Iranian-Journalists13

Page 1

‫هفته‌نامه‌ي روزنامه‌نگاران ایرانی ‪ /‬شماره ‪13‬‬ ‫مطالب اين شماره در تاريخ‪:‬‬ ‫دوشنبه ‪ 24‬فروردین ‪ 13( 1388‬آوریل ‪)2009‬‬ ‫در وبالگ‬ ‫‪http://iranianjournalists.blogspot.com‬‬ ‫منتشر شده است‪.‬‬

‫موضوع اين شماره‪:‬‬

‫طنز‬

‫استفاده از مطالب و عکس‌های اختصاصی تنها با اجازه صاحبان آثار مجاز است‪.‬‬ ‫نویسندگان این شماره‪:‬‬ ‫مجيد آل‌ابراهيم (سوئد) امیر اخالقی (امارات) محمود بی‌تا(ایران)‬ ‫الدن كريمي (مالزی) پیام صفوی (ایران) محمد معینی (ایران)‬ ‫سردبیر و انتخاب عکس‪ :‬مهران شقاقی (کانادا) ‪ -‬صفحه‌آرایی‪ :‬محمد خواجه‌پور (ایران)‬

‫یادداشت سردبیر‬ ‫موضوع شماره پیش رو طنز است‪ .‬طنز از زمره مقوالت سهل‌و‌ممتنع‬ ‫است‪ .‬از همان چیزهایی که ما همه فکر می‌کنیم قابل هستیم ولی‬ ‫نیستیم‪ ،‬مثل مشاوره پزشکی‌دادن‌مان‪ ،‬سیاسی‌بودن‌مان‪ ،‬شاعربودن‌مان‪،‬‬ ‫قهرمان بودن‌مان و خیلی چیزهای دیگر‪.‬‬ ‫ن مکان جایی باشد برای تمرین‬ ‫سردبیر‪ ،‬از آنجا که قرار است ای ‌‬ ‫دموکراسی و تساهل و تسامح‪ ،‬خیلی بر «طنزناب» بودن مطالب طنز‬ ‫تمرکز نکرده‌است و قلم‌های مختلف را در ارایه سالیق طنزی‌شان‬ ‫آزاد گذاشته است‪.‬‬

‫طنز‪ ،‬لودگی و مسخرگی‬

‫مهران شقاقی‬

‫طنز نشان‌دادن چیزهای متناقض و غیرمنطقی است به دیگران و‬ ‫متوجه کردن آن‌ها به طنزآمیز بود ‌ن آن چیزها یا رفتارها‪.‬‬ ‫در مقابل لودگی و یا مسخره کردن‪ ،‬اختالل روانیی است که کسی‬ ‫با تحقیر‪ ،‬دست انداختن و آزار دیگری قصد نشان‌دادن برتری‌اش و‬ ‫ارضای غریزه برتری‌جویی‌اش را دارد؛ مث ً‬ ‫ال اعالن این که دیگری‬ ‫عیبی دارد و تمسخر آن‪ ،‬البته گفتن یا نگفتنش هم دردی از کسی‬ ‫دوا نمی‌کند‪.‬‬ ‫بسیاری این دو را از هم تفکیک نمی‌کنند و لودگی‌شان را به‬ ‫حساب طنز پردازی‌شان می‌گذارند‪ ،‬غافل از این‌که طنزپردازی دخلی‬ ‫به آزار روانی‌دیگری ندارد‪.‬‬ ‫در تاریخ و ادبیات ما طنزپردازان زیادی ذکر شده‌اند‪ ،‬از جحی و‬ ‫بهلول و مالنصر‌الدین بگیر تا عبید و حافظ و تا نسیم شمال‪ .‬از معاصران‬ ‫هم‪ ،‬نا ِم که باقی خواهد ماند‪ ،‬تاریخ باید قضاوت کند‪.‬‬ ‫در میان ما ایرانیان مسخره‌کردن رواج بیشتری از طنز دارد؛ در‬ ‫حالی‌که نکات طنز در زندگی جمعی ما کم نیست و کمی دقت‬ ‫بسیاری از آن‌ها را نمایان می‌کند‪ .‬بسیاری کارها که ما می‌کنیم‪ ،‬به‬ ‫علت این‌که نه از تفکر‪ ،‬بل از گوش سپردن به حرف دیگری‌است‪،‬‬ ‫طنز آلود هستند‪.‬‬

‫چند نمونه ذکر می‌کنم‪ :‬پنجره اطاقی که هم کرکره دارد‪ ،‬هم‬ ‫پرده‪ .‬میزتوالتی که روی آن مملو از شیشه‌های خالی عطر است‪ .‬تلفن‬ ‫همراه گران‌قیمت‪ ،‬دست کسی که قابلیت‌های آن نمی‌داند و بلد‬ ‫نیست‪ .‬در خارجه‪ ،‬دیدن رستوران ایرانی‌ای که سه مدل پرچم ایران‬ ‫را داخلش نصب کرده‪ ،‬یا شنیدن خبر تجلیل از رضاشاه در حاشیه‬ ‫برگزاری کنفرانسی با عنوان بزرگداشت صدسالگی مشروطه‪ .‬دریافت‬ ‫ایمیلی که حکایت از از آن می‌کند که اینشتین‪ ،‬نوروزی را با دکتر‬ ‫حسابی برگزار کرده‌است‪ .‬خواندن بحثی روی وبالگی مبنی بر این‌که‬ ‫در حمله اسکندر‪ ،‬یونانیان کتابهای گرانسنگ علمی ایران را به یغما‬ ‫بردند و مابقی را آتش زدند و ما را قرن‌ها به عقب بردند‪ .‬خواندن‬ ‫کتابی که در آن نویسنده* «اثبات» کرده تخت‌جمشید اثری اخیر و‬ ‫ساخته یهودیان است‪ .‬دیدن حاجیانی که برای زودتر رسیدن به خانه‬ ‫خدا و عبادت‪ ،‬تقلب می‌کنند و ‪...‬‬ ‫ناصر_پورپیرار‪*http://fa.wikipedia.org/wiki/‬‬

‫غالمحسین نقشینه‌ در صحنه‌ای از سریال دایی جان ناپلئون‬

‫دنیای ما‪ ،‬دنیای شما‬

‫الدن کریمی‬

‫تو دنیای آدم بزرگ‌ها طنز یعنی یک مقاله کوبنده در مورد‬ ‫«جایگاه طنز در ادبیات ایران»‪ ،‬تو دنیای ما آدم کوچک‌‌ها طنز یعنی‬ ‫« ِشرِک و پرنسس فیونا»‪ .‬تو دنیای شما وقتی طنز خوانده‌می‌شود‬ ‫باید به تلخی آن فکر کرد و آینده جهان و انتخابات و رفراندوم‬ ‫‪ ....‬تو دنیای ما هر شب باید حتما مطلب «ابراهیم نبوی» را خواند‬ ‫تا با لبی خندان و روحیه‌ای شاد به خواب رفت و رویا دید‪ .‬شما‬

‫جزایسخن‬

‫مجید آل‌ابراهیم‬

‫تا به یاد می‌آورم یا به یادم می‌آورند‪ ،‬کم نبوده‌اند کس��انی که‪ ،‬با‬ ‫هر چه در توان و چنته داشته‌اند‪ ،‬تالش کرده‌اند تا صدایم را خفه کنند‪.‬‬ ‫گاه با تطمیع و تش��ویق‪ ،‬گاه هم با تهدید و تنبیه‪ .‬ذکر همه بالیا در این‬ ‫چند سطر ناممکن است و س��کوت هم نشان از شکست من و پیروزی‬ ‫دش��منان صدا‪ .‬ش��اید بازگویی گوش��ه‌ای از خاطرات‪ ،‬راهنمایی باشد‬ ‫برای نسلی که در ابتدای راه است و نسلی که پس از این می آید‪.‬‬ ‫می‌گویند به هنگام تولد سر در الک خویش داشتم و در سکوتی‬ ‫فلس��فی فرو رفته‌ب��ودم و چون پزش��کان آن برنمی‌تافتند ب��ا ضرباتی‬ ‫ب��ر جایی که قلم ش��رم دارد از ذکرش‪ ،‬فریاد اعتراضم را به آس��مان‬ ‫رس��اندند و پس از آن با ابزار تحمیق که قراربود روزی رس��انم باشد‬ ‫(و بعد الس��تیکی از کار در آمد)‪ ،‬صدای��م را در گلو خفه کردند‪ .‬در‬ ‫خردسالی نیز‪ ،‬مادر‪ ،‬اسبابی بود از برای سرکوب‪ .‬اگر ذکری می‌کردم‬

‫وقتی در مورد عشق می‌خواهید مطلب بنویسید‪ ،‬عشق را جدی و‬ ‫خشن می‌کنید ولی ما از عشق می‌نویسیم تا بتوانیم دوباره عطر‬ ‫موهای مادر را احساس کنیم که همیشه عاشق‌است‪ .‬تو دنیای شماها‬ ‫«خنده‌ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است» همیشه زمزمه می‌شود‬ ‫ولی تو دنیای ما خنده یعنی من زنده‌ام و نفس می‌کشم‪ .‬شماها‬ ‫وقتی طنز می‌خوانید از هزار جهت خندیدن را تفسیر می‌کنید‪ ،‬ما‬ ‫امّا بدون تفسیر می‌خندیم‪ .‬شماها ‪ ...‬ما ‪...‬؛ آخر می‌دانید‪...‬شماها‬ ‫آدم بزرگید و بزرگ فکر می‌کنید‪ ،‬ما کوچکیم و کوچولو فکر‬ ‫می‌کنیم‪.‬‬ ‫از ذکر خیری ک��ه پیش از حضور فالنی‪ ،‬پیش از حضورش در جمع‪،‬‬ ‫از ایشان می شد؛ در خلوت باید دست به دعا برمی‌داشتم که موجودی‬ ‫فلفل قرمز رنگ تمام شده باشد و نوبت سیاهش رسیده‌باشد (که کمتر‬ ‫س��وزان ب��ود) و چه بیه��وده دعایی که ان��گار منزل را ب��ر معدنش بنا‬ ‫کرده‌بودند‪ .‬پدر نیز در این س��رکوب س��عی تمام داش��ت‪ .‬به یاد دارم‬ ‫در ایام نوروز همچون کودکان معصو ِم دیگر س��عیِ بلیغ در پاکسازی‬ ‫هر آنچه خوردنی است‪ ،‬داش��تم‪ .‬روزی در این راه اهتمام می‌ورزیدم‬ ‫که پدر دو دستگیره‌ی دو طرف سرم را به دستان مهربانش گرفت و با‬ ‫محبت و آوازی خوش‪ ،‬گفت که بگذار چیزی هم برای درازگوش��ی‬ ‫ک��ه به میهمانی می‌آید باق��ی بماند‪ .‬وقتی دای��ی مهربانم ‪،‬که خدایش‬ ‫رحم��ت کن��اد‪ ،‬از در درآمد و من با حیرت پرس��یدم ک��ه «پدر جان‪،‬‬ ‫این همان درازگوشی اس��ت که ذکر خیرش بود؟» تا چند روز امکان‬ ‫نشس��تن بر همان موضع فوق الذکر‪ ،‬ناممکن ش��د‪ .‬گویا فقط مادر در‬ ‫شناس��ایی مخرج کالم تبحر داش��ت چون آن پزشک و این پدر هر دو‬ ‫راه غلط رفتند‪.‬‬


‫هفته‌نامه‌ي روزنامه‌نگاران ايراني ‪ /‬شماره ‪13‬‬

‫صفحه‌ي دوم‬

‫ش��اید بتوان «عقاید النس��ا» را کتابی در حد «اخالق‌االشراف» عبید‬ ‫«کلثوم ننه»‪ ،‬نمونه یک ایرانی نوعی زاکانی دانس��ت‪ .‬در دوره صفویه که قش��ری‌گری مذهب��ی اوج گرفته‬ ‫ت‬ ‫بود نوش��تن این کتاب‪ ،‬آن هم توس��ط یک عالم دینی می‌تواند ظرفی ‌‬ ‫محمد خواجه‌پور‬ ‫ب��االی طن��ز در جامع��ه ایرانی آن‬ ‫بیشتر بزرگان ادب فارسی زبانی‬ ‫زمان را نش��ان دهد‪ .‬جالب این که‬ ‫تیز و دس��تی در طن��ز داش��ته‌اند‪ .‬اما‬ ‫با معیارهای امروزی��ن «کلثوم ننه»‬ ‫آنان اغلب طنازی را دون ش��ان خود‬ ‫ی��ک کت��اب ممنوعه و غی��ر قابل‬ ‫می‌دانس��تند و جز عبید زاکانی کمتر‬ ‫چاپ است‪ .‬اما می‌ش��ود آن را در‬ ‫ادی��ب مش��هوری کتاب خ��اص طنز‬ ‫اینترن��ت به راحتی پی��دا کرد‪ .‬اگر‬ ‫و مطایب��ه دارد‪ .‬از این رو ریش��ه‌های‬ ‫بخواهید نگاهی از درون به جامعه‬ ‫طنز فارس��ی بیشتر در میان دیوان‌های‬ ‫ایرانی داشته باش��ید‪« ،‬عقاید النسا»‬ ‫شاعران جستجو ش��ده است‪ .‬در میان‬ ‫و «زه��ر الربیع» کتاب‌ه��ای کمتر‬ ‫این خی��ل‪ ،‬اما کتابی اس��ت که تمام‬ ‫شناخت شده‌ای است که می‌تواند‬ ‫آن به طنز اس��ت‪ .‬این کتاب کوچک‬ ‫دی��دی واقع‌گرایانه‌ت��ر را از ایران‬ ‫هر چند در اواخر صفویه نوش��ته شده‬ ‫دوره قب��ل از گذار ب��ه مدرنیته به‬ ‫اس��ت اما اغلب مس��ائل مطرح ش��ده‬ ‫شما بدهد‪ .‬شاید هم نکته است که‬ ‫در آن مش��کالت جامع��ه ام��روز ما‬ ‫صادق هدایت را متوجه این کتاب‬ ‫هم هس��ت و از آن گذش��ته زبان آن‬ ‫کرده است‪ .‬نباید فراموش کرد که‬ ‫همچنان زنده اس��ت‪ .‬کت��اب «کلثوم‬ ‫در جامعه گذش��ته ایران فاصله‌ای‬ ‫ننه» ی��ا «عقاید النس��ا» را آق��ا جمال‬ ‫میان علم‪ ،‬دین و ادب وجود نداشته‬ ‫خوانس��اری یک��ی از مراج��ع دین��ی‬ ‫اس��ت و تم��ام آن‌ه��ا در مجموعه‬ ‫اواخر صفویه نوشته است‪ .‬این کتاب‬ ‫معرفت دس��ته‌بندی می‌شده از این‬ ‫به ص��ورت نقیضه‌نویس��ی براس��اس‬ ‫رو بعید نیس��ت که چنین کتابی را‬ ‫باب‌های مختلف رس��اله احکام زنان‬ ‫کلثوم نه‌نه چاپ مشهد به خط محمدحسن رضوان‬ ‫یک عالم بزرگ دینی نوشت ‌ه باشد‪.‬‬ ‫نوشته شده است‪.‬‬

‫طنز‪ ،‬زبان پر نفوذ‬

‫محمود بی‌تا‬

‫اول طنز شکل گرفت یا شوخی یا بالعکس؟ زیاد مهم نیست! مهم‬ ‫این‌است که ما ایرانی‌ها ید طوالیی در این دو مقوله داریم‪ .‬غربی‌ها را‬ ‫نمی‌دانم‪ ،‬اما درهر جمع ایرانی‪ ،‬چه داخل کش��ور و چه خارج‪ ،‬وارد‬ ‫که شوید با این‌که دیگری‪ ،‬یا شما را دست‌بیندازند‪ ،‬یا به طعنه چیزی‬ ‫نثارتان کنند‪ ،‬حتماً و حتماً و هر روز برخورد دارید‪ .‬چه اندازه این دو‬ ‫مقوله در جمع‌های ایرانی یا در آثار ادبی‌مان از هم تفکیک می‌شوند‬ ‫(طنز و شوخی) و تعریف طنز‬ ‫از ش��وخی و لود‌گی س��وا می‌افتد هم انگار برای‌مان مهم نیست‪.‬‬ ‫دیوان ایرج میرزا طنز اس��ت یا هزل یا در پاره‌ای لودگی؟ یا س��عدی‪،‬‬ ‫حاف��ظ یا عبی��د کدام یک در ای��ن مقوله موفق‌تر بوده اس��ت؟ اص ً‬ ‫ال‬ ‫کارکرد طنز چیس��ت؟ آیا در همین روایت ش��یرین و خوشش نیست‬ ‫که باعث بی‌ش��مار طرفدارانش شده است؟ حتی شاعری چون شاملو‬ ‫با آن زبان آرکاییک باز‌هم در اواخر عمر به این شیوه روی می‌آورد‬ ‫و سفرنامه‌ای به زبان قجری و کهنه اما طنز روایت می‌کند‪ .‬آیا این‌که‬ ‫نخب��گان جامعه‌ی ایرانی زبان و آثارش��ان به سمت‌و‌س��وی طنز رفته‪،‬‬ ‫داللت به کارایی و نفوذ آن در همه‌ی قشرها ندارد؟‬

‫پایان‌بندی‬

‫سیزده‬

‫امیر اخالقی‬

‫هی به خودم فش��ارآوردم که چیزی طنزآمیز بنویسم نشد که نشد‪،‬‬ ‫اص ً‬ ‫ال من را چه به این کارها! در حالت تفکر بودم که ناگاه مکاش��فه‌ای‬ ‫حاصل شد و عبید را روبروی خود دیدم؛ با خودم گفتم زدی به هدف‪،‬‬ ‫با کلی طمطراق گفتم‪« :‬جناب زاکانی‪ ،‬کمی از طنز برایم بگویید ش��اید‬ ‫که ما را بهره‌ای افتد»‪ .‬همان او ِل کار چند فحش آب‌ نکش��یده حواله‌ام‬ ‫کرد که هاله نو ِر حو ِل س��رم به کل زایل ش��د‪ ،‬گفت��م‪« :‬چرا؟»‪ .‬گفت‪:‬‬ ‫«زهرمار! توی این یک هفته پدرم درآمد از بابت موضوع شما‪ ،‬چند بار‬ ‫روحم را احضار کردند که با اجازه از باال روح گربه مس��لمانای خودم‬ ‫را فرس��تادم‪ ،‬حاال هم که تو مرا جلوی در خ�لاء گیر انداخته‌ای‪ ،‬اص ً‬ ‫ال‬ ‫ت��و را چه به طنز و طنازی‪ .‬اص ً‬ ‫ال هیچ فکر ک��ردی چرا موضوع طنز در‬ ‫این «ایرانیا ِن ژورچی چی»‪ ،‬نمره ‪ ۱۳‬اس��ت؟ خوب آقا جان نحسه‪ .‬یعنی‬ ‫فکر می‌کنید ش��ماره ‪ ۱۳‬برای این موضوع همین طوری انتخاب‌شده؟!‬ ‫نه جانم! در مورد موضوع‪ ،‬ش��ما س��عی کن زندگی خودت را بنویسی‬ ‫می‌بینی ک ً‬ ‫ال شده طنز»‪.‬‬ ‫بد جور تو حالم خورده‌بود‪ ،‬گفتم‪« :‬حضرت ش��یخ بیش��تر توضیح‬ ‫بدهید»‪ .‬دیدم آهس��ته آهسته می‌رود و س��ری تکان‌داد و گفت‪« :‬بعد از‬ ‫دس��ت به آب‪ ،‬بعد از دست به آب‪ »...‬داش��تم به جمله‌ی قصارش فکر‬ ‫می‌کردم که از حالت مکاش��فه بیرون‌آمدم‪ ،‬درحالی‌که شیر دستشویی‬ ‫در دستم و نمره د ِر دستشویی ‪ ۱۳‬بود‪.‬‬

‫جشنواره طنز‬

‫پیام صفوی‬

‫جایزه اول این جشنواره تعلق می‌گیرد به جناب آقای ایرج پزشک‬ ‫زاد‪ :‬اوس��تاد اوس��تادان طنز معاص��ر ایران و نویس��نده کتابهای بوبول‪،‬‬ ‫حاج مم‌جعفر خان در پاریس‪ ،‬ماش��ااهلل‌خان در بارگاه هارون‌الرش��ید‪،‬‬ ‫خانواده نیک‌اختر‪ ،‬پسر حاجی‌باباجان‪ ،‬جاودانه اثر دایی‌جان‌ناپلئون و‪...‬‬ ‫‪ .‬استاد در س��ال ‪ ۱۳۰۶‬در تهران به دنیا آمده‌اند و دانش‌آموخته حقوق‬ ‫در ایران و پاریس می‌باش��ند که از اوایل دهه‌ی س��ی کار نویس��ندگی‬ ‫را آغاز کرده‌اند‪ .‬با توجه به اقامت اس��تاد در فرانس��ه‪ ،‬جایزه ایشان که‬ ‫عبارت است از یک مجموعه ‪ ۷۹۵‬تایی کتاب‪ ،‬مشتمل بر یک نسخه از‬ ‫کلیه چاپهای غیرمجاز کتاب دایی‌جان ناپلئون در طی ‪ ۳۰‬سال اخیر‪ ،‬به‬ ‫آدرسشان در فرصت مغطزی ببخشید مقتضی ارسال خواهدشد‪.‬‬ ‫جای��زه دوم تعلق می‌گیرد به زنده یاد کیومرث صابری معروف به‬ ‫گل آقا ‪:‬بزرگمرد طنز معاصر ایران که در کنار تمام نوشته‌ها و کتابهای‬ ‫بیش��مارش بیش از ه��ر چیز با عنوان گل آقا محبوب مردم ایران ش��د‪.‬‬ ‫بزرگم��ردی که ب��ه حق‪ ،‬لقب پدر طنز ایران پس از انقالب شایس��ته و‬ ‫برازنده کس��ی جز او نیس��ت؛ چرا که هفته نامه گل آقا دانشگاهی بود‬ ‫برای شکوفایی بس��یاری از طنزنویس��ان و کاریکاتوریست‌های مطرح‬ ‫امروز‪ .‬کیومرث صابری با اس��امی گل آقا‪ ،‬ش��اغالم‪ ،‬مم صادق‪ ،‬عیال‬ ‫م��م ص��ادق‪ ،‬مش رجب و غضنف��ر در مجله گل آقا به بی��ان نظرات و‬ ‫انتقادات خود در مورد مس��ایل سیاس��ی و اجتماعی می پرداخت و هر‬ ‫هفت��ه مهمان دردانه خانه‌های هزاران ایرانی بود تا لبخند را به آنها هدیه‬ ‫دهد‪ .‬جایزه ایش��ان‬ ‫هم‪ ،‬که یک عکس‬ ‫تمام قد سه متر پهنا‬ ‫و دو مت��ر درازا از‬ ‫آقای حسن حبیبی‪،‬‬ ‫م��رد اول صفحات‬ ‫گل آق��ا اس��ت‪،‬‬ ‫تقدی��م می‌گردد به‬ ‫دخت��ر ایش��ان‪ ،‬که‬ ‫بزنم به تخته‪ ،‬ایشان‬ ‫ه��م ان��گار تم��ام‬ ‫ش��یرینی ه��ای گل‬ ‫آق��ا را خورده‌اند و‬ ‫عکسش��ان را بای��د‬ ‫در همچین قابی جا‬ ‫دهیم‪.‬‬ ‫جایزه س��وم هم به علت رو دربایستی هیات انتخاب کننده و جلب‬ ‫نظر طرفداران دو آتش��ه ایشان ‪ ،‬تعلق می‌گیرد به رهرو خالف ببخشید‬ ‫خل��ف دو بزرگوار دیگر آق��ای ابراهیم نبوی‪ .‬جایزه ایش��ان هم چون‬ ‫این روزها مداوم مش��غول انرژی سازی در فیس‌بوک هستند به آدرس‬ ‫فیس‌بوک‌ش��ان ارسال می‌شود‪.‬در انتها گرامی داش��ته میشود‪ :‬یاد و نام‬ ‫مجل��ه توفیق و خاندان توفیق که از پیش��گامان چ��اپ مجالت طنز در‬ ‫ایران بودند‪.‬‬ ‫وصله سفارش��ی سردبیر‪ :‬به سفارش سردبیر محترم و جهت تکمیل‬ ‫تذک��ره ‪،‬یک دیپلم افتخار هم تقدیم می‌ش��ود به طنزنویس رعنا و بلند‬ ‫باالی لندن نش��ین ؛ ببخش��ید اسم ایشان در موقع تایپ پاک شد‪.‬به‬ ‫نظرم کار‪ ،‬کار انگلیسهاست!‬

‫خاطره؛ مبصر کالس‬

‫محمد معینی‬

‫محصل دوره ابتدایی بودم و مبصر کالس‪ .‬معلم‌مان مریض ش��د و‬ ‫بس��تری‪ .‬ما بچه‌ها رفتیم به عیادت‪ .‬قرار شد من که معموال انشای خوبی‬ ‫هم می نوش��تم‪ ،‬از طرف جمع صحبت کنم‪ .‬بعد از صحبت‌های اولیه و‬ ‫معمول گفتم‪« :‬آقا معلم! ما این جا آمدیم خدمتتان تا حالتان را بپرس��یم‬ ‫و خدمت‌تان «قضای حاجت» کنی��م»‪ .‬حس کردم معلم‌مان یک لحظه‬ ‫ج��ا خورد و البته کس��ی هم چی��زی به من نگفت‪ .‬بعدت��ر خیلی تالش‬ ‫ک��ردم تا بگویم منظور من از «قضای حاج��ت»‪« ،‬ادای تکلیف» بود اما‬ ‫قدری دیر شده بود!‬ ‫خاطره البته مربوط به یکی از همکاران سابق است و مال من نیست‪.‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.