IranianJornalist11

Page 1

‫هفته‌نامه‌ي روزنامه‌نگاران ایرانی ‪ /‬شماره ‪11‬‬ ‫مطالب اين شماره در تاريخ‪:‬‬ ‫دوشنبه ‪ 10‬فروردین ‪ 30( 1388‬مارس ‪)2009‬‬ ‫در وبالگ ‬ ‫‪http://gerash.wordpress.com‬‬ ‫منتشر شده است‪.‬‬

‫موضوع اين شماره‪:‬‬

‫درباره‌ی شعر‬ ‫آیینه‌ی ایرانی‬

‫استفاده از مطالب و عکس‌های اختصاصی تنها با اجازه صاحبان آثار مجاز است‪.‬‬ ‫نویسندگان این شماره‪:‬‬ ‫ایـــران‪ :‬آزاده عصــاران‪ ،‬مجتبی پورمحسن‪ ،‬محمد معینی و محمد خواجه‌پور‬ ‫آمریکا‪ :‬رودابه برومند‪ ،‬استرالیا‪ :‬همایون خیری‪ ،‬امارات‪ ‌:‬نسيم راستين ‬ ‫سوئد‪ :‬مجيد آل‌ابراهيم و شهره منشي‌پوري‪ ،‬مالزی‪ ‌:‬الدن كريمي‬

‫محمد خواجه‌پور‬

‫شعر گذشته از آن که هنر اول و گاه تنها هنر ایرانیان بوده است‪ ،‬در‬ ‫فقدان نثر و تاریخ‌نگاری در برخی دوره‌ها‪ ،‬تنها آیینه‌ی جامعه‌ی ایرانی‬ ‫است‪ .‬خسروانی‌ها به عنوان قدیمی‌ترین شعر موجود ایران با نام خود‬ ‫دوران بزرگی و امپراتوری را نشان می‌دهد‪ .‬بعد در دهه‌های نخست‬ ‫حضور مسلمانان‪ ،‬شعر فارسی همانند هویت ایرانی کمرنگ می‌شود‬ ‫و دوباره با پاگرفتن هویت ایرانی‪ ،‬شعر ایرانی سر برمی‌آورد‪ .‬سادگی‪،‬‬ ‫افتخار و هویت‌یابی در شعرهای دوره سامانی شکل می‌گیرد و با‬ ‫هجوم ترکان‪ ،‬مردمان ایران کم کم به سمت پیچیدگی و نهان‌روشی‬ ‫می‌روند و این در شعر بازتاب پیدا می‌کند‪ .‬در دهه‌های بعد خستگی‬ ‫از قیل و قال دنیا و رفتن به کنج انزوا‪ ،‬شعر عرفانی را شکل می‌دهد و‬ ‫تا سال‌ها بخشی از ایرانی بودن می‌شود‪ .‬هجوم مغول و تیمور همه‌چیز‬ ‫از جمله شعر را ویران می‌کنند و ایرانی بودن را باید در هند جستجو‬ ‫کرد‪ .‬تالش‌های ناکام دوره بازگشت ادبی در واقع همان تالش ناکام‬ ‫ایرانیان برای بازگشت به گذشته است‪ .‬با هجوم امواج مدرنیسم‪ ،‬از‬ ‫یک طرف این موج به شعر نیز می‌رسد و از سوی دیگر مقابله با‬ ‫همین موج نیز در شعر دیده می‌شود‪ .‬امروز هم اگر بخواهیم بدانیم‬ ‫ایرانی بودن در چه وضعیتی است‪ ،‬شعر آیینه جامعه ماست‪ .‬گفتن و‬ ‫نشنیدن‪ ،‬عالقه به همه‌چیز و رد همه چیز‪ ،‬شعر بی‌مخاطب امروز نشانه‬ ‫گوش‌های ناشنوای ماست و شاعران بی‌شمار در واقع پیامبران بی‌پیرو‬ ‫این سرزمین هستند‪ .‬اوج‌گیری شعر در بیرون از مرزهای جغرافیایی‬ ‫گذر به سمت بی‌مرز شدن هویت ایرانی است و حضور شعر حکومتی‬ ‫پایداری سنت‌های پیشین در شعر است‪ .‬همه این‌ها را جمع کنیم انگار‬ ‫بی‌رمقی شعر‪ ،‬بی‌رمقی ایرانیان را نشان می‌دهد‪ .‬شعری که روزگاری‬ ‫تنها بلندگو و رسانه بود امروز محتاج مولتی‌مدیا شدن است‪.‬‬

‫شاعر غایب کتابخانه‌ی مادری‬

‫نسیم راستین‬

‫شعر در زندگی من از وقتی الفبا را یاد گرفتم حضور داشته است‪.‬‬ ‫مادرم معلم ادبیات بود و کتابخانه‌ی ما مملو از دیوان‌ها‪ ،‬اشعار و نامه‌های‬ ‫شعرای قدیم و جدید‪ .‬همه چیز تویش پیدا می‌شد و من دیوانه‌وار همه‬ ‫را از ده سالگی شروع به بلعیدن کردم‪ .‬شاملو را تلخ یافتم و فروغ‬ ‫را بی‌حیا‪ .‬با میرزاده عشقی خندیدم و حوصله‌ام از سعدی سر رفت‪.‬‬ ‫روخوانی را با حافظ تمرین می‌کردم و اخوان از حفظ می‌خواندم‪.‬‬

‫ی آدم عاشق است‬ ‫وقت ‌‬

‫رودابه برومند‬

‫ی شعر و شعر خوانی برای من‬ ‫سال‌های بسیاری آمدند و رفتند‪ ،‬تا معن ‌‬ ‫از شکل ش��عر انقالبی و ابزاری به شعر برای ابراز احساسات و عواطف‬ ‫ی اس��ت‪ ،‬اما دوران‬ ‫تبدیل ش��د‪ .‬نه ای��ن که لزوماً این تح��ول چیز خوب ‌‬ ‫کودکی و فض��ای فکری خانه‌مان آنقدر با انقالب و جنگ آمیخته بود‬ ‫که تاثیرش را روی من هم گذش��ته بود‪ .‬این که به زور دنبال یک نشانه‬ ‫یا پیام صرفاً سیاس��ی و «بودار» در هر نوشته‌‌ای بگردم‪ ،‬با من تا سال‌های‬ ‫نوجوانی هم ماند تا این که نوبت عاش��قی خودم شد‪ .‬آن عشق به قدری‬ ‫ناممکن و احمقانه بود که تنها اثرش نا امیدی بس��یار بود‪ ،‬چون من هنوز‬ ‫یک دختر بچه بودم و معشوق اص ً‬ ‫ال مرا نمی‌‌دید‪ .‬در نتیجه این عشق بی‬ ‫ثمر‪ ،‬شعرخوانی‌‌های فراوان سیاس��ی من به جای درس خواندن‪ ،‬تبدیل‬ ‫به س��تایش عشق‌های ناممکن شدند‪ .‬دیگر در هر ترانه و شعری به دنبال‬ ‫ی پایان ‪-‬که ‪۴‬‬ ‫یک همدرد می‌گشتم تا دلم خوش باشد که در این رنج ب ‌‬ ‫سال طول کشید‪ -‬تنها نیستم‪ .‬همان سال‌ها با دیدن فیلم «انجمن شاعران‬ ‫مرده» والت ویتمن را کشف کردم‪ ،‬و کتاب اشعارش به ترجمه سیروس‬

‫اما در این میان فقط یک شاعر غایب بود‪ .‬شاعری که سال‌ها بعد‬ ‫کشفش کردم‪ .‬سهراب سپهری‪ .‬مادرم دوستش نداشت می‌گفت چرند‬ ‫می‌نویسد و در نتیجه من تا هفده سالگی که شعرهایش را با صدای خسرو‬ ‫شکیبایی شناختم هیچ از او نمی‌دانستم‪ .‬وقتی یافتمش انگار زندگی دری‬ ‫به روی بهشت برایم باز کرده بود‪ .‬الالیی بود و الهام خداوندی که در‬ ‫گوش من زمزمه می‌شد‪ .‬من زندگی‌ام را‪ ،‬دیدگاه‌ام را‪ ،‬نوشته‌هایم را‬ ‫وامدار سهراب سپهری‌ام‪.‬گویی این همه سال غیبت را به یک باره برایم‬ ‫جبران کرد‪ .‬او که در آن دوران ذهن مرا با تک جمله «زندگی شستن‬ ‫یک بشقاب است» سال‌ها به چالش و جستجو واداشت‪.‬‬

‫تجارت با شعر‬

‫همایون خیری‬

‫من البته زبانشناس نيستم که بشود نتيجه‌گيری کنم که ملت‌های‬ ‫ديگر چقدر شاعرپيشه‌اند و چقدر ادبيات‌شان مملو از نشانه‌هايی‌ست‬ ‫که مردم کشوری که شاعر به زبان آن‌ها شعر سروده آن‌ها را در زندگی‬ ‫روزمره‌شان به کار می‌برند اما حدس می‌زنم شاعرپيشگی نشانه‌ای از‬ ‫طول عمر فرهنگ‌ها باشد‪ .‬در دو کشور جوان دنيا که زندگی کرده‌ام‪،‬‬ ‫کمتر ديده‌ام که آدم‌ها گاهی برای اشاره به يک موضوع خاص شعر‬ ‫يا ضرب المثلی را چاشنی حرف‌شان کنند‪ .‬برعکس‪ ،‬در بين مهاجران‬ ‫ی و اعضای بدنم‪ .‬گرچه در شعر‬ ‫پرهام ش��د بخشی از وسایل کوله‌پش��ت ‌‬ ‫ساکن در همان کشورها زياد ديده‌ام که در بين حرف‌های‌شان گريزی‬ ‫ی به‬ ‫ویتمن هم عقاید سیاس��ی‌اش پنهان نیستند‪ ،‬اما س��تایش عشق انسان ‌‬ ‫زده‌اند به جمله‌ای که معنايش را بايد مثل شعر درمی‌يافتيد‪ .‬ولی يک‬ ‫ی پرده‌ترین حالت ممکن پنجره جدیدی را برای افکار‬ ‫غریزی‌ترین و ب ‌‬ ‫بخش ديگر همين داستان می‌رسد به تجارت با شعر‪ .‬می‌دانيد که‬ ‫عاشقانه‌ام باز کرد‪ .‬آن عشق به پایان رسید‪ ،‬و شعر خوانی‌‌های من عاشقانه‬ ‫مولوی جز يک واژه‌ی «اوزوم» چيز ديگری به زبان ترکی ندارد‪.‬‬ ‫ماندن��د‪ .‬آن روزها خودم هم چند هایک��و تولید کردم که نمی دانم چه‬ ‫منتها اهل ترکيه که يک مصرع از اشعار مولوی را به زبانی که او با‬ ‫به سرشان آمد‪ .‬هنوز گاهی به دنبال‬ ‫آن سروده نمی‌توانند بخوانند همين‬ ‫تجدید خاطره که باشم سراغ ویتمن‬ ‫اشعار را از زبان فارسی به ترکی و‬ ‫ی هر چه می‌‌کنم در شعر‬ ‫می‌‌روم‪ ،‬ول ‌‬ ‫بعد به انگليسی ترجمه کرده‌اند و حاال‬ ‫شاعرانی که به سیاسی بودن معروف‬ ‫با مراسم هر ساله‌شان در قونيه دارند‬ ‫هستند‪ ،‬عمق بیش��تری پیدا می‌‌کنم‪.‬‬ ‫مولوی را اهل ترکيه معرفی می‌کنند‪.‬‬ ‫این روزها که دوباره به شعر خواندن‬ ‫آن که انگليسی می‌خواند بين فارسی‬ ‫بازگشته‌ام‪ ،‬بهترین تجربه‌هایم کشف‬ ‫و ترکی تفاوتی قائل نمی‌شود چون هر‬ ‫دوباره ش��عر ن��رودا و اش��عار مریم‬ ‫دو را نمی‌داند‪ .‬ولی با همان ترجمه‌ی‬ ‫ی از وبالگ نویس��ان‬ ‫مومن��ی (یک�� ‌‬ ‫اشعار به شاعرپيشگی مردم ترکيه رأی‬ ‫محبوب��م) بود ‌ها‌ند‪ .‬فکر می‌‌کنم آدم‬ ‫می‌دهد‪ .‬همين هم هست که طول عمر‬ ‫ی عاشق باشد‪ ،‬یا شعر می‌‌گوید‪،‬‬ ‫وقت ‌‬ ‫عكس از‪ :‬محمد خواجه‌پور فرهنگ‌ها تبديل می‌شود به تابعی از‬ ‫یا شعر می‌خواند‪.‬‬ ‫متغير ميزان تجارت با شعر‪.‬‬


‫هفته‌نامه‌ي روزنامه‌نگاران ايراني ‪ /‬شماره ‪11‬‬

‫صفحه‌ي دوم‬

‫شعر برای انسان ماندن‬

‫محمد معینی‬

‫این که رسم اس��ت بعضی بگویند انس��ان حیوان ناطق است‪ ،‬عده‬ ‫دیگری هم بگویند حیوانی اس��ت که عاشق می‌ش��ود یا حیوانی است‬ ‫«حسی»‬ ‫که حق انتخاب دارد همه بر می گردد به این که همه به وجود ّ‬ ‫ویژه در کالبد انسان‪ ،‬معترفند! قطعاً ناطق بودن به معنای صدا در آوردن‬ ‫نیس��ت که وال و دلفین و خفاش هم اگر چنین باش��د‪ ،‬ناطقند‪ .‬عش��ق‬ ‫هم‪ ،‬ناگزیر‪ ،‬چیزی فراتر از جفت یابی اس��ت‪« ،‬انتخاب» هم که ناگفته‬ ‫پیداس��ت‪ .‬این «حس»‪ ،‬چنان «نظم»زاست که نطق و عشق و انتخاب را‬ ‫کن��ار هم ردیف می‌کند‪ ،‬ب��ی آن که یکی دیگ��ری را رد کند‪ .‬وزنی‬ ‫دارد که انس��انیت را وجی��ه و ثقیل و قابل عرضه به ه��م نوع می‌کند‪.‬‬ ‫موافقید اسمش را بگذاریم «هنر»؟ ‪ ...‬از بین هنرها شعر‪ ،‬الاقل‌اش برای‬ ‫م��ا ایرانی‌ه��ا‪ ،‬جایگاه خاصی دارد‪ .‬محس��ن مخلباف گفت��ه بود‪« :‬همه‬ ‫ایرانی‌ها الاقل در خلوتش��ان یک بیت ش��عر گفته ان��د»‪ .‬از رودکی تا‬ ‫به نورسته‌ترین ش��اعرانی که این روزها حوالی خودمان راه می‌روند و‬ ‫شعر می‌گویند‪ ،‬یک چیز تغییر نکرده‪ :‬این که بعضی از «شعر» نویس‌ها‬ ‫فراموش می‌ش��وند و برخی اس��طوره‪ ،‬رمز این کار در ارتباط و توازنی‬ ‫اس��ت که ش��اعر بین نطق و عش��ق و انتخابش برق��رار می‌کند‪ .‬ما برای‬ ‫سال‌ها تشنه شعر شاعرانی خواهیم ماند که همه نطق و عشق و انتخابشان‬ ‫بخواهد انسان بودن و انسان ماندن را در جمالتی آهنگین فریاد بزند‪.‬‬

‫گفتار و کردار‬

‫امروز همچون روزگار پیشین نمی توان دو صد گفتار را به نیم کردار‬ ‫ارزش گزارد‪ .‬چون زمانی چنین قیاسی میسر است که هر دو را در پیش رو‬ ‫داشته باشی‪ .‬وقتی حرف از عمل به میان می‌آید‪ ،‬چیزی برای عرضه نداریم‬ ‫چون عمل وقت و امکان و توان و دانش و حوصله و مال و عشق و اراده می‬ ‫خواهد که نزد ما ‪ -‬تنها هنرمندان جهان‪ -‬یافت می‌نشود‪ .‬نوشتن نام و نشانی‬ ‫پست الکترونیکی و تشویق دیگران به مشارکت در «جنبش ملی اعتراض‬ ‫به تاراج هویت و تغییر قومیت ش��اعر ایرانی و پارسی گوی» وظیفه ملی و‬ ‫حتمی است ولی تالش برای معرفی همان شاعر (یا ادیبی دیگر) به جهان‪،‬‬ ‫ربطی به ما ندارد‪ ،‬که این یکی همت می‌طلبد و کار‪ .‬گفتن از هایکویی که‬ ‫ما را در فضایی س��ورئال و نوستالژیک غوطه ور می‌کند ساده‌تر از ترجمه‬ ‫مصرعی از دیوانی بزرگ اس��ت‪ .‬همین قدر که لط��ف کرده‌ایم و اجازه‬ ‫داده‌یم تا فیتز جرالد انگلیس��ی و شاپلن فرانس��وی خیام را به غرب معرفی‬ ‫کنند کار بزرگی کرده‌ایم و این باید باعث مباهات جهان غرب باش��د که‬ ‫اجازه داده‌ایم ژول مول و دیک دیویس ش��اهنامه را به فرانس��ه و انگلیسی‬ ‫ترجمه کنند‪ .‬آیا همین کافی نیست که نشانی موالنا را به نیکلسون داده‌ایم‬ ‫و اجازه تحقیق در تاریخ ادبیاتمان به ادوارد براون؟‬ ‫در غیاب عمل‪ ،‬اما‪ ،‬همه یا کارشناسیم یا معترض‪ .‬اعتراض به چه؟‪ ،‬مهم‬ ‫نیست فقط سکوت نباید کرد که دیگر سکوت پاسخ نیست و خیانت است‪.‬‬ ‫روزی به تغییر نامی و زمانی به عدمش‪ .‬روزی به بخشیدن دو شهر به خالی و‬ ‫دگر روز به نادیده گرفتن خط و خالی‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اقلیت یک نفره‬ ‫توامان‬ ‫شعر‪ ،‬دموکراسی و دیکتاتوری‬ ‫دو س��ال پیش بود به گمان که دوس��ت فرهیخت��ه‌ای در وبالگش‬ ‫از ش��عر ایرانی نوش��ته بود‪ ،‬با بهتر بگویم علیه ش��عر نوش��ته بود‪ .‬نوشته‬ ‫بود که «ش��عر‪ ،‬دش��من مدرنیته‌ی ایرانی» اس��ت‪ .‬نظری بود ظاهراً‪ .‬اما‬ ‫اس��تدالل‌های قابل بحث نویسنده‌ی گرامی‪ ،‬برآنم داشت تا چند خطی‬ ‫برایش بنویسم و نوشتم و چند سطری را هم ننوشتم‪ .‬گذشت و گذشت‬ ‫تا یک س��ال پیش گفت و گویی کرده ب��ودم با دکتر آرش نراقی و از‬ ‫ِ‬ ‫دوست فرهیخته‌ی دیگری که به تفکرات نراقی عالقمند بود‪ ،‬خواستم‬ ‫که یادداش��تی در حاش��یه گفت و گو بنویس��د و آن دوست نوشت و‬ ‫نوش��ت از غنای نث��ر در تفکر نراقی و نتیجه گرفته بود که نیندیش��یدن‬ ‫تاریخی ایران��ی جماعت‪ ،‬یکی از دالیلش همین فق��دا ِن گنجینه‌ی نثر‬ ‫اس��ت‪ .‬حتماً فقط ما ایرانی‌ها نیس��تیم که عادت داریم کس��ی‪ ،‬چیزی‬ ‫ی��ا اتفاقی را پی��دا کنیم که هر آن‌چه نداش��تیم و هر آن‌چ��ه را تا حد‬ ‫اوردوز اس��تعمال کرده‌ای��م‪ ،‬بیندازیم گردنش‪ .‬ام��ا از آن‌جایی که من‬ ‫فقط هم‌وطنانم را از نزدیک می‌بینم‪ ،‬دریافته‌ام که ما وقتی نمی‌اندیشیم‬ ‫هم نمی‌توانیم به دالیل نیندیش��یدن‌مان پی ببریم‪ .‬ش��عر‪ ،‬دشمن مدرنیته‬ ‫اس��ت؟ نازیسم و داخائو و آشویتس و استالینیسم و اردوگاه‌های ِ‬ ‫مرگ‬ ‫ِ‬ ‫میراث مدرنیته‌ای است که قرار بود عقل‬ ‫سرخ و صبرا و ش��تیال و غزه‪،‬‬ ‫را بر صدارت دنیای انس��انی بنش��اند که می‌رمد از هرگونه دسته‌بندی‪.‬‬ ‫نتیجه‌ی مدرنیته اگر این‌ها بوده که بود؛ بله‪ ،‬ش��عر دشمن مدرنیته است‪.‬‬ ‫ش��عر‪ ،‬هنوز هم دس��ت‌نخورده‌ترین پدیده در مقابل تفکری است که‬ ‫یک روز انس��ان را «هم‌قبیله» می‌دانست و روز دیگر با سالح «اکثریت»‬ ‫و «اقلی��ت»‪ ،‬لباس تازه‌ای بر تن رمه‌وارگی دوخت‪ .‬ش��عر‪ ،‬تجلی اقلیت‬ ‫یک نفره‌ای است که به تعداد آدم‌های روی زمین‪ ،‬حیات دارد‪ .‬اقلیتی‬

‫به سادگی شعر‬

‫مجید آل‌ابراهیم‬

‫مجتبا پورمحسن‬

‫که دموکراس��ی و در جهان تک‌نفره‌اش‪ ،‬آشویتس و غزه نمی‌آفریند‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫دوست فرهیخته‌ام درست‬ ‫«ش��عر‪ ،‬نجات‌دهنده‌ی ما نیست» این جمله‌ی‬ ‫اس��ت‪ .‬اما درس��ت‌تر آن‌ است که ش��عر‪ ،‬تنها پدیده‌ای است که ورای‬ ‫هر اندیش��ه‌ای‪ ،‬نشان‌مان می‌دهد که هیچ چیز نجات‌مان نمی‌دهد‪ ،‬چون‬ ‫اندیش��ه‌ها و ایس��م‌های مختلف‪ ،‬نجات‌بخش که نبودند‪ ،‬هیچ؛ بر عمق‬ ‫مرداب افزوده‌اند‪ .‬ش��عر‪ ،‬دش��منِ هر پدیده‌ای اس��ت که «من»‌ها را به‬ ‫گله‌های «ما» تبدیل می‌کند‪.‬‬

‫زمانی که «حافظ به روایت کیارستمی» منتشر شد‪ ،‬تعداد زیادی معتقد‬ ‫بودند عباس کیارستمی که تا حاال فیلمساز و عکاس بوده به این دلیل حاال‬ ‫با اعتماد به نفس پایش را در کفش ادبیات و شعر می‌کند‪ ،‬که نان اشتهار‬ ‫و آوازه‌اش را می‌خورد‪.‬‬ ‫گفتند او اگر هنری دارد برود پی کاری که تولید خودش باش��د نه‬ ‫بازنویس��ی و چاپ «حافظ» و دست بردن در اصالت و وجاهت غزل‌های‬ ‫خواجه شیراز‪.‬‬ ‫در صفحات ادبی روزنامه‌ها و مجالت نقدهایی نوش��ته شد که این‬ ‫آقای فیلمس��از در این کتاب‪ ،‬شعرها را موضوع‌بندی کرده و در هر یک‬ ‫از هجده فصل‌اش فقط مطلعی از یک غزل شاعر قرن هشتم آورده شده؛‬ ‫این روش «حافظ‌خوانی» و شاید «حافظ نمایی» برای بسیاری از کسانی که‬ ‫پژوهشگر‪ ،‬منتقد‪ ،‬ش��اعر یا فقط بیرق‌دار «حافظ» بودند‪ ،‬سست شمردن‪،‬‬ ‫توهین و سبک‌س��ری بود که کیارس��تمی با ندانس��تن و نشناختن شعر و‬ ‫شاعری و نشناختن منزلت حافظ انجام داده بود‪.‬‬ ‫کیارس��تمی اما جواب داده بود که واکنش مردم برایش مه ‌م است؛‬ ‫کتاب به سرعت به تیراژ سوم رسید و در بازار نایاب شد‪.‬‬ ‫کیارستمی با روش جدیدی حافظ را در یک جلد کتاب کوچک –‬ ‫ش��اید برای نسل جدید‪ -‬روایت کرده و فقط بعضی از مصرع‌های اشعار‬ ‫حافظ را در هر صفحه آورده‪.‬‬ ‫می‌گویم نسل جدید چون این روزها بعضی از جوانان برای پیغام‌های‬ ‫تلفن��ی و اس‌ام‌اس‌های مختل��ف در روزهای ولنتای��ن‪ ،‬تولد یکدیگر و‬ ‫مناس��بت‌های مختلف همان مصرع‌ها را برای هم می‌فرس��تند یا از حفظ‬ ‫می‌خوانند‪.‬‬ ‫ش��اید برای همین بود که بها‌ءالدین خرمش��اهی نویسنده‪ ،‬مترجم و‬ ‫حافظ‌پژوه در مقدمه کتاب «حافظ به روایت کیارستمی» نوشت‪ «:‬حسن‬ ‫کار شما این اس��ت که کمتر از اشعار خیلی معروف و ضرب‌المثل شده‬ ‫حافظ استفاده کرده‌اید‪ ،‬حاصل کار شما یک تنوع هنری مهم در کار و بار‬ ‫شعر و حافظ پژوهی است‪».‬‬ ‫خرمشاهی گفته است که مثل بسیاری از آن منتقدان‪ ،‬ندیده و نخوانده‬ ‫به این کار بی‌اعتقاد بوده اما بعد از دویس��ت‌بار حافظ‌خوانی درگذشته با‬ ‫این جداسازی به انس دیگری با حافظ رسیده‪ « :‬نمی‌دانستم برجسته‌سازی‬ ‫و قاب‌گرفتن شعر حافظ (غالباً بلکه تماما مصرع به مصرع ) چه پَر پروازی‬ ‫به آن می‌دهد‪».‬‬

‫عكس از‪Jean-Sebastien Monzani :‬‬

‫شهره منشی‌پور‬

‫به س��ادگی سرودن نمی‌توان شعر را تعریف کرد‪ .‬که شعر نه فقط‬ ‫در دس��تور نگارش که در مفهوم بی‌واسطه سخن نیز تعریف می شود‪.‬‬ ‫در فلس��فه؛ در زمان؛ در مکان‪ .‬با این همه ش��عر به س��ادگی یک اتفاق‬ ‫تازه در همه‌ی تاریخ نوش��تن‌؛ به ذوق شاعرانه یک شاعر ثبت می‌شود‪.‬‬ ‫و تصویر ماندگار یک اتفاق س��اده در جریان متوالی زبان می‌ش��ود‪ .‬و‬ ‫ش��اعر به وزن و قافیه‪ .‬و یا معنا و لفافه خیال؛ نقش رقصان شعرش را در‬ ‫فاصله‌های مسکوت سخن‪ ،‬نغز؛ بر جای می‌گذارد‪ .‬شعر به سادگی یک‬ ‫اتفاق تازه از آغاز زبان و انسان تا پایان واژه‌های بی‌پایان تکرار می شود‬ ‫و در وقوع ناگهانی برخی لحظه‌ها بی‌اختیار زمزمه می‌شود‪ .‬شعر حدود‬ ‫نثر را به آس��انی می‌گذراند و ظاهر و س��طح گفت��ار را به معنا و درون‬ ‫واژه‌ها می‌رس��اند‪ .‬به سادگی س��رودن ش��عر نمی‌توان از شعر نوشت‪،‬‬ ‫اما ش��عر سروده آسان لحظه اس��ت در گذر از زمان و می‌توان حضور‬ ‫همیش��ه‌اش را هر جای بودن لمس کرد و حتی بی تعریف شاعرانه این‬ ‫واژه شعر بلند هستی را؛ به سادگی سرودن؛ تا همیشه زیست‪.‬‬

‫حافظ مدرن‬

‫آزاده عصاران‬

‫شعری که داستان ماست‬

‫الدن کریمی‬

‫بهش می‌گم ش��عر می‌گه آخ نگو که من عاشق «وغ وغ ساهاب»‬ ‫هس��تم‪ .‬یک نگاه چپ بهش می‌اندازم که بین این همه ش��اعر و شعر‬ ‫جدید و قدیم تو چرا رفتی س��راغ ص��ادق هدایت؟ دیدم که نه اص ً‬ ‫ال‬ ‫تو این باغ‌ها نیس��ت‪ .‬گفتم خوب بله شاعران در جامعه ما‪ ،‬پرید وسط‬ ‫حرفم که راس��تی دیوان میرزاده عش��قی را بدون سانس��ور خوندی؟‬ ‫ت��ا بخوام نگاه‪ ،‬چه چپ چه راس��ت‪ ،‬بهش بندازم قهقهه زنان روش��و‬ ‫برگردوند اون طرف‪ .‬گفتم حاال مس��خره ب��ازی درنیار تو که از دوم‬ ‫دبستان شعر حفظ می‌کردی‪ .‬چشماشو دوخت تو چشمام و گفت آره‬ ‫اولین ش��عری که حفظ کردم «مرگ انس��انیت» مشیری بود می‌دونی‬

‫چرا دوس��تش داشتم؟ چشمام برق زد که نه خوب برای من بگو دیگه‬ ‫تا منم بنویس��م؛ ادامه داد من ش��عرو عین داس��تان دوست دارم چون‬ ‫موضوع داره و ش��خصیت اصلی‪ ،‬نقط��ه اوج داره و افول ‪.‬گفتم آهان‬ ‫واس��ه همین «سووشون» کالس سوم دبستان ده مرتبه خوندی‪ ،‬پس تو‬ ‫داس��تان دوست داری؟ دست گذاش��ت رو لب‌هام و گفت سووشون‬ ‫دوس��ت دارم چون عین یک شعر می‌مونه آهنگین و زیبا که می‌تونی‬ ‫باهاش پرواز کنی‪ .‬صورتمو کش��یدم عقب که برو تو هم منو سر کار‬ ‫گذاش��تی گفتم می‌خوام چند خط راجع به ش��عر بنویسم اومدم سراغ‬ ‫تو حاال واس��ه من ‪ ...‬سرش��و کج ک��رد همون مدل��ی که من دیگه‬ ‫مقاومت��ی در براب��رش ندارم و گفت ش��عر یعنی همی��ن پرخاش‌های‬ ‫تو؛ ش��عر برای من معنی جز این نداره ه��ر چیزی که ازش لذت ببرم‬ ‫و باهاش پرواز کنم می‌ش��ه ش��عر‪ .‬االن هم تو ش��عر زندگی منی پس‬ ‫بال‌های منو نبند‪.‬‬


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.