هفتهنامهي روزنامهنگاران ایرانی /شماره 13 مطالب اين شماره در تاريخ: دوشنبه 24فروردین 13( 1388آوریل )2009 در وبالگ http://iranianjournalists.blogspot.com منتشر شده است.
موضوع اين شماره:
طنز
استفاده از مطالب و عکسهای اختصاصی تنها با اجازه صاحبان آثار مجاز است. نویسندگان این شماره: مجيد آلابراهيم (سوئد) امیر اخالقی (امارات) محمود بیتا(ایران) الدن كريمي (مالزی) پیام صفوی (ایران) محمد معینی (ایران) سردبیر و انتخاب عکس :مهران شقاقی (کانادا) -صفحهآرایی :محمد خواجهپور (ایران)
یادداشت سردبیر موضوع شماره پیش رو طنز است .طنز از زمره مقوالت سهلوممتنع است .از همان چیزهایی که ما همه فکر میکنیم قابل هستیم ولی نیستیم ،مثل مشاوره پزشکیدادنمان ،سیاسیبودنمان ،شاعربودنمان، قهرمان بودنمان و خیلی چیزهای دیگر. ن مکان جایی باشد برای تمرین سردبیر ،از آنجا که قرار است ای دموکراسی و تساهل و تسامح ،خیلی بر «طنزناب» بودن مطالب طنز تمرکز نکردهاست و قلمهای مختلف را در ارایه سالیق طنزیشان آزاد گذاشته است.
طنز ،لودگی و مسخرگی
مهران شقاقی
طنز نشاندادن چیزهای متناقض و غیرمنطقی است به دیگران و متوجه کردن آنها به طنزآمیز بود ن آن چیزها یا رفتارها. در مقابل لودگی و یا مسخره کردن ،اختالل روانیی است که کسی با تحقیر ،دست انداختن و آزار دیگری قصد نشاندادن برتریاش و ارضای غریزه برتریجوییاش را دارد؛ مث ً ال اعالن این که دیگری عیبی دارد و تمسخر آن ،البته گفتن یا نگفتنش هم دردی از کسی دوا نمیکند. بسیاری این دو را از هم تفکیک نمیکنند و لودگیشان را به حساب طنز پردازیشان میگذارند ،غافل از اینکه طنزپردازی دخلی به آزار روانیدیگری ندارد. در تاریخ و ادبیات ما طنزپردازان زیادی ذکر شدهاند ،از جحی و بهلول و مالنصرالدین بگیر تا عبید و حافظ و تا نسیم شمال .از معاصران هم ،نا ِم که باقی خواهد ماند ،تاریخ باید قضاوت کند. در میان ما ایرانیان مسخرهکردن رواج بیشتری از طنز دارد؛ در حالیکه نکات طنز در زندگی جمعی ما کم نیست و کمی دقت بسیاری از آنها را نمایان میکند .بسیاری کارها که ما میکنیم ،به علت اینکه نه از تفکر ،بل از گوش سپردن به حرف دیگریاست، طنز آلود هستند.
چند نمونه ذکر میکنم :پنجره اطاقی که هم کرکره دارد ،هم پرده .میزتوالتی که روی آن مملو از شیشههای خالی عطر است .تلفن همراه گرانقیمت ،دست کسی که قابلیتهای آن نمیداند و بلد نیست .در خارجه ،دیدن رستوران ایرانیای که سه مدل پرچم ایران را داخلش نصب کرده ،یا شنیدن خبر تجلیل از رضاشاه در حاشیه برگزاری کنفرانسی با عنوان بزرگداشت صدسالگی مشروطه .دریافت ایمیلی که حکایت از از آن میکند که اینشتین ،نوروزی را با دکتر حسابی برگزار کردهاست .خواندن بحثی روی وبالگی مبنی بر اینکه در حمله اسکندر ،یونانیان کتابهای گرانسنگ علمی ایران را به یغما بردند و مابقی را آتش زدند و ما را قرنها به عقب بردند .خواندن کتابی که در آن نویسنده* «اثبات» کرده تختجمشید اثری اخیر و ساخته یهودیان است .دیدن حاجیانی که برای زودتر رسیدن به خانه خدا و عبادت ،تقلب میکنند و ... ناصر_پورپیرار*http://fa.wikipedia.org/wiki/
غالمحسین نقشینه در صحنهای از سریال دایی جان ناپلئون
دنیای ما ،دنیای شما
الدن کریمی
تو دنیای آدم بزرگها طنز یعنی یک مقاله کوبنده در مورد «جایگاه طنز در ادبیات ایران» ،تو دنیای ما آدم کوچکها طنز یعنی « ِشرِک و پرنسس فیونا» .تو دنیای شما وقتی طنز خواندهمیشود باید به تلخی آن فکر کرد و آینده جهان و انتخابات و رفراندوم ....تو دنیای ما هر شب باید حتما مطلب «ابراهیم نبوی» را خواند تا با لبی خندان و روحیهای شاد به خواب رفت و رویا دید .شما
جزایسخن
مجید آلابراهیم
تا به یاد میآورم یا به یادم میآورند ،کم نبودهاند کس��انی که ،با هر چه در توان و چنته داشتهاند ،تالش کردهاند تا صدایم را خفه کنند. گاه با تطمیع و تش��ویق ،گاه هم با تهدید و تنبیه .ذکر همه بالیا در این چند سطر ناممکن است و س��کوت هم نشان از شکست من و پیروزی دش��منان صدا .ش��اید بازگویی گوش��های از خاطرات ،راهنمایی باشد برای نسلی که در ابتدای راه است و نسلی که پس از این می آید. میگویند به هنگام تولد سر در الک خویش داشتم و در سکوتی فلس��فی فرو رفتهب��ودم و چون پزش��کان آن برنمیتافتند ب��ا ضرباتی ب��ر جایی که قلم ش��رم دارد از ذکرش ،فریاد اعتراضم را به آس��مان رس��اندند و پس از آن با ابزار تحمیق که قراربود روزی رس��انم باشد (و بعد الس��تیکی از کار در آمد) ،صدای��م را در گلو خفه کردند .در خردسالی نیز ،مادر ،اسبابی بود از برای سرکوب .اگر ذکری میکردم
وقتی در مورد عشق میخواهید مطلب بنویسید ،عشق را جدی و خشن میکنید ولی ما از عشق مینویسیم تا بتوانیم دوباره عطر موهای مادر را احساس کنیم که همیشه عاشقاست .تو دنیای شماها «خندهی تلخ من از گریه غم انگیزتر است» همیشه زمزمه میشود ولی تو دنیای ما خنده یعنی من زندهام و نفس میکشم .شماها وقتی طنز میخوانید از هزار جهت خندیدن را تفسیر میکنید ،ما امّا بدون تفسیر میخندیم .شماها ...ما ...؛ آخر میدانید...شماها آدم بزرگید و بزرگ فکر میکنید ،ما کوچکیم و کوچولو فکر میکنیم. از ذکر خیری ک��ه پیش از حضور فالنی ،پیش از حضورش در جمع، از ایشان می شد؛ در خلوت باید دست به دعا برمیداشتم که موجودی فلفل قرمز رنگ تمام شده باشد و نوبت سیاهش رسیدهباشد (که کمتر س��وزان ب��ود) و چه بیه��وده دعایی که ان��گار منزل را ب��ر معدنش بنا کردهبودند .پدر نیز در این س��رکوب س��عی تمام داش��ت .به یاد دارم در ایام نوروز همچون کودکان معصو ِم دیگر س��عیِ بلیغ در پاکسازی هر آنچه خوردنی است ،داش��تم .روزی در این راه اهتمام میورزیدم که پدر دو دستگیرهی دو طرف سرم را به دستان مهربانش گرفت و با محبت و آوازی خوش ،گفت که بگذار چیزی هم برای درازگوش��ی ک��ه به میهمانی میآید باق��ی بماند .وقتی دای��ی مهربانم ،که خدایش رحم��ت کن��اد ،از در درآمد و من با حیرت پرس��یدم ک��ه «پدر جان، این همان درازگوشی اس��ت که ذکر خیرش بود؟» تا چند روز امکان نشس��تن بر همان موضع فوق الذکر ،ناممکن ش��د .گویا فقط مادر در شناس��ایی مخرج کالم تبحر داش��ت چون آن پزشک و این پدر هر دو راه غلط رفتند.
هفتهنامهي روزنامهنگاران ايراني /شماره 13
صفحهي دوم
ش��اید بتوان «عقاید النس��ا» را کتابی در حد «اخالقاالشراف» عبید «کلثوم ننه» ،نمونه یک ایرانی نوعی زاکانی دانس��ت .در دوره صفویه که قش��ریگری مذهب��ی اوج گرفته ت بود نوش��تن این کتاب ،آن هم توس��ط یک عالم دینی میتواند ظرفی محمد خواجهپور ب��االی طن��ز در جامع��ه ایرانی آن بیشتر بزرگان ادب فارسی زبانی زمان را نش��ان دهد .جالب این که تیز و دس��تی در طن��ز داش��تهاند .اما با معیارهای امروزی��ن «کلثوم ننه» آنان اغلب طنازی را دون ش��ان خود ی��ک کت��اب ممنوعه و غی��ر قابل میدانس��تند و جز عبید زاکانی کمتر چاپ است .اما میش��ود آن را در ادی��ب مش��هوری کتاب خ��اص طنز اینترن��ت به راحتی پی��دا کرد .اگر و مطایب��ه دارد .از این رو ریش��ههای بخواهید نگاهی از درون به جامعه طنز فارس��ی بیشتر در میان دیوانهای ایرانی داشته باش��ید« ،عقاید النسا» شاعران جستجو ش��ده است .در میان و «زه��ر الربیع» کتابه��ای کمتر این خی��ل ،اما کتابی اس��ت که تمام شناخت شدهای است که میتواند آن به طنز اس��ت .این کتاب کوچک دی��دی واقعگرایانهت��ر را از ایران هر چند در اواخر صفویه نوش��ته شده دوره قب��ل از گذار ب��ه مدرنیته به اس��ت اما اغلب مس��ائل مطرح ش��ده شما بدهد .شاید هم نکته است که در آن مش��کالت جامع��ه ام��روز ما صادق هدایت را متوجه این کتاب هم هس��ت و از آن گذش��ته زبان آن کرده است .نباید فراموش کرد که همچنان زنده اس��ت .کت��اب «کلثوم در جامعه گذش��ته ایران فاصلهای ننه» ی��ا «عقاید النس��ا» را آق��ا جمال میان علم ،دین و ادب وجود نداشته خوانس��اری یک��ی از مراج��ع دین��ی اس��ت و تم��ام آنه��ا در مجموعه اواخر صفویه نوشته است .این کتاب معرفت دس��تهبندی میشده از این به ص��ورت نقیضهنویس��ی براس��اس رو بعید نیس��ت که چنین کتابی را بابهای مختلف رس��اله احکام زنان کلثوم نهنه چاپ مشهد به خط محمدحسن رضوان یک عالم بزرگ دینی نوشت ه باشد. نوشته شده است.
طنز ،زبان پر نفوذ
محمود بیتا
اول طنز شکل گرفت یا شوخی یا بالعکس؟ زیاد مهم نیست! مهم ایناست که ما ایرانیها ید طوالیی در این دو مقوله داریم .غربیها را نمیدانم ،اما درهر جمع ایرانی ،چه داخل کش��ور و چه خارج ،وارد که شوید با اینکه دیگری ،یا شما را دستبیندازند ،یا به طعنه چیزی نثارتان کنند ،حتماً و حتماً و هر روز برخورد دارید .چه اندازه این دو مقوله در جمعهای ایرانی یا در آثار ادبیمان از هم تفکیک میشوند (طنز و شوخی) و تعریف طنز از ش��وخی و لودگی س��وا میافتد هم انگار برایمان مهم نیست. دیوان ایرج میرزا طنز اس��ت یا هزل یا در پارهای لودگی؟ یا س��عدی، حاف��ظ یا عبی��د کدام یک در ای��ن مقوله موفقتر بوده اس��ت؟ اص ً ال کارکرد طنز چیس��ت؟ آیا در همین روایت ش��یرین و خوشش نیست که باعث بیش��مار طرفدارانش شده است؟ حتی شاعری چون شاملو با آن زبان آرکاییک بازهم در اواخر عمر به این شیوه روی میآورد و سفرنامهای به زبان قجری و کهنه اما طنز روایت میکند .آیا اینکه نخب��گان جامعهی ایرانی زبان و آثارش��ان به سمتوس��وی طنز رفته، داللت به کارایی و نفوذ آن در همهی قشرها ندارد؟
پایانبندی
سیزده
امیر اخالقی
هی به خودم فش��ارآوردم که چیزی طنزآمیز بنویسم نشد که نشد، اص ً ال من را چه به این کارها! در حالت تفکر بودم که ناگاه مکاش��فهای حاصل شد و عبید را روبروی خود دیدم؛ با خودم گفتم زدی به هدف، با کلی طمطراق گفتم« :جناب زاکانی ،کمی از طنز برایم بگویید ش��اید که ما را بهرهای افتد» .همان او ِل کار چند فحش آب نکش��یده حوالهام کرد که هاله نو ِر حو ِل س��رم به کل زایل ش��د ،گفت��م« :چرا؟» .گفت: «زهرمار! توی این یک هفته پدرم درآمد از بابت موضوع شما ،چند بار روحم را احضار کردند که با اجازه از باال روح گربه مس��لمانای خودم را فرس��تادم ،حاال هم که تو مرا جلوی در خ�لاء گیر انداختهای ،اص ً ال ت��و را چه به طنز و طنازی .اص ً ال هیچ فکر ک��ردی چرا موضوع طنز در این «ایرانیا ِن ژورچی چی» ،نمره ۱۳اس��ت؟ خوب آقا جان نحسه .یعنی فکر میکنید ش��ماره ۱۳برای این موضوع همین طوری انتخابشده؟! نه جانم! در مورد موضوع ،ش��ما س��عی کن زندگی خودت را بنویسی میبینی ک ً ال شده طنز». بد جور تو حالم خوردهبود ،گفتم« :حضرت ش��یخ بیش��تر توضیح بدهید» .دیدم آهس��ته آهسته میرود و س��ری تکانداد و گفت« :بعد از دس��ت به آب ،بعد از دست به آب »...داش��تم به جملهی قصارش فکر میکردم که از حالت مکاش��فه بیرونآمدم ،درحالیکه شیر دستشویی در دستم و نمره د ِر دستشویی ۱۳بود.
جشنواره طنز
پیام صفوی
جایزه اول این جشنواره تعلق میگیرد به جناب آقای ایرج پزشک زاد :اوس��تاد اوس��تادان طنز معاص��ر ایران و نویس��نده کتابهای بوبول، حاج ممجعفر خان در پاریس ،ماش��ااهللخان در بارگاه هارونالرش��ید، خانواده نیکاختر ،پسر حاجیباباجان ،جاودانه اثر داییجانناپلئون و... .استاد در س��ال ۱۳۰۶در تهران به دنیا آمدهاند و دانشآموخته حقوق در ایران و پاریس میباش��ند که از اوایل دههی س��ی کار نویس��ندگی را آغاز کردهاند .با توجه به اقامت اس��تاد در فرانس��ه ،جایزه ایشان که عبارت است از یک مجموعه ۷۹۵تایی کتاب ،مشتمل بر یک نسخه از کلیه چاپهای غیرمجاز کتاب داییجان ناپلئون در طی ۳۰سال اخیر ،به آدرسشان در فرصت مغطزی ببخشید مقتضی ارسال خواهدشد. جای��زه دوم تعلق میگیرد به زنده یاد کیومرث صابری معروف به گل آقا :بزرگمرد طنز معاصر ایران که در کنار تمام نوشتهها و کتابهای بیش��مارش بیش از ه��ر چیز با عنوان گل آقا محبوب مردم ایران ش��د. بزرگم��ردی که ب��ه حق ،لقب پدر طنز ایران پس از انقالب شایس��ته و برازنده کس��ی جز او نیس��ت؛ چرا که هفته نامه گل آقا دانشگاهی بود برای شکوفایی بس��یاری از طنزنویس��ان و کاریکاتوریستهای مطرح امروز .کیومرث صابری با اس��امی گل آقا ،ش��اغالم ،مم صادق ،عیال م��م ص��ادق ،مش رجب و غضنف��ر در مجله گل آقا به بی��ان نظرات و انتقادات خود در مورد مس��ایل سیاس��ی و اجتماعی می پرداخت و هر هفت��ه مهمان دردانه خانههای هزاران ایرانی بود تا لبخند را به آنها هدیه دهد .جایزه ایش��ان هم ،که یک عکس تمام قد سه متر پهنا و دو مت��ر درازا از آقای حسن حبیبی، م��رد اول صفحات گل آق��ا اس��ت، تقدی��م میگردد به دخت��ر ایش��ان ،که بزنم به تخته ،ایشان ه��م ان��گار تم��ام ش��یرینی ه��ای گل آق��ا را خوردهاند و عکسش��ان را بای��د در همچین قابی جا دهیم. جایزه س��وم هم به علت رو دربایستی هیات انتخاب کننده و جلب نظر طرفداران دو آتش��ه ایشان ،تعلق میگیرد به رهرو خالف ببخشید خل��ف دو بزرگوار دیگر آق��ای ابراهیم نبوی .جایزه ایش��ان هم چون این روزها مداوم مش��غول انرژی سازی در فیسبوک هستند به آدرس فیسبوکش��ان ارسال میشود.در انتها گرامی داش��ته میشود :یاد و نام مجل��ه توفیق و خاندان توفیق که از پیش��گامان چ��اپ مجالت طنز در ایران بودند. وصله سفارش��ی سردبیر :به سفارش سردبیر محترم و جهت تکمیل تذک��ره ،یک دیپلم افتخار هم تقدیم میش��ود به طنزنویس رعنا و بلند باالی لندن نش��ین ؛ ببخش��ید اسم ایشان در موقع تایپ پاک شد.به نظرم کار ،کار انگلیسهاست!
خاطره؛ مبصر کالس
محمد معینی
محصل دوره ابتدایی بودم و مبصر کالس .معلممان مریض ش��د و بس��تری .ما بچهها رفتیم به عیادت .قرار شد من که معموال انشای خوبی هم می نوش��تم ،از طرف جمع صحبت کنم .بعد از صحبتهای اولیه و معمول گفتم« :آقا معلم! ما این جا آمدیم خدمتتان تا حالتان را بپرس��یم و خدمتتان «قضای حاجت» کنی��م» .حس کردم معلممان یک لحظه ج��ا خورد و البته کس��ی هم چی��زی به من نگفت .بعدت��ر خیلی تالش ک��ردم تا بگویم منظور من از «قضای حاج��ت»« ،ادای تکلیف» بود اما قدری دیر شده بود! خاطره البته مربوط به یکی از همکاران سابق است و مال من نیست.