آیه ای از قرآن بر سنگ قبر یک یهودی ،عکس :حسن سربخشیان
2
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
نشریهای برای جوان ایرانی شماره شانزدهم ،اردیبهشت ماه ۱۳۹3 سردبیر :حسن سربخشیان مدیر اجرایی :آیدا سعادت هیات تحریریه : توکانیستانی مانا پهلوان امید کشتکار هوتن سالمت ساسان توکلی گرافیک و صفحه آرایی :امید کشتکار مسئول وب سایت :جلیل فتوحی نیا همکاران این شماره : نسرین افضلی سپهر عاطفی مهدی خلجی لیال ملک محمدی آزاده شاهد پرستو صبور سوده راه نعیمه دوستدار ناما جعفری هدی رستمی نیوشا صارمی مژگان عباسی بهرام میالنی مژگان قاضی راد جلیل فتوحی نیا لیلی نیکونظر فرناز کمالی سپنتا پرهام پویا عزیزی لیلی ادیب فر لیال سعادتی ارمان استپانیان با تشکر از: مسیح علی نژاد ،هاوی کارل طرح روی جلد :توکا نیستانی با تشکر از :پروانه وحیدمنش
سخن سردبیر طعم گس مرگ از تلاش برای یافتن عمر جاودان ،تا پیدا کردن راهی برای رفتن به بهشت .کشف دریچهای برای باخبر شدن از جهان پس از مرگ و عص�اره حیات ،ب�ه اینها اضافه کنید هم�ه جادوگرانی را که ادعا داش�تند مردگان را زنده میکنند و با ارواح در ارتباطند و از طریق آنها از آینده باخبرند .همه طول تاریخ پر اس�ت از افسانههایی در مورد مرگ و زندگی. زندگی پ�س از آن برایم مقدس بود اما جوانت�ر که بودم ،مرگ و ِ دوس�ت نداش�تم زیر خروارها خاک مدفون ش�وم ،نه تنها دوست نداش�تم که وحشت داشتم .کمی بعد به این هم فکر میکردم که ش�اید بهتر باشد تا جسدم را بسوزانند اما راستش فکر کردن به سوختن و خاکستر شدن هم راحت نبود. بعد از آن در جس�تجوی دروازه بهش�ت برآمدم ،بهش�تی که باید برای رس�یدن به آن خون میدادم .اما با دیدن اجساد بیشمار در کنار جادهها و داخل قهوه خانههای بین راهی در راه ِک ِرند غرب ،در راه رس�یدن به جبهه های جنگ ایران و عراق ،تقدس مرگ برایم از بین رفت. بعدها به واس�طه حرفهام مرگه�ای زیادی را در جنگها و بالیای طبیعی دیدم و ثبت کردم ،بخش مهمی از آرشیوم اختصاص دارد به تش�ییع جنازهها و گورس�تانهای مختلف ،چند باری نیز مرگ را در دو قدمی خود دیدم. با همه تجربیاتی که کسب کردم ،گورستانها اما حکایتی دیگرند، حکای�ت آدمها ،آنها که بودند و حاال دیگر نیس�تند .حاال در پایان ده�ه پنج�م زندگیام باور دارم که هر آغازی را پایانی اس�ت ولی واقعیت این است که هنوز هم به استقبالاش نمیروم. در ش�ماره ش�انزدهم مجله تابلو تالش�مان این بود ت�ا بتوانیم از جوان�ب مختل�ف به موضوع م�رگ بپردازیم و ش�اید قب�ل از آنکه فرش�ته مرگ ما را با طعم گس آن آشنا کند تصوری از پایان خو ِد مادیمان داشته باشیم. حسن سربخشیان
10
14 38
52
92
4
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
پرونده ویژه
عکس :هدی رستمی
مانا پهلوان خالهام پس از س�کتۀ قلبی در بیمارستانی در شهر مشهد
بستری بود .دکترها با س�ن باالی نود سال مریض ،دیگر
ن�ه دارویی تجوی�ز میکردن�د و ن�ه دس�توری میدادند. پرس�تاری از س�ر دلس�وزی گفت :چرا اینجا نشس�تهاید، بروید کارهایتان را بکنید.
لبم را گاز گرفتم و برای طول عمر خاله جان دعایی کردم و شمارۀ آستان قدس رضوی ،دفتر امور دفن را گرفتم.
سلام ح�اج آق�ا ،میخواس�تم بدون�م قیمت قب�ر توی
صحن ،چنده؟
مادرم اش�ک چشمهایش را پاک کرد و آرام زیر لب گفت:
علیک سالم دخترجان ،جنستان آماده است؟
و من گوش ب�ه فرمان مادر ،با دس�تمال بین�یام را پاک
بعله دیگه ،جوازش صادر شده؟
یک زنگ بزن آستانه ،ببین اوضاع چطوره؟ کردم و بلند شدم.
در حیاط بیمارس�تان باد خنکی میوزی�د و حال آدم را جا
میآورد .نفس عمیقی کش�یدم تا بوی منفور بیمارستان را
از مشامم پاک کنم اما یاد بوی سدر و کافور افتادم ،بویی که
6
ش�اید تا چند ساعت دیگه مش�امم را پر میکرد ،از این فکر
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
جنس حاج آقا؟
آها منظورتان خاله جان اس�ت ،نخیر ،هنوز بیمارس�تان
هستند.
خدا طول عمر بهش�ان بدهد ،هر وقت جوازش�ان صادر
شد ،زنگ بزنید.
دفن ک�ردن اموات در صح�ن امام رضا پ�س از پرداخت
میگویند برای دفن هر عزیز سفر کرده به دیار باقی ،باید بین ۱۵۰تا ۴۵۰ میلیون تومان هزینه کرد تا در میان بلوکهای آماده شده در زیر زمین مقبرۀ امام هشتم شیعیان برایش جایی خرید
پول ،تش�ریفات ویژۀ خود را ه�م دارد .در دفتر امور دفن،
اتاقی هم وجود دارد ب�ه نام دفتر "فرش و الله" که خانوادۀ
عزادار میتوانند از آنجا فرش و دو عدد شمع و الله امانت بگیرند تا در مراسم متعدد خود استفاده کنند.
روز دف�ن "عزیز س�فر ک�رده" ،بدن او را در بهش�ت رضا،
بزرگترین گورستان مشهد که خارج از شهر است شست و
شو میدهند و پس از آن به حرم امام رضا منتقل میکنند.
حاال ح�اج آقا بگید قیمت چقدره ،تا وقت هس�ت مبلغ را
آنجاس�ت که یکی از مأمورین راهنمای تش�ییع اموات که معمو ً ال لباس فرم خاکس�تری میپوش�د ودر محل قراری
نه دختر ج�ان ،روزی که جواز صادر ش�د ،زن�گ بزنید،
"باجۀ خدمات تش�ییع" میبرد ت�ا "روتابوتی" مخصوص را
آماده کنیم.
انشاءهلل "مظنۀ بازار" هر چه باشد خواهم گفت. و تلق ،گوشی تلفن را گذاشت.
به اتاق خاله جان برگشتم ،مادرم با چرخش چشم پرسید
که چه شد؟ و من دو انگش�تم را به هم مالیدم و بیصدا از
برادرم پرسیدم :امروز دالر چنده؟
خدا را ش�کر س�ه روز بعد خاله جان منتقل شدند به منزل
و حضرت عزرائیل تنها از بیخ گوشش�ان رد ش�د اما "مظنۀ بازار" هنوز در گوش من زنگ میزند.
که از قبل تعیین ش�ده حاضر اس�ت ،خانواده ع�زادار را به دریافت کنند.
خانوادهه�ای ایرانی معموال از قوارهای ترمه یا پارچهای
س�یاه ب�رای پوش�اندن روی تاب�وت اس�تفاده میکنند اما
باالخ�ره فردی که ت�ا ۴۵۰میلی�ون توم�ان هزینۀ قبرش شده ،باید فرقی با مردگان عادی داشته باشد.
روتابوت�ی را ک�ه روی تاب�وت په�ن کردند بعد ،مراس�م
تشیع جنازه برگزار میش�ود و تابوت را از صحن آزادی رد
میکنند و در رواق دارالسالم ،بر زمین میگذارند و روضه
میگوین�د در احادی�ث و روای�ات اسلامی تفاوتی میان
خوانی میآید ،به نسبت سن و سال و مکنت و جاه متوفی
زنده او برخوردار اس�ت و حرمت مس�لمان پس از مرگ او
میگیرند و بر میگردند صحن آزادی .اینجاس�ت که نماز
"مرده" و "زنده" مؤمن نیست و مرده مؤمن از همان احترام نیز باید مورد توجه قرار گیرد. حتم ًا کسانی که در آستان قدس رضوی ،قبرهای هشت
و ش�ش طبقه را طراحی کردهاند بهتر از من و ش�ما به این احادیث و روایات دسترس�ی داشتهاند و البد ش ًان مردگان در بلوکه�ای ۲۴تای�ی و ۳۲تایی هم به ان�دازۀ گورهای
اس�تاندارد و بلک�ه بیش�تر از آنها حفظ میش�ود؛ چون آن
طور که کس�انی که "جنسشان" آماده بوده میگویند برای دفن هر عزیز س�فر کرده به دیار باقی ،باید بین ۱۵۰تا ۴۵۰
روض�های میخوان�د و باز هم�ۀ بازماندگان زی�ر تابوت را
میت خوانده میشود و دوباره روضهای و نم اشکی و بعد، مراسم اصلی به پایان میرسد و چند تن از نزدیکان همراه جن�ازه میمانند ت�ا آن را ب�رای دفن به طبقهه�ای زیرین انتقال دهند .بقیه هم احتماال میروند رس�تورانی از پیش رزرو شده تا اولین نهار مراسم را نوش جان کنند.
این فقط ش�هر مشهد نیس�ت که قیمت قبر در آن معادل
قیمت ی�ک آپارتمان اس�ت ،در ش�هر ق�م قبره�ا حتی از
میلیون تومان هزینه کرد تا در میان بلوکهای آماده ش�ده
خانهه�ا هم گرانتر اس�ت .میگویند در این ش�هر زندهها
با این قیمت سرسام آور خانۀ آخرت اما مشتریان این بلوک
بخواهی�د در ح�رم حضرت معصوم�ه قبری بخری�د ،باید
در زیر زمین مقبرۀ امام هشتم شیعیان برایش جایی خرید.
قبرها آنقدر زیاد است که آستان قدس شماره تلفن ویژهای
را ب�رای یافتن آدرس قبر متوفی�ان در نظر گرفته و چندین اپراتور از س�اعت ۷صبح تا ۷ش�ب به ای�ن تلفنها جواب
میدهند.
با حدود ۱۰۰میلیون تومان صاحب خانه میش�وند اما اگر دس�ت کم ۱۲۰میلیون تومان بپردازی�د .در قم هم قیمت
قبر را روزانه تعیین میکنند و با این اوصاف ناامنی بازار ارز و دالر ،مشخص است که نمیتوانید گور را هم پیش خرید
کنید!
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
7
در تهران هم اوضاع همین طور اس�ت ب�ا این تفاوت که
از بهش�ت زهرا ت�ا ابن بابوی�ه ،قیمتها ف�رق میکند .در
غیر از بهشت زهرا ،میتوانید جنازۀ عزیزانتان را در شاه عبدالعظیم هم دفن کنید .اما اگر خوشبختانه اخیر ًا سری به آنجا نزدهاید ،خودتان را برای پرداخت الاقل ۲۵میلیون تومان آماده کنید. قیمتها در ابنبابویه هم که اصال از ۲۰ میلیون تومان آغاز میشود
جدید هم روبرو ش�ده ،قیمت قبره�ا از ۴۰۰هزار تومان تا
۷۰میلیون تومان متفاوت اس�ت .اگر برای اولین بار باشد که برای دفن نزدیکانتان مراجعه کردهاید ،معمو ً ال به شما پیش�نهاد میکنند که قبرهای س�ه طبقه را در قسمتهای جدید ب�ا یک میلی�ون توم�ان پیش خری�د کنید ت�ا "غریبه بینتان نباش�د" .اگر هم بخواهید که خانۀ آخرتتان را در
نقطهای س�ر سبزتر و در دسترستر بنا کنید ،باید ۷۰تا ۱۰۰ میلیون تومان بپردازید.
در اصفهان ام�ا بازار کمی منصفانهتر اس�ت .س�ه چهار
غیر از بهش�ت زه�را ،میتوانید جن�ازۀ عزیزانت�ان را در ش�اه عبدالعظیم هم دفن کنید .اما اگر خوش�بختانه اخیر ًا
در آم�ده و از ۱۸قیم�ت متف�اوت برای گورهای�ی در نقاط
میلی�ون تومان آم�اده کنید .قیمته�ا در ابنبابویه هم که
سالی است که قیمت گور در بهش�ت رضوان تحت کنترل
مختل�ف ای�ن گورس�تان ،گوره�ا یا ب�ه قول مس�ئوالن، حفرهها در پنج نوع قیمت گذاری ش�دهاند و البته میشود آن را ب�ا حدود قیمت تا ۱۰میلیون توم�ان ،پیش خرید هم
کرد.
8
بهشت زهرا که گویا با مش�کالت کمبود جا برای قبرهای
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
سری به آنجا نزدهاید ،خودتان را برای پرداخت الاقل ۲۵ اصال از ۲۰میلیون تومان آغاز میشود.
حاال ،بعد از گرفتن "مظنۀ بازار" در حوزۀ قبر و قبرستان،
راس�تش ،به دعا کردن برای طول عمر خاله جان ،بیشتر
فکر میکنم.
تو رفتی و من سیاه پوش رفتنت شدم ،عکس :مژگان عباسی
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
9
مهدی خلجی
عکس :حسن سربخشیان
10
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
روزگاری تاریخ را بر محور شخص مینوشتند، پادشاهان ،پیامبران ،حاکمان .این سبک ٔ نتیجه بینشی بود که نقش مرد تاریخنگاری قدرتمند را در شکل دادن به رویدادهای تاریخی مهمتر از عوامل دیگر میانگاشت .در عصر جدید ،به ویژه در سد ٔه بیستم ،مکتبهای تاریخنگاری جدید به ما آموختند که زندگی فردی و اجتماعی پیچیدهتر از آن است که به دست یک شخص ساخته شود ،هرچقدر آن فرد قدرتمند و پرآوازه باشد. فرمانروای�ان و رهب�ران سیاس�ی ،بیتردی�د ،در ش�کل
دادن ب�ه قلم�رو و زندگ�ی سیاس�ی جامع�ه نق�ش دارند، ول�ی او ً ال عوامل اثرگ�ذار و ش�کلدهند ٔه دیگر بس�یاری
نی�ز وجود دارند و ثانی ًا معلوم نیس�ت تأثیر رهبر سیاس�ی از دیگر عوامل بیش�تر و تعیینکنندهتر باش�د .خ�ود رهبر نیز در ش�رایط پیچیدهای به مقام خود دس�ت مییابد ،مرزها
و محدودیته�ا و ماهی�ت رهب�ریاش معین میش�ود و ٔ صحنه سیاس�ت را ترک در س�یاق تاریخی مش�خصی نیز
میکند.
هرچه میگذرد ،کنجکاویها دربار ٔه جانش�ینی آیت اهلل
علی خامن�های ،رهبر جمهوری اسلامی ایران ،بیش�تر میش�ود .جمه�وری اسلامی از تعیی�ن جانش�ین برای رهب�ر در زمان حیات او خاطر ٔه خوش�ی ن�دارد .وقتی آیت اهلل خمین�ی زنده بود ،آیت اهلل منتظ�ری به قائم مقامی او
منصوب شد .ش�غل قائم مقامی دردسر ساخت ،هم برای آی�ت اهلل خمینی و هواداران او هم برای آیت اهلل منتظری
و وف�اداراناش .بنابراین ،تعیین قائم مقام در زمان حیات رهبری برای همیش�ه از دس�تور کار خارج ش�د .نه اینکه
مجلس خب�رگان فقط به ص�ورت علن�ی و عمومی دراین باره تصمیم نگیرد ،بلکه به نظر میرسد حتا بحث و جلسه
و تصمیمگیری دراین باره به ش�کل خصوصی هم دشوار و خطرن�اک اس�ت .میتوان�د حساس�یتهای حلقههای
گوناگ�ون ق�درت را برانگیزد و چه بس�ا "قائم مق�ام" را به
"مقام" نرسیده ،خانهنشین و برای همیشه غیر "قائم" کند.
نهادها و حلقههای اثرگذار قدرت کنونی پس از مرگ آیت اهلل خامنهای در تعیین جانشین او دست باال را خواهند داشت. دشوار است تصور کنیم حدود نود "آیت اهلل" دور هم جمع شوند و طی چند ساعت صبح تا ظهر جانشین رهبری را تعیین کنند که کارآیی نهادهای دیگر را وابسته به خود کرده ول�ی مگر آی�ت اهلل خامنهای چند س�اله اس�ت که بحث
دربار ٔه جانش�ینیاش موجه باش�د؟ او ً ال اگر بپذیریم که به رغم انقالب علیه س�لطنت ،برخی س�نتهای پادشاهی
در جمهوری اسلامی بازتولید ش�ده ،پادش�اهان فارغ از
اینکه جوان باش�ند یا پیر ،س�الم یا بیمار ،ولیعهد داش�تند ٔ سلس�له خ�ود را در ذهنها تا تداوم و جاودانگی حکومت
تداع�ی کنند .ب�رای جمهوری اسلامی هم مهم اس�ت ک�ه به ت�وده القا کند ک�ه با درگذش�ت آی�ت اهلل خامنهای،
جمهوری اسلامی یا نظ�ام والیت فقیه پای�ان نمییابد. ٔ شایعه بیماری آیت اهلل خامنهای هفتاد ثانی ًا سالهاست که
ٔ تجربه دو حاکم قبلی ایران و پنج س�اله بر سر زبانهاست. نشان میدهد که وضع سالمت جسمی حاکم ،راز امنیتی
ٔ محرمانه نظامی و بزرگی اس�ت که چه بس�ا از اس�رار فوق هستهای دست کمی نداش�ته باشد .سالها محمدرضا شاه
پهلوی دچار سرطان بود ،ولی اعضای خانواده و دوستان نزدیکش هم نمیدانس�تند چه رس�د به دولتیان و رعیت.
حدود دو س�ال پیش ،تازه فاش شد که آیت اهلل خمینی سه
ٔ س�کته قلبی کرده و نیم قدمی مرگ ش از مرگش، سال پی رفته بود؛ درس�ت همان وقت که بح�ران رابطه میان او و آیتاهلل منتظری آغاز شد .بنابراین ،شایعهها را باید در حد ش�ایعه اهمیت داد .اگر آیت اهلل خامنهای مشکل جسمی
جدیای داش�ته باشد ،بعید اس�ت جز چند انگشتشمار، کسی از چندوچون آن باخبر ش�ود ،چه بسا تا سالها پس از شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
11
مرگ.
با این حال ،مرگ حق است؛ دیر و زود دارد ولی سوخت
و س�وز ندارد .اندیش�یدن به آیند ٔه ایران بدون اندیش�یدن ِ مابعد خامنهای ممکن نیس�ت .دربار ٔه جانش�ین ایران ب�ه ِ
آی�ت اهلل خامنهای و نظام سیاس�ی پس از او س�ناریوهای مختلف�ی را میت�وان تخی�ل ک�رد .می�زان احتم�ال این
س�ناریوها به خیلی چیزها بس�تگی دارد؛ از جمله اینکه او کی و در چه ش�رایطی قلمرو سیاسی ایران را ترک میکند:
آیا ایران به توانایی هس�تهای دس�ت یافته یا ن�ه؟ رابطه با آمریکا عادی ش�ده یا تنشآلودتر؟ اقتصاد ایران در مس�یر درستی حرکت میکند یا فسادفراگیر و سوءمدیریت ،رمق بیشتری از آن گرفته؟ آیا محافظهکاران ایران میتوانند به
توافقی کلی دربار ٔه مسائل بنیادی دست پیدا کنند یا شکاف
و شکس�ت درونی در میان آنها بیشتر شده؟ آیا فرماندهان نظامی و امنیتی توانایی تصمیمگیری منس�جم و قاطع را
دارن�د یا تضاد منافع اقتصادی و سیاس�ی و گسس�تهای
12
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
ٔ تجربه دو حاکم قبلی ایران نشان میدهد که وضع سالمت جسمی حاکم، راز امنیتی بزرگی است که چه بسا از ٔ محرمانه نظامی و هستهای اسرار فوق دست کمی نداشته باشد ایدئولوژی�ک می�ان آنه�ا مان�ع از دس�تیابی ب�ه زمینهای
مشترک است؟
با این همه ش�اید حدسهایی بی�ش از حدسهای دیگر
صائب باش�ند .آن حدسه�ا که بر تحلیله�ای فردمحور استوار نیستند و ساختار سیاسی را بیشتر در نظر میگیرند، چه بسا پیچیدگی واقعیت را بیشتر بازبتابانند .مث ً ال حدس این نکته که بعید اس�ت مجتبی خامنهای جانشین پدرش
ش�ود ،همانط�ور که احمد خمین�ی ای�ن آرزوی پنهان را
داشت و در گور نهفت ،با آنکه احمد خمینی وزن سیاسی
بخواهد باالس�ری زورمند و صاحبرأی برای خود دست
خامنهای .پسر جانش�ین پدر ،یادآور نظام پادشاهی است
آیتالله�ی محت�رم اما حت�ی المق�دور پی�ر و از کار افتاده
و ق�درت مان�ور و محبوبیت بیش�تری داش�ت ت�ا مجتبی
و قدرت وراثتی شاید واپسین ش�کلی از قدرت باشد که در
ٔ جامعه امروز ایران بتواند مشروعیت بیابد.
با این حال ،دش�وار نیس�ت ح�دس زدن آنک�ه نهادها و
حلقهه�ای اثرگ�ذار ق�درت کنونی پ�س از م�رگ آیت اهلل
خامن�های در تعیی�ن جانش�ین او دس�ت ب�اال را خواهن�د داش�ت .دشوار اس�ت تصور کنیم حدود نود "آیت اهلل" دور هم جمع ش�وند و طی چند س�اعت صبح تا ظهر جانش�ین
رهبری را تعیین کنند که کارآیی نهادهای دیگر را وابس�ته ب�ه خود ک�رده ب�ود .حتم�ا فرماندهان س�پاه پاس�داران و
افسران ارشد امنیتی نقش مهمتری از نمایندگان مجلس
خبرگان در تصمیمگیری دربار ٔه جانش�ین رهبری خواهند داشت .اگر کسی خود را به جای فرماندهان سپاه بگذارد، خواهد دید که مس�أله فقط رهبر جمهوری اسالمی نیست
بلک�ه فرماندهی کل قواس�ت و کدام فرماندهی اس�ت که
و پ�ا کند و چ�ه چی�زی طبیعیتر از اینکه س�پاه ب�ه دنبال باش�د؟ کسی که بر خالف آیت اهلل خامنهای آن قدر جوان نباش�د که سه دهه عمر کند و هرچند از موضعی ضعیف کار
خود را بیاغازد به تدریج چنان زمام کار را به دست بگیرد که نهادهای پرقدرت را از تب و تاب بیندازد؟
جانشین آیت اهلل خامنهای هر که باشد ،نظام سیاسی پس
از او با میراث او روبهروست .میراث آیت اهلل خمینی ،خود
جمهوری اسالمی بود که او بنیاد گذاشت .میراث آیت اهلل
خامنهای چیس�ت؟ ش�اید میراث او عایقبن�دی نظام در براب�ر اصالح و حف�ظ خصل�ت فرامل�ی و ضدآمریکایی و ضداس�رائیلی آن باش�د .مهم نیس�ت چه کس�ی جانشین
اوس�ت .مهم آن اس�ت که برگذش�تن از میراث او نیازمند تحولی بنیادی در نظام سیاسی است؛ زیر-و-زبر-شدنی
که به دشواری نام آن را "اصالح" میتوان گذاشت.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
13
14
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
عکس های :آرمان استپانیان آرمان استپانیان عکاس ارمنی ایرانی ،در آبادان متولد ش�ده اس�ت .او که فارغ التحصیل رشته گرافیک دانش�کده هنرهای زیبای تهران است، عکسهای خود را در نمایشگاههای متعددی در ایران و خارج از ایران به نمایش گذاشته است. عکسه�ای حاضر مجموعهای اس�ت که در آن آقای اس�تپانیان تصاویر موجود بر روی س�نگ قبرهای ارامنه در تهران را نشان میدهد. استپانیان از سال ۱۳۷۸عکاسی میکند .زمانی که برای ادای احترام به بزرگان از دست دادهاش به سرآس�یاب دوالب مقبره ارامن�ه تهران رفته بود ،پرترههای حک ش�ده بر سنگ قبرها توجه او را جلب میکند .او با عکاسی از تصاویر سنگ قبره�ای آن گورس�تان پ�ا به عرصه عکاس�ی حرفهای گذاشت. اس�تپانیان میگوید" :واقعیت این است که هنر قرن ۲۱را بای�د به حق ،عرص�ه جلوهگری هنر عکاس�ی دانس�ت .ش�ما به هر طرف نگاه کنید نش�انهای از عکس میبینید .عکاسی قدمتش به ۲۰۰س�ال هم نمیرس�د ولی با سرعتی باور نکردنی جلو میرود و رش�د کرده و تحول یافته و جایگاه خودش را هم پیدا کرده اس�ت .چرا که عکس این قابلیت را دارد که تفکر را به س�رعت منتقل کند". شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
15
16
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
17
18
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
19
نسرین افضلی نسبت زن با مرگ چیست؟ زنان از چه می میرند؟ چرا می میرند؟ چرا خود را میکشند؟ رسوم و قوانین مرتبط با مرگ ،زنان را چگونه متاثر میسازد؟ در این نوشته به فرم ها و اشکال گوناگون تفاوت مرگ و مفهوم مرگ برای جنس زن اشاره می کنم تا پاسخ های کوتاه و مختصری به سواالت باال باشد.
جنس�یت در م�رگ ه�م گریب�ان زن�ان را ره�ا نمیکند. گونههای خاصی از مرگ بیش�تر به س�راغ زن�ان میآید یا مختص زنان است ،قتل ناموسی ،سنگسار ،خودسوزی، سر زا ،مرگ در اثر سقط جنین ،مرگ پیش از تولد به مرگ ِ دلیل جنسیت مؤنث. از افغانس�تان خبر میرس�د ک�ه عملیات تجس�س برای یافتن افراد مفقود شده زیر گل و الی ناشی از رانش زمین
20
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
متوقف ش�ده اس�ت .این حکم مذهبی برای پیشگیری از کشف اجساد زنان بدون پوشش اسالمی داده شد. روی س�نگ قبر دختری ک�ه در ایالم خودس�وزی کرده نوش�ته ش�ده مرگ ب�ر اثر س�کته قلب�ی ،چرا ک�ه خانوادۀ او خواه�ان مخفی نگه داش�ته ش�دن علت خودکش�ی او هستند و به این ترتیب قصد دارند این آخرین اعتراضش را هم انکار و کتمان کنند .ساالنه دهها زن در ایالم و مناطق غربی کش�ور با انتخاب خودسوزی ،خشن ترین نوع مرگ از نوع خودکش�ی ،خشم و اعتراض و اس�تیصال خود را با ن�وع مرگ خ�ود ،تنها ابزاری که در دس�ت دارند ،نش�ان میدهند. قاتالن زن�ان معم�وال نزدیکترین افراد ب�ه آنها و عضو خانوادۀ آنها هس�تند .مطاب�ق آمار،تعداد زنان�ی که در ده سال گذش�ته به دست همسر و پارتنر س�ابق یا حاضر خود
در آمریکا به قتل رس�یدهاند برابر با مجموع کش�ته شدگان حادث�ۀ ۱۱س�پتامبر و جنگ عراق اس�ت .فع�االن حقوق زن�ان ،این پدی�ده را جنگ نامرئ�ی نام نهادهان�د ،جنگی ک�ه کش�تههای بس�یار دارد ولی هیچ ارتش�ی ب�رای دفاع از قربانی�ان تجهی�ز نمیش�ود .مرگ زن�ان در خانه خود، در می�ان آم�ار س�ربازان و کش�ته ش�دگان عملی�ات های تروریستی خبرساز ،گم و بی اهمیت است. س�االنه ه�زاران زن در کش�ورهایی ک�ه س�قط جنین در آنه�ا ممن�وع اس�ت (از جمل�ه ای�ران) ب�ر اثر س�قط جنین غیربهداش�تی و خطرناک ،پس از درد و خونریزی فراوان میمیرن�د .بزرگتری�ن کمپی�ن ب�رای دفاع از حق س�قط جنین در امریکا زمانی تش�کیل شد که تصویر زنی ۵۰ساله و مادر س�ه فرزند در میان تش�تی از خون منتش�ر شد که در اثر خونریزی ناش�ی از س�قط جنین مرده بود .از آن هنگام کشورهای زیادی سقط جنین را آزاد کردهاند اما هنوز زنان و مادران زیادی قربانی بیولوژی و جنسیت خود میشوند و زندگی را نیمه کاره رها کرده و به زیر خاک میروند. عص�ر زن�ده به گ�وری زن�ان به س�ر آم�ده اما ب�ه کمک تکنول�وژی جدی�د همچنان ه�زاران جنین دخت�ر پس از تش�خیص جنسیت س�ر به نیس�ت میش�وند ،جایگزینی مرگ پیش از تولد به جای زنده به گوری!. در ای�ران خونبه�ای زن نیم�ی از خونبهای مرد اس�ت و قاتل زنان از قصاص ش�ده همین موج�ب رهایی م�ردان ِ ِ وگاه حت�ی آنه�ا را ترغیب به قت�ل نیز میکن�د .زنی کتک خورده در مراجعه به یک مرکز مش�اوره گفته بود ش�وهرم موق�ع کتک زدن میگوید من تو را میکش�م و خانوادهات آنقدر پول ندارند که نصف دیۀ من را بدهند و مرا قصاص کنند .اگر فردی زن بارداری را که جنین پس�ر دارد بکش�د دیۀ جنین دوبرابر مادر است .در حادثۀ غرق شدن دختران دانش آموز در اس�تخر پارک ملت و آتش س�وزی مدرس�ۀ ش�ین آباد ،نصف دیۀ کامل به خانوادههای کشته شدگان تعلق گرفت. برای سالیان س�ال زندگی و مرگ زنان وابسته به زندگی زن و مرگ شوهرانشان بوده است .در رسم هندی ساتیِ ، ش�وهرمرده داوطلبانه یا بر اثر فش�ار اجتماعی و خانواده، خ�ود را به هم�راه جس�د ش�وهرش میس�وزاند .در حال حاضر رسم س�اتی از میان رفته است اما هنوز زندگی زنان به شدت متاثراز مرگ ش�وهران است ،ارث یک هشتمی زن از شوهر در بس�یاری از موارد موجب بیخانمانی زنان در فرایند تقس�یم ارث میان وراث میش�ود ،زن با ازدواج
مج�دد حضان�ت فرزندانش را از دس�ت میده�د و همین عاملی است که زنان بیوه دور ازدواج مجدد را خط بکشند، طبق رسم برخی مناطق ،زن شوهرمرده باید همسر برادر شوهرش شود. شرایط مرگ دهها و شاید صدها زندانی سیاسی تراژیکتر از آنچه بود شد ،تنها به دلیل زن بودن .تجاوز به زندانیان، پیش از اعدام ،حکم س�ادهای بود که به قولی بد تعبیر شد و ب�ه قول�ی دیگر وس�یلۀ توجیه ق�رار گرفت ب�رای تجاوز به زنان مبارز سیاس�ی .ب�ر مبنای این حکم که به اسلام نسبت داده میش�د اگر زنی باکره بمیرد به بهشت میرود و پاس�داران انقالب اسلامی برای جلوگیری از بهش�تی ش�دن زنان زندانی سیاس�ی ،گاه با خواندن صیغه موقت و گاه بدون آن ،در ش�ب پی�ش از اعدام ،ب�ه زنان زندانی تجاوزمیکردند. در صحبت از مرگ و زن باید س�ری به بند عمومی زنان و زنان اعدامی زد ،شوهرکشهایی که از کردۀ خود پشیمان نیس�تند چرا ک�ه با برنام�ه و تصمی�م قبلی ،اق�دام به قتل همسر خود کردهاند :خیانت یا ازدواج مجدد شوهر ،ضرب و جرح ،س�وء رفتار و ش�کنجۀ جنس�ی از جمله دالیل این زنان برای شوهرکشی است .برخی از خانه فرار کردهاند و به حکم قانون بازگردانده شده اند ،و برخی بارها تقاضای طالق کردهاند ولی نتوانس�تهاند دلیل محکمه پسندی به دادگاه ارائه کنند. تع�داد زنانی ک�ه مرگش�ان ثبت میش�ود کمت�ر از تعداد زنانی اس�ت ک�ه میمیرند .ب�ه تفاصل این دو ع�دد "زنان ناپدیدش�ده" میگویند ،زنانی که توس�ط خان�واده به قتل میرسند ،زنانی که اجسادشان توسط متجاوزان سوزانده و نابود میش�ود ،و زنانی که پس از قاچاق و بردگی جنسی ب�ه دالیل مختلف به قتل میرس�ند ،که هرس�اله بر تعداد آنها در نقاط مختلف دنیا افزوده میشود. میتوان مش�اهده کرد که به مجموعه عل�ل مرگ زنان همچ�ون زایمان و بیم�اری ،مرگه�ای غیرطبیعی مثل قتل و خودکش�ی اضافه ش�ده اس�ت .ش�اید بتوان گفت همانگونه که روند تغییر به س�وی برابری بر عاملیت زنان در "زندگی" خود تاثیر گذاش�ته اس�ت ،بر "م�رگ " آنان نیز تاثیر گذاش�ته اس�ت ،چنانکه چه در قتل های ناموس�ی و چه خودکش�ی و خودس�وزی زن�ان نش�انههای اعتراض و مقاوم�ت در برابر ق�درت دیرینه نظام مردس�االر نمایان است و تالشی اس�ت دردناک برای دستیابی به فاعلیت و عاملیت گرچه در آخرین لحظات از زندگی. شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
21
پرستو صبور ٔ "خونه مادربزرگه" بجز آن شب ،همیشه شادی داشت ،حداقل برای من .پنج سالم بود .آن روز ٔ مامان بابا .با عمه که خانه "عزیز" بودیم، عصر ِ دوست و همبازی آنروزهایم بود کاری نداشتم آن شب .خیلی غریب تمام عصر بغل عزیز نشسته بودم ،ساکت .جوری که "عزیز" گفت من چه عزیز شدهام امروز .بعد رفتم باال در اتاق تنها ن شب "عزیز" مرد .سکته کرد ،یعنی نشستم .آ دردی نکشید ،راحت رفت .من را نه بهشت زهرا بردند ،نه ختم .همه معتقد بودند برای بچه خوب م همان نیست .آخرین باری که "عزیز" را دید شب بود .وقتی سعی کردند مرگ را برایم توضیح دهند ،میگفتند "عزیز" رفته یک جای خوب .از آن به بعد از مرگ برای من فقط صندلی خالی "عزیز" ماند و تصویری مبهم از یک جای خوب ولی دور. اجازه نداشتن من به رفتن به گورستان نوعی واکنش محافظتی پدر و مادرم بود.
22
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
چهارشنبه دوم اسفند .صبح بود که رضا مسیج داد که "د"
مرد .فکر کردم ش�وخی میکند ،شوخی بیمزه .سه شنبه
صبح ،یعن�ی یک روز قب�ل ،دیدهبودمش .ح�رف زدیم، کوتاه ،در راهرو از کنار هم رد ش�دیم .با خنده گفت "دیروز کالس نیامدی دختر" و حاال دیگر نبود .به همین سادگی.
به همین تلخی .ش�نبه صبح برای دومین بار رفتم بهشت زهرا.
اولین بار را یادم نیس�ت چند سالم بود ،ولی بزرگ بودم.
رفتی�م به "عزیز" س�ر بزنی�م .اینقدر بزرگ ش�ده بودم که بابا را راضی کنم که دیدن قبرس�تان برایم بد نیس�ت .س�ر قبر س�اکت بودیم .من بیش�تر عذاب وج�دان قبرهایی را
داش�تم که نش�د از رویش�ان بپرم و از رویش�ان رد ش�دم تا برس�یم سر قبر "عزیز" .وقتی رس�یدیم به "عزیز" دلم برای بغلش و صندلی خالیش تنگ ش�د .خاط�ره آن صندلی را
بیشتر دوست داشتم تا سنگ قبرش را .بعد از آن روز هیچ
جمع�های نگفتم که مرا ه�م ببرید ،در ع�وض یا میرفتم
سراغ آلبوم عکس یا نوار کاستی که از صدای ۲سالگی من ضبط کرده بودند با "عزی�ز" .تصویر قبر را هم از ذهنم پاک کردم ،جایش صندلی خالی را گذاشتم.
ولی تشییع جنازه و خاکسپاری را ،آن شنبه ،اولین باری
بود که میدیدم .بهش�ت زهرا ش�لوغ ب�ود .خیلیها مرده
بودند .تقریب ًا تمام اتفاقات آن روز را از ذهنم پاک کردم ،به
جایشان تصویر روزهای خوب کالسهای "د" را گذاشتم. تنها تصویری که از آن ش�نبه مان�ده گریۀ دختری۱۷-۱۶
حاال او میخواهد که بعد از مرگش او را بسوزانند و خاکسترش را به دریا بسپارند .هیچوقت نپرسیدم چرا ،ولی فکر میکنم نمیخواهد درد و عذابی را که خودش کشید برای دیدن و ندیدن مادر، کسی برای دیدن یا ندیدن او بکشد
س�الهاس�ت که دنبال مادرش میدوید .م�ادر را دراز دراز
خال�ی ذهن�ش را ب�ا خاطرات م�ادر پ�ر ک�رد و درد دائمی
نمیدان�م دیدن رفتن مادر باعث ش�د آن دخت�ر با مرگش
ح�اال در آس�تانۀ ۲۶س�الگی م�ن و او ب�ا ه�م داش�تیم
میبردن�د و دختر گریه میکرد و داد م�یزد "مامان ،نرو". بهتر کن�ار بیاید ،یا ش�اید نباید میدید .ام�ا آن روز تصمیم گرفت�م که نگذارم من را آنط�ور دراز دراز بپیچند و ببرند.
نه میخواهم کس�ی من را در غس�الخانه ببیند نه دراز دراز در ترمه و کفن.
ٔ شکسته ۱۱سالهاش دفن. نبودنش را یک جایی در دل
میرفتیم به سمت یک گورس�تان کوچک .از گل فروشی آن نزدیک�ی گل خریدیم .آنجا قبرها ب�ه خط بودند ،برای همی�ن ه�م از روی قب�ر کس�ی رد نش�دیم که م�ن عذاب
وجدان بگیرم .متولی گورستان عود روشن کرد و آورد سر
بعد از "عزیز" من عزیزی را از دس�ت ندادم ،برای همین
قبر .بوی عود آرامش بخش بود .س�اکت نشستیم .گفت
اما داستان او فرق داشت.
" تو نور خورش�ید منی" را میخواند .میگفت کاش بیش�تر
آن شب مس�ت بود ،خیلی مست .درد داشت .هیچوقت
فکر میکردم .به صندلی خالی عزیز و بخش�ی از اویی که
صبح قرار بود برود س�ر خ�اک برای اولین ب�ار .زخم ۱۵
خورشید من" شده بود.
رابطهام با مرگ دور است.
صدایش را آنقدر به هم ریخته نشنیده بودم.
که کاش زودتر آمده بود .از مادرش گفت که الالیی برایش آم�ده بود و من داش�تم به تصویر آن دختر در بهش�ت زهرا
کنارم بود و کنده شده بود با رفتن مادرش .به اویی که " نور
س�اله هنوز تازه بود و صبوریاش را بلعیده بود ۱۱ .سالش
ح�اال او میخواه�د که بع�د از مرگ�ش او را بس�وزانند و
نه به دوتای دیگرش�ان نگفتند .قرار بود ندانند .عکسها
ول�ی فکر میکن�م نمیخواهد درد و عذاب�ی را که خودش
بود که مادرش رفت .برای همیش�ه رفت .این را نه به او و
را برداش�ته بودند که بچهها آس�یب نبینند .ق�رار بود مادر پاک شود تا بچهها نفهمند .ولی او همان روز اول فهمیده بود .ب�رادر بزرگتر بود و با خ�ودش تصمیم گرفت که درد
خ�ودش را قورت دهد که خواهر و ب�رادر کوچکترش کمتر رنج بکش�ند .ک�ه مراقب آنها باش�د حاال که مادر نیس�ت.
خ�ودش ای�ن ب�ار را گذاش�ت روی دوش خ�ودش .ن�ه خاکسپاری بردنشان نه او هیچوقت رفت سر قبر .جاهای
خاکس�ترش را به دریا بس�پارند .هیچوقت نپرس�یدم چرا، کش�ید برای دی�دن و ندی�دن مادر ،کس�ی ب�رای دیدن یا ندیدن او بکشد.
ی�ک روز که نب�ود عکس م�ادرش را قاب کردم گذاش�تم
ٔ همه روی طاقچ�ه ،ش�اید ک�ه لبخند گرم�ش را به ج�ای
تلخیهای این س�الها بگذارد و زخمش کم ک�م التیام پیدا
کن�د .مادر که رفت .حداقل ش�اید با ی�اد لبخندش او کمتر درد بکشد و خوشحالتر زندگی کند.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
23
همه رنجهای یک خبرنگار در گفتوگو با
مسیح علینژاد مانا پهلوان
او را به دو ویژگی میشناسند ،موهای فرفری و پیگیری پرونده قتلهای پس از انتخابات ،88 مسیح علی نژاد الاقل در فضای وب و شبکه "صدای آمریکا" خبرنگاری شناخته شده است. برنامه هفتگی او ،خبرساز ،مخاطبان خاص خودش را دارد و صفحه فیس بوکش بیش از 200 هزار عضو .مسیح اما یک ویژگی دیگر هم دارد، پیگیری .او همه سوژه هایش را به دقت انتخاب میکند و دنبال می کند .کمتر موضوع نیمهکاره رها شدهای در پروندۀ کاریاش یافت میشود.
24
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
همین ویژگی سبب شده که برنامههای مستند رادیویی که در مورد کشته شدگان اعتراضات 88 برای رادیو فردا می سازد ،به تعداد 50برسد و هنوز نمیداند تا چند شماره دیگر می تواند ادامه پیدا کند. اما موضوع " مرگ" حکایت دیگری است .وقتی از او در مورد مرگ میپرسم ،موضوعی که سوژه بسیاری از گزارشهای سالهای اخیرش بوده ،حتی لحن صدایش عوض میشود ،آرام میگوید":من نمیخواستم کاتب مرگ باشم".
میگوی�د ":م�ن ای�ن راه را انتخ�اب نک�ردم ،م�ن یک
خبرنگار سیاس�ی س�اده ب�ودم و اصال روزنامهن�گاری در ح�وزه حقوق بش�ر و قتل و ش�کنجه را بلد نب�ودم .من در بریتانی�ا داش�تم درس میخواندم و حتی رس�انهای برای
انتش�ار مطالبم نداش�تم .اما در میانۀ درگیریهای س�ال
هش�تاد و هش�ت ،زمان�ی ک�ه م�ردم در خیابانه�ا کتک میخوردند ،ش�ب ب�رای من پی�ام میفرس�تادند و از من
میخواس�تند تا داستانهایشان را منتش�ر کنم .حتی باید بگویم که خیلی از خانوادههای کش�ته شدگان ،خودشان ب�رای من و چن�د روزنامهنگار دیگ�ر پیام میفرس�تادند و
خبرمیدادند .خب من نمیتوانس�تم ساکت بمانم .وقتی
مردم در خیابانها کش�ته میش�دند و از من میخواس�تند تنها بخشی از رنجشان را روایت کنم ،نمیتوانستم ساکت بمانم و بگویم نه ،من تواناییش را ندارم ،ولی واقعیت این بود که نداشتم".
س�اکت میش�ود ،صدای نفسهای عمیقش در گوشی
تلفن میپیچد .سکوت و هق هق گریه.
"من س�اعتها پای تلفن گریه کردهام .پا به پای مادرانی
که از ج�ان دادن بچههایش�ان گفتند ،پا به پ�ای زنانی که
از درد همسرانش�ان موی�ه کردند ،من مویه کردم ،اش�ک ریختم و عزاداری کردم .میدانم حاال حتما میگویی نباید اینطور باش�ی ،حتما میگویی یک خبرنگار حرفهای باید از س�وژهاش فاصله بگیرد .اما این ب�رای من حکایت یک روز و دو روز نبود ،حکای�ت یک نفر و دو نفر نبود .من پنج
س�ال اس�ت که با این آدها ،با دردها و رنجهایشان زندگی
میکن�م .همه انتظار داش�تند ک�ه من مثل ی�ک خبرنگار حرفهای باش�م ،ولی م�ن روزهای�ی ،س�اعتهایی ،کم میآوردم".
من ساعتها پای تلفن گریه کردهام. پا به پای مادرانی که از جان دادن بچههایشان گفتند ،پا به پای زنانی که از درد همسرانشان مویه کردند ،من مویه کردم ،اشک ریختم و عزاداری کردم .میدانم حاال حتما میگویی نباید اینطور باشی ،حتما میگویی یک خبرنگار حرفهای باید از سوژهاش فاصله بگیرد
س�اکت میش�ود ،س�اکت میمانم ،فرص�ت میدهم تا
در براب�ر حج�م دردی که مادره�ا تحم�ل میکردند ،کمر
مس�یح ،در براب�ر چه ک�م م�یآوردی؟ در براب�ر مرگ؟
و حت�ی یک بار بغضش نشکس�ت ،صدایش بلند و محکم
بازگردانی؟ ی�ا در برابر خش�ونتی که آنجا رخ م�یداد و تو
از کش�ته ش�دن پس�رش حرف م�یزد .وقت�ی میگفت":
نفسهایش آرام شود.
در براب�ر همه از دس�ترفتگانی ک�ه نمیتوانس�تی آنها را روایتگرش بودی؟
صدایش را صاف میکند و میگوید ":من نمیتوانس�تم
صاف کنم .من با مادری س�اعتهای طوالنی حرف زدم بود ولی تک تک کلماتش درد داش�ت ،زخم داشت وقتی
اش�کهای من خش�ک ش�ده ،من دیگر موی�ه نمیکنم. من دیگر نه مادر مصطفی که خود مصطفی هستم ".حاال شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
25
ش�ده ":میدان�ی هم�هاش ه�م داغ نیس�ت .بدبخت�ی
همهاش هم داغ نیست .بدبختی اینجاست که بعد از بازگشت از سر خاک ،بعد از به خاک سپردن پسرت، همسرت ،عزیزت ،باید به خانه برگردی و زندگی ادامه دارد .باید سر ماه اجاره خانه بدهی ،باید باز هم در کوچه و خیابان با مردم روبرو شوی ،باید دنیال کار بگردی اصال تو ،نه یک خبرنگار ،نه یک مادر ،یک انسان باشی و
این حرفها را بش�نوی چه میکنی؟ باورت میشود حتی خجالت میکش�یدم پویانم ،پس�رم ،را در آغ�وش بگیرم.
میگفت�م آن همه م�ادر داغدارند و حاال م�ن چطور قربان صدقه قد و باالی پسرم بروم؟"
انگار اش�کهایش را پاک کرده ،صدایش دوباره محکم
26
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
اینجاس�ت که بعد از بازگش�ت از س�ر خاک ،بعد از به خاک
سپردن پسرت ،همس�رت ،عزیزت ،باید به خانه برگردی و زندگ�ی ادامه دارد .باید س�ر ماه اجاره خان�ه بدهی ،باید باز هم در کوچه و خیابان با مردم روبرو ش�وی ،باید دنیال
کار بگ�ردی ،باید با دوس�ت دختر پس�رت همدردی کنی، دخت�ری که حت�ی خان�وادهاش نمیداند که چ�ه داغی بر دل اوس�ت .و من همه این روزها ،در هم�ه این دنبال کار
گشتنها و بیپولیها و اشکهای شبانه همراه آنها بودم.
آنقدر ابعاد این پروندهها تلخ اس�ت که من نمیدانم آنها را کجای قلبم ،کجای ذهنم جا بدهم".
از پویان گفت ،از پس�ر هجده س�الهاش که دارد پا به پای
رنجهای مادرش قد میکش�د .میپرسم واکنش پویان به این همه درد و اشک تو چیست؟ همراهیات میکند؟
میدانم که ش�نیدن اس�م پویان لبخندی را گوش�ه چپ
لبان�ش نش�انده ،حتم�ا چش�مهایش ه�م ب�رق میزند. میگوید ":پویان یک بار پرسید اگر جراح بودی و این آدمها
نه در خیابان که زیر دست تو میمردند چه می کردی؟ به او برگشتن بیمارشان گفتم که جراحها با امید به زنده ماندن، ِ
به زندگ�ی کار میکنند .اما من چه؟ هزار گزارش من یکی از آن بچهها را به آغوش مادرش باز نمیگرداند .من پنجاه پرونده را باز کردم که پر از خشونت و مرگ و خون بود و من
جز روایت آنها هیچ از دس�تم برنمیآم�د .من کم میآورم چون فکر میکنم که هیچ کار مفیدی نمی کنم .خش�ونت همچنان درآن خاک پابرجاست".
ب�از صدایش می ل�رزد ،نفس عمیقی میکش�د ":بچهها
میدانند .س�ه س�اعت تم�ام من دوب�اره و دوب�اره به نوار
ص�دای ضجهه�ای م�ادر س�تار بهش�تی و فریاده�ای خواهرش گوش میدادم و باورم نمیشد که بعد از آن همه خونریزی و خش�ونت ،هنوز این روند ادامه داش�ته باشد و
س�تار در زندان کشته شود .دس�ت و پایم سست شدهبود.
در چهاردیواری اتاقم از این گوش�ه به آن گوش�ه میرفتم
و میگفتم :ن�ه ،حقیقت ندارد .اما مویههای مادر س�تار، هنوز در گوشم است .حتی توان حرف زدن نداشت".
از آرام�ش صدایش جرات میگیرم و س�والی س�خت را
میپرسم :مسیح ،مرگ یعنی چه؟
این ب�ار صدایش باال میرود ":اصال این چه مصاحبهای
است؟ تمامش کن ،وقتی از مرگ میگویی من همه امیدم ب�ه زندگی را از دس�ت میده�م ،وقتی از م�رگ میگویی من به یاد جاودانه ش�دن صحنه مرگ ندا و اسطوره شدن
س�هراب نمیافت�م ،مرگ ب�رای م�ن درداس�ت ،تلخی بیپایان اس�ت ،برای من مرگ ،ضجههای خانوادههایی اس�ت که هم�ه فراموشش�ان کردهاند ،برای م�ن مرگ، ناتوان�ی اس�ت ،ناتوان�ی خودم ب�رای این که هی�چ کاری
نمیتوانم بکنم ،من حتی نتوانس�تم یکی از مادرهای این
بچهها را در آغوش بگیرم .من نتوانستم ،اشکهای روی گون�ه هیچ پدری را پاک کنم .من اینج�ا ،تنها با صداهایی
زندگی میکن�م که در لبتاپم ضبط ش�ده ،ما پابه پای هم
گریه میکنیم".
هقهقش ک�ه آرام میش�ود میگوی�د ":اینه�ا مصاحبه
نیس�ت ،اینها درددل من با توس�ت .من اینج�ا در تنهایی
دهک�دهای که در آن زندگی میکنم ،پنج س�ال اس�ت که
وقتی از مرگ میگویی من همه امیدم به زندگی را از دست میدهم ،وقتی از مرگ میگویی من به یاد جاودانه شدن صحنه مرگ ندا و اسطوره شدن سهراب نمیافتم ،مرگ برای من درداست، تلخی بیپایان است ،برای من مرگ، ضجههای خانوادههایی است که همه فراموششان کردهاند از اینه�ا نگفتهام .من با داس�تانهایی که ش�ما فقط آنها را ش�نیدید ،زندگی ک�ردم ،خوابیدم و بیدار ش�دم .اولین گفتوگ�و ب�ا ی�ک خان�واده ،س�ختترین روز زندگی من اس�ت .آنها همه چیز را با جزئیات تعریف میکنند .چگونه
بچهش�ان ش�کنجه ش�ده ،جای زخمها چطور ب�وده ،به کجاه�ا کمتر ضرب�ه زدند و به کجا بیش�تر ،حج�م کبودی
کج�ای بدنش کمت�ر ب�وده و حجم کب�ودی کجا بیش�تر. صدای بچهش�ان چقدر میلرزی�ده و در آخرین تماس چه گفت�ه و چ�ه وصیت ک�رده .حاال م�ن وقتی به ای�ران فکر
میکنم میبینم در هر قشر و طبقهای یکی دو مادر عزادار مانده و چند بچه بیپدر" .
نفس عمیقی میکش�د ،انگار باز بغضی را فرو میدهد":
میدان�ی ،اینها هی�چ کدام ب�رای مصاحبه نبود .داش�تم زندگ�یام را میکردم که زنگ زدی .اصال من چه دارم که
بگویم؟ فقط بنویس ،مس�یح زنی بود که در این پنج سال قلب�ش تکه تکه ش�د وهر تکهاش در گوش�های از ایران له
شد".
س�کوت میکند ،ان�گار اش�کی چکی�ده روی گونهاش
را پ�اک میکند و میگوی�د ":نه ،این را ه�م ننویس .همه
میفهمن�د که من یک خبرنگار حرفهای نیس�تم ،یک زن س�اده احساس�اتیام که پا به پای آدمها اش�ک میریزم و
غصه میخورم".
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
27
نعیمه دوستدار سنگر بتون و آهن نیست ،چند کیسه شن و خاک است .این که روبهروست تانک؛ که لولۀ بزرگش را به سمتش گرفته است .آرپیجی، سالح سنگینی است بزرگتر از جثهاش .شلیک که میکند ،این تنش است که پرتاب میشود ن که گردنش را میسوزاند و مینشیند عقب .ای ن که میپاشد به روی شانهاش ،خمپاره است ،آ ن که مینشیند کنارش مرگ صورتش ،خون .ای است .در گودی سنگر ،آنجا که دستش افتاده،
28
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
سایۀ سنگین اوست که روی جوی باریک خون افتاده ،بلند .اینکه احساس میکند درد است، آن که از گلویش بیرون میریزد ناله .کمی باالتر از سنگر ،آن چه میبیند صورت خاکآلود خودش است ،آنچه میشنود صدای صفیر گلوله؛ آخرین تصویر ،آخرین صدا. جنگ ای�ران و عراق به بهان�ۀ تجاوز عراق ب�ه مرزهای
ای�ران و با انگیزه و روش�های کام ً ال کالس�یک آغاز ش�د.
که ناخواس�ته درجنگ ش�هرها کشته ش�دند ،بقیه با میل
شاید بتوان ادعا کرد که از میان کشتهشدگان این نبرد ،به استثنای آنها که موظف به جنگیدن بودند یا آنها که ناخواسته درجنگ شهرها کشته شدند، بقیه با میل و عالقۀ شخصی به جبهه رفتند .برای بسیاری از آنها ،جنگیدن یک تمایل قلبی بود؛ چیزی که آنها را به معبود و معشوق میرساند؛ به بهشت
و عالقۀ ش�خصی به جبهه رفتند .برای بس�یاری از آنها،
جنگیدن یک تمایل قلبی بود؛ چیزی که آنها را به معبود و معشوق میرساند؛ به بهشت.
آن سو :حیات جاودان
حی�ات جاودان و نعم�ت بیپایان .آنجا خ�واب و مرگ و
رن�ج و اندوه نیس�ت .کالم بیه�وده نیس�ت .صحنهآرایی نعمتهاس�ت " :س�ایهاى پای�دار و آبى ری�زان و میوهاى
ف�راوان .نه بری�ده و ن�ه ممنوع(".ق�رآن ،س�وره واقعه،
آیهه�ای 28ت�ا )33همنش�ینی ب�ا فرش�تگان و حوریان
عراق س�رزمینهای بیشتری میخواس�ت و دنبال نفوذ
بهشتی درشت چش�م که چون مروارید در صدف پنهانند،
مرزهایش پاسداری کند و تمامیت ارضیاش را حفظ کند.
از سورههای دخان ،رحمان و صافات).
بیشت�ر در منطق�ه بود .ای�ران میگفت ک�ه میخواهد از ام�ا همۀ این انگیزهه�ای ملی ،خیلی زود عوض ش�دند. کس�ی هرگز حساس�یت بر خ�اک را انکار نک�رد ،اما خیلی
زود ،دفاع از مرزها به یک نبرد ایدئولوژیک تبدیل شد و از آن یک تراژدی انسانی به جا ماند.
دست جن و انس به آنها نرسیده؛ پردهنشینانی باکره(آیاتی این همه در توصیف بهش�ت است که هرچند شامل همه
بهش�تیان میشود ،اما ش�هید ،یعنی کس�ی که در راه خدا
کش�ته میش�ود ،پیش و بی�ش از همه به آن میرس�د .بر اساس روایات اسلامی ،شهید نخس�تین کسی است که
آمار بنیاد ش�هید انقالب اسالمى ایران میگوید دویست
وارد بهشت میش�ود .میگویند به محض جدا شدن روح
فاصلۀ هش�ت سال ،شهید یا مفقود ش�دهاند .از میان آنها
میکنند و با ش�ادباش آنها وارد بهشت میشود .آمده که:
و هجده هزار و هشتصد و شصت و هفت نفر از ایرانیان در بیش از هش�ت هزار نفر ،بس�یجی بودهان�د؛ یعنی نظامی
متخصص نبودهاند و داوطلبانه به جنگ رفتهاند.
بن�ا بر اس�ناد و روایته�ای تاریخی ،حکوم�ت ایران در
هیچ مرحلهای از جنگ ،تمایل به پایان آن نداش�ته است، مگر به شرط پیروزی .و در نهایت ،پذیرش قطعنامهای که به پایان جنگ انجامید ،ب�رای رهبر وقت ایران ،آیت الها
خمینی" ،نوش�یدن جام زهر" بود .حکومت ایران هیچگاه
این تمایل که میخواهد انقالب�ش را به جهان صادر کند، پنه�ان نکرد و از اینک�ه این جنگ را بی�ش از هر چیز یک
جنگ "اسالمی" ببیند ،ابایی نداشت.
از جس�مش ،فرش�تگان و حوریان بهش�تی از او استقبال
س�ر ش�هید در دامان دو حوری بهش�تی قرار میگیرد و در
حالی که غب�ار از چهرهاش پاک میکنن�د ،به او خوشآمد میگویند.
گرچه مفه�وم کش�ته ش�دن در راه خدا مفهومی وس�یع
اس�ت ،اما در ادبیات جمهوری اسلامی ،ای�ن مفهوم به
کش�ته ش�دن در راه یک نظام سیاس�ی تقلیل پیدا کرده که
خ�ود را نم�اد یک حکوم�ت اسلامی و اصلیترین عامل گس�ترش ایدئولوژی آن میداند .بنابراین تعریف ،کش�ته
ش�دن در جبهههای جنگ ،بیش از آنکه واجد ارزشهای ملی و میهنی باشد ،یک عمل اسالمی و دینی است .تنها
با پیگیری روند شکستها و پیروزیهای ایران درهشت
دفاع از مرزهای وطن نیست ،پاسداری از مرزهای اسالم
نبرد ،به اس�تثنای آنه�ا که موظف به جنگی�دن بودند – به
فرهنگ ادبی حکومت ایران با واژههای دیگری ش�ناخته
س�ال ،ش�اید بتوان ادعا کرد که از میان کشتهش�دگان این
عنوان نیروهای ارتش و س�پاه و س�ربازان وظیفه – یا آنها
است .در سایۀ این نگاه اس�ت که جنگ ایران و عراق ،در
میش�ود" :جن�گ ح�ق علی�ه باط�ل" و"دف�اع مقدس". شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
29
کش�تهگانش "ش�هید" اند ،آن طرف صف یزید است و این س�و "ی�اران امام حس�ین" .در ای�ن نبرد هدف رس�یدن به "کربال"س�ت ،مهمتری�ن انگی�زۀ عمومی حفظ اسلام و باالترین آرمان شخصی ،نوشیدن شربت شهادت.
آمارهای منتش�ر ش�ده دربارۀ جنگ ایران و عراق نشان
میدهد که 44درصد کشتهشدگان ایرانی جنگ با عراق،
16ت�ا 20س�ال داش�تهاند و 30درص�د 21ت�ا 25س�ال. میانگین سن آنها 23سال بوده و بیشترین کشتهشدگان
20س�اله بودهان�د .ای�ن یعن�ی 74درص�د کس�انی که در
جن�گ ایران و عراق در صف ایران کش�ته ش�دند ،در اوج جوانی بودند؛ سالهایی که انتظار میرود زندگی با عیش و خرمی ،با آرزوهای بس�یار و لذتهای طوالنی بگذرد .اما
آنها مرگ را ترجیح دادهاند.
هرچن�د برای ما که از دور به صف کشتهش�دگان و ردیف
اندوهناک قبرشان نگاه میکنیم بیش از حد اغراق شده به
نظر میرس�د ،اما در حقیقت بسیاری از جوانان ایرانی این وعدهها را باور داش�تند .زندگی و لذت این دنیا بیش از حد
حقیر و تصویر آن سو ،بسیار فریبنده بود .هرچه اینجا گذرا
30
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
گرچه مفهوم کشته شدن در راه خدا مفهومی وسیع است ،اما در ادبیات جمهوری اسالمی ،این مفهوم به کشته شدن در راه یک نظام سیاسی تقلیل پیدا کرده که خود را نماد یک حکومت اسالمی و اصلیترین عامل گسترش ایدئولوژی آن میداند و بیاعتبار بود ،آن سو جاودان و همیشگی بود.
"س�تاد تبلیغات جنگ" در ایران ،در تمام آن سالها کوشید
ای�ن روحی�ه را پررنگتر کن�د؛ هرچند صادق خ�رازی ،از طراحان اصلی این س�تاد در گفتگویی با س�ایت "تابناک"،
آن را یک موضوع برنامهریزی نش�ده میداند " :نمیشود گفت که عدهای مینشس�تند و اینه�ا را طراحی میکردند
به ط�وری که بت�وان مدعی ش�د هم�ه چیز طب�ق برنامۀ قبل�ی انجام میگرفت .مس�أله از نوع آفرین�ش بود ،همه
ش�رکت میکردند ،ای�ده میدادن�د و برآین�د کار افراد این
جهتگیریه�ا را به وج�ود میآورد .نق�ش خود حضرت امام هم خیلی برجسته بود .نوع کلماتی که به کار میبردند
و س�خنرانیهایی ک�ه ای�راد میفرمودند هم�ه را هدایت میک�رد و علاوه ب�ر آن مس�ئوالن عال�ی کش�ور در این فضاس�ازی نقش بسیار برجستهای داش�تند و رسانههای گروه�ی و تک تک افرادی که در س�تاد تبلیغات بودند هم
نقش داشتند".
" مرا اسب سپیدی بود روزی"
پیدا کردن انگی�زۀ تک تک کشتهش�دگان برای انتخاب
مرگ آسان نیس�ت ،اما دستکم میش�ود به نوشتههای باقیمانده از آنها مراجعه کرد" :سالم به پدر و مادرعزیزم، از اینک�ه در مکان�ی راحت قرار بگیرم و در س�نگر نباش�م
غمگی�ن بودم .م�ن نمیتوانس�تم به خ�ودم بقبوالنم که برادران خودم در مرزها شهید شوند و من هر روز شاهد این
ب�ه این ترتی�ب ،نام عملیاته�ا هم از نامه�ای معنیدار
باش�م که فالن قدر کشته یا فالن قدر زخمی شد .میدانم
المق�دس .س�ربندهای ی�ا زه�را و یا حس�ین بر پیش�انی
دادن حس�ین بر فاطمه زهرا سنگین نبود؟ من هم به نوبه
فرهن�گ ش�یعه انتخ�اب میش�د :مح�رم ،کربلا ،بیت رزمن�دگان بس�یجی بس�ته میش�د و فیلمهای مس�تند و
گزارشه�ای جبهه ،تصوی�ر رزمندگانی را نش�ان میداد که در خلوت س�نگر زیارت عاش�ورا میخوانن�د و گنجینه
بزرگش�ان ،تسبیح و انگش�تر عقیق و قرآن جیبی است. روحانیون برای تهییج نیروها به جبههها اعزام میشدند و
سوز نوحههای آهنگران و کویتی پور ،مارش دعوتکنندۀ نیروهای ایران برای حمله و پیشروی بود.
که از دست دادن من ش�اید سنگین باشد ولی غم از دست خود از آقا و س�رورم حسین درس مبارزه و جهاد و شهادت
را یاد گرفتم .من آموختم که زندگی مادی نکبتبار اس�ت و نباید منتظر باش�م که مرگ مرا فرا گیرد .بلکه ما به سراغ
مرگ برویم .مگر انس�ان یک دفعه بیشتر میمیرد؟ پس
چه بهتر که آن یک دفعه هم در راه خدا باشد".
یا شاید بشود به نوشتههای همسرانشان نگاه کرد " :آن
روز که با تو بر س�فرۀ عقد نشستم و به این سنت نبوی پای شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
31
وصیتنامهها را منتشر کردند که بیشتر نوشتۀ نوجوانانی ب�ود ک�ه هنوز ب�ه جبه�ه نرفت�ه بودن�د و در بس�یج از آنان
سطرهای پرشماری از نوشتههای این جوانان هست که در همۀ آنها گذشتن از " این زندگی" به خاطر " آن زندگی"" ، خدمت به اسالم" " ،پیروزی در آزمون الهی"" ،مبارزه با کفار" " ،کسب رضایت الهی" و "مرگ شرافتمندانه" ،به عنوان دالیل اصلی انتخاب شهادت تکرار شده است
شهادت" به رویش بسته ش�د .او میگوید که تا سالها مثل
بند شدم ،میدانستم که عروس تو در دنیا من نیستم بلکه
در آن ش�هادت یک رقابت بود " :س�الها افس�رده بودم که
دانستم تو اهل ملکوتی اما مهرت ،محبتت آنقدر در خانۀ
به توفیق نداشتن .بیشتر دوستهای نزدیکم را از دست
عروس واقعی تو شهادت اس�ت .اما چه کنم با این که می دلم نشس�ت که همان لحظات کوتاه و معن�وی با تو بودن
را ،برای ذخیرۀ آخرتم غنیمت دانستم".
او میگوید که کس�ی با انگیزه کشته شدن و با وعدههای
بهشتی ،به جنگ نمیآمد " :من به یاد ندارم چنین کسانی را .اینه�ا قصهه�ای آدمه�ای دور از جن�گ بود ک�ه هنوز
وحش�ت یک خمپاره را هم تجربه نکرده بودند .قصههای دروغ دستگاههای تبلیغاتی سپاه بود و نوجوانانی که هنوز پایشان به جبهه باز نشده بود و در عوالم رمانتیک بودند".
مهران اما بازمانده از جنگ اس�ت؛ از همانها که " در باغ
روزهای 20س�الگیاش فکر میکرده است؛ روزهایی که
چرا شهید نش�دم .آن را به بیلیاقتی خودم ربط میدادم،
دادم .تنها مانده بودم".
او نمیتوان�د آن روزه�ا را قض�اوت کند ،برایش س�خت
تصویره�ای عجیبی هم از برخورد مادرانش�ان با مرگ
اس�ت ک�ه خ�ودش را از دور ببین�د " :هرچ�ه ب�ود واقع�ی
آمد و خبر ش�هادتش را داد ،تش�کر کردم و گفتم مژدگانی
نمیترس�یدم .حتی حاضر بودم نارنجک به خودم ببندم.
فرزند وجود دارد " :وقتی که م ًامور با نامه ای به درب منزل الزم اس�ت که همراه ندارم .تش�ییع جنازه فرزن�دم در ماه رمضان بود و از من خواس�تند که افطار کنم و ماشین سوار
شوم به آنان گفتم آیا حضرت زینب برادرانش را تشییع کرد
که من فرزند خود را تش�ییع کنم؟ از من خواستند که جنازۀ فرزندم را ببینم اما من مخالفت کردم".
ب�ود .واقع� ًا فک�ر میک�ردم آن دنیا بهت�ر اس�ت .از مرگ همه اینطور نبودند .س�ربازهایی داشتیم که از ترس گریه
میکردند .کس�انی که فرار میکردند .اما من میخوس�تم هر طور شده کشته شوم .حاال نه به خاطر حوری بهشتی،
به خاطر خدا".
اما همی�ن مهران اعت�راف میکن�د که بعده�ا زندگی را
سطرهای پرشماری از نوشتههای این جوانان هست که
بیشتر دوست داش�ته است " :هرچه از آن روزها گذشت،
" خدمت به اسلام" " ،پیروزی در آزم�ون الهی"" ،مبارزه
اعتقادم به مذهب هم کمتر ش�د .حاال فکر نمیکنم هرگز
در همۀ آنها گذشتن از " این زندگی" به خاطر " آن زندگی"، با کفار" " ،کس�ب رضایت الهی" و "مرگ شرافتمندانه" ،به عنوان دالیل اصلی انتخاب ش�هادت تکرار ش�ده اس�ت.
گرچه علی اصغر رمضانپور که خود در جنگ حضور داشته
و ب�رای اطالعرس�انی دربارۀ جنگ فعالیت ک�رده ،معتقد
اس�ت که این وصیتنامهها قبل از تجرب�ۀ واقعی جنگ و پیش از اعزام ،در اردوگاهها نوش�ته شدهاند " :در تبلیغات
س�الهای آخ�ر جن�گ و پ�س از جن�گ ،مجموع�های از
32
میخواستند که بنویسند".
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
ح�س و حال�م عوض ش�د .دلبس�تگیهایم بیش�تر ش�د.
اجازه بدهم پس�ر 18س�الهام برود جنگ و مرگ را ترجیح بدهد .اما آن روزها یقین داشتم که درست فکر میکنم".
خیل�ی از بازمان�دگان جنگ هم خ�ود را متف�اوت با بقیه
میدانن�د ،مانند س�عید که خ�ودش را در گروه کس�انی که دلخ�وش به وعدۀ بهش�ت بودن�د نمیگ�ذارد " :ما ،من و امث�ال من ،حس می کردی�م به درکی عارفانه و عاش�قانه
از دین رس�یدهایم که بر اساس�ش جهان زندان اس�ت و ما
زندانیان .اش�تباه نکنید؛ ما اص ً ال عاش�ق مرگ ی�ا فرار از زندگی نبودیم .حتی میدانستیم اجازه نداریم برای مرگ
تلاش کنیم .جنگ ه�م برایمان مقدس نب�ود .نکته این ب�ود که حس میکردیم نس�یم لطف الهی وزی�دن گرفته و فرصتی کوتاه پدید آمده که به درستترین و زیباترین شکل
برای رسیدن به یار تالش کنیم .این را هم میدانستیم که کوچکتری�ن تالش ب�رای غیرطبیعی کردن ای�ن روند -
ال انتحار -کام ً مث ً ال تناقضآمیز است و کار را از بنیاد خراب میکند .به همین دلیل نمیشود ما را با انتحاریها در یک
طبقه قرار داد". اما او نیز تأیید میکند که در میان کسانی که به عشق وطن یا به خاطر اسلام و البته عشق به شخص آیتاهلل خمینی به جبههها رفتند و ش�هادت طلبیدند ،احتما ً ال کسانی هم
بودهان�د که دل به وعدههای آنچنانی داد ه باش�ند " :نکتۀ مهم این اس�ت که چنین پدیدههایی را نمیتوان بر اساس یکی دو معیار مثل اثر تبلیغات یا ایدئولوژی تحلیل کرد".
جنگ ایران و عراق ،پس از هش�ت سال به پایان رسید و
شاید بتوان ادعا کرد که از میان کشتهشدگان این نبرد ،به استثنای آنها که موظف به جنگیدن بودند یا آنها که ناخواسته درجنگ شهرها کشته شدند، بقیه با میل و عالقۀ شخصی به جبهه رفتند .برای بسیاری از آنها ،جنگیدن یک تمایل قلبی بود؛ چیزی که آنها را به معبود و معشوق میرساند؛ به بهشت برای گروهی که از کاروان شهدا جا مانده بودند ،به " بسته
ش�دن در باغ ش�هادت" تعبیر ش�د .برای آنها که " شهادت نردبان آس�مان بود" ،با برداشته شدن این نردبان و ماندن پش�ت در باغ ،تنها این امید بر جا ماند که " اگر آه تو از جنس
نیاز است /در باغ شهادت باز باز است"؛ گرچه دربارۀ اینکه ام�روز چند نفر ب�ا این حس و ح�ال حاضر ب�ه معاملۀ جان خویشند ،نمیتوان با قطعیت حرف زد.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
33
نیوشا صارمی
در ادیان و عرفان ،مرگ راهی است به سوی یک زندگی دیگر ،یعنی انسان در این دنیا برای مدت محدودی زندگی میکند و بعد به واسطۀ مرگ به سفر میرود ،سفری به یک زندگی دیگر .اما مرگ را سفر بدانیم یا نه ،خود سفر هم با مرگ بیارتباط نیست؛ حتی شاید بشود گفت این دو ارتباط پیچیدهای با یکدیگر دارند. بحث دیروز و امروز هم نیست .مث ً ال انسانهای قرنهای نخس�تین تمدن ،گاهی چنان قافیۀ زندگی برایشان تنگ میش�د که ماندن مساوی مرگ بود و باید میرفتند تا زنده بمانن�د .یا در قرنه�ای میانه ،خیلی از محکوم ش�دگان به مرگ ب�ا یک درجه تخفیف به ش�هر ،کش�ور یا س�رزمینی
34
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
دوردس�ت تبعی�د میش�دند و ناگزی�ر از س�فر و مهاج�رت بودند .خود سفر هم از ابتدا تاکنون کم خطر نبوده و نیست و چه بس�یار کس�انی که به میل و قصد خودش�ان به س�فر رفتن�د و حادثهای ناگهانی جانش�ان را گرفت تا بازگش�تی در کار نباش�د .از این لیست بلندباالی ارتباط سفر و مرگ، مخصوص ًا آنجا که سر و کار ایران و ایرانی با این دو تا بوده، س�ه بخش عم�ده را انتخ�اب کردهایم؛ م�رگ در غربت، مرگ در سودای مهاجرت و مرگ در سفر.
از خودکشی هدایت تا مبارزه با مرگ ساعدی
از میان درگذشتگان در غربت ،انتخاب کار سختی است. چ�ون حتی اگر به نامدارها و سرش�ناسها ه�م بپردازیم، فهرس�ت بلندباالیی تشکیل خواهد ش�د .در این فهرست
و بیدادگریه�ا میدانس�ت و از قبرس�تان ه�م تعری�ف و تمجید کرده بود" :تنها در گورس�تان است که خونخواران و دژخیمان از بیداد گری خود دست میکشند؛ بیگناهان شکنجه نمیشوند؛ نه ستمگر اس�ت نه ستمدیده؛ بزرگ و کوچک در خواب ش�یرینی غنودهاند؛ چ�ه خواب آرام و گوارایی که روی بامداد را نمیبینند؛ داد و فریاد و آش�وب و غوغای زندگانی را نمیشنوند". حتی دربارۀ این نویس�ندۀ مش�هور ایرانی و مرگ ،کتابی نوش�ته ش�ده اس�ت با عن�وان "ص�ادق هدای�ت وهراس ازمرگ". صادق چوبک ،نویس�ندۀ ایرانی که اواخر عمر خود را در بریتانیا و آمریکا گذراند ،وصیت کرده بود که جس�دش را و دستنوشتههایش را بسوزانند .خاکسترش هم در نهایت
ش�اید بیمناسبت نباش�د که به سراغ نویس�ندگان برویم؛ آنهایی که از مرگ گفته و نوش�تهاند یا این که مرگش�ان به نوعی خاص و ویژه بوده است. ام�ا نوش�تن ای�ن مطلب ب�دون نام ب�ردن از ی�ک چهره ایران�ی ،مس�لم ًا ناق�ص خواه�د ب�ود؛ ص�ادق هدای�ت، نویسنده و اندیش�مند ایرانی که نامش با خودکشی و مرگ خودخواس�تهاش در ذه�ن ما پیون�د خورده اس�ت .حتی دنبالکنن�دگان غیرحرفهای ادبیات هم این قدر از هدایت میدانن�د ک�ه در پاریس ،روزی ش�یر گاز خانه را ب�از کرد و مرگ را در آغوش گرفت .یا ش�اید از نامهها و نوش�تههای او بدانند که اندیش�یدن و اش�اره ب�ه مرگ در آنه�ا جایگاه برجستهای دارد. هدایت ،م�رگ را بهترین پناه برای دردها ،غمها ،رنجها
به اقیانوس ریخته شد. از چوب�ک بیش�تر ،غالمحس�ین س�اعدی ،نویس�نده و نمایش�نامهنویس صاحب سبک ،با مرگ سر و کار داشت. خودش روایت کرده که از کودکی با مرگ آش�نا بوده و پس از مرگ خواهر 11ماهه ،دست در دست پدر با راه قبرستان آشنا میشود .اما مرگ بندانداز پیری که در آخر کوچه آنها زندگی میکرده ت ًاثیر بیشتر و عمیقتری میگذارد" :نه تنها نام این عفریت کثیف بدنهاد ،که خودش هم ،چهل س�ال تمام با من بوده است .چه مرگها که ندیدهام و چه عزیزانی را که به خاک نسپردهام .سایۀ این شبح لعنتی همیشه قدم به قدم با من بوده اس�ت ".س�اعدی پزشک هم بود و البد این تخصص ،درک بهت�ری از زندگی و مرگ به او میداد اما او هم مانند بس�یاری از روشنفکران ،ناچار به مهاجرت از کشور ش�د و در غربت به لحاظ روحی بسیار آسیب دید. این ش�د که 50سال بیشتر عمر نکرد اما در آخرین لحظات زندگی گفت" :من نویس�ندهام ،وظیفۀ م�ن االن مبارزه با مرگ اس�ت .از این پس ،نویس�ندگی من شروع میشود. باید نوشت… باید نوشت"...
هستی زنده ماند اما از رویای مهاجرت جا ماند
هی�چ آمار دقی�ق و رس�می از تعداد کل مهاج�ران ایرانی وجود ن�دارد ،ام�ا کمیس�اریای عالی س�ازمان ملل متحد در امور پناهندگان اعالم کرده اس�ت ک�ه چهار درصد کل پناهجوی�ان جهان در س�ال 2013ایران�ی بودهاند .یعنی ایران جزو پناهجوفرستترین کشورهای جهان است. شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
35
غالمحسین ساعدی در کنار برادرش
ساعدی پزشک هم بود و البد این تخصص ،درک بهتری از زندگی و مرگ به او میداد اما او هم مانند بسیاری از روشنفکران ،ناچار به مهاجرت از کشور شد و در غربت به لحاظ روحی بسیار آسیب دید .این شد که 50سال بیشتر عمر نکرد ای�ن آم�ار خیل�ی دور از انتظ�ار نیس�ت چ�را ک�ه رؤیای مهاجرت در ایران رایج اس�ت .ش�بکههای ماهوارهای و وبس�ایتهای مختلف مدام از کارشناس�ان زبدهای خبر میدهند که میتوانند اقامت فالن کشور را برای ایرانیان دریافت کنند .روشهایی که عموما مس�تلزم صرف هزینۀ بس�یار بوده و گاهی مثل التاری آمریکا ،ب�دون هزینه اما کمش�انس اس�ت .اما اگر نه پول چندانی داش�ته باش�ی و نه امی�دی به ش�انس و اقبال ب�رای مهاج�رت ،تقاضای پناهندگی تنها راه باقیمانده اس�ت .راهی که در س�الهای گذشته جانهای بس�یاری گرفته و بس�یاری در راه رفتن از
36
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
وطن ،به جای زندگی بهتر ،مرگ نصیبشان شده است. ش�اید نام پوریا نورمحمدی و س�ید محمدرض�ا دالور به گوشتان آشنا نباش�د ،اما خیلی از مردم دنیا فهمیدند که در پرواز گمشدۀ مش�هور مالزی ،دو جوان ایرانی هم حضور داشتند .پوریا و محمدرضا که ابتدا گمان میشد تروریست و از عوام�ل رب�ودن هواپیما هس�تند؛ چون با پاس�پورت جعلی سوار هواپیما شده بودند اما خیلی زود مشخص شد که ای�ن دو ،به قصد ورود به اروپا و درخواس�ت پناهندگی پاس�پورت جعل�ی خریداری ک�رده بودند اما از ش�انس بد، مسافر هواپیمایی شدند که به هیچ مقصدی نرسید. فاطمه ،مادر ایرانی جان باخته در راه رس�یدن به استرالیا ه�م یک�ی از مع�دود قربانی�ان مهاج�رت ب�ود ک�ه نامش رس�انهای شد .او در مرداد ماه س�ال 92به همراه دختر 8 سالهاش ،هس�تی ،از مس�یری غیرقانونی راهی استرالیا شد .قاچاقچیان س�ریالنکایی در راه رسیدن به استرالیا و در آبه�ای اندونزی ،بیتوجه به جان 54مس�افر ،قایق را سوراخ کردند .هس�تی و فاطمه توسط گروه امداد ،نجات پیدا کردن�د اما مادر در بیمارس�تان جان س�پرد و دخترش تنها و بیپناه ش�د .ب�ا پیگیری وزارت ام�ور خارجه ایران ابتدا جس�د فاطمه و س�پس هس�تی به ای�ران بازگردانده ش�دند ،اما هس�تی در بدو ورود به خبرن�گاران گفت که از
سید محمدرضا دالور و پوریا نورمحمدی ،دو مسافر ایرانی هواپیمای گمشده مالزیایی
برگش�تن ناراحت اس�ت و دوست داش�ت همانجا بماند! چه کسی میداند شاید هستی سالها بعد دوباره مثل مادر، در جستجوی راهی برای مهاجرت ،روی زندگیاش قمار کند.
جانهایی که در سفر جا میماند
اما س�فر هم برای ایرانیان ،کم خطرساز نیست و از حیث کشتهش�دگان در تصادف�ات -که تع�داد باالی�ی از آنان در مناس�بتهایی مانند تعطیالت نوروز و در هنگام مسافرت رخ داده -در جهان رکوردداریم. 241هزار کش�ته و س�ه میلی�ون و ۶۱۵ه�زار مصدوم، رقمی است که برای تلفات حوادث رانندگی ایران در دهۀ ۸۰برآورده ش�ده اس�ت .به این ترتیب مجموع کش�تگان حوادث رانندگی در این ۱۰س�ال از مجموع شهدای ایران در جنگ ۸س�اله با عراق هم بیشتر بوده است و تصادفات هر دو سال یک بار به اندازۀ یک زلزلۀ بم ،جان شهروندان ایرانی را میگیرند. به طور میانگین در ۱۰سال گذشته ،روزی ۶۶ایرانی در تصادفات جان باختهاند و به طور متوس�ط به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر ۳۷نفر در تصادفات رانندگی جان خود را از دست میدهند.
آمارها سالهاس�ت که از بح�ران تصادف�ات در ایران خبر میده�د ب�ا این وج�ود هن�وز به طور مش�خص مس�ئول رس�یدگی به این معضل ملی مشخص نیست .فرماندهان نی�روی انتظام�ی از کیفی�ت پایی�ن خودروه�ا میگوین�د و خودروس�ازان از وضعی�ت نابهس�امان جادهه�ا گالی�ه میکنن�د .گاهی هم گفته میش�ود رانندگانی ک�ه قوانین راهنمای�ی و رانندگ�ی را رعای�ت نمیکنن�د ،مقصرند .اما همۀ این عوامل دس�ت به دس�ت هم داده تا ه�ر روز دهها ایرانی جان خود را از دست بدهند . ت�ازه اینها آمار مربوط به تصادفات وس�ایل نقلیه اس�ت؛ ش�رکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران ،ایران ایر، ب�ا چه�ار س�انحه مرگب�ار در فاصل�ه س�الهای 1367تا ، 1386به عنوان سانحهسازترین شرکت هواپیمایی بین 12ش�رکت هواپیمایی منطق�ه خاورمیان�ه و آفریقا اعالم ش�د .همچنین ضریب ریس�ک پروازی در ای�ران 10برابر کشورهای توسعه یافته است.
*تیت�ر برگرفته از یکی دیالوگهای فیلم "مس�افران" س�اخته بهرام
بیضایی است
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
37
عکس های :هدی رستمی روزم ِرگی را شنیدم تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته اولین باری که کلمهی َ بودم و مطمئن بودم طرف دارد اشتباه تلفظ میکند! روز-مرگ-ی با یک س�اکن بزرگ روی َم ًرگ .حاال بزرگتر شدهام و با این که میدانم تلفظش درس�ت اس�ت اما یک جای کار هنوز میلنگد .هنوز فک�ر این که زندگی بش�ود انجام وظایفی از قبل تعیین ش�ده به امید آینده ای بهتر که شاید بیاید ترسناک است و این فرقی ندارد کجا شکل میگیرد.چه شستن هر روز لباسها ت�وی رودخانهی دهکدهای بکر که تصویری ش�اعرانه دارد، یا گذراندن چند س�اعت از یک روز سرد اس�تکهلم توی اتاق لباسشویی منطق�ه ،که مب�ادا لباسهای�ت را بدزدن�د ...مجموع�هی “روز .مرگی” خودنگارههایی اس�ت ازروزمرهی عکاس که میترسد تفاوت روزهایش در تنوع غذای روزانهاش باشد! 38
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
39
40
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
41
42
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
43
44
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
پابلو نرودا برگردان :پویا عزیزی
با بادبانهایش که از صدای مرگ بر میخیزند
آکنده از قیل و قال ساکت مرگ
آنجا
مرگ به صدا درمی آید
گورستانی دلتنگ است
همچون کفشی بدون پا؛ کت و شلواری بدون پوشندۀ خود
با گورهایش از استخوانهای ساکت پر
میآید و بر در میکوبد؛ با پژواکی از سنگ و انگشت
حفرهای تاریک‐تاریک
با این همه این صدای پاهای اوست
و سینهاش دارد حفرهای را میدوزد
برای فریاد زدن میآید بدون دهان؛ بدون زبان و گلو
خراب چون کشتی شکستهای که فرو میرود در خویش
و طنین لباسهایش؛ ساکت همچون یک درخت
و یا فرو ریزیم از جسم به روح
نمیشناسم؛ نمیدانم؛ به سختی میبینم
این گونه اگر در سینهاش فرو شویم به این نام که زندگی کردیم
آنها جسد هستند
او خ�ودش را ب�ه م�ن نش�ان میده�د ک�ه آوازش رن�گ بنفشههای خیس دارد
بنفشهها بهترین استفاده را برای زمین دارند
فرشهای ضخیمی برای زیر پا
آنجا که چهرۀ مرگ سبز است
همچون آوایی ناب
همراه داغ نم بر برگ بنفشه هاست
مرگ درون استخوانهاشان واق واقی بیسگ خویش
فارغ از صدای ناقوسهای یقین؛ گورهای ُم َس َلم
رشد میکنند در رطوبت همچون گریوه یا باران
میبینم .در وقتهای تنهایی تابوتها زیر بادبان
با رنگ پرید ٔه مرده همخوان میشوند؛
زنان در گیسوان مردۀ خویش
سپیدتر از فرشتگان تنوره میکشند
ِ ممتد مرگ و آن نگاه سبز
و به رنگ مزار زمستان خشمگین است مرگ اما برای زمین هم فرا میرسد؛ سوار بر جارویی
میپیچد بر زمین و مرده را میجوید
مرگ درون جاروست
این زبان مرگ است که مرده را میجوید سوزن مرگ نخ خویش را مییابد
مرگ در تخت ما پنهان میشود
در تشکهای تنبل؛ پتوهای سیاه
زندگی از دلخوشی سرشار میشود و ناگهان ضربه میخورد
دختران اندیشمند با دفترخانهها ازدواج میکنند
صدای ضربهها برگههای ناشناخته را پر میکند
رود شرابی-تاریک به سوی سرچشمهاش میرود
آنجا که مرگ منتظر است؛ پوشیده در لباس دریا دار
تابوتها رودخانۀ عمودی مرده را فرازمی آیند
تختها لنگر میاندازند اکنون در بندر
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
45
مژگان قاضی راد از پش�ت شیش�ههای دودی طبق�ۀ شش�م بیمارس�تان
دهک�ده را ط�ی میکن�م .به�ار اس�ت و مثل هر س�ال به
کنگره آمریکا خود نمایی میکند .بلندتر از هر س�اختمانی
کوهستان چلندر جش�ن بگیریم .من تازه جوان و عاشق.
کودکان "دی .س�ی ".گنبد س�پیدرنگ مجلس نمایندگان ِ
در اط�راف .انگار میخواهد با هر نگاه به یادم آورد که کجا هس�تم و چه ش�د که پا به این مکان گذاش�تم .چند روزی
بود که منتظر این روز ب�ودم .مدتها بود که برای آمدن این لحظهها ساعت ش�ماری میکردم .مثل سالها و سالهای قبل...
"با پای پیاده ،جادۀ باریک و س�ر س�بز منتهی به مس�جد
46
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شمال آمدهایم تا جشن نوروز را در کنار بهار طبیعت زیبای هوا مس�ت و بهاری .آس�مان صاف و بیابر .خورش�ید در آرزوی تکیه زدن بر ش�انههای کوهس�تان .بعد از ظهری
سرش�ار از س�کوت .خم�ار آل�وده از ب�اد ٔه ش�کوفههای نارنج ....دخترکی با گیس�وان پریشان و تشتی در دست با
چش�مانی پر خواهش به جوانک آنسوی جاده مینگرد.
جوانک بر ترک موتورش مینش�یند و آرام به س�وی دختر
پزش�ک اورژانس آنس�وی خط برایم پشت س�ر هم عدد
میخوان�د .میخواهد ک�ه نوزادی چن�د س�اعته را که در
دهک�دۀ آمیشها در خان�ه به دنیا آم�ده به بیمارس�تان ما منتقل کند .عددها با هم جور در نمیآیند .باورم نمیشود که نوزادی با این شمارگان وخیم هنوز زنده باشد! از آن رو که بخش ما مرجع پذیرش از تمام بیمارس�تانهای اطراف
است ،نوزاد را میپذیرم .گروه ترانسپورت را خبر میکنم.
چندی نمیگذرد که هلیکوپتر امداد از س�قف بیمارس�تان میپ�رد .من از پش�ت شیش�ههای دودی میبین�م که در آسمان محو میشود.
س�اعتی به ظهر نمانده اس�ت که نوزاد را میآورند .نیمه
ج�ان و ب�ا لولهای در ن�ای که به م�دد آن نفس میکش�د. رنگی به پوس�ت ندارد .روی تنش لکههای متعدد کبودی
نمایان اس�ت .استادم پشت س�ر هم توصیه میکند که چه باید بکنم .او هم – ش�اید البته کمتر از من -نگران است.
"وقتی که خون را آوردند با دس�تان خودت سرنگ را فشار
میدهی! با سرعتی که زور دستانت ادامه میدهد .درنگ ٔ سینه نوزاد نمیکنی .فرصت نداری!" به باال و پایین رفتن نگاه میکنم .به تکنسین تنفسی میگویم که فشار نفسها را کمی بیشتر کند .به رزیدنت میگویم عکاس رادیوگرافی
را خبر کند .فشار خون نوزاد لحظه به لحظه بدتر میشود. به پرستار میگویم که سرعت قطرۀ دوپامین را بیشتر کند.
شلوغ اس�ت و همه در گوشهای مش�غولند تا قلب نوزاد به تپیدن ادامه دهد .دس�تکشهایم را میپوشم و به رگهای نافی نوزاد دس�ت میزنم .ورید را پیدا میکن�م تا با هر آن عکس :آرمان استپانیان
م�یرود ...قدمهایم را تند میکن�م و بیتوجه به آنچه در بی�رون میگذرد به س�رباالیی تن�د جاده ادام�ه میدهم. ساختمان س�پید و قدیمی مس�جد از دور نمایان میشود.
زمانی نمیگذرد که پا بر پلکان فلری مسجد مینهم .قلبم
از ش�یب تند جاده تند تند میزند .به خلوت س�رد مس�جد باالی کوه پا مینهم .وجودم سرش�ار از سکوت دلپذیر آن
عصر بهاری میش�ود .جانم آماد ٔه نیایش میشود .نیایش
حسین را زمزمه میکنم در عصرعرفه"...
ص�دای زن�گ تلف�ن ب�رم میگردان�د ب�ه طبق�ۀ شش�م
بیمارستان کودکان! به بخش مراقبتهای ویژ ٔه نوزادان!
زوری که دارم خون تازه رسیده را در ناف نوزاد تزریق کنم.
چند دقیقه نمیکشد که رنگ به پوست نوزاد باز میگردد. فش�ار خون باال میرود .ضربان قلب باال میرود .زندگی دوباره در رگهای نوزاد جریان مییابد...
س�اعتها میگ�ذرد .عصر فرارس�یده اس�ت .عصر عرفه
اس�ت و من حتی یک لحظه هم فرص�ت نکردهام که اتاق
نوزاد ت�ازه آمده را ت�رک کنم .قلبش میزند .ش�مارگانش
بهت�ر ش�دهاند .مردمکهایش اما گش�اد و خی�ره به هیچ نوری پاسخ نمیگویند .منتظرم که ببینم تصویربرداری از
مغز چه نش�ان داده است .از رادیولوژی تماس میگیرند و
میگویند که مغز آماسیدهاش به پایین خزیده است و مرده شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
47
مژگان قاضی راد ٔ زاده تهران است و فارغ التحصیل دانشکده پزشکی دانشگاه تهران .او دوره فوق تخصص خود در رشته آی سی یو نوزادان را در دانشگاه جورج واشنگتن امریکا به پایان ٔ مجموعه داستان رسانده است. “عاشقی با ژاکت سفید” در سال ۱۳۹۱در تهران از او به چاپ ٔ مجموعه داستان رسیده است. دیگری از او با عنوان “خیال فیروزه فام” به زودی توسط نشر گردون منتشر خواهد شد.
اس�ت .استاد زنگ میزند و به من میگوید که ادامه دادن
میگ�ردد .به من اش�اره میکند و از اتاق بی�رون میرود.
اس�تاد به همراه�ش پدر و م�ادر را به اتاق م�یآورد .پدر
میکنند .با چش�مانم میبینم که آن قفس�ه س�ینه کوچک
دارد .از دس�تان زمخت و س�ختش پیداست سالهاست در
پرس�تار کاله کوچک دس�تبافی بر س�رش میکن�د .از پدر
بیفایده است!
ریشی تا کمر و عینکی با شیشههایی به اندازه یک نعلبکی
دیگر باال و پایین نم�یرود .نوزاد را در میان پتو میپیچم.
مزرعه کار میکند .مادر به س�ختی راه میرود .پیداس�ت ٔ همه راه دور خانه تا بیمارس�تان را درد کش�یده است .با که
میدارم و به آغوش م�ادر میدهم .پردههای جلوی در را
اس�ت م�ات و بیصورت ب�ر بالین ن�وزاد م�یرود .هر دو
لحظۀ این ساعتهای س�نگین فرا میرسد .استاد میگوید
دامنی بلند و روس�ری توری که تمام موهایش را پوش�انده به نوزادش�ان که به مدد دهها س�یم و لوله نفس میکش�د
مبهوت و وحش�ت زده نگاه میکنند .اس�تاد آرام میگوید که ادامه دادن بیفایده اس�ت .سکوتی سرد بر اتاق حاکم میش�ود .جز صدای دس�تگاه تنفس مصنوع�ی صدایی
ش�نیده نمیش�ود .پدر دس�تهای زمختش را بر شانههای م�ادر ک�ه دیگ�ر نمیتوان�د بایس�تد مینه�د .م�ادر روی صندل�ی مینش�یند .چهرهاش سراس�ر س�پید میش�ود. پدر ش�انههایش را ن�وازش میدهد .پدر ب�ا عالمت تایید
س�ر را تکان میدهد .اس�تاد به آنها میگوید که دوباره باز
48
پرستار و تکنسین تنفسی لولهها را یکی یکی از کودک جدا
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
میپرس�د که آیا نوزاد نامی دارد .ن�وزاد را از روی تخت بر کنار میکش�یم و همه از اتاق بیرون میروند .سختترین که کمی بعد باید به اتاق باز گردم و به قلب نوزاد گوش کنم. باید مطمئن شوم که قلب نوزاد دیگر نمیتپد .باید به پدر و مادر تسلیت بگویم و مرگش را اعالم کنم.
نیم س�اعت گذش�ته اس�ت و م�ن از م�ادر میخواهم که ٔ ٔ س�ینه س�ینه نوزاد کنار بزند .گوش�ی را روی پتو را از روی
بیجان�ش مینه�م و گ�وش میدهم .س�کوت س�نگین ٔ ٔ همه اتاق را فراگرفته است. س�ینه نوزاد را ،و بلکه سراسر ٔ لحظه بیصدای مرگ جاری میشود .پدر شانههای مادر
را س�خت فش�ار میدهد .مادر نوزاد را س�خت در آغوش
ٔ ٔ س�ینه نوزاد دقیقه تمام گوش�ی را از میفش�رد .بعد از یک جدا میکنم .در حالی که س�عی میکنم جلوی اشکهایم را بگی�رم ب�ه مادر و پ�در میگویم ک�ه برای از دس�ت داده شان مت ًاس�فم .مادر همانگونه که نوزاد را در آغوش دارد
ٔ گوشه چش�مانش بر پتوی نوزاد میلرزد .قطره اش�کی از
شماره های پیشین مجله تابلو را از این جا دانلود کنید
میچکد.
خسته و غمبار از اتاق بیرون میآیم .استاد به من تبریک
میگوی�د که اولین گواهی مرگ را صادر کردهام! من اما از پشت شیشههای دودی به آسمان سرخ بیرون مینگرم.
میدانم که خورشید دیگر غروب کرده است!
در راه باز گش�ت نمیخواهم به رادیو مل�ی آمریکا گوش
دهم .دس�ت میبرم و یک�ی از س�یدیهایی را که با خود از ای�ران آوردهام پی�دا میکن�م .ش�مس و ب�اخ به دس�تم
میخ�ورد .صدای�ش را بلن�د میکن�م تا ش�اید س�نگینی لحظههای بازگش�ت را کوتاه کند .به سالهایی میاندیشم که عصر روز عرفه برای خودم بودند .به آن مس�جد سپید
رنگ باالی کوه .به آن اتاق کوچک نیایش با صندلیهای
قرم�ز خ�وش رنگ ،ب�ه آن خلوت ن�اب معن�ی بخش ،به انتهای رقت مس�تی بخش .به برآمدن خورش�ید روش�ن
زندگ�ی در پای�ان لحظههای دع�ا و آنگاه! ب�ه عصر عرفه ٔ جمله نیایشوار .خالی از یک کالم این س�ال! دریغ از یک روشنی بخش .لحظههایی سنگین و سرد و سراسر مرگ! "بمیری�د بمیری�د وزین نفس ببری�د که این نف�س چو بند
است و شما همچو اسیرید"
دیگر نمیتوانم خودم را نگه دارم .آن نقاب دروغین فرو
میریزد و پردهای از اش�ک چش�مانم را فرا میگیرد .باید نگه دارم تا بتوانم روب�رو را ببینم .در کوچهای میپیچم و
میایستم...
"بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه ماه
منیرید"...
از شیش�ۀ روبرو چش�مانم به ماه میافتد .نورانی و زیبا،
پیچیده در هاله ای س�اخته از اشک .آرام میگیرم .نفسی
عمیق میکش�م .پ�س از این روز دراز نیمخن�دی کوتاه بر لبانم مینش�یند .ماه را میبینم که تنها س�ه شب دارد تا به کمال .میدانم! بیش�ترش رفته اس�ت ...کمترش مانده
است تا به تمام!
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
49
الدن سالمى
50
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
به عقیده «میالن کوندرا» نویس�نده معروف جمهورى چک، نویس�ندگان زیادی مانند «گابریل گارس�یا مارکز»« ،فدریکو فلین�ی» و «کارلوس فوئنتس» ش�وخ طبعی سورئالیس�تی کافکا را در آثارشان استفاده کردهاند« .ژان پل سارتر» و «آلبر کامو» نیز دو نویسنده مشهورى بودند که بیش از همه تحت تاثیر سبک ادبی کافکا قرار داشتند. از جمل�ه آثار ماندگار کافکا مى توان به داس�تانهاى کوتاه وى از جمله «مس�خ» ،رمان محاکمه ،رمان ه�اى ناتمام قصر و آمریکا و تعدادى از نامهها و یادداشتهاى وى اشاره کرد. بس�یارى از آث�ار کافکا در ایران ترجمه ش�ده اس�ت از جمله ترجمه صادق هدایت وامیر جاللالدین اعلم و حسن قائمیان بر کتاب مس�خ و گروه محکومین و گراکوس�ی ش�کارچی و ترجمهی جاللالدین اعلم از قصر. شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
51
52
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
در یادداش�تی دیگر نوشتم :س�اعتی از بعدازظهر رفته بود
که ویرجینی�ا وولف جیبهایش را پر از س�نگ کرد و اندام زنان�ه اش را ب�ه جریان رودخان�ه برد ،میخواس�ت برای
همیشه در ساعتها ،شانهها و سینههایش فرو روند.
ٔ قطعه ۸۵ گورستان پرالشز،
۹آوریل ۱۹۵۱در آپارتمان اجارهای ،خیابان شامپیونه،
پاری�س ،ش�یر گاز را باز کرد وب�ه آخرین عکس�ی که برای
خویشاوندانش فرس�تاده بود نگاه کرد ،میخواست برای
همیش�ه ای�ن کلماتش ،شکس�ته ش�وند درون ب�اد و ما را
ناما جعفری
ن همان قدر از تس�لیم سایههایمان کنند .او نوشته بود" :م ِ
ما میمیریم و به مرگ که نگاه میکنیم از درون میپوسیم .گاهی مرگها ،مرگ میشوند و به سراغمان میآیند ،گاهی برای مرگ ،کشته میشویم ،مثل روزی که هوشنگ گلشیری به وقت خاکسپاری محمد مختاری در گورستان امامزاده طاهر کرج ،مرگ را فریاد میزد .گلشیری فریاد میزد (پیام دقیق به ما رسیده است ،خفه میکنیم ،ما هم حاضریم .مگر قرار نیست برای جامعۀ مدنی ،برای آزادی بیان ،قربانی بدهیم، حاضریم) تنهای ما برای مرگ خوانده میشوند، ٔ شناسنامه زندگی به سفر مرگ میروند .مرگ ماست ،شناسنامههایی که مثل همیشه دروغ میگویند ،شاید من در یک زمان خاص یک جایی در خاطرههایم ،خودم را جا گذاشتهام ،تاریخ تولد و مرگم مشخص است همه د ر همان روز بود ،حاال بیمخاطبترین دلتنگی در غروبهای پنجشنبه هستم با سه عدد .قطعه ،ردیف، شماره.
مآبانه .دانس�تن تاری�خ تولدم به درد چه کس�ی میخورد؟
شرح حال خودم َرم میکنم که در مقابل تبلیغات امریکایی اگر برای اس�تخراج زمان به دنیا آمدنم اس�ت ،این مطلب
توجه خودم باشد .گرچه از شما چه پنهان، فقط باید طرف ّ منجمین مش�ورت کردهام ام�ا پیش بینی آنها هیچ بارها با ّ ٔ عالقه خوانندگان است؛ وقت حقیقت نداش�ته .اگر برای بای�د اول مراجع�ه ب�ه آرای عموم�ی آنه�ا کرد چ�ون اگر
خودم پیشدس�تی بکنم مثل این اس�ت که برای جزئیات ٔ احمقان�ه زندگیام قدر و قیمتی قائل ش�ده باش�م .بعالوه
خیلی از جزئیات اس�ت که همیش�ه انس�ان س�عی میکند ٔ دریچه چش�م دیگ�ران خودش را قض�اوت بکند و ازین از
جه�ت مراجعه ب�ه عقید ٔه خ�ود آنها مناس�بتر خواهد بود مث ً ال ان�داز ٔه اندامم را خیاطی که برایم لب�اس دوخته بهتر میداند و پینهدوز س�ر گذر هم بهت�ر میداند که کفش من از کدام طرف س�اییده میش�ود .این توضیحات همیش�ه م�را به یاد ب�ازار چارپایان میان�دازد که یاب�وی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از س�ن و خصای�ل و عیوبش نقل میکنند .از ٔ نکته برجس�تهای در بر این گذش�ته ،ش�رح حال من هیچ
در ادبی�ات ایران و جهان ،مرگ کم نیس�ت ،خودکش�ی
ندارد .نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده ،نه عنوانی
برای آزادی .از محمد جعف�ر پوینده تا آرتور رمبو ،از احمد
شاگرد درخش�انی بودهام ،بلکه بر عکس ،همیشه با عدم
از بیژن الهی تا فدریکو گارس�یا لورکا ،همگی پیش�مرگان
عضو مبهم و گمنام�ی بودهام و رؤس�ایم از من دل خونی
مرگ بزنم ،س�ه روایت از س�ه نویسنده و ش�اعر میآورم،
هذی�انآوری پذیرفت�ه شدهاس�ت .رویهمرفت�ه موجود
ب�رای مرگ ،مرگ برای م�رگ ،آزادی برای مرگ ،مرگ
داش�تهام ،نه دیپلم مهمی در دس�ت دارم و نه در مدرس�ه
ش�املو تا مارسل پروست ،از هوتن نجات تا آلن گینزبرگ،
مؤفقیت روبهرو ش�دهام .در اداراتی که کار کردهام همیشه
کلمه هس�تند .در این متن نمیخواهم دس�ت به س�تایش
داش�تهاند ،به طوری که هر وقت اس�تعفا دادهام با شادی
همانطور که میش�ود روایتهای دیگر را هم آورد ،شاید
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
53
ِ دوست همسایه در حیاط ایستاده بودیم.
یکیشان پرسید :از پدرت خبری نشد؟ گفتم کشته شده.
دیگری که چند سالی بزرگتر بود صدایش بلند شد که چرا چرند میگی؟ بعد رو به جوانی که پرسیده بود گفت :هنوز خبری نیس�ت .به دروغ گفتم دیش�ب از رادیو ش�نیدم .از گوشۀ چشم نگاهم کردند و به روی خودشان نیاوردند" .
عص�ر دوازده�م آذر ۱۳۷۷محم�د مخت�اری ش�اعر،
پژوهش�گر و عضو کانون نویس�ندگان ایران برای خرید از
منزل خارج ش�د و بازنگش�ت .نزدیک به ی�ک هفته بعد،
جن�ازۀ مخت�اری در س�ردخانۀ پزش�کی قانونی از س�وی پسرش سیاوش مختاری شناسایی شد.
در مراس�م خاکس�پاری محم�د مخت�اری ،هوش�نگ
گلش�یری با گرفتن میکروف�ن گفت " :آنقدر عزا بر س�ر ما
ریختهان�د که فرصت زاری کردن نداری�م .پیام دقیق به ما ِ خداوند خشم ،خداوند رس�یده اس�ت" :خفه میکنیم" … نیست ،شیطان است .شیطان است که دوستان ما را خفه
کرده اس�ت .پیام ،آشکار اس�ت .ما از خدا هم میخواهیم "وازد ٔه بیمص�رف" ،قض�اوت محیط دربار ٔه من اس�ت و
مقامه�ای قضایی بعدها اعلام کردند که جس�د محمد
چن�د روز بع�د ،جس�د ص�ادق هدای�ت ،میان ب�وی گاز
عاب�ران کش�ف و به عن�وان مجه�ول الهویه به پزش�کی
همان س�ال با گرفتن گواهی پزش�کی (برای اخذ روادید)
همزمان با انتشار خبر پیدا شدن جسد بیجان مختاری،
شاید هم حقیقت در همین باشد".
دره�وا پراکنده ،پیدا ش�ده بود .صادق هدای�ت در ۱۲آذر
و فروختن کتابهایش ،به فرانس�ه رفت .در طول اقامت در فرانس�ه سفری به هامبورگ داشت و سعی کرد به لندن
برود که موفق نش�د .س�رانجام در ۱۹فروردین ۱۳۳۰در آپارتمان اج�ارهایاش در پاریس با گاز خودکش�ی کرد .او
نخستین نویس�ندۀ ایرانی محسوب میشود که خودکشی کردهاست .وی چند روز قبل از رسیدن به مرگ ،بسیاری از داستانهای چاپ نشدهاش را نابود کرده بود .هدایت را
در قبرستان پرالشز به خاک سپردند.
دستی به دور گردن خود میلغزانم
" پنجش�نبه نوزدهم آذر ،هوشنگ گلش�یری به منزلمان
تلفن کرد .مادرم گوش�ی را گرفت .برادرم جسد پدرم را در
سردخانه شناسایی کرده بود .خانه پر شد از جیغ و گریه.
یک هفت�ه برادرم به هر جای ممکن س�ر زد تا نش�انی از
او بیاب�د .اما هیچ نش�انی نبود .در آن هفته ی�ک روز با دو
54
که انتقام ما را از شبزدگان بگیرد".
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
مختاری روز ۱۳آذر در پش�ت کارخانۀ سیمان ری از سوی قانونی تحویل شده بود.
محمد جعفر پوینده ،مترجم و یکی دیگر از اعضای کانون
نویس�ندگان هنگام�ی که برای ق�رار مالقاتی ع�ازم دفتر
اتحادی�ۀ ناش�ران و کتابفروش�ان تهران بود ،ربوده ش�د.
جسد بیجان پوینده نیز از سوی ماموران نیروی انتظامی در زیر پل راه آهن بادامک در حوالی شهریار پیدا شد.
ببین ...آرامم ...آرامتر از نبض یک مرده...
همی�ن روزه�ا ب�ود ک�ه والدیمی�ر والدیمیرووی�چ
مایاکوفس�کی از درون جنی�ن صدا زد "ابری ش�لوارپوش
میش�وم" و بعد برای معش�وقش "لیلی بریک" میخواند:
انگار/خودم نیس�تم/انگار/در درونم/کسی دیگر/می زند
دس�ت/می زند پا الو! /مامان؟ /مامان! /پس�رت مریض ش�ده! /پس�رت/بهترین مریض�ی دنی�ا را گرفته/مامان! /قل�ب پس�رت ُگ�ر گرفته/مامان! /بگ�و ب�ه خواهرها/به
تی�ری در مغزش خال�ی کرد تا رس�یدن رئیس انس�تیتوی
همزمان با انتشار خبر پیدا شدن جسد بیجان مختاری ،محمد جعفر پوینده، مترجم و یکی دیگر از اعضای کانون نویسندگان هنگامی که برای قرار مالقاتی عازم دفتر اتحادیۀ ناشران و کتابفروشان تهران بود ،ربوده شد لودا/ب�ه اولگا/بگ�و پسرت/برادرش�ان/در ب�ه در ش�ده/
مغزشناس�ی روس�یه س�اعتی نگذش�ت .او با ارهاش کنار تابوت حاضر ش�ده و کاس�ه سر را گش�ود ومغز را با خودش
در کاسهای که بر رویش پارچهای سفید انداخته شده بود،
برد .بعدها کشف شد که مغز والدیمیر مایا کوفسکی ۱۷۰۰
گرم ب�وده اس�ت .میکائل اکم�ن در ش�رح مختصرش از انستیتوی مغزشناسی روسیه اضافه میکند که انستیتوی مغزشناس�ی پس از مرگ لنین و جهت بررسی مغز بزرگان و نوابغ تأس�یس ش�د .جدا کردن مغز مایا کوفسکی از بدن و حمل آن به آزمایشگاه نیز گویا از چنین اندیشهای نشأت
هر کالمی/م�ی جهد بیرون/از دهان س�وخته اش/رانده
میگرفت�ه اس�ت .او معم�ای زم�ان خودش ب�ود .اگرچه
س�ال ۱۹۳۰به ضرب گلوله در پی بنبس�تی عاطفی و نیز
میزد ،زیراکه شعرش بیش از آن به فرد و دنیای فردی بها
اس�ت و مط�رود .آن وقت هفت تی�رش را برداش�ت و در
ممنوعالخروج بودنش از خاک ش�وروی کثیف ،ش�وروی بزرگ کثیف ،خودکشی کرد .وی پیش از مرگ بر برگهای
نگاشت ":برای همه ...میمیرم." ...
زبان�ش را کس�ی در نمییاف�ت ،ی�ا اگ�ردر مییافت ،پس
داده بود ک�ه مبلغان "جمع و زندگی اش�تراکی" تحملش را
داشته باش�ند ،اما گویا هیچکس در استعداد و زبان محکم
او ش�ک نداش�ت که محققان انتظار مرگش را میکشیدند
میکائل اکمن در مقالهای تحت عنوان " ش�اعری که سه
تا به راز نبوغ ش�عریاش برس�ند .جس�د مایاکوفسکی در
از لحظ�های ک�ه والدیمیر مایا کوفس�کی ش�اعر روس،
بزرگترین شاعر دور ٔه انقالبی لقب گرفته بود.
بار میمیرد" مینویسد:
گورس�تان بزرگان انقالب دف�ن گردید .وی در ش�وروی
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
55
آزاده دواچی داستان بلند پیر مرگ نویسنده :سعید منافی ناشر :ناکجا سفر به دیگر سو داستان تاریخ انتشار۲۰۱۳ : 106صفحه
برای اطالعات بیشتر یا خرید اینجا را کلیک کنید
حقیقی داللت دارند ،در ادبیات بسیاری از نویسندگان بعد از انقالب نشان از بس�ط این تکنیک در میان نویسندگان ی که گ نوش�ت ۀ س�عی د مناف ن پی� ر مر ی دارد. داس�تا ایران�
توس�ط نش�ر ناکجا در پاریس منتش�ر شده اس�ت ،یکی از ن ر ا د ر زمر ۀ آثار ت ک ه میتوان د آ ی اس� ی تکنیک داستانها خالق ادبیات مدرن قرارداد.
ن داس�تان ، ی ب� ه تصوی� ر کش�ید ه ش�د ه د ر ای� فض�ا
نش�اندهندۀ دغدغههای راوی اس�ت ،ام�ا دغدغههای
ی جامع� ۀ بش�ری ، ی ام�روز دش�واریه ا و چالشه�ا
راوی دغدغهه�ای مش�ترکی اس�ت می�ان او و اجتم�اع
ی بپردازند، ی بش�ر ی شناخت ت ب ه ارائ ۀ فلس�ف ۀ هست ادبیا
ی نیست ،زمان ی یکدست گ فضا ن پیرمر ی داس�تا فضا
ن ب ا وام ت پس�تمدر ل میگذش�ت ،ادبیا ی رئا س�وژهها
ن است تا ف د ر جریا ی مختل ن زمانها نویسند ه مدا م د ر میا
ت ت ا ا ز طریق ن داش� ن ر ا ب ر آ ن مدر ی ا ز نویس�ندگا بس�یار
درحالیک�ه بخ�ش عظیم�ی از ادبی�ات م�درن ح�ول
گیری از زبان اس�تعاری و رویکردهای متنی و سمبولیک توانست س�هم مهمی را در ارائۀ حقیقتهای امروزی ولو ن بع د از ت م�در م ارائ ه ده�د .د ر ادبیا ن غیرمس�تقی ب� ه زبا
ن ش�اه د رش د چش�مگی ر استفاد ه از ت ایرا ب نی ز ادبیا انقال ی و کالسیک ی ا ز ساختا ر سنت ن س�مبلیک ،عد م پیرو زبا ی طرح ن برا نوش�تا ر و همین طو ر اس�تفاد ۀ مس�تم ر ا ز زبا پیچیدگیه�ای امروز بش�ری اس�ت. در می�ان اینچنین ادبیاتی نویس�نده این فرصت را مییابد که با طرح ش�رایط ی انس�ان ن ا ز دنیا ی نمادی� ی جامع ۀ خ�و د تصوی�ر کنون� امروزی به دست دهد.
استفاده اس�تراتژیکی نویس�ندگان از نوش�تار رمزگونه،
56
بی�ان اس�تعاری فضا و روایته�ای مجازی ک�ه بر فضای
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
بشری.
ب اس�ت، ی نیس�ت ،بلک ه م�دا م د ر تناو ن خط د ر داس�تا به این ترتیب از روایتهای سنتی و خطی داستانی فاصله ب میشو د که ن زمان ،موج ش نویس�ند ه میا بگیرد.چرخ
مخاطب میل زی�ادی به ادامۀ خوانش داس�تان پیدا کند. ل روایتهای ن مدا م درگی ر اس�ت .د ر خال خوانند ه ب� ا مت ت روایت ب ب� ه دالل فرازمانی ،نویس�ند ه میتوان د ب ه تناو
ط مش�خص ع بپردازد .ع�د م حضو ر خ ی د ر اجتم�ا خاص� زمان و گس�یختگی عمدی در بافت داس�تان ،نویسنده را قادر س�اخته تا بتواند مفاهیم عمیق فلسفی را به تدریج در الیههای روایی داستان بگنجاند.
ن ا ز قاع�دۀ ن مجموع� ه داس�تا ی د ر ای� شخصیتس�از
م ساختن ی نمیکند ،چر ا ک ه نویس�ند ه ب ا مبه ی پیرو خاص
نقش روایی شخصیتها و عدم پیروی از شخصیتسازی
ی در ی فضاس�از ن ب ر پیچیدگ ت معمول د ر داس�تا ب ه صور ی ا ز نوشتا ر را ل فر م خاص ت و درعینحا ن افزود ه اس داستا
ارائه داده است .نویسنده تمایلی برای بازنمایی کالسیکی ن ا ز زبان و دیدگا ه خودش ی داستا شخصیته ا ندارد ،راو ن ک ه فضای ی میپردازد. ب ا ای ی اجتماع ن روایتها ب ه بیا داس�تان از زندگی شخصی راوی شروع میش�ود ،اما در طول داستان به نظر میرسد که شخصیت راوی شخصیت ی ا ز ش�خصیتهای ی نیس�ت ،بلک� ه مجموع�ها واحد متکثر و غیرتکراری اس�ت که هر کدام قادر اس�ت از زاویۀ متفاوت�ی داس�تان را روایت کند ،به همی�ن دلیل در طول داس�تان چند فضای متفاوت زمانی را میبینیم. وقتی که راوی از بیماری همس�رش میگوید ،از کودکی خودش و ش د ر خانۀ س ا ز خاطرات ت غی ر محسو همین طو ر ب ه صور ی .به این ترتیب هر شخصیت بازنمود فضای خاصی پدر ی مرگ ،فلسفۀ ن یعن ی داستا م اصل ت ک ه ت ن اس� د ر داستا هستی آنها را به هم مرتبط میسازد.
راوی در طول داستان از فضای شخصی خودش شروع
میکن�د اما ب�ه تدریج این فضا گس�ترده میش�ود .ب�ا این ی روایت فض�ای درونی راوی ،ب ر کل ح�ال این فضا ،یعن م وحد ه اس�ت و ی متکل ب اس�ت .راو ن غال ی داس�تا فضا روایته�ای را از زبان خودش بازگویی میکند اما هر کدام
از این روایته�ای تکهتکه به نوعی با یکدیگ�ر در ارتباط هس�تند و ساختار کلی داس�تان را میس�ازند .این ساختار
ی یعنی ی هست ل مس�ئل ۀ اصل ت ت ا ب ه ح ش اس� دیگ ر د ر تال ی نویسند ه د ر داستان، ی بپردازد .چالشها گ و نیس�ت مر ی میچرخد و حرکت ی بشر ف زندگ ی مختل ل محورها حو معنیدار و دواری را در طول داستان شروع میکند.
داشت دروغ میگفت .کدام صلح؟ کدام آرامش؟ کدام
ن بود ک ه هم� ۀ آدمها ی بی مریض�ی؟ اگ ر قرا ر ب� ر ای زندگ�
ی تکهتک ه شدهای م نیست ،روایتها ن منسج ی داستا کل است که نهایت ًا بر یک موضوع خاصی داللت میکند.
کارخانههای اسلحهسازی ،کارخانههای تولید ســیگار،
مختص به جامعۀ بش�ری است با س�اختار کالمی و روایی
ت م� ا ر ا ب ه خطر ت و امنیــ ی ک ه س�ــالم چی� ز و ه ر تولید
تفک�رات عمی�ق و دغدغهه�ای فلس�فی نویس�نده که
ت ب� ا آنک ه راوی ن گف ن گر ه خو ر د ه اس�ت .میتوا داس�تا به بیان اتفاقات و زندگی ش�خصی خ�ودش میپرداز ،اما ن نگا ه هستیشناس�انۀ ن روایته ا میتوا ل همی� د ر خال نویس�نده را دید .اس�تفادۀ اس�تراتژیکی نویس�نده از بیان رمزگونه و ارجاعات فلس�فی را میتوان در بههمریختگی ج ب ه رد ن جستج و کرد .نویسند ه ب ه تدری ن داستا ن و مکا زبا تمامی فلس�فههای امید و هستیشناختی دست میزند و ب ر ا به ن مخاط ی ک ه ذه ش میگیرد .ب ه نوع آنه ا ر ا ب ه چال
ی موجو د آشن ا میکند .و ا ز سوی ی فلسف مرو ر ب ا چالشها
ی آماده، ی تولی د مواد غذای� بیکا ر میش�دند .کارخانهه�ا س …هــر ی تولی د رنگ ،کفش ،کی�ف ،لبا کارخانهه�ا
ت .آیا میش�د به دورۀ ما قبل تاریخ برگشــت؟ میانداخ (صفحۀ)۲۳
گ و ت نویس�ند ه ا ز بیم�اری ،مر ب ه نظ ر میرس� د ک ه روای
ن اس�ت ،د ر این ی داستا م اصل ی ت ط جامع ۀ انس�ان انحطا ت ک ه نویس�نده ن مس�ئل ه ر ا د ر نظ ر گرف ن ای� ن میتوا می�ا مانن�د بس�یاری از نویس�ندگان ایران�ی مدرن تح�ت تاثیر ی مانن د افس�انۀ ب قرا ر داش�ت ه اس�ت. آث�ار فالس�ف ۀ غر ی از ن نوشتا ر و پیرو ی د ر تبیی م بس�یار ف کام و ک ه سه سزی فلس�فۀ ابزود داشته اس�ت نیز در این داستان قابل بررسی شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
57
نیس�ت و نهایت� ًا عاقبت انس�ان چیزی جز نیس�تی و مرگ
تفکراتعمیقودغدغههایفلسف ی نویسندهکهمختصبهجامعۀبشری استباساختارکالمیورواییداستان گرهخوردهاست .میتوانگفتباآنکه راویبهبیاناتفاقاتوزندگیشخصی خودشمیپرداز،امادرخاللهمین روایتهامیتواننگاههستیشناسانۀ نویسندهرادید
ی ا ز چالشهای ن برزخ ت ک ه نویسند ه میا ل اس� ن دلی همی
ی ک ه در ح فلسف ۀ زندگ ک و طر ن و در ت .نوشتا ر داس�تا اس
ی جامع ۀ ایرانی ی نمیپردازد ،چالشها ن فلسف ۀ زندگ بیا
نشان از تالش نویسنده برای استفاده از ادبیات برای بیان
کتابت توقیف شــد مدتی .نتیجه گرفتــه بودند که تو به
ن تکرا ر میشود، ی تکهتک ه ش�د ۀ داس�تا ل روایتها طو
ن مش�خصی ن زما ل ب ا اینک ه داس�تا اس�ت ،ام ا درعینحا ن د ر دیگ ر روایتهای ی ر ا میت�وا گ و نیس�ت ن مر ندار د ای ی است ن دغدغ ۀ بش� ر امروز گ هما ن مر ن دی د .ای داس�تا راوی نماین�دۀانس�ان امروزی اس�ت ک�ه ذره ذره ش�اهد گ و نیس�تی ن مر ج ای ش اس�ت . ام ا ب� ه تدری گ عزیزان مر را میت�وان در کل نظ�ام روای�ی دید ک�ه از فلس�فۀ پوچی ن دلیل ی میکند. ب ه همی ن کام و پیرو ی همچو فالس�فها هیچچیز نمیتواند امید را به نویس�نده برگرداند و ش�اید به جامعۀ بش�ری و خودش زندگی میکند .ام�ا راوی تنها به ن دید. ی شکست ۀ داستا ل روایتها ن د ر خال م میتوا ر ا ه
ی به ن و فضا ل زبا ی است. درعینحا ق فلسف م عمی مفاهی
جامعۀ پزشــکان توهین کردهای .کلی دردسر کشــیدیم
بافت نوشتاری درک عمیق خود را بگنجاند و نوشتهاش را
ش د ر واق� ع نق� د ا و ا ز کل ی ا ز جامع� ۀ اطراف� نق� د راو
هم ریختۀ داستان ،سبب شده است که نویسنده بتواند در ل ندهد. درحالیکه ی تنز ی فلسف ک مفهو م انتزاع تنه ا ب ه ی راوی خ�ط س�یر مش�خصی را از بیماری همس�رش بیان ص به ی تنه ا مخت ن بیم�ار میکن�د ،ام ا ب ه نظ ر میرس� د ای او نیس�ت ،راوی مرتب در خاطرات�ش از بیماری صحبت ی خاصی ک بیمار ی همهگی ر اس�ت ،ی ن بیمار میکن د .ای ن باشد ،انسانی ی انسا ل بیمار ت بلک ه میتوان د سمب نیس که در جامعۀ کنونی روبه انحطاط و زوال است و این زوال به کرات در داستان تکرار میشود.
طبیع�یاش را دچار بحران و کاس�ــتی کرده اس�ــت؟
ث کلی ،س ر کمت ر شکوه ی قاب شــد ه …بح ن بحثها ای ی اســت؛ و تولی د امید ،امید و امید. ت زندگ ن ا ز اتفاقا کرد هم�ۀ بدبختیها را در جعبهای بهنام امی�د پر کردهان د .اگر چیــز سر جایــش بود ،چه نیــازی به امید بــود. همه ِ
ن .چیزی امید اولین داشتۀ آدمها بود در هجرتشان به زمی
تا توقیف کتاب را رفع کردیم. (صفحۀ)۳۲
ن ر ا تجرب ه کرد ه است، ی آ ت ک ه راو ی اس� ساختا ر اجتماع ش نویس�نده ن چال ن نق د د ر ادام ۀ هما ت ک ه ای ن گف میتوا
از دریافته�ای او ازپیرامونش اس�ت؛ اما زب�ان و روایت نویس�نده در یک جا ثابت نمیماند و با چرخش مدام حول ق رفتارهای ت روزمر ه نویسند ه قاد ر میشو د ت ا ب ه عم اتفاقا انسانی در داستان نفوذ کند.
ی م ا را ی س�یگارفروش. عد ۀ کم� م ش�دم. حت ج ه اخ�را
دوس�ت داش�تند. اغلب س�عی میکردیم ما را نشناس�ند، چ�ون دردس�رها ش�روع میش� د . حت�ی حیوان�ات ه�م
دوس�ــت ندارند در برابر نقــد قرار گیرند و میگفتی بــه همین دلیل حیوانات باهم میجنگند. (صفحۀ۳۳(
چالشهای فلس�فی نویس�نده با تلخیه�ای اجتماعش
گ فیزیکی ک م�ر گ تنه ا ی� ن م�ر گ�ر ه خ�ورد ه اس�ت ،ای نیس�ت،مرگ و انحطاط جامعهای اس�ت که ب�رای جان
میلنگد وقتی امیدوار زندگی میکنیم( .صفحۀ)۲۳ ناامی�دی راوی ک�ه نهایت ًا ناامی�دی جمعی انس�انها در
نویس�نده مرده اس�ت ،جامعهای ک�ه نقد را ب�ر نمیتابد.
آمیخته شده است .راوی تمامی مفاهیم حاضر در زندگی
ی ا و گ�ر ه خوردهاند ،هرچ ه ق�د ر این ی فلس�ف دغدغهه�ا
جامعۀ امروز بش�ری اس�ت ،با زندگی یاس آل�ود او در هم ش میگیر د ا ز نظ ر ا و هیچچی ز س�رجایش ی ر ا ب ه چال بش�ر
58
ی آرا م همس�رش گ و خاموش� ی درگی� ر م�ر نیس�ت. راو
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
انس�انهایش ارزش قائ�ل نیس�ت .ای�ن جامع�ه در نظ�ر ی ب�ا ی ب� ه نوع� ی راو ی اجتماع� ی زندگ� دغدغهه�ا
دغدغهها بیش�تر میشوند راوی بیش�تر به مرگ و نیستی
و ناامیدی نزدیک میش�ود.نویسنده مخاطب را در ذهن ت ک ه با ی اس� ی راو ی ذهن ن درگیریها ی میب�رد ،ای راو
ت ت ا مفهوم ش اس� ط ب ر قرا ر میکن د و د ر تال ب ارتبا مخاط ک تر ب خ�و د نزدی ن مخاط ش ر ا ب� ه ذه� هستیشناس�یا کند.
خط کش�ــیدم ،با انگش�ــتم.در مورد ما فرق میکرد،
ی ک�ردن ت ب� ه زندگ� ت ا ز ع�اد ت ک�ردها م . صحب� حرک�
ی ب ه م� ا عادت ن بو د ک� ه زندگ ل م ا ای� نیس�ــت.مش�ــک
داﺳﺘـــﺎن ﺑﻠـﻨــــــﺪ
ی و ی ماورای� ن تواناییه�ا ن داش�ت نداش�ــت .ت� و و م�
ﺳﻌﯿﺪ ﻣﻨﺎﻓﯽ
ی چه ب ب�را ن جوا ی ر ا د ر براب� ر یافت� ی مــ�اد ثروته�ا ت و بیمای ه میش�مردیم .آیــ ا در متول د ش�ــدن ،پســ
ن بع د ا ز تول� د و اگــر ل زما م مث ی میخوابیدی� دور ۀ جنین� ت را با ب چ ه چی ز ر ا میدیدیم؟ طفولی میخوابیدی�م ،خوا خوابیدن بزرگ شدیم( .صفحۀ)۶۱
در بعض�ی از موارد به خص�وص مواقعی که نویس�نده از
ی ا ز تفکراتش ی خو د فاصل ه میگیرد و وار د برزخ ی ذهن دنیا
میش�ود ،مخاط�ب تا ح�دودی می�ان معنای فلس�فی، ن میشو د .شاید ی نویس�ند ه سرگردا خ فکر ت و برز حقیق ف نویسنده ی است ،هد ی عمد ن س�رگردان ت ای ن گف بتوا ب ا و به ب و پرت�ا ن مخاط� ن ذه ن س�اخت ن س�رگردا همی ش اس�ت، ی خود ی ذهن ی ا ز آش�فتگیها ی مختلف زوای�ا
نویس�نده این کار را انج�ام میدهد چرا که ذهنیت آش�فتۀ
ت . ی اس ن امروز ک انس�ا ت آش�فت ۀ مش�تر ن ذهنی ا و هما ن زمانهای ن ا و میا ی و نوس�ا ت راو ح پراکند ۀ خاطرا طر
مختلف نیز بر این آشفتگیها دامن میزند. راوی در میان ن میده د که ت خو د نشا ی شکس�ت ه و برید ۀ ا ز خاطرا فضا ی و زندگی ل عشق ،خوشبخت ی مث م انتزاع چ ه طو ر مفاهی
مش�ترک به راحتی در براب�ر مرگ آن کارکرده�ای خود را از دس�ت میدهن� د .هر چه قدر ک�ه راوی به س�مت پایان ی و ی نیست ک ا و ا ز فضا ن در ک ت ر میشو د ای ن نزدی داس�تا یاس آلود هستی را واضح تر میتوان دید.
ناامیدیراوی کهنهایت ًاناامیدیجمع ی انسانهادرجامعۀامروزبشریاست، بازندگییاسآلوداودرهمآمیخته شدهاست .راویتمامیمفاهیمحاضر درزندگیبشریرابهچالشمیگیرد ازنظراوهیچچیزسرجایشنیستو نهایت ًاعاقبتانسانچیزیجزنیستیو مرگنیست مان�دن و زنده نگهداش�تن به حدی در تلاش زحمت افزا
هزاران آرزو در س�ر داشتم.بعد از تش�ــکیل خانــواده
ش میکردیم؟ ن ر ا فرامــ�و ی کرد ت زندگ م تــ ا لذ باش�ی
م د ر هس�ــتی م باه ک . میخواس�تی ف مش�ــتر و اه�دا
را نی�ز دربر گرفت. چه کس�ی از این زجر کش�یدن خش�نود
ی زیاد م .آرزوهــا ی برس�ــی ن سرانجام قرا ر نبو د ب ه چنی ن را ن تما م ش�دنما م ک� ه بع� د ا ز خودما ی تما م کنی کارهای� ی زنده ی چ ه دنی ا آمدم؟ چر ا بای د برا تما م جلو ه نده�د. برا
حد این تلاش ،کارهای ناتمام و هدفهای مش�ترکمان اس�ت؟ چه کسی چه کسی چه کس�ی؟ از ناتمامیمان… (صفحۀ۱۲۹(
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
59
برای دیدن ویدئو و مجموعه کامل عکس ها اینجا را کلیک کنید
جلیل فتوحی نیا
60
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
اینجا کلیسای مرگ است ،جایی که از پلههایش که پایین میروی بوی استخوان آدمیزاد تا مغزت نفوذ میکند .بعضی میگویند حتی نفس کشیدن در این فضا هم سخت است برای همین گرچه توریستهای زیادی برای بازدید به این کلیسا میآیند اما کمتر کسی میتواند بیش از بیست دقیقه ماندن در این فضا را تاب بیاورد .فضایی که به هر سو نگاه میکنی انگار شبح مردهها تو را در بر گرفته اند ،تزئینات دیوارها ،آویختههای به لوسترها ،درون دهلیزها و پنجرهها دهها هزار آدمیزاد به تزئین آویخته شده اند.
ایتالیای�ی ،همزمان با بازس�ازی کلیس�ا به س�بک باروک
کوتن�ا هورا ( )Kutna Horaاز ش�هرهای جمهوری چک،
هرمها ،مورد اس�تفاده قرار گرفتند .ام�ا وضعیت تزئینات
اس�ت.منطقه کوتنا هورا در قرن دهم میالدی به س�بک
هنرمن�د به نام فرانتیس�ک رینت Frantisec Rindtتوس�ط
در ۷۰کیلومتری شرق پراگ پایتخت این کشور واقع شده رومی س�اخته شده و کلیس�ای سدلک توس�ط فردی بنام
"میرسالو" که از اعضای خاندان اشرافی اسالونیک بوده
در س�ال 995میالدی بنا شده است .این کلیسا که در کنار گورستان س�اخته ش�ده با نام استودان (اس�تخوان خانه)
مشهور است.
متر مربع رس�ید .بدین ترتیب کلیسا در محاصره مردگان و استخوانهای آنان قرار گرفت.
در سال ۱۵۱۱میالدی مس�ئولین مذهبی کلیسا تصمیم
گرفتند گورس�تان جدیدی در مکان گورستان قبلی بسازند
و بدین منظور ی�ک راهب نیمه بینا عه�ده دار جمع آوری اس�تخوانهای قدیم�ی از زیر خ�اک و انباش�تن آنها در
کلیس�ا ش�د ،وظیفهای که کم�ی وحش�تناک و عجیب به
نظر میرس�ید .این اس�تخوانها س�الها در انتظار بودند تا در فاصله بین س�الهای ۱۷۰۳تا ۱۷۱۰توس�ط یان بالژی
س�انتینی Jan Blazej Santiniآرش�یتکت معروف چکی-
ب�ا حجمهای�ی مانن�د ش�معدان و تاجوارههایی ب�ر باالی کنونی به بعد از س�ال ۱۸۷۰بر میگردد ،در این س�ال یک
دوک ش�وارتزنبرگ اس�تخدام ش�د تا فضای داخلی کلیسا
را با ای�ن اس�تخوانها تزیین کن�د .وی برای اس�تفاده از اس�تخوانها ،هم�ه آنه�ا را ض�د عفونی ک�رد و با آهک
شست و سفید کرد.
در چه�ار گوش�ه صح�ن کلیس�ا ،چه�ار ه�رم عظی�م از
در س�ال ۱۲۷۸میالدی یکی از پیش�وایان مذهبی شهر
اس�تخوان نظر را به خود جلب میکند .این اس�تخوانها
س�فری ب�ه فلس�طین داش�ت و در آنج�ا به زی�ارت محل
اس�تخوانهای انس�انی ،نمایانگر جمعیت کثیر مردمانند
به نام پدر هن�ری ،از طرف "اوتاکار دوم پادش�اه بوهمیا"، مصلوب شدن مس�یح (جلجتا )Golgothaشتافت .هنگام بازگشت ،جامی پر از خاک آن مکان مقدس را در گورستان
کلیس�ا پخش نمود .این حرکت نمادی�ن ،نقطه آغاز رونق
شهر و شهرت کلیسای آن شد.
بدون آنکه بهم چس�بانده شوند بر روی هم سوار شدهاند.
که رو به س�وی خداوند دارند .به عقیده آنان ،رس�تگاری انس�ان که ب�ر عهده مس�یح نج�ات بخ�ش ،قرارگرفته با
جس�میت یافت�ن او رس�تاخیز بهوق�وع پیوس�ته و همه به زندگی ت�ازهای فرا خوانده میش�وند .آنان ک�ه نیت نیک
گورس�تان کلیس�ا در مدت کوتاه�ی تبدیل به یک�ی از پر
داش�تهاند ،س�لطنت آس�مانها را از آن خود میکنند که با
از مردم ش�هرها و حتی کش�ورهای اطراف ،مردگان خود
بدی�ن ترتی�ب در ای�ن م�کان ،جمع�ا چهل هزار دس�ت
طرفدارترین گورستان ها در اروپای مرکزی شد و بسیاری
را برای تدفین به آنج�ا می آوردند .آنان معتقد بودند خاک مقدس این مکان چون سپری در برابر عذاب الهی است و
روح مردگان را به س�وی بهشت و نعمت های جاودان آن هدایت میکند.
محل گورستان بر اثر مرگ و میر ناشی از طاعون در سال
۱۳۱۸میالدی و همچنین بخاطر جنگهای هوسیان در اوائل قرن پانزدهم گس�ترش یافت و وس�عت آن به ۳۵۰۰
نماد تاج چوبین نشان داده شده است.
اس�تخوان کامل انس�ان بکار رفته است .کلیس�ایی که به
لحاظ ویژگیه�ای معماری ی�ک بنای عادی به حس�اب میآید با این ایده عجیب ومنحصر به فرد ،تبدیل به بنایی
ش�اخص شده اس�ت که هر س�اله گردشگران بس�یاری از
اقصی نقاط جهان به دیدن آن میآیند .ش�اید بتوان گفت
س�دلک و کوتنا هورا تنها ش�هرهای دنیاس�ت که زندگی و رونق خود را مدیون مردگانند.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
61
62
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
63
در گفتگو با
امین بزرگیان
پژوهشگر اجتماعی و فلسفی فرناز کمالی
وقت�ى از م�رگ حرف مى زنی�م در واقع از چ�ه پدیده ایی داریم صحبت مى کنیم؟ مرگ ،همواره یکی از مهمترین محتواهای هنر و فلسفه بوده است .نخستین کتاب باس�تانی کتابی است با عنوان م�ردگان مص�ر و قدیمىتری�ن افس�انۀ مکتوب ،افس�انۀ گیلگمش اس�ت ک�ه محتوای�ش یافتن گیاهی س�ت برای زندگ�ی جاودانه .ای�ن بدین دلیل اس�ت ک�ه قدیمیترین هراس بش�ر ،هراس از م�رگ بوده اس�ت .در یک معنای ٔ مسئله مرگ برای انسان. کالمی ،ادیان پاسخی بودند به به یک معنا اگر بخواهیم برای ادیان یک نقطۀ مرکزی پیدا ٔ نقطه مرکزی پاس�خ دین است به مسئلۀ مرگ و کنیم ،آن حیات .به همین دلیل اس�ت که ادیان در طول تاریخ تا این میزان مورد توجه بشریت قرار گرفتند.
64
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
ٔ رساله فایدون ،سقراط در آخرین درس خود میگوید": در شایستهترین رفتار مرد ،نهراسیدن از مرگ است .و اینکه فیلسوفان راستین همیش�ه در کار چگونه مردن هستند". از نظ�ر س�قراط ،کاری که قرار اس�ت فلس�فه انج�ام دهد توان�ا کردن ف�رد براى چگونه م�ردن و آماده ش�دن برای مرگ است .بر خالف سنکا که اندیشیدن مدام به مرگ را توصیه میکند ،اپیکور راه حل دیگری برای غلبه کردن بر ترس از مرگ پیش�نهاد میکند؛ ایدهای شبیه به ایدههای خیام .او میگوی�د " :بپذیرید که مرگ هیچ چیزى نیس�ت زیراک�ه تا آن هنگام که هس�تیم مرگ با ما نیس�ت و وجود ندارد و زمانی که مرگ میآید ،ما نیستیم". در واقع فرمان "خوش باش" و" از مرگ نترس " محصول این ایده در رابطه با مرگ اس�ت .نوعی متافیزیک غیاب.
م�ا مدام میخواهیم ب�ا بهره گیری از هر آنچ�ه که داریم با این به پایان رس�یدن ،تمام شدن و نیس�ت شدن مقابله کنی�م .همین مصاحب�ه ،همین مجل�ه ،ت ًالیف�ات ،هنرها و حت�ی کاره�ای خیرخواهانه برای این اس�ت که من و ما بتوانیم بعد از خودمان ،تداوم پیدا کنیم .تمام نشویم .چون اگر انس�ان این حس را نداش�ته باش�د رنج و درد میکشد. م�ا میخواهیم هر طور ش�ده خ�ود را با تولیداتم�ان ادامه بدهی�م .بعد از مرگمان هم باش�یم .اص�و ً ال کار خالقانه و نیز خیرخواهانه از دل غریز ٔه تاناتوس یا همان غریز ٔه مرگ بی�رون میآید .اندیش�یدن به مرگ چه خودآگاهانه باش�د وچه ناخودآگاهانه ،س�ازند ٔه کنشه�ای خالقانه و هنری ماس�ت .در واقع ترس از مرگ ،ما را به اینگونه فعالیتها میکش�اند .ادیان یک صورتبندی نخستین برای غلبه بر ترس از مرگ بودند .بهشت و جهنم ،حوری ،جوی عسل و تم�ام عناصر فربه دیگر که ح�ول و حوش مرگ در ادیان ایجاد ش�ده اس�ت این کارکرد را داش�تهاند و ب�رای همین اس�ت که تا این میزان مورد توجه قرار گرفته و توانستهاند سالهای سال به حیات خود ادامه دهند.
چیزی که غالب است اما غایب است. هیچ کس�ی مرگ را تجربه نمیکند .مرگ پدیدهای است که اساس ًا تجربه ناپذیر است .به این معنا که زمانی که مرگ من فرا میرس�د ،دیگ�ر فضای�ی و زمانی بع�د از آن برای تجرب�ه کردنش وجود ندارد .به همی�ن دلیل ما هیچ وقت م�رگ را تجربه نمیکنی�م .چیزی که م�ا تجربه میکنیم، م�رگ دیگران و ترس از مرگ اس�ت نه خود م�رگ .با فرا رس�یدن مرگ برای من ،هر آنچه که برای من و متعلق به جهان من است نابود شده و از میان میرود .درست همین واقعیت اس�ت که جهان متافیزیک و معنا را میس�ازد .به دلیل همین واقعیت سهمگین ،تنها واقعیت واقع ًا موجود در جهان همان مرگ اس�ت که جه�ان متافیزیک و جهان معنا ساخته مى شود.
اگر ما با نمودهای مرگ روبرو هس�تیم و نه خود مرگ پس مى توانیم بحثى داشته باشیم بنام جامعهشناسی مرگ؟ در دوران مت ًاخ�ر ،م�رگ ان�کار ش�د .ت�ا پی�ش از ده�ۀ ش�صت حرف چندانی از م�رگ نبود .مرگ هر چه بیش�تر به داخل پس�توها و اتاقهای بیمارس�تانها رفته بود و در رسانهها و دانشگاهها از مرگ سخنی نبود .پیشرفتهای علم�ی ،م�رگ و میرهای گس�ترده را از بین ب�رده بودند و ٔ صحنه علنی جامع�ه جمع کرده بودند. در واق�ع مرگ را از ّ مخل ذهنیت و توانی بود که اساس� ًا اندیش�یدن به مرگ، میبایس�ت ص�رف س�اختن و کار در نظ�ام جدید س�رمایه دارى میشد .نظام جدید اندیشیدن به مرگ را پس میزد چون این اندیشه باعث کاهش تولید و کار میشد .از سوى دیگر ،نظام پزش�کی م�درن این حس را الق�ا کرد که مرگ چیزی اس�ت دور از من .و با این هژمونی هرچه بیش�تر به کمک نظام اقتصادی آمد. ام�ا بعد از جنگ جهان�ی دوم و عینیت یافتن کش�ته گان در هم�ه جا موض�وع مرگ به اندیش�ه عمومی برگش�ت. گوی�ا جنازهها م�رگ را به همگان ی�ادآوری کردند .کم کم توجه رس�انهها به مرگ جلب ش�د .آفریقاییهای گرسنه، شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
65
از ی�ک س�و و از س�وی دیگ�ر با ی�ادآوری م�رگ خودمان ٔ مجموع�ه کنشها عک�س العملهایی نش�ان میدهیم. و رفتاره�ای م�ا ب�رای س�امان دادن ب�ه ت�رس از مرگ و بازگش�ت هر چه س�ریعتر به زندگی ،بخش�ی از رفتارهای ماس�ت .ای�ن مکانی�زم و تکنیکه�ا محصول مناس�بات اجتماع�ی و فرهنگ�ی ه�ر جامع�ه اس�ت .در واق�ع ما در درون جامع�ه و فرهنگم�ان اس�ت ک�ه به ای�ن تکنیکها دسترس�ی پیدا میکنیم .هر جامع�ه و فرهنگ را میتوان ٔ جامعه دیگرمتمای�ز کرد .در ب�ا توجه به ای�ن تکنیکه�ا از واق�ع جامعهشناس�ی م�رگ چیزی نیس�ت جز ش�ناختن ٔ مجموعه تکنیکها و کنشهای مشترک افراد یک جامعه
در مواجه�ه با مرگ ی�ا بهتر بگوی�م ترس از م�رگ .فرد و جامعهای که بتواند ب�ه تکنیکهای بهتری برای مواجهه
ما هیچ وقت مرگ را تجربه نمیکنیم. چیزی که ما تجربه میکنیم ،مرگ دیگران و ترس از مرگ است نه خود مرگ .با فرا رسیدن مرگ برای من، هر آنچه که برای من و متعلق به جهان من است نابود شده و از میان میرود. درست همین واقعیت است که جهان متافیزیک و معنا را میسازد جنگ ویتن�ام ،بیماریه�ای مهلک مثل س�رطان و ایدز واس�طهای ش�دند ب�رای توجه ب�ه م�رگ .یک�ی دیگر از میانجیها خودکشی بوده است .رشد خودکشی دردوران جدی�د ،مرگ را ب�ه درون خانوادهه�ا و گروههای مختلف برده است .از طریق خودکش�ی افراد دوباره به اندیشیدن به مرگ بازگشتند. یکی از مهمترین ویژگیهای هر جامعه اى مکانیزمهای آن جامع�ه برای مواجه ش�دن ب�ا ترس از مرگ اس�ت .ما ب�ا دیدن م�رگ اطرافیانم�ان و یا خی�ال کردن م�رگ آنها
66
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
با مرگ دسترسی داشته باش�د ،یعنی بهتر بتواند زندگی را از درون واقعیت مس�لم مرگ بیرون بکش�د و تداوم دهد، از نظر فردی ،زندگیجوتر و از نظر اجتماعی پویاتر است. غری�ز ٔه تانات�وس یا م�رگ در جامعه و فرهن�گ ایرانی- ش�یعی ما بس�یار قوی اس�ت .اس�طورههای فرهنگی در ٔ جامع�ه ما با م�رگ تنیده ش�دهاند و ح�س همگانی عذاب وج�دان و گن�اه در قب�ال ای�ن اس�طورهها ،م�رگ را ف�را میخواند .اندوه اندوه اندوه. ترس از مرگ اگر بخواهد در یک جامعه به صورت عریان بروز پیدا کند ،یعنی بدون میانجی ،به تعبیر فروید خشونت زاس�ت .جنگها مکانیزمهایی هستند برای غلبه بر ترس از مرگ .افراد میکش�ند و مجروح میکنند تا از مرگ خود ف�رار کنند .مرگ خ�ود را عقب بیندازن�د .بخش عمدهای ٔ ازخاورمیانه پر از خش�ونت و پ�ر از جنگ ما به این موضوع برم�ی گردد که در این ح�وزۀ جغرافیایی تکنیکهای غلبه بر ترس از مرگ ،ارتقا پی�دا نکردهاند .همان تکنیکهای قدیم�ی و دین�ی باقیمان�ده اس�ت .در درون جامع�ه م�ا نیزبخ�ش عمدهای از این میزان باالی خش�ونت و جنگ و ن�زاع محصول این نوع فقدان و عدم رش�د تکنیکهای غلبه بر ترس از مرگ اس�ت .تا زمانی ک�ه ترس از مرگ به درون مکانیزمهای�ی مانن�د هن�ر و کارخیرخواهان�ه و... ن�رود و از آن طری�ق ،کنترل و بیان نش�ود ف�رد و جامعه با مش�کالت عدیدهای مواجه خواهند بود .رش�د نقاش�ی، مجسمه سازی ،موسیقی ،صنایع دستی ،ادبیات و سینما و از سوی دیگر رشد عشق به عنوان یک مکانیزم رفتاری،
به جز معانى مرسوم ،در رشد تکنیکهای غلبه بر ترس از ٔ مجموع�ه این عملها م�رگ نیزتاثیر گذار اس�ت .افراد با میل به جاودانگی را برآورده میسازند و در ناخودآگاه خود میتوانند به زندگی بعد از مرگ ادامه دهند. ٔ جامعه م�ا رو به احس�اس رضایت ف�ردی ،چیزی ک�ه در کاهش اس�ت ،مرهون ب�رآورده کردن این می�ل و توانایی غلبه بر ترس از مرگ است .در حال حاضر ادیان به تنهایی قادر به پاسخگویی به این ترس نیستند.
زندگی را از فرد میگیرند و فرد را به جنازهای متحرک حتى در خانهاش تبدیل میکنند .یکی از ویژگیهای نظامهای دیکتات�وری رواج دادن ترس از مرگ اس�ت .افراد تنها در یک کنش جمعی برای بهبود ش�رایط زندگیش�ان است که میتوانند ،مرگ را عقب برانند .جامعهای که سیاست را به ٔ جامعه این معنا داشته باشد ،جامعه ایس�ت که بیشتر از هر دیگ�ری زندگی را فرا میخواند و بر ترس از مرگ غلبه مى کند.
آیا رابطهای بین ترس از مرگ و سیاس�ت وجود دارد؟ به عبارت دیگر سیاس�ت میتواند نقش�ی مثبت ی�ا منفی در غلبه بر ترس از مرگ ایفا کند؟ در دو لحظه ویژه اس�ت که انس�ان به تم�ام معنا از مرگ ٔ ٔ لحظه لحظه ارگاس�م جنسی و جدا میش�ود .یکی از آنها ٔ لحظه انقالب است .در این دو رخداد که یکی فردی دیگر و دیگری جمعی اس�ت فرد کام ً ال بر ت�رس از مرگش غلبه میکن�د و زندگی را به تمام معنا ف�را میخواند .این لحظۀ انقالب چیزی نیست جز سیاست ورزى همگانى .سیاست به معنای مش�ارکت تنانه برای بهب�ود و فربه کردن زندگی جمعى ،مهمترین پدیده برای غلبه بر ترس از مرگ است. بیراه نیس�ت که حکومتهای دیکتاتوری و توتالیتر یادآور مرگ هس�تند .چرا که آنها امکان زیس�ت درخ�ور و بهبود
ترس از مرگ در خودکشی به چه شکل نمایان میشود؟ ٔ لحظه خودکش�ی لحظهای س�ت که فرد ،ت�رس از مرگ خود را منتفی م�ى کند .فکر میکند که دیگ�ر امکان غلبه بر ت�رس از مرگ را ن�دارد و به راه دیگری میاندیش�د .در واقع او با در آغوش کش�یدن م�رگ ،میخواهد بر ترس از م�رگ غلبه کن�د؛ با پریدن ب�ه درون م�رگ .جامعه اى که برخوردار ازاین تکنیکها نباش�د و یا جامعهای که سیاست را به معنای امید داشتن برای بهبود زندگی فردی و جمعی گم کرده باش�د ،چنان ت�رس از مرگ بر آن غالب میش�ود که پریدن به آغوش مرگ ب�راى او راهکارى برای غلبه بر ترس از مرگ مى شود .این خودکشى هم مى تواند ساحت فردى را دربربگیرد و هم ساحت جمعى را .و این لحظهای به غایت تاریک و سیاه است. شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
67
سپنتا پرهام
" دکتر دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: همسر شما از نظر پزشکی تقریبا مرده است. اما قلب و سایر اندام حیاتیاش سالم است اگر همین االن رضایت بدهید میتوانیم آنها را به بیماران نیازمند اهدا کنیم....؛ بقیۀ حرفهایش را نمیشنیدم .نمیتوانستم اجازه بدهم آن دستگاه را که میگفتند زنده نگهش داشته قطع کنم .جواب خانوادهاش را چه باید میدادم؟ گفتم :فکر میکنید برای انتقالش به تهران زنده میماند؟"...
خیالی بود .اما ثوره را س�الها قبل از آن روزهای زمس�تان
سال ۸۹میش�ناختم .همسایه بودیم .نامش به ایرانی به
معنای انقالب اس�ت و انقالب ایران زندگ�یاش را تغییر داد .از عراق�ی -ایرانیهای�ی بود که در س�ال ۶۰از عراق به همراه خانوادهاش اخراج ش�دند .وقتی از مرز ش�لمچه
وارد خاک ایران ش�دند ۷ساله بود و فارسی را در حد چهار
پنج کلمه آموخته بود .با آنکه سی سالی هست که در ایران زندگی میکند و همین جا ازدواج کرده و بچه دار ش�ده اما باز هم فارس�ی را با لهجۀ عربی صحب�ت میکند .هر چند
ک�ه هنوز بع�د از آن تص�ادف و اتفافاتی که برای�ش رخ داد
آقای مشتاق روی کلمۀ زنده کمی مکث میکند و دستش
صحبت کردن مثل راه رفتن برایش خیلی س�اده نیس�ت و
خودش از دیدار مرگ بازگش�ته اس�ت .حاال او بعد از س�ه
عربی بلد نیست .اهل شمال است و کاسبی کوچکی دارد
را روی دس�ت همس�رش میگذارد .ثوره زن�ی که به قول س�ال از آن روزی که در بیمارستان نمازی شیراز این جمله را ب�ه دکتر معالجش گفت ک�ه دیگر راه بازگش�تی برای او
وجود ندارد اینجا رو بروی من نشس�ته و آن روزها را به یاد
میآورد .تا پیش از شنیدن ماجرای ثوره ،داستان کسانی
68
که میگفتند از دنیای مردگان بازگشتند شبیه داستانهای
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
کلمات را با س�ختی و ب�ه کندی ادا میکند .ش�وهرش اما ک�ه به همراه ثوره و پس�رش آن را اداره میکند .این ماجرا
را هم در همان مغازۀ کوچک لوازم آرایشی شان در حاشیۀ خیابان ولی عصر برایم تعریف کرد. **
دس�تش نزدم .ش�نیده ب�ودم که اگ�ر با مص�دوم تصادفی
" وقتی برای اولین بار بخشی از آنها را به یاد آورد برای خود من هم عجیب بود .یک بار گفت تو پشت پنجره ایستاده بودی و آرام به من نگاه میکردی که وقتی پرستارها داشتند مرا روی تخت میگذاشتند .او حتی یادش بود که که لباس بیمارستان سبزرنگ بوده .یادش بود که دست من وبال گردنم بود". " قرار بود برای خواس�تگاری وبله برون رضا پس�ر بزرگم
به ش�یراز بروی�م .ماش�ین را تازه ی�ک هفته ب�ود از ایران
خوردو گرفته بودیم و برای همین من پیش�نهاد کردم که با ماش�ین خودمان برویم ".اینها را مشتاق میگوید و ادامه میده�د " :ثوره مخال�ف بود .میگفت ب�ا هواپیما برویم. اما من گفتم شاید آنجا ماشین احتیاج داشته باشیم ".رضا
یکی دو س�الی بود که در یکی از کش�ورهای حاش�یه خلیج فارس در یک فروش�گاه ب�زرگ لوازم آرای�ش کار میکرد.
این دختر شیرازی را د ر همان فروشگاه دیده بود و آشنایی به سرعت به بحث ازدواج منتهی شده بود و آنها هم راهی
ش�یراز ش�دند بدون آنکه بدانند چه اتفاق�ی خواهد افتاد.
مش�تاق میگوید " :از مرودشت گذش�ته بودیم و به سمت ش�یراز میرفتیم .فکر میکنم ۱۰کیلومتر بیش�تر به شیراز نمانده بود که یک دفعه نفهمیدم چه ش�د کنترل ماشین از
دس�تم خارج ش�د و وقتی به خودم آمدم که ماشین به کنار جاده منحرف ش�ده بود .اتفاق خاصی نبود انگار ترس�یده
بودی�م .اما یک لحظه نگاه کردم دیدم در ماش�ین س�مت ثوره باز اس�ت و او روی صندلیش نیست ".ثوره حرفش را
ادامه داد " :صدای کشیده شدن الستیکها روی زمین،
آخرین چیزی بود که شنیدم".
زمانی که ماش�ین منحرف ش�ده ب�ود در باز ش�ده و او از
ماش�ین به بیرون پرت شده و س�رش به یک سنگ خورده
بود .مش�تاق میگوید " :س�رش کبود ش�ده ب�ود اماخون نمیآم�د .بیه�وش بود .ب�ا آنکه خیلی ترس�یده ب�ودم اما
مواج�ه ش�دید نباید تکان�ش بدهی�د .ماش�ینهای دیگر ایستادند و به کمکمان آمدند ".از آن لحظهها او و نسرین دخترش ه�م خاطره زی�ادی ندارن�د .وقتی به خودش�ان آمدند در بیمارستان نمازی ش�یراز بودند " :بسرعت برای عکس برداری و سی تی اسکن منتقلش کردند .دکتر گفت
که ضربه به مغزش خ�ورده و یک لخته خون روی مغزش افتاده .س�طح هوش�یاریش در وضعیت مطلوبی نیس�ت. بای�د منتظر ماند تا وضعیتش ثابت ش�ود بع�د به اتاق عمل
ببری�م ".لحظهها برای آنها به کندی میگذش�ت .ثوره در اتاق آی س�ی یو بود و آنها در انتظار ثابت شدن وضعیتش.
ام�ا دکترها و پرس�تارها میدانس�تند که مغ�ز در حال ورم ک�ردن اس�ت و لحظه ب�ه لحظه س�طح هوش�یاری پایین
میرود .این را خود ثوره شنیده بود.
از اینج�ا ب�ه بعد حرفهای ث�وره برایم عجی�ب و غریب
اس�ت .او بخش�ی از اتفاقات�ی ک�ه در ات�اق آی س�ی یوی
بیمارس�تان نمازی رخ داده بود را به یاد میآورد .مش�تاق
میگوی�د " :وقت�ی برای اولین بار بخش�ی از آنه�ا را به یاد آورد برای خود من هم عجیب بود .یک بار گفت تو پش�ت پنجره ایستاده بودی و آرام به من نگاه میکردی که وقتی پرس�تارها داش�تند مرا روی تخ�ت میگذاش�تند .او حتی
یادش بود که که لباس بیمارس�تان س�بزرنگ بوده .یادش بود که دست من وبال گردنم بود".
ثوره حتی از وقتی که برای عمل آماده میش�د هم یادش
بود .از اتاق عمل بیمارس�تان با جزئی�ات کامل .این یکی
ش�ک من را به اینکه شاید بخشی از آنچه او به یاد میآورد در زمان بازگشتش از دیگران شنیده را کمرنگ میکند۱۰ .
روز بعد از عمل هنوز وضعیت او ثابت نش�ده بود و دکترها
تقریب�ا قطع امید کرده بودند .ثوره به یاد میآورد که آن روز
دکتر معالجش کروات آبی زده بود و به همراه یک پرس�تار و همس�رش باالی سر او بودند .او وقتی دکتر از شوهرش میخواه�د که با قطع دس�تگاههای حیاتی اج�ازه اهدای عضو بدهد در کنار او ایس�تاده ب�ود " :به عباس گفتم من را
ب�ه تهران برگ�ردان ".دکتر در ابتدا موافق�ت نمیکند .اما
مش�تاق به او میگوید " :مگر نمیگویید که کاری از دست ش�ما بر نمیآید؟ اجازه بدهید م�ن او را به تهران ببرم تا به همراه خان�وادهاش تصمی�م نهایی را بگیری�م ".او گفت:
" نمیدانس�تم جواب برادرهای�ش را چه بای�د بدهم .باید شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
69
در تصمی�م نهای�ی که قرار ب�ود بگیرم آنها ه�م حضور می
صحنه را نداشت .پشتش را به اتاق کرده بود که یک دفعه
با بیمارس�تان دادگس�تری ته�ران در میدان فردوس�ی
حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت " :نسرین
داشتند".
هماهن�گ ش�ده بود که ب�ه آنج�ا منتقل ش�ود .دکترهای بیمارس�تان ته�ران ه�م تقریب ًا مطمئ�ن بودند ک�ه درصد
از ب�ه هوش آمدنش هیچ خاطرهای ن�دارد .خاطرات او از
نوع�ی مرگ مغزی .اما حس�ی ب�ه مش�تاق و خانوادهاش
ماه بعد از آن هم جلس�ات فیزیوتراپی قدرت راه رفتن را به
هوش�یاری او زیر ۶اس�ت و ای�ن یعنی کم�ای مطلق و به
میگفت ک�ه نباید ناامید ش�د .این حس خود ث�وره بود که میگوی�د آن روزه�ا در کنار هم�ۀ خانواده که ب�ه دیدارش میآمدند میایستاد و به آنها اطمینان میداد که برخواهد گش�ت .اتفاقی که درس�ت یک ماه و دو روز بعد از تصادف
ش�بیه یک معج�زه رخ داد .ث�وره میگوید " :درس�ت یادم نیس�ت که چ�ه اتفاق�ی افت�اد اما ص�دای گریۀ نس�رین را
میش�نیدم که دعا میکرد .بعد صدایی که به من گفت باید برگردی ان�گار کارهای ناتمامی داری که بای�د آنها را تمام کن�ی و بعد "....از اینجا به بعد او هی�چ به خاطر ندارد .اما
خانوادهاش خوب یادش�ان اس�ت .دخترش نسرین که آن روزها فقط ۱۶سال داشت پشت درآی سی یو ایستاده بود
همان طور ک�ه قرآن میخواند یک دفع�ه دید که دکترها و پرستارها به سمت مادرش رفتند .از ترس جر ًات دیدن آن
70
یکی از پرس�تارها که خیل�ی به مادرش میرس�ید آمد و در
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
مامانت به هوش آمده ...او برگش�ته ".ث�وره تا دو ماه بعد
آنجایی ش�روع میشود که حرف زدن را آغاز کرد .در شش او بازگردان�د ..ثوره پیش از این تصادف هم بس�یار مؤمن بود .این اتفاق اعتقاداتش را بیشتر کرد .او معتقد است که
یکی از ائمه ش�فایش داده است و خواس�ته تا او به زندگی باز گردد .زندگی ب�رای خانوادۀ او جریان عادی خودش را
ادامه داد .تا چند روز دیگر عروس�ش همان دختر شیرازی
اولین نوهاش را به دنیا میآورد .او حاال یک س�الی هست که به مغازه برگش�ته و فروش�ندگی میکند .ب�ا آنکه در اثر آن حادثه هنوز مش�کالت زی�ادی برای ح�رف زدن و راه رفتن دارد .سردردهای ش�دید میگیرد .دکترها میگویند
از اثراث رفتن در کمای مطلق اس�ت .اما با همه اینها او از آغوش مرگ بازگش�ته و هنوز زنده اس�ت .این موضوعی اس�ت که هیچ کس�ی حت�ی خودش ه�م پاس�خی برایش ندارد.
نمایش رادیویی با اجرایی از سپهر عاطفی ،حسام میثاقی از کتاب «مرگ در میزند» اثر وودی آلن ترجمهی حسین یعقوبی سقراط اولین فیلسوف بزرگ یونانی بود که حدود ۴۷۰سال پیش از میالد مسیح در آتن به دنیا آمد .سقراط همواره مفاهیم
اساسی را به پرسش میگذاشت .او در گوشه و کنار آتن با هر کسی که به او گوش میداد از مسائل اساسی اخالق و
سیاست بحث میکرد .با وجود اینکه او مرد خوش قیافهای نبود اما شوخ طبع و جذاب بود .برای همین هر کجا میرفت مردم و به خصوص جوانان گرد او حلقه میزدند و با او همراه میشدند .سرانجام مقامات حکومتی سقراط را به اتهام
فاسد کردن جوانان و بیایمانی به خدایان بازداشت کرد .در دادگاه او محکوم به مرگ با نوشیدن جام زهر شد .با وجود
اینکه سقراط میتوانست با طلب عفو ،خود را از مرگ نجات دهد یا از زندان فرار کند حاضر به انجام این کار نشد .سقراط به جهان پس از مرگ اعتقاد داشت و معتقد بود مرگ پایان زندگی نیست .محاکمه و مرگ سقراط بارها دست ٔ مایه آثار
هنری از نمایشنامه تا نقاشی شده است .وودی آلن در مجموعه داستانهای کوتاه خود «مرگ در میزند» در داستان «در ٔ دستمایه نمایشنامهای طنز قرار داده است .این اثر در سال ۸۶توسط محمد یعقوبی (نشر نقش سقراط» مرگ سقراط را چشمه) به فارسی برگردانده شد.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
71
بهرام میالنی
ساالنه صدها فیلم ،بازی و کتاب راجع به
مردگانی که به زندگی باز میگردند ساخته
میشود .بعضی اوقات این مردگان به شکل
زامبی در میان زندگان پدیدار میگردند و دیگر
اوقات به شکل ارواح خبیث به خانههای ما سر
میزنند .در دنیای واقعی نیز افرادی وجود دارند
که زندگی دوبارۀ پس از مرگ را تجربه کرده باشند البته این افراد بر خالف کتابها و فیلمها دست
به کشتن و ترساندن مردم نمیزنند و ب ه همان زندگی عادی قبل از مرگ خود بازمیگردند.
72
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
زنی که از شدت گرسنگی زنده شد
همسایگان لی ژیوفنگ ۹۵ساله پس از آنکه او را با سری
خونین و بدنی بیجان پیدا کردند بر اساس رسوم خود این پیرزن چین�ی را در تابوتی درون خانهاش قرار دادند تا روح
او فرصت�ی برای خداحافظی با خانهاش داش�ته باش�د اما این پایان ماجرا برای ژیوفنگ نبود.
همسایگان لی که پس از چند روز برای سر زدن به تابوت
ب�ه خانۀ او بازگش�ته بودند ای�ن زن س�المند را در حالی که در آش�پزخانه در ح�ال پخت و پ�ز بود پیدا کردن�د .به گفتۀ ژیوفن�گ او پ�س از چن�د روز خ�واب طوالن�ی احس�اس گرسنگی ش�دیدی میکرده و برای همین از تابوت بیرون آمد تا برای خودش غذا درست کند .به گفتۀ پزشکان ،لی
ژیوفنگ وارد نوعی مرگ مصنوعی ش�ده ب�ود که با مرگ
طبیعی از نظر ظاهری کامال مشابه است.
زنی که در هنگام مراسم خاکسپاریاش درگذشت زن روس�ی به نام فاگیلیو مخمتزیانوف که به دلیل سکتۀ
قلبی توسط پزش�کان مرده اعالم ش�ده بود در روز تدفین
خ�ود در حالی ک�ه اطرافیان�ش در کنارش در ح�ال گریه و زاری بودن�د به عال�م فانی بازگش�ت البته او ب�رای مدت
زمان زیادی نتوانس�ت در این دنیا بمان�د .فاگیلیو با دیدن قبر خودش و دسته عزاداران به شدت وحشت و سکتهای
دوباره را تجربه کرد ،س�کتهای که این بار برای همیشه او
را از میان خانوادهاش برد.
همس�ر فاگیلیو در ای�ن باره میگوید " :زنم چش�مانش را
به س�رعت ت�کان میداد ما او را با س�رعت به بیمارس�تان رس�اندیم ،اما این بار دیگر واقعا دیر رسیدیم و فاگیلیو تنها
توانست دوازده دقیقه بیشتر زنده بماند"
مردی که زیر تیغ کالبدشکافی زنده شد
کارل�وس کامی�و ونزوئالی�ی پ�س از تصادفی ش�دید به
سردخانه فرس�تاده ش�د تا بر روی او کالبدشکافی صورت بگیرد .او آنقدر خوش ش�انس بود که جراحان بالفاصله پ�س از ایجاد اولین ب�رش بر بدن او متوج�ه خون تازهای ک�ه از زخمش بیرون زد ش�دند و بالفاصله جراحی را قطع کردند .این مرد س�ی و سه ساله که از شدت درد زخم ایجاد
شده از بیهوش�ی بیرون آمده بود با جراحان چاقو به دست
که او را احاطه کرده بودند مواجه شد.
همس�ر کامیو عصر همان روز برای تش�خیص هویت به
س�ردخانه رفت که با کارل�وس در حالی که در ات�اق انتظار
نشسته بود مواجه شد.
نوزادی که در آغوش مادرش زنده شد
نوزاد آنالیا بوتر سه ماه زودتر از موعد به دنیا آمد ،مشکلی
که باعث مرگ کودک این مادر آرژانتینی ش�د .مس�ئوالن بیمارس�تان برای جلوگی�ری از حمالت عصبی بیش�تر به آنالیا ،ن�وزاد او را بالفاصله به س�ردخانه انتقال دادند تا به
مرده خانه انتقال داده شود .اما آنالیا که میخواست برای بار آخر هم که شده است کودک خود را ببیند بدون توجه به
کارلوس کامیو ونزوئالیی پس از تصادفی شدید به سردخانه فرستاده شد تا بر روی او کالبدشکافی صورت بگیرد .او آنقدر خوش شانس بود که جراحان بالفاصله پس از ایجاد اولین برش بر بدن او متوجه خون تازهای که از زخمش بیرون زد شدند و بالفاصله جراحی را قطع کردند توصیههای پزشک و پرستاران به سردخانه رفت تا با نوزاد ت�ازه به دنیا آم�دهاش خداحافظی کند .ای�ن زن آرژانتینی پ�س از آنکه کودک خود را دید احس�اس ک�رد که فرزندش ب�رای لحظهای ب�ه او نگاه کرده اس�ت همین ن�گاه کوتاه برای آنالیا کافی بود تا کودک خود را در آغوش بگیرد و او را ببوس�د .نوزاد که انگار در آغوش مادر خود جان دوبارهای
یافت�ه بود در کمتر از لحظهای ش�روع به گریه کرد و امید را به خانوادهاش برگرداند .این خانواده بعد از این رخداد نام فرزند خود را لوز میالگروس ورن گذاش�تند که به معنای
نور معجزه آساست.
حبس ابد پس از اعدام
و در آخر میرس�یم به مرد معروف ایرانی که پس از اعدام
توسط مسئول س�ردخانه زنده یافته ش�د .علیرضا م۳۷ .
ساله در زندان بجنورد در شمال شرق ایران به دلیل قاچاق مواد مخدر به دار آویخته شد و پزشکی قانونی نیز مرگ او را تایی�د کرد اما هنگامی که خانواده او برای تحویل جس�د
حاضر ش�دند ،متوجه ش�دند که او زنده اس�ت .این ماجرا
وقتی عجیبتر ش�د که مس�ئولین پرونده در ابتدا خواستار اعدام دوبارۀ این مرد ش�دند و حتی بعضی رس�انهها سعی کردند تا با آوردن استفتا از آیت اهلل صافی گلپایگانی اثبات کنن�د که از نظ�ر دینی او بای�د حتما مرگ پی�ش از موعد را
تجربه کن�د اما با تلاش گروههای حقوق بش�ر و حمایت
مردم این مرد توانس�ت از دوباره اعدام شدن رهایی یابد و به زندگی دوباره خود در زندان ادامه دهد.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
73
بهرام میالنی
حلبچه
کتابهای تاریخ را که ورق بزنی مردمانی را مییابی که با نوشتن کتابی یا ساختن بنایی زیبا خود را ماندگار کردهاند اما همیشه در کنار این مردمان بزرگ افرادی پیدا میشوند که نه به خاطر کالم رسایشان بلکه به دلیل شمشیر خونینشان مشهور شدهاند .این افراد ارزشی برای جان انسانها قائل نبودند و نامشان در کتابها ماند تا زنگ هشداری باشد برای آیندگان .ما برای این مقاله نگاهی به صفحات سیاه تاریخ انداختیم که در ادامه گوشهای از آنها را با شما به اشتراک میگذاریم
74
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
کشتار ججو
جزیره ججو در ۳آپریل ۱۹۴۸شاهد یکی از خونبارترین
س�رکوبهای تاریخ بش�ریت ب�ود .در ای�ن روز ارتش کره
جنوبی به کش�تن تمام خانوادههای کمونیس�ت و انقالبی این جزیره پرداخت ،کش�تاری ک�ه در عمل تنها محدود به کمونیس�تها نبود و باعث نابودی چندین دهکده و کشته
ش�دن ۶۰هزار انسان بیگناه شد .ماجرای قتل عام ججو به مدت پنجاه سال به عنوان یکی از موضوعات غیر قابل بح�ث در کره جنوب�ی بود و هر گون�ه یادآوری ای�ن ماجرا
با زندان و ش�کنجه مواجه میش�د .در س�ال ۲۰۰۳برای
اولی�ن بار یک�ی از مقامات ک�ره جنوبی از مردم کش�ورش
علی شیمیایی برای افزایش نفوذ گازهای شیمایی به خانههای شهر حلبچه ،ابتدا به مدت دو روز دست به استفاده از بمبهای عادی زد پس از آن در روز ۲۵اسفند ۱۳۶۶شهر را به وسیلۀ گازهای اعصاب مورد حمله قرار داد .نتیجۀ این عملیات ،کشته شدن پنج هزار نفر بود که اکثر قریب به اتفاق آنها افراد غیر نظامی بودند به خاط�ر اتفاقات جزیرۀ جج�و عذرخواهی ک�رد اما حتی با توج�ه به این موضوع نی�ز تا به امروز دول�ت کره جنوبی
هیچ اقدام رسمی برای التیام درد بازمازندگان کشتار ججو انجام نداده است.
قتلعام وال
اگر هلوکاس�ت را دروغ بخوانید و هیتلر را نابغهای بدانید
که درک نشده بود پس از ش�نیدن ماجرای کشتار وال هیچ
دلیلی برای دفاع از حکوم�ت آدولف هیتلر پیدا نمیکنید. ارتش نازی که از اس�تقامت گروه مقاومت لهستان خسته
و درمانده ش�ده ب�ود به دس�تور برلین در روز پنج آگوس�ت ۱۹۴۴به منطقۀ وال در غرب ورش�و حمله کرد اما هدف از این حمله س�رکوب و نابود کردن گ�روه مقاومت نبود بلکه
قص�د ارت�ش نازی کش�تن تمام انس�انهای زن�ده در این
منطقه بود .فرمانده�ان هیتلر برای پایی�ن آوردن روحیۀ
سربازان لهستانی از هیچگونه عمل خشونت آمیزی در آن روز دری�غ نکردن آنها به زنان تج�اوز میکردند ،کودکان را میکش�تند و هیچ م�ردی را زنده نمیگذاش�تند .آنها در
کمتر از یک هفته به زندگی صد هزار انسان پایان دادند اما آنچه که قرار بود باعث دلس�ردی مدافعین لهستانی شود،
آنها را به هم نزدیکتر کرد و کار را به جایی رساند که ارتش
جیمز جونز
آلمان مجبور ش�د تا با تقبل تلفات س�نگین دو ماه دیگر نیز
به حمالت خود به ورش�و ادامه داد ،حمالتی که موجب با
خاک یکسان شدن ورشو و نابودی تمام مناطق اطراف آن شد.
خودکشی انقالبی جونز ُتون
جیم جونز رهبر کلیسای "عبادتگاه مردم" بود که با اتکا بر
سخنرانیهای آتشین و جاذبۀ طبیعی خود مردمان زیادی را به کلیس�ایش کشانده بود .وجه مش�ترک تمام این افراد
رنج ب�ردن از بیعدالتیه�ای اجتماعی ب�ود ،بیعدالتی که ب�ه وضوح در میان طبقۀ پایین آمری�کا دهۀ هفتاد دیده شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
75
لهستان در روزهای جنگ جهانی دوم
در ای�ن ش�هر خبری از ش�غل و حق�وق نبود هم�ه با هم
ارتش نازی که از استقامت گروه مقاومت لهستان خسته و درمانده شده بود به دستور برلین در روز پنج آگوست ۱۹۴۴به منطقۀ وال در غرب ورشو حمله کرد اما هدف از این حمله سرکوب و نابود کردن گروه مقاومت نبود بلکه قصد ارتش نازی کشتن تمام انسانهای زنده در این منطقه بود میش�د .جیم جونز که این درد را در میان مردمش میدید به آنها وعده داد تا با ایجاد شهر جونزتون حکومتی متعلق
ب�ه مردم را به وجود آورد ،وعدهای که با اقبال مردم روبرو شد و با حمایت آنها جونز موفق شد تا شهر رویاییاش را در زمان بسیار کوتاهی بسازد.
76
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
زراعت میکردند ،بزرگس�االن به کودکان ه�ر آنچه را که
میدانستند میآموختند و نوجوانان از پیرزنان و پیرمردان ش�هر مراقبت میکردند اما همۀ اینها فقط یک روی سکه
بودند .جیم جونز که خود دچار بیماری بدگمانی بود شروع ب�ه حبس ک�ردن مردم در ش�هر ک�رد و به هیچک�س اجازه
نمیداد که از ش�هر خارج ش�ود .همین مش�کالت روانی او باع�ث نارضایت�ی طرفدارانش ش�د و در م�دت کوتاهی
مردم خواستار ترک شهر ش�دند ،آنها برای این کار یکی از س�ناتورهای آمریکایی را به شهر خود دعوت کردند تا جیم
جونز را متقاعد به ایجاد آزادی در شهر کند.
جونز ک�ه راهی برای نگه داش�تن م�ردم نمیدید در روز
۱۸نوامبر ۱۹۷۸پس از آنکه سناتور آمریکایی را مخفیانه به قتل رس�اند ،طرفدارانش را در میدان ش�هر جمع کرد و
به آنها گفت ک�ه دولت آمریکا میخواهد به وس�یلۀ ارتش
جزیره ججو در کره جنوبی
دست به قتلعام آنها بزند برای همین بهتر است آنها قبل
مناط�ق که س�الها زی�ر ظلم و س�تم صدام حس�ین زندگی
به زندگیش�ان پای�ان بدهند .م�ردم که همچن�ان با تمام
کردس�تان عراق میدانس�تند .ص�دام حس�ین از قبل در
از اینکه کس دیگری به زندگیشان خاتمه بدهد خودشان نارضایتیها به رهبر دینیش�ان اعتقاد داشتند یک به یک ش�روع به خودکش�ی با گاز س�یانور کردن�د .اعضایی که از
خودکشی س�ر باز میزدند به زور اس�لحۀ گروه محافظین
جونز مجبور ش�دند ت�ا با دیگر م�ردم همراه�ی کنند .این خودکش�ی که حاص�ل ت�رس و ماهها شستش�وی مغزی جی�م جونز بود بع�د از حادثۀ یازده س�پتامبر با ۹۱۹کش�ته
یک�ی از بزرگترین حادثهه�ا از نظر تلفات جان�ی در تاریخ
آمریکاست.
حملۀ شیمیایی حلبچه
در پ�ی عملیات والفجر ۱۰ارتش ای�ران موفق به تصرف
بخشهای�ی از کردس�تان ع�راق ش�د .م�ردم ک�رد ای�ن
میکردند پی�روزی ایران را ب�ه نوعی پی�روزی رزمندگان عملیات گس�تردۀ انف�ال مناطق مختلف کردنش�ین عراق
را با سالحهای ش�یمیایی مورد حمله قرار داده بود این بار برای بیرون راندن نیروهای ایرانی و کرد از حلبچه به این ش�هر حمله کرد .فرمانده این عملیات علی حسن المجید
معروف به علی شیمیایی بود .علی شیمیایی برای افزایش نف�وذ گازهای ش�یمایی به خانهه�ا ،ابتدا به م�دت دو روز
دس�ت به اس�تفاده از بمبهای عادی زد پس از آن در روز ۲۵اسفند ۱۳۶۶شهر حلبچه را به وسیلۀ گازهای اعصاب
مورد حمله قرار داد .نتیجۀ این عملیات ،کش�ته شدن پنج هزار نفر ب�ود که اکثر قریب به اتفاق آنه�ا افراد غیر نظامی
بودند .حملۀ شیمیایی حلبچه تا به امروز بزرگترین حملۀ شیمیایی تاریخ شناخته میشود.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
77
عکس :آسوشیتد پرس
آزاده شاهد
از مرز لبنان که میگذری و وارد سوریه میشوی ناگهان همه چیز به فاصله صد متر تغییر میکند. حتی رنگ آسمان و بوی خاک .مرز خلوت است شاید پنج اتومبیل به انتظار ورود به مرز سوریه باشند اما در مسیر مقابل ماشینها برای خروج صف کشیدهاند .زمانی نه چندان دور اینجا ولولهای برپا بود .رفت آمد مردم عادی وتوریستها و صدای گوشخراش کامیونها صف کشیده برای ورود به مرز و ...اما امروزمسیرخروج شلوغ است دروازههای ورود خالی.
78
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
در اولین ایست بازرسی لباسهای کهنۀ سربازان سوری
نس�بت به مرزبانان لبنانی خودنمایی میکن�د .بعد با نگاه
متعجب مرزبان و پرسشش که به چه منظوری میخواهم وارد س�وریه شوم مواجه ش�دم .به فاصله یک کیلومتر آن
طرفت�ر دوباره قضیه ایس�ت بازرس�ی تکرار میش�ود اما این بار نگاه س�ربازان جور دیگریس�ت .اینج�ا ما به مرگ نزدیکتر میش�ویم .در نگاه س�رباز با دیدن ما که میآییم زندگی جرقۀ کوتاهی میزند و وقتی دور میش�وی دوباره
حس ترس و مرگ جای آن را میگیرد
همین طور که ایست بازرسیهای بیشمار را رد میکنی
خ�ودت را ب�ه م�رگ نزدیکت�ر مییاب�ی ،اینج�ا یکی از
خطرناکتری�ن نقاط روی کرۀ زمین اس�ت ،کش�وری که
همین چند سال پیش جز امنترین مکانهای دنیا بود.
دیگ�ر هیچ قوتی در کالمش نیس�ت .ش�اید همه را جمع
ک�رده بود ت�ا بتواند قص�ه وائ�ل را تعریف کن�د اما عزمش را ج�زم میکند که از وفا پس�ر دومش نی�ز بگوید ،حیفش
نزدیک غروب به دمشق میرسم .از آنچه انتظار داشتم
میآم�د یاد او نکند ،ش�اید خاطرهش�ان در صفحههایی از
و ش�ور و نش�اط مردم بود حاال مانن�د محتضری درآخرین
میگوید :پس�ر دومم وفا خون�ش هدر رفت .ب�ا گردانی
مخوفتر اس�ت .ش�هری که پی�ش از این زن�ده و پراز نور لحظات زندگی س�ینهاش باال و پایین میرود و به سختی
نفس میکش�د .به ج�ای چراغهای روش�ن و رنگارنگ، کورسویی از دور به چشم میخورد.
تاریخ باقی بماند.
برای محافظت از فرودگاه رفته بود .دوس�تش تعریف کرد و گفت :آتش طرف مقابل سنگین شده بود و او به سرعت
خودش را به س�نگر خودی رس�اند .به طرف س�نگر دوید
ای کاش م�ن هی�چ وق�ت اینج�ا را قب�ل از ای�ن واقع�ه
همین که رس�ید صدای هواپیمای خودی آمد .خوشحال
ش�ب را باصدای انفجار و رگبار مسلس�ل و انواع وسایل
سنگر خودی را به اشتباه نشانه گرفته و او دوستانش همه
ق�رار قبلی به س�راغ مادری م�یروم که دو پس�ر خود را در
که ما داریم همدیگر را میکشیم .یعنی برادر کشی اینقدر
نمیدیدم!
قت�ل و مرگ به صبح میرس�انم .صبح که میش�ود طبق جنگ از دست داده است.
ش�دیم .او هم حتما خوش�حال ش�ده بود اما هواپیما اول
مردند .آهی کش�ید وگفت دردناکترین قسمت این است برای ما آسان بود و مرگ اینقدر عادی؟
به خانهش�ان که نزدیک میش�وم دلم میگیرد .من قرار
من هیچ س�ؤالی نمیکنم.اموائل دیگر رمقی نداش�ت.
بوی م�رگ از هم�ه خانهها به مش�ام میرس�د و هر دری
خودم نیاوردم .پر از ش�ور زندگی بودند ام�ا حاال از زندگی
اس�ت در یک خانه را بزن�م و یک قصه رابش�نوم اما اینجا رابزنی قصهای پش�ت آن انتظارت را میکش�د .بعضیها
رفتهان�د زیر خ�اک و قصهش�ان را آنجا بردهان�د وعدهای مهاج�رت کرن�د به خانۀ یک دوس�ت کم�ی آن طرفتر به
ش�هری دیگر به کش�وری دیگر ،در دل چادرهای سرد در
س�رما و گرم در گرما ،به کشورهای دور دست ،با هواپیما، قایق ،اتوبوس و .....قانون�ی یا غیر قانونی .آخر ترس از
مرگ که دیگر قانون نمیشناسد.
زنگ میزن�م .صدای خش�ن زن�ی را میش�نوم وکمی
بعد در باز میش�ود .در اولی�ن نگاه زنی محک�م و قوی را میبینم اما پ�س از دقایقی هنگامی که نام اولین پس�رش
را میبرد از صالبتش کاس�ته ش�ده وج�ای آن را اندوهی بیپایان میگیرد.
عک�س وائ�ل و وف�ا را در گوش�ۀ ات�اق دی�دم اما ب�ه روی فرسنگها فاصله داشتند.
به سرعت خودم را از محلهشان دور میکنم .میخواهم
خ�ودم را از حس مرگ دور کنم اما مگر میش�ود .از دور و نزدی�ک صدای انفجار به گوش میرس�د و ندا میدهد که
عدهای دیگر رفتند و چن�د لحظه دیگر نیز عدهای دیگر به دنبالشان.
باید از اینجا بروم و خود را به جای دیگری برس�انم جایی
برای فرام�وش کردن ونش�نیدن صدای م�رگ این همه انسان.
گ�روه ناظر بر حقوق بش�ر در س�وریه فروردین ماه اعالم
ک�رد ۱۵۰ه�زار و ۳۴۴م�رگ را در جنگ�ی ک�ه در م�ارس
او چنین گف�ت :وائل پس�ر بزرگم برای دف�اع از وطنش
۲۰۱۱آغاز شد مس�تند کرده است .این رقم غیر نظامیان،
ب�از گرداند اما ب�رای همیش�ه آرامش قلب م�ن را گرفت.
همچنی�ن ش�به نظامیانی که در کنار نیروهای بش�ار اس�د
ش�هید ش�د .او س�رباز بود رفت�ه ب�ود آرامش را به کش�ور شبیخون زدند وهمه را کشتند .هر شب خوابش را میبینم
موقع مرگش من را صدا میزند اما من دیر میرسم.
شورش�یان و اعضای ارتش س�وریه را ش�امل می ش�ود.
می جنگند ،و رزمندگان خارجی را که به شورشیان پیوسته اند در بر می گیرد.
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
79
لیلی ادیبفر
وقتی میخواهم از مرگ بنویسم ،از کدام مرگ باید بنویسم؟ از کدامین تجربهاش ،با کدامین رنگ و کدامین بو؟
اتومبیل نشس�ته بودیم و س�رباالیی خیابان مستوفی را به
سمت خانهاش باال میرفتیم ،همان وقت که درختهای
دره�م دو طرف خیاب�ان زیر بارش پایی�زی آب تنی بلند و ِ
هفت س�اله بودم که عمهام مرد .ماههای آخر عمرش را
میکردند .هرچند ،جواب م�ادرم را ،کلمه به کلمه ،به یاد
من را به پارک ش�فق ببرد ،یا برای عروس�کی که داش�تم
از رف�ت و آمد بود .به یاد نمیآورم ک�ه در آن همهمه تا چه
خوب به یاد میآورم .کمتر میتوانس�ت ب�ه خانۀ ما بیاید، لب�اس بدوزد .ش�بها هم ،وقت�ی کن�ارش میخوابیدم ،تا
صب�ح چندی�ن ب�ار از کالفگی بی�دار میش�د و نفسهای مقط�ع میکش�ید ت�ا دوب�اره به س�ختی ب�ه خ�واب رود.
ش�نیده بودم که س�رطان دارد اما مرگباری بیماریاش را نمیفهمی�دم .از هفتهه�ای آخر زندگ�یاش چیزی به یاد ن�دارم .او در بیمارس�تان بود و من که کم س�ن بودم اجازه دیدارش را نداشتم.
ش�بی که مرد را ،اما ،خ�وب به ی�اد دارم .تلفن که زنگ
زد ،باران مهرماهی بر س�ر شهر میریخت .اولین بار ،آن
80
ش�ب از مادرم دربارۀ مرگ پرس�یدم ،هم�ان موقعی که در
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
ندارم .روزهای بعد از خاکس�پاری ،خانۀ عمهام شلوغ و پر
اندازه غیاب و برگش�ت ناپذیری کسی را که آنقدر دوستش داش�تم فهمیدم .ام�ا خوب به یاد میآورم ک�ه با بچههای همسن و س�ال فامیل در میان درختهای حیاط به دنبال
هم میدویدیم و ب�ازی میکردیم .از آن میان،گاه گاهی، گوشه چش�می هم به زنهای گریان و مردهای سیاهپوش
میانداختیم .همیش�ه ،و ام�روز که به م�رگ عمهام فکر
میکنم ،بیش از هر چیز درختهای خیس خیابان مستوفی را به یاد میآورم و دویدنهایمان میان درختهای حیاط. انگار عمهام با آن درختها ب�اران خورده بود ،یا با من میان
م�رگ برای زندگان ،اگرچه تکراری ،اتفاقی اس�ت که هر
مرگ ،تجربهای یکسان نیست که در تعریف بگنجد یا احساساتی ثابت را برانگیزاند .سهمگین بودن مرگ به میزان زشتیهای درگیر در وقوع آن ،و رهایی بخشیاش به میزان زیباییهای درکار با هر مرگی پیونده خورده است درختهای حیاط دویده بود.
زمان مرگ مادربزرگم ۱۰ ،ساله بودم و مشغول امتحانات
نهایی س�ال پنجم ابتدایی .مادربزرگم سکته مغزی کرد و
ب�ه کما رفت .این بار که بزرگتر ش�ده بودم ،برای دیدارش به بیمارس�تان رفتم .چند روزی در آی س�ی یوی آغش�ته به بوی ال�کل و دارو ،با انبوهی از س�یمها و لولههایی که
از اطراف�ش آوی�زان بود به خ�واب رفته بود و ش�کمش با
صدای بیپ بیپ دستگاه باال و پایین میرفت .آنقدر مرتب نفس میکش�ید که دلیل بی�دار نش�دنش را نمیفهمیدم. همان وقت بود ک�ه فهمیدم مرگ مغزی چیس�ت ،که اگر
مغز نخواهد به زندگی ادامه دهد ،از دست قلبی که ظاهرا
مرتب میزند هم کاری بر نمیآید .زمان خاکس�پاریاش،
من در جلس�ۀ امتحان بودم و به بهش�ت زه�را نرفتم .بعد از ظهر ،وقتی همه از خاکس�پاری برگشتند ،بیشتر حرفها دربارۀ دختر ۱۹س�الهای بود ک ه همان روز کنار مادربزرگم
ب�ه خاک رفته بود .اس�مش " ُتکتم" بود .اولی�ن بار -و هر بار دیگری که س�ر خاک مادربزرگم رفتم -دقایقی مبهوت به س�نگ قب�ر تکتم خی�ره ماندم و س�عی ک�ردم صورتش را مجس�م کنم .همیش�ه ،و امروز که به م�رگ مادربزرگم
فک�ر میکنم ،بینیام پ�ر از بوی الکل و دارو میش�ود ،و گوشهای�م پر از ص�دای بیپ بیپ .بی�ش از هرچیز به یاد
سیمها و لولههای آی سی یو میافتم ،به بافت نرم مغزی فکر میکنم که با لختهای خون از کار افتاده ،و به تکتم که اگر زنده بود ،چند ساله بود! ...
مرگ ،با همه ارجاعاتی که به نیستی دارد ،تجربۀ زندهای
اس�ت که از چندروایتیاش معن�ی میگی�رد .رویارویی با
بار به ش�کلی منحصر به ف�رد میافتد .م�رگ ،تجربهای یکس�ان نیس�ت که در تعریف بگنجد یا احساساتی ثابت را
برانگیزان�د .س�همگین بودن مرگ به میزان زش�تیهای درگی�ر در وق�وع آن ،و رهای�ی بخش�یاش ب�ه می�زان
زیباییهای درکار با هر مرگی پیونده خورده است .از مرگ عم�هام ،بیش از هرچیز برای م�ن درختهای آب خورده
و باال-پایی�ن پریدنهای بچهها در حیاط ب�ه جای مانده اس�ت; از مرگ مادربزرگ�م ،لولههای آویزان از جس�می بیه�وش ،بوی الکل و دختر ۱۹س�الهای ک�ه میگفتند در
می�ان جیغهای مادرش در خاک ش�د .س�همگینی مرگ، وقتی از مردن پس�رکی نابالغ ح�رف میزنیم ،در تک تک
ماش�ینهای اس�باب بازی ریخته روی کف اتاقش نهفته اس�ت ک�ه دیگر با ص�دای قام قام ب�ه عقب و جلو کش�یده
نمیشوند و از هم سبقت نمیگیرند ،در قلک کوچکش که از سکه پرشده اما شکسته نمیش�ود ،در سؤال بیجواب
"میخواهی در آینده چه کاره شوی؟"!
رهایی بخشی مرگ اما ،وقتی از مردن پیرمردی فرتوت
حرف میزنیم ،در آزادی جس�م رنجور و دربسترافتادهای
اس�ت که س�الها با جعبههای قرص و قابه�ای عکس کنار
تختش زندگی کرده اس�ت ،در باز شدن پنجرهای که بوی نا وماندگی را از خانهاش میگیراند و به دس�ت آسمان آبی
دلسوزی در خاک کردن چشمانی که از حسرت میبخشد. ِ
کش�یدن در زمان زندگی خش�ک ش�ده و به راحتی بس�ته نمیشود ،جانسوزتر از به خاک سپردن چشمان کامروایی
اس�ت که لذت زندگی را در سلول به سلول مردمکان جای داده اس�ت .زش�تی مرگ در بدن کبودی است که چشم از
زندگی برنداش�ته اس�ت ،در قبرهای انب�وه قطعات جدید و بیدرخ�ت بهش�ت زهرا زیر ظ�ل آفتاب ته�ران! زیبایی
مرگ اما ،ش�اید ،در جس�م بیلکهای باشد که زندگی را به س�ر آورده اس�ت ،در گورس�تانی پر از درخت که قبرها را با
فاصلهای قاعدهمند از یکدیگر در خود جای داده.
مرگ ،زنده اس�ت و مثل زندگی از زیبایی جان میگیرد و
به زشتی میبازد.
وقت�ی از مرگ حرف میزنی�م ،از کدامی�ن تجربه حرف
میزنیم؟
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
81
گفتو گو با هاوی کارل
مدرس واحد "مرگ ،مردن و بیماری" در دانشگاه بریستول بریتانیا
مصاحبه :موژان میردامادی ترجمه :سوده راد رفتن ،عکس :مژگان عباسی
هاوی کارل ،استاد فلسفه در دانشگاه بریستول انگلستان است .از موضوعات پژوهش او میتوان به موضوعاتی چون فلسفۀ پزشکی، پدیدارشناسی (به خصوص فلسفۀ اشخاصی چون هوسرل ،هایدگر و مرلو-پونتی) ،فلسفۀ فیلم و مرگ اشاره کرد .پژوهشهای او در زمینۀ مرگ و پدیدارشناسی آن ،به خصوص بعد از تشخیص بیماری ریوی مرگآوری که به آن دچار است جدیتر شد و او کار در مبحث
82
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
پدیدارشناسی بیماری را هم به موضوعات پژوهشیاش اضافه کرد .از کتابهای او میتوان به "پدیدارشناسی بیماری"" ،بیماری :گریۀ َتن ( ،")illness: the cry of the fleshو مقالههایی چون "بیماری ،پدیدارشناسی و متد فلسفی" اشاره کرد .او هماکنون واحدی به نام "مرگ، ُمردن و بیماری" را برای دانشجوهای سال سوم فلسفه دانشگاه بریستول تدریس میکند.
ش�ما رس�اله دکترای خود را در مورد "مرگ" نوش�ته اید. ممکن اس�ت در مورد دالیل این تصمی�م و اینکه چرا این موضوع را برای پژوهش جالب یافتید صحبت کنید؟ موضوع مرگ همیشه هم از لحاظ فلسفی و هم از لحاظ روانشناس�ی برایم جالب بوده و هم�واره تالش کردهام به ای�ن فکر کنم که زندگی فانی چطور میتواند باش�د .وقتی بچه بودم ،س�اعتها روی تخت دراز میکشیدم و به این فک�ر میکردم که لحظ�ه پیش از مرگ ،یعن�ی دقیق ًا وقتی که زندگ�ی رو به پایان اس�ت ،چطور خواهد ب�ود .متوجه ش�دم که این موقعیت ،یعنی لحظهای ک�ه این ذهنیت در فرد ش�کل میگیرد زمانی اس�ت که فرد رو به مرگ است، و این به لحاظ هستیش�ناختی موقعیتی غیرعادی است. با گذشت سالها و آغاز مطالعه فلسفه ،مثال وقتی هایدگر میخوان�دم ،ب�ه واقع درک ک�ردم که او معن�ای زندگی را ب�ه گونهای صورتبن�دی میکند که دقیقا توالی پیوس�ته چنین مفهومی اس�ت :فرد همیشه از یک یا دو منظر رو به مرگ اس�ت :اول آنکه دقیقه یا ساعتی دیگر ممکن است تصادف کند و با مرگ مواجه ش�ود ،دیگر آنکه همیش�ه رو ب�ه مرگ دارد؛ چون ه�ر روز که زندگی میکن�د دقیقا یک روز به مرگ نزدیکتر میش�ود .بنابراین زندگی به نوعی حرکت به س�وی مرگ است و انگیز ه و محرکی که افراد را وا میدارد تا به این موض�وع بپردازند یا آن را واپس برانند به لحاظ منطقی بسیار جالب است آیا فکر میکنید مفهوم زندگ�ی با مرگ چنان به هم تنیده اس�ت که اگر مرگ را حذف کنی�م و به نامیرایی و جاودانگی بپردازی�م ،زندگ�ی اب�دی مفهوم خ�ود را کام ً ال از دس�ت میدهد؟ از برخی جهات ،بله .برای مثال فروید کام ً ال با آنچه شما مطرح کردید موافق اس�ت .او در مقاله "در باب ناپایداری" میگوی�د که ای�ن واقعیت ک�ه چیزها منقضی میش�وند، میپوس�ند یا نابود میش�وند از ارزش آنها نمیکاهد .آنها ب�ا وجود اینکه فاس�د یا نابود میش�وند زیبا و با ارزش�ند و ای�ن خاصیت نابودپذی�ری ،آنها را برای م�ا باارزشتر هم میکن�د .بنابرای�ن او میگوی�د "ارزش ناپای�داری ،ارزش نیس�تی و نایابی ،در زمان اس�ت ".و من فکر میکنم این واقعیت که ما تنها یک جوانی داریم و تنها یکبار میتوانیم چیزی را برای بار اول تجربه کنیم ،به چیزها ارزش ویژه و
هاوی کارل
اهمیتی خاص میدهد .بنابراین از نظر فروید ،نامیرایی و عامل کمیابی از آنها پدیدهه�ا را بیمعنی میکند ،چرا که ِ گرفته میشود. با فروید در این مورد موافقید؟ فک�ر میکنم بله .من فکر میکنم تفکر دربارۀ جاودانگی مس�ائل دش�واری درپی دارد ،پی�ش از همه اینک�ه اگر به معنی و مفهوم جاودانه بودن فکر کنید ،درمییابید که باید بس�یاری از مفاهیم را در مورد آنچه انسان بودن میدانیم تغییر دهی�م و تعاریف بنیادین بحث دیگر واضح و روش�ن نخواهن�د ب�ود .باید در م�ورد این مفاهیم اولی�ه به نتیجه برس�ید تا بتوانید بط�ور جدی در مورد معن�ی جاودانگی و ابدی�ت صحبت کنید .افرادی که در م�ورد زندگی جاودانه صحب�ت میکنند معمو ً ال در م�ورد زندگی واقع� ًا طوالنی صحب�ت میکنند ،ام�ا ای�ن جاودانگی نیس�ت ،این عمر طوالنیس�ت .وقت�ی ب�ه جاودانگی فک�ر میکنی�د باید به این فکر کنید که چه ش�رایطی الزم است که شما فناناپذیر باش�ید؟ ش�رایطی که اگر ب�رای مثال بمب روی س�رتان بیاندازن�د و منفجرتان کنند ،همچنان زن�ده خواهید بود. اما این خیلی عجیب است! نوعی تجسم که برای ما حتی شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
83
هزاران سال ذهن مردم را مشغول کرده است.
تفکر دربارۀ جاودانگی مسائل دشواری درپی دارد ،پیش از همه اینکه اگر به معنی و مفهوم جاودانه بودن فکر کنید، درمییابید که باید بسیاری از مفاهیم را در مورد آنچه انسان بودن میدانیم تغییر دهیم و تعاریف بنیادین بحث دیگر واضح و روشن نخواهند بود آشنا هم نیس�ت .پیش از این که در مورد خوبی یا بیمعنی بودن جاودانگ�ی بحث کنیم ،باید به انس�انی بیندیش�یم که فناناپذیر اس�ت و ببینیم این انس�ان چه ش�کلی خواهد داشت. به نظرم شما مرگ را به عنوان نفی و انکار زندگی تعریف میکنید .مرگ چیزی بیش از این نیست؟ این هم روشی جالب برای نگاهکردن به موضوع است و اتفاق ًا همراستا با قواعد فروید است که فکر کنیم دلیل این انداز که اینقدر از مرگ میترسیم ،این است که آنرا در چشم ِ نابودی خ�ود میبینیم .من فکر نمیکن�م مرگ تنها یک جور نفی و تضاد با زندگی باش�د ،چ�را که معتقدم مرگ حد و مرز ،و در نتیجه ساختار سادهی زندگی را تعریف میکند و از این لحاظ در تمام جنبههای زندگی منعکس میشود. بنابراین مرگ تنه�ا پایان زندگی نیس�ت و فکر می کنم در واقع چیزیس�ت که در زندگی به ش�کل س�اختارهای ویژه متافیزیکی ،تعهداتی ویژه و ...بازتاب پیدا میکند .اما من فک�ر نمیکنم تمام جنبههای موضوع ب�ه طور کامل درک شدهباش�ند چون موضوعی بس�یار دش�وار در حوزه تفکر اس�ت .من فکر میکنم این نظریههای هایدگر که زندگی بودن در راستای مرگ است ،بسیار قدرتمند است و اگر به اخالقی زیادی هم آن فکر کنید ،ممکن اس�ت حتی نتایج ِ به دنبال داشتهباشد .وقتی بدانید هرچیز تنها یکبار اتفاق میافت�د و حرکت زم�ان بازگش�تناپذیر و غیرقابل توقف اس�ت ،زندگی را چطور زندگی خواهید کرد؟ این موضوع بس�یار مهمی اس�ت که در تاریخ هنر ،فیلم ،شعر و ادبیات اس�ت هم به آن پرداخته ش�ده و میتوان دی�د که در طول
84
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
بنابراین مرگ پایان "هستی" است و در عین حال " هستی" ما را هم به صورتی تحت تأثیر قرار میدهد که بودن چیزی که اآلن هستیم ،بدون آن غیر ممکن میشد؟ دقیق ًا. شما واحدی به نام "مرگ ،مردن و بیماری" را در دانشکده فلسفه تدریس میکنید .من همیشه فکر میکنم مطالعه و پژوه�ش در مورد مرگ چگونه انجام میگیرد مطالعه کند؟ آی�ا این مطالعات در مورد پدیدهشناس�ی مرگ اس�ت؟اگر اینطور است ،این نمیتواند در مورد پدیدهشناسی "مرده بودن" باشد ،بلکه باید در مورد عبور بین زنده بودن و مرده
بودن استباشد .آیا ما چیزی در مورد این تجربه میدانیم؟ ممکن است هرگز چیزی در این مورد بدانیم؟ من فکر میکنم ما تا حدی در مورد تجربه مردن میدانیم. فکر میکنم قطعه گمشده بین کارهای پیشین من این بود که من همیش�ه در مورد مرگ مینوش�تم و هرگز از خودم "مردهبودن" میرس�یم نمیپرس�یدم ما چطور به نقطهی ُ و البت�ه در اکث�ر موارد پاس�خ این س�وال ،بیماری اس�ت. بنابرای�ن فکر کردن فلس�فی دربارهی ب�ه بیماری موجب میش�ود آنرا همان قطع�ه اتصال زندگی و م�رگ بدانیم. آیا ممکن اس�ت بدانیم "مرده بودن" چطور تجربه ایست؟ راستش این پرسشیست که ادیان یا سنتهای عرفانی به اشکال گوناگون تالش کردهاند به آن پاسخ بدهند ،اما من فکر میکنم ترس�ناکترین پاسخ ،دیدگاه آتئیستها است که میگوید مرده بودن یعنی هیچ بودن و نیس�تی مطلق. در برخی ش�رایط خشونت برهنه این دیدگاه برای بسیاری از مردم خیلی ترس�ناک اس�ت .البته ما فالس�فهای مانند اپیک�وروس هم داریم که میگویند ای�ن ترس غیرمنطقی اس�ت و باید با استفاده از فلس�فه به عنوان ابزاری منطقی برای رهایی از ترسه�ای غیرمنطقی از عهده آن برآییم. اما من فکر نمیکنم که این تمام احساسات و افکار پیچیده م�ردم را در مورد مرگ دربربگیرد .م�ن فکر میکنم مردم حق دارند که پریشان باشند ،چرا که همانطور که خود شما گفتید تناقضی در این پدیدهشناسی هست و آن هم اینست که نمیتوانیم واقع ًا مرگ را پدیدهشناسی کنیم ،چون هیچ تجربه مش�ابهی نداری�م و تنها میتوانیم آنط�ور که نظریه
مرگ یک رودخانه ،عکس :مژگان عباسی
هایدگر میگوید زندگیای در راستای مرگ داشته باشیم. ش�ما فکر میکنی�د مطالعه م�رگ و فکر ک�ردن در مورد مرگ ،ن�وع تجربه مرگ ی�ا بیماری با چش�مانداز مرگ را تغیی�ر میدهد؟ فکر میکنی�د عقاید جدی�د در مورد پدیده میتواند روش تجربه پدیده یا خود پدیده را تغییر دهد؟ تاریخ فرهنگی گس�تردهای حول این سوال وجود دارد. مردم پیشتر با مرگ آش�ناتر و راحتتر بودند ،چون مردم در خان�ه میمردن�د و اعض�ای خان�واده م�رگ یکدیگر را میدیدند ،م�ردم حیواناتی داش�تند که [ب�رای تهیه غذا] میکشتندش�ان و نرخ م�رگ و میر کودکان هم بس�یار باال ب�ود .این روزها ما در جوامعی زندگ�ی میکنیم که مرگ از چشم پوشیده است ،حداقل در این اشکال و اماکن سنتی
غایب است .اما ما همچنان این تجربه عاطفی بسیار قوی و عظی�م را از مرگ داریم که اگرچه ممکن اس�ت به اندازه قب�ل عادی نباش�د ام�ا همچن�ان میتوانی�م دیدگاههای متافیزیکیمان را وقت تجربه مرگ دیگری استفاده کنیم. این فکر که این فرد اینجا بوده ،حرف میزده ،میخندیده، در تخت�ش میخوابی�ده ،ول�ی ی�ک روز دیگ�ر نیس�ت، همچن�ان برای همه تجربه بس�یار پریشانکنندهایس�ت و م�ن فکر میکن�م این پریش�انخاطری یا حداقل بخش�ی از آن ب�ه دلی�ل ناتوانی و آس�یبپذیری ماس�ت و این هم موضوع دیگریس�ت که مردم به س�ختی آنرا هضم یا درک میکنن�د .بنابراین م�ن فکر میکنم اینجا نشس�تن و فکر کردن و صحبت ک�ردن در مورد این قضایا بطور انتزاعی با از دست دادن کس�ی که در زندگیمان نقش مهم واقعی یا شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
85
عزاداران ،عکس :مژگان عباسی
حتی نمادینی داشته است ،برای مثال مرگ شاهزاده دیانا یا ترور سیاس�ی کندی ،بسیار متفاوت است .در این مواقع میبینی�د که حیرت از خش�ونت این اتف�اق چطور مردم را فرامیگیرد .بنابرای�ن ما با مطالعه در مورد برخورد با مرگ ش�اید به نتایجی دس�ت بیابیم و کمی هم تمرین کنیم ،اما مرگ و فناپذیری خودمان را باید به روشی دیگر دریابیم. اشاره کردید که مردم برای پاسخ به پرسشهای ذهنشان در م�ورد آنچه پس از مرگ اتفاق میافتد ،در عقایدش�ان، ادینی یا غیره ،جس�تجو میکنند و به این صورت عقیدهی ف�رد روش زندگ�ی او را تغیی�ر میده�د .در ط�ول دوران مطالعه و ی�ا تحقیق در مورد این موض�وع ،روش زندگی و
86
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
ی شما تغییری کرده است؟ ارزشگذار فکر میکنم وقتی بیمار شدم ،مجبور شدم برای دورانی طوالن�ی تمام ان�رژی فعالیته�ای ذهنی و احساس�یام را ب�رای تنظی�م زندگیام هزین�ه کنم و ای�ن کار عقایدم را تغیی�ر داد .اول اینکه موجب ش�د دس�ت از س�ادهلوحی ب�ردارم ،بویژه این که همه چیز را بس�ادگی دس�تیافتنی میپنداشتم .فکر میکردم هرچیزی طبیعت ًا رخ خواهد داد و در عین حال بسیار خشمگین ،ناراحت ،ناامید ،غمگین، پر از حسادت ،ترس و بس�یاری حسهای دیگر بودم! اما وقتی تلاش کردم از همه چی�ز به عنوان مولد و س�ازنده زمان حال تمرکز بهره برم ،متوجه ش�دم که میخواهم بر ِ کن�م و تالش کنم چیزهایی را ک�ه تأثیر منفی بر حال خوب
مردم پیشتر با مرگ آشناتر و راحتتر بودند ،چون مردم در خانه میمردند و اعضای خانواده مرگ یکدیگر را میدیدند ،مردم حیواناتی داشتند که میکشتندشان و نرخ مرگ و میر کودکان هم بسیار باال بود .این روزها ما در جوامعی زندگی میکنیم که مرگ از چشم پوشیده است من داش�تند حذف کنم ،چرا که تش�خیصها بیماری همه توجه من را ب�ه این جلب کرد که ما زم�ان محدودی برای زندگی داریم .اما این تنها حقیقت زندگی من نیست ،بلکه ب�رای همه این حقیقت یکس�ان اس�ت .من فک�ر میکنم بیماری فق�ط درک فرد از این حقیق�ت را قویتر میکند و میتواند به ما کم�ک کند از نوعی وج�ود و زندگی آینده- محور ،نگران برای احساساتشان یا بودجه دکترا یا چیزی که ممکن اس�ت در آینده رخ دهد ،به فکر به اینکه "چطور بهترین بهره را از امروز و اینجا و افرادی که اینجا هس�تند ببرم؟ " تغیی�ر دهد .فکر میکنم برخی دیدگاههای فراگیر بودایی هس�ت ک�ه از این ن�وع رویارویی با آین�ده صحبت میکند .همچنین میدانم که من نتوانستم این رفتار را در طوالنیم�دت حفظ کنم .در مرحلهای فکر میکردم دیگر هرگز بخاطر چیزه�ای کوچک ناراحت نمیش�وم اما بعد دروغی شنیدم یا وقتی کسی ماشین را خط انداخت ناامید و سرخورده شدم! من شکست خوردم اما فکر میکنم این شکس�ت نشانهای از بازگشت به زندگی عادی و همچنین سالمتی است. بنابراین اگر این را به عنوان یک مش�کل هنجاری مطرح کنیم ،فک�ر میکنید هرگز میتوان در م�ورد روش و دیدگاه درست در مورد مرگ و این که چطور فکر به مرگ باید روش زندگ�ی و ارزشهای مردم را تحت تأثیر ق�رار دهد ادعایی کرد؟ م�ن فکر میکنم فالس�فه دقیق�ا به همی�ن دلیل تالش میکنن�د ب�ا م�رگ گالوی�ز ش�وند .آنه�ا تلاش میکنند
چشماندازی از پاسخهای تجویزی به این پرسش دهند که " چطور بایس�ت با این فرض که زندگی فانی است و روزی خواهم م�رد و از جنبههای متنوعی آس�یبپذیرم ،زندگی میکردم؟" و فک�ر میکنم چیزی که واقع� ًا به عنوان یک فیلس�وف برایم جالب است ،اینست که به تمام پاسخهای متف�اوت فکر کنم و تلاش کنم بین آنه�ا و از جایگاههای مختل�ف داوری کن�م .آی�ا پاس�خ قطعی برای این س�وال وجود دارد؟ راس�تش ،واقع ًا نه! اگر وجود داش�ت ما دیگر کاری نداشتیم! دیدگاه ش�خصی ش�ما در مورد مرگ ،مردن و بیماری در این مرحله از زندگیتان چیس�ت؟ فکر میکنید دیدگاهتان نسبت به اینها در ارتباط با هم و با توجه به اینکه خودتان
با علم کام�ل به رابطه اینه�ا با زندگی ،زندگ�ی میکنید، چیست؟ چیزی که من این اواخر به آن بس�یار فکر میکنم ،مرگ نیس�ت ،بلکه اینس�ت که چطور نگاه کردن به انسانها به عنوان ی�ک موجود زندۀ بیولوژیک ب�ودن میتواند نتایج بس�یار جالبتری از آنچه تابحال فکر میکردهایم داش�ته باش�د .در مورد ای�ن فکر میکن�م که چط�ور بدنهای ما هم�واره و از جهات مختلف�ی در حال تغییرند ،از اش�کال متن�وع مغز ،ت�ا اتص�االت نورون�ی ک�ه در لحظ�ه برقرار میش�وند تا فرآینده�ای تجربی دیگری چ�ون بلوغ و پیر ش�دن .چیزی که واقع ًا ب�ه تفکر در م�وردش عالقهمندم اینس�ت که آیا با وجودی که ما در فلسفه تمایل داریم دائم ًا از این که در چه ش�رایط بدنی گذرایی هستیم چشمپوشی کنیم و به نوعی بدنمان را در شرایط ثابتی که فکر میکنیم ک�ه وضعیتی پایدار اس�ت ،در واقعیت ب�ه هیچوجه چنین نیس�ت .ما در طول چند دهه بین بزرگس�الی تا میانس�الی ب�ا وجود تغییرات فراوان در بدن ،از سلامتی بدنی تقریب ًا ثابت�ی برخورداری�م و بعد وارد دوران پیری میش�ویم .در ادبیات فمینیس�تی در مورد بدن زن و تغییراتش به عنوان نمونهای از این ناپایداری بس�یار نوش�ته ش�ده است .من به این فکر میکنم که ش�اید یکی از راههای رش�د فلسفه، نگاهک�ردن و فکرک�ردن ب�ه صورتهای مختل�ف تغییر، رشد و نمو ما انسانها در زندگی ،با چشماندازی به سوی نوعی دیدگاه فرآیند-محور به جای ماده-محور در فلسفه باشد. شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
87
لیلینیکونظر میان ترانههای فارسی ،هیچ کدام به اندازۀ "مرداب" در به تصویر کشیدن مفهوم مرگ توانا نیست .تصویری که ترانه سرا از مرگ به دست میدهد ،تصویری از سکوت و فراموشی ،از اجبار و اسارت ،از غربت و "درخودماندگی" و عکسی از یک مرداب ،در روز رو به زوال یک کویر ،خود به تنهایی گویای روح فراموش شدۀ یک زندگی است.
ترانهس�را ب�ه احتمال زی�اد زمانی ک�ه ترانۀ "م�رداب" را
قصۀ ترانۀ م�رداب ،یک خط بیش�تر نیس�ت؛ رودی که
و به اینکه ترانهای بنویسد تا "رانۀ مرگ" را به دقت ترسیم
اون ک�وه بلن�د" ،راهش به کوی�ر میافتد .چی�زی فراتر از
"تاناتوس" میگذرد؛ گرایش به مرگ ،گرایش به س�کون،
درآرزوی رسیدن به یک چیز ناشناس در دوردست" ،پشت
88
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
خواست او ،فراتر از دستیابی و اختیار ،راهش را میبندد. رود توی چاله میافتد و باقی چیزی نیست جز زمزمههای یک اس�ارت ،کشاکش�ی میان زمین و زمان ،تقالیی بین
زنجی�ری که او را به پایین میکش�د و خورش�یدی که او را بخار میکند .فردا ،با ش�روع یک صبح ت�ازه ،هیچ چیز از خاطرۀ م�رداب بر جا نمانده؛ رود بوده و مرداب ش�ده و به
خاطره پیوسته؛ "شن جاش رو پر کرده" و تمام.
مینوش�ته ،به نظریۀ "غریزۀ مرگ" فروید فکر نمیکرده. کند .اما ضمیر ناخودآگاه ش�اعر ،به دقت از مس�یر تعریف
خروش و پرخاش در تمنای رس�یدن به آرامش مرگ آمیز،
به تباه ک�ردن تدریجی ،به تخریب کامل ،به نخواس�تن و پس زدن ،به مردن .رود ترانه "مرداب" در آرزوی رسیدن
ب�ه دریا ،ب�ه طبیعت مح�ض ،ب�ه طبیعت ابدی س�اکت، خ�ود را در روند "تدریج�ی زوال" مرگ-آل�وده میکند ،و پاس�خش به دعوت وسوسه مبهمی که از پشت کوه بلند او
را به خود میخواند ،به اندازۀ میل او به زندگی ،معاشقه و
لذت ،طبیعی است.
مرداب ترانۀ س�رفراز ،در وضعیت س�کون مرگ آمیزش
ام�ا ،دچ�ار "نخواس�تن" اس�ت .ب�ه "غریزۀ مرگ" پاس�خ
داده و آن را نمیخواه�د .روان م�رداب ،عرصۀ دائم این کشاکش ،خواس�تن و نخواستن اس�ت .او برای پیوستن
ترانۀ "مرداب" ،چه در الیههای پنهان معنایی که از پس ضمیرناخودآگاه مرگ زدۀ شاعرش سر زده و چه در اجرای تئاتریاش ،یکی از متفاوتترین ترانههای فارسی است .تلفیقی از قصۀ کوتاه و آواز ،از قصه گویی و خوانندگی است عزای پدرش را به تن داش�ته .چنانکه عکسی از او در تن
تلاش میکن�د و ب�از تنه�ا میش�ود .تنهای�ی او ،همان
پوش س�یاه عزای پدر ،عک�س روی جلد آلب�وم "مرداب" میش�ود .اردالن س�رفراز اغل�ب اینج�ا و آنج�ا از ت ًاثی�ر
خوی�ش درگذری�م و پیوندهای�ی را ک�ه م�ا را ب�ا زندگی در
ترانههای ماندگار فارس�ی پس از مرگ پدر شاعر به جهان
ما همۀ نیروهایمان را ب�ه کار میگیریم تا از بند تنهایی رها
دارن�د اما ،ح�س صادق و غمناک ش�اعر ،به ای�ن ترانهها
دو گانه دارد؛ از س�ویی آگاهی بر خویشتن است و از سوی
ش�اعرانۀ ترانه سرا قد کش�یده و با تصویر مرگ در ذهن او
زندگ�ی ما ،در نظر م�ا نوعی آزمایش و تطهیر اس�ت که در
ترانۀ "مرداب" ،چ�ه در الیههای پنهان معنایی که از پس
پ�س روان رود ،خواه�ان رس�یدن ب�ه چیزی اس�ت که
تئاتریاش ،یکی از متفاوتترین ترانههای فارسی است.
که ش�بیه زه�دان م�ادر ،او را در کمترین فاصل�ۀ ممکن با
اس�ت .یک س�اختار دراماتیک کالس�یک دارد ک�ه فراز و
خواهان آرامش جنینی اس�ت ،خواهان بازگش�ت اس�ت
میشود ،به آشوب و پریشانی میرسد و به همان وضعیت
ابدی ازلی برس�د .به حس ش�ناور در آب ،ب�ه اتحاد .او در
ت�ک و انحص�اری اس�ت؛ یک�ی از هم�ان جاودانهه�ای ده�ۀ پنجاهی اس�ت ،جاودانهای که اتفاق� ًا حاکی از حس
جزم اندیشی مسیحی ،اندیشۀ خدا را هم جانشین تمنای
ش�رح مرگ اس�ت؛ مرگی که نه در توقف تن ،که در توقف
محض اینکه "خورشید بیاد" صعود میکند.
آواز غمگین یک قو و تراژدی غمناک یک سکون است.
وضعیت محتوم ابدی اس�ت" :ما محکوم هستیم که تنها زندگ�ی کنیم اما ،محکوم بدان نیز هس�تیم ک�ه از تنهایی
دردناک مرگ پدر بر زندگی و ش�عرهایش گفته .بسیاری از
گذشتهای بهشتی مربوط میساخت ،دوباره برقرار کنیم.
ترانهه�ای او پیوس�تهاند؛ تلخان�د و حال و هوای س�وگ
ش�ویم ،برای همین احس�اس تنهایی ما اهمیت و معنایی
بلوغ داده است" .مرداب" در چنین حال و هوایی ،در الهام
دیگر آرزوی گریز از خویش�تن .تنهایی ای�ن وضع محتوم
یکی شده است.
پایان آن عذاب و بیثباتی ما محو میشود".
ضمیرناخودآگاه مرگ زدۀ شاعرش سر زده و چه در اجرای
نمیشناسد ،تنها چیزی که به یاد میآورد ،یک چاله است
تلفیق�ی از قص�ۀ کوت�اه و آواز ،از قصه گوی�ی و خوانندگی
طبیعت قرار ده�د ،در کمترین فاصله ب�ا ارضای نیاز .رود
فرودهای معمول روایتش از ش�رح آرام یک وضعیت آغاز
و در تم�ام طول راه قرار اس�ت به آن نقطۀ فراموش ش�دۀ
آرام درام برم�ی گردد" .م�رداب" ،به لحاظ این س�اختار،
تمام ط�ول راه ،بدون آنکه بداند در تمن�ای مرداب بوده؛ در هم�ۀ زندگیاش خواس�ته ک�ه بمیرد .اری�ک فروم ،در
عاش�قانهای نیس�ت؛ وصف یک مصیبت فلسفی است و
پیوس�تن به طبیعت میداند" .مرداب" به همین خاطر ،به
یک رؤیا و شکست یک آرزو به وقوع میپیوندد" .مرداب"
ترانه سرا ،ترانۀ مرداب را زمانی مینویسد که هنوز رخت
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
89
توکا نیستانی بهار فصل خوبی برای فکر کردن به مرگ نیس�ت چون سبزه و درخت و شکوفه و نسیم با گربههای روی دیوار و پرندههای باالی درخت دست به یکی میکنند تا حواس من از مرگ پرت شود...
برای فکر کردن به مرگ باید تا تابستان صبر کرد اما نه وقتی که مدرسهها تازه تعطیل شده و میشود
به سفر رفت و نه وقتی که هوا خوب گرم شده و میشود کنار دریا یا کنار حوض یا کنار میز یا کنار دیوار
نشس�ت و نوشیدنیهای خنک و هیجان انگیز خورد یا با قاشق به جان پوست هندوانه افتاد یا توی
یخچال خنک مغازه دنبال بستنی یخی گشت.
ش�اید بهتر اس�ت برای فکر کردن به مرگ تا پاییز صبر کنیم ،صبر کنیم تا برگ درختها کمکم زرد و قهوهای ش�ود و روزها کوتاه ،هوا خنک ش�ود و آسمان خاکس�تری ...آنوقت اگر باران ببارد و شما دس�ت دوس�تتان را بگیرید و قدمزنان بروید تا خیس ش�وید و بپیچید توی کاف�های تا یک لیوان
ش�یرکاکائوی داغ بخورید و بعد بروید س�ینما تا ی�ک فیلم خوب ببینید ،که اگ�ر خوب هم نبود مهم
نیس�ت چون با دوس�تتان همه جا به ش�ما خوش میگذرد ،آنوقت اس�ت که امکان دارد مثل من بگویید پائیز هم وقت خوبی برای فکر کردن به مرگ نیس�ت ،حداقل نه تا وقتی که من یک دل س�یر
روی برگهای خشک راه نرفته باشم و به صدای درد دلشان گوش نکرده باشم...
ان�گار برای فکر کردن به مرگ چارهای نیس�ت جز اینکه منتظر زمس�تان بنش�ینیم ،یعنی وقتی که قطع ًا خبری از گل و ش�کوفه و نس�یم و برگهای زرد و سرخ نیست ،وقتی که هوا سرد است آنقدر
که میتوانی کنار یک بخاری گرم بنش�ینی و یک لیوان بزرگ چای داغ دست بگیری و همانطور که از پنجره به سقوط دانههای درشت برف نگاه میکنی لیوان داغ چای را بچسبانی به گونههای سردت و
از گرمای آن کیف کنی ...آنوقت با خودت بگویی که میدانم مرگ جدی است ،که همیشه آن گوشه به انتظار من ایستاده اما حاال برای فکر کردن به آن وقت ندارم چون برف میبارد و میخواهم بروم
بیرون تا یک آدم برفی بزرگ بسازم...
حسن سربخشیان
خاطراتی که انسان معاصر با کمک عکاسی و ثبت تصویر از لحظات مرگ اجباری افراد در ذهن خود دارد برای همیشه با او خواهد بود. پنج�اه و ی�ک س�ال پی�ش در روز یازدهم ج�ون ۱۹۶۳
اوزوال�د" متهم ب�ه قتل "ج�ان اف کندی" ریی�س جمهور
امریکا تعلق گرفت.
باب جکس�ون 29س�اله ،این عکس را درست زمانی که
"جک رابی مالک" یک کلوب شبانه با اسلحه خود اوزوالد
"تی�ک کوآنگ دوک" که ی�ک راهب بودایی ب�ود ،در یک
را هدف گرفت ،ثبت کرد.
اذیت بوداییها توسط دولت ویتنام جنوبی خود را به آتش
آسوشیتدپرس ،در جنوب ویتنام ،تصویر پدری را ثبت کرد
محل پر رفت و آمد در شهر س�ایگون در اعتراض به آزار و
کش�ید و جاناش را از دس�ت داد" .مالکوم براون" عکاس
خبرگ�زاری آسوش�یتدپرس ،توانس�ت عکس�ی از راهب بودایی در حال سوختن بگیرد .این عکس سال بعد جایزه ِ اول مسابقه ورلد پرس فتو را برای او به ارمغان داشت.
92
س�ال ۱۹۶۴جایزه پولیتزر ب�ه عکس ت�رور "لی هاروی
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
"هورس�ت ف�اس" ع�کاس آلمانیتب�ار خبرگ�زاری
که پیکر بیجان فرزندش را درآغوش داش�ت ،در حالی که س�ربازان ویتنامی روی ی�ک خودروی نظامی ب�ه او نگاه
میکردن�د .همین عکس ِ هورس�ت فاس س�ال بعد برنده جایزه پولیتزر ش�د .او بار دوم در سال ۱۹۷۲برای عکسی
" هنوز عکسها قدرتمندترین سالح در دنیا به شمار میروند .مردم عکسها را باور دارند ،اما آنها بعضی اوقات دروغ میگویند حتی بدون دست بردن در اصل عکسها .آنها فقط نیمه حقیقت را به نمایش میگذارند… " قربان�ی را نی�ز میتوان تص�ور ک�رد .کل�ت روورور ژنرال
ش�قیقه قربانی را نشانه گرفته است و در نقطه طالیی کادر تمام توجه بیننده را متوجه خود س�اخته است .این عکس
بدل به نم�اد جنگ ویتنام ش�د و به گروهه�ای ضد جنگ کمک زیادی کرد .ادی آدامزهم یک سال بعد به خاطر این
عکس برنده جایزه معتبر پولیتزر شد.
ادی که در س�ال ۲۰۰۴و در س�ن ۷۱س�الگی در گذشت
در ی�ک اظهار نظ�ر در باره ژن�رال گفته بود ":ژن�رال ،آن
ویت کنگی را کش�ت ،من ژنرال را با دوربینم کشتم .هنوز
عکسه�ا قدرتمندترین سلاح در دنیا به ش�مار میروند.
مردم عکسه�ا را باور دارند ،اما آنه�ا بعضی اوقات دروغ میگویند حتی بدون دس�ت بردن در اصل عکسها .آنها
عکس :مالکوم براون
از خش�ونتهای بنگالدش مش�هور به "م�رگ در داکا" این
.جایزه را تصاحب کرد
"ادی آدامز" عکاس خبرگزاری آسوش�یتدپرس روز اول
فوریه س�ال ۱۹۶۸عکس�ی را به ثبت رس�اند که تا س�الها ب�ه یاد خواه�د ماند .این عک�س ،ثبت لحظ�ه اعدام یک
جنگج�وی ویت کنگی توس�ط ژن�رال لوآن ب�ود .در این عکس ژنرال با خونس�ردی تم�ام در مقاب�ل دوربین ادی
"عدالت" را به اجرا در میآورد.
صرفنظر از اینکه ش�ما از این عکس خوشتان بیاید یا نه،
این عکس بینهایت قدرتمند است و البته تاثیر گذار.
لحظه قطع�ی مرگ ک�ه آنی دیگ�ر اتفاق خواه�د افتاد،
در این عکس ثبت ش�ده اس�ت .حتی ص�دای عجز و ناله
فقط نیمه حقیقت را به نمایش میگذارند… "
در سال ۱۹۷۷عکسی از "نیل یولیویچ" برنده پولیتزر شد
که در بانکوک از خشونتی که بر یک فرد اعدام شده در مال
عام رخ داده عکاسی کرده است.
ام�ا ب�رای م�ا ایرانیه�ا تصوی�ر دیگ�ری نی�ز بهعنوان
ماندگارتری�ن تصوی�ر از مرگ اف�راد مقاب�ل دوربین وجود دارد .در روز ۵ش�هریور ۱۳۵۸صادق خلخالی حاکم شرع دادگاههای انقالب دس�تور تیرباران ی�ازده مخالف ُکرد را
ک�ه یکی از آنه�ا بر روی بران�کارد دراز کش�یده بود ،صادر ک�رد" .جهانگیر رزمی" عکاس روزنامه اطالعات که برای پوشش تصویری س�فر آیت اهلل به آنجا رفته بود و در محل
اجرای حکم در محوطه فرودگاه سنندج حاضر بود.
رزمی ب�ا ثبت تصوی�ری ازتیرب�اران کرده�ای ناراضی،
برنده جایزه پولیتزر در س�ال ۱۹۸۰ش�د ،ام�ا به مدت ۲۶ شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
93
عکس :جهانگیر رزمی
میدهد که با چشم بند سفید در لحظه مرگ در برابر جوخه
آقای رزمی با ثبت تصویری که از تیرباران کردهای ناراضی ثبت کرد، برنده جایزه پولیتزر در سال ۱۹۸۰شد، اما به مدت ۲۶سال بصورت ناشناس باقی ماند تا در دومین سال ریاست جمهوری آقای محمود احمدی نژاد و با موافقت مسولین فرهنگی برای دریافت جایزه خود به دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفته و جایزه خود را دریافت کرد
کرد ،نمایی که از عمق آن تصویر حرکتی شروع شده است
س�ال بصورت ناشناس باقی ماند تا در دومین سال ریاست
بنش�یند و همچون عکس ادی آدامز در انتظار ش�لیک بر
جمه�وری محم�ود احمدین�ژاد و ب�ا موافقت مس�والن
فرهنگ�ی برای دریاف�ت جایزه خود به دانش�گاه کلمبیا در نیویورک رفته و جایزه خود را دریافت کرد.
این عکس که اولین بار در صفحه اول روزنامه اطالعات
و بدون ذکر نام عکاس منتش�ر ش�ده بود ،مردانی را نشان
94
اعدام ق�رار گرفتهان�د .مجریان حکم اع�دام همگی بجز
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
آنکه عکاس در چند قدمی او ایس�تاده اس�ت چهره خود را
پوش�انده و با اس�لحههای ژ ۳در فاصلهای کمتر از سه متر شلیک کردهاند و ناراضیان ُکرد در حال افتادن بر زمیناند. تنها آن کس که چهره خود را نپوش�انده و عکاس از کنار او
عکس را گرفته اس�ت هنوز ش�لیک نکرده و فرد روبروی
او با چشمانی بس�ته و چهرهای که حتی با وجود چشم بند میتوان به بیتفاوتی او در لحظ�ه اعدام پی برد در انتظار اصابت گلوله بر تن خود است.
این عکس را میتوان به یک نمای متحرک فیلم تش�بیه
و بینن�ده میتوان�د با تمام وج�ود لحظه مرگ را به تماش�ا روی سینه فرد اول در تصویر باشد.
در س�ال ۱۹۹۱عکس�ی از "گرگ سباس�تین مارینوویچ"
برن�ده جای�زه پولیتزر عکس ش�د .این عک�س طرفداران
کنگره مل�ی افریقا را نش�ان میدهد که یک عض�و اینکاتا مظنون به جاسوسی را از پای در آوردهاند.
عکس :ادی آدامز
۲۶م�ارس ۱۹۹۳عکس�ی در روزنام�ه نیوی�ورک تایمز
اما حقیقت این اس�ت که او الشخور دیگری است که کردّ ،
کودک و الش�خور معروف اس�ت کرکس�ی در انتظار مرگ
این روزها اما کم نیس�تند تصاوی�ر ویدیویی که بین مردم
منتشر ش�د که دنیا را تکان داد ،در این عکس که با عنوان کودکی رنجور و نحیف نشسته است که از گرسنگی زیاد در حالت نشس�ته روبه زمین افتاده است و ظاهرا در لحظات
آخر عمر خود بسر میبرد.
"کوی�ن کارتر" ،که هم�راه گروهی برای امداد رس�انی به
قحطی زدگان سودان از سوی سازمان ملل متحد به آنجا سفر کرده بود این عکس را گرفت.
در صحنه حضور دارد!"
از صحنهه�ای اعدام توس�ط بلوت�وث یا ایمی�ل رد و بدل
میش�وند .ثبت آخرین لحظ�ات مرگ اف�راد خصوصا در
اعدامها را پایانی نیس�ت ،از اعدام صدام حس�ین که فقط ویدیویی از آن منتش�ر شد که با گوش�ی تلفن همراه ضبط
شده بود تا تیرباران دسته جمعی سربازان پاکستانی توسط افراد وابس�ته با القاعده در افغانس�تان ،و نی�ز اعدامهای
هرچن�د این عک�س نیز س�ال بعد برن�ده جای�زه پولیتزر
خیابان�ی در ای�ران که در برابر چش�م ه�زاران نف�ر انجام
ای�ن عکس خودکش�ی ک�رد .فع�االن حق�وق بش�ر به او
ف�رد اعدامی را ثب�ت کنند .اما ثبت ای�ن تصاویر برای یک
عکاسی شد ،اما کوین کارتر تنها سیزده ماه بعد از عکاسی
اعت�راض کردهبودند ک�ه چرا به جای تلاش برای نجات ج�ان آن ک�ودک ،از او تنها به عنوان س�وژه عکاس�یاش
استفاده کرده .
میگیرد تا همگان با گوشیهای تلفن همراهشان تصاویر شهروند عادی در جامعهای نظیر ایران برای چه منظوری
است؟
م�رگ دیگ�ران اتفاق�ی نیس�ت ک�ه از آنه�ا ب�ا عن�وان
"س�نت پترزبورگ تایم�ز" در فلوریدا درب�ار ٔه کارتر گفت": او مردی اس�ت که لنز دوربین خود را به ّ دقت تنظیم کرد تا
مداوم این تصاویر ذهن همه ما را دچار کرخی و ش�اید هم
صی�اد لحظهها عمل روی او ،ب�ه خوبی یک ش�کارچی یا ّ
است.
ی�ک تصویر واقعی از درد و رنج کودک را ثبت کند ،و از این
یادگاریه�ای زندگی روزم�ره مردم نام برد ،اما تماش�ای بیتفاوتی به آنچه در آن تصاویر در حال وقوع اس�ت کرده
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
95
لیال ملکمحمدی
در میدان رنگارنگ "پوئِرتا دِ ل سول" مادرید یاد
بعد از ظهر "شنبهی سیاه" سال ۸۸افتادم .همان
روزی که با ۱۶کشتهشدۀ اسم و رسمدار ،از جمله
مملکت در خیابانهای تهران ش�نیدم .مردم از کشتار ۲۵
خرداد و س�خنرانی آی�تاهلل خامن�های در روز ۲۹خرداد،
ندا آقاسلطان و اشکان سهرابی ،در تاریخ معاصر
یک روز پیش از ش�نبۀ س�یاه ،خش�مگین بودن�د .برخورد
درست در ساعت پنج عصر ،جماعت در خیابان
و همهی اینها دس�ت به دس�ت هم میداد تا شعارها تندتر
عابر پیاده و زیر پل ،در پیادهروها و وسط خیابان،
نیروهای ضد ش�ورش و س�وی دیگر مردم�ی که تصمیم
کشت".
روبهرو ش�دند به سلاح س�نگ روی آوردند .جنگ شده
ما ثبت شد .حدود ساعت پنج عصر ،شاید
ستارخان و در تقاطع پاتریس لومومبا ،روی پل
فریاد میزدند " :میکشم ،میکشم ،آنکه برادرم
آس�مان میدان توحی�د و خیابانهای اطراف�ش دودآلود
بود و زمین پر از خاکس�تر تلهای س�وختهای که به خاطر تحمل اش�ک آور توس�ط مردم معترض روش�ن شده بود.
96
آن روز برای نخس�تینبار ش�عار مرگ را علیه شخص اول
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
پلیس و نیروهای ضدشورش نیز بر این خشم دامن میزد ش�ود .در میدان توحید ،یک نبرد در جریان بود .یک س�و
داش�تند خود را به خیابان آزادی برس�انند و وقت�ی با مانع بود .یک جنگ نابرابر .یک س�و اس�لحۀ گرم و سرد بود و س�وی دیگر ش�عارهای مرگ و سنگ .درس�ت مثل سی و یک س�ال پی�ش از آن روز که برخی از مردم ش�هر محل
تول�دم ،در روزی که به "جمعهی س�یاه" موس�وم اس�ت،
اسم خاص اش�اره ندارد و مخاطب آن بیش�تر یک جریان
ت شدۀ جنبش سبز، از بین ۱۶۰شعار ثب بیست شعار یا به طور مستقیم طلب مرگ برای دیکتاتور و اطرافیانش است یا آرزوی مرگ برای شعاردهنده با آرزوی رسیدن به آزادی و حقوق مدنی .یکی از شعارهای پرطرفدار و تکرارشونده هم مرگ بر دیکتاتور است در اط�راف میدان ژال�ۀ تهران فریاد میزدند" :میکش�م،
میکشم ،آنکه برادرم کشت".
پژوهش�گران نوش�تهاند( )۱انقالب ۵۷نس�بت به سایر
انقالبه�ای جه�ان پرش�عارتر ب�وده اس�ت؛ انقالب�ی با چندهزار ش�عار که بیش�تر با م�رگ آغاز یا ب�ه مرگخواهی
ختم میش�وند؛ طلب مرگ برای دیکتاتوره�ا و صاحبان
قدرت .و ش�عارهای بس�یاری که م�رگ مب�ارز را تقدیس میکنند .آن روز در آن میدان رنگارنگ به شعار مرگ فکر کردم چون تاریخچۀ آن میدان و آن حوالی را خوانده بودم
و میدانس�تم که روزگاری بین سالهای ۱۹۳۶تا ۱۹۳۹
میدان جنگهای داخلی اسپانیا بوده است .مردم اسپانیا در جنگهای داخلی با دیکتاتور فرانکو ،در همان سالها،
بی�ش از ی�ک میلی�ون کش�ته دادن�د و پررنگترین ش�عار مخالفان دیکتاتوری هم این بوده " :فردا مال ماست"
در روزهای بعدی اعتراضات سال ۸۸شعار مرگ از سوی
معترضان به نتیج�ۀ انتخابات و مخالف�ان دیکتاتوری باز تکرار شد؛ همانطور که در نمازجمعهها یا راهپیماییهای
موافقان حکومت سر داده میش�د .از بین ۱۶۰شعار ثبت
ش�دۀ جنبش س�بز ،بیست ش�عار یا به طور مس�تقیم طلب مرگ ب�رای دیکتاتور و اطرافیانش اس�ت ی�ا آرزوی مرگ ب�رای ش�عاردهنده ب�ا آرزوی رس�یدن ب�ه آزادی و حقوق
مدنی( .)۲یکی از ش�عارهای پرطرفدار و تکرارشونده هم
مرگ بر دیکتاتور اس�ت .این ش�عار اگرچه در ظاهر به یک
میتواند باش�د اما همین که با کلمۀ مرگ آغاز میش�ود آیا
میتوان�د نویدبخ�ش پی�روزی و زندگی و فردایی روش�ن باش�د؟ آیا تکرار همین کلمۀ مرگ یا همصدایی معترضان
در کشتن کسانی که برادرانشان را کشته بودند میتوانست
دلیلی بر کار خش�ن و غیرانس�انی آن زن جوان باش�د؟ در همان روز شنبۀ سیاه و در همان خیابان ستارخان ،مردمی
که این گوشه و آن گوشه آتش روشن کرده بودند تا تأثیرات گاز اش�ک آور را تا حدودی خنثی کنند شاهد بودند که زنی
جوان از ش�دت خش�م به آتش زدن درختهای وسط بلوار س�تارخان اق�دام میکند؛ درخته�ای سرس�بز و جوان که از بخ�ت ب�د خویش در میانۀ خاکس�تر و جنگ ق�رار گرفته
بودند .اگرچه این کار او با واکنش جدی معترضان روبهرو
ش�د و چند تن ب�ه خاموش ک�ردن زبانههای آتش از ش�اخ و برگ درختان س�بز مش�غول ش�دند اما آیا او فهمیده بود ک�ه آرامش و زندگ�ی و بقایش به آرام�ش و زندگی و بقای
درختان بس�تگی دارد؟ چط�ور میتواند فهمیده باش�د او که س�الهای کودک�ی و نوجوانیاش به هر بهانهای ش�عار
مرگ س�ر داده اس�ت و در صفهای مراس�م صبحگاهی
و جش�نهای مدرس�ه همصدا با دیگر همسن و ساالنش به طلب مرگ ب�رای همۀ قدرتهای جهان مجبور ش�ده
است؟ او که احترام گذاشتن به درخت و انسان و حیوان و طبیعت و حال و آینده را آموزش ندیده و در عوض سالهای
سال ،روز خود را با کلمۀ مرگ و آرزوی مرگ برای دیگران آغاز کرده است.
از سوی دیگر در فیلمها و مجموعههای تلویزیونی که به
بازسازی یا ش�رح وقایع انقالب ۵۷میپرداختهاند ،بارها با بیانی فخرآمیز شعارهای مرگ را شنیده یا از بزرگترهای
مفتخ�ر به پیروزی ،نقل آن روزها و آن ش�عارها را ش�نیده اس�ت .آیا راهی و امکانی بوده که با جملهها و ش�عارهای
سرشار از زندگی و امیدبخش و نویدبخش فرداهای روشن آش�نا ش�ود یا تمرین کن�د؟ دربارۀ جنگ با س�نگ چطور؟ شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
97
در میدان توحید ،یک نبرد در جریان بود .یک سو نیروهای ضد شورش و سوی دیگر مردمی که تصمیم داشتند خود را به خیابان آزادی برسانند و وقتی با مانع روبهرو شدند به سالح سنگ روی آوردند .جنگ شده بود .یک جنگ نابرابر .یک سو اسلحۀ گرم و سرد بود و سوی دیگر شعارهای مرگ و سنگ کس�انی که برای مب�ارزه به س�نگ پناه میبردن�د روزها و
س�الها را با تصاویری س�پری کرده بودند که پرتاب س�نگ به سوی دش�من را حماس�های مقدس نش�ان میدادند.
مردمی که برای مبارزۀ مدنی آموزش ندیدهاند در بزنگاهها دمدستترین شعارشان را با مرگ شروع میکنند و چاره را در برداشتن سنگ میدانند.
ن پوئرت�ا دل س�ول را ب�ا رن�گ و موس�یقی ب�ه یاد می�دا
میآورم .در این گوش�ه صدای س�یمبالوم ب�ود .کمی آن س�وتر مردی گیتار م�یزد .دخت�ری که پیراهن زرش�کی بلندی به تن داشت و موهایش را با گل قرمز بزرگی باالی
س�رش بسته بود ،ایس�تاده ویولون مینواخت .در یکی از
فرعیه�ای منتهی به میدان مایور ،م�ردی چندین لیوان شیش�های را به موازات هم چیده بود و با انگشتانش روی لیوانها میزد و موس�یقی خلق میکرد .آن سوتر رقص و آواز بود و این س�وتر هنرمندانی که ب�دون کالم یا باکالم، نمایش اجرا میکردند و از این راه درآمد داش�تند .درس�ت
قل�ب قل�ب می�دان ه�م جوانان زی�ادی چندی�ن حلقه در ِ تشکیل داده بودند و سیاس�تهای دولت و مجلس را نقد میکردند و برای انتخابات بعدی مجلس کشورشان آماده میشدند .هنر بود و آزادی؛ شاید به این دلیل که چند دهه پیش ،پدرانشان فریاد میزدهاند" :فردا مال ماست"
98
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
99
لیال سعادتی جیمی و مارتی دو خواننده و آهنگساز آمریکایی هستند که در سال ۸۸و در کوران حوادث مربوط به انتخابات ریاست جمهوری ایران ،با همکاری همدیگر آهنگی را ساختند و خواندند به نام "دریای سبز ،ندای تغییر" .در آن زمان ،خبر همدلی آنها در رسانههای فارسی زبان بازتابی نداشت و تعداد ایرانیهایی هم که این آهنگ را شنیدهاند ،زیاد نیست .اما استقبال از این آهنگ بر روی آیتونز و آمازون همچنان ادامه دارد.
100
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
برای چشمان ندا
"هنگامی که ندای جوان ،بیگناه به خاک میغلتد ،یک
ندای نو شنیده میشود ،ندای دلنشین تغییر" از بیتهایی
است که جیمی و مارتی دربارۀ ندا نوشتهاند.
مارتی میگوید":من و جیمی همیشه وقایع روز جهان را
پیگیری میکنیم ب�ه ویژه بیعدالتیها را رصد میکنیم و وقتی ماج�رای ندا را دیدیم تصمیم به س�اخت این آهنگ
گرفتیم".
جیمی هم میگوید":ما در اخبار و سایتها جوانان ایران
را میدیدیم که خیابانها را س�بز کردهاند اما گلوله خوردن ندا و چش�مهای باز او که مقابل دوربین گوشیهای مردم بود ما را بسیار تحت ت ًاثیر قرار داد .در واقع مرگ غم انگیز
و وحش�تناک ندا و موج س�بز جوانان ایران�ی در خیابانها باعث شد که من و مارتی در همان روز با هم صحبت کنیم
و شروع به نوش�تن آهنگ و ترانه دریای سبز ،ندای تغییر
کنیم" .
آنها میگویند میخواستهاند که آهنگ منحصر بهفردی
از آن روزهای ایران بسازند .آهنگی که دربارۀ ابتداییترین حقوق انس�ان اس�ت .با توجه به اینکه خیل�ی کم فرهنگ
و سیاست ایران را میشناس�ند اما سبز شدن خیابانهای ای�ران به آنها این پیام را داده بود که جوانان ایران به دنبال
تغییر هستند.
به گفت�ۀ مارت�ی ،آهن�گ و تران�ۀ "دری�ای س�بز ،ندای
تغییر" فقط برای جوانان ایران س�اخته ش�ده ،جوانانی که
میخواستهاند ایدهها و خواستههای خود را بیان کنند.
در جستجوی یک ایرانی
مارتی و جیمی میگویند ":ما این آهنگ را ساده ساختیم
زیرا میخواس�تیم که سادگی آن ،کلمهها و شعارهای امید
را با خود داشته باشد و حامل این پیام باشد که شاید روزی ما بتوانیم در صلح و بدون مرز و سیاست زندگی کنیم".
آنها ایران را زیاد نمیشناسند و دوست ایرانی هم ندارند؛
فقط یک بار وقتی مارتی جوان بود یک همکالسی ایرانی
در دانش�گاه داش�ته که ب�ه واس�طۀ او کمی درب�ارۀ ایران میدانست اما در آن زمان ،هنوز محمدرضا شاه در قدرت بود.
آنه�ا بعد ازینک�ه آهن�گ "دریای س�بز ،ن�دای تغییر" را
ساختند ،ش�روع کردند به جستجوی وبسایتهای ایرانی تا از ایرانیها هم برای انتش�ار این اثر کمک بگیرند .با این
کار میخواستند که نظر و پیشنهاد ایرانیها را هم بشنوند، در جستجوهایش�ان با سایت "ش�هاب" آشنا میشوند و آن موقع ش�روع میکنند به تماس گرفتن با شهاب و آهنگ را برای او میفرس�تند و نظر او را نیز جویا میشوند .شهاب
به آنها پیشنهاد میدهد که میتوانند آن را بر روی یوتیوب
" من و جیمی بسیار سمبلیک ،متن ترانههایمان را مینویسیم .اجازه میدهیم به شنوندگان و خوانندگانمان که خودشان تفسیر کنند ونظرات خودشان را داشته باشند و نه فقط اینکه نظرات ما را بپذیرند ". هم منتش�ر کنن�د .بعد از آن ،ش�هاب دس�ت به کار ش�د و تصاویری که با گوش�یهای موبایل از اعتراضات مردم در
خیابانها گرفته شده بود را بر روی آهنگ قرار داد.
ش�هاب ،طراح و گرافیس�ت اس�ت و ۲۸س�ال دارد .او
درب�ارۀ هم�کاریاش ب�ا جیم�ی و مارت�ی میگوی�د ":در
همان روزهای بعد از انتخابات س�ال ،۸۸جیمی از طریق
ش�بکههای اجتماعی کارهایم را دیده و مرا پیدا کرده بود. شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
101
ش�هاب میگوید که تالش کرده اس�ت ک�ه کاری کند که
"ما در اخبار و سایتها جوانان ایران را میدیدیم که خیابانها را سبز کردهاند اما گلوله خوردن ندا و چشمهای باز او که مقابل دوربین گوشیهای مردم بود ما را بسیار تحت ت ًاثیر قرار داد .در واقع مرگ غم انگیز و وحشتناک ندا و موج سبز جوانان ایرانی در خیابانها باعث شد که من و مارتی د ر همان روز با هم صحبت کنیم و شروع به نوشتن آهنگ و ترانه دریای سبز ،ندای تغییر کنیم" . بعد هم موزیکی که برای ندا و جنبش س�بز ساخته بودند را برایم فرستاد .باید بگویم که من اولین فرد ایرانی بودم که
مستقیم از طریق جیمی توانستم این کار را بشنوم .آنها در پیامهایی که به م�ن داده بودند ،فقط گفته بودند که این را
بشنو و بگو نظرت چیه".
در آن روزه�ا ش�هاب بدون هی�چ تردی�دی از کار این دو
هنرمن�د آمریکای�ی اس�تقبال و هم�کاری ک�رد ":خیل�ی لحظهایس�ت این کارها ،موزیک را میش�نوی و احساس میکن�ی دو نفر از آن طرف دنیا خواس�تهاند برای کس�انی
ک�ه داش�تند در خیابانه�ا کش�ته میش�دند ،کاری انجام دهند .جیمی یک هنرمند ضد خش�ونت اس�ت .او هنگام
جن�گ ویتنام از مخالفه�ای جدی دولت آمری�کا بوده و آهنگه�ای بس�یاری در آن موق�ع بر علیه جنگ س�اخته
است".
ش�هاب ادامه میده�د ":پ�س از آنکه آهنگ را ش�نیدم
تصمی�م گرفتم کاری انجام دهم تا بت�وان آن را به صورت ویدئ�و در آورد .ب�رای همی�ن تصمیم گرفتم ک�ه با عکس
ادغامش کنم .البته جیمی و مارتی از من نخواس�ته بودند
ک�ه چنین کاری بکن�م اما بع�د از آنکه کلیپ را ب�ا عجله و دش�واری زیاد به دلیل کندی اینترنت س�اختم و برایش�ان
فرستادم ،خیلی غافلگیر و خوشحال شدند ".
102
شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
ویدئ�و در دس�ترس مردم ق�رار بگی�رد و حتی کس�انی که
انگلیسی نمیدانند بتواند متن ترانه را بفهمند .او در حدود
۲۰عک�س و کار گرافیکی س�بز برای ای�ن آهنگ انتخاب ک�رده که ب�ه گفتۀ خودش اگ�ردر آن موقع زمان بیش�تری
داشت ،عکسهای بهتری انتخاب میکرد.
ابرهایی که گم شدهاند
اس�تفاده از نماده�ا ،روش کار ای�ن دو نف�ر اس�ت .در
جای�ی از متن ترانه میگوین�د که " ابرها گم ش�دهاند ،آنها نمیدانن�د کجا بروند .آنها از باد پی�روی نمیکنند چنانچه
خیلی پیش�ترها میکردن�د ".مارتی در توضی�ح این خط از متن میگوید که آنها وقت�ی وقایع ایران را دنبال میکردند میدیدن�د که ایدهها ،اعتق�ادات و آزادی بیان مردم برای یک ب�ار فرصت ظهور پی�دا کرده ،مردم ب�ه مانند ابرهایی
بودند که داشتند خود را جس�تجو میکردند و دیگر دلشان نمیخواس�ت که باد به هر طرفی که م�یوزد ،آنها را هم با
خود به آن طرف بکشد.
مارتی ادامه میدهد ":من و جیمی بسیار سمبلیک ،متن
ترانههایمان را مینویسیم .اجازه میدهیم به شنوندگان و
خوانندگانمان که خودشان تفسیر کنند ونظرات خودشان را داشته باشند و نه فقط اینکه نظرات ما را بپذیرند ".
هنرمندانی برای حقوق بشر
جیمی و مارت�ی در س�الهای ۱۹۵۰و ۵۱میالدی به دنیا
آمدهان�د و بیش�تر دههه�ای عمرش�ان ،ب�ا ه�م و در کنار یکدیگر ترانه نوشتهاند و خواندهاند .بیشتر ترانههای آنها
رنگ و ب�وی حقوق بش�ری دارد ،ترانهه�ا و آهنگهای
آنان دربارۀ پرهیز از جنگ و خشونت است .آنها همچنین آهنگهای زی�ادی برای آگاهی بخش�ی دربارۀ س�رطان و همچنین دربارۀ س�ندروم "تورت" نوش�ته و س�اختهاند.
آنها همچنان کنس�رتهایی درباره این س�ندروم و به نفع بیم�اران تورت برگ�زار میکنند؛ مارتی که خ�ود از کودکی
مبتال ب�ه این س�ندروم اس�ت از اعض�ای فع�ال انجمن" تورت" در آمریکا ست.
سوگ ،عکس :مژگان عباسی شماره شانزدهم ،اردیبهشت ۱۳۹۳
103
Photo by: Jalil Fotouhi Nia ۱۳۹۳ اردیبهشت،شماره شانزدهم
104