .‬این جنبش چرا به خودش میگوید‬ ‫کمونیست‪ ،‬وقت که جنبش طبقه کارگر این کشورها نیست‪ ،‬اهدافش هم آن نیست‪ ،‬برنامه اش هم آن‬ ‫نیست؟ یک جنبش دمکراتیک است‪ ،‬چرا به خودش میگوید مارکسیست؟‬ ‫‪179‬‬


‫اولین چیزی که توجه ما را جلب میکند این است که درست است که خیلی جنبشها به خودشان گفتند‬ ‫کمونیست‪ ،‬از ”پنجاه و سه نفر“ تا حزب توده‪ ،‬تا جنبش کاسترو در کوبا‪ ،‬تا جنبشهای چریکی‬ ‫آمریکای التین‪ ،‬تا احزاب مختلف اصالح طلب در خاورمیانه‪ ،‬چرا به خودشان گفتند کمونیست؟ آیا‬ ‫به صِرف این که اینها به خودشان گفتند کمونیست ما مجازیم اول اینها را درون کمونیسم مارکسی‬ ‫تعریف کنیم و بعد از ارتدادشان صحبت کنیم؟ نمیتوانیم از اول بگوییم اینها جنبشهای طبقات اجتماعی‬ ‫هستند برای اهداف تعریف شدهای؟ قاب مطالعه است‪ ،‬میشود نگاه کرد‪ ،‬ابهکتیو و قوی هستند؟‬ ‫“حزب شیوعی“ عراق برای انقالب سوسیالیستی تشکی نشد همانطور که حزب توده ایران برای انقالب‬ ‫ال‬ ‫سوسیالیستی تشکی نشده است‪ .‬اساسنامه کنگره اولشان‪ ،‬که اجتماع اولشان است را بخوانید اص ً‬ ‫خودشان را کمونیست نمیدانند‪ ،‬خودش را حزب ترقیخواه تعریف میکند‪ .‬روشنفکرهای یک کشور تازه‬ ‫وارد قرن بیست شده ای میخواهند شبیه اروپای غربی شوند‪ ،‬میخواهند اصالحات اداری صورت‬ ‫بگیرد‪ ،‬میخواهند فعال مایشایی دولت لغو شود‪ ،‬میخواهند فرودالیسم در روستاها ریشه کن شود‪،‬‬ ‫میخواهند یک جامعه شهری و امروزى و غربی داشته باشند با قانون اساسی اى مث بلهیک‪ .‬چرا به‬ ‫خودشان میگویند کمونیست؟ و اگر به خودشان گفتند کمونیست آیا ما باید این را به عنوان بخشی از‬ ‫جنبش کمونیستی قبول کنیم و بعد برویم علت ارتداد و خیانت آنها را پیدا کنیم؟ آیا به عنوان یک‬ ‫مارکسیست موظف نیستیم اول به خصوصیات اجتماعی این جنبش نگاه کنیم و بعد ببینیم چرا و به چه‬ ‫دالی تاریخی‪ -‬اجتماعی به خودش گفته سوسیالیست یا کمونیست؟‬ ‫ال جالب نیست‪.‬‬ ‫اگر اینطور نگاه کنیم میبینیم مقوله رویزیونیسم دیگر بار مذهبی ندارد‪ ،‬کلمه اش اص ً‬ ‫جنبشهای رویزیونیستی جنبشهای طبقات دیگر هستند که بخاطر تناسب قوای فکری بخش اعظم قرن‬ ‫بیستم ناگزیر شده اند اسم سوسیالیسم روی خودشان بگذارند و پرچم مارکس و لنین را بلند کنند‪ .‬ولی‬ ‫در واقع جنبشهای ترقیخواه یا اصالح طلب کشورهایی بوده اند که نیروی خود را اساس ًا از همان‬ ‫بخشهایی گرفته اند که انقالبات بورژوا دمکراتیک نیرویش را میگیرد‪ .‬رفتند و در روشنفکرها و طبقات‬ ‫شهری غیرکارگری پا گرفتند‪ ،‬اقشار تحصیلکرده را جمع کردند‪ ،‬جنبشهایی راه انداختند‪ .‬چرا اول باید‬ ‫به آنها بگوییم کمونیست و بعد به عنوان رویزیونیست فحششان بدهیم؟ چرا نمیشود به حزب توده گفت‬ ‫یک حزب اصالح طلب اجتماعی در فاصله این سالها خواهان یک اقتصاد دولتی تر‪ ،‬تقسیم درآمد ملی‪،‬‬ ‫تعدی ثروت در جامعه و مدرنیزاسیون اداری بوده است؟ حاال خودش به خودش گفته کمونیست؟‬ ‫کمونیستهای روسیه در کنگره مل شرق‪ ،‬به هر جنبشی که میخواست در جهان فعالیت کند آوانسهایی‬ ‫دادند و قبول کردند متحد جنبش کمونیستی جهانی باشند‪ .‬بعد از بلشویسم هر کسی‪ ،‬در هر جایی‬ ‫خواسته آزادیخواهی بکند‪ ،‬آسانترین چیز را این دیده که اسم خودش را بگذارد کمونیست‪ .‬در نتیجه‬ ‫خیلی از آنها که کمونیست نیستند خودشان را کمونیست نامیدند‪ .‬اگر با آنها بحث کنید همان روز به‬ ‫شما میگوید زود است‪ ،‬احتیاجی به تجدیدنظر ندارد‪ .‬به شما میگوید مالکیت اشتراکی عملی نیست‪،‬‬ ‫بحث انقالب کارگری مال یک موقع دیگر است‪ .‬همان روز به شما میگویند‪ .‬در همان زما ِن استالین این‬ ‫را به شما میگویند‪ .‬در حکومت استالین به شما خواهند گفت و حتی توصیه آنها به خیلی از احزاب‬ ‫ال انقالب دمکراتیک‪ -‬ملی را دنبال بگیرید‪.‬‬ ‫چپ در کشورهای دیگر این بود که شلوغش نکنید‪ ،‬شما فع ً‬ ‫فعال وقت اهداف سوسیالیستی در کشور شما نیست‪ ،‬متحد ما باشید و بروید مردم را بسیج کنید‪.‬‬ ‫در نتیجه خیلی از جنبشهایی که تحت نام کمونیست در قرن بیستم پیدا شدند و کار کردند و هنوز هم‬ ‫‪180‬‬


‫هستند‪ ،‬ول دیگر تحت نام کمونیست کار نمیکنند‪ ،‬جنبشهای دمکراتیک‪ ،‬اصالح طلب‪ ،‬ناسیونالیستی و‬ ‫ضداستعماری ‪ -‬ضدامپریالیستی بودند که بنا به تناسب قوای معنوی و ایدئولوژیکی جهان زمان‬ ‫خودشان‪ ،‬اسم کمونیسم را روی خودشان گذاشتند‪ .‬در نتیجه فقط بحث عدول پراتیک کمونیستی از‬ ‫نظریات کمونیستی و تجدیدنظر در تروری کمونیسم نیست‪ ،‬بحث جنبشهای مختلفی است که در جامعه‬ ‫هستند و به خودشان میگویند کمونیست‪ .‬ما باید جنبش کمونیستی را به معنی دقیق کلمه جنبشی تعریف‬ ‫کنیم که مبارزه اجتماعی طبقه کارگر برای مالکیت اشتراکی‪ ،‬لغو کار مزدی و جامعه بدون طبقه را‬ ‫دنبال میکند‪ .‬این جنبش را میتوانیم بگوییم کمونیستی و بگوییم مارکسیسم اندیشه اش است‪ .‬ولی اگر‬ ‫یک جنبش دیگری تعدی ثروت و مدرنیزاسیون اداری را دنبال میکند و میخواهد از بازار استفاده‬ ‫بکند و به خودش میگوید کمونیسم‪ ،‬ما باید بدرست بگوییم این هر کمونیسمی هست قدر مسلم‬ ‫کمونیسم کارگری نیست‪ .‬درنتیجه کلمه کارگری در کمونیسم کارگری قرار بود برای ما تفاوت‬ ‫جنبشهای کمونیستی باشد که آن انتظار طبیعی مارکسیسم‪ ،‬که جنبش کمونیستی جنبش طبقه کارگر‬ ‫است و محصول انقالب صنعتی است و غیره‪ ،‬را برآورده میکنند‪ .‬کمونیسم غیرکارگری هم میشود‬ ‫داشت که گفتم؛ باید نشست و یک به یک نگاه کرد کمونیسم غیرکارگری در روسیه چه اهدافی را دنبال‬ ‫میکرد‪ .‬از یک سالی در شوروی به طور مشخص کمونیسم پرچم کشورسازی و ساختن یک بلوک‬ ‫قدرتمند اقتصادی ‪-‬سیاسی‪ -‬نظامی در پهنه جهان است بر مبنای یک اقتصاد دولتی متکی به مزد دبعد ًا‬ ‫در بحث به این میرسیم)‪ .‬این کمونیسم روسی است‪ .‬هیچ مجبور نیستیم خودمان را با این‪ ،‬هم خانواده‬ ‫حس کنیم‪ .‬میتوانیم بگوییم این کمونیسم روسی و یک جنبش بورژوایی است‪ ،‬یک جنبش کشورسازانه‬ ‫است‪ ،‬جنبشی است در جهت قدرت خودش‪ ،‬فوق العاده هم قوی است‪ ،‬فوق العاده امکانات دارد‪ ،‬مدل‬ ‫اقتصادی و اندیشه های تروریکی آن با ما فرق میکند‪ ،‬نقدش به جهان سرمایه داری با ما فرق میکند‪،‬‬ ‫نیروی اجتماعی اى که بسیج میکند با ما فرق میکند‪ ،‬جامعه ای که سازمان میدهد با ما فرق میکند‪ .‬آن‬ ‫کمونیسم بورژوایی است‪ ،‬ما کمونیسم کارگری هستیم‪.‬‬ ‫در جلسه پیش گفتم مارکس دقیق ًا در مانیفست همین کار را میکند‪ .‬آن موقع کمونیست کلمه ای است‬ ‫که اینها میخواهند استفاده کنند‪ .‬مارکس میگوید چرا؟ برای اینکه سوسیالیسم کارگری داریم‪،‬‬ ‫سوسیالیسم بورژوایی هم داریم‪ ،‬سوسیالیسم فرودالی هم داریم‪ .‬و درنتیجه علت استفاده از کلمه کمونیسم‬ ‫برای ما دقیق ًا همان تفکیک اجتماعی است‪ .‬مارکس نیامد بگوید یک عده هستند به دروغ میگویند‬ ‫سوسیالیسم! سوسیالیستهای دروغین! مارکس آمد بگوید که اینها سوسیالیسم های متعلق به طبقات‬ ‫دیگری هستند‪ ،‬و سوسیالیسم آن طبقه این است‪.‬‬ ‫ال در هیچ اداره ثبت اسنادی به اسم خودش ثبت نکرده‪ .‬در نتیجه لیبر پارتی به‬ ‫کسی سوسیالیسم را قب ً‬ ‫خودش میگوید سوسیالیست‪ .‬سوسیالیست است و میتواند سوسیالیسم خودش را روی کاغذ تعریف‬ ‫کند‪ .‬میگوید سوسیالیسم من این است‪ :‬تعدی ثروت‪ ،‬دولت مسرول در مقاب محرومیتهای اجتماعی‪،‬‬ ‫مالیات تصاعدی و مالکیت دولتی‪ ،‬یا ملی کردن صنایع کلیدی‪ .‬سوسیالیسم است‪ .‬میگویی چرا‬ ‫سوسیالیستی؟ میگوید این چیزها را دارم اجتماعی میکنم‪ ،‬طب را اجتماعی کردم‪ ،‬ترانسپورت را‬ ‫اجتماعی کردم‪ ،‬آموزش و پرورش را هم اجتماعی کردم‪ .‬من به خودم میگویم سوسیالیست‪.‬‬ ‫همانطور که سوسیالیسم کارگری و غیرکارگری اسم خودش را میتواند روی خودش بگذارد و کار‬ ‫کند‪ ،‬اآلن صد و پنجاه سال بعد از مانیفست‪ ،‬کمونیسم کارگری هم باید بیاید بگوید بله‪ ،‬کمونیسم زیاد‬ ‫‪181‬‬


‫است‪ ،‬کسی مرتد آن یکی نیست و کسی خائن به کمپ دیگری نیست‪ .‬هر کسی در جبهه خودش دارد‬ ‫برای کمونیسم خودش تالش میکند‪ .‬این کمونیسم کارگری است‪ ،‬آن هم کمونیسم بورژوایی است‪.‬‬ ‫حاال کمونیسم بورژوایی بنا به تعریف باید در افکار مارکس تجدیدنظر کند‪ .‬بنا به تعریف کمونیسم‬ ‫بورژوایی باید اندیشه ای را که به دردش نمیخورد‪ ،‬به آن صورت حاضر و آماده اى که مارکس بیان‬ ‫کرده‪ ،‬تغییراتی بدهد تا به دردش بخورد‪ .‬اگر یکی آمد و گفت مالکیت اشتراکی یک تروری است و‬ ‫شما مجبورید به دالیلی دکه حاال میگویم چرا) آن را بکار ببرید و شما نمیخواهید مالکیت را اشتراکی‬ ‫کنید و میخواهید دولتی کنید‪ ،‬باید بیایید تبیینتان را از مالکیت اشتراکی بعنوان دولتی کردن بیان‬ ‫کنید‪ ،‬بگویید منظور مالکیت دولتی است‪.‬‬ ‫اگر کسی منظورش از محو طبقات‪ ،‬لغو کار مزدی نباشد‪ ،‬چون به مزد احتیاج دارد ولی صنعت دولتی‬ ‫را جوابگو میداند‪ ،‬مجبور است بحث لغو کار مزدی را به قرن ‪ ٢٢‬حواله بدهد‪ .‬سوسیالیسم او جایی‬ ‫برای این خواست ندارد‪ .‬بنابراین تجدیدنظر میکند‪ .‬کسی از سر خبث طینت‪ ،‬نامردی‪ ،‬اه گرجستان‬ ‫بودن و غیره در مارکسیسم تجدیدنظر نمیکند‪ .‬به خاطر اینکه آن تروری به آن صورت حاضر و آماده‬ ‫اش به دردش نمیخورد‪ ،‬باید تجدیدنظر کند‪ .‬در نتیجه مائو تسهتونگ میآید که کمونیسم گِردی را که‬ ‫به دستش دادند مستطی کند که به چین چفت شود‪ ،‬که باألخره بشود تروری انقالب دهقانی‪ .‬اگر شما‬ ‫دارید برای ساختن یک کشور صنعتی با کمک کنترل دولتی‪ ،‬انقالب دهقانی میکنید‪ ،‬و سعی تان اینست‬ ‫که سیاست در مسند قدرت باشد نه اقتصاد دو هرچه که باألخره مائوئیسم است)‪ ،‬خوب باید فکر‬ ‫دیگرى بکنید‪ ،‬این در مارکس نیست‪.‬‬ ‫و اگر شما به دالیلی‪ ،‬به خاطر احتیاج به کمینترن‪ ،‬به خاطر وجهه بین المللی کمونیسم در آن زمان‪،‬‬ ‫سالهای ‪ ١١٢٥‬تا ‪ ،١١٢۸‬مجبورید به خودتان بگویید ”حزب کمونیست چین“‪ ،‬آن وقت مجبورید که‬ ‫بگویید تفسیر من از مارکس این است‪ .‬آن وقت دیالکتیک مارکس میشود درباره تضاد مائو‪ .‬مائو قصد‬ ‫تجدیدنظر ندارد‪ .‬اندیشه مائو آن است‪ .‬ولی تاریخ مجبورش کرده به اسم کمونیسم حرف بزند و به اسم‬ ‫کمونیسم حرف میزند‪ .‬و بعد ملیونها نفر مث من و شما هستند که آن کتاب سرخ را میگیرند‪ ،‬چون‬ ‫آنقدر زیر فشار هستیم که به ما میگویند کمونیستی است‪ ،‬باألخره با نظر مناسب به آن نگاه میکنیم‪ .‬به‬ ‫نظر من کمونیستهایی در این دنیا هستند که بیشتر از بورژواها با ما فاصله دارند‪ ،‬ولی همین که به‬ ‫خودش گفت کمونیسم‪ ،‬ما میرویم کتابش را میخوانیم که ببینیم نظر ایشان در چه سنتی قرار میگیرد‪.‬‬ ‫به هر حال اولین بحث کمونیسم کارگری این تفاوت اجتماعی است‪ ،‬که ما نه راجع به اندیشه های‬ ‫مختلف‪ ،‬بلکه راجع به جنبشهای اجتماعی مختلف داریم حرف میزنیم‪ .‬وقتی میگوییم جنبش اجتماعی‪،‬‬ ‫اساس ًا کلمه اجتماعی را من اآلن به معنی حجم و تعداد زیادی از آدم بکار نمیبرم‪ ،‬بعنوان طبقات مختلف‬ ‫بکار میبرم‪ .‬یعنی جنبشهایی که ریشه در اجتماع و ریشه های اجتماعی دارند‪ .‬جنبش کمونیستی قرار‬ ‫بود جنبشی باشد که تضاد منافع کارگر را با بورژوا در جامعه سرمایه داری نمایندگی کند‪ .‬اگر این‬ ‫جنبش باشد آن وقت احتیاج زیادی به تجدیدنظر در مارکسیسم هم ندارد‪ .‬ممکن است الزم باشد یک‬ ‫جنبش کمونیستی کارگری آخر قرن بیست‪ ،‬اوای قرن بیست و یک‪ ،‬خیلی چیزها را از خودش در‬ ‫بیاورد و بگوید‪ .‬چون نمیشود انتظار داشت دو تا آدم قرن نوزدهم دمارکس و انگلس) تمام حرفهای‬ ‫مورد نیاز ما را زده باشد‪ ،‬ولی اسمش تجدیدنظر در مارکسیسم نیست‪ .‬احتیاجی ندارد برود تز دولت‬ ‫مارکس را عوض کند‪ ،‬احتیاجی ندارد برود نقد مارکس را از اقتصاد سرمایه داری را عوض کند‪،‬‬ ‫‪182‬‬


‫احتیاجی ندارد برود پایگاه اجتماعی کمونیسم را عوض کند‪ ،‬احتیاجی ندارد برود تروری ارزش اضافه‬ ‫را عوض کند‪ .‬باید بیاید ببیند امروز جهان سرمایه داری چه است‪.‬‬ ‫ولی اینها جنبشهای دیگرند و در نتیجه در مارکسیسم هم تجدید نظر میکنند‪ .‬ولی این گناه اصلیشان‬ ‫نیست‪ .‬این خصلت وجودیشان در جامعه است که کمونیسم آنها برای اهداف دیگری باید قالب زده‬ ‫شود‪ .‬و قالب زده شد و به همان اعتبار هم راه افتاده است‪ .‬چرا این جنبشهای اجتماعی که برای مثال‬ ‫میخواهد “غنا“ از زیر استعمار بیرون بیاید‪ ،‬یا برای مثال میخواهد به فرودالیسم در یک کشوری خاتمه‬ ‫دهد‪ ،‬یا برای مثال در آمریکای التین میخواهد دست بورژوازی کمپرادور را کوتاه کند و یک نوع‬ ‫اقتصاد متکی به بورژوازی ملی را در این کشورها بنا کند‪ ،‬چرا به خودش گفت کمونیست؟ به همان‬ ‫دلیلی که در این چند سال شاهد بودیم که هر کسی به خودش میگفت حقوق بشری و دمکرات‪.‬‬ ‫کمونیست هم لقب معتبر آزادیخواهی زمان خودش شده‪.‬‬ ‫‪ ...‬دنامفهوم) ‪...‬مث پیغمبری که شنیده اند آمده فقرا را آزاد کند‪ .‬آن وقت هر کسی با فقرا کار دارد‬ ‫و یا میخواهد حرفی از آزادی بزند به نفعش است و به طور طبیعی هم عالقمند میشود و خودش را به‬ ‫کمونیسم و لنینیسم نزدیک حس میکند‪ .‬نه فقط نزدیک حس میکند بلکه نزدیک هم جلوه میکند‪ .‬خیلی‬ ‫راحت میشود کمونیست شد وقتی کمونیسم مد است‪ ،‬وقتی کمونیسم باب است‪ ،‬وقتی کمونیسم مطرح‬ ‫است‪ ،‬وقتی کمونیسم به اعتبار انقالب روسیه در جامعه نیرو است‪ ،‬طبیعی است که خیلیها به خودشان‬ ‫میگویند کمونیست‪.‬‬ ‫نمیدانم شماها چقدر در دانشگاههای اروپای غربی سابقه و یا با آنها آشنایی دارید‪ ،‬در دهه هفتاد تقریب ًا‬ ‫هر سه تا استاد دانشگاه دو تای آنها به خودش میگفت مارکسیست‪ .‬مارکسیست هم نبود ولی به خودش‬ ‫میگفت مارکسیست‪ .‬میگفت مارکسیست هستم ولی ته دلش میدیدی کینز را قبول دارد‪ ،‬یا طرفدار عقاید‬ ‫جون رابینسون است‪ .‬حتی کسانی که مخالف کاپیتال مارکس بودند به خودشان میگفتند مارکسیست‪.‬‬ ‫کتابهای زیادی است در سال ‪ ، ١١٥٢‬که مارکسیستهای انگلستان دارند سعی میکنند بگویند مارکس سر‬ ‫تروری ارزش اشتباه میکرد‪ .‬ولی طرف هنوز به خودش میگوید مارکسیست‪ .‬اآلن دیگر همان آدم به‬ ‫خودش نمیگوید مارکسیست‪ ،‬چرا؟ برای اینکه مارکسیسم اآلن دیگر آن وجهه اجتماعی و آن نفوذ و‬ ‫آن حالت متمایز کردن آزادیخواهی از غیر آزادیخواهی را ندارد‪.‬‬ ‫بعد از ماجرای شوروی اگر دقت کنید همه دمکرات شدند‪ .‬طرف در رهبری سازمان پیکار هیچکس را‬ ‫به جز خودش کمونیست و استالینیست قبول نداشت‪ ،‬بعد از سقوط شوروی به خودش میگوید دمکرات!‬ ‫طرف دمکرات شد‪ ،‬یعنی دمکرات بودن باب است‪ .‬به هر کسی بگویید نظرت چه است؟ میگوید من که‬ ‫خودم را یک دمکرات میدانم‪ .‬یا من یک دگراندیش هستم‪ ،‬یا من یک لیبرال هستم‪ ،‬یا اآلن خودم را‬ ‫مدافع حقوق بشر میدانم‪ .‬ناگهان عده ای که تا دیروز بدون اجازه آنها در سازمانهای چپ نمیشد کاری‬ ‫کرد‪ ،‬اآلن ازدَم خود را لیبرال و آزادیخواه و دمکرات میدانند و حاضر نیستند کلمه کمونیست را‬ ‫راجع به خودشان بکار ببرند‪ .‬کمونیسم دیگر مد نیست‪.‬‬ ‫اآلن اگر دهقان فیلیپینی دست به اسلحه ببرد هیچ احتیاجی ندارد به خودش بگوید اندیشه مارکس‪،‬‬ ‫لنین‪ ،‬انگلس‪ ،‬استالین‪ ،‬مائو و این رفیق من‪ ،‬که در فیلیپین کشاورزی میکند‪ .‬برای اینکه مد نیست‪.‬‬ ‫میتواند خیلی راحت بگوید زنده باد آقای کلینتون‪ ،‬میتواند پُست مدرنیست باشد و انقالب کند‪،‬‬ ‫میتواند هر چه باشد‪ .‬چون اآلن دیگر آن ههمونی فرهنگی سیاسی را هیچ مکتب آزادیخواهانه ای ندارد‬ ‫‪183‬‬


‫که اآلن بگوییم انقالب در همه کشورها یا باز کردن یوغ بندگی با اسم کمونیسم همراه است‪ .‬اینطور‬ ‫نیست‪ ،‬درنتیجه هر کسی هم امروز در جهان بخواهد خودش را خالص کند به خودش نمیگوید‬ ‫مارکسیست‪.‬‬ ‫جنبش فمینیستی یک نمونه دیگرش است‪ .‬یک موقعی بود که فمینیست بودن خیلی نزدیک بود به‬ ‫مارکسیست بودن‪ .‬تقریب ًا فمینیستها سعی میکردند که بگویند سوسیالیست هم هستند‪ .‬اآلن اگر شما یک‬ ‫فمینیست پیدا کنید که به خودش بگوید سوسیالیست خیلی هنر کرده اید‪ .‬به سرعت فاصله گرفتند‪ ،‬که‬ ‫خیلی در دیدگاههایشان تغییری بوجود نیامده است‪ .‬ولی آن لقب را دیگر نمیخواهند‪.‬‬ ‫در نتیجه لقب آن چیزی بود که جنبش کمونیستی کارگری با انقالب روسیه چنان قدرت و وجهه ای‬ ‫در سطح جهانی پیدا کرد‪ ،‬چنان قبله آمال و امیدهای مردم محروم جهان شد که هر رهبر آزادیخواه و‬ ‫دمکرات و اصالح طلب کشورهای مختلف که میخواست کاری صورت بدهد‪ ،‬مجبور شد یک دستی با‬ ‫کمونیسم بدهد و عکسی با کمونیسم بیندازد و بعد ًا حتی جناحهای رادیکالترشان به خودشان بگویند‬ ‫کمونیست‪.‬‬ ‫تاریخ جنبش چریکی ایران را بخوانید‪ .‬کتاب آبراهامیان را که نگاه میکردم‪ ،‬فصلی دارد فقط راجع به‬ ‫مجاهد و فدایی‪” ،‬ایران بین دو انقالب“ بروید ببینید داستان چه بوده‪ ،‬بروید ببینید آن شش نفر‬ ‫مجاهدین خلق از کجا آمدند و چطور تغییر ایدئولوژى دادند‪ .‬بروید ببینید جنبش رادیکال کمونیستی‬ ‫ایران چقدر با جنبش کارگری و سوسیالیستی طبقه ربط داشته و چقدر با انجمن اسالمی مح و‬ ‫دانشجوهای ناراضی دانشکده هاى ادبیات و فنی دانشگاه تهران‪ .‬و چقدر کمونیسم ایران مدیون جنبش‬ ‫ضدبهائیّت بوده است! طرف انجمن اسالمی درست میکند و بعد از شش سال نامه مجتبی طالقانی به‬ ‫پدرش‪ ،‬مجتبی طالقانی پسر آیت اهلل طالقانی و از سران تغییر ایدئولوژی سازمان پیکار و یکی از‬ ‫شخصیتهای کلیدی سازمان پیکاربود‪ ،‬بعد از انقالب وقتی پیکار تأسیس شد یک آدمی است مسلمان که‬ ‫البته دلش برای محرومین جهان سوخته‪ ،‬برای پدرش مینویسد که من چقدر به شما احترام میگذارم ولی‬ ‫با آرمانهایی که ما داریم‪ ،‬به این نتیجه رسیدیم که مارکسیسم علم رهایی جهان است‪ .‬ایشان دنبال یک‬ ‫ال فکر میکرده قرآن علم آن رهایی است‪ ،‬حاال متوجه شده که نه! مارکسیسم علم آن‬ ‫رهایی بودند که قب ً‬ ‫رهایی است!‬ ‫جنبش کارگری ایران چه میگوید یا جنبش کارگری جهان چه میگوید یا در همان لحظاتی که ایشان این‬ ‫تغییرایدئولوژی را دادند چه مبارزات کارگری در آلمان و فرانسه در جریان است‪ ،‬اینها هیچ تأثیری‬ ‫روی نس اول مارکسیستهای سازمان مجاهدین ندارد‪ .‬بیشتر به این نتیجه رسیدند که با این حرفهای‬ ‫اسالمی نمیشود علیه شاه مبارزه کرد‪ ،‬به بابای خودش مینویسد این کارگر است که کلید پیروزی‬ ‫دستش است‪ .‬این فص کتاب آبراهامیان واقع ًا آموزنده است برای آنکه بدانیم کمونیسم رادیکال دوره‬ ‫ما‪ ،‬الاق در آن کشور‪ ،‬از کجا بیرون آمد‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری دارد میگوید هر آزادیخواهی و هرتالش طبقاتی برای هرنوع تغییر اجتماعی بجای‬ ‫خودش محفوظ‪ .‬جنبش کمونیسم کارگری‪ ،‬ما به آن جنبشی میگوییم که تاریخ ًا با کارگر صنعتی پدیدار‬ ‫میشود‪ ،‬انتقاد سوسیالیستی این طبقه است و میخواهد موقعیت اجتماعی این طبقه در جامعه‪ ،‬یعنی کار‬ ‫مزدی و استثمار بر مبنای پرداخت دستمزد را دگرگون کند‪ ،‬حاال صنعتی شدن و نشدن در کشورهای‬ ‫دیگر به جای خودش محفوظ‪ ،‬نقدش این است و آرمان نهایی آن انقالب کارگری و مالکیت اشتراکی و‬ ‫‪184‬‬


‫جامعه آزاد از هر نوع طبقه است‪ .‬مبنای این جامعه و قلبش در اعتراض کارگری و اعتراض طبقه کارگر‬ ‫در جامعه سرمایهداری است‪.‬‬ ‫در نتیجه‪ ،‬این مقوالت یک مقدار زیادی سر جای خودش قرار میگیرد؛ رویزیونیسم‪ ،‬خیانت استالین و‬ ‫غیره‪ .‬اگر شما همیشه این مشک را دارید که بروید از مردم روسیه بپرسید راجع به استالین چه فکر‬ ‫میکنند‪ .‬یک عده میگویند پدر ما را در آورد ولی یک عده زیادی میگویند پدر این ملت است‪ ،‬ما را از‬ ‫آن دوران سیاه تزاریسم بیرون کشید‪ ،‬آلمانها را در استالینگراد شکست داد‪ ،‬جلوی فاشیسم ایستاد‪.‬‬ ‫استالین برای خودشان آتاترک روسها است‪ .‬هر کشوری را باألخره یک رهبری به قرن بیست آورده‪ .‬آن‬ ‫آتاترک را دارد‪ ،‬این یکی هم استالین را دارد‪ ،‬آن هم مائوتسه تنگ را دارد‪ ،‬آن هم قوام نکرومه را‬ ‫دارد‪ .‬استالین هم کسی است که روسیه را به قرن بیست آورد‪.‬‬ ‫لنین هنوز مال جنبش کارگری زمان خودش است و مبارزه طبقاتی را سازمان میدهد ‪.‬ولی وقتی‬ ‫میرسیم به اواسط کار استالین متوجه میشویم که بورژوازی روسیه به کمک انقالب بلشویکی توانست‬ ‫روسیه را به قرن بیست بیاورد‪ ،‬به شیوه بورژوایی خودش‪ .‬و یک کشور عقبمانده را به یک قطب صنعتی‬ ‫عظیم‪ ،‬یک قطب تکنولوژیکی عظیم برای آن دوره تبدی کند‪ ،‬از بیست سال آخر دوره برژنف و‬ ‫دیگران میگذریم‪ .‬این داستان تاریخ روسیه است ‪ .‬کسی به انقالب کارگری خیانت نکرد‪ .‬انقالب‬ ‫بورژوایی همزمان انقالب کارگری رخ داد و پیروز شد‪ .‬انقالب کارگری هم سرش یک جایی این وسط‬ ‫زیر آب رفت‪ .‬یعنی همزمانی این دو تا پدیده بود‪.‬‬ ‫اگر نگاه کنید در کتاب بولتن شوروی که بحث تزهای شوروی را مطرح کردیم دقیق ًا به این اشاره‬ ‫میکنیم که چطور دو تا خواست اجتماعی در روسیه همزمان جلو میرود‪ .‬خواست مدرنیزه کردن روسیه‬ ‫و تبدی روسیه به یک جامعه آباد صنعتی‪ ،‬با خواست بلشویکها برای یک انقالب اجتماعی کارگری‪،‬‬ ‫اینها هر دو وارد انقالب فوریه میشوند ‪ .‬هر دو مجبورند وارد وقایع بعد از اکتبر هم بشوند‪ ،‬که‬ ‫میشوند‪ .‬از یک جایی ساختن اقتصاد ملی روسیه که خواست آن یکی جنبش است‪ ،‬میشود پرچم کشور‪.‬‬ ‫خالصه به جای اینکه به شیوه مذهبی و به شیوه اخالقی به تاریخ و یا جنبشهای دیگر نگاه کنیم‪ ،‬به‬ ‫شیوه اجتماعی نگاه میکنیم و خیلی ساده مث مارکس از همان روز اول میگوییم کمونیسمهای مختلف‬ ‫هست؛ کمونیسم طبقه متوسط‪ ،‬کمونیسم کشورساز جهان سومی‪ ،‬کمونیسم دمکراتیک اروپای غربی‪،‬‬ ‫کمونیسم ناسیونالیست تحت سلطه امپریالیسم و کمونیسم کارگری قرن حاضر که ما داریم سعی میکنیم به‬ ‫آن شک بدهیم‪ ،‬ولی قبول میکنیم یک جنبش اجتماعی متمایز است‪.‬‬ ‫آن کمونیسم غیرکارگری بنظرم سه تا سرچشمه اساسی داشته؛ یکی ناسیونالیسم است‪ ،‬یکی دمکراسی‬ ‫است و یکی رفرمیسم‪ ،‬منظورم رفرم اقتصادی‪ -‬اجتماعی است‪ .‬اینها سرمنشأ سه نوع آزادیخواهی بودند‬ ‫که به خودشان لقب کمونیسم دادند‪ .‬ناسیونالیسم بخصوص از آنجایی که با امپریالیسم روبرو بوده‪ ،‬در‬ ‫کشورهای تحت سلطه امپریالیسم‪ ،‬جنبش رهایی از سلطه انگلیس و آمریکا و بلهیک و فرانسه‪ ،‬به خودش‬ ‫رنگ کمونیستی میزند‪ .‬ولی هدف اساسی و جوهر اساسی آن رهایی از چنگال استعمار است‪ .‬بنابراین‬ ‫ال ضد یانکی بودن‪ ،‬ضد آمریکایی بودن‪ ،‬عالمت اینکه شما‬ ‫آنتی امپریالیسم که در آمریکای التین اص ً‬ ‫آزادیخواه هستید یا نه‪ ...‬در نتیجه ”جنبش ضد امپریالیستی“ یکی از سرچشمه های کمونیسم‬ ‫غیرکارگری زمان ما است‪.‬‬ ‫یکی دیگر جنبش دمکراسی طلبی است؛ در حکومتهای استبدادی‪ ،‬جوامع مستبد‪ ،‬و بعد ًا جوامع سنتی‪.‬‬ ‫‪185‬‬


‫مبارزه قرن بیستم برای باز کردن در به روی مردم که بیایند در سیاست دخالت کنند‪ ،‬دیگر در‬ ‫چهارچوب جمهوریخواهی علیه سلطنت و کلیسا نیست که دنبال میشود‪ .‬علیه حکومتهای مستبد نظامی‪-‬‬ ‫ال دُم آنها در سرمایه داری غرب است‪ .‬درنتیجه خیلی جاها جنبش آزادیخواهی و‬ ‫پلیسی است که اص ً‬ ‫دمکراسی طلبی چهره کمونیسم به خودش گرفته و اسم کمونیسم را قبول کرده و زیر این چتر توانسته‬ ‫به خودش سازمان بدهد‪.‬‬ ‫و باألخره رفرم اقتصادی؛ برابری ایجاد کردن‪ ،‬دولت رفاه ایجاد کردن‪ ،‬بیسوادی را ریشه کن کردن‪.‬‬ ‫اینها خواسته هایی است که سنت ًا با کمونیستها تداعی شده و واضح است که بخشی از پالتفرم کمونیستها‬ ‫است‪ .‬منتها نفس اصالحاتخواهی چه در کشورهای فقیر و چه در کشورهای غربی که در آنها شکاف‬ ‫طبقاتی دارد با انباشت سرمایه افزایش پیدا میکند‪ ،‬نفس اینکه ثروت را تعدی کنید‪ ،‬از آن بگیرید و به‬ ‫این بدهید‪ ،‬تجدید توزیع کنید‪ ،‬مبنایی بوده برای یک نوع کمونیسم در این کشورها که رگه های‬ ‫مختلف آن را در اروکمونیسم و چپ نو و غیره میبینیم‪ .‬ناسیونالیسم اینجا هم باز قوی است‪ .‬اآلن در‬ ‫مقاب اروپامحوری بورژوازی غرب‪ ،‬اگر توجه کنید میبینید که‪ ،‬چپها بشدت ضداروپایی شده اند‪ .‬یک‬ ‫رگه ناسیونالیستی که به نحوى چپ را سر پا نگهمیدارد‪ .‬حتی در کشورهای اروپای غربی اگر به سراغ‬ ‫رهبران اصلی چپ جنبش کارگری بروید‪ ،‬ناسیونالیسم را در آنها به شدت قوی میبینید‪ .‬در انگلستان از‬ ‫رهبران اتحادیه ای بگیر تا احزاب چپ آن‪ ،‬میگویند که ما انگلیشیم و اروپای واحد را قبول نداریم‪ ،‬و‬ ‫کمتر حزب چپ رادیکال اروپای غربی هست که طرفدار اتحاد اروپا باشد‪ .‬یک ناسیونالیسم قوی رکن‬ ‫اینها است‪.‬‬ ‫به هر حال اینها سه منشأ آن رویزیونیسم مربوطه است‪ .‬همانطور که گفتم اسمش رویزیونیسم نیست‪ ،‬این‬ ‫جنبش خو ِد طرف است ولی باید عینک را برداشت‪ ،‬درست جنبش طرف را دید و اسم واقعی اش را هم‬ ‫رویش گذاشت‪ .‬آن پدیده ای که در ایتالیا به خودش میگفت حزب کمونیست ایتالیا اآلن بعنوان‬ ‫”دمکرات چپ“ دارد کار میکند‪ .‬نخست وزیر داد‪ .‬برلینگوئر تمام عمرش فعالیت کرد به جایی نرسید‪،‬‬ ‫حزب دمکرات چپ ایتالیا نخست وزیر داد‪ .‬خیلی نباید اهدافش از اروکمونیستهای ایتالیا متفاوت‬ ‫باشد‪ .‬میخواهم بگویم اینها دیگر تحت اسم خودشان کار میکنند‪ .‬دیگر اصراری ندارند بروند عکس‬ ‫لنین را بیاورند یا کتاب مارکس را بفروشند‪ .‬میتواند به اسم خودش حرف بزند و اگر دقت کنید دیگر‬ ‫از رویزیونیسم در جایی خبری نیست‪ .‬کسی دیگر مشغول رویزیونیسم در مارکسیسم نیست‪.‬‬ ‫بنابراین ما صفت کارگر را به کمونیسم اضافه کردیم برای اینکه مشخص کنیم داریم از یک جنبش‬ ‫اجتماعی متمایز و الجرم از یک دیدگاه فکری متمایز حرف میزنیم‪ .‬دیدگاهی که متناظر است با این‬ ‫جنبش و نه هر جنبش دیگری که کسان دیگری میخواهند بسازند‪ .‬مارکسیسم متناظر و خوانا است با‬ ‫جنبش کمونیسم کارگری‪ .‬اگر شما بخواهید از آن تروری انقالب ملی بسازید باید عوضش کنید‪ ،‬باید‬ ‫در آن تجدید نظر کنید‪.‬‬ ‫ما کلمه کارگر را به این عنوان آوردیم که کمونیسم را در پایه جنبشی‪ ،‬از نظر طبقاتی و در پایه‬ ‫اجتماعی آن تفکیک کنیم‪ .‬کلمه کارگر را به عنوان اعالم وفاداری به اشخاصی که در کارخانه ها کار‬ ‫میکنند نیاوردیم‪ .‬چون این تعریف هر کمونیستی است‪ .‬هر کمونیستی قاعدت ًا میگوید زنده باد طبقه‬ ‫کارگر و میرود در بین کارگرها کار کند‪ .‬این کلمه برای ما‪ ،‬اآلن در این بحث‪ ،‬بار تروریکتر و‬ ‫علمیتری دارد‪.‬‬ ‫‪186‬‬


‫کمونیسم کارگری به معنی کمونیسم متوجه به کارگر نیست‪ ،‬بلکه به معنی کمونیسمی است که جنبش‬ ‫اجتماعی یک طبقه اجتماعی دیگر است‪ .‬در تمایز با کمونیسمهای غیرکارگری که روی آنها اسم‬ ‫میگذاریم‪ :‬کمونیسم بورژوایی روسیه‪ ،‬کمونیسم دهقانی چین‪ ،‬کمونیسم جهان سومی در خاورمیانه و‬ ‫کمونیسم خرده بورژوایی خلقی که شاهدش بودیم و خیلی هم با سازمانهایش سروکار داشتیم‪ .‬ما‬ ‫کمونیسم کارگری را مطرح میکنیم به عنوان طبقه کارگری‪ .‬خود مارکس هم گفت پرولتر یعنی‬ ‫سوسیالیسم‪ .‬کمونیسم پرولتاریایی را ما داریم مطرح میکنیم‪ .‬به عبارتی کار تازه ای نمیکنیم ولی کار‬ ‫کهنه ای که وقتش شده بود را داریم انجام میدهیم‪ .‬باید خیلی وقت بود که کمونیسم میآمد و یکبار‬ ‫دیگر میگفت قرار بود جنبش کمونیستی جنبش اجتماعی متفاوتی باشد‪ ،‬فقط قرار نبود که گویا همگ‬ ‫پیغمبری را دنبال میکنیم‪ ،‬مارکس انگلس‪ ،‬و هر کسی تفسیر خودش را بگذارد قبول است! یک جنبش‬ ‫اجتماعی متمایز است‪ .‬درنتیجه کمونیسم کارگری‪ ،‬من پایینتر جنبه های دیگرش را باز میکنم و‬ ‫توضیح میدهم که فرقش با سوسیالیسم کارگری‪ ،‬با مبارزه طبقاتی و اینها چه هست‪.‬‬ ‫فرق سوسیالیسم کارگری و کمونیسم کارگری‬ ‫کمونیسم کارگری جنبش سوسیالیستی کمونیستی طبقه کارگر است‪ ،‬در تمایز با جنبش کمونیستی‬ ‫طبقات دیگر‪ .‬هیچ اِشکالی ندارد‪ ،‬آنها هم مال خودشان را دارند‪ ،‬نسبت به این کلمه هم میتوانند حق‬ ‫آب و گ خودشان را داشته باشند‪ ،‬زنده باد کمونیسم هم میگویند و کشته میشوند‪ ،‬به اسم آن کمونیسم‬ ‫جنگ هم کرده اند و جلوی فاشیسم هیتلری هم ایستاده اند‪ .‬و بعض ًا به خاطر این تشابه اسمی بخش‬ ‫زیادی از نیروی طبقه ما را هم با خودشان برده اند و در این پروسه ها شرکت داشته اند و بعض ًا هم به ما‬ ‫امتیاز داده اند‪ .‬بطور واقعی کمونیسم روسی باألخره امتیازاتی به کارگر روسیه داد که توانست سر پا‬ ‫بایستد و از این کلمه تاریخی طبقه کارگر استفاده بکند‪ .‬از قبی اشتغال کام ‪ ،‬ممنوعیت اخراج‪ ،‬مسکن‬ ‫به عنوان حق مسلّم شما و پزشکی مجانی‪ .‬اینها را باألخره داده‪ ،‬چیزهای که گرفتن هر کدامشان در این‬ ‫کشورها ده پانزده سال جنگ میبرد‪ ،‬بورژوازی روسیه اینها را داده بود‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم باألخره اینها در سازش با کمونیسم کارگری بسر میبرند‪ .‬ولی شاهدیم که شکافهای‬ ‫طبقاتی عظیمی اینها را جُدا میکند‪ .‬طورى که حزب توده از بورژوازی ایران دفاع میکند‪ .‬به چپ‬ ‫افراطی میگوید‪ CIA-‬اى‪ ،‬تربچه های پوک! خوب میفهمی که حزب توده از نظر طبقاتی کجا ایستاده‬ ‫است‪ .‬بحث تاکتیک نیست‪ .‬طرف خاتمی را به عنوان آزادیخواه قبول میکند‪ ،‬حزب توده را نمیگویم‪،‬‬ ‫بخش زیادی از چپهای آن مملکت‪ ،‬به خاتمی میگوید آزادیخواه و به من و شما میگوید دیکتاتور!‬ ‫دارد تعلق اجتماعی اش را توضیح میدهد‪ .‬مال همان طبقه ای است که خاتمی هم یکی دیگر از‬ ‫شخصیتهایش است‪ .‬یعنی من و شما به آقای خانبابا تهرانی بدهکاریم که چرا ما‪ ،‬دیکتاتورها‪،‬‬ ‫مستبدهای قیّم مردم‪ ،‬از آقای خاتمی که معلوم نیست چه طوری آمده رئیس جمهور مردم شده و زندان‬ ‫دارد‪ ،‬دفاع نکرده ایم!‬ ‫میخواهم بگویم جایگاه اجتماعی اینها را باید دید و کمونیسم کارگری این لغت است‪ .‬و باألخره در‬ ‫آخر جلسه پیش‪ ،‬این را هم بحث کردم که کارگر‪ -‬کارگری اى که اخالقی است هم خودش یک روایت‬ ‫بورژوایی است‪ .‬صحبتش دقیق ًا بستن در دهان کارگر برای پیاده کردن برنامه اجتماعی غیرکارگری‬ ‫است‪ .‬صحبت کسی که کارگر را تقدیس میکند به عنوان یک شغ یا به عنوان یک فرد‪ .‬کارگرپرستی اى‬ ‫که در سازمانهای چپ خلقی دیدیم‪ ،‬کارگر پرستی اى که کارگر را بجای همان پدیده های مقدس‬ ‫‪187‬‬


‫مذهب خودش نشانده‪ ،‬دقیق ًا پنهان کردن جایگاه اجتماعی اش است‪ .‬چون شما تا حاال یک رهبر اتحادیه‬ ‫کارگری را ندیده اید که کارگرپناهی و کارگرپرستی از خودش بیرون بدهد‪ .‬نوشته های اولیه حزب‬ ‫کمونیست ایران زمان سلطانزاده و حیدر عمواوغلی را نگاه کنید اطالعیه اش این نیست که کارگران‬ ‫غیور و قوی و آگاه ایران بپا خیزید‪ ،‬میگوید‪ :‬مردم بی غیرت و کم شعور مملکت! آخر تا کی‬ ‫میخواهید به این خفت تن بدهید؟‬ ‫طرف خودش را از آن طبقه جدا نمیکند‪ .‬اگر کسی شروع کرد به نان قرض دادن به کارگر و پوشاندن‬ ‫این واقعیت که کارگر ایرانی تشک ندارد‪ ،‬اساس ًا سازمان جدی ندارد‪ ،‬رهبر عملی سرشناسی ندارد و‬ ‫شروع کرد به تقدیس کارگر بعنوان یک پدیده تمام شده و به پیروزی رسیده که باید جرعه‬ ‫آزادیخواهی را در محضرش بنوشند‪ ،‬این آدم یک نوع کالشی دیگر از جناح ناسیونالیسم چپ ایرانی‬ ‫را میخواهد نشان بدهد که میخواهد کارگر را بعنوان جاوید شاه وارد تظاهرات ملت سازی خودش‬ ‫بکند‪ .‬کارگران ما‪ ،‬کارگران میهن ما‪ ،‬اینطوری فکر نمیکنند‪ .‬همیشه هم این ما را میآورند‪” .‬کارگران‬ ‫ما‪ ،‬آنطور فکر میکنند“! او یک میهن دارد‪ ،‬خودش هم مرکزش است و کارگر هم براى او یکی از‬ ‫پرسوناژهای آن میهن است‪ .‬و کسانی که این تقدیس را میکنند‪ ،‬همانطور که شاه ممکن بود از مردم‬ ‫صبور و رنجبر و عشایر غیور ایران تقدیر بکند‪ ،‬اینها هم از کارگر تقدیر میکنند‪.‬‬ ‫بحث ما ربطی به این ندارد‪ .‬کمونیسم کارگری جریانی است متعلق به داخ طبقه کارگر و به نظر من با‬ ‫صراحت کام میتواند راجع به خودش و بقیه طبقه کارگر حرف بزند‪ .‬احتیاجی به تملق طبقاتی گفتن‬ ‫ندارد‪ .‬و یکی از گرایشاتی که در خود احزاب چپ رشد میکند این است که ”حرف آخر با کارگر‬ ‫است“ و ”تو کی هستی“‪ ،‬و “مارکس کی بوده“! و حتی مارکس و لنینیسم میشوند زیر مجموعه ای از‬ ‫پدیده کارگر! به این معنی که اگر کارگرها در یک کارخانه ای رأی بدهند که مارکس اشتباه کرده من‬ ‫و شما باید بیاییم از آنها قبول کنیم! آن اکونومیسم حتی کلمه ای است باالتر از این‪ ،‬یک نوع‬ ‫کارگرگرایی بورژوایی و گفتم دقیق ًا آن احساس گناه تاریخی طبقه بورژوای ایران را نشان میدهد که‬ ‫حتی نتوانسته یک طب ملی را در آن مملکت برقرار کند‪ .‬و میخواهد این را با مجیز گفتن و چاپلوسی‬ ‫کردن‪ ،‬از دل طبقه کارگر در آورد‪ .‬به هر حال اینها نکاتی بود در بخش قبلی صحبتهای ما در رابطه با‬ ‫بحث کمونیسم کارگری ‪.‬‬ ‫اشاره ای به تاریخ پیدایش این بحث میکنم‪.‬‬ ‫این بحث در حزب کمونیست شوروی شروع نشد‪ ،‬در حزب کمونیست چین شروع نشد‪ ،‬در حزب‬ ‫کمونیست ایتالیا و اسپانیا هم شروع نشد‪ ،‬در حزب کمونیست ایران شروع شد‪ .‬این یک واقعیت است‪،‬‬ ‫کسی با این کاری نمیتواند بکند‪ .‬این بحثها آنجا شروع شد‪ ،‬آنجا نوشته شد‪ ،‬آنجا مکتوب شد و‬ ‫اسنادش متأسفانه به آن زبان است و محصول یک پروسه تاریخی در ایران بود‪ .‬این را بعد ًا در بخش‬ ‫محتوایی بحثم توضیح میدهم‪ ،‬رابطه اندیشه با جنبش سیاسی بخصوص‪.‬‬ ‫ولی به طور واقعی علت اینکه این بحث در ایران توانست ببرد و پیروز شود و این همه آدم را در‬ ‫منطقه‪ ،‬در ایران و عراق بطور مشخص‪ ،‬دور خودش متحد نگهدارد این است که پشتش به یک انقالب‬ ‫وسیعی بود که در آن کارگرها به میدان آمدند‪ .‬در انگلستان همین دیروز کمپانی ‪ BMW‬شرکت‬ ‫ال تکان نمیتوانند بخورند‪ .‬جز‬ ‫‪ Rover‬را فروخته و پنجاه هزار نفر را بیکار میکند و کارگران اینها اص ً‬ ‫شعار نوشتن به در و دیوار خانه های خودشان کاری نمیتوانند بکنند‪.‬‬ ‫‪188‬‬


‫در انقالب ایران کارگر به میدان آمد معلوم شد ”خدا خودش کارگر است“ و معلوم شد ”مسلمانان‬ ‫طرفدار کارگرند“‪ ،‬معلوم شد ”کارگران رهبر سرسخت انقالبند“‪ .‬آن پتانسی و آن ظرفیتی که طبقه‬ ‫کارگر دارد‪ ،‬بیست سال پیش در یک کشور نسبت ًا بزر با ‪ ٤١ -٥١‬میلیون جمعیت آن موقع‪ ،‬از نظر‬ ‫جغرافیایی بزر از نظر سوق الجیشی مهم‪ ،‬طبقه کارگر خودش را تکان داد‪ .‬و در ظرف یکی دو سال‬ ‫بحثهایی که ممکن است در جنبشهای اجتماعی سیاسی دیگر کشورهای دیگر ‪ ٥١ - ٢١‬سال تعیین‬ ‫تکلیف شود و بحث شود و آخرش هم معلوم نشود حق با کی است‪ ،‬در ظرف یکی دو سال در ایران‬ ‫معلوم شد که کمونیسم خلقی به درد نمیخورد‪ ،‬مارکس درست گفته و حزب کمونیست ایران تشکی شد‬ ‫که خیلی از این بحثها در آن حزب بحثهای ههمونیک بود‪ .‬یعنی عین این بحثها را میشد در حزب‬ ‫کمونیست ایران سابق زد و زدیم‪ ،‬و میگفت همین اآلن میخواهم پیاده کنم و ما رهبرهایش بودیم‪ .‬این‬ ‫بحثها در ظرف سه سال چپ ایران را با خودش برد‪ ،‬چرا؟ برای اینکه این انقالب آنقدر بطور مشهودی‬ ‫دروغین بودن کمونیسم جنبشهای دیگر را عیان کرده بود که کسی نمیتوانست از آن دفاع کند‪ .‬جنبش‬ ‫کمونیسم بورژوایی رفت پشت حکومت مرتجعی که سر کار بود‪ ،‬دیگر میخواستند چکارش کنند؟‬ ‫اآلن در انگلستان شما بروید پشت تونی بلر هنوز معلوم نیست چکار کردهاید‪ ،‬ولی در ایران بروید پشت‬ ‫خمینی خیلی معلوم است چکار میکنید‪ .‬و هیچ کمونیستی که برای خودش احترام قائ بود نمیتوانست‬ ‫در کمپ کمونیست روسی بماند‪ ،‬در کمپ کمونیست چینی و سه جهانیها بماند‪ ،‬نمیتوانست در کمپ‬ ‫فدایی بماند که با ”تروری دوران“ داشت از یک جناح حاکمیت دفاع میکرد‪ .‬در نتیجه پروسه سیاسی و‬ ‫اتفاقهای سیاسی که در ایران افتاد مهمترین فاکتور بود‪ .‬بحثی که میتوانست در آلمان هم مطرح شود‪.‬‬ ‫میتوانست در انگلستان هم مطرح شود و شاید هم شده و ما خبر نداریم‪ ،‬خیلیها هم این بحثها را کرده‬ ‫ال به این بحثها رسیده اند و در این کشورها طرح کرده اند و کسی هم‬ ‫اند‪ ،‬ممکن است خیلیها مستق ً‬ ‫تحویلشان نگرفته‪ .‬ولی این بحثها به یک انفجار جنبشی در چپ ایران و عراق تبدی میشود و این همه‬ ‫آدم دور خودش جمع میکند‪ .‬به خاطر اینکه از یک تجربه انقالبی بیرون میآییم که کارگر در آن نقش‬ ‫داشت و شکاف طبقاتی را میشد دید‪ ،‬حضور طبقه را میشد دید و پدیده هایی مث قیام‪ ،‬حزب‪،‬‬ ‫اعتصاب‪ ،‬قدرت‪ ،‬دولت‪ ،‬سرنگونی مقوالتی کتابی نماندند‪ .‬اینها جلوی چشم ما اتفاق افتادند‪ .‬کودتا‪،‬‬ ‫ضد کودتا‪ ،‬جنگ‪ .‬شما ممکن است متوجه نباشید که شهود چه تاریخ غنی سیاسی ای هستید‪ .‬شما‬ ‫بروید در فرانسه به یکی بگویید کودتا‪ ،‬خودش هیچ تجربه ای از کودتا ندارد‪ .‬روی سر من و شما‬ ‫ریختند و کودتا کردند و صدهزار تا را گرفتند کشتند‪.‬‬ ‫موج اعدامهای اندونزی را ما در کتاب میخوانیم ولی موج اعدامهای ایران تاریخ زندگی خودمان‬ ‫است‪ .‬مبارزه مسلحانه‪ ،‬معلوم نیست چند تا پارتیزان مسلحی که هفت هشت سال جنگ کرده در این سالن‬ ‫نشسته اند‪ ،‬خیلیها هستند‪ .‬کسان که مبارزه مخفی کردند‪ ،‬در کتاب میخواندیم ”تلفیق مبارزه مخفی و‬ ‫علنی“‪ .‬روزنامه ریز را بلشویکها چاپ میکردند و یواشکی از باکو میآوردند و میدادند‪ .‬خود ما صدها‬ ‫برابر این کارها را کردیم‪ .‬تمام پدیده هایی که قرار بود در کتابها شنیده شود و خوانده شود را‪ ،‬این‬ ‫نس بعینه دید و در نتیجه همه تروریها خیلی سریع به بوته آزمایش گذاشته شد‪ .‬و خیلی سریع جوابش‬ ‫معلوم شد‪ .‬خیلی سریع جوابش معلوم شد که معنی اجتماعی و عملی‪ -‬سیاسی این بحثها چیست؟ اتحاد‬ ‫مبارزان که میگوید این‪ ،‬فرقش با رزمندگان که میگوید آن چه است؟ دو ماه بعدش معلوم میشود‪.‬‬ ‫جامعه نمیتوانست ساکن بماند و بحثها جدل بین افکار باشد‪ ،‬با سرعت به بحثهایی که برد و معنی عملی‬ ‫‪189‬‬


‫پیدا میکرد تبدی میشد‪ .‬رابطه حزب دمکرات و کومه له‪ ،‬بورژوازی کُرد و پرولتاریای کُرد‪ ،‬با هر‬ ‫تبیینی که هر کس دارد‪ ،‬جنگ شد‪ ،‬جنگی که هر کدام از طرفین دویست و چند نفر کشته دادند‪ .‬یک‬ ‫جنگ عظیم شد بین نیروهای بورژوایی و کمونیستی در کردستان که در آن عده زیادی کشته شدند‪ ،‬و‬ ‫مُهر خودش را برای همیشه به جنبش کردستان زده‪ ،‬مال نس ما است و بر سر بحثهای کمونیسم و آنتی‬ ‫کمونیسم صورت گرفت‪ .‬بر سر بحث آزادی بیان‪ ،‬آزادی بی قید و شرط‪ ،‬حق تشک ‪ ،‬آزادی تشکی‬ ‫شورا‪ ،‬آزادی زن‪ ،‬این جنگها شد‪.‬‬ ‫شما اگر زن را پیشمرگه نمیکردید و از آزادی بیان دفاع نمیکردید و کمونیسم را تبلیغ نمیکردید‬ ‫هیچوقت با حزب دمکرات هم دعوایتان نمیشد‪ .‬ولی با دمکرات جنگ کردی برای اینکه پیشمرگه زن‬ ‫میرفت در روستا و تبلیغات میکرد و مردم را میشوراند‪ .‬منافع طرف به خطر افتاده بود‪ .‬میخواهم بگویم‬ ‫یک جنبش مادی عظیم اجتماعی نیرویی بود که این بحثها را به جلوى صحنه راند‪ .‬اینکه یک بحث کجا‬ ‫مطرح میشود آنقدر مهم نیست‪ ،‬اینکه بحث از کجا از نظر تروریکی و فکری از کجا در میآید زیاد‬ ‫تعیین کننده نیست‪ .‬شما هر تروتسکیست انگلیسی را میگذاشتید در ایران‪ ،‬گروههای بهترشان یا هر آدم‬ ‫رادیکال آن موقع در چپ ایتالیا و پرتغال را میگذاشتید در ایران میگفت این که جنبش ملی است‪ ،‬این‬ ‫که خلقی است‪ ،‬فور ًا متوجه میشد‪ .‬یعنی احتیاجی نبود شما از نظر اندیشه کار زیادی بکنید برای اینکه‬ ‫بفهمید و بگویید آن اتفاق کمونیستی نیست‪ .‬و خیلیها گفتند‪ .‬در کشورهای دیگر هم گفتند‪ .‬فرق ایران‬ ‫این بود که این فوراً به یک نیروی مادی تبدی شد و این بحثها رشد کرد‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری به این ترتیب محصول تحرک کارگر ایرانی است که بعد انقالب ‪ ٧٥‬و حین انقالب‬ ‫‪ ٧٥‬با این بحثها رشد کرد‪ ،‬و به یک اعتبار محصول اصالحات ارضی است‪ .‬محصول اصالحات ارضی‬ ‫دهه چه در ایران است که کارگران در آن به قشر اصلی استثمار شونده تبدی شدند‪ .‬شهرها بزر‬ ‫شدند و بساط دوره اپوزیسیونیسم جبهه ملی و حزب توده برچیده شد و دیگر آنها احزاب اصلی جامعه‬ ‫را تشکی نمیدادند‪ .‬کافی بود یک جوانی یک جایی‪ ،‬یک فدائی‪ ،‬یک پرچم کمونیسم بلند کند‪ ،‬بیشتر‬ ‫مردم دور آن جمع میشدند تا بروند دور حزب توده جمع شوند‪ .‬دیگر جبهه ملی برای مردم یک پدیده‬ ‫ثانوی بود ولی سازمانهای کمونیستی متعدد در هر کوچه بوجود آمد‪ .‬شوراهای کارگری بوجود آمد‪.‬‬ ‫خاصیت صنعتی شدن‪ ،‬کارگری شدن جامعه ایران و بعد خاصیت دخالت کارگر در جامعه ایران بود‪.‬‬ ‫بحثی که مارکس کرده بود و روی کاغذ بود‪ ،‬در ایران به سادگی مطرح شد و در آن نس از چپ ایران‬ ‫پیروز شد‪ .‬البته اآلن سختتر است‪.‬‬ ‫فکر میکنم همه قبول دارند‪ ،‬نه فقط ماهایی که بعضی در حزب کمونیست ایران و عراق هستیم یا در این‬ ‫جنبش بودیم‪ ،‬که اگر نقشه کمونیسم ایران را بچینید کمونیسم کارگری در آن پدیده ویهه ای است‪.‬‬ ‫شما نمیتوانید از اندیشه کمونیستی فدایی و راه کارگر و غیره بعنوان پدیده های متعین دارای دینامیسم‬ ‫داخلی حرف بزنید‪ .‬یک سِری افکار آزادیخواهانه ای که همیشه بوده اآلن هم هست‪ .‬ولی همه میفهمند‬ ‫یک چیز ویهه ای را که یک گذشته و یک آینده ای حتم ًا دارد بیان میکند‪ .‬یک داستانی پشت این است‪.‬‬ ‫تنها جریان ایدئولوژیک معتبر چپ ایران و منطقه است‪ .‬بخاطر اینکه انقالب پشت آن بود و بخاطر اینکه‬ ‫آن انقالب آن را جلوی صحنه آورد‪ .‬و درنتیجه بحث را از قلمرو افکار و پلمیک و رویزیونیسم بیرون‬ ‫برد و بحث را خیلی سریع اجتماعی کرد‪ .‬اینها بحثهایی بود که در جلسه پیش به آن اشاره کردیم‪.‬‬ ‫***‬ ‫‪190‬‬


‫در سمینار این دفعه میخواهم راجع به محتوای فکری این کمونیسم کارگری صحبت کنیم‪ .‬اینکه راجع‬ ‫به جنبه های مختلف متد‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬سیاست و غیره چه فکر میکنیم‪ .‬یعنی با توجه به اینکه از خصلت‬ ‫اجتماعی جنبشمان بحث کردیم حاال میخواهیم راجع به مارکسیسممان یک مقدار بیشتر صحبت کنیم‪.‬‬ ‫کمونیسم علم شرایط رهایی طبقه کارگر‬ ‫به بخش دوم سمینار که جزو دستور بحث است میرسیم ولی خیلی سریع به دو مبنای کمونیسم کارگری‬ ‫اشاره میکنم‪ .‬در بحث قبلی گفتم و اآلن هم در بحث بعدی میگویم‪ ،‬معنی این دو تا مبنا چیست‪ ،‬که از‬ ‫یک طرف کمونیسم علم رهایی طبقه کارگر است‪ ،‬علم شرایط رهایی طبقه کارگر است ‪.‬و دوم اینکه طبقه‬ ‫کارگر نمیتواند آزاد شود بدون اینکه همراه خودش ک جامعه را آزاد کند‪ .‬دفعه پیش سعی کردم این‬ ‫را مقداری توضیح بدهم‪ .‬در تکه اول بحث امروز هم دقیق ًا جمله اول را بحث کردیم و در تکه دوم‬ ‫بحث عمالً برمیگردیم به جمله دوم‪.‬‬ ‫اینکه علم رهایی طبقه کارگر است یعنی اینکه کمونیسم کارگری دکمونیسم) اندیشه ای است‪،‬‬ ‫ایدئولوژی اى است و مجموعه نگرش و دیدگاه و استراتهی اى است که ناشی از پیدایش یک طبقه‬ ‫معیّنی است به اسم طبقه کارگر مزدبگیر که همراه انقالب صنعتی و بعد از انقالب صنعتی‪ ،‬همراه خودش‪،‬‬ ‫با جدالش برای رهایی‪ ،‬جنگش برای رهایی از شرایط استثمار آور خودش است که کمونیسم را در‬ ‫جامعه شک میدهد و بارور میکند‪.‬‬ ‫ناسیونایسم ممکن است علم رهایی بورژوازی کشورهای تحت سلطه باشد‪ .‬جنبش ناسیونالیستی یا افکار‬ ‫و دیدگاه ناسیونالیستی هم کمک به رهایی کسی میکند‪ .‬کمونیسم‪ ،‬بحث مارکس این است که‪ ،‬به طور‬ ‫مشخصی ایدئولوژی و دیدگاه ناظر بر تالش این طبقه است برای رهایی‪ .‬که در جلسه قب صحبت‬ ‫کردیم‪ .‬همیشه تضاد بین استثمار شونده و استثمار کننده در جامعه وجود دارد و هر دفعه هم پرچم‬ ‫مبارزه برای رهایی از آن استثمار و انقیاد بلند شده است‪.‬‬ ‫بحث مارکس این است که پرچم کمونیسم پرچم این نوع استثمارشونده جدید است‪ .‬برده یا رعیت یا‬ ‫اقشار تحت ستم دیگر جامعه وقتی میخواهند برای رهایی خود بلند شوند لزوم ًا پرچم کمونیسم را بلند‬ ‫نمیکنند‪ .‬طبقه کارگر است که بخاطر موقعیت عینی خودش در جامعه‪ ،‬باید پرچم مبارزه ای را بلند کند‬ ‫که به آن موقعیت عینی خاتمه میدهد و آن وضعیت مزدبگیری است‪ .‬احتیاجی نیست که شما برای لغو‬ ‫ال با اندیشه کاپیتالیستی عملی است‪ .‬شما‬ ‫برده داری اندیشه کمونیستی داشته باشید‪ .‬لغو برده داری کام ً‬ ‫میگویید برده داری لغو شد و از امروز هیچکس حق ندارد کسی را تحت انقیاد جسمی در بیاورد‪ .‬کسی‬ ‫صاحب کسی نیست‪ ،‬کسی برای کسی بردگی نمیکند‪ .‬تمام شد‪ .‬بازار آزاد است بروند کار و زندگیشان‬ ‫را بکنند‪ .‬یا حتی در فرودالیسم و رابطه ارباب و رعیت که از یک طرف وابسته است به زمین و از یک‬ ‫طرف بخشی از ملک اربابی است‪ .‬اینطوری نیست که رعیت میتواند سرش را بیندازد پایین و برود شهر‪،‬‬ ‫میآیند و میبرند و میگویند شما از ابواب جمعی فالن خان هستید‪ ،‬باید آنجا س ِر زمین بمانید‪ .‬همانطور‬ ‫زمینی از خودش ندارد ولی کشت میکند‪ .‬رعیت پرچم تقسیم اراضی را بدست میگیرد‪ ،‬پرچم کمونیسم‬ ‫را بدست نمیگیرد‪.‬‬ ‫کمونیسم علم رهایی طبقه کارگر است‪ .‬اگر کارگر مزدبگیر بخواهد از این وضعیت‪ ،‬که در آن از طریق‬ ‫مکانیسم مزدبگیری استثمار میشود‪ ،‬رها شود پرچمش میشود کمونیسم‪ .‬اگر بخواهد مزدش را باال ببرد‬ ‫پرچمش کمونیسم نیست ولی باال رفتن مزد به تنهایی رهایی کارگر نیست‪ .‬به این معنی آن جمله اول‬ ‫‪191‬‬


‫دقیق ًا دارد همان چیزی را میگوید که در این دو جلسه سعی کردیم بگوییم‪ .‬کمونیسم تروری هر کاری‬ ‫نیست‪ ،‬تروری یک کار معیّن است‪ ،‬تروری از بین بردن نظام مزدبگیری در جامعه سرمایهداری است‪.‬‬ ‫آن جمله دوم‪ ،‬که طبقه کارگر نمیتواند آزاد شود بدون اینکه همراه خودش همه جامعه را آزاد بکند‪،‬‬ ‫باز برمیگردد به موقعیت عینی کارگر و به خصوصیات عینی جامعه اى که این طبقه میخواهد در آن‬ ‫جامعه این رهایی را بدست بیاورد‪ .‬چطور میشود در جامعه سرمایه داری کارگر مزدبگیر آزاد شود در‬ ‫ضمن اَشکال دیگر ستمکشی باقی بماند؟ وقتی از نظر تحلیلی نگاه میکنید میبینید ستمکشی اى که زنان‪،‬‬ ‫نهادهایی که در چهارچوب تبعیض نهادی حقوق کمتری میگیرند یا شرایط نامطلوبی دارند‪ ،‬چطور‬ ‫میشود در جامعه موجود بجا بماند وقت که شما بنیادش را که مالکیت خصوصی و رقابت بر سر‬ ‫سودآوری سرمایه و انباشت سرمایه است را از بین برده اید؟ کی دارد به چه دلیلی برای مثال زن را‬ ‫تحت ستم قرار میدهد یا به چه دلیلی نهادپرستی به بقای خودش ادامه میدهد؟‬ ‫به این معنی انقالب کارگری انقالبی است که خودبخود ریشه بقیه اَشکال ستم را از بین میبرد‪ .‬که من در‬ ‫این بحث به این میرسم که چرا ما ریشه همه مشقات جامعه امروز را حتی با اینکه ظاهر کهنه ای دارد‪،‬‬ ‫مث مردساالری که اختراع سرمایه داری نیست‪ ،‬ولی فکر میکنیم نابودی سرمایه داری ریشه‬ ‫مردساالری را از بین میبرد‪ ،‬در صورت که سابقه مردساالری خودش از سرمایه داری بیشتر است و‬ ‫ریشه اش قدیمیتر است؟ چرا فکر میکنیم انقالب کارگری مردساالری را از بین میبرد و زن و مرد را‬ ‫برابر میکند؟ چرا فکر میکنیم انقالب کارگری نهادپرستی را میتواند از بین ببرد؟‬ ‫بحث جمله دوم‪ “ :‬کارگر آزاد نمیشود مگر اینکه همه را با خودش آزاد کند‪ ”،‬آنقدر به یک سیاست‬ ‫ائتالفی و جلب اقشار مختلف برنمیگردد تا اینکه به آن موقعیت عینی که طبقه کارکر برای رهایی‬ ‫خودش به آن احتیاج دارد‪ .‬اگر به جنبش فمینیستی نگاه کنید‪ ،‬که برای رهایی زن یا برای گرفتن‬ ‫حقوق زن مبارزه میکند برای مثال‪ ،‬این مجبور نیست مناسبات ملکی را از بین ببرد‪ ،‬میتواند در‬ ‫مناسبات فعلی خواهان حذف تفاوت زن و مرد باشد‪ .‬بگوید لطف ًا جامعه سرمایه داری به یک چشم به‬ ‫جنسیتهای مختلف نگاه کند‪ .‬حاال ممکن است از نظر عملی چنین کاری دشوار باشد ولی از نظر‬ ‫تروریکی غیرممکن نیست که بشود فرض کنیم یک جامعه سرمایه داری به جنسیت آدمها کاری ندارد‪.‬‬ ‫هر که کارگر است کارگر است‪ ،‬هر که هم کارفرما است کارفرما است‪ .‬همانطور که میبینیم این مرزها‬ ‫بتدریج دارد سست میشود‪ .‬زنان بیشتر میروند در بازار کار و در مدیریت هم دارند بیشتر نقش پیدا‬ ‫میکنند‪ .‬در سیاست هم بیشتر نقش پیدا میکنند‪ .‬از نظر تروریکی‪ ،‬در آن چهارچوبی که سرمایه داری‬ ‫برابری را قبول دارد‪ ،‬چیزی مانع این نیست که در جامعه سرمایه داری زن و مرد برابر باشد‪ .‬ولی عملی‬ ‫نیست که در جامعه سرمایه داری کارگر مزدبگیر برابر باشد با کس که وسای تولید را در اختیار دارد‪.‬‬ ‫بخاطر خصلت انقالبی که کارگر میکند‪ ،‬جامعه ای را بوجود میآورد که آن جامعه اساس اقتصادی و‬ ‫اجتماعی “زیر استثمار و ستم در اَشکال دیگر ” را ازبین میبرد و درنتیجه کارگر همراه خودش بقیه را‬ ‫آزاد میکند‪.‬‬ ‫واضح است که خود همین به او اجازه میدهد که طبقات محروم را دعوت کند به جنبش خودش‬ ‫بپیوندند‪ ،‬شاید در صدر جنبشهای رفع تبعیض قرار بگیرد‪ .‬ولی بحث مارکس از سر ابهکتیو و مادی‬ ‫است‪ .‬یعنی کارگر نمیتواند آزاد شود مگر اینکه همه اَشکال ستم را‪ ،‬همراه آن شک از ستم‪ ،‬در جامعه‬ ‫از بین ببرد‪.‬‬ ‫‪192‬‬


‫به تعریف طبقه و کمونیستها بخشی از طبقه اند هم میرسیم‪ .‬من میخواهم سر تیتر خودش چند چیز را‬ ‫اینجا تفکیک کنم‪ .‬فرق بین مبارزه طبقاتی‪ ،‬جنبش کارگری‪ ،‬سوسیالیسم کارگری و کمونیسم کارگری‪.‬‬ ‫میخواهم این سه تا پدیده را یک درجه از هم تفکیک کنم‪ .‬در این بخش از بحثم به آن میرسم و راجع به‬ ‫آن میتوانیم صحبت کنیم‪ .‬همانطور سؤال سوم‪ ،‬فرق بین جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی‪.‬‬ ‫گمان کنم در کنگره سوم آن حزب بود که من این بحث را مطرح کردم که تنها سوسیالیسم کارگری‬ ‫بجا میماند‪ .‬بحثی بود در رابطه با پایان عصر رویزیونیسم‪ .‬اگر دقت کنید پدیده کمونیسم غیرکارگری‪،‬‬ ‫ال طبقات دیگر از ایده کمونیسم و از پرچم‬ ‫با توجه به شکست شوروی و فروپاشی اردوگاه شوروی‪ ،‬عم ً‬ ‫کمونیسم دست برداشتند‪ .‬یعنی تالش جدی اى نیست برای اینکه کسی تحت پرچم کمونیسم برای‬ ‫منافع غیرکارگری و غیرسوسیالیستی مبارزه کند‪ .‬حتی به درجه ای خود کمونیستها مجبور شدند‬ ‫حرفهایشان را تحت پرچمهای غیرکمونیستی مطرح کنند که مورد توجه قرار بگیرد‪.‬‬ ‫بحث آنجا این بود‪ ،‬قب از سقوط شوروی‪ ،‬که کمونیسم ملی‪ ،‬کمونیسم جهان سومی‪ ،‬کمونیسم خلقی‪،‬‬ ‫کمونیسم دمکراتیک‪ ،‬کمونیسم رادیکال غیرکارگری دیگر محلی از اِعراب ندارند و آن اردوگاه دارد‬ ‫پایین میآید و همراه با آن همه این انتقادات حاشیه ای به آن اردوگاه هم از بین میروند‪ .‬از این پس‬ ‫فقط کمونیسم در جهان ما یک مبنا میتواند داشته باشد‪ ،‬و آن این است که واقع ًا روی جنبش طبقه‬ ‫کارگر بنا شود‪ .‬بیرون جنبش طبقه کارگر‪ ،‬برای هیچ قشر دیگری منفعتی نیست که پرچم کمونیسم را‬ ‫ال جنبش دهقانان فالن جا یا جنبش خرده‬ ‫بلند کند و یک نوع سوسیالیسم انقالبی‪ ،‬که حاال مث ً‬ ‫بورژوازی محل فالن کشور است‪ ،‬رشد کند‪ .‬نه آکادمی عالقه ای به مارکسیسم دارد و نه جنبشهای‬ ‫اصالح طلب دیگر در غرب به خودشان میگویند کمونیست‪ .‬آن پیشبینی این وضعیتی است که اآلن‬ ‫کمابیش در آن هستیم‪.‬‬ ‫نکته پنجم هم دقیق ًا همین است‪ .‬جُدا از منفعت کارگری نمیشود پراتیک انقالبی تعریف کرد‪ .‬قبال میشد‪.‬‬ ‫اآلن شما دقت کنید هر جنبش استقالل طلبانه اول از آمریکا خواهش میکند که دخالت کند‪ .‬در‬ ‫همسازی و جلب توافق آمریکا و غرب آپارتاید را باید بر انداخت‪ ،‬با جلب توافق غرب باید آخوندها‬ ‫را برداشت‪ .‬و در چهارچوب نظم نوین جهانی و خردگرایی دمکراتیک بگذارید یک کاری کنیم که‬ ‫عربستان هم زنهایش بتوانند رانندگی کنند‪ .‬جنبشی که بنا باشد فقط زن را در عربستان سعودی آزاد‬ ‫کند‪ ،‬غیرسوسیالیستی هم بخواهد بماند‪ ،‬خصلت انقالبی پیدا نمیکند‪ ،‬به ساختار سیاسی جهان امروز‬ ‫متوس میشود‪ .‬به سراغ رؤسای جهان امروز میرود‪ ،‬هرکه باشد‪ ،‬میگوید هیالری کلینتون یک فکری هم‬ ‫به حال زنهای عربستان بکنید و او هم فکرى میکند‪ .‬اینطور نیست که همه اش تعارف است‪.‬‬ ‫بطور واقعی غرب و ساختار سیاسی جامعه غربی دارد تالش میکند جهان را در یک مجموعه ای کمابیش‬ ‫همشک از مدل غربی ادغام کند‪ .‬حاال اگر کسی دردش در این چهارچوب شفا پیدا میکند به همان هم‬ ‫متوس میشود که میتواند این جواب را بدهد‪ .‬اگر کس میخواهد در ترکیه انتخابات دمکراتیک غربی‬ ‫صورت بگیرد‪ ،‬بهتر است بجای اینکه بیاید سراغ ما برود سراغ آمریکا‪ .‬همین هم منطق است‪ .‬شما‬ ‫بگویید حاال این در ناتو باشد‪ ،‬میخواهد پشت در ورود به اروپای واحد باشد‪ ،‬آقای طبقه حاکمه‬ ‫ترکیه تو را به خدا انتخابات درستی بگذار! این فشار خیلی بیشتری است روی آن دولت تا جنبش‬ ‫کارگری ترکیه بلند شود‪ ،‬که از این پروسه انتخابات لیبرالی میپرد و میرود یک چیز دیگری را پیاده‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫‪193‬‬


‫میخواهم بگویم اآلن خیلی روشن است که منفعتهای غیرکارگری چهارچوبهای غیرانقالبی برای تحققشان‬ ‫پیدا میکنند‪ .‬حتی سرنگون کردن رژیم آخوندی در ایران‪ ،‬انداختن رژیم مذهبی و دست راستی در‬ ‫ایران‪ ،‬برای بخشهای غیرپرولتری اپوزیسیون ایران‪ ،‬عامدانه قرار نیست رنگ انقالبی به خودش بگیرد‪.‬‬ ‫اگر دقت کنید به ما اعتراض میکنند که چرا شما طرفدار راه ح مسالمت آمیز نیستید‪ .‬میگویند چرا‬ ‫نمیشود با بیانیه صادر کردن و تقویت منتظری و دست به دامن اروپای واحد شدن و کمک آمریکا‪،‬‬ ‫رژیم جمهوری اسالمی را تضعیف کرد؟‬ ‫مقایسه کنید با زمان شاه که طرف که ذوب آهن میخواست اسلحه دستش میگرفت‪ ،‬کسی که معتقد بود‬ ‫تقسیم اراضی باید بشود اسلحه دستش میگرفت‪ ،‬کسی که معتقد بود بد کاری کردند خسرو خان قشقایی‬ ‫را اذیت کردند اسلحه دست میگرفت و اآلن آنکس که میخواهد رژیم را بیاندازد مراجعه میکند به‬ ‫سازمان مل ! عین این اتفاق افتاده‪ .‬خیلی دشوار است که اآلن جنبشهای انقالبی و رادیکالی شک بگیرد‬ ‫که هدف و مبنای اساسی آنها جنبش طبقه کارگر نباشد‪ ،‬مثالً خواست اقشار و طبقات دیگر باشد‪.‬‬ ‫***‬ ‫مقدمه بحث‬ ‫یک تیتر بحث امروز ما تروری و حزب و رابطه حزب و جامعه و حزب و جنبشهای اجتماعی است که به‬ ‫آن میرسم‪.‬‬ ‫به نظر من صحبت علی جالب است‪ .‬به خاطر اینکه اجازه میدهد من نکته ای که شاید مهمترین وجه این‬ ‫سمینار است را بگویم‪ .‬اگر ما فقط با آدمهایی سروکار داریم که عضو حزبی میشوند و میروند فعالیت‬ ‫میکنند‪ ،‬درست است‪ .‬ولی یک جنبش سیاسی احتیاج به رهبر دارد‪ ،‬احتیاج به یک خودآگاهی عمیق از‬ ‫تاریخ خودش دارد‪ ،‬احتیاج دارد به اینکه بتواند آن توده وسیع اعضاء و جنبش طبقاتی اش را جلو‬ ‫ببرد‪ .‬درنتیجه شما نمیتوانید فانکشنال و مینیمالیستی به تروری نگاه کنید‪ .‬باید بتوانید تجربه روسیه را‬ ‫تا سالها بعد از ما برای مردم توضیح بدهید‪ .‬بخشی از واقعیات قرن بیست است‪ .‬هیچکس نمیتواند هنوز‬ ‫هم بگوید من کمونیستم بدون اینکه‪ ،‬به طرفی که یک خرده هوشمندانه سراغش آمده‪ ،‬بگوید شوروی‬ ‫چه بود‪ ،‬چین چه بود و غیره‪ .‬ممکن است از نظر کسی که در یک کمیته حزبی است یا در حزب خودش‬ ‫دارد با اعضایی که میخواهند بروند سر خیابان پیکت کنند‪ ،‬کار میکند‪ ،‬احتیاجی به این نیست که در‬ ‫خیلی از بحثها عمیق شوند ولی برای کسی که میخواهد یک جنبش را رهبری بکند احتیاج هست‪ ،‬که‬ ‫هدف این سمینار فی الواقع آشنا کردن کادرهای یک جنبش با کمونیستهای همدوره خودمان است که‬ ‫به نوعی دارد به این جنبش فکر میکند‪ .‬میخواهیم همه مکانیسمها و همه پیچیدگیهای تفکری که اسمش‬ ‫را کمونیسم کارگری گذاشته ایم بحث کنیم‪ ،‬که بتوانیم ادامه اش بدهیم‪ ،‬بتوانیم برای هدایت این‬ ‫جنبش در باالترین سطح نیرو داشته باشیم‪ .‬آگاه باشیم به اینکه چه داریم میگوییم‪ ،‬از کجا آمده ایم و‬ ‫بحث چه هست‪ .‬با آن حالتی که شما میگویید در اولین پیچ گیر میکنید‪ .‬چون اولین پیچ تاریخ‬ ‫خودش را تحمی میکند و دوباره بحثها مطرح میشود‪ .‬و اگر درک عمیقی نداشته باشید از اینکه متد‬ ‫جنبش شما چیست‪ ،‬محتوای نظراتش راجع به خیلی چیزها چیست‪ ،‬و از کجا بیرون آمده‪ ،‬تاریخ‬ ‫پیدایش این افکار چیست‪ ،‬آن وقت جوابگوی آن نیازهای مبارزاتی نخواهید بود‪.‬‬ ‫به هر حال اتفاق ًا این برایم جالب است که میخواستم تأکید کنم‪ .‬هدف این سمینار اساس ًا این است که‬ ‫‪194‬‬


‫یک عده خیلی بیشتری الاق بدانند که مغز ما‪ ،‬مغز این جریان کمونیسم کارگری‪ ،‬قلب این جریان‬ ‫کمونیسم کارگری چطور میزند‪ ،‬کجا کار میکند و چطور این جنبش اولویتهایش را تشخیص میدهد‪.‬‬ ‫چرا ما این شکلی هستیم و سازمانهای دیگر یک شک دیگری هستند‪ .‬به طور واقعی همه متوجه شدند که‬ ‫ما برای خودمان یک سنتی هستیم و نوع دیگرى تصمیم میگیریم و به مسائ سیاسی به نوع معیّن عکس‬ ‫العم نشان میدهیم‪ .‬ولی اینها از کجا در میآید؟ از چه مکانیسمی این تصمیمات‪ ،‬این اولویتها‪ ،‬این‬ ‫انتخابهای سیاسی یکی پس از دیگری بیرون میآید؟‬ ‫بنظر من حیاتی است کسانی که قصد هدایت این جنبش را دارند‪ ،‬در طول سالهایی که باألخره مقاب‬ ‫این جنبش است برای پیروزی حتی کوچک سیاسی‪ ،‬بدانند که این سنت متفاوت چه هست‪ .‬همانطور که‬ ‫اروکمونیسم میداند ریشه های جنبش او روی چه نقدی از جامعه و تاریخ و غیره قرار دارد‪ ،‬یا یک‬ ‫تروتسکیست میداند که چرا تروتسکیست است‪ ،‬یک کمونیست کارگری هم باید بداند این جنبش‬ ‫اساسش چه هست‪ ،‬ذهنیتش چطور کار میکند‪ ،‬اولویتهایش را از کجا در میآورد یا پدیده را از چه‬ ‫زاویه ای نگاه میکند و غیره‪ .‬از این نظرها این مهم است‪.‬‬ ‫به هر حال من با اجازه تان میخواهم سراغ همین بحث بروم‪ .‬یعنی تا این لحظه راجع به جنبه های‬ ‫اجتماعی این پدیده‪ ،‬عینیت اجتماعی کمونیسم کارگری‪ ،‬صحبت کرده ایم‪ .‬حاال میخواهم این مقدار‬ ‫وقتی که باقی مانده راجع به محتوا ی نظری ما‪ ،‬راجع به متد فکری ما و نظر مشخص ما راجع به مسائ‬ ‫مختلف صحبت کنم‪ .‬از نقدمان به اقتصاد سرمایه داری تا تروری ما راجع به حزب‪ ،‬تا فرهنگی که برای‬ ‫مثال یک چنین جنبشی طلب میکند‪ ،‬تا نظریه ما راجع به دولت و غیره صحبت کنم ‪.‬میخواهم راجع به‬ ‫آن ارکان عقیدتی ما صحبت کنم‪ .‬به این ترتیب به اینجا برسیم که یک نفر بتواند بگوید من به عنوان‬ ‫یک فعال یا متفکر جنبش کمونیسم کارگری روی این مسأله اینطور فکر میکنم‪ .‬از حاال تا پنجاه سال‬ ‫دیگر متدولوژی برخورد من هم به این به مسأله اینطور است و کاپیتالیسم را از این زاویه نگاه میکنم‪،‬‬ ‫سوسیالیسم را از این زاویه دفاع میکنم‪ .‬و این فرق دارد با جنبش شما که آنطور مسأله را نگاه میکنید‪.‬‬ ‫من میخواهم رئوس این مسأله را بشمارم‪ ،‬حتم ًا یک چیزهایی از قلم میافتد که بعد ًا باید روشن کرد‪ .‬در‬ ‫این یک دو ساعتی که وقت مانده شاید بشود این مبانی را توضیح داد‪.‬‬ ‫همانطور که گفتم باألخره کمونیسم کارگری وقتی به قلمرو عقاید و سیاست و تز میرسد روایتی است از‬ ‫مارکسیسم‪ ،‬یک قرائتی از مارکسیسم‪ .‬مارکسیسم چه گفته؟ هر کس ممکن است یک چیز برای شما بگوید‬ ‫که مارکسیسم بر سر این مسائ است‪ ،‬این مبانی را دارد‪ .‬کمونیسم کارگری هم یک تبیینی است از‬ ‫مارکسیسم‪ ،‬یک روایت و یک نوع قرائت از مارکسیسم‪ .‬میگوییم ما مارکسیسم را اینطور میفهمیم و‬ ‫مارکس واقعا اینها را گفته‪ ،‬نه آن چیزی که شما میگویید‪ ،‬نه آنکه آن دیدگاه گفته است‪ .‬ما مارکس را‬ ‫اینطور میفهمیم و مبانی اعتقادی جنبش ما اینها است‪.‬‬ ‫خصوصیت کمونیسم کارگری‬ ‫بگذارید اینطوری بپرسم‪ .‬چه کلمه ای کمونیسم کارگری را توصیف میکند؟ فرض کنیم شما بخواهید‬ ‫چپ نو را توصیف کنید‪ ،‬میگویید کلمه ای که چپ نو را توصیف میکند شاید دمکراسی باشد‪ .‬چپ نو‬ ‫در تقاب با اردوگاههای کمونیسم مقوله اساسی در هویتش مقوله دمکراسی است‪ .‬دمکراسی و حقوق‬ ‫مدنی برای مثال‪ .‬یا ممکن است در مورد تروتسکیسم بپرسید چه چیزی تروتسکیسم را تعریف میکند؟‬ ‫‪195‬‬


‫خود تروتسکیست به شما میگوید انترناسیونالیسم‪ ،‬یکی از کانسپت ها و مقوله های اساسی و هویتی ما‬ ‫انترناسیونالیسم است‪ .‬اگر کسی کلمه انترناسیونالیسم را در حرف زدن کس بشنود بتدریج ذهنش متوجه‬ ‫تروتسکیسم میشود‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری را چه کلمه ای‪ ،‬چه کانسپتی‪ ،‬چه مقوله ای بیشتر از هر چیزی توصیف میکند و‬ ‫رنگ و روایت ما را از مارکسیسم نشان میدهد‪ .‬یکی تبیین ناسیونالیستی از مارکسیسم دارد‪ ،‬یکی‬ ‫انترناسیونالیستی‪ ،‬یکی دمکراتیک‪ ،‬یکی دولتگرایانه‪ .‬ما چه تبیینی از مارکسیسم داریم؟ و مارکسیسم ما‬ ‫را با چه کلمه ای بیشتر از هر چیز میشود توصیف کرد؟‬ ‫چند تا از کلماتی که به نظر من به بهترین شکلی ما را بیان میکند اینها است‪ :‬پراکتیکال‪ ،‬یعنی کسانی‬ ‫که تبیین پراتیکی و عملگرایانه از کمونیسم بدست میدهند‪ ،‬ماکزیمالیست‪ ،‬اکتیویست‪ ،‬انسانگرا‪ ،‬انقالبی‬ ‫و سازش ناپذیر‪ .‬اینها کلماتی است که فکر میکنم اگر کسی بخواهد کمونیسم کارگری را توصیف کند‬ ‫میگوید اینها به شدت انسانگرا هستند‪ ،‬اینها ماکزیمالیستند‪ ،‬بی تخفیف حرف میزنند‪ .‬حتی آنقدر بی‬ ‫تخفیف حرف میزنند که انگار هیچ درکی از مقوله تاکتیک و ایستگاههای بین راه ندارند مدام حرف‬ ‫آخرشان را میزنند‪ .‬به خصوص پراکتیکال هستند‪ ،‬عملی فکر میکنند و دنبال قدرت هستند‪ .‬اینها مدام‬ ‫حرف تغییر را میزنند‪ .‬صحبت عم کردن به کمونیسم در بحث کمونیسم کارگری برجسته است‪ .‬به این‬ ‫معنی این کلمات دارد مشخصات ما را بیان میکند‪ .‬در مورد بعضی کمونیسمها اینها صدق نمیکند‪ .‬خیلی‬ ‫از دیدگاههای کمونیستی اکتیویستی نیست‪ ،‬برعکس است‪ .‬تأملی است‪ .‬انتقادی است‪ .‬شما فکر میکنید‬ ‫به اینکه مارکسیسم ابزاری است برای درک و انتقاد‪ .‬ولی به نظر میآید برای کمونیسم کارگری‬ ‫مارکسیسم ابزاری است برای دخالت در سیاست برای مثال‪ .‬و همینطور جنبه انسانگرایانه آن که دفعه‬ ‫پیش گفتم‪.‬‬ ‫اتکاء ما به انسان در مقابله با بیشتر کمونیسم تاکنونی که کمونیسم را بخشی در روند تاریخی میبینند و‬ ‫بعنوان مقوله ای با نقشی در تاریخ به آن نگاه میکنند‪ .‬در صورت که جنبش ما خیلی به آدمیزاد و‬ ‫زندگی آدمها و به انسانهای معاصر تکیه میکند و کمونیسم را بعنوان فاکتوری در زندگی انسانهای‬ ‫معاصر بحث میکند‪ ،‬نه در طول تاریخ و جایگاهش‪ .‬این زیاد در ادبیات ما پررنگ نیست که ما‬ ‫میخواهیم به چه سَمتی برویم‪ .‬ادبیات این جنبش همه جا راجع به انسان و سهمش از زندگی صحبت‬ ‫میکند‪.‬‬ ‫این کلماتی است که ما را توصیف میکند و من میخواهم جزئیات اینها را بشکافم و خودتان در بحث‬ ‫متوجه میشوید چرا این کلمات همه اش مربوط است‪ ،‬هر چند من نمیخواهم یک کلمه را در بیاورم‪ .‬فکر‬ ‫میکنم مارکس دقیق ًا همینطور کمونیسم را مطرح میکند‪ .‬جالب است که بدانید مارکس یک جایی در‬ ‫ایدئولوژی آلمانی از کمونیسم بعنوان ماتریالیسم پراتیک یاد میکند‪ .‬و بحث قدیمی مارکس که ”فالسفه‬ ‫جهان را تفسیر کردند‪ ،‬حال آنکه ما باید تغییرش بدهیم“ ‪ ،‬از همان اول جوهر پراتیکی این دیدگاه را‬ ‫وسط میگذارد و میگوید این اندیشه ای است برای دست بردن به یک کار معیّن در جامعه‪ .‬نه فهمیدن‬ ‫معیّنی از جامعه‪ ،‬نه داشتن بینش معیّنی‪ ،‬نه داشتن جهان نگری معیّنی بخودی خود‪ .‬بلکه نقدی است برای‬ ‫دست بردن به جامعه‪ .‬و خودش میگوید ما بر خالف ماتریالیستهای پیشین‪ ،‬که تبیینی از جهان عینی و‬ ‫ذهنی و ماده و روح میدادند‪ ،‬ما هدفمان تغییر جهان است‪ .‬ما ماتریالیستهای پراتیک هستیم‪ .‬به این معنی‬ ‫من فکر میکنم روح جدی اندیشه مارکس در خط مشی ما به روشنی نمایندگی میشود و اینها را‬ ‫‪196‬‬


‫میخواهم یک مقدار باز کنم‪.‬‬ ‫متد‬ ‫اولین چیزی که شاید بهتر است ما بشناسیم هویت عقیدتی ما چه هست و کمونیسم کارگری خودش را‬ ‫کجای تبیین از مارکسیسم قرار میدهد‪ ،‬روی متد است‪ .‬متد ما چیست؟ همانطور که گفتم کلمه پراتیک‬ ‫و ماتریالیسم پراتیک اساس این متد است‪ .‬آن دیدگاهی است که در تروری مارکسیسم دنبال رهنمودی‬ ‫برای عم است‪ .‬دیدگاهی است که انسان را دخی میداند در واقعیات اجتماعی و اقتصادی خودش‪ ،‬و‬ ‫اراده آدمی را در تغییر اوضاع خودش مهم میداند‪ .‬شاید این برای شما بدیهی به نظر برسد‪ .‬ولی یادتان‬ ‫باشد که بخش زیادی از کمونیسم تاکنونی به دترمینیسم متهم شده‪ .‬و کسانی که نتیجه تاریخ را‬ ‫اجتناب ناپذیر تفسیر کرده اند‪ .‬و کسانی که کمونیسم را جنبشی برای رساندن تاریخ به نتایج مقدّرش‬ ‫تفسیر میکردند‪ .‬به مارکسیسم دترمینیسم تکنولوژیک گفته اند‪ .‬یعنی کسانی که فکر میکنند با رشد‬ ‫نیروهای مولده خودبخود جهان به سَمت سوسیالیسم میرود‪ .‬کسانی که فکر میکنند شیوه های تولیدی‬ ‫یکی پس از دیگری جای خود را به دیگری میدهد و بشریت به آن سَمت خواهد رفت‪ ،‬انگار‬ ‫سوسیالیسم نتیجه اجتناب ناپذیر تاریخ است‪ .‬اگر شما از کمونیستهای قرن بیست نمونه برداری بکنید‪،‬‬ ‫‪ ٪١١‬آنها اتفاق ًا همین پدیده را در مارکس به طور تلویحی و بعض ًا حتی شاید آگاهانه رد میکنند که‬ ‫اراده آدمی یک نقش مهم در روند تاریخی دارد و انتخاب و تصمیم آدمها در زندگیشان نقش دارد‪ ،‬در‬ ‫نتیجه نقش پراتیک و جایگاه انسان در واقعیت عینی است‪.‬‬ ‫دفعه پیش گفتم که چگونه مارکس در تزهای فویرباخ میگوید واقعیت عینی خودش محصول پراتیک‬ ‫بشر است‪ .‬در نتیجه بحث این نیست که ما مث یک آیینه جهان واقعی را در کله مان منعکس میکنیم یا‬ ‫نه‪ ،‬یا ذهن انعکاس درستی از جهان عینی هست یا نه‪ .‬بحث سر دیالکتیک بین اینها است و تأثیری که‬ ‫اینها بر هم دارند قید و شرطهایی که جهان عینی روی پراتیک آدمی میگذارد‪ ،‬طوری که آدم دوهزار‬ ‫سال پیش نمیتوانست سوسیالیسم را پیاده کند‪ .‬و تغییری که آدم زنده در شرایط عینی میدهد‪ ،‬طوری‬ ‫که بشر امروز میتواند دست بکار تغییر دادنش شود‪ .‬و از نظر مارکسیسم اگر آن بشر آن کار را نکند‪،‬‬ ‫تغییری هم صورت نمیگیرد‪.‬‬ ‫درنتیجه اگر بخواهیم برویم در مارکس‪ ،‬برویم در تزهای نقد مارکس به ماتریالیستهای پیش از خودش‬ ‫و بخصوص در تزهای مارکس در مورد فویرباخ‪ ،‬اولین کلمه ای که بیرون میآید پراتیک است و تغییر‬ ‫و جایگاه آدمی در آن‪ .‬حاال چه کسی در جنبش سوسیالیستی تاکنونی نماینده این اراده گرایی‪ ،‬به یک‬ ‫معنی اصالت اراده‪ ،‬اصالت انتخاب و اصالت تغییر آگاهانه در جامعه بوده؟ لنین‪.‬‬ ‫لنین معمو ًال به ولونتاریسم و اراده گرایی و زورکی پیش راندن تاریخ متهم شده‪ ،‬در صورت که در‬ ‫مقابلش بین المل دوم و منشویکها رشد تدریجی تاریخ و تروری تکاملی تاریخ را بیان میکردند‪ .‬و اگر‬ ‫شما بروید روایتهای غیرلنینی تاریخ کمونیسم را بخوانید همه جا میبینید که تاریخی است از شیوه‬ ‫های تولیدی برده داری‪ ،‬فرودالی‪ ،‬سرمایه اری‪ ،‬که جای خودش را میدهد به سوسیالیسم‪ ،‬نیروهای‬ ‫مولده رشد میکند‪ ،‬هیچ چیز سد راهش قرار نمیگیرد‪ ،‬طبقات مبارزه میکنند‪ ،‬مبارزه طبقه کارگر‬ ‫ظفرنمون است‪ ،‬کمونیسم اجتناب ناپذیر است‪ ،‬نه فقط مطلوب است اجتناب ناپذیر است!‬ ‫لنین و گرایش لنینی و حزب بلشویک جریانی است که میآید عنصر اراده را در کمونیسم بیرون میکشد‬ ‫‪197‬‬


‫و میگوید بسته به اینکه احزاب سیاسی چکار کنند‪ ،‬بسته به اینکه طبقه کارگر در هر دوره ای چه‬ ‫انتخابی بکند‪ ،‬چه قدمی را بردارد‪ ،‬تاریخ آنطور تعیین میشود‪ .‬اگر شما انتخاب غلط بکنید تاریخ از‬ ‫یک طرف دیگر سر در میآورد‪ .‬در نتیجه لنین کسی است که از امکانپذیری تغییر بحث میکند‪ .‬و شما‬ ‫اگر لنین را از انقالب روسیه بیرون بکشید او ًال اکتبر ‪ ١١١٥‬اتفاق نمیافتد چون تزهای آوری نیست‪.‬‬ ‫در همان انقالب روسیه خط مشی منشویکی حاکم است‪ ،‬حتی خود بخش اعظم کمیته مرکزی حزب‬ ‫بلشویک انتظار قدرت و خیزش برای قدرت را ندارد‪ .‬و ثانی ًا خود لنین از این زاویه مورد انتقاد است‪.‬‬ ‫برای مثال تحمی کمونیسم به جامعه عقب افتاده روسیه‪ .‬آن جامعه ظاهر ًا این اراده را نمیپذیرفته است!‬ ‫آن بشر اجازه دست بردن به آن تغییر را نمیداشته!‬ ‫خیلیها هستند که در کمونیسم این روند تدریجیگرایی و دترمینیستی را جزء مشخصه افکار مارکس‬ ‫میدانند‪ .‬شما لغتنامه هاى سیاسی و تروریک و فلسفی را باز کنید و بخش مارکسیسم را بخوانید به‬ ‫کلمات اجتناب ناپذیر‪ ،‬دترمینیسم‪ ،‬قانونمندی تاریخ خیلی برخورد میکنید در صورت که مارکس‬ ‫کسی است که دیالکتیک را از هگ گرفته‪ ،‬قانونمندی برای مارکس عنصر زنده و سوبهکتیو آن تعیین‬ ‫کننده است‪ .‬قانونمندی یک قانونمندی کور نیست‪ .‬قانونمندی اى است که به کمک دخالت آدم زنده‬ ‫دارد جلو میرود‪.‬‬ ‫اگر سرمایه داری برای مثال قانونمندی دارد که انباشت سرمایه مدام صورت بگیرد و مدام بر حجم‬ ‫سرمایه به نسبت کاری که مصرف میشود افزوده شود‪ ،‬برای مارکس در کتاب کاپیتال این یک بحث‬ ‫اتوماتیک نیست‪ .‬بلکه میگوید رقابت سرمایه دارها با هم یعنی عم تصمیم آگاهانه یک عده سرمایه دار‪،‬‬ ‫که برای اینکه در بازار بمانند باید با هم رقابت کنند و درنتیجه تکنیک خودشان را بهبود بدهند و‬ ‫جنس را ارزانتر تمام کنند‪ ،‬باعث میشود که آن قانون اساسی سرمایه داری که سرمایه مدام انباشته تر‬ ‫میشود تحقق پیدا بکند‪ .‬رقابت را بگیرید‪ ،‬قانون انباشت سرمایه میخوابد‪.‬‬ ‫در نتیجه عنصر زنده در فلسفه مارکسیستی‪ ،‬در تبیین از اقتصاد و در تبیین او از تاریخ‪ ،‬که به تغییر‬ ‫دست میبرد حیاتی است‪ .‬اینجا یک چیز دیگر از خصلت حزب ما و جنبش ما و افکار ما را نشان میدهد‬ ‫و آن کلمه ”ما چه میخواهیم“ است‪ .‬اگر نگاه کنید در ادبیات حزب کمونیست کارگری‪ ،‬در بحثهایی‬ ‫که این خط از بیست سال پیش مطرح کرده اینکه ما خودمان چه میخواهیم یک شاخص تعیین کننده‬ ‫سیاستش است‪ .‬قب از هر چیز ما چه میخواهیم؟ اینکه تاریخ چه چیزی ایجاب میکند‪ ،‬دوره چه‬ ‫ال راستش در ادبیات ما ظاهر نمیشود‪ .‬به نظر میآید یک حزب‬ ‫دوره ای است‪ ،‬عصر عصر چه است‪ ،‬اص ً‬ ‫سیاسی کافی است چیزی را بخواهد تا برود برایش تالش بکند‪ ،‬آره این مشخصه جنبش ما است‪ .‬داشتن‬ ‫یک دید پراتیکی‪ ،‬دخالتگرانه و حتی اراده گرایانه به نظر من مشخصه ما است‪.‬‬ ‫میتوانیم بحث کنیم‪ .‬ممکن است یک عده بیایند کمونیست کارگری را واقع ًا به ولونتاریسم و به‬ ‫آوانتوریسم و به بالنکیسم و به همه اینها متهم کنند‪ ،‬که اگر دقت کنیم اتهاماتی که همیشه به ما میخورد‬ ‫از این طرف است‪ .‬که شما اراده گرا هستید‪ ،‬آرمانخواهی توخالی دارید‪ ،‬میخواهید زورکی تاریخ را‬ ‫جلو ببرید‪ ،‬نیرویش را ندارید‪ ،‬زمانش نرسیده‪ ،‬چرا به قدرت دست میبرید؟! چرا میخواهید حزب‬ ‫بسازید؟! چرا تفاوتها را عمده میکنید؟! چرا اتحاد عم نمیکنید؟! چرا شکاف ایجاد میکنید؟! همه از‬ ‫سر این است که چرا شما آن چیزی را که میخواهید دنبال میکنید؟! نه آن چیزی که زمانه ایجاب‬ ‫میکند‪ ،‬تاریخ ایجاب میکند‪ ،‬شیوه تولید ایجاب میکند یا موقعیت جامعه ایران ایجاب میکند‪ ،‬یا‬ ‫‪198‬‬


‫وضعیت سیاسی ایجاب میکند!‬ ‫مشاهده جالبی پشت این هست‪ .‬آره درست است‪ .‬عنصر اراده‪ ،‬انتخاب و نقش عنصر زنده در تکام‬ ‫تاریخی‪ ،‬در تفکر ما خیلی برجسته است‪ .‬که فکر میکنم ریشه اش به لنین و خود مارکس در تزهای‬ ‫فویرباخ میرسد‪ .‬اگر کسی فردا خواست این جنبش را به جایی ببرد‪ ،‬به نظر من اولین چیزی که باید‬ ‫یادش باشد این است که هیچ چیزی بیرون بشر به او دیکته نمیکند که چه بخواهد‪ .‬و هیچ چیزی بیرون‬ ‫بشر تعیین نمیکند که برای چه مبارزه بکند‪ .‬بشر باألخره باید تعیین کند‪.‬‬ ‫و اگر شما جامعه اشتراکی برابر انسانها را میخواهید باید برای همین تالش کنید‪ .‬شما موظف نیستید که‬ ‫اول بروید ایستگاههای بینابینی را فرموله کنید ‪ .‬بگویید اول سرمایه داری را از حالت وابستگی در‬ ‫میآوریم و ملی میکنیم‪ ،‬مرحله بعدی جامعه دمکراتیک غربی درست میکنیم و مرحله بعد جامعه کارگری‬ ‫درست میکنیم‪ .‬خصوصیت خط سیاسی ما اگر دقت کنید همه اش این است که از روز اول میگوید اگر‬ ‫جهان بجایی رسیده که تروری اى به اسم مارکسیسم وجود داشته باشد و مانیفست کمونیست پر‬ ‫فروشترین کتاب جهان باشد و مارکس شخصیت هزاره باشد و احزاب کمونیستی با میلیونها عضو وجود‬ ‫داشته باشند و سرمایه داری صنعتی وجود داشته باشد‪ ،‬بنابراین زمان بطور تاریخی به آنجا رسیده که ما‬ ‫حرف آخرمان را بخواهیم پیاده کنیم‪ .‬دیگر مرحله ای نمیماند‪ .‬اراده ما و انتخاب ما همانقدر حقیقی‬ ‫است که پروسه تولید‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم این اراده گرایی نه فقط در مورد ما صحیح است‪ ،‬فکر میکنیم خصلت جدی تروری‬ ‫مارکس است‪ .‬فکر میکنیم ما به مارکس وفادار مانده ایم وقتی نقش اراده آدمی‪ ،‬اتحاد‪ ،‬تشک ‪،‬‬ ‫سیاست‪ ،‬تجربه‪ ،‬رهبری و انتخابهای سیاسی احزاب را بعنوان شاخصهای تعیین کننده در قضاوت مبارزه‬ ‫سیاسی به حساب میآوریم‪ ،‬نه مث فدایی اکثریت که تروری دوران را مبنا بگذارد‪ ،‬یا عصرها را تفکیک‬ ‫کند و بگوید عصر انقالب پرولتری هست یا نیست‪ ،‬عصر رشد سرمایه داری هست یا نیست‪ .‬ما مقوله‬ ‫”عصر“ جایی برایمان ندارد‪ .‬فکر میکنیم در ک عصر به آنجا رسیده که ما هستیم‪ ،‬و اگر ما هستیم و‬ ‫سوسیالیسم میخواهیم‪ ،‬برایش مبارزه میکنیم‪.‬‬ ‫به نظر من این یک پایه اساسی این نهضت کمونیست کارگری است که ما حزبش را تشکی میدهیم‪ .‬اراده‬ ‫گرایی به معنی خوب کلمه‪ ،‬به این معنی که معتقدیم بشر با پراتیک متشکلش جهان را میتواند دگرگون‬ ‫کند‪ .‬و اگر عقیده ای اینقدر مادی شده که این همه آدم دورش جمع شوند اینقدر هم مادی شده که‬ ‫بشود پیاده اش کرد‪.‬‬ ‫در نتیجه ما دیدگاههای دترمینیستی‪ ،‬اولوسیونیستی‪ ،‬تکاملگرایانه‪ ،‬جبرگرایانه از کمونیسم را که قب از‬ ‫ما رواج داشت‪ ،‬آن نحوه ای که بورژوازی کمونیستها را ترسیم میکند‪ ،‬قبول نداریم‪ .‬و دقیق ًا اتهامات‬ ‫آوانتوریسم‪ ،‬بالنکیسم‪ ،‬ایده آلیسم که به ما میزنند‪ ،‬به نظر ما به یک واقعیتی در ما اشاره میکند که یک‬ ‫واقعیت جد ًا مارکسی حزب ما و جنبش ما است و آن تصمیم است‪ ،‬نقش تصمیم آدمها در تغییر جهان‪ .‬و‬ ‫این بنظر ما کلیدیترین شاخص است‪.‬‬ ‫وقتی ما از تصمیم صحبت میکنیم همانطور که گفتم از اراده آدمی‪ ،‬نقش قهر‪ ،‬نقش تصمیم و نقش‬ ‫تشک ‪ ،‬نقش آرمان در پیشرفت تاریخ بحث میکنیم طبع ًا بحث اراده آزاد را در رابطه با فرد مطرح‬ ‫نمیکنیم‪ ،‬داریم راجع به اراده جمعی صحبت میکنیم‪ .‬داریم راجع به یک پدیده طبقاتی اجتماعی حرف‬ ‫میزنیم‪ .‬این بحث که هر فردی در زندگی خودش بطور کلی‪ ،‬سیاسی و غیرسیاسی‪ ،‬چقدر اراده اش در‬ ‫‪199‬‬


‫سرنوشت خودش تأثیر داشته و چقدر مقهور پدیده های بیرون از اراده خودش بوده‪ ،‬باز است‪ .‬میتوانیم‬ ‫برویم بحث کنیم ببینیم علت پولداری و بیپولی و وضع مالی و غیرمالی ما چیست‪ .‬تقصیر خودمان است‬ ‫یا جامعه این را به ما تحمی کرده است‪ .‬این بحث برای من هم باز است برویم بحث کنیم‪.‬‬ ‫ولی ما داریم بحث طبقات را میکنیم‪ ،‬ما داریم از عم طبقاتی حرف میزنیم‪ ،‬داریم از پراتیک اجتماعی‬ ‫حرف میزنیم‪ .‬در نتیجه داریم از جنبشها حرف میزنیم‪ .‬تروری مارکس راجع به پراتیک‪ ،‬بحث فرد‬ ‫نیست‪ ،‬که اگر شما یک نفر باشید اینطور میتوانید سرنوشت خودتان را تحت تأثیر قرار بدهید‪ .‬بحث‬ ‫مبارزه طبقاتی است و بحث جنبشهای طبقاتی‪ ،‬جنبشهای اجتماعی‪ .‬در این چهارچوب است که من دارم‬ ‫از پراتیک حرف میزنم و از اصالتش و اهمیت پراتیک و اهمیت عنصر آگاه و اهمیت اراده جمعی‪ .‬در‬ ‫ب تاریخی است که داریم راجع به این موضوع‬ ‫ب کلکتیو و جمعی و در این چهارچو ِ‬ ‫این چهارچو ِ‬ ‫حرف میزنیم‪ .‬در نتیجه یک خصوصیت کمونیسم کارگری این است که دارد راجع به پراتیک اجتماعی‬ ‫عصر ما حرف میزند‪ .‬و راجع به سیاستهایی که این طبقه کارگر اگر اتخاذ کند میتواند به پیروزی برسد‪.‬‬ ‫در نتیجه حزب کمونیست کارگری یا اندیشه کمونیسم کارگری دارد خودش را بعنوان یک آلترناتیو‬ ‫عم ‪ ،‬بعنوان یک برنامه‪ ،‬بعنوان روشی برای پیروزی جلوی طبقه کارگر قرار میدهد‪ .‬فکر میکند که او‬ ‫در یک مبارزه ای درگیر است‪ ،‬ناگزیر است در آن مبارزه شرکت کند و پیروز بشود‪ ،‬و کمونیسم‬ ‫کارگری دارد خودش را بعنوان یکی از روشهایی که طبقه کارگر میتواند اتخاذ بکند و یکی از‬ ‫پرچمهایی که میتواند دست بگیرد مطرح میکند‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری اندیشه اتوماتیک کارگرها نیست‪ ،‬کمونیسم کارگری خط مشی بخشی از طبقه کارگر‬ ‫است که راه ح معیّنی را جلوی کارگرها قرار میدهد و میتواند این را بفهمد که راه حلهای معیّن‬ ‫دیگری هم بقیه دارند جلوی کارگرها قرار میدهند‪ ،‬در نتیجه یک نبرد فکری سیاسی عظیم در جریان‬ ‫است برای اینکه طبقه کارگر بیاید تحت رهبری این پرچم‪ .‬و آن وقت اگر بیاید آن پیروزیها عملی‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫یک نکته دیگر در تروری پراتیک مارکس یا در تروری تغییر مارکس خاصیت دوره بندیهای تاریخی‬ ‫است‪ .‬معمو ًال به تروری مارکس میگویند تروری شیوه تولید‪ .‬گویا مارکس پنج تا شیوه تولید اساسی‬ ‫را تعریف کرده‪ :‬کمون اولیه‪ ،‬برده داری‪ ،‬فرودالیسم‪ ،‬کاپیتالیسم و سوسیالیسم‪ .‬میگویند مارکس گفته که‬ ‫ظاهر ًا بشر از این شیوه های تولید عبور میکند‪ .‬یادشان میرود که مارکس یک مقوله اساسی دارد به اسم‬ ‫دوره های گذار‪ ،‬دوره های ‪ transition‬که فاصله بین این شیوه های تولیدی‪ ،‬آن هم نه بصورت قاب‬ ‫شده که برده داری تمام میشود و بعد دوره گذار شروع میشود بلکه انتهای هر شیوه تولیدی‪ ،‬جامعه‬ ‫وارد دوره گذار و وارد دوره انقالبی تالطم میشود‪ .‬و جامعه بعدی که بوجود میآید حاص تعیین‬ ‫تکلیف دوره گذار است‪ .‬پراتیک انسانی بخصوص آنجا تعیین کننده است که در ‪context‬و متن دوره‬ ‫گذار به آن نگاه کنیم‪ ،‬در آن شرایطی نگاه کنیم که جامعه تغییر در دستورش قرار گرفته است‪ .‬آنوقت‬ ‫است که تعیین کننده است آدمها چکار میکنند و احزاب سیاسی چکار میکنند‪ .‬درنتیجه بحث دوره‬ ‫گذار و دیدن مبارزه طبقاتی و نه شیوه تولید در هویت کمونیسم کارگری و اندیشه کمونیسم کارگری‬ ‫برجسته است‪.‬‬ ‫آنقدری که کمونیسم رایج به پروسه تولید و تقسیم کار و پروسه تولید ارزش اضافه و بحران و غیره‬ ‫نگاه میکند‪ ،‬ما به همان اندازه به مبارزه طبقاتی و به این تنش اجتماعی که بر مبنای این اقتصاد شک‬ ‫‪200‬‬


‫میگیرد نگاه میکنیم‪ .‬قبول میکنیم که در اوان انقالب صنعتی ممکن است انقالب فوری کمونیستی‬ ‫مقدور نباشد ولی در انتهای قرن ‪ ٢١‬و اوای قرن ‪ ٢١‬که سرمایه داری به حالت پخته ای رسیده‪ ،‬و‬ ‫طبقات اجتماعی مشخص ًا بر سر آینده این سرمایه داری دارند دعوا میکنند‪ ،‬آنوقت مبارزه طبقاتی است‬ ‫که برای ما و در تبیین سیاسی ما کلیدی است‪ .‬توجه ما به مبارزه طبقاتی است و نه بر خالف مارکسیسم‬ ‫رایج به اقتصاد‪.‬‬ ‫اگر نگاه کنید در تروری دولت همین کار را کردیم‪ ،‬در انقالب ایران به همین پدیده نگاه کردیم‪ .‬ما‬ ‫داریم جامعه سرمایه داری را در حال تحول را نگاه میکنیم‪ ،‬حال آنکه کمونیستها معمو ًال به اقتصادیات‬ ‫نگاه کرده اند و جامعه را در حال متحجر و مرده ای تبیین کرده اند؛ طبقات اجتماعی‪ ،‬اقتصاد‪ ،‬تولید‪،‬‬ ‫شاخه های صنعتی‪ ،‬غیرصنعتی‪ .‬در نتیجه جایگاه دوره گذار و دوره های انقالبی و مبارزه طبقه کارگر‬ ‫در دوره تحول از سرمایه داری به نظام بعدی برای ما تعیین کننده است و اینجا است که پراتیک‪ ،‬صد‬ ‫مرتبه بیشتر از حالت متعارف جامعه اى که هنوز وارد دوره گذار نشده‪ ،‬تعیین کننده میشود‪ .‬دنامفهوم)‬ ‫‪ ...‬برداشت بورژوایی است‪ ،‬برود دنبال راه رشد بورژوایی یا برود دنبال یک راه رشد سوسیالیستی؟‬ ‫برود دنبال یک روبنای سیاسی لیبرالی یا برود دنبال یک راه ح فاشیستی؟‬ ‫دوره گذار و دوره تالطم دوره ای است که رسمهای کهنه در آن سست میشود‪ ،‬ساختارهای کهنه ش‬ ‫شده و نمیتواند جامعه را نگهدارد‪ .‬جامعه مجال انتخاب پیدا میکند‪ .‬درست در همین موقع است که‬ ‫کمونیسم کارگری برای طبقه کارگر متناسبترین ایدئولوژی میشود‪ .‬برای اینکه پراتیک‪ ،‬عم و اصالت‬ ‫اراده و انتخاب و نقش تصمیم جمعی در این اندیشه قوی است‪ .‬میگوید اگر بخواهیم‪ ،‬اتفاق ًا در این‬ ‫دوره نوبت ما است‪ .‬یعنی تشخیص نوبت تاریخی جای اصلی برای ما پیدا میکند‪ .‬در صورتىکه ممکن‬ ‫است در اوج یک انقالب عظیمی مث انقالب ‪ ٧٥‬گروههای سیاس اى بودند که داشتند تروری مراح‬ ‫میدادند‪ .‬تروری مراح تاریخی‪ ،‬حاال باید برود مرحله بورژوادمکراتیک را طی کند و غیره‪ .‬درست‬ ‫موقع گذار و دوره تالطم است که هدف نهایی برای کمونیسم کارگری به عنوان یک هدف مطرح‬ ‫مربوط میشود‪.‬‬ ‫چگونه تروری به نیروی مادی تبدی میشود؟‬ ‫یک بحث دیگری که باید اینجا بکنم این است که چگونه تروری به نیروی مادی تبدی میشود‪ .‬در‬ ‫حزب ما و در اندیشه ما یک چیزی جا افتاده و آن اینکه تروری ترشح طبقات نیست‪ .‬سیاست ترشح‬ ‫طبیعی طبقات نیست‪ .‬اینطور نیست که از طبقه بورژوا خودبخودی لیبرالیسم یا ناسیونالیسم بیرون میآید‬ ‫و از کارگر بطور خودبخودی سوسیالیسم بیرون بیاید‪ .‬بلکه طبقات اجتماعی با سیستمهای فکری و‬ ‫دیدگاههایی مواجه میشوند که محصول پروسه مبارزه طبقاتی هستند‪ ،‬ولی در بعد عقاید‪ .‬عقاید اجتماعی‬ ‫با هم مقاب قرار میگیرند‪ ،‬تزهای مختلفی به جامعه ارائه میشود و طبقات اجتماعی به اینها دست میبرند‪.‬‬ ‫در نتیجه رابطه ای که بین اوضاع اجتماعی و تروری سوسیالیستی در ذهن ما است این است که اگر ما‬ ‫یک تروری داریم که این تروری با نیازهای این طبقه در این دوره خاص خوانایی دارد‪ ،‬این تروری در‬ ‫مدت کوتاهی میتواند توده گیر بشود‪ .‬تروری از طریق آموزش توده گیر نمیشود‪ .‬یکی از ارکان‬ ‫هویتی ما این است که تروری از طریق سیاسی توده گیر میشود‪ .‬اگر شما تروری‪ ،‬دیدگاهها و‬ ‫آرمانهایی که دارید را به یک انتخاب سیاسی تبدی کنید‪ ،‬لحظه اى که طبقات احتیاج دارند به اینکه‬ ‫‪201‬‬


‫این انتخاب را صورت بدهند‪ ،‬شما را آنجا ببینند‪ ،‬آن وقت تبدی میشوید به یک نیروی توده ای‪ .‬آن‬ ‫وقت تروری مادی میشود‪.‬‬ ‫این درک قدیمی و سنتی چپها که گویا مارکسیسم از طریق آموزش به درون طبقه کارگر میرود‪ ،‬جزیی‬ ‫از تفکر ما نیست‪ .‬مارکسیسم از طریق آموزش در طبقه کارگر نمیرود‪ .‬مارکسیسم از طریق انتخاب طبقه‬ ‫کارگر به درون طبقه کارگر میرود ‪ .‬مارکسیسم هم اگر یکی از آپشنها و یکی از انتخابهای اجتماعی‬ ‫باشد‪ ،‬آن موقع که طبقه کارگر بین لیبرالیسم و ناسیونالیسم‪ ،‬رفرمیسم و مارکسیسم و کمونیسم کارگری‬ ‫انتخابهای سیاسی داشته باشد‪ ،‬ناگهان آن پرچم بلند میشود‪ .‬بلشویکها نه فرصتش را داشتند‪ ،‬نه رادیو و‬ ‫تلویزیونش را داشتند و نه مدرسه اش را داشتند که طبقه کارگر روسیه هفتاد میلیونی آن موقع را در‬ ‫مکتب بلشویسم آموزش بدهند و حتی در تمام روسیه امکان این که یک جلسه اینطوری بگیرند نبود‪.‬‬ ‫طبقه کارگر روسیه بلشویسم را بر مبنای موضعش در قبال جنگ امپریالیستی و پاسخش به مسأله معاش‬ ‫خودش در سال ‪ ١١١٤‬تا ‪ ١١١۸‬انتخاب کرد‪ .‬در نتیجه رابطه اى که ما بین خودمان و جامعه برقرار‬ ‫میکنیم‪ ،‬جایگاهی که برای تروری کمونیسم قائلیم و رابطه اى که بین تروری مارکسیسم با طبقه برقرار‬ ‫میکنیم‪ ،‬رابطه ای باز آگاهانه و انتخاب سیاسی است‪ .‬نه یک رابطه تزریق فکری‪ ،‬مذهبی و مؤمن ایجاد‬ ‫کردن به مارکسیسم‪ .‬ما قصد ایجاد ایمان مارکسیستی در توده های وسیع را نداریم‪ .‬ما میخواهیم جنبش‬ ‫کمونیسم کارگری را مث یک جنبش جلوی جامعه بگذاریم و درست در آن لحظه ای که پراتیک‬ ‫اجتماعی و سیاسی مطرح میشود مطمرن هستیم که یک بخش وسیعی از کارگران این را انتخاب میکنند‪.‬‬ ‫در نتیجه اینجا هم نقش سیاست و جدال و جدل برای توده گیر شدن تروری و نظریه برای ما تعیین‬ ‫کننده است‪.‬‬ ‫به هر حال تروری برای ما یک سری ”احکام حقیقی“ و به اصطالح یک سری ”احکام علمی“ که ارائه‬ ‫میکنید و افراد انسانی با ”خردشان“ به صحت آن پی میبرند و از آن به بعد برای ابد مارکسیست‬ ‫میشوند‪ ،‬نیست‪ .‬تروری قرار است از معض اجتماعی راهگشایی بکند‪ .‬بنابراین باید خودش را به برنامه‬ ‫عم تبدی کند‪ .‬آن برنامه عم توسط جنبشهایی که آن تروری را مبنا قرار داده اند به جلوی جامعه‬ ‫میرود‪ .‬جامعه در یک تالقی سیاسی‪ ،‬در یک تالقی طبقاتی جدی‪ ،‬آن تروریها را انتخاب میکند‪.‬‬ ‫اگر در سال ‪ ١٥٧٥‬کمونیسم کارگری یک واقعیت سیاسی معتبر‪ ،‬به اندازه جبهه ملی‪ ،‬به اندازه‬ ‫ناسیونالیسم‪ ،‬یا به اندازه مذهب در جامعه ایران بود‪ ،‬اگر یک سنت سیاسی دایری بود که این برنامه و‬ ‫پرچمش بود‪ ،‬هیچوقت جامعه ایران به آن سَمت نمیچرخید‪ .‬برای اینکه یک بخش ‪ ٥١‬درصدی جامعه‬ ‫ایران میرفتند پشت این پرچم و در آن مملکت دعوا میشد‪ .‬این جزو انتخابهای مردم نبود‪ .‬با اینکه این‬ ‫تروری بود‪ ،‬با اینکه این اندیشه بود‪ ،‬با اینکه این برنامه ها بود‪ ،‬این برنامه ها بعنوان آلترناتیو‬ ‫اجتماعی‪ -‬سیاسی جلوی جامعه نبود‪.‬‬ ‫در نتیجه در بحث رابطه بین عم و تروری‪ ،‬ما به مبارزه طبقاتی و به انتخابهای طبقاتی قائلیم‪.‬‬ ‫مارکسیسم برای ما یک دین نیست که داریم ترویجش میکنیم تا مؤمنین به آن زیاد بشوند‪ .‬یا به ضرب‬ ‫شمشیر اشاعه بدهیم‪ .‬مارکسیسم برای ما پرچم یک جنبش سیاسی است‪ .‬این جنبش سیاسی را باید ساخت‬ ‫و گذاشت یک جای محکمی در جامعه که مبارزه طبقاتی از این جنبش سیاسی تأثیر بپذیرد و طبقه‬ ‫کارگر‪ ،‬یعنی طبقه ما‪ ،‬طبقه اى که این تروریش و این جنبشش است‪ ،‬آن را به پرچم جنبش وسیع خود‬ ‫تبدی کند‪ .‬بنابراین در سیستم فکری ما‪ ،‬تروری و بحث اندیشه به اعتبار خودش‪ ،‬ملهم از مبارزه‬ ‫‪202‬‬


‫طبقاتی و بعنوان بخشی از مبارزه طبقاتی میآید‪ ،‬ولی از مبارزه اجتماعی بیرون میرود‪.‬‬ ‫***‬ ‫مارکس به اعتبار مارکس بودنش مارکس است‪ .‬مارکس از کارگرها دستور نگرفته که اینطور فکر کند‪.‬‬ ‫به دنبال تاریخ عقاید فلسفی در اروپای غربی و کال غرب‪ ،‬از یونان تا امروز مارکسیسم وجود دارد‪.‬‬ ‫تحت تأثیر مبارزه طبقاتی وجود دارد‪ ،‬ولی مبارزه طبقه بخودی خود مارکس را بیرون نمیدهد‪ .‬باألخره‬ ‫شما باید تاریخ اندیشه را دنبال کنید‪.‬‬ ‫ولی مارکسیسم بعنوان یک جنبش سیاسی میتواند پیروز بشود‪ ،‬نه بعنوان یک مذهب‪ ،‬نه بعنوان‬ ‫مجموعه ای از احکام خردمندانه‪ .‬بعنوان یک جنبش سیاسی که برود جلوی دست جامعه و جامعه بتواند‬ ‫آن را انتخابکند‪ .‬بنابراین آن رگه پراتیکی کمونیسم کارگری اینجا هم هست و خیلی برجسته میشود‪.‬‬ ‫برای اینکه وظیفه ما این نیست که تاریخ را توضیح بدهیم و جامعه را توضیح بدهیم و مردم بیایند به‬ ‫حقانیت این حرف ما برسند‪ .‬هر چقدر هم حقانیت داشته باشد مفت نمیارزد مگر اینکه تبدی بشود به‬ ‫جنبش سیاسی اى که میتواند بعنوان یک پرچم در مبارزه طبقاتی دست گرفته شود‪ .‬از آن طریق این‬ ‫تروری توده ای میشود و از آن طریق در تاریخ و سرنوشت بشر تأثیر میگذارد‪.‬‬ ‫این کامال ما را در یک سنت سیاسی عملی متفاوتی قرار میدهد‪ ،‬به نسبت فرض کنید طیف روسی‪ ،‬طیف‬ ‫تروتسکیست‪ ،‬چپ نو‪ ،‬گرامشی‪ ،‬یا طیف اوروکمونیسم‪ .‬جنبش ما جنبش روشنگر اگر هست در یک‬ ‫کانتکست سیاسی روشنگر است و نه در یک کانتکست مذهبی‪ ،‬معنوی‪ ،‬فلسفی‪ .‬ما یک جنبش سیاسی‬ ‫هستیم و این کاراکتر سیاسی جنبش است که مارکس اصال بحثش این است که مبارزه طبقاتی مبارزه ای‬ ‫است سیاسی‪ .‬منظورش مبارزه تظاهراتی و اعتصابی نیست‪ .‬میگوید مبارزه طبقاتی اساسا سیاسی است‪ .‬نه‬ ‫یک مبارزه علمی‪ ،‬نه یک مبارزه معنوی! مبارزه ای است اساسا سیاسی‪ .‬و فرق و مشخصه اصلی جنبش ما‬ ‫که از خصلت تبیین پراتیکی آن از مارکسیسم و از درک جوهر مارکسیسم توسط آن ناشی میشود این‬ ‫است که خودش را قب از هر چیز سیاسی نگاه میکند‪ .‬خودش را بخشی از جدال سیاسی در جامعه‬ ‫معاصر نگاه میکند‪ .‬و خودش را نه فقط به عنوان این‪ ،‬بلکه بعنوان انتخاب سیاسی که بشریت میتواند در‬ ‫این جدل بکند‪ ،‬در دوره گذار از سرمایه داری به هر چیزی که قرار است بعد از آن بیاید‪ ،‬خودش را به‬ ‫انتخاب مردم میگذارد‪.‬‬ ‫همانطور که گفتم همه اینها به نظر من سنت لنینی است‪ ،‬ما را قشنگ میگذارد در وسط سنت لنینی‬ ‫کمونیسم‪ ،‬نه سنت اروکمونیستی‪ ،‬نه سنت چپ نو‪ ،‬نه سنت استالینی‪ ،‬نه سنت تروتسکیستی‪ ،‬بلکه درست‬ ‫در وسط سنت لنینی قرار میدهد‪ .‬سنت دخالتگر و سیاسی که مدام دارد سعی میکند کمونیسم را بعنوان‬ ‫یک انتخاب اجتماعی جلوی جامعه بگذارد‪ .‬و تالشهایش برای ساختن حزب‪ ،‬برای متحد کردن یک بین‬ ‫المل جدید‪ ،‬برای ساختن یک اردوگاه جدیدی که بشود از آن دفاع کرد و یک قطبی باشد‪ ،‬از این‬ ‫دخالتگری سیاسی ناشی میشود‪ .‬این یک رگه ای به ما میدهد که متفاوت است با کسان که به کمونیسم‬ ‫بصورت ایده آلهایی که باید از آن پاسداری کنند نگاه میکنند‪.‬‬ ‫مثال به ما میگویند‪ :‬چه میشد اگر در روسیه شکست میخوردند ولی ایده آلها را پاسداری کرده بودند!‬ ‫خب فایده ای نداشت اگر در روسیه شکست میخوردند ولی ایده آلها را پاسداری میکردند‪ .‬چون‬ ‫‪203‬‬


‫پاسداری از این ایده آلها برای یک سنت پراتیکی از مارکسیسم پراتیکی‪ ،‬برای سنت لنینی‪ ،‬یک‬ ‫پاسداری سیاسی است‪ .‬پاسداری اخالقی نیست‪ .‬آن کسانی که مارکسیست بودند مردند و رفتند پی‬ ‫کارشان‪ .‬تمام کسانی که تا سالهای ‪ ١١٤٧‬سوسیالیست بودند مرده اند‪ .‬فکر میکنم مارتف هم همین‬ ‫اواخر سالهای ‪ ١١٢٧-٢٢‬مرد‪.‬‬ ‫کمونیسم یک چیزی نیست که به عنوان عقیده برای بچه تان به ارث بگذارید‪ .‬یا یک دینی باشد که‬ ‫خودش را به صورت نحوه اى که شما نمازتان را میخوانید و روزه تان را اجرا میکنید و یا یک فرهنگی‬ ‫برای خودتان دارید! که اگر اسم بچه تان را بگذارید امید یا پویا یا مزدک کمونیست بوده اید! کمونیسم‬ ‫یک فرهنگ نیست‪ .‬یک جنبش سیاسی است‪ .‬باید هر لحظه جلوی جامعه باشد‪ ،‬تا باشد‪ .‬اگر نیست‪،‬‬ ‫نیست! یک مکتب فکری نیست‪ .‬و به نظر من این دیدگاه و تبیین سیاسی پراتیکی از مارکسیسم ما را‬ ‫کامال از تبیینهای فلسفی‪ ،‬مذهبی‪ ،‬آموزشی‪ ،‬ترویجی‪ ،‬مکتبی از کمونیسم جدا میکند‪ .‬و دقیقا اینجاست‬ ‫که به نظر ما تک تک احکام مارکسیسم برای ما صد مرتبه مهمتر است تا کسان که مارکسیسم برایشان‬ ‫این اولویت و مبرمیت را به عنوان یک روش سیاسی ندارد‪.‬‬ ‫تبیین ما از آگاهی و مبارزه طبقاتی‬ ‫مبارزه طبقاتی‪ .‬تبیینی که ما از مبارزه طبقاتی داریم با خیلیها فرق میکند‪ .‬مبارزه طبقاتی در کمونیسم‬ ‫چند نوع تعبیر شده است‪ .‬عمدتا یک دوُز باال یا یون باالیی از آگاهی را واردش کردهاند! گویا مبارزه‬ ‫طبقاتی مبارزه ای است آگاهانه علیه کاپیتالیسم‪ ،‬و به آن مبارزه ای میگوییم مبارزه طبقاتی که به‬ ‫خصوص زیر پرچم سوسیالیسم انجام بشود! مارکس وقتی در مانیفست از مبارزه طبقاتی حرف میزند از‬ ‫این حرف نمیزند‪ .‬مارکس میگوید یک کشمکش دائمی‪ .‬حتی میگوید‪ ،struggle :‬ما به جاى این لغت‬ ‫گذاشته ایم ”مبارزه“‪ struggle .‬یعنی کشمکش‪ ،‬جان کندن و کش و قوس رفتن‪ .‬کشمکش بهترین‬ ‫معادل است‪ .‬کشمکشی در جامعه است بین طبقات مختلف‪ .‬همیشه هم هست‪ .‬مارکس میگوید گاهی پنهان‬ ‫و گاهی آشکار است‪ .‬گاهی متشک است و گاهی هم نیست ‪.‬ولی این کشمکش دائمی است‪ .‬تالش‬ ‫امروز کارگر کارخانه ‪ Rover‬در انگلیس برای اینکه شغلش را نجات دهد بخشی از مبارزه طبقاتی‬ ‫است‪ .‬این فشار اآلن ابدا بر روی قشر مدیران نیست‪ .‬تالش برای اضافه دستمزد‪ ،‬برای حداق دستمزد‪،‬‬ ‫تالش برای کاهش ساعت کار‪ ،‬اینها بخشی از مبارزه طبقاتی است‪ .‬تالش برای اینکه بیایند در محله شما‬ ‫مدرسه بسازند و یا پارک درست کنند‪ ،‬کارگری که دارد برای بهبود زندگیش تالش میکند بخشی از‬ ‫مبارزه طبقاتی است‪ .‬مبارزه علیه مذهب هم بخشی از مبارزه طبقاتی است‪ ،‬برای پرولتاریا‪ .‬مبارزه علیه‬ ‫عقاید ارتجاعی هم بخشی از مبارزه طبقاتی است‪ .‬مبارزه برای فرهنگ پیشرو هم بخشی از مبارزه‬ ‫طبقاتی است‪ .‬آن کشمکش دائمی که در عمق جامعه و بر سر مسائ مختلف جامعه هست‪ ،‬مارکس به این‬ ‫میگوید مبارزه طبقاتی‪.‬‬ ‫در نتیجه اینکه چه چیزی بخشی از مبارزه طبقاتی کارگران است را میتوانیم بحث کنیم‪ ،‬ولی شک نکنید‬ ‫که هر اتفاقی میافتد بخشی از مبارزه طبقات با همدیگر است‪ .‬سر پول دعواست‪ ،‬سر اموال دعواست‪ ،‬سر‬ ‫وسائ تولید دعواست‪ ،‬سر رفاه دعواست‪ ،‬سر آسایش دعواست‪ ،‬سر زیبایی دعواست‪ ،‬سر تخصیص‬ ‫انرژی جامعه دعواست‪ .‬دعواست در جامعه‪ .‬خودتان متوجه میشوید سر هر چیزی دارید یک آدمی را در‬ ‫مقاب خودتان پیدا میکنید‪ .‬یکی که منفعتش چیز دیگری را ایجاب میکند‪ .‬و مبارزه طبقاتی را وقتی‬ ‫‪204‬‬


‫میبینید که به طور کلی بین کسانی که کار میکنند و از طریق فروش نیروی کارشان باید نان بخورند‪،‬‬ ‫با کسانی که استخدام میکنند یک دعوای اساسی هست که به همه چیز شک میدهد‪ .‬از انتخابات‬ ‫شهرداری لندن بگیر تا اینکه در دانشگاه چه چیز را درس بدهند‪ .‬یا بودجه چگونه تخصیص پیدا کند‪ .‬یا‬ ‫کلیسای مسیحیت اآلن میخواهد چه بگوید‪ .‬پشت همه اینها این هست‪ .‬حتی تصمیمات داخلی طبقات‬ ‫حاکمه سر زندگی شخصیشان‪ ،‬یا اینکه از چه معیارهایی دفاع میکنند یا چه اخالقیاتی حاکم است‪.‬‬ ‫مبارزه طبقاتی این کشمکش دائمی است و مارکس میگوید این همیشه مبارزه ای است بر سر قدرت‪،‬‬ ‫مبارزه ای است سیاسی‪.‬‬ ‫ما عنصر آگاهی را در مبارزه طبقاتی شرط نمیدانیم‪ .‬گفتم سوسیالیستی بودن برای برخی که میگویند‬ ‫”مبارزه پرولتری‪ ،‬مبارزه طبقاتی“ ‪ ،‬فرضشان این است که مبارزه ای است علیه سرمایه داری! ولی برای‬ ‫ما تعریف مبارزه طبقاتی این نیست‪ .‬الیه های بعدی ای هست بین مبارزه طبقاتی تا جنبش کمونیسم‬ ‫کارگری‪ ،‬که من به اینها میرسم‪ .‬ولی یکی از وجوه مشخص کننده جنبش ما این است که ما به وجود‬ ‫دائمی مبارزه و کشمکش طبقاتی قائ هستیم‪ .‬و اگر فکرش را بکنید برای یک جریانی که از زاویه‬ ‫پراتیکی‪ ،‬از زاویه تغییر دارد دنیا را میفهمد‪ ،‬چقدر این تز برایش حیاتی است‪ .‬اگر بیایند بگویند‪ ،‬که‬ ‫گفته اند‪” ،‬مبارزه طبقاتی در جریان نیست“! ”افت کرده است“! اآلن ”مبارزه طبقاتی یا پرولتاریایی در‬ ‫کار نیست“! یا ”پرولتاریا دیگر با بورژوازی سازش کرده“! همه اینها زیرآب بنیاد ما را میزند‪.‬‬ ‫اگر مبارزه طبقاتی نیست‪ ،‬روی تمام بحث کمونیسم کارگری را میشود قلم گرفت‪ .‬کمونیسم کارگری با‬ ‫فرض مبارزه طبقاتی معنی دارد‪ .‬در صورت که دین اسالم نه‪ ،‬برای خودش اینطور نیست‪ .‬مسیحیت هم‬ ‫نه‪ ،‬کافیست تا شما گناه کرده باشید تا یکی به زعم خود بخواهد شما را ارشاد کند و به رنگ خودش‬ ‫دربیاورد‪ .‬ولی بنیاد کمونیسم کارگری بر وجود مبارزه طبقاتی است‪ .‬و فرضش این است که مبارزه‬ ‫طبقاتی همیشه هست‪ .‬تپش دائمی تاریخ است و سعی نمیکند آن را ایده آلیزه کند و یا رنگ عقیدتی به‬ ‫آن بزند‪.‬‬ ‫گویا اگر کارگرها ماشین بشکنند این بخشی از مبارزه طبقاتی نیست‪ .‬در بحث کمونیسم کارگری ماشین‬ ‫شکنی یا مبارزه علیه تکنولوژی روشی است که طبقات دارند مقاب یکدیگر صف آرایی میکنند‪ .‬ما‬ ‫میگوییم خط مشی حاکم بر این تصمیم‪ ،‬خط مشی حاکم بر این اقدام‪ ،‬جنبش سیاسی ای که افکارش‬ ‫اینجا بر این لحظه مبارزه طبقاتی کارگران حاکم بوده‪ ،‬یک جنبش ارتجاعی‪ ،‬ناسیونالیستی و عقبمانده و‬ ‫غیره است‪ .‬ولی در اینکه هدف آن ماشین شکنی کشمکش طبقه مزدبگیر با کسانی است که استثمارش‬ ‫میکنند یک لحظه تردید نداریم‪.‬‬ ‫مبارزه طبقاتی و رابطه کمونیسم کارگری با جنبشها‬ ‫این موضع ما را‪ ،‬بعد ًا میگویم‪ ،‬در خیلی جاها متفاوت میکند نسبت به طبقه کارگر‪ ،‬نسبت به مبارزه‬ ‫اقتصادی‪ ،‬نسبت به اتحادیه ها‪ ،‬نسبت به جنبشهای دیگری که اگر چه ایده آلهایش با ما یکی نیست ولی‬ ‫میتوانیم دردش را بفهمیم‪ .‬و رابطه ما را با جنبشهای دیگر توضیح میدهد‪ .‬یک تروتسکیست یا خیلیها‬ ‫میتوانند بگویند‪ ” :‬اتحادیه های فاسد کارگری و رهبران خائن اتحادیه ها“! راحت میتواند این را‬ ‫بگوید‪ .‬بدون اینکه توجه داشته باشد که اتحادیه کارگری باألخره‪ ،‬فاسد یا غیر فاسد‪ ،‬سد دفاعی این‬ ‫آدمهای معیّن این دوره و زمانه جلوی آن کارفرما است‪.‬‬ ‫‪205‬‬


‫جنبش ما در عین اینکه ممکن است بگوید که جنبش اتحادیه ای یک جنبش بورژوایی است که برای‬ ‫طبقه کارگر علم کرده اند‪ ،‬ولی میفهمد که یک جنبش بورژوایی است که کارگران برای دفاع از‬ ‫خودشان علم کرده اند‪ ،‬باألخره جنبشی است که برای دفاع از خواست خودشان علم کرده اند‪ .‬بعدا این‬ ‫را میگویم که این به رابطه ما با جنبشهای دیگر در داخ طبقه و همینطور رابطه ما با جنبشهای برای‬ ‫بهبود اوضاع جهان ربط دارد‪ .‬ما اگر یک نفر بیاید در یک گوشه جهان خواستار برابری زن و مرد و‬ ‫دفاع از حقوق کودک باشد‪ ،‬از آنجا که معتقدیم این بخشی از پالتفرم طبقاتی طبقه کارگر است برای آن‬ ‫ارزش قائ هستیم‪ .‬اگر نیاید عینا به سبی مارکس و انگلس قسم بخورد برای ما آنقدر مهم نیست‪ .‬در‬ ‫صورت که یک نفر چپ رادیکال افراطی ‪ ١٧‬سال پیش ممکن بود شما را‪ ،‬هر چقدر هم اگر معلم خوبی‬ ‫بودید و سعی میکردید به بچه های مردم ریاضیات درستی یاد بدهید‪ ،‬هنوز آدم حسابتان نمیکرد مگر‬ ‫اینکه به مشی چریکی مسلحانه هم استراتهی هم تاکتیک اعتقاد داشته باشید! یا حتما بگوید که ”سه مطلق‬ ‫را باید شکست“‪ .‬یا حتما باید بگویید‪ ،‬فرض بکن‪” ،‬محاصره شهر از طریق روستا“ وگرنه شما بخشی از‬ ‫جنبش آزادی جامعه نیستید!‬ ‫کمونیسم کارگری چون نگاه میکند و انسانیت را میبیند که دارد با همه ابزارهایی که در دسترس او‬ ‫هست و شعوری که در دسترسش هست مبارزه میکند‪ ،‬میتواند بفهمد که پشت این شعارها و فرمولها و‬ ‫پرچمهای متنوعی که بشریت بلند کرده واقعا چه امیالی هست‪ .‬و چرا واقعا حتی بخشی از آن جنبش‬ ‫مال شما هست و او اآلن پشت آن پرچم است‪ .‬درنتیجه رابطه ما را با احزاب‪ ،‬جنبشها‪ ،‬بخشهای مختلف و‬ ‫پرچمهای مختلف دگرگون میکند‪.‬‬ ‫یکی گفته بود ” فاشیسم و ناسیونالیسم و مذهب اَشکال انحرافی اعتراض پرولتاریا“ است! من برایش‬ ‫نوشتم نه اینطور نیست‪ .‬اینها اَشکال بورژوایی است برای قالب زدن به جنبشهای اعتراض کارگری‪.‬‬ ‫خود کارگر از خودش مذهب بیرون نمیدهد‪ .‬خود کارگر از خودش ناسیونالیسم بیرون نمیدهد‪ .‬خود‬ ‫کارگر از خودش رفرمیسم بیرون نمیدهد‪ .‬کارگر از خودش نخواستن آن وضعش را بیرون میدهد‪ ،‬بطور‬ ‫خودبخودی‪ .‬ناسیونالیسم‪ ،‬مذهب‪ ،‬رفرمیسم‪ ،‬دیدگاه ها و جنبشهای سیاسی هستند مث من و شما که‬ ‫خودشان را برده اند و گذاشته اند جلوی جامعه برای اینکه بتوانند از طریق اینها مردم حرفشان را‬ ‫بزنند‪ .‬اگر این جنبشها را بگیرید جامعه هیچ چیزی نمیتواند بگوید‪ .‬ولی از طریق مذهب‪ ،‬از طریق‬ ‫ناسیونالیسم‪ ،‬از طریق اصالح طلبی‪ ،‬از طریق لیبرالیسم سعی میکند دردش را بگوید‪.‬‬ ‫و دقیقا این نگرش است که ما را موظف میکند‪ ،‬بعدا در بحث حزب و جامعه میگویم‪ ،‬که برویم خودمان‬ ‫را به عنوان یک انتخاب واقعی بگذاریم پهلوی بقیه جنبشها در جامعه‪ .‬تا همانقدر که میشود لیبرالیسم را‬ ‫یا رفرمیسم و پارلمانتاریسم و ناسیونالیسم را به عنوان یک روش اعتراض به آمریکا‪ ،‬مثال فرض کنید به‬ ‫امپریالیسم انتخاب کرد‪ ،‬کمونیسم کارگری را هم میشود به عنوان یک روش برای اعتراض به وضع‬ ‫ناهنجار زندگی در یک کشور تحت سلطه امپریالیسم انتخاب کرد‪.‬‬ ‫شما نمیتوانید جهان را به خاطر عدم حضور خودتان مالمت کنید‪ .‬اگر شما به عنوان یک جنبش سیاسی‬ ‫حضور ندارید که در نتیجه آن مردم به جنبش کمونیستی شما بپیوندد‪ ،‬نمیتوانید به آنها خرده بگیرید‬ ‫که چرا به جنبش فمینیستی پیوسته اند‪ .‬یا چرا به جنبش ناسیونالیستی پیوسته برای اینکه دردش را‬ ‫بگوید‪ .‬اینها جنبشهای سیاسی ای هستند که زودتر از من و شما جنبیده اند و رفته اند جلوی صحنه‪.‬‬ ‫چرا به جنبش ناسیونالیستی پیوسته برای اینکه دردش را بگوید‪ .‬اینها جنبشهای سیاسی ای هستند که‬ ‫‪206‬‬


‫زودتر از من و شما جنبیده اند و رفته اند جلوی صحنه و فرصت انتخاب داده اند و نیازهای مردم را‬ ‫کانالیزه میکنند‪ .‬ما این قدرت را داریم که پشت این را ببینیم و بگوییم پشت همه اینهایی که میبینید‬ ‫امیال طبقات اصلی اجتماعی را میشود دید و اگر شما به عنوان یک جنبش سیاسی این صالحیت را پیدا‬ ‫کنید که بروید جلوی صحنه‪ ،‬او دیگر نمیرود پشت ناسیونالیسم کُرد‪ .‬میآید پشت جنبش کمونیستی‪ .‬که‬ ‫همینطور هم شد‪ .‬اگر شما پرچم کمونیسم را یکجایی بلند کنید یک مقدار زیادی از آدمهایی که قبال‬ ‫فکر میکردند آها! باید از طریق رادیکالیزه کردن ناسیونالیسم به امرشان برسند‪ ،‬میآیند و راحت در‬ ‫جنبش کمونیستی عضو میشوند‪.‬‬ ‫به هر حال خواستم بگویم که مبارزه طبقاتی موتور محرکه تاریخ است و همیشه آنجا هست‪ .‬اینکه چه‬ ‫قالب سیاسی و ایدئولوژیکی جنبش طبقه کارگر به خودش میگیرد‪ ،‬وجود یا عدم وجود مبارزه طبقاتی‬ ‫را نشان نمیدهد‪ .‬بلکه نشاندهنده این است که چه جنبشهای سیاسی ای توانسته اند در صحنه مبارزه‬ ‫طبقات خودشان را تثبیت کنند و بعنوان یک ظرف و انتخاب سیاسی برای طبقه کارگر وجود داشته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫متد ما لنینیسم‬ ‫به هر حال تا اینجا داشتم از متد بحث میکردم‪ .‬متد ما یک متد دخالتگر فعال سیاسی است و به نظر من‬ ‫بهترین توصیف از ما شاید لنینیسم باشد‪ .‬بخاطر اینکه لنین مستق از تجربه شوروی و حاال مسأله‬ ‫شورش کرنشتات و ساختمان سوسیالیسم در یک کشور‪ ،‬اگر لنین قب از بدست گرفتن قدرت را بحث‬ ‫کنیم‪ ،‬لنینیسم نشاندهنده پراتیسین بودن کمونیسم است‪ .‬نشاندهنده عالقه کمونیسم به دخالت در زندگی‬ ‫مادی و عینی زمان خودش است‪ .‬نشاندهنده برسمیت شناختن پتانسی پیروزی است‪ .‬لنین کسی است‬ ‫ال‬ ‫که در مقاب بحث اجتناب ناپذیری کمونیسم‪ ،‬امکانپذیری کمونیسم را اثبات کرد‪ .‬گفت میشود‪ .‬قب ً‬ ‫همه بین المل دوم میگفت اجتناب ناپذیر است‪ ،‬مطلوب است‪ ،‬عالی است و فالن است‪ .‬لنین آمد و به‬ ‫نظرم لنینیسم شدنی بودن کمونیسم را بحث کرد و رفت پای شدنی بودن آن‪ .‬حتی سعی خودش را کرد‬ ‫که شدنی بودن آن را نشان بدهد‪ .‬به این اعتبار بحث کمونیسم کارگری در سنت لنینی قرار میگیرد‪ .‬من‬ ‫کاری به بحث آنها راجع به مناسبات درون حزبی و ساختمان سوسیالیستی را ندارم‪ ،‬میخواهم روی متد‬ ‫بگویم‪ ،‬متد ما اساس ًا لنینی است‪ .‬تعبیری که لنین از مارکس میکند‪ ،‬نزدیکترین تبیین از مارکسیسم‬ ‫است به خود مارکس‪ .‬یعنی مارکس اگر بعد ًا میدید که پیروانش چطور حرفهایش را تفسیر کرده اند‪،‬‬ ‫بین کائوتسکی و برنشتین و لنین و لوکزامبورک و غیره‪ ،‬میگفت این لنین است که حرفم را درست‬ ‫فهمیده و بحث ماتریالیسم پراتیک را درست فهمید‪ .‬ما هم فکر میکنیم در آن سنت قرار داریم‪ ،‬نه در‬ ‫یک سنت دترمینیستی‪ ،‬نظاره گر و اسکوالستیک از سوسیالیسم‪ .‬ما در یک سنت پراتیکی انقالبی از‬ ‫کمونیسم قرار داریم و فکر میکنیم این جوهر مارکسیسم را بیان میکند‪ .‬این متد ما بود‪ ،‬متد دخالتگر‬ ‫سیاسی‪ ،‬نقد ما چه هست؟‬ ‫نقد ما از جامعه سرمایهداری‬ ‫نقد ما از کاپیتالیسم با بعضیها فرق میکند‪ ،‬بعضیها ممکن است به این نقد ما سمپاتی داشته باشند ولی‬ ‫اساس اعتراضشان به کاپیتالیسم چیز دیگری باشد‪ .‬نقد ما از کاپیتالیسم نقدی است به اساس استثمارگرانه‬ ‫‪207‬‬


‫کاپیتالیسم‪ ،‬به کار مزدی و به نوعی که بشریت مجبور است نیروی کارش را بفروشد و از آن طرف با‬ ‫محصول کارش در بازار مواجه شود و انباشت سرمایه در مقابلش‪.‬‬ ‫این تنها نقد کمونیستها به کاپیتالیسم نبوده‪ .‬اآلن شاید به نظر شما بدیهی بیاید‪ ،‬چون خیلی از ماها با‬ ‫سنت کمونیست کارگری از قدیم آشناییم و این شدیم‪ .‬ولی کمونیستهایی بودند که از عقبماندگی‬ ‫کاپیتالیسم شکوه کردند و علیه عقبماندگی کاپیتالیسم در کشور خودشان پرچم دست گرفتند‪.‬‬ ‫کمونیستهایی بودند داز ”کمونیست“های در گیومه میگویم‪ ،‬جنبشهای ”کمونیستی“ طبقات دیگر) که‬ ‫سعی کردند راه رشد غیرسرمایه داری ”نه سرمایه داری‪ -‬نه سوسیالیسم“ را در پیش بگیرند‪.‬‬ ‫سوسیالیستهایی بودند که سعی کردند جوانب غیرانسانی کاپیتالیسم را تخفیف بدهند‪ .‬همه اینها بوده‬ ‫اند‪.‬‬ ‫این جریانی است که میگوید آقا جان! اعتراض ما به کار مزدی است‪ ،‬نه به فاز آخر کاپیتالیسم یعنی‬ ‫امپریالیسم‪ ،‬اعتراض به خود کاپیتالیسم‪ .‬چون کمونیستهایی بودند که به ورود کاپیتالیسم به عصر‬ ‫امپریالیسم اعتراض داشتند و به جنبه امپریالیستی سرمایه داری در کشورشان اعتراض داشتند‪ .‬این‬ ‫جنبش کمونیستی کارگری به کاپیتالیسم در انگلستان و فرانسه نقد دارد و نه به کاپیتالیسم فیلیپین یا‬ ‫کاپیتالیسم مصر‪ ،‬فقط! گویا اگر تبدی شود به فرانسه پیشرفته‪ ،‬ما به مشروطه خودمان رسیده ایم! ما به‬ ‫کاپیتالیسم به مدل سوئدی هم اعتراض داریم‪ ،‬چون به کاپیتالیسم اعتراض داریم‪ .‬دقیق ًا به این خاطر که‬ ‫یک عده ای آدم صبح از خواب بلند شوند و بروند سر کار‪ ،‬قوه جسمی و توان و خالقیتشان را به‬ ‫صورت دست و پا بریده ای به یک جماعتی بفروشند که آن طرف حصار نشسته و او به شما ژتونی بدهد‬ ‫به اسم پول که بروی و محصول کار خودت را‪ ،‬که از در دیگر رفته بیرون‪ ،‬بخشی از آن را برای ادامه‬ ‫حیات خودت بخری‪ .‬ما این را قبول نداریم‪.‬‬ ‫به نظر ما این اساس بدبختیهای بشریت امروز است‪ .‬برای اینکه آنهایی که دارند این مزد را از این طرف‬ ‫میدهند از آن طرف هم ارتش درست میکنند‪ ،‬زندان درست میکنند‪ ،‬چون شما سرپیچی میکنید و بیشتر‬ ‫میخواهید‪ .‬از آن طرف تبعیض نهادی به راه میاندازند‪ ،‬از آن طرف تقسیمت میکنند به جنسیت‪ ،‬از آن‬ ‫طرف تقسیمت میکنند به متروپ و مستعمره‪ ،‬از این طرف تقسیمت میکنند به صنعتی و کشاورزی و شهر‬ ‫و روستا‪ .‬تمام واقعیت چندش آور کاپیتالیسم امروز روی همین پدیده اولیه بنا شده که جامعه تقسیم‬ ‫شده به آدمهایی که یک عده ای از آنها باید بروند برای عده ای دیگر‪ ،‬به دلیلی که حاال میشود فهمید‬ ‫چطوری وسای تولید را گرو گرفتند و نمیشود جمعی رفت و تصمیم گرفت و کار کرد‪ ،‬مال کارفرما‬ ‫است‪ .‬بنا به تعریفی که او کرده محصول تولید شده مال آن کسی است که وسیله را آورده نه کار را‪ .‬در‬ ‫نتیجه هر جنسی شب در صحن کارخانه است مال کارفرما است‪ .‬شما میروید بیرون‪ ،‬پولتان را گرفته اید‪،‬‬ ‫فردا میروید و بخشی از محصول را از فروشنده که بخش دیگری از همان طبقه است میگیرید‪ .‬ما به این‬ ‫اعتراض داریم‪.‬‬ ‫میدانید چرا بحث روی این مسأله مهم است؟ برای اینکه شما‪ ،‬وقتی سر کار بیایید‪ ،‬همان چیزی که به‬ ‫آن اعتراض دارید راعوض میکنید‪ .‬کسی که به این اعتراض ندارد‪ ،‬وقتی هم که سر کار بیاید این را‬ ‫عوض نمیکند‪ .‬کسی که اعتراض دارد به ناموزونی سرمایه داری‪ ،‬وقتی بیاید سر کار سعی میکند‬ ‫موزونش کند‪ .‬کس که اعتراض دارد به آنارشی سرمایه داری‪ ،‬وقتی بیاید سر کار سعی میکند برنامه‬ ‫ریزی را بیاورد‪ .‬کسی که اعتراض دارد به عقبماندگی سرمایه داری‪ ،‬سعی میکند آن را رشد بدهد‪ .‬ولی‬ ‫‪208‬‬


‫کسی که اعتراض دارد به نفس سرمایه داری‪ ،‬البد سعی میکند نفس سرمایه داری را دگرگون کند‪ .‬این‬ ‫انتقاد از این نظر مسابقه هوش نیست که ببینید کی بهتر از سرمایه داری انتقاد میکند! بلکه‪ ،‬اینکه شما‬ ‫چه نقدی به جامعه موجود میگذارید‪ ،‬دارد به شما میگوید که اگر بیایید سر کار چه چیزی را عوض‬ ‫میکنید‪.‬‬ ‫هر کسی بعنوان یک جنبش سیاسی بیاید سر کار‪ ،‬همان چیزی را که نمیخواهد عوض میکند‪ .‬درنتیجه‬ ‫کلیدی بودن این مفهوم برای ما به خاطر این است که این هویت ما را تشکی میدهد‪ .‬ما اگر بیاییم سر‬ ‫کار‪ ،‬جنبش طبقه کارگر اگر زیر پرچم کمونیسم کارگری پیروز شود‪ ،‬آنوقت باید دست ببرد به‬ ‫مناسبات ملکی و این موقعیت را از بین ببرد‪ ،‬موقعیتی که یک عده ای صاحب وسای تولیدند‪ ،‬صاحب‬ ‫زمینند‪ ،‬صاحب کارخانجاتند‪ ،‬صاحب ترانسپورتند‪ ،‬صاحب فضا هستند‪ ،‬فضا هم مال آنها است‪ .‬دقت‬ ‫کرده اید که جهان خیابان ندارد‪ ،‬همه اش خانه است‪ ،‬ساخته شده! اگر از خانه تان بیرون بروید میافتید‬ ‫خانه بغ دستی‪ .‬اآلن اگر خانه واقعی شما آتش بگیرد میروید در خیابان‪ ،‬ولی در جهان امروز اگر خانه‬ ‫شما دستخوش جنگ و قحطی شود میروید در خانه بغلی‪ .‬خیابانی ندارد‪ ،‬همه جا را به اسم خودشان‬ ‫کرده اند‪.‬‬ ‫درنتیجه به شما میگویند پناهنده‪ .‬نمیتوانید بگویید آقا نه! پناهنده نیستم‪ ،‬من از آنجا‪ ،‬یک قدم از‬ ‫آنجای که آتشسوزی بود آمدم بیرون‪ ،‬آنجا دارند میکشند من آمده ام در خیابان‪ .‬کما اینکه در خانه‬ ‫شما اگر آتش بگیرد میروید در خیابان‪ .‬ولی شما متأسفانه خیابانی نگذاشتید که مال همه باشد‪ ،‬فضا را‬ ‫گرفته‪ ،‬فضا مال آنها است‪ .‬حتی به یک معنی زمان را هم گرفته‪ ،‬از پیش هم تعیین کرده‪ ،‬تا شش سال‬ ‫ش پدر و مادرمان هستیم‪ ،‬بعد از شش سال میرویم یک جایی بنام مدرسه‪ ،‬بعد میروید دانشگاه‪ ،‬بعد‬ ‫پی ِ‬ ‫میروید در بازار کار‪ ،‬یا اگر نروید دانشگاه و از مدرسه هم بیرونت کنند میروید بازار کار‪ ،‬میروید سر‬ ‫کارخانه و بعد بازنشسته میشوید و بعد میمیرید‪.‬‬ ‫برایت چیده اند‪ .‬سیر زندگی یک انسان امروز را برایش چیده اند‪ .‬یک پلنگ‪ ،‬یک سوسک اینطوری‬ ‫زندگی نمیکند‪ .‬شما نمیتوانید تضمین کنید که سوسک وقتی به دنیا آمد همانجا میماند و این مسیرهایی‬ ‫که شما میگویید طی میکند‪ .‬ولی بشر این کار را میکند‪ .‬داستان تاریخ را گرفته و منجمد کرده‪ ،‬اینها‬ ‫مال آنها است‪ .‬و شما مهره هایی هستید که در این فضا و در این سیر زمانی که او برای شما چیده‬ ‫زندگی میکنید‪.‬‬ ‫این را نمیخواهید عوض کنید؟ به نظر من‪ ،‬در این صورت‪ ،‬مشی شما کمونیسم کارگری نیست‪ .‬ممکن‬ ‫است مشی شما سوسیال دمکراسی باشد‪ ،‬ممکن است لیبرالیسم باشد‪ ،‬ممکن است آدم خیلی خوبی باشید‪.‬‬ ‫ممکن است فابین ‪ Fabian‬باشید‪ ،‬ممکن است همه چیز باشید‪ ،‬ولی کمونیسم کارگری میخواهد این‬ ‫پدیده را عوض کند‪ .‬میخواهد زمان و مکان و وجود و ماده را از دست طبقه حاکمه بیرون بیاورد‪ ،‬مال‬ ‫همه باشد‪ .‬میشود رفت دستجمعی و با کمک همدیگر تصمیم گرفت چکار بکنند‪ ،‬اگر هم نخواستید کار‬ ‫نکنید‪ .‬راستش یک وجه کمونیسم‪ ،‬که کسی یادش نمیرود بگوید‪ ،‬این است که اگر هم نخواستید کار‬ ‫نکنید میتوانید کار نکنید‪.‬‬ ‫همانطور که میشود فرض کرد هیچکس تمام عمرش روی زمین نمینشیند‪ ،‬و بلند میشود و راه میافتد‪ .‬به‬ ‫نظرم میشود فرض کرد که بشریت بلند میشود که خلق کند‪ ،‬میشود فرض کرد بشریت بلند میشود که‬ ‫جستجو کند‪ ،‬میشود فرض کرد که آدمیزاد کنجکاو است‪ .‬چون قب از اینکه فشار کارفرمایی باشد بچه‬ ‫‪209‬‬


‫زبان یاد میگیرد‪ ،‬و شروع میکند با محیطش ور رفتن‪ .‬در نتیجه کمونیسم با فرض زنده بودن آدمیزاد‬ ‫بنا شده‪ ،‬هیچ قانونی برای اجبار کار کردن نیست همانطور که هیچکسی به هیچکس نمیگوید شما‬ ‫موظفید نفس بکشید! چون فرض میکنید طرف خودش میخواهد نفس بکشد‪ .‬ولی اینکه میخواهد خلق‬ ‫کند و سر در بیاورد و میخواهد دست ببرد‪ ،‬در این جامعه سرمایه داری فکر میکند این را با کمک‬ ‫حداق دستمزد و اجبار به کار و قانون بیمه بیکاری و زدن از بیمه هاى اجتماع تضمین کنند‪ .‬در‬ ‫جامعه سوسیالیستی میگوید این موقعیت داده بشر است و اگر شما دست از سرش بردارید خودش میرود‬ ‫خلق میکند و تولید را سازمان میدهد‪.‬‬ ‫اینجا است که به نظر من نقد ما از کاپیتالیسم نقدی است بر جوهر اساسی تقسیم طبقاتی‪ ،‬کار مزدی و‬ ‫مالکیت خصوصی‪ ،‬همانطورى که مورد نظر مارکس بود ‪ .‬بنابراین ما معتقدیم ما مارکس را درست دیده‬ ‫ایم و ما روایت دقیقی از مارکس را بیان میکنیم که معتقدیم سرمایه داری باید از بین برود‪ .‬به این معنی‬ ‫که کارمزدی باید از بین برود‪ ،‬پول و مالکیت خصوسی باید از بین برود‪ .‬مالکیت اشتراکی شود‪.‬‬ ‫از نظر ما بازار بعالوه دولت قبول نیست‪ .‬کار مزدی بعالوه برنامه قبول نیست‪ .‬یعنی چه؟ کار مزدی ولی‬ ‫اقتصاد برنامه ریزی شده هنوز جواب چیزی را نمیدهد‪ .‬نشان میدهد که کاپیتالیستها دست به یکی‬ ‫کرده اند‪ ،‬فقط نشان میدهد که یک مرجعی نقش کاپیتالیستها را بعهده گرفته‪ ،‬از نظر ما چیزی را‪ ،‬تفاوتی‬ ‫را در کار و زندگی آن کارگری که در روسیه کار میکند‪ ،‬نشان نمیدهد‪ .‬که این دیگر کارگر مزدبگیر‬ ‫نیست‪ ،‬بلکه شهروند و صاحب حق و صاحب سهم جامعه است که نفس اینکه دنیا آمده میتواند برود و‬ ‫در فعالیتهایی که هست شرکت کند‪ .‬این نقد برای ما تعیین کننده است‪.‬‬ ‫تبیین کمونیسم کارگری از رابطه زیربنا و روبنای سیاسی‬ ‫بحث دیگری که باز ما را از نظر تروریکی متمایز میکند بحث رابطه زیربنای اقتصادی با روبناها و‬ ‫فرهنگ و سیاست است‪ .‬باز یک اتهاماتی که به کمونیستها میزنند این است که اقتصاد ظاهر ًا سیاست را‬ ‫تعیین میکند‪ ،‬آن هم فرهنگ را تعیین میکند و دترمینیسم در سطح عرضی هم اینجا هست‪ ،‬کمااینکه‬ ‫رفیق اعظم گفت” اگر طرف اقتصادش اینطوری است خرده بورژوا میشود‪ ،‬اگر خرده بورژوا باشد‬ ‫حزبش میشود این و نظر سیاسیش میشود آن و فرهنگش هم میشود آن‪.‬‬ ‫ما برای آدمیزاد نقش قائلیم‪ .‬از این تعیین کنندگی اقتصاد یا روبنا‪ ،‬تبیین دیگری داریم‪ .‬که در آن‬ ‫مبارزه نظری‪ ،‬مبارزه سیاسی‪ ،‬همه اینها جای خودش را دارد‪ ،‬یعنی همانقدر مادی است که اقتصاد‪.‬‬ ‫مارکس در پیشگفتاری به نقد اقتصاد سیاسی‪ ،‬اگر بروید نگاه بکنید‪ ،‬رابطه زیربنا و روبنا را در آن‬ ‫پیشگفتار خیلی روشن توضیح میدهد‪ .‬که چطور آدمها از طریق دنبال کردن امیالشان قوانین بنیادی‬ ‫جامعه را متحقق میکنند‪ .‬چطور برای مثال از بین رفتن مذهب یا تضعیف سلسله مراتب مذهبی‪ ،‬که یک‬ ‫نیاز جامعه سرمایه داری است‪ ،‬از طریق مبارزه فکری یک عده آدم که به مذهب اعتقاد ندارند‪ ،‬با‬ ‫مذهبیون صورت میگیرد‪ .‬کسی تلفن نمیزند الو! اینجا اقتصاد میگوید مذهب باید از بین برود‪ ،‬پس‬ ‫مذهب باید از بین برود! کسی اقتصاد را نمایندگی نمیکند‪ ،‬کسی نماینده زیربنا نیست‪ .‬شما نماینده‬ ‫عقاید خودتان هستید ولی با جدالی که میکنید‪ ،‬قوانین بنیادی جامعه را به اجرا در میآورید‪ .‬اگر جامعه‬ ‫به تولید کاالیی تعمیم یافته رسیده‪ ،‬کاپیتالیستی شده و صنعت آمده‪ ،‬واضح است که دیگر سازمان‬ ‫فرودالی دارد فرو میریزد‪ ،‬پشت مذهب دارد ضعیف میشود‪ ،‬علم دارد قوی میشود‪ ،‬تکنیک مهم میشود‪.‬‬ ‫‪210‬‬


‫در نتیجه به شعور آدمیزاد میرسد که شاید خدایی نباشد‪ ،‬شاید اینها همه دروغ میگویند‪ .‬و دست و پا‬ ‫گیر بودن مذهب را بفهمد و بحث خودش را بکند‪ .‬آن مبارزه عقیدتی هم بخشی از تاریخ مادی است‪.‬‬ ‫حیاتی است به جای خودش‪ .‬مبارزه سیاسی‪ ،‬مبارزه بر سر افکار‪ ،‬اینها اجزاء الیتجزای تاریخ و حیات‬ ‫مادی بشرند و در نتیجه ما خیلی جا قائلیم برای این جنبه از وجود بشریت‪ .‬دترمینیسم ما هم اینجا‬ ‫پدیده ای تضعیف شده است‪.‬‬ ‫منتها یک نکته ای که اینجا به ما نشان میدهد این است که پشت تمام این مبارزات نظری‪ ،‬سیاسی‪،‬‬ ‫فرهنگی‪ ،‬بر سر زیبایی‪ ،‬هنر‪ ،‬عدل‪ ،‬قانون‪ ،‬انصاف‪ ،‬همه چیز‪ ،‬رنگ تقسیم جامعه به طبقات را ما میبینیم‪.‬‬ ‫ما علم و هنر و قانون و سیاست و اندیشه ماوراء این تضاد طبقاتی قائ نیستیم‪ .‬ما معتقد نیستیم دولت یا‬ ‫احزاب سیاسی‪ ،‬یا قانون‪ ،‬یا عدل‪ ،‬یا انصاف پدیده های ماوراء طبقاتی هستند‪ .‬ما اینها را بصورت‬ ‫پدیده هایی میبینیم که متناسبند با واقعیات اقتصادی‪ ،‬سیاسی و طبقاتی که پشتش هست‪.‬‬ ‫درنتیجه این یک چیزی را به ما نشان میدهد و آن اینکه قضاوت ما از این پدیده ها همیشه یک قضاوتی‬ ‫است معاصر‪ ،‬قضاوتی است بعنوان پدیده های امروزی ‪ .‬این را در برنامه حزب کمونیست کارگری اگر‬ ‫نگاه کنید میتواند مایه خیلی از سؤالها باشد‪ .‬چرا ما میگوییم فحشاء محصول سرمایه داری است‪ ،‬وقت‬ ‫که تاریخ جامعه میگوید این قدیمیترین شغ جهان است؟ به یک معنی قدیمیترین شغ مزدبگیرانه جهان‬ ‫است‪ .‬چرا میگوییم تبعیض نهادی محصول سرمایه داری است و بانی مشقات بشر سرمایه داری است‪،‬‬ ‫وقت که نهادپرستی عقیده کهنه ای در تاریخ بشر است‪ ،‬با تاریخش آمده؟ چرا همینطور زن ستیزی‪،‬‬ ‫بیحقوقی کودک را پدیده های میدانیم که مسبب آنها سرمایه داری است‪ ،‬در حال که خودشان به‬ ‫قدمت ک تاریخ بشرند‪ .‬به این دلی ساده که ما روبنای سیاسی جامعه را ایستا و منجمد نمیبینیم‪ .‬این‬ ‫یک تابلویی نیست که یک جا آویزان شده باشد‪ ،‬زن ستیزی‪ ،‬مذهب‪ ،‬پدیده هایی است که دارد‬ ‫بازتولید میشود‪ .‬و اگر چیزی امروز دارد بازتولید میشود باید بر مبنای کشمکش اجتماعی طبقاتی‬ ‫امروز خاصیت خودش را پیدا کند‪.‬‬ ‫ببینید! خیلی چیزها ورافتاده چون با سرمایه داری مغایرت داشته که قویتر از خیلی چیزهای دیگر بود‪.‬‬ ‫برای مثال در همین جامعه‪ ،‬بحث آزادی جنسی‪ ،‬معیارهای ویکتوریا شکست خورده‪ ،‬مردم از نظر‬ ‫جنسی آزادیهایی دارند که ممکن است صد سال پیش فکرش را نمیکردند دالاق زنها‪ ،‬چون مردها که‬ ‫همیشه البد زیرجلکی کارهای خودشان را میکرده اند)‪ .‬باألخره مسأله باز شده‪ .‬چرا این صورت‬ ‫میگیرد؟ بخاطر اینکه دیگر آن انقیاد و آن قیدوبندها به درد سرمایه داری نمیخورد ‪.‬آدم آزاد شده‪،‬‬ ‫میرود در بازار کار میکند‪ ،‬خانه خودش را میگیرد‪ ،‬مزد خودش را هم دارد میگیرد‪ .‬وابسته کسی نیست‪،‬‬ ‫قرار نیست معیاری را هم از کسی گوش بکند‪ .‬آن دختر و پسری که باید نانش را خانواده اش میداد یا‬ ‫زمین بابای خودش را به ارث میبرده‪ ،‬موظف بوده به معیارهای اخالقی طرف هم تمکین کند‪ .‬هر چه‬ ‫سلسله مراتب ارث و میراث جامعه را قطع کنید و طرف یک عنصر مستق و اتمیزه ای در جامعه باشد‪،‬‬ ‫تصمیم خودش را میگیرد‪ .‬در نتیجه این ضعیف میشود‪.‬‬ ‫ولی چرا اسالم ضعیف نمیشود؟ اسالم همان قدر مغایر است با سرمایه داری و کاپیتالیسم و رشد‪ .‬چرا؟‬ ‫برای اینکه در جامعه امروز به درد یکی میخورد ‪ .‬اسالم امروز اسالم محمدی نیست‪ ،‬کلیسای امروز هم‬ ‫کلیسای مسیح نیست‪ ،‬کلیساى به اصطالح دیسایپل هاى بعدی اش هم نیست‪ .‬نهادپرستی امروز هم‬ ‫نهادپرستی سیصد سال پیش نیست‪ .‬اینها پدیده های امروزی هستند‪ .‬مذهب یک پدیده امروزی است‪.‬‬ ‫‪211‬‬


‫اینها امروز به درد یکی میخورند و در چهارچوب مبارزه طبقاتی امروز دارند بازتولید میشوند و‬ ‫جایگاه خود را پیدا میکنند‪ .‬این یک جایگاه مهمی در بحث ما دارد برای اینکه آن وقت میتوانیم رابطه‬ ‫مان را با این پدیده ها‪ ،‬سیاسی تعریف کنیم‪ .‬اینکه چطور میشود با اسالم مبارزه کرد؟ یک نفر ممکن‬ ‫است بگوید آقا! این عقاید را حاال شما باید بگویید و نشر بدهید و با عقاید مردم در بیافتید! خوب‬ ‫جامعه ایران سی سال پیش که آزاد اندیشتر بود داآلن را نمیگویم که ‪ backlash‬هست علیه مذهب) از‬ ‫‪ ١١‬سال پیش‪ ،‬از سال ‪ .٧٥‬جامعه ایران سال ‪ ١١٧١‬خیلی جامعه پروغربتر و ضدمذهبیتری از جامعه‬ ‫ایران ‪ ،١١٥٧‬بعد از شریعتی و خانم کاتوزیان و امثالهم‪ ،‬بود‪.‬‬ ‫بنابراین بحث روشنگری نیست‪ ،‬بحث قدرت اجتماعی این پدیده ها است‪ .‬بحث کارآیی و چفت شدن‬ ‫آنها به مبارزه طبقات و خاصیت آنها برای جامعه امروز است‪ .‬در نتیجه چیزهایی مث ناسیونالیسم‪،‬‬ ‫مذهب‪ ،‬لیبرالیسم‪ ،‬سکسیسم‪ ،‬راسیسم‪ ،‬شووینیسم و مردساالری و غیره برای ما پدیده هایی نیستند که از‬ ‫ذات بشر آمده باشند یا محصول تاریخ بشر باشند‪ .‬بله! محصول تاریخ بشرند‪ ،‬همه چیز حتی لباسی هم‬ ‫که میپوشیم‪ ،‬رنگ لباسی که در تاریخ پوشیدیم به خود دارد‪ .‬ولی امروز کاالیی است که تولید میشود‬ ‫و فروخته میشود و به این خاطر ما آن را میخریم که امروز دارند آن را تولید میکنند و میفروشند‪ .‬این‬ ‫به ما اجازه میدهد که طبقه حاکم را پشتش ببینیم‪ .‬مذهب و اینها پدیده های امروزی هستند‪ .‬این به ما‬ ‫اجازه میدهد طبقه حاکم را پشتش ببینیم‪ ،‬نه طبقات حاشیه ای‪ ،‬نه تاریخهای قالبی ای که برایمان‬ ‫بنویسند‪.‬‬ ‫در نتیجه اگر شما بیایید ببینید که مبارزه شما علیه مذهب‪ ،‬مبارزه شما علیه شوونیسم‪ ،‬مبارزه شما علیه‬ ‫سکسیسم و راسیسم بخشی از مبارزه عمومیتان علیه کاپیتالیسم است‪ ،‬این یک استراتهیهای دیگری را به‬ ‫شما میدهد در مبارزه سیاسی روزمره و در جامعه و در ائتالفاتتان و در تبلیغاتتان‪ .‬و اگر این را به‬ ‫صورت پدیده های تاریخی و عتیق ببینید‪ ،‬استراتهی بدست نمیدهد‪ .‬بحث تبلیغ‪ -‬پروسه حمید تقوایی‬ ‫را نمیدانم یادتان هست یا نه؟ آن بحثی که ما از قدیم داشتیم‪ ،‬میگفتیم حرفتان را بروید تبلیغ کنید‬ ‫دیگر‪ ،‬علیه مذهب تبلیغ کنید‪ .‬میگفتند نه! باورهای مردم است و غیره!‬ ‫در این بحث هیچ چیز باور مردم نیست‪ .‬چطور مردم میتوانند خیلی چیزهای دیگر را که باورشان بوده‬ ‫بگذارند کنار ولی این یکی را نمیتوانند بگذارند کنار؟ طرف تصمیم گرفته با رادیوى موج کوتاه‬ ‫بنشیند ببیند ‪ BBC‬چه میگوید ولی حاضر نیست دست از سر دخترش در خانه بردارد؟ چرا؟ چرا حقوق‬ ‫زن در خانواده پایینتر است‪ ،‬در صورت که طرف اآلن دارد با ریموت کانالهای ‪ cable-tv‬خودش را‬ ‫عوض میکند و میبیند که در آمریکا مثالً اوضاع فرق دارد؟ چرا دست از این عقیده برنمیدارد؟‬ ‫این باورهای آنها نیست‪ ،‬باورهایی است که جنبشهای سیاسی در جامعه آورده اند‪ ،‬به درد یکی‬ ‫ال فرق ما را نشان میدهد و اگر نگاه کنید‪ ،‬در عرصه تاکتیکی‪ ،‬تفاوت جدی ما را با‬ ‫میخورد‪ .‬این کام ً‬ ‫چپ نشان میدهد‪ .‬که به ما میگویند چرا اینها به مذهب بند میکنند؟ چرا اینها به کسی رحم نمیکنند؟‬ ‫چرا اینها اینقدر خالف جریانند؟ چرا اینها اینقدر نسبت به این تعصبات و اینها بیرحم عم میکنند؟ و‬ ‫چرا مدام جنگ آخرشان را با اینها میکنند؟‬ ‫بخاطر اینکه ما اینها را سالحهای جامعه سرمایه داری میدانیم‪ ،‬نه باورهای توده ها یا خاطرات عتیقه‬ ‫بشر‪ .‬کسی که در جامعه امروز مردساالر است به نظر من دارد به انقیاد طبقاتی کمک میکند‪ .‬باید همین را‬ ‫هم به او گفت‪ .‬سوای اینکه جایگاه این در زندگی شخصی طرف چیست یا زندگی آن کسی که در‬ ‫‪212‬‬


‫تبعیض است چگونه است‪ ،‬دشمنی ما با آن‪ ،‬انعکاسی است از دشمنی ما با ک این جامعه موجود‪.‬‬ ‫در نتیجه ما پدیده ای به اسم به اصطالح عقبماندگی انقالبی نداریم‪ .‬در ذهن ما عقبماندگی پیشرو و‬ ‫عقبماندگی انقالبی‪ ،‬عقبماندگی خلقی‪ ،‬تعصبات پرولتری‪ ،‬ارتجاع پیشرو! اینها را نداریم‪ .‬ارتجاع برای‬ ‫ما ارتجاع است و اگر چیزی ارتجاعی است مال طبقه ارتجاعی زمان ما است‪ .‬او دارد بازتولیدش میکند‬ ‫وگرنه اگر از حمایت از مذهب دست بردارند‪ ،‬اگر بورژوازی از پشت مذهب کنار برود ریشه اش در‬ ‫کره ارض زده میشود‪ .‬برای اینکه اینقدر نیرو علیه آن جمع شده و آنقدر نفرت از آن هست‪ ،‬ولی شما‬ ‫با سد آموزش و پرورش‪ ،‬مدیا‪ ،‬ارتش‪ ،‬دادگاه و زندان برخورد میکنید‪ .‬طرف یک کلمه در بنگالدش‬ ‫حرف میزند‪ ،‬بعد خانم تسلیمه نسرین مجبور میشود زندگیش را بردارد و برود یک گوشه دیگر در شمال‬ ‫اروپا زندگی کند‪ .‬چون به یک شیخ پشم الدینی در مح برخورده‪ ،‬میگوید به عقاید توده ها توهین‬ ‫شده! ولی اینطور نیست‪ .‬به منافع آن یارو سر خیابان ضربه خورده‪ ،‬سهم امامش دارد زیر سؤال میرود‪.‬‬ ‫حکومت بنگالدش دارد زیر سؤال میرود و حاکمیت آن نوع سرمایه داری رقیق و ضعیفی که در آنجا‬ ‫حاکم است زیر سؤال میرود‪ .‬سرمایه داری در حلقه ضعیفش کامالً زیر سؤال میرود‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم یک عده نمیفهمند چرا ما اینقدر لج داریم و چرا حزب کمونیست کارگری اینقدر‬ ‫افراطی است علیه این عقبماندگیها و تعصبها‪ .‬به خاطر اینکه همانقدر که افراطی هستیم علیه ک طبقه‬ ‫بورژوازی و احزاب طبقات حاکم‪ ،‬علیه ابزارهای جانبی آنها هم به همین دلی همانقدر افراطی هستیم‪.‬‬ ‫آلترناتیو اجتماعی‪ ،‬اقتصادی و سیاسی ما‬ ‫ال در‬ ‫راجع به متد و راجع به نقد ما به جامعه موجود‪ ،‬راجع به متد ما در فعالیت سیاسی و متد ما ک ً‬ ‫تبیین مارکسیسم و همینطور راجع به نقد ما به جامعه سرمایه داری صحبت کردیم‪ .‬یک جزء دیگر هویت‬ ‫ما از نظر عقیدتی بحث آلترناتیوی است که مطرح میکنیم که این مستقیم ًا ربط پیدا میکند به بحثی که‬ ‫راجع به نقد گفتم‪ .‬در نتیجه زیاد روی آن مکث نمیکنم که بتوانیم به نکات دیگر برسیم‪.‬‬ ‫آلترناتیو اجتماعی‪ ،‬اقتصادی و سیاسی اى که مطرح میکنیم ربط مستقیمی دارد با انتقادی که به جامعه‬ ‫موجود داریم‪ .‬آن چیزی که میخواهیم عوضش کنیم بر طبق آن نقدی که داریم عوضش میکنیم‪ .‬در‬ ‫نتیجه سوسیالیسم در تبیین ما مستقیم ًا ربط دارد به لغو کار مزدی‪ ،‬لغو مالکیت خصوصی و یک جامعه اى‬ ‫که در آن این تفکیک طبقاتی نباشد‪ .‬این فرق دارد با دولتگرایی اقتصادی‪ ،‬فرق دارد با اقتصاد برنامه‬ ‫ریزی شده‪ ،‬فرق دارد با دولت رفاه‪ .‬که هر کدام اینها میتوانند موضوع محتوای اقتصادی‬ ‫سوسیالیسمهای مختلفی بوده باشد‪ .‬جامعه اى که ما مطرح میکنیم‪ ،‬سوسیالیسم ما با این اَشکال فرق دارد‪.‬‬ ‫یک فرمول اساسی در بحث ما همان چیزی است که همه شما حتم ًا میدانید‪ ،‬از هر کس به اندازه‬ ‫استعدادش و به هر کس به اندازه نیازش ‪ .‬این فرمولی است که ما معتقدیم میشود در جامعه پیاده کرد‪ .‬نه‬ ‫فقط باید پیاده کرد‪ ،‬اآلن میشود پیاده کرد و برنامه اقتصادی ای به جز این نداریم‪ .‬من حاال میرسم به‬ ‫مقوله سازش در مبارزه سیاسی‪ ،‬حتی سازش به عنوان یک دولت‪ .‬چرا دولت کارگری ممکن است با یک‬ ‫چیزهایی سازش بکند ولی برنامه اقتصادی کمونیسم کارگری برای جامعه از هر کس به اندازه‬ ‫استعدادش و به هر کس به اندازه نیازش است و ما فکر میکنیم این در جهان امروز با سطح رشد فنی و‬ ‫علمی و تولیدی جهان امروز عملی است؟ چرا این را یک آرزو نمیدانیم و در نتیجه اصرار فوری امروز‬ ‫ما است؟ و فکر میکنیم سوسیالیسم همین اآلن عملی است‪ ،‬این هم یک وجه مشخصه ما است‪ .‬و آن‬ ‫‪213‬‬


‫ال به زمان دورتری حواله‬ ‫گرایشاتی که سوسیالیسم را برای آنکه عملی کنند‪ ،‬یا تعدی میکنند یا ک ً‬ ‫میدهند‪.‬‬ ‫بنابراین دو چیز اینجا در سیستم فکری ما جا ندارد یکی تروری مراح است‪ .‬ما برای رسیدن به‬ ‫سوسیالیسم تروری مراح نداریم‪ ،‬مرحله اول‪ ،‬مرحله دوم‪ ،‬مرحله رشد نیروهای مولده تحت یک‬ ‫چهارچوب غیرسوسیالیستی و غیره‪ .‬یا مرحله ابتدایی سوسیالیسم‪ ،‬مرحله ثانوی سوسیالیسم‪ .‬ما فکر‬ ‫میکنیم جهان میتواند بر مبنای همان شعار مارکس سازمان پیدا کند‪ .‬و ثانیا ما بحث تروری دوران‬ ‫نداریم‪ .‬به این معنی که بعضی چپها مطرح میکنند که برای مثال عصر یک کاری هست یا عصر یک کاری‬ ‫نیست‪ .‬آیا عصر تحوالت سوسیالیستی هست؟ آیا عصر انقالب پرولتری هست؟ و غیره‪.‬‬ ‫این تروری دوران از هر طرفی که مطرح شده معمو ًال توجیهی است برای به تعویق انداختن وظایف‬ ‫سوسیالیستی چپ‪ ،‬وظایف سوسیالیستی کمونیستها‪ .‬میگویند اآلن دوران ایجاب میکند که برای مثال‬ ‫نیروهای مترقی‪ ،‬امپریالیسم را از صحنه بیرون کند‪ .‬عصر انقالب پرولتری نیست‪ ،‬عصر انقالب‬ ‫بورژوادمکراتیک است‪ .‬چیزی که ما اآلن معتقدیم اگر عصر چیزی است عصر انقالب سوسیالیستی و عصر‬ ‫تجدید سازمان سوسیالیستی جامعه است‪ .‬اینها را من دیگر باید بسرعت رد شوم‪ .‬میتوانیم اگر الزم شد‬ ‫روی هر نکته ای که خواستیم بیشتر مکث کنیم اگر وقت داشته باشیم‪.‬‬ ‫دولت و دیکتاتوری پرولتاریا‬ ‫یک بحث دیگر ما بحث دولت است‪ .‬بحث دیکتاتوری پرولتاریا‪ ،‬که یک موضوع تفکیک کننده‬ ‫گرایشات سوسیالیستی مختلف بوده‪ .‬کسان که در این مفهوم تجدیدنظر میکنند و کسان که تبیینهای‬ ‫ال چه به سر این فرمولبندی‬ ‫مختلفی از این میدهند‪ .‬آیا ما به دیکتاتوری پرولتاریا قائلیم یا نه؟ ک ً‬ ‫میآید؟ چون خیلی از چپها کنار گذاشته اند‪ .‬موقع که این شعار دیکتاتوری پرولتاریا مطرح میشود و‬ ‫موقع که در ادبیات مارکسیستی میآید کلمه ”دیکتاتوری“ این معنی که امروز ما از آن داریم‪ ،‬یعنی‬ ‫حکومت نظامی را نداشت‪ .‬دیکتاتوری حتی به معنی حکومت بکار میرود‪ .‬به معنی اینکه حاکمیتی‬ ‫وجود دارد و یک اراده ای هست که دیکته میشود‪ .‬و بحث مارکس و مارکسیستها در مورد دیکتاتوری‬ ‫پرولتاریا این بود که جامعه به هر حال دیکتاتوری طبقاتی است‪ .‬حتی در لیبرالیترین حکومتهای غربی‬ ‫دارد برنامه اجتماعی و اقتصادی و افق سیاسی طبقات معیّنی اِعمال میشود‪ .‬شما هر دفعه راجع به‬ ‫سرنوشت جامعه رأی نمیگیرید‪ .‬وقتی بین سوسیال دمکراسی و محافظه کارها انتخابات میشود شما دارید‬ ‫در چهارچوب یک دیکتاتوری معیّنی به اصطالح قوه مجریه و نهادهایش را تعیین میکنید‪ .‬ولی در‬ ‫اساس این حاکمیت که متکی است به بازار‪ ،‬متکی است به مالکیت خصوصی‪ ،‬متکی است به اصالت‬ ‫رقابت و اصالت فردگرایی‪ ،‬تغییری نمیدهید‪ .‬هیچوقت در جامعه انگلستان یا آلمان یا کانادا یا آمریکا‬ ‫سوسیالیسم جزو موضوعات مورد بحث نیست‪ .‬هیچوقت مالکیت اشتراکی یک موضوع انتخابات آن‬ ‫روز نیست‪ .‬انتخابات در چهارچوب مالکیت فردی دارد صورت میگیرد‪.‬‬ ‫در نتیجه اگر شما قبول کنید که جامعه بر اساس مالکیت فردی بر وسای تولید و مالکیت خصوصی بر‬ ‫وسای تولید است‪ ،‬اگر قبول میکنید که جامعه به فرض حکومتی است که ارتش دارد‪ ،‬دادگاه دارد‪،‬‬ ‫ال این‬ ‫زندان دارد‪ .‬اگر فرض میکنید قانون آن کشور برای مثال این تقدس را به مالکیت میدهد و یا مث ً‬ ‫جایگاه را برای اتحادیه ها قائ است یا دستمزد را رسمیت میدهد و حتی جامعه بر مبنای دستمزد متکی‬ ‫‪214‬‬


‫است‪ ،‬آنوقت دیکتاتوری معیّنی دارد اِعمال میشود مستق از اینکه چقدر انتخابات صورت بگیرد یا نه‪.‬‬ ‫این دیکتاتوری بورژوازی است که دارد اِعمال میشود منتها به طرق پارلمانی دارد اِعمال میشود‪.‬‬ ‫دیکتاتوری پرولتاریا هم به همین معنی دیکتاتوری پرولتاریا است که برنامه اقتصادی یک طبقه دیگری‬ ‫مبنای جامعه است‪ .‬دارند سعی میکنند مالکیت خصوصی را لغو کنند‪ ،‬دارند سعی میکنند تعیین تولید‬ ‫اجتماعی را به عهده همه آحاد جامعه بگذارند‪ ،‬دارند سعی میکنند مزد را ور بیندازند‪ ،‬دارند سعی‬ ‫میکنند مقوله پول را حذف کنند‪ ،‬دارند سعی میکنند به هر کس به اندازه نیازش بدهند‪ ،‬ولی این‬ ‫ممکن است به طریق انتخابات شورایی انجام بشود و هر کسی هم در آن حق رأی دارد‪ .‬هر کسی در‬ ‫شورای شهر و مح خودش عضو است و هزارویک جا کاندید میشود و در هزارویک انتخابات هم‬ ‫شرکت میکند ولی نفس اینکه در حکومت کارگری یا در دیکتاتوری پرولتاریا همه حق رأی دارند و‬ ‫در شوراهای مختلف عضو و نماینده اند‪ ،‬چیزی از این کم نمیکند که این به هر حال دیکتاتوری یک‬ ‫طبقه است‪ .‬دیکتاتوری یک طبقه است به این معنی که برنامه عم و آلترناتیو اجتماعی یک طبقه معیّنی‬ ‫است و آن دارد پیاده میشود‪.‬‬ ‫برای همین است که جابجایی دیکتاتوری پرولتاریا با دیکتاتوری بورژوازی هم از طریق یک‬ ‫ال تنها راهی که شما میتوانید در انگلستان برای‬ ‫ضدانقالب میتواند عملی شود نه از طریق انتخابات‪ .‬عم ً‬ ‫مثال لغو مالکیت خصوصی را تبدی کنید به یک موضوعی که مردم در باره اش اظهار نظر کنند این‬ ‫است که از پروسه پارلمانی فراتر بروید‪ .‬بحث سر خشونت آمیز بودن و خشونت آمیز نبودن پروسه‬ ‫سیاسی نیست‪ .‬بحث سر این است که آیا پارلمانی هست یا نه؟ هیچوقت در چهارچوب نظام پارلمانی‬ ‫شما با مسأله ”سوسیالیسم آری یا نه“ روبرو نمیشوید که بروید به آن رأی بدهید‪ .‬ولی در جامعه‬ ‫انگلستان هم برای اینکه مردم بخواهند سوسیالیسم را به کرسی بنشانند باید از پارلمان فراتر بروند و‬ ‫کاری بکنند خارج از ساختارهای سیاسی موجود‪.‬‬ ‫در جامعه سوسیالیستی هم همینطور است‪ .‬تا وقتی کسی نیاید آن را ور بیندازد آن دیکتاتوری‬ ‫پرولتاریا است‪ ،‬که البته به مقوله زوال دولت میپردازم‪ ،‬منتها دیکتاتوری پرولتاریا همان دیکتاتوری به‬ ‫معنی روزمره کلمه که در روزنامه ها از حکومتهای پلیسی و نظامی و غیره حرف میزنند نیست‪.‬‬ ‫دیکتاتوری به این معنی نیست که حقوق مدنی آدمها لغو میشود یا محدود میشود! برعکس! دیکتاتوری‬ ‫پرولتاریا جامعه ای است که در آن حقوق مدنی آدمها بمراتب بیشتر پاسداری میشود و آدمها بیشتر‬ ‫اجازه دخالت دارند‪ .‬شما خودتان جنبش شورایی را در نظر بگیرید و مقایسه کنید با سیستم پارلمانی‪.‬‬ ‫در سیستم پارلمانی چهار سال یا پنج سال یکبار حدود ‪ ٪٤١‬تا ‪ ٪٢١‬مردم میروند در یک انتخابات‬ ‫یکروزه رأی میدهند‪ .‬در این کشور که هر کسی بطور نسبی بیشتر رأی بیاورد‪ ،‬نماینده را تعیین میکند‪.‬‬ ‫یعنی یک نفر ‪ ، ٪٥١‬یکی ‪ ، ٪٢١‬یکی ‪ ٪٤١‬آراء را بیاورند‪ ،‬آن ‪ ٪٤١‬از ‪ ٪٤١‬تعیین میکند که‬ ‫وکی آن شهر کی هست‪ ٪٤١ .‬در انتخابات شرکت میکنند‪ ٪٤١ ،‬آنها به ‪ New Labour‬رأی میدهند‪،‬‬ ‫ایشان با ‪ ٪٢٤‬آراء آن شهر تنها نماینده اش میتواند باشد‪.‬‬ ‫این سیستمی است که اآلن هست‪ .‬سیستم شورایی متکی به این است که شما هر روز در شورای منطقه و‬ ‫محلتان عضو هستید‪ ،‬خودتان را برای هر پستی کاندید میکنید‪ ،‬احتما ًال تعداد انتخاباتهایی که یک فرد‬ ‫باید در چهار سال بکند‪ ،‬پنجاه برابر بیشتر از انتخاباتهایی است که یک فرد در نظام پارلمانی باید در آن‬ ‫‪215‬‬


‫شرکت بکند‪ .‬بعالوه اینکه از همان اول خودش در ساختار سیاسی دخی است‪ .‬آن شورا هم مقننه است‬ ‫و هم مجریه‪ .‬در نتیجه بحث دیکتاتوری پرولتاریا بحث حق رأی یا حقوق مدنی نیست‪ ،‬بحث اینکه افق‬ ‫و برنامه اجتماعی کدام طبقه مبنا است‪ ،‬و تصمیمات بر مبنای کدام برنامه اجتماعی دارد صورت‬ ‫میگیرد‪.‬‬ ‫بنابراین ما پای این شعار هستیم‪ .‬منتها دقیق ًا بخاطر اینکه تبیین مردم از دیکتاتوری به نسبت صدوپنجاه‬ ‫سال پیش فرق کرده و وقتی به مردم میگویی دیکتاتوری‪ ،‬یاد پینوشه یا شاه یا مارکوس یا حکومت‬ ‫ایران میافتند‪،‬ما اینطوری در برنامه مان گفتیم که؛ ” حکومت کارگری که در ادبیات کمونیستی به آن‬ ‫دیکتاتوری پرولتاریا اطالق شده این است ‪ ...‬و ما همچنان از آن دفاع میکنیم‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم تعصب روی فرمول نیست‪ ،‬تعصب روی محتوای بحثی است که آنجا هست‪ .‬این که هر‬ ‫حکومتی طبقاتی است‪ ،‬هر حکومتی یک نوع دیکتاتوری است‪ ،‬و نبود دیکتاتوری به معنی زوال‬ ‫دولت است نه به معنی دولت پارلمانی‪ .‬به خصوص این کشور که خیلی دیکتاتوری است‪ .‬در این کشور‬ ‫انگلستان دیکتاتوری دارد بیداد میکند‪ .‬اگر شما با رئیس یک حزبی مخالف باشید چه بسا نتوانید‬ ‫خودتان را کاندید وکالت مجلس بکنید‪ .‬و اگر پول سپرده معیّنی را نداشته باشید نمیتوانید بروید‬ ‫خودتان را کاندید وکالت مجلس بکنید‪ .‬و نماینده ”شین فِین“ اگر در وفاداری به ملکه قسم نخورد‬ ‫در پارلمان هم راهش نمیدهند‪ ،‬تازه در خود پارلمان چقدر تصمیم گرفته میشود به جای خودش‬ ‫محفوظ‪.‬‬ ‫و همین دیروز در این کشور ‪ BMW‬بعد از یک سال مذاکره قاچاقی با یک شرکت دیگری که میخواهد‬ ‫شرکت ‪ Rover‬را بگیرد و ماشین آالت آن را اوراق کند و بفروشد‪ ،‬ناگهان به کارگرها و به خود‬ ‫دولت هم اعالم میکند که این کارخانه فردا بسته میشود‪ .‬دیکتاتوری کی است؟ خود دولت منتخب‬ ‫ظاهر ًا مردم انگلستان کوچکترین خبری از مجلس آن که سه است‪ ،‬دولتش که باید قاعدت ًا خبر داشته‬ ‫باشد‪ ،‬خبر نداشت که ‪ BMW‬دارد ‪ Rover‬را میفروشد و ‪ ٧١‬هزار نفر قرار است بیکار شوند‪ .‬این برای‬ ‫همه مردم در این کشور معنی عملی دارد‪ ٧١ .‬هزار نفر کارگر در یک منطقه بیکار شوند یعنی آن منطقه‬ ‫میخوابد‪ .‬از طب آن تا تخفیف جرم و جنایت‪ ،‬تا بحث مسکن‪ ،‬تا همه چیز آنجا نابود میشود‪.‬‬ ‫روی یک چنین تصمیمی راجع به سرنوشت یک منطقه وسیع کشور حتی پارلمان دخالت نداشته‪ .‬چرا؟‬ ‫چون بحث اقتصاد است‪ ،‬چهارچوب آن اقتصاد مالکیت است‪ ،‬مالکیت آن سرمایه مال ‪ BMW‬است‪،‬‬ ‫اگر بخواهد میفروشد و اگر نخواهد هم نمیفروشد‪ .‬خوب این اگر دیکتاتوری نیست چیست؟‪ .‬من و شما‬ ‫و ‪ ٧١‬هزار کارگر ‪ Rover‬کوچکترین نقشی در تصمیم راجع به این نیروهای مولده در منطقه نداریم‪.‬‬ ‫بسته میشود و میرود پی کارش‪ .‬به هر حال جایگاه دیکتاتوری پرولتاریا برای ما این است‪.‬‬ ‫آیا معنی دیکتاتوری پرولتاریا این است که فقط کارگرها حکومت میکنند؟ به نظرم ابد ًا اینطور نیست‪.‬‬ ‫همانطور که گفتم چرا پرولتاریا دیکتاتوری به خرج میدهد؟ برای اینکه طبقه اى که با این پدیده ها‬ ‫مخالف است را کوبیده باشد‪ .‬آن طبقه با آن افق را کوبیده باشد‪ .‬همانطور که محرومیت طبقه کارگر از‬ ‫دخالت سیاسی‪ ،‬به معنی محرومیت کارگرها از رأی دادن نیست‪ ،‬در آن جامعه هم هر کسی میرود رأی‬ ‫خودش را میدهد و در شورا شرکت میکند‪ .‬مسأله چیزی است که دیکتاتوری علیه آن صورت میگیرد‪،‬‬ ‫مقاومتی است که ممکن است مدافعان مالکیت خصوصی بکنند و نقش آن دولت این است که یک طبقه‬ ‫ای را در انقیاد نگهدارد‪ ،‬اگر با بورژوازی طرف است‪ ،‬بورژوازی هم پدیده ای است جهانی‪.‬‬ ‫‪216‬‬


‫”شوراها“ عم مستقیم مردم‪ ،‬اساس هویّت کمونیسم کارگری‬ ‫به هر حال حکومت کارگری حکومت فقط کارگرها نیست که دست پینه بسته نشان بدهید و رأی داشته‬ ‫باشید‪ ،‬نشان ندهید رأی نداشته باشید‪ .‬بر عکس حکومت همه مردم است و همه مردم در پروسه سیاسی‬ ‫شرکت میکنند و حقوق مساوی دارند‪ .‬الاق دیدگاه ما این است‪ .‬حزب ما همینطور یک حزب متکی به‬ ‫جنبش شورایی و مدافع جنبش شورایی است که این را در ادبیات ما به روشنی گفته ایم و اینجا نیازی‬ ‫به توضیح نیست‪ .‬اساس هویت کمونیسم کارگری بحث شورا و عم مستقیم عده زیاد مردم است‪ .‬خود‬ ‫مردم باید در صحنه دخالت در تعیین سرنوشت خودشان باشند‪ .‬و به این معنی نماینده انتخاب کردن و‬ ‫سیاست را به نمایندگان خود سپردن در سیستم فکری ما جایی ندارد‪ ،‬هر کسی باید هر روز در زندگی‬ ‫سیاسی خودش دخی باشد‪.‬‬ ‫مقوالت دیگر در رابطه با دولت که در بحث ”دولت در دوره های انقالبی“ در نشریه بسوی سوسیالیسم‬ ‫دفکر کنم شماره ‪ ٢‬دوره جدید) هست‪ ،‬تبیینی دارد که آن هم در ذهن ما دخی است‪ .‬و در دیدگاه ما‪،‬‬ ‫به خصوص با توجه به اوضاع ایران‪ ،‬شاید مرورش جالب باشد‪ .‬بحث این است که گویا مارکسیستها‬ ‫گفته اند دولت دولت طبقات است و هر دولتی دولت یک طبقه است و متناسب با یک اقتصادی است‪ .‬در‬ ‫نتیجه دیکتاتوری پرولتاریا متناسب با لغو مالکیت خصوصی و غیره است‪.‬‬ ‫چیزی که ما در ”دولت در دوره های انقالبی“ بحث کردیم این است که دولت هم یک ابزار مبارزه‬ ‫طبقاتی است مث بقیه ابزارها‪ .‬بخصوص در دوره های انقالبی‪ .‬دولت قب از این که نشاندهنده این باشد‬ ‫که چه طبقه ای حاکم است‪ ،‬ممکن است نشاندهنده این باشد که چه طبقه ای تازه میخواهد حاکم بشود‪.‬‬ ‫در نتیجه دولت میتواند ابزاری باشد که شما از طریق آن تازه قدرت را بدست میآورید و نه برعکس‪.‬‬ ‫چون قدرت را بدست میآورید میروید در دولت‪.‬‬ ‫در نتیجه بحث تصرف قدرت سیاسی و گرفتن ماشین دولتی یا بازسازی ماشین دولتی یا قرار گرفتن در‬ ‫موضع دولت خودش یک ‪ moment‬و لحظه ای است در مبارزه طبقاتی‪ .‬لزوم ًا به این معنی نیست که‬ ‫شما پیروز شده اید‪ .‬دولت بلشویکی از سال ‪ ١١١٥‬تا سال ‪ ١١٢١‬تقریباً معلوم نیست چی هست‪ .‬دولت‬ ‫بلشویکی است؟ دیکتاتوری پرولتاریای روسی ممکن است نباشد‪ ،‬یا الاق به یک معنی ویهه کلمه‪،‬‬ ‫دیکتاتوری پرولتاریا است‪ .‬برای اینکه به نیازهای آن دوره طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی اش جواب‬ ‫میدهد‪ .‬ولی سازمان شورایی جامعه نیست‪ .‬سازمان شورایی حاکمیت نیست‪ ،‬ابزاری است برای جنگیدن‪.‬‬ ‫همانطور که ارتش سرخ ابزاری است برای جنگیدن‪ ،‬دولت کارگری در دوره انقالبی میتواند این نقش‬ ‫را داشته باشد که طرف را از میدان به در کند‪ ،‬مخالفهای انقالب را از میدان به در کند‪.‬‬ ‫به این معنی کسان که به خصوص بعضیها بر سر بحث قدرت سیاسی دکه من حاال به آن میرسم) از توجه‬ ‫ما به قدرت سیاسی خرده میگیرند و غیرمارکسیستی میدانند‪ ،‬این را در نظر نمیگیرند که مبارزه طبقاتی‬ ‫را باألخره باید تا ته برد‪ .‬وسطش به کسی نمره نمیدهند و بعد بگویند ایشان در مبارزه طبقاتی دوم‬ ‫شدند‪ .‬مبارزه طبقاتی باألخره بقول مارکس و لنین باید به انتهای منطقی خودش برسد و آن مسأله کسب‬ ‫قدرت سیاسی توسط طبقه ای است که دارد این مبارزه را میکند‪ .‬و اینجا مقوله دولت مطرح است‪.‬‬ ‫کمونیسمی که سراغ دولت نمیرود و نمیخواهد دولت را بدست بگیرد‪ ،‬یا تصور کتابی از بحث دولت و‬ ‫قدرت سیاسی دارد‪ ،‬به نظر من با سنت ما خوانایی ندارد‪ .‬یک جایی تمام این زرق و برق از دولت‬ ‫تکیده میشود و تبدی میشود به ماشین دیگری برای جنگ کردن‪ .‬داشتن دولت در جنگ داخلی نقشش‬ ‫‪217‬‬


‫این است که بتوانید بودجه اختصاص بدهید و جنگ خودتان را علیه نیروهای مسلح طرف مقاب‬ ‫سازمان بدهید و همینطور در سازماندهی تولید و مهمتر از همه چیز در اعالم قوانین کشور‪ .‬اگر شما‬ ‫دولت را نگیرید‪ ،‬خواسته ای که دارید مطالبه شما است‪ .‬اگر دولتی را بگیرید خواسته ای که دارید‬ ‫قانون است‪ .‬و فرق یک مطالبه با قانون‪ ،‬یکی از همان مطالبه های که به صورت قانون در آمده باشد‪،‬‬ ‫از نظر رابطه اش با مردم خیلی زیاد است‪.‬‬ ‫در نتیجه جایگاه دولت بعنوان ابزاری که با آن در مبارزه طبقاتی جلو میروید‪ ،‬درحالیکه هنوز تکلیف‬ ‫حاکمیت درازمدت معلوم نیست برای ما مطرح است‪ ،‬دست انداختن به دولت برای اینکه قوانین‬ ‫خودمان را تبدی کنیم به نُرم جامعه که آن وقت طبقه مقاب مجبور باشد با قانون دربیفتد‪ .‬بحث بر سر‬ ‫قانونیت کمونیسم است‪ ،‬بحث سر این است که کمونیسم و مطالباتش به قانون مملکت تبدی شود‪ .‬یک‬ ‫مثال بزنم‪ :‬بحث حجاب‪ .‬بحث ممنوعیت حجاب دحاال کودکان به کنار) که رضاشاه مطرح کرده‪ ،‬که‬ ‫خیلیها علیه آن ابراز نارضایتی میکنند که چرا به زور حجاب را از سر مردم برداشت؟‬ ‫فرق کس که میگوید آدمها نباید حجاب سرشان بکنند و کس که میگوید حجاب قانونی نیست‪ ،‬این‬ ‫است که اگر کسی مقاومت نکند آن نُرم مملکت است‪ .‬در نتیجه من که در خانه نشسته ام یا آن زنی که‬ ‫در خانه نشسته و جرأت ندارد از ترس خانواده و آخوند مح حجابش را بردارد‪ ،‬با استناد به اینکه آقا‬ ‫جان! دولت گفته اگر حجاب بگذارم سرم نمیتوانم بروم بیرون‪ .‬این نُرم کمک میکند که نیروی پاسیو‬ ‫جامعه‪ ،‬نیرویی که آن تمای را دارد ولی توانایی جنگیدن برای آن را ندارد‪ ،‬بشود نیروی آن قانون و‬ ‫آن مطالبه و کس که میخواهد عوضش کند مجبور بشود یک موضع خیلی اکتیو بگیرد برای اینکه این‬ ‫را برعکسش کند‪ .‬اآلن اینطور است که حجاب اجباری است و من و شما که میخواهیم اجازه بیحجابی‬ ‫را بگیریم باید با دولت و دادگاه و زندان و قشونش دربیفتیم‪ .‬در شرایط عکسش او باید با دولت و‬ ‫دادگاه و قانون دربیفتد‪ .‬برای اینکه یک تغییر تناسب قوای جدی است‪.‬‬ ‫در نتیجه تبدی کردن مطالبه به قانون از موضع قدرت دولتی یک جایگاه اساسی در جنبش سیاسی دارد‬ ‫و همه هم همین کار را میخواهند بکنند ‪ .‬هیچ کسی‪ ،‬از ناسیونالیستها و لیبرالها و حقوق بشریها و سبزها‬ ‫دحزب محیط زیست) و اینها تعحب نمیکند که بخواهند قوانین را به نفع خودشان تغییر بدهند‪ ،‬و‬ ‫بخواهند بروند در کابینه ای یا در دولتی قانون را عوض کنند‪ ،‬قب از اینکه از کسی راجع به آن رأی‬ ‫گرفته باشند‪ .‬بروم بگویم قانون این است‪ ،‬حاال شما از جلوى من کنار بروید‪ ،‬قانون مال من است‪ .‬حاال‬ ‫شما بروید اعتراض کنید‪.‬‬ ‫این پروسه هم برای ما تعیین کننده است‪ .‬و ما دولت را نه بعنوان لزوم ًا سازمان شورایی جامعه و سازمان‬ ‫شورایی تصمیمگیری‪ ،‬یک جاهایی بعنوان ابزار تغییر تناسب قوا به آن نگاه میکنیم‪ .‬بخصوص در دوره‬ ‫های انقالب که قدرت سیاسی تعیین تکلیف نشده‪ ،‬قدرت در خیابانها ول است‪ .‬و هر کسی به دولت‬ ‫چنگ بیندازد‪ ،‬هر کسی به عنوان دولت بتواند حرف بزند حتی اگر پنج روز حرف بزند‪ ،‬به مقدار‬ ‫زیادی تناسب قوا را به نفع خودش عوض کرده است‪ .‬به هر حال دعوتتان میکنم آن مقاله “دولت در‬ ‫دوره انقالبی“ را بخوانید‪ ،‬یک بخشی از نگرش ما بحث قدرت سیاسی است‪ .‬در خود تبیین ما از مسأله‬ ‫شوروی هم این بحثها مطرح است‪ .‬من بعد ًا به بحث شوروی برمیگردم‪ .‬آنجا هم به بحث دولت بخصوص‬ ‫خیلی مربوط میشود‪.‬‬ ‫‪218‬‬


‫زوال دولت تحت حاکمیت سیاسی کمونیسم کارگری‬ ‫چیزی که اینجا میخواستم به آن اشاره کنم این است که در تبیین ما به هر حال دولت باید زوال پیدا‬ ‫بکند‪ .‬ما واقع ًا معتقدیم که دولت بعنوان یک نهاد سیاسی میتواند زوال پیدا کند‪ .‬به این حالت نباشد که‬ ‫دولت یواش یواش به ”پاسدار زورکی قوانینی“ تبدی شود! آن جنبه دولت دنهاد سیاسی) میتواند‬ ‫زوال پیدا بکند‪ ،‬و آن جنبه اى که یک نهاد مرکزی‪ ،‬که متشک از نوعی آرایش خود شهروندان جامعه‬ ‫است برای تصمیمگیری راجع به اقتصاد و تولید و جنبه های اجتماعی میتواند خیلی مواقع به جای‬ ‫خودش بماند‪ .‬چون باألخره مردم به یک سازمانی برای تصمیمگیری جمعی احتیاج دارند‪ .‬ولی دولت به‬ ‫مثابه یک نهاد سیاسی که دارد به یک عده ای زور میگوید‪ ،‬باألخره هر دولتی دارد یک چیزی را به یک‬ ‫کسی تحمی میکند‪ ،‬میتواند زوال پیدا کند و در تروری مارکسیسم باید زوال پیدا بکند‪ .‬سؤال این‬ ‫است که میشود این کار را کرد یا نه؟‬ ‫بحث در چهارچوب آبستره‪ ،‬در یک کشور عملی است ولی دنیای امروز‪ ،‬اینکه دولتهای متعدد وجود‬ ‫دارند و بورژوازی ‪ ٪١١‬این دولتها را به هر حال در هر مقطعی در دست خواهد داشت و قدرت سیاسی‬ ‫یک امر تک کشوری نیست‪ ،‬این مسأله را میبرد در پرده ابهام که چقدر طول میکشد یک دولت پرولتری‬ ‫به سَمت زوال برود وقت که جهان پر از قدرتهای بورژوایی است که حتی سالحهای اتمی دارند؟‬ ‫به نظر من این مسأله معتبری است‪ .‬در سنت ما هم هنوز تعیین تکلیف نشده‪ ،‬باید راجع به آن بحث‬ ‫کرد‪ ،‬باید راهش را پیدا کرد‪ .‬ولی این تنها دلیلی است که میتوانیم تصور کنیم‪ ،‬در چهارچوب فکری‬ ‫کمونیسم کارگری‪ ،‬دولت به بقاء خودش در یک چهارچوبی ادامه بدهد‪ .‬ولی شاخص ما این است و این‬ ‫را از ‪ ٥١ -٢١‬سال پیش هم همینطور گفته ایم که دولت پرولتری و دولتی که پرولتاریا مبنای آن است‬ ‫باید آزادترین دولت دنیا باشد‪ .‬بنظر ما توجیه استبداد و بگیروببند به دالی بین المللی قبول نیست‪.‬‬ ‫بهترین راه مقاومت در مقاب حمالت بورژوازی بین المللی وجود کشوری است که آنقدر آزادیخواهی‬ ‫و آزادی در آن عیان است که جهان از حمله به آن مشمرز بشود‪.‬‬ ‫یعنی راه مقاومت در مقاب یک تعرض بین المللی به یک کمونیسم کارگری در ایران این است که آنقدر‬ ‫این جامعه باز‪ ،‬آزاد و برابر باشد که مردم جهان بعینه ببینند که تبلیغات بورژوایی علیه آن دروغ است‪،‬‬ ‫به روشنی ببینند که این جای حمله ندارد‪ .‬من حتی مثال کوبا را میزنم‪ ،‬به نظر من کوبا به درجه اى که‬ ‫بیخ گوش آمریکا است و اآلن هم خیلی وقت است که شوروی کمکش نمیکند‪ ،‬شوروی در کار‬ ‫نیست‪ ،‬ولی به درجه اى که نشان داد مردم در این پدیده دخی هستند‪ ،‬رفاه مردم یک مبنای اساسی این‬ ‫حکومت است‪ ،‬مسکن دارد ساخته میشود‪ ،‬بیسوادی دارد ریشه کن میشود‪ ،‬کشور متمدنی است‪،‬‬ ‫میخواهید بروید ببینید‪ .‬و هر کسی از اروپا میتواند سوار هواپیما شود و برود کوبا را ببیند‪ ،‬به همین‬ ‫درجه توانسته جلوی آمریکا مقاومت کند‪ .‬اگر یک جامعه بسته ای بود مث بلغارستان اآلن خیلی وقت‬ ‫بود که دست کنتراهای خودش افتاده بود‪ .‬درنتیجه باز بودن‪ ،‬جلو چشم بودن‪ ،‬عیان بودن‪ ،‬پیشرو بودن‬ ‫خصلت جامعه‪ ،‬که هر کسی در پایتختهای اروپا بداند به ایران حزب کمونیست کارگری نمیشود حمله‬ ‫کرد‪ ،‬چون یک جامعه باز و آزاد است که در یک ارتباط فرهنگی با بقیه جهان است و همه دارند میبینند‬ ‫حقوق مردم آنجا چیست‪.‬‬ ‫و فکر کنم اگر شما پرچم ”یک دنیای بهتر“ را در نظر بگیرید و اعالم این که از فردایی که این طبقه‬ ‫کارگر آمد سر کار‪ ،‬این قوانینش است‪ ،‬برای مثال خود لغو مجازات اعدام به نظرم شش ماه حمله نظامی‬ ‫‪219‬‬


‫آمریکا را به ایران سوسیالیستی عقب میاندازد‪ .‬میگویند اینها تازه دیروز مجازات اعدام را لغو کردند‪،‬‬ ‫برابری زن و مرد را اعالم کردند‪ ،‬طب را مجانی کردند‪ ،‬آموزش و پرورش را مجانی کردند‪ ،‬مذهب را‬ ‫از دولت جدا کردند‪ ،‬شما میخواهید بروید و به اینجا حمله کنید؟! برو حمله کن به عربستان‪ .‬به نظرم‬ ‫این کیس اینطوری میتواند بماند‪ .‬یعنی در سنت سیاسی ما قدرت از اختناق در نمیآید‪ ،‬اتفاق ًا قدرت از‬ ‫دخالت هرچه بیشتر مردم در سرنوشتشان و باز بودن جامعه در میآید‪ .‬دیکتاتوری پرولتاریا در‬ ‫چهارچوبی که ما آن را تبیین میکنیم یک جامعه فوق العاده باز و مدرن است و این هیچ منافاتی با‬ ‫دیکتاتوری بودنش و پرولتری بودنش ندارد‪ .‬به هر حال میخواهم بگویم تصویری که از اوضاع‬ ‫سیاسی‪ ،‬از رژیم سیاسی تحت حاکمیت یک طبقه ای که با پرچم کمونیست کارگری به میدان آمده است‬ ‫یک جامعه فوق العاده باز است که به نظر من انتلکتوئلهای فرانسه و سوئد و آمریکا مینشینند و راجع به‬ ‫آن از موضع تمجید حرف میزنند‪ .‬همانطور که شاید بخش زیادی از روشنفکرهای اروپای غربی از‬ ‫موضع تمجید انقالب کوبا حرف زدند‪ .‬در مورد انقالب ایران هم در آن چهارچوب میتوانند اینطوری‬ ‫حرف بزنند و باز است‪ .‬جلوی چشم مردم است و جنبه بگیروببندی ندارد‪ .‬جامعه کارگری اگر بخواهد‬ ‫بسته باشد به نظرم حکم مر خودش را اعالم کرده‪ .‬نه به اهداف خود میرسد و نه میتواند از خودش‬ ‫دفاع کند‪ .‬قدرت یک چنین جامعه ای در دخالت مردم و در باز بودنش است‪.‬‬

‫تبیین کمونیسم کارگری از رابطه اصالحات و انقالب‬ ‫رابطه اصالحات و انقالب یک رکن اصلی هویت ما‬ ‫یک نکته دیگر که باز وجه مشخصه جدی تفکر ما است‪ ،‬رابطه ای است که بین انقالب و اصالحات‬ ‫برقرار میکنیم‪ .‬باز شاید شما یادتان نباشد یا عادت کرده باشید به ادبیات کمونیسم کارگری و یادتان‬ ‫نباشد کمونیسم رادیکال قب از ما‪ ،‬یا کمونیسم رادیکالی که اآلن جاهای دیگر جهان است‪ ،‬چه مشک‬ ‫جدی با مقوله اصالحات دارد‪ .‬مقدار زیادی برای رادیکالیسمش احتیاج دارد ثابت کند که اصالحات‬ ‫خیلی جاها غیرممکن است‪ ،‬یا فریب است‪ ،‬یا توخالی است‪ ،‬یا توده ها را منحرف میکند یا فاسد‬ ‫میکند‪ .‬خیلی از شماها شاهد گرایشات چپی بوده اید که مسائ را اینطور تعبیر میکنند‪ .‬فکر میکنم ما‬ ‫تنها جریانی هستیم که نه فقط منکر مطلوبیت اصالحات نشدیم‪ ،‬رابطه جدی بین اصالحات و انقالب‬ ‫برقرار کردیم و جزء نیروهای فعال مدافع اصالحات در جوامع هستیم‪ .‬یعنی به نظر ما باال رفتن دستمزد‬ ‫و تصحیح قوانین مفید است‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم شاید به نظر شما خیلی بدیهی بیاید که یکی بیاید و بخواهد ثابت کند که بله آقا! بهبود‬ ‫وضع مردم خوب چیزی است! ولی باید در نظر بگیرید که چپ و چپ رادیکال مدتها از این پدیده‬ ‫فاصله گرفته بوده و عالقه ای به آن نشان نداده و بطور مشخص در آن دخی نیست‪ .‬یعنی جنبش برای‬ ‫بهبود اوضاع مردم از تقسیم اراضی تا تصحیح برنامه درسی‪ ،‬تا طب مجانی‪ ،‬تا دفاع از حقوق زن عمدت ًا‬ ‫دست مصلحین اجتماعی طبقات باال بوده‪ ،‬و جنبشهای کمونیستی به معنی اخص کلمه‪ ،‬حاال باز‬ ‫کمونیستهای طرفدار روس آن به کنار‪ ،‬جنبشهای کمونیستی رادیکال به این مسائ عالقه ای نشان‬ ‫نمیدادند‪ .‬بخصوص مکتبیهایش‪ .‬انقالب قرار بود بیاید و نشاندهنده بیفایدگی و انحرافی بودن مقوله‬ ‫اصالحات شود‪ .‬حزب ما اینطور فکر نمیکند‪ .‬تفکر کمونیست کارگری اینطور نیست‪ .‬کمونیسم‬ ‫کارگری نه از مکتب‪ ،‬بلکه از واقعیات اجتماعی طبقاتی شروع میکند‪ .‬دقیق ًا از آن جایی که انسانیت را‬ ‫‪220‬‬


‫در موقعیت اجتماعی اش نقطه عزیمتش قرار میدهد‪ ،‬اصالحات جای الیتجزایی دارد در سیاست و در‬ ‫درکش‪.‬‬ ‫وضع مردم باید بهتر شود‬ ‫و دقیق ًا یک تز اساسی ما این است که آن چیزی که کارگر را به انقالب نزدیکتر میکند رفاهش است و‬ ‫نه مشقاتش‪ .‬خیلیها فکر میکنند هر چه کارگرها محرومتر باشند بیشتر به انقالب سوق داده میشوند‪ ،‬در‬ ‫تفکر ما برعکس است‪ .‬هر چه کارگرها مرفهتر و از نظر اقتصادی و اجتماعی معتبرتر و محترمتر باشند‬ ‫انقالب سوسیالیستی نزدیکتر شده‪ .‬ما یک رابطه جدی بین اصالحات و انقالب برقرار میکنیم‪ ،‬و هر چه‬ ‫حرکت تو انقالبیتر باشد مبارزه برای اصالحات بیشتر بجلو سوق داده شده‪ .‬برای اینکه شما اصالحات‬ ‫را دنبال کنید الزم نیست افق اجتماعی شما اصالح طلبی باشد‪ .‬نیروی انقالبی میتواند نیروی قائم به‬ ‫ذات مبارزه برای اصالحات باشد‪ ،‬از اصالحات دفاع کند‪ ،‬افق خودش را هم بگوید‪ ،‬حرف آلترناتیو‬ ‫خودش را هم بگوید‪ .‬و این چیزی است که من فکر میکنم یک وجه مشخصه اصلی خط مشی ما‪ ،‬جنبش‬ ‫ما و تفکر ما در این بیست ساله بوده است‪.‬‬ ‫از جمله اصالحات سیاسی است و اوضاع اجتماعی‪ .‬برای مجاهد اگر خاتمی بیشتر رأی بیاورد یعنی باید‬ ‫برود یک بمب دیگر بگذارد که این پروسه را به نظر خودش از روی ری خارج کند! یک موقعی بود که‬ ‫چریکها میگفتند فالن جا کارگرهایش فاسد شده اند‪ ،‬تلویزیون دارند! اینها با کمونیسم و مارکسیسم‬ ‫بیگانه است‪ .‬نه با کمونیسم و مارکسیسم ما‪ ،‬با کمونیسم و مارکسیسم‪ .‬چون ما مطمرنیم این مارکسیسم‬ ‫نیست‪ .‬مارکسیسم آن حرفی است که ما میزنیم و خود مطالبات آخر مانیفست کمونیست هم گواهش‬ ‫است‪ .‬بروید بخوانید مارکس از هشت ساعت کار برای چه دفاع میکند؟ ته مانیفست کمونیست هشت‪-‬‬ ‫ده تا مطالبه اصالح طلبانه هست‪.‬‬ ‫در نتیجه رابطه اصالحات و انقالب برای ما یک رکن اصلی هویّت ما است‪ .‬و یک فعال جنبش کمونیست‬ ‫کارگری نمیتواند یک اکتیویست جنبشی برای بهبود اوضاع مردم نباشد‪ .‬چه بهبود اوضاع طبقه کارگر‬ ‫در سطح اقتصادی و مبارزه بر سر رفاه مردم‪ ،‬چه در سطح سیاسی‪ .‬معلوم است که ما دوست نداریم یک‬ ‫ژنرال یک جایی بیاید علیه یک نظام پارلمانی کودتا بکند‪ .‬آیا اگر ما جلوی این حرکت بایستیم یا این‬ ‫حرکت را محکوم کنیم‪ ،‬به معنی دفاع ما از سیستم پارلمانی است؟ نه! برای آن مکاتب هست‪ ،‬که بین‬ ‫اینها یک تناقض میبینند‪ .‬در سیستم ما میگوییم به طریق اولی حزبی که برای رهایی کام بشر کار‬ ‫میکند به هیچ محدود شدن جزئی از آزادیهایش هم رضایت نمیدهد و نیروی جدی مبارزه برای‬ ‫اصالحات است‪.‬‬ ‫جنبشهای رفع تبعیض امر قائم به ذات جنبش کمونیسم کارگری‬ ‫همینطور ما در جنبشهای برای رفع تبعیض ذینفعیم‪ .‬نه فقط ذینفعیم‪ ،‬خودمان را مهره اصلی آن میدانیم‪.‬‬ ‫یک چیز متمایز کننده ما در این قضیه این است که ما برای اصالحات احتیاجی به تبدی شدن به شاگرد‬ ‫ال پرچم تحوالت‬ ‫شوفر طبقات دیگر در آن جنبش نداریم‪ .‬خود جنبش کمونیسم کارگری میتواند مستق ً‬ ‫اصالحگرانه ای را در جامعه بلند کند‪ .‬الزم نیست وقتی شما میخواهید زنان آزاد شوند بشوید مؤتلف‬ ‫جنبش فمینیستی‪ ،‬وقتی میخواهید مسأله ملی ح شود بشوید مؤتلف جنبش ملی‪ ،‬وقتی مسأله حقوق‬ ‫‪221‬‬


‫مدنی هست بروید پشت پرچم دمکراسی لیبرالی و فقط نیروی خودت را قرض بده ‪ .‬خود مبارزه برای‬ ‫آزادی مدنی‪ ،‬برای آزادی بیان‪ ،‬آزادی تشک ‪ ،‬آزادی مذهب‪ ،‬آزادی پوشش‪ ،‬هر چیزی امر قائم به‬ ‫ذات این جنبش است‪ .‬چون ما هیچوقت این دو تا را از هم تفکیک نکرده ایم‪ ،‬چون در سطح اجتماعی‬ ‫قاب تفکیک نیست‪.‬‬ ‫اینطور نیست که یک طبقه ای هست که انقالب میخواهد‪ ،‬یک طبقه دیگر هست که اصالحات میخواهد‪.‬‬ ‫همان طبقه ای که انقالب میخواهد همان طبقه ای است که اصالحات میخواهد‪ .‬چون دارد زندگی‬ ‫میکند‪ .‬و شما به خاطر امر روزمره و بهبود روزمره زندگی مردم امر انقالبیتان را زیر پا نمیگذارید و به‬ ‫خاطر امر انقالبیت هم یادت نمیرود که سه تومن از دو تومن بیشتر است‪ .‬قدرت خرید بیشتر بهتر از‬ ‫قدرت خرید کمتر است‪ ،‬و آزادی بیان‪ ،‬بهتر از نبود آزادی بیان است‪.‬‬ ‫این مشکلی است که این چپهای مکتبی دمکتبی در مورد اینها لغت خوبی نیست چون حتی به اندازه ما‬ ‫هم مکتبی نیستند)‪ ،‬چپهای رادیکال سِکت‪ ،‬به ما میگویند سوسیال دمکرات! برنامه ما معلوم است چه‬ ‫گفته‪ ،‬میخواهد کار مزدی را لغو بکند و میخواهد جمهوری اسالمی را سرنگون بکند و همان روزی هم‬ ‫که میآید سر کار این را بعنوان قوانین کشور اعالم بکند‪ .‬منتها چون از کاهش روز کار و بیمه بیکاری‬ ‫و حقوق کودک دفاع میکنیم طرف فکر میکند که از سنت کمونیستی بیرون رفته ایم‪ .‬دقیق ًا اینطوری‬ ‫فکر میکنند‪ ،‬خیلیها اینطوری تبیین میکنند‪ ،‬چرا؟ چون از حقوق مدنی مردم دفاع میکنند! این به نظر‬ ‫من نکته ای است که باید توجه داشت‪ .‬این میتواند یک تیتر مستقلی باشد‪ ،‬میتواند موضوع کتاب‬ ‫باشد‪ ،‬میتواند بحث سمینارهای مستقلی باشد که جوانب مختلف اینکه چطور کمونیستها از مبارزه برای‬ ‫اصالحات بیرون افتادند‪ ،‬چطور پرچم اصالحات در دست طبقات و اقشار دیگر قرار گرفت‪ ،‬فرق‬ ‫اصالح طلبی پرولتری و سوسیالیستی با اصالح طلبی بورژوایی چه است‪ ،‬و ‪...‬‬ ‫ما همانقدر که جنبشی هستیم برای انقالب اجتماعی‪ ،‬جنبشی هم هستیم برای اصالح وضع موجود به‬ ‫نفع مردم و به نفع بخشهای محرومتر‪ .‬برای اینکه این دو تا را به هم متکی میدانیم‪ .‬فکر میکنیم هر چه‬ ‫وضع کارگرها و مردم محروم بهتر شود آمادگی آنها هم برای دست بردن به ریشه های این جامعه بیشتر‬ ‫میشود‪ ،‬و هر چه حرکت انقالبی در جامعه قویتر باشد بورژوازی زودتر عقب مینشیند و اصالحاتی که‬ ‫مردم میخواهند به آنها میدهد‪.‬‬ ‫انسان مرکز ثق کمونیسم کارگری‬ ‫یک نکته دیگر باز مشخصه کمونیسم ما‪ ،‬که آنجا در تیتر اولی اسم بردم‪ ،‬اومانیسم و انسانگرایی ما است‪.‬‬ ‫گفتم انسان مرکز ثق توجه ما است و نه تاریخ‪ ،‬نه یک پدیده ابهکتیو غیرانسانی وغیرزنده ای که قرار‬ ‫است مسیرش را طی کند‪ .‬کمونیستهای زیادی در تاریخ خودشان را مهره های پیش راندن تاریخ‬ ‫دیدند‪ .‬گویا قرار است به دنیا بیآیید که فعالیت کنید‪ ،‬زندگی کنید که تاریخ از مرحله ‪ A‬برود به‬ ‫مرحله ‪ . B‬برای ما این تاریخ تاریخ زندگی آدمها است و در نتیجه هدف کمونیسم ما بهبود وضع‬ ‫زندگی آدمها است‪ .‬اگر کمونیسمی نمیتواند این کار را بکند‪ ،‬از راه خودش منحرف شده‪ .‬در نتیجه‬ ‫انسانگرایی ما فوریت دارد‪ .‬و راجع به میلیاردها انسان زمان ما‪ ،‬زمان معاصر خودمان است‪ .‬کمونیسم به‬ ‫این معنی در موفق شدن عجله دارد‪ .‬نه اینکه بخواهد نقش و رسالت تاریخی خودش را بازی کند‪.‬‬ ‫این که شیخی پای شمعی کتاب کاپیتال را زنده نگهدارد البته کار خوبی است‪ .‬ولی جنبش کمونیستی‬ ‫‪222‬‬


‫موظف است در وضع زندگی مردم باعث ایجاد تحول شود‪ .‬و همینطور موظف است جنبش‬ ‫سوسیالیستی طبقه کارگر را در یک موقعیت بهتری برای مبارزه قرار بدهد‪ ،‬حتی اگر نمیتواند پیروزی‬ ‫قطعی بدست بیاورد‪ .‬باید بطور مادی بگوییم به خاطر وجود این یا آن حزب سیاسی یا این جنبش‬ ‫کمونیستی کارگری‪ ،‬کارگرهای این کشور در صحنه جدل اجتماعی با بوژوازی قویترند‪.‬‬ ‫انساندوستی و حقوق فردی‬ ‫در رابطه با همان انسانیت‪ ،‬به نظر ما فرد مهم است و حق فردی فوق العاده مهم است‪ .‬منتها آن چیزی که‬ ‫مقوله حق را نزد ما تعریف میکند آنقدر حقوقی نیست‪ .‬در جامعه بورژوایی حق یک مقوله حقوقی است‪.‬‬ ‫به این معنی که شما چه کاری اجازه دارید بکنید‪ ،‬این را میگویند حق شما‪ .‬مثال من و شما اجازه داریم‬ ‫‪ ٢٧‬متر بپریم ولی اگر نمیتوانیم بپریم به هر حال حق آن را داریم! و کسی جلوی ما را نگرفته برای‬ ‫اینکه ‪ ٢٧‬متر بپریم!‬ ‫مقوله حق برای ما فقط رنگ حقوقی و سلبی ندارد‪ ،‬که کسی جلوی ما را نگرفته باشد‪ .‬اجازه هایی که‬ ‫داریم نیست‪ ،‬بلکه تواناییهایی است که برای تحقق آن داریم‪ .‬اگر شما حق دارید در این جامعه نق‬ ‫مکان کنید در این شکی نیست‪ ،‬ولی اگر هر بلیط قطار به اندازه یک ماه دستمزد شما خرجش باشد خوب‬ ‫در این جامعه حرکت نمیکنید‪ ،‬که بروید این طرف و آن طرف‪ .‬شما حق دارید در کره ارض سفر کنید‪،‬‬ ‫درست است‪ .‬ولی اگر بودجه اش را ندارید‪ ،‬وقتش را ندارید‪ ،‬یا اگر کارتان را از دست میدهید‪ ،‬یا‬ ‫مرخصی ندارید‪ ،‬خب سفر نمیکنید‪ .‬شما حق دارید در سیاست دخالت کنید‪ ،‬ولی اگر پول ندارید‬ ‫دخالت نمیکنید‪ .‬چون میدیا ندارید خبرنگارها هم دور شما را نمیگیرند و غیره‪.‬‬ ‫حق به تنهایی موقعیت من و شما را در جامعه توضیح نمیدهد ‪.‬امکانات توضیح میدهد اینکه چقدر‬ ‫امکان تحقق آن حقمان را داریم‪ .‬در نتیجه این جنبه اثباتی و غیرسلبی حق‪ ،‬یعنی اینکه در عین حال‬ ‫چقدر میتوانیم از این حقمان استفاده بکنیم‪ ،‬بخشی از درک ما است از حق بشر در جامعه‪ .‬اینجاست که‬ ‫وقتی ما میگوییم آزادی بیان فقط این را نمیگوییم که طرف آزاد است حرفش را بزند‪ .‬سؤال بعدی این‬ ‫است که خوب حرفش را کجا بزند؟ شما ”آزادش“ کرده اید ولی هیچ روزنامه ای‪ ،‬هیچ تلویزیونی‪،‬‬ ‫هیچ مجمعی و هیچ تجمعی نیست که ایشان بنا به تعریف بتواند برود در آن حرفش را بزند‪ .‬یک چیزی‬ ‫مث آزادی بیان برای ما فورا پای امکان ابراز وجود آدمها را هم به وسط میآورد‪.‬‬ ‫به این معنی من فکر میکنم مقوله حق و انساندوستی ما به مراتب عمیقتر است از لیبرالها و دمکراسی‬ ‫غربی که دارد سعی میکند فرد و فردیت را بعنوان نقطه قوت خودش و نقطه ضعف کمونیسم مطرح کند‪.‬‬ ‫نه فقط کمونیسم ما‪ ،‬بلکه کمونیسم مارکس اینطور است که در آن آدم به مراتب آزادتر است‪ .‬بخاطر‬ ‫اینکه حتی امکان دارد که آن آزادی را متحقق کند‪.‬‬ ‫باب شده است که کمونیستها را به ندیدن فرد و به یکسان کردن آدم و به شبیه کردن آدمها متهم کنند‪.‬‬ ‫باز‪ ،‬در سنت ما اینطور نیست‪ .‬در سنت ما بحث ”یونیفورمیتی“ و یکسان کردن و استاندارد کردن‬ ‫آدمها نیست‪ .‬همانطور که گفتم بحث این است که هر کس اوال اجازه داشته باشد هر کاری که میخواهد‬ ‫بکند‪ ،‬ثانیا بتواند آن کاری را که میخواهد انجام دهد‪ .‬بعد اینکه چه شکلی میشود و چطور از آب در‬ ‫میآید دیگر کامال به انتخاب خود آن فرد است‪.‬‬ ‫آن تصویر خاکستری از کمونیسم‪ ،‬که به خاطر سنتهای بورژوایی سوسیالیسم باب شده‪ ،‬شباهتی به ما‬ ‫‪223‬‬


‫ندارد‪ .‬من فکر میکنم کسانی هم که حزب کمونیست کارگری را از دور مشاهده میکنند یک درجه این‬ ‫را میبینند که تنوع و باز بودن این جریان زیاد است‪ .‬یک سازمان ”پیشفنگ‪ -‬پافنگی“ نیست که همه‬ ‫موظفند یک کار خاصی بکنند‪ .‬هر کس دارد ساز خودش را میزند و اگر با هم هماهنگ هستند‪ ،‬شاید به‬ ‫خاطر همعقیدگی زیادشان با همدیگر است‪.‬‬ ‫ولی بطور واقعی این استاندارد کردن جزو سیستم و مکتب ما نیست‪ .‬بلکه برعکس برای خالقیت آدمها‬ ‫ارزش قائ هستیم و میخواهیم بروز کند‪ .‬ما از اینکه آدمها ادای همدیگر را در بیاورند و در یک‬ ‫استاندارد به هم شبیه بشوند لزوما لذت نمیبریم‪ .‬مهم این است که همه امکانات مشابهی داشته باشند‪.‬‬ ‫یک نکته دیگر‪ ،‬باز من اینها را تیتروار میگویم و بیشتر از این بحث سر تیترهایی را که گفتم باز نمیکنم‬ ‫چون وقت زیادی نداریم‪ ،‬میخواهم برسم به ته این لیست ”تفاوتهای ما“‪ .‬یک مبحث دیگر ”رابطه‬ ‫تاکتیک و استراتهی“ است‪.‬‬ ‫رابطه تاکتیک و استراتهی‬ ‫“کمونیستهای“ زیادی را دیده اید دکمونیستهای در گیومه) ”کمونیستهایی“ که در آنها تاکتیک یک‬ ‫”پلتیک“ و یک کلک تاریخی دوره ای است برای اینکه برسند به یک استراتهی ورای آن تاکتیک‪ ،‬که‬ ‫ظاهرا آن تاکتیک با آن استراتهی زیاد خوانایی ندارد‪ .‬اهداف نهایی آنها شباهتی به عم همان روزشان‬ ‫ندارد‪ .‬مثال سازمانی که مدعی آزادی اندیشه است میرود پشت یک حکومت مذهبی! میگوید برای مثال‬ ‫این حکومت باید موفق شود‪ .‬کسی که مخالف یک نهادی است مردم را دعوت میکند که بروند در‬ ‫انتخاباتش شرکت کنند‪ .‬درحالیکه فرض کنید خود را طرفدار آزادی زن اعالم میکند‪ ،‬یک جایی پرچم‬ ‫علیه حجاب را تندروی میداند! چطور میتواند تاکتیک یک نفر برای پیشروی اش این باشد‪ ،‬ولی جنبش‬ ‫او اگر فرض کنیم بیاید سر کار‪ ،‬آن آزادیهایی را که اآلن از آن دفاع نمیکند متحقق کند؟! این‬ ‫تناقضی است که در آن گیر کرده اند‪.‬‬ ‫راستش تناقض بین عم آنها و ایده آلهای ما است‪ .‬طرف به خاطر نیازهای تاریخی مجبور شده ایده‬ ‫آلهای ما را در سیستم خودش جا بدهد‪ ،‬ولی عملش و فعالیت روزمره اش آن نیست‪ .‬حزب توده‬ ‫میخواهد یک بلوک ضدآمریکایی درست کند‪ .‬حاال حکومت آخوندها این را تأمین کند‪ ،‬میکند؛‬ ‫حکومت ژنرالهای چپ تأمین کند‪ ،‬میکند‪ .‬ایشان میخواهد یک حکومتی راه بیندازد که جلوی آمریکا‬ ‫بایستد و قد علم بکند‪ .‬از حکومت خمینی به عنوان حکومت ضدآمریکایی در منطقه دفاع میکند‪.‬‬ ‫کاری ندارد که این چه به روز مردم میآورد‪ ،‬چه به روز انسانیت میآورد و چه فجایعی قرار است بشود‪.‬‬ ‫همین که این یک قطب ضدآمریکایی در جدال بین المللی است‪ ،‬از نظر این سنت برای مثال‪ ،‬کافی‬ ‫است‪ .‬خب این تناقض دارد با آن چیزی که او الاق روی کاغذ معتقد است که طرفدار آزادی مدنی یا‬ ‫برابری یا هر چه هست‪ .‬به عنوان یک سازمان شبه سوسیالیست اینها را گفته است‪.‬‬ ‫در تفکر ما تاکتیک نمیتواند با اصول مغایر باشد‪ .‬شما نمیتوانید مردم را به چیزی دعوت کنید که‬ ‫خودتان نهایتا با آن مخالف هستید‪ .‬شما نمیتوانید از مردم بخواهید که در یک چهارچوبی از اتفاقی‬ ‫دفاع بکنند که خودتان اگر سر کار بودید مانع آن میشدید‪ .‬در سیستم ما این تناقض قبول نیست‪ .‬ما‬ ‫کلک زدن به تاریخ نداریم! و در نتیجه این بحث ما را میبرد سر همان بحث ماکزیمالیست بودن‪ ،‬که اینها‬ ‫موظف میشوند همیشه حرف آخرشان را بزنند‪ .‬و ما این را نقطه قدرت خودمان میدانیم‪ .‬به خاطر آن‬ ‫‪224‬‬


‫نکاتی که قبال گفتم‪ .‬برای اینکه ما قصد جلب رأی محاف حاکمه را هیچ جا نداریم‪ .‬ما میخواهیم تبدی‬ ‫بشویم به یک آپشن و آلترناتیوی که وقتی طبقه کارگر هوس انقالب میکند ما باشیم‪ .‬ما قصد نداریم‬ ‫وقتی طبقه کارگر هوس انقالب نمیکند فعال با طبقه بورژوا کنار بیاییم تا وقتی که طبقه کارگر هوس‬ ‫انقالب بکند‪ .‬ما داریم جنبشی میسازیم که اهداف شفافی دارد و میخواهد قوی شود و هر موقع و به‬ ‫همان اندازه که ژتونش در جامعه اجازه میدهد‪ ،‬وقتی که نبردهای تاریخساز طبقاتی صورت میگیرد‪ ،‬ما‬ ‫با همان چهره مان آنجا باشیم تا مردم بتوانند ما را انتخاب کنند‪ ،‬تا طبقات کارگر و زحمتکش بتوانند‬ ‫بیایند حول این پرچم متشک شوند‪.‬‬ ‫در نتیجه ما نمیتوانیم در هیچ دوره ای از وجودمان‪ ،‬طرفدار جناحی از یک حکومت ارتجاعی باشیم یا‬ ‫مردم را به تقویت از یک جناح یک حکومت ارتجاعی دعوت کنیم‪ .‬نمیتوانیم! نمیکنیم! میخواهم بگویم‬ ‫از حاال تا پنجاه سال دیگر‪ ،‬اگر سنت کمونیسم کارگری این باشد‪ ،‬کسی که در این سنت بار آمده‬ ‫باشد‪ ،‬مسرول هر دفتر سیاسی اى باشد‪ ،‬هیچوقت یک قطعنامه ای نمیآورد که از ”خط بنی صدر“ در‬ ‫مقاب خط جمهوری اسالمی دفاع کند‪ ،‬از جناح خامنه ای در مقاب جناح خاتمی دفاع کند‪ ،‬یا از‬ ‫”پرزیدنت رفسنجانی“ دفاع کند‪ ،‬یا از ”الهیات مترقی“ جلوی دیکتاتوریهای نظامی دفاع کند! از آن‬ ‫سنت این در نمیآید!‬ ‫ممکن است کسی بگوید به همین دلی هم مثال شما نیرو نمیگیرید! ولی من واقعا دلم میخواهد ببینیم‬ ‫اینهایی که تمام عمرشان را به پلتیک زدن به تاریخ مشغول شدند کجا را گرفته اند؟! این طیف‬ ‫پروسوویت قبلی که همیشه مشغول این محاسبات و شامورتیبازیهای سیاسی بوده واقعا کجا نفوذی بهم‬ ‫زده است؟ هیچ جا! برای جنبش ما امری که از لحاظ استراتهیکی و پرنسیبی به طور کلی در دراز مدت‬ ‫مجاز نیست‪ ،‬در کوتاه مدت هم مجاز نیست‪.‬‬ ‫در نتیجه شما نمیتوانید فعال طرفدار این باشید که حاال برای این که زنها از این وضع مشقتبار در بیایند‬ ‫یک ذره طرفدار فائزه رفسنجانی بشوید یا فمینیسم اسالمی را تشویق کنید‪ .‬اگر ما اسالمی نیستیم‪،‬‬ ‫فمینیسم اسالمی را هم تشویق نمیکنیم! دیدگاه خودمان را تشویق میکنیم‪ .‬بگذار فمینیست اسالمی با ما‬ ‫کنار بیاید‪ .‬چرا من باید با او کنار بیایم؟! حاال بعد به مقوله سازش میرسم‪ .‬ولی باألخره بگذار نیروها‬ ‫تعیین کنند که چه کسی به چه سمتی میرود‪ .‬ما قرار نیست بلندگوی کس دیگری بشویم‪.‬‬ ‫به هر حال این عدم تناقض تاکتیک و استراتهی و خوانایی تاکتیک و استراتهی یک جنبه هویتی ما‬ ‫است‪.‬‬ ‫سازش چه؟‬ ‫آیا ما سازش نمیکنیم؟ به نظر من در سنت ما و بخصوص برخورد لنین به ”نپ“ به نظر من خیلی‬ ‫گویاست‪ .‬در سنت ما‪ ،‬ما سازش اجازه داریم‪ .‬وقتی زورمان نمیرسد به مردم میگوییم که زورمان‬ ‫نمیرسد‪ ،‬مجبوریم با این نیروی مقابلمان‪ ،‬که یک نیروی دست راستی هست‪ ،‬در این نقطه تعادل توافق‬ ‫کنیم که اینقدر تغییرات را میدهیم و هر وقت هم زورمان برسد باقی آن را انجام میدهیم‪ .‬ولی آن را‬ ‫بعنوان سوسیالیسم قلمداد نمیکنیم‪ ،‬آن را وظیفه تاریخی طبقه کارگر قلمداد نمیکنیم‪ .‬ما وظیفه خودمان‬ ‫میدانیم اگر سازش میکنیم بگوییم این ”سازش سیاسی“ است ‪.‬اهداف ما جز این است‪ ،‬برنامه ما هم جز‬ ‫این است‪ ،‬زورمان نمیرسد‪ .‬درست همانطور که ممکن است شما در جنگ یک قراردادی را امضاء کنید و‬ ‫‪225‬‬


‫بگویید اینقدر خاک مملکت را بردار و برو‪ ،‬ما زورمان نرسید‪.‬‬ ‫لنین رابطه اش را با ”نپ“ دقیقا اینطوری توضیح میدهد‪ .‬در صورت که دیدیم بعدا چه کسانی سعی‬ ‫کردند ”نپ“ را ایده آلیزه بکنند و به عنوان نوعی از”اقتصاد دوران گذار تروریزه بکنند‪ .‬لنین خیلی‬ ‫روشن میگوید که ”نپ“ ‪ ،‬آقا زورمان نمیرسد‪ ،‬چند سالی مجبوریم بازار را ول کنیم برای اینکه اقتصاد‬ ‫مملکت بچرخد تا بعد سراغ برنامه خودمان برویم‪ .‬آقا زورمان نمیرسد! این سیستم بورژوایی است‪ ،‬ما‬ ‫داریم به آن تمکین میکنیم‪ .‬ما داریم به آن تسلیم میشویم‪ .‬اآلن داریم جلوی آن کوتاه میآییم‪.‬‬ ‫در نتیجه سازش برای ما معنی دارد‪ .‬ما یک جریان ُق ّد و نفهم و لجباز با تاریخ نیستیم که بگوییم با اینکه‬ ‫زورمان نمیرسد ما حرف خودمان را میزنیم و هیچ کار دیگری را نمیپذیریم‪ .‬نه! ما ممکن است وارد‬ ‫صد جور سازش هم بشویم‪ .‬ولی اولین وظیفه خودمان میدانیم که بگوییم این یک سازش است‪ .‬همان‬ ‫قدر که سازش این طبقه است با آن طبقه بر سر این مسأله‪ .‬اگر اینها دست به این کار نزنند ما هم دست به‬ ‫آن کار نمیزنیم‪ .‬شما ممکن است قول بدهید که دست به اسلحه نمیبرید به شرط اینکه او هم دست به‬ ‫اسلحه نبرد‪ .‬شما ممکن است مجبور شوید این کار را بکنید‪.‬‬ ‫به هر حال میخواهم بگویم فرق سازش علنی جلوی چشم مردم با اعالم این که نیّت شما چیز دیگری‬ ‫است‪ ،‬با کسان که ”راه رشد غیر سرمایه داری“ و ”سرمایه داری مستق “ و از جنبشهای مختلف ”نهضت‬ ‫مترقی“ میتراشند و ”الهیات رهاییبخش“ کشف میکنند و غیره‪ ،‬فرق زیادی دارد‪ .‬آن یک سازش است و‬ ‫شما اعالم میکنید که در سازش با طبقه مقاب خودت بر سر چیزهایی بود که مجبور شدهاید ”جام زهر را‬ ‫سر بکشید“! ولی آن دیگر سازش نیست‪ ،‬تقدیس یک راه ح دیگر و توهّم پراکنی است‪.‬‬ ‫تیترهای دیگری که من دارم را برایتان میگویم‪ .‬یک تیتر دیگر بحث شوروی است که من اینجا دیگر‬ ‫وارد آن نمیشوم که تبیین ما از شوروی چیست‪ .‬انعکاس همین بحث را میتوانید بروید در بولتن‬ ‫شوروی بخوانید‪.‬‬ ‫‪ ...‬دنامفهوم)‪ ...‬انقالب جهانی بیرون نمیآید لزوما‪.‬‬ ‫انترناسیونالیسم خاصیت جنبش ما‬ ‫ممکن است معتقد باشید در کشورهای مختلف‪ ،‬با فواص زمانی مختلفی در آنها‪ ،‬ممکن است انقالب‬ ‫صورت بگیرد یا بحران سیاسی صورت بگیرد‪ ،‬و شما باید به آن شرایط جوابگو باشید‪ .‬نمیتوانید بگویید‬ ‫صبر میکنم تا جهان با هم انقالب شود‪ .‬در نتیجه انترناسیونالیسم ما در این نیست که گویا یک انقالب‬ ‫جهانی همزمان را میخواهیم‪ .‬انترناسیونالیسم ما در این است که جنبشمان را جنبشی بین المللی میدانیم و‬ ‫در هر کشور آن را شاخه ای از یک جنبش بین المللی‪ ،‬یک امر جهانی میدانیم‪ .‬ولی در عین حال خود‬ ‫را موظف میدانیم به مسائ آن کشور جواب بدهیم‪ .‬این روی بحث ما در مورد شوروی تأثیر دارد ولی‬ ‫در عین حال راجع به ایران هم تأثیر دارد‪.‬‬ ‫چند روز قب با یکی صحبت میکردم میگفت اآلن دیگر باید پاسخهای بین المللی داشت‪ .‬گفتم خوب‬ ‫اگر با مسائ بین المللی روبرو شوید باید پاسخ بین المللی هم بدهید‪ .‬ولی اگر فردا مسأله قدرت سیاسی‬ ‫در ایران باز شود که بعید نیست‪ ،‬شما باید در آن دخی شوید و با پاسخهای خودتان شرکت کنید‪ .‬و‬ ‫اگر آن تکه را به مدت سه ماه به شما دادند‪ ،‬باید برنامه خودتان را در آن پیاده کنید‪.‬‬ ‫نمیتوانید صبر کنید‪ ،‬نمیتوانید شهید تاریخ شوید‪ .‬یک جایی به دست شما افتاده و باید برنامه تان را‬ ‫‪226‬‬


‫پیاده کنید‪ ،‬و از آن هم به عنوان ظرفی برای جنبش بین المللی خودتان استفاده بکنید‪.‬‬ ‫در نتیجه خاصیت انترناسیونالیستی ما به معنی نفی مبارزه در هر کشور و نفی قاب پیروزی بودن مبارزه‬ ‫در هر کشور نیست‪ .‬بلکه نشاندهنده کاراکتر جنبش ما است و موقعیت بین المللی مردم و اینکه شرایط‬ ‫جهانی به همه حاکم است و طبقه کارگر یک طبقه جهانی است‪.‬‬ ‫یک نکته دیگر اینکه انترناسیونالیسم خصلت داده کارگر نیست‪ ،‬یعنی کارگر بطور غریزی در کارخانه‬ ‫انترناسیونالیست نمیشود‪ .‬کما اینکه در خیلی از کشورها ناسیونالیست اند‪ ،‬یا مذهبی اند‪.‬‬ ‫انترناسیونالیسم خاصیت جنبش ما است‪ .‬جنبش کمونیستی جنبش طبقه کارگر انترناسیونالیست است‪.‬‬ ‫ال انترناسیونالیستی نیست‪ .‬اآلن اروپا واحد شده‪ ،‬بیزنسها دارند‬ ‫جنبش تریدیونیونی طبقه کارگر اص ً‬ ‫بانکهایشان را یکی میکنند‪ ،‬هنوز یک اتحادیه جهانی کارگری‪ ،‬یک اتحادیه اروپایی کارگری نداریم‪.‬‬ ‫جنبش تریدیونیونی در کارگرها جنبش ناسیونالیستی است‪ .‬همانطور که گفتم طبقه کارگر فی نفسه از‬ ‫خودش چیزی بیرون نمیدهد جز ابراز نارضایتی از وضع موجود‪.‬‬ ‫آن کس که پرچم اتحادیه را جلوی کارگرها برافراشته نگهمیدارد آن یک جنبش بورژوایی اصالح‬ ‫طلب است و کاراکتر ناسیونالیستی دارد‪ .‬انترناسیونالیسم پرولتری هم به نظر من حاص جنبش‬ ‫کمونیستی کارگری است‪ .‬اتوماتیک از کارگرها انترناسیونالیسم در نمیآید‪ ،‬تاریخ ًا هم در نیامده‪ ،‬ولی‬ ‫موقعیت عینی شان اجازه میدهد که اگر پرچم انترناسیونالیستی با قدرت کافی ببینند‪ ،‬بفهمند که امر‬ ‫واقعیشان این است نه ناسیونالیسم‪ .‬بفهمند و تناقض ناسیونالیسم را با موقعیت عینی شان درک کنند‪ .‬فی‬ ‫نفسه‪ ،‬خودبخود‪ ،‬اتوماتیک هیچ کارگری انترناسیونالیست نیست‪ .‬این را در آذربایجان و ارمنستان‬ ‫دیدیم‪ ،‬این را در یوگسالوی دیدیم‪ ،‬این را در همینجا و در همه کشورهای جهان میبینیم که بسته به‬ ‫اینکه چه ایدئولوژی اى حاکم باشد‪ ،‬آن ایدئولوژی است‪.‬‬ ‫راجع به ایدئولوژی فکر میکنم صحبت کردم‪ .‬میخواهم بگویم ایدئولوژی اى که در جوامع هست‬ ‫ال ناسیونالیسم‪ ،‬رویزیونیسم‪ ،‬اصالح طلبی‪ ،‬دمکراسی و‬ ‫ایدئولوژی طبقات حاکمه است‪ .‬ایدئولوژی مث ً‬ ‫اینها ایدئولوژیهای خود طبقه کارگر نیست حتی اگر طبقه کارگر دنبالش است یا نیروی اصلی آن را‬ ‫تشکی میدهد‪ ،‬ایدئولوژی طبقاتی است که حکومت میکنند و این نفوذ مادی را در طبقه کارگر پیدا‬ ‫کرده اند‪.‬‬ ‫انترناسیونالیسم هم به عنوان یک نگرش به دنیا‪ ،‬یک تبیین از وضع خود‪ ،‬به عنوان یک خصیصه سیاسی‬ ‫یک حرکت‪ ،‬به نظر من اکتسابی است‪ .‬غریزی نیست اکتسابی است‪ ،‬و این اکتسابی بودنش‪ ،‬جنبش‬ ‫کمونیستی است که نماینده این کاراکتر در جنبش کارگری است‪.‬‬ ‫مدرنیسم‪ ،‬جهانشمول بودن استانداردها وجه مشخصه کمونیسم کارگری‬ ‫میخواهم بحثم را با بحث حزب و طبقه و سیاست تمام کنم‪ .‬بنابراین اول یک نکته راجع به فرهنگ‬ ‫خودمان بگویم؛ در ادبیات ما راجع به مدرن و مدرنیزاسیون و مدرنیته زیاد هست‪ .‬کسان که مینویسند‬ ‫اصرار دارند بگویند آدمهای مدرنی هستند یا از معیارهای مدرنی دفاع میکنند‪ .‬این مقوله البته نسبی‬ ‫است‪ .‬منتها میخواهم رابطه خودمان را با مدرنیسم بگویم‪.‬‬ ‫ببینید! مدرنیسم که اآلن علیه آن صحبت میشود و پسامدرنیستها آمده اند و نقدش هم میکنند‪ ،‬مستق از‬ ‫اینکه چه طبقه ای از آن حرف زده‪ ،‬چند تا عنصر ثابت داشت و آن این بود که او ًال تکنولوژی مهم‬ ‫‪227‬‬


‫بود‪ ،‬رشد تکنولوژی مثبت دیده میشد و تکنولوژی راه نجات بشر دیده میشد‪ .‬در تفکر مدرنیستی‬ ‫تکنولوژی قرار است بشر را از این وضعیت بدبختی بیرون بیاورد‪ .‬یک احترام به تکنولوژی و رشد‬ ‫بارآوری کار و اختراعات و علم و اینها در مدرنیسم هست‪ .‬یک درجه ای از یونیورسالیسم در مقاب‬ ‫محلیگری هست‪ .‬یعنی جهانشمول بودن معیارها‪ ،‬جهانشمول بودن افقها‪ ،‬امیدها‪ .‬در نتیجه برای یک‬ ‫ال بیولوژی را درس بدهند‪ ،‬چون آن را علمی‬ ‫مدرنیست طبیعی است که بخواهد مدارس همه جهان مث ً‬ ‫میدانند‪ .‬در مقاب محلیگری که ممکن است بگوید یعنی چه! هر کشوری فرهنگ خودش را دارد‪،‬‬ ‫مدرنیسم طرفدار یک نوع جهانشمول بودن معیارها و استانداردها و مینیممها است برای مثال‪ .‬برای‬ ‫اینکه تاریخ جهت دارد‪ .‬مدرنیسم قائ به این است که تاریخ جهت دارد‪ .‬از اینجا میرود به سَمت بهتر‪.‬‬ ‫از این وضعیت میرود به سَمت یک وضعیت بهتر‪ ،‬مثال بیشتر بهتر است‪ ،‬نوتر بهتر است‪.‬‬ ‫در مدرنیسم یک نوع امید هست‪ .‬امیدی که مشخصه اختراعات و پیشرفت علوم‪ ،‬از عصر روشنگری و‬ ‫بخصوص قرن بیست است‪ .‬منتها گفتم اینها مشخصات مدرنیسم ما هم هست‪ .‬عالقه ما به مدرنیسم دقیق ًا‬ ‫همین امید‪ ،‬آینده بهتر‪ ،‬مرفهتر‪ ،‬اعتماد به بشر برای اینکه قابلیت علمی و فنی آن میتواند مسائلش را‬ ‫ح کند‪ .‬اینها مشخصات جنبش ما هست‪ .‬به این معنی همه ما مدرن هستیم‪ .‬و همینطور جهانشمول بودن‬ ‫معیارهای ما‪ .‬دقیق ًا اینجا است که کالهمان در هم میرود‪ ،‬با یک سری جنبشهای دیگری که خیلی‬ ‫فرهنگ ملی و خواص ملی و تمایالت و آرمانهای ملی محلی را دنبال میکنند‪ .‬آنهای که فرهنگ خلق‬ ‫را دنبال میکنند‪ ،‬فرهنگ شرقی را دنبال میکنند‪.‬‬ ‫اندیشه کمونیستی کارگری به یک معنی ذات ًا مدرن است‪ ،‬مدرن زمان خودش است ‪.‬میخواهد جلوتر‬ ‫برود و میخواهد بر دوش دستآوردهای علمی و فنی بشر وضعیت بهتری بوجود بیاورد و به این‬ ‫خوشبین است‪ .‬و این با بحثهای این دوره و زمانه‪ ،‬نسبیت فرهنگی‪ ،‬پُست مدرنیسم و اینها‪ ،‬تناقض‬ ‫دارد‪ .‬آنها اآلن در چپ تسلط دارند‪ .‬شما اآلن بروید در چپهای رادیکال حرف بزنید خیلی هایشان‬ ‫ضدامپریالیسم را به این معنی فهمیده اند که بگذار کشورهای مختلف کار خودشان را بکنند! چکار‬ ‫دارید در اوضاع زن در کشورهای اسالمی دخالت میکنید‪ ،‬آنها خودشان باید تصمیم بگیرند‪ .‬این‬ ‫امپریالیستی است اگر برویم بگوییم اجازه ندارند این کار را بکنند! این دخالت امپریالیستی غرب است!‬ ‫در صورت که برای حزب کمونیست کارگری غرب بهتر از شرق است‪ ،‬برای تفکر کمونیسم کارگری‬ ‫غرب تمدن بهتری از تمدن شرق را‪ ،‬تا این لحظه‪ ،‬ایجاد کرده‪ ،‬و این مثبت است و میتواند به این اذعان‬ ‫کند‪ .‬و رفاه‪ ،‬برابری‪ ،‬آزادی فردی‪ ،‬امحاء مناسبات سنتی‪ ،‬اینها همه پدیده هایی است که ما برایش‬ ‫ارزش قائلیم‪.‬‬ ‫احترام به فعالیت سیاسی داوطلبانه در صفوف کمونیسم کارگری‬ ‫کس که به صفی که ما خودمان ساخته ایم نگاه میکند متوجه بعضی چیزها میشود که شاید حتی به یک‬ ‫معنی در شرایط پیچیده تر انقالبی نقطه ضعف ما میتواند تلقی شود‪ .‬یکی بطور مثال احترام زیادی است‬ ‫ال در‬ ‫که به داوطلبانه بودن فعالیت سیاسی در صفوف ما یا در تفکر ما هست‪ .‬مجبور نکردن آدمها‪ ،‬مث ً‬ ‫تفکر کمونیستی کارگری هیچ نوع تالش نمیکند یک کیش و یک سِکت سازمان بدهید‪ ،‬مقدساتی را‬ ‫بتراشید‪ ،‬افتخاراتی را مطرح کنید‪ ،‬تهییج کنید‪ ،‬اخالقیاتی را گرو بگیرید‪ ،‬شهیدنمایی کنید برای‬ ‫اینکه صف شما در صف مبارزه قرار بگیرد ‪ .‬معمو ًال همه اش دارید توضیح میدهید‪ ،‬همیشه دارید‬ ‫‪228‬‬


‫سیاست را تعریف میکنید‪ ،‬معنی میکنید‪ ،‬ترویج میکنید و فرض شما این است که هر کسی دوست دارد‬ ‫باید بیاید درون شما و فعالیت کند و کسی را نمیشود مجبور کرد‪ .‬این یک رگه اصلی در سنت فکری ما‬ ‫هست‪ .‬به یک معنی غرب بودن سنت فکری ما است در مقاب آن تلقی شرقی میلیتاریستی که ممکن است‬ ‫در خیلی از چپها باشد‪ ،‬که این را سازمان گفته! و بنابراین شما نمیتوانید کاری بکنید‪ .‬در سنتی که ما‬ ‫داریم فرد خیلی دست بازی دارد برای نخواستن و نکردن‪ ،‬و تا قانع نشدن زیر بار نرفتن‪ .‬بعد هم این‬ ‫سنت از ابزارهای عاطفی و مذهبی برای بسیج استفاده نمیکند‪.‬‬ ‫این ضرری که دارد این است که اگر شما ندانید جای آن را با چه چیزی باید پُر کنید در شرایطی که‬ ‫احتیاج به دیسپلین و جنگ و بزن بزنی که در مبارزه طبقاتی هست‪ ،‬ممکن است شلترین و ضعیفترین‬ ‫سنت سیاسی باشید‪ .‬این را ما متوجهش هستیم‪ .‬یعنی سازمانی که اساس فعالیت خود را میگذارد روی‬ ‫داوطلبانه بودن فعالیت عضوش‪ ،‬فرهنگی از خون و شهدا نساختن برای کار خودش‪ ،‬افتخارات درست‬ ‫نکردن و تهییج نکردن و آدمها را هر دفعه با سیاستی از نو قانع کردن‪ ،‬باید پیه این را به تنش بمالد که‬ ‫اگر چیز دیگری را جای این نگذارد که بتواند رزمندگی اش را تأمین کند‪ ،‬میتواند یک سازمان کُند‪،‬‬ ‫کم تحرک و احتما ًال دیر به صحنه برس باشد‪ .‬به نظر من مثال یک سازمان مذهبی مث مجاهدین با یک تق‬ ‫و پوق وسط خیابان است و معلوم است چکار دارد میکند و از چه سیاستی تبعیت میکند‪.‬‬ ‫حزب کمونیست کارگری باید دو میلیون نفر را قانع کند که اآلن وقت فالن کار است و این پروسه‬ ‫قانع کردن مداوم صفوف خود‪ ،‬به اینکه‪ :‬یک کاری باید کرد‪ ،‬میشود گفت یک نقطه ضعف دیدگاه ما‬ ‫است‪ .‬ولی به نظر من به این معنی نقطه ضعف است که جای آن باید توسط مکانیسمهای بسیج در این‬ ‫سنت پُر شود‪ .‬سنت ما اجازه به عوامفریبی‪ ،‬تهییج‪ ،‬گروکشی اخالقی‪ ،‬قسم دادن‪ ،‬گروگفتن پاسپورت‪،‬‬ ‫گروگرفتن معاش برای بسیج صفوف به کسی نمیدهد‪ .‬صاحب حق رأی خودش قبول کند که برود‬ ‫جایی و فعالیتی بکند‪ .‬یک چنین سنتی چگونه میتواند نیروی زیادی را بسیج کند و به جنگ بفرستد؟‬ ‫ببرد در نبردی که برای مثال اآلن در ایران دارد باز میشود؟ این مسأله ای است که به نظرم هر کسی که‬ ‫دارد در این سنت به آینده اش فکر میکند باید به آن توجه بکند‪ .‬من فکر میکنم پاسخش رهبری‬ ‫است‪ .‬پاسخش این است که هر سنت اینطوری احتیاج دارد به تعداد کافی آدمهای پر حرارتی که‬ ‫بتوانند هر بار‪ ،‬از اول جلوی صف بیفتند و قانع کنند که باید این راه را رفت‪.‬‬ ‫یعنی این سنت به کادر احتیاج دارد‪ ،‬در نتیجه در تفکر ما کادر‪ ،‬رهبر عملی‪ ،‬رهبر سیاسی جایگاه خیلی‬ ‫بیشتری دارد تا در چپ خاکستری شبه نظامی‪ ،‬به صِرف اینکه سازمان گفته شما باید بلند شوید و بروید‬ ‫آن کار را بکنید‪ .‬مستق از اینکه آن سازمان چه توضیحی برایش میدهد‪ .‬در سنت ما احتیاج هست به‬ ‫آدمهایی که معلوم است کی هستند‪ ،‬چه استداللی میکنند و با چه استداللی میخواهند صف خودشان را‬ ‫ببرند‪ .‬و اگر ما شکست بخوریم از نظر دیسیپلین در جنبش آتی‪ ،‬و اگر ما نتوانیم جوابگوی وظایفمان‬ ‫باشیم‪ ،‬به نظر من شکست ما اساس ًا در پیدا کردن و به میدان آوردن طیف کافی از رهبران سیاسی عملی‪،‬‬ ‫در جنبش ما و درحزب ما خواهد بود‪ .‬و این االن یک نقص اساسی ما هست‪ ،‬یعنی ما این را میدانیم‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم در سنت فکری ما پیشفنگ و پسفنگ و هارت و پورت و قسم دادن مردم به مقدسات‬ ‫جایی ندارد ولی رهبری بالفع و عملی ”هر روز از نو“ جا دارد و این چیزی است که فکر میکنم‬ ‫بزرگترین نقطه ضعف کار ما است‪ .‬ولی فکر میکنم سیستم فکری ما اِشکال ندارد‪ ،‬این راهش است‪ .‬و‬ ‫کمونیستی که بخواهد بر سر آگاهی و برابری و آزادی باشد موظف است باألخره مردم را به عقلشان‬ ‫‪229‬‬


‫مجاب کند و به میدان جنگ بیاورد‪ .‬نمیتوانید کسی را به خاطر اینکه نظام وظیفه اجباری است یا از‬ ‫شما حقوق میگیرد یا در زندگی راه دیگری ندارد‪ ،‬اگر با شما نباشد دیگر هیچ کاری نمیتواند در جامعه‬ ‫بکند‪ ،‬ببرید در مبارزات طبقاتی که قرار است خالص و رهایی بشر مبنایش میشد‪ .‬آدم غیرآزاد به نظر‬ ‫من نمیتواند هیچکس را آزاد کند‪ .‬آدمی که خودش آزاد نبوده در آن فعالیتی که دارد میکند‪ ،‬حرفی‬ ‫که دارد میزند به نظر من نمیتواند مبشر آزادی برای هیچکسی باشد‪ .‬خوب این معلوم است‪ ،‬مردم‬ ‫میفهمند این که آمده اینجا آدمک یا سرباز اجباری این صف است‪.‬‬ ‫در نتیجه جنبشی میتواند با حرارت برود و این نیرو را بیاورد که واقع ًا با حرارت رفته باشد و این در‬ ‫این بیست سال سختترین کار ما بوده‪ .‬به نظر من پیدا کردن یک نس ‪ ،‬یک تیپ از آدمهایی که میروند‬ ‫جلوی بقیه و هر کدامشان سعی میکنند صفی را به میدان نبرد بیاورند‪ ،‬و آن احاطه ای را ایجاب میکند‬ ‫که من به علی گفتم برای اینکه بتوانید این کار را بکنید آن وقت دیگر کافی نیست کار را بدانید و‬ ‫دستورالعم را بدانید‪ ،‬باید بتوانید دست ببرید در وجود آدمها و مجابشان کنید که این یک وظیفه‬ ‫اساسی و تعیین کننده است‪ ،‬از آنها بر میآید و باید انجام بدهند‪.‬‬ ‫در نتیجه مقوله رهبری‪ ،‬مقوله پیشرو‪ ،‬مقوله رهبر عملی برای سنت کمونیسم کارگری کلیدی است‪ .‬بر‬ ‫خالف سنتهای رویزیونیستی که در آن حرف گوش کردن‪ ،‬اطاعت از مافوق ممکن است خیلی مقوالت‬ ‫کلیدی باشد‪ ،‬در سنت ما انتخاب‪ ،‬همانطور که گفتم چه فردی و چه جمعی تعیین کننده است‪ .‬و در‬ ‫نتیجه قدرت مجاب کردن‪ ،‬آدمهایی که بتوانند بروند عده بیشتری را بردارند مجاب کنند به یک راهی‪،‬‬ ‫اینها خمیره وجود این جنبش هستند‪ .‬اگر نباشند شکست میخوریم و اگر باشند فقط شانس پیروزی‬ ‫داریم‪.‬‬ ‫منتها این بمعنای عدم دیسیپلین نیست‪ .‬در صف ما و در تفکر ما باز یک فرض دیگر این است که نهایت‬ ‫تالش را میکنیم که دستجمعی تصمیم بگیریم و بعد اگر تصمیم گرفتیم این فرهنگ را باید بوجود‬ ‫بیاوریم که پای تصمیم جمعی میرویم و پیاده اش میکنیم‪ .‬یعنی ایجاد کردن این فرهنگ که شاید‬ ‫سانترالیسم دمکراتیک که در بلشویکها مطرح بود‪ ،‬یک بیان تشکیالتی اساسنامه ای این واقعیت سیاسی‬ ‫است که یک عده ای دستجمعی و در نهایت آزادی تصمیم بگیرند و بعد با یک نظمی پیاده اش میکنند‪.‬‬ ‫دیگر وقت که تصمیمشان را گرفتند هر کسی پای قولش میایستد و میرود پیاده اش کنند‪ .‬و دیگر بعد‬ ‫از تصمیم‪ ،‬اجرا تعیین کننده است و شاخص اصلی است‪ .‬این سیاست را ما میخواهیم پیاده کنیم و این‬ ‫افق ما است‪.‬‬ ‫به نظر من حزب کمونیست کارگری‪ ،‬حزبی که من عضوش هستم‪ ،‬آنطور که باید و شاید موفق نبوده‪ .‬به‬ ‫نظر من ما آزادی زیاد و دیسیپلین کمی داریم‪ .‬و سرعت عم خیلی کمی داریم برای جنبیدن و گرفتن‪.‬‬ ‫با اینکه یکی از فعالترین جریانهاى چپی هستیم که شاید تاریخ این سالها شاهدش بوده هنوز آن نظم‬ ‫یک صف کمونیستی که به جنگ میرود را به خودمان نگرفته ایم‪ .‬من شخص ًا فکر میکنم این اوضاع‬ ‫ایران که دارد حاد میشود ما را به خوب اینجا به بوته آزمایش میسپارد و من خیلی خوشبین نیستم به‬ ‫اینکه از نظر دخالت منظم در اوضاع و از نظر دخالت پرحرارت در اوضاع‪ ،‬ما آمادگی کافی را بدست‬ ‫آورده باشیم‪ .‬ولی دیدگاههای ما متکی به این است‪ .‬و اینجا است که به نظر من اآلن اگر کسی میخواهد‬ ‫جایی برقصد گ همینجا است و همینجا باید برقصد‪ .‬و اآلن وقتش است که کمونیستهای این نس خط‬ ‫کمونیسم کارگری‪ ،‬هر کدام یک کاری به عهده بگیرند و یک عده ای بخواهند رهبر عملی‪ ،‬رهبر پیشرو‬ ‫‪230‬‬


‫یک بخشی از فعالیت وسیعی بشوند که جلوی ما هست و مشغولش هستیم‪ .‬من فکر میکنم ما هنوز‬ ‫نتوانسته ایم این را که بخشی از تفکرمان است‪ ،‬به بخشی از واقعیت عینی مان هم تبدی کنیم‪.‬‬ ‫رابطه حزب و طبقه‬ ‫فرق بین مبارزه طبقاتی‪ ،‬سوسیالیسم کارگری‪ ،‬حزب کمونیست کارگری و غیره‪ ،‬اینها هر کدام کجا‬ ‫مطرح میشوند؟ در این طیف از این مقوالت‪ ،‬از مبارزه طبقاتی تا مبارزه حزبی‪ ،‬چه تعاریفی میشود به‬ ‫دست داد؟‬ ‫همانطور که گفتم مبارزه طبقاتی یک کشمکش جاری است‪ ،‬ایدئولوژی ویهه ای بر آن ناظر نیست‪،‬‬ ‫ایدئولوژیها و سیاستها بعد ًا خودشان را به مبارزه طبقاتی عرضه میکنند‪ ،‬مبارزه طبقاتی بسته به اینکه چه‬ ‫ایدئولوژی اى‪ ،‬چه وضعی در آن پدید میآید‪ ،‬جنبشهای اجتماعی را ببار میآورند‪ .‬برای مثال جنبش‬ ‫کمونیستی‪ ،‬جنبش ناسیونالیستی‪ ،‬جنبش اصالح طلب‪ ،‬جنبش تریدیونیونی‪ ،‬اینها جنبشهایی هستند که‬ ‫خودشان را در صحنه مبارزه اجتماعی مطرح میکنند و یک نفوذی به دست میآورند‪.‬‬ ‫بنابراین ما از مبارزه طبقاتی به جنبشهای اجتماعی میرسیم‪ .‬هنوز مقوله احزاب بعدتر و کنکرت تر‬ ‫مطرح میشود‪ .‬جنبشهای اجتماعی روی دوش تمایالتی هستند که در آن طبقات هست‪ .‬برای مثال‬ ‫جنبش سوسیالیستی در طبقه کارگر اآلن تمایلی غریزی است‪ .‬یک موقع کمونیستها میگفتند سوسیالیسم‬ ‫باید از خارج برود در طبقه‪ ،‬لنین میگفت‪ .‬خب اآلن دیگر رفته‪ ،‬از خارج رفته در طبقه خیلی ممنون‪ ،‬در‬ ‫طبقه هست‪ .‬کمونیسم شده یک بخشی از خود طبقه کارگر‪ ،‬سوسیالیست بودن شده یکی از مشخصات در‬ ‫طبقه کارگر‪ .‬هر جا کارگرها شلوغ کنند‪ ،‬اآلن دیگر بعد از اینهمه کمونیسم و بلشویسم و فعالیت‬ ‫مارکسیستی و جنگهای طبقاتی در جوامع‪ ،‬کمونیسم و ایده سوسیالیسم یک بخشی از خود طبقه است‪ ،‬و‬ ‫بخشی از خود طبقه بطور عادی سوسیالیست است حتی اگر احزاب سیاسی فعالیت نکرده باشد میداند‬ ‫سوسیالیسم چیست و میداند مارکس کیست‪ .‬و این بخشی از داده های جامعه امروز است‪.‬‬ ‫سوسیالیسم کارگری به آن بخشی از جنبشی در درون طبقه کارگر میگوییم که آگاهانه ضدکاپیتالیست‬ ‫است‪ .‬و میداند دردش کاپیتالیسم است و باید این کاپیتالیسم را برطرف کرد‪ .‬منتها این خیلیها را در بر‬ ‫میگیرد‪ ،‬از سوسیالیستهای مسیحی که در کارگرها هستند‪ ،‬یک شاخه ای از ”لیبر موومنت“‬ ‫سوسیالیستهای مسیحی هستند‪ ،‬فکر میکنند مسیحت خیر بشر را خواسته و خودشان را سوسیالیست‬ ‫میدانند‪ .‬سوسیالیستهای گرایشهای مختلف هستند در طبقه‪ ،‬سوسیالیسم کارگری لزوم ًا کمونیسم کارگری‬ ‫نیست‪ .‬سوسیالیسم کارگری‪ :‬هر کسی که خودش را سوسیالیست بداند در طبقه و میگوید کاپیتالیسم‬ ‫علت بدبختیهای ما است‪ ،‬این سوسیالیست کارگری است‪.‬‬ ‫من کمونیسم کارگری را آن جنبشی تعریف میکنم‪ ،‬در خود این چهارچوب سوسیالیسم کارگری‪ ،‬که‬ ‫آگاهانه مارکسیست است‪ .‬میگوید من مارکسیستم‪ ،‬باز معنایش این نیست که تبیین ما را از مارکس‬ ‫دارد‪ ،‬نه! به نظرم این دیگر میشود حزب کمونیست کارگری‪ .‬حزب کمونیست کارگری آن بخشی از‬ ‫جنبش سوسیالیسم کارگری است که روایت مارکسیسم خودش را گفته و البته در برنامه اش نوشته است‪.‬‬ ‫این آن بخشی از جنبش کمونیست کارگری است که بخشی از جنبش طبقه کارگر است که بخشی از‬ ‫مبارزه طبقاتی را دارد پیش میبرد‪ .‬ولی کمونیسم کارگری در طبقه وسیعتر است‪ .‬کسان که در طبقه‬ ‫کارگر‪ ،‬محاف متعددی در طبقه کارگر و شاخه هایی که خودشان را مارکسیسم میدانند و اصرار دارند‬ ‫‪231‬‬


‫که بگویند ما مارکسیست هم هستیم‪ ،‬اینها میتوانند تحت تأثیر گرایشات مختلف چپ رادیکال باشند‪،‬‬ ‫ولی مارکسیست هستند و مارکس برایشان مالک است‪ .‬هستند کسانی که میگویند کمونیست نیستیم‪ ،‬ما‬ ‫سوسیالیست هستیم‪ ،‬ما کارگریم‪ .‬ولی کس که در محاف کارگری میگوید من مارکسیستم‪ ،‬به نظر من‬ ‫دیگر جزئی از جنبش کمونیسم کارگری است‪ ،‬که یک جنبش اجتماعی است‪ .‬حزب کمونیست کارگری‬ ‫تازه بر دوش اینها بوجود میآید‪ .‬و به نظر من اینطور نیست که افراد را داریم و احزاب‪ ،‬یا طبقات را‬ ‫داریم و احزاب‪ ،‬یک مجموعه ای از پدیده های اجتماعی بین حزب و طبقه قرار میگیرد‪ ،‬که جنبش‬ ‫اجتماعی هستتند‪.‬‬ ‫جنبش اجتماعی اولین چیزی است که بین حزب و طبقه است‪ .‬حزب دمکرات کردستان حزبی است از‬ ‫جنبش ناسیونالیستی مردم کردستان‪ ،‬حزب خبات هم یک حزب دیگری است از جنبش ناسیونالیستی‬ ‫مردم کردستان‪ ،‬حزب ‪ PKK‬هم یک حزب دیگری است از جنبش ناسیونالیستی مردم کردستان‪ ،‬اتحادیه‬ ‫میهنی هم حزب دیگری است از جنبش ناسیونالیستی مردم کردستان‪ .‬ولی این جنبش ناسیونالیستی هر‬ ‫دوره با یک احزابی تعیّن پیدا میکند‪ ،‬ولی تمای وسیعتری است‪ ،‬محافلی هست‪ ،‬دیدگاههایی هست‪،‬‬ ‫آرمانهایی هست‪ ،‬ایده آلهایی هست که هر حزبی میآید و سعی میکند خودش را به اینها وص کند و از‬ ‫آن منبع نیرو بگیرد‪ .‬سوسیالیسم هم همینطور است‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری هم متص است به ایده و آرمان سوسیالیست در طبقه‪ .‬میخواهم بگویم آن جنبش‬ ‫سوسیالیستی کارگری به ما پیشی میگیرد‪ .‬کمونیسم کارگری به معنی کارگران کمونیست‪ ،‬پیشی میگیرد‬ ‫به وجود حزب کمونیست کارگری‪ ،‬برای مثال‪ .‬ولی حزب کمونیست کارگری آن وقت یک تعیّن‬ ‫سیاسی‪ -‬تشکیالتی معیّنی است‪ .‬نوک یک کوه یخی است در طبقه که آگاهانه برای یک برنامه سیاسی‬ ‫معیّن روی این خطوط مبارزه میکند‪ .‬کمونیسم کارگری از حزب کمونیست کارگری وسیعتر است‪،‬‬ ‫سوسیالیسم کارگری از جنبش کمونیسم کارگری وسیعتر است‪ ،‬جنبش طبقه کارگر از جنبش‬ ‫سوسیالیستی طبقه کارگر وسیعتر است و مبارزه طبقاتی از همه اینها وسیعتر است و هر ابراز نارضایتی از‬ ‫وضع موجود را در بر میگیرد‪ .‬میخواهم بگویم اینها آن مراحلی است که به نظر من باید ‪ ...‬دنامفهوم) ‪...‬‬ ‫با آن تعریف کرد‪.‬‬ ‫ما به این معنی یکی از حرکتهای سیاسی حزبی هستیم که در متن جنبش کارگری و طبقه کارگر قرار‬ ‫داریم‪ ،‬و داریم سعی میکنیم به جای اینکه طبقه کارگر برای مثال برود دنبال جنبش رفرمیستی‪ ،‬یا برود‬ ‫دنبال نهضت ناسیونالیستی طبقه بورژوا‪ ،‬یا برود دنبال رفرمیسم طبقه بورژوا‪ ،‬بیاید دنبال این خط مشی‬ ‫سیاسی و بیاید دنبال این حزب سیاسی معیّن‪ .‬در نتیجه ما داریم سر آینده جنبش طبقه کارگر‪ ،‬با بقیه‬ ‫گرایشات درون طبقه کارگر دعوا میکنیم‪ .‬جدل میکنیم‪ ،‬رقابت میکنیم‪ ،‬مبارزه میکنیم‪ .‬داریم سعی‬ ‫میکنیم کارگرها این خط مشی را انتخاب کنند ‪ .‬اینطور نیست که در غیاب ما کارگرها خودبخود این‬ ‫ال سرنوشت ایران و جهان بستگی به این دارد که آیا احزاب کمونیستی و‬ ‫خط مشی را میداشتند‪ .‬کام ً‬ ‫کارگری ای بوجود میآیند که بروند خودشان را در این جدل بر سر پرچم سیاسی طبقه کارگر در جهان‬ ‫امروز دخی بکنند یا نه؟ سعی کنند این پرچم باشند یا نه؟ واقعیت این است که اگر ما نباشیم یک‬ ‫چیزی در جنبش طبقاتی نیست‪.‬‬ ‫فکر نکنید کارگر بطور اتوماتیک مث ما را از خودش بیرون میدهد‪ .‬بیرون نمیدهد‪ .‬این پروسه حاص‬ ‫تلفیق جنبشهای سیاسی‪ ،‬حاص تکام مبارزات فکری‪ ،‬حتی حاص تکام روابط انسانی معیّنی‪،‬‬ ‫‪232‬‬


‫اتفاقات فردی معیّنی است که اینطوری شده است‪ .‬اینطور نیست که طبقه کارگر خودبخود از دل‬ ‫خودش احزاب کمونیست کارگری بیرون میدهد‪ ،‬بیرون نمیدهد‪ .‬از اینجا داده‪ ،‬یک جای دیگر هم‬ ‫نمیدهد‪.‬‬ ‫کمونیسم کارگری یک واقعیت است‪ ،‬ضعیف است در طبقه کارگر‪ ،‬در جنبش کارگری آلمان کارگرهای‬ ‫کمونیست هستند که خودشان را مارکسیست میدانند و دارند سعی میکنند بگویند مارکس این را گفته‬ ‫است‪ .‬با رویزیونیستها هم اختالف دارند‪ ،‬با سوسیالیسمهای دیگر هم دعوا دارند‪ .‬در جنبش انگلیس‬ ‫هست‪ ،‬در جنبش فرانسه هست‪ ،‬در خاورمیانه هست‪ ،‬در خاوردور هم هست‪ .‬این یا آن کارگر کمونیست‬ ‫است‪ .‬آگاهانه مارکسیست است‪ .‬یعنی بروید خانه اش شاید مانیفست کمونیست را به شما بدهد که‬ ‫بخوانید‪ .‬این هنوز با سوسیالیسم کارگری که بطور کلی علیه کاپیتالیسم حرف میزند و به لیبر پارتی هم‬ ‫رأی میدهد و خودش را سمپات جناح چپ بورژوازی میداند‪ ،‬فرق دارد‪ ،‬علیه کاپیتالیسم عم میکند‬ ‫و میگوید من سوسیالیست هستم‪ .‬آن وقت آنجا دیگر سوسیالیسم طرف تفسیربردار است‪.‬‬ ‫وقت که در حزب لیبر ‪ ،‬نیولیبر میخواست بیاید سر کار‪ ،‬یک بندی را میخواست در اساسنامه شان عوض‬ ‫کند تحت عنوان مالکیت دولتی بر وسای تولید‪ ،‬مالکیت دولتی را خط زدند تا از ‪Old Labour‬‬ ‫بشوند ‪ . New Labour‬اولدلیبر به خودش میگوید سوسیالیست‪ .‬چرا؟ برای اینکه طرفدار مالکیت‬ ‫عمومی بوده‪ .‬میخواهد مثالً تیوب دترن) را در بخش دولتی نگهدارد‪ ،‬به خودش میگوید سوسیالیست‪.‬‬ ‫او آگاهانه به خودش میگوید سوسیالیست‪ ،‬تعارف هم نمیکند‪ .‬ولی در جنبش کمونیستی طبقه نیست‪ .‬و‬ ‫حتی آن هم که به خودش میگوید بوردیگیست یا تروتسکیست در کارگر آلمانی یا ایتالیایی‪ ،‬لزوم ًا در‬ ‫جنبش حزب کمونیست کارگری هنوز نیست‪ .‬در سنت حزبی کمونیست کارگری نیست‪ .‬چون این دیگر‬ ‫سنت ما است و هر چند تا حزب مث ما فکر کند به نظر من در این سنت قرار میگیرد‪.‬‬ ‫رفقا!‬ ‫من مجبورم بحث را اینجا تمام کنم‪ .‬این مبحثی است که به زندگی و فعالیت سیاسی خیلی از کسانی که‬ ‫در این سالن هستند گره خورده‪ .‬درک کمونیسم کارگری هم به عنوان یک جنبش اجتماعی با‬ ‫خصوصیات ابهکتیو و داده خودش‪ ،‬و ریشه هایش‪ ،‬ریشه های تاریخی اش و ریشه های طبقاتی اش‪ ،‬و‬ ‫هم به عنوان یک دیدگاه آگاهانه سیاسی عقیدتی که باید رفت خواند و دانست‪ .‬اینها شرطهای الزم‬ ‫شرکت فعال در این جنبش و پیروز شدنش است‪ .‬یعنی یک نفر که میخواهد بفهمد کمونیسم کارگری چه‬ ‫هست‪ ،‬به خصوص کسی که میخواهد خودش را بخشی از این جنبش تعریف کند‪ ،‬او ًال باید به آن بُعد‬ ‫اجتماعی‪ ،‬عینی‪ ،‬تاریخی این پدیده توجه کند‪ ،‬ثانی ًا باید به نظر من برود دنیا را از دریچه این تبیین‬ ‫نگاه کند‪ .‬مارکس را برود از این دیدگاه نگاه کند‪.‬‬ ‫کس که مارکس را دترمینیستی نگاه کند‪ ،‬نقش انسان و پراتیک را در کمونیسم خودش نبیند‪ ،‬نقش‬ ‫انتخاب را نبیند‪ ،‬خب! به جنبش کمونیسم کارگری تعلق ندارد‪ .‬میرود در یک سنت دیگری‪ .‬چون از‬ ‫این حرف نتایج سیاسی میگیرد‪ ،‬از دامنه عملش در تاریخ نتایج سیاسی میگیرد‪ .‬کس که معتقد باشد‬ ‫جبر تاریخ خودش را پیاده میکند وظایف معیّنی برای خودش قرار میدهد‪ ،‬کس که معتقد است که‬ ‫میتواند بر این روند تأثیر بگذارد وظایف دیگری برای خودش قرار میدهد‪ .‬میخواهم بگویم از نظر‬ ‫سیاسی آدمها بخاطر این دیدگاهها به نتایج مختلفی میرسند‪ .‬در نتیجه خواست من این است که وقتی‬ ‫‪233‬‬


‫بحث کمونیسم کارگری را میخواهیم در ذهنمان تجسم کنیم‪ ،‬به خودمان بگوییم این یک تبیینی است از‬ ‫موقعیت عینی جامعه سرمایه داری و جنبشهای اجتماعی و مبارزه طبقاتی‪ ،‬این توضیحی است بر وجود‬ ‫اجتماعی و عینی کمونیسم کارگری و همچنین این روایتی است از مارکسیسم ‪.‬برداشت معیّنی از‬ ‫مارکسیسم هم هست‪.‬‬ ‫اینطور نیست که کمونیست کارگری‪ ،‬کارگر باشی و کمونیست باشی‪ ،‬در نتیجه در حزب کمونیست‬ ‫کارگری با آن همفکر هستید‪ .‬اینطور نیست‪ .‬دیدگاهی که ما مطرح میکنیم‪ ،‬پرچمی که ما بلند کرده ایم‬ ‫از نظر متدولوژی‪ ،‬سیاسی‪ ،‬تروریکی‪ ،‬تبیین اوضاع سیاسی‪ ،‬تبیین تروری حزب ما‪ ،‬تروری انقالب ما‪،‬‬ ‫ویهه ما است‪ .‬این آن چیزی است که ما باید با آن قضاوت شویم‪.‬‬ ‫من اینجا از روى خیلی نکات پریدم‪ .‬میخواستم راجع به حزب و قدرت سیاسی و حزب کمونیست‬ ‫کارگری و جامعه حرف بزنم که دیگر وقت نیست و باید بگذاریم روی یک مبحث دیگری‪ .‬به هر حال‬ ‫کسی اگر صحبت دارد بفرمایید‪.‬‬ ‫مقوله کارگر‪ :‬چه کسی کارگر است؟‬ ‫مقوله کارگر که خیلیها میگویند کی کارگر است و کی نیست؟ یا کی پرولتر است و کی نیست؟‪ .‬در‬ ‫تروری‪ ،‬چپها سر این بحث داشتند‪ ،‬که پرولتاریا از کی تشکی میشود؟ کارگرها کی هستند؟ طبقه‬ ‫کارگر چه است؟ سوسیالیستهایش کدامند؟‬ ‫به نظر من مارکس تعریفی که از پرولتاریا میکند یک تعریفی است مبتنی بر تبیین عمومی او از اقتصاد‬ ‫سرمایه داری‪ .‬ببینید‪ ،‬هر مزدبگیری را کارگر تعریف نمیکند چون مزدبگیر قلمرو اقتصاد را کارگر‬ ‫تعریف میکند‪ .‬مزدبگیر قلمرو ایدئولوژی را مارکس پرولتر تعریف نمیکند‪ .‬شما ژورنالیست هستید‪،‬‬ ‫مثالً ژورنالیست ‪ CNN‬هم باألخره مزد دحقوق) میگیرد‪ .‬اگر به کشیش دستمزد بدهند و روزمزد برایش‬ ‫حساب کنند کشیش کارگر نمیشود‪ .‬چون برای مارکس پرولتاریا آن پدیده اقتصادی است که از دل‬ ‫تولید نوین بیرون آمده ‪ ،‬حاال در بخش مولد و غیرمولد‪ ،‬این پرولتاریا است‪ .‬میتواند هر عقیده ای هم‬ ‫داشته باشد‪ .‬عقیده اش در پرولتاریا بودنش تأثیری ندارد‪ .‬مرتجع باشد پرولتاریا است‪ ،‬نباشد هم‬ ‫پرولتاریا است‪ .‬پرولتاریا محصول تولید بزر است‪ .‬آنجایی که تفکیک میشود بین پاسبانی که حقوق‬ ‫میگیرد و کارگری که حقوق میگیرد دنمیدانم اگر منظورتان این بحث باشد)‪ ،‬سر قلمرویی است که این‬ ‫دارد در آن حقوق میگیرد‪ .‬آیا این قلمرو اقتصاد است؟ یا روبنای ایدئولوژیکی جامعه است؟ یا قلمرو‬ ‫سیاست است؟ سرباز هم حقوق میگیرد‪.‬‬ ‫در نتیجه این تفکیک هست‪ .‬این شروع بحث ماست‪ .‬این پرولتاریا در واژگونی جامعه ذینفع است‪ .‬ولی‬ ‫سوسیالیسم یک جایی باید در این پروسه به صورت یک تعیّن محدودتری از این طبقه خودش را نشان‬ ‫بدهد‪ ،‬بنا به تعریف این عده سوسیالیست نیستند‪ .‬سوسیالیسم محصول یک اعتراض است‪ .‬بیشتر از اینکه‬ ‫محصول یک موقعیت عینی باشد‪ ،‬محصول اعتراض به آن موقعیت عینی است‪ .‬و لزوم ًا این اعتراض از‬ ‫دل خود این موقعیت بیرون نمیآید‪ ،‬باألخره افکار بشر هم طی هفتهزار سال بخشی از واقعیت زندگی‬ ‫بشر است‪ .‬شما نمیتوانید فالسفه یونان را خط بزنید و بعد منتظر سوسیالیسم در قرن بیست باشید‪ ،‬چرا که‬ ‫کارگر صنعتی بوجود آمده است‪ .‬اصالً معلوم نیست صنعت بوجود آمده باشد‪.‬‬ ‫میخواهم بگویم اینکه مارکسیسم ادامه ماتریالیسم است‪ ،‬ادامه بحث دیالکتیک است‪ ،‬اینها همه با هم باید‬ ‫‪234‬‬


‫جنبش سوسیالیستی را در طبقه رشد بدهد و نه خودبخودی‪ .‬منتها بحثی که ما میکنیم اینست که این‬ ‫سوسیالیسم به درون طبقه رفته‪ .‬در نتیجه بطور عادی در ‪ ٪١١‬مبارزات کارگری که در جهان میشود‪،‬‬ ‫کارگران خودبخود چپ هستند‪ ،‬سمپاتی آنها با چپ است‪ ،‬شعارهای چپگرایانه مطرح میکنند‪ ،‬نه تنها‬ ‫فقط راجع به خودشان‪ ،‬راجع به اقشار دیگر جامعه‪ ،‬جنبش سندیکایی همه جا طرفدار بهبود وضع مردم‬ ‫دیگر هم هست‪ .‬شما این را در اتحادیه کارفرمایان نمیبینید‪ .‬ولی جنبش سندیکایی در هر کشوری‬ ‫بروید و بپرسید حاال اجازه سفر بدون اجازه شوهر چی؟ میگوید باشد‪ ،‬باید باشد‪ .‬چون دیگر کارگر‬ ‫چپ شده‪ .‬به نظر من کارگر بطور کلی در جهان سرمایه داری چپ شده‪ ،‬چپ بودن کارگر را باید فرض‬ ‫گرفت‪ .‬ولی جنبشهای سیاسی که میآیند و خود را به این چپ بودن عرضه میکنند و میگویند من تبیین‬ ‫درستی از نیازهای قلبی تو دارم‪ ،‬من پرچم واقعی منافع تو هستم‪ ،‬آنها دیگر جنبشهای سیاسی اند‪،‬‬ ‫تاریخ خودشان را باید نگاه کرد‪.‬‬ ‫این تاریخ متص است در هر مرحله به پیشرفت آن یکی‪ .‬گفتم در تاریخ افکار نظرات ما صدوپنجاه سال‬ ‫پیش بوجود آمده بود‪ .‬بحث ما از زمان مارکس تا حاال پیشرفتی نکرده‪ .‬شخص ًا فکر نمیکنم که بحث ما‬ ‫از زمان مارکس تا حاال از نظر فلسفی و متدولوژی پیشرفتی کرده باشد‪ .‬ولی چرا در سال ‪ ١١١١‬به‬ ‫جایی نمیرسد؟ در ‪ ١١١٥‬به جایی میرسد‪ ،‬در ‪ ١١٢٢‬دیگر نمیرسد؟ چرا این عقیده میتواند بعض ًا در‬ ‫حاشیه و بعض ًا در متن جامعه باشد؟ این به خاطر موقعیت عینی آن طبقه در مبارزه طبقاتی است‪ .‬طبقه‬ ‫کارگر هر جا با نیروی خودش در سیاست مطرح میشود‪ ،‬عقایدی که به رشد کارگر و به نفعشان است و‬ ‫انقالبیگری کارگر را به درستی نمایندگی کند میآید در متن جامعه‪ .‬به یک معنی من هم جدایی و هم‬ ‫وحدت این دو تا را میبینم‪.‬‬ ‫به نظر من تاریخ مستق عقیده کمونیستی را هم باید بررسی کرد‪ .‬به نظرم پیدایش کمونیسم کارگری را‬ ‫هم باید در رابطه با رشد کارگر ایرانی و جامعه صنعتی در ایران نگاه کرد‪ ،‬هم نتیجه کار ماست‪ .‬ممکن‬ ‫بود ما نباشیم و این بحثها هم نباشد و آن هم آن خط را دنبال نکند و بشود یک چیزی شبیه ترکیه‪.‬‬ ‫اجبارى نیست که هر جا انقالب میکند خط کمونیسم کارگری هم در آن رشد پیدا بکند‪ .‬بستگی به این‬ ‫دارد که دست بر قضا آن محاف فکری هم هستند که بتوانند این را به آن مبارزه عرضه بکنند‪ .‬چون به‬ ‫هر حال این هم بخشی از همان واقعیت مادی است‪ .‬مبارزه نظری‪ ،‬عقیدتی‪ ،‬تالشهای فکری بشر و وجود‬ ‫و یا نبودن مارکس برای مثال‪.‬‬ ‫حاال نمیدانم چقدر جواب این سؤال را میدهد‪ .‬من فکر میکنم به یک معنی ما بخشی از جنبش طبقه‬ ‫کارگر هستیم‪ ،‬ولی بخشی از آن هستیم‪ .‬نه اینکه محیطیم بر ک جنبش طبقه کارگر‪ ،‬نه طبقه کارگر تمام ًا‬ ‫موظف است مث ما فکر کند و نه متأسفانه فکر میکند‪ .‬ما یک بخشی هستیم در خود طبقه‪ ،‬ولی در طبقه‬ ‫ایم‪ .‬این بخشی از آن جنبش است‪ ،‬بخشی از آن تمایالت است‪ .‬پرچمی است در طبقه حتی اگر من و‬ ‫شصت نفر دیگر که حزبمان را برای مثال میچرخانیم کارگر نباشیم‪ .‬مهم نیست‪ ،‬این اندیشه ها از آن‬ ‫جنبش در آمده ما هم داریم همان را دنبال میکنیم و داریم همان را اثبات میکنیم‪ .‬دوره هایی بوده که‬ ‫همین اندیشه ها پرچم اصلی کارگرها بوده‪ .‬در نتیجه اآلن هم دوباره میتواند بشود‪.‬‬ ‫سؤال این است که رابطه ما با این طبقه چه است؟ رابطه یک عنصر پیشرو است در طبقه ای که باید برود‬ ‫آنها را جمع کند و بیاورد که در سرنوشت خودش بمعنی واقعی کلمه دخالت کند‪ .‬شکست حزب‬ ‫کمونیست کارگری به نظر من شکست کمونیسم کارگری ایران را ببار میآورد‪ .‬اینطور نیست که بدون‬ ‫‪235‬‬


‫حزب کمونیست کارگری کمونیسم کارگری در ایران آینده داشته باشد‪ .‬در این دوره میگویم‪ ،‬بعد ًا یک‬ ‫حزب دیگر بوجود میآید‪ .‬ولی در این دوره تاریخساز است که اگر حزب کمونیست کارگری باشد‪،‬‬ ‫چگونه رهبری شود‪ ،‬چطوری انتخاباتش را بکند و چه درجه ای در سیاست دخالت بکند و چه به سرش‬ ‫بیاید‪ .‬این پدیده همانقدر بخشی از طبقه و آینده طبقه کارگر ایران است که کارگر صنعت نفت‪ .‬این که‬ ‫حاال آیا اتحادیه و شورا دارد یا نه‪ ...‬اگر همه شوراهای کارگری هم جمع شوند و این اندیشه ها و این‬ ‫بحثها و این آلترناتیوها را از صفحه قلم بگیرید به نظرم یکبار دیگر مسلمانها و ناسیونالیستها و لیبرالها‬ ‫سر طبقه کارگر یک کاله گنده میگذارند و میفرستند پی کار خودش‪ .‬قطع ًا اینطوری است‪ .‬چون‬ ‫بورژوازی ایران با زبان خوش نمیآید ‪ .‬اگر کسی فکر میکند ایران پارلمان دار میشود نمیداند‬ ‫بورژوازی ایران چه مشک تاریخی اى دارد‪ .‬ایران پارلمانی بشود‪ ،‬فوری یک سازمان کمونیستی‬ ‫انتخابات را میبرد‪ .‬این مشک بورژوازی ایران است بنابراین قید پارلمان را باید بزند‪.‬‬ ‫کارگر ایرانی اگر بخواهد به جایی برسد باید در مقاب بورژوازی به جایی برسد و در نتیجه بورژوازی‬ ‫در ایران پای نهضت پارلمانی و دمکراسی غربی نمیرود‪ ،‬حتی اگر کمونیستها پای آن بروند بورژواری‬ ‫پای آن نمیرود و علیه آن کودتا میکند‪ .‬اینجا است که به نظرم نقش احزاب کمونیست کارگری تعیین‬ ‫کننده است‪.‬‬ ‫خیلی متشکرم رفقا! خسته نباشید!‬ ‫دپایان سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری‪ -‬مه ‪.)٢١١١‬‬

‫‪236‬‬


237


‫براى آشنايى بيشتر‬ ‫با بحثهاى منصورحکمت‪ ،‬درباره مبحث کمونیسم کارگری‬

‫‪238‬‬


239


‫براى آشنايى بيشتر با بحثهاى منصورحکمت‬ ‫درباره مبحث کمونيسم کارگری‬

‫‪hekmat.public-archive.net‬‬ ‫‪ ‬کمونیستها و پراتیک پوپولیست دکنگره ا‪.‬م‪.‬ک‪ ،‬بسوى سوسیالیسم ‪ ٢‬دوره اول)‬ ‫‪ ‬حوزه هاى حزب و مبارزات جارى کارگران دکمونیست ‪ ١٥‬اسفند ‪)٢٥‬‬ ‫‪ ‬حوزه هاى حزب و آکسیونهاى کارگرى‪ ،‬درباره اهمیت آژیتاتور و اژیتاسیون علن‬ ‫دکمونیست ‪١٥‬و ‪١١ ،١۸‬و ‪ ٢١‬سال ‪)٢٤‬‬ ‫‪ ‬سبک کار کمونیست جمعبندى مجدد ‪١‬دکمونیست ‪ ٢٢‬شهریور ‪)٢٤‬‬ ‫‪ ‬پیرامون مباحث کنگره دوم دکمونیست ‪ ٢١ ،٢٥ ،٢٢‬سال ‪)٢٧-٢٤‬‬ ‫‪ ‬سیاست سازمانده ما در میان کارگران دکمونیست ‪)٢١‬‬ ‫‪ ‬تشک هاى توده اى طبقه کارگر دکمونیست ‪ ٥٥‬خرداد ‪)٢٥‬‬ ‫‪ ‬استراتهى ما در جنبش کردستان دکمونیست ‪ ٤١‬تیر ‪)٢٥‬‬ ‫‪ ‬درباره سیاست سازمانده ما دکمونیست ‪ ٤۸،٤١‬اسفند ‪ ،٢٥‬فروردین ‪)٢۸‬‬ ‫‪ ‬حزب کمونیست و عضویت کارگرى دکمونیست ‪ ٧١،٧٢‬مرداد و شهریور ‪)٢۸‬‬ ‫‪ ‬کارگران و انقالب دکمونیست ‪)٧٥‬‬ ‫‪ ‬کارگران کمونیست چه میگویند؟‬ ‫‪ ‬کمونیسم کارگرى و فعالیت حزب در کردستان‬ ‫‪240‬‬


‫‪ ‬نقد سوسیالیست تجربه شوروى دبولتن شوروى)‬ ‫‪ ‬یک دنیاى بهتر‬ ‫‪ ‬مصافهاى کمونیسم امروز‬ ‫‪ ‬مارکسیسم و جهان امروز‬ ‫‪ ‬اوضاع بین الملل و موقعیت کمونیسم‬ ‫‪ ‬سخنران در کنگره سوم حزب کمونیست ایران‬ ‫‪ ‬آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟‬

‫‪241‬‬


242


‫قب از اینکه وارد خود بحث بشوم چند کلمه راجع به‬ ‫انتخاب تیتر ”مبانی کمونیسم کارگری“ برایتان بگویم‪.‬‬ ‫این تیتر از نظر من مبانی کمونیسم است‪ .‬یعزنی بحزث‬ ‫”مبانی کمونیسم کارگری“ چیزی جز مبانی کمونیزسم‬ ‫نیست‪ .‬در این کتاب ”تفاوتهای ما“‪ ،‬در این نوشته ای‬ ‫که بحثی است درباره کمونیسم کارگری‪ ،‬یزک سزؤال‬ ‫هست که میگوید فرق این بحث با کمونیسم چیست؟ یا‬ ‫فی الواقع سؤال میکند که کمونیسم کارگری چیست؟‬ ‫یک بحث تروریک است؟ یک دیدگاه است؟ یک جنبش‬ ‫است؟ یک حزب است؟ کمونیسم کزارگری را اساسزا‬ ‫چطور تعریف میکنید؟ آیا یک نظریه است؟ یک جنبش‬ ‫سیاسی است یا چه؟ و من آنجا خیلی ساده گفته ام کمونیسم کارگری را مزن بزه عنزوان معزادلی بزرای‬ ‫کمونیسم بکار میبرم دکه بعدا در این بحث برایتان میگویم چرا باید این معادل را اآلن به این صورت بکار‬ ‫برد) و همانطور که کمونیسم هم یک جنبش است‪ ،‬هم یک تروری است و هم احزابی در آن هستند و هزم‬ ‫یک تاریخی دارد‪ ،‬بحث کمونیسم کارگری را هم میشود در همه این وجوه مطرح کرد و بررسزی کزرد و‬ ‫گفت که به عنوان یک نظریه‪ ،‬کمونیسم کارگری این است‪ ،‬به عنوان یک جنبش‪ ،‬کمونیسم کزارگری ایزن‬ ‫است‪ ،‬به عنوان یک سلسله احزاب اینها هستند و به عنوان یک حرکت در حال مبارزه سیاسی با یک سلزسله‬ ‫تاکتیکها‪ ،‬کمونیسم کارگری را میشود اینطور تبیین کرد‪ ،‬به عنوان یک سلسله روشزها‪ ،‬متزد‪ ،‬مالکهزا و‬ ‫موازین فعالیت سیاسی‪ ،‬کمونیسم کارگری این است‪ .‬یکی از اینها نیست‪ ،‬اگر کلمه مترادفی اسزت بزرای‬ ‫کلمه کمونیسم‪ ،‬در نتیجه کمونیسم هر چه هست‪ ،‬کمونیسم کارگری را هزم در همزان ابعزاد بایزد بزشود‬ ‫توضیح داد‪.‬‬ ‫داز‪ :‬سمینار اول مبانی کمونیسم کارگری – ژانویه ‪)٢١١١‬‬ ‫‪243‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.