فایل شعر /شمارهی نهم 1 /
فایل شعر /شمارهی نهم 2 /
فایل شعر /شمارهی نهم 3 /
سرمتن برخی از ایرانیها مطلقن با خودشان رقابت ندارند ،آنها فقط وقتی از بُردشان لذت میبرند که دیگری ببازد .ماا درک درساتی از سود نداریم ،نمیبریم که سود ببریم ،بلکه میبریم تا یکی را که نامش دشمن است شکست دهیم .برای هماین ساا هاسات که بیهوده در جنگایم ،غافلایم که هیچ جنگی بُرد نصیب نمیکند ،همه میبازند. اصلن چرا کسی تالش نمیکند ببرد بدون آنکه یکی دیگر ببازد؟ شادی مادّی نیست ،اناریی نیسات کاه مادا از یکای دیگار سلبش میکنیم! «آرا باش! این دشت هنوز سبز است ،برو بچر! چکار داری به چرای بقیه!؟» می پرسند چرا آن ها دارند و ما نداریم؟ و این اعال حسادت اسات ناه عادالتجاویی! شاکا
باین دارا و نادار را آن جاا ناه
بی عدالتی بلکه بیشتر حسادت پر کرده .یک عده ناراحت ند که چرا دیگران لذت می برند!؟ در واقع به لذتی که بقیاه مایبرناد، فقط حسادت میکنند و خود نمیخواهند حا کنند .اینها همه با حا غریبهاند و مادا در گذشته سیر میکنند .چقادر خاو است که بخواهیم همه حا ببرند نه اینکه ضدِحا بزنیم .میگوید «فالنی زرنگه ،خو
باال کشایده» ،درواقاع رار
ایانجاا
عدالت جو نیست ،بلکه حسادت پیشه ست ،چون رذالت و ریا و چپاو را زرنگی می داند و منتقد بی عدالتی نیست ،برای هماین آنجا عدالت وجود ندارد ،در عوض تا دلت بخواهد بالهت وجود دارد. داستاننویس معاصر هم جای اینکه از بالهت و مشکالت فرهنگی آنجا بنویسد و دالیل آنهمه بیشعوری سیاسای را اکاران دهد ،از ترس اینکه انگ سیاسی بخورد مدا مهمل مینویسد .تازه این مهملنویسی را به اسم «هنر برای هنر» تبلیغ هم میکند! کدا هنر و هنریِ واقعی را میشناسید که در ستیز با بیعدالتی نبوده باشد؟ آیا پااز و نارودا ،باورخس و همینگاوی یاا هماین همسایه ی دیوار به دیوارتان ناظم حکمت ،مدا در حا ستیز با بالهت و بیعدالتی نبودند؟ اصلن همهی بدبختی ما دقایقن از وقتی شروع شد که گفتیم داستان نباید ،شعر نباید ،شاعر نباید سیاسی باشاد .آنوقات سیاسات بایشاعور شاد و بایشاعوری سیاست مدار! گفتیم شعر نباید سیاسی باشد اما شهر سیاسی شد و شهروند فرآورده ی سیاست! نان سیاسای شاد و درماان هام کاردارِ سیاستمدار! وگرنه هیچکس شاعر را فقط در تیمارستان نمیخواست .ما همه عشق مایکاردیم باا عاشاقی ،اماا عشاق سیاسی شد و عاشق را پای چوبه ی دار سیاست کردند .شعر اگر سیاسی بود ،شهر دهات و شهروند دهااتی نمای شاد .فقاط از وقتی که شاعر از سیاست فرار کرد و شاه به مال میدان داد ،خرافات جای کلمات نشستند .همهی بادبختی ماا دقایقن از وقتای
فایل شعر /شمارهی نهم 4 /
شروع شد که شاعر را علیه سیاست مدار خواستیم و سیاست را از شعور تهی کردیم .ما اشتباه کرده ایم ،شاعر اگر شاعور داشاته باشد ،شعر اگر شعر باشد ،چگونه میتواند سیاسی نباشد؟ هر روزه بسیارانی برایم شعر مىفرستند ،یکى از یکى خواجهتر .روزانه بسیارانى مىخواهند شاعرى را معرفى کنم در حالى که کمتر شعرى نوشته مىشود .خیلىها فکر مىکنند شعر سیاسی یعنى متنى که ظاهرش مردمی و همهفهم باشد و گیارِ مفتای داده باشد به قدرت! اتفاقن شعرهاى سیاستزدهی فارسى خواجهتر از انواع دیگرند .شاعر سیاسای متناىسات کاه از هار بُعاد آن خالقیت ببارد ،از ساخت و زبان و فر گرفته تا تخیل فرهیختهاش ،تا تام و موتیاو و رویکارد درونمتناى و در نهایات نیات مولوش ،تا فضاى تازهاى که تولید کرده ،تا اجراى خودویژهاش .شعر شجاع متنىست که در همه سمتش عرباده گال کارده باشد ،وگرنه با فر و زبان الکن در قالبی کالسیک ،تندترین فکرها را هم که صدا بزنى جز اعال خواجهگای نکاردهای! رار چیز ندارد بشاشد آن را حوالهى متن مىکند ،هر چه کلهفسقلی و خواجهى متنى این روزها شده شاعر معتارض ،شااعر ماللن سیاسى ،بعد هم هر چه الى کلماتشان مىگردى تخم پیدا نمىکنى .مخارب اینترنتى هم که سر تا پا قاق! خودشان که نماى- فهمند و تشخیص نمىدهند هیچ! بقیه را هم او تشویق و بعد تهدید مىکنند از عالقههاى تخمى ا سیاسىشان حمایت کنناد. این روزها شهرتِ اینترنتى شده معیار ادبى ،همه قبل از کلمه دنبا پروندهدار شدنند .شوربختانه این ویروس قارون وساطایى بعد از تجربهى جنبش یشمى ا پشمى به هنر و ادبیات ایرانىها سرایت کرده ،حتی گوش نمىدهند رر
چه مىگوید ،چگونه
مىگوید ،کافىست علیه سیّدشان مال على باشد ،مىشود چگوارا! یکى هم نیست بپرسد چگوارا که خنگ و قافیهانادیش نباود، عشوه نمىکرد ،چگوارا از آوانگاردترینها در روزان و شبانى بود که داشت رى مىشد. ما وقتی در کالج شعر از سیاستِ حر
میگوییم ،نه شعر سیاسیِ باکالس و کالسیک ،بلکه سیاست شعر را ،خلقِ شاعور را در
نظر داریم .فایل شعر سیاسی نیست اما چون فایل شعر است ،بهشدت سیاسیست! سیاسیست چاون سطرساطرش تااکنون در جدا با بالهت توی صفحهصفحهی مجلهمان نشست .کار اصلی فایل شعر بوریقانویسیست ،پس فقط آنهایی که میخواهند بدانند ،فایل شعر را میخوانند و همین ترغیب به دانستن ،مهمترین کنش سیاسی و روشنگرانهی فایل شعر است. حاال دیگر به نهمین شمارهی ماهنامهی فایل شعر و چهاردهمین ماهِ فعالیت کالج رسیدهایم .ظاهرن همه چیز ربق قولی که روز او داده بود پیش رفته و دقیقن وقتی یک سا از تاسیس کالج شعر گذشت ،کالج داستان را نیز تاسیس کردیم و حاال دو مااه از فعالیت آن میگذرد ،روری که در گروه تلگرامیاش ،حدود پنج هزار نویسنده و مخاراب حرفاهای عضاویت دارناد و هار روزه در آن داستانهای تازهای ررح و نقد میشود .برای همین از این شماره ،بخشهای «داستان کالجی» و «کارگاه داستان» ،به مجلهی فایل شعر اضافه شده و در بخش «نظریات ادبیااتی-عملیااتی» ،عاالوه بار شاعر ،باه مباانی و اصاو داساتاننویسایِ نومدرنیستی نیز پرداختهایم .متاسفانه حجم باالی کار در کالج داستان و تشکیل دپارتمان تازه ،بسیار وقت بارد و هماین باعا شد که دو هفته در انتشار این شمارهی مجله فایل شعر تاخیر داشته باشیم .البته همین تاخیر دلیل شد که ایمیلهاا و پیاا هاای بسیاری از شما دریافت کنیم که اغلب ابراز نگرانی کرده بودید برای عد انتشار مجله و در آن عالقهتان را به فایل شعر اعاال کردید .همان روری که در کالج شعر ،ضمن آموزشِ مبانی تازهی شعر پست مدرن ،به تشاری مولفاههاای شاعر نومدرنیساتی پرداختیم ،در کالج داستان نیز چنین رویکردی خواهیم داشت. علی عبدالرضایی
فایل شعر /شمارهی نهم 5 /
فایل شعر /شمارهی نهم 6 /
يك توضيح ادبیات نوى فارسای بوریقاا نادارد درباارهی تااری شاعر معاصر و زندگىِ شاعرانش ،بسیارانى قلم زده اند اماا هناوز کسى به صورت آکادمیک به تاللیو و تشاری مولفاههااى تازهی شعرى و فنّ شاعرى نپرداختاه و مرجعاى در دسات نیست تا از ایان رریاق ،شااعران و مخارباان حرفاهاى باا تعاااریو و مفاااهیم شااعرى آشاانا شااوند .کااالج شااعر تریبونیست که علیعبدالرضایی از رریق آن ،تئاوری هاای ادبی خود را به بهترین بیان در اختیار عمو قرار مایدهاد تا آن ها که عشاق ادبیاات دارناد ،بیشاتر بدانناد .او گااهی سخنرانی هایی برای کالجی ها ترتیاب مایدهاد کاه «باازی زبانی یا زبانبازی» یکای از آنهاسات و در ایان بخاش از مجله به صورت مکتاو
اراهاه شاده اسات .البتاه در ایان
شماره از مجله که کالج داستان هام شاروع باه کاار کارده است ،او بح هایی در مورد «مبانی اولیهی داستاننویسای» و «تیپسازی و شخصایت پاردازی» و عاالوه بار آن چناد مبح
دیگر هم داشته است که در هماین بخاش نظریاات
ادبیاتی -عملیاتی آمدهاند.
فایل شعر /شمارهی نهم 7 /
بازی زبانی يا زبانبازی!؟
(شعر فوری هضم و دفع نشود) .درواقع استفادهی خالق از بازی زبانی ،شعر را از یکبار مصر
بودن نجات میدهاد.
شعری که امروزه در ایران نوشته میشاود در برخاورد او خواندنی به نظر میرسد اماا در هماان خاوانش او تماا ماایشااود .درچنااین شااعری ،زبااان یااک جسااد و صاارفن وسیله ای ست برای حمل موضاوع و در عاینحاا گفات- وگویی خالق با آن صورت نمیگیرد .درواقع همان رور که پیشتر اشاره شد ،چون درک درستی از بازی زبانی وجاود ندارد ،شاعری را که از رویکردهای زبانی اساتفاده مایکناد تحقیر کرده و شعرش را صرفن یک «بازی» باا زباان تلقای میکنند و آن شاعر را زبانباز میخوانند .متاسافانه در زباان فارسی کلمه «بازی» بار معنایی تحقیرآمیزی دارد و معمولن با به کارگیریاش به عنوان پسوند کلماتی ملال دخترباازی که فاقد بار اخالقیسات ،آن را از معناای متعاالیاش تهای میکنند! درحالی که اساسن وایهی مهمی ملل آزادی با بازی برای اینکه درک بهتری از موضوع پایشرو داشاته باشاید، ابتدا بهتر است بح
فلسافهی باازی و باازی زباانی را در
مجلهی فایل شعر (شمارههای 4و )8مطالعه کنید. متاسفانه هنوز شاعرها درک درستی از بازی زباانی ندارناد. منظور از بازی زبانی در شعر ،منطقها و قراردادها و قواعاد تازه ایست که در زمان اجرای شاعر خلاق مای شاود .ایان برخورد تنها در شکست نحو اتفاق نمی افتاد ،بلکاه تخیال، تصویر ،تفکر ،معنا ،تکنیک و ...را هم شامل می شود .باازی زبانی فقط محدود به نحو زباان ،جاباه جاایی چناد کلماه، استفاده از یک فعل در جای نامتعار
و یا برهم زدن منطق
زبانی نیست ،این ها فقط زیرمجموعه ی کوچکی از حیطه ی بازی زبانی هستند .در شعری که بازی زباانی در آن اتفااق افتاده ،نیت مولو صرفن انتقا یک معنای مشخص نیست، بلکه برعکس ،هد
ایجاد فضاییسات کاه چنادتاویلی در
آن رخ میدهد برای ملا با استفاده از تکنیک چندوایگانی می توان یک کلمه را روری در د سطر نشاند که به سمت چندمعنایی حرکت کند این باع را سریع مصر
میشود که خواننده شعر
نکرده و در نهایت به معنایی غاایی نرساد
تعریو می شود ،درواقع آزادی وجود نخواهد داشات مگار آن که هرکس بتواند بازی دلخاواه خاودش را انجاا دهاد. اساسن شعری که بازی زبانی در آن وجود دارد ،از رویکرد تک بعدی و دیکتاتوری دانای کل نجات پیدا میکند .باازی زبانی به خالقیت مخارب کمک کرده و باع
میشاود کاه
او با کنکاش در متن ،تاویلی از کلمات داشته باشاد کاه باا نیت و منظور شاعر تفاوت دارد و اینجاست که کشاو در شعر اتفاق میافتد. معمولن یکی از بدترین آسیب ها در شعر فارسی این اسات که خواننده سطری از شعر را کاه شایک و فاانتزیسات از متن جدا کرده و بدون آنکه به کل شعر توجه داشاته باشاد آن را زمزمه میکند ،سطری که ارتباری با دیگار ساطرهای شعر ندارد و همین عادت غیرشعری باع
شاده شااعران،
بهجای شعر ،به نوشتن و سرهم کردن ساطرهای باه ظااهر زیبا در متن شعر بپردازند که درواقع هیچ ارتبااری باا هام ندارند ،در حالیکه بازی زبانی باع
بروز تخیل زبانی شده
و در سرتاسر شعر پخش میشود .باید گفت شاعری کاه از بازی زبانی و در نهایت تخیل زبانی برخوردار باشاد دیگار سطرمحور نیست بلکه قطعهمحاور اسات یعنای در چناین
فایل شعر /شمارهی نهم 8 /
شعرهایی مخارب نه به سطر بلکاه باه کلیات شاعر توجاه
نوشته میشد تا تنها از شگرد زباانی رونماایی شاود .مای-
داشته و آن را فقط در شکل خودویژهای که دارد میپسندد.
خواهم بگویم براهنی شعر نمینوشت بلکه زبان را با بازی-
بازی زبانی ،شعر را از لحاظ سمنتیک به سمت چنادتاویلی
های بیجهت انبار میکرد ،چراکه توجهی به دیگار مولفاه-
میشود که موتیو مقید شعر دیگر تکبعادی
های شعری نداشت یعنی شعر او بازی زباانی داشات ،اماا
نباشد و به نحوی در کنار موتیو های آزاد قارار گیارد کاه
زبان نداشت زیرا در متن نه با زبان زنده بلکه با جسد زبان
معناهای پیرامون آن هم در شعر تنیده شود.
کشتی میگرفت یعنی هر بالیی که دلش میخواسات سار
این نکته را باید بدانیم که هر شعری ،نمایه ای از یک باازی
آن میآورد و نه تنها باا زباان باه ملاباهی موجاودی زناده
زبانیست یعنی در هر شعر خالقی یک جور باازی زباانی
گفتوگو نکرده و با آن عشقبازی نداشت بلکه هد
فقط
اتفاق میافتد و این بازی ممکن است در تخیل یاا سااختار
به خاک سپردن جسد زبان و شکساتن تصانعی نحاو باود!
(بازی های زبانی ساختارهای تاازه تولیاد مای کنناد) اتفااق
یعنی نحو شکسته میشد اما زیبایی تولید نمیشد ملال باه
بیفتد مللن در دو شاعر «دایاره» و «ساپیدخوانی» از کتاا
کارگیری مفرط فعلهایی چون «میبینمم» یا «میشنومم» که
برده و باع
«پاااریس در رنااو» ،یااک نااوع
کاربردشان فاقد منشی زیباایی-
بازی زبانی -ساختاری باا باه
شناسانه بوده و انگار چیازی از
کااارگیری تکنیااک «فاصااله-
بیرون به زبان تحمیال شاده و
گذاری» اتفاق افتاده اسات .در
آن را زخمی میکارد .درواقاع
دههی هفتااد جریاانی باه ناا
براهنی درکای از شاکل کلماه
شعر زبان ()language poetry
نداشاات ،باادن کلمااه را نماای-
وجود داشات کاه باه حرکات
شناخت و با تحمیل دانساتگی
ادبی آن دوره ضاربه ی بزرگای
به زبان و افشای بایش از حاد
زد ،چراکه بازی زباانی را تنهاا
یک تکنیک که قابلن در شاعر
بااه شکسااتن نحااو()Syntax
«تندرکیا» به کرّات به کار رفتاه
تقلیل داد اما شااخهی بالنادهی
بااود ،تصاانع را از حاشاایه وارد
شعر دهاهی هفتااد علایرغام
صااحنهی شااعر خااالق دهااهی
زبان محور بودن ،به تما مولفه های شاعری توجاه داشات.
هفتاد کرد یعنی صورت شعرش که پیشارفتی ساررانی در
اگر به شعرهای من در آن دوره توجه کنیاد ،مایبینیاد کاه
مقولهی واحد در آن دیده میشد همان شکستن نحو بود اما
بازی زبانی در آنها باا تماا مولفاههاای شاعری ارتبااری
دیگر خبری از بقیه مولفاههاای شاعری نباوده و از لحااظ
تنگاتنگ دارد مللن در شعر بلند «جنگ جنگ تا پیاروزی»
استتیکی فاقد تعاد ساختاری بود .سطرها در شعر براهنای
که سرشار از بازیهای زبانیست ،هرگز نحو شکسته نمی-
دچار پراکندگیاند و محصو دریافت و شهود شعری یکّاه
شود بلکه زبان در آن ،لحن و ریتم را به باازی گرفتاه و از
نیستند ،برای همین شعر براهنی نه سااختار ناامتمرکز دارد،
این رریق تولید صدا و پرسونایهای مختلو میکند .از این
نه از ساختی سیا تبعیت میکند .از لحاظ تاویل پذیری هم
لحاظ شعر من نقطهی مقابل کارهاای شااعری ملال «رضاا
نمیتوان یک تم خاص را در اشاعارش دنباا کارد و تنهاا
براهنی» بود که در آن بازی زبانی تنها به نحوشکنی محدود
یک شور زبانی وجود دارد که در جاهاایی باا وزن ترکیاب
میشد .درواقع در آثار براهنی شعر فدای نحوشکنی شده و
شده و سعی می کناد عمادن باا نحاو زباان برخاورد کناد.
به استریپتیزبازی زبانی تقلیل پیادا مایکارد ،انگاار شاعر
درواقع شعر او نوشته شده تا از شگرد زبانی رونمایی شاود
فایل شعر /شمارهی نهم 9 /
و این نوع شعر هام پاس از مادتی از ماد مای افتاد چاون
روابط موجاود در بساتر سااختاری شاعرش را پیادا کارد.
تقلیدپذیر است .به همین دلیل علیرغم آنکه تنهاا دو دهاه
بنابراین هرجا که زبان عملکاردی خاالق داشاته باشاد ،در
از این رویکرد شعری گذشته ،چند سالیست که باه عناوان
آنجا بازی زبانی هام وجاود دارد و اتفااقن اعماا باازی
رویکردی شکست خورده از آن یاد میشود .کسانی هم که
زبانی نه تنها ضدمعنا نیست ،بلکه سبب توسعه و چندبعدی
به ضربه پذیر بودن این نوع شعر واقو بوده و از ررفای در
شدن معنا و نیز چندتاویلی شدن شعر میشود.
صدد نابودی شعر دههی هفتاد هستند ،تنها شعر براهنای را
بسیاری از اشعار سپید حا حاضر شعر فارسی ،با ترانه های
به عنوان شعر زبانی برجسته میکنند ،در حالی کاه شااخهی
فستفودی فارسی تفاوت چندانی ندارند ،زیرا برای جذ
بالندهی شعر دههی هفتاد ،آن دسته از شعرهای زبانی بودند
مخارب بیشتر ،استتیک هنریشان تقلیال داده شاده اسات.
که بازی زبانی در آنها ناه فقاط در نحاو بلکاه در فار و
متاسفانه شعر واقعی هفتاد از سا هفتادونه به بعد باایکوت
ساختشان هم اتفاق می افتاد ،همین موضوع سبب شده که
شد و جریانی به نا شعر کارگاهی جایگزین آن شاد ،پاس
با وجود سانسور شدید ،هنوز کتا هایی مانند «پااریس در
از آن هم شعر براهنی به عنوان نماد شعر زبانی دههی هفتاد
بوده و خوانده شود .پس زمانی که
مطرح و تحقیر شد و این درحالیست که در اشعاری مانند
میزنیم ،منظاور تنهاا دسات باردن در
«زلزله»« ،بندرعباس» یا «پاریس در رناو» ،نحاو باه زیباایی
رنو» و «جامعه» محبو از بازی زبانی حر
نحو زبان نیست بلکه به تخیل ،فر ،لحان و تکنیاکهاایی
شکسته شده و برای مخارب قابل قبو است.
ملل چندوایگانی و دیگر مولفههای شعری هم توجه داریام
میتوان گفت دو حالت کلی در شکست نحو اتفاق میافتد
و حتی شکست روایت یا تغییر ناگهانی زاویهی دید ،دست
زمانی که نحو را میشکنیم اما زیبایی تولید نمیشود مانناد
بردن در منطق روایت ،تغییار جهات روایات و تعلیاق آن،
«می بینمم» و زماانی کاه باا شکسات نحاو ،زیباایی تولیاد
اجرای چندصدایی و استفاده از لحنها و صداهای مختلاو
می شود مانند «می شپند» .بنابراین زمانی اجاازهی شکسات
در زبان شعر هم یک نوع بازی زبانیست و نمیتوان باازی
نحو را داریم که همراه با آن یک زیبایی تازه و خالق ایجاد
زبانی را به چند مورد خااص محادود کارد .متاسافانه ایان
شود .وقتی شاعر با زبان مانند یک جسد برخورد میکند نه
درک نادرس ات از فلساافهی بااازی و بااازی زبااانی توسااط
تنها با بازی زباانی روباهرو نیساتیم بلکاه باا شارالتانیسام
شاعران ،منتقدان و مخاربان ایرانی سبب شده کاه از باازی
مواجهایم .بازی زبانی ،به غیر از شعر ،در نلر و داستان هام
زبانی برای تحقیر و تخریاب شااعران اساتفاده شاود .ایان
وجود دارد و این درحالیست که در فضای داستان نویسای
انتقاد زمانی درست است که شاعر تنها در پی شکستن نحو
فارسی درکی از آن وجود ندارد ،زیرا اغلب نویساندگان از
باشد یعنی با زبان به ملابه ی یک جسد رفتار کرده و باازی
زبان به ملابه ی یک حما و مانند مارد عاادی تنهاا بارای
زبانی را در جهت پیشبرد متن و حرکت به سمت نویساش
انتقا پیا استفاده میکنند .در شاعر کالسایک فارسای هام
متنی چندتاویلی بهکار نگیرد ،یا راوری از باازی زباانی در
بازی زباانی نقشای کلیادی دارد مانناد برخای غاز هاای
متن بهره ببرد که سبب ایستایی معنایی شاعر شاود و هایچ
درخشان دیوان شمس کاه «شافیعی کادکنی» تماا شاان را
شود کاه
منتسب به «مولوی» میداناد چراکاه معتقاد اسات در ایان
ساختار نامتمرکزی را اراهه ندهد و اینگونه باع
در آن انسجا معنایی هم وجود نداشته باشد .تفااوت یاک
دسته از غاز هاای زباانی مولاوی ،وحادانیت زیار ساوا
شاعر آوانگارد (که شعر جنونمند مینویسد) با یک دیواناه
میرود! مساخره نیسات؟ متاسافانه هناوز ،چاه در ادبیاات
در این است که کالمش ساختار دارد یعنی اگر نحو را باه-
کالسیک و چه در ادبیاات مادرن فارسای ،مطاالبی مطارح
رور نامعمو می شکند ،همزمان یک سااختار خاودویژه را
میشود که مبنای علمای نادارد یعنای از تعقال سرچشامه
هم در متن تعریو میکند کاه باا کمای کنکااش مایتاوان
نگرفته و صرفن احساسی است .درست است کاه شااعران
فایل شعر /شمارهی نهم 10 /
ایرانی در اشعار امروزی وزن و قافیه را کناار گذاشاتند اماا همچنان دچار دیکتاتوریاند .درست است که وزن و قافیاه از میان رفته ،اما تصویرهای مغشوش و نامرتبط کاه هیئتای فانتزی دارند جایگزین وزن شده و شعریت به حاشیه رانده شده است .از ررفی ،در شاعرها دیگار خباری از اصاو و تفکر شاعرانه و ساخت شعری نیست ،در عاوض تاا دلات بخواهد بیدانشی و بالهت موج میزناد .هایچ شااعری در ایران اهمیتی برای زبان شعری قاهل نیست و ایان موضاوع در کتا های ترجمهی شعر ،نمود عینی پیدا می کند یعنای اکلر شعرهای امروز فارسی پس از ترجمه قابلیت خوانادن ندارند ،نه به دلیل زبانی بودن بلکه پراکندگی ساطرها ماانع این مهم میشاود .شاعر فارسای بوریقاا نادارد ،دساتگاهی وجود ندارد و اگر هم هست ،بسیار کالسیک اسات شاعر کالسیک به دلیال داشاتن وزن و قافیاه و قواعاد عاروض، قانونمند است اما در شعر سپید وزن عروضی وجود نادارد تا با همان بوریقای کالسیک سنجیده شود ایانهاا مسااهل مهمی است کاه هرگاز باه آن پرداختاه نشاده و خواسات عمومی فضای ادبی جامعهی ما شعر ساده ای است که بتوان اولین و راحت ترین درک را از آن داشت یعنی هایچگوناه توقااع علماای از شااعر وجااود ناادارد ،بنااابراین مااا نیازمنااد تجدیدنظر در همهی این مساهل هستیم و نسل جدید بارای رسیدن به شعور تازه ،نیازمند آموختن شایوههاای برخاورد علمی با شعر است.
فایل شعر /شمارهی نهم 11 /
محدود به این ۲۳حر
زبان ،بازی ،روايت
باشد نمی توانیم چیازی بنویسایم،
زیرا در مواقعی زبان محادود اسات ،گااهی شاما رارح و ایده ای در ذهن داشته و قصد نوشتن آن را دارید اماا زباان قاصر است مللن وقتی عاشق مایشاوید و بغاع عمیقای دارید نمیتوانید شدت تاثر و هاقهاق خاود را باا نوشاتن منتقل کنید یا وقتی شالق میخورید ضجه های شما با زبان نوشته نمیشود ،زیرا حروفی بارای نوشاتن ایانهاا وجاود ندارد و فقط میتوانید کمی به سمتشان حرکت کنید پس همیشه بین ایده و نیت نابی که در ذهن شماسات و آنچاه که در نهایت با حرو
نوشته میشود فاصله هسات یعنای
زبان فقط منحصر به کلمات نیست ،زبان همهچیاز اسات و گستردهتر از آن چیزیست که فکرش را میکنید. بازی چیست؟ چیدمان کلمات و ناوع چیانش شاما ناوعی بازی اسات ملال مربای فوتباالی کاه بازیکناان تایمش را می چیند یا بازی شطرنج که نمونه ی عینیتاری از چیادمان در سه مولفهی «زبان ،بازی ،روایت» یاک ناوع ایانهماانی وجود دارد و در عین حا همه چیز در این تللی
خالصاه
میشود. روایت چیست؟ همه چیز روایت اسات ملال حار
زدن،
خبررسانی ،حتی تعریو کردن یک واقعهی ذهنی که وجاه عینی نداشته و واقعی نیسات ،صاحبت کاردن شخصای در مااورد مجموعااهی دادههااا و دانشاای کااه کسااب کاارده، کتا هاایی کاه خواناده یاا تفکاری کاه قبال از انادوختن دادههایش داشته است و ...همهی اینها در حیطهی روایات تعریو میشود. زبان چیست؟ هر اکتی میتواند در حیطاهی زباان بگنجاد. زبان در مواقعی عینیست ملل چیدمان و صاحنهآرایای در سکانسی از یک فیلم که باه ناوعی ،از زباان اشایا و منطاق چیدمان پیروی میکند .وقتی یک جمله مینویسید کلماات کنار هم چیده میشود پس همهچیز ملل کلمه اسات و هار پدیدهای زبان خاص خودش را دارد .زبان فقاط ۲۳حار فارسی نیست ،هر چیزی که ما با این حارو
مایساازیم،
عضوی از مجموعهی زبان فارسیست و اگر دید ما به زبان
است ،نوع چینش کتا ها در کتابخاناه ،حتای بااز و بساته کردن درِ یخچا یا پنجره ،زیرا نوع باز و بسته کردن اینها به تعداد آد ها و بسته به نوع کاراکترشاان تعریاو شاده و همین مساله بخشی از بازی آنها را به تصویر میکشد.
فایل شعر /شمارهی نهم 12 /
شکست و تعليق روايت
و تعلیق روایت در داستان بسیار متفاوت است .ایان مقولاه در داستان می تواند بخشای از فار داساتان باوده و یاا باه صورت یک مساله اتفاق بیفتد ولی در شعر اناواع مختلفای دارد .شما حتی مای توانیاد سااخت شاعرتان را نیماهکااره گذاشته و با توجه باه خصیصاههاای یاک ماتن بااز باا آن برخورد کنید تا باه چنادتاویلی برساید .اساسان هار چیاز تازهای شعر است ،این تازگی میتواناد یاک تصاویر ،ناوع چیدمان کلمات و حتی یک فیلم باشد. شکست و تعلیق روایت در شعر «زلزله»
اجازه آقا! گاو اگر سُر میخورد شیروانی اگر میافتاد شکست روایت چگونه در شعر اتفاق میافتد؟ شما نااگزیر
زیرِ آنهمه تیرآهن براى همیشه آیا میمُردیم؟
نیستید یک روایت را در شعر تما کنید ،بلکه باید آدرسای
آموزگار
از روایت داده ،به روایتی دیگر وارد شوید و روایات قبلای
دستهایش را از تهِ جیباش کَند
را شکسته و دچار تعلیقش کنید تا روایات تاازه ای شاروع شود .ما در شعر با «چندروایتی» رار
هساتیم یعنای هار
زاویه ی دیدی که در شعر آمده یک روایت را اراهه میدهد، قرار نیست شما حتمن به روایات خاود متعهاد باشاید ،در
و آسمان
تکانی بر چهرهاش ریخت روی سقوِ کالس چند نشست
نیمکتهای له شده! درسهایی که از دستِ بچهها افتاد و دیوارها
چه خوا هایی برای مرد که نمیدیدند
اصل باید به موتیو مقید شعرتان متعهاد شاوید و موتیاو
تنها
مقید هم مای تواناد باا روایات هاای مختلفای اجارا شاود،
صدای انگشتی برخاست!
میتوانید در آن از تملیل یا پیشماتن اساتفاده کنیاد ماللن
اجازه آقا!
وقتی در شعرتان اسم «خسرو و شیرین» یا «مجناون» را باه
میتوانم
روی دستی که از زیرِ آوار بیرون آمد
برخیز !؟
کار میبرید تما داستانهای این سه نفار از ذهان خوانناده عبور میکند و البته یک نوع اینهمانی هم اینجاا مشااهده
شااعر در ظاااهر یااک اتفاااق را روایاات ماایکنااد ،در ابتاادا
میشود ،وقتی در شعرتان اسم مجنون میآید شاما داساتان
دانش آموزی از معلام خاود ساوالی در ماورد یاک اعتقااد
او را روایاات کاارده و روایاات قبلاای را رهااا ماایکنیااد و
خرافی (قرار گرفتن زمین روی شاخ گاو و حرکت گاو کاه
اینجاست که شکست روایت اتفاق میافتد.
منجر به زلزله میشود) میپرساد و در ایان حاین زلزلاهای
شکست و تعلیق روایت در شعر و اینکه چگوناه شاعرتان
اتفاق افتاده و روایت دیگری شاروع مایشاود یعنای آوار
را وارد فضای دیگر بکنید از اهمیت باالیی برخوردار است،
روی دانشآموزان فرود آمده و همان دانشآماوز کاه حااال
البته شکست و تعلیقی که در شعر مدنظر ماست با شکست
قصد دارد از زیر آوار بیرون بیاید ،با اینکاه مایداناد هماه
فایل شعر /شمارهی نهم 13 /
حتی آموزگار هالک شده باز میپرسد« :اجازه آقا /میتاوانم
شما عروسی نکردهاید؟»
راستی
برخیز ؟» و در نهایت عالوه بر ایانکاه شاعر دوبااره وارد روایتی دیگر شده و شکست روایت هام اتفااق افتااده ،در
نمیگوید!
عین حا ررحی تازه (دیکتاتوری) هم در آن آغاز میشود.
«نمیکنید!؟»
این شعر یک متن باز است ،سطر آخر که دانشآماوز بارای برخاستن اجازه می گیرد نشانگر دیکتااتوری حااکم اسات. سیطرهی فرهنگ دیکتاتوری باع انقال
شده مرد برای رغیان و
هم اجازه بگیرند ،وقتی آنها در ساا 88بار روی
نگفت نه! کردیم! روزها ملل باد میگذشت
پشتبا ها اهللاکبر مایگفتناد درواقاع داشاتند از دیکتااتور
و شب چند ثانیه بیشتر نبود
اجازه میگرفتند زیرا تبعیت از تمهید خود حکومات کارده
ما
دو عکس تنها بودیم
بودند ،حکومتی که خاودش هام اهللاکبار مایگویاد .مگار
که دنیا میخواست
میتوان از دیکتاتور اجازه گرفت و او را از بین برد؟
کرد!
از آلبو بیرونمان کند
پس در نتیجه روایت شعر در آنجاا شکسات خاورده و در عین حا یک روایت متعالی ظهور میکناد و ایان روایات
باور نمیکنید!؟
متعالی دیگر ربطی به خرافه (قرار داشتن زماین روی شااخ
امشب که بر عکس دیگری خوابیدها
گاو) ندارد ،منظور این است کاه ایان خرافاه باه ملاباهی
سری به آن آلبو بزنید
اسطوره هنوز دارد کار خودش را میکند و در ذهنیت نسل
و از یخچالی
تازه هم حضور داشته و بد به دیکتاتوری فرهنگای شاده
که درش را در عکس باز میکنید
است.
هر چه میخواهید
برای درک بهتر این بحا
شاعر «کالبااس» را هام بررسای ببخشید!
میکنم.
فقط کالباس داریم! «کالباس»
در سااطرهای او شااعر فااردی کااه مشااغو تماشااای
دستهایش را که در عکس افتاده بود وقتی که پا شد تشکّر نکرد «میتوانم با شما قد بزنم؟»
قبل داخل آن بوده ،پیشنهاد ازدواج می دهد (راستی
شما
عروسی نکرده اید؟) .آن ها باا هام ازدواج کارده و زنادگی میکنند و در آخر ،شاعر برای اینکه نشان دهد از هم جادا شدهاند ،هر دو را از آلبو بیرون میکند و بعد از رالق این دو نفر هم ،روایت عوض میشود .درواقع ما از شروع شعر
نگفت نه! دستهای او را میگیر و بر عکس راه میرویم «کسی را که در چشمهای تو مخفی کردند هر چه میگرد
دو دستی گرفتم
عکسیست ،داخل آن عکس شده و به فرد دیگاری کاه از
بیشتر گم میکنم
تا سطر «هرچه میخواهید» یک روایت داریم ،ولی ناگهاان روایت میشکند و روایت قبلی ناتما میماند. اما این تعلیق و شکست روایت چه میکند؟ در اصال شاما را منتظر میگذارد برای ملاا شاما در سااعت خاصای باا
فایل شعر /شمارهی نهم 14 /
پدرتان تماس میگیرید و می دانید که پدرتان در آن ساعت به خانه میرسد ،ولی متوجه میشوید که او هنوز در خاناه نیست ،این مساله که پدر باید همان ساعت در خاناه باشاد دادههااای شماساات و ایاان دادههااا بااا عااد حضااور پاادر همخوانی ندارد و این یعنی آرامش شما بههم خورده چاون روایت هنوز در ذهن شما تکمیل نشده! بیشتر که پیگیاری میکنیاد متوجاه مایشاوید کاه پادر تصااد
کارده و در
بیمارستان بستریست ،سپس آنقدر به مالقاتش میروید و وضعیت جسمی اش را پیگیری میکنید تا به آرامش برسید یعنی روایتتان را کامل کنید و ایان ناوعی داساتان اسات چون در داساتان بایاد روایات باه تکامال برساد .در شاعر میتوان این سطر را نوشت« :زنگ زد ،پدر در خانه نبود» و بعد روایت را دچاار تعلیاق کارد اماا در داساتان بعاد از پیگیری و ارمینان از سالم بودن پدر است که روایت تماا شده و به آرامش میرساید .داساتان بایاد روایات را کامال کرده و مخارب را آرا کناد ولای شاعر آراماش و تعااد مخارب را بههم زده و او را بیقرار میکند ،به همین دلیال شعر «ضدروایت» است .درواقع شعر روایتی ناتما اسات و برای همین شکست روایت در آن اتفاق میافتد برای ملاا بایاد متفکار باشاد،
«شاهنامه» داستانی منظو است ،زیرا فردوسای در آن تماا
مقابل داستان! یک داستاننویس بازر
روایتهایش را به راور کامال اجارا کارده ،موضاوعات و
باارای همااین یااک آد دیونیزوساای شورشاای نماایتوانااد
نشانههایی که در آن مطرح میشود ،در نهایات مخاراب را
داستان نویس خوبی باشد ،نویسانده مایتواناد دیونیزوسای
به پاس رسانده و آرامش را به او بازمیگرداند .در هر شعر
بنویسد اما در ادامه باید به نوشته سروسامان و شکل بدهاد
واقعی روایتی ناتما میماند اما در داستان نویسنده مجباور
تاا آرامااش بااه داسااتانش برگااردد .داسااتان راحاات شااروع
است مخاربش را به آرامش برساند پاس بایاد روایاتش را
میشود مللن دو نفر زندگی عاشقانهای دارند و هماه چیاز
تما کند .قبلن گفتیم که یاک منتقاد پساسااختارگرا وقتای
در زندگیشان روا خوبی را ری میکند تا اینکه یک روز
شعری را بررسی میکند آن را به عناوان یاک ماتن ناتماا
در حین رابطهی جنسیشان ،زن لباسش را پوشایده و اتااق
تصور کرده و سعی می کند آن روایت ناتما را کامل کند و
را ترک میکند ،اینجا تعاد بههم خورده اما داساتان تماا
در عین حا با این کار خودش را هم به آرامش برساند.
نمی شود و نویسانده تاا زن را باه خاناه برنگرداناد یاا زن
وقتی ما سوالی داریم تا زمانی که پاس نگیاریم هرگاز باه
دیگری را جانشین او نکند آرا نمیگیارد ،چاون روایاتش بماناد ،پاس
آرامش نرسیده و مدا بیقراریم .پاس بسیار مهم است اما
ناتما مانده و ذهن مخارب نبایاد بایجاوا
شعر پاس نمی دهد بلکه تولید ساوا کارده و مایخواهاد
داستان ادامه پیدا میکند ولی شعر ،در همان لحظاه کاه زن
مخاربش را بیقرار و حتی دیوانه کند درست نقطهی
در اتاق را بسته و خانه را ترک میکند ،تما میشود.
فایل شعر /شمارهی نهم 15 /
مبانی اوليه داستاننويسی 1
برای ملا داستان شما دربارهی جنگ اسات و بایاد ایان را در نظر داشته باشید تمی که میخواهیاد در داخال داساتان پخش کنید از مسیر معناسازی روری بگذرد که خواننده آن را به ملابهی شعاری متنی دریافت نکند یعنی باعا
شاود
که شما به کلیت داستان ،رراحای داساتان ،ایانکاه پیاامش تشویق به جنگ است یا بار ضاد جناگ ،روناد و نحاوهی برقراری ارتباط باین شخصایت و فضاا ،چگاونگی شاکل گرفتن موضوع در ذهن ،چگونگی رشد و پرداخت داستان، نوع حرکت داستان در متن و اینکه از چه سمتی داستانتان را اجرا میکنید ،فکر کنید. بعد از انتخا
موضاوع داساتان بایاد ررحای داشاته و باه
چگونگی بسط دادن و پرداخت آن در رو متن فکر کنیاد. پرداخت رابطهی مستقیمی با نحوهی بیان و ناوع نلار دارد برای ملا بسیاری از نویسندهها شخصیتهاای مختلفای را وارد دیالو های داستانی خود میکنند اما برای همهی ایان شخصیتها یک ناوع نلار باه کاار مایبرناد و ایان یعنای داستانشان به مرحله ی پرداخت نرسیده و از پاس چگوناه گفتن برنیامدهاند .اغلب فکر میکنند داستانی که موضاوعی خاص و متفاوت دارد داستان خوبیسات ،بلاه ایان خاو بین شعر و داستان حدفاصال و تفااوتهاایی وجاود دارد. شما می توانید از واقعه ای وا گرفته و تحت تاثیر آن شاعر بنویسید ،اما در نویسش داستان حتمن بایاد ررحای داشاته باشید ،باه قاولی داساتان ملال میاوهایسات کاه او روی درخت شکوفه زده و بعد از ری کردن پروسهی رشد ،خود به خود از شاخه میافتد. برای نوشتن داستان ،داشتن یک موضاوع باه تنهاایی کاافی نیست ،بلکه موضوع شما باید ملل قناد در آ
حال شاود
یعنی جوری در داستان رخنه کند کاه اصالن دیاده نشاود. داستاننویسی ارسا پیا مستقیم نیست ،باید فضایی ایجااد کنید که در پروسهی خاوانش ،مخاراب باه موضاوعی کاه مدنظر شماست برسد نه اینکه آن را مستقیم بیان کنید. ما در مرحله ی نوشتن عالوه بر در نظر گرفتن یک موضوع باید به پیامی که قصد انتقا آن را داریم هام توجاه کنایم
اساات کااه سااویهی داسااتان متفاااوت باشااد امااا مسااالهی کااوچکیساات و حتاای شاارط الز هاام نیساات ،زیاارا در داستاننویسی مهارت ،اجرا و پرداخات بسایار مهام اسات، باید ایجاد ررح تورئه و تمگردانی کنید یعنای آن موضاوع اصلی را روری در خودِ اثار بساط دهیاد کاه حشاو در آن جایی نداشته باشد. در بسیاری از داستان ها ممکان اسات باا جملاهای مواجاه شوید که ربطی به فضای داستان نادارد ماللن« :مارد کتای قرمز داشت» ،این کت قرمز که ظااهرن باا فضاا همخاوانی ندارد ،به نوعی در فضاسازی و شخصیت پردازی (که بسیار مهم است) دخیال اسات .اگار گااهی جمالتای را در یاک داستان قدرتمند میبینید که به نظرتاان اتفااقیسات ،بایاد گفت که سخت در اشتباهید زیرا این جماالت در خادمت شخصیتپردازی قرار گرفتهاند .هیچ جملهای نبایاد بیهاوده استفاده شود و باید در نهایت تیزهوشی از آن کار بکشید.
فایل شعر /شمارهی نهم 16 /
گره افکنی یا بیان غیرمستقیم در داستان نویسی ،بسایار مهام
است اما آن را در داستانی بلند ررح مایکنیاد و ایانگوناه
شما ایان اسات کاه بگوییاد« :دزدی باد
متنتان پر از حشو میشود ،اینها نکات مهمی هساتند کاه
است مللن هد
است» ،نمیتوان این جمله را مستقیم گفت .به فارض زنای
باید در حین نویسش به آنها توجه کنید.
از فرط فقار ،در حاالی کاه فرزنادانش دارناد از گرسانگی
پیش تر گفتم که پیا داستان نباید مستقیم بیان شاود و ایان
هالک میشوند دزدی مایکناد ،آیاا دزدی در ایان شارایط
مشکل وقتی اتفاق میافتد که موضوع و ررح با نوع داستان
میشود؟ اگر نه ،پس شاما ناگزیریاد
همخوانی نداشته یا فضاا باه درساتی در آن سااخته نشاده
با ررح دلیل ،فضا را روری بسازید که خواننده آن شارایط
باشد ،اینها همه باع
میشود متن شما دچار حشاو شاود
را در متنتان زندگی کند و این ممکن نیست مگر با نمایشِ
و در نهایت داستانتان درک خالقی به مخارب اراهه ناداده
متنی دزدی یعنی این دزدی را در رو داستان باا اساتفاده
یا کلیبافی کند .برای دوری از کلیبافی باید نقشه (منظاور
از گره افکنی و فضاسازی نشان دهید نوع شخصیتساازی
همان ررح داستان است) داشته باشید .وقتی رارح داساتان
و ایجاد فضایی که منطق داساتانی در آن لحااظ شاود هام
شما آماده شده و نقشه تان مشخص میشود ،آنوقات بایاد
بسیار مهم است ،البته اگر از زاویهی دیگری به دزدی نگااه
شروع به نوشتن کنید و برای چگونگی رشد این نقشه بایاد
کنید ،دولت ،سرمایه دار ،نماینده ی مجلسای کاه در عارض
بدانید از کجا ،کدا سطر و از کجای ماجرا ،داساتانتاان را
چهار سا دورهی کاری به ثروتی کالن دست پیدا کرده یاا
شروع کنید .در اراههی موضوع و اجارای نقشاه مسایرهای
سوپرمارکتی که گرانفروشی میکند ،درواقع دست به یاک
مختلفی برای شروع وجود دارد ،باید به این درک برسید که
نوع دزدی میزنند و این قبیل موضوعات هم باید دغدغهی
کدا مسیر بهتر است و انتخا
آن مسیر نمایهی تیزهوشای
نویسنده باشد .هرچند که قاانون حاد و حادودی دارد اماا
شماست ،اینکه چگونه این مسیر را بسط دهیاد و چگوناه
قانون رفتار کند ،او باید قانون
راه را ادامه داده و به پایان برسانید بسیار مهام اسات .بایاد
خاص متن خودش را بسازد ،در نتیجه گاهی مایتواناد در
رااوری بنویسااید کااه مخارااب خااالق وقتاای کااار شااما را
قانون و جهان دست ببرد و اینجاست که میگوییم نوشتن
میخواند پی به تیزهوشیتان ببرد.
لرزاناادن پایااههااای جهااان اساات .اگاار نوشااتههااای
نکتهی مهم دیگر این است کاه شاما از آن مسایری کاه در
و چیازی
داستانتان میرویاد ،نمایتوانیاد مساتقیم حرکات کنیاد و
را که در آن زمان وجود داشته زیر سوا برده و کسای هام
ناگزیرید برای ایجاد کشش خوانشای ،موتیاو هاای آزاد و
نتوانسته جلودارش باشد .گرچه نویسنده وقت نویسش باید
پراکنده ای در متن لحاظ کنیاد کاه بایاد در خادمت رارح
رویکردی دیونیزوسی داشته باشد اما نمیتواند بنویسد مگر
داستانتاان باشاد ،اگار تصاویر یاا توصایفی را در داساتان
با تعقل و میدان دادن باه بعاد آپولاونی ذهان .مایخاواهم
می آورید باید برای آن دلیلی داشته باشید ،اگر حادثاهای در
بگویم اگر قرار است صرفن یک ساویه یاا یاک خاارره را
داستان تان اتفاق افتاده باید در مورد علت و چگوناه اتفااق
مطرح کنید نباید خود را یک نویسنده فرض کنید.
افتادنش فکر کنید .در هر ررحی وقتی موضاوعی را موقاع
پیشتر گفتیم که در پلهی او نویسنده باید بداند در ماورد
نویسش جلو میبرید ناچارید ببینید که شخصیت اصلیتاان
چه موضوعی میخواهد بنویسد و چگونه ایان موضاوع را
چگونه شخصیتیست و چطور باید به آن پرداخته شاود ،از
در صاافحه باارده و آن را رشااد دهااد باارای ملااا گاااهی
نظر روانشناسی چگوناه بایاد باا او برخاورد کارد ،فضاای
میکنید که بهتر اسات در قالاب رماان
ذهنیاش چیست ،حادثهی اصالی شاما چیسات و زماان و
نوشته شود اما می خواهید باه شاکل داساتانی کوتااه آن را
مکانی که برای آن حادثه انتخا
کردهاید چه ویژگایهاایی
اراهه دهید و یا گاهی موضوعی دارید که در حاد داساتانک
دارد .فراموش نکنید زمان و مکان در داستاننویسای بسایار
کاری فجیع محسو
نویسنده نباید در چهارچو
«داستایوفسکی» را بخوانید میبینید که امر ماُلو
موضوعی را انتخا
فایل شعر /شمارهی نهم 17 /
مهم است .در داستان بسیاری از نویساندگان ایرانای اغلاب فضاسازی اتفاق نیفتاده و مکانی مشاهده نمیشاود ،در هار داستان مهمی شهری سااخته مایشاود ولای مایبینایم کاه نویسندهی ایرانی از پس تالیو و رراحی مکاان برنیاماده و زمانها اغلب خطی هستند .نکتهی مهم دیگر این است کاه ررح یا نقشه ی داستان شما باید در خدمت داستان باوده و با پیا متن اینهمانی داشاته باشاد .رارح داساتان باا پیاا داستان تفااوت دارد ماا در رارح داساتان هیئات ابژکتیاو (عینی) متن و در پیا داستان هیئت سوبژکتیو (ذهنی) آن را داریم ،این دو باید باهم گاره خاورده و ادغاا شاوند و در ادامه برای ایجاد جذابیت در داستان می توانید ایجاد حادثاه کرده و تکنیکهایی هم در مورد شخصیتپاردازی باه کاار ببرید .اگر این بح
را درسات درک کنیاد گاارد شاما در
داستان نویسی و خوانش آن راحتتر شاده و باه خاوبی از پس کارتان برمیآیید.
فایل شعر /شمارهی نهم 18 /
ساختار اوليه در داستان
کنش ابتدایی میسازد و این کار برخال
رمان ،در داساتان
کوتاه باید به سرعت انجا شود .شما باید بذر را که هماان موتیو و موضوع اسات ،در داساتان بیندازیاد تاا رشادش منجر به رشد بدنهی داستان شود بدنه یا همان شاخههاایی که دارند رشد میکنند همان ماجرای او است .بهتر اسات وقتاای حادثااهی او را مطاارح ماایکنیااد شخصاایت یااا شخصیت های داستان تان را هم کمکام معرفای کنیاد ،ناوع رابطه ای را که با هم دارناد نشاان دهیاد ،کااری کنیاد کاه مخارب یا خوانندهی فرضی در جایگاهی قارار بگیارد کاه انگار تما ماجرا جلوی چشمش در حا اتفاق افتادن است و این بستگی به زاویهی دید شما در داساتان دارد ،بایاد از گوشهای تماشا کنید که خواننده هام باا چشامان شاما باه داستان نگاه کند .اگر قرار است داستان روی یک رارح یاا یک ماجرا تمرکز داشته باشد ،بعد از اشاره به این ماجرا در بخش او ،باید آن را سروسامان داده و در بدنه یاا میاناهی داستان به حل و فصل گرههای ایجاد شده بپردازیاد یعنای ماجرا را دچار تعلیق کرده و مخارب را در شاک و تردیاد نگه دارید که این اتفاق ممکن نمیشاود مگار در اداماه باه ررح ماجرای دیگری پرداخته و حوادث را گاهی در مقابل
ساختار اولیه ،همان نظمیسات کاه نویسانده باه ماجراهاا، حوادث و اتفاقات جاری در داستانش میدهاد .اماا چطاور میتوان تعدادی ماجرا و حوادث را به هم گره زد و به نظم درآورد؟ اینها باید چه چهارچوبی داشاته باشاند؟ چگوناه کنار هم قرار گرفته و چاه رابطاهای بایاد باینشاان وجاود داشته باشد؟ برای رسیدن به یک ساختار ،او باید داساتان را در ذهنتان بنویسید و تما اجزا و مراحلی را کاه شاامل شروع ،میانه و پایان داستان است آنقدر در ذهن خود مرور کنید که به رور کامال در ذهانتاان حاک شاود یعنای باا المان ها بازی کنید ،اتمسفر یا آن فضای معنایی را کاه قارار اسات داساتان در آن اتفاااق بیفتاد تشااری کارده و تمهیااد بیاورید ،البته این قانون نیست ولی کمک میکند به ساختار اولیه متن برسید و داستانتان مستحکم شود این تشری در مقدمه ی اولیه یا ورودی ،فضای موضوعی داستان را با چند
یا در تضاد با ماجرای اولیه قرار دهید .در اصال شاما یاک موضوع را تعریو می کنید ولی ناگهان تعاد ماجرا باههام میخورد ،وقتی تعاد بههم خورده یعنی یک اتفااق دیگار افتاده است که مقابل این عد تعاد قرار میگیارد و ایان- گونه است کاه سااختار معناایی داساتان شاکل مایگیارد. معمااولن یااک نویسااندهی حرفااهای در شااروع داسااتان دغدغه ای ندارد اما در ادامه یعنی وقتی که آن بدنه یا بخش میانی داستان را مینویسد دقت میکند که متانش بایدلیال روالنی نشود یعنی به ررح حوادث یا نوشاتن توضایحات و توصیفاتی نپردازد که نقشی در سااختار داساتان ندارناد. خیلاای از نویسااندگان معاارو توصیفی جذا
بااا آوردن پاااراگرا هااای
و تزهینی ،داستانشان را از سااخت خاارج
میکنند .در داستان باید به ررح چیزهایی بپاردازیم کاه در ساختار آن بگنجد و بنا را کامل کند .خیلای از نویساندههاا ملل معماری هستند که پیش از اینکه دیوارهاای سااختمان
فایل شعر /شمارهی نهم 19 /
را بهرور کامل باال ببرند و روی دیوارهاا ساقو بگذارناد، وارد اتاقها شده و وسایل خانه را میچینند ،درواقاع خاناه کامل نشده اما ناگهان آرشیتکت داخلی وارد عمل میشاود، پس بهتر است در ابتدا ساختار اولیه و اسکلت ماتن شاکل بگیرد و در بازنویسی دو ،شما باه عناوان یاک آرشایتکت داخلی داستان تان را تزهین کنید ،تنها بعد از این مرحلهست که میتوانید شاخههای اضافه را هرس کرده و روی آن کار کنید .باید به چیدمانی کاه در مرحلاهی آرشایتکت داخلای اتفاق میافتد ،درست فکر کنید .وقتی روایت اولیه به پایاان میرسد ،ساخت کلی شکل میگیرد و بعد از چیدمان ،خانه آماده می شود آنوقت می توانید تشخیص دهید که در کدا گوشه و زاویهی اتاق چه وسیلهای را قرار دهیاد .آن دساته از نویسندگانی که قبل از شکلگیری چهارچو
عین حا این عد تعاد هم نباید خیلی زود بررر
شود.
داستان باه
اگر از یک ماجرا بهرور ناگهانی و بدون تمهید گرهگشاایی
ملابه آرشیتکت داخلی عمل میکنناد اغلاب دیونیزوسای و
کنید داستان برای مخارب جا نمیافتد ،ملل غذایی که کامل
احساسی مینویسند .حداقل پنجاه درصد یک داساتان بایاد
پخته نشده و هنوز به مرحلهی لاذتدهای نرسایده اسات.
برخوردار از رویکردی آپولونی و متفکراناه باوده و توجاه
درواقع آن رفع هوشمندانه و آرا ِ عد تعاد باع
میشود
ویااژهای خاارج ساااختار مااتن شااده باشااد .بساایاری از
که مخارب به نقطهی لذت هنری برسد یعنی شما وقتی با
نویسندههای ایرانی وقت نوشاتن داساتان ملال یاک شااعر
رملنینه داستان را پیش مایبریاد آن را دچاار عاد تعااد
دیونیزوسی عمل میکنند .در سیستم دیونیزوسی سهم شور،
میکنید و بعد از اینکه عد تعاد را وارد سااختار داساتان
بدویت و عملکرد وحشای و غریازی بیشاتر اسات اماا در
کردید بایاد باا هماان رملنیناه ،آراماش را باه درون ماتن
داستان باید تعقل یا همان سیستم آپولاونی در ساطر ساطر
برگردانید .این کار باع
می شود که گاره داساتان باهراور
متن تنیده شده باشد .منظور این نیست که نویسانده نبایاد
ناگهانی باز نشود و مخارب لذت بیشتری ببارد .عاالوه بار
دیونیزوسی بنویسد ،زیرا در بخشهاای عاشاقانهی داساتان
این ،روش شما برای حل مسلله در تار و پود داساتان رفتاه
یعنی جاهایی که داساتان حسایتار مایشاود ،مایتاوان از
و اینرور به نظر نمیرسد که صارفن ساخنوری از بیارون
سیستم دیونیزوسی استفاده کرد که البته این اتفاق بیشاتر در
داستان حر
میزند .همهچیز مایتواناد در داساتان اتفااق
رمان می افتد ،ولی در حالت کلی در رمان و داساتان کوتااه
بیفتد یعنی باید جوری عمل کنید کاه مخاراب فکار کناد
خیلی مهم است که نویسنده با متن ،متفکرانه برخورد کند.
انگار خودش دارد مساهل داستان را حل میکناد .خیلایهاا
مربوط به ساختار باید گفات کاه شایوهی
علیرغم این که نلر شاعرانه ندارند اما به جای داستان ،شعر
در ادامهی بح
برخورد در بخش میانهی داستان بسیار مهم اسات در ایان
می نویسند و توجهی به روابط علت و معلولی ندارند برای
بخش باید کشمکشی ایجاد شده و در عین حا از وراجای
ملا «یک اتوبوس چپ کرده و ناگهان در دره میافتد» این
دوری شود یعنی درگیاری و کشامکش دقایقن بایاد باین
یک شعر است ،اما اگر دلیل چپ کردن اتوبوس و ایانکاه
حوادث و شخصیتهای معرفای شاده اتفااق بیفتاد .بارای
چه کساانی داخال اتوباوس باوده و چاه رابطاهای باا هام
این که داستان پایانی قدرتمند داشته باشد بایاد در بدناهی
داشتهاند مشخص شود ،در این صورت ما باا یاک داساتان
داستان ،با خرج هوش تعاد مخارب را به هم زد و در
ررفیم زیرا ررح روابط علت و معلاولی در داساتان بسایار
فایل شعر /شمارهی نهم 20 /
مهم است .اگر نویسنده بین شروع ،بدنه و پایاان داساتانش
وقتی این بذر رشد کند تما داستان را دربر میگیرد ،بادون
نظم ایجاد کرده باشد هیچ قسمتی در آن ،بیدلیل روالنی یا
اینکه نظر نویسانده یاا دیکتااتوری مولاو در آن دخالات
کوتاه نمیشود و اگار ایانهاا در متنای لحااظ شاده باشاد
داشته باشد .وقتی بذر رشد میکند ،او تنه و بعد شااخه و
معنایش این است که نویسندهاش وقات نویساش داساتان،
بر
میآورد که همهی اینها رابطهی درونی با بذر دارناد
اصو ساختار اولیه را رعایت کرده و حاال باید باه عناصار
یعنی روابطی که به عمد ایجاد شاده بایاد در داساتان حال
داستان توجه کرده و ببینیم که از چه فار و فرمتای تبعیات
شده و در عاین حاا موضاوع داساتان هام بایاد درسات
میکند .اساسن هر داستان مهمای دقایقن موقاع بازنویسای
انتخا
و
نوشته میشود .نویسندهای که از دانش تئوریاک برخاوردار
ببینیم که پی رنگ چیسات؟ یاک ساری اتفاقاات در راو
نباشد معمولن قدرت بازنویسی نداشته و نمی تواناد منتقاد
داستان میافتد که رابطه ی علات و معلاولی بااهم دارناد و
داستانش باشد و این نکتهای بسیار مهم و حیاتیست.
شود .پس اجاازه دهیاد برگاردیم باه او بحا
برآیند این روابط و اتفاقات ،داستان را در یک قا
گذاشته آن را
مسااالهی دیگااری کااه
و چهاااااارچو
باید به آن توجه کارد
تشکیل می دهد منطاق
روابط مطروحه و نوع
هاار داسااتانی را همااین
رراحی داستان است.
روابط علت و معلاولی
بایااد بااین رابطااههااا
تشااکیل ماایدهنااد و
نظمی تاازه و زیساتی
برآیناااد ایااانهاااا را
ایجاد کرد ایان نظام
«پایرناگ» یاا «رارح»
در زمااان هاام مطاارح
میگویند.
می شاود و بایاد روی
ملاااا « :علااای رفااات
ترتیاااب حاااوادث و
آمریکاااا و بعاااد از او
اینکه کدا حادثاه در
مریم رفت» این جملاه
وهله ی او یا چناد
یااااااک گاااااازارهی
اتفاق بیفتد و چگوناه
خباریسات ولای اگاار
این اتفاقات در مقابال
همین گازاره ی خباری
هم قرار بگیرند دقت ویژهای داشت .زیارا مهام اسات کاه
را اینگونه بنویسیم« :علی رفات آمریکاا و ماریم هام کاه
نویسنده بداند بنا کی تما شده یا کدا دیوارها نیمهکارهاند.
دلتنگ همسرش بود ،بعد از او رفت» در این حالات ماا باا
ما برای ایانکاه درسات بفهمایم بایاد شَامایی از واقعیات
پی رنگ یا رارح داساتانی رارفیم ،زیارا رابطاهی علات و
داستانی داشته باشیم .یاک داساتان از مولفاههاای داساتانی
معلولی به وجود آماده ،حااال رابطاهای باین علای و ماریم
شکل میگیرد ،مولفههایی که بسیار ساده هستند و فقط باید
تدارک دیده شده و دلیل رفتن مریم هم مشخص میشاود.
رابطهای ملموس بین آنها ایجاد کنیم یکی از این مولفههاا
در پی رنگ و ررح هر داستانی باید روابط علت و معلاولی
«موضوع داستان» است ،هر داستان کوتاه یک فضا و فرمات
بسیار حرفهای ساخته شود و مسالهی مهم دیگر بیان ترتیب
معنایی دارد که شما کل آن معناا را مایتوانیاد باا انتخاا
وقایع است ،این ترتیب وقاایع بایاد وقتای بیاان شاود کاه
اسمی دو کلمهای بیان کنید .پیشتر گفته شاد کاه موضاوع
روابط علت و معلولی بر آن حاکم باشاد .باه «چارا» پاسا
درواقع آن بذریست که شما در زمین داستان مایکاریاد و
دهید یا اگر حین ررح باه چارا پاسا ندادیاد ،در اداماهی
فایل شعر /شمارهی نهم 21 /
داستان بدون اینکه عمدی داشته و سخنوری کارده باشاید،
جمله فیلمهای فرهاادی کاه معماولن در آنهاا از تکنیاک
کاری در درون آن بکنید که مخارب پاس چارا را بگیارد.
تعلیق استفاده شده است.
البته ررح باید روری در داستان پیاده شود کاه باه راحتای
«گفتوگو» و «دیالو » از عناصر مهم شکلگیاری داساتان
قابل رویت نباشد و آن روابط علت و معلولی پایرناگ در
است و عالوه بر اینکه پیرنگ داساتان را جلاو مایبارد و
بطن داستان حل شود .بسیاری از نویسندگان اجارای رارح
ررح را گسترش داده و موتیو را معرفی میکناد ،روایات
را در نیمهی داستان رها میکنند و این کار مطلقن حرفاهای
داستانی را هم پیش مایبارد دیاالو
نیست .ررح باید دارای نقطهی اوج بوده ،با انساجا اداماه
داستانی ملل دوی گروهی چهارصاد متار اسات ،تاو
پیدا کرده و در کل متن پخش شود. خب تا اینجای بح
خاالق یاا دیاالو
دست اولین دونده است ،دوندهی دو تو
در مورد مولفاههاای سااختاری اثار
در
را از او گرفتاه
و صد متر بعدی را میدود و دوندههای بعد هم همین روا
صحبت کردیم .شما باید به اینهمانی و انطباق این مولفهها
را ادامه می دهند ،یعنی در حین روایت ماجرا آنجاایی کاه
می زنید باید بدانید
اتفاق میافتد بایاد بخشای از داساتان جلاو بارود.
توجه کنید یعنی وقتی از موتیو حر
دیالو
که موتیو یا درونمایاه ،فکار اصالی و مسالط در داساتان
بسیاری از نویسندگان حرفهای ما وقت نویسش داستان تنها
است و باه ناوعی جهاتگیاری فکاری نویسانده را نشاان
به حرافی و لفاظی میپردازند و ررحشاان پایش نمایرود.
میدهد .اساسن جهاانبینای و دیادگاه نویسانده اسات کاه
ملل بسیاری از فیلمهای کمدی ایرانی که با تکیه بار تیکاه-
درونمایه ی اثر را به وجود میآورد .موتیو ،موضوع و تم،
پرانی و متلکگویی ساخته میشاوند و از کانش تصاویری
مولفه های مهمی هستند که در ساختار نقش داشته و در کل
تبعیت نمیکنند و اصلن بسیاریشان را میتوانی بدون آن
داستان پخش میشوند ،اینها فرقهاایی جزهای دارناد کاه
که ببینی بشنوی و همان لذت را ببری و اصالن باه خاارر
درک این تفاوت نیاز به گذشت زمان و تجرباهی نویسانده
همین است که بسیاری از بازیگران ایرانی به خاارر هماین
مولاو» را
شدند .متاسافانه علایرغام
دارد .در ررح داستان مایتاوان تئاوری «مار اعما کرد اما در زاویهی دیدِ نویسنده ،مر
مولو اعماا
شدنی نیست شما تا زمانی که اینها را درک نکنید بسیاری
تیکهپرانیها و متلک ها معرو
ظاهر دیالو محور این فیلمها ،در هیچکادا شاان دیاالو داستانی و خالق نمیبینای ،چاون دیاالو هایشاان باعا
از مفاهیم را متوجه نخواهید شد .باید درک اولیه و تجربای
حرکت و پیشروی فیلم نمیشود .دیالو
از ساااختار داشااته ،سااپس مولفااههااای داسااتانی را خااو
کلیدی دارد و ررح را پیش میبرد .گاهی اوقات مایبینیاد
بشناسید و اگر کنش ساختاری آن را به درستی درک کنیاد،
شخصیتی در داستان متلک میاندازد کاه آن متلاک مطلقان
به راحتی می توانید در مورد ساختار ،فر و بافات نلار هار
ربطی به شخصیتش ندارد یعنای ممکان اسات شخصایت
نوشااته شااود
مدنظر از نظر شغلی و اجتماعی وجههی باالیی داشته باشد
فیلمهای خوبی هم ساخته میشود ،فیلمناماهی قدرتمنادی
اما در دیالو های مرباوط باه او کاه باا زباان لوگاو بیاان
به وجود نمی آید مگر اینکه داستانی قدرتمند نوشته شود
میشود ،رگههای لمپنای دیاده شاود و ایانهماانی وجاود
و داستان قدرتمنادی نوشاته نمایشاود مگار شاناختی از
نداشته باشد .چنین نکتههایی نیاز به دقتای بااال دارد و اگار
ساختار داشته باشیم .وقتای مفهاو سااختار را درک نکنایم
میخواهید نویسنده ی مهمی شوید باید بدانیاد کاه اجارای
چطور می توانیم داستان یا فیلمنامهای نوشته و باه ساینمای
دقیق این تکنیکها ،شما را باهوش ،خالق و جادی جلاوه
فکری برسیم؟ به همین دلیل است کاه ساینمای اماروز ماا
میدهد ،زیرا معمولن به اینهمانیها و نکاتی از قبیل اینکه
اپورتونیستی ست با این وجود شااهد تاالشهاایی نسابتن
شخصیت مدنظر چه زبانی داشته باشد و وقتی لوگو حار
امیدوارکننده در معادودی از فایلمهاای ایرانای هساتیم ،از
میزند با خصیصههای معرفی شده دارای تطابق باشد توجه
داسااتانی نظاار بدهیااد .اگاار داسااتانی خااو
در داستان نقشی
فایل شعر /شمارهی نهم 22 /
ارتبااط مساتقیمی باا شخصایت پاردازی
نویسنده برای روایت داستان تا به مخارب برای درک بهتار
نمی شود .دیالو
داشته و بخشی از ساختار داستان است .اگر فار و فرمات
وقایع کمک کند .از آنجایی که در زندگی روزمره میتاوان
داستان شکل بگیرد اما با دیالو هایش انطباق نداشته باشاد
از زوایای مختلو باه یاک مااجرای عاادی نگااه کارد ،در
باید گفت که چنین داستانی به ساخت کامل نرسیده است.
داستان هم با انواع زاویهی دید رر
«شخصیت» و «شخصیت پردازی» به خاارر اهمیتای کاه در
زاویهی دید برای بیان داستان ،در روند ساختار بسایار مهام
ساااختار داسااتان دارد از ارزش خاصاای برخااوردار اساات.
بااوده و نشااان از هااوش و مهااارت نویساانده و ساااختاری
شخصیت در داستان ملل آد های بیرون ویژگی هاایی دارد.
متعالی دارد .زاویهی دید یا دیدگاه نویسنده در یک داساتان
یک داستان نویس برای اینکه شخصایتهاای داساتانش را
همااان «فاار » و «شاایوهی روایاات» اساات .از رایااجتاارین
به مخارب بشناساند اولین و سادهترین کارش ،اشاره
شاایوههااای روایاات داسااتان اسااتفاده از او شااخص یااا
به خصوصیات ظاهری و اخالقی شخصیت موردنظر است،
«من راوی» است و روش دیگر استفاده از سو شاخص یاا
اما باید به این خصوصیات اشاره شده در کل داستان وفادار
همان «او» است .در روایت او شخص ،نویسنده می تواناد
باشد یعنی شخصایتهاایش از ویژگایهاایی کاه معرفای
یکی از شخصیتهای داساتان باشاد ،اماا در روایات ساو
میکند پیروی کنند مللن اگر گفت «محمد حساود اسات»
شخص ،نویسنده بیرون از داساتان قارار گرفتاه و کارهاا و
باید این حساادت را در روایات مااجرا باه اجارا بگاذارد.
رفتارزنیها را به مخارب گزارش میدهد( .پیشتر دربارهی
اساسن به خلق شخصیتهای داستان که نویسنده هر کادا
انااواع روایاات و زوایااای دیااد بحلاای مفصاال داشااتیم کااه
را با خصوصیات اخالقی و روحی معینی در داستان مساتتر
میتوانیاد آن را در شامارههاای پیشاین مجلاه فایال شاعر
می کند« ،شخصیت پردازی» می گویند .نویسنده بایاد درکای
بخوانید).
خو
تجربی و زیستی از شخصیت ها داشته و تا جایی که ممکن است آنها را زنادگی کناد وگرناه خالقیتای در اجرایشاان دیده نخواهد شد .یک نویسندهی بزر
نااگزیر اسات کاه
بازیگر باشد .چطور می توانید راجع به شخصایتی بنویساید که آن را زندگی نکردهایاد؟ حتای اگار آن شخصایت دزد، روسپی یا در کل شخصیتی باشد که در فرهنگ شما مطرود است ،باید برای لحظاتی هم که شده آن را تجرباه کارده و با آن همپوساتی داشاته باشاید تاا بتوانیاد از پاس کارتاان بربیایید .شخصیت پاردازی و تمرکاز روی شخصایت هاای داستان در ساختار اثر خیلی مهم است زیرا باید اینجا هام این همانی اتفاق بیفتد .وقتی شخصیتی در داستانتان مهربان یا خشان اسات ،نبایاد شاروع باه توضای دادن در ماورد خصوصیاتش بکنید ،بلکه باید آن مهربانی و خشونت را در رااو داسااتان نشااان دهیااد .از نکااات دیگااری کااه در داستان نویسی بسیار مهم است «زاویه ی دید» اسات زاویاه یعنی کنج یعنی گوشه ،پس زاویه ی دید یعنی در گوشاهای ایستادن و تماشا کردن و انتخا
شرایط و موقعیتی توساط
هستیم .انتخاا
ناوع
فایل شعر /شمارهی نهم 23 /
تيپ سازی و شخصيت پردازی
معمولی و سطحی اجرا میشود مانند اغلب فیلمناماه هاای آبکی فیلمفارسی که یک جاهال باا زباان عامیاناه انتخاا میشود که تهاعتقادات ماذهبی دارد و باه بهاناهی دفااع از ناموس ،گاهی آد میکشد .خالصه در اغلب فیلمفارسیهاا ما با تیپسازی روبهرو هستیم نه شخصیتپردازی. در فیلمها و سریا های امروز ایرانی هام تیاپهاای ماال و آخوند ،همه از پستان یک آخوند ناوعی و تکاراری تغذیاه میکنند و در تما آنها آخوند ،شخصایت تیپیاک و ملبات داستان است و هیچ فرق روانای و اخالقای باا آخونادهای بقیهی فیلمها ندارد .اینها همه یک نوع تیپسازی هساتند که مطلقن ارزش هنری ندارند و در ادبیات فارسی به وفور دیده میشوند .اگر از این زاویه به مطالعاهی فیلمناماههاا و داستان های ایرانی بپردازید از ازدحا تیپ ها واقعن متاسو میشوید .یکی از مشخصه های تیپسازی ناوع اسامهاایی میشود .درواقاع در
تیپ در داستان ،آن دسته از کاراکترهای سطحی هستند کاه
است که برای اشخاص داستان انتخا
خصیصه ی مشاترک دارناد .ماللن روشانفکرها در داساتان
بساایاری از داسااتانهااا ،اسااامی شخصاایتهااا ،بساایاری از
ایرانی اکلرن نیهیلیست ،منتقد و اهل انکارند و خصوصیات
خصوصیات فردی را به دنباا خاود مای آورد ماللن اگار
تیپیکی ملل صورت اساتخوانی ،چهارهی عباوس و عیناک
پرسونای شما «سید»« ،جعفر» یا «حاج عباس» باشد ،بخشای
گرد تهاستکانی دارند .تیپهای بقا ،معلم مدرسه یا کارمند
از داستان را از پیش نوشتهاید و معلو است که هر یاک از
دونپایهای که به نوعی نمایهای از ربقهی متوسط و زندگی
این اسامی از کدا ربقه اجتمااعی و یانار رفتااری تبعیات
تکراری است ،ملا های دیگری در این بارهاند.
میکنند .در اکلر جوامع ربقاتی با تیپها سروکار داریام ناه
روانشناسان و جامعهشناسان معمولن با تیپهای اجتمااعی
شخصیتها و فردیتها .معماولن در تیاپساازی ،ربقاهی
سااروکار دارنااد ،چااون ناگزیرنااد خصیصااههااای رواناای
اجتماعی مؤکد می شود اما در شخصیت پردازی در فردیات
ریو های مختلاو اجتمااعی را ربقاهبنادی کنناد .اماا در
پرسونای مداقه کرده و فردیت را مؤکاد مایکنایم کاه ایان
نوشااتن خااالق ،یااک داسااتاننااویس بااا شخصاایت و
نکتهی بسیار مهمی است .درواقع شخصیتپاردازی هماان
شخصیتپردازی سروکار دارد و باید بهدقات شخصایتی را
نمایش و اجرای شخصایت اسات کاه ایان نماایش اتفااق
که تام و فضاای داساتان بار اسااس آن سااخته مایشاود،
نمیافتاد مگار در فضاساازی .بناابراین شخصایتپاردازی
شناسایی کند .نویسنده ،شخصیت را زندگی میکند و به هر
زیرمجموعه ای از فضاسازی است و به مااجرای داساتان و
شخصیت تکه ای از وجود خود را میبخشد .شخصایت در
حتی لحن و نلر داستان مرتبط اسات .درواقاع شخصایت و
داستان کیفیت روانی منحصر به فرد و خصیصههای اخالقی
شخصیت پردازی کل داساتان را در محاصارهی خاود دارد.
خود را دارد که در داستان آنها را بروز میدهاد و فضاا و
تیپ فقط خصیصه های گروهای و ربقااتی مارد را نشاان
ساختار داستان را پیش مایبارد .اگار در داساتان باه جاای
می دهد و توجهی به فردیت و کنشهای روانای و اخالقای
شخصیت ،یک تیپ اجتماعی اراهه کنید ،فضا و تم داساتان
شخصیت ندارد مللن اگر شخصیت داستان سرهنگ باشاد یعنی همهی خانوادهاش از نوعی دیسیپلین پیروی مایکنناد
فایل شعر /شمارهی نهم 24 /
و یک سریا نویس ایرانی بدون روانکاوی شخصایت هاای
داستان میگیرد و حتی باا دسات باردن در نحاوهی لبااس
این خانواده ،یک دسته تیپ معرفی میکند و مطلقان ساعی
پوشیدنش به او فردیت بدهد ،با شخصیت داستانی ررفیم.
در برهم زدن این نظم از پیش تعیین شده ندارد .او هرگز به
تیپسازی را در رمانهای عوا پسند و دنیل استیلی بهوفاور
خصوصیات فاردی و فرهنگای یاک سارهنگ خااص کاه
می توانید ببینیاد .اماا واقعان ایان رماانهاا چارا ایانقادر
ممکن است مللن خانمباز باشد توجاه نمایکناد .در ایاران
پرمخارب اند؟ چون اغلب یک عاشاق و معشاوق دارناد و
اغلااب بنگاااهدارهااا ،ساارهنگهااای بازنشسااتهانااد و ایاان
نویسنده تنها همان مد لیلی و مجنون را مدرنیزه میکند و
تیپ سازی حتی توی زندگی روزمره هم متداو اسات .در
ربیعت خواننده ی ایرانی این است که این داستان هاا را باه
داستان ایرانی اگر بنگاهداری سرهنگ است ،یعنی قانونمناد
راحتی درک و با تیپهای آن همذاتپناداری مایکناد .در
است در حالیکه در واقعیت اغلاب کاالهبردارناد .تااکنون
این داستانها هد
این است کاه خوانناده فکار نکناد ،باا
دیده اید یک سرهنگ در داستانهای ایرانای گیتاریسات یاا
داستان درگیر نشود و صرفن مصر کننده باشد.
شاعر باشد؟ یا مللن دیدهاید که روشنفکری اهال پاارتی و
انتخااا
رقص باشد؟ یا شاعری را که از ربقهی پولدارها یاا دزدهاا
شخصیتهایی که ررح داستان را جلو میبرند ،با توجه باه
باشد؟ نه! چون نویسندهی بندتنبانی ایرانای کاه فیلمناماهی
موضااوع و موتیااو داسااتان اهمیاات زیااادی دارد .بعضاای
سریا های تلویزیونی را مینویسد ،حتی به فردیت خودش
وقتها نویسنده یک شخصیت را وارد داستانش میکند کاه
نادارد چاه برساد باه شخصایتهاای
هیچ نقشی در روند داستان ندارد و فقاط ملال یاک جساد
داستانش .نویسندهای کاه خاودش نباشاد و مادا رفتااری
گوشه ای از داستان افتاده است .بین شخصیتهای داساتانی
تیپیک داشاته باشاد و ادای هادایت و شااملو را دربیااورد،
باید تقابل و کشمکش ایجاد شود تا داستان اوج بگیرد .باید
چگونه میتواند به تشاری و توضای خصوصایات فاردی
با ذکر جزهیات و حوصلهی کافی به تکتک شخصیتهاای
پرسونایش بپردازد؟
داستان بپردازیم و نباید صرفن به توصیو پیشپاا افتااده و
درک تیپ بسیار ساده است ،باه راحتای در ذهان مخاراب
محدود یک شخصایت در چناد ساطر بسانده کنایم .یاک
عا نقش میبندد و برای فهم آن نیازی باه تفکار و تمرکاز
شخصاایت واقعاای داسااتانی بااردهی نویساانده نیساات .اگاار
نیست .در تیاپ ساازی نویسانده مجباور نیسات درباارهی
شخصیت داستانی درست ساخته شود و پرداخت مستقل و
شخصیت داستانش فکر کرده و او را روانشناسی کند ،پاس
زنده ای داشته باشد ،حتی گاهی جلوی نویسنده میایستد و
چند جملهای مینویسد و با نمایش یک گوسفند کل گله را
جهت داستان را عوض میکند .اگار رماان ایکاسباازی را
معرفاای ماایکنااد .تیااپ داسااتانی فاقااد گااره و راز اساات،
خوانده باشید ،حتمن شخصایت کیمیاا را مایشناساید .دو
خصیصااهی روحاای-رواناای ناادارد و مجبااور نیسااتید او را
سا است که این رمان بهصورت آنالین منتشار شاده ،اماا
کشو کنیاد .تیاپ هاا در کوچاه و باازار باه وفاور یافات
هنوز آن را چا
نکردها چون کیمیاا جلاوی منطاق رماان
میشوند و هر روز آنها را میبینیاد و درنتیجاه ملال بقاا
ایستاده است و من ناگزیر با کیمیا دیاالو
همه را کلنگی وارد داستان میکنیاد .ایانجاسات کاه بایاد
بسازمش .اگر شما یک نویسنده ی مرد هستید و میخواهید
توجه کنید که زیست هنرمند و جهانبینی او تاثیر زیادی در
با شخصیت زن داستان خود نزدیکی کنیاد ،او بایاد باا او
شخصیت پردازی دارد .اگر داستان نویس ،کسای را از یاک
کنار بیایید .چنین است که میگویم شخصیتپاردازی ملال
کند و او را همان رور کاه هسات
معاشقه است .یک نکتاهی مهام دیگار ،تفااوت لحان هار
نشان بدهد با تیپ داستانی ررفیم ،اما اگر با افزودن پایچ و
شخصیت با شخصیتهای دیگر است که اجرای داساتان را
خمهای روحی-روانی و اجرای گاردهایی که شخصیت در
خالق میکند و از نشاانههاای شخصایتپاردازی داساتانی
هم بااور و اشارا
ربقه ی اجتماعی انتخا
نااوع شخصاایت و حتاای در نظاار گاارفتن تعااداد
برقارار کانم و
فایل شعر /شمارهی نهم 25 /
است .پیشتر گفته شد که انتخا
اسام شخصایت اهمیات
بساایاری دارد .اگاار واقعاان نویسااندهای آوانگااارد باشااید، کلیشهایترین اسم را انتخا
میکنیاد و در داساتانتاان ،از
آن شخصیت کلیشهزدایی و اساتعارهزدایای مایکنیاد .اگار شخصیت درسات سااخته شاود ،در درونمایاه و سااختار اولیه ی داستان و نوع توصیوهای نویسنده اثر میگاذارد و نویسنده بایاختیاار درماییاباد کاه کال داساتان حاو آن شخصیت شکل گرفته است .داستان کوتاه نمی تواند بیشاتر از یک یا دو شخصیت مرکزی داشته باشد .اگر شخصیتها به خوبی پرداخته شوند به این معناست که فضا ،دیالو هاا و نلر داستان ،همه از پرداخت خو
و خالقی برخوردارند.
فایل شعر /شمارهی نهم 26 /
شخصيت زبانی
را به شکلهای متفااوتی مایبیناد و هنگاامی کاه ضاعیو را تیره و تار نشان میدهاد و باا زدن
میشود ،اشیاء اررا
عینک ،دوباره همهچیز را شفا ماده ی مخدری مصر
مایبینایم .یاا ماللن وقتای
میکنیم ،حالت و ابعاد جهان نزد ما
عوض میشود و گویی چیزهای دیگری دریافت مایکنایم. اینها ملا های عینی هستند که ثابت میکند آنچه میبینیم، مجاز است .ما با ارالعاتی اندک باه جهاان پیراماون خاود مینگریم .سیارهی زمین ،نقطهای بسیار کوچک در کهکشان راه شیری محسو
مایشاود و هماین کهکشاان ،خاود در
مجموعااهی تمااا کاهنااات ،هاایچ اساات .حااا در چنااین وضعیتی ،انسانی که هیچ نمیداند و خاود را رباق گفتاهی ادیان ،اشر
مخلوقات می خواند ،جهان را از زاویهی دیاد
خویش تفسیر میکند و بر این بااور اسات کاه بار هماهی علو احاره دارد .چنین توهمی یک جوک و لطیفهای بیش نیست .در نتیجه بعضی از همین انساان هاا فرضایاتی ملال وجود یک یا چندین خدا را مطرح میکنند کاه آفریننادهی تما جهان است .اما از آن سو یک نیهیلیست خالق ،اعتقاد
من عاشق توام ا یعنی هساتم ملال ،amمان اماا آدمای باود اسامنادار، سرصا
بود ملل oاما ملل تو در انگلیسی زندگی نمیکرد.
تو آدمی بود مودار ملل toکه هر چه بیشتر یاک سرصاا عاشقاش میشد ،بیشتر میشد ،عین ،tooاما عاشق ناه مان بود نه اصلن خودِ عاشق که اگر من نبود کشته میشد وسط فارسی .پس تو مهم است که وقتای مایرود ،خاناه خارا میشود .من و تو وقتی که در یک جمله زندگی میکنناد از آرامش بیشتری برخوردارند ،برای همین جای پالک بر سار درِ خانهشان نوشته بودند ،من عاشق توا ،کااش فارساى o داشت. علی عبدالرضایی برای اینکه بح
جدیدی مطرح کنم ،این داستانک را بهانه
قرار داد .بهرور کلی انساانهاا قاادر باه دیادن هماهچیاز نیستند .مللن گاوش ،صاداهایی را کاه پاایین یاا بااالتر از آستانهی شنوایی ما قرار دارند ،نمیشنود یا چشم که جهاان
دارد آنچااه ماایدانااد و یااا باار آن اشاارا
دارد ،حااوزهی
ندانستهها و نمیدانمهایش است چون میبیند کاه در برابار این همه بزرگی و عظمت جهان نقطه ای بیش نیست ،پاس برای آن تعریفی دقیق و تغییرناپذیر اراهاه نمایدهاد ،بلکاه سعی میکند جهانی بسازد که آنرا میشناسد و مایفهماد. در یک متن ادبی نیز همین اتفاق میافتاد ،ماللن شااعر در شعر با شخصیت دادن باه اشایاء ( ،)personificationساعی میکند جهانی تازه برای مخارب خود بسازد .از این لحااظ کلمه نیز یک شئ است و میتواند شخصیت داشته باشد. در این داستانک ،چند کلمه قرار است در یک رارح ایفاای نقش کنند .آنها در جهانی متنی بهنا «من عاشق توا » قرار گرفته اند که این جمله ،ملل خانه یا آپارتمانیست که چناد نفر در آن زندگی میکنند .اعضای این خانه «من»« ،عاشق»، «تو» و «ا » هستند« .مان» آد کچال و سرصاافیسات کاه شکل ظاهریاش این خصوصیت را نشان نمیدهد و همین تبدیل به معضل او شده است .از سوی دیگر «من» در زباان فارسی به معنای اندیشیدن است و ما مدا در تقابال باا آن
فایل شعر /شمارهی نهم 27 /
باا یااک ابااژهی اندیشاانده نیاز راارفیم .در انگلیساای وقتاای میگوییم ، I am :این جملهی کوتاه ،هرگز باه معناای مان فکر میکنم پس هستم نیست ،اما در فارسی وقتی میگوییم «من» ،ادعایی پیشادکارتی داریم ،یعنی ایاده ی مان هساتم، پس فکر میکنم در کلمهی تنهای «من» مستتر است ،چناین کلماتی در زبان فارسی فراوانناد و از ایان لحااظ ،مان باه شخصه از زبان فارسی به ملابهی دستگاهی فلسفی اساتفاده میکنم .خیلیها زبان فارسی را نمیشناسند و نمیدانناد در آن گره گاهی فلسافی نیاز وجاود دارد چاون باا توجاه باه دانستههاای محادود خاود باه آن نگااه مایکنناد .در ایان داستانک که یک ررح محسو
میشود ،نویسنده درباارهی
شخصیت «مان» و «تاو» فقاط یاک نشاانه اراهاه مایدهاد (من :سرصا ،تو :ماودار) ،در نتیجاه ایان دو کااراکتر باا یکدیگر اینهمان میشوند« .من» به همزیسات خاود «تاو» می گوید اگر از جملهی «من عاشق توا » بروی ،خانهخرا میشو و آرامشم را از دست میدهم .این یک مجاز اسات
وایههااا را ببیننااد ،یعناای دیاادن کلمااه بااه ملابااهی همکااار،
از آنچه ما در بیرون مایبینایم« .مان» کیسات؟ چارا اسام
همزیست و موجودی زنده که به زباان حیاات مایبخشاد.
ندارد؟ اصلن چرا آد ها نا دارند؟ کارکرد ضمیر چیسات؟
پس کلمه تنها وسیلهی بیان نیست .حتی میتوان گاهی یک
اینها سؤاالتی هستند که باه هام رباط دارناد .در داساتان
وایه را با تون ( )toneو لحن های مختلو ادا کرد و زیست
گرههایی وجود دارد که از ارتباط بین افکاار و ساؤا هاای
جدیدی به آن داد .وایه هایی که از لب ما به بیارون پرتاا
مطرح شده میتوان به کلیاد حال آنهاا رساید .اگار کمای
میشوند ،هیئت خودویژهای دارند و باید به ررز بیان آنهاا
علمی به قضیه نگاه کنیم ،درمییابیم این ایدهها تنها ظاهری
دقاات داشااته باشاایم .راوی در داسااتانکهااای ایاان کتااا ،
پیچیااده دارنااد .مااا چیاازی را نماایداناایم پااس ناخودآگاااه
غیرعااادیساات و ماادا تغییاار ماایکنااد مااللن گاااهی لااب
نا گذاریهایی کردهایم و آنها را وسایله قارار دادهایام .در
و گاهی پنجره .به عنوان ملا یکای
نتیجه کلمه بد به وسیله یا حما شده است .کتا
راوی ست ،گاهی در
«کلماه
از داستانها مربوط به روسپیخانهایست که وقتی شاخص
بدن دارد» مجموعه داستانکهایی است که در آن به کشاو
وارد ماایشااود ،در
فضااای درون آن را باارای مخارااب
شخصیت ،بدن و اندا کلمات رسیدها .مللن بعضیها ایراد
توضی میدهد .جالب اینجاست که در
میگیرند که در کالج تنوین رعایت نمیشود (اصلن بهجای
توجه به شخصایتاش ،توضایحی مخصاوص باه خاود او
اصالً) اما شما حتی را با «الو» نمینویسید .پاس این است
اراهه میکند .پنجره نیاز مانناد در ،فضاای داخلای را باه
که حتی به شکل عربای اش ،بادن زیبااتری دارد در نتیجاه
شیوهی خاص خود توصیو میکند .از رر
دیگر هر فرد،
منطق زبانی به سامت زیباایی مایرود .درسات اسات کاه
بعد از ورود به روسپیخانه با توجه به ررز سال کردناش،
کلمات ،دا اند ولی بعضی از آنهاا مادلو خودشاان هام
تون خاصی را وارد فضا میکند و اینگونه فضای متن پار از
هستند و آن مدلو در واقع شکل ظاهریشاان اسات .مان
لحن و انریی صوتی میشود .از ررفی قرار نیست نامیدهی
همه را دعوت میکنم تا با خواندن این داستانکها ،زیبایی
خاص یک شخصایت (ماللن اکبار ،جعفار و )...باا «مان»
برای هر نفر باا
فایل شعر /شمارهی نهم 28 /
اینهمان شود .وقتی شما میخواهید ابراز احساساات کنیاد
آوانگاردی شکل بگیرد و نسل جدیدی از خوانندگان
و به معشوق خود میگویید «من عاشق توا » ،این یک پیاا
تیزهوش متولد شوند ،در نتیجه بیشتر به چنین داستانهایی
است که در او عارفه ایجاد میکند ،ولی خاود ایان جملاه
میپردازیم ،مللن چگونه با تکرار یک گزاره ،فضاهای
ملل یک خانه و جهان در حا حرکت است .شما حتای باا
جدیدی خلق کنیم .داستانکهایی هم هستند که فقط یک
یک اشارهی دست ،اتمسفر و فضا را عوض میکنید و ایان
جملهاند ولی همین تک جمله تحت پاسایهای گوناگون،
مای شاود در محایط پیراماون
تولید کاراکترهای جدید میکند مانند خلق شخصیتهای
مخارب تغییری پدید آید و این دگرگونی مانند یاک ماوج
مختلو .رهیس یک اداره با هر کدا از اررافیانش برخورد
بر جهان تلثیر مایگاذارد .ایان ماوجهاا گرچاه کوچاک و
متفاوتی دارد ،مللن با کارمندش یکجور رفتار میکند و با
میکروسکوپیک هستند ولی با گذشت زمان ،باد باه یاک
معشوقهاش جور دیگری .در این داستانکها نیز همینرور
موج ماکروسکوپیک می شوند و تلثیر خود را عینی و بزر
است ،یعنی میتوان گزارهای مانند «لطفن پاشو» را با
میکنند .در برخورد با زبان نیز همین اتفاق میافتد .همیشاه
لحنهای مختلو (آرا یا بلند و خشن) ادا کرد و در
با زبان به منزله ی یک سویه برخورد شده ولی نویسانده در
نتیجه ،دنیاهای متنوعی پدید آورد .این لحن در شعر و
این نوع داستانکها با آن به ملابهی یک ابژه رفتار مایکناد.
داستان چگونه اجرا میشود؟ اگر ما در شعر سپید وزن و
یک وایه از کجا میآید و ریشهاش کجاست؟
قافیه نداریم ،در عوض لحن جایگزین آن میشود ،در
برای تشری پاس این سؤا ملالی اراهه میدهم .در فیلم
حالی که لحن در شعر کالسیک بهدلیل ثابت بودن و تبعیت
باشو غریبهی کوچک ،سوسن تسلیمی از باشو میخواهد
از ورن یّکه ،میمیرد چون نمیتوان در یک وزن ثابت،
به گیلکی خود را معرفی کند و بگوید« :می نا ایسه باشو»
لحنهای مختلو ایجاد کرد .در داستان نیز همینرور است
انگلیسی
با این تفاوت که داستان هارمونی کمتری نسبت به شعر
بنویسیم ،میشود my name is bashoo :یا مللن اگر وایهی
دارد .این کار سختی نیست و اگر شما روی لهجه و گویش
teacherرا به شکلی دیگر بخوانیم ،معنای تاجسر میدهد!
خود دقیق شوید ،میتوانید آن زبان را زنده کنید ،ملل
این خصلت و رفتار مشابه زبانی ،مختص زبانهای
اتفاقی که در انگلیسی افتاده و کلرت لهجهها (انگلیسی با
هندواروپاییست که این نزدیکی سیستمها و شبکههای
لهجهی یک آیریش ،هکنی یا با لهجهی هندی و )...باع
زبانی با زبانهای سامی وجود ندارد .مللن زبان عبری و
پویایی آن شده است .ما یک زبان معیار بهنا فارسی داریم
عربی که هر دو سامیاند ،شباهتهایی با هم دارند ولی
که از لهجههای مختلو تلثیر پذیرفته و حا باید به دنبا
نزدیکی بین عربی و فارسی یا ترکی و فارسی موجود
پیشنهاداتی باشیم که آن را از انبارشدن نجات دهیم و تنها
نیست ،چون ریشههایشان متفاوت است .در نتیجه یکی از
راه آن ،توجه به زبان به ملابهی یک موجود زنده است.
دالیلی که زبان فارسی انبار وایهها و ترکیبات شده ،این
حا ببینیم گرایش زبانی این داستانک چگونه است؟ در
است که ازدواجهای زبانی ،ناهمسان بوده ،مللن مغو ها با
انتهای داستانک میخوانیم« :کاش فارسی oداشت» یعنی
گرایش زبانی دیگر ،ایران را اشغا و فرهنگ زبان فارسی
این آد ،کچل است و کلهاش ملل oمیماند اما «تو» مو
بهوجود آمدن زبانی ملل
o
حس و انریی کوچک باع
حا
اگر همین جمله را بخواهیم با حرو
را بد به انبار کردند و باع
دارد .این مسلله بهعنوان یک عقدهی «بودنی»ست .وقتی
ترکی شدند .این ترکیب و امتزاج در فرهنگهای مختلو،
در انگلیسی به وایهای ملل ( toبهسوی) میچسبد ،تولید
آنها را بیریشه میکند .در این کتا ،گاهی ریشههای
کلمهای جدید بهنا tooمیکند که عالوه بر همچنین،
میزنند یعنی ما صدا و فریاد کلمات
بهمعنای خیلیتر و بیشتر و در نهایت ،عاشقتر است!
را میشنویم .من میخواهم در کالج داستان چنین رویکرد
وقتی از این زاویه داستانک را میخوانیم ،بهتر میتوان به
زبانی هستند که حر
فایل شعر /شمارهی نهم 29 /
بغرنج متنی oدر متن پی برد ،یعنی تبدیل toبه .tooپس
مانند کلمات ،یک نقطهایم و کافیست از زوایای گوناگون
کنیم« ،من
است،
اگر در جملهی «من عاشق توا » ،تو را حذ
دیده شویم .حا همین آد که یک هیچ بزر
عاشقا » متولد میشود .این میتواند یک کلید زبانی باشد.
ادعای فکرپردازی میکند و چون میپندارد همهچیز را
بنابراین با رویکردهای مختلو زبانی در برخورد با یک
میداند ،بهخارر اعتقاداتش حاضر است آد بکشد .چنین
داستانک ،میتوانیم خصلت چندتلویلی به آن ببخشیم،
افرادی بهخارر اعتقاداتی که ناقصاند ،میجنگند و کلمات
یعنی بدون نشانهگیری مستقیم و شلیک به هد ،آن مسلله
و بالطبع ،زندگی را نابود میکنند .انسانهایی که در این بین
و بغرنج را مؤکد کنیم و به این ترتیب داستان را دفرمه و
قربانی میشوند ،کلمات بیگناهی هستند که در خیابان راه
آن را از حالت تکراری یا ابزورد خارج کنیم .ممکن است
میروند .تصوری که در حا حاضر از بازی زبانی وجود
یک مخارب ،ایدهی زندگی «من» و «تو» در یک جمله و
دارد ،کج و کوله رفتار کردن با وایهها و غلط نوشتن
پالک خانه را نپسندد ،اما باید توجه داشت که آن جمله
جمالت است .اینها میتوانند ملا هایی از رفتار زبانی
(من عاشق توا ) و پالک ،در اصل یک نمایه است .پیشتر
باشند اما همهی آن نیستند .یعنی ما در تاری ادبیات فارسی
توضی داد که این گزاره یک جهان است ،بنابراین پالک
تنها به چند وجه از بازی زبانی توجه کردهایم ،ملل استفاده
همان خانهایست که من ،عاشق ،تو و ا در آن زندگی
از چندوایگانی و ایها در اشعار حافظ و بید یا شکستن
میکنند .آیا در syntaxاین جمله که نقش مکان داستان را
نحو در آثار کسانی ملل تندرکیا و براهنی .در حالیکه بازی
ایفا می کند ،میتوان دست برد؟ در واقع شما با تغییر نحو
زبانی واقعی ،بعد از شناخت بدن و اندا وایهها اتفاق
در این گزاره ،در مکانی که واقعه در آن اتفاق میافتد
میافتد ،بدون درک و لمس بدن کلمه ،هرگز نمیتوان به
دست میبرید! یعنی ما به جای اینکه به مکان داستانی
پتانسیل واقعی آن پی برد .کسی که میگوید حتا با حتی
بپردازیم ،به جمله پرداختهایم .به عبارت دیگر ،کلمات به
فرقی ندارد ،فاقد درکی عینی و خالق از زباناندیشیست.
ملابهی کاراکترها و جمله به جای فضای داستانی اینهمان
نویسندهای که اندا وایه را نمیشناسد ،ملل عوا است و
شدهاند .یا مللن فعل که در برخی دیگر از داستانکها،
ناگزیر باید در نگاه خود تجدیدنظر کند.
نقش راوی را برعهده دارد ،با صفت درگیر میشود و
«من عاشق توا » یک بهانه بارای رارح بحلای شاعوری در
کشمکش بین فعل و صفت ،به دادگاهی کشیده میشود که
کالج داستان بود تا از رریق آن ،نلرمان تقویات شاود و باه
قاضی آن قید است .یا در داستانکهای دیگر ،راوی به
جهان داستانی از زاویه ی جدیدی نگااه کنایم .هار مبحا
عنوان سو شخص سخن میگوید و جایی دیگر در نقش
تازه ،یک پنجره است و خاناهای کاه پنجارههاای بیشاتری
دانای کل .مللن وایهی «الت» راوی میشود و ماجرا را از
دارد ،سبب میشود از دریچههای بیشتری به محیط پیرامون
رریق جریان سیا ذهن تعریو میکند التی که آدمی منطقیست و وارد یک جمله میشود و آن را خرا میکند .این نوع نگاه تازه به جهان و زبان داستان بسیار مهم است .چگونه ادبیاتی که مدعیست قرنها از حیات آن میگذرد ،هنوز به این مسلله نپرداخته است؟ در ابتدا ممکن است مخارب عادی کمی گیج شود ،اما اگر کمی دقت کند ،متوجه میشود که چنین رویکردی درواقع زندگی زبان را به اکران میگذارد زبانی که جهان کلمات است و هر کلمهای در آن زیست منحصر به فردی دارد .همهی ما
خود بنگریم و بیشتر به آن اشرا
داشته باشیم.
فایل شعر /شمارهی نهم 30 /
فایل شعر /شمارهی نهم 31 /
شارژ
ولى باز میشنو صدای زنی را
دو شاخه در دلم
مردانهتر از خانه
و شادیا توی شاری نکن پدرسگ! به صد که میرسد من اینجا توی آش
زاییدها
برق از سر زنی میپرد نوزاد که ملل شاتره زیر دست ملل برق ریز ریز میکند هی قطع میشود و هی وصل و میریزد در آشی که میپزد برای آقا آقایی که زبانش زخم میزند پیش از آنکه ریزتر کند
خوش آمدی دختر به دنیای بین دو دندان خوش آمدی
زیر دندان کر خوردهاش و زن که زندگی میکند توی قابلمه لم میدهد به چارشانهترین خانه موهاش را شانه میکند و همچنان که دارد میدهد لب پوست لبم را میکنم ملل شورتی زخمی پرتش مىکنم
فاطمه قهرمانی
فایل شعر /شمارهی نهم 32 /
فرار
پیاده میشود اشک از ماشینی که در چشمم عبور و مىایستد پشت چراغی که تنش قرمز بعد هم میافتد توی سرفه و دستانداز دستی میکشد ایست! ملل چراغی که وقتی نیست قرارش میدهد توی زرد
با کفشی که قد میکشد اگر فرار نکنم چه سرنوشت بىسرنشینى! سوار میکند بیچاره اشکها و تا آخرین چراغ تیر میخورد دستش را ملل غنچهای که پریود شود چشمها سبز مىکند در چشمها که با دود سیگارش باز پیادها کند توی چشم
فاطمه قهرمانی
فایل شعر /شمارهی نهم 33 /
برود به آفساید
ترن
سه متر بلند کند پرچمی که کارش
ترنتر از ترنی
مسخره کردن باد است
که میتواند همهی ایستگاه و ریل را با خود ببرد
برو بیرون برای کدا کار بپر توی تونل صب همان شب است که آرایش کرده دست بزنم و جیغ را بکشم سمت جادهی خاکی بزک کرده مالیده سفید به صورت که دود دهانم فرق کند با سیگارهای پشت دیوار و پاشیده آ سرد پیچیده شده الی زمستان یواشکی شاشیدن توی اگزوز کامیون و بیترس رفتن به آن رر
خیابان
پشت آنکه هنوز برچسب خوا
چشمهاش و کنده نمیشود از تخت زن و کنده نمیشود از تخت مرد ساعت چه اضافهکاری احمقانهای دارد
تا کامی بگیر از دودکش دست دعا بلند کن
که حقوق این همه بشر تبلیغ تقویم شبانه روزی جان کندن است
پایت را بزن زیر پای حریو و اخراج شو از این جهان
قبل از آنکه خروس
تا داور میرود دوشی بگیرد و برگردد تو سریعتر از ترنی که رختکن اگر تونل نباشد دست کمی از شکا
عمیق تفکر بازیکن و تماشاچی
گلویش را صا
کند
مرغ شو و به تخمدانت فرمان حمله بده
نیست تخمی هزار زرده از تباد رنگ و دانه که احمقانه در خودش
دارد
فایل شعر /شمارهی نهم 34 /
دلیل ندارد تو چشم بگذاری و
و پشت میز به کارمندان کشیده رو دیوار
یک رویله گم شود در مزرعه
سال کنم
و پستانها به نیزه کشیده شوند
چای بریز در گلو
و تخمها بشکنند
و خود را برسانم لب پنچره
آنچه رویت شود
کنم
سینه صا
راوی را ببرد پای میزی که برچسب محاکمه گوشهاش بلند شده است ملل ناخنی که تجسم درد است و گوشی که کشیده نقاش
قوقولی قوقو قوقولی قوقو قوقولی قوقو
یکی نیست که بشنود وحید پورزارع آنچه ترن را زیبا میکند تصاویر انبوه است و اندوه در کابین آنچه تو را زیباتر میکند تصاویر اندوه است و انبوه در خانه که جارو کشیده نقاش روی بومی که روش مردی با خندهای مضحک و کالهی گشاد دارد ترن را مسخره میکند
برو سرکار
فایل شعر /شمارهی نهم 35 /
و چون اسم کوچکم چنان رفتی
خالی
خالیا
که در این سطر
از حر
دنبا یکی میگرد
از بس خرابم
عالیا
که جای خالیت را خالی کند
و ملل جنگ ،شهر را به هم زدها
و حالم را که از این خرا تر نمیشود عالی
که از خانه بیرون بزنم
ملل روزی که دست هیچ سوراخی نخوره بود به کو
دنیا از تو خالیست
که خالی کند لیوانم
و هیچ اندازهای دیگر پر نمیکند
جیبم
کاش اشکی بیاید و خالی کند این مردا
بعد هم پیدا کند خانه خالی ملل سربازی که برنگشته باشد از جنگ
آنقدر خالی بستهای
نه میآیی
که راهی نرفته برگشتم
نه میآیی
ملل چکهای بدحسا
ما را گرفتهای
و حاال که دختر همسایه پا داده
و کن هم که نیستی
ملل انگشت به حلقها
بروی اصلن بگذاری بروی
حلقی نمانده صداش
تا یکی بیاید جای خالیت را خالی
چقدر در این خالی
و بطری دیگری
نیستی که بمانی تا ملل...
برای حالم چاق کند
هرچه حاال
خود را نمالم به جایی ملل بختی که پسات زده باشد حتی حر های نگفته را هم گفتی
برگشتی
آمنه باجور
فایل شعر /شمارهی نهم 36 /
سرکاری
جایی که در آنجا دور ملل دستههای قیچی هرچه میبوسم خود را بریده میشو از جهان صدایم که میزنند برنمیگرد و ملل دانهای که رشد میکند در من با مر درخت میشو شبها را بردها تیمارستان و روی هر تخت که من زیست میکنم زنی لخت میسوزد و آرا بریده میشو از خود حاال که قیچی سر کار است کمی بیشتر بدهید بدهید که فکر کنم به خاک و دوباره نشنو صدایی که هر روز مرا میخواند اینجا تا دور شَوَ از خود از آنجا
پویان فرمانبر
فایل شعر /شمارهی نهم 37 /
بیپرده از اتاقم دیگر میترسم
نمیرو بیرون
پشتِ این در
چشمانم به تختخوا ِ سفید شعرِ رها شده و بوی دراز کشیدنت از عطر سیاه دیگر شعر نمیگویم در این اتاق علیرضا مطلبی از کتابخانهات صمغ از عکس شاملو
دود سیگار
و از صندلیات صدای گاو میآید اینجا کجاست؟ بلند میگفتی و لبهای خاررات بر گونها رها میکنم باز لمسِ لبانه را
خوا
رفتم وقتی
از شناسنامها خون میریخت مگر نمیشود عروس شد با لباس سیاه؟ این خوا های بیپرده از نبودِ باکرهگیست در من تما آمبوالنسها فریاد و تنهایی صورتم را اشک میریزد تنهای تنهاست من
من باشم
فایل شعر /شمارهی نهم 38 /
ورپريده
برداشته از من لبهات تا برود
با منی که پیچ خورده یک لنگهپاش
د د نکند
الی این شبها
چفت شود شاید
آمدهای تا ز بزنى
در دهانی تنگ
به قراری که ندار
کاش دستی ببری
بعد بیرون بزنی
ته این خوا
از لنگهی باز
یا از سر این اتاق برداری دست
و گوشهی این خوا چقدر پریدن به منِ ورپریده میآید یا نیامدن که با تو در جنگ است بىتو ملل موجی که فقط میآید تا رفته باشد بعدن رفتهای حاال و ساعت از ما گذشته دیگر خیس است جای این خالی چقدر خون مکیده پستانم که چکه میکنم از تخت ترک بر نمیدارد سقو تنها
زهرا هاشمی
فایل شعر /شمارهی نهم 39 /
موجی
خانه را که از تنم درآورد ریختم در کامیون و جاده را چنان گرفتم در مشت که شهر زیر پایم جیغ میکشد هنوز و خانهای که لخت کردمش به گرد نمیرسد دیگر
سرریز میشود توی چار گوشهای که گوش نمیدهد دیگر به این بوقهای پی در پی
فقط شب را بلند میکند از تخت و در بوی پیراهنم که جا مانده گوشهی کمد اتاق را قد میزند در ها بعد به آشپزخانه...
و خوابی که پریده از پنجرههایش رنگ پرت پرتِ یک صحراست که از چاله افتاده فلسهایش در چاه د به آغوش هیچ تنگی نمیدهد دریاش جز خانهای که درآورد از تنم ریختماش در اتاقی خالی
ملل یک پرنده که میپرد از بشقا ها چون برق از سر ی بستهی یخچا
تا قفلم کند دستی که به دستگیریا نمیرسد دیگر!
موجی که هواییست بیرون میزند از تنگ
زهرا هاشمی
فایل شعر /شمارهی نهم 40 /
از نفرتی که به نا
وضع حمل
این حفره بستهای
نفرینیتر حتی از این شعر که حاملهاش کردهای
سوتین سیاه مرا شیر میدهی فقط
درد میکشم
و بیمارستان که شخم میزند لبها
آنقدر که هرچه از این کیسه آ
میخور
مکندهایست
باز تشنهتری
که هرچه خون میخورد
و خونخوارتر
سفید نمیشود رویم
جفتیست که د میکَند از ر ها
و دستهای و شدهات
هی دست میبری توی سی سالگی
زیر مالفهها
پیدایم نمیکنی
حتی برای گهوارهی خالیت هم
هی تا
میخوری توی اندامم
تکان نمیخورند
و سوتی که میکشد سر آ
از سرش گذشته و موهایم
زهرا هاشمی
روی رودخانهها شناور است و انگشتها شاید شاخهی خشک پشت شیشههاست که هر جور حسابش میکنم مساوی نیست
نمیشود
دیگر جفت نمیشود پاها و من که روی این سطرها از حا رفتها
غی
فایل شعر /شمارهی نهم 41 /
مد بیاوری
غياب
بیخود به این درزها تکیه کردی یکی دارد میآید
شب سایهایست که آفتا
سیاهش کرده
ملل باران
نه میرود
اما کسی خیس نمیشود
که بگیرد شکل خوا
باز نمیشود هیچ درزی
نه میماند که خانه روشن کند
و اینجا را که هرجایش تو نشستی
مللن اینجایی
از جایی میبر به جایی که نباشی
یک دیوار
تا خوش آمد بگوید دری
یا لیوانی که از آ
خالیتر است
که فقط صبر آوایزانش بود
تکهای بیفتد از تو ایوب احراری
زیر پایم یا کمد و هر بار خون تازهای بریزد از من بیخود تو را پهن میکنم ملل سرا
میگیرمت
و جایی مینشانمت که هذیان از سر و کولم باال نرود او حفظت میکنم بعد دور که ملل ماه
فایل شعر /شمارهی نهم 42 /
تابلو
تابلویی که لعابش رفته باشد و با ررحی نیمهکاره از در بزند بیرون بعد هم دختری رنگ و رو رفته قرض بگیر آویزان که بنشیند در این چارچو قبل از تکامل این دو نفر بعد از کامل شدنات برمىخورد به این شش دانگ د و ررحی که از تو در سر دار میریزد از دیوار در هوای نمور اتاق جیغ و با تو در راهرو فرار میکند دزدی رنگی نمانده باقی که این تابلو بگیرد
ایوب احراری
فایل شعر /شمارهی نهم 43 /
قرار
اپرا
هرچه میافتم
جفت میکنم لب
نمیافتم از اصل
ملل نتهایی که بستهاند صو
ملل سیبی
صدا
که هرچه میخورد زمین
هرز نمیرود از راهی که پا کرده صا
زمینی نمیشود جاذبه از من فراریست لختم نمیکند شکایتی که از لب و لوچه آویزان و قطره قطره میافتد ترش
زخمی که خوردها اقرار نکرده میپاشد به دیوار و پا که لقمه برنمیدارد از راه تکیهگاه نمیشود برا
شیرینم نباشی آلوچهای هستی پشت دوربین!
عجیب نیست اگر گریه میکند کنسرت شعری که مینوازد مرا دست ندارد تا ارالع ثانوی گوش نباشید!
سمیه ابراهیمی
فایل شعر /شمارهی نهم 44 /
خاگينه
جوهری که خط خطیا کرده در حا ماسیدن است و یخی که کردها آن زیر در حا آ آبی که میشو نزدیکتر از غروبم و خورشید که پاشنه درآورده از خانه پناهندهایست بیاقبا دوزانو نشسته روبروی گرسنگی و روغن که التماس این شکمپاره میکند ریخته توی دفتر درشتتر مینویسد اینبار تابه را خط نزنید چقدر خاگینه خوشمزه است!
سمیه ابراهیمی
فایل شعر /شمارهی نهم 45 /
همشيره
که فعل غمگین است
و فعل دو بار پستان است پر تا به جمله شیر بدهد که ال میلولم زنی که همشیرهی تنهاییست الى کلماتم که بیمادرند درندهتر از تو فعل نیست و آغوشت که بسته راهم را
عشق اشتباهیست که پاک نمیشود مگر با خون بپاش که سطرهای اضافه گریه در شعرند سپید سپید نیست وقتی دامنم پرچم غمگینیست که باد هم تکانش نمیدهد تنهاییا شلوغ شده شلوغ تنها تنهاییا شلوغ کرده تنهاییا های مردهای های های شبانها لطفن کمی برو بیاورید
شیما قاسمی
فایل شعر /شمارهی نهم 46 /
راهزن
دار از گریه برنمیگرد دارد این زخمها که درد نمیکند که درد نمیکشم از فاصله دوری زن است جاده راهزنی که لب از مرداد میزند به جیب
پس چرا دلم نمیگیرد از فعل که معکوس است از زندگی که معکوس و مر ادامهی شعری که دار نمینویسم حالم خو
خرا
و عشق ما را گریه کرده که استخوانهایمان گیر میکند الی دوستتدار ندارمت!
شیما قاسمی
فایل شعر /شمارهی نهم 47 /
عکس جدید:
کودکی
«در کودکیمان چند وقتیست مردهایم» دار میافتم از تو تا شعر جور دیگری تلویل شود زمستان بند پایانی توست درخت را برای چند سا فروختی
آلبو را ورق میزنم و در کودکیِ پیر زنی از نا
در بر
میافتم
چند وقت است از داری و نداری خود را میزنم به بیداری لطفن قرصهای مرا بردار و خوابم کن که قبل از شعر ،شعارشان کنم این وقت شب کسی تو را به خوا هایش در نمیبرد باز کن که این شعر را بهار بخوانی وبر ها را بچسبانی روی لبانت
حسین محمدی
فایل شعر /شمارهی نهم 48 /
خيابانگردی
خیابان را در میآور شلواری کهنه است که نامش را با نا تو بریدند ایستادهاند درختها آنور میدان لخت و عور در زمستان شلوار را که به پا میکنم در سر جنگ جهانی است چند پرنده نامت را چند پرنده میمیرند از پیراهنم نسرین میروید لطفن «مرا» کمی بخوا من «تختهای دیگری دارد» شلوار شکوفه میزند و خیابان از سروکولم باال میآورد دیگر برای خیابانگردی دیر است منتظر تا اتفاقی به خانه برگردی
حسین محمدی
فایل شعر /شمارهی نهم 49 /
آوارگی
چندیست فرماندهی دشمنیهای روزگار شدهای نمیشود یک سرباز بمب اتم بسازد به دوریها که امتدادِ هیروشیما تا من بُردِ شیمیایی عشق و خاکستر مر
تسالی غرورت
بر آمریکایی
که هلندِ نگاهش فریبم داد و سبزههای آزادی که پیوند میلهها چه آرامشی؟ که هر نگاه جهان سو اگر نه از آغاز که پایاناش آوارگیست مر
بر آمریکایی که تو بودی
و عشق خونینات
حاال
در تو میماند باز
این گوش و پای پیوندیا کمتر نگیر دستانم را پیش از تو اِشغا ظالمی بود روحخوار و تما حقم که رنگ جویدن گرفت راستی دو چشمم را نگفته بود ات که مصنوعیست؟ و تنَت را که تنها ورنم؟
مستعمره میخواست از فلسطینِ دلم علیرضا مطلبی
فایل شعر /شمارهی نهم 50 /
شعبده
که چشم داشت هنوز به ساحل لبهات
در چشمهات خرابم از دست خود خرا تر حالی به حالی که میشود هوا میرود سربازی توی بغل دختر همسایه
لبههات و یک دست دیگر که پا نداد هرگز سیگار را خاموش کنم توی زیرسیگاریت
تا بکشد دست روی مو و در چشمبندی بعدی ظهور کند دختری که انار جای سیب کا میخورد تا برسد کنار هفت سین که دستی دیگر خاررهات بکشم با سیگار و دود شود هوا بس که دستم خرا گرفته حالم توی تور اندامی
مجتبی دارابی
فایل شعر /شمارهی نهم 51 /
فقر
آن باال
خرا
شد
ابری سمج روی شهر که خیا رفتنش نیست این پایین با بوی غلیظی از چرس زیر پلی سگ نخوا میگیرد روسپی
زنی از خاررش
ملل جبر برای مردی که دوپا میخواهد تا حافظه هیچ ویلچری نرسد به زمینگیری اش
بدهکار است به همه زندگی این زیر میفروشد زن باز بوی تن مرد دو پای ویلچریاش و باران آرزو دارد این پل...
مصطفا صمدی
فایل شعر /شمارهی نهم 52 /
مرگ
هیچ چیز اتفاقی نیست میافتد ملل دستی که اگر بستنی نمیخواست نمیافتاد پا داشت هنوز شوت میزد ته کوچه گلی میشد و جای خوشحالی اینهمه پا نمیرفت هوا که هوار بکشد مادر و بیفتد مر این اتفاق حرامزاده که اتفاقی نیست
مصطفا صمدی
فایل شعر /شمارهی نهم 53 /
چیزی داری به من بخوریم؟
پل
بیا این پو را آخ که سرمایه/دار کرد
از تو/به میکنم به شو خدا خود
آخر شعر باز میکنمت
پل میزنم که درد بکشد تو را و ها بخند به عطر تو که میزند مرا الی این همه قدر به سر بکو حر
قرآن
این و آن
به پیچ به چپت! دیدی رنا
را؟
در اع/دا نفسهای تو گیج میافتم به پای شعر میخور خود را الی این همه پا دنبا تو باز باید گشت؟ زمین خوردهایم آخر؟ دود کن اسپند برایمان پسر جان
عدنان صیقالنی
فایل شعر /شمارهی نهم 54 /
هفته
بیدار شد شنبه که میگردد الی سیگارها پشت پیکها صداش زد شیرین پشت در دوشنبه بود و چهارشنبه الی چتها مىگشت هنوز اما بلند نشد شنبه از خوا و جمعه فورى پرید الی فردها جای فرد یکی خاموش کند مرا فرهاد میگرید
آرمین رستگارى
فایل شعر /شمارهی نهم 55 /
فایل شعر /شمارهی نهم 56 /
مقدمه هر یکشنبه ،رأس سااعت ،۳2در ساوپرگروه کاالج شاعر، کارگاه شعر برگزار میشود .گاهی علی عبدالرضایی در این جلسات شرکت میکند و به بررسی و ادیت شاعرهایی کاه در گروه پست میشود می پردازد .کارگاه شعر ایان شاماره مجله فایل شعر اختصاص دارد به متن پیاده شده شش فایل صوتی علی عبدالرضایی کاه در آن باه تحلیال و ویارایش شش شعر پرداخته است.
فایل شعر /شمارهی نهم 57 /
نقد و بررسی
قرار هرچه میافتم
این شعر «سمیه ابراهیمی» ،شعریست ساختارگرا و به دلیل
نمیافتم از اصل
قدرت تاویلپذیری باال ،متنی باز محسو
ملل سیبی
شعر را بر اساس شعرهای دارای ساختار نامتمرکز که زباان
که هرچه میخورد زمین
در آنها شکلی سیا و گریز از مرکز دارد بررسی کنیاد ،راه
زمینی نمیشود
به جایی نمیبرید .در نویسش این شعر به بعد آپولونی اثار
میشود .اگر این
جاذبه از من فراریست
توجه زیادی شده و چناین حرکتای خاال
لختم نمیکند شکایتی
فارسیست .هرچند صورت و ظاهر این شعر ساده باه نظار
که از لب و لوچه آویزان
می رسد اما به دلیل غنی بودن درونمایه ،این اثر را بایاد باا
قطره قطره میافتد ترش
توجه به ساختارگرایی جزهی نگر ،کاارکرد موتیاو مقیاد و
حرکات شاعر
موتیوهای پیرامونش کاه باه عناوان موتیاو آزاد اساتفاده
شیرینم نباشی
شده ،نوع ساخت سطربندیها ،از لحاظ فرمالیساتی (اینکاه
آلوچهای هستی
شعر چه شکلی داشته یا چگونه شکلپاذیر شاده اسات) و
پشت دوربین!
با توجه به حوزهی ترامتنیت و توجه به نحاوهی دساتکاری سمیه ابراهیمی
در ضر المللها بررسی کرد .مللن ضر المللی داریم کاه میگوید« :از اسب افتاد ،از اصال کاه نیفتااد » کاه در دو سطر او (هرچه میافتم /نمیافتم از اصل) ذهان مخاراب به سمت این ضر الملل هدایت میشاود .سامیه شااعری دیونیزوسیست و شعرهایش اغلب فضایی جناونمناد دارد اما خوشبختانه در ایان شاعر بعادی آپولاونی و تعقلای باه شعرش داده است .شعر فارسی ناگزیر است کاه باه سامت تعقل حرکت کند زیرا ما شعرهای معارو ِ بادون شاروع، پایان و ساختار به وفور داریام .متاسافانه اغلاب شاعرهای معرو
فارسی فاقد سااختارند .تالشای کاه در ایان شاعر
منجر به هیئتی آپولاونی و شاعری سااختمناد شاده قابال تحسین است .این روزها اگر شما شعری ساختمند که باه سمت متنی باز حرکت میکند اراهه دهید ،در خال
جهت
شعر معاصر فارسای رفتاهایاد ،زیارا شاعر معاصار فارسای برخال
ادعایی که دارد با این قبیل شاعرها بیگاناه اسات.
این مهم است که شما شعری بنویسید کاه بارخال
ظااهر
سادهاش دارای درونی پر از تفکار باوده و دا هاایی در آن ررح کنید که مدلو هایی متفاوت داشته باشد ،در ادامه این
فایل شعر /شمارهی نهم 58 /
مدلو ها را با توجه به روابط بینامتنی در همین شاعر نشاان خواهم داد .نکتهی مهم دیگری که باید باه آن توجاه کنایم این است که ما نباید از یک شعر دفااع کنایم زیارا کاار ماا درواقع دفاع از شعر نیست ،وقتی حرفی مایزنایم بایاد بار اساس تحقیقات قبلی باشد و باید ایان را یااد بگیاریم کاه صحبت کاردن در ماورد شاعر ،لازومن ربطای باه تئاوری نداشته و بیشتر ربط به تجربه و زیست انسانی دارد .زماانی که شعری را تایید میکنیم باید باا رارح دلیال ،درباارهاش بح
کرده و سلیقهی خود را توضی دهیم و ایان توضای
سلیقه بسیار به درک شعوری کمک میکند .اگر شما شعری پیچیده را درک کنید چیزهای زیادی را درک خواهید کرد. «هرچه میافتم (فاعالتن فا) نمیافتم از اصل» (مفاعیل فاعل) یک نوع رفتار دوگانه با «میافتم» و «نمایافاتم» در ایان دو
بهتری شده ،در سطر سو و چهار (ملل سیبی /کاه هرچاه
سطر دیده میشود که در عاین ساادگی ایجااد لحان کارده
میخورد زمین) هم تغییار ارکاان ،ایجااد لحان کارده و در
است .وقتی میگویی «هرچه میافتم» انگاار از نظار آوایای
عینحاا باعا
ایجااد فضاای خوانشای ،پخاش اناریی،
واقعن چیزی در حا افتادن است و حین گفتن «نمایافاتم
حسیت و عارفه شده است و البته در این سه ساطر «لخاتم
از اصل» چیزی که در حا فرود است به جای اصلی خاود
نمیکند شکایتی /که از لاب و لوچاه آویازان /قطاره قطاره
برمیگردد.
میافتد ترش» هم مجددن شاهد همین تغییر ارکان هستیم.
«ملل سیبی (فاعالتن)
در پایان شعر که گفته «شایرینم نباشای /آلوچاهای هساتی/
که هرچه میخورد زمین (مفاعلن مفاعلن)
پشت دوربین» منظاور از «شایرین» هماان معشاوق اسات،
زمینی نمیشود» (فعولن مفاعلن)
انگار راوی در یک آتلیهی عکاسی روبهروی آینه ایستاده و
عروض در این شعر پاس گو نیست اما ذهن تربیت یافته یا
اینها را به خود میگوید و در عینحا نارسیسیسم را هام
ذهنی که به هجاچینی مسلط است در حین اجرای سااخت
زیر سوا میبرد .هروقت اسم شیرین میآید پاای «فرهااد»
معنایی ،به سمت اجرا و ساخت هجاها هم حرکت میکند.
هم در میان است ،پس پیشمتنهاای «شایرین و فرهااد» را
همانرور که میبینید شاعر وارد ارکاان مختلاو عروضای
هم داریم و این زوج همان آد و حوایی هستند کاه سایب
شده و وقتی در سطری تغییر رکن رخ داده ،در همان ساطر
را گاز میزنند یعنی اینکه اساطوره و اساطورهشناسای در
داده شده است .اگار شاعر را بار اسااس
بطن سمنتیک استرکچر اثر در حا کنش اسات و وقتای باا
میدهاد ،باا ایانکاه
توجه به این ساختار به شعر نگاه کنید متوجه میشاوید کاه
به آن رکن جوا
هجای تکیهای تقطیع کنید بهتر جوا
این شعر موزون یاا کالسایک نیسات اماا موزیاک متنای و
این شعر در نوع خود یک تریبون است.
فضاسازی خاص خودش را دارد و با توجه به آن هارمونی
ما دو نوع ساختار داریم یکی «ساختار متمرکز» است که در
جلو میرود .مللن در سطر دو کاه «نمایافاتم» او ساطر
آن یک موتیو مقید را ماورد تمرکاز قارار داده و تخیال و
آمده (احتمالن اغلب شاعران امروزی این سطر را اینگوناه
تعقل خود را متوجه آن میکنایم (ملال هماین شاعر سامیه
اجرا کنند :از اصل نمیافتم) باع
ایجاد سرعت و لحن
ابراهیمی) و دیگری «ساختار نامتمرکز» است که شما در آن
فایل شعر /شمارهی نهم 59 /
مراکز مختلو شاعری را مایآوریاد و ساپس حیطاههاای
مخصوص خاودش را دارد .وقتای یاک رارز زباانی را در
تصویری را به هر کدا از این مراکز ربط میدهید ،البته ماا
شعری تکرار میکنید یعنی در آنجا باه مرکاز موسایقایی و
کردهایم
ررز گفتار توجه دارید ،در نتیجه بایاد باا توجاه باه مرکاز
و همانرور که گفتیم در مجاورت این دو ساختار ،دو ناوع
موسیقایی خودتان شاعر را پایش ببریاد .ماللن فارق متنای
متن داریم که یکی «متن باز» و دیگری «متن بساته» اسات.
شعری را با حر هایی که توسط افراد دیوانه در تیمارستان
متن بسته متنیست که فقط یک تاویال دارد اماا ایان شاعر
زده میشود در نظر بگیرید ،میبینید بعضی از جملههای رد
متن بسته نیست زیرا یک تاویال نادارد و شاما باا بررسای
و بد شده توسط آنهاا بسایار درخشاان اسات اماا مسااله
هرکدا از داستان نشانهها در شعر به تاویالهاای متفااوتی
اینجاست که ارتباری بین حر هایشان موجود نیسات .در
میرسید ،مللن اگر ضر الملل «از اسب افتادن» که در شعر
«پاریس در رنو» شعری به ناا «تیمارساتان» دار کاه
در مورد این دو ساختار در گذشته به تفصیل بح
به «از اصل افتادن» تغییر پیدا کرده است (در او بح
کتا
هام
در فضای تیمارستان و بر اساس حار هاای افاراد دیواناه
به آن اشاره شد) یا ماجرای سیب و آد و حاوا را در شاعر
نوشته شده است ،درواقع من آن بینظمی را برداشاتم و باه
دنبا کنید باز هم باه تااویلی متفااوت مایرساید و حتای
شعر ساختار داد و همین کار منجار باه خلاق یاک شاعر
ماجرای دختری نه چندان زیبا در روبهروی آینه هام مای-
تجرباای شااد .در حاار هااای یااک دیوانااه هاایچ منطااق و
تواند به سمت تاویلهای گوناگون برود ،درکل هر قسامتی
ساختاری وجود ندارد اما همان دیوانگی در یک متن ادبای
از شعر ،شما را به جهان معنایی خاصی میرسااند .ارتبااط
بایااد ساااختمنااد باشااد .هاار ساااختاری (فاار اسااترکچر،
در شعر خیلی مهم است و این چیزیست که اغلاب باه آن
سمنتیک استرکچر و )...بر اساس رواباط شاکل مایگیارد،
توجه نمیشود ،شما میتوانید با زباان هار ناوع برخاوردی
هساتیم ماللن در
داشته باشید ،میتوانید وحشی و بیربط حر
بزنید و نحو
یعنی ما با انواع و اقسا رابطههاا رار بح
«نشانهشناسی» بر اساس روابط نشانهها به تاویل می-
را بشکنید ولی آن
رسااااااایم و در
بیربطی هم بایاد
حااوزهی بینااامتنی
از ساااااااختاری
هاام باار اساااس
خااااص پیاااروی
روابط و با توجاه
کند .وقتی فضایی
به گارد بیامتنیات
سااورها ساااخته
و ترامتنیت ،شاعر
ماایشااود بایااد از
را مااورد تحلیاال
منطااق سااوررها
ساااختاری قاارار
خااودش تبعیاات
ماایدهاایم .اگاار
کند و وقتی شاما
رابطاااهای باااین
نحو را میشکنید
اجزای اثر موجود
بایاااد از منطاااق
نباشاااد هنااار و
نحوشاااااکنی در
ادبیاتی هم در کار
زبااان ساایا مااتن
نخواهد بود ،پس
پیااروی کنیااد کااه
رابطه بسیار مهام
آن هاام ساااختار
است .شعر
فایل شعر /شمارهی نهم 60 /
داریم ،زمانی که شما شعری کوتاه مینویسید و زباان شاما «زبان معیار» است ،نمیتوانید بیدلیل از زبان لوگو اساتفاده کنید مگر اینکاه تمهیاد یاا فضاایی بساازید کاه صاحنه و حیطهی معنایی را عوض کند و تغییر دهد .نباید فکر کنیاد که یادگیری این مباح
شعر شما را به سمت تصنع میبرد
زیرا این درک نشان دهنده نهایت بیسوادیسات ،متاسافانه در ادبیااات فارساای ایاان گمااان ماایرود کااه شااعر بایااد دیونیزوسی و راحت نوشته شود .ادبیات ما بوریقا نادارد و هنوز هم در دانشگاهها مباح
کالسیک تدریس میشاود و
این در حالیست که ادبیات ما خیلی تغییر کرده و بوریقای کالسیک در مورد شعر امروز جوا گو نیست .ما نااگزیریم که اینها را بدانیم و جالاب ایانجاسات کاه حتای اغلاب شاعران بزر هد
ما هم علمی در ایان زمیناه ندارناد .درواقاع
کالج شعر بوریقانویسی و مطرح کاردن بحا هاایی
جنونمند فقط این نیست که شما سطرهایی پراکنده و بای-
منطقیست .این مهم نیست که شعر متعلق باه چاه کسای-
ربط در شعر بیاورید ملال شاطحیات «احماد عزیازی» کاه
ست ،مسالهی مهم این است که شعر دارای ارتباط ،ساختار
علیرغم اینکه شاعر مساتعدی باود اماا داناش بوریقاایی
و در عینحا پاس گو باشد .شعری ملل هماین اثار خاانم
نداشت و از فان شااعری جدیاد هام برخاوردار نباود ،او
ابراهیمی در ادبیات فارسی مورد قبو نیست چون ادبیاات
شط هایی مینوشت که دارای تصاویری درخشان باود اماا
ما عادت به شعر فکر ندارد و فکر میکند که شعر فقاط در
ارتباری بین این تصااویر پراکناده وجاود نداشات و البتاه
حیطهی ویرای سیستم دیونیزوسیست که اتفاق میافتاد .از
اغلب شاعران ایرانی همینگوناه ماینویساند .شاما در هار
شعر باید ایده گرفت ،شعر فقط ایجاد سطرهایی درخشان و
حوزهای که میخواهید بنویسید باید یک سری رابطاههاا را
فاقد ارتباط که در کلیت خود تبدیل به شعر نشده ،نیسات.
مدنظر داشته باشید حتی اگر میخواهید شعری را از لحااظ
مااا وزن و قافیااه را از شااعر نگاارفتیم کااه جااایشااان تنهااا
فیزیک کوانتو بررسی کنید باید باه یاک ساری ارتباراات
سطرهای زیبا اما نامرتبط را انبار کنیم .هد
از تغییار دادن
میکروسکوپیک توجه کنید و ایان ارتباراات مایتواناد در
شعر این بود که ثابت کنیم شعر حاصل دریافات ،شاهود و
حوزهی نشانهشناسی ،معنایی و یا فرمی باشد .شکل کلماه،
کشو یک فضاست .کشو آن فضا ،اجرا و بیاان هام بایاد
حوزهی کال ،لحان و تام موزیاک یاا ریاتمتاان ،هماه در
بدون دیوار و بند و وزن باشد که در نهایت منجر به حذ
حوزهی رابطه قرار دارند .وقتی میخواهید صدای یک شعر
وزن و قافیه شد .ولی در حا حاضر جز تصویرهای زیبا و
را دربیاورید ،مللن وقتی قصد دارید نشان دهید که در شعر
تزهینی چیزی در شعر دیده نمیشود ،البته ساخت یک سطر
شما دعوایی رخ داده ،در شروع مایگوییاد« :آخ! درد دار »
زیبا خو
است به شرری که در خدمت ساختار شعر بوده
و در سطرهای بعدی مینویسید« :دختر از خیاباان رد شاد/
و با بقیهی سطرها ارتباط داشته باشد .در شاعر سامیه ایان
آسمان باران را باریده بود» باید بدانیاد کاه ایان ساطرها از
ارتبارات در نظر گرفته شده و همین که حاال تصمیم گرفته
منطق هنری پیروی نمیکند ،چون شما از زبانهای مختلو
بین سیستم دیونیزوسی و آپولونی ذهن خود ،تعاد برقارار
استفاده کردهاید .ما در شعر مبحلی باه ناا «منطاق زباانی»
کند و شعر بنویسد ،جای امیدواریست.
فایل شعر /شمارهی نهم 61 /
نقد و بررسی
تيمارستان از اینکه فقط خود ،برای خود دلم میسوزد دلم میسوزد! و اینکاه هماهی دوساتانم نقشاهای بارایم کشایدند کاه از جغرافیا هم بزر تر بود خوا
میبینم که دوستانم چقدر دشمنانه سر را به رااقی
کوبیدند که راق نداشت!
قدرت زبانی آن چیزیست که در خادمت شاعر و زیباایی باشد .شعرت متاثر از شعرهای رضاا براهنایسات و ساعی کردی در بازیهای زبانی کاه در شاعرت آماده از روش او پیروی کنی در حالیکه باید بدانی او با جساد زباان کشاتی میگیرد ،یعنی هر بالیی بخواهد سر زباان مایآورد ،باا آن وارد دیالو
نشده و عشقورزی نمیکند و ایان مسااله در
متن تو هم اتفاق افتاده است .حا نشاان مایدهام چگوناه
بدبختیا آنقدر برعکس است که کسی را که دوستمش دار ،دوستمم ندارد! و آنها که دوستمم دارند ،دوستمشان ندار و اگر این کودکیهای زبانگیر سراغم را نگیرند چکار کنمها را چکار کنم؟! و دخترهایی که شمارها را اشتباهی میگیرند ،همه آشنایند! نمیدانندنم! بلد نیستند که سگی در سینها پنهان کردها تا مبادا غریبهای بخواهد با خدایم بازی کند! مرا فالنیها که میخندند ،در سار اساتخوان مایاناداز و فقط سگ سینها است که پارس میکند
میتوان از رریق همین شعر وارد محدودهی زباانی شاده و با آن عشقبازی کرد یعنی نحو ( )syntaxرا باه نفاع شاعر شکست ،به تلویل پذیری آن افازود و جهاان تاازهای را در شعر تولید کرد .درواقع اینگونه آثار ،از جملاه شاعر خاود براهنی از چنین معضلی رنج میبرند و وقت خاوانششاان، ملل همین شعر ،مدا حاس ادیات داری .شاعر را بررسای میکنیم: «از اینکه فقط خود ،برای خود دلم میسوزد» این سطر ،بیانگر است و علایرغام ادعاای زباانی مطلقان زبانی نیست و میتوان آن را به این صورت ویرایش کرد:
و زنها آینها میشوند وقتی میخندند ! میگویم دروغ میگویند ،مگر چه عیب دارد آد خودش را دوست داشته باشد؟!
«فقط خود برای خود میسوزد» این ویرایش ،تلویل ایجاد میکند و زبان را از شرّ حمالی و سطر را از شلختگی نجاات داده و در ساطر بعادی ایجااد
اما مگر میشود آینه را شکست تا نبینی!
لحن میکند« :دلم میسوزد».
اینجا اردوگاه پاپتیهاست خود ! چقدر دلم برای خود میسوزدهایم میسوزد! همه ایانهاا را مای توانناد بفهمناد وقتای پشات پنجارهی تیمارستانتان آه میکشم
«و اینکه هماهی دوساتانم نقشاهای بارایم کشایدند کاه از جغرافیا هم بزر تر بود» دوباره سطرت بیانگر شده ،زبان نلرگونه و روتین اسات و این زبان در کوچه و بازار هم همین کاربرد را دارد.
خانم دکتر و شوهرت!
ویرایش پیشنهادی: مهدی معظمی
«دوستانم نقشهای کشیدند برایم که از جغرافیا هم بزر تر بود» یا این سطر بیان و اجرای خوبی ندارد: «خوا
می بینم که دوستانم چقدر دشمنانه سر را به راقی
کوبیدند که راق نداشت»
فایل شعر /شمارهی نهم 62 /
تو میخواهی فرافکنی کنی ولی به سامت بیاان داساتانی و
ویرایش:
سانتیمانتا میروی.
«دخترهایی که هی شماره میگیرند اشتباهی
ویرایش:
آشنایند»
«آنها سر را به راقی کوبیدند که راق نداشت»
«نمی دانند ! بلد نیستند که سگی در سینها پنهان کردها تا
«بدبختیا آنقدر برعکس است
مبادا غریبهای بخواهد با خدایم بازی کند»
که کسی را که دوستمش دار ،دوستمم ندارد!»
تو اینجا تم را میکُشی.
سطر او اجرای خوبی دارد ،اماا در ساطر بعادی کاارکرد
ویرایش:
دست بردن در نحو زبان بیشتر میتواند در خادمت شاعر
«بلد نیستند سگی در سینها پنهان
باشد ،البته این سطر هم دارای بیان خوبیست ولی می توان
مبادا غریبهای بخواهد با خدا بازی»
آن را به سمت بهتری برد. ویرایش:
«مرا فالنیها که میخندند
«بدبختیا آنقدر برعکس است
در سر استخوان میانداز و فقط ساگ ساینها اسات کاه
که آنکه دوستم دار ،دوستش ندارد»
پارس میکند»
اینجا نیازی به «دوساتمش دار ،دوساتمم نادارد» نیسات.
این سطر بسیار لکنت دارد.
میتوانی بهتر از این فرافکنی کنی و در نحو ،دسات بباری،
ویرایش:
ملل براهنی زبان را جسد فرض نکنی و بهرور تصنعی مارا
«مرا فالنیها که میخندند
میشنو را میشنومم ننویسی .بهتر است بگویی« :که آنکاه
استخوان میکارند در سر
دوستم دار ،دوستش ندارد» و اگر خو
دقت کنی میبینی
که با عوض شدن افعا در این سطر ،ایها هم تولید شده و
تا سگ سینها پارس کند در آینه» چرا در آینه؟ چون شعر در انتها به آن رجوع میکند.
در عاااینحاااا منجااار باااه ناااوعی «نارسیسااایم» یاااا «آندیگریپنداری» میشود.
«میگویم دروغ میگویند
«و آنها که دوستمم دارند ،دوستمشان ندار »
مگر چه عیب دارد آد خودش را دوست داشته باشد؟!»
باز هم شاهد انبارکردن زبان هستیم .بهجاای آن مایتاوانی
اینجا منطق زبانی را بههم میریزی و باا بیاان واضاحات،
خیلی راحت بنویسی:
دست خودت را رو میکنی.
«و آنها که دوستشان دارند ،دوستم ندار »
در ادامه میخوانیم:
با تغییر این سطر یک اتفاق زبانی میافتد کاه باا تیزهوشای
«اما مگر میشود آینه را شکست تا نبینی!
در خدمت شعر قرار میگیرد.
اینجا اردوگاه پاپتیهاست خود
«و اگر این کودکیهای زبانگیر سراغم را نگیرند
چقدر دلم برای خود میسوزدهایم میسوزد!
چکار کنمها را چکار کنم؟»
همه ایانهاا را مای توانناد بفهمناد وقتای پشات پنجارهی
ویرایش:
تیمارستان آه میکشم
«حاال اگر این کودک زبانش بگیرد چکار کنم؟
خانم دکتر و شوهرت»
چکار کنمها را چکار کنم؟»
اصلن نباید این تیمارستان را بیاوری و خودت را لو بدهی
«و دخترهااایی کااه شاامارها را اشااتباهی ماایگیرنااد ،همااه
یعنی 4سطر آخر شعر کااملن حشاو اسات .شاعر معاصار
آشنایند»
فایل شعر /شمارهی نهم 63 /
فارسی دیگر شاعر کمهاوش نمایخواهاد بلکاه باه شااعر
کنی کجا زبان به تو جواز میدهد که از قواعد و دساتور آن
باهوش و تکنیکا نیاز دارد.
فراروی کنی یا کجا هوشامندی باه خارج بادهی تاا از آن
ویرایش پایانبندی شعر:
زیبایی بسازی .من در نحو شعرت دست برد ،ویرایش من
«مرا فالنیها که میخندند
را با شعر خودت قیاس کن .شاعر باهوش کسایسات کاه
استخوان میکارند در سر
زبان را در جای خود استفاده و از نحو فراروی کند و آن را
تا سگ سینها پارس کند در آینه
به نفع زیبایی و شعر ،بشکند.
زنها آینهاند وقتی میخندند
حا ببینیم در ویرایش پیشنهادی چه اتفااقی افتااده اسات.
مگر چه عیب دارد آد خودش را دوست کند؟
من از نوع نحوی که خودت بهکار بردهای ،استفاده میکانم
چقدر دلم برای خود میسوزد می»
و رد زبانت را میگیر ،باا ایان تفااوت کاه در آن هاوش
این مهم است که شاعر ،اوج و فارود داشاته باشاد و ایان
میگردانم و حتی با اعما چند تکنیک ساده سعی مایکانم
ویرایش به تو نشان میدهد که چگونه شعر را به اوج برده
به متنات شعریت ببخشم. ويرايش نهايی «فقط خود برای خود میسوزد دلم میسوزد دوستانم نقشهای کشیدند برایم که از جغرافیا هم بزر تر بود آنها سر را به راقی کوبیدند که راق نداشت بدبختیا آنقدر برعکس است که آنکه دوستم دار ،دوستش ندارد و آنها که دوستشان دارند
دوستم ندار
حاال اگر این کودک زبانش بگیرد چکار کنم؟ و سپس آن را رها کنی ،رفتار تو با زبان مانند منازعه با یک
چکار کنمها را چکار کنم؟
جسد است و این شاعر ملال اشاعار براهنای اصالن زباانی
دخترهایی که هی شماره میگیرند اشتباهی آشنایند
نیست .نمیتوان شلختهنویسی را بازی زباانی خواناد بلکاه
بلد نیستند سگی در سینها پنهان
برخورد تیزهوشانه و زنده باا زباان ،باازی زباانیسات آن
مبادا غریبهای بخواهد با خدا بازی
دسته از منتقدانی هم که میگویند شعر براهنی زباانیسات،
مرا فالنیها که میخندند
اصاالن درکاای از بااازی زبااانی ندارنااد و آن را صاارفن بااه
استخوان میکارند در سر
شکستن نحو تقلیل دادهاند و نمیبینند که چناین شااعرانی
تا سگ سینها پارس کند در آینه
زبان را میکشند .البته شاید کارهای جالبی هم با زبان کرده
زنها آینهاند وقتی که میخندند
باشند ولی در اغلب موارد ناموفق بودهاند.
مگر چه عیب دارد آد خودش را دوست کند؟
تو بدون تمهید ،وجه عینی و کارکرد نمایتاوانی بنویسای
چقدر دلم برای خود میسوزد می»
«میبینمم ،میشنومم» ،این ترکیبها زیبا نیستند .باید دقات
فایل شعر /شمارهی نهم 64 /
ترجیع در انتها ،فار شاعر را مایبنادد .ویارایش مان هام
نحوشکنی نبود بلکه نحوشکنی تنها زیرمجموعهای از بازی
پراکنده اسات ولای در عاینحاا نسابت باه ماتن اصالی
زبانی در شعر محسو
میشد ولای چاون ایان شاکل از
ربیعیتر است ،اگر دوبااره ایان شاعر را ادیات کانم آن را
بازی زبانی (شکساتن نحاو و تولیاد تصانع) ساطحی باود
تبدیل به شعر میکنم ولی حاال با توجه به شعر و زبانی کاه
بنابراین یورنالیسم ایرانی فقط آن را میدید و تصور میکرد
استفاده کردی آن را ادیت کرد .اگر تاو مایخاواهی شاعر
بازی زبانی همین است و آن را موکد مایکارد .علات چاه
زبانی بنویسی ،باید از ایان فرهناگ تبعیات کنای و دچاار
بود؟ چون در شعر زباانی دو مؤلفاه وجاود دارد« :قادرت
تصنع نشوی .اغلب فکار مایکنناد اگار فقاط دیونیزوسای
زبان» و «زبان قدرت» .بعضی شعرها به زبان قدرت کماک
بنویسند شعرشان حسیتر است ولی اینرور نیست .زباانی
می کنند و در جهت آن هساتند ولای بعضای اشاعار ،پیارو
نوشتن ،شلختهنویسی نیست و منجر به عد تاویالپاذیری
قدرت زبان هستند یعنی قادرت زباان کماک مایکناد تاا
نماایشااود بلکااه باارعکس ،در شااعر زبااانی ،مااا خصاالت
جلوی زبان قدرت بایستی .بهعبارت دیگار شاعر خاالق و
تلویلپذیری و چندگانگی شاعر را بااال مایباریم .ایانکاه
زبانی میتواند بر زبان روزمره و در نتیجه فرهنگ تلثیرگذار
آدرس بدهی و همهچیز را تشری و توصیو کنای درسات
باشد .معمولن جواماع توتاالیتر کاه باا سانت و رفتارهاای
نیست ،زیرا شعر ،تکتلویلی و بحرانی میشود.
کالسیک ارتباط دارند و آن را برجسته میکنند ،از تغییارات
معنا چیست؟ بسیاری میگویند ما شعر بیمعنا ماینویسایم!
تازه در زبان روزمره هراس دارند که پیشتار در ایان بااره
چنین گزارهای احمقانه است چون هایچگااه در هایچ کجاا
مفصل بح
کردها و میتوانید آن را در مجله فایال شاعر
شعر بیمعنا اتفاق نمیافتد .متن بیمفهو وجاود دارد ولای
مطالعه کنید.
متن بیمعنا هرگز به وجود نمیآید .شاعر ناامفهاو داریام چون فهم ،رابطهی مستقیمی باا ذهان و دیتاهاای مخاراب دارد .خوانناده ارالعاااتی دارد و بااا توجاه بااه آنهااا ،مااتن نویسنده را مفهو میکند .پس مفهو ،سیا است اماا معناا در متن هست .هر نشانهی موجود در اثر ،هرچه کاه باشاد، معناساااز اساات .حااا بعضاای معناهااا گاااهی خااالق و چندگانه اند و در برخی مواقاع نیساتند .بناابراین مای تاوان بهجای گفتن اینکه متن ما معنا ندارد ،گفت قابلیت فهم آن پایین بوده و به سمتهای نامفهو میرود. نحو زبان چیست؟ ما اجازه داریم در شعر نحاو را بشاکنیم اما باید ایجاد زیبایی کند و این دست باردن در نحاو زباان نباید منجر به تصنع شود .همین عارضه در دههی هفتاد رخ داد ،ما بسیار فریاد زدیم و تماامی مصااحبههاای آن دوران من جهت مخالفت با این اتفاق بود یعنی در سا ۲۳یا ۲۲ من و عدهای دیگر این جریان را شروع کردیم و در حاالی- که بسیاری بازی زبانی را به شکل کالسیک و باا توجاه باه اشعار حافظ و شاعران سبک هندی انجا میدادند ،ما آن را اُلترا کردیم یعنی بازی زبانی شاعر مان یکای منحصار باه
فایل شعر /شمارهی نهم 65 /
نقد و بررسی
دکمه
سا هاست شلوار آد ها
سا هاست شلوار آد ها
از دکمه افتاده است
از دکمه افتاده است
شعر آقای مطلبی با تمهید خوبی شروع شده و در عینحا
در خیابان ...اداره...
یک اتفاق را نشان می دهد ،اما باید دید کاه ایان اتفااق در
در جنگل ...بی آر تی...
سطرهای بعدی چگونه اداره شده اسات و سرنوشات ایان
تو از وجودِ سه نقطهها
دکمهای که از شلوار افتاده و اینجاا شااعر آن را باه بیاانی
به خندههای مشکوک میرسی
معکوس درآورده به کجا ختم میشود.
من به اشکهای قطعی نیامده
در خیابان ...اداره...
از آغاز عشق در وجود
در جنگل ...بی آر تی...
به هیچ جانور نخی ندادها
این شعر کوتاه است و معمولن در شعر کوتاه باا سااختاری
که بیدکمها کند
متمرکز ررفیم ،اما فوکوس شعر کجاست؟
تو هَم مانندِ خیلیها
تو از وجود سه نقطهها
تَوهُم لذت گرفتهای
به خندههای مشکوک میرسی
که همپای موشها
من به اشکهای قطعی نیامده
دزدکی میچرخی
چرا و باا چاه تمهیادی از ساه نقطاه در اداره ،خیاباان و...
و به هر سوراخ سر میزنی
استفاده شده است؟ آیا هد
بیچاره کِرْ های دلم
نشاان دادن سانساور باود یاا
عد توانایی در ایجاد تمرکز متنی؟ رابطه ی معنایی بین این
چقدر شبانه گریختهاند از خوکها
سطرها کجاست؟ چه رابطهی علات و معلاولی باین آنهاا
و ریزشی نمیبینی
وجود دارد؟ به این پرسشها در ادامه شعر باید پاس دهد.
آهای سه نقطههای بی شلوار
از آغاز عشق در وجود
اگر جیبهایتان پیدا
به هیچ جانور نخی ندادها
بپرسید یارانهی یورشیها...
که بیدکمها کند
نه امان از زبانِ بریده
اگر وجاه عینای ایان ساطرها را بررسای کنایم ،وقتای باه
یارانهی رویشیها آیا قطع میشود؟
جانوری ن بدهی باید دکمهی تو را بدوزد اما تو گفتاهای: علیرضا مطلبی
«بیدکمها کند» ،درسات اسات کاه منظاورت از نا دادن تداعی تصویری ذهنی ست (ن دادن به معنی توجه کردن)، اما ن دادن جنبهی عینی هم دارد و اگر منظورت نا دادن به یک زن باشد او هم باید دکمهی افتادهی تو را با این نا بدوزد .تو باید به سمتی بروی که هار ساطر از شاعرت باه سطر بعدیاش مرتبط باشد و در نهایت به سااختار معناایی برسد.
فایل شعر /شمارهی نهم 66 /
ادارهاش کنی و در نهایت به مناظرههای انتخابااتی و
تو هم مانند خیلیها
خو
توهم لذت گرفتهای
یارانهها و مزخرفاتی که با آنها سروکله میزنید رسایدهای،
اینجا از «تو» استفاده شاده و باا ساطر «تاو از وجاود ساه
یادت باشد استفاده از کلماتی ملل« :آهای» یا «همچنان کاه»
نقطهها» ربط پیادا کارده اماا ایان گازاره در خادمت شاعر
متعلق به دهه ی پنجاه بوده و دیگر در شعر امروز پاس گاو
نیست.
نیست .از سه نقطه استفاده کردهای ،اینکاه ساه نقطاه ساه
که همپای موشها
جمله است یا سه حر
دزدکی میچرخی
مربوط به مقولاهی سانساور اسات مشاخص نیسات ،زیارا
این موشها به دکمه ،ن ،سوزن و شلوار آد ها چاه ربطای
عملن از این سه نقطه کاار نکشایدهای ،مسائولیت شااعری
پیدا میکنند؟
این است که هر حرفای داری بایاد آن را باه هیئات شاعر
به هر سوراخ سر میزنی
دربیاوری و روی تک تک کلماتی که آوردهای کار کنی.
بیچاره کر های دلم
تو دو سطر درخشانی را که در شروع شعرت آمده ،خارا
(«کر های دلم» چه نقشی در اینجا ایفا میکند؟)
کرده ای و جای ایانکاه روی ایان دو ساطر تمرکاز کنای،
چقدر شبانه گریختهاند خوکها
حرکتش بدهی و ملل وبا در سراسر شعرت پخشاش کنای
(پای خوک را هم وسط کشیدهای)
تااا همااهی کلمااات را واگیااردار کنااد ،در ادامااه بااا آوردن
آهای سه نقطههای بیشلوار
سطرهایی پراکنده (در خیاباان ...اداره ...و )...شاعرت را باه
اگر جیبهایتان پیدا
بیراهه هدایت کرده ای .شاید جنگل به موش و خوک ربط
بپرسید یارانهی یورشیها...
داشته باشد اما نقش بی آر تی چیست؟ اداره چاه کااربردی
(این سطر بد به شعار شده است)
دارد؟ چرا حر هایت در شعر پاسخی نمیگیرد؟
نه امان از زبان بریده
بعد هم میرسی به «از آغاز عشق در وجود » :در یک شعر
یارانهی رویشیها آیا قطع میشود؟
ابژکتیو که تصاویر خیلی راحت به اکران در می آیند و وجه
همانرور که گفتم شعر خو
و همانرور که قبلن اشااره کارد
شروع شده اما مایتوانسات
بیرونی دارند ،استفاده از سطری ذهنی جاز ایانکاه تمرکاز
در جهت بهتری حرکت کند .شاعر باید نسبت باه جهاان و
مخارب را به هام بزناد ،چاه کمکای باه شاعر مایکناد؟
پیرامون خود ،مسئولیت داشاته و ایان مسائولیت حتای در
می توانستی با یک سطر فاصله و سپیدخوانی به ایان ساطر
شعرهای عاشقانه هم میتواند دیده شود تو از گزاره هاایی
برسی« :به هیچ جانور نخی ندادها » که البته این سطر دچار
پراکنده استفاده کردهای که در خدمت شعر نیست .شعر تاو
سکته شده و بهتر است به این شکل اجارا شاود« :باه هایچ
کوتاه است اما در آن هیچ فضایی بسته نمایشاود و ماا در
جانوری ن ندادها ».
نهایت ،به نتیجه مطلوبی نمیرسیم .با اینکاه از ملاا هاا و
در سطرهای بعد هم که گفتهای« :تو هام مانناد خیلایهاا/
فضاهای زیادی در شعرت استفاده کردهای اما ایده و یا فکر
توهم لذت گرفتهای» درواقع از گزاره های شاعری اساتفاده
جدیدی در آن ررح نمیشود .اگر مایخاواهی یاک شاعر
نکردهای ،اینها جنبهی توضیحی دارند ،شعر تو هماه چیاز
سیاسی یا اجتماعی بنویسی باید به اندازهی کاافی شافافیت
را نشان می دهد اماا ناگهاان در دا توضای افتااده و افات
تصویری ایجاد کنی منظور این نیست که از اصاطالحاتی
میکند .کلمات در شعر تو از عهدهی نقش خود برنیاماده و
مانند زنده باد و مرده باد استفاده کنی بلکه باید این فضااها
منفعل باقی میمانند ،در ظاهر شعر تو متنی اعتراضایسات
را بسازی .تو ناگهان به «آهای ساه نقطاه هاای بایشالوار»
اما در فضای شاعرِ اعتراضای ،کلماات بایاد اکتیاو باشاند،
میرسی و این یعنی افسار شعر از دستت در رفته ،نتوانستی
شعرهای دهه ی پنجاه پر از اعتراض است ولای هایچکادا
فایل شعر /شمارهی نهم 67 /
شعر نیست ،زیرا اغلب شعاری بوده و شعر را به ملابه یاک ارگان و ساختار اراهه نمی دهد ،سطرها در آنجاور شاعرها باهم ارتباری نداشتند و شعر در نهایت باه ورراهی شاعار میافتاد ،حاال اغلب آن شعرها فراموش شدهاناد زیارا فاقاد ساختار بودند .در حالت کلی ،شعر تو کاه دو ساطر اولاش بیان استعاری دارد ،در ادامه باد باه ساطرهای توضایحی میشود و به فضایی شعاری رسیده و شکست میخورد .اما چطور می توانی شعرت را بد به شاعری موفاق کنای؟ باا تمرکز و درماانِ ساطرهای شاعرت ،باه پیاا هار ساطر و رساننده بودن آن فکر کن ،اگر رسانش هار ساطر را ماورد تحلیل ساختاری قرار بدهی به جوا
میرسی مللن ساطر:
«از آغاز عشق در وجود » و دو سطر بعدش نه تنها ارتبااط معنایی با هم ندارند بلکه خودشان را رد هم میکنناد .اگار مخاربت باهوش باشد برای رسیدن باه جاوا ،ساطرها را بررسی خواهد کرد ،اما ساطرهای تاو پراکنادهاناد ،ممکان است سطری زیبا هم داشته باشی ولی این کافی نیست زیرا شعر باید در کلیت خود ،پاسا گاو باشاد .اگار شاعرت را دوباره بخوانی و هار ساطر را بشاکافی متوجاه ضاعوات میشوی .باید سخت بگیری که وقتی قرار شد کتابی از تاو چا
شود این کتا
پر از شعر و شاعور باشاد ،شاعور باه
معنی حر های فلسفی نیست ،منظور ایان اسات کاه تاو باید از پس شعرت بربیایی و همانرور کاه پایشتار گفاتم شعر عاشقانه ات هم حتی باید شاعوری و دارای مسائولیت باشد یعنی هر کلمه به بقیهی کلمات پاس دهد و جمالت و سطربندی ها دست به دست هام داده و باا هام دیاالو خالق داشته باشند .تو در قباا شاعرت مسائولیت داری و باید بلد باشی آن را به بهترین نحو ممکن اراهه بدهی.
فایل شعر /شمارهی نهم 68 /
نقد و بررسی
شارژ
شعر فارمه قهرمانی درحا پیشرفت اسات هام از لحااظ
دو شاخه در دلم
اجرا و هم از حیا
و شادیا توی شاری
سخت است چون هم زبان ،پخته و جاافتااده اسات و هام
به صد که میرسد
محتوای خوبی دارد .آشپزخانه در شعر زناان ایرانای نقاش
برق از سر زنی میپرد
بارزی دارد .آنها در دهههای شصت و هفتاد ،به اباژههاای
که ملل شاتره زیر دست
خانه و آشپزخانه در اشعارشان بسیار میپرداختند و فارماه
ریز ریز میکند
قهرمانی این تم را در شعر اخیرش به خاوبی دفرماه کارده
و میریزد در آشی
است .مللن «فرشته ساری» در یکای از شاعرهایش تصاویر
که میپزد برای آقا
زیبایی خلق میکند:
آقایی که زبانش زخم میزند
«آفریقا زیر دودهی قابلمه
پیش از آنکه ریزتر کند
سیاه میشود»
زیر دندان کر خوردهاش
این شعر در ردهی ادبیات فمینیستی و اعتراضی زنخواهاناه
و زن که زندگی میکند توی قابلمه
قرار میگیرد که به دنبا برابریست .درواقع شاعر به خاود
لم میدهد به چارشانهترین خانه
آشپزخانه هم اعتراض دارد و این حیطه و نگااه فمینیساتی
موهاش را شانه میکند
بسیار خو
و همچنان که دارد میدهد لب
و الز است .بهنظر من وقت آن شده که زناان
ایرانی حتی مادرانگی (به تعبیار یولیاا کریساتوا) را دفرماه
پوست لب را میکنم
کرده ،از آن پردهبرداری کنند .به زن ایرانای مایگویناد تاو
ملل شورتی زخمی
مادری یا از دامن زن ،مرد به معراج میرود و از این رریق،
پرتش مىکنم
او را فریب میدهند .اگر از دامن زن ،مرد به کما میرسد،
ولى باز میشنو
پس خود زن چه؟ اینها سویههاای اعتراضای هساتند کاه
صدای زنی را
شاعران زن میتوانند به آنها بپردازناد .ماادرانگی مخاتص
مردانهتر از خانه
زن نیست و مرد هم میتواند مادر باشد.
نکن پدرسگ! من اینجا توی آش
درونمتنای .نوشاتن چناین شاعرهایی
«دوشاخه در دلم
زاییدها
و شادیا توی شاری
نوزاد
به صد که میرسد
ملل برق
برق از سر زنی میپرد
هی قطع میشود و هی وصل
که ملل شاتره زیر دست
خوش آمدی دختر
ریزریز میکند»
به دنیای بین دو دندان
این دوشاخه در د و شاری شادناش از شاادی و باه صاد
خوش آمدی
رسیدن (فو شادن) یعنای انگاار باه نقطاه ی جاوش آ فاطمه قهرمانی
میرسد و بههمین خارر برق از سر آن زن مایپارد ،چاون
فایل شعر /شمارهی نهم 69 /
جوش آورده است .این زن کیست که راوی را ملال شااتره زیر دستان خود ریزریز میکند و در آشی میریزد که آقاای خانه هنگا رسیدن به خانه قرار است آنرا بخورد؟ «و میریزد در آشی که میپزد برای آقا آقایی که زبانش زخم میزند» او در حالیکه مشاغو خاوردن آش اسات ،مرتاب غرغار میکند ،یاوه میگوید و زخم زبان میزند.
استتیک مرد را پذیرفته و درواقع اوست که مرد را میسازد
«پیش از آنکه ریزتر کند
یعنی اگار جامعاه ای مردسااالر اسات ،مشاکل از زنهاای
زیر دندان کر خوردهاش»
آنجاست که خودشان مردانگی را رلب کردهاند و زیر باار
این آقا که زن وقت خود را صر
رسیدگی به او و آشپزی
این همه ظلم و ستم میروند .بهعبارت دیگر ضد زنتارینِ
برایش میکند ،حا میخواهد خود زن را ریزریز کند.
ایرانیها ،خود زنها هستند زیرا اوامر مرد را بدون چاون و
«و زن که زندگی میکند توی قابلمه
چرا اجرا میکنند .ماللن تئااتر و ساینمای ایاران را ببینیاد
لم میدهد به چارشانهترین خانه»
زنها زیار چاادر و روساری و نقاا ،اساتتیکی مرداناه را
زن که از کارهای خانه خسته شده ،به همسرش که غذایش
نمایش می دهند ،یعنی اولین کسای کاه باه ساینمای زناناه
را خورده است ،تکیه می دهد و بااز بایاد سرویسای دیگار
خیانت میکند ،زن ایرانیسات چاون تحات ایان پوشاش،
اراهه دهد و اینبار از لحاظ جسمی ارضایش کناد .درواقاع
قبو نقش میکند و زیر بار هر ذلتی میرود.
اینجا مرد خانهی زن است و تکیهگاهش.
«نکن پدرسگ!»
«موهاش را شانه میکند
این عبارت خطا
و همچنان که دارد میدهد لب»
بهرور کلی زنان ایرانی است ،زیرا با تمکین و تان دادن باه
برای او عشوه میآید و آماده میشاود تاا جسام او را سایر
سنت ،فرهنگ مردانه را گسترش میدهند.
سازد.
«من اینجا توی آش زاییدها
«پوست لبم را میکنم»
نوزاد
حا راوی -شاعر پوست لبش را مای کناد یعنای حارص
ملل برق
می خورد که چرا این زندگی به اصطالح مشترک و اراهاهی
هی قطع میشود و هی وصل
سرویس ،فقط یکررفه است؟ انگار فقط یک نفر در حاا
خوش آمدی دختر
زندگی کردن و لذت بردن از آن است.
به دنیای بین دو دندان
«ملل شورتی زخمی
خوش آمدی»
پرتش میکنم
شعر با تعلیقی مناسب به پایان میرسد .این شعر زیباست و
ولی باز میشنو
درون محکمی دارد .ایانچناین شاعرهایی دقایقن آنهاایی
صدای زنی را
هستند که باید نوشته شوند و من در ادبیات فارسی کناونی،
مردانهتر از خانه»
شعری مانند این سراغ ندار که هامزماان اجارای خاو ،
ملل شورتی پرتش میکنم ،استعارهی جالبی است .زنی کاه
محتوای اعتراضی و جهانساز داشته باشاد و شااعر بتواناد
آن همه خدمت کرده و مظلو واقع شده ،خودش هم
بین مؤلفههای آن ارتباط مناسب ایجاد کند.
به تماا زنهاای هنرمناد و هنرپیشاه و
فایل شعر /شمارهی نهم 70 /
نقد و بررسی
اتاق
شعر مصطفا صمدی با یک تمهید شروع میشاود« :آبساتن
آبستن نیست هیچ اتفاقی در من
نیست هیچ اتفاقی در من» اما من پیشنهاد میکنم که بگوید:
که رخت برکنم
«آبستن هیچم»
و بشویم دست
«که رخت برکنم
از خانه که به جانم افتاده
و بشویم دست
و آرا بگیر دست سفر تا خرا
از خانه که به جانم افتاده»
نشود سر تنهایی
در سطر «از خانه که به جانم افتاده» سه هجای کوتااه (ناه،
که هماتاقی من است
که و به) پشت سرهم قرار گرفتهاند و همین خاوانش شاعر
روبهروی شعر
را مشااکل و دچااار لکناات ماایکنااد کااه خیلاای راحاات بااا
ردیو میکند شا
جابهجایی کلمات و دست بردن در نظاا هجاهاا مایتاوان
میپزد فیلم تعار
این مشکل را حل کرد «از خانه که افتاده به جانم».
میکند سیگار
«و آرا بگیر دست سفر
و با آنکه لب نمیزنم به مشرو
تا خرا
ملل مادر که به دارو میخور
نشود سر تنهایی
که هماتاقی من است»
میخور که بیفتم به خوا
ترکیااب «دساات ساافر» وجااه عیناای ناادارد و بایااد از ایاان
و قطاری که نمیبرد مرا
ترکیبهای تصنعی و نئوکالسیک دوری کنیم.
ببرد
با توجه به اینکه مرکز شعر سفر و تنهاایی اسات و ساعی
تا بشویم دست از خانه
شده که این تنهایی با ابژهها نمایش داده شود ،پس نبایاد از
از خرا
ترکیبهایی ملل «دست سفر» استفاده شود.
از هماتاقی
«که هماتاقی من است
که دست شسته از من
روبهروی شعر
و بگیر دست سفر
ردیو میکند شا مصطفا صمدی
میپزد فیلم تعار
میکند سیگار»
در ایااان قسااامت ،تنهاااایی باااه خاااوبی باااا تشاااخیص ( )personificationنشان داده میشاود اماا کلماه «تنهاایی» نباید استفاده میشد ،زیرا خود این شعر بیاان تنهااییسات، پس نیاز نیست که آن را اعال و فاش کنیم. و با سطرهای «ردیو میکند شا میپرد فیلم
فایل شعر /شمارهی نهم 71 /
تعار
میکند سیگار
و با آنکه».... تنهایی نشان داده میشود و شاعر سعی میکند بگوید هام- زمان که آشپزی میکند فیلم هم میبیند تا تنهایی باه اکاران برسد و سیگار هم خودش را تعار مشرو
میکند و با آنکه اهل
نیست ملل مادرش کاه دارو مایخاورد ،مشارو
مینوشد تا خوابش ببرد. «و قطاری که مرا نمیبرد ببرد» در این سطر جای «و» بهتار اسات از «تاا» اساتفاده شاود و «ببرد» که تقطیع افقی شاده اسات ،در یاک ساطر باهراور جداگانه بیاید. «تا بشویم دست از خانه از خرا از هماتاقی که دست شسته از من و بگیر دست سفر» پایان شعر با سطر «بگیر دسات سافر» بسایار کلیشاهای و کالسیک اجرا شده است .بهنظار مان ایان اثار از آن دساته شعرهاییست که باید با یک تصویر درخشان تما شود. در کل ،شعر بدی نبود و من از بیان هنرمندانهی تنهایی کاه از رریق سیستم جانشینی و کاارکرد دگرگوناه وایههاا باه- وجود آمده ،لذت برد .به عبارتی بادون ایانکاه شااعر از تنهاییِ خودش بگوید ،خاود شاعر ایان تنهاایی را نماایش میدهد .البته با حضور کلمه «تنهایی» در ایان شاعر موافاق نیستم ،زیرا شعر تنهاایی را اکاران داده اسات و نیاازی باه توضی آن ندارد.
فایل شعر /شمارهی نهم 72 /
ما را گرفتهای
خالی
و کن هم که نیستی بروی اصلن بگذاری بروی
دنبا یکی میگرد
تا یکی بیاید جای خالیت را خالی
که جای خالیت را خالی کند
و بطری دیگری
و حالم را که از این خرا تر نمیشود عالی
برای حالم چاق کند
ملل روزی که دست هیچ سوراخی نخورده بود به کو که خالی کند لیوانا
آمنه باجور
جیب بعد هم پیدا کند خانه خالی
نقد و بررسی
آنقدر خالی بستهای که راهی نرفته برگشتم
شاعر بهخوبی توانسته از زبان کاار بکشاد و هماین باعا
ملل چکهای بد حسا
شده خواننده بی هیچ سکته و مکلی شعر را ملل یک جمله
و حاال که دختر همسایه پا داده
بخواند.
ملل انگشت به حلقها
«دنبا یکی میگرد
حلقی نمانده صداش
که جای خالیت را خالی کند
چقدر در این خالی
و حالم را که از این خرا تر نمیشود عالی»
نیستی که بمانی تا ملل...
در ابتدای شعر به درستی فعال «کناد» حاذ
هرچه حاال
لفظی شده است که این قضیه به اجرا و حسیت اثار کماک
خود را نمالم به جایی ملل بختی که پسات زده باشد
برگشتی
حتی حر های نگفته را هم گفتی و چون اسم کوچکم چنان رفتی که در این سطر
از حر
از بس خرابم
عالیا
خالیا
و ملل جنگ ،شهر را بههم زدها که از خانه بیرون بزنم دنیا از تو خالیست و هیچ اندازهای دیگر پر نمیکند کاش اشکی بیاید و خالی کند این مردا ملل سربازی که برنگشته باشد از جنگ نه میآیی نه میآیی
باه قریناهی
کرده. «ملل روزی که دست هیچ سوراخی نخورده بود به کو که خالی کند لیوان » شاعر در این قسمت توانساته اسات کاه تصاویر جاالبی از لیوان اراهه بدهد درواقع آمنه در این شعر ،تکبعادی نگااه نکرده و عالوه بر اجرا به سایر عناصر شاعری هام اهمیات داده است. «بعد هم پیدا کند خانه خالی آنقدر خالی بستهای که راهی نرفته برگشتم ملل چکهای بد حسا » مرکز وایگانی این شعر ،کلمهی «خالی» است و هار ساطر، «خالی»گردانی شده است یعنی از لحاظ زباانی و فار ،باا
فایل شعر /شمارهی نهم 73 /
کلمهی «خالی» در متن بازی شده که به معناسازی و تخیالِ
در این بخش ،تصویر اروتیکی ایجااد مایشاود کاه شااعر
مخارب کمک میکند.
میتوانست در جای دیگری نیز از آن استفاده کناد ،اگرچاه
«و حاال که دختر همسایه پا داده
ا ز نگاهی دیگر ،ایان ساطر مانناد نتای اسات کاه در یاک
ملل انگشت به حلقها
سمفونی تک افتاده که آن هم میتواناد در ناوع خاود زیباا
حلقی نمانده صداش»
باشد.
در این قسمت مشاهده می کنیم که چگونه شاعر با کلماهی
«تا یکی بیاید جای خالیت را خالی
حلقه و حلق ،بازی زبانی کرده است.
و بطری دیگری
«چقدر در این خالی
برای حالم چاق کند»
نیستی که بمانی
همچنین پیشنهاد میکنم که شاعر آخرین فعل (کند) را هام
تا ملل...
به قرینهی لفظی حذ
هرچه حاال
خود را نمالم به جایی
در جمعبندی باید گفت که این شاعر نموناه مناساب یاک
ملل بختی که پسات زده باشد
برگشتی
حتی حر های نگفته را هم گفتی و چون اسم کوچکم چنان رفتی که در این سطر
از حر
از بس خرابم
عالیا
خالیا
و ملل جنگ ،شهر را به هم زدها که از خانه بیرون بزنم دنیا از تو خالیست وهیچ اندازهای دیگر پر نمیکند کاش اشکی بیاید و خالی کند این مردا » چیدمان مصوتها ،صامتها و هجااگردانی نیاز باا نظام و قدرت به نفع فر اجرا شده است. «نه میآیی نه میآیی ما را گرفتهای و کن هم که نیستی بروی اصلن بگذاری بروی» همچنین در این قسمت شاعر ،نموناهی جالاب دیگاری از لحنگردانی را میبینیم. «ملل روزی که دست هیچ سوراخی نخورده بود به کو که خالی کند لیوانم جیب بعد هم پیدا کند خانه خالی»
کند تا زبان شعر زیباتر شود.
اجرای متعالی است .درواقاع اجارا باه سامتی مایرود کاه کلمات به یکدیگر پاس میدهند و منطاق زباانی شاعر باه گونه ای است که کلمات ملل تو
باه یکادیگر پااس داده
میشوند و حرکت میکنند و فر شعر ساخته میشود.
فایل شعر /شمارهی نهم 74 /
فایل شعر /شمارهی نهم 75 /
انتظار
اشتياق مهدی قاسمی
سمیه ابراهیمی پوشانده بود .انگار هنوز ی همساایههاا
غلطخوانی تذکرةاالولیا
تما کوچه را بر
ذکر ابو سلیمان داراهی قدس اهلل روحه
باز نشده که بریزند بیرون و رد پایشان ملل کالغ ،زمین را
احمد حواری که مرید او بود گفت :شبی در خلاوت نمااز
لکه دار کند .ملینا بعد از پنج دقیقه انتظار ،همانرور که زیار
میکرد و در آن میانه راحتای عظایم یاافتم .دیگار روز باا
لب غرغر می کرد باه راه افتااد« :عاه ایان دختاره ی تنابلم
سلیمان گفتم .گفت ضعیومردی ای که تاو را هناوز خلاق
همهش دیر میکنه ،یهبار نشد بیا ببینم منتظر من مونده».
در پیش است تا در خال دیگر گونهای و در مال دیگر گونه.
بیشتر از چند قد جلوتر نرفته که صدای سوتی ریز از پایچ تند کوچه برای لحظه ای می کوبش کرد .ایان تارس لعنتای
اشتیاق سر را گذاشته است روی پاهاایش و ماو هاایم را ناوازش می کند .احساس د نشینی ست .به خود که می آیم نزدیاک اذان شده است .سریع دوش میگیر و لبااسهاایم را تانم می کنم .بی آنکه کسی بفهمد از خانه خارج میشو .امسا محر عجب شوری در محله به راه افتاده! در بین راه حااج آقا را میبینم. ا سال احمد جان ،حالت چطوره؟ ا سال حاج آقا! خدارو شکر میگذره. ا خب الحمدللّه! امشب مراسم داریم .بعد نماز بمون. ا حتمن حاج آقا. ا راستی تو سبیل هاتو میزنی؟ ناساالمتی تاو الگاوی بقیاه بچههای بسیجی! ا نه به خدا حاج آقا! فقط با قیچی روش و کوتاه کرد ! ا انشاللّه که همین روره! قد هایم را یواشتر میکنم تا از من دور شود. ا احمد کجا میری؟ االن نماز شروع میشه. ا شما برید .االن میآ .باید وضو بگیر . میل به تجربه ی آن حس د نشین دوباره به سراغم آمده! به سمت خرابهی پشت مسجد میرو . هیچکس نیست .نماز در حا اقامه است.
همیشه کار دستش میداد و همین باع
تحمل کردن آد
بی خیالی ملل ساارا باا آن هماه شالختگی ش مای شاد راه مدرسه هم که روالنی! ریشوی قد بلندی نزدیک شاد و باا سوت کشداری از باال تا شصت پای ملینا را برانداز کرد: ا عجب تیکهای ،بیا دهنم آ
افتاد جوووو...
ادامه ی حرفش الی آ دهانی که قاورت داد گام شاد .باه رر
ملینا خیز برداشت ،برقی کاه از چشام هااش در تان
دخترک میریخت پر از اشتیاق بود و لابهااش کاه حااال جمع شده تا ماچ آ داری نلارش کند ملینا را ملال موشای مجبور به عقب نشینی کرد .با چشمانی گرد شده برگشات و با تما قوا شروع به دویدن کرد .رناگش پریاده بیشاتر از زنجیری میترسید که با لودگی دور انگشتهای کلفات آن مرد می چرخید .پالتوی بلندش دست وپاگیر باود و چنادبار زمینش زد زمین هم که پای کار افتاده لیز! ا هااا چته جیگر ؟ بیا بابا نترس لولو خورخوره که نیستم فقط یهذره برا بزنی بسمه بیاا این را دفعه ی سومی که ملینا زمین خورد از پشت سر شنید .نگاه تیزی به عقب کارد آن شلوار باد کرده نشان میداد که درست و حسابی داغ کارده وسط آن همه بر ،دست بردار نبود و پاا جاای قاد هاای ملینا میگذاشت .دخترک د به گریه بود و قبال از ایانکاه خودش را جمع کند ،مردک کنارش ایستاده درآورده بود. ا سارا تو رو سپرده به من ،جییییگرر...
فایل شعر /شمارهی نهم 76 /
اتاق روشن .ملل روشن کردن شمع توی اتااق روشان؟» و
خطوط درهم
بعد همه چیز لخته شد لبخندها ،نگاه ها و حار هاا هماه بوی نم می داد .آن بعد از ظهر هیچگاه به پایان نرسید .مر
ناهید کیانی
حاال داشت سرش را می خاراند و بی عالقه به کودک خیاره شده بود« .من» آنجا داشات شامع را الی انگشاتهاایش
شب است و حااال کاه دار ایان حار هاا را ماینویسام،
فشار میداد .ریزههاای پاارافین مایریخات روی زماین و
نوشته های روی دستم ،خطوط بیمعنای و خنادهدار شابیه
اشک ها بی نظم و داغ ،فرش را خیس می کرد .سوت می زد
مسیر حرکت جاانوری شاده کاه کاور اسات و در نهایات
و لبها را تکان میداد تا صداهای جدید از د تااریکی
درماندگی دست و پا مایزناد .الکهاای روی نااخنهاایم
دربیاید .کاودک شامع را روشان کارده باود و روی دیاوار
خش دارد و زیبایی دستانم
سایهبازی می کارد و باا
را کهنااه ماایکنااد .ساار
سایه حر
میزد .سایه
سنگین شده و باوی نفات
برای او ،از من و مار
در همااه جااای آن شاانیده
باورپذیرتر بود .زمستان
میشاود .زماان باه کنادی
بااود و مااه همااه جااا را
مایگاذرد ،ملال ظهرهااای
ساافید کاارد بااود .چااه
تابستان کاه در آن آداماس
دنیای قشنگ و مبهمای!
ریخته باشند .گاوشهاایم
دستهایم تاوی جیابم
مااادا قطاااع و وصااال
بااود و تناادتنااد قااد
ایاانجااا
برمیداشتم تا شااید باه
نشسته و دارد نقاشی هاای
ساافیدی مطلقاای کااه از
اجاااق وجاااق روی تااان
دور می دید برسم و در
کرخت شدهای میکشاد و
آن غاارق شااو .کااودک
از زشاااتیاش خنااادهاش
تقریبن داشت میدویاد
میگیرد .بچاه تاوی اتااق
و بایااد قباال از رساایدن
بازی میکند و باا خاودش
به مدرسه ،سپیدی را در
میزند .چقادر دلام
آغاااوش مااایگرفااات.
میخواهد بخوابم ،آنقادر
سنجاق موهاایم را بااز
که از گرسنگی بیدار شو .
کاارده و در شاامع فاارو
ماایشااوند .ماار
حر
کودک به عروسکاش فحش میدهد و مایگویاد« :خیلای
برد و آرا آرا خود را در مه دفن می کنم .الها مرا صادا
پررویی ،ساکت شو!» .فکر می کنم به در اتاق و چراغی کاه
میزند« :هی ،صب کن .یواشتر ،صب کن مانم بیاا ».اماا
باید نور بیشتری میداشت .به شمع آبای نایمساوخته نگااه
نه ،در نباید باز شود .کودک با دست هاایش کباوتری را باه
میکنم که دراز به دراز سرش را توی پاارافین پنهاان کارده
پرواز در مای آورد و تماا فضاای اتااق را زیار باا هاایش
است و در گوشهی اتاق بغعهایش ماسایده .هماین چناد
میگیرد .سفیدی دستم را میسوزاند و پیش از آنکه کسای
وقت پیش بود که بهش گفتم« :ملل روشن کردن شمع توی
وارد اتاق شود ،شمع را خاموش میکنم .مر
میخندد.
فایل شعر /شمارهی نهم 77 /
سپيد الکوی
خلسه عباس صادقی
پویا اکبر نژاد
فر گردنش ،ملل پیچوخمِ جادههای رامسار ،مایتوانساتی
چند سالی این حوالی نبودند ،نمیدانم پادرش چاه غلطای
بپیچی از این استخوان به آن غضرو ،بعد هام زباانت را
کرد که مجبور شدند برگردند روستا.
ملل جارو بکشی تا برسی به گاوش هااش کاه باویِ خااک
الکردار بدجوری روی مخم رفته بود ،هیچ رقم پا نمی داد و
خیس خورده ی شما می داد و دست بباری الی موهااش،
ملل سگ مرا دنبالش می کشااند ،هار وقات هام بایخیاا
وای! انگار که رفته ای توی د ِ جنگل های رشت .سارت را
می شد ،یاک لبخناد یکوناد تحاویلم مای داد و لاب هاای
فرو کنی توی موهاش و ببینی که یکهو خودت را وسط باد
سرخش حریص تر میکرد ،المصب آنقدر جذا
بود کاه
تابستان وِ کرده ای و ناگهان برسی به نرمای گاوش هااش،
نمیشد ازش د کَند.
وای نگو که محا است مزه اش را بِچشی و از خاودت باه
البته یک بار توی شهر دیدمش ،با بچه های مدرساه دنباالش
بی خودترین شکل ممکنِ خود نرسی .من می گویم کسی را
رفتم ،هرچه تیکه بلد بود بهش انداختم اما سفت می کارد
که دوست داری با صدای بلند بگو .اگر بخواهم مای تاوانم
و تو نمیرفت.
برسم به استخوان پشت گردن و یکهو بارو تاوی خلساه.
ا خانومی یه پا میدی به جانباز؟
خالصه رنازی به این نازی آخر چارا بایاد در خاناه تاوی
بی انصا
بدنش حبس باشد؟ زن باید اینروری باشد ،روری هاوایی
میکرد .
پا نمی داد .ما من که نمی شد باید حرکتی پیااده
که بلند بخنادد ،بلناد گریاه کناد ،اماا یاواش و آرا تاوی گوش ات بگوید :عباس ،عزیزِ من ،بیا برویم تویِ خودمان...
از روش بلند شد ،از خون خبری نبود دوباره مارده باود ،
برویم ...توی ...خودمان...
رفلی!
فایل شعر /شمارهی نهم 78 /
با ولع پک میزد و دودش را فوت میکرد بیارون ،جاوری
بازی
که آرزو داشتم زمان در آن ثانیه بایستد ،من و خالاه نیاره و دود سیگار .پستونا تازه جوونه زده بود که ممد قنااری راه
ساحل نوری
افتاد دنبالم از سر کوچه هی لُغز می خوند تا ته کوچه ،نگاو داداشم که از اونورا می گْذَشت مارو دید و فک کرد باا هام
بچه ها گُل کوچَک بازی میکردند ،یکیشان که تاک افتااده
سروسری داریم .او تا می خورد کتکم زد بعدشام ر
در
بود ،دیوارها را خطخطی می کرد و زیرزبانی بقیه را فحاش
خونه ممد و جوری زدش که گوش چپش تا د مار
کار
میداد.
بود .خالصه نشوندنم پای سفره عقد ،هنوز فارق شاوور و
ا چرا بازیش نمیدین؟
با عروسک نمی دونسام کاه ماادر شاوور و خاوار شاوور
ترسیدند ،یکی که تخستر بود گفت:
افتادن به جونم و هر چی الیق هفت جاد و آبادشاون باود
ا ما با دخترا بازی نمیکنیم!
بار کردن و جای شوور یه بچه گذاشتن تو دامنم.
ا اشکالش چیه؟
چشم هایش را ریز کرده بود و به ساقو نگااه مای کارد ،آه
ا دخترا نُنرن!
بلندی کشید و گفت :ننه یکی دیگه بِم میدی؟
دخترک گچ توی دستش را پرت کارد سامت پساربچه و
برایش آتش زد .
یک توِ خوشکل هم نلارش کرد و دِفرار.
ا توی بیست سالگی عینهو قرص ماه بود بَارورویای واس
ا یه قد وردارین به ننه باباهاتون میگم چاه گهای تحویال
خود پیدا کرد .
جامعه دادن.
نگاهی به من انداخت و ادامه داد:
دخترک حاال که چند متری دورتر شده بود برگشت و یاک
به االنم نیگا نکن شد عین سگ پیر اسهالی ،بچه رو که ور
شیشکی هم گذاشت تَنگ تُفی که کرده بود و رفت.
می داشتم از در خونه می زد بیرون از سُپُور محل گرفته تاا
خاله نیره آن سا ها معرو
بود باه دسات گیاری از مارد
پاای بااود و در گوشاام وز وز ّ اون دُکاادُرش چِشِشُااون
بدبخت بیچاره ،شصت و چهار پنج ساله بود و در محلاه ی
می کردن .ممد قناری که حاال دیگه واسه خودش حاج ممد
قدیم روی اسمش قسم می خوردند .حاال که از کار افتاده و
شده ،نمی دونام کادو خیار ندیاده ی خدانشناسای بهاش
جفت پاهاش برای خرید یک کیلو گوجه هام راه نمای داد،
رسوند که مَردای محل تو گوش زنت لیچار می گن و اونام
آد های محل تصمیم گرفته بودند روزی یکی از بچه هاا را
کر و کر می خنده ،ایشاال خیر نبینه ،من کی هِر و کر کرد !؟
بفرستند تا کارهایش را انجا دهند.
هق هق اش بند نمی آمد ،با گوشه ی چادر ،چشم های ریزش
ا واسهتون سیب زمینی پیاز خرید .
را که حاال دیگر خط شده بود پاک کرد.
ا الهی خیر از جَوونیت ببینی.
ا اگه اذیت میشی بقیهش رو نگو.
چادر گل گلی ش را دور کمر بسته و چارقاد سافید را دور
ا چشت روز بد نبینه اومد خونه و گرفتم زیر مُشْد و لگاد،
صورت بی رنگاش که چین خورده بود ملل دامان راوری
بعدشم پرتم کرد ور د ِ ننه بابا و رفت یه زن دیگه گِار
گره زد که حتی یک ن از موهای سفیدش پیدا نبود.
که شد مادر بچه .عاین یاه زنادونی تاا وقتای کاه باودن
ا ننه دیدی آد بعضی وقتا چیزای عجیب غریب می زنه باه
نمی تونسم نفس بکشم بعدشم کاه ماردن و ارثام رو دادن،
سرش ،امروز دلم بدجور هوس سیگار کرده ،یه دونه داری
منم همهش رو داد بدبخت بیچارههای محل .دلم به هیچی
بِم بدی؟ چن بار دیدمت که داشتی یواشکی پشات دیاوار،
خوش نیس ننه ،جز به این که از الی اون پنجره ،دزدکی باه
سیگار دود میکردی.
این دختربچه نیگا کنم ،اما اون که نمیدونه.
فایل شعر /شمارهی نهم 79 /
ترس
نقطهی سياه
امین فالح
ساحل نوری
هنوز به مدرسه نرفته بود که چو انداختند هر کس فکر بد کند سنگ میشود ،من تما تالشم را کرد فکار نکانم اماا نمی شد ،دست خود نبود .یک باار وقتای زن همساایه ماان جیغ و داد میکرد دنبا صدا رفتم .اکبر آقاا دساتش را دور کمر صغری که ملل سنگ باال و پایین می شد انداخته بود و با مهارت خاصی عقب و جلو میکرد .خواساتم نزدیاکتار چشاامهااایش را بساات و خیااره شااد بااه ر هااای پشاات
شو و کمکی به صغری کنم دید خاود هام دار سانگ
پلک هاش ،حاال جهان رنگ دیگری داشات .پرتوهاای ناور
می شو .آن قدر ترسیده بود که پاا باه فارار گذاشاتم .در
یکی پس از دیگری به دور هم می چرخیدند ،یکی شان جدا
گوشه ی حیاط تا می توانستم خودزنی کرد تا کیر دوبااره
شد ،می خواست برود ،همیشه باید یکی باشد که معاادالت
ملل اولش شد .یک هفتاه نگذشاته باود کاه دوبااره هماان
را بههم بریزد .از بازی خسته شد .چشم هایش را باز کرد و
صداها آمد ،نزدیک درشان که شد دیاد صاغری ایان باار
خیره شد به نقطه ی سیاهی که روی دیوار جا خوش کارده
مچاله شده و من و اکبر آقا هم سنگ ،دوبااره باه گوشاهی
شد ملال جهاان و حااال ز زد باه
حیاط رفتم و شروع به خودزنی کرد .یک سالی که اکبر آقا
چشمهاش ،نمیدانست چه اتفاقی دارد میافتد .جهاان کاه
و زنش همسایه مان بودند کار شده بود یواشکی تا جلاوی
خلق شد یخبندانی همراهیش مای کارد .سارما کاه از باین
در شان رفتن و خودزنی کردن .بازر تار کاه شاد دنیاای
رفت ،موجوداتی پدید آمدند ،برخی شان ادعا کردناد کاه از
واقعی آد ها مجازی شد .اکبر و زنانش داخال یاک گاروه
نقطهی سیاه فراتر رفته و او را دیده اند و اینگوناه پیروانای
سکسی ،عشقبازی می کردند و من هم برای تماشا یواشکی
بههم زدند ،تعالیمی برای رسیدن باه جهاان بعاد از جهاان
وارد می شد .قبل از ورود هم اسمم را تغییر مایداد ملال
سیاه وضع کردند و حکم راندند .موجودات ،جهان سایاه را
پسر شجاع ،وقتی هم اکبر کارش را می کرد ،ساراغ یکای از
فراموش کرده و محو رویای جهان دیگر شدند ،برایش دعا
عضوها میرفتم و شروع میکرد به خودزنی.
بود .نقطه ی سیاه بزر
و نذر کردناد ،جنگیدناد ،باه هار قیمتای شاده آن را مای- خواستند ،حتی آن هایی را که نمیخواستند مجباور کردناد، به جان یکدیگر افتادند ،جنگهای بسیاری کردناد و نقطاه سیاه را به آتش کشایدند و سارانجا هماه ی آنهاا از باین رفتند .چشمهایش درد گرفت ،پلک هایش را روی هم فشار داد ،انگشت اشاره اش را با آ
دهانش خیس کارد دساتش
را دراز کرد و نقطهی سیاه را از روی دیوار سفید پاک کرد. انگار هیچ وقت آنجا نبوده .چشمهایش را بسات و باازی جدیدی را با نورهای رقصان پشت پلکهاش آغاز کرد.
فایل شعر /شمارهی نهم 80 /
ا من می ر خونه حواست باشه .درا رو خو
بهرام ما
قفال کان و
زودتر هم بیا .نمون تا آخر شب این شاید بخاواد یاه زهار دیگه بریزه! مادرتم دلش شور میزنه .میشناسیش که!
مریم ناصری
سهرا
متعجب پرسید:
ا کی بابا؟ مگه میدونی دزد کیه!؟ ذکر احمد حرب قدس اهلل روحه
جوابی نداد .فقط ز زد به صورت سهرا .پشات لاباش
آن متین مقا مکنت ،آن امین و اما سنًت ،آن زاهاد زهااد،
گرد نازکی از ذغا نشسته بود .گردن الغرش شانه هایش را
آن قبله ی عُبًاد ،آن قادوه ی شارق و غار ،پیار خراساان،
باریک تر نشان می داد .فکر کرد حتمن چند سا دیگار کاه
احمد حر
استخوان ترکاند ،شبیه پدرش می شود .گویی برای اولین بار
رحمته اهلل علیه ،فضیلت او بسیار است.
1
بود که پسرش را این رور نگاه می کرد .دماغ عقابی سهرا ،
نقل است که احمد همسایه ای گبر داشت ،بهرا ناا .مگار
او را برد به نوجوانی خودش.
شریکی به تجارت فرستاده باود .در راه آن ماا را ببردناد.
کوچه های خاکی سرچشمه .مشتی که یک غرو
خبر چون به شای رساید مریادان را گفات :برخیزیاد کاه
احمد زده بود و خونی که از لوله های آن شره مای کارد .آن
همسایه ی ما را چنین چیزی افتاده اسات ،تاا غام خاوارگی
وقت ها هنوز احمد ترکه ای ،نوچه ی اسما یاه کات نشاده
کنیم اگر چه گبر است ،همسایه است.
بود که پانزده سا برود آ
2
صدای خروسی سهرا
بهرا تاذکره االولیااء را بسات و بخااری را روی درجاه ی
ا بابا چیه؟
چهار گذاشت تا مغازه گر تر شود .مطمئن باود چاه کسای
ا هیچی ،استغفراهلل! من رفتم زودتر بیا.
دزد اجناااس اساات .دلااش کساای ملاال احمااد حاار
را
در راه به حر
باه دمااغ
خنکخوری. پدر را به دکان برگرداند.
بهرا گبر فکر کارد و باا خاودش گفات،
شد که این هم فقط نصو جنسا رو برده.
میخواست تا به غمخوارگیش بشتابد.
خو
نمی دانست چطور ثابت کند .به هر کسی که فکار مای کارد
در حیاط را که باز کرد اختر را دید کاه موبایال باه دسات
شاید بتواند کمک کند ،زنگ زد .قو هایی هم گرفات .اماا
داشت به کسی فحش میداد.
دلش گواهی بد می داد .فکرهایش را با عالمات هاایی روی
ا چی شده؟ با کی بودی؟
برگه ای نوشت .یک سری اسم هم ردیو کرد .از یک اسام
ا هیشکی بابا؟ نفهمید کی اومدی؟
به اسم دیگر فلش زد .اما تما گمانش پیش احمد گاچ کاار
ا میگم به کی داشتی فحش میدادی؟
بود .زیر لب هی میگفت:
ا بابا یه دقیقه امون باده .خاواهر احماد از خاارج اوماده.
ا کار خودشه .میدونستم آخر سر زهر خودش رو میریزه.
میگه میخوایم بیایم ساهرا
نشست و باز تذکره االولیاء را باز کرد .شاید الهامی بگیرد و
کردین .برین قانون رو بپرسین .دست از سارمون ورداریاد
خوانااد :چااون بااه ساارای او رساایدند بهاارا آتااش گبااری
دیگه .ایکبیری می گه می خواد ببینه برادرزاده ش شبیه باباشه
می سوخت ،پیشباز دوید ،آستین او را بوسه داد .بهرا را در
یا نه!
خارر آمد که مگر گرسنهاند و نان تنگ است تا سفره بنهم. غرو
که شد ،به سهرا
گفت:
رو ببینایم .مانم گفاتم غلاط
فایل شعر /شمارهی نهم 81 /
رابعه گفت :دیشب کنار تخت گذاشتی اونجاست.
شبلی
شبلی دستی روی صفحهی کتا
ملیکا مصدقی تحریفاتی از تذکره االولیاء عطار نیشابوری
کشید و همزمان رابعاه را
هم نگاه کرد ،موهایش بافته شده باود ،لبخناد زد و نفسای عمیق کشید. ا رابعه کجا میری؟
1
ا باید بر ،صب شده اهالی بیدار می شن ...می گن خوبیات
ذکر شیخ ابوبکر شبلی رحمةاهلل علیه
نداره!
نقل است که او بس نمک در چشم مایکارد .او را گفتناد:
ا چی خوبیت نداره؟
آخر تو را دیده به کار نیست .گفت :آن چه د ماا را افتااده
رابعه خودش را باه شابلی چساباند و دسات هاایش را باه
است ،از دیده نهان است.
موهای بلند شبلی گره زد آرا آنها را کشید.
و کسی گفت :که چون است که تو را بی آرا می بینیم ،او با
ا آخ ،رابعه دیوونم نکن!
تو نیست و تو با او .گفت :گر بودمی با او باودمی ولایکن
بوسهای روی گونههایش زد.
من محو اندر آنچه اوست.
ا نمیدونم شبلی ،فقط میگن خوبیت نداره ،میر .
۳
دندان هایش را روی هم فشار داد و کتا
خم شد ،لب هایش را به گوش های مرد نزدیک کارد و آرا
کناری انداخت و لرزید .نگااهی باه ورق هاای کتاا
گفت :شبلی!
نگاهی به شبلی ،آرا گفت :باز هم خواهم آمد.
لرزه ای خفیو به جانش افتاد و رویش را برگرداند ،نفسای
شبلی رویش را برگرداند ،در اتاق بسته شاد .موهاای تاوی
عمیق کشید و موهای بلندش را که روی صاورتش ریختاه
صورتش را کنار زد و آرا لبخندی زد در اتااق بساته باود.
بود ،بو کرد! شبلی دور تا دور اتاقش را نگاه کرد ،وحشیانه
آرا روی تخت خوابید و لباس بلند سفیدش را کمای بااال
پردهها را کنار میزد و اتاق را میگشت ،زن مستانه خندید.
زد دستش را روی بدنش سر مای داد گایج مای شاد گااهی
شبلی سرش را فشار داد.
خودش را صدا میزد و گاهی رابعه را! به نفسنفس افتااده
ا کجایی رابعه؟
بود هرچه بیشتر ادامه میداد ،تشنهتر میشد دستی که نبود
بدنش گر گرفته بود ،دستش را به دیوار روباهرویاش زد و
حلقه شد و خواهشها شروع اما او بایشتار مایخواسات،
پیشانیش را به آن چسباند و تا چهار با شاک شامرد ،بعاد
خودش هم .لب هایش را تر کرد ،ادامهی پیرهنش بود که از
لبش را خورد دستش را هم.
تاان بیاارون ماایکشااید ،رابعااه را .نفساای عمیااق کشااید و
ا شبلی!
دست هایش را رها کرد هنوز نفس نفس می زد .موهاایش را
چیزی درونش را گر کرد ،از پیشانیاش عرق مایریخات،
باالی سرش جمع کرد ،بی حا تار از آن باود کاه آن انباوه
باید سریع به خانقاه میرسید اما صدای زن دیوانهاش کارده
بلنااد ساایاهرنااگ را ببافااد .صاافحهای از کتااابش را کنااد و
بود ،برگشت .زن کاه پشات سارش ایساتاده باود ،خندیاد
خودش را تمیز کرد .خوابش گرفته بود ،دساتش را مکیاد،
خندید ،میچرخید و مرد هم!
همانرور که رابعه! کاغذ را که خواست کنار رابعه های زیر
توی دستش را به کارد
رابعه با لباسی بلند و سافید گوشاه ی اتااق ایساتاده باود و
تخت پرتاا
موهایش را میبافت.
لبخندی زد:
شبلی دستپاچه گفت :رابعه ،کتابم کو؟
«من محو اندر آنچه اوست! من محو اندر آنچه اوست!»
کناد ،چشاماش باه یاک جملاه ی آن افتااد،
فایل شعر /شمارهی نهم 82 /
با قیچی قالی هم بند نا ش رو برید و گره زد .داستانبافی
قالیخوانی
مامان که همینجا تما نمیشود .گاهی برای یاک ساری از قالی ها اشک میریزد و مایگویاد ،یاک ساری از قاالی هاا
مریم ناصری
همیشه گرسنهان. بعد از چهل و هفت سا وقتای جاایی مای رود کاه رو در بایستی دارد ،چشمان گرد و قهوهایاش را باریک میکناد و به قالی ز می زند .مای خواهاد تاه و تاوی سرنوشاتش را دربیاورد .گااهی حتای عمادن یاک چیازی را روی زماین می اندازد تا دستی به روی قالی بکشد و بااز فلسافه ببافاد. عادت کرده تما آن ها را با قاالی پانج دری مهماان خاناه ی کودکی اش مقایسه کند .همان که ریاز بافات باوده و زمیناه کر ،با نقش های گنبدی و هر چیزی که رویش می افتاده را میخورده .دده جانش همیشه رویش یک ملحفه ی بازر پهاان ماایکاارده تااا تمیااز بمانااد و آفتااا
ساافیدش نکنااد.
وقااتهااایی کااه مهمااان داشااتند ملحفااه را برماایداشااته. خارره اش قدیمی است ،اما بارای او انگاار دیاروز باوده و مامان می گوید ،چهار پنج ساله بوده کاه فهمیاده بعضای از
میگوید:
قالی ها دهان دارند ،از همان وقت به آنها حساس شاده .از
ا اون اولین قالی بود که فهمید دهن داره.
روی بافت و رنگ و لعا شان داستان می بافد و مایفهماد
شاااهدش هاام ایاان اساات کااه در مهمااانی آن روز انااار و
چه کسانی آنها را بافتهاند .مللن فکار مای کناد قاالی هاای
تخمه هایی که از دستش روی قالی مای افتااده ،گام و گاور
روشن و ابریشمی با رنگ های شاد را دختران ترگل ورگلی
میشده .وقتی هم دست کوچکش را روی قالی مایکشایده
بافتند که می خواستند باا پاولش جهیزیاه بخرناد و باا هار
تا آن ها را پیدا کناد و از دسات چشام غارهی دده جاانش
ریشاهای کاه مایزدناد ،یااد آغاوش جاوانکی را مازهمازه
راحت شود ،هرچه می گشته ،آن هاا را پیادا نمای کارده .آن
می کردند .گاهی هم که می خواهاد مان خیااالتش را بااور
وقت ها دده جانش سیاهی چشمانش را ثابت نگه می داشته،
کنم ،او چشمکی میزند ،بعد به گل بوته ی کوچکِ قرمزی
ابرو هایش را تا به تا مای کارده و چناد ردیاو چاین روی
در حاشیهی باریک قالی پذیرایی اشاره میکند و میگوید:
پیشانیاش میانداخته و میگفته:
ا ببین ،این گل از خون انگشت همون دخترک قرماز شاده
ا حاال و کن فردا جارو میکنم.
که حواسش رفته به بغل پسره و اونو بریده.
اما فردا در خاک انداز هیچ تخمه و یا دانه انااری نباوده و
بعد صدایش را روری می انادازد تاوی گلاویش کاه انگاار
دده به او میگفته:
غمباد دارد .قالی راهرو را نشان میدهد و میگوید:
ا صد دفه نگفتم تخمه رو با پوست نخور رود میکنی؟
ا آخ ،اون خرسک رو ببین .اونو زن و مردِ میونسالی بافتن
همان شب دده جان برایش قصاهی دختارک قاالی باافی را
زیپو بوده .زنه یه بعد از ظهر روی همون
گفته که همیشه شکمش قار و قور میکرده .بعد از آن باوده
تخته آبستن شد و یه روز هم پای هماون دار زاییاد .خاود
که فهیمده قالی مهمان خانه شان را دخترکی بافته که گرسنه
مرده دستش را کرد تو بدن زنه و بچه ش رو کشاید بیارون.
بوده.
که ناهارشون آ
فایل شعر /شمارهی نهم 83 /
تنهايی
جشن ملی صائب رحمانی
مهدی قاسمی
همان دیشب که مرد ،او را به خاک سپردیم .یا شااید بهتار
دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت .این قرصهاای لعنتای
ا ست بگویم به خااکش ساپرد ناد .اماروز هام باه عازایش
قدرت فکر کردن را از آد می گیرند .تما روز را یا خوابی
نشستند و مویه سار دادناد .خاانواده اش ،کساانی کاه او را
یا پشت سیستم به فکر خوابیدنی .رار هاای ظهار اسات.
می شناختند ،بقیه هم آمده بودند برای خالی نبودن عریضاه
گوشی را نگاه میکنم دو پیا جدید آمده.
عریضهای که همه میخواستند از آن سر درآورند.
ا سال
ا چی شد که مرد؟ جوون بدبخت! تازه رفته بود سربازی؟
ا تا چند ساعت دیگه میا اونجا.
ا میگن خودشون کشتن رفلکو!
هر کدا یکی دو ماه میآمدند و درد و د میکردناد ،بعاد
ا چه اهمیتی داره که چهرور مارده ،وقتای دوسات داشاته
که عاشاقم مایشادند ،ساریع خودشاان را از بغلام جماع
بمیره .پسر من می شناختش ،مای گاه از هماون او عاشاق
می کردند و می رفتند .اما این یکی و نمی کرد .هماه ش باه
خودکشی بود .معلو نیس شاید خودکشی کرده اصلن؟!
ماان ماایگفاات« :تااو خیلاای ماایفهماای و آد ُ خااو
شاید به هر نوع مردنی فکر کرده بود جاز ایان ناوعش! در
میکنی ».برای هماین وقات هاای تنهااییش را باا مان پار
رفتن تیر ی در جشن ملی ،تاازه آن هام از دسات فرماناده
میکرد .کمکم داشتم به این نتیجه می رسید که من هام باه
پادگان! اگر فرمانده چند سانتی متر تفنگش را کج تار گرفتاه
او حسی دار .در را باز میکنم ،شتابان باال میآید .خواستم
بود ،االن من به جای او کشته شده باود .او را در تااریکی
آرامش کنم ولی انگار عجله داشت .گفت که تصامیماش را
به خاک سپردیم .فرمانده پادگان هم بود.
گرفته و نمی تواند به شوهرش خیانت کناد و رفات .او از
درک
همه قرصها یم را دور می ریز ،کاتا را مای پوشام و باه سمت اولین فروشگاه راه میافتم .امشب باید جشن بگیر .
فایل شعر /شمارهی نهم 84 /
حشيش حسین محمدی وقتی وارد خانه شد ،مادرش هنوز در حیااط مشاغو پهان کردن رختها روی رنابی که در وسط حیااط باود ،رناا حیاط را به دو قسمت شاید نامساوی تقسیم میکرد .هنگا گذشتن از کنار مادرش یادش افتاد کاه دساته چاکاش در ماشینش جا مانده .برگشات تاا دساته چاکاش را باردارد. دسته چکاش را برداشت و وارد خانه شد. مادرش هنوز در حیاط مشغو پهن کاردن رخاتهاا روی رنابی بود که در وسط حیاط باود .رناا
حیااط را باه دو
قسمت شاید مساوی تقسیم میکرد .از کنار مادرش گذشت و وارد اتاقش شد .رفت ساراغ کاار همیشاگی کاه نوشاتن داستان بود« .وقتی وارد خانه شد ،مادرش هناوز در حیااط مشغو پهن کردن رختها روی رنابی که در وسط حیااط نبود وقتی که از کنار مادرش رد مایشاد یاادش افتااد کاه دسته چکاش را در ماشین جا گذاشته ،برگشات تاا دساته چکاش را بردارد که مادرش گفت :کجا؟؟ ا دسته چکا تو ماشین جا مونده میر برش دار ا دسته چک؟ اینکه دست چک نداره؟ از کی و کجا دساته چک گرفته؟ دست چکاش را که برداشات و وارد خاناه شاد ،ماادرش هنوز مشغو پهن کردن رختها روی رنابی کاه در حیااط بود ،از کنار مادرش گذشت و وارد اتاقش شد». وقتی چشمانش را باز کرد ،مادرش را دیاد کاه در بخاش مراقبتهای ویژه باالی سرش ایستاده بود.
فایل شعر /شمارهی نهم 85 /
فایل شعر /شمارهی نهم 86 /
مقدمه هر هفته در سوپرگروه کالج داستان جلسااتی تحاتعناوان «کارگاه داستان» برگزار میشود ،گاهی علی عبدالرضایی در این جلسات شرکت میکند و به نقد و بررسی داستانهاایی که در گروه پست میشود میپاردازد .کارگااه داساتان ایان شماره مجله فایل شعر اختصاص دارد به ماتن پیااده شاده هفت فایل صوتی علی عبدالرضاایی کاه در آن باه تحلیال هفت داستان پرداخته است.
فایل شعر /شمارهی نهم 87 /
ملوانی ديگر
-رنگ زرورقشو دوس دار مله موهات تو آفتا
برقبرق
میزنه. راستی چرا رو بازوت لنگر خالکوبی کردی؟ لنگرها رو دوس دار .میشه راحت جمعشون کرد و راهافتاد ،من از یهجا موندن بد میآد. از با یکی موندن چی؟ از با تو موندن هرگز اگه گفتی دلم میخواد رو اون یکی بازو چی خاالکوبیکنم؟ نه ،چی؟ یعنی نمیتونی حدس بزنی؟ خجالت بکش ،اینجوری که نیگا میکنی حس میکانمچیزی تنم نیس .من یه زن شوهر دار . شوهردار؟! برا این حرفا دیر نشده؟! چارهای نیس ،همیشه یه جوری دیر میشه. -بیا فرار کنیم.
-جایی بهتر از اینجا واسه یه قرار عاشقانه پیدا نکردی؟
-به کجا؟
-کشتیهای قدیمی و متروکاه جاای دنجیاه ،کمتار کسای
-هرجا باشه.
گذرش به اینجاها میافته ،آخه مارد فکار مایکانن ایان
-میتونم پسر هم بیار ؟
کشتیا جای ارواحه.
-نه
-عجب
-چرا؟
-اینو ملوانا چو انداختن
-خب ....راستش ....راستش....
-حداقل تمیزش میکردی ،نیگا کن ،همه جارو گردوخاک
-راستش چی؟
و تارعنکبوت گرفته ،آخه چطور میتونی تو همچین جایی
-اون ....اون....
با یه زن...
-اون چی؟
-سخت نگیر ،انقدرا بد نایس .عوضاش صادای مرغاای
-اون پسر من نیس!
دریایی نمیذاره صدامون رو کسی بشنفه.
پسر من که هست ،مگه نگفتی دوستم داری؟کاردن بچاه یاه مارد دیگاه ...خاب بارا
-توا برا هر چیزی یه دلیل مییاری.
-چرا ولی بزر
-بیا ببین برات چی آورد
سخته ...میفهمی که؟
-باز شکالت فندقی؟ همون ماارک؟! فقاط بلادی از ایناا
-آره میفهمم.
بخری؟
-هی ،ما دوباره بچهدار میشیم.
-دوست داشتی که؟
-ما؟
-آره اما به قو بابا تکرار ،دشمن عالقهاس.
آره ما -ولی بین ما همه چی تمو شد
فایل شعر /شمارهی نهم 88 /
-از کی؟
داستان استفاده میکناد دیاالو
-همین االن.
شخصیتپردازی کند.
-ولی من دوستت دار دیوونه
یکی از روشهای شخصیتپردازی در گفتوگو ،دقات در
-شوهر بیشتر دوستم داره
بهکارگیری نوع زبان و لحن است مللن لحن یاک مارد یاا
-از کجا میدونی؟
زن از رریق تکیهکال هایشان قابل تفکیاک اسات کاه ایان
-گفتی بچه یکی دیگه رو بزر
نمیکنی.
بایاد بتواناد فضاساازی و
اتفاق در این داستان نمی افتد و از لحاظ زبانی هایچ فرقای
-آره ،هیچ مردی نمیکنه.
بین دو شخصیتی که در حا دیالو اند وجود ندارد.
-ولی...
اما در مکالمه چه اتفاقی میافتد؟
-ولی چی؟
به عنوان ملا دو شخصیت داریم که بین آنهاا مکالماهای
-ولی شوهر من کرد.
انجا میشود:
-یعنی ...یعنی میخوای بگی.
-سال
-درست فهمیدی ،تا پسر ادوارد نیست.
-سال
-یعنی تو...
-حالت خوبه؟
-عزیز تو تنها ملوان جذا
-قربونت بر
شهر نیستی.
این conversationاست نه دیالو احسان رضایی
یا گفتوگاو کاه در آن
ما با رویکردی متفاوت روبهرو هستیم و کنشی دینامیک در متن دارد ملل: -سال
نقد و بررسی
-غلط کردی
او از همااه بایااد بگااویم کااه داسااتانت تمهیااد و فضااای توصیو ندارد و آن را با دیاالو دیالو
اجارا مایکنای .تفااوت
و مکالمه چیست؟
تفاوت بین دیالو
و مکالمه بسیار مهم است .اما متاسافانه
نویسندههای ایرانی باه آن توجاه نمایکنناد .گفاتوگاو و مکالمه ظاهرن دو وایهی متراد اناد کاه از لحااظ معناایی فرقی ندارند اما در نویساش خاالق ،ایان دو بااهم بسایار متفاوتاند .دیالو
در داستاننویسای ملال شااهکلیادی در
دستان نویسنده است یعنی شما از آن در شخصیتپاردازی و برای ایجاد لحن استفاده می کنید .دیالو
کمک مایکناد
تا ررح را به پیش ببرید ،پاس داساتانی خاو
اسات کاه
دارای دیالوگی قدرتمند و در خدمت متن باشاد .در چناین داستانهایی که نویسنده از دیالو
برای پایش باردن رارح
این یعنی اتفاقی افتاده است .ما اینجا در حا پیریزی یک ررح هستیم که سیستممان را آنرماا کناد و روایات را باه سمتی دیگر ببرد چون بخشی از داستان در هماین دیاالو اتفاق می افتد .مکالمه ،متن را ایستا مایکناد یعنای هرچاه گفته می شود ،نقشی در پیشبرد داستان ندارد و ایجااد فضاا نمیکند .در داستان باال دیالو ها به حدی شبیه یکدیگراند که ما هیچ فرقی بین آنها حاس نمایکنایم ماللن داساتان اینگونه آغاز میشود: «جایی بهتر از اینجا واسه یه قرار عاشقانه پیدا نکردی؟کشتیهای قادیمی و متروکاه جاای دنجیاه ،کمتار کسایگذرش به اینجاها میافته ،آخه مارد فکار مایکانن ایان کشتیا جای ارواحه». چرا «کشتی های قادیمی»؟ در زباان لوگاو از ایان ترکیاب استفاده نمیکنیم و بهجای آن مایتاوانی بگاویی «کشاتیای قراضه» یا «کشتیای کهنه» .اگر میخواهی باه زباان محااوره
فایل شعر /شمارهی نهم 89 /
بنویسی ،این منطق را باید رعایت کنی« .قادیمی» معماولن
این داستان میتوان به آن اشاره کرد تمهیدات ابتاداییسات
در زبان لوگو کاربرد ندارد .برای ملا لحن ایان قسامت از
که میتوان آنها را حذ
متن را با لحن داستان مقایسه کنید:
پس مشکالت داستان این چند مورد است:
«اینجور کشتیا جای دنجیه» ببیند چقدر لحن متفاوت شد.
-1در بخشهایی از دیالو نویسی دچار اشاتباه مایشاوی
در ادامه:
مللن:
« -عجب
-اون پسر من نیست
-اینو ملوانا چو انداختن
بهتر است به این شکل نوشته شود:
-حداقل تمیزش میکردی ،نیگاا کان ،هماهجاا رو گارد و
-اون پسر نیس
خاک و تار عنکبوت گرفته ،آخه چطور میتونی تو همچین
یعنی باید توجه کنیم که اگر قصد داریم لوگو بنویسیم ،باید
جایی با یه زن...
منطق زبانی آن را کاملن رعایت کنیم.
-سخت نگیر ،آنقدرا بد نیست ،عوضش صادای مرغاای
-۳درست در جایی داساتان باه پایاان مایرساد کاه تاازه
دریایی نمیذاره صدامون رو کسی بشنفه».
بغرنجی مطرح میشود و انگار روایت ناتما و میشود.
اگر دقت کنید زبانی که برای دیالو
استفاده میشود کاملن
مستقیم است .البته ممکن اسات دو نفار هماین دیاالو
دیالو
کرد.
باید شخصیت و فر داشته باشد .باه گفاتوگاوی
را
بین آد ها توجه کنید ،مخصوصن زنهاا چاون اغلابشاان
باهم داشته باشند ولی نویسنده بایاد باا دیاالو هاا آدرس
لحن و تکیهکال دارند پس آن شخصایت بایاد در لحان و
اسات و
زبان ساخته شود نه در پیا و معنا .در این داستان ما با زنی
قصااد دارد پناادی اخالقاای هاام بدهااد ،امااا نقااش عشااق
عاشقپیشه روبهرو هستیم که با وجود ایانکاه شاوهر دارد،
کجاست؟ ما دو عاشق و معشوق در اینجا داریم و بخاش
با ملوانهای شهر نیز میخواباد .ایان زن چارا فقاط ساراغ
اصلی داستان از اینجا شروع میشود که مرد ،بچهی زن را
ملوانان می رود؟ پس شخصیت در صدا ،لحن و زباان ایان
که از فرزند ملوانی دیگر است ،نمیپذیرد .اماا نویسانده در
داستان ساخته نمیشود یعنی اگر جای دیاالو هاای زن و
همین نقطه داستان را به پایان میرساند.
مرد را عوض کنید ،هیچ اتفااقی نمایافتاد و زباان در ایان
پس یک داستان چگوناه سااخته مایشاود؟ خاانواده ای را
داستان خالق نیسات و کااملن یاک وسایله اسات ،چاون
بدهد .بخشی از ررح تورئاه ایان داساتان خاو
فرض کنید که زندگی خو
و نرمالی دارند اما ناگهان دزد
تغییری در آن نمیبینیم و نظامش بههم نمیریزد.
اموا آنها را به سرقت میبرد و زنادگی از تعااد خاارج
در این داستان زبان لوگو و کوچهبازاریست و بسیار جاای
میشود .حا پلیس باید دزد را بیابد و اموا مسروقه را باه
مانور دارد .این نوع داستانها ،فرمی هستند و تعلیاق فرمای
خانواده بازگرداناد .رابطاهی ایان زن و مارد در اساکله یاا
نیز در این مواقع ایجاد مایشاود ماللن مایتاوان در باین
کشتی ،معمولی ست و متن متعاد پیش مایرود و تاازه در
دیالو ها ،گذری ایجاد کرد و فضایی ساخت که انگاار باا
آخر داستان ،نقطهی بغرنج شکل میگیرد ،یعنی جاایی کاه
یکی دیگر در حا دیالو
هستیم .عد تعااد در داساتان
مرد قبو نمیکند بچهی زن را به فرزندی قبو کناد ،ولای
یعنی آغاز جنگ ،و نویسانده نبایاد بایتفااوت از کناار آن
درست در همان نقطه داستان تما میشاود .نویسانده ایان
بگذرد .البته در خارره ممکان اسات چناین اتفااقی بیفتاد،
بغرنج متنی را حل نمیکند و متن را به تعااد نمایرسااند
یعنی زن به مرد بگوید اگر فرزند را قبو نکنی ،رابطها را
چون داستان را دقیقن آنجا که تازه دارد آغاز میشود تما
با تو قطع خواهم کرد .چنین چیزی ممکن است در زندگی
می کند .انگار نویسنده نمیخواهد داستان بنویسد بلکه می-
روزمره پیش بیاید اماا یاک نویسانده بایاد تاالش کناد از
خواهد پند اخالقی بدهد .همچنین مشاکل دیگاری کاه در
معمولی یک اتفاق متنی بسازد .البته نویسانده در برخای از
فایل شعر /شمارهی نهم 90 /
سطرها در دا مکالمه نیفتاده است و سعی داشته ارالعاات بدهد اما این کافی نیست .گفتوگو یاا دیاالو
خاالق در
داستان ،بغرنج ساز است و باید به سوی عد تعاد برود اما مولو روی زبان کار نمی کناد و رارح تورئاه را باد باه آموزهای اخالقی کرده است .یعنی چه که من باا کسای کاه بچها را نخواهد ،نمیمانم چون بچه برایم عزیز است .اگار کودکت را دوست داری ،پس چرا عاشق دیگری میشوی؟ اگر واقعن آن مرد را میخواهی ،پاس چارا بایخیاا بچاه نمیشوی؟ اینها همه بغرنج و سؤا اند ولی ناگهان روایت در ذهن خواننده بسته مایشاود و باه سارعت باه آراماش می رسد .درست نیست در داستان از مکالمه اساتفاده کنایم، هرچند که در زندگی عادی چنین چیزی روتین است .پاس ما از دیالو
استفاده میکنیم تا از آن کاار بکشایم و بارای
این کار نیاز به زبان ،نظم ،الفبا و اجرا داریم و همهچیز باید حسا
شده باشد وگرنه ررح داستان پیش نمیرود .اینهاا
همه نکات مهمی هستند که نویسندهی حرفهای باید در باه کاربردنشان تیزهوش باشد.
فایل شعر /شمارهی نهم 91 /
نقد و بررسی
تشنه چخو
یک جمله مهم دارد و در جایی میگوید« :همیشاه
وقتی داستانی می نویسم ،او و آخرش را حاذ
مایکانم
چون معمولن در این دو بخش مان دروغ مایگاویم ».ایان گاازارهی بساایار مهماای اساات .آیااا چخااو
واقعاان دروغ
میگوید؟ منظور او از دروغ چیست؟ در شروع داستان چون نمی دانیاد داساتان را چگوناه اجارا کنید ،پس ریسک میکنیاد .چخاو
ایان ریساک را دروغ
می نامد و منظور او ساختگی بودن است .آخر داساتان هام سعی میکنیاد ،ساعی مایکنیاد روایات را تماا و ماتن را ببندید .اینجا چخو
اشارهای دارد به عمدی که معماولن
نویسنده وقت پایان دادن به روایات دارد .منظاور چخاو این نیست که از داستان چیزی را حذ
کنید ،منظاور ایان
است که ایجاز را در داستان رعایت کنید و هر چیاز اضاافه را که جزو ساختار داستان نیست حذ در بسته بود. عشرت دیوانهی عاقلتر خوا
کنید .گاهی اوقاات
نویسنده آنقدر از متن میزند که داستان مبهم میشود .باید بود .سارش را از زیار پتاو
بدانیم که ابها در جایی مخل است و در جایی دیگر زیباا.
بیرون آورد و داد زد :صدااااای چیه؟
ابها زمانی زیباست که شما در نهایت تیزهوشی نشانهها را
دیوانهی دومی که دیوانهتر بود گفت :شُرشُر بارونه
در د متن بکارید تا خواننده با جستوجو در رواباط باین
عشرت سرش را برد زیر پتو .صدای دیگری میآمد.
نشانهها به تاویل برسد .گاهی اوقات نیاز آنقادر ابهاا در
عشرت باز داد زد :این دیگه صدای چیه؟؟
متن وجود دارد که حتی خود نویسنده هم نمیداند چه کار
دیوانهی دیوانهتر گفت :تشنمه
کرده و این صرفن بهخارر این اسات کاه نقشاه و ایادهای
عشرت جیغ زد :االغ صدای تشنگیته؟؟
برای آن نداشته و مخارب حرفهای هر چقدر تاالش کناد،
دیوانهی دومی گفت :نه .دار خودماا گاود مایکانم .بعاد
در داستان به نتیجه نمیرساد ایان ضاعو داساتان اسات.
خندید و به دستاش نگاه کرد.
ایجاز در داستان ملل راه رفتن روی رنا
عشرت سرش را بیرون آورد وگفت :چکار میکنی دیوونه؟
این داستان ،داستانک نیست ،یک پیشمتن است .پیشمتنای
است.
نکن ،داره خون میاد.
است که نویسنده با پیشنهادهای خو
دیوونهی دیوونهتر خندید و گفت :تو دلم یه کاسه درسات
حرفه ای از آن بسازد .فضای داستان یک تیمارستان است و
میکنم .االن میر زیر ناودون تا پرشه .تا دیگه تشنه نشه.
چند خانم هساتند کاه یکای از آنهاا دارد باا خاودش ور
دیوونهای که از سوراخ کلید نگاه میکرد.
می رود (جلق می زند) که آن را نویسنده باا بیاان اساتعاری
میتواناد یاک ماتن
نشان داده است .متن صورت شعری ندارد اما تاویل شعری مریم ناصری
دارد و از این بابت داستان میتوانست داستان خوبی باشاد،
فایل شعر /شمارهی نهم 92 /
اما نویسنده همه چیز را لو میدهد .نویسنده میتوانست در
دوباره داد زد« :این دیگه صدای چیه؟»
تمهید به جای «در بسته باود ،دیواناه او ،دیواناه دو » باا
سومی گفت« :تشنمه»
چند گزاره مبهم ،اما نشاانهشناسایک فضاای تیمارساتان را
اولی جیغ زد« :االغ صدای تشنگیته!؟»
بسازد .شما با نوع دیالو ها و چیزهایی که خودشان را لاو
دومی گفت« :نه ،دار خود رو گود میکنم»
می دهند میفهمید که با یک تیمارستان ررفید .نویسانده باا
بعد خندید و به دستهایش نگاه کرد.
«دیوانااهی او ،دیوانااهی دو » قصااد تاکیااد باار فضااای
(آدرس میدهد)
تیمارستان دارد ،حتی اگر این قصد را نداشته باشد مخارب
اولی« :چکار میکنی دیوونه؟ نکن .داره خون میاد»
جز این به نتیجهای نخواهد رسید ،یعنی با توضی است که
(اینجا همه چیز لو میرود)
تیمارستان لو می رود نه با آدرس دادن .چرا؟ چون نویسنده
و جذابیت متن در این جماالت انتهاایی آن اسات .جملاه
در تمهید داستان خود فضاسازی نمایکناد .نویسانده بایاد
«دیوانهای که از سوراخ کلید »...شعار است .من فکر میکنم
تیمارستان را بسازد ،تیمارستان به عنوان یک مکان ،نشاانه-
در همین فضاها یک داستان مینیماا خاو
مایتواناد باا
هایی دارد .نویسنده های ایرانای معماولن در مکاانساازی،
همین بیان نوشته شود .ولی این کار بسایار ابتادایی نوشاته
فضاسازی و شخصیتبخشی مشکل دارناد ،خصوصان در
شده است .مریم تخیل خوبی دارد ،کنجکاو است و جناون
فضاهای مدرن .من نویسندهی ایرانی سراغ ندار کاه قاادر
نوشتن دارد .در کل از این متن به عنوان پیش داستان خیلی
باشد مکانی مدرن ملل فرودگاه را در داساتانش بساازد ،یاا
خوشم آمد .اما آدرسهایی کاه مایدهاد خیلای توضایحی
یک خانهی مدرن ،یک زندگی مادرن اماروزی را بنویساد.
هستند .کل متن را تایید نمیکنم اما ایدهی خوبی دارد .اگار
معمااولن در نوشااتن از اشاایای ماادرن و نامیاادنشااان گیاار
از
می کنند .فضا باید چگونه ساخته شود؟ شما میتوانستید باا هشت جمله ،از المانهای تیمارستان استفاده کرده و فضا را بسازید .بهجای دیوانه او /دو میتوانستید بگویید «اولای/ دومی» تا قضاوتی راجع به دیوانه باودن نباشاد .مان چاون تیمارستان زیاد می رو بارای بازدیاد ،گااهی اوقاات فکار می کنم که دیوانه های بسایار فیلساوفی وجاود دارناد ،باه- خصوص اینجا و انگار جای جهاان عاوض شاده اسات یعنی آد های جدی و جالب در تیمارستاناند و دیوانههاا و احمقها بیرون از تیمارستان زندگی میکنند .به هر صاورت یکی از پیشنهادهایم حذ
«دیوانه» است .نکتهی بعدی این
است کاه فضاای داساتان باا آدرس دادن مشاخص شاود. «عشرت دیوانهی عاقلتر خوا
بود» این توضی نیز حذ
شود .داستان درواقع از اینجا شروع میشود: اولی سرش را از زیار پتاو بیارون آورد و داد زد« :صادای چیه؟» دومی گفت« :شرشر بارونه» اولی باز سرش را برد زیر پتو .اما صدای دیگری آمد.
نکات را رعایت کند ،از همین ایده یاک داساتان خاو آ
درمیآید.
فایل شعر /شمارهی نهم 93 /
جا نمیزنم اما آنقدر به خود پیچیده کاه دلام مایساوزد
چرخ
آخرین ضربه را آرا تر میزنم تاا ایان هماه ولاع ناکاارش نکند .حاال تکه گوشتی که مقاومات مایکارد ملال کار از رودههاش بیرون زده. تما شد سایم را مایکشام تاا دسات از پاا درازتار کناار بایستد!... بیچاره چرخگوشتم! سمیه ابراهیمی
نقد و بررسی شهرزاد توانست هزار و یک شب قصهگویی کند ،چاون از تکنیک «تعلیق» استفاده میکرد .نویسنده نیز در این داساتان از تعلیق بهره میبرد و آن را در پایان داستان تما مایکناد. داستان در فضایی اروتیک آغاز مایشاود اماا در پایاان لاو میرود که مقصود ،چرخ گوشت بوده است و بدین ترتیاب محکمتر از همیشه میزنم ،آنقدر که آ
از لب و لوچهاش
راه بیفتد .باید بغلش کنم با دست راستم چنان فشاری دهام که دیگر جرات خیز گرفتن نکند .میکنم ،صاداش خاناه را برداشته لبههایی که بیرون افتااده جماع کاردها تاا پوسات نازکش داغ تر و پیچ و تا
مار مانندش حاریصتار کناد.
حاال صدای میز هم درآمده. جیغی که میکشد مردّد نمیکند .تازهکار کاه باشای کِیاو همهچیز را میبری حتی غاری که اگر حواست جمع نباشد با کله میروی تا ته. رفلی اگر چاره داشت دو پای فارار قارض مایکارد جیاغ پیشکش. اینکه جای دست ها روی کمارش افتااده عجیاب نیسات انگار زیادهروی کردها اما مقصار ایان چناد گار گوشات بیزبان است .روری دلبری میکند که از دماغ فیل هام کاه افتاده باشی براش لهله میزنی.
داستان تما می شود .این اتفاق به ایان دلیال مایافتاد کاه نویساانده بااا روایااتهااا بااازی نماایکنااد و در روایاات از موتیوهای آزاد استفاده نمیشود. دو نوع تعلیق وجود دارد: -1تعلیقی کاه باا فار ایجااد مایکنایم ،یعنای روایات را شقهشقه میکنیم به عنوان ملا او ،میانهی روایت را ررح می کنیم ،سپس ابتدا و بعد پایان داستان نقل مایشاود .ایان نوع تعلیق ،ساختی و شکلی است و خواننده را کنجکااو و مشتاق به ادامهی داستان میکند .نویسندههای پستمدرن از این نوع تعلیق زیاد استفاده میکنند. -۳تعلیقی که بد به بغرنج و مساله میشود و ایجاد سوا میکند .سوا می تواند زیستی ،هستی شناسانه ،فلسفی و یاا موضوعی باشد. اگرچه در این داستان باه دلیال اساتفاده از تکنیاک تعلیاق، پایان داستان غافلگیرکننده است اما تعلیاق باه ساادهتارین
فایل شعر /شمارهی نهم 94 /
شکل خود اتفاق میافتد و رابطه علت و معلولی همه چیاز
میکشد .روایت دو صحنه سکس دو نفر اسات و روایات
را لو میدهد و به این ترتیب داستان تما میشود.
سو این است که یک نفار در حاا خودارضاایی اسات و
کسانی که مینویسند یا باهراور جادی مایخوانناد ،ذهان
یک نفر دیگر هم در حا نگاه کردن به اوست.
سوا سازی دارند ذهن سوا ساز یعنی ذهن روایاتپارداز.
«باید بغلش کنم با دست راستم و چناان فشااری دهام کاه
هر کسی که فکر میکند ،ذهن روایتساز دارد .ماا باه هار
دیگر جرات خیاز گارفتن نکناد» باا ایان جملاه ،خوانناده
چیاازی کااه برخااورد ماایکناایم ،روایتاای دارد و در مساااهل
محدودتر میشود و روایت خودارضایی از بین میرود.
روزماره ماادا باا روایااتسااازی مواجاه هسااتیم .معمااولن
«میکنم ،صداش خانه را برداشاته .لباههاایی را کاه بیارون
انسانهایی که دچار عقابمانادگی ذهنای هساتند ،قادرت
افتاده جمع کردها تا پوست ناازکش داغتار و پایچ و تاا
روایت سازی ندارند .آرامش زمانی برای انسانهاایی اتفااق
مارمانندش حریصتر کنم .حاال صدای میز هم درآمده».
میافتد که از جهان پیرامون روایتای داشاته باشاند .روایات
در این قسمت کاملن روایت سکس در ذهن خواننده جاان
نسبت مستقیم با ارالعات ( )Informationماا دارد هرچاه
میگیرد .اگر نویسنده از تعلیق فرمی استفاده کارده باود ،در
ارالعات ماا از جهاان پیراماون بیشاتر باشاد ،دساتیابی باه
اینجا می توانست از این روایت خارج و به جاای دیگاری
آرامش راحت تر میشود .پس نوشتن کار سااده ای نیسات،
برود ،یعنی توصیو دیگری اراهه مایکارد کاه مخاراب را
زمانی که ما اقدا به نوشتن میکنیم ،عملای فلسافی انجاا
سردرگم و کنجکاو کند ،اما نویسانده هماان خاط را اداماه
میدهیم پس باید داستان را علات و معلاولی نوشات و باا
میدهد.
دالیل بازی کرد .در داساتان نویسای ،باهخصاوص داساتان
«تازهکار که باشی کیو همهچیز را میبری حتی غااری کاه
کوتاه ،جزهیپردازی بسیار مهم است .بح
ایجااد ساوا و
اگر حواست جمع نباشد با کله میروی تا ته».
روایتسازی را با ملالی بهتر روشان مایکانم .صاحنهای را
در این قسمت نیز نویسنده دهانه و لوله چرخگوشت را باه
تصور کنید که دو کودک بیارون از کاالس باا یکادیگر در
واین تشبیه کرده است .بنابراین از نظر نشانهشناسی دوبااره
حا دعوا کردن هستند و یکی از آنها با درآوردن چاقویی
خواننده در همان حیطه است .در ادامه ،خواننده همان مسیر
سعی در کشتن دیگری دارد .معلم این صاحنه را از پنجاره
را تا پایان داستان اداماه مای دهاد .پاالن نویسانده در ایان
کالس میبیند اما در عین حا درون کالس بخاری در حا
داستان موضاوعی اسات ناه اجرایای .تعلیاق داساتان هام
آتش گرفتن است و هار لحظاه ممکان اسات کال کاالس
موضوعی است نه فرمی .تعلیق فرمی در صورت اثر اتفااق
بسوزد .پرسش روایت اینجاست که معلام بایاد چاه کاار
میافتد .نویسنده میتوانست با جابهجایی ابژهها و روایت و
کند؟ دو کودک را از هم جدا کند یا به سمت بخاری بادود
یا اضافه کردن چند اتفاق ،تعلیق فرمی به وجود بیاورد و از
و کالس را از سوختن نجات دهد؟ نویسنده باهوش کسای
آن رریق خواننده را بیشتر کنجکاو کند تا داساتان را دنباا
است که داستان را در ایانجاا تماا مایکناد تاا خوانناده
کند .مساله دیگر این است که با اینکاه روایات از فضاایی
کنجکاو و عالقهمند شود و خود روایت را پایان دهد.
اروتیک حر
در ادامه داستان سمیه را سطر به سطر بررسی میکنیم.
دالیل این امر می تواند این باشاد کاه نویسانده خاودش را
داستان اینگونه آغاز میشود:
سانسور کرده است .چه بساا اگار ایان اتفااق نمایافتااد و
«محکاامتاار از همیشااه ماایزناام آنقاادر کااه آ
از لااب و
می زند اما جذابیت توصیفی نادارد .یکای از
قلمش را رها میکرد ،میتوانسات فضاای اروتیاک بهتار و
لوچهاش راه بیفتد».
بی پرواتری را به تصویر بکشد .تما تمرکز نویسنده در این
در اینجا سه روایت در ذهن خواننده شکل میگیرد .شااید
است که فضایی اروتیک بساازد و در پایاان لاو بدهاد کاه
داستان صاحنه دعاوا و زد و خاورد دو نفار را باه تصاویر
داستان توصیو چرخگوشت بوده اسات و هماانراور کاه
فایل شعر /شمارهی نهم 95 /
پیشتر اشاره شد ،همین موضوع باع
میشود کاه داساتان
برای خواننده تما شود .در این داساتان ،نویسانده روایات خودش را کامل مایکناد اماا روایتای را کاه دارد در ذهان خواننده ساخته میشود ناتما نمیگذارد بلکه آن را به کال رد میکند ،یعنی نویسنده بهتر بود فضایی ایجاد میکرد کاه خواننده در پایان داساتانک باه قطعیات نرساد .در ایانجاا بیماری ذهن سوا ساز مخارب مرتفع شده اسات .اگار در پایان داستان ،روایت مخارب کامل شاود ،ذهانش هام باه آرامش می رسد که این موضوع برای یک مخاراب خاالق، امر ملبتی نیست .شهرزاد با استفاده از تکنیک تعلیق ،روایت پادشاه را ناتما گذاشت و توانست هزار و یاک شاب دوا بیاورد .در اینجا تعلیق به ملابه امری مسالهساز مطرح است که باع
کنجکاوی مخارب میشود .ساوا باه ایان دلیال
شکل میگیرد که روایت ما از ایادههاایی کاه داریام کامال شود .انسانی که روایتش کامل نیست ،انسان نااآرامی اسات و نویسنده نیز باید مخاراب را نااآرا بگاذارد .بساتر ایان داستان مینیمالیستی اسات .نویساندهی مینیمالیسات خاو کسی است که تولید فکار و ساوا کناد .بناابراین مشاکل اصلی این داستان این است که تولید سوا نمیکند.
فایل شعر /شمارهی نهم 96 /
نقد و بررسی
جشن ملی انتخا
اسم داستانک ،نکته ی مهمی سات کاه باه خاوانش
بهتر کمک می کند .جشن ملی نوعی تمهید است که باه ماا ارالعات خوبی میدهد ،یعنی بر اساس آن ما به موتیو پی میبریم .داستان اینگونه آغاز میشود: «دیشب مرد». این چگونه جشنی ست که یکی در آن می میرد؟ این تضااد، جالب و جذا
است اما با اجارای داساتان بسایار مشاکل
دار .سویه در داستانک می تواند ناا
باشاد ولای بعضای
اوقات با یک اتفاق ساده در آن مواجه می شویم .این جا یک حادثه رخ داده یعنی سربازی در پادگان کشته می شود و در همان ابتدای داستان می گوید مُرد و همان دیشب باه خااک سپرده شد .بر ربق سنت ما کسی که می میرد ،بالفاصله دفن نمی شود .این یک گره است که ایجاد سؤا مای کناد :چارا دیشب مرد .همان دیشب او را به خاک ساپردیم .یاا شااید
دیشب مرد؟ حا داستانک را می خوانیم و نقاط ضاعو اش
بهتر بگویم به خاک سپردندش .امروز هام کاه باه عازایش
را مییابیم.
نشستند ،خانواده اش و کسانی که او را می شناختند .بقیه هم
«دیشب مرد .همان دیشب او را به خاک سپردیم».
آمده بودند برای خالی نبودن عریضه .عریضاه ای کاه هماه
من اگر جای نویسنده بود ،روایات را ناگهاانی تار شاروع
میخواستند از آن سر در آورند.
می کرد « :همان دیشب که مرد ،او را به خاک سپردیم ».این
ا چی شد که مرد؟ جوون بدبخت! تازه رفته بود ساربازی؟
خو
می گن خودشون کشاتنش؟ رفلاک! چاه اهمیتای داره کاه
سپردن می داند و نمی گوید «به خاک سپردند» یعنی ظااهرن
چطور مرده باشه ،وقتی دوست داشته بمیره چطاور بمیاره؟
خودش هم یکی از سربازهاست .اما من برای اینکه اتفااق،
میگن خودکشی کرده .اصال پسر من میشناختش .میگه از
نابههنگا تر جلوه کند و این ساؤا دچاار تعلیاق شاود ،دو
همون او عاشق خودکشی کردن بود ،حتی قبل اینکه باره
جمله را ترکیب میکنم.
سربازی!
«یا شاید بهتر بگویم به خاک سپردندش».
است که راوی خود را دخیل در این جر و به خاک
شاید به هر نوع مرگی فکر کرده بود بهجز این نوعاش .در
این جا فعل «است» را حذ
رفتن یک تیر در یک جشن ملی ،آن هم از دست فرمانده ی
معنوی در چنین ماواقعی صاحی نیسات ،پاس ایان گوناه
پادگان .اگر یک سانتی متر تفنگش را کج گرفته بود االن من
بنویس که «شاید بهتر است بگویم به خاک ساپردندش» یاا
کشته شده بود .او را در تاریکی به خاک سپردیم .فرماناده
«شاید بهتر است بگویم به خاکش سپردند» ،یعنای شاما در
پادگان هم بود.
ابتدا چنین عنوان می کنی که به خاک سپردیم ولی در اداماه
کرده ای و حاذ
باه قریناه ی
نشان می دهی که آن ها به خاک سپردند و راوی در این میان صائب رحمانی
نقشی نداشته است ،یعنای در ایان قضایه آن هاا را از راوی
فایل شعر /شمارهی نهم 97 /
جدا می کنی .یکی از مبانی ساختاری داستان کوتااه ،ناوع و
«میگن خودکشی کرده .اصلن پسر من میشناختش .میگاه
چینش نشانهها در زبان و اجراسات .ایانهاا نکاات بسایار
از همون او عاشق خودکشی کردن بود ،حتی قبل ایان کاه
مهمی هستند که اغلب توجهی به آن ندارند .این نکته فقاط
بره سربازی!»
مربوط به نلر نیست چون تفکر و ناوع نگااه شاما در زباان
به جای استفاده از فعل «کردن» ،می توانستی خیلای راحات
ساخته می شود ،یعنی با همین دقت در چیدمان هاسات کاه
بگااویی« :از همااون او عاشااق خودکشاای بااود» .بایااد در
هوشتان را به اکران میگذارید .خیلیها فکر مایکنناد کاه
استفاده از وایه ،خسیس باشی.
چینش ،معنایی ست که بیاان گار هاوش نویسانده اسات در
«شاید به هر نوع مرگی فکر کرده بود به جز این نوعاش».
حالی که این رور نیست .ابتدا نلار و ناوع چیادمان کلماات
این سطر را به این شکل می توانی ادیت کنی« :شاید به هار
است که خالقیت نویسنده را نشان میدهد.
نوع مرگی فکر کرده بود ،جز اینجوری»
«امروز هم که به عزایش نشستند .خانوادهاش و کساانی کاه
«در رفتن یک تیر در یک جشن ملی».
او را می شناختند .بقیه هم آمده بودناد بارای خاالی نباودن
اینجا دو بار از وایهی «یک» پشت سرهم استفاده کاردهای
عریضه».
و این جالب نیست .بهتر است بگویی« :در رفتن تیری توی
لحن مهم است .یک نفر مرده و باید ایان فضاا را در لحان
جشن ملی» .این نوعی رعنه ،تمسخر و انتقاد است.
اجاارا کناای .مااللن بگااویی «خااانوادهاش .کسااانی کااه او را
«آن هم از دست فرماندهی پادگان»
یاک «واو» چقادر در
سطر باال می تواند به این صورت هم بیاید« :تاازه آن هام از
میشناختند» .توجاه کان کاه حاذ
لحنگردانی نقش دارد یعنی نمایتاوانی خاانوادهاش را باا
دست فرمانده ی پادگان» .این جا لحن است که عمق فاجعاه
کسانی که آمده بودند ،جمع ببندی و بایاد آن هاا را از هام
را نشان میدهد .در داستان ،تن کلمه بسیار مهم اسات .تان
تفکیک کنی .این کار را با یک ویرگو هم می توانی انجاا
و بدن کلمه باید درست در نحو و د جمله بنشیند و با آن
دهی و بدین ترتیب ،نلرت تلثیرگذار میشود.
اینهمان شود.
«عریضهای که همه میخواستند از آن سر درآورند.
«اگر یک سانتی متر تفنگش را کج گرفته بود االن من کشاته
ا چی شد که مرد؟ جوون بدبخت! تازه رفته بود ساربازی؟
شاده باود .او را در تااریکی بااه خااک ساپردیم .فرمانااده
می گن خودشون کشاتنش؟ رفلاک! چاه اهمیتای داره کاه
پادگان هم بود».
چطور مرده باشه ،وقتی دوست داشته بمیره ،چطور بمیره؟»
به نظر من داستان از لحاظ سمنتیک مشکلی نادارد و در آن
«مرده باشه» این جا غلط است و به ایان شاکل بهتار اسات
به نکات مهمی اشاره می کنی .این جا یک مر
اتفاق افتااده
بیاید« :چه اهمیتی داره کاه چطاور مارده» .در اداماه آماده:
و تم ،ساده است .معمولن ممکن است ایان تیرهاا را یاک
«وقتی دوست داشته بمیره ،چطاور بمیاره؟» ایان بخاش را
سرباز به اشتباه شلیک کند و یکی را بکشد ،چاون در حاا
نمی توانی با لحان بخاوانی و خیلای راحات مای توانساتی
آموزش است و ربیعی ست ولی وقتای گلولاه از اسالحه ی
بگویی« :وقتی دوست داشته بمیره ،دیگه چه فرقی مای کناه
فرمانده درمای رود و بازداشات نمای شاود ،خبار از تورئاه
چطور بمیره؟» باید واضا تار بنویسای ،یعنای نمای تاوانی
می دهد .نویسنده به خوبی مخارب را به تعاد می رساند و
کلمات را بدون نظم و لحن مناسب در صافحه بریازی .باا
بعد از پایان ،تازه داستان در ذهن خواننده شروع میشاود و
کمی دقت و لحن گردانی و این همانی سطرها ،می تاوان باه
این بسیار خو
است ،یعنی در حوزه ی سامنتیک ،داساتان
آنها هارمونی بخشید ،چون یک داستان کوتااه در حاوزهی
بد نیست ولی اجرای مناسبی ندارد و نویسنده می توانسات
سمنتیک ،زیاد جای مانور ندارد ،بلکاه در زباان اسات کاه
با دقت و هوشگردانی ،آن را بهتر کناد .او از تام سااده ای
معنا ساخته میشود.
بهره برده و چند سؤا ررح می کند :چرا شابانه او را دفان
فایل شعر /شمارهی نهم 98 /
می کنند؟ این چه سیستم آموزشی ست کاه گلولاه از تفناگ فرمانده به اشتباه شلیک می شود؟ این چه قاانونی سات کاه بعد از ارتکا یعنی مر
جر ،او را جریمه و بازخواست نمی کنناد؟
یک انسان مساوی ست با ابراز تلسفی سااده ،باه
روری که قاتل حتی در مراسم خاکسپاری مقتو شارکت می کند؟ مساله به ظاهر ساده است و همه ی ایان جریاناات در جشن ملی رخ مای دهاد .در اصال جشان ملای آن هاا، عزاست و این نکته ی مهم داستان اسات ،یعنای جامعاه باه سمتی میرود که تما روزهایی کاه قابلن در آن هاا جشان برگزار میشاده ،اکناون باه عازا تبادیل شادهاناد .یکای از اعتقادات مهم مردمان ایران باستان این بود کاه وقتای شاما قادر به تفکر هستید که شاد باشید .به عبارت دیگر ،شاعو است که به شاما اناریی و نیاروی الز بارای فکرپاردازی می دهد ،برای همین در هر ماه یاک روز را بارای جشان و پایکوبی در نظر می گرفتند ولی بعد از ورود اسال و تشایع به ایاران ،دقایقن هماان یاک روز را باد باه روز مااتم و عزاداری کردند .در این داستان از لحاظ تلویل تاریخی ،باه ویژه درباره دوآلیسم جشن و عزا ،مای تاوان بسایار ساخن گفت و ایان چیادمان ،جاذا
و جالاب اسات .گااهی در
داستان ما از الو می گوییم تا نظرها را به ساوی کنیم ،یعنی ما از چیزی حر
جلاب
میزنیم تا توجاه مخاراب را
به سمتی دیگر ببریم ،تکنیکی که در این داستان اجرا شاده و باع
ایجاد لذت در خوانش شده همین است.
فایل شعر /شمارهی نهم 99 /
سری از قالیها اشک میریازد و مایگویاد ،یاک ساری از
گرسنه ،شاداب
قالیها همیشه گرسنهان. بعد از چهل و هفت سا وقتی جایی مای رویام کاه رو در بایستی دارد ،چشمان گرد و قهوهایاش را باریک میکناد و به قالی ز می زند .مای خواهاد تاه و تاوی سرنوشاتش را دربیاورد .گاهی حتی ،عمادن ،یاک چیازی را روی زماین می اندازد تا دستی به روی قالی بکشد و بااز فلسافه ببافاد. عادت کرده تما قالی ها را با قالی پنج دری مهماانخاناه ی کودکی اش مقایسه کند .همان قالی ریز بافتِ زمینه کار باا نقشهای گنبادی ،کاه هار چیازی کاه رویاش مایافتااده، می خورده .دده جانش همیشه رویش یک ملحفاه ی بازر پهاان ماایکاارده تااا تمیااز بمانااد و آفتااا
ساافیدش نکنااد.
وقااتهااایی کااه مهمااان داشااتند ملحفااه را برماایداشااته. خارره اش قدیمی است ،اما بارای او انگاار دیاروز باوده و مامان می گوید ،چهار پنج ساله بوده کاه فهمیاده بعضای از قالی ها دهان دارند .از همان وقت به آنها حساس شاده .از روی بافت و رنگ و لعا
آنها داستان می بافد .می گوید از
بافت قالی ها می فهمد که چه کسانی آنها را بافته اند .ماللن فکر میکند قالیهای روشن و ابریشمی با رنگهای شااد را دختران ترگل و جوانی بافته اند ،که می خواساتند باا پاولش جهیزیه بخرند و با هر ریشهای که میزدند ،یااد آغوشای را مزه مزه می کردند .گاهی هم که می خواهد من خیااالتش را باور کنم ،او چشمکی می زند ،بعد باه گالبتاهی کوچاکِ قرمزی در حاشیه ی باریک قالی پذیرایی اشااره مای کناد و میگوید: _ ببین ،این گل از خون انگشت همون دختره قرماز شاده. حواسش رفته به بغل پسره اونو بریده. بعد صدایش را روری می اندازد توی گلویش که انگار گلو درد دارد و قالی راهرو را نشان میدهد و میگوید: _ آخ ،اون خرسک رو بباین ،اوناو زن و ماردِ میاونساالی بااافتن کااه ناهارشااون آ
زیپااو بااوده ،کمرشااون دوال و
پاهاشون از بس آویزون بوده ،م
خیاک بااد کارده باودن.
داستان بافی اش که همین جا تما نمی شود .گاهی برای یک
میگوید: _ اون اولین قالی بود که فهمید دهن داره. شاهدش هام ایان اسات کاه در مهماانی آن روز ،اناار و تخمه هایی که از دستش روی قالی مای افتااده ،گام و گاور میشده .وقتی هم دست کوچکش را روی قالی مایکشایده تا آن ها را پیدا کناد و از دسات چشام غارهی دده جاانش راحت شود هرچه می گشته ،آن ها را پیدا نمی کرده .آن راور وقااتهااا ،دده جااانش ساایاهی چشاامانش را ثاباات نگااه می داشته ،ابرو هایش را تا به تا می کرده و چند ردیو چاین روی پیشانیاش میانداخته و میگفته: _ حاال و کن فردا جارو میکنم. اما فردا در خاکانداز هیچ تخمه و یا داناه انااری نباوده و دده به او میگفته: _ صددفه نگفتم تخمه رو با پوست نخور رود میکنی؟ همان شب دده جان برایش قصاهی دختارک قاالی باافی را گفته که همیشه شکمش قار و قور میکرده .بعد از آن باوده که فهیمده قالی مهمان خانه شان را دخترکی بافته که گرسنه بوده. مریم ناصری
فایل شعر /شمارهی نهم 100 /
است .درواقاع داساتان کوتااه یاک بارش از یاک زنادگی
نقد و بررسی
شخص یا فضاایی اسات کاه نویسانده در پای باه تصاویر
داستان نویسی مانند قالی بافی است .هرچاه نلار ریزبافات و کلمات ،بیشتر در هم تنیده شده باشاند ،قاوی تار و زیبااتر است .در ادبیات خالق وقتی میخاواهیم چیازی بنویسایم، چیزهای دیگری می نویسیم و این چیزهای دیگر اسات کاه داستان را جذا
می کند .این امر مانند تیراندازی اسات .در
هنگا تیراندازی ،یک قهرمان باه هاد
مای زناد اماا یاک
هنرمند به دور و برِ هد ! درواقع هنرمند ماهرانه به اررا هد
میزند تا مخارب را متوجه هد
کند.
وقتی با یک متن روایت محور ماواجهیم ،چاه داساتان ،چاه رمان یا حتی سینما ،ورودیه داستان مانند باز کردن در اتااق یا سالنی است که در آن یک مهمانی در حا وقاوع اسات. در داستان کوتاه زمانی که وارد این مهمانی می شویم ،هماه بی حرکت هستند یا بسیار کند حرکت می کنند و تنهاا یاک نفر است که اکتیو و فعا است ،یعنی تمرکاز داساتان روی یک یا نهایتن دو نفر است تا کشمکشی اتفاق بیفتد .درواقع داستان در حا روایت کشامکش آن یاک نفار باا زنادگی خودش است .حرکت او ایجااد ابهاا مای کناد .کسای کاه داستان می خواند ،قصد پی بردن به ابها در زندگی خودش را دارد .در رمان هم همه از حرکت می ایستند و تنهاا چناد شخصیت در حا حرکتاند و تمرکز روی چند نفر اسات تا تقابل های آن ها دیده و روایت شود .بنابراین معماولن در رمانی که خاالق اسات ،نویسانده روی چناد شخصایت و زندگیشان کار می کند .در ساینما اماا هماه چیاز در حاا حرکت است .حتی اشیا هم حرکت می کنناد .در نتیجاه در سینما سپیدخوانی وجود ندارد ،در رمان کمتر وجود دارد و در داستان کوتاه نقش آن به حداکلر میرسد .درواقع اجرای سپیدخوانی در داستان باع
تولید ابها میشاود .نویسانده
داستان کوتاه در همهمهی پارتی و مهماانی تنهاا روی یاک نفر تمرکز میکند .او اگر بخواهاد باه هماه چیاز بپاردازد، فرصت های محدود متنیاش را از دست می دهاد .انگشات نویسنده در داستان کوتااه ،بار روی ایهاا و ابهاا زنادگی
کشاایدن آن اساات .در داسااتان قاادیم درگیااری میااان دو شخصیت رخ می داد در حالی که در داستان پستمادرن یاا مدرن متاخر ،کشمکش در یک نفر ایجااد مای شاود مانناد نیروی نیکای و بادی کاه درون یاک نفار وجاود دارد .در داستان قدیم برای نشاان دادن کشامکش نیکای و بادی در روایت ،یک شخصیت نماد نیکی میشد و شخصیت دیگار نماد بدی .در داستان جدید اما نویسانده باا نسابیت رار است و خیر را هم دقیقن در همان شخصیت که شرّ معرفی میکند میجوید .در این داستان ،درگیری میان زنای میاان- سا و قالی است .چرا این زن به قالی عالقه مند اسات؟ در این جا سپیدخوانی وجود دارد .پیرزن داستان درواقع هماان شخصیتی است که در کودکی قالی می بافته است .در ابتدای داستان ،خواننده متوجه عالقهی پیرزن به قالی می شود .این عالقه دلیلی دارد اما نویسنده این دلیل را بیان نمی کند .مادر راوی داستان در اصال یاک قالیباا
باوده اسات .درواقاع
جذابیت این داستان دقیقن به بخشی از متن مربوط میشود که نوشته نشده و نویسنده اشاارهای باه آن نکارده اسات و اینجا مولو دانساته یاا ناخودآگااه از شاگرد ساپیدخوانی استفاده کرده است .درواقع این مد از داساتان هاا در عاین سادگی ،بسیار عمیق هستند .در این متن در ازای هار چیاز یک وجه عینی و تمهیدی وجود دارد .این موضوع یکای از نقاط قوت داستان است .البته در جایی از داستان این وجاه عینی خیلی قابل قبو نیست .جایی که به قاالی خرساک و فضای بافت آن اشاره دارد ،نویسنده دچاار خودسانساوری می شود .یعنی فضای معاشقه و حامله شادن زن قالیباا
را
به خوبی بیان نمی کند .بنابراین این قسمت باورپذیر نیست، نه وجه عینی و نه شجاعت و نه حسیت متنی ،هیچکادا را دارا نیست .در جایی هم از غلط رایج گل بته اساتفاده شاده است که بهتر است به گل بوته تغییر کند .اما در جای دیگار که به خورنده بودن قالی اشاره میکند تمهید خاوبی اسات. حتی اتفاق دیگری هم افتاده و نویسنده آن را بیان نمی کناد اما خواننده از فضای داستان آن را متوجاه مای شاود .ماا از
فایل شعر /شمارهی نهم 101 /
داستان متوجه می شویم که آنقدر کودک از ریختن تخمه ها به روی فرش توبی شده است که دیگر آن ها را باا پوسات می خورد یعنی وساواس خاانواده باعا
شاده اسات کاه
کودک تخمه ها را با پوست بخورد و سالمتش را باه خطار بیندازد .در این شکل از داستانها ،وقتای تمرکاز روی یاک ابژه و تم است ،برای ایجاد کشش و جذابیت خوانشی بهتر است گاهی با شیطنت زبانی ،متن را مملو از شعو کنایم و به آن حرارت و زندگی بدهیم .در مواجهه با کلماات نبایاد آن ها را کشت ،بلکه باید با آن ها برخوردی اروتیک داشات و در تن و اندا شان دقیق شد .به رور ملاا در قسامتی از داستان که میگوید« :مللن فکر میکند قاالیهاای روشان و ابریشمی با رنگ های شاد را دختران ترگل و جوانی بافته اند ،»...بهتر است با کلمات بازی شود و بگوید «دختران ترگل ورگل». اگر نویسنده به تم داستان وفاادار باشاد و تفکار ،تمرکاز و تخیل در تم اتفاق بیفتد و پراکناده نویسای نباشاد ،داساتان معناهای دیگر خود را میسازد .در این حالت ،چون با ماتن به ملابه یک موجود زنده برخورد می کنایم ،ماتن و داساتان قوه ی تاویل پذیری خود را افزایش می دهند .اگار باه کلماه احترا بگذاریم ،به ما احترا میگذارد .سپاسگزاری از کلمه باع
میشود که متن به خودش جلوهای تاویلپاذیر دهاد.
بنابراین باید با زبان وقت نویسش معاشقه و زندگی کرد. در این داستان از قالی بهره گرفته شده اسات تاا زنادگی را به تصویر بکشد .شخصیت اصلی داساتان هار قاالی را کاه می بیند یاد بخشی از زندگی خود می افتاد .عشاق باازی هاا، اوقات حاملهگی و جوانی خاود را در هار قاالی باه تماشاا می نشیند و زندگی می کند .بنابراین بهتر است نا داستان از «گرسنه ،شادا » به «قالیخوانی» تغییر کند.
فایل شعر /شمارهی نهم 102 /
کافه کتاب
میکرد ،تصمیم گرفتم به فرازمند برو .راساتی ،ماتن پیاا این بود« :دیدار و گفتگو با عبداهلل کوثری» فکر نکنم بدانید که من ،تقریبن زندگیا ادبیات است و هر لحظه به زبان ،با زباان فکار مایکانم .راساتی معاین ،اگار ناراحت نمیشوی همینجا بگویم به محع دیدنت مطمئن شد که چرا چشمانت قرمز بود .چون امیدوار بعادن ایان داستان را بخوانی ،خواستم یادآوری کنم کاه خار نیساتم و میفهمم .پس از لحظهی تصمیم ،گوشی پویا را گرفتم و به معین زنگ زد . معین عشقم ،فرازمند جا هس منم بیا ؟ آره بیا. به فرازمند که رسید ،بهانه الکی کتا
بیژن الهی را گارفتم
که برو باال و ببینم چه خبر است. این جای داستان را ،کمی سریع تعریاو مایکانم تاا راوی داستان به پیر شیرینی کاه تماا زنادگیاش صار
ایجااد
پویشهای شعری شد ،تبدیل شود. به خود که آمد ،جلوترین صندلی کتا
فروشای نشساته
بود و فکر میکرد که چقدر خواندن ترایدی مهم اسات. دوست داشتم در ذهن عبداهلل کوثری چرخ زنان ،بفهمم که چرا انقدر قفل ِزنان است. ای کاش من هم میتوانستم موقع سخنرانی ،آنقدر خاو این داستان ابتدا با دانای کل روایت میشاود .از خواننادها انتظار دار ،آنرور که انتظار دارد در مقابلش خفه شو! باشد؟ در خیابان های کافه پرور رشت قد میزد که یااد افتااد گوشی در جیبم است .پس بیدرنگ ،انگ آد ِ مجازی که از سوی دوساتم قارار باود بار مان وارد شاود ،پیشااپیش پذیرفتم و گوشی را درآورد .عبداهلل کوثری! چقدر اسمش ناآشنا بود .یاد باشد بعدن در گوگل سرچش کنم .ببخشید که وسط تعریو روایت ،یااد ایان موضاوع افتااد .اصال ِ ماجرا از اینجا شروع شد که هانی ،پیامی را از جایی برایم فااوروارد کاارد و ماان در میااان حجاام ِ بلناادگوهایی کااه چرناادیات ِ حامااد همااایون را در فضااای ِ سااتادها پخااش
به پاهای آن دختری که کتانی سفید پوشیده بود نگااه کانم وآنقدر دقیق ،روی حر
هایم تمرکز!
فکر کنم در ذهن ِآن پیرمرد ،همچین نزاعی بود: حتی سوفکلس ِبزر ،با تما ِهیبات زبااناش نمایتواناد زمانی ،تصویرگرِ زیبایی زنان ِاینجا شود .آه لعنتی! آن پسر سیبیلو چاه دساتان زیباایی دارد ،وز چشامهاایش سرخی ،چه گرامی میبارد .دارد این همه هیزی ،کمای مارا دچار دردسر میکند .حتی شکسپیر نیاز نمایتوانسات بای سردرد ،گم نکند این همه زن ِ زیبای ِ تنگ پوش را! و ایان پسران که جان ِ کال فوکواند ،ای کاش تما شان برای ِ مان میشدند. دست نگه دار پسر! اگر می خواهی راوی من باشی ،تماا ِ من باش.ضمنن! تاری بیهقی هم بخوان.
فایل شعر /شمارهی نهم 103 /
ناگهان ،عبداهلل کوثری از جاش بلند می شود و می نشیند.
نقد و بررسی
این حرکت را در ذهنم چطور توصیو کنم؟ در همین حا که من مشغو تایاپ کاردن ایان داساتانا ناگهان پدر در را باز می کند.
فاصله گذاری در داستان بایاد باه سامتی حرکات کناد کاه معجزهی داستان را از بین ببرد ،یعنی با داستان به ملابه یاک
چی مینویسی بابایی؟
امر غایی برخورد کند.
+هیچی بابا
در تئاتر برشتی ،برای اینکه بازیگران بهرور کامل در قالاب
فقط دار رو تحقیق درسی کار میکنم.
نقش فرو نروند یک جمله برای آنها در نظر گرفته میشاد
+باشه بابا ،حواست به درست باشهها!
تا قبل از دیالو
+چشم فکر میکردی داساتان تخیلای باشاد ،هاا؟ در اشاتباهی،در مقابل من خفه شو! خفه شو!ناگهان عبداهلل کوثری ،تکهای از متن ترجمه اش را با قارعیت میخواند و من از فکر بیرون می آیم. ترجمهخوانی که تما میشود ،دخترهای ردیاو جلاو ،باا رگباری از دست ،استاد را همراهی میکنند. از جایش بلند میشود تا تعظیم کند .ناگهان ،هایچ اتفااقی که نمیافتد هیچ ،در کما ناباوری استاد از پلهها پایین می روند و دست معین را میگیرند. من همیشه عاشق ِادبیات فرانسه باودها ،تااثیرات ِ فوکاو و رمبو و دیگر ِهمجنسگراها بر من در این سن آشکار شد تا ازدواج خود را با معین نامی ،در این داستان اعاال نکانم. چون معماولن در ادبیاات و ساینمای فرانساه ،اتفااقهاای هیجان انگیزی در روایت رخ نمیدهد و من به تاثیر ،هایچ اتفاق بزرگی ایجاد نمیکنم. معین ،دست استاد را رها می کند و رو به مان مای گویاد: «بیا گورمون رو از این داستان خسته کننده لعنتی گم کنیم» استاد کوثری رو به پرسش ها پاس می دهد :ایان داساتانی که خواندیم نمونه ای از یک داستان پسات مادرن ِ نوشاته شاگردان ِ من بود .ربق توصیه هایی که همیشه می کارد و باز هم می کنم ،زبان را فرا گیرید تا اتفاقات مهام شاما را بیافرینند.
اصلی آن را بیان کنند .یعنی برخال
تئاتر
کالسیک که بازیگر در نقش غرق مایشاود ،برشات بارای اینکه بازیگرانش وارد بازی اغاراق آمیازی نشاوند و آگااه باشند که دارند نمایشی را بازی میکنند ،به آنها مایگفات قبل از هر دیالو ،عبارتی مانناد «فالنای آماد» یاا «فالنای گفاات» بیااان کننااد و بعااد از آن ،دیااالو
اصاالی خااود را
بگویند. تاثیر و کاربرد فاصلهگذاری چیست؟ کارکرد فاصلهگذاری در تئاتر ،تاکید بر ضدصحنه باودن آن است و در عین حا حالات آسامانی تئااتر را هام از باین ماایباارد .وقتاای شاااعر ،شااعری مااینویسااد و در آن از فاصله گذاری استفاده می کند درواقع قصد دارد به مخاراب القا کند که در حا نویسش شعر است .اماا اتفااقی کاه در این داستان رخ می دهد ،ایان اسات کاه نویسانده چناان از فاصلهگذاری کار میکشد که آن را بد به ضدفاصلهگذاری میکند .او میخواهد نشان دهد که در حا نوشتن است اما چنان غرق خودش می شود که همهچیز را لو میدهاد و در نهایت ،این تکنیک به درستی اجرا نمیشود. وقتی قصد نوشتن یک «ضدداستان» را داریاد او بایاد بار دانش داستاننویسی و سپس بار خاود داساتان و دقاایق آن اشرا
کامل داشته باشید .در اینجاا عاواملی مانناد :عاد
برخورداری از تم مرکزی ،نبودن ارتبااط باین اتفاقاات رخ داده در رو داستان و عد درگیر شدن نشاانههاا ،سااختار داستان را دچار بحران کرده است.
عدنان صیقالنی
راوی قصد دارد با ابراز عالقاهی هامزماان باه زن و مارد، جنسیت خود را مخفی کند و برخوردی اندروینی باا ماتن
فایل شعر /شمارهی نهم 104 /
داشته باشد و اینگونه تم مرکزی داستانش را هم پیش ببرد اما متاسفانه داساتان پار از پراکنادگیسات و باه مرحلاهی پرداخت نمیرسد. داستان شروع بسیار ضعیفی دارد. «این داستان ابتدا با دانای کل روایت میشود» در اصل راوی ،داناای کال نیسات و نویسانده مایخواهاد بگوید که این راوی ،یک راوی نامطمئن و غیرقابال اعتمااد است اما درواقع این سطر هیچ ارتبااری باا کلیات داساتان ندارد. «از خوانناادها انتظااار دار ،آنرااور کااه انتظااار دارد در مقابلاش خفه شو!» در کتا
«هرمافرودیت» از عبارات اینچنینی بسیار استفاده
شده است اما آن عبارات در رو متن باا یکادیگر ارتبااط برقرار می کنند .در آن کتا
مخارب مزاحمی وارد جلسه ی
سخنرانیِ یک مترجم شده و برای او کو می زند ،یعنی یک چالش شخصی و تنفر ادیپی بد به داستان می شود ،اما در این داستان ،نویسانده وارد جلساه ای شاده و مای بیناد کاه اررا
عبداهلل کوثری دختران جوان و زیبایی نشساته اناد و
راوی هم با دیدن این صحنه ،شروع به چشمچرانی میکند. در این جا تنفر ادیپی وارد داستان شده و نویسنده میخواهد جای عبداهلل باشد و در نهایت دخترانای کاه آنجاا هساتند ما او شوند ،در این قسمت بیان احساس بد باه داساتان نمیشود اما بیان حسیت بد به کشو میشود. در قسمت «پس بی درنگ ،انگ آد مجازی کاه از ساوی دوستم قرار بود بر من وارد شود» مشخص نمای شاود چاه کسی به او انگ می زناد و یاا قسامت «هاانی ،پیاامی را از جایی برایم فوروارد کرد» هم بیانی مبهم دارد .منظور ایان است که یک سری عناصر در داساتان ریختاه شاده کاه در نهایت از آن استفادهای نمیشود .ضدداساتان وقتای نوشاته میشود که شما آن قراهت مرکزی را داشته باشاید .زباان در این داستان به شدت دچار مشکل است و در بعضای جاهاا بیان شاعرانه شده و نلر افت میکند« .در خیابانهاای کافاه پرورِ رشت قد میزد که یاد افتاد گوشی در جیبم است.
پس بی درنگ ،انگِ آد ِ مجازی که از ساوی دوساتم قارار بود بر من وارد شود». اینجا بیان دچار ساکته شاده و حتای نمایتاوان آن را باه درستی از رو خواناد ،یعنای نشاان مایدهاد کاه نویسانده شناخت کافی از نلر ندارد و این دقیقن همان حرفیست که عبداهلل کوثری در پایان داستان می گوید و حق هم با اوست زیرا نویسنده باید نلر را خو
بلد باشد و بعد آن را به هام
بریزد تا ثابت کند که با آگاهی و شناخت از قواعاد زباانی، عمدن در نحو زبان دست برده است. «پیشاپیش پاذیرفتم و گوشای را درآورد .عباداهلل کاوثری! چقاادر اساامش ناآشاانا بااود .یاااد باشااد بعاادن در گوگاال سرچش کنم» نویسنده در این قسامت وانماود مایکناد کاه شاناختی از عبداهلل کوثری ندارد اما در ادامه ی داستان متوجه می شاویم که راوی او را می شناسد ،در نتیجه عبارت «سارچش کانم» باید روری آورده شود که معنی خاصی بدهد و ایان دروغ مشخص نشود. «ببخشید که وسطِ تعذیو روایت ،یادِ این موضوع افتاد » کلمه ی تعذیو غلط است و اگر هم به عمد غلاط نوشاته شده ،در خط داستان نیست و کارایی ندارد. «ماجرا از اینجا شروع شاد کاه هاانی ،پیاامی را از جاایی برایم فوروارد کرد و مان در میاان حجامِ بلنادگوهایی کاه چرندیاتِ حامد همایون را در فضایِ ستادها پخش میکرد»
فایل شعر /شمارهی نهم 105 /
نویسنده ساعی کارده انزجاار خاود را از فضاای چیاپ و
نیست .البته ایدهی داستان خو
عوامانه ابراز کند اما نباید مستقیم سراغ ساویه بارود ،بهتار
فر ،نویسنده باید این فرمات داساتانی را بشناساد ،بار آن
است که این تنفر ،با استفاده از نشانههاا باه اکاران گذاشاته
اشرا
کافی داشته باشد و سپس آن را دفرمه کند.
شود .وقتی نویسنده از «حامد همایون» نا میبارد ،بایاد در
همه چیز در این داستان غلط اجرا شده اسات .بایاد توجاه
ادامهی داستان برایش نقشی در نظر بگیرد تا این شخصایت
داشت که هر داستانی سازمان بندی خااص خاود را دارد و
با داستانش این همان شود اما زمانی که حامد همایون هایچ
برای حرکت به سمت ضدداستاننویسای ،نویسانده نااگزیر
این همانی با عبداهلل کوثری و سوفکلس ندارد ،آوردن نا او
است سازمان دیگری تولید کند ،ساازمانی کاه ضدساازمان
جز حشو نیست.
باشد یا به بیان دیگر او برای ساختارشکنی باید یک ساختارِ
«فکر نکنم بدانید که من ،تقریبن زندگیا ادبیاات اسات و
ساختارشکن بسازد و این نکته ایست که اکلار نویساندگان
هر لحظه به زبان ،با زبان فکر میکنم»
از آن ارالعی ندارند .نویسنده باید اصولی را در نظر بگیرد،
این بیان در داستان نشانگر نوعی من نمایی ست و نویسانده
فضایی که در این داستان رراحی شده و نشانه هایی کاه در
در اصل خودنویسی کرده است .داستان سعی کرده با رارح
آن به کار رفته است در زبان شایزوفرن اتفااق نمای افتاد و
«مخارب گریزی» و با استفاده از تکنیک فاصاله گاذاری باه
تغییر حاالت رخ داده در رو داستان ،بسیار ضاعیو اجارا
یک ساخت تازه برسد .گارد داستان قابال قباو اسات اماا
شده است .داستان پر از شعو است و در عین حاا بارهم
نویسنده باید نحوهی اجرای این گارد را بلد باشد و نکاات
زدن فضای داستان توسط نویسنده اتفاق خاوبی سات ولای
دیگری که قبل از یادگیری این فرمت باید به آن توجه کند،
مشخص است که او در ابتدای راه قرار دارد و برای اینکاه
چگونگی اجرا و ساخت داستان است .در داستان مای تاوان
یک سازمان را بههم بریزد باید درک الز را از شخصیت ها
عناصری آورد و در عین حا آن را انکار کرد ولی نویسنده
داشااته باشااد .او اگاار بااه بح ا
«مکااان زمااانی» (کااه در
در این داستان کوتاه ارالعاتی باه مخاراب مای دهاد و باه
شماره های پیشین مجله منتشار شاد) توجاه داشاته باشاد،
جااای ایاانکااه از آن ارالعااات در جهاات پیشاابرد داسااتان
می تواند به مساله ی مکان و زمان ،با توجه به زبان برخاورد
استفاده کند ،رهایش میکند.
کند .در ایان داساتان زباان نویسانده ،درزماانی را در نظار
این داستان با اینکه سعی دارد فرمی تاازه را باا اساتفاده از
نمی گیارد ،مکاان داساتان درسات اسات ،او از خیاباان رد
رنز و عصیانگری به نمایش بگذارد ،ناموفق عمل میکند و
می شود و در نهایت به کافه می رسد ولی با مکان هاایی کاه
را هم بهخارر عد احاره بر داستاننویسای
نا می برد ،فضای داستان و عصیان درونی خود را تعریاو
آن عصیان نا از بین میبرد. دیالو
است اما برای اجرای ایان
نمی کند و همهچیز با یک نوع توهین و عقده ی ادیپی بیاان
در این داستان درسات اجارا نشاده و در سرتاسار
می شود ،یعنی یک مانش روانشناسایک دارد کاه در عنصار
داستان شاهد مشکالت نگارشی هستیم ،اگر نویسنده ساعی
زبان اتفاق نمی افتد چون زبان نویسنده ،زبانی شایزوفرنیک
داشته از زبان شیزوفرن استفاده کند باید منطاق آن زباان را
به معنای حرفهای نیست .زبان شیزوفرنیک تقطیع نداشاته و
را داخل روایت برده و
سیا است ،در این زبان فاعل ،فعلش را گم مای کناد و در
شاخه شاخه کند ولی بایاد در زباان ایان اتفااق بیفتاد .در
حالی که می توان آن را تلویل کرد ،سیساتم زباانی و رواباط
قسمت هایی از داستان مشخص است کاه نویسانده عمادن
کلماتش هم تغییار پیادا مای کناد و معماولن یاک حالات
فر داستان را بههم میریزد و در بعضی جاهاا هام از رناز
شاعرانه دارد و در بعضی از قسمتها به شعر تنه میزند ،با
برای بیان دغدغه ها و نفرت خود از سانتی مانتالیسم استفاده
این تفاوت که مخارب پی می برد که این نوع نویسش یاک
می کند ،ولی چنین موضوعاتی برای نویسش داساتان کاافی
استایل و فر ویژه ای را دنبا میکند و برای رسیدن به این
هم اجرا می کرد ،او می تواند دیالو
فایل شعر /شمارهی نهم 106 /
زبان ،نویسنده باید شناخت کافی از عناصر داساتانی داشاته باشااد .فاصاالهگااذاری در داسااتان نبایااد تنهااا محاادود بااه فاصله گذاری برشتی شود ،با اینکه انواع مختلفی از فاصله- گذاری در داستان وجود دارد ولی فقاط از ناوع برشاتی آن استفاده می شود مللن بیانی مانند «مخارب خفه شاو» را در جایی ندیدها و این نوع فحش دادن باه مخاراب فقاط در کتا
هرمافرودیت اتفاق افتاده است .البته بیان این عباارت
دلیلی ندارد زیرا در ادامه ی داستان ،نویسنده ،مخارب خود را به بازی نمی گیرد .خواننده در ایان داساتان یاک عنصار سنگ شده و ثابت است که نویسنده در نهایت دیکتااتوری، ارالعاتی به او دیکته کرده و او را در هایچ کنشای شاریک نمی کند ،یعنی اجازه نمی دهد که در کاار راوی شاک کناد زیرا ارالعات درست یا حتی ارالعات غلطِ درست هم باه او نمیدهد .پیشنهاد من این است کاه نویسانده ،داساتان را دوباره بنویسد و با توجه به صحبت های پیشین برای ایجااد رابطه باین عناصار داساتانی ،قسامتهاایی از داساتانش را حذ
کرده و قسمتهایی را به آن اضافه کند.
فایل شعر /شمارهی نهم 107 /
برای ستون سنگی تنا حرا نکنی و توی همین چناد دور
با گارد باز
او خودت را خسته نکنی .ولی چه فایده؟ چپ ،چپ ،هوک راسات! درس هاات را بلادی .مایدانای چهرور حریو را باید با دسات چاپ گاو زد و ضاربهی کاری را از راست زد .شنیدی از این آپرکاتات چه آهی از همه بلند شد؟ آپرکاتات از آنهاست که همه تا چند وقتی یادشان میماند .می گویند فالنی را یادت هست؟ همان کاه آپرکات اش وقتی نشست زیر فک رر ،ملال تاو
صادا
کرد؟ اما نباید برمی گشتی و آن ساایههاا را کاه جاز هاورا کشیدن و شرطبندی کردن کاری بلد نیستند ،نگاه میکردی. این یعنی که داری برای خوشآمد و بدآماد و کیاو آنهاا بازی میکنی .آره ،رر دارهای تو خیلی خوششان آماد و حاال دارند با گلوهای جوانشاان هوراهاای ساقو هاواکن میکشند ،تا بیشتر گو ات بزنناد و ناکارشادنات را جلاو سرخی دستکشهات با ایان تنادی کاه پایش چشامهاا
بیندازند .میدانم کاه رار دارهاای مان هام دارناد هاوار
میروند و میآیند ،ملل سنجاقک جوانی میمانناد کاه یاک
می کشند .الز نیست این را ببینم صداهاشاان بارایم آشانا
د از با زدن توی صورت زمخت من دست برنمیدارناد.
است .میدانم که از سرسختی و عقابننشساتن مان کیاو
پشت با با زدنشان چشمهای تو را نگاه میکانم کاه پار
می کنند .اما من تره هم برایشان خرد نمیکانم .حااال اگار
زور و مطمئن ،به چاپ و راسات مایروی و نمایگاذاری
راست راستی مرا میزدی زمین ا گیر شدنی بود ا میدانی
سنجاقکات آرا بگیرد .اما میبینی که! مان فقاط سار باه
رر دارهای من چه کار باهات میکردند؟ توی یک چشام
عقب می رود و برمی گاردد و پاهاا یاک قاد هام عقاب
برهم زدن جد و آبادت را میآوردند جلاو چشامات .آخار
نمینشینند ،همانرور که پیش از این و پیشترها ننشساتند
اینها سا ها است که برای من هوار میکشند ،سا ها است
و دستکش هات هر وقات کاه روی صاورتا مایآیناد،
عادت کرده اند مرا توی رینگ ببینند .دیگار از بایشترشاان
پوست و گوشت و استخوانا را فقط چغرتر میکنند.
گذشته که جاشاان را عاوض کنناد .گرچاه چنادتایی هام
این غیظ چشمهات و این بیتابی جوان پاهاات را دوسات
هستند که تا آخر بازی از سر د سوزی هم شده ،مایآیناد
دار ،و این مشتهات را که بااال و پاایین صاورتا فارو
آن رر .هرچی هم بیشتر رو بکشد بیشتر میآیند .اما
می روند و درمی آیند .همین چیزهاسات کاه ماا را باه هام
من به بود و نباود رار دار و تماشااچی کااری نادار .از
مربوط میکند ،که کم هم نیست .اما من کاری بهشان ندار .
همان وقت که حریفی بوده ،من اینجا هستم ،تا وقتی هام
اصل این است که تو اینجا ،روبهرو و حریو مان هساتی،
که حریفی مانده باشد ،میمانم .این رور کاه پایش مایرود
و من نمیتوانستم بیتو اینجا باشم .بارای هماین تاو را و
شاید روزی برسد که دیگر پاها از جاشان تکان نخورند و
مشتهات را دوست دار .
پوست و گوشتا چنان سخت شوند که نتوانناد خاون یاا
توی شانه و بازوهاات قاایم مایکنای.
هوا به خودشان بکشند یا عرق پس بدهند .و مان آنوقات
آره ،صورتا ،صورتا .یاد گرفتی که بایخاود زورت را
ملل ستونی از سنگ همین وسط میایساتم تاا بارایا گال
بزن! سرت را خو
بپاشند یا به ا به جای مشت سنگ بزنند کاه تاوفیری هام
فایل شعر /شمارهی نهم 108 /
البته نمی کند ،و آن وقات هام چیازی را حاس نمایکانم،
نبود ،از چشمهات هم میتوانستم بفهمم که چقدر جاوانی.
همین رور که حاال حاس نمایکانم کاه مشات ات خاوش
با اینکه یک جا بند نمیشوی و پشات هار مشاتی کاه و
نشست زیر گونهی چپا و داری این رور خیاره نگااهاش
میکنی ،جا عوض میکنی ،اما باز میتوانم توی چشمهاات
میکنی ،که پارهگی یا کبودی را باه خیاا ات ببینای .یعنای
خو
نگاه کنم و ببینم کاه باردن چقادر بارایات شایرین
پیداست پاک ناغافل و نادانسته پریدهیی وسط رینگ.
است و باختن چقدر تل ،یعنی که چقادر جاوانی .اماا باا
بقیه هم اغلب همینرور ملل تو بختکی پریدند وسط و من
تما اینها بیخودی با این ورجه ورجههاات مایخاواهی
دیگر به این عادت کردها و سعی نمیکنم بفهمم چی توی
خودت را دور نگاهداری و ضاربه بزنای .مان باا کنادی و
خودتان را میاندازیاد
سنگینی سایهوار بهات نزدیک میشو ،آنقدر که دیگر باه
وسط .اما گاهی هم شده ،گرچاه فقاط چناد دفعاهای ،کاه
وقتش چیزی جز من توی چشمهات نمیماند .فعلن میآیم
حریو انگار پاش که مایآیاد کاو ریناگ ،هماه چیاز را
جلو و این تن سنگین را هر روری هست راه مایاناداز و
می داند .این را از چشمها ،کاه از او تاا آخار یاک جاور
میگذار اش جلوت .دیگر حمله نمیکنی! تازه دور یازدهم
میمانند ،همین رور از پا گذاشتن و برداشتن ،که تا آخر ناه
است ،اما تنات از عرق خیس شده .دیگر گاارد بااز وادار
بیخود به خودشان فشار میآرناد ،ناه باه لارزه مایافتناد،
به حملهات نمیکند .اما با چندتا مشتپرانی ساختهگی من،
سرتان میافتد که این رور بیحسا
می فهمم .اینرور وقتها راستش حساابی باه کاار خاود
دوباره شروع میکنی .دیگر فکارت خاو
کاار نمایکناد،
شک میکنم .میفهمم که چیزی گره خورده توی بازوهاات
نمیتوانی درسهات را خو
و توی سینهات سخت شده .مایفهمام تاا چیازی را خارد
دیگر داری کمکم می آیی جلو مشت من .ولی نه هنوز ،کاه
نکنی از دست باازوت خاالص نمایشاوی .مایفهمام تاا
می توانی برقصی و خودت را به موقع جمع و جور کنای و
سینه ات را نشکافی ،نمی تاوانی نفاس راحات بکشای ،اماا
مشت هات را برای چند لحظه هم که شده ،سنجاقک کنای.
چرایاش را نمایفهمام .ایان رناا هاا از او ایان راور
بازوهای مرا نگاه کن! ملل تناههاای دو تاا درخات ،کاه از
ریشریش نبود ،این دیرکها هم اینراور پار از پوسات و
وسط تا خورده باشند ،دو رر
تنا ،همانرور ملال او ،
خون نبود .همه چیز تر و تازه بود ،ملل گوشات و پوسات
آمادهاند .صورتا هم هناوز ماا توسات .آهاان ،چشاما
من ،ملل تک و توک هوراهایی که حاال از توی تماشاچیها
بسته شد و باز شد .فقط همین .باز صورتا را میگاذار
درمی آید .این قدر بو و صداهای جورواجاور جماع نشاده
جلوت ،و بازو را نگه میدار برای ماوقعی کاه وقاتاش
بود این وسط .میشد راحتتر نفاس کشاید و باازی کارد.
برسد و خودت بیایی جلاو مشاتا .دوبااره سانجاقکات
همه هم با د شان و برای د شان بازی میکردناد .از پایش
با با زد ،این دفعه فقط و فقاط از عصابانیت کاه خاو
هزار جاور نقشاه نمایکشایدند و کیناهای نداشاتند وقتای
توی چشمهات پیداست .دور هیجدهم است و تاو کامکام
می آمدند وسط .حاال گرچه آنرور نیسات ،اماا باازی هام
به باختن فکر میکنی .کمکم قباو مایکنای کاه زیااد هام
نمی شود نکرد .من که کاری بهتر از این بلد نیساتم .اصالن
سخت نیست .اما هنوز باورت نمیشود که مرا با ایان هماه
کاری ندار که بکنم .بازی می کنم ،چون بایاد باازی کانم
چربی و پی که روی شکم و سینه و گردنا هست ،نتاوانی
چون توی رینگ هستم و حریو جلو هست یعنای حااال
بیندازی .انگار داری چشمبساته مایزنای .داری از حارص
رقص میکنای و
لبهات را جمع میکنی و کج میکنی ،میخواهی گازشاان
ضربدر و ستاره و دایره میکشی (این هم از آن چیزهاسات
بگیری .لب هاات بازر
و خوشاگل اناد .حیاو کاه ایان
که تا یک چند وقتی تو را توی یاد ایان تماشااچیهاا نگاه
دستکش های سیاه باید ازشان بوس بگیرند .مژههاات هام
میدارد) ،دستهات هم خیلی قبراقاند .اما اگر اینهاا هام
کشیده و بلند است .از این حرص خوردنات هم پیداسات
تو ،که با پاهای سرحا و جوانات خو
روی صاورتا پیااده کنای.
فایل شعر /شمارهی نهم 109 /
که راقت باختن نداری .وگرنه چرا آنقدر مشت نمایزنای
و چرا باه هرچای بیارون از ایان چهاارگاوش رناا پایچ
که دیگر نه مشتی برایات بماند و ناه باازویی؟ وقتای کاه
میگذرد کاری ندار .میدانم که دلت میخواسات ایانهاا
تما مشتهات را زده باشی ،دیگر فرقی نمیکند کاه بارده
یک جوری میشاکافتند و تاو مایتوانساتی بیارون از ایان
باشی یا نه .اینکه دارد میریزد روی گونه و لبهاا خاون
چهارگوش باشی .اما نمیشود ،و تو این را حااال پاذیرفتی،
نیست .تحمالاش آساان باود اگار باود .ایان باهخاارر آن
حاال که گاردت بااز شاد .دیگار نمایبنادیاش .لابهاا و
لحظهای است که دارد میرسد ،و من مجبور آن چیازی را
فک ات ملل سر
سانگین شاد و تاو فقاط ایان را حاس
که دوست ندار ،ببینم .مجبور ببینم کاه دساتکاشهاای
میکنی و نه چیزی را که دارد زیر پوستات جمع میشود،
سرد و سیاه با پوست و گوشت و خون و غارور و زیباایی
و نه لرزش لبهات را .دیگر فقط ادای بازی و مشات زدن
چه کار میکنند .دارد می ریزد روی لبها .دوباره بازن تاا
را درمیآوری .چشمات تار شد و حس میکنای کاه انگاار
پاک بشود .دور چند شده که دیگار مشاتهاات را حاس
تما این رنا ها و دیرکهاا و هوارهاا دارد فارو مایرود
نمی کنم؟ حاال چه فرقی می کند از بی حسی صورت خود
توی سرت .پوست گونههات شروع کرده به پریادن ،و تاو
باشد ،یا از خستگی بازوهای تو؟ دور بیست و سو ،بیست
حاال حسابی سنگین شدی و د ات نمی خواهد قد از قد
و چهار ،بیست و پانجم .دیگار بارای مان هام راه رفاتن
برداری .دیگر می خواهی بازی تما شود و خالص شاوی. من هم منتظارت نمایگاذار .
مشکل شده ،اما تو هام کاارت ساخته است .تاوی چشام هاا
تما سرت تکه ای سر
خیره شادی .بااالخره داری آن
اما دردی حس نمیکنی ،حتای
چیزی را کاه بایاد مایدیادی،
وقتی کمرت به خاک میچسبد
میبینی ،میدانستم وقتاش که
و تمااا رینااگ را ماایلرزانااد.
که شلتاق کاردی
دیگر آه خفهی تماشاچیهاا را
و دیگاار نمایشاای نمانااد کااه
هم می شنوی ،کاه تنهاا کااری
بدهی ،به فکر میافتی به اینکه
است که از روی ادا نکرده اناد.
جلوت ایستاده هم نگااه کنای،
حاال تاوی سارت ،هرچاه کاه
برسد ،خو
شاد.
نه از سر سیری ،که از روی شک ،از روی حیارت ،از روی
میدانی ،هرچه کاه دیادی و هرچاه کاه شاناختی ،هماه و
فالکت .که بفهمی چرا! میدانم که این را بهات یاد ندادهاند
همهاش درهم شده و هیچکس هم نمیتواند جداشان کناد،
و تو هم هرچه فحش بلدی نلارشان مایکنای ،اماا تقصایر
تا آن چیزی که بهاش فکر میگویند ،فرصت کناد و کااری
آن ها نیست .نمای توانساتند ایان چیزهاا را یاادت بدهناد.
بکند .اینروری بهتر است ،چون آن تنها چیزی را که حااال
می دانستند ،اما ازشان برنمی آمد .این را فقط باید میآمادی
تاوی تانات وجاود دارد نمایفهمای یعنای ماوج ماذا
اینجا تا یاد میگرفتی .چندتای این هم اگر سن داشتی ،باز
بیبرگشتی را که بایجهات باهاش درد مایگویناد ،اماا در
یاد نمیگرفتی .فقط من که عمر با عمر ایان ریناگ یکای
حقیقت احساس مر
است و فالکت و اینکاه هماه چیاز
شده ،میتوانم بیرون از این بارد و باخات بایساتم .و حااال
دروغ است .چندتایی آمدناد بااالی سارت .مان از ریناگ
فهمیدی که برای من باختن هیچ معنایی ندارد ،هماانراور
بیرون نمیرو .اما تا نبینمات ،پشت به تو میکنم .چهراور
که بردن هیچ معنایی ندارد .من از برد و باخت گذشاتها ،و
میتوانم تماشا کنم که د خود کو رینگ با با بزند؟
این چیزی اسات کاه تاو نمایفهمای و بارای هماین هام میبازی .حاال میتوانی بفهمی چرا با گارد باز بازی میکنم،
حسین سناپور
فایل شعر /شمارهی نهم 110 /
«پشت با با زدن شان چشم های تاو را نگااه مای کانم کاه
نقد و بررسی
پرزور و مطمئن ،به چپ و راست مای روی و نمایگاذاری سنجاقک ات آرا بگیرد .اما می بینی که من فقاط سار باه
هرچه سابقه ی ادبی نویساندگان ایرانای زیاادتر مای شاود،
عقب میرود و برمیگاردد ،و پاهاا یاک قاد هام عقاب
بیشتر به حشو و اضافه گویی می افتند یعنی جای اینکه باه
نمینشینند ،همانرور که پیش از این و پیشترها ننشساتند
موجزنویسی و فضاسازی اهمیت بدهند ،وراجی می کنناد و
و دست کش هاات هروقات کاه روی صاورت ا مای آیناد،
داستان ساختمندی به اجرا درنمیآورند.
پوست و گوشت و استخوانا را فقط چغرتر میکنند». در آن نقاش
چشم های پرزور و مطمئن یعنی چه؟ ایان توضای اصالن
در داستان «باا گاارد بااز» نیاز کاه مونولاو
محوری دارد ،این مشکالت مشهود اسات .در ایان داساتان
زیبا و داستانی نیست .در ضمن ،نویسنده باید با نشانه چینی
هستیم یعنای
و فضاسازی به مخارب نشان بدهد کاه چارا پاهاای راوی
مایزناد تاا او را
پیش تر عقب نرفته بود آیا منظور ،مساابقه ی باوکس قبلای
با شیوه ی روایت خطابی (دو شخص) رر راوی بهرور مستقیم با مخارباش حر
وارد فضای شخصیت هاای داساتان بکناد ماللن در رماان
است و یا همین مسابقه؟
«چراغ هاای روشان ،شاهر بازر » ،اثار جاان ماک ،راوی
همچنین نویسنده باید دقت کناد کاه چغار یعنای سافتی و
درحالی دو شخص است که مونولو ها به مخارب آدرس
سختی پوست اماا باا هار ضاربه ،بعاد از ایجااد چاروک،
میدهند و مدا فضاسازی میکنند و ررح داساتان را پایش
صورت نر تر می شود درواقع منظور نویسنده فقاط سافت
میبرند .درواقع آنجا ،ما با مینی ررح هایی روباهرو هساتیم
شدن عضلهی صورت بوده است نه پوست!
که داستان را به ساختار جعبه چینی رسانده اند .حتای «جاان
از ررفی ،تشبیه مشت به سنجاقک ،حتی اگر بیاانی فاانتزی
لیاات گیاات» نیااز در قاارن پااانزدهم و بعاادها بساایاری از
داشااته باشااد ،زیبااا و باورپااذیر نیساات .احتمااالن راوی
نویساندگان دیگاار ملال مارگریاات دوراس ،میشال بوتااور،
می خواهد بگوید که حریفش یک زن اسات ،اماا نویسانده
ویلیا فاکنر و ...از این شیوه استفاده کردهاند.
آنقدر در ادامه به دا توصیو و حشاو افتااده کاه شاانس
الز به ذکر است که بعدها وقتی این شیوه دمده شد ،راویِ
چنین تلویلی از دست مای رود و یاا اگار منظاور نویسانده
دو شخص به زاویه دیدِ دو شخص بد شد.
جدا بین عقل و قلب اسات ،ایان منظاور بایاد باه اکاران
در ابتدا سعی میکنم به نلر ایان داساتان بپارداز کاه البتاه
گذاشته شود و نشانه ها کافی و مارتبط باا یکادیگر باشاند
ضعو تللیو نادارد اماا از فقادان لحان و هاارمونی رناج
متاسفانه اکلر توصیو ها شاعرانه اند و بی هد
رها شده اناد
میبرد:
و به امنیت داستانی نرسیده اند .البته مخارب ایرانی حرفه ای
«سرخی دست کش هات با این تنادی کاه پایش چشام هاا
نیست و از این نوع بیان ها استقبا میکند زیرا صرفن دنبا
میروند و میآیند ،ملل سنجاقک جوانی میمانناد کاه یاک
مصر
د از با زدن توی صورت زمخت من دست برنمیدارند»
متن .نویسنده ادامه میدهد:
در دو سطر باال ،بهتر است نویسنده جاای «ملال سانجاقک
«این غیظ چشم هات و این بی تابی جوان پاهات را دوسات
جوانی می مانند» از «به سنجاقک جوانی می مانناد» اساتفاده
دار و این مشت هات را کاه بااال و پاایین صاورت ا فارو
کند تا نلر نزدیکی بیشتری با ربیعت زبان معیار داشته باشد.
می روند و درمی آیند .همین چیزهاسات کاه ماا را باه هام
همچنین اگر جای «یک د » از «دمی» اساتفاده شاود ،لحانِ
مربوط میکند ،که کم هم نیست .اما من کاری بهشان ندار .
نلر بهتر میشود.
اصل این است که تو اینجا ،روبهرو و حریو من هستی و
راوی در ادامه میگوید:
کردن است ،و نه تعقل برای مشارکت در نویساش
فایل شعر /شمارهی نهم 111 /
من نمی توانستم بی تو اینجاا باشام .بارای هماین تاو را و مشتهات را دوست دار ». کاادا چیزهاساات کااه راوی و مخاراابش را بااه یکاادیگر مربااوط کاارده؟ نویساانده احتمااالن بااا راارح ایاان گاازاره می خواهد نشاان بدهاد کاه راوی مازوخیسات و معشاوقِ راوی سادیست است ،اما در اکران آن موفق نشاده زیارا در رو داستان ،راوی در پی پیروزی اسات ،در صاورتی کاه یک مازوخیسات باا رار
مقاابلش نمای جنگاد و اصالن
نمی خواهد او را شکست بدهد .منظور این است که منطق داستانی در این اثر مدا نقع شده و همین باع
می شاود
که داستان مدا در جا بزند و ررح پیش نرود. سطرِ «اصل این است که تو اینجا ،روباهرو و حریاو مان هستی» نیز کارکردی در راو داساتان نادارد و حشاو باه حسا
می آید زیرا نویسنده بارها این قضیه را به مخاراب
اعال کرده است و نیازی به تکرار آن نیست .همچنین سطرِ «و مشت هاات را دوسات دار » بااز از منطاق داساتان دور است و باورپذیر نیست .این داساتان اساتعاریسات اماا در ادامه ،متن باه اساتعاره باد نمای شاود درواقاع نویسانده رویکردی فانتزیک در توصیو دارد و هماین شایوه باعا شده با متنی عقالنی و جزهی بین روبهرو نباشیم باه عناوان ملا ،اگر در این داستان با مسابقه ی بوکس رار
هساتیم،
چرا دوربین سمت تماشااگران و داور نمایرود؟ و یاا اگار شاهد برخوردی عرفانی با نفس هستیم ،چارا باین راوی و نفس ،دوآلیسمی ملل پیری و جوانی عَلَم می شاود؟ اصالن چرا نویسنده به زمانِ متنی بی توجه است؟ داستان باه ظااهر تما میشود اما مونولو ها و نشانهها در هاوا معلاق بااقی می مانند .منظور این است که نشانه هاا در خادمتِ تلویال نیسااتند و داسااتان گنااگ اساات .درضاامن ،اگاار نویساانده می خواهد روی مرز این دو تلویل حرکات کناد ،بایاد پای شیوه ای سیا باشد مللن جای اینکه شخصایت پاردازی را نیمه کاره رها کند ،از ابتدا داستان را با اَندروینیک جلو ببرد تا مخارب با توجه به کنش های جنسیتی باا ماتن برخاورد نکنااد .همااانرااور کااه شاارح داد ،گاااردِ درون داسااتان استعاریست اما استعارهای در متن ساخته نمیشود درواقع
تنها با متافوری شعری روبهرو هستیم که این قضیه ،داستان را ربیعی و باورپذیر جلوه نداده است. مشااکل اصاالیِ نویسااندگان ایراناای نیااز همااین اساات جزهی نویس و سوا پرداز نیساتند ،یعنای وقتای فضاایی را خلق می کنند از خودشاان ساوا نمای کنناد کاه چارا ایان نشانهها را در متن آورد و چه توجیهی برایشان دار ! و در ادامه: «بزن! سرت را خو
توی شانه و بازوهات قاایم مای کنای.
آره ،صورت ا ،صورت ا .یاد گرفتی که بای خاود زورت را برای ستون سنگی تن ا حرا نکنی و توی همین چناد دور او خودت را خسته نکنی .ولی چه فایده؟» من هم به نویسنده میگویم :خب اینها را ماینویسای کاه چه؟ چه فایده؟ چرا راوی مقاو اسات؟ بایاد آدرس متنای داده شود .این متن ،یک داستان خیلای کوتااه نیسات ،پاس نویسنده فرصت دارد کاه باا اساتفاده از چناد فلاش باک و مینی روایت ،از ساختار جعبه چینی استفاده کند تا بتواناد باه اثری چندتلویلی و چندبُعدی برسد ،اما جنونِ حرافی ماانع
فایل شعر /شمارهی نهم 112 /
این امر شده است .درواقع در این داساتان بایش از ایانکاه
«این هم از آن چیزهاست که تا یک چنادوقتی تاو را تاوی
مونولااو
داشااته باشاایم ،وراجاای دروناای داریاام ،چراکااه
یاد این تماشاچیها نگه میدارد» .یک نویساندهی حرفاهای
مونولو
باید به داستان بُعد بدهد و ررح را جلاو ببارد .از
باید بداند که چرا زبان در نلر مهم است ،باید نلر قدرتمنادِ
ررفی ،یک نویسنده برای ایجااد کشامکشِ داساتانی ،بایاد
پارسی را بشناسد و ویژگی تاک تاکِ نویساندگان را از بار
تعاد را به هم بزند ،اما در این داستان باا هایچ کشمکشای
باشد تا از اینجور بیان های ساخیو دوری کناد .همچناین
روبهرو نیستیم زیرا تعاد به هم نخورده و سیرِ داساتان ،ناه
نویسنده ی این داستان بایاد دقات کناد کاه راوی در زباانِ
صعودی ست و نه نزولی ،بلکه در یک خط روایی ،منفعالنه
مای زناد و از الفااظی عامیاناه مانناد
معیار ،جزهای حار
پاایش رفتااه اساات .در ایاان داسااتان ،بااا نااوعی میتولااوییِ
«لبهای بزر
پسرکُشی نیز مواجه ایم( .دقت شَود که با یاک راویِ پیار و
در ادامه نیز ناگهان گفته می شود« :دور هجادهم اسات» در
هستیم) اما صرفن باه ایان اساطوره
حالیکه در رو داستان ،سخنی از دور و راند نبود و هرگز
( )mythاشاااره ماایشااود و از نگاااهی تااازه بااا آن روبااهرو
زمان متنی در آن تعریاو نشاده باود و داساتان باا پایاانی
نمیشویم .در ادامه به بعضی از بیانهای ضعیوِ این داستان
سانتیمانتا و بیهیچ خالقیتی رها میشود:
اشاره میکنم:
«چندتایی آمدند باالی سرت .من از رینگ بیرون نمای رو .
«آپرکاتات از آنهاست که همه تا چند وقتی یادشاان نگاه
اما تا نبینم ات ،پشت به تو میکنم .چه رور می تاوانم تماشاا
می دارند» اینجور بیان ها از استتیک زبانی برخوردار نیستند
کنم که د خود کو رینگ با با میزند؟»
و اغلب وارفتهاند.
این اثر باید به صورت داستانک نوشته می شد ،و نه داساتان!
و یا در جایی دیگر:
چراکه تنها با اضافهگاویی و توصایو پار شاده و تراشایده
«و آن سایه ها را که جز هورا کشیدن و شارط بنادی کاردن
نیست .درواقع کلِ داستان حاوی چند گزاره تکراری اسات
کاری بلد نیستند»
که مدا تکرار شده و ما هرگز نمیفهمیم راوی که اینهماه
در این سطر شاهد حشو هستیم زیارا نویسانده باه راحتای
مشت خاورده و آسایب دیاده چارا نمای افتاد و شکسات
کند .وقتای
نمی خورد .خالصاه ایانکاه ایان داساتان ناوعی تقلیاد از
به زبان توجه نکنید ،روایت و ررح ِ داستان تان پار از حشاو
میتولوییِ فردوسی سات و تنهاا در یاک بازتولیاد خالصاه
می شود .مللن سطر «هوراهای سقو هواکن می کشند» یعنی
شده ،چراکه ادبیات را به دیکتاتوریِ دانای کل باخته اسات
چه؟ و یا «آخر این ها ساا هاا اسات کاه بارای مان هاورا
و داستان را به بازتولیاد ساطحی مباارزه رساتم و ساهرا
می کشند» اصلن چه زیبایی ای دارد و چه لحنی جز سنگینی
تقلیل داده است .میخواهم بگویم کاه در ایان داساتان باه
به نلر داده است؟ اصلن این توصیوها که بارها تکرار شده
جای شخصیت پردازی با تیپ ساازی رارفیم ،ایان داساتان
چه کمکی به پیشبرد ررح داستان میکند؟ در اداماه بااز باا
پدرساالر است ،سهرا
یا بوکسور جوان علیرغام قادرت
این مشکالت مواجه هستیم:
و چاالکیاش میباازد چاون قارار اسات کاه بباازد و ایان
مشت زنی جوان رر
می تواند «کردن» را از «شرط بندی کردن» حذ
«یعنی حاال تو که با پاهای سرحا و جوان ات خو
رقص
و خوشگل» در توصیو استفاده نمیکند.
خواست دانای کل یا همان فردوسیست که حاال در هیئات
میکنی»
یکی ملل حسین سناپور احضار شده تا بنویسد بدون آنکاه
چرا نویسنده جمالت ش را با حشو انباار مایکناد؟ خیلای
فکری برای تغییر یا تولید داشته باشد! چرا سنتّت ایانهماه
راحت جای «رقص میکنی» میتوان نوشت« :میرقصی»
بر ادبیات داستانی ایرانی سیطره دارد؟ چرا نویسنده ایرانای
این داستان ،بسیار در ایران معرو
شده اما همانراور کاه
شاهد هستید ،اشکاالتی ابتدایی در سراسر آن مشهود است:
اینهمه سنتی مینویسد و مدا سنت را بازتولید میکند؟
فایل شعر /شمارهی نهم 113 /
فایل شعر /شمارهی نهم 114 /
نقد و بررسی
نقد شعر «مصطفا صمدی» آمنه باجور آبستن نیست هیچ اتفاقی در من که رخت برکنم و بشویم دست از خانه که به جانم افتاده و آرا بگیر دست سفر تا خرا
نشود سر تنهایی
که هم اتاقی من ست روبهروی شعر ردیو میکند شا میپزد فیلم تعار
میکند سیگار
و با آنکه لب نمیزنم به مشرو ملل مادر که به دارو میخور میخور که بیفتم به خوا و قطاری که نمیبرد مرا ببرد تا بشویم دست از خانه از خرا از هم اتاقی که دست شسته از من و بگیر دست سفر
بیشتر اوقات ،برای گریز از تنهایی به فکار فارار مای اُفتایم فرار از تنهایی با پناه بردن به چیزی دیگر .ولی غافل از آنیم تنهایی ،جاییست کاه همیشاه باا ماسات و از آن گریازی نیست .در تنهایی فکر مجا پرواز ماییاباد و شاعر متولاد میشود .موتیو مقید این شعر ،فرار از تنهایی و پار کاردن خالء درونی با عوامل بیرونی ملل سفر است .اما اگر تنهایی بخشی از ما شده باشد آیا به قو معرو
همه جاا آسامان
همین رنگی نخواهد بود؟ بیشتر افراد گمان میکنند با سافر کردن ،می توانند تنهاییشان را جا بگذارند اماا ایان سافر را پایانی نیست .حتا اگر برای مدتی کوتاه تنهایی از شاما دور شده باشد ،باز هم به سراغ شما میآید .به هر حاا اکناون مصطفا صمدی برای فرار از تنهاایی در ایان شاعر سافر را انتخا
کرده و منتظر قطاری ست که ملل منجای وی عمال
کند و او را با خود ببرد .با این توضای باه بررسای و نقاد شعر میپرداز و آن را در چند اپیزود بررسی خواهم کرد. .1 «آبستن نیست هیچ اتفاقی در من که رخت برکنم و بشویم دست از خانه که به جانم افتاده» در این اپیزود راوی از نیفتادن اتفاق مایگویاد تاا بهاناهای باشد ،دستش را از خانهای بشوید که هناوز معلاو نیسات چرا به جاان او افتااده اسات .او از ماال زنادگی روزماره خسته شده چون هیچ اتفااق تاازهای در آن رخ نمایدهاد. «خانه» با توجه به شاکل ظااهری (چهااردیواری باودنش) میتواند استعارهای از ذهن آدمی باشد ،یعنی راوی از افکار خودش هم دلزده است. تقطیع در سطر سو و چهار اگر باه صاورت زیار باشاد، خوانش شعر و لحنگردانی شکل بهتری پیدا میکند: «و بشویم دست از خانه که به جانم افتاده»
فایل شعر /شمارهی نهم 115 /
در متن اصلی« ،و بشاویم دسات» دو هجاای بلناد و یاک هجای کشیده (شو/یَمْ/دست) ،سطر را دچار سکته مایکناد ولی در ادیت پیشنهادی هجای کشیده حذ
شاده و لحان
بهتر میشود: (شو/یمْ/دسْ/تَزْ/خا/نِ) .۳ «و آرا بگیر دست سفر تا خرا
نشود سر تنهایی
که هم اتاقی من است» در اپیزود دو کمکم ذهن مخارب باه سامت دلیال جناگ شدن تنهاایی روی سار
اما در این اپیزود مادر میتواند نشانه باشد مللن مایتواناد
وی با خانه میرود که همان خرا
شاعر است .تنهایی که چنان با وی عجاین شاده کاه دیگار
ورن او باشد که تنهاست و حاا آشافتهای دارد و باه هار
ماایتوانااد نااا «هاام اتاااقی» بااه او بدهااد .در واقااع راوی
دلیلی خوابش نمیبرد.
سفرکردن را پناهگاهی برای رهایی از تنهایی میداند.
.5
.۲
«و قطاری که نمیبرد مرا ببرد
«روبهروی شعر
تا بشویم دست از خانه
ردیو میکند شا
از خرا
میپزد فیلم
از هم اتاقی
تعار
که دست شسته از من
میکند سیگار»
در این اپیزود تنهایی را به ملابهی همان هم اتااقی در بطان
و بگیر دست سفر»
کسی به مخارب نشان میدهد که جاندار است و دارد شاا
در اپیزود پایاانی شااعر از قطااری مایگویاد کاه او را باا
و فیلم و سیگار فراهم مایکناد .در ایان بخاش از تکنیاک
خودش نمیبرد تا بتواناد از خاناه و هام اتااقیاش کاه در
چندوایگانی استفاده شده یعنی «ردیو» هم به شاعر پاسا
اپیزودهای قبل خواندیم ،فرار کند .در سطر یکی ماناده باه
میدهد (چون یکی از عوامل شعریسات) و هام باه شاا
آخر «که دست شسته از من» منظور شاعر این است که حتا
دیگار
و تنهایی هم از او دست شستهاند و این شاید نشاان
(یعنی در حا تدارک بساط شاا اسات) .از رار
خرا
«شا » نیز میتواند دو معنا داشته باشد :یکی از وعادههاای
از تنهایی بیشتر او باشد .خرا
غذایی یا هنگامهای از شبانهروز.
خرابش باشد ،یا خرابیها و آشفتگیهای کشورش.
.4
در کل تنهایی همیشه مورد هجاو اناواع و اقساا ادیاان و
«و با آنکه لب نمیزنم به مشرو
مرا های سیاسی بوده ،چون در تنهاییست که فکر باه دور
ملل مادر که به دارو میخور
از هیاااهوی زمانااه و اررافیااان ،راه خااویش را مااییابااد و
میخور که بیفتم به خوا »
اتفاقات تازه در آن رخ میدهاد .البتاه شااید تنهاایی بارای
در این اپیزود شاعر بدون آنکه به مشارو عوامل بیرونی برای اندکی خوا که داروی خوا آور میخورد.
هم میتواند نشاان از حاا
لاب بزناد ،باه
بسیاری هولناک و هراسانگیز باشاد ،چاون عاادت باه آن
پناه میبرد ،ملال ماادری
ندارنااد و از تنهااا بااودن ماایترسااند .حااا آنکااه خلااوت، غنیمتیست برای آفریدن هنر و شعر.
فایل شعر /شمارهی نهم 116 /
خوش آمدی دختر
نقد شعر «فاطمه قهرمانی»
به دنیای بین دو دندان خوش آمدی
سمیه ابراهیمی نقد و بررسی دو شاخه در دلم و شادیا توی شاری
ساختارهایی که تشکیل دهنده ی متون ادبی هستند از دایره-
به صد که میرسد
ی اندیشه خارج نمیشوند و تمامی ابژههای به کار رفته در
برق از سر زنی میپرد
هر اثر به نحوی در ردیو تکامل یاا نقاع یکادیگر قارار
که ملل شاتره زیر دست
میگیرند تا با ساختن فرمی خاص به شعری مانادگار خاتم
ریز ریز میکند
شوند .مضمون اصلی اثر فاوق ،درمانادگی زناان و ترسای
و میریزد در آشی
اجتماعی از سلطهگری مردان است.
که میپزد برای آقا
در شعر فارمه قهرمانی با روایاتی که زنجیاروار در د هام
آقایی که زبانش زخم میزند
جاگرفتهاند مواجه میشویم بهروریکه پایان روایات کوتااه
پیش از آنکه ریزتر کند
قبلی سرآغاز روایت بعادیسات .ایان شاعر باا تصاویری
زیر دندان کر خوردهاش
سوبژکتیو شروع شده و ذهن مخارب را باه سامت ساوالی
و زن که زندگی میکند توی قابلمه
سوق میدهد که مولو برای یافتن پاس ش دوشااخهای را
لم میدهد به چارشانهترین خانه
در قلب یا روح خود تصور کرده است .کنجکااوی هاایی از
موهاش را شانه میکند
این دست به بعد استتیکی اشعار کمک کارده و مخاراب را
و همچنان که دارد میدهد لب
به خوانش مابقی آن وادار می کند .اناریی باالقوهای کاه در
پوست لبم را میکنم
مطلع این اثر وجود دارد با ایجاد ارتباط عمودی بین سطور
ملل شورتی زخمی
به اوج رسیده و موتیو مقیدی را دنبا میکند که تا ساطر
پرتش مىکنم
آخر با شاری شدن و اوج شادی منجر به عکس العمالهاایی
ولى باز میشنو
در د روایات موجود میشود.
صدای زنی را
«دو شاخه در دلم
مردانهتر از خانه
و شادیا توی شاری به صد که میرسد
نکن پدرسگ!
برق از سر زنی میپرد»
من اینجا توی آش زاییدها
خلق چنین پیش زمینهای به دلیل وجود نشانههای «دوشاخه
نوزاد
و د » مدلو ِ «سرخر
ملل برق
است» را میرلبد اما نشانهی موجاود در ساطر دو «شااری
هی قطع میشود و هی وصل
شدن شادی» بعد معنوی و حسیتی پنهان را نمود میبخشد.
و سایاهرگی کاه باه قلاب متصال
فایل شعر /شمارهی نهم 117 /
در ادامه با توضیحی ملز مواجه میشویم (به صد که مای-
در اپیزود سو هم مولو دچار توضیحاتی شده کاه راوی-
رسد) تا تمهید ایجاد شده تکمیل شود« .پریدن برق از سر»
گونه است .البته به دلیل آشناییزدایایهاایی همچاون «لام
نشان از هیجان و تعجبی ناگهانی دارد و باه عناوان رابطای
دادن به چارشانهترین خاناه ،تشابیه خاناه باه قابلماه» فار
بین اپیزود او و اپیزودهای بعدی بهکار گرفته شده است.
روایتی شعر ،زنناده نیسات .زنادگی کاردن در قابلماه کاه
«که ملل شاتره زیر دست
استعاره از گذراندن سااعات مدیادی در آشاپزخانه اسات،
ریز ریز میکند
نوعی تصویر سوبژکتیو به حسا
و میریزد در آشی
ساده عینی «شانه کردن مو ،لاب دادن ،کنادن پوسات لاب»
که میپزد برای آقا
منجر به پارادوکس فاحشی می شود که با جاایگزین کاردن
آقایی که زبانش زخم میزند
سطرهای پایانی این اپیزود با تصاویری شعرگونه مایتاوان
پیش از آنکه ریزتر کند
در جبران آن کوشید .اساتفاده از کلماهی «ملال» در اپیازود
زیر دندان کر خوردهاش»
بعدی مخارب را مجبور به قیاس این اپیازود باا ساطرهای
در این قطعه شاهد فضای جدیادی هساتیم کاه باه سامت
بعدی مایکناد و البتاه اپیازود چهاار بیشاتر بارای ادغاا
تکمیل سطرهای قبلی پیش می رود .ارتبااط نشاانه هاایی از
اپیزودهای قبلی بهکار میرود.
قبیل «ریزریز شدن زیر دست ،شاتره ،آقا ،زخم زبان ،دندان
«ملل شورتی زخمی
کر خورده» مدلو دیکتاتوری حااکم در خاناه را پایش رو
پرتش مىکنم
خرد کاردن و یاا
ولى باز میشنو
آورده ،چراکه ترس و اضطرا
زن باع
میآید و در کنار تصاویر
حتی قربانی کردن مولو میشود.
صدای زنی را
این اثر را به دلیل رابطاه ی پیرامتنای آن باا وقاایعی کاه در
مردانهتر از خانه»
زندگی مولو رخ داده است و حضور پررنگ این وقایع در
لبی که به شورتی زخمی تشبیه مایشاود احتماالن زخمای
بن مایه ی اثر و تخیلی که منجر به لذت ادبی می شود ،نمی-
عمیق برداشاته و ایان خاون را اگار فارای ساطحینگاری
مولو مورد بررسی قرار داد و بیشاک
بررسی کرده و با زخم زبان مرتبط کنیم به خاون دلای کاه
خبر از شهود ماقبل نویسش اثر و چیدمان شاعرانهی وقاایع
ناشی از زخم زبان های مکارر همسار اسات مایرسایم کاه
میدهد .یک مولو اگر قصاد شکساتن هنجارهاا و ایجااد
اپیزود دو را دربر گرفته است.
آنتروپی در فضاسازیهای خود دارد باید زیبااییشناسای را
«نکن پدر سگ!
توان با تئوری مر
سرلوحهی خاود قارار داده و بداناد کاه هاد
از نوشاتن
من اینجا توی آش زاییدها
سرخوشی متنیست و البته فارمه قهرمانی توانسته با بههام
نوزاد
ریختن فضاها و در عین حا ،چنگ انداختن باه فضااهای
ملل برق
ایجاد شده به چنین استتیکی دست یابد.
هی قطع میشود و هی وصل»
در ادامه:
سطر او این اپیزود با اساتفاده از تکنیاک فاصالهگاذاری،
«و زن که زندگی میکند توی قابلمه
زاویهی دید مخارب را تغییار داده و ساریعن او را متوجاه
لم میدهد به چارشانهترین خانه
مردی میکند که نقش دیکتاتور را ایفا کرده است .نشاانهی
موهاش را شانه میکند
«زنی که در آش زاییده است» مسلمن گویای اعتراضیست
و همچنان که دارد میدهد لب
که به واسطهی ترس قادر به ابراز آن نیست.
پوست لبم را میکنم»
فایل شعر /شمارهی نهم 118 /
«خوش آمدی دختر به دنیای بین دو دندان خوش آمدی» این شعر استعاری و فمنیستی با پیش کشیدن موتیاوهاای آزادی همچون« :خرد کردن سبزی ،پختن آش ،زایماان» باه نشانههایی اشاره میکند تا مخارب به درونمایاه و موتیاو مقید اثر برسد. تمامی اپیزودها ملل گزارههاایی پایدرپای بارای تکمیال و هدایت مخارب ردیو شدهاند .این اثر ،شعری خود بسانده بوده و به دلیل اینکه سطرهای پایاانی آن ،تااملی در ذهان ایجاد میکند متنی باز تلقای مایشاود پارادوکسای کاه در سطرهای پایانی وجود دارد با حسایت نهفتاه در ساطرهای قبلی تکان دهنده باوده و نشاان از پایاانناپاذیر باودن ایان دیکتاتوری و خفقان حاکم در مناز دارد.
فایل شعر /شمارهی نهم 119 /
نقد و بررسی
نقد شعر «گنجشكها» فاطمه قهرمانی
عشق و نزاع ،محوریتی که جهان حو آن میچرخد و ایان عالقه و جناگ ابادی کاه هرگاز برناده و بازناده نداشاته، پارادوکسیست در حا تکرار که در عین پیچیادگی پار از
بعد از هزار و یک شب خواندن
جذابیت است .فراز و فرود و البته مال و تلخیست که در
خوابیدن
مجموع ساختار و فر زندگی را تشکیل میدهد .هر انسانی
از خانه خارج میشود یک جفت
فارغ از جنسیت و نژاد ،با این پارادوکس دست و پنجه نر
در کوچه غوغا کردهاند
کرده و در این میاان شااعر یاا نویساندهای کاه زنادگی را
گنجشکها
بازنویسی میکند ،دست به بازسازی ایان پاارادوکس زده و
تا صو اتوبوس
منشی خودویژه به آن میدهد تاا تصاویری از ایان جریاان
پای درختی که جیک تو جیک
ثبت شده و نگاهی تازه تولیاد شاود .شاعر «گنجشاکهاا»
اشغا شده
تصویری کوتاه اما تاثیرگذار از این پارادوکس است کاه باا
بر گونه
رویکرد نشانهشناسی و ساختارگرایی جزیینگر باه نقاد آن
درست سر سیاهی خا
میپرداز .
مرد
«بعد از هزار و یک شب خواندن
اینگونه خالی میکند بوسه
خوابیدن
زن هم برای اینکه شوی اشک ندهد
از خانه خارج میشود یک جفت
سرش را
در کوچه غوغا کردهاند
یک کاره برمیگرداند
گنجشکها
از گونههاش که جای کبود ریمل پاک میکند
تا صو اتوبوس
دوباره برمیگردد
پای درختی که جیک تو جیک
گنجشکی
اشغا شده»
بر شاخه دیگر نمانده
در سطر او شعر که به «هزار و یک شب» اشااره شاده ماا با دو نوع نشانه ررفیم .هزار و یک شب میتواند اشاره باه علی عبدالرضایی
مدت زمانی ری شده باشد (که نزدیک ساه ساا اسات) و در عین حا که رابطهی پیرامتنی با کتا
«داستانهای هزار
و یاک شاب» دارد .در ساطر بعااد متوجاه ناوعی رابطااهی بینامتنی هم با خاود کتاا
مایشاویم .هازار و یاک شاب
خواندن میتواند نشانهی نوعی نزاع هم باشد که با ماجرای هزار و یک شب قصهگویی شهرزاد برای نجات جان خود، این همان شده است و برداشات دیگار مای تواناد خوانادن کتا
هزار و یک شب باشد .در سطر بعد /از خاناه خاارج
فایل شعر /شمارهی نهم 120 /
میشود یک جفت ،/زن و مردی را میبینیم که بعد نزاع یاا یک خوا
راحت پس از خواندن هزار و یک شب از خانه
گنجشکی بر شاخه دیگر نمانده»
خارج شده و وارد کوچهای میشوند که صدای گنجشکها
در این سطر /از گونههاش که جای کبود ریمال پااک مای-
/در کوچه غوغا کردهاند /اشغالش کرده و تاا وقتای کاه باه
کند /که در آن با پاک کردن اشکهای زن روبهرو میشویم،
ایستگاه اتوبوس برسند این صدا ادامه پیادا مایکناد/ .پاای
با توجه به نشانهی بوسهی مرد ،این اشکها باع
ریازش
درختی که جیک تو جیک /اشغا شده /بازی زبانی «جیاک
سیاهی ریمل روی گونهی زن شاده و در رار
دیگار باا
تو جیک» نشانهایست که میتواند نمایهای از جیاکجیاک
توجه به نشانهی سیلی زدن مرد ،باعا
گنجشکها روی درخت باشد و یا ازدحا مردمی کاه کناار
شااده کااه آن را پاااک کاارده و برماایگااردد ساامت ماارد.
درختی برای صو اتوبوس جمع شدهاناد .در واقاع شااهد
/گنجشکی /بر شاخه دیگر نماناده /نمانادن گنجشاکی بار
نوعی اینهمانی هم هستیم که صدای گنجشکها باد باه
شاخه می تواند نشانهای از رفتن گنجشکها و ساکت شادن
صدا و شلوغی ناشی از ازدحا مرد میشود.
آن فضای پرهیاهو باشد که با سطرهای اولیه شعر در ارتباط
«بر گونه
است و در عین حا رفتن مرد را تداعی میکند کاه زن تاا
درست سر سیاهی خا
صورتش را برمیگرداند دیگر او را نمیبیناد .ناه تنهاا او را نمیبیند بلکه عد حضور مرد باع
مرد
کباودی صاورتش
ایجاد حس خلاوت و
اینگونه خالی میکند بوسه
تنهایی شدیدی در وجودش می-
زن هم برای اینکه شوی اشک ندهد
شااود کااه دیگاار آن ازدحااا و
سرش را
شلوغی را هم نمیبیند و در واقع
یک کاره برمیگرداند»
رفتن مرد باا رفاتن گنجشاک هاا
در این قسمت ما با دو نشاانه رار
اینهمان میشود.
هستیم /بر گونه /درست سر سایاهی
در پایان همانرور که در مقدماه
خا /مرد /اینگونه خالی میکند بوسه /مرد گونه ی خا دار
اشاره کرد شعر «گنجشکها» تصویری کوتااه از بازساازی
زن را می بوسد و زن که دچار احساسات شدید شده بارای
یک پارادوکس است ،پارادوکسی که با نشانههای مختلو و
پنهان کردن اشکهایش (شوی اشک ندهد) پشت مای کناد
تصاویری عینی در رو شعر نشان داده شده و در حاوزهی
به مرد ،این برداشت با برداشتی که در سطرهای او (هازار
ساختار نشانه ای به خوبی از پس خود برآماده و در نهایات
و یک شبخوانی) به آن اشاره شد هامخاوانی دارد اماا در
به فر معنایی ویژه ای میرسد خوانش این شعر باا توجاه
عین حا با توجه به نشانهی هزار و یاک شاب کاه گفتایم
به تصاویر عینیاش عالوه بر اینکه مخارب را وارد ناوعی
میتواند نشانهای از نوعی نزاع باین دو نفار باشاد .تصاویر
سینمای متنی میکند ،نوعی فضای تجربی و زیستی را هام
دیگری که به مخارب اراهه می شاود سایلی زدن و یاا تاو
در ذهن تداعی میکند ،سکانسی از یک اتفاق سااده کاه در
کردن مرد روی صورت زن است که باع
رنجش و گریاه
و در نهایت پشت کردن زن به مرد میشود. «از گونههاش که جای کبود ریمل پاک میکند دوباره برمیگردد
عین پیچیدگیاش زندگی را فریاد میزند.
فایل شعر /شمارهی نهم 121 /
نقد و بررسی
نقد شعر «ايوب احراری» زهرا هاشمی
بنابر تفکرات «یاک دریادا» زباان متاافیزیکی ،یعنای هماان زبانی که بشر ری قرون متمادی با آن اندیشید ،زندگی کرد و دنیایش را سااخت ،آکناده اسات از تقابال دوگاانگیهاا
تقصیر
وتضادها .اساسن با تقابلهای دوآلیساتیسات کاه سیساتم فکری و معرفتی انسان قوا یافته است .تقابلهاای درون و
برای رسیدن به یک بله
باارون ،ظاااهر/بااارن،مرد/زن ،گفتااار/نوشااتار ،خااو /بااد،
باید که گم شو الی این سینهها بخز که بشنو نه
زیبا/زشت ،عمق/سط و ملا هایی بسیاری از ایان دسات،
بله
همواره در سیستم متافیزیکی حضوری پررناگ داشاتهاناد.
بیر
میشو گاهی
پرسش از خاستگاه این تقابلها و اینکه اعتبار آنها بر چاه
حتا کم نمیکنم شر
چیزی استوار است و آیا این تقابلها ،سیستمی بای عیاب و
چرخ میزنم در دیروز
بدون چالش ساختهاند ،مبحلی است که یاک دریدا به آنها
و خندههایی که قرض میدادی
میپردازد .او تزلز های متافیزکی را که افالرون بنیان نهااد،
دیگر ندارد صر
با نشان دادن چیزی به نا «بالتکلیاوهاا» بارمال مای کناد.
برای نرسیدن
همیشااه سااایه بااه سااایهی اندیشااههااای ظاااهرن محکاام،
جایی نیست
بالتکلیفی و عد قطعیت حضور داشته ،پدیادههاایی ملال
باید که انتهای نه
دوجنسه ،زامبیها و فارمااکون باه وجاود آمادهاناد کاه در
کمی صبر
هسااتن خااود ساارگردانند .فارماااکون وایهای اساات کااه دو
شاید به تو فکر کنم بعد
معنای متقابل زهر و پاادزهر را باا خاود حمال مایکناد و
بیرونِ این حر ها راهی نیست
افالرون به نقل از اسطورهای مصری ،نوشاتار را باه عناوان
اما الز است اتفاقی
فارماکون معرفای و آن را تقبای مایکناد .فارمااکون یاک
بیفتد اتفاقی
بالتکلیو است که در هنگا آغااز تاسایس متافیزیاک ،باه
در حوالیِ باشد
عنوان شبحی متزلز کنناده در سراسار تااری آن حضاور
اگر نباشد
دارد .با این تمهید و با دیدگاه سااختارگرایی جزهاینگار و
شوت میشو از دنیا
سمیولویی به بررسی شعر «ایو
نه
«برای رسیدن به یک بله
بله
باید که گم شو الی این سینهها بخز که بشنو نه
من همیشه زندانىِ نه بود
بله»
احراری» میپرداز .
به عقیدهی هایدگر ،تقدیر بیشتر یاک جهات اسات کاه در بهترین حالت ،چهارچوبی را از شرایط برپا مایکناد و ایان هرگز جبر سرنوشت نیست و آدمی هنگاامی آزاد مایشاود که به راستی گوش فرا میدهد .البته نه کسی که به ساادگی
فایل شعر /شمارهی نهم 122 /
تسلیم شود .در این اپیزود ،راوی برای رسایدن باه جاوا
در حوالیِ باشد
دلخواهش ملل یک مهاجم در بازی فوتبا ،د باه ازدحاا
اگر نباشد
بازیکنان یا به عبارتی همان شرایطی که تقدیر بارایش مهیاا
شوت میشو از دنیا»
کرده ،میزند تا صدای ربیعت را شنود کند :صدای «بلاه» و
روانشناسی زبان معتقد است زبان تنها شرط و عامل ماوثر
«نه»
در فعالیتهای ذهنی مانند تفکر نیست ولی شاید مهمترین
«بی ر
میشو گاهی
عامل باشد .تفکر بدون استفاده از زبان ممکان اسات ولای
حتا کم نمیکنم شر
این نوع تفکر ،بسیار ابتاداییسات و قادرت تجرباه در آن
چرخ میزنم در دیروز
بسیار ضعیو است تا آنجا که شاید نتوان بر آن ناا تفکار
و خندههایی که قرض میدادی
ارالق کرد ،ولی به هار حاا فعالیاتهاای ذهنای از ناوع
دیگر ندارد صر »
فکرپردازی بدون زبان نیز صورت میگیرد .بنابراین با
زندگی صحنهی تازگی و نوشتن است و کسی کاه پوسات نیندازد و نه شنیدن را تجربه نکند ،بازنده است .او که حااال در نشدن و نرسیدن غرق شده ،گاهی خسته و ناامید دسات از تالش برداشته و به گذشته فلش بک میزناد کاه از ایان ارتجاع سرافکنده است و بی اعتقاد به ارزشهای گذشته که حاال رنگ باختهاند ،چشم باه آینادهای مابهم دارد .در ایان قسمت وایههاای بایر /شار از لحااظ معناایی بااهم در ارتباطاند .زمان ۲فعل او این اپیزود ،مضارع اخباریسات (میشو ،نمیکنم ،میزنم) ولی شاعر با تغییر ناگهانی زمان فعل در سطر چهار (میدادی :ماضی اساتمراری) ،روایات را دچار شکست میکند. «برای نرسیدن جایی نیست باید که انتهای نه کمی صبر شاید به تو فکر کنم بعد»
چنین برداشتی از روانشناسای زباان در ایان اثار ،راوی در
همان رور که برای رسیدن ها ،گاهی راه بساته مایشاود ،در
ادامهی اپیزود قبل گرچه خود را دعوت به صبوری میکند،
نرسیدن ها هم نمیتوان همیشه ایستایی کارد .راوی در ایان
اما او فقط در انتظار یک اتفاق است که مطابق خواستهها و
اپیزود خود را دعوت به صبر و حوصله کرده و دوبااره باه
انتظاراتش بیفتد که اگر چنین نشاود ،او دوبااره باه شارایط
خودش و به آن چه که می خواسته و به دستش نیاورده ،فکر
قبلیاش ارجاع داده میشود.
میکند.
وایهی« :اتفاقی» در این قسمت دارای دو معناست:
«بیرونِ این حر ها راهی نیست
.1رخ دادن یک حادثه
اما الز است اتفاقی
.۳یک رویداد اتفاقی ناخواسته
بیفتد اتفاقی
فایل شعر /شمارهی نهم 123 /
وایهی «شوت» در این اپیزود با «چرخ خاوردن» در اپیازود دو و همچنین «خزیدن/الی/سینهها» ارتباط معنایی داشاته و همانرور که قبلن اشااره کارد ،باازی فوتباا را بارای مخارب تداعی میکند بازیای که ما در زندگی مهاجم آن هستیم برای رسیدن به «بله». «نه بله من همیشه زندانىِ نه بود » راوی در انتهای اثرش از تقابل های دوگانه و متضااد مای- گوید و اینکه همیشه دست از حمله برداشته و تسلیم یکی از آنها شده« :نه» .زندانی که نامش را تقدیر گذاشتهایم .در جمعبندی و نگاهی اجمالی به کل این شاعر ،شااعر قصاد داشته با ایجااد جهاانی دوگاناه و متضااد کاه در تقابال باا یکدیگر قرار دارد ،ماهیت خیر و شر ،خو
و بد ،بله و نه،
رسیدن و نرسیدن ،شدن و نشادن را مقابال مخاراب قارار دهد و به عبارتی امکان کشو زاویهی دید سومی را باه ماا بدهد .شعر بیشتر زبانیست و به سمت شعری ذهنای رفتاه است .شاعر می توانست با استفاده از تصاویر عینی شاعر را باارای مخارااب ملمااوستاار و روانتاار کاارده تااا مخارااب راحتتر بتواند به کشو جهان شعر برسد.
فایل شعر /شمارهی نهم 124 /
نگاه ها و حر ها همه بوی نم می داد .آن بعد از ظهر هیچ-
نقد داستان «ناهيد کيانی»
گاه به پایان نرسید .مر
حاال داشت سرش را میخاراند و
با بیعالقهگی به کودک خیره شده بود« .من» آنجاا داشات
محمد مروج
شمع را الی انگشتهایش فشار میداد .ریازههاای پاارافین میریخت روی زمین و اشاکهاا باینظام و داغ ،فارش را خیس میکرد .سوت میزد و لبها را تکاان مایداد تاا صاداهای جدیاد از د تاااریکی دربیایاد .کاودک شاامع را روشن کرده بود و روی دیوار سایه بازی میکرد و با ساایه حر
میزد .سایه برای او ،از من و مر
باورپاذیرتر باود.
زمستان بود و مه همهجاا را سافید کارده باود .چاه دنیاای قشنگ و مبهمی! دستهایم توی جیبم بود و تند تناد قاد برمیداشتم تا شاید به سفیدی مطلقی کاه از دور مایدیاد برسم و در آن غرق شو .کودک تقریبن داشت میدویاد و باید قبل از آنکه به مدرساه برساد ،ساپیدی را در آغاوش شب است و حااال کاه دار ایان حار هاا را ماینویسام،
میگرفت .سنجاق موهایم را باز کرده و در شمع فرو بارد
نوشتههای روی دستم ،خطوط بی معنای و خنادهدار ،شابیه
و آرا آرا خود را در مه دفن میکنم .الها مرا صدا مای-
مسیر حرکت جانوری شده است که کور است و در نهایت
زند« :هی ،صب کن .یواش تر ،صب کن منم بیا » اما نه ،در
درماندگی دست و پا مایزناد .الکهاای روی نااخنهاایم
نباید باز شود .کودک با دستهاایش کباوتری را باه پارواز
خش دارد و زیبایی دستانم را کهنه مایکناد .سار سانگین
در می آورد و تما فضای اتاق را زیر باا هاایش مای گیارد.
شده است و بوی نفت در همه جاای آن شانیده مایشاود.
سفیدی دستم را میسوزاند و پیش از آنکه کسی وارد اتاق
زمان به کندی میگذرد ،ملال ظهرهاای تابساتان کاه در آن
شود ،شمع را خاموش میکنم .مر
میخندد.
آدامااس ریخت اه باشااند .گااوشهااایم ماادا قطااع و وصاال می شوند .مر
اینجا نشسته است و دارد نقاشی های اجاق
نقد و بررسی
وجق روی تان کرخات شادهای مایکشاد و از زشاتیاش خنده اش می گیرد .بچه توی اتاق بازی می کند و با خاودش
هر فردی در زندگی شخصی خود ماللی را تجربه مای کناد
میزند .چقدر دلم میخواهد بخاوابم ،آنقادر کاه از
که از آن راه گریزی نیست .وقتی به پوچی ایان جهاان پای
گرسنگی بیدار شو .کودک به عروسکش فحش میدهاد و
میبریم ،حقیقت زندگی و چیستی آن در برابر دیادگانماان
میگوید« :خیلی پررویی ،ساکت شو!» .فکر مایکانم باه در
رنگ میبازد و دچار نیهیلیسم میشویم .حا چند راه پیش
اتاق و چراغی که باید نور بیشتری می داشت .به شمع آبای
روی داریم :یا باید تسلیم شاویم (انفعاا ) یاا راه مباارزه و
نیم سوخته نگاه مایکانم کاه دراز باه دراز سارش را تاوی
عصیان را انتخا
کنیم (فعالیت) .انفعا اَشاکا گونااگونی
پارافین پنهان کرده است و در گوشهی اتااق بغاعهاایش
دارد و افراد دچار آن معمولن به عاملی بیرونی چناگ مای-
ماسیده .همین چند وقت پیش بود کاه بهاش گفاتم« :ملال
زنند تا نقابی دروغین ،حا درونیشان را خو
کناد و در
روشن کردن شمع توی اتاق روشن .ملل روشن کردن شمع
قالااب «آن دیگااریِ» منفعاال زناادگی کننااد .دیاان ،مااذهب،
حر
توی اتاق روشن؟» و بعد هماه چیاز لختاه شاد لبخنادها،
فایل شعر /شمارهی نهم 125 /
مرا های سیاسی و ...همگای وادارت مایکنناد تاا خاودت
در سطر ،5بهتر است الکها به صورت مفارد بیایاد چاون
نباشی و از این رریاق دروغ را تارویج مایدهناد .یکای از
ناخنهاا باه صاورت جماع آماده اسات پاس «الک روی
پیامدهای انفعا ،خودکشیست یعنی هنگامی که انسان باه
ناخنهایم» زیباتر است.
این نتیجه میرسد که جایی در جهاان نادارد و نمایتواناد اینجا نشسته است و دارد نقاشایهاای اجاق وجاق
بازی دلخواهش را انجاا دهاد ،باه سامت تخریاب خاود
«مر
کشیده میشاود .موتیاو مقیاد ایان داساتان حاو محاور
روی تن کرخت شده ای می کشد و از زشاتی اش خناده اش
توصاایو حاااالت رواناای راوی هنگااا پایااان دادن بااه
می گیرد .بچه توی اتاق بازی می کناد و باا خاودش حار
زناادگیاش ماایچرخااد .باارای بررساای بهتاار ابتاادا آن را
می زند .چقدر دلم میخواهد بخوابم ،آنقدر که از گرسنگی
اپیزودبندی میکنیم:
بیدار شو .کودک به عروسکش فحش میدهد و میگویاد:
«شب است و حاال کاه دار ایان حار هاا را ماینویسام،
«خیلی پررویی ،ساکت شو!»
نوشتههای روی دستم ،خطوط بیمعنای و خنادهدار ،شابیه مسیر حرکت جانوری شده است که کور است و در نهایت
اپيزود ۲
درماندگی دست و پا مایزناد .الکهاای روی نااخن هاایم خش دارد و زیبایی دستانم را کهنه مایکناد .سار سانگین
در اینجا به مر ،فعلی انسانی (نشستن ،نقاشای کشایدن،
شده است و بوی نفت در هماهجاای آن شانیده مایشاود.
خندیدن) نسبت داده شده پس نویسنده از تشخیص استفاده
زمان به کندی می گذرد ،ملال ظهرهاای تابساتان کاه در آن
کرده و قاعدهی معنایی را بارهم زده اسات .در بخاش دو
آدامااس ریختااه باشااند .گااوشهااایم ماادا قطااع و وصاال
عالوه بر سویه ،دو کاراکتر مر
و بچه وارد متن میشوند.
میشوند».
منظور از بچه ممکان اسات دوران خردساالی ساویه و یاا کودک راوی باشد .حتی راوی این داستان ،مایتواناد یاک عروسک باشد ولی باید ادامهی داستان را خواناد تاا ببینایم
اپيزود 1
کدا تلویل در افقهای داللت متن درستتر است« .چقادر در اپیزود او ،راوی به تشری فضا و زماان ارارا
خاود
دلم میخواهد بخوابم» با گزارهی اپیازود او یعنای «سار
میپردازد .زمان افعا ،مضارع است و اتفاقاات داساتان در
سنگین شده است» ارتباط معنایی دارد و در واقع مایتواناد
شب رخ میدهد .راوی به خطوط کو دستانش مینگارد و
نوعی ترجیع باشد کاه ذهان مخاراب را بار روی داساتان
شکل آنها را شبیه به حرکات جاانوری کاور مایبیناد کاه
متمرکز میکند .در انتهای قسامت دو ،صادای شخصایت
سمت و جهت مشخصی ندارد .نویسنده به آرامی و با نشان
دیگری را میبینیم (کودک) که باع
ایجااد دیالوگیسام یاا
دادن چند نشانه در متن ،فضایی وهمانگیز ایجاد میکند کاه
چندصدایی در متن میشود.
داستان را به سمت سورهالیسم میبارد ملال سانگین شادن
«فکر میکنم به در اتااق و چراغای کاه بایاد ناور بیشاتری
سر ،کند گذشتن زمان که ملل ظهر تابستان ،کشدار اسات و
میداشت .به شمع آبی نیمسوخته نگاه میکانم کاه دراز باه
یا صدایی که ملل سوت منقطع در گوش ساویه مای پیچاد.
دراز سرش را توی پارافین پنهان کرده است و در گوشاهی
معمولن در سکوت محع است که صدایی ملل سوت کاه
اتاق بغعهایش ماسیده .همین چند وقات پایش باود کاه
تُن آن سینوسیست ،به گوش می رسد پس ممکن است در
بهش گفتم« :ملل روشن کردن شمع توی اتاق روشن .ملال
آن اررا است.
سار و صادایی نباشاد و هماهچیاز ظااهرن آرا
روشن کردن شمع توی اتاق روشن؟» و بعد همه چیز لخته شد لبخندها ،نگاه ها و حر ها همه باوی نام مای داد .آن
فایل شعر /شمارهی نهم 126 /
حاال داشت سرش
«سوت میزد و لبها را تکان میداد تا صداهای جدید
بعد از ظهر هیچگاه به پایان نرسید .مر
را میخاراند و با بیعالقهگی باه کاودک خیاره شاده باود.
از د تاریکی دربیاید .کودک شمع را روشان کارده باود و
«من» آنجا داشت شمع را الی انگشتهایش فشار مایداد.
می زد .ساایه
روی دیوار سایه بازی میکرد و با سایه حر
باورپذیرتر بود .زمساتان باود و ماه
ریزههای پارافین میریخت روی زمین و اشک ها بی نظام و
برای او ،از من و مر
داغ ،فرش را خیس میکرد».
همهجا را سافید کارد باود .چاه دنیاای قشانگ و مبهمای! دستهایم توی جیبم بود و تندتند قد برمیداشتم تا شااید به سفیدی مطلقی که از دور میدید برسام و در آن غارق
اپيزود ۳
شو .کودک تقریبن داشت میدوید و باید قبل از آنکاه باه راوی در سطر او ،از تاریکی اتاق شاکی ست و میخواهاد
مدرسه برسد ،ساپیدی را در آغاوش مایگرفات .سانجاق
با آتش زدن خود به آن نور و گرما ببخشاد .در واقاع مای-
موهایم را باز کرده و در شمع فرو بارد و آرا آرا خاود
خواهد با خودسوزی چیازی را نشاان دهاد و راه را بارای
را در مه دفن میکنم .الها مرا صدا می زند« :هی ،صب کن.
دیگران نمایان کند .در این قسمت از داستان باز هم قواعاد
یواشتر ،صب کن منم بیا ».
معنایی بههام خاورده و از تشاخیص اساتفاده شاده اسات (شمع سرش را پنهان کرده و بغاع دارد) .راوی باا کسای
اپيزود ۴
وارد مکالمه میشود و میگوید «ملل روشن کردن شمع در باا آتاش و گرماا و گریاز از آن
اتاق روشن» و چون در ابتدای این جملاه از وایهی «ملال»
حا ،راوی پاس از مار
استفاده شده ،پس گزارهی دیگری وجود دارد کاه باا شامع
زندگی فالکتبار ،خودش را در دنیای قشنگی میبیناد کاه
افروختن در اتاق روشن این همان است .ممکن است منظور
سرد است و زمستانی .چند سطر او این بخش ،اشااره باه
زندگی راوی باشد که همانند این عمال ،بیهاوده و الکای و
زندگی پس از مر
نیست.
بیسرانجا است( .در سطر)8
حیاااتی جاودانااه کااه سااایهی کااودک باارایش از مااردن
اوست که در آن خبری از مر
به ناگاه اتفاقی می افتد« :بعد همه چیز لخته شد» .زمان فعال
باورپذیرتر است .اگر «سایه» را به معنای بو
ماضی می شاود ،گاویی روح راوی پاس از خودکشای دارد
کنیم (ضمیرناخودآگاه یا آن دیگری خودمان) ،پس ایانجاا
را مایبیناد کاه بااا
رابطهی ترامتنی بین ایان داساتان و اثار جاوداناهی صاادق
چیزهاایی را باهخاارر مایآورد ،ماار
کوری تعبیار
کور مقاد
بی عالقهگی ،فرزند سویه را در آغوش می کشاد .منظاور از
هدایت برقرار است که متن حاضر ،تالی و بو
«ماان» شاااید جساام زناادهی اوساات کااه بااا ناامیاادی و
است .سطر ششم به بعد (دساتهاایم تاوی جیابم باود)...
ورشکستگی روحی کامل ،اتاق آغشته به نفت را باه آتاش
فلشبکی به دوران کودکی سویه است ،صبحی زمستانی که
میکشد.
مه او را در آغوش گرفته و راوی به سمت مدرسه در حاا
«همه چیز لخته شد» میتواند در ادامهی ترجیاعهاای قبلای
رفتن است و از دوستش الها میخواهد صبر کند تا باه او
باشد و به فضای مالیخولیایی داستان بیفزاید.
برسد .تا اینجای داستان ،جنسیت راوی در ابها باود ،اماا
اگر این داستان را روایت خودکشی سویه بادانیم« ،آن بعاد
در اینجا نشانه ی «الها » مخارب را متوجه زن باودن راوی
از ظهر هیچگاه به پایان نرسید» اشاره به زمان وقاوع حادثاه
میکند .چون در جوامع سانتزدهای مانناد ایاران ،تفکیاک
دارد که اکنون روح راوی درحا شرح آن است ،مرگی کاه
جنسیتی در مدارس وجود دارد و دانش آموزان با توجاه باه
دردناک و روالنی بود.
جنسشان تفکیک میشوند.
فایل شعر /شمارهی نهم 127 /
«زمستان بود و مه همه جاا را سافید کارده باود» مایتواناد ترجیع این بند باشد. «اما نه ،در نباید باز شود .کودک با دست هاایش کباوتری را به پرواز در میآورد و تما فضای اتااق را زیار باا هاایش می گیرد .سفیدی دستم را می سوزاند و پیش از آنکه کسای وارد اتاق شود ،شمع را خاموش میکنم .مر
میخندد».
اپيزود ۵ اوج داستان در بخش پایانی و تعلیق آن اسات .ساه تلویال میتوان از این بخش داشت: -1کودک راوی که آتش را احساس کرده به رر
در اتاق
میدود تا خود را نجات دهد ،اما سویه نمیخواهد او زناده بماند و سرنوشتش به نابودی و مال ختم شود پس نمای- گذارد چنین اتفاقی رخ دهد. _ ۳تما این داستان میتواند یک خیا باشد که راوی حین خیره شدن به شعلهی شمع در ذهن خود تصور کارده و باا ورود شخصی دیگر به اتاق ،باا ناوک انگشاتانش شامع را خاموش و به آن پایان میدهد. -۲شاید واقعن تصمیم به خودکشی داشته و به همین خارر همهی اتاق را نفتآلود کرده ولی در لحظهی آخر پشایمان
ذهنیت کهنهاش را آتش میزند تاا کاودک دروناش بتواناد
میشود و قبل از ورود کسی شعله را خاموش میکند.
پرواز کند و ورای مرزهای تعیین شده رود.
«مر
میخندد» تعلیق فوقالعاده زیباییست که باه تماامی
احتماالت باال صحه میگذارد :اگر آنهاا خاود را ساوزانده باشند ،مر
خوشحا است که بر تعداد کساانی کاه پاا در
قلمرواش گذاشته اند ،اضافه شده و به همین دلیل می خنادد. از رر شده ،مر
دیگر اگر به هر دلیلی راوی از تصمیماش منصر به او پوزخند میزند چون جرأت خودکشای را
در کل فضای این داستان سورها است چون خصیصه هاای آنرا داراست: ا بههم ریختگی توالی زمانی روایت (افعاا باین ماضای و مضارع در حا تغییراند). ا پیوستگی خیا و واقعیت بهروری که نمیتوان مارز باین آنها را تشخیص داد که آیا واقعن اتفاقی رخ داده یا صرفن
نداشته است.
این حوادث ساخته و پرداختهی یک ذهن بیمارند.
نشانههایی که در این داستان وجود دارند ،میتوانند مادلو
ا راوی او شخص است ،خصلتی کاه اکلار داساتانهاای
خودکشی برای رهایی از پوچی و درد و رنج زندگی باشاد
سورها ملل نادیا ،آهورا یا بو
کور دارای آن هستند.
افکاار انساانی
مال این زندگی گریزناپذیر است ولی میتوان با توجه باه
باادانیم ،یکاای از راههااای مقابلااه بااا نیهیلساات ،سااوزاندن
امکانات و شرایط ،از حداقلها استفاده کرد و با تان نادادن
باورهای قدیمی برای پذیرش فکر نو و تازه است .راوی
به انفعا به بازی دلخواه خود پرداخت.
اما اگر «اتاق» را به ملابه ی ذهن و چارچو
فایل شعر /شمارهی نهم 128 /
فایل شعر /شمارهی نهم 129 /
بازیهای زبانی در ادبيات نومدرن
بح
گستردهتری دارد و از آنجاا کاه هماه چیاز در ماتن
بازیست ،پس هر چیزی در متن بازی زبانی محسو شود .در کل هد
زهرا هاشمی
می-
شعر زبان محوریسات و باازی زباانی
یکی از تکنیکهای مهم در سرایش شعر است کاه شاعر را در زبان خودش تعریو میکند که حتی در سبک هنادی و در تکبیتهای بید بسیار کااربرد داشاته اسات ماللن از فعل شنیدن در کنار دیدن «دیدن ندیدن و نشنیدن شانیدن» را میسازد: یاران فسانههای تو و من شنیدهاند دیدن ندیده و نشنیدن شنیدهاند در این تاک بیات کلماه «دیادن و نشانیدن» در دو معناای متفاوت استفاده شده است .در واقع شاعر باهجاای ایانکاه بگوید چیزی را ندیدن یاا چیازی را نشانیدن ،باا دو فعال دیدن و نشنیدن باا دو ریکارد معناایی متفااوت برخاوردی خالقانه و هوشمند میکند که خود نوعی بازی زباانی تاازه در آن دوره به حسا
میآید .یا عبارت ناآشانای «نشانیدن
براساس نظریهی تصویری ،زبان صرفن یاک کاارکرد دارد:
شنیدن» را که کشو تازهی زبانی اوست ،در بیات دیگاری
تصویرگری واقعیت .ما میتوانیم با شناخت حقیقات زباان،
هم میآورد:
حقیقت جهان را دریابیم .درواقاع ،نظریاهی اخیار اساسان
بید همه معنی نظران پنبه به گوشاند
نمایندهی یک دیدگاه مدرن دربارهی زبان است .در مقابال،
من نیز شنید سخنی از نشنیدن
ربق نظریهی بازیهاای زباانی ،زباان پدیادهای چندبعادی
همانرور که قبلن گفته شد ،بازی زبانی فقط دسات باردن
است ،از این رو ،نمیتاوان آن را از دیادگاهی ذاتگرایاناه
در سیستم جانشینی و همنشینی زباان و اساتعاره نیسات و
دریافت .درواقاع ،زباان پیکاره ای از باازی هاای زباانیاا-
این دیدگاه میتواند نشان دهناده یاک تلقای کالسایکی از
کارکردهای زبانی ،متفاوت است .هریک از این باازی هاای
زبان باشد .اساسان در ادبیاات کالسایک ماتن دارای یاک
زبانی با شکلی از زندگی منطبق است .بناابراین ،فهام یاک
فضای بسته و همه چیاز در آن ثابات و راوی در آن داناای
بازی زبانی مستلز شرکت در آن شکلی از زندگی است که
کل است ،خدایی کاه هماه چیاز را مایداناد .افعاا هماه
بازی زبانی مورد نظر در بستر آن واقع مای شاود .نظریاهی
ماضیاند و همه چیز از رر
راوی کل بیان میشود .ما در
بازی های زبانی اساسن یاک دیادگاه فلسافی پساتمادرن
ادبیات مدرن و نومدرن خادای راوی را سالب مایکنایم و
دربارهی زبان است .هد
ماا در ایان مقالاه تحلیال ابعااد
نوع روایت را تغییر میدهیم و دانای کل را تبدیل باه ساو
بازیهای زباانی دربااره
شخص میکنیم که این تغیر روایت یکی از بازیهای زبانی
نوع چیدمان کلمات مطرح میشود .معمولن نوع جانشاینی
در ادبیااات ماادرن اساات مااللن در شااعر پاال اثاار علاای
و همنشینی زبان ،اتفاقهای زبانی ایجاد شده و نوع کارکرد
عبدالرضایی:
فعل و دیگر واحدهای یک جمله را اگر در جایگاه مرسو -
من عاشق پلی هستم که عاشق دریاست
شان قرار نگیرند ،بازی زبانی مایگویناد .اماا باازی زباانی
به سنگفرش کهنهاش لم میدهم
گوناگون مدعای اخیر است .بح
فایل شعر /شمارهی نهم 130 /
و شعر میخوانم
نومدرن است و فضاسازیهایی که در زبان اتفااق مایافتاد
شبی چندبار
هم نوع دیگری از بازیهای زبانیست .در روایتهایی کاه
انگار در رودخانه که زیر پایش افتاده است
آینه دارد
به چندین زبان که من گریه میکنم
فضاسازی به شکلی تازه و خالق صورت گرفته باشاد هام نوعی بازی زبانی رخ داده است مللن در شاعر «هنرپیشاه»
التفاتی ندارد
از کتا
تا این قسمت از شعر ،روایت از زبان پسریست که عاشاق
سورهالیستی مواجه میشود که مرز میاان تخیال و واقعیات
پل شده و هر شب آنجا میرود و شعرهای عاشاقانه مای-
مبهم و نامشخص است:
خواند .اما احساس میکند که پل به او هیچ توجهی ندارد و
«هنرپیشه»
در واقع پسرک فکر میکند که پال عاشاق رودخاناه اسات
بر سر درِ سینما
(انگار در رودخانه /که زیر پایش افتاده است /آینه دارد /باه
در پوستری رنگی
چندین زبان که من گریه میکنم /التفاتی ندارد).
از فیلمی که آن را ندیدها
پسرک شعرهای خوبی میگفت
او را که دید جا خورد
خیا میکرد که عاشق دریا شدها
از پوستِ خود آمد بیرون
من! گرچه دیوانه را اشتباهی رفت
سوارِ ماشین شد
من! فقط میخواستم
و در بینِ راهِ تهران_چالوس
حتی به اندازهی چند لنگه دست
کسی نشنود
فیالبداهه ،اثر علی عبدالرضایی ،مخارب با فضایی
تا آمد پشتِ سر را ترک کنم
که تخته سنگی از دلم کنده است
رودخانه مک
من عاشق او شده بود
و چادر از سرِ شب افتاد
که از یک جای این شبها
با بیل هم نمیشد از زمین د کَند
چنان زمین را از روی خودش پرتا
کرد
بعد هم غرو
کرد
ایستاد
شد
که از هر جای این روزها
پنجرهای تهِ دریا آتش گرفت
جنازهی باد کردهاش را ملل رودخانه زیر پایم یافتند
تا آخرین چراغ
و میگفتند من!
که دیوانه
چه عاشق ِدریا بود
من عاشق او شده بود
چه خو
شد!
میتوانیم پا در خیابان بگذاریم
در قطعه بعد راوی جابهجا میشود و اینبار روایات از پال
و از وسطهای شب...
است که میگوید .در واقع پل هم عاشق پسرک بوده (حتی
بگذریم!
به اندازهی چند لنگه دست /کسی نشنود /که تخته سنگی از
این فیلم را حتمن ببینید!
دلم کناده اسات /مان عاشاق او شاده باود ) و شاعرهای
در سطرهای ابتدایی شعر ،فردی را میبینایم کاه روباهروی
عاشقانهاش را میشنیده است.
سینما ایستاده و در تیزر تبلیغاتی هنرپیشهی فیلمای را مای-
اما فکر میکرده پسرک عاشق رودخاناه اسات و باه هماین
بیند که بسیار شابیه معشاوقهاش در گذشاته اسات و از او
دلیل عشقش را بیان نمیکناد .باه عباارتی هام پال و هام
دعوت میکند که با هم باشند .سوار ماشین شده و به جااده
پسرک عاشق هم بودهاند و بیخبر از د هم .همانرور کاه
میزنند که در اداماه شاعر متوجاه مایشاویم آنهاا در راه
مشاهده کاردیم در ایان شاعر باا دو ناوع روایات روباهرو
میکنند و ته دره پرت میشاوند (تاا آماد پشاتِ
هستیم کاه ایان از خصیصاههاای باازی زباانی در ادبیاات
تصاد
فایل شعر /شمارهی نهم 131 /
سر را ترک کنم /رودخانه مک
کارد /ایساتاد /و چاادر از
سرِ شب افتاد /با بیل هم نمیشد /از زمین د کَند). با توجه به سطر پایانی ،این شعر مایتواناد داساتان فیلمای باشد که راوی دیده است (این فیلم را حاتمن ببینیاد!) اماا در سطرهای 1۳الی ( 14بعد هم غرو
شد /پنجارهای تاهِ
دریا آتش گرفت /تا آخرین چراغ) معلو میشود کاه ایان اتفاااق در گذشااته رخ داده و راوی دارد بااه نااوعی خااارره تعریو میکند .به عبارتی در این شاعر مارز میاان خیاا و واقعیت مشخص نیست و ما نمیدانیم که ایان اتفااق یاک فیلم است یا اتفاقی کاه در خااررات یاک فارد باه وقاوع پیوسته که نوعی فضاسازی زباانی تاازه و خاالق باا تمای سورها در محدوده بازیهای زبانیست.
فایل شعر /شمارهی نهم 132 /
نظريه تحليل گفتمان الکال و موف
هر فردی براساس گفتمانی که آن را پذیرفته به این نشانهها معنا میدهد مللن پدیدهای ملل زلزله از دیادگاه یاک فارد مذهبی به خشم خدا معنادهی مای شاود و از دیادگاه یاک
ایوب احراری
زمینشناس می تواند به عواملی مانند حرکات صافحههاای زمین و خروج مواد مذا
تعبیر شود .این معناادهی آثاار و
پیامدهایی نیز دارد که یک تحلیلگر گفتماان مایتواناد باا توجه به همین پروسه در برخورد با پدیادههاای اجتمااعی تحلیلهایی از آینده به دست دهد مللن فرد ماذهبی زلزلاه را خشاام خاادا تعبیاار کاارده و دلیاال آن را باایحجااابی، روزهخواری و ...می داند و برای رسیدن به مقصود خاود از همین پدیده به عنوان اهر فشار اساتفاده مایکناد .در ایان پروسه میبینایم کاه واقعیات اجتمااعی چگوناه سااخته و معنادار می شود .پس هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد و ایان گفتمان ها هستند که در هر دورهای بر اساس نظاا معناایی خود به حقایق بیرونی معنا میبخشند .مفهومی ملل زیباایی را در نظر بگیریاد ایان مفهماو در هار دورهای براسااس عوامل اجتماعی ،سیاسی ،جغرافیایی و ...دستخوش تغییار بوده است« .مقصود من در اینجا تصویریست که از زناان «هژماونی و
زیبا در هر دورهای وجود داشته اسات ».در دورهی قاجاار،
استراتژی سوسیالیستی» نظریهای ست مشامو مجموعاهای
زنانی زیبا بودند که هیکل درشت و صدای کلفتی داشتند و
از مفاااهیم بااه هاام پیوسااته و ساااختارمند کااه بااه تحلیاال
حالتی مردانه در رفتارشان بود اما در چند دهه گذشاته ایان
گفتمانها می پردازند و درک عمیق از این نظریه میتواند ما
تصویر کاملن تغییر کرده و زنانی با پوست سفید و ریزجلاه
را در تحلیل پدیدههای اجتماعی و پیشبینای آیناده کماک
تصویری از یک زن زیبا بوده اند .باا پیشارفت رساانه هاای
کنااد .باارای درک بهتاار ایاان نظریااه بایااد مفاااهیمی ملاال
جمعی افراد مشهور توانستند معنای های تازهای را تولیاد و
ساختارگرایی ،نشانهشناسی ،صحبتهای گرامشای پیراماون
وارد صحنه کنند .مللن افراد پاو دار باا سافر باه ساواحل
مفهو هژمونی و قدرت در نظرگاه میشل فوکو را شناخت.
کشورهای مختلو پوست برنازه را تصاویری از زنای زیباا
این نظریه به دنبا این پاسا اسات کاه مارد در جواماع
به دست دادند و همین موضوع رفتهرفته به ساط اجتمااع
مختلو چه تلقی از خاود دارناد و ایان تلقای چگوناه بار
آمده و زیبایی معنای تازهای پیدا کرد .در اینجا به درساتی
عملکرد اجتماعی آنان اثر میگذارد؟
این گزاره پی میبریم که «زبان امری در حا ساخته شادن
نظریه تحلیل گفتمان الکاال و ماو
در کتاا
به این موضوع تاکید دارند که
است نه از قبل ساخته شده و ما به تکامال تادریجی زباان
حقایق ثابت بیرونی وجود ندارند و این گفتمان هاا هساتند
اعتقادی نداریم .پس هر زبانی در هر زماانی کامال اسات».
که به نشانهها و پدیدهها معنا میدهند .برای ملا پدیدههای
دسترسی به واقعیت تنها از رریق زبان امکان پذیر اسات و
ربیعی ملل زلزله و روفان خارج از ذهن ما وجود دارناد و
معناسازی امریست داهمی.
در این نظریه ،الکال و مو
به دالیل مختلو اتفاق میافتند .اماا در پروساهی معناادهی
فایل شعر /شمارهی نهم 133 /
تغيير در گفتمانها چه پيامدهايی دارد؟
بررسی نظام معنايی تحليل گفتمان
براساس این نظریه می توان به این نتیجه رسید که تغییر در
مفصلبندی :در عمل مفصلبندی پدیدههایی که به صورت
تغییر در نظا اجتماعی میشود .گفتمانهاا
ربیعای در کناار یکاادیگر نیساتند ،در کنااار یکادیگر قاارار
برای خروج از یک مشکل اجتماعی ،ایده و راهکارهایی را
میگیرند .در این پروسه ،عناصر هویت تازهای پیدا میکنند.
باه
این هویت جدید بر اثر ارتباری کاه پدیادههاا باا یکادیگر
گفتمان ها باع
مطرح میکنند و مرد با پاذیرفتن ایان ایادههاا باعا
قدرت رسیدن یک گفتمان می شوند و در اینجا میگاوییم
برقرار میکنند به وجود میآید و شکل میگیرد.
این گفتمان هژمونی «مسلط» شده است .در انتخابات اخیار
دال و مدلول :عباارتهاا ،مفااهیم ،نمادهاا ،اشاخاص و...
جمهوریخاواه باه ایان دلیال پیاروز
زیرمجموعااهی دا هسااتند و ماادلو نیااز همااان نمااای
آمریکا گفتمان حز
میشود که راهکارهایی ملل دیوار کشیدن بین مرز آمریکا و
بیرونی ست .هر گفتمانی دالی را معرفی میکند کاه مادلو
مکزیک و شعارهای ضد پناهجویی را به عناوان راهکااری
آن با خواست های مرد انطباق داشاته باشاد ماللن آزادی
برای بیکاری و مشکالت اجتماعی دیگر مطرح میکند .یاا
باه افاراد کااردان
در انتخابات ایران گفتمان حز
اصالحرلب را میبینیم که
روزنامه هاا و محاو کاردن نشار کتاا دالی ست که در گفتمان حز
اصاالحرلاب بارهاا توساط
حو محور توسعه ی سیاسی در حا مفصلبندیسات .یاا
روحانی معرفی شده است که مدو آن آزادی بیاان اسات.
صحبت هایی که پیرامون مشکالت محیط زیسات و حاق و
(البته این حر ها بیشتر جنبهی نمایشای دارناد و پوشاالی
حقوق بانوان انجا میشود .کاه مشاکالت اجتمااعی ایان
هستند و در واقعیت هیچکدا آنها عملی نمیشوند اماا در
اصالحات در ایران با تاکید بر آن
بیشتر سعی در معرفی این نظریه دار و به همین
مقطع زمانی ست و حز
این بح
دلیل چنین ملا هایی را مطرح میکنم).
سرانجا پیروز و گفتمان خود را حاکم میکند.
دال مرکزی :برای تلبیت یک گفتمان نیااز اسات کاه نظاا معنایی آن شکل بگیرد و در اینجا وجود دا مرکزی بسیار
گفتمانها عموميت دارند
حاهز اهمیت است ،زیرا دا مرکازی نقطاهی ثقال هماهی
به عقیدهی الکاال و ماو ،گفتماانهاا عمومیات دارناد و همهی اجتماع را در بر میگیرند و وسعتی به اندازهی تماا نظا اجتماعی دارند .پس هر عمل و پدیدهای برای معناادار شدن نیازمند این است که گفتمانی شود .در هار جامعاهای معمولن دو گفتمان اصلی وجود دارد کاه هار یاک از ایان گفتمان ها سعی در مسلط کردن خاود و باه حاشایه رانادن گفتمان رقیب دارند .پس نزاع بین گفتمانها باع
تغییار و
باز تولید نظا اجتماعی میشود .هر گفتمانی زمانی کاه باه ثبات نسبی برسد و نظا معنایی آن شاکل بگیارد هژماونی «مسلط» میشود. در ادامه به این میپردازیم که چگوناه یاک گفتماان شاکل میگیرد و مسلط میشود.
دا هاست و دا ها دور آن مفصلبندی میشوند ماللن دا مرکزی در گفتمان اصاالحات «توساعه ی سیاسایسات» و همهی دا ها حو همین دا مفصلبندی شدهاند .پیاروزی یک گفتمان و مسالط شادن آن باه تشاخیص بهتارین دا مرکزی و مفصلبندی اررا
آن بستگی دارد .که در بحا
توسعه ی سیاسی گفتمان اصالحات با تشخیص این گفتمان توانست پیروز شاود .آنهاا مشاکالت اقتصاادی ،سیاسای، اجتماعی و ...را به دلیل نبود توسعهی سیاسی میدانند. دا شناور :همانرور که از اسم این دا مشخص اسات در اینگونه دا ها مدلو ثابتی وجود نادارد و هار گفتماان باا توجه به نظا معنایی خود می تواند مدلو مورد نظار خاود را به آن متصل کند یعنی در دا شناور ما چنادین مادلو
فایل شعر /شمارهی نهم 134 /
داریم .هر گفتمانی برای پیروزی باید بتواناد ایان دا هاای
البته این جریانها ،یعنی معرفی و مسلط کاردن گفتماانهاا
شناور را شناسایی و با توجه به نظا معنایی خود باه آنهاا
فقط توسط رسانههای دیداری و شنیداری انجا نمیشود و
معنا بخشیده تا از این رریق بتواند پیروز شود.
نقش صفحه های مجازی نیز بسیار در رسیدن باه ایان امار
دال خالی :دا خالی نیز همانرور که از اسمش مشاخص
مهم است .همچنین استفاده از افراد مشهور ملال باازیگران
است ،نشانگر یک فضاای خاالی و امار غایاب اسات .دا
سینما که با حمایت خود از حزبی میتوانند جمعات را باه
خالی به نوعی تصویری از آینده و سمت حرکت گفتمانها
سمت آن بکشانند( .در انتخابات اخیار هنرمنادان توانساتد
را نشان میدهاد .پاس وجاود دا خاالی بیاانگر خواسات
جمعیت خاکستری را به پای صندوقهای رای بکشناند).
اجتماع و حرکتشاان باه سامت پیشارفت اسات .در ایان
ساختارشکنی یا واسازی :ساختارشکنی مفهمومیست کاه
بخش باه دا خاالی بیشاتر مایپارداز چاون ایان دا در
گفتمان توجه
پیشبرد اهدا
از دریدا به عاریت گرفته شده و اگر به بح
حاکم بیشترین نقش را ایفا مایکناد ماللن
کنیم میبینیم که در این تحلیل همه چیز از ساختاری مانظم
یکی از وظایو رسانهها کشو این دا های خاالی و تاکیاد
پیروی میکند .در اینجا ساختارشکنی ناه باه معناای نباود
روی آنهاست تا حااکم
ساختار بلکاه باه معناای
را مجبور به حرکات باه
دست بردن در ساختار و
سمت پیشرفت کنند اماا
ثبااات معنااایی گفتمااان
یورنالیساات ایراناای از
اسااات .ساختارشاااکنی
همااین امکااان اسااتفاده
باع
پویایی گفتماان هاا
کرده و به گفتمان حاکم
میشود و باه وارد شادن
جهت معناادهی باه دا
دا شناور کمک میکناد
خالی یاری مای رسااند.
تا سلطه ی یاک گفتماان
در واقااع نقااش رسااانه
یا از بین برود یاا نااگزیر
برهم زدن گفتمان حاکم
به تغییر شود و می دانایم
اساات نااه معرفاای نظااا
که تغییار در گفتماانهاا تغییاار در نظااا
معناااااایی آن ماااااللن
باعاا
رسانه ای ملل بیبیسای
اجتماعی مایشاود .پاس
را در نظر بگیرید که ری این چهار سا بیشاترین ساعی را
درک ساختارشکنی بسیار مهم است .ساختارشکنی میتواند
اصالحرلاب داشاته اسات باا
توسط هر فردی صورت پذیرد یعنی از افراد عاادی جامعاه
چرخش دوربین ش روی توافقهاای هساتهای ،یعنای ناوع
گرفتااه تااا رسااانههااا ،نویسااندههااا ،شاااعرها ،دانشااجویان،
تحلیلها و توجه بیش از اندازهی ایان رساانههاا منجار باه
هنرمندان و . ...هر چند این ساختارشاکنی باعا
تغییارات
پیروزی گفتمان اصالحرلاب شاده اسات( .البتاه در ایاران
جزهی در نظا معنایی گفتمان میشود اما در نهایات هماین
گفتمان اصالحرلب و اصولگرا هار دو یکای هساتند و در
دست بردن در جزهیات یک ساختار میتواند روی کل نظا
ظاهر خود را متفاوت معرفی میکنند ).یا اگار باه دا هاای
معنایی اثر بگذارد( .در یک نظا ساختارمند تماا اجازا در
آزادی زنان توجه داشته است این توجه منجر به تولید معنا
ارتباط با یکدیگر قرار دارند و تغییر در هر جز میتواند بار
نشده و به سرعت گفتمان مسلط از همین توجاه رساانهای
کل نظا معنایی اثر بگذارد).
در معرفی دا مرکزی حز
استفاده و آن را به نفع گفتمان خاود مصاادره کارده اسات.
فایل شعر /شمارهی نهم 135 /
اسطورهسازی و وجه استعاره ای گفتمان :برای اینکاه یاک
دا های شناور و توجه به دا های خالی نمیبیند .در واقاع
گفتمان بتواند خود را مسلط کناد ،نیازمناد ایان اسات کاه
اگر به مفصلبندی گفتمان اصالحات و اصاو گارا توجاه
تصویری روشن از آینده به دست دهد .کاه ایان تصاویر را
کنیم ،هر دو از مفصلبندی شبیه به یکدیگر پیروی میکنناد
اسطوره می نامند .اسطوره هاا باین واقعیات و
و تفاوتی با یکادیگر ندارناد پاس تاییاد هار یاک از ایان
حقیقت اجتماعی قرار گرفته و تصویری عینی از آیناده باه
گفتمان ها در نهایت باع
تایید آن دیگری نیز میشاود .در
دست میدهند که در آنجا خباری از مشاکالت اجتمااعی
نهایت می توان گفت شناخت نظریه گفتمان الکاال و ماو
نیست برای ملا همین صحبتهای آقای حسان روحاانی
می تواند راهکارهای زیادی را برای مقابله باا گفتماانهاای
در مورد برنامهی صد روزه میتواند ناوعی اساطورهساازی
مسلط اراهه دهد و نظا معنایی آنها را تغییر دهد کاه اگار
باشد.
فرصااتی دساات داد ،در آینااده بااه ایاان موضااوع بیشااتر
مفهوم سوژهگی سیاسی :سویه به عنوان یک عامل سیاسای
میپردازیم.
الکال و مو
با اعما سیاسی سعی در به چالش کشیدن گفتماان حااکم میکند و همین باع
به زوا رفتن گفتمان مسلط میشود.
پس نقش سویه نیز در تغییر گفتمانها بسیار مهم است. قدرت :قدرت از نگااه الکاال و ماو
باه معناای «قادرت
تعریو کردن و تحمیل این تعریو در برابر هر آنچه آن را نفی میکند» است .میشل فوکو نیز تعبیری از قدرت دارد و آن را به ملابهی «مویر هاایی پراکناده در سراسار جامعاه میداند که در دسات حاز
یاا گروهای واقاع نمایشاود.
قدرت ،جامعه و سویهها و کل حیاات اجتمااعی را تحات تاثیر خویش قرار میدهد و آنها را معنادار میکند ».در این تعبیر فوکو میبینایم کاه او عقیاده داشات ساایهی قادرت همهجا وجود دارد ،نه به این دلیل که همهجاا حضاور دارد بلکه از همهجا سرچشمه میگیرد .برای ملا خانهی مکه به خودی خود قدرتی ندارد ،بلکه این مسلمانان هستند که باه آن قدرت می دهند .اگار باه هار دلیلای مسالمانان تصامیم بگیرند که به خانه ی خدا اهمیت ندهند آنجا قدرت خاود را از دست می دهد .پاس نقاش گفتماان را در ایان مقطاع میبینیم که چگونه باا تعیاین کاردن معنای ،قادرت کساب میکند .مرد نیز با شرکت در این انتخابات و باا رای دادن، بااه گفتمااان مساالط قاادرت ماایدهنااد .همااین شاارکت در انتخابات باع
شد که این گفتمان بارای چهارساا دیگار
باقی مانده و در ساختار آن تغییر ایجاد نشود .چون باا رای دادن و قبو دربست نظا معنایی گفتماان اصاالحات ایان گفتمان به حیات خاود اداماه مای دهاد و نیاازی باه ورود
فایل شعر /شمارهی نهم 136 /
فایل شعر /شمارهی نهم 137 /
هوش و ذکاوت خود آنها را بهکار میگیرد تا شاعر لحان پیادا
قافيهی درونی
کرده ،سطرها دارای ریاتم و هاارمونی شاوند و در واقاع شااعر ملودیگردانی میکند .مللن:
زهرا هاشمی
«و یک دستی زدی و من توی سر وای همسر » ( علی عبدالرضایی _ جمهوری اسپاگتی) قافیهی درونی« :سر ،همسر » «هیچ شبی ما همه نیست وقتی که ما نمیدانستیم که هستیم» ( علی عبدالرضایی _ تفاوت) قافیه درونی« :میدانستیم ،هستیم» «نمیآید به من گریه
ریتم و آهنگِ آوایی یکی از عوامل مهم عالقهی مخارب به شعر و در کل ،ادبیات است .مرد عادی دوست دارند هنگا خوانش یک متن ،ریتم و لحن آن را پیدا کنند تا وقتی بارای خاود و یاا دیگران شعر میخوانند ،آنها را تحت تلثیر قرار دهند .به هماین خارر ،شاعران کالسیک قالب و فر هاایی تعیاین کردناد تاا در آنها با استفاده از وایههایی که در یک یا چند حر تما حرو
(قافیه) و یا
(ردیو) باهم مشترک اند ،به سارودههایشاان ریاتم
دهند مللن در غز ،بیت او با تما مصرعهای زوج هم قافیاه است .اما با نوآوریهای نیما در شکستن مصرعها ،قافیه جایگااه اصلی خاود را کاه در انتهاای مصارع باود ،از دسات داد .پاس شاعران نوگرا باید به دنبا راهکاری میگشتند تا بتوان در هیئتی جدید از پتانسیلِ قافیه برای ایجاد هارمونی در متن بهره گیرناد. این شکل جدید ،قافیه ی درونی نا دارد کاه ساعی مایکانم در ادامه با تشری چند نمونه از قافیههای درونی و ذکر ملا ،مفهو آن را نشان دهم. قافیهی درونی انواعی دارد که به بعضی از آنها اشاره میکنم: )1استفاده از وایه هایی که حرو
انتهایی مشاترکی دارناد و در
جاهای مختلو متن پراکنده شدهاند تا نقش زنگ را ایفا کنند. در قالبهای کالسیک ،این زنگ در انتهای ابیات قرار میگرفات ولی در شعر سپید مکان مشخصی نادارد و شااعر باا توجاه باه
که خوا
تازهای ببینم
در خوا
هم نبینم» (علی عبدالرضایی _ تفاوت)
قافیهی درونی« :ببینم ،نبینم» «وقو ما نیست وصو حا نیست» ( خرما _ علی عبدالرضایی) قافیهی درونی« :ما ،حا » )۳بعضی وایهها هستند کاه در چناد حار اشتراک در حرو
مشاترکاناد (ایان
آخر کلمات نیست) و از لحاظ آوایی و لحن
بیان ممکن است شبیه هم ادا شوند .اینها نیز شعر را ریتمیک و آهنگین میکنند پس میتوانند یک نوع قافیهی درونی محساو شوند. مللن: «که الی دندان کر خوردهات گیر کرده است این گورها گور نیست رحم خاک است» (خرما _ علی عبدالرضایی) قافیهی درونی« :گور ،گیر» «نفسهای مردانهای که سلو را لو کرده بود ما او نبود» (اندروینی _ علی عبدالرضایی)
فایل شعر /شمارهی نهم 138 /
قافهی درونی« :سلو ،لو ،ما » در حر
« » مشترک هستند.
آوایی اش ساخته شده است به عنوان ملا تلفظ صاامت «خ» باا نوعی احساس ناخوشایند و نامطلو
همراه است ،پس معماولن
)۲در شعر سپیدِ پیشارو و آوانگاارد ،لحان و پرفاورمنسِ اجارا
اکلر وایه هایی کاه ایان صاامت در آنهاا وجاود دارد از لحااظ
بساایار اهمیاات دارد پااس شاااعر بایااد بتوانااد بااا در نظرگاارفتن
معنایی ،کلماتی آزاردهنده هستند ملل زخم ،خون ،مازوخیست،
الگوریتم هجایی ،اجازه ندهد شعرش دچار ساکته و یاا تشادید
خنجر ،تخریب و ...بنابراین واجآرایی باهراور غیرمساتقیم و از
شود( .سکته :وقتی چند هجای بلند و کشیده پشت سرهم بیایند.
رریق ایجاد آوا در سطرهای شعری ،ایجاد زناگ مایکناد پاس شود.
تشدید :وقتی چند هجای کوتاه به دنبا هم در یاک ساطر قارار
میتواند نوعی قافیهی درونی محسو
گیرند ).به همین علت ،نویسنده میتواند با توجه به موتیو مقید
ملالی از شعر تفاوت اثری از علی عبدالرضایی:
و یا آزاد متن خود ،از هجاهای مختلو استفاده کناد ماللن اگار درونمایه ،حماسی یا صحنهای اروتیک است ،میتواناد باا چناد
«همه فکر میکنند
هجای کوتاه در سطر ،این احساس را به مخارب منتقل کناد یاا
با همه فرق دارند
اگر موضوع شعر درباره ی مر
یا مال زندگی روزماره اسات،
براى همین ملل هماند
آوردن چند هجای بلند و کشیده میتواند به خاوبی القاکننادهی
ملل گروه کُر
حس رخوت و بیحوصالگی راوی باشاد .پاس یکای دیگار از
در سمفونی مردمانی کَر
راههااای ایجاااد زنااگ و هااارمونی در شااعر سااپید ،الگااوریتم
کور
هجاییست که به مدیریت لحن توسط شاعر کمک میکند مللن
که خوا
در شعر ایو
احراری که با استفاده از هجاهای کوتااه باه شاعر
حا و هوای بیقراری اضطرا
داده است:
هم نمیبینند
تکرار این نتهای معمولی این کلمات
از روی چراغ میپرد
کالفها کرده»
از/رو/یِ /چِ /راغ /می/َ /رَد
(تکرارِ صامتهای «ک» » « ،و «ر» که با توجه به مضمون شعر
میزند به آشپزخانه
تکرار را نمایش میگذارد).
می/زَ/نَد/ِ /اش/پَز/خا/نِ )5نوعی دیگر از قافیه های درونی زمانی اتفاق مایافتاد کاه دو چنگ در بشقا ها
کلمه در تلفظ یکی باشند اما در معنا متفاوت.
چَ/نگ/دَر/بُش/قا /ها
ملل: «مغز ابوریحانی شدیدن بیرونیست
یکبار یِک /بار
که آد ها را از بدن بیرون کرد» (فقط نیکسون مقصر نبود _ علی
دوبار دُ /بار
عبدالرضایی )
سه بار سِ /بار
قافیههای درونی« :بیرونی ،بیرون»
لعنتی لَع/نَ /تی بس است دیگر!
که «بیرونی» اشاره به نا دو ابوریحاان دارد و «بیارون» دو باه
َ/سَ/سْتْ /دی/گَر
معنی «خروج» است. )4یکی دیگر از اَشکا قافیهی درونی که باعا
ایجااد لحان و
و یا در سطرهای بعدی همین شعر:
ریتم در شعر میشود ،واجآراییست یعنی تکرار یک صاامت یاا
«باید صداش میکردند
مصوت در یک یا چند سطر شعری .قبل از پیدایش کلمات ،این
شاید عوضی میشد
اصوات و آواها بودند که وظیفاه ی انتقاا مفااهیم را بار عهاده
عوضیها همه را از بدن بیرون کردهاند»
داشتند یعنی هار وایه باا توجاه باه خواساتگاه و ویژگایهاای
قافیههای درونی« :عوضیها ،عوضی»
فایل شعر /شمارهی نهم 139 /
عوضی او به معنی آد بیشعور و عوضی دو به معنای تغییار کردن است. یا وقتی که دو کلمه در حرو
مشابه اما در مصوتهاای کوتااه
متفاوت باشند. مللن در شعری از آمنه باجور: «مرا برده از من با آن یکی هم با یکی در این خطها که داری به بردهها میزنی هر روز پاهات را برداشته قد زده آن یکی» قافیههای درونی« :بُرده/برده» که اولی به معنای بردن و دومی به معنای اسیر و منفعل است. )6یکی دیگر از اشکا قافیههای درونی که موسایقی معناوی را پدید میآورد زمانیست که دو یا چند وایه در یک سطر یا چناد سطر می آید که در خارج از آن سطرها بین آنها ارتباط خاصای وجود داشته باشد که این شباهتها و تضادها در حوزهی آوایای زبان موسیقیایی باع
ایجاد صاداهای خااص مایشاود .هماین
تضادها و شباهت ها در اماور ذهناى و معناایی باعا
موسایقی
معنوی اثر میشود. مللن« :در شعر کودتا _ علی عبدالرضایی» «توی حقیقت چنان دست برد که وقتی مرد دروغ بود» قافیه درونی(تضاد)« :حقیقت/دروغ» «مادر همیشه یک در بود که وقتی نمیخواستم باز شد» قافیه درونی (شباهت)« :در/باز» با توجه به توضیحات باال ،دیدیم قافیهی درونای اناواع مختلفای دارد و لزومن در اشتراک یک یا چند صامت و مصوت بین چند وایه نیست بلکه هر چیزی که مربوط به لحن و هاارمونی شاعر است ،میتواند قافیهی درونی محسو
شود.
فایل شعر /شمارهی نهم 140 /
جامعه پیاده کناد .همچناین ارزشهاا و اعتقاادات ملای یاا
هژمونی
مذهبی مرد را تحت الشعاع قرار می دهد و در هنگا اجارا و انجا آن یک فرهنگ جایگزین فرهنگ دیگری میشود.
پوریا صالحی
همانرور که میدانیاد رساانههاای ارتبااری ملال کتاا
و
نشریات ،فیلم و سینما ،موسیقی و هنر و ...تاثیرات شگرفی هژمونی مفهومی است کاه بارای توصایو نفاوذ و تسالط
روی شکل گیری فرهنگ یاک جامعاه دارناد و مای توانناد
مادی و معنوی یک گروه اجتماعی بر گروه دیگر ،چنان که
پیامدهایی در جامعه بهوجود آورند .از جملاه ایان پیامادها
گروه فرادست ،درجه ای از رضایت گاروه فرودسات را باه
«تولید قهرمانان کاذ » است .رسانه های ارتباری به راحتای
دست آورد و با «تسلط داشتن باه دلیال زور صار » فارق
می توانند یک نفر را به عنوان یک فیلسو ،جامعاه شاناس،
دارد.
شاعر ،نویسنده و ...به جامعه معرفی کنند .راحتترین کاار بر ایران حدود دو قرن و یا بار
از رریااق حرافاای و حضااور گسااترده در تلویزیااون اساات.
دیگر منارق خاورمیانه ملل مصر یک تسالط باه دلیال زور
رسانه آنها را در موقعیتی قرار می دهد که واقعن خودشاان
بوده اما تسلط در حکومت و گروههایی با انتخاباات
فکر می کنند هستند .بادون آنکاه زحمتای کشایده باشاند،
می آید چراکاه رضاایت
مطالعه ای ساختاری و سودمند کرده باشند و اینروری هام
اکلریتی رجاله ها را به دست مایآورناد» .پاس هژماونی را
باور و فکار مارد را تحات تااثیر قارار داده و باه تادریج
میتوان همان «فهم مشاترک» نامیاد ،رضاایت ساادهای کاه
اندیشههای درست و ملمر ثمر را ضایع میکنند.
اکلریت آن را از خود بروز می دهند و جهتگیریاش را هم
دلیل آن هم واض و روشن است .خواندن و نوشتن چاون
قدرت تعیین می کند .هژمونی از وایه ی یونانی «هژمون» باه
تمرکز بیشتری نیاز دارند ،خواهان یاک ارتبااط فعاالناه تار
معنای رهیس و فرمانروا گرفته شاده و در فرهناگ فارسای
است اما وقتی تلویزیون نگاه می کنیم مهم نیست ساخنرانی
معین با «سلطه ،سروری» معاد شده است.
یک جامعهشناس را گاوش مایدهایم یاا فیلمای باامعنی و
این وایه اغلب به مفهو مورد نظر «آنتونیو گرامش» متفکار
تاثیرگذار می بینیم ،خیلی ریلکس هستیم و نیازی به تمرکاز
مارکسیست و نویسنده ایتالیایی به کار می رود که داللت بار
و دقت نداریم .اما چون کتا
درگیری مغزی بیشتری نیااز
تسلط و استیالی یک ربقه نه فقط از جنبه اقتصاادی بلکاه
دارد خیلی ها آمادگی رویارویی با آن را ندارند .چرا؟ چاون
از همهی جنبه هاای اجتماعی،سیاسای و ایادهولوییک دارد.
رسانه ها و تصاویر اینترنتی درک انتزاعی ما را به تدریج کم
همچنین در اصطالح «سلطه جویی بوریوایی» بکاار گرفتاه
مایکناد .ایانراور نیسات کاه هرچاه باه درد روزناماه و
است .هژمونی دارای انواع مختلفی ملل هژماونی فرهنگای،
تلویزیون خورد مفید و خو
است و هرچاه نخاورد غیار
هژمونی قدرت و ...است که ما به شرح و بازخورد هژمونی
مفید و بد .ولی هژمونی رسانه و ارتباراات مای تواناد ایان
فرهنگی در جامعه میپردازیم.
آسیب را اپیدمی کند .میتواند افراد دانا و مستعد را کم کام
مللن« :نفوذ و تسلط اعرا صر
دموکراسی یک هژمونی به حسا
هژمونی فرهنگی مفهومی است برای نفوذ و تسلط فرهنگی
بی اهمیت و حذ
یک گروه اجتماعی بر گروهی دیگر ،چنانکه گروه فرادست
توخالی را علم کند..
درجه ای از رضایت گروه فرودست را به دسات آورناد .در هژمونی فرهنگی ،ربقه فرادست می کوشد تا تمامی باورهاا و شیوه های فرهنگی و سابک زنادگی خاویش را در بطان
کند و باه جاای آنهاا افاراد دلخاواه و
فایل شعر /شمارهی نهم 141 /
می کند درک بین نشانهها در بستر آن است برای ملا اگار
مرزهای تاويل
موتیو یک شعر ،عاشقانه است ماا در صاورتی مای تاوانیم تلویلی سیاسی از آن داشته باشیم که نشانه ها ایان اجاازه را
ناهید کیانی
به ما بدهند ،چون بسیاری از نشانه هاا خصوصان نماادین، براساس قرارداد بین انسان ها پذیرفته شده اند ،پس نمی توان
علم تاویل یا هرمنوتیک دانشی است که به فرآیند فهم یاک
از آن ها برداشتی غیرمعقو کرد مللن هنگا عبور از گیات
اثار ماایپااردازد و چگااونگی دریافات معنااا از پدیاادههااای
فرودگاه ،ملمور بازرسی می گوید« :دست هاا بااال» .شاما باا
گوناگون هستی را اعم از گفتار ،رفتاار ،متاون نوشاتاری و
شنیدن این جمله تصور نمی کنید که او یک دزد است و یاا
آثار هنری بررسی مای کناد .هرمنوتیاک در ادبیاات تاالش
شروع به رقصیدن نخواهید کارد ،چاون رباق قراردادهاای
میکند با بهرهگیری از انواع رویکردهاا مانناد نقاد مولاو-
اجتماعی برای حفظ مساهل امنیتای بایاد ایانکاار را انجاا
محااور ،مااتنمحااور و
دهید یعنی با توجه باه
خوانناادهمحااور راهاای
بافت این تک جمله آن
باارای فهاام بهتاار مااتن
را تلویل می کنیاد .اگار
بیابد .در تاویل افرارای
بخاواهیم نقاد و تاویاال
با نقد خوانندهمحور سر
مناساابی داشااته باشاایم
و کار داریم .فاکتور های
باید در چاارچو
ایان
مهاام مااتن عبارتنااد از:
تناسب پایش بارویم در
مخارب ،مولو و پیاا .
غیر این صاورت دچاار
این خواننده اسات کاه
افراط در تاویل خواهیم دیگاار
با ارتبااری کاه از پیاا
شااد .از راار
نویساااانده در ذهاااان
برخااای برخوردهاااای
خویش برقرار مای کناد
اسااتعاری هسااتند کااه
آن را تاویاال ماایکنااد.
پااذیرش آنهااا ،دیگاار
پرسشاای کااه در بااا
گزاره ها را رد می کنناد
تاویاال افراراای مطاارح
مااللن اگاار بااه دلیاال
می شود ،این اسات کاه
شاااجاعت و دلیاااری،
آیا مخارب مجاز اسات
رسااتم را چااون شاایر
بهصورت افراری و جنونوار اثر را معنا کناد؟ مارز تاویال
بدانیم ،آن گاه می توانیم باه راحتای اساتعارهی «رساتم یاک
یک اثر چیست؟ خواننده در فرایند نقد تاا کجاا مای تواناد
کبوتر است» را رد کنیم هرچند که شباهتهایی باین رساتم
پیش برود؟ دو مقوله مهم در نقد ،بافت اثر و نشانه هاای آن
و کبوتر باشد ملل دو پا داشتن هر دو .برقاراری دیالکتیاک
هستند که بدون توجاه باه ایان دو مقولاه نمای تاوان درک
منطقی بین نیت متن و نیات خوانناده ،یکای از مهام تارین
درستی از متن بدست آورد .نشانه های اثر در بافات خااص
عوامل یک نقد حرفه ای ست ،بنابراین کام کاردن فاصاله ی
آن معنی و مفهو پیدا میکنند از این رو در تاویل یاک اثار
بین افق های داللت معنایی متن و چشام اناداز مخاراب باه
آنچه ما را به سوی یک تاویال منطقای و موجاه رهساپار
فهم بیشتر متون ادبی کمک میکند.
فایل شعر /شمارهی نهم 142 /
کنند نه صارفن ایجااد ابهاا هاای غیرضاروری کاه باعا
تعليق در شعر
سردرگمی شوند.
سیمین شیرازی
بندرعباس چه میخواهی ؟ کسی را که در من هنوز در میزند؟ مردی که دریا را ته جیبش میگذارد و آتش میگیرد؟ دریا نیمهکاره شد باقی را گریه کن! دیادها سافر
هنوز بندر عباسِ چشم هایی را که در خاوا میکنم
همین تختی که خیا تو الی پتویش هست منم! من خدا را در آسمان از دست دادها از ماه هم تنهاتر و میتوانم اناربُنی را در زنبیل الغر بگذار گرچه از تو میکشم اما به سیگار پشت میکنم و از بهمن که بر چهرها راه رفت تعلیق در لغت به معنی درآویختن ،آویازان کاردن یاا تارک
پیِ تیری که پشت همین دیوارهاست میگرد
چیزی بدون لغو کامل آماده اسات .ترتیاب کاال در شاعر
آخر این دیوار
نیازمند درک است .هنگامی که تعلیاق روی مای دهاد ،ایان
همین حلزون که دور هیچ میچرخد کجا به پایان میرسد؟
درک به رور قطعی اتفاق نمی افتد یا اگر هم بیفتاد دشاوار است .شاعر در روایت شعر ،شکست ایجااد مایکناد و باا
تو رفتهای و نمیدانی که اردیبهشت توی جیبم پاییز شد
فضاسازی های متفاوت و تغییر زمان افعا ،فاصله و مکلای ایجاد می کند که از آن به تعلیق یاد می شود .بنابراین تعلیاق
ملل سنگ که نمیداند سنگ نیست
در شعر ،آن را از حالت خطی خارج و تصاویر چندالیه در
آخر دو میلیارد ستاره آن باال برای چیست؟ که من زندگی کنم؟
زمان های متفاوت خلق می کند .البته این به آن معناا نیسات که چاون تعلیاق در شاعری وجاود دارد ،آن داساتان فاقاد
عمر
روایت مشخص و منطقی است ،بلکه وجاود تعلیاق باعا
و زمین زیر پای من میمرد
خلق فضایی از حاس و معناا مای شاود کاه خوانناده را باا
چه بود من!؟
کنجکاوی و اشتیاق ،ترغیاب باه پیگیاری مااجرا مای کناد. بناابراین هاد
تعلیااق ،زیبااتر کاردن شااعر باا اسااتفاده از
شکست روایت هاست که خواننده را غافال گیار و کنجکااو
ناتوانیِ من بود
جز احتما ِ میان دو سیگار جز دلیلِ این شاعرانِ جوان جز آن رسو فرزند کش چه بود آنکه از دست بیرون رفت
ها!؟
فایل شعر /شمارهی نهم 143 /
در ابتاادای شااعر بااا تصااویر مااردی مواجااهایاام کااه از
تنها چشمی را که روی گریه میگریست میدید
دلتنگی هایش سخن می گوید .دلتنگی هایی که با دریا ارتباط
در تما آینه گاهی چشمهایی میزیست
دارد.
که زیباییا را بایگانی کرد
«هنوز بندر عباسِ چشم هایی را که در خوا
چرا باران به اینجایم آورد
میکنم
که باور کنم زمینی هست؟
همین تختی که خیا تو الی پتویش هست منم!
اینجا
اصلن کسی نبود
جز خانهای کبود
مردی که روز را در چشمهای تو کش میداد آنکه در جیبهایش همیشه پنج زاری گریه میکرد
دیاده ا سافر
من خدا را در آسمان از دست دادها از ماه هم تنهاتر و میتوانم اناربُنی را در زنبیل الغر بگذار »
دستی که ماه را چون لکهای سفید
در روایت دو تصویر دیگری از فضای دلتنگی هاای خاود
از لباس خوا ِ خدا کش رفت
به تصویر می کشد .چشم ها و خیا معشوق کاه هناوز هام
از کوچههای رشت
شرمنده میگذشت
برای او زنده و واقعی هستند .در ادامه از تنهایی عمیق خود
گم شو!
روزی زنی که زایمانی مشکوک داشت
سخن میگوید.
گم شو!
گاهی تما دروازههای جنو
«گرچه از تو میکشم اما به سیگار پشت میکنم و از بهمن که بر چهرها راه رفت
گم شو! این را تما فاحشهها میگویند شرا
اما نمیرو
خوردها که ایران بمانم
آخر این دیوار
عباسیِ زیبا!
همین حلزون که دور هیچ میچرخد
این د !
برای تو عمریست که میزند بر ساحل سیاهِ سینه ا بندری برقص!
خزر
پیِ تیری که پشت همین دیوارهاست میگرد
از چشمهایت شرا
و من چمخاله منم!
تو رفتهای
خورد و دریا شد
در دستهای تو بندرها خلیج
کجا به پایان میرسد؟
من!
و نمیدانی که اردیبهشت توی جیبم پاییز شد ملل سنگ که نمیداند سنگ نیست آخر دومیلیارد ستاره آن باال برای چیست؟
عشق به توست که نماز را نمیخواند یاد بماند
که من زندگی کنم؟ عمر
به دهلی که رفتم کمی گریه کنم!
ناتوانیِ من بود
و زمین زیر پای من میمرد چه بود من!؟ جز احتما ِ میان دو سیگار
«چه میخواهی ؟ کسی را که در من هنوز در میزند؟
جز دلیلِ این شاعرانِ جوان جز آن رسو فرزند کش چه بود
ها!؟»
مردی که دریا را ته جیبش میگذارد و آتش میگیرد؟
در این سطرها ،شاعر به شرح خود بعاد از رفاتن معشاوقه
دریا نیمهکاره شد
می پردازد و استیصا خاود را از نباودن عشاق و احسااس
باقی را گریه کن!»
پوچی نسبت به زندگی را بیان میکند. «گم شو!
روزی زنی که زایمانی مشکوک داشت
فایل شعر /شمارهی نهم 144 /
گاهی تما دروازههای جنو
گم شو! گم شو!
این را تما فاحشهها میگویند شرا
اما نمیرو
خوردها که ایران بمانم»
در این روایات با تغییر لحن و زمان شاعر ،از فضاای رارد شدن مرد از شهر و دیارش و از نارضایتی او از رفتن حر میزند. «عباسیِ زیبا! برای تو عمریست که میزند
این د !
بر ساحل سیاهِ سینه ا بندری برقص! خزر
از چشمهایت شرا
و من
خورد و دریا شد
در دستهای تو بندرها
چمخاله منم!
خلیج
من
عشق به توست که نماز را نمیخواند» این روایت دوباره با تغییر لحن خطا از وفاداری خود به او و عشاقش حار
به معشوقه اسات و مای زناد .در ایان
روایت تاداو احسااس عشاقش باه معشاوقه را حتای باا گذشت سا ها بیان میکند. «یاد بماند به دهلی که رفتم کمی گریه کنم!» زمان هایی در شعر وجود دارند که خواننده احساس می کند این فضا زاییده ی تخیل شاعر است یاا آن هاا را در خاوا دیده است اما در پایان با ذکر نا دهلی این موضوع به ذهن شاعر می رسد که تشابه فضای دهلی باا فضاای بنادرعباس شاید سبب هجو خاررات و گریه شاعر خواهد شد.
فایل شعر /شمارهی نهم 145 /
ادبیات امروز نهایت احترا را به مخارب خود می گاذارد و
مينیماليسم
او را به ملابهی یک منتقاد حرفاهای در نظار مایگیارد کاه یکایاک نشاانههاای موجاود در ماتن را شناساایی کارده و
سپهر خلیلی
ماایدرد .همااه چیااز از ساااختارگرایی و پساساااختارگرایی شروع شد .پساختارگراها بر این باور بودند که یک ماتن را باید شکافت و موتیو آن را پیدا کرد و سپس بخاش هاایی از اثر را که داللتی با سایر اجزا ندارند در ادیت های بعادی شعر از متن حذ
کارد و ایان گوناه باه متنای ماوجزتر و
منسجم تر رسید .درواقع آن چاه باه واساطه ی ایان نقاد در ادبیات امروز وارد می شود ایجاز و عد روده درازی ست که بیش از پیش ارزشمند می شود و درواقع کلیاد فهام مینای- مالیسم همین مساله ایجاز است. حا نگاهی بیندازیم به تاریخچهی مینیمالیسم: مینیمالیسم را «ساده گرایی» می خوانند که غلط است .به نظر می رسد که «ایجازگرایی» یا وایهای با این مضمون ترجمهی بهتری باشد .در مینیمالیسم آنچه که به شدت اهمیت پیادا می کند نشانه شناسی ست که مخارب را به فکار فارو ببارد. درواقع به علت همین ترجمه های غلط است کاه جامعاه ی ادبی ایران از همه چیز به تصوری اشتباه رسیده و نتوانساته بوریقااا داشااته باشااد .میناایمالیساام را ماایتااوان زاییاادهی هنرمندان روس دورهی پس از انقال
اکتبر روسیه دانسات
که ساختارگرا بودند و به خالصه نماایی و اشاکا هندسای تعریو و تصوری که امروزه از هنر و ادبیات مینیمالیساتی در جامعااهی ادباای ایااران دیااده ماایشااود بااه کاال غلااط و سطحی ست .مُد شده است که داستان های دو ساه خطای و فست فودی خود را با برچسب مینیماا موجاه و بااارزش بدانند (داستان های دو ساه خطای ای کاه حتای در آن هام موفق به اجرای مولفه های مینیمالیسم نشده اند!) ،آن هام در شرایطی که فلسفه ی مینایمالیسام عملان بارای مباارزه باا فست فود خوری شکل گرفته و بر این باور است که مولاو نباید با روده درازی لقمه ی آماده به مخارب بدهد ،مخارب ادبیات امروز را باید مخاربی دانست که از پرگاویی خساته شده و تا « » بگویی رفته «فرحزاد!» درواقع میتوان گفات
گرایش داشتند .مانند« :سفید روی سفید» اثری از مالویچ. تجربیات هنرمندان روسیه در دهه 1۵52و 62بر هنرمندان اروپا و امریکا مانند مجموعه تابلوهای تمامن سفید «رابرت راشنبر » و کارهای تک رنگ «ایو کلاین» ،و «آکارو پیارو مانتزونی» اثر گذاشت و به نوع دیگری بر کارهای میناکاری روی مس «رابرت ریمن» و آثار «اگنس مارتین» که ترکیاب شاایارهای نامحسااوس روی زمینااه تااکرنااگ بااود ،تاااثیر گذاشت .مینیمالیسم در ایاالت متحده به سرعت تبدیل باه یک جنبش هنری تازه شد و جای خود را در مابقی هنرهاا اعم از ادبیات ،موسیقی ،تئاتر و ...باز کرد. همان رور که گفتیم درک اشتباهی در جامعه ی ادبای ایاران وجود دارد که هر «فاالش فیکشان» را داساتانی مینایماا
فایل شعر /شمارهی نهم 146 /
می دادند .تعریوهای بسیاری از این یانر ادبی وجود دارد و اختال
نظر های فراوانی نیز دیده می شود اما مرساو تارین
تعریو آن را می توان داستانکی که نهایتن ۲5کلماه داشاته باشد دانست. به این ملا دقت کنیم: «با دست های سفید خا خالی ا که به خاارر زخام پنجاو گربه واقعن درد می کرد زناگ در را زد .اصاغر باا پیارهن سفید و دمپایی قرمز آمد ،بوسیدمش». گفت« :جعفر خونه نیست». آیا این داستان ایجاز دارد که مینایماا دانساته شاود؟ آیاا توصیفات زاهد ندارد؟ اما در مقابل می توان حتی یک رماان یا یک شعر بلند را مینیما دانست .ناه از لحااظ حجام و شد!
شکل بلکه از لحاظ گارد و ناوع جبهاه گیاری و فلسافهی
چه خو
درون متنی مایتواناد از فلسافهی مینایماا تبعیات کناد.
میتوانیم پا در خیابان بگذاریم
نمونه های فراوانی در شعر وجود دارد ملل شعر «هنرپیشاه»
و از وسطهای شب...
اثر علی عبدالرضایی:
بگذریم! این فیلم را حتمن ببینید!
بر سر درِ سینما علی عبدالرضایی -ازمجموعه شعر «فیالبداهه»
در پوستری رنگی از فیلمی که آن را ندیدها او را که دید جا خورد
در این شعر شاعر با کوتاه ترین توصیفات ،داستان شخصای
از پوستِ خود آمد بیرون
را روایت می کند که به پوستر بازیگری نگااه مایکناد و باا
سوارِ ماشین شد
فلشباک باه گذشاته و شکسات روایات وارد خاارراتش
و در بینِ راهِ تهران-چالوس
می شود .درواقع آن چه در این شعر دیاده مای شاود ایجااز،
تا آمد پشتِ سر را ترک کنم
الیه های معنایی به واسطه استفاده درسات از اساتعاره هاا و
رودخانه مک
کرد
ایستاد
چند تاویلی بودن آن است که آن را به بح ها و نظریه های
و چادر از سرِ شب افتاد
مختلو بسط می دهد .بسیاری فکر می کنند در مینیمالیسام
با بیل هم نمیشد از زمین د کَند
محاادودیت کلمااه وجااود دارد ،خیاار! هاار اثااری را کااه در
شد
پرداخت آن از اصل ایجاز پیروی شده باشد می توان مینای-
بعد هم غرو
پنجرهای تهِ دریا آتش گرفت
ما دانست ،چه بسا به همین علت بسایاری از رماان هاای
تا آخرین چراغ
«همینگااوی» و داسااتانهااای کوتاااه چناادین صاافحهای «سالینجر» یا «کارور» را مینیما خواندهاند.
فایل شعر /شمارهی نهم 147 /
فایل شعر /شمارهی نهم 148 /
فایل شعر /شمارهی نهم 149 /
فایل شعر /شمارهی نهم 150 /
وقتى خطر میکنى ،خطا هم چاشنىِ کار میشود .ما از خطا نمیترسیم و خو
میدانیم اگر اشتباه نکنایم محاا اسات
https://telegram.me/aliabdolrezaie -۵دانلود پنج شماره ی مجله فایل شعر
گامى به پیش برداریم ،بسیار سعى کردیم که بینقص باشیم
http://kalejsher.com/magazines.php
اما اشتباه ملل اتفاق است ،مى افتد! پس هنوز ملل همیشه از
_12کانا سخنرانی های علی عبدالرضایی
پیشنهادهاى شما استقبا مىکنیم .با ما در تماس باشید:
3https://telegram.me/joinchat/DcC
collegepublisher@kalejsher.com
pUCzlEHuDjFvPPpDFw _11کانا کارگاه شعر علی عبدالرضایی
filesher@kalejsher.com
چنانچه مایلید مطالبتان در مجلاه فایال شاعر و یاا در و
https://t.me/joinchat/AAAAAEGNFFSxnA Rq_Qhmrg _1۳کانا سمینارهای کالجی
سایت کالج شعر منتشر شود ،آن را باه ایمیال زیار ارساا
2https://t.me/joinchat/AAAAAEG
کنید: Rooz@kalejsher.com
Eg9dbzEeKXUZFI _1۲کانا کالج شعر در یوتیو
اگر مایلاید به ما بپیوندید یا دیگار تریباونهااىماان را در
https://www.youtube.com/channel/UCRXer qyVzr_A6CmDLmalXPD _14کانا کالج شعر در آپارات
دسترس داشته باشید ،به لینکهاى زیر رجوع کنید:
http://www.aparat.com/Kalejsher _15کانا کالج شعر در ساوند کالود
وبسایت کالج شعر عبدالرضایى
https://soundcloud.com/kalejsher
www.kalejsher.com
_16فیسبوک کالج شعر
-1روزنامه_شعر
https://www.facebook.com/abdolrezaei
/http://kalejsher.com/wordpress
_1۲توییتر
-۳رادیو کالج شعر
https://twitter.com/Abdolrezaei
http://myradiostream.com/mobile/abdolreza eicollege -۲گروه کالج شعر در تلگرا
_18ربات مجموعه آثار علی عبدالرضایی
7MprT6https://telegram.me/joinchat/B wOSKwHDA0EGgC-A -4خبرهای مرتبط با کالج شعر
Tlgrm.me/aliabdolrezaie1bot -1۵کانا ویدهوشعر https://t.me/videokalej
-۳2کانا مبانی داستاننویسی (علی عبدالرضایی)
/https://www.instagram.com/aliabdolrezaei
https://t.me/Dastanabdolrezaie -۳1گروه کالج داستان در تلگرا
-5صفحه کالج شعر در اینستاگرا
https://t.me/joinchat/AAAAAEPJ_ENtnWy UdvKeqA
http://instagram.com/kalej.sher -6صفحه ی کالج داستان در اینستاگرا /https://www.instagram.com/kalejdastan _۲صفحه ی فایل شعر در اینستاگرا Www.instagram.com/file.sher -8کانا شاعران و نویسندگان کالجی
فایل شعر /شمارهی نهم 151 /