16
30
42
80
96 2
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
سخن سردبیر مهاجرت و تبعید ،درد بیدرمان
نشریهای برای جوان ایرانی شماره پانزدهم ،فروردین ماه ۱۳۹3 سردبیر :حسن سربخشیان مدیر تحریریه :پروانه وحیدمنش هیات تحریریه : توکانیستانی مانا پهلوان
امید کشتکار
هوتن سالمت
ساسان توکلی گرافیک و صفحه آرایی :امید کشتکار همکاران این شماره : مهدی جامی محمود فرجامی آرش کمانگیر پرستو صبور سپهر عاطفی شیدا محمدی هانیه بختیار نیوشا صارمی سمیه جعفری پویا عزیزی مجتبا یوسفی پور نیلوفر دهنی امین آزاد صبا واصفی نعیمه دوستدار زهره دهقان فرناز کمالی الهام زهره وند ناما جعفری نیکو پاینده محمد جبرانی باتشکر از: دکتر رضا کاظم زاده و ایوان تولستوی عکس های روی جلد :سمیه جعفری
درمهاجرت انسان کندن را میآموزد ،دل نبستن را نیز. در اولین قدم آنچه متعلق به شماس�ت در جایی بس�یار دور که سالها در آن زندگی کردهاید در کارتنهایی بس�ته بندی میشوند تا آنها بمانند و شما بروید .آنها میتوانند کتاب ،لباس، عکس و بس�یاری وس�ایل شخصی باشند که شما جا میگذارید؛ چرا که از اینجا به بعد ،همۀ داروندارت�ان دو چمدان خواهد بود به وزن پنجاه کیلوگرم .پس دقیقا آنچه را الزم اس�ت با خود ببرید ،انتخاب میکنید. با ریشههایتان چه میکنید؟ " احس�اس تعل�ق" ب�ه جایی که س�الها در آنجا با پدر و م�ادر و دوس�تان و فامیلتان زندگی کردهاید ،داخل هیچ چمدانی نمیتوانید جا دهید.دیریا زود و بهتربگویم از همان لحظهای که به آن سوی باجه کنترل پاسپورت در فرودگاه مبدا میروید ،دلتنگی سراغتان خواهد آمد. در واقعیت چه اتفاقی برایتان رخ میدهد؟ ش�ما وارد جامعهای میش�وید که تقریبا همه چیز آن با تجربیات قبلی ش�ما تفاوت دارد .اگر به کشوری انگلیسی زبان وارد شوید ،نوشتن و خواندن به چپ به راست تغییر میکند و این تازه ابتدای مش�کالت اس�ت.حلقه دوس�تان و فامیلتان را از دست میدهید و در حالت اجبار برای ارتباط برقرار کردن با دیگران در جامعه جدید و غریب با کسانی در تماس خواهید بود که در کش�ورتان به دوس�تی با آنها حتی فکر هم نمیکردید .همه چیز در جامعه جدید ،جدید اس�ت ،حتی با عالیم راهنمایی رانندگی متفاوتی روبرو میش�وید که شاید ماهها طول بکشد تا آنها را بکار گیرید و رانندگی کنید. بهصورت خیلی عریان در اقلیت بودن را با پوست و استخوان خود درک میکنید .اگر شانس رفتن به دانشگاه را داشته باشید باید با زبان آن کشوری که برای مهاجرت انتخاب کردهاید بخوبی آشنا باشید .اگر شانس کار کردن را هم داشته باشید شغلی که نصیبتان میشود در مواردی از آنچه ش�غل مطلوبتان در ایران بود فاصله دارد ،در موارد بس�یاری قدرت انتخاب ندارید. همۀ اینها درخوشبینانهترین حالتِ مهاجرت اس�ت و گرنه داس�تان پناهندگان و کسانی که در کش�ورهایی نظیر ترکیه سالها در انتظار تعیین تکلیف هستند ،مسالهای جداست .دراین راهی سرزمینی ناشناخته میان افرادی که به اجبار مجبور به ترک زندگی خود در ایران شده و ِ میشوند شرایطشان همواره دشوارتر از بقیه خواهد بود. زندگی در مهاجرت بسیار بیرحم است. نداش�تن بیم�ه درمانی که یک�ی از مهمترینمس�ایل زندگی اس�ت ،مخصوص�ا هزینههای بیمارس�تانی و درمانی که بس�یار باالس�ت.تا به حال پیش آمده که بیمار باش�ید و پول برای دکتر رفتن نداشته باشید؟ این تجربه اما برای بسیاری از مهاجران ،تجربهای آشناست. ریشههایی که جاماندهاند بر اس�اس آمار رس�می حدود پن�ج میلیون ایرانی مهاجر و تبعیدی در خ�ارج از ایران زندگی میکنن�د ک�ه بیش از یک س�وم اینان در امریکا و کانادا مقیم هس�تند .بس�یاری از این افراد که والدینش�ان در اوایل انقالب س�ال ۱۳۵۷بهدالیل سیاسی از ایران خارج شدهاند ،امکان بازگش�ت به س�رزمین مادری خ�ود را ندارند .فرزندان بس�یاری از آنها حتی فارس�ی را نیز نمیتوانند به درستی صحبت کنند. چه بهدست میآورید؟ مقی�م خارجوج�ود دارد که در براب�ر هم�ه ای�ن مش�کالت البت�ه امتیازهایی نیز ب�رای افراد ِ ش�اید ابتداییترین آن را بتوان آزادی در انتخاب پوش�ش خصوصا برای بانوان ،دسترس�ی به دانش�گاههای معتبر برای ادامه تحصیل ،احس�اس آزادی ش�خصی ،اب�راز نظر فعاالن در حوزههای دینی و سیاسی بدون نگرانی از مجازاتهای سنگین و آرامش در محیط اجتماعی دانست. شاید بشود مهاجرت را به مرگ تشبیه کرد که بعد از آن به شما فرصتی دوباره داده میشود تا زندگی کنید!با این تفاوت کهاین ش�ما هس�تید که ماندن در غربت یا زندگی در وطن را انتخاب میکنید. در پانزدهمی�ن مجله ،نگاهی داش�تیم به دغدغه جوان�ان ایرانی که رفتن را بر ماندن ترجیح میدهند یا به اجبار وطنشان را ترک کردهاند؛ امید که بپسندید. حسن سربخشیان
پرونده ویژه 4
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
عکس :حسن سربخشیان
محمود فرجامی "مهاج�رت" واژهایاس�ت که بیش�ترین معادله�ا را در
و ی�ا از طریق ایران عالقه داش�تهاند؛ مثل مغوالن که هم
آن وج�ود دارد که با توجه به اینکه صنعت معادلس�ازی،
خونین�ی کردند .ی�ا ایرانیان که مهاجرت مش�ابهی به هند
بیش�ترین زبانه�ا دارد .در زبان عرب�ی ۱۲۸معادل برای همواره یکی از صنایع دس�تی اعراب محس�وب میش�ده
چندان عجیب نیست (اعراب برای "شتر" هم ۲۳۶معادل دارن�د که همگی بار میبرن�د و در مواقع نیاز و فش�ار قابل جم�ع و جماع هس�تند) .در زبان فارس�ی ۳۸معادل برای "مهاجرت" وجود دارد که بعضی از آنها دارای ریشۀ عربی،
بعضی دارای ریشۀ پارس�ی ،چندتایی دارای ریشۀ ترکی، بعضی مغولی و مابقی س�غدی ،هندی ،یونانی ،روس�ی، انگلیس�ی و ونزوئالی�ی هس�تند .از لحاظ زبانشناس�ی
این امر نش�ان میدهد ایرانیها چقدر به مهاجرت عالقه داشتهاند و از آن مهمتر چقدر سایرین به مهاجرت به ایران
6
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
به ایران و هم از طریق ایران به س�ایر جاها مهاجرتهای داش�تند .البته تفاوت مهاجرت مغوالن و ایرانیها در این بود که "چنگیز" آدم وحش�ی خونخ�واری بود اما در عوض
"نادر" سردار وطندوست شجاعی بود!
در زبان اسکیمویی هم ۳۸واژه برای نامیدن "مهاجرت"
وج�ود دارد که در ح�دود ۳۰تای آنها ب�ه چیزهای دیگری
اش�اره دارد اما بنا به ضرورت ش�عری میتوانند در غزل و چارپاره به جای "مهاجرت" بنش�ینند .البته اینکه چه موقع
رفب�ر (بر وزن رنجب�ر) با غزل و ای�ن اق�وام زحمتکش و َب َ چارپاره آش�نا خواهند ش�د بیشتر مس�ئلهای سیاسی است تا ادبی و اجتماعی .ای بس�ا با برداش�ته ش�دن تحریمها،
نمییافتند پس به س�رزمینهای دیگ�ر مهاجرت میکردند
آدمها به دالیل مختلفی مهاجرت میکنند .در واقع آدمها هر کاری را نه به یک دلیل خاص بلکه به دالیل مختلفی انجام میدهند ،بجز سکس که فقط به یک دلیل انجام میشود :بهخاطر لذتش ،یا بهخاطر پولش ،یا بهخاطر تولید مثل و یا به دالیل دیگر
و در جای مناسبی مستقر میشدند .در این مسیر اگر الزم میشد از بیرون کردن آدمهایی که قب ً ال در جاهای مناسب مس�تقر شده بودند دریغ نمیشد و مس�تقر شدگان جدید تا
زمانی که مهاجران بعدی برسند و آنها را بیرون یا قتل عام کنند فرصت داش�تند که در سرزمین جدید بمانند .این یک قاعدۀ عادالنه بود که تا زمان ت ًاس�یس اس�رائیل به دس�ت
مهاج�ران یهودی وجود داش�ت .پس از آن مقرر ش�د هر کس هر جا را گرفته نوش جانش باشد.
مهاجرت ب�رای زندگ�ی در آزادی و دموکراس�ی یکی از
انگیزههایی است که در دوران معاصر رواج یافته است .به
س�ازمان تبلیغات اسلامی ،بنیاد صدرا ،دفتر شعر و ادب
این ترتیب جمعیت عظیمی از کش�ورهای جهان سوم و یا
مناسب و نانرسان در قطب ش�مال ،اسکیموها را با ادب
در شرایط بهتر و انس�انیتری زندگی کنند و از آزادی بیان
در خدمت "آقا" برگزار میشود ،به اندازۀ کافی آشنا کنند.
مهاجران معموال دانشگاهی و روشنفکر، بیشتر برای این ِ
ح�وزۀ هن�ری و امثال ای�ن قبیل ارگانه�ا با ایج�اد دفاتر
تحت ستم به آمریکا ،اس�ترالیا و اروپا مهاجرت میکنند تا
فارس�ی ،بخصوص از آن نوعی که در شبهای شعری که
بیش�تری بهرهمند باش�ند .یکی از مزایای این آزادی بیان
آدمها به دالیل مختلفی مهاجرت میکنند .در واقع آدمها
انتقاد دائمی از مدرنیسم و فرهنگ غربی است .اینکه چرا
انجام میدهند ،بجز س�کس که فقط به ی�ک دلیل انجام
کردهاند انتق�اد میکنند و اگر اینطور اس�ت چرا به همان
تولید مثل و یا به دالیل دیگر.
پژوهش�گران دانش�گاه کلمبیا س�الها به دنبال آن بودند و
هر کاری را نه به یک دلیل خ�اص بلکه به دالیل مختلفی
برخی مهاجران تا س�ر حد تنف�ر از جایی که به آن مهاجرت
میش�ود :بهخاطر لذتش ،ی�ا بهخاطر پولش ،ی�ا بهخاطر
جایی که از آن آمده بودند باز نمیگردند ،س�ؤالی است که
آدمی�ان نخس�تین از آفریقا به س�مت جاه�ای دیگر کر ٔه
ٔ مقاله علمی بسیار مشهور "کرم از سرانجام منجر به انتشار
صدها هزارس�ال بع�د توفیق زندگ�ی در خ�ارج از آفریقا را
آدمها احساس�ات گوناگونی در برابر مهاجرت دارند که از
اخالف ،به قارۀ تازه کش�ف ش�د ٔه آمری�کا مهاجرت کردند
اس�ت .این امر بس�تگی دارد که آیا آنها در کشور خودشان
ش�اید اگر آفریقاییهای نخس�تین از اول به فکر مهاجرت نمیافتادن�د آفریقاییه�ای مت ًاخر به دردس�ر بردگی دچار
که س�الها رؤیای رس�یدن به آن را میدیدهان�د اما در عمل
تمام روزهایش تعطیل نیس�ت و باید کار کرد و مالیات داد و
خالصه ش�ده بود و همه به می�زان کافی از ب�رکات امثال
برخی با کمک قاچاقچیان انس�ان ،مهاج�رت میکنند.
بهرهمند میش�دند تا انرژی و انگیزۀ الزم برای مهاجرت
که جانش�ان در خطر اس�ت (ی�ا اینطور وانم�ود میکنند)
زمی�ن مهاج�رت کردن�د و باعث ش�دند تا اخالفش�ان در
ِ خود درخته" شد.
داش�ت ه باش�ند .چند صد س�ال قبل نیز ع�دهای از همین
ذوقمرگ شدن اولیه تا نوستالژی-نالههای بعدی متغیر
و میلیونه�ا آفریقای�ی را ب�ه عنوان ب�رده ب� ه کار گرفتند.
باش�ند و تازه ویزا گرفته باشند یا به کش�وری رسیده باشند
نمیش�دند .ب�ه ای�ن ترتیب ت�ا امروز هم�ه چی�ز در آفریقا
دیسکو و نایت کالب رفتن هم هزینه دارد.
عیدیامی�ن ،معمر قذافی ،موس�ی چمب�ه و بوکو حرام،
قاچاقچیان انس�ان کس�انی هس�تند که مخفیانه آدمهایی ِ
به کرۀ ماه را هم داشته باشند.
را از جایی ب�ه جای دیگر هجرت میدهن�د .بعضی از این مهاجرتها چنان مهم اس�ت که میتوان�د مبد ًا تاریخ قرار
یافتن چراگاه ،غذا و زمی�ن از مهمترین دالیل مهاجرت
پیش�ینیان ب�ود .آدمها گرس�نه میش�دند و غ�ذای کافی
گیرد اما عموم ًا گستر ٔه اهمیت و زیان آنها محدود است. شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
7
مهدی جامی اول لس آنجلس بود .گویی همۀ ایرانیهای خارج یک جا جمع بودند .اینها از نظر ایرانیان انقالبی، دلشان با آمریکا بود .به قبلهشان پناه برده بودند. کسی دلش برای آنها نمیسوخت .پیوندی با آنها نداشت .اما ویدئوها و نوارهای خوانندگانش هنوز دلبری میکرد .تقدیر این بود که تا سالها هم ایران نتواند از مهر این ایرانیان رانده شده و گریخته دل بکند. ام�روز دهها ل�س آنجلس داری�م .یا تهرانجل�س .گرچه همۀ آنها که رفتن�د از تهران نبودند .اما تهران نام پایتخت ای�ران ب�ود .تورنت�و هم ش�هر ایرانیهایی ش�د ک�ه راه به آمریکا نداش�تند و همانجا ماندند .اس�م محلهش�ان شد تهرانت�و .حاال در لندن و پاریس و برلین و کلن و بروکس�ل و آمس�تردام و استکهلم و اس�لو هم ایرانیان محله دارند. مغازه دارند .نانوایی دارند .چلوکبابی دارند .و بسیاریشان دیگر پاس�پورت ایرانی هم ندارند .نسل بعدی گریختگان و رانده ش�دگان ،راهی مالزی ش�دند .راهی تاجیکستان شدند .به ارمنس�تان پناه بردند یا به خانۀ همۀ پناهندهها: ترکیه.
8
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
جری�ان مهاجرت خودخواس�ته ی�ا سرنوشتخواس�ته و اجبارش�ده و تحمیل ش�ده یا جریان رانده شدن گروههای بزرگی از ایرانیان و تبعیدهای رس�می و غیررسمی و آواره ش�دن ه�زاران هزار ایران�ی در راهه�ا و مرزه�ا و دریاها و جزیرهها و اردوگاهها هرگز ثبت نش�ده است .از بس که ما مردم بزرگ منشای�م و نمیخواهیم بدبختیهای خود را به یاد آوریم و شومی سرنوشت تحمیل شده به خود را باور کنی�م .و هزار و یک دلیل دیگر ک�ه اینجا نمیخواهم وارد آن بشوم و کار یک دو سه تن هم نیست بحث از آن .اینجا میخواه�م فهرس�تی از واژهه�ا و تعبیرهایی را به دس�ت بدهم که در جریان این تاریخ ثبت نش�ده وارد زبان ما شده اس�ت .زبان ما این تاریخ را ثبت کرده است .این واژهها یا اصال بعد از انقالب ۵۷به وجود آمد یا در جریان "سیاست حذف" معنای تازهای پیدا کرد .این فهرست نه کامل است و ن�ه میتواند کامل باش�د .فق�ط یک طرح اس�ت .برای نوش�تن فرهنگ مهاجرت و تبعید و حذف پس از انقالبی که به گروگان گرفته ش�د و آنها که به قدرت رس�یدند آنها را که نرس�یدند حذف کردن�د و آنها را که ممکن ب�ود ادعایی داش�ته باشند راندند .این واژهها تنها یادآوری است و بس از آنچه بر سر ما گذشته است.
آ
بن�ی صدر – مش�هورترین گریخت�ه از ای�ران در دهۀ ۶۰و
آدم َبر – اصطالحی در بلوچستان برای قاچاقچی
رهبری برای فعاالن سیاسی
آگه�ی انزج�ار از فرق�ه ضالۀ بهای�ی – راهی ب�رای فرار از
انقالب و رهبری برای فعاالن سیاسی
الف
ب�ه خان�ه ریختن�د – وضعی�ت بس�یاری از گریخت�گان در
آدم پران -قاچاقچی
مجازات که به بهائیان اوایل انقالب پیشنهاد میشد استرالیا – از کشورهای مقصد پناهجویان
بختی�ار – مش�هورترین گریخت�ه از ای�ران در س�ال پس از بورس /بورسیۀ خارج از کشور
ماههای قبل از خروج
افغانستان – از کشورهایی که وقتی جزو اقمار شوروی بود،
بدون اخذ ویزا -کش�ورهایی که بدون ویزا میشود به آنها
دیگر برای رسیدن به پاکستان از آن عبور میکردند.
بس�تن مطبوعات – دلیل مهاجرت گروههای�ی از روزنامه
گروههای چپ گریخته از ایران به آنجا میرفتند یا شماری
سفر کرد
اپوزیسیون خارج از کشور – جمع کلی ناراضیان گریخته از
نگاران
اقامت گرفتن – مرحلۀ مس�تقر ش�دن پناهنده /مهاجر در
ایرانیان
ادبی�ات تبعید – محص�ول قلم نویس�ندگان و ش�اعران و
تبعی�د .خ�ودش گفته اس�ت" :هرجا که باش�م و فرقی هم
ای�ران جای ماندن نیس�ت – اس�تداللی که پای�ۀ خروج از
و پای�م روی زمین نیس�ت و دلم میخواهد ک�ه بازگردم به
اردوگاه اش�رف – مش�هورترین محل اس�تقرار مجاهدین
بندر – برای خروج از طریق آبهای جنوبی
اقلیت قومی – موقعیت گروههایی از مهاجران
آرزوهای تبعیدیان
ایرانیان خارج از کشور
برای خروج از ایران
ایران
کشور میزبان
هنرمندان تبعیدی کشور میشود
خلق در عراق
احساس غربت
اردوگاه – برای پناهجویان
ارز دانشجویی – برای ارسال به فرزندان از داخل
بمباران ش�هرهای ای�ران – دلیل مهاج�رت گروههای از بیدرکج�ا – اصطلاح اس�ماعیل خوی�ی ب�رای موقعیت نمیکند کجا باش�م احس�اس میکنم که مال آنجا نیس�تم
ایران".
بازگشت به ایران – موضوعی مشترک در تبلیغات دولتی و بهائ�ی ب�ودن – دلیلی ب�رای آزاردیدن در داخ�ل و عاملی
پ
پیتزافروشی – از مشاغل ایرانیان گریخته
ازدواج غیاب�ی – معمو ً ال ب�ا عکس داماد برای فرس�تادن
پول فرستادن به داخل /از داخل
المپیادی – دانشجوی نخبۀ مهاجر
آن ویزا نمیخواست و پذیرای شماری از گریختگان شد
عروس به خارج
اقلیت دینی – دلیل مهاجرت گروههایی از ایرانیان
پرتغال – کشوری که در سالهای اول انقالب برای سفر به
پارانویا – احساس غالب تبعیدیان سیاسی حاکی از نگرانی
اعتراف تلویزیونی – بسیاری پس از اعتراف از کشور خارج
دایمیشان از ترور و دزدی اطالعاتشان
ب
پذیرش از دانشگاههای آمریکا
شدهاند
ب�زودی بر میگردیم – تصور یا توهم بس�یاری از تبعیدیان در دو دهۀ اول پس از انقالب
پناهجو
پاکستان – مقصد اولیۀ بسیاری از گریختگان
پناهجویی
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
9
پناهنده
پاسپورت پناهندگی
ترانۀ لس انجلسی
پاکسازی ش�دن – دلیل گروههایی از ایرانیان برای خروج
ترکیه – مقصد اولیۀ بسیاری از گروههای پناهجو
پرونده داش�تن – وضعیت تقریب ًا همۀ تبعیدیان سیاسی در
جالی وطن
ت
جنگ ایران و عراق – عامل مهاجرت بس�یاری از مردم در
پاسپورت جعلی از کشور
داخل
تلویزیون لس آنجلسی
ج
جنگ در کردستان – عامل مهاجرت بسیاری از کردها
تابعیت دوگانه – وضعیت مهاجرانی که سیتیزن میشوند
شهرهای جنگ زده
تغییر دین به مسیحیت – راهی برای پناهندگی
جش�نوارۀ س�ینمای تبعید – از تالشها ب�رای مقاومت در
ت�رس از ت�رور ش�دن در خ�ارج از کش�ور – ناش�ی از دورۀ
جنبش سبز – عامل تازهترین موج مهاجرت ایرانیان
کشورهای مختلف
چماقداران – عامل فش�ار برای ران�دن مخالفان به انزوا یا
اما پاسپورت ایرانی را حفظ میکنند
تبعیدی
فرنگ�یکاری جمه�وری اسلامی و قت�ل مخالف�ان در
جبهۀ ملی خارج از کشور – از گروههای اپوزیسیون
برابر زوال
چ
تلویزی�ون ب�ی ب�ی س�ی – از پایگاهه�ای مه�م خب�ری
خارج از کشور
تلویزی�ون م�ن و ت�و – از پایگاهه�ای مهم س�بک زندگی
چ�راغ قوه – ابزار مهم�ی در راهیاب�ی و عالمت دهی بین
تلف�ن خبری مجاهدین – کانال ارتباط�ی مجاهدین خارج
ح
تطبیق نش�دن /انتگره نشدن – بحران هویتی گروههایی
حزب توده – بسیاری از اعضا و رهبراناش پس از سرکوب
ترک خانه و کاشانه
حقوق بیکاری – محل معیشت گروههایی از مهاجران
تحت تعقیب
حزب اهلل – عامل ارعاب طبقۀ متوسط
اپوزیسیون سکوالر
شده از ایران با اخبار زندانیان داخل
از مهاجران
تقاضای پناهندگی
چریکهای فدایی خلق قاچاقچی و مهاجر
حکم اخراج – عاملی برای مهاجرت به راه تبعید رفتند
حراج وسایل منزل برای رفتن به خارج
ترمین�ال -محل دله�ره و امید ب�رای هم�ۀ گریختگان؛
حزب دموکرات کردس�تان – که رهبراناش در رس�توران
تروریس�ت – صفت بالق�وۀ هر ایرانی در خارج از کش�ور در
حجاب اجب�اری – نش�انۀ مهم تحمی�ل به زن�ان و راندن
تئاتر در تبعید
حکم دستگیری – عامل گریز گروههایی از گریختگان
جایی که یک ایرانی ،هجده سال در آن ماند
موج اول مهاجرت
تراول داکیومنت – مدرک سفر کسی که پاسپورت ندارد
ترور نویسندگان در داخل که فضا را برای زندگی آنها تنگ
کرد و آنان را مجبور به مهاجرت کرد
10
تهرانجلس
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
میکونوس برلین ترور شدند
دختران و زنان به خارج حکم بازرسی منزل
حکم دس�تگیری در ف�رودگاه – عاملی ب�رای جلوگیری از بازگشت
خ
تبعیدی و پناهنده
خرداد شصت – نقطۀ آغاز بسیاری از گریزهای ناگزیز
س�فارت آمریکا در ترکیه -از مراکز اصلی صدور ویزا برای
خروج غیرقانونی
س�ازگارا – از چهرههای برجس�تۀ ایرانی�ان تبعیدی پس از
دوخت�ن پ�ول ب�ه لب�اس – در هن�گام خ�روج ب�ه کم�ک
سیاس�ت ح�ذف – اس�تراتژی جمه�وری اسلامی برای
دیدار با خانواده در خارج از ایران
سی خرداد – ۶۰آغازی برای بسیاری از گریزها
خارج نشین
د
قاچاقچیان
ایرانیان
جنبش سبز
پاالیش کشور از مخالفان
دعوتنامه – مسیر قانونی خروج از ایران
ش
دیپورت کردن – وحش�ت بس�یاری از پناهجویان و عامل
ض
درخواست پناهندگی
ظ
دفتر یو .ان)UN( .
سرکیسه کردن آنان از سوی پلیس در کشورهای همسایه
ر
شوروی – مقصد شمار زیادی از تبعیدیهای کمونیست
ضدانقالبی ظرفشویی در رستوران – از مشاغل ایرانیان
رانندگ�ی تاکس�ی – از مش�اغل بس�یاری از ایرانی�ان
ع
رادیو موج کوتاه – رسانۀ مهاجران در دو دهۀ اول
عفو عمومی برای بازگشت ایرانیان
رابطه با خارج – اتهام رایج در ایران به مخالفان حکومت
عب�ور غی�ر مج�از از م�رز – دلی�ل دس�تگیری مهاج�ران
رس�توران ایرانی – پاتوق ایرانیهایی که مزههای وطن را
غ
رس�توران میکون�وس – محل ت�رور مخالف�ان جمهوری
ف
رش�تههای حس�اس (مرتب�ط با دان�ش هس�تهای) برای
فرار مغزها
ز
فری�دون فرخزاد – مخال�ف جمهوری اسلامی که در بن
تحصیلکرده در خارج
رادیو بیبی سی – پایگاهی برای اپوزیسیون رسانۀ فارسی خارج از کشور
فراموش نمیکنند اسالمی
دانشجویان ایرانی
عبور از مرز
عزل بنی صدر – آغازی برای بسیاری از گریزها
غیرقانونی
غرق شدن قایق پناهندهها فرش فروشی – از مشاغل ایرانیان خارج از کشور
فراری
زندگی در خارج – آرزوی بسیاری از ایرانیان
آلمان ترور شد
زاهدان – سرپل خروج از کشور
ق
زندگی در اختفا – زمان قبل از خروج
س
س�وزاندن پاس�پورت – راهی برای جلوگی�ری از دیپورت
شدن
سیتیزن ش�دن – مرحلۀ نهایی اس�تقرار حقوقی مهاجر و
فعال سیاسی قاچاقچی
قاچاق دختر به دوبی قاچاق انسان
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
11
ک
کالس زبان در ایران /در کشور میزبان /در اردوگاه
مهاج�رت خودخواس�ته ب�رای رس�یدن ب�ه آزادیه�ای
کردستان – محل خروج بسیاری از مهاجران غیرقانونی
مهاجرت به کانادا
کارت پناهندگی -از دفتر سازمان ملل
مرز بازرگان
کودتای نوژه – نقطهای برای آغاز بخشی از گریزها
کویته – شهر اقامت اولیۀ فراریان در پاکستان کوپن /ووچر خرید برای پناهندهها
اجتماعی – دلیل گروههای جدیدتر و جوانتر مهاجران مشمول سربازی – دلیل مهاجرت گروهی از جوانان
مجاهد خلق
کم�پ مان�وس در گینۀ ن�و – در میانۀ راه پناهنده ش�دن به
مفسد فی االرض نامیده شدن – دلیل گریز
کنفرانس برلین – تقریب ًا همۀ کسانی که در آن شرکت کردند
یا کسانی که وثیقه داشتهاند
کشور میزبان
مقابل بحث و دعوت سیاسی عمدتا تا قبل از جنبش سبز
استرالیا
نهایت ًا تبعید شدند
مصادره – وضعیت بسیاری از گریختگان در اوایل انقالب من سیاسی نیستم – برخورد بس�یاری از ایرانیان خارج در
کمیتۀ بازگشت ایرانیان – در وزارت اطالعات پس از روی
مخف�یکاری – از اص�ول زندگ�ی پی�ش از خ�روج ب�رای
گ
ممنوع الخروج
کار آمدن حسن روحانی
گزینش – بخشی از سیاست حذف
بسیاری از فعاالن سیاسی
ممنوع الورود
گذرنامهاش را گرفتهاند – وضعیت بس�یاری از ایرانیان که
مدارک جعلی درست کردن
گذرنامۀ دزدی
نمایندۀ سازمان ملل متحد در امور پناهندگان – مالقات با
به وطن بر میگردند گرین کارت
ن
او آرزوی بسیاری از پناهندگان است
گشت خیابانی سپاه – برای شکار مخالفان در سالهای اول
نومسیحی – دلیلی برای آزار دیدن در داخل و عاملی برای
ل
نخبۀ علمی – موقعیتی برای مهاجرت
انقالب
لس آنجلس -شهر مهم مهاجران در اوایل انقالب
خروج از کشور؛ موقعیت شماری از پناهجویان
نوارهای مبتذل /مستهجن – که همیشه در خانه منتقدان
لباس بلوچی – که همۀ مهاجران باید میپوشیدند تا از مرز
و ناراضیان و روزنامه نگاران و نویسندگان پیدا میکردند
التاری گرین کارت
وسترن یونیون – بانک پناهندگان و پناهجویان
رد شوند
و
لنج – راه گریز به جنوب خلیج فارس
وان (ش�هری در ترکی�ه) – مح�ل اقامت اولیۀ بس�یاری از
ما نویس�ندهایم – بیانیۀ ۱۳۴نویس�نده که بیشتر آنها نهایت ًا
وثیقه برای آزادی از زندان -برای آن گروه از تبعیدیان که
مخف�ی ک�ردن /ی�ا از بی�ن ب�ردن پاس�پورت در هن�گام
وانت – ماشین گریز از مرز
م
تبعید شدند
درخواست پناهندگی
مبارزه با طبقۀ متوسط بازمانده از دورۀ پهلوی – بخشی از
12
سیاست حذف
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
پناهجویان
از زندان بیرون آمده بودند اما از کشور گریختند
ویزا – رؤیای مهاجر و پناهنده و تبعیدی
آرش کمانگیر جیل تیلور تا روز ۹دسامبر سال ،۱۹۹۶یک محقق شناخته شده در دانشکد ٔه پزشکی هاروارد بود که بهدلیل کارش روی اسکیزوفرنی و بیماریهای حاد مغزی ،دیگر شناخته میشد. صبح روز ۱۰دسامبر سال ،۱۹۹۶در ساعت ٔ دقیقه صبح ،جیل با صدای زنگ هفت و شش ساعت بیدار شد و دردی شدیدی پشت چشم چپاش احساس کرد .درد تا درون جمجمه زبانه میکشید .جیل تیلور اتفاقات آن صبح شگفت را ٔ "سکته بصیرت من"، ۱۲سال بعد در کتابی به نام ،My Stroke of Insightشرح داد .ویدیوی ،TED که خانم تیلور در آن ،با مدلی از مغز در دستش، ٔ سکته مغزی را برای جمعیت مشتاق تجربهاش از میگوید ۱۵ ،میلیون بار دیده شدهاست و دومین ویدیوی پربیننده در این مجموعه است.
جی�ل تیل�ور در آن صب�ح زمس�تانی دچ�ار خونری�زی در نیمکر ٔه چپ مغزش ش�د و ۱۷روز بعد تحت عمل جراحی ٔ لخت�ه خون به ان�داز ٔه یک ت�وپ گلف ق�رار گرفت ت�ا یک ازمغ�زش خارج ش�ود .جی�ل در فص�ل چهارم کت�اب ،به تفصی�ل ،وضعی�ت ادراک�یاش را در حین س�کته ش�رح میده�د .او میگوید تلاش کرد با ورزش ک�ردن با حس درد مقابل�ه کند ،اما خیلی زود متوجه ش�د که خودش را از بیرون نظاره میکند .او مینویسد "حسی ناآشنا از جدایی از تن م�را فراگرفت .فک�ر کردم چقدر مضحک اس�ت که نگرانی سلامت بدنم هس�تم .ب�ه دس�تان و پاهایم نگاه کردم و بهطرزی ش�گفت احس�اس کردم که ب�ا این اعضا بیگانه هس�تم" .جیل به سختی به تلفن نزدیک میشود و با تالش ذهنی زیاد سعی میکند در بازههایی که هشیاری کافی دارد از آن استفاده کند .او موفق میشود درخواست ٔ لحظه سکته نجات پیدا میکند .اما کمک کند و از مرگ در شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
13
نکته تنها این نبود که جهان اطراف تغییر ٔ مساله مهمتر این بود که جهان کردهبود، صرف ًا برای من و معدودی از اطرافیانام تغییر کردهبود و دیگران وانمود میکردند همه چیز طبیعی و بدیهی است این ابتدای راه اس�ت ،هشت س�ال طول میکشد تا جیل تیلور قادر باشد کام ً ال بدون کمک دیگران زندگی کند. بعدازظه�ر یک روز گ�رم در انتهای تابس�تان ،چند هفته پس از اینکه محمود احمدینژاد سوگند ریاستجمهوری را ب�رای دور ٔه اول ادا کرد ،در ف�رودگاه مهرآباد پا روی ٔ پله هواپیما گذاش�تم و تهران را ترک کردم .پیش از این ،تنها یکبار ،برای چند روز ،از کشور خارج شدهبودم تا امتحان تافل بده�م .در دوبی برای اولین ب�ار همبرگر مکدونالد خوردم و طعم بس�تنی مش�هورش را چش�یدم و با مفهوم Shopping Mallآش�نا ش�دم .این نخس�تین ب�اری بود که "خارج" را تجربه میکردم ،اما در مقایس�ه با س�کتهای که ٔ سرگیجه کوتاه بود .یک در راه بود ،س�فر دوبی صرف ًا یک از ه�وش رفتن موق�ت ،لحظهای میان زمین و آس�مان، سفری به ماورا و بازگشت .تجربهام بیشباهت به کسانی ٔ تجربه نزدی�ک به م�رگ دارند؛ اتفاقی ش�گفت نب�ود ک�ه افتادهب�ود ک�ه از درکاش عاجز ب�ودم و باید منتظر س�فر بزرگتر میماندم. بع�د از ی�ک توقف چن�د س�اعته در لن�دن ،وارد وینیپگ ٔ فاصله مساوی ش�دم .پایتخت ایالت منیتوبا ،که تقریبا در از دو اقیانوس�ی اس�ت که کانادا را از ش�رق و غرب احاطه کردهان�د ،بهدلیل زمس�تان س�رد و تابس�تان پرپش�هاش ش�هرت جهان�ی دارد .اهال�ی ش�هر ب�ه طعن�ه ب�ه ج�ای Winnipegاز ن�ام Winterpegاس�تفاده میکنن�د و ی�ک پرس�ش معم�ول از تازهواردین اس�ت که "ما اینج�ا بهدنیا آمدیم ،شما چه بهانهای برای زندگی در این شهر دارید؟" اما س�رما فقط یکی از تغییرات شگفت دنیای اطراف من پس از مهاجرت بود .بعد از زندگی در تهران و کرج ،حاال در شهری بودم که آنقدر مسطح بود که اگر اصطکاک وجود نداش�ت ،توپی که از این س�ر ش�هر قل داده میش�د تا سر ٔ دامنه دید در ش�هر همیشه بلندترین دیگر ش�هر میرفت.
14
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
س�اختمان اس�ت و نمیتوان ب�ا پیداکردن کوه ی�ا از روی جه�ت خیابانها ،ش�مال و جنوب را تش�خیص داد .این عالوه ب�ر جایگزینی الجرم چای با قه�وه ،اجبار به عادت کردن به ش�کل متفاوت توال�ت و دردس�ترس نبودن آب ٔ نکته غریب بود که در رختکن باشگاه برای شستشو ،و این ورزش�ی ،مردان تماملخت رفت و آمد میکردند .وقتی به دوس�تی محلی گفتم که این نکته عجیب است ،با تعجب مخالفت کرد و یادآوری کرد "تو رختکن همه مرد هستن" و حالت�ی ب�ه چه�رهاش گرفت که چ�را من ح�رف بیربط میزن�م .در ج�واب ،خاطرنش�ان کردم که در دستش�ویی مردانه هم همه مرد هس�تند ،اما مردم قبل از بیرون آمدن از اتاقکها زیپش�ان را باال میکش�ند .نکت�ه تنها این نبود ٔ مس�اله مهمت�ر این بود که جهان اط�راف تغییر کردهبود، که جه�ان صرف ًا برای من و مع�دودی از اطرافیانام تغییر ک�ردهبود و دیگ�ران وانمود میکردند هم�ه چیز طبیعی و بدیهی اس�ت .وجود رویههایی متفاوت برای انجام کارها ٔ گوشه دیگری از دنیا به رسمیت شناخته نمیشد. در ٔ س�کته مغ�زی ،جیل تیلور ب�رای اولین چهارم�اه پس از بار در یک جمع س�خنرانی ک�رد .از او انتظ�ار میرفت که درب�ار ٔه مغز صحبت کند ،اما مش�کل اول برای او این بود ک�ه کلمات را ش�مرده و قابل فه�م ادا کند .بع�د از عبور از ٔ زمینه مغز چی�زی بداند .تیلور این مرحله ،الزم ب�ود او در مینویس�د ک�ه با صدمه به س�مت چ�پ مغز ،بخش�ی که اطالع�ات حرف�های را در برداش�ت صدمه خ�ورد ه بود، بنابراین اس�تاد س�ابق دانشگاه به تماش�ای ویدیوهایی از ٔ گذشته خودش مینش�یند .جیل تیلور زنی را روی صحنه
تماشا میکند که خودش است اما حرفهایی میزند که او حاال قادر نیست به زبان بیاورد. مانن�د اتفاقی که ب�رای جیل افت�اد ،برای من ه�م تغییر ب�زرگ در جه�ان پیرام�ون نب�ود ،بلک�ه در من ب�ود .من ه�م مانند جیل تیل�ور تواناییهایم را از دس�ت داده بودم. ٔ لحظه س�کته ،توانایی صحبت ک�ردن را از جیل تیل�ور در ٔ س�کته مهاجرت برای دس�ت داد .من هم تا سالها پس از درگیرش�دن در یک گفتگوی روزمره ،دچار مشکل بودم. آدمی�زادی که قب�ل از این حرف میزد ،ب�دون اینکه آگاه باش�د که ح�رف میزند ،ح�اال خ�ود را از بی�رون میدید. مش�اهده میک�رد که جمله میس�ازد و متوجه میش�د که جملههایش پراش�تباه و نخراشیده هس�تند .در این سالها با نگرانی خودم را مش�اهده میکردم که س�طح ارتباطم با دنیای بیرون به ی�ک کودک تازه زبان بازک�رده تقلیل پیدا کردهاس�ت .ناگهان پوست زبانم قطور ش�د ه بود و کلمات
و جملات ،بری�ده بری�ده بی�رون میآمدند .ح�رف زدن ح�اال یک کار بود ،چی�زی که باید برای آن خ�ودم را آماده میکردم. ماه�ی چن�د ب�ار ایمیلهای�ی با مضم�ون س�ؤال دربار ٔه مهاجرت به کانادا و یا مش�خص ًا دانشگاه منیتوبا میگیرم. بع�د ازآنک�ه توضیح میده�م ک�ه اطالعات من ب�ه روز نیست ،اضافه میکنم که در گرفتن تصمیم برای مهاجرت عجله نکنن�د .توضیح میدهم که مهاجرت اتفاقی اس�ت ٔ نقطه ش�روع دارد و هرگ�ز به انجام نمیرس�د. که صرف� ًا همانط�ور ک�ه جیل تیل�ور بای�د زمانی طوالن�ی را صرف بازسازی خودش و هویتاش میکرد ،فرد مهاجر هم باید خودش را دوباره آجر به آجر برپا کند ،اگر موفق شود. ٔ ٔ تجربه دس�ت اولش از نکته ش�گفت دربار ٔه جیل تیلور و ٔ س�کته مغزی این است که او از این اتفاق تلخ و تیره بیرون نیامدهاس�ت .او نام کتابش را با سکته آغاز میکند ،اما آن را راهی میداند که به بصیرت منتهی ش�د .او مینویس�د "روش�نگری فراین�دی نیس�ت ک�ه در آن چیزه�ا آموخته میش�وند ،بلکه روندی اس�ت ک�ه در آن مفاهی�م قدیمی ٔ س�کته مغ�زی به او کنار گذاش�ته میش�وند" .او میگوید
جیل تیلور
یاد داده اس�ت که بخش بزرگ�ی از ترسها و ناکامیهایش حاصل تصورات نادرس�ت و انتظارات برنیاوردنی خودش ٔ س�کته مغزی ب�ه او این ام�کان را بودهاس�ت .میگوی�د دادهاست که مغزش را بازنویسی کند و از کولهبار اشتباهات گذشته خالصی پیدا کند. معتق�دم چنی�ن نگاهی ب�ه مهاجرت هم ممکن اس�ت و آن را در خ�ودم و اطرافیانم دی�دهام .در فرایند مهاجرت، اف�راد تحقیر میش�وند و رابطههای قدیمی سس�ت و پاره ٔ فاصله جغرافیایی میشوند .قدم گذاشتن در دنیای جدید و ٔ همه عوامل دیگر ،هرآنچه که هست را سست میکند و و از بین میبرد .اما دیدهام که ٔ پنبه زدهشد ٔه زندگی مهاجرین میتوان�د به هویتهای تازهای منتهی ش�ود ک�ه احتما ً ال ٔ سکته مهاجرت هرگز اتفاق نمیافتادند. بدون در جواب ایمیلهای مهاجرت مینویسم ضمانتی وجود ندارد که ده س�ال بع�د ازمهاجرت ،از حاص�ل این تصمیم خوشحال باش�ی ،اما اگر مهاجرت نکنی یک امکان مهم برای بازنویس�ی زندگیات را از خودت گرفتهای .و اضافه میکنم ک�ه یخچال و تلویزیون با ضمانتنامه میآیند ،اما آدمیزاد و رفتارهایش نه. شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
15
عکس هایی از:
سمیه جعفری
شتاب گرفته است .اینک مدام که سر برمیگردانم ،کسانی که اینک کنارم، کسانی که اینک رفتهاند .کناری که کسانشان کنارشان نیستند. کنجی که البد میارزد به یافتن آن لحظه ناب که زندگی گویندش. ی همان واژه سادهای که هر روز از دستش میدهیم .دست میساییم زندگ راهی بیابیم… راهی شاید دور! شور زندگیست که در سرشان میچرخد و خالی سر که میچرخانم دورتا دور ِ دستانشان که پایشان را نه رفتن راه میبرد و نه درد دوری را آسان میکند. تجربه این واقعیت چیزی بود که درکش میکردم و عکس شما زبانی که برای آن میشناختم .این شد که در خرداد ۹۰در تهران شروع به ثبت لحظاتی از زندگی نزدیکترین دوستانم کردم .پیش که رفتم جنبه تحقیقی موضوع جدیتر شد و کار و آدمها بیشتر شدند .و من گویی در مهاجرت به درون یک سال و نیم با آنها همسفر شدم؛سفری که از آن به تنهایی بازگشتم. چونان یک خداحافظی ناگفته با یک آرزوی نادانسته … دی ماه ۹۱
16
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
17
18
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
19
20
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
21
22
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
23
24
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
برای دی�دن مجموعه کامل عکس های س�میه جعفری اینجا را کلیک کنید
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
25
نعیمه دوستدار شرنگ تلخ تبعیدی بودن ،چنان در خون من آمیخته – حتی از خیلی پیشتر از تبعید شدن به سرزمینی سرد -که گمان میکنم انگار این طبیعیترین شیو ۀ زندگی است؛ دیدن دستهای مادر از میان پیکسلهای ریز ریز و تکه پارۀ اسکایپ ،شنیدن صدای پدر از البهالی سیگنالهای متالشی شدۀ مجازی ،خواندن آهنگ تولدت مبارک برای خواهرزاده چهارساله از خطوط نامرئی تلفن.
26
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
میش�دی یا به خانۀ همسایهای میرفتی که تلفن داشت.
حاال راههایی هس�ت ک�ه همه چیز را بازس�ازی میکند ،با
صدا و تصویر .گوگل مپ و نقشههایی هست که میتوانی با کلیک کردن و زوم کردن ،خودت را به چیزهای از دست
رفته نزدیک کنی ،بروی تا ش�هر ،تا خیابان اصلی تا کوچه و جلوی در.
یک مهاجر تبعیدی ،دس�تکم از نس�ل قب�ل از خودش
خوشش�انستر اس�ت .میتواند در اینس�تاگرام تازهترین عکسه�ای دوس�تانش را ببین�د و در فیس�بوک از کار و بارشان خبردار شود .او دوستانی دارد که هر لحظه از وایبر پیام کتبی و تصویری و صوتی میفرستند.
خان�وادۀ ی�ک تبعیدی مهاج�ر ،او ک�ه نمیتوان�د برای
چ هواپیمایی شود و مرزها برای همیشه برگشت س�وار هی
– همیشه؟ -به روی او بسته شدهاند ،حاال احتما ً ال خیلی
احس�اس خوش�بختی میکنند .ت�ه دلش�ان راضیاند که
عزیزشان ،دستکم در امنیت و آزادی است و مالقاتشان به ج�ای کابینه�ای مالق�ات زن�دان ،از پش�ت مونیتور است .آنها شکایت نمیکنند :موبایل و لپ تاپ را میبرند سر میز شام ،توی آش�پزخانه و اتاق نشیمن و دور هم غذا میخورن�د .م�ادر چایی دم میکن�د ،پدر ش�مع تولدش را
فوت میکند .زندگیش�ان به طرز محسوس�ی تخصصیتر ش�ده؛ تخص�ص پیدا ک�ردن ن�رم افزارهای ت�ازه و روش اس�تفاده از آنها ،تنظیم صفحه برای اینکه نورش درس�ت
برای دخترک س�ه س�الهام ،تبعی�د از این ه�م طبیعیتر
اس�ت .فکر میکن�د مادر ب�زرگ و فامیل ،یعن�ی آدمهای توی مونیتور ،که هیچ وقت واقعی نمیش�وند ،هیچ وقت نمیش�ود لمسش�ان کرد .او خاطرهای از بوی تن آدمها و لمس پوستشان ندارد.
ایمیل خوب اس�ت .خوبت�ر از نامههایی که پس�ردایی
مادرم چهل سال پیش از آمریکا مینوشت و هفتهها بعد به دس�ت پدر و مادرش میرسید .اسکایپ خوب است ،بهتر
از خطوط خس�تۀ تلفن ک�ه چند دهه قبل ب�رای برای یک تماس س�اده باید در اتاقکهای تلفن مخابرات معطلشان
شود تا صورت بچهشان را بهتر ببینند و البته نبرد با فیلترها
که مدام رابطه را خط خطی میکنند.
با این حال این همه ارتباط از زمین و هوا ،همیشه چیزی
ک�م دارد .حواس انس�انی به ط�رز فریبکاران�های ناقص ش�ده اس�ت .از میان ح�واس پنجگان�ه تنها چند تایش�ان ب�رای ارتب�اط انس�انی کار میکنن�د :بینای�ی و ش�نوایی.
ح�س چش�ایی ،بویای�ی و المس�ه رس�م ًا از کار افتادهاند. هیچ اب�زاری وجود ندارد ک�ه بتواند آنها را بازس�ازی کند؛
ً مثلا بوه�ا را منتقل کند یا اج�ازه بدهد پوس�تی را ،مویی را ،س�طحی را لم�س کن�ی .البته ش�وخیهایی هس�ت؛
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
27
است ،قابل درک نیست.
هر بار با ی�ک ایرانی تبعیدی مواجه میش�وند ،یک دنیا
یک مهاجر تبعیدی ،دستکم از نسل قبل از خودش خوششانستر است. میتواند در اینستاگرام تازهترین عکسهای دوستانش را ببیند و در فیسبوک از کار و بارشان خبردار شود .او دوستانی دارد که هر لحظه از وایبر پیام کتبی و تصویری و صوتی میفرستند
روز در روزنامهها و تلویزیونها نش�ان میدهند .برای آنها
مهمت�ر از روابط سیاس�ی و پیچیدگیهای آن ،این اس�ت
که آیا تو میتوانی هرگز خانوادهات را ببینی؟ آیا میتوانی به آنها تلفن بزنی؟ و البته س�ؤالهایی که جر ًات نمیکنند
بپرس�ند .یک دوس�ت س�وئدی ی�ک روز برایم داس�تان
نویس�ندۀ چینی تبعید ش�ده به س�وئد را گفت .به اعتقاد او
بهترین داس�تانی که این زن نوشته داس�تان مرگ پدرش اس�ت .تبعید همیش�ه حق بزرگی به گردن ادبیات داش�ته
نرمافزارهای�ی ک�ه قرار اس�ت ب�و را منتقل کنن�د ،اما این
است.
بازس�ازی حس ،ش�اید ناکامترین تالش انس�ان مدرن در
میتوان�د با آن مواجه ش�ود مردن یا مواجه ش�دن با مرگ
اسکایپی و دورهمیهای اینترنتی همیشه بخش ناتمامی
به آس�انی حق مردن در آن خاک را هم به دست نمیآورد.
توضیح دادن این احساسات برای یک مهاجر تبعیدی در
مرگ "دیگری" باش�د .این دیگری گاهی مادر و پدر است،
میکنم .برای یک س�وئدی پیر که کشورش دستکم ۲۰۰
ک�ه زندگی را در تبعید ش�روع کردم ،حت�ی خیلی پیشتر از
فانت�زی مج�ازی هیچوقت واقع�ی نخواهد ش�د .تقلید و
م�رگ .پیچیدهتری�ن موقعیتی ک�ه یک انس�ان در تبعید
فضای مجازی اس�ت .برای همین است که مهمانیهای
دیگران اس�ت .کس�ی که نمیتواند در خاکی زندگی کند،
دارد.
اما برای یک تبعیدی ،شاید کابوس بزرگتر و سهمگینتر
تجربۀ شخصیاش آسان نیست .مثال من در سوئد زندگی
گاه برادر و خواهر جامانده .برای من ،از نخس�تین روزی
س�ال اس�ت درگیر هیچ جنگی نبوده و دموکراسی با تمام
آن ،زمانی که در خیال خودم را برای زندگی در جایی دور،
زندگی در تبعید به دالیل سیاس�ی معنایی ن�دارد .در مورد
ترس�ناکتر از مش�کالتی بوده که ممکن اس�ت در زندگی
خیلی از سوئدیهایی که دهههای قبل به آمریکا مهاجرت
مرگ کسی که دوستش دارم مواجه شوم.
هنوز خیلی از جوانهای س�وئدی را به آمریکا میکشاند؛
م�ادرش را نوش�ته اس�ت ،مجب�ور ش�د ه�زاران کیلومتر
هر س�وئدی معمولی دس�تکم ی�ک دوس�ت دارد که از
به تنهایی س�وگواری کند .برای سوئدیهایی که داستان
است .آنها دوستانی دارند از اروپای شرقی ،از کشورهای
من میگوی�د هرگز نمیتواند چنین موقعیتی را تصور کند.
و مهاجرت ع�ادت نکردهاند .ب�رای آنها زندگ�ی در تبعید
پی�ش آمده ،زمانی بوده که پدرش در یک ش�هر دیگر دچار
فراز و فرودهایش برای مدت�ی طوالنی بر آن حاکم بوده،
بدون امکان بازگشت آماده میکردم ،فکر کردن به مرگ،
مهاجرت هم داستان یک س�وئدی با بقیه متفاوت است.
واقعی برای�م پیش بیاید .کابوس لحظهای که ناگزیر باید با
کردند ،سالها بعد به کشورشان بازگشتند .رؤیای آمریکایی
"ییانگ ه�و لی" ،همان نویس�ندهای که داس�تان مرگ
اما مهاجرت آنها بدون تلخی وعذاب است.
دورتر ،در ش�هر کوچکی در سوئد ،برای آخرین وداع با او،
کش�وری در خاورمیان�ه ،آفریق�ا ی�ا آمریکای التی�ن آمده
او را خواندهان�د،این روایت تکاندهنده اس�ت .دوس�ت
زی�ر نفوذ دیکتاتوریهای مدرن .با ای�ن حال آنها به تبعید
تعریف میکند که تنها باری که موقعیتی ش�بیه این برایش
آنقدر که برای من ایرانی ،عادی ،تجربه ش�ده و تکراری
28
سؤال دارند؛ سؤالهایشان دربارۀ چیزهایی نیست که هر
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
س�وئد را ت ًامین کنن�د .ییانگ چند وقت بعد از پاس�خ منفی
س�فارت ،ایمیل خواهرش را دریافت میکند" :مادر مرد".
مرگ .پیچیدهترین موقعیتی که یک انسان در تبعید میتواند با آن مواجه شود مردن یا مواجه شدن با مرگ دیگران است .کسی که نمیتواند در خاکی زندگی کند ،به آسانی حق مردن در آن خاک را هم به دست نمیآورد .اما برای یک تبعیدی ،شاید کابوس بزرگتر و سهمگینتر مرگ "دیگری" باشد
شایستۀ سوگواری اس�ت .او از لحظههای آخر ،از امکان
حملۀ قلبی ش�ده اما او نمیتوانس�ته همان لحظه خودش
مانده است .درد او سختتر التیام مییابد ،چون نتوانسته
ییانگ نیس�ت ،تجرب�ه ییانگ که تالش ک�رده قبل از این
پوستش حس کند.
را باالی تخت او برس�اند .اما نه ...این هرگز شبیه تجربه
ماجرا ،پدر و مادرش را برای دیدار به سوئد دعوت کند ،اما آنها فقیر بودهاند و نتوانس�تهاند وثیقۀ درخواستی سفارت
جمله س�ادهای اس�ت ،اما نوش�تنش برای خواهر ییانگ ساده نبوده ،و خواندنش برای خود ییانگ.
برای تس�لی دادن به ییانگ یا هزاران نفری که سرانجام
یک روز چنین ایمیلی دریافت میکنند ،میش�ود س�اعتها دربارۀ فلس�فۀ م�رگ و ادامۀ حی�ات حرف زد ،یا داس�تان ب�د و بدتر را پیش کش�ید ،اما برای آن فرد جا مانده ،ش�اید
ن�ه خود مرگ ،که ج�ا ماندن از برخ�ی لحظههای حیات،
وداع ،از فرص�ت خداحافظی و پرس�تاری و غمخواری جا عزیزش را بو کند ،دس�تش را بگیرد و نفسهایش را روی او از نق�ص ح�واس رنج میکش�د؛ تبعید ح�واس را مثله
میکند.
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
29
30
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
نیوشا صارمی
کوچ کردن و مهاجرت نه تنها پدیدهای تازه نیست بلکه سابقهای طوالنیتر از آن دارد که بخواهیم مثال با اشاره به آثار فرهنگی مانند شعر انسان هنوز و سفرنامه برایش شاهد بیاوریم. ِ متمدن نشده هم دریافته بود که گاهی ماندن ،به قیمت جان و یا طاقتفرسا شدن زندگی تمام میشود ،پس از جایی می ُبرید و به دنبال جای جدیدتر و مناسبتری میگشت .در طول این سالیان ،انسانها همچنان از شرایط زندگی در خانه ،شهر و کشور خود به ستوه میآیند و به خانه دیگری نقل مکان میکنند و یا اینکه برای دستیابی به زندگی بهتر و آنچه که فکر میکنند حقشان است و از آنها دریغ شده ،مهاجرت میکنند .اما در عصر جدید ،عصر سیطرۀ شبکههای اجتماعی و ارتباطی ،دیگر روایت از "فرنگ" و "وطن" منحصر به عده محدودی نیست و قضاوت بر سر ماندن و رفتن و همچنین ارزشگذاری بین ماندهها و رفتهها ،یک جدل طوالنی و دائمی شده است.
آنه�ا ک�ه رفتهاند هموطنان خ�ود را چگون�ه میبینند و ارزیابی آنها که ماندهاند از مهاجران چیست؟ برای یافتن پاس�خ این س�وال ،به س�راغ رضا کاظمزاده ،روانشناس ایرانی مقیم بلژیک رفتم .گفتوگوی ما با طرح این مساله آغاز ش�د که آیا ممکن اس�ت یک تعریف کل�ی از مهاجران ایرانی ارائه داد؟ کاظ�مزاده پاس�خ میدهد" :نقطه مش�ترک می�ان همه مهاجران ،یک تصمیم اس�ت ؛ هم�ان تصمیمی که برای زندگ�ی و آیندهش�ان گرفتن�د و اقدام به مهاج�رت کردند. فراتر از این اگر برویم ،با گروه نامتجانس�ی مواجه هستیم که چه از نظر سنی ،جنسیت و چه از نظر شرایط اجتماعی، سیاس�ی و اقتصادی و همچنین مش�کالتی ک�ه در ایران داش�تهاند با هم تف�اوت دارند و نمیش�ود در م�ورد آنها
احکام کلی صادر کرد". ام�ا چرا این گروه متکثر ،از دی�د آنها که ماندهاند عموما به یک چشم دیده میش�وند و در مواقعی شاهد یک تقابل بین دو گروه از ایرانیان هستیم؟ تقابلی که به عنوان مثال در م�واردی مثل انتخابات به برخوردهای تندی میان این دو طیف در شبکههای اجتماعی منجر میشد؟ "این بحثها در سطوح مختلف و در موضوعات مختلف وج�ود دارد .اما به هر حال کس�ی که کش�ور خ�ود را ترک میکن�د از یک سرنوش�ت جمع�ی دور میافت�د؛ حتی اگر در گروهه�ای اجتماعی گوناگون مش�ارکت فعال داش�ته باش�د اما خیلی سریع سرنوش�ت و آینده فردی پیدا میکند که وابس�ته به جامعه پیشین نیس�ت .فرد مهاجر در مقابل خیلی مشکالت به عنوان یک فرد باید به صورت انفرادی تصمیم بگیرد". کاظ�مزاده این توضیح�ات را میده�د و اضافه میکند: "مهاجرت پدیدهای اس�ت که جدا افتادگی ایجاد میکند و این جدایی به هر حال منجر ب�ه نوعی بدبینی در دو طرف خواهد ش�د .فرد مهاجر فک�ر میکند که تصمیم درس�تی گرفته و ح�اال با وجود اینک�ه همچنان در مس�ائل مربوط به کش�ورش فعال اس�ت اما در جامعه جدید از آنها حمایت نمیبین�د .در مقابل ش�اید این احس�اس در جامع�ه اولیه ایجاد ش�ود ک�ه فرد مهاجر ب�ه آرمانها ،رواب�ط عاطفی و همبستگیهایش پشت کرده و منافع فردی را ترجیح داده است". ای�ن روانش�ناس توضیح میده�د که اساس�ا ترک یک شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
31
"روزنامهنگاری که از ایران خارج میش�ود یعنی مسیرش را ب�ه طور فردی و جدا از س�ایر هم�کاران انتخاب کرده و به نوعی خود را متفاوت و متمایز از دیگران میکند .ش�اید او چنین منظوری نداش�ته باشد اما حرکت او حاوی پیامی به گروه اجتماعی اس�ت که مس�یر من میتواند سرمشقی باش�د برای دیگران .این موضوع ،گروه را در یک س�ری از اس�تراتژیهایش به خط�ر میاندازد .طبیعی اس�ت که خط�ر ضعیف ش�دن و خطر از هم پاش�یدگی ،یک س�ری عکسالعملها را به دنبال داشته باشد". کاظ�مزاده همچنی�ن معتقد اس�ت" :همیش�ه در تمامی جوامع ،ف�رد با ترکیبی از خواس�تههای خ�ود و انتظارات گروههای اجتماعی که به آن تعلق دارد زندگی میکند .در یک س�ری جوامع مثل ایران که فرهن�گ گروه باور غالب
اساسا ترک یک گروه اجتماعی همراه با احساس "وانهادگی" است؛ یعنی فردی که یک اجتماع یا یک گروه اجتماعی را ترک میکند با دشواریهای زیادی در زندگی و آینده خود روبرو خواهد شد که نامشخص بودن آینده یکی از مهمترین دشواریهاست گروه اجتماعی همراه با احس�اس "وانهادگی" است؛ یعنی فردی که یک اجتماع یا یک گروه اجتماعی را ترک میکند ب�ا دش�واریهای زی�ادی در زندگ�ی و آین�ده خ�ود روبرو خواهد ش�د که نامش�خص بودن آینده یک�ی از مهمترین دشواریهاس�ت .از نفوذ گروه اجتماع�ی به عنوان اولین عامل تعیین کننده در سرنوش�تهای فردی هم نمیشود غافل شد؛ حاال این گروه اجتماعی میتواند خانواده باشد یا اینکه وجه فکری ،اعتقادی یا شغلی داشته باشد. او از روزنامهن�گاران مث�ال میزن�د و میگوی�د:
32
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
اس�ت ،بخش انتظارات گروههای اجتماعی خیلی مهمتر اس�ت و در کشورهای غربی ،وجه فرد غالبتر است اما در هیچ کدام بخش کم اهمیتتر صفر نمیشود". او ادام�ه میده�د" :ش�رایط مهاجرت هم تعیی�ن کننده اس�ت .مثلا ف�ردی مهاج�رت میکن�د اما چ�ون امکان بازگش�تش وجود دارد ،خیل�ی از پیوندهای�ش را میتواند حفظ کند ،حتی خانه و داراییهایش را .اما وقتی که شما در شرایط سخت سیاسی کشور را ترک میکنید ،به خصوص وقتی شما در این شرایط سخت به گروه اقلیتی تعلق دارید که ش�دیدا تحت فشار هس�تند (مثال روزنامهنگاران) ،این فش�ار باعث ش�ده که بی�ش از همه روی همبس�تگی خود حساب کنند .این گروه اجتماعی که همبستگی خودش را تقویت میکند ،ناخودآگاه کمتر اجازه میدهد اعضایش به صورت فردی در مورد برخی مس�ائل تصمیم بگیرند .چرا که گروههای زیر فش�ار ،همبستگی را تبدیل به یک ارزش درجه اول میکنند و حتی ممکن اس�ت خروج از گروه ،به نوعی خیانت به گروه تلقی شود".
بحرانی که بد نیست
آنه�ا ک�ه ماندهاند و آنه�ا ک�ه رفتهاند؛ آیا میش�ود به قضاوت بین این دو دس�ته نشس�ت؟ قضاوتهایی از این دس�ت که هرکس که رفته ،دچار مشکل شده یا اینکه همه مهاجران وضعیتی بهتر از قبل پیدا کردهاند؟ "کس�ی ک�ه مهاجرت ک�رده مس�لما مانند یک توریس�ت نیس�ت که برای یک م�دت کوت�اه تصمیم به س�فر گرفته
نقطه مشترک میان همه مهاجران ،یک تصمیم است ؛ همان تصمیمی که برای زندگی و آیندهشان گرفتند و اقدام به مهاجرت کردند .فراتر از این اگر برویم، با گروه نامتجانسی مواجه هستیم که چه از نظر سنی ،جنسیت و چه از نظر شرایط اجتماعی ،سیاسی و اقتصادی و همچنین مشکالتی که در ایران داشتهاند با هم تفاوت دارند و نمیشود در مورد آنها احکام کلی صادر کرد باش�د یا اساس�ا جنبههای تفریح�ی برایش مهم باش�د .با این حال گاهی مهاجرت هم براس�اس دانش و اطالعات کافی نیس�ت .این را هم باید بدانی�م که هر چه قدر هم آدم بخواهد فکر و برنامهریزی کند ،مهاجرت یک جور ش�وک است و در فرد بحران ایجاد میکند". این روانش�ناس ایرانی س�اکن در اروپا توضیح میدهد که بح�ران را در معن�ای بد و با ب�ار منفی ب�ه کار نمیبرد: " واقعی�ت این اس�ت که هر چق�در هم که ب�رای مهاجرت خود برنامهریزی کرده باش�یم ،هم به لح�اظ تربیتی و هم به لح�اظ فرهنگی ب�رای این تربیت نش�دهایم ک�ه دور از گروههای اجتماعیمان زندگی کنیم .این قضیه را میشود ب�ه ریل قطاری تش�بیه کرد که در آن س�رازیر هس�تیم و به مسیر ناشناختهای میرود و آینده به یک شکل مبهمی در میآید .تا وقتی که ما کمابیش از شرایط زندگی خود راضی هس�تیم در برابر تغییر به طور طبیعی مقاومت میکنیم اما ایج�اد بح�ران میتواند این ش�انس را برایم�ان به همراه بیاورد که برای ش�رایط زندگ�ی خود و آیندهم�ان ،دوباره تصمیم بگیرم". ب�ه اعتقاد او با این ح�ال اگر بحران بی�ش از حد به طول انجام�د بدون آنکه اس�تراتژیهای مفی�دی برای خروج از آن یافته شود ،فرد ممکن اس�ت به بیماریهای روحی مبتال شود.
مشکالتی که نمیگویند؛ موفقیتهایی که ابراز میشود
س�وال دیگ�ری ک�ه مط�رح میش�ود این اس�ت ک�ه آیا مهاجران تصویر درس�تی از موقعیت خود در جامعه مقصد ارائ�ه میکنند؟ و از آن مهمتر اینک�ه این تصویر چه مقدار در نگاه هموطنان فرد مهاجر به او موثر است؟ کاظم زاده پاس�خ میدهد ":تصاویری که ارائه میش�ود میتواند دالیل کامال متفاوتی داشته باشد و گاهی تعابیر و تفاسیر متفاوتی هم به دنبال داشته باشد .مثال یک بار فرد اعلام رضایت میکند تا نش�ان بدهد تصمیم�ی که گرفته م همان ط�ور که گفتیم بوده ،درس�ت بوده اما ای�ن تصمی ممکن اس�ت در گروه اجتماع�ی تنش ایجاد کرده باش�د، پس تفس�یر متفاوتی از این اعالم رضایت میکنند .یا مثال ممکن اس�ت فرد بخواهد با نش�ان دادن موفقیت خود به گروه اجتماعی س�ابق خود ،به نوعی سپاس�گذاری کند و بگوید که من میدانم از کجا آمدهام و قدر زحمات کش�یده شده را میدانم .یا شاید اساس�ا از مشکلی صحبت کند که به دلیل عدم آش�نایی با مختصات و شرایط فرهنگ جدید برایش به وجود آمده است".
کاظ�مزاده خاطرنش�ان میکند "م�ن دیدهام ک�ه عموما ایرانیه�ای مهاج�ر درب�اره مش�کالت خ�ود صحب�ت نمیکنن�د؛ با این اس�تدالل که بیان مش�کالت م�ا به جز اف�زون ک�ردن نگرانی و دلواپس�ی پیوندها ،ب�دون اینکه آنها بتوانند کمک موثری داش�ته باش�ند نتیجهای ندارد. درنهای�ت هم�ه اینها ب�ر میگردد ب�ه بح�ران مهاجرت. تجرب�ه کاری م�ن میگوی�د که همیش�ه مهاج�رت برای ف�رد مهاج�ر در ماهه�ای اول و حت�ی در س�الهای اول، بدبینی نس�بت به محیط بیرون و دیگ�ران ایجاد میکند؛ در حقیق�ت یک واکنش دفاعی اس�ت در برابر محیطی که خوبی جامعه خود نمیشناس�د و نمیداند افرادی که با به ِ آنها در ارتباط اس�ت چه خواس�تههایی دارند .در نتیجه در ارتباط ب�ا ایرانیهای دیگر میخواه�د کمترین اطالعات را بده�د .گاهی اوق�ات این حالت نگه داش�تن اطالعات و بروز ندادن اطالعات حتی نس�بت به خان�واده خود فرد و دوس�تان نزدیکی که در کش�ور مبدا زندگ�ی میکنند هم گسترش پیدا میکند". شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
33
گفتگو از فرناز کمالی تنظیم از مانا پهلوان .۱چرا مهاجرت کردی؟
.۲مش�کل تو فقط با حکومت بود یا با جامعه هم مشکل
داشتی؟
.۳مهاجرت چه پیامدهایی برات داشت؟ چه اتفاقهایی
افتاد بعد از مهاجرت یا در حین مهاجرت؟ مثبت و منفی
داره که در ایران نداشتی؟
.۶در چه صورت حاضری برگردی ایران؟ اینها اولین سوالهایی هستند که در مواجه با مهاجران
.۴در کش�ور جدی�دی ک�ه هس�تی ب�ه اون چیزای�ی که
سالهای اخیر از ایران به ذهن میآید اما ،همه واقعیت را
.۵از اینکه از کش�ور خارج ش�دی پش�یمونی؟ یا راضی
پیچیدهتر و دش�وارتر از آنی اس�ت که بش�ود در پنج ش�ش
میخواستی رسیدی؟ یا با تصورت تفاوت داشت؟
34
هس�تی؟ جایی که االن هس�تی چه نکات منف�ی و مثبتی
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
نمیشود در قالب این پرسشها یافت .مهاجرت پدیدهای
آدمهای دیگر .اینجا اجازه تحصیل با هر ظاهری را دارم.
"وقتی مهاجرت کردم خیلی چیزها را از دست دادم .اما وارد جامعهای شدم که به خوبی احساس کردم من هم مثل بقیه هستم با حقوق مساوی و برخورد طبیعی ،عین همه آدمهای دیگر .اینجا اجازه تحصیل با هر ظاهری را دارم. توانستم کار پیدا کنم و حاال خیلی خوشحالم"
توانستم کار پیدا کنم و حاال خیلی خوشحالم".
آیدا بروف�راخ هم که به دلیل محکومی�ت طوالنی مدت
همس�رش از ای�ران خارج ش�ده و اکن�ون درترکیه به س�ر
میب�رد پیامده�ای مثب�ت و منف�ی مهاج�رت را اینگونه برمیش�مارد ":خ�روج غی�ر قانون�ی همس�رم از کش�ور و تهدیده�ای امنیتی قبل از خروج ،ش�رایط را از نظر روانی سختتر میکرد .جدا شدن از خانواده ،به خصوص مادرم و کش�ور در به�ت زدگ�ی و کمال ناب�اوری ،امید ب�ه دیدار دوب�اره در م�دت زمانی کوت�اه ،نگرانی برای دس�تگیری ی�ا عبور پر خط�ر از مرز همس�رم ،ق�رار گرفتن در پروس�ه
پناهجویی یا مهاجرت ،انتظار برای شرایط بهتر ،دلتنگی
س�وال ،همه زوایایش را بررس�ی کرد .واقعیت این است
و انتظار ،تالش برای تطبیق با محیط و...
در تعیین زاویه دید او موثر است .ایا د ر همان لحظه از یک
رهایی از نگرانیهای مداوم برای دوریها و دستگیری،
ک�ه حتی لحظهای که گفتوگو ش�ونده در آن قرار دارد نیز توگوی دشوار اداری به زبان کش�ور مبدا بازگشته و یا گف
پس از خوردن فنجانی قهوه با دوس�تی قدیمی ،در یکی از کافههای مشهور شهر،ای میل حاوی سوالها را باز کرده اس�ت؟ زمان ،مکان و احساس گفتوگوشونده در لحظه
مواجهه با سوالها حتی از خود سوالها هم مهمتر است.
اما در کنار تمام این ش�رایط ،رس�یدن به آرامش نس�بی،
امید ب�ه آین�ده ،موقعیت تحصیلی و ش�غلی بهت�ر و ...از
پیامدهای مثبت مهاجرت اس�ت .شاید برای من که هنوز در ش�رایط ثابت و نهای�ی قرار نگرفت�هام ،گفت�ن از نتایج
مثبت ب�ه صورت حقیقت عینی ،قابل درک نباش�د .اما به
نظر من مهمترین پیامد مثبت مهاجرت ایجاد حس آرامش
پارال ،ترنسکش�وال که حاال س�اکن کشور سوئد است در
و امنیت است و بدترین نتیجه ،دوری از خانواده و کشور".
زیاد ایران ت�رک کردم با اینکه این خواس�ته قلبی من نبود
گذرگاه و حتی ی�ک پله نگاه میکن�د و میگوید ":به جایی
مورد دالیل مهاجرتش میگوید ":به علت وجود مشکالت ولی مجبور به ترک وطن ش�دم .وقتی تو دانشگاه پذیرفته شدم ظاهری تقریبا پس�رانه داشتم ولی از اونجا که کنترل تغییر ظاهرم تحت کنترل خودم نبود کم کم تغییر کردم .به
همین علت حراست دانش�گاه تحصیل من را معلق کرد و
مانع ورود من به دانشگاه شد".
او به موقعیت کنونیاش به عنوان یک محل پرتاب ،یک
که امروز هستم (برخالف گذش�ته و باور زندگی لحظهای بیهدف گذشتهام) س�عی میکنم مانند یک پله نگاه کنم،
پلهای برای رس�یدن به س�طحی از آگاهی و تحصیالت. با احس�اس ک�ردن تمام بدیه�ا و خوبیه�ای لحظهام و داش�تن نی�م نگاهی به ف�ردا .هم ب�رای رضای�ت درونی
پارال تعلیق از تحصیل را اولین س�ر خوردگیاش میداند
خ�ودم ،هم ب�رای تامین نیازه�ای اقتص�ادی و هم برای
نب�ود هیچ کاری به من بدهد پس کاملا بیکار و بیبرنامه
من فکر میکنم احس�اس رضایت یا پشیمانی ،احساس
و میگوید":خانه نشین شدم .به خاطر ظاهرم کسی حاضر بودم .خس�ته از همه این پیشآمدها به درخواس�ت مادرم
پاسخ مثبت دادم و ایران را ترک کردم".
زمانیکه به کشور بر میگردم.
خوشبختی یا بدبختی به درون انسان بر میگردد".
سمیه رشیدی دانشجوی ساکن آمریکا اما از ترسهایش
پ�ارال معتقد اس�ت ک�ه امتیازات کش�ور جدیدش س�بب
میگوید ":ناامیدی در بازگش�ت به ایران ،ترس و نگرانی
مهاجرت ک�ردم خیل�ی چیزه�ا را از دس�ت دادم .اما وارد
کردن گروه دوستی مناسب .مهاجرت یک وضعیت معلق
میش�ود ک�ه بت�واد تبع�ات مهاج�رت را بپذی�رد ":وقت�ی جامعهای ش�دم که به خوبی احس�اس ک�ردم من هم مثل بقیه هس�تم با حقوق مساوی و برخورد طبیعی ،عین همه
ازفراموش ش�دن؛ از دس�ت دادن نزدی�کان و فقدان پیدا برایت ایجاد میکند .از یک طرف تعلق به جایی که رفتهای
پیدا میکنی واز طرفی هم از کشوری که بودی کم کم دور شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
35
عکس :حسن سربخشیان
میش�ی و ش�اید بدترین وضعیت اینه که یک روز احساس
رها ش�دن قلم من بود .من آزاد بودم و میتوانس�تم قلم را
که رفتی میتونی برگردی و در همان جایگاه باشی".
محتسب".
میکنی ن�ه جایی که اومدی تعلق کامل داری و نه از جایی س�میه رش�یدی به این دلیل که اجازه تحصیل در رش�ته
آقای کیانی از اینکه از ایران خارج شده پشیمان نیست:
خ�ارج ش�ده .او در ابتدا به بازگش�ت س�ریع پ�س از پایان
و در فضای�ی ک�ه جمه�وری اسلامی آفریده بود ،دس�ت
مورد عالقهاش را در دانش�گاههای ایران نداشته از کشور تحصیالت�ش فکر میک�رده اما ح�اال افقه�ای جدیدی
به رویش گش�وده ش�ده ":االن تصمی�م دارم حتما تجربه
کاری هم در اینجا داش�ته باش�م و در ح�ال تصمیم گیری و آماده ش�دن برای اق�دام به پذیرش دکترا هم هس�تم که
خودش ممکن اس�ت مدت طوالنی طول بکش�د و خوب کس�ی از آینده خبر ندارد ممکن است تا حد زیادی هم این
تصمیمهای کنونی تحت تاثیر شرایط آینده تغییر کند".
"مس�ائلی که من دنبالش بودم در آن مقطع زمانی در ایران نیافتن�ی بود .یعنی کس�ب م�دارک تحصیل�یام ،فعالیت فکری -سیاس�ی آزاد ،اش�تغال بدون سوء س�ابقهای که برایم درس�ت ش�ده بود و ....ضمن اینکه من در خارج از کش�ور بهتر و بیشتر توانستم بنویس�م .با زبان جدید بیشتر
و بهتر آش�نا ش�وم و ب�رای تقوی�ت آن همت بیش�تری به خ�رج دهم .دایر ٔه ارتباطاتم با آدمه�ای تاثیرگذار و مهم را گس�ترش دهم و در داد و س�تد فکری – سیاس�ی با آنان از
علیرض�ا کیانی که پیش از برگ�زاری دادگاهش به آمریکا
آنها ف�راوان بیاموزم .اینه�ا همه و همه خ�وب بودند .اما ٔ همه اینها را برای کش�ورم ایران و ب�رای بهروزی آن م�ن
در ایران را س�ختترین تجربهاش میداند ":حتی یاد این
ایران و س�همی حداقلی در آبادانی آن کشور داشته باشم.
مهاجرت کرده ،پس از دوری از خانواده و مشکالت مالی
در دوران زندگیش در ترکیه ،به جا گذاشتن هزار جلد کتاب مس�اله مرا خیلی اذیت میکرد و نمیگذاشت دل بدهم به کت�اب خواندن .اما مهاجرت پیامد مثبت هم داش�ت و آن
36
هرطور که میفهمم و میخواه�م بگردانم بیترس تیغ و
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
میخواهم و دلم میخواهد زمانی برسد که بتوانم برگردم ب�ه هرحال م�ن از آن آب و خاکم و سرنوش�ت خ�ودم را از
سرنوشت ایران جدا نمیدانم".
دانی�ال اوج�ی ،ش�هروند بهایی ک�ه اکن�ون در ترکیه به
س�ر میب�رد مهمتری�ن تف�اوت ایران ب�ا کش�ور جدیدش را بهرهمن�دی از حق�وق ذات�ی ی�ک انس�ان میدان�د و
میگوید":مصادی�ق ای�ن حق�وق نقض ش�ده در کش�ورم
فراوانن�د از محرومی�ت از تحصی�ل خودم ،ش�هادت پدر بزرگ�م در س�ال ۱۳۶۱به جرم اعتق�اد به دیان�ت بهایی تا بازداشت و مصادره اموال پدرم و موارد متعدد دیگر.
مهمتری�ن دلی�ل خ�روج م�ن از کش�ور خطر بازداش�تم
بود .م�ن آخرین فرد خان�وادهام بودم ک�ه در ایران زندگی
میک�ردم و خانواده�ام تصمیم جدی داش�تند در صورت ِ مجدد من به ایران باز گردن�د .اعضای خانواده بازداش�ت من ش�رایط دش�واری را همانند بس�یاری از خانوادههای بهایی در ایران در طول س�ی و پنج س�ال اخیر تجربه کرده بودند .ش�رایطی که بدون شک میتوان آن را نسل کشی آرام بهاییان نامید.
روژی�ن محمدی س�اکن آمری�کا از زاویه دی�د دیگری به
پرس�شها پاس�خ میده�د" :من فک�ر میکن�م مهاجرت واژ ٔه مناس�بی برای خروج من از ایران و ش�روع زندگی در
کش�وری دیگر نیس�ت! من مهاج�رت نکردم بلک�ه رانده ش�دم ،از سرزمینی که وطنم بود و تمام خاطرات کودکیم،
اولین قدمها ،اولین عاشق شدنها ،و خیلی از اولینهای دیگر ب�ود .هیچ وقت از ذهنم هم خط�ور نمیکرد که یک روزی در این شرایط باشم و هر روز صبح که از خواب بیدار
میشم سعی کنم روی نوستالژیها خط قرمز بکشم.
ق مهاجرتش را چش�یدن طعم شیرین روژین بهترین اتفا
عش�ق میداند و میگوی�د ":فهمیدن معنای ف�داکاری، صبوری ،عش�ق ،و مهمت�ر از همه آرام�ش زندگی با یک
مرد بدون حس تحقیر برای زن بودن ،چیزی است که من هرگز تجربه نکرده بودم! "
او ادامه میدهد":من هیچ تصوری نداش�تم نه از زندگی
ب�ه ای�ن ش�کلش ن�ه از کش�ور جدید! س�عی ک�ردم با یک ذهن باز برم جلو! وقتی پلی پش�ت س�ر نیس�ت مشخص
اس�ت که خودت را ب�ه دره پرت نمیکنی! من فقط س�عی
میکن�م راه�م را پیدا کنم.س�عی میکنم در س�ختترین ش�رایط بخندم و هرچقدر مش�کالت سخت تری را پشت
س�ر میگ�ذاارم با لبخند گش�ادهتری به خودم ن�گاه کنم و میگویم :تو توانستی!"
ابراهیم نبوی .بلژیک م�ن در ایران دوب�ار در س�الهای ۱۳۷۷و ۱۳۷۹بخاطر فعالیتهای مطبوعاتی که همان طنزنویس�ی است ،زندان رفت�ه ب�ودم .از س�ال ۱۳۸۱یعن�ی از جدی ش�دن پروژه مرح�وم س�یامک پورزند ،س�ازمان موهومی به ن�ام اداره اماکن نی�روی انتظامی م�را احضار کرد و ب�ه من گفت که باید برای توضیح دادن درباره کارهایم و نوش�تن طنزهایم بازجویی پس بدهم .من احس�اس کردم که حکومت قصد دارد ک�ه نویس�ندگان و روزنامه ن�گاران و هنرمندان را که مدتها ب�ود نقش روش�نگرانهای در جنب�ش اصالحات دارند ،لت و پار کند .راس�تش را بخواهی�د ،در زندان دوم به بیرون آمدن خیلی فکر کرده بودم ،منتهی میخواستم تا آخرین لحظهای که میتوانم در کش�ور کار کنم .از زمان بیرون آمدنم از زندان در س�ال ۱۳۷۹تا خروجم از کش�ور در س�ال ۱۳۸۲تقریب�ا ۲۰کت�اب منتش�ر ک�ردم و هر روز مقاله نوش�تم .وقتی فش�ار زیاد ش�د و به دلی�ل اینکه من در هم�ان روزهای دس�تگیری پورزند ب�ا او ارتباط زیادی داش�تم فکر کردم که شش ماه تا یک س�ال از ایران بیرون بیایم تا وقتی اوضاع بهتر ش�د برگ�ردم .اصال قصد ماندن نداشتم .به همین دلیل در زمستان ۱۳۸۱سفری دو ماهه به اروپا کردم ت�ا اوضاع را ارزیابی کنم .تقریبا به این نتیجه رس�یدم که بهترین جا برای من بلژیک اس�ت .سایت گویا در بلژیک بود و صاح�ب و مدیر آن رفیقام بود .او بهترین آدمی ب�ود که میتوانس�ت برای برق�راری ارتب�اط من از طریق اینترنت به من کمک کند .در س�فر همه فکرهایم را کردم ،ولی بعد از یک ماه و نیم بحران روحی وحش�تناکی پیدا کردم .عالوه بر همه مش�کالت سیاس�ی که داش�تم درگیر رابطهای عاطفی بودم که به بن بس�ت رس�یده بود، ولی هنوز در خودم تمام نش�ده بود .خواس�تم هم به ایران برگردم و هم تالش کنم آن رابطه را بازسازی کنم .در یک هفته تصمیم گرفتم و برگش�تم .در بازگش�ت در هر دو کار ناموفق ماندم ،نه توانستم مشکلم را با بازجویانی که با ذره بین داش�تند پروندهام را کنترل میکردن�د تا موردی برای دس�تگیری پیدا کنند ،حل کنم .در واقع سومین روزی که به تهران برگشتم دوباره برایم احضاریه آمد .زمستان سال ۱۳۸۱ب�ود .یک ماهی بازجو را پیچان�دم و قضیه را تا عید کش�اندم .آن رابطه هم علیرغم میل من ویران شده بود. به همین دلیل از ایران بیرون آمدم ،روز بیس�تم فروردین ۱۳۸۲یعن�ی دو روز قبل از جلس�ه بازجویی بع�دی .با دو چمدان اس�ناد و مدارک ،بدون اینکه خانه را تخلیه کنم و شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
37
با هارد کامپیوترم. م�ن نبری�دم ،مجبور ش�دم .وقتی ه�م که بی�رون آمدم تا همین امروز نتوانس�تم خ�ودم را قانع کن�م که جای من اینجاست ،تحت فشار بودم و نمیخواستم کارم به عنوان نویسنده متوقف ش�ود .این مهمترین انگیزهام بود ،حتی مهمت�ر از آن انگی�زه عاطف�ی ک�ه گفت�م .آمدم بی�رون تا بتوانم بنویس�م و کار کنم .به خودم گفت�م تو فقط تا زمانی حق داری بیرون از کش�ور بمانی که بدان�ی داری کارت را میکنی و فایده داری .دلم برای نوشتههای نیمه ماندهام میسوخت .ولی چاره دیگری نبود .بیرون آمدم. در حقیقت مشکل اصلیام فشارهایی بود که میدانستم اگ�ر ادام�ه پی�دا کن�د ،دیگ�ر نمیتوان�م کار کنم .ی�ا باید خفه میش�دم و من نمیخواس�تم خفه ش�وم ،حاال ش�ما میخواهی اس�مش را بگذار سیاس�ی یا هر چی�ز دیگر .در آن دو ماه�ی ک�ه در ته�ران ب�ودم ،یعنی فاصل�ه بهمن تا فروردین ،تقریبا تکلیفم را با آن رابطه عاطفی ویران ش�ده روشن کرده بودم و میدانستم که باید از آن چشم بپوشم. یعن�ی در واق�ع میتوان�م بگویم که ب�ا دو انگیزه از کش�ور بیرون آمدم ،اول اینکه نمیخواس�تم زیر فش�ار مجبور به همکاری با دادس�تانی بش�وم و یا بمانم و خفه ش�وم ،و از طرف دیگر میخواستم به کارم ادامه دهم .البته این دو تا دو سوی یک سکه است .نه؟ کار درس�تی ک�ردم؟ خیل�ی به ای�ن موضوع فک�ر کردم. تقریب�ا در این ده س�ال هر ماه یک بار به ش�کلی بحرانی با خودم درگیر بودم و ش�اید س�ه یا چهار بار بطور جدی برای بازگش�ت اقدام کردم و هر بار بع�د از اینکه یقین کردم هیچ کاری نمیتوان�م بکنم ،یا در حقیقت مطمئن ش�دم فایده ماندنم در بیرون بس�یار بیش�تر از بازگش�ت اس�ت ،خودم را قانع ک�ردم بمانم .در واقع ارزیابی من این اس�ت که اگر مان�ده بودم نمیتوانس�تم کارهای�ی را که ک�ردم بکنم .در این مدت هر روز بدون اس�تثناء و فقط ش�اید هفتهای یک روز طنز ننوش�تم ،در واقع در این ده سال چیزی در حدود س�ه هزار مقاله منتش�ر کردم ۲۰ ،کتاب نوش�تم که منتشر ش�د و از نوشتن آنها در این مدت خوش�حالم و پنج کتابم به زبانهای مختلفی مثل فرانس�ه و انگلیس�ی و ایتالیایی منتش�ر ش�د .جز اینه�ا ش�اید دویس�ت برنام�ه رادیویی تلویزیون�ی س�اختم و در چه�ار تور مختلف ۳۶اس�تندآپ کمدی اجرا کردم .شاید اگر این کارها را نکرده بودم خیلی بیش�تر از امروز خودم را سرزنش میکردم که چرا نماندم و بی�رون آمدم ولی اصال از کاری که ک�ردم و تا همین امروز ادامه داش�ته پش�یمان نیس�تم .البته کار مه�م دیگری که
38
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
ابراهیم نبوی ،عکس :ابراهیم مهتری
کردم و همیشه برایم مهم است پاسخ دادن به وسوسهای اس�ت که همیشه داشتم و مطمئنم خیلی از بچههای اهل فرهن�گ دارند .اینکه باالخ�ره من ایرانی ک�ه مثل اغلب ایرانیان درگیر دوگانگی زندگی ش�رقی و غربی هستم ،آیا باید در کشورم بمانم یا در فرنگ؟ در حال حاضر به این پاسخ رسیدم که امروز و با این وضع رس�انهها و فضای مج�ازی که اتفاق�ا در همین س�الهای مهاج�رت من ایجاد ش�د خیلی ف�رق نمیکند .ه�ر جا که بتوان�ی بهتر کار کن�ی و کارهایت را منتش�ر کن�ی .ممکن اس�ت در یک زمان الزم باش�د به ایران برگردی ،یا بیرون بیایی .برای من کارم از زندگیام مهمتر است. مشکل من برای برگشت مس�ائل سیاسی ایران نیست. مشکلم این اس�ت که آیا با وجود مسائل سیاسی ایران من میتوان�م در آنجا کار کنم و تولید کنم .با در نظر گرفتن این موضوع میتوانم بگویم که م�ن در اولین فرصتی که فکر کنم فش�ار در داخل چن�ان نخواهد بود که بازگش�ت برایم عمال به معنای مرگ کار و فعالیت باش�د ،برمی گردم .من با جامعه ایران مش�کل ندارم ،اتفاقا کار من نوشتن درباره همان مش�کالت اس�ت .ب�ا حکومت هم مش�کل ندارم. حکومت با من ممکن اس�ت مشکل داشته باشد یا نداشته باش�د .برای من اصل موضوع نوش�تن و انتش�ار کارهایم است .اینجا هم که هستم مجبورم ،به این خاطر مهاجرت کردم ک�ه کارم را بکنم و به این خاطر برمی گردم که باز هم کارم را بکنم.
امین آزاد الهام زهره وند درس خواندن در یک دانش�گاه که س�طح علمیاش از تمام دانش�گاههای ایران باالتراس�ت یا وارد ش�دن به کش�وری با فرهن�گ و هنر غنی و ی�ا جهش برای وارد ش�دن به دنیایی جدید که سقف پیش�رفتش مثل ایران محدود نباشه شاید میتونس�ت دالیل اصلی من برای رفتن به ایتالیا باشه اما این دالیل نبود که من را روانه سفر کرد .حتی دغدغه برخی از ایرانیها برای رسیدن به آزادی بیشتر و سطح زندگی باالتر هم دلیل اصلی رفتن من نبود... شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
39
زهره دهقان میتوان�ی در خانهای که به دنیا آمدی ،در ش�هری که قد کشیدی ،در کنار همکالسیها ،همبازیها ،همسایهها، فامی�ل و خان�واده باش�ی اما احس�اس ناامنی و بیکس�ی ب�ر در و دیوار وج�ودت چن�ان راه بروند که احس�اس کنی اینجا جای تو نیس�ت ،این زندگی تو نیس�ت ،اصال این تو هش�دارتعقیبی بود و هر صدا نیستی ...جایی که هر سایه ِ دلهر ٔه وحش�ت دوباره برگش�تن ب�ه اتاقه�ای بیپنجره و هرش�ب کابوس ضجههای شبانهای که در گوشت به ثبت رس�انده بودند ....راه رفتنت با تردید بیبرگش�تی ست و حرف زدنت جز هراس و دله�ره چیزی را منتقل نمیکند. س�رزمینی ک�ه س�ایۀ نگاهی ش�بانه روز روی س�ر تو چرخ میزند و تو ناچار به یک انس�ان تس�لیم مبدل شدهای .به
40
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
مرور چنان این تس�لیم و بیحرکتی در من نهادینه ش�د که نفهمیدم آن همه سرکش�ی و طغیان چگونه به نوشته چند خطی از درد در گوشۀ کاغدهایی ،که باید پنهان میشدند، تبدیل شد. لباسهایی را میپوشیدم که اجازه داشتم بپوشم .جاهایی میرفتم که اجازه داش�تم ب�روم و حرفهای�ی را میزدم که مج�از بود ...درس�ت مث�ل بازیچهای در دس�ت کس�انی که دوستش�ان نداش�تم ....و اندک اندک ....غرق.... غ�رق ...غرق ...درخ�ود سانس�وری و روزمرگ�ی .بعد مینشس�تم ودلخوش میکردم که کنار مردم هستم ،درد را لمس میکنم ،میبین�م و وطن را ترک نمیکنم وخودم را در توهم وطن پرستی و هنوز مقاومت غرق میکردم.
ٔ همه ماج�رای ابتذال ای�ن زندگی نبود، ام�ا این ب�از هم هفت�های یکی دو بار زن�گ میزدند که کجای�ی بیا ...بیا. دوباره چش�م بندت را ببند و بنشین رو به دیوار و بگو که آیا نماز میخوانی؟ نماز جمعه میروی؟ وس�وال و سوال و سوال... این زندگی در س�رزمین مادری ،وطن آنقدر ادامه یافت تا سرانجام احس�اس کردم از آن همه انرژی و توان و شور و حال و تحرک ،فقط یک تن مضطرب باقی مانده اس�ت و یک مش�ت آرمانه�ای ذهنی و غی�ر عملی .هم�ان روز ٔ همه وسایل خانه را فروختم تصمیم گرفتم مهاجرت کنم. ویک ماه تمام از ش�ش صبح تا دو بعد از ظهر بچه به بغل، پش�ت در س�فارت آلمان نشس�تم تا ویزا گرفتم .آن روزها دیواربی�ن دو آلم�ان را تازه برداش�ته بودن�د و اعالم کرده بودند که به ایرانیها ویزای دو هفتهای میدهند. س�ختترین قس�متهای این مهاج�رت را در چند خط قبال نوشته بودم: هر چه داشتیم میفروختم برای اسباب بازیها که غصه میخورد از شهری قشنگ وشاد و رویایی هر شب برایش قصه میگفتم تا اینکه آنروز آمد ورفتیم رفتیم تا گیشه! آنجا وقتی فهمیدم که این پرواز مادر تعلیقی نیست حق یک ِ ِ یک لحظه ُگرخیدم حاال این ٔ بچه ممنوع الخروج را با کدام دروغ درکدام خانه و با کدام قصه بخوابانم!؟ برگش�تیم وه�رروز از صب�ح تا غ�روب در دفتر نخس�ت وزیری بودیم .مردمی بودند که میگفتند س�ه سال است، پنج سال اس�ت ،هفت سال اس�ت که میآایند و میروند و هنوز بال تکلیف هس�تند .بعد هم گفتند ":خانوم شما هنوز تعلیقیت تموم نشه و باید دو سه سالی صبر کنی". همس�رم که ممنوع الخ�روج نبود مارا درراه بازگش�ت از فرودگاه رها کرده و غیب ش�ده بود تا شاید بتواند برود .من
هم دستبند و گردنبدی را فروختم و خانهای را اجاره کردم و همه چیز از اول ،دو تا بش�قاب ،دو تا قاش�ق ،دوتا لیوان ... ای�ن اولی�ن و س�ختترین مهاجرتم درذهنم نشس�ت، نوزده سال طول کشید تا پاسپورتم را دادند و حاال مادر مجردی با سه فرزند بودم که چهل و چهار سال از عمر خود را در وطن گذرانده بود .س�الهایی بیبازگشت مس�یر مملواز محدودیتهای فردی اجتماعی سیاسی در ِ تحمیل ش�ده که اینک از فرط عادت شدن ،قباحت خود را هم از دست داده بود ،عادی مینمود .اما آیا واقعا این بود ٔ همه سهم من از زندگی؟
و بازچمدانم را بستم اما اینبار برای خودم برای به دست آوردن آزادیه�ای ش�خصی و ف�ردی ب�رای پی�دا کردن استعدادهای سرکوب ش�دهام ،برای دادن شانس زندگی ٔ هم�ه تصمیمگیریهای زندگی در فضای�ی که خودم مرکز آزاد خودم باشم برای دست یابی به آنچه حقم بود و از من سلب شده بود ،برای آزاد زندگی کردن... چمدان�م را بس�تم و آم�دم؛ آمدنی ک�ه که م�را دوباره به کالسهای درس دع�وت کرد .آمدنی که ش�رایط حضور ٔ عرصه کار و فعالیته�ای اجتماعی پا به پای فعال م�را در م�ردان مهیا کرد .آمدن�ی که حاال آوازه�ای ناخواندهام را میخوانم ،میچرخم ،میرقصم و یاد میگیرم. مهاجرت�ی که مرا ب�ا فرهن�گ آداب ،باورها ،گرایش�ات مس�لط مردم بسیاری از نقاط جهان آشنا کرد .فرهنگی که به من آموخت رعایت حقوق بشر در عمل یعنی چه و از کجا ش�روع میش�ود .فرهنگی که به من آموخت وقتی زودتر میرسم س�رکار ،اتومبیلم را دورتر پارک کنم تا آنان که دیر میرسند نزدیکتر پارک کنند .فرهنگی که به من آموخت که موقع اتوبوس س�وار شدن کنار بایس�تم که بچهدارها و مسنترها اول سوارشوند .فرهنگی که به من آموخت کنار حزب مخالف بایستم و دوستانه و بیپرخاش صحبت کنم و حرفه�ای آنان را بش�نوم .فرهنگی که ب�ه من آموخت با ٔ همه انسانها فارغ ار ملیتش�ان و جنسییتشان انسانی برخورد کنم. و ی�اد گرفتم و یاد میگی�رم که اگر ب�ه هردلیلی مهاجرت ٔ مرثیه "ننه من غریبم" تبدیل نکنم بلکه کردم این را به یک بخش�ی از روند تکاملی ش�خصیت خودم بدانم و همواره فرام�وش نکنم که مهاج�رت یک انتخاب اس�ت و باید به انتخ�اب خ�ودم احت�رام بگذارم و ه�راس از صفر ش�روع کردن را با کسب تجربههای وسیع تاخت بزنم! شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
41
عکس و مصاحبه :حسن سربخشیان "ایوان" از نوادگان "لئو تولس�توی" نویسنده نامدار روس�یه و خالق اثر مشهور "جنگ و صل�ح" ،اکنون در بخش روس�ی رادیوی اروپای آزاد به کار روزنامه نگاری مش�غول اس�ت .او می گوید" :بس�یاری از من میپرسند احساسم چیس�ت و من فکر میکنم ش�ما اگر در قالب ف�ردی متولد ش�دهاید ،نمیتوانید هیچ ایرادی ب�ه این بگیرید که سگ هستید ،گربه هستید ،میمون هستید یا تولستوی هستید! برای من هم همین است .من بهش فکر نمیکنم .این واقعیت است .واقعیت من است".
42
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
مقابل در دفتر محل کار ایوان ،تصویر پارلمان روسیه را میبینم که در سال ۱۹۹۳در پی درگیری بین نیروهای مخالف دولت و رییس جمهور وقت بوریس یلتسین رخ داد و در آن مخالفان پارلمان را به اشغال خود در آورده و بدترین جنگ خیابانی را در مسکو به راه انداختند .در این عکس روز چهارم اکتبر نظامیان وفادار بوریس یلتسین پارلمان را هدف گلولههای خود قرار دادند.
متن اصلی مصاحبه را در سایت مجله دنبال کنید
در ابتدای مصاحبه از ایوان میخواهم بعد از گذش�ت ۲۰
سال ،از آنچه درمورد آن روز به یاد دارد؛ بگوید:
مش�غول جمعآوری دوب�اره آن چیزهایی هس�تم که آن
روزها دیدم و ح�س کردم .بویژه یادم میآید پس�رم که آن روزه�ا پنج س�الش ب�ود در خانهمان در س�ن پترزبوگ چه
میکرد .وقتی تلویزیون را روشن کردم و پارلمان روسیه و تانکهایی که به طرفش ش�لیک میکردند و این دود سیاه س�یاه اطراف این کاخ سفید را دیدیم .میدانید که روسها هم مثل امریکاییها از ساختمان اصلی به "کاخ سفید" یاد
میکنند.
پس�ر من این تصویر تلویزیون را نقاش�ی میک�رد .قلم را
برداش�ت و این س�اختمان را با دودهای س�یاهی که از آن زبانه زده بود نقاش�ی میک�رد .من گریهام گرفت! پس�رم ببین :تاریخ را میبینی؟ ببین جلوی چش�م تو راه خودش را پی�دا میکن�د و پیش م�یرود .تو ح�اال می�ان تاریخی،
میبین�ی در همی�ن ثانیهه�ا در مس�کو ،در پایتخت ما چه
میگذرد؟ او هم خیلی آرام جواب داد :بله میدانم.
حاال ۲۰س�ال گذش�ته و وقتی از او میپرسم آن زمانها
را ب�ه یاد م�یآورد یا نه ،ج�واب میدهد بله! معلوم اس�ت که یادم هس�ت .و اگر امکانش دست بدهد که کتابی برای
م�ردم امریکا و خوانن�دگان امریکایی در م�ورد این روزها
در مس�کو بنویس�د ،برای طرح روی جلد ،همان نقاش�ی را انتخ�اب میکند که م�ن هنوز دارم .بگذاری�د این را هم بگویم که پسر من اآلن دانشجوی دانشگاه یل امریکاست
و با مخاطب امریکایی سروکار دارد .تاریخدان است و مثل
شما تخصصش در فیلمسازی مستند .بنابراین در ذهنش با تصاویر فکر میکند .نه تنها با کلمات بلکه با تصویر هم.
خب چه طرح جلدی باید انتخاب کند؟ طرح جلد با نقاشی کوچکی از کاخ س�فید در دود که ش�ما دارید عکسش را در
مرکز اصلی رادیو اروپای آزاد میبینید.
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
43
2
قبرستان ماشینها بهشت زهرا نبود ِ گردنبند اهلل با خال و ابروی کمانی و
عکسش زیر دستگیره که قلق داشت قَ َزنهای سینه بند.
1
خواب جنگلیام میپرد گوزنی در ِ اندام موهای بلوطی از پیچ ِ باال میرود خواب کرکهای تنش و ِ تکان دستهایم را خمار میکند ِ انگشتانم در سلسله ِی شاخها گیر میافتند جدال نرم انسان و حیوان ِ از موها آغاز میشود و تا ماهیچه پیش روی میکند. ِ گرم گوزن میروم در پوست ِ بیآنکه ُکشته باشمش خون ُتندش را میبینم و ِ بیآنکه زخمش زده باشم. ِ درخت غانی در خود کاشتهام تنها، شکل سفید های بی با میوه ِ ِ که در پوزه ِی گوزن ،معنی میکنند به گوشم ،حرفهای حیوانی میخوا َند شعرهای ُسم دار بگویم. تا ِ
44
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
قرمز پا باآلی برجک فکر کنی به ناخن ِ جوراب نا ُزک و خدمت رفتگی پیدا از در به در ِ ِ چشم بچرخانی که سیاهی! نمای کیستی؟ جوراب تن ِ ِ َو رژ ٔه قَ زنها و ساقها و خالها چندمین کمربند. َو آن سوراخ نمیدانم ِ دستش بگیرد که نمیگرفت با ُ ناخن قرمز. پاس شب ربع قرن ِ سه ِ ربع جورابش توی عکس سه ِ در اوراقی ،آخر جدا نشد از ِ بین پاره آهن و جرثقیل مچاله ِ ربع چهارم را در سه ربع و آن ِ هدف بگیرد و خود" ،زنی" کند برای خودش آهای چکانند ٔه ماشهها! خ ّلصنی! جانش از کف برود ،سفید الی شلوار خاکی ُسر بخورد تا پوتین. ِ پاس شب رستگاری در ِ بغض آنی به پوکههای چکید ٔه لیز سرباز روی برجک ِ چرا معلوم نیست
3
پستانش هنوز رگ میکند شب شیر پیر میمکم زیر آن سینهِ ، ِ بین دندانهایم ِ ِ نوک چروک نوک کبودِ ،
نرمهاش آویزان به حلق میماسد. شب "جمشید". کهنهترین ِ شهر نو کشیدهاند مخملینش را در پرده ِ َ ِ تمامت انقضاهای تاریخ است تئاتر ت َنش، و ِ اما پستانش! ّ پستانش هنوز رگ میکند. به اندازه سکههای ِ ته جیبم میمکم از بین الیههای چروک ،به داخل ،به شب به پیر فرو میکنم و سیا ْه سیا ْه آه میکشم چندم ماه است؟ روز امروز ِ ِ ِ عادت ماهیانه آقا "روز دوم و هیچ چیز ،قطعی نیست". این را خان ُِم شب در اتاق بغل میگوید. ٔ یائسه باستانی ست. شب من، ِ شب من چروکهایش را روی شکمم میاندازد ِ شب من حتی به انداز ٔه دندان ،سفیدی نمیکند ِ ندارد که ُ بکند بلعد و گاز نمیگیرد تا ته می َ گازهایش را قب ً ال گرفته است ال گریسته است؛ قب ً قب ً ال زاییده است زیر همه چیز َو همه کس. ِ شکافها زیادی عمیقند و تن در آ َنش گیر نمیکند اما پستانها ّ دهان من پستانها هنوز رگ میکنند در ِ سیاه از گلو پایین میرود سیاه از آلت بیرون میزند و هیچ چیز سفیدی نمیکند • ندارد که بک َند. َ
4
پ ّلهای در خانۀ پنج سالگی ِ عادت لغزندگی داشت سالها های بعدی. در ِ خواب خانه ِ های بیاعتبار میپیچید. مچ پایم روی تخت ِ با موهایی که ریشه سی ساله داشت مجعدی بودم سرگرم سقوط ّ خورد که از همان پ ّله آب می ْ َو ورم میکرد. تمامم بر آب بود َ با ُگلسنگهای پوست خیسم حرف میزدم و خزههای دهانم را دوست داشتم زیر آب خواب میدیدم ِ غلط آواز میخواندم قرار مالقات میگذاشتم؛ نمیرفتم ِ خیسی پیراهنم را بهانه میکردم. و ِ پیراهن من در آفتاب خشک نمیشود در آفتاب "میمیرد". قانون سقوط از پ ّلۀ کودکی ِ همیشه یک لنگه پوتینت را آب ُبرده باشد. نمور تخت های ِ پوسیدگی در پایه ِ َو پاهای استخوانی قدرت بگیرد بپرسی چرا بلند نمیشوی بگویم زانوهایم آب آوردهاند آوردهها را دوست دارم من همۀ آب َ گوشماهی کوچکی باشد حتی اگر ِ بتوا َند برای شعر صدای دریا بیاورد. ِ شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
45
قرار بود امروز زنگ بزنی مگر امروز سه شنبه نیست ؟ چرا دیگر صورتت را نمی شناسم ؟ با چشم هایت از اینجا می افتم
باران چقدر وحشتناک و خونالود می بارد
گوش های سفید این ماهی ها این دهان های بدوی
این جا کجاست؟
این همه شغال
این همه کفش های کج و کوله
می ترسم.
رعدها پیاپی
ِ صورت وحشتناک دوستانم سر و
مادرم از کنارم با تهران و اسب های کور
پدرم هنوز چشم دوخته به کمانی که دست تو را یاد کسی
لحن زخمی خودم
این جا کجاست ؟
می انداخت که نوک زبانت بود
دماوند دیگر سرجایش نیست!
صدایش نبود گفتم نیست
دیوارها یکی یکی کنار رفتند و تا چشم کار می کرد رعدها
از این دگمه ها از این آدم ها از این شهر می ترسم
شاخه ها کلفت موذی از در از دور
هیچ چیز سر جای قبلی ش نیست
کوتاه بلند
نمی توانستم بگویم آنجاست توهم چیزی نگفتی. پاهایم از پشت پاهایم
دست هایم ازهر طرف دست هایم
چاه مثل یک روباه قرمز خنده اش
این نورافکن هایی که فقط تابیده اند
تو هیچ وقت از این نزدیکی به کلمه های یک شعر نگاه
از حذف می ترسم
نکردی
بغلم کن!
ماه از پشت بام افتاد سوخت ندیدی
حوض چرخید
حروف این طوری از گلویم می پاشید.
46
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
13ژوئن ،2010واشنگتن دی سی
شماره های پیشین مجله تابلو را از این جا دانلود کنید
هوای باران و فرشته سنگهای دوست و دلم تنگتان خیلی
به نستعلیق های خیس
دلم تنگتان خیلی -
به اسمهای براق
به عشق که این روزها تنها اینجا میبارد.
چه گورس�تان دنجی و با بوی این درخت به موس�یقی شما گوش می دهم
سالم ای ستارههای طرار
سالم ای مرد های سینه چاک و سبز
گلهای مروارید باز دور هم نشستهاند و از نیلوفرهای کبود برکه حرف می زنند
از نام جدید کوچهها
که یکی یکی تبدیل میشوند به اشاره های جدید.
دس�تم در دست پس�رم میتوانس�ت باش�د هوایم پروانه و آفتاب
دستم در دست تو میتوانست باشد هوایم باران و فرشته ما داشتیم با لک لک ها و سینه سرخ ها می رفتیم
ما داشتیم با بلوط های قدیمی از بهشت حرف میزدیم
کاج اینجا. از تن و موهای دخترکی شبیه همین ِ
آن روز آن روز آن روز که تخت و رخت شما از راه رسیده بود کوچهای آمد و دیدم سرم گیج می رود
دیدم ماشینهای سیاه از کتاب و ساعت و شهر شما را
برداشته اند و می برند
من در کوچه ای گم شدم
با دست های قفل و آدم های نیمه تمام بی شما و ابدی .
13ژوئن ،2010ماریلند
بازنویسی 6ژوئن 2011مونتری شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
47
برتولت برشت
سپهر عاطفی رد تبعید را که بگیری به اعماق تاریخ میرسی. انگار فارغ از زمان و مکان ،دور بودن از وطن رنجی بزرگ است .در تراژدیهای یونان باستان، به تبعید ،گاهی سرنوشتی بدتر از مرگ نسبت دادهاند .تبعید گاهی مجازات و تنبیه است ،گاهی خود خواسته و گاهی ترکیبی از هر دو است.
که در آن عکس ناچار اس�ت به حرکت در آید ،لحظهای که
س�لمان رش�دی نویس�ند ٔه هندی -بریتانیای�ی در کتاب
اما تبعید برای نویس�ند ٔه س�طورفوق به ش�کلی کمدی-
است .تبعید تصویر خیالی انقالب است .تبعید یک تناقض
فتوای روحاهلل خمینی مبنی بر ضرورت کشتن او ،مجبور
آیات شیطانی مینویس�د ":تبعید رؤیای بازگشتی باشکوه بیپای�ان اس�ت :از ورای نگاه�ی که به عق�ب میافکند،
48
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
پی�ش روی�ش را مینگ�رد .تبعی�د توپی اس�ت که ب�ه هوا پرتاب ش�ده .همانجا میماند .در زمان منجمد میشود،
ترجمان چیزی اس�ت در قالب یک عکس ،عکس چیزی
که امکان حرکتش صلب ش�ده ،به وضع�ی غیر ممکن بر ٔ لحظه گریز ناپذیری است باالی موطنش آویخته در انتظار زمین ساکنش را طلب کند".
تراژی�ک در وط�ن خودش اتف�اق افت�اد .جایی ک�ه بعد از ش�د برای مدتی طوالنی در شهر خودش به زندگی مخفی
روی بیاورد .جفری رابرتس�ون وکیل س�لمان رش�دی که ٔ خانه او اقامت داشت ،بیست رش�دی مدتی پس از فتوا در
ٔ "همه ما مجبور بودیم فتوا س�ال بعد از آن حادثه نوش�ت: را جدی بگیریم زیرا کتاب س�وزیها و حمله به ناش�ران و
مترجمان کتاب (توسط کسانی که کتاب را نخوانده بودند)
کشور به کش�ور پیش میرفت .یک بار سعی کردیم او را به تعطیالت بفرس�تیم اما خطوط هوایی بریتانی�ا به او اجاز ٔه پرواز ندادند". رشدی در پاییز ۲۰۱۲خاطراتش را از سالها ترس و زندگی
مخف�ی در کتابی با عنوان "جوزف آنتون" منتش�ر کرد و در
مصاحبهای گفت که از انتش�ار "آیات ش�یطانی" پش�یمان نیست.
" تبعی�د بیش�تر از ی�ک مفه�وم جغرافیای�ی اس�ت .ت�و ٔ خانه خودت، میتوانی در وطن خودت در تبعید باشی ،در در اتاقت".
بای�د ای�ن کلم�ات را از محمود درویش ،ش�اعر پ�رآواز ٔه فلس�طینی پذیرفت .چه کس�ی میتواند ادعا کند بیشتر و بهتر از او تبعید را میشناسد؟
محمود درویش
درویش تنها ش�ش س�ال داش�ت که ب�ه اجب�ار خانهاش
دیگر برشت بودند .ش�اید او حق داشت که در شعر بلند "به
تولدش او و خان�وادهاش را آوار ٔه کش�ورهای مجاور کرد.
کردیم ."...تمام این س�الها ،برش�ت به فعالیت و نوش�تن
را ت�رک گف�ت .هجوم ارتش اس�رائیل به روس�تای محل
هرچند او و خانوادهاش بعد از مدتی به اس�رائیل برگشتند
و درویش همانجا به تحصیالتش ادامه داد اما سرودن از اشغال و آوارگی او را به شاعر ملی فلسطینیان تبدیل کرد. ٔ تجرب�ه تبعیده�ای پیدرپ�ی محم�ود دروی�ش ب�ه تاثیرگذارترین شکل در شعر او متجلی شده است: ای زخم بیدرمان!
آیندگان" مینویس�د ..." :ما بیش از کفش ،کش�ور عوض ادامه داد " .ترس و نکبت رایش س�وم" " ،زندگی گالیله" و" زن نیک ایالت س�چوان" جزو نمایشنامههای مهم برشت در دوران تبعید هستند.
برش�ت در دوران دوری از آلم�ان هم�واره در آرزوی
بازگش�ت ب�ود .او در "اندیش�ههایی در باب ت�داوم تبعید"
مینویسد:
میهن من چمدان نیست
دیگر میخی به دیوار نکوب. ٔ غصه این چهار روزه را میخوری؟ چرا
...با دلی در گرو عشق میهن
چرا کتاب دستور زبان بیگانه را ورق میزنی؟
برتول�ت برش�ت کارگ�ردان تئات�ر و نویس�ندۀ آلمانی نیز
به زبانی آشنا نوشته شده است.
من نیز مسافر نیستم تنها عاشقی هستم
پ�س از ق�درت گرفت�ن نازیه�ا در آلم�ان به عن�وان یک
مارکسیس�ت و منتق�د ،طبیعتا ب�ه عنوان "دش�من خلق" چ�ارهای جز تبعید نداش�ت .او هم در م�دت کوتاهی ابتدا
به پراگ بع�د به زوریخ ،پاریس و پس از آن پنج س�ال را در دانمارک سپری کرد .سوئد ،فنالند و آمریکا ایستگاههای
تو فردا بازخواهی گشت.
خبری که تو را به زادگاهت میخواند
ب�ا وجود این خوش�بینی ،دوران تبعید برش�ت ۱۵س�ال ٔ اتحادیه ب�ه طول انجامی�د .او در س�ال ۱۹۴۹به دع�وت فرهنگی راهی آلمان ش�رقی شد و هفت سال آخر عمرش را در برلین گذراند.
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
49
سلمان رشدی
اما برش�ت تنها تبعیدی آن سالها نبود .در سالی که حزب
برن�د ٔه نوبل ادبیات آنقدر سیاس�ی بود که س�خنرانیاش
آرنت نظریهپرداز سیاس�ی یهودی مش�غول تحقیق دربار ٔه ریش�ههای یهود س�تیزی بود که تحت پیگرد گشتاپو قرار
س�از ش�ود .او بعد از ۱۳ماه زندگی مخف�ی و خانه به خانه س�رانجام مجبور به ترک ش�یلی شد و با اس�ب از کوههای
بود مجبور ش�د به پاریس فرار کند اما با اش�غال فرانسه در
به شیلی بازگش�ت .او در سال ۶۹نامزد ریاست جمهوری
ناس�یونال سوسیالیس�ت در آلمان ب�ه قدرت رس�ید ،هانا
گرف�ت .او که م�دت کوتاه�ی ه�م در بازداش�ت نازیها
۱۹۴۱به همراه همس�ر خود هاینریش بلوشر ،فیلسوف و روشنفکر آلمانی به آمریگا گریخت.
آند به آرژانتین گریخت .نرودا پس از لغو حکم بازداش�تش ش�د اما بعد به نفع آلنده کنار.رفت .بع�د از انتخاب آلنده به عنوان رییس جمهور به نمایندگی از دولت ،س�فیر ش�یلی
آرنت هر چند بعدها به آلمان س�فر کرد ام�ا تا آخر عمر در
در فرانس�ه شد .وقتی سه سال بعد دوباره بازگشت ،شیلی ٔ آس�تانه کودتا بود .نرودا سرانجام ۱۰روز پس از کودتای در
منتشر کرد .با این حال در یک مصاحبه در پاسخ به سؤالی
حزب کمونیس�ت شیلی مرگ او بر اثر سرطان پروستات را
امری�کا مان�د و مهمترین آثار خ�ود یعنی " توتالیتاریس�م"، ش�ر" را به زبان انگلیس�ی "موقعی�ت بش�ری" و " ابت�ذال ّ
میگوید همیش�ه فاصلهاش را با زبان فرانس�ه و انگلیسی حفظ کرده اس�ت و آگاهانه سعی کرده است که ارتباطش با
زبان مادریاش را نگه دارد. "دیگران
معشوق را مایملک خویش میپندارند
...اما من
تنها میخواهم تماشایت کنم"
پابل�و ن�رودا ش�اعر عاشقانههاس�ت .ام�ا این ش�یلیایی
50
در ۱۹۴۸ب�ر ض�د حکوم�ت وقت ش�یلی برایش دردس�ر
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
پینوش�ه در ش�یلی درگذشت .س�الها بعد همس�ر نرودا و تردید آمیز و پینوش�ه را در مرگ او مقصر دانستند .هرچند نادرس�تی این نظریه با نبش قبر نرودا در سال ۲۰۱۳اثبات
شد اما دشمنی دولت پینوشه با او منجر به ممنوعیت چاپ کتابهایش ش�د .نرودا در دفتر پرس�شها ک�ه چند ماهی پیش از مرگش به پایان رسید مینویسد: "از که میتوانم پرسید
برای چه کاری به این جهان آمدم؟
چرا حرکت میکنم بیآنکه بخواهم،
پابلو نرودا
چرا نمیتوانم آرام بگیرم؟ چرا بیچرخ قل میخورم،
و بیپر و بیبال پرواز میکنم،
و چرا قصد مهاجرت کردم
اگر استخوانهایم در شیلی زندگی میکنند؟"
ویکت�ور هوگ�و از بزرگترین نویس�ندههای ق�رن نوزده
فرانس�ه در نامهای مینویسد" :تبعید نه تنها مرا از فرانسه
بلکه تقریبا از زمین جدا کرد ".بنیانگذار مکتب رمانتیس�م در س�ال ۱۸۵۱پس از انتقادهای تندی که به ناپلئون سوم
کرد ناچار به ترک فرانسه شد .بروکسل ،جزیرۀ جرزی و در
نهایت جزیرۀ گریزین در حدود بیس�ت س�ال میزبان هوگو بودن�د .هرچن�د ناپلئون س�وم در ۱۸۵۹تم�ام تبعیدیها
چرا نمیتوانم آرام بگیرم؟ چرا بیچرخ قل میخورم، و بیپر و بیبال پرواز میکنم، و چرا قصد مهاجرت کردم اگر استخوانهایم در شیلی زندگی میکنند؟ " بینوای�ان" از جمله آثار هوگ�و در دوران طوالنی تبعیدش هستند.
را بخش�ید ام�ا ویکتور هوگو سرس�ختتر از آن ب�ود که به ٔ فرانس�ه تح�ت رهب�ری او بازگردد .چند س�ال بع�د وقتی
ای�ن چن�د نویس�نده نمون�های از ه�زاران نویس�نده و
قهرمان ملی به فرانس�ه بازگش�ت .او ک�ه از محبوبترین
خود رانده ش�دند .بخت بعضی بلند بود و توانستند دوباره
وضعیت سیاس�ی در فرانس�ه تغییر ک�رد هوگو ب�ه عنوان نویسندگان قرن نوزدهم بود جایی گفته است از سرنوشت
ب�رای تبعی�دش سپاس�گزار اس�ت .دوران تبعی�د ویکتور
هوگو برای او اوج کار و پختگی در نویسندگی را به ارمغان ٔ افس�انه قرنها" " ،ناپلئون صغیر" و رمان ش�اهکار آورد" .
هنرمندی هستند که در دورانهای مختلف تاریخ از کشور کشورش�ان را ببینن�د و بعض�ی دیگ�ر در غربت و حس�رت
بازگشت پیر شدند .با این حال وجه اشتراکشان این بود که
در سختترین و متزلزلترین شرایط ،از تبعیدشان چیزی ساختند که به فرهنگ بشر اضافه کرد.
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
51
نیلوفر ُدهنی ادبیات مهاجرت فارسی عمری طوالنی دارد .سابقهاش را دس�تکم م�ی توان ب�ه هجرت برخ�ی نویس�ندگان در عصر مش�روطه و آفرینش آثار ادبی آن�ان در خارج از ایران رساند؛ افرادی چون میرزا حبیب اصفهانی ،میرزا آقاخان کرمانی ،میرزا فتحعلی آخوندزاده و دیگران. ای�ن مهاجرته�ا اگرچ�ه در س�الهای بع�د و در زم�ان حکومت پهلوی هم ادامه داشت ،اما با وقوع انقالب ۵۷ در مدت چند س�ال ش�مار زیادی از نویس�ندگان و شعرای ایرانی مجبور به ترک کشور شدند. مهاج�رت اجب�اری ای�ن تعداد روش�نفکر و اه�ل قلم که اکنون نی�ز ادامه دارد و انتش�ار آث�ار این اف�راد در خارج از
52
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
مرزهای ایران ،س�بب ش�د که در س�ه دهه اخیر و با وجود همه مش�کالتی که از نظر نش�ر و توزی�ع کتابهای آنها وجود دارد ،ادبیات مهاجرت فارس�ی تبدیل شود به امری جدی و قابل تأمل. ادبیاتی که نه تنها در همه این سالها با سانسور حکومت روبهرو بوده ،بلکه بیمهری روشنفکران داخل هم شامل حالش ش�ده است .از هوش�نگ گلش�یری داستاننویس گرفته ،که گفته ب�ود" :من برای ادبیات مهاجرت -به این صورت�ی که هس�ت -آین�دهای نمیبینم" ،ت�ا محمدعلی توگویی ب�ا اس�ماعیل نوری س�پانلوی ش�اعر ک�ه در گف علا میگوی�د" :ش�اعر و نویس�نده مهاجر پ�س از مدتی
میپوس�د… زی�را که فراگ�رد رش�د او به هرح�ال متوقف میشود ".حتی سیمین بهبهانی هم در شعری "مهاجرت" را نوعی "گداوشی" میخواند و میگوید: بروید تا بمانم ،بروید تا بمانم که من از وطن جدایی به خدا نمیتوانم من و کنج این پریشان ،به دیار سفله کیشان نروم که مهر ایشان ،به گداوشی ستانم این برخوردها را باید به دیگر مش�کالت شاعر و نویسنده مهاج�ر برای نوش�تن در دیار تبعی�د افزود؛ چرا ک�ه اگر او بخواهد به کار خود ادامه بدهد ،در صورت نوشتن به زبان مادری و انتش�ار آن در خارج از کش�ور ،بع�د از مدتی انبوه مخاطبان خود را از دس�ت میدهد و اگ�ر بخواهد به زبان کش�ور میزبان بنویس�د ،گفتن مفاهیم فرهنگ خودی در
یک زبان دیگر کار سادهای نیست. ام�ا از اینه�ا ک�ه بگذری�م ،ش�اعر و نویس�نده مهاجر از امکاناتی هم برخوردار اس�ت که داخلیها ندارند .در واقع این گونه آثار چون از گیر و بند سانس�و ر رها هس�تند ،بهتر میتوانند مسائل اجتماعی و سیاسی را بیان کنند. همچن�ان ک�ه ملیح�ه تی�رهگل ،پژوهش�گر ادبی�ات در کتاب مقدمهای بر ادبیات فارس�ی در تبعید میگوید" :اگر تبعی�د ،نتیجه ش�رایط سیاس�ی ،و ی�ا از روی اعتراض به حاکمی�ت یک ایدئولوژی باش�د ،قربانی آن ادع�ا دارد که ارزشه�ای مرزوبوم خود را ـ آن چنان که وجود داش�ته و دارد ـ داراس�ت و او روایت درستتری است از وطنش ،تا آنهایی که به جا ماندهاند". ح�ال ،ص�رف نظ�ر از ای�ن ک�ه روای�ت ک�دام دس�ته از نویس�ندگان معتبرت�ر و دقیقتر اس�ت ،در اینجا به معرفی کوت�اه چه�ار نویس�نده مقیم خ�ارج از ای�ران میپردازیم؛ نویس�ندگانی که تقریب�ا در یک دوره زمانی از کش�ور خارج شدهاند و همچنان مینویسند.
فریدون تنکابنی
محسن یلفانی
فریدون تنکابنی در س�ال ۱۳۱۶به دنیا آمده و نخس�تین کتابش "مردی در قفس" را س�ال ۱۳۴۰منتشر کرده که در آن از وضعیت زندگی معلمان و کارگران و مشکالت آنها انتقاد میکند. پس از آن آثاری چون "اسیر خاک"" ،یادداشتهای شهر شلوغ"" ،ستارههای ش�ب تیره"" ،اندوه س�ترون بودن"، "سفر به بیس�ت و دو س�الگی"" ،س�رزمین خوشبختی" و شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
53
"پیاده ش�طرنج" را منتش�ر کرده که مضمون اصلی آنها نقد زندگی طبقات مختلف اجتماعی ب�ه زبانی اغلب طنزآمیز است؛ آنچنان که او را طنزنویسی میشناختند که بیتوجه به س�اختمان داستانهایش ،در پی گالیه و انتقاد از برخی مشکالت روز جامعه است. مثلا در "راه رفتن روی ریل" ب�ا زبانی تند از زوال روحی روشنفکران میگوید و در "سرزمین خوشبختی" از جامعه رفاهزده آن روز ایران. بررس�ی آث�ار این نویس�نده نش�ان میدهد که ب�ا افزوده ش�دن بر تجربیات ش�خصی و نوش�تاری خود او ،زبانش ه�م پختهتر ش�ده ،آن چنان ک�ه در آثار بعدی ک�ه آنها را در خ�ارج از ایران منتش�ر ک�رده ،مثل مجموعه داس�تان "چهارشنبهها" و "فانی و وودی" با زبان فارسیای روبهرو
حسین دولتآبادی
فهیمه فرسایی
هستیم ساده ،پاک و درست و همچنان طنزآمیز. اگ�ر در آثار نخس�تین این نویس�نده ک�ه در ایران نوش�ته و منتش�ر ش�ده ،قل�م گاه پرخاش�گرش ،نثر او را ش�عاری میکن�د ،در ع�وض در داس�تانهایی ک�ه در زیس�تگاه جدیدیش نوش�ته ،ضمن حفظ نگاه انتقادی ،خبری از آن پرخاشگری هم نیست. بیشتر داستانهای این دو مجموعه آخر از تجربه تبعید و زندگی مهاجران برخاسته است .مثال در داستان "آن شب چه گذش�ت" از رابطه یک ج�وان پناهنده ایرانی و دختری آلمانی میگوید و به مش�کالت برخورد این دو فرهنگ در کشوری اروپایی میپردازد. فهیم�ه فرس�ایی از جوان�ی و زمانی ک�ه در ای�ران بوده کار نوش�تن در مطبوع�ات و نویس�ندگی را آغاز ک�رده و از س�الهای ابتدایی دهه ش�صت به دالیل سیاسی ناچار به ترک ایران شده .از آن زمان او در آلمان زندگی میکند. فرس�ایی در تبعید آث�اری چون "میهن شیش�های"" ،یک عکس جمعی" و "زمانه مس�موم" را منتش�ر کرده .این آثار همراه اس�ت با ش�رح تجربههایی چون انقلاب ،جنگ، گریز از ایران ،رس�یدن به محل زندگی جدید ،دربهدریها و مشکالت مهاجرت. برخی از آثار فهیمه فرس�ایی با استقبال خارجیها مواجه ش�د ،چنان که مجموعه داس�تان "یک عک�س جمعی" او برنده بورس ادبی هاینریش بل در سال ۱۹۸۸شده است. همچنین رمان او به نام "آن سه شنبه ای که مادرم تصمیم
54
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
بررسی آثار این چهار نویسنده اما نشان میدهد که با فاصله گرفتن از زمان ترک وطن و جدایی از سرزمین و زبان مادری هرچهار نفر آنها ،چه آنهایی که فقط بر نوشتن به زبان فارسی تمرکز کردهاند و چه آنهایی که به دو زبان می نویسند، نثر فارسیشان پخته وغنیتر شده و خود نویسندگان نیز بر امر نوشتن تسلط بیشتری یافتهاند گرفت آلمانی ش�ود" هم که مستقیما به زبان آلمانی منتشر شده با استقبال رسانه ها روبرو شد. به گفته ی�ک منتقد آلمانی ،این داس�تانها ،از رنجهای دوری از وط�ن آزادند ،از بن�ا س�اختن رومانتیکی میهنی از دس�ت رفته صرفنظر میکنند و هن�گام تصویر زندگی مهاجرت�ی در آلمان ،خود را از هر ش�کل نقاش�ی س�یاه و سفید در امان نگه میدارند. و منتقدی دیگر هم در یک نش�ریه آلمان�ی ،رمان "زمانه مس�موم" را "یک ادبیات زنانه ،از نظر دید ،زبان ،انتخاب واژه و تصویر ،حتی از نظر ساختار مطلب" خوانده است. خ�ودش درباره لزوم انتش�ار آث�ارش به زب�ان آلمانی می گوید" :زمانی که هنوز به زبان آلمانی مسلط نبودم ،بعضی از آثارم به آلمانی ترجمه و همزمان با نسخه فارسی منتشر میشد اما بعد از یادگیری این زبان ،بسته به اینکه موضوع قص�ه چه ب�ود و چه پرداخت�ی را ایجاب میک�رد ،تصمیم میگرفتم که به چه زبانی بنویس�م .مثال یک نمایشنامه یا دو تا از کتابهایم از ابتدا به آلمانی نوش�ته ش�ده و ترجمه هم نشدند". فرسایی معتقد است گاهی مسائلی را نمیتوان به فارسی نوش�ت و از نظ�ر موضوعی بهتر اس�ت که ب�ه زبان همان کشور میزبان باشند .مثل همان رمان "آن سهشنبهای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود". فرس�ایی در م�ورد ام�ر نوش�تن در تبعید میگوی�د" :این موضوع بسیار به این بستگی دارد که نویسنده در چه سنی به این س�رزمین جدید پا گذاشته باشد و آش�نایی او با زبان
کشور مقصد از چه زمانی شروع شده باشد". به گفته وی تاکن�ون تعریفهای متفاوتی ب�رای ادبیات مهاج�رت ی�ا تبعید فارس�ی زبان ش�ده .بعض�ی میگویند شکس�ت خورده ،ب�ه عقیده برخ�ی از ابتدا معل�ول به دنیا آم�ده و بعضی هم آن را جوانمرگ ش�ده میخوانند چون نسل اول مهاجران ،بیشتر سیاسی بودند تا فرهنگی و این افراد که نوش�تن را آغاز کردند ،آثارشان بیشتر رنگ و بوی سیاسی داشت تا ادبی. اما این نویسنده معتقد است که در هرحال ادبیات تبعید، خواننده را با جایگاهی آش�نا میکند که آن را تجربه نکرده اس�ت" :خود من بعد از خواندن آثار نویسندگان تبعیدی به این نتیجه رسیدم که جذابیت شناس�ههای این ادبیات در این اس�ت که از جایگاه دیگری برای خواننده میگویند که آن را نمیشناسد".
حس�ین دولتآبادی سال ۱۳۲۶در س�بزوار به دنیا آمده و از س�ال ،۱۳۶۳بعد از فرار از ایران ،ساکن فرانسه شده اس�ت .دولت آب�ادی در ایران رمان "کبودان" را نوش�ت و نمایش�نامه "آدم س�نگی" که دومی را وقتی به پاریس آمد، منتشرش کرد. ویژگی آثار این نویس�نده حفظ برخی فضاهای داس�تانی است ،در بیشتر داس�تانها ،او از ایران و از زندگی در آنجا مینویس�د و تقریبا تجربه فرار و مهاجرت در اغلب آثارش وجود ندارد. حس�ین دول�ت آبادی نویس�نده پ�رکاری اس�ت .در این س�الها ،نمایش�نامه "قلمس�تان" ،مجموع�ه داس�تان "ایستگاه باس�تیل" ،رمان "در آنکارا باران میبارد" ،رمان سه جلدی ُ "گدار" ،رمانهای "باد سرخ" و "چوبین در" و به تازگی رمان س�ه جلدی "زندان سکندر» را نوشته و منتشر کرده است. دولتآب�ادی ب�ه گفت�ه خ�ودش و ب�ا توجه ب�ه وضعیت نش�ر خارج از ایران ش�اید اگر به زبان فرانس�ه مینوش�ت مخاطبان بیش�تری را میتوانس�ت جذب کند ،اما "به یک جایی رسیدم که فهمیدم من هیچ وقت نمیتوانم اینجور که فارس�ی مینویس�م به فرانسه بنویس�م .به هرحال در نوش�تن به فارس�ی بع�د از چهل س�ال برای خ�ودم زبان ویژهای دارم .وقتی س�الها بنویس�ی ،نثر و زبان و شیوه نوش�تنت تش�خصی پیدا میکند که به نظرم نمیتوانستم شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
55
محسن یلفانی را با نمایشنامه های تمثیلی و چند الیه اش می شناسند .در آثار این نویسنده اغلب شخصیتها مسئول و متعهد و آرمانگرا هستند؛ این ویژگی حتی در نمایشنامههای تکپردهای و آثار منتشر شده او پیش از ترک ایران هم دیده میشود آن را با آموختن زبان فرانس�ه برای خودم ایجاد کنم .یک مثلی هس�ت که میگوید اسبی را که در بیست سالگی نعل کنی ،به درد صحرای محش�ر میخورد .وضعیت من هم برای نوشتن به فرانسه همین است". محس�ن یلفان�ی برخلاف س�ه نویس�نده دیگ�ر، نمایش�نامهنویس اس�ت و از س�ال ۱۳۶۱مجب�ور ب�ه ت�رک ای�ران و زندگی در فرانس�ه ش�ده اس�ت .یلفانی کار نمایشنامهنویسی را در ایران آغاز کرد .نمایشنامه "دونده" را در س�ال ۱۳۵۲منتش�ر کرده ک�ه بعد از دس�تگیری او از سوی س�اواک ،این کتاب دیگر چاپ نش�د تا سال ۱۳۵۸ ک�ه در تئاتر ش�هر اج�را ش�د .پی�ش از آن هم نمایش�نامه "آموزگاران" را نوشته بود که براساس تجربه شخصی وی شکل گرفت. پس از تبعید آثاری چون "قویتر از ش�ب"" ،بن بس�ت"، "در یک خانواده ایرانی" و "انتظار سحر" را نوشته. "در ی�ک خان�واده ایران�ی" داس�تان جوانان�ی اس�ت که ب�ه گفت�ه نویس�نده در جریان مب�ارزات سیاس�ی "قربانی" میش�وند" :ب�رای م�ن یک�ی از دردناکتری�ن جنبههای مبارزات سیاس�ی همین قربانی ش�دن ای�ن جوانها بود. البته اصطالح قربانی شدن شاید چندان مناسب نباشد… آنچه به این رویداد جنبهای فاجعهآمیز یا تراژیک بخش�ید این واقعیت بود ک�ه در فردای قربانی ش�دن آنان ،همه یا ک�م و بیش هم�ه ،دریافتند که آرمانی در می�ان نبوده و اگر آرمانی قابل تصور باش�د ،فرس�نگها با آنچه این جوانان در س�ودایش به س�وی جوخهه�ای اعدام راهی ش�دند، متفاوت بوده است". محس�ن یلفانی را با نمایش�نامه های تمثیل�ی و چند الیه
56
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
اش می شناس�ند .در آثار این نویسنده اغلب شخصیتها مس�ئول و متعهد و آرمانگرا هس�تند؛ این ویژگی حتی در نمایش�نامههای تکپردهای و آثار منتشر ش�ده او پیش از ترک ایران هم دیده میشود. وقای�ع پ�س از انتخاب�ات س�ال ۱۳۸۸و تاثی�ر آن بر این نویسنده موجب خلق نمایش�نامهای شد با نام "سرای بیم و امی�د" که از زندگی یک خانواده مب�ارز میگوید در فاصله سالهای ۱۳۳۳تا .۱۳۸۸ نمایش�نامه "دختری با روبان س�رخ" او س�ال گذش�ته در پاریس به زبان فرانسه روی صحنه رفت .به گفته منتقدان در ای�ن اثر یلفانی از ایدهآلها و ش�عارهای پیش�ین فاصله گرفت�ه و از فاصلهای دورتر میایس�تد و آنه�ا را مینگرد. شاید نوع رفتار ش�خصیت این تکگویی خود نوعی نقد بر
برخی افکار گذشته هم باشد. یلفان�ی هرچند ب�ه گفته خودش با جامعه فرانس�وی طی سه دهه گذشته ارتباط چندانی نگرفته اما وقایع این کشور را همیش�ه پیگیری کرده .یلفانی در س�الهای گذش�ته به فارسی نوشته اما آثارش به زبان فرانسه ترجمه شده و البته مورد توجه هم قرار گرفتهاند" :کارهایی که نوش�تم همه به زبان فارس�ی بود .مثال همان س�ال اول که غالمحس�ین س�اعدی نش�ریه "الفبا" را اینجا در پاریس منتش�ر میکرد من نمایشنامه "قویتر از شب" را برای چاپ به او سپردم، اما ب�رای احتیاط که مب�ادا طرح نام من در اینجا مش�کلی برای خانوادهام در ایران ایجاد کند ،اس�م خودم را پای آن نگذاشتم". این نمایشنامهنویس در سالهای گذشته هرچند خود به طور مس�تقیم با جامعه روشنفکری و فرهنگی فرانسه هم ارتب�اط نگرفته و به سراغش�ان نرفته اما زمین�ه ایجاد این ارتباط به ش�کلی دیگر ایجاد ش�ده" :حدود ۱۵ـ۱۶سال از اقامتم در فرانس�ه میگذش�ت که کتابهایم از طریق یک جوان ایرانی ترجمه ش�د و بعد به کمیس�یونی در فرانس�ه معرفی و از س�وی آن مرکز برگزیده ش�دند .این کمیسیون هر س�ال تع�دادی نمایش�نامه را انتخاب میکن�د و هزینه اجرای آنها در آن سال را تأمین میکند". اجرای نمایش یلفانی همزمانشد با یکی از جنجالیترین انتخابات ریاست جمهوری فرانسه که در آن ژاک شیراک، نام�زد حزب سوسیالیس�ت در مقاب�ل ماری لوپ�ن ،نامزد راس�ت افراط�ی قرار گرف�ت .اگ�ر در وقت دیگ�ری بود،
اجرای نمایشنامه آموزگاران ،نوشته محسن یلفانی و به کارگردانی سعید سلطان پور
نمایش�نامههای این نویسنده با استقبال بیشتری از سوی فرانسویها روبهرو میشد. اشتراکات و افتراقات در آث�ار این چند نویس�نده که به عنوان بخش�ی از جامعه ادبی مهاجر بررس�ی ش�د ،نکات اش�تراک و افتراقی هم وجود دارد. به عنوان نمونه ،در آثار همه این نویس�ندگان جنبههایی اتوبیوگرافیک و از آنچه در انقالب و یکی دو سال ابتدایی پ�س از آن رخ داد و آنان ش�اهدش بودن�د ،میتوان دید؛ مثال در "باد سرخ" حسین دولتآبادی" ،میهن شیشهای" فهیم�ه فرس�ایی" ،س�رای بیم و امی�د" محس�ن یلفانی و "چهارشنبهها"ی نوشته فریدون تنکابنی .اما از میان این چهار نویس�نده ،این جنب�ه در آثار فهیمه فرس�ایی از همه پررنگتر و بیشتر است. از سویی دیگر ،آنچه از اغلب آثار نویسندگان مهاجر دهه اول بعد از انقالب انتظار میرود در آثار هر چهار نویس�نده وجود ن�دارد .ملیحه تیرهگل میگوید" :در دهه نخس�تین تبعید به آثاری برمیخوریم که نویس�نده یا ش�اعر ،شرایط زندگی فردی یا اجتماعی جامعه میزبان را با ش�رایط همتا در کش�ور و فرهنگ خود مقایس�ه کرده است ".این ویژگی هرچند در آثار فریدون تنکابنی و فهیمه فرس�ایی بیشتر به چش�م میخورد و در آثار دو نویس�نده دیگر ش�اید به دلیل نزدیکی بیش�تر فضای داس�تانها به ایران و ماندن در آن
فضا کمتر وجود دارد. بررس�ی آثار ای�ن چهار نویس�نده اما نش�ان میدهد که با فاصل�ه گرفتن از زمان ت�رک وطن و جدایی از س�رزمین و زبان مادری هرچهار نفر آنها ،چه آنهایی که فقط بر نوشتن به زبان فارس�ی تمرکز کردهاند و چ�ه آنهایی که به دو زبان می نویس�ند ،نثر فارسیش�ان پخته وغنیتر ش�ده و خود نویسندگان نیز بر امر نوشتن تسلط بیشتری یافتهاند. این امر به هردلیل که باشد چه به خاطر فرصت کنارهگیری و تمرکز بیشتر روی زبان فارسی یا هر دلیل دیگر در نهایت باعث انتشار آثاری ش�ده که مهر آن نویسنده را بر سبک و زبان و شیوه روایت خود دارند. هرچن�د به گفت�ه ملیحه تی�رهگل" ،فاصله از زب�ان تپنده اجتماع و بیخبری از ش�رایط عینی و ذهنی جامعه ایران، مهری س�ت که از س�وی درون مرزی�ان بر ادبی�ات تبعید خورده اس�ت" و در ای�ن مش�کل تقریبا همه نویس�ندگان و ش�اعران مهاج�ر وج�ه اش�تراک دارن�د ،اما گذش�ته از ویژگیه�ای زبان�ی و مضمونه�ای وی�ژهای ک�ه در آثار هریک از این نویس�ندگان میتوان یافت ،مهمترین نقطه مشترک آنها ،نوشتن در شرایط عدم سانسور بوده است. این امر س�بب عدم انتشار آثار این نویس�ندگان در داخل کش�ور ش�ده اس�ت .ضمن آن که چ�اپ و انتش�ار و توزیع اغلب نامناس�ب این آثار در خارج از ایران ،درنهایت ،عدم دسترسی آسان خوانندگان فارس�یزبان سراسر جهان به آنها را در پی داشته است. شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
57
صبا واصفی ٔ تجربه مدیریت فرهنگی -اجتماعی میگویند زن ایرانی
پس�تو میفروختند و تنها حرمسراها را مدیریت میکردند،
بدیهیترین دس�تاورد عص�ر ارتباطات را ان�کار میکنند.
هفتصد س�ال پیش "کریستین دپیزان" برای تحقق حقوق
ن�دارد ،از فیلت�ر تاریخ�ی مدرنیت�ه نگذش�ته و اینگون�ه میگوین�د غبن�ی که ب�ر م�رد ایرانی م�یرود کمت�ر از زن نیست ،اما نمیدانند که به قول "مارتین لوتر کینگ" ،زیر پا
گذاش�تن عدالت در یک جا ،مرگ عدالت در همه جاست،
البت�ه در پارهای موارد بیراه ه�م نمیروند؛ چون قریب به
هزار س�ال پیش زمانی که زنان ش�اهان ایرانی عش�وه در
58
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
در روم ،ملک�ه "تئ�ودورا" از براب�ری جنس�یتی میگفت.
زنان مینوش�ت و معاصر ب�ود با خیل نویس�ندگان عارف خ�ور نجی�ب را تبلیغ زیر توس�ری ِ زن س�ر ب�ه ِ ایران�ی ک�ه ِ
میکردند .ما هم�ه اعم از زن و مرد در این آش�ی که پخته ش�د ،قاشق کردهایم و دست داشتیم و هنوز که هنوز است در مقابل زن نویسی ،تن نویسی و فمینیسم گارد داریم.
بیش�ک اگر زنان ایرانی تا قرن قبل�ی حضوری در طرح
گفتمان زنانه نداش�تند یا در اینباره نظریهپردازی نکردند
نه ب�ه دلی�ل فق�دان عل�م و آگاهیش�ان؛ بلک�ه دلیلی جز
استعمار و اس�تبداد فرهنگی نداشته اس�ت! از "طاهره" تا
"ف�روغ" ،زنان زی�ادی قربانی اس�تبداد فرهنگی قیم مآب مردانه بودهاند که بیش از ِ خود زنان ،ضربه به مردانی زده
اس�ت که انگار از "س�عدی" خودشان نش�نیدهاند "بنی آدم اعضای یکدیگرند".
در تاری�خ و فرهنگ مردس�از ایرانی ،نفی ت�ن و زنانگی،
نویس�ندگان زن بس�یاری را در محاق نگاه داشته یا حذف کرده اس�ت" .فروغ فرخ�زاد" یکی از اینها ب�ود که به اتهام تجلیل تن و عواطف زنانه از سوی بسیاری از روشنفکران
مینا اسدی
مب�ارز تخطئ�ه و تحقیر ش�د .قرنهاس�ت که مردس�االری
فرهنگ�ی ،مجال رهایی به زنان نداده و کم نیس�تند زنانی که ج�ز در تذکرهها نامی از آنها باقی نمانده اس�ت .امروزه
خیلیه�ا رباعی�ات خی�ام را خواندهان�د ،ام�ا چن�د نفر به
"م ِ هس�تی گنج�وی" ،ای�ن رباعیس�رای دور ٔه غزنویان، َ ب�ه طور دقی�ق پرداختهان�د؟ او که قرنها پی�ش در تقابل با
خشونت جنسی نوشت "ما را به َدم مرد نگه نتوان داشت/ در حج�ر ٔه دلگیر نگه نتوان داش�ت /آن را که س�ر زلف چو زنجیر بود /در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت" .آیا تاکنون
ش�عرهای "مهس�تی" به هیچ زبانی ترجمه ش�ده تا جهان بداند که ادبیات فمینیستی تنها در غرب تولد نیافته؟
از م�رگ "فاطم�ه زرین ت�اج" که ب�ه "طاهره ق�ره العین"
مش�هور اس�ت ،تنها صد و بیست س�ال میگذرد ،او رهبر ش�یخیه در عراق ب�ود و اولین زن ایرانی ک�ه ترک حجاب
ک�رد و برخی کنشهای�ش او را حت�ی به فمینیس�تهای رادیکال نزدیک میکند .طاهره با حکم دو مجتهد ارش�د
به مرگ محک�وم و در چاه باغ ایلخانی خف�ه و زنده به گور ٔ نوزدهم میانه ق�رن ش�د .اگر همین سرگذش�ت را زنی در ِ
اروپا داش�ت ،بیشک به اس�طور ٔه فمینیستهای جهان بدل میشد ،اما حاال چند نفر از ما شعرهایش را خواندهایم
ی�ا از چند وچون اف�کارش باخبریم؟ اگ�ر نبودند "فریدون فروغی" و "محمدرضا ش�جریان" که یکی از ش�عرهاش را بخوانند ،ش�اید همین چند خط از آثارش هم گاهی زمزمه
اگرچه مشکالت نوشتن در تبعید جانفرساست و چون زیستن ،صعب، ن همه نمیشود انکار کرد که برآیندِ با ای فعالیتهای نویسشی نویسندگان زن مهاجر ،بخش بزرگ و مهمی از ادبیات تاز ٔه فارسی را تشکیل میدهد نمیش�د "گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو /شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو".
هر ج�ای تاریخ فکر ،فرهن�گ و ادبیات فارس�ی که قدم
بزن�ی ،ه�ر تذک�رهای ک�ه ورق بزنی ب�ا زنی متفک�ر رو به رو میش�وی که قربان�ی یک�ی از سانس�ورهای ابژکتیو یا س�وبژکتیو ب�وده و بینش قیممن�ش و فرهنگ مردس�از،
مجال ع�رض اندام به او نداده اس�ت .گویی فرونخوردن مضامینی که س�تم و س�نت را طبیعی جل�وه میدهد زخم ٔ مردانه فرهنگ ایرانی. ناسوری است بر هویت
منش زن س�تیز ،ب�ا مهاجران نی�ز به این بقای�ای همین ِ
س�وی مرزها میکوچ�د و زن نویس�ند ٔه مهاج�ر ایرانی که ب�ه ناگاه از م�ام متن ،زبان ،ج�داافتاده بای�د انتهای تمام سطرهاش نقطه بگذارد و به ابتدای خط بازگردد؛ آنجا که شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
59
میش�ده ،دور افتاده اما تحریم و تحقیر فک�ر ،ب�ذر اس�تبداد را در ناخوداگاهش
پیش�اپیش نش�ا کرده و اینج�ا که حتی
پای دولت بنیادگرایی در میان نیس�ت، قادر اس�ت مج�ری مناس�بات متکی بر زور ش�ود .اینجا که پنجهه�ای غربت،
ِ موی�رگ مردمکها میکش�د، پنجه بر
زن نویس�ند ٔه مهاجر ایرانی ،از مرزهای س�یاه چ�ادر ب�ه امی�د پنجش�نبههای بیندب�ه و سهش�نبههای بیاس�تغاثه
گذش�ته نگذش�ته ،نیش دیگ�ری نوش میکن�د و ناگزیر اس�ت فلات دیگری هموار کند .چند س�ال بیکاری یا لبخند
شهرنوش پارسی پور
مهشید امیرشاهی به مشی فاشیس�تی جدید! خط و ربطی ک�ه ریش�ههاش ب� ه هم�ان آموزههایی
برمیگ�ردد ک�ه روان را بر ت�ن و عقل را بر عاطفه غال�ب میداند .در س�رزمین ت�ازه ،خب�ری از چ�اپ و نش�ر نیس�ت،
معدود ناش�ران فعال نیز ق�درت پخش آثار را ندارند ،نوش�تن به زبان میزبان و یافتن ناش�ر غیرایرانی هم آرزویی ست
دور ،پس تا آش�نایی با ذه�ن و زبان تازه
تنها راه ت�داوم ،کار بیمزد و مواجب در رسانههای ایرانی است .رسانههایی به ظاهر ضدسانسور که نوشتار تنانه و زنانه در آن هیچ جایی ندارد.
ٔ چال�ه البت�ه گاه�ی چ�ه آنه�ا ک�ه
چشمهاش�ان دریده مان�ده از اضطراب چ�اک س�ینهای ک�ه دوزخ را انتظ�ار همه چیز از صفر آغاز میش�ود و فرقی نمیکند چه کس�ی
شهیدپرست شعار بر بام هوا کردهاند نشئه از ُبخور ناموس
دیگر انس�ان اس�ت ک�ه در پرت�گاه دگردیس�ی ایس�تاده تا
علیه حجاب بنویس�ی تش�ویقت هم میکنن�د ،ولی کافی
اضط�راب و س�رکوب ب�وده و فرامی�ن س�ازگاری تزریق
تن بنویسی و به تن بپردازی .کافی است تنها به نگرشها
باش�ی؛ نویس�نده ،هنرمند ،اس�تاد دانش�گاه یا خانهدار!
خط�ر کند .حاال مهاجر از س�رزمینی که سرکش�ی؛ همزاد
60
میکش�د ،چه آنها که عم�ری ژولیده و
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
پرستیُ ،پکی هم از سر لطف به ادبیات زنانه میزنند و اگر اس�ت اندکی پا فراتر گذاشته وارد برمودای اخالق شده از
یا حتی به ش�یو ٔه موج�ود ،انتقاد و ب�ه منشهای اخالقی
حمله کنی؛ آن وقت است که متن و هستی ادبی نویسنده،
سانس�ور و کورجنس�ی براب�ری هوی�دا ش�ده ،علاوه بر سانسور س�وبژکتیو (متن) ،سانسور ابژکیتو (تن) نیز دست
به کار ش�ود .اینجاس�ت که حتی زنان فمینیست مآب نیز، همس�نگر نهادهایی میش�وند که درباره ب�دن زن اعمال
ق�درت میکند؛ مت ًاس�فانه پدرس�االری و اقت�دار فرهنگ مردس�از به دلیل چیرگی طی قرنها ،در زنان درونی شده، در فضای آزاد مهاجرت نیز بازتولید میشود.
با اینهم�ه زنان ایرانی بس�یاری از این تنگناها گذش�ته
موفق شدهاند به زندگی در تبعید و مهاجرت معنای تازهای
بدهند .طیف بزرگ�ی از نویس�ندگان زن مهاجر و تبعیدی ایرانی را زنانی تش�کیل میدهد که بیش از بیس�ت سال از
عمر مهاجرتشان میگذرد و حاال مثل "آذر نفیسی" به زبان کش�ور میزبان مینویسند .از این دس�ته البته نویسندگانی
هم داریم؛ چون "شهرنوش پارسیپور" یا "مینا اسدی" که نویسش را پیش از مهاجرت آغاز کرده و هنوز فعال و پیگیر،
آثارش�ان را به فارسی نوشته ،منتشر میکنند .به این گروه ٔ س�لیقه ش�خصی ،نویسندگانی؛ میتوان فارغ از عالقه و
چون گل�ی ترقی ،مهش�ی د امیرش�اهی ،بت�ول عزیزپور، پرتو نوری-عال ،قدس�ی قاضین�ور ،مهرنوشمزارعی، ملیح�ه تی�ره گل ،ش�هال ش�فیق ،فهیمهفرس�ایی ،ژیال
مساعد ،سودابه اش�رافی ،مهستی شاهرخی ،مانا آقایی، روش�نک بیگناه ،لیال فرجامی ،فرش�ته مولوی و نامهای مطرح دیگری را عالوه کرد .اغلب این نویسندگان اگرچه ناکاف�ی ،اما گامهای بلندی جهت نیل به ادبیات مس�تقل
زنانه برداش�ته ،در آثارش�ان ب�ا تابوهای فرهنگ�ی مقابله کرده ،تعریف تازهای از نویسش به دست دادهاند.
به دلیل فشار بیش از پیش حکومتی و هجوم سانسور طی
ٔ زن بسیاری نیز ترک وطن کردهاند دهه اخیر ،نویسندگان ِ که برخیشان در حال خودیابی و بازسازی در فضای تازه و برخی فعالتر وخالقتر از گذش�ته مینویسند .دربار ٔه چند
چون فعالیت این دسته از نویس�ندگان نوآمده نمیتوان و ِ به راحتی به قضاوت نشست ،اما میشود سرگذشت زنان نویسندهای را که پیشتر ترک وطن کردهاند ،آینه کرده به
هر جای تاریخ فکر ،فرهنگ و ادبیات فارسی که قدم بزنی ،هر تذکرهای که ورق بزنی با زنی متفکر رو به رو میشوی که قربانی یکی از سانسورهای ابژکتیو یا سوبژکتیو بوده و بینش قیممنش و فرهنگ مردساز ،مجال عرض اندام به او نداده است مشکالت و معضالت پیش رو پرداخت؛ اگرچه مشکالت نوش�تن در تبعی�د جانفرساس�ت و چون زیس�تن ،صعب، ِ برآین�د فعالیتهای با ای�ن همه نمیش�ود ان�کار کرد ک�ه
نویسش�ی نویسندگان زن مهاجر ،بخش بزرگ و مهمی از ادبیات تاز ٔه فارس�ی را تشکیل میدهد .متاسف ًانه نویسنده ی�ا منتق�دی تاکنون به بررس�ی و تحلیل دقیق آثار نوش�ته
شده توسط زنان نویس�نده مهاجر ایرانی نپرداخته ،وجوه
اشتراک و تفاوتش�ان را مورد تحلیل ساختاری قرار نداده،
اما در نگاهی سرس�ری حتی میتوان برخی خصیصهها و مؤلفهها را در اغلب این آث�ار ردیابی کرد .انزجار از َجنگ، سهمخواهی در مدیریت اجتماعی و فرهنگی ،تابوشکنی، کشف و جستجوی هویت زنانه ،برابری خواهی جنسیتی،
عصیان علیه ریاکاری فرهنگ مردس�االر ،برجسته کردن نقش تن و تنانگی در نوشتار ،عدم تبعیت از زیباییشناسی
ِ کالسیک توصیف و طرح بدن مرد -معشوق ،خالصی از سانسور حاصله از فرهنگ مردساز و عصیان علیه باورهای
مردانه و گذر از نوشتار مردمحور و تمرکز زدایی از نرینگی، فرار از نوس�تالژیهای معمول در ادبیات تبعید و بیمیلی به بازگش�ت و زندگی در فضای مردساالر و ستایش آزادی
جنس�یتی و امنیت در کش�ور میزبان ،پرداخت�ن به تنهایی من انس�انی ف�ارغ از هویت و فردی�ت زنانه به عنوان یک ِ ٔ غلبه عینیت بر زنانه و خصلت مادرانگیاش در خان�واده،
ذهنیت و سهم بیش�ترش در نوشتار و موارد بسیار دیگری که تحلیل و حتی ذکرشان در این مجال نمیگنجد.
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
61
نیلوفر ُدهنی داستان بلند
مای ِنیم ایز لیال
نویسنده :بیتا ملکوتی ناشر :ناکجا تاریخ انتشار۲۰۱۲ : ۱۳۲صفحه
برای اطالعات بیشتر و خرید کتاب اینجا را کلیک کنید
انقالب داستاننویسی در ایران با انقالب در زبان همراه و همزمان است .نویسندگان دورۀ مشروطه از پیشگامان آفرینش نث�ری بودند که از زبان پرتکلف دورۀ قاجار فاصله میگرفت و به س�ادگی و اس�تفاده از واژهه�ای نزدیک به زندگی اما در عین حال درست گرایش داشت.
62
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
کاری به پایین بودن کلی آمار کتابخوانی در ایران نداریم، نگاهی به آمار و ارقام آثار داس�تانی پرفروش در چند س�ال گذش�ته بر تمایل خوانن�دگان به خواندن آث�اری که نثری ساده و قابل فهم داشته باشند این امر را تائید میکند. بیت�ا ملکوتی ،نویس�نده رمان "م�ای نیم ای�ز لیال" هم توانایی خود را در به کار گرفتن چنین نثری خواس�ته نشان بده�د و ج�ز در برخی م�وارد اغل�ب آن را به خوب�ی از کار درآورده است. او سعی دارد زبان شخصیتهایش تا جایی که میشود به زبان واقعی مردم ای�ن روزگار و به ویژه آنهایی که در زمینۀ داس�تان روایت میش�وند نزدیک باش�د .ای�ن دقت آنجا نمایانده میشود که نویسنده با نشان دادن زندگی بخشی از ایرانی�ان مهاج�ر ،زبان وی�ژۀ این گروه را ه�م به خوبی
بی تا ملکوتی در جلسه رونمایی کتاب "مای نیم ایز لیال" ،پاریس ،عکس :فائزه فیروزی
این تمایل به درست اما سادهنویسی در دورههای بعد از سوی نویس�ندگان دیگر هم پی گرفته شد و اکنون مطالعۀ آثار داستاننویس�ان جوان نش�ان میدهد ک�ه گرایش به س�ادهتر نوش�تن همچنان در میان نویس�ندگان و حتی در بین خوانندگان هم طرفدار دارد. در آثار نس�ل جدید داستاننویس�ان ایرانی ،بیش از قبل تاکید ب�ر خلق نثری نزدیک به گفتار اما به ش�کل درس�ت دیده میش�ود .ش�اید به همین دلیل هم این نویس�ندگان از عهده مسئولیت بخش�ی از جذابیت خواندن داستان که مربوط به روانی نثر و خوش�خوانی آن میش�ود برآمدهاند و در عین حال که عامهپس�ند نویس نیس�تند ،توانستهاند مخاطب عام�ی و کممطالعه را هم ج�ذب و به کتابخوانی تشویق کنند.
معرفی میکند. زبان فارس�ی این افراد پر اس�ت از واژههای انگلیسی که نویس�نده هم آن را با نوشتن همۀ واژههای زبان دیگر ،به فارسی نشان داده است. "م�ای نیم ایز لیال" انگار س�ومین تجربۀ بیتا ملکوتی در حوزۀ داس�تان اس�ت .پیش از این دو مجموعه داستان به نامهای " تابوت خالی" و " فرش�تگان ،پش�ت صحنه" از او منتش�ر ش�ده و این نخس�تین اثر او در قالب رمان است که میخوانیم. "م�ای نیم ایز لیال" داس�تان زندگی ع�دهای از مهاجران کم س�واد ایران�ی در آمریکاس�ت و تنها ش�خصیت اندکی ی است فرهیختۀ داس�تان" ،یوسف" نویس�ندۀ بدون کتاب که که قرار اس�ت با روایت زندگی لیال ،نخستین کتابش را بنویسد: "لیال ح�رف نمیزن�د .لیلا در چهل س�الگیاش حرف نمیزند و نمیداند که برای نوشتن فصل اول رمانم چقدر به حرفهایش احتیاج دارم". داستان در همان نخس�تین جملهها ،توجه خواننده را به خود جلب میکند و بحران اصلی را مطرح میکند: "او را ترک میکن�م .در یک عصر بهاری نمناک و لخت. در می�ان دو تک درخت عریان که تنه�ا چند جوانۀ کوچک و کمجان بر س�اقۀ نازک یکی از آنها به چشم میخورد .دو تک درخت ،تنها پنجرۀ خانهاش را قابی بیرنگ و بیرحم گرفته است و آن را از میان خانههای تنگ و تار و دود گرفتۀ کناری جدا میکن�د .لیال جدا ش�دن از هرآنچه به او تعلق شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
63
داﺳﺘـــﺎن ﺑﻠـﻨــــــﺪ
ﺑﯽﺗﺎ ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ
ﻣﺎی ﻧِﯿﻢ اﯾﺰ ﻟﯿﻼ ﺑﯽﺗﺎ ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ
"مای نیم ایز لیال" داستان ایرانیان مهاجر است .ایرانیانی که هرچند سالهاست در کشوری مهاجرپذیر زندگی میکنند اما زندگی آنان در ایران به شکلی جدائیناپذیر با آنها تا آمریکا آمده و زندگی تازهشان در این قارۀ دورافتاده را هم تحت ت ًاثیر قرار میدهد دارد و ن�دارد را تاب نمیآورد .چه تمایز شیش�ۀ بخارگرفته با این نم همیش�گی کرخت از پنجرههای بیپردۀ همسایۀ کناری باش�د ،چه جدایی از من که نمیدانم چطور این دو سال طاقت آورد". ادوارد س�عید میگوید" :بدون داشتن ذرهای از احساس آغاز ،هی�چ اثری را نمیتوان ش�روع ک�رد ،همانطور که بدون ای�ن احس�اس ،پایانی ه�م در کار نخواه�د بود ".و شروع داس�تان "مای نیم ایز لیال" خواننده را از همان اول درگیر کشمکشهای بعدی آن میکند. در "مای نیم ایز لیال" نویس�نده به ترتیب شخصیتهای
64
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
کلیدی خ�ود را که یوس�ف و لیال و خان�وم و در درجۀ بعد، ناصر و تانیاس�ت ،معرفی میکند .زمین�ه را آرام آرام برای کن�ش اصلی آماده میکند و به خواننده کمک میکند که از گذشته شخصیتها سردربیاورد. داس�تان ب�ا زاویه دید اول ش�خص و دان�ای کل محدود روایت میش�ود .شخصیتها به ش�یوه نمایشی و با گفتن از افکار و اعمالش�ان خ�ود را به خواننده میشناس�انند. نگاهی به س�ابقۀ تحصیلی بیتا ملکوتی و آموختن ادبیات نمایش�ی در دانشگاه نشان میدهد که ش�اید انتخاب این ش�یوه برای ش�خصیتپردازی از س�وی او عجیب نبوده است. هرچن�د هیچکدام از ش�خصیتها از ش�کل تی�پ خارج نش�ده و با ماندن به همان شکل س�اده و ثابت خود از ابتدا تا انتهای داستان به فرد تبدیل نمیشود. این یکی از نقاط ضعف این داس�تان اس�ت اما شاید با در نظر گرفت�ن نقاط قوت اثر و این امر ک�ه "مای نیم ایز لیال" نخس�تین کار بلند نویس�نده اس�ت ،بش�ود امیدوار بود که در آث�ار بعدی بیت�ا ملکوتی ،با پختگی بیش�تر او در حوزۀ داستان روبرو بشویم. "مای نیم ایز لیلا" همچنان که گفتیم داس�تان ایرانیان مهاجر اس�ت .ایرانیانی که هرچند سالهاس�ت در کشوری مهاجرپذی�ر زندگ�ی میکنند ام�ا زندگی آن�ان در ایران به شکلی جدائیناپذیر با آنها تا آمریکا آمده و زندگی تازهشان در این قارۀ دورافتاده را هم تحت ت ًاثیر قرار میدهد. ش�اید خواننده در نگاه اول ،دلیل آن را حاش�یه نش�ین و س�طح پایین بودن زندگی همۀ این افراد تفسیر کند .البته اگر با اندکی اغماض ،یوس�ف را که دوس�ت دارد نویسنده شود جدا از این جمع بدانیم. اما در نگاه عمقیتر ،به نظر میرس�د نویسنده بر گذشتۀ آدمها ت ًاکید بس�یار دارد .همان که فاکنر میگوید" :گذشته هرگز نمیمیرد .حتی نگذشته است". ب�رای این آدمها ه�م گذش�ته ،قبراق و س�رحال حضور دارد .لیلا با خاطرۀ خانوم ،مادر مذهبی و جانماز آبکش و زورگ�و و پدر عیاش و برادر معص�وم و اعدامی خود زندگی میکند. ناص�ر ،از زم�ان ش�هادت پ�درش ب�ه عن�وان یک�ی از ً کاملا بر خلاف ایدئول�وژی و فرمانده�ان س�پاه راهی سالیق پدر خود در پیش گرفته است.
تانیا فرزند لیال و ناصر موجودی است مثل پدر و مادرش س�طحی و فاقد تربی�ت صحیح ک�ه در هجده س�الگی در مجلههای مد دوزاری (به تعبیر یوسف) مانکن شده. و خود یوس�ف که چنان به فرهنگی که در آن تربیت شده وابسته است که سر آخر ،زندگی در آمریکا را تاب نمیآورد و برمیگردد به ایران. هرچند نویس�نده نتوانس�ته رابطۀ منطقی در مورد برخی ش�خصیتها مثل آق�ا (پدر لیلا) ب�ا خواننده برق�رار کند اما ب�ه طور کل�ی داس�تان از الگوی�ی منس�جم برخوردار اس�ت و همی�ن کل آن را باورپذیر میکند .از س�ویی خلق دیالوگهایی متناس�ب با خلق و خوی شخصیتها هم به ش�ناخت فضا و زمینه داستان کمک میکند و هم خواننده میتواند با فراموش کردن نویسنده به شخصیتها و فضا
راه های ارتباطی با
مجله تابلو
نزدیک ش�ود که این نیز ش�اید ب�ه دلیل انتخ�اب تکنیک نمایشی در شخصیتپردازیست که نویسنده حضور خود را کمرنگ کرده است. هرچن�د در م�ورد لح�ن ش�خصیتها ،در برخ�ی جاه�ا نویس�نده ب�ر لحن مح�اورهای تاکید داش�ته ام�ا فعلها و کلمات نستعلیق در نثر شکستۀ او به چشم میخورد. از اینها که بگذریم" ،مای نیم ایز لیال" اثری خوش�خوان اس�ت نه به دلیل نثرروان یا تکنیک شخصیتپردازی آن بلکه چون نویسنده ،شهرزادوار توانسته با انتخاب الگویی مناس�ب برای روایت و با تحریک کنجکاوی خواننده او را تا آخر ،بدون خستگی دنبال خود بکشد.
خالصه داستان
ش�خصیت محوری ،لیال نام دارد .زنی میانس�ال که در زمان انقالب ،نوجوان بوده و دست تقدیر او را به نیویورک کشانده اس�ت .یوسف ،همس�ایه روبرویی لیال ،نویسنده ناموفق�ی اس�ت و از جای�ی لیال هم میش�ود ش�خصیت اصلی رمان جدیدش و هم معش�وقهاش؛ از جایی که لیال همس�رش (ناصر) را ترک میکند و با کار در یک آرایشگاه، زندگ�ی خ�ود و دختر نوجوان�ش را میچرخان�د .لیال یک زن معمولی است با یک اس�تثنا .او صدایی جادویی دارد. رمان با س�ه راوی که صدای این س�ه ش�خصیت اس�ت، روایت میش�ود و از ورای روایت زندگ�ی آدمهایش؛ نیم نگاهی دارد به انقالب ،جنگ ،مهاجرت و بحران هویت در پس این تغییرات بنیادین در ایران.
با تابلو باشید اما طابلو نباشید... شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
65
آنتون چخوف ترجمه :پویا عزیزی س�میون پیر ،کس�ی که کانی صدایش میکردن�د ،و تاتار جوان ،ک�ه هیچکس او را بهنام نمیش�ناخت ،بر س�احل رودخانه کنار آتشدان نشستهبودند .ملوان سوم توی کلبه بود .س�میون ،پیرمردی شصتس�اله ،الغر ،بیدندان و چهارشانه است که هنوز هم س�الم بهنظر میرسد .مست بود .میتوانست خیلی زودتر خوابیدهباشد ،اما هنوز یک بطری دیگر در جیبش داشت .میترسید که بچههای کلبه از او ودکا بخواهند. تات�ار بیمار و خس�ته ب�ود و در لب�اس ژن�دهای خودش را ً قبلا در ایالت پیچی�دهبود که بهخوبی نش�ان م�یداد که سیمبراک بوده است و زن زیبا و باهوشاش چگونه پس از
66
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
او خانه را ترککرده است .بیش از ۲۵سال نداشت و حاال رنگپری�ده و بیمار ،با ص�ورت اندوهگیناش ،همچون پسربچهای به سرخی آتش خیره بود. کانی برای اینکه مطمئناش کند که اینجا بهشت نیست گفت :میتونی واس�ه خودت آب ،ساحل لخت و خاک رو دید بزنی و چیز بیشتری گیرت نمیاد .خیلی وقته که از عید پاک گذش�ته ولی هنو یخ روی رودخون�هس .امروز صبح برف اومد. تات�ار گف�ت :خیل�ی ب�ده! خیل�ی ب�ده! .و با وحش�ت به اطرافش نگاه کرد. تاریک ب�ود ،ده قدم دورت�ر ،رودخان�ه در جریانبود .به
گودالهای رس�ی س�احل غرولن�د کرد و بهس�رعت دوید بهسمت دریای دورست .نزدیک ساحل ،سایۀ سیاه لنجی ب�زرگ وجودداش�ت .مل�وان آن را کاربوس ص�دا میزد. بسیار دورتر از ساحل ،چراغها ،میمردند ،زنده میشدند و دوباره زیگزاگی و مثل یک مار کوچک سوس�و میزدند. انگار علفهای پارسال داش�تند میسوختند .آنسوترازمار کوچک ،دوب�اره تاریکی بود .یخپارهها ب�ه لنج مرطوب و سرد ضربه میزدند و صدای ضربهها شنیده میشد. تاتار به آس�مان ن�گاه کرد .س�تارههای خانهاش بیش�تر بودند .س�یاهی که اط�راف را فراگرفت ه بود یکس�ان بود، اما خیل�ی چیزها کم ب�ود .در خانه در ایالت سیمبریس�ک ستارهها در آسمان بسیارو اندکی هم متفاوت بودند. خیلی بده! خیلی بده! .او تکرار میکرد. سمیون گفت :بعد ًا ازش یاد میگیری .و خندید .تو االن ج�وون و جاهلی ،ش�یر هنوز روی لبات خش�ک نش�ده. انگار حماقتت بیش�تر از بقیهاس�ت .اما یه موقعی میاد که ب�ه خودت میگی امیدوارم هیش�کی زندگیش از من بهتر نباش�ه .منو ببین .یه هفته دیگه که س�یل بیشتر میشه و ما باس کش�تی رو راه انداختهباشیم .همهتون سرگردون میش�ید .اون موقع من تازه میخوام شروعکنم و ساحل به س�احل برم .همینطور بیست و دو س�ال میرم ،روز و شب ،اردک ماهیها و قزل آالها زیر آبان وقتی من روی آبم .خدا رو شکر واسه این .من هیچی نمیخوام .خدا به همهمون زندگی رو هدیه داده. ش برد و نزدیک شعله تاتار سرش�اخهای خش�ک را در آت زمین گذاشت و گفت :پدرم مریضه .وقتی که بمیره مادرم و زنم میان اینجا .اونا قول دادن. کانی پرس�ید :از جون زنت و مادرت چی میخوای؟ این حماقت محضه پس�رم .این شیطونه که تو رو خل میکنه. روح لعنتیش�ه ،تو نباس بهش گوش ب�دی .نفرینش کن. نذار راهی داش�ته باش�ه .اون توی توئه واس�ه زنها اما تو ب�ا اینحال بگو م�ن اون�ارو نمیخوام .اون ت�وی توئه به خاطر آزادی اما تو پاش�و بهش بگو من نمیخوام .هیچی نمیخوام .نه پدر و نه مادر ،نه زن ،نه آزادی ،نه مقام ،نه قیدوبند ،هیچی نمیخوام و تف تو روح همهشون! سمیون در بطری را کشید و ادامه داد: من ن�ه یک دهقان س�ادهام ،نه طبقۀ کارگر ،اما پس�ر یه خادم کلیسام .وقتی آزاد بودم تو کورسک زندگی میکردم. ع�ادت کرده بودم کت فراک بپوش�م .ولی ح�اال خودم رو ش�کوندم .تازه قبول ک�ردم که میتونم لخ�ت بخوابم رو
زمین و علف بخورم و امیدوار باش�م هیش�کی زندگیش از من بهتر نباش�ه .هیچی نمیخوام و از هیشکی نمیترسم و راهی رو میرم که توش هیش�کی از من پولدارتر و آزادتر نیست .وقتی اونا من رو از روسیه فرستادن اینجا از همون روز اول گی�ر ُافت�ادم .چی�زی نخواس�تم .ش�یطون توی من بود واس�ه زنم و واسه خونهام و واس�ه آزادیم ،اما من به�ش گفتم :هیچی نمیخوام .توکل ک�ردم .میبینی که اینجا خوب زندگی میکنم و ش�کایتی نمیکنم .اگه کسی به ش�یطون راه ب�ده و بهش گوش بده ،حت�ا یک بار ،هیچ راه نجاتی براش نیس�ت :با فرق س�ر فرو رفته تو باتالق و هیچوقت هم ازش بیرون نمیاد .فقط دهاتی احمقی مثل تو نیس .حتا نجیبزادهه�ا ،آدم خوبای تحصیلکرده ،از دس�ت رفتن .پنجاه س�ال پیش یه نجیبزاده رو از روسیه فرستادن اینجا .اون هیچی رو با برادرهاش تقسیم نکرده بود .ارادۀ محکمی داش�ت .میگفتن که شازده یا بارونه. اما ش�اید فقط یه مقام رس�می بود ،کس�ی نمیدونس�ت. خب ،نجیبزاده رس�ید ب�ه اینجا .اولین چیزی که واس�ه خودش ساخت یه خونه و یه مزرعه بود در موترینسکو. میگف�ت میخ�وام ب�ا کار خ�ودم زندگ�ی کنم .ب�ا عرق پیش�ونی خودم ،از االن دیگ�ه نجیبزاده نیس�تم .اما یه تبعیدیام. خب من�م گفتم خدا کمک�ت کنه .این کار درس�تیه .مرد جوونی بود .س�ختکوش و دقیق .واس�ه خودش ماهی میگرفت و ش�صت مایل رو سوار اس�بش میتازوند .ولی اون چی�زی که اتفاق افتاد این بود .از همون س�االی اول سواره میرفت تا ُپست گرینو .عادت کردهبود که رو کشتی من واس�ته و آه بکشه :آه س�میون ،خیلی زمان زیادیه که اونا از خونه برام پول نفرستادن. گفتم :تو پول نیاز نداری واسیلی سرگویچ .تو گذشتهات رو انداختی دور و فراموش�ش کردی جوری که انگار هرگز نبوده ،جوری که انگار یه رؤیا بوده ،و زندگی رو از نو شروع کردی. گفت�م :ب�ه ش�یطون گوشن�ده .اون چی�ز خوب�ی بهت هدیه نم�یده .میندازدت ت�و هچل .گفت�م االن تو پول میخ�وای .اماب�ه زودی چیزهای دیگه ه�م میخوای و بعدش بیشتر و بیشتر .بهش گفتم اگه میخوای خوشحال باشی .اصلیترین چیزی که میخوای باس هیچی باشه. گفت�م بعله! اگه سرنوش�ت به م�ن و تو ،بد ظل�م کرده این خوب نیست که ازش چیزی بخوایم و واسۀ این تعظیمش کنیم .تحقیرش کن و بهش ریش�خند بزن ،همونجوری شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
67
که اون به تو ریشخند میزنه .این چیزیه که بهش گفتم. دو س�ال بعد از آب ردش کردم .دستاش�و میمالید به هم و میخندی�د .گفت دارم م�یرم گرینو زنمو ببینم .واس�م ناراحته .گفت اومده .خوبه و مهربون .از خوش�حالی پس افت�ادهبود .یه روز بعد ب�ا زنش اومد .یه زن ج�وون زیبا با ی�ه کاله .یه بچه ه�م تو بغلش .ب�ا کلی خوراک�ی متنوع. واس�یلی س�رگویچ من ت�و اتاقش داش�ت فک م�یزد .نه میتونست ازش چشم بپوش�ه نه به قدر کافی میتونست ازش تعریف کنه .بعله .برادر س�میون .حتا تو سیبری هم مردم میتون�ن زندگی کنن .آه درس�ته .من�م ممنونم .از االن ب�ه بعد اما قصه فرق میکن�ه .از اون موقع به بعد هر هفته میرفت اوضاع رو بس�نجه که پول از روس�یه رسیده یانه .اون پول زیادی از دس�ت داد .گفت اینجا تو س�یبری اون زن ،جوون�ی و خش�گلیش رو ب�ه خاطر من از دس�ت داد .ت�و تلخیا باهام بوده .میگفت بای�د اونو همهجوره تو رفاه نگهداره. واس�ه اینک�ه ب�رای زن�ش زندگ�ی بس�ازه ب�ا مقامات و همهج�ور ارازل و اوب�اش میپرید .غذا و نوش�یدنی کافی واس�ه بخش�یدن به خدمهاش داش�ت و یک پیان�و و یک س�گ دس�ت آموز پش�مالو که روی مبل ولو بود .آفت زد. لوک�س ،راس�تش خودبرتربی�ن ،زنه باهاش زی�اد نموند. چطور میتونس؟ خاک ،آب ،س�رما ،نه هیچ س�بزیای هس�ت ،نه میوهای .همۀ اطرافیانت مردم نادون و مست و بیم�رام .اما اون ی�ه جندۀ پترزبورگی یا مس�کویی بود. حتما افسردگی داشت ،تازه ش�وهرش میگفت هر کاری میخ�وای بکن .اون دیگ�ه یک نجیبزاده نب�ود ،آره یه تبعیدی .چیزی تو همین مایهها. س�ه س�ال بعد ،یادم می�اد .اوایل آس�ومپتون ،اونا روی ساحل فریاد زدن .من با قایق رو آب بودم و چیزایی دیدم. زن�ه با یه نجیبزاده ج�وون پیچوند .یه مقام رس�می با یه کالسکۀ سهاسبه .از کنارشون رد شدم .مث باد پایین و باال شدن و جلدی از دید گم شدن .صبح فردا واسیلی سرگویچ با کشتی تاخت س�مت پایین .گفت :زنم با یک نجیبزادۀ عینک�ی توی این مس�یر نبود؟ گفتم بود .میتونی مس�یر باد رو بگی�ری و بری .دنبالش�ون تاخت .پنج روز و ش�ب دنبالشون تاخت .بعد از اون ،وقتی ردش میکردم اونور، خودشو از کشتی پرتکرد و کلهاش رو کوبوند رو تختههای عرشه و زوزه کشید .گفتم :پس اینطور! لبخندزدم و یادم اومد "مردم میتونن حتا تو س�بیری زندگ�ی کنن" اما اون سرش رو خیلی محکم کوبید به هر حال...
68
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
بعدش اشتیاقش واسه آزادی شروع شد .زنش به روسیه رفته بود .قطع ًا کشیده شد به اون سمت که زنش رو ببینه تا به هر شکلی شده از عاشقش پسش بگیره .نگرفت ،پسرم. تقریبا تمام روز رو تاخته بود .از یه پاس�گاه به یه شهر واسه دیدن افس�ر فرمانده .دادخواست فرس�تاد که بخشیدتش و میتون�ه برگ�رده خون�ه .مرت�ب میگف�ت که دویس�ت روبل فق�ط برای تلگ�رام اون خرج ک�رده .آخرش مزرعه رو فروخت و خون�ه رو پیش یهودیها ره�ن وام کرد .پیر شد ،خاکستری و تا شد ،زردی رو صورتش نشست .چون مصرفش ب�اال بود .اگه بهت میگفت که میخواد بره ،هه هه هه هه! اشک تو چش�اش میاومد .هشت سال شبیه هم عجلهکرد و دادخواست رو نگهداشت .اما االن یه ذره روشن شده و باز بیش�تر شاد شده :هوی و هوس دیگهای واسه خودش پیداکرده .میبینی .دخترش بزرگ شده ،به اون نگاه میکنه و اون مث چشاشه. فهمیدی که خوشحالی تو سیبری چیه؟ تف تو روحش! میبینی که مردم چطور میتونن تو س�یبری زندگی کنن. هر روز از دکتر به یه دکتر دیگه پیدا میکرد و میآورد خونه. تا میش�نید دو س�ه هزار مایل دورتر یه دکتر ی�ا یه جادوگر هس راننده میفرس�تاد بیارن�ش .پول وحش�تناکی خرج دکترا کرد .اون دختر هم همی�ن طور میمیره ،اونم حتم ًا میمیره .همۀ اینا س�ر اونم میاد .اونم خ�ودش رو یکروز توفش�ار غصه میبینه و تو روس�یه ور میپ�ره .این یه چیز حتمیه .اون فرار کرد و اونا دس�تگیرش کردن ،بعد تالش کرد دربره ،فرستادنش زندان و طعم شالق رو چشید. تاتار گفت :خوبه .خوبه! .و از سرما لرزید کانی پرسید :چی خوبه؟ زن�ش ،دخترش ،چ�ه زندون و چه غص�ه ،آخرش زن و دخت�رش رو دید .تو گفتی هیچی نخ�واه .اما هیچی بده. زنش باهاش سه س�ال زندگیکرد .هدیۀ خدا بود .هیچی بده ولی سه سال خوبه .چرا درک نمیکنی؟ لرزید و مردد ش�د ،برای انتخاب کلمات روسی اندکی که میدانس�ت تالشکرد ،تاتار گفت :خدانکنه که تو کش�ور غری�ب مریض بش�ه و بمیره و تو س�رزمین س�رد و تاریک بس�پرنش به خ�اک .اگه زنش واس�ه یکروز هم پیش�ش میاومد ،حتا واس�ه یه س�اعت ،لذتش ،اونو واسه تحمل هر رنج و دردی آماده میکرد و خدا رو ش�کر میکرد .یک روز شادی بهتر از هیچیه. او دوباره شرحداد که چه زن زیبا و باهوشی را در خانه رها کردهاس�ت .بعد س�رش را محکم در هر دو دس�ت فشرد.
ش�روع کرد به گریه کردن و س�میون فهمید که او گناهکار نیس�ت و دارد از بیچیزی رنج میبرد .دو برادر و عمویش اسبها را کشته بودند و پیرمرد را زده بودند تا نیمهمرده شده بود و ش�هربانی دادگاه عادالنهای برق�رار نکرده بود .این جملهای بود که توسط هر سهبرادر که به سیبری فرستاده شدند ساخته شدهبود .وقتی که عمو ،آن مرد ثروتمند ،از خانه رفتهبود. سمیون گفت :تو با این کنار میاومدی؟ تارتار س�اکت بود و با چش�مان اش�کآلود ب�ه آتش خیره ش�ده بود .چهرهاش حیرت و ترس را نشان میداد .چون هنوز نمیدانست چرا اینجاس�ت میان تاریکی و رطوبت، کنار غریبهها و نه در ایالت سیمبریسک. کانی نزدیک آت�ش خزید ،به چیزهای�ی لبخند میزد و با صدای زیری شروع به زمزمۀ آهنگی کرد. هم�راه پدرش چه لذتی میب�رده اون دختر؟ این را کمی بعد گفت .اونو دوستداشت و باهاش خوشحال بود .این س درس�ته .اما وقتی باهاش ح�رف میزند بای�د مراقب ِپ ّ و ِک ّس�ات باش�ی .اون یک مرد س�خت قدیمیه .اون یک م�رد قدیمی زمخته .دخترای ج�وون این همه زمختی رو نمیخوان .بله ...آه! زندگی زندگی .س�میون آه کش�ید. و با س�نگینی بلند ش�د .همه ودکاها تموم شد و االن وقت خوابیدنه .خب؟ من میرم پسرم.
تنها رفت .تاتار شاخههای بیشتری را پایین لغزاند و آتش زد .ش�روع کرد به اندیشیدن دربارۀ روستایش و زنش .اگر زن�ش فقط برای یک ماه بتواند بیای�د .برای یکروز و بعد اگر دوستداش�ت امکان برگشتن دوبارهاش هست .یک م�اه از یک روز بهتر اس�ت و یکروز از هی�چ .اما اگر زنش س�ر قولش میماند و میآمد ،برای خ�ورد و خوراکش چه داشت؟ کجای اینجا میتوانس�ت اقامت کند؟ "اگر چیزی برای خوردن وجود نداشته باشد ،چگونه میتواند زندگی کند؟" تاتار با صدای بلند پرسید. کوپک ب�رای کار در گاراژ ،تمام ش�ب و تم�ام روز فقط ده ِ میگرف�ت ،این درس�ت اس�ت ک�ه مس�افرها ب�ه او انعام میدادند برای چ�ای و ودکا اما او هم�ۀ دریافتیهایش را بین همانها تقسیم میکرد و هیچ چیزی به تاتار نمیداد. فقط ب�ه او لبخند میزد .او فقیر بود و گرس�نه ،س�رمازده و وحش�تزده ...االن ،وقت�ی سرتاس�ر بدن�ش درد دارد و میل�رزد مجبور اس�ت ک�ه به کلبه ب�رود و دراز بکش�د تا بخوابد .اما آنجا چیزی ندارد که خودش را بپوش�اند .آنجا خیلی س�ردتر از کنار رودخانه اس�ت .اینجا هم به هر حال چیزی ندارد که خودش را بپوش�اند .ام�ا حداقل میتواند آتش درس�تکند .هفتۀ دیگر ،وقتی س�یل کام ً ال تمام شد و همۀ آن کش�تیها آمادۀرفتن شدند ،به جز سمیون هیچ شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
69
ملوان�ی نمیخواهد بماند .و تاتار ش�روع ب�ه رفتن خواهد ک�رد از روس�تایی به روس�تایی دیگ�ر و ب�رای کار یا صدقه التماس خواه�د کرد .زنش تنها هفده س�ال داش�ت .زیبا ب�ود ،لوس و خجالت�ی ،آیا او احتم�ا ً ال میتواند با صورتی نپوشیده از روس�تایی به روستای دیگر به گدایی برود .نه، خیلی وحشتناک است .حتی نمیشود به آن فکر کرد. بزودی روش�نی درمیگیرد .لنج ،بوتهه�ای بید بر روی آب ،و ام�واج را میش�ود ب�ه روش�نی تش�خیصداد ،و اگر کس�ی نگاه�ش را بچرخان�د ،یک تل ش�یبدار خاک آنجاس�ت؛ در انتهایش کلبهای کاهگلی ک�ه تیره میزند، و کلبهه�ای روس�تا مثل یک خوش�ۀ خواباندهش�ده ،باال رفتهاند .االن خروس دارد در روستا بانگ میدهد. ت�ل فرس�ودۀ خ�اک ،لن�ج ،رودخان�ه ،غرب�ت ،م�ردم نامهربان ،گرس�نگی ،س�رما ،بیم�اری ،کاش همۀ اینها واقعیت نداش�ت .بهتربود که همهش�ان رؤیا بود ،در فکر تاتار .احساس کرد به خواب رفته و صدای خروپف خودش را ش�نید .مطمئن� ًا او در خانهبود در ایالت سیمبریس�ک و زن�ش را تنها به نام کوچکش صدا میزد تا پاس�خ بگیرد؛ و در اتاق دیگر مادرش بود .چه رؤیاهای وحش�تناکی وجود دارد ،ول�ی! برای چه؟ تات�ار لبخند زد و چش�مانش را باز کرد ،این کدام رودخانه بود؟ ولگا؟ داشت برف میبارید.
70
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
چخوف و همسرش ُالگا
"قایق! "...در آنسو داشتند فریاد میزدند "قایق! "... تات�ار بلندش�د ،تا ب�رود رفقای�ش را بی�دار کند بهآنس�و بروند ،ملوان به ساحل رودخانه رسید ،و روی پوست پارۀ گوسفندی قرار گرفت همانطور که قدم میزد و با صدایی درش�ت و قوی و خوابآلود که در لرز و سرما مانده ،فحشی داد .با گامهایی که در خواب برمیداشت ،رودخانه از کجا رس�یده بود که یکنفس ،س�رما را میدرید؟ مثلاینکه به آنها حمله شده یا شورش شده ،ناگوار بود .آنها پرید ه بودند توی لنج ب�دون اینکه ش�تابی ب�رای انجام کاری داش�ته باشند. " بس�یارخوب ،ش�ما خیلی وق�ت دارید " این را س�میون گفت .با لحن مردی که ضرورتی برای عجلهکردن در این دنیا نمیبیند .چون به هرحال به جایی نخواهد رسید. بهس�نگینی ،لن�ج بدترکیب از س�احل کنده ش�د و میان بوتههای بید ش�ناور ش�د .تنه�ا بیدها که به س�مت عقب جابهجا میش�دند نش�ان میدادند که لنج یکجا نایستاده و در حال حرکت اس�ت .مالح ،پاروها را همزمان چرخاند. سمیون با ش�کم بر روی س�کان افتاد و یک نیمدایره را از یک طرف به طرف دیگر روی فضا رس�مکرد .درتاریکی، مرده�ا ش�بیه حیوان�ات قب�ل از طوفان ن�وح بودن�د که با پنجههای بلند نشس�تهبودند و داش�تند در س�رما جابهجا میشدند ،در سرزمین متروک ،سرزمینی که گاهی اوقات
در کابوس شبانه میدیدند. آنه�ا از می�ان بیده�ا گذش�تند و بهجری�ان ب�از بی�رون راه پیداکردن�د .جیرجی�ر پاروه�ا و ص�دای چلپچل�وپ منظمش�ان از ساحل بیش�تر بهگوش میرس�ید .فریادی رسید :عجله کنید! عجله کنید! ده دقیقۀ دیگر گذش�ت ،و لنج باال و پایین شد و به شدت ضربه خورد و نگهاش داشت .آب پاشیده میشد .سمیون غرغری کرد و برفهای روی صورتاش را پاککرد " این همه از کجا میان فقط خدا میدونه " م�ردی الغ�ر و با ق�د متوس�ط در س�احل ایس�تادهبود. خ�ودش را در ژاکت�ی از پوس�ت روباه و کالهی از پوس�ت بره پوش�اندهبود .در فاصلۀ کمی از اس�بش ایستادهبود و تکان نمیخورد .غصه داش�ت به ذهنش فش�ار میآورد، مث�ل اینکه بخواهد چیزی را به یاد بی�اورد و از حافظۀ غیر قابل اطمینانش عصبانی باش�د .وقتی س�میون باال رفت و کاله�ش را برداش�ت ،لبخند زد .او گف�ت" :عجله دارم که به آناستاس�یوکا ب�روم .دخترم دوباره بدتر ش�ده ،و آنها میگویند که یک دکتر تازه آنجاست" . آنه�ا کالس�که را روی لن�ج کش�یدند و حرک�ت کردن�د. واس�یلی س�رگویچ ،م�ردی که س�میون آدرس�ش را داد، تم�ام وقت بدون حرکت ایس�تادهب�ود .لبهای ضخیمش را محکم بههم میفش�رد و بهفضا خیره ش�دهبود؛ وقتی درش�کهچیاش اجازه گرفت تا در حضور او سیگار بکشد، هیچ پاس�خی نداد ،مثل اینکه نش�نیده باش�د .س�میون، بر روی ش�کمش میلغزید و به تمس�خر به او نگریس�ت و گفت" :مردم همچنان در س�یبری میتوانند زندگی کنند. زندگی کنند". نش�انههایی از پیروزی بر چهرۀ کان�ی بهوجود آمد .مثل اینکه چیزی را ثابت کرده باش�د خوش�حالب�ود که همۀ چیزهایی را که پیشبینی کرده بود اتفاق افتاده .درماندگی غمگینان�ۀ آن مرد در پالتوی پوس�ت روباه ،آش�کارا لذت بزرگ او را فراهم کردهبود. وقتی اس�بها را در س�احل دوباره مهارکرد گفت " فع ً ال تو ِگل داریم میرونیم .واس�یلی س�رگویچ رفت�ن رو باس تا دوهفتۀ دیگه از سرت بیرونکنی .تا وقتی که خشک بشه ی�ا اینکه راه دیگهای ن�داری اگر رفتنت چی�ز خوبی توش باش�ه .اما همونطور که خودت میدونی ،واقعیتش اینه که مردم س�الهای س�ال م�ی َد َون ،روز و ش�ب ،و معموال هیچی یاد نمیگیرن. واسیلی س�رگویچ بدون هیچ کالمی دستی تکانداد ،به
درون کالسکهاش رفت و دور شد. س�میون گفت " جایی که داره میره برای دکتر ،سرماش داره کمتر میش�ه ،ام�ا دنبال یک دکتر خوب گش�تن مثل دویدن دنبال باد توی مزرعه اس�ت یا آویزون ش�دن به دم ش�یطون ،آفت تمام روحت رو میگیره ،چه پایان غریبی، خدایا منو ببخش! " تاتار به س�مت کانی رفت .با نفرت و دافعه به او نگاه کرد. کلم�ات تاتار میلرزیدند و با روس�ی شکس�تهاش مخلوط میش�دند؛ گفت" او خوب بود .خوب .اما تو بدی .بدی. نجی�بزاده روح خوب�ی دارد .عالی ،تو ی�ه جونوری ،بد! نجی�بزاده زنده اس�ت ام�ا تو یک الش�ۀ م�ردهای .خدا انس�ان رو برای زندگیکردن آفرید و به همراهش ش�ادی و اندوه ،اما تو هیچی نمیخوای ،پس تو زنده نیس�تی ،تو س�نگی ،خاک! یه س�نگ هیچی نمیخواد تو هم هیچی نمیخوای .تو یه س�نگی ،خدا هم ت�و رو دوس نداره ولی نجیبزاده رو دوس داره" . هم�ه خندیدن�د .تات�ار خن�دۀ تحقیرآمیزی ک�رد و با یک حرکت دس�ت ،خودش را در باالپوش ژندهاش پوش�اند و به سوی آتش رفت .ملوان و سمیون دور کلبه پرسهزدند. "س�رده" مل�وان نیرومند در حال�ی که خ�ودش را روی کاه میکش�ید که با خاک مرطوب کف پوشیدهش�دهبود" :بله! گرم نیست .این یه توافقه دیگه .این زندگیه یه سگه" ... همه آنها خواببودند .باد در را با فش�ار ب�از کرد و برف با فش�ار به درون کلبه پرتاب ش�د .هیچکس تمایلی نداشت ک�ه در را ببندد .همه یخ کردهبودن�د .و این کار بیش از حد مشکلبود. س�میون همانطور که داش�ت چ�رت م�یزد گفت "من درس�ت گفت�م" .امیدوارم هیش�کی زندگی�ش از من بهتر نباشه. "تو یه پوست کلفت هستی ،همه میدونن .حتا شیاطین با تو نمیخوابن". صدایی شبیه سگ از بیرون آمد. "این چیه؟ کی اونجاست؟" "تاتاره داره گریه میکنه". "گفتم که ...اون عجیب غریبه»". س�میون گف�ت "میخ�واد ازش ی�اد بگی�ره" و یکدفع�ه خوابش برد. دیگ�ران ه�م همینط�ور ب�هزودی خ�واب رفتن�د و در همچنان باز مانده است. شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
71
72
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
عکس از مجموعه پرسه .بابک بردبار ،پاریس شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
73
دختر لر
مجتبایوسفیپور "جعفر :میای بریم تهرون؟ گلنار :تهرون؟ تهرون که میگن جای قشنگیه، اما مردمش َب َدن!"
مملک�ت س�عادتمند" میگیرن�د به ای�ن امید که مش�غول
"خدمت به وطن" شوند.
این معروفتری�ن گفتگوی فیلم "دختر ل�ر" ،اولین فیلم
آنچ�ه را در "دختر لر" و این گفتگوی مش�هور رخ میدهد
در س�ال ۱۳۱۲خورش�یدی اس�ت .فیلم ،داس�تان گلنار،
دانس�ت که از گردش روزگار نیم قرن بعد ،با انقالب ایران
ناطق س�ینمای ایران ،به کارگردانی عبدالحس�ین س�پنتا دختر تاجری اس�ت ک�ه در اواخر دورۀ قاجار ربوده ش�ده و
میت�وان عصارۀ نگاه س�ینمای ایران ب�ه مقولۀ مهاجرت و آغاز دورۀ جدید مهاجرتهای گس�تردۀ ایرانیان بار دیگر نمود یافت .سینمای پیش از انقالب ایران چندان با مقولۀ
در ی�ک قهوهخانه در خوزس�تان ب�ه کار و رقص واداش�ته میش�ود .آش�نایی او با جعفر ،یک م ًامور دول�ت به رابطۀ
مهاجرت درگی�ر نبود ،چرا ک�ه در آن زم�ان جامعۀ ایرانی
و پس از درگیری ب�ا دزدان حاکم بر منطقه ،آن دو به اجبار
س�ینمای ایران پی�ش از انقلاب جل�وه دارد مهاجرت از
عش�قی میان آن دو میانجامد .جعفر به گلنار کمک کرده به بمبئ�ی میگریزند .در فیلم ،این صحنه همراه اس�ت با مقادی�ری آوازخوانی در وصف وطن و ناله از غم غربت .با
میاننوشتی به چند سال بعد و "دمیدن خورشید سعادت" با به قدرت رسیدن خاندان پهلوی در ایران میرویم و جعفر
ِ دلتنگ و گلنار که اکن�ون در هند به رفاه زندگ�ی میکنند،
74
وط�ن ٬تصمی�م ب�ه بازگش�ت و "از نزدیک دی�دن ترقیات
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
نی�ز چندان به این موضوع نمیاندیش�ید .آنچه بیش�تر در
روس�تا به ش�هر اس�ت که بازتابی اس�ت از آنچه در جامعۀ رو به صنعتی ش�دن ایران اتفاق میافتد .س�فر به خارج از
کشور بیش�تر یا برای تفریح است و یا تحصیل .در مواردی برای قش�ر پایین رؤیایی اس�ت برای دس�تیابی به پول که
نمودش را میتوان در فیلم "ممل آمریکایی -شاپور قریب
سینمای دهۀ شصت ایران ،سینمایی دولتی و ایدئولوژیزده است که تنها نگاه پسند حاکمیت را تبلیغ میکند .در آثار سالهای اول این دهه ،مهاجرت معنا و حضور چندانی ندارد .اگر هست ،اشاره به کسانی است که "وابستگان رژیم سابق" و "دشمنان انقالب" هستند که قصد گریز دارند
برای مهاجرت مورد تائید حاکمیت نیس�ت .سینمای دهۀ
شصت ایران ،س�ینمایی دولتی و ایدئولوژیزده است که تنها نگاه پس�ند حاکمیت را تبلیغ میکند .در آثار س�الهای اول ای�ن دهه ،مهاجرت معنا و حض�ور چندانی ندارد .اگر
هست ،اشاره به کسانی اس�ت که "وابستگان رژیم سابق" و "دش�منان انقالب" هس�تند که قصد گریز دارند .نگاه به مهاج�رت در آثار ای�ن دوران منفی اس�ت و فیلمها تالش
میکنن�د ب�ار دیگ�ر تصوی�ر پایانی فیل�م "دختر ل�ر" ،یعنی بازگش�ت به وطن و ماندن در آن و خدمت به میهن و البته
انقالب را تبلیغ کنند.
"ویزا" س�اختۀ س�ال ۱۳۶۶بهرام ریپور ،یک�ی از این
"۱۳۵۴دید .هر چند در اینجا نیز درپایان قهرمان داس�تان
فیلمهاس�ت که داس�تان پزش�کی را روای�ت میکند که در
باید دانست.
را دارد .او خان�وادۀ خ�ود را ب�رای دریاف�ت ویزا ب�ه ترکیه
درمییاب�د که مهاجرت رؤیایی بیش نیس�ت و قدر وطن را
اوضاع آش�فتۀ س�الهای جنگ ،قصد مهاج�رت به آمریکا
اما با انقلاب ایران ،هزاران هزار ایرانی به اجبار وگاه به
میفرس�تد و خ�ود در ای�ران میماند تا پ�س از رتق و فتق
اختی�ار تصمیم به ت�رک وطن و زندگی در س�رزمینی دیگر
امور ،ب�ا آماده ش�دن ویزا ب�ه آنه�ا بپیوندد .اما فرس�تاده ش�دن او به م ًاموریت�ی در جبهه و دیدن جنگ و ش�هادت
ایران به تصویر کشیده ش�ده است .بسیاری از این فیلمها
که پس از بازگش�ت به ته�ران ،با آنکه وی�زای آمریکایش
مهاجرت یکی از موضوعهای فرعی فیلم و یا انگیزههای
در ای�ن دوران ،سیاس�ت انکارمهاج�رت با تم�ام قدرت
اس�ت .در یک تقسیمبندی ساده میتوان سینمای پس از
وطن ،میگریزن�د و مردم ایران هیچک�دام حاضر به ترک
به این مقوله را بررسی کرد.
ژوئن" س�اخته علیرضا س�میعآذر محصول س�ال ۱۳۶۸
گرفتن�د .ای�ن اتفاق هر چن�د از زاوی�ۀ گذر از ن�گاه دولتی
و به ش�کل سانس�ور ش�ده ،اما در برخ�ی از آثار س�ینمای
رزمن�دگان ،او را تحت ت ًاثیر قرار میدهد و باعث میش�ود
اگرچه به ش�کل مس�تقیم به س�راغ موضوع نرفتهاند ،اما
صادر شده ،از خانوادهاش بخواهد که به ایران بازگردند.
ش�خصیتهای اصلی برای عملهایشان در سیر داستان
در جریان اس�ت .ش�عار اصلی این اس�ت :تنه�ا خائنان به
انقالب را به سه دهه تقس�یم و به شکل کلی نگاه هر دهه
کش�ور و تنها گذاش�تن انقالب خود نیس�تند" .پرواز پنجم
دهۀ اول :فراریان
تبلی�غ همین نگاه اس�ت .چه�ار هواپیمارب�ا هواپیمایی را میرباین�د .دو نف�ر از مس�افران که یکی از آنها یک افس�ر
ده�ۀ ش�صت خورش�یدی ،س�الهای نخس�ت پیروزی
اس�ت هواپیمارباها را خلع سلاح میکنند ،اما با این حال
با بازماندگان رژیم قبلی و تس�ویه حس�ابهای شخصی و
قصد بردنش را داش�تند .در مقصد کنفرانس�ی مطبوعاتی
ب�رای فرار از جنگ وخطر زیس�تن در کنار مرگ تصمیم به
تقاضای پناهندگی سیاس�ی دارند ،اما افسر اعالم میکند
س�ربازی و اعزام به جبه�ه به دنبال راهی ب�رای خروج از
هیچیک از مس�افران میل و رغبتی برای پناهندگی ندارند
سیاسی یا مذهبی خود و گریز از دستگیری و زندان و اعدام
اما شاید بتوان تنها فیلم این دهه که تصویری متفاوت از
انقالب و جنگ هش�ت ساله است .انقالبیون به درگیری
ب�از هواپیما را به همان مقصدی میبرن�د که هواپیمارباها
درونگروهی مشغولاند .کشور درگیر جنگ است .برخی
برپاس�ت و هواپیمارباه�ا ادعا میکنند که همۀ مس�افران
ترک کش�ور میگیرند .برخی برای گریز از رفتن به خدمت
که تنها به این دلیل هواپیما را به اینجا آورده که نشان دهد
کش�ور هس�تند .در کنار اینها بس�یاری نیز ب�ه خاطر عقاید
و اینها همه تبلیغ دشمنان انقالب است!
مجبور به ترک وطن میش�وند ام�ا هیچکدام از این دالیل
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
75
همه یا پیشتر رفتهاند و یا زندانی و اعدام ش�دهاند .کشور با مشکالت اقتصادی و کمبود کار روبرواست .عمدهترین
"دیدار در استانبول" ساختۀ سال ۱۳۷۰ افشین شرکت و "تجارت" ساختۀ مسعود کیمیایی از دیگر فیلمهایی هستند که تصویری منفی از مهاجرت را به پرده آورده و شعار بازگشت به وطن را تبلیغ میکنند مهاجرت در خود دارد را "دو فیلم با یک بلیط" ساخته سال
۱۳۶۹داری�وش فرهنگ دانس�ت .ش�خصیت زن اصلی
داس�تان ،بازیگری است که به خاطر مشکالت خانوادگی قصد مهاجرت به خارج از کش�ور دارد .اگرچه این موضوع
بی�ش از ای�ن در فیلم پرداخت نمیش�ود ،اما اش�ارههای
فیلم و بویژه اش�ارۀ صری�ح کارگ�ردان در گفتگوهایش به
سوس�ن تس�لیمی ،همس�ر آن زمان داری�وش فرهنگ و بازیگر برجس�تۀ ایرانی که به علت مشکالت کاری مجبور
به مهاجرت ش�د ،موجب گردید که فرامتن فیلم پر رنگتر از خود آن گردد .آنچه تس�لیمی را مجبور به مهاجرت کرد نه مش�کالت خانوادگی و شخصی ،که فشارهای کاری و
اداری و ع�دم امکان ادامۀ کار در س�ینما و تئاتر ایران پس از انقلاب و به ق�درت رس�یدن تندروها ب�ود .از این نگاه
میتوان این فیلم را تنها اشارۀ درست به مهاجرت اجباری ایرانیان در این دهه نامید.
این میان شاید بد نباشد اشارهای هم کنیم به فیلم "سرب"
ساختۀ سال ۱۳۶۷مسعود کیمیایی که اگرچه داستانش در دهۀ ۳۰خورشیدی میگذرد و موضوع مهاجرت یهودیان ایران به اسرائیل را دستمایه قرار داده است ،اما همچنان نگاه منفی به مهاجرت آمیخته با نگاه ضدصیهونیستی در
فیلم به چشم میخورد.
دهۀ دوم :جویندگان کار
آغاز دوران نو ،پایان جنگ و سالهای ساختن؛ این تصویر
دهۀ هفتاد ایران است .در این دهه همراه با تحول جامعه٬
س�ینمای ایران نیز متحول میشود .در این زمان فراریان
76
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
دلیل مهاجرت در این دهه جستجوی کار است .به همین عل�ت در این ده�ه به م�رور تصوی�ر مهاجران ف�راری در
سینمای ایران محو میشود و تصویر مهاجران اقتصادی ج�ای آن را میگی�رد .ام�ا قان�ون "دخت�ر ل�ر" همچن�ان دلیل مهاجرت است که عوض میشود پابرجاس�ت ،تنهاِ ، اگرنه نگاه تبلیغی برای سراب جلوه دادن مهاجرت و ت ًاکید
بر ماندن و سوختن و ساختن همچنان برجاست.
بیش�تر فیلمهای آغازی�ن این دهه ادام�ۀ فیلمهای دهۀ
قبل هستند ،اما در کنار ساختن تصویری منفی از زندگی در
خارج ،دعوت به بازگشت به کشور در دستور کار فیلمسازان قرار دارد" .پناهنده" ساختۀ سال ۱۳۷۲رسول مالقلیپور یکی از این فیلمهاست که داستان زوجی را روایت میکند
که ده سال گذشته را به همکاری با گروههای مخالف نظام گذراندهاند و اکنون قصد بازگشت به ایران دارند و آشنایی ب�ا ی�ک بس�یجی قدیمی ،یاریگرش�ان ب�رای رس�یدن به
مقصود میشود .نشانههای اس�تفاده شده در فیلم ،مانند زوج�ی که پس از انقالب ب�ه خاطر مخالفت ب�ا نظام ترک
وطن کردهاند ٬موضوع بازگشت و بویژه شخصیت بسیجی که به خاطر این زوج جان خود را به خطر میاندازد همه در
جهت تبلیغ رویکرد جدید نظام عمل میکنند .جالب اینکه
این روزها با روی کار آمدن دولت حس�ن روحانی بار دیگر
این ایده مطرح ش�ده و ش�اید به زودی دیگربار شاهد تبلور آن در آثار سینمایی ایران باشیم.
در "بهشت پنهان" ساختۀ سال ۱۳۷۳کامران قدکچیان،
قهرمان داس�تان مردی است که با همسر مبتال به ایدزش در پاری�س زندگ�ی میکند و ب�رای گرفتن وی�زای آمریکا
میپذی�رد که یک جوان ایرانی را بکش�د .اما آش�نایی او با
ج�وان ٬باعث میش�ود تغییر ک�رده و به ج�وان و نامزدش کم�ک کند تا از دس�ت سیاس�تمداری آمریکایی ب�ه ایران بگریزند.
" آدم برف�ی" س�اختۀ س�ال ۱۳۷۳داود میرباق�ری دیگر
فیلمی اس�ت که موضوع مهاجرت به آمریکا ،س�رگردانی مهاجران در ترکیه و قربانی شدنش�ان را به تصویر میکشد
و درنهایت مهاجرت را سرابی توصیف و بازگشت به وطن
را توصی�ه میکن�د" .بازگش�ت از بوداپس�ت"
س�اختۀ رامب�د لطف�ی محص�ول ۱۳۷۴نی�ز داستان دختری را روایت میکند که به همراه م�ادرش در بوداپس�ت زندگی میکن�د ،اما از
طریق نامههایی پی ب�ه وجود پدرش در ایران میبرد و تصمیم به بازگش�ت به ریشههایش و زندگی در ایران و در کنار پدرش میگیرد.
"عش�ق گمش�ده" س�اختۀ س�عید اس�دی
محص�ول س�ال ۱۳۷۵ماج�رای بازگش�ت دکتری از آمریکا به ایران بعد از ۲۰س�ال برای
یافتن عشق گمشدهاش ،زنی به نام ایران ،را به تصویر میکشد.
"دی�دار در اس�تانبول" س�اختۀ س�ال ۱۳۷۰
افش�ین ش�رکت و "تجارت" س�اختۀ مس�عود
کیمیای�ی از دیگ�ر فیلمهای�ی هس�تند ک�ه تصویری منف�ی از مهاجرت را به پ�رده آورده
و شعار بازگش�ت به وطن را تبلیغ میکنند .در
مسعود کیمیایی
داود میرباقری
نگاه�ی کلی تمام�ی این فیلمها کلیش�ههای
پیش�ین را به ش�کل دلخواه حکومت بازتولید
کرده و هیچک�دام نمیتوانند به عمق مس�ئلۀ مهاجرت بپردازند.
ت�ا نیمهه�ای ای�ن ده�ه همچن�ان ج�ای
پرداختن به دالیل مهاجرت در سینمای ایران خالی اس�ت .اما به مرور بویژه با گسترش تب مهاج�رت به ژاپ�ن برای کار ،س�ینمای ایران نی�ز این موضوع را همچن�ان در قالب قبلی به
کار میگیرد .پیشتر در س�ال ۱۳۷۰سیروس
الوند در فیلم "یک بار برای همیش�ه" موضوع
مهاجرت به ژاپن برای کار را مطرح کرده بود. در آنجا ش�خصیت اصلی پس از پ�ی بردن به بارداری همسرش و از س�ر گذراندن حوادثی
چند ،سرانجام تصمیم به ماندن در وطن و در کنار خانوادهاش میگیرد.
همایون اس�عدیان در س�ال ۱۳۷۴در فیل�م کمدی "مرد
آفتابی" ماج�رای دو جوانی را تصویر میکن�د که با رؤیای
به دست آوردن س�رمایه برای خرید مغازهای که در آن کار
میکنند راهی ژاپن میش�وند ،اما در آنجا با س�راب روبرو
شده و س�رانجام به یاری عش�ق به ایران باز میگردند تا با کار در همان مغازۀ قدیمی ،زندگی سادهای را آغاز کنند.
ام�ا آخری�ن فیل�م ای�ن دهه ک�ه س�عی کرده مش�کالت
اجتماعی را با پسزمینهای کمرن�گ از موضوع مهاجرت شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
77
بی حجاب ،ساخته آنجلینا ماکارونه
در هم آمیزد "آواز قو" س�اختۀ س�ال ۱۳۷۹س�عید اسدی
هواپیماربایی ناموفق میکنن�د .تصویری که حاتمیکیا از
فرس�تادن او به خ�ارج از کش�ور را دارد ،ام�ا او میخواهد
و دوستداش�تنی است که باعث میشود تماشاگران فارغ
اس�ت .فیلم ،داستان پیمان ،جوانی است که پدرش قصد در کنار نام�زدش مانده و در ایران زندگی کند .مش�کالتی
که برای او رخ میدهند باعث میش�وند ک�ه او تصمیم به
خروج غیرقانونی از کشور بگیرد و سرانجام سر مرز و پیش از خروج از کش�ور ،با وجود تالشهای یک افس�ر نیروی انتظامی برای نجات او ،جانببازد.
دهۀ سوم :مهاجران
از عمل مجرمانه آنها ،یعنی ربودن هواپیما ،به علت درک
دالیل ش�خصیتها و بازتاب مش�کالت اقتصادی جامعه در فیلم با آنها همدردی کنند.
اما این میان ش�اید بتوان "جدایی نادر از سیمین" ساختۀ
سال ۱۳۸۹اصغر فرهادی را مهمترین فیلمی دانست که در پسزمینۀ داس�تان خود موض�وع مهاجرت را به چالش کش�یده اس�ت .یادآوری این نکته الزم است که فرهادی٬
پرداختن به دالی�ل اقتصادی و اجتماع�ی مهاجرت ،به
فیلمنامهنوی�س فیل�م "ارتف�اع پس�ت" نی�ز ب�ود .یکی از
ایران بیش�تر میش�ود و برخی فیلمسازان س�عی میکنند
از سیمین" وارد میکردند اش�اره به همین موضوع و تائید
مرور در دهۀ هشتاد و سالهای آغازین دهۀ نود در سینمای برای نخس�تینبار به این محدودهها وارد ش�وند .ابراهیم
حاتمیکی�ا در فیلم "ارتفاع پس�ت" محصول س�ال ۱۳۸۰
ماجرای واقعی خانوادهای جنوبی را به تصویر میکشد که
ب�ه امید رفتن به خارج از کش�ور و کار در آنج�ا اقدام به یک
78
شخصیتهای اصلی فیلمش میسازد تصویری ملموس
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
نقدهای�ی که اصولگرایان و مخالفان ب�ه فیلم "جدایی نادر
مهاجرت توسط فیلمساز در فیلم است .اشارۀ این گروه به دیالوگ ابتدایی فیلم از زبان شخصیت سیمین با بازی لیال
حاتمی اس�ت که وقتی از او میپرس�ند چ�را میخواهد به کانادا مهاجرت کند در پاسخ میگوید" :من ترجیح میدهم
ایران�ی ،یعن�ی همانه�ا ک�ه در فیلمه�ای دهۀ ش�صت
با انقالب ایران ،هزاران هزار ایرانی به اجبار وگاه به اختیار تصمیم به ترک وطن و زندگی در سرزمینی دیگر گرفتند .این اتفاق هر چند از زاویۀ گذر از نگاه دولتی و به شکل سانسور شده ،اما در برخی از آثار سینمای ایران به تصویر کشیده شده است
کارمند س�اواک فراری و ساکن آمریکا را به تصویر میکشد
بچهام در این ش�رایط بزرگ نشود ".سیر اتفاقهای بعدی
در تهدید است و فرستادهای برای کشتن او به آمریکا آمده
از دید این منتقدان تائید فیلمس�از بر مش�کالت اجتماعی
دیگر فیلمی که داس�تان ایرانیان مهاجر را دس�تمایه قرار
فیلم و مواجهه با انبوه ش�خصیتهایی که دروغ میگویند
جامعه و همذاتپنداری تماش�اگر با اس�تدالل شخصیت اصلی است.
س�ینمای ایران به ش�کل فراریان و مخالفان نظام تصویر
ش�دهاند ٬مشکالتش�ان در ترکیه و دردس�رهایی که از سر میگذرانن�د ت�ا بتوانند به س�رزمینی امن رس�یده و زندگی تازهای را بنا نهند میپردازد.
اما این زندگی تازه و سرزمین نو ،امن است؟ این سؤالی
اس�ت که پرویز صیاد پیشتر در "فرس�تاده" محصول سال
۱۳۶۱خورش�یدی به س�راغ آن رفته است .او زندگی یک که هنوز جانش از سوی آدمکشان وزارت اطالعات ایران
است.
داده "بیحج�اب" Fremde Hautی�ا Unveiledس�اختۀ آنجلین�ا ماکارون�ه ( ،)Angelina Maccaroneفیلمس�از
در این دهه ،سینمای تجاری با آثاری چون "آکواریوم" و
آلمان�ی محصول س�ال ۲۰۰۵میالدی اس�ت .ای�ن فیلم
مهاجرت و تبلیغ بازگشت و زندگی در وطن مشغول است.
میکش�د و داس�تان آن ماج�رای یک زن همجنس�گرای
"قفس طالیی" همچنان به بازتولید کلیشۀ تصویر منفی از "کیفر" س�اختۀ سال ۱۳۸۸حس�ن فتحی نیز در پسزمینۀ داس�تان خود به مهاج�ران بازگش�ته از ژاپ�ن میپردازد. هرچند درنهایت این فیلم نیز حرفی تازه برای گفتن ندارد. "بغض" ساختۀ س�ال ۱۳۹۰رضا درمیشیان آخرین فیلم
این دهه اس�ت که موضوع مهاجرت و س�رگردانی نس�ل
جوان در غربت را به تصویر کش�یده اس�ت .فیلم ،داستان دو جوان است که به امید دست یافتن به رؤیاهایی کوچک در ترکیه س�رگردان هستند و پایانی تلخ ،تنها دستاورد آنها
از مهاجرت است.
مهاجران به روایت مهاجران
ام�ا نمیت�وان ب�ه تصوی�ر ایرانی�ان مهاج�ر پرداخ�ت و
اش�ارهای به آثار س�اخته ش�ده توسط فیلمس�ازان مهاجر
و تبعیدی نک�رد ،چه اینکه بیش�تر این آثار نیز ب�ا تمرکز بر همین موضوع ساخته شدهاند و تصویری متفاوت از آنچه
در محص�والت داخلی نش�ان داده ش�ده در مع�رض دید مخاطبان قرار میدهند.
رضا عالم�هزاده در "میهمانان هتل آس�توریا" محصول
س�ال ۱۳۶۸خورش�یدی ب�ه نس�ل نخس�ت از مهاجران
موضوع همجنس�گرایی و پناهندگی ایرانیان را به تصویر
ایرانی اس�ت که به آلمان پناهنده میش�ود ٬اما درخواست پناهندگ�یاش رد ش�ده و پ�س از گذران�دن ماجراهای�ی س�خت ،به اجبار با هویت�ی مردانه ب�ار دیگر به ای�ران باز
میگردد .این فیلم اگرچه توسط فیلمسازی ایرانی ساخته
نشده ،اما یکی از معدود آثاری است که بخشهای پنهان از روای�ت مهاجرت ایرانیان را به تصویر کش�یده و بویژه در برابر دیدگان بینندگان غیرایرانی قرار داده است.
ب�ا این همه ،هن�وز موض�وع مهاجرت ایرانی�ان ،تمام و
کمال در س�ینمای ایران پرداخت نش�ده است .شاید دلیل
اصل�ی ،محدودیتها برای رفتن به س�وی این موضوع و
پرداختن به ریشههای آن اس�ت .به دیگر زبان ،همچنان فرمول "دختر لر" نگاه حاکم بر مسئله مهاجرت در سینمای
ایران اس�ت ،تنها با این تفاوت که باید آن را به این ش�کل
تغییر داد:
-میای بریم فرنگ؟
-فرنگ؟ فرنگ که میگن جای قش�نگیه ،اما مردمش
بدن!
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
79
شهیار قنبری
ناما جعفری شهیار قنبری ،اردالن سرفراز ،ایرج جنتی عطایی همه در تبعید هستند .همه "به قدغن" به وطن رفتهاند .حکومت آنها را ممنوع کرده است اما کلماتشان سالهاست زیر پوست مردم راه میرود و زمزمه میشود .میتوان نوشت :ترانه به تبعید مى رود و از نخستین روز براى حضور خودش مجبور است به تقال و تالش .بنابراین هر ترانه که از آن به بعد در خارج از کشور ساخته شده ،جدا از اینکه از نظر ارزشهاى هنرى داراى چه خاصیت و چه قابلیتى است ،صداى مبارزه بر علیه این قدغن شدن است .بر علیه این ظلم تاریخى است که بر علیهاش هیچ تشکل چپ و راست و هیچ تشکل روشن فکرى اعتراض نکرد!
80
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
ت�ورج نگهب�ان ،مس�عود امینی ،ش�هیار قنب�ری ،ایرج جنتی عطایی ،مسعود هوش�مند ،منصور تهرانی ،محمد علی ش�یرازی ،فرهن�گ قاس�می ،فرهاد ش�یبانی ،لیال کس�ری ،زویا زاکاریان ،ش�رمین ش�جره ،س�عید دبیری، اردالن س�رفراز ،فرش�اد عش�قی و ...انقلاب باع�ث از هم پاش�یده ش�دن این جمع طالئی شد .بس�یاری با تغییر اوضاع سیاس�ی و فرهنگ�ی جالی وطن کرده ،بس�یاری در ای�ران مان�ده و به ناچ�ار دس�ت از کار کش�یدند .در این میان مهمتری�ن ترانههای معت�رض در آلبوم�ی با عنوان "نامه به وطن" در س�ال ۱۳۵۹منتشر ش�د .این مجموعه ترانهه�ا ب�ا آهنگس�ازی فرید زالن�د و ترانهه�ای اردالن س�رفراز و با صدای داریوش در لندن ضبط و منتش�ر شد. در این میان یک ملودی هم بر روی ش�عری از سید اشرف
ایرج جنتی عطایی" :آدمهایی مثل من به این باور و تجربه رسیدهاند که هر کسی آزاد است که هر جور که دلش میخواهد در آفرینش هنری نظر خود را بیان کند .این جامعه است که بعد ًا تصمیم میگیرد" الدین حس�ینی (نس�یم ش�مال) قرار گرفت که در نوع خود بس�یار جالب بود زیرا شعر در زمان قاجار سروده شده بود و انتخاب هوشمندانه زالند بسیار بدیع مینمود. در این سالها مت ًاسفانه با استقرار بسیاری از هنرمندان در
محیط نه چندان هن�ری لسآنجلس (البته برای ایرانیان) و ضرورت عرضه موس�یقی برای نیاز لسآنجلس�یها که اغلب شامل موسیقی ش�اد و ریتمیک برای میهمانیها و مراس�م تولد و ...بود ،ترانۀ ایران�ی از اوج خود به یکباره دچ�ار س�قوط اس�فناکی ش�د .همه گیر ش�دن س�ازهای الکترونیک�ی مث�ل کیبورد که ب�ا وجود آن دیگ�ر نیازی به ارکس�تر و اجرای آکوستیک به روال س�ابق نبود نیز عامل دیگری ش�د تا س�خیفترین ترانهها (چ�ه از نظر ملودی، چه کالم و چه تنظیم) برای ارضای خواس�ت بازار ،انتشار یاب�د .ترانههای�ی ک�ه در آن غیب�ت غم غرب�ت ،اعتراض به ش�رایط سیاس�ی پ�س از انقلاب ،بیگانگی ب�ا جنگ و ...همیش�گی بود .مس� ًالهای که یک بار در گردهمائی هنرمندان و مردم در لسآنجلس و در میانۀ س�الهای دهۀ ،۱۳۶۰اسفندیار منفردزاده به آن اعتراض کرد و این گونه ترانهها را ترانههای "کله پاچهای"!! خواند. نسل ۵۰موس�یقی پاپ ما بیتکرار و بیجایگزین است. نس�لی ک�ه عاش�قانههایش اجتماع�ی ب�ود و ترانهه�ای اجتماعیاش از عمق جان میآمد .نس�لی که ترانههایش خنث�ی نب�ود و هر حرک�ت ه�ر ف�ردش اعتراضی ب�ود به سنتهای حاکم برجامعه .نسل ۵۰از هر روزنهای استفاده میکرد تا با صدای خویش فرهنگ سازی کند و راه و رسم تمدن و رس�یدن به آزادیهای فردی و اجتماعی را فریاد کند .تردیدی نیس�ت ک�ه ترانۀ نوی�ن ایران مدی�ون ترانۀ "مرد تنها" س�ت .استفاده از زبان روز مردم ،بیان دردهای جامع�ه ،بیاعتنایی به قواعد دس�ت و پاگی�ر ادبی و توجه
کامل به همراهی کالم و موس�یقی و احساسی که بیهیچ خودسانسوری در ترانه موج میزند باعث شدند تا این ترانه نه تنها نحوۀ اس�تفاده از تران�ه را در فیلمهای ایرانی تغییر دهد بلکه الگویی شد برای سایرین و راهی شد که عابرین بسیاری در آن گام نهادند و عجبا که به مقصدرسیدگان نیز از همان نسل بودند .خوانندۀ "مرد تنها" فرهاد بود.
رخت و برگ سوخته ،گذرنامۀ من
ش�هیارقنبری ،متولد۶م�رداد ۱۳۲۹خورش�یدی در تهران؛ ش�اعر ،ترانهسرا ،آهنگس�از ،نمایشنامهنویس، فیلمس�از ،روزنامهن�گار ،برنامهس�از رادی�و وتلویزیون و آوازخ�وان ایران�ی و فرزند حمی�د قنبری دوبلور مش�هور اس�ت .ش�هیار در خان�وادهای اهل هن�ر به دنیا آم�د .کار
ادب�ی را از نوجوان�ی آغاز ک�رد و در آن زمان برای نش�ریۀ اطالع�ات ک�ودکان ،داس�تان کوت�اه مینوش�ت؛گاه نیز اشعاری میس�رود .س�پس برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ ٔ ٔ ده�ه ۶۰میالدی به میانه ادبی�ات به کمبری�ج رف�ت و در ایران بازگشت .ش�هیار پس از بازگش�ت به ایران سرودن ترانه را بر خالف خواس�ت پدر -که معتق�د بود هنرمندان ٔ جامعه ایران سرنوش�ت درخشانی ندارند و میخواست در پس�رش آرش�یتکت ش�ود -آغاز کرد .نخس�تین ترانهای ک�ه نوش�ت "دیگه اش�کم واس�ه من ن�از میکنه" ب�ود .از ترانههای او که از رادیو پخش شد ،میتوان به "ستاره آی س�تاره"" ،دیگه اش�کم واس�ه من ناز میکنه" (موسیقی از اس�فندیار منفردزاده) هر دو با صدای گوگوش اشاره کرد. به شهادت شاعرانی نظیر اردالن س�رفراز ،شهیار قنبری با ترانۀ "قصه دو ماهی" با آهنگسازی بابک افشار به دلیل نوآوری در واژه و مضمون ،س�رآغاز ترانۀ نوین فارس�ی و ترانه م�درن ایران اس�ت و او را " ترانه س�رای نوین ایران زمین" مینامند. ٔ قص�ه دو ش�هیار قنب�ری خ�ود در این ب�اره میگوی�د" : ماه�ی ،میالد من اس�ت .بن�د ن�اف ترانه من ای�ن چنین بریده میشود ."...همکاری شهیار و واروژان در حقیقت شروع دوران دیگری از زندگی هنری وی است .نخستین ترانۀ ایندو با عنوان " بوی خوب گندم" با اجرای داریوش باعث شد تا خواننده و شاعر هر دو به زندان بیفتند .شهیار قنبری در این باره میگوید" :راس�تی ما چ�را آنجا بودیم؟ ما که فق�ط ترانه مینوش�تیم و تو (واروژان) را داش�تیم و شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
81
دری�ای صداهای خوش رنگ را و ش�اعر میگوید از رفیق دلتنگیه�ا و تش�نگیها :امروز که بیتو ،بر ما هزار س�ال گذشته است ،حتی نمیتوانم از سنگینی این غیبت بزرگ بنویسم .واژهها ،نیروی موس�یقی را کم دارند .واژههای واروژان من !..مرد سازها و آوازها"!.. من تو را کم دارند! ِ ٔ قصه و شاعر به قلههایی بلندتر میرسد :با " اگه بمونی- بره و گرگ -حرف -نفس -هجرت -جمعه -مرد تنها - هفته خاکس�تری -کودکانه -آوار -نجواها -بوی خوب گندم -نفرین نامه -همیشه غایب -سقوط -نماز -نون ٔ ترانه ناب دیگر. و پنیر و س�بزی -امان از "...و چندص�د طی س�الهای بعد ،ش�هیار ب�ا خوانندگان مش�هوری نظیر داریوش ،فره�اد مهراد ،فری�دون فروغی ،س�تار ،ابی ، گوگوش و ...همکاری کرد.
رازقی پرپر شد ،باغ در چله نشست
ایرج جنتی عطایی ،ش�اعر ،ترانهسرا و نمایشنامهنویس ایرانی است که در ۱۹دیماه ۱۳۲۵در شهر مشهدزاده شد. هم�کاری وی با بابک بیات آهنگس�از و داری�وش اقبالی خواننده ،منجر به خل�ق ترانههایی مهم با درونمایههای سیاس�ی ،اجتماعی ،و عاشقانه ش�د که در تاریخ موسیقی پاپ ایرانی به دوران طالیی مشهور است از برجستهترین
82
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
اردالن سرفراز
ٔ ٔ ترانه نوین. ترانه ایران و از پیشگامان ترانه س�رایان تاریخ ٔ قصه وفا ،جنگل ،خونه، با ترانههایی چون " :گل س�رخ، بن بست ،کمکم کن ،سایه ،خاتون ،خاکستری ،باور کن، خواب�م یا بیدارم ،یاور همیش�ه مؤمن ،س�قف ،پل ،مرابه خانهام ببر ،خاک خس�ته ،ستارههای س�ربی ،طلوع کن، یک قطره دریا ،رازقی پرپر شد ،درخت ،سیاه پوشا و".... ٔ ترانه معاصر را سرشار از عشق و خروش کرده است. تاریخ او در س�ال ۱۳۵۱به خاطر ارزش�های هنری و اجتماعی ٔ توسعه ترانههایش و کوش�ش بیدریغ در راه فزونی فکر و فرهنگ از طریق موس�یقی هم�راه با کالم ،برن�د ٔه جایز ٔه "فروغ" شد. ٔ آس�تانه برگزاری ای�رج جنتی عطای�ی جایز ٔه ف�روغ را در دورۀ دیگر آن به عنوان اعتراض به ش�یو ٔه حاکم بر گزینش نامزدهای دریافت جایزه ،پس داد. ای�رج جنت�ی عطای�ی در گفتگ�و ب�ه رادی�و دویچ�ه وله میگوید" :حکومتهای دیکتاتوری از هر نوع که باش�ند، از هر دلیل�ی برای جلب توجه اس�تفاده میکنن�د تا قدرت خودش�ان را هم نش�ان دهند و هم اعمال کنند .برای من هم ف�رق نمیکند چه هنرمندی در ایران دچار س�رکوب و سانسور و بازداش�ت میشود .اینکه آیا با عقایدش موافقم یا نیستم ،سبک کارش مورد پس�ند و گزینش من هست یا
نه! به دلیل اینکه همانطور که نظام هر نوع نگرشی را که علیه خودش میداند س�رکوب میکند ،آدمهایی مثل من به این باور و تجربه رسیدهاند که هر کسی آزاد است که هر جور که دلش میخواهد در آفرینش هنری نظر خود را بیان کند .این جامعه اس�ت که بعد ًا تصمیم میگیرد که برخورد دوستداش�تنی و مثبت با آن پدید ٔه هنری و یا آن هنرمند داشته باشد ،یا دوست نداشته باشد و رد کند" .
به بغض در نفس پیچیده سوگند
اردالن س�رفراز ،متول�د ۱۳۲۹در ش�هر داراب ،ش�اعر و ترانه س�را و آهنگس�از ایرانی اس�ت .عش�ق و غربت ،و زندگی ایرانیان مهاجر بن مایۀ اصلی س�رودههای وی به ش�مار میرود .اردالن فرزند ارش�د خانواده بود و مادرش
نیز در ش�عر دستی داشت .ش�روع زندگی شاعرانه اردالن در س�ال اول دبیرس�تان در مدرس�ه امیر کبیر و با تش�ویق معلمی ب�ه نام دانش�مند بود .او به پیش�نهاد پس�رعموی مادرش ،حسین سرفراز ،شاعر و روزنامه نگار معروف آن زمان ،برای گذران زندگی بارادیو ایران و ارکس�تر جوانان کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز کرد .پس از یک سال به دالیلی رادیو ایران را ترک کرد .اما س�رفراز ترانه س�رودن را به شکل حرفهای آغاز کرد و با ترانۀ او هم خودش و هم ابی خوانندۀ ترانه ،به شهرت رسیدند. اردالن سرفراز چند سال پس از انقالب ۱۳۵۷و در سال ،۱۳۶۲ای�ران را به مقص�د آلمان ترک ک�رد .هنگام ترک ایران به آش�نایان دارابی خود اعالم کرد که من فقط برای س�رفرازی ایران از اینجا م�یروم .مدتی در یک ش�رکت قاب س�ازی مش�غول به کار ش�د تا اینکه ش�نیدن صدای نصراهلل معین ش�وق ترانه س�رودن را در وی دوباره بیدار کرد .او در ط�ول زندگی در کش�ورهای مختلفی همچون آلمان ،اتریش ،یونان ،ترکی�ه ،ایتالیا ،آمریکا و ...روزگار گذراندهاس�ت و تأثیر حضور در این کشورها و رنج ناشی از غربت در بسیاری از اشعار وی مشهود است. او با خوانندگانی نظیر داریوش ،ابی ،ستار ،هایده ،معین و گوگ�وش بیش�ترین هم�کاری را داشتهاس�ت .از جمله خوانندگان دیگری که همکاریهای انگش�ت ش�ماری با اردالن سرفراز داشتهاند میتوان از عارف ،فرهاد مهراد، مهس�تی ،مازیار ،لیال فروهر ،سیاوش قمیشی ،و شکیال یاد کرد .در میان آهنگس�ازان نیز او با فرید زالند ،سیاوش
ایرج جنتی عطایی
قمیش�ی ،واروژان ،باب�ک افش�ار ،تورج ش�عبان خانی، محمد حیدری ،منوچهر چش�م آذر ،حس�ن ش�ماعیزاده و فریب�رز الچینی همکاری داش�ت .الزم به ذکر اس�ت که مدتی پیش دو کتاب ش�امل گزی�دهای از ترانههای وی به نامهای "از ریش�ه تا همیشه" و "س�ال صفر" چاپ و منتشر ش�د .این کتاب از این نظر حایز اهمیت است که بسیاری از ترانههای با رویکرد سیاسی اردالن در آنها آمدهاست.
منابع:
از دختر ل�ر تا فرهاد مهراد (نگاهی به روایت او غایب به موس�یقیفیلم در ایران) ناما جعفری ٔ گزینه ترانهها کتاب مرا به خانهام ببر ،ایرج جنتیعطائی ،گفتگو/ /نقد و نظر ،به کوش�ش یغم�ا گلرویی ،انتش�ارات دارینوش ،تهران، چاپ دوم ،سال ۱۳۸۴ حرفه�ای در گلو مان�دۀ خوانندگان جوان (گفتگ�وی رادیودویچهوله با ایرج جنتی عطایی ) سرگذشت ترانۀ معترض در ایران از ریشه تا همیشه ،اردالن سرفراز/نشر ورجاوند ،تهران در برایش�ان کماکان روى همان پاشنۀ قدیمى مىچرخد! (گفتگوبا اردالن سرفراز) دریا در من ،گزینۀ ترانههای ش�هیار قنبری ،نشر نکیسا (آمریکا)،چاپ اول ۱۹۹۵ ضیافت دوستت دارمها ،برنامه رادیویی شهیار قنبریشماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
83
توکا نیستانی این تابستان که بیاید چهار سال تمام است که از ایران دور هستم .در این مدت آدمهای زیادی دیدهام که کشورشان را ترک کردهاند ،هرکدام به دلیلی و اکثر ًا برای رفاه بیشتر و آیندهای بهتر .پای صحبت ایرانیهای مهاجر که بنشینی همه میگویند وضعشان در ایران خیلی بهتر بوده و مدام غر میزنند و غر میزنند و غر میزنند... :چرا اینجا هواش سرده؟ چرا مردمش انقدر تظاهر به ادب میکنن؟ چرا انقدر مالیات زیاده؟ چرا این شهر انقدر چینی داره؟!... دلیل مهاجرت اکثر ایرانیها هرچه باشد مسلم ًا پول و درآمد بیشتر نبوده ...من مهاجرت کردم تا موقت ًا از چیزهایی که دوست ندارم فاصله بگیرم .قبل از ترک ایران دو فهرست درست کردم از چیزهایی که میدانستم دلم برایشان تنگ خواهد شد و چیزهایی که عمر ًا اگر دلم برایشان تنگ بشود! در صدر فهرست کوتاه دلتنگیها مادر و برادر و اعضای خانواده و دوستانم قرار داشتند و در انتهای آن تمام آدمهایی که با آنها به طور اتفاقی در و کوچه و خیابان سالم و علیک میکردم .در وسطهای این فهرست اسم چند مکان بود مثل کافه شوکا ،مثل تئاتر شهر ،مثل نشر چشمه ...فهرست دوم اما خیلی مفصل از کار درآمد ،چهرههای مشهور سیاسی ،ماموران گمنام ادارجات مختلف و گشتهای جوراجور، مجریهای خنک و بیخودی خودمانی برنامههای صدا و سیما ،عالقمندان به موتورسواری در پیادهرو، مهندسهای جوراب سفید و همهی آنهایی که در صف از من جلو میزدند در این فهرست جا داشتند. همان موقع دوستی هشدار داد که بگذار دو ماه بگذرد دلت برای همان موتورسوارها هم تنگ خواهد شد. دو ماه گذشت و دلم تنگ نشد .گفت شش ماه بگذرد تنگ میشود ،شش ماه گذشت و تنگ نشد .گفت یک سال ...گذشت و تنگ نشد .گفت دو سال ...نشد .سه سال ...باز هم نشد .از اول هم میدانستم دلم برای هیچ موتورسواری توی پیاده رو تنگ نخواهد شد... نشسته بودم توی اتاقم و مثل االن هاشور میزدم ،صدای آواز فرهاد از اتاق دیگر میآمد که از بوی عید میگفت و بوی توپ و بوی مادربزرگ ...بوهایی که برای من آشنا بودند و به تصویرهایی جان میدادند که مدتها بود به آنها فکر نکرده بودم... در فهرست دلتنگیها بوی آشنا را جا انداخته بودم ...آنوقت بود که یک دل سیر گریه کردم...
نیکو پاینده طبق آمار غیر رسمی ،بیش از پنج میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی میکنند .در حالیکه اینروزها مهاجرت امری آشنا در میان ایرانیان است اما پیشینۀ این مهاجرتها به نیمۀ دهۀ ۵۰باز میگردد .پیش از این دوره ،تنها عدهای از جوانان ایرانی برای تحصیل به خارج از ایران سفر میکردند و معمو ً ال پس از دوران تحصیل به کشور بازمیگشتند .این روند با رخداد انقالب و جنگ تغییر ماهوی پیدا کرد و خروج از کشور برای یافتن امکان زندگی بهتر در خارج از مرزهای جغرافیایی وطن برای جمعی از ایرانیان به یک ٔ گزینه مهم تبدیل شد.
86
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
هنوز هستند ایرانیان خارج از کشوری که به ایرانی بودن ی و شاید حتی برخی خود پایبند هستند و سنتهای فرهنگ ی خود میگنجانند .عید از س�نتهای مذهبی را ،در زندگ نوروز یکی از شاخصترین سنتهای ایرانی است. چهل سال پیش یک ایرانی س�اکن کانادا ،آمریکا یا اروپا اگر میخواس�ت س�فرۀ هفت س�ینی بچیند با مش�کالت زیادی مواجه میشد .سنجد و سمنو در سوپرمارکتهای محل پیدا نمیش�دند و حس و هوای عید در هیچ ش�هر و کش�ورغیرایرانی وجود نداش�ت .ام�ا این روزه�ا تقریبا در ِ بزرگ جهان ،یک ایرانی میتواند اسباب همۀ ش�هرهای هفتس�ین خود را در هفتههای آخر م�اه مارس خریداری کند.
ی کارت تبریک این روزها دیگر کمتر کس نوروز برای عزیزانش میفرستد. ی که اصرار بر حفظ سنت حتی کسان ی از دارند ،درنهایت ،ایمیلی با عکس هفت سین میفرستند .این افراد نیز انگشتشمارند .ما به ارتباط لحظهای عادت کردهایم اما آنچه بیش از همه بر سر سفرههای هفت سین ایرانیان مهاجر جا داش�ت ،ق�اب عکسهایی ح�اوی عکسهای م�ادر ،پ�در ،خواهر ،برادر ،م�ادر بزرگ و پ�در بزرگ بود. عزیز "خارج س�ین "خانه" هم در ایران ،عکس سفرۀ هفت ِ ِ رفت�ه" را به نمایش میگذاش�ت .در لحظۀ تحویل س�ال، همه به این عکسها خیره میشدند و ایرانی مهاجر سعی س�ین خانه را ،که مادر و پدر بر سر آن میکرد س�فرۀ هفت ِ ی به خانواده ساده نبود، نشس�تهاند ،تصور کند .دسترس� مخصوص ًا در س�الهای انقلاب ای�ران و در دوران جنگ ای�ران و ع�راق .در آن روزه�ا غای�ت ام�کان ای�ن بود که خانواد ٔه س�اکن ایران به تلفنخانه ب�رود و به عزیز در غربت تلفن بزند" ....خانوم کیانی کابین "!۳ در آس�تانۀ نوروز ۹۳در ش�هر تورنتو ،بازارهای نوروزی متع�ددی بر پا بودند و مغازههای ایرانی هر یک بخش�ی از فضای خود را به اس�باب هفت س�ین اختصاص دادند .در میان این وس�ایل فیزیکی/خوراکی ،وسایل الکترونیکی سین خانۀ مهاجران ایرانی در تورنتو ،لوس نیز سفرۀ هفت ِ آنجلس و لندن را مزین میکنند .آنها لپتاپها ،تبلتها و ِ ن خانهاند. هوشمند ساکنین آ تلفنهای پ�ای مهاج�ری ک�ه در ن�وروز ۶۹ی�ا ،۷۰ س�ال خ�ود را ِ ِ تلف�ن با خان�واده اش در اصفه�ان "تحویل کرد" ،امس�ال روی اس�کایپ یا ُا ُوو س�ال را تحویل میکن�د و اولین عید مبارکیه�ای خود را از طریق وایب�ر ،ویچت یا واتسآپ میفرستد .این روزها دیگر کمتر کسی کارت تبریک نوروز برای عزیزانش میفرستد .حتی کسانی که اصرار بر حفظ س�نت دارند ،درنهایت ،ایمیلی با عکس�ی از هفت س�ین میفرس�تند .این افراد نیز انگشتش�مارند .م�ا به ارتباط لحظهای عادت کردهای�م و ترجیح افراد بر روشهای آنی ِ ارتباط اس�ت .پیام�ک ،پیغ�ام وایبر و ویچ�ت در لحظه
به گیرن�ده میرس�ند و امکان مکالم�ۀ زنده را نی�ز فراهم میکنند. در ده س�ال اخیر ،شبکههای اجتماعی و اپلیکیشنهای ارتباط�ی ،جنبههای مختلف زندگی م�ا را تحت تاثیر قرار دادهاند .زندگی حرفهای افراد ،فارغ از رش�ته کاری آنها، تحت ت ًاثیر ارتباطات لحظهای هستند و انتظار اتصال دائم با دفتر کار و پاسخگویی به مش�تری از ارمغانهای تلفنهای هوش�مند اس�ت .تفریحات و رابطههای شخصی ما نیز از ی برای جش�نها و تکنولوژی اث�ر میپذیرند ،از هماهنگ مهمانیها گرفته تا پیدا کردن س�ئانس سینما ،اپلیکیشنی برایش وجود دارد .به این دلیل اس�باب تعجب نیس�تد که این ارتباطات هوشمند به طور خاص در ایجاد ،نگهداری و دوام روابط ما با عزیزانی که کیلومترها از ما فاصله دارند، نقش�ی مهم ایفا میکنند .اینکه امروز ما میتوانیم لحظۀ تحویل س�ال را با خان�وادهای که از ما دور اس�ت همزمان جشن بگیریم ،از امتیازات تکنولوژی مدرن است. اما این تنها یک روی سکه است .در عینی که تکنولوژی م�درن در موارد زیادی به کیفی�ت زندگی ما میافزاید ،گاه همین ابزار مفید مایۀ دردس�ر و خطر میشود .عدۀ زیادی این روزها از طریق اینترنت و ابزارهای پیامک و چت با هم آشنا میش�وند و رابطههای جدیدی را با کیلومترها فاصله ٔ رابطه آغ�از میکنند .اما این آش�ناییها همیش�ه از جنس کاتلی�ن و جو در فیلم You ve Got Mailنیس�ت .در چند ماه گذشته ،داس�تان غمانگیز زندگی س�اناز نظامی نمونهای از ای�ن پایانه�ای دلخ�راش ب�ود .س�اناز از راه دور ،و به مدد اینترنت ،با ش�وهرش آشنا ش�د و به آمریکا مهاجرت کرد تا زندگی مش�ترک خود را آغاز کند و همزمان در رشتۀ دکترای مطالعات محیط زیست مشغول به تحصیل شود. آرزوهای این رابطه ،زمانی که در ۹دس�امبر ۲۰۱۳س�اناز ی از ضربه به سرش از دنیا رفت، بهدلیل ضایعه مغزی ناش دستنیافتنی شد. مهاجرت ،چه با خانواده ،چه به اس�تقبال خانوادۀ آینده، فراز و نشیبهای بسیاری دارد .ریشهکن کردن خود از وطن ی جدید پیوستن تو ًام با و آنچه آشناست و به کشور و فرهنگ بیم و امیدهای فراوانی است .یکی از امیدهای مهاجرین در ق�رن ُ ۲۱ام این اس�ت ک�ه حداقل به م�دد تکنولوژی و ِ غربت مهاجر امروز به نس�بت، ارتباط�ات مدرن ،ان�زوا و کمتر از آنچه اس�ت که مهاجر ۳۰س�ال پیش ب�ا آن مواجه تس�کین بود ،ام�ا نباید فراموش کرد که گاهی همین ابزار ِ غربت و انزوا میتواند علیه مهاجر عمل کند. شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
87
اثر :توکا نیستانی
پرستو صبور قرار نیست سخت باشد .تقریبا هر چه که داشتهای را جا میگذاری و میروی .میروی تا از نو شروع کنی و بسازی ،میروی که بگریزی. میروی که بمانی .سخت؟ نه ،خیالی نیست. خودم تصمیم گرفتم
خ�ودم تصمیم گرفتم ک�ه مهاجرت کنم .اجب�اری در کار
نبود .بسیار پیش میآید که وقتی حرف از دلتنگی میشود،
دوستانم میپرس�ند چرا؟ چرا به هیچچیز راضی نیستی؟ چرا رفتی؟ اگر اینقدر دردناک است چرا برنمیگردی؟
س�الها پیش هر وقت دوستی ،کس�ی را بدرقه میکردم
که غمگین و با چش�مان گریان راهی مهرآب�اد آنروزها و بعدتر همین فرودگاه امام بود ،با خودم میگفتم مجبور که
88
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
نیستی "،نرو! بمان.".
بعدها ،در آس�تانه ۲۲س�الگی ب�ه جایی رس�یدم که باید
میرفتم تا از خودم بگریزم ،نه کس�ی بر حذرم داش�ت ،نه ترس�ی داش�تم و نه تصمیم س�ختی بود ،تقریبا آنی .مثل
خیلی تصمیمهای بیست و اندی سالگی .عاصی و خسته و عصبانی و ناامید بودم .زندگی شخصی ،اوج استیصال.
کم�ی آن طرفت�ر از زندگی ش�خصی ،میلیونه�ا نفر زل زدند به صفحه تلویزیون و نشس�تند در خانه و احمدینژاد
شد رئیس جمهور منتخب ما.
اشکهایم بند نمیآمد
گوشی تلفن را که گذاشتم اش�کهایم بند نمیآمد .ویزا
حاضر بود ،حدود یک س�ال و نیم بعد .زانوان من سست.
فقط هراس از ناشناخته دلیل این ترس و درد عظیم نبود. حقیقتی ب�ود که بیهیچ مالحظ�ه یکب�اره روبهرویم قرار ٔ همه آنچه که آشناس�ت ،چه تلخ و چه ش�یرین، گرفت .از گذش�تن .یک عم�ر را گذاش�تن و رفت�ن .در ن�گاه آدمها
میخواندم که با خودشان میگفتند"،خودت خواستهای، مجبور نیستی".
مجبور نبودم .اما این اختیار در انتخاب ،هرگز حقیقت را
حتی کمی آسانتر نکرد.
زندگی در ینگه دنیا
چند م�اه اول ،راس�تش را بگویم ۲ ،س�ال اول س�خت
که ن�ه ،هر روزش با درد گذش�ت .صادقان�ه بگویم ،جای زندگ�ی من بد نبود ،خ�وب هم بود ،زیبا هم بود ،س�احل ه�م داش�ت ،آزادی ه�م داش�ت ،ت�ورم و احمدینژاد و
گشتارش�اد و ترس از آینده هم نداشت آنچنان .ولی پر از تنهایی و غریبگی بود .پر بود از صبحهایی که باز همان دو
جفت چش�م عاصی زل میزدند به من که چرا به هیچ چیز راضی نیس�تی؟ چرا قرار نداری؟ چراباید میرفتی؟ چرا باید بمانی؟
مامان و بابا .من و احس�اس گناهی که آنقدر عمیق است
که فکر نکنم روزی بیاید که با من نباشد .رنجی که آنچنان
ب�ه درونم رس�وخ ک�رده ک�ه دورانداختنی نیس�ت .تصور لحظهای که اگر کمک بخواهند ،تو نیستی .تو گذاشتهای و رفتهای .تو ،انتخاب کردهای .دردی که همیشه هست، فق�ط کم کم به ناخ�ودآگاه رخنه کردهاس�ت و به آن عادت
کردهام ،بخشی از روزمرگی زندگی.
رانندگ�ی بی�ن دو خط .ایس�ت کامل برای تابلو ایس�ت.
ایس�ت کامل برای عابر پیاده.ترمز نکردن س�ر چهارراه. ترم�ز نک�ردن ب�رای چ�راغ زرد .لبخن�د و سلام رهگذر
غریبه .توضیح اینکه ایران ،نه عراق است نه افغانستان.
ک�ه همه مردم ایران آن چند صد نفری نیس�تند که از دیوار س�فارتخانه ش�ما ب�اال رفتن�د ،که حت�ی آنها ه�م االن
پش�یمانند .که ما هم ماش�ین داریم ،هم ب�رف ،هم کوه، ه�م دریا .که زن�ان ایران ،ب�ا تمام مش�کالت ،هم درس
میخوانند ،هم کار میکنند ،ه�م رانندگی ،هم زنانگی و
صبح به صبح ،دلهره اخبار روی صفحه مانیتور .ترس از ٔ همه گزینههای روی میز .عادت به حس دلتنگی ،جایی بین صبحانه و دلشورهی هنگام گرگ و میش غروب .زندگی با چراغ یاهو مسنجر و اسکایپ
ما به سایههای روی دیوار ما به ابرهای تیره و تار ما به کافهها و دود سیگار ما به شبهای تار دل بستیم هم بیشتر از حد امکانشان زندگی.
صبح به صبح ،دلهره اخبار روی صفحه مانیتور .ترس از
ٔ همه گزینههای روی میز .ع�ادت به حس دلتنگی ،جایی بین صبحان�ه و دلش�ورهی هنگام گ�رگ و میش غروب. زندگی با چراغ یاهو مسنجر و اسکایپ.
تنهایی ،غریبی
دوس�ت یعنی درک و حرف مشترک .ش�ادی و خاطرات
مش�ترک .درد مش�ترک .از اوش�ین ،تا پری�ن .از اندی تا
شجریان .دوس�ت کسیست که به حریم ش�خصی ما راه داش�ته باش�د .راه دادن افراد به این دای�ره قرمز ،حداقل ب�رای م�ن ،راحت نیس�ت .آش�نایی و گ�ذر از ای�ن حریم
ب�ا آدمهایی ک�ه دغدغههایزندگیش�ان در ب�ازی محلی بس�کتبال و بیسبال و التاری آخر هفته خالصه میشود
آسان نیست.
اما س�ختترها گذشت .من هم با گذش�ت زمان ،کم کم
آدمهای ش�بیهتر به خ�ودم را پیدا ک�ردم .از قضای روزگار یکی از آنها یک دختر اسرائیلیس�ت ،که همکالسی من شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
89
من هم با گذشت زمان ،کم کم آدمهای شبیهتر به خودم را پیدا کردم .از قضای روزگار یکی از آنها یک دختر اسرائیلیست ،که همکالسی من بود. ما دو نفر تنها دختران کالس دوره ارشد بودیم ،این یعنی جبر روزگار بود .ما دو نفر تنها دختران کالس دوره ارش�د بودیم ،این
یعنی جبر روزگار .قبل از آش�نایی ما ،برای من "اسرائیلی"
مت�رادف بود ب�ا آدمفضایی ،ک�ه احتماال ی�ا گاز میگیرد یا آدمخوار اس�ت .گرچه که تقریبا مطمئنم تصور او هم از ما ایرانیها خیلی دورتر از همین تفس�یر نب�ود .اما برخالف باور من ،او خیلی هم مهربان اس�ت ،یکی از مهربانترین
آدمهای�ی ک�ه م�ن میشناس�م .مش�ترکاتمان ،ب�ه خاطر فرهنگ غالب خاورمیانه ،نیز بس�یار است .از روبوسی به
ج�ای بغل کردن گرفته ،ت�ا بلند بلن�د داد زدن بهگاه حرف زدن معمول�ی و تعارفات معمول و بح�ث و حرف در مورد
دغدغهه�ای روزمره زندگ�ی خاورمیانه ،یعنی سیاس�ت. مهمانی رفتنهایمان هم ش�بیهاس�ت .ب�رای همین هم راحتتر با هم ارتباط برقرار میکنیم.
بعد از آن بود که یاد گرفتم که کس�ی را بر اس�اس قومیت
و ملیت قض�اوت نکنم .زندگی در جامعهای که هر کس�ی از یک گوش�ه دنی�ا به آنجا آم�ده و اکثر آدمه�ا تجربههای
مش�ترک زیادی ندارند ،ب�ه من یاد دادهاس�ت که چقدر به کلیش�هها عادت کرد ه بودم .که چقدر زود و نابجا قضاوت
میکردم.
عادت ،زندگی
تازگیها آمدهام به ش�رق آمریکا .زندگی کالیفرنیا ،برای
من ک�ه عمری را در تهران گ�ذر کردم س�ازگار نبود .اینجا خوش�حالترم .آرامترم .آدمهایش را بیشتر دوست دارم. ب�ه نظر خیلیها البت�ه عجیب میآید .بیش�تر هم به خاطر
آب و هواست .اما اینجا به من شبیهتر است.
عادت کردهام به زندگی .اما این اصال بدان معنی نیست
90
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
ک�ه فراموش ک�ردهام .ک�ه دلتنگیهای�م دیگ�ر همراهم
نیستند .نه.
هنوز هم صبح به صبح ،قبل از مس�واک زدن ،اولین کار
روزانه من خواندن اخبار اس�ت .نه از روی کنجکاوی ،که از روی ترس.
دلتنگ�ی رف�ع ش�دنی نیس�ت .ه�ر چقدر ک�ه بیش�تر در
روزمرگی زندگی در آمریکا جا افتادم ،ش�باهتهای ایران و آمری�کا برای�م پررنگت�ر ش�د .زندگ�ی اینجا ن�ه تنها که
بینقص نیست ،که از بس�یاری جهات شبیه ایران است. هم از لحاظ سیاس�ی و هم اجتماعی .جامعهای به ش�دت
دو قطبی .رفتار طرفداران اوباما و مخالفانش آینه برخورد
طرفداران میرحسین و احمدینژاد ماست.
تلخترین بخش ماجرا اینس�ت که امروز من حتی مطمئن
نیس�تم که بتوانم برگردم و در ایران زندگ�ی کنم .چون به
اینجا ه�م عادت کردهام .ب�ه هر حال حقیقت اینس�ت که زندگی در آمریکا سراسر سختی که نیست .آزادی هست،
فرصت هس�ت ،ش�ادی هس�ت .اما برای من هیچ وقت
خان ه نیس�ت چراکه دلم اینجا نیس�ت .راس�تش را بگویم آنچه اینج�ا میگ�ذرد اهمیت چندان�ی ندارد ت�ا وقتی که زندگ�ی میگذرد .من آنجا س�اخته ش�دم ،ش�کل گرفتم.
دلم آنجاست ،چون عزیزترینهایم آنجا زندگی میکنند و بعضیهاشان در آن خاک آرمیدهاند.
وقتی مهاجرت میکنی ،این تو هستی که دور میشوی.
همه میمانند .زندگی میکنند .ش�هر س�ر جایش هست، آدمها ه�م .زندگیها جری�ان دارد و ت�و دوری .تجربهها ف�رق میکن�د .وقت�ی من نیس�تم که با ه�م بروی�م کافه، قهوه بخوریم و تو س�یگار بکش�ی و تعری�ف کنی که روزت
چط�ور گذش�ت و چرا دلخ�وری که فالنی دی�ر زنگ زده،
دور میش�ویم از هم .و این دوری درد دارد و خوب شدنی
نیست .این است که من شدهام از اینجا مانده و از آن خانه رانده .خودم انتخاب ک�ردم ،خوب میدانم .ولی انتخاب
سخت است .چه رفتن و چه ماندن. راحت قضاوت نکنیم.
"ما به سایههای روی دیوار /ما به ابرهای تیره و تار /ما به
کافهها و دود سیگار /ما به شبهای تار دل بستیم"
نگار بحرینی کشور مالزی در سالهای اخیر مقصد بسیاری از پناهجویان ایرانی بوده تا بعد از عزیمت به کشور اندوزی از طریق غیرقانونی و از راه دریا خود را به خاک استرالیا برسانند .به تازگی با تبیین یک قانون سخت گیرانه از سوی دولت استرالیا تا حدودی ماجرای قاچاق پناهنده ها محدود شده است .در این قانون آمده پناهندههای غیرقانونی به صورت مستقیم به کمپهایی که در خاک استرالیا هستند وارد نخواهند شد و به جزیرهای در شرق اندونزی منتقل میشوند اما همچنان ایرانیانی هستند که انتظار در جزیرهی گینه نو را به ماندن در وطن ترجیح میدهند .در این ویدیو داستانی بر اساس گفتگو با چند پناهنده ایرانی را همراه با نظرات مختلف ایرانیان مقیم مالزی میبینید و میشنوید
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
91
نسرین افضلی "آخرین وداع با همس�رم در فرودگاه چیزی نبود که بشود
تع�داد مهاج�ران ایران�ی به موضوع�ات جدی�د تحقیقات
اشکی بریزم .متعجب بودم که چطور به این زودی از همه
میان مهاجران ایرانی پدیدۀ چندوجهی و پیچیدهای است
آن را وداع عاشقانه نامید .به خود فشار میآوردم که قطره
چیز کنده شدهام .بیقراریام را که دید گفت "چی شده؟! داری میری که برگ�ردی!" اما من میرفتم که برنگردم و
این را همان زمان میدانستم .ش�ب بود و من در هواپیما احساس خوب روز اول مدرسه را داشتم". نرگس ۳۱ ،ساله،ساکن سوئد
طلاق به قص�د مهاج�رت ،مهاجرت به قص�د طالق و
طالق پس از مهاجرت ،پدیدههایی هس�تند که با افزایش
92
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
روانشناس�ی و جامعهشناس�ی ب�دل ش�دهاند .طالق در و جنس آن بسیار با جنس طالقهای ایرانیان داخل کشور
متفاوت است .نرخ طالق در میان زوجهای ایرانی ساکن خارج از کشور بس�یار باالست و طبق نتایج تحقیق صورت
گرفته در سوئد -کش�وری که باالترین نرخ طالق در اروپا را دارد -میزان طالق ایرانیان س�اکن س�وئد حتا باالتر از
متوسط مردم آنجا ست.
ش�وک فرهنگی یک�ی از مهمتری�ن بخشه�ای تجربه
مهاجرت اس�ت ،ک�هگاه دردناک اس�ت وگاه لذت بخش.
شوک فرهنگی یکی از مهمترین بخشهای تجربه مهاجرت است ٬کهگاه دردناک است وگاه لذت بخش .برای مهاجرانی از جوامعی سنتی و با نظامی مردساالر مثل ایران" ٬نظام جنسیتی" جدید ٬مهمترین بخش از این شوک فرهنگی است ،چه زن باشی و چه مرد ب�رای مهاجرانی از جوامعی س�نتی و با نظامی مردس�االر
مثل ای�ران" ،نظام جنس�یتی" جدی�د ،مهمترین بخش از این شوک فرهنگی اس�ت ،چه زن باشی و چه مرد .اگر به تنهای�ی قدم در این راه گذاش�ته باش�ی ،کفههای ترازوی
ارزشهای�ت دای�م باال و پایین میش�ود ،از ه�ر کفه ترازو چیزی برمیداری و چیزی اضافه میکنی تا درنهایت تعادل
برقرار شود و شاهین ترازو بر نقطه صفر بایستد .اما اگر در
این راه همقدمی داش�ته باش�ی برقراری این تعادل به این آسانیها نیست وگاه یکی از طرفین این پیوند ،وگاه هردو این پیوند را قطع میکنند تا به تعادل دلخواه خود برسند.
در ای�ن مطلب قص�د دارم به موارد درخواس�ت طالق از
س�وی زنان بپردازم ،و از آن میان ،به دس�تهای که دالیل
هویتی -جنس�یتی علت درخواستش�ان برای طالق بوده
اس�ت .دالیلی مانند تغییر ن�گاه به زندگی ،کس�ب آزادی در محی�ط و فرهن�گ بازت�ر و تمای�ل ب�ه جب�ران مافات، ماجراجویی جنس�ی ،تمایل به فراموش�ی هویت گذشته و ایج�اد هویتی جدید در زندگی تازه ،از جمله دالیلی اس�ت که در گفتوگو با این زنان از س�وی آنان مطرح میش�ود. گاهی این تحول و تغییر نگاه درش�رایط داخل ایران اتفاق
میافتد و خود تبدیل به علت مهاجرت میشود وگاه نتیجه
و پیامد مهاجرت است.
فش�ارها و کنترله�ای خانواده س�نتی و تابوهای جامعه
مثل ب�کارت و حیا ،و آموزههای ایدئولوژیک که در خلوت
نی�ز ذهن و تن زنان ر ا رها نمیکند و مانع از آن میش�ود تا پای خود را از خطوط قرمز فراتر بگذارند ،موانعی هس�تند
که آزادی انتخاب و تجربه را در بخش مهم و حیاتی زندگی
زنان در دوران نوجوانی و جوانی به شدت محدود میکند. سیاس�تهای جنس�یتی رس�می و غیررس�می حکومت
نیز ،که فشار اصلی آن برروی زنان است؛ از محدودکردن
ام�کان ارتب�اط با جنس مخال�ف و محدودس�ازی تحرک زنان با سیاس�تهایی مث�ل پذیرش دختران در دانش�گاه
ش�هر محل زندگی خانواده گرفته تا دشوارکردن اشتغال و زندگ�ی مجردی ،بخش مهم دیگ�ری از آزادی و انتخاب زنان را از آنان میگیرد.
در حالی که تمام این موارد ،زنان را به سوی یک انتخاب
ک�ور و اجباری در ازدواج س�وق میدهد ،داس�تان پس از
ازدواج داس�تان غم انگیزتری است .ناآگاهی از چگونگی روابط زناش�ویی و نیز مهارتهای رفتاری ،در کنار قوانین و مقررات ازدواج موجب میش�ود ک�ه گرچه ازدواج برای بس�یاری از دختران راه رهایی از کنت�رل خانواده و تنها راه
دسترسی به سکس است ،اما با گذشت چند سال از ازدواج با زوجهایی افسرده و مستاصل مواجهیم که خودشان هم
نمیدانند دردشان چیست.
ن�دا و ش�هرام ،زوجهایی که تا دیروز عاش�ق ه�م بودند
و چندین س�ال تلاش کردند ت�ا رضایت خان�واده را برای
ازدواجش�ان جلب کنند ،مدتی پس از مهاجرت از یکدیگر جدا ش�دند ،ن�دا میگفت":اینج�ا انتخابهای بیش�تری
دارم" .
نرگس ،میگوید" :در خانه ما دوس�ت پس�ر داشتن جرم
ب�ود و آنق�در این طرز فک�ر در تمام وجودم ب�ود که حتا من با دوس�تانم که دوست پسر داش�تند قطع رابطه میکردم و
آنه�ا از نظر م�ن دخترهای خوبی نبودند ،ب�ه طبع اولین
مردی ک�ه در زندگی�م به طور ج�دی بهش نزدیک ش�دم همسرم بود".
در ش�رایطی که دسترس�ی دختران به اطالع�ات درباره
رابط�ه جنس�ی ،از نظ�ر خانوادهه�ا نادرس�ت ودر نتیجه تقریبن ناممکن اس�ت؛ قرار گرفت�ن در معرض اطالعات
جنسی وسیع و سهولت ایجاد روابط آزاد جنسی در شرایط
خارج از کش�ور بخش دیگری ازداس�تان اس�ت که دنیای ذهنی زنان را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
نرگس که چند س�الی اس�ت خارج از ایران به س�ر میبرد شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
93
در شرایطی که دسترسی دختران به اطالعات درباره رابطه جنسی ٬از نظر خانوادهها نادرست ودر نتیجه تقریبن ناممکن است؛ قرار گرفتن در معرض اطالعات جنسی وسیع و سهولت ایجاد روابط آزاد جنسی در شرایط خارج از کشور بخش دیگری ازداستان است که دنیای ذهنی زنان را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد در ای�ن باره میگوید" :یکی از نکاتی ک�ه بعد از مهاجرت و ایج�اد رابطه جدید ،با آن روبرو ش�دم پذیرفتن این بود که من پیش از آن هرگز در رابطۀ سکس�یام ارگاس�م نش�ده
بودم و بدتراین که هرگز در ده س�ال زندگی مش�ترک قبلی به آن پی نبرده بودم .باورم نمیشد که من حتی از ارگاسم
زنان خبر نداش�تم ،یعنی او هم نمیدانس�ت؟! سکس را
دوس�ت داش�تم اما هیچ وقت نقطه پایانی برای من نبود. بعد از س�کس حالم بد ب�ود .او میخوابید و من یواش�کی
گریه میک�ردم .به مرور زم�ان و با تولد فرزندم�ان نیاز به س�کس را کم کم در خودم خفه ک�ردم ،چون فکر میکردم
برایم لذتی ندارد .کم کم کار به سکسهای اجباری کشید، برای فرار از س�کس هر شب س�عی میکردم که یک بحث کوچولو جور کنم که بفهمد و حساب کار دستش بیاید".
نرگ�س نیز مانن�د ه�زاران زن ایرانی دیگر اولی�ن بار در
فضای�ی آزادتر و ب�دون ترس و واهمه رابطه جنس�ی لذت بخش را تجربه کرده اس�ت .او اما در ایران هرگز به طالق
فکر نمیکرده چرا که به گفته خودش "کمترین چیزی که از
دست میدادم دخترم بود".
امنیت ،رویایی دستیافتنی
"وقتی که به استرالیا آمدند ،نازنین بر خالف ایران که در
خانه بود و س�ر کار نمیرفت ،خیلی زود یک کار خوب پیدا ک�رد و رفت س�ر کار .مزه کار حرفهای رف�ت زیر دندانش و
اعتماد به نفس�ش باال رفت .انگلیسیاش روز به روز بهتر
94
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
شد و دوس�تان خوب زیادی پیدا کرد .نازنینی که در تهران
میترسید بدون رضا پا بیرون بگذارد ،در ملبورن رضا را به زور بیرون میکش�ید تا جاهای دیدنی را به او نشان بدهد. همین ش�د که برای رضا ش�ده بود غریبه .همین که دیگر
ترسو و وابسته نبود ،برای رضا عجیب و غریب بود" . باغچه
فضاه�ا و خیابانه�ای ناامن (چ�ه بر اثر حضور اش�رار و
مزاحم�ان و چه گش�ت ارش�اد و حراس�ت) ،فرصتهای
اش�تغال مح�دود وفضاه�ای کاری تبعی�ض آمی�ز ب�رای
زنان؛ در خارج از کش�ور جای خود را به احس�اس امنیت، فرصتهای برابر و در نتیجه حق انتخاب بیشتر میدهد. ب�ا اینکه دلی�ل اصل�ی مهاجران ،ب�ه ویژه نس�ل جوان و
دانش�جو ،یافت�ن فرصتهای رش�د و پیش�رفت و تجربه
آزادی اس�ت ،اما این اث�ر برای زنان مضاعف اس�ت وگاه همی�ن انبس�اطهای نابراب�ر باعث ت�رک خ�وردن روابط
زوجها میشود.
ش�هره ک�ه پ�س از مهاج�رت ب�ه کان�ادا ،همچن�ان ب�ا
اخطاره�ای همس�رش درب�اره ن�وع پوش�ش روب�رو بود میگوید" :آرزویم شده بود اینکه یک روز دامن یا شلوارک بپوشم و در خیابان قدم بزنم ،مثل همه زنان اینجا ".او که
خود طراح لباس اس�ت این احساس را عذاب آور توصیف میکند که مجبور بود در کانادا نیز مثل ایران لباس بپوشد و زندگی کند .شهره حدود یک سال است که طالق گرفته و به شغل طراحی لباس مشغول است و پوشیدن لباسهای
دلخواهش .او میگوید" :خانواده من س�اکن شهرس�تان
کوچکی هس�تند .برایشان قابل درک و تحمل نبود که من طالق بگیرم ولی من این س�وی دنیا بودم و دستش�ان از
من کوتاه بود".
ش�رایط حضور در خارج از ایران ،با ایجاد امکان گمنامی
و کاس�تن از فش�ارهای جامعه و خانواده تصمیم به طالق را س�ادهتر میکند و فش�ار روانی آن را کاهش میدهد و در
نتیجه شرایطی را فراهم میکند تا زنانی که مدتها در لب مرز جدایی مانده بودند جرات کنند و پای خود را آن س�وی مرز بگذارند .گرچهگاه با اشک و آه و حسرت!
عکس از مجموعه پرسه .بابک بردبار ،پاریس شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
95
فرزاد حسنی
عکس :امید کشتکار
96
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
روایت اول
ی در آمریکا صادق چوبک سیزد ه تیر ۱۳۷۷در شهر برکل
درگذش�ت .منیرو روانی پور ،نویس�نده و مترجم درسوگ
بزرگ علوی به جبر شرایط با مرگ در غربت و برلین کنار می آید اما از بستگانش می خواهد وقت مرگ یکی از همکاران نویسنده اش بر سر پیکرش حاضر شوند و با حضور عباس معروفی این خواسته محقق می شود
نگا ه کرده ،چطور با امواج مخالف دس�ت ب ه گریبان شده و
ِ در ورودی نزدیک میدان رپوبلیک پاریس که دو ایستگاه با ِ
ی غریبی است او مینویسد" :در ش�هر سیاتل آمریکا ،ماه
به نا م "س�المن" ک� ه اندک زمان�ی بعد از تولد ب� ه اقیانوس ش از مرگ به زادگاه ی پی� ی کند و چند ماه میرود ت�ا زندگ خود ب�ر میگردد .ب�ر میگردد ت�ا همانجاکه ب� ه دنیا آمده
اس�ت بمیرد ...ن�گاه ایرانیان دور از وطنهمیش�ه مرا به ن ماهی میاندازد .حاال میتوان�م بگویم که صادق یاد ای� چوبک ،در آخرین لحظات زندگی،چطور با بهت و حیرت س افتاده. ش از اینک ه خورش�یدزادگاهش را ببین�د از نف پی ن لحظه جمل�های را که ،روزگار ن ه چندان و نمیدانم در آ ش از ای�ن ،بهم�ن گفتب�ه ی�اد آورده؟ در آن لحظات پی�
آن ثانیهه�ای آخر :تو فک�ر میکنی من اینج�ا میمیرم؟ م نیس�ت که میگف�ت :وقتی به مرگ ...ح�اال چوبک ه ب منتظ�رم که صبح فکرمیکن�م خواب�م نمیبرد .هر ش�
ی (همسرم) ی قدس شود و خورش�ید را دوبار ه ببینم ،صدا ن اینجا رابش�نوم .گاهی با خودم ح�رف میزنم ،یعن�ی م
ن هم مرد ،شکسپیرهم میمیرم…؟ بعد میگوید :بتهوو گ یکبار هم که شده، م میخواهد قبل از مر مرد…،اما دل ی و یک توی آن گرما و ش�رجی بوش�هر ،تکی ه ب�دم بهنخل ت رفتی والیت، ب خنک بخورم…دختر ،هر وق� کاس�ه آ هر جا نشس�تی یاد م�ن بکن…،یاد منباش و بع�د از فائز
میخواند:
ی بمیرد از وطن دور اگر شاه
"پرالشز" فاصله داشت و بعد جمعیت بود که به پارمانتیه آمد و مشایعت آغاز ش�د ،در سکوت و زیر باران .و چه چشمها
که نه از باران ،بلکه از اشک خیس بودند ...حاال جمعیت ِ اقامتگاه بازپسین میبرد .به جایی ایرانی ،س�اعدی را به
در قطعۀ هشتاد و پنجمین ،در همسایگی صادق هدایت! گورکنان کار خود را کرده بودند و مجریان آئین خاکسپاری
در کن�ار گ�ودال فرجامی�ن م�ؤدب و مبادی آداب دس�ت به کار ش�دند! موس�یقی مورد عالقۀ س�اعدی (سمفونی
ش�مارۀ ١٠مالر) فضای پر ال ش�ز را پ�ر کرده ب�ود! ...و از آن لحظه به بعد بود که ِپ ِ رالش�ز برای من به ش�کل واقعی
و ملموس�ی ش�د گورس�تان پرالش�ز! بیش از ١٠سال بود
ک�ه پنجرۀ اطاق م�ن در یکی از س�اختمانهای کارگری ـ دانش�جویی( )Sonacotraدر پاریس ،در طبق�ۀ یازدهم به
پر الش�ز باز میش�د!من بیش از ١٠س�ال در ٢٠متری باغ سنگس�تان پرالشز زیس�ته بودم ،اما مرگ را با آن هیبت و
به خواری میبرندش بر سر گور"
با آن قس�اوت که در روزهای آخر ماه نوامبر ١٩٨۶از طبقۀ
روایت دوم
این گورس�تان میآمد ،ندیده بودم و زخ�م و ضربت آن را
محمد جاللی چیمه در مراس�م بزرگداش�ت س�اعدی در
دانش�گاه لن�دن خاطره ای درب�اره مرگ و خاکس�پاری او گفت " :وداع با س�اعدی روز ٢٧نوامبر در س�الن ُادیتوریم
بیمارستان سنت آنتوان انجام شد.
جمعیتی ب�ود! همه آمده بودند... .آخری�ن دیدار بود که
انجام میش�د و بعد انتق�ال او بود به ایس�تگاه "پارمانتیه"
چهارم بیمارس�تان س�نت آنتوان به قطعۀ هش�تاد و پنجم
اینچنین تلخ و دردناک احساس نکرده بودم".
تجربهای سه حرفی در غربت
کلمهای است س�ه حرفی و معنایی پارادوکسیکال دارد.
از یک سو به معنی پایان یافتن حیات فیزیکی است و البته
در عین حال میتواند نش�انه تداوم حضور باشد اگر تجربه شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
97
عکس :امید کشتکار
هنری ایرانی مهاجر در سراس�ر جهان به گفتگو نشستهام
برخالف تصورم فکر کردن به مرگ،محل مرگ و تشریفات پس از مرگ و به خاکسپاری یکی از دغدغه های مهم و جدی هنرمندان مهاجر و غربت نشین است کننده این رویداد مهم ماترکی بعد از خود گذاش�ته باش�د.
درباره "مرگ" حرف میزنم .پدیدهای که همه ما دیر یا زود
آن را تجربه خواهیم کرد .درباره مرگ بس�یار نوش�تهاند و خواندهایم.
در این نوش�ته کوتاه تمرکز من روی ِ ِ هنرمند ایرانی مرگ
در غربت است .در طول چند دهه اخیر هنرمندان بسیاری به دالیل مختلف زندگی در خارج از کش�ور و ش�هر خود را
برگزیده و مهاجر ش�دهاند .بس�یاری گم�ان میکردند این مهاج�رت موقتی و زودگذر اس�ت اما ُمهر م�رگ این دوره موقتی را همیشگی کرد.
در طول س�الهای اخیر با هنرمندان حوزههای مختلف
98
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
و از مزار بس�یاری از آنان که با م�رگ در آمیختهاند ،بازدید کردهام.
برخلاف تص�ورم فکر ک�ردن به م�رگ ،مح�ل مرگ و
تشریفات پس از مرگ و به خاکسپاری یکی از دغدغههای
مه�م و جدی هنرمندان مهاجر و غربت نش�ین اس�ت .در گفتگوهای دوس�تانه با بس�یاری از هنرمن�دان مهاجر در
ابتدا به نوعی با مقاوت ایش�ان با م�رگ و بیاهمیت جلوه
دادن آن مواج�ه ب�ودم .اما با ادامه گفتگوها و باب ش�دن دوستی و نزدیکی بیشتر فهمیدم که حتی آن هنرمندی که میگوید وقتی ُمردم مهم نیست ،جسدم را اصال بسوزانند
و به آب بریزند ،نیز به ش�یوه و نحوه مردن و پس از مرگش به صورت جدی فکر میکند.
زندگی در غربت مس�ائل و مش�کالت خ�اص خودش را
دارد .گذشته از تالش بیش از حد معمول تنازع برای بقا در
غربت ،واکنش متفاوت هنرمندان ب�رای رویارویی با این پدیده نیز متفاوت است.
در س�فرهای متعددی که ب�ه کش�ورهای مختلف محل
زندگی و اقامت هنرمندان درگذش�ته ایرانی داشتم ،سعی
تعدادی از هنرمندان مهاجر وقت مرگ بستگان و نزدیکان نسبی و سببی ندارند و از این رو دوستان و دوستداران آنها ترتیب مراسم خاکسپاری و دفن را در محل وقوع مرگ می دهند کردم با محل زندگی ایشان در روزها و ماههای آخر زندگی
از نزدیک آشنا ش�وم و بعد سری به محل خانه ابدی آنها بزنم.
به گمانم این کار ش�اید نوعی ادای احترام باشد به ایشان
به خاط�ر خلق آثار هن�ری و تاکیدی بر نامیرای�ی و مانایی
هنرمن�د .در این دی�د و بازدیدها به نتای�ج مختلف و جالب توجهی رس�یدم ک�ه ش�اید در فرصتی مناس�ب دربارهاش
بنویسم .در این نوشتار کوتاه تنها نگاهی خواهم داشت به پایان زندگی تعدادی از هنرمندان ایرانی در خارج از ایران. برخی از هنرمندان آگاهانه و دانسته شرایط پس از مرگ
خود را آنچنان که میخواس�تهاند فراهم کردهاند .کسانی
مثل ص�ادق هدایت آگاهانه پیش از خودکش�ی همه پیش بینیهای الزم را برای پ�س از مرگ و دفن خودش انجام
میده�د .محم�د علی جمالزاده نویس�نده پیش�رو ترجیح میده�د در ژن�و و کنار همس�رش و در مزاری ک�ه از پیش
آماده کرده بود ،به خاک سپرده شود.
برخی دیگر از هنرمندان پیش از شنیدن آواز مرگ ترجیح
میدهند پیکرش�ان آرامش اب�دی را در خاک ایران تجربه کند .ش�اهرخ مس�کوب پیش از مرگ در پاری�س از تمایل
خودش برای خاکس�پاری در ایران سخن میگوید .بهمن فرزانه نویس�نده و مترجم بعد از بیش از نیم قرن زندگی در
ایتالیا به ایران بازمی گ�ردد تا در ایران بمیرد .همچنان که احسان نراقی چند ماه پیش از مرگ از قدم زدن با قدمهای کوتاه و ممتد در محله پاریس ۱۵خس�ته میشود و تصمیم
میگیرد رفت و آمد دائمی بین تهران –پاریس را ترک کند و ماههای پسین زندگی را در تهران به انتظار مرگ بنشیند.
ب�زرگ علوی به جبر ش�رایط ب�ا مرگ در غرب�ت و برلین
کن�ار میآید اما از بس�تگانش میخواهد وق�ت مرگ یکی از همکاران نویس�ندهاش بر س�ر پیکرش حاضر شوند و با
حضور عباس معروفی این خواسته محقق میشود.
برخ�ی از هنرمن�دان نی�ز با م�رگ زود هن�گام و غریبانه
هیچگون�ه پی�ش بین�ی ی�ا خواس�تهای درب�اره ش�رایط
خاکسپاریش�ان را ب�ا نزدیکانش�ان در می�ان نمیگذارند و به همین س�بب نزدیکانش�ان ترجیح میدهن�د آنها را در
حوال�ی محلی که س�الها دور از وطن زیس�تهاند به خاک بس�پارند .س�یاوش کس�رایی م�دت کوتاهی بع�د از ورود
و اقام�ت در اتری�ش در وی�ن از دنیا میرود و به خواس�ت
خان�واده و از روی اجبار در ش�هر محل اقامت همس�رش دف�ن میش�ود .کس�انی چ�ون تی�رداد نصری ش�اعر که ناگهانی و احتماال با س�کته در خیابانی در لندن میمیرد و همانجا به خاک س�پرده میش�ود و فریدون فریاد ش�اعر و مترجم بعد از ماهها دس�ت و پنجه نرم کردن با سرطان ،در
حوالی آتن به خاک سپرده میشود .عزیز بهاری کارگردان و بازیگ�ر در گورس�تانی حوالی "الدفان�س" در پاریس و در
حضور خانواده به خاک س�پرده میشود .در خاکسپاری او حضور داش�تم تا تجربه مرگ هنرمند در غربت را این بار به صورت حضوری و ملموس دریابم.
منیر وکیلی خواننده اپرا بعد از تصادف ناگهانی در مس�یر
الهه با حضور خانواده در گورستان پرالشز دفن میشود.
نادر نادرپور در گورستانی کوچک در حوالی وست وود لس
انجلس کمی دورتر از آرامگاه مرلین مونرو و در همسایگی هایده خوانن�ده مش�هور آرام میگیرد و همی�ن چند وقت پی�ش منص�ور کوش�ان در گورس�تانی کوچک در ش�هری کوچک در اسکاندیناوی به خاک سپرده میشود .آنچنان
ک�ه های�ده ،مهس�تی ،ویگن ،جه�ان قش�قایی و طوفان خوانندگان موس�یقی پاپ نیز توسط خانواده و دوستداران
در شهر فرشتگان به خاک سپرده میشوند.
تع�دادی از هنرمن�دان مهاج�ر وق�ت مرگ بس�تگان و
نزدی�کان نس�بی و س�ببی ندارن�د و از ای�ن رو دوس�تان و
دوس�تداران آنها ترتیب مراس�م خاکس�پاری و دفن را در محل وقوع مرگ میدهند .فریدون فرخزاد در بن به خاک
سپرده میشود و اردشیر محصص نقاش و کارتونیست در شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
99
نیویورک و بهمن محصص نقاش و مجس�مه ساز برجسته
در رم و دکتر س�اعدی-گوهر مراد-نویسنده و نمایشنامه نویس در پرالشز پاریس.
در پارهای موارد مرگ در غربت به سبب تداوم روند درمان
در خارج از ایران برای هنرمند اتفاق میافتد .فرهاد مهراد خواننده مش�هور برای تکمیل درمان ب�ه پاریس میرود و
در همانجا با زندگی وداع میکند و به خاطر ش�رایط خاص بیماری ،امکان انتقال پیکرش به ایران میس�ر نمیشود
و وی علی رغم اینکه سالهای سال در سکوت و انزوا در ایران زندگی کرده بود ،در گورستان "تیه" در حوالی پاریس
آرام میگیرد.
م�رگ در برخی م�وارد چه�ره دیگری هم از خود نش�ان
میده�د .م�رگ در خارج از کش�ور و ب�ه ط�ور معمول در بس�یاری از کش�ورها رویدادی هزینه س�از برای بستگان و آش�نایان متوف�ی اس�ت .بس�یاری از هنرمن�دان نیز به
ط�ور معم�ول در زندگ�ی ع�ادی و روزمره با مش�کالت و گرفتاریهای روزمره دس�ت و پنجه ن�رم میکنند و پیش بین�ی و تدارک مالی خاصی برای م�رگ انجام نمیدهند.
در چنی�ن ش�رایطی به اجب�ار ،خانواده و دوس�تان ترجیح
میدهند به ارزانترین شکل ممکن یعنی سوزاندن جسد
مراس�م خاکس�پاری را انجام دهن�د .در برخی م�وارد نیز خانواده به دالیل دیگری ،غیر از مس�ائل مادی ،که برای ما روشن نیست این شیوه را برمی گزینند.
بج�ز صادق چوبک ک�ه آگاهانه و از روی خواس�ت قلبی
چنین خواستهای را داش�ت تعدادی دیگر نیز به این شیوه به خاک س�پرده ش�دند .بی�ژن مفی�د نمایش�نامه نویس و
کارگردان شهیر و احتماال خسرو پرویزی کارگردان سینما
و ش�جاع الدین ش�فا نویس�نده و مورخ نیز در ای�ن گروه از
هنرمندان در غربت جای میگیرند.
در برخی موارد نیز تالش و کوش�ش بس�تگان و دوستان
برای انتقال پیکر به ایران و به خاکسپاری در موطن جالب توجه است .بازگرداندن اجس�اد هنرمندان جوان نوازنده گروه "یلو داگز" یا "سگهای زرد" با راه اندازی کمپینهای
مختلف در ش�بکههای اجتماعی و با تالش خانواده قابل
توجه است.
100
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
عکس ها :فرزاد حسنی
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
101
102
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
فرودگاه استانبول ،عکس :حسن سربخشیان شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
103
104
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
عکس ها از :ساسان توکلی فارسانی برای دیدن مجموعه کامل عکس های اختصاصی مجله تابلو از این مسابقات اینجا را کلیک کنید تی�م ایران ب�ا پیروزی ۲۰امتی�ازی براب�ر ۱۱امتیاز تیم روس�یه ،قهرمان مس�ابقات کش�تی آزاد جام جهانی شد.تیمهای ملی کشتی ایران و روسیه در جریان فینال مسابقات جام جهانی کشتی آزاد لس آنجلس برابر هم قرار گرفتند ،که س�هم تیم ایران شش پیروزی و سهم تیم روسیه دو پیروزی بود.
شماره پانزدهم ،فروردین ۱۳۹۳
105
Iranian traditions. Norouz is one of the most
In the last decade, social media and com-
important of these traditions. Forty years
munications applications have deeply affect-
ago, an Iranian living in Canada, the U.S., or
ed many aspects of our lives: from being able
Europe would have faced many difficulties in
to work remotely or telecommute all the way
finding the various items to put on her Haft
to finding the most convenient show time for
Seen table. But nowadays, in almost all the
a movie we wish to see. Therefore, it is not
large cities in the world, Iranians can pur-
surprising that for us these smart commu-
chase all such items in late March.
nications have played a very important role
Gone are the days when family members
in establishing and maintaining our relation-
remaining in Iran put on their Haft Seen table
ships with our loved ones faraway: the fact
photos of their loved ones abroad, and, con-
that today we are able to celebrate the first
versely, when those abroad put on their Haft
moments of the new Iranian year concurrent-
Seen table photos of their loved ones back
ly with our relatives living faraway is one of
home in Iran. In March 2014, many stores
the advantages of modern technology.
selling Haft Seen items in Toronto also sold
However, as the saying goes, this is only one
various electronic devices along with those
side of the coin. There are also times when
items as well. These were comprised of lap-
modern technology leads to trouble and dan-
top computers, tablets, and smart phones,
gerous situations, especially when it comes
all of which were/are present at the homes
to online dating and marriages that result
of Iranians, especially at Norouz, so that fami-
from online dating. In the last few months,
lies could/can share their celebrations of the
the sad story of the life of Sanaz Nezami pro-
first moments of the new Iranian year 1393
vided us with a tragically negative example
with their loved ones in Iran. Whereas in No-
of this. Sanaz, who had met her husband via
rouz 1990 or 1991 Iranian immigrants spent
Internet and who came from Iran to the U.S.
the first moments of the new year with their
in order to marry him, and who also was pur-
loved ones via a long-distance telephone call,
suing her graduate studies in environmental
in 2014 they sent their first new year greet-
science, died from the brain injuries she sus-
ings to their loved ones via Viber, way chat,
tained from the savage beatings received at
or What’s Up.
the hands of her husband. Immigrating, ei-
These days no one sends Norouz greeting cards in the mail. Even those who try to ob-
ther with or without one’s family, has many ups and downs.
serve the traditional way of doing things at most send an email greeting with a photo of
In the 21st Century, immigrants are optimis-
their Haft Seen table attached. Along with
tic that the latest advances in telecommuni-
the rest of society, we have become used
cations technology help reduce the distance
to immediate and instantaneous communi-
between one and one’s loved ones. How-
cations, made possible by the latest, widely
ever, we should not forget that these same
available telecommunications technologies.
tools can be counterproductive.
survivor’s pain and grief will be harder to heal
All immigrants in every country, no mat-
because she was not able to hold her loved
ter where they immigrate from, experience
one’s hand, feel her breaths on her skin, and
alienation in one form or another. The first
drink in her scent.
alienation generally starts with the feeling of
She suffers from having missed sensing and
emotional, physical, and intellectual distance
feeling those things; exile scatters one’s at-
from one’s own culture: this is especially true
tention and focus.
in the case of writers and journalists who write in their mother tongue. According to Dr. Kazemzadeh, if this adjust-
An Interview with Dr. Reza Kazemzadeh about the Dilemmas of Immigrants: Those Who Remain and Those Who Don’t
ment and alienation takes a very long time,
Niusha Saremi
fact that, while many immigrants, after their
it will have the potential to become a crisis. He warns that if such crises go unaddressed, they can lead to serious emotional and/or psychological problems. He emphasizes the immigration, go through a period of distanc-
In this article, Niusha Saremi considers the
ing themselves from people from their own
subject of immigration and exile in the case
national or cultural background, it is vitally
of Iranians since the Revolution. She con-
important that they maintain their contact
ducts an in-depth interview with Dr. Reza Ka-
and communication with the latter because
zemzadeh, an Iranian psychologist who lives
such people are an immigrant’s first and most
and works in Belgium. In his work and writ-
important support system.
ing, Dr. Kazemzadeh has concentrated on the issues and situations faced by immigrants after they move abroad. The most painful and ultimately important
Norouz Greetings via Webcam Nikou Payandeh
common experience for all immigrants is the difficulty of making the enormous “decision”
According to unofficial statistics, about
to move away from one’s home and birth
three million Iranians live outside of Iran. Un-
place.
til the late 1970s, it was mostly students who
All immigrants go through a long period of
went to the U.S. for their higher education
emotional, physical, personal, and profes-
but returned to Iran afterwards. However,
sional adjustment. This period can take up
this changed after the 1979 Revolution and
to several years. Naturally, the process of ad-
the Iran-Iraq War. Since then, leaving Iran and
justment is less smooth and takes longer for
moving abroad in order to have a better life
older immigrants, especially if they are not
has become an important priority for some
familiar with the main language of their new
Iranians.
country.
Many Iranians abroad still observe most
rica, or Latin America, or friends from Eastern
I love.
European countries, countries under the rule
Jiang Hu Lee, the writer who had written
of modern dictatorships. Still, he has not be-
about her father’s death, had no choice but
come used to the idea of exile and immigra-
to grieve for her father alone in a town in
tion. For Swedes, living in exile, that is, exile
Sweden, thousands of kilometers away from
such as that experienced by an Iranian like
her family. This narrative was very moving
myself, is not comprehensible.
for Swedes who read her story. My Swedish
Every time Swedes encounter an exiled
friend said she will never be able to imagine
Iranian, they have a million questions, not
such a situation. She described to me that the
about things covered by the news in televi-
only time she experienced anything similar
sion or in newspapers every day. For them,
was when her father suffered a heart attack
it is more important to know whether you
in a different city but she could not get her-
can ever see your family or call them, rather
self to his bedside at that very moment. But
than know about political matters and their
no…this is not similar to Jiang’s experience at
complications. And, of course, they have
all. Jiang had tried to invite her parents for a
some questions that they do not dare ask.
visit to Sweden before her father’s death but
Once, a Swedish friend told me the story of
they were poor and not able to provide the
a Chinese writer who was exiled to Sweden.
collateral required by the Embassy of Swe-
In my friend’s opinion, this writer’s best work
den. After receiving negative responses from
was about the death of her father. Exile has
the Embassy several times, Jiang received
always played an important role in inspiring
an email from her sister: “Mother died.” is a
works of literature.
simple sentence. Yet, for her sister, writing it
Death. The most difficult situation for a person in exile is death or having to deal with
was not at all simple; neither was reading it for Jiang herself.
others’ death. A person who cannot live in
To console Jiang or thousands of others
a country, does not easily gain the right to
who will finally receive such an email one day,
die in that country either. But for an exiled
one can talk about the philosophy of death
person, perhaps the worst nightmare is the
and the continuation of life for hours on end
death of the “other.” This “other” is some-
or tell stories much worse than what they
times one’s parents, or a brother or sister left
experienced. However, for the survivor, it is
behind. For me, even long before the first day
not the death of the faraway loved one itself
I began my life in exile, when I was preparing
that is worth grieving for but some of the last
myself mentally for living in a faraway place,
moments of the loved one’s life which the
without the possibility of returning, thinking
survivor has missed. The survivor was not
of death has been one of the most horrifying
there by her loved one’s side during the last
problems that could happen in my real life: a
moments of her/his life and did not have the
nightmare about the moment when I cannot
opportunity to nurse her loved one, be sad
help but be faced with the death of someone
for her condition or say good bye to her. The
a telephone. Now there are many ways to
Still, even with all these forms of communi-
make faraway things appear real, with sound
cations via land and air, something is always
and image. There are things like Google Maps
missing. As human beings, our attention and
and other maps that you can click on and
focus has become deficient in a misleading
zoom in on in order to bring yourself nearer
way. From our five senses, only some of them
the people and things you miss: you can go
work in human contact: sight and hearing.
all the way to your former city, to the main
Our senses of taste, touch, and smell have of-
street, and all the way to your lane and your
ficially been rendered out of order. No tool
front door.
can re-build them or make them work again,
These days, at least, an exiled immigrant
that is, for example, convey smells and scents
is more fortunate than the previous genera-
or let you touch someone’s skin, hair, or even
tion: she can see her friends’ latest photos via
touch a surface. Of course, there are jokes
Instagram and learn of their comings and go-
about software that will convey scents: how-
ings via Facebook. Her friends can send her
ever, this fantasy will never become a reality.
text, visual, and voice messages at any given
Imitating or rebuilding a sense is perhaps one
moment via Viber.
of modern man’s most unsuccessful efforts
The family of an exiled immigrant, for
in the allowed sphere of communications in
whom it is not possible to board a flight to go
Iran. That is why Skype parties and Internet
home and to whom the borders to her home-
gatherings always have incomplete or unfin-
land are forever closed, may feel fortunate
ished components.
in that, at the bottom of their heart, they are
For an exiled immigrant, explaining such
satisfied that, at least, their loved one lives
feelings is not an easy experience. For ex-
in safety and freedom and that their meet-
ample, I live in Sweden. For a Swede, whose
ings with their loved one take place from be-
country has not been in a war for at least the
hind the monitor and not in the prison visit-
last 200 years, where democracy, with all its
ing rooms. They do not complain: they even
ups and downs, has been in place for a long
take their mobiles and laptops to the dinner
time, it is difficult to fathom the concept of
table, to the kitchen, to the living room to eat
having to live in exile due to political rea-
together. The mother brews tea; the father
sons. When it comes to immigration too, the
blows out the candles on his birthday cake.
Swedes’ narrative is different from that of
Their lives have become palpably technically
others. Many Swedes who immigrated to the
advanced: they learn how to find and use
U.S. decades ago returned to their country of
new software, manipulate the controls of the
origin after many years. The American Dream
monitor in order to make its light just right
still attracts many young Swedes to the U.S.,
so that they can see their child’s face better,
but their immigration is devoid of bitterness
and, of course, battling the ever-present fil-
and suffering.
ters, which constantly interrupt communications.
Every Swede has at least one friend who comes from a country in the Middle East, Af-
Ghorratol‘ein to Forough Farrokhzad, many
Many Iranian women writers in diaspora
women have been sacrificed to cultural tyr-
have experienced and written about their re-
anny by men in a guardian-like manner that
vulsion towards discrimination by males and
has hurt women more than women them-
have even rebelled against the patriarchal
selves have. It is as though they have never
culture. The story of Iranian women writers
even heard of the famous poem by Saa’di:
both within and without Iran continues to
“The offspring of Adam constitute each oth-
develop in very interesting and exciting ways
er’s limbs.”
and it will be interesting as well to follow this
Even when they have been prolific and/or
development.
produced works of high literary value, Iranian women, especially those from before the last half of the 20th Century, were not recognized
Exile and Scattered Concentration
for their literary accomplishments. It was not
Naimeh Doustdar
until Forough Farrokhzad’s poetry was widely published that a woman discussed subjects
The bitter poison of exile is so commingled
such as lovemaking in poetic form. No matter
with my blood, even since long before be-
which part of Persian culture and literature
ing exiled to a cold land, that I have come to
one considers, one is faced with intellectual
believe this is the most natural way of living:
women who were sacrificed to objective or
seeing my mother’s hands among the minis-
subjective forms of censorship, one way or
cule and patchy pixels of Skype; hearing my
another related to or caused by the country’s
father’s voice amidst the messed-up signals
patriarchal culture.
allowed in Iran; singing Happy Birthday for
This anti-female bias has followed Iranian
my 14-year old niece on invisible phone lines.
women into diaspora as well. On top of all
For my three-year old daughter, exile is
the issues, complications, and pains associat-
even more natural than this. She thinks that
ed with immigration or exile, Iranian women
her grandmother and relatives, that is, the
writers have had to deal with the continuing
people on the monitor, whom she has never
bias against them by Iranian men. Writing in
met in person, can never be touched. She has
diaspora or exile has been a very rocky ex-
no memory of touching their skins and smell-
perience for Iranian women. However, 35
ing their scents.
years after the Iranian Revolution, Persian
Email is a good thing, better than the letters
literature has experienced a Renaissance by
which my mother’s cousin wrote 40 years ago
women writers: women such as Sharnoush
from the U.S. and which reached his parents
Parsipour, Mahshid Amirshahi, who have
weeks later. Skype is good, better than the
continued to write in Persian, or such as Azar
tired telephone lines, which, if you wanted to
Nafisi, who writes in English, have experi-
use several decades ago, you had to wait in
enced success in the literary and publishing
telephone booths. Or better than when you
fields.
had to go the house of the neighbor who had
A Magazine for Iranian Youth
No. 15, April 2014
Managing Editor: Parvaneh Vahidmanesh Editor: Hasan Sarbakhshian Editorial board: Mana Pahlavan Omid Keshtkar Touka Neyestani Hootan Salamat Sasan Tavakoli Graphic Designer: Omid Keshtkar
A Preface to the Poetics of the Literature of Tomorrow Saba Vasefi It is said that Iranian women lack experience for management in the sociocultural arena and have not passed through the filter of modern history: thus, they deny the most obvious products of the age of communications. It is said that Iranian men have not suffered or been cheated less than Iranian women, but they do not know that, according to Martin Luther King, an injustice anywhere is the death of justice everywhere. Of course, in some cases they are not wrong in this respect: nearly 1,000 years ago, when
Contributors: Ivan Tolstoy, Reza Kazem Zadeh, Mehdi Jami, Mahmood Farjami, Arash Kamangir, Parastoo Saboor, Sepehr Atefi, Sheida Mohamadi, Hanieh Bakhtiar, Niusha Saremi, Somayeh Jafari, Pooya Azizi, Mojtaba Yousefipour, Niloofar Dohni, Amin Azad, Saba Vasefi, Naeimeh Doostdar, Nama Jafari, Nikoo Payandeh, Mohammad Jobrani
the wives of Iranian kings acted seductively in the back room and only managed the harems, in Rome, Queen Theodora spoke of gender equality. Seven-hundred years ago, Christine de Pisant wrote about making the rights of women a reality at the same time that many learned Iranian promoted the notion of chaste and subservient women as ideal. All of us, men and women, have had a hand in this scenario and still have our guard up when faced with written works by women, writings about one’s body, and feminism. Without a doubt, if Iranian women had no say in this discourse or did not opine or theorize about it, it was not due to their lack of learning and awareness but rather due to cultural colonization and tyranny! From Tahereh
Photo by: Hasan Sarbakhshian
Photo by: Sepehr Atefi ۱۳۹۳ فروردین،شماره پانزدهم
112