فایل شعر /شمارهی پنجم 1 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 2 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 3 /
سرمتن آوانگاردیسممم حمله به مخفىهاسم
خواندن ندارد آنچه همه مىنویسممند باید جار زد آنچه را كه بقيه پنهان كردهاند .اینكه
صورت متن را بزك كنى با كلمات نوینِ اسمى و درونش هنوز بوى گُهِ اخالق بدهد نوآورى نيس
كثافتكارىس !
یاد گرفتهاى كه زبان را در صممف ه بگردانى؟ بد نيس م ! بلدى تصممویرهاى مكُش مرگِ ما بياورى؟ باشممد! حتا مىتوانى كنار كلمات
چند شكلك و فوكُل بگذارى؟ اوكى! اینها همه خوب اس
اما اگر منجر به اخالق تازه متنى نشود یعنى كشك!
نوشممتن اگر جز انهدام هرچه مرز دليلِ دیگر داشممته باشممد غيرِ تكرار و تقليد به چيزى نمىانجامد نوشممتن كودكى كردن در جهانِ صممف هس م .بهخاطر آوردنِ دورترین خاطرهاى كه از خودت دارى پایيز بود نه!؟ داشممتى با دختر همسممایه تيله بازى مىكردى شماید هم سمومين زمسمتان
بود هنوز دركى از سرما نداشتى حاال دیگر بهار بزرگ شده بود بهار زیبا بهار دس
نيافتنى! من كه تابستانهاى كودكىم همه در بيجار گذش
ضمنِ راه رفتن روى مرزهاى باریكِ شاليزار نباید پاهام مىلغزید
وگرنه یككاره مىافتادم توى "توم بيجار" و پالسمتيكى كه مثل كاندوم اجازه نمىداد جوانهها را سمرما بزند پاره مىشمد و ثمرِ بعدى زخمى كارى برمىداشم .زندگىِ من به تمامى صرف راه رفتن روى مرزهایى شد كه هى باریك و باریكتر شدند و به خدام كه آمدم یككاره دیدم دارم روى طناب راه مىروم .در شمعر هم هميشه روى مرزى كه بين دل و دستم بود راه رفتهام اما فقط روى دس ِ راستم! واقعن راس اعتبارى هم كسم
مىگویم! شعر براى من هنوز یعنى كشف یعنى متنى كه تازهس .بسيارى از شعرهام كه
كردهاند تازه نيسمتند پس اصملن شمعر نيستند حقيقتش شعر براى من متنىس
نيسم .دو سمالىسم
كه اهل فن فكر كنند شعر
كه دارم سعى مىكنم شعرهایى بنویسم كه شعر نباشد كارهایى هم كردهام اما هنوز از آب درنيامدهاند.
براى همين منتظرم شماعرهاى كالج كارى كنند كارستان! نااميد نيستم هنوز وقتش نرسيده وگرنه حتم دارم كه مىكنند .در این شمماره چند شعر داریم كه دروازهى فضاى تازهس
درىس
كه بين فضاى قبلى و بعدى نص
شده براى همين همزمان كه
شما را دور مىكند از شعر هُلتان مىدهد وسط شعر؛ یعنى روى طناب راه مىرود هر ل ظه هم ممكن اس زمين اما شماعر كالجى باید راه رفتن روى مرزها را یاد بگيرد مرزِ بين شمعر و ناشعر! شناخ
شاعرش را بزند
این مرزها كمك مىكند چگونه
از آن فرار كند یا درهمشممان بریزد شمماعر كالجى اگر جز انهدامِ هرچه مرز بهانهى دیگرى را دليلِ نوشممتن كند كارش جز به تقليد نمىانجامد .این شمماره باید از شعر و شاعر كالجى بيشتر مىنوشتم باید مىنوشتم دو سهتاشان كه هنوز سن شاعرىشان به یك سال نرسيده دارند كوالك مىكنند اما یك تلخ زهرِمار نگذاش . راسمتش ماه گذشمته اوقات خوشمى نداشتيم براى یكى از پسرانِ مستعد و پرشورِ كالج پاپوش دوختند او مثل من صبر ایوب نداش م
و این اواخر به چند تن از اهالىِ اراجيف كه هنوز نفهميدهام چرا عليه كالج مىنوشممتند تاخته بود و آنها بلدِ مقابلهى
فایل شعر /شمارهی پنجم 4 /
تئوریك با این شاعر كالجى نبودند و در عوض برایش پاپوشِ سياسى دوختند .ماه گذشته مدام در حال مكاتبه بودیم؛ از كانون نویسممندگان ایران و سممازمان نویسممندگان در تبعيد بریتانيا گرفته تا پنِ جهانى از همهشممان خواسممتيم در برابرِ ظلم به شمماعر جوانمان سكوت نكنند و نكردند! شنيدهام پریروز رئوف دلفی یكی از ادمينهای كالج شعر را با قرار وثيقه آزاد كردهاند و حاال مدام بين خانه و دادگاه در رف آمد اس
و
و دیگر اجازه ندارد با كالج در تماس باشد!
آنها با بازداش ِ بى دليلِ شاعران جوان مىخواهند فضاى رع
ایجاد كنند مىخواهند حقيق
خفهخون بگيرد كسى دربارهى
باله
ننویسمد .مىخواهند كه شماعران وطنِ زبانىشان را بگذارند و دِفرار! نمىفهمند كه شاعر ثروتِ شعورىِ كشور خویش
اسم
بالهتى كه مثل ویروس
و هر كار مىكنند تا شعور تن به تبعيد دهد .دریغا كه با عصرى معاصریم در م اصرهى باله
در همه جا نفوذ كرده و حاال به جانِ اهالى قلم افتادهس ؛ قلم به دستانى كه براى خارج كردنِ رقي
از ص نه تن به هر خفّتى
مىدهند و مزدورانه در حال پاپوش دوختنند. ما شاعران فقط همصنف نيستيم یك خانوادهایم! باید به طرز فجيعى عليه شعرِ هم بنویسيم به شرطى كه شاعر را گرامى بداریم! متاسفانه این اصل را خيلىها نمىدانند و جاى مخالف ِ تئوریك كمر به قتلِ شاعر بستهاند؛ این بيمارىِ بزرگِ شعر فارسىس ! آنها حافظهى خوبى دارند اما به آن یاد دادهاند شماعر را فراموش كند .هزار كلك سوار مىكنند تا زندگىش ناآرام شده فرار را بر قرار ترجيح دهد بعد هم تبعيدش را دليل مىكنند و كلماتش را به تاراج مىبرند .آنها از تبعيد كه پيشتر مقدس بود یك معمولى سماختهاند تا شاعر را به آسانى قورت دهد .در تبعيد آف
زیاد اس
باید خودت را دور نگه دارى در تبعيد كه باشى
حتا قورباغهها برات هفتير مىكشممند .پس اگر صممبور نباشممى بى شممك از پا مىافتى زمان فرسممودهات مىكند زمان در تبعيد بىرحمتر اسم ! باید مدام سمرش كاله بگذارى وگرنه موهات را دم به ساع
نشان
حمله مىكند! تنها اگر كلكسيونى از نه باشى مىتوانى به زمان در تبعيد كه دائم از پش
مىدهد كه سپيدىش معمولن از شقيقه خنجر مىزند نه بگویى!
متاسمفانه اغل ِ تبعيدىها حوصملهشمان بيشمتر از فنجانى قهوه گنجایش ندارد خودشمان را مىبازند خيلىها را مىشناسم كه باختهاند .مهربانى دشممنِ زمانىِ تبعيد اسم كرد فریبكارِ بزرگىسم
باید آنقدر در خرجِ آن دسم
و دلباز باشى كه زمان از رو برود نباید آن را باور
لعنتى! باید مدام جوان ماند جز این مرگ حتا اگر جسممانى نباشمد اجبارىسم .ما در تبعيد شاعر
بسميار كم داریم آنها حسماسترند و اغل
در تبعيد كم مىآورند این بدان معنا نيس
كه در ایران شاعر زیاد داریم آنها نيز
كم آوردهاند بى كه بدانند در تبعيدند! فقط معدودى از شماعرانِ ژنى هستند كه در هر دو جا دوام آوردهاند اینها را جوانترها نمىدانند روزى نيس م
كه از من دربارهى فرار نپرسممند همه را در كشممورهاى اطرافِ ایران آواره كردهاند و مدام از من كه
مسئول سازمان نویسندگان در تبعيد بریتانيا هستم مىخواهند طى نامهاى آنها را به كشورى كه خاك شعرش حاصلخيز نيس معرفى كنم .كاش این شماعران جوان مىدانستند كه گل جز با آبِ خود نمىسازد كاش مىدانستند شاعرند چون مال آن آب و خاكند و گلاند چون فقط آن خاك و آب مال آنهاس . خاصي
گل اس
كه خود از هر كجا بخواهد سردرآورد در خاك و جایى كه خود دیده مناس بربياورد لم زیرِ آفتاب عمودى كه خود خواسته دهد آفتاب بگيرد و خاكسترى كند جهان
فایل شعر /شمارهی پنجم 5 /
كجا پرت مىكنيد جانِ جهان را؟ شاعر گل اس
و تبعيدش
از بيخ درآوردنش از دل خاك دل را چرا مىبرید به جایى كه خود نمىخواهد بازكارىاش توى خاكى كه مال او نيس زیر آفتابى كه اصلن نيس خيان
به آب اس
آب هم اینجا فقط خيس مىكند نان
نمىدهد اى گلِ زیبا!
گلخانه حتا در دلِ بهش غيرِ زندان نيس گل اینجا حتا اگر بگيرد دیگر نمىگيرد على عبدالرضايى
فایل شعر /شمارهی پنجم 6 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 7 /
يك توضيح ادبيات نوى فارسمی بوطيقا ندارد؛ درباره تاریخ شمعر معاصمر زندگىِ شماعرانش بسميارانى قلم زدهاند اما هنوز كسى بصورت آكادميك به تأليف و تشریح مولفههاى تازه شعرى و فنّ شاعرى نپرداخته و مرجعى در دس
نيس
تا از این طریق شاعران و
مخاطبان حرفهاى با تعاریف و مفاهيم شعرى آشنا شوند. كالج شعر تریبونیس
كه علیعبدالرضایی از طریق آن تئوریهای ادبی خود را به بهترین بيان در اختيار عموم قرار میدهد؛ تا
آنها كه عشممق ادبيات دارند بيشممتر بدانند .او گاهی سممخنرانیهایی برای كالجیها ترتي نومدرنيسمتى" یكی از آنهاسم
میدهد كه "اروتيسممم در ادبيات
و در این بخش از مجله به صمورت مكتوب ارائه شده اس .گاهی هم پرسش هایى در كالج
مطرح میشمود كه از دل پاسمخهای صموتىِ عبدالرضمایی مطال مركزی رهيافتی به سموی تمدن" "شمهود" "سمرع
تئوریك و اسماسی پياده شده و به متن بدل میشوند" .دانش
سطر" و همچنين "ل نگردانی" نمونهای از این مطال
هستند كه در
این بخش-نظریات ادبياتی عملياتی -آمدهاند .
فاطمه قهرمانی
فایل شعر /شمارهی پنجم 8 /
اروتيسم در ادبيات نومدرنيستي
متنی خوانمدنی لوازم لمذتبری مخماطبش را مهيما میكند. شماعر خالق عصميانگرس .او مخالف نظم جاری و نظام طبقاتی-كاپيتاليستیس .روسپیها نيز كارگران عصيانگری هسمممتند كه قوانين كار كاپيتاليسمممتی را برنمیتابند و جای اینكه در مكدونالد سمماعتی شممش پوند حقوق بگيرند در جایی مثل سموهو با سمماعتی دویس این یك رفتار انقالبیسممم
پوند سركار میروند.
اما بسمممياری از انقالبیها این
انقالب را درك نمیكنند .بهطور مثال كمونيسم های لندنی مدافع كارگراناند اما با اعمال تبعيض كارگران جنسمممی را برنمیتابند .آنها تنفروشممی را ضممد انسممانی میدانند در حمالی كمه تممام كمارگران و كمارمنمدان تن و زمان خود را میفروشمممند .در این ميان جندهها فقط تيزهوشتراند .آنها تن خود را ارزان نمیفروشند و قدر خود را بهتر و بيشتر از بقيه میدانند .این مسمممئلهایسم م
كه رهبران حزب كارگر
انگليس نمیفهمند آنها میخواهند بسمماج جندهها را جمع كنند تا از خشممون
كاسممته شممود در حالی كه غافلاند و
نمیدانند فقط در سمكس اس و لذت میشممود .خشممون مطلق با آن مخالف
كه خشون
بدل به مهربانی
انوام مختلفی دارد نباید به طور
كرد.
آیا تا به حال به سمممكس اسممم
نر با مادیان توجه كردید؟
گویی مادیان زیر عمل جنسمممی خشمممن اسم م شممكنجه اسمم
شاعر اين روسپيِ متني
اما او عميقترین لذت دنيا را میبرد و این
میتواند پاسمخی ضممنی باشد به آنهایی كه در این روزها
هر شماعر بزرگی یك جور روسپیِ متنیس .تمام هدف او از نویسممش شممعر رسمميدن به ل ظهی لذت هنری و ایجاد لذتِ خوانشمممی برای مخاط
نر در حال
اسممم .به منظور اینكه این
ب ممر را بهتر بمماز كنم در ابتممدا امر جنممدهگی را واكمماوی میكنم: بسممياری از روسممپیها رفتار عارفانهای با شممغل خود دارند درواقع كارمندی هسممتند كه هم لذت میدهند هم از كاری كه میكنند لذت میبرند و این رفتار شباه
بسياری با كار
یمك شممماعر واقعی دارد .یمك شممماعر وقتی تازه و خالق مینویسد بيشترین لذت را از كارش میبرد و سپس با توليد
دربمارهی تفاوت پورنوگرافی و اروتيسمممم میپرسمممند .در اروتيسمم نوعی خشون
وجود دارد كه اگر در پورنوگرافی
باشد زیبا نيس . اسماسمن جنگ زایيدهی فرهنگ ممانع
از همآغوشیس .
هرگز نجاتدهندهای جز یك آغوش ناب در كار نبوده در واقع تنها یك فرهنگ پيشرفتهی اروتيك قادر اس
صلح و
ادبيات ناب توليد كند وگرنه تمام قصيدهسراییها دربارهی عشق و انسان كه از راهی جز اروتيسم میگذرد جز من رف كردن مسير زندگی و لذت هيچ هدفی ندارد. در واقع اگر عشممقی با گفتگوی دو بدن آغاز نشممود طبيعی نيس .هنگامی كه دو تن به هم نزدیك میشوند بيابانی را
فایل شعر /شمارهی پنجم 9 /
كه در بين بوده ذوب میكنند و آنقدر میسوزند كه حتا اگر
اما شممعر اروتيك تخيلم ور و پر از حسآميزیسمم .در
چاه نف
باشممی از پسِ تامين سمموختش برنمیآیی .بنابراین
تصمماویری از لختی ببينيد اما در شممعر
بیجه
نيس
كه هر عشقی بعد از مدتی بدل به بیتفاوتی
و كسال
و گاهی هم تنفر میشود.
پورن صممرفن توصمميف این لختی و درجه ت ریك مخاط مهم اسممم
عشممق واقعی دشممتی از هوسهای بیتوقف اسمم
ما همه
هوسرانيم امما هوس را برنمی تمابيم! هوس بمازیم اما وقتی می خواهيم كسمممی را ت قير كنيم بممه او لقم میدهيم! هوس نوعی عالقمهسممم
هردو ممكن اسمم
مخاط
چرا كه هدف شمممعر پورن ت ریك جنسمممی
اس م
اما در شممعر اروتيك هدف اول ت ریك قوه
زیباییشممناسممی هنری خواننده اسمم
و این هر دو با هم
«هوس بمماز»
فرقها دارند .شعر اروتيك نتيجهی خواهش حسی و اشتياق
عالقمه ی رسممميدن به
اما در شعر پورن همه چيز در
ل ظممه ی لممذت لممذت هنری نيز نقطممه ی اوج هرگونممه لذتیسمم .البته ارگاسممم نيز بزرگترین لذت را به دسمم
و عشمق به بازی با تن اسم
كنشی سكسی خالصه میشود و عشق و حسي در كار نيسمم .البته منظورم این نيسمم
عاشقانهای
كه پورنوگرافی بد
میدهمد اما تفاوتش با لذت هنری مثل تفاوت هنر پورن و
اسمم
هنر اروتيك اس .
مجموعه شمعر سمراسر پورن منتشر كردهام و مخالفتی با آن
بهتر اسم م
همين جا تاكيد كنم كه من مخالف پورنوگرافی
یا نباید به سمممتش رف .من شممخصممن حداقل دو
ندارم .غرض این اسممم
كه با متن اروتيك مثل متن پورن
نيسمممتم بما اینهممه آن را برخوردار از عمق و لذت عميق
برخورد نكنيم و بر تفاوتهایشان اشراف داشته باشيم.
را
برخی ادعا میكنند كه عبدالرضممایی ضممداخالق اسمم
نمیدانم .هنر پورن هوس را ت ریك می كند اما مخاط
هرگز بمه ل ظهی لذت عميق نمیرسممماند دقيقن برعكس
و
شممعرش در خدم
مردم نيس م .میگویند ادبياتش فاسممد
چرا كه اغل
سمكسی و اروتيك مینویسد و این را
آنچه كه در هنر و ادبيات اروتيك وجود دارد.
اسم
متماسمممفمانه هنوز ادبياتچی های ایرانی درك درسمممتی از
ضمعف من میدانند .در حالی كه خودشمان درك درستی از
اروتيسممم ندارند .حتا ویكیپدیای فارسممی شممعر اروتيك را
نویسممش جز
متنی تعریف كرده كه هدفش برانگيختن شممهوت اسمم
شممعری
ندارند و نمیفهمند كه شمماعر وق
و
سمممكس بما صمممف مهی سمممفيد نمیكند عدهای ریاكار و
و آنچنان كه
اخالقپيشمممه كمه تعریف اخالق را بما ریماكماری اینهمان
ویران اس .ماندهام اگر بخواهند
كردهاند شمعر و رمان عاشقانه مینویسند اما حتا از آوردن
شمممعر پورن یما پورنوگرافی را تعریف كننمد چه میگویند!
كلمه بوسمه در متنشان خودداری میكنند تا مبادا به ادارهی
آنهما مثمل هممهی نویسمممنمدهها و منتقدان ایرانی و عرب
سمانسمور و اخالق مردمی بربخورد! اینها مشتی مالیند كه
تعریف هنر پورن را جایگزین هنر یا شعر اروتيك كردهاند.
نمیكنند و جز كتيبهی مذهبی نمینویسند.
كارش توصمميف صم نههای عشممقبازیسم پيداس
خانه از پایبس
اسماسمن فرق شمعر اروتيك و شمعر پورن در این اس شماعر اروتيسم
كه
در وهلهی اول به هنر و حسيتی كه وق
جز روضه كتاب
من یكی به شمخصه از حاف گرفته تا نيما و شاملو از همه بزرگمان تماریخ ادبيات فارسمممی گریزانم چرا كه حتی یك
اجرای اثر خرج میكند توجه دا رد و اگر تصویری از لختی
صف هی اروتيك ننوشتهاند و اگر نوشتند جز برای ت قير و
و شممهود شمماعرانه و نوعی
اینان با حذف
بدسمم
میدهد نتيجه دریاف
نماگزیری هنریسممم
و اگر غير از این رفتار كند مثل تمام
تمسمخر و ف اشمی نبوده اس بخش مهمی از ادبيات جز خيان
از این باب
به ادبيات نكردند.
شماعرها و نویسمندههای ایرانی خود را سانسور كرده اس .
میگوینمد عبمدالرضمممایی ذهنی من رف دارد در حالی كه
پس اولين راه تفكيك شعر اروتيك و پورن درجه شعری
مسمير تاریخی ادبيات مدرن فارسی ان رافی و مذهبی بوده!
آنها تكنيكها و نوم خيالپردازیهاییس
كه در آنها به
كار رفته اس .به عنوان مثال شعر پورن مملو از خيال اس
كمدام ادبيمات مدرن؟! چو و راسممم
ندارد ما هرگز جز
ادبيات شميعی نداشتيم جز مخفیكاری در ادبيات نكردیم
فایل شعر /شمارهی پنجم 11 /
هنوز هم از ریسمممك و خطر میترسممميم مبمادا كه به مردم
می شمممود .در واقع دليممل اینكممه برخی شمممماعرهمما وقتی
بربخورد! در حمالی كمه نویسمممش خالق عمل و كنشمممی
خالقي شممان كم میشممود یا نمیتوانند بنویسممند انگيزه از
سمكسمیس
اگر میخواهيد درس
بنویسيد باید درس
باشيد و نباید به قضاوت مردم فكر كنيد.
دسمم
میدهند و ميل به خودكشممی دارند فقدان حضممور
شممب یسمم
كه وق
نویسممش مولف را از این دنيا جدا
میكنمد و بمه جمای دیگری میبرد هممان جمایی كه وق ارگاسممم تجربهاش میكند هيچ مولفی هرگز نمیتواند این
روياي سكسي يا ارگاسم متني
بینفسی و وصل شدن به ماهي
هستی را در ل ظه خلق به
اصمولن هركس كه خواب میبيند توانایی شاعری دارد در
درسممتی توضمميح دهد .به عبارت دیگر م ل تخيل جهان
واقع هركس كه خواب میبيند با كسمممی خوابيده واقعن در
دیگریسم
نویسش در متن
خواب بمما یكی میخوابممد همممه چيزی در این زنممدگی از
خلق میكند .هدف اصمملی شمماعر نومدرن توليد فضمممای
میكنمد كممااینكمه خودِ زنمدگی
فضایی كه با همين لذت متنی و عشقبازی با شبح
سممماختمار خواب تبعيم
تازهس
كه شاعر ماكتی از آن را وق
كه در بيداری میبينيم ما حتا وقتی در بيداری
متنی در ارتباج اسممم .در واقع فضمممای جدید متنی همان
بما كسمممی میخوابيم برای ل ظاتی خواب میبينيم كه البته
ماك
كه در ل ظهی ارگاسممم و بینفسممی
طول این ل ظات را نمیتوان با مقياس زمان علمی یا خطی
اتفماق می افتد .از این رو هنگامی كه یك شممماعر اثر مهمی
سكس ل ظاتی را در
كه از آن لذت میبرد
خوابیسمم
اندازه گرف .در اصل همهی ما وق
دنيای دیگرسم
خلق میكند خودش اولين كسیس
فمانتزیهمایممان طی می كنيم كمه طول زممانیِ متفاوتی با
و بمه ارگاسمممم میرسمممد .اینكه روی گزارهی «شممماعری
سرع
زیادی
عشمقبازی با صمف هی سمفيد اس » هميشه تاكيد میكنم
پيمدا كرده و مسممميری را طی می كنمد كمه در حال
عادی
مقصممودم از صممف هی سممفيد همان بسممتر و تخ خواب
ارگاسممم
نوشمممتن هر شمممعر بزرگ
ل ظات معمولی دارند و ذهن در این حال
گذشممتن از آن زمان زیادی میبرد .در واقع وق
ذهن از قواعد زمان ذهنی پيروی میكند و باعر میشمممود
متنیسمم .به این معنا كه وق سكسی بزرگ نيز اتفاق میافتد.
این فاصملهی زیاد در حداقل زمان ممكن طی شود .هنگام نویسمممش خالق نيز همين اتفماق میافتد با این تفاوت كه
خالقيت و امر لذتبري
وقتی شممممما با معشممموقتان میخوابيد دقيقن در ل ظات سممرشممار از ارگاسممم و فانتزی شممبح دیگری را در آغوش
اسماسن هرگونه خلقی خالق را به ل ظهی لذت میرساند
میگيریمد هممان شمممب ی كمه وقتی خواب میبينيمد با آن
مثلن وقتی با یكی میخوابيد و به ارگاسممم میرسمميد لذتی
نویسممش شممعر روی صممف هی
بیمثال میبرید چون نتيجهی این ارگاسم خلق و تولد نوزاد
میخوابيد .این شممبح وق
سمفيد دراز میكشمد و م ال اسم
یك شاعر واقعی وق
اسم .شاعر هم وقتی خلق میكند همان لذتها را میبرد.
نویسمش یك شعر خالق بتواند او را شناسایی كند .این دو
شمما در عشقبازی رفتار شاعرانهی جسمی و وق
شبح هر دو یك نفراند یا هردو شبح همزاد یكدیگراند چه
شعر عشقبازی كالمی دارید.
آن شممب ی كه در خواب سممرا هر كسممی میآید و چه آن
درواقع بُعد شمهودی اروتيسمم اس
نوشتن
كه كاركردی به شدت
میزند یكی شما
هنری دارد و متن پورن فاقد این شهود متنیس .به عبارت
را به ارگاسمم و آن دیگری شاعر را به ل ظهی لذت هنری
دیگر عمل سمكس در شعر اروتيك حداقل كاركرد متنی را
میرسماند .به معنای دیگر هر شماعر ژنی به سكس با این
دارد و نقش م وری را در اینگونه متون شممهود هنری ایفا
شب ی كه مثل شيطان زیر قلم شاعر غل
شمبح اعتياد دارد و به همين دليل اگر مدتی ننویسد افسرده
فایل شعر /شمارهی پنجم 11 /
میكند .اروتيسمم در شمعر نوعی راه و رسم و استعارهای از
یعنی زبان وسمميلهی ارسممال پيام اسم
لذت هنریس .
خصمميصممه پيامرسممانی زبان من رف و مختل میشممود .به
در این بين تخيل نيز پلیسم
كه عشمقبازی را به نویسش
اما در زبان شممعری حركتی به سوی
عبارت دیگر زبان عادی یا گفتار روی ل
شمعر مربوج میكند .در واقع تخيل سمملسممله مراسم برگزار
گریز دارد یعنی فرار میكنمد تما منظور بماقی بماند اما زبان
كه در آن شيوه و طرزی پياده شده و با
شممعری در متن رفتاری ایسممتایی دارد یعنی میماند تا پيام
ایجماد ریتم در كلممات زبمان را بدل به اسمممتعاره میكند.
دچار تعليق شممود .از این رو كار شممعر پيامرسممانی و ارائه
اصممولن شممعر وجود دارد تا جهان اروتيك باشممد .بس مياری
مضمون نيس
در حالی كه هدف تمام شاعران سبك هندی
اروتيسممم را با عمل سممكس اشممتباه میگيرند .در حالی كه
مضمممونسممرایی بوده اسمم .به عبارت دیگر زبان شممعر
اروتيسمممم ربط زیادی به رابطهی جنسمممی ندارد توليد مثل
اما چيزی با آن گفته میشود
شمده در شعر اس
نقطهی نهایی عمل جنسمیس
در حالی كه مقصد اروتيسم
نومدرن همان زبان روزمرهس
كه ارتباطی با مفاهيم عامهپسند ندارد.
فقط لذت اس .در واقع اشتياق به لذتبری باعر میشود
همانطور كه میدانيد تعداد روشها و شممميوههای رابطهی
كمه توليممد مثممل بممه تعویق بيممافتمد .بممه همممانگونممهای كممه
جنسممی از بيسمم
طریقهی
تانترایيسم ها استاد این تعليقاند .به بيان دیگر تفاوت شعر
اروتيكی وجود دارد .یعنی بما هر حركم
پورن و شمعر اروتيك همان فرقیس
كه سكس معمولی با
تا تجاوز نمیكند .اما بی نهای
اروتيك مواجه میشممویم چرا كه اسمماسممن هنر را نمیتوان
سكس در تانترا دارد .در سكس معمولی هر دو طرف فعالند
طبقهبندی كرد.
و سعی میكنند هر چه سریعتر به قله یا ارگاسم برسند در
ما در شمممعر آزاد بینهای
این سمكس انرژی توليد نمیشمود بلكه از دس
تخيل ما با امری
فرم داریم چرا كه شمممعر آزاد با
میرود اما
اروتيسمم و آزادی و شممعر كالسمميك با عمل جنسی پيوند
در سمممكس تمانترایی هر دو طرف طوری عممل میكنند تا
دارد .سممكس حيوانات تانترایی نيسمم
چون تنوم ندارد و
انرزیشمممان آزاد شمممود یعنی اینكه معمولن به ارگاسمممم
اسمماسممن حيوان سممكس میكند تا توليد مثل داشممته باشممد.
نمیرسمممنمد یما تما حد ممكن آن را به تعویق میاندازند و
گونههای مختلف حيوانی معمولن مثل هم سممكس نمیكنند
اینگونه مدت زمان ارگاسم را طوالنیتر میكنند .در سكس
امما سمممكس حيواناتی كه از یك نوماند هيچ تفاوتی با هم
تانترایی ما با دو عنصر توسعهی بدنی و آزادسازی طرفيم و
ندارد و در عمل جنسی رفتاری تكراری دارند .تمام اس ها
كه جز در
هرگز شممميوه
همين دو خصميصمه اصمملی شممعر اروتيك اس
یك جور با هم آميزش دارند و م ال اسم م
آزادی توليد نمیشمممود و غير از انرژی آزاد م توایی ندارد.
عوض كننمد زنبورهما نيز اگرچمه مثل اسممم ها سمممكس
ما در شممعر اروتيك با تداوم این ارگاسممم سممعی میكنيم
نمیكننمد امما ممدام یك جور با هم نزدیكی میكنند از این
برسمممانيم و اثری به
چون توجهی به تنوم طرز
طول مدت لذت هنری را به بینهای دس م
دهيم كه ماندگاری باالیی داشممته باشممد .در سممكس
معمولی لذت در خدم
توليد مثل اسم .اما در اروتيسممم
هيچچيز جز لذت وجود ندارد و هدف فقط لذتبریسم . از این رو شاعر یك روسپی متنیس
جه
كردارشمان اروتيك نيس
و شمميوه ندارند و تنوم در اجرا یكی از خصمميصممههای مهم شعر اروتيك اس . خالصمممه اینكه نهای
اروتيسمممم طبيعی كردن سمممكس و
كه قصد دارد همه را
همسمممان كردن آن بمما دیگر كردارهمما و رفتممار زیسمممتی و
به ل ظه ی لذت هنری برسماند تا شاید از این طریق شعف
نيز هيچ جامعهای وجود
انسمانیس .اگرچه بدون جنسي
را وارد زندگی كند.
نخواهد داش
تفاوت بين زبان معمول و زبان شعری هم مثل تفاوت عمل
از این نظر هم اثر پورن و هم هنر اروتيك باید وجود داشته
جنسمی و رفتار اروتيك اسم
هدف زبان پيامرسممانیس
چرا كه دیگر توليد مثلی در كار نخواهد بود.
باشند اما نباید با هر دو نوم برخوردی یكسان داشته باشيم.
فایل شعر /شمارهی پنجم 12 /
دانش مركزي ،رهيافتي به سوي تمدن
فلسفهی غرب به تبعي وضمممعي
از پس مدرنيسم برای توجيه این نشمممانه برده كه
جدید پناه به الفا و اصمممال
نتيجهی آن سممط یسممازی معنا و م دود كردن آن به لف اسم .اسماسمن پس مدرنيسم رویكردی افراطی به اصال لف دارد و بما طرح زبمان-خدایی هنوز معنای عميق و تازه به دسمم
نداده اسمم .متاسممفانه از همين شممكاف و خال
فكری سممرمایهداری دارد بيشممترین بهره را میبرد .در واقع حتی تكثرگراییِ معناییِ مورد نظر پسم مدرنيسم به چيزی جز رویكردش بممه چنممدواژگممانی و تكثرگرایی لفظی منجر نشده اس .اگرعميق تامل كنيد میبينيد اغل
فيلسوفهای
پسم مدرنيسم به جز فوكو دلوز و معدودی دیگر معنا را به لف تقليل داده و همين اشمتباه بزرگ آبشخور كاپيتاليزم شده اس .طوری كه در حال حاضر رویكردهای نهيليستی تنهما تماویلی كمه از جهمان دارنمد نه بر «نمیدانم» بلكه بر هرتممدنی یمك دانش مركزی دارد كمه بمه دانشهای دیگر شكل و چارچوب میدهد در تمدن ایران باستان حكم نقش این دانش مركزی را داشم .در تمدن رومی و یونانی هم فلسمممفه این نقش را ایفا میكرد .اینكه من در تمام این سالها روی حكم
ایرانی تاكيد می كنم بیدليل نيس .
هر تمممدنی زمممانی می توانممد خودش را احيمما كنممد كممه این چمارچوب معرفتی و علمی را داشمممتمه بماشمممد تما بتواند چارچوب مفهومی حاكم را شممكل دهد و سپس برآیند این دو دانش مركزی بدل به «چارچوب كنشمی» بشود .چرا كه فقط این چارچوب كنشیس
كه میتواند تدبير و عقالني
را حاكم كند .وگرنه نتيجه همين اوضممام نابسامانیس
كه
در حال حاضر شاهد آن هستيم .قصد سرزنش تمدنستيزی ایرانی هما و عزیز جلوه دادن تممدن غربی را نمدارم .چراكه آنها نيز از سممم
دیگر بام افتادهاند .مثلن پسم مدرنيسمم
غربی بر لف اسمممتوار اسممم
در حمالی كه تمدن آینده را
بنيانهای فكری و اساسن معنایی تشكيل میدهد. این سيالي
فرهنگی كه در حال حاضر در دنيا شاهد هستيم
و رسمممانمههما آن را كمارگردانی میكنند جز دامن زدن به اغتشمماش فكری هدف دیگری را دنبال نمیكند .متاسممفانه
"بیمعنایی" استوار اس . ده سممالی میشممود كه توجه ویژهای به حكم
هندی دارم
در واقع اصمممالم
معنا در حكم
مزایمای اصمممالم
لف را دارد مشمممكالت آن را نمدارد و
معنا را نه به لف
م وری
هندی در عين حال كه
بلكه به شممهود داده اسمم
و از
آنجمایی كمه معنا و شمممهود رابطهی نزدیكی دارند لف و سطح در حاشيه قرار میگيرد .یك روشنفكر هندی غمگين بلكه اندوهگين اسم
نيسم
و هنوز میتواند فكر بسممازد
چرا كه اندوه عمق دارد و تفكر هم در عميق اتفاق میافتد. اصمممالم
معنا در حكم
هندی با مت د كردن دانشهای
بشمری ساختاری معرفتی را وارد البيرن های ذهن میكند و به آن عمق میدهد و در جه
زیس
فرهنگهای انسان
بمه كمار میبرد و هرگز بمه نفی دیگر فرهنگها نمیپردازد بلكه با آنها در تعامل اس . هر فرهنگی اگر پرسنده باشد و مدام خود را بسط دهد بعد از مدتی بدل به تمدن میشود .اگر تمدنی پرسشگر نباشد طعمهی سمممن
میشمممود و رفته رفته از یاد میرود و این
همان بالییسمم
كه بر سمممر تمدن ایران آمده یعنی بعد از
ورود اسمالم فكر قدغن شمد پرسش ممنوم شد و معنا از دس
رف
و حاال چيزی جز لف و مشتی ت ریف برجای
فایل شعر /شمارهی پنجم 13 /
نمانده یعنی ما در حال حاضمممر نه وارك یك تمدن بلكه
زبان و ایدئولوژیس
وارك یك درو بزرگ هسمتيم درو سن ! چرا كه سيزده
فرهنگ را میسازد.
قرن اسمم
به حق
اگر سمموال كنيم و به فكر و به حقيق
برسيم مثل حالج سرمان باالی دار می رود.
كه در نهای
نظام معنایی آن زبان یا
زبان گفتاری و شممفاهی وجه متغير هر زبانیسمم نوشممتاری هم صممورت ثاب
و زبان
آن زبان م سمموب میشممود.
جمدالی هم كمه بين ثبمات زبانی و تغيير زبانی وجود دارد باعر تنوم فرهنگ بشری میشود .اساسن فرهنگهای تازه
نقش زبان در تغيير فرهنگ
تغيير زبمان شمممفماهی را موكد میكنند و فرهنگهای كهن رادیكاليسمم و آوانگاردیسم فرهنگی دیگر فقط در درون و
برای وجه نوشمتاری زبان اهمي
مفهوم اثر اتفماق نمیافتمد بلكمه رویمه و زبمان اثر نيز باید
و ثبات فرهنگی براساس تغيير و ثبات زبانی رخ میدهد و
رادیكال و آوانگارد باشمد .اگر زبان نباشمد بيشتر ارتباطات
در نظر گرفتن این نكته برای یك شاعر و متفكر یا كسی كه
انسممانی دچار اختالل میشممود .در واقع میتوان با كمترین
كار شممعوری میكند بسمميار حائز اهمي
اس م .اینكه چرا
و همين امر
زبان و تازهگی زبانی در شمعر مهم اسم
و چرا یك شماعر
نشانهی زبانی بيشترین مبادلهی معنا را داش
قائل هستند چرا كه تغيير
تاریخ زبان و تفكر را تشمممكيل میدهد .بدون نظام معنایی
نومدرن باید رفتاری همزمانی با زبان داشمته باشد تنها دليل
هيچ دانشممی را نمیتوان تصممور كرد هر دانشممی یك نظام
اسممتتيكی ندارد .اینكه در زبان انگليسممی اینقدر به اسمملم
كه به صورت یك نظام نشانهای میشناسيمش.
كه
معناییسم
پوئتری و ترانههای رپ توجه میكنند بخاطر این اس
اسماسن هرگونه تكامل دانشی رابطه مستقيم با نظام معنایی
آنهما چون مخماط
و سپس با نظام نشانهای دارد.
فرهنگ عامه نقش مهمی را ایفا میكنند .به همين نسمممب
تنوم دانش هممای متفمماوت و متنوم جهممانی تممابعی از تنوم
یك شماعر واقعی با خلق زبانی تازه در فرهنگ روشنفكری
مثل تفاوتی كه دانشهای پزشكی در
میبرد و آن را تغيير میدهد چرا رسانههای انگليسی
زبانی و نشانهایس
دس
انبوه دارند در تغيير زبان شمممفاهی و
منماطق مختلف دنيما بما هم دارند .بدون اینكه به چگونگی
زبان جهان اینچنين روی گفتار تاكيد دارند و مدام زبانشان
شممكلگيری ادبيات سممياسمممی بپردازم میخواهم به نقش
را نو میكنند یا مدام در صممورت زبانشان دس
میبرند و
زیربنایی زبان در دیدمانهای سممياسممی بپردازم .اسمماسممن
در رسانهها تبليغ میكنند؟ چون رفتار همزمانی را با زبان به
ایدئولوژی و زبان هميشممه رابطهی نزدیكی باهم داشممتند و
رفتمار در زممانی ترجيح میدهنمد و میدانند كه تنها از این
دارند .ایدئولوژی با ایجاد یك جهانبينی نوعی نظام معنایی
طریق اسممم
كمه می توانند باعر نوزایی فرهنگی و فكری
پدید میآورد و نظام نشانهای خاص خود را تعریف میكند
بشمممونمد .اینكه بعد از دهه هفتاد اتاقهای فكر جمهوری
مثلن در طول تاریخ بشری دین به عنوان نوعی ایدئولوژی
اسالمی این چنين بر سادگی زبانی تاكيد دارند و رسانههای
باعر بسمط و گسترش زبان شده و در كنار هر دینی زبانی
دولتی مدام از دگردیسمممی زبانی پرهيز میكنند به این دليل
یا زبان التين
كه آنها به این مسمممئله كه كار زبانی و تغيير زبانی
معرفی شمده اس .مثل زبان عبری و یهودی و مسممي ي
زبان عربی و اسممالم زبان سممانسممكری
هنممدوئيسمممم زبممان چينی و بودایی و ...تركي م ایدئولوژی هميشممه در طول تاریخ هوی
و
زبممان و
را به دس م
اسممم
باعر تغيير فرهنگ مسملط و انهدام زبان سلطه و در نهای سممن
میشممود كاملن واقف هسممتند .بیجه
نيس م
كه
داده
مطبوعمات ایران و رسمممانههای حكومتی اینچنين بسممميج
اسم .یعنی چيزی كه ساختار درونی یك فرهنگ را شكل
شدهاند تا نویسنده و شاعر زبانم ور در برج عاجش بميرد
میدهد و باعر تفاوتهای فرهنگی میشود .همين تركي
و نسل جوان حتا اسمشان را هم نشنوند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 14 /
كمه آوانگماردیسمممم تنهما جابجایی اركان جمله با توجه به
واكنش زبان ،به زبان قدرت
سميسمتم جانشمينی و همنشمينی زبان نيس .متاسفانه شعر چگونمه میتوان از طریق زبمان بما زبان قدرت مقابله كرد؟
فارسمی فكر نمیكند حتا پش
پاسمخ من فكرپردازی و تاكيد بر خرد شعریس .شاعری
گاهی بطور اتفاقی توليد میشممود فكر وجود ندارد تم و
فقط كار با كلمه نيسم .پيشتر در ب ر بازی زبانی اشاره
موتيف مقيدی كه سممرتاسممر متن را فرا بگيرد وجود ندارد.
كه
خيلیها هنوز نمیدانند كه اسمممتفاده از تكنيك چندواژگانی
فكر را توليد میكند و میتوان در عرصمممهی متن از طریق
باید منجر به چندمعنایی شمود نه بیمعنایی! چرا كه اساسن
زبان به عرصمهی تفكر رسيد .برای اینكه ب ر ملموستر
در شممعر چيزی به اسممم بیمعنایی نداریم .آنهایی كه ادعا
كردم كه همهچيز بازی زبانیسمم .پس این زبان اسمم
شمود شما را به شعر آخرم «شكس
برجام» ارجام میدهم؛
فضای تازهای كه در متنها
میكنند شعرشان معنا ندارد هنوز معنای معنا را نمیدانند.
در این كمار اگر نمینوشمممتم «مك دونالد ترامو» هرگز به
تفكر شممعری چيسمم ؟ آن چيزی كه فرهنگ متنی را پدید
كماپيتماليسمممم نمیرسممميدم .چنين برخوردی را پيشتر در
بياورد و سمب
كنش متنی عليه ثبات و پایداری زبان شمود.
شممعرهای ژورناليسممتی داشممتيم در چنين آثاری بيشممتر به
باید در زبان دسم م
اتفاقات سممياسممی روز توجه داشممتند و همه چيز نه در زبان
حيله ممكن نيس .باید انگيزه و تخيل را در آن دخيل كرد
متن بلكه در بيرون شممعر اتفاق میافتاد چون به زبان خاص
نمیتوان بدون نقشمممه و پالن با زبان روبرو شمممد زبان زن
این جور شمعرها توجهی نداشمتند زبانشان مستقيم بود كه
اس .خيلیها در شعرشان كار زبانی نمیكنند بلكه به زبان
اصمطالحن به نام «زبان پورن» میشمناسيم .منظورم اینجا از
تجاوز میكنند .در بسممياری از شممعرهایِ یكی مثل براهنی
بلكه زبانی فاش و مستقيم اس .
و شاعر هر كاری كه بخواهد با زبان
پورن شعر سكسی نيس
میخواهم بگویم یك جور زبان اندیشممی منجر به نویسممش شعر شكس
برجام شده و اینجا دونالد ترامو نيز مثل مك
زبان یك جسمد اسم
برد و این دسم م
بردن در زبان بدون
میكند بدون آنكه به زیبایی برسممد زبان زن اسمم بدهد تا دلش را بدس
باید پا
نياوری فقط میتوانی به آن تجاوز
و شممعر از این طریق شممی
كنی و عشمقبازی با یك جسد كار یك شاعر واقعی نيس .
گشمتهگی انسان كاپيتاليستی را موكد میكند .این برخورد را
بلكه برخورد و گفتگو با
دونالد كاالیی كاپيتاليسممتیس م
كار زبانی بزك كردن زبان نيس م
در كتاب «جمهوری اسمممپاگتی» میبينيد یا توی شمممعرهای
زبان اسمم
كتماب «اروتيكما» در جمایی كمه زبان خودش را رو میكند
زبان بدل به عشممق شممود انگار كه دارید با معشمموق خود
كه آنجا شرّ و
گفتگو میكنيمد .برای اینكمه در زبمان قدرت ایجاد اختالل
بدن اس
كنی باید به قدرت زبان مسملح باشی .قدرت زبان ربطی به
نتيجه وجه شورشی و دیونيزوسی زبان اس شور خودش را لخ
میكند و تنانگی و حكم
زمانی هم میتوانيد وارد این گفتگو شمموید كه
كمه وارد حيطهی متن میشمممود .اسممماسمممن درون متن در
مهمارت در بزك كردن زبان ندارد .اشمممراف بر قدرت زبان
شمعرهای این دو كتاب یا نوم سوژههایی كه در این هر دو
وقتی حاصممل میشممود كه از قدرت تفكر برخوردار باشمميد
كتاب وجود دارد در شمعر معاصمر فارسی نيس .متاسفانه
یعنی دامنهی مطالعات و دادههاتان وسيع و گسترده باشد.
مجموعه شعری مثل اروتيكا در ادبيات فارسی وجود ندارد چون شاعر ایرانی وجودش را ندارد كه در خانهای شيشهای زنمدگی كند و در ميدان صمممف ه خودش را لخ
كند در
واقع شمعر معاصر فارسی را ریاكاری مینویسد نه خالقي نه تفكر شعری شاعر ظاهرن نونویس ایرانی هنوز نمیداند
فایل شعر /شمارهی پنجم 15 /
كارگاههاى شعرم شرك
سرعت سطر
كردهاند به این شيوه اشراف دارند
و با الهامگيرى از فرمول سممادهای در فيزیك پایه به دس م آمده و از این طریق میتوانيم به اجراى موزیك متنى هر شعرى با توجه به فضای اثر بپردازیم. V ،V=d/tنماد سممرع
dنماد فاصممله و tاینجا عالم
زمان اس . كه در یك فاصمملهی معين
فرمول باال به این معناسمم
d
افزایش زمان مسممير طی شممده tبه معنای كاهش سممرع اس م
و از این رو مولفهی سممرع
با زمان رابطهی عكس
دارد. حال به منظور ایجاد اینهمانی بين فرمول فوق و مب ر سرع
سطر در شعر طول سطر را معادل dسرع
سطر
را vو مدت زمانی را كه هر كدام از هجاها تلف میشمموند معادل tقرار میدهيم. بمه عنوان مثمال وقتی میگویيم« :علی» از روی «م» به سممرع
گذر میكنيم چرا كه «م» تكحرفی وهجای كوتاه
م سوب میشود .و روی «لی» مكر بيشتری داریم چرا كه «لی» هجای دو حرفیس
و هجای بلند م سوب میشود.
یا وقتی میگویيم« :عباس» روی «باس» مدت زمان تلف بيشممتر اسمم ارزش شممعرىِ هر متنى با توجه به درجهى حسممي
چرا كه «باس» سممهحرفی و هجای كشمميده
آن
م سمموب میشممود و مدت زمانی كه طول میكشممد تا این
تعریف میشود .وقتی كلمه در شعر بار عاطفی پيدا میكند
هجا تلف شممود دارای اهمي
چرا كه همين
از نوعی موزیك درونى برخوردار میشممود كه با یك جور
موضموم با توجه به فرمول فوق سرع
سطر را مشخص
هارمونی همراه اس .حال اگر بخواهيم این هارمونی ایجاد
میكند یعنی در یك طول سمممطر ثاب
با توجه به نوم
زیادیسمم
شده را نشان بدهيم باید نوم هجاچينى در نظام سطرها را با
هجاچينیها و ن وهی تركي
توجه به تقطيع عروضممى ترسمميم كنيم .پس اول ناگزیریم
افزایش یابد (استفادهی بيشتر از هجاهای بلند و كشيده) به
آنها اگر مدت زمان تلف
تعریفهایی را كه عروض از هجاها ارائه میدهد یادآورى
طبع آن سممرع
كنيم ما در عروض سمممه نوم هجا داریم هجای كوتاه
هجاها كاهش یابد (استفادهی بيشتر از هجای كوتاه) سرع
(تمك حرفی) هجای بلند (دو حرفی) و هجای كشممميده
سطر در خوانش افزایش مییابد و ریتم خوانش شعر تندتر
از هجای
میشممود .این را در شممعر كالسمميك نيز داریم مثلن مولوى
سممطرهاى هر
غزلهاى پرشور خود را در وزن دورى مفتعلن نوشته كه در
شمعرى رابطه ى مستقيم دارد با نوم چينشِ همين هجاهاى
سر
(سممهحرفی) كه مدت زمان تلف شممان به ترتي كوتاه تا كشمميده افزایش مییابد و سممرع متفمماوت .در واقع این روش تممازه ایسممم كارگاههاى شمممعر سمممپيد من اسمم
سممطر كاهش یافته و اگر مدت زمان تلف
هر مصمرم آن دو هجاى بلند و دو هجاى كوتاه پشم
كممه ویژهى
هم میآیند یا شماهنامه كه با وزن دورى فعولن نوشته شده
و فقط آنها كه در
به برخى غزلهاى مولوى برخوردار
و از شور كمترى نسب
فایل شعر /شمارهی پنجم 16 /
اسمم
بعد از هر دو هجاى بلند یك هجاى كوتاه میآید. كه هر چه تعداد هجاهاى كوتاه كمتر
منظورم این اسمم
از این و آن و همينترین تا سممرِ درِ دربدرترین در كه در دری رفته شد ددر
شود مدت زمان خوانش سطر مربوطه بيشتر شده و سرع
از تو از تو پرسيدیم
سطر كاهش مییابد .به عنوان مثال اگر در یكى از سطرهاى
اگر كه قول تویی پس چرا قبول منم!؟
هجای بلند را كنار یكدیگر در یك سطر
شعرى سپيد هف
بچينيم به دليل نداشمتن ریتم مناسم
سرع
سطر هنگام
خوانش چنان كاهش مییابد كه عملن سممطر دچار سممكته شده و نمیتوان آن را با هارمونىِ مناس داد .باید توجه داشممم افزایشدهندهی سرع
مورد خوانش قرار
كه هجای كوتاه (به عنوان المان سطر) جلوبرندهی سطر اس .
بسممياری از مواقع از ل ا موسمميقایى اسممتفاده درسم حروف اضمافه بسيار مهم اس
و از قبيلِ قبول فراریام دوباره آریام؟ از قبلِ من قبول! من قبلِ كی؟ پيش از من این ازِ پيشِ من پيشِ كه بود كه هی پيش میرود پيش میرود تا... پيش از من كسی پيشِ من بود
از
كه از پيشِ من كمی پيش از من رف
و شاعر میتواند آنها را از
ل ا خوانشممی جاى هجاى بلند یا كوتاه بياورد یعنی در
همانطور كه میبينيد؛ در شعر «رو كم كنی» تنها زبان اس
بعضمی مواقع اگر حرف اضافه هجای بلند باشد در هنگام
كه به شمكلی سميال نقش ایفا میكند و در هر سطر اجرای
بيان گفتاری و خوانش میتواند بدل به هجای كوتاه بشممود
تازهای از همان كلماتی صممورت گرفته كه در سممطر قبل
سممطر افزایش یابد .به عنوان مثال
اجرای دیگری داشممتند .درواقع هربار به حروف اضممافه و
وقتی مینویسيم« :از خانه» بيان گفتاری با صورت نوشتاری
همچنين بعضمی كلمات مثل «پيش» پتانسيل معنایی تازهای
و تفاوتی ندارند اما وقتی مینویسمميم« :از
سطر حاصل از این تغيير معنایی
و از این طریق سممرع یكسممان اسمم
مل ق شمده كه با سرع
اینجا» در بيان گفتاری« :ازینجا» نيز میتواند خوانده شمود
اینهمانی دارد .به عبارت دیگر فضمممای معنایی شمممعر با
و «از» كه هجای بلند م سوب میشود هنگام خوانش بدل
هارمونی و موزیك درونی كلمات هنگام خوانش شممعر كه
به هجای كوتاه شده سرع
خوانش را افزایش میدهد.
سطر مناس
حاصل از سرع
اس
اینهمانی ایجاد كرده
و این م صممول دسمم كاری در معماری زبان و
براى اینكه به درك ملموسمى از این ب ر برسميم سممرع
اسمم
سممطر را در شممعر «رو كم كنی» از كتاب «من در خطرناك
هجاچينى اس .
زندگی میكردم» انتخاب كرده بررسى میكنيم.
همانطور كه پيشمتر نيز اشماره شمد نقش حروف اضافه در شمعر بسيار مهم اس
برای من از ازدحامِ از كه گذشتم از اذی
آغاز شد
با تو كه تنهایی كرد
چرا كه معمولن تكهجایی هستند و
شماعر میتواند از حروف اضممافه بهگونهای اسمتفاده كند كه در بيمان گفتماری گاهى هجای كوتاه و گاه هجای بلند خوانده شمود .در شمعر باال اسمتفاده از حروف اضافه باعر سمطرهاى شعرى به گونه اى حسى و آوایى
از تو پر از عزیزم شد
شمده سمرع
برای من از...
تنظيم شود.
از برای من...
بعد از درك این تكنيك مهم نباید براى ریتم تند دادن به
من برای از ...از سرِ درِ تا دوباره از تا به از به از رفتيم
خوانش شمعر از هجاهاى كوتاه بيشمترى استفاده كنيد بلكه سطر را با توجه به فضاى
و دربدر تا سرِ یكی از اهالىِ در دوباره برگشتيم
باید توجه داشته باشيد كه سرع
به هر كه هرچی از ميانِ ازها به جمعِ تاها رف
معنایى اثر تنظيم كنيد .به عنوان مثال اگر فضمممای شممعر
فایل شعر /شمارهی پنجم 17 /
اندوهناك و ایسممتاییسمم
میتوان تعداد هجاهای بلند را
شماد در شمعرى كه موضموم آن مرگ اس
استفاده شده و
زیادتر كرد .یعنی برخالف عروض در شممعر كالسمميك كه
همين نشانگر فقر تئوریك شاعر و بیبضاعتىِ نظرى اوس .
مجبوریم براسمماس یك وزن تمام بي ها را بسممازیم بدون
میخواهم تاكيد كنم بسميار مهم اسم
كه صموت و صدای
اینكه به ميزان تأثر حسى و معنایى آنها توجه داشته باشيم
شعر با فضای معنایى اثر اینهمانی داشته باشد.
در شمعر آزاد میتوانيم مدام در ل ن و موزیك سطر دس
اصمولن فرق بين فرم در یك شمعر سپيد خالق با قال
برده آن را با توجه به فضایى كه هر سطر در ذهن مخاط
شمعر كالسميك این اسم
میسممازد تغيير دهيم .اسمماسممن یكى از دالیل مهم عدم
یكبار اتفاق میافتد و ما به نسممب
باورپذیرى شعر كالسيك همين سرع
در
كه فرم هر شعر قدرتمندی فقط هر شممعر سممپيد موفقى
یكسان سطرهاس .
فرمى مختص آن داریم كه دیگر در هيچ شمممعرى تكرار
مثلن سممطر سممطر شمماهنامه فردوسممى از وزن دورى فعولن
نمیشمود و اگر مورد تقليد قرار گيرد هرگز به شعرى موفق
میكند و همين باعر شممده كه رسممتم سممهراب
آن دائمن
تبعي
منجر نمیشود و این برخالف غزل اس
كه قال
تهمينه افراسممياب رخش و ...همه و همه یك جور حرف
در حال تكرار اس .حاال برای اینكه به تنوم فرمی در شعر
دیكتاتورى
سطر اشراف
بزنند در واقع خودِ فردوسمیس
كه در نهای
سمپيد برسيد باید بر ب ر هارمونی و سرع
به جاى همه اینها حرف میزند و از این ل ا شمماهكار
كامل داشمته باشيد و طرز اجرای آن را یاد بگيرید تا بتوانيد
میكند كه جز
همارمونی را بيان كرده و با توجه به فرم شمممعر به اجرا
بزرگ ادبيات فارسممى از حقيقتى یكه تبعي حقيق
فردوسممى نيسم .در این باره من در سممال 81طى
گفتگوى مفصلى كه با ملي ه تيرهگل داشتم و اخيرن دوباره در كتاب «من با قبول مخالفم» منتشر شده توضيح دادهام و براى اینكه با تعریف من از شمممعرهاى چندصمممدایى و چندفرمى آشمنا شموید پيشنهاد میكنم حتمن این گفتگو را بخوانيد .خالصه اینكه یك شاعر حرفهاى و متفكر هميشه به هجاچينى و سمرع
سمطر در شعرش توجه دارد و حتا
در اجرا و پرفورمنس نيز جاى سمكوت و تسكين را نيز در آن ل ا میكند .در واقع این مكر و سممرع موزیك خوانشممیسم به تناس
كه ایجاد لذت هنرى میكند چرا كه
احساسات سرع
اسمماسممن سممرع
به موقع در
خوانش كم و زیاد میشود.
سممطر ریاضمميات هجاهاس م
چگونگی
هجاچينی در سمطر برای تنظيم نوم خوانش شمعر اس .به عبارت دیگر همانطور كه در متن شمممعر نشمممانهگذاری میكنيم و از ارتباج معنایی نشمممانهها به سممماختار معنایی میرسيم نوم چينش نشانهها از ل ا معنایی باید با چينش هجاها ارتباج داشمته باشمد و مثل اغل
شمعرهاى شاعران
كهنسممال معاصممر نباشممد كه از ریتمهاى تند در شممعرى كه فضایى اندوهناك دارند استفاده میكنند .مثلن على باباچاهى شعرى دارد بنام «مرگ چرا قهوهایس » كه در آن از ریتمى
برسانيد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 18 /
عنوان «اشراق» در پيامبران عرفا و متصوفه مشاهده میشود.
شهود
شمهود حضموری یعنی مشاهدهی حال
یا ص نهای خاص
در یك ل ظه بدون هيچ واسمممطه ی مادی .اكثر بيماران شميزوفرن حاالت روانی خود را به اشمتباه شهود حضوری قلمداد میكنند مانند اغل
پيامبران و عرفا كه در حال
«جذبه» (نوعی اسمممتغراق معنوی كه درعلوم دینی«وحی» ناميده میشود) خواه در بيداری و با چشمان باز و خواه در بيداری با چشممان بسته؛ تصاویر مناظر اصوات و كلماتی را مشماهده میكردند و پس از مرتبط ساختن آنها به منابع الوهي
به تأویلها و تعابير عرفانی و بعضمممن فلسمممفی
میپرداختند. این درحالیسم
كه مشماهدهی چنين تصاویری م دود به
پيامبران و انسممانهای خاص نيس م ؛ بلكه هر شممخصممی با تمرین و تمركز به «شهود حضوری» خواهد رسيد: تصور كنيد در اتاقی دراز كشيده و چشمانتان را به اندازهی فاصمملهی دومژه باز نگه داشممتهاید .به تدریج نوری كه از روزنهی ميان مژهها وارد چشممم میشممود به كمك تخيل موج
خلق تصمماویری مقابل چشممم شممما خواهد شممد.
"میخواهم بگویم كه در حدِفاصممل پلكهای شممما جهانی ميكروسممكوپيك وجود دارد .تصمماویر مقابل شممما در این حال دستهای از مفاهيم تعریف خاصی ندارند و معنای آنها در قال های مختلف نياز به بررسمی و كشمف دارد .شهود از این دسته اس .شهود در معنای لغوی بر مشاهده كردن به عيني
رسمميدن و ظاهر كردن دالل
میكند و در شممناخ
شناسی كالسيك به دو دسته تقسيم میشود. هر كشممفی كه از طریق دانش شممخصممی و نتيجهگيری در م يط تخيل به دسم
آمده باشد «شهود حصولی» یا «علم
حصولی» ناميده میشود .شهود حصولی همان برداشتیس كه از علوم اكتسممابی خرد و دادههای ذهنی به دس م باشمممد .بخش دیگری از شمممهود ت
آمده
عنوان «شمممهود
حضموری» شمناخته میشمود .شهود حضوری كه غالبن به سمملوك عرفانی مربوج اسمم
همان حالتیسمم
كه ت
بخشی از همين جهان ميكروسكوپ هستند .بسياری
از افراد همواره تالش كردهاند تا براساس دانش و اطالعات خود تعریفی برای اینگونه مشممماهدات ارائه كنند و حتا عدهای هم آن را به موجودات ماورا الطبيعه (جن و انس) ربط میدهند. این درحالیسم م
كه موضمممع حقيقی ما در مقابل چنين
مباحثی «نمیدانم» اسمم .جهان و كائنات همواره برای ما یك «نمیدانم بزرگ» اس ؛ هزاران پدیدهی غيرقابل توضيح در جهان وجود دارد كه این دسم
مشاهدات نيز نمونهای
از آنهاسمم .حواس انسممان در م دودهی خاصممی عمل میكننمد گوشهمای ما فركانسهای خارج از م دودهی خود را نمیشنود و چشم ما تنها توانایی دیدن چيزهایی را دارد كه حضور مادی داشته باشند .به این ترتي
هر ل ظه
فایل شعر /شمارهی پنجم 19 /
امكان حضور چيزی در كنار ما وجود دارد كه مشاهدهی آن
شممهود زمانی اتفاق میافتد كه انسممان بدون دخال
ادراك
از توان بينایی ما خارج اس .
حسی خود شیای را به عيني
مشمماهدهی تصمماویر ناگهانی یا در واقع رسمميدن به شممهود
برایش قابل درك شود.
حضموری در نگاه عرفا مشماهدهی «معبود» یا به اصطالح
شهود در حال های متفاوتی قابل ت قق اس .مثلن ممكن
پرده كشيدن از رخ دوس
قلمداد میشود.
شمهود حضوری اما در حقيق
اسم
معرفتی ناشی از قل
اس
برساند و به عبارتی آن ابژه
برایتان پيش آمده باشد كه ناگهان تصویری را پش
پلكتان مشماهده كنيد یا در مغزتان فضایی شكل بگيرد كه
كه به وسمميله تصممفيه روح سممير و سمملوك از راه تجربه و
برایتان قابل توضمميح نيسم .اینگونه ناگهانیها «شمهود»
احسممماس و بدون نياز به علوم دریافتی به وجود میآید.
خوانده میشوند.
شمهود در معنای حقيقی خود زمانی خلق میشود كه هردو
هر جسممم و بهطوركلی هر حضممور مادی كه در اطراف ما
نوم حصمولی و حضوری آن در یك آن و دركنارهم اتفاق
وجود دارد دارای هالهایسمم
كه به سممادگی و با چشممم
افتاده باشند.
غيرمسلح قابل دیدن نيس .تصوركنيد برای ل ظهای و در
شممهود در شممعر به واسممطهی پرواز خيال شمماعرانه اتفاق
موقعيتی خاص به شیای چشم میدوزید یا برای ل ظهای
میافتد كه تاثير آن در اثر شاعر منعكس میشود .رسيدن به
به شممخصممی خاص خيره میشمموید؛ بهتدریج ممكن اسم
شممهود حقيقی كاریس م ت قق آن را داراس م
كه كمتر كسممی توانایی درك و
اطراف چهرهی او هالههایی رنگی مشاهده كنيد؛ این هالهها
كه شمماعر از
همان هاله های نورانی و اختری هسمممتند كه پيرامون هر
به همين جه
اس م
شممخصممی وجود دارد .مشمماهدهی این هالههای نورانی نيز
عامهی مردم فاصلهی زیادی دارد. در این ميان فيلسوفی مانند دكارت مسئلهای را ت
عنوان
«شهود عقالنی» مطرح میكند كه از طریق حصولی به دس می آید .دكارت معتقد اسمم «بداه
عقلی» اسممم
خالقي
عامل دیگریسم
كه شممهود عقالنی به معنای
نوعی شهود اس . عالوه بر این هنگامی كه در حال تماشممای شممی یا فردی عالوه بر تمركز نوعی حسمممي
یا عاطفه همراه شمممود
یعنی در آن ابدام وجود دارد و
میتواند منجر به مشماهدهی صم نهها یا چيزهایی شود كه
كه وجود آن برای دس یابی به
كشممفهایی پيرامون آن متمركز هسممتند و همين كشممفها
شمهود عقالنی نياز اس .به اعتقاد او عقل باید «معلوم» را
بدل به نوعی شهود میشوند .با اینهمه اما تنها راه رسيدن
به شممهود برسمماند كه این دیدگاه را امروزه «علم بدیهی»
به درك مسمتقيم از مسمئلهی شمهود تجربه كردن آن اس .
مینامند .علم بدیهی آن چيزی را شامل میشود كه با توجه
بهطوركلی شمهود به مشماهده درآوردن احضار كردن و از
و بتوان به وسيلهی
كه در دنيای مادی تعریف
به دادههای قبلی معلوم و آشمكار اسم
غيب
خارج كردن چيزیسمم
آن معلوم به حال های عينی رسيد؛ یعنی رسيدن از «معلوم
نشممده باشممد و این عيني
ذهنی» به «شممهود عينی» شممهودی كه همه چيز را بدیهی
باشد .به عبارت دیگر میتوان شهود را از پرده بيرون شدن
میداند مانند مشمماهدهی معبود كه ناممكن بودن آن امری
قلمداد كرد؛ اما آیا این عریانی مانند عریانی دختریسمم
بدیهیس .
كه چادر از سر برداشته و حجابش را كنار زده؟
بنابراین همهی دادههایی كه در ذهن وجود دارند سممب
برای درك بهتر آن به بررسمممی شمممعر «یازده سمممپتامبر»
سمماخ
عينيتی میشمموند كه به آن «شممهود» گفته میشممود.
عينيم
معمول زمانی اتفاق می افتد كه بتوان
درحمالم
میپردازیم:
حضممور شممیای را از طریق ادراك حسممی (بویایی بينایی
آسان نبود درافتادن
المسه و )...درك كرد
با آن دوقلوى چاق
ناگهانی و در ل ظه اتفاق افتاده
فایل شعر /شمارهی پنجم 21 /
آسان نبود آسانسور خراب بود اوضام كار خراب دخترش خراب
دنيا خراب و حتا دوس
با اینكه حالش خراب بود اما چارهاى نبود قبل از چهار هواپيما پيش از آنكه پنتاگون بریزد به كاخ سفيد باید خودش را میكشيد آن باال باال میآورد سرِ دنيا و قات میزد در طبقاتِ نود و پنج و بعد دنياى بعد از یازده اما آسانسور خراب بود و آسان نبود برافتادن از آن دوقلوى چاق
پرداختن به مسمئلهی خودكشمیس .او انسانی را توصيف
اول یكى به دو كرد با پلهها
میكند كه قصممد خودكشممی دارد سممعی دارد خودش را به
باال
باالی برج بلندی رسمممانده و از آن پایين بپرد اما متوجه
بعد هم یكى یكى رف
میشمود كه آسمانسور خراب اس .عزم او برای خودكشی
یك دو سه...
كه او را وا میدارد تا علیرغم فلجی و
یازدهى سپتامبر دا اس
آنقدر قوی اس م
نيویورك در یازده سپتامبر
ناتوانی بدنی برای باال رفتن از آن برج بلند از پلهها استفاده
از جده هم بیپدر مادرتر
كند .درنهای
خودكشممندهی ما موفق میشممود خود را به
در آن هواى عوضى
باالی برج رسممانده و به پایين پرتاب كند .در شممعر یازده
آسان نبود در افتادن
سپتامبر چنين حكایتی كه حاصل الهامات ذهنی خود شاعر
با چربىِ كاپيتاليزم
بوده اسممم
او فلج بود
اینهمانی میرسممد؛ سمموژههایی مانند برج و خودكشممی
فقط نوزده نفر بود
اشممتراكهایی هسممتند كه ميان واقعهی حقيقی و واقعهی
كه بعدها شد سه هزار
سمماختگی ایجاد ارتباج كردهاند .شممهود در شممعر یازده
بعد از سى هزار پلهى طاق
فرسا
بما حادثه ی انفجار برج های دوقلو به نوعی
سپتامبر به همين ترتي
اتفاق افتاده اس .
بعد از بعد و بعدى بعدها رسيد
به طور كلی در شعر یازده سپتامبر بخشی از سوژهها شامل
به باالى برجى بلند و تاالپ!
مواردی هسمتند كه شماعر با اسمتفاده از اطالعات شمخصی
فروریخ
خود آنها را مطرح میكند (شهود حصولی) و بخشی دیگر سموژههایی هسمتند كه در حين نوشمتن به شاعر الهام شده
در نگاه اول بهنظر میرسمد كه شعر پيرامون حادثهی یازده سپتامبر نوشته شده اس ؛ اما در حقيق
ني
ذهنی شاعر
اس
(شهود حضوری)؛ بنابراین ما در شعر یازده سپتامبر با
شهود در معنای واقعی آن روبهرو هستيم.
فایل شعر /شمارهی پنجم 21 /
یك شممعر چندصممدایی ممكن اسم
لحنگرداني
چندین تِم را بياورید
اتفاقن چندصمدایی چندل نی هم هسم
یعنی هر صدایی
كه می آید ل ن خاص خودش را نيز به همراه دارد ولی ل نگردانی ربطی به چندصمممدایی ندارد .مثلن در شمممعرِ «جنگ جنگ تا پيروزی» ل نهای مختلفی وجود دارد «باشد! هرچه در این خانه دارم مال تو جز آن كه بيرون در اس » در همين شممروم شممعر «باشممد» با ل ن خاص خودش كه خوانده شممود موج
ایجاد نوعی آوای عاطفی و حسممی
میكند و اگر به طرز دیگری خوانده شممود این حسممي خاص را در خواننده ایجاد نخواهد كرد .به دو سمطر زیر از همان شعر جنگ جنگ تا پيروزی توجه كنيد: «مان! آرمانی هاستم! دختار نميداهام تا شامَلو باشوی هميشمه در هر حرك
تازه شمعری جای عناصر موجود در
صم نه و حاشيه عوض میشود مثلن وزن عروضی و قافيه كه در صم نه شمعر كالسميك مستقر بود در شعر سپيد به حاشمميه پرتاب شممدهاند و ل ن و هارمونیِ متنی جایشممان نشستهاند .در شعر موزون ل ن سطر به درستی ادا نمیشود سمميطرهی وزن قرار دارند و از آزادی
چون كلمات ت
خوانشممی برخوردار نيسممتند .در شممعر آزاد ل ن جایگزین وزن شمدهس
و این ل ن اس
كه ایجاد هارمونی میكند.
ل ن چيسم ؟ یك جور حضمور آوایی-عاطفیس
كه در
صمدا وجود دارد انگليسمیها به آن Tuneمیگویند شما می توانيد كلمهی پاشمممو را با ل ن های مختلف بخوانيد میتوانيد بگویيد پاشممو یا پاشممووو! اینكه به چه ن وی این ل ن را در سممطر بنشممانيد تكنيك خاص خود را دارد باید طوری در سممطر بنشممانيدش تا آنطور كه دلتان میخواهد خوانده شممود اغل
شممعرهایی كه سمماختار نامتمركز دارند
چند ل نیاند .هر ل ن همانطوری كه چگونگی انجام فعل را بازگو میكند به متن تنوم خوانشممی نيز میدهد .مثلن در
بازانی طافلی پادار فرداسی دار بایاری!» همانطور كه میبينيد؛ اینجای شعر صدای دیگری به متن دعوت شممده كه این صممدا خود دارای ل ن اس م .به این معنا كه مولف ل ن این صممدا را از لهجهی صمماح گرفته اس
صممدا
و دو سطر با لهجه (ارمنی) نوشته شده كه ایجاد
ل ن كرده اسمم
ل نی كه مسممتتر در لهجه ارمنیسمم
و
همانطوری كه ادا میشود در شعر آمده. درواقع اینجا ل ن جایگزین وزن و موزیكی شمممده كه اغل
با تقطيع و كوتاه و بلند كردن سطرها حاصل میشود.
مثلن شمماملو در اغل
شممعرهایش با مكثی كه با تقطيع بين
سمممطرها اتفاق میافتد ایجاد هارمونی میكند و كمتر در شعرش به ل ن تنوم می دهد و اساسن ایجاد موزیك متنی با تقطيع سمطرها دیگر از مد افتاده و در شمعر نومدرنيستی كمتر از آن استفاده میشود .شما میتوانيد با استفاده از ل ن در یك سمطر بلند نيز توليدِ موزیك كرده آن را در سرتاسر شعر پخش كنيد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 22 /
ایجاد تنوم ل نی در شمعر یا اساسن نوشتن شعر چندل نی یكی از اصملیترین عالقههای شماعران نومدرنيسم گاهی ما به نسب
اس .
تعداد صداهای شعری و تِم های مختلف
در شمممعر تعریفِ ل ن میكنيم و مممدام ل ن راوی یمما پرسوناژهای متنی را عوض میكنيم. همچنين در یك شممعر ما چند تا راوی نداریم بلكه چند تا كاراكتر داریم كه هر كاراكتر باید ل ن خاص خودش را داشمته باشمد در شمعر چندصدایی عالوه بر اینكه ل ن را عوض میكنيم در فرم شعرهم دس شمعر اسم
میبریم .ل ن صدای
صمدای تم و نفس شمخصي هاس
(مثال دو
سطر باال از شعر جنگ جنگ تا پيروزی) .ل ن صدای حس ل نگردانی به این معناس
كه شاعر با توجه
مخاط س
به كاراكتر یا فضای معنایی ل ن مناس
را انتخاب كرده و
با توجه به تغيير فضای شعری در آن نيز دس
ببرد .به چند
سممطر از شممعر «بندرعباس» از كتاب «پاریس در رنو» توجه كنيد: «گم شو!
روزی زنی كه زایمانی مشكوك داش
گم شو!
گاهی تمام دروازههای جنوب
گم شو!
این را تمام فاحشهها میگویند اما نمیروم»
این سمه سطر كه در ابتدای تمام آنها عبارت «گمشو» آمده بدون شك با ل نی عادی و آرام خوانده نمیشود .و
اسم
البته پتانسمميل آن را دارد كه با صممدای باال و در عين حال با عصمباني اس
ادا شمود .تنها ادای صدای باال و حس عصباني
كه در این عبارت توليد ل ن میكند .
اسماسمن هر صدایی كه وارد شعر میشود موزیك و فرم و اندیشممهی خاص خودش را داراس م
و ما ناگزیریم همهی
اینها را با زبان بيان كنيم. درشمعر كالسيك شما نمیتوانيد ل ن را آنطور كه فضای متن میطلبد اجرا كنيد چون وزن دسم
و پا گير اسم
و
به شماعر اجازهی همه جور ویراژ متنی را نمیدهد خالصه اینكه شماعر حرفهای كسیس ل نهای شعری دارد.
كه تب ّر خاصی در اجرای
فایل شعر /شمارهی پنجم 23 /
خالصمه توضميح دهم هرچند پيشتر در سممخنرانى دیگرى
غزل پستمدرن!؟
بهطور مفصل به این معضل پرداخته بودم. اسماسمن دغدغه اصملی شمعر پسم مدرنيستی اجرا توليد فضممای تازه متنی و ارائه یك زبان سممركش و به ویژه توليد فرم و سمماختاری تازهس م
و این در حالیس م
كه غزل و
شممعر كالسمميك اسممتعداد فرمپذیری ندارد .شمماید بتوان در سمماختار معنایی آن دسمم
برد ولی از آنجا كه یك قال فرم اسمتراكچر داشته
مشمخص را دنبال میكند بعيد اسم
باشمد درحالیكه در هر شعر تازه پس مدرنيستی یك فرم تازه اتفاق میافتد و این با موضمموعي
غزل منافات دارد.
چون غزل نمیتواند فرم داشممته باشممد و بطور مطلق قالبی اس
و به شاعر اجازه ویراژ زبانى و ل نى نمیدهد.
مسأله دیگر اینكه غزل هر قدر هم كه تازه باشد نهایتن یك شعر نئوكالسيك اس
و با تعریف شعر مدرن و پس مدرن
منافات دارد چرا كه در هر شممعر مدرن و پس م مدرنی نه تنها حرف و فكری تازه بلكه صورت و فرمی خاص شكل یكی از وظایف اصملی یك روشنفكر یك شاعر یا نویسنده
میگيرد.
روشمنگری اس .طی سالهای اخير بارها جوانترها نظرم
یك شمعر پسم مدرن نمیتواند الگویى برای نوشمتن شعر
در ادامه
پسمم مدرن دیگر باشممد .چون هر شممعر تازهاى فرم و
سؤالشان غزلی خوانده و نظر مرا مشخصن درباره آن غزل
سممماختارى خودویژه دارد و تنها از الگویى كه در ل ظه
به عنوان شممعری پس م مدرن جویا شممدند .بهطوریكه من
نویسش اتفاق میافتد پيروى میكند .از طرفی ناخودآگاه و
كمكم متوجه شدم منظور این افراد از شعر پس مدرن فقط
خلق انت اری در شممعر پسمم مدرن نقشممی كليدی دارد و
اینگونمه از غزلهماسممم .اینكه با حذف تاریخ ادبيات
اسمماسممن شممعر تازه به صممورت ناگهانی اتفاق میافتد.
معاصممر مدام به جوانها درو گفته شممده و حتا اسمممها و
درحالیكه غزل جز با اعمال حسممماب و كتاب سممماخته
ایسمممها را ت ریف كردهاند چيزی نيسمم
كه بتوانی در
اول نوشمته شد
برابرش سممكوت كنی .یك شمماعر آزاد اسم
هر نامى روى
را درباره شممعر پسمم مدرن پرسمميدند و اغل
شمعرى كه مینویسمد بگذارد اما اگر این نام سب
كژفهمىِ
جوانانى شمود كه تازه واردِ عرصهى ادبيات شدهاند درس نيسم
و باید سمعى كنيم به آنان آدرس درس
بدهيم .من
نمیشمود یعنی بعد این كه مصمرم یا بي شمماعر ناگزیر اسمم
فكر كند چه قافيهی تازهای بياورد كه
منجر به سمماختن غزلی تازه شممود .همينطور فاصمملهگذاریِ برشممتی كه یكی از خصمميصممههای مهم شممعر پس م مدرن م سمموب میشممود م ال اسمم
در غزل یا هيچ شممعر
مخالفتى با غزل و ترانه ندارم كمااینكه گاهى خودم نيز
كالسممميكى اتفاق بيفتد .غزل از عروض تبعي
اینگونه دل اى دل اى میكنم كه فان داشممته باشممم و مالل
عروض یعنی حسمماب وكتاب .مشممكل بزرگ وزن و قافيه
بگذرانم اما به طرز فجيعى مخالفِ این نام و ناميدهى در
كه آزادی شور و شهود شعری را مهار میكند .هر
اسماس نادرستم كه باعر ت ریف شعر پس شمممده و الزم میبينم دالیل این مخالف
مدرن فارسى را اینجا بهطور
اینس
سمطر وق
دریاف
شمعری از ل
میكند و
و دهان بصورتى كاملن
حسممی بيرون ریخته و بر صممف ه مینشمميند هارمونی و تم
فایل شعر /شمارهی پنجم 24 /
خاص خودش را دارد و نمیتوان آن را با اعمال عروض به
حالتى انسمانیسم .از طرفی شمعر بسمتر آزادیسم .باید نوشمتن آزاد باشمی به هر سم
كه حسات خواس
بند كشمميد .اما در غزل ناگزیریم این موزیك و تم را در
وق
تمام بي ها تكرار كنيم و اگر شممعر از این فرمول عروضممى
بروی اما وزن و قافيه دس
خارج شممود دچار سممكته وزنی میشممود و وزن از دس م
غزل و اسماسمن شمعر كالسميك بخاطر پيشنهى تاریخى و
میرود و شعر حاصله دیگر غزل نخواهد بود .
ميدانى كه مدیاهایى چون رادیو و تلویزیون حكومتى بدان
و پا گير اس .
شاعران كالسيك یك مصرم را مینویسند و چندین مصرم
میدهند مخاط
را با همان وزن و موزیك تكرار میكنند .یعنی در غزل
تریبون مناسبی برای نوشتن شعر سياسی باشد .من هم تا به
صدای كلمه در نمیآید و نمیتوان در هر ل ظه با استفاده
آن
از كنش فعلی صممدای كلمه و فرم جمله را تغيير داد و در زبان دسم
حال چند صد غزل نوشتهام ولی بيش از یك یا دو بي بهطور ناگهانی از ل
شممما
نریختهام .اسمماسممن م ال اسم
در یك شعر
غزلى را بهصورت انفجارى و در ل ظه بنویسيد .بسياری از
كالسميك سمفونی اتفاق بيفتد و هارمونی توليد شود .مدام
غزلسمممرایان مثل «نوذر پرنگ» یا «حسمممين منزوی» هم
یكه در آن دارید كه جز صدای دینگ دینگ دینگ
همينگونمه بوده انمد .منزوی می گفم « :تابهحال نشمممده
نمیدهد .اسمماسممن شممعر كالسمميك باورپذیری ندارد چون
ناخودآگاه و بدون حسمماب و كتاب یك غزل بنویسممم مگر
كه
را
یك ن
برد .خالصمه اینكه م ال اسم
گسمممترده دارد و از این ل ا
میتواند
دموكراسمی متنی از خصيصههای شعر پس مدرن اس
آن كه وزنى ساده و دوری داشته باشد و بتوانم چند بي
جز با اجرای چندصمدایی چندفرمی و چندموضوعی م ال
همينطوری بدون حسمماب و كتاب عروضممى بنویسممم» .یا
اتفاق بيفتد و نمیتوان صممداهای مختلف را در یك
و وزن های جدیدی
اس م
سيمين بهبهانی كه در غزل نوآور اس
موزیك و وزن یكه به اجرا درآورد .مثلن یكی از متون
را ارائه داده در مصماحبههایی كه داشمته گفته اس « :م ال
كه همهی
بيش از یك مصمرم را ناگهانی گفته باشم یعنی یك
معروف كالسمميك شمماهنامه فردوسممیسمم شخصي های آن ناگزیر در وزنی ثاب
روای
شده و هيچ
اسم
مصمرم آمده و بعد بقيه مصرمها را براساس آن نوشتم» با
صدایی در آن به اجرا نمیرسد چون فردوسی مجبور اس
این وصمف ما در اینجا یك صمنع گر یا سازنده داریم نه
از وزن دوری فعولن /فعولن /فعولن /فعول برای بيان و
خالق! درحالیكه شمماعری صممنع گری نيسمم .یك فرد
اجرای صممدای تهمينه سممهراب رسممتم و افراسممياب و ...
میتواند غزلسمرای موفقی باشد .من در دهه هفتاد كه اوج
كند.
شهرت خانم حيدرزاده بود و همه شاعران پس مدرن به او
كه وقتی حرفی به
كردم چون باور داشممتم این
استفاده كرده و یك موزیك متنی سنگ شده را رعای یكى از مشمخصات باورپذیری این اس كسمی نسب
داده میشود باتوجه به شناختی كه از او دارید
متوجه میشوید كه ناقل به شما راس
گفته یا نسبتی درو
داده اس .مثلن ل ن و تكيههاى كالمى طرف را میشناسيد و میدانيد حتا چگونه فكر میكند و برخى رفتارزنیها از او سماخته نيسم
هم یك نوم و بسممتری از خوانندهها را پوشممش میدهد و تعدادی از خوانندههایی كه با مریم حيدزاده شممروم میكنند بعد مهدی سممهيلی و فریدون مشمميری و در نهای میخوانند و عاقب
شمماملو
سرا شعر ما میآیند .میخواهم بگویم
با این توضيح میخواهم بگویم كه در شعر
كه من به شمخصه هيچكاری را ممنوم نمیدانم .اما مخالف
كه
ت ریفم .مشمممكمل اصممملی من با غزل پسممم مدرن در
كالسميك تمام پرسوناژها هم شكلاند و این وزن اس آنها را روای
حمله میكردند از وی حمای
میكند و دیكتاتورى عروض مجال نمیدهد
ناميدهایس م
كه خود را به شممعر ليبرو و آوانگارد نسممب
كه صممداهاى مختلف در آن جوالن دهند درحالیكه شممعر
میدهد و اینگونه پس مدرنيسم را ت ریف میكند .ماندهام
و حتا كلماتش
اینان چگونه توانسمتند كار مهم شاعران دهه هفتاد را نادیده
دارند و نوم چينششممان در هر ویراژ زبانى بيانگر
گذاشممتند تا
پسم مدرن عرصمهى آزادیهاى فردیس هوی
بگيرند و آن شمماعران را كه جان س مرِ خالقي
فایل شعر /شمارهی پنجم 25 /
رویكردى تازه در شممعر فارسممى شممكل بگيرد كم اسممتعداد بخوانند و خود سمرِ سفرهاى بنشينند كه آنان پهن كردهاند و اینگونه بخشمى از تاریخ شمعر معاصر را با كمك مدیاهاى عوامگرا حذف كنند و ادعا كنند شمعر پس مدرن از اینجا یعنی با غزل پسم مدرن شروم میشود! خالصه اینكه اگر این ت ریف و درو تاریخى نبود هرگز وارد این ب ر ارتجاعی نمیشدم چون پرداختن به هر گونه شعر كالسيكی جز تبليغ ارتجام نيس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 26 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 27 /
ايوب احراري
از گِردی پا به ماه با كله خوردم زمين ریختم توی تش تا خواب ببرد مرا و بيوفتد به جانم خانم دكتر با پش ِ استخوانىِ دس كه گریه بزرگم كند گردی بزرگ و ماه دیده شوم از دس بروم تا آن سر دنيا بیخبر از همزادم كه در تاتی تاتی دستم ول كند بریزم به كوچه با هم چرخ بزنيم بخوریم به دنيا مردن كه حرف ندارد ماما
فایل شعر /شمارهی پنجم 28 /
نويد استاك
كه پدر گور و سال شود مرگ
مادرم گریه
كه باز آغوشم
مثل ابر همسایهیِ پشتی
چتری به گریههات
كه زار مىزند تا
پدرد
پدر
در گریه می مى
بغض میخورد صدام كه مرگ ببافد از پدر كه باال بیآوردم از گریه و راهی گُم بریزد به خانه از راهى گم در تاولِ كفشهام كه دورم كورم پدر و همسایه تاول میكند نگاهم تا سياه ببارد از مادر درد كند خانه و آمبوالنس شوم بزنم به گریههاى پدر
مادرد كشيدهایم
بی/دار شو
دیر شده ...
فایل شعر /شمارهی پنجم 29 /
پژمان اسعدي
تسبيح پاره میكنم و شهوتم سراب میخورد شق میكنم بدون قرص و این توهم برای من كافیس تا بوسيدن تشنهام كند تا ته آنجا كه هيچ هم نيس اما تمام دانهها ميراك مناند عورت مفاهيم هميشه از پش
میزند بيرون
بهجای آسمان هفتم نطفههای مرا سيراب كن
فایل شعر /شمارهی پنجم 31 /
بلور اشرف
در سرم زنگ مىزند ساع
دس هات الی مو
و جفتى نيمهباز
مانده در كافه
در بسترم
سرخ را چشم ببينم
دوست
یا بوسه را پيراهن
همسرم
دهان
لجنمال كدام ل
گمشو بيرون از این بخ تخ
جای سگ نيس
تخم سگ زوزههای
را از روزهام بردار
جيغتر مىشود صدا تيزتر نگاهم بر گور كبود گردن از پش ِ آسمان دارد تف میبارد نگاه نمىشود انداخ چنگ بر گلو خفه شو! سيگار گل سرخىس غنچهاى بر ل سوت مىكشد قطار
دارم
فایل شعر /شمارهی پنجم 31 /
پيمان اصغري كاني
پيو را دو بار چاقيدم هنوز داری بهم میزنی
آتش كه میزنم به پيو
هی میآید باال و
زیو را میكشم
میرود پایين
ایستادهام روی نقطهای با چشم تو پيالهای را بهم میزنی از لجن و آن روزِ تابستان میآید باال كه خورشيدمان افتاد توی دریا و هجده ساع
دویدیم در ساحل
تا بفهميم « عذاب » یعنی « از آب گرفتن » حاال در ش ِ پایيزی از زیر شيروانی صِدام میزنی كه از نردبام بيایم باال تا ماهِ خانه را از طناب بياورم پایين نوب
میرسد به زمستانی
كه یك ستاره دارد فقط او هم دس
میدهد به دستهی چمدان و
میرود برای هميشه
فایل شعر /شمارهی پنجم 32 /
سرم
ياشار اماني
ل ها و دس هایم این شعر شامل سطرهایىس كه براى هيچكس مناس
نيس
كه در جاذبهى دو پا افتادهاند آیا كسى در این جمله هس
ما در شبى پنهان از جيغ مترسك رفتيم
كه مرا به بيمارستانِ سطرِ سيزدهم ببرد؟
تا خاطرات بدانند
مىخواهم سيزده بار
براى بریدن
به سيزده شكلِ وحشتناك خودكشى كنم
نيازى به شىء تيز نيس
كورتاژ كنم خودم را و نگاه كنم
براى چه اینقدر بلند ایستادهاید؟
به پسماندههایم
وقتى تمامِ بانكها از این باال
كه از رحمِ زندگى بيرون مىكشند
اندازهى یك سكه هم نيستند؟
من براى خودگویى
وقتى تمام شهرتان
چيزى از حف نبودم
خالصه مىشود در پنجرهاى چند سانتى
"ببخشيد
و جز جاذبه
این جمله را فراموش كردم
فرقى ميان زمين و آسمان نيس
نمىشود از اول ؟"
چيزهاى زیادى در مناند
.
درخ ِ سيبى كه معجزههاى زیادى كرده
.
زنى كه اینبار ميوهاى نمىچيند
.
و دانشمندى
"دیالوگ قبلى را هم از یاد بردهام
كه روزى سيزده بار جاذبه را كشف
شانس دیگرى ندارم؟"
تا تمامِ دالها در قل
سقوج كنند
مرا از چشمهایم بشناسيد
" متاسفم! شما توانِ بازى در این نقش را ندارید!..
فایل شعر /شمارهی پنجم 33 /
آمنه باجور
كمی پایينتر با پالتویی كه پوشيدهاند كلماتم
یك پام كه روی ميز افتاده آقا
گرم میشوم
آن یكی هم مثل بام هوا
و در پایينترین سطر خانه
دارد برای شام فردا
میزنم زیر همه چيز
این پا و آن پا
تا طنابم تند ...
"بكنم یا نه؟" از كجا دارد آب میخورد
" این باال كه برا مردن جای كمییه"
این بغض سری دارم
خانه مان حاال
كه دل میكند
برای صدا زدن
"یادم نمیرود" هم
توی كوچهی دوریس
خانه را تكانده توی جوب
كه با خيابان از عرض
كه ما توپ بودیم الی چند پا پسر
-گفته بودم برات؟-
و در نهای
با چاقو
نصف شد
بادمان خالی دختر همسایهمونم از پنجره كه میخندید این سطر برای شنيدن جای زودیس
یكی از برگاشم الی درختا بود كه افتاد
هنوز كسی با چند دس
بچهشو توی لولهی ما تركوندن
نخریده برام
باباش نداش
"چی میگی بابا؟"
فقط گذاش
جي
این جا برای گریه جای خوش الیس
پوكيد
فایل شعر /شمارهی پنجم 34 /
عارف حسيني
عباس خسروي
بیخوابی من تویی
كسی نمیخواند مرا
كه روی برف راه میروی بر عكس
رویم رژه میروند پوسترها
تا نزنم رد تو را
و ژس ِ انتظارم در كافه
خودم میدهم
كارد دس برگرد
توى برادرهایِ بزرگترم تظاهرات مىكند
اینجا خبری نيس
سياس
صدایی میآید از بالشم
جنگ میكشد
میچرخند دور سرم
فلسفه زنده مىكند
پروانههایی پر سوخته
و روانشناسیِ جنسی
پدر سوخته
دليری
مگر با تو نيستم
داستان كوتاه قد میكشد
میدزدی خواب
هر ش
درازكش كه افتادهایم هر دو از چو به راس یا از راس
بنویسيم
به چو
كدام نزدیكترس ش
خالی میبندد
اما نمیرسد به هميشه قبل از من در طولِ دلواپسی زنی از در میآید
به نزدیكی!
شيطان آرامیس
بر دس
اندازِ سينه اش دس
كه اعتراضم را روزنامه بنویسد
فرو میكند در من
خطِ آخرم
هزار خواب دیگر را
آخرِ خطم اما كسى نمىخواند
میاندازد
فایل شعر /شمارهی پنجم 35 /
كه باال آورده خودكارم
مجتبا دارابي
تنگی كه ماهی خورده بود در دلش تكان خورده آب موج می برد به "چار دیواری اختياری" خرابتر كه میشود پدر میرسد پش دس
در
میكشد روی خانهای
كه درد میكشد صداش ضجهاى كه پاره كرده گوش هق هق میكند روی مبل ریخته اشك سرِ صدا و خيس میشود كلماتش كه شعرش آب بگيرد آبدار شود ماهىِ كوچكى كه آب میخورد از سطرهاش گربه كه نيستی عزیزم چشم بدری و تكههام را جدا تا موجی كه دس
انداخته قاب
خيس كند خاطراتی
فایل شعر /شمارهی پنجم 36 /
رئوف دلفي
با درخ
.1
نور از برهنگی عبور نخواهد كرد
همسایهها خواب دیدند تعبير شدم قبل از اتوبوس ها به صبح
شرج بستم
زنها طلوم و تنها غروب ندارند اما...
زنها كه طلوم كنند لخ
میشود
فردا
بعد از طلوم خيابان شيشهی وُدكاس و زمستان كه لباس نمیپوشد
سرباز ها تمام میكنند تمامشان... و شمشادها
امنتر از گرما سرما خدای خوشبختیس اگر زنها...
جشن را بهتر از خشم میگيرند با دامنی كوتاه
درس
اس
كه خورشيد برهنه میتابد همسایهها خواب دیدند قبل از اتوبوسها به صبح ساق پای دختران كوچه را خوش تراش میكند
ولی به هركس دلش خواس باید با ابر كنار بروم كه زنها طلوم كنند
هوا وقتی لباس نمیپوشد زمستانیس كه بهار دارد
همسایهها خواب دیدند تعبير میشوم و ساق پای دختران كوچه را خوش تراش خواهد كرد فردا
فایل شعر /شمارهی پنجم 37 /
سربازها كه تمام كنند شروم میشود وُدكا و زمستان زنیس
بدون لباس
امنتر از گرما
قبل از اتوبوسها به صبح... با ابر كنار بروم تا طلوم كند سرما همسایهها خواب دیدند تعبير میشوم تنها
فایل شعر /شمارهی پنجم 38 /
.2
هزار بار كه دنيا بيایی
چنگ بزنی
یك مرد حاملهایی
به وانتی كه جنگ زده بود
كار كه نداشته باشی كار دارد
بم
كارد با تو
مادرت
زنی غربتی پاپتی بدوی در اتاق خواب
باید چنگ بزنی
تا آب
به وانتی كه جنگ زده بود گرد و خاك
جيرهبندی
تو را ببرد
خواب
با خودش از یاد
جيغ برای
غرب
بياورد
یا بوس كابوس شود رختخواب را احاطه كند
مادرت باشد
اراده كند
كه بفهمی
جنگ در ادامهدار شود
حاملهایی
خانواده تار و مار كار كه نداشته باشی كار دارد
كارد كه نداری
كارد با تو
ميلهها گارد میگيرند و حكوم
و حكوم
نظامیس
دنيات
نظامیس
مات نمیشود رنج
مات نمیشود شطرنج
این شط رنج
رنج در ادامهدار
در ادامهدار میشود
و عكسهات
و عكسهات تار...
دنيات
فایل شعر /شمارهی پنجم 39 /
.3 دستش را فروخ ! ولگردها نگاه كردند دس آن دس
خيابان درازتر شد خيابان
سایه از دس سم
میرف
تاریك آدمها
كارتن خواب میدید باران قطع خواهد شد و سكوت با لباس گرم احتمال دارد... ماشين به خير گذش اما... دس
خيابان درازتر بود
آن دس ... ایستاد چيزی نداش ولگردها دیدند او ... دستش را فروخ
فایل شعر /شمارهی پنجم 41 /
خزان زندي
.2
.1
قوای كذایيه بازتر
یاد ندارم آن ش
ایران حلبی
در یا دریا بود
كه از هر سو ریه ام را شليك
كه كف دستم تف
سرباز آنی سرد
خواندن نمی
و برای سردردشان
اما همين خطِ زمخ
هيچ دوایی گرم نيس
كه در ندارد
این خایه و منی
و با هيچ عصایی
در خيابان راس
دستم پاره دیگر ندارد
می آید فات ه برای كسی
بلند
تنها مرزی س
كه گورش نيس تا كفن داشته باشد
در هيچ سو احتمال سرنوشتی
كه نمی
كه از یك سم
گور اجاره ای دیگر فكر كه هيچ
مشتم باز كن
و سم
دریاس
دیگر
نمی ...
با گرسنه گی ها از غذا جای ب ر ندارد
در هاش را بستهاند
آقا!
آیا اگر از جنوب با سر بروم
قيم
یا از شمال در بروم
حاال
كسی هس
كه صدا بزند
از خليج و خزر دس
از چهار طرف
دیگرت را هم ببر ؟
ما پي
دالر دیگر باال
ایرانی را
حلبی می سازیم
فایل شعر /شمارهی پنجم 41 /
حديثه سفري
پایی میكوبد هنوز دس
دارم
سطل زباله
در دوست
دارم
ته راه رو
كه رفته از دیروز و فردا
مگس افتاده به جان شهر
چهارپایهای دیگر
دس
كرده توی دهان
سكوت و موشی الی دندانهاش زبانش را گاز سوسكها در خيابان میافتند روی سقوج و این خبرها كه دیگر در كف كاری نيس اصلن خبری نيس عجي دس
تنهایيم میكنم توی جيبم
تا یخ بزند دوستی و برف الی موهام افتادهام كف بند دس هام در فكرهای تواند
صبح زود زیر چهارپایهام
میافتد از كف
فایل شعر /شمارهی پنجم 42 /
مهيار صابري
قانون جاذبه واكسن جنون گاویس تنها روپوشسپيدش را درآورده
تنهایی
كتاب علومم را كه ببندم
ویروسمهربانتر جذام...
به اطاقم بر میگردی
مبتال كه شدی
تا در كشف تازهام شریك باشی
ذره ذره خرد میشوی
(جذام هيچ كسی را نكشته
خورده میشوی
مگر از تنهایی)..
پاستور نه جذام را فهميده بود نه تنهایی را به سرما خوردگی فكر میكرد داروین هم بی سواد كتابش را سر وته گرفته و تنها انسانِ م كوم به نقصان را دل خوش كرد به درو تكامل گاوهایی كه نيوتون را نمیشناسند هنوز جنون پرواز دارند كودكان بی مادر بودیم كه پذیرفتيم پنيسيلين را مثل پستانك ونخواستيم بدانيم
فایل شعر /شمارهی پنجم 43 /
مصطفا صمدي .1 جهان میتواند نابرابرى كند غُصهای را به سومالی گره بزند موشكی را به فلسطين میتواند زیر جهنم مرگیِ برمه دستخط بگذارد بگذارد شویى در بُرج العرب یا فنجانى چای سبز روى ميز ميليونرى در دل اقيانوس جهان مانكنیس گُرگیس زنیس
در شانزه ليزه
در وال استری در كابل
كه روسریاش در باد میسوزد جهان میتواند نابرابرى كند میتواند جهان تو هم میتوانی میتوانى به جان جهان جهانِ این شعر بيفتى كه فُرم خوبی ندارد و مثل من كه سالهاس فُرم خوبی ندارم
دس
و دلش میلرزد
فایل شعر /شمارهی پنجم 44 /
.2
این دیوار
این منم
خدا
با كرمی سمج در چشم
م مد
این هم خانواده من اس
موسی
مادرم كه خميرش وَر آمده
یكی بياید این قاب را
چایش دم
بيرون كند از سرم
با برادرم در بغل به رخ
چرك ها لبخند میزند
سالم خواهر چه ناشيانه مىخندى خواهر؟ بس كن با توام جلوی خندهى بابا را بگير بگو مثلِ قبل قبلِ قرصهایش عصبی شود بگو كه رادیو را من شكستهام بگو كه ف ش دهد داد بزند از خانه بيرونم كند خواهر!؟ خواهر جان! بگو نخندد این منم
فایل شعر /شمارهی پنجم 45 /
پويان فرمانبر
سرمایه مى برد
.1
از جعبه كبری
میگذرد شعر و آرامآرام گم میشود گوشهای آدمها
از مترو میروند
برای چه؟ روشن میشود كولر با دس های سيگارى و كنترل آنقدر دور كه دود میشوند ازدحامى كه پياده تا سرِ سرخشان هوایی بخورد یا بشود گم گوشهای كه با كبری سيگارى و از سرما شعری بسوزد كه جای شعر هدیه میدهد سرما
برای چه؟
را
فایل شعر /شمارهی پنجم 46 /
.2 دریا رفته اما هنوز غرقم دیگر نياز ندارم به دری كه در من باز یا بسته درحالِ بوسيدن گُمم منتظرم كه برگردى و در تو پيدا شوم باز كه با ندیدمِ خيان شنا كنم به گذش به گذشته دوباره پيدا شدهام در تو كه در اولين قرار غرقم كردهای مرا ببوس در آینه
فایل شعر /شمارهی پنجم 47 /
شيما قاسمي
زمين رفته خانهی مادرش كرده
خورشيد پش دارایی مش دهانم خون سهم كثاف
اس
وقتی نداری تن میزند به خواب گور سور بده كبكها سر كردهاند در برف تاریخ میزند به زنی كه دیگر ندارد آب تشنگى كه از تشنه ل
نمیپرسد
سطر بعدی را خيس كن اشك بریز كه ریختهام تا درد سر بخورد سر نزند به سری كه درد میكند از .. گوركن خانهام را عميقتر بكن .
فایل شعر /شمارهی پنجم 48 /
فرشاد قاسمينژاد
كه حاال صد پوند صدای دسته كليدی
صدای كليد چرخيد
از خيابان مىگذرد
ال سی
و رخ ِ رنگی
دو مارِ چنبره
توی لباسشویی
با نيشهای قرمز
آرام میچرخد
ماتم زده از پش عج
پنجره
قرمزى
زیر پایم سبز علفهای این منظره دستی میبرد آرام بين دكمههای سفيدش عج
قرمزى الی حنجره
الی این الس پژمرده می و از این فاصله تكنيك مى خورد ليز !Don't look at me please
فا ر سی نمیفهمد این زیبای بی صف ولی زیبا میپوشد از بسيار كه بفروشد لباسهای رفته را
فایل شعر /شمارهی پنجم 49 /
فاطمه قهرماني
اشكِ رحِم دربياورد
.1
سنگ دل كند دوباره مادر گل را رنگ
حوالی پالك شانزده تخمكها همه بيدار و او درون خون برای مادر كه زن میكش لقمه پيچيد پيچيده كرمِ پدر توى رَحِم و خانهاش را چنان تكاند برادر كه خواهرش خراب شد حاال نشسته حبس توى مُثلر و از الی گلهای قالی دنبال خار می ...پش
پالك دو
كه زیباییاش را گم تا برادرش كه حتى نبود تجاوز كند به عروسك به خاله سوسكه به ملوسك حتى مادرش را اجير پدر را زیر كند و خواهر كه گل داده سنگ بر قالى
فایل شعر /شمارهی پنجم 51 /
.2 پيراهنی بلند جيغ میزند مثل زرد كالهی دونيم شده دو زرده
.3
پَری كه پَر نمیزند سم
قو
موهایی پر از خرما
چهارتكه
كه بم روسياه میكند صورتی مثل مرلين
و شاید زنی
نگاهش النهی قو
كِرم میخورد
سينه نمیبينم
مثل ارفئوسم
پنهان شده زیر چين
در آواز من
كه بنویسمش باریك دس هایی نيمه باز انگشتانی مثل ناز بیصبرانه بِساز چه زیبایِ بیمصرفیس پرنسسی كه در اتاق خواهرم دید میزند چَ های شبانهام
هرتكهام در خواب مردی
گردنی مثل مونرو
قِر داده كمر سم
مثل اُزیریس
زیرِزمين دنبال گورِم توی رَحِم مرد میكُشم زن میدَرم مثل خودم نشستهام و پریودم با ماری در فكر....
فایل شعر /شمارهی پنجم 51 /
مهدي محمودي
از روی شانههایم سياهی سقوج میكند در پرواز
وقتی برگردی به خانه میبينی
فيلمى شدهام شدید
"خوش آمدید به با وحش"
اسمش شبيه وودی الن
از چشمهای من سر میخورند
"لطفن به حيوانات م ب
دو حلزون
وابسته میشوند "
ل
هایم هنوز میپوسند
با دو نقطه اضافه و ماری كلمههام را میبلعد سرخ سرخ فيلتر دارد این خرطوم و عاج به خود برگشته زخمیام میكند از پلهها میجهم به دنبال كالفی كه رنگی ندارد مگر درو به سقفی میرسم كه زیرش تو بودی روی آنتن مینشينم و با برنامهی آشپزی گریه رنده میكنم
نكنيد
فایل شعر /شمارهی پنجم 52 /
ايوب مرداني
هر دو رنگی و از عكسات
ساع
دقيقن شش صبح نيس
زودتر برنگردم سرِ كارم
آمدهام سيگاری نكشم
هنوز شش صبح نيس
از تراس هنوز نرفتهام باال
ول كن
برعكس ماندهام كه از دور كسی را هی صدا نزنم باز/دم ندارد چای بيات ندارد نان چرا كسی به من نرفته كجا را خواب ندیدم دیش اصلن چيزی هس كه برندارم از یخچال؟ نزدیك به هش
صبح نيس
دوشی وا نكردهام از سقف كف نكردهام بيرون بچهای نيفتاده آن پایين بيرون نمیزنم با موهام اگر نيستی لخ
نيایم بيرون
دو تا شلوار نپوشم
فایل شعر /شمارهی پنجم 53 /
مهدي نادري
در بعدن كه جا دارد هنوز
.1
حتی در
ویل اس
كه بر پاشنه در به درى نمی
چاه
راه داده در به دری و میروم
رفتهس
به سمتی كه سو ندارد با خيابانی
در چمدان
و زنی كه چكه كرد از ماه و دارد به چاه مثل صيادی كه گمكرده تور نمیرسد یا حتی نمیرسد سنگ روی سنگ بند آمده دیگر "چرا به راه نمیشوی لعنتی؟!" كه لنگ لنگ كش آمدم تا لوال تا لبه از بيابان بزنم باال و آمده باشم در به در تا پش
این در
زیر پنكهای برقصم كه دارد بعدیام را چال
دارد به فردا میدهد جواب تقتق تتقتق!
فایل شعر /شمارهی پنجم 54 /
.2 در كنيسه تكيه داد به شنبه نيل از ریملش رف
پایين
چشمهاش هيتلر داش بيا برگردیم آنوشكا! تلموت میدود زیر انگش هات موسی هم كه نداش
این تورات
كمی از من هنوز منتظر اس كه سرزمين موعود را پش
در بگذاریم
و ماندهی اورشليم را زیر تخ
چال كنيم
كرده بودیم! ابليس مهربانی شده بودم الی پستانهاش موسی نيامد با عصا كنيسه را نيل برد
فایل شعر /شمارهی پنجم 55 /
حقوقی دارد
عدنان نوروزي
و عادت ماهيانهاى زن عاشقانهتر میخوابد با تراكتور
قرمز اس
تا سالهای آزگار با اس
و یال شاهزادهای سپيد
و گاری مىكشد با درشكههای تریلی سرخ ترند زنها از آنجایی كه تراكتور تنفر از خانهى آبی دارد زنِ روانی خانه ایس
با دیوارهای خيان
آبی
با خلق و خوی آباژورى عنّابى كه خيانتىس
اتفاقى
در ابعاد اسكناس بيس
تومانی !
و خائنی كه تراكتورش را به اسكناس آبی برده بود شاهزادهایس كه دیگر چاپ نمیشود با تراكتور كه بيل هم ندارد حتی در اسكناسی دیگر زن عاشقانه میخوابد هنوز و در دویس
از آنجایی كه هنوز
تومانی تظاهرات میكند!
تراكتور
فایل شعر /شمارهی پنجم 56 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 57 /
مقدمه هر یكشمنبه و پنجشمنبه رأس ساع جلسمات شرك
17در سوپرگروه كالج شعر كارگاه شعر برگزار میشود .گاهی علی عبدالرضایی در این
میكند و به بررسی و ادی
شعرهایی كه در گروه پس
میشود میپردازد .كارگاه شعر این شماره مجله فایل
شمعر اختصاص دارد به متن پياده شده دوازده فایل صوتی علی عبدالرضایی كه در آن به ت ليل و ویرایش دوازده شعر پرداخته اس . پويان فرمانبر
فایل شعر /شمارهی پنجم 58 /
آن چيزی كه باعر میشمممود این دهان كِرم نخورد یا به
سميه ابراهيمي
عبارتی كِرم نریزد اما نگهبان این دهان كيس ؟
نگهبانِ بی عرضهای دارد این دهان
"و دندان قروچه میرود
هنوز كرم نخوردهایم
صف آرام نگرفته"
و دندان قروچه میرود صف آرام نگرفته
در اینگونمه شمممعرهما رفتمار چندواژگانی یا رفتار چند
اگر سرِ هر دس انداز ترمز نكند
خواسممتهای برای توليد معنای تازه میتواند بسمميار مثمر ثمر
چو میشود
باشد و دندان قروچه میرود كه بریزد چه چيز بریزد؟ كِرم
مثل دندان كرم خوردهای
بریزد به چه دليل؟ برای چه كسممی؟ برای آن كسممی كه
میكشد الیی
می خواهد به نگهبان دهان یورش ببرد آیا نگهبان دهان
تا خط اول
دندانها هسممتند؟! میتوان هم گف
همان راهداری
بله و هم گف
سممگِ
نگهبانِ دهان در اصممل دندانها هسممتند؛ به این صممورت كه
كه نمیرسد به خيابانها
اگر جسممی بخواهد وارد حلق شمود دندان به عنوان سگِ
و ما
نگهبان میتواند به آن حمله كند پس دندان میتواند این
كه تنها حومهایم
نقش را داشممته باشممد .حال جال
شدهایم ولو
اینجاسمم
كه همين
نگهبانِ دهان یعنی دندان كِرم میخورد .در اینجا زبان نيز
گودالی كندهایم
میتوانسم
تا استفرا مان كند این دهان و باز
نقشی داشته باشد كه اگر بخواهيم به آن نقشی
بدهيم به جای اینكه نقش زبان گوشممتی را به آن بدهيم
الی لبخندی
نقش زبان كلمات را میدهيم یعنی پای فعلها را به ميان
حوا بخوریم.
میكشيم.
نقد شعر
"و تنه میزند حرفی اضافه
این شمعر خودبسنده اس ؛ یعنی هم به بيرون و هم به متن
این فعلهای گاز گرفته"
اصممملی ارجام دارد .اینگونه متنها ویژگی خوبی دارند؛
چرا؟ چون ما در آن دهان زبان را داریم زبان اگر به گردش
یعنی متنی كه شممما بتوانيد با توجه به نشممانههایی كه در
درآیمد فرهنمگ هما بمه وجود خواهد آمد و فرهنگ هم
خودش تعریف میكند و همچنين نشممانههای بيرونی آن را تاویل كنيد.
"اگر سرِ هر دس انداز ترمز نكند
"نگهبانِ بی عرضهای دارد این دهان" در اینجا "نگهبان" همان سمگ نگهبان اس این دهان چيس ؟ "هنوز كرم نخوردهایم"
سرنوش
ماس .
چو میشود سگ نگهبان
مثل دندان كرم خوردهای میكشد الیی"
فایل شعر /شمارهی پنجم 59 /
كه اگر دندان نگهبان
باشممد و این در سمممكس اتفاق افتاد یعنی آدم هميشمممه
الیی در اینجا آن جای خالیِ اسمم
دهان باشممد میتواند از آن جای خالی نفوذ كرده دمار از
میخواس م
فاعل باشممد و ليلی چه در ایده و چه در عمل
روزگار زبان دربياورد.
زیر بار نمیرف .در نتيجه ليلی از آن فضمما جدا میشممود منتها آدم باالخره دچار نافرمانی شمممده و به زمين تبعيد
"تا خط اول
میشمود .درواقع ليلی فقط از این سيستم جدا شد كه بعدها
همان راهداری
لق
كه نمیرسد به خيابانها
تختخواب فرزند پسر تا هش
و ما
بيسم
كه تنها حومهایم
هسم
قضمميه این اسم
تا استفرا مان كند این دهان و باز
آن
كه خود ب ر مفصمل دارد .ولی اصل كه وقتی ليلی میرود سممپس آدم نزد خدا
رفته و گالیه میكند كه تنها مانده خدا حوا را به عنوان یك
الی لبخندیم
مطيع و یا یك بچه از دنده چو خود آدم به وجود میآورد
حوا بخوریم"
و فرض بر این اسم
در اینجا با نشانهسازی فضاسازی میشود؛ یعنی ربط دادن هوا خوردن به حوا خوردن (قورت دادن زن) یعنی چگونه میتوان حوا را خورد یا چگونه میتوان حوا را نابود كرد! فرهنگی كه در پشمم
حوا هس م
همان فرهنگیس م
نممابودی ليال شمممده ليال بمما آن عظمم
روشممنفكریس م
كه در تاریخ آمده اس م
كه اولين
كه با آدم متولد
میشمود و در زیبایی چيزی كم از آدم ندارد اما در معاشقه كردن نمیخواسم
نقش مفعول را بازی كند .ب ر بر سمر
این نبود كه خدا به ليال گفته كه (اكنون آن را به نام شميطان میشممناسممند) سممجده كن! خير! خدا خودش در انجيل و تورات میگوید من انسممان را زن و مرد آفریدم یعنی آدم جف شممان مثل هم بودند هر دو دارای عقل و شممبيه هم بودند درواقع آنها را برابر آفرید و اصل قضيه این بوده كه ليلی و آدم برابر بودند ولی در جایی میگوید آدم را هم زن و هم مرد آفریدم یعنی یك نفر كه ترنسممكشمموال بوده یعنی هم كير داشممته و هم كوس داشممته .به هر ترتي
ما
اول را میپذیریم؛ یعنی خدا دو نفر را سمماخته ليلی
و آدم كه جف شممان از ل ا زیبایی برابر بودند ولی ليلی نمیخواسم
روز قرار میدهند كه ليلی به اینها تجاوز نكند و از
هزار حكای
گودالی كندهایم
قرائ
روز و در تختخواب دختر تا
آنها جن به وجود نياورد و داسممتانهایی كه در پشمم
شدهایم ولو
موجم
شمميطان میگيرد كه یهودیها سممه اسممم اعظم را در
نقشمی منفعل داشته باشد نمیخواس
مطيع
كه حوا باید مطيع آدم باشد .این شعر
میخواهد در پایان حوا را قورت دهد در اصل زبان اس كه حوا را قورت میدهد؛ یعنی تنها این زبان اسم م
كه
می تواند با كنشمندی و فرهنگ سمممازی از پس سمممن زنسممتيزی بربياید .چون فقط حيطه زبان شممفاهی اسم
كه
میتواند متغير باشممد و تغيير كند و آنچه كه تغيير میكند فرهنگ را نيز تغيير میدهد و چون تنها زبان شمفاهی اس كه قدرت تغيير و تاثيرگذاری دارد به همين دليل فقط این زبان اس
كه میتواند عليه سن
یعنی سنتی كه در پش
قيام كند؛ سن
حوا اس .درواقع شما بدون توجه
خالق به زبان نمیتوانيد یك فمينيسم فمينيسممتی مجبور اس م
در اینجا
باشمميد یعنی شممعر
كه زبانی باشممد و از كاركرد زبانی
برخوردار باشممد .كسممی كه سممادهنویس اسمم میكند به هيچ عنوان نمیتواند فمينيس
سمماده فكر
باشد زیرا ادبيات
فمينيسممتی ادبيات آوانگارد زبانی خالق و دارای فرهنگ تازه اسم م
كه باید فرهنگ خاص خودش را توليد كند.
ادبياتی كه از تمام المانهای گذشممته تبعي تواند فمينيستی باشد.
كند هرگز نمی
فایل شعر /شمارهی پنجم 61 /
معنایی" اختصمماص دادهایم؟ بهخاطر اینكه بفهميم چگونه
مهدي صادقيان
میتوان در یك متن خالق نشمممانهگردانی كرد و چگونه میتوان از نشمانهها در راستای ساختار شعر كار كشيد؛ این خودش یك كالس آموزشمیسم .اینكه شما در یك متن
آقار قار قار
با توجه به سيستم دیونيزوسی یك شعر را مینویسيد و در
و این حلبی
( )rewritingبازنویسی شعر با كمك سيستم آپولونی آن را
دستانِ كودك را...
بازنویسی كنيد و بخشهایی از متن را حذف یا اضافه كنيد.
پش ِ هاجرِ همسایه باران میآید
در این شممعر بازنویسممی اتفاق نيفتاده یعنی ادی
و دم ِ خروسش را هر روز
نشممده اسم .چنانچه اگر ادی
چال میخورد
عنوان بهانهای برای طرح این مب ر قرار دهم و در اینباره
گُر گرفته زیرِ پشم
صمم ب
پيكِ روسی
كنم .ما برای اینكه بتوانيم یك بازنویسممیِ موفق
داشمته باشميم و به یك شمعر سماختمند برسيم و بتوانيم از
انگليسسسس برود كشكش را...
نشممانهها به صممورت خالق در متن كار بكشمميم اول باید
این بار
نشانههایی را كه وارد متن میكنيم شناسایی كنيم تا با توجه
"ممه رو"
به اسمتعداد نشمانهها ارتباجهایی را بينشان ایجاد كنيم .در
پوتين/آخ كه پرهایِ كال
این شمممعر گفتيم كه ما "آقا" را داریم و "قارقار" .آقا
كبوتر نمیشود سفيد...
تداعیگر آقا رهبر آقا پوتين و آقاهای دیگر ...چون جهان ما را آقاها و آقازادهها پر كردهاند! و هرچه ابله اس
نقد شعر مهدی صممادقيان مدتیس م
آقا شممده اسمم .در یك بخش هم شممما حل
كه شممعر میفرسممتد و با كالج
همكاری دارد ولی هنوز شمممعرش با اینكه تراشِ زیادی خورده و فرم بهتری پيدا كرده اسمم
و با اینكه دیگر از
استفاده نمیكند و ردی از تتابع اضافات در شعرش
دیده نمیشممود و حشممو هم ندارد هنوز بازیگردانِ خوبی نشممده .هنوز یك directorمتنی نيسمم ؛ یعنی از نشممانهها خوب كار نمیكشممد .در این شممعرها یك بازی زبانی به درسممتی انجام شممده اس م ؛ مثلن آوردن آقا و تبدیل آن به قارقار .اما نسب
بدل به
شمعر بسمميار بهتری میشممد .حاال میخواهم این شمعر را به
قطعهیِ شهدا
صمف
صممورت میگرف
شماعرانه
به تاویلهای مختلفی كه مثلن همين "قار"
میتواند داشته باشد به خوبی كار نشده اس .باید دید بين نشممانههای یك شممعر چگونه میتوان ارتباطی خالق پيدا كرد .اصممملن چرا ما در كالج جلسمممات متعددی را به "نشمانهشمناسی" و همچنين به "ساختارگرایی" و "ساختار
حلبچه را دارید و جنگ امروز در حل
بدل به و حلبی و
را .حاال باید دید
"دستان كودك" در اینجا چه نقشی دارند! به هرحال ما در حل
و مناطق جنگی كودكانی را داریم كه قربانی شممدهاند.
اما در سممطر بعدی (پشم
هاجر همسممایه باران میآید) كه
كلمهی هاجر آمده آن كودك میتواند با هاجر ارتباج داشته باشممد .چون كودك همان اسممماعيل مظلوم میتواند باشممد (پسمر هاجر) .هرچند اگر قصمدمان آوردن داسممتان هاجر و اسمماعيل و اینهاسم
باید از آن داستان تعبير خودمان را
داشمته باشميم و با منطق داسمتانی انسمانی همخوانی داشته باشممد (بدون در نظر آوردن خرافهی الهام غيبی و )...هاجر یك برده بوده اسم .یك زن سمياه و كنيزی كه از بين زنان مصمری كه آمده بودند مورد پسمند ابراهيم واقع میشود و چون زیبا بوده ابراهيم كه مردی كهنسمممال بوده با او نزدیكی میكند و از هاجر صمماح
فرزندی میشممود و
فایل شعر /شمارهی پنجم 61 /
بعد از این همه سممال انتظار پدر شممدن توجه
ابراهيم بوده برود و به كعبه برسممد .اینها كه گفتم فقط
طبيعیس م
ویژهای به زن و فرزند داشممته باشممد .از سمموی دیگر سمماره
پيشممنهادهاییس م
برای نشممانهگردانی كه ما چه طرحی را
(زن اول ابراهيم) حسممممادتش برانگيختممه می شمممود .در
می توانيم در شمممعر پياده كنيم .و اما در ادامه ی شمممعر
داسممتانهای مذهبی آمده كه خدا تصممميم میگيرد او را با
میخوانيم:
قربانی كردن فرزندش مورد آزمایش الهی قرار دهد! اما داسممتان طبق منطق من به این صممورت اس م
كه ابراهيم
و حسادت ساره را نسب
به هاجر و
عاشق ساره بوده اس
اسممماعيل میبيند و طبق خواسممتهی سمماره تصممميم به قتل فرزند میگيرد .اما قبل از انجام این عمل سمماره منصممرف میشمود و پيشمنهاد میكند كه به جای كشتن او ابراهيم آن دو را از جلوی چشممممان او دور كند و به م ل دیگری هجرت بدهد .سممپس ابراهيم آن دو را به مكه میبرد و در آنجا خانهی كعبه را میسممازد .حاال طبق آن داسممتانهای مذهبی آنجا كه ابراهيم آن دو را رها میكند اسممماعيل تشمممنه اسم م
و هاجر بين دو كوه صمممفا و مروه را در
جسم وجوی آب میدود .بعد ناگهان چشممهای میجوشد و اسمماعيل را سميراب میكند .حاال در اینجا ما یك سری اسامی داریم كه در نشانهگردانی میتوان از آن بهره جس . مثلن ما میتوانيم اسممماعيليان را داشممته باشميم از هاجر به مهاجرت و مهاجران برسمميم و آوارگی دوازده ميليون نفر؛ یعنی هاجر در اینجا یك نشمممانه اسممم
برای آوارگی
ميليونها انسان كه از سوریه در سراسر جهان آواره شدند و یا جایی كه سيصد هزار نفر انسان میميرند و برای به دس آوردن یمك خرابمه اینهممه پمایكوبی می كننمد .همه جا نوشمتهاند حل
آزاد شده اس .درحالیكه حل
نابود شده
و اصملن وجود ندارد كه آزاد شمود .هر شمهری نشانههایی مانند خانهها و خيابانها و سممماختمانهایی دارد كه با آن شمناخته میشمود اما در حل ندارد تنها یك م ل برای زیسم برای جنگ بوده اسم
یك خانهی سالم هم وجود اس .درواقع یك مكان
و در اصمل سنگرهایی بوده كه آزاد
شده .ما اینجا یك برهوت داریم یعنی در حل
یك كعبه
را هم داریم. جایی كه هاجر به آنجا پناه آورده و یا از آنجا میخواهد مهاجرت كند؛ یعنی از سموریه كه سممرزمين موعود سمماره و
"پش
هاجرِ همسایه باران میآید
و دم
خروسش را هر روز
چال میخورد قطعهی شهدا" در اینجا قطعهی شمهدا میتواند شمهدای سوریه باشد و یا اینكه همان خانهی كعبه باشممد .خانهی كعبهای كه ابراهيم برای هاجر و اسممماعيل میسممازد .درواقع آن دو را در آن زنده بهگور میكند یعنی آنها را در آنجا شممهيد میكند. چون در آن بيابان بی آب و علف رها كردن یك زن و یك بچهی كوچك اصمملن كار مناسممبی نبوده اسمم اینكه كت
دینی و قرآن این مساله را مشي
و جال
الهی مینامند.
خالصممه اینكه ابراهيم آن دو را در كنار كعبه رها میكند و به سوی ساره بازمیگردد .حاال ما در این شهر درواقع یك گورسممتان داریم كه نامش را میگذارند "قطعهی شممهدا" و اگر اسمماعيل هم به دسم
ابراهيم كشمته میشد شهيد راه
خدا نام میگرف . و در ادامهی شعر داریم: "گُر گرفته زیر پشم" در اینجا پشمم هم اشمارهای به دنيای اسالم اس از نشمانهها و نمادهایش ریش و پشمم اس
كه یكی
و هم میتواند
اشمارهای به پشمم گوسمفندان ابراهيم باشمد .گوسفندانی كه نماد مردم زیر سمميطرهی حاكمانی در هيات شممبان بودهاند. چوپمان همایی كمه هميشمممه از حمای
همين مردم دا
میشمممدهاند و گر میگرفتهاند .كسمممانی كه با پوتينها و انگليسمممیها مشمممروب میخورند و پيك میزنند .آن دُم خروسِ باال آمده هم اگر هوشگردانی كنيد درواقع همان دليلیسم
كه هميشمه هویدا میشود .در ادامه هم اشارهای
میشممود به ضممربالمثل "اون ممه رو لولو برد" سممخن
فایل شعر /شمارهی پنجم 62 /
مشمهور احمدی نژاد كه در اینجا مشمخص میشود كه آن ممه را "پوتين" برده اس .و در ادامه: "پوتين /آخ كه پرهای كال كبوتر نمیشود سفيد" و حاال این پرهای كالغی كه قارقارش را در ابتدای شممعر شممنيدیم در انتهای شممعر میگوید كه ای كاش به پرندهی سفيد صلح بدل میشد. متن از نشممانههایی كه میآورد اصمملن كار نمیكشممد؛ مثلن تبدیل آقا به قارقار در ابتدای شممعر میتواند در ادامه بدل به غار افالطونی شود و دربارهی آن ص ب
كند كه چگونه
این سمن های اسالمی گير كرده در غار افالطونند و هنوز نتوانسممتهاند خود را از آن غار نجات دهند .هنوز هم از صمملح و جنگ و بودن تاویلهای سممنتی دارند و در این غای
بزرگ یعنی "نيسممتی" در این زندگی كه چيزی جز
"بهانه" نيسممم
چگونه اینها دليلی برای "بودن" پيدا
نمیكنند. اگر ما به تمام این مباحر اشممراف داشممته باشمميم میتوانيم نشمانهها را در شمعر خود بهتر بسط دهيم .این شعر از این جه
كمكی به ما نمیكند كه شاعر اطالعات و دانش الزم
برای انتقال مفاهيم را ندارد .نشمممانهها خوب وارد شمممعر میشمموند ولی چيدمان درسممتی ندارند .سممطرهایی كه باید ميان اینهمه حرف ارتباج ایجاد میكردند وجود ندارند. خيلیها میآیند و اینها را در شممعرشممان توضمميح میدهند. شمعر م ل توضميح نيسم تختخوابیسم
بلكه م ل هوش اس .شعر
كه كلمات باید در آن عشممقبازی كنند .این
عشمقبازی بدون توضيح و اطوار اس .این عشق بازی را actكلممات تعریف میكند كه همان نوم چينش كلمات اسمم ؛ یعنی اگر ما اینجا اشممارهای به افالطون یا كعبه و دیگر اشمارات داشتيم و آنها را در متن چرخ میدادیم در آن صمورت یك متن متعالی داشتيم .اینها پيشنهادهایی بود كه از ل ا نشممانهگردانی میتوانسممتم به دوس م بدهم.
شمماعرم
فایل شعر /شمارهی پنجم 63 /
ايوب مرداني
باید زودتر برگردم را...
و عكس
تازه شش صبح اس ساع
دقيقن شش صبح
ول كن
باید سيگاری بكشم
نيس
نقد شعر
آمدهام سيگاری نكشم از سوراخی كه در ریهام دری باز كرده در ساعتی كه در پنج بود ترك رفته
اگر در زندگی به اطرافتان توجه كنيد مشاهده میكنيد كه همه آمدهاند تا كاری بكنند همه كوشش میكنند كه بی ثمر نباشممند اما اگر درسمم
نگاه كنيد متوجه میشمموید كه
هيچكدام از آنها در واقع هيچ كاری انجام نمیدهند؛ یعنی را همهی اطرافيان شما دارند طی میكنند و
برعكس ماندهام
یك سير بطال
كه از دورش
به آن دلخوش بوده این بطال
كسی را هی صدا
اجتماعی كردند و با آن خرسممند هسمتند و لذت میبرند كه
را بدل به جامعه و اخالق
نجاتم دهد را
از تمدن برخوردارند و اصول شهروندی را رعای
از تراس دود شدهام باال
همهی كارمندان و كارگران و بخشهایی كه قشممر متوسممط
به من كسی نرفته توی كجا
جامعه را تشممكيل میدهند آدمهایی هسممتند كه هيچ هدفی
كجا را خواب ببينم حاال
ندارند درواقع طبقهی متوسممط در هر جامعهای اسمماسممن
چيزی هس
كه برندارم از یخچال؟
فاعل هيچ انقالب و تغييری نبوده هميشه طبقهی فرودس به تنگ آمده و طبقهی فرادس
نزدیك به هش
میكنند.
چون فرص
مطالعه داشته
صبح نيس
فكر كرده اسمم .حاال در این بههم ریختگی انگار شمماعر
دوشی وا كردهام از سقف
میخواهد كه متوسممط نباشممد شمماعر میخواهد كاری نكند
كف كردهام بيرون
پس شعر را با یك انكار شروم میكند:
بچههای آن پایين دارند دور ميدانی از برفك میميرند از آزادی نزدهام بيرون با موهام اگر نيستی لخ
بيایم جایی
و دو تا شلوار بپوشم هردو رنگی
آمدهام سيگاری نكشم" اینكه ما میخواهيم با نهی كاری بكنيم با شممعار اینكه ما میخواهيم هيچ نكنيم و با نيهليسممم این حجم را پر بكنيم زیباسممم ؛ یعنی به نظر من نيهيليسمممم متعالی و خالق نيهليسمممیس م
كه در بی معنایی گير نمیكند بلكه سممعی
میكند معنایی تازه بيافریند در واقع یك نيهليسممم متعالی
كه تا سركار سيگار و مربا دارم عجلهای نيس
"ساع
دقيقن شش صبح نيس
الی دوپام
نيهليسمممی نيسم بيهودهس م
كه بگوید :اوكی چيزی نيسم
همه چی
و باید مرد .درواقع اگر به درك بی معنایی و به
فایل شعر /شمارهی پنجم 64 /
درك هيچی نمیرسد باید این خط عمر را یك خط شانس
نهی كردن شمممعر را جلو ببرد و ببيند در نهای
در نظر بگيرد و سمعی كند در این شانسی كه دارد خالقي
میرسد.
ایجاد كند .سعی كند در این بی معنایی مطلق و هيچ بزرگ
شماعر تكنيك را به خوبی تشخيص داده اس
معنایی تازه توليد كند .خيلیها سمعی میكنند عهدی داشته
به درسممتی اجرا نمیكند و سممطرهای بيهوده زیادی میآورد
باشمند و با تصور اینكه نجات دهنده خودشان هستند و به
كه اصلن به كار شعر نمیآید .این شعر میتواند شعر مهم و
میزنند حاال كسمی
خالقی باشممد اگر با همين تكنيك جلو برود؛ یعنی حتا یك
به واكنش و فعالي
كار میآیند دسم
كه به هيچكدام اعتقادی ندارد سعی میكند با استفاده از بی معنایی به معنایی تازه برسممد اینجاسمم
كه با یك نهی
مواجه میشویم؛ یعنی میگوید: ساع
ولی شعر را
سطر هم بيهوده نباشد. پيشممنهاد میكنم به شمماعر كه این شممعر را تكنيكیتر كند با تفكر به اینكه ما قرار اس م
دقيقن شش صبح نيس /آمدهام سيگاری نكشم
به كجا
قرار اس
با افعالی كه خواجه هسممتند و
كه نكنند بكنيم .این خيلی مهم اس
كه ما وقتی
من فكر میكنم كه در تكنيك این شمعر باید فضای منفی و
ادعایی نداریم خودی نشممان دهيم و بكنيم در شممعر باید
نهی را آنقدر موكد كنيم تا جواب دهد؛ یعنی شمممعری
عملِ كردن را به درستی انجام دهيم با همان گاردی كه قبلن
بسمازیم با فرم هيچ! كه این هيچ را با فرم نهی پيش ببریم و
در مورد آن حرف زدهام همان سمممكس تانترایی؛ در این
ببينيم كه به كجا خواهيم رسمميد پس باید تمام سممطرهای
سممكس همه چيز دچار تعليق میشممود و شممما به ارگاسممم
اضافی شعر را كنار بگذاریم این پيشنهاد من به شاعر اس .
نمیرسميد .شمما در این سكس همه چيز را در خالء دچار
"چيزی هس
كه برندارم از یخچال؟" در واقع چنين سطرهایی باید مركز شعر
این سمطر زیباس
قرار گيرند و سمطرهای دیگر حذف شوند چون هيچ نقشی در شعر ایفا نمیكنند. "نزدیك به هش این سطر زیباس
نباید حذف شود.
"دوشی وا كردهام از سقف
قرار دهد و در كلِ شمعر پخش كند تا به نتيجه برسمد حاال
"تازه شش صبح اس
دارند دور ميدانی از برفك" شاعر دقيقن باید این سطرها را با انفعال نشان دهد؛ یعنی به منفی درآورد مثلن:
و هنوز شممش صممبح اسمم
و همه این
اتفاقات را شمماعر فكر میكرده یا ممكن اسمم
یك صممبح
دیگر باشمد .این تفكر كار شماعر اسم
و این تكنيك اس
كه كار را پيش میبرد و باید برای این تكنيك ارزش قائل شممویم این چيزی اس م
كه در شممعر فارسممی دیگر وجود
ندارد؛ یعنی ما درواقع در شمعر فارسی شاعر نداریم لمپن
ایستادهام"
شماعر درواقع میخواهد از سمماع
ول كن
باید سيگاری بكشم"
كردن بوده اسمم
بچههای آن پایين
صبح برسد كه بهتر اس
تكنيك منفیگردانی را به عنوان یك تم شعری مورد استفاده
این پایان خوب اس م ؛ یعنی در واقع شمماعر در حال تخيل
كف كردهام بيرون
"زیر دوشی كه نيس
این تعليقها شمما به شمهود شعری میرسيد .شاعر باید این
به سطر آخر توجه كنيم:
صبح نيس "
حال
تعليق میكنيد و این تعليق باعر ایجاد تفكر میشممود و با
شممش صمبح به هشم
با یك فضای نهی با یك انفعال و
شماعر داریم ترانهسرا نداریم لمپن ترانهسرا داریم .اساسن همهی اینها برای اینكه كاری بكنند هيچ كاری نمیكنند؛ یعنی شممما در انوام ترانهها و شممعرهایی كه میبينيد چيز
فایل شعر /شمارهی پنجم 65 /
تازهای برایتان وجود ندارد .دقيقن وقتی میخواهند تفكری را تزریق كنند و یا شعری سياسی بنویسند همه آن چيزهایی را كه خود مردم هم میدانند بازگو میكنند؛ یعنی در تمام غزلهایی كه نوشته میشود حتا غزلهایی كه خيلی رادیكال هسممتند تمام آن چيزهایی گفته میشممود كه خود مردم هم می داننمد و بمه مردم هرگز چيز تازه ای داده نمی شمممود. سينماگران ما هم همين كار را میكنند .سينماگران متعالی ما در اصممل كاری نكردهاند همهی آن چيزهایی كه در جامعه وجود دارد را به صورت ریز ریز به مخاط
نشان میدهند
و از بس در بخش سمينما شاهد انبوه لمپنها هستيم درواقع در آنجما هيچكس فكر نمی كند هيچكس كاری نمی كند پس شممما بهتر اس م
سممعی نكنيد كاری بكنيد و به خاطر
اینكه لمپن نباشيد سعی كنيد هيچ كاری نكنيد و این اتفاقی اس م
اتفاق بيفتد؛
كه در شممعر ایوب مردانی ممكن اس م
یعنی عمد داشممتن به اینكه من نمیخواهم مثل شممما لمپن باشمم؛ من لمپن نيستم؛ من نمیخواهم یك پس
بگذارم و
هزاران الیك بخورد من میخواهم پنج نفر همراه من فكر كنند و مرا بفهمند پس باید سمعی كند كه فرق داشته باشد این جنبشمیسم
كه كالج شعر باید روی آن حساس باشد؛
اینكه ما چگونه میتوانيم لمپن نباشيم .مقصود من از لمپن تعریفی نيس
كه در گذشته انجام شده اس
و یا مربوج به
امثال شمممعبان بی مخ باشمممد درواقع منظور من از لمپن روشمنفكرهاییسم
كه قبلن به عنوان روشمنفكران شعاری
مطرح كردم و اینها كسانی هستند كه هيچ كاری نمیكنند هيچ قدمی رو به جلو برنمیدارند و مدام پش م
سممر مردم
هسمتند كه وحشمتناك اس .همه دارند كاری میكنند ولی درواقع هيچ كاری نمیكنند .شاعر برای اینكه شعرش دچار این اتفاق نشمود باید نشمان دهد كه دچار ادا و اطوار نشده اسمم
درواقع كاری نكند و ما برای اینكه نشممان دهيم
هستيم باید نشان دهيم كه هيچی نيستيم.
.
فایل شعر /شمارهی پنجم 66 /
نقد شعر
عدنان نوروزي "دالی كه بر سر دارم با انگش
دالی كه بر سر دارم با انگش
اشارهای كه ندارم
نمیپرد! انگشتی كه فقط به درد نشان دادن جای خالی تو میخورد؛ بگو این تابستان را در چمدانم چه كنم؟ جایی كه تو نيستی مكعبی سياه اس
كه هی بزرگتر میشود
باید همهی تاریكیها را به یك نقطه بدوزم و نقطه را روی بلوزت و همينطور كه بلوزت بزرگتر میشود... همهی دنيا را بگيرم آنگاه كه از من دور میشوی... دور از چشمان در چمدانی كه به همراه داری باد میكنم همزمان با انفجار آدامس بادكنكی میتركم!
و تو خون روی ل های
را كه منم
با یك دستمال كاغذی سفيد پاك میكنی!
نمیپرد!" این "دال" اگر منظور دالی هسم
كه كُنشی ( )actدارد در
مقابل مدلول بيرونی یعنی دالی كه در این شممعر و در س مر راوی هسمم
مابهازای بيرونی ندارد و شمماعر قصممد دارد
شمعری بگوید كه ارجام به داخل داشمته باشد زیباس .اما "در سممر دارم" درس م
اس م
منظور سالوادور دالی اس هم نادرس
بلوزت را در آغوشم
روی ل های
اشارهای كه ندارم
نه "بر سممر دارم" حتا اگر
و قصد آوردن چيزی از اوس
اس .
"انگشمممتی كه فقط به درد نشمممان دادن جای خالی تو میخورد" این سطر نثر اس .پيروی كردن از منطق مستقيم نثر اس . این بيان میتوانس
بيان شعری داشته باشد .در اینجا شعر
دچار لغزش اس ؛ یعنی از همان فرهنگ من ط ضد شعری تبعي
میكند چيزی كه نامش را شمعر ساده میگذارند اما
فقط یك جور فرص طلبی (اپورتونيسم) اس
همان لُمپن
شاعر. در دو سه سطر اول شاهد برخورد خالق هستيم برخوردی تأویلگر .به همان "دال" در سطر اول میتوان ابعاد مختلف داد چراكمه مخاط
را برای فكر كردن آزاد می گذارد و
پروسممهی تفكر را در مخاط
كليد میزند اما بالفاصممله در
سمطر چهارم آدرس مسمتقيم داده میشمود به وسيله نثر نه شعر. ما در شممعر این نوم برخورد نثرگونه را نداریم كمااینكه تمام شعر فارسی اینگونه شده اس .ناشرهایی ساختند كه با تبليغات كتابهای مفتضممح را به چاپ دهم برسممانند درواقع همان چاپ اول شامل چهار چاپ اس ؛ مثلن 711 نسممخه كتاب چاپ میكنند 111نسممخه اول را چاپ اول 111نسممخهی دوم را چاپ دوم الی چاپ پنجم دهم و. ... در این كار با اسممتفاده از تبليغات و ژورناليسممتی كه همراه
فایل شعر /شمارهی پنجم 67 /
دارند این چرندیات را به خورد مردم میدهند .مردم هم غمافمل از واقعيم
به چاپ چندم كتاب نگاه می كنند و
شممبه پولدار شمموند این قضمميه شممدنی اسم
همانطور كه
میبينيم هشممتاد درصممد از كسممانی كه طبقهی باالدسمم
مجذوب میشمموند در حالیكه فقط نثر اس م .شمماعری كه
جامعهی ایران را تشمممكيل می دهند همين تازه به دوران
كه با یك فعل و با یك تم
رسميدهها هسمتند كسانی كه یك ساله پولدار شدهاند آقای
فارسممی بلد نباشممد بلد نيس م
بازی كند (اصمملن نمیداند تم چيس م ) .زمانی كه با اینها
دكتر شدهاند.
مصمماحبه میكنند احسمماس میكنيد كه یك بیسممواد یك
باید توجه كرد كه در شممعر هم چنين اتفاقی دارد میافتد.
كسممی كه در عمر خود چهار
كه "انگشتی كه فقط به درد نشان
لُمپن دهان باز كرده اسمم
دادن جای خالی تو میخورد"؛ این نثر اس .حداقل باید با
كتاب هم نخوانده اس . در ایران دارند مد میكنند كه هنرمند كسمیس اسم
شماعر كسمیسم
كه بیسواد اس
كه بیسواد حرف سياسی
میزند .از هزاران تمهيد اسممتفاده میكنند كه همه چيز را به قهقرا بكشمند حتا در نوم آدم سمياسمی در نوم شاعری كه میخواهد كار رادیكال یا آوانگارد انجام دهد آن شخص را با كارها و مسممائل دیگر درگير میكنند .قصممد دارند مطرح شمدن آن شمخص را به واسطهی مسائل دیگر جلوه دهند. همهی این مسمائل فضای هرزیس
كه موج
لُمپنسازی
میشممود؛ خوانندهی لُمپن شمماعر لُمپن و ....در لُمپنيسممم مسمالهای كه مهم اسم بلكه قرار اسمم
قرار نيسم
كه كسی چيزی نداند
هر كس به مقدار كم بداند .كمی مسممتعد
باشد كمی شاعر خوبی باشد كمی نویسندهی خوبی باشد كمی بازیگر خوبی باشمممد از طریق هزاران تریبون این شمخص را عَلَم میكنند و آنقدر اسمی را تكرار میكنند تا شمخصيتی به وجود بياید .كسانی كه تيتر میشوند برجسته میشموند و دیگران تصمور میكنند كه راه درس
این اس
در صمورتی كه این مسماله سمط یسمازی و باله سازی اسم .سمرطان فرهنگ معاصر باله دارد پشمم
اس .باله
امكان
صممدای خود شممخص باشممد میتواند زیر
چادرنماز مادر باشممد میتواند خواهر شممخص و خانوادهی او باشمممد اینها دشممممن بزرگ هسمممتند كه در كنار ما ایسممتادهاند .باله
میتواند همان خواننده شمماعر منتقد
رهبر دلخواه شممخص باشممد كه میتوانند حامالن باله باشند. این باله
پس اینطور نباید نوش
نشانههایی دارد؛ یكی از آنها ساده گرفتن قضيه
اس .همه میخواهند بی هيچ تالشی به مقصد برسند یك
نثر شماعرانه نوشم
حسمی نوشم
و كشفی در آن اتفاق
بيفتد. "بگو این تابستان را در چمدانم چه كنم؟" این شممعر سممانتیمانتال نيسمم
اما از تمام مختصممات آن
استفاده میكند. یكی دیگر از سمرطانهای شمعر معاصر استفاده از بيانهای تخاطبیسمم .شمماعر زمانی كه كم میآورد از آن اسممتفاده میكند؛ به طور نمونه؛ آخ ریرا ای تو و... شمعر معاصمر فارسمی یك "تویی" دارد كه شعر فارسی را نابود كرد بهطوری كه زاویهی دید هر شمماعر فارسممی در شمممعرش همواره متكلمالوحدهای اسمم صم ب
میكند .این "تو" اغل
كه با یك "تو"
خود شماعر اس .درواقع
اینها دچار خودشميفتگی (نارسميسمم) هستند .در آینه نگاه میكنند به خودشان میگویند تو و این تو میشود معشوق دجال دشممممن دژخيم یاور برادر و ...این تو میتواند هرجور نقشممی را بگيرد؛ این سممادهسممازی اس م
این بيان
تخاطبی مرض اس .كمتر میتوان دید در یك شعر خوب زاویهی دید از نگاه یك دوربين باشممد دوربين بر شممانهی مخاط
و یا بر شمانهی شیء گذاشته شود .در زاویهی دید
دانای كل هم میتوان دید یك "تویی" وجود دارد توی سانتیمانتال .این سادهسازی شعر و شاعر را به سطح میبرد كه مخاط
در وهلهی اول متوجه میشمود كه شماعر قصد
دارد چه چيزی را بگوید. "بگو این تابستان را در چمدانم چه كنم؟
فایل شعر /شمارهی پنجم 68 /
جایی كه تو نيستی مكعبی سياه اس
به این نثرها هارمونی بدهيد .با برخورد همزمانی و اسممتفاده از زبان م اوره میتوان بهترین كُنشها را در شممعر خود
كه هی بزرگتر میشود
باید همهی تاریكیها را به یك نقطه بدوزم
داش .
و نقطه را روی بلوزت
من در كل با درون شمممعر عدنان موافقم اما نوم فرهنگ
بلوزت را در آغوشم
سمطرسمازی این شمعر من ط اس ؛ این سطرسازی مستقيم
و همينطور كه بلوزت بزرگتر میشود...
اسم ؛ یعنی هيچ اتفاقی در سميسمتم همنشمينی و جانشينی
همهی دنيا را بگيرم
زبانش نمیافتد.
آنگاه كه از من دور میشوی... دور از چشمان در چمدانی كه به همراه داری باد میكنم همزمان با انفجار آدامس بادكنكی روی ل های
میتركم!
و تو خون روی ل های
را كه منم
با یك دستمال كاغذی سفيد پاك میكنی!" بيان این شممعر سممانتیمانتال اس م نيس
اما تم آن سممانتیمانتال
شاهد تخيل و تمركز هستيم اما بيان شعری نيس ؛
شمعر در زبان اتفاق نمیافتد .این قسمم
شمعر در توضيح
اتفاق میافتد؛ توضي ی شاعرانه. پيشنهاد من به عدنان نوروزی این اس دس
كه زبان را در شعر
كم نگيرد.
بعضمی از شماعران كه معروف به شماعران زبانی هستند اما درواقع با زبان فارسمی آشمنا نيستند و طوری از آن استفاده میكنند گویی تازه این زبان را یاد گرفتهاند .نقش زبان در شعر را نباید با شعر اینها اشتباه گرف .درواقع شعر اینها یك پيششعر اس
كه در اجرا موفق عمل نمیكند.
شماعر ناگزیر اس
كه زبان را بشناسد .برای آشنایی با زبان
فارسممی باید ادبيات كالسمميك فارسممی را شممناخ ؛ بهطور نمونه باید دانسم
كه نثر دورهی قاجار چه خصميصههایی
دارد نثر بهار را باید شناخ
نثر قائم مقام را باید شناخ .
این نثرها خود شممعرند .وقتی این مسممير را طی كردید و پتانسميل آنها را شناختيد هنگام نوشتن شعر آزاد میتوانيد
فایل شعر /شمارهی پنجم 69 /
عارف حسيني
مزار شریف :شهری در افغانستان تمام كبوترها در این شهر كه كبوترهای رنگی هم در
سفيد هستند اعتقاد بر این اس این شهر سفيد میشوند.
بند امير :سدی طبيعی در شهر باميان افغانستان
"بیخوابی" میرود توی جلدم
خواب سخ
مثل مهری رو شناسنامهام مهاجر كه باشی از خودت تبعيدی به همه جا لندن تهران ملبورن...
عارف حسمينی یكی از رفقای افغانسمتانی ما در كالج اس . عارف در این پنج ماه بسيار پيشرف
كرده اس .
با توجه به شعرهایی كه روزهای اول از او دیده بودیم و از زبمان آركمائيمك برخوردار بود ناگهان میبينيم كه قرائ عارف از زبان در شممعرش تغيير كرده و به خودش نزدیك شمده اسم
بهطوری كه در این شمعر موارد ملموس زیر را
درمییابيم؛ زندگی روزمره برخوردش با تبعيد مهاجرت
نگاه میكنم
كار زمان كه بر او سمخ
نگاه میكند
در نظر گرفته برای اینكه خودش را بنویسد هموطنانش را
كالغی روی سيم برق
مینویسد از مزارشریف میگوید و... مزارشریف شهری اس
برق از آن دوردس ماهيان پش
میآید سد را كسی
آزاد نمیكند
گرفته سيمان را مثل خردهشيشه
كه مسلمانان بسياری در آن زندگی
میكنند و اعتقاد دارند كه مزار علیابن ابیطال و از چنان هالهای برخوردار اس
آنجاس م
كه فكر میكنند اگر كبوتر
رنگی وارد آن شهر شود سفيد میشود .عارف نگاه تازهای دارد و با آن نگاه دوآليسممتی -نگاههای خير و شممری م
هنوز نشخوار میكنم
میخواهد برخورد كند.
خردهشيشهها را
رویكردها متفاوت اسمم .در واقع آنها كبوترها را سممفيد
سيمانهای قدبلند
میخواهند و نماد صمملح قرار میدهند .هرچند سممفيد یك
هر روز كشتار میكنند
رنگ نيسم
طيفی از رنگ هاس
روزهایم
رنگ نيسمم
بلكه رنگ زمينهی هسممتیسمم ؛ م ل دِفرمه
به ش
كه میرسم
شمدن رنگها كه ب ثی علمی اسم
برعكس سياه كه اصلن و قصد ندارم وارد این
كالغی در سرم به خواب نمیرود
ب ر بشمموم اما در قسممم
نمیرود به مزارشریف*
خُردهشمميشممه و سمميمان صمم ب
كه سفيد شود
ناخودآگاه یك رویكرد علمی دارد .نوم سمميليكاتی كه در
"بند امير"* پاره نمیشود شاید ماهيان بسياری آزاد شوند.
سيمان هس
دیگر هم كه در مورد ارتباج میشممود شمماعر بهطور
در شيشه هم هس .
مشكل این شعر كه در نثر عارف هم مشهود اس
كم دقتی
كمبود وق
و سممریع
به منطق زبان اس م
شمماید به عل
نوشتن باشد كه توجيهپذیر نيس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 71 /
"خواب سخ
متنی هم ارجام دارد كه عدهای به خاطر عقایدشممان مدام
میرود توی جلدم
مثل مهری رو شناسنامهام" "رو" با زبانی كه اسممتفاده شممده اس م
ناهمخوانی دارد .با
كمی جابجایی میتوان بهتر نوش :
در این حال
اما دریا نيس
مدنظر شاعر ایجاد
میشود.
خردهشيشهها را سيمانهای قدبلند هر روز كشتار میكنند
"مهاجر كه باشی
روزهایم"
از خودت تبعيدی
این قسم
به همه جا
تصویری از زندگی یك كارگر اس .قسمتی كه
لندن تهران ملبورن"...
جذابي
دارد.
با گفتن "از خودت تبعيدی" دیگر نيازی به آوردن "به همه
"به ش
كه میرسم
جا" نيس م
و خودش كفای
هجای كوتاه پشمم
میكند .از طرفی آوردن سممه
سممر هم ل ن را از شممعر میگيرد.
پيشنهاد: "مهاجر كه باشی
نمیرود به مزارشریف كه سفيد شود"
شعر گرفته .آدرس مستقيم دادن به وسيلهی "به" "بهسوی"
لندن تهران ملبورن"...
و ...در نثر در زبان داستان و جایی كه زبان صِرفن به مثابه یك وسيلهی انتقال معنا در نظر گرفته میشود كاركرد دارد
"نگاه میكنم
نه در شممعر .در شممعر باید با زبان بازی كرد و خصممل
نگاه میكند
چندواژگانی و برخورد چندتأویلی را در آن به وجود آورد.
كالغی روی سيم برق
درواقع شمممعر گسمممترش مییمابد و به یك تاویل بسمممنده
برق از آن دوردس
نمیكند.
میآید
"نمیرود مزارشریف
سد را كسی
كه سفيد"
آزاد نمیكند" در قسم
كالغی در سرم به خواب نمیرود
اسمتفاده از "به" در "نمیرود به مزارشریف" هارمونی را از
از خودت تبعيدی
ماهيان پش
ماهی پش
سد دریا را ندیده اس
"هنوز نشخوار میكنم
میرود خواب توی جلدم" تأكيد بيشمتری بر قسم
اسم
و
چيزی از آن نمیداند.
"مثل مهر در شناسنامه سخ
پشم
سمد میمانند مدام ماهی زندانی هسمتند .سد بزرگ
دارای دو معنی اسم :به مزارشریف نمیرود و اینكه خودِ
"ماهيان پش
سد را كسی /آزاد نمیكند" مفهوم
به شممدت در آن وجود دارد و به بيان شممعر نزدیك شممده اس .در این قسم
بدون اینكه از تبعيد حرف بزند به آن
اشماره میكند پشم
سد ماندن یك عده را از من تبعيدی
گرفته تا او و همه را شممامل میشممود .این به یك رویكرد
مزارشریف نمیرود. نمیتوان زبان شممعر را عوض كرد و در روابط همنشممينی و جانشينی زبان در شعر دستی نبرد. "بند امير پاره نمیشود
فایل شعر /شمارهی پنجم 71 /
شاید ماهيان بسياری
برق
آزاد شوند"
از آن دوردس استفاده از بند پاره كردن در كنار
در سمطر اول این قسم
ماهيان پش
میآید سد را كسی آزاد نمیكند
معنای مستقيم آن چندتأویلی را به وجود آورده اس .
هنوز نشخوار میكنم
اتفاقی كه باید در شمممعر بيفتد و عارف به آن توجه كند
خردهشيشهها را
ل نپردازی اسم
كه نسمب
به شعرهای قبل بهتر شده اما
هنوز جای كار دارد. این شمعر ملموس اسم
سيمانهای قدبلند هر روز كشتار میكنند
و مخاط ِ آن پی میبرد كه شاعر
تجربههای خود را مینویسمد .نگاه دردمند و هوشمندی در شاعر وجود دارد دید بسيار روشنفكرانهای در او هس
كه
روزهایم به ش
كه میرسم
كالغی در سرم به خواب نمیرود
برعكس روشمنفكران خاورميانه مطلقن نشانهای از لُمپنيسم
نمیرود مزارشریف
در آن وجود ندارد .شماعری مثل عارف باید قد بكشد و به
كه سفيد...
نكاتی كه گفته شمممد توجه كند؛ به برخوردهای زبانی به جزئيات زبانی در حيطه تصویرپردازی و روابط همنشينی و جانشمينی كه در سمطرهای شمعر هس .زبان در شعر باید درونی شمود بدون بَزك و آرایش .زبان نباید تصمنعی باشد باید مال خود شاعر باشد. به اعتقاد من عارف سممریع به این جایگاه میرسممد چراكه وق
برایش گرانبهاس
و جاهطلبی در درون اوس .
ويرايش "بی خوابی" مثل مهری در شناسنامهام سخ
میرود خواب توی جلدم
مهاجر كه باشی از خودت تبعيدی لندن تهران ملبورن... نگاه میكنم نگاه میكند كالغی روی سيم
"بند امير" پاره نمیشود شاید ماهيان بسياری آزاد شوند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 72 /
دههی گذشممته ملتی مظلومتر از سمموریه وجود نداشممته به
مصطفا صمدي
طوری كه این حوادك و اتقاقات چند سمال گذشمته دوازده ميليون آواره و بيش از سميصد هزار كشته از خودش به جا
صوریه
گذاشممته اس م
من ط دیگری انتقال پيدا میكند و بهخاطر این كشوری مثل
چقدر خسته اس
ایران و یا بخشمی از مسلمانها جشن میگيرد كه حل
سر/باز میبارد سرش سازگار نيس
و صممرفن خرابهای از دس م
یك من ط به آزد
شممده در صممورتی كه چيزی جز نقض حقوق بشممر دیده
دستی كه سازمان دهد به سوریه
نمیشممود و من متعجبم كه چرا جهان سممكوت كرده از
بشارت دهد به اسد صور دارد به سوریه میرسد
اینرو میشمممود گف
كه ایران رو/سيهتر از پوتين
ندارد بلكه جهان ما دچار ميانمایگی شممده اسمم
سوراخ دعا سرچ كند
شممعار توجه دارند ميانمایهها دارند بر جهان تسمملط پيدا
چقدر خسته اس
تخيل هم برنمیآید و مصمطفا نيز در این زمينه شمعر نوشته
سوریه میبارد سرش وقتی حل
اس .
دهخدا
تنها شهریس
در سوریه
"چقدر خسته اس سر/باز میبارد سرش"
نقد شعر مصمطفا صمدی یكی دیگر از شاعران افغانستانی ماس در این هشم
ماه شمعرش بسيار پيشرف
كه
داشته اس ؛ یك
شماعر منثور بدل به یك شماعر زبانی شده اس
كه زبان و
توجه به فرم در شعرش نقشی مركزی دارد بهخصوص در این شعر شاعر از طریق زبان به شعر میرسد البته شاعر به نظر اینجا بی حوصمله بوده و در این شعر سه تكهای فقط یك تكهاش به شعری
همه به
میكنند به همين خاطر س مكوت در برابر سمموریه از عهده
خدا
و چقدر خسته اس
كه ميانمایگی تنها در ایران وجود
رسيده اس .
میبينيم كه شمماعر با تقطيع "سممر/باز" چندواژهگانی را اجرا كرده اس بم
كه باز سر سوریه میبارد آیا
این سر چه هس
اس ؟ آیا سرباز میبارد؟
"سازگار نيس
دستی كه سازمان دهد به سوریه
بشارت دهد به اسد" بازی زبانی روتين اسمم
كه بيشممتر از تكنيك و مهارت
"صمور دارد به سموریه میرسد /تا ایران روسيهتر از پوتين
استفاده كرده این بازیهای زبانی تا حدودی در شعر اتفاق
شممماعر از
و كشف در اینجا به
سممموراخ دعا سمممرچ كند" .در این قسمممم
چندواژهگانی قدرتمندانه اسممتفاده كرده كه البته "را" هم به نظرم بيهوده حذف شممده در "سمموراخ دعا را سممرچ كند" شماعر خسماسم
از نظر ایجاز خوب اس
كرده اس
حذف "را" در این سطر حسي
را رقيقتر كرده اس .این
تكه را خيلی از ل ا شمعری دوس این شمعر را ننوشمته اسم
اما
دارم اما شاعر بيهوده
سوریه ميدان جنگ بسياری از
قدرتها شمده و در این بين ملتی دارد تلف میشود .در دو
افتاده و طبيعی هم نشسته اما شعری وجود نيامده اس . "صور دارد به سوریه میرسد كه ایران روسيهتر از پوتين سوراخ دعا سرچ كند"
این بهترین تكه این شعر اس .دوباره میگوید: "چقدر خسته اس
خدا"
فایل شعر /شمارهی پنجم 73 /
سممطر "چقدر خسممته اس م " برمیگردد به خدا كه خسممته اسم
و كاری نمیكند .انسمان-خدا خسمته اس
كه كاری
نمیكند انگار آدمها دیگر خسممته شممده و از بس به حقوق بشمر توجه كردهاند باعر شمده هيچ توجهی به حقوق بشر نداشممته باشممند همه دم از حقوق بشممر میزنند ولی به تنها چيزی كه توجه ندارند حقوق بشر اس . پس با توجه به آن چقدر خسته اس . "و چقدر خسممته اسمم میگوید "وقتی حل كه امروزه حل
دهخدا" این ناخدای دهكده كه
تنها شمهریس
در سوریه" در حالی
م ل قتل عام بشممر روی زمين اسمم
دیگر تنها اسم یك شهر نيس
و باید دهخدا را غلطخوانی
كرد .در هر صمورت این شمعر جذاب مصطفا نيس دليلی شماعر حق ندارد خودش را دسم
به هر
كم بگيرد .مصطفا
باید دیگر شمعر خوب هم ننویسد بهتر اس دسم
و
ننویسد و اگر
به قلم میبرد اسمماسممی بنویسممد و توقع من از آن به
عنوان یكی از شماعران كالج این اسم
كه خودش را جدی
بگيرد و مطمئنم كه اگر خودش را جدی بگيرد و سممخ تر كار كند یكی از معدود شمماعران افغانسممتانی خواهد بود كه سبك و قرائ
تازهای را وارد شعر افغانستان خواهد كرد و
این اسممتعداد را در خود دارد كه اگر در پنج -شممش سممال آینده از شمعر افغانسمتان صم ب
كنيم از گرایشمی به اسم
مصممطفا صمممدی نام ببریم و بگویيم این خصمميصممهها و ویژهگیها را وارد شعر افغانستان كرده اس .من شعرش را دوسم
دارم اما حيف اس
كه اینطور شعر بنویسد و تنها
از مهارتش اسممتفاده كند .شممعر در ذهنش اتفاق نيفتاده و شمميطان زیر نوك قلمش راه نرفته اسمم
و شمماعر باید
همكاری بيشتری با شيطان قلمش داشته باشد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 74 /
غروب را دوس
جميله كرمي
داریم و میخواهيم هم روز را زود غروب را سریع به غروب برسانيم.
كنيم و هم ش
غروب اینجا كنایه از پيری نيز هسممم
چرا شممم
جوان
قلمه میزد دس هاش
اس
گل چينی
اسممم
كمه مما آنجما نماگزیریم و این نماگزیری ما نيازمند
از صورت به دامن
پرداخ
اس .
و در تخ
و روز جوانتر اما غروب یك مرز یا م دوده و جایی
"مادرم ش ها را زود غروب میكرد /و امش
دو نفرهاش
زودتر"...
مرا به آغوش داش هر روز
یعنی امشممم
خانه كلنگیاش
گور یما تخم خواب اسممم
میرف
ميان چالهای
ميان چالهاش زودتر آرميده و منظور از چاله
غروب بخوابد؛ یعنی ش
تا نانوایی
كمه در آن غروب كرده تا در مادر در غروب رسيده اس .
و شومينهای كه سالها خراب...
همه اینها میتواند یك بيان عينی هم داشته باشد چراكه ما
گرم بود ولی برای توله گربهها
با كشيدن پردههای خانه غروب را به ش
را هم با
مادرم
نفوذ از بيرون به درون به غروب بدل میكنيم.
ش ها را زود غروب میكرد
امما مشمممكمل اصممملی شمممعر خانم كرمی بی تجربگی در
و امش
وش
سطرسازیس .
ميان چالهای
شعر اینگونه آغاز میشود:
زودتر...
"قلمه میزد دستهاش"...
نقد شعر
بيان و اجرای این قسممم
زیبا نيسمم .باید مثلن اینگونه
نوش : عل
بررسممی شممعر جميله كرمی این اسمم
جزءپردازی او نسمب
كه بيان یعنی
به شمعرهای قبلیاش بسيار پيشرف
"دسممم هماش قلممه /قلم میزد گل چينی از صمممورت به
كرده و ناگهان میبينيم در شمممعر شممماعری كه قبلن رك و
دامن"...
مستقيم حرف میزد سطری چنين درخشان وجود دارد:
كمه این گل چينی می تواند گلچينی یا گلِ چينی باشمممد كه
"مادرم ش ها را زود غروب میكرد"
روی صمممورت لباس یا جای دیگر میآید و این گل چينی
هممهی ما تجربهی حسمممی این سمممطر را داریم و برای ما ایرانیها یك مانيفسم
و برداش
بزرگ اس .با این سطر
"مادرم ش ها را زود غروب میكرد یا روزها را" اما چرا ما غم غروب را دوس م
دختری كه جانشمممين مادر اسممم
داریم ولی از زیبایی ش م
فردی
و تنهاییس
ش
مقدس اس
ليكن ما از آن گریزانيم چون همه چيز آنجا ش
اس .
یا تنهایی كه دختر را به
آغوش مادر میبرد. این سممطر یك سممن
گریزانيم؟ ش
اسم
كسمی را در آغوش داشمته باشد و این میتواند زنی
باشمممد در آغوش كسمممی و زن هم میتواند مادر باشمممد یا
همه كار میتوان كرد:
پر از سلطن
چسممبيده میشممود به تخ خواب تخ
دو نفرهای كه قرار
این سممن
اسمم
نانوایی میرود.
و قدم
را میرسمماند و خانه كلنگی
كه برای سممير نگه داشممتن بچههایش به
فایل شعر /شمارهی پنجم 75 /
مربوج به ب ثیسم
این فرم
كه ما در اروتيزم داشتيم كه
در زنمدگی حيوانمات در نوم لذتبری تنوم وجود ندارد و انگمار لمذت نمیبرنمد اینجما هم این ب ر وجود دارد و گفته شده اس : "میرف
تا نانوایی
و شومينهای كه سالها خراب گرم بود ولی برای توله گربهها" این توله گربهها نوعی نگاه به همان ب ر اروتيزم اس م بهتر اسم
و
این شعر ل نگردانی شود و همچنين شاعر باید
ب رهای مربوج به سمطرسمازی سرع
سطر و هجاچينی
را مطالعه كند .همانطور كه قبلن گفتم برای رسيدن به یك قطعه شممعر باید هر كدام از سممطرها چندبار اجرا شممود و بهترین سمطر و اجرا در شمعر بياید .با چينش سمطرها شعر سماخته میشود و همان سطر هم با آرایش واژهها به وجود میآید و انتخاب و چينش كلمات هم نقش كليدی دارد. شممماعر بزرگ معمار و متخصمممص گزینش بهترین كلمات اس . تفاوت شاعر بزرگ و معمولیتر اینجاس
كه شاعر بزرگ
میتوانمد كلممات خماصتری انتخماب كند چنانكه در یك شعر معمولی می توان انتخاب بهتری كرد و به جای كلمات آن كلممات بهتری آورد امما در یك شمممعر بزرگ نمیتوان دس
برد.
بمایمد توجمه كرد كمه مما فقط بمه مفهوم و حسممان پایبند نيسمتيم این فقط ورژن اوليه اسم .در نویسش شعر سپيد شمماعر آزاد اسمم
هر نوم رفتاری با زبان بكند اما برخالف
سممایر شممعرهای دیگر كار شمماعر تازه بعد از نویسممش آن شممروم میشممود؛ یعنی در جایگاه اول از طریق سمميسممتم جانشمينی شمعر نوشمته میشود و به صورت "دیونيزوسی" روی صمممف ه اتفاق میافتد بعد تازه كار شممماعر شمممروم میشممود؛ یعنی دادهها تجربه برخورد و دانش شمماعر وارد صممف ه میشممود و او با سمميسممتم آپولونی شممعر را دوباره مینویسد و اینجاس
كه هارمونی شعر چه از ل ا
موسمميقيایی و چه معنایی باید بهتر شممود و آنجا كه ارتباج خاصی وجود ندارد نشانهها باید بازسازی شود. (مدرنيستی
این شمعر مدرنيستی و از نوم دهه شصتی اس قرن )17
در این شممعر بازی زبانی وجود ندارد تكههای درخشممانی دارد و قسممتی كه اول اشماره كردم شاهكار اس
ولی باید
در ارتباج مستقيم با قسم ها و سطرهای دیگر باشد .شاعر باید در قسم
دوم كه شعرش را بازنویسی میكند دیالوگ
بين این قسمم ها را برقرار كند و همين دیالوگهاس
كه
شعر را میسازد؛ یعنی باید بين كلمات عشقبازی و آميزش باشد و من این اتفاق را نمیبينم. ت
هيچ شرایطی شعر امروز فارسی را نخوانيد به شدت
بيمار اسم
چون با اینكه ایده دارد روای
بدبختی میكند
و بدبختی در روشمنفكری جایی ندارد .این اشممعار به شكل ترانه و مافنگی با بيان بدبختی تصمممنعی جل مخمماط م
دلسممموزی و
می كنممد و از این طریق می بينيم بزدلی خود را
قهرممان و دیگری خود را زنمدانی جمما میزنممد و ممما را بمما شومنها روبرو میكند. حوزه دیمدگماه اسمممتتيكی ما باید با برخورد پوليتيكال فرق داشته باشد اما ما اینها را باهم قاطی كردیم و لمپنيزم را مد كردهایم. در نتيجه اجرا بسيار مهم اس
نمیتوان آن را كنار گذاش
و به دلی نوشتن و الهام توسل جس
در حالی كه چيزی به
اسمممم الهمام وجود نمدارد و شممماعری كمه به اجرا زبان و مؤلفههای استتيكی توجه نكند شاعر نيس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 76 /
شمممعر آقمای نوروزی بيان خوبی دارد .اگر عدنان نوروزی
عدنان نوروزي
غلظ
عاطفه و حسيّ ِ این زبان را بيشتر كند میتواند آن
را از حمال یكی از انگش های دس
چپم عاشق
و بقيه عاشقتر یكی از حلقههای طالفروشی زرد و بقيه مربع
منثور خارج كند و به آن شمممعری
ببخشد. "یكی از انگش های دس
چپم عاشق
و بقيه عاشقتر یكی از حلقههای طالفروشی زرد
بقيه تاكسی مال خودش
و بقيه مربع
حلقه تاكسی دایر اس
بيشمممتری
آن بيرون
برای حال
چرخشمممی و اینكه میخواهی آن را توضممميح
چه حاال كه:
بدهی باید نشممانهها را به صممورت ملموستر انتخاب كنی؛
یكی این داخل اس
مثلن سممطر اول خيلی خوب اسمم :عاشممق من میتوانم
حلقه
بگویم بقيه چرا عاشق...
بقيه انگش هایم
امما من در اداممه ب ر "بقيه عاشمممقتر" را درك نمیكنم.
چند متر مربع طالیی
نمیدانم شما میخواهيد از " "orgy sexص ب
و آن زردی كه مال خودش دوتا!
" "foursomeقصممد دارید بگویيد كه از مربع میگویيد یا از
یكی برای گوش بدهكار
چهار گوشمممه مربع میخواهيد حرف بزنيد؛ مربع در اینجا
گوشواره
چه نقشی دارد؟ و در ادامه هم نقش قدرتمندی ایفا نمیكند
یكی برای طل كار
و بسيار گنگ اس .ناگهان میگویی" :بقيه مربع"
پنبه
و بعد چندتا فاصله
چه بعدن اس بيرون اس
حاال كه داخلم...؟ دایر همچنان
بكنيد یا از
"بقيهی تاكسی مال خودش" من اسممم این را سممپيدخوانی نمیگذارم اسمممش را تنبلی
یكی از قبلن خودم منتظر
میگذارم .در این قسم
قاضی یك روی سكه
اما سمطرِ "بقيهی تاكسمی مال خودش" بسيار زیباس
من روی دیگر قاضیها را میبوسم
معمولن برای هممهی مما اتفماق افتماده اسممم " :بقيمه مال
یكی از قاضیها زن اس
آخر
یك پاسخ میتوانس
مطرح شود این
خودت" كمه خودش میتوانمد آن راننمدهی زن بماشمممد یا
اول میرسم به او كه زن اس
رانندهای مسمتعار باشد و كسی كه در تخ خواب رانندگی
او میتواند بقيه انگش هایم باشد
میكند میتواند تأویل بسيار اروتيكی هم داشته باشد.
و آن یكی انگش هایم را هم؛
"حلقهی تاكسی"
تاكسی و بقيه هم برای قاضی!
تاكسممی در این قسممم
یكی از مربعهای باال...
تاكسمی خوانده میشود .تا كَسی یا تا كُسی معنی نمیدهد.
و بقيه زن هستند!
در اینجما "حلقهی تاكسمممی" باز هم به حلقههای ابهام تو بيهوده افزوده میشود.
طوری نوشممته میشممود كه فقط
فایل شعر /شمارهی پنجم 77 /
"بقيه تاكسی مال خودش
این زبان اسممتفاده نمیكند .شممما میخواهی آن را كه مثلن
حلقهی تاكسی دایر اس
یك روای
از " "second languageاس
بدل به " second
"worldكنی و بمه خماطر اینكمه دنيای دوم
آن بيرون
اتفاق بيفتد
چه حاال كه:
باید با آن رابطه حسمممی داشمممته باشمممی؛ یعنی تو اول باید
یكی این داخل اس
شمعرت را باور كنی تا اینكه خوانندهات با شما رفيق شود!
حلقه"
باورپذیری در شمعر بسميار مهم اسم .شعری كه باورپذیر
وقتی كه فضای شعر شما به سم
طالق میرود مثلن شما
نمیتوانيد ب ر چيزهای حلقوی را بكنيد كه فالنی حلقوی بوده من پولش را نمیدهم و یا مسممائلی از این دسمم
كه
نمیخواهم وارد جزئياتشمان شوم این نشانهها را میشود در آن بازخوانی كرد اما شعر باید یك جایی فرافكنی داشته
تصمنعی اس .شعری كه شما برایش تمهيد درس
نيسم
نمیكنيمد و توجهی بمه بماورپمذیری آن نمدارید مانند یك داسمممتمانی اسممم
كمه وجمه عينی نمدارد داسمممتمانی كه
" "abstractionبه طور تصمممنعی و دم دسمممتی در آن اتفاق میافتد .مسماله این اسم
كه ما باید دایركتور خوبی باشيم؛
یعنی یك شماعر واقعی دایركتور كلمات اسم
شما باید از
باشد و ایجاد لذت بكند مثل آنجایی كه شما میگویيد:
پس این معماری بربيایيد .در بعضممی از سممطرها این كار را
"قاضی یك روی سكه
بمه درسمممتی انجمام می دهی اما یك جاهایی ولش میكنی. بعضمی جاها تقطيع تصمنعی اس ؛ تقطيع منطق ندارد و آن
من روی دیگر قاضیها را میبوسم" این بيانها جال
اسمم
اینگونه سممطرها باید در اینگونه
شعرها بيشتر باشد یا مثلن آنجا كه میگویيد:
منطق زبانی هم كه شما تبليغ میكنی باید در سرتاسر شعر از آن تبعيم
بكنی .به نظرم كلن رفتار این شمممعر را من به
شمعر بسمياری از شاعرهای معروفی كه اكنون در ایران كار
"یكی برای گوش بدهكار
چاپ می كنند و همه كتابها و شمممعرهایشمممان را مرت
گوشواره
میخواننمد و مثل مگس در حال توليدمثل هسمممتند ترجيح
یكی برای طل كار
میدهم .من همين یك شممعر را معادل صممدتا از آن كتابها
پنبه"
میدانم چون این شمممعر میخواهمد یمكجور دیگر رفتممار
اینها را باید از آن كار بكشيد پارههای درخشانی میآوری
بكند؛این مهم اس
ولی از آنها كار نمیكشی .در این شعر بسيار م افظهكاری
از لمپنيسممم فرهنگی پيروی نكنيد و نقطه مقابل آن باشمميد.
و
بخواهيد در شممعرتان گاردی عليه آن داشممته باشمميد بدون
كه
فارسی زبان استفاده
وجود دارد اشمكال ندارد .ب ر من با تو ضری شمناخ
حسيّ
روی تكيهگاههای عاطفی و حسمی شمعر اس
این در شممعر شممما وجود ندارد .به نظر من قصممد شممما این اس
كه تيزهوشانه با زبان رفتار كنی و به زبان بها بدهی و
اینكه از آن ظرفي بكنيمد مخاط باب
دارای اهمي
كه شما از سانتیمانتاليسم پيروی نكنيد
موجود در مخاط
را جذب بكنيد و اینجور نوشمممتن از این اسم ؛ یعنی شما جهانی تازه را در متن
كمارتمان را زبمانی كنيد و نمی خواهی زبان مالوف باشمممد
احيا میكنيد به همين دليل میگویم بعضی از آنها كه زبان
میخواهی از یك كنار دیگر زبان فارسممی اسممتفاده بكنی .از
فارسمممی زبان دومشمممان اسم م ؛ از این طریق میتوانند به
این سميستم زبانی كه معمولن یك جور لكن
در آن اس
معمولن بممه عنوان " "second languageاز آن اسمممتفمماده میكنی؛ یعنی كسمی كه فارسی زبان اولش اس
معمولن از
second worldبرسمممند كه این دنيای دوم یك دنيای متنی اس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 78 /
نقد شعر
سميه ابراهيمي
شمماعر در این شممعر دچار شمميزوفرنیِ زبانی اس م
باران كه سرباال جف مان را آل میبرد و سنگر را موج ریسه كشيده به خاك و خون فيوز پریده پش ِ خاكریز و كات! این پالكِ آخر نيس چند قبرستانِ دیگر هيزم كنيم؟ در تنورِ قبلی كه گير الی دندان انهدام و ما
پراكنده اسم .او به عل
و شممعر
عالقه به سطر زیبا یا نتيجهگيری
عجله دارد و بدونِ تمركز مینویسممد؛ مثلن در سممطرِ /باران كه سممرباال /نمیتوانيد فعل را حذف كنيد باید بگویيد باران كه سرباال ببارد. جفتمان را آب می برد و سنگر را موج دق
كنيد :سن /گر /را /موج
اینجا تسمممكين وجود دارد و بهخاطر اینكه جلوی این تسكين را بگيری بهتر اس
اینطور بگویی:
سمرباال كه ببارد /با /ران /جف مان را آل میبرد /و سنگر را موج مشماهده میكنيد كه تقطيعِ ما باعر شمده اسم
كه تسكين
خفيفتر شود و دیگر ملموس نباشد. سطرِ /و سنگر را موج /یعنی سنگر را با خودش موج میبرد
برشته نشویم
كه فعل حذف شده اس .
تنها
در ادامه ل ن عوض میشود:
تفی سرباال!
ریسه كشيده به خاك و خون /فيوز /پریده پش
این پالن شيرینیس نداده نخ به فرهاد بزنيد هلهله بر
start
خاكریز /و
كات /این پالك آخر نيس در این قسمممم
بازی زبانی كرده به جای اینكه بگویی
"پالن آخر نيسمم " میگویی "پالك آخر نيسمم " .باید با
دامادی
این پالك بازی میكردی اما در ادامه شممعر خبری از پالك
سر میكشد فقط تابوت!
نيس . چند قبرسمتان دیگر هيزم كنيم؟ /این سطر وجه عينی ندارد.
تمام نمی
اگر منظور این اس
شدیم
"چند قبر دیگر هيزم كنيم"
ریخته نف
از چشمها
كه هيزم اندازه قبر اس
باید مینوشتی:
در تنور قبلی /كه گير الی دندان /انهدام و ما /برشته نشویم
فندك نزنيد
این سمطرها همه توضمي ی هسمتند كه باید ویرایش شوند.
حتا سيگار كشيدن ممنوم
(از نظر نشانهای در ساختار معنایی نقشی ندارند)
بی مادر اس
این خاك
دامادی /سر میكشد فقط تابوت /تمام نمی /شدیم ما در شمعر اجازه نداریم هر كار خواستيم انجام دهيم؛ مثلن "تابوت" را نمیتوان سركشيد و در عوض میتوانی بگویی:
فایل شعر /شمارهی پنجم 79 /
"تابوت را بر دوش میكشمد" .همچنين استفاده از "می" و "نمی" در شمعر خيلی لوك شمده اسم دارد از دس
و استتيك خود را
میدهد. و سطر "بی مادر اس
خاك" از سطرهای خوب این شعر اس . من و شممعر اصمملی دق
با بازنویسی به یك شعر خوب تبدیل كنی.
ويرايش شعر سرباال كه ببارد با ران جف مان را آل میبرد و سنگر را موج به خاك و خون كشيده ریسه پریده پش ِ خاكریز
كات! این پالكِ آخر نيس چند قبرِ دیگر هيزم كنيم در تنورِ قبلی كه گير الی دندان و برشته نه! تنها تفی سرباال! این پالن شيرین اس كه نخ نداد به فرهاد بزنيد هلهله و start كه داماد تابوت میكشد بر دوش! همه جا گور اس
سيگار كشيدن ممنوم بی مادر اس
كنی كه چه
تغييراتی به آن دادهام تا بهتر بنویسمی .این شعر را میتوانی
فيوز
ریخته نف
از چشمها
فندك نزنيد
دركل این شمعر شمعری بد نيسم اما حاال باید به ادی
همه گورستان
خاك
فایل شعر /شمارهی پنجم 81 /
فاطمه قهرماني
تخمكها بيدار" "تخمكها بيدار" یعنی دختری میرود پشم م
پالكی كه
توی این پالك قرار بوده اتفاقی بيفتد یا سممكسممی در پيش حوالی پالك شانزده
بوده و تخمك نشممان میدهد كه طرف دختر اسمم .این
تخمكها بيدار
اتفاق و حشممری ِ دختر میتواند ارتباطی با از دس م
و او زیر خون
بكارتش داشممته باشممد و در عين حال در این رابطه یك
رفتن
برای مادرش
نوسممتالژی وجود دارد یك ترس كه این دختر نسممب
كه زن میكش
سكس دارد و این سكس به یك كهن الگو برمیگردد .تنفر
لقمه پيچيد
از مرد هم وجود دارد و انگار این دختر مرد بودن را فقط با
پيچيد تا كرمِ پدر
برادر تجربه كرده اسم
بخوابد روی رَحِم
را خونی میكنمد و خمانمه اش را تكمان می دهمد .جال
و خانهاش زیر برادر آنقدر تكان داد
اینجاس
كه خراب شد سر خواهر حاال نشسته
برای مادرش
حبس در مُثلر
كه زن میكش
از الی گلهای قالی
لقمه پيچيد
میرود حوالی پالك دو كه زیبایی را گم و برادری نبود تجاوز كند به عروسك برقصد با ملوسك مادر اجير كند پدر زیر كند و خواهر سنگ افتاده روی قالی اشك میچكد از رحِم گلها رنگ...
كه اولين بار این دختر
كه مینویسد:
"و او زیر خون
دنبال خار می...
برادر اس
به
پيچيد تا كرم پدر" لقمه برای مادر پيچيده یعنی یكجور تبانی صورت گرفته یك تبانی برای پسممرسمماالری و مردسمماالری كه همهی این لقمه را مادری پيچيد كه ضممد زن بود؛ یعنی ضممد دختر خودش بود و پسممرش را تقدیس میكرد كه این تقدیس باعر شممده تا برادر به دختر تجاوز كند و این پيچشممی كه كرم (كروموزوم پدر) توی رحم داشمته اس
خانه خرابش
كرده یعنی دختر را خراب كرده اس . همچنين موضوم "حبس در مثلر" یعنی زنی را كه در این مثلر حبس كردند و "گلهای قالی" نمادی از زن اسمم زنی كه خود مادر دختر و خواهرش اسمم
و این گلها
چگونه سممنگ میشمموند و چگونه بر این لطافتی كه این
در شمعر فاطمه یك نقشمه وجود دارد كه با بررسیِ شعرش
گلها (زنها) دارند سممنگ غال
آن را كشف خواهيم كرد:
میشمممود و زیباییاش را گم میكند چون بعد از زیبایی
"حوالی پالك شانزده
میشممود .مادر سممنگدل
افسممرده میشممود و برادری كه به یك عروسممك تجاوز كرد
فایل شعر /شمارهی پنجم 81 /
جشممن گرف
حتا مادرش را مجبور به سممكوت كرد و این
سمممكوت پدرش را هم زیر گرف
خواهرش را بدل به
مادرش كرد (سممنگدل كرد)؛ این داسممتانی اس م
كه من از
خوانش این شممعر دارم و براسمماس همين خوانش آن را بازنویسی میكنم:
ادعایی ندارد نگاه خاصممی دارد .درواقع این شممعر روای جالبی دارد و برای من عجي
اسمم
كه فاطمه قهرمانی با
خوانش شعرهای بسيار باز به شعر خودش برگشته و تقليد نكرده اسم
كه این بازگش
را من دوس
دارم .به روای
خودش برگشمته و داسمتانی كه شاعر را عذاب داده اس
"حوالی پالك شانزده
و
چون تالش مغزی آپولونی داشممته به تالش دیوزینوسممی
تخمكها همه بيدار
نرسيده اس .
و او درون خون
یك جاهایی شممعر كند پيش میرود كه در این اجرا من این
برای مادر كه زن میكش
كندی را جمع و جور كردم و حاال فاطمه باید بين این دو
لقمه پيچيد
ورژن قياس كند كه چه اتفاقی افتاده و آنها را یاد بگيرد.
پيچيده كرمِ پدر توى رَحِم و خانهاش را چنان تكاند برادر كه خواهرش خراب شد حاال نشسته حبس توى مُثلر و از الی گلهای قالی دنبال خار می ...پش
میكند و او را دوباره دچار زایمان .این شعر در عين اینكه
پالك دو
كه زیباییاش را گم تا برادرش كه حتا نبود تجاوز كند به عروسك به خاله سوسكه به ملوسك حتا مادرش را اجير پدر را زیر كند و خواهر كه گل داده سنگ بر قالى اشكِ رحِم دربياورد سنگ دل كند دوباره مادر گل را رنگ" باید توجه كنيم در این شمممعر لقمه پيچيدن به مادر هم برمیخورد؛ یعنی خود پدر هم برای مادر لقمه پيچيده اس و لقمهاش همان كروموزومی اسممم
كه وارد رحم مادر
فایل شعر /شمارهی پنجم 82 /
عارف حسيني مقبرهای برای " َش"
برخی واژگان كه در افغانستان كاربرد دارند: ميدان هوایی :فرودگاه سَرَك :جاده سركهای خام :جادههای شوسه
ميدان هوایی* شروم شهرس
باشندگان :شهروندان
سركهای* خام هنوز نفس میكشند
طَبَق :مجمر سمينی طبق خينه :سمينی حنا (اشاره به مراسم
باشندگان* لبخند دارند
حنابندان)
طبق خينه* در دس
شاهباال :ساقدوش عروس یا داماد
خانهی عروس
قالومَقال :داد و بیداد سر و صدا
شاهباالهای* رقاص
موتَر :خودرو اوشتُك :كودك
ترافيك شهر را زیاد كردهای
فيته :نوار كاسم
قالومقال* بسيار دارند موترها*
كن
دایرهزنان میگذرند زنان
غَرسمَك :نوعی رقص كه نوم كف زدن مخصمموص به خود
اوشتُكهای* از خدا بی خبر
دارد
همه را باخبر میكنند
صنعتگر :رقاص (در لهجه تاجيكی)
جذابتر از همه
ما فقط زمانی میتوانيم به یك شممعر ناب برسمميم كه فكر
كسی هس ؟
كنيم شمعر خوبی نوشمتهایم .وقتی فكر میكنيم شعر خوبی
هس ؟
نوشممتهایم باید اینطور فرض شممود كه فقط سممطر اول آن
آیا نيس
هس ؟
زن حاملهای هيچ را حمل میكند؟ چرخی بزن فيته* را چاالن* كن [همه غرسك* بزنيم ل ل
دریا برویم]...
خستهتر از صنعتگران* تاجيكی سيراب از شراب سرخ دراز كشيدهایم نای حرفی نيس ... اینجا مرگ شهروند م ترمیس
را روشن
فيته را چاالن كن :ضبط كاس
شعر را نوشتهایم؛ یعنی بقيهی شعر را باید بپردازیم. شمعر عارف نسمب
به قبل بهتر شمده اسم
و این نشان از
باهوشی اوس .عارف از زبان شاملویی كه قبلن در شعرش بود فاصله گرفته به سم
خودویژگی میرود.
این شعر عارف را میتوان یك پيششعر دانس
كه پتانسيل
تبدیل شمدن به یك شعر خوب را دارد .چراكه در این شعر با "سمماختن" طرف هسممتيم و جهان آن مختص به خود عارف بوده باید طوالنیتر شمود با پردازش درس
تبدیل
به یكی از بهترین شعرهای او میشود. معمولن آن دسته از شاعران افغانستانی كه خوب مینویسند نهایتن به حس و تصممویرسممازی رسمميدهاند .درواقع همه از مفهومِ كليشهایِ "ما مظلوم هستيم به ما ظلم شده" استفاده میكنند و آن را ترویج میدهند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 83 /
"ميدان هوایی شروم شهرس
"جذابتر از همه
سركهای خام هنوز نفس میكشند
كسی هس ؟
باشندگان لبخند دارند
هس ؟
طبق خينه در دس
آیا نيس
خانهی عروس
زن حاملهای هيچ را حمل میكند؟"
شاهباالهای رقاص"
این بند مفهوم زیبا و جدیدی را با خود حمل میكند كه
نكاتی در مورد این بند:
پرداخ های اضممافی به آن ضممربه زده اس م .پيشممنهاد به
م استفاده از واژگان دری در این شعر زیاد اس داشمم
باید توجه
و دید اگر واژهای دری در سممطری معنای بهتری
میدهد و با آن واژه سممطر زیباتر میشممود بهتر اسم
تا به
كار برود اما اگر فقط عمد در اسمتفاده از واژگان دری باشد خوب نيسم .در دری واژگان زیبای بسممياری اسم
كه از
معادل آنها در پارسی تهران بهتر اس ؛ بهطور نمونه :ميدانِ هوایی باشمندگان و ...كه من پيشنهاد میكنم عارف هميشه و فقط از آنها به جای فرودگاه شهروندان و ...استفاده كند. كه واقعن شاهكارند همچون "بود
در دری واژگانی هسم
و باش" .اما این تعامل در ادبيات دو سممویه اس م
واژگان
پارسی كه در تهران كاربرد دارند در صورت بهتر بودن هم به ادبيات دری پيشنهاد و انتقال داده شوند. -این بند كه شروم شعر اس
با ل نی شاعرانه و توصيف
آغاز میشممود كه كاركردی ندارد .اگر در شممعری توصمميف صممورت میگيرد در هر سممطر باید اتفاقی تازه بيفتد كه در این بند اینچنين نيس
هس ؟
و پيشنهاد به بازنویسی میدهم.
"ترافيك شهر را زیاد كردهای
خالصمه كردن و حذف قسم های اضافی آن دارم بهطور نمونه: "جذابتر از همه كسی نيس زن حاملهای هيچ را حمل میكند" "چرخی بزن فيته را چاالن كن [همه غَرسَك بزنيم ل ل
دریا برویم]...
با آوردن صممدایی جدید در این بند و روشممن كردن ضممبط فاصمملهگذاری اتفاق افتاده و چندصممدایی به وجود آمده كه زیباس . "خستهتر از صنع گران تاجيكی سيراب از شراب سرخ دراز كشيدهایم نای حرفی نيس ... اینجا مرگ شهروند م ترمیس "
قالومَقال بسيار دارند موترها دایرهزنان میگذرند زنان
این شعر شعر زیبایی اس
اوشتُكهای از خدا بیخبر
و با بازنویسیاش میتوان آن را تبدیل به اثری درخور كرد؛
همه را باخبر میكنند"
شعری كه عارف با آن شناخته شود! چراكه در این شعر یك
برعكس بند قبلی این بند هم كه توصيفی اس و كشممف در هر سممطر هسممتيم و پرداخ اجرا شده اس .
اما هنوز بهطور كامل اجرا نشده
شاهد اتفاق
به زیبایی در آن
فرهنگ در حال انتقال اسمم .اجرای توأمان زبان پارسممی دری و تهرانی در آن از نكات خوب اس .در این شعر كه بيان سممادهای از زندگی عادیسمم اتفاقاتی میافتد كه زیركانه اسم
در الیههای زیرین آن و نشمان میدهد كه شاعر
فایل شعر /شمارهی پنجم 84 /
دغدغه دارد .چيزی كه این شممعر نياز دارد ایجاد دسممتگاه متفكر قوی در آن و پرداخ ِ بيشتر اس ؛ چيزی كه در بين شاعران افغانستانی مشاهده نمیشود. ضعف عارف در نداشتن تمركز اس .شعر حاصل تمركز تخيل و تفكر اسمم .پيشممنهاد من به عارف این اسمم تمركز و تخيلش را بيشممتر و به سممم
تفكر هدای
كه كند و
این را در همهی شعرهایش گسترش دهد. من به راحتی میتوانم این شعر را ویرایش كنم و آن را چند سر و گردن نسب
به آنچه هس
بهتر كنم اما دوس
دارم
كه عارف خودش این كار را بكند .عارف حاال به حدی رسميده اسم
كه بتواند روی شعرش ویرایش انجام دهد و
از پسممش بربياید .اميد دارم كه متوجه اصممل مطل مورد شعرش و ویرایش آن شده باشد.
.
من در
فایل شعر /شمارهی پنجم 85 /
صمورت اسم " :پای گلولهای در ميان نيس " .و یا" :پای
جميله كرمي
گلوله در بين نيس " .در اینجا هم با جابجایی كلمات باید به تركي بياوری.
فرماندهای
ادامهی شعر :اما لختیِ تن /شكس
و به اجبار
به اینصمورت :ما لختیِ تن /شمكس
این شعر
خورده سرِ بازی /و
گوشهی بهداری /پچ پچ شبانه دارد.
در ميان نيس
و در سممطر بعدی میخوانيم :اللههای پيرهن /و سممفيدیِ
پای گلولهای
دیوار.
اما لختی تن
در اینجا هم این دو سمممطر باید در یك سمممطر بيایند:
خورد
"اللههای پيرهن و سفيدیِ دیوار".
سَرِ بازی
و ادامهی شممعر :بيرون جان میگيرد كسممی /اینجا جان
و گوشهی بهداری
می دهم به تو /بازنده منم! (در اینجا بنویس :بازندهام!)/
پچپچ شبانه دارد
درمان نمیشموی /شماعر نمیشوم /ایس ! /این فيلم جنگی
اللههای پيرهن
اس /نقش زن دوختن.
و سفيدی دیوار
در اثر تو دریاف ِ شممعریات درس م
بيرون جان میگيرد كسی
پسِ ارائهی آن دریاف
اینجا جان میدهم به تو
اما زبان تو از
اس م
برنمیآید .به عبارتی فرم شممعر را
بلد نيسممتی .اگر این فيلم فيلم جنگیسمم
بازنده منم!
دوختن اسمم
درمان نمیشوی
و نقش زن
پس این زن یا پرسممتاری اسمم
زخمیها را بخيه میزند و یا زنیس
شاعر نمیشوم
كه بدنِ
كه میخواهد پردهی
بكارت یا پردهی خانهاش را بدوزد (و یا هر تعبير دیگری)
ایس !
تو باید روی آن كار كنی .از طرفی خوانش شممعر را هم
این فيلم جنگی اس
نمیدانی .اینجا باید روی ن وهی اجرا و خوانشِ تو كار
نقش زن دوختن
شود .این شعر هم شعر بدی نيس
نقد شعر شممعر اینگونه آغاز میشممود :فرماندهای /و به اجبار /سممر میكند /این شعر دو سمطر آخر به این شكل خوانده میشود" :سر میكندین شعر" پس تقطيع نمیخواهد و باید در یك سطر بياید. و در ادامه" :در ميان نيس م /پای گلولهای" ن وهی بيان و اجرا در اینجا مناسمم
خورده /سرِ بازی.
دو سطر آخر را نباید تقطيع كنی و باید به هم متصل شوند.
سر میكند
شكس
مناسمبی برسی و این دو سطر را هم در یك سطر
نيسمم
و شممكل طبيعیِ آن به این
آن هم درسم
نيس
اما لكن
و در صورتِ دس
دارد و تقطيع بردن در آن باید
تمام آن را تغيير دهم چون هم در ل ن و هم در اجرا پراكنده اسمم .پيشممنهاد من به تو این اسمم
كه نقدهای
موجود در فایلهای مجلهی شمممعر را بخوانی .با خواندن نقدهایی كه در كارگاههای نقد صمممورت گرفته مطال بسممياری را یاد میگيری و دیگر نيازی به این نيس م صفر شروم كنی.
كه از
فایل شعر /شمارهی پنجم 86 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 87 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 88 /
«زير تختخواب» حاشيهاي عليه متن
آیا تنانهنویسممی و عریاننویسممی از شممئون بیادبی اسم
و
نباید آن را وارد فضای ادب و ادبيات كرد؟ قصد نویسندهای كه تنانه و عریان مینویسد چيس ؟
عارف حسینی
تأثير تنانهنویسی و عریاننویسی بر اجتمام چيس ؟ نگماهی بمه ادبيمات پمارسمممی و بررسمممی تنانهنویسمممی و عریاننویسی در آن: مثنوی معنویِ موالنما كمه از آن بمه قرآن فمارسمممی هم یاد میشمود دربرگيرندهی داسمتانهایی اس
كه موالنا پس از
بيمان آنها به نتيجهگيری خود و به نوعی بيان جهانبينیاش میپردازد .در دفترِ پنجم مثنوی معنوی داسمممتمان «كنيزك و كدو» بيان عریان رابطهی جنسمممی كنيزك با خر اسممم
كه
ضمممربالمثل «كير را دید كدو را ندید» از این داسمممتان به وجود آمده اس . قسممممتی از دیوان كليمات سمممعدی كه به هزليات او تعبير میشمممود نيز به عریاننویسمممی اختصممماص دارد هر چند ساليانیس همانطور كه از نام این مجموعه داسممتان پيداس داستانهایی از این كتاب اروتيك و عریان اس
مضمونِ و به روابط
در تختخواب و همبستر شدن آدمها میپردازد .در كنار این مجموعه داسممتان میتوان به مجموعه شممعر «اروتيكا» «فاك بوك» و نيز بسمياری از نوشممته های علی عبدالرضایی اشاره كرد كه در بسمتری از اروتيك و عریاننویسی خلق شدهاند. علی عبدالرضممایی سممخنرانیای هم ت
ِ عنوانِ «خوابيدن
روی صمف هی سمفيد» دارد كه در آن به نظریهاش دربارهی روسپی بودنِ نویسنده میپردازد و برجستهبودنِ این رویكرد (تنانهنویسمی و عریاننویسی) عبدالرضایی در كنار روحيهی آنارشمميسممتیاش در بسممياری از م افل كه نامی از او برده میشممود نكتهای اسمم
كه بسممياری برای پرداختن به او و
نوشمممتههایش آن را دسممم آویزِ گف وگوهایشمممان قرار میدهند. طرح چند سوال:
كه این قسم
هزل نوشتهای اس
از كتاب را چاپ نمیكنند.
كه در آن ابزار مضمونپردازی و شوخ
طبعی واژگانِ صریحِ جنسی باشد .شاعران بسياری به هزل پرداختهاند همچون :سمموزنی سمممرقندی انوری سممنایی عبيد زاكانی بيدل دهلوی خاكشممير اصممفهانی ایرج ميرزا و. ... سميروس شمميسما در كتاب «شاهدبازی در ادبيات فارسی»: این كتاب در سال 82انتشار یاف
اما از بازار جمع و چاپ
آن ممنوم شمد_ به بررسمی «رابطهی جنسی بين دو مرد در ادبيات فارسمی» پرداخته اسم .او بيان میكند كه «اسمماسن ادبيات غنایی ما ادبيات همجنسگرایی اسممم » و در ب ر خود اشاره میكند كه: زبان فارسممی از معدود زبانهاییسمم مذكر در آن متمایز نيس
كه ضممميرِ مونر و
به همين دليل بسياری از مخاطبان
نمی داننمد كمه اشمممعمار لطيف و با سممموز و گدازی را كه میخوانند در مورد معشممموق مرد اسم م .كجا در جامعهی بسمته آن روزها زن؛ عربدهجو مس
بوده و یا حق درشتی
فایل شعر /شمارهی پنجم 89 /
و عتاب با مرد را داشممته یا نيمه شمم
از خانه میتوانسممته
بيرون بياید یا میرقصمممد و در بزمها شمممرك
میكند این
داستان «مدینه»: كه سنگسار میشود .راوی كه یكی از
مدینه فاحشهایس
وصمفها كجا و زن مظلوم شرقی كجا؟! زنها را تنها برای
مشتریان اوس
توليدِ مثل میخواستند و به گونهای بسيار ت قيرآميز با آنها
صمممف می رسممماند و با دیدن چشمممم های مدینه گریهاش
قرار دادنِ زن را دور از
میگيرد .داسمممتان اجتمام كجاندیش و تزویرگر را نشمممانه
مردانگی میدانسمممتنمد .در كلِ دیوانِ حاف حتا یك بار نام
گرفتمه و واقعيتی را بيمان میكنمد كمه هميشمممه و هممهجا
رفتممار می كردنممد حتما مخمماطم
در ازدحامِ جمعي ِ سنگزن خود را به اول
دختر را نمیبينيم:
جاریسمم
"پيرهن چاك و غزلخوان و صراحی در دس
سمنگزنان دیگر فاحشمهها هسمتند و مشتریان مدینه .ما به
نيمهش
دوش به بالين من آمد بنشس
مدینه سمنگ نمیزنيم به ارتجام خود هميشممه سنگ پرتاب
سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین گف
ای عاشق دیرینه من خواب
معشمموقی كه نيمهشمم مس
اما پنهان و هيچكس به روی خودش نمیآورد؛
كردهایم.
هس ؟"
آوازخوان و صممراحی در دسمم
به خانهی عاشق میآید مسلمن مرد اس
و
نه زن؛ كه
داستان «ارباب پسر»: پسر اربابی كه برای شكار رفته اس
در برف گير میكند و
این زن حتا در م يط شهرهای قرون وسطایی غروبها نيز
خود را به نزدیكترین ده میرسماند مهمان كدخدا میشود
نمیتوانسته در معابر به راحتی رف وآمد كند.
و با زن او رابطهی جنسی برقرار میكند.
همجنسگرایی پمدیمدهای اجتماعیسممم
كه در جغرافيایِ
در كنار این روای
نویسمنده با نمادپردازی توسط گردنبند
پارسمممی به دالیل متعددی رخ داده و جای آن هميشمممه در
«اهلل» زاویهای از زندگی را برایمان آشممكار میكند؛ جامعه و
متون ادبی خالیس .
انسمانهایی كه ظاهرا دیندار هستند اما دین فقط نقش یك وسميلهی زینتی برایشان دارد .ما برخالفِ آموزهها و اخالق دینی طبق ميل و شهوت خود رفتار میكنيم.
واژهای به نام سهنقطه( )...در ادبيات: امروزه در دیوان اشمممعمار فرو فرخزاد در شمممعرهمایی به عالم ِ سمممه نقطه( )...برمی خوریم برایِ نمونه در شمممعر
داستان «ختنهسوران»:
«عروسك كوكی»:
بچهای را میخواهند ختنه كنند و داستان حول این اتفاق به نگماهِ مردسممماالرِ جمامعممه میپردازد و نقش مفعولیِ زن در
با تنی چون سفرهی چرمين با دو ...درش
جامعه را به تصویر میكشد .زنی كه این دیدگاه را در مورد خود پمذیرفتمه و وجود و معنمای خود را در خدم ِ جنس
سخ
مرد میبينمد! تنهما هنر زن در اجتممام بمه دنيا آوردن فرزند با كمی جسم م وجو میتوان فهميد كه سمممهنقطه جایگزین
پسر اس .
واژهی «پستان» شده اس . حضممور سممهنقطه در ادبيات امروز ما پررنگ اسمم
و در
بسياری از كتابها با آن برخورد میكنيم.
در داسمممتمانهای باال و نيز داسمممتانهای «ورطه» «مالقات هفتگی» «« »leave me aloneناموس دزدی» «شوهرداری» «عشق كول» «دره» و چندین داستان دیگر در این مجموعه
نگاهی به مضمون چند داستان از كتاب «تختخواب ميز كار من اس »:
با بيانی اروتيك(عریان) مواجه هستيم.
فایل شعر /شمارهی پنجم 91 /
به راسمممتی اگر تختخواب را از این داسمممتانها و از زندگی بگيریم چه چيز برای آن باقی میماند؟ آیا قصد نویسنده فقط به تصویر كشيدن فضا و عمل سكس اس ؟ ضرورتِ پرداخ
به اروتيك و عریاننویسی :
انسمممان كمه موضممموم هنر و آفرینش هنری اسممم
دارای
جنبههای گوناگون اسمم .پرداختن به مسممائل جنسممی در حقيق
پرداختن به انسان اس .
در فضمممای حاكم بر جامعه و ادبيات امروز اخالق بهانهای برای حذف نویسممنده و متن اس م .از طرفی شمماید قصممد درگير كردن ذهنها به این سمم وسمو اس
تا مخاط
را
از مسائل دیگر غافل كند. هژمونیِ ادبيمات و در رأس آن نویسمممنمدگمان میتواننمد با پرداختن به مسائل جنسی تابوی به وجود آمده در جامعه را از بين ببرند. یادمان باشمممد كه نهی كردنِ مسمممألهای به ترویج آن منجر میشود .در ادبياتی كه به «دروازهی ورود به هستی» در بدن زن شمرمگاه گفته میشمود شماعر و نویسنده در مقام یك روشممنفكر با پرداختن به تختخواب زشمم
و غيراخالقی
بودن آن را تبمدیمل به مسمممألهای عادی و بدیهی میكند تا مخاط
و جامعه با نگاهی معمولی و نه با شمرم و احساس
گناه به آن بپردازد. میتوان تالشهای علی عبدالرضایی در پرداختن به اروتيك را قدمی در رسيدن به فضای سالم و واقعی دانس . ضمممرورتِ پرداختن به تختخواب مقابله با سمممانسمممور و خودسانسوری اس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 91 /
بررسي دو استعارهي زندهگي
تغيير جنسممي
شممخصممي ها نيز همين موضمموم را نشممان
میدهد .نویسمنده خود را در شرایط مختلف با زندگیهای مختلف به نمایش میگذارد و بر اساس تم و شخصي هایی
ايوب احراری
كه میسازد در متن رفتار و زندگی میكند .البته اگر به دیگر كتابهای علی عبدالرضایی مثل ایكسبازی هم توجه كنيم میبينيم كه هميشمه در نوشممتههایش پای چندین شخصي ثاب
در ميان اسم
و این شممخصي ها در جاهای مختلف
نقش عوض میكنند گویی نویسنده قصدِ به تصویر كشيدنِ خودش در شممرایطِ مختلفِ زندگی را دارد كه نشممان دهد چگونه زندگی میكند .مثلن آرشممام هميشممه در كتابهای عبدالرضایی حضور دارد حتا اگر نامش آرشام نباشد یا ليال مدام در حال تغيير جاسممم ليالهاسمم
حتا كلِ اروپا و دُبی هم پر از
و نویسممنده در جاهای مختلف در غال
همين
نقشها فكرپردازی میكند .بهطور كلی در كتاب «تختخواب ميز كار من اس » زندگیس
كه به نمایش در میآید و بر
همين اسمماس نویسممنده فضمماهایی را ترسمميم میكند كه امروزی و زیسمتی هستند؛ مثلن اگر فرق این مجموعه را با مجموعمه های دیگری كه امروزه می خوانيم مورد بررسمممی بررسممی دو اسممتعارهی زندهگی در كتاب تختخواب ميز كار
قرار دهيم میبينيم كمه در اغل
من اس :
روبرو نيسمتيم؛ یعنی نویسمنده از به تصویر كشيدن مكان و دخال
در كتمماب تختخواب ميز كممار من اسممم
این داسمممتانها ما با مكان
دادن آن در متن خود عاجز اس
به گونهای كه اگر
تنوم و تممازگی
مكانِ توصميف شمده از داسمتان حذف شمود مسمير داستان
بيشترین نقش را ایفا میكنند كه هر دو استعارهای از زندگی
تغيير نمیكند؛ زیرا نویسممنده نمیتواند بر اسمماس جزئيات
هسممتند .مثلن :نویسممنده از قوهی آنيما و آنيموس خود در
پيرامون خود را بممه تصمممویر بكشمممد یمما اگر قصمممد دارد
متن بيشترین بهرهبرداری را میكند.
آدرس همایی مكانی بدهد در نهای
چمه در داسمممتانك هایی مانند« :ختنه سممموران» «ودام» و
خود رجوم كرده و مكان و فضمممایی را ترسممميم میكند كه
«مدینه» كه نویسممنده تجربههای خود را به نمایش میگذارد
ارتباطی با زمان حال ندارد؛ به این معنی كه شما داستانی را
و چه در داسممتانكِ «مغز ميمون» كه مدام شممخصممي ها در
نمیتوانيمد پيدا كنيد كه مانند داسمممتان «پاریس در دبی» در
هستند و از مرد به زن و زن به مرد تغيير
كتمابِ «تختخواب ميزِ كمارِ من اسممم » بما جزئینگری به
میدهند .ما با قضاوت روبرو نيستيم و مولف هيچ
ترسممميم پيرامون بپردازد و این جزئینگری با زمان حال نيز
یمك از این زندگیها و شمممخصمممي ها را برتر از دیگری
رابطه داشمته باشد؛ برای مثال :میبينيم كه در همين داستان
نمیداند و با اسممتفاده از این رویكرد سممعی در نشممان دادن
نویسنده از ل ظهی رد شدن از دستگاه فلزیاب تا برخورد با
تنوم زیستی دارد؛
مامور فرودگاه و یا خيابانهای دبی و روسممپیخانههایش را
حال تغيير جنسي جنسي
باز هم به بایگانیِ ذهن
به تصممویر میكشممد؛ یعنی مكان در این داسممتان خودویژه
فایل شعر /شمارهی پنجم 92 /
اگر مكان تغيير كند داستان نيز مسيرش تغيير میكند
در این مجموعه داستان نویسنده از هر ل ا سعی كرده با
اس
امما در داسمممتمانهمای امروزی مكمان هيچ نقش كليدی در
تنوم در فضما تم و شمخصمي ها اشتياق به زندگی و تازه
داسمتان ندارد .اگر از تهران گفته میشود نمایی از تهران را
بودن را نشان دهد.
به تصویر نمیكشند كه مختص آن باشد یا با تغيير تهران به شهری مثل شيراز تغييری در داستان مشاهده نمیشود پس این نكتمه را هم میتوان دوبماره بيمان كرد كه نویسمممنده بر اسمماس امروز صمم ب
میكند و دُبیِ امروز را به تصممویر
میكشد و این یعنی نویسنده به امروز كه خودِ زندگیس اهمي
میدهد.
نثر نيز در این كتاب قابل بررسمیس ؛ زیرا نثر هم مدام در حال تغيير و تنوم اس ؛ مثلن نثری كه در داستانكِ مدینه با آن روبرو هستيم از نوعی تندی برخوردار اس
یا داستانكِ
«اوهو» و یا «در ندارد یا» كه به شعر نزدیك اس ؛ در پایان میبينيم كه رفتهرفته به شمعر میرسمد .داستانكِ «هی كلمه» و «آلزایمر» نثرشممان به شممعر رسمميده و از ل ا ِ نوشممتاری تفماوتِ زیمادی با شمممعر ندارند .در داسمممتانِ «دنيا» نثر به ویراژهمای زبانی و بازیهای زبانی میانجامد .نوم نثری كه در داسممتانِ «مغز ميمون» میبينيم با توجه به تم نسممب بقيهی داستانها تغيير كرده اس
به
كه همهی اینها یعنی كار
كشيدن از زبان زبانی كه در خدم ِ زبان قرار میگيرد و با زندگیِ نویسنده كه چيزی جز زبان نيس
اینهمان میشود
تما بماز هم زنمدگی را تبليغ و موكمد كنمد به طوری كه در داسممتانكها ما با نوعی اشممتياق به زندگی روبرو هسممتيم. نویسممنده مدام از تنخواهی حرف میزند از لذت میگوید و ما با نوعی لذتطلبی كه رابطهای با تنومطلبی دارد روبرو هسمتيم كه به زندهگی میانجامد .بر خالف نویسندهی قبلی كه كافكا و هدای
را بازی میكرد و مرگخواه بود در این
مجموعه ما با زندگی روبرو هستيم؛ برایِ مثال :در داسمممتانكِ «پاریس در دُبی» نویسمممنده برای فرار از مرگ كه چيزی جز تكرار نيسمم
سممعی میكند به
زندگیِ خود تنوم بخشممميده و به همين دليل اسممم كالبِ گیها لزبينها و دوجنسهها سر میزند. در نهای :
كه به
فایل شعر /شمارهی پنجم 93 /
حال گيرا در عرض چند دقيقه وجهی از زندهگی را برای
همآغوشيِ ميز و كلمه در تخت
خواننده تداعی میكند. برایِ نمونه« :تباهی» كه راوی با احضار یك نوستالژی تنها
سمیه ابراهیمی
در عرضِ یك سمطر از گذشمتهای نه چندان دور به سم ِ حال حرك
كرده و با مكرِ طوالنی در شمم ِ گذشممته به
بيانِ رواییِ آن میپردازد به گونهای كه حس میشممود این رخداد در حالِ حاضر اتفاق افتاده اس
و این فضا را چنان
به اتاقك و ميزی در آینده گره میزند كه هيچگونه آنتراكتی فضامكان ذهنی).
بين این پردهها ایجاد نشود (حرك
با توجه به اینكه یكی از خصمميصممههای داسممتانكنویسممی پرهيز از اطناب در توصيف اس به این ویژهگی دسم كردنِ مخاط
مؤلف با ذكاوت و توجه
به خلق آثار زده و به جای سردرگم
حينِ آنتروپیِ عناوین به نظمی در اتاقك
فكرِ این مجموعه و چيدمان شخصي ها رسيده اس . پایانبندی در اكثر داستانها موج ِ شوك و انقباص ذهنی میشمود؛ زیرا در طیِ خوانش با نيروی گرانش شدیدی در راهروی شعر و داستان حرك
میكنيم .مانند داستانكِ «هی
مخماطم م ور بودنِ یمك اثر ادبی یكی از ویژگی هایِ
كلمه» كه مؤلف در آغاز از خودی سممخن میگوید كه با
كه
وبهگونهای واردِ فضای متنی در یك اتاق
ادبياتِ نومدرنيسمممم اسم م
و این موضممموعی اسم م
كلمات رفيق اس
عبدالرضایی در آثارخود توجهِ بهسزایی به آن دارد.
میشممود كه مخاط
ميزی كه میتواند نقشِ تختخواب را برای كلمات بازی كند
فضما احساس نكند و با ترفندِ جزئینگری مخاط
یا تختی كه حكمِ ميز كار مولف اس
كدامیك!؟
خالء و فاصمملهای بين قبل و بعدِ این
مانيتور كرده تا به دنبال اركان جمالت بگردد .در پایان
با توجه به نامِ «تختخواب ميز كار من اس م » انتظار میرود
مخاط
در این كتاب یا از تختخواب و تمامِ مسممائل و جنبههای
حالِ دیالوگ بوده اس .
مثب
را واردِ
متوجه شممده كه مؤلف از ابتدا با خودِ «كلمه» در
و منفیِ مربوج به آن به عنوانِ مرجعِ اصلی و مضمون
اگر این مجموعه را كتابی اروتيك بدانيم بیراه نرفتهایم .اما
داسمتانها اسمتفاده شمود یا اینكه مؤلف نویسندهگی را به
در واقع اروتيك بودن این كتاب نهتنها مانعِ آزاداندیشممی
عنوان سمكسی متنی برای رسيدن به ارگاسم و لذت جنسی
نمیشمود بلكه لباسمی كه بر تنِ هنجارهای اجتماعیسم
صمم ي ی از آن
خارج كرده و چشممم را م وِ لختی و عریانیِ مشممكالت
در نظر گرفته باشممد .در ادامه به دریاف
حينِ بررسممی كتاب از نظر ویژهگیهای داسممتانكنویسممی
جامعه میكند .بدونِ كمترین ت ریك جنسممی! نمونه برای
خواهيم رسيد.
بررس میِ كتاب از این بُعد زیاد اس م
عالوه بر دالیلی كه نسمممب مخاط
به نام این مجموعه به ذهن
خطور میكند آنتریكِ جذاب و هر چند كوتاهی
كه زیربنای هر داسمتانك را تشكيل داده در پاساژهای متنی ایجاد شممده اس م
كه تلفيق بين فضمماهای كوتاه و در عين
اما به ذكر یك مثال
اكتفا میكنم: داسممتانِ «كچل خائن» جدا از پرداخ خيان
به بُعدِ تنانهگی از
و دالیل تنفروشممی كه در حيطهی داسممتان بسمميار
رایج اسم
سخن به ميان میآورد تا مخاط
را درگيرِ این
فایل شعر /شمارهی پنجم 94 /
هنجمار گریز ناپذیر از زندگی كند و قرار گرفتن به جای كاراكترهای انوامِ همين داستانهاس
كه راه حلی برای رفع
حالی كه قابل تشمخيص نيس :نان را با پنير خورده یا پنير را با نان!
هر مشكل میشود.
پردههای برداشمته شممده از این كتاب مشمخص نمیكند كه
بُعدِ آنيما و آنيموس به یك ميزان در پِیریزیِ این كتاب
زنی مورد تجاوز قرار گرفته یا مرد! زن لذت برده یا مرد!
تأثيرگذار بوده و عبدالرضمایی به واسطهی اندروژنی زن و
را ایفا میكند یا
مرد را به هم تبدیل كرده بهگونهای كه مخاط
به راحتی
زن رنج كشمميده یا مرد! كلمه نقش مخاط مخاط
نقشِ كلمه را؟ و آیا مؤلف همان مخاط
اس ؟
خود را درون داسممتانكها حس كرده و همزمان بهجای زن
«خالصه اینكه یك كودكِ الل در اولين مواجهه با كودكی
و مردِ فرضمیِ موجود در آن ایفای نقش كند .برای مثال :در
كه حرف میزند بی زبانی را یك نقيصممه در خود نمیبيند
داسمتانِ «گفتمان سمكسممی» جایگاهِ مرد به زن و زن به مرد
بلكمه سمممخن گفتن را بيماری آن دیگری می داند .حاال حكای ِ این داستانكهاس
مدام درحال تغيير اس . در اصمل زن و مرد با یك قدرت و سممهم وارد هر داسممتان میشوند و خواننده هر بار به عنوانِ راوی و مخاط
تغيير
جایگاه میدهد .بهگونهای از جزئياتِ یك سممكانسِ روایی سممخن میگوید كه هيچ نيازی به كلیگرایی و تغيير مكانی حس نمیشود .برخالف ادبيات پورن كه از این خصيصهی خود تنها برای ت ریك جنسی مخاط
استفاده میكند و به
حاشيهپردازی دامن نمیزند. در انتهای این بالماسمكهی كوتاهنویسمی به دو داستانِ «مغز ميمون» و «پاریس در دبی» برمیخوریم كه نسب
به بقيهی
آثار طوالنیترند و این موضوم به باز بودنِ دس
مؤلف در
اسمتفاده از «همبستگیِ شعری
و روای
(تشبيه استفرا به
ماكارونی با كرمهای درهم لوليده به هم ریختن موهای باد تشمبيه خانه به شمغال) و پرداختن به جزئياتِ شمخصي ها (توصمميف چهره و اندام الله و شممهال در هر دو داسممتان) حرك ِ زمان_مكانی بينِ ایران و پاریس و دبی اتاق خواب راوی و فرودگاه و اتاقخوابِ ميشمما در «پاریس در دبی» و باز هم حرك بازگش م
بينِ اتاقخواب ...و رسممتورانی در چين و
به اتاقخواب .سممپس به خيابان در «مغز ميمون»
حركات زمانیِ رف
و برگشمممتی بين حال و گذشمممته و
طرحریزیِ یك مرگ زیبا و اروتيك (در داسممتان پاریس در دبی)» كمك زیادی كرده اس . حكای
این مجموعه داسممتان و نقشِ موازیِ زن و مرد در
آن حكای ِ كسممیس م
كه نان را با پنيرِ زیاد میخورد در
كه برای خودش داستانیس ».
فایل شعر /شمارهی پنجم 95 /
ریزمولفههای دیگر را داشته باشد بلكه سياليتیس
سياليتِ زمان در بستري از شكست روايت
كه بينِ
آنچه در گذشته رخ داده و آنچه در حال اكنونی رخ میدهد و آنچه در آینده رخ خواهد داد در تالطم اس .همانطور كه برگسممون تاكيد میكند «زمان امری شممهودیس م » پس
مهدی نادری
گذشمممته و حال و آینده در برایندی مشمممترك میتوانند اینهمانی داشته در هم اختالج شوند به گونهای كه ن وهی روای
را از روایتی خطی با زمانی خطی و علمی دور كرده
به داسمتان یا داسمتانك چنان سماختاری شهودی اعطا كند كه با داسمتان یا داسمتانكی صمرف روبرو نباشيم بلكه پلی باشد دو طرفه از شعر به داستان و از داستان به شعر. در نوشتار زیر سعی میكنم با بررسیِ كتاب «تختخواب ميز كار من اسمم » به بازخوانیِ فضمما زمانِ متنی و شممهودیِ موجود در آن پرداخته و از این طریق نشان دهم كه چگونه به طور توامان به شعر نزدیكی میكنند. به عنوان اولين مثال؛ داسممتانِ «ختنهسمموران» با روایتی خطی از سموار كردن یك روسمپی در خيابانی سمطح پایين شروم میشمود .راوی با توصيف از اندام و چهرهی او شورِ خود را نشممانه داده و از این طریق روای كه مناسم
حالِ راویس
ناگهان با سممرعتی تند
به خانه میرود .جایی كه راوی
صم نهی عشمقبازی را بدل به سينمایی میكند كه فيلم «با چشمممهایی كاملن باز» در آن در حال اكران اسمم .این ادامه پيدا كرده تا زمانی كه هم راوی و هم روسپی
موقعي همانطور كه در ب ر فضازمان متنی در ادبيات نومدرنيستی
لخ
مطرح شمممده زمان به دو گونهی تقسممميمپذیر(علمی) و
ناگهان چشمممِ روسممپی به كيرِ راوی میافتد .آلتی كه در
تقسميمناپذیر(شممهودی)تقسمميم میشممود .در مباحر علمی
كودكی ختنه شده و جای تيغ هنوز بر آن جا مانده اس .تا
مثلن در ریاضميات و فيزیك برای سادهسازی روابط سعی
همين صمم نه روای
و خطی جلو
میكنند تا فرمولها و مولفهها را تا حد امكان ساده كنند تا
آمده و فاصمله و شمكسمتی در آن صورت نمیگيرد .اما در
بتوانند جهان را بهتر و روانتر توضمميح دهند .زمان از جمله
این حين این صم نه راوی را به گذشممته میبرد .به زمانی
مولفممه همماییسممم
كممه برای عموم مردم و برای علم و
شممده و قرار اس م
كه قرار اسمم
به اوج لذت جنسممی برسممند .اما
به گونهای یكدسمم
او را ختنه كرده و برایش جشممنی ترتي
تكنولوژی در طول شممبانهروز باید تقسمميمپذیر باشممد تا
بدهند .همچنان كه مشمماهده میكنيم حتی زمان افعال در
معادالت و اساس زندگی توضيحپذیرتر و قابل فهمتر باشد
نه گذشممته بلكه حال و حال اسممتمراریس م .
و قابلي
این روای
برنامهریزی داشممته باشممد .اما بر خالف آن در
می زدنمد...می خواسمممتنمد...می برد...وغيره .بنابراین زمان با
كه قابلي ِ تقسممميم به
سممياليتی باورپذیر گذشممته را نهتنها به حال میآورد بلكه
ادبيمات زممان مولفه ای نيسممم
نشممان میدهد كه گذشممته همان حال اكنونیسم
و حاال با
فایل شعر /شمارهی پنجم 96 /
روایتی طرف هستيم كه راوی كودك آن را بيان میكند نه
دو رویكرد در برخورد با این رویداد وجود دارد؛ اول آنكه
آن راوی كه دنبال یك روسمپی در خيابانی سطح پایين رفته
در تقابلِ زمانی زمانِ گذشممته كه به روی زمان حالِ واقعی
بود.
چنبره زده بود؛ پيروز شده و در نهای
در دو سممطر پایانی« :بیخود نيسم
داستان با روایتی از
كه حتی در برلين »...با
سممارا به پایان میرسممد و در جنگِ بينِ این هردو زمان
به قبل برگشته دوباره آنچه كه
آنچهكه در گذشمتهی خطی و زمان علمیِ گذشمته رخ داده
به نامِ «حال اكنونی» میشناختيم رو میشود و از این طریق
پيروز میشود .دومين رویكرد؛
روای
یك شكس
روای
بر ماریا كه حالِ واقعیسم
موج سمميالِ زمان باز به سممم ِ زمانِ اكنون (از ل ا زمان
فانتزیِ جنسیس
علمی) میآید .راوی در این داسمممتان با اسمممتفاده از دو
تصمور خوابيدن با فردی كه در حالِ حاضر در آغوشِ شما
زمان را به بازی گرفته و همچنان كه
و به واقع شما با فردِ دیگری به ارگاسم رسيدهاید .به
روای
شممكسمم
نيس
كه هنگام لذت جنسی رخ میدهد .یعنی
شمماهدیم؛ گذشممته را به حال میآورد و بر آن منطبق میكند
عبارت دیگر فردی كه بهطور فيزیكی در آغوشِ او هستيد
سپس در دو سطر پایانی حال را از زیرِ گذشته بيرون كشيد
اما شخص دیگری در ذهنِ شما در آغوش شماس .اینجا
و داستان را به پایان رساند.
نقطهایس
به عنوان مثال بعدی؛ در داستان «مالقات هفتگی» با شيوهای
در بیزمانی رخ میدهد .یعنی در تقابلی كه گذشممته و حال
دیگر از ن وهی برخورد راوی بما سممميالي ِ زمان روبرو
از ابتدای داستان با یكدیگر داشتهاند؛ هيچ كدام پيروز نشده و روای
هستيم. در داستان مالقات هفتگی؛ روای
در اوج لذت جنسی كه ل ظهایس
بیبُعد كه
با یك فانتزیِ جنسی در بیزمانی رخ میدهد .چرا
اینگونه آغاز میشود كه
كه مرد در واقع با ماریا به ارگاسممم رسمميده اما در ذهنِ او
ماریا (روسپی) زنگ خانه را میزند و با اینكه اظهار میكند
سمارا او را به لذت رسمانيده اسم
سارایی كه هماكنون از
كه« :ماریا هسمتم» در سطر دوم میبينيم كه مرد درون خانه
ل ا فيزیكی و بصمری در آغوشِ او نيس .پس بیزمانیِ
كه
رخ داده در پایان داسمتان حاصملِ شمكس
این هردو زمانِ
بينِ حال و گذشته در حال
و اینجاسم
كه حتا سمميالي ِ
میگوید« :خوشآمدی سمارا!» دقيقن از سمطر دوم اس مشماهده میكنيم؛ تقابلی سخ
آغاز اسمم .مردی كه همچنان عاشممق سممارا روسممپیِ كه یا او را برای هميشه ترك گفته یا مُرده اس
دیگریس
خطیِ گذشممته و حال اسم
زمانی م و شده بدل به بیزمانی یا «هيچیِ مطلق» میشود. و اما به عنوان مثال پایانی اشممارهای میكنيم به داسممتان
و حاال زمان گذشممتهی خطی برای مرد بدل به زمان حال
«پاریس در دُبی» .همانطور كه میبينيم؛ داسممتان با روای ِ
و در كنار زمانِ حالِ واقعی (یعنی زمانی
خطیِ نقاشمی به نام آرشام آغاز میشود كه در لندن زندگی
كه ماریا وارد خانهی او شده) در كنار یكدیگر قرار میگيرند
میكند و برای لذت جنسی به هر سمتی میرود بار اول به
و در تضمماد آشممكار با زمانِ علمی و خطی حضممور پيدا
پاتوق گِیها و بعد به م لِ لزبينها شممتاب میكند اما هردو
میكنند.
جا با حالِ او سممازگاری ندارند و حالِ او را بهم میزنند.
خطی شممده اسم
همچنان ادامه پيدا میكند تا
پس به پاتوقِ دوجنسممهها میرود و بعد از گشمم وگذار و
این تقابل در ن وهی روای
جایی كه ماریا رو به عكسممی قاب شممده از مرد میپرسممد:
دید زدن تصممميم به خوابيدن با فردی دوجنسممه میكند اما
اون عكس كيه؟» و مرد كه غرق در بدنِ ماریا
زمانی كه میخواهد با او بخوابد ناگهان حالش از خودش
«آقا صمماح شده سخ
در حالِ عشقبازی با اوس .
تاجایی كه به پاراگرافِ بعدی میرسيم سطری كه اینگونه آغاز میشود« :سارا سراپای مرد را در بر گرفته »...و تا انتها با روای
عشمقبازی سارا و آن مرد مواجه هستيم .در واقع
و او بهم خورده و بدونِ اینكه سممكس كند آنجا را ترك كرده بمه خمانه می رود و بعد از مدتی روی تخ میكشممد .تا زمانی كه آرشممام روی تخ
دراز
دراز كشمميده با
روایتی خطی و اینزمانی و با زمانی خطی روبرو هسممتيم.
فایل شعر /شمارهی پنجم 97 /
اما پس از آن روای
دچار شمكسم
شده و با تغييرِ زمانی
روبرو هستيم .راوی فضای داستان را به سم ِ «الله» میبرد. اللهای مانده از زمان گذشمتهی خطی معشوقهای كه یادگار او در ایران اسممم
و آرشمممام در تمام این مدت (بعد از
مهاجرت) در تمام معشممموقهها و تمام آغوشها در لندن دبی و پاریس دنبالِ او میگشمته اسم .مولف با استفاده از شمكس
روای
و سيالي ِ زمان فضای داستان را به سم ِ
فرودگاهی میبرد كه از آنجا تبعيدش به خارج از كشممور آغاز شممد .همچنان كه در دو داسممتان قبل دیدیم در این داسمتان نيز گذشمتهی خطی واردِ حالِ واقعی شمده و بر آن منطبق میشود .گسترهی این انطباق رفته رفته بيشتر شده تا زمانی كه آرشام بعد از پرواز از تهران به دليل تاخير و پرواز در دُبی اقام
هواپيمای بعدی باید یك شم
آرشمام در برخوردی كه با زنِ سمياهپوسم
داشته باشد. در دبی داش
در واقع همانطور كه در سممطرهای باالترِ داسممتان خواندیم؛ آرشام بعد از دلسرد شدن از سكس و ایجاد رابطهی جنسی
دوباره داستان را با استفاده از موجِ زمانی به سم ِ پاریس و
تصمميم به خودارضمایی كرده بود .درواقع زمانی كه آرشام
زمانی كه به همراه سياهپوستی به خانهی دوس ِ نویسندهای
تخيلی كه با زمان
رفته بود میبرد .اینجاس
خودارضایی میكند ناچار به تخيل اس
كه راوی-مولف زمان گذشتهای
ذهنی رخ می دهد زمانی ذهنی كه برخالف زمان علمی
را كه بر حالِ اكنونی منطبق كرده بود حاال با زمان آیندهی
گذشممته حال و آینده را نمیشممناسممد و این هرسممه منطبق
خطی اینهمان میكند .چرا كه آرشام بعد از دُبی به پاریس
یافته روی هم عمل میكنند .او برای لذت از خود ارضممایی
میرود و از آنجا به لندن میشتابد.
خود باید عناصممری از گذشممته را كه پيشممتر از آنها لذت
همانطور كه مشماهده میكنيم؛ زمانِ حال كنار گذاشته شده
بسيار برده وارد متنی كند كه در زمان حال واقعی در جریان
و گذشمته با آینده منطبق و اینهمان میشوند .داستان ادامه
اس .از جملهی این عناصر؛ الله در ایران زن سياهپوس
پيدا كرده تا جایی كه آرشمام با زنی روسپی آشنا میشود و
زن روسمی و سارا جندهی ایرانی در دبی هستند .آرشام این
برای سممكس به خانهی او در دبی میرود جایی كه تابلوی
چند نفر را با اسممتفاده از زمان ذهنی و موج سمميال زمانی به
اس .بهطوریكه توجه آرشام
زمان حال واقعی احضمار كرده و از این طریق زمان گذشته
كرده كه عينِ همان را بعدن در
را روی زممان حمال جماری میكنمد .در واقع او طبق همان
عكس یا نقاشمی باالی تخ را چنمان به خود جل
خانهی خود در لندن قرار میدهد.
گفتهی برگسون زمان را شهود كرده اس .
زمانی كه زن روس نمیتواند آرشمام را ارضما كند جندهای
در پایان میتوان گف ؛ در داسمتانكها و داسمتانهای اشاره
ایرانی به نام سممارا وارد متن میشممود .تا اینجا با گسممترشِ
شمممده مولف با ایجاد موجهای زمانی سمممياليتی را بينِ
گذشتهی خطی بر زمانِ حالِ اكنونی مواجهيم و در
زمانهای خطی ایجاد كرده بهطوریكه زمانهای گذشممته
كه روزنامههای عصر
با یكدیگر اینهمان شممده و بر هم
مساح
دو سطر انتهایی؛ میخوانيم« :فرداس
حال و آینده در روای
بنویسممند بیاحتياطیِ نقاشممی كه در تابلوی دو زن خوابيده
منطبق میشموند و از این طریق داسمتانك فاصله و خالیی
بود باعر و بانی مرگش شده».
كه بينِ داستان و شعر وجود دارد را پر میكند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 98 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 99 /
كند ولی این كتاب به شممدت نو و جدید اسمم .بنابراین
قلمرويي براي تسخير
برای بهتر خواندن و راهيابی به موتيف آن باید پوسمم انداخ
محمد مروج
و فكر را از هر آن چه سمنتیس
سماختارگرا ممكن اسم
خالی كرد .یك
با آثار قبلی شماعر ارتباج بيشتری
برقرار كند چون بيشمتر با متن سروكار دارد ولی از دید یك پسمماسمماختارگرا كه با اثر طرف اس م
جمهوری اسممپاگتی
حرفهای بيشممتری برای گفتن دارد .تفاوت بين متن و اثر این اسمم
كه متن ماهي
دیدنی دارد و در واقع سمماختار شمممكل
مادی ابژكتيو بيان میباشمممد ولی اثر موجودی
گرفتهی متن در آگاهی خواننده اسم .تا زمانی كه شممعری هنوز روی صمف هی كاغذ اس
و هنوز ابزار ارتباج هنری
ایجاد نشممده آن شممعر یك متن اسم
ولی وقتی در آگاهی
خواننده و یا شممنونده شممكل میگيرد تبدیل به اثری هنری میشود. عل صممف هی كاغذ قلمرو حكمرانی كلمات اسمم .جایی كه
نامگذاری كتاب میتواند دو چيز باشمد؛ اولی اشاره به
رشمتههای درهم اسمپاگتیس
و به دليل پيچيدهگیشان به
به دامن واژههای
كالف سممردرگمی میمانند كه سممر و تهش معلوم نيسم
و
جوهری میشممود .ذهن شمماعر هنگام نویسممش درگير دو
همين موضمموم اشمماره به سمرگردانی انسممان قرن بيسم
و
عامل تعيين كننده اسمم :سمماختار یا فرم و مضمممون و
یكمی در بين انبوه نشممانهها و اسممتعارههای زندگی نوین
نویسمنده برای انتقال احسماساش دس
درونمایه .توجه به این دو موضوم مهم ضروریس یك شمعر خوب این دو به یك نسب
پرداخ
و در
میشوند تا
میكند .دومين عل
نامگذاری شمممباه
ظاهری تركي
جمهوری اسممپاگتی و جمهوری اسممالمیسمم
كه منظور
اثر هم از ل ا شكل ظاهری و هم جهان درونی تأثيرگذار
نویسمنده بهم ریختگی اوضام و احوال سياسی و اجتماعی
باشد .در كتاب جمهوری اسپاگتی اتفاق مهمی رخ داده كه
و ادبی ایران اس .
این اثر را از دیگر نوشمتههای عبدالرضمایی مخصموصن از
جمهوری اسممپاگتی زبان سممادهتری دارد و میتواند ارتباج
كتاب های دهه ی هفتاد و هشمممتاد او متمایز می كند .این
بيشممتری با مخاط
برقرار كند .دليل انتخاب چنين زبانی از
مجموعه طيف وسيعتری از خوانندگان را دربر میگيرد به
طرف شاعر میتواند دو موضوم باشد:
فارسی
)1او میخواسمته طوری بنویسد كه شعرش قابل ترجمه به
زبان و هم از دیگر زبانها داشمته باشمد .عبدالرضایی شاید
زبانهای دیگر باشد .شعری كه بازی زبانی دارد یا كلماتش
در كتاب تازهاش از مؤلفههای تئوریك و سمماختاری مثل
خصمل
چندواژگانی در ترجمه به مشكل برمیخورد مثل
بازی زبانی فاصمملهگذاری روابط ترامتنی چندواژگانی و...
اوليس جيمز جویس كمه ترجممه اش هرگز آن بازی های
عبارت دیگر جهانیتر اس
و میتواند هم مخاط
كمتر اسمتفاده كرده باشد و این كتاب نتواند مخاط
فارسی
زبانی و اصال
متن اصلی را منتقل نمیكند.
زبانی كه هنوز در ذهناش خاطرات پاریس در رنو یا تنها
)2انسممان از بدو تولد تا مرگ در هر مرحله از زندگی
آدمهای آهنی در باران زنگ میزنند را حف كرده راضممی
عالئق و سممليقههای متفاوت دارد و توجهش معطوف به مسمائل خاصیس .دل مشغولیهای یك جوان بيس
ساله
فایل شعر /شمارهی پنجم 111 /
با مردی كه در سمممالهای پایانی دههی پنجم زندگیاش
روای م
بهسممرمیبرد فرق میكند .عبدالرضمایی جوان در سممالهای
حوادك روی داده در 11سممپتامبر و فرو ریختن برجهای
انتشمار نخستين آثارش بيشتر به فرم و استراكچر شعر خود
دوقلو به عنوان پيش متن شعر 11/9م سوب میشوند .در
كه بتواند در این سن كتابی
چرنوبيل اوج این روابط را میبينيم كه این متن شممعر و
مثل شمينما را تكرار كند .از طرف دیگر جمهوری اسپاگتی
حمادثه ی نيروگاه چرنوبيل نسمممل كشمممی ارامنه پيداش
و بما توجمه به رویكرد
گروه های تروریسمممتی طالبان و داعش زلزله ی بم و...
توجه داشم
و ممكن نيسم
پختمه تر و جما افتماده تر اسممم
جهانیترَش نشممان از توجه شمماعر به مسممائل و مفاهيم
موسمممی رابطممه ی پيرامتنی وجود دارد .همچنين
رابطهی پيرامتنی وجود دارد.
عميقتر اجتماعی و انسانیس . در ادامه سعی میكنم با طرح چند موضوم به نقاج قوت و ضممعف این مجموعه بپردازم .نقاج مثب مولفههای ادبی و اسممتفادهی درس م
نقاط ضعف
كه بيشممتر شممامل
)1در پایانبندی شعر زیرزمين دو بار سطر كرمهای خاكی
و بهجا از تكنيكهای
آن تأكيد شمماعر بر حقير بودن
تكرار شممده كه شمماید عل
شعریس :
انسانها بوده ولی از نظر من شكل زیبایی ندارد و در اجرا
)1تصمویرهای ابژكتيو و عينی خوب و قوی؛ مثلن در شعر
هممان یمك بمار خوانمدن كرم های خاكی برای پایان بندی
ویولن با توجه به شمكل ظاهری این ساز ویولن استعارهای
مناس تر اس .
از تن یك زن اس م لخ
و در شممعر تصممویر زنی با شممانههای
و صمدای گرفته را با ویولن اینهمان كرده و شعر را
چند تأویلی كرده اس . )2اسمتفاده درسم
از مناطق زبانی؛ مثلن در شعر نارسيس
)2شكس
اعراب سطر شانزده «وای خدایا چرا به زنهای
ایرانی آرایش یاد نمیدهی آخه!؟» بیهيچ تمهيدی از آخه كه اصممطالحیسمم
م اورهای در انتهای سممطر اسممتفاده
میكند.
سممطر دهم «تو مثل ...مثل ...تو مثل ...اوكی» یا در شممعر
)3در شمعرهای سموشميان
11/9سطر پایانی «به باالی برجی بلند و تاالپ! فروریخ »
نبود همه چيز توضيح داده شده و بيش از حد منثوراند .در
ابتدا با فراهم كردن بسممتر شممعر برای تغيير زبان از خطی به
اكثر سطرها فعل در انتها آمده كه این سبك و ارائهی م توا
جدایی و فقط نيكسون مقصر
لوگو به طرزی منطقی از زبان م اورهای بهره میگيرد و به
به صورت مستقيم به مخاط
شعر شكل طبيعیتری میبخشد.
)4هجاچينی در بعضممی سممطرها به گونهایسمم
چندان تأثيری ندارد. كه چند
)3بازیهای زبانی یا چندواژگانی؛ مثلن در شمعر شتر سطر
هجای بلند و كشميده در یك سطر پش
سوم «عمق آب زیرای دریاس » كه زیرا هم زیر آب معنی
این باعر میشممود حين خواندن مخاط
میدهد و هم چون عمق آب دليل به وجود آمدن دریاس
شود .چند مثال را در ادامه ذكر میكنم:
بنابراین زیرا به زیبایی در سمطر نشمسمته اسم .یا در شعر
_ پرسممش صممف هی 81سممطر « 12من یك قل
فعل سممطر دوم «در مضممارم گندم» مضممارم هم معنی فعل
هجای بلند و كشيده
حال را میدهد و هم اگر آن را مزارم بخوانيم در سممطر
_ زیرزمين صمممف ه 116سمممطر « 15دو انگشمم
جواب میدهد یعنی همزمان با سمممه تكنيك بازی زبانی
میریخ
در تاالر رودكی» 6 :هجای بلند و كشيده
چندواژگانی و غلطخوانی مواجه هسممتيم كه این نشممان از
_ شكس
اعراب صف ه 121سطر « 1تو ذهنی زیبا داری»:
هوش باالی شاعر میدهد.
7هجای كشيده
)4اسمتفاده از روابط ترامتنی؛ در شمعر نارسيس بين شعر و
_ بیچادر صممف ه 131سممطر « 8مجبور نيسممتيم دیگر»6 :
عاشمقانهی شميرین و فرهاد و یا در شعر تابوت بين متن و
هجای بلند و كشيده
سر هم آمدهاند كه دچار مشممكل دارم» 5 : خون
فایل شعر /شمارهی پنجم 111 /
_ سمه نفر صمف ه 117سطر « 3هيچ تنهایی تنها نيس »7 : هجای بلند و كشيده )5تقطيع سطر در برخی شعرها متن را دچار سكته میكند مثلن در كاكتوس كه نفس خواننده هنگام خوانش شممعر میبرد و یا دو سطر پایانی ودام تقطيع روی كلمهی «دیگر» منطق خاصی ندارد و فقط خوانش شعر را مختل میكند. در كل كتاب جمهوری اسپاگتی مجموعهایس
كه همگان
از خواندنش لذت میبرند و چون شممعرها از ل ا فرم و مضممون یكنواخ
و شمبيه هم نيسمتند مخاط
هوشمند
خسمته نمیشمود .اكثر دفترهای شمعری كه در ایران منتشمر میشموند یك سمبك را انتخاب كرده و تمامی اشعار حول م ور همان سمماختار روای
میشمموند و خواننده را دچار
مالل میكنند .عبدالرضممایی در كتاب تازهاش همانطور كه در تمهيمد اشممماره كردم كمتر از كارهای قبلی خود از تكنيكهای زبانی و ادبی اسمتفاده كرده اسم .مثلن مقایسه فاصمملهگذاریهای به كار برده شممده در این كتاب و آثار قبلیاش نشممان میدهد كه به عنوان نمونه در مجموعهی «گماز دنمده گماز» حمدود 31بمار و «ممادرد» 15بار از فاصلهگذاری استفاده شده در حالی كه جمهوری اسپاگتی با توجمه بمه تعداد صمممف ات بيشمممتر كمتر از 15بار به فاصممملهگذاری كه تكنيك م بوب عبدالرضمممایی سممم برمیخوریم .در البالی اشعار جدید شعرهایی مثل خرما یا ساع
3هستند كه به شيوهی دههی هفتاد نگارش شدهاند
یعنی سمماختار نامتمركز دارند و در آنها نثر شممعر سممپيد و زبان لوگو با پيروی از منطق زبانی با هم آميخته شممدهاند. جمهوری اسپاگتی شاهكاری جدید از شاعریس در خون اوسم
و هميشه دوس
كه شعر
دارد شيوه های جدید را
بيازماید و هرچند در این راه مخالفين بسممياری دارد كه به جای ب ر بر سممر شممعر زندگی شممخصممی او را نشممانه گرفتهاند ولی او همچنان به راه خود ادامه میدهد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 112 /
پيشمخدم
ديدماني تازه از حسيت
كه از سمه تصویر عينی تشكيل شده و مولف با
اتصال همان سه تصویر در تصویر پایانی فرم را بسته اس . البته همواره ابژههایی در این حسمي
مهدی نادری
جایگذاری شدهاند تا
بتوان به جهانی درون متن زاده شممده رسمميد .مثلن در همين شمعر پيشممخدم :وجود پيشممخدم
و عطر او و مهری كه
بهگونهاش میزند همه ما را به تاویلی میرسمماند و باعر میشممود این فرم تازه داسممتان خود را روای
كند .اما این
تجربه و كشمف حسی در شعری مثل «كادوی آمریكایی» به گونهای بسمميار سممادهتر بروز پيدا میكند تا حدی كه به جز منتظر در مشم » با تصممویر
سمطر «با پنج كریسممتف كلم
دیگری مواجه نيسممتيم و فرم اثر به شممكلی توصمميفی و توضمي ی بسته میشود به طوری كه مولف تنها از دو ابژه (كریسممتف كلم
و آمریكا) بهره میگيرد و به جز ارتباطی
كه این دو تصممویر با یكدیگر دارند باقی سممطرها بيانی توضمي ی و گزارشمی دارند و این سمب اس م
شممعر دارای كشممف و دریاف
میشود با اینكه
اما با خوانش اول به
انتها برسممد .بهطور مشممابه در شممعر ویولون كه بعد از چند تصویر كه میتواند ما را به ویولون برساند یا نرساند شاعر تمام تصاویر را در آخرین سطر لو میدهد (بلكه اندام زنانه در بررسممی كتاب «جمهوری اسممپاگتی» ابتدا باید از نام آن آغاز كرد؛ «جمهوری اسممپاگتی» كه بيانگر بینظمی موجود در یك نظام درهم تنيده اسممم
و از این رو جمهوری
اسپاگتی را باید معجونی از حسي
تخيل زبانی و عقالني
دانس م شعر سب
كه با موكد كردن هركدام از این سممه مولفه در هر شده تا مولف به تجربههای فرميك تازهای دس
یابد و نتيجهی آن كتابیس م
كه معمولن فرمهای تكراری
در طول آن مشمماهده نمیشممود .اما از آنجایی كه كار نقد قضماوتی تئوریك اس
باید دید تا چه حد این تجربههای
تازهی فرمی به شعر نزدیك شدهاند. علی عبدالرضایی در این كتاب شعرهایی دارد كه از تكنيك زبانی خاص و من صمممر به فرد و همچنين اسمممتعاره و آشمناییزدایی اسمتفاده نكرده و شمعر صرفن بر اساس یك دریاف
و كشمف روی كاغذ نشسته اس .بهطور مثال شعر
ویولون) و به این شممكل فرم شممعر را میبندد و اجازهی تاویلهای گوناگون را از مخاط
سل
كرده و شعر را پس
از خوانش آغازین به پایان میرسمماند .و به شممكلی مشممابه شعرهایی مثل «ایستگاه» «آلبوم خانوادگی» «ماه تمام» و...كه حاصمل یك آني
و دریاف
و شهودی شاعرانهاند و مولف
برای پرورش تكنيكال این دریاف ها هيچ گونه تالشمممی نكرده و آنها را در فرمهایی ویژه بسته اس
كه باعر شده
این دسممته از شممعرها در خوانش ابتدایی به انتهای خود برسممند .البته نمیتوان لذت خوانش این شممهود شمماعرانه و آنی را نادیده گرف . دسممتهی دوم شممعرهایی هسممتند كه مولف با اسممتفاده از خالقي های زبانی به رشمتهی ت ریر درآورده اس .تخيلی زبانی كه تازه اس
و به نوبهی خود بدل به تصاویری ذهنی
و زبانی شمده اسم
كه در آثار قبلی عبدالرضمایی به شكل
دیگری نمایان شممده بود .به عنوان مثال شممعر اندروژنی
فایل شعر /شمارهی پنجم 113 /
بيان بیجنسيتی در متن
همانطور كه از متن شمعر پيداس
بر منبر را میگایند
اسم .مولف در این شمعر از تصماویری استفاده میكند كه
دهان
تخيل زبانی (به شممكلی متفاوت از آثار قبلی مولف) ركن
مبادا كه گفته باشى اهلل اكبر
اصلی آنها به حساب میآید: از سلول روبرو صدای درد
و یا در شعر «خرما» كه بعضن با تصاویری زبانی مواجهيم:
یا دری كه رو به ثانيه باز میشد میآمد
و بار دادهاند به بازارِ تهران كه حاج خانم دوباره باردار شده
و در سرش زیباییِ دوس
دخترش كه كشور كوچكی بود
مثل موزیكی مالیم گش
میزد
باشد حاجی! دوباره سينه چاك كن!
به عنوان مثال در این چهار سم مطر برخی كلمات از آن
باكی نداشته باش خاك كن! خوا...
هویتی كه تا قبل از این شممعر میشممناختيم خالی شممدهاند و مولف به آنها هيئ رو به ثانيه گش
تازهای عطا كرده اس م :باز شممدن در زدن موزیكی مالیم همچنان كه میبينيم
با تخيلی زبانی مواجهيم كه به شكلی متفاوت نسب
به آثار
همانطور كه میبينيم ایجاد تصممماویر با خالقي
زبانی با
استفاده از التریشن كلمات (موسيقی آوایی كلمات) صورت گرفته اس .
قبلی عبدالرضممایی بروز كرده اسمم .او با اسممتفاده از این تخيل فرم شعر «اندروژنی» را به گونهای بسته اس
تا ما به
و یا در شعر كودتا:
همان «اندروژنی به مثابهی بیجنسميتی» برسيم .همچنين در شممعر «جنگبازی» خالقي
زبانی به شممكل تازهتری بروز
میكند و تجربهی فرميك نویی را روی كاغذ مینشاند:
تا اجازه گرفتم اجازه دادن كتك خورد پریدم روی عزیز و خجال
در خيابان عشق یعنى عاشورا
كه به تنهایيم بَرخورد و با دوسمتی كه در دردِ دیگری دس
و زیر چادرها میرفتيم به كربال یك ش
وقتی مُرد
داش
دوس
شد
كه تجریش پر از ریش بود
سه چهار چادر ریخ
همانطور كه مشماهده میكنيم در این شعرها تصاویر ذهنی
روى سرم...
با توجه به تخيل زبانی شممكل گرفتهاند و فرمهای تازهای را همانطور كه میبينيم؛ خالقي
زبانی بدل به تصممماویری
این صورت از تخيل و خالقي
زبانی میسازد.
عينی میشمود و این روند تا انتهای شعر ادامه دارد .یا مثلن
دسممتهی سمموم از شممعرهای «جمهوری اسممپاگتی» شممعر-
زبانی به شكل
خطابههایی هسمممتند كه باتوجه به بعد عقالنی و آپولونی
در شعر «جمهوری اسپاگتی» كه این خالقي غلطخوانی شعری از شاملو بروز پيدا میكند:
نگاشمته شمدهاند .شعرهایی كه بيانی مستقيم دارند و شليك شعر مستقيم به هدف اس
روزگار غریبيس
نازنين!
«تفاوت»:
روزگار غریبيس را میپایند
همه فكر میكنند
جوان
اگر كه رفته باشد روى بام
با همه فرق دارند
نه اطراف آن! به طور مثال شعر
فایل شعر /شمارهی پنجم 114 /
براى همين مثل هماند گویی مولف در حال سممخنرانیس م تفكراند تا شهود و دریاف
سممطرهایی كه حامل
و تكنيك:
هيچ شبی مال همه نيس وقتی كه ما نمیدانستيم كه هستيم روزها مثل هم بودند سممطرهایی كه تصممویر نيسممتند و اتفاقی زبانی ندارند اما زایيدهی تفكراند كه از آنها خطابهای شاعرانه ساخته اس به عنوان مثال شمعر «فقط نيكسون مقصر نبود» كه مولف با موكد كردن این سممطرهای خطابهای و بيانی تفكر خود را مستقيمن به سم
مخاط
شليك میكند:
نيكسون یكی از آنها نبود همهی ما بود ما همه بم
انداختهایم در هيروشيما
ما همه هيتلر بودیم و در فكری كه به جان جهان افتادهس
دس
داریم
چرا مدام در معشمموق دنبال چيزی میگردیم كه در عشممق در نسل كُشیِ ارامنه
نيس !؟
بين دو ران همچنين میتوان به شمعر «جشنماهِ م رم» بهعنوان استثنایی اشمماره كرد كه در سمماخ حسي
و زبان و عقالني
فرميك خود از هر سممه مولفهی
دو داعشی پش
وان
پيشِ تو طالبان پنهان اس ...
بهره برده اس .
در این ميان ش معرهایی مثل «چرنوبيل» و « »11/9نيز وجود
تشبيه پستان به كوهی از اجساد (كه البته حاصل نسلكشی
دارند كه عليرغم اینكه زبان در آنها نقش عمدهای ندارد
ارامنمه بوده) ایهام تضمممویری دارد كه باعر چندتاویلی
چندتاویلی بودن آنها باعر لذت خوانش چند بارهی آنها
میشممود (تشممبيهاتی اروتيك در بسممتری تاریخی سممياسممی
میشممود چرا كه در این شممعرها فرم با توجه به كشممف
اجتماعی)
تصویری (تصاویر چندگانه و چند مضمونی) بسته میشود.
در پایان میتوان «جمهوری اسمممپاگتی» را مجموعهای از
مثلن در شعر چرنوبيل:
تجربههای فرميك تازه دانسم م
كه براسممماس مولفههای
خالقي
نگاشته
مختلفی شمامل حسمي پستانهات دو پشته كشته مرده
زبانی و عقالني
شده و كتابی را پدیده آورده كه از ل ا فرمی مثل اسپاگتی نامنظم اس
و هر رشته (شعر) سم
و سوی خود را دارد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 115 /
در رقص نرم تنانهای
نقد شعر «ويولن» از كتاب «جمهوري اسپاگتي»
دور خودش چرخ میزد در اپيزود اول شعر ما با تصویر یك زن روبرو هستيم زنی
فاطمه قهرمانی
كه روی صم نه نشمسته و با توجه به تاریك بودن ص نه و شممرایط خاص نورپردازی سممالن تنها شممانهی چپش دیده میشود .با صدایی گرفته مثل صدایی خاص بعدِ بيداری از یك خواب طوالنی شمبانه شروم به آواز خواندن میكند و در همان حين از جا برخاسته و در تاریكی میرقصد و نور موضممعی سممالن باعر درخشممش اندامش و ایجاد سممایه روشنهای زیبا بر روی من نی بدنش میشود. و در دس كه راستش كرده بود چيزی چون پاره خطی من نی ليز میخورد و باز برمیگش اینجا با تصممویری اروتيك روبرو هسممتيم .راوی با دیدن
ارگاسمم یا ارضما شدن هميشه مفهومی جذاب برای انسان
صم نه ت ریك شمده خود و زن رقصنده را تصور میكند.
بوده اسمم .ارگاسممم را میتوان از دو جنبه بررسممی كرد:
/پاره خطی بر من نی /ليز میخورد و باز برمیگش م ./این
ارگاسم جسمی و ارگاسم روحی .ارضا شدن جسمی كه از
خود را به
طریق برقراری رابطه ی جنسمی حاصمل میشود مقطعی و كوتاه اس م
و میتواند فقط لذتبخش باشممد .اما ارگاسممم
دو سطر تداعیگر عمل سكس اس پاره خطی تشممبيه كرده و آل
راوی آل
زن را به «من نی» و این پاره
خط مدام در من نی ليز میخورد و باز میگردد.
ذهنی در اثر كشمف و رمزگشایی یك اثر هنری یك نشانه و یا نماد به دسم
میآید كه در نتيجهی آن روح انسان تا
موج سالن را گرفته بود
مدتها دچار سرخوشی و شعف میشود .حال با طرح این
همه غرق شده بودند
موضوم به بررسی شعر میپردازیم:
مرا هم از حال برده بود نه صدای زنجموره و مویه
با تنی لخ
بر شانهی چو
بلكه اندام زنانهی ویولن
كه صدای گرفتهاش تازه از خواب پاشده باشد
در این اپيزود راوی به ارگاسممم میرسممد و به نظر تمام
و برق بزند توی تاریكی
افرادی كه در سممالن هسممتند همانند راوی این ارگاسممم را تجربه میكنند .اما این ارگاسممم صممرفن ارگاسمممی جنسممی
فایل شعر /شمارهی پنجم 116 /
نيسمم
در سممطر آخر شممعر /بلكه اندام زنانهی ویولن/
متوجه میشممویم كه راوی از شممنيدن صممدای زیبای ویولن سممرخوش و به ارگاسممم ذهنی رسمميده اس م
اینجا یك
رابطه ی بينامتنی مذكور با رمان "سمممازارین" نوشمممته ی "بمالزاك" وجود دارد روای
مرد جوانی كه تا به حال
تجربهی جنسی نداشته و وقتی به یك كنسرت موسيقی اپرا میرود با شمنيدن صدای آواز خوانندهی زن اولين ارگاسم خود را تجربه میكند. دركل شممعر «ویولن» چندتاویلیسمم .تاویل اول پورن و توصمميف سممكس اس م
ولی تاویل دوم اروتيك اس م
منجر به ارضاء روحی و ذهنی مخاط با دسم
راسم
كه
میشود .آرشهای كه
روی سميمها میلغزد تماشاچی را از نظر
روحی ارضما میكند .شعر تجربهای زیبا را با مخاط
خود
در ميان میگذارد تجربهای كه جز با غرق شممدن در دنيای هنر و كشممف و شممهود و دقيق شممدن در این دنيا حاصممل نمیشود. همه چيز این دنيا سمكسیس و احساسی قوی داش
و فقط باید دو چشم تيزبين
تا از زیباییهای هنر سرخوش شد.
امری كه همگان قادر به درك آن نيسممتند و فقط قشممر الي جامعه مفهوم آن را درك میكنند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 117 /
اسم م
جمهوري اسپاگتي «مانيفست شاعري تبعيدي»
با جهانی متنوم از بازیهای زبانی و خالقي های
شمماعرانه مواجه میشممویم ولی غرب وطن وجه بارزی اسم
و تبعيد و خاطرات
كه در این مجموعه نظير سایر آثار
شماعر نمایان میشود .از اولين شعر مجموعه «موزه بریتانيا»
جان صدرا
كه شمماعر را نيز چون سممایر آثار ملی ایران در خود جمع كرده اسم م
این وجه آغاز میگردد ولی این وضمممعي
نمیتوانمد او را مقهور كنمد و تالش میكنمد از تاریخ هم بيرون بزند یا تمایل دارد كه بيرون بزند و مخاط
را به
تمماشمممای زنمدگی میبرد به تماشمممای مردی میبرد كه میخواسمم
زندگی كند .شمماعری كه در صممف ه زندگی
میكنمد وخود را كليددار موزهی شمممعر و ادب میداند و مخاط
را بجای سمير در گذشته به تماشای زندگی دعوت
میكند. حاال بيا از تاریخ بزنيم بيرون میخواهم آن روبرو دردی نشان
بدهم
دری كه مردی در به در بس بازیش داد كه بشكند مردی كه فقط میخواس جمهوری اسمپاگتی تازهترین اثر علی عبدالرضمایی شاعری
كشورش را دوس
كه شمعر را زندگی و مانند هوا در شعر تنفس میكند .شعر
اما دوستی نداش
برای او تمام زندگی اسم كه بیارتباج با وضمعي
ولی ذهنش را اندوهی فراگرفته فعلی شعر در جامعه ایرانی نيس .
شاعری تنها
زندگی كند
داش كه در صف ه زندگی میكرد
تبعيدی
این خانهی اوس
شماعری كه بسميار فراتر از زمان خودش به شمعر وضعي
كه شعری یك خوابهس
شمعر و آیندهی شمعر میاندیشمد .درعين حال شاعریاس
به این موزه هر كه وارد نمیشود
تبعيد شمده و از امكانات قليلی هم كه برای این قشر ت
كليدش سالهاس
سمتم مضماعف وجود دارد م روم اسم .یعنی امكان نشر
نترس
آثارش را برای مردمی كه به دنبال فضممای شممعری آزادتری
بيا باال
هسممتند نيز ندارد با این همه همچنان شممعر میسممراید و در
كه خانهام را نشان
برهوت فرهنگی جامعه بذر شممعور میپاشممد .بعد از این
درشمممعر «فقط نيكسمممون مقصمممرنبود» به وجه تازه تری
مقمدمه به كتاب بپردازیم كه همانند خود شممماعر دنيایی
میپردازد .به مسممئوليتی همگانی و نه فردی به این نكته كه
تودرتو و پيچيده دارد و سممرشممار از طراوت و تازهگی در
در ایجاد هر وضممعيتی همه افراد دخيل هسممتند و كسممی
و شممعر پسمماهفتاد را كه خود از بانيان آن
نمیتوانمد با توجيه تقصمممير وجرم دیگری از خود رفع
بوده به جایگاهی باالتر و واالتر سمموق داده اسمم .در این
مسئولي
كند وكشور را به بدنی تشبيه میكند كه ویروسها
مجموعه شممعر كه شممامل هفتاد و اندی شممعر كوتاه و بلند
آن را اشممغال كردهاند .خانهای كه در آن جز نيسممتی موج
زبان و فرم اسم
دس
من افتاده
بدهم
فایل شعر /شمارهی پنجم 118 /
نمی زنمد و بيگمانگمانی كه هوی خودكامه سمب
ملی ندارند با سممملطه
و نبض تندِ بى تو بودنم
از خودبيگانگی مردم شدهاند .كسانی كه در
خون مردم وول میخورند و صماحبان تفكر در آسممان این
مثل دانهای دنبال خاك مساعدی برای رویش میگردد ولی
خمانمه مانند ابر سمممرگردانند و اجبارن به خانه هایی پناه
این خاك مسمماعد را جز در وطن اسممير نمییابد .عشممق
میبرند پناهنده و یا تبعيد میشموند كه خانه آنها نيس
و
سوزانش به شعر را غرب
و آوارگی نمیتواند سرد كند.
افكاری درسممر روشممنفكران ریشممه میدواند كه از سممقف كوتاهی كه بر سرشان آوار شده بسيار بلندتر اس .
عشق دا اس
كه آدمها را از بدن بيرون كرده
چون خورشيد
حواس
ما را تبعيد كردهاند
خانهای در خانه باقی نمانده هرچه هس
دا ِ دا نيس !
كسانی راه میروند در روده و عدهای وول میخورند در خون كه ما نمیشناسيم نه مایی كه با خود بيگانهایم
بيگانه آنهایند دیوانهایم و خانه در غرب
اما همه ماه را ترجيح میدهيم كه آنهمه سرد اس ما همه آوارهایم سالهاس
اینجا و آنجا میكنيم
دانهای هستيم كه دنبال خاكِ خود میگردد اما كجا!؟
كردهایم
من هم خانهام را ترك كردهام
دیوارِ ما بيرونیس
چون زمينِ مناسبی برای بذری كه من بودم نداش
افكارِ ما بيرونیس
مثل همه میگردم كه خاكِ خودم را پيدا كنم
مثل ابرها كه در آسمان سرگردانند
اما كجا!؟
فكرها بیخانمانند
آدرس را همه میدانند
پرندهای از پنجره میآید و از درِ دیگر
اما بدون آنكه بدانند
مثل یك فكر بلند میزند بيرون تا به خانهی دیگری برود كه مال من نيس من شاعرِ این فكرها نيستم فقط ميزبانم
در همين احوال كه دوری از خاك مسمماعد و اختناق حاكم بر كشمور مانع رشمد و شكوفایی شعر شده اس خانواده و فراق عزیزان نيز مزید بر عل
دوری از
شممده وگاهوبيگاه
اثری از درد این فراق را میتوان درشممعرهای این مجموعه شاعری كه تبعيد و دوری غمگينش میكند و در «بن بس »
مشاهده كرد .شعر «پدر» نمونهای از این شعرهاس .
شرح هجرانساز میكند و سوزش دوری را شعر: پلكهاى بادكردهام
غمگينم
نشستهاى هنوز پش
براى بنبستى
صورتى دارى
كه ت قيرش مىكند خيابان
كشيده خورده
براى رفتن
با چند خطِ خم شده بر پيشانى
كه دیگر به خانه برنمىگردد
و ل هات هنوز تكان مىخورند
براى مردنم
«با مادرت كه حرف مىزنى
در تبعيد
بخند
فایل شعر /شمارهی پنجم 119 /
الكى خوش باش» اما چرا صدای صدای
و.... حملهى داس اس
را
به شاليزار
را
تيرباران
دیگر به خاطر نمىآورم پدر؟ و یا در شممعر «من هنوز ایرانم» شمماعر با ت قير غرب
به
در زندان قزل حصار
طعنه میسممراید كه زرق و برق لندن او را نبلعيده اس م
و
شمماعر با یورش به بنيادهای تفكر آخوندی و با به سممخره
لندن را در شمممار یكی از روسممتاهای زادگاهش لنگرود
گرفتن این اباطيل به باورهای اصمميل ایرانی میپردازد و به
میداند و ش ها به دیدار مادرش میرود و حاكمانی كه او
آنها یادآوری میكند كه حتا مهدی موعود آنها برگرفته
مبتال میداند.
بردهاند.
را از دیدار عزیزان م روم كردهاند به باله
احمقهایی كه اسممير منطق كور قدرتطلبی هسممتند و تاب ت مل شنيدن «نه» را ندارند و اطاع
وسمموشمميان
از باوری ایرانی اس م
را به سممرق
آنجا كه در «سوشيان »فریاد میكشد.
مطلق میخواهند. كره را پرت كردم
چرا به ایران
خورد به دیوار و افتاد آن گوشه
اما كسى نمیپرسد
اما هنوز میچرخيد
چرا نمیروى از ایران
با مش
لندن
ایران گود شده بود
روستاى پيشِ پا افتادهاىس
در لنگرود
كوبيدم سرش
مردم در زیر زمينِ جهان
و من ش ها سر میزنم به مادرم توى خواب
گودباى پارتى گرفته بودند
كسى نمیبيند
مالها زار میزدند زین وار
آنها خواب نمیبينند
و زرتش
دیوانه نيستند
كه تازه توى طش
ولشان كن
میخندید قاه قاه سوشيان
هر كه تاوانِ باله ِ خود میدهد
افتاده بود
آمده بود
عجله نكن شماعر از اینكه مردم برای فرار از دسم
دنيا هنوز نياز مبرم به احمق دارد
سمانسور حاكمان
احمق هممه چيز را زیرزمينی كردهانمد رنج میبرد و از با وجود همه این دردها شممماعر به احواالت اجتماعی و
خمدای زیرآبزن آخوندی بيزاری میجوید .آرزوی آزادی
اجتماعی غافل
مردم را دارد و از مرگی كه كشممورش را فراگرفته مینالد.
ت والت جامعه میپردازد و از وضمممعي
نيس م .از اینكه قرمسمماقها مردم را به جرم عشممق اعدام
شعر «زیرزمين» عصيانی برعليه این وضعي
میكنند شممكوه میكند« .قزل حصممار» اعتراضممی به رفتار حاكمان نادان اسمم میكنند.
كه عشممق را برنمیتابند و تيربارانش
نشستهام باالى لندن آى كه با خداى از و بر و كه در خانهاش بزنم الس خشكه
قرمساقها میآیند
بس اس
دیگر اى خداى زیرآبزن!
اس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 111 /
ما كه زیردریایى نخواستيم
حاال باید
كل ایران رفته زیر زمين
فقط نماز بخوانم
لطفن به این گربه هم كمى بتاب
روزه بگيرم بروم بهش
تهران را بيار روى آب حتا رستوران فرشته را
و در پایان مجموعه با یك هایكو زیبا وضعي
كه گارسونِ كمر باریكش زیرخاكیس
فرموله میكند و در یك هایكو كوتاه بلندترین قصممميده
مرگ هم دیگر جا ندارد در تهران
ممكن را میسممراید .یك فيلم به بلندای سممی و اندی سممال
زهرا كم آورده
حتى بهش
حكوم
اجتماعی را
اختناق سرزمينی را به تصویر میكشد كه مردمش
طفلى
از ظلم گریانند ولی فریادرسممی نيسمم
كرمهاى خاكى
سرتاسر سرزمين سرما و برف سنگين اختناق در حال بارش
كرمهاى خاكى
اس .
در شممعر «بی چادر» شمماعر به تجاوزات وحشمميانهی اوباش
یكى میگرید
حكوم
بر مردم معترض با ل نی طنزگونه یورش میبرد
و آن را م كوم میكنممد و تظمماهر بممه دینداری اوبمماش
كه بشممنود و در
كسى نمیشنود برف میبارد
حكومتی را به ریشخند میگيرد. در جمعبندی نهایی یاداوری كنيم كه مجموعهی جمهوری خستهام
اسمپاگتی مانيفسمتی اسم
چقدر سگ دو بزنم
جای جای مجموعه شماعر شمعف سكسی تزریق میكند و
كه حالش را بطرى ببرد در كهریزك
از زبان شاعری تبعيدی ولی در
زن را كه نماد زندگی اس
در شعر میآورد .درهمان حال
به مسممایل مهمی كه در جامعه جهانی اتفاق افتاده
اگر پام برسد آنجا
نسممب
میتوانم به هر كه میخواهم تجاوز كنم
بیتفاوت نيسم
آدم بكشم
این موضوعات مهم بيانيهای سياسی كسلكننده و تكراری
و به آنها میپردازد ولی سرودههایش در
م كم بزنم توى گوشِ دانشجوها
نيسم
مجبور نيستم دیگر
بهعنوان نمونه میتوان از «چرنوبيل» و «یازده سممپتامبر» و
ریش بگذارم این هوا بسيجى شوم بدحجابى را بهانه كنم هى دس
ببرم توى تجهيزاتِ ليالهاى بيچاره
بلكه مملو از شمعف و طراوت زن و زندگی اسم .
سمنگسار فرخنده در شعر «فرخندا» بدس بر كشمور افغانستان نام برد .در نهای كتابیسمم
حيف كه جنگ تمام شده
میكند و از آن لذت میبرد.
وق
اذان اس
خوانده
میشممود و پر از تازهگی در فرم و بازیهای زبانی اسمم
بىچادر
باید بجنبم
این مجموعهی شعر
كه چندین و چندبار توسممط مخاط
طوری كه با هربار خوانش مخاط
شهادت سخ
مرتجعين حاكم
وجه تازهای را كشممف
فایل شعر /شمارهی پنجم 111 /
سمماختارهایی نامتمركز یك جهان شممعری نام دود را ایجاد
شاعري كه ديگر خطرناك نيست
میكننمد پس زبمان هر چقمد نمام دودتر باشمممد جهان نام دودتری را میتوانيم ترسيم كنيم و در زبان جا بدهيم.
ايوب مردانی
این مقدمه برای شمماعریس م
كه در زبان شممعری كمكاری
نكرده اسم
و همچون نيما برای شمكستن م دودی های
زبان دسم
به كار شممده و تاثير بهسممزایی در شممعر هفتاد و
پساهفتاد ایران گذاشته اس . علی عبدالرضممایی یكی از چند شمماعر معدود ادبيات ایران اس
كه در زبان دس
به خطرناك شدن میزند و با هدف
قرار دادن م دودی های زبان سممعی در شممكسممتن این م دودی ها دارد. «پاریس در رنو» به گفتهی بسممياری آغاز این حرك
علی
عبدالرضایی در عرصه زبان اس .شعری چندصدایی كه از اولين شمعرهاییسم
كه سمعی در رهایی و نام دود شدن
دارد و با درهم آميختگی با زبانهای دیگر یك شممعر چند صممدایی را ایجاد میكند و در «جنگ جنگ تا پيروزی» این كار را تكميل میكند. علی عبدالرضمممایی با چاپ كتاب های بسمممياری حركتی پيشرونده را در زبان طی میكند .حتا با چاپ رمان و ضممد رمانهایی سمعی در ایجاد شمكس
عادات زبانی و اندیشه
ادبياتی ایران دارد و در این راه به موفقي های قابل تاملی ویگتنشمممتاین می گوید« :م دودی
زبان من م دودی
دسم
جهان من اس ».
پيدا میكند كه باید در مقالهای جامع آنها را بررسی
كنيم كه در این نقد كوتاه جای نمیگيرد.
در طول تاریخ ادبيات با پيشرف
دانش و انبوه شدن مسائل
علی عبدالرضممایی در طول مدتی كه در شممعر هفتاد با بيان
كه
نظریمه ها و چاپ شمممعرهایی كه این همانی بسمممياری با
انسانی زبان نيز دچار دگرگونیهایی بسياری شده اس
در تمام بخش های زبانی می توان این خط پيش رونده را
نظریههایش (برخالف عدهی بسمياری از شماعران) داشم
دنبال كرد .همسممو شممدن زبان با اندیشممه از این منظر اتفاق
هميشمه در خطرناك زندگی كرده اسم
میافتد كه برای انتقال و درك بهتر دانش و فلسفهی انسانی
از كشممور و تبدیل شممدن به یك شمماعر تبعيدی دس م
ما نياز به زبانی بزرگتر و پویاتر داریم به همين دليل اسم
خطرناك بودن در شممعر برنداشممته و شمماید برای ایجاد
كه در دوران متعدد شمماهد زبانهای متفاوت بودهایم .در
خطرهای بيشتر از فضای م دودگر خارج شده اس .
ادبيات و مخصوصن شعر ما از قال های كالسيك و دس و پا گير به مرور گذر كردیم و در طی دورههای مختلف حاال به شممعرهای پس م
مدرن برمیخوریم؛ شممعرهایی كه
زبانی بسمميار متفاوت با زبان شممعرهای كالسمميك دارند و با
خطرناك كجاس ؟
حتا بعد از خروج از
فایل شعر /شمارهی پنجم 112 /
خطرناك همان زبانیسمم
كه شمماعر در آن دسمم
به
خطرناك شدن میزند و آن را از هم میپاشد تا جایی شبيه
«نترس
یك ویالی رو به دریا در زبان ایجاد كند و به جهانبينی
بيا باال
شمعری خود مشمغول شمود و لذتی كه از عشق هميشگيش
كه خانهام را نشان
(شعر) میخواهد ببرد.
(موزهی بریتانيا ص)8
بدهم»
حماال همه ی این حرف ها چه ربطی به مجموعه شمممعرِ «جمهوری اسپاگتی» دارد؟ در اغل
در همين ابتدای كتاب به یكجور بازدید دعوت میشممویم؛
آثار علی عبدالرضممایی ما با شمماعری زبانی طرف
به خواندن شممعرهایی كه حكم اشمميای یك موزه را دارند
و این شكستنها و
(اشميایی كه قبلن سماخته شدهاند) ٬نشانههایی كه از گذشته
از هم پاشميدن زبان قابلي های بسمياری در شعر او از نظر
شاعر بدس
آمدهاند و به تأویل من تمام دستاوردهای علی
ارائه اندیشممههای متفاوت ایجاد كرده كه با مروری به این
عبدالرضممایی در این موزه میتواند به چشممم بخورد اما نه
هسمتيم كه دخل زبان را در آورده اس
مجموعهها به تفاوت گفتمانی و شممكسممتن تابوهای ادبی
كاملن بلكه تا جایی كه كليد دس
ایران میرسيم؛ ادبياتی مودب و م افظه كار كه همه چيز را
این رویكرد خالف رویكرد آثار قبلی اسممم
پشمم
پرده نگه داشممته و حتا از عشممق گفتن را به امری
معنوی و دور از تصور تبدیل میكند. در اغل
سمنگينتر از حسمي
و نشان میدهد كه زبان
آثاری كه
را به كنشهای زبانی و به كشفهای شعری جدید
دعوت میكرد و هميشمه این انتظار میرف
شمعرهای گذشته علی عبدالرضایی كفهی زباني شماعر اس
مخاط
شاعر اجازه دهد.
كه با شعرهایی
متفاوت برخورد كنيم كه هم از ل ا زبان هم معنا دچار خطرناك شدهاند.
هنوز برای جا كردن شاعر نياز به فضای بيشتری دارد و باید از هم گسميختهتر شمود تا از پس اندیشهی شاعر بربياید .به
«و من كه فقرِ فرق ندارم
نظر من مجموعه شعر جمهوری اسپاگتی چيزی شبيه همان
دیگر از عشق این بازی مصنوعی خستهام
ویالی رو به دریا میتواند باشممد و جاییسمم
كه كفهی
ترازو چيز دیگری را نشان میدهد.
وق
اس
كمی بخندم
گریه دیگر به من نمیآید» (تفاوت ص)12
چرا علی عبدالرضایی دیگر خطرناك نيس ؟ شممعر «تفاوت» نشممان میدهد شمماعر دیگر از متفاوت بودن در مجموعه شممعر «جمهوری اسممپاگتی» كه جدیدترین اثر علی عبدالرضماییس
و توسط نشر كالج منتشر شده اس
خسته شده اس
و حاال نياز به لذت بردن از چيزی را دارد
كه سمممال ها برایش جنگيده و تا حد ممكن آن را برای
ما به این نكته خواهيم رسممميد كه چرا دیگر این شممماعر
خودش ساخته و پرداخته كرده اس .
خطرناك نيس .
«عشق مصنوعی» كه در اینجا به آن اشاره شده اس
در ابتدای این مجموعه با شمممعر «موزهی بریتانيا» روبرو میشممویم موزهای كه خود شمماعر تبعيدی ماسمم
كفهی سمنگين ترازوی زباني
در مقابل حسمي
همان
شعر اس
و تمام
كه شماعر شاید حس میكند كه باعر تصنعی بودن شعرش
خاطرات و دسممتاوردهای خود را در آن نگه میدارد و حاال
شمده اس
هرچند كه در اشعار گذشته شاعر در بسياری از
برای نشان دادن این موزه ما را دعوت میكند تا خانهاش را
شمعرها حسي
ببينيم:
یاف
باالیی وجود دارد و كمتر شعری را میتوان
كه مصنوعی شده باشد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 113 /
در این مجموعه ما با زبانی رام شممده طرف هسممتيم كه با
دوباره باید بازگردیم به این جمله و نسمبتی كه با آثار شاعر
شمناختی كه از شماعر داریم میدانيم خونی وحشی زیر این
دارد.
و هر ل ظه منتظر یك كنش در زبان
در آثار گذشته علی عبدالرضایی تمام چارچوبهای مدنظر
زبان نرم نهفته اسمم
هسمتيم اما بههرحال زبان اكثر شعرهای این مجموعه به نثر
خودش را از بين میبرد از قاعده فرار میكند و حاال باید
هوشمممند نمیتواند چالش
مرحله ی بعدی را شمممروم كند مرحله ای كه دیگر دچار
برانگيز باشمد و ل ن خودویژه شماعر در اكثر شعرهای این
و این مرحله همان جهان شمماعر
كه برای مخاط
نزدیك اس م
مجموعه تكرار میشود .اینجاس كردن حسمي
اسم
به زباني
وق
كه باید گف
م دودی
زبان نيسمم
غلبه
اسمم .شمماعری كه ایدهپردازیهایی بسممياری دارد و در
و علی عبدالرضایی خودش
كه بعد از
مرحلهای به سممر میبرد كه نگاه به جهانیسمم
را در صمف ه به شكل ملموستری جای میدهد و مخاط
تمام هار بودنها و خطرناك زندگی كردن به آن رسمميده و
را با خود همراه میكند.
باید روی صممف هی هميشممگيش پياده سممازی كند و كمی بخندد.
«من جوان بودم و میتوانم سگی تازی بود
"پش
گازم گرف
و دكمههای پيراهن
نتوانستم
با پنج خرگوش دربند
بعد هم تمام شد»
توی بند بندِ انگش هام
(هار ص )54
كردهای به من
ساع هاس
غمگيناند
در میزنم»
(بوفالو ص)59 این قسمم
از شعر «هار» دوباره نشان میدهد كه شاعری
كه در گذشممته دسمم
به خطرناك زده االن حرف از تمام
سمگ تازی حاال تبدیل به یك بوفالو شمده اس
بوفالویی
شمدن میزند كه این تمام شمدن شمعر نيس
اما شاید تمام
كه همه چيز را زیر نظر دارد و صبور اس .دیگر دكمههای
شدن مرحلهی اول زندگی شعری شاعر اس
مرحلهای كه
معشمموقش منتظر
در آن به دنبال شممكسمم
دادن زبان رفته و برای خودش
سممعی كرده خانهای بسممازد كه در آن بتواند به شممعر و
پيرهن را از هم نمیدرد و برای تصمماح
میماند و در میزند .این شمعر نيز به همين نكته اشاره دارد كه شاعر در حال گذر كردن از خطرناك بودن اس :
جهانبينی خودش برسد اما این پایان كار نيس : «حاال كه كنارت هستم بوفالو
«بعد از تو هر چه بود بد بود بد شد
باد كردهس
گرچه در ادامهی بعد
روی دستم»
باز هم تو بودی
(بوفالو ص)59
بعد هم تو بودی بوفالو به تعبير من همان اندیشمه اسم
بعدی هم تویی»
قرار اس
(هار )54
اندیشمهای كه حاال
وارد جریانهای شعری علی عبدالرضایی شود.
در بيشتر شعرهای این مجموعه ما با منولوگ طرف هستيم؛ م دودی
زبان من م دوی
جهان من اس .
شممماعر تجربمه همای فردی و خاطرات خود را در قال
فایل شعر /شمارهی پنجم 114 /
موتيفهایی بیشمممار و نماهای دور و نزدیك شممونده به
پس كسممی بر نمیآید و حاال این فضممای خطرناك از نظر
را در شممعر فعالتر و با خود
و فضای شعری این روزهای ایران را
تصممویر میكشممد تا مخاط
همراه كند .در مجموعههای قبل ما با شعرهایی طرف بودیم كمه هر مخاط
می توانسممم
دچار ترس كرده اس :
البه الی شمممعر بچرخد و
تاویلهای متفاوت خودش را داشمممته باشمممد چون علی عبدالرضممایی در آثارش نشممان میدهد كه هيچ اندیشممهای غائی نيسمم
شاعر غلبه كرده اس
و این باعر شمممده اسمم
كه مخاطبان به
جهانهای شمعری بدون باور خاصی وارد شوند و گش گذار كنند اما در این مجموعه به دليل حسممي گفتگویی كه برقرار شممده اس م
حتا بهش
زهرا كم آورده
طفلی
و
كرمهای خاكی
باالتر و
كرمهای خاكی»
تأویلهای مشممخصتر و
نزدیكتر به شماعر داریم كه باعر شده مخاط
«مرگ هم دیگر جا ندارد در تهران
(زیر زمين ص)117
این همانی
بيشممتری با شمماعر پيدا كند شمماعری كه تنهایی متفاوتی را
علی عبدالرضممایی وضممو را گرفته اسمم
لمس میكند شاعری دور از خانه دور از همه چيزهایی كه
بخواند:
و حاال باید نماز
در موزه خود گرد آورده و تنها معشمموقهاش زبان اسمم . زبانی كه آنقدر بهدس
شاعر وَرز آمده كه حاال آرام گرفته
و منتظر به آغوش كشيدن شاعر خودش اس .
«باید بجنبم وق
اذان اس
حاال باید فقط نماز بخوانم
«لندن روستای پيشِ پا افتادهایس
در لنگرود
و من ش ها سر میزنم به مادرم توی خواب
روزه بگيرم بروم بهش » (بیچادر ص)131
كسی نمیبيند در شممعر «جمهوری اسممپاگتی» ما با فضممایی غری
آنها خواب نمیبينند»
هسمتيم فضایی سياس
(من هنوز ایرانم ص)115
طرف
زده و نااميد شده كه دیگر شاعر را
خسممته كرده اس م .در این شممعر ما به عادات بسممياری از تبعيد انگار باعر نشممده اسمم
كه شمماعر در جایی جدید
جمامعهی ایران بر میخوریم جامعهای كه طی گذشممم
خودش را از یماد ببرد و یكی از دالیل مهم این اتفاق
سممالها هنوز تغيير چندانی نكرده اسمم .مسمماله زمان و
وقتی زبان را همراه خودمان داشممته
میشود
زندگی در زبان اسمم
باشمميم و آن را فراموش كه نه بلكه بزرگتر كنيم هيچگاه
فضاهای شعری نيز در این مجموعه به وفور یاف
زمان در فضمماهای این مجموعه مدام در گردش اسمم
نمیتوان از جهان زبان خارج شمد و هر كجای دنيا باشيم با
ممكن اسم
زادگاه زبان خودمان طرف هستيم.
خاصمي های بارز موزههاس
در شمعر «زیر زمين» نيز ما شماهد دلتنگی شاعر برای خطر
آن هستيم.
به تمام گوشه كنارهای تاریخ پرت شود كه از و در این مجموعه نيز شاهد
هسمتيم خطرهایی كه در ابتدای ورود به عرصه شعر انجام شده اس .فضایی خطرناك كه جز چند نفر عاشق و زرنگ كه دسمم
به هركاری میزنند تا جایی دری را باز كنند از
و
«خوش الم كه مردم هنوز آیه میخواهند خواهشِ خواجهای دارند
فایل شعر /شمارهی پنجم 115 /
خایه میخواهند
«تنها جایی كه میتوان همدرد پيدا كرد همان جاییسم
خوش الم كه میخواستيم و نشد»
درد میكند».
كه
(جمهوری اسپاگتی ص)132 «یكی بياید به نبض من دل بدهد از طرفی شاعر نشان میدهد كه هنوز میخواهد كار سياسی
من تشنهام
بكند كه با مسمالهی ورود به مرحلهی دوم زندگی شاعر نيز
گرسنهام
سازگاری دارد و تاكيد میكند كه قبلن نيز كار سياسی كرده
یا عاشقم كه این همه سيگار میكشم!؟
اسمم .شمماعر در این شممعر دوباره حرف از دلتنگیهایش
حتمن یكی ده پوند داده به این «بارمن» كه من مستم
میزند حرف از پدر عمو و ...و از فضممای جامعه ایران
سرگيجهام را گرفتهام در دستم
شممكای
میكند .از نكات منفی این مجموعه تكرار همين
روای هاسم
كه دوباره برای مخاطبان قدیمی شاعر بازگو
شممدهاند و به نظر من تنها از زاویه دیگر دیدن این مسممائل اسمم
كه در این مجموعه باعر همراهی مخاط
روای ها میشود و دیالوگی همدردانه بين مخاط
با این و شاعر
برقرار میكند:
و میتوانم در كوچهها پركنده راه بروم بزنم زیر آواز و كسی نگوید سگ مستم اینجا مرا خوب میشناسند و میدانند كه حالم خوب اس خوب!» (جمهوری اسپاگتی ص)139
«از وقتی كه یادم میآید در تبعيد هرچقد هم خوش بگذرد اما شمماعری كه حاال به
در صف ه توی رختخوابم كارِ سياسی میكردم
را دوباره
پدرم كه برایم میمُرد
هدف زبانی خودش تا حدودی رسمميده اسمم
برای من بالخره مُرد
دلتنگ جایی میكند كه از آن آمده موزهای را میسممازد و
عمویم شالق خورد
همه را دعوت میكند تا با هم زبانهای خودش به گف
و
جانش را سپرد
گو بنشيند و از دل بگوید و همانطور كه مردم ایران هميشه حرف بزند و خاطرات مشتركی
كه من خایهام را امت ان كنم»
سمياسی بودهاند از سياس
(جمهوری اسپاگتی ص)132
را بازگو كند كه بيشممتر همنسمملهای شمماعر با آن دسم
به
گریبمان بوده اند .این موزه شممماید حكم همان جمهوری یكی از مولفههای پسممم ابزارسازی گذشته اس
مدرنيسمممم كه بازی گرفتن و
اسممپاگتی را دارد و همه چيزهایی كه شمماعر دارد را همانند
در شعرهای این مجموعه به خوبی
و به جامعه
اسممپاگتی در هم آميخته و مشمموش چيده اسم
دیده میشممود .شمماعر تمام گذشممته و عادات جامعه را از
هم زبان خودش كه با فضممای درهم ریختگی و اسممپاگتی
فضایی كه در آن قرار دارد بيرون میكشد و در صف ه خود
بيگانه نيس م
عرضممه میكند .تمام این اتفاقات شممعری در
جای میدهد .این آشممناییزدایی كردنها نشممان از انزجار
زبانی پخته و نرم كه نهای
شماعر از تمام چيزهاییس
كه باعر عق
زبانش شممده اما با این وضممعي
لذت شممعر را در خود پنهان
ماندگی وطن و
دارد در این مجموعه گرد آمده تا علی عبدالرضایی با غلبه
شمماعر در جایی زندگی
های زبانی پای به مرحله اندیشمممه و انتقال
میكند كه مردم فكر میكنند حالش خوب اسمم میخندد پس چه كسی باید همدرد شاعر شود؟
و دارد
بر م دوی
مفاهيم حسی و عقلی بگذارد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 116 /
علی عبدالرضایی در این مجموعه شعر در زبان خطر نكرده و شممماعری خطرناك نيسم م
و به وفور میتوان در این
مجموعه ردپایی از آرام بودن و اشممارههای شمماعر به اتمام این مرحله خطرناك را پيدا كرد كه به تعدادی از آنها اشاره شد. حاال باید ببينيم خطرناك بعدی شمماعر كجا اتفاق میافتد و اصلن اتفاق میافتد؟ جواب این سمموال را در آثار بعدی شمماعر باید پيدا كرد و همانطور كه «پاریس در رنو» آغاز مرحلهی زباني عبدالرضایی بوده اس
علی
مجموعهی «جمهوری اسپاگتی» هم
میتواند آغاز غلبهگی حسممي
و شمماعرانگی شمماعر باشممد.
همانجایی كه دیگر عمدهی خطرناك بودن در اندیشممه و جهان شماعر رخ میدهد هر چند كه هميشه معنا و زبان در آثار علی عبدالرضممایی خطرناك بودهاند و این مجموعه در قياس با مرحله خطرناك زبانی با آثار گذشممته از نگاه من خطرناك نيسمم
و ما را وارد مرحلهی دیگری از زندگی
شمممعری علی عبمدالرضمممایی خواهد كرد .زندگی ای كه م دوی های زبانی خودش را برطرف كرده و حاال باید جهان خودش را جای دهد. «هایكو» یكی میگرید كسی نمیشنود برف میبارد
فایل شعر /شمارهی پنجم 117 /
بگمذارد .نكتهی دیگر متنهای این مولف تاثيرپذیری از
من در خطرناك هستم هنوز
خود اسمم .ماهيتی كه تاثير نمیپذیرد اما تاثير میگذارد.
سپهر رضايی
این ویژگی علی عبدالرضممایی نيز به نوم خطر كردنش باز میگردد .این روزها همه میترسممند كه نكند مخاط
الیك
و كامنتی پای متنش نگذارد اما برای علی عبدالرضممایی این مسئله مهم نيس
چرا كه وقتی خطر میكنی هيچ چيز جز
یك هدف مشمخص و رسميدن به آن تو را خوش ال نمی كند. جمهوری اسممپاگتی مجموعهای از خطرهاسمم .در واقع مولف خطر كرده تا خودش را بنویسد .از بازیهای سياسی و جنمگ حتما بمه فرهنگ و تاریخ پرداخته اسممم .در جمهوری اسمپاگتی شمعرهای عاشقانه با مسائل سياسی گره خوردهاند .اما سوالی كه در اینجا باید پرسيد این اس
كه:
كدام مولف این خطر را به جان میخرد؟ كداميك از شاعران ایرانی اهل خطر هستند؟ عنوان كتاب هرج و مرج و افسممارگسمميختگی را در ذهن ایجاد میكند. كتاب با شممعر «موزه ی بریتانيا» آغاز میشممود .موزهای كه آثار تاریخی بسياری از كشورها چون ایران در آن نگهداری میشمموند .وقتی عنوان كتاب را پشمم «اگر عمر دوباره داشممتم اشممتباهات بيشممتری مرتك
می
شدم»...
شمعری برمیخوریم كه رابطهی تنگاتنگی با سمياس
دارد.
حتا رابطه ی تنگاتنگی با سمممرزمين مولف و تبعيد او به سرزمينی دیگر.
دان هالد
شعر «موزهی بریتانيا» كاملن منسجم اس .همهی سطرها و
علی عبدالرضمممایی اهل خطر اسم م .این كتاب نيز جزو كتابهاییس م
سممر میگذاریم به
كه تعمدن از خطر و لبهی تيغ میگذرد .به
زبانی سادهتر باید گف
كه علی عبدالرضایی خواسته خطر
كند و خطر كرده اس م .ادبيات نيز خطر كردن اس م .باید آنچه در ذهن و حاالت روانی یك مولف میگذرد بر كاغذ بنشميند .این روزها مولفی موفق اس
كه بتواند خطر كند.
خطر را به جان بخرد اما خودش باشممد یعنی خودویژه خاص من صمر به فرد باشمد .قلمش مارك داشمته باشد و هميشممه بتواند خودش را بنویسممد مرور كند و به نمایش
سممپس اپيزودها با یكدیگر در ارتباجاند .فرم شممعر «موزهی بریتانيا» فرمی تجربی را داراس .از سوی دیگر «بيوگرافی» نيز م سمموب میشممود .در واقع «موزهی بریتانيا» مقدمهی كتاب جمهوری اسممپاگتیسمم .چرا كه شمماعر از ملي
و
تبعيد خویش سممخن به ميان آورده و از عالقهی خود به ایران مینویسد. در كتاب جمهوری اسپاگتی ما با چندین فرم روبرو هستيم. به طور مثال شعر «طرطوس» (صف هی یازده)
فایل شعر /شمارهی پنجم 118 /
را با تصویری عينی شوكه میكند و بعد قطار (آل
در «طرطوس» ما با فرم دیگری نيز مواجهيم .مضممممونی
مخاط
سممياسممی و عاشممقانه با بازیهای زبانی كه متمایز از شممعر
تناسلی) وارد متن میشود و. ...
«موزه ی بریتانيا»س .
در انتها باید گف
هنگامی كه با شمعر «دریا» روبرو میشویم گونهای دیگر از
فرم برخوردار اس م .عنوان كتاب نيز با چندین گونه بودن
فرم را در مییابيم .شعری كه حسي
بر دیگر مولفهها غلبه
كه كتاب «جمهوری اسممپاگتی» از چندین
فرمها كاملن مرتبط اس .
كرده اس .در شعر«دریا» شاعر خود را زادهی دریا میداند
علی عبدالرضممایی تعمدن در این كتاب چندین فرم را به
و معشوقی را به تصویر میكشد كه نامش دریاس .درواقع
نمایش درآورده و میتوان گف
شممعرهای خودویژهی این
خود را حاصمل عشمقی میپندارد كه با معشوق خود در آن
كتاب حاصل خطرهای مولف اس .
غوطمهور اسممم .در شمممعر «دریما» ما با چندتاویلی هم روبروایم كه یكی دیگر از نقاج قوت این كتاب به شمممار میرود. شعر بعدی كه توجه هر مخاطبی و منتقدی را به خود جل میكند شممعر«كمر باریك» اسم « .كمر باریك» نيز گونهای دیگر از فرم اس . در این شممعر ما با پختگی كالم طرفيم اما باز روحيهی خطر در آن وجود دارد .در واقع شاعر با اینكه یك شعر ملموس نوشته اس
اما روحيهی خطر كردن را حف كرده و از این
خطر كردن خودویژگی را دریافته اس . سممپس جای معشمموق را پيشممخدم
از آن خود كرده و به
شمماعر عالقمند میشممود همانطور كه در سممطر آخر با دیالوگ « :خانم زیبایى بود ولى كم كم باید فراموشش كنيد آقا « به پایان میرسد .دیالوگی كه در انتهای متن ل ا شمده به خوبی توانسته یك تصویر از عالقمندی به شاعر ارائه دهد.
پيشخدم
شممعر «آندرگراند» یكی دیگر از گونههای فرم اس م
كه در
آن بما تصممماویر عينی روبروایم .در «آندرگراند» شممماعر تختخواب را به ایسممتگاه قطار تشممبيه میكند و در خواب با معشموق به صم ب برای مخاط
میپردازد .دس
نيافتنی بودن معشوق
كاملن عينی و ملموس اسمم .درواقع علی
عبدالرضممایی توانسممته با به كار بردن برخی تصمماویر این «دسم
نيافتنی» بودن را به معرض تماشمما بگذارد .وقتی كه
مینویسممد/:سممرنوشممتم /مثل یك گربه زیر ماشممين رف /
فایل شعر /شمارهی پنجم 119 /
برداشممته شممود دیگر درون ارجام كاركردی معنایی نخواهد
قلمي كه خودش شعر است
داشمم
و ما به مثابهی خوانندهای مشممتاق متوجهی ارتباج
روز با مردم نخواهيم شممد .درواقع در عرصممهی مفهوم و
پويان فرمانبر
نشانه در شعرهای این كتاب با خطراتی از جان
شاعر رو
به رو هسمتيم كه تجربه رنگ و بوی كم نقصمی به شمعرها داده مماننمدِ شمممعر «چرنوبيممل» كممه شممماعر با توجه به دیكانسمتراكشمن از ناسماختار ساختاری آشناییزدا ساخته قوانين ذهن خوانندهاش را بهم میریزد به طوری كه در آن شممعر مفهومِ عشممق (به مثابهی اندامی زنانه) با منزجرترینِ چيزها در جهان (داعش هيروشميما و )...نشمان داده شده اس . در عرصهی فرميك نيز با همين منوال رو به رو هستيم؛ چنانكه مشاهده میكنيم شاعر در شعرهایی مانند «جمهوری اسممپاگتی» با توجه به غلطخوانی از شممعر ش ماملو طوری به فضما و سماختار خودش میرسد كه خواننده جهان و تفكر شممعر را درك كرده و متوجه میشممود كه فردی روانی (با حالتی شميزوفرنيك) درحال روای مجموعه شمممعر «جمهوری اسمممپاگتی» متشمممكل از نوعی
ایران اس .
پارادوكس اس ؛
و یا در شمعر «سماع
پارادوكسممی كه با دو مفهومِ «پختگی» و «خطر» در شممعرها
غلطخوانی از شمعر «سماع
برجستهسازی كرده اس
شمماعر در این كتاب در اوجِ درهم تنيدگیِ مفاهيمی كه به آمده تجربهی خود را به رخ
از فضایی حسی به تفكری شاعرانه سفر میكند و از اتفاقی شماعر نشمان میدهد كه پوئتری تمام شدنی نبوده و هميشه زیرا كه شممعر چيزی جز
همچنين در این مجموعه شممعر با فرمهای تجربیای طرف شمده اس
و البته نباید فراموش كرد كه زبان در این كتاب
رحم نكرده .شممعرهایی مانند «كودتا» نوشممته كه بازیهای زبانی در آن تصمممنعی نبوده زیرا مخاط
را به حسمممي
میرساند و انگار كه واقعن زبان در شعر شورش به پا كرده
پنجرهای بدیع نيس . همينگونه اس م
سخره میگيرد.
نيز كم كار نبوده و شمماعر در این مسمميرِ متناقض به آن نيز
و حتا عشق میرسد.
زمان زمانِ مشمماهده كردن اس م
5عصمر» لوركا به شمهود خود
هستيم مانند شعر «موزه بریتانيا» كه در فضایی حسی تكوین
كشيده خطر میكند و می زند به دل آزادی! روانی و پورن به سياس
»3كه در اینجا نيز شاعر با توجه به
پرداخته با فرمی روایتی وعدههای مذه های جهان را به
و كتاب را جذاب.
كمك تكتك كلمات به دس
اوضام نابسامان سياسی
كه شممعری مانندِ «هار» از فرم اسممتراكچر
اس !
گذشمته به سمنتيك استراكچری میرسد كه تكتك كلمات
دركل همانطور كه اشممماره كردیم پختگی و خطر این
آن نقش مفهومی دارند و اگر عوض شمموند خواننده دیگر
مجموعه شممعر را متناقض كرده و حالتی جذاب به آن داده
نمیرسد
جمهوریای كنجكاو خلق كرده
به آن كشمف و شهود شاعر كه استعمار عربیس
و یا اگر واژهای از سطرهای ابتدایی و انتهایی شعر «تفاوت»
كه شمماعر از این جذابي اس ؛ جمهوری اسپاگتی...
فایل شعر /شمارهی پنجم 121 /
موتيفهای آزاد خالقانه در اختيار موتيف مقيد شممعر قرار
همه چيز در كنار هم
دارد) .اما با واشممكافی دقيق هر شممعر به نكات و حركات بسمميار آوانگاردی برمیخوریم كه تا حد امكان سممعی به
سمیه ابراهیمی
پرداخ
آنها میشود:
در كنار بازیهای زبانیِ هر چند اندكی كه در این كتاب رخ بيشممتر به چندتأویلی و مب ر هرمنوتيك آثار
داده اسمم
پرداخته شمده؛ چنانكه گاهی نياز اسم خوانش اشعار پرداخ
بيشتر از یكبار به
كه در خوانش مجدد لذت دریاف
كاملن حس میشود. در اكثر اشعار تقطيعهای كوتاه و سطرسازی به گونهایس كه مكر ایجاد شده ذهن را درگيرِ تفكر بر تكتكِ كلمات می كنممد و این نكتممه ای سمممم
برای دریمماف م
دقيق و
چنگانداختن به سممينهی اشممعار ( البته نه در همهی آثار) شعر «خرما» نمونهایس
كه در آن سطرسازیهای طویل
ایجاد فاصملهگذاری و حرك
بين نثر و شمعر به برجستگی
آن كمك میكند كه در ادامه قسممم هایی از این شممعر را بررسی میكنيم: «خرما»
اگر با نگاه ماكروسمممكوپيك به مجموعه شمممعر جمهوری اسممپاگتی توجه كنيم؛ به اشممعار كوتاه و بلندی بر میخوریم كه تقریبن هيچكدام از آنها تم و موضوم مشابهی ندارند و در واقع نمی توان یك تم كلی برای ذهنيات مولف تعيين كرد. به نظر میرسممد همين موضمموم دليل انتخاب چنين نامی (جمهوری اسپاگتی) برای این كتاب شده اس ؛ چرا كه هر جمهوری دارای توابع و قوانين مشمخصمیس
و همنشينی
اسپاگتی با جمهوری به تشویش موجود در كتاب م وری میبخشد. این اغتشماش در اشعار بلند كتاب با توجه به پرشهایی كه بينِ موتيفهای آزاد انجام میشمود نمودِ بيشتری پيدا كرده اسممم ؛ اشمممعاری مثل :خدایا كمك نكن (كه البته این
دیگر به خاطر نمیآورم كسی مرده باشد همه مردهاند هنوز نمیدانم دوستانم كجا سكوت كردهاند همه در همه جا الليم جز آقا بمیِ خُرما خور كه نخلها را نفر به نفر خورد و در نخلسمتان عمارتی چارشانه نوساز كرد همه یك جا مُردهایم و خرِ مما از كُرّهگی بارِ خُرما سمممَرِ قبرهای ما میبرد و نمیدانسممتيم سممبد سممبد خرمای پهلو دریده سمرِ گورِ گریه سرما خوردهاند. به عطسممه افتاده سممرپا ماندهاند نخلها با شمماخههای ژوليده هی دسم
میكشند مویهكُنان بر خاك و رَك
خوردهاند از
حاجی كه این همه خرما روی دس های وامانده در دعایش جاماند...
فایل شعر /شمارهی پنجم 121 /
چهمار سمممطر اول تمهيمدی برای اسمممتفماده از تكنيك
تقریبن از تمامی عناوین شممعرها میتوان به درون مایهی اثر
كاملن
این
فاصلهگذاری و وارد شدن به نثر در سطر پنجم اس بارز اسمم
كه ایجاد این تمهيد تيزهوشممانه برای رعای
كردن منطق زبانی و تصویریس .
پیبرد و این نيز میتوانمد یكی از ویژگی های مثب مجموعه شعر باشد هر چند اسامی بسيار سادهاند. سممازِ تخيل نباشممد چنان دسم
خيال اگر دسم
كه چيزی جز لم های در ذهن مخاط
و پا گير
نخواهد بود.
ادغام ضممربالمثلها باعرِ تغيير یافتن درون مایهی آنها و
اس
چندتاویلی كردن این شعر شده اس « :خرِ ما از كُرّهگی بارِ
رقص واژهها و قافيههای درونی در اشعاری مثل« :نارسيس»
خُرما سمَرِ قبرهای ما میبرد و نمیدانستيم سبد سبد خرمای
چنان خودنمایی كرده كه حسممي
از سمممر و روی كاغذ
پهلو دریده سرِ گورِ گریه سرما خوردهاند".
میبارد؛ مانند:
*** صف ه بيكار اس «اسمرار حامد مقتدر» نمونهی دیگری اس
كه در آن منطق
زبانی – تصممویری -تاویلی به خوبی قابل روئي
بوده و
همينطور فاصمملهگذاری زیبایی در ابتدای شممعر جلوهگری میكند:
و توی بسترت خودكار من مشغول كار
*** هنوز نرفته از دلم غمی كه مهمان اس در سينهای كه ميزبان تخته سنگی مقيمِ كوهستان اس چگونه باید در توهای تو میكردم خود داری؟
رحِم گور اس م
دنيا گور! ما همه در گورسممتانيم ما همه
سنگدل بودی در دلم بودی
قبلن خودمان را كشمممتيم پس چرا فكر میكنی حاال كه
سنگی
میخواهی خودكشى كنى در خطرى!؟ تو شعرت را بنویس
نخورده اما سنگی كه تو بودی حاال كه شيرین تو بيكار اس
به سرم و فرهادم چنين بسيار
هيچ چيز خطرناك نيس
شبانه طوری میگذرم از تو
جز خاك كردنِ نقطه
كه ممكن نباشد مرا به یاد آوردن
زیرِ سطر
***
در شعرى كه دیگر نخواهى نوش فضا -زمان ذهنی یكی از خالقانهترین تئوریهای كاربردی
جز دفن كردنِ نطفه
كه در قسمممم هایی از
تهِ رحِم
در ادبيات نومدرنيسمممتی اسم م
در زنى كه دیگر نخواهى دید...
مجموعهی جمهوری اسپاگتی با آن مواجه میشویم: با توجه به فراز و نشممي هایی كه در شممعر «تابوت» وجود
چيدمان صم يح نشانهها (رحم نطفه گور خاك مرگ) و
دارد؛ شمماهد حرك
پرهيز از زیادهگویی باز هم به چند مدلولی و درگير كردن
مكانی) به گذری در تاریخ (حرك
ذهن مخاط
میانجامد حرك
و سممير از تختخواب (ایسممتایی زمان- زمان–مكانی) و سممفر
شممماعرانه و معقول بين
موسمی سپس باز هم افتادن در جمعه (كه تعطيلی و نوعی
رحم و گور و گاه جابهجاییِ این دو المان باز هم متذكرِ
ایسممتایی تخيلی را به نمایش میگذارد) و از آن جمعهی پر
منطق تصویری – تاویلی اس .
از تنهایی به فضای مجازی و باز هم نوستالوژی و بازگش
****
خاطرات و تختی كه آغازگر این فضاسازی تخيلی بود!
فایل شعر /شمارهی پنجم 122 /
و فضماسازی در آخر به زندان و آزادی خواهی
نيمرو و شممعر به جای هم ایفای نقش كرده و در عين حال
این حرك
ختم میشود به خوبی نمایانگرِ اعتقاد به زمان و مكان ذهنی
دو بعدی و طنزی را در خود نهفته میكند .این تكنيك در
و رد كردنِ زمان و مكان عينی توسط مولف اس .
شمعر طرطوس نيز (استفاده از كوسه وتمساح به جای تانك
قابل ذكر اس
كه ص نهی بلعيده شدن اژدها توسط عصای
موسمی نشمانهی بارزیس
به وجودِ رابطهی ترامتني
این
اثر با دورهی پيامبری موسممی و اشمماراتی كه در قرآن به آن
و )...مشهود اس . مجموعه ی اسممپاگتی در نوم خود یكی ازآثار اسممتتيك و هوشمممندانهای اس م
كه عبدالرضممایی با توجه به خالقي
شده اس .
ذهن مخمماط م
شممعر «شممتر» نيز تغيير فضمما و درعينحال ایجاد رابطههای
دیونيزوسممی و آپولونی دس م
تنگاتنگ و ناگسممسممتنی بين مكانهای فرض میِ درون اثر را نشممان میدهد (حرك
مكانی بينِ دریا هوا كف دسمم
در شممعر شممتر اشممارهای به مجنون فرهاد هاجر ابراهيم موسی شده كه رابطهی ترامتنی این اثر را نشان میدهد. نمیتوان در بيرونِ این مجموعه ایسممتاد و شمممای كلی از دغدغهها و جهان سمماختگی در ذهن مولف داد چرا كه با توجه به تعداد زیاد اشمممعار و متفاوت بودن تم آنها به نویسش این مجموعه در بازههای زمانی متفاوت پیمیبریم. نوم اجرا و پرفورمنس متفاوت اشممعار در این كتاب بيداد میكند؛ بعضیها خطی و ساده بعضی تكنيكال و بعضی پر اس ؛ مانند اشعار «بوسه جدایی».
با توجه به حس درونی هر شعر گاه سرع القاگر آرامش و گاه با افزایش سممرع
سطرها كم و
سممطرها ل نسممازی
خوبی توليد میشود. هرچه اشممعار طویلتر شممده نقش موتيفهای آزاد پر رنگ تر و چندبعدی و چندصممدایی (پلی فرميك و پلی تميك) نمود بيشتری مییابد؛ مثل« :خرما شتر» كه البته این موضوم به همراه تعليق و شمكسم
روایات از مشمخصههای اصلی
اشعار عبدالرضاییس . اشمممعماری مثمل« :كادوی آمریكایی» و «رادیو هد» و ... سمادهنویسمی را به شمعر القا كرده واین سادهنویسی جاذبِ مخاط
عام اس ؛ در حينِ گيراییِ اشعار در ذهن مخاط
خاص. جانشممينی كلمات و تلفيق اسممتعارههای ذهنی با عيني شعر «نيمرو» ذوق وشور را در مخاط
به خلق و نویسممش آن زده
؛تاجی كه یك اثر ماندگار و نومدرنيسم بر سر مولف
خود مینهد در این مجموعه به زیبایی چشم نواز اس .
جنگ ص را سوراخ موش كافه آشپزخانه و .) ...
از شهود و حسي
اسم
و بمما درگير كردن همسممموی دو قوه ی
در
بر میانگيزد چنانكه
فایل شعر /شمارهی پنجم 123 /
كالف هزار رشته ،جمهوري اسپاگتي!
شمماعر فضمماهای متمایز را جه
نمود شممعر پيشممنهاد كرده
اس ؟ با این پيشفرض سرا شعرها میرویم... ظاهرن این روند شمماعری عبدالرضممایی در این مجموعه
حسین نظريان
اسم
و شاعر فضاهای مختلف فرمی ساختاری و زبانی را
به تجربه كشيده اس .در ادامه ناگزیر با خوانش شعرها به شمميوههای به كار گرفته شممده توسممط شمماعر اشمماره خواهم كرد. در «موزهی بریتانيا» شاعر با استفاده از تكنيك فاصلهگذاری سمممرا شمممعر را گرفته در «پانتوميم» شممماعر با طنزی گروتسممكوار به سممم
چندصممدایی رفته اما زیبا نيسم
همينطور «سممگ» نمونهای از تالش شمماعر برای شممعر چندصمدایی اسم « .پيشخدم » و «خرما» طنز تلخی را به همراه دارند .بازی با اوباما در طرطوس زیباسمم ؛ چنانكه بازی با عشممق و نفرت در جنگ تجسممد یافته اسمم .در «تفاوت» اما نگاه كنایهای شاعر زیباس ؛ تفاوت همه فكر مىكنند پيچيده نيسم ؛ درهمتنيده اس ؛ جمهوری اسپاگتی! اگر در
با همه فرق دارند
اسمپاگتی دقيق شویم تمام رشتههای آن رشد طولی یكسان
براى همين مثل هماند
و تعریف شممدهای دارند و از عرض و تنوم خبری نيس م ؛
مثل گروهِ كُر
مقصمممودم عرض زندگی اسم م
و تنوعی كه در ژنتيك
جامعهشمناسی ادبيات مردمشناسی و سایر علوم ثاب اس
و فقدان آن چه مصائ
شده
و فجایعی را میتواند در پی
در سمفونیِ مردمانی كَر كور كه خواب هم نمیبينند
داشممته باشممد و . ...نگرشهای اینچنينی خواننده را به
تكرار این ن های معمولى
دریاف های گسممتردهای رهنمون میسممازد .همانطور كه از
این كلمات
نام این مجموعه قابل اسممتنباج اسمم
رویكرد انتقادی و
گروتسمك در شمعرها مورد تصور و قابل پيشبينی خواهد
كالفهام كرده یك نفر كه جور دیگری گيتار بزند
بود .برخالف مجموعه شمممعرهایی كه مؤلف آنها را به
و آدم را درس
دفترهای مجزا تقسيم میكند همهی شعرهای این مجموعه
هنوز نيامده
به جمهوری اسمپاگتی تعلق دارند؛ یعنی جمهوری اسمپاگتی
و من كه فقرِ فرق ندارم
دارای فرمول واحدی برای كشممف زیبایی اس م ؟ یا اینكه
دیگر از عشق وق
اس
بنوازد
این بازى مصنوعى خستهام
كمی بخندم
فایل شعر /شمارهی پنجم 124 /
گریه دیگر به من نمیآید
قابلتأملی از شممعرها مانند «شممتر» و «اسممرار حامد مقتدر»
نمیآید به من دیگر
شاعر مدام در حال تعریف استتيكی اس ؛ این یعنی م دود
كه خواب تازهای ببينم
كردن خوانش شعر.
در خواب هم نبينم
در پارهای از شعرها برخی سطرها تنها جه
هيچ شبی مال همه نيس
به كار گرفته شدهاند برای نمونه این سطر در «ودام»؛
وقتیكه ما نمیدانستيم
/از چشم من میافتد میشكند و میميرد برای الشخور/
كه هستيم
در شمعرهای بلندی مثل «شتر» «خدایا كمك نكن» شاید به
روزها مثل هم بودند
بازی دمدستی
دليل سمماختار نامتمركز و مدلولهای دوردسمم ناچار اس م
جه
خواننده
دسممتيابی به التذاذ انعطاف بيشممتری به
ليبيدو با تعریف فرویدی_انرژی روانی جنسی_ در «كودتا»
خرج بدهد و به تداعیهای سمميال و آنی شممعر كه در انتها
«آندروژنی» «ویلون» «كادوی آمریكایی» «نارسممميس» و
چيزی از آنها در ذهن او باقی نمیماند بسممنده كند و یا
«كوچ» به چشمم میخورد .شماعر در «فقط نيكسمون مقصّر
عطای لذت را به لقایش بخشيده شعر او را پس بزند.
را به چالش كشمميده اس م .در
به عقيدهی من اسممتفاده از تكنيك/ابزار بازی به تنهایی در
نبود» فلسممفه و سممياس م
«بوسمه» شمعر را با قدرت آغاز میكند اما اسير اندیشهی از
جه
شعر راه سختی پيش رو خواهد داش ؛ مثل «سهگانه
پيش تعيين شدهی مؤلف و نيز تكنيك میماند؛
.»2در بعضمی از شمعرها مخاط
به بازی صمرف كشانده
شمممده اسم م ؛ این برای مخاط
خالق پيام خوبی برای
بوسه
بازتوليد معنا نخواهد بود« .كاكتوس» را كه در آن بازی در انسجام شعر خوش نشسته استثناء میپندارم .استفاده از این
مثل یك بوسه كه از لبی فرار كرده باشد
تكنيمك در كنار امكان های شمممعر پيش برنده تر به نظر میرسد مانند «هار» كه بازی در كنار كيفي
و بر لبی نشسته باشد مثل یك كلمه
نشمسمته اس
تداعی خوش
در «یازده بازجو» و «سه نفر» شعر همراه با
كلمهای كه نمیداند
بازی در روای
پيش برده شممده اسمم
گاهی اما رویكرد
وسط جملهای مینشيند در یك كتاب
بازی با مخاط
اگر چه تكراری اسم
خوش نشسته مثل
كه وقتی منتشرش كردی
«دریا».
تازه میفهمی جز زنی كه دفترش بستهای
هار
از دختری هم كه میخواستهای هرگز فرار نكردهای
من جوان بودم
بلكه در جای دیگری
و میتوانم سگى تازى بود
كه فكر میكردهای او نيس
گازم گرف
او بودی.
نتوانستم بعد هم تمام شد
در « »9/11شممعر اسممير روشممنگری میماند« .سمموشمميان » بسممتری برای تفكر و اعتراض را فراهم آورده در تعداد
بعد از تو هر چه بود
فایل شعر /شمارهی پنجم 125 /
بد بود بد شد
در پارهای از شمعرهای جمهوری اسمپاگتی سموژه شعر را
گرچه در ادامهی بعد
یاری نمیكند مانند «پدر» .در «نيمرو» شاعر عنصر زمان را به شمعر آورده همينطور كه در «پانسمان» پای حسيّ
باز هم تو بودى
در
بعد هم تو بودى
كار اسم .اسمتفاده از روابط ترامتنی عنصمر غال
بعدى هم تویى
سه» «دارا» «جمهوری اسپاگتی» اس .
آنكه خود را به خواب زده بيدار نمیشود
استفاده از تضاد و تأویلپذیری كلمات قافيهسازی و تداعی
چشمم كج اس
آوایی-معنایی در شممعرهایی مانند «شممتر» و «شمميدایی»
دستم كج اس
بهكارگيری قاعدهی كاهشی زبان برای نمونه در «تابوت»؛
راه تو راس
/بخوابم
نمیشود
«ساع
از تخ /
و با اینكه آسمان الغر اس
فاصمملهگذاری سممفيدنویسممی چندصممدایی روابط پيرامتنی
عاشقى كه آدم نيس
(بيشمتنی و بينامتنی) و ...را میتوان از ابزارهایی برشمممرد كه عبدالرضمایی در جمهوری اسمپاگتی به كار گرفته اس
عاشقانهتر از گالبى
اما اینكه چقدر این تكنيكها در نيل به كشممف عنصممر زیبا
هنوز كمر باریكِ توس
در شممعر نائل آمدهاند بسممتگی به توانایی مقابلهی متن با
حيف كه دندان ندارم
خواننده خواهد داش . به طور كلی عبدالرضممایی در این مجموعه قوهی آپولونی
گازت بگيرم.
خود-مخاط من با صممرف و مختص مخالفم! از نگاه راقم این سممطور نگاه تریبونی برخورد تقليلیافتهای با شعر اس گفتمان غال
این همان
شمماملویی با شممعر به عنوان تریبون سممياسممی
اسم .این روند را میتوان در شمعرهایی مانند «سمياسمی» «زیرزمين» همچنين درموتيف م وری مثل «قزلحصممار» جسم وجو كرد .برخورد سمياسمی صرف شعر را به انزوا میكشاند اما نگاه تازه همواره زیبایی خاص خود را خواهد داشمم
مثل «جيم جارموش» كه شمماعر سممياسمم
را به
دیالكتيك سممكس كشممانده اسمم .بيان اجتماعی-انتقادی مختص مانند آنچه در «شكس
اعراب» شكل گرفته موفق
نيس ؛ با سطرهایی مثل «اینها عروسكاند یا زن ایرانی» یا تركي هایی مانند «بينی دس ساز». شمعر گاهی نيز با نوستالژی تلخ پيش برده شده اس ؛ «در این طبقه» «عاشمق» و «ساحل» .گاهی اما با شاعری غمگين مواجهيم كه همه چيز را از دسم
داده اس ؛ «ودام» «آندر
گرانمد» «من هنوز ایرانم» در این طيف از مواجهه قرار میگيرند.
را به چالش كشمميده اسمم
اما از آنجا كه
مؤلف از طریق متن به تفكر پرداخته برای مخاط خالق ادبيات فرساینده اس
هرچند
زیرا ترجيح وی این اس
كه
به اختيار خود و نه اجبار مؤلف و به واسطهی شعر به تفكر رسيده باشد!
فایل شعر /شمارهی پنجم 126 /
يك توضيح هر هفته روزهای سممهشممنبه كتابى در كالج شممعر ت ليل و بررسممى مى شممود منتقدان نيز با توجه به كتابِ از قبل اعالم ش مده نقدهای خود را در سوپرگروه كالج شعر پس
میكنند.
طى ماه گذشمته دو كتاب "جمهوری اسپاگتی" و "تخ خواب ميز كار من اس " مورد نقد و بررسی قرار گرف مطال
منتخ
كه برخى از
در این بخش منتشر شده اس .
در ادامه هر كدام از منتقدان جویاى نظر على عبدالرضمایى درباره نقدشمان روى مجموعه "جمهورى اسمپاگتى" شدند كه فایل صوتى صداى شاعر توسط ادمينهای كالج شعر پياده شده و در ادامه مطال
آمده اس .
نويد استاک
فایل شعر /شمارهی پنجم 127 /
شممراك
بررسيِ نقدِ جان صدرا
داشممتن با متنِ كتاب اشممراف بر حسممي
دیگری دركِ جهانِ اثر و موقعي
شاعر اس
كتاب و
كه اصطالحن
به آن « »the condition of writingمیگویند .نمیتوان گف كه در موضع مخالف با نظریهی مرگ مولف اس .بلكه در نقد فقط یك شميوه نيسم
بلكه سيستمهایِ مختلفی برای
نقد وجود دارد .جان با توجه به نومِ سميستمی كه برای نقد انتخاب كرده اسمم
به بررسممی كتاب نشممسممته و نقدی
تاثيرگذار نوشمته اس .او كتاب را بسته و از پش ِ كتاب به نظارهی جهان شاعر نشسته اس ؛ كاری كه تقریبن هيچكدام از منتقدان انجام ندادند .اغل
كسممانی كه در كالجِ شممعر
روی كتاب جمهوریِ اسممپاگتی نقد نوشممتند در اكثرِ نقدها هيچكدام ادعایشان را اثبات نكردند .در واقع مدعیِ چيزی شمدند كه اشتباه بود .حتا اگر نقدی مثب
یا منفی نوشتند و
از كتاب ایرادی گرفتند این ادعاها را به درسممتی و با دليل اثبات نكرده و نشان ندادند؛ برای مثال یكی از منتقدانِ كالج به نامِ «م مد مروج» در نقدی كه نوش
ادعا كرده بود در
سممطری هجاها چينشِ نامناسممبی دارند .یعنی در سممطری چندین هجای بلند پش ِ سرِهم قرار گرفته اما چنين نبود چون هجایِ كشمميده را هم هجایِ بلند فرض كرده بود كه این ادعا اشتباه اس . عده ای هم با نگاهی م افظه كارانه با اثر برخورد كردند دليلِ این برخورد قرار ندادنِ مبنا بر لذت اسمم
چون با
ني ِ قبلی نقد نوشتند؛ برای مثال پيش از آنكه منتقدِ دیگر یعنی حسمين نظریان نقد بنویسمد تصميمش را گرفته بود. چون گفتههایش بی ارتباج بود و هر آنچه كه نوشممته از روی تصممميم قبلی بوده و ربطی به خوانشممش از كتاب نداشممته چون ادعاهایش را اثبات نكرده و در كتاب نشممان نداده .این روش از نقد خطرناك اسمم ژورناليسمتی از نوم ایرانیسم
كالجی نيسمم
من شيفته خوانش نقدهای
تند و تيزم به شرطی كه با دليل و برهان همراه باشد. جان صممدرا هم بهتر بود كه در نقدش تعارف را كمتر كند. حسِ همدردی و تاثر در نقدِ او وجود دارد. از ویژگیهایِ نقدِ او:
این نقد وضممعي
و موقعي ِ مولف در هنگامِ نوشممتن را
بازخوانی كرده حدس زده و با او زندهگی كرده و براساسِ متنِ شعرها با آنها ارتباج برقرار كرده اس .این نقد گارد سياسیِ عميقی دارد و در نومِ خودش ملموس اس . میتوان گفم
كه در دورنمای نقد كالجی قرار دارد .در
مجموم نقد خوبی اسمم خوبی برقرار كرد.
و میشممود با آن ارتباجِ حسممی
فایل شعر /شمارهی پنجم 128 /
سمياسمی اس
بررسيِ نقدِ سميه ابراهيمي
اما گاهی سياس
و موقعي ِ سياسی تبدیل
به شعر میشوند و این دو تفاوتِ بسياری با هم دارند. تفاوتِ من با دیگر شمماعرهای سممياسممینویس ایران مانند: «سمياوش كسمرایی» (كه زمانی عضوِ حزبِ توده بوده) در
این نقد قضماوت و در نهای تعریف و نه قصممد تخری
حكم صادر نمیكند نه قصد دارد گاردِ آن در خدم
این اس م
كه این شمماعران طبق هدفی خاص میخواسممتند
شممعر
كاری را انجام دهند و درواقع شعری بنویسند اما گاهی هم
اسمم .در نقدش اشمماره میكند كه در كتاب «جمهوری
تبدیل به متن میشممود؛ یعنی شممما آن
حسممی با موقعي
اسمممپماگتی» غلظم ِ بمازی هایِ زبانی نداریم اما غلظ
موقعي
تاویلهای بسممياری دارد .چند قدم كه جلوتر برویم نوشممته
از ل ا ِ شمكاف ِ متنی و رویكرد جامعهشمناسی در نقدش
شمده :هر صم نهای كه در این اشمعار رخ داده اس خاصي
بيشتر
چندتاویلی و هرمنوتيكی دارد.
را كشممف میكنيد .از این جهات نگاهِ جان صممدرا
قابلِ توجه اس . خ
حاال برگردیم به نقد سممميه ابراهيمی كه متنی متين و
اول دسمممتگاه نقد خود را
جال
نوشممته و ل نِ نوشممتارش آرام اسمم .این نقد در
مشمخص كنيد؛ یعنی برای اینكه نقد شمما كلی نباشد بهتر
نهای
میتواند در روزنامهای منتشر شود و كسانی كه آن را
در نقد یك كتاب بهتر اسمم
ابتدا گارد متنیتان را مشممخص كنيد و براسمماس آن
مطالعه میكنند از نقدِ او تعریف كنند و یا نقدش را عالی
اس م
گارد به بررسیِ كتاب بپردازید .این گارد میتواند از زاویهی
بدانند .زبانِ نوشممتارش برایِ همه قابلِ درك اسمم
اما در
فضا مم مكانی فضا م زمانی نشانهشناسی ساختارگرایانه و
نقدش خطر نمی كند چون براسممماس دسمممتگاه هایی كه
یا خوانش گارد شمماعر در مواجهه با جهان اطراف باشممد؛
مشخص كردهایم تشریح میكند و در جاهایی پراكندهگویی
جهان شمماعر و
می كند و نقدش تمركز ندارد البته در كل نقدِ خوب و
ميزانسنی كه شاعر در فضاهای شعری دارد؛ درواقع موقعي ِ
سممالمیسمم
ِ تاثير قرار نمیدهد .در
نوشممتارِی را بازخوانی كرد و واردِ حيطهی بازیِ زبانی و
حيطهای كه ب ر میكند شممارالتانيسممم ندارد و سممعی در
عناصرِ دیگر شعری نشد.
اثبات و نشممان دادنِ ادعایش میكند .در نقدش به مسممائلِ
او شمماعر را به عنوان یك اُبژهی تكافتاده در جهانِ متنش
سمممط ی و حاشممميهای نپرداخته برای مثال بيخود به به
نگاه كرد و مولف را با توجه به متن بازخوانی و درواقع
نمیكند الكی نمی نویسمد عبدالرضمایی شماعرِ خوبیس
برای مثال در نقدِ «جان صممدرا» موقعي
زندگیخوانی كرد .از این جه
میتوان نقد جان صممدرا را
نقدی جامعهشناسيك هم دانس .
اما مخاط
را ت
بلكه در نقدش هر ادعایی كه داشته را كاملن نشان داده و با دليل و برهان پيش رفته اسمم .خواننده حسممش را باور
یعنی در جاهایی از نقدِ او احسمماس میشممود كه ذرهبين
میكند و این مسمالهی خوبیسم
كه متن باورپذیر باشد و
گذاشمممته و دقيقن مولف را حس و لمس كرده و انگار
مخاط
میفهمد كه مولف دورادور چه سممختیهایی كشمميده و یا
اگر نقد او از ل ا ِ حيطهی نگاه عميقتر شممود وارد نقد
چراكه تفاوتِ یك شممعرِ سمياسممی با شممعری
حرفهایتری خواهد شممد .سمميه ابراهيمی چه در نقد و چه
كه شاعرِ شعرِ سياس زده عمومن
در شماعری فاصملهی زیادی با آنچه كه باید باشد ندارد.
و نوشتن آن شعر برایش منفعتی دارد .اما
اما در برزخی بينِ پيشرو نوشتن و یا عادی بودن قرار دارد.
در وحلهی اول
اگر او یك گام به جلو بردارد بیش مَك در نقد و حتا شممعر
داشمته اسم
سمياس زده در این اس عضو حزب اس
وقتی میگویيم شممعری سممياسممیسمم
میخواهيم بگویيم شممعر در موقعي ِ درد اسم
و در چنين
فضممایی شممكل گرفته .گاهی هدفِ شمماعر نوشممتن شممعری
حس ما را باور كند.
بسيار موفق خواهد بود.
فایل شعر /شمارهی پنجم 129 /
در یك خانه زندگی میكند آن خانه بعدها شممناسممنامه پيدا
بررسيِ نقدِ حسين نظريان
كرده براسمماس فرهنگی كه انگليسممیها دارند خانهی آن كه شعرِ
هنرمند را تبدیل به موزه میكنند .با این مقدمهس
«موزهی بریتانيا» معنا پيدا میكند .این شممعر شممعرِ بسمميار او ذاتن كُنشِ انتقادی دارد و میتواند منتقد خوبی باشد .اما
درخشمانیسم
باید تمام حواشی را كنار بگذارد و در نقد حكم صادر نكند
وارد البيرن های زبانی نمیشمود چون یك شعر دریافتی و
و اگر ادعایی میكند به اثباتش بپردازد تا از نقدش نویسنده
«كشمف» شمده اس .یك منتقد باید در متن فوكوس كند و
كتاب به دركی تازه از كارهایش رسيده كمك كند نویسنده
پی به موتيف مقيد اثر ببرد نباید نخوانده و نفهميده روی
گامی به پيش بگذارد .حسممين مینویسممد« :پيچيده نيس م ؛
هوا رأی صادر كند .در ادامه نظریان دربارهی شعرِ «پانتوميم»
درهمتنيده اسم :جمهوری اسپاگتی! اگر در اسپاگتی دقيق
مینویسممد« :در پانتوميم شمماعر با طنزی گروتسممكوار به
شممویم تمام رشممتههای آن رش مدِ طولیِ یكسممان و تعریف
سمم
چندصدایی رفته اما زیبا نيس » .اما هرگز دليلِ زیبا
شدهای دارند» .آیا واقعن در اسپاگتی اینگونه اس ؟ خير
نبودنش را نمینویسمد .شمعرِ پانتوميم شعری پيچيده اما از
اینطور نيس .
نظر فضمماسممازی شممعری بسمميار درخشممان اسم .چرا زیبا
ادامه میدهد« :و از عرض و تنوم خبری نيس م ؛ مقصممودم
نيسم ؟ و بر چه اسماسمی؟! این شعر كشف بسيار زیبایی
و تنوعی كه در ژنتيك جامعهشناسی
درواقع
عرض زندگی اسم
ادبيات مردمشمناسمی و سمایر علوم ثاب آن چه مصممائ
شده اس
فقدان
چون شعری بسيار «حسی»س .این شعر
دارد .وقتی بی هيچ دليلی نوشمته شممود زیبا نيسم این یك برخورد سليقهایس
چون دليلی برای آن نياورده.
و فجایعی را میتواند در پی داشممته باشممد
در ادامهی نقدش مینویسد« :همينطور «سگ» نمونهای از
و .»...در اینجا از اسممپاگتی حرف میزند یا از جمهوری
تالش شماعر برای شعر چندصدایی اس » .در شعر «سگ»
اسممپاگتی؟ از این تمهيد كه از بسممياری جهات خوب هم
یك اتفاق عجي
كه منتقد این
هس .و میخوانيم« :در «موزهی بریتانيا» شاعر با استفاده از
شممعر را دقيق نخوانده .اگر كسممی كتاب را به دق
میافتد و مشممخص اسمم
خوانده
تكنيك فاصملهگذاری سمرا شعر را گرفته» .در حالیكه در
باشممد از این قسممم
«موزهی بریتانيا» خبری از فاصمملهگذاری نيسم .درواقع ما
ساختاری كه در این شعر وجود دارد فوقالعاده اس .
نقد عصممبی میشممود چون روابط
در آنجا با یك فرافكنی مواجه هسممتيم .یك نفر در حال
در این شمعر بين سگِ شخصی كه دارد از پش
تشممریح یك موزه اسمم .نهایتن از سمماختمانِ موزه بيرون
میكند و س مگِ زنی كه از كوچه دارد رد میشممود رابطهای
میآید و میخواهد موزهی دیگری را نشممان بدهد و بعد
كه بين
میگوید :اینجا خانهی یك شاعر اس
پنجره نگاه
عشمقی وجود دارد و این استعارهای از عالقهایس
و شما میفهميد كه
زن و مرد وجود دارد .سمممگی آن زن را دنبمال می كند
او خود آن شمماعر اسمم .در انگليس خانهی بسممياری از
كه زن را در كوچه دنبال كرده) و
(تداعیگرِ مردیسمم
شماعرانِ مطرح تبدیل به موزه شده اس .با دوستی دیش
اینها از پشمم
از كوچهای در لندن رد میشممدیم كه او ناگهان خانهای را
عجيبی آنجا در حال رخ دادن اس م .در این شممعرِ سمماده
كه سممالها پيش «جورج اورول» در آن
روابط سمماختاری پيچيده و بسمميار متفكرانهای وجود دارد.
نشممانم داد و گف
پنجره نگاه میكنند و در كل یك ماجرای
زندگی میكرده .شمهرداری لندن در تابلویی كه آنجا نص
این شممعر باید دقيق خوانده شممود تا به دركِ درسممتی از آن
كرده بود توضمممي اتی دربارهی تعداد سمممالهایِ زندگی
رسميد .او مینویسمد« :سمگ نمونهای از تالش شاعر برای
«اورول» در آن خانه و توضمي اتِ دیگری نوشته بود .یعنی
شعر چندصدایی اس » .اما اصلن ب ر چندصدایی در این
هر شماعر نویسنده كارگردان و هنرمندِ معروفی كه سالها
و
شمعر مطرح نيس .در ادامه مینویسد « :شعر پيشخدم
فایل شعر /شمارهی پنجم 131 /
شممعر خرما طنز تلخی را به همراه دارند .بازی با اوباما در
نباید ت
طرطوس زیباس ».
بگيرید و بهخاطر اینكه نگویند نوچه فالنی هسممتيد خالف
اصملن بازی با اوباما یك بازیِ رو (مشمخص) اس
اما از
آن به عنوان یك بازیِ زبانیِ زیبا یاد میكند. مشكلِ حسين نظریان عدم دق
خواسم
ِ سمميطرهی ذهني ِ بسممتهی فرهنگی (ایرانی) قرار خود بنویسيد .اینجا ربطی به خانقاه شاعر ایرانی
ندارد اینجا دانشگاه شعر اس
و قرار اس
در كالج اتفاق
اوس .در آنجا كه خوب
مهمی برای شمعر فارسی بيفتد .كالج شعر در زمينه آموزش
و دقيق میبيند او یك منتقد اس م .اما آنجا كه تنها حكم
و اگر
صممادر میكند یكی از دهها منتقد ایرانیسم
اینجا با صممفر ایجاد شممده اسمم
دیكتاتور اسمم
كه هيچ درك
قطعي ِ آن گرفته شممود كاركردِ سممابق را نخواهد داشمم .
ندارند .سممعی كنيد تا آنجا كه
بسممياری از شمماعران جهان از وقتی كه با ایده كالج شممعر و
میشود از نقد ایرانی دوری كنيد نقد عرصه تفكر و كشف
تشممكيل چنين سمميسممتمی با هزینه صممفر آشممنا شممدهاند در
یكی را النسممه كنيم یا با كله به زمين
از من خواسمتهاند جزئيات چگونگی تشكيل
خالق و تجربی از شممعری اسمم
قرار نيسمم
حيرتند اغل
بزنيم باید به طرز فجيعی كالجی باشممميد و جز به متن
كالج را برایشممان توضمميح دهم تا از این ایده تقليد كنند و
نيندیشميد .زمانی كه قصدِ بررسی كتابی را دارید باید زمانی
كالج شممعر انگليسممی و اسممپانيش دایر كنند .كالجِ شممعر
كافی به مطالعهی آن اختصاص دهيد. شمعری كه دوسم
معجونی از مدیری
دارید و یا نپسندیدهاید را با دق ِ كافی
خالق در ادبيات اس م
و خالقي
اس م
و اولين كارِ بزرگ و
كه یك گروه ایرانی در فضممای ن
بخوانيد تا ارتباجِ الزم را با شممعر برقرار كرده و به ن وی
انجام داده .ول كنيد این رفتارزنیهای ابلهانه ایرانی را سعی
سوار بر شعر شوید در غيرِ اینصورت اشتباه خواهيد كرد.
كنيد به طرز فجيعی گلوبال باشمميد كالجِ شممعر مانند یك
خوانندهای كه كتاب را با دق
خوانده باشد از همينجا نقد
دانشگاه اس
كه شما در آن آموزش میبينيد.
را رها میكند .در این نقد سه حكم داده شده اما هيچ دليلِ
من هم در صمورتی كسمی را شاگردِ خود میدانم كه از من
چون شممعرهای كتاب را به
بگيرد و درواقع برایِ من نقشِ اليوت را داشته باشد.
درسممتی برایِ آنها نداده اس م
خوبی درك نكرده اسمم .منظور این نيسمم شمعر را نمیشمناسد بلكه مطمئنم سر كار وق
كه این منتقد نگذاشته و
سبق
زمانی كسممی را به عنوانِ شمماگردِ خودم معرفی میكنم كه حدس زده باشمم آن شمخص اسمتعدادِ شمگرفی در سبق
زمان كافی را به دقيق شمدن روی اثر اختصاص نداده اس .
گرفتن از من دارد .شممماعران زیمادی با من كار كردند اما
جایی كه حكم به ضممعف یك شممعر داده میشممود باید به
هيچكدام را تاكنون شاگرد خود نخواندهام .چون هنوز «ازرا
ضممعف آن اطمينانِ كامل داشمم .در كل این نقد نثر و
پاوندِ» «اليوتنداری» هستم و اليوت من هنوز به دنيا نيامده
سممرع ِ نثرِ خوبی دارد و جذابي برای مخاط
الزم را از ل ا قرائ
اسم .اگر زمانی او را پيدا كنم باعر افتخار او خواهد شد
ایجاد میكند كه آن را مطالعه و دنبال كند و
كه شماگرد من اسم .شما جوانيد و باید فعلن كار كنيد با
از خوانشِ آن خسممته نشممود .اما بعد از خواندن این نقد
تا شممعر درخور خودتان را گم نكنيد ول كنيد این
مخاط
احسمماس میكند كه منتقد دچارِ بی دقتی شممده و
این البته ضعف بسياری از منتقدانِ ایرانیس . نهای ِ زمانی كه شمما در كالجِ شعر ت صيل میكنيد شش ماه تا یك سمال اس .پس از آن هر كسی سرا ِ برنامهها و زندگیِ هنریِ خودش میرود .صممرفن در اینجا تجربهای كسمم
میكنيد .نباید از اینكه زیر سممایه كسممی هسممتيد
بترسيد باید از این رودخانه در جریان (كالج شعر) بنوشيد.
بيس م
خيل شمماعران بیسممواد ایرانی را كه مثل ميمون از من تقليد میكنند و برای اینكه كسمی مچشان را نگيرد به بقيه تهم میزنند كه نوچه علی عبدالرضاییس
مرا چه به نوچه!؟
فایل شعر /شمارهی پنجم 131 /
میرسيم به سطرى دیگرى كه میگوید« :واى خدایا چرا به
بررسي نقد محمد مروج
زن هممای ایمرانى آرایش یمماد نمی دهی آخ مه!؟» و مروج مینویسد« :كلمهی آخر چرا آخه شده اس ؟» من اینجا به او حق میدهم؛ زیرا شاعر براى استفاده از زبان لوگو وسط
همانطور كه میدانيد یكى از خصيصههای یك نقد خوب
شمعری كه با زبان خطی نوشمته شد هيچ تمهيدى نچيده و
تمهيد و فرمِ نقد اس ؛ قبل از اینكه بخواهيم متنى را مورد
از ل ا وفاداری به منطق زبانی این ایراد نيز بر متن وارد
بررسممى قرار دهيم نقد ما باید از قال
و تمهيدى مناس م
اسم م
اما من از روی عمد آخر را آخه آوردم چون از
برخوردار باشمد .در این نقد ما با تمهيدى خاص و سياسى
حسمي
ل نی برخوردار بود و سطر را همانطوری كه آمد
طرف میشمویم اما این دید متنِ نقد را سمياسى نمیكند و
ترجيح دادم كه در شعر رها كنم.
تجربهای جهانشمول دارد كه همين موضوم باعرِ جذابي
مروج بر اسمماس آنچه آموزش دادهایم عمل كرده اما بهتر
و از نظر من موفقي
نقد مروج شده اس .
اسمم
موضممومِ مهمى كه قبل از هر چيز باید به آن بپردازیم خودِ منتقد اسم ؛ منتقد شمخصمى اسم
كه باید نسب
بداند ما اینجا تئوریهایی را یاد میگيریم اما پيش
میآید گاهی كه حسممي
یا دریاف
آنى از تئوری سممبق
به تمامِ
بگيرد و مقدم بر آن باشمد؛ یعنى یك جایی شاعر علیرغم
اتفاقاتِ اطراف مؤلف بی توجه باشد و فقط و فقط براساسِ
نكرده زیبایی
لذتبرى دربارهی متن و دنيای درون اثر بنویسد .همينطور
اینكه میداند كارش اصلن تئوریك را رعای و حسمممي
را به تئوری ترجيح میدهد؛ مثلن حتا ممكن
منتقد نباید براساسِ اتفاقات و تنشهای فيزیكىِ مابينِ خود
اس م
و مولف مدام اثر را خوار شمممرده و نقشِ فيلترى را بازى
ناگهان مثل نتى جدا افتاده باشممد اما باز هم تأثير یا دریاف
از تتابع اضممافات اسممتفاده كرده باشممد و یا شممعر او
كند كه متن را از لذت و زیبایى جدا میكند.
آنى مقدم اس
یك منتقد موفق باید سممعى كند روی جهان متن تمركز كند
براى مثال ما در وزن شعر كالسيك اختياراتی شاعرى داریم
و مابين قوهی زیباییشممناسممی خود و متن حسِ لذت و
كه گاهی استفاده از آن منجر به تسكين و حتا سكتهی وزنى
رابطهی دوجانبه برقرار كند تا چنانچه از سممطر یا تكهای به
آن را بهكار میبریم مثل استفاده
بعد حس لذت و زیبایى به او دسمم
نداد مشممكل را در
و شعر یعنى همين.
میشود اما به دليل حسي
از مفعول در وزن دوریِ مفتعلن!
متن جس وجو كند.
«پيشتر از هر جایی اینجاتر آنجاتر بيشتر از بی جایی
از نظر من منتقد در این نقد عمد بر ایراد گرفتن داشمممته
من جایی جا شدهام»
اسم ؛ همانطور كه در بعضى نقدها منتقد عمد بر تعریف
این یكی از ابيات غزلیس
كردن دارد و این غلط اس .
میكند و من آن را در هفده سممالگی نوشممتهام .یك خواننده
كه از وزن دوری مفتلن تبعي
مروج مینویسمممد« :در پایانبندی شمممعر زیرزمين دو بار
عادی غزل اگر این بي
را بخواند بیشك خواهد گف
سممطرهاى كرم خاكى تكرار شممده اسمم ».قبلتر شممعرى
دچار سممكته وزنیس م
و شمماعر وزن را بلد نبوده اما یك
خواندم از فرو فرخزاد كه در آن سممطرِ آخر را سممه بار
شماعر حرفهای از تسمكينی كه در این بي
تكرار میكند و اوج آن شعرِ فرو همان تكرار شد .من فكر
زیاد مفعولن جای مفتعلن اتفاق افتاده لذتها میبرد.
میكنم این تكرار تكرارى درسمم
اسمم
اما این امرى
كه
به دليل اسمتفاده
در بخش بعد م مد مروج به منثور بودنِ زبانِ شممعر اشمماره
سمليقهای م سموب میشود و منتقد حق دارد و این وابسته
میكند و میگوید« :در اكثر سمطرها فعل در انتها آمده اس
به نظر اوس .
كه این سمبكِ ارائهی م توا به صورت مستقيم به مخاط تأثير چندانی ندارد».
فایل شعر /شمارهی پنجم 132 /
منتقد اینجا غافل اس م
كه شممعر مورد نظر از فرم خطابه
پيروی میكند و در خطابه شما طبيعى حرف میزنيد. اسماسمن این شعر از طرزِ خطابه برخوردار اس
و در حالِ
واشمكافىِ روشنفكری اس ؛ این متن شعرى دیونيزوسى و حسممى نيس م
و یكى از الزمههای منتقد خوب تشممخيصِ
نومِ شعر اس . یك منتقد در حين برخورد با یك متن باید گاردِ شمعر (اعم از آپولونى و دیونيزوسى) را مشخص كند و براساس آن در متن پيشمروى كند .براى مثال شعر «سرزمين هرز» از اليوت شعرى اینچنين اس . مورد بعد دربارهی هجاچينى اسم م .هجاچينى نيز ب ر اختياری شمماعر اس م .درواقع شمماعر در شممعرى كه داراى هارمونى تند اسم
نمیتواند چندین هجاى بلند را پش م
سمر هم بياورد و به این موضموم باید توجه داشته باشد كه وقتى چندین هجاى بلند یا كوتاه را پش
سرهم وارد شعر
میكند باید با هارمونى آن سممطر مطابق
داشممته باشممد.
همچنين باید اشمماره كرد كه هجاى كشمميده هجاى بلند م سمموب نمیشممود و منتقد در حين خواندن اثر باید به آن توجه كند. در آخر باید بگویم منتقد هنگامِ مقابله و خوانش یك متن باید سمعى كند كه معضمالتِ م ورى و ایراداتِ اساسى آن را شناسایى كند و طبقِ استانداردهای مناس ِ برخورد واردِ عرصممهی ت ليل و بررسممى شممود و نباید فراموش كرد كه برخى ایرادات سمليقهای هستند و مطلقن به عنوانِ كمبود و یا ایراد به جهانِ متن وارد نمیشوند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 133 /
در وزن كار میكند اما رفتاری ملموس با زبان دارد؛ به این
بررسي نقد مهدي نادري
نقطه رسيدن درواقع پيچيدهترین نوم رفتاریِ زبان اس راح
نوم نگاه و زاویه دیدِ نقد مهدی نادری نشمماندهندهی یك نقد كالجی اسم .نقد كاملی نيسم موافق نيستم اما فرم
و با قسمتی از نقدش
نقدش از نقد كالجی تبعي
میكند.
میتوانم بگویم مهدی نادری از دانشجوهای خوبی اس
كه
در دورههای مختلف كالج حضممور داشممته چراكه اگر به دامنهی نثرش دق
كنيد از ل ا حيطهی نگاه سعی میكند
كه خطر نكند برای همين اسمم
كه این نقد دارای یك
ورطه اسممم .حتا میتوانم بگویم مهدی نادری در حال نوشتن این نقد چه حس و حالی داشته و این حس و حال همان حيطه برزخ و ورطه میتواند باشممد .نقد نادری نقد مثبتی در جه مهم اس م
تائيد كتاب نيس م این اس م
ولی نكتهای كه بسمميار
كه نقدش ادبيات را رعای
میكند
نثر متينی دارد كه سمعی میكند كودكانه رفتار نكند و تالش میكند در خدم
ادبيات باشد.
این نكته بسميار مهم اسم
كه زبان برای شما مهم باشد اما
نكتهی دیگری را نباید فراموش كرد؛ رفتار با زبان فقط در رویه و پوستهی آن اتفاق نمیافتد اتفاقن یك شعر میتواند بسيار زبانی باشد اما ظاهری ساده داشته باشد؛ مثل بسياری از آثار سمعدی كه به ظاهر ساده هستند ولی به شدت درهم پيچيدهاند چراكه پشم
آن سمادگی تكنيكهای خاصی به
كار رفته یا مثلن شمعر بيژن جاللی بسميار سماده اس واقعي
در
نيز زبان سممادهای دارد چراكه دانش زبانیاش از
زبان فارسی پایين اس ؛ به عنوان مثال دیگر ایرج ميرزا كه تصور میشود زبان سادهای دارد و درواقع سادهترین زبانها را دارد اینقدر روان در وزن كار كردن مطلقن سماده نيس و باید گف
زبانی به شدت پيچيده دارد بهطوریكه هميشه
به اجرای روانِ بعضممی از شممعرهای سممعدی و ایرج ميرزا غبطه میخورم. ميرزا آثاری بسممميار پورن دارد كه با یك بار خواندن در ذهنتان مینشمميند؛ چرا این اتفاق میافتد؟ زیرا با اینكه او
نمیتوان بدان دسمم
كه
یاف .بنابراین باید ببينيد متن
مورد نظر از چه شمگردها و مكانيزمی برخوردار اسم .اگر سمطری را بفهميد به این معنا نيس شمده بلكه باید دید ژرفساخ نكتهای اس م
كه حتمن آسان نوشته
آن چگونه بوده اس .این
كه در نقد ایرانی كمتر به آن توجه میشممود.
من معمولن از بازی تصممنعی دوری میكنم و بسممياری از سمطرهای شعرهایم را حذف میكنم چراكه در آن سطرها زبان حالتی تصنعی دارد این نكتهی مهمی اس مفصلها را به خوبی بشناسيم.
و باید این
فایل شعر /شمارهی پنجم 134 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 135 /
نقد و بررسي
نقد شعر جان صدرا
انسممان امروزی انسممانی كه در عصممر پس م مدرن زندگی
آمنه باجور
میكند گاهی ميان تكنولوژیهای عصممر حاضممر از جمله وسایل ارتباطی چنان فرو میرود كه همين فرو رفتن باعر سمردرگمی شده شخص را در گرداب بی حوصلگی غرق
سررفتم از حوصله
میكند.
پاشيدم كنار ميز روی نيمكتی ریختم كه به كتی تكيه و شلواری كه مانده بود دربياید یا با سر رفتم توی مانتيور گزاره های درش
پاشيد به چشمها
كیبوردی كه حرفهای ریزی در كف داش بی فاصله چنگ زدم به موشی كه دنبال سوراخ پش
زدم بيرون
جای ارتباج با همكارانی از جنس خودشممان مجبورند با ماشمينهایی فلزی همكالم شموند كه هيچگاه از سوی آنها پاسممخی نخواهند شممنيد و همين امر به مرور زمان باعر افسردگی و سردرگمی آدمی میشوند. با توجه به تمهيد فوق موتيف مقيد در این شعر سردرگمی پيامی از جان
چنگی نزد به دل شورش درآمد
مكانيكی به جای نيروی انسممانی كارگران و كارمندان به
و بی حوصمملگی اسمم .راوی در این شممعر منتظر خبر و
كيسی موس موس كرد
در شوری كه چشم انداخ
از طرف دیگر با پيشرف
صنع
و جایگزینی دستگاههای
افتاد
كارگریس
شممخصممی خاص اسمم
و یا كارمند یا
خسته از نگاه سرد و خشك همكار كامپيوتری
خویش. با این مقدمه به سرا بررسی شعر میرویم: سررفتم از حوصله پاشيدم كنار ميز روی نيمكتی ریختم كه به كتی تكيه و شلواری كه مانده بود دربياید یا (اپيزود )1 در اپيزود اول بی حوصممملگی مولف را میبينيم كه او را نشممانده كنار ميز با لباسهایی كه هنوز درنياورده اسمم راح تر باشممد .گویا چنان بی حوصممله اسمم
تا
كه كه حتا
نمیخواهد تكان بخورد .در سممطر آخر شمماعر از تكنيك سمپيدخوانی استفاده كرده و مشخص نيس
او شلوارش را
عوض میكند یا از روی بی حوصلگی با همان شلوار بيرون پای كامپيوتر مینشيند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 136 /
با سر رفتم توی مانتيور گزاره های درش
پاشيد به چشمها
كیبوردی كه حرفهای ریزی در كف داش (اپيزود )2 در اینجا "با سممر رفتن" توی مانيتور میتواند نشممان از با عجله رفتن به سمموی و یا خيره شممدن به مانيتور باشممد كه معلوم نيس م
برای چه كاری به سمموی كامپيوتر خود رفته
اسمم ؛ چك كردن ایميل فرسممتادن چيزی و یا اینكه در شغلش با كامپيوتر سر و كار دارد .در اینجا گزاره می تواند استعاره از برنامهها و فناوریهای جدیدی باشد كه راوی از آن سر درنمیآورد به طوری كه به چشم او ناآشنا و غری میآیند و به همين دليل حتا از دیدن صف ه كليد هم ناتوان اسم .از سوی دیگر ریز دیدن كيبورد میتواند دالی باشد كه مدلول آن خستگی و یا ناتوانی فكری راوی از تأویل و هرمنوتيك نشانههای نوین اس . بی فاصله چنگ زدم به موشی كه دنبال سوراخ پش
میگردد به همان سرعتی كه آن كيس چشمش را میگيرد به همان سمرع
از وی خسمته شده و كامپيوتر را خاموش
میكند .میتوان تأویل دیگری هم از این اپيزود داشمم
و
آن تفاوت هنر اروتيك و پورن اسم .در ژانر پورن انسان به سرع
ت ریك شده و به ارگاسم میرسد و لذتی آنی و
زودگذر نصيبش میشود در حالیكه در اروتيسم سرخوشی پایدار و طوالنیتر اسمم .راوی در قسممم اسم
كيسی موس موس كرد
اسير پورن شده و به سرع
پایانی ممكن
به اوج لذت رسيده و با
درآمدن شمورش (واژهی شمورش میتواند استعاره از ارضا
(اپيزود )3 موشممی كه پشمم
در یكی از شممبكههای اجتماعی به دنبال كيسممی مناسمم
شدن باشد) به رخوت و سستی دچار شود .همچنين در این كيسممی موس موس میكند؛ نشممانههای
بخش بين چنگ و شمور كه هر دو از اصطالحات موسيقی
موجود در این بند به ما جامعهای را نشممان میدهد كه در
هستند رابطهی معنایی وجود دارد.
دنيای مجازی مدام دنبال كيس و موس موس كردن برای
در پایان باید اشاره كرد مولف بدون اینكه نشانهها را برای مخاط
ایجاد رابطه اس .
بسط دهد و یا روشن كند كه این سطرها برای بيان
چه چيزی گرد هم آمدهاند ناگهان شممعر را پایان میهد؛ چنگی نزد به دل در شوری كه چشم انداخ
بدون شليك گلولهای و نشانه رفتن هيچ هدفی. افتاد
ما بر این اعتقادیم كه مخاط
خود را باهوش فرض كنيم
شورش در آمد
درسمم ! اما این بدین معنا نيسمم
زدم بيرون
صمم بتی كه به نتيجهای ختم نمیشممود .در پایان میتوان
(اپيزود )4
و
وضمممع موجود چنگی به دل مولف نمیزند و او از این اوضام ابراز نارضایتی كرده و میزند بيرون .او كه ظاهرن
گف
روای
كه او را بنشممانيم پای
اثر از هم گسممسممته و لجام گسمميخته اس م
نشمانهها بدون هيچ پالنی روی صمف ه نشمستهاند .پيشنهاد من به شماعر این اس
برای كلماتش مادری كند و آنها را
همينطور بدون بار آوردن رها نكند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 137 /
نقد و بررسي
نقد شعر جميله كرمي ايوب مردانی
هر شممعری برای اینكه از پس پيلهی م دودی های زبانی بربياید و به اجرای درسممتی برسممد (پروانه شممود) نياز دارد مدام از خود بيرون بزند و تمام پوششهای زاید خود را از بين ببرد .شممعر وجود دارد و ماهي
بيرون ریختهام اثاثيه و خاطرات
خودویژهای دارد كه به
شمماعر غلبه و او را مجبور به نوشممتن میكند .این غلبِگی
را
و تو بیخانمان در كارتنی
میتواند حسمی و شعوری باشد و شاعر را دچار دگرگونی
جایی از شهری
كند.
میگذرانی از سر
در شمعر خانم كرمی ما با فرم زبانی آشنایی طرف هستيم و نشانههایی كه ایجاد كرده اس
غروب و س ر
عالوه بر موتيف مقيد اثر كه
به مسالهی بیخانمانی و كارتنخوابی
سرمای كشندهی این روزها
عشمق و دوری اس
و برف...
نيز اشمماره میكند كه یكی از المانهای شممعر امروز اس م ؛ یعنی شمعر دچار تك سماختاری معنایی نيس
میدانی
و تمام شعر
با اینكه م ال اس
بر یك مركز كه موتيف مقيد آن اس م
توان برگشتن
موتيف آزادی كه مسمالهی كارتنخوابی و بیخانمانی اس
هر روز آب و جاروس امروز خواس
جای
این خانه را بگيرد
مشتری جدیدی
اسممتوار نمیشممود و
را نيز به تصمویر میكشد؛ مسالهی دردآوری كه در زمستان به اوج خود میرسممد و شمماعر به آن اشمماره دارد .در دنيای سرمایهداری كه امروزه با تمام قوا در حال تبليغ فروش و به
اما اجاره ندادم
دس م
میشنيدم كه چيزی
هنوز شمماهد پدیدهی فقر هسممتيم پدیدهای كه نه تنها در
فریاد میكرد
جوامع جهان سمومی درصد باالیی را به خودش اختصاص
از بين درزهای خانهام
داده بلكه در جوامع مدرن و اقتصممادی نيز به شممكلهای
تو را
گوناگون وجود دارد و شمماید از ابتدای آفرینش دارا و ندار
اگر میشود برگرددددد!
حكم آدم و حوا را داشتهاند و تا امروز هميشه با پدیدههایی
هنوز گرم اس
اینچنين مانند كارتنخوابی كه برای انسممانی كه بار هس متی
این قل
برای تو
آوردن ثروت برای غولهای سممرمایهداری اس م
را به دوش میكشمد آزار دهندهسم
ما
مواجه میشویم .هر
دردی در شمعر پدیدار خواهد شد پس اینجاس
كه شعر
و دردی كه در شمماعر ایجاد میشممود با مسممالهی دوری از عشق كه دردی قابل درك برای اكثری درهم آميخته میشود تا بتواند با مخاط
مخاطبان شعر اس بهتر ارتباج برقرار
و تماثير خودویژه ای را بمه خواننمده القا كند .این درهم
فایل شعر /شمارهی پنجم 138 /
آميختگی از نكات مثب
این شمعر اس
و هوشمندی شاعر
را نشان میدهد.
توان برگشتن هر روز آب و جاروس جای
از ل ا اجرا نيز باید این شمعر را بررسی كنيم و به اجرای
امروز خواس
بهتری از شعر برسيم كه در مقدمه نقد به آن اشاره كردم.
مشتری جدیدی
این خانه را بگيرد
اما اجاره ندادم اپيزود اول:
میشنيدم كه چيزی
"بيرون ریختهام
فریاد میكرد
اثاثيه و خاطرات
از بين درزهای خانهام
را
تو را"
و تو بیخانمان در كارتنی جایی از شهری
این اپيزود شمممروم خوبی دارد و تا سمممطر "هنوز آب و
میگذرانی ازسر
این خانه" از ل ا اجرا خوب پيش رفته اسم
غروب و س ر...
جاروسم
سرمای كشندهی این روزها
اما در ادامه از حسي
و برف"...
از نشممانههای "اجاره" "مشممتری" و "درزهای خانه" بهتر
شعر كم و وارد توضيح میشود .باید
اسمتفاده شود و از این سادگی دوری كند .از نظر تأویل نيز در این اپيزود شمماعر با اشمماره به بيرون ریختن و خطاب
نااميدی از بازگشم
كردن "خاطرات " موتيف مقيد خود را كه همان جدا شدن
اما شمماعر هنوز خانهاش را آب و جارو میكند و این اميد
از عشق خود اس
لو میدهد .در ادامه شاعر با نشانههایی
معشوق و م ال بودن را نشان میدهد
واهی را به بازگشتش هنوز دارد.
نظير "بیخانمان" و "كارتن" به مسمماله كارتنخوابی اشماره میكند كه با توضمميح دادن سممرما برف و گذراندن روزها سعی در ایجاد حسي نيسم
بيشتر دارد اما در شعر نياز به توضيح
بلكه این توضممي ات باید ایجاد تصممویر كنند؛ مثلن
نشانههای "غروب" و "س ر" فقط برای توضيح آمدهاند و نيازی به بودن در شعر ندارند كه بهتر اس
"اگر میشود برگرددددد!!! هنوز گرم اس این قل
برای تو"
به شكل دیگری
اسمتفاده شموند" .برف" نيز یك توضيح برای سرماس
كه
در پایان شمعر شماعر از لف آشنایی استفاده میكند كه این
كه بهتر
پایانبندی را ضممعيف میكند و از شممعر بيرون میزند .بهتر
از آن به شكل بهتری استفاده شود همچنين نيازی به
اسمم
كه پایان شممعر به خود شممعر اشمماره كند و باز هم
مخاط
را به شعر پرتاب كند .پيشنهاد میكنم كه از نشانهی
توضميح م سموب میشمود اما نشمانهی خوبیس اسم
اپيزود آخر:
"این روزها" نيسم
زیرا هيچ كاربردی جز اشماره به زمان
ایجاد ندارد و این در فضممایی كه تصممویر شممده اسمم
كارتن در پایان شعر دوباره استفاده كند تا دوباره به مسالهای
بیمعناس .
كه باعر سرایش شعر شده اشارهای كند. در اینگونه شمممعرها كه با دو موتيف مقيد و آزاد طرف
اپيزود دوم:
هسممتيم شمماعر باید در رف
"میدانی
هوشمممندی به خرج دهد و با ایجاد نشممانههای از هر دو
با اینكه م ال اس
موتيف در یكدیگر مخاط
و برگشم
بين این دو موتيف
را در گرماگرم شعر نگه دارد و
فایل شعر /شمارهی پنجم 139 /
اجازه خروج ندهد .البته گاهی با استفاده از گزارههای ادبی و روابط بيشمتر در متن اینگونه شعرها با فضاهای بزرگتر دس
به آفرینش جهان بزرگتری برای مخاط
میزنند كه
پيشمنهاد من به شاعر اندیشيدن به این جسارت شعری و به كار بردن آن در كارهای آینده اس م .در آخر پيشممنهادهای دیگر من این اس
كه خانم كرمی از توضيح در شعر دوری را بدون توضميح و سمادهنویسی
كند و سمعی كند مخاط
وارد شعر كند .همچنين دس
به آشناییزدایی در شعر بزند
و هرچه تاكنون خوانده را از دید دیگری اجرا كند.
ويرايش شعر بيرون از اثاثيه ریختهام خاطرت را و تو ...بیخانمانتر از كارتن جایی از شهر از سر میگذرانی غروب كشندهی سرما را و میدانی كه برف با اینكه م ال اس توان برگشتن
را دارد
هر روز آب و جاروس
این خانه
امروز اجارهت را مشتری دیگری از در آورد اما جایی كه نداشتم چيزی از بين درزهای خانه تو را جير میكشيد اگر میشود برگرددددد!!! هنوز گرم اس صورتیِ این كارتن
فایل شعر /شمارهی پنجم 141 /
نقد و بررسي
نقد شعر سميه ابراهيمي پويان فرمانبر
در شعر سميه ابراهيمی با حسرتی سياسی مم تاریخی روبرو
بی نان میخورد مهرِ باطل صاح ِ این عكس كه آب از سرِ بعد بگذراند و زبان بياید كوتاه كاله برداشته پيش حتى پساش را صاف كرده بولدوزر بس كه خوابيدهایم با كور و كر توى شناسنامه جر دادهاند سال
نمی دانممد بمما انقالب بيرونی از بين نمی رود و نيممازمن مدِ تغييریسمم
درونی اما چرا این انقالب درونی هيچوق
رخ نداده اس ؟ تشریح كرد؛ "بی نان میخورد مهر باطل صاح
این عكس
كه آب از سر بعد بگذراند و زبان
باال آوردهاند ماه و روزها میدانند كه باردارِ هميشهاند! فریاد نمی/زدیم در امروز
و در قطار بعد حتا ایستگاه
هسممتيم كه اشمماره دارد به بالهتی تكرار شممونده! بالهتی كه
پاس مخِ این سمموال را میتوان با یافتنِ نشممانههای این شممعر
اما كو تا بياید
اَلكن اس
"نان ،پختنیست"
پياده می
ما قرنهاس انعكاسِ تاریخيم!
بياید كوتاه اما كو تا بياید كاله برداشته پيش حتا پساش را صاف كرده بولدوزر" اپيزودِ اول با ایهام و تناسممبی شممروم میشممود كه اثر را از همان ابتدا به متنی باز سوق داده و ما را متوجه میسازد كه بدونِ شمعور (نان) عمرمان به سمم مثل یك عكس در تاریخ ثب
بطال
رفته اس
(كه
شده) و در ادامهی اپيزود نيز
دور بودنِ ما [به مثابهی مل ] از شمعور (آبی كه از سر بعد گذشممته و یك نابودی كه همچنان تا آینده هموار اسمم ) نشان داده میشود. الزم به ذكر اسم
كه از بازیهایی كه با زبان در این اپيزود
شمده ذهنِ ما خودكار جنبهی دیونيزوسیِ اثر را درك كرده و حسرتِ شاعر را حس میكند (كوتاه و كو تا و.)... "بس كه خوابيدهایم با كور و كر توی شناسنامه
فایل شعر /شمارهی پنجم 141 /
تبدیل كردنِ "پياده میشویم"
جر دادهاند سال
اما در سمطر آخر این قسم
باال آوردهاند ماه
به "پياده می" بی دليل نبوده و شمماعر از طرحِ این پایانِ باز
و روزها میدانند
اشاره به پيشبينی نشدنِ آینده دارد.
كه باردار هميشهاند" "ما قرنهاس در این اپيزود با "كور و كر خوابيدن روی شممناسممنامه" ارجام داده میشویم به مفهومِ "عكس" در قسم
قبلی كه
درواقع از نتيجهی این دو به مفهومِ همان بطالتی میرسمميم كه عاملش نبودِ شممعور اسمم خالقي
انعكاس تاریخيم"
و بالهتی كه [در اوجِ اف ِ
و خطر در اندیشمه] تاریخِ كشورمان را كثيف كرده
و در قسممم
آخر متوجه این تكرار باله
كسممی حاضممر نيسمم
میشممویم كه
نان را بپزد؛ همه یا منتظر نانند و یا
اصلن با نان كاری ندارند!
اس ! انقالبهایی كه سالها را جر دادند و روی ماهها باال
شممعور به دسمم
آوردند غافل از اینكه در نبود شممعور امروز با دیروز فرقی
نمیرود .شعور یعنی درك از وجود و حضور كه به انتخاب تصممميمی متناسمم
ندارد!
آوردنیسمم
خودبهخود سممرا كسممی
[با مختصمماتِ مبنای همان وجود و
كه "در ماه باال آوردن" و "باردار بودن"
حضمور] منتهی میشود .درواقع باید با ارائه دادنِ ب رهای
رابطهای باهم برقرار كردهاند كه با این چندتأویلی اثر را
جمدیمد توليد تفكر كرد و سمممطحِ مقطع جنگيدن را با
شممایان ذكر اس م
تریبونسمازی وسميعتر كرد زیرا تنها اینگونه اس
بيشتر به متنی باز سوق دادهاند.
پخته میشود. "فریاد نمی/زدیم در الكن اس
امروز
و در قطار بعد حتا ایستگاه
پياده می"
در سممطر اولِ این اپيزود نيز با كاركردی چندتأویلی طرف هستيم كه اشاره دارد به فریادی درونی (با توجه به پرداخ سممطرهای قبل شمماید منظور شمماعر آن باشممد كه دليلِ انقالبها فقط از سرِ احساس بود نه فهم) و در سطر بعدی با گرفتگیِ زبانِ "امروز" رو برو هسمممتيم كه با توجه به پرداختی كه در قسمم های قبل شده اس
متوجه میشویم
كه روزها همه مثل هم بوده و سمممكوت كردهاند و اتفاق خاصی (انقالب درونی) رخ نمیدهد. همچنين در سممطرهای بعدی از ص م
این تأویلِ خود با
خبر میشمویم كه این كمدی همچنان در حال بسمامد اس (پياده شدن در قطار و یا حتا ایستگاه).
كه نان
فایل شعر /شمارهی پنجم 142 /
نقد و بررسي
نقد شعر جان صدرا فاطمه قهرمانی
رنج بودن و زیسممتن همواره از موضمموعات مورد عالقهی شماعران در دورههای مختلف زمانی بوده اسم زیادی با توجه به نوم زیسم
از سيارهای در دور دس كه دس
نمیرسيد دورش
و شمماعران
و تجربهی شمخصی خود به
این موضمموم پرداختهاند .این شممعر نيز حول م ور همين موضموم صم ب
میكند و شاعر سعی دارد نارضایتی خود
كوبيدم به زمين چنان با سر
را از تبعيد به زمين بازگو كند .شمعر را به سه اپيزود تقسيم
كه آن طرف زمين همه
و با توجه به رویكرد سماختارگرایی و نشمانهشمناسی مورد
اینجا كسی ندانس
اما
بررسی قرار میدهم:
زمينی نبودم مگر هرگز نمیخواند كسی دیوان
اپيزود اول:
دیوانهها زمين را قروق
از سيارهای در دور دس نمیرسيد دورش
غرق میشوم هر سطر
كه دس
ساحل را روی تنم
كوبيدم به زمين چنان با سر
پرت میكند موج
كه آن طرف زمين همه
واژههای دا
اینجا كسی ندانس
برنزه میكند كالم
زمينی نبودم
اما
سالم! تازه رسيدم نچين پسر سرد اس
زمين چرا
در دو سمطر اول شمعر شماعر از دنيای درون شكم مادر یا همان دنيای درون رحِم حرف میزند؛ سمميارهای كه دس م
نمیخواند مگر كسی
شمماعر برای در آغوش كشمميدنش به اندازهی كافی بزرگ
كاش میخوردم آن طرف
نبود/ .كوبيدم به زمين چنان با سر/ /كه آن طرف زمين همه/ اما/ /زمينی نبودم /شاعر از ل ظهی
دور سيارهای كه دور
/اینجا كسمی ندانسم
دور میشدم
تولد حرف میزند ل ظهای كه در اوج ناباوری از سممم سمر از رحم مادر بيرون كشيده شده از تولد خود غافلگير و هرگز فكر نمیكرده از دنيای امن و راح
داخل رحم
وارد زمين شود و از طرفی شادی اطرافيانش از به دنيا آمدن خود را نيز درك نكرده و در عين حال فكر میكند كسممی پی نبرده كه او دنيای رحم را به دنيای خارج ترجيح میدهد و این موضوم او را به شدت متاثر میكند. اپيزود دوم: مگر هرگز نمیخواند كسی دیوان
فایل شعر /شمارهی پنجم 143 /
دیوانهها زمين را قروق
/سممالم!/ /تازه رسمميدم نچين پسممر /این سممطر یك رابطهی
غرق میشوم هر سطر
پيرامتنی با داسممتان "آدم و حوا" و اخراجشممان از بهش م بهخاطر چيدن سي
ساحل را روی تنم
دارد .شاعر به قدری از زیستن در رنج
كه خود را ل ظهای در با عدن تصممور میكند تا
پرت میكند موج
اسمم
واژههای دا
"آدم" را از چيدن سممي
برنزه میكند كالم
چرا/ /نمیخواند مگر كسممی/ /كاش میخوردم آن طرف/
منصممرف كند/ .سممرد اسم
زمين
/دور سميارهای كه دور/ /دور میشدم /شاعر در این قسم /مگر هرگز نمیخواند كسمی دیوان /این سمطر با سطرهای
به نظر دچار نوعی حسرت اس
قبل كه در اپيزود اول به آن اشمماره شممد در ارتباج اسمم
هم مشمهود و به آن پرداخته شد و در دو سطر آخر باز هم
شمماعر دليل این را كه كسممی نفهميده او زمينی نيسمم تعجم
حسرتی كه در اپيزود اول
با
به دنيای درون رحِم اشماره میكند دنيایی كه شاعر آرامش
بيان می كند گویی عدم زمينی بودن خود را در
كامل را در آن تجربه كرده و حاال در زمين خود را
و امني
شمماعر بودن خود میبيند و در این سممطر اشمماره به دیوان
سرگردان و ناآرام یافته اس .
(مجموعه شمعر یك شماعر) دارد و فكر میكند اگر كسی با
همانطور كه در مقدمه اشمماره شممد "رنج بودن" همواره از
دیوان شممعر میخواند و به دنيای
موضمموعات مورد عالقهی بسممياری از شمماعران بوده و
شمماعران نفوذ پيدا میكرد او و دنيای شمماعرانهاش را بهتر
شمعرهای زیادی در این باره سمروده شمده .اینكه شاعر باز
درك میكرد/ .دیوانهها زمين را قروق /واژهی دیوانه شمماید
هم به سممرا چنين موضمموعی رفته ضممعف م سمموب
كه
با دیدگاهی متفاوتتر به
تمام احسمماس و به دق
كنایهای به انسمانهای عاری از احساس و ماشينی اس زمين را ت
نمیشمود اما به نظرم میتوانس
سملطهی خود درآوردهاند/ .غرق میشوم هر
این موضوم بپردازد؛ به عنوان مثال :سطر /تازه رسيدم نچين
سممطر/ /سمماحل را روی تنم/ /پرت میكند موج/ /واژههای
پسممر /كه اشممارهای به داسممتان با عدن دارد در شممعرهای
دا / /برنزه میكند كالم /شمماعر در این سممطرها از تكنيك
زیادی با این مضممون به این موضوم اشاره شده و عمومن
فاصمملهگذاری اسممتفاده كرده ل ظهی سممرایش را همچون
سممعی در منصممرف كردن "آدم" داشممتهاند .یا جایی كه به
خوردن موج دریما بر روی بمدنش و واژه ها را همچون
"زمينی نبودن و سمرد بودن زمين" اشاره شده میتوانس چندتاویلی را
خورشمميدی میبيند كه وقتی كنار هم قرار میگيرند درون
از نشمانههای تازهتری استفاده كند و خاصي
شعرش را میسوزانند.
در شمعرش باال ببرد .در قسم هایی نيز شاعر بدون تمهيد خاصممی وارد فضممایی دیگر شممده؛ مثلن از اپيزود دوم كه فاصملهگذاری در آن اتفاق افتاده بالفاصله وارد اپيزود سوم
اپيزود سوم: سالم!
شمده اسم .پيشممنهاد من این اسم
تازه رسيدم نچين پسر
دوباره اجرا كند اینبار با رویكرد و نگاهی جدیدتر و البته
سرد اس
زمين چرا
نمیخواند مگر كسی كاش میخوردم آن طرف دور سيارهای كه دور دور میشدم
استفاده از نشانههای تاویلپذیرتر.
كه شماعر شمعرش را
فایل شعر /شمارهی پنجم 144 /
نقد و بررسي
نقد شعر عدنان نوروزي خزان زندی
شممرایط كنونی و اوضممام اجتماعی تلفيقی از گروتسممك و صم نههای اگزجره شده را آفریده اس
با كرم خاكی كوچكی دوباره دوس فرو میرویم در ژرفهای خاك میپوسانيم دندانهای لودری را یكی یكی میافتيم روی خاك میميریم و گستاخانه میبافيم و راه میرویم ناموفق و همچنان جسور من با دو پا و عنكبوت!
میشوم
از شرایط زیس
و شاعر نيز بیتاثير
خود نخواهد بود .به همين جه
ميكسممی از تصمماویر عجي
غری
اس
كه
طنزی تلخ به همراه
بزرگنمایی در این شمعر وجود دارد .تصماویری غيرمعمول و خندهآور كه پشم
این خنده در حقيق
وحش
لم داده
اس . .1با كرم خاكی كوچكی دوباره دوس
میشوم
فرو میرویم در ژرفهای خاك میپوسانيم دندانهای لودری را به نظرم بهتر بود شعر اینطور شروم شود: دوباره دوس
میشوم
با كرم خاكی كوچكی اما چرا صمم ب
از شممروم رابطهای مجدد آن هم با كرمی
خاكی شده اس ؟ كرم خاكی ریه ندارد و مهمترین مسمماله در حف حيات او تعادل اسمم .تعادلی كه در جامعه كنونی ما نيسمم .كرم خاكی به زیر خاك می خزد زیرا تنها شمممرایط متعادل و مرطوب زیر خاك اسم عل
كه به او اجازه تنفس میدهد پس
نشمانه شمدن كرم خاكی در این شعر نيز همين اس ؛
یعنی شممروم حركتی جدید برای بازگش م
به جامعهای كه
افراد آن در وضممعيتی ميانه باشممند .دور از تندرویها یا سكون. پس با این تاویل پوسماندن دندانهای لودری توسط كرمی خاكی ممكن میشمود .آوردن لودر در شمعر همان سطری اس
كه گروتسك میآفریند .لودر به قسم
جلویی ماشين
ال اق میشود و بيل مكانيكی به عق ! و نمیتواند زمين را حفر كند حاال این لودر با دندانهای پوسيدهاش دیگر حتا نمیتواند خاك را هم جابجا كند چه رسد به حفر سوراخی
فایل شعر /شمارهی پنجم 145 /
كه از ابتدا برایش ممكن نبود .این یعنی اقدام به كاری بی
پا كوتاه شممود بیشممك پاهای زیادی برای آزادی خواهند
سرانجام كه تنها فاجعهآفرینی میكند.
دوید .حتا اگر كرمی كه میخزد را خفه كنند عنكبوتی با
تممام انقالب همای ایران بمه این شمممكل اتفاق افتاده اند
چند پا و این بار روی خاك در برابر لودری قد میكشممد.
دیكتاتوری كه توانش برای تسلط بر چند كرم خاكی ت ليل
این جسارت هميشگیس .
بمه كمارگيری ابزاری قدرتمند برای
خوب اس
شاعر در سطربندیها و تقطيع روی حرف "و"
س مركوب گروهی ضممعيف كه خواسممتهای جز ادامه حيات
مجدد دق
را حذف كند.
نداشتهاند.
همچنين جابجایی اركان جمله در صممورتی كه اتفاق تازهای
می رود .در حقيقم
كند و سمطری كه توضمي یس
با این جابجایی رخ ندهد ضمعف تاليف م سموب شده و شاعر باید به این نكته در شعرش توجه كند.
.2یكی یكی میافتيم روی خاك میميریم
ويرايش شعر
و گستاخانه
دوباره دوس
میبافيم و راه میرویم
با كرم خاكی كوچكی فرو در ژرفهای خاك
و كرمهایی كه برای رسميدن به كمترین خواسته یكی یكی
دندانهای لودری را میپوسانيم
میميرند! دقيقن به همين اندازه خندهآور و دردناك.
كه یكی یكی
كرمهایی كوچك كه در نبرد با لودرها كشمته میشوند و اما
روی خاك میافتيم
فراموش نمی كننممد پس كرم همما همچنممان در خمماك فرو
و گستاخانه
می روند و حفره می سمممازند حفره های كوچكی كه هيچ
میبافيم و باز راه
لودری نمیتواند بسازد برای همين لودر تنها میتواند خاك
ناموفق و همچنان جسور
را بههم بریزد و این چرخه ادامه دارد.
من با دو پا
البته این اپيزود كمی توضمي ی شده اس
زیرا آوردن سطر
میافتيم روی خاك برای نشممان دادن مرگ كافی اسمم
و
سطر بعدی توضي ی اس . .3ناموفق و همچنان جسور من با دو پا و عنكبوت هرچند ممكن اسمم
دیكتاتوری موقتن موفق به سممركوب
شود اما قطعن آزادیخواهی نمیميرد و خواستهای اس
در
ذات بشمری نهفته كه هرگز از او جدا نمیشود .پس اگر دو
و عنكبوت
فایل شعر /شمارهی پنجم 146 /
نقد و بررسي
نقد شعر خزان زندي مهدی نادری زنگ نمیزند به در آهنی مرغدانی كابلها فقط هدای گر جریانی هستند از كابُل كه روسری سر میكند از وقتی گوشم را كف دستم گذاشتی اینجا كه مر ها همه مادرند خروسهاش تخم میكنند بينی هم باید عضوی باشد مردانه و تنفس در این هوا شكمیس
هرگاه بسممترِ اصمملیِ شممعر را نقد اجتماعی تشممكيل دهد بيشمممترین مولفمه ی كاركردی اسمممتعاره در سممميسمممتمِ جانشممينیسمم .اسممتعارهها میتوانند بدل به نشممانههایی سماختمند در سماختارهای جزیی شمعر شموند تا در اتصالِ مدلولهای آنان به شممكلی سمماختارپذیر تيغِ نقدِ اجتماعیِ خود را به سممم ِ سمموژه پرتاب كنند .شممعرِ خزان زندی با میتواند با اجرای
وجود نشممانههایی كه در آن نهفتهسمم
مناسمبی به مقصمود برسمد مسالهی "اجرا" در نوم چينشِ كلمات در سطرها رخ میدهد تا در كنار حف ِ زبان مناس افشا نكنند .در نقدِ زیر
سموژه و موتيفِ خود را به سرع
قصمد دارم تا با نگاهی پسماساختارگرایانه شعرِ خزان زندی را بررسی كنم. اپيزود اول: "زنگ نمیزند به در آهنیِ مرغدانی كابلها فقط هدای گرِ جریانی هستند از كابُل كه روسری سر میكند" با توجه به روندِ روای دانس
كه دالل
می توان مرغدانی را نشمممانه ای
به سرزمينیس
كه هنوز با فرهنگی قرون
وسممطایی اداره میشممود .با توجه به اشممارهی راوی به "در آهنی" در سممطر دوم میتوان نتيجه گرف
كه مقصممود از
"زنگ نمیزند" در سطر اول همان درِ آهنیس
كه دالل
به دروازههای سممرزمينِ نابرابریهاسم .دروازههایی آهنين كمه هيچگماه زنمگ نمی زننمد .چرا؟ زنگ نزدنِ درِ آهنی میتواند خود نشانهای باشد كه دالل
بر این نكته اس
كه
ورود مدرنيته به سرزمينِ مذكور (مرغدانی) همواره صورت گرفته اما مدرنيته هنوز در سمممطح و ظاهرِ تودهی جامعه
فایل شعر /شمارهی پنجم 147 /
استفاده
روای
حضور دارد و به البيرن های شعوریِ جامعه نرسيده اس .
نباشمد نمیتوان از سمپيدخوانی و شمكس
آنان زندگیِ ظاهریِ مدرنی دارند اما از درون كهنهاند .در
كرد و اسممتفاده از این دو مولفه زمانی كاركرد دارد كه به
ادامه شمماهدِ بازیِ مولف با دو كلمهی كابل و كابُل هسممتيم.
ساختار فرمی و معنایی اثر لطمه وارد نشود.
او در پیِ این بمازی نقمدِ خود را بمه جامعهی امروزین
در ادیم
افغمانسمممتمان می كند .حتا می توان كابُل را مجاز از تمام
تصمویری ارائه میدهيم كه با موتيفِ مقيدِ شعر در ارتباطی
سممرزمينهایی دانس م
كه نابرابری جنسمميتی هنوز در بطنِ
اپيزودِ فوق خرده روای ِ آن را تكميل كرده و
ساختاری قرار بگيرند:
فرهنگیِ آنان جای دارد .سممطر پایانی "كه روسممری سممر میكند" مرجعِ فعلِ این جمله "كابُل" اس كردن" دالل
بر ت جری مذهبیس
و "روسری سر
كه بخشی از نابرابریِ
جنسميتی را میسازد .اما مولف باید در اجرای سطرها دق كرده تا زبانِ شمعر یكدسم
شود و استعارهها و بازیها به
بهترین شممكل نمود پيدا كنند .مثلن سممطر "فقط هدای گرِ جریانی هسمتند" سمطری بيانی و توضمي یس اجرای متنی نرسيده اس .در ادامه اپيزود ادی
"كفِ دستم میشنيد میخندد هنوز از كابل تا كابُل الی برداش ِ بادمجان آف
ندارد چشمم"
كه حتا به همانطور كه میبينيد سمممعی شممده تا روایتی از راوی با
شده:
رعای "حتا زنگ نيس
سممپيدخوانی و ارتباج سمماختاری با موتيفِ مقيد به
شعر افزود شود.
روی درِ آهنیِ مرغدانی كابلها فرود آمدند از كابُل
اپيزود پایانی:
كه هنوز توسری دارد"
"اینجا كه مر ها همه مادرند
اپيزود دوم:
خروسهاش تخم میكنند
"از وقتی گوشم را
و بينی هم
كفِ دستم گذاشتی"
باید عضوی باشد مردانه و تنفس در این هوا
در اپيزود دوم راوی قص مدِ ورود به داسممتانِ خود را دارد
شكمیس "
شماهدِ ماجرایی هسمتيم كه شمروم نشمده به پایان میرسد. راوی فقط بيان میكند كه گوشممم را بریدی و كف دسممتم گذاشممتی و ما متوجه میشممویم كه او نيز قربانیِ خشممونتی تاریخیس
كه در فرهنگ سنتی نهادینه شده اما این روای
اینكه مر ها همه مادرند نشانهایس سنتی و كهنه نسب
كه دالل
بر نگاهی
به زن دارد نگاهی كه هميشه زن را در
نقشِ مادر مینشمماند و جایگاهِ فعالِ اجتماعیِ او را نادیده
همينجا به پایان میرسممد و سممطر بعدی وارد اپيزود پایانیِ
میگيرد.
شمعر میشمود كه اسماسمن ارتباطی ساختاری با این اپيزود
"خروسهاش تخم میكنند" دالل
برقرار نمیكند .پيشنهاد میشود مولف اپيزود فوق را حذف
"مرد" در جمامعمه ای كهنه دارد .البته ناگفته نماند زبانِ
خود
و در
كرده یا در چند سمطر و با رعای
سپيدخوانی روای
را تكميل كند .باید توجه داش م
تا سمماختار شممعر تكميل
شممعریِ مولف در غال
بر جایگاهِ سممن زدهی
سممطرها زبانی نثریسمم
اینگونه زبان نمیتوان از "خروسهاش" اسممتفاده كرد و
فایل شعر /شمارهی پنجم 148 /
باید آن را به شكل ص يحِ "خروسهایش" نوش .در ادامه میبينيم كه راوی -مولف با گروتسكی تلخ همه چيز را در این جمامعمهی جماهمل مردانه مییابد پس حتا بينی هم میتواند عضوی مردانه باشد! و نفس كشيدن در هوای كهنه و ماندهی این سمرزمين برای زنان نه از راهِ بينی كه عضوی مردانهسم اسم
بلكه باید از راهِ شكم باشد! (چيزی كه ناممكن
پس باتوجه به این نكته حتا نفس كشيدن هم فعاليتی
مردانه شممده كه برای زنان ممنوم اسمم !) در ادامه برای اجرای بهتر سطرها اپيزود زیر پيشنهاد میشود: اپیزود پیشنهادی: "شوهر ندارد مرغدانی بیكار نيس
هيچ تخمدانی
مر ها همه مادرند و خروسها تخم میكنند حتا بينی شورتِ مردانهس نفس را بيرون كنيد!" در پایان میتوان گف
شمعر در كاركرد استعاریِ نشانهها به
طور قابل قبولی عمل میكند اما باید به نوم انتخاب زبان و ن وهی اجرای سطرها و همچنين ارتباج ساختاریِ اپيزودها دق
بيشممتری كرد تا شممعر به سمماختار معنایی و فرمیِ قابل
قبولی برسد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 149 /
نقد و بررسي
نقد شعر جان صدرا پیمان اصغریکانی
یكی از وجوه مميّزهی شمعر مدرنِ پيشرو از شعر كالسيك تخيلیسم
مشتی ذغال میگداخ
در
كاسهی سرم فكرهایی كه میگردید از... تا پهلویی دیگر گيج میشدم از بو سرخ میشدی میكشيدم
به نيش
لذیذتر از هر كبابی كه وقتی دهان
را باز میكردی
تند میگذش
باد و تندتر
شعله میكشيد ذغال تنها تو میسوختی و گرسنه میماندم
كه تمام پيكرهی شممعر را دربر گرفته و صمرفن
مجموعهای پراكنده از خيالها و تصممماویر مجزا در قال سمطرها و ابيات نيسم .تخيل مانند جعبهایس
كه شاعر
تمام قطعات شمعر را در آن ریخته و درش را میبندد .شعر حاضممر اجزایی مختلف از تصمماویر و خيالهاس م
كه در
باكسی شكيل ارائه میشود یعنی موضوم و پالنی مشخص دارد و بهرغمِ كوتاهی ص نهآرایی و كارگردانی شده اس . اینك سمعی داریم با نگاهی پسماسماختارگرا فرم و ساختار شعر را بررسی كرده و در صورت امكان با ادی
آن تخيل
را پررنگتر كنيم. ابتدا یك نگاه كوتاه به شمممعر میاندازیم .درِ جعبه را باز میكنيم و به ن وهی شممكلگيریِ این تخيل دق
میكنيم.
شاعر میگوید: "مشتی ذغال میگداخ
در
كاسهی سرم" او با اسممتفاده از سمميسممتم جانشممينی و همنشممينی كلمات كاسممهی سممرش را به منقلی پر از ذغال تشممبيه میكند و از همينجا دس
به اینهمانیِ تازهای میزند.
در ادامه فكرهایش را به خوراكی تشممبيه میكند كه روی ذغالها كباب میشوند: "فكرهایی كه میگردید از... تا پهلویی دیگر" حاال این خوراك لذیذ چه كسممی میتواند باشممد بهتر از معشوقه؟ پس اینطور ادامه میدهد: "میكشيدم
به نيش"
فایل شعر /شمارهی پنجم 151 /
شماعر از اینجا به بعد به فكر پایانبندی مناسبی برای شعر اسمم
و برای این امر "ناكامی" را برمیگزیند و ناكامی
موتيفِ م وریِ این شعر میشود پس معشوقه باید بسوزد. اما تمهيدات الزم برای سموختن كدام اسم ؟ میاندیشد و مییابد .بادِ تندی برمیخيزد و آتشِ ذغال گداخته میشود. اما دليلِ برخاستنِ باد از همه جال تر اس ؛ معشوقه دهان كه باز میكند و به حرف میآید آشمموبی در دنيای عاشممق برمیانگيزد .تندبادی برخاسمممته و ذغالِ گداخته خوراكِ سيخ كشيده روی منقل را میسوزاند: دسممتمالی شممده و تكراری ذهن خواننده را اكتيو كرده و او "وقتی دهان
را باز میكردی
تند میگذش
باد و تندتر
را به مثابهی خودِ مولف با لذتِ كشف همراه میكند. در اینجا ادی
پيشممنهادی خود را میآورم و با تغيير دادنِ
شعله میكشيد ذغال
زمانِ شمعر یعنی تبدیل فعلهای ماضمی استمراری به زمان
تنها تو میسوختی"
داده و خوانشِ
حال سعی دارم كمی به اجرای شعر سرع زیباتری ایجاد كنم:
و گرسنه ماندنِ راوی كه جانشينی برای ناكامیس : یك مش "گرسنه میماندم"
ذغالِ گداخته
كاسهی سرم و فكرهایی كه میچرخد از این پهلو
این شمعر البته خالی از حشو نيس ؛ به عنوان مثال تصور معشموقه و فكر كردن به او در قال
خوراكی كباب شده بر
منقمل قاعدتن باید لذیذ باشمممد .بنابراین آوردنِ عبارتِ "لذیذتر از هر كبابی" غير از اینكه نامناس م اس
و دمدسممتی
توضي ی زاید به شمار میآید.
به آن. گيج میخورم از بو شوت میشوم به كجاها از گونههای گل انداخته میكشم به نيش دهان كه باز میكنی اما
نكتهی دیگر اینكه به نيش كشمميدن كباب (كه اسممتعاره از
باد
فكر كردن به معشموق اس ) میتواند بسط یابد و دس كم
دنيا را بلند میكند از جا
با ارائهی یك تصمویر یا خاطرهی مشترك تمهيدی مناس
شعله میكشد ذغال و
برای آرامش قبل از طوفان و تندبادی باشممد كه معشمموقه را
تو میسوزی
ناگهان میسوزاند و ذغال میكند.
و من
یكی از معيارهای ممتاز بودن یك شمممعر بدیع بودن و
گرسنه میمانم
"تازگیِ" آن اسم ؛ شاخصهای كه در شعرِ باال مخاط
را
برمیانگيزد و او را وادار به خوانشِ ادامهی شمممعر و حتا
این اثر بيش از این مسمتعدِ توسمعه و بازنویسی اس .چه
خوانشِ چندباره میكند .بكر بودنِ موضممومِ یك شممعر در
خوب اسمم
اسمماسممیترین ضممعف یك شممعر از دیدگاه
خود یك نيروی پيشبرنده دارد و برخالفِ مضامينِ
مخاطبان "كوتاه" بودنِ آن باشد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 151 /
توی كوچهی دوریس
نقد شعر آمنه باجور
كه با خيابان از عرض م گفته بودم برات؟ م
محمد مروج
نصف شد دختر همسایهمونم از پنجره كه میخندید
یك پام كه روی ميز افتاده آقا آن یكی هم مثل بام هوا دارد برای شام فردا این پا و آن پا
پوكيد
یكی از برگاشم الی درختا بود كه افتاد بچهشو توی لولهی ما تركوندن باباش نداش فقط گذاش
"بكنم یا نه؟"
نقد و بررسي
از كجا دارد آب میخورد این بغض سری دارم
هميشمه در زندگی ل ظاتی وجود دارد كه انسممان از شدت
كه دل میكند
درد و بیتابی حتا به فكر خودكشی میافتد .فقر اقتصادی و
"یادم نمیرود" هم
فرهنگی آدم را به انجام كارهایی وادار میكند كه خواستهی
خانه را تكانده توی جوب
قلبی او نيسم
كه ما توپ بودیم الی چند پا پسر
موتيف مقيمد این شمممعر میتوانمد ل ظات پایانی عمر یك
با چاقو
دختر باشد .او با فالشبكی به گذشته گوشهای از رنجی را
و در نهای
و به مرور باعر افسردگی روحی میشوند.
بادمان خالی
كه دیده برای مخاط
این سطر برای شنيدن جای زودیس
چطور به پایان خط نزدیك شمده اس .برای شناخ
هنوز كسی با چند دس
شمعر را اپيزودبندی كرده و ساختار و مضمون هر بخش را
جي
نخریده برام
روای
میكند و به او نشان میدهد
به طور جداگانه بررسی خواهيم كرد.
"چی میگی بابا؟" اینجا برای گریه جای خوش الیس
یك پام كه روی ميز افتاده آقا
كمی پایينتر
آن یكی هم مثل بام هوا
با پالتویی كه پوشيدهاند كلماتم
دارد برای شام فردا
گرم میشوم
این پا و آن پا
و در پایينترین سطر خانه
"بكنم یا نه؟"
میزنم زیر همه چيز
از كجا دارد آب میخورد
تا طنابم تند...
این بغض
"این باال كه برا مردن جای كمییه"
سری دارم
خانهمان حاال
كه دل میكند
برای صدا زدن
(اپيزود )1
بهتر
فایل شعر /شمارهی پنجم 152 /
در بخش اول دختر یما زنی را میبينيم كه دو لنگش را باز
این سطر برای شنيدن جای زودیس
كرده؛ یكی روی ميز و دیگری روی هوا .این اولين نشانه از
هنوز كسی با چند دس نخریده برام
سرگشتگی و روزمرگی راویس .آقا در سطر اول میتواند
جي
اسمممتعارهای از مردسممماالری و یا در مقياسمممی وسممميعتر
"چی میگی بابا؟"
دیكتاتوری سمياسممی باشمد كه درواقع دختر دارد داسممتان و
اینجا برای گریه جای خوش الیس
درددل خود را با او میگوید .او میخواهد برای شام فردای
(اپيزود )3
خود پولی تهيه نماید و به همين خاطر در دو راهی اینكه تنفروشممی كند یا نه مردد مانده اسمم .در سممطر نهم این قسمم
شماعر از سميستم جانشينی كلمات بهره برده و به
در سمممطر اول شممماعر به مخاط
میگوید كه هنوز حرف
برای گفتن دارد و اینجا پایان شمعر نيس .سطر دوم را به
جمای واژهی درد كلمهی دل را به كار برده اسممم .دیگر
دو شكل میتوان تقطيع كرد:
تكنيك ادبی كه در این بخش دیده میشممود فاصمملهگذاری
-1هنوز كسممی با (با پول یا چيز دیگر) چند دسمم
در سمطر پنجم اسم .سمطر چهارم و پنجم را دو به شكل
نخریده برام
میتوان خواند؛ اینكه دو سممطر را یك نفس و بدون تقطيع
یعنی راوی بما وجود كمار و تالش هنوز از ل ما مالی در
(این پا و آن پا بكنم یا نه؟) و یا به صمممورت تقطيع شمممده
مضمميقه اسمم
و نتوانسممته مای تاج خود و خانوادهاش را
خواند كه در هر دو صورت معنای خاص خود را میدهد.
تأمين كند.
جي
-2به شمكل فعلی و با توجه به فاصلهگذاری در سطر بعد "یادم نمیرود" هم
راوی بما پمدر خود صممم ب
خانه را تكانده توی جوب
میكنمد .البتمه مخماطم ِ "چی میگی بابا؟" عالوه بر پدر
كه ما توپ بودیم الی چند پا پسر
خوانندهی شمممعر و یا هركس دیگر نيز میتواند باشمممد كه
و در نهای
با چاقو
و از روزگار خود شمممكای
راوی را به صممبر و تالش بيشممتر توصمميه میكند ولی او كه گوشمش از این حرفها خسمته شده با ل ن تمسخرآميزی
بادمان خالی (اپيزود )2
نصي
در اپيزود دوم شماعر با تغيير زمان افعال قسمتی از دوران
كمی پایينتر
اول
كودكی خود را روای
میكند .زمان افعال در قسممم
حال اسممتمراریسمم
ولی در بخش دوم زمان به گذشممته
هایش را نادیده میگيرد.
با پالتویی كه پوشيدهاند كلماتم گرم میشوم
تغيير میكنمد یعنی شممماعر با این كار به جنگ زمان خطی
و در پایينترین سطر خانه
میرود .توپ میتواند نشانهای منطقی از سه چيز باشد:
میزنم زیر همه چيز
-1توپ به معنای وسيلهی بازی .یعنی ما دختران به عنوان
تا طنابم تند...
ملعبهای برای خوشگذرانی در دس
مردها هستيم.
-2توپ به معنای سمرحال و شماد بودن كه اشاره به سر به
"این باال كه برا مردن جای كمییه" (اپيزود )4
هوایی و بی خيال بودن بچهها هنگام بازیس . -3بمه معنمای ابزار جنگی .یعنی آنقدر جسمممور و بیپروا
در اپيزود چهمارم راوی بمه پمایمان خط رسممميده و اكنون
بودیم كه همهجا را به آتش میكشيدیم.
میخواهد خود را از سقف خانه حلقآویز كند .او كه پناهی
فایل شعر /شمارهی پنجم 153 /
جز كلمه پيدا نمیكند با آنها خود را گرم كرده و شممعرش
باباش نداش
بغرنجش میشود.
فقط گذاش
در انتهای این بخش باز هم فاصممملهگذاری را میبينيم .در
(اپيزود )6
تبدیل به پناهگاهی برای فرار از وضعي نهممایم
راوی كممه در تمممام عمرش در تنگنممای روحی و
جسمی بوده هنگام دار زدن خود باز ازین فضای تنگ حتا
اپيزود پایانی از زبان شاهدان عينی ص نهی خودكشی دختر
برای مردن نيز مینالد و به دنبال راه دیگری برای خالصممی
و دوسمممتان و همسمممایگان او بيان میشمممود .زبان تمام این
از این زندگی سمممگی میگردد .طناب میتواند اسمممتعاره از
قسممم
و درواقع آنها بر سممر جنازهی دختر
طناب بازی نيز باشمد .هنگام طناب زدن با دور تند صدایی
حماضمممرنمد و پرده از رازهمای این مماجرا كه تاكنون برای
لوگوسمم
مجهول ممانده برمیدارند .آنها او را به گل و یا
در گوش میپيچمد و طنماب مثل كرهی زمين به سمممرع
مخماطم
میچرخد و انسمان را در نوعی خلسه و بیخودی غوطهور
ميوهای تشممبيه میكنند كه از شمماخه جدا شممده ولی هنوز
میسازد.
برگش بر گياه باقی مانده اس . در تمام قسم های شعر زبان شعر بين زبان خطی و لوگو در حال تغيير اسم .این تغيير به جاسم
خانهمان حاال
و شاعر در بطن
بسممتر شممعر را آماده كرده و بدون تمهيد دسمم
برای صدا زدن
روای
توی كوچهی دوریس
چنين كاری نمیزند كه این از نقاج قوت شممعر م سمموب
كه با خيابان از عرض
میشممود .نكتهی جال
كه اگر تمام
م گفته بودم برات؟ م
فاصلهگذاریهای به كار رفته را پش
نصف شد
داستانی جداگانه میشود كه میتواند یك دیالوگ بين دختر
(اپيزود )5
یكی از آنها كه
دیگر شممعر این اس م
به
سر هم بخوانيم خود
و پسممری حين سممكس باشممد و در نهای
ظاهرن شممماهد خودكشمممی دختری بوده داسمممتان را برای راوی تصميم گرفته برای خودكشی از یك بنای مرتفع خود
دیگری تعریف میكند.
را به پایين پرتاب كند .او از آن باال خانهشممان را میبيند كه
زندگی همهی ما ممكن اسم
بسمميار دور شممده و دیگر صممدایش به آن نمیرسممد .خانه
بی هممدف در كوچممه پسكوچممه هممای زنممدگی در عصمممر
میتوانمد اشممماره ای بمه دوران كودكی بیخيمالی بچه ها و
پس مدرن .جایی كه بارها فكر مرگ خودخواسته به سرمان
رفتهی آن دوران باشد .در سطر پنجم
میزند و اگرچه بالفعل نمیشمممود ولی همهی ما تبدیل به
شعر
مردگانی میشویم كه فقط قل مان میتپد و خونی سرد در
معصمومي
از دس
شاعر با كسی ص ب
میكند كه هم میتواند مخاط
باشمد هم شممخص دیگری كه راوی دوسم
داشممته هنگام
مرگ او را ببيند .سمممطر آخر این اپيزود سمممكانس پایانی زنمدگی راوی را به تصمممویر میكشمممد كه با برخورد او به زمين بدنش همانند عروسكی چينی میشكند. دختر همسایهمونم از پنجره كه میخندید یكی از برگاشم الی درختا بود كه افتاد بچهشو توی لولهی ما تركوندن
پوكيد
شبيه راوی باشد؛ سردرگم و
رگهای زمستانزدهمان جاریس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 154 /
نقد و بررسي
نقد شعر عدنان نوروزي سمیه ابراهیمی
یك شاعر همانقدر كه به موتيف مقيد و مضمون شعر خود بمه ل ن و اجرای اثر توجمه كند
میپردازد موظف اسممم
چراكمه اجرا در شمممعر حكم لباس دارد و هرچه این لباس چگونگی ندارد هش
برازندهتر لذت خوانش بيشتر خواهد بود.
گونهی مردی
موتيف مقيد در این اثر جلقزدنِ پنهانی یك مرد اسمم
كه
كه میخندد به چهار صورت!
در سطرهای پایانی از آن رونمایی میشود و این برجستگیِ
مردی اینچنين
پایانبندی یكی از خصمميصممههای پسممندیدهی اشممعار سممپيد
با سه مخرج!
گویاس
اس .
تنها
نشمانههای زیادی در آن اسمتفاده شمده كه برای پرداختن به
با دو مخرج تنها میشود!
آنها ناگزیر به اپيزودبندی هستيم:
و با تنها مخرجی كه دارد كه gnCمیسوزاند
دو گونهایس
پس میاندازد خود را در مخزن زنانهای كه از خودش میترسد حتا كه خيلی با احتياج واج
اپيزود اول: چگونگی ندارد هش
حتا
گونهی مردی
كه میخندد به چهار صورت!
كه خيلی با مالحضهی پای چپش
مردی اینچنين
میكشد
گویاس
پایين!
تنها
آرام و
با دو مخرج تنها میشود! آهسته و
با سه مخرج!
و با تنها مخرجی كه دارد یواش و
دو گونهای س
كه gnCمیسوزاند
كم كم و... پس از با واژههای بیصدا
در این شعر اعداد به عنوان كد و رمزهایی استفاده شده كه
میكشد باال
قفملگشمممایی از آنها به كشمممفِ ارتباج بين این اپيزود با
خيلی با احتياج واج
اپيزودهای بعدی كمك میكند.
مست
"چگونگی ندارد/ /هشممم
از دستشویی
چهمار صمممورت!" از آنجما كه "گونه" "مرد" "خنده" و
با پای راس
"صممورت" نشممانههایی مرتبط و واضممح هسممتند كه به دليل بيرون میافتد!
گونه ی مردی/ /كه میخندد به
كثرت از مدلولهای احتمالی در ذهن مخاط از "گونه" دو برداشمم
میكاهد.
(نوم و گونهی انسممان) را میتوان
كرد كممه در این شمممعر هر دو كمماربرد دارد .همينطور
فایل شعر /شمارهی پنجم 155 /
"صمممورت" كه با هر دو تأویلی كه از آن میشمممود (نوم و
اپيزود دوم:
صممورت انسممان) ارتباج مسممتقيمی با گونه دارد" :مردی كه
پس میاندازد خود را در مخزن زنانهای كه
هش
نوم رفتار متفاوت دارد و چهار نوم خنده!"
از خودش میترسد حتا
در ادامه با نشممانهی "سممه مخرج" مواجه میشممویم كه با
كه خيلی با احتياج واج
صورت ارتباج ریاضی (صورت و مخرج كسر) برقرار كرده
كه خيلی با مالحضهی پای چپش
و بمه این صمممورت بمه ممدلولهمای بماال میافزاید .البته از
میكشد
"مخرج" با توجه به "مرد" به مدلولِ آل
تناسمملی رهنمون
میشویم كه با عدد سه رابطهی نزدیكی دارد.
پایين! آرام و
در سممطرهای "تنها/ /با دو مخرج تنها میشممود/ /و با تنها مخرجی كه دارد/ /دو گونهایسم
آهسته و
كه gnCمیسوزاند" باز
یواش و
هم از مخرج اسمتفاده شده ولی این بار دليل استفاده از این كلمه تشمممریحِ آل
كم كم و...
تناسممملی مردانه اسم م " :منظور از دو
مخرج دو بيضه و منظور از یك مخرج كير اس " و اسممتعاره از مایع منیسمم
كه به عنوان سمموخ
انرژی كه انسممان به واسممطهی خروج آن از دسمم
gnC
بمه خوبی می توان دریماف
این اپيزود به واسمممطهی "مخزن" كه دال بر آل
تناسممملی
و همينطور رابطهای ظاهری با gnCدارد با
(به دليل
زنمانه اسممم
میدهد
اپيزود اول مرتبط اسم .سمخن از ترس و احتياطیس
و )...از آن یاد شده اس .
كه
حين سممكس گریبانگير مولف شممده اسمم .اسممتفاده از كه مولف موقع نویسمممش این
شممعر عمدن از اختالج و پيچيدگی ميان نشممانهها اسممتفاده كرده اس م
حتا
(با توجه به سممطرِ "چگونگی ندارد )"...ولی به
كلمهی "حتا" ممكن اسمم استفادهی مكرر از آن مخاط
در خدم
شمممعر باشمممد ولی
را دلزده میكند؛ دقيقن مانند
كلمهی "تنها" در اپيزود قبل.
به چشم میخورد فرم
تمام كلماتِ "آرام آهسممته یواش كم كم" معنای مشممابهی
شمعر دچار مشكل شده و از زیبایی آن كاسته شده اس .با
كم به
دليل حشموهایی كه در این قسمم
دارد و به نظر میرسممد برای برجسممته كردنِ سممرع
ویرایش زیر سمعی شمده با حذف قسمم های اضافی فرم
دنبالِ هم ردیف شمممده اسم م ؛ بهتر اسم م
ظاهری شعر درخورِ درونمایهی آن شود:
رودهدرازی و اضافهگویی كاسته شود .در شعر سپيد تقطيع روی حروف اضمافه نادرسم
چگونگی ندارد هش
اس
در شمممعر از
(مگر در مواقعی كه به
ل ن و فرم شمممعر كمك كند) .در سمممطر اول تقطيع روی
گونه مردی
حرف "كمه" صمممورت گرفتمه همينطور به دليل چيدمان و اسممتفاده از چند هجای بلند پشمم
كه میخندد به چهار صورت!
نادرسمم
مردی
خوانش دچار مشممكل میشممود در ویرایش زیر با تغيير در
كه با سه مخرج
این سطر سعی در رفع این مشكل شده اس .
تنها میشود با دو مخرج!
ویرایش پيشنهادی:
و با تنها مخرجی كه دارد
پس انداخته خود را
دو گونهایس
كه gnCمیسوزاند
در مخزن زنانهای میترسد از خود
سممر هم
فایل شعر /شمارهی پنجم 156 /
وجود آمدنِ شممعری منسممجم شممدهاند ولی حشممو و تقطيع
كه با احتياج واج با مالحضهی پای چو
نادرس
میكشد پایين!
زیادی زده اسم .توصميه می شود مولف با تمرین بيشتر و
آرام و
خوانش شمعر با صدای بلند ل ن شعر خود را دریابد و آن آهسته!
را بازنویسی كند.
اپيزود سوم: پس از با واژههای بیصدا میكشد باال خيلی با احتياج واج مست از دستشویی با پای راس بيرون میافتد! اپيزود پایانی نشمان دهندهی این اسم
كه كلِ شعر خبر از
جلق زدنِ مردی در دسمتشویی میدهد با فكر كردن به زنی كه كنار او نيس .حرفِ "با" حشو اس
و توصيه به حذف
آن میشمممود همينطور كلمهی "خيلی" چراكه در اپيزود قبلی هم احتياج گوشممزد شممده و تكرار آن نشممان دهندهی ازدیاد احتياج اس
پس نيازی به استفاده از كلمهی "خيلی"
حس نمیشود. ویرایش پيشنهادی: پس از واژههای بیصدا میكشد باال با احتياج واج مست
و اضافهگویی مشكالتیس
از دستشویی
با پای راس میافتد بيرون! همانطور كه در ویرایشهای پيشممنهادیِ اپيزودها مشمماهده میشممود با جابجایی اركان جمله شممعر از حال ِ نثر خارج شممده اسمم .تمام اپيزودها با ارتباج نزدیك خود باعر به
كه به فرم اثر لطمهی
فایل شعر /شمارهی پنجم 157 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 158 /
بررسي آنيما و آنيموس در شعر
آنيموس میشوند .این اجزا برگرفته از تجربههایی اس
كه
بشمر در طول تاریخ اندوخته و در ضمير ناخودآگاه جمعی ذخيره شمممده اسمم .به این شمممكل كه در هر مرد یك زن
رئوف دلفی
زندگی و در هر زن یك مرد زندگی میكند و هر انسانی دو بخش مردانه و زنانه در نهاد خودش دارد. "آنيمما" به بُعد زنانه روح مرد اطالق میشمممود همچنانكه آنيموس بُعد مردانه روح زن اسم .براسمماس روانشممناسممی یونمگ زممانی كمه مرد و زن در یك حال
تعادل خودآگاه
باشممند "اندروژنی" گفته میشممود كه با دو جنسممی بودن تفاوت دارد .از قول "اریسمممتوفانس" نقل میشمممود كه در روزگاران پيشين آدميان تنها زن و مرد نبودند جنس سومی هم بود كمه "مرد و زن" ناميده می شمممد .بررسمممی آنيما و آنيموس از منظر روانشمناسمی بررسمی آن در ترنسكشوال عقدههای ادیو و الكترا بسمميار گسممترده اسمم
كه در این
مجال نمیگنجد. آنيما و آنيموس در هنر: در هنر قوهی آنيمایی حضممور پررنگتر و كارایی بيشممتری
مقدمه
دارد .اسماسمن اثری هنرمندانهتر اس
كه از سيستم آنيمایی
بيشممتری برخوردار باشممد .از جهاتی میتوان بين سمميسممتم شعر زن اس ؛ یعنی وجه زیباییشناسی بار عاطفی هنری ظراف
و باریك بينی در آن به وجه مكانيكی و ماشممينیاش
میچربمد .درواقع هر شممماعری بما بخش زنمانمهی خودش مینویسمد و شماعر در هنگام سرایش با زن درونش ارتباج تنگماتنگ دارد و شممماخكهای حسمممی او فعالتر از منطق زیستیاش اس . برای ت ليمل این مطل
باید در ابتدا به فلسمممفهی "آنيما و
آنيموس" رجوم كنيم كه در واقع جزئی از "آركی تایو"ها حساب میشوند: اولين بمار "یونمگ" ب ر آنيما و آنيموس را مطرح كرده و آن را به شمكل سيستماتيك تئوریزه میكند و "فروید" نيز تا حدی به این كُهن الگوها پرداخته كه اشمماره به مردِ درون و زن ِدرون هر انسممان دارد .آركیتایوها یا كهن الگوها در ضممير ناخودآگاه جای دارند و شامل قهرمان خود آنيما و
"دیونيوزوسمممی" و "آپولونی" بما آنيمما و آنيموس همانی برقرار كرد چراكه در اسماطير "دیونيزوس" خدای شور و شمشير و شراب و "آپولون" خدای منطق و خرد و روشنی هسمتند .درواقع سميسمتم دیونيزوسمی هر شخص با جنون شممور عصمميان و غریزه همراه اسم درایم
و سمميسممتم آپولونی با
منطق و حسمممابگری .بنممابراین بين سممميسمممتم
دیونيزوسی و آنيمایی و سيستم آپولونی و آنيموسی میتوان شمباه های بسمياری یاف .معمولن زن را با جنون و شعر همراه میكنند كه در واقع یادآور دیونيزوس اس
و مرد را
نماد منطق و عقل میدانند كه سمميسممتمی آپولونی اسمم . "نيچه" با قرار دادن خرد در برابر غریزه به اصممل دوگانگی آپولون و دیونيزوس رسيد. در شمعر كه اساسن با عناصری مثل خيال عاطفه كشف و شمهود منطقگریزی زیسم
و زبان سر و كار داریم قوهی
آنيمایی و دیونيزوسمممی نمود بارزتری دارد درواقع شمممعر
فایل شعر /شمارهی پنجم 159 /
پدیدهای اسم
كه در حس و حال خلق شاعر در سيطرهی
قوه ی دیونيوزوسمممی و آنيمممایی خودش قرار می گيرد و شخصيتی فراتر از مرد و زن در قال
تعریف شدهی جامعه
چو رُستم به شهر سَمَنگان رسيد خبر زو به شير و پلنگان رسيد
دارد .در شمممعر آنيما سمممهم بيشمممتری از آنيموس دارد .در اصممطالح عاميانه به آن دلی نوشممتن میگویند .دل آزمون و خطا میكند حسمابگر نيسم
جرات دارد جس وجو و
خطر میكند دل حاوی دریاف
هرچند
و شمممهود اسممم
منطقی نباشممد .درواقع اینجا همان بخش آنيمایی اسم فعال شده و دس
كه
به خلق میزند.
"فردوسی" بر سرش نقال بسته با زیباترین هنجار به سپيدی چون پر قو ململين دستار.
برای خلق كردن بممایممد در سممميطره ی بخش آنيمممایی و
بسته چونان روستایان خراسانی
دیونيزوس بود .در مرحله پس از سممُرایش ما با سمميسممتم
باستانگان یادگار از روزهای خوب پارینه
آنيموسمی به شمعر نگاه میكنيم .در سميستم آنيموسی ما به
یك سرش چون تاج بر تارك
عنوان منتقد با شمعر خودمان طرف میشویم اینجاس
كه
دانش تئوری تجربه منطق و فهم نمود بارزتری دارد و در ویرایش و ادیم
شمممعر از آنها كمك میگيریم در نتيجه
می توان گف :در نقد و ادی
یك سرش آزاد؛ شكر آویزی حمایل كرده بر سينه "مهدی اخوان ثالر"
شعر ما با سيستم آپولونی به
اثر نگاه میكنيم و وجه آنيموسی ما فعالتر اس
تا سره از
ناسممره مشممخص شممود همچنين میتوان نتيجه گرف
كه
پياز چيز دیگریس دل و روده ندارد
منتقمد با وجه آنيموسمممی و هنرمند با وجه آنيمایی خودش
تا مغز مغز پياز اس
بيشترین رابطه را دارد.
تا حد پياز بودن
گاهی ممكن اسم
شمعری بخوانيم كه تصمنعی باسمهایی
تئوریزده و سمماخ وسممازی باشممد كه از نظر حسممی با آن سممپاتی برقرار نكنيم اینجاس
كه متوجه خواهيم شد آن
شممعر بيشممتر از آنكه آنيمایی باشممد آنيموسممی اسم ؛ یعنی
پياز بودن ...از بيرون پياز بودن تا ریشه پياز میتواند بی دلهرهای به درونش نگاه كند
شماعر در ل ظهی شمعر نبوده و شعر تصنعی و ساختگی و در ما بيگانگی و وحشیگریس
مهندسی شده اس . در واقع مولف شممعر را با بخش "آنيموسممی" طراحی كرده اسم اس
برای همين شممعر فاقد روح اصمملی و خون شمماعرانه و به اصالح باورپذیر و دلنشين نمیشود.
همانطور كه گفتيم در شمعر سميستم آنيمایی و دیونيزوسی بيشمترین سمهم را نسمب
به سميستم آنيموس و آپولونی را
كه پوس
به زحم
جهنم باف های داخلی در ماس آناتومی پرشور اما در پياز به جای رودههای پيچ در پيچ فقط پياز اس
شامل میشود و مال خود میكند. به عنوان مثال در اشعار حماسی كه ل نی خشن مُفاخرآميز و رجزخوان دارند با اشعاری "آنيموسی" طرف هستيم:
آن را پوشانده
"شيمبورسكا"
فایل شعر /شمارهی پنجم 161 /
كه پا برداشتهام از سقف و راهرو
دغدغهی این شعر زبان در كيفيتی تمام عيار اس
راه مى نگاهش كن با تو حرف میزند از پنجره چشم به راهی
رفته از اتاقم
یا وانمود میكنی كه عصبی هستی
برداشته تخ
در اختيارش داری اما نداری
كه ضجهام كند تنهایی
دلتنگش هسممتی شممعر هم دلتنگ توسمم
دلتنگ همدیگر
هستيد
از خواب
دردم بكشد از ناخن كه دیگر نمیگذارد ردی در
شمممعر ناراح
اسممم
چراكه می خواهد مال تو باشمممد و
نمیتواند
در این زخم كه باز كردهای تا بروی از خانه
"جان اشبری"
گمم مىكند مثل آدرس یا شمارهای
در اشمعار فوق كه از تكنيك فاصلهگذاری یا ل نی قدسی م
كه دیگر نمیگيردم
حماسمی برخوردار و مضامينی اینچنينی را شامل میشوند.
و ت ویل مرگم میدهد
رویكرد شممعر به بخش آنيموسممی بيشممتر اس م سممم
صممنعتی شممدن حرك
و شممعر به
میكند و تِم م وری جای
ته تمام پلهایی كه خراب كردهاى
تصممویرگری را گرفته اشممعار بسممياری را با همين رویكرد
و به این الها برنگشتهای
میتوان یاف .
برنخواهى گش و دهان
را باز نمیكنم
اكنون بمه شمممعرهایی میپردازیم كه قوهی آنيمایی در آنها
تا صدام كنی
حضور پرنگتری دارد:
از پنجرهای كه كوچه را تنها برای من می
من دوس
دارم از تو بگویم را
ای جلوهی از به آرامی من دوس
دارم از تو شنيدن را
تو لذت نادر شنيدن باش
دید مىزد صدا یوسف اى یوسفِ مونر اى پير پيراهنى كه در آن لختم با
"یداهلل رویایی" "آمنه باجور" پيراهنی كه در آن لختم با سر درآورده از ال پاكرده اضالم و مثل مثلر چنان تشكيل شد
گوش كنيد در آنجا در تاالر
فایل شعر /شمارهی پنجم 161 /
زنی هس
حمل میكنند و كمتر مهندسممی شممده تصممنعی و ساختگی
كه از انجمن فرشتههای آسمان دستمزد میگيرد
هستند.
لباس تنش نازك اس
و برازنده
میبينيدش
نتيجه
كه ورق میزند ل هایش را انگار كه
در انتها میتوان نتيجه گرف
كدبانویی كتاب آشپزی را
آنيمایی اس ؛ یعنی حضور آنيما در شعر به نسب
اگر بخواهيد
حضمممور پر رنگتری دارد و نقطهی تالقی آنيما و آنيموس
تن هار میكنم
به اشراق ختم میشود.
همانند آسمان
ضممن این نكته كه آركیتایوها تفاوتی كه با اصل غریزی
رنگ در رنگ
دارند در این اسم
كه كهن الگوها حاصل تجربهی جمعی
اگر میخواهيد
و تاریخی هستند و برای ت ليل آنها احتياج به فهم و زمان
كه اسمماسممن شممعر پدیدهای آنيموس
حتا از نرم نرمتر میشوم
الزم اسم
مرد
سماریسم
نه
خلق كشمف و شمهود شاعرانه و شناخ
ابری شلوارپوش میشوم
میتواند به ما كمك كند كه دركی عميقتر از شمعر و شعور
"مایاكوفسكی" پرنده سبز رنگ را بر روی دستم برمیدارم و میروم شاید بال كوچكی برایم سبز شود "سوزان عليوان" با نگاه به این چند شعر از نظر اتمسفر جاری در هركدام و م ور همنشممينی كلمات حسآميزی بهخصمموص شممور و حممال و ریتم و ل نی كممه نمماشمممی از روح آنيمممایی و دیونيوزوسممی و كشممف و شممهود و رفتار با زبان اسمم میتوانيم این شممعرها را شممعرهایی آنيمایی بناميم كه از نظر هنری اصميلترند و وجه دیونيزوسمی در آنها مستتر اس چراكه دریاف های شاعرانه حس و حال بيشتری را با خود
پيدا كنيم.
اما غریزه چيزیس
كه در نهاد بشری جاری و
و پيش از خرد وجود داشته اس .در ل ظهی این آركیتایوها
فایل شعر /شمارهی پنجم 162 /
با كودتای ماركسمميسممتی 1357و برچيده شممدن بسمماج
شعر و شاعران افغانستان
حكومم
اسمممتبدادی م مدزایی هرچند نوم دیگری از
دیكتاتوری در كشمور حاكم شمد اما حاصل كار این بود كه
مصطفی صمدی
بسممياری از مردم افغانسممتان به كشممورهای همجوار و حتا آنسموی آبها پناه بردند و همچنين بعضمی اقوام و اقشممار جامعه كه در م روميتی دائم به سمر برده بودند بختی برای مطرح شمدن در عرصمهی ادبيات یافتند و چنين شد كه در عمل یك نهض
ادبی در كشور پدید آمد.
شهر مقاومت يا اسطورهگرا: در داخل كشور با همه خفقان و اختناق حاكم در این دوره نوعی شممعر پایداری پنهان و آشممكار پدید آمد و جمعی از شمماعران افغانسممتان كه تن به همكاری به رژیم نداده بودند در حلقاتی رسمی و غيررسمی به معارضه با آن برخاستند. مسملمن در زیر آن سمانسمور شدید كه حتا عبارت "پرچم سممبز آزادی" را برنمیتاف اسمالمي
-به اعتبار رنگ سممبز كه بوی
میداد -سرایش شعری كه صری ن داد مخالف
با رژیم بدهد سهل و ساده نبود و حداقل اسارت در زندان پلچرخی كابل را برای شاعر به ارمغان میآورد كه چند تن از شممماعران افغانسمممتان البته این ارمغان را برای مدتهایی در دو قرن اخير وضممعي
سممياسممی اجتماعی و اقتصممادی
كشور بسيار نابهسامان بود .دول مردان یا به فكر لشكركشی به خارج بودند یا جنگ و درگيری با همدیگر بر سر كس
كوتاه و بلند گرفتند. از همين روی بعضممی صمماح نظران برآنند كه این شممعر برخالف شممعر برونمرزی -كه با آزادی و صممراح
تمام
قدرت .مردم نه آن رفاه و آرامش خاطر را داشتند تا به طور
سمروده میشمد -این توفيق اجباری را یاف
جدی به شممعر و شمماعری برسممند و نه دول مردان آن مایه
رمزآميزتر و در نتيجه هنریتر باشد .این سخن البته هرچند
یا عالقهمندی به این ذوقيات را داشممتند كه حامی
اما نمیتواند یك وجه امتياز جدّی
فراغ
خالی از حقيق
نيسمم
كه پوشيدهتر
شممعر و ادب باشممند .شممعر افغانسممتان همچنان در چنبرهی
برای این شعرها باشد چون این نمادگرایی و پوشيدهسرایی
تقليد و پيروی از قدما سير میكرد و این تقليد و پيروی در
گاه به تراكم و تزاحم نمادها و تصویرها در شعر میانجاميد
قال های كهن بيشممتر بود چنانكه خواهيم دید سممایهی سنگين استبداد هم این سن گرایی مفرج را تقوی
میكرد
و دریاف
ملموس و حسّی شعر را سخ
باری از شماعرانی كه نشانه های مقاوم
میكرد. در آثارشان آشكار
میتوان قهار عاصی پرتو نادری و عبدالسميع حامد
و میدانيم استبداد معمولن تقليد تكرار و استقبال از قصاید
اسم
گذشممتگان و مخمسسممازی بر غزلهای آنان را بيشممتر
را نام برد .اولين حدود ده سال پيش قربانی جنگهای كابل
میپسندد.
شمممد و دو تن دیگر هماكنون كمار میكنند امّا نه با جدی دهههای شص
و هفتاد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 163 /
متعهد و ملتزم كه بيشتر
پرتو نادری ( )1331شماعری اس
آثارش به ن وی به مسمایل سمياسی و اجتماعی كشور ربط دارد .او تماكنون نيز همچنمان منتقمد حماكميم
جامعهی ميزبان یك امتياز مهم بود آن هم جامعهای نسبتن شعردوس
و ادبپرور.
باقی مانده
اس .
شعر سپید پساطالبانی در داخل افغانستان:
عبدالسممميع حامد ( )1346بيشممتر به واسممطهی شممعرهای
با توجه به بی ثباتی اجتماعی و پراكندگی سممياسممی كه تاثير
به رفتارهای مستبدانه و ستمگریهای
شعر
اعتراضآلودش نسب
بعضی از مجاهدان تازه به قدرت رسيده مشهور شد. در پاكسمتان شمعر مقاوم مشابه هایی داش
افغانسمتان و كشمورهای غرب
چون بنابر ناهمزبانی با جوامع ميزبان
هنوز دشوار اس
مستقيم روی شعر سپيد داشته اس
سپيد افغانستان را دارای شاخصههای من صر به فرد دانسته و فهرسمتی از شماعران صماح
سمبك در این عرصه ارائه
كنيم.
امكان رشمدش ميسر نبود و زمينهی تبدیلش به یك جریان
با این حال نمیتوان نادیده انگاشمم
گسممترده و فراگير كه به وسمميلهی نسممل جوانتر ادامه یابد
اخير در مقایسه با تاریخ شعر سپيد در افغانستان را میتوان
وجود نداش م .به واقع شمماعرانی كه به این كشممورها كوچ
بهار شمعر سمپيد در افغانسمتان ناميد .از سال دو هزار بدین
كردند واپسمممين بارقههای شمممعر افغانسمممتان در آن جایها
سو در جای جای جهان تالش برای دموكراسی و شكلدهی
دوبارهی هر
و
بودند .چنين بود كه با درگذشمم
یا بازگشمم
كه ده سممال و اندی
حكوم های مردمساالر به كمك غرب سامان یافته اس
یك به كشمممور این جریانها فقيرتر شمممد .شممماخصترین
هم از این رو در افغانستان و عراق و كشورهای دیگر سخن
افغانسممتان در این كشممورها خليلاهلل
از ادبيات نوین و انسانم ور اس .این مساله كمی پيچيده
خليلی بود و جز او به ویژه در پاكسمتان كسی كه بتواند در
اسم
كه نسل جدیدی
حمدّ قابل قبولی تبارز كند دیده نشمممد .شممماعرانی همچون
از شاعران در شرق فضاهای تازهای را تجربه میكنند.
عبداالحد تارشی و دلجو حسينی و بعضی دیگران بيشتر به
درباره شمعر سپيد افغانستان در آغاز امر شاعران سپيدسرای
مدد ارتباطاتشان با احزاب جهادی و موقعي هایی سياسی
پساطالبانيسم افغانستان را به سه نسل تقسيم میكنم.
كه به این اعتبار داشتند كمابيش در نشریات مهاجران ظهور
شماعران شمعر سمپيد پسماطالبانی در افغانسمتان به سه نسل
كردند و به خاموشی گرایيدند.
تقسيم میشود:
بعدها در یك مقطع زمانی شمممعر پایداری افغانسمممتان در
نسممل یكم كه پيش از این دهه شمماعران شممناخته شممدهای
پاكستان تبارزی كرد یعنی دورهی طالبان (1375م1381ش)
بودهاند اما در این عصمممر در داخل افغانسمممتان حضمممور
و مهاجرت ناگزیر بعضمی از شاعران داخل كشور به آنجا
گسمتردهتر در عرصمه شمعر سپيد داشتهاند به عنوان نمونه
همچون پرتو نادری و خالده فرو و واصف باختری و چند
میتوان از پرتو نادری خالده فرو و سممميع حامد نام برد
تن دیگر كه كتابهایی حاوی شعرهای اعتراضآلود نسب
كه در این ده سال از پركارترینها بودهاند.
چهرهی شممعر مقاوم
به حاكمي
طالبان چاپ كردند .در اینجا هم شاخصترین
اما به صورت فشرده میتوان گف
نسممل دوم اما آنهایی هسممتند كه در این دوره به كار سممپيد
چهرهها پرتو نادری فرو و عبدالسميع حامد بود.
سرودن دوام دادند و جایگاهی برای خویش یافتند .م مود
در ایران مهاجرانی كه به ایران آمده بودند از نظر حقوق
جعفری با سرودن شعر سپيد و ارائه مقاالت و كتاب درباره
اجتماعی و امكانات رفاهی وضممعي
دشمموارتری نسممب
شمعر سمپيد توانسم
در این عرصه از نظر تئوری و عملی
مهاجران دیگر كشممورها داشممتند ولی از نظر بهرهمندی از
گامهای خوب بردارد .ضمميا قاسمممی و م بوبه ابراهيمی هم
امكانات فرهنگی البته وضمممعشمممان بهتر بود .هم زبانی با
در این دوره كارهای خوبی ارائه كردند و به ثبات ادبی بيشممتری رسمميدند .شمممس جعفری نيز با تجربه طوالنی و
فایل شعر /شمارهی پنجم 164 /
سرودن بسيار پسانترها با مسعود حسنزاده به طرح مسائل تازهای در شعر سپيد دس
یازیدند.
نسل سوم شعر سپيد كه گستردهتر و متفاوتتر اس اسم
بر تن خاك چسپيد مرد دس
نسلی
كه در همين دهه دانشگاه رفتند در انجمنهای ادبی
تكان داد
خودش را گف خداحاف !...
ظاهر شمدند در مطبوعات و رسمانهها كارهای ادبی كردند
مردی كه در بامداد مرد
با شممعر جهان تا حدودی آشممنا و در دامن فضممای باز و
هيچ گاهی نشرميد و حتا بعد از خداحافظی
دموكراسممی افغانی بزرگ شممدند .از این نسممل میتوان از
تمام ش
وحيد بكتاش مجي
مهرداد كریمه شممبرنگ هادی هزاره
حسن ابراهيمی یاسين نگاه و نامهای زیاد دیگر یاد كرد.
كنار گورستان نشس و
شعری با ساختاری تقريبن شاملويی (از لحاظ ساختار و
ستاره شمارید
مرکزيت موضوع): شععری با اسکلتی تقريبن پساشاملويی و بازیهای زبانی مردی كه در بامداد مرد
در سطح:
بغض سالها تنهایی تكه تكه
پا گذاشتم در جایی پایی كه رفته
در تنش تكيد
رفتم در راهی كه برگشته این سر با من سرِ سازگاری ندارد
مردی كه در بامداد مرد
سر كه نه /آبلهی بزرگی كه الی شانههایم رویيده
سرك به سرك خودش را
چشم دوختم به كوچهای كه كوچيده
چليپا كشيد
در زدم به دری كه ورودش زخم خورده
و جویبار به جویبار
این دل با من سرِ دلداری ندارد
در خویش جاری شد
دل كه نه /خریطهای از خاطرههای گریخته
مردی كه در بامداد مرد
م برگهای كه نوشتم به نشانیاش رسيده؟
نفسهایش را
م آقا! نامهات نشانیای نداشته
به باد هدیه كرد
من مشتریِ مرگیام كه برگهاش برگش
خورده
و بادها از جنس غبارهای سرگردان
در این ميان چندین تن از شمماعران این نسممل توانسممتهاند
برایش كفن بافتند
خود را با كمی جسممارت در جامعه ادبی افغانسممتان به قول
مردی كه در بامداد مرد
خودشمان به عنوان شماعران پيشمتاز پسانيمایی و پسامدرن
دقيق ساع تنش
ده دیروز
مطرح كنند مسمعود حسمنزاده و اسماعيل سراب هواداران تجربههای تازهتر در هنر و ادبيات بودند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 165 /
هرگز آبستن شعری
گریه كرده
هرگز نبوده شعری در من
اعتراف كرده اس
آبستن كسی نبودهام و هرگزام نبوده
نمیخواهم از تو فرشتهای بسازم با بالهای نامرئی
و همين حاال هم
تو نيز بی وفا بودی
به فعل نرسيده
بی پروا میخندیدی
به پریودهای مقدس زنی میاندیشم
گاهی درو میگفتی
كه هيچگاه میاندیشم
تو فرشته نبودی
آبستن منی نبوده اس
اما آنكه سينهات را سوخته به بهش
فقط بوده اس
با حوریان شيرین هماغوشی میكند
در چهار طاق ظهری گرم
با بزرگان م شور میشود
در شواليهی تشنه
تو بزرگ نبودی
در...
مال همين پایين شهر بودی
میرود
كاملن در در در درآمد و در در
این شعر نيس
در خيلی آهسته
خون دهان توس
كه بند نمیآید
یقينن در... (الياس علوی) (مسعود حسن زاده) شعر زن: دستان
را گرفتند
و دهان
شممعر زن افغانسممتان هميشممه مملو از ناله و زاری و ضممجه
را خرد كردند
فراوان و حس حق به جان
بودن اس
به طوری كه اكثرن
به همين سادگی تمام شدی
به این معضل افتادهاند.
از من نخواه در مرگ تو غزل بنویسم
اما با اینهمه هستند بعضی كه سعی در دگرگونهنویسی حتا
كلماتم را بشویم
به شكل رك برای تغيير وضعي
آنطور كه خون ل های و خون ل های
موجود هستند.
را شستند
بند نمیآمد
مثالی از شاعران تازه كار هراتی:
تو را شهيد نمیخوانم تو كشتهی تاریكی هستی
به سينه بریدهای یا سينه بریدهها فكر كردهای؟!
كشتهی تاریكی
به آن خط صاف افقی روی تنها
این شعر نيس
به آن خط تاریك عمودی الی پاها
چشمان كوچك توس
به آن قوس كوچك زیر ناف
كه در تاریكی ترسيده اس
به چند بخيه اضافی
در تنهایی
به نداشتن چند مویرگ
فایل شعر /شمارهی پنجم 166 /
رقصی مدور و بی شكل
عریان عریان
لطفن
عریان
ابتدای ناخنهایم را نادیده بگير و مفصلهای طوالنیام را تا آرنج كسی به دامن
فكر كن!
آویخته اس
دوباره مینویسم
و ارغوانها در بوسههای عنكبوت
به سينه بریدهای یا سينه بریدهها فكر كردهای؟!
دفعات مرگ ترا شماره میكنند
به دو خط یادگار افقی زیر گردنش به دو خط ریل تا كمرش
سكوت میكنی و حرف میزنند
به آن خط عمودی برج رانها
راه نمیروم
به آن گردی كوچك زیر دو خط
و دیر
به آن قوس كوچك زیر ناف...
چقدر دیر اس !
به دو ماهی قرمز رها شده
ساع
رها شده
شماطهدار
ميخهای بزرگ آهنی
رها شده
مریم
رها شده
در تيك تاك دو پلك پيدای
میكند
فرمان ده فرمان
(یكتا احمدی)
شبی كه عاصيه هم عصيان كرد سكوت كرده بودی و حرف میزدند
دنيا مثلر گردیس
عنكبوتها
با تيزی كنجهایش
مدام
كه در چشمهای من زاویههای بی شماره
چه دیر
و ارغوانها
عنكبوتهای سياه و قهوهای و ارغوانهایی ميان تارهای خاك زده
چه دور تكيه نكردهام هنوز
دس های تو را هم دیدهام
استخوانهای
با اشتهایی چند برابر
نه
و آیينه
منم كه ترك برمیدارم
در چينهای متكثر مفرطش
میلرزد پشتم
چه پير! سكوت میكنی و حرف میزنند دو دس
صلي
دو پای درآتش
اما
با همه مهرههایش حرفی بگو تا باد بوی باران بگيرد بگيرد گيسوانم را و تو را بياورد
فایل شعر /شمارهی پنجم 167 /
تا شروم بی شرج خودت بگذار تماشای
كنم
(فریبا حيدری) در آخر چيزی كه به نظرمن شمعر و شماعر افغانستانی به آن اهمي چنانی نمیدهد و دغدغه زیادی ندارد شعر اس .شعر برای شمماعر افعاسممتانی هدف نيسم
بلكه بيشممتر در این سمماليان
وسممميلمه و پلمهای بوده برای رسممميمدن به دیگر اهداف و موقعي ها. شماعرانی كه بيشتر در این مدت رشد كرده و بيرون آمدند هنوز به زبان شمماخص نرسمميدهاند زبان شممعرشممان نقص زیادی دارد هنوز در شممعرهای زبان همپای تخيل و عاطفه حرك
نمیكنند؛ تصمماویر زیبا گاهن جدا از سمماختار كلی
شعر هستند. شممعر این دوره بيشممتر تاثيرپذیر بوده اس م .اگرچه امروزه افغانسمتان و ایران دو واحد سمياسی جداگانه هستند ولی از نقطهنظر زبانی یگانهاند .رد پای احمد شمماملو فرو را به سادگی میتوان در شعرهای زیادی از شاعران پيدا كرد. شماید بتوان شمعر سپيد افغانستان از نظر درونمایه و آزادی احسماسمات و رهایی زبانی دارای توقيق نسمبی دانس
اما
داشممتن اسممتقالل فرمی و زبانی و در اجرای شممعر دیده نمیشود.
منابع: سای های اینترنتی و مقاالت بی مآخذ
فایل شعر /شمارهی پنجم 168 /
هرچه در یك شمعر با شممكس
شكست و تعليق روايت
و تعليق روای های متعدد
روبرو باشيم میتوان به مرات یمافم
مهدی نادری
به تاویلهای بيشتری دس
و بمه چنمدتماویلی شمممعر كمك كرد .عالوه بر آن و تعليق در روای
شمكسم
زمان خوانش شعر را افزایش
میدهد چراكه پر كردن خالء ناشممی از ایجاد تعليق نياز به خوانشهای چندبارهی متن دارد و این امر از مزی هاییس كمه لمذت هنری را بمه مخماطم
و منتقمد تيزهوش منتقل
میكند .البته ناگفته نماند كه شممكس م در خمدمم
و تعليق روای
باید
سممماختار فرميك اثر باشمممد به عبارت دیگر
نمیتوان هریممك از اپيزودهممای شمممعر را در یممك روایم خودویژه بيان كرد و سممپس این روای ها با یكدیگر ارتباج ساختاری از ل ا نشانهشناسی نداشته باشند چراكه در آن صورت شعر نه تنها به چندتاویلی نمیرسد بلكه اساسن به دليل عدم برخورداری از سمماختار فرميك نمیتوان شممعر را تاویل كرد چراكه هر اپيزود ارتباطی با اپيزود بعدی یا قبلی برقرار نمیكند. برخالف آنچه كه در ادبيات داسممتانی وجود دارد در شعر با شممكسمم
و تعليق روای
مواجه هسممتيم به گونهای كه
برخالف روایم های خطی در شمممعر از سمممطری به بعد روای م
را تغيير می دهيم زاویممه دی مد را عوض می كنيم
فضماسازی را تغيير میدهيم و یا در روند زمانی شعر دس میبریم كه اصمطالحن به آن "شممكس زمانی كه در سمطری شكس
روای
روای " میگویند. رخ میدهد با خالء و
فماصممملمهای طرف هسمممتيم كمه به نام "تعليق در روای " میشمناسيم .اساسن نتيجهی شكس تعليق در شممعر اس م مخماطم
روای
معمولن ایجاد
و این تعليق با سممپيدخوانی توسممط
و منتقد مورد خوانش قرار میگيرد تا فاصمممله و
خالئی (تعليق) كه در شممعر (بين سممطرها یا در پایانبندی شمعر) وجود دارد را پر كند .به طوری كه در تاویل شعر با پر كردن خالء و تعليق شعر روای
تكميل شده و داستانی
منطقی (باتوجه به نشانههای موجود در شعر) از درون متن استخراج شود.
اسماسمن شمعر امروز برخالف شعر دهههای چهل پنجاه و شمص
تهی از توضي ات اضافه تتابع اضافات و صف
و
موصمموف اسم .شممعر امروز آنچه كه باید بگوید را نشممان میدهمد و خود را درگير توضممميح ماوقع نمیكند درواقع شعر امروز سينماییس
كه با بازی كلمات به اكران گذاشته
میشممود كه یكی از علل آن شممكسمم اسمم
و تعليق در روای
مولفهای كه در شممعر شمماعرانی مثل شمماملو یاف
نمیشمود .اصمولن شماملو و شاملوییها موتيف مقيد شعر خود را توضميح و گزارش میدهند و این امر سب روایتی خطی را پيش بگيرنممد و این روایم
میشود
خطی بمماعممر
میشممود شممعر در خوانش اول به انتها برسممد و لذت هنری ناشمممی از خوانشها برای مخاط
و منتقد وجود نداشمممته
باشممد چراكه اسمماسممن متن به چندتاویلی نمیرسممد در صورتی كه مولف میتواند با شكس در متن مخاط
روای
و ایجاد تعليق
را وادار كند تا با هوش ادبی و اسممتفاده از
سمپيدخوانی و تعليق خالء را پر كند و این كشف اس ما از آن به نام لذت هنری یاد میكنيم.
كه
فایل شعر /شمارهی پنجم 169 /
و تعليق روای
در ادامه به بررسمی شمكس
در دو شعر از
"بر سر درِ سينما
علی عبدالرضایی میپردازم.
در پوستری رنگی
شعر اول:
از فيلمی كه آن را ندیدهام او را كه دیدم جا خورد" در چهار سمطر ابتدایی شمعر با فضمماسازی و ص نهپردازی
هنرپیشه
راوی روبرو هسمممتيم؛ او خود را مقابل سمممر در سمممينمایی بر سر درِ سينما
میبيند و خيره به بنر تبليغاتی فيلم در حال اكران شده اس
در پوستری رنگی
و در این حين در سممطر چهارم ناگهان تصممویر روی بنر را
از فيلمی كه آن را ندیدهام
شمبيه به شمخص آشنایی در زندگی خود مییابد" :او را كه
او را كه دیدم جا خورد
دیدم جا خورد" و سمممپس از سمممطر چهارم به بعد روای
از پوس ِ خود آمد بيرون
چهار سمطر ابتدایی دچار شمكسم
سوارِ ماشين شد
وارد شعر میشود:
شمده و روای
دیگری
و در بينِ راهِ تهران م چالوس تا آمدم پش ِ سرم را ترك كنم رودخانه مكر كرد و چادر از سرِ ش
ایستاد
"از پوس ِ خود آمد بيرون سوارِ ماشين شد و در بينِ راهِ تهران م چالوس
افتاد
با بيل هم نمیشد از زمين دل كَند
تا آمدم پش ِ سرم را ترك كنم ایستاد
بعد هم غروب شد
رودخانه مكر كرد
پنجرهای تهِ دریا آتش گرف
و چادر از سرِ ش
تا آخرین چرا
با بيل هم نمیشد از زمين دل كَند
چه خوب شد!
بعد هم غروب شد
میتوانيم پا در خيابان بگذاریم
پنجرهای تهِ دریا آتش گرف
و از وسطهای ش ...
تا آخرین چرا
بگذریم!
چه خوب شد!
این فيلم را حتمن ببينيد!
میتوانيم پا در خيابان بگذاریم
افتاد
و از وسطهای ش "... علی عبدالرضایی همچنمان كمه میبينيم در روایم
(فیالبداهه)
دوم با تغيير زمانی مواجه
هسمتيم به گونهای كه راوی در حال تعریف خاطرهایس ؛ همچنان كه مشماهده میكنيم در شعر "هنرپيشه" با چندین
خاطرهای كه تداعیكنندهی آن تصویر هنرپيشهای بر سر در
در بطن شممعر مواجه هسممتيم به
به معشوقهی او دارد .راوی با دیدن
شممكس م
و تعليق روای
سمينماسم
كه شباه
گونهای كه میتوان به اتصممال روای های مختلف تعليق و
عكس بازیگر به یاد خاطرهی مرگ معشوقهی خود افتاده و
خالء بمه وجود آممده را پر كرد و تماویل خود را از شمممعر
با شممكسمم
دوم خاطرهی تصممادفی را
داش .
تعریف میكند كه منجر به مرگ معشوقهی او شد؛ تصادفی
روای
در روای
فایل شعر /شمارهی پنجم 171 /
كه در جادهی چالوس رخ داد و اتومبيل به ته درهای سقوج تا جایی
كرد و باعر مرگ معشوقهی راوی شد .این روای
و تعليق در انتهای
همانطور كه مشمماهده كردید شممكس م
شممعر باعر شممده تا شممعر در خوانشهای آغازین به پایان
اداممه پيدا میكند كه گویی حاال راوی معشممموقهی خود را
نرسيده و به چندتاویلی برسد.
مقمابمل خود بر سمممر در سمممينما می بيند پس بيان میكند:
در ادامه به شمممعر "نيمرو" از كتاب "جمهوری اسمممپاگتی"
"میتوانيم پا در خيابان بگذاریم و از وسمطهای ش "...اما
نوشتهی علی عبدالرضایی میپردازم:
در سممطر بعدی با سممهنقطه به عنوان "امتداد عاطفه" مواجه هسمتيم .در سپيدخوانی این سهنقطه میتوان اینگونه تاویل
نیمرو
كرد كه راوی ناگهان فهميده كه تصممویر روبرو تنها عكسممی كه به شباه
از هنرپيشمهایس
به معشوقهی مردهی خود
دارد.
نيمرویی نوشتم
خواندنی
و شعری سرخ كردم
بنابراین از برگشم روای
شعر با شكس
او نااميد میشمود و در دو سطر انتهایی دیگری مواجه میشویم:
خوردنی
پيش از آنكه بيایی پيش از آنكه بيایم دوچرخه را درآوردی
"بگذریم!
و با شلوارِ راه راه
این فيلم را حتمن ببينيد!"
تا میتوانستی ركاب زدی پيش از آنكه بيایی
حاال راوی مطمئن شمده كه آن تصمویر تنها شبيه معشوقهی اوس
و با نااميدی دو سطر آخر را بيان میكند.
من غروبِ تمام روزها بودم
همچنان كه دیدیم در این شممعر از دو شممكسمم اسمتفاده شمده اسم
و این شكس های روای
روای
موجود در
شعر بوده كه باعر شده نویسندهی مقالهی حاضر با استفاده از سمممپيدخوانی شمممكسم م های روای
بعد از آنكه رفتی
در تاویل بدل به
نيمرویی نوشتم دو زرده حتا شعری دا تر از نيمروز پختم بعد از تو آمده بود
داستانی با روایتی خطی كند .البته در سطر پایانی" :این فيلم را حتمن ببينيممد!" تعليقی وجود دارد كممه همچنممان بممه
علی عبدالرضایی
چنمدتماویلی اثر كممك میكند چراكه حتا میتوان اینگونه
(جمهوری اسپاگتی)
نتيجه گرف
كه راوی با دیدن تصمممویر سمممر در سمممينما
كنجكماو شمممده تما فيلم را ببينممد و در روایم
دوم راوی
مجمذوب فيلم شمممده و بما همزادپنداری خود را جایگزین قهرمان فيلم كرده آنچنان كه در روای فيلم را هم میفهميم امما در روایم
دوم حتا داسمممتان پمایمانی فيلم به پایان
میرسمد و متوجه شده تنها غرق در فيلم بوده اس
در شمعر فوق نيز با دو شكس هسمممتيم كه روای اینهمان كردن روای "نيمرویی نوشتم
و حاال
و شعری سرخ كردم
همزادپنمداری او با قهرمان فيلم به پایان رسممميده و در یك
پيش از آنكه بيایی"
فاصملهگذاری به مخاطبان شعر توصيه میكند" :این فيلم را حتمن ببينيد!"
روای
در بطن شعر روبرو
سممموم به عنوان روای اول و دوم اس : خواندنی خوردنی
پایانی درواقع
فایل شعر /شمارهی پنجم 171 /
راوی روای
آنچه كه قبل از آمدن معشمموقهاش به خانه بر
او گذشمته را تعریف میكند؛ او مشمغول صب انه خوردن و نوشممتن شممعری تازه بوده اسمم
اگر اینطور باشمد پس روای
دوم برای چه وارد متن شده
اسممم ؟ میتوان اینگونمه نتيجه گرف
كه در روای
دوم
كه البته همنشممين كردن
راوی به مرگ معشموقهاش اشاره میكند؛ یعنی زمانی كه به
"خوانممدنی" و "نوشمممتم در كنممار نيمرو" و "خوردنی" و
خانهی او رفته و او در حادثه مرده اس م
و هيچگاه به خانه
"سمرخ كردم" در كنار شعر فرم تازهای را به شعر بخشيده
نرسميده و راوی به خاطر شمدت افسمردگی حاصل از این
اس . در اپيزود دوم نماگهمان روای كرده و با شكس
روای
با تغيير زمانی و مكانی تغيير
مواجه هستيم:
رخداد در روای
اول دچار توهم شممده اسمم
روز منتظر اسممم
تما معشممموقمهاش به خانهی او بياید اما
همچنان كه در روای
گویی هر
پایانی میخوانيم راوی كه از صمممبح
در توهم برگشمتن او بود حاال كه غروب شده و او نيامده "پيش از آنكه بيایم
نسب
دوچرخه را درآوردی
هممانطور كه دیدیم شمممكسممم
و با شلوارِ راه راه
بخش مهمی از فرم شمعر را تشكيل داده و مخاط
به اوضام و احوال خود آگاه اس . و ایجاد تعليق در روای
تا میتوانستی ركاب زدی
نمیتوانند بدون اسمتفادهی مولف از شمكس
پيش از آنكه بيایی"
را با داستانی منطقی تاویل كنند.
راوی داسمممتمان روزی را تعریف میكند كه او قرار بوده به خمانمهی معشممموقهی خود برود و قبل از آن معشممموقهاش مشمغول دوچرخهسمواری بوده اس
و با سپيدخوانی سطر:
"پيش از آنكه بيایی" میتوان به این نتيجه رسمميد كه راوی پيش از آنكه معشوقهاش برسد به خانهی او رسيده بود. در اپيزود بعممدی روایم هممای اول و دوم در یممك روایم اینهممان شمممده انمد و راوی به بيان آنچه كه بعد از رفتن معشوقه بر او گذشته میپردازد: "بعد از آنكه رفتی من غروبِ تمام روزها بودم نيمرویی نوشتم دو زرده حتا شعری دا تر از نيمروز پختم بعد از تو آمده بود" آیا میتوان مطلقن قضاوت كرد كه سطر اول" :بعد از آنكه رفتی" تنها مربوج به اپيزود اول و روای
اول بوده اسمم ؟
بمه عبمارتی دیگر میتوان نتيجمه گرفم
اپيزود
پایانی در ادامهی اپيزود اول بوده اس ؟
كمه روای
روای
و منتقد شعر
فایل شعر /شمارهی پنجم 172 /
"شممعر در زبان اتفاق میافتد" اصممطالح دیگری اس م
نگاهي به استعاره
كه
ترس از كليشه شدن آن وجود دارد .هم جریان سادهنویسی -اگر بتوان نام جریان بر آن نهاد ممممم از آن برای توجيه
عارف حسینی
عملكرد خود اسممتفاده میكند و هم جریان شممعر آوانگارد داعيهی آن را دارد. به راستی نمیتوان از اصطالحی استفاده كرد مگر رویكرد و مؤلفههایی برای آن در نظر گرف . "شممعر در زبان اتفاق میافتد" رویكردی نومدرن اس م مسب
كه
استفاده از مؤلفههایی نظير آنچه در زیر میآید شده
اس : م تصویر زبانی م بازی زبانی م اجتناب از استفادهی صف
و موصوف
م فرم زبانی م و... در كالج شمعر توسمط علی عبدالرضایی و دوستان دیگر به شمرح و توضمميح این مؤلفهها پرداخته شممده اسم
من هم
برای گسممترش و فهم بيشممتر این اصممطالح "نگاهی به استعاره" را انتخاب كردهام.
كليشه شدن اصطالحات تئوريك ادبي تالش كالج شممعر برخورد با سممط ینگری تأكيد و دعوت به گسممترش دق
علمی اس م .متاسممفانه در فضممای ادبی
پارسمی شماهد اسمتفادهی كليشهای از نظریات و ب رهای تئوریك هستيم. "مرگ مؤلف" مقالهای كوتاه از روالن بارت از اسممماس دیدگاه هنری مدرن اسم .كليشممهی سمماخته شممده از آن م غالبن بدون مطالعه خود اثر مممم منجر به كاهش دادن آن به این موضمموم شممده اس م
كه در نقد اثر صمماح
آن نباید
حرفی بزند چراكه "مرگ مؤلف" برقرار اس . وقتی مب ثی ادبی و تئوری به صممورت گزارهای كليشممه میشود در واقع میميرد چراكه برابر اس معنا و م توا.
با خالی شدن از
استعاره در نگاه كالسيك: نگاه كالسمميك در ادبيات پارسممی به "اسممتعاره" وامدار كتماب هایی در مورد فنون بالغ
بيان و بدیع از دوران
گذشته اس : ترجمان البالغه اثر م مد بن عمر رادویانی نيمهی دومقرن پنجم؛ حدائق السم ر فی دقائق الشممعر اثر رشميدالدین وطواجنيمهی دوم قرن ششم المعجم فی معایر اشممعار العجم اثر شمممس قيس رازینيمهی اول قرن هفتم و كتابهایی در معاصر كه بازنویسی این كتابها به زبانامروزی اس . در نگاه كالسميك استعاره تشبيهی اس
كه ادات تشبيه و
وجه شبه و مشبه در آن حذف شده اس .نمونه: "علی در شجاع
مثل شير اس ".
فایل شعر /شمارهی پنجم 173 /
علی (مشبه) شجاع
در زبانشمناسی ساخ گرا كالم بر اساس اصول "انتخاب"
(وجه شبه) شير (مشبه به)
"علی شير اس ".
و "تركي " بر روی دو م ور "همنشمممينی" و "تداعی
در این جمله كه وجه شمبه و ادات تشبيه در آن حذف شده
(جانشينی)" قرار میگيرند.
"شير" استعارهای از شجاع
اس
در مورد علی اس .
در نگاه كالسمميك "اسممتعاره" زین صمناع
كالم اسمم
نوعی
جامهای كه بر اندام سخن میپوشانيم .بدین معنی معنی به كالمی بدون
كالم اسممتعاری را میتوان با حف
از این م ورها امروز به "همنشينی و جانشينی" یاد میشود اما چيزی كه در ذهن دوسمموسممور بوده و كلمهای كه از آن اسمتفاده میكند "( "associativeمتداعی) اس
نه جانشينی
( )paradigmaticو جانشينی جزئی از آن م سوب میشود.
استعاره تبدیل كرد.
نمونه برای همنشينی و جانشينی:
دو نكته در این نگاه وجود دارد:
حروف "ك" "الف" و "ر" براسماس اصل تركي
م استعاره تشبيهی خالصه شده اس .
م ور همنشينی واژهی "كار" را به وجود میآورند.
-جملهی اسممتعاری به جز معنای صممریح معنای تلوی ی
در همين نمونه اگر براسمماس اصممل انتخاب حرف "ب" را
دیگری هم دارد.
روی م ور جانشممينی به جای حرف "ك" بگذاریم واژهی
یك سوال:
"بار" به وجود میآید.
اگر ما فقط جملهی "علی شممير اس م " را داشممته باشمميم
نمونهای برای تداعی:
چگونه میتوان از آن به شمجاع را میتوان از آن برداش
علی رسيد؟ جمالت زیر
كرد:
بر روی
واژهی "دانشمند" با توجه به امكانات تداعی در ذهن ما و بر حسم م
تشمممابه از سمممویی با واژههایی چون "دانا"
م علی قوی مثل شير اس .
"دانستن" و جز آن در رابطه متداعی قرار میگيرد؛ از سویی
م علی تنها مثل شير اس .
دیگر با "م قق" "متفكر" و جز آن؛ از سمممویی دیگر با
م علی تنبل مثل شير اس .
"اندیشمند" "ثروتمند" و جز آن در رابطهی متداعی اس
م علی مغرور مثل شير اس .
و این رابطه به واحد یا واحدهایی وابسته اس
و بیشمار جملهی دیگر.
"دانشمند" انتخاب میشوند.
اسمتعارهای كه بر پایهی تشمبيه و نگاه قدمایی به آن استوار
درواقع یك واژه میتواند تداعی كنندهی واژگان و مفاهيم
اس
دچار چنين مسالهایس .
این نوم نگاه به استعاره در ادبيات متداول اس
كه از واژهی
بسياری با خود باشد. و كتابهای
صمنایع ادبی را میتوان از طریق سيستم همنشينی و تداعی
درسممی ممممم آموزشممی م افل ادبی كارگاههای شممعر و
(جانشينی) تفسير كرد.
آموزشهای ادبی را در برگرفته اس .
در مورد اسمتعاره كه به نوعی بيشمترین بسامد در زبان ادبی
نكتهی دیگری كه میتوان به آن اشماره كرد اشمتباه م ضی
را دارد با اسممتفاده از اصممل انتخاب بر روی م ور تداعی
اس
كه سعی در معنی كردن شعر و استعاره دارد .در كتاب
(جانشينی) قرار میگيرد.
ادبيات و رشممتههای ادبيات از دانشآموز و دانشممجو چنين
در تعریفی سمادهتر میتوان "استعاره" را "این به جای آن"
چيزی خواسممته میشممود و به عنوانِ موردی امت انی به كار
در نظر گرف .
میرود.
نمونهای دیگر: "خورشيد چون گوی عسل به خون نشس ".
استعاره در ادبيات نومدرن:
یك تشبيه كه براساس اصل تركي ایجاد شده اس
بر روی م ور همنشينی
و خواننده با درك تشابه و رابطه بين گوی
فایل شعر /شمارهی پنجم 174 /
عسل و خورشيد میتواند به غروب خورشيد برسد اما اگر
كليد مسمالهی معنای "استعاره" در همين "تأثير" اس .این
خورشميد را حذف كرده و گوی عسمل را جانشين آن كنيم
تأثير برخاسته از همان كلمههایی اس
كه در استعاره به كار
(تبدیل مشبه به به مشبه):
رفته اسم .كلمهها در استعاره همان معنای ت
"آن گوی عسل به خون نشس ".
دارند و نه هيچ معنای دیگر و تأثير اسمتعاره از مسير همين
به اسممتعارهی گوی عسممل میرسمميم كه خواننده با توجه به
كلمهها میگذرد.
امكانات تداعی در ذهن خود میتواند به تعابير مختلفی از
اسمتعاره همان تأثيری را بر ذهن انسان میگذارد كه تابلوی
آن برسد:
نقاشمی یا موسمميقی .حالتی كه این تأثير ایجاد میكند حالتی
م اشك معشوق
اسم
م خونين شدن چشمی به رنگ عسل
معنی و توصيف.
م و...
"استعاره" خاصي
درواقع "اسمتعاره" بيشمترین فاصله را بين مدلول و مصداق
نيس ؛ مثل حالتی كه یك نقاشی در ما ایجاد میكند معنای
ایجاد میكند.
روانی نفسمانی حالتی كه حسكردنی اس
اللفظی را
آن معمایی اسمم
برتر از
القاكنندگی دارد اما القاء از مقولهی معنا بدون شممرح و بيان .حالتی كه تابلوی
نقاشممی و اسممتعاره القا میكند م توای گزارهای ندارد در واقع القا كردن معنی نيس .
درك استعاره: (با نگاهی به نظریه علّی دیویدسون) تبدیل گزارهی اسمتعارهای به عبارتی غير اسمتعاری تالشی اسم
بيهوده و بی نتيجه برای باز كردن این مساله نمونهای
نمونهی شعری شماره یك: جنگ قطار نبود كه ریل بخواهد
دیگر میآوریم:
یكراس
"علی شيری بی یال و دم اس ".
پدر میگف
"شير بییالودم" استعارهای از وضعي
میتوان
علی اس
برایش معانی زیر را در نظر گرف : م علی شيری اس م علی قبال صاح
میگف
او را با خودش برد.
م علی زمانی شير بوده و حاال پير شده. منص
جنگ رود اس راس
كه پشمش ریخته.
از دل دهكده گذش
(احمد بهراد)
و كسوتی بوده اما حاال نه. به عل
-علی انسممان شممجاعی اسمم
كهول
و ناتوانی
در سطر "جنگ رود اس " از این شعر با استعارهی "رود" كه این "رود" از مصممداق
كمتوان و ترسو شده.
مواجه هسممتيم .پرواضممح اس م
م و...
خودش در دنيای بيرون فاصله گرفته اس .تالش برای پيدا
گاهی برای ترجمهی اسمممتعاره در دام اسمممتعارهای دیگر میافتيم و این سملسمله مرات
همچنان میتواند ادامه داشته
داشمتن ویرانكنندگی و ...تالشمی بيهوده اس .بهتر اس به خودمان اجازه دهيم كه استعارهی "رود" در سطر "جنگ
باشد. "اسمتعاره" كه مرز مشمترك ميان فلسمفه و شعر اس نظر دیویدسون دو خاصي
كردن شممباه
بين "رود" و "جنگ" بهطور نمونه؛ جریان
دارد:
طبق
رود اسم " در همان معنای ت
الفظی خود تأثير خودش
را بر مما بگذارد .هر مخاطبی با توجه به القایی كه این
م القا كنندگی
استعاره در ذهنش میگذارد تصویر و مفهومی برایش تداعی
م تأثير
میشود.
فایل شعر /شمارهی پنجم 175 /
"جنگ رود اس
همين".
نمونهی شعری شمارهی دو: در كشور من نام هيچ زنی دریا نيس دریا هزاران سال پيش روسری آبیاش را از سر برداش و تمام زنها كوه شدند. (حسين رضایی) اسمتعارهی "دریا" در این شمعر بدون هيچ تشمبيه مستقيمی ارائه شممده اسم
هيچ وجهشممبهای بين "دریا" و "زن" در
سطر "نام هيچ زنی دریا نيس " وجود ندارد شاعر "دریا"
در شكم این نهنگ من
را از مصممداق بيرونیاش جدا كرده و در شممعرش وجود و
و این نهنگ
ماهيتی جدید بخشمميده اسمم .سممطرِ "نام هيچ زنی دریا
در آبی شعرها تنهاس
نيس م " معناپذیر نيس م هس
و زیبایی آن در آن تأثير و تداعی
كه در برخورد اول با آن در ذهن ما شكل میگيرد.
یونس و پدر ژپتو بهتر میفهمند از شما انتظاری نيس
نمونهی شعری شمارهی سه: نهنگیس
عجي
این بار
برگردید به اتاق منتظر شعرِ دیگری از من باشيد
سفيد و چهار شانه
با كمال احترام
با هر بار باال آمدن
(ایوب مردانی)
داد میزند هی... چه بيهودهس
هر شممعر یك اسممتعاره اسم .كل این شممعر را میتوان یك
پنجرهی آدمهات
اسمتعاره دانسم " .نهنگ" اسمتعارهای از "شمعر" اس
كه
شمماعر به آن میپردازد .هرچند نشممانههای "یونس" و "پدر هر روز
ژپتو" رابطهای ترامتنی با داسمممتانهایی خارج از این متن
استخوان ماهیها
دارند اما اسمممتعاره ی "نهنگ" از مصمممداق بيرونی خود
از گلوی مداد
(جانداری در آب) فاصمله گرفته و در سيرت شعر بر روی
تف میشود
صف هی كاغذ از نو خلق شده اس .
به تراش هم /سایه
زیبایی و درك این شممعر و اسممتعارهی "نهنگ" در آن به
و سفيد میشود پاك /كن
تأثيری كه بر مخاط اسممتعاره اسمم مفهومی.
میگذارد وابسمته اس " .نهنگ" یك
القا كنندهی حسممی در ما و تداعیكننده
فایل شعر /شمارهی پنجم 176 /
ذهن خود را به پای بی معنایی متن گذاشته و اینگونه خود
معناشناسي در شعر
را توجيه میكند. اصمولن معنا با نشمانه در ارتباج تنگاتنگی اسم
سمیه ابراهیمی
و نشانهها
فقط كلمات نيسمتند؛ در تابلوهای نقاشی خطوج و رنگها جایگزین كلمات شده در حالی كه در هر تابلو هيچ واژهای كاربرد ندارد و حاوی معنا و مفهوم خاصی اس . از جانشينی و همنشينی نشانهها تا معناشناسی: با توجه به اشممعار و متون ادبی دریاف
معنایی كه هر كلمه
در جمالت و سممطرها با قرارگرفتن كنار كلمات (نشممانهها) دیگر پيمدا میكنمد میتواند كاملن متفاوت از معنای واقعی آن باشد. برای دریاف
معنای حقيقی از یك اثر ناگزیریم كه با توجه
به مباحر تئوریك نشممانهشمناسممی جانشممينی و همنشممينی بازیهای زبانی و چندواژگانی بودن كلمات به درون یك متن ادبی نفوذ كنيم. كلمات میتوانند به صممورت اسممتعاری به عنوان نشممانهای برای رسمميدن به سمماختار معنایی جدید جایگزین كلماتی دیگر و در ارتباج با سطرها قرار بگيرند. برخی نویسمندهها از سيستم جانشينی در قال
كلمه واحد معنایی: هر واژه به تنهایی حاوی معنی یا معانی خاص و شمممناخته شممدهای اسمم
كه گاهی با گذشمم
زمان تغيير میكند و
براسمماس همين معانی جایگاه كلمات با همنشممينی در كنار یكدیگر در جملهها مشمممخص و سممماختار معنایی جدیدی ایجاد میشود. با چيدمان ص يح واحدهای معنایی (جملهها) در نوشتار به سماختار اصملی متن دس
پيدا میكنيم كه در دو قال
استراكچر (ساختار و فرم ظاهری هر متن اس اثر به دسم اثر اسم دس
فرم
كه با تفسير
میآید) و سممنتيك استراكچر (ساختار معنایی كه با تاویل و بررسمی نشانههای موجود در آن به
میآید) قرار میگيرد.
این نكته شممایان ذكر اسمم گماهی مخاط
كه هيچ متنی بی معنا نيسمم .
به دليل اطالعات كم از برقراری ارتباج بين
نشانهها و رسيدن به موتيف مقيد اثر عاجز مانده و كمكاری
طنز استفاده
میكنند و اتفاقن طنزی كه پوشممشِ ظاهری اثر را به خود اختصماص میدهد مخاط
را به تأویلگرایی بيشتری وادار
میكند. به عنوان مثال" :اول مهر اس م
و گوسممفندان گرسممنهتر از
هميشه به چرا میروند". یك مخاط
معمولی فقط به ظاهر این جمالت توجه كرده
و تنها برداشتی كه از آن دارد این اس
كه:
"در روز اول مهر گوسممفندان گرسممنهتر از روزهای قبل به چرا میروند". ولی مخاطبی خالق اسم
كه نشانههای موجود در جملهی
فوق را استخراج كرده و با چيدمان ص يح به دركی عميق از آن برسد. بارزترین نشممانه در این متن كوتاه "اول مهر" اسمم ؛ اگر اول مهر را بمه رفتن ربط بمدهيم می توان چنين معنا و
فایل شعر /شمارهی پنجم 177 /
برداشممتی از این جمله داشمم " :اول مهر اسمم
و دانش
بی داریام
آموزان مشتاقتر از هميشه به مدرسه میروند".
زنىس
پس نشممانههای "گوسممفندان گرسممنگی چرا" اسممتعاره از
كه دختر نيس
"دانش آموزان اشتياق مدرسه" هستند كه با دق
و نگاهی
خالقانه به درك آن رسيدهایم.
دربس
حتا سياهتر از پستان رگ كردهام سپيد نشد كال این تختخواب این بستر این صف هى سپيد
از بازی زبانی و چند واژگانی تا معناشناسی:
كه دیگر پا نمىدهد
فرم اسممتراكچر شممامل بررسممی شممعر از نظر فرم ظاهری
به شعرى كه فردا آمد و دیروز
بازیهای زبانی به كار رفته در سممطرها و حتا چندواژگانی
رفتم از امروزش
بودن بعضی از كلمات میشود.
كه تنهاییام را زیر لگد بگيرم و مال بدهد دختركى چينى
یكی از مثالهای سادهای كه برای چندوازگانی بودنِ كلمات
مش
میتوان ذكر كرد؛ فعلِ "زدن" اسمم .زدن معانیِ "ضممربه
توى حمامكى تركى
زدن در زدن كتك زدن" را شمامل میشود كه به واسطهی
و بعد بخواند م لى و بعد
همنشممينی با اجزای دیگر جملهها و سممطرها یكی از معانی
بخواهد از دختران ایل در غرب
ذكر شده را به خود اختصاص میدهد.
كه شيرزن نيستند
هممانطوری كمه اشممماره شمممد در مب ممر هرمونوتيك
غمگينند
(معناشمناسمی) همزمان به درونمایه (سمنتيك استراكچر) و
چقدر رگ آورده پستان غم كردهام
فرم و بازی های زبانی به كار رفته در آن توجه میكنيم.
توى قسطنطنيه لخ
بازیهای زبانی گاهی باعر توليد نوواژه میشممود كه این
سر رفتهام از شير
نوواژهها به دليل بار معنای متعددی كه به خود اختصمماص
خواب ندارم
میدهند به گسممترهی طيف معنایی كل اثر كمك بهسممزایی
بى دارىام فرو برده تا بيخ
میكنند .گاهی بعضممی از كلمات را در جایگاهی متفاوت از
دس
جایگاه اصملی خودشان به كار میبریم؛ مثلن بعضی فعلها
توى تونلی
به صممورتی اسممتفاده میشممود كه معنای اصمملی خود را زیر
كه مرد ندارد
سوال میبرد؛ به عنوان مثال" :هواپيما بر زمين ریخ ". در این جمله فعل ریخ
معنای سممقوج كردن را میدهد
(شيما قاسمی)
(معنای ریختن نفی شممده اسمم ) چراكه سممقوج اختياری نيسم ؛ در صورتی معنای فرود آمدن را به خود اختصاص میداد كه در جمله نشمانهای مبنی بر اختيار خلبان به چشم بخورد .به كار بسممتن این تكنيك نيازمند خالقي
شمعر فوق كه آميزهای از تخيل و واقعي مناسم
اس
با همنشينی
تصاویرِ بكر از صف ه بيرون زده و یك جهان چند
زیاد و
بُعدی را به نمایش بگذارد .اسممتفاده از تكنيكِ جانشممينی و
همينطور هوشگردانی در متن اس م .در ادامه با ذكر مثال
را به تأمل وادار میكند كه در
شعری نكات ذكر شده را واضحتر بيان میكنم:
استعارههای مناس نهای
مخاط
به لذتِ خوانش ختم میشود .برای بررسی فرم اثر و
پی بردن به تكنيكهای به كار رفته در آن به عنوان یك خواب ندارم
فایل شعر /شمارهی پنجم 178 /
ساختارگرای جزئینگر و سميولوژیك و در نهای
به شعرى كه فردا آمد و دیروز
دریاف
رفتم از امروزش
معنا از دل اثر در اپيزودهای آن نفوذ میكنيم:
كه تنهاییام را زیر لگد بگيرم .1
در سمممطر اول نشمممانهی "كال " برای ایجادِ ارتباج بينِ
خواب ندارم
نشممانههایِ "سممياه و سممپيد" و برجسممته كردنِ روسممياهیِ
بی داریام
دختران به كار رفته كه به دليل رها شممدنِ این كلمه تا پایانِ
زنىس
شممعر نتوانسممته جایگاهِ خوبی برای خود پيدا كند؛ توص ميه
دربس
كه دختر نيس
میشود با جایگزین كردنِ كلمهی دیگری و یا حتا با حذفِ
حتا سياهتر از پستان رگ كردهام
آن این استعاره (روسياهی) را با شعر همسو كند .با تصميم بمه حذفِ "كال " در ادامه "این" هم كارایی خود را از
این شمعر با اعالمِ بیخوابی در همان سطر اول مخاط
را
دسم
حذف شممود .پا ندادنِ كاغذ به
میدهد و بهتر اسم
كه جانشينِ "عدم تمایل
از مضمممون خویش آگاه میكند .اگر به اپيزود پایانی توجه
شمعر استعارهی بسيار زیبایی اس
كنيم متوجه میشممویم كه مولف برای تأكيد بر موتيف مقيدِ
دختران به سمكس به خاطر ترس از بدنامی" شده اس .به
شممعر (آگاهی زنان و آزادیخواهیِ آنان) از سممطرِ "خواب
كار بردنِ فعل گذشممتهیِ "آمد" به جای "میآید" در سممطرِ
ندارم" دو بار استفاده كرده ولی اگر سطر اول از این اپيزود
"بمه شمممعری كه فردا آمد و دیروز /رفتم از امروزش"
حذف شمممود تأكيدِ اپيزود پایانی نمودِ بيشمممتری خواهد
آشممناییزدایی خوبیس م
همين تكنيك با
داشمم .به كار بردن تكنيكِ آشممناییزدایی در جداسممازیِ
فعل "رفتم" نيز انجام شمممود .البته در همين حد هم قابل
كلمهی "بيداری" به چندواژگانی شمممدنِ این كلمه كمك
چراكه پيچيدگیِ زمانی و آشممفتگی حاصممل از
بهسممزایی كرده اسمم
چراكه چند معنایِ آگاهی بيداری
بدونِ دار بودن به تأویلِ تا بی نهای دربسم
اپيزود اول را بازتاب میكند.
ادامه داشممتن را در
ذهن تداعی میكند. بودن نشممانهایسم
قبول اس م
.3 كه مدلولهای "تمام و كمال
مش
و مال بدهد دختركى چينى
بودن دربند بودن" را با توجه به اسممتفاده از نشممانهی "زن"
توى حمامكى تركى
تداعی میكند؛ زنی كه به دليلِ ارتباج با پسممران بكارتِ
و بعد بخواند م لى و بعد
خود را از دسم
ولی بهتر اسم
داده تا به این صورت اعتراض خود را از
بخواهد از دختران ایل در غرب
فشمارهای وارد شمده بر دختران نشمان دهد .در ادامه شاهدِ
كه شيرزن نيستند
همنشمينیِ كلمهی "سممياه" و"پسممتان" هسممتيم كه اشمماره به
غمگينند
روسياهیِ دخترانی كه به واسطهی سكس و بارداری زبانزدِ دیگران میشوند و سياهیِ نوكِ پستان دارند.
اپيزود سموم بيشتر جنبهی روایتی دارد" .چينی تركی آواز م لی دختران ایل" نشانههای مرتبطی هستند كه بارِ مدلولِ
.2
شميرزن بودنِ زنان را به دوش میكشند .البته با نفیِ شيرزن
سپيد نشد كال این تختخواب
بودنِ این دختران ایران اسممارت و نبودِ آزادی در فرهنگ
این بستر این صف هى سپيد كه دیگر پا نمىدهد
ایرانی گوشمزد میشمود البته با خارج كردن این قسم حال
از
روایی میتوان به زیباییِ اثر كمك كرد .سممطر آخر به
فایل شعر /شمارهی پنجم 179 /
عنوانِ وسمميلهای برای ارتباج بين اپيزود سمموم و چهارم به كار رفته اسمم
ولی به دليلِ تكرارِ این غم در سممطر اولِ و توصمميه به تغيير یا حذف آن
اپيزود چهارم حشممو اسم میشود. .4
چقدر رگ آورده پستان غم كردهام توى قسطنطنيه لخ سر رفتهام از شير خواب ندارم بى داریام دس
فرو برده تا بيخ
توى تونلی كه مرد ندارد رگ كردن پستان در قسطنطنيه مدلولِ آزادیخواهیِ زنان را در دلِ خود پنهان كرده و لخ
میتواند دالل
بر رسمميدن
آزادیِ زنان در ورای مرزهای ایران داشمته باشد .با توجه به نكاتی كه در اپيزود اول ذكر شممد پایانبندیِ این اپيزود به عنوان تاكيد بر موتيف مقيد نقش خوبی در شمممعر ایفا می كند .نبودنِ مرد در این چينش دالل
بر تنهاییِ زنان
حينِ بودن در كنار مردان دارد و در این اپيزود "بی داری كه اسممتعاره از آزادیخواهی زنان اسمم
برتریِ زنان را از
مردانِ بی غيرت (نَه همهی مردان) به وضوح نشان میدهد. شممعر فوق با ارتباج عمودی خوبیِ كه بين اجزاء خود تا پایان ایجاد كرده تخيل زیبایی را به دنبال دارد كه نش مان از خالقيم ِ مولف اسممم
و البته مخاط
درونمایهی اثر خواهد رسيد.
خالق به دركِ
فایل شعر /شمارهی پنجم 181 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 181 /
بزرگمهر فردوسممی و م مود غزنوی كه از به خاطر آوردن
تداعي معاني
یكی از این دو نام دیگری نيز به یاد میآید. مممم مشابه ؛ اموری كه ذهن ميان آنها تشابهی ایجاد كند
عارف حسینی
نسمب
به هم متداعی میشموند؛ یعنی حضور یكی از آنها
در ذهن دیگری را هم تممداعی میكنممد چنممان كممه عكس عكس را و پسر پدر را و بهار جوانی را و خزان
صاح
پيری را ...به یاد میآورند. مممم تضماد؛ امور متضاد یكدیگر را در ذهن تداعی میكنند چنانكه سمممفيدی سمممياهی را و پيری جوانی را به خاطر میآورد. در ادامه با نگاهی سمممادهتر و كاربردیتر به "تداعی معانی" در ادبيات و شعر میپردازم: شمعر اعتالی زبان اسم .درك معنا در شعر با سایر متنها متفاوت اسم .مخاط
شعر عالوه بر خوانش سطرها بين
سمطرها را نيز میخواند؛ آنچه شماعر قصد بيانش را داشته اما از نوشتنش خودداری كرده اس . واژگان در شمعر از سميستم تداعی در زبان پيروی میكنند. هر واژه در ذهن مخاط
تداعیگر واژگان مفاهيم و معانی
بسياری اس . تداعی معنا بيشمتر از انتقال معنا در زبان ادبی و شعر دارای كاركرد اسم .زبانِ هنر و شممعر زبانی غير مسممتقيم اسم . شمماعر در فرآیند توليد شممعر در مقام خالق ش میء هنری در صممدد انتقال و توليد حس اسمم
نه انتقال و توليد معنا .از
طرفی شماعر برای تأثيرگذاری بر مخاط
و سهيم كردن او
در اثر با استفاده از تكنيكهای هنری سعی بر ایجاد فضایی در زیر ممدخمل "تمداعی معمانی" در لغم نامهی دهخدا با
دارد كه تداعی كنندهی معنا باشد نه انتقال دهندهی معنا.
تعریف زیر روبرو میشویم:
شاعری كه زبان را صِرف وسيلهای برای انتقال معنا میداند
تداعی معانی یكی از اعمال نفس كه به وسيلهی آن تصور
زبان و شممعر را به پایينترین سممط ش كاهش داده اسمم .
یك معنی معنی دیگر را به خاطر آورد.
جنبهی اسممتعاری زبان بيشممترین نمودش را در شممعر پيدا
در ادامه تداعی معانی را بر سه اصل استوار میداند:
میكند چنانچه فلسفه هم همواره برای بيان مفاهيم خود
ممممم مجاورت؛ هرگاه دو امر با هم یا پی هم در ذهن نقش ببنمدد بعمدها تداعی یكی از آنها در ذهن سمممب
تداعی
دیگری میشمممود .مماننمد مجماورت زمانی انوشممميروان و
دسم
به دامان شمعر برده اسم .اسمتعاره به تعبير سادهتر
"این به جای آن" اسمم .هر شممعری به نوعی اسممتعارهای جدید اس
كه در زبان اتفاق میافتد .بدون شك استعاره از
فایل شعر /شمارهی پنجم 182 /
طرفی معناگریز و از طرفی تداعیگر معانی بسميار اس
كه
"كشمممتنی كه هر پنج دقيقه تبليغ میشمممود" تبليغ كردن از خبرهممای تلویزیون و نيز تبليغممات در
زیبایی استعاره و شعر هم در این اس .
طریق مشمممابهم
نمونه:
تلویزیون را تمداعی میكنمد .از طرفی فتوای مفتیهای دین
بهار :فصلی از سال كه اولين روز آن آغاز سال اس .
را كه هرازگاهی بر ضممد زن و یا انسمماني
واژهی بهمار سمممَوای مصمممداقش در جهان بيرون میتواند
میدهند [كشتار را تبليغ میكنند].
حكم به كشممتن
تداعیگر تولد هسممتی دوباره چرخهی حيات مممم مرگ و نظير آن باشممد .از نظر آوایی هم تداعیگر واژگانی همچون
نمونهای دیگر:
قرار نگمار فرار و نظير آن .بهمار تداعیگر سمممرسمممبزی طراوت باران شكوفه و ...نيز هس .
"دیگر در من گلی نخواهد رویيد
شممعر در هر واژهای به یك معنا و مصممداق از آن بسممنده
بعدِ تو
نمیكند چندتأویل بودن یك شعر در گرو تداعیهاییس
به یك تپهی خاكی شبيهم
كه آن شعر در ذهن مخاط شعر تداعیگر معناهاس
كه هرچه در تمرین تيراندازی تير میخورد
ایجاد میكند. نه انتقالدهندهی معنا.
دردش نمیآید".
نمونههای شعری:
حسين رضایی
به دریا كه نگاه میكنی م بوبم
"تپمهی خماكی كه هرچه در تمرین تيراندازی تير میخورد
دریا نيز به زیبایی تو نگاه میكند
دردش نمیآید" از طریق مشابه
پدری را كه ساليان بسيار
نزدیكش نشو
برای خانوادهاش زحم
میترسم
میكند و نيز كشممموری كه تاریخش عرصمممه دشممممنیها و
به ل ظهای دستانش را باز كند
میكشد و شكایتی ندارد را تداعی
درگيریهای بسياری اس
اما هنوز پابرجاس .
و تو را با خود ببرد. نمونهای دیگر: الياس علوی آدمهای معمولی در این شممعر "به ل ظهای دسممتانش را باز كند/ /و تو را با
با كارهایی كه به ایشان میآید
خود ببرد" با تشممابهی كه ایجاد میشممود غرق شممدن را نيز
زندگی را ساده گرفتهاند
تداعی میكند.
میخوابند كار میكنند تا آدمهای غيرمعمولی
نمونهای دیگر:
به خط بدنهی اتومبيلی كه میخرند "گوش كن/ /اعتقاد به كشتن هر پنج دقيقه تبليغ میشود" مممم قسممتی از شمعر "و شمعر میتوانس هيچگاه سر باز نكند" از مارال طاهری
زخمی باشد كه
حساس شوند پش
خط بایستند
و احساس خوشبختی كنند
فایل شعر /شمارهی پنجم 183 /
و خرمن یأس میچيند"
آدمهای معمولی از روی خطهای سفيد
با موارد زیر مشابه
عبور میكنند.
دارد كه در ذهن تداعی میشود:
معلمی كمه بما عشمممق و عالقه به دانش آموزان آموزشمیدهد اما زحمات و فداكاری او نادیده گرفته میشود.
رعنا حيدری
م انقالبی كه فرزندان خود را میبلعد. "تا آدم های غيرمعمولی
-ممادری كه فرزندش را به دنيا آورده اما او ناخلف از كار
به خط بدنهی اتومبيلی كه میخرند
در میآید.
حسمماس شمموند" حسمماس بودن به خط بدنهی اتومبيل از طریق شمممبماهم
آدم های مرفهی كه هميشمممه خط اتوی
لباسشان به هم نمیخورد را هم تداعی میكند. نمونهای دیگر: زمين تفتيده چيزی نمیخواهم از این زمين تفتيده خاكستری كه آفتاب را به حقارت حفرههایش میبرد و عطش ل های پر تَرَكش بوسههای باران را به لجن میكشد. نمیخواهم كشاورزی باشم كه قلبش را در دل خاك میكارد و خرمن یأس میچيند. میدانم در سرنوش
من دریایی اس
كه هر بار به سم
من میوزد
دامانم را غرق مروارید میكند. فرشته حسينی "نمیخواهم كشاورزی باشم كه قلبش را در دل خاك میكارد
فایل شعر /شمارهی پنجم 184 /
شممكل داده متأثر از روای های عاشممقانه و تغزلی اسمم .
ادبيات تغزلى
حضور تغزل در ادبيات فارسی حتا در سایر انوام از جمله حماسمی و تعليمی نيز كاملن مشممهود اسم .شاید به دليل
بلور اشرف
همين حضممور پر رنگ تغزل در ادبيات فارسممی اسمم
كه
معمولن ادبيات ما را ادبياتی تغزلی میدانند. در شمعر و نثر كالسميك تغزل وحدت موضوم دارد و در و پيوسته و مرتبط بيان
آن توصميف عاشمقانه بسميار اسم
اصلى حول
میشمود و همچنين در آن موتيف و شمخصي عشق میگردد.
از نمونههای تغزل در شممعر سممپيد مىتوان به این شممعر از علی عبدالرضایی اشاره كرد: روا نبود دو دستی از تمامِ خانههای تهران سممواری بگيریم و
اتاق دو تختی
نه! دو سه روزی همه مغازهها را دوره كنيم
دو انگشتی
از چشمهای تو آب بگيریم و انگشتری نه! روا نبود اینهمه عاشق ولم كنی بغلم كنی تا بوی تو بگيرم
ادبيات به چهار نوم كلی تقسم ميم شمممده اسم م .این چهار
و در با پرتی بميرم
گونهی ادبی عبارتند از :حماسی غنایی نمایشی و تعليمی. بسمممتمه بمه نوم فرهنگ هر جامعه هر یك از این گونهها با درونمایههای اصممملیِ آن جامعه رنگآميزی مىشممموند .به عبمارت دیگر بسمممتمه بمه فرهنگ هر جامعه هر یك از این گونهها ممكن اسمم
رنگ و بویی عاشممقانه اجتماعی و یا
عارفانه داشمته باشد .وجه غال
ادبيات ایران از الالییها و
قصمممههای مادران گرفته تا حماسمممه و آثار عرفانی و حتا داستانهای مدرن معاصر عاشقانه و تغزلی اس . تغزل روایم
عاشمممقانه و در عين حال كاملن معناگرا و به
دور از واقعگراییهممای زمينی اسممم .گرچممه این نوم از عاشممقانهها همگی خاسممتگاهی زمينی دارند اما راوی سممعی مىكنمد از آن روایتی مقمدس یا نيمه آسممممانی ارائه دهد. ادبيمات غنایی ایران كه بخش بزرگى از ادبيات فارسمممى را
زن تمام و عشق تمام تو بودی نمیدانستم خویش خودم حتا خدام تو بودی من كژدم!
من غول قرن بيستم
نمیدانستم! تو آدم بودی
نمیدانستم! قطره اشكی شدم و از چشمهای تو افتادم و گریه نكردم جف
هم بودیم و از آغوش هم افتادیم
و من گریه نكردم مرا ببخش من به تو خيلی
بد كردم! ليلی!
فایل شعر /شمارهی پنجم 185 /
آواشمناسمی با زیسم شمناسی و پزشكی ارتباج مییابد .در
آواشناسي
آواشمناسممی آكوسممتيك كه بررسمی امواج صمموتی اسم
با
فيزیك و ریاضمی مرتبط میشویم و در آواشناسی شنيداری
نادين نادری
در حيطه زیسم م شمممناسمممی پزشمممكی روانشمممناسمممی عصم شناسی و ...وارد میشویم .بنابراین آواشناسی علمی اس
كه ارتباج تنگاتنگ با علوم دیگر برقرار میكند اما به
جنبه توليدی آواشممناسممی به این دليل بيشممتر پرداخته شممده اسمم
كه ملموستر اسمم .ولی در این ميان آواشممناسممی
آكوسممتيك از شمماخههایی اسمم
كه تا حدودی ناشممناخته
ممانمده اگرچمه ت قيقمات و بررسمممیهای زیادی از طرف زبانشناسان و غير زبانشناسان بر روی آن انجام شده اس . شماید این امر بدین خاطر باشمد كه آواشناسی آكوستيك تا و قابل مشاهده نيس .
از برخورد دو یمما چنممد جسمممم بمما یكممدیگر و جممابجممایی
حدودی ناملموس اس
مولكولهمای هوا در نتيجمه این برخورد "صممموت" ایجاد
هنگامی كه با واژهی آواشممناسممی روبرو میشممویم در ابتدا
میشود .آن دسته از صداها كه توسط اندامهای گفتاری بشر
مراحل توليد اصوات در ذهن ما تداعی میشود و باور اكثر كه آواشمناسمی علمی اس
توليد میشوند صداهای زبانی یا " آوا " نام دارند.
افراد بر این اسم
آواشمناسمی مطالعه صداهای گفتار و توليد ذات فيزیكی و
توليمد اصممموات را بررسمممی میكند .ولی آیا فقط با توليد
درك صمداها اسم .بنابراین آواشممناسممی شامل سه بخش
برقرار میشود؟
اصوات رابطه زبانی بين سخنگو و مخاط
كه چگونگی
خير .درواقع اگر ما سخن
میشود:
در پاسمخ به این سوال باید گف
.1آواشناسی توليدی
بگویيم بمدون اینكمه مخاط
.2آواشناسی آكوستيك (فيزیكی)
برقرار نشده اس .بنابراین اگرچه اولين مرحله در برقراری
ما چيزی بفهمد ارتباج زبانی اما برای برقراری
.3آواشناسی شنيداری
ارتباج توليد صموت توسمط سمخنگوس
آواشممناسممی شممنيداری به درك آواهای گفتاری از طریق
ارتباج زبانی كافی نيس م .قبل از اینكه سممخنگو شممروم به
گوش مربوج میشود.
ص ب
آواشممناسممی فيزیكی با خصمموصممي های مادی یا فيزیكی
كه پيغام توليد صمموت را بر اسمماس آنچه سممخنگو در نظر
گفتار به عنوان امواج صممموتی در هوا سمممر و كار دارد( .از
دارد به اندامهای توليد صوت میرساند .پس از رسيدن این
جمله فركانس صداهای خاص در بين افراد مختلف)
پيام اندامهای صموتی شمروم به توليد صوت برای رساندن
آواشممناسممی توليدی به مطالعه ن وه ایجاد یا توليد آواهای
منظور و مفهومی خاص میكنند .این اصموات امواج صوتی
گفتاری میپردازد.
هسمتند كه توسمط هوا در فضا جابهجا میشوند و به گوش
آواشمناسی با جنبه های فيزیكی و فيزیولوژیكی گفتار سر و كار دارد و حيطهای گسممترده اس م ارتباج اسمم
كه با علوم دیگر نيز در
مثلن در ب ر آواشممناسممی توليدی باید با
ساختمان دستگاه گفتاری انسان آشنا باشيم كه از این منظر
كند تصميم میگيرد كه چه بگوید و این مغز اس
مخماط
یا مخاطبين میرسمممند بنابراین بين سمممخنگو و
مخاط
اصموات به صمورت امواج صوتی منتقل میشوند.
این امواج به گوش مخاط
رسممميده و پيغامهای عصمممبی
توليمد میكنمد كمه به مغز میرود و در مغز تجزیه و ت ليل میشود و منظور سخنگو به مخاط
میرسد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 186 /
بافت در شعر عدنان صیقالنی در رابطه با روابط همنشممينی و جانشممينی زبان ب ثی وجود دارد كه آن را با این فرض آغاز میكنيم كه آوا و اندیشمممه تودههای بی شممكلی هسممتند كه در ميان آنها "صممورت" به وجود میآید .این شمكلگيری با استفاده از روابط جانشينی (غالبن بر اساس الگوهای صرفی) و عناصر همنشين (غالبن بر اساس الگوهای ن وی) انجام میگيرد. شممماعران و منقمدان ایرانی بارها تعاریف مختلفی از باف ارائه دادهاند .بی آنكه بدانند اساسن باف و با جمالت تعریف نمیشمممود .باف شمماعر اس م
یك جهان اس مجموعه شمممناخ
و با همه چيز در ارتباج اس م .وقتی با شممعر شمممعر را نداریم
خوشبافتی روبرو میشمممویم حس ادی
یعنی نمیتوانيم كلمماتی را از آن حمذف كنيم سمممطرها را جابجا كنيم و در ساختار آن دس
ببریم چون منظور شاعر
ناقص میشود. برخی گممان میكنند كه شمممعر خوشباف
تنها باید زبانی
بماشمممد و بمه عبمارتی از كنمار زبمان عبور كنمد اما شمممعر خوشباف
شممعری اسم
كه زبانِ تراش خوردهای داشممته
باشد و اضافات در سطرهای آن بيداد نكند. بهترین راه شممناخ
باف
درك كردن حسممي
عشمقبازی با كلمات و شناخ
درس
آن اسمم .
آنها اس .درواقع
اگر شممعری باف ِ نابی داشممته باشممد یا به عبارتی شممهودی باشد نمیتوان از آن تقليد كرد. باف
زمانی تشمكيل میشود كه شاعر خطر میكند و وارد
مرزداری میشود كه مرزی را بشكند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 187 /
صممرف آگاهی بيشممتر توجه دارند و خود جهان مادی را در
پساساختارگرايي و نقد سوسور
نظر نمیگيرند .از ميان آنها میتوان به بودریار اشممماره كرد كه درك از واقعي
سمیه ابراهیمی
را بر یك فرهنگ مبتنی بر تصممماویر در
نظر میگيرد و تنهما به جهان نشمممانهها توجه دارد .به طور كلی هممه آنهما فراموش میكنند كه خود فرهنگ مادی به عنوان نشانه ابزاری برای معنا و رابطه آن با زندگی روزمره عمل میكند. سماختارشكنی با جان بارت آغاز شد .از چهرههای معروف مكت
ساختارشكنی میتوان از ژاك دریدا ( )1931نام برد.
او با نقد نظریهی سمموسممور رابطهی یك به یك ميان دال و ممدلول را رد كرد و عنوان كرد كممه دال بر مممدلولی ثممابم داللم
نمی كنممد بلكممه هر دال در نزد افراد مختلف دارای
مدلول های مختلف اسممم .افراد گوناگون دارای تجربه ها دانش و زندگی گوناگون هسمتند و همين باعر میشود كه آنها از واژهها متفاوت باشد؛ مثلن واژهی
تعبير و برداشم
"آزادی" نمیتواند برای همهی انسمممانها دارای مصمممداق واحد و یكسانی باشد. دریدا سمماختارشممكنی را به منزلهی شمميوهای برای آشممكار زمينه پسممم مدرنيسمممم در پسممماسممماختارگرایی اسممم .
سممماختن تعبيرهمای چندگانه از متون مطرح كرد كه متن به
پساساختارگرایی مبانی ساختارگرایی را نفی میكند و معتقد
به همين خاطر
طور طبيعی دارای ابهمام و كژتمابی اسممم
و تعيين شده نيس .دالها مدلولها را
رسيدن به معنای نهایی و كامل آن امری غيرممكن اس .او
توليمد نمیكننمد بلكمه دالهای دیگری به وجود میآورند.
زبمان یما متون را بمازتاب و انعكاس طبيعی جهان نمیداند
پسماساختارگرایی هر متن را دارای چند گفتمان میداند لذا
بلكمه متن را شمممكلدهنده و سمممازندهی تعبير ما از جهان
اسم
كه معنا ثاب
خواننده یا گوینده با گفتمان مربوج به هوی
میداند و معتقد اسمم
خود موقعي
زمانی مممم مكانی مممم تاریخی خود سممر و كار دارد .در این
كمه مما واقعي
كه متون این امكان را ایجاد میكنند
را بفهميم .به نظر دریدا انسمممان به نقطهی
و
پایانی تعبير یك متن نمیرسمممد .برای او هر متن نشمممانگر
تفكر مدرن عقل سموژهم ور مواضمع اسممتعالیی را به نقد
تنوم و تفاوتهای معنایی اسمم
به
میكشمد و بعدها به وسميله پساساختارگرایانی چون دریدا
همين خمماطر ت ليممل متن بممه صمممورت مسممملم و قطعی
ليوتار بودریار جيمسمون و ...گسترش یاف .این متفكران
غيرممكن اس .
دیدگاه گفتمان به دنبال تخری
و چيزی ثاب
نيسمم
ساختاری سوسور و استروس همچنين
بسممميماری نظریهی دریدا را افراطی میدانند به طوری كه
و ت ليملهمای فرهنگی در یك
"امبراتو اكو" میگویمد كه اگر جهان مطابق گفتههای دریدا
واقعی بممدبين بودنممد و بممه عنوان ت ليمملگران
ما
پسمامدرن به سمن
مطلق انگماشمممتن معرفم واقعي م
هرگونه قطعي
اسممم
بچرخد و هر دالی بتواند هر معنایی داشته باشد آن وق
پسماسموسوری شناخته شدهاند .آنها با رویكردی خاص به
میتوانيم با یك بي
نشانهشناسی در ت ليل فرهنگ به جنبههای ایدهاليستی یعنی
كنيم.
از اشعار سعدی یخچال خود را تعمير
فایل شعر /شمارهی پنجم 188 /
"مشممبه" و "مشممبهبه" اركان ثاب
تشبيه "" Imagery
یك تشممبيهاند كه بدون
آنها تشمممبيهی اتفاق نمیافتد اما "ادات تشمممبيه" و "وجه شبه" میتوانند حذف شوند؛ مثلن در مثال ذكر شده میتوان
مصطفا صمدی
"قدی مانند
وجه شمممبه را حذف كرد و این چنين نوشم م
سممرو" و یا حتا برای زیباتر كردن تشممبيه "ادات تشممببه" را هم حذف میكنيم و صمرف مشمبه و مشبه به را با كسره یا مضاف اليه به هم وصل میكنيم "قد سرو". .5تشمبيه بليغ :تشمبيه بليغ زیباترین و رسماترین نوم تشبيه اسممم
كه در آن از ذكر "وجه شمممبه" و "ادات تشمممبيه"
خودداری میشممود و "مشممبه" و "مشممبهبه" با كسممره به "اضافه تشبيهی"
همدیگر اضمافه میشوند كه به این حال
نيز میگویند .معمولن ابتدا مشبه و بعد مشبهبه میآید :ل لعل (مشبه مشبهبه) /قد سرو (مشبه مشبهبه).
انواع تشبيه تشبيه مفرد :تشبيهی كه هر یك از "مشبه" یا "مشبهبه" آن تشممبيه یكی از كاربردیترین آرایههای ادبی اس م
و حالتی
را گوینمد كمه در آن دو یما چند پدیده توسمممط ویژگی یا ویژگیهای مشممترك به هم مانند میشمموند .مثال" :قد یارم
یك چيز اسمم
و "وجه شممبه" آن از همان یك چيز گرفته
میشود( .شباه
آنها فقط در یك چيز اس ) مثال :دانش
در دل چرا روشن اس .
مانند سرو بلند اس "
توضيح :در این مثال وجه شبه (روشنی از یك كلمه چرا )
هر تشبيه چهار جزء دارد:
استخراج شده اس .
.1مشمممبه :چيزی كه ادعای تشمممبيه در آن میشمممود؛ یعنی
تشمبيه مرك :آن اسم
كلمهای كه میخواهيم مورد تشبيه قرار دهيم( .قد یار)
دو یا چند چيز هسممتند و وجه شممبه نيز از دو یا چند چيز
.2مشبّهبه :كلمهای اس
كه "مشبه" را به آن تشبيه میكنيم
و از نظر داشمتن صفات از "مشبه" برتر اس
(سرو) .وجه
شمبه از مشبهبه اخذ میشود نو بودن این عنصر به نوآوری
كه هر یك از "مشبه" یا "مشبهبه"
گرفتمه میشمممود .مثال :دیدهی اهل طمع به نعم
دنيا /پر
نشود همچنانكه چاه به شبنم توضيح" :مشبه" تركيبی از دو چيز اس
(دیدهی اهل طمع
دنيا) و "مشمبهبه" نيز دو چيز اسم
در سمماختمان تشممبيه منجر میشممود و برعكس تكراری و
و نعم
تقليدی بودن آن تشبيه را عاميانه میسازد.
به این معنی :همانطور كه چاه با شمبنم پر نمیشود چشم
.3ادات تشبيه :كلماتی كه به وسيله آنها به وجود تشبيه در جمله پی میبریم؛ از قبيل مثل مانند چو شبيه و( ...مانند) .4وجه شمبه :صمفات و ویژگیهای مشترك بين "مشبه" و "مشبه به" را میگویند ( .بلندی)
حریصان نيز با نعم
دنيا سير نمیشود.
(چاه و شبنم)
فایل شعر /شمارهی پنجم 189 /
تشخيص ""personification
مثالهای در شعر سهراب:
مصطفا صمدی
(گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره میچسباند شوق میآمد دس
در گردن حس میانداخ
فكر بازی میكرد) "تنهایی صورتش را به پس پنجره چسبانده میچسباند " یعنی برای تنهایی جان و جسم تصور شده كه توانسته اس صورتش را به پنجره بچسباند! پس تشخيص اس . "شموق میآمد" نيز تشخيص اس
چونكه شوق دس
و
پایی برای آمدن ندارد و آمدن مخصمموص انسممان و حيوان اس . شوق "دس دس
در گردن حس میانداخ " یعنی برای شوق
نيز تصور شده اس
كه اینجا نيز تشخيص اس .
"فكربازی میكرد" نيز تشمممخيص اسم م مخصموص انسمان اسم كردن ندارد.
تشمخّص (شمخصمي حال
و یا صمف
بخشی) :هرگاه با نسب
دادن عمل
انسانی به یك پدیده (غيرانسانی ) به آن
جلوهای انسانی ببخشيم آرایهی تشخيص به وجود میآید. مثالهایی در شعر علی عبدالرضایی: م به یادت كه میافتم پنجرهها را آغوش میكنم. از طریق مفعول قرار دادن پنجره برایش جسمم تصور كرده اس
و تشخيص اتفاق افتاده اس .
م آنكه در جي هایش هميشه پنج زاری گریه میكرد. یعنی برای "پنج زاری" عمل انسمانی گریه كردن را استفاده كرده اس
و تشخيص اتفاق افتاده اس .
زیرا بازی كردن
و فكر جسم و جانی برای بازی
فایل شعر /شمارهی پنجم 191 /
عبارت دیگر اینگونه میتوان گف
قواعد همنشيني و جانشيني
كه یك نشممانهی زبانی
دالل های معنایی متفاوتی را شمممامل میشمممود .كه دالل معنممایی خمماص مورد نظر تنهمما از رهگممذر در نظر گرفتن
جان صدرا
نشمممانمه ی زبانی در چهارچوب منطق خطی دالل
معنایی
یعنی سمماختار كلی جمله كه در آن قرار گرفته اسم
ممكن
خواهد بود .در قاعدهی جانشمممينی كه سممماختارگرایی قرن بيسممتم به طور چشممممگيری خود را وامدار آن میداند پيدا كردن سممماختار اهمي
دارد .در این قاعده واحدهای زبانی
جانشمين یكدیگر میشوند .این منطق ما را قادر به ساختن جمالت جدید میكند یك جمله كه با توجه به منطق خطی دالل
زبانی یا همان قاعدهی همنشمممينی شمممكل گرفته با
جملهی دیگر از طریق منطق جانشينی زبان ارتباج دارد .در حقيق
بررسی هر پدیدار در مناسبتش با ساختاری كلی كه
در آن قرار دارد و خلق پمدیمدار جمدیمد بما توجه به همان سمماختار مهمترین هدف جریان سمماختارگراییسمم .برای نمونه میتوان از لوی اسممتراوس مردم شممناس یاد كرد كه با بررسی اسطورههای مختلف از آمریكای شمالی تا آمریكای التين و اسطورههای ملل دیگر به ساختاری كلی دس
پيدا
كرد و با اسمتفاده از منطق جانشينی واحدهای زبانی اذعان كرد میتوان اسممطورههای دیگری را هم بر این سممياق خلق كرد .اصولن تفاوت اساسی ميان ساختارگرایی و مكت هایی چون فرماليسمم روسمی كه ریشه ها و عقاید مشتركی با هم دارند نيز در همينجا نهفته اسممم .در عين حال كه هر دو مشمغول بررسمی سماختار متن ادبی هستند هدف متفاوت اس .فرماليسمها به جس وجوی تكنيكهای ادبی هستند؛ تا پيش از سموسمور در زبانشممناسی تقسيمبندیهای سنتی
به طور مثال تكنيك آشناییزدایی كه شكلوفسكی منادی آن
شممامل ن و واجشممناسممی و واژهشممناسممی انجام میشممد كه
بود در حمالی كه در سممماختارگرایی ادبی هدف پيدا كردن
سوسور با مطرح كردن قواعد همنشينی و جانشينی اینگونه
سمماختار یك متن ادبی برای توليد داسممتانها یا پدیدارهای
تقسيمبندیها را بی اعتبار دانس .وی نشان داد كه چگونه
ادبی جدیدتر كه بر سياق همان ساختار معين شده اس .
می توان با این دو شكل مناسبات نقش و معنای هر نشانهی زبمانی را تعيين كرد و بمه طبع آن سممماختمارهمای زبانی را شمممناخ .قاعدهی همنشمممينی به منطق خطی دالل
زبانی
اشممماره دارد كممه در آن كلمممات تنهمما بمما در نظر گرفتن موقعي شمممان در سممماختار خطی جمله معنا میشممموند .به
فایل شعر /شمارهی پنجم 191 /
با آن واژه وجود دارد به این معنی اس م
همزماني و درزماني
كه یك قسممم
مشمخص از یك سير تاریخی آن (واژه) را در نظر گرفته و بعد به ت ليل واژه بپردازیم .در این صممورت اصممطالحن از
جان صدرا
روش همزمانی استفاده كردهایم. درزمانی :هنگامی كه پدیدهای را در ارتباج با سممير تاریخی آن بررسممی كنيم .مثلن یك واژه را از دید ریشممهشممناسممی بررسمی كنيم از شميوهی درزمانی اسمتفاده كردهایم .سوسور خودش روش همزمانی را برای بررسممی پدیدهها در زبان پيشنهاد میكرد وی معتقد بود كه برای بررسی یك پدیدهی زبانی حال یك واژه یا یك واج احتياجی به بررسممی سممير ت ول این پدیده در تاریخچهی زبان نيس
بلكه باید آن را
در ارتباج با كل نظامی كه همزمان با آن وجود دارد مورد ب ر و بررسی قرار داد. به گمان سمموسممور موقعي كامل اسمم
هر زبان در هر زمان موقعيتی
و به این اعتبار در زبان "تكامل تاریخی" بی
معناس . سموسور برای تشریح نظر خود در این باره از مثال دیگری اسممتفاده كرده اس م .مثال مشممهور وی در این زمينه بازی شمممطرنج اسم م .وی اینگونه میگوید كه برای انتخاب حرك
ص م يح در بازی شممطرنج ما ملزم به شممناسممایی و
ت ليل موقعي
مهرهها در زمان حال در نسممب
با كل نظام
بازی هسممتيم و بررسممی آنچه در گذشممته اتفاق افتاده به تفاوتی را كه سموسور در زبان به آن اشاره میكرد ميان دو رویكرد همزمانی و درزمانی پدیدار شممد .این تمایز تأثير بهسممزایی در مباحر نظریهی ادبی برجا گذاشمم .به نظر سمموسممور هر پدیدهای را میتوان از دو منظر مورد بررسممی قرار داد :همزمانی و درزمانی. همزمانی :هنگامی كه پدیدهای معين مثلن یك واژه را در ارتباج با نظام كلی یك زبان بررسممی میكنيم و امكان دارد كه آن پدیده به طور همزمان در آن وجود داشممته باشممد از روش همزمانی اسممتفاده كردهایم؛ به طور مثال هنگامی كه یك واژه را در غال
نظامی زبانی بررسممی كنيم كه همزمان
معنمای حركاتی كه قبلن انجام داده ایم كمكی به انتخاب حرك
ص يح نمیكند .گرچه اگر بخواهيم شيوهی كاركرد
ذهن دو بازیگر و نوم بازی آنها را بررسی كنيم ت ليل كل حركات انجام شممده در بازی مهم اسمم ت ليل كمكی به انتخاب حرك
امّا این شمميوهی
صمم يح نمیكند .در زبان
نيز قضميه به همين گونه اس .برای توصيف زبان نخس باید بدانيم كه اكنون عناصممر زبانی با یكدیگر چه مناسممباتی دارند و چگونه یك نظام زبانی را شممكل میدهند .ت ليل نظام زبانی نيز روششمناسیهای خاص خود را میطلبد كه یكی از مهمترین آن را بهزعم سمموسممور قواعد همنشممينی و جانشينی اس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 192 /
راوي خودآگاه جمیله کرمی از یمك دیمدگماه راوی را می توان بمه راوی خودآگاه و جایزالخطا تقسيم كرد. را به جایی میكشاند
راوی خودآگاه آگاهانه مسمير روای
كه مد نظرش اسم .بسممياری از رمانهای كالسمميك با این نوم راوی نوشمممته شمممدهاند .راوی ماجرایی را از سمممر گذراندهاس
و قصد دارد آن را بازگو كند .راوی از اتفاقات
آگاه اسمم
و اطالعات و رازهایش را با خواننده در ميان
میگذارد و نيتش آن اس م
كه خواننده را به همان نقطهای
برساند كه خود میخواهد .راوی خودآگاه حضور پررنگ و برجسمممتهای را در روای
دارد و درواقع نوعی از راوی
قهرمان به حساب میآید .رمانهای فيلدینگ نمونهی خوبی برای استفاده از راوی خودآگاه هستند. فورسممتر معتقد اسمم
راوی خودآگاه كه در آن نویسممنده
دسممتش را برای خواننده رو میكند مشممكالتی برای متن ایجاد میكند .او میگوید: "آیا نویسمنده باید خواننده را م رم اسمرار خویش سازد و راز خود را با او در ميان بگذارد؟ بهتر اس
كه چنين نكند.
و معمولن به اف
درجه حرارت
این عملی خطرناك اس م
به سمسمتی و لختی ذهنی و عاطفی منجر میشود و از همه بدتر كار قيافهی مسممخره پيدا میكند گویی نویسممنده از خواننده دعوت كردهاسم
كه به پشم
كه عروسكها را چگونه به حرك
ص نه برود و ببيند
درمیآورد ".و در مقابل
راوی غير موثق و غير قابل اعتماد یا جایزالخطا (
Fallible
)Narratorیا ( )Unreliable Narratorنویسمندهای اس تفاسمير و قضماوتهای او از مطال متعارف منطبق نيسممم
كه
با اعتقادات مرسوم و
و خواننده در صممم
گزارشها و ت ليلهای او مشكوك و مردد اس .
و قبول
فایل شعر /شمارهی پنجم 193 /
.5موصموف و صمفتی كه صف
حشو يا زايدنويسي
مانند :ماس
سفيد
.6به كار بردن تركيباتی كه تركي
جمیله کرمی معنی لغوی آن پسم
بين پارچه و
اضممافه یا الیهای اسم
آستری. در اصممطالح ادیبان هنگامی روی میدهد كه گوینده ميان كالم خود سخنی اضافه و بيهوده بياورد كه وی را از مقصود اصلیاش دور كند. م اقسام حشو: .1حشممو مليح :كالمی زاید اسمم گوینده ضمروری نيس
كه برای بيان مقصممود
ولی به كار بردنش بر زیبایی سخن نمیكند.
وی میافزاید و به هيچوجه كالم را زش
مانند آنكه :برادرم -عبداهلل كه كالس سموم اس
مممم را به
شما معرفی میكنم. كه گوینده در كالم خود سخنی
.3حشمو متوسط :آن اس
آورد كه در بيان مقصممود ضممروری نيسمم
اما آمدنش نه
چيزی به كالم افزوده نه از آن كسمر میكند این نوم حشو هم به هيچوجه عي
كالم نيس .
مانند :زندگی مشترك ما هيچ كم و كاستی ندارد. .3حشممو قبيح :این نوم حشممو در بيان مقصممود گوینده ضمروری نبوده اما عي
كالم اسم
مانند :خرمای شيرین یا ش
و آن را زش
میكند؛
سياه
م اقسام حشو قبيح: .1آوردن دو كلمه مترادف و یك معنی از یك زبان كنار هم (تاتولوژی)؛ مانند :شعری نو و بدیع سرودم یا دو انگشتان .2آوردن دو كلمه هم معنی از دو زبان بدون فاصمله؛ مانند: معهذا با این وجود كار دشواریس .3آوردن دو كلمه هم معنی از یك زبان با فاصله؛ مانند :اما سخ
اس
ولی تالشم را میكنم.
.4بمه كمار بردن دو كلممه كنار هم كه یكی دربر دارنده دیگری هم هس ؛ مانند :سقوج به سم
پایين دره
خود جزو موصوف اس ؛ خود كلمه بعدی را هم
شامل میشود؛ مانند :دخترك كوچولو
فایل شعر /شمارهی پنجم 194 /
ريشهي كلمهي "پارودي" فرانسويست
كيرم را در باغچه خواهم كاش خواهد شد
راس
و معاادل فارساي آن "نقيضاه" و يا
میدانم
"نظيرهسرايي"
نمیدانم چه میدانم "بابك سليمی زاده"
رئوف دلفی
در این شمعر درواقع "بابك سليمی زاده" با آشناییزدایی از شممعر "فرو فرخزاد" و حف ل ن و هارمونی شممعر را از
پمارودی یكی از انوام ادبیسممم
كه در تمام ادبيات جهان
وجود دارد اما در ایران مهجور مانده اسم .برای شممناخ بيشممتر این گونهی ادبی باید اول دسم
یا:
به تبارشممناسممی و
هدف و بررسمممی چيسمممتی آن بزنيم .اسممماسمممن پارودی مدیومیس
كه چندین هدف را شامل میشود .گاه شوخی
و گاهی تخری
معنای اوليه ساقط و به سم
دیگری میبرد.
و در پارهای از اوقات هدف بيان مسمممائل
سياسی اجتماعی با ل نی طنز و ریشخندآميز همراه اس .
شد دائمی ریاس ثب
اس
خرها به ملك ما
بر جریدهی عالم دوام خر
"ميرزاده عشقی"
اكثرن در پارودی ما با زبان طنز مواجه هسمممتيم .مهمترین
در این شعر "ميرزادهی عشقی" شعر حاف را پارودی كرده
ویژگی این سممبك ادبی این بوده كه با یك شممعر معروف و
میزند كه با
بزرگ كه تقریبن در اذهان عمومی ماندگار اسم
دس م
به
و به بيان موضموعی سمياسمی اجتماعی دس ل ن و نگاه طنزآميز همراه اس .
شوخی میزنند و با حف ل ن و هارمونی شعر را از معنای
در شعر بعد:
قبلی خود سمماقط و ف وای تازه به آن تزریق میكنند .یعنی
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
آن شممعر آشممناییزدایی كرده و اثر را به سمممتی
نرخ اجناس دگرباره گران خواهد شد
دیگر میبرند و فضمممایی تازه در آن میدمند كه گاه هدفی
چونكه همنجسگرایی شده مُد در دنيا
از ماهي
اروتيك گاه تخری
و یا شممموخی طنز و یا بيان مسمممائل
سياسی م اجتماعیس . در واقع هر پارودی یك جور آشمممناییزدایی از شمممعرهای قبملتر از خودش اسممم م توایی با اثر قبلیس
و رفتمماری تممازه از نظر زبممانی و كه عمومن به دو شكل رواج دارد
گاه از نظر ساختار یك مصرم یا یك سطر از شعر اصلی را برداشته و بقيه را به فضایی دیگر و گاه فقط از نظر هارمونی و ریتم و م ور همنشمينی كلمات ما را به یاد شممعر اصمملی میاندازند. برای مثال:
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد "رئوف دلفی" در این شعر نویسنده سعی دارد قرائتی تازه از شعر حاف ارائه دهد و با خود متن اصمملی آشناییزدایی و شوخی كند و كنایهای هم به مسائل اجتماعی بزند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 195 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 196 /
لمپنيسم هنري و روشنفكري شعاري
"لمپن" واژهای آلمانیس
به معنای چيز بیارزش و اولين
بار ماركس و انگلس از آن در مفهومی خاص اسمممتفاده كردند .آنها "لمپنها" را طبقهای دانسممتند كه اسمماسممن ارتباطی با طبقهی پرولتاریا ندارد و خدمتی در راسمممتای رسممميدن به اهداف آنها نمیكند بلكه برعكس با اینكه حتی در طبقهی بورژوا نمیگنجد اما برای تامين منافع خود خواسته یا ناخواسته به بورژوازی خدم
میكند.
در این راستا شاعران و منتقدان كالج با دركی خالق مفهوم "لمپن" را سمموژه خود قرار داده و با ت ليل و بسممط جریان لمپنيسممم آن را منطبق بر زمانه كرده و با رصممد جریان روشمنفكری شمعاری حاكم بر جامعه و بهخصموص نسل جوان نشانههای آن را مورد ارزیابی قرار دادند. در ابتمدا به طرح دیدگاه مهدی نادری میپردازیم؛ او كه جریان لمپنيسممم را در حوزهی ادبيات بررسممی كرده و در ادامه از رابطهی قدرت و چگونگی شكلگيری سيستماتيك لمپنيسم هنری و روشنفكری شعاری در عصر سرمایهداری گف
نام "لمپن-شمماعرها" و لمپن-نویسممندهها" را برای
ب مر خود برگزیمد .نمادری معتقمد اسممم
كمه ادبيات
شمكلدهندهی بخشمی از جریان روشنفكری در دورههای مختلف تاریخی بوده اس .اما در عصر حاضر یعنی دوران از این شممماره قرار بر این اسمم
تا بخشممی را با عنوان
"گزارش" به مجله افزوده و مجموعه ب رهایی را كه در تریبون آزاد كالج یا برنامههای دیگر كالج طرح میشممود اینجا منتشر كنيم. در دنبالهی تریبونهای آزادی كه به صمورت مداوم در كالج شمممعر برگزار میشمممود تریبون آزاد چهارم دیماه را به مسئلهی "لمپنيسم هنری و روشنفكری شعاری" اختصاص دادیم .در این تریبون آزاد شمماعران و منتقدان كالج شممعر دربارهی ریشههای تاریخی و علل اجتماعی شكلگيری این معضممل به ب ر و طرح دیدگاههای خود پرداختند كه در گزارش زیر به طرح دیدگاه چند تن از شمماعران و منتقدان كالج پرداختهایم.
لمپن-روشنفكرها و روشنفكران شعاری با لمپن-شاعرها و لمپن-نویسمندهها روبرو هستيم .كسانی كه براساس تعریف لمپنيسممم توليدی در عرصممههای فكری ندارند و تنها متون غالبن كالسميك را نو كرده به شكلی گسترده نشر میدهند. طوری كه جریان شعری حاكم طی پانزده سال اخير در شعر سمپيد جریان سمادهنویسمی(بخوانيد آسماننویسی!) اس
و
حاال شممعر سممپيد را وارد باتالق سممانتیمانتاليسممم كرده با جلوهی فسممم فودی بخشممميدن به آن شمممعر عملن به خوانشهای چندباره نمیرسممد به گونهای كه كشممف و شممهود و فكر تازه را از آن سممل
كرده اس م .اینان بيتی
درخشمان از شماعران كالسميك مثل بيدل دهلوی یا صائ تبریزی و ...را گرفته و در چند سطر به صورت تقطيع شده و شمعر سپيد مینویسند و همچنان كه میبينيم خالقيتی در فرم م توا و اندیشممه ندارند .اینها همه در حالیس م
كه
فایل شعر /شمارهی پنجم 197 /
شمماعران غالبن زبانم ور دهه هفتادی خانهنشممين شممدهاند
قدرت در عصر كاپيتاليزم ظاهری روشنفكر به لمپنها اعطا
چرا كه میدانند در این وانفسا انتشار شعر واقعی غيرممكن
كيچسازی از
اسم
و در مقابل طيف شماعران سادهنویس زبان را كشته
كرده اسم .نادری در ادامه با بررسی صنع ارتباج آن با لمپنروشنفكری میگوید:
روی جسد آن مشغول نویسش شعرند تا "فكر" كه در شعر
واژهی كيچ در آلمانی به معنای باسممممهای و آبكی (غير
از آزادراه زبان میگذرد عملن توليد نشمممود كه البته این
اورجينال) اسمم .هرمان بروخ برای اولين بار كيچ را به
لمپن-شمماعرها نيز با خيل عظيمی از مخاطبان نوجوان و
جای هنر پس م
آورد و ميالن كوندرا متن سمماده و پيش پا
ناآگاه روبروهستند.
افتاده را كيچ ناميد .ماتيوتينو كيچ را به سانتیمانتاليسم متنی كه لمپنروشنفكرها خصيصههای
ربط داده اس م .تمامی این تعاریف از سمموی اندیشمممندان
نادری بر این باور اسم
دیگری نيز دارند كه میتوان به ویژگی مشممترك آنها یعنی
میتواند درس م
باشممد اما برای درك خالق از مفهوم كيچ
اپورتونيسمم و فرصم طلبی اشماره كرد .صم نهای آشنا كه
ناگزیر هستيم كه آن را بسط و گسترش دهيم.
بارها در فضمای مجازی دیده شمده؛ كافیس
تا شخصي
قدرت در عصمر سرمایهداری كارخانهای به نام كيچسازی
معروف و م بوبی از دنيا برود تا با خيل خاطرات عكسها
و فيكسممازی دارد .او همواره در صممدد تضممعيف نفوذ
مورد نظر در صف ات مجازی
روشمنفكران شعوری و عملی در بين مردم بوده چرا كه در
لمپنروشممنفكرها روبرو باشمميم .آنها اسمماسممن مهمترین
طول تاریخ بيشمترین ضربه را از آنان خورده اس .بنابراین
كه البته این امر نيازی به
سرمایهداری باید وانمودهها
و گزینگویهها از شمخصي
ویژگیشممان موجسممواریسمم خالقي
و كار شعوری ندارد .به همين دليل اس
در عصر حاضر قدرت در قال
كه اتفاقن
و فيكهایی را در كارخانهی كيچسممازی مهيا كرده به بازار
جامعه را نيز به خوبی رصمد میكنند اما این رصد كردن نه
دا روشممنفكرمآبها روانه كند تا خوراك بخشممی از نسممل
گرفتن
بلكه
تنها برای روشممنگری نيس م
بلكه صممرفن به جه
ماهی از آب گلآلود در وضممعي
موجود اسمم
چگونمه از رویمداد اجتماعی تازه به نفع م بوبي
و اینكه
جوان تامين شمود اما خوراكی كه نه تنها مغزی نيس كشممنده هم اس م
كشممندهی خالقي
فكری و شممعور! اما
خود
كاپيتاليزم با دسمم های زمختش توانسممته این وانمودههای
اسممتفاده كنند همانطور كه میبينيم این رفتار به كنشممی
روشممنفكری شممعاری را توليد كرده آنها را در فضممای
توليدی و شمممعوری بدل نشمممده دانسمممته یا ندانسمممته
مجازی طی كتابها متون ادبی شمامل شعر داستان رمان
عروسممكهای خيمهشم بازیای هسممتند كه نخهایشممان در
مقاله و روزینامهها! چون ویروسی فراگير پخش كند تا در
دسم
دیگریسم
و از شموآف این عروسكها جز جل
نگاه سط ی عوام كاری ساخته نيس . او معتقد اسمم
سالهای متمادی نسلهای جوانتر آنچه را كه نمیشناسند روشممنفكری شممعوری براسمماس خالقي های فكری در
كه قدرت و نمودهای اسممتعاری آن مثل
عرصههای فرهنگی تلقی كنند تا در نتيجه ویروس لمپنيسم
ثروت رسممانه و صمماحبان سممرمایه در همهجا بازیگردان
جای خود را به روشممنفكری شممعوری داده بدل به گفتمان
روشنفكران شعاری در زمينههای هنری و فكری اند .نادری
مسمملط در جریان روشممنفكری شممود .چرا كه كاپيتاليزم به
در ادامه از ن وهی شمكلگيری لمپنيسم به طور هدفمند در
خوبی میداند كه پش م
هر فكر تازهای هر چرای تازهای
عصمممر تركتازی كاپيتاليزم می گوید؛ اینكه قدرت چگونه
یك خطرناك در كمين اس .بنابراین در اتاقهای فكر خود
قاعده ی بازی را برای شمممكل گيری گفتمان مسممملط در
هوشمممندانه تصممميم گرفته كه از سممالح روشممنفكران عليه
روشنفكری شعاری تعریف میكند؟
روشمنفكران استفاده كند سالحی كه تنها تفاوتش با سالح
او معتقد اسم
كه این روزها دیگر لمپنها در لباس شعبان
جعفریها التها و داشمشممتیها ظاهر نمیشمموند بلكه
روشمنفكران شعوری در مهمات آن اس
یعنی استفاده از
مغزهای اخته شده بیسواد و اساسن ضدخالقي .
فایل شعر /شمارهی پنجم 198 /
كه در این باره
قسمممتی از رمان آدام به عنوان اثر هنری در یك نمایشممگاه
فاطمه قهرمانی دومين شاعر و منتقدی اس
ب ر كرد و با اشمماره به روحيهی فرص م طلبانهی لمپنها
هنری مورد بازدید عموم قرار میگيرد؛ در این ميان زنی به
فاجعهای جهانی سممموق داده رفتار
اسم "مدهآ ممفيس" به عنوان یك فعال حقوق بشر آدام را
لمپنروشنفكرها را در قبال این اتفاق شوم بررسی میكند.
سمرزنش كرده و به او حرفی با این مضمون میزند :تو یك
كه مسالهی لمپنيسم در قرن حاضر به نوعی
انسمانی و نگذار از تو به عنوان یك كاال سموءاستفاده كنند.
سممنتیِ خود خارج و
در پی این حرف جنجالها و درگيریهای لفظی بين زئوس
مدرنتر شده)و در حال های مختلف نمود عينی پيدا كرده
و مدهآ رخ میدهد كه توجه خبرنگارها و اهالی رسممانه را
اس .برای مثال لمپنيسم میتواند آپورتونيستی اتفاق بيفتد؛
میكند؛ بعد از پایان نمایشممگاه وقتی كه آدام به اتاق
نگاهمان را به سمممم او معتقد اسم
بدل به یك فرهنگ شممده (از حال
یعنی حرك
جل
با یك موج بدون اینكه آن موضوم به درستی
زئوس میرود زئوس و مدهآ را میبينند كه در حال گو و
واكاوی و تشمریح شود .اتفاقی كه روزانه در سطح جهان با
گف
و شموخی هسمتند و رفتار دوسمتانهای در فضا حاكم
آن مواجه هسممتيم مانند تصممویر غرق شممدن كودك مهاجر
اسمم
(كاملن برعكس اتفاقی كه در نمایشممگاه افتاد) در
سموری كه در دنيای مجازی توسط عامهی مردم هنرمندان
قسم
دیگری از كتاب آدام به عنوان یك اثر هنری دزدیده
و به اشتراك
میشود و زئوس به شيوهای مظلومنمایانه (رفتار معمول بين
و قشمر روشنفكر برای مدتی دس
به دس
گذاشممته شممد تا به نوعی ناراحتی و ابراز همدردی خود را
لمپنها) این جریان را در رسممانهها مطرح میكند جریانی
كه این رفتارها و
كه بعدها مشخص میشود نقشهی زئوس برای مطرح شدن
پيشكش كرده باشند اما مساله اینجاس ابراز همدردیها اغل
ظاهری و در پوسممتهی ماجرا اتفاق
بيشتر بوده اس .
افتاده و در این بين عدهی بسمميار كمی به طور ریشممهای
درواقع اشمي
وعميق به مسممالهی جنگ و مهاجران جنگی پرداختند و به
با ریاكاری و فری
اشممتراك گذاشممتن این عكسها بيشتر جنبهی نمایشممی و
و بر سممر زبانها افتادن كه نمود عينی این رفتارها در بين
عق
نماندن از قافله پيدا كردهسمم .چناچه همانطور كه
به طور زیركانه به نوعی رفتار لمپنيستی توام اشاره میكند رفتاری برای جنجالسازی
قشر هنرمند و روشنفكر جامعه ما بسيار دیده میشود.
میبينيم فاجعهی فوق به گونهای از یادشممان رفته كه گویی
قهرمانی معتقد اس م ؛ نوچهپروری از دیگر خصمميصممههای
هرگز اتفاقی نيافتاده اس !
لمپنروشممنفكرها بوده و آنها از این طریق افراد زیادی را
قهرمانی در ادامه با بيان مثالی از رمان "زمانی كه یك اثر
دور خود جمع كرده و آنها را مثل خودشان تربي
میكنند
هنری بودم" نوشتهی " مارك امانوئل اشمي " به ب ثی در
تا در شمرایط و موقعي های مختلف دس
رابطه با كنشهای نمایشمممی لمپنهنرمندها و اسممماسمممن
بی مورد بزنند جنجالهایی كه در دنيای مجازی به خاطر
توجه جامعه و رسممانهها(با
یك هنرمند توسممط طرفداران وی ایجاد میشممود از همين
در این كتاب با نگاهی
فرهنممگ نوچممه پروری نشمممات می گيرد .و از این طریق
اعتراضمی به دنيای مدرنيته و بهخصوص هنر معاصر انوام
و پا كردن شهرتی كاذب
لمپنروشممنفكرها برای جل
هدف معروفي ) میپردازد؛ اشمممي
مختلفی از رفتارهای لمپنيسممتی را در قال
شممخصمي
یك
نيز مشابه رفتار باال سعی در دس
به جنجالهای
برای خود هستند.
نقاش معروف به نام "زئوس پترالما" به ما نشممان میدهد؛
در دیدگاه دیگری ایوب مردانی با اشاره به این موضوم كه
در شمممروم كتاب زئوس شمممخصمممی به نام "آدام" را از
لمپنها با نشمممانهگذاری بر خود خود را كنار طبقاتی از
خودكشی منصرف كرده با وعدهی تبدیل كردن آدام به یك
جامعه میگذارند كه واقعن متعلق به آن نيستند ب ر خود
اثر هنری او را به خانهاش میبرد و پس از اجرای روشها
را آغاز می كند .به عقيدهی مردانی لمپن روشممنفكرها به
و متدهایی وی را بدل به یك اثر هنری زنده میكند .در
دنبال وارسمممتگی و بازنمودن خود در جامعه به هر ن و
فایل شعر /شمارهی پنجم 199 /
ممكناند كه سمممرق های ادبی و فكری بخشمممی از آن
ت والت فكری و فلسفی دوران مدرنيزه شدن یا بهتر اس
م سوب میشود.
بگویيم ":زیسم كرهی هوشمممند انسممانی" م توای درونی
او در ادامه به مسئلهی مدیاها و تاثير آنها بر رشد ویروسی
مل ها دسممتخوش آسممي
لمپنيسممم میپردازد و معتقد اسمم ؛ قبل از ظهور مدیاها
فرودسمتان جامعه تشكيل میدادند مولد هيچ ارزشی نبوده
لمپنها تنها راه رفتن به طبقات باالتر را خروج از جریان
و در هر ژانر اجتماعی سمياسمی فكری و ...حضور داشتند
جامعه و سممركوبگری میدانسممتند اما در برههی بعد از
و دارند! در دوران مدرنيزه شدن میتوان این امر را در طبقه
ظهور مدیاها و ارتباطات مسممئلهی لمپنيسممم به شممكل
فرادس
جامعه هم مشاهده كرد؛ بهخصوص جهانسومیها
متفاوتتری هم وارد جریان اجتماعی شمممد به طوری كه
كه چيزی برای توليد و عرضه در زمينههای فكری آموزشی
شخصي های لمپن اجتماعی لمپن روشنفكر و قشری كه
و فرهنگی ندارند از همينرو مجبور به مصممرفِ توليدات
دنبال نشانهگذاری كردن خودشان بودند به شكل وسيعتری
دیگر جوامع به اصطالح مدرن و پيشرفته شدهاند .لمپنهای
رشممد كردند .درواقع ما با هيچگونه توليدی از طرف این
مدرن بااینكه بهزعم خودشممان ارزشها را به جامعه تزریق
لمپنها روبرو نيستيم.
میكنند اما ارزشهای آنها كاملن ضممد ارزش اس م ؛ چرا
به عقيدهی او در وضممعي
حال حاضممر ایران ما با مشممكل
شممده اسمم .لمپنهایی كه
كه تفكر انتقادی و ت ليلی در ميان نيس
و بدل به بِرندهای
لمپنها در تمام عرصههای اجتماعی طرف هستيم كه باعر
اخالقی رفتاری و فكری یك اجتمام یا طبقه میشود.
شمده جامعهی ایرانی از انفعاالت و گسمستگیهای ناشی از
صممادقی در ادامه جریان لمپنيسممم را به سممه دسممته تقسمميم
وجود لمپنها رنج ببرد و حاال به واسمممطهی مدیاها بذر
و اپورتونيس ها .با شناسایی و
باله
بيشمتر به ثمر بنشميد و جامعه از كنشمی شعوری كه
همواره توليدگر اس
غافل باشد.
فرودس
میكند؛ فرادس
ت ليل میتوان لمپنيستم را در موقعي های كوچك و بزرگ جامعه از فرادسم
فرودسم
و اپورتونيس ها دستهبندی
در ادامه عباس صمممادقی به طرح دیدگاه خود پرداخ ؛
كرد .دسممتهی اول؛آنهایی كه بهكلی خصمموصمميات طبقاتی
صممادقی از منظر جامعهشممناختی و با ت ليل نظریهی هگل
خود را ازدسم داده و سممقوج كردهاند و به حدی فاسممد و
معتقد اس م ؛ از منظر مسممائل ذهنی و پدیدارهای فلسممفی
بیارزشاند كه به ل ا زیستی و فكری اميدی به تغييرشان
و جامعه مدنی" مقولههای سهگانهای
نيسمم ؛ مانند طبقهی كارگر كه ازنظر شممرایط زندگی و
هگل؛ "خانواده دول
هسممتند كه بهعنوان روح "یك مل " معرفی شممدهاند .روح یك مل
را میتوان م ل و م ور تردد بين دونقطهی كمال و از ل ا اخالقی اگر جامعه به
و زوال در نظر گرف
كند روح یك مل
ارتباطی بسميار مشمابه به این قشمر هستند و آنها را ت تمأثير قرار میدهند .كارگران به عل
ضمممعف نيروهای
توليدكننده از یك طرف و رشمد خردهبورژوازی و پيشرف
سممم
زوال حرك
دچار خدشممه و
لمپنيسمم از طرف دیگر بيشتر از سایر نيروها و حوزهها در
شكس
روانی و اجتماعی میشود؛ و هر چه به سوی كمال
قرار گرفتهاند .دسممتهی دوم؛ گروهی
قمدم بگمذارد روح مل
معرض نفوذ و آسممي
حاوی ارزش و م توایی غنی
از افراد كه در اوضام و احوالشان حالتی دوآليستی مشاهده
خواهد شممد .پدیدارهای سممهگانهی فلسممفی هگل اگر از
به موقعي های زندگی و اجتماعی گاهی به
دسمم
برود جامعه ازنظر تناسممبات و هماهنگیهای مورد
میشود نسب سم
لمپنيسم و گاهی به سم
اقشار زحم كش كشانده
انتظمار فاقد روح خواهد شمممد .می توان با اسمممتفاده از
میشموند تا به دنبال زندگی بدون خطر و سمالم باشند .این
پدیدارشممناسممی به این نتيجه رسمميد كه جامعهی بیروح
دسته از لمپنها دارایِ روحی متزلزل بوده و هميشه در حال
سمط ی و بیم توا به مثابهی بازی روی آب بوده و بسيار
نوسممانهای مداوم هسممتند .اما دسممتهی سمموم با اینكه
تخيلی خواهمد بود .صمممادقی عقيده دارد كه در جریان
خصموصميات و شرایط زندگیشان متفاوت با لمپنهاس
فایل شعر /شمارهی پنجم 211 /
در
اندیشممههای توليدی در سممالهای اخير هنجارها و حتی
ولی با ارتباج مداوم و كار مشممترك با آنها و سممكون
مراكز و م لههای لمپنی همراه با رواج رفتار و خصوصيات
جدلهایی ت
عنوان "الكچریسممم" در كشممور توليد
آنها از آسي های این گروه در امان نمیمانند.
شده اس .الكچریسم را میتوان در طبقهی متوسط و حتی
صممادقی معتقد اسمم ؛ مناسممبات ارتباطی لمپنها با سممایر
پایينتر ایران بهخوبی مشاهده كرد كه تبدیل به "لمپنهای
طبقات و تاثير و نفوذ آنها با توجه به شممرایط اقتصممادی
خردهبورژوازی" شمده و این دسته از انباش
آموزشی و اجتماعی تعيين میشود .لمپنها در جریان توليد
داللیگری و پولشمممویی و حتی در قشمممر پایين دزدی
اقتصمممادی با خرده بورژوازی و طبقه ی كارگر و حتی با
كالهبرداری برای خود طبقه خریده و خویش را تافته جدا
بدنهی روشممنفكران جامعه در ارتباج تنگاتنگ هسمممتند.
طبقهی سرمایهداری ایران
لمممپمن همما ت م
بافته میدانند .حتی میتوان گف
سرمایه رانتی
تمماثير خرده بورژوازی بر روی خودِ
از رواج این نوكيسمهگی بسميار سود میبرد؛ وقتی میتواند
و قشممر سممطح پایين
م صمموالت فكری تجاری و فرهنگی خود را از طریق این
جامعه تأثير میگذارند؛ حتی در عصر حاضر رواج لمپنيسم
قشممر به فروش برسمماند .هنجارهای الكچریسممم در ایران از
نيز بهخوبی مشاهده میشود .او
نقطهنظر تناسممبات اجتماعی و اقتصممادی شممبيه به لمپنهای
تاكيد میكند كه لمپنيسممم دیگر طبقه و قشممر نمیشمناسممد؛
فرودسم
كه نمیتوان
میتوان در اطراف خود در خانواده م لهها قشمممرهای
الكچریسمم را نسب
خردهبورژوازی طبقات تهیدسمم در اجتمامِ طبقهی فرادس
اس .نكتهی حائز اهمي
این اس
به پدیدههای سهگانهی هگل در قال
دانشجویی نویسندگان شاعران سياستمدارها سرمایهداران
روح مل
شميوم لمپنيسم را بهخوبی مشاهده كرد .صادقی بر این باور
و فقط یك نمایش همگانی برای تثبي
اس م
كه لمپنيسممم مانند ویروس در تمام جامعهی امروزی
قرارداد چراكه كمكی به اتصال پدیدارها نمیكند موقعي
اجتماعی
و طبقهایس م .تأثير و كنش الكچریسممم در طبقه متوسممط
قابل مشاهده اس .
ایران بسمميار مخربتر و شممدیدتر از تمام قشممرهای دیگر
او در ادامه به مسممئلهی لمپنيسممم در جامعهی امروزی ایران
اس م ؛ از نقطهنظر "روانشممناختی فردی" هر فرد گرایش
پرداخته و از ارتباج نوكيسممهگی و پدیدهی الكچریسممم با
دارد كه یك لمپن فرادس
باشد تا فرودس .اینگونه قشر
معضمل لمپنيسمم میگوید وی بر این باور اسم ؛ كشوری
متوسمممط و پمایين تبدیل به جامعه ی نمایشمممی و فاقد
مانند ایران از بدوِ مدرنيزه شمممدن در تعاریف فرهنگی
ارزشهای م توایی میشممود كه به سممم
زوال و نابودی
اقتصمادی سياسی و فكری دچار كژفهمی شده با این شيوه
میرود.
پا به عرصمهی حضمور گذاشمته اس .با ت ليل روانشناسی
الكچریسم را میتوان یك جور لمپنيسم "مدرن" دانس
اجتماعی می توان آسمممي های وارد به جامعه ی ایران را
بهصورت مضاعف خودنمایی میكند.
شمناسایی كرد .لمپنيسم در ایران بهشدت در تمام قشرهای
قشممرها ازنظر طبقاتی؛ نيازمند ارتباج تنگاتنگ با یكدیگر
خود دارایِ نوسممانات و آسممي هایی شممده كه قابل جبران
هسمتند اما با وجود الكچریسمم حاصمل از لمپنيسم بدین
نخواهد بود مگر با رواج "شمممعور و آموزش" و درك
شمممكممل بی روح و بی م توا خود را بممه طبقممات دیگر
شممعوری از مسممائل و تعاریفی كه دچار تغييرات عمدی و
میفروشمد تأثير این مسئله را میتوان در ف اشی جامعهی
غيرعمدی شمده اسم .اكنون لمپنيسم در ایران شاخههای
دید و بالعكس! هر قشممر و اجتمامِ
متعددی برای خود دس
فرودس م
به فرادس م
كه
و پا كرده؛ نوكيسهگان (قشری كه
لمپنی خود را جدا و خاص می پندارد كه باید برای این
و داللی
هنجارها باعر
در سميستم اقتصادی خود سرمایه را از طریق ران
خاص بودن هزینههایی بپردازد از ایندس
جایگزینِ ذخيره سممرمایه از طریق توليد كرده اسمم ) .از
رواج لمپنيسمم الكچریسم و نوكيسهگی فرهنگی اقتصادی
تبعات "نوكيسمممه گی" عالوه به مصمممرف گرایی و تغيير
در جامعهی سمممودازده ایران میشمممود .حال دیگر رواج
فایل شعر /شمارهی پنجم 211 /
و اینان
اینگونه آسي ها در جامعه روشنفكری ایران نویسندگان
عقيده دارد كه لمپنيسم زایيدهی شرایطِ جامعه اس
شماعران معلمان سمياسمتمداران دانشجویان سينماگران و
چون نياز به ارتباج گيری دارند به خلقِ زبانِ مخصمموصممی
مطبوعات اپيدمی شممده و جایی برای شممعور و عقالني
دسم
نمیماند.
و پایين آوردنِ ارزشهای زبانیس .
اما شمميما قاسمممی از تاثير زبان لمپنی در جامعه و عامهی
او عقيده دارد كه رواجِ این زبان و گسمممسم م
مردم میگوید و دیدگاه خود را با توجه به توليدات فرهنگی
گف وشممنود كمكم به جدایی و سممسممتیِ مردم از ادبياتِ
در داخل كشور بسط داده اس .او معتقد اس ؛ زبانی كه با
فارسی و حتی ادبياتِ جهان منجر شده اس .یعنی لمپنيسم
ارزش هممایِ فرهنگی و اجتممماعیِ خودش چنممدین قرن
در تمامِ نقاجِ جهان وجود دارد و رواجِ این زبان باعرِ دور
چندین واژهی پوچ كه نه
شممدنِ مردم از ادبياتشممان اسمم .نمونهی بارزِ آن تاثيرِ
گویش و نه معنایِ درستی دارد در آن وجود داشته باشد و
رسانهها فيلمهای طنز كه باعرِ انتقالِ واژههایی به مردم و
آسيبی هم نبيند .اما زمانی این وضع بد یا خطرناك میشود
مخاطبان میشمود كه بينشِ عميقی پش شان نيس .مردمی
كه چنين واژههایی تكهكالم و الگویِ جامعه شمموند .مانندِ
كه طرفدارِ رسمانهی ملیشمان هسمتند .بیشمك گسترش و
فيلمها؛ در ژانر طنز غالبن فيلمهایی سمماخته و در رسممانهها
ترویجِ این ادبياتِ سممسمم
ویرانگر و بیپایه باعرِ دور
پخش میشوند كه در آن از دیالوگهایی استفاده میكنند كه
ماندنِ آنها از تاریخِ ادبیشان اس .قاسمی معتقد اس
مكتوب شمده اس
ممكن اس
سممرشممار از تكهكالمهاییسمم
كه میتوان نامشممان را
زدهاند كه یكی از ویژهگیهایِ بزرگشان ویرانگری
رسممانه نقشِ مهمی در تقوی
از آدابِ
كه
لمپنيسممم زبانی ایفا میكند و
اصممطالحاتِ لمپنی گذاشم .این واژهها از طریق رسممانهی
لمپن در فرهنگ و جامعهی ما گسممتردهتر از مباحرِ گفته
ملی به مردم انتقال داده میشممود و در طول زمان زبان را
یعنی ریشهی گستردهای دارد .برایِ مثال :اگر از
ت
شده اس
تاثير قرار میدهد تا به اصممطالحِ خودشممان با این
منظر تاریخی نگاه كنيم از دورهی قاجار تاریخِ لمپنيس مم به
روشها با مردم ارتباج برقرار كنند و یا باعرِ خندهی مردم
121سممال میرسممد .لوطیها داشمشممدیها جاهلها
كه به
قدارهكشها و قمهكشها كه در آن زمان با این لق ها نامی
زبان وارد میكنند و هيچ انتقادی به این موضموم نمیشود.
برایِ خودشمان دسم وپا كردند ظاهرِ متفاوتی داشتند و با
این معضمممل تا جایی پيش رفته كه مردم نيز از این زبان
شمكل و شمایل و لباسهای متفاوتی ظاهر میشدند كه در
اسمممتفاده میكنند و این واژهها جای خود را در زبان باز
ذهنِ ما هنوز ماندهاند .لمپنيسممم ميوهی بیسممروسممامانی و
كردهسمم .چنانچه میبينيم پشمم ِ این اصممطالحات هيچ
هرجومرجِ اقتصمادی اجتماعی فرهنگی و سمياسیِ جوامع
بينش و اندیشهای وجود ندارد.
اس .
قاسمی در ادامه؛ خطری كه زبان را از سوی جریان لمپنيسم
در دیدگاه دیگری امير جاویدمهر به لمپنيسمممم هنری و
تهدید میكند مورد ارزیابی قرار میدهد .او بر این باور
كه اساسن هنری
شموند .در حالی كه این مسئله یكی از ضربههاییس
اسمم
لمپن-هنرمندها میپردازد؛ او معتقد اسم
كه لمپنها زبانِ مخصمموصممی دارند؛ آنها سمماختارِ
را كه لمپنهنرمندها در عرصممههای مختلف هنری ارائه
بردهاند و
میدهند همسمو با سمياس های نظام سلطهس .چرا كه او
و ذاتِ
كه در برابر
كلمات را به هم زدهاند در صممرف و ن و دسم زبانی خودویژه خلق كردهاند .اسماسمن در سمرش
معتقد اسممم
لمپن هنرمند كسمممی اسممم
لمپنيسممم بیبند وباری و هرج ومرج وجود دارد هرآنچه
واقعي های موجود اجتماعی هيچ پرسمممش روشمممنگر و
كه این گروه به زبان میآورند و اسممتفاده میكنند میتوان
انتقادی ندارد و پرسمش هميشمگیاش این اس
كه چطور
آن را بیبندوباریِ زبانی نام گذاشم م .جایی كه زبان یا
میتوانم از هر موضمموعی فقط به نفع منافع شممخصممی خود
ادبيات با آلودگیهای مختلف عجين شممده اس م .قاسمممی
نظام سلطه از
استفاده كنم .جاویدمهر این مسئله را خواس
فایل شعر /شمارهی پنجم 212 /
لمپنهنرمندهای پرورشیافته توسممط خود میداند چرا كه
بررسممی و سممپس مطرح میكند با توجه به این كه تریبونی
از چگونگی و نگاه به ریشمههای هر معضلی دوری كرده و
م دود دارد تفكرِ خود به نامش سند نخورده در هوا معلق
تنها به دلسمموزی زودگذری در آثارشممان بسممنده كردهاند .به
در همين زمان كار روشنفكر شعاری شكارِ
گونهای كه توامان با موج زمانه همسو باشند و هم ژس
میماند درس
و
آن تفكر در هوا (شمكاری سط ی نه عميق) و اشاعهی آن
ظاهر روشممنفكرمآبانهی خود را حف كنند تا بیسمموادی و
و پا
آن ظاهر و پوسته كمتر آشكار باشد.
اخته بودن پش
با توجه به تریبونی گسترده كه از قبل برای خود دس
كرده (با توجه به انجام رفتارهای خالف عرف و یا بازی
جاویدمهر به این نتيجه میرسد كه شاعر سينماگر نقاش
كردن در نقش زندانیای سممياسممی و )...در اتمسممفر اذهان
موسيقیدان هركدام در وضع موجود تنها به نفع منافع فردی
عمومیس .
و مبتذل خود فكر میكنند .او در ادامه با مثالی مسممئلهی
فرمانبر معتقد اس
فوق را روشن میكند:
با همين تفكرات سممط ی زندگی میكنند زیرا همانطور كه
تصمور كنيد كه یك نقاش با تصویر كردن یك انسان فقير و فروش تمابلوهایی اینچنين مالاندوزی میكند و همزمان هم مدعی اسمم
كه نگاهی مردمی و اجتماعی به مقولهی
كه مردم نيز تنها شاهدِ لمپنها هستند و
شمرح داده شمد تریبونها از آنِ لمپنهاییس رفتمار همای تقلبی شمممان خودِ حكوم
كه عالوه بر
نيز به آنان یاری
میرساند.
نقاشی دارد و دردهای جامعه را تصویر میكند .این نگاه او
از طرفی با این زیرساخ های سط ی كه توسط لمپنها در
فراتر نمیرود و به این
به یك
هيچ وق
از پوسته و ظاهر واقعي
پرسش منتهی نمیشود كه اساسن چه مكانيزمی باعر توليد
اذهان عموم تكوین شمده اس
مردم هميشه نسب
روشنفكر واقعی گارد دارند و خيال میكنند آدمِ بدِ داستان
فقر در اجتمام میشممود كه بخواهد و بتواند سمماختارهای
كسیس
ناعادالنهی نظام طبقاتی را افشا نقد و دگرگون كند.
به عقيدهی فرمانبر؛ یك روشممنفكر واقعی واقعي
او معتقد اس م ؛ این برخورد با هنر مشممابه همان لمپنيسممم
كه مردم در اولویتش نيس !
مردم نكرده بیدليل پیِ م بوب شممدن نيس م
را فدای
و قضمماوت
اخالقی اسم
كه تمهيدش در مقابله با فقر ایجاد كميتهها و
تاریخ برای او مهم اس م
خيریههاسم
كه تمایلی به رفع ریشهای فقر ندارند .به نظر
كه گفته شمد سمرع ِ رشمد روشنفكران شعاری عالوه بر
میآید در برابر این حجم عظيم لمپنيسممم نقش هنر باید
رفتار خالف عرفشممان به دليلِ حمای
(بطور
ایجاد فضممای نو با رویكرد اراده به رهایی از الگوهای كهنه
غيرمستقيم) از آنها نيز بسيار سریع اس .چرا كه حكومتی
كاری و تغيير در
توتاليتر و یا وابسته به كاپيتاليزم از این طریق میتواند سيبل
و ارتجاعی باشمممد .به عبارتی دسممم
الگوهایی كه از این فضای مسموم تغذیه میكنند.
نه نگاهِ مردمِ زمانِ خود! همانطور حكوم
قدرتش را پنهان كرده و اذهان عمومی را من رف كند. لمپنهای امروزی را اینگونه تبيين
در نظرگاهِ دیگری پویان فرمانبر ضممن اشاره به خواستگاهِ
فرمانبر راههای شممناخ
روشنفكریِ شعوری و كنشهای آن در جامعه به مقایسهی
میكند كه هيچ لمپنی با مسئلهای نمیتواند ریشهای برخورد
آن با روشممنفكریِ شممعاری میپردازد .او معتقد اسمم ؛
گالیه میكند و به
كند و تنها از وضمع موجود بیشمناخ
لمپن های امروزی (لمپن های ادبياتی خواننده و )...توليد
خوبی واقف اس
فكر نكرده وجود و ماهي شان تهی و تقلبی اس .درواقع
درواقع مردم صممالح خودشممان را نمیدانند و لمپنها نيز از
تنها از روشمممنفكران
سواستفاده كرده در ظاهر خواهان رادیكاليسم
این دسمممته از افرادِ اپورتونيسمم
واقعیای كه در سكوت پی تفكر هستند سواستفاده میكنند و تفكر آنها را به سممرق
میبرند؛ مثلن یك روشممنفكر
واقعی زمانی كه با تفكری متمركز و خودویژه معضمملی را
این وضمعي
كه مردم نيزعالقه به شنيدنش دارند.
هستند تا دل مردم را با جمالتی كوتاه و زیبا تصاح
كنند
و م بوب شمموند اما یك روشممنفكر واقعی لزومن با مردم
فایل شعر /شمارهی پنجم 213 /
همسمو نيسم
بلكه به شعور در واقعيتی میاندیشد كه تنها
تاریخ را توان دیدن آن اس .
حقيق
در این دیدگاه تنها در سمممود عملی و فایده آن
خالصممه شممده و انطباقی با واقعي
خارجی ندارد .اصممولن
امما از دیدگاه عارف حسمممينی؛ بازوهای قدرت رابطه ی
حقيق
تنگاتنگی با ایجاد لمپنيسمم در جامعه دارند .حسينی بر این
اثبات پيدا میكند .دربارهی هر موضمموعی باید با توجه به
كه قدرت برای حف و ارتقا جایگاه خود باید از
معنای« صممدق قضمميه» در
باور اس
هرچيزی بهوسميله نتيجه نهایی آن اس
فایده آن نظر داد به این ترتي
كه قابلي
نمودهای خود همچون؛ ثروت رسمانهها و صاحبان سرمایه
پراگماتيسمم اصملن تغيير میكند و صدق هر گزاره فقط به
اسمممتفاده كند .و آنها را در اختيار حاميان و همفكران و
وسيله نتایج عملی آن سنجيده شده و نه در این ميان نسب
دسممم پرورده همای خود بگمذارد .این حماميان می توانند
به واقعي
روشمنفكران مصرفكنندگان و تودهی مردم باشند .قدرت
حقيق
برای رسيدن به هدف خود دس
خارجی بیتفاوت اس .بنابراین در این نظرگاه مولفهای سماك
و تغييرناپذیر نيسم
و با گذش
به پرورش آنها با استفاده
زمان ت ول پيدا میكند .در واقع این دیدگاه گرایش خاصی
از نمودهای خود میزند لمپنهایی كه طبق قاعدهی بازی
بمه كاركرد موضممموعات داشمممته و نوعی از مادیگرایی
نمه در جمایگاه واقعی خود بلكه تنها طبق خواسمممته ی
م سموب میشمود كه با رد نسمب ها و مناسبات اجتماعی
قدرتمندان و قدرتطلبان رفتار میكنند.
سممب
حسمينی مصداق رابطهی بين بازوهای قدرت و شكلگيری
اجتمام شمده اسم .صدرا در ادامه با بسط دیدگاه خود از
لمپنيسمممم را در بخشمممی از خدمات رایگانی میداند كه
ارتباج این رویكرد با ن وهی شكلگيری لمپنيسم میگوید.
نهادهای منسوب به قدرت به جامعه اعطا میكند كه اساسن
او بر این باور كه لمپن نه شممكل ظاهر و نماد خارجی فرد
آن را نوعی رشمموه میداند كه توسممط قدرتها در اختيار
میكند و
مردم قرار داده میشممود تا بتواند در صممورت لزوم از آنها سممرویس بگيرد .او معتقد اسمم
كه در جهان منفع طل
ایجاد درگيری و تضمماد در ميان نسمملهای مختلف
بلكه هویتی اسم م ممكن اسم
كه با این تعاریف مطابق
كه در همه اقشمار و طبقات اجتماعی حضممور
داشمته باشد .لمپن با توجه به مصل
منافع
جریان غال
امروز هيچ خدمتی بدون غرض نيس .خدمات رایگانی كه
خود را در بقای آن جسممتجو میكند و نياز دارد به فراخور
ارائه میشمموند در
تيغ بكشممد و چماق بهكار ببرد و در صممورت نياز
از سمموی اشممخاص نهادها و حكوم جه
منافع صمممورت میگيرد .این خدمات میتواند یك
وعده غذا ت صمميل انتشممار كتاب دورههای آموزشممی و...
موقعي
جریان مسمملط ممكن اسمم
قلم به دسمم
بگيرد و كار
فرهنگی كند روزنامه و نشمریه منتشمر كند شعر و داستان
باشممد .دریاف كنندهی این خدمات به هر دليلی و در جه
بنویسمد و یا دوربين به دسم
آسممایش خود و كمتر هزینه كردن در واقع در دامافتادهای
كه همهی این اعمال در راسمتای منافع جریان غالبیس
اس
كه به خواس
منافع جماع
دیگری تن داده اس .
بگيرد مستند و فيلم بسازد كه
لمپن به آن وابسممته اسمم .چرا كه آنها به
امما جمان صمممدرا از زاویمه دیمد دیگر به رابطه ای كه
اصولی برای خود معتقد نيستند.
پراگماتيسممم با چگونگی شممكلگيری لمپنيسممم دارد اشمماره
در پایان م سن الوانساز از تضاد رفتاری در روشنفكرای
میكند او معتقد اسمم ؛ پراگماتيسممم یا عملگرایی كه به
كه نمود بارز این
معنای فلسمفه اصال
شممعاری میگوید .او بر این عقيده اس م
عمل اس
و در جهان سياس
بيشتر
لمپنيسم(لمپنروشنفكر یا روشنفكری شعاری) معمولن در
اندیشمیسم
اساسن روشیس
كه در
تضمماد رفتاری روشممنفكران بهچشممم میخورد .اینكه
فلسممفه مدرن با اعتراف به غيرممكن بودن اثبات بعضممی
روشممنفكری باورهای سممنتی را ابزاری در خدم
ت ميق
مسمممائل و موضممموعات آنها را با توجه به كاربردشمممان
تودهها میداند ولی در زندگی شخصی خود دقيقن از همين
به معنای مصمل
میپذیرند نوعی عملگرایی و تسمامح اس .در واقع معيار
فایل شعر /شمارهی پنجم 214 /
باورهای پوسمميده بهره میجوید ( تضمماد حرف با عمل )
مختلف اجتماعی سممياسممی فرهنگی اقتصممادی و تاریخی
خود نمونهای از رفتار یك لمپن اس .
موشكافی بسط و گسترش دادند كه از جمله نقاج مشتركی
الوانسماز لمپنها را دارای اليناسيون(ازخودبيگانگی) نسب
كه در ب ر های مختلف بود می توان به اپورتونيس
به طبقهی خود میداند و معتقد اس ؛ لمپنهای امروز دیگر
لمپنها عدم توليد در عرصممههای مختلف فكری صممنعتی
قممه و قمداره به كمر نمی بندند ف ش های آبدار به هم
وغيره (گسممترش تعریف اوليهی "لمپن" توسممط ماركس و
نمیدهند اما خائن به طبقه خویشاند .او تاكيد میكند كه
به طبقهی اجتماعی خود
یك لمپن ممكن اسم اعتراض در قال
رفتاری اعتراضی داشته باشد اما این
شورش و هتاكیس
نه یك عمل آگاهانه
و برای تغيير .الوانسمماز مصممداقی بيرونی برای این دیدگاه قائل اسم
او به رفتاری اشماره دارد كه كاربران شبكههای
مجازی در قال
حمای
از مردم فرانسه و بلژیك با انتخاب
تصممویر پرچم این كشممورها به عنوان عكس پروفایل انجام دادند یا كمپينی حمایتی كه با شنيدن خبر بيماری م مدرضا شجریان تشكيل شد .او این مسائل را مصداق بارز لمپنيسم میداند .یعنی مطرح كردن خود به هر شمممكل ممكن! او اینگونه ادامه می دهد كه هيچ انسانی از كشته شدن یا بيمار شمدن یك انسمان دیگر خوشم ال نمیشمود اما اینكه شما مسائل اصلی طبقه خود را به فراموشی بسپاری و با نمایشی در پی نشممان دادن فرهيختگی خود باشممی قطعن رفتاری لمپنانهاس م .الوانسمماز در ادامه از خصمميصممههای لمپنها میگوید .او عقيده دارد كه با این تعریف در حقيق
هر
هنرمندی كه دغدغه اجتماعی ندارد لمپن اسمم .لمپنها ابزار خوبی برای سمرمایهداران و دول های توتاليتر هستند. آنها چون فاحشممهها نرخ دارند و در انتظارند كه كسممی این نرخ را پرداخ
كند تا در همان جبهه شمشير بزنند .لمپنها
شميفته تایيد هستند باید برایشان دس
بزنيد .مرامگذاری و
آیين زندگی انگلی بی شمك از ابداعات ایشمان اس .برای یك لمپن فرقی ندارد كه چه چيز و چه كسمممی را تایيد میكند آنچه به او نفع میرسمماند خوب اس م
آنچه بتواند
بفروشمد معامله كند یعنی فرقی ندارد كه كتاب میفروشد یا ملكی در شمال شهر حزب باد اس . همانطور كه در گزارش فوق خواندید؛ شمماعران و منتقدان كالج با شممرك
در تریبون آزاد دیدگاههای خود را مطرح
كردند .آنها با دركی خالق مفهوم "لمپنيسم" را با زوایای
انگلس) از خود بيگانگی نسب جعلی و پوشالی بودن ژس
بودن
روشنفكرمآبانه و اینكه لمپنها
م صول نظام سلطه و بازوهای قدرت هستند اشاره كرد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 215 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 216 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 217 /
رفته در فيلم و باتوجه به تئوریِ مخاط ِ مخالف اثر را
نمايشِ زوال يا زوالِ نمايشي
موردِ ارزیابیِ انتقادی قرار دهم. همانطور كه گفته شممد سممعيد روسممتایی؛ با وارد كردنِ
مهدی نادری
خردهداسممتانهایی به داسممتانِ اصمملی در تالش اسمم
تا
مسمماح ِ این نابودیِ همگانی را بيشممتر كند :مرتضمما برادر بزرگتری كه ترك اعتياد كرده و حال سمرپرس ِ خانه اس
آنچمه كمه مما در ابد و یك روز با آن مواجهيم؛ روای اضمم اللِ خانهای در سرماس .سقوطی مداوم كه تكتكِ ابژهها در تداوم آن دخيلاند .اما زمانی كه شخصی یا چيزی از جایی كه هسم نقصممانی فردی مسممب
سقوج میكند حتمن نيروی م ركه و این سممقوج شممده اسم .روسممتایی
آیينهای را مقابلمان گرفته كه بسميار تلخ و گزنده اس
اما
پرسمشِ اسمماسممی اینجاس م ؛ چرا او تنها به پوسممته توجه میكند؟ به راسممتی فقر و فسمماد اجتماعی تنها عللِ فردی دارند؟ آیا ترویجِ جهل تسملطِ خرافه عدم آموزش و دلزدگیِ ناشمی از توتاليتاریسم و سرمایهداری باعر ایجاد فقر افسردگی و مفاسد اجتماعی نيستند؟ چرا روستایی پا را كمی
عق تر از فسمماد اجتماعی نگذاشم ؟ تا به عنوان روشممنگرِ فرهنگی دسم های عروسكِ خيمهش
بازی را نشان دهد.
مرتضاها و م سنها در جامعه كم نيستند اما چه المانهایی شخصي های مرتضا و م سن را در فيلم شكل میدهند؟ سعيد روستایی برای پيشبُردِ روای
خود
متن را به عنوان
جهانی بسته ساختمند فرض كرده و از ساختار جعبه چينی برای روای ِ خود بهره برده اس م
دختر دلسمموز خانواده كه سممنگِ همه را به سممينه میزند و سمعی در حلِ امورِ خانه دارد و نقشی مادرگونه ایفا كرده و حال باید(!) با پسممری افغانسممتانی ازدواج كرده و از ایران مهاجرت كند .م سممن؛ معتاد و خردهفروش مواد مخدر كه اتفاقن نگران وضعي
خواهرش سميه و خانوادهاش بعد از
رفتنِ او اسم .شمهناز؛ كه از سمرِ ناچاری برای سكون
به
خمارج از تهران رفتمه و پسمممری نوجوان دارد كه برای
چرا هيچ اشارهای به ریشهها نمیكند؟
در نهای
و به شمدت م تاج سرمایه برای شروم كاری جدید .سميه؛
(جعبههای همشممكل كه
یكی درونِ دیگریسم .در ادبيات هرگاه داسممتانِ كوچكی درون داستانِ اصلی باشد كه از ل ا ساختار معنایی و فضا مشابه آن اما از ل ا زاویه دید متفاوت باشد ما با ساختار جعبه چينی روبرو هستيم) .اما برخی از این خرده داستانها به سمماختار معنایی نرسمميده عمق پيدا نمیكنند و تنها به مسمماح ِ زوالِ همگانی افزوده میشمموند .در نوشممتار زیر قصمد دارم تا با اسمتفاده از تكنيكِ ساختار جعبهچينیِ بكار
بزرگنماییِ خود دسم
به خودزنی میزند .ليال؛ كه اخالق
و منشاش با خانوادهی خود سمممازگار نيسمم .مادر؛ كه اسماسمن مسئوليتی در قبالِ بچهها و اعمالشان ندارد و نوید كه نوجوانی به ظاهر باهوش و آیندهدار اس
و در این خانه
تنها تكيهگاهش سميه اس .
بينِ تمام این خردهداسممتانها كدام یك میتواند داسممتانِ اصلی باشد؟ روسممتایی با تعدد این خردهداسممتانها نتوانسممته به هركدام عمق ویژهای اعطا كند؛ به طور مثال پس مرِ شممهناز چرا باید برای بزرگنمایی خودزنی كند؟ آیا نشمانههایی ساختاری از عمقِ این خودزنی(به مثابهی بخشمممی از زوال) میبينيم؟ مخاط
بعد از فهميدن ماجرا حاال باید آنرا به فراموشممی
بسپارد چرا كه خردهداستان پسرِ شهناز حاال به پایان رسيده و آن بدبختی در همينجا پروندهاش بسممته میشممود و فيلم باید به شمومبختیهای سایرِ شخصي ها بپردازد! چه عاملی باعر شده تا مرتضا به عنوان برادر و ستون خانواده خواهر كوچكترش را به ازای دریاف ِ مبلغی به عقد كسمممی كه دوستش ندارد دربياورد؟ ساختار معناییِ شخصي
مرتضا و
اسممماسمممن هيچیك از شمممخصمممي های دیگر چيزی از گذشممتهیشممان نمیگویند .به طور مثال با دیدنِ تنها یك
فایل شعر /شمارهی پنجم 218 /
عكس بر دیوار اتاق م سمن درميابيم كه او هم روزی معتاد
عاشممق پسممری شممده بوده و حال آیا میتوان با قطعي
نبوده اسمم ! درواقع هرفيلم یا در كل هر اثر هنری بسممترِ
داد كمه برگشمممتنِ او تنها به خاطر دیدنِ برادرش كه از
نظریهپردازیهای تئوریكِ جامعهشمناختی و سياسی نيس .
باشممد یا چون دل در گروی دیگری
فيلم نباید تمامِ آنچه كه بوده و هسمم
آرایشممگاه برمیگش م
نظر
و خواهد بود را
دارد؟ اما باز تمامِ این عدم قطعي های اخالقیِ شخصي ها
نشمممان دهمد كه اگر اینگونه بود دیگر سمممپيدخوانی و
و رفتاری توام با عدم دوآليس م
به عمق سممياهروزیِ آنان
غلطخوانی و متنِ باز اصممولن معنایی نداشمم .اما وقتی با
منجر نمی شمممود .در پایان می توان گف
رئاليسمِ اجتماعی روبرو هستيم و قصد نقدی اجتماعیس
گلولهای نيسمم
ابد و یك روز
كه به ریشممهها حملهور شممود بلكه تنها
آیا این نقد تنها به افرادی كه درگير مفاسد اجتماعی هستند
آیينهایس
برمیگردد؟ ابد و یك روز هيچگونه نشممانهای سمماختمند كه
كه تنها سممطح و پوسممته را نشممان میدهد و كاپيتاليسممم
بر ریشمههای فقر داشمته باشمد ندارد .به راستی فقر
میتواند سممتایشگرِ اصمملیِ این نوم سممينمای به اصممطالح
و كاپيتاليسم با این خانه چه كرده؟
انتقادی(!)باشممد .پس روسممتایی نمایشِ زوالی را كه پيش
آیا نظامهای سممرمایهداری زوالِ انسممان را بشممارت ندادند؟
كشمميده عملن در حدِ زوالی نمایشممی باقی میماند بدون
زوالِ م سمنها یا مرتضماها یا سمميهها و یا زوالِ آیندگانی
اینكه به ریشههای مفاسد اجتماعی ضربهای بزند.
دالل
م صولِ چه نگاهیس
مثل نوید؟ چهچيز آنها را به سمقوج واداشته؟ دقيقن همان كه روستایی نمیگوید و حتی به صورت نشانه
چيزیسم
در هيچكدام از صممداهای فيلمِ پلیفونيكِ ابد و یك روز نيسم ؟ ليال در سمكانسی رو به شهناز و مادرش میگوید: «تو این خونه همه ش
تصميم میگيرن تغيير كنن اما صبح
كه پا میشممن همهچيز یادشممون میره» گویی تنها نقصممان فردی آنان را به سقوج كشانده اس . روستایی شخصي ها را در سطح نگه میدارد .تعداد زیادی انسانهای سياهبخ
در فيلم داریم كه از پش ِ فيلم با تمامِ
بدبختیهایشان به ما سالم میدهند و ما هم جواب میدهيم و تمام! نگاهی كه حف شرایط موجود را تنها راه میداند و چيزیس
كه سرمایهداری طال
آن اس .
سعيد روستایی؛ ميزانسن و چيدمانی بسيار طبيعی میچيند چيزی كه كمتر آن را در سينمای ایران شاهد هستيم و شاید این فضممای كاملن طبيعیِ خانه اسمم شمخصي ها دوآليستی و مثب معتاد اس
كه باعر میشممود
و منفی عمل نكنند م سن
اما هنوز دلسوز خواهر و خانواده اس
و آیينهی
مرتضمما میشممود از طرفی مرتضمما سممميه را در ازای پول میدهد اما او نيز آیينهی م سممن اسمم .مادری كه اتفاقن فرشممته نيس م
و در خطا و جرم م سممن شممریك شممده و
همواره او را توجيه میكند .حتی در این ميان سميه مخفيانه
كه خودمان را نشان خودمان میدهد اما آیينهای
فایل شعر /شمارهی پنجم 219 /
در صمممنع
بايد از فرار ،فرار...
فيلمسمممازی تمام حركات بدن و صمممورت
بازیگران دیالوگها ميزانسممن(چيدمان صمم نه) و دكوپاژ (زاویه ی دید دوربين كه به نوعی نقشِ مخاط
سمیه ابراهیمی
فيلم را
بازی میكند) شخصي ها و ابژههای موجود در سكانسها زیر سمموال میرود؛ چرا كه با چيدمان ص م يح هر نشممانه و
فيلمسممازی وسممينما معجونیسمم
كه اگر در توليد آن از
عناصمر و تركيبات ص ي ی استفاده شود به خوبی میتواند حسِ شور و كنجكاویِ مخاط
را برانگيزد.
تایم سمممكانسها و موسممميقیِ متن با انرژی مخاط
در
ایجاد ارتباطی از پيش تعيين شمده بين تمامیِ آنها حسي و انرژیِ مدنظر را میتوان در مخاط
ایجاد كرد.
اینها مجموعه نشانههای مرتبطی هستند كه ذهن مخاط را درگيرِ ماجرا كرده و تا پایان فيلم به دنبال شممخصممي ها میكشمماند تا به مدلول نهایی (پشمميمانی سممميه از رفتن)
تقابلاند؛ پس هر كارگردان خالقی با انتخاب صم م يح و
معطوف شود.
در فيلم ابد و یك روز چيدمان ابژهها و زاویهی دوربين
سمعيد روستایی در 118دقيقه نوعی تنهایی اجتماعی را كه
(دكوپاژ) چنان در هم ادغام شممده كه به زیباترین شممكل
و پنجه نرم میكنند با نشانهها و
آكادميك هر ابژه در ماندگاری اثر خود نقش به سزایی دارد.
ممكن با مخاط
ارتباج برقرار میكند.
تكتك افراد با آن دسم
ابژههای نامتمركز به تصویر كشيده اس .
بعضی از سكانسها؛ مثل دستگيری م سن (برادر سميه) و
این تنهایی را در طردشممدنِ م سممن از طرف خانواده و
همينطور رقص و شمادی اعضای خانواده برای قبولیِ نوید
نزدیكان و اصممرار و تقالی او برای بودن در حين نبودن
(كوچكترین برادر سممميه) در مدرسممهی تيزهوشممان زمان
زیسم
بستهی التماس
كوتاهتری دارند و با سمكانسهای سریع تغيير سریع مكان
اس
و حاالت بازیگران مواجه میشممویم كه هيجان را به خوبی
با مادری كه به فرزندان خود نزدیكتر از هر دوسممتیس م
القما می كند و برعكس در سمممكانس هایی كه با اندوه و
اما چه رفاقتی؟!
سمرشمكسمتگی همراه اس
زمان كندتر میگذرد و انرژی
در نابودی انزوا و اعتراضی كه ك میتوان حس كرد.
پنهان كردن مواد مخدر كمك به فروش آن و!...
منتقل شده تغيير میكند كه این میتواند یكی از نقاج قوت
حاصمملِ سممكون
فيلم باشد.
بيماری اعتياد عشممق تنفر نياز جدل و غرور جز فرار
روای ها (ازدواج سممميه اشممارههایی به مشممكالت اعظم
چيس ؟
بخاطر بيوه بودنِ خواهر سمميه اعتياد م سن و ناسازگاری
برادری كه به دليل منفع
پسمرِ شمهناز(خواهر سميه)) در این فيلم چنان تودرتو و به
نجات خواهر خود از منجالب فقر دس
هم گره خوردهانمد كمه میتوان از آن بهعنوان سممماختار
خود میزند و سكوت خواهری كه عشق را از تن در آورده
جعبهچينی یاد كرد .البته با این ضممعف كه به دليلِ اغراق و
و بدون اعتراض در تنفری نامملوس زندگی میكند.
جلوه دادن به موتيف مقيد فيلم از پرداختن به موتيفهای
از بين بازیگرانی كه در این فيلم ایفای نقش كردهاند؛ اعظم
آزاد شخصي پردازی و ابژهها خودداری شده اس ؛ حتا تا
بدلِ مادرانیسم
كه در جامعهی ایرانی بسيارند و با پسری
انتهای فيلم هيچگونه اطالعاتی از نامزد سممميه به دسمم
كممه بممه دنبممال یممافتنِ جممایگمماهی هر چنممد كوچممك در
مخاط
نمیرسد.
جامعهایسم
در خرابهای هر چند كوچك از جنس
خویش با ظاهرسممازی وانمود به به فروش خواهر
كه خود نيز در جایی كه باید ننشسته اس ؛
فایل شعر /شمارهی پنجم 211 /
زخمی كه بر صممورت خود زده تا دردهای نهفتهی خود را در چشمِ اطرافيان فرو كند.
اما بازیگرِ این نقش نتوانسممته با نقش خود زندگی كند و تصممنع را آميزهی دیالوگها و حركات خود میكند .نقطهی مقابل این تصنع ليالس
و سردیِ خوابيده در چهرهاش كه
به زیبایی حسِ الزم را منتقل میكند.
اوج استتيك و زیباییِ این فيلم مقابله و برخورد م سن (به عنوان یك فرد معتاد) با فروش خواهرش بوده كه با توجه به عكس العملِ برادرش نشممان از برخورد اشممتباه جامعه با معتادانیس
كه بهجای حمای
طرد میشوند.
مجهوالتی نيز در طول فيلم به چشممم میخورند؛ مثل دليلِ وضع مالیِ خوبِ شهناز كه فردی تنهاس
و دليل بازگش
سممميه در پایان فيلم كه میتواند دليلی بر باز بودن پایان فيلم باشد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 211 /
از این رو دكوپاژ اثر بسمميار هوشمممندانه و زوایاى دوربين
شرايط پيچيده
داستان اس .
حساب شده و در خدم
پالنها قاببندی و عمر پالنها درس م
رئوف دلفی
و به اندازه و فرم
تدوین كار ریتم چينش پالنها چشم را خسته نمیكند و سمعی میكند بر اسماس فضمای قصه ریتم خود را تند و
انسممانها موجودات پيچيدهاى نيسممتند تنها در یك شممرایط پيچيده قرار گرفتهاند. سممایههاس م
ابد و یك روز روای
قصممهی جبر و جبر.
انسممانهایی كه از قعر سممياهی میآیند هسممتند اما دیده نمیش موند .نه صممداشممان به جایی میرسممد و نه كسممی به دادشان .مدام در حال سقوج هستند فرو میروند اما هرگز پيش نمیروند .
قصهی طبقهایس
كه شرایط و جبر آن را هدای
میكند.
ابد و یك روز از نظر سممينمایی با رویكردی رئاليسممتی و ناتورئال دس
به قصهپردازی میزند كه بشدت در رئاليسم
موفق و اصمال آنتی پات نمیشمود و سمپاتی تماشاگر را به راح
به دس
بازیها اُوراك
میآورد. نيس م
پيرنگ های ریز و درش م
كار را
دراماتيزه میكند و فيلم از تمپو نمیافتد. تكنيك دوربين روی دس م
در این فيلم بسمميار موفق عمل
میكنمد و از دوربين یك كاراكتر میسمممازد كه میتواند مخاط
را وارد و شاهد ماجراها كند.
به باور من این فيلم در استفاده از این تكنيك جز موفقترین آثار سينمایی ایران م سوب میشود. چرا كه دوربين نسممبتش را با آدمها پيدا میكند و تبدیل به شخصي
میشود.
بعنوان مثال اكثر صم نههای مشماجره دوربين روی دسم معلق اس م
و حس لجام گسمميختگی و فضممای اسممترس و
تشمممویش را به خوبی القا میكند یا در برخورد با برادر بزرگتر از دوربين ایسممتا و قاببندی ثاب
اسممتفاده میكند
كه به شممكل ناخودآگاه به ما تصممویرِ مردی با ثباتتر را مُتبادر میكند و یا در برخورد با برادری كه معتاد اسم م دوربين با قابهایی مُندرستر تصویرسازی میكند.
كُند كند. ميزانسنها برعكس بسياری از فيلمهای ایرانی باورپذیرند و اینبار رفته رفته دوربين اسم
كه فضا توليد میكند و خانه
و خانواده ملموس میشود. به جرات میتوان گف
ابد و یك روز جز معدود آثاریس
كه خانوادهی ایرانی را به خوبی به اكران میكشد و آدمها از تيو و ماك
تبدیل به شممخصممي
میشمموند و باورشممان
میكنيم .در این فيلم هيچكس سممياه و هيچكس سممفيد بلكه آدمها خاكسممتریاند مجموعهایی از درو
نيسمم صمممداقم
خوبی بدی پليدی م ب
زمينیاند .برای همين اس م
و ...كه در واقع
كه واقعی و قابل باورند .قسممم
درو می خورنمد ف ش می دهند دعوا میكنند م ب میكنند عاشق میشوند گاه خشمگيناند و گاه خوش ال.
در اصمل زایيدهی یك شمرایط و م صول اجتماعی هستند كه آنها را مدری اك
میكند.
بازیگرها به اندازه و فيگوراتيو نيسمم .بازیها حاوی
زیسمم
و دراماند .فيلمنامه بسمميار دقيق نوشممته شممده و
استانداردهای یك فيلمنامهی قابل قبول را دارد. گره هما تعليق ها دیالوگ ها چيدمان كاراكترها و كش و قوسهای داسمتان اگزوتيك نيس
و خانه و كاراكترها زنده
میشمموند .آدمها ما به ازای بيرونی پيدا میكنند و میشممود آنها را باور كرد و مصداق بيرونی برایشان در نظر گرف . برای مثال دعوایی كه بين دو برادر شمممكل میگيرد و به فروش خواهرشممان اشمماره دارد اما هيچكس حرف برادر معتماد را نمی پمذیرد و دیمالوگ همای او به خواهرش از سممكانسهای درخشممان این اثر اسمم
كه فيلنامهنویس
فيلمسمماز و ميزانسممن و بازی بازیگران همه در هم تنيده و نقطهی اوج اثر را بوجود میآورد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 212 /
فيلم از منطق سممينمایی خوبی برخوردار اسم توهين نمیكند و در نهای
مخاط
و به شممعور
موفق میشممود از آن
خانه و آدمها نمادسممازی كند چرا كه سممينما هنر عيني اسم .در سمينما هرچيزی ابتدا همان چيز اسم یك درخ درخ
را نشان بدهيم این درخ
هيچ معنایی جز یك
ندارد برعكس ادبيات كه درخ
خودش میتواند نماد اسمتقام برای سمماخ
یعنی اگر
با توجه به عقبهی
و پایداری باشمد .در سينما
نماد باید اول از باورپذیری عبور و سممپس
فضماسممازی كرد و نمادها از پس اتمسممفرِ بصممری و عيني بخشممی حاصممل شمموند .مثلن خانواده را كمكم به ایران و سمممميه را به مهاجرت و آدمهای داخل هركدام تبدیل به چيزی اسممتعاری میشمموند .نكتهی دیگری كه در این فيلم قابل توجه اسم
آكسماسموار ص نه و استفاده از اشياس .
نوم دكوربندی خانه و طرز لباس پوشممميدن بازیگرها و وسایل داخل خانه كامل در خدم اشيا صاح
هوی
واقعي
قرار دارد و حتا
و زندگی هستند .از جاروبرقی قالیها
مواد و تمام اجزای صم نه در نهای ساخته میشود و با واقعي
فضممای فيلم به خوبی
اینهمانی میكند.
داسممتایفسممكی میگوید« :هيچ چيزی خيال انگيزتر از خود واقعي
نيس ».
فيلم ابد و یك روز در نهای
م كوم بودن انسمممان به
شممرایطی كه زایيدهی او نيس م
و فكر به رهایی را بخوبی
عنوان میكند .به اندازه حرف میزند ژس م
انتلك
ندارد
و چون میداند چگونه سممينمایی و به اندازه حرف بزند درنهمایم
عمق پيدا میكند و تبدیل به اثری تماشمممایی
میشود كه دیدنش خالی از لطف نيس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 213 /
گرایانهاش تمامی مردم را در چنگال ابد و یك روز گرفتار
سوژههاي خنثا
كرده بهطوریكه حتا بعد از مرگ نيز روی آسمممایش را نخواهند دید.
محمد مروج
با این پيشزمينه و طرح چند موضممموم به نقاج قوت و ضعف فيلم میپردازیم. نقاج قوت:
كه به
)1كارگردان جوان این فيلم سممعی كرده نگاهی جزئینگر
فقر در جوامع مختلف یكی از پدیدههای شومیس
مرور زمان باعر فروپاشممی و اضممم الل نهادها و عوامل
داشمته باشمد كه ازین ل ا كار او شبيه سينمای فرهادی و
درگير با آن میشمود .این فقر میتواند هم اقتصادی باشد و
كاهانیس م
و
هم فرهنگی ولی معمولن این هر دو در پی یكدیگرند .فقر
كمتر م افظه كاری میكند .شمماید چون این اولين فيلم بلند
طلبانهی
او از قضاوت شدن توسط جامعهی
اقتصمممادی كه به خاطر سمممياسم م های منفع
با این تفاوت كه او جوان و بیپرواتر اس م
سمعيد روسمتاییسم
قدرتهای كاپيتاليسممتی و سممرمایهداری بر قشممر ضممعيف و
سمينمایی ایران نمیترسمد و سعی میكند این دیدگاه را در
ناتوان جامعه ت ميل میشود و در نتيجه افراد درگير با آن
فيلمش نشممان دهد .او از شمميوهی جعبهچينی در روای
قدرت تفكر صمم يح را از دسمم چالش دس
میدهند و تا ابد با این
به گریبانند.
داسمممتان اسمممتفاده میكند یعنی مينیمال اسمممتوریهایی (موتيف همای آزاد) در دل روایم
جای گرفته اند كه در
موتيف مقيد این فيلم به تصویر كشيدن همين اضم الل و
خدم
واپاشممی درونیسمم .فقری كه خانواده درگير آن اسمم
داسممتانهای كوتاهی به موازات قصمممهی اصممملی روای
باعر میشمود تا كاراكترها اعمالی انجام دهند كه بر خالف
میشوند كه با موتيف مقيد فيلم در ارتباطند و در واقع مثل
ميل و طبع آنهاس م .مرتضمما كه میخواهد در غياب پدر
جعبه كادوهای شممبيه بههم كه در یكدیگر جای گرفتهاند و
نقش بزرگ خانواده را ایفا كند ولی بهخاطر تغيير شممغل و
از ل ا ظاهری شممبيه هم هسممتند عمل میكنند .داسممتان
مجبور بممه فروختن
زندگی اعظم و یا افسمممردگی دختر كوچك خانواده در
مجبور
راسمتای جریان اصلی فيلم هستند كه به روند داستان كمك
فراهم كردن منبع درآممد منماسممم
خواهرش و نوید كه پسمر باهوش و آیندهداریس
به جابهجایی مواد مخدر برادرش م سمن و سميه كه عضو دلسموز و غمخوار خانواده اس
قصممهی اصمملیاند (موتيف مقيد) .در این شمميوه
میكنند.
وادار به ازدواج ت ميلی
)2از نگاه دوآليسمتی رایج در ادبيات و سينما در ابد و یك
با جوانی افغانسمممتانی و دوری از مادر پير و ناتوان اش
روز خبری نيس
و منفی ندارد
میشود .اینها گوشهای از اعمالی هستند كه شخصي های
و این نقطهی عطفی در كارنامهی هنری سممعيد روسممتایی
فيلم هر یك به نوعی درگير آن هستند.
م سمموب میشممود .در اكثر فيلمها قاچاقچی و یا مصممرف
عل
یعنی فيلم شخصي
مثب
نامگذاری فيلم میتواند چند چيز باشد .اگر خانهای را
كنندهی مواد كاراكترهای منفیاند ولی اینجا میبينيم كه
كه قصممهی فيلم در آن اتفاق میافتد اسممتعارهای از وطن
م سممن (برادر معتاد خانواده) با وجود بيماری اعتياد باز
بدانيم برای سماختن و آبادكردن ایران باید از خود گذش
نسمب
و مثل سميه كه در سكانس پایانی فيلم به خانه باز میگردد
(پسر بزرگ) اس
ایسممتادگی كرد و با وجود اینكه میدانيم اميدی به تغيير
و مسئولي پذیر خانواده اس
اوضمام نيسم
با رویكردی آنارشيستی به مبارزه بپردازیم.
از طرف دیگر نظام حاكم بر ایران با تفكر سممنتی و بنياد
به سمرنوشم
خواهرش سمميه دلسوزتر از مرتضا
و یا سميه كه تا اواخر فيلم عضو متعهد در دو جا خالف احساساش
عمل میكند .یكی آنجا كه به نوید (پسممر باهوش خانه) میگوید قصممد ترك خانه را ندارد و در واقع به او درو
فایل شعر /شمارهی پنجم 214 /
و جای دیگر كه م سن اظهار میكند كه سميه عاشق
سابقه قرار میدهد تا بعد از آزادی اینبار با تجربهی بيشتر
گف
پسری دیگر بوده و او یكبار مچ آنها را در مسير آموزشگاه
در چرخهی حمل و توزیع مواد جای بدهد و یا در نقش
در مییابد كه سممميه مریم
جاسموس و خبر چين با به خطر انداختن جانشان آنها را
به مرتضا
به درون سيستمهای مخوف مافيایی بفرستد تا سود بيشتری
و دید منفی به م سممن دارد ولی در انتهای فيلم این باور
ازین تجارت كثيف عایدش شمممود .این یك گروتسمممك
خياطی میگيرد .پس مخاط
مقدس نيس .همچنين نظر مثبتی كه بيننده نسب دوآليستی متعادل میشود.
واقعیسم
نقطهی ضممعفی كه میتوان به آن اشمماره كرد این اسم
كه در ایران جریان دارد .از یكسو خودشان به
كه
اعتياد جوانان دامن میزنند و از سمموی دیگر با اخذ پول
بعضمی از شمخصممي ها بهخوبی پرداخ
نشمدهاند و نقش
مجوز تأسممميس كمو ها و مراكز نگهداری از معتادان را
آنها در فيلم كليشمممهای شمممده اسمم
مثل نقش خواهر
میدهند .این نگاه را میتوان به بسمياری مسائل و مشكالت
شمموهردار و یا پسممرش كه برای تكميل التبازیهایش به
دیگر نيز تعميم داد .مثلن حكوم های مذهبی ت
لوای
صورت خود چاقو زده اس .كاش راجع به آن شخصي ها
دین جوانان را م دود و استعدادهای فردیشان را سركوب
بيشتر فضاسازی میكرد تا نقش آنها در پازل فيلم بهتر جا
میكنند و آنها را به سمم
افسمردگی میبرند تا با بستری
میافتاد.
كردنشمان در تيمارستانها بيشتر آنها را بههنجار كنند .از
در كمل می توان بمه این فيلم بمه عنوان یك اثر آوانگارد نگریسمم
چون سممعی كرده از زاویهی دید جدیدی به
طرفی همهی این بسممتری شممدنها همراه با ثب شممخصممی و سمموابق بيماران اس م
اطالعات
و همين امر نظارت بر
معضممالت اجتماعی نگاه كند .مثلن مادر خانواده كه همهجا
مردم را به دنبال دارد كه این خود یكی از راههای كنترل و
تقدیس میشمود در این فيلم مواد مخدر م سن را جاساز
دیگر ابد و یك روز
میكند كه این كارش باعر تعج
رام كردن بدنهاسمم .نكتهی جال
فرزندانش میشممود یا
نگاه ضمد نژادپرستانهی فيلمنامه اس .یعنی وقتی در پایان
به معضممل اعتياد در خانوادههای
فيلم سمممميه بدون دعوا و درگيری با خانوادهی شممموهر
ایرانی دارد .م سمممن پسمممر معتماد خمانواده م كوم به
افغانسممتانی خود به خانه بازمیگردد این موضمموم بيانگر
حاشميهنشينی و انزواس .وی در اكثر سكانسها تنهاس .
گفتمان و دیالكتيك منطقی بين مردم دو كشممور همسممایهی
تنها زندگی میكند غذا میخورد میرقصد میخوابد حتا
ایران و افغانسممتان اس م
كه بهصممورت غيرمسممتقيم به این
به
موضوم اشاره میشود.
زاویهی دیدی كه نسممب
و در نهای
در عكس خانوادگی جدا از دیگران اسمم كمو ترك اعتياد برده میشود.
این فيلم میتواند نویدی برای ظهور یك فيلمساز مستقل با
در حال حاضمر دسترسی به انوام مواد در تمامی شهرهای
نگاهی آوانگارد در سممينمای ایران باشممد .ابد و یك روز
ایران از خریدن شممكالت و بسممتنی آسممانتر اس م .عل
فيلمی چند تأویلیس
چيسم ؟ آیا قدرت حاكمه ازین وضع بیاطالم اس ؟ اگر
به آن ب ر كرد .میتوان اميدوار بود كه سمعيد روستایی با
این همه سنگ مبارزه با مواد مخدر در خاورميانه را به سينه
انرژی به كارش ادامه دهد و در ادامهی مسممير پر فراز و
میزند پس چرا اقدام به دسمتگيری دانهدرش های مافيای
نشممميبش تن بمه ميانمایگی ندهد تا بتواند در فيلمهای
ممواد نمی كنممد و فقط خرده پمماهممایی مثممل م سمممن را
بعدیاش موفقتر باشد.
میگيرد؟جواب واضح اس .چون خود دول
به شكلهای
مختلف در این مسمممألمه ذینفع اسممم .او خردهپاها و سماقیهای كوچك را میگيرد و در زندان كه در واقع همان جذام خانهی اینهمان شده اس
ت
آموزش زندانيان با
كه از زوایای مختلف میشود راجع
فایل شعر /شمارهی پنجم 215 /
سريال شكست عارف حسینی نگاهی روانشناختی به فیلم «ابد و يک روز» در روانشمناسمی كالسيك كه مبتنی بر نظریات فروید اس عملكرد ذهنی انسان به سه قسم
تقسيم میشود:
نهاد)(id-خود)(ego
عاشمقش اس
-فراخود)(super ego
عملكرد «نهاد» بر اصمل لذت (به معنای عام) اسمتوار اس «فراخود» بر اسمماس اخالق اقدام میكند و «خود» بهنوعی درگيری ميان این دو را بر اساس واقعي
برطرف میكند.
«ابد و یك روز» داسممتان دختری (سمميه) اسم
كه یكی از
برادرانش(مرتضما) قصد دارد او را به ازدواج یك بيگانه (از كشمموری دیگر) در آورد و برادر دیگرش (م سممن) با این قضيه مخالف اس مرتضما در نقش قَيِّم خانواده در پی ایجاد فضایی بهتر برای خود و خانواده اسمم .او برای رسممميدن به این مسمممئله تصممميماتی میگيرد همچون؛ وادار كردن سممميه به ازدواج فرسممتادن م سممن به كمو ترك اعتياد از بين بردن مواد مخدری كه م سممن در خانه نگهداری میكرد نهی كردن نوید از خرید برای م سممن و . ...مرتضمما برای رسمميدن به ميلش كه ازدواج خود و سمروسامان دادن به وضعي اسمم شمكس
خانه
در برابر اخالق اجتماعی میایسممتد اما در عمل با روبهرو میشود سميه ازدواج نمیكند نوید برای
م سن به خرید میرود م سن در برابرش قد علم میكند و. ... سممميه برای رسمميدن خانواده به آرامش حاضممر میشممود پيشمممنهاد مرتضممما(ازدواج با بيگانه) را بپذیرد به منظور فداكاری اميال خودش را سركوب كند و حتا از كسی كه
دس
بكشد .در پایان فيلم و با بازگش
به خانه شماید باز هم جنبه ایثارگری اوس كار شده اس
كه موج
او این
نه ميل سركوبشدهاش.
از م سممن كه یك بيمار (معتاد) اسمم
انتظاری نمیرود.
اعضممای خانواده (بهجز مادر) به چشممم ترحم و حتا تنفر به او نگاه میكنند جزیرهای جداافتاده كه اسممير شممهوت خود اسم
اما برعكسِ مرتضا پایبند و مُصِّر به اخالقیس
كه
سممميه نباید برای دیگران فداكاری كند و برای این كار حتا حاضمر اس
خودش را به بيرون این خانه و خانواده تبعيد
كند.آنچه كه در این خانواده و سمه شمخصي ِ آن برجسته اسمم
شممكسمم
خوردن «نهاد» و «خودِ» انسممان در برابر
«فراخود» اسم .درواقع خواس برابر خواس
لذت و وجدان آدمی در
عُرف و اخالق جامعه مغلوب میشود.
هر كدام از این سمه شخصي
برای رسيدن به قصد «خود»
با سممركوب و جوالن دادن اميالشممان (نهاد) در آخر و در برابر خواسمم شمكس
دیگران (فراخود) ناموفق هسممتند .خودها
میخورند خواس ها شكس
به خاطر تصميم سميه مبنی بر بازگش
میخورند؛ مرتضا ناكام میماند سميه
شاید به خاطر قولی كه به نوید داده بود برمیگردد م سن به خاطر تصميم مرتضا دوباره به كمو میرود.
این جماسممم
كمه اجتممام و دیگری تاثير خودش را بر
تصميمات فردی نشان میدهند در واقع اجتمام نهادیس قدرتمندتر از نهاد انسممان كه او را از رسمميدن به لذتها و خواستههایش باز میدارد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 216 /
اما اینهمه تالش برای تغيير چرا با شكس
ابد و يك روز روايتي از ناگزيريها
روبرو میشود؟
ليال كارش را رها كرده و گربههایش را به سمميه میسپارد.
اعظم بعد از مرگ شمموهرش به خانهی پدری بازگشمته و یا
ايوب احراری
قبلی خود بازگردد.
و جنگيدن استعارههایی از زندگی هستند .ابد
و یك روز خانوادهای را به تصممویر میكشممد كه در جه تغيير قدم برمیدارد .اما در نهای جه
برادرانش زندگی كند .حتا در آخر فيلم میبينيم كه سممميه هم نامزدیاش را به هم میزند تا مرتضمما دوباره به مغازهی
ما ناگزيرم که زندگی کنیم.
تغيير حرك
شمممهناز بعد از طالق قصمممد دارد دوباره كنار خوهران و
م سن را هم دوباره به كمو میبرند اما در پاسخ به چرایی این پرسش میتوان گف :فيلم قصد داش
نشان دهد تغيير
میبينيم كه این تالش
ابتدا باید از خود آدم شمروم شود .برای مثال نه سميه كه با
اشمتباهی را نشانه رفته و همه سعی در تغيير دیگيری
همه را به فكر وا دارد موفق شد و نه
رفتنش قصمد داشم
دارند .برای نشمان دادن این موضموم قصد دارم با دید یك
مرتضما كه قصمد داش
ساختارگرای جزئینگر به تكههای مختلف فيلم اشاره كنم.
باید برای تغيير پيرامون خود به تغيير خودمان كه جزئی از
برای مثال ابتدای فيلم با تميز كردن خانه شممروم میش مود.
همين م يط هستيم بپردازیم .نكتهی دیگری كه در این فيلم
سمممميمه موزهای گندیده را بيرون می ریزد .اعظم وقتی
وجود دارد و باز هم با زندگی همخوانی میكند نبود قهرمان
به وجود وسممایل
اس .حتا سميه كه قصد دارد دیگران را تغيير دهد خود در
میكند و یا شملواری كه بارها دوخته شده را
بغرنجی مانند همهی شممخصممي ها گرفتار شممده اس م .اما
كمدهای آشممپزخانه را باز میكند نسممب كهنه شمكای
م سن را تغيير دهد .یك وقتی ما
بيرون میاندازد.
نكتهی مثب
م سمن برای ترك اعتياد به كمو فرسمتاده شده اس .حتا
سمالترین عضمو خانواده اس .اما كارگردان در بسط دادن
اتاقش را هم تغيير میدهند .شممهناز خانهاش را به بيرون
شممخصممي
بيشممتر به این
شهر انتقال داده ليال به دنبال تغيير شغل اس .
شخصي
مرتضمما مغازهاش را میفروشممد و با پولی كه از خواسممتگار
حدودی معرفی كرده اس م .مثلن وقتی سممميه به مدرسممه
سميه گرفته مغازهای نو را اجاره میكند.
مراجعه میكند .مدیر از شانس نوید برای قبولی در مدرسه
پس سميه هم در حال تغيير اس .
ی تيزهوشان میگوید و یا در پایان فيلم او با توجه به نوم
یعنی چه شمخصي ها و چه نوم برخورد هر عضو خانواده
برخورد اعضممای خانواده و گفتگوی بينشممان متوجه غياب
با دیگر اعضما و حتا چيدمان ص نهها این موضوم را نشان
خواهرش میشود .درنهای
باید گف :سعی سميه در تغيير
میدهد كه همه چيز در حال تغيير اس .
نوید با دیالوگی كه در اتاق به او میگوید نشممان داده ش مده
امما در این بين شمممخصممميم
مادر در فيلم نماد تغيير
اس م
كه نماد تغيير را نشممان میدهد كم سممن و او كوتاهی كرده و میتوانسمم
پر و بال دهد .البته كارگردان شخصي
و در واقع میتوان گف
این سممعی و پيام كارگردان
ناپذیریسم .مثلن مواد مخدرهای م سن را پنهان میكند
اس
تا مانع از تغيير او شممود .گوجههای گندیده را میخورد و
"سعی كن مثل ما دروغگو نباشی"
روتختی را وصله میزند.
یا وسممایل كهنه را نگه میدارد .حتا به دليل كهول
سممن
خودش را خراب می كنمد .مثل وسمممایل داخل مغازه و موزهایی كه از بس مانده خراب شدهاند.
نوید را تا
كه بر روی ل های سميه میآید.
فایل شعر /شمارهی پنجم 217 /
دیالوگهایی با ریتمهای تند و احسمماسممی و در مواردی
فيلمي كه شروع نشد!
دلسوزانه كه شاید از نقاج ضعف فيلم باید به همين موضوم اشمماره كرد چرا كه بيشممتر بار روای
ايوب مردانی
دیالوگ قرار میگيرد و خشممون
قصممه روی دوش
و گریه فقط در كالم و
چشمممم بازیگران اتفاق می افتد .البته دیالوگ های قوی و ابد و یك روز در آغاز با اتفاق جالبی همراه اسمم
و آن
اتفاق همراه شممدن بيننده با خانه اس م .جایگاهی دوس م داشمممتنی و قابل فهم برای تك تك بينندگان البته از نوم ایرانی! و این همراه شدن با خانه همراه شدن با دختریس كه در گردش و معرفی اعضمای خانواده به بيننده سعی در ایجاد یك اینهمانی اوليه با مخاط
دارد كه كارگردان به
خوبی از پس آن بر میآید .فيلم شممروم نمیشممود بلكه مخاط
را عضوی از خودش میكند تا با خانوادهای آسي
دیده همراه شممود خانوادهای كه از هر طرف دچار ریزش شده و فریادِ تمام دیوارها و نشتیهای خانه و خانواده مدام به گوش میرسمممد .تصمممویری كه با بازیهای خوب و تالشهای بیوقفه بازیگران عجين شمده و بازتاب خوبی از واقعي مثب
را به بيننده القا میكند .ب ثی كه مهمترین نكتهی اس م
برای مخاط
و باعر میشممود مخاط
دچار
تعليق و سمرگردانی در خانهای پر از آشمفتگی شمود .پاشنه آشيل فيلم جوانیس
معتاد كه در حين نشان دادن اعتياد به
روشمی عينی و اجتماعیتر آدمیسم
عاشق خانواده كه با
روشمی غریزی و گاهی خشمون آميز عمل میكند و خارج از شممعار حركتی باورپذیر دارد اما تمام فالك ِ خانواده نيز بر شمانهی اوسم
و در جایی دود میشمود .جریان داشتن
عشمق و فالك
در راستای یكدیگر از كنشها و تضادهای
خوب فيلم اس
كه ببيننده را تا جای ممكن به شخصي ها
و داسممتان نزدیك میكند .بعد از اپيزود ابتدایی كه شممروعی آرام دارد حاال دختری كه ما را وارد خانه كرده دوباره سمرا بيننده میآید و بيننده را وارد جریان اصملی داسممتانی میكند كه در ميان تمام خرده روای های دیگر اثر روای خوبی دارد و تمام شمخصمي ها را به صورتی پيوسته مورد آزار روحی قرار میدهد تا تمام سممكانسها پر شممود از
حسماب شمدهای در اثر روسمتایی جریان دارند كه نشان از یك فيلمنامهی خوب و حسمماب شممده اسم .در ابد و یك روز ما نقش خوب و بد را در جریان داسممتان نمیبينيم اما كنشهای مثب
و منفی در فيلم جریان پرتداومی دارند كه
در نقش دختر داستان و برادر كوچكتر بازخوردهای مثب را ایفا میكند .شمماید ابرقهرمان خانواده را دختر آغاز كننده فيلم باید ناميد چون كارگردان شخصيتی خلق میكند كه به واسممطهی تصممميمی كه برای رفتن میگيرد سممعی در پيدا كردن روشمی برای بهبود شمرایط خانواده اس .خانوادهای كه بدون حضممور دختر دچار نابودی بيشممتری خواهد شممد. ارزش گذاری برای این شمخصمي شمده اسم
به درستی و بهجا انجام
چون حضور ابرقهرمانانهای به خود نمیگيرد و
البهالی تارهای شمخصميتی دیگر كمرنگ میشود .از دیگر نكات مثب
این روای
سمينمایی سميالي
اصملی و فاصمله داشمتن از حال
شمخصي های
تك م وری قصمه اس
زیرا برای یك ژانر اجتماعی تك م ور شممدن شمماید تضمماد نامتعارفی باشممد كه كارگردان به خوبی از این موضمموم دور شمده اس .شخصي پردازی بسيار خوب اس
اما از نقاج
گنگ شمخصمي ها وجود خواهری وسمواسی اس
كه در
آخر به نگهداری از گربهها مشغول میشود و شخصيتش به پرداخ
خوبی نمیرسممد تنها در چندجا نقشممی تقابلی و
شمماید منطقی را در مقابل دختر اصمملی فيلم بازی میكند. چيزی كه بهتر بود بيشمتر به آن پرداخته شود چون مناسب درسممتی با دیگر اعضممای خانواده ندارد و باعر كنجكاوی مخاط
میشمممود .همچنين ما در خردهروای های اثر با
موضمموعی طرف هسممتيم كه نيازی به بودن ندارد و تاثيری مسمممتقيم بر روی داسمممتان ایجاد نمیكند كه همان چاقو خوردن خواهرزادهی خانواده اس م .اتفاقی كه در ادامه هم به سرانجام درستی نمیرسد .البته از نگاهی شاید كارگردان
فایل شعر /شمارهی پنجم 218 /
قصممد پرداختن به شممخصممي
خواهر دیگر و معضممالت
زندگیاش داشمته اما از داستان بيرون اس
و اتفاق درستی
در فيلم نيسمم .از نكات اجتماعی دیگری كه در سممایه جریان دارد مقایسمه جامعه ایران و افغانسمتان اس
كه هر
دو به روشمی سمنتی با مسالهی ازدواج برخورد میكنند؛ از یك سو در ایران با مهریه روبرو هستيم و نگرانی دختران از ازدواج نكردن و مستقل نشدن و از سوی دیگر فرهنگی كه در افغانسممتان رایج اس م ازدواج اس
و پول دادن برای گرفتن دختر و
كه در جای درستی این مساله سنتی و مذهبی
دو جامعه به هم گره میخورد و در آخر با احسمماس غریبه بودن دختر در این گره خاتمه پيدا میكند كه جای توجه دارد .از بهترین سكانسهای تصویری سكانسی در پایان و ورود برادر كوچكتر به خانه اس
كه با نمای دور دوربين
و حركتی چرخشمی تمام اعضای سياه شدهی خانواده را به خوبی و زیر سممرپوشها نشمان میدهد كه برای كسمانی كه فيلم را ندیدهاند تا همين حد كافیس
و پيشنهاد من دیدن
این سماختهی بلند سعيد روستایی كارگردان جوان و خوش آتيهی سممينما در ژانر اجتماعیسم .ژانری كه بارها تكرار شده اما در ساختهی روستایی با رویكردی ملموستر اتفاقی جدیدی رقم میخورد كه جای تماشمما دارد .البته باید گف كه از ل ا سمينمایی و تكنيكی تنها دليل برای سينما رفتن و دیممدن فيلم بر روی پرده قرار گرفتن در یممك جمع اجتماعی اسمم
وگرنه از نماها و تصمماویر دور و بسممته
سممينمایی به ندرت میتوان روی پرده پيدا كرد .در آخر ابد و یك روز فيلمی سراسر اجتماعی و خانوادگی اس نظر آسممي شممناسممی و پيوند زدن مخاط
كه از
با این قشممر از
جامعه خوب عمل میكند و در برابر دیگر آثار اجتماعی سمماخته شممده در ایران حرفهای قلدری برای زدن دارد. روای
از جایی شممروم نمیشممود و در جایی پایان نمییابد
چون وضمعي
اجتماعی حاكم بر فيلم تمام نشمدنیس
و
طعنهی بزرگی به زندگی سمياهی فقر اعتياد و گمگشمتگی قشممری از جامعه میزند كه با نام ابد و یك روز سممعی در نشان دادن تداوم این سياهی دارد سياهیای كه حتی بعد از مردن نيز یك روز دیگر ادامه پيدا خواهد كرد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 219 /
نوري كه خود منشا نيست جان صدرا «ابمد و یك روز» توجيه تراژدی جاری در زندگی مردم كشممور اس م .مردمی كه درچنبرهی فقر اسمميرندواعضممای كشموری كه در اثر بی تدبيری حاكمان و سلطهی بیخردان (بورژواهای سممنتی كه زائدهای در زنجيرهی نظام سممرمایه داری هسمممتند) دچار بيماری مزمن شمممده و به اجبار به مشمممماغممل غير مولممد و واسمممطممهای نظير مغممازه داری دسم م فروشمممی نگهداری حيوانات بيمار و قاچاق روی آوردهاند .مشمكل جامعه بالهتی اسم
كه سی و اندی سال
بر جامعه حكم رانده و تمام تئوریهای ارتجاعی و متروك موجود در نهانخانهی ذهنِ فسمميلهای حاكم را به م ك تجربه زده اس
و نتيجه این پروسهی طوالنی و پایانناپذیرِ
آزمون و خطما جامعهای بيمار و مردمی تهی از هرگونه عقالني
و غرق در منجالب فسممادهای اجتماعی و فاقد
نُرمهای اخالقی اس .
«ابد و یك روز» توجيهگر بیكفایتی حاكمي
اس م .گرچه
كارگردان تالش كرده با نمایشی رئال فالك
موجود مردم
را به تصممویر بكشممد اما نتيجهی آن م كوم كردن مردم
فریاد میزند اعدام دیگر جوابگو نيسمم
اسم .نام فيلم بر گرفته از نوعی مجازات در قانون اس م
مجازاتهای جایگزین بود توجيه بسممته بودن فضمما دیگر
كمه البته قيد یك روز برای تاكيد بر غيرقابل تخفيف و
خيلی نخ نماس .
تعليق بودن این مجازات اسم .ولی مجازاتی با این وصف
مسمممئولي
در قانون مجازات وجود ندارد بلكه فقط بين افراد جامعه
پيشمماپيش مردم جامعه اسمم
و باید به فكر
در
هنرمندی كه خود را نخبه میداند حرك نه توجيه ناتوانی و باله
مصمطلح شمده اس .كارگردان از این مجازات غير مصرح
حاكمي .این افراد كاس
در قانون مجازات به عنوان یك شمممشممير داموكلس روی
باشمد و چه نباشد اینگونه فيلمها توجيهگر حاكمي
گردن همين جامعه اسممتفاده میكند (شمماید بدون قصممد).
هسمممتنمد كمه تنها ظلم را توجيه هنری میكنند .به قول
درهيچ كجای این همه دیالوگ كه مثل ریگ فقط بدبختی
وینستون چرچيل:
را ردیف به ردیف قطار كش میكند كوچكترین اشممارهای
«اقتصاد ضعيف و فقر فقط و فقط دو دليل دارد یا حاكمان
به ناعادالنه بودن مجازات قربانی (شممخص م كوم) چه به
احمقند یا احمقها حاكماند خشممكسممالی و جنگ بهانه
تصممریح و چه به تلميح نمیكند .وقتی ریيس دادگسممتری
اس ».
همين سيستم كه خود دس
در جنایات سال 67دارد
هستند و چه خوشایند ذائقهی ما فاسد
فایل شعر /شمارهی پنجم 221 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 221 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 222 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 223 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 224 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 225 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 226 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 227 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 228 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 229 /
فایل شعر /شمارهی پنجم 231 /
يك توضيح ضممميمهى مجله فایل شممعر بخش تازهایسمم
كه از این
شممماره تقدیم شممما میشممود .اولين شممماره ضممميمه را اختصممماص دادهایم به پاسمممخ به پرسمممشهاى كالجى كه دریچهایسم
برای نورپاشمى بر نقا ج تاریك شعر .هر ماه
جلسممهی پرسممش و پاسممخی داریم پيرامون كالج شممعر و فعالي هایش .علی عبدالرضممایی نيز مشاركتی خالق در آن دارد و به سمممواالت اعضممماى كالج پاسمممخ میدهد .در این شممماره سممعی كردهایم با پيادهسممازی بخشممى از فایلهاى صوتى پاسخها آن دسته از مخاطبان مجله را كه عضو كالج نيسممتند نيز در جریان آخرین پرسممش و پاسممخ كالجى قرار دهيم. جان صدرا و بلور اشرف
فایل شعر /شمارهی پنجم 231 /
مینویسمممند .حاال دیگر مردمِ كوچه و بازار حتا برخى از
حميد محسنى
بسمميجیها و پاسممدارها نيز خالف دیكتاتور فكر میكنند و برخى از کتابهاى شععما سععیاسععیسععت ،بسععیارى از شععرهایتان هم رويکردى سعیاسعى دارند اما اصلن از شعکل مألوف شععرهاى سعیاسى تبعیت نمیکنند .يعنى شعرهاتان همانقدر که درونى راديکال دارند ،بیرونشان نیز آوانگارد است ،شما فکر میکنید آيا اثرى که از فرمى آوانگارد برخوردار اسععت به همین نسععبت بايد درونى آوانگارد نیز داشته باشند؟
سممياس م هایش را برنمیتابند .اینكه برخى شمماعرها لباس وزن قافيه فرم و تكنيك را تنِ مخالفتى همگانى كنند و آنچه را كه مردمِ كوچه و بازار هم میدانند باز به خوردشان بدهند دیگر نه سممياسممی و نه رادیكال اس م ! دلش را اگر دارند خطر كنند .ریسممكى كنند و عليه خرافاتى كه بدل به باور عام شده بنویسند! دریغا كه حتا سگِ ایرج ميرزا به این اپورتونيسممم هماى خایهی مردم مال شمممرف دارد .اگر اپسمميلونى شممجاع
هنرى دارند یك قدم از بقّالِ سممرِ
كوچهشمان پا پيشتر بگذارند و توى باورهاش دس
عبدالرضايى
ببرند!
حكوم ها و دیكتاتورها را خودِ مردم یعنى همين بقّالها توليد میكنند .اگر رادیكالمآبها گداى شممهرت نيسممتند
آوانگاردیسمم و رادیكاليسمم دو روى یك سكهاند؛ از نيما
جلوى باله ِ مردمى بایستند! نویسنده و آرتيستى كه الاقل
برده آبشخورِ
مردم
گرفته تا رویایى همه در صورت شعر دس
درونِ شممعرشممان جز شممعر كالسمميك نيسمم
در واقع
گامى جلوتر از مردم حرك
و گاهى خالفِ خواس
عمل نكند اُپورتونيستى بيش نيس .
آوانگاردهاى ایرانى از دم نئوكالسمميكاند .شمماملو نيز كه وارطانش حسينِ ص راى كربالس
آیدایش مریمِ مقدس
بيشمتر شمعرهاش در آسممان سير كرده و با زندگى و زمين بيگانه اس م .بى آنكه بداند جز آرمانخواهىِ شمميعى تبليغ نمیكند .هرچقدر كه بيرونِ شممعر این سممه شمماعر معروفِ معاصمر رادیكال اسم
درونِ شعرشان بهشدّت م افظهكار
بوده و در حوزههاى درونمتنى اكيدن خطر نمیكند! ادب و ادبيات كار دسمم
شممعر فارسممى داده سممرطانِ تظاهر و
تميزنمایى بيمارىِ اپيدمى شدهى شعر پيشروى فارسیس . شممخص با جسمدِ زبان كشممتى میگيرد افعال و كلماتش را
ليال قربانى خیلیها شعما را ضدِ اخالق میدانند و به نوع رفتارهاى ادبیتان انتقاد دارند .بسعیارى از کسانى که قبلن آثارتان را سعتاي
میکردند ،حاال از منتقدان شعما هستند .آنها
معتقدند شما بسیار لخت مینويسید و اخالقِ روشنفکرى را هم رععايعت نمیکنید ،چه دفاعى از اين انتقادات داريد؟
كجوكوله میكند اما درونِ شمعرش فراتر از سمانتىمانتاليسمِ من طِ مهدى سهيلى نمیرود .این یكى گير میكند در تغزلِ
عبدالرضايى
بندتنبانى و دیگرى نبشِ حماسممهسممرائىِ آرمانخواهانه دفن میشود! چرا شعرِ معاصرِ فارسى حتا یك پيشاناظم حكم ندارد!؟ مگر ناظم حكم پس چرا هراسى نداش
سمياسمیترین شمعرها را ننوشته اگر از گردن به پایين ناظم حكم
نبود!؟ برخالف رویكرد خيلیها رادیكاليسم خر رنگ كنى نيس م .شممقالقمر نيس م
اگر عليه دیكتاتور و دیكتاتورى
هنر فنِّ آندیگری بودن اسم ؛ صمنع لختیسمم .هنرِ نمایاندن اسمم كردن هسمتيم .سمياس
افشاس
نامِ دیگرِ
و ما هنوز در حالِ مخفی
و دیان ِ ما مخفیس
اما هنوز از
رو نمیرویم و نمیدانيم هنر چيزی جز خيان
به مخفیها
نيسممم .دریغما حتما آنها كه مرا خوب می دانند این را
فایل شعر /شمارهی پنجم 232 /
نمیدانند .آنها شممانس نداشممتند خودشممان باشممند س منّ خودشمان را كشممته اسم
دیروز برمیخواس
و از تازه سممر در نمیآورند .البته
و دوری دقيقن امروزین بود .این شاید
مشممكل من اس م
اما من
سممينمایِ ضممربانِ دلِ من اسم
خوب میتوانند از تازه بگویند اما خودشممان را نمیگویند.
عوضی نيستم فقط عوض میشوم .چون زمين مدام میگردد
آنها نمیخواهند كه معمولی بنویسمممم اما توقّع دارند كه
و میرود نمیایسمتد تا آنجا كه بودیم بمانيم! حتا سرم داد
معمولی باشممم مثل خودشممان! شممعار میدهند كه از «طبق
می زننمد باز «پاریس در رنو» می خواهند كه یك دیروزِ
معمول» بمدشمممان میآید اما به طرز فجيعی معمولیاند!
وحشمتناك اس ! من با آن غریبهام چرا بنویسم!؟ چرا حاال
سممط ینگری آدمها را قورت داده اسمم
افشمما نكنم!؟ هنر صممنع
كسممی فكر
را همانطوری كه حاالسمم
نمیكند .شممنيدهاند كه من بهشممتی در برزخام! با اینهمه به
افشماس
نامِ دیگرِ لُختیس
آتش نزدیك میشوند چون گرمشان میكند .اما آنقدر توی
لُختم گاهی لَختی! چون آن ل ظه میخواسمم
چرا بپوشانم!؟ گاهی زیادی
آتش میمانند كه میسوزند و این دادشان را در میآورد! زن
باشمم كه نوشمتم .ولی سياس
و مرد هم ندارد همه اینگونهاند و همين جهانِ مرا تنها
دو ادبيات میخواهند .بيخود نيس
كرده! تا بخواهی از نيچه میدانند رمبو را سممتایش میكنند
گورسممتانی مخفی نيس م .پرفورمنسِ ما اداس م
و دیان ِ ما مخفیس
و هر
كه ادبياتِ ما جایی جز شممعر ما
گاهی مثل ماریای «ابرِ شممملوارپوش» نرم میشممموند اما
اداس
مایاكوفسكی را ایرانی نمیخواهند ایرانی باید مثل خودشان
میكنيم .اگر از این زندان فرار كنيم اگر همه خودمان باشيم
باشممد معمولی! ما همه قبرسممتانی هسممتيم در یك زندگیِ
هنرِ ما تقليدیس
كه آنطور
همه چيز درس
و حتا همين تقليد را هم مخفی
میشود.
مرده! در این گورستان همه كمين كردهایم كه شخصی زنده و یا تازهای بياید او را بُكشمميم چرا!؟ مگر بيمارید!؟ اینجا
معصومه زارع
مرگ مولف را بدون آنكه بدانند میدانند اما آنجا فقط مرگ مولف را میخوانند. من عاشممق ایرانیها هسممتم اما از همهشممان میترسممم .آنها فقط مرا به یادم میآورند و دائم تصممميم میگيرند بدون آن كمه فكر را در آن دخمالم منطقیس
فقط مرگ منطقیس
دهند .چون فقط سمممنّ فقط مخفی منطقیس .
ما به طرز فجيعی معمولی هسممتيم اما جر میدهيم خودمان را كه غيرمعمول بنویسمميم .ما همهمان عملی هسممتيم اما به آنچه فكر میكنيم عمل نمیكنيم چون به سممنّ سممنّ
معتادیم!
من ضدِ رمانِ «هرمافروديت» و رمانِ «ايکسبازى» شما را خواندهام .مجموعه داسععتانِ «بدکارى» و «تختخواب میز کعار من اسععت» را هم اخیرن خوانعده ام .چرا تمام شععخصععیتهاى رمانها و داسععتانهايتان س عاديسععت يا مازوخیسععتاند؟ گاهى فکر میکنم که شععما دنیا را تیمارسععتانى بزرگ میپنداريد ،در اينباره بسععیار فکر کردهام و شنیدن پاسخِ شما برايم جالب است.
ما را در خودمان مخفی كرده و كسممی نمیداند كه
دیروز نيسم .چند سمالی میشد كه دوس
دختر سابقم را
عبدالرضايى
ندیده بودم هفتهی گذشممته دیدمش! گفتم :باز در گودترین آغوشی كه تاكنون داشتم دوباره غرق شوم .خطوج بدنش
از منظر روانشناسى آدمها همه بيمارِ روانى هستند و عالئمِ
حرفهاش و آشممپزیش بهتر شممده بود .اما اینكه دیگر او
این بيمارىها وق
سكس آشكارتر اس .عدهی بزرگى از
نبود من عوض شممده بودم! از این عوضممی خواسممتم به او
مردان عالقه دارند معشموقشان موقعِ عشقبازى از زنهاى
نزدیك شود نشد! خواستم او را بغل كنم نشد! یعنی دیگر
سكس او را
نمیخواسمتم یعنی میخواسمتم و نمیخواستم .خواس
از
دیگر و اندام سكسیشان بگوید اما فقط وق
جندهخانه میخواهند و توقع دارند در بقيهی مواقع مریم
فایل شعر /شمارهی پنجم 233 /
مقدسممى در كنار داشممته باشممند .زنها نيز علیرغم مخالف اوليهشان به مرور به این خواس
به این ترتي
رابطهی ارباب و نوكرِ جنسممى بين واندا و
تن میدهند و رفتهرفته از
سورین شكل میگيرد و داستان را پيش میبرد .البته در قرن
سممكسممى خيالى لذت جنسممى نيز میبرند.
نوزدهم چنين رفتارى در سممكس متداول نبوده و ان رافِ
خالصممه كم یا زیاد ما مدام با سمميطرهى سممادیسممم و
روانى م سموب میشد؛ درحالیكه امروزه امر لذتبرى در
داشممتن رقي
مازوخيسمم بر تخ خواب روبهروایم .از این باب روانِ آدمها براى آنكه مینویسممد یك ناگزیریس م
شناخ ِ
سكس به سمتى رفته كه ف اشى و استفاده از زبان خشون
و هر
باعر میشود دو كامجو زودتر به اوج لذت رسيده و بيشتر
یا به بيان دیگر
از هم لذت ببرند .اسماسن سكس حتا در شكل طبيعى خود
از طریق جریان سمميالِ
كنشمى سمادومازوخيستیس .مثلن بسيارى از مردان جوان
ذهن بدون برخوردارى از «شيزوفرنىِ هنرى» ممكن نيس .
وق
سممكس از اینكه توسممط معشمموق با صممداى بلند با
بینظمى در نشممانهگذارى اختالل در كاربردِ گرامر (ما در
كلماتى نظير نامرد یا بیشرف خوانده شوند لذت میبرند و
زبان ادبى دسمممتور نداریم و از این ل ا ؛ دسمممتور زبان
این لذت وقتى به اوج خود میرسد كه زن نيز توسط طرف
م صممولِ دیكتاتورىِ ذهنىِ فارسممىزبانان)
مقابل جنده و جاكش خطاب شود .از ل ا عملى نيز قبولِ
فالشبكها و فالشفورواردهاىِ پیدرپىِ زمانى در داستان
سممكس توسممط زن جداى از حسِ لذتخواهى چيزى جز
اینها همه بيانگرِ روانِ شميزوفرنيك نویسمندهسم .اساسن
قبول شكنجه نيس .
نویسمندهى بزرگى روانشناسى تجربیس به ن وی روانیسمم .مثلن روای
ناميدهایسمم
نوشتنِ خالق رویكردى سادیستیس
و نویسندهاى وجود
ندارد كه الاقل به فكرهاىِ آندیگرى تجاوز نكند! بسمميارى
ايوب مرداني
از شمماعران و نویسممندگانِ دردمند مازوخيس م اند .آنها با بهكارگيرىِ انوام و اقسممامِ تكنيكهاى جانشممينى مدام در جسممم وجوىِ دردنمد و اینگونه خود را آزار میدهند. مازوخيسمممم به خودآزاری یا آزارخواهیِ جنسمممی اطالق میشممود و از نام «لئوپولد فون زاخر مازوخ» نویسممندهی اتریشی گرفته شده كه «ساشه مازوخ» هم صداش میزنند. دقيقن نمیدانم كدام داسممتانهاى مازوخ به فارسممى ترجمه شممده و از آنجایى كه بسمميار تنانه مینویسممد بعيد میدانم مترجمهاى فارسممیزبان سممراغش بروند .شممخصممي های داسممتانهاى مازوخ اغل كنند و در نهای
از اینكه زنها با آنها بدرفتاری
آيا در آثارتان با مسالهی روانشناختیِ «آنیما يا آنیموس» برخورد کردهايد؟ يا از قصد اين موضوع رو جای داديد؟ (در اين موضععوع اگر در حالت کلیتر نیز حرف بزنید ممنون میشعوم) و سوال بعدی اين است که ،در بعضی از آثار شععما که اين روزها خواندم ،مسععالهی همنشععینیِ زبان با حکمت و شعععور برای من ملموس و لذتبخ بود .اين اتفاق در شععر چطور شکل میگیرد و چطور به اين مرحله از شعر بايد رسید؟
بر زندگیشمان چيره شموند لذتِ جنسی
میبرند .مثلن «ونوس خزپوش» نام اثرى از مازوخ اسمم
عبدالرضايي
كه در آن پسر دانشجویى به نام «سِوِرین» كه هم خوشتيو هم زنمدگی خوبى دارد با دخترِ
معمولن در نگارش شمممعرم زن هسمممتم یعنی زنِ درونم
اشرافزادهاى به نام «واندا» آشنا میشود .سورین كه پيشتر
(آنيمایم) كارگردانِ بالمنازمِ متن اسمم .به بيان دیگر در
در خود تمایل به بردگی و خودآزارى را كشممف كرده بود
ل ظهیِ نگارش شمممعر حسمممي
من نقش فعالتری ایفا
درمییابد كه با این زن میتواند به آرزوهای جنسمممیش
میكند .بعد از نوشمتن شمعر وقتی دوباره سرا آن میروم
و خوش قيمافمه سممم
برسد.
این بار»آنيموس» من كارگردان مطلق اسممم
یعنی مرد
فایل شعر /شمارهی پنجم 234 /
درونم وارد پروسمهی ادی ِ شعر میشود .بنابراین میتوانم
بهجایی رسانده كه میتوانم بهوسيلهی آن بينِ تفكرِ شعری
دارند و تشممخيص این
و تفكر فلسممفی تفاوت بگذارم .یعنی قدرتِ تشممخيص
از طریق آنيما و آنيموسممم صممورت میگيرد .به
ها
بگویم كه كلمات برای من جنسممي جنسممي
آنچه كه باید در اثری مثل «دیلِ گو» یا «آنارشمميسمم
عقيدهی فروید و خيلی از روانشممناسممان دو نوم انطباق
واقعیترند» و یا یك مجموعه شعر طرح شود را دارم .مثلن
وجود دارد كه با بخشممی از این ایده موافق هسممتم .اینكه
برجام) ابتدا قصد
شمما با نوعی اینهمانی طرف هستيد و به دليل نقشپذیریِ آنيما و آنيموس درون من اس
در شمعری كه اخيرن نوشمتهام (شمكس داشممتم مقالهای درباره شممكسمم
قطعنامهی ایران (برجام)
كه شما در اشعار داستانها
بنویسممم (كه البته قبلن نوشممته و خيلی مسممائل را پيشبينی
و دیگر كارهایم میبينيد كه همه نوم نقشممی را پذیرفتهام.
كرده بودم) .همهی آن چيزهایی را كه میخواسممتم با یك
همه نوم نقشممی قرار بگيرم و البته
زبان روتين در مقاله بگویم ناخودآگاه بدل به شممعر شممد و
رُلِ اصمملی در این نقشپذیریها را همين آنيما و آنيموس
بازیهای زبانی آن را پيش برد .در همين شمممعر بود كه
دارند.
ناگهان «سمردار سليمانی» را خود ارتش آمریكا دیدم و طیِ
یعنی میتوانم در قال
نویسمشِ آن به این كشمف و شمهود رسميدم .البته مشخص اسم
ايوب مرداني
كه دس ها همه در یك كاسه اس
چون اینها پولِ
ایران را برمیدارند و در سمموریه و لبنان خرج میكنند .از در اين چند اثری که اخیرن از شععما خواندم ،بحثِ همنشععینیِ زمان با حکمت و شعععور برای من ملموس و لذت بخ
بود ،شععما رفتاری شعععوری با متن داريد و
تفکر در اغلب متون شما حرف اول را می زند ،اين اتفاق برای شما چگونه میافتد؟
طرف دیگر كشورهای عربی ترسيده و تسلي ات خریداری میكنند تا امني
خود را باال ببرند و دليل این موضمموم هم
آن اسم
كه سردار سليمانی با غرب و كاپيتاليسم همكار و
همدس م
اس م .تا با ایجاد ناامنی كشممورهای عربی را به
خرید تسملي ات از غرب و كاپيتاليسم سوق دهد و در این شعر بیآنكه بخواهم و بدان فكر كرده باشم به این موضوم رسيدم.
عبدالرضايي
برای مثال« :شعبان بیمخ» در این شعر فردی مقيد اس به این رذال
كه
رسيده و دخترهای ایرانی را میخرد و با هزار
باید بگویم :بعد از طی كردن یك پروسممه وقتی به قدرت
نيرنگ به دُبی و دیگر كشورها صادر میكند .با این تفكر كه
زبان اشممراف پيدا میكنی به شممعر نزدیكتر میشمموی .من
فسممادِ این كشممورها باال رفته و امام زمان ظهور كند و این
اعتياد فجيعی به شممعر دارم حقيقتن اگر هفتهای یك ش معر
همان تفكر حجتيه اسمم
كه زمين را تكهای از سممياهی
خالق نخوانم حالم بد میشمممود .مهمترین چيزی كه مرا
میپندارند و میكوشمممند آنقدر بر پليدی آن بیافزایند تا
ارضمماء میكند برخورد ناگهانی و خوانش یك شممعر خوب
دوم سؤالتان
اس
منفجر شده و به نور و بهش
برسند .قسم
و مجموعهی این تجربهها و لذتها آدمی را به دانش
هم این بود كه چگونه میتوان به این مرحله رسممميد با
و اشممراف میرسمماند .البته مثل خيلیها ادعای دانشمممندی
مطالعه شناخ
هرچه شاعر بينشاش
ندارم چون وقتی كار میكنی هميشه حس دانشجویی داری
باالتر برود ناگزیر به مطالعه بيشممتر اس م .چون توقع از او
كه هرچه در آن عميق شوی
مدام خودش را بسط دهد این
و این حس آنقدر قوی اس
بيشمتر متوجه میشموی نمیدانی و نيازمند كشف هستی .با اینهمه مجموعه مطالعات و تجربيات ادبی و زیسممتی مرا
و تجربه مسلم اس
باالتر میرود و مجبور اس همان چيزی اس
كه در ایران مد نيس .
فایل شعر /شمارهی پنجم 235 /
بسياری از شاعران انگليسی همين روند را داشته و در حال
عبدالرضايي
مطالعهی مداوم هسمممتند منتها در حيطهی تخصمممصم میِ خودشمان برایِ مثل :اگر شمعرشمان در زمينهی موضوعاتِ
سوالِ خيلی جالبی پرسيدید این یك معضل اس ؛ خيلیها
فقط در حيطهی عالقه و
میخورند .هنوز خيلیها فكر
علمی جغرافيایی یا فلسممفیس م
با ناميدهیِ شممعرِ آزاد فری
گرایش خودشان مطالعه دارند.
میكنند بينِ شمعرِ آزاد و شمعرِ سپيد تفاوتی وجود دارد به
بهنظرم شممماعرانِ ایرانی چندبعدیترند اگرچه اقيانوسمممی
این خاطر كه قبلن به شمعرِ نيمایی شمعرِ آزاد گفته میشد.
هسمتند با عمقِ یك ميلیمتر اما شمماعرِ انگليسممی عينِ «چاه
شممعرِ آزاد نامِ اولِ شممعرِ نيمایی بود بهطور مثال میگویند
كه ته ندارد .بهطوریكه وقتی كسممی اشممعار
شممعرِ نيماییِ آزاد چنين چيزی در ادبيات وجود ندارد .حتا
«سمميلویا پالت» را میخواند هرچه مقاله دربارهی «سمميلویا
زمانی كه شعر آزادتر شد یعنی بعد از تالشِ شاملو به شعرِ
را خوانده اس .اما اگر از همين
آزادِ شمماملویی تغييرِ نام داد .بعد هم وقتی كه شمماملو بر
آمریكا» و یا دربارهی شاعر لهستانی
اسماسِ سن ِ فرانسه دربارهیِ شعرِ سپيد شنيد و از این نام
«شمميمبورسممكا» و یا «ناظم حكم » سمموال شممود چيزی
اسمتفاده كرد به شمعرِ سپيد بدل شد اما بهصورت كلی در
نمیداند .در حالیكه شماعر ایرانی ادعا میكند هایكو شعر
جهان شممعرِ سممپيد و آزاد یك نُرم و یك فضمما هسممتند .اما
كالسمميك و همه را میداند اما در اصممل شممناختی عميق از
دربارهی شمعرِ آزاد دسمتهبندیهایی وجود دارد مانند :شعرِ
این مقوالت ندارد .ما یك گنجينهی بزرگ در ادبيات ایران
آزادِ منثور و ...كه همهی اینها قاعدهمند هسممتند .اگر این
داریم و آن ادبيات كالسمميك ماسم .برایِ مثال :ب رهایی
قاعدهها وجود نداشته باشد ص ب های شاعر با یك دیوانه
را كه در زمينهی طریقهی «نقش بندیان« یا تفكر «مالمتيه»
تفاوتی ندارد .به طورِ مثال شما سری به تيمارستانها بزنيد
داریم .یك شمماعر انگليسممی نمیداند چون فارسممی نمی
خيلی وقم ها دیالوگ های دیوانه ها را یادداشممم
كنيد
خواند اما شممماعر ایرانی میتواند اینها را بخواند و الهام
خواهيد دید كه به سمطرهایِ درخشمانی اشاره میكنند .چرا
بگيرد .اما بهراسممتی چند شمماعر معاصممر داریم كه «نثر قائم
این سطرهایِ درخشان شعر نيستند؟ به خاطرِ اینكه از هيچ
مقام» مشممخصممههای «نثر دوره قاجار» یا كتاب «ابول سممن
ساختاری تبعي
نمیكنند .ایرادِ غزل رباعی دو بيتی شعرِ
نجفی» دربارهی فرهنگ اصطالحات عامه را خوانده باشد؟
موزون و حتا شعرِنيمایی این اس
ویل» اسمم
پالت» یا «تد هيوز» هس شاعر دربارهی «نثر بي
این وحشممتناك اسمم
كه شمماعران ما دنبال ترجمههای
وزن را در آن رعای
كه در هنگامِ نوشتن باید
كرد .یعنی اگر قصد داشته باشيد غزل
مهملاند یعنی معمولن از چيزهایی الهام میگيرند كه درك
بنویسميد باید وزن را در آن رعای
عميقی از آنها ندارند و این فاجعهس .
ما ب ر میكنيم شممما وقتی كه میخواهيد بنویسمميد هيچ چيز را رعای
عباس رجبي
كنيد .اما در شعری كه
نمیكنيد .میتوانيد در نسممخهی اول شمملخته
بنویسيد و تنها در نسخهی دوم و هنگامِ بازنویسیس
كه
به عنوان یك مخاط ِ خالق واردِ كار میشموید .به شخصه نمیكنم .معمولن
تفاوتِ بین شعععر آزاد و نیمايی و سععپید در چیسععت؟ و
هنگامِ نویسممش شممعر هيچچيز را رعای
اينکه آيا اين قواعد و قوانینی که شععما در کالج شعععر
فیالبداهه مینویسممم .گاهی هم در حالِ قدم زدن و بهطورِ
تدريس میکنید دست و پاگیر نیستند؟
ناگهانی میگویم و با موبایلم ضممبط میكنم .بعد هم آنچه ضمبط شمده رویِ صمف ه میآید و همزمان ادی
میشود.
بعد از 3یا 4روز دوباره به سممراغش میروم و باز ادیتش
فایل شعر /شمارهی پنجم 236 /
میكنم .بعضی از شعرهایِ من فيسبوكی و اینترنتی هستند و
مثلِ همان برخوردی كه با فلسفهی یونان دارند .االن بهطورِ
هرگز آنها را در كتابم وارد نمیكنم .اما آن شممعری كه در
همزمانی كسمی روی فلسمفهی یونان حساب نمیكند .اگر
كتابم وارد میشمود حتمن چندبار نوشته شده و آنجاس
بخواهند به دو هزار سمالِ پيش بپردازند از فلسفه افالطون
كه ما قاعدهها را اجرا میكنيم و به همين دليل اس
به شما
میگویند .شمعرِ فارسمی نيز اینچنين اس .برای مثال :اگر
میگویم تنها اگر منتقدِ خود باشميد و این قوانين و استتيك
از مولوی میگویند به عنوانِ شمماعرِ معاصممر از او ص م ب
را بشممناسمميد میتوانيد به شممعری سمماخ مند و حرفهای
نمیشممود؛ مولوی در آمریكا یك ميليون تيراژ دارد اما به
برسمميد .اسمماسممن هيچ چيزِ بیقاعدهای وجود ندارد؛ وگرنه
خاطرِ شمعرش نيسم .مولوی در آمریكا شبيهِ «سایبابا» یا
اینهمه دانشممگاه برای ت صمميلِ علومِ مختلف تاسمميس
«اُشممو» در ایران اسم
كه آثارشممان تعدادِ زیادی تيراژ دارد.
نمیشمد .حتا نقاشمیِ سممورئال هم قاعدهمند اسم .آیا یك
روایات صمموفيانه شممعرِ مولویسمم
نقاشِ آماتور میتواند اثری كوبيسممتی خلق كند؟ وقتی یك
ارزشممند اس .اصلن مولوی را شاعر نمیدانند بلكه مانند
مخاط ِ حرفهای آثارِ پيكاسمو را میبيند متوجه میشود كه
یك سمموفی به مطالعه اندرزهاش میپردازند .مولوی برای
او برایِ رسمميدن به این آثارِ ارزشمممند تالش زیادی كرده
مردمِ آمریكما عمارفی سممم
كه به آن ها درسِ زندگی یا
اسمم .یك آماتور نمیتواند بگوید چون هنر عرصممهی
خوشباشممی میدهد .در اصممل به عنوانِ شممعر با آثارش
هرطور كه دلش بخواهد میتواند قلم بزند و به
برخورد نمیكنند یعنی نمیتوان از ميانِ شمماعرانِ حرفهایِ
شاهكار برسد؛ او باید اول به دانشی هنری و مهارتی رسيده
آمریكایی شمماعری را دید كه از مولوی به عنوانِ یك شمماعر
بداند كه خطوطش روی صممف ه
كند و معمولن دوری میكنند .شماعرانِ آوانگارد و
آزادیس
باشممد .الاقل ناگزیر اسم
صم ب
كه برای مردمِ غرب
(بوم) باید كاراكتر داشممته باشممند .در شممعر نيز ما با چنين
شمماعرانِ مدرنِ آمریكایی یا انگليسممی اصمملن مولوی را
نگاهی روبهرو هسممتيم .اما قواعدی كه در شممعرِ كالسمميك
نمیخواننممد و خيلی راحم
از كنممارش میگممذرنممد .در
وجود دارد و از نقطهی اولِ شمعر آغاز میشوند (بسطی كه
صمورتیكه مولوی در دیوانِ شمس (غزلياتش) بزرگترین
وجود دارد) در شممعرِ سممپيد وجود ندارد .من در وزنهای
كه در شممعر
كار میكنم اما در نهای
دوری خيلی راح
شممما دو بي
شماعرِ ایرانیسم .اما ب ر اصمملی این اسم
موزون قواعدی وجود دارد كه این قواعد بسميار دس
و پا
از شمعر را بداهه مینویسيد و برایِ بقيهی شعر باید قافيه را
گيرند .در صمورتیكه در شعرِ سپيد موقعِ نوشتن هيچ چيز
در نظر بگيرید و حسماب شده و جدولِ ضربی كار كنيد .نه
رعای
كه باید این قواعد
اینكه اینگونه شممعرها مطلقن شممعر نيسممتند هرگز چنين
را رعای
حرفی نمیزنم .با اینهمه اینگونه شعرها خيلی دس
و پا
گير هسممتند و دل ای دل ایِ وزن و زنگِ قافيه اسمم
كه
خواننده را فری
نمیشمود و در اجرایِ بعدیس
كنيم .اما وقتیكه این قواعد را یاد میگيرید واردِ
ناخودآگاهِ شما میشود و ناخوآگاه اینها را رعای برای مثال :وقتی به سي
میكنيد.
براقی خيره میشوید یاد گرفتهاید
میدهد .اما اگر وزن را از شمعر كالسمميك
ننویسمميد؛ «سممي ِ درخشممان» یا وقتیكه دخترِ زیبایی را
بگيرید و بهترین غزلها را ترجمه كنيد هيچی از آن باقی
میبينيد؛ نگویيد «دخترِ زیبا» باید آن زیبایی را در شمممعر
نمیماند چون سمماختارِ ابتدایی دیگر وجود ندارد .بسممياری
نشمممان داد .در واقع ذهنِ شمممما راهی را پيدا میكند كه
از غزل همایِ حماف
این گونه هسمممتند .خيلی ها به درو
میگویند كه فالن شمماعرِ فرنگی متأثر از حاف اسم
و این
اسممتعاری بنویسمميد؛ هر متنِ هنری یك اسممتعارهسمم .هر شمعری در كُل یك استعارهس
و منشِ استتيكیِ خودش را اسمم
كه اسممتتيك و
خمودخركنی و درو ِ م ض اسمممم .در دنيممای امروز
به نمایش در میآورد و از این باب
بهخصموص در دانشگاههای خاورميانهشناسی شعر ایران را
زیباییشممناسممی در هر اثر هنری مدِ نظر اس م
بيشمتر به عنوانِ كشوری باستانی مورد مطالعه قرار میدهند.
ناخودآگاهِ شممما میشممود و اگر به طورِ حرفهای كار كنيد به
و این واردِ
فایل شعر /شمارهی پنجم 237 /
مرور در همان نسممخهی اول شممعری مینویسمميد و دیگر احتياجی به ادی
ندارد.
حرفهايتان است که ممکن است در برگیرندهی بسیاری از شعرها باشد .در اين مورد بیشتر توضیح میدهید.
يوسف
عبدالرضايي
در يکی از سععخنرانیهای کالج ،شععما از بايگانی ذهن
به نظر من هر چيز تازه هرآنچه كه ایجاد لذت و اسممتتيك
حرف زديد و اشععاره کرديد که هنگام نوشععتن شعععر از
هنری كند؛ باید تخيلی خودویژه داشمته باشمد و آن صدای
بايگانی ذهن خودتان اسععتفاده میکنید .آيا منظورتان از
مَگو را اجرا كرده و با زبان به مثابه ابزار برخورد نكرده
بايگانی ذهن همان ناخودآگاه است يا به صورت آگاهانه
باشد و شعوری به جهان اضافه و خالقيتی را در متن موُكد
اتفاق میافتد؟
كرده باشممد؛ و از كنار زبان رد شممده و از سمماختاری بدیع استفاده كرده باشد و فرم استراكچر در آن شكل عينی داشته باشد شعر اس .یا رویِ فرم زبانیِ (ب ثی كه زبانشناسانی
عبدالرضايي
چون «یاكوبسون و دوسوسور» در مورد سيستم همنشينی و
مرزی بين این دو (آگاهانه و ناخودآگاه) وجود ندارد؛ اگر شما دیدگاهی حرفهای داشته باشيد تمام زندگیتان بدل به نوشمتن میشود؛ دستگاهِ ذهن به مسيری هدای
میشود كه
وقتی اولين سممطرتان را مینویسمميد همان از سممطر دوم دعوت میكند كه وارد صمف ه شود .در نتيجه نمیشود بين ناخودآگاه و خودآگاه مرزی قائل شممد؛ مرزی وجود ندارد وقتی تجربهی شممما به مرورِ زمان بيشتر میشممود به این مرحله میرسمميد .هنگامی كه چيزی را كشممف میكنيد آن چيز بهطور خودكار در ذهنتان بایگانی می شممود و ممكن اسم
حتا به آن فكر هم نكنيد .اما در حين نوشممتن چيزی
كه قبلن بایگانی كردهاید ناگهان بر صف ه ظاهر میشود كه میتوان گف :بهطور ناخودآگاه اتفاق افتاده اما چون قبلن این كشممف را به ذهن خود ت ویل داده بودید ناخودآگاه م سوب نمیشود.
ريحانه فارابي شععما از طرفی ،خیلی از شعععرهای امروزی را شعععر نمیدانید و از طرف ديگر ،تعريفی از شعععر بزرگ در
جانشمينی دارند) شمعرشمان اسماسمی كار شده باشد؛ یعنی اسممتعاره در آن طوری اجرا شممده باشممد كه دقيقن خصممل جانشممينی داشممته و یا از مجاز طوری كار كشمميده شممود كه خصل
همنشينیاش در متن احيا شده باشد .ما با زیبایی و
شمعر طرفيم در واقع در یك شعر خاص بازیِ زبانی یعنی پُر كردنِ پتانسمميلِ خالیِ كلمات یعنی از جایِ دیگرِ كلمه اسمممتفاده كردن از كنار زبان رد شمممدن كه احيای همان پتانسيل بوده و بسيار مهم اس . با این تعاریف شممعرِ خوب زیاد نيسمم
و بسممياری از
شعرهایی كه امروزه نوشته میشوند معمولن در زبان اتفاق نمیافتند .حتا ممكن اسمم
شممعرهای خوبی در حيطهی
تخيل باشند اما زبان در آنها نقشِ وسيله را ایفا كند. در شمعرِ سپيد «ل ن» جایگزین وزن شده و ایجادِ هارمونی میكند؛ توليدِ ل نِ تازه در شمعر بسيار مهم اس
كه ما در
شممعرهای امروزی ردی از آن نمیبينيم؛ شممعرها معمولن تقليدی و مصممرفی شممدهاند .وقتی دو شممعر را میخوانيد ممكن اسم
از ل ا مضممونی هيچ ربطی نداشمته باشند
ولی تكنيكها و ل نهایشمان شمما را یاد شعری دیگر كه قبلن نوشممته شممده اسمم
میاندازد .بسممياری از شمماعران
امروزی كارشمان مستطيل كردن یك مثلر اس
یعنی یك
فایل شعر /شمارهی پنجم 238 /
تصمممویری كه وجود داشمممته را برمیدارند و از روی آن
به شممعر تفكراتِ خود را توضمميح بدهند .برای مثال :برخی
تصاویر دیگری میسازند و این تصاویر را مونتاژ و كنار هم
از فيلسموفان در مورد شمعرهای «هولدرلين» نوشمتهاند و از
چيده مثلن به شممعر میرسممند؛ چنين شممعری برای من
تفكرات شاعرانهاش تأثير گرفتهاند.
جمذابيتی ندارد و وقتی آن را می خوانم برایم تكراری و
اما در نقد سهم سيستم آپولونی بيشتر از سيستم دیونيزوسی
ماللآور اس .
اسمم .نقدِ كالسمميك صممددرصممد آپولونی اسمم .بعد از پس مدرنيسم به ویژه در این دوره حداقل ده درصد از نقد به عنوان یك متن ادبی از منشِ دیونيزوسممی تبعي
كاروان حسيني
میكند
كه منتقد میتواند از آن بهره بگيرد از نثر كار بكشد و شعرِ امروز در هفتمین نقدم احسععاس کردم که مدام در حال تکرار مباحثی مثل «ساختارگرايی و نشانهشناسی» هستم. البته با «پساساختارگرايی» میتوان در نقدِ هر شعری تازه بود ،سععوالم اين اسععت که چگونه میتوان در ژانر نقد خالق بود؟
نقد شمامل ورودیه بدنه و پایانبندی اسم .منتقد هوشمند و خالق برای سمماختمان نقدش میتواند از انوام و اقسممام فرم اسمتفاده كند .برای مثال :در متنش داالنی بسازد و وارد
اینجور حاشميهنویسیس
قوهی آپولونی و قوهی دیونيزوسممی .قوهی آپولونی با تعقل و منطق سروكار دارد اما قوهی دیونيزوسی با شور بدوی و عصيان در ارتباج اس .شعر متنی اس
قوه دیونيزوسی در آن باالتر اس نيز در شمعر حائز اهمي
شمود .یا اینكه در نقدش حاشيهنویسی كند حاشيه
را وارد متن كنمد كتمابِ «شمممينما» نمونهی خوبی برای
متن نقد را یك متن ادبی و خالق میدانم .ما دو قوه داریم:
اسم
كه سهمِ
البته سهم قوهی آپولونی بدونِ تعقل م ال اس
به
شمعرِ بزرگی برسيم .البته تفكرِ شاعرانه با دیگر فكرها فرق دارد؛ چرا كه ما در تفكر شممماعرانه با نوعی «تفكر ژنی» روبهرو هسمتيم .به همين خاطر اغل ِ مواقع فلسفه از شعر پيشمنهاد میگيرد و كمتر سرا ِ داستان و رمان میرود .كمتر پيش آمده كسممی مثل «برگسممون» با توجه به متن یك رمان ایمده اش را توضممميح دهد .او وقتی ب رِ زمان را پيش میكشمد سرا «مارسل پروس » میرود و توضيح میدهد كه پروس م
تأكيدِ من هنگام نقد نوشتن ایجاد چارچوبی برای آن اس .
روای
عبدالرضايي
حسي
مورد نقد را به سم های دیگر برده و ایجاد فرم كند.
چگونه زمان را در رمان خودش بسممط داده و
عبور یك روسممپی از عرض خيابان را كه در سممی صممف ه نوشممته شممده بررسممی میكند و زمان را در آن مورد ت ليل قرار میدهد .درحالیكه این روالِ فالسمفهس
كه با توجه
كه فرهنگ و رفتار شاعر ایرانی
در آن نقد شده اس .در واقع كتاب شينما را یك بار از رو باید خواند دفعهی بعد عكسهای آن را كه دارای چيدمانی حسمماب شممده اس م پانوش
س مرِ هم دید و مرتبهی بعد
پش م
را خواند .هر كدام از اینها متنی جداگانه اس
كه
اگر با هم خوانده شوند درك نمیشوند. نقد میتواند از چنين فرمهایی بهره ببرد .در یك كتابِ نقد كه شمامل مجموعهای از نقدهای نوشته شده بر اثری هنری باشد منتقد بسته به خالقي
خود میتواند با فرمِ نقد بازی
كند .من به شمدت معتقد به فرمِ نقد هستم كه متاسفانه در فضای ادبياتِ فارسی هنوز جا نيفتاده اس .در «كالج شعر» هم منتقدانی كه آموزش دیدهاند و نقد مینویسممند از فرم مدرنی اسمممتفاده میكنند اما هنوز با فرم نقدشمممان بازی نمیكنند .البته به این دليل اس م
كه نقدها در فرصممتی یك
ساعته نوشته میشوند اما همين نقدها در مقایسه با نقدهای روزنامهای حرفهایتر هستند. نقد یك شمعر بسميار سمخ تر از نقد یك كتاب اس .در نقد كتاب میتوان چند سممطر از هر شممعر را انتخاب كرد و در موردش صم ب
كرد اما نقد شعر نياز به تمركز و تفكر
فایل شعر /شمارهی پنجم 239 /
و
كند و در حاشمميه بگذارد و جایِ آن عوامل قبلی عناصممر
بيشممتر دارد چرا كه منتقد فقط با یك شممعر مواجه اسم
مثل یك غواص باید درون آن شمميرجه بزند .نقد یك شممعر
تازهای را به متن دعوت كند .میخواهم بگویم وجه مميزهی
سممخ ترین نوم نقد اسمم
به ویژه در برخورد با شممعر
اصملیِ انوام سبكهایِ شعری در تفاوت عناصر موجود در
شاعران آماتور؛ كه معلوم نيس
چه مینویسند نياز به تفكر
ص نه و حاشيه آنهاس .
بيشمممتری برای نقد داریم .منتقدی كه از پسِ نقد شمممعر
معمولن یك شعر تازه تمامِ عناصر و مؤلفههای اخراجی از
برمیآید یك كتاب را به راحتی میتواند نقد كند.
متنهای قبلی را دوباره بعد از بازسازی و تعویض نقش به
از نكتههای دیگر در مورد خالق بودن در نقد نوشمممتن «بازی زبانی» اسم در نقد باید رعای
البته بستر آپولونی تعقلی و اثباتی متن شود.
دیگری میرسممد .شمماعرِ
بازی میگيرد و به فرم و دریاف
این نوم شممعرها به هيچ سممبكی كه روی مؤلفهی خاصممی تأكيد میكند وفادار نيسم
و بيشمتر در حدفاصل سبكها
از نكات مهمِ دیگری كه میتوان در نوشممتن نقد از آن نام
مینویسمد .یعنی دقيقن در همان جایی كه شاعر اعتقادی به
برد قضماوت نكردن اس .در ایران معمولن در برخورد با
اعتقاد ندارد و این نگره ما را به چندمعنایی و چندبعدی
یا
میرسماند .حاال اساسن فكر میكنم شعر فارسی راهی جز
و اینگونه پروندهی شاعر را میبندند.
از رشممد
بسمياری از شمعرها گفته میشمود این شعر بیخود اس اصملن شمعر نيسم
این نوم برخورد درسم نيسم
نيس .باید گف
تأكيد بر تمامِ عناص مرِ شممعری ندارد و بهتر اس م
كه شعر ایدهمند
سممرطانی در مقولهای واحد خودداری كند .برایِ مثال :در
چرا كه برای نوشممتنِ نقد نياز به ایده داریم ایدهای
دههی 71تأكيدِ زیادی بر زبان داشمممتيم .امروزه عالوه بر
كه از خودِ آن متن میگيریم.
تأكيد كردن بر زبان روی تخيل هم تأكيد دارم و اینجا
منتقد با توجه به دسممتگاههای نقدی كه یاد گرفته اسمم
تخيل با خيال تفاوت دارد .خيال در یك یا دو سممطر به
انتخاب میكند كه چگونه نقد بنویسمد و این انتخاب بسيار
مثابهی یك تصممویر اتفاق میافتد .اما تخيل در كلِ شممعر مسمتتر اسم
تيزهوشانه باید صورت پذیرد.
و مانند یك تصمویرِ كلی پلن یا داستان سيرِ
موضموعی دارد و در هر شمعر مهمی حضور دارد من اسم این پلن اصلی را تخيل میگذارم.
كاميار حسيني
یكی دیگر از ویژگیهایِ شممعرِ خوب و موفق وجودِ منطقِ شعرِ خالق و آوانگارد چه ويژگیهايی دارد و اساسن از نظر شعما يک شععر تازه چه خصعیصعههايی بايد داشته باشد؟
قطعي » به ویژه در پایانبندی به چشممم میخورد .برخالفِ شعرِ دورههای قبل كه شاعر به شكل و صورتهای مختلف حضور خود را در شعر مخفی و انكار میكرد و هر تصنعی را به الهام شمماعرانه خدا و آسمممان ربط میداد یك شمماعرِ
عبدالرضايي
آوانگارد به شميوههای گوناگون مثل یادآوری حضورِ خود
من در مصمماحبههای مختلف در اینباره مفصممل توضمميح دادهام .كه حال بهطور خالصممه به برخی از آنها اشمماره میكنم: یك شمعر خالق از نظر من شمعریسم
«معناباختگی» در آن اس .اصولن در هر شعر موفقی «عدم
كه توانسمته باشد
عناصمر تعریف شمده و كليشمهای را از ص نهی متن بيرون
تغيير دادنِ خطِ سمميرِ شممعر و بيان چگونگی اجرای شممعر (یعنی خودِ شمماعر به مخاط
میگوید كه به چه شمميوهای
در حالِ نوشتنِ این شعر اس .كه این نوم فاصلهگذاری از نمایشنامههای برش حضور دارد.
وارد شعر و رمان شده اس ) در شعر
فایل شعر /شمارهی پنجم 241 /
معمولن هر شمعرِ خوبی چندگانه و چندتأویلیس .هميشه
كاملِ یك شممعرِ بیمفهوم یا كم مفهوم به ميزان اطالعات
چند شمعر چند شاعر چند فكر چند موضوم چند متن و
وی از شمعر بسمتگی دارد .بنابراین مسلم
تجربه و شمناخ
چند نوم شنيدن در یك شعر وجود دارد .خالصه آنكه این
اسم
شعرها با هماند و فیالواقع تنها هستند .در یك شعرِ خوب
خواهد رسيد.
باید چند شممعر نهفته باشممد تا ما به چندمعنایی برسمميم .در
زممانی كمه از معنماگریزی صممم ب
چنين آثاری شعرِ اول میتواند به صورت كالسيك خوانده
بیمعنایی ندارد و یك شمماعرِ آوانگارد باید بداند یكی از
شمود شمعرِ دوم با توجه به اقتدار زبان و زمانِ حالی كه در
داستان و متن بيان جزئيات
آن نوشمته شده اس
خوانده میشود و شعرِ آخر در حالی
كه شممعر اول اسمم
با طرح «معنا گریزی» سممعی میكند
خوانندهی كالسميك را گيج كند .اینجاسم در مخاط
كه شعر تازه
كه كسمی با اطالعات بيشتر به درك باالتری از شعر
مؤلفهها و شمناسههای شناخ
می كنيم ارتباطی به
و سمير تداوم موضوعی در آن اس .ما در داستان شكس روای
نداریم ولی یكی از تكنيكهای شمعری شمكس
تعليق روای
و
اس م .به دليل خصممل ِ همنشممينی مجاز ما
ایجاد مقاوم
میكند .چون هركس در مقابلِ
مجاز را بيشتر در نثر جس وجو میكنيم و استعاره به دليل
یك چيزِ تازه اول مقاوم
میكند و سمممپس با تمركز و
كاركردِ چندواژگانی و عملكردی كه در سمميسممتم جانشممينی
چندباره خوانی به درك خالق آن میرسممد (چيزی كه در
زبان دارد بيشممتر در شممعر وجود دارد .در حالیكه شممعرِ
فودی» با خوانش اول فهميده میشود و خود
خالق به دليل در هم شممكسممتن مرز نثر و شممعر و دژانره
ماندگاریِ شعرِ
كردن متن هم به مجاز و هم اسمممتعاره كاركردِ ویژهای
شمعر «فس
را تمام میكند وجود ندارد) و همين سمب
میدهد .البته منظورِ من از استعاره استعارههای كهنه نيس
خالق میشود. نكتهی دیگر آنكه متن مؤخر هميشممه رابطهای با متن قبلی
چون به نظرم هر شعری ناگزیر اس
دارد .به بيان دیگر تا یك شممعر پاك نشممود شممعر دیگری
كه تازه نباشمد شمعر نيسم .به همين دليل به دژانره كردن
نوشمته نخواهد شمد .برای همين شمعرهای بزرگِ كالسيك
معتقدم و دژانره كردن فقط در عرصمهی فرم شكلِ ظاهری
هرگز اهمي
خود را از دس م
نخواهند داد .بلكه با اعمال
كه تازه باشد و شعری
و ژانر اتفاق نمیافتد.
خوانش و تعبير تازه نقش عوض میكنند و از حوزههای
از دیگر ویژگیهایِ شمعر خالق «زیباییشناسی» اس .از
تازهای اعتبار میگيرند و این مانندِ برخورد با تاریخ اس م
نظر «كروچه» زیباییشممناسممی به دو بخش« :ذهنیگرایی و
تاریخی كه امروز نوشممته میشممود .فردا به شممكلِ دیگری
عينیگرایی» تقسيم می شود.
خوانده میشود .چون فردا فضایِ دیگری دارد.
از نظرِ ذهنیگراها :زیبایی در عالمِ خارج وجود ندارد بلكه
نكتهی دیگر اینكه برخی از شممعرهای تازه از سمماختاری نامتمركز تبعي
میكنند و تضماد معنایی در اینگونه شعرها
نقشِ م وری دارد.
در ذهن ماسم
معتقدند زیبایی در بيرون اسمم دریماف
قصمد شماعر در سمطرسازیِ این شعرها این اس
و هنرمند آن را كشف میكند و عينیگراها و هنرمند تنها اسممتعدادِ
آن را دارد .در این ميان زیبایی را م صمممولِ
كه كلمه
همحسیِ شاعر و اشيای پيرامون میدانم و فكر میكنم شعرِ
كاركردی چندواژگانی داشمممته باشمممد .یعنی كلمات را به
تازه از مقولهی سمموم تبعي
میكند نه آنقدر عينی و نه
گونه ای انتخاب می كند كه چند معنی بدهند و این گونه
آنقدر ذهنیس .شعرِ تازه سينمایِ صف ه اس .یعنی در
برخورد با كلمات به چندمعنایی در متن منجر میشود.
شمعر ناگزیریم نمایش دهيم و جهان و فضمایی بسازیم كه
بسممياری اعتقاد به بیمعناییِ شممعر دههی 71داشممتند .در
شبيه فضای بيرون نباشد.
حالیكه هيچ شعری بیمعنا نيس
چون مخاط
با توجه به
دادههایی كه دارد به درك خاصممی از متن میرسممد .درك
فایل شعر /شمارهی پنجم 241 /
نوم برخورد معضملی در شمعرِ امروز اس .ارتباج و ایجادِ
نسرين برزويي
تعادل بين سمطرها در شمعر بسميار مهم اسم .این مسئله شععما خودتان به کداميک از اين ويژگیها در شعععرتان بیشتر بها میدهید؟ به نظر شما کداميک از رويکردها در شعععر ،بیشععترين تاثیر را دارند و شعععر امروز بايد به چه سععمتی حرکت کند؟ در واقع شعععر موفق ،از ديد شععما چگونه شعریست؟
توسط منتقدانِ كالج در نقدِ شعر مورد توجه قرار میگيرد. اما شمعر معاصمر كه در دههی هفتاد از ب ران سمطرسازی گذشمته بود و به قطعهسمازی پاسمخ میداد دچار ارتجام و بازگشم
شمده و دوباره دچار ب ران سطرسازی اس .در
خلق شمعر بعد از سمطرسازی و قطعهسازی باید دیالوگی بين قطعات برقرار كرد و این نوم برخورد با شممعر زمانبر اس
و شاعر باید تالش بسياری در این جه
انجام دهد.
عبدالرضايي شمعر م صول تعادل اس .شعری كه پر از خيال اس
اما
سمماختار و زبان ندارد شممعر موفقی نيس م .ممكن اس م شمعری فرم درخشانی داشته باشد اما درون آن خالی باشد پس شممعر موفقی نيسمم برخوردار اسمم
و یا شممعری كه از ریتمی عالی
و حس و عاطفهای را منتقل میكند اما
تخيل و تفكر شمماعرانه ندارد این را هم نمیتوان شممعر موفقی دانسم .تفكرِ شمماعرانه بسمميار مهم اسم .شمماعری جهانی میشود كه تفكر شاعرانهی خودویژه داشته باشد. «اليوت» در بيشممتر شممعرهایش كه غالبن به فارسممی ترجمه نشمدهاند ضمعيف اس .اما «سرزمين هرز» او واقعن شعر مهمی اسم .چون این شعر هزاران بار نوشته شده اس
و
عارف حسيني در دههی هشعتاد ،شععر فارسعی مواجه شعد با گسترشِ سعادهنويسی (سادهانگاری) ،آنطور که شما و کالج شعر ادعا دارد ،سعععی بر اين اسععت که از اين رويکرد ،يعنی سععادهنويسععی دوری کند .اما در «جمهوری اسععپاگتی» شععرهای زيادی هستند که از لحاظِ اجرا ،به سادهنويسی نزديکی می کنعد و انگعار علی عبدالرضععايی در اين جمهوری در تالش و فکرِ اين اسععت که اپوزيسععیونی جديد در شعععر خود و نیز ادبیات فارسععی علم کند .آيا اينطور است؟ اگر پاسخ بله است ،توضیح دهید.
او روی آن به عنوان یك سمماختارگرایجزئینگر كار كرده یعنی اول سمطرسمازی بعد قطعهسازی و سپس شعرسازی
عبدالرضايي
كرده اس . شمعر فارسمی دچار ب ران سطرسازیس .شاعرانِ امروز
طی این دو دههی اخير؛ یعنی كلِ دههی هشممتاد تا اواسممط
از پسِ یك سممطر هم برنمیآیند .تازه وقتی هم كه
گفتمانی مسلط
اغل
دههی نود كه در حدود پانزده سمال اس
سممطرسممازی را یاد میگيرند به شممكلی بسمميار تصممنعی
بر فضمای شمعری ایران حاكم شده كه این جریان از طرف
سممطرهای زیبا را كنار هم میگذارند .بدون اینكه ارتباطی
دول
میشود و آن مسئلهی سادهنویسی اس .
بينشممان برقرار باشممد .زمانِ تعریف از یك شمماعر بدترین
ما در نویسمش سادهنویسی نداریم چون معمولن شعر هنرِ
مسئله آوردن سطری از شعر او برای مثال اس .برایِ مثال:
«طبقهی الي » جامعه اسم ؛ یعنی طبقهای كه عالقه به فكر
«دل خوش سمميری چند» از سممهراب سممپهری را برجسممته
كردن دارد .عالقهی شمعوری دارد؛ یعنی شمعر در اساس به
میكنند و ادعا میكنند كه بر زبانِ روزمره نيز تأثير گذاشته
رویكردی شممعوری وابسممته اس م .شممما نمیتوانيد چيزی
اما این تأثير بهخاطر سمينما (تلویزیون) و رسمانه اس .این
بنویسميد كه شمعر باشمد و همه بتوانند آن را درك كنند .در
نيز حمای
فایل شعر /شمارهی پنجم 242 /
طبقهبندیهایی كه كردهاند شعر مخاط
خاص خودش را
شدهاند چون در آنجا چيزهای دیگری مهم بوده اس
و نه
دارد در كلِ دنيا همينطور اسمم .در ایران آنچه كه به
اینكه زبانی نباشند .آن شعرها نيز زبانی هستند .همهی این
نيس .اسمش را
شممعرها زبانی هسممتند چون در زبان اتفاق میافتند منتها
باید بدیهینویسمی گذاش ؛ یكجور مضمونسرایی .چيزی
بعضممی وق ها زبان كارگردان بالمنازم متن اسمم .مانند:
كه در ادبياتِ سممبكِ هندی بسمميار با آن مواجه میشمموید.
شممعر «تنوین» در كتاب «من در خطرناك زندگی میكردم»
یك شعر كوتاه بنویسيد یك موضوم
كه همه چيز در زبان اتفاق میافتد؛ قيدسازی میكند؛ قيد را
كنيد كه زبان
میكند و قيدها را به این شكل
عنوان سادهنویسی مُد شده اصلن درس
یعنی بر اسماسِ بي
را بررسی كرده و دربارهاش به ن وی ص ب
دفرمه میكند قيد را صمف
در آن نقشممی نداشممته باشممد و این را رویكردی سممياسممی
از بين میبرد .اما یك سممری شممعرها به این شممكل نوشممته
و
نمیشمممود گاهی تخيل و یا تمِ مركزیِ اثر به قدر كافی
قدرت اتفاق میافتد .عالقهای ندارم كه وارد این
همچنين حكمتی كه قصممد بيانش را دارد .من
میدانم؛ یعنی فكر میكنم سمادهنویسی بيشتر در خدم خواسمم
ب ر شمموم و صممالح نمیدانم به كسممی تهم
بزنم .اما
معمولن در كتابهای جدید بيشمتر به حكم نویسی روی
كه زبان در اساس
آوردم چه در «دیل گو» چه در «جمهوری اسممپاكتی» و چه
و قدرت حكومتی دوس
دارد كه همه به
در «اروتيكا» كه ظاهری سممكچوال دارد .اما هدف من چيز
كنند تا به خواسمم
آنها پی ببرد و
و آن «حكم ِ تن» اسم
كه برایم مهم بوده
تن اس
كه تنانگی را مطرح
چيزی كه به آن اطمينان دارم این اسم خطرناك اسم
غلي اس م
یك شمميوه صمم ب
دیگری اسم
بسممميماری از ب ر های دیگر كه جلوی كاركرد زبان را
نه خودِ تنانگی و این حكم
میگيرند .یعنی آنجایی كه زبانِ شمعری به زبان شفاهی و
میكند .اروتيكا كتاب موفقی اس
زبمان گفتمار نزدیك می شمممود .چون زبان گفتار و زبان
حال سمانسمور اسم .حتا میبينم در كتابناك و بسمياری از
كمه تغيير میكند و تغيير در زبانِ
سمای ها آمار دانلود باالیی داشته اما این كتاب و كتابهای
كوچهوبازار یعنی تغييرِ مستقيم در فرهنگ كه هميشه آن را
دیگرم از این سممای ها حذف شممده اسم ! و این نشممان از
بسمط میدهد و قدرت نمیخواهد كه روی این حيطه زیاد
نفوذ وزارت ارشمماد و اطالعات در فضممای اینترن
فارسممی
كار شمود .اساسن این رویكرد را همهی روزنامههای دولتی
دارد .به هر صمورت من فكر نمیكنم در جمهوری اسپاگتی
میكنند و نامِ زبانیِ نوشممتن را
سمادهنویسی اتفاق افتاده باشد .این رویهی من اس .نكتهی
بغرنجنویسممی گذاشممتهاند .در جاهایی افراجگرایی رخ داده
دیگر را باید توجه كنيد اینكه من یكسمری كارهای زبانی
اما شمعر فارسمی هميشمه زبان م ور بوده اس .برای مثال:
را انجام دادهام و االن در كالج بر روی زبانی نوشممتن تاكيد
سبك هندی زبانی اس .حتا نوم نویسشی كه سعدی دارد
دارم .اما اگر من به این شكل بنویسم خودم را تكرار كردهام
به عنوان شمماعری كه روتين مینویسممد سممهلِ ممتنع و به
و اسمماسممن عالقهای به این نوم نویسممش ندارم بلكه این
و یا كاری كه ایرج ميرزا در
رویكرد را بهعنوان نوعی از زیرسممماخ هایِ زبانی برای
و
خودم به كار میبرم .زیرسمماخ هایی كه االن توليد میكنم
نمیشممود مثل ایرج ميرزا اینقدر روان نوش م .پس اینها
دیده نمیشوند شما راح
نمیتوانيد ببينيد و باید كنكاش
سادهنویسی نيس .در شعر من هم هميشه این مورد وجود
كنيد.
كوچمه وبمازاریسممم
و صممداوسمميما حمای
ظاهر ساده اس
اما زبانیس
وزن میكند ظاهر سمادهای دارد ولی بسميار سخ
داشمم
اس
یعنی شممعرهایی بودند كه به دليل زبان به ظاهر
برای مثال :شعرِ «شكس
سممادهای كه داشممتند زبانی بودند .معروفترین كتاب من از نظر زبانی را «پاریس در رنو» میدانند .شممما در آن كتاب
براى اینكه كوكا
شممعرهایی میخوانيد كه زبانی خطی دارند و خطی نوشممته
بيشتر كاله بردارد
برجام»:
اما متاسفانه به شدت در
فایل شعر /شمارهی پنجم 243 /
و مكدونالدِ ترامو
مكدونالد در آن با دونالد ترامو ميكس شممده اسم ! یعنی
چاقتر كند جهان
در این شمممعر ممك دونالد و دونالد ترامو فرآورده ای كه كاركرد پيدا میكنند .یا
دوباره باید رژیم بگيرد ایران
كاپيتاليسمتی هستند و اینجاس
و از تنگه الغرتر شود هرمز
وقتیكه مینویسممم «برای اینكه كاله از سممر كوكا بردارند
كارگرِ حاج شعبان
ناگزیرند كالهبرداری كنند» به وجهی عينی نظر دارم .یعنی
كه دختر مىخرد مف
هرچقدر بيشمتر؛ درِ بطری كوكاكوال باز شمود به كاپيتاليسم
نبشِ نازىآباد
یا سرمایهداری پول بيشتری میرسد كه اینها نشانههایی از
و مىفرستد دوبى
سممرمایهداری و كاپيتاليسممم هسممتند .ما كاپيتاليسممم را با
تا خراب شود دنيا
بنيادهای مالی مثل مكدونالد و كوكاكوال میشناسيم .اینها
دختر بيچارهى هرمز
نشممانهها و نمادهایی از كاپيتاليسممم هسممتند كه با آنها در برجام» بازیِ زبانی شده اس .یا آنجا كه سردار
كه شاید ظهور كند امام
«شمكس
اما فرجام ندارد این برجام
سممليمانی بدل به ارتش آمریكا میشممود اینجاسمم
دختركِ بيچاره چهارده ركع
میگویم همه چيز بازی زبانی اسمم .گاهی وق ها بازی
توى دوبى
زبانی در رویه اثر اتفاق میافتد و گاهی وارد زیرسمماخ
چهارده بار
متن میشود .مخاط ِ فارسی هر آنچه را كه در چشم باشد
زیر دایناسورى عرب
میبيند چون یاد نگرفته فكر كند و سرِ شعر مغز بریزد .این
خدا را هى صدا زد
روزها دیگر كسمی شعر نمیخواند همه در شعر میگردند
اما به دادش نرسيد
كه یك سممطر زیبا و صمموری پيدا كنند و از همان جواب
سردار سليمانى
بگيرند و زمزمهاش كنند و این برایشمان كافی اس .كسی
كه
برای شمعر نمیگذارد در صمورتیكه شمعر من قصد
براى اینكه ارتشِ آمریكا
وق
سگِ هار اس
دارد زمانِ خوانش را باال ببرد .شمممعر من اجازه نمیدهد
خروس الرى نيس
مخاط
كه مثل هيالرى
بعد تفالهاش را در مستراح بریزد .به گونهای روی شعر كار
سرِ گمرك دس
به دس
مانند فس م
فود در حداقل زمان خوراكش كند و
میكنم كه با هر بار خوانش مخاط شود
چيزی از آن بردارد و
چيز تازهای در آن پيدا كند .برای این كار نياز به گذشمم
براى اینكه دنيا خراب اس
زمان داریم .برای مثال :استقبالی كه از مجموعه شعر اروتيكا
مثل كون نوزاد
شمده از جمهوری اسممپاگتی نشممده اسم .اما اطمينان دارم
اما ریيس جمهورِ آمریكا
وقتی چند سال بگذرد و حيلههایش كشف شود این كتاب
پوشك بچه عوض نمىكند
بيشممتر مطرح میشممود .در آخر باید بگویم این نوم برخورد سمادهنویسممی نيسم
شمعرِ باال به ظاهر شمعری ساده اس
اما با تمركز و توجه
خودم اس
و به تناس
نوعی رویكرد زبانیسم
كه مختص
ایدههایی كه از متن میگيرم گاردم
روی آن به اتفاقهایی كه در زیرسممماخ های زبانیاش
را در هر شممعری عوض میكنم .یعنی اگر نگاهی به سممی و
پی می برید .وقتی من می گویم /مك دونالد
چند مجموعه شممعری كه تاكنون منتشممر كردهام بیاندازید
افتاده اسممم
ترامو /یك بازیِ زبانی در حال اتفاق افتادن اسم م
كه
فایل شعر /شمارهی پنجم 244 /
متوجه میشموید كه در هر كدامشمان اسمتایل و شگردهای
حومهی كشمممور به پاریس می آید اتفاقات زیادی برایش
مختلفی به كار رفته اس .
میافتد كه نتيجهی آن دانایی دانش و اشممراق اسم .یعنی رمبو از دانایی به عصيان رسيده بود. اگر مسمتعد باشيد هميشه از دانایی خالقي
مازيار رستمي
شمما اگر تجربه شمناخ شما در جايی گفتید ،زيبايی و لذتِ هنری را به هر چیزی ترجیح میدهید؛ با اين توصععیف شععايد يک اثر هنری از نظر شاعر زيبا باشد اما منتقد آن را مطلقن زيبا نداند .در اين صعورت معیار زيبايی چیسعت؟ مثلن اگر ما دستور زبان يا هرچیزی را رد کنیم از کجا می توانیم بفهمیم زيبايی بهوجود آوردهايم؟
زاده می شود.
و دانش داشمته باشيد و بدانيد تا
قبل شمما چه كارهایی انجام شده اس
كار خالق بعدی را
شما انجام خواهيد داد.
سحر يحييپور در مورد محتوا سععوال داشععتم .شعععر رويايی بسععیار متفکرانهسععت .مفهوم و محتوا دارد و به قول شععما هر نوشتهای محتوايی دارد .اما من همیشه شنیدهام که محتوا
عبدالرضايي
را نمیشععود نقد کرد .اينکه چرا تفکر شععاعر به سععمت
از نظر من اگر كيف و لذت ببرید .قطعن زیبایی سمماختهاید؛
محتوای خاصععی کشععیده شععده را نمیتوان نقد کرد .اما
چون شمعر نوشتن باید در ابتدا برای شاعر توليد لذت كند.
شعما شعرهای رويايی و ديگر شاعران را از لحاظ محتوا
اگر شماعر از نوشمتن لذت نبرد مسلمن مخاطبان هم لذتی
و درون متنی نقد میکنید.
نخواهند برد. گاهی پيش میآید كه شمماعر دسممتور زبان را رد و از آن
عبدالرضايي
سمممرپيچی می كنمد و مخاطبانی كه شمممعر را می خوانند میگویند :ضعف تاليف دارد اما چقدر جال این یعنی كار شمما درسم
بوده اس .بنابراین شاعر برای
تازه نباشممد شممعر نيسمم .چرا من غزل و یا بسممياری از
و اشراف و تجربه نياز دارد .الزمهی
شممعرهای كالسمميك را شممعر نمیدانم؟ بهخاطر اینكه تازه
اس .ما در جهان یك استثنا داریم و آن
نيسممتند .چون قبلن نوشممته شممده و هزاران بار باز توليد
به نوآوری و
شدهاند و تقليدی هستند .البته تقليد با رابطهی بينامتنی فرق
این منظور به شناخ نوآوری شمناخ
هم «آلن رمبو» بود كه در سممن كم دسمم خالقي
اس !
زد اما معنایش این نيسمم
كه تجربه نداشمم
چمراكممه رمبو بممه شممممدت مطممالعممه می كرد« .رمبو» در چهاردهسمممالگی به شمممعوری رسممميد كه از پس آن در هفدهسممالگی به نوآوری و خالقي خالقي
از نظر من آن چيزی كه تازگی دارد شمعر اس
و هرآنچه
دسمم
زد .در واقع
و نوآوری از دانایی سممرچشمممه میگيرد .شممما در
فيلم «خسمموف» كه دربارهی «آلن رمبو»سمم
میكند .هر شمعری با شعر قبل از خودش رابطهی بينامتنی دارد اما به جایی دیگر میرود .نه اینكه از روی شممعری كپی و نسخهی دس
چندم آن را ارائه دهد.
گفتم كه هر شمعری دارای معناسم
نه م توا .بسياری از
شمعرها م توا ندارند درونشممان خالیسم
و اتفاقن وقتی
و «لئوناردو
میگویم شممعری م توا ندارد یعنی م توای تكراری دارد.
دیكاپریو» نقش او را بازی میكند متوجه خواهيد شممد كه
مثلن شعرهای «تغزلی براهنی» همه م توای تكراری دارند.
«رمبو» چقدر اهل مطالعه و كتاب بوده اسم
و زمانی كه از
چرا كه م توایی را كه بارها و بارها در ادبيات آمده اسمم
فایل شعر /شمارهی پنجم 245 /
را بما یمك زبان دیگر ارائه می دهد و تكرار می كند .در
مختلف دیده و شماعر فضما و تصاویر را عوض كرده باشد
شممعرهای «علی باباچاهی» مجموعهی (در نمنم بارانم) چند
كه از قبل بوده اسمم .برایِ
شممعر واقعن قوی از نظر زبانی وجود دارد اما درون شممعر تازه نيس
تفكر نئوكالسيك و یاكالسيك اس .تازه اینها
شاعران خوب ما هستند .ب ر من این اس
كه این شاعرها
اما رویكرد همان چيزیسمم
سمه» اثرِ عبدالرضمایی اجرای خاصی
مثال :شمعر «سماع
ندارد و مشمخص اسم گرفته اسم
كه از شعر «پنج عصر» لوركا الهام
اما آیا تقليدیس ؟ باید گف
كه نه چون از
جهمان را دوبماره نگماه نمی كنند یا یك جور دیگر نگاه
شمعر لوركا به جایی دیگر رفته اس .پنج عصر لوركا را به
نمیكنند .برایِ مثال :در دورههایِ پيشمممين شممماعری بهنام
جایی تازه برده كه آن فضا و جای تازه شعر را جذاب كرده
در
اس .در نهای
نمیگویم كه از چيزی تاثير نگيرید اتفاقن
جاهایی شممعرهای درخشممانی دارد كه هيچكس هم به آنها
باید تاثير گرف
اما خودتان باشميد .شمعر ساع
پنج عصر
توجهی نكرده اس م .یا «نصممرت رحمانی» نگاهش مدرن
لوركا را تمام جهان میشمناسمند اما شعر ساع
سه من به
«اسممماعيل شمماهرودی» كه نگاهِ بسمميار مدرنی داشمم
نيس
اما شعرهای زیستی دارد .بسياری هستند كه شعرشان
هر زبانی كه ترجمه شمده اس
همه آن را ت سين كردهاند
از بایگانیِ ذهنشممان كه مملو از مفاهيم كالسمميك اسمم
این در حالیس
كه همه میدانند پس زمينهی آن شعر پنج
تغذیه میكند .چيزهایی را كه میخوانند در ذهن بایگانی
عصممر لوركاسم
و رابطهای بينامتنی با آن دارد اما تقليدی
میكنند اما آنها را زندگی نمیكنند .یداهلل رویایی ادبيات
نيسم .سماع
سه جهان شعر لوركا را بدل به یك جهان
كالسيك فارسی را بسيار خوانده و این ادبيات كالسيك در
دیگر كرده و تفكر تازهای ارائه میدهد .شماعر در این شعر
متنهایش تاثير گذاشته اس . به همين دليل اسم
دوسم
كه من درسم
دخترش را به مسميح و امام زمان و سوشيان
ربط
نمیدانم چرا آدمهایی
میدهد و با آنها اینهمان میكند .رابطهای ایجاد میكند
كه اسمتعدادِ متوسمطی دارند باید ادبيات كالسميك بخوانند
بين دوس دخترش كه اولينبار میخواهد بياید و مهدی كه
و آدمهای كم
ظهور كند .یعنی نگاهِ تازهای به مسئله دارد .پس
چون ادبيات كالسميك فارسمی بزرگ اسم
قرار اسم
اسمتعداد یا متوسط نباید آن را بخوانند چون اجازه فراروی
مفهوم دارد چون نگاهش تازهس م .بيشممتر شممعرها مفهوم
غزلنویس یا
كالسيك دارند چون تكرار مفاهيم قبلیاند و یا مفهوم بزكی
كه اغل
به آنها نمیدهد .برای همين اس م
مثنوینویس میشمموند و اگر هم سممپيدنویساند باز هم در
دارند كه از نظرم بیارزش هستند.
حال غزل نوشتن در شعر سپيد هستند. ادبيات كالسمميك فارسممی برای آنهایی كه اسممتعدادهای
مصطفا شوندي
بزرگی هسممتند بسمميار درخشممان اسم .اینها میتوانند از گنجينهی بزرگ ادبيات كالسميك بهرهبرداری كرده و روابط بينامتنی به وجود بياورند تا به جاهای بزرگتری برسممند نه اینكه مثل رویایی و براهنی درون شمممعرشمممان را از آن بیانبارند. هنگامیكه به شعری میگویم مفهوم دارد یعنی نگاه تازه و رویكردی متفاوت و جدید نسب
به جهان دارد و زندگی و
جهانِ خودش را میسمازد .اینجاسم مفهومی! گاهی ممكن اسم
كه میگویم شممعری
كه همه از شعری تعریف كنند
اما برای من تكراری باشد و بارها آن مفهوم را در شعرهای
آخرين کتاب شعری که از شما خواندم« ،گاز دنده گاز» بود که به نظر من فضای شعری اين کتاب به گونهای حد وسع شععر کالسعیک و سپید بود .نظرتان دربارهی اين کتاب چیسعت؟ با خواندن اين شععرها گاهی مخاطب به فضعای شععر کالسیک و گاهی به فضای شعر نو پرتاب میشود .لطفن در مورد آن بیشتر توضیح دهید.
فایل شعر /شمارهی پنجم 246 /
دهه هفتاد من بسمميار تأثير گرفتهاند و در اغل
عبدالرضايي
شمماعرها و
ترانهسممراها و حتا در سممریالهای تلویزیونی بعضممی از اول اینكه كتاب «گاز دنده گاز» آخرین كتاب شمممعر من
اصممطالحات خودم را دیدهام .بهخصمموص در سممریالهای
بلكه گزیده شعرهای دههی هفتاد من اس .یعنی از
طنزی كه آقای مهران مدیری سمماخته اس م .برای مثال :در
اولين كتابی كه در سممن 22سممالگی در ایران منتشممر كردم
ترانهای كه آقای عليرضا عصار با آن معروف شد تكههایی
(سمال )1372تا كتابی كه سمال 1381منتشر شد منتخبی از
از شمعر بلند «پاریس در رنو» وجود دارد .خالصمه برعكس
نيس
شعرهای این هش
شمممما فكر میكنم این كتاب میتواند یكی از كتابهای
سال اس .
در این كتمماب شمممعرهممایی مثممل دایره وجود دارد كممه تاثيرگذارترین و معروفترین كار پسم مدرن ایرانیس
و
مرجع برای كسمی كه میخواهد تازه بنویسمد باشد و بهتر اس
«گاز دنده گاز» را مطالعه كند.
به زبانهای انگليسمی فرانسوی عربی و تركی ترجمه شده اسم .شممعرهای كتابهای «فیالبداهه» «پاریس در رنو» و
عباس صادقي
«جامعه» را نيز در این كتاب دارید .این شعرها هيچربطی به ادبيات كالسمميك ندارد .البته ب ر پيشمتن را قبلن مطرح
جدای از جنسععیت که میدانم برای شععما معنايی ندارد!
كردهام و توضمميج دادم كه در برخی مواقع شممما مجازید كه
بايد نظرتان را در مورد «زن» در زبانِ شعری خودتان ،که
از اسمتتيك گذشمته اسمتفاده كنيد .مثلن در شمعر بلند شما
مشخصن برگرفته از انديشه و عرفان شهودی ِعبدالرضايی
میتوانيد یك تكه غزل را بیآورید. در كتاب «گاز دنده گاز» شمعر بلند «پاریس در رنو» نيس و فقط شممعر «جنگ جنگ تا پيروزی» را دارید كه در آن شعر بلند از مثنوی و غزل استفاده میكنم .البته در حد چند سممطر چون یك شممعر چندصممدایی اس م .جز این شممعر هيچكدام از شمعرهای «گاز دنده گاز» ربطی به كالسيسيسم ندارد .در نتيجه تعریف و نگاه شما دربارهی شعر كالسيك به خصوص در این كتاب كاملن اشتباه اس . مثلن در كتاب «تنها آدمهای آهنی در باران زنگ میزنند» كه سمال 1372منتشر شد چند غزل آمده اس بگویيد كه این كتاب نئوكالسمميك اس م
و میتوانيد
و من هم با ش مما
موافق خواهم بود .اما در «گاز دنده گاز» شمممعرهای دهه هفتادی من اسم
اسععت بعدانم! زن ،نق
پررنگی در آثارتان دارد که
متاسعفانه شعاعران ايرانی زن را در شعر با کلماتی چون «او»« ،تو»« ،عشق»« ،بود»« ،نبود»«،کجاست؟»« ،میآيید» و ...بیان می کنند و به آثارتان نگاه جنسععیتی دارند و همیشعه شما را به بیبندوباری متهم میکنند ،در صورتی که اينطور نیست .فکر میکنم «زن» يا «معشوق» در شعر «کالسععیک»« ،نو» و معاصععر از نظر زبانی و بیانی فراتر نرفته و کماکان در همین واژگان می چرخد! اگر پا را فراتر بگعذاريم ،زن در نظعامِ بعازنمايی و معنايی ،در آوانگارديسععمِ آينده چه نقشععی را در شعععر و ادبیات میتواند بازی کند؟
كه شعرهای بسيار آوانگاردی دارد و اگر
االن برای شما آشناس
به این دليل اس
كه خيلیها از آن
عبدالرضايي
شممعرها تقليد كردند .تكههایی از آن شممعرها در آثار اغل كه شعر
در دههی هفتاد سموالی در گف وگویی از من پرسيده شد
شماعران جوان وجود دارد .یعنی كمتر شاعریس
بنویسممد و آدم مطرحی باشممد و از آن دس م آورد اسممتفاده
و مضممممونش این بود كمه خيلی از شممماعران معتقدند
نكرده باشممد .حتا آنهایی كه غزل مینویسممند از شممعرهای
عبدالرضمایی برای زن شمعر مینویسد و اگر زنی نبود شعر
فایل شعر /شمارهی پنجم 247 /
نمینوشم ! اگرچه پاسمخ من برای خيلیها عجي من به آن ادعا پاسمخ مثب كه من برای زن اس
دادم و واقعي
بود اما
این بود و هس
درحالیكه به نظرم زنها گاهی باهوشتر از مردها هسممتند. به ویژه زنهای ایرانی كه بسمميار بيشممتر فكر میكنند چون
كه مینویسم و اصلن شاعر شعرهای
قمدرت بيرونی ندارند .آن ها چون قدرت بيرونی ندارند
من زنها هستند و در ل ظهی سرایش شعرم یك زن هستم
بيشمتر روی ذهنشان متمركز هستند و به دليلِ كارِ بيشتری
كه فعال میشود و حتا بهترین
كه از مغزشان میكشند در جاهایی باهوشترند و به همين
و این قوهی آنيمای من اس
دوستانم در زندگیم زنها بودهاند و با مردهایِ كمی دوس
دليل اس
بودهام .در كالج ولی ابدن مسممائل جنسمميتی معنا ندارد و
با زنها مهربان نيسمتم چه در شمعر و چه در داستان و زن
و اتفاقن در كالج زنها با
بدهم .این
تفاوتی ميان زن و مرد نيسمم
قدرت بيشمتری حضمور دارند و حتا در شعر و مقاله هم با اینكه تعدادشمان از مردهای كالج كمتر اس
كه برخی مردها زنها را یك رقي
بودنشمان سمب خيان
میدانند .من
نمیشود كه به آنها اعتبار مف
به زنهاسمم
و مخالفِ چنين نگاهی به زن و مرد
ولی از مردها
هسممتم .اتفاقن برخی از این به اصممطالح فمنيس م ها كه از
قویترند .چند خانم در كالج شممعر هسممتند كه اگر نبودند
زنها با قدرت دفام میكنند برعكس عمل میكنند .در ایران
را
هم بزرگترین مخمالفان زنان خود زن ها هسمممتند و زن
همينها انجام میدهند و برخالف تصوری كه داشتم و فكر
سممتيزترین زنها در مجموعهی زنانِ ایرانی اسمم
و این
میكردم كه زنهایِ ایرانی به دليل عدم حضممورشممان در
موضمموعات مقولههای شممعرهای من هسممتند .من در یك
ندارند می بينم كه زن های كالج
جدال دائمی هستم .نه به مثابهی یك مرد بلكه با زن و مردِ
مدیرهای قویتری هسمتند .در ادبيات هم زن عنصر مهمی
جدال
كالج شممعر به این فعالی نبود .چون تمام كارهای سممخ
اجتممام قدرت مدیری اسم
چون زنها را دوس
دارم و در هر دورهای یك زن
درون خودم یا آنيما و آنيموسی كه در وجودم هس دارم .نمونهی آن كتابِ «كادویی در كاندوم» اسم م
كه
در زندگیام نقش مهمی ایفا كرده و شمماعر شممعرهایم بوده
درآنجا یك زن بهنام شممهال با بدن مرد به عنوان یك ابژهی
كه در حال حاضر دوس های
جنسممی رفتار میكند و در واقع شممهال كاتبان آنيمای درون
صميمیِ مرد ندارم .دوستان كالجی خانواده من هستند .حال
وجودم هسم م
كه بدن مرد را میدرد .این طبقهبندی و
هر جنسيتی دارند و در هر رده سنی هستند .از پسر و دختر
شمقهشقه كردن در فرهنگ ایرانی كه زن را م دود و چادر
هيجده بيسمم سمماله تا زن و مرد با سممنين مختلف .حتا
سممرش میكند و او را از جامعه انسممانی منفك میكند را از
و اصلن اختالف سنی
اسمماس نمیپذیرم و قبول ندارم .به همين دليل به اقلي ها
و هر كَس توانایی بيشممتری داشممته
در كالج بيشمتر میپردازیم .زیرا جسورانهتر رفتار میكنند و
در
در گروهی قرار دارنمد كه هنر و ادبيات ایرانی به آن ها
كالج اختيارات و قدرت بيشممتری دارد و اگر كسممی فعال
بیتوجهی كرده اس .مطمئنم كه شاهد نمایندگان مهمی از
نداشمته باشد بالفاصله اخراج
این اقلي ها خواهيد بود كه از دل كالج متولد خواهد شممد.
و هركس هر
پس با همين توجيه زن در آثار من یك موجود جدا و
اس .البته به این معنا نيس
دوسمتی داریم كه شمص ساله اس در كالج مطرح نيسمم باشد و بهتر مدیری
كند بدون توجه به سن و جنسي
نباشمد و در كارش پيشمرف
میشمود .در كالج ب ر اصملی یادگيری اس
اندازه كه یاد میگيرد و هر اندازه كه میآموزد موظف اس
بيگانه نيسم
كه همان اندازه یاد بدهد و در آموزشِ دیگران موثر باشممد.
گاهی آماج تنفر و گاهی با او درمیافتم و بهخاطر جنسممي
شمهریهی مشارك
بلكه یك حضور اس
كه گاهی مركز عشق
در كالج فقط و فقط آموختن و آموزش
اش با او مهربانی نمیشممود .دليل وجود ملموستر زن در
اسم .اكنون به سموال بپردازیم :معمولن روشنفكران ایرانی
متنهای من این اسم
كه بيشمترین و بهترین دوسمتان من
ذاتن ضد زن هستند و به زنها مهربانی میكنند .آنها به زن
زنها بودهاند و با آنها دیالوگ حسمممیتری دارم و زنها
به شممكل صمموری موقعي
میدهند ولی به او باور ندارند.
هميشه نقش م وری را در زندگیام ایفا كردهاند.
فایل شعر /شمارهی پنجم 248 /
ضمممنن ما در حال اجرای یك پروسممه آموزشممی هسممتيم و
مصطفا صمدي
چيزی كه آموزش داده میشمممود بدین معنا نيسمم بعد از تشکر فراوان از علی عبدالرضايی بابت ايجاد اين فضای آموزنده که از اين طريق تجارب و دان
خودش
را به ديگران منتقل میکند ،سؤالم اين است که اين فضا به نظر خودتان در کنار آموزنده بودن ،چقدر توانسععته شخصیت يا کاريزمای شعری تولید کند؟ از آنجايی که بارزه و نماد علی عبدالرضععايی فرديت
اسععت ،آيا اين
فرديت حفظ شعده اسعت يا علیهای شعبیهسععازی شده ديگری با درجههای مختلف (ولو ناخواسته) شکل گرفته و میگیرد؟
كه تنها
متعلق به من باشمد بلكه طی این سالها دهها دوره مختلف را در مراكز آموزشمی دنيا گذراندهام و شده كه گاهی سطح سواد ادبی مدرس خيلی پایينتر از من باشد اما در آن زمينه خماص كمار كرده بوده اسممم .مما همه ناگزیر به آموختن هسمممتيم و وقتی چيزی از كسمممی یمماد می گيریم در واقع نسمممب هایی با او پيدا میكنيم اما در پروسمممهی زمانی این نسممب ها از بين میرود؛ یعنی شمماعری كه به كالج میآید و هر روز چيزهایی را از من میشمممنود تأثيراتی را میگيرد و این تمأثيرات كماملن طبيعی اسممم
و بممه مرور كمرنمگ و
كمرنگتر میشمممود .همين حاال بعضمممی از نقدهایی كه در نشممریات ایران نوشممته میشممود یا همين ادمينهای كالج
عبدالرضايي
مقاالتی در بعضمممی روزنامهها و مجالت مینویسمممند و با ب ر هایی كه ما در كالج شمممعر میكنيم ارتباج دارد و این
اغل
شممماعران ایرانی درك حرفهای از فرم و سممماختار و
بوطيقمای شمممعری ندارند مثلن من در كالج یكسمممری از
یعنی انتقال دانش یعنی انتقال مقولههای علمی كه شخصی در جایی خوانده و سعی در رساندنشان به دیگران دارد.
سماختارهای مألوف را آموزش میدهم تا آنها را بشممناسد.
اینهمه بدین مفهوم نيسمم
حاال این شماعر اگر خالق باشممد در این پروسهی زمانی به
انتقممال دانش بممه شمممكممل تجربی و فنی اسممم .كممار من
سماختارها و فرمهای من صمر به فرد خودش میرسد و در
بوطيقانویسمی و بوطيقاسممازی شممعر سممپيد در زبان فارسی
آن خود ویژه میشمممود كه این نياز به زمان دارد و اینطور نيس
كه در وهله اول از هيچكس متأثر نباشد و تأثيرپذیری
اسممم
كه از من متأثر شممدهاند بلكه
چون در ادبيمات مدرن ما تاكنون افراد زیادی ت
عناوین مختلفی كتابهایی به نشر رساندهاند اما هيچ یك از
نداشته باشد.
آنها به آموزش فن شماعری و تكنيكهای شعری بصورت
اینجا همه شمماید نسممب هایی با من داشممته باشممند اما این
جزئی نپرداختهاند .اما اینجا به شكل كالسی فنون شاعری
پروسممه تاثيرپذیری معمولن سممه ماه
مدرن تدریس میشمممود بهطور مثال شممممارههای مختلف
شمممش ماه یا حداكثر یك سمممال طول میكشمممد اما چون
مجله فایل شمعر بين بسمياری از شمماعران حرفهای ایران نيز
نسممب ها دور اس م
شيوههای متفاوت و گوناگونی را یاد میگيرند كم كم كس
دسم
تجربمه و دانش ادبی میكننمد و نهمایتن بدل به خودشمممان
و از آن تأثير میگيرند نباید بخوانند.
میشمموند .من دوسمم شمرك
به دسم
میشود آیا از ترس اینكه چيز تازهای یاد
ندارم كسممی كه اینجا در كالسها
آموزشهای كالج راه ميانبری را پيدا میكند تا هر كسممی را
میكند شمبيه من بنویسممد و حرف بزند و اسمماسن
حاال
بدل به خودش بكند .كسممی كه در نثر مشممكل داشم
نسبتی با من داشته باشد؛ به طور مثال اگر یكی از ادمينهای
بعمد از مدتی در حال نوشمممتن نقد حرفهایسممم .اینجا
كالج شبيه من بنویسد هشدار میگيرد كه حق ندارد تا مدتی
دانشمگاه و آموزشمگاه شعر اس .اول باید مفاهيم تئوریك
سرا نوشتن برود یا یكی از كتابهایم را مطالعه كند.
یاد گرفته شمود بعد پروسمهی خالق در نقد و شممعر شروم میشود و اینها همه نياز به زمان دارد.
فایل شعر /شمارهی پنجم 249 /
اس م
محمد مروج
كه بسمميار وابسممته به عيني اند و به طور مطلق ض مد
انتزام یا «آبسممتراكسمميون» هسممتند و برای هر چيز معتقد به پی تر در مورد رئالیسم انتقادی توضیحاتی دادهايد ،اگر امکان دارد در اين مورد کمی صبحت کنید؟
و انسمممانگرا نيز بود و كتمماب
معروفش «نظریهی رمان» در ایران ترجمه شممده اسمم .او و
ماهيتی «پوزیتيویستی» دارد .مبنا و فرض رئاليسم انتقادی بر كه جهانی بيرونی مستقل از ذهن ما وجود دارد.
ابژكتيویتمه معتقمد اسممم
كه زیبایی در جهان خارج وجود
دارد و ذهن ما فقط راه و روشمممی برای بيان آن زیبایی پيدا میكند در صمورتی كه سوبژكتيویته یا ذهنیگراها میگویند كمه زیبمایی در ذهن ماسممم
و دنيای خارج اهميتی ندارد.
یكی از اصمول اصلی فلسفهی رئاليسم انتقادی این اس جهان خارج مسمممتقل از خواسم م
كه
ما وجود دارد و از این
در همان راسممتای نقد پوزیتيویسممتی و تأویلگرایانه
اس م .اولين بار «روی باسممكار» فيلسمموف بریتانيایی چنين ب ثی را مطرح كرد .برای فهم بهتر این موضممموم بماید این اصممل را به خوبی درك كرد كه شممناخ جهان همانطوری اسم تفكرشمان این اس ذهن مماسممم
بود كه از حقوق بشر نيز بسيار دفام
میكرد یعنی اومممانيسممم
رئاليسمممم انتقادی مانند «هرمنوتيك» علم تأویل اسم م
جه
بيرون در ارتباج باشد. لوكاچ یك كمونيسم
عبدالرضايي
این اسم
وجمه عينیانمد و همچنين معتقمدند همه چيز باید با جهان
ما نسممب
به این
كه امكان پذیر اسم ؛ یعنی اساس
كه این دنيا را فار از آن چيزی كه در
می توان درك كرد و فهميمد و بمه عرفان و
شممناختش رسمميد« .بودلر» نيز چنين اعتقادی دارد .به همين
منتقمدی نيسممم
كه با من همراسمممتا باشمممد ولی كتاب و
مجموعمه مباحر او دربارهی دیالكتيك در هنر مهماند و بر پروسممهی نظریهی ادبی نيز تأثيرگذار اسمم نظریهی رمانش بسمميار جال
مخصمموصممن
اسم .در ادبيات و فلسممفهی نه فرضمميه و همه
انگلسممتان همه چيز بر مبنای علم اس م
چيز باید جنبهی اثباتی داشممته باشممد یعنی همه بر اسمماس دستگاه فلسفی ب ر میكنند و نمیشود با گفتن چند جمله راجع به یك موضممموم نظر داد؛ باید در عمق آن فرو رف ولی فرانسممموی هما بمدین شمممكمل نيسمممتنمد و بيان آن ها استعاریس .بنابراین چون بيان لوكاچ سيستماتيك نيس این روزها زیاد به او اهمي
نمیدهند.
دانيال فروتنپژوهي در مورد قافیههای درونی شععما پی تر بحث کرديد ،آيا منظور همان نوع قافیههايی ست که نیما استفاده میکرد؟ لطفن در اين مورد بیشتر توضیح دهید.
دليمل چنين نقمدی كماملن بيرونگرا و رئاليسمممتی اسممم . «گئورگ لوكاچ» منتقدی سوسياليس
اس
و نسب هایی با
عبدالرضايي
رئاليسم دارد اما چيزی كه او را مطرح كرده نقد دیالكتيكی اسم
یعنی نقدی كه اساس آن بر گفتگوی دوتاییهاس
در شمعر كالسميك قافيه به مثابه زنگیس
كه در پایان هر
دانس .منتقدی كه
سمممطر بمه صمممدا درمیآید مثلن در قال
رباعی قافيه در
بيشمتر در این حوزه معروف شمده روی باسكار اس .پس
مصمممرم آخر مثمل چكش بر ذهن مخاط
فرود میآید اما
شمعار اصملی منتقدین رئاليسم انتقادی دو چيز اس :جهان
قافيههای درونیِ شمعر سمپيد در بسممتر متن پخش میشوند
آن به
كه توسط
پس نمیتوان او را یك منتقد رئاليسم
خارج مسمممتقل از ذهن ما وجود دارد و شمممناخ شكلی كه هس
ممكن اس .رویكرد نقادانه آنها نيز این
.قافيه درونی در شمعر سپيد روش و ایدهای اس آن موزیك متمركز شممده در آخر بي
اشممعار كالسمميك در
فایل شعر /شمارهی پنجم 251 /
كل شممعر سممپيدجریان پيدا میكند و از این طریق به شممعر
منتقد بزرگی به نام لوكاچ كه ماركسميس
ملودی و موزیممك میدهممد .میتوان نمونممههمای بممارزی از
نقدهایش تنها دربارهی ادبيات رئاليستی-ماركسيستی نيس
قافيه های درونی در شمممعر سمممپيد را به وفور در مجموعه
و درمورد ادبيات سورئاليستی هم نقدهایی دارد..
شممعری مثل «پاریس در رنو» مشمماهده كرد كه نشممان داده
اگر بخواهم از دیدگاه یك منتقد اكتيو امروزین بگویم؛ یك
شده چگونه میتوان بهجای استفاده از قافيه در ته سطر آن
منتقممد اكتيو معمولن بممه چيزی كممه متن میگویممد توجهی
را در ابتدا یا وسمط سطر آورد .گرچه قبلتر ریتم و موزیك
ندارد بلكه به چگونه گفتن و اجرای آن بيشمممتر توجه دارد
«همآوائی
سمماختارگراها اینگونه هسممتند .سمماختارگراها و
در شممعر سممپيد وجود داشمم
و یا از خاصممي
كلمات» زیاد استفاده میشد كه در اشعار شاملو نيز میتوان آنها را دید. قافيه درونی شعر را از حال
ایستایی خارج آن را روان و
كه اغل
بوده نيز معمولن
پسممماسممماختارگراها معمولن آنچه را كه میخواهند از متن دریاف
میكنند و به قولی آن را دوباره مینویسمممند .از این
بمابم
در اینگونمه نقمدهما ما خيلی با ایدئولوژی رابطهای
عاطفیتر میكند و در عين خواندن شعر را زنگدار میكند.
نمیبينيم ولی اسماسمن وقتی ما با تأویل سر و كار داریم به
میآید كه موزیك شمممعر را ارتقا
بماورهمای مؤلف نيز توجه میكنيم .حاال اگر در جایی باور
دهد و تم موسمميقایی متن را غلي تر كند همان كاری را كه
سمياسی مؤلف خالف باور سياسیِ منِ منتقد باشد تكليف
قافيه زنگ مطل
اسم م
«همآوائی كلممات» از طریق مشمممابه
حرفهای اول هر
چيس ؟
كلمه در سطر میكند مثل.:
برای من به شخصه مولفههای زیباییشناسيك اثر در درجه
قرار ما كه هرگز فرار نبود
اول اهمي
قرار دارد در جایی شممما دستور زبان را نيز در
فراتر از صدایم كه تو كردی
شمعر رد میكنيد بارها گفتهام وقتی دستور زبان و گرامر را
فرار بود كه نكردم.
میشمكنيد از نظر تأليفی غلط اس
و به شما میگویند كه
ضممعف تأليف دارید اما گاهی پيش میآید كه شممما این كار
جبار شافعيزاده
را انجام میدهيد و به زیبایی میرسيد در این صورت توليد زیبمایی كردهایمد و فكر میكنم تمام منتقدهای واقعی طرف
لطف کنید ارتباط میان ايدئولوژی و نقد ادبی را برای ما شرح دهید؟
عبدالرضايي سؤال شما بسيار گسترده اس ؛ در مورد ایدئولوژی نظرات بسممياری وجود دارد؛ به عنوان مثال« :ونداگ» معتقد اس م ایممدئولوژی جنبممه ای روانی دارد و در نمماخودآگمماه جمعی انسمممانها وجود دارد عدهای نيز مجموعه ایدههای یك نفر را ایدئولوژی او میدانند به عنوان مثال« :گرامشمممی» معتقد اسم
ایدئولوژی با ناخودآگاه انسان ارتباج برقرار میكند و
بخشی از آن میشود.
زیبمایی را خواهند گرف ؛ منتقد واقعی كسمممی اسممم زیبایی را مؤكد میكند و استتيك باور اصلی اوس
كه
اگرچه
در نقد ادبی جهانبينی شما یك بخش از دیدمان شماس ؛ اما اگر واقعن منتقد باشيد باعر نمیشود كه قضاوت كنيد پس وقتی یمك اثر ادبی را نقد میكنيم هدف ما قضممماوت كردن نيس .مثلن من اگر بخواهم دربارهی شعر فالن شاعر حكومتی كمه بماعر تبعيد من بوده سمممعی میكنم تا جای ممكن نفرتم را از او در برسی اثر ل ا نكنم.
فایل شعر /شمارهی پنجم 251 /
را قبول دارم و نه به روش ذهنیگراها معتقدم.اسمماسن فكر
جبار شافعيزاده
میكنم زیبایی م صمممول هم دردی و هم حسمممی با م يط خیلی ممنون از توضععیحی که داديد اما در اين صورت معا چگونه می توانیم مطمئن شععويم که منتقد حین نقد، جهان ذهنی خودش را به متن تحمیل نکرده است ،يعنی آي ا مرز مشعخصی میان متن و منتقد به عنوان مخاطب يا مؤلف مستتر وجود دارد؟
شمميوه
شممميوههای را در نقدشمممان به كار میبرند .یعنی منتقد یك سمممری از دادههای خودش را به متن میدهد و با توجه به انعكاسمممی كه از اثر میبيند دربارهاش مینویسمممد .متن اگر واقعی باشمد یك آینه اس .همانطوری كه شما سرا متن میروید متن نيز خودش را به شمممما نشمممان میدهد؛ مثلن وقتی شممما میخواهيد نقدی بنویسمميد كنجكاوید كه بدانيد موتيف مقيد شعر چيس ؟ پس به دنبال ني
مؤلف خواهيد
بود .هر شمماعری یك ایدهای دارد و ایدهاش در شممعر قابل كشممف اسمم .خيلی از منتقدین به دنبال پيدا كردن ایدهی شمعر هستند .اینگونه برخوردها وابسته به جهان متن اس مؤلف پيش میرود؛ مثل یك
جاسممموس؛ مثل یك ردیاب؛ در اینگونه از نقدها كه خيلی به آن باور ندارم اصممملن ربطی به باور و ایدئولوژی منتقد ندارد .در استتيك عينیگراها میگویند كه زیبایی در جهان خمارج وجود دارد و هنرمنمد فقط این زیبایی را برای اولين بار میبيند .ذهنیگراها نيز معتقد هسممتند جهان بيرونی یك و زیبایی در ذهن شمممما وجود دارد؛ ما با دو
مقوله طرف هستيم اگر از دید ذهنیگرایان بخواهيم بررسی كنيم این ذهن منتقد اس
میآورد و با متن وارد گفتگو میشود .این گفتگو در نهای متنی را خلق میكنمد بما عنوان متن نقمد كه من بيشمممتر به از متن مورد بررسی
می كند و نه دقيقن م صممول اعتقادات منتقد اسمم ؛ همين
نقد آموزش داده شممده و با توجه به فضممای اثر یكی از این
توهم اسممم
متن تركيم
میكنمد؛ رابطمهای انعكاسمممی با متن به وجود
به وجود میآید یعنی نه دقيقن تبعي
به منتقدهایی كه در كالج مینویسممند تاكنون هش م
و بمه سممممم
در نتيجه وقتی یك منتقد مینویسممد جهان خود را با جهان
اینگونه نقد باور دارم .متنی كه با توجه به همحسممی با متن
عبدالرضايي
كشمممف ني
پيرامون اسم ؛ همحسی با متن اس ؛ دیالوگ با متن اس .
كه ایدئولوژی و جهانبينی او را
میسازد؛ اگر بخواهيم از دید عينیگرایان بررسی كنيم باید معتقد باشمميم زیبایی در متن وجود دارد .من نه عينیگرایان
اس
كه متن را زیبا میكند .به عنوان مثال یكی از منتقدین
ما فرشاد عمد دارد در نقدهایش یكجور دیگر نگاه كند و من این جنون را در نقد او دوسم
دارم .این نگاه زیباس
و شماعر باید خوش ال باشد كه منتقد بیخيال موتيف مقيد شممعر شممده اسمم اس
و چيز دیگری را در متن او پيدا كرده
باید با خود بگوید عج
منتقد توانسممته اسم
متن قدرتمندی نوشتهام كه
این نشممانهها را در آن پيدا كند .به هر
صممورت وقتی شممما یك دسممتگاه یا یك چيز تازهای ارائه میدهيد آن متن هم به شمممما كمك كرده اسممم
و شمممما
نشممانهها را در آن متن پيدا كردهاید .فكر میكنم شممما دیگر جواب تان را گرفته باشيد.
فاطمه فالح آقای عبدالرضعايی ،من رمان های شما را مطالعه کردم و بسیار دوست داشتم اما حس میکنم شباهتهايی بین دو رمان «ايکس بازی» و «تخت خواب میز کار من اسععت» وجود دارد ،سعؤال من اين است که ارتباط و شباهتی از نظر خودتعان در اين دو رمعان وجود دارد يعا نعه؟ و شخصیتسازی در رمانهای شما چگونه شکل میگیرد؟
فایل شعر /شمارهی پنجم 252 /
ارج ي
عبدالرضايي
دارد منتقد كسی اس
كه به خدا پيشنهاد میدهد؛
ورای اثر ادبی میرود .كسممی كه شممعرم را بررسممی میكند شمممما درواقع دو ورژن از یك رمانم را خواندهاید .اما باید
اولين وظيفهاش پيشممنهاد برای شممعر بعدی من اسمم
یممادآوری كنم كممه معمولن المممانهممایی را در آثممارم تكرار
جای قضمماوت كردن باید به متن پيشممنهاد بدهد .كار چنين
میكنم چون معتقد به حضمممور جمعی در یك نفرم؛ معتقد
آدمی سممتودنی اسمم
یك
به حضمور علیهای عبدالرضمایی در علی عبدالرضایی .این
شاعر یا نویسنده خودِ اوس
در واقع حرفهایترین مخاط
و به
كه در ایران یكی از شعارهای
نفرات یك جاهایی تقاطع دارند و یكی میشوند آنچه كه
من بوده اسمم
من در شعر رمان و داستان مینویسم؛ شخصي ها چه زن
یك سمممخنرانی سمممال هفتاد و دو در ایران داشمممتم در این
و چه مرد باشمند یكی از علی های عبدالرضایی هستند در
خصوص كه شاعر ایرانی باید اولين منتقد خودش باشد به
واقع فقط خودم هستم و از طریق تكثير خود به آن دیگری
این دليمل كمه آنجما منتقمد بیغرض وجود ندارد و مجبور
میرسمممم چون جز این طریق نمیتوانم بما تجربهی آدمها
هسمتيد مدام بعد از نوشتن از متن فاصله گرفته و سپس آن
نزدیكی كنم و غير از این را در نویسمممش درو می دانم.
را بمازنویسمممی كنيمد .در این رابطمه جمله ای دارم كه زیاد
ادبيمات واقعی در اینهممانی اتفاق میافتد در تبدیل تو به
استفاده شده اس ؛ اینكه «اگر شعر ضعيفی نوشتيد مطمئن
آن دیگری .در این پروسممه گاهی سممكانسهایی به صورت
باشيد در صورت كاركردن روی آن تبدیل به شعری متوسط
عينی یا موضمموعی و بهطور عمد در قسممم هایی از آثارم
و اگر متوسمط نوشمتيد بدل به شمعری خوب خواهد شد و
و چون
چنانچه شمممعر خوبی نوشمممتيد بعد از كاركردن روی آن به
ایكس بازی را قبلن با نام " "where are you fromشممروم
یك شمعر عالی خواهيد رسميد و اگر شعرتان عالی بود اگر
مسمممتقل اخبار روز با رویكرد
روی آن كار كنيد میتوانيد شمماهكاری از آن خلق
تكرار میشممود كه این روش و سمميسممتم من اس م كردم و حاال در وبسمممای
درسمم
و حاال معمول شمممده و همه میگویند .حتا
تازهای در حال مرور و بازنویسی آن هستم.
كنيد».
فاطمه فالح
ايوب مرداني
شما به نوعی خود را منتقد آثارتان میدانید اما ديده شده
علی جعان خسععتعه نباشععید ،جدا از تمام سععؤالهای
از منتقدان بد گفته ايد ،آيا برای کار منتقد ارزشععی قائل
تخصعصعی تر که دوستان پرسیدند ،شما درجايی درباره
هستید و يا معتقديد او مثل مگس مزاحم است؟
ناشعععر و ماهیت وجودی شعععر حرف زديد و در آخر به وجود شعرهای بزرگ اشاره کرديد و اينکه ممکن است در سععال ،حتا به هفت يا هشععت تا از اين شعععرها نیز
عبدالرضايي از نظر من كار منتقد خيلی مهم و اسماسی
که با آنها برخورد کردهايد يا در آثار خودتان شعرهايی
البته به شمرطی كه طرف واقعن منتقد باشد متأسفانه
که به نظر خودتان مهم محسععوب میشوند را نام ببريد؟
اینطور نيسم اسم
برخورد نکنیم ،دوسععت داشت م چند تا از اين ناشعرها را
مما در ایران اغلم
بمه جمای منتقمد با یك مواج
بگير و
سفارشی نویس سر و كار داریم .اگر منتقد كارش را درس انجام دهد و منتقد باشمممد به نظر من بر خالق یعنی بر خدا
سپاسگزارم.
فایل شعر /شمارهی پنجم 253 /
كه دلم برایش تنگ شممده اسمم
عبدالرضايي
آن ایران برای من جذاب
اسم ؛ مهمانیهای ما نشمسم ها و بعضمی شاعرها .من با در حال حاضمر شمعری را كه حاوی تفكری تازه باشد و به شمممكل دیگری به جهان متن نگاه كند دوسممم حضمور ذهن ندارم و بد اس
دارم .ا ن
كه از شعر كسانی نام ببرم و
از كسان دیگر نه. از بين شمممعرهای خودم به نظرم «چرنوبيل» شمممعر مهمی اسممم
و چيدمان خوبی دارد .شمممعر «خانم زیاری» را هم
دوسمم
كسممی
دارم همچنين از شممعری كه ممكن اسمم
سه» اما من دوستش دارم و یا
خوشش نياید همان «ساع
از شمعر بلند «ترور»؛ شمعر ترور شعر مهمیس آن را دوسممم
دارم ولی خم
كه اجرای
بعمد از یك زمانی خيلی از
شمممعرهما از چشمممم آدم می افتد .ا ن كه دارم فكر میكنم میبينم؛ شممعری را كه دیشمم
نوشممتهام دوسمم
دارم .از
شمممعرهمای قدیمی فقط یك خاطره دارم مثلن می دانم كه «جنگ جنگ تا پيروزی» را در چه حالتی نوشتم آن حال نوشمممتاری را دوسممم
دارم یا وقتی شمممعر بلند جامعه را
مینوشممتم یادم اسمم
سممال 78در تهران بودم و آن زمان
ماهواره بود و داشممتم یك فيلم اروتيك میدیدم كه خسممته شدم و به خودم گفتم ...نه! ا ن درس
یادم آمد اگر اشتباه
نكنم مهمانی داشممتم كه از شممهرسممتان آمده بود و جنبه این مسائل را نداش
شاعر سن و سال داری بود و نمیخواستم
جلوی او فيلم مورد عالقممه ام را ببينم و تصمممميم گرفتم تلویزیون جمهوری اسمممالمی را ببينم در كمانال یك جنتی داش
حرف میزد آن یكی رفسنجانی بعدی خامنهای آن
یكی خاتمی همهی آنها هم چرت و پرت میگفتند و من نمماگزیر می شمممنيممدم چون خوابم نمی برد .هركممدام از این اراجيفها را ده تا پانزده دقيقه دیدم و جال
بود وقتی این
چرتوپرتهما را میشمممنيمدم خيلی برایم بامزه بودند؛ من سمممالهما از این مسمممائل دور بودم یعنی در ایران زندگی میكردم اما از فضممای حكومتی و این مسممائل دور بودم؛ ما مهمانیهای خودمان را داشممتيم شممرك
هم بود و من در
فضایی خصوصی زندگی می كردم .ایرانی داخل ایران اس
همه شاعرهای ایرانی رابطه داشتم اما ارتباج خاص نداشتم و معدود شماعرانی خوش فرهنگ سمرا داشمتم كه یكی از آنهما مهرداد فالح بود همچنين با دوسمممتان معمار خودم. كه ایران واقعی من
تعدادی ایرانی در ایران وجود داشممم
بودند و تنها چيزهایی كه من در تبعيد از دسمم
دادم همان
دوستان معماری بود كه هميشه با هم دوره داشتيم .حاال آن شم
بود كه چهقدر اینها
ناگزیر بودم كه بشممنوم و جال
چرت و پرت می گفتنمد و همين بماعر شمممد كه شمممعر- خطابهی جامعه را بنویسممم .شممعر را شممروم كردم و دقيقن نفهميدم كی تمام شد و حتا چه كسی آن را نوشته اس همين خاطر این شمعر را دوس و باید گف
دارم چون مشخص نيس
بعضی شعرها برای تو اتفاق میافتد .مثلن شعر
دیروز را دوسمم شمممكسمم
به
دارم چون میخواسممتم مقالهای دربارهی
برجام بنویسمممم كه از معاهدهی تركمنچای هم
فجيعتر اسم .اما همين كه دس كه شمعر شمده اس
به قلم بردم ناگهان دیدم
و گرفتم خوابيدم .میخواهم بگویم از
این شممعرها نام بردم چون همگی ناگهان در یك بینفسممی اتفاق افتادند اما هنوز هيچكدامشان به آن ناشعر به آن سطر مهمی كه قرار اسممم
از من بماند ربطی ندارند آن شمممعر
بزرگ چيسم ؟ ناشمعر آن شمعری اس
كه تو هرگز به آن
نخواهی رسمميد و شممبيه یك جمله اسم ؛ شممبيه اناال ق! به ظاهر گفتن اناال ق ساده اس
اما اگر اناال ق برسی حالج
شوی و سر دارِ شعرت بروی كوالك اس . حالج شاعر بسيار بزرگی بوده اس
درس
اس
كه عربی
مینوشمته اما به هرحال شاعری بزرگ بوده اما ما همه او را تنها با اناال ق میشناسيم .از هر شاعر بزرگی تنها یك سطر میماند و گاهی آن سمممطر ممكن اسممم
دو كلمه باشمممد؛
اناال ق. اناال ق زیباترین شممعری اسم برایم عجي
و غری
كه تا حاال خواندهام و هنوز
اس م .گاهی جمالتی هم از شمممس
تبریزی میخوانم و روانیام میكند این دو شمماعر را خيلی دوسم
دارم .از شاعران خارجی شعری از «مونيزا الوی» را
فایل شعر /شمارهی پنجم 254 /
خيلی دوسممم حكم
دارم البتمه در بين شممماعران خارجی ناظم
ضمنن شاعر ایرانی هنوز میترسد هنوز فكر میكند شاهی
خوب
ملكالشعرا بشود هنوز هراس
یك مدرسمممه اسمم .خواندن ناظم حكم
اسم .ناظم حكم
در هر شمعری شماعر اس
اصلن هر
غلطی كرده شمعر از آب درآمده و شمماعری واقعیس .من بين شماعران آسميایی كسی را در حد ناظم حكم
ندیدهام
حتا در شمماعران فارسممی كسممی در سممطح ناظم حكم نداشمتهایم ناظم حكم
وجود دارد و یكی قرار اس دارد كه یكی ممكن اس
جای شاملو را بگيرد در صورتی
كه شماملو هم در جای مناس
خودش قرار نداش .اصلن
ما هرگز در پوئتری شممماه نداشمممتيم برای همين هيچوق ملكالشممعرا نداشممتيم .هركسممی كار حرفهای بكند جایگاه
را باید درك كرد باید ناظمشناس
خاص خودش را دارد در هر زبانی هميشمممه اینگونه بوده
بود .در خود تركيمه هم كه اینهمه شممماعر حرفهای دارد و
اسم م .ما اكنون در انگليس چندین شممماعر مهم داریم در
اغل
از دوسمتان من هستند هيچكدام در حد ناظم حكم
نيسممتند .پاسممكال پتي
هم كارهایی دارد یا جان اشممبری
چندین شممعر آوانگارد و خواندنی دارد ولی اصمملن قدرت شعری ناظم حكم
را ندارند كه شاعر زندگی كرد و شاعر
مرد.
فرانسممه هم همينطور اسمم
و در آمریكا اینهمه شمماعر
مطرح داریم كمه هركمدام به یك نسمممب یكجور فضای حسادت در ایران حاكم اس
مطرح هسمممتند. كه یا معمولن
هيچكس هيچ كاری نمیكند یا اگر كسی میخواهد كار تازه و بنيمادینی بكند جلوی پایش سمممنگ میاندازند یك عده هم اسماسن مشكوك هستند و میگویند هدف عبدالرضایی چيسمم ؟ چه كاری میخواهد بكند؟ هيچكس فكر نمیكند
شهال ايماني
كه ممكن اس م درود جناب عبدالرضايی .با توجه به اينکه انتشار هشت کتاب و چهار مجلهی مهم در زمانی محدود کاری بزرگ در ادبیات فارسععیسععت ،چرا از جانب نويسععندگان و شععاعران ايرانی حمايت نمیشععود و يا چرا بعضععیها با وجود اين که موافقِ جريان کالج شعععر هستند و از مجله های فايل شعععر بیشععترين اسععتفاده را میبرند ،سععکوت میکنند؟
یك روشممنفكر یك آدم یك شمماعر دلش
سوخته باشد و ناگهان ببيند طی پانزده سال همه چيز حذف شمده و دارند مهمل به خورد نسل جوان میدهند به طوری كه اغل
شمماعران جوان فكر میكنند كه شممعر پس م مدرن
میتواند در غزل اتفاق بيفتد! من اصلن مخالفتی با كسی كه چنين شممعری بنویسممد ندارم باالخره هر كسممی دارد كاری انجام میدهد اما اینكه از ل ا شممناخ شناسی دادههای غلط به خورد جوانان بدهند وحشمممتناك اسممم
اینكه ما
اینقمدر جریمان پسممم مدرنيسمممم را به غزل تقليل دهيم فاجعهس .من بااینكه بيشترین انتقادها را به پس مدرنيسم
عبدالرضايي
دارم در ایران مرا به عنوان یك شممماعر پسمم مدرنيسمم میشناسند بااینهمه هميشه به پس مدرنيسم انتقاد كرده و
خم
بممه نظر من این واكنش همما دالیلی دارد .یممك عممده
دالیممل مختلفی نيز دارم .این عممده ای را كممه گفتم معمولن
كه علی عبدالرضایی مخالف حكوم
میترسمند گروهی حسودند و عدهای هم میترسند مبادا با
در تبعيد كار كردن با او خطرناك اس
كالج همكاری كنند و نوچه عبدالرضممایی خوانده شوند اما
و اخبار كالج را سممانسممور میكنند اینها همه بهانه اس م
اگر یكی نگاهی به دو دهه اخير بيندازد میبيند شممماعران و
اگر این طور بود چنمد سمممال پيش كتاب خود من در ایران
منتقدانی كه با من كار كردند از آنهایی كه شممماگرد رضممما
چماپ نمیشمممد .یمك عمده هم فضمممایی ایجاد میكنند تا
براهنی بودند به مرات
مطرحترند و شمممعرشمممان قویتر از
طرفداران علی عبدالرضایی را دچار هراس كنند و بترسانند.
شماگردان براهنی اس
تمام شاگردان براهنی مدافع براهنی
بهانهشمان این اسم اسم
شاعریس
فایل شعر /شمارهی پنجم 255 /
و از زمره مریدان او هسمتند ولی تمام كسانی كه با من كار
اكثرِ حرف همما تختخوابی و اخالقی و در مورد زنممدگی
كردهاند چه در زمينهی نقد چه شممعر از زمره شممدیدترین
شمخصمی من بوده اسم
در حالی كه اصلن نمیدانند علی
منتقدان من م سموب میشمموند .همين حاال در كالج شعر
عبدالرضایی چگونه و كجا زندگی میكند چون هيچ ایرانی
نفر داریم كه خيلی خوب داشممتند
از پانزده سال اخير من خبری ندارد؛ یعنی من با هيچ ایرانی
میكردند و از اینجا به دليل كم كاری و اینكه
در تماس نزدیك نيسممتم حتا رفقایی كه با من در كالج كار
فكر میكردند به كرسمی اسمتادی رسيدهاند اخراج شدهاند
میكنند از زندگی شممخصممی من هيچ اطالعی ندارند ولی
اینها حاال از زمره مخالفان من هسممتند .اسمماسممن من یكی
فضممایی كه از هرچه كه نو و
حدود پنجاه تا شممص م پيشمممرفم
دنبال رقي
خ
این فضممای ایرانیس م
میگردم اصمملن دنبال این هسممتم مسممتعدی را
مدرن باشمد هراس دارد و میترسد .میترسند چون هراس
كند اصملن ضد من باشد .تمام
بدهند و دكانشان تخته شود.
عصمبی كنم تا با من رقاب
دارند جایگاهشمان را از دس
كسممانی كه با من كار كردند ضممد من شممدند یك نفر هم
اینها شمماعر و نویسممنده نيسممتند اینها دكاندارند و كار ما
به
اینجا تخته كردن دكان تمام این كاسم كارهاس .خالصه
خاطر اینكه نسممل جوان ما را بترسمماند میگوید كه با علی
اینكه آیا شده طى این سه دهه ادعایى كنم و عملى نشود؟
عبدالرضمایی كار نكنيد شما را مرید میكند .هر كسی هم با
به یاد دارید هرگز كه روى هوا حرفى زده باشم؟ دور نيس
من كمار میكنمد یمك پروسمممه چنمد ماههی تاثيرپذیری را
روزى كه اسممم كالج و كالجى بياید و جز احترام از كسممى
میگذراند و سممپس از آن فراروی میكند و بدل به خودش
سممرنزند .خيالى نيسمم
اگر رفقای ما را میبرند و پيرامونِ
میشمود؛ یعنی آنقدر روی پروسهی خالقيتش كار میشود
كالج اصولِ دین مىپرسند! از بس تا خرتناق به بهانهى كار
كه بعد از شممش ماه بدل به خودش میشممود .اگر شمماعری
فرهنگى خورده و باال كشمميدهاند باورشممان نمىشممود یكى
در دهه پنجاه كه شممش سممال یا ده سال یا تمام
س مرِ شممعر و شممعور
نيس
كه از من نيك بگوید ولی با این حال تفكر غال
بوده اسم
تاثير شممماملو بوده اسم م
عمر ت
آنهایی كه با من كار
مف
و مجانى قری ِ یك سممال وق
بگذارد.
كردند پروسمه تاثيرپذیریشمان هيچكدام بيشمتر از شش ماه طول نمیكشمممد و خيلی سمممریع بمه خالقي
میرسمممند
آوات
كمااینكه شمماعران و منتقدانی بودهاند كه با من كار كردهاند و حاال نسمبتی با من ندارند .خيلیهاشان دارند كار میكنند و صماح
سممبك هسممتند .من كمك میكنم كه آدمها نفس
خودشممان را پيدا كنند كمك میكنم كه ميانبر بروند .اینها برای اینكه بتوانند خودشمممان باشمممند اول باید الفبا را یاد بگيرند به جای اینكه از حاف شروم بكنند از شاملو شروم بكنند ممكن اسمم
از من شممروم كنند از شممعرهای دههی
هفتاد شروم بكنند قضيه فقط همين اس . خم
نيرویی كه قدرت دارد و میترسمممد سمممعی میكند
فضماسازی كند .اگر توجه كرده باشيد در این چند ماهی كه گذشمممته خيلی ها عليه نظریهپردازی ادبی كالج حرف هایی
درود .چند سوال داشتم ،در صورت امکان به همه يا هر کدام که صعالح میدانید پاسعخ دهید .آيا انتشعار هشت کتاب در زمانی محدود ،که با توجه به شواهد در تاريخ ادبیات ايران بیسععابقه اسععت ،تلويحن دربردارندهی اين تفکر نیسععت که ادبیات در شععراي زمان مکانی عصععر حاضر ديگر کنشی هنرمندانه نبوده بلکه به صنعتی تبديل شععده که از الهام و تفکر شععهودی به عنوان فاکتورهای اساسی خالقیت فاصله گرفته و به کنسروی بدل شده که با فاصععله گرفتن از معنا و تمرکز بر معناگريزی افراطی،
زدهاند اما هيچكدامشمممان یك گفتمان ارائه ندادهاند مطلبی
صععرفن در فضععای فرمیک و تکنیکال و بازیهای زبانی
نظری ننوشممتهاند بيشممتر اهل حرفهای خالهزنكی بودهاند.
آگاهانه در سطح شعر اتفاق میافتد؟
فایل شعر /شمارهی پنجم 256 /
ضعمنن شما از جريان شعری کالج با عنوان «شعر دههی
حمای
نود» ياد میکنید .در صععورت امکان ويژگیهای مختص
با او مصماحبه میكنند این شمارالتانيسمِ آغشته به لمپنيسم
اين جريان شعععری را برشععمرده و بفرمايید جريانهای
اسم
به قول
شعری قبل از دههی نود فاقد چه ويژگیهايی بودهاند که
گلشمميری جوانمرگ شممده و تمام! بسممياری از شمماعرانِ ما
شما در اين جريان شعری به آنها مجال حضور دادهايد؟ شعما بارها مدعی شدهايد که کالج شعر را با هدف رشد و گسععترش ادبیات ،به ويژه شعععر فارسععی و کشععف و پرورش اسعتعدادهای ناشناخته بنیان نهادهايد؛ حال آنکه به کرات مشاهده میشود که بیشترين نقدها به شعر افراد خاصععی به ويژه خود ادمینهای کالج پرداخته و به افراد ديگر بی توجه بوده ايد و ادمین هایتان را از پرداختن به شععر آنان برحذر داشتهايد .رفتار خود را به عنوان مدير
میشمود دم به ساع
برای كاری كه دیگر نمیكند
طرف توليد ندارد مقيمِ برهوتِ فكریس
جوانمرگ شدند بهخاطرِ اینكه زایش نيازمندِ تغذیه اس . شمممما باید مطالعه كنيد زحم
بكشممميد باید هر دم تازه
شموید .در نتيجه من سعی میكنم به دنبالِ دانش بدوم اگر یك روز به دنبالِ یادگيری نباشمممم یا مطل ِ تازهای مطالعه نكنم و یاد نگيرم میميرم افسممرده و پرپر میشمموم من در هر دورهای توی مودی مطمالعاتیام و سمممعی میكنم كه به طورِ سممماختاری و عميق بخوانم .خانهام نزدیك كتابخانهی ملی بریتانياس .بزرگ ترین منبعِ مطالعاتِ فارسی توی این كتابخانهس
تا چند ماه پيش آنقدر كه به آنجا میرفتم و
کالج که از چندصدايی و گفتار دمکراتیک دفاع میکنید
كمار می كردم كماركنمان كتابخانه كاليگ (همكار) صمممدایم
چگونه ارزيابی میکنید؟ با سپاس
میزدند و میگفتند كاش اینجا اسممتخدام شمموید .صممبح به م ضِ داخل شمممدنم به آنجا شمممروم به مطالعه و فعالي
عبدالرضايي
میكردم .روزهمایی كمه زمانِ آزاد داشمممتم و پروژه ی مالی نداشمتم هميشمه آنجا بودم .این یك جور عشق اس
درسم
اسم
هش
كتاب طی دو هفته منتشر كردهام این
مطالعه كنيد و همين خواندنهاسممم
باید
كه باعرِ پيشمممرف
نشمانهی قدرت اس .در صورتی میتوانيد به صنعتی بودنِ
میشمود .مثلن دربارهی حكم ِ هندی بسيار مطالعه كردهام
این كتابها اشماره كنيد كه آنها را خوانده باشيد و بگویيد
هرگز فرصممتی پيش نيامد كه دربارهاش بنویسممم .همينطور
كمه كتماب همای مهمی نيسمممتنمد؛ مثلن كتمابِ «دیلِ گو»
دربارهی تانترائيسممم كارهای بسمميار گسممتردهای كردهام اما
«جمهوریِ اسمممپماگتی» «تختخواب ميزِ كارِ من اسممم » یا
هنوز فرصمم ِ الزم را به دسمم
را
كتمابهمای دیگر را بخوانيد بعد بگویيد كه اینها م شمممر
طبقهبندی كنم و همچنين فرصم ِ الزم برای ویرایش نهایی
نيسممتند و چون ارزشِ ادبیِ پایينی دارند عبدالرضممایی این
سمه رمان تازهام را هنوز به دس
نياوردهام .دوستانی كه در
كتابها را صممنعتی (كيلویی) نوشممته اسمم .من به شممما
كالجِ شمعر با آنها همكاری میكنم در هش
نياوردهام كه این مطال
كتابِ تازهای
كتمماب جزو
كه منتشممر كردهام كمكهای بسممياری به من كردهاند و برای
كتابهایِ مهمِ دههی آینده خواهند بود و در این مورد هيچ
انتشمممارِ كتماب هایِ تازه ام زحم های زیادی كشممميده اند
شممكی ندارم .متاسممفانه نویسممندهی ایرانی فعال یا حرفهای
را گردآوری و طبقهبندی كردهاند .تنها من نيستم كه
می گویم كممه حممداقممل نيمی از این هشممم
نيسم
به همين
برایِ آنهما كاری انجام میدهم بلكه آنها نيز خيلی به من
كه هر پنج سمممال یك كتاب منتشمممر میكند.
كتاب
زندهگیاش شمعر و متن و نوشمتن نيس
دليل اسممم
مطال
لطف كردهاند و نویسمندههایِ دو سه تا از این هش
سالِ
دوسمتانی هستند كه در كالج با من همكاری میكنند و اسمِ
پيش كتابی چهل صمف های منتشر كرده و هنوز دارد نان آن
تكتكِشان در كتابها آمده و اما پاسخ به اینكه پرسيدهای
را می خورد و چون از طریق مممافيممای ژورنمماليسمممم ایرانی
شاخصههایِ شعرِ دههی نود چيس ؟
ارزشگذاری نمیكنم! شماعری را میشناسم كه بيس
فایل شعر /شمارهی پنجم 257 /
ما تاكنون چهار شمممماره از مجلهی فایلِ شمممعر را منتشمممر
مطالعه كنيد .این سميستمِ نگاه را حاال در ایران ندارید شما
كردهایم كمه در هركمدام از اینها كارگاهِ نقد وجود دارد كه
نمیتوانيد شمماعری را پيدا كنيد كه در یك ل ظه شممعری را
ادمينها دارند مینویسند و ب ر میكنند .شيوهای كه اینها
كند .شماعران اینجا شعر را در
بخواند و همان ل ظه ادی
میكننمد و متن را بماز میپنمدارنمد و مقدس
(ادمينها) نقد میكنند در ایران سممابقه نداشته؛ دستگاههایی
ل ظمه ادیم
را كه در نقدهایشمممان اسمممتفاده میكنند شمممما تاكنون در
نمیدانند و در آن دس م
میبرند؛ این حاص ملِ كار در كالجِ
نقدهایِ ایرانی ندیدهاید .این دسمتگاهها و شيوههای نقد در
شعر اس
كالجِ شعر ابدام شده اس .مباحثی كه ارائه میكنم دربارهی
میخواهد كه اكنون ادمينهایِ كالجِ شممعر بيشممترشممان این
نوممدرنيسمممم و نيز دربارهی گلوبال پوئتری در هيچ زبانی
به اتفاق
نشمده اسم
حتا در اینترن
هم موضموعی كلی نوشتهاند.
هيچجایِ ایران این كار را نمیكنند چون قدرت
قمدرت را دارند .توجه داشمممته باشممميد كه قری
شمماعرانِ حرفهایِ ایرانی از پسِ ادی ِ شممعر خودشممان حتا
گلوبال پوئتری مب ثی دربارهی مبارزه با ظلم بود كه سامي
برنمیآیند ما در كالج شعر سخ ترین مولفههای شعری را
(شممماعری هنمدی) با جمعی از شممماعرانِ جهان گروهی را
بهطور ملموس و ساده شده آموزش دادهایم .تاكنون ندیدهام
تشممكيل داده بودند كه اس ممِ گلوبال پوئتری از آنجا آمده و
كسمممی در جهمان فمارسمممیزبمان دربارهی گلوبال پوئتری
من به طور مفصل در مورد آن توضيح دادهام .درواقع من را
نومدرنيسمممم ناشمممعر و ناادبيات یا نوم رویكردی كه ما به
به عنوانِ نظریهپردازِ گلوبال پوئتری میشمممناسمممند اما این
اروتيسمم داریم نوشته باشند .دربارهی دیگر مولفهها ممكن
گلوبال پوئتری را كه در نشمممسممم های دوسمممتانه مطرح
بهطور دقيق
میكنيم بخشهایی را یادداشمم
میكنند و بر این اسمماس
اسم
در ترجمهها شنيده باشند اما م ال اس
و تجربی و با جزئيات دربارهاش ب ر كرده باشند.
شعر هم مینویسند و نوشتهاند .چند شاعر در اینجا هستند كه شمعرهایِ خوبی نوشتهاند و برخی هم شعر را در اینجا شروم كردهاند .قرار نيس
همهی این افراد شاعر یا منتقدانِ
بزرگی شمممونمد اگر حتما دو نفر از هفتصمممد نفری كه در گروههای خصموصمی با آنها كار شمده شعرها یا نقدهایی تاثيرگذار و پيشمنهاد دهنده بنویسمند به این معناس
كه ما
شمممعرِ دهه ی نود را خواهيم داشممم .شمممما فكر میكنيد كارگردانان شمعرِ دههی هفتاد چند نفر بودند؟ و چه كسانی شمممعرِ دههی هفتاد را به وجود آوردند؟ آیا تعدادشمممان از انگشتان یك دس
بيشتر بود؟ من به شما میگویم نه!
شمماعرانِ كالجی صممدایِ مهمِ شممعرِ دههی نود خواهند بود. پيشبينیِ من این اسم م
سپهر رضايي
كه از اواخر سمممال 96حضمممورِ
غیر از مبحث «تابوشعکنی» و مسائل اينگونهی جامعهی ايران ،حتا جدای از آنچه که «آنارشیست» نام دارد ،شما معمولن ،بیشتر از ديگر شاعران ايرانی ،به «شعر اروتیک» پرداختهايد و از اين حیث نیز ،تحت سععانسععور بودهايد. دلیل پرداختن به «شععر اروتیک» (بیشتر از ديگر شاعران ايرانی) چیست؟
عبدالرضايي
شمماعرانِ كالج در مطبوعاتِ داخل شممروم شممود زمانی كه كاملن مسممتقل و قدرتمند شممده و صممدایِ ویژهی خود را
دليل تأكيد من بر نویسممش شممعر اروتيك خيان
داشمممتمه باشمممند .اگر بخواهيد این مولفهها و شممماعران را
قبل از من از حاف گرفته تا نيما و شممماملو و ...به شمممعر
شممناسممایی كنيد شمممارههای مختلف مجله فایلِ شممعر را
فارسمی اسم .شمعر اروتيك حكم
و باید در
میتوانيد دنبال كنيد و مولفههای شممعریشممان را در بخشِ
شمعر فارسمی وجود داشمته باشد .شاعران و اساسن هرمند
نظریاتِ ادبياتی ممم م عملياتی یا كارگاه نقد و كارگاهِ شممعر
ایرانی میترسممد سممرا چيزی برود كه اخالق مردمی آن را
بدن اس
شمماعران
فایل شعر /شمارهی پنجم 258 /
مردم
گند كشيدن رمان خواند ولی همين نویسندهی ایرانی پس
برنمیتابد .متاسمفانه شماعران معاصر ما خود را پش
پنهان كرده می ترسند با پرداختن به شعر اروتيك مخاطبان
از 6سمممال رممانی دربارهی تنفروشهای برلين نوشممم .
بدهند و این ترس بزرگی اس .رویایی و
شخص دیگری هم به اسم آقای رضا قاسمی رمان سكشوال
خود را از دس
فرو گاهی یعنی در دو مممم سمه شعر تالشی در این زمينه
دیگری ارائمه داد كمه بخشمممی از آن متمأثر از هرمافرودی
داشمتند هرچند بسميار پوشيده! من در كتاب پاریس در رنو
اسممم
به اروتيسمم پرداختم و ماجرای اصلی كتاب پاریس در رنو
هرمافرودی
و در ایران یعنی سال 73
عشمقبازی داخل ماشين رنو اس
این منظومه بلند را در جلسمممات شمممعر میخواندم .با اینكه
بممااینكممه این هر دو در خممارج زنممدگی میكننممد با سمد شمكنی عرصه را برای این نویسندگان
باز كرد و اگر شممعرهای اروتيك و فضممای لخ حاال جوانترها اینقدر لخ
من نبود
و جسور نمینوشتند.
متن اصممملی پاریس در رنو سمممكشممموال بود همگی متاثر
من سمممالهماسممم
میشمدند و بسمياری از شاعران از شعرخوانی آن سالهای
اروتيكم .اروتيك نوشتن آن هم در زبان فارسی اصلن آسان
كه شمممعرها را روی كاغذ
بعد از سالها تالش تازه به تجربههایی رسيدهام كه
من خماطره دارنمد .یادم اسممم
نيسم
در حال تالش برای نزدیكی به ادبيات
كمامپيوتری طویلی نوشمممته بودم و وقتی آن را میخواندم
میتوانم در حيطمه ادبيات اروتيك به آنها ببالم كتابهایی
میكرد و راه
جمهوری
كماغمذ كمه شمممق و رق بود روی ميز حرك میرفم
من نيز اك
و همزممان با این حرك
یكجور پرفورمنس پوئتری را به دسم
میكردم تا
مزخرف ایرانی را كه میخوانيد شاشتان میگيرد از بس كه هم نویسنده و هم شخصي ها در طول رمان حذف میشود. ایران اسمم
مهدي صادقيان
نویسندهای كه اروتيك
نمینویسمد و از نویسش لذت غائی نمیبرد .شما رمانهای
داسممتان و رمان ایرانی درسمم
اسپاگتی و ...از اینگونهاند.
داده باشم .اساسن
نوشمتن به عنوان عملی اروتيك جز سكس كردن با صف ه نيسم .بيچاره و بسميار فقير اسم
چون اروتيكا تخ
خواب ميز كار من اسممم
مثل سممریالهای تلویزیون
كه سممانسممور در آن بيداد میكند؛ مثلن زن و
شمموهری توی تختخواب كنار هم میخوابانند در حالی كه خانم مانتو و روسری پوشيده اس ! شعر فارسی نيز سرشار از چنين سانسورهاییس .خالصه یك نفر باید انتقام بگيرد دیگر! حقيقتش من چندان عالقه به اروتيكنویسمممی ندارم ولی وقتی كسممی نمینویسممند من عمدن سممم
این نوم
به نظر شعما هدف از شعر و هنر چیست؟ و آيا شعرهاىِ نومعدرنیسععتی يا به قولی کالجی به علت عدم برقراری ارتباط با مخاطب عام و کتابنخوان امروز (از تجربههای شخصیام حرف میزنم) و حتا کتابخوانهايى که آشنايى با شععر ندارند باعث به حاشیه رفتنِ شعر نخواهد شد و معانند هر چیز ديگری که زمینهاش در اين مملکت فراهم نشعده و خود آفتی به جان خود شعده ،آيا به اين سعبک شععر گفتن باعث دلزدگی هرچه بیشعتر جامعه از شعر و جدی گرفته نشععدن آن به علت ديده و خوانده نشععدن
ادبيات میروم؛ مثلن بعضی از كتاب های من مانند فاكبوك
نمی شعود؟ اگر هم که به قول علی عبدالرضععايی شعر و
دهانكجی به ادبيات
ادبیات برای خواص و الیت جامعه است که هیچ ،البته از
فانتزی و ...نوعی پرخاش متن اسم م سانسورم ور ایرانی اس .
ديد من مشعکل جامعه ايران همین نداشتن ارتباط بخ
ضد رمانِ «هرمافرودی » را كه مینوشتم (سال )82قسم
الیعت و روشععنفکر جعامعه و نگاه باال به پايین به عوام
به قسم
در مجله شعر منتشر میشد و خوانندگان بسياری
داش .در آن روزها شخصی چون آقای عباس معروفی در وبالگ خود غير مستقيم به این كتاب حمله كرده و آن را به
است .اينچنین است که هنوز اينچنین هستیم!
فایل شعر /شمارهی پنجم 259 /
میگردند؛ شمعر من به اینها پاسممخ نمیدهد ولی كسی كه
عبدالرضايي
ت صمميلكرده و صمماح شعر در درون خودش سخ
و نباید بهخاطر خوانده
اس
یا دیده شمدن توسط همه مثل همه شوید .نباید شبيه شاعر یا آرتيسممم
یا طرفدار
ایرانی شممموید كه بهخاطر مخاط
بيشتر هر غلطی میكند .من عاشق آن طرفداری هستم كه به من آزادی میدهد تا خودم باشمممم و با او رك حرف بزنم. سمابقه نداشمته كسی در شعر فارسی با مخاطبش تندی كند در حمالی كمه من جماهایی حتا ف ش دادهام .اغل من ضمد مردم اسم چون بالهم
مقاالت
كه شما این را در ادبيات ما نمیبينيد
همين مردم اسممم
كه حكوم ها را انتخاب
میكننمد و تما زمانی كه فرهنگ عموم باال نرود كاری پيش ولی كار من این نيسم
نخواهد رف
كه در شعرم الفبا یاد
دهم .ضمممنن این مخاطبانی هم كه دارم بيش از حد اس م اخيرن همين چند كتابی كه منتشر كردهام بيش از حد انتظار دانلود شمده اسم ! اروتيكا در دو روز اول انتشمار فقط در وبسممای
كتابناك پنج هزار بار دانلود شممده و اینقدر زیاد
بوده كه صمف هی علی عبدالرضمایی را در سای
مذكور به
دليمل اعتراض عوامل حكومتی حذف كردهاند؛ یعنی آنقدر بسيجیها و ام
حزباهلل به كامن دانی هش
حمله كردند كه سمای
كتاب اخيرم
كتابناك از ترس بيس وشش كتابم
را كه طی سممالها در این وبسممای
آپلود شممده بوده حذف
كرد .جماهمای دیگری هم این اتفماق افتاد؛ در همين تلگرام هم هر كدام از كتابهای تازهام باالی یكصممد هزاربار دیده شمده و فایلهای پیدیاف كتابهایی مثل دیل گو توسط تعداد زیادی در حال مطالعه اس
و من اصلن توقع اینهمه
مخاط
را نداشمتم و ندارم .پس شعر من حاال هر طور كه
هسممم
مخاطبان زیادی دارد و شمممما بهزعم خودتان فكر
میكنيد مخاط
این شممعرها را نمیفهمد و یا ارتباج برقرار
نمیكند .به نظر من هر ت صمميلكردهای كه از حداقل دانش برخوردار باشممد اگر در شممعرها فوكوس كند تم شممعر را میگيرد و تاثير خودش را خواهد گرف .بعضی میخواهند كتاب را فقط ورق بزنند بعضممی دنبال یك سممطر در كتاب
الي
هوش اسم
بودن برخوردار اس
و ذرهای از اسممتعداد
با شعر من ارتباج برقرار كرده. دارم روی نسمممل جوان تاثير
به هر صمممورت من دوسم م
بگذارم و اصلن كاری به همنسالن و نسلهای گذشته ندارم و نسمملهای بعد از من كه در حال حاضممر هجده یا نوزده سمالهاند و از صمفر شروم كردهاند برای من اهمي
بسياری
دارند چون فقط اینها هسممتند كه میتوانند پایه را از جای خوب مست كم كنند و روشنفكری تازهای را بنيان بگذارند. دليل وجود كالج شعر این اس
كه من ناگهان متوجه وجود
یك خالء و یك درو شمممدم؛ اینكه ناگهان ادبيات ما طی پانزده سمال اخير دچار ارتجام شممد .تا سال هفتاد و هش همه چيز رو به جلو بود؛ یعنی از سمال هفتاد و سه تا هفتاد و هشم
ما در مسمالهی فرهنگ شاهد یك پروسهی رو به
جلو بودیم؛ برای مثال اگر یك دختر قبلن دنيل استيل را در و به فرهنگسراها میرف
دستش میگرف
در اواخر دهه
هفتمماد كمماری كرده بودیم كممه كتممابهممای روشمممنفكری و مجموعهشمعرهای ما را در دس
گرفته و مطالعه میكردند.
در دهمه هفتمماد بمهخصممموص در سمممال هفتممادوهفم
در
فرهنگسمراها جنبشمی اتفاق افتاده بود .افرادی بعد از سال هشتاد پروژهی ارتجام شعری و ادبی را برنامهریزی كرده و متأسفانه در آن موفق بودهاند؛ یعنی اتاقهای فكر كه با آغاز ریاسم
جمهوری م مود احمدینژاد پروژه ميانمایهسازی
را در دس
گرف
تا حاال بسيار موفق عمل كرده و توانسته
ادبيات را بسميار سممط ی و فسم فودی كند اما در اینترن اتفاقی در حال وقوم اسم خيلیها ممكن اسمم
و كالج شعر یك مقابله اس
و
از آن تعبير سممياسممی كنند یا هر چيز
دیگری .مبنا را در كالج شعر كار شعوری شعری و فرهنگی قرار دادهایم و من از تعداد بسميار باالی مخاطبان راضیام و اصلن قرار نبود ما اینهمه مخاط
داشته باشيم و برای من
قابل باور نبود كتابی مثل جمهوری اسمممپاگتی بيش از سمممه هزار مخاط
داشته باشد كه آن را بفهمند ولی حاال میبينيم
كمه این كتماب تماكنون حمداقمل حمدود چهمل هزاربار در
فایل شعر /شمارهی پنجم 261 /
سمای های مختلف دانلود شده اس عجي
و این برای من بسيار
اس .
مدت كوتاه متوجه شمدم كه در اینجا تشنگی برای دانستن بسمميار باالس م
و بچههای كالج نسممب
به نسممل ما بسمميار
بماهوشترنمد و ب مرهمای ادبی را جدیتر دنبال میكنند. اصملن بسمياری از رفقای ادمين ادبيات را از اینجا شممروم
رئوف دلفي
كردند و در ابتدا حضورشان فقط جنبهی كنجكاوی داش . با توجه به اينکه تمام اتفاقات اجتماعی -سعیاسی اول در زبان رخ میدهد ،انتشعار اين هشت کتاب که از نظر جهانبینی و برخورد با زبان و مسائل سیاسی ،اجتماعی، مدنی و ...به باور من کاری هوشعمندانه و شجاعانه بوده و با اسعتقبال بی نظیری هم روبرو شده و تاسیس کالج و مجلههای شعر و تربیت شاعران و که خود بنده هم شاهد بودم ،آيا چقدر به تحوالت بزرگ در بستر ايران و تربیت نسلهای آينده امیدواريد؟
برخی حتا توانایی نوشتن چهار جملهی درس اما پيشمممرف
را نداشتند
آنها در این ده ماه غيرقابل تصمممور اسم م .
اصممولن نسمملها هرچه جلوتر میروند باهوشتر میشمموند. و من
عالقهی نسممل تازهی ایرانی ( visualدیداری) اسمم
سمممعی كردم در كمالج این عالقه را ( semioticرمزگونه و نممادین) و ( subjectiveذهنی و فكری) كنم .سمممعی كردم عالقه به مطالعه پيدا كنند و بخوانند و پاسمممخی كه دریاف كردم بيش از حدِ تصممورم بود .از این جه
از كالج شممعر
راضمیام .ما هيچ شماعر حرفهای را كه ده پانزده یا بيس
يعنی بععد از حعدود پانزده سععال تبعید ،امروز علی
سال سابقه ادبی داشته باشد وارد كالج نكردیم .ما شاعرانی
عبدالرضععايی فضععای داخل را چگونه تحلیل و واکاوی
تازه كار را وارد كردهایم كه اولين شمممعرشمممان را در همين
میکند (چه از نظر فکری ،مدنی ،شعععوری و سععیاسععی
مجله فایل شمعر منتشمر كرده و به نسممب ِ این سابقهی كم
و.)...
واقعن كارشمان قابل توجه اس .حتا من میتوانم بين یكی هش
دوتا از بچههای اینجا كه سابقهای كمتر از هف
ماه
دارنمد با شممماعران و منتقدان داخل ایران دوئل بگذارم كه
عبدالرضايي
شفاهی با هم ب ر كنند و شما نتيجه را ببينيد .در حالی كه بسمياری از دوسمتان در اینسممتاگرام و فيسممبوك سواالت
اینها از همين نسمل جوانند و غالبن زیر بيس
مشابه بسياری میپرسيدند به اینصورت كه یك غزل نشان
سمن دارند و این یك سمرمایهگذاری اس .من اعتقاد دارم
میدادند و بعد هم نظرم را دربارهی شممعر پس مدرن جویا
كمه بمایمد روی این نسمممل كار كرد به همين خاطر بعد از
میشمدند! تصمورشمان از شعر پس مدرن چنين شعرهایی
اینكه كالج را برای ادبيات فارسمممی به ارك گذاشمممتم و به
دارای
صمماحبان واقعیاش دادم كالج داسممتان را راهاندازی
بود .خيلیها (از جمله كسانی كه به ظاهر با حكوم
دس م
و پنج سال
زاویه هم هسمتند) بدون اینكه متوجه باشند در این جریان
خواهم كرد و در آنجمما كممار میكنم .نمیدانم آینممده چممه
نقش دارنممد .در ترویج عوامگرایی درو و معضممملهممای
خواهد گف
كشمميده
مختلف و ...متاسفانه یكی دوتا هم كه نيستند.
شدم؛ شاید از روی مسئولي
و اممما ممماجرای راهانممدازی كممالج خيلی اتفمماقی بود و من
اینكه همه فقط «حرف» میزنند و هيچكس «عمل» نمیكند.
حسممماب ویژهای از قبمل باز نكرده بودم .درواقع پویان كه
شممماعران مطرح در كمالج مما هم آمدند ولی از همان ابتدا
باعر شممد كه من برای
كه اگر كسی
یكی از جوانترین اعضممای ماس م یكی دو هفتمه بمه طور موق
در كالج باشمممم اما در همين
دوسم
و اصمملن نمیدانم چرا به این سممم
روشنفكرانه باشد شاید برای
داشمتند كه فخر بفروشند .قرار نيس
چهارتا چيز بيشتر از بقيه دانس خطماب كنمد .جمدی
در مدیری
دائم دیگران را «بیسواد» با نگاه از موضمممع باال
فایل شعر /شمارهی پنجم 261 /
تفاوت دارد .اینجا جاییسمم
كه خود من هم در حال یاد
شمعر عبدالرضمایی اس .از طرفی در نهای
گرفتن هسمممتم و انگمار به تدریج جزئی از خود این بچهها
میكنند و حتا از اسم كتابم هم نمیگذرند!
شمممدهام .ادبياتِ حال حاضمممر در ایران مانند یك برهوت
میخواهم بگویم اميد من فقط به نسممل جوان اس
اس م .من در داخل ایران شممعر و شمماعر خوبی نمیبينم یا
این نسل جوان هم نباید به هيچكس اميد داشته باشند .فقط
بوطيقانویسمممی ما هم همين
باید به خودشمممان متكی باشمممند و از حق خود دفام و فقط
اس .چون شاعری كه تازه شروم به كار میكند باید كتاب
خودشمممان را باید معرفی كنند .تمام جوانهایی كه از كالج
داشمته باشد .تاثير كالج را فقط داخل كالج نباید دید .از این
میروند یا اخراج میشمموند هشمم
ماه بعد باید دشمممن
خونی من باشمند .مخالف سرسخ
من باشند و این حتمن
حتما یك مقالهی خوب؛ عل
پنج هزار نفر دسممم
كم هزار نفر بما آیمدیهممای مختلف
وقاح
كپی و خود
هستند كه شاعران و نویسندگان مطرحی م سوب میشوند
اتفاق خواهد افتاد و خواهيد دید .تا به حال هم دیدهاید كه
و همين حاال هم دارند صدای من را گوش میدهند ولی به
من چگونمه برخورد میكنم و بهترینها را چگونه از اینجا
چند دليل خودشمان را نشان نمی دهند .یكی به خاطر ترس
میرمانم« .ادبيات» بیرحم اس .كالج شعر با كسی شوخی
از اینكممه دیگران بگوینممد فالنی در م ضمممر مل مّا علی
ندارد ما با كسمی «مهربان» نيسمتيم .ما دشمن همدیگریم و
و یا
این شعاری كالجیس .ما اینجا گروهبازی و مافيا نداریم.
احيانن اگر موقعيتی شممغلی در كشممور دارند خدشممهای به
نگماه من بمه جوانهای اینجا هم یك نگاه كالجی اسممم .
ادبیشممان وارد نشممود و بسممياری دليل
و تاكنون بسمميار
عبدالرضمایی! نشسته یا اینكه نوچهی عبدالرضاییس جایگاه و موقعي
ابلهانهی دیگر .كسممانی هسممتند كه به من پيغام میدهند كه این كار تو بسميار حرك
بزرگی اسم
یك انقالب اس .
اما دریغ از اینكه در صمف هی شمخصیِ خود كوچكترین اشممارهای به كالج داشممته باشممند یا نامی از كالج ببرند یا بخواهند آن را به دیگران معرفی كنند .ترسشممان این اس كه دیگران بفهمند حرفهایی كه او میزند برگرفته از كالج
نسممل جوان نشممان داده كه كنجكاو اسم فراتر از انتظمار من عممل كرده اسممم «بخواهد» میتواند.
و خوب فهميده اگر
فایل شعر /شمارهی پنجم 262 /
وقتى خطر میكنى خطا هم چاشممنىِ كار میشممود .ما از خطا نمیترسمميم و خوب میدانيم اگر اشممتباه نكنيم م ال اسم
گامى به پيش برداریم بسميار سعى كردیم كه بینقص باشيم اما اشتباه مثل اتفاق اس
مىافتد!
پس هنوز مثل هميشه از پيشنهادهاى شما استقبال مىكنيم .با ما در تماس باشيد: collegepublisher@kalejsher.com filesher@kalejsher.com
چ نانچه مایليد مطالبتان در مجله فایل شمعر و یا در وب سمای
كالج شممعر منتشممر شود آن را به ایميل زیر
ارسال كنيد: Rooz@kalejsher.com اگر مایلاید به ما بپيوندید یا دیگر تریبونهاىمان را در دسترس داشته باشيد به لينكهاى زیر رجوم كنيد:
- 1وبسای
كالج شعر عبدالرضایى
www.Kalejsher.com
- 2رادیو كالج شعر http://myradiostream.com/mobile/abdolrezaeicollege
- 3گروه كالج شعر در تلگرام https://telegram.me/joinchat/B6MprT7EGgC-A1wOSKwHDA
- 4خبرهای مرتبط با كالج شعر https://www.instagram.com/aliabdolrezaei/
- 5كانال رادیو كالج در تلگرام https://telegram.me/aliabdolrezaie
-6دانلود هر چهار شمارهی مجله فایل شعر http://kalejsher.com/magazines.php
- 7صف ه كالج شعر در اینستاگرام http://instagram.com/kalej.sher
فایل شعر /شمارهی پنجم 263 /