5 شهریور 1387
با آثاری از
احمد حبیبی دکتر احمد اقتداری احمد خضری محمد زارع ابوالحسن حسینی صادق رحمانی دکتر توحیدی مرتضی امیری اسفندقه سعید یوسفنیا بهروز قزلباش حمید منشی مسعود غفوری عبدالنبی سالمی محمد خواجهپور مریم کامیاب خیراله فضلی عاطفه آریان مژگان دستوری عبدالرضا مفتوحی صادق اخضری فرزاد قناعتپور
کرامتاله تقوی -1348جویم
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
نامها
2
حمد حبیبی
ک ر ا م ت و م ک ر م ت « ت ق و ی » ب ر « ج و ی م » و « ال ر س تان»
دانشآموز «دبیرستان مصطفویّهی بستک» بودم و به مطالعه و خواندن کتاب ،عالقهای وافر داشتم. «محمد ابراهیم بهنیای الری» مدیر توانمند دبیرستان ،مرا آقای ّ معرفی کرد و کلید آن آموزان ش دان به کتابخانه، مسؤول عنوان به ّ اتاق پر از کتاب را به من سپرد. از آن روز که کالس هفتم دبیرستان نظام قدیم یعنی ا َولین سال متوسطه را میگذراندم ،رسماً «اهل کتاب!» شدم. دورهی ا ّول ّ ساعات بیکاری و روزهای تعطیلی را با چند نفر از هم والیتیها در این مکان و در کنار «یاران مهربان» سپری میکردیم .راستی که چه بسیار با صفا و دوستداشتنی بود که هرگز مرواد از یادم ! ادبیات ،شعر ،تاریخ ،جغرافیا و ...عشق میورزیدم .با دوستان، به ّ پشت تنها میز بزرگ مطالعهي کتابخانهي دبیرستان مینشستیم و با سنجش معلومات عمومی ،یکدیگر را امتحان و نفر اول ،دوم و سوم را تعیین میکردیم. متعدد و در مقوالت متن ّوع کتابخانه ،دارای کتابهای گوناگون و ّ بود و در این بین ،آثار و نوشتههای محلّی ،جاذبهی بیشتری داشتند. توجهم؛ «الرستان کهن» تألیف «دکتر از جمله کتابهای مورد ّ احمد اقتداری گراشی» بود که با قطع رقعی ،کاغذ کاهی ،در چاپخانهی رنگین تهران به تاریخ آذر ماه 1334چاپ و به بازار عباسی» کتاب عرضه شده بود .این کتاب را مرحوم «مصطفیقلی ّ شهردار فرهنگ دوست و فرهنگ پرور بستک با دستخط نستعلیق و زیبای خود به کتابخانهی دبیرستان مصطفویه ،اهدا کرده بود. «الرستان کهن» مرجعی ممتّع و منبعی ارزنده و برازندهی اهل تفحص در شناخت جنوب ایران زمین و خلیج فارس و تحقیق و ّ سواحل و کرانههایش میباشد که با قلم عالمان ه و توأم با وسواس مورخ معروف و دانشمند خلیج فارسشناس معاصر؛ «دکتر احمد ّ اقتداری» به نگارش ،در آمده است. در این کتاب مستطاب از جای جای الرستان باستان و پر داستان، گفتهها نقل شده و از مراجع مختلف ،در تأیید مطالب ،مدرکها ارائه گشته است. در بارهی «بخش جویم» چنین مسطور است: ُجویُم «یاقوت حموی» در کتاب «معجم البلدان» از ُجویُم به تفصیل «جویَم» خوانده است و مینویسد: سخن گفته و جویم را با فتح یا ُ شهری است در فارس که آن را «جویم ابی احمد» گفتهاند. وسعت بلوک آن 10فرسخ است که از جبال احاطه شده و دارای نخلستان ها و بوستانهای بزرگ است که به وسیلهی قنوات، آبیاری میشوند و نیز دارای نهر کوچکی است که از جانب بازار جویم میگذرد و «ابو احمد هجر بن احمد الجویمی» از این شهر است که مردی دانشمند و دانش پرور بوده است و او را محمد بن الحسن بن درید» که در سال 324مرده، «ابوبکر ّ ستوده است. عبدالجبار المقری» معروف به جویمی از این محمد بن «ابو سعد ّ ّ شهر است که راوی قرآن بوده و روایات را بر «ابی طاهر بن سوار» قرائت کرده است. محمد بن ابراهیم الجویمی» « ،ابو بکر عبدالعزیز بن «ابو عبداهلل ّ عمر بن علی الجویمی» و بسیاری از مشاهیر فارس و جنوب ایران زمین نیز از جمله بزرگان جویم بودهاند.
نام «جویم» در «بستک» ،نامی آشنا و شناخته شده است ،چرا که یکی از بزرگترین و مشهور ترین دانشمندان و مورخان بستکی، عباسیان» مؤلّف محترم کتاب یعنی« :مرحوم ّ محمد اعظم بنی ّ گرانقدر و ارزشمند «تاریخ جهانگیریّه و بستک» ،سالها بخشدار بستک و مدتها نیز بخشدار جویم بوده است. وقتی با دوست دانشمندم «استاد کرامت اهلل تقوی» آشنا شدم ، تعریف میکرد زمانی که برای انجام تحقیقات و پژوهشهایم به بخشداری جویم ،مراجعه مینمودم و در قسمت بایگانی ،مدارک متوجه میشدم که مفیدترین و نوشتهها را بررسی میکردم، ّ عباسیان بستکی به نگارش در ی اطالعات با دستخط زیبای بن ّ آمده و بسیار جالب بایگانی و نگهداری شدهاند.
ا
آثار و تالیفا
ت کرام تاله تقوی
-1جغرافیای عمومی بخش جویم -2جویم شهر صالحان -3نهضت آیت اهلل الری و اثرات آن بر منطقهی جویم -4بزرگان جویم -5تقویم الرستان -6تقویم تاریخ جویم -7جغرافیای تاریخی جویم -8جغرافیای تاریخی کاریان -9جغرافیای عشق -10جغرافیای گیاهی بخش جویم -11کلیات احادیث امام حسن عسکری (ع) ّ -12تصحیح و ترجمهی تقویم المحسنین -13اختراعات و اکتشافات دانشمندان اسالمی -14داستانهای معلّم شهید دکتر علی شریعتی -15شخصیتهای بشری در آثار شهید شریعتی ّ -16شاعران بخش جویم -17حضور خلوت (شاعران معاصرالرستان) -18بخش جویم ،نگین سبز الرستان
اینجانب ،هنگامی که در سال 1378به عنوان آخرین بخشدار بستک ،منصوب شدم در بخشداری بستک نیز به سلیقه و حسن ّ عباسیان ، خط و نگارش و معلومات شادروان ّ محمد اعظم بنی ّ بیش از پیش واقف شدم و به یاد سخن استاد تقوی افتادم. با کرامت و مکرمت محقق و پژوهشگر الرستانی «کرامت اهلل تقوی» ،کتاب «جغرافیای عمومی بخش جویم» به عنوان تحفه و رهآوردی از دانشگاه تهران به دوستداران کتاب و کتابخوانی منطقه ،عرضه شد تا باشد که با مطالعهی این منبع خواندنی و مرجع ماندنی ،این ّ خطه از میهن عزیزمان به روشی علمی در معرفی گردد. و بگیرد جای ذهن و ضمیر جامعه ّ این کتاب ،در قطع وزیری ،جلد شمیز ،به شمارگان 3000 نسخه ،به قیمت 1400تومان ،مشتمل بر 512صفحه ،در سال ،1376توسط انتشارات راهگشای شیراز به بازار کتاب تقدیم شده است. کتاب در اصل ،تحقیقی است که نویسنده در دوران تحصیل در دانشگاه تهران با عنوان طرح جامع برای عمران منطقهی جویم در ،انجام داده است. قالب تز و پایان نامهی دانشجویی جغرافیای عمومی جویم ،دارای مقدمه و در بر گیرندهی 17فصل ّ میباشد: معرفی روستاها، فصل اول: ّ دهستانها و بخش جویم مشخصات طبیعی فصل دوم: ّ بخش جویم فصل سوم :منابع و مسایل آب در بخش جویم فصل چهارم: جمعیت بخش جویم ّ فصل پنجم :کشاورزی بخش جویم فصل ششم :دامداری بخش جویم فصل هفتم :صنایع دستی بخش جویم فصل هشتم :برق در بخش جویم فصل نهم :راه و ترابری در بخش جویم فصل دهم :زلزله در بخش جویم فصل یازدهم :عشایر بخش جویم فصل دوازدهم :اعتقادات و تفریحات عمومی اهالی جویم
از دفتر زمانه فتد نامش از قلم هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت یزدی-محمد (یزد 1306ق-.تهران 1318ش). فرخّ ی ّ
فصل سیزدهم :تاریخ ،نژاد و زبان مردم جویم فصل چهاردهم :مدارس ،دانشمندان و شهدای بخش جویم فصل پانزدهم :آثار باستانی بخش جویم فصل شانزدهم :فهرست جداول ،نقشهها ،نمودارها و عکسهای کتاب فصل هفدهم :منابع و مآخذ جغرافیای عمومی بخش جویم محمد تقی به سال 1347در استاد کرامت اهلل تقوی فرزند ّ جویم از توابع الرستان فارس ،چشم به جهان گشود .تحصیالت ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خویش و دبیرستانی را در شیراز گذراند و پس از اخذ دیپلم در دانشگاه تهران قبول شد و در رشتهی جغرافیای انسانی به اخذ مدرک لیسانس نائل آمد. سالهاست که در دبیرستانهای جویم به تدریس اشتغال دارد مسؤولیت کتابخانهی عمومی جویم ،به این مرکز و با پذیرش ّ کتاب و کتابخوانی سر و سامان داده است .در کنار تدریس و تحصیل ،حاصل تحقیقات و پژوهشهای خویش را به نگارش و تألیف میرساند که عبارتند از : اینک ،استاد تقوی در مقطع کارشناسی ارشد رشتهی تاریخ ، قیت تا ّم و تمام مشغول به تحصیل میباشد که ضمن آرزوی مو ّف ّ مشارالیه ،چشم انتظار آنیم که کماکان با تتبعات ارزنده برای ٌ و تحقیقات فزایندهی خویش ،بتوانند در تنویر افکار عمومی، مثمرثمر فراوان بوده ،همچون نخلی پر بار و شهد آفرین ،کام جامعه را شیرین و ش ّکرین نمایند.
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
نامها
انه دکتر اقتداری
سرنوشت کتابخ
تر اقتداری
پاسخ دک
به خواننده
صحبتنو
3 در باره احمد اقتدارى پژو هشگر و استاد دان
شگاه
متولد ۱۳۰۴هجرى شمسى در شهر الر فارس -گذراندن دوره ابتدايى و دبيرستان در شهر الر
دوست فاضل و ارجمند آقاي صادق رحماني سردبير محترم ماهنامه صحبت نو ويژه گراش چون قضيه اهدا کتابخانه شخصي خودم به مردم گراش ،مورد سوال يکي از خوانندگان گراشي صحبت نو قرار گرفته است ،به استحضار شما مي رساند :ده دوازده سال پيش طي نامه اي که به شهرداري گراش نوشتم ،مجموع کتاب هاي کتابخانه و اسناد مضبوط در آن را به مردم گراش با شرايطي اهدا کردم ،اما طي هفت سال گفت وگو باالخره " آبشار انديشه " گراش از قبول وقفنامه تنظيمي که نسخه اي از آن در اينترنت مضبوط است و نزد جناب عالي هم هست ،امتناع ورزيد .اينک به جناب عالي وکالت تام االختيار مي دهم که با شهرداري گراش مذاکره فرمائيد .بنده حاضرم کتابخانه را با همان شرايط قبلي به مردم گراش اهدا کنم .شايد نامه ده سال پيش بنده به شهرداري گراش هنوز در پروند مربوطه محفوظ باشد .رئوس شرايط را مجددا ٌ عرض مي کنم که به اطالع شهرداري گراش برسانيد : . 1شهرداري گراش يک عمارت کتابخانه در فضاي مناسب نزديک به شهر با فضاي سبز مناسب در يک مرتبه مي سازد که مشتمل خواهد بود بر يک مخزن کتاب در زير زمين ،يک سالن مطالعه در سطح به صورت مدور ،يک آشپزخانه و يک حمام و دو سه اتاق در گوشه اي از فضاي سبز باغ کتابخانه ،به عنوان مهمان سرا براي پذيرايي از استادان داخلي و خارجي که از طرف دانشگاههاي معتبر داخلي و خارجي معرفي مي شوند ،براي سه روز (حداکثر) اقامت و مطالعه و عکسبرداري (زيراکس) از کتب و اسناد مورد احتياج . . 2شهرداري گراش پرسنل الزم (کتابدار) و (سرايدار) براي دائم استخدام خواهد نمود که در نگهداري کتب و اسناد راهنمايي و خدمت کنند . . 3کتابخانه داراي وسايل جديد (ماشين زيراکس ،اينترنت ،تلفن ،برق و و سايل خنک کننده و گرم کننده خواهد بود . . 4آشپزخانه داراي وسايل و اتاقهاي نشيمن و خواب داراي وسائل خواب و استحمام و آشپزي خواهد بود . . 5فقط به استادان دانشگاه ها که داراي معرفي نامه از دانشگاه هاي معتبر داخل و خارج کشور باشند ،آن هم با هماهنگي قبلي اجازه استفاده از کتابخانه خواهند داد .اما کتابخانه براي پاسخ به دانشجويان منطقه در مسائل مختلف علوم دانشگاهي باز خواهد بود ،در تمام هفته . . 6يک اتاق مهمان سرا همواره در اختيار احمد اقتداري است که در زمستان ها و پائيز ها و بهارها و بعضي مواقع تابستان ها در آن اقامت و به سواالت دانشجويان منطقه جواب خواهد داد و راهنمايي خواهد کرد . .7هزينه ي آقاي احمد اقتداري و مهمانان دانشگاهي به عهده خودشان خواهد بود. . 8کتابخانه داراي تابلو کتابخانه اهدائي احمد اقتداري به مردم گراش و به شهرداري گراش خواهد بود . . 9يک اطاق يا گوشه اي از کتابخانه " موزه کتابشناسي و علوم انساني " خواهد بود . . 10کتاب ها و اسناد و عکس هاي مربوط به الرستان و گراش و جنوب ايران و خليج فارس به صورت وقف و با تنظيم وقفنامه رسمي و قانوني به شهرداري گراش واگذار خواهد شد . .11در محل باغ فضاي سبز کتابخانه جاي يک مقبره کوچک و ساده براي احمد اقتداري در نظر گرقته خواهد شد . جنابعالي وکالت داريد با شهرداري گراش مذاکره و انشااهلل کار را به انجام برسانيد . با احترام احمد اقتداري گراشي
گذراندن دوره دانشسراى مقدماتى در شيراز شركت در كنكور دانشكده حقوق سال۱۳۲۸ اخذ پروانه كارآموزى وكالت درجه يك سال۱۳۳۲ اخذ مجوز وكالت پايه يكم سال۱۳۳۴ اخذ دكتراى افتخارى از دانشگاه تهران تأليف بيش از ۳۰عنوان كتاب از جمله :فرهنگ الرستانى،الرستانى كهن ،خليج فارس ،ديار شهرياران (در دوجلد درباره جغرافياى تاريخى و آثار باستانى خوزستان) ،خوزستان ممسنى و كهگيلويه ،سايه سيمرغ (قصه هاى منطق الطير) ،بشنو از نى (قصه هاى مثنوى معنوى) و... تأليف صدها مقاله علمى از جمله:نظرى به لهجه لرىكهگيلويه و بويراحمدى ،مثل ها و ترانه هاى كهگيلويه ،معنى پنج واژه ،كهنه در اعالم جغرافيايى جنوب ايران ،چهار واژه به جاى شمال ،جنوب ،شرق و غرب ،اصطالحات كشتى در جنوب ايران ،خليج فارس و نام آن و...
بازتاب کاظم رحیمینژاد :این حداقل چیزی است که برای کتابخانه ای معتبرالزم است.فکر هم نمی کنم در گراش چنین امکانی وجود نداشته باشد .دوستان آیا می دانند ارزش کتاب ها چقدر است که یک ساختمان ناقابل (حاالهر قیمتی)را زیاد میدانند؟ شهروند :محل کتابخانه عمومی گراش که متعلق به اداره ارشاد الرستان و هم اکنون در اختیار آقای فانیالری است بیشتر امکاناتی که استاد اقتداری را گفتهاند دارا میباشد کافی است اعضای شورا خصوصا ریس دلسوز شورا هرچه سریعتر اقدام کنند. مرتضی شمالی :قدر ايشون رو بدونيد .ايشون از مفاخر فارس هستند. نور اهلل مرادی ایذه ای ،دانشجوی دکترای باستان شناسی، دانشگاه تربیت معلم :نام احمد اقتداری برای هرمنطقه ای می تواند وزن شهرت آنجا را سنگین کند .او بسیاری از نقاط جنوب را با پای پیاده رفته است و از بهبهان و خوزستان گرفته تا کیش و قشم و روستاهای میناب .او اکنون در دامان عمر قرار دارد .باید از او قدر دانی شود.کاش او همشهری ما بود.
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
نامها
4
ا ح م د ح ب ی ب ی م ر د یک ه د ر ک و چ ه ه ا ی سیا س ت ه م ت ر ن م ا د ب ی سرود مد خضری
اح
احمد خضری* :آسمان آبی جنوب و تشبادهای سوزان آن و مناطقی که به رنگ و عطر و بوی درمنه ،بومادران و مریم گلی ها که به رنج بسیار از پس گرمای طاقت فرسای تابستان بدون آب و با شالق های خورشید در دشت ها و بیابان های وسیع به مشام می رسند. و رایحه نفس نویسندگان، محققان ،شاعران و فضالی گمنام در دل این خاک ها و زنده و روان بی ادعا که چراغ را پیوسته روشن می دارند. بر بسیاری از ما واجب می گرداند تا از بعضی از آنان نام و یادی را به میان آوریم .آری امروز حکایت بزرگان است که آثار و گفته های آنان اعتبار بخش این مناطق هستند. از او سخن می گویم که از تش باد می گوید ولی با تش باد جان گرفته و پژوهش کرده است: می زند بر گونه ام تش باد/بر گرده ام/بر بند بند استخوانم/ باد هی بلرزاند تنم /جانم /روانم باد/تش باد/آتش باد دو صد بی داد /بر این آتش باد. می گوید :شاعری طبع روان می خواهد نه معانی و بیان می خواهد با این بیتی که می خواند نشان می دهد که دنبال سرودن شعر نیست .او پژوهشگر و محقق و بیشتر کارهایش نیز تحقیقی است .آری او «احمد حبیبی» است ،که در شهریور ماه 1336در روستای «دهنگ» دهستان «گوده» بخش مرکزی شهرستان بستک چشم به جهان گشوده است. تحیالت ابتدایی را در زادگاهش و دوره اول متوسطه نظام قدیم را در بستک و سپس ازدانش سرای مقدماتی الر فارغ التحصیل و به شغل شریف معلمی آراسته می شود. اصرار دارد که از معلمان تأثیر گذارش یعنی عبدالغفار خضری اهل اوز و همسرش کلثوم رزمگیر در دبیرستان و عبدالجبار خضری در دانش سرای مقدماتی الر که زیست شناسی ،فیزیک ،دینی ،ادبیات فارسی ،جامعه شناسی و تاریخ و جغرافی را به او تفهیم کرده اند یاد
کنیم .از همان زمان بهترین وسیله در زندگی را «کتاب و قلم» دانسته و در بین کلیه دانش پژوهان در دانش سراهای مرز نشینان کشور رتبه دوم را کسب می کند. خدمت سربازی را در سپاه دانش و روستاهای بم کرمان سپری کرده است و در سال 1355در بستک معلم می شود .و بالفاصله موفق به اخذ دیپلم کامل ادبی شده و در دانشگاه کرمان در رشته ادبیات فارسی پذیرفته می شود. ولی نمی تواند به دانشگاه برود و به معلمی خویش ادامه می دهد .باالخره لیسانس ادبیات فارسی را در سال 1364 از دانشگاه شیراز اخذ می کند .احمد حبیبی این مرد خسته ناپذیر دنیای تحقیق و سیاست؟!! از محضر اساتیدی چون دکتر رستگار فسائی ،دکتر سید جعفر موید شیرازی ،دکتر علی محمد مژده ،دکتر غالمرضا افراسیابی و دکتر حنیف فقیهی اوزی کسب تلمذ می کند. در دوران دانشجویی در شیراز بسیار فعال و چند مقاله علمی وی در مجله آینده (راهنمای کتاب) و مجله دانشگاه به سردبیری احسان یار شاطر به چاپ می رسد .حبیبی اولین مقاالت پژوهشی اش را -1نامی شاعر منطقه بستک. -2فولکلور مردم بستک -3 .شاعری به نام مهیا به یاد می آورد .و می گوید مورد تشویق اساتید قرار گرفته و این اتفاق باعث تشویق او در مطالعه بیشتر می شود .و این کار را ادامه می دهد و معلمی دلسوز می شود .و دانش آموزان دبیرستان های مصطفوی ،فاطمیه ،بوخش ،امام خمینی (ره) بستک ،امام غزالی دهنگ و قدس چاه بنار از دانش و توانمندی های علمی او بهره مند می شوند .روح سرکش او در محدوده کالس و مدرسه سیراب نمی شود و به میان مردم می رود و در کارهای اجتماعی شرکت و در اولین گام دبیر انجمن میراث فرهنگی شده و آثار و اماکن تاریخی و فرهنگی را احیاء می کند و 300آثار منطقه را شناسایی و به استان معرفی که حدود 100آثار را به ثبت می رساند و از این نظر مقام اول را کسب می کند .مقاله او درباره معماری جنوب در کنگره ارگ بم که با حضور کارشناسان داخلی و خارجی برگزار شده بود ،پذیرفته و ارائه می گردد .و احمد حبیبی همچنان در کتابخانه ها به جستجو پرداخته و در سال 1372مقاله «الرستان در سفرنامه ها» را می نویسد ،که بسیار مورد توجه قرار
گرفته و در سمینار فارس شناسی ارائه و مورد تشویق و تمجید قرار می گیرد .مردی که جستجوگر و محقق است نمی تواند در یک زمینه آن هم در ادبیات و شاعران و نویسندگان محلی تحقیق کند .طبیعی است نسبت به جامعه و محیط زیستش نیز نگاه انتقاد آمیز دارد.و این نگاه کار دستش می دهد و در شهریور سال 1378از آموزش و پرورش به وزارت کشور مأمور به خدمت می شود .و به سمت اولین بخشدار بومی و آخرین بخشدار بستک مشغول به کار می شود .خودش می گوید: در آن زمان عصر اوز برایم خیلی جالب بود و نوشته های مردم اوز و حرکت اوز باعث شد تا من هم به عنوان اولین هدف ،ارتقاء بخش را مد نظر گیرم و الحمداله موفق شدم و در نیمه دوم سال 1380بستک به شهرستان تبدیل شد و من اولین فرماندار شدم .مسئولیتم در زمان فرمانداری خیلی بیشتر از آنچه تصور می کردم شد .ولی کنکور سراسری و تأسیس دانشگاه پیام نور را در سال 1379 با ریاست یکی از دبیران بومی ،اخذ مجوز دانشگاه آزاد اسالمی برای بستک و جناح با ریاست خودم و یکی از دبیران بومی جناح تأسیس مرکز مجتمع فرهنگی و هنری، گسترش کتابخانه های عمومی از 2واحد به 14واحد، افزایش دبیرستان های شبانه روزی از 5واحد به 25واحد از مهمترین اقدامات فرهنگی من در دوران فرمانداری بود. یعنی در فرمانداری بیشتر کار فرهنگی می کردم .گر چه تأسیس ادارات و نهادهای مختلف ،ایجاد شهرک صنعتی، ساخت ساختمان فرمانداری بسیار مجهز با 2300متر مربع در 2طبقه و ...از اقدامات عمرانی و ایجاد وحدت و امنیت در منطقه از اقدامات سیاسی نیز بود .او که در منطقه جنوب به «استاد احمد حبیبی» معروف است تا کنون 5آثار به شرح زیر به زیور طبع آراسته است -1 :مهیا شاعری از جنوب -2 .در دری در کناره های خلیج فارس. -3تصحیح دیوان غیرت بستکی -4 .تصحیح و تحقیق دو بیتی های مجرم بستکی -5 .مهیا در دریای پارس. و غزل غزل ها ،ترانه های جنوب ،تصحیح دیوان نامی، تصحیح دیوان شریفی نیز زیر چاپ است .و افزون بر 200مقاله در مطبوعات کشور به چاپ رسیده است که بیشتر در مجله آینده، نامواره دکتر افشار ،رشد معلم ،رشد ادب فارسی ،اطالعات ،کیهان ،خبر جنوب، میالد الرستان ،عصر اوز ،صحبت نو گراش ،صبح ساحل ،ندای هرمزگان و... می باشد. حبیبی معتقد است که :شعرای کالسیک هرمزگان ،جنوب فارس و بوشهر پایه گذار ادبیات بوده اند و او به آنان عشق می ورزد و از تائب اوزی به عنوان یک شاعر قوی نام برده و تأکید می کند که مردم بستک نسبت به این اسم اعتراض داشته و می گویند :تائب بستکی است و استاد حبیبی آن را به نام تائب اوزی- بستکی می نامد .در پایان باید گفت احمد حبیبی مردی از دیار جنوب که در کوچه های سیاست نیز ترنم ادبی سروده است همچنان در بستک مشغول تحقیق ،تفحص و نوشتن است .ضمن آنکه در حال حاضر رئیس دانشگاه آزاد اسالمی مرکز بستک نیز می باشد. *سردبیر عصر اوز
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
محمد زارع
الرستان مهد فکر و فرهنگ و هنر است.در دامان شهرها و بخشها و روستاهاي اين ديار کهن عزيزاني باليده اند که در حد توان و بيان خود بر اين آب و خاک نقشي زده و آهنگي و رنگي افشانده اند.در اين مجال برآنيم تا هفت کتاب و هفت نويسنده از بخش هاي هفتگانه الرستان امروز را معرفي کنيم .انتخاب ما کام ً ال تصادفي و بدون تقدم و تأخر است .دهها اثربراي معرفي باقيست تا فرصتي ديگر.
گذری بر فرهنگ مردم اوز
از بخش اوز و شهر اوز شروع مي کنيم.شهري فرهنگي که نويسنده و شاعر کم نداردو انجمن هاي ادبي آن در اوز و خارج از کشور فعال است.از اين شهر کتابي را معرفي مي کنيم با عنوان«:گذري بر فرهنگ مردم اوز» نويسنده اين کتاب 200صفحه اي «محمد نور خضري»است که انگيزه ي خود را از نگارش اين کتاب عالقه ي زياد به زادگاهش عنوان نموده است.در اين کتاب فرهنگ مردم اين ديار در يازده فصل پيش روي خوانندگان قرار گرفته است؛فصل هايي با عنوان جغرافياي اوز،کشاورزي،دامداري،کار و صنعت،فرهنگ و ادب،مراسم مذهبي،خوراک،مسافرت،داروهاي گياهي و اشعار. کتاب مقدمه ي زيبايي دارد که در واقع خاطرات« مرحوم شيخ محمد فقيهي »مفتي در گذشته اوز است .محمد نور خضري که صاحب اطلس شيراز مي باشد توانسته است در يک اقدام فرهنگي تاريخ و فرهنگ بومي مردم ديارش و در واقع بخشي از فرهنگ مردم اين آب و خاک پهناور را به دل کتاب و تاريخ بسپارد و در اين راستا گامي شايسته بردارد.واژه نامه يا لفظ قديم تکلم اوز در 496نمونه و مورد از زيباترين و مفيد ترين بخش کتاب است که بايد توجهي خاص بدان مبذول گردد.اين کتاب در سال 1377 توسط انتشارات نويد شيراز و در تيراژ 2000نسخه به چاپ رسيده است.
انار و بادگیر
دومين گام معرفي کتاب به بخش گراش و شهر گراش اختصاص دارد.در اين مسير به سراغ شاعر،نويسنده و ناشر نام آشناي گراش و فارس و ايران آقاي صادق رحماني مي رويم که فعاليت هاي فراواني از نوع فرهنگي و هنري در کارنامه خود دارد.راستش مانده ام کدام اثر صادق را معرفي کنم و آيا آثار وي نياز به معرفي دارد؟دست آخر به سراغ کتابي رفتم که خودم آرا بيشتر دوست دارم و نامش هم زيباست«:انار و بادگير» اين کتاب زيبا مجموعه اشعار محلي صادق رحماني است که توسط انتشارات خود او يعني همسايه به چاپ دوم رسيده است.کتاب با گفتار هاي کوتاه و بلنداز نام آشنايان کشوري و منطقه اي چون«:دکتر حداد عادل،دکتر احمد اقتداري،دکتر کامياب،دکتر وثوقي،احمد حبيبي،علي هوشمند،محمد خواجه پور و عبدالعلي صالحي »فتح باب شده است و شاعر صميمي ما اين کتاب را به دوستش احمد سرخوش تقديم داشته است.در آغازين صفحات کتاب قطعه اي از سيد علي مير فضلي آورده است تا بگويد نام کتاب از کجا آمده است«:مثل بهت يک يتيم –گم شدم در اين غروب بي پدر –آي خانه ي کبوتر و انار و بادگير! در کدام کوچه اي؟»کتاب به قول
کتاب
دکتر حداد عادل لطيف و سودمند انار و بادگير127 صفحه است و 98قطعه شعر با گويش شيرين گراشي را در دل خود جاي داده است.تا اين زبان و لهجه نيز ماندگار ماند و فراموش نگردد.در صفحه 100که صفحات پاياني نيز مي باشد مقاله ي نويسنده با عنوان چيز هاي فراموش «من دوست شدهام»از سر تواضع و به روشني و زيبايي و شيريني نگاشته شده و هنرمندانه دوستان و الهام بخشان خود را به سپاس نشسته است.اگر در خانه هر گراشي يک جلد ازين کتاب يافت نشود بايد سخاوتمندانه افسوس خورد چنين مباد.راستي مقاله ي خواندني محمد خواجه پوردر ابتداي کتاب و نگاهي به واژه هاي گراشي در پايان کتاب فراموش نشود .توفيق صادق مستدام باد.
ملک محمد و اسب سخنگو
در اين سفر سبز به سومين کتاب از بخش مرکزي و شهر خور در همسايگي الر ميرسيم .کتابي که از مجموعه داستان هاي پيران خور شنيده شده است و در حال حاضر اولين کتاب از اين مجموعه با عنوان «ملک محمد و اسب سخنگو»اين شنيده را به نوشته تبديل نموده تا بماند و فولکلور بخشي از الرستان فراموش نگردد. نويسنده اين کتاب «عبدالناصر شمسايي خوري»مي باشد و توسط انتشارات آفاق الرستان به چاپ رسيده است.شمسايي خود مي گويد«:داستان ملک محمد داستاني قديمي از پيرامون خور و خطه الرستان کهن است که با وجود تغييراتي که در اثر انتقال سينه به سينه در آن صورت گرفته الزم دانستم بدون تغيير محتوايي با تصحيح بعضي از مطالب و مطابق با فرهنگ مردم امروز جامعه به دوستداران فرهنگ و ادب عرضه نمايم».دست آقاي شمسايي درد نکند و اميد آنکه شماره هاي بعدي اين مجموعه نيز به زيور طبع آراسته شود.قيمت اين کتاب 650تومان است و به کودکان و نوجوانان و جوانان خور تقديم شده است.تصوير هاي زيباي اين کتاب نيز کار هنرمند ارجمند آمنه جمال پور خوري استو شمارگان آن 5000جلد مي باشد.
حضور خلوت
عکس هاي 16شاعر آشنا و ناآشنا بر پشت و روي کتاب «حضور خلوت »چهره نمايي مي کند .عکس دکتر سيد منصور کشفي،صادق رحماني،کرامت تقوي و ... مجموعه حضور خلوت که به اهتمام پژوهشگر و نويسنده پر تالش جويم و الرستان و فارس و صاحب قريب 10اثر جناب «کرامت اله تقوي»به زيور چاپ آراسته شده است با عبارات زيبايي به صادق رحماني تقديم شده است.عين عبارات را با هم بخوانيم«:تقديم به«سرود آفتاب»الرستان که با «واژه هاي
5 معمولي»و آب سرخ و نسيم سبز «انار و بادگير»و چشم هاي زاللي که در آن «همه چيزها آبي است»«سيماي الرستان »را همواره با شراب شعر و عرفان شادي و طراوت مي بخشد».جلد اول اين مجموعه دفتر شعر شاعران معاصر الرستان در بيش از 200صفحه توسط انتشارات همسايه به چاپ رسيده است15. شعر از صادق رحماني 24،شعر از دکتر کشفي15،شعر از علي محمد صباغي 23،شعر از کرامت تقوي و اشعار ديگري از شاعران الرستان در اين مجموعه ديده مي شود.در ابتداي هر فصل بيوگرافي کوتاهي از شاعران آمده است.به اميد ديدار جلد دوم کتاب و توفيقات روز افزون آقاي تقوي.
دو بيتي هاي رضوان خنجي
ميرسيم به بخش تازه تأسيس الرستان-بخش صحراي باغ و با کتاب «دو بيتي هاي رضوان خنجي» بله .تعجب نکنيد .دو بيتي هاي رضوان خنجي توسط«رستم فتوت»از عمادده و بر اساس نسخه خطي شيخ عبدالکريم ابونجمي از خنج و توسط نشر همسايه به چاپ رسيده که يک نسخه از آن توسط صديق ارجمند آقاي رحماني به من اهدا شد.در اين کتاب 59دو بيتي از رضوان خنجي با توضيحات آقاي فتوت که کارشناس ادبيات فارسي استو البته با مقدمه اي زيبا و گويا چشم و دل خوانندگان را مي نوازد.ابياتي ساده و صميمي و زيبا که خواندنش دل را صفا مي بخشد .رضوان خنجي از شعراي قرن دوازدهم است که در شهر خنج مي زيسته است.فتوت در مقدمه کتاب مژده چاپ قريبالوقوع کتاب ارزشمند و تاريخي «تذکره شيخ شمسالدين حاجي محمدابن ابي نجم »از عرفاي قرن هشتم خنج با مقدمه و تعليقات خودش راداده و مثل اينکه اين اديب عمادده اي فعال رحل اقامت ادبي در خنج افکنده و بنا دارد به زادگاه خود بپردازد.در هر حال توفيق روز افزون ايشلن آرزوي ماست و شما را در پايان به يک دو بيتي از کتاب فوق مهمان مي کنيم «:بيا که عاشقي نه کار بازي است-چو شمع از رشته هاي جان گدازي است-جمال يار کي بيني تو رضوان –گهي کز عين دل آيينه سازي است».
زمزمه هاي جاويدان
«زمزمههاي جاويدان»عنوان مجموعه اشعار «غالم شيردل»از بخش بيرم است.اين کتاب 400صفحه اي توسط انتشارات دارالکتب قم و با تنظيم و تصحيح و پاورقي فاضل ارجمند حسن صداقت به چاپ رسيده است. زمزمه هاي جاويدان مجموعه اي از اشعار غالم شيردل پيرامون چهارده نور واليت و نصيحت و اندرز ايام اله انقالب اسالمي وامام خميني و مراثي و نوحه هاي سينه زني است که از صفا و سادگي خاصي برخوردار است و شاعر روشن روان و شيرين زبان ما خود با صداقت گفته است«:بنده کوچک تر از آنم که سخن ساز کنم »اما در جاي جاي اشعارش سخن را به خوبي ساز کرده و مفاهيم عاليه را در قالبي آسان و مردمي در هم تنيده است.غالم شيردل بيرمي در سال 1320هجري شمسي در بيرم الرستان متولد شد و در ايام انقالب در جهاد سازندگي الرستان به انقالب و مردم خدمت کرده است.لولين شعرش را هنگام شهادت يکي از بستگانش سروده است و اين اتفاق موجب تحول روحي او شده و اکثر اشعارش حال و هواي اهل بيت و شهيدان دارد.براي شاعر نام آشناي بيرم از درگاه احديت طلب سالمتي و طول عمر نموده و اميدواريم شاهد چاپ ديگر آثار اين شاعر مردمي باشيم.
دیوان شیدا
و اما گل گشتي داشته باشيم در بخش بنارويه و ببينيم در اين خطه از الرستان کهن چه گلدسته اي به دستمان خواهد رسيد«:ديوان شيدا» مجموعه اشعاري است از زنده ياد «غالمحسين جعفري »که توسط برادرشفرخ جعفري آراسته شده استو در بيش از 150صفحه در هيأتي شکيل و زيبا توسسط انتشارات پرسش به چاپ رسيده است. غالم حسين جعفري در سال 1329در بنارويه متولد و در سال 1361در شيراز روي در نقاب خاک کشيد.اولين شعر او در ايام شهادت موالي متقيان علي (ع) سروده شده است و آخرين شعرهايش با مضمون مرگ شاعر و با عنوان آرزو نامه سروده شده است«:ميل دارم چو ز دنيا رفتم –و وجودم بگسست از هم –بشوم معدني از آهن –که بسازند از آن خنجر نوک تيزي –و ببرند از آن گردن جباري».مقدمه 16صفحه اي فرخ بر ديوان شيدا که سرگذشت شاعر را نيز با خود دارد نيز خواندني است.روح شاعر درد آشناي بنارويه شاد و با عشق قرين باد.
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
موسیقی
6
مرو
ری سرسری بر روزگار موسیقی در گراش
آ و ا ز ه ا ی س ر ز م ی ن م ا د ری ابوالحسن حسینی
عکس :کیوان محسنی
شعر ،موسیقی و آواز واژگانی هستند که بخش عمده ی بار س��نگین هنر را بر دوش میکش��ند و ادب فارسی خ��ود را وامدار آنان میداند .در این میان موسیقی و آواز به دلیل زیبایی اعج��ازآور و بُعد وس��یع این دنیای خیال انگیز مش��تاقان بسیاری را به خود جذب کرده اس��ت و روز به روز نیز به آن افزوده می شود. در عص��ر ارتباطات ب��ه دلیل تبادل اندیشه وهنر شرق و غرب پیشرفت بسیار زیادی در هنر موسیقی و آواز ای��ران زمین به وجود آمده اس��ت و به همین نس��بت نیز ب��ه طرفداران سبکهای مختلف موسیقی نیز اضافه ش��ده است .دراین چندسال گذشته ت��ب موس��یقی آنچنان ب��اال گرفته اس��ت که ش��اهد پیدایش گروهای مختل��ف موس��یقی در س��بکهای مختلف و خوانندههای بسیار زیادی، ک��ه هر چند وقت ی��ک بار به تعداد آنه��ا اضاف��ه میگردد ،هس��تیم که تعداد بس��یار زی��ادی از آنها فعالیت خ��ود را به صورت غیر رس��می و یا همان زیرزمینی شروع کرده اند که موفقیت خ��ود را مدیون کامپیوتر و ن��رم افزارهای م��درن در این زمینه هستند. گ��راش نیز از این ج��و به دور نبوده و ی��ک ق��دم عقبتر از ای��ن تحول حرک��ت میکن��د .در ای��ن ش��هر کوچک شاهد هنرجویان ,نوازندهها و خوانندههای متعددی هستیم که در کن��ار پیشکس��وتان و هنرمندان ب��زرگ ول��ی بین��ام و نش��انی که همواره ب��ه دنبال تعالی موس��یقی بودهاند و با وجود مش��کالت فراوان ب��ه اجرای کار پرداخته و س��عی در ارتقا بخشیدن س��طح کیفی خود و هنر خود داش��تهاند .هستند کسانی که نامشان را نمیدانیم ولی آوازهی صدای گرمش��ان در گوش��ه و کنار ش��نیده میش��ود .آنها که نس��ل به نس��ل و س��ینه به س��ینه آوازهای محلی گراش��ی را به خاطر سپرده و
ب��ر لب جاری میکنن��د تا ما که در دنیای مدرن غرق ش��ده ایم یادمان باش��د که هن��ر ما نی��ز حرفی برای گفتن دارد .اما اکثر این آوازخوانها و ش��روهخوانان دیگر رفتهاند و باقی آنه��ا نیز گمن��ام ماندهان��د و کمتر کسی آنها را میشناسد .من در این مقاله تنها ن��ام آن هنرمندانی را که ش��نیده بودم و یا با آنها آشنا هستم ذکر میکنم و حتماً هستند کسانی که من نام آنها را نش��نیده باش��م و این مقال تلنگری باش��د بر آنها که میگذارن��د تا نام و ص��دای آنها به فراموشی سپرده شود. قدیمیتره��ا از ص��دای گ��رم علی ممد میگویند .هم��ه از صدای او و موسیقیاش لذت می بردند .کیست و از کجا آمده و چگونه رفته است را نمی دانم.ولی هر چه هس��ت صدای گرم اوس��ت ک��ه از هر کهنس��الی بپرس��ید لبخن��د به لب م��ی گوید عجب صدایی داشت. به��ادر فتوح��ی معروف ب��ه «بادر» صدایی عجیب خوش دارد .پیرمردی روش��ن دل با صدایی دلنشین که از دل می خواند .او این روزها به دلیل کهولت کمتر م��ی خواند .کاش می شد صدایش را ماندگار کرد. علی اکبر قربانی از ش��روهخوانهای ک��م روی گراش هس��ت و برای هر کس��ی نمیخوان��د .صدای��ی گرم و قوی که ش��نونده را ب��ه خود جذب میکند و با وج��ود یکنواخت بودن لحن تمام بیت های یک شروه باز تو را با خود تا آخرین بیت میکشاند و آنگاه که کالم به آخر می رس��د باز منتظری تا بیت دیگری نیز بشنوی. صدایش را چند وقت پیش ماندگار کرده است .ش��اید بعدها همه آن را بشنوند .در کنار صدای مرد ،صدای نی چوپانی که با نی هم ناله میشود نیز شنیدنی اس��ت .حسن مقتدری نی را بدون نت و دفتر قلم یاد گرفته اس��ت و به ما میگوید که هنر سواد نمیخواهد.
میدانم که بیش��تراز این ها هستند که خ��وب م��ی خوانند ام��ا هرچه گش��تهام کمتر آنها را پیدا کردهام. کاش کسی نامی از آنها می دانست. بع��د از ش��روه خ��وان هابه س��راغ س��نتیکارها میرویم .آنها اس��لوب را ب��ه خوبی یاد گرفتهاند دس��تگاه ه��ای اصیل ایران��ی و بعضاً عربی را میدانن��د و پایبن��د به اصول ش��عر س��نتی و قالب های آن و همچنین س��ازهای ایران��ی هس��تند و کمتر از موس��یقی غربی و ی��ا همان پاپ خوشش��ان می آید .بیش��تر با اشعار حافظ و موالنا و س��عدی انس دارند. نوازنده های این س��بک از موسیقی در گ��راش را میتوان از بهترینهای منطقه شمرد .آنان حتی در استان و یا کشور هم میتوانند مطرح شوند. بعض��ی از آنها در همی��ن روزهای اخیر کنسرتی را برگزار میکنند. مجی��د بی��واره ویول��ن را حرفهای م��ی زند و بر چند س��از دیگر مانند سنتور نیز مسلط است ولی اگر از او بپرسید شاید بگوید من چیز زیادی بلد نیستم ولی این حرف چیزی جز خاکی بودن او نیس��ت .اسد حسین شیری استاد مجرب س��نتور است. سالهاس��ت ک��ه یاد میگی��رد و یاد میدهد .علی اکب��ر حامل نیز تار را همچون مومی در پنچ��ه نرم کرده و زخم��ه میزند .اس��تاد گلس��تانی سالهاست که خاک هنر خورده و در هر هنری دستی دارد. ناصر بی��واره خ��وب میخواند و تار میزن��د .صدایی صاف و رس��ا دارد و در ش��هرهای ب��زرگ دوره دی��ده اس��ت .در محرم نیز نوحه میخواند و اش��کها را در م��ی آورد .خیل��ی وقت است دیگر آواز او را نشنیدهام. مصطفی سادگی ضرب میزند .ریتم را خوب می داند و انگشتانی چابک دارد .او را دیگر بر صحنه نمی بینیم. همیش��ه می گوید خیلی کار دارم. اس��م های زیادی هس��تند که می شود کتابشان کرد و در این مقولهی
کوتاه نمیش��ود همه را گفت .باشد که مرا بخشیده باشند. موس��یقی پاپ ولی در میان جوانان ج��ای بیش��تری پیدا کرده اس��ت. مشتاقان آن بیش��تر هست .رپ نیز چند وقتی اس��ت ک��ه در ایران تب ایجاد کرده است و همه دیگر دوست دارن��د رپر ش��وند .کار س��ختی هم شاید نباشد .آهنگ آن را میشود به راحتی از اینترنت دونلود کرد و یا به عبارتی دزدید .همان کاری که اکثرا ً میکنن��د .می ماند ی��ک چند بیتی شعر یا همان تکست که فقط پشت س��ر هم بش��ود خواند .و تو یک رپر میش��وی .همانطور که همه شدند. کار س��ختی نیست .میشود امتحان کرد .در این میان این صدای محکم و کوبن��دهی رپر به همراه تکس��ت ق��وی و پر مفهوم اس��ت که تو را به اوج میکش��اند و گرنه ستارهات زود خاموش می شود. گراش گ��روه رپر ه��م دارد0782 . نام آنهاس��ت که از پیش ش��ماره ی ش��هر خود الگو گرفتهاند .کارش��ان بد نیس��ت.خوب هم نیست.میتواند بهتر باش��ند .خوانن��ده های پاپ اما زیادتر هستند .میخوانند.مینوازند. بخص��وص گیت��ار که س��ازی کامل محسوب میش��ود و همه کاره .هم میشود خواند و هم میشود نواخت. از ه��ر چیزی میخوانن��د .از آهنگ های قدیم��ی گرفته تا آهنگ هایی که خودشان ساختهاند. ام��راهلل عباس��پور ب��رای پارس��ینا میخوان��د .صدایی خ��وب و جوان. خیلی ها صدایش را دوس��ت دارند. ع��ده ای نه .او س��از نمیزند و فقط میخواند .کاش می ش��د از صدایش بیشتر استفاده کرد .محمود علیپور همخوان اوس��ت .صدایی ب��م تر از آقای عباس��پور دارد و البته صدایی جوان. رضا کش��وری و میثم پورمال را هم میت��وان گف��ت هم میزنن��د و هم میخوانند .صدایشان را اگر کنسرت
رفته باشید شنیدهاید .عدهای گفتند صدایش��ان خ��وب اس��ت و عده ای گفتن��د متوس��ط میخوانند .عباس امان��ی خوانن��دهی ج��وان و نوپایی اس��ت.صدایی کامال بم دارد و گیتار میزند.امید به آینده دارد و فردایی روشن. رحیم غفوری ،ابراهیم اسدی ،جعفر غالمی نیز میخوانند.تالش میکنند تا در این راه موفق باشند .و سعی بر این دارند تا بتوان قانونی و از طریق وزارت ارش��اد کارهای خود را ثبت کنند و بتوانند در کل کش��ور حرفی برای گفتن داشته باشند .راه سختی است. در این میان و با وجود فضای بازتری که برای موس��یقی نس��بت به دوره ه��ای قبل به وجود آمده اس��ت کار و بار خالتور ها نیز سکه شده است. عروس��ی های گراش بیشتر از قبل به همراه موس��یقی برگذار می شود. خالتور می زنند و می رقصند و ... آهن��گ ه��ای دامبولی ک��ه ارزش موس��یقیایی را ندارد و فقط صدای بسیار بلند اسپیکرهاست که آسایش و خواب نیمه ش��ب را از همسایگان م��ی گی��رد و این وس��ط ع��ده ای سرمس��ت و بی اعتنا به موسیقی به ص��دای گام��ب و گومبی دل خوش ک��رده و خ��ود را ب��ا آن هماهن��گ میکنند .جالب اینجاست که بیشتر این عروس��ی ها مهمانان ناخواندهی زیادی را ب��ه خود میبیند که بدون دعوت خود را دع��وت کرده و فقط به ه��وای ارگ و موس��یقی بندری و لسآنجلس��ی خود را به عروس��ی رس��انده تا از این فضای مناسب لهو ولعب استفاده کنند و به قول جوونا حال��ی ببرند .و این وس��ط هنرمند اس��ت که با دیدن ای��ن صحنهها با دل��ی غمگین و با حالت��ی حاکی از تاسف عروسی را ترک کرده تا شاهد خوار ش��دن موس��یقی ناب توسط ع��ده ای که بویی از هن��ر نبرده اند نباشند.
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
موسیقی
7
صادق رحمانی
يد عماد الدين توحيدي
دکتر س
سرزمین مادری، ما را عاشقانه دوست دارد
آیا کس��ی برای دوس��ت د اش��تن مادرش بهانه ای الزم دارد؟ دوس��ت داشتن این موجود نجیب و پاک که از شیره ی جانش ان��دک اندک و ذره ذره می کاهد تا فرزندش را بزرگ و برومند کند ،با جان آدمی عجین اس��ت .حس من در پیوند با زادگاهم نیز این گونه اس��ت .خاکی که در آن پرورش یافته ایم و بزرگ شده ایم. مادر ما را عاش��قانه دوس��ت دارد ،از دیگر س��و ،هم مادر ما را عاش��قانه دوس��ت دارد ،هم زادگاه .مادر و سرزمین مادری آن گونه عاش��قانه ما را دوس��ت دارند که ما هیچ گاه این عش��ق را احس��اس نمی کنیم .فقط وقتی این دو را از دس��ت می دهیم، آن گاه در می یابیم که مادر ما را دوس��ت داشته است .وقتی از سرزمین مادی دور می افتیم ،خوب می فهمیم که زادگاه مثل یک موجود زنده به ما عش��ق ورزیده است و ما بسی غافل بوده ایم .مادر – این عش��ق تابناک و پاک را – هش��ت س��الی است از دس��ت داده ام و دهلی��ز جانم همواره طنی��ن انداز نگاه های پرمعنا و مهربانانه ی اوس��ت ،اما سرزمین مادری همواره وجود ِ خاک پذیرنده دوباره ما را در آغوش خود پناه دارد و روزی این خواهد داد. من با واژه – واژه ی آنچه در ترانه ی گراش آمده است ،زندگی کرده ام ،با کلمات این س��رود روزها و ماه ها دویده ام و خسته ش��ده ام و در س��ایه ی نخل هایش آرامی��ده ام ،با کلمات گرم و صمیمی اش تش��نه ش��ده ام و در برکه هایش عطش دوست داش��تن را فرو نش��انده ام .این من نبودم که واژه ها را کنار هم چیده است و به صورت ترانه ای در آمده است که همه ي شما ب��وده ايد ،گویی گ��راش در من نفس می کش��ید ،وقتی گفته بودم :ایس��تاده تنومند و تنها /تن س��پرده به گرمای خورشید /ناشکیبا. ش��عر و شهر در هم تنیده شده است .در هم تنیده تر شده بود. این دلس��روده جوش��یده از درون من اس��ت ،بی آن که کسی سفارشی داده باشد .فقط با یاد دوستان شهیدم سرودم تا برای شرکت در این همایش معنوی 120شهيد ،دست هایم خالی نباش��د ،ولی من همواره دس��ت هایم ،در مقابل ایثارگری های س��خاوت مندانه آنان تهی و تهی تر بوده اس��ت .از همیش��ه تا همیش��ه این ترانه را که حس مشترک همه ی ماست ،به همه ی مردم و به مادر همه ی مردم ،یعنی گراش تقدیم شده است. من براي مادرم سروده ام ....
آهنگساز
...و نخلهاي سرافراز در طواف کالت آفرينن��ده کالم " ش��هر من گ��راش " مهرورز اس��ت .مهرورز به س��رزمين پاک نياکان ،س��روجان س��پرده به خاک مينوي اش ! عاش��قانه سرودنش غمي دارد س��ترگ و غريب ! شايد از آنچه که تاريخ بر دژ اس��توار پدرانش آورده است .اما کالت " مغرور و بلند " ايس��تاده و ش��کوهش که از هميش��ه آمده و تا رستخيز ماندني است ...و نخلهاي سرافراز در طواف کالت ! برامده از خاک مقدس ! خ��اک وض��و گرفته با خ��ون ! با برگ و باري از خ��رد ...درخت بهش��ت! ترانه سرا هم حماسه مي سرايد و هم عاشقانه مي گدازد .او برآوردگار جهاني اس��ت بيروني با معنايي دروني در س��احتي از دل و جان ،ش��گفتا ! ش��گفتا از عاش��قي اش ! و تجلي کالم در موسيقي ،آنجا ها که نواها در آغاز جنگ آور و حماسي گويي نفير استواري و پهلواني مي نوازند .رزمي در کار نيست ،روايتي است از س��الها ايستاده زيستن و ايستاده مردن! و سينه هاي خونين آماج هزار زخم برآمده از کين اهرمن ! و نواها لختي ،درنگي بعد راوي ترنم عاش��قانه اي غمناک ! نغمه اي گيسو کشان در دامن چنگ! پيوستگي بايس��ته و معني شايسته دوشادوش ش��يوا و دل انگيز بزم عش��ق را مي آرايند ! و در پايان خنياگران مي کوبند! سنج و دمام و آئين شهادت ! آستين افشاني و روحاني و پايکوبي اشراقي ! سماع مردمان عشق ... آنک روشني پگاه گراش! شهر عشق! شهر ايران زمين!
م
شاعر
گراش، اکنون شهر من است
ش��عر ،ترانه ،صدا و موسیقی این اثر هنری ،پس از ماه ها ،مرا به گریه واداشت. نه گریه ای از س��ر بی پناهی ،که گریه از سر شوق یافتن پناهگاهی امن. پناهگاهی ،ایس��تاده ،تنومند و تنها ،تن سپرده به گرمای خورشید. گراش ،اینک و اکنون شهر من است. هنوز هم ،هرگاه ،در رؤیا و رؤیت ،با این اثر مواجه می شوم ،سراپا گریه ام. این اثر ،در این روزهای بی پناهی ،در این روزها که آوارگی طرح خویش را به رخ می کش��د و کش��یده است ،نه بهانه ای ،که بهایی بود برای گریستن. دس��تهای محمدصادق عزیز و عم��اد عزیز و وحید اخت��ری عزی��ز و س��عید یوس��ف نیای مهرب��ان را میبوسم. عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
سعید یوسف نیا
ترانهسرا
آمیزه ای از حماسه و تغزل
بهروز قزلباش
روزنامهنگار
جاودانه باد
مجموعه این یادداشتها حس و حال هنرمندان و شاعرانی است که لحظهای پس از شنیدن ترانهی شهر من گراش نوشته شده است. شهر من گراش ترانهای است سروده صادق رحمانی که وحید اختری برای آن موسیقی زیبایی ساخته است و خوانده است. این ترانه را میتوانید از وبسایت صحبتنو دریافت کنید. www.sohbatenow.com
رتضی امیری اسفندقه
از همیش��ه تا همیشه جاودان و غیور و حماسی بوده و باد دیار جنوب. مردمان آفتاب س��وخته و زحمت کش خاطره ای از سفر به گله دار و مه��ر تا خنج و اوز و آش��نایی با مردم و آفت��اب و درخت .زاللی هماره یادآور نشاط و روشنی است و ترانه ی «شهر من» آقای رحمانی یادآور همیشه ی روشنی همه ی شهرهای من در سراسر ایران است .جاودانه باد شاعرانه هایش.
سرود شهر من گراش ،آمیزه ای از حماسه و تغزل است. موسیقی و شعر این سرود آنقدر با یکدیگر هماهنگ اند که گویی با هم متولد ش��ده اند .شاعر این سرود جناب آقای رحمانی با احساس��ی زالل و شفاف از موطن خود می گوید و عشق سرشار خود را به پای کوه ها و رودها و دشت های گراش می ریزد و این عشق به قدری انسانی و پاک اس��ت که گویی شاعر نه برای شهر خود که برای خود و مردمان باصفای گراش سروده است. احساس نوستالژیک این سرود در کنار فضای صمیمانه و صادقانه ش��عر و موسیقی ،هر مخاطب جان آگاهی را تحت تأثیر قرار می دهد و شوق دیدار این شهر کهن را در او زنده می کند. آقای وحید اختری نیز در خوانندگی و آهنگس��ازی این سرود سنگ تمام گذاشته و به راستی مطلب را ادا کرده است و سخن آخر این که دست مریزاد و دمتان گرم.
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
گفتگو
Q Qرابط�ه و جاي�گاه مول�ف – مت�ن و مخاطب را چگونه ميدانيد؟
براي پاس��خ به اين سوال ابتدا بايد پرسيد اين س��وال در مورد چه شعري مطرح شده است؟ در شعر كالسيك مولف – شاعر سوژهاي را در ذهن داشت كه آن را مستقيم و يا با استفاده از آرايههاي ادبي به نوشتار در ميآورد .مخاطب در اي��ن نوع ش��عر پس از گذر از نش��انههاي زباني و رس��يدن به مدلولي وراي نش��انههايي كه در زب��ان براي آنها وضع ش��ده بود معني ش��عر را درك ميكرد .گاه اين گذر از نش��انه و رس��يدن به مدلول اندكي پيچيدهتر مي شد و آن زماني بود كه ش��اعر از آرايهايي ادبي به خصوص اس��تعاره و مجاز استفاده ميكرد .در اينجا مخاطب از نش��اني اول ( دال ،كلمه) به نش��انه دوم و سپس به مدلول مي رسيد .پس مي توان رابطه شاعر – متن مخاطب در شعر كالسيك را به دو صورت زير در نظر گرفت. الف .نشانه ( دال ،كلمه)← مدلول ب .نشانهي ← 1نشانهي ← 2مدلول در ش��عر نو ( نيمايي ،سپيد ،گفتار )...بر خالف شعر كهن تا حد زيادي ( آبجكتيو) است .رابطه شاعر – متن -مخاطب به گونهايي ديگر است .شاعر در اينجا امري عيني را در ذهن خود با عينيتي ديگ��ر تطابق ميدهد و به ش��عر ميآورد .مثال ش��عر ( ميتراورد مهت��اب ) نيم��ا و يا ( زمس��تان) مهدي اخوان ثال��ث را در نظر بگيريد كه هر دو ،امور عيني شب و زمستان با امور عيني ديگري چون انجماد و اختناق فكري و اجتماعي تطابق داده ش��ده است. در واقع در اينجا همه چيز از يك ( ابژه) آغاز ميش��ود و پس از دخالت ذهن ش��اعر ،به ابژهاي ديگر خاتمه مييابد .تصوير زير به طور ساده فرايند تصوير سازي شعر نو را نشان مي دهد. ابژه↔ سوژه مخاطب در اينجا با نش��انهايي روبروست كه مدلولي براي آن در خ��ارج از زبان وجود دارد؛ اما اين مدل��ول خود نمادي از مدلول ديگ��ري اس��ت و مخاطب باي��د آن را از مي��ان امكانات مختلف برگزيند. امكان-1نشانه 1 امكان -2نشانه2 ←مدلول نش��انه( دال ،كلمه) ← مدلول ← امكان -3نشانه3 امكان -4نشانه4
اما آنچه در انديش��ه موس��وم به پس��ت مدرن مطرح ميش��ود. بازگش��ت از مدلول قراردادي به دال اس��ت .در اينجا اصل بر( از هم پاش��يدگي معنا) است و آنچه از نشانه زباني در ذهن مجسم ميش��ود ،بدون در نظر گرفتن پيش��ينهي اين كلمه مورد توجه مولف است ،البته اين شالوده شكني معنايي آنچنان كه دريدا مي گويد منجر به نوعي خاصيت هرمنوتيك متن مي ش��ود و تعداد معاني متن به تعداد مخاطبان اثر مي شود. پس در اينجا يك نشانه زباني ( دال،كلمه) داريم كه بجاي اشاره داشتن به مدلولي قرار دادي خارج از زبان ،به ظرفيت درون زبان باز ميگردد و ش��ي يا مدلولي را مجس��م ميكند كه ضرورتا در خارج از زبان وجود ندارد. امكان ← 1مدلول – دال 1 امكان ← 2مدلول – دال 2 نشانه ( دال ،كلمه) ← امكان ← 3مدلول – دال 3 امكان ← 4مدلول – دال4 Q Qارتب�اط ف�رم و محت�وا در ش�عر ام�روز چ�ه ارتباطي است؟
تبيين رابط��ه بين فرم و محتوا از ام��ور ناگفتني ،هيچ نميتوان فهميد كه فرم اس��ت ك��ه به محتوا جهت ميده��د يا بر عكس. بطور ساده اگر در اثر هماهنگي و انسجام موسيقي كالم ،ساختار تصوي��ر ،آرايهه��ا و ...با محتوا بافتي ش��كل گيرد ،فرم يا ش��كل عينيت مييابد .فرم ،ش��كلي اس��ت براي محتواي اثر ادبي ،پس فرم و محتوا جدايي ناپذيرند .البته انديش��ه جدايي فرم از محتوا نيز در گذش��ته وجود داشته هم در شعر ايران (فارسي) و هم در اروپ��ا .در ايران گروه��ي بر مخيل بودن كالم تاكيد دانش��مند ( خواجه نصيرالدين توس��ي و )...و گروهي بر موزون و مقفا بودن ( ش��مس قيس و )...در اروپا نيز انديشه دكارتي جدايي سوبژه از
ابژه شهرت دارد.
Q Qبرخورد شما با زبان در شعر چگونه است؟
من عالقه زيادي به( برجسته سازي زباني ) در شعر دارم البته اين به معناي موفقيت من در اين امر نيس��ت .فقط يك عالقه است. توضيح اينكه ( بر جس��تگي زباني ) يكي از ابزارهاي ش��عر امروز اس��ت كه اين امر عموما به دو صورت به منصه ظهور ميرس��د. -1هنج��ار گريزي زباني -2برخورد فراهنجاري با زبان .البته در ايران بيش��تر اين ويژگي به پس��ت مدرنها نسبت داده ميشود؛ اما اين امر از نظريات فرماليس��ت هاي مكتب پراگ است .در اين فرايند ،برجس��ته سازي زبان به حدي ميرسدكه عمل ارتباط را در پس زمينه قرار ميدهد. Q Qجايگاه موسيقي ،وزن و دكلماسيون را در شعر امروز تشريح كنيد. البته تعبير ( شعر امروز ) تعبيري موسع است و در شعر ايران از نيما تا موج سوم را در بر ميگيرد .اگر فضاي بيرون از شعر ايران را نيز به آن اضافه كنيم بيشتر متوجه وسعت تعبير خواهيم شد؛ اما اگر ش��عر امروز را آن ش��عري بدانيم كه امروزه در قلمرو شعر فارسي بسامد بااليي دارد .بايد گفت طرز برخورد با اين مقوله دو نحله را به وجود آورده است. ال��ف -نحل��هاي كه نگاهي نو ب��ه مقوله موس��يقي وزن و دكلمه دارد .در راس اين دس��ته نيما قرار ميگيرد و شعر سپيديها ،شعر گفتاريها و برخي موج س��وميها هم از دنباله روان اين تفكراند. نيما ميگفت ش��عر بايد خاصيت دكلمه شدن داشته باشد و بايد روح و منطق گفتار در آن دميده ش��ود .اين رويهي توجه داشتن ب��ه منطق گفتار پس از مرگ نيما قوت گرفت و برخي ش��عرا به سرودن شعر گفتار گرايش پيدا كردند و معتقد شدند( چنان شعر ميگويند كه نيما آرزو ميكرد). ب -نحله دوم بكلي منكر ارزش��مندي ايجاد وزن و ساختار زبان در شعر است و اصوال به اين مقوله بي اعتناست .در راس اين عده رضا براهني قرار دارد كه براي ش��عر خود ويژگي ( پست مدرن) بودن قائل است. Q Qبه اعتقاد ش�ما پست مدرنيسم ش�عري يا شعر پست م�درن وضعيت و مد اس�ت يا مكتب و مرام�ي خودبنياد و مقيم؟ ابتدا بايد ديد اصوال مقوله پس��ت مدرن چيست؟ خاستگاه آنكدام اس��ت؟ ما به عن��وان مولفاني كه در جامعهاي در حال گذار زندگي ميكنيم چه نسبتي با آن داريم؟ پست مدرنيس��م در يك تعريف كلي( ترديد در نظام ايجاد شده توس��ط مدرنيته) اس��ت .اين جنبش از يك پش��توانه فلس��في و فرهن��گ و جامعهاي متناس��ب با خود برخوردار اس��ت .اگر چه فردري��ش نيچه را پيش��رو اي��ن طرز فكر دانس��تهاند؛ اما فضاي فكري حاصل از جنگ جهاني دوم ،پس از جنگ به اين انديش��ه دامن زد كه عقل و روش��نگري منتج از مدرنيته و فرم و ساختار اقتص��ادي – اجتماعي – فرهنگي اين ن��وع نگرش ،حاصلي جز س��ركوب و خونريزي نداشته است .پس به نقد ريشهاي عقالنيت مدرن پرداخت. دريدا بر همين پايه قائل شدن ساختار و فرم براي متن را بيهوده دانس��ت و با شالوده ش��كني ،متن را به تعداد خوانندگان متكثر گردان��د .البت��ه در برابر اين انديش��ه كه عالوه بر دريدا كس��اني
8 چون آدورنو و هوركهايمر نيز مدافع آن بودند، مخالفان بس��ياري ني��ز پديد آمدن��د و متذكر اين نكته ش��دند كه نبايد پست مدرنيسم را با آنارشيس��م و در برخي حيطهه��ا راحت طلبي اش��تباه گرف��ت .با اي��ن مقوله مانند بس��ياري مقوالت حوزه تفكر در ايران بس��يار ترجمهاي الج��رم ناق��ص برخورد ش��ده اس��ت .م��ا آن پشتوانه فلس��في و اضطرار فرهنگي ،اجتماعي براي ورود به اين ح��وزه را نداريم .هيچ معلوم نيس��ت جامعهاي كه مدرنيت��ه را تجربه نكرده و حداكث��ر ميت��وان آن را در ح��ال گ��ذار از س��نت به مدرنيسم دانس��ت چگونه مولفانش دغدغه پس��ت مدرنيس��م پيدا كردهان��د .اما از طرف ديگر تكنيكهاي موجود در ش��عر پست م��درن به نوعي با وضعيت فرهنگي و هنري ما همخواني دارد .ما در شعر و هنر ،مانند بسياري از مقوالت ديگر دچار بحران هس��تيم و بحران ش��عر ،بحران مخاطب ،بحران هويت و ...و اين نوع شعر گفتن ( شالوده شكنامه ،هنجار گريز، مردد و مغش��وش) ب��ا واقعيت وجودي ما كم و بيش مطابق است .پس آنچه در شعر ما به عنوان رد پست مدرن مطرح است به لحاظ تكنيكي همان فراسنتي است و حاصل گذر از س��نت به وراي آن اس��ت .در مجموع ميتوان شعر موسوم به پست مدرن ايران را شعر ( بحران ) تعبير كرد. Q Qآيا شعر امروز استتيك (زيبايي شناسي) را بر ميتابد؟ مولفههاي آن چيست؟ با توجه به بحثهاي پيش��ين فكر ميكنم به اين نتيجه رس��يده باش��يم كه بر شمردن مولفههاي زيبايي شناسانه براي شعري كه اصوال بالغت را در ش��عر بيارزش و توجه به س��اختار زبان را در مت��ن بيهوده ميداند .امري دور از تعريف ش��عر امروز اس��ت .اما ميتوان بر پايهي ويژگيهاي ش��عر كهن مولفههاي وجودي آن را چنين بر شمرد. الف -توجه كردن به نقش برجس��ته سازي زبان در ايجاد فضاي غير متعارف در متن ب -توج��ه به ظرفيت متن بدون تكيه بر آرايههاي س��نتي ادب فارسي ( استعاره ،تشبيه ،مجاز و )...براي رسيدن به ابژه ( توجه كنيد ك��ه تكيه نكردن به معناي بي اعتنايي نيس��ت) در ش��عر ما بحث ش��عر اسپيس��منتال يكي از محص��والت همين توجه به ويژگيهاي متن است و با توجه به جابهجايي هاي پر تابي تصوير و زبان. ج -براي كس��اني كه هنوز هم به اوزان عروضي اهميت مي دهند ميت��وان تركيب وزنهاي مختلف االركان و شكس��تن وزنها را پيش��نهاد كرد (كاري كه سپانلو در اش��عارش انجام داده و البته بسياري ديگر) اين امر منجر به تعداد فرم خواهد بود. د -اصال��ت دادن به تكنيكهاي چند فضايي ،چند زباني و ايجاد تعليق در روايت. ه -توجه كردن به زبان به جاي توجه كلمه و ايجاد فضايي فراتر از ايجاد ارتباط در زبان براي فرو رفتن در زبان. Q Qآس�يبها و بحرانه�اي ش�عر ام�روز را در كج�ا ميبينيد؟ گفتيد بح��ران .درك همين بحران مهمتري��ن راه گذر از بحران است .آس��يب مهم شعر امروز الينه ش��دن مولفان جوان ماست. اينكه احس��اس درد و دغدغهاي ميكنند كه اگر خوب فكر كنند اصال در وجود آنها نيس��ت .پس��ت مدرن يك مد وارداتي نيست؛ اما انگار براي ش��اعران زمانه ماست .من پيشنهاد ميكنم همه به باز خواني پرونده ش��عر فارسي از آغاز تا همين امروز بپردازيم و نهايتا براي سرودن به نداي درون خود پاسخ گوييم. Q Qشما شعر كدام شاعر فارسي زبان و غير فارسي زبان را بيشتر ميپسنديد؟ در زمينه ش��عر فارسي انتخاب واقعا س��خت است .بخصوص كه حيطهه��اي متنوعي وجود دارد و ش��اعران ب��زرگ هم ،مثال در حماس��ه ،فردوس��ي ،در جهان منحصر به فرد است و يا در شعر غنايي حافظ و ...اما اگر ذوقي بخواهم جواب بدهم ،ش��عر حافظ را بهترين ش��عر فارس��ي و سعدي را بهترين ش��اعر فارسي زبان ميدانم. در حيطه شعر غير فارسي نميتوان اظهار نظر كنم چون همه را نخواندهام اما از آنهايي كه خواندهام آثار ريكه ،جيمز جويس ،تي اس اليوت را زيبا ديدهام.
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
صحب�ت ن�و :عبدالنبی سلامی ،متول�د 1329در کازرون ،پژوهشگر ارشد فرهنگ مردم است .طرح اولیه گنجینه ی گویش شناس�ی فارس را از سال 1370آغ�از کرد .او از س�ال 1369با فرهنگیارانی ک�ه ب�ا مرکز فرهنگ م�ردم صدا و س�یما همکاری داش�تند ،نام�ه نوش�ت و از آنه�ا خواس�ت ت�ا به پرس�ش نامه ای را که به صورت موضوعی تهیه ش�ده بود ،پاس�خ بدهند .واژه های اعضای بدن، ابزار کار ،وس�ایل خانه و ...از جمله این س�ؤاالت بود. سلامی از س�ال ، 1381پ�ای در می�دان پژوه�ش گویش های محلی فارس نهاد و روستا به روستا با م�ردم همراه و همکالم ش�د .حاص�ل این تالش ها ،کتابی شد که در سال 1383منتشر شد ،حدود 2300واژه و صد جمله از نه گویش را به صورت مقایسه ای عرضه کرد .صادق رحمانی درباره ی فعالی�ت های گویش پژوهی با او گفت و گو کرده است ،بخوانید:
نگاه
9
ی در فرهنگستان ویشهای الرستان کتاب میشود گ گو با عبدالنبی سالمی
گفت
Q Qآقای سلامی دربارهی اولین کتابی ک�ه در ح�وزهی گویششناس�ی ف�ارس منتشر کردهاید ،توضیحی بفرمایید: باید به عرض برس��انم که اس��تان فارس مهد زبانهای فارس��ی باستان و فارسی میانه است. ب��ا این وصف ،به جز برخ��ی گویشها ،بر روی گویشهای محل��ی بس��یاری ،مطالعه صورت نگرفته اس��ت ،من در کت��اب اول گویشهای دوانیَ ،دهل��ه ایَ ،عبدوی��ی ،کازرونی ،کالنی (لری) َ ،کندهای ،کوزگی ،ممسنی و ماسرمی را به صورت تطبیق��ی در کنار هم قرار دادم و فرهنگس��تان زبان و ادب فارسی ،آن را منتشر
کرد و این شیوه مورد توجه قرار گرفت. Q Qهر کتاب شامل چند گویش است و چه مسائلی مورد تطبیق قرار میگیرد. در هر کتاب ن ُه گویش را با هم بررسی کردهام .در کتاب دوم ،گویش های بنافی ،پاپونی ،دوسیرانی، ریچی ،سمغانی ،کالنی (تاجیکی) ،گرگناییُ ،هسقانی و نودانی و در کتاب سوم نیز نه گویش دیگر فارس مورد بررسی و تطبیق قرار گرفته است. Q Qهمان طور که می دانید ،الرستان قدیم نیز یکی از سرزمینهایی است که قدمت گویشهایش به فارسی میانه میرسد و هنوز مردمان الرستان با این گویش ها حرف میزنند ،شعر میگویند و روزگار میگذرانند ،در این حوزه هم فعالیت کردهاید؟ کتاب چهارم گنجینهی گویش شناس��ی فارس ،حوزهی فرهنگی الرس��تان را در برمیگیرد .در این کتاب از ن ُه گویش ،شش گویش منطقه ی الرستان قدیم ،آمده است: .1اس��یری .2اَهِلی .3خنجی .4زینل آبادی (گراش��ی) .5قالتی (اوز) .6کاریان .البته تحقیق من به حوزه ی جغرافیایی تعلق ندارد ،بلکه گویش های بس��تکی را که اکنون در منطقه هرمزگان قرار دارد ،متعلق به حوزهی زبان الرستانی میدانم. Q Qالبته اندکی این تقسیمبندی باید بیشتر مورد مداقه و طبقهبندی صحیحتری قرار گیرد ،با این وصف این سؤال پیش میآید که چرا برای تحقیق به سراغ یکی از روستاهای گراش ،یعنی زینل آباد رفتهاید؟ در ش��هرها به دلیل ارتباط بیش��تر با صدا و س��یما و آم��وزش و پرورش ،واژه ه��ا صیقل یافتهتر و نوتر ش��ده اس��ت .واژه های خالصتر را باید در روستاها جس��ت و جو کرد .واژه ها را باید از مردان و زنان س��الخورده پرس��ید .حتی از بیس��وادترین آنها ،اما در مقوله ی فعلها و مصدرها و جملهها تحصیلکردگان ،کار سازترند. Q Qآیا برای ثبت و ضبط واژه ها ،اختالف نظری بین گویشوران پیش آمده است. بله! من واژه ها را همان لحظهای که از گویش��ور میپرس��م ،آوانویس��ی میکنم و آن واژه را از چند
نفر دیگر هم میپرس��م تا به دقیقترین آوا دس��ت پیدا کنم .گاهی اوقات برای رسیدن به واژههای قدیمیتر ،جدل و بحثهای طوالنی بین پرسشش��وندگان صورت گرفته است .شیوه ی کار من ،به صورت میدانی و حضوری اس��ت .فقط در بخش تاریخی ش��هرها ،به صورت کتابخانهای است .با این همه دقت ،گاهی ممکن است ،کار من از نظر آرایی کمبودهایی هم داشته باشد ،ولی تمام سعیام این است که کمترین اشکال را داشته باشد ،چون این پژوهشها ،مادهی اولیهی تحقیق های بعدی است و چنانچه ایرادی باشد ،باید به بنده یادآوری شود تا در اصالح آن بکوشم. Q Qبه نظر می رسد ،گویش بیرمی ،با گویش های دیگر منطقه الرستان ،متفاوت است، در این باره توضیحاتی بدهید. س��اکنان اولیه ی بیرم ،همان اچمی زبانها هس��تند ،چون پیرمردها ،با زبان اچمی به هم ریخته صحبت میکنند ،ولی زبان امروز مردم بیرم ،س��اختاری فارس��ی– لری دارد و تحت تأثیر واژههای اچمی است .خود مردم منطقه بیخهی احشام (بیرم) اظهار میدارند که حدود چهارصد سال پیش، از دشتستان بوشهر – به دنبال مرتع بهتر به بیرم آمدهاند. Q Qطبقه بندی گویش ها بر اساس شهرها ،قابل تأمل است ،با این حال درباره ی گویش فیشوری در کتاب شما اثری دیده نمی شود ،این امر ناشی از چه مسئله ای است؟ درباره ی گویش فیش��وری باید تحقیق مس��تقلی صورت گیرد ،پیش از این در کتاب اس��تاد احمد اقت��داری ،مطالب قابلی را دیدهام .من در کتاب پنجم ک ً ال به الرس��تان خواهم پرداخت و گویشهای الری ،اوزی ،پاقالتی ،اشکنانی و بیخهای (بیرمی) را با توجه به شیوهی معمول این گنجینهی گویشها، مورد تطبیق قرار میدهم .آنچه مورد تطبیق واژگانی قرار میگیرد ،این موضوعات است: اعضا و وابسته های بدن انسان ،ابزار کار ،وسایل خانه ،بیماریها ،نام بستگان ،پیشهوران ،پوشیدنیها، گیاه��ان ،پرندگان ،واحد مقایاس ،مزهها و رنگه��ا .پس از آن فصلهای الزم و متعددی و مصدرها و در پایان هم جملههای فارس��ی و معادل آن ها در گویش ها را با هم مطابقت می د هیم. مث� ً لا این جمل��ه ه��ا را در گویش های مختلف آوانویسی کردهایم: این پیراهن قشنگ را از کجا خریدی؟ چرا امروز به مدرسه نرفتی؟ اگ��ر م��ن این کار را کرده باش��م ،حقداری هر چه دلت می خواهد بگویی. این مرد کیست؟ و جمالت دیگر. Q Qبرای شما آرزوی موفقیت دارم متشکرم از شما و نشریه صحبت نو
اسطوره ها و داستان های عامه
میر تر چا الیاده جمه: مسعود غ ف و ر ی تعدادی از انس��ان شناسان و پژوهش گران
فرهنگ عامه مدتی اس��ت که اس��طوره ها را ش��کل خاصی از داستان های عامه، یعنی روایت هایی س��نتی ،دراماتیک و ش��فاهی ،می دانند .در نزد اینها داس��تان های عامه «در بر گیرنده ی اس��طوره هایی مهم مرتبط با مافوق الطبیعه و همچنین داس��تان هایی صرفا س��رگرم کننده هستند :روایت های مفروض به واقع از رویدادهای تاریخی ،حکایت های اخالقی ،و دیگر اشکال روایت که می توان در دسته بندی های مختلفی آنها را متمایز کرد» (فیشر .)1963مطالعات این پژوهشگران دو جهت گیری کلی دارد :اول تاریخی ،و دوم ریخت شناسانه و ساختارگرایانه. به باور دبلیو .ای .پوکِرت ،منش��أ داس��تان های عامه به مدیترانه ش��رقی در دوران پارینه س��نگی بر می گردد .سی .دبلیو .فان سیدو در ابتدا منشأ داستان های عامه را هند و اروپایی می دانست ،ولی بعدها آن را به فرهنگ هایی پیش از هند و اروپایی منتس��ب می کند .والدیمیر پراپ ،پژوهش گر روس��ی فرهنگ عامه ،در کتابی به «ریشه های تاریخی داستان های عامه» و بسط فرضیهی آیین گرایانهی پی .سِ ینتی ِوز میپردازد :او معتقد اس��ت که داستان های عامه از یادگار آیین های نمادین ابتدایی محافظت می کنند. تحقیقات گس��ترده و موش��کافانه ی «مکتب فنالندی» هم جهتگیری تاریخی دارند .این پژوهش��گران اعتقاد داش��تند که ب��ا مطالعه دقیق گونه های مختلف می توان به یک «ص��ورت ازلی» ( )Urformاز داستان دست یافت. این جهت گیری تاریخی ،که در آمریکا نیز به خصوص با کارهای فرانتس بوآس و پیروان اش طرفداران زیادی پیدا کرده بود ،اخیرا از تب و تاب افتاده است .در دهه های 1950و ،1960تحقیقات مهم و متنوعی در زمینه های غیر تاریخی ،ریخت شناسی یا ساختارگرایانه انجام شد .دالیل گرایش به این جهت گیری جدید بسیار زیادند ،و تنها می توان به چند تا از مهم ترین هایشان اشاره کرد :گسترش شگفت آور زبان شناس��ی سوسوری و آواشناسی؛ رواج «فرمالیسم»؛ کشف مطالعات ریخت شناسانه پراپ توسط محققان غربی؛ و بخصوص رواج عمومی س��اختار شناسی در انسان شناسی و فلسفه ،به ویژه استفاده هوشمندانه کلود لوی اش��تراوس از روش س��اختارگرایانه .باید اضافه شود که پراپ ،ربع قرن قبل از کار تاریخی اش، تحلیلی ریخت شناس��انه از داس��تان های عامه ارائه داده بود که نسبتا دیر به انگلیسی و ایتالیایی ترجمه شد .آلن دوندز شیوه ی پراپ را در «ریخت شناسی داستان های عامه ی سرخ پوستان شمالی» ()1964 به کار بست .لوی اشتراوس که این کار را پیش درآمدی بر تحلیل ساختارگرایانه ی خودش از اسطوره ها و داستان ها می دید ،در ابتدا از آن به گرمی استقبال کرد ،ولی بعدها کار پراپ را به دلیل «فرمالیست»
بودن اش رد کرد. در جوابی��ه ای ب��ر مقاله ی ل��وی اش��تراوس ،پ��راپ با تاکی��د بر موارد زیر از روش خ��ودش دفاع ک��رد :کار او نه فرمالیس��تی بلکه تجربی اس��ت و از تحقیقات ریخت شناسانهی گوته الهام گرفته است؛ تحقیقات تاریخی او بیان گر تالش برای درک کامل آفرینش داستان های عامه اند و به هیچ وجه تماما در س��احت ریخت شناس��ی نیستند؛ و اینکه لوی اشتراوس به داس��تان های عامه عالقهای ندارد و تالشی برای شناخت آنها نمیکند ،او تنها به دنبال انتزاعیات و سازوکارهای منطقی است .خالصه اینکه پراپ از ماهیت ارگانیک ش��یوه ی ریخت شناس��انهی خودش و امکان بازس��ازی تاریخ آفرینش داستان های عامه در مقابل س��اختار شناس��ی منطقی-ریاضی لوی اش��تراوس دفاع می کند .او با مثال آوردن از کتاب دوندز اش��اره می کند که بسیاری از س��اختارگرایان از روش او استفاده کرده اند و به شیوهی لوی اشتراوس انتقاد دارند. بحث و جدل بین پراپ و لوی اش��تراوس تنها یک نمونه از اختالف نظری اس��ت که بین محققانی که دو شیوهی ریخت شناسانه و ساختارگرایانه را در تفسیر اسطوره ها و داستان های عامه به کار می برند وجود دارد .ول��ی با وجود همه این اختالفات ،این محققان مش��ترکاتی نیز دارند .اول ،همه آنها اس��طوره ها را «روایت» ( ،)narrativeیعنی نوعی از ادبیات شفاهی می دانند .دیگر آنکه آنها بر مطالعه فرم و ساختار متون تمرکز می کنند و عالقهی کمتری به رمزگش��ایی از معانی مذهبی آنها نش��ان می دهند .به همین دلیل ،همان طور که پیشتر گفته شد ،بیشتر این محققان (به استثنای تعداد محدودی شبیه پراپ) چشم بر تفاوت های بین اس��طوره ها ،رزم نامه ها ( ،)sagaداستان های پریان ( ،)fairy talesو دیگر اشکال روایتهای فولکلوریک می بندند .الگوی تحقیقات آنها از زبان شناسی ساختاری وام گرفته شده است ،و به اعمال شیوه های دقیق ریاضی وار و استفاده از رایانه برای طبقه بندی و تحلیل منابع گرایش دارند. منبع :میرچا الیاده ،فرهنگ تاریخ ایده ها ،ویرجینیا :دانشگاه ویرجینیا ،2003 ،جلد ،3ص .317 40-http://etext.virginia.edu/cgi-local/DHI/dhi.cgi?id=dv3
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
س��یگارش هیچ وقت خاکستر نداش��ت .یعنی توی دسته که بود س��یگارش خاکستر نداش��ت چون با هر ضربه زنجیر که میخورد روی ش��انهاش که از جای زنجیرها برقافتاده بود ،روی صورتاش موج��ی میافتاد و در امت��داد آن موج ،خاکس��تر میریخت روی آس��فالت .نمیتوانس��ت دس��ته را ول کند و برود و سیگار بکشد. گل دس��ته بود .یعنی همه ،دس��ته را با قدرت میشناختند والبته س��یگارش .مث��ل علمها و یا پارچه اول دس��ته که رویاش اس��م چهارده معصوم و «چهار قل» نوش��ته شده بود یا مثل آن پیشانی بند که چند س��ال بعد مد ش��د و لباسهای بلند مش��کی ،قدرت نماد دس��ته بود .چیزی که با آن زنها و دخترهایی که چادرشان را تا باالی بینی کشیده بودند میدانستند دسته زنجیرزنی قدرت دوازده س��یلندر آمده است .البته بعد که دستهها اسمدار شدند به دس��ته میگفتند دسته محبین سقای کربال البته مردم میگفتند دس��ته پاقلعه هرچند هنوز بعضیها یادش��ان ب��ود که جای الغر مردنیهایی که اول دس��ته ایس��تادهاند این دسته ،دستهی قدرت دوازده سیلندر بوده عکس تزیینی است.
محمد خواجهپور من پدرم خادم حس��ینیه ب��ود .برای این کار حق��وق نمیگرفت خودش میگفت خادم امام حس��ین اس��ت .ت��وی روزهای دیگر س��ال میرفت خارج ،آن وقتها خارج فق��ط یکجا بود دبی ،اما هرج��وری بود دو م��اه محرم و صفر توی ش��هر خودمان بود .اول محرم چون پدرم میآمد من همیش��ه لباس نو داشتم لباس نویی که حتماً رنگاش مش��کی بود .تنها وقتی بزرگ شدم فهمیدم که بقیه لباسهای نوش��ان را اول بهار توی نوروز میپوش��ند و رنگ لباسهای نو میتواند مشکی هم نباشد .قدرت سیلندر اما همیشه یک لباس میپوش��ید .لباس مش��کی بدون کاپشن و شلوار جین آبی .شاید اولین جین را توی پای او دیده باشم. امس��ال بعد از ده يا دوازدهس��ال آمدهام ش��هرم .س��عی میکردم محرمها اینجا نباش��م .توی تاالر مرمرین حس��ینیه ایستاده بودم. خاکستر سیگارم آنقدر بلند شده بود که تمام حواسام به این بود که نریزد دلم میخواس��ت س��یگار به دست میرفتم وسط دسته، س��یگار را میگذاشتم گوشه لبم بعد زنجیر آن پسر را که نفر دوم دس��ته ایستاده و موهای بلندی دارد بر میداشتم و میزدم پشت ش��انهام احساس میکردم دارم سرفه میکنم و به جای دستهای کس��ی باید زنجیر بخورد پشت گردهام .نمیگویم دلم برای صدای گوش��خراش طبلها و به هم کوبیدن س��نجها تنگ شده بود ولی این صدا جوری همهچیز را خاموش میکند باید بایس��تی و گوش بدهی .بچه هم که بودم همینطور بود گاهی دس��ته میرفت من که ته دس��ته به زور جایی برای خودم دس��ت و پ��ا کرده بودم به آن جلوتر و گروه طبل و س��نج خیره میشدم یادم میرفت کدام پا را باید به کدام پا بچس��بانم و بچه تخس پش��ت س��ریام هلم میداد .تکان میخوردم و از صف دسته بیرون میافتادم .میرفتم جلو ،پدرم آن جلو چراغ را کرده بود الی ش��الی که به کمر بسته بود .دس��ته زنجیر را میکردم توی شلوارم تا دستهایم آزاد شود ت اشاره را میکردم توی حلقه کمربند پدرم که داشت بعد انگش�� نفس نفس میزد .دس��تهایم کش��یده میش��د و من به دنبال او آویزان میش��دم .بچهها برای مس��خره فردا به من میگفتند «دم س��وییچی» یعنی جا کلی��دی ،من به فردا فک��ر نمیکردم .خیره میشدم به سیگار قدرت که مثل یک چراغ چشمکزن اول دسته روش��ن بود .حاال ت��وی خاطرههایم آن س��یگار از تمام چراغهای مهتابی حتی چراغی که توی دست پدرم باالی سر من بود پرنورتر اس��ت .با هر نفس چراغ روش��ن و روشنتر میش��د .به سیگارم از
داستان
10
ت��ه دل پک میزنم و خاکس��تر میافتد روی مرم��ر و روی آن پا نیام��د .آن روز تمام روز از حلقه ش��لوار پدرم آوی��زان بودم .نهار میکشم .مینشینم روی لبه مرمرین ظهر عاش��ورا را نخوردم .همهاش به اول دسته خیره بود .هیچکس با «بر محمد صلوات» زنجیر که تمام میشد همه هجوم میآوردند دل نداش��ت اول دسته باشد .پس��ر بزرگ حاج اسحاق افتاده بود و میآورند طرف پیشخوان گوش��ه حس��ینیه که پشت آن پدرم اول دس��ته چن��د بار به بهانه نوحه خوان��دن ول کرد .اما هر کس آب گرم و يا در ش��بهای تاس��وعا و عاشورا شیر داغ میداد .همه میافتاد نفر اول ،ول میکرد .آن روز س��ی چهل نفر س��ر دس��ته میآمدند .قبلش پدر یک س��ینی آماده داش��ت که من میدویدم عوض ش��د .قدرت نبود .هیچکس نمیدانست کجاست .شب توی برمیداش��تم برای حاجی و پس��رهایش و بعد ه��م میبردم برای شام غریبان نه بعد از شام غریبان شنیدم .هنوز لباس عربی بلندم قدرت که گوشه دیگر حسینیه ایستاده بود و سیگار میکشید .به را در نیاورده بودم .حتی ش��اید دمپاییهایم را نپوش��یده بودم که خاطر این که برای او آب يا ش��یر ببرم قبول کرده بودم و به پدرم بروم خانه .ش��معام تا نیمه س��وخته بود و بقیهاش را نگه داش��ته میگفتم س��ینی من را پرپر کند .قدرت دستهایش را طوری که بودم بدهم خواهرم .یکی از بچهها دوید طرفم .و هیجان زده گفت: انگار بخواهد آن را بس��وزاند دور لیوان شیش��های فش��ار میداد و «رفیقات رو گرفتن .ش��ب عاشورا عرق خورده .گرفتناش» جمله لیوان را بر میداشت .میگفت به سالمتی ابوالفضل .خیلی آرام می را خیلی خبری گفت .بدون احس��اس و خیلی بلند .نمیدانس��ت گفت و لیوان را یکباره س��ر میکشید .با لبه آستیناش سبیلهای عرق چیست .من هم نمیدانستم .فقط میدانستم باید گریه کنم. مش��کیاش را خشک میکرد .میگفت «دمت گرم» یادم نمیآید یکی دیگر دیگر پشتس��رش نفسنفس زنان آمد و گفت« :نه بابا چیز دیگری از زباناش شنیده باشم .البته بعدها توی دبی که بودم با یه زنی فرار کرده» خیلی نقلها دربارهاش ش��نیدم .خیلیها تعریفاش را میکردند .ی��ک کوچه خیل��ی باریک که حتی موتور هم نمیتوانس��ت از آن رد ش��ود توی محله پاقلعه بود .نزدیک خانه مادربزرگم .هر وق��ت مادرم پول نمیداد که کتاب بخ��رم میرفتم آنجا گری��ه میکردم. ش��ب بود .میترسیدم بروم .اما باید میرفتم. دمپاییهای��م را از جیبه��ای گش��اد لباس عربی بیرون نیاوردم .چش��مهایم را بستم و س��رباالیی را کامل دویدم .نفسم گرفته بود. جوری که وقتی کنار دیوار کاهگلی ش��مع را روش��ن کردم .هن هن نفسزدنم س��ایههای وحشتناکی روی دیوار میانداخت .فکر کنم گریه ه��م نکردم .میترس��یدم که از صدای خودم هم بترسم. هر داستان پا در واقعیت دارد و تمام قد میگفتند قدرت رفته اس��ت طرف س��رحد در خیال رشد میکند .آیا لزومی دارد این دنبال دختری که دوس��ت داشته .میگفتند را دوباره بگویم .که احتمال تشابه نامها گفته است عزاداری فایده ندارد باید جنگید و جایها در این داستان اتفاقی است. و رفته اس��ت جبه��ه .میگفتن��د قاچاقچی خواس��ته برود دوب��ی و بین راه غرق ش��ده اس��ت .میگفتند کمونیس��ت ب��وده و رفته خیلیها هم پشت سرش حرف میزدند .میگفتند دهه محرم توی است شوروی میگفتند یک ماشین دوازده سیلندر خریده و رفته تعمیرگاهاش مجانی ماشین تعمیر میکرده .میگفتند توی بچگی جهانگردی .میگفتند توی کارگاهاش بطری مشروب پیدا کردهاند گفته به نیت دوازده معصوم یک ماشین دوازده سیلندر میخرد .به و دیگر رویش نش��ده زنجیرزن امام حس��ین باشد .میگفتند حاج خاطر همین قدرت دوازده س��یلندر رویش مانده .میگفتند عاشق اس��حاق پول داده که برود و دس��ته را ول کند .میگفتند آمده به یک دختر بوده که هیچکس اس��مش را نمیداند .اما از حرفهای خواب یکی و فقط گفته اس��ت که ابوالفضل نذرش را داده اس��ت. دیگر چیزی یادم نمانده ولی میدانم خیلی چیزها میگفتند .البته میگفتند او را سر به نیست کردهاند. آن سالهای اول و بعد کمکم همه یادشان رفت. ××× حاال دس��ته کامل افتاده دس��ت حاج اس��حاق و دار و دس��تهاش «قدرت! نمیری زنجیر بزنی؟» پدرم داش��ت دیگر هلم میداد .دوباره خ��ودش جلو دس��ته ،جلوتر از علم و میان بچههای هفت هش��ت گف��ت« :کجایی؟! نمیری زنجیر بزنی؟» حتماً فکر کرده اش��کهای س��اله که پرچمهای سبز وس��یاه در دست دارند راه میرود و آرام توی صورتم از تاثیر صدای نوحهخوان پانزه س��اله است .يا فکر کرده سینه میزند .هر کس که میخواهد برود نوحهخوانی ،اولی سالمی دارم از حرفهایی که درباره خدا و نیچه این جور چیزها که یک روز با فریاد گفت��م توبه میکنم .هر چیزی بود فکر کرده بود وقت خوبی به نش��انه رخص��ت میدهد و بعد میرود س��راغ گاری آمپلیفایر، هست که من آدم بشوم .باز گفت « :نمیری زنجیر بزنی؟» سرم را از هرچن��د دیگ��ر بیشت��ر نوحهخوانها پس��رهای خ��ودش و حاال الی بازوهایم در آوردم. نوههایش هستند .هنوز همانطور حرکاتاش ساکن و مثل یک بز گفتم« :چرا اسم منو قدرت گذاشتی؟» لنگ اس��ت .وقتی برایش آب گرم میبردم باید نیمساعتی معطل « : -خودت بهتر میدونی» میشدم تا هی تسبیحاش را دست به دست کند و لیوان را دست « :-خوب پس» به دس��ت کند و نمنم جوری که انگار فقط میخواهد لبهایش را پ��درم رفت .همیش��ه بدون این که زی��اد با هم ح��رف بزنیم ،حرف تر کند .آب را بخورد .بین آن به این حاجی و فالن سید میگفت :همدیگر فهمیده بودیم .اما انگار پس��ر خواهرم ای��ن را نفهیمده بود. «الس�لام علیکم يا خادم الحسین» و شروع میکردند به گفتن از کنار دس��تم نشسته بود و حاال خیره به من و پدربزرگاش که داشت قیمت شکر و این که برنج برای روز عاشورا چند گونی باشد .همه میرفت نگاه میکرد .با پیش��انی بند سبزی که رویش نوشته بود «يا مظل��وم» و خودم برایش خریده بودم .ش��ده بود مثل یکی از طفالن میدانس��تند چند گونی است .یادم نیست فکر کنم بیست و چهار مس��لم توی ظهر عاشورا،از همان اول س��اکت بود حتی وقتی صدای گون��ی پخت میکردن��د .آن موقع تمام اقالم نهار عاش��ورا را از بر هقهق من را ش��نیده بود .ولی دیگر نتوانست جلو خودش را بگیرد و داش��تم .از بس که حاج اس��حاق برای این و آن تکرار میکرد .من پرسید « :منظورت چی بود؟» هی این پا و آن پا میکردم که زودتر شیر يا آبگرماش تمام بشود « : -تا حاال به آیینه نگاه کردی؟» و لیوان قدرت را ببرم .قدرت هر ش��ب همان گوش��ه میایس��تاد« :- .آره» ش��نیده بودم بعد از پدرش که من ندیده بودم سر دسته شده بود« :- .آیینه چیزی را نش��ون نمیده .هرکس��ی فقط خودش رو تو آینه همه میدانس��تند حاج اس��حاق قدرت را خوش ندارد .ولی خوب میبینه .آینه هیچی رو نش��ون نمیده .گاهی م��ا چیزهایی تو آیینه نمیش��د او را از دس��ته انداخت بیرون .خود حاج اس��حاق چیزی میبینیم که حتی آیینه نشون نمیده». نمیگفت ولی پس��رهایش گاهی پاپیچ قدرت میشدند .میگفتند « :-منظورت چیه؟» این مرد لندهور چش��ماش دنبال دختر مردم است و نمیرود زن « :-بدبخت��ی بعضیها اینه ،که هم��ون آیینه رو هم ندارن که هرچی دلش��ون خواس��ت رو توش ببین آیينهش��ون رو دزدیدن و یک قاب بگی��رد .من کوچک بودم و تا میرس��یدم آرامت��ر حرف میزدند. بهش��ون دادن و یک مقوا توش زدن که همیشه یک چیز تکراری رو صورتشان را با شال يا چفیه خشک میکردند و سرهایشان را به نشون میده». هم نزدیک میکردند .لیوان خالی را بر میداشتم .و با سینی پر از « :-خوب؟» لیوان خالی میدویدم طرف پدرم. « :هیچی بابا! فقط خواستم یک چیزی گفته باشم».قدرت که عاشورا روز آن از ام. ه نبود خیلی وقت اس��ت محرم اینجا زمستان 1383
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
مری
اول کالسیک
م کامیاب
اول آزاد
ديريست زخمي گشتهي سنگ ابابيلم اصحاب برجا مانده و بازنده فيلم آن قدر باد ناموافق ميوزد بر من گاهي مردد ميشوم شايد كه منجيلم! از ابتداي خلقتم يك قتل تكراريست قابيل قدش ميكشد همواره هابيلم درها به روي پاشنه ديگرنميچرخند در جنگ زخمي گشته بس ناجور آشيلم اعجاز حتي مينوازد رود رودي تلخ وقتي عصايش ميشكافد پهنهي نيلم ديريست از كف دادهام قوم و تبارم را من خان خنجر خوردهي افسانهي ايلم ديگر چگونه ميتوانم شعر بنويسم وقتي كه لبخند عبوسش برده تحليلم چون موريانه رخنه كرده در من وخورده ذرات شعري را كه ميدادند تشكيلم من مينوشتم در رديف وحي منزل بود حاال دگر قيچي شده پرهاي جبريلم
شکس
تهای انسان تاریخی
محمد خواجهپور
عتپور
فر
زاد قنا
سوم آزاد
به تعلیق میان گرماسوز ساحل من از تو به نجوا گفت: نمیدانی! چه وهم کودکانهای ست تصویر فتح این واژههای چروک خورده پشت مالیخولیای ای کاش مال من بودی!
خیراله فضلی
گرد ميكشد از وقتي اين عكس زن مصرف نميكند مستطيل ميكشي از وقتي آرامبخش رامت نميكند زن بگير بيا برو بخند نيستم مرد بگير سوم کالسیک بشور بپز برقص نيستي نه چنگالهاي يك نر تلف شده به تو ميرسد و نه اين آپارتمان وحشي چلوار سفيد آويزت را به باد ميدهد شنهاي مدرن براي شترهاي كالسيك بار ممنوعه من اين است چشمهايم خليج فارس حمل ميكند
ش��عر خانم کامیاب در واقع شکست انسان در بس��تر تاریخ است .او خسته از قرنها جنگ و شکست به فردیت خود پناه میبرد اما در اینجا نیز چیزی جز «لبخندی عبوس» نصیباش نمیش��ود .به ضرورت یک ش��عر امروزی توالی تاریخی رعایت نشده است و تکههای کنار هم چیده شده هر کدام یک شکست انس��انی را بازتاب میدهد .اما تفاوتی که روایت شاعرانه با روایت تاریخی دارد این است که در اینجا ما با خوبها و بدها طرف نیستیم .تلخی شکست یکی از اصحاب فیل تنها در یک شعر میتواند نوشته شود. او پس از گذر از انسان تاریخی به خود میرسد .شاعر در اینجا نیز که با وعده مدرن فردیت روبهروست شکستی دیگر را تجربه میکند .از یک سوی شعر به عنوان مقدس و او به عنوان پیامبر دیگر نمیتواند در اینجا کارکردی داش��ته باش��د .در دنیای مدرنی که قرار بود انس��ان خود ،خود را نجات دهد او تحلیل رفته است و توانی برای مبازره ندارد .این گونه تمام بار شکستهای پیشین را نیز باید بر دوش بکشد. اگر بخواهیم در س��نت ش��عر فارس��ی نمونه دیگری برای این گونه شکس��ت بیابیم خیام از دیگران دم دستتر است .در این غزل خیامی نیز انسانهای در گردونهای جبری از شکس��ت و باز شکس��ت گرفتارند و این شعر آنگاه تلختر میشود که اشارهای به دم را غنیمت شمردن خیامی نیز در آن نیست. ش��اعر برای ایجاد طنین تاریخ در ش��عر خود به سمت فضایی آرکئیک رفته است« .زخمی گشته» در مصراع اول نمونه بارز این رفتار با زبان است .با این وجود دیده میشود شاعر در برخی گرانیگاههای شعر مرعوب و مجذوب زبان ش��ده اس��ت .آنجا که در بیت دوم نتواسته است از قدرت قافیه منجیل بگذرد و آن را ب��ر خالف بیته��ای قبل و بعد که ارجاعی تاریخ��ی دارند با ارجاعی جغرافیایی به متن وارد کرده است. شعر کامیاب شعری است که در منجالب زبان به جستجو میپردازد گاه در آن غرق میشود و گاه نیلوفری آبی در آن مییابد .او به جای دست و پا زدن در زبان میتواند زبان را نظاره کند.
مالیخولیا
برگزیدگان شعر الرستان
11 شروع كرده كسي بيگناه دنيا را... شروع كرده كسي بيگناه دنيا را... اطفه آریان در انزواي خودش آفريد حوا را ع
دوم کالسیک
کهنه هوا
من ،جاده و شکستن پایی که لیز خورد فریاد نه طنین صدایی که لیز خورد مژگان دستوری گم میشوی میان قدرهای ناگزیر قربانیم به پای قضایی که لیز خورد دوم کالسیک احساس میکنم که به تکرار میرسم پایم رسیده به جایی که لیز خورد آن بالهای عاشق پرواز حیف شد پر زد میان کهنه هوایی که لیز خورد فردا ستون آخر هر روزنامهای ست بیچاره ترانه سرایی که لیز خورد
ضا مفتوحی
عبدالر
سوم کالسیک
دهای پشت خط قرمز
سپی
مسعود غفوری
سكوت كرد وتماشا! بلوغ دريا را خداي يخ زده ،آغوش عشق ...يك لحظه بلور پنجره حس كرد هرم گرما را... نگاه باكرهاي در نهايتي طي شد زمان! و ساعت تقدير گنگ فردا را خدا گريست و دل كند از خودش حوا و آفريده شد آدم ...ادامهاش ما را چه فرق ميكند! آدم ،خدا ،من ،ابليسي.. شروع كرده كسي بيگناه دنيا را بهانهاي ،تپشي ،بيخيال! برگردان! به دست مجرم خود آفريد حوا را!
«چنگال های یک نر تلف ش��ده» ش��عری س��اختارگرایانه اس��ت که پایهه��ای خود را بر تقابله��ای دوگانه بنا میکند :زن/مرد ،هس��تی/ نیس��تی ،متمدن /وحشی ،مدرن/کالس��یک .اگر این تقابل آخر تقابل اساس��ی ش��عر به نظر آید –و این چن��دان هم دور از ذهن نیس��ت- دلیلاش حکایت مکرر دغدغهی ش��اعر و مخاطبی اس��ت که در گذار بین س��نت و کالسیک گیر افتادهاند .کشمکش��ی که بین طرفین هر ی��ک از این تقابلها اتفاق میافتد قرار اس��ت بار ش��عر را حمل کند؛ کشمکشی که البته با ایهام ارایه میشود و این دلیلی ندارد جز سانسور خودخواستهی ش��اعر (که البته با خودسانسوری فرق می کند) .شاعر خط قرمزها را میشناس��د و قص��د دارد زیرکانه -بدون اینکه خود از آنها عب��ور کند -ذهن مخاطب را به آن س��وی خط معطوف کند .در واقع اگر ش��عر سپید را بخشهای نانوشتههای شعر بدانیم .شاعر لب خط قرمز میایس��تد و مارا به بخشهای سفید شعر ارجاع میدهد .او مجبور اس��ت حرفاش را در لفافهی ایهام و ابهام بپیچاند و در این راه گاهی هم به کنایه ( )Ironyمتوسل میشود .تقابل ،ابهام ،کنایه؛ اینها ابزارهایی هستند که به باور منتقدان مکتب نقد نو ارکان اساسی شعر را می سازند .و از این منظر این شعر به شدت مدرن است. اما «چنگال های یک نر تلف ش��ده» تقاب��ل دیگری را نیز مطرح می کند که وامدار خوانش های فمینیستی و پساساختارگرا از متن روابط اجتماعی اس��ت :تقاب��ل زن-مرد/نر-ماده ،یا ب��ه عبارتی تقابل جنس/ جنس��یت ( .)Sex/Genderجن��س به خصوصی��ات فیزیولوژیکی و طبیعی همه حیوانات (از جمله انس��انها) بس��تگی دارد ،در حالی که جنس��یت یک مفهوم اجتماعی و فرهنگی اس��ت .رابطه ی این دو به ظاهر بهنجار و «طبیعی» جلوه می کند ،ولی نباید از نظر دور داش��ت که این بهنجاری محصول ساختارهای زبانی است که ذهن جمعی ما را شکل میدهند ،وگرنه جنس و جنسیت هیچ گاه کامال بر هم منطبق نیس��تند ،و در حقیقت جنس همواره به نفع جنس��یت کنار گذاش��ته شده است .به عبارتی دقیق تر« ،بدن» همواره در مرتبه ای پست تر از ذهن قرار گرفته و حتی تا حد ممکن از گفتمانهای غالب حذف شده اس��ت .کاری که کلمه ی «نر» در این ش��عر میکند دقیقاً وارد کردن بدن با فشار به درون متن است .شعر دوگانگی آشنای زنانگی/مردانگی را در مقابل دوگانگی مسکوت ماندهی مادینگی/نرینگی میگذارد و از این راه دس��ت به ساختارشکنی در درک مخاطب از مفاهیمی میزند که به عنوان احکام قطعی و ازلی-ابدی پذیرفته است.
توهم
یک زن کنار خانهاش چادر به سر دارد در دل امید دیدن روی پسر دارد دل شوره کم کم کم کمک پررنگ میگردد بر گونه باران بارانی ز اشک دیده ،تر دارد در ازدحام یک خیابان شد رها روزی یعنی که مرغی در هوا بیبال و پر دارد یک لحظه اشک و لحظهای اما ،اگر ،شاید اصال نمیداند که وسواسش اثر دارد طوفان وحشی میوهاش را برده و حاال این شاخه خشکیده کابوس تبر دارد حاال حدود بیست سالی میشود این زن در دست قاب و دیده بر یک قاب در دارد امشب حدود ساعت یک شام یکشنبه لبخند بر لب اشتیاق یک نفر دارد... ...یک بسته قرص لعنتی با نصف لیوان آب تا اینکه شاید از توهم دست بردارد
سوم آزاد
صاد
ق اخضری
اولین مادگی سر راه ،هر دم بیل هر گرده، تلقی نکاح مکیده هر دم بیل میوه ،غمبادش فشار خون درخت، سرخ باال آورده و بهار ،هر دانه ،دو تا کرم ماده دیده باال زده حشره سبزش باغچه اینطوری نبود مدد باران ،مدد بادهای مخالف هم کم مانده گل ،بیهوا عادات ماهیانهاش را ترک کند کم مانده ترکهای بدخیم خودشان را خیس کنند و مارپیچی متعفن به سمت سلولهای استشمام بدود باغچه اینطوری نبود کمبود موزائیک بود سر از حیات در آورد و کسی نبود رگهای بیخونش از نو حنا ببندد کسی نبود ،دور خون مردگیهایش یابوها بیتوته کردند و روز به روز بیشتر خودش را قورت داد شاید عمقی دیگر الزم است شاید نبوده از ابتدا ،غر -لوامهای ،حاال بخواهد برآمدگیهای بیدرنگ تشر بزند شاید شلوارهای آهنین پای گل و گیاه کنند منجیان از این به بعد
5
شماره بیست و دوم -شهریور 1387
نامها
12 بي محلي کرده ايد از بس به باران و بهار از شما رنجيده خاطر شد روان برکهها سال ها پهلو گرفت اين کشتي بي ناخدا سنگ شد اي ناخدايان ،بادبان برکه ها چار طاقي زير چتر نخل هاي سوخته مثل طاووسي شکسته در ميان برکه ها
ناگهان گل مي کنم در آسمان برکه ها آسماني مي شوم در ناگهان برکه ها پله پله از عطش ،از تشنگي ها آمدم کوزه کوزه جان به ما بخشيد جان برکه ها کوزه کوزه جان به ما بخشيد ،اما اين زمان کيست غير از تشنگي ها ميزبان برکه ها روشني بخشيد بر شب هاي نخلستان ،ولي چکه چکه آب شد شمع روان برکه ها روزگاري راحت دل بود ،اما اي دريغ پير شد از دست ما جان جوان برکه ها مادرم آمد کنار کودکي هايم نشست مهربان تر از نگاه مهربان برکه ها قصه ي «دادا مالکه» بي زبان مي گفت و گفت: از زبان برکه بشنو داستان برکه ها « پيپ و کندر» با تالطم باز مي گويد به رنج داستان برکه ها را از زبان برکه ها
بازي نور است و بيم موج و گردابي بديع چيست معناي صداي بي بيان برکه ها ؟ ياد آن روزي که باران آمد و چشمم شکفت باز شد رنگين کماني از کمان برکه ها کودکي بود و من و نان و پنير و سادگي مي نشستم در پناه سايبان برکه ها صبح صادق با خليل و سرخوش و صمصام ،آه کو ؟ کجا رفتند يارب ،دوستان برکه ها؟ مي روم افتان و خيزان ظهر گرما ،مثل باد از کران تشنگي تا بي کران برکه ها
باز هم مي سازمش با خشت خشت جان خويش گرچه نامردان شکستند استخوان برکه ها برکه ي کشکول و کدبانو و لوک و خير و کل ... راه مي افتد دوباره کاروان برکه ها من نه تنها سجده بردم اين حريم پاک را بوسه زد خورشيد هم بر آستان برکه ها خضر آمد تا بنوشد جامي از آب حيات جاودان بادا حيات جاودان برکه ها تا غم انگيز است آغاز تب آلود زمين سر نمي آيد -يقين دارم -زمان برکه ها
رد پاي پابجي گم شد در اين شورابه ها از نگاه ابر مي گيرم نشان برکه ها ماجراي « او جي پنگي « سخت تر از هفت خوان گر نفس داري بخوان هفتاد خوان برکه ها چهاردهم مردادماه هشتاد و هفت .تهران صادق رحماني