Kheradmand Magazine - Issue #17

Page 1

Volume 2 - Issue 17 - July/August 2016 - www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676-9-676



82 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

82


‫دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫‪81‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪81 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن‬

‫‪80‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪80 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مشاور امالک‬ ‫مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک‬

‫‪79‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪79 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مشاور امالک‬ ‫مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک‬

‫‪78‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪78 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫رستوران و فروشگاه‬

‫رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه‬

‫رسانه ها‬

‫رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها‬

‫‪77‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪77 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خدمات ساختمانی‬

‫خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی‬

‫‪76‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪76 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫عکاسی و فیلمبرداری‬

‫عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری‬

‫‪75‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪75 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫حسابداری‬ ‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫چشم پزشکی و عینک‬

‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪74‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪74 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بیمه و سرمایه گذاری‬

‫بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪-‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪73‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪73 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬ ‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪ -‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪-‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬

‫آموزشگاه‬

‫آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪-‬آموزشگاه‬

‫‪72‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪72 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


71 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

71


70 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

70


‫درســم بود كه دختــر را شــوهر دادند ‪ .‬دختر‬ ‫را یكی از شــخصیت های مهــم ‪ ‬این مملكت‬ ‫بــرد‪ .‬هفــت هشــت مــاه بعــد به گوشــش‬ ‫رســانیدند كه این دختر‪ ،‬نامزد مانندی داشــته‬ ‫اســت‪ .‬دســتور داد كه مرا گرفتند و در دژبانی‬ ‫به مدت یــك ماه حبس كردند‪ .‬می خواســت‬ ‫مرا بكشــد‪ .‬در آن وقت ها ســیانور توی غذای‬ ‫افــراد می ریختند و آنهــا را از میان می بردند‪.‬‬ ‫خدایــی شــد كــه این مطلــب را بــه گوش‬ ‫دختر رســانیدند‪ .‬دختــر رفت و بــه پاهایش‬ ‫افتــاد و گریه كــرد‪ .‬پدر ومــادرش هم‬ ‫بــه شــفاعت خواهی رفتنــد و به او‬ ‫گفتنــد كــه او اص ًال تقصیــری ندارد‪،‬‬ ‫او واقعــا هیــچ قصــد بــدی در مورد‬ ‫ایــن دختــر نداشــت‪ ،‬او آدم كم رو و‬ ‫خجولی اســت‪ ،‬چقدر هم به دختر ما‬ ‫كمك كرد‪ .‬باالخره او قبــول كرد كه مرا آزاد‬ ‫كنــد به شــرط آن كــه از تهران بــروم ‪ .‬مرا‬ ‫تبعیــد كردند با خود گفتم بــه كجا بروم ؟ چه‬ ‫كنــم ؟ تا آنكه باالخره به نیشــابور پیش كمال‬ ‫المك نقــاش رفتم ‪".‬‬

‫تو بمان با دگران‬ ‫از تو بگذشــتم و بگذاشــتمت با دگران‬ ‫رفتــم از کوی تو لیکن عقب ســرنگران‬ ‫ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی‬ ‫تــو بمان و دگــران وای به حــال دگران‬ ‫رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند‬ ‫هر چــه آفاق بجویند کــران تا به کران‬ ‫میــروم تا که بــه صاحبنظری بازرســم‬ ‫محــرم مــا نبــود دیــده کوتــه نظران‬ ‫دل چــون آینــه اهل صفا می شــکنند‬ ‫که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران‬ ‫دل من دار که در زلف شکن در شکنت‬ ‫یادگاریســت ز سر حلقه شوریده سران‬ ‫گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود‬ ‫الله رویا تو ببخشــای به خونین جگران‬ ‫ره بیــداد گــران بخت مــن آموخت ترا‬ ‫ورنــه دانــم تو کجــا و ره بیــداد گران‬ ‫سهل باشــد همه بگذاشتن و بگذشتن‬ ‫کایــن بــود عاقبــت کار جهــان گذران‬ ‫شــهریارا غــم آوارگــی و دربــدری‬ ‫شــورها در دلم انگیخته چون نوسفران‬ ‫‪69‬‬

‫‪‬‬

‫شرح مختصری از غزل‪:‬‬

‫اســتاد شــهریار قصد سفر به نیشــابور دارد‬ ‫ولی مانند نوســفران شــورها در دلش هست‪.‬‬ ‫نگرانیهــا و دلواپســی هــا دارد زیرا یک ســر‬ ‫و هزار ســودا‪ ،‬نــه پول زیــاد‪ ،‬نــه امکانات و‬ ‫باالخــره غم آوارگــی و دربدری او را مشــوش‬ ‫کرده اســت‪ .‬در بیت آخر غزل‪ ،‬اســتاد به این‬ ‫نکته اشــاره می کند‪.‬‬ ‫در ادبیات ‪ ۱‬و ‪ ۲‬اســتاد شــکایت از نامزدش‬ ‫دارد و مــی گوید با آنکه نارواییها‪ ،‬بی مهربانی‬ ‫ها و پیمان شــکنی ها در حــق من کردید من‬ ‫از تــو می گذرم و بــه آنانیکه ایــن ظلم را به‬ ‫مــن روا داشــتند سرنوشــت بــدی پیش بینی‬ ‫مــی کنم (اشــاره بــه تیمورتــاش و چراغعلی‬ ‫مــی کند که به دســتور رضــا خان بــه زندان‬ ‫انداختند و در آنجا از بین بردند) شــهریار قبل‬ ‫از تــرک تهران می خواهد نامــزدش را ببیند و‬ ‫خداحافظی کند‪ .‬ســه روز تمــام تهران رازیر پا‬ ‫می گــذارد ولی موفق نمی شــود‪ .‬واژه محاق‬ ‫عربــی اســت به معنی ســه شــب آخــر ماه‬ ‫قمــری که مــاه مطلقا دیده نمی شــود (بیت‬ ‫‪ )۳‬شــهریار قصــه دارد در نیشــابور در اولین‬ ‫فرصت خدمت اســتاد کال الملک برسد و از او‬ ‫یاری بطلبد زیــرا او را صاحب نظر می داند و‬ ‫مــی خواهد از راهنماییهایش برخوردار شــود‪.‬‬ ‫( بیت ‪ )۴‬در بیــت(‪ )۵‬به افراد از خدا بیخبران‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اشــاره می کنند که بی رحمانــه دل مثل آیینه‬ ‫اهــل صفــا را می شــکنند‪ .‬در بیــت (‪)۸‬‬ ‫شــکوه از بخــت خودش می کنــد و به‬ ‫نامــزدش مــی گوید بخت مــن بود که‬ ‫تــرا بــه راه بیدادگــران کشــاند و اال تو‬ ‫کجــا و ره بیدادگران کجــا؟ و باالخره در‬ ‫بیــت (‪ )۹‬به باور من شــاه بیــت این غزل‬ ‫اســت استاد شــهریار به فلســفه گذاشتن و‬ ‫گذشــتن در این روزگار گذران که به سرنوشت‬ ‫انســانها بستگی دارد اشــاره می کند که واقعا‬ ‫یک دنیا معنــی دارد‪.‬‬ ‫اســتاد شــهریار خاطره ای از این غزل دارد‬ ‫که منجر به دوســتی ایشــان با استاد‬ ‫حبیی ســماعی می شود‪:‬‬ ‫در نیشــابور بــودم و در منــزل‬ ‫هنردوستی‪.‬حبیب آمد عجب سنتورزنی‬ ‫بــود می گفت ســنتور من یــک ریخت‬ ‫پــاش از مرحــوم پدرم ســماع حضــور‪ .‬مرا به‬ ‫او معرفــی کردند که شــاعر هســتم‪ ،‬آن وقت‬ ‫ســرپا گوش شــدیم که ایشــان بنوازد و شروع‬ ‫بــه نواختن کرد‪ .‬شــعری هم هنــگام نواختن‬ ‫مــی خوانــد تمام که شــد‪ ،‬به شــوخی گفت‪:‬‬ ‫اگر شــهریار شــاعر هســتند جواب این شعر‬ ‫را بدهند‬ ‫از تو بگذشــتم و بگذاشتمت با دیگران‬ ‫رفتم از کوی تو لیکن عقب ســر نگران‬ ‫چنــد بیــت از این غــزل را خواند ســه بیت‬ ‫آخــر را بخاطــر نیــاورد‪ ،‬حضــار گفتنــد کــه‬ ‫اتفاقا این شــعر از شــهریار اســت از آن موقع‬ ‫دوســت شــدیم‪ .‬در تهران هم بــودم یک روز‬ ‫حبیب به منــزل من آمده کتابچه ای داشــتم‬ ‫کــه اشــعارم در آنجا می نوشــتم لطــف الله‬ ‫زاهدی دفترچه را برداشــت به شــوخی گفت‪:‬‬ ‫یا خواجــه شــهریار‪ .‬کتابچه را باز کــرد اتفاقا‬ ‫ســرصفحه آمد‪:‬‬ ‫چوبدست حبیب ساز آید‬ ‫روح عاشق در احتراز آید‬ ‫یادشان گرامی باد‪.‬‬ ‫ایــن غــزل را اســتاد عبدلوهــاب شــهیدی‬ ‫خوانــده که آهنگ آن را اســتاد فرامــرز پایور‬ ‫تنظیــم کرده اســت‪.‬‬

‫منابع‬

‫ دیوان شهریار جلد اول ( انتشارات نگاه)‬‫ گفتگــو با شــهریار بــه اهتمام جمشــید‬‫علیــزاده ( انتشــارات نگاه)‬ ‫‪-‬اینترنت‬

‫‪69 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺍﺳــﺘﺎﺩ ﺷﻬﺮﻳﺎﺭ ‪ ،‬ﺷﺎﻋﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﻯ‬

‫احد حبیب نیا‬

‫*شــهریارنه تنها افتخــار ایران بلكــه افتخار‬ ‫شــرق است*‬ ‫ملك الشعرای بهار‬ ‫*بــی خــود نیســت كــه شــهریار را حافﻆ‬ ‫معاصــر ‪ ،‬اســتاد غزل و شــهریار شــعر ایران‬ ‫مــی گویند ! او یگانه شاعریســت كه در زمان‬ ‫حیــاط خود مشــهور عالــم گردیده اســت *‬ ‫دكترغالمحسینبیگدلی‬ ‫‪۶8‬‬

‫‪‬‬

‫لطف الــه زاهــدی در مقدمه دیوان اســتاد‬ ‫شــهریار می نویسد ‪:‬‬ ‫"اصوالً شــرح حال و خاطرات زندگی شهریار‬ ‫در خــالل اشــعارش خوانده می شــود و نوع‬ ‫تفسیر و تعبیر كه آن اشــعار بشود به افسانه‬ ‫زندگی او نزدیك اســت و حقیقتاً حیف اســت‬ ‫كه آن خاطــرات از پرده رویا و افســانه خارج‬ ‫شود ‪ً .‬‬ ‫مــن هــم دیوان اســتاد شــهریار را بــاز می‬ ‫كنــم ‪ ،‬یكــی از غزلهایش را به نــام "تو بمان و‬ ‫دگران ‪ ،‬كه در آن قســمتی از شرح حال زندگی‬ ‫خــودش را بیان كرده اســت ‪ ،‬بازگــو می كنم ‪:‬‬ ‫این غزل زمانی ســروده شده اســت كه استاد‬ ‫شــهریار را تبعید می كنند ‪ .‬دلیل تبعید شدن‬ ‫ایشــان را بهتــر اســت از زبان خود شــهریار‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بشنویم‪:‬‬ ‫" تــا ســن چهــارده ســالگی را در تبریــز‬ ‫گذرانیــدم ‪ .‬ســیكل اول را در آنجــا خوانــدم‬ ‫به اضافــه مقــداری درس طلبگی و فرانســه‪.‬‬ ‫فرانســه مــن واقعــاً قــوی بــود ‪ .‬بعــد از آن‬ ‫هــم به تهران آمــدم‪ .‬ســیكل دوم را در تهران‬ ‫خوانــدم‪ .‬در همان زمان بود كه عشــقی پیدا‬ ‫كردم‪ ،‬عاشــق خواهر یكی از همكالسی هایم‬ ‫شــدم ‪ .‬البته باید بگویم كه او عاشــق من شد‪،‬‬ ‫او مــرا دوســت داشــت واال من كــه روی این‬ ‫كار را نداشــتم‪ .‬من آدم محجوبــی بودم ‪ .‬آنها‬ ‫از خانواده ی اعیانی بودند ‪ .‬پنج شــش ســالی‬ ‫منتظر ماندند‪ .‬منتظر بودند كه من دانشــكده‬ ‫پزشــكیم را تمــام بكنم و بعد با هم عروســی‬ ‫بكنیم‪ ،‬اما ســه چهار ماه مانده به تمام شــدن‬

‫‪68 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آمــوزش داد‪ ،‬میگویــد‪ :‬آمــوزش رفتارهای صحیح به کــودکان به همان‬ ‫ســالهای نخســت زندگــی او محــدود نمیشــود‪ .‬وقتی کودک شــما‬ ‫هفــت ســالگی را رد میکند و بزرگتر میشــود‪ ،‬روابط‬ ‫اجتماعــی وســیعتری پیــدا میکنــد‪ ،‬در رفتــار‬ ‫دوســتان و همســاالنش دقیق میشــود و‬ ‫تفاوتهایــی را میبیند یــا تحت تاثیر‬ ‫آنها قرار میگیــرد دیگر نمیتوانید‬ ‫بــا بــازی کــردن او را متقاعد به‬ ‫رفتار درســت کنید‪ .‬در این سن‬ ‫شــما باید مفهوم قانــون را به‬ ‫فرزندتــان بیاموزید‪.‬‬ ‫در مقابل مقاومت او برای‬ ‫قرار گرفتن در چهارچوبی که‬ ‫شــما میخواهید بایــد به او‬ ‫توضیح دهیــد که قانون خانه‬ ‫شــما این اســت که فرزندتان‬ ‫بایــد ســاعت فــالن در خانــه‬ ‫باشــد‪ ،‬یا قانون خانه شــما اجازه‬ ‫میدهــد یــک ســاعت تلویزیــون‬ ‫تماشــا کند و‪...‬‬

‫قانونگذار خود باشید!‬

‫دکتر لیالســادات موسویراد‪ ،‬روانشــناس‪ ،‬در نهایت برای‬

‫‪۶۷‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫پذیرش بهتر و ســریعتر قوانین توســط کودک اعتقــاد دارد‪ :‬برای وضع‬ ‫و تعریف قوانین بهتر اســت در جلســهای با حضور کــودکان قوانین را‬ ‫با آنها در میان گذاشــته و حتی نظر آنها را نیز بپرســید‬ ‫و در صــورت امــکان نظر آنها را نیــز در قوانین‬ ‫مــد نظر قرار دهیــم‪ .‬با ایــن روش نه تنها‬ ‫پذیرش قوانیــن برای کــودک راحتتر‬ ‫اســت بلکه اعتمــاد به نفــس او را‬ ‫باال برده و احســاس خوشــایندی‬ ‫بــه کــودک میدهد که کســی‬ ‫به او زور نگفته و او را مجبور‬ ‫به کاری نکرده اســت‪.‬‬ ‫بایــد بــه خاطــر داشــته‬ ‫باشــید که هر گونه سرپیچی‬ ‫از قوانیــن باید بــا عواقب آن‬ ‫همراه باشــد و اگر شما بدون‬ ‫در نظر گرفتن مجــازات قوانین‬ ‫را وضع کنید نباید انتظار داشــته‬ ‫باشــید از طــرف بچه رعایت شــود‪.‬‬ ‫وقتی کــودک شــما ببیند که بــا انجام‬ ‫ندادن تکالیفش از دیــدن تلویزیون محروم‬ ‫شــده روز بعد حتما تکالیفش را بــه موقع انجام‬ ‫میدهــد تا بتوانــد امتیازاتــش را بگیرد‪.‬‬

‫‪67 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺑﭽﻪ ﺣﺮﻑﮔﻮﺵ ﻛﻦ‬

‫نینی ســایت‪ :‬خیلی از والدین شــکایت دارنــد از اینکه‬ ‫بچــه به حرفشــان گــوش نمیدهد‪ ،‬بــه کارهایــی که از‬ ‫او میخواهنــد عمل نمیکنــد و در یــک کالم بچه حرف‬ ‫گوشکنی نیســت‪ .‬اما بچه حرفگوش کــن‪ ،‬چطور بچهای‬ ‫اســت؟ اصال چه باید کــرد تا بچه طوری تربیت شــود که‬ ‫مطابــق میل والدیــن رفتار کند و آیا اصال داشــتن فرزندی‬ ‫کــه بــدون چــون و چرا مطیــع اوامــر والدین باشــد‪ ،‬امر‬ ‫ایدهآلی اســت؟‬

‫حرفشنو یا توسریخور؟‬

‫ســوالهایمان را از دکتــر لیالســادات موســویراد‪،‬‬ ‫روانشــناس میپرســیم‪ :‬اگر توقع ما از حرفشــنوی کودک‬ ‫این اســت کــه باید به دســتورات مــا بدون چــون و چرا‬ ‫گــوش دهد‪ ،‬بایــد بگویم کــه ذات دســتور دادن از لحاظ‬ ‫روانشناســی اشــتباه اســت‪ .‬چــون دســتور دادن باعــث‬ ‫مقاومــت در طرف مقابل میشــود‪ .‬به کار بــردن کلماتی‬ ‫مانند خطاب مســتقیم تو‪ ،‬چــرا‪ ،‬باید‪ ،‬نبایــد و امثال اینها‬ ‫باعــث گارد و گرفتن نتیجه معکوس میشــود‪ .‬باید اتاقت‬ ‫را تمیــز کنی‪ ...‬نباید بیرون بروی‪ ...‬چرا مســواک نمیزنی‪...‬‬ ‫تــو درسهایت را بخــوان! و‪..‬‬ ‫چه بچهها و چه بزرگســاالن در مقابــل چنین برخوردی‬ ‫رفتارهای واکنشــی از خود نشــان میدهنــد‪ .‬نباید تصور‬ ‫کنیم که چون بچهها کوچک هســتند و اشــتباهاتی دارند‬ ‫بایــد این طــور با آنها برخورد کنیم‪ .‬بچههای زیر ‪۷‬ســال با‬ ‫گریه و لجبــازی مقاومت خود را با این طــرز برخورد ابراز‬ ‫میکننــد‪ .‬بچههای بزرگتر از ‪۷‬ســال نیز شــروع به بحث‬ ‫بــا والدین میکنند کــه پدرومادرها بــه اصطالح میگویند‬ ‫بچــه تــوی روی مــا میایســتد و میگوید‪ :‬اتاقــم را تمیز‬ ‫نمیکنم‪ ...‬دوســت دارم بیــرون بروم‪ ...‬مســواک نمیزنم‪،‬‬ ‫همین که هســت‪ ...‬و غیره‪.‬‬

‫نه پرخاشگر‪ ،‬نه منفعل‬

‫او درباره معایب شــیوه دســتوری‬ ‫میگوید‪ :‬شــما با روش دستور دادن‬ ‫کــودک را در موقعیتی‬ ‫قــرار میدهیــد که‬ ‫احســاس فشــار‬ ‫میکنــد و بــه‬ ‫طر یقــی‬

‫‪۶۶‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ســعی دراد خودش را از این فشــار رهــا کند‪ .‬عکسالعمل‬ ‫کــودکان در مقابــل روش مقابلــهای بــا توجه به شــرایط‬ ‫متفــاوت اســت‪ .‬البته ممکن اســت که شــما بــه صورت‬ ‫مقطعــی از این روش نتیجه بگیرید و کودک تحت فشــار‬ ‫به خواســته شــما تن دهد ولی ایــن رفتــار در او نهادینه‬ ‫نمیشــود و اگــر مثال در خانــه تنها بمانــد کارهایی را که‬ ‫قبــال بــه زور از او خواســتهاید‪ ،‬دیگــر انجــام نمیدهد‪.‬‬ ‫عــالوه بــر ایــن‪ ،‬در بلند مــدت ایــن رفتار شــما باعث‬ ‫میشــود که از کودکتان در بزرگســالی یک فرد منفعل یا‬ ‫پرخاشــگر بســازید‪ .‬اگر او مطیع اوامر شما باشد در آینده‬ ‫احتمــاال تبدیل بــه فــردی پذیرا میشــود کــه در مقابل‬ ‫زورگویــی دیگــران قادر به دفــاع از خودش نیســت‪ .‬روی‬ ‫دیگر ســکه این اســت که فرزند شــما در آینده تبدیل به‬ ‫فردی پرخاشــگر شــود که حتی تحمل ماخذه رییساش را‬ ‫نیز نداشــته و در مقابــل او میایســتد و پرخاش میکند!‬

‫جدولتشویقی‬

‫دکتر موســویراد روشــی را بــه عنوان جایگزین دســتور‬ ‫دادن توضیــح میدهد‪ :‬به جای دســتور دادن بهتر اســت‬ ‫کــودک را از طریق ارتباط درســت با دنیای خودش به رفتار‬ ‫درســت عــادت دهیم‪ .‬بــه این ترتیــب که با بــازی کردن‬ ‫نظــم را بــه او بیاموزیم‪ .‬مثال از هر کار یــا وظیفهای که از‬ ‫او انتظــار داریم انجام دهد‪ ،‬یک بازی بســازیم‪ :‬بازی جمع‬ ‫کــردن اتاق‪ ،‬بازی حمام کردن‪ ،‬بازی مســواک زدن و‪ ...‬حتی‬ ‫میتوانیــم جدولی تهیــه کنیم که کارهای خــوب را داخل‬ ‫آن بنویســیم و به عنوان جدول تشــویقی از آن اســتفاده‬ ‫کنیــم‪ .‬به کودک بگوییم که با هــر کار خوبی که در جدول‬ ‫نوشته شــده یک ســتاره جایزه میگیرد و اگر ستارههایش‬ ‫بــه تعداد مشــخصی برســد میتوانــد فالن اســباببازی‬ ‫را داشــته باشــد‪ .‬به مرور زمــان که کــودک در رفتارش‬ ‫پیشــرفت میکند میتوانید تعداد دو کار خوب‬ ‫را بــرای دریافت یک ســتاره در نظر بگیرید‬ ‫و ســپس هر ســه کار خوب یک ستاره و‬ ‫به همین ترتیــب ادامه دهید‪.‬‬

‫همه نیازمند قانون هستند‬

‫ایــن روانشــناس در‬ ‫مــورد کــودکان باالی‬ ‫‪۷‬ســال که دیگر با‬ ‫بــازی نمیتوان‬ ‫بــه آنهــا‬

‫‪66 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


65 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

65


64 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

64


‫اســت‪ .‬انتظار اینکه خودش را ببینم نداشــتم‬ ‫ولــی می دانســتم که حتمن پــدرش می داند‬ ‫کارولین کجاست‪.‬‬ ‫می خواســتم بــرای ســاعت هفــت بعد از‬ ‫ظهر رستوران باشــم‪ ،‬تا شاید بتوانم همانجای‬ ‫دنج شــب آشــنائی را روبراه کنم‪.‬‬ ‫معمولن رســتوران از حوالی ســاعت هشت‬ ‫شــب می رود که شــلوغ بشــود‪ .‬دست و دلم‬ ‫نمــی رفت بــه خودم برســم‪ ،‬چرایــش را هم‬ ‫مــی دانســتم‪ ،‬اما نمــی خواســتم خیلی هم‬ ‫ناجور باشــم کــه اعتنائی نبینم‪.‬‬ ‫عین مرغ ســر کنده در فضــای کوچک اتاق‬ ‫ایــن ور و آن ور مــی رفتم‪ ،‬بــدون اینکه کاری‬ ‫انجام بدهم‪ ،‬ویا حتــا بدانم چکار می خواهم‬ ‫بکنــم‪ .‬عکســی هم از او نداشــتم تــا کمی با‬ ‫هم حــرف بزنیم‪.‬‬ ‫چرا آن شــب در رســتوران گردون که چندین‬ ‫بــار عــکاس دوره گــردی که چــه عکس های‬ ‫خوبــی هــم مــی گرفــت‪ ،‬خواهش کــرد که‬ ‫عکســی از ما بگیرد جــواب رد دادم‪ .‬او حرفی‬ ‫نــزد‪ ،‬احتمالن حرفی هم نداشــت‪ ،‬باز این من‬ ‫بــودم که راه نــدادم‪ .‬وقتی به خــودم مراجعه‬ ‫مــی کنم می بینــم طفلک کارولیــن خیلی با‬

‫‪63‬‬

‫‪‬‬

‫خوی ناجــور من کنار آمده بــود‪ .‬پس من چرا‬ ‫اینجــوری همــه چیــز را درهم کردم‪ .‬راســت‬ ‫اســت که گاهی اوقات جن مــی رود در قالب‬ ‫آدم و ذهنیــت و منشــم را درهــم برهم می‬ ‫کنــد‪ .‬هرچه بود یک خطا و اشــتباه بزرگ بود‬ ‫و بهمین علــت قصاص بزرگی هــم تالفی گر‬ ‫آن اســت کــه دارم می دهم‪.‬‬ ‫داشــت دیر می شــد ولی فکرهــای درهم و‬ ‫بــر هم رهایم نمــی کرد‪:‬‬ ‫اگر بهــر دلیل کارولین آنجا بــود چی؟ بعید‬ ‫هــم نبود‪ ،‬چون پــدرش کم کم داشــت از کار‬ ‫افتــاده می شــد و به کمــک او نیاز داشــت‪.‬‬ ‫برخــوردم بر چــه پایه ای باید باشــد؟ برخورد‬ ‫مــن مهم نبود چون ممکن اســت کــه‪ ،‬اصلن‬ ‫نگاهم نکند‪ .‬در اینصــورت با چه حال و روزی‬ ‫بــه خانه برگــردم؟ به خودم اخطــار کردم که‬ ‫تمامش کنــم‪ .‬ادامه اش دیوانــه ام می کرد‪.‬‬ ‫بهتر دیدم با ســر و وضعی متعــارف بروم‪ ،‬و‬ ‫حتمــن زود تر هم بــروم تا فرصــت بر خورد‬ ‫با هر مســئله پیش بینی نشــده ای را داشــته‬ ‫باشــم‪ .‬مــی دانســتم اگــر پیدایــش کنم می‬ ‫توانــم دلش را به دســت بیــاورم‪ .‬و با این باور‬ ‫زدم بیرون‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫چه تصادفی‪ ،‬هوا درســت شــبیه همان شب‬ ‫شــام بود‪ ،‬البتــه با یــک تفاوت عمــده‪ ،‬مگر‬ ‫نــه بعضــی ها یــک روز پول گم مــی کنند و‬ ‫بعضــی دیگر آن را می یابند‪ ،‬من در آن شــب‬ ‫خاطره‪ ،‬پیــدا کردم‪ ،‬و حاال که تــا دینار آخرش‬ ‫را هم از دســت داده ام و شــده ام پاک باخته‪،‬‬ ‫می خواهم تکــرارش کنم‪.‬‬ ‫شــب اول آشــنائی بی خیال و بــدون انتظار‬ ‫یافتــن‪ ،‬رفتم و به یاری شــانس‪ ،‬خوبش را هم‬ ‫یافتم‪ .‬اما حاال حالت کســی را داشــتم که می‬ ‫رود ســر مزار دوســتی که ناگهان رفته اســت‪.‬‬ ‫ترســیدم تصادف کنــم‪ ،‬بارانی کــه مجددن و‬ ‫با شــدت شــروع شــده بود‪ ،‬امان بــرف پاک‬ ‫کــن اتومبیلم را بریــده بود‪ .‬هر کــس را کنار‬ ‫خیابان‪ ،‬زیر درختی‪ ،‬یا در ایســتگاه اتوبوســی‬ ‫ســر پنــاه گرفته بــود‪ ،‬کارولین مــی دیدم‪ ،‬که‬ ‫چــون مرا تشــخیص نمــی دهد‪ ،‬دســتی بلند‬ ‫نمــی کند‪ ،‬و مــن بــرای اطمینان آهســته از‬ ‫کنارشــان رد می شدم‪.‬‬ ‫اوهــام داشــت مزیــد می شــد‪ .‬اگــر رئیس‬ ‫دانشــکده می دانســت که هنوز تــا چه حد‬ ‫آشــفته ام‪ ،‬حتمن همکاریش را بــا من‪ ،‬دریغ‬ ‫ادامــه دارد‬ ‫مــی کــرد‪.‬‬

‫‪63 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مغزش تنیده شــده اســت‪ .‬تو بــا مطالبی که‬ ‫همیــن حــاال گفتی‪ ،‬کــه چکیده احســاس و‬ ‫برداشــتت اســت‪ .‬قضاوت نهائــی را در مورد‬ ‫خودت انجــام دادی و من گمــان می کنم که‬ ‫ایــن آخرین مرحله درگیری ذهنی توســت که‬ ‫با اعتــراف به خودت آن را گشــودی‪ .‬من حاال‬ ‫در تــو احســاس رهائی می بینم تــا حدی که‬ ‫لزومی نمی بینم حتا با روانپزشــک مشــورت‬ ‫کنی‪"...‬‬ ‫و پس از چند لحظه سکوت پرسید‪:‬‬ ‫" مادرت در قید حیات است؟ "‬ ‫" نه‪ ،‬دوسال پیش در گذشت "‬ ‫" بنظــر مــن روز جمعه بســیار آرام و بدون‬ ‫هیجان با دوســتانت در مورد مشکالت دست‬ ‫و پاگیــر پس از فــوت مادرت صحبــت کن و‬ ‫قضیه را درز بگیر‪ ،‬و زندگی عادی ات را شــروع‬ ‫کن‪"...‬‬ ‫رئیس درســت می گفت‪ ،‬کمی خودم را پیدا‬ ‫کرده بــودم‪ .‬و همیــن پیدا کــردن‪ ،‬متوجه ام‬ ‫کــرد که با کارولین می توانســتم زندگی خوب‬ ‫و جدیــدی را آغــاز کنــم‪ .‬و او را نیزکه ضربه‬ ‫ســختی خورده بود و من با ضربــه گیر رفتارم‬ ‫داشــتم خنثایش می کردم بــه زندگی متعارف‬ ‫برگردانم‪ ...‬داشــت از تاثر و پشــیمانی گریه ام‬ ‫می گرفت‪.‬‬ ‫خیــال اینکــه‪ ،‬در این فاصله بــا کس دیگری‬ ‫ازدواج کــرده باشــد‪ ،‬و از آن بدتــر بالئی ســر‬ ‫خــودش آورده باشــد‪ ،‬گیجم کــرده بود‪.‬‬ ‫با خدا حافظی گرمی‪ ،‬اتاق رئیس دانشــکده‬ ‫را تــرک کــردم‪ ،‬و خوشــحال بودم کــه مرحله‬ ‫دیگــری را بــرای یافتــن کارولین پشــت ســر‬ ‫گذاشته ام‪.‬‬ ‫چهارشــنبه بود‪ ،‬یــک چهارشــنبه بارانی‪ ،‬اما‬ ‫هوا ســرد نبود‪ .‬دَم داشــت‪ ،‬واین همان هوائی‬ ‫بود که همیشــه گلوی مرا مــی گرفت‪ .‬چقدر‬ ‫دلــم مــی خواســت بــا یــک تلفــن کارولین‬ ‫را بــه آبجوئــی ســرد دعــوت می کــردم و از‬ ‫مصاحبتش‪ ،‬لــذت می بردم‪ .‬چه خــوب دَرکم‬ ‫مــی کرد و تمامی اشــاره هایــم را می گرفت‪.‬‬ ‫داشــت رفیــق تنهائی هایم می شــد‪...‬‬ ‫بغضــم زور گرفتگــی هوائی را کــه بارانش‬ ‫هم بنــد آمده بود زیــاد می کرد‪ .‬نفســم باال‬ ‫نمــی آمد‪ .‬نمی دانســتم چکار کنــم‪ .‬باید می‬ ‫توانســتم خودم را بــرای جمعه روبــراه کنم‪.‬‬ ‫باید بتوانــم جمعه‪ ،‬عادی‪ ،‬بی هیجــان و آرام‬ ‫باشــم تــا واقعن بتوانــم همه مراحــل قبل از‬ ‫گام برداشــتن بــرای یافتــن کارولین را پشــت‬

‫ســر کالس ها حاضر شــوم‪ ،‬و پس از جا افتادن‬ ‫مجدد‪ .‬و افتادن آب از آســیاب‪ ،‬ســفر جستجو‬ ‫را آعاز کنم‪.‬‬ ‫ولــی صحبت هــای رئیــس دانشــکده‪ ،‬که‬ ‫قضــاوت ونظــر او را به کار من مــی نمایاند‪،‬‬ ‫بیشــتر متوجهم کرد کــه تا چه حــد به خطا‬ ‫رفتــه ام و در حقیقت خــودم را‪ ،‬و حتمن او را‬ ‫ضایع کــرده ام‪.‬‬ ‫فکــر کــردم شــاید بــد نباشــد که بــا یک‬ ‫روانپزشــک مشــورت کنم‪ .‬همانطور که رئیس‬ ‫نیز نظــرش ایــن بود"‬ ‫و کم کم داشــتم به تخریــب ذهنی کارولین‬ ‫پــی می بردم‪ .‬مــن چکار کرده بــودم؟ من که‬ ‫بنظر خــودم آدم با فکر و مقاومــی بودم‪ .‬من‬ ‫کــه بخصــوص در جریــان اولین مالقــات‪ ،‬آن‬ ‫همه خــودم را جمع و جور کردم‪ ،‬و توانســتم‬ ‫زمینه دوســتی متقابل را فراهم کنــم‪ ،‬ناگهان‬ ‫چــه به روزم آمد که چنین شــب تارش کردم؟‪ ‬‬ ‫کاری کــه جوان های خــام و از خود راضی هم‬ ‫نمی کنند‪.‬‬ ‫تصــور این که " کارولیــن " چقدر در ذهنش‬ ‫بــه من و عملکــردم خندیده اســت‪ ،‬و چقدر‬ ‫سپاســگزار شانسش شــده که از دست آدم بی‬ ‫جنبــه ای چون من نجات یافته‪ ،‬شــقیقه هایم‬ ‫را می کوبید‪.‬‬ ‫شــاید تــا مدتی‪ ،‬نــه بخاطر از دســت دادن‬ ‫مــن‪ ،‬بلکــه بخاطر فریبــی که داشــته غرقش‬ ‫مــی کــرده حــال و روز خوبــی نداشــته ولی‬ ‫حتمــن پس از بر طرف شــدن تکان های اولیه‬ ‫خــودش را پیدا کرده اســت‪.‬‬ ‫در ایــن صــورت من عــازم کجا هســتم؟ به‬ ‫دنبــال پیدا کردن چه کســی داشــتم شــال و‬ ‫کاله مــی کردم؟‬ ‫"‪...‬آقای ســبحانی! خیلی در فکری‪ ،‬چه شده‬ ‫کــه از جایت تکان نمی خــوری‪ ،‬و بنظر نمی‬ ‫رســد که قصد ترک اتاق مرا داشــته باشــی‪" .‬‬ ‫شــرمنده و مغبــون از جــا بــر خاســتم‪ ،‬و‬ ‫تصمیم گرفتم کــه تمامی اندیشــیده هایم را‬ ‫بــه او بگویــم‪ ،‬و چنیــن کردم‪.‬‬ ‫" ‪...‬نــه آقــای ســبحانی چنین نیســت‪ .‬بهتر‬ ‫اســت خــود آزاری نکنــی‪ .‬من سالهاســت که‬ ‫تــو را می شناســم و به تو اطمینــان می دهم‬ ‫کــه همان مرد متیــن و آرام و منطقی ســابق‬ ‫هســتی‪ .‬هــر انســانی‪ ،‬گاه تحــت شــرایطی‬ ‫نــا خواســته چنین تصمیــم هائی مــی گیرد‪.‬‬ ‫تصمیمــی غیــر پیش بینــی‪ ،‬برای رســیدن به‬ ‫آزادی از قیــدی کــه تصــور می کنــد در پهنه‬ ‫‪ 62‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ســر بگذارم‪ .‬اما میدانســتم که ســخت آشفته‬ ‫ام‪ .‬فقط پنجشــنبه را داشــتم‪ .‬وقت کمی بود‬ ‫برای بــاز یافتم‪.‬‬ ‫داشتم می ترسیدم‪.‬‬ ‫نمی خواســتم باز به ســرزنش خودم رجعت‬ ‫کنــم‪ .‬چــون اگــر راه مــی دادم‪ ،‬از پــا در می‬ ‫آمدم‪ ،‬هــر چند حاال هم محکــم روی پاهایم‬ ‫نبــودم‪ .‬موجود مســخره ِ مفلوکی شــده بودم‬ ‫که بــه زور می خواســتم خودم را به ســاحل‬ ‫نجــات در گیــری هــای فکــری بکشــانم‪ ،‬آن‬ ‫هــم از دریــای بســیار متالطم یــاد و خاطره‬ ‫کارولین کــه هیچ گناهی نداشــت و من او را‬ ‫ابراهیم ‪ ‬وار به مســلخ کشــانده بودم‪.‬‬ ‫مــن کــه مدتــی اســت ســفارش کــرده ام‬ ‫آپارتمان کوچکــی برایم پیدا کنند‪ ،‬چرا دنبالش‬ ‫را نمــی گیــرم‪ ،‬چرا خــودم را با ایــن کار مهم‬ ‫مشــغول نمی کنــم؟ آمدیــم همیــن روز ها‬ ‫یــک جورائــی ناگهــان پیدایش شــد‪ .‬من که‬ ‫هنوز خانه درســتی ندارم‪ .‬اگر فــردا دنبالش را‬ ‫بگیرم شــاید برای آرامــش روز جمعه به دردم‬ ‫بخــورد‪ .‬همین که ببینــم دارم مقدمات یافتن‬ ‫او را جــور می کنم احســاس آرامش می کنم‪.‬‬ ‫حتمــن فــردا می روم ســراغ خانه‪ .‬امشــب را‬ ‫چــکار کنم؟‬ ‫تصمیــم گرفتــم شــام بروم بــه رســتوران "‬ ‫مونتانــاس " رســتوران پدر کارولیــن‪ ،‬جائی که‬ ‫بــرای اولین بار آنجــا دیدمــش‪ .‬در واقع او به‬ ‫ســراغم آمد‪ .‬چه شــب پــر از خاطــره ای‪ .‬آن‬ ‫شــب تا مــدت هــا گیج بــودم و ذهنــم تلو‬ ‫تلــو می خــورد‪ ،‬اما زیبانی ســحر انگیــز او و‬ ‫بــر خــورد تنظیم شــده اش باالخــره از پا درم‬ ‫آورد‪ ،‬و کــم کم طناب ِمهــرش را به دور گردن‬ ‫احساســم‪ِ ،‬خفت کردم‪.‬‬ ‫به خانه که رســیدم ساعت ســه بعد از ظهر‬ ‫بــود‪ .‬خســته بــودم‪ .‬روی تخت دراز کشــیم‪،‬‬ ‫دســت هایم را زیر سرم گذاشــتم و به سقف‬ ‫خیره شــدم و بر بال رویاهایم ســفری را که از‬ ‫انجامش بیم داشــتم آغاز کردم‪ .‬خوشــبختانه‬ ‫خیلــی زود خوابم برد‪.‬‬ ‫هــوا تاریک بــود کــه از خواب پریــدم‪ .‬این‬ ‫تعویض زمــان هم درد ســری اســت‪ ،‬فکرمی‬ ‫کــردم باید هشــت و نه شــب باشــد و من از‬ ‫شام و رســتوران هم افتاده ام در حالیکه فقط‬ ‫پنــج دقیقه از پنج گذشــته بود‪.‬‬ ‫خوشــحال خودم را جمع و جور کردم‪ .‬چطور‬ ‫تا حــاال به این فکــر نکرده بــودم که بهترین‬ ‫محل برای پیدا کردن کارولین رســتوران پدرش‬

‫‪62 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫با تعجب پرســید‪:‬‬ ‫" چرا ناگهانی اســتعفا دادی؟ چی شده بود؟‬ ‫رئیــس آنقدر از دســتت ناراحت بــود‪ ،‬که بی‬ ‫خودی به همه مــی پرید‪...‬‬

‫" اگر بخواهی یا اگــر بتوانی؟‪ ،‬چون ظاهرت‬ ‫نشــان نمــی دهد‪ .‬مــی دانــم مــی خواهی‬ ‫جبــران کنی‪ ،‬ولی مــن تا ندانم کــه چرا چنان‬ ‫کار غیر قابل بــاوری را انجام دادی‪ ،‬نمی توانم‬ ‫کمکت کنــم‪ .‬شــنیده ام که حتا خانــه ات را‬ ‫هــم فروخته ای‪ .‬همســر که نداری؟ درســت‬ ‫می گویم؟‪".‬‬ ‫" نه‪ ،‬ندارم "‬ ‫" مســئله خالفی مطرح اســت‪ ،‬که از بیم آن‬ ‫خودت را از دســترس دور کردی؟ با من راحت‬ ‫باش‪ ،‬من از گذشــته ی کاری تو راضی هســتم‪،‬‬ ‫هم شــاگردانت و هم خوشبختانه همکارانت‬ ‫نیز از تــو رضایت دارند‪" .‬‬ ‫" نــه‪ ،‬هیچگونــه موضــوع خالفــی در میان‬ ‫نیست مطمئن باشــید‪....‬بگذارید برای راحتی‬ ‫ذهن شــما بطور خالصه توضیــح بدهم‪ ،‬چون‬ ‫بدون ایــن توضیح‪ ،‬گویــا پرونــده ی ناجوری‬ ‫دارم‪.‬‬ ‫من قبول دارم که بخصــوص دررابطه با کارم‬ ‫در اینجا و با شــخص شــما‪ ،‬تصمیمی اشــتباه‬ ‫گرفتــم‪ ....‬از بابــت آن نــه تنهــا پــوزش مــی‬ ‫خواهــم کــه عمیقن شــرمنده هم هســتم و‬ ‫اگــر راهی برای جبــران آن پیش رویم بگذارید‬ ‫با کمــال میــل آمــاده ام‪ .‬ولی لطفــن به این‬ ‫مختصر توجــه کنید‪:‬‬

‫و ساکت شدم‪.‬‬ ‫و تــا موقعــی کــه او شــروع نکــرده بــود‪،‬‬ ‫ســنگینی ایــن ســکوت عذابــم مــی داد‪.‬‬ ‫" تــو از عشــق یــک زن زیبــا کــه بــا همه‬ ‫عالقــه و خلوص به تــو پیش کش کــرده بود‪،‬‬ ‫بــا چنان وضع آشــفته ای فرار کردی؟ درســت‬ ‫مــی گویم؟ "‬ ‫" متاسفانه بله‪ ،‬درست می گوئید‪".‬‬ ‫" پس‪ ،‬آقای ســبحانی‪ ،‬اجــازه بدهید بگویم‬ ‫که بــر خــاف تصــورم‪ ،‬پیچیدگی احساســی‬ ‫داریــد " اگر نگویــم روانی "‪.‬‬ ‫" موافقــی بــا یکــی از اطبــا روان شــناس‬ ‫دانشــگاه خودمان مالقاتی داشــته باشی؟ می‬ ‫خواهــی من ترتیبــش را بدهــم‪.‬؟ "‬ ‫" رئیــس! دیگر خیلی دیر شــده اســت‪ ،‬من‬ ‫بحران را پشــت سر گذاشــته ام و حاال از ثبات‬ ‫کامــل برخــور دارم‪ ،‬و بهمین خاطــر آمده ام‬ ‫که شــما اجازه بدهید تا زندگــی ام را برگردانم‬ ‫بــه دایره اول‪ .‬موافقت شــما مرا یاری بســیار‬ ‫خواهــد کــرد‪ .‬می خواهــم وقتی کــه همان‬ ‫امیر گذشته شــدم‪ ،‬جســتجو را برای یافتن او‬ ‫از راه اصولــی آغــاز کنم‪ .‬مطمئن باشــید اگر‬ ‫موفق شــدم به آرامش کامل خواهم رســید‪" .‬‬ ‫" و اگر موفق نشدی؟ "‬ ‫چه می توانستم بگویم؟‬ ‫" مــی شــوم یک شکســت خــورده‪ .‬که دلم‬ ‫نمــی خواهد‪" .‬‬ ‫" بســیار خــوب آقای ســبحانی‪ ،‬بــرای روز‬ ‫جمعه ســاعت چهار بعد از ظهــر ترتیب یک‬ ‫گرد هم آئی عمومی را در آمفی تاتر دانشــگاه‬ ‫می دهم‪ .‬یکی از ســخنران های اصلی بایستی‬ ‫تو باشی‪.‬‬ ‫تــا ظهور مجــددت ســؤال بر انگیز نشــود‪.‬‬ ‫خــودت هر طور که می خواهــی و صالح می‬ ‫دانی بــا آنها صحبت کــن‪ .‬موافقی؟‬ ‫‪ ‬ولــی من صال ح می دانــم که قبل از جمعه‬ ‫حتمــن در بــاره مطلبــی کــه بــا همکارانت‬ ‫صحبــت خواهــی کرد بــا من مشــورت کنی‬ ‫چون هم از غیبت ناگهانی تو بســیار متعجب‬ ‫هســتند و هم اگــر متوجه بشــوند کــه این‬ ‫عملــت بخاطر فرار از عشــق یــک خانم زیبا‬ ‫بوده اســت‪ ،‬کمترین تاثیرش زیر ســئوال بردن‬ ‫شــخصیت توخواهد بود "‬ ‫" هم موافقم و هم از توجه و همیاری شــما‬ ‫تشکر می کنم‪" .‬‬ ‫و بدیــن نحــو‪ ،‬مرحلــه اول را عبــور کردم‪.‬‬ ‫تصمیــم گرفتم که برای یکمــاه مرتب و مفید‬

‫راســتی یکــی دو روز بعد از رفتــن تو‪ ،‬خانم‬ ‫شــیک و زیبائــی آمــده بــود ســراغت را می‬ ‫گرفــت‪ .‬وقتی از او پرســیدم چــه کارش داری‪،‬‬ ‫گفت ‪:‬‬ ‫ بــه من گفتــه اند معلم خوبی اســت برای‬‫فارســی درس دادن‪ ،‬مــی خواســتم اول بــا او‬ ‫مشــورت کنم وبعد بیایم ســر کالســش‪.‬‬ ‫وقتــی بــه او گفتــم بــه علت یک مشــکل‬ ‫خانوادگی نا گهان رفته اســت‪ .‬آشــکارا در هم‬ ‫شــد‪ ...‬او را می شــناختی؟ "‬ ‫" نه‪ ،‬نمی دانم کی بوده "‬ ‫طاقت نیاوردم‪.‬‬ ‫" وقتی آشکارا درهم شــد‪ ،‬چکار کرد؟ چیزی‬ ‫گفت؟ "‬ ‫" کمــی تامل کــرد و رفــت‪ .‬و در حین رفتن‬ ‫پرسید‪:‬‬ ‫ کی بر می گردد؟ "‬‫" بــدون اینکــه جواب مــرا‪ ،‬کــه " نمیدانم "‬ ‫بود‪ ،‬بشــنود رفت‪" .‬‬ ‫گره داشت از آنچه که بود‪ ،‬کورتر می شد‪.‬‬ ‫***‬ ‫" مــی دانــی چه لطمــه ای به دانشــگاه‪ ،‬به قبــل از ایــن جریان بر حســب تصــادف با‬ ‫بچــه ها کــه با عالقــه‪ ،‬وبــه شــوق تدریس خانمی آشــنا شــدم‪ ،‬در رســتورانی بودم‪ ،‬آمد‬ ‫شــخص تو مــی آمدند‪ ،‬و بــه خــودت زدی؟ روی میــزم و به شــام دعوتم کــرد‪"...‬‬ ‫چــه واقعه ای در زندگــی ات رخ داد که بهائی " پس کلــی هم خوش شــانس و مورد توجه‬ ‫چنین ســنگین بابت آن پرداخت کردی؟ و چرا هستید‪ ،‬نمی دانستم‪" .‬‬ ‫بی اطالع قبلی‪ ،‬یعنی آنچــه که روش متعارف خواســتم شــوخی کنم و بگویم‪ " :‬چون شما‬ ‫اســت‪ ،‬و چنــان با عجلــه و ناگهانــی غیبت! زن نیســتید " دیــدم حتمــن کار از اینــی که‬ ‫هســت بد تــر مــی شــود‪ ،‬از خیر مــزاح بی‬ ‫زد‪...‬؟ "‬ ‫" اســتاد‪ ،‬درایــن میــان خــودم بیشــترین و موقع گذشــتم و چون به کمک او‪ ،‬و بخصوص‬ ‫درحقیقــت عمیــق ترین ضربــه را خــوردم‪ .‬به بازگشت به کار ســخت نیاز داشتم‪ .‬ادامه‬ ‫دادم‪:‬‬ ‫راســتش نمــی دانم چــرا "‬ ‫" نمی دانی چرا؟ "‬ ‫" به راســتی نمــی دانم چرا؟ چــرا تصمیمی " همیــن شــام‪ ،‬کار را بــه جــا هــای باریک‬ ‫غلــط‪ ،،‬ناگهانــی و بــا عجله گرفتم‪....‬ســخت کشــاند و داشــت پریشــانم می کــرد‪ ،‬او هم‬ ‫گویــا در من تفاهــم الزم را دید‪ .‬در یک لحظه‬ ‫پشیمانم‪" .‬‬ ‫" مــن که نمــی دانم چه می گوئــی‪ .‬و نمی بحرانــی‪ ،‬کــه واقعن نمــی دانم چــرا‪ ،‬گرفتار‬ ‫خواهــم رویش تمرکز بدهم‪ ،‬چون متاســفانه َوهم شــدم‪ ،‬شــاید هــم ترســیدم‪ ،‬و دیدم که‬ ‫آن وقــت باید جــور دیگری راجع بــه تو فکر اصلــن آمادگــی ندارم ولــی او داشــت کاملن‬ ‫آمادگیش را نشــان مــی داد‪...‬وقتی خــودم را‬ ‫کنم‪" .‬‬ ‫" فکــر می کنیــد راه برگشــتی باشــد؟ می پیــدا کــردم که همــه پل هــا را خــراب کرده‬ ‫بودم‪ .‬و حاال ســخت پشــیمانم‪" .‬‬ ‫خواهــم اگــر بشــود جبــران کنم‪" .‬‬ ‫‪ 61‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪61 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫داستان پاورقی ماهنامه خردمند‬

‫نوشته‬ ‫دکتر محمود صفریان‬

‫شام‌با‌کارولین‬

‫ﻓﺼﻞ ﺳﻮﻡ‬ ‫نگاهی به درون‬

‫بخش چهارم‬

‫و حاال پریشــانی دائم خورده اســت دســت‬ ‫افســردگی گــه گاه و دارد کالفــه ام مــی کند‪.‬‬ ‫این ژســت های صدتــا یک غاز مرد ســاالرانه‬ ‫ی جامعــه ما فقــط به درد باختن و حســرت‬ ‫خوردن و پشــیمان شــدن می خورد‪.‬‬ ‫یک مــراوده‪ ،‬بهر دلیل شــروع شــده بود‪ .‬و‬ ‫چه قشــنگ هم بــود‪ .‬درد دل های گذشــته‪،‬‬ ‫گفته و رو شــده بود و مســیر آشنائی داشت‬ ‫روشــن می شــد و احساسی عاشــقانه داشت‬ ‫بــه بار می نشســت‪ ،‬و پرنده عشــق پرپر می‬ ‫زد تــا بر شــاخه ای مناســب بنشــیند‪ .‬چیدم‬ ‫پرهای رنگین او را و شــاخه مناسب وجودم را‬ ‫از او دریــغ کردم‪.‬‬ ‫هنوز صدایش در گوشم زنگ دارد‪.‬‬ ‫"‪...‬داری مــی شــوی همــان مــردی که می‬ ‫خواهم‪...‬پرســو جــو هایت بــوی خواهندگی‬ ‫دارد‪"...‬‬ ‫چیزی شبیه همین بود‪ .‬و من نگرفتم‪.‬‬ ‫حتا گفت‪:‬‬ ‫" مگر برایت مهم اســت کــه دارم می روم و‬ ‫به کجا؟‪"...‬‬ ‫و در ادامــه کــه دریافتــم دارد راه می دهد‪،‬‬ ‫دارد مــی گوید به تو عالقمندم‪ ،‬دارد دســتش‬ ‫را دراز می کند‪ ،‬و آغوشــش را آماده نشان می‬ ‫دهــد‪ ،‬و مــن می بایســتی بی تردیــد او را به‬ ‫خــود می فشــردم‪ ،‬و بــه گرمــی از آمادگیش‬ ‫اســتقبال می کردم‪ ،‬نکردم! و بر ســر دو راهی‬ ‫انتخاب‪ ،‬راه عوضــی را برگزیدم‪.‬‬ ‫نمی دانم از کجا و چگونه شــروع کنم؟ نمی‬ ‫دانــم اصولن می توانم شــروع کنــم؟ یک آدم‬ ‫پشــیمان و مغبون‪ ،‬کســی که پل های پشــت‬ ‫ســر را هم خراب کرده اســت‪ ،‬دنبال کدام راه‬ ‫برگشت است؟‬ ‫اگرمعجزه ای شــد و ســر نخی به دست آمد‪،‬‬ ‫واکنــش او به ایــن همه ابلهی‪ ،‬بــه این همه‬ ‫پایمــال کردن احســاس صادقانــه اش چگونه‬ ‫خواهد بود؟‬ ‫من حتــا نمی دانــم کجای دنیاســت‪ ،‬و چه‬ ‫کار مــی کنــد‪ .‬گاه فکــر میکنم‪ :‬شــاید مرا از‬ ‫جدارهای ذهنش هم تراشــیده باشــد‪ .‬در این‬

‫آشــفته ام‪ ،‬در هــم ریخته‪ ،‬و مثل کســی که‬ ‫پــول زیادی را گم کرده باشــد‪ ،‬مرتب ســوراخ‬ ‫ُســنبه های مغزم را مــی گردم‪.‬‬ ‫مــی دانــم که خــودم بانــی بــودم‪ ،‬و فقط‬ ‫بخاطر یــک ُپز و یک اَدا‪ ،‬که نــه‪ ،‬نباید زود وا‬ ‫داد‪ .‬بایــد مقــاوم بود‪ .‬باید طرف را اگر تشــنه‬ ‫هم هســت تشــنه تر کرد‪ ،‬رهایــش کردم‪.‬‬ ‫و یا شــاید بیشــتر بــه خاطر خــودش بود‬ ‫کــه نمــی خواســتم گرفتــار من بشــود فکر‬ ‫می کردم وصله مناســبی نیســتم‪ .‬و البته کم‬ ‫شــهامتی خــودم هــم علت دیگــرش بود‪.‬‬ ‫مــرد بزدلی بــودم که از عشــق و از زندگی‬ ‫فرار کرد‪.‬‬ ‫ایــن همــه واهمــه بــرای چــی و از چــی‬ ‫بود؟‪.....‬باختــم‪.‬‬ ‫مــن از آن آدم هائی هســتم که اگر شــانس‬ ‫هــم در بزند‪ ،‬نه تنها گوش ســنگینی دارم‪ ،‬که‬ ‫حتمن سرشــاراز کندی هم هســتم‪.‬‬ ‫‪ ۶۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫صورت دیگر گشــتن ندارد‪ .‬ولی این بی قراری‬ ‫و پشــیمانی‪ ،‬توانم را بریده است‪ .‬زندگیم پس‬ ‫از آن شــب‪ ،‬آن آخرین شب‪ ،‬وآن نحوه جدائی‬ ‫و کاری کــه عجوالنــه فردایش انجــام دادم‪ ،‬از‬ ‫آرامش تهی شــده است‪.‬‬ ‫نمــی دانم وقتــی پــس از خوانــدن آن یاد‬ ‫داشــت کوتاه‪ ،‬خواســته با من تماس بگیرد و‬ ‫نتوانســته‪ ،‬و متوجه شــده که تلفن ام را قطع‬ ‫کرده ام‪ ،‬چه حالی شــده؟ چه فکــر کرده؟ کار‬ ‫مــن دقیقن یک فــرار بود‪.‬‬ ‫و حاال‪ ،‬مغبون و بازنده و پشــیمان‪ ،‬فهمیده‬ ‫ام کــه او را می خواهم‪ .‬بــه او‪ ،‬به نحوه حرف‬ ‫زدنش‪ ،‬به هوشــیاری و توجهش و به آن همه‬ ‫منش‪ ،‬کــه صادقانــه زیبایش کرده بــود‪ ،‬و به‬ ‫آن رنگ دل انگیز چشــمهایش‪ ،‬نیاز دارم‪ .‬نیازی‬ ‫که بدون دسترســی به آن‪ ،‬تعــادل الزم را برای‬ ‫درســت فکر کــردن و حتــا درســت راه رفتن‬ ‫نخواهــم داشــت‪ .‬می دانــم که ســخت او را‬ ‫آزرده ام‪ ،‬ولی به درســتی نمــی دانم چرا‪.‬‬ ‫بایــد بخاطر خــودم‪ ،‬بــه خاطــر او که حاال‬ ‫حاکمیــت کامل بــر ذهنم دارد‪ ،‬تــکان بخورم‬ ‫بایــد کاری بکنم‪ ،‬باید هرطور شــده او را بیابم‬ ‫بــا او" شــام بخــورم! " و اعتراف کنــم و دلش‬ ‫را کــه می دانم شکســته ام به دســت بیاورم‪.‬‬ ‫اما چطور؟‬ ‫در گام اول تصمیــم گرفتم به همان شــهری‬ ‫که بــودم بر گــردم‪ .‬و مجددن بــرای تدریس‬ ‫در دانشــکاه اقدام کنم‪ .‬خانــه ای روبراه کنم‬ ‫و ظاهر خودم را بســازم‪ .‬و بشــوم همان" امیر‬ ‫" ســابق‪ ،‬ولــی بــدون کارولین که حاال ســاالر‬ ‫ذهنم بــود‪ ،‬وهمــه این شــروع را بــه خاطر‬ ‫یافتــن او آغاز مــی کــردم‪ .‬کار کوچکی نبود‪..‬‬ ‫امیدوارم این حرکت و تصمیم بشــود سکوئی‬ ‫بــرای پرواز به ســوی او‪.‬‬ ‫***‬ ‫" رئیس دانشــکده خواسته به دیدارش بروی‪،‬‬ ‫می خواهد بــا تو صحبت کند "‬ ‫ایــن را منشــی او به من گفــت‪ .‬خودش هم‬

‫‪60 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اس‪« ،‬شــریک» دلخواه خــود را پیدا کند‪.‬‬ ‫او را بــه قلعــهای در باوارایا بردند‪ .‬در آنجا ‪ 40‬دختــر دیگر با نامهای‬ ‫ســاختگی زندگــی میکردنــد‪ .‬شــرایط زندگــی در قلعه بســیار لوکس‬ ‫و تشــریفاتی بــود‪ .‬اتاقهای بــرای بــازی و ورزش داشــت و مجهز به‬ ‫کتابخانه و ســالن موســیقی و حتی ســینما بود‪.‬‬ ‫بــه گفته تروتز‪ ،‬تا بــه آن زمــان غذاهایی به آن خوبی نخــورده بود‪.‬‬ ‫هیــچ نیــازی به کار نبــود و گروهــی از خدمتــکاران به آنهــا خدمت‬ ‫می کردند‪.‬‬ ‫کل قلعــه را یــک پزشــک‬ ‫بلندپایــه عضو اس اس کنترل‬ ‫میکــرد‪ .‬او زنــی را کــه وارد‬ ‫میشــد بــه دقــت معاینــه‬ ‫میکــرد‪ ،‬مبــادا کــه بیماری‬ ‫ژنتیکــی‪ ،‬اعتیاد بــه الکل یا‬ ‫کندذهنی داشــته باشــند‪.‬‬ ‫بــه زنهــای قلعــه اخطار‬ ‫داده شــده بــود کــه هیــچ‬ ‫حــق قانونــی نســبت بــه‬ ‫کودکانــی که به دنیا خواهند‬ ‫آورد‪ ،‬نخواهنــد داشــت‪.‬‬ ‫کــودکان بــه انســتیتوهای‬ ‫پرورشی مخصوصی فرستاده‬ ‫میشــدند تا در شــرایطی ایــدهآل برای خدمــت وفادارانه بــه هیتلر‪،‬‬ ‫پــرورده شــوند‪.‬‬ ‫افســران بلنــد قد‪،‬‬ ‫قــوی‪ ،‬چشــمآبی و‬ ‫موبلونــد‪ ،‬بــه آنجــا‬ ‫آورده میشــدند‪،‬‬ ‫تــا بعــد از آشــنایی‬ ‫مختصر یک هفتهای‬ ‫در جریــان تماشــای‬ ‫فیلــم‪ ،‬بــازی و‬ ‫همایشهــا‪ ،‬دخترها‬ ‫یکــی از آنهــا را برای‬ ‫فرزنــدآوری انتخــاب‬ ‫کنند ‪.‬‬ ‫یکی از اجزای اصلی‬ ‫برنامه ‪Lebensborn‬‬ ‫حفﻆ اســرار و شــرایط محرمانه بود‪ .‬بعد از اینکه دخترها‪ ،‬انتخابشــان‬ ‫را میکردنــد‪ ،‬دقیقا ‪ 10‬روز بعد از گذشــت آخرین عادت ماهانهشــان‪،‬‬ ‫یعنــی در زمانی که بهترین شــرایط فیزیولوژیک بــرای لقاح و حاملگی‬ ‫اســت‪ ،‬یک آزمایش پزشــکی دیگر انجام میشــود و بعد اجازه نزدیکی‬ ‫داده میشد‪.‬‬ ‫تروتــز در آن زمــان از این برنامه خوشاش میآمــد‪ ،‬نه فقط به خاطر‬ ‫بیقیــدی و لذات جســمانی همراهاش‪ ،‬بلکه برای اینکــه تصور میکرد‪،‬‬ ‫چقدر در خدمات پیشــوای عزیزش قرار گرفته اســت!‬ ‫همان افســری که تروتــز را در جریان چنــد دیدار‪ ،‬بــاردار کرد‪ ،‬هفته‬ ‫‪ 5۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪-۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بعد برای باردار کردن دوســتانش مورد اســتفاده قــرار گرفت‪ 9 .‬ماه بعد‬ ‫او زایمانی‪ ،‬نهچندان آســان داشت‪.‬‬ ‫در آن زمان زنان «خوب» آلمانی دوســت داشــتند که در روندی کامال‬ ‫طبیعــی‪ ،‬زایمان کننــد و تزریق مســکن به آنها‪ ،‬گناهــی مثل پذیرفتن‬ ‫دموکراســی منحط غربی داشت!‬ ‫او دو هفته به نوزادش شــیر داد و بعد کودک از او گرفته شــد‪ .‬تروتز‬ ‫دیگر هیچگاه نــه کودکاش را دید و نه پــدر فرزندش را‪.‬‬ ‫در ســالهای بعدی تروتز‬ ‫تــالش کــرد کــه کــودکان‬ ‫دیگــری بــه دنیــا آورد‪ ،‬او‬ ‫ســرانجام عاشــق یکــی از‬ ‫افســران جوان شــد و با هم‬ ‫ازدواج کردنــد‪ .‬البتــه او به‬ ‫شوهرش گفت که در برنامه‬ ‫‪ Lebensborn‬شرکت کرده‬ ‫و چقدر شــگفتزده شد که‬ ‫شــوهرش به اندازه او از این‬ ‫همکاری او‪ ،‬خشنود نیست!‬ ‫البته همسرش نمیتوانست‬ ‫آزادانــه او را ســرزنش کند‪،‬‬ ‫آخر او وظیفهاش را در قبال‬ ‫هیتلــر انجام مــیداد! تروتز‬ ‫هیچــگاه نفهمیــد که چــه بر ســر فرزندش آمده اســت‪.‬‬ ‫آمــا در آلمــان بعد‬ ‫از جنــگ و حکومت‬ ‫نازیها‪ ،‬این پیشــنیه‬ ‫خانــم تروتز همچون‬ ‫داغ ننگــی بــر روی‬ ‫او مانــد‪ ،‬طــوری که‬ ‫هیچگاه نتوانست از‬ ‫آن رها شــود‪.‬‬ ‫برآورد میشــود که‬ ‫در طــی ایــن برنامه‬ ‫عجیــب‪ ،‬حــدود ‪20‬‬ ‫هــزار نــوزاد‪ ،‬زاده‬ ‫شــدند‪ .‬بســیاری از‬ ‫آنهــا پــس از جنگ‪،‬‬ ‫زمانی که نرخ موالید‬ ‫آلمــان به شــدت پایین آمده بــود‪ ،‬بــه فرندخواندگی پذیرفته شــدند‪.‬‬ ‫هنوز که هنوز اســت‪ ،‬بیشــتر این افراد‪ ،‬بختی برای دانســتن پیشینه‬ ‫واقعی خودشــان نداشــتهاند و نمیدانند که در چه شرایطی نطفهشان‬ ‫نهاده شده است‪.‬‬ ‫در ســال ‪ ،200۶‬بیش از ‪ 30‬نفر از افــرادی که تحت همین برنامه زاده‬ ‫شــده بودنــد و در آن زمان دیگر بیش از ‪ ۶0‬ســال داشــتند‪ ،‬در یکی از‬ ‫شــهرهایی که برنامــه ‪ Lebensborn‬در آن اجرا میشــد‪ ،‬با هم مالقات‬ ‫کردنــد تا با گفتگو با هــم از اضطراب دیرپــای خود بکاهند‪.‬‬ ‫‪59 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫زنانی‌که‌برای‌هیتلر‪‌،‬حامله‌می‌شدند‬

‫علیرﺿامجیدی‬ ‫در طی ‪ 12‬ســال حکومت رایش سوم‪ ،‬در‬ ‫آلمان و نــروژ برنامه عجیبی اجرایی شــد‪،‬‬ ‫ایــن برنامه بــه تازگی در کتــاب جالبی که‬ ‫‪ 100‬رخداد جالــب تاریخی ‪ 20‬قرن را در ‪۶‬‬ ‫قاره دنیا نقل کرده‪ ،‬فهرســت شــده است‪.‬‬ ‫وب ســایت یک پزشک‪ :‬یکی از چیزهایی‬ ‫جالبی که در این کتاب به آن اشــاره شــده‬ ‫اســت‪ ،‬برنامهای موســوم به ‪Lebensborn‬‬ ‫یا چشــمه زندگی بود‪ .‬این برنامه را اس اس‬ ‫پایه نهاده بود و ســازمان ثبتشــدهای به‬ ‫همین نــام برای آن وجود داشــت و هدف‬ ‫اصلــی آن افزایش میزان تولــد کودکانی با‬ ‫ویژگیهای شــاخص نــژاد آریایی بود‪.‬‬ ‫یکــی از زنانــی که درگیر این برنامه شــد‬ ‫و در کتاب روی داســتان زندگــی او تمرکز‬ ‫شــده اســت‪ ،‬زنی به نام هیلــدگارد تروتز‬ ‫بــود‪ ،‬او یــک حامــی وفــادار و مشــتاق‬ ‫نازیهــا بــود‪ ،‬تا آنجــا که مدالــی به پاس‬ ‫این تالشهای او به او در ســال ‪ 1933‬اهدا‬ ‫شــده بود‪.‬‬ ‫او در ایــن زمــان به صــورت هفتگی در‬ ‫همایشهــای نازیهــا شــرکت میکــرد‪،‬‬ ‫در ســخنرانیها شــوق ســاختن یــک‬ ‫آلمــان نوی بهتر بــه شــرکتکنندگان القا‬ ‫میشــد و جوانان میفهمیدنــد که چقدر‬ ‫برای ســاختن ایــن آینده بهتر‪ ،‬تــالش آنها‬ ‫ارزشــمند خواهــد بود‪.‬‬ ‫تروتــز به زودی چهره شــاخص‪ ،‬ســازمان‬ ‫‪ 58‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫محلیاش شــد‪ ،‬اما قســمت زیادی از این‬ ‫محبوبیت او بــه ویژگیهــای فیزیکی او‬ ‫ربط داشــت‪ :‬موهای بلوند و چشمان آبی‬ ‫او شاخص نژاد آریایی شــمال اروپا بود‪ .‬او‬ ‫پاها و اندامی کشــیده و لگنی پهن داشت‬ ‫که فرزنــدآوری را برایش ســهل میکرد‪.‬‬ ‫در ســال ‪ ،193۶‬او تنها ‪ 18‬ســال داشــت‬ ‫و تــازه تحصیــل را تمــام کرده بــود و در‬ ‫پی یافتــن کاری برای آینده خــود بود‪ .‬در‬ ‫این زمــان او با رهبر ســازمان زنانی حامی‬ ‫هیتلر‪ ،‬گفتگویی کرد که آیندهاش را تغییر‬ ‫داد‪ .‬به او گفته شــد کــه آلمان بیش از هر‬ ‫چیــز‪ ،‬به افــرادی به نژاد خالص نیــاز دارد‬ ‫و برای چه او برای پیشــوا‪ ،‬چنین فرزندانی‬ ‫را بــه ارمغان نیاورد‪.‬‬ ‫ترونــز در ایــن زمــان نمیدانســت که‬ ‫در آن زمــان‪ ،‬مدتــی اســت کــه برنامهای‬ ‫بــا حمایت دولتی بــه نــام ‪Lebensborn‬‬ ‫در حــال اجراســت‪ .‬در ایــن برنامه بدون‬ ‫مالحظــات معمول بــرای ازدواج قانونی یا‬ ‫شــرعی‪ ،‬زنانــی بــا ویژگیهای نــژادی به‬ ‫اصطــالح برتــر آریایی انتخاب میشــدند‪،‬‬ ‫بــا افســران اس اس همخوابــه و حاملــه‬ ‫میشــدند‪.‬‬ ‫تروتــز هــم در همیــن راســتا‪ ،‬مــورد‬ ‫آزمایشات پزشــکی قرار گرفت و مثل زنان‬ ‫دیگری که وارد برنامه میشــد‪ ،‬پیشینهاش‬ ‫مورد بررســی قرار گرفت‪ ،‬مبــادا که خون‬ ‫یهــودی در رگهایــش جاری باشــد‪ .‬حاال‬ ‫که سربلند از آزمایشــات بیرون آمده بود‪،‬‬ ‫میتوانســت از بین یک گروه افسران اس‬ ‫‪58 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


57 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

57


56 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

56


55 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

55


‫نکنیــم‪ .‬پژوهــش دیگــری که اعضــای هیات‬ ‫علمــی دانشــگاه‌های کلمبیــا و پیتســبورگ‬ ‫انجــام داده‌انــد نیز نشــان می‌دهد مــرور و‬ ‫گشــت‌زنی در فیس‌بوک از میــزان خودکنترلی‬ ‫کاربــران می‌کاهــد‪ .‬یعنــی افــراد در فضایی‬ ‫مجــازی و به ظاهــر صمیمی قــرار می‌گیرند‬ ‫و ناگهــان از کنتــرل خویش خارج می‌شــوند‪.‬‬ ‫این مســال ‌ه از ســوی کاربران نیز به فیس‌بوک‬ ‫تذکر داده شــد و یکی از دالیلی که این شبکه‬ ‫اجتماعی فیلترهایی برای آشــنایان و دوستان و‬ ‫دوســتان نزدیک درســت کرد‪ ،‬به خاطر همین‬ ‫تذکرهــا بود‪ .‬بــه عبارت دیگر‪ ،‬بــا این فیلترها‬ ‫شــما همچنان چهــره موجهی میان آشــنایان‬ ‫خواهید داشــت‪ ،‬ولی دوستان نزدیکتان خوب‬ ‫می‌داننــد که چقــدر بددهن هســتید‪ .‬کیت‬ ‫ویلکوکــس اســتاد بازاریابی مدرســه بازرگانی‬ ‫کلمبیا معتقد اســت این کاهــش خودکنترلی‬ ‫در شــبکه‌ای مثــل فیس‌بوک ناشــی از نوعی‬ ‫غرور نســبت به فضای پر از الیک آنجاســت‪.‬‬ ‫الیک‌هایی که مدام کاربــران را تایید می‌کنند‪.‬‬ ‫در ایــن فضــا افــراد می‌خواهند خودشــان را‬ ‫بیشــتر و بهتر از آنچه هســتند نشــان دهند‪.‬‬ ‫ســپس مورد تایید نیز قــرار می‌گیرند و همین‬

‫‪54‬‬

‫‪‬‬

‫تایید ســبب می‌شــود تا کاربران خود را بیشتر‬ ‫بــروز دهنــد‪ .‬این غــرور کاذب کــه منجر به‬ ‫نوعی جســارت کاذب‌تر می‌شود شبیه حالت‬ ‫مستی الکل اســت‪ .‬دکتر شــری تورکل‪ ،‬استاد‬ ‫روانشناســی و مطالعات اجتماعی دانشــگاه‬ ‫ام‌آی‌تی معتقد اســت در فضای آنالین افراد از‬ ‫قید و بندهای دنیــای حقیقی کمی رهاترند و‬ ‫انگار یادشــان می‌رود کــه دارند بلند‌بلند فکر‬ ‫می‌کننــد و هر کدام از نظرهایشــان می‌تواند‬ ‫عکس‌العملــی داشــته باشــد‪ .‬اینجاســت که‬ ‫فقط نظر می‌نویســند‪ ،‬بدون اینکه به تبعات‬ ‫آن فکــر کنند‪ .‬تورکل از توخالی شــدن کلمات‬ ‫زشــت از معنــا می‌گویــد و اینکه الزامــاً قرار‬ ‫نیســت همان‌چیزی که می‌نویســیم احساس‬ ‫واقعــی مــا باشــد‪ .‬مثــ ًا وقتــی به‌خاطر یک‬ ‫موضوع خیلی بی‌اهمیت و کوچک به کســی‬ ‫می‌گوییم «ازت متنفــرم!» این واقعاً به معنی‬ ‫تنفــر واقعی نیســت‪ .‬تــورکل که نویســنده‬ ‫کتــاب «چــرا مــا از تکنولــوژی بیشــتر و از‬ ‫همدیگر کمتــر توقع داریم» اســت‪ ،‬می‌گوید‬ ‫وقتی می‌خواهیــد وارد شــبکه‌های اجتماعی‬ ‫شــوید به شــما نوید وارد شــدن در بهشتی از‬ ‫دوســتی‌ها و رفاقت‌ها می‌دهنــد‪ ،‬ولی وقتی‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫وارد می‌شــوید می‌بینیــد که چنین نیســت و‬ ‫همیــن مســال ‌ه باعث می‌شــود تــا رفتارهای‬ ‫بی‌ادبانــه در این فضا نمود بیشــتری داشــته‬ ‫باشــد‪ .‬اما بحــث داغ این روزهــا‪ ،‬توهین‌های‬ ‫مداوم برخی از کاربران در اینســتاگرام اســت‪.‬‬ ‫گاهی زیر عکس یــک آدم محبوب یا معروف‬ ‫بحث‌هــای داغ و رکیکــی شــکل می‌گیــرد‪.‬‬ ‫معمــوالً صاحب صفحــه محترمانه هشــدار‬ ‫می‌دهد که اگر کســی توهین کند‪ ،‬دسترســی‬ ‫او را می‌بنــدد‪ ،‬ولی همچنــان توهین‌ها ادامه‬ ‫دارد‪ .‬شــاید بتــوان مهم‌تریــن دلیــل این امر‬ ‫را بحــران گفت‌وگــو در ایران دانســت‪ .‬اینکه‬ ‫افــراد ایــن جامعــه همیشــه با تفســیرهای‬ ‫ذهنــی و قضاوت‌هــای پیشــینی بــا یکدیگر‬ ‫مواجه می‌شــوند‪ .‬این انســداد گفت‌وگو وقتی‬ ‫بــا فحش و دشــنام همراه می‌شــود‪ ،‬بر تلخی‬ ‫ماجــرا بیشــتر می‌افزایــد و امید بــه بهبود و‬ ‫گشــایش و فهم دیگری را بسیار پایین می‌آورد‪.‬‬ ‫نمی‌تــوان فحــش را از ذهــن و زبــان مــردم‬ ‫جامعــه یــا کاربــران گرفــت و دور انداخت‪.‬‬ ‫ولــی می‌توان به آنها پیشــنهاد کرد کــه از این‬ ‫خنجرهــای برنده بــرای بریدن ســر تفاهم و‬ ‫گفت‌وگو اســتفاده نکنند‪.‬‬

‫‪54 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ .)348‬فحش و ناســزا تهاجم فرهنگی نیســت‬ ‫کــه یک ملت با جنــگ آن را وارد کنند‪ .‬فحش‬ ‫حتی در میــان حیوانات نیز وجــود دارد‪.‬‬ ‫مثــ ًال شــامپانزهای که زبــان کــر و اللهای‬ ‫آمریــکا را بــه او تعلیــم داده بودند و عالمت‬ ‫لغاتی چــون «کثیف» یا «کثافــت» را هم در‬ ‫ایــن زبان بلــد بود و نیز تفاوت میــان گربه و‬ ‫شــامپانزه را هم میدانســت‪ ،‬وقتی از دســت‬ ‫شــامپانزه دیگری خشــمگین شــد او را «گربه‬ ‫کثیف» خواند (امیدســاالر‪ .)342 :1381 ،‬وقتی‬ ‫پای انســان در میان باشــد‪ ،‬فحشها به شدت‬ ‫متاثر از فرهنگاند‪ .‬بهطوریکه ممکن اســت‬ ‫کلمــهای در یــک فرهنگ معنای زشــت و در‬ ‫فرهنــگ دیگری بیمعنی باشــد‪ .‬مث ًال در چین‬ ‫«الکپشــت»‪ ،‬در فرانســه «شــتر و گاو»‪ ،‬در‬ ‫آلمان «خوکســگ» و در ایــران «خر» خطاب‬ ‫کــردن دیگری معنــای زشــتی دارد‪ .‬همچنین‬ ‫آهنــگ و طــرز بیــان کلمات مســتهجنی که‬

‫قبــل تــو نوشداروســت ‪ /‬فحــش از دهن تو‬ ‫طیبات اســت‪ .‬اما شــاید یکی از شایعترین و‬ ‫مشــترکترین دشــنامها‪ ،‬فحشهای ناموسی‬ ‫باشــد‪ .‬اینکــه چــرا فحشهــا متوجــه جنس‬ ‫مونث اســت به ســاختار ســنتی و مردساالر‬ ‫جوامــع پیشــین برمیگــردد‪ .‬شــوهری کــه‬ ‫نتوانــد زنــش را کنترل کنــد‪ ،‬نامرد اســت‪ .‬در‬ ‫شــاهنامه نیز رستم در برابر اشکبوس و شنگل‬ ‫از دشــنام «فرومایه جفت» اســتفاده میکند‪.‬‬ ‫توهینــی کــه مــادر را خطاب قــرار میدهد‪،‬‬ ‫اصالــت را زیــر ســوال میبــرد‪ .‬اگــر نجابت‬ ‫مادر مــورد تردید قرار گیــرد‪ ،‬اصالت نژاد پدر‬ ‫نیــز از بین مــیرود‪ .‬طبق بررســی «تیموتی‬ ‫جــای» حــدود ‪ 80‬درصد از کلماتــی که از ‪20‬‬ ‫ســال پیش در زبان انگلیســی باقی ماندهاند‬ ‫مربــوط بــه اصطالحات ممنوعه اســت‪.‬‬ ‫اصطالحاتــی کــه در وجــه مثبــت خویش‬ ‫صمیمیت را نشــان میدهند و در وجه منفی‬

‫چرا برخی از مــا در فﻀای آنالین اینقدر‬ ‫بیادبیم؟‬

‫مجلــه تایــم ســال ‪ 2011‬گزارشــی را از قول‬ ‫موسســه تحقیقاتــی رپلر منتشــر کــرد‪ .‬این‬ ‫موسســه ‪ 30‬هــزار پروفایــل فیسبــوک را‬ ‫بررســی کــرده و به ایــن نتیجه رســیده بود‬ ‫کــه ‪ 4۷‬درصــد از آنهــا حــاوی فحاشــی یــا‬ ‫کامنتهای زشــت اســت‪ .‬البتــه طبق همین‬ ‫گــزارش نوع اپلیکیشــن یا نرمافــزاری که برای‬ ‫ارائــه خویشــتن در فضــای مجازی اســتفاده‬ ‫میکنیــم نیز در بیشــتر یا کمتــر فحش دادن‬ ‫ما موثر اســت‪ .‬مث ًال در شــبکه ‪ Linked in‬که‬ ‫بیشــتر کاری است‪ ،‬میزان اســتفاده از کلمات‬ ‫رکیــک کمتــر اســت تا فیسبــوک یــا توئیتر‬ ‫کــه افراد در آن احســاس صمیمیت بیشــتری‬ ‫میکنند‪ .‬پژوهشگران دانشــگاه اوهایو پس از‬ ‫بررســی ‪ 51‬میلیون توئیت به زبان انگلیســی‬ ‫دریافتهانــد کــه ‪ 31‬درصــد از آن حاوی کلمه‬

‫عصبانیت (‪ .)2 :2009, jay‬البته اینها را نگفتیم‬ ‫که ثابت کنیم چقدر دشــنام دادن فعل اصیل‬ ‫و درســتی اســت‪ ،‬بلکه موضوع آن اســت که‬ ‫نمیتــوان آن را نادیــده گرفــت و بــا وجــود‬ ‫ایــن پیشــینه در عرصــه تاریخ زبانشناســی‬ ‫بشــر‪ ،‬نمیتوان انتظار داشــت فضای مجازی‬ ‫حداقــل در عرصه دشــنامگویی امتداد فضای‬ ‫حقیقی نباشــد‪ .‬توهینهــا در عرصه مجازی‬ ‫اما شــکل و شــمایل دیگری به خود میگیرند؛‬ ‫چرا که کاربران فضای بیشــتر و مناســبتری‬ ‫بــرای ابراز احســاسهای خویــش میبینند‪.‬‬

‫رکیــک ‪F‬دار اســت‪ .‬ســر آخر نیز طبــق این‬ ‫پژوهش از هــر ‪ 13‬توئیت یکی حاوی کلمات‬ ‫زشــت است‪.‬‬ ‫یکــی از مهمتریــن دالیــل آســودگی ما در‬ ‫فحــش دادن‪ ،‬ناشــناس بــودن هویــت ما در‬ ‫فضــای مجــازی اســت‪ .‬وقتــی با یک نــام و‬ ‫عکــس تقلبــی وارد جمعــی مجازی شــویم‪،‬‬ ‫فحــش دادن و دیگــری را بــه الفــاظ زشــت‬ ‫خطــاب کــردن نوعــی حــس قــدرت بــه ما‬ ‫میدهد‪ .‬این درحالی اســت که ممکن اســت‬ ‫رودررو هیــچگاه بــا افــراد اینگونــه برخورد‬

‫در فحاشــی بــه کار مــیرود‪ ،‬میتواند معنای‬ ‫ایــن کلمات را عوض کند و آنهــا را از فحش یا‬ ‫توهیــن به اظهار محبت شــدید مبدل ســازد‪.‬‬ ‫مثــ ًال «پدر ســوخته» که گاهی از ســر تایید یا‬ ‫توجه اســت‪ .‬یا همــان کلمه «خــر» میتواند‬ ‫تبدیــل به خر َتحبیب شــود‪.‬‬ ‫مثــل دفعاتــی که ممکن اســت مــا به یک‬ ‫بچهگربــه ملــوس از ســر محبــت بگوییــم‬ ‫«خــر»‪ .‬حتــی ایــن صمیمیت تا حــدی پیش‬ ‫مــیرود کــه واســطه ارتبــاط بــا معشــوق‬ ‫میشــود‪ .‬مثــ ًال ســعدی میفرمایــد‪ :‬زهــر از‬ ‫‪ 53‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪53 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اجتماع ایران‪ ،‬از فحش ویران است‬ ‫فاطمهشیرزادی‬ ‫روزنامه‌نگار و دانشجوی دکترای ارتباطات‬

‫آنهــا بــه رعایــت احتــرام و بــروز رفتارهای‬ ‫بهنجارتر در فضای مجــازی راهی وجود دارد؟‬

‫ســوق می‌دهنــد و بســیاری از چهره‌هــای‬ ‫مشــهورتر را وادار می‌کنند در قسمت مربوط‬ ‫به پروفایل خود دنبال‌کنندگان صفحه‌شــان را‬ ‫به رعایــت احترام تشــویق یا به بالک شــدن پیشــینه تاریخــی دشــنام‌گویی دلیل بر‬ ‫تهدید کنند‪ .‬یک روز یک فوتبالیســت مشهور اصالتش نیســت‬ ‫آماج حمــات کاربــران می‌شــود و روز دیگر ‪ ‬علــی شــاکر *‪ :‬وقتــی احساســات و غرایز‬ ‫هنرپیشــه‌ای با انتشــار یک توصیه اخالقی یا تندی مانند خشــم‪ ،‬ترس‪ ،‬نفــرت و امثال اینها‬ ‫اجتماعی در معرض ناســزاگویی‌های گسترده با زبــان بیان شــوند فحش و نفریــن خودش‬ ‫قــرار می‌گیرد‪.‬‬ ‫را نشــان می‌دهــد‪ .‬اینجاســت کــه نمی‌توان‬ ‫در ایــن میان البته بســیاری از کاربران ایرانی فرهنــگ و زبــان بــدون فحــش پیــدا کــرد‪.‬‬ ‫هــم در چارچــوب رعایــت اخــاق اجتماعی بنابــر ایــن غلبــه احســاس می‌تواند بــر بار‬ ‫رفتار می‌کنند‪ ،‬اما اینکه بخشــی از ایرانیان به ناســزای زبــان بیفزایــد‪ .‬حال ممکن اســت از‬ ‫بهانه‌هــای مختلف و گاه بی‌هیــچ بهانه‌ای در یک فرهنگ تــا فرهنگ دیگر تعــداد کلمات‬ ‫رسانه‌های جدید به ناســزاگویی گسترده روی رکیــک متفــاوت باشــد‪ .‬مثــل پژوهش‌هایی‬ ‫می‌آورند ناشــی از چیســت؟ گاهی یک چهره کــه می‌گویــد آمریکایی‌‌هــا بددهن‌تــر از‬ ‫مطــرح با یک اشــتباه ســاده امالیــی یا حتی ‌کانادایی‌ها هســتند‪ .‬یــا برخــی از لهجه‌های‬ ‫فقــط به بهانه اینکه به یک مســاله سیاســی فارســی ضرب‌المثل‌هــای روزانه‌شــان نیز به‬ ‫یــا اجتماعی واکنشــی کــه گروهــی از مردم الفاظ رکیک آغشــته اســت‪.‬‬ ‫می‌خواسته‌اند نشــان نداده‪ ،‬چنان مورد ناسزا‬ ‫قــرار می‌گیــرد که ترجیــح می‌دهد بــرای در پیچیدگی فهم ناسزا‬ ‫‌امان ماندن از ترکش‌های خشــم لجام‌گسیخته محمد وحید‌دستگردی ســال ‪ 1301‬در مجله‬ ‫مردم‪ ،‬صفحــه خود را در آن شــبکه اجتماعی ارمغــان مقاله‌ای نوشــت بــا عنوان «ایــران از‬ ‫به طور موقت یا برای همیشــه غیرفعال کند‪ .‬فحــش ویران اســت» و بــه نظر می‌رســد به‬ ‫گاهــی نظــرات خشــم‌آلود برخــی کاربران همین وجه روانشناســانه کاربرد کلمات زشت‬ ‫شــبکه‌های اجتماعــی زیــر خبــر یــا نظری در زبان توجه بایسته‌ای نکرده است‪ .‬نویسنده‬ ‫منتشــر می‌شــود کــه آن را نپســندیده‌اند و معتقد اســت‪« :‬پس از اینکه به دست خارجی‬ ‫نارضایتی خود را با خشــم از طریق ناسزاگویی تخم فحش و دشــنام در مزرعه ایران پاشــیده‬ ‫ابراز می‌کننــد‪ .‬اما چرا این افــراد نظرات خود شــد‪ ،‬دهقانــان ایرانــی نیــز در حفاظت این‬ ‫را بــا آرامش و دور از هیجان مطرح نمی‌کنند؟ زراعــت به‌خوبی کوشــیده و از آفــات اراضی‬ ‫آیا فقدان بســترهای مناســب برای گفت‌وگو و ســماوی محافظتش نمودند‪ »...‬این در حالی‬ ‫و ضعــف در آمــوزش مهارت‌هــای الزم برای اســت کــه یکــی از قدیمی‌تریــن نمونه‌های‬ ‫تبــادل نظر به ضعــف در مهارت‌های ارتباطی دشــنام را می‌توان در سخنان افراسیاب تورانی‬ ‫و ناتوانی در بیان دیدگاه منجر شــده و افرادی در زامیاد یشــت اوستا‪ ،‬فقره ‪ 57‬دید‪ .‬افراسیاب‬ ‫کــه نیاموخته‌اند چگونه از نظــرات خود دفاع کــه فــر کیانــی را نمی‌توانــد به دســت آورد‬ ‫کنند به جای استدالل به ناســزا روی می‌آورند دشــنام می‌دهد که‪« :‬ایث ایــث یئن اهمائی‪،‬‬ ‫و بــه جــای تبــادل نظــر دچــار ســوء‌تفاهم من نتوانســتم این فــر را بربایم‪ .‬فــری که به‬ ‫می‌شــوند؟ اساســاً چرا عــده‌ای از مــردم چه اقــوام ایرانــی کنونــی و بعــد و به زرتشــت‬ ‫در فضــای مجازی و چه در فضــای واقعی‪ ،‬به پــاک متعلق اســت‪ ».‬در توضیــح کلماتی که‬ ‫جای تشــریح عقایدشــان به صورت منطقی و افراســیاب به دشــنام بیان می‌کند پــورداوود‬ ‫محترمانه‪ ،‬ناســزاگویی را برمی‌گزینند؟ آیا برای می‌نویســد کــه اینهــا «بایســتی ناســزاهای‬ ‫تقویت اخــاق اجتماعی در مردم و تشــویق افراســیاب تورانی باشد» (امید ســاالر‪:1381 ،‬‬

‫هفته نامــه تجارت فردا ‪« :‬بــه تو چه ربطی‬ ‫داره کــه مــن از خانم ‪ ...‬انتقــاد می‌کنم یا نه؟‬ ‫خودش بخــواد زبون داره جواب می‌ده‪ .‬شــما‬ ‫لطفاً خفــه»‪‌...« ،‬زیــادی نخور‪ .‬بیــا دایرکت»‪،‬‬ ‫«تو باید فهم داشــته باشــی که نــداری‪ .‬حتماً‬ ‫تــو ‪ ...‬زندگــی کــردی»‪ .‬اینها تنها بخشــی از‬ ‫خــط و نشــان‌ها و ناســزاگویی‌های غیرقابل‬ ‫بازگــوی مردم ایران در اینســتاگرام اســت که‬ ‫بیشــتر در صفحات پرطرفــدار مانند صفحات‬ ‫ورزشــکاران شناخته‌شده‪ ،‬هنرمندان محبوب و‬ ‫سیاســتمداران مشــهور دیده می‌شود‪.‬‬ ‫معمــوالً در ســایر شــبکه‌های اجتماعــی‬ ‫از جملــه فیس‌بــوک نیــز وضعیــت بهتــر از‬ ‫اینســتاگرام نیســت‪ .‬گاهی ســرک کشیدن به‬ ‫شــبکه‌های اجتماعــی و خواندن ناســزاگویی‬ ‫برخــی افــراد در این فضای در حال گســترش‪،‬‬ ‫شــوکه‌کننده اســت‪ .‬بســیاری از این ناسزاها‬ ‫بــا اســتفاده از نقطه‌چین به جــای بعضی از‬ ‫کلمات‌شــان هم قابل انتشــار نیســتند‪.‬‬ ‫دیــدن اینکــه حتی افــرادی بــا صفحه‌های‬ ‫پروفایــل معمولی که آنها را بــه عنوان اعضای‬ ‫بهنجــا ِر جامعــه نشــان می‌دهــد‪ ،‬در بعضی‬ ‫صفحات بــا رکیک‌ترین الفاظ به ناســزاگویی‬ ‫مشغول می‌شــوند و به جای اظهار نظر اظهار‬ ‫فحش می‌کنند‪ ،‬این پرســش را به ذهن متبادر‬ ‫می‌کنــد کــه آیــا رســانه‌های جدید بســتری‬ ‫گســترده برای بــروز و ظهور فحاشــی فراهم‬ ‫کرده‌اند یا فحاشــی و خشــم به دلیل مسائل‬ ‫اجتماعــی دیگری در فضــای واقعی هم رو به‬ ‫گسترش است؟‬ ‫چرا شــبکه‌های اجتماعی که یکی از اهداف‬ ‫خود را دوســت‌یابی‪ ،‬گســترش دایره دوســتان‬ ‫مجــازی و نزدیک‌تــر شــدن مردم جهــان به‬ ‫یکدیگــر اعــام می‌کنند‪ ،‬گاه بــه عرصه چنان‬ ‫فحاشــی‌هایی تبدیــل می‌شــوند کــه موجب‬ ‫تعجب می‌شــوند‪ .‬برخی کاربران بــا پراکندن‬ ‫خشــم‪ ،‬نفــرت و بی‌اعتمــادی در ایــن فضــا‬ ‫دیگران را به ســوی ِبالک یا ریپورت کردن‌شان‬ ‫‪ 52‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪52 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬




‫بقیه از صفحه ‪20‬‬

‫ادامه مطلب کودکانی که بفروش میرسند‬ ‫شناسنامه گرفته بود‪ ،‬اما بچه را نمی‌خواست‬ ‫و گفتــه بود به محــض این‌که بچــه را به یک‬ ‫خانواده بدهیم‪ ،‬شناســنامه فعلــی او را باطل‬ ‫می‌کنــم‪ .‬آن‌هــا می‌خواســتند بچــه را به یک‬ ‫خانواده بدهند تا خودشــان راحت شوند‪ .‬من‬ ‫هــم با در نظر گرفتن همه شــرایط احســاس‬ ‫کــردم ایــن بچــه بــه درد مــا می‌خــورد‪ ،‬اما‬ ‫همسرم که به اســتخاره معتقد است استخاره‬ ‫گرفــت و بد آمد‪ .‬مــا هم ایــن کار را نکردیم‪.‬‬ ‫تقریبــاً چهار ماه بعد فهمیــدم خانواده‌ای این‬ ‫بچــه را گرفته‌اند‪ ،‬امــا ازدواج مادر بچه به هم‬ ‫خــورده و دوباره ســراغ فرزندش آمده اســت‪.‬‬ ‫االن هم شــرایط روحــی خانــواده‌ای که چند‬ ‫ماه از بچه سرپرســتی کرده بودند‪ ،‬بســیار بد‬ ‫است‪.‬‬

‫اخاذی پدر بچه از سرپرست او‬

‫یکی از بیمارســتان‌های دولتی زایمان و سپس‬ ‫از بیمارســتان فــرار می‌کنــد‪ .‬در این شــرایط‬ ‫بیمارســتان بایــد ظــرف ‪ 24‬ســاعت بچــه را‬ ‫تحویل بهزیســتی دهد‪ ،‬امــا در این فاصله ‪24‬‬ ‫ساعته ممکن اســت پرســتار در ازای رشوه‌ای‬ ‫بچــه را به یک خانــواده نابــارور بدهد‪.‬‬

‫نقــش واســطه‌ها در خریــد و فــروش‬ ‫کــودکان‬

‫در ایــن بیــن نبایــد از نقــش واســطه‌ها و‬ ‫دالل‌هــا غافل شــد‪ .‬ازآن‌جاکه خریــد و فروش‬ ‫نــوزادان می‌تواند درآمدهایی برای واســطه‌ها‬ ‫داشــته باشــد‪ ،‬آن‌ها به این کار دامن می‌زنند‪.‬‬ ‫بعضــی از واســطه‌ها عالوه بر پولــی که برای‬ ‫خانــواده بچه می‌گیرند‪ ،‬هزینــه عملکرد خود‬ ‫را کــه معموالً هم مبلغ قابل توجهی می‌شــود‬ ‫دریافــت می‌کننــد‪ .‬البتــه بــه گفته نســرین‬ ‫بعضــی از واســطه‌ها هم هســتند کــه پولی‬ ‫دریافــت نمی‌کنند و صرفاً برای شــادکردن دل‬ ‫خانواده‌هــا و انجــام یک کار خیر بــه این کار‬ ‫غیرقانونــی رو می‌آورند‪.‬‬ ‫مهناز یکی از زنانی اســت که واسطه خرید و‬ ‫فروش بچه اســت‪ .‬او در مشهد زندگی می‌کند‬ ‫و بچه‌هایی که در این شــهر بــه دنیا می‌آیند‬ ‫و خانواد ‌ه آن‌ها وضعیت مناســبی ندارند را به‬ ‫خانواده‌هایی می‌رســاند که در حســرت بچه‬ ‫هســتند‪ .‬با مهناز کــه تماس می‌گیــرم خودم‬ ‫را زنــی معرفــی می‌کنــم که ‪ 10‬ســال اســت‬ ‫تالش‌هایــش برای بچه‌دارشــدن به در بســته‬ ‫خــورده اســت‪ .‬بــه او می‌گویم شــوهرم هم‬ ‫وضع مالی بســیار مناســبی دارد و مشکلی از‬ ‫ایــن جهت نداریم‪ .‬مهناز در ابتدا مرا تشــویق‬ ‫می‌کند کــه از طریق بهزیســتی اقــدام کنم؛‬ ‫چــون شــرایط بهزیســتی در ســال‌های اخیر‬ ‫ســاده‌تر شــده اســت‪ ،‬امــا بــه او می‌گویــم‬ ‫نمی‌خواهــم جایــی ثبــت شــود کــه بچه‌ای‬ ‫که به سرپرســتی قبــول می‌کنم بچــه خودم‬ ‫نیســت‪ .‬او هم متقاعد می‌شود که توضیحات‬ ‫بیشــتری در مورد شــرایط کارش بدهد‪.‬‬

‫ما می‌خواهیم به شــما بدهیم هنــوز به دنیا‬ ‫نیامده اســت‪ .‬خانم‌هایی هســتند که شرایط‬ ‫مالــی آن‌ها اص ًال خوب نیســت یــا این‌که زن‬ ‫در عقــد موقت مرد بوده و حــاال که زن باردار‬ ‫شــده‪ ،‬مرد او را رها کرده است و زن نمی‌داند‬ ‫بایــد چه‌کار کند‪ .‬مــا بچه‌های این زنــان را به‬ ‫شــما و امثال شــما می‌دهیم‪ .‬این خانم وقتی‬ ‫می‌خواهــد زایمــان کنــد شناســنامه شــما و‬ ‫شــوهرتان را بــا خودش به بیمارســتان می‌برد‬ ‫و اســم بچه در شناسنامه شــما ثبت می‌شود‪.‬‬ ‫وقتــی از او دربــاره میــزان اعتمــادی کــه‬ ‫می‌تــوان بــه پدر و مــادر این بچه‌ها داشــت‬ ‫می‌پرســم‪ ،‬جــواب می‌دهــد‪ :‬مــن خــودم‬ ‫خیلــی مقیــد هســتم و تحقیقــات مفصلی‬ ‫انجــام می‌دهــم‪ .‬حتی بایــد زن و مــردی که‬ ‫می‌خواهنــد بچــه را بگیرند ببینــم تا مطمئن‬ ‫شــوم بچه در خانواده‌ای تربیت می‌شــود که‬ ‫با ایمان و متدین هســتند و وضع مالی خوبی‬ ‫هــم دارند‪.‬‬

‫ســارا زن دیگــری اســت که او هــم بچه‌دار‬ ‫نمی‌شــود و تمــام تالش‌هایش بــرای پیچیدن‬ ‫بچه‌هایــی کــه ‪ 30‬میلیــون تومــان بــه‬ ‫صــدای خنده‌های یک نــوزاد در خان ‌ه بی‌ثمر‬ ‫فــروش می‌رســند‬ ‫مانده اســت‪ .‬او هنوز موفق نشــده بچه‌ای را‬ ‫براســاس قیمتــی که مهنــاز به مــا می‌دهد‬ ‫بــه فرزندی قبول کند و گاهی وسوســه شــده‬ ‫بــرای خریــد یــک نــوزاد کــه هنوز بــه دنیا‬ ‫که ســراغ خرید بچه برود‪ ،‬اما با تحقیقاتی که‬ ‫نیامــده باید ‪ 30‬میلیــون تومــان بپردازیم‪ ،‬اما‬ ‫انجام داده هنوز شــک دارد که این کار را انجام‬ ‫او خیلی دوســت نــدارد در تمــاس اول حرفی‬ ‫دهد یا نه‪ .‬ســارا در تحقیقاتــش با تجربه‌های‬ ‫راجــع به پــول داللی خــود بزنــد و در مقابل‬ ‫دیگران آشــنا شــده و به ما می‌گوید‪ :‬خریدن‬ ‫اصرارهــای من برای دانســتن حــدود مبلغی‬ ‫بچــه خیلــی وقت‌هــا ریســک اســت؛ چون‬ ‫کــه دریافــت می‌کنــد‪ ،‬می‌گوید‪ :‬حــاال برای‬ ‫گاهــی در این بین اخاذی هــم اتفاق می‌افتد‪.‬‬ ‫پــول من با هــم کنار می‌آییم‪ ،‬مســأله خاصی‬ ‫مث ًال یکی از دوســتان ما بچه‌ای را گرفتند و به‬ ‫نیســت‪ ،‬بســتگی به خودتان دارد‪ .‬ما خودمان‬ ‫هیچ‌کس هــم نگفتند آن بچه برای خودشــان‬ ‫کمــک بــه محرومــان داریــم و معمــوالً به‬ ‫نیست‪ .‬آن‌ها به شهرســتان رفتند و از آن‌جا به‬ ‫خانواده بچه یکــی دو میلیون کمتر می‌دهیم‬ ‫خانواده‌هایشــان اعالم کردند کــه خانم باردار‬ ‫تا بــرای محرومــان دیگر هزینــه کنیم‪ .‬حتی‬ ‫اســت و بچــه را از خانواده تحویــل گرفتند و‬ ‫خانــواده‌ای بودنــد کــه بعد از این‌کــه بچه را‬ ‫تا یک‌ســالگی او در شهرستان ماندند و گفتند‬ ‫تحویل گرفتند و رفتند ‪ 10‬میلیون به حســاب‬ ‫بچــه در آن‌جا به دنیــا آمده اســت‪ .‬پدر بچه‬ ‫من ریختنــد تا بــرای محرومان خــرج کنم‪.‬‬ ‫آن موقــع زنــدان بود و مادرش که در شــرایط‬ ‫مهنــاز اطالعات بیشــتری به مــن نمی‌دهد‬ ‫بــدی زندگــی می‌کــرد‪ ،‬تصمیــم بــه فــروش‬ ‫و صحبت‌هــای بعــدی را موکــول بــه وقتی‬ ‫او گرفتــه بــود‪ .‬وقتی پــدر بچه آزاد شــد این‬ ‫می‌کنــد کــه نــام خانوادگــی معــرف را به او‬ ‫ً‬ ‫بگویــم تا به قــول خودش بعدا دچار مشــکل‬ ‫خانــواده را پیدا کرد و آن‌هــا را تهدید می‌کرد فروش بچه‌ای که به دنیا نیامده است‬ ‫که حقیقــت را به بچه می‌گویــد‪ .‬آن‌ها هم از مهنــاز ادعا می‌کند که چند نفــر قبل از من نشــود‪ ،‬اما به مــن اطمینان می‌دهــد که این‬ ‫ترسشــان مدام به او بــاج می‌دادند‪.‬‬ ‫در صــف قــرار دارند‪ ،‬اما او فعــ ًا بچه‌ای برای خانواده‌ها پولشــان را می‌گیرنــد و می‌روند و‬ ‫او اضافــه می‌کنــد‪ :‬گاهــی هــم خانمی که فروش نــدارد‪ .‬او نــام مرا می‌نویســد تا وقتی هرگز ســراغ فرزندشــان نمی‌آیند‪.‬‬ ‫ازدواج شــرعی نداشــته یا شــوهرش او را رها بچــه‌ای پیــدا کــرد به مــن زنگ بزنــد‪ .‬مهناز‬ ‫وب‌سایت مهر خانه‬ ‫کــرده یا شــرایط مالی خیلی ســختی دارد‪ ،‬در می‌گوید‪ :‬بهزیســتی بچــه دارد‪ ،‬اما بچه‌ای که‬ ‫‪ 49‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪49 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کیارستمی‌از‌زبان‌کیارستمی‌‬ ‫بقیه از صفحه ‪۱۶‬‬

‫ســر فرد دیگری عــوض کرد! خب مــن چرا از‬ ‫این امکانات اســتفاده نکنم؟‬

‫اتاق فیلم من‬

‫ماشــینم بهترین دوســت من اســت‪ .‬همین‬ ‫طور دفترم‪ ،‬خانهام‪ ،‬شــهرم‪ .‬وقتی توی ماشین‬ ‫نشستهام وکسی در کنارم است احساس بسیار‬ ‫راحتــی دارم‪.‬مــا در راحتتریــن صندلیهــا‬ ‫هســتیم چون چشــم در چشــم هــم نداریم‬ ‫امــا در کنــار هــم نشســتهایم‪ .‬بــه همدیگر‬ ‫نــگاه نمیکنیــم و تنهــا هنگامی ایــن کار را‬ ‫میکنیــم که بخواهیم‪ .‬آزادیــم که نه به تندی‬ ‫بلکــه به مالیمت بــه دور و بــر بنگریم‪ .‬پرده‬ ‫بزرگی درپیــش رویمان داریــم و همینطور‬ ‫دیدهای جانبی را‪ .‬ســکوت سنگین و دشواربه‬ ‫نظر نمیرســد‪ .‬هیچ کس از دیگــری پذیرایی‬ ‫نمیکند‪ .‬و جنبههای بســیار دیگــر‪ .‬موضوع‬ ‫بســیار مهمتــر اینکه ماشــین مــا را از جایی‬ ‫بــه جای دیگــر میبــرد‪ .‬من عاشــق رانندگی‬ ‫هســتم و اگر فیلمســاز نمیشــدم‪ ،‬دوســت‬ ‫داشــتم که راننده کامیون شــوم‪.‬‬

‫هنرعکاسی‬

‫بــرای همان زمان اســت‪« .‬با عکاســی زندگیم‬ ‫ســر میکنم‪ ،‬خســتگیم در میکنم‪».‬‬ ‫اگــر مــن در عکــس طبیعتی کــه میگیرم‬ ‫دخالــت نکنــم‪ ،‬به دلــم نمینشــیند‪ .‬گاهی‬ ‫یــک درخت را ازجایی میکنــم و میبرم جای‬ ‫دیگر کار میگذارم‪ .‬گاهی یک در را از پاشــنه‬ ‫در مــیآورم‪ ،‬در انتهای یــک کوچه دیگر توی‬ ‫یک دیــوار دیگر میکارم‪ .‬این دخالتهاســت‬ ‫کــه به من اجازه میدهد عکاســی را دوســت‬ ‫بــدارم‪ .‬یعنی از تمــام آن اســتفاده کنم‪ .‬البته‬ ‫فکــر میکنم کــه ‪ 30‬ســال پیش ایــن اندازه‬ ‫خوشــحال نبــودم‪ .‬وقتــی عکســی میگرفتم‬ ‫ناچار بودم همان را به تماشــای عموم بگذارم‬ ‫ولی االن دخالت مســتقیم و بیتعارف خودم‬ ‫در تمامــی عکسهایــم باعث خوشــحالیام‬ ‫اســت‪ .‬عکسهایــی هم هســت کــه در آن‬ ‫دخالــت نــدارم ولــی در عکسهایــی کــه‬ ‫نتوانســتم در آن دخالــت بکنم مشــکوکم که‬ ‫در مجموعــهام قرار دهم یا نــه‪ .‬چون با خود‬ ‫میگویــم پس نقش تو در ایــن کار چه بوده؟‬ ‫یــک زمانــی میگفتنــد «بــودن بموقــع و‬ ‫انتشــار دادن بــا یک دوربین کافیســت» ولی‬ ‫االن بــه نظــرم دیگــر ایــن جوابگو نیســت‪.‬‬ ‫یعنــی باید دخالت کنی‪ .‬اگــر زمانی میگفتی‬ ‫«ای کاش اینجایــش ایــن جــوری بــود»‪ ،‬االن‬ ‫دیگــر میتوانــی آن «ای کاش» را بــه کار‬ ‫نبــری‪ .‬گاهــی متهم میشــوم که چــرا عکس‬ ‫اجتماعی نمیگیــرم‪ .‬خیلیهــا میگویند چرا‬ ‫انســانگریز هســتی؟ واقعیت این اســت که‬ ‫من عکاس اجتماعی نیســتم‪ 32 .‬ســال پیش‪،‬‬ ‫عکاســی را بــا طبیعــت شــروع کــردم‪ ،‬برای‬

‫به هــر حال با وجــود همه احســاس آزادی‬ ‫کــه در ســاخت فیلمهایــم میکنــم‪ ،‬ولــی‬ ‫هــر فیلــم باید یک داســتان را روایــت کند و‬ ‫شــخصیتپردازیای دارد‪ .‬از ســوی دیگــر‪ ،‬به‬ ‫صندلیهایی که از قبل در ســینما چیده شده‬ ‫نیز تعهد داریــم‪ .‬بواقع در ســینما نمیتوانی‬ ‫فکــر کنی کــه خودت هســتی و خــودت اما‬ ‫با دوربین عکاســی کام ًال ســالیق شخصیات‬ ‫را اعمال میکنی‪ .‬خودت هســتی و دوربینت‬ ‫و هیچ آدمــی هم کنارت نیســت‪ .‬بعد از هر‬ ‫فیلمــی بــرای اســتراحت‪ ،‬به خــودم وقفهای‬ ‫برای عکاســی میدهم‪ .‬یک عکاســی طوالنی‪.‬‬ ‫حتــی در دوران ســاخت فیلم «کپــی برابر با‬ ‫اصــل» تقریباً هــر روز بعد از فیلمبــرداری‪ ،‬با‬ ‫دوربین عکاســیام میرفتم و تا زمانی که نور‬ ‫بود عکاســی میکردم‪ .‬بســیاری عکسها برای‬ ‫آن دوره اســت‪ .‬بیشــتر عکسهــای «در»هــا‬ ‫‪ ۴8‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫فرار از شــهر و مناســبتهای شــهری و دوری‬ ‫از شهرنشــینی‪ .‬بله‪ ،‬بــرای فرار از شــهر بوده‬ ‫اســت‪ .‬بــه هر حــال ایــن اتهــام را میپذیرم‬ ‫که چــرا عکــس اجتماعی نمیگیــرم؛ هرچند‬ ‫اگر عکســی بگیرم که در آن انســان نباشــد‪،‬‬ ‫برایم بهتر اســت‪ .‬بهتر اســت یکــی‪ ،‬دو تا از‬ ‫عکسهــا خالی از انســان باشــد؛ هرچند در‬ ‫عکسهایــم رد پای انســان هم هســت‪.‬‬ ‫مــن در عین حــال که میگویم با احســاس‬ ‫آزادی در طبیعــت عکس میگیــرم‪ ،‬اما این را‬ ‫هم خیلی محترم میشــمارم که یک بار دیگر‬ ‫شانســی به من رو کند که روی سفارشــی کار‬ ‫کنم‪ .‬ایــن به نظر من شــانس کمی نیســت‪.‬‬ ‫حاال درســت اســت که امروزه جوانــان آزادی‬ ‫مطلــق میخواهنــد امــا مــا از آزادی مطلق‬ ‫خیری ندیدیم‪ .‬هرچه داریــم از همان دورهای‬ ‫داریــم کــه در محدودیتهــا کار کردیــم و‬ ‫محدودیتهــا به نظر من همیشــه ســازنده‬ ‫هســتند‪ .‬این بــاز هــم از آن جمالتی اســت‬ ‫کــه بعضیهــا ســوءتعبیر میکننــد ولی من‬ ‫میگویــم و بگذار که آنها ســوء تعبیرشــان را‬ ‫بکنند‪ .‬من با ســوء تعبیرها کنــار میآیم و از‬ ‫محدودیتهــا به یک خالقیت تازه میرســم‪.‬‬ ‫امروزه عکاســی دیجیتال‪ ،‬امکانات جدیدی‬ ‫را در اختیــار مــا میگذارد‪ .‬یعنی شــما عکس‬ ‫را بگیر حتی اگر اکســپوز شما درست نیست‪،‬‬ ‫یعنی حتــی اگر نور بــه اندازه کافی نیســت‬ ‫و تــو هــم نمیتوانی تا فردا بمانی‪ .‬عکســت‬ ‫را بگیــر و به البراتوار برو و عکســی را که در‬ ‫ســاعت هفت عصر گرفتهای و نــور نبوده‪ ،‬به‬ ‫ســاعت پنج تغییر بــده‪ .‬این شــانس را داری‬ ‫که ساعتت را دو ســاعت جلو بکشی‪ .‬چگونه‬ ‫میتــوان از اینهــا صــرف نظر کــرد؟ میدانم‬ ‫بعضیهــا میگویند نه‪ ،‬این عکس که دســت‬ ‫نخورده و خودش هســت‪ ،‬چیز دیگری است‪.‬‬ ‫به نظــرم این برای عکاس خبری اســت‪ .‬یعنی‬ ‫وای بــه حال عکاس خبــری که عکسهایش را‬ ‫دســتکاری کند ولی ما عکاس خبری نیستیم و‬ ‫میتوانیم طبیعت را متناســب با سلیقه خود‬ ‫بسازیم‪.‬‬

‫‪48 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


47 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

47


46 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

46


‫از جمله فرانســه‪ ،‬ایتالیا‪ ،‬اســپانیا‪ ،‬قبرس‪ ،‬اســترالیا و آمریــکا زندگی می‬ ‫کنند و برای همه آنها دشــوار اســت که به انگلســتان ســفر کنند تا در‬ ‫این مراســم حضور یابنــد‪ .‬اگرچه آنها امکان حضــور در ازدواج واقعی را‬ ‫از دســت می دهند ولی برگزاری مراســم روی دنیای مجــازی برای تمام‬ ‫آنهــا امکانی فراهم می کند تا به صورت مســتقیم همــه اقوام را ببینند‬ ‫و لحظه به لحظه در مراســم ازدواج حضور داشــته باشند‪.‬‬ ‫عــروس خانم توضیــح داد‪« :‬در همه مراســم هــای ازدواج‪ ،‬عکاس ها‬ ‫و فیلمبردارهــا حضور دارند تا خاطرات این شــب را برای همیشــه نگه‬ ‫دارنــد‪ .‬مــا با هماهنگــی هایی که انجــام دادیم از این افراد خواســتیم‬ ‫تــا حاصل کار خود را به صورت مســتقیم روی شــبکه هــای اجتماعی‬ ‫بگذارنــد‪ ».‬آقــای داماد نیــز در این باره گفــت‪« :‬این کار تمــام اقوام و‬ ‫دوســتان ما را هیجان زده کرده اســت‪ .‬همه مردم درباره مراســم ازدواج‬ ‫مــا صحبت مــی کننــد و روی فیس بوک گــروه هایی از افراد تشــکیل‬ ‫شــده اســت که ما را نمی شناســند و با ایــن وجود اقدام ما بــرای آنها‬ ‫بســیار جالب بــوده و به موضوع صحبت آنها تبدیل شــده اســت‪».‬‬ ‫البته برگزاری همزمان مراســم عروســی به صورت واقعی و مجازی کار‬ ‫چندان آســانی نبوده اســت‪ .‬این اتفــاق برای دنیای مجــازی به صورت‬ ‫کامــا حرفــه ای دنبال شــد و افــرادی در اختیار گرفته شــدند تا بخش‬ ‫هــای مختلــف آن را مدیریت کننــد‪ .‬از مهــم ترین وظایفــی که برای‬ ‫برگــزاری هر چه بهتر این مراســم در دنیای مجازی در نظر گرفته شــد‬ ‫مــی توان به مــوارد زیر اشــاره کرد‪:‬‬ ‫* مدیر شبکه رســانه ای‪ :‬تنظیم فعالیت های مختلف برای هماهنگی‬ ‫حســاب های کاربری در شــبکه هــای اجتماعــی توییتر‪ ،‬فیــس بوک‪،‬‬ ‫اینســتاگرام‪ ،‬پریسکوپ و پینترست‪.‬‬ ‫* مدیر ازدواج مخصوص شــبکه رسانه ای‪ :‬فعال سازی لحظه به لحظه‬ ‫صفحــات اجتماعی در شــب عروســی و بررســی تک تک پســت های‬ ‫منتشر شــده از ســوی کاربران پیش از انتشار عمومی‪.‬‬ ‫* دســتیار ازدواج مخصوص شبکه رسانه ای‪ :‬همکاری نزدیک با عروس‬ ‫و دامــاد بــرای آماده ســازی اتفاقات مختلف حین پخــش تصاویر روی‬ ‫شبکه های اجتماعی‪.‬‬ ‫* عکاس عروســی مخصوص شبکه رســانه ای‪ :‬همراهی کامل با عروس‬ ‫و داماد در طول روز به همراه یک دســتگاه گوشــی هوشــمند آیفون و‬ ‫ارسال مســتقیم تصاویر روی شبکه های اجتماعی‪.‬‬ ‫* تکنیســین مخصوص به روز رسانی شبکه رســانه ای در حوزه ازدواج‪:‬‬ ‫بررسی و مانیتورینگ مراســم عروسی در طول روز‪.‬‬ ‫* کپی رایتر مخصوص ازدواج در شــبکه رســانه ای‪ :‬بررسی تمام کلمات‬ ‫و جمالت به کار رفته روی صفحات مختلف شــبکه های اجتماعی‪.‬‬ ‫* کارگــردان مخصوص ازدواج در شــبکه رســانه ای‪ :‬در اختیار داشــتن‬ ‫مســئولیت کل پــروژه‪ ،‬بــه خصــوص در روز عروســی و تضمین پخش‬ ‫مســتقیم و مناســب تصاویر و عکس ها روی شــبکه های اجتماعی با‬ ‫بهتریــن کیفیت و از بهتریــن زاویه‪.‬‬

‫بایدها و نبایدها‬

‫اجتماعــی را بــر عهده داشــت‪ ،‬از مدت ها قبل مشــاوره های مختلفی‬ ‫را بــه این زوج جوان داده بود‪ .‬شــرکت مذکور کــه به صورت تخصصی‬ ‫در ایــن زمینه فعالیت می کند‪ ،‬برخی بایدها و نبایدهــا را برای برگزاری‬ ‫هر چه بهتر مراســم عروســی در شــبکه هــای اجتماعی مطــرح کرده‬ ‫اســت که به قــرار زیر اعالم می شــوند‪.‬‬

‫کارهایی که باید برای برگزاری مراســم عروســی در شــبکه های‬ ‫اجتماعی انجام داد‪:‬‬

‫* بــرای برگــزاری این مراســم بــه صورت صریــح برنامه هــای خود را‬ ‫اعــام کنید‪ .‬میهمــان ها از جملــه اعضای خانــواده‪ ،‬اقوام‪ ،‬دوســتان و‬ ‫آشــنایان بایــد بدانند که ایــن تصاویر چگونــه در شــبکه اجتماعی به‬ ‫اشــتراک گذاشــته می شود‪.‬‬ ‫* یــک هشــتگ ویژه برای خــود در نظــر بگیرید و از ایــن طریق به‬ ‫میهمــان ها امکان دهید پســت هــای خــود را در توییتر آســان تر به‬ ‫اشتراک بگذارند‪.‬‬ ‫* همه عکس های اینســتاگرام‪ ،‬توییت ها و نوشــته هــای فیس بوک‬ ‫را در یــک فضا بــرای خود نگه دارید تــا در آینده به عنــوان خاطره به‬ ‫آن مراجعه کنید‪.‬‬ ‫* از شــبکه اجتماعــی اســتفاده کنیــد تا به آســانی بتوانیــد آخرین‬ ‫تغییرات در مراســم را به اطالع میهمان ها برســانید و بــا آنها در ارتباط‬ ‫نزدیک باشید‪.‬‬ ‫* عکــس ســلفی بگیریــد‪ .‬لحظــات خــاص در شــب مراســم به جز‬ ‫تصاویری که توســط عکاســان تهیه می شــود‪ ،‬می تواند با عکس های‬ ‫ســلفی ماندگارتر شود‪.‬‬

‫کارهایی که نباید برای برگزاری مراســم عروســی در شبکه های‬ ‫اجتماعی انجام داد‪:‬‬ ‫* از انجام هرگونه اتفاق غیرمنتظره برای برگزاری مراســم عروســی در‬ ‫شــبکه اجتماعی بپرهیزید‪ .‬این کار جذابیتی بــرای میهمان های واقعی‬ ‫و مجازی نخواهد داشــت‪.‬‬ ‫* تلفن همراه خود را کنار بگذارید‪ .‬قرار اســت شــما و همسرتان یک‬ ‫روز بــه یادماندنی را تجربه کنید و به همیــن دلیل درگیر بودن با تلفن‬ ‫همراه نمی تواند حضور شــما را در این شــب پررنگ نشان دهد‪.‬‬ ‫* کمــک گرفتــن از یک عــکاس حرفــه ای را فراموش نکنید‪ .‬درســت‬ ‫اســت کــه این روزهــا همه میهمان ها گوشــی هوشــمند دارنــد و به‬ ‫صورت همزمان از اتفاقات مختلف مراســم شــب عروسی عکس و فیلم‬ ‫تهیــه می کنند ولی به یاد داشــته باشــید که حضور یــک عکاس حرفه‬ ‫ای برای چنین شــب مهمی اهمیت زیــادی دارد‪.‬‬ ‫* درست کردن هشــتگ مخصوص ازدواج خود را به لحظه آخر موکول‬ ‫نکنید‪ .‬اگرچه این اتفاق کار آســانی به نظر می رســد ولی توجه داشــته‬ ‫باشــید که ایجاد یک هشــتگ معنــی دار با مفهوم مناســب می تواند‬ ‫کار بســیار زمانبری باشد‪ .‬سعی کنید سراغ هشــتگ های تکراری نروید‪.‬‬ ‫* ارتباطــات میهمانــان با خــود را به شــبکه های اجتماعــی محدود‬ ‫نکنیــد‪ .‬بایــد بــه این نکتــه توجه داشــت کــه ممکن اســت برخی از‬ ‫میهمان ها شــیوه اســتفاده از شــبکه های اجتماعی را ندانند یا در آنها‬ ‫عضویت نداشــته باشــند‪ .‬روش های دیگری را هم بــرای برقراری ارتباط‬ ‫بــا میهمان ها در نظــر بگیرید‪.‬‬

‫اگرچــه ایــن اتفــاق اندکی عجیب به نظر می رســد ولی بــه هر حال‬ ‫این زوج انگلیســی برای نخســتین بار در جهان‪ ،‬مراســم عروسی خود را‬ ‫بــه صورت هــم زمان در دنیای واقعــی و مجازی برگزار کردند‪ .‬شــرکت‬ ‫‪ Status Social‬کــه مدیریــت این اتفاق در دنیای مجازی و شــبکه های‬ ‫‪ 45‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪45 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مراسم‌ازدواﺝ‌به‌ﺻرﻑ‌هشتﮓ‌و‌کامنت!‬ ‫هفتــه نامــه عصــر ارتبــاط ‪ -‬میثم‬ ‫لطفی‪ :‬اســتفاده از ابزاری به نام شبکه‬ ‫اجتماعــی در کنار همــه برنامه هایی‬ ‫که برای مراســم ازدواج تــدارک دیده‬ ‫شــده اســت‪ ،‬می تواند جالب باشــد‪.‬‬ ‫این فضــا اتفاقات جالــب و جذابی را‬ ‫بــرای دو فــردی کــه مــی خواهند با‬ ‫یکدیگــر ازدواج کنند رقم مــی زند و‬ ‫البته بــرای میهمانان هــم تازگی دارد‪.‬‬ ‫ایــن روزها بخش اعظــم زندگی ما در‬ ‫دنیــای الکترونیکــی و مجازی ســپری‬ ‫می شــود و به همین دلیل اضافه شــدن قابلیت هــای این دنیای مدرن‬ ‫بــه مراســم ازدواج از جمله اتفاقاتی اســت که کاربران هزاره ســوم به‬ ‫آنهــا فکــر می کنند‪ .‬به هر حــال‪ ،‬تا امروز به این مســئله فکر کرده اید‬ ‫که اگر قرار باشــد دنیای مجازی با دنیای واقعی شــما ادغام شــود و در‬ ‫یک مراســم مهم مانند ازدواج‪ ،‬ایــن دو دنیای دور از هم را کنار یکدیگر‬ ‫قــرار دهید‪ ،‬چــه کار باید بکنید؟‬

‫همــه مــردم بــرای مراســم ازدواج‬ ‫خــود مقدار زیادی پــول را برای محل‬ ‫برگــزاری مراســم‪ ،‬خریــد گل‪ ،‬غــذا و‬ ‫نوشــیدنی اختصاص می دهند‪ .‬شبکه‬ ‫اجتماعی یــک بخش مهم اســت که‬ ‫باید بــه این مــوارد اضافه شــود و با‬ ‫توجه بــه اینکه بخش اعظــم زندگی‬ ‫ما بــه آن اختصاص یافته اســت‪ ،‬باید‬ ‫در شــب ازدواج هــم بــه آن توجــه‬ ‫شود‪».‬‬ ‫دیگینــس که بــه عنــوان مدیر یک‬ ‫مرکــز مشــاوره اقتصادی فعالیت می کند و وضع مالــی خوبی دارد هم‬ ‫در این باره توضیح داد‪« :‬این شــبی اســت که بزرگترین جشــن زندگی‬ ‫مــا در آن برگــزار می شــود‪ .‬ما نخســتین زوج در جهان محســوب می‬ ‫شــویم که مراســم ازدواج خود را به صورت مســتقیم روی شــبکه های‬ ‫اجتماعــی پخــش کردیــم‪ .‬این کار ما را مشــهور می کند‪ .‬چه کســی از‬ ‫شــهرت بدش می آید؟»‬

‫مراســم این زوج انگلیســی در دنیــای مجــازی در چهار بخش‬ ‫یک داستان واقعی‬ ‫چنــدی پیش یــک زوج بریتانیایــی هزاران پونــد پرداخــت کردند تا دنبال شــد‪:‬‬

‫مراســم ازدواج آنها به صورت زنده و مستقیم روی شبکه های اجتماعی‬ ‫پخــش شــود که البتــه مدیریت این اتفاق را شــرکتی بر عهده داشــت‬ ‫کــه به صورت تخصصی در زمینه ســاماندهی مراســم ازدواج در پلتفرم‬ ‫های رســانه ای فعالیت می کند‪ .‬عکس ها و ویدیوهای «زو آناســتازی»‬ ‫و «ویــل دیگینــس» از ایــن روز بزرگ بــه صورت مســتقیم روی فیس‬ ‫بوک‪ ،‬توییتر‪ ،‬اینســتاگرام و پریســکوپ به اشــتراک گذاشته شد و حتی‬ ‫افرادی که در این مراســم شــرکت نکردند هم توانســتند از نزدیک آن را‬ ‫دنبال کنند‪ .‬شــرکت انگلیســی که به صورت تخصصی در زمینه برگزاری‬ ‫مراســم ازدواج در شبکه های اجتماعی فعالیت می کند‪ ،‬حداقل هزینه‬ ‫در نظر گرفته شــده بــرای خدمات خود را ‪ ۶500‬پوند اعالم کرده اســت‬ ‫ولــی این زوج جــوان تصمیم گرفتند چند برابر مبلغ یاد شــده را به این‬ ‫شــرکت بپردازند تا پوشــش دهی زنده و مستقیم از مراســم ازدواج آنها‬ ‫در شــبکه های اجتماعی مختلــف صورت گیرد‪.‬‬ ‫آناســتازی که اهــل یکی از شــهرهای انگلســتان به نام دربی اســت‬ ‫اعالم کرد که ارزشــش را داشــت برای مراســم ازدواجــش این میزان پول‬ ‫پرداخت کند‪ .‬عروس جوان که در یک شــرکت ســاختمانی فعالیت می‬ ‫کند‪ ،‬در ایــن خصوص گفت‪:‬‬ ‫«ارزش دارد کــه بــرای این کار هــزاران پوند پرداخت کنید‪ ،‬زیرا شــما‬ ‫فقــط یک بــار در زندگی خــود امکان تجربــه چنین شــبی را دارید و‬ ‫برای آنکه مراســم این شــب به بهترین شــکل برگزار شــود‪ ،‬باید تا حد‬ ‫تــوان هزینه کرد‪.‬‬ ‫‪ ۴۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪-۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫* راه انــدازی یــک صفحــه عمومــی در توییتر که تمــام عکس ها و‬ ‫خبرهــای مربوط بــه این اتفــاق به صــورت لحظه به لحظــه روی آن‬ ‫منتشر شد‪.‬‬ ‫* راه انــدازی که صفحه عمومی در اینســتاگرام که تمامی عکس های‬ ‫مربوط به مراســم ازدواج را پوشــش دهی می کرد‪.‬‬ ‫* پخش مســتقیم تصاویر ویدیویی مراســم ازدواج در شبکه اجتماعی‬ ‫پریسکوپ‪.‬‬ ‫* راه انــدازی یــک گروه خصوصی در فیس بوک برای دوســتان و اقوام‬ ‫که بتوانند در این مراســم حضور داشته باشند‪.‬‬ ‫برای اینکه این پوشــش دهی به بهترین شــکل انجام شــود‪ ،‬شــرکت‬ ‫‪ Status Social‬متخصــص امــور ازدوج در شــبکه هــای اجتماعی یک‬ ‫قــرارداد چنــد هزار پونــدی با عــروس و داماد منعقد کرد‪ .‬این شــرکت‬ ‫توضیــح داد که پیش تر یــک زوج آمریکایی در نیویورک تصمیم گرفتند‬ ‫چنین مراســمی را برگزار کنند ولی این نخســتین باری اســت که تمامی‬ ‫اتفاقــات مربــوط بــه مراســم شــب ازدواج با تمــام جزییات بــه این‬ ‫گســتردگی روی شــبکه های اجتماعی به اشــتراک گذاشــته می شود‪.‬‬

‫میهمان های واقعی و مجازی‬

‫زوج جــوان انگلیســی بــرای آن که بتواننــد این شــب را خاطره انگیز‬ ‫کنند‪ ،‬برنامــه ریزی هایی انجام دادند تا میهمان هــای واقعی و مجازی‬ ‫داشته باشــند‪ .‬خانم آناســتازی گفت که اقوام او در کشورهای مختلف‬

‫‪44 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


43 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

43


42 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

42


‫متعــددی در بــازار به این کار اشــتغال داشــتند و تا آنجا کــه به خاطر‬ ‫دارم نزدیــک بــه ‪ 12‬تا ‪ 14‬دهنه کارگاه در بازار قزوین داشــتیم که مردم‬ ‫شــهر و عمده روســتاییان ســفارش کار میدادند چرا کــه جنس الیاف‬ ‫پشــم و ایــن کاال ارزان بود و اســتحکام خوبی داشــت و نرم و ســبک‬ ‫هم بود‪.‬‬

‫* درگذشته چه کسانی بیشتر از »موج« استفاده میکردند؟‬

‫روســتاییان بیشــتر بــرای رختخوابپیچ و رویــه لحافکرســی از آن‬ ‫اســتفاده میکردنــد‪ ،‬در شــهر هــم عــالوه بــر اینهــا بــرای تزییــن‬ ‫مورداســتفاده قــرار میگرفــت‪.‬‬ ‫تمرکــز ایــن هنر در شــهر قزوین بــود و در آن روزها معــدود افرادی‬ ‫در منطقــه بویینزهــرا این نوع بافــت را انجام میدادنــد که به لحاظ‬ ‫رنــگ و طــرح با آنچــه در قزویــن تولید میشــود کار متفاوتــی ارائه‬ ‫میکردند که کار نهایی به اشــکال چهارخانه های درشــت در رنگهای‬ ‫ســبز و نارنجی تهیه میشــد و از نظــر تنوع کار و رنــگ با محصوالت‬ ‫قزوین قابلمقایســه نبود‪.‬‬

‫* مــوج بافی چــه طرحها‬ ‫و نقوشی داشت؟ مقدمات‬ ‫آن چــه بود؟‬

‫شطرنجی ســاده‪ ،‬گل پتویی‪،‬‬ ‫چشــمبلبلی‪ ،‬گل صندوقــی‪،‬‬ ‫جناقــی‪ ،‬اریب‪ ،‬ملیلــهکاری و‬ ‫خشــتی از طرحهــا و نقــوش‬ ‫رایــج در ایــن نوع بافــت بود‪.‬‬ ‫مقدمــات بافندگــی شــامل‬ ‫اصــول بافــت‪ ،‬تشــکیل دهنه‬ ‫کار‪ ،‬پودگــذاری‪ ،‬دفتیــن زدن‪،‬‬ ‫دفتیــن‪ ،‬شــانه‪ ،‬وردهــا (میل‬ ‫میلک)‪ ،‬پدال (پا تخته)‪ ،‬ســاز و‬ ‫قرقــره‪ ،‬غلط پارچــه پیچ‪ ،‬غلط‬ ‫چ ِله پیچ (اســنوا)‪ ،‬ماکو‪ ،‬ماســوره‪ ،‬متید‪ ،‬دســتگاه ماســورهپیچ اســت‪.‬‬ ‫در خصــوص مــواد اولیــه کار بایــد گفت که مــواد اولیه پشــمهای‬ ‫ریســیده رنگشــده بود که آن روزها در کارگاههای رنگرزی کوچکی در‬ ‫بازار تهیه میشــد‪ ،‬گاهی هم نخ را خود روســتاییان بارنگهای طبیعی‬ ‫رنــگ میکردنــد و در اختیــار کارگاه قــرار میدادنــد‪ ،‬حــاال همهچیز‬ ‫حاضری اســت و گاه زیردســتمان الیاف چینی هم میرســد‪.‬‬ ‫درگذشــته مردم بــا خرید محصوالت تولیــدی حمایت زیــادی از این‬ ‫هنر میکردند ولی امروز رو آوردن مردم به منســوجات صنعتی ســبب‬ ‫شــده تــا حمایتــی از این هنــر روبهزوال نشــود و همیــن امر موجب‬ ‫میشــود شــاگردی هم برای یادگیری این هنر انگیزهای نداشــته باشــد؛‬ ‫چراکــه تا وقتی هنــر بــرای هنرمندان تولیــد درآمد نکنــد محکوم به‬ ‫نابودی است‪.‬‬

‫* آیا برای جلوگیری از فراموشــی این هنــر موروﺛی اصول کار را‬ ‫به فرزندان خود یا کســان دیگری آمــوزش دادهاید؟‬

‫پســرم به این موضوع عالقهمند اســت ولی فراموشنشــدن هنر موج‬ ‫‪ ۴۱‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪-۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بافــی به حمایت مردم بســتگی دارد در غیر این صــورت من بهتنهایی‬ ‫قــادر نیســتم از نابودی این هنــر جلوگیری کنم زیرا نمیتوان شــرایط‬ ‫زندگــی را به اقتصاد نیمبند این هنر وابســته کــرد و نهتنها خودم بلکه‬ ‫معدود شاگردانم نیز همین شــرایط رادارند‪.‬‬ ‫بــرای بافتن یــک پتو بایــد دو روز وقت بگــذارم ولی بعــد از فروش‬ ‫محصــول درآمــد مناســبی بــه دســت نمیآیــد‪ ،‬درحالیکــه قیمــت‬ ‫محصول تمامشــده از یــک نمونه پتوی چینی بیکیفیت کــه با یکبار‬ ‫شستوشــو دیگــر قابلاســتفاده نیســت بیشــتر نیســت‪ ،‬درحالیکه‬ ‫رنگهــای بهکاررفتــه در این محصــول کام ًال طبیعــی و از جنس الیاف‬ ‫طبیعــی اســت و به مرور زمــان از بین نمــیرود و ارزش باالیــی دارد‪.‬‬

‫* برای جلوگیری از نابودی این هنر زیبا چه باید کرد؟‬

‫مــوج بافی مدتی اســت که به طور رســمی به نام قزوین ثبتشــده‬ ‫اســت و خــودم نیــز در زمینــ ٔه ثبت آن تــالش زیادی کــردم و طی این‬ ‫ســال تا هنر موج بافــی را با کمک میراث فرهنگی حفــﻆ و تا حدودی‬ ‫گســترش دادم و با معدود شاگردانی که در شــرف آموزش دارم امیدوارم‬ ‫مانــع از بین رفتــن این هنر بومی و اصیل شــوم ولی این امر مســتلزم‬ ‫حمایتهای دولتی اســت‪.‬‬ ‫هرچنــد فضــای فعلــی بــه‬ ‫همــت اداره کل میــراث‬ ‫فرهنگی برای حفــﻆ این هنر‬ ‫به من داده شــده تــا این هنر‬ ‫را بســط دهم ولی اگــر مردم‬ ‫و مســئوالن با خریــد این نوع‬ ‫محصوالت از ما حمایت نکنند‬ ‫کار از پیش نمیرود؛ همچنین‬ ‫بــه دلیــل اینکه هیچ مســتند‬ ‫و کتابــی از روش کار موجــود‬ ‫نیســت؛ اگر این تجربه انتقال‬ ‫نیابــد‪ ،‬با مرگ مــن این هنر از‬ ‫بین خواهــد رفت‪.‬‬

‫نگذاریم هنر زیبای موج بافی در قزوین فراموش شود‬

‫حاال که ســلطه کاالهای ماشــینی و میل ســیریناپذیر دنیای مدرنیته؛‬ ‫هنر را بر انگشــتان صنایعدســتی خشــکانده باید دید آیا ثبت و احیای‬ ‫ایــن هنــر روبــهزوال میتواند با بسترســازی بــرای دیده شــدن و قرار‬ ‫گرفتنش در ســبد خرید مردم‪ ،‬حیات را به پیکــر رو به احتضار این هنر‬ ‫برگرداند یا اینکه کشــتی تنها بازمانده هنر مــوج بافی قزوین نیز مانند‬ ‫ســایر هنرهای فراموش شــده در تالطم نامهربانی همشــهریهایش به‬ ‫ساحل ثبات نرســیده به گل مینشیند‪.‬‬ ‫حمایــت از هنر «موج بافی» با برگزاری کالسهای آموزشــی از ســوی‬ ‫میــراث فرهنگــی و حمایت مالی بــرای تأمین مواد اولیــه و بافت این‬ ‫کاال‪ ،‬بازاریابــی و فــروش و تبلیغ آن بــرای قرار گرفتن در ســبد زندگی‪،‬‬ ‫هدیه دادن در مراســم و جلســات رســمی دولتی به میهمانــان ایرانی‬ ‫و خارجــی و تشــویق مردم بــه خرید ایــن صنعت دســتی و هنر نیز‬ ‫راهــکاری برای جلوگیری از خاموش شــدن هنر اصیل «مــوج بافی» در‬ ‫قزوین است‪.‬‬

‫‪41 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫هﻨرهای فراموﺵ ﺷده ایراﻥ ‪ -‬موﺝ بافی‬

‫ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻣاﻧﺪﻩاﻡ ﻭ ﺣﺠﺮﻩاﻡ‬ ‫باران پورکاﻇم‬

‫* آقای بامشاد »موج بافی« از چه اصالتی برخوردار است؟‬

‫با گذشــت بیش از ‪ ۷0‬ســال از عمرم در موج بافی باید بگویم این هنر‬ ‫یکی از زیرشــاخههای هنر نســاجی اســت که ویژه عدهای خاص بوده‬ ‫و توســط مردها در کارگاهها انجام میشــد‪ .‬از عصر صفوی این هنر در‬ ‫قزوین رونق داشــته اســت تا ســالهای قبل؛ غیر از من «عبدالله آر ِده»‬ ‫هــم بود و حاال من مانــدم و حجرهای که میراث فرهنگــی قزوین برای‬ ‫احیــای این هنر به من داده اســت تا شــاگرد تربیت کنم‪.‬‬

‫قزوین‪ -‬کشــتی تنها بازمانده هنر فراموششــده «مــوج بافی» قزوین‬ ‫در تالطــم نامهربانیها بهگلنشســته اســت تــا این هنرمنــد بگوید‪:‬‬ ‫بیتوجهــی بــه احیاء میتوانــد چراغ این هنــر اصیل را برای همیشــه‬ ‫خاموش کند‪.‬‬ ‫خبرگزاری مهر‪ :‬کیســه پشمهای ریسیده شده را خســته از روی دوش‬ ‫برمــیدارد و نگاهی بــه کارگاههایی میاندازد که در انتهای چهارســوق‬ ‫بــازار بزرگ شــهر کنارهــم صفکشــیده و پارچههای دســتبافتی که * وجهتسمیه این هنر چیست؟‬ ‫رنگبهرنــگ بر دیوار کارگاه اســتادکاران نقش بســتهاند‪.‬‬ ‫بــه دلیــل طرحهای زیگزاگ که بــر روی پارچه نقــش میبندد به این‬ ‫صــدای رد شــدن دوک بــر جــان تارهــای مــوج و کوفتــن شــانه بر هنر نســاجی «موج» میگویند‪ ،‬ازنظر نزدیکی به هنرهایی ازایندســت‪،‬‬ ‫روی پودهایــی کــه رنــگ بهرنگ کنــار هم قد میکشــند تــا صالبت این هنر به چادرشــب نزدیک اســت ولــی ازنظر طــرح و ترکیببندی‬ ‫کوهســتانهای طارم‪ ،‬حکایت پــر رمزو راز المــوت‪ ،‬رنگارنگی تاکهای از چادر شــب پیچیدهتر اســت و دســت بافتهای نرم و ســبک اســت‬ ‫تاکســتان و گرمای خاک تفتیده بویینزهرا‪ ،‬خســتگی روزهای ســخت کــه در عرضهــای ‪ ۶0‬تــا ‪ 80‬ســانتیمتر تهیه میشــود و بــا توجه به‬ ‫کار را از روی دوشــش بــردارد و پشــمهای ریســیدهاش با هنر بیبدیل کاربردهــای مختلــف‪ ،‬گاهی در قطعات یکدســت کناره هــم چیده و‬ ‫استادکار قزوینی بقچهای شــود برای رختخواب نوعروسش و یا پوششی دوختــه میشــود تا بــه عــرض موردنظر کــه معمــوالً بــرای مصارف‬ ‫برای کرســی زمســتانش تــا گرما در جــان زندگی اش جــا خوش کند‪.‬‬ ‫لحافکرسی اســت برسد‪.‬‬ ‫این تصویر آشــنای روزهایی اســت نهچندان دور که هنرهای دســتی‬ ‫روی دســتمان نمانــده بــود و صــدای چرخدندههــای صنعتی شــدن * شــما بهعنوان تنها بازمانــده هنر موج بافــی قزوین این هنر‬ ‫شــهرها به کارگاههای متعدد «موج بافی» پایتخت ‪ 50‬ســاله جغرافیای را از چه کســی یاد گرفتید؟‬ ‫این سرزمین نرســیده بود‪.‬‬ ‫ایــن هنر را بهصــورت تجربی از پــدرم آموختــم‪ ،‬در روزهایی که این‬ ‫حــاال هنــر این روزهایمان چشــم دوختــن به مغازه کوچــک «احمد هنر رونق داشــت پدرم یک کارگاه موج بافی داشــت کــه در آن کارگاه‬ ‫بامشــاد» تنها بافنده موج قزوینی‪ ،‬دریکــی از حجرههای کوچه میراث‪ ،‬شــاگردان و کارگــران زیادی مشــغول آموزش و کار بودنــد و من هم به‬ ‫خیابــان نادری اســت تا ببینیــم پیرمــرد ذوق ذوق اســتخوانهایش را تبعیــت از پیشــه پــدر و عالقهای که به این حرفه داشــتم بــه این هنر‬ ‫میگذارد‪ ،‬دســتهای لرزانش دوک را از الی پشــمهای چینی رد کند تا روی آوردم‪.‬‬ ‫چشــممان به طرحهای گل صندوقی‪ ،‬ملیله و گل خشــتی روشــن شود نزدیــک به چهل ســال پیش چون این نــوع بافت کاربردهــای زیادی‬ ‫یا نه‪.‬‬ ‫داشــت مردم اســتقبال بیشــتری میکردند به همین دلیــل کارگاههای‬ ‫‪ ۴۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪40 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


39 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

39


‫شــد‪ .‬بنابراین‪ ،‬یک روز در ســال ‪« ،1998‬ری» و «کو» و ســه فرزندشان‬ ‫یک تاکســی به ســوی ســفارت آمریکا در برن کرایه کردنــد‪ .‬آنها گفتند‬ ‫دیپلمات های کره شــمالی هســتند و خواســتار پناهندگی انــد‪ .‬پس از‬ ‫چنــد روز بــه یک پایگاه نظامــی آمریکایی نزدیــک فرانکفورت منتقل‬ ‫شــدند‪ .‬آنهــا چند ماهــی در همــان پایگاه ماندنــد و همزمــان مورد‬ ‫بازجویــی هــم قــرار گرفتنــد‪ .‬در آن زمان بود کــه ایــن زوج ارتباطات‬ ‫خانوادگــی خود را افشــا کردند‪.‬‬ ‫«ری» مــی گفــت‪« :‬دولــت آمریــکا نمی دانســت کیم جونــگ اون‬ ‫کیســت و قرار اســت روزی رهبر کره شــمالی شــود‪ ».‬دولت آمریکا به‬ ‫متحــد خود یعنی کــره جنوبی نگفت کــه «ری» و «کــو» را در اختیار‬ ‫دارد تــا اینکــه آنها وارد خــاک آمریکا شــدند‪ .‬این کار باعــث دلخوری‬ ‫دولت ســئول شد‪.‬‬ ‫بــرای آژانــس اطالعاتی آمریــکا که می کوشــید اطالعــات موثقی از‬ ‫نخبــگان درونــی قــدرت بــه‬ ‫دســت آورد حضــور ایــن دو‬ ‫پناهنــده همچون بــردن یک‬ ‫جایــزه نقدی کالن بــود‪« .‬ری»‬ ‫اصــرار دارد کــه چیــز زیــادی‬ ‫نمــی دانــد‪« :‬آنها تصــور می‬ ‫کردنــد کــه مــا بایــد برخــی‬ ‫اســرار را بدانیم اما چیزی نمی‬ ‫دانســتیم‪ .‬مــا فقــط مراقــب‬ ‫کودکان بودیــم و به آنها کمک‬ ‫مــی کردیم تــا مطالعــه کنند‪.‬‬ ‫البتــه زندگی هــای خصوصی‬ ‫فراوانی را دیدیــم اما اطالعات‬ ‫خاصی نســبت به اسرار هسته‬ ‫ای یــا نظامــی نمــی دانیم‪».‬‬ ‫الکســاندر منصــوروف‪ ،‬متخصــص امــور کره شــمالی کــه مدتی در‬ ‫دانشــگاه کیــم ایل ســونگ مطالعه می کــرد‪ ،‬مــی گوید‪« :‬بلــه‪ ،‬آنها‬ ‫سیســتم را خیلی خوب می شناســند‪ .‬آنها شــاهد قحطی و بهبود پس‬ ‫از آن بودنــد و دوران انتقــال بــه رهبری جدید را نیز مشــاهده کردند‪.‬‬ ‫آنهــا شــاهد حوادث ‪ 5‬ســال اخیر بودنــد‪ .‬به یک معنا آنها در گذشــته‬ ‫زیسته اند‪».‬‬ ‫وقتــی خانواده به آمریکا رســید‪ ،‬چند روزی در منطقه واشــنگتن ‪ -‬نه‬ ‫چندان دور از ســازمان ســیا ‪ -‬ماند؛ ســپس خانواده به شــهر دیگری با‬ ‫کــره ای های اندک رفت‪ .‬آنها در این شــهر جدید مغــازه ای کوچک باز‬ ‫کردنــد و ســاعت ها کار می کردنــد‪« .‬کو» می گویــد‪« :‬وقتی می بینم‬ ‫فرزندانم در مدرســه موفق شــده اند و همســرم ســخت کار می کند‪،‬‬ ‫روحیــه و انرژی بیشــتری بــرای کار می گیرم‪ ».‬او مــی گوید فرزندانش‬ ‫عالقــه ای به کره ‪ -‬نه شــمالی و نه جنوبی ‪ -‬ندارند‪ .‬پســر بزرگ شــان‬ ‫ریاضیدان اســت‪ .‬پســر دوم به تجارت مشــغول اســت و دخترشان در‬ ‫علوم کامپیوتــر فعالیت می کند‪.‬‬ ‫اگرچــه آنهــا ســال هاســت در آمریکا ســاکن هســتند اما هنــوز به‬ ‫کشورشــان کشــش دارند‪« .‬ری» به گونه ای صحبت می کنــد تا خود را‬ ‫پــل ارتباطی میــان واشــنگتن و پیونگ یانگ جــا اندازد‪.‬‬

‫رشــد کند‪ ».‬از یــک نقطه نظر فروتنانه‪« ،‬کو» زمانی به سلســله مراتب‬ ‫باالی اجتماعی رســید که خواهرش چشــم شــاهزاده جوان وقت «کیم‬ ‫جونــگ ایــل» را به خــود جلب کــرد‪« .‬کو» مــی افزاید‪« :‬بــه خواهرم‬ ‫بســیار نزدیک بودم و همســر بودن کار ســختی بود بنابراین او از من‬ ‫خواســت تا به وی کمک کنم‪ .‬او می توانســت به مــن اعتماد کند زیرا‬ ‫از خــون او بودم‪».‬‬ ‫«کیــم جونــگ ایل» شــخصا «ری» را برای همســری خواهــرزن خود‬ ‫انتخــاب کرد‪ .‬آنها همگــی در یک مجتمع در پیونــگ یانگ زندگی می‬ ‫کردنــد و «کــو» چند ســالی مراقب فرزنــدان خواهر و فرزنــدان خود‬ ‫بــود‪« .‬کــو» می گویــد‪« :‬ما زندگی خوبی داشــتیم‪ ».‬طی نهار سوشــی‬ ‫در نیویــورک‪ ،‬او از نوشــیدن آب زردآلــو همراه بــا آب گازدار و خاویار‬ ‫در پیونگ یانگ و ســواری در مرســدس بنز کیم جونگ ایل ســخن می‬ ‫گفت‪ .‬ســپس سال های مفتون اروپا فرا رســید اما در سال ‪ 1998‬خواهر‬ ‫«کو» دریافت که ســرطان سینه‬ ‫دارد و در ســوییس و فرانســه‬ ‫تحت درمان قــرار گرفت‪.‬‬ ‫در اینجاســت که روایت «ری»‬ ‫و «کــو» مبهــم مــی شــود‪ .‬با‬ ‫توجه به اینکه «ری» می کوشــد‬ ‫دوبــاره از مواهب «کیم جونگ‬ ‫اون» بهره مند شــود امــا او فرار‬ ‫خــود را جــز نوع دوســتی چیز‬ ‫دیگــری نمــی داند‪ .‬طــرز بیان‬ ‫«ری» و «کو» به گونه ای اســت‬ ‫کــه انــگار درمــان ســرطان در‬ ‫اروپــا کارگر نبــود و آنها تصمیم‬ ‫گرفتند بــرای درمان بهتر خواهر‬ ‫«کــو» راهی آمریکا شــوند‪.‬‬ ‫آنها می گویند تمام داســتان فرارشــان فقط و فقط نجات مادر «اون»‬ ‫بود‪ .‬داســتان های مربوط به این زوج در رســانه هــای کره جنوبی می‬ ‫گوید که آنها در جســتجوی پناهندگی آمریــکا برآمدند زیرا نگران بودند‬ ‫کــه پس از درگذشــت والدیــن «اون»‪ ،‬اتفاقی برای شــان رخ دهد‪ .‬با از‬ ‫میــان رفتــن پیوندهای آنها بــا خاندان حاکــم (و بــدون آن پیوند) چه‬ ‫اتفاقــی برای آنهــا رخ می داد؟ «کــو» در حالی که در پــارک مرکزی در‬ ‫صبح روز یکشــنبه قدم می زد‪ ،‬نگران به نظر می رســید‪ .‬او گفت‪« :‬در‬ ‫تاریــخ اغلب افرادی را می بینید که نزدیک به رهبری قدرتمند هســتند‬ ‫که به خاطر آدم های دیگر به مشــکالت ناخواســته دچار می شــوند‪».‬‬ ‫«مایــکل مــادن»‪ ،‬ســردبیر وب ســایت «‪North Korea Leadership‬‬ ‫‪ »Watch‬مــی گوید با توجــه به جایگاه خواهر «کو» آنها حق داشــتند‬ ‫بترســند‪ .‬مــادن می گوید‪« :‬کــو یونگ هویــی زنی جاه طلب بــود‪ .‬او‬ ‫می خواســت پســرانش ترفیع یابند و در این فرایند دشمنانی برای خود‬ ‫دســت و پا کــرد‪ .‬اگر خواهر یا شــوهرخواهرش بودید احســاس تهدید‬ ‫مــی کردید‪ .‬ممکن بود یک نفر باعث ناپدید شــدن شــما شــود‪».‬‬ ‫ایــن خطر امــروز هــم ادامــه دارد‪ .‬فقط به مــورد «جانگ ســونگ‬ ‫تانــک» نــگاه کنید‪ .‬او شــوهر عمه رهبر جوان کره شــمالی بــود که با‬ ‫«ری» و «کــو» در مجتمعی در پیونگ یانگ زندگــی می کرد‪ .‬او ناگهان‬ ‫قــدرت زیادی به دســت آورد و در ســال ‪ 2013‬به دســتور کیــم اعدام‬ ‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪38 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بــزرگ و خانه شــان دو طبقــه اســت‪ .‬دو اتومبیل جلوی خانــه دارند‪.‬‬ ‫یــک تلویزیــون بزرگ هم در اتاق نشــیمن‪ .‬آنها همچون یــک خانواده‬ ‫معمولــی و نرمال به نظر می رســند‪.‬‬ ‫ایــن زوج مــی گویند خانه شــان از ســوی ســازمان ســیا بــه محض‬ ‫ورودشــان بــا ‪ 200‬هــزار دالر خریداری شــد‪ .‬اگرچه «کــو» و «ری» ‪20‬‬ ‫ســال اســت که «کیم جونگ اون» را ندیده اند و به نظر نمی رســد که‬ ‫دیگر موقعیت های رســمی داشــته باشــند اما اطالعات آمریکا در مورد‬ ‫کره شــمالی آنقدر اندک اســت که این زوج همچنان یک دارایی و منبع‬ ‫ارزشــمند اطالعات در مــورد این خانواده تلقی می شــوند‪.‬‬ ‫بــرای مثال آنهــا می توانند نشــان دهند کــه «کیم جونــگ اون» در‬ ‫ســال ‪ 1984‬زاده شد نه در ســال ‪ 1983‬یا ‪ ،1982‬آنگونه که عموماً چنین‬ ‫تصــور می شــود‪ .‬دلیــل اطمینــان آنها چیســت؟ همین ســال بود که‬ ‫فرزند خودشــان زاده شــد‪« .‬کو» با لبخند می گویــد‪« :‬کیم جونگ اون‬ ‫و پسرم همســن و همبازی بودند‪.‬‬ ‫من پوشــک هر دوی آنها را عوض‬ ‫می کــردم‪ ».‬گاهــی‪ ،‬برخی عوامل‬ ‫ســرویس مخفــی ســیا بــه منزل‬ ‫آنهــا می آینــد و عکــس هایی از‬ ‫مقام های کره شــمالی نشــان می‬ ‫دهند و نام و مشــخصات آنها را از‬ ‫این زوج می پرســند‪ .‬شــاید بتوان‬ ‫بخشــی از تاریخ زندگــی این زوج‬ ‫را بــاور کرد اما بخــش های دیگر‬ ‫ناقــص به نظر می رســد‪.‬‬ ‫امروز هم «ری» نســبت به رژیم‬ ‫کره شمالی بســیار دلسوز است و‬ ‫تالش دارد تا تاییدیه ای برای ســفر‬ ‫بــه زادگاهــش بگیرد‪ .‬بــا این حال‬ ‫هــر دو نســبت به «کیــم جونگ‬ ‫اون» بســیار محتاط ســخن می گویند و او را «مارشــال اون» می نامند‬ ‫امــا آنچــه آنها در مورد مســئولیت ســابق خود می گوینــد تصویری از‬ ‫مــردی را نشــان می دهــد که با علم به این مســئله بزرگ می شــد که‬ ‫روزی «پادشــاه مطلق» کشــورش خواهد شد‪.‬‬ ‫در ســال ‪« ،1992‬کو یونگ ســوک» همراه با «کیم جــوگ چول» اولین‬ ‫فرزنــد خواهر خــود و اولین فرزند «کیم جونگ ایل» به برن‪ ،‬ســوییس‪،‬‬ ‫رســید‪« .‬کیم جونگ ایل» ظرف دو ســال رهبر کره شــمالی شــد‪« .‬کیم‬ ‫جونــگ اون» در ســال ‪ 199۶‬یعنــی زمانــی که ‪ 12‬ســاله بــود به آنجا‬ ‫رســید‪« .‬کو» در مــورد دوران حضور خود در ســوییس مــی گوید‪« :‬ما‬ ‫خانــه ای معمولی داشــتیم و همچــون خانواده ای معمولــی رفتار می‬ ‫کردیــم‪ .‬من همچون مادر آنهــا رفتار می کردم‪ .‬او را تشــویق می کردم‬ ‫که دوســتانش را به خانه بیاورد زیرا می خواســتیم آنهــا زندگی نرمالی‬ ‫داشــته باشــند‪ .‬من برای بچه ها اســنک درســت می کــردم‪ .‬آنها کیک‬ ‫مــی خوردنــد و با الگو بازی مــی کردند‪».‬‬ ‫«ری» با ســفر با پاســپورت دیپلماتیک میان کره شمالی و سوییس در‬ ‫حرکت اســت و گاهی دختر جوان خــود و گاهی خواهر کوچکتر «کیم‬ ‫جونــگ اون» را نیــز با خود می برند و می آورنــد‪« .‬کو» فرزندان «کیم»‬ ‫را بــه «یــورو دیزنی» می برد که اکنون به «دیزنــی لند پاریس» معروف‬ ‫‪ 3۷‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اســت‪« .‬کیــم جونــگ اون» چند ســال پیش با مــادرش بــه دیزنی لند‬ ‫توکیــو رفته بــود‪ .‬آلبوم های عکــس «اون» مملو اســت از عکس هایی‬ ‫که او و خانواده اش در حال اســکی در کوه های آلﭗ در ســوییس‪ ،‬شــنا‬ ‫در «ریوریــا»ی فرانســه و خوردن در رســتوران های «فرســکو»ی ایتالیا‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫«اون» عاشــق بــازی و ماشــین آالت بــود و ســعی داشــت تا بفهمد‬ ‫چگونه کشــتی هــا روی آب حرکــت و هواپیماها در آســمان پرواز می‬ ‫کننــد‪ .‬او ویژگی های شــخصیتی را بــروز می داد که بعدهــا در وجود‬ ‫او آشــکارتر شــد‪« .‬کو» می گوید‪« :‬اون دردسرســاز نبود اما تندخو بود‬ ‫و تحمــل نداشــت‪ .‬وقتی مادرش ســعی می کرد بــه او بگوید بازی بس‬ ‫اســت و بهتر اســت اندکی درس بخواند‪ ،‬او گوشــش بدهکار نبود و به‬ ‫شــکل های دیگری اعتــراض می کرد مثــال اعتصاب غذا مــی کرد‪».‬‬ ‫«کیم» دوســت داشت تابســتان ها به خانه برود و مدتی را در ونسان‬ ‫بگذرانــد‪ ،‬جایی کــه خانواده یک‬ ‫مجتمع بزرگ ســاحلی داشــت یا‬ ‫تمایــل داشــت به محــل اقامت‬ ‫اصلــی خانــواده در پیونگ یانگ‬ ‫برود کــه در آنجــا تئاتــر و اتاق‬ ‫های زیــادی برای بازی داشــت‪.‬‬ ‫خالــه «ون» مــی گویــد‪« :‬وی‬ ‫بســکتبال را دوســت داشــت یا‬ ‫دغدغــه اش بســکتبال بود‪».‬‬ ‫رهبر جوان کره هــوادار مایکل‬ ‫جــردن بود و چنــد بــار میزبان‬ ‫بازیکنی به نــام «دنیس رودمن»‬ ‫در کــره شــمالی بــود‪ .‬خاله می‬ ‫گوید‪« :‬او گاهی با توپ بسکتبال‬ ‫خود مــی خوابیــد‪« ».‬کــو» می‬ ‫گفت او کوتاه تر از دوســتش بود‬ ‫و مــادرش به او می گفت که اگر بســکتبال بــازی کند قدبلندتر خواهد‬ ‫شــد‪ .‬ســپس «ری» در خانه شان عکســی رو کرد که تاکنون کسی آن را‬ ‫ندیــده بــود‪ .‬او آن را در یک پاکت نامه پنهان کرده بــود‪ .‬در این عکس‬ ‫«کیم» ‪ 13‬ســاله به همراه برادر بزرگ خــود در میان تیمی که یونیفورم‬ ‫های بســکتبال را پس از مســابقات در پیونگ یانگ بــر تن کرده بودند‬ ‫مشــاهده می شــدند‪« .‬ری» در ردیف جلو نشســته بــود در حالی که‬ ‫«کو» پشــت او نشســته بــود‪« .‬کیم» یک جایــزه طال برد‪.‬‬ ‫جهان نمی دانســت که «اون» در اکتبر ‪ 2010‬قرار اســت جانشین پدر‬ ‫شــود‪ .‬یعنی آنگاه که جایــگاه او در کنفرانس حــزب کارگران در پیونگ‬ ‫یانگ رســمیت یافت اما «کیم» از ســال ‪ 1992‬شــناخته شده بود و می‬ ‫دانســت که روزی وارث قدرت در این کشــور خواهد شــد‪ .‬این زوج می‬ ‫گویند در جشــن تولد ‪ 8‬ســالگی او که بســیاری از مقام های ارشد کره‬ ‫شــمالی حضور یافته بودند این ســیگنال فرســتاده شــد که او جانشین‬ ‫پــدر خواهــد بود‪ .‬بــه «کیم» جــوان یونیفــورم ژنرالی داده شــد که با‬ ‫چند ســتاره تزیین شــده بود و ژنرال های واقعی با ســتاره های واقعی‬ ‫مجبــور به تعظیم در برابــر او و احترام به او از همان زمان شــدند‪.‬‬ ‫«کــو» می گویــد‪« :‬وقتی آدم هــای دور و اطــراف او ایــن گونه با او‬ ‫رفتــار می کردند‪ ،‬برایــش غیرممکن بود که همچــون یک فرد معمولی‬ ‫‪37 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫رازهایی‌‌از‌زندگی‌رهبر‌کره‌شمالی‬

‫ترجمه محمد حسین باقی‬ ‫گزارشگر رواشنگتن پست به دیدار خاله رهبر کره شمالی در‬ ‫آمریکا رفته و ناگفته هایی از زندگی او را به قلم کشیده است‪.‬‬ ‫هفتــه نامه صــدا ‪ :‬با گردش در اطــراف میدان تایمز‪ ،‬با عبــور از برابر‬ ‫مجســمه یک کابوی برهنه و شخصیت عروســکی «لموس» و خریداران‬ ‫بلیــت‪ ،‬این زن همچون بســیاری از مهاجران دیگر مــی ماند که در پی‬ ‫زندگی «رویایی آمریکایی» اســت‪ .‬این زن ‪ ۶0‬ســاله بــا موهای فرفری و‬ ‫پوششــی معمــول به دنبال یک مرخصی یک هفته ای اســت تــا از اتو‬ ‫کــردن لباس هــا در خشکشــویی که بــا همســرش آن را اداره می کند‬ ‫دســت بکشد و اندکی به اســتراحت بپردازد‪ .‬اما او یک مهاجر معمولی‬ ‫نیســت‪ .‬او خالــه «کیــم جونگ اون» رهبر کره شــمالی اســت‪ .‬این زن‬ ‫طی ‪ 18‬ســال گذشــته و از زمان گریختن از کره شــمالی و پناه بردن به‬ ‫آغوش ‪ CIA‬زندگی ناشناســی همراه با همســر و سه فرزندش در آمریکا‬ ‫داشته است‪.‬‬ ‫ایــن زن کــه خود را «کــو بونگ ســوک» معرفی می کنــد و روزگاری‬ ‫در زمــره خانــدان حاکم بر کره شــمالی بوده در مصاحبه با واشــنگتن‬ ‫پســت می گوید‪« :‬دوســتانم به من می گویند که خیلی خوش شــانس‬ ‫هســتم که در اینجا همــه چیز دارم‪ .‬فرزندانم به مدارس برجســته رفته‬ ‫و موفق شــده اند و نیز همســری دارم که می تواند تمــام گره ها را باز‬ ‫کند‪ .‬هیچ چیزی نیســت که به آن حســادت کنیم یا آرزوی آن را داشــته‬ ‫باشــیم‪ ».‬همســرش «ری کانگه» بــا خنده می گوید‪« :‬فکــر می کنم به‬ ‫رویای آمریکایی دســت یافته ایم‪».‬‬ ‫این داســتان خانواده ای اســت که از یک خانواده سطح باال در سلسله‬ ‫‪ 3۶‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪-۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫مراتــب عالی حاکمیتی در کره شــمالی به خانواده ای به ســطح طبقه‬ ‫متوســط در آمریکا رسیدند‪« .‬کو» و «ری» سکوت خود را شکستند و به‬ ‫مدت تقریبا ‪ 20‬ســاعت با گزارشــگر واشنگتن پســت در شهر نیویورک‬ ‫گفتگــو کردند‪« .‬کو» شــباهت قابل توجهــی به خواهــرش «کو یونگ‬ ‫هویــی» دارد کــه یکی از همســران «کیم جونــگ ایل» و مــادر «کیم‬ ‫جونــگ اون» بــود‪« .‬کو»ی ‪ ۶0‬ســاله به طــور اخص رابطــه نزدیکی با‬ ‫مردی دارد که اکنون دشــمن شــماره یک آمریکاست‪.‬‬ ‫زمانــی کــه «کیم جونگ اون» در ســوییس تحصیل می کــرد‪« ،‬کو» از‬ ‫او مراقبــت می کرد‪ .‬این دشــمن شــماره یک کســی نیســت جز رهبر‬ ‫جوان کره شــمالی اما در ســال ‪ 1998‬وقتی «کیم جونگ اون» ‪ 14‬ســاله‬ ‫و بــرادر بزرگتــرش «کیم جونــگ چول» ‪ 1۷‬ســاله بود‪« ،‬کــو» و «ری»‬ ‫تصمیــم بــه فرار مــی گیرند‪ .‬خواهــر «کو»‪ ،‬رابــط آنها با رژیــم‪ ،‬دچار‬ ‫ســرطان سینه بود (و در ســال ‪ 2004‬درگذشت) و پسرها در حال بزرگتر‬ ‫شــدن بودند‪ .‬این زوج احســاس کردند که در آینده نزدیکی دیگر به کار‬ ‫رژیــم نخواهنــد آمد و فرار را برقــرار ترجیح دادند‪ .‬آنهــا در ابتدا نگران‬ ‫از دســت دادن جایگاه خود بودند‪.‬‬ ‫خانــدان کیم ‪ ۷0‬ســال اســت کــه از طریــق نظامی ســرکوبگر که بر‬ ‫«قیمومیــت» و «ترس» اســتوار اســت بر کره شــمالی حاکم هســتند‪.‬‬ ‫خانواده به اصطالح ســلطنتی و گاردهای ارشــد در «حزب کارگران کره»‬ ‫از این سیســتم بهره مــی برند و اگر رژیم فرو بپاشــد‪ ،‬یا بــا گرفتاری و‬ ‫بحران مواجه شــود آنها بیشــترین ضرر را خواهند دید بنابراین این زوج‬ ‫تصمیــم به فرار گرفتنــد البته نه به کــره جنوبی بلکه بــه آمریکا‪ .‬آنها‬ ‫ســاعت های طوالنی کار کردند تا خشکشــویی خود را راه بیندازند‪ .‬سه‬ ‫فرزندشــان در آنجا رشــد کرده و بزرگ شــدند‪ .‬به مدارس و دانشــکده‬ ‫هــای خوب رفتند و مشــاغل خوبــی هم به دســت آوردنــد‪ .‬خانواده‬ ‫‪36 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫هســتند که باید پرداخت تــا بازدارندگی با موفقیت انجام شــود‪.‬توماس‬ ‫شــلینگ این رفتــار را «هنر تعهــد ‪ »the art of commitment‬می‌نامد؛‬ ‫یعنــی خــود را در موقعیتی قــرار دهیم کــه حتما باید واکنش نشــان‬ ‫داد یــا بازیگــر مقابــل را در موقعیتی قــرار دهیم که اگر رفتــار مورد‬ ‫انتظار ما را نداشــته باشــد‪ ،‬ناچار اســت هزینه ســنگینی پرداخت کند‪.‬‬ ‫آیــا خطــوط قرمزی که تعیین می‌شــوند کارآمد هســتند و موفق عمل‬ ‫می‌کنند؟ این پرسشــی اســت که نمی‌توان با قطعیت به آن پاســخ داد‬ ‫اما شــواهد نشــان می‌دهند کــه از ‪ ۱۹۴۵‬بــه بعد خــط قرمزهایی که‬ ‫به‌درســتی تعریف شــده‌‌اند‪ ،‬شکســته نشــده‌اند‪.‬‬ ‫بنــد ‪ ۵‬پیمــان ‪ ١٩٤٩‬آتالنتیــک شــمالی کــه در آن موضــوع «دفــاع‬ ‫دســته‌جمعی» را بیــان می‌کنــد یکــی از مهم‌تریــن خــط قرمزهــای‬ ‫تعریف‌شــده بــه شــمار مــی‌رود و هیــچ دولتی تا بــه امــروز‪ ،‬تجاوز‬ ‫نظامی علیه یک کشــور عضو ناتو در اروپا و شــمال آمریکا آغاز نکرده‬ ‫اســت‪ .‬مقامات کشــورهای حــوزه بالتیک‪ ،‬که بیش از همــه در معرض‬ ‫تهدیــد انتقام‌جویی روســیه قرار دارنــد همواره به صراحــت به ماده ‪۵‬‬ ‫پیمان آتالنتیک‌شــمالی به عنــوان یک خط قرمز اســتناد می‌کنند‪ .‬خط‬ ‫قرمز اســتراتژیکی که رئیس‌جمهور کندی در ســخنرانی ‪ ٢٢‬اکتبر ‪١٩٦٢‬‬ ‫تعییــن کرد و هشــدار داد کــه «در صــورت پرتاب موشــک از کوبا به‬ ‫نیمکره‌غربــی‪ ،‬با اتحــاد جماهیر شــوروی به‌گونه‌ای رفتار خواهد شــد‬ ‫که گویی موشــکی از ســوی شــوروی به ایــاالت متحده آمریــکا پرتاب‬ ‫شــده اســت»‪ .‬هشــدارهای مکرر پکن مبنی بر اینکه «استقالل تایوان»‬ ‫پذیرفتنی نیســت و در ســال ‪ ۲۰۰۵‬با تصویب قانون مخالفت با جدایی‬ ‫تایــوان آشــکار کرد که این خط قرمز پکن به شــمار مــی‌رود و در قبال‬ ‫اســتقالل تایوان به زور متوســل خواهد شد‪.‬‬

‫ویژگی‌های خط قرمز معتبر و کارآمد‬ ‫اول‪ :‬بیان روشن شرایط و پیامدها‪.‬‬

‫بزرگ‌تریــن اشــتباه در تعریــف خط قرمز این اســت که «شــرایط»‪،‬‬ ‫«آســتانه پذیرش» و «عواقب ناشــی از عبور از آن» روشــن نباشــد؛ اما‬ ‫برای داشــتن قدرت مانور (چانه‌زنی) و نیز خــودداری از افتادن در «دام‬ ‫خودســاخته ناشــی از تعهدات اعالمی» می‌توان یکی از دو عنصر فوق‬ ‫را بــه گونه‌ای تعریف کرد که تفســیر‌پذیر باشــد‪.‬‬ ‫یک نمونــه خوب از تعادل بیــن «وضوح» و «انعطاف‌پذیــری»‪ ،‬ماده‬ ‫پنجم از پیمان آتالنتیک‌شــمالی اســت که می‌گوید‪ :‬حمله مســلحانه‪...‬‬ ‫علیه یک یا بیشــتر از [اعضای ناتو] منجر به اقداماتی‪ ،‬ازجمله اســتفاده‬ ‫از نیروی مســلح می‌شــود که از ســوی اعضا تصمیم گیری خواهد شد‪.‬‬ ‫براســاس ایــن بند اســتفاده از نیروی مســلح یکــی از راه‌هــای مقابله‬ ‫برشــمرده شــده و اعضای ناتو طیف متنوعی از اقدامات را در پیش‌روی‬ ‫دارنــد که از میــان آنها می‌توانند انتخاب کنند‪ .‬یــک نمونه جالب دیگر‬ ‫دکتریــن کارتر اســت که می‌گویــد‪« :‬تالش‌های نیروهــای خارجی برای‬ ‫به‌دســت‌آوردن کنتــرل منطقه خلیج‌فارس بــه عنوان حملــه به منافع‬ ‫حیاتــی ایاالت متحده آمریــکا در نظر گرفته شــده و چنین حمله‌ای با‬ ‫هــر وســیله الزم‪ ،‬ازجمله نیروی نظامــی دفع خواهد شــد»‪ .‬خط قرمز‬ ‫تعریف‌شــده در این دکترین دربرگیرنده ترکیب مناســبی از وضوح‪ ،‬عزم‬ ‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫و اراده و انعطاف‌پذیری اســت‪.‬‬

‫دوم‪ :‬نشان‌دهنده عزم و اراده‪.‬‬

‫تعییــن خط قرمز باید توأم با برداشــت و اســتنباط دشــمن از عزم و‬ ‫اراده بازیگــر اعالم‌کننــده خط قرمز یا مدافع آن باشــد‪ .‬به عبارت دیگر‬ ‫طــرف مقابل باید متقاعد شــود که مدافع مصمم بــه دفاع از خط قرمز‬ ‫خود اســت‪ .‬هنگامــی که بازیگــر تعیین‌کننده خط قرمــز به‌طور کلی‬ ‫به «جدی‌نبودن» اشــتهار داشته باشــد‪« ،‬هزینه‌ها» یا «پیامدهایی» که‬ ‫وی برای عبور از خط قرمز تعریف کرده اســت‪ ،‬از ســوی دشــمن جدی‬ ‫گرفته نمی‌شــود و همین امر موجب ترغیــب وی به نادیده‌گرفتن خط‬ ‫قرمز خواهد شد‪.‬‬

‫سوم‪ :‬تکرار و به‌روزرسانی خط قرمز‪.‬‬

‫گاهــی اوقات نیاز اســت توضیحات بیشــتری درباره خــط قرمز ارائه‬ ‫شــود و یا با گذشــت زمان با شــرایط روز ســازگار شــود‪ .‬بــرای نمونه‬ ‫اعضای پیمان آتالنتیک‌شــمالی در سپتامبر ‪ ٢٠١٤‬رســما اعالم کردند که‬ ‫حمالت ســایبری نیــز می‌تواند موجب توســل به بند ‪ ۵‬پیمان شــود‪.‬‬ ‫در مــواردی نیــز الزم اســت خطــوط قرمز تکــرار شــوند‪ ،‬به‌ویژه در‬ ‫مــواردی کــه رهبرانــی که خط قرمــز را تعییــن کرده‌‌اند‪ ،‬دیگر بر ســر‬ ‫قدرت نیســتند‪.‬‬

‫چهارم‪ :‬نپذیرفتن اقدامات زیر خط قرمز‪.‬‬

‫تعییــن خــط قرمز بــه معنای آن نیســت که اقــدام تا زیر ســطح آن‬ ‫مجاز اســت؛ بنابرایــن باید به طــرف مقابل فهماند که تمــام اقدامات‬ ‫زیــر خط قرمز نیز تحمل‌ناپذیــر و ناپذیرفتنی به شــمار می‌رود‪ .‬گاهی‬ ‫اوقــات مدافع خط قرمز ناچار اســت برای طرف مقابل روشــن کند که‬ ‫اقدامــات خاص زیر ســطح خط قرمــز‪ ،‬پیامدهایی را بــه دنبال خواهد‬ ‫داشــت‪ .‬برای نمونه چنانچه دســتیابی به ســاح هســته‌ای بــه عنوان‬ ‫خط قرمز تعیین شــده باشــد‪ ،‬مدافع این خط قرمز دســتیابی به نمونه‬ ‫آزمایشــی ســاح هســته‌ای یا ســاح هســته‌ای به صورت سرهم‌نشده‬ ‫(قطعــات منفصله) را که زیر ســطح خط قرمز به شــمار مــی‌رود‪ ،‬نیز‬ ‫مشــمول مجازات‌هایی می‌داند‪.‬‬

‫پنجم‪ :‬اعالم خطوط قرمز از طریق تماس خصوصی‪.‬‬

‫می‌تــوان خط قرمز از طریــق ارتباط خصوصی به طــرف مقابل اعالم‬ ‫کــرد‪ .‬ایــن روش مزایایی دربــر دارد‪ ،‬ازجمله آنکه بازیگــر تعیین‌کننده‬ ‫خــط قرمــز بــه دور از جنجــال و هیاهــو و محدودیت‌هــای داخلی‬ ‫و بین‌المللــی‪ ،‬جدیــت و عــزم و اراده خــود را به طــرف مقابل منتقل‬ ‫کنــد‪ .‬عالوه‌بــر این‪ ،‬تمــاس خصوصی بــرای مدافع خط قرمــز امکان‬ ‫انعطاف‌پذیــری و بــرای طرف مقابل این امــکان را فراهم می‌کند که به‬ ‫دلیل دفاع از اعتبار (پرســتیژ) خود در دام وسوســه عبــور از خط قرمز‬ ‫نیفتــد‪ .‬در بعضی از فرهنگ‌هــا‪ ،‬اعالم خط قرمز به‌طــور خصوصی اثر‬ ‫بازدارندگی بیشــتری دارد تا اعالم عمومی آنها و برعکس در برخی موارد‬ ‫هشــدارهای علنــی و اعالم عمومی خط قرمــز‪ ،‬مؤثرترند‪.‬‬ ‫روزنامه شرق‬ ‫‪35 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خــود تغییــر دهد‪.‬نمونه دیگری کــه رقیب در محاســبات خود ترجیح‬ ‫میدهد خط قرمز تعیینشــده را نادیده بگیرد‪ ،‬خط قرمز اســرائیل در‬ ‫مورد توســعه سالحهای کشــتارجمعی توسط کشــورهای عربی است‪.‬‬ ‫در ســال ‪ ،١٩٨١‬مناخیم بگین نخستوزیر رژیم اســرائیل هشدار داد‬ ‫«اســرائیل به دشــمنان خود اجازه نمیدهد که به توســعه ســالحهای‬ ‫کشــتارجمعی بپردازند»‪ .‬درحالیکه بســیاری از دشــمنان این رژیم این‬ ‫کار را انجــام داده یــا در حال انجــام بودند‪ .‬با وجود آنکه عــزم و اراده‬ ‫رژیم اســرائیل مبنی بر استفاده از زور کامال روشــن بود اما عراق‪ ،‬لیبی‬ ‫و ســوریه در محاســبات خــود به این نتیجه رســیدند که عبــور از این‬ ‫خط قرمز ارزشــش را دارد و به اندازهای مهم اســت کــه نمیتوان از آن‬ ‫چشمپوشــی کرد؛ بنابراین برنامههای هســتهای یا ســالحهای شیمیایی‬ ‫داشــتند‪ .‬این در حالی اســت که اســرائیل تنها رآکتور اوزیــراک عراق را‬ ‫که با کمک فرانســه ســاخته شــده بود نابود کرد‪.‬‬

‫ث ‪ -‬تشویق اقدام تا زیر خط قرمز‬

‫اســت رهبریت عراق را به این باور هدایت کرده باشــد که دو موضوع‬ ‫یادشــده در نامــه بوش چندان مهم نیســت و بغداد اقــدام تا زیر خط‬ ‫قرمــز (آتــشزدن حوزههــای نفــت) را مجاز تلقــی کرد‪.‬‬ ‫در ســال ‪ ٢٠٠٦‬جرج دبلیو بوش‪ ،‬رئیسجمهور آمریکا‪ ،‬به کره شــمالی‬ ‫درباره «انتقال ســالح یا مواد هســتهای توسط کره شــمالی به دولت یا‬ ‫ســازمانهای غیردولتی» هشــدار داد‪ .‬به این ترتیــب پیونگیانگ صرفا‬ ‫«انتقال ســالح و مواد هســتهای» را خط قرمز آمریــکا در نظر گرفت و‬ ‫اینگونــه ارزیابی کرد که برنامه هســتهای این کشــور بــه خودی خود‬ ‫پذیرفته شــده اســت‪ .‬در این رابطــه موضعگیری چیــن در قبال برنامه‬ ‫هســتهای کره شــمالی حتــی تشــویقکنندهتر به نظر میرســد‪ .‬وانگ‬ ‫جــی‪ ،‬وزیــر امور خارجه چیــن‪ ،‬در بیانیــهای اظهار کــرد‪« :‬ما یک خط‬ ‫قرمــز داریــم و آن اینکه جنگ یا بیثباتی در شــبهجزیره کــره را اجازه‬ ‫نمیدهیــم»‪ .‬این اظهارات به معنای آن اســت که برنامه هســتهای کره‬ ‫شــمالی برای پکن قابل تحمل اســت‪.‬‬

‫یکــی دیگر از مشــکالت عمده مربوط به خطوط قرمز این اســت که معﻀالت اعالم خط قرمز‬

‫تعیین خط قرمز ممکن اســت موجب تشــویق دشــمن بــه «اقدام در‬ ‫زیر آســتانه» شــود‪ .‬یک بازیگر میتواند خط قرمز را طوری تعریف کند‬ ‫کــه بازیگر طرف مقابــل تصور کند هرگونــه اقدام تا زیر آســتانه خط‬ ‫قرمز‪ ،‬مجاز اســت‪ .‬مثال معــروف چنین وضعیتی تعریــف جغرافیایی‬ ‫وزیــر امــور خارجه آمریــکا‪ ،‬دین آچســن از «محیط دفاعــی» ایاالت‬ ‫متحده در آســیا در ســال ‪ ١٩5٠‬اســت کــه به طور ضمنی شــبهجزیره‬ ‫کــره را از این محیط حــذف کرد و در نتیجــه پیونگیانگ و متحدانش‬ ‫به این باور رســیدند که واشــنگتن از ســئول دفاع نخواهد کرد‪ .‬در چند‬ ‫دهــه اخیر موارد دیگری از خط قرمزهای تعریف شــده توســط ایاالت‬ ‫متحده ســراغ داریم که اقدام تا زیر آســتانه خط قرمزهــای را به دنبال‬ ‫داشته است‪:‬‬ ‫در ســال ‪ ،١٩٩٠‬ســفیر ایاالت متحده‪ ،‬پریــل گالســپی‪Pril Glaspie ،‬‬ ‫به صدام حســین گفــت‪« :‬ما (ایــاالت متحده) هیچ نظــری درخصوص‬ ‫منازعــه عرب ‪ -‬عــرب مثل اختالف مرزی شــما با کویــت نداریم» این‬ ‫اظهــارات رهبــر عراق را به ایــن باور هدایت کرد کــه او با خیال راحت‬ ‫میتوانــد به کویــت حمله کند‪.‬‬ ‫در ســال ‪ ،١٩٩١‬جــورج بــوش به صدام‬ ‫حســین نوشــت که ایــاالت متحده‬ ‫«اســتفاده از سالحهای شــیمیایی و‬ ‫بیولوژیکــی یــا تخریــب حوزههای‬ ‫نفــت و تأسیســات نفــت کویت را‬ ‫تحمــل نمیکنــد»‪ .‬همچنیــن بوش‬ ‫افــزود‪« :‬صــدام را به طور مســتقیم‬ ‫مســئول هرگونــه اقدام تروریســتی‬ ‫علیــه هریــک از اعضــای ائتــالف‬ ‫میشناســد»‪ .‬بااینحــال‪ ،‬جیمز بیکر‬ ‫در مذاکــرات خــود با طــارق عزیز‪،‬‬ ‫وزیــر امــور خارجــه عــراق‪ ،‬تنها بر‬ ‫ســناریوی ســوم (اقــدام تروریســتی‬ ‫علیه هریک از اعضــای ائتالف) به عنوان‬ ‫خــط قرمز آمریــکا تأکید کــرد؛ بنابرایــن اظهارات جیمــز بیکر ممکن‬ ‫‪ 3۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫تعییــن خطــوط قرمــز بــه دلیــل درهمآمیختگــی آن بــا موضوع‬ ‫بازدارندگی‪ ،‬یک مســئله بسیار پیچیده اســت‪ .‬در تعیین خط قرمز باید‬ ‫مالحظــات مربوط به چند دســته مخاطب را در نظــر گرفت‪ :‬وضعیت‬ ‫دشــمن‪ ،‬مخاطبان داخلی خــود (عموم مردم و همچنین ســایر نهادها‬ ‫مثــل مراجع قانونگــذاری)‪ ،‬مســائل و منافع متحدان خــود بهویژه در‬ ‫مــواردی که تعهدات مربــوط به بازدارندگی را بــه متحدان خود تعمیم‬ ‫میدهیــم‪ .‬برایناســاس‪ ،‬درنظرگرفتن همــه انتظــارات مخاطبان فوق‬ ‫موجب میشــود که مصالحه برای دولتها بســیار دشــوار شود‪ .‬تعیین‬ ‫خــط قرمز فقــط جلوگیری از یک عمل خاص توســط یک بازیگر خاص‬ ‫نیســت بلکــه فراتر از آن ســنجش و اندازهگیری تأثیر یــک اقدام خاص‬ ‫بر منافع دیگر ازجمله اســتنباط و برداشــت دشــمنان و متحدان است‪.‬‬ ‫وجــود ایــن مشــکالت و پیچیدگیها عــدهای را به ســوی ایــن ایده‬ ‫رهنمــون کرد کــه باید تعیین خط قرمــز را کنار گذاشــت؛ ازجمله این‬ ‫افراد‪ ،‬ســناتور رند پل ‪ Rand Paul‬اســت؛ وی دولت آمریکا را به پیروی‬ ‫از روش رونالــد ریگان‪ ،‬رئیسجمهور پیشــین‪ ،‬فرا میخواند‪ .‬ریگان گفته‬ ‫بود‪« :‬سیاســتهایش را از پیش اعالم نخواهد کرد‪ .‬ما نباید به دشــمنان‬ ‫خود اعــالم کنیم که در هر شــرایط قابل تصوری چــه اقدامی خواهیم‬ ‫کــرد»‪ .‬از نگاهــی دیگــر‪ ،‬تعیین خــط قرمز در‬ ‫واقع نوعی انصراف آگاهانــه از آزادی اراده‬ ‫اســت‪ .‬تا حدی کــه عدهای خــط قرمز را‬ ‫هــموزن «خرابکــردن پلهــای پشــت‬ ‫ســر» میداننــد؛ زیــرا بازیگــری که خط‬ ‫قرمــزی را اعــالم میکند عمال خــود را به‬ ‫انجــام اقدامی مقیــد و متعهد‬

‫کــر د ه‬ ‫اســت؛ امــا گاهــی‬ ‫اوقــات خــط قرمزهــا بهایی‬ ‫‪34 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بیانیه «یک‌ســری کامل سالح‌های شــیمیایی» و «نقل و انتقال» موجب‬ ‫ســردرگمی رهبران ســوریه شــد‪ .‬منظور از نقل و انتقال و ســری کامل‬ ‫سالح‌های شــیمیایی چیست؟‬

‫ب ‪ -‬ابهام در پیام و اطالع‌رسانی‬

‫بــه طور اصولی‪ ،‬تهدیدهای مبهم کمتر از تهدید‌های روشــن‪ ،‬دشــمن‬ ‫را تحت‌تأثیــر قــرار می‌دهــد‪ .‬در ســال ‪ ،١٩۵٠‬پکن با نمایــش «تصویر‬ ‫ســنگ قبر» سعی داشــت ایاالت متحده را از عبور از مدار ‪( ٣٨‬به طرف‬ ‫کره شــمالی) باز دارد‪ .‬این اقدام به‌ســختی یک تهدید روشــن به شمار‬ ‫می‌رفــت و نمی‌توانســت پیــام پکن را به‌روشــنی به واشــنگتن منتقل‬ ‫کند‪ .‬این امر شــبیه به اظهــارات اولیه مقامات ایاالت متحــده در مورد‬ ‫کوبــا در دهه ‪ ١٩٦٠‬بود‪ .‬در ســپتامبر ‪ ،١٩٦٢‬جــان اف کندی اعالم کرد‬ ‫«اگر ســاح‌های اســتراتژیک در جزیره کوبا مستقر شــوند‪ ،‬وخیم‌ترین‬ ‫مســئله به‌وجود می‌آید»‪.‬‬ ‫در ‪ ٩‬اکتبر ‪ ٢٠٠٦‬جورج دبلیو بوش با هدف بازداشــتن کره شــمالی از‬ ‫صدور فناوری هســته‌ای اظهار کرد‪« :‬ما مســئولیت نتیجــه این اقدام را‬ ‫بــه طور کامل برعهده کره شــمالی می‌دانیم»‪ .‬اما این تهدید واشــنگتن‬ ‫در همیــن حد و به صــورت مبهم باقی ماند‪.‬‬ ‫همان طور که در باال گفته شــد‪ ،‬خط قرمز اعالم‌شــده از ســوی اوباما‬ ‫در مورد ســوریه مبهم بود و عواقب ناشی از عبور از خط قرمز اوباما در‬ ‫ســوریه‪ ،‬به همان اندازه نامشــخص مانده بود‪ .‬اوبامــا اظهار کرد‪« :‬نقل‬ ‫و انتقال یا اســتفاده از ســاح‌های شیمیایی‪ ،‬محاســبات من و معادله را‬ ‫تغییــر خواهــد داد»‪ .‬امروزه مــا می‌دانیم مســلح‌کردن مخالفان دولت‬ ‫اســد‪ ،‬واکنش موردعالقه دولت آمریکا بود‪ ،‬امــا در آن زمان این موضوع‬ ‫برای دولت ســوریه روشــن نبود‪ .‬چند ماه بعد‪ ،‬در ســوم دسامبر ‪٢٠١٢‬‬ ‫اوباما در بیانیه دیگری خط قرمز را تغییر داد و گفت‪« :‬اگر شــما (بشــار‬ ‫اســد) مرتکب اشــتباه دردناک اســتفاده از سالح شیمیایی شــوید‪ ،‬این‬ ‫اقدام عواقبی خواهد داشــت و مســئولیت آن برعهده شماست»‪ .‬اما در‬ ‫ژانویه ‪ ٢٠١٣‬ژنرال مارتین دمپســی‪ ،‬رئیس ســتاد مشــترک ارتش آمریکا‬ ‫گفــت‪« :‬دولــت ایاالت متحــده و جامعه بین‌المللــی توانایی جلوگیری‬ ‫بشــار اسد از اســتفاده از ســاح شــیمیایی را ندارد»‪ .‬در ماه ژوئن سال‬ ‫‪ ،٢٠١٣‬زمانــی که واشــنگتن اعــام کرد اطمینــان پیدا کرده ســوریه از‬ ‫ســاح‌های شــیمیایی اســتفاده کرده اســت‪ ،‬دولت آمریکا برنامه ارسال‬ ‫ســاح برای مخالفان دولت ســوریه را آشکار کرد‪.‬‬ ‫بــه طور کلــی قاعده این اســت کــه اگر بازیگــری که خــط قرمز را‬ ‫تعیین می‌کند دارای سیاســت متناقضی باشد‪ ،‬بعید است هشدارهایش‬ ‫از طــرف رقیب جدی گرفته شــود‪.‬‬

‫پ ‪ -‬تردید دشمن نسبت به عزم و اراده‬

‫هنگامی که دشــمن متقاعد نشود در صورت عبور از خط قرمز‪ ،‬متحمل‬ ‫خســارت و زیــان خواهد شــد‪ ،‬خط قرمز شکســت می‌خــورد‪ .‬متقاعد‬ ‫نشــدن دشــمن ممکن اســت به دلیل ابهام در عواقــب و مجازات‌های‬ ‫وعده‌داده‌شــده یا بــه دلیل اعتبــار تهدیدکننــده به‌وجود آیــد‪ .‬موارد‬ ‫تاریخــی زیــر نمونه‌هایی اســت که این وضعیــت را نشــان می‌دهد‪.‬‬ ‫مماشــات لندن و پاریس در جریان بحران چکســلواکی موجب شــد در‬ ‫مارس ‪ ١٩٣٩‬ضمانت‌های امنیتی مشــترک بریتانیا و فرانســه به لهستان‬ ‫نتواند هیتلر را تحت تأثیر قرار دهد و او را نســبت به جدیت فرانســه‬ ‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫و بریتانیــا متقاعد کند‪ .‬نرمش‌هــای آمریکا در جریان بحــران برلین در‬ ‫ســال ‪ ١٩٦١‬موجب شد خروشچف در ســپتامبر ‪ ١٩٦٢‬هشدارهای جان‬ ‫اف کندی به اتحاد جماهیر شــوروی در مورد ســاح‌های هســته‌ای در‬ ‫کوبــا را جدی نگیرد‪ .‬پاســخ ضعیــف بریتانیا به اشــغال جزیره جنوبی‬ ‫تول ‪ Thul‬در ســال ‪ ١٩٧٦‬آرژانتین را به اقدام در جزیره فالکلند تشویق‬ ‫کرد‪ .‬هشــدار باراک اوباما در مورد ســاح‌های شــیمیایی‪ ،‬از سوی دولت‬ ‫ســوریه جــدی گرفته نشــد‪ ،‬زیرا بــاور همگان بــر این بود کــه آمریکا‬ ‫نســبت به اســتفاده از زور در خاورمیانه بی‌میل است‪.‬‬ ‫از ایــن نمونه‌هــا می‌توان نتیجــه گرفت که در زمینه خطــوط قرمز و‬ ‫بازدارندگــی به طــور عام‪ ،‬توانایــی تحمیل خســارت و منتقل‌کردن این‬ ‫پیام به طــرف مقابل به‌تنهایی کافی نیســت‪.‬‬ ‫‪ ‬عدم اقدام مناســب و بموقع از ســوی بازیگری که خط قرمز را تعیین‬ ‫و اعــام می‌کنــد‪ ،‬نه‌تنهــا موجب وخامــت و پیچیدگی بیشــتر اوضاع‪،‬‬ ‫بلکــه باعث کاهش اعتبار وی خواهد شــد‪ .‬برای نمونه در ســال ‪،١٩٩٤‬‬ ‫دولت کلینتون به کره شــمالی هشــدار داد که بازفراوری سوخت‪ ،‬عبور‬ ‫از «خــط قرمز» اســت و می‌تواند «اقــدام نظامی» را به دنبال داشــته‬ ‫باشــد‪ .‬اما در ســال ‪ ٢٠٠٢‬که پیونگ‌یانگ بازفراوری سوخت را آغاز کرد‬ ‫و هیچ اتفاقی نیفتــاد‪ ،‬اقدام‌نکردن آمریکا پس از هشــدارهای قبلی‌اش‬ ‫احتماال کره شــمالی را تشــویق کــرد برنامه هســته‌ای‌اش را ادامه دهد‪.‬‬ ‫چهار ســال بعد بــوش به کره شــمالی درخصوص انتقال ســاح یا مواد‬ ‫هسته‌ای هشدار داد‪.‬‬ ‫امــا چند مــاه بعد از این هشــدار نیز واشــنگتن رآکتوری که توســط‬ ‫کره شــمالی در ســوریه ساخته شــد را بمباران نکرد‪ .‬دیک چنی‪ ،‬معاون‬ ‫رئیس‌جمهــور آمریــکا از ایــن موضوع کامــا ناراحت بــود زیرا معتقد‬ ‫بــود نابودکردن رآکتور ســوریه نشــان‌دهنده معناداربــودن خط قرمز‬ ‫آمریــکا بود‪ .‬به همین ترتیب در اواخر ســال ‪ ٢٠١٢‬اوباما هشــدار خود‬ ‫به ســوریه در مورد ســاح‌های شــیمیایی را به این شــکل روشــن کرد‬ ‫کــه منظور از «نقل و انتقال ســاح شــیمایی» به‌معنای «انتقال ســاح‬ ‫شــیمیایی به گروه‌های تروریستی» یا «آما ‌ده‌شــدن برای استفاده از این‬ ‫ســاح» اســت‪ .‬این اظهارات بخشی از اعتبار هشــدارهای آمریکا مبنی‬ ‫بر اینکه‪« :‬اگر شــما (ســوریه) با به‌کارگیری این ســاح مرتکب اشــتباه‬ ‫غم‌انگیزی شــوید‪ ،‬این کار عواقبی خواهد داشــت و شما در قبال اعمال‬ ‫خود باید پاســخ‌گو باشــید» را از بین برد‪ .‬برخی از تحلیلگران معتقدند‬ ‫ایــن اظهارات تأییدی بود بر تردید واشــنگتن دربــاره به‌کارگیری زور در‬ ‫برابر دولت بشــار اسد‬

‫ت ‪ -‬مجازات کوچک‌تر از سود بالقوه‬

‫‪ ‬یکــی دیگــر از عواملی که ممکن اســت موجب شکســت خط قرمز‬ ‫شــود‪ ،‬این اســت که حتی در شــرایطی که خط قرمز به‌روشــنی ترسیم‬ ‫و اعالم شــده باشــد و مدافعان آن کامال مصمم باشــند‪ ،‬بازهم دشــمن‬ ‫ممکــن اســت این‌طور محاســبه کنــد که عبــور از خط قرمز ارزشــش‬ ‫را دارد‪ .‬ایــن یک مشــکل قدیمــی در مبحث بازدارندگی اســت‪ .‬نمونه‬ ‫کالســیک ایــن وضعیت «جنــگ رمضان یا یــوم کیپور» در ســال ‪١٩٧٣‬‬ ‫اســت‪ .‬انورسادات می‌دانست که حمله به اســرائیل‪ ،‬شدیدترین واکنش‬ ‫نظامــی ممکن را در پی خواهد داشــت‪ ،‬اما هنوز معتقــد بود با وجود‬ ‫شکســت احتمالی در میدان جنگ‪ ،‬می‌تواند اعتبار و شهرت بین‌المللی‬ ‫کشــورش را بازیابــی و معادله جغرافیای سیاســی با اســرائیل را به نفع‬

‫‪33 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خط‌قرمز‌چیست؟‬ ‫علیرﺿا قزیلی‬ ‫کارشناس روابط‬ ‫بینالملل‬

‫‪3۲‬‬

‫‪‬‬

‫در چند ســال اخیر واژه «خط قرمز» در مباحث سیاست‬ ‫جهانــی و روابــط میــان دولتها بســیار رواج پیــدا کرده‬ ‫اســت‪ .‬تکــرار این اصطــالح بهقدری اســت کــه میتوان‬ ‫گفت بــه ترجیعبند ســخنان سیاســتمداران تبدیل شــده‬ ‫اســت‪ .‬اصطالح خــط قرمز‪ ،‬در رابطــه با بحــران اوکراین‪،‬‬ ‫برنامــه هســتهای ایران و اســتفاده ســوریه از ســالحهای‬ ‫شــیمیایی و‪ ...‬بســیار شنیده شــده و میشود‪.‬‬ ‫در حقیقت‪ ،‬مدتی طوالنی اســت کــه اصطالح خط قرمز‬ ‫در روابــط بینالملل مورداســتفاده قــرار میگیرد‪ ،‬هرچند‬ ‫ریشــههای دقیق آن نامشــخص اســت‪ .‬در تاریخ معاصر‬ ‫اولینبــار ایــن اصطــالح در «توافقنامــه خط قرمــز» ‪٣١‬‬ ‫جوالی ‪ ١٩٢٨‬بین شــرکا و ســهامداران شــرکت نفت ترکیه‬ ‫‪ TPC‬مشــاهده شــده اســت‪ .‬تاجر ارمنی به نام کالوست‬ ‫گلبنکیان که مؤســس شــرکت نفت ترکیه به شمار میرود‪،‬‬ ‫روی نقشــه ‪ -‬منطقهای کــه امروز به خاورمیانه شــناخته‬ ‫میشــود – بــه رنگ قرمــز خطی را کشــید کــه این خط‬ ‫محــدودهای را تعییــن میکــرد کــه هیچیــک از شــرکا و‬ ‫ســهامداران بــه طــور مســتقل اجــازه نداشــتند در این‬ ‫محــدوده فعالیت نفتی انجــام دهند‪.‬‬ ‫از دهــه ‪ ١٩٧٠‬تــا امروز اصطالح «خط قرمــز» در روابط‬ ‫بینالملل به معنای «هشــدار جدی» به دشــمن یا بازیگر‬ ‫مقابل بــه کار میرود کــه نادیدهگرفتــن آن و نقض آن از‬ ‫ســوی بازیگــر مقابــل‪ ،‬پیامدهــا و هزینههایی بــه دنبال‬ ‫خواهد داشــت‪ .‬به عبارت دیگر اصطــالح خط قرمز تا حد‬ ‫زیــادی بــا مباحــث «بازدارندگی» آمیخته و بــه کار گرفته‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫در ادبیــات سیاســی رایج امــروز «خط قرمــز» میتواند‬ ‫معانی متفاوتی داشــته باشــد‪ .‬برای مثال در دیپلماسی‪ ،‬در‬ ‫آســتانه یک مذاکرات جدی میان بازیگر الف و ب بر ســر‬ ‫منافع حیاتی‪ ،‬منظــور از «خط قرمز» فهماندن این مطلب‬ ‫بــه بازیگر ب اســت کــه فالن امتیــاز مورد انتظــار وی از‬ ‫ســوی بازیگر الــف غیرقابلقبول اســت‪ .‬یا گاهــی اوقات‬ ‫از خــط قرمــز برای تعیین حــد و مرز تعهــدات هریک از‬ ‫بازیگران استفاده میشــود‪ .‬برای نمونه در آستانه مذاکرات‬ ‫میــان ایــران و ‪ 5+١‬بر ســر فعالیتهای هســتهای ایران‪،‬‬ ‫روزنامــه نیویورکتایمز بــه نقل از خبرگــزاری رویترز نقل‬ ‫کــرد «خط قرمزی کــه در مذاکرات باید رعایت شــود این‬ ‫اســت که غنیســازی در ایران ادامه پیدا کنــد و هیچیک‬ ‫از ســایتهای هســتهای ایران بسته نشود»‪.‬‬ ‫به همیــن ترتیب‪ ،‬گاهی اوقات از اصطــالح «خط قرمز»‬ ‫در مذاکــرات غیررســمی برای تعریف «آســتانه تحمل» یا‬ ‫«حد و مرز یک اقدام» اســتفاده میشــود‪ .‬مثال در شرایط‬ ‫هرجومــرج حاکم بر خاورمیانه‪ ،‬برخــی از بازیگران بهویژه‬ ‫اســراییل معتقدنــد بیثباتــی در اردن غیرقابلتحمل و از‬ ‫نظر آنان «خــط قرمز» به شــمار میرود‪.‬‬ ‫در مجمــوع از نقطهنظــر تحلیلــی‪ ،‬موضــوع خط قرمز‬ ‫بســیار جالبتوجــه اســت‪ ،‬زیرا بــه اموری نظیــر‪ :‬منافع‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫حیاتی‪ ،‬بازدارندگی دشــمن‪ ،‬آستانه تحمل اقدامات دشمن‪،‬‬ ‫هزینههــا و پیامدهــای شکســتن و عبــور از خــط قرمز‬ ‫توســط دشــمن مربوط میشود‪.‬‬ ‫تجزیــه و تحلیــل اینکــه چــرا و چگونه خطــوط قرمز‬ ‫میتوانــد کارایی داشــته باشــد یا نــه‪ ،‬تا حد زیــادی باید‬ ‫زیرمجموعــه مبحث «بازدارندگی» مطالعه شــود‪ .‬با توجه‬ ‫بــه اهمیت آنها در روابط بینالملل‪ ،‬شــناخت شکســت و‬ ‫موفقیــت خط قرمز و شــرایط آن میتواند در شــناخت و‬ ‫تحلیل تحــوالت‪ ،‬مفید واقع شــود‪.‬‬

‫دالیل شکست خط قرمز‬

‫تاریــخ روابــط بینالملــل نشــان میدهــد تعیین خط‬ ‫قرمز برای دشــمن یــا بازیگر مقابل کار آســانی نیســت‪.‬‬ ‫مــوارد قابلتوجهــی ســراغ داریم کــه خط قرمزهــا – به‬ ‫دالیــل مختلف ‪ -‬از ســوی رقیب مراعات نشــده و بازیگر‬ ‫تعیینکننده خــط قرمز در نیل به هدف خود (بازداشــتن‬ ‫خصــم از ارتــکاب به اقــدام خاصی) نــاکام بوده اســت‪.‬‬ ‫نمونههــای زیر نشــان میدهــد که چــه عواملی موجب‬ ‫شکســت خط قرمز میشــوند‪:‬‬

‫الﻒ ‪ -‬نامشخﺺبودن شرایط یا پیامدها‬

‫یکــی از مهمتریــن عواملــی که موجب شکســت خط‬ ‫قرمز شده اســت‪ ،‬روشننبودن شــرایط یا پیامدهای ناشی‬ ‫از عبور از خط قرمز اســت‪.‬‬ ‫اکثــر دولتهــا بهروشــنی اعــالم کردهانــد کــه تجاوز‬ ‫نظامــی علیــه قلمرو حاکمیتشــان «خط قرمز» آنهاســت‬ ‫و واکنــش نظامــی را به دنبــال دارد‪ .‬اما اعــالم خط قرمز‬ ‫در مــورد مناطقــی که حاکمیت یــک دولــت در آن مورد‬ ‫مناقشــه اســت یا ســرزمینهایی کــه از ســرزمین اصلی‬ ‫‪ main land‬دور هســتند یــا وضعیــت اداری خاصــی بر‬ ‫آنها حاکم اســت‪ ،‬چــه وضعیتی پیدا میکنــد؟ برای نمونه‬ ‫جزایــر فالکلند یــا مالویناس‪ ،‬کــه در ســال ‪ ١٩٨٢‬آرژانتین‬ ‫در آن عملیــات نظامی انجــام داد‪ .‬دولــت بریتانیا اگرچه‬ ‫واکنش نظامی نشــان داد اما هیچگاه بیانیه روشــنی صادر‬ ‫نکــرد که از ایــن جزایر همانگونه دفــاع خواهد کرد که از‬ ‫ســرزمین اصلی انگلستان‪.‬‬ ‫در مــورد مرزهــای دریایــی این مســئله مبهمتر اســت‪.‬‬ ‫مرزهای دریایی به طور روشــن عالمتگذاری نشــدهاند و‬ ‫معمــوال موضوع اختالفات حقوقیاند‪ .‬در چنین شــرایطی‬ ‫عملیــات نظامی یک کشــور در دفــاع از قلمــرو دریایی‬ ‫تحــت حاکمیت خود‪ ،‬چه شــکلی خواهد داشــت؟‬ ‫به همین ترتیب‪ ،‬بیانیه رئیسجمهور آمریکا در آگوســت‬ ‫‪ ٢٠١٢‬در مــورد خــط قرمــز تعیینشــده بــرای ســوریه‬ ‫نامشــخص و مبهم اســت‪ .‬اوباما در ســخنانی اظهار کرد‪:‬‬ ‫«خــط قرمز برای ما این اســت که ببینیم یک ســری کامل‬ ‫ســالحهای شــیمیایی در حــال نقــل و انتقال یــا در حال‬ ‫اســتفاده اســت»‪ .‬کلمات مبهم به کار گرفتهشــده در این‬

‫‪32 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آقــای اسپنســر‪ ،‬من خیلی هیجان زده شــدم زمانــی که متوجه‬ ‫شــدم قرار اســت بعد از مدتها در فیلمی تحت عنــوان » کﺌوما‬ ‫آزاد شــده « در کنــار جان ساکســون و فرانکو نــرو ایفای نقش آیا می دانســتید که در نســخه دوبله بســیاری از آﺛار شــما در‬ ‫زبــان فارســی‪ ،‬دوبلــور مشــهور ایرانی به نــام مرحــوم » ایرج‬ ‫کنیــد‪ .‬مــی توانید به ما کمــی درباره این فیلــم بگویید ؟‬ ‫بلــه‪ ،‬کارگردان اِنزو کاســتالری از من درخواســت کرد تــا در این فیلم دوســتدار « بــه جــای شــما صحبت می کــرده که بســیار هم‬ ‫کــه پروژه جدید خودش اســت بــازی کنم و من هم خوشــحال خواهم باعــﺚ محبوبیت شــما در ایران شــده؟‬ ‫آنها بیشــتر آشنا شوم‪.‬‬

‫بود تــا با بتوانم بــا فرانکو نــرو بازی کنم‬ ‫امــا خیلی در مورد بــازی در این فیلم‬ ‫مطئمــن نیســتم چراکه مــن زیادی‬ ‫برای اینکه بر روی اســب ســوار شوم‬ ‫و دوئــل کنم پیر شــده ام!‬

‫آیا تابحال به ایران ســفری داشته‬ ‫اید ؟‬ ‫خیــر مــن هرگز بــه ایران ســفری‬ ‫نداشــته ام‪.‬‬

‫آیــا در مــورد ســینمای ایران و ســینماگران‬ ‫ایــران اطالعاتــی دارید؟‬

‫متاســفانه فیلمهای زیــادی از ایــران در ایتالیا اکران‬ ‫نمی شــوند مگــر اینکه در جشــنواره های ســینمایی به نمایش‬ ‫درآیند‪.‬مــن می دانم کــه موجی جدیدی از فیلمســازان در ایران‬ ‫ظهور کرده اند و امیدوارم که شــانس این را داشــته باشــم که بتوانم با‬

‫‪3۱‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫من باید تشــکر کنم از دوبلورهای فــوق العاده ای که‬ ‫بسیار به موفقیت بین المللی من در سرتاسر جهان‬ ‫کمــک کردند‪ .‬من شــخصا ایرج دوســتدار را‬ ‫نمی شناســم اما از این فرصت اســتفاده می‬ ‫کنم و احترام و تشــکر خــودم را تقدیمش می‬ ‫کنم و تشــکر میکنم که ایشــان را معرفی کردی‪.‬‬

‫بســیار سپاسگزار هســتم که زمانتان را برای‬ ‫مصاحبــه با مووی مﮓ اختصــاص دادید‪ .‬آیا‬ ‫صحبتی هســت که دوست داشــته باشید با‬ ‫طرفدارانتان در ایران داشــته باشید؟‬

‫من مــی خواهم دوباره از طرفداران ایرانی ام تشــکر‬ ‫کنــم‪ .‬موفقیــت من مدیــون حمایت های شماســت و رضایت‬ ‫شــما بــه من کمک مــی کنه تا احســاس کنم جوان هســتم و بخواهم‬ ‫کارهای بیشــتر و بیشــتری انجام دهم‪ .‬این روزها مــن کمتر در فیلمی‬ ‫بــازی می کنم و بیشــتر وقتــم را اختصــاص داده ام به نوشــتن کتاب‬ ‫‪www.moviemag.ir‬‬ ‫دربــاره تجربیاتــم در زندگــی شــخصی‪.‬‬

‫‪31 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ترنــﺲ هیل دوســت صمیمی شماســت که به همراه شــما در از گذشــت ســالها‪ ،‬نﻈر شما در مورد ساخته شــدن وسترن های‬ ‫فیلمهــای بســیاری همبازی بوده اســت‪ .‬فیلمهایی که شــما به اســپاگتی بصورت کمدی چی هست؟‬ ‫همــراه ترنﺲ هیل بازی کــرده اید معروف به " فیلمهای رفاقتی دو فیلــم « ترینیتــی ‪ » ...‬که من با ترنس هیل همبــازی بودم در زمان‬ ‫" ) ‪ ( Buddies Movie‬بــود که در گیشــه ها به موفقیت زیادی اکــران تبدیل بــه یکی از پرفــروش ترین فیلمهــای دنیا شــد‪ .‬من فکر‬ ‫میکنــم این فیلمها را باید بیشــتر " وســترن کمیک " نامید تا " وســترن‬ ‫دســت پیدا کردند‪ .‬نﻈر شــما درباره این همکاری چیســت؟‬

‫ترنس هیل همیشــه دوســت من بوده و اگرچه ما دیگر اغلب اوقات‬ ‫یکدیگــر را نمی بینیم اما همیشــه هوای هم رو داریــم! او معموال هر‬ ‫زمــان کــه به منزل مــا می آید همســرم اســپاگتی ال پومــودرو ( یک‬ ‫نــوع پاســتای ایتالیایی ) درســت می کند چــون اون عاشــق این غذا و‬ ‫دســتپخت همسرم است‪.‬‬ ‫مــن هنــوز هــم فیلمهایم‬ ‫رو بــا احتــرام نگاه مــی کنم‪.‬‬ ‫مخصوصا یکــی رو که با ترنس‬ ‫هیل درســت کردم که واقعا از‬ ‫دیدنش لــذت می برم‪ .‬منظورم‬ ‫فیلمی هســت کــه در کلمبیا‬ ‫بــا هواپیمــا ســاختیم بــه نام‬ ‫«‪ .» !Piu' forte ragazzi‬بعد از‬ ‫ســاختن این فیلم بــود که من‬ ‫یک خلبــان حرفه ای هواپیما و‬ ‫بالگرد شدم‪.‬‬

‫نﻈر شما درباره مسیری که‬ ‫امــروز ســینما در حال طی‬ ‫کردن آن هســت چیســت؟‬ ‫در واقع ســینما نســبت به‬ ‫ســالهایی کــه شــما در آن‬ ‫ستاره محســوب می شدید‬ ‫تﻐییــرات فراوانــی کــرده‬ ‫اســت‪ .‬آیا شــما فیلمهایی‬ ‫که با سبک و ســیاق امروز‬ ‫ســاخته مــی شــوند را می‬ ‫پسندید ؟‬

‫مــن اخیــرا دیگر خیلــی به‬ ‫ســینما نمی روم و متاســفانه‬ ‫بیشــتر فیلمهایی که در سینما‬ ‫بــه نمایــش در مــی آینــد‬ ‫فیلمهای پرخرج هالیوودی هســتند که همه شــان مشــابه یکدیگرند‪.‬‬ ‫من شــخصا فیلمهــای تاریخی را دوســت دارم؛ آنهایی که باعث شــوند‬ ‫مــن یــک فرهنــگ یا چیــز جدیــدی یاد بگیــرم و بــه ذهن بســپارم‪.‬‬

‫بســیاری از طرفداران شــما در ایــران اغلب شــما را با فیلمهای‬ ‫به اصطالح ژانر " وســترن اســپاگتی " مﺜل » آنها من را ترینیتی‬ ‫صــدا می کننــد « یا » من ترینیتی هســتم « به یــاد می آورند‬ ‫که یکــی از اولین فیلمهایی بود که در ایــن ژانر بصورت کمدی‬ ‫ســاخته بود‪ .‬این فیلمها در گیشــه هــا موفق بودند امــا در آن‬ ‫زمــان منتقــدان خیلی روی خوشــی به آنها نشــان ندادند‪ .‬بعد‬

‫‪3۰‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اســپاگتی " ‪ .‬ایــن ژانری بود که توســط کارگردان اِنــزو باربونیکالچر به‬ ‫کمیــک ترنس و من بوجــود آمد‪.‬‬ ‫مــن درک میکنم که منتقدها خیلی با این فیلمها ارتباط برقرار نکردند‬ ‫و ترجیــح مــی دادند به ســتایش از فیلمهای جدی این ژانــر بپردازند و‬ ‫من هم به نظرشــان احتــرام می گذارم‪.‬‬ ‫اما حاال پس از گذشــت سالها‬ ‫از آن دوران‪ ،‬بعضــی از ایــن‬ ‫منتقدها در مــورد فیلمهای ما‬ ‫تجدیــد نظر کرده اند و ســعی‬ ‫مــی کنند توضیح دهند که چرا‬ ‫هنوز هم پس از گذشت سالها‬ ‫تماشــای فیلمهای مــا محبوب‬ ‫هســت و حتی ســینماروهای‬ ‫جوان هــم از آن اســتقبال می‬ ‫کنند ‪.‬‬

‫جناب اسپنســر‪ ،‬بسیاری از‬ ‫ایرانیــان دوســت دارنــد تا‬ ‫نﻈر شــما را درباره دوست‬ ‫صمیمــی و قدیمی شــما ‪،‬‬ ‫ترنــﺲ هیــل ‪ ،‬بداننــد‪ .‬آیا‬ ‫ترنــﺲ هیــل در زمانی که‬ ‫بــا او در ‪ ۱۷‬فیلــم همبازی‬ ‫بودید دوســت بهتــری بود‬ ‫یــا در زندگــی واقعی؟‬

‫مــن در ‪ 1۷‬فیلــم بــا ترنــس‬ ‫همبــازی بــودم و هرگــز‬ ‫کوچکتریــن مشــکلی هنــگام‬ ‫همــکاری بــا او در فیلمهــا‬ ‫نداشــتم ترنــس بــه معنــای‬ ‫واقعی یک انســان فوق العاده‬ ‫چــه در هنــگام کار و چــه در‬ ‫زندگی شــخصی اش است و من بسیار خوش شــانس بودم سرنوشت ما‬ ‫را در ســال ‪ 19۶۷‬در کنــار یکدیگــر قــرار داد‪.‬‬ ‫او ‪ 10‬ســال از مــن کوچکتر اســت و زمانی که ما بــا یکدیگر مالقات‬ ‫کردیــم‪ ،‬او بــه دلیل ســابقه ورزشــی مــن احتــرام زیادی بــه من می‬ ‫گذاشــت‪ .‬در آن زمان او تجربه بسیار بیشتری از من در بازیگری داشت‬ ‫و مــن اصال انتظــار اینکه یک بازیگر شــوم را نداشــتم و البته ما هرگز‬ ‫هــم به هم حســودی نکردیم!‬ ‫هیچکدام از ما زمانی که ســتاره شدیم رفتار متفاوتی را پیش نگرفتیم‪.‬‬ ‫مــا همواره زندگــی معمولی داشــتیم و هرگز اجازه ندادیم که شــهرت‬ ‫روی زندگی شــخصی ما تاثیر بگذارد و از ما آدمهای متفاوتی بســازد‪.‬‬

‫‪30 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اما شایﺪ بﺴیاری از مردم اﻃﻼﻉ ﻧﺪاشﺘﻪ باشنﺪ ﻛﻪ باد اسﭙنﺴر یﻚ‬ ‫شناﮔر ﺣرفﻪ ای ‪ ،‬یﻚ بازیﻜن ﺣرفﻪ ای واﺗرﭘولو‪ ،‬یﻚ ﺣﻘوﻗﺪاﻥ ‪ ،‬یﻚ‬ ‫ﺧلﺒاﻥ و بﺴیاری از ﺣرفﻪ های دیﮕر ﻧیﺰ بوده اسﺖ‪.‬‬ ‫ام نیــز افتخار می کنم‪ .‬من ســالها عناویــن قهرمانی شــنا و واترپولو و‬ ‫همچنین یک مقام کشــوری در رشــته راگبی در دوران نوجوانی کسب‬ ‫کــردم‪ .‬امــا هرگــز به من در ازای کســب ایــن مقام ها پولــی پرداخت‬ ‫نشــد برای همین من فکر نمیکنم واژه " حرفه ای " کــه در مورد دوران‬ ‫ورزشــی من بکار بردی صحیح نباشــه‪.‬‬ ‫زمانــی کــه من در بــازی های المپیک هلســینکی و ملبــورن حضور‬ ‫داشــتم‪ ،‬هیچ اسپانســر یا حمایت کننــده ای وجود نداشــت‪.‬به همین‬ ‫خاطــر من فکر میکنــم که آن ورزش‪ ،‬یــک ورزش و رقابت واقعی بود و‬ ‫بایــد دوبــاره بگم که من به گذشــته ورزشــی ام افتخــار می کنم‪.‬‬ ‫در ضمــن بایــد بگم که من در دانشــگاه در رشــته حقــوق تحصیل‬ ‫نشدم‪.‬‬ ‫وکیل‬ ‫کــردم امــا بطــور رســمی هرگز یک‬

‫در مورد بازیگر شــدنتان‬ ‫چطور؟‬

‫زمانــی که مــن یک‬ ‫بازیگــر شــدم تقریبا‬ ‫‪ 38‬ســال داشــتم و‬ ‫هرگز فکر نمیکردم‬ ‫کــه روزی حرفــه‬ ‫بازیگری کاری باشــد‬ ‫کــه بخواهــم بــرای‬ ‫باقی عمــرم آن را انجام‬ ‫د هم !‬ ‫مــن خیلی خوش شــانس‬ ‫بــودم که توانســتم موفقیت‬ ‫های بین المللی کسب کنم و من‬ ‫ایــن موفقیت را مدیــون پروردگار‬ ‫تمامــی‬ ‫و همچنیــن‬

‫‪ ۲۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪-۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫طرفدارانم هســتم که همیشــه از مــن حمایت کردنــد و در جواب تو‬ ‫بایــد بگــم که بله‪ ،‬اگر من به گذشــته برگــردم تمام کارهایــی که کردم‬ ‫رو دوبــاره بارهــا و بارهــا انجام می دهــم و از انجام دادنش پشــیمان‬ ‫نمی شــوم‪.‬‬

‫بــاد اسپنســر در زندگی شــخصی اش چالش هــای مختلفی را‬ ‫پشــت سر گذاشته اســت‪ .‬او یک شــناگر حرفه ای ‪ ،‬یک بازیگر‬ ‫موفــق‪ ،‬یک نویســنده موفق و دیگر موفقیــت های مختلﻒ را‬ ‫در زندگی اش تجربه کرده‪ .‬اگر از آقای اسپنســر بپرســم که کلید‬ ‫موفقیتــش در تمام این ســالها چه بوده ‪ ،‬چــه می گوید؟‬ ‫مــن واقعا نمی توانم بگویــم کلید یا راز موفقیت چی هســت‪ .‬تمام‬ ‫ایــن موفقیت ها برای من غیرمنتظره بود اما باید بگم که من همیشــه‬ ‫بــه چالــش های مختلف عالقه منــد بودم و هرگز زمانــی که مانعی بر‬ ‫ســر راهم قرار می گرفت متوقف نمی شــدم‪.‬‬ ‫در ورزش‪ ،‬چالش این هســت که بر زمان غلبه کنید و آســان ترین‬ ‫راه این هســت کــه ببینید آیا به اندازه کافی بــرای انجام اینکار‬ ‫خوب هســتید یا خیر‪ .‬شــما قهرمانی رو بدســت میارید اگر‬ ‫هیچکس از شــما ســریعتر یا بهتر نباشــد اما این شــرایط‬ ‫همیشــه پایدار نیست و به شــدت محدود هست‪.‬‬ ‫دیــری نمی گذرد که یکی از راه می رســد و به مراتب‬ ‫قوی تر و ســریعتر از شماســت و جای شما را می گیرد‪.‬‬ ‫امــا در زندگی واقعــی چطور می تــوان این معیارها‬ ‫را اندازه گرفت ؟ شــاید کلید موفقیــت در زندگی این‬ ‫باشــد کــه آدم بایــد فقط خــودش باشــد و قوانین‬ ‫انســانیت را زیر پا نگذارد و همــواره خوش رو و‬ ‫خوش اخالق باشــد‪ .‬این مــوارد حداقل برای‬ ‫مــن یکی جواب داد!‬

‫‪29 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫باﺩ اسﭙﻨﺴﺮ‪ » ،‬ﭘاﮔﻨﺪﻩ « ﺩﻭسﺖ ﺩاﺷتﻨی‬ ‫میﺜمکریمی‬ ‫گفتگوی وبسایت مووی مگ قبل از درگذشت‬ ‫این هنرمند انجام یافته است‬

‫بهترین های تاریخ ســینما یــاد می کنند‪.‬‬ ‫پیش از انجام این مصاحبه‪ ،‬با پســ ِر آقای اسپنسر به منظور هماهنگی‬ ‫ارتبــاط برقرار کردیم که ایشــان هم به مانند پدرشــان بســیار با احترام‬ ‫و مهربانی از ما اســتقبال کردند و به ســرعت زمینه انجام این مصاحبه‬ ‫را محیا نمودند‪.‬‬ ‫جوزپــه پدرســولی که خودش نویســنده و تهیه کننــده تلویزیونی در‬ ‫ایتالیاســت‪ ،‬کمک فراوانی برای به سرانجام رســاندن این مصاحبه انجام‬ ‫داد کــه جا دارد در اینجا از زحمات ایشــان تشــکر کنیم‪.‬‬ ‫مــا اغلب تصویری که از باد اسپنســر در ذهن داریــم در مقام بازیگر‬ ‫می باشــد‪ .‬اما شــاید بســیاری از مــردم اطالع نداشــته باشــند که باد‬ ‫اسپنســر یک شــناگر حرفــه ای ‪ ،‬یک بازیکــن حرفــه ای واترپولو‪ ،‬یک‬ ‫حقوقــدان ‪ ،‬یک خلبان و بســیاری از حرفه های دیگر نیز بوده اســت‪.‬‬

‫عده ای او را با مشــت های آهنینش که بر ســر دشمنان در فیلمهایی‬ ‫ماننــد « پاگنــده » یــا « من ترینیتی هســتم » فــرود می آمــد به یاد‬ ‫مــی آورند‪ ،‬عــده ای هم با چهره خشــنش که کمتر نشــانی از اعصاب‬ ‫و بردبــاری در آن مشــاهده نمی شــد! اما اسپنســر در زمــان مصاحبه‬ ‫هیچکــدام از این ویژگــی ها را به همراه نداشــت‪.‬‬ ‫زمانــی که از باد اسپنســر درخواســت مصاحبــه کردم‪ ،‬بــا برخوردی‬ ‫بســیار مهربانانه از این مصاحبه اســتقبال کرد و از اینکه در ایران نیز او‬ ‫را بــه خوبی می شناســند به وجد آمد‪ .‬اسپنســر قلب مهربانــی دارد و‬ ‫بــی نهایت خوش برخورد اســت!‬ ‫پﺲ از گذشــت ســالها‪ ،‬اگر باد اسپنســر به گذشــته اش بازگردد‬ ‫وی پس از گذشــت ســالها همچنــان زندگی مردمی خــودش را حفﻆ آیــا بــاز هم تمایل دارد یک بازیگر شــود یــا راه دیگری را پیش‬ ‫کرده و شــاید برای همین هم هســت که تمــام مردم ایتالیا و سراســر می گیرد؟‬ ‫جهــان به او احترام ویــژه ای میگذارند و همــواره از او با عنوان یکی از مــن کارهای زیــادی در زندگی ام انجام داده ام و به گذشــته ورزشــی‬ ‫‪ ۲8‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪28 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺧودشناسی و از بین رفﺘن اﻧﮕیﺰه برای بﺤرﻛﺖ اﻧﺪاﺧﺘن ﺧود‬ ‫اسﺖ‪ .‬در ﻧﺘیﺠﻪ‪ ،‬شﺨﺼی ﻛﻪ بﻪ ﺧود آﮔاهی ﻧرسیﺪه باشﺪ‬ ‫ﻧمیﺗواﻧﺪ دلیﻞ »دروﻧی« برای ﺣرﻛﺖ ﭘیﺪا ﻛنﺪ و همواره بﺪﻧﺒاﻝ‬ ‫دﻻیﻞ »بیروﻧی« برای داشﺘن ﺣﺲ ﺧوﺏ ﺧواهﺪ بود‪.‬‬ ‫برای بدســت آوردن هــر چیزی کــه در واقعیت فردی و شــرایطی می‬ ‫گنجد تلقی کنیم‪ ،‬حســادت باعث تبدیل آن «خواســتن» به «نخواستن»‬ ‫می شــود‪ .‬بــه عبارتی دیگر‪ ،‬فرد حســود هرگز نمی خواهــد که چیزی‬ ‫را که به آن حســادت می ورزد داشــته باشــد‪ ،‬فقط انگیز ٔه او نداشــتن‬ ‫شــما اســت‪ ،‬نه داشــتن او‪ .‬همانند کســی مــی ماند که نمــی خواهد‬ ‫از پلــه بــاال بــرود و پای شــما را هم میگیــرد و هــر کاری میکند که‬ ‫شــما هم بــاال نرویــد‪ .‬از طرفی دیگر‪« ،‬غبطه» حســی اســت همانند‬ ‫حســادت اما بدون خشــم و نفــرت‪ .‬در «غبطــه خــوردن» هیچ گونه‬ ‫انگیــزه ای وجــود نــدارد‪ .‬بنابراین‪ ،‬فردی کــه غبطه می خــورد را باید‬ ‫فردی دانســت که از «داشــتن» شما‬ ‫حس کم بینی نســبت به خــود پیدا‬ ‫میکنــد ولی کاری نیز با شــما ندارد‪.‬‬ ‫از طرفــی دیگر‪ ،‬انگیــزه ای هم برای‬ ‫بدســت آوردن آن چیــزی کــه شــما‬ ‫دارید نــدارد و شــرایط را آنگونه که‬ ‫هســت قبول میکند‪ .‬غبطه خوردن‬ ‫معمــوال در شــرایط نابرابــر حاصل‬ ‫می شــود‪ .‬به عنوان مثــال‪ ،‬فردی که‬ ‫عاشــق بازی بسکتبال اســت ولی به‬ ‫علــت کوتاهی قد نمیتوانــد در این‬ ‫رشــته فعالیت کند ممکن اســت به‬ ‫بازیکنــان قد بلندی کــه در تیم های‬ ‫بســکتبال مشــغول به بازی هستند‬ ‫غبطــه بخــورد‪ ،‬ولی از طرفــی هم می دانــد کــه کاری نمیتواند برای‬ ‫آن انجــام دهــد‪ .‬یــا در مثال باال‪ ،‬شــخصی کــه از صــدای ذاتی خوبی‬ ‫برخوردار نیســت به صدای دلنشــین اســتاد خود غبطه می خورد ولی‬ ‫از طرفــی هــم می داند کــه صدا یک نعمت الهی اســت کــه او ندارد‬ ‫و قبولــش میکنــد‪ .‬اما اگر همین حس تبدیل به حســادت شــود آنگاه‬ ‫اســت که فرد حسود هر کاری برای دست کشــیدن استادش از خواندن‬ ‫میکنــد‪ ،‬حتا اگر بــه قیمت درآوردن حنجــر ٔه او از گلویش تمام شــود‪.‬‬ ‫مشــکلی که فرد حســود دارد ســه چیز است‪--‬عدم شــناخت و قبول‬ ‫واقعیت‪ ،‬عدم خودشناســی‪ ،‬و عــدم انگیز ٔه الزم برای حرکــت‪ .‬در مورد‬ ‫اول‪ ،‬شــخص حســود نمی تواند شــرایط را آنگونه که هست قبول کند‪.‬‬ ‫ایــن افــراد در ضمیر ناخــود آگاه خود همــواره با «چرا» هایی ســر و‬ ‫کلــه می زنند که ذات آن برای «مقایســه» اســت نه برای «شــناخت»‪.‬‬ ‫بــه عنوان مثال‪“ ،‬چرا آن شــخص قد بلند اســت‪ ،‬و من قد کوتــاه؟”‪ ،‬یا‪،‬‬ ‫“چرا این شــخص از من زیبا تر اســت؟” و مثال های مشــابه دیگر‪ .‬عدم‬ ‫شــناخت و قبــول واقعیت باعث می شــود که مــوارد دوم و ســوم در‬ ‫پی آن حاصل شــوند و آن نبود خودشناســی و از بین رفتن انگیزه برای‬ ‫‪ ۲۷‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بحرکــت انداختن خود اســت‪ .‬در نتیجه‪ ،‬شــخصی که به خــود آگاهی‬ ‫نرســیده باشــد نمیتوانــد دلیــل «درونی» بــرای حرکت پیــدا کند و‬ ‫همــواره بدنبال دالیل «بیرونی» برای داشــتن حس خــوب خواهد بود‪.‬‬ ‫از آنجایی که این موضوع حاصل نخواهد شــد در نتیجه شــخص دست‬ ‫بــه تخریب مــی زند‪ ،‬زیرا فکر میکنــد که تنها راه داشــتن حس خوب‬ ‫ایــن اســت که آن چیزی کــه او ندارد و دیگــران دارند را بــه کل از بین‬ ‫ببــرد‪ .‬معموال این نوع افراد با بدگویی از شــما به دیگران‪ ،‬و در شــرایط‬ ‫حاد آن مســتقیم وارد عمل شــدن و از بین بردن شــما حاصل می شود‪.‬‬ ‫نمونهای از این نوع حســادت در داســتان یوسف پیغمبر کامال تشریح‬ ‫شده است‪.‬‬ ‫جدا از آمــوزش های دوران کودکی‬ ‫که نقش بســزایی در منش ما دارند‪،‬‬ ‫بســیاری از ما هنوز به آن خودآگهی‬ ‫الزم و بزرگ منشــی نرســیده ایم که‬ ‫بتوانیم حســد خــود را تحت فرمان‬ ‫خویــش قــرار دهیــم‪ .‬اولیــن قدم‬ ‫بــرای از بین بردن حســادت «قبول‬ ‫واقعیــات» اســت‪ .‬بعنــوان مثــال‬ ‫اگــر فــردی قد کوتــاه و بــی پولی‬ ‫هســتید‪ ،‬اول باید واقعیت کوتاهی‬ ‫قد خــود را بپذیریــد‪ .‬امــا اگر فکر‬ ‫میکنیــد که بی پولی شــما نیز باید‬ ‫بــا غبطه خــوردن بــه افــراد پولدار‬ ‫ختم شــود کامال در اشــتباهید‪ .‬هر کســی مــی تواند به ثروت برســد‪،‬‬ ‫تنهــا الزم اســت از افکار‪ ،‬رفتار‪ ،‬و ارزش های افــراد ثروتمند الگو برداری‬ ‫کــرد‪ .‬در قــدم بعدی بایــد با توجه بــه مطالعه و تجربه بــه خودکاوی‬ ‫بپردازیــم تــا بتوانیم به جنبــه های مثبت خویش آگاهــی پیدا کنیم و‬ ‫آنها را رشــد بدهیم‪ .‬هرچند نوشــتن آن بســیار ساده اســت‪ ،‬اما رسیدن‬ ‫به خودشناســی راهی اســت بس دشــوار‪ ،‬امــا باعث قدم گــذاردن به‬ ‫ســمت اهدافی خواهد شــد که با انگیز ٔه درونی ایجاد شــده اند و ما را‬ ‫به ســمت شــادی خواهند برد‪.‬‬ ‫بــا توجه به این توضیحات الزم می دانم که به شــما دوســتان عزیزی‬ ‫کــه جایی برای حســادت کــردن در زندگــی خودتان نداریــد و بدنبال‬ ‫رشــد خودتان هســتید عرض کنــم که باید ایــن حقیقــت را قبول کرد‬ ‫کــه علیرغم ارائــه راه هایی برای کنترل افراد حســود‪ ،‬یادمــان نرود که‬ ‫این اشــخاص همیشــه در اطراف ما خواهند بود و بدنبال نیش زدن و‬ ‫تخریــب ما می باشــند‪ .‬از آنها برحذر باشــید و به محــض دیدن اولین‬ ‫نشــانه های حســادت در او عطایــش را به لقایش ببخشــید و او را به‬ ‫دســت روزگار بســپارید و با ســرعت نور از او فاصله بگیرید‪.‬‬ ‫‪27 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫حسادت‪ ،‬نتیجه حس حقارت‬ ‫فرشید رشیدی فر‬ ‫وبالگ آزادی درون‬

‫شــخص از لحاظ فکری‪ ،‬اســتعداد‪ ،‬علم‌‪ ،‬فرهنگ‌‪ ،‬و شرایط کل ‌ی شبیه به‬ ‫ما اســت؟ برای پاســخ دادن به این ســوال باید به یک سری موضوعات‬ ‫توجــه کرد‪ .‬اول اینکــه آیا دلیل مقایســه ای که انجام مــی دهیم برای‬ ‫«یافتن» اســتعداد های درون ‌ی است؟ یا اینکه بیشتر بدنبال این هستیم‬ ‫کــه در رابطه با مقایســه «حس خوبــی ‌» را برای خود ایجــاد کنیم؟ هر‬ ‫کــدام از آنها می تواند صحیح باشــد‪ ،‬بنابراین در شــرایط مختلف افراد‬ ‫گوناگونی را برای مقایســه کردن با خود انتخــاب می‌کنیم‪ .‬معموال برای‬ ‫یافتــن اســتعدادهای نهفتــه و درون ‌ی باید خــود را با افرادی که شــبیه‬ ‫به ما هســتند مقایســه کنیم‪ .‬بعنوان مثــال‪ ،‬فردی کانادایــی را در نظر‬ ‫بگیرید که مشــغول یادگیری زبان فارســی است‪ .‬مســلما او هرگز نباید‬ ‫خود را با کســ ‌ی مقایســه کند که زبان فارســی را از لحاظ دانش‪ ،‬و فن‬ ‫بیــان ب ‌ی اشــتباه ارائه می دهد‪ .‬بلکــه مالک ارزیابی او برای پیشــرفت‬ ‫باید فردی در ســطح و اندازه های خودش باشــد‪.‬‬ ‫در شــرایطی نیــز ما افرادی را برای مقایســه با خــود انتخاب می‌کنیم‬ ‫کــه در موارد خاص از ما “کمتر” هســتند‪ .‬الزم به اشــاره مــی دانم که‬ ‫منظــور از “کمتر بودن” هرگز اصالت و حقوق انســان ‌ی افراد را شــامل‬ ‫نمی شــود‪ .‬تنها علتی که مــا خود را با افرادی "کمتر" از خود مقایســه‬ ‫می‌کنیــم ایجاد «احســاس خوب» در خودمان اســت‪ .‬به عنــوان مثال‪،‬‬ ‫جمل ٔه “برو خدا را شــکر کن در آفریقا به دنیا نیامده ای” از آن دســته‬ ‫جمالتی اســت کــه در دوران کودکــی برای ایجاد حس خــوب در ما در‬ ‫جواب ســوال “چرا ما مثل فالن شــخص پولدار نیســتیم” می شنیدیم‪.‬‬ ‫امــا‪ ،‬در بعضــ ‌ی از مواقع ما خود را با افرادی که از ما “باالتر” هســتند‬ ‫مقایســه می‌کنیم‪ .‬مقایســه کردن خود با شــخص ‌ی که از مــا در زمین ٔه‬ ‫خاص ‌ی باالتر اســت می تواند بســیار مفید باشد‪ ،‬به شــرط اینکه انگیز ٔه‬ ‫مقایســه کردن ما برای «رشــد فردی» باشــد‪ .‬به عنوان مثــال‪ ،‬می توان‬ ‫از فردی گفت که بســیار زیبا ســه تــار می نوازد و شــما غرق تخصص‬ ‫این شــخص در نواختن ســازش می شــوید‪ .‬همین موضــوع انگیزه ای‬ ‫می شــود برای شــما که ســتار بیاموزید‪ .‬برای اینکه هماننــد او بنوازید‬ ‫باید هماننــد او تالش کنید و همانند او زجر کار را بکشــید‪ .‬بنابراین‪ ،‬از‬ ‫او مــی خواهید که به شــما یــاد بدهد که چــه کارهایــی را باید انجام‬ ‫دهید تا نوازند ٔه خبره ای بشــوید‪ .‬حال‪ ،‬فرض بگیرید که همین شــخص‬ ‫خبــره صدایی بســیار زیبــا دارد و خواندن او عالوه بر نوازندگی بســیار‬ ‫دلنشــینش انســان را مســخ دنیای خیالی خود می‌کنــد‪ .‬از آنجایی که‬ ‫صــدا یک نعمت الهی اســت و هر کســ ‌ی آن را نــدارد‪ ،‬همین موضوع‬ ‫مــی تواند دو حــس را در فردی کــه در زمین ٔه آموختــن نوازندگی تالش‬ ‫می‌کنــد ایجــاد کند – حســادت یــا غبطه‪ .‬بــه تعاریف مــن از این دو‬ ‫عبــارت توجه فرماید‪.‬‬ ‫منظور از حســادت و غبطه چیســت؟ حســادت حســی است همراه‬ ‫با خشــم و نفــرت که انگیــز ٔه آن به ســمت تخریب و نابــودی خود و‬ ‫شــخص ‌ی کــه بــه او حســادت ورزیده مــی شــود خواهد بــود‪ .‬فعل‬ ‫حســادت “نخواستن” است‪ ،‬درواقع اگر «خواســتن» را انگیزه ای مثبت‬

‫روزی خداونــد به یک آدم حســود گفت‪ :‬هر چه دلــت می‌خواهد از‬ ‫مــن بخواه و مــن به تو می دهم‪ ،‬فقط به یک شــرط که به همســایه‬ ‫ات دو برابــر آن را بدهــم‪ .‬اگــر به تو یــک خانه بدهم بــه او دو خانه‬ ‫خواهــم داد‪ .‬حــال بگو چه می خواهی‌؟ آن شــخص پس از کم ‌ی جواب‬ ‫داد‪ :‬ای پــروردگار قــادر و متعــال تقاضــا می‌کنــم یک چشــم مرا کور‬ ‫کنی‌‪ .‬این حال و روز برخ ‌ی از انســان های حســود این زمانه اســت که‬ ‫حاضرنــد به خود آســیبی بزنند ول ‌ی در عوض شــما نیز آســیب ببینید‪.‬‬ ‫اما در واقعیت‪ ،‬کســان ‌ی که به آنها حســودی می شــود همیشــه تحت‬ ‫آســیب افراد حسود نیســتند‪ ،‬بلکه این افراد حسود هستند که همیشه‬ ‫زیر تیغ برند ٔه خشــم و نفــرت درون ‌ی خودشــان خواهند بود‪.‬‬ ‫زندگ ‌ی ممل ّو از تالش و کوشــش اســت‪ .‬بدون تالش و حرکت نه زندگی‌‬ ‫وجــود دارد نــه زمــان‪ .‬هم ٔه مــا نیز بر ایــن امر واقف هســتیم که در‬ ‫ایــن مدت زمان کوتــاه زندگ ‌ی همواره باید در حرکت و تالش باشــیم تا‬ ‫بتوانیــم به بقــا ادامه دهیم‪ .‬اما‪ ،‬بســیاری از اوقات تــاش ما در زندگی‌‬ ‫به حدی اســت که هیــچ گاه وقــت آن را پیدا نخواهیم کــرد که بطور‬ ‫آگاهانــه به «خود» بنگریم و با دید خودکاوانه برای رشــد و پیشــرفت‬ ‫در تمــام جنبه هــای زندگ ‌ی تالش کنیم‪ .‬عدم خودکاوی باعث می شــود‬ ‫که ما نتوانیم شــناخت درســت ‌ی از خود داشته باشــیم و همین موضوع‬ ‫باعث می شــود که بســیاری از مواقع نتیج ٔه تالشــمان با خواســته ها‪،‬‬ ‫اهــداف و شــخصیتمان تناقض پیدا کند‪ .‬در اینجاســت که بــه ناچار و‬ ‫بطــور ناخــودآگاه در صدد مقایســه کردن خــود با دیگران بــر میاییم‪،‬‬ ‫زیــرا دیگر محرک ما عوامل «درونی ‌» نیســتند و اینک بــه دنبال دالیل‬ ‫«بیرونــی» بــرای به حرکت انداختن خود و احســاس خــوب پیدا کردن‬ ‫در رابطــه با خــود خواهیم بود‪.‬‬ ‫ایــن کار از دو روش صــورت می‌گیــرد‪ .‬اول‪« ،‬درونــ ‌ی کــردن» نظرات‬ ‫دیگــران در رابطــه بــا ما اســت‪ .‬حتما ایــن جملــه را شــنیده اید که‬ ‫“انســان خــود را در آینه دیگــران می شناســد”‪ .‬این جملــه داللت به‬ ‫همیــن موضــوع دارد کــه چگونه مــا از طریــق انعــکاس رفتارمان در‬ ‫دیگــران می توانیم به بخشــی از مســائل درون ‌ی خود پــی ببریم‪ .‬دوم‪،‬‬ ‫«مقایســه کردن» خود با دیگران اســت‪ .‬ما اینکار را از طریق مقایســه‬ ‫کــردن کردار‪ ،‬افکار‪ ،‬داشــته ها و نداشــته هــای خود با دیگــران انجام‬ ‫مــی دهیم‪ .‬مقایســ ٔه خود بــا دیگری بطور بســیار واضح و مســتقیم‬ ‫صــورت می‌پذیرد و باعث می شــود که ما قضاوتی مشــخص در رابطه‬ ‫با خودمان داشــته باشــیم‪.‬‬ ‫امــا در مقایســ ٔه نوع دوم یک مــورد حائز اهمیت می‌باشــد و آن این‬ ‫اســت که اصوال ما با چه کســ ‌ی خودمان را مقایســه می‌کنیــم؟ آیا آن‬ ‫‪ 26‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪-۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪26 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


25 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

25


‫رخ داد‪ ،‬فرهنــگ مــدرن دنیــای آن روزگار‬ ‫آهســته آهســته در جــان جامعــه ایرانــی‬ ‫رســوخ کرد‪ .‬در همین مســیر‪ ،‬نــگاه به زن‬ ‫غربــی و الگو گرفتــن از او حتی در ظاهر و‬ ‫زیبایی اندام که گونه ای الغری و تناســب را‬ ‫بــاز می گفــت‪ ،‬مطرح شــد‪.‬‬ ‫ایــن مهــم در عصــر پهلــوی اول بــا‬ ‫رویکردهــای شــدید زنانــه درهــم آمیخت‬ ‫و بــا توجه بــه این دیــدگاه کــه دیوارهای‬ ‫پســتوی زنان شکافته شده اســت‪ ،‬به سوی‬ ‫گونه ای ظاهر متفاوت با گذشــته و ســنت‬ ‫هــا راه بــرد‪ .‬در این بســتر‪ ،‬تناســب اندام‪،‬‬ ‫نه چاقی‪ ،‬بــا مطرح شــدن ورزش و حرکات‬ ‫مختلف ورزشــی برای زیبایی انــدام جا باز‬ ‫کــرد‪ .‬چاقــی به عنــوان گونه ای بیمــاری یا‬ ‫مقدمه ای برای بیماری قلمداد شــد‪ .‬زنان از‬ ‫این پــس با آگاهی های جدیــد برای تغذیه‬ ‫درست و جلوگیری از بیماری خود و کودکان‬ ‫شــان‪ ،‬برنامه ای غذایی را جستند تا سالمتی‬ ‫شــان تضمین شود‪.‬‬ ‫مجلــه زن روز که در ســال هــای آغازین‬ ‫دهه ‪ 40‬خورشــیدی به کوشش مجید دوامی‬ ‫راه اندازی شــد‪ ،‬بــا عقایــدی تجددطلبانه تو در حمایت از فمنیســت‬ ‫هــای ایرانی‪ ،‬ســبکی جدید از زندگــی ارائه کرد‪ .‬این مجلــه و ایده های‬ ‫آن‪ ،‬بــر زندگــی زنان ایــران در این دوره تاثیری فراوان داشــت‪.‬‬ ‫افــزون بــر تبلیغات موسســاتی که به‬ ‫ایــن مجلــه‪،‬‬ ‫مــی پرداختند و از حمام‪ ،‬ســونا و‬ ‫معالجــه چاقــی‬ ‫بدن برخــوردار بودنــد‪ ،‬حرکاتی‬ ‫پارافین و ماساژ‬ ‫زیبایی اندام نیز آمــوزش می داد‪.‬‬ ‫ورزشــی برای‬ ‫ایــن مجله‬ ‫برنامــه ای‬

‫‪۲۴‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫تبلیغی بــرای برگزاری مســابقه دختر‬ ‫بهــار ترتیــب داده بود‪ ،‬که هر ســاله‬ ‫در فصــل بهــار برگزار می شــد‪ .‬عالقه‬ ‫منــدان بــه شــرکت در این مســابقه‬ ‫بایــد بیوگرافی و مشــخصات خــود را‬ ‫بــه برگزارکننــدگان مســابقه اعالم می‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫در انتخــاب دختــر بهــار‪ ،‬دختــری‬ ‫منتخب و شایســته و ایده آل به شمار‬ ‫مــی آمــد‪ ،‬کــه دارای معیارهایی چون‬ ‫تحصیالت‪ ،‬خوش پوشــی‪ ،‬باســلیقگی‪،‬‬ ‫مهربانــی و تعلــق بــه خانــواده و‬ ‫متشــخص می بــود‪ .‬افزود بــر این ها‬ ‫باید خــوش اندام در شــمار می آمد و‬ ‫قد و وزن خود را نیز به مســابقه اعالم‬ ‫مــی کرد‪ .‬بی شــک خــوش اندامی در‬ ‫این ســابقه با همان عیارهایی سنجیده‬ ‫مــی شــد کــه در آن زمــان ترویج می‬ ‫شد ‪.‬‬ ‫براســاس آن چه گفته شــد‪ ،‬می توان‬ ‫ثابت دیدگاه زیبایی شناســانه ایرانیان‬ ‫را در اعصــار مختلــف مشــاهده کرد؛‬ ‫ایــن ثبات گرچه با اندک نوســانی به تغییراتی جزئی دچار می شــد اما‬ ‫بــا ورود عقاید مــدرن و نظریات و دیدگاه هایی که امروزه فمنیســتی‬ ‫خوانده می شــود‪ ،‬به ســمت و ســوی دیگری کشــانده و دگرگون شد‪.‬‬ ‫گفــت گــره خــوردن‬ ‫گرچه مــی توان‬ ‫پدیــده الغــری و‬ ‫زیبایــی زنــان نیــز تا‬ ‫آینــده ای نامعلوم به‬ ‫ثباتــی درخور تعمق‬ ‫ره مــی برد‪.‬‬

‫‪24 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﻧاﺻرالﺪین شاه در یﻜی از سﻔرﻧامﻪ هایﺶ‪،‬‬ ‫ﭼاﻗی زﻧاﻥ را بﻪ ﻋنواﻥ مﺸﺨﺼﻪ ای از‬ ‫زیﺒایی آﻧاﻥ ﻗلمﺪاد ﻛرده اسﺖ‪.‬‬ ‫و نــه خرد‪ ...‬انگشــتان دســت باریک‪ ،‬نــه دراز و نه کوتــاه‪ ...‬چون رود‬ ‫کاهل بــود از فربهی‪».‬‬

‫فربهی‪ ،‬مورد عالقه مردان و زنان‬

‫مادام کارال ســرنا‪ ،‬ســفرنامه نویــس ایتالیایی پــس از دیــدار با انیس‬ ‫الدولــه‪ ،‬یکــی از زنان محبــوب ناصرالدین شــاه قاجار‪ ،‬در ســال ‪1294‬‬ ‫هجری قمری می نویســد‪« ،‬بســیار چاق و درســت اندام است و غذای‬ ‫زیــادی مــی خورد‪ ...‬حتــی به من خــورده [خرده] می گیــرد که الغر و‬ ‫خشــکیده ام‪ ...‬می گویــد‪ ،‬مردان ایرانی زنــان چاق را دوســت دارند و‬ ‫هر چه زنی فربه تر باشــد‪ ،‬نزد شــوهرش عزیزتر و مقرب تر اســت‪»...‬‬ ‫ناصرالدین شــاه در یکی از ســفرنامه هایــش‪ ،‬چاقی زنــان را به عنوان‬ ‫مشــخصه ای از زیبایــی آنان قلمداد کرده اســت‪.‬‬ ‫او زنــی را بدیــن صورت‬ ‫تصویر می کنــد‪« ،‬زن میان‬ ‫سنی اســت‪ ،‬اما ســابقا بد‬ ‫نبــوده اســت‪ ،‬زن چاقــی‬ ‫بوده‪ »...‬هــم چنین نوعی‬ ‫تناســب اندام و فربهی نیز‬ ‫در نظر شــاه‪ ،‬مــورد توجه‬ ‫بــوده اســت‪ .‬شــاه قاجار‬ ‫زمانی کــه پرنس منچیکف‬ ‫در تفلیس بعضــی از زنان‬ ‫محترمــان آن منطقه را نزد‬ ‫او آورده و معرفی می کند‪،‬‬ ‫زن وزیــر عدلیــه را زنــی‬ ‫بســیار زیبا‪ ،‬مقبول‪ ،‬بلندقد‬ ‫و تنومنــد معرفی می کند‪.‬‬ ‫این توصیف هــا بی تردید‬ ‫با آن چه در ســمک عیار از‬ ‫آن گفته شــده‪ ،‬یکی است‬ ‫و تغییر نیافتــن زاویه دید‬ ‫زیبایی شناســانه در ســده‬ ‫هــای گوناگــون را باز می‬ ‫گوید‪.‬‬

‫در ســده ششــم هجری در داستان ســمک عیار‪ ،‬آن چه از زیبایی زنی‬ ‫بــه نام مه پری مطرح می شــود‪ ،‬گویــای همان زاویه زیبایی شناســانه‬ ‫قدیــم اســت‪ .‬آن چه ترکیب نــام مه پری گویــای روشــنی از نمادهای‬ ‫زیبایــی اســت‪ .‬جزئیاتی کــه از زیبایــی او مطرح می شــود‪ ،‬بازگوینده‬ ‫همان دیدگاه قدیم اســت‪.‬‬ ‫بــه تعبیــری دیگــر‪ ،‬تــا‬ ‫ایــن دوران هم چنــان زن‬ ‫دلخواه‪ ،‬کمی فربه اســت‪.‬‬ ‫این زاویه زیبایی شناســانه‬ ‫در ادوار بعــد تــا اواخــر‬ ‫دوران قاجاریــه براســاس‬ ‫فربهی زن بــه عنوان مالک‬ ‫زیبایی حاکم اســت؛ مالکی‬ ‫که به گونــه ای بر دارایی و‬ ‫ثروت زن و خــوب خوردن‬ ‫او نیز اســتوار اســت‪.‬‬ ‫از همیــن رو زنــان‬ ‫حرمســراهای شاهان قاجار‬ ‫که زندگی آســان و آســوده‬ ‫ای از نظــر معیشــتی می‬ ‫گذراندنــد‪ ،‬در همین قالب‬ ‫بــه عنــوان اســطوره های‬ ‫زیبایــی مطرح می شــوند‪.‬‬ ‫از منابعــی تاریخــی کــه‬ ‫از دوران قاجاریــه بــر جای‬ ‫مانــده اســت‪ ،‬مــی تــوان‬ ‫این گونه برداشــت کرد که‬ ‫فربهی مورد پســند در این‬ ‫زمان‪ ،‬بیــش از زمــان های‬ ‫تﻐییــر دیــدگاه زیبایی‬ ‫پیــش بــوده اســت و بــه‬ ‫شناســانه آغاز می شود‬ ‫عبــارت بهتر چاقــی دیگر‬ ‫با دگرگونی های اساســی‬ ‫یــک ویژگی در کنــار دیگر‬ ‫کــه از میانــه هــای دوره‬ ‫ویژگــی هــا نیســت‪ ،‬کــه‬ ‫قاجــار بــه ویــژه دوران‬ ‫وجــه ممیــزه و زیبایی زن‬ ‫مشــروطه و پــس از آن در‬ ‫به شــمار می آمده اســت‪.‬‬ ‫اندیشــه اجتماعی ایرانیان‬ ‫‪ ۲3‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪-۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪23 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺁﻳا زﻧان اﻳﺮاﻧی‪ ،‬ﻗﺪﻳﻢ ﻫا ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ بﻮﺩﻧﺪ؟‬

‫نیکانابراهیمی‪،‬پژوهشگر‬

‫هنگامی که کهن الگوها از زیبایی سخن می گویند‬

‫زیبایــی زنــان در اعصار باســتانی تاریخ ایران بر محــور الگوهای کهن‬ ‫ذهنی و الهه های مورد پرســتش تعریف می شــده اســت‪ ،‬الگویی که‬ ‫بــه گونه ای گرایــش مذهبی و محوریت مذهب را در اندیشــه ایرانیان‬ ‫بــاز مــی نمایند‪ .‬کهن الگوی زیبایی در صفحه اندیشــه ایرانیــان از زن‪،‬‬ ‫بنابــر آناهیتــا‪ ،‬الهه آب‪ ،‬در اوســتا این گونه تصویر می شــود‪« ،‬دختری‬ ‫زیبا‪ ،‬درخشــنده‪ ،‬نیرومنــد‪ ،‬زیباروی‪ ...‬بلندانــدام‪ ،‬نژاده تــن‪ ،‬آزاده‪ ...‬در‬ ‫چهــره و انــدام چنان زیبا کــه زیباترین آفریده ها اســت‪».‬‬ ‫بلندی قد و راســتی قامت در این توصیف به روشــنی آمده است و از‬ ‫آن نشــان دارد که در دوران باســتان‪ ،‬دســت کم در یک توصیف رسمی‪،‬‬ ‫راســت قامتی و برخــورداری از نیروی بازو و قــوت بدنی که زنی میانه‬ ‫اندام را در ذهن مجســم می کند‪ ،‬بیشــتر مورد توجه بوده اســت‪.‬‬

‫امبرتو اکو‪ ،‬فیلســوف و اندیشــمند ایتالیایی در اثر خود با نام «تاریخ‬ ‫زیبایــی» بــه تفصیل دربــاره زیبایی بانوان ســخن رانده اســت‪ .‬او یک‬ ‫بخــش از اثــر خود را با این پرســش می آغازد که کدام معیارها‪ ،‬ســلیقه‬ ‫هــا و رســوم اجتماعــی به ما اجــازه می دهد چهــره یا اندامــی را زیبا‬ ‫توصیــف کنیم؟ این پرســش را می تــوان در هر عصــر و دوره تاریخی‬ ‫پی گرفت‪.‬‬ ‫هفتــه نامــه چلچــراغ ‪ -‬گرچه پرداخت بــه این موضوع بــا پیچیدگی‬ ‫های ویژه آن‪ ،‬در این نوشــته ممکن نیســت‪ ،‬اما مــی توان گفت آن چه‬ ‫از تاریــخ ایران بر می آید‪ ،‬آن اســت که نظــرگاه ایرانیان در زیبا خواندن‬ ‫زنــان در ســیر دگرگونی تاریــخ طوالنی خود‪ ،‬از ســده های گذشــته تا‬ ‫عصر مشــروطه تغییر اندکی کرده اســت‪.‬‬ ‫آن گاه که فربهی مالک زیبایی می شود‬ ‫پــس از دوران مشــروطه به ویــژه از عصر پهلوی اول بدین ســو‪ ،‬زیبا نگاه خســرو دوم «انوشــیروان» پادشــاه نامدار ساســانی بــه زیبایی‬ ‫خوانــدن زنــان یک بــاره تحت تاثیــر آن چه از بیــرون مرزهــای ایران کنیزکــی کــه از خزران و ترکســتان مــی خواهد نیز جزئیاتی بیشــتر از‬ ‫سرچشــمه می گرفت‪ ،‬تغییر کرد و تناســب اندام و سپس الغری آن ها‪ ،‬نگــرش زیبایــی شــناخت از زن را در آن دوران باز مــی گوید؛ جزئیاتی‬ ‫مالکــی از زیبایی قلمداد شــد‪ .‬نظری کوتــاه به تاریخ ایــران‪ ،‬در این جا کــه بــر فربهی بدن زن تاکیــد دارد‪ .‬در تاریخ بلعمــی در این باره آمده‬ ‫می تواند مدعــای باال را مهــری تایید زند‪.‬‬ ‫اســت‪« ،‬کنیزکی راست خلقت‪ ،‬تمام باال‪ ...‬ســفید روی‪ ...‬میانه نه بزرگ‬ ‫‪ ۲۲‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪22 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


21 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

21


‫نیســت‪ ،‬بلکه برخورداری از شــرایط مناســب و مســاعد بــرای زندگی‬ ‫کــودک مهم اســت‪ .‬به فــردی که در محــل فرهنگی نامناســب زندگی‬ ‫می‌کنــد‪ ،‬خانه‌ای نمور دارد یا نمی‌تواند مســایل زندگی خود را پوشــش‬ ‫دهــد‪ ،‬فرزنــدی تعلق نمی‌گیــرد‪ .‬فردی کــه درآمد متوســط و خانه‌ای‬ ‫نســبتاً خوب دارد‪ ،‬باســواد اســت‪ ،‬بافرهنگ است و شــرایط اجتماعی‬ ‫خوبــی دارد‪ ،‬می‌توانــد فرزندخوانده داشــته باشــد‪ .‬فرد باید یک‌ســوم‬ ‫اموال را به شــکل محضری به نام کودک بزند یا درصورتی‌که بهزیســتی‬ ‫بپذیــرد‪ ،‬خود را بیمــه عمر به نفع کــودک کند‪.‬‬ ‫امیدهای نســرین و همســرش وقتی دیدند باید حداقل دو سال دیگر‬ ‫صبــر کنند تا شــاید بهزیســتی نوزاد دختــری به آن‌ها بدهــد‪ ،‬کمرنگ‬ ‫شــده بود تا این‌کــه یک خانــم دکتر به او پیشــنهاد تــازه‌ای می‌دهد‪.‬‬ ‫ایــن خانــم دکتــر بــه نســرین می‌گویــد زنانــی پیــش او می‌آیند که‬ ‫می‌خواهنــد بچه‌شــان را ســقط کننــد و او به آن‌ها پیشــنهاد می‌دهد‬ ‫در ازای پولــی کــه دریافــت می‌کننــد‪ ،‬بچه خــود را بــه خانواده‌هایی‬ ‫کــه بچه‌دار نمی‌شــوند واگذار کنند‪ .‬مثــ ًا خانواده‌ای در روســتا زندگی‬ ‫می‌کننــد کــه ‪ 5‬فرزند دارنــد و هیچ درآمــدی ندارند‪ .‬آن‌هــا خیلی هم‬ ‫اســتقبال می‌کنند که فرزند ششــم خود را که در راه اســت بفروشــند‪.‬‬

‫چهارقلوهایی که به فروش رفتند‬

‫نســرین و همســرش تصمیم می‌گیرند ایــن راه را هــم امتحان کنند‪.‬‬ ‫او در این‌بــاره می‌گویــد‪ :‬من شــنیده‌ام که نــرخ فروش بچــه از ‪ 7‬تا ‪80‬‬ ‫میلیــون تومان متغیر اســت و خانواده‌ها وقتی بچه بــه دنیا می‌آید یا‬ ‫بعــد از تحویــل گرفتن بچــه‪ ،‬این مبلــغ را به‌صورت یک‌جا یا قســطی‬

‫‪20‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫پرداخــت می‌کننــد‪ .‬وقتی تصمیم به ایــن کار گرفتم‪ ،‬از طرف کســانی‬ ‫که از مســأله اطالع داشــتند از طریق تلگرام پیام‌های زیــادی برای من‬ ‫ارســال شــد مبنی بر این‌که خانمی از بــارداری اولــش چهارقلو به دنیا‬ ‫آورده و بچه‌هــای او در بــارداری دوم بــاز هم چهارقلو شــده‌اند و این‬ ‫خانــواده به‌خاطر فقــر مالی می‌خواهند چهارقلوهای تــازه به‌دنیا آمده‬ ‫را بفروشــند‪ .‬من این مســأله را خیلی پیگیری کردم و حتی وکیلی داشتم‬ ‫کــه از طریــق او با داللــی که ایــن کار را پیگیری می‌کرد‪ ،‬مرتبط شــده‬ ‫بــودم و خیلی وســواس بــه خرج دادم که بدانم شــرایط بچــه و پدر و‬ ‫مادر او چیســت و می‌خواســتم همه چیز را درباره خانــواده‌اش بدانم‪،‬‬ ‫اما شــاید به دلیل همین حساســیت‌های من بود که اواســط کار گفتند‬ ‫چهارقلوها فــروش رفته‌اند‪ .‬آن‌ها اول به ما گفتنــد پولی نمی‌خواهند و‬ ‫علت فروش بچه‌هــا ناتوانی خانواده در بزرگ‌کردن آن‌هاســت‪ ،‬اما بعد‬ ‫گفتند ســه میلیون و وقتی قضیه جدی‌تر شــد گفتنــد ‪ 10‬میلیون برای‬ ‫بچــه می‌خواهنــد‪ .‬در نهایت هم که گفتند بچه فروش رفته اســت‪ .‬من‬ ‫بعداً فهمیدم که یکی از این چهارقلوها را دوســت یکی از دوســتان من‬ ‫گرفتــه‪ ،‬اما بعــد از چند ماه که بچه بزرگ‌تر شــده متوجه شــده‌اند که‬ ‫این خانــواده از تبعه‌های افغانســتان بودنــد و االن از چهره بچه کام ًال‬ ‫مشخص اســت که ایرانی نیست‪.‬‬ ‫او اضافــه می‌کنــد‪ :‬یک‌بار هم خانــواده یک دختر یک ســاله را به ما‬ ‫معرفــی کردنــد که من حتی رفتم و بچــه را هم دیدم‪ .‬پــدر و مادر این‬ ‫بچــه بــا هم ازدواج موقت کــرده و بعد از هم جدا شــده بودند و مادر‬ ‫می‌خواســت ازدواج کند‪ .‬پدر هــم به نام بچه‬ ‫بقیه در صفحه ‪49‬‬

‫‪20 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫هســتند کــه صــدای بچــه خودشــان را در خانــه نخواهند شــنید به‬ ‫بهزیســتی مراجعــه کنند و سرپرســتی کودکــی را برعهــده بگیرند‪ ،‬اما‬ ‫همیشــه ایــن اتفاق نمیافتــد و بســیاری از زوجها که روزبــهروز هم‬ ‫تعدادشــان بیشــتر میشــود‪ ،‬ترجیح میدهند از روشهــای غیرقانونی‬ ‫کودکــی را برای سرپرســتی انتخاب کنند‪.‬‬ ‫ً‬ ‫بســیاری از کودکان تحت سرپرستی بهزیســتی لزوما کودکان خیابانی‬ ‫نیســتند کــه والدین آنها مشــخص نباشــد‪ .‬حــدود ‪ 80‬درصــد از این‬ ‫کودکان بدسرپرســت هســتند‪ .‬برای نمونه‪ ،‬خانواده آنهــا دچار اعتیاد‬ ‫یــا اختــالل روانی یــا مجــرم هســتند و نمیتواننــد از فرزنــدان خود‬ ‫نگــهداری کننــد‪ .‬همچنین‪ ،‬کودکانی کــه والدین خــود را در تصادف از‬ ‫دســت دادهاند و در حال حاضر سرپرســت مشــخصی ندارند‪ ،‬به مراکز‬ ‫بهزیســتی انتقال داده میشــوند‪ .‬ازاینرو‪ ،‬نمیتــوان بچههایی که پدر‬ ‫و مــادر دارند را بــه راحتی به خانوادههــا واگذار کرد؛ مگر در شــرایط‬ ‫خاصی که بهزیســتی مطمئن باشــد آن پدر و مــادر به دلیل حبسهای‬ ‫طوالنیمــدت و‪ ...‬به ســراغ بچــه نخواهند آمد‪.‬‬

‫به ازای هر یک بچه ‪ ۷‬خانواده در لیست انتﻈار هستند‬

‫بــه گفتــه حبیباللــه مســعودیفرید؛ معــاون امور‬ ‫اجتماعی سازمان بهزیســتی به ازای هر یک‬ ‫بچهای کــه قابــل واگذاری اســت‪۷ ،‬‬ ‫خانواده در لیســت انتظــار قرار‬ ‫دارند که بــه راحتی نمیتوان‬ ‫بچههــا را بــه خانوادههــا‬ ‫واگذار کرد و در این مســیر‬ ‫باید تأییدات ویژهای صورت‬ ‫گیرد‪ .‬از ســوی دیگر‪ ،‬فرآیند‬ ‫اجرایــی سرپرســتی مســتلزم‬ ‫هماهنگیهــای بیــن بخشــی‬ ‫سازمان بهزیســتی‪ ،‬اداره سرپرستی قوه‬ ‫قضاییه‪ ،‬نیروی انتظامی‪ ،‬مراکــز درمان ناباروری‪،‬‬ ‫ســازمان نظام پزشکی قانونی و‪ ...‬اســت که همه این مسایل موجب‬ ‫میشــوند فرآیند فرزندپذیــری بــرای متقاضیان زمانبر شــود‪.‬‬ ‫نســرین ‪ 33‬ساله است و ‪ 12‬ســال از ازدواج او میگذرد‪ ،‬اما از سال ‪8۷‬‬ ‫که تصمیم به مادر شــدن گرفته‪ ،‬متوجه شــده که خودش و همســرش‬ ‫بچــهدار نمیشــوند‪ .‬نســرین و همســرش انــواع و اقســام درمانهای‬ ‫پزشــکی را انجــام دادهاند‪ ،‬اما نتیجــهای نگرفتهانــد و از اینکه صاحب‬ ‫فرزندی از گوشــت و پوســت خودشــان شــوند‪ ،‬ناامید شــدهاند‪ .‬آنها‬ ‫حتــی بعد از درمانهای بینتیجه هم نمیخواســتند ســراغ بهزیســتی‬ ‫بروند و سرپرســتی بچــهای را بپذیرند‪ ،‬اما در نهایت با تشــویق یکی از‬ ‫دوستانشــان که خودش فرزند و حتی نوه دارد‪ ،‬امــا برای انجام کار خیر‬ ‫تصمیــم گرفته سرپرســتی یک بچــه را بپذیرد‪ ،‬متقاعد میشــوند که از‬ ‫طریق بهزیســتی اقدام کنند‪.‬‬

‫شرایط بهزیستی برای زوجهای نابارور راحتتر شده است‬

‫هنگفتــی پرداخــت و حتی ملکی به نــام بچه میکردیــم‪ ،‬اما ما ملکی‬ ‫نداشــتیم کــه به نام خودمان باشــد تــا بتوانیم آن را به نــام بچه کنیم‪.‬‬ ‫تا اینکه یکی از دوســتان به ما گفت شــرایط بهزیســتی تغییر کرده و‬ ‫این شــرایط بهویژه برای زوجهای نابارور راحتتر شــده اســت‪ .‬ما هم‬ ‫بــه بهزیســتی مراجعه کردیم و آنها گفتند الزم نیســت چیــزی به نام‬ ‫بچه بکنیم و صرفاً قرارداد محضری نوشــته میشــود و در پرونده ثبت‬ ‫میشــود که بعــد از فوت پــدر و مادر‪ ،‬یکســوم اموال آنهــا به بچه‬ ‫برســد‪ .‬چون فرزندخوانده از نظر شــرعی و قانونــی ارث نمیبرد و این‬ ‫کار کمــک به آینده بچه اســت‪.‬‬

‫خواهان سرپرستی دختر در ایران بسیار زیاد است‬

‫او اضافــه میکنــد‪ :‬مــا دی ماه ســال گذشــته در بهزیســتی پرونده‬ ‫تشــکیل دادیم و شــرایطی را که در نظر داشــتیم مطرح کردیم‪ .‬بعضی‬ ‫از بچههایی که در بهزیســتی هســتند مشــخص نیســت که بهصورت‬ ‫شــرعی بــه دنیــا آمدهاند یــا نه‪ ،‬اما بــرای خانــواده ما مهم اســت که‬ ‫بچهای که به سرپرســتی قبول میکنیم حاللزاده باشــد‪ .‬از طرف دیگر‪،‬‬ ‫بســیاری از بچههای بهزیستی پدر و مادر دارند‪ ،‬اما بدسرپرست هستند‬ ‫و آنهــا را تحویــل خانوادههــای متقاضــی نمیدهند‪.‬‬ ‫همچنیــن‪ ،‬با توجه بــه اینکــه محرمکردن‬ ‫دختربچــه بــه خانــواده خیلــی‬ ‫راحتتــر از پســربچه اســت‪،‬‬ ‫خواهان سرپرســتی دختر در‬ ‫ایران بســیار زیاد است و به‬ ‫همین دلیل تعــداد دخترها‬ ‫کــم میشــود و خانوادهها‬ ‫بایــد در نوبــت طوالنی قرار‬ ‫بگیرنــد تــا یک دختــر نصیب‬ ‫آنها بشــود‪ .‬مجموع این شــرایط‬ ‫آوردن بچه از بهزیســتی را خیلی سخت‬ ‫میکنــد؛ بهطوریکــه به مــا گفتنــد در بهترین‬ ‫شــرایط حداقــل بیــن ‪ 20‬تــا ‪ 22‬ماه باید در نوبت باشــیم تــا به ما‬ ‫یک دختــر بدهند‪.‬‬

‫سرپرســت باید یکســوم اموالش را به شــکل محﻀــری به نام‬ ‫کودک بزند‬ ‫محمــد نفریه؛ مدیــر کل امور کودکان و نوجوانان بهزیســتی کشــور‬ ‫در مــورد شــرایطی که بایــد خانوادههــای متقاضی سرپرســتی فرزند‬ ‫داشــته باشــند به خبرنگار ما میگویــد‪ :‬تقید به انجــام واجبات و ترک‬ ‫محرمــات‪ ،‬عدم محکومیت جزایی مؤثر با رعایــت موارد مقرر در قانون‬ ‫مجازات اســالمی‪ ،‬تمکــن مالی‪ ،‬عدم حجر‪ ،‬ســالمت جســمی و روانی‬ ‫الزم و توانایــی عملی برای نگــهداری و تربیت کودکان و نوجوانان تحت‬ ‫سرپرســتی‪ ،‬نداشــتن اعتیاد بــه مواد مخدر‪ ،‬مــواد روانگــردان و الکل‪،‬‬ ‫صالحیــت اخالقــی‪ ،‬عدم ابتــال به بیماریهــای واگیر یــا صعبالعالج‪،‬‬ ‫اعتقــاد بــه یکی از ادیــان مصرح در قانون اساســی جمهوری اســالمی‬ ‫ایران شــرایطی اســت که درخواســتکنندگان سرپرســتی باید داشــته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫او ادامــه میدهــد‪ :‬البتــه‪ ،‬تمکن مالی بــه معنای ثروتمندبــودن فرد‬

‫نســرین در اینباره میگوید‪ :‬ما شــنیده بودیم که شــرایط بهزیســتی‬ ‫بــرای واگــذاری بچه خیلی ســخت اســت و اصــ ًال نمیخواســتیم وارد‬ ‫این پروســه شــویم‪ .‬آنطور که به ما گفتــه بودنــد اول کار باید هزینه‬ ‫‪ ۱۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪19 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نوزادانی که به دنیا نیامده فروخته می‌شوند‬

‫مهنــاز ادعا می‌کنــد که چند نفر قبــل از من در صف قــرار دارند‪ ،‬اما‬ ‫او فعــ ًا بچــه‌ای برای فروش ندارد‪ .‬او نام مرا می‌نویســد تا وقتی بچه‌ای‬ ‫پیــدا کــرد به من زنگ بزنــد‪ .‬مهناز می‌گوید‪ :‬بهزیســتی بچــه دارد‪ ،‬اما‬ ‫بچــه‌ای که ما می‌خواهیم به شــما بدهیم هنوز به دنیا نیامده اســت‪.‬‬ ‫خانم‌هایی هســتند که شــرایط مالی آن‌ها اص ًال خوب نیســت یا این‌که‬ ‫زن در عقــد موقــت مرد بوده و حاال که زن باردار شــده‪ ،‬مــرد او را رها‬ ‫کــرده اســت و زن نمی‌دانــد باید چه‌کار کنــد‪ .‬ما بچه‌های ایــن زنان را‬ ‫به شــما و امثال شــما می‌دهیم‪.‬‬ ‫نبایــد از نقــش واســطه‌ها و دالل‌هــا غافل شــد‪ .‬ازآن‌جاکــه خرید و‬ ‫فروش نوزادان می‌تواند درآمدهایی برای واســطه‌ها داشــته باشد‪ ،‬آن‌ها‬ ‫بــه این کار دامن می‌زنند‪ .‬بعضی از واســطه‌ها عالوه بــر پولی که برای‬ ‫خانــواده بچــه می‌گیرند‪ ،‬هزینه عملکــرد خود را که معمــوالً هم مبلغ‬ ‫قابل توجهــی می‌شــود‪ ،‬دریافت می‌کنند‪.‬‬ ‫مدتــی اســت کــه از زبان مســئوالن گزارش‌هایــی از خریــد و فروش‬ ‫نوزادان و کودکان می‌شــنویم‪ ،‬مســأله‌ای که همیشــه وجود داشته‪ ،‬اما‬ ‫رونــد رو بــه افزایش آن در ســال‌های اخیر ســبب بــروز نگرانی‌هایی‬ ‫جدی شــده اســت‪ .‬در گزارش‌هایی که مســئوالن ارایه می‌دهند غالباً رد‬ ‫پــای زنــان آســیب‌دیده‪ ،‬کارتن‌خواب و معتــاد را می‌بینیم کــه به دلیل‬ ‫‪ 18‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫شــرایط نامســاعد زندگی‪ ،‬نوزادان خود را حتی قبل از این‌که قدم به این‬ ‫دنیــا بگذارنــد‪ ،‬پیش‌فروش می‌کننــد و این نوزادان معصوم که نقشــی‬ ‫در سرنوشــت خود ندارند معموالً اســیر باندهای تکدی‌گــری و قاچاق‬ ‫کــودکان و‪ ...‬می‌شــوند‪ ،‬اما این تنهــا یک بعد از معضل فرزندفروشــی‬ ‫اســت و بخش مهمــی از این معضل‪ ،‬بــه خرید نوزاد توســط زوج‌های‬ ‫نابــارور برمی‌گــردد‪ .‬ازآن‌جایی‌که نابــاروری زوج‌ها در ســال‌های اخیر‬ ‫رونــد صعــودی داشــته و در حال حاضر در کشــور ما از هــر پنج زوج‬ ‫یک زوج نابارور هســتند‪ ،‬خریــد و فروش نوزادان و کــودکان نیز رونق‬ ‫بیشــتری پیدا کرده و این روزها خبرهای بیشــتری در جامعه و کمابیش‬ ‫در رســانه‌ها در این‌باره می‌شــنویم‪.‬‬

‫ساالنه حدود هزار کودک به بهزیستی منتقل می‌شوند‬

‫در ایران ســازمان بهزیســتی متولی امــور مربوط بــه فرزندخواندگی‬ ‫و سرپرســتی فرزند اســت‪ .‬هم‌اکنــون ‪ 600‬مرکز نگهــداری از فرزندان‬ ‫بهزیســتی در سراســر کشــور وجود دارد که کــودکان را از بــدو تولد تا‬ ‫‪ 18‬ســالگی پذیرش می‌کند و ســاالنه حــدود هزار کودک بــه این مراکز‬ ‫منتقــل می‌شــوند‪ .‬بنابرایــن‪ ،‬در نــگاه اول طبیعی به نظر می‌رســد که‬ ‫زوج‌هــای نابــاروری که امیدی بــه بهبود خود ندارنــد و تقریباً مطمئن‬ ‫‪18 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


17 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

17


‫فیلمها بســیارقدیمی شــدهاند‪ .‬قصه سرایی‪،‬‬ ‫به هیجــان در آوردن بیننــده‪ ،‬نصیحت کردن‬ ‫و احســاس گناه دادن به تماشــاگر را دوســت‬ ‫نــدارم‪ .‬ســینمای هالیــوود دربــاره آدمهــای‬ ‫ویــژه فیلم میســازد‪ ،‬اما من دربــاره آدمهای‬ ‫معمولــی در شــرایط ویژه فیلم میســازم‪.‬‬ ‫کارگاههــای فیلمســازی زیــادی دارم و بــه‬ ‫شــاگردانم میگویم اگر نقاشی نکنید و عکس‬ ‫نگیریــد‪ ،‬از طریــق ادبیات میخواهیــد وارد‬ ‫ســینما شــوید؟ این فاجعه اســت که انســان‬ ‫بــا قصه وارد ســینما شــود‪ .‬نمیشــود شــما‬ ‫بخواهیــد فیلــم بســازید در حالی کــه اص ًال‬ ‫نقاشی و عکاسی نکرده باشید‪.‬خودم االن دارم‬ ‫روی یکســری از کارهای امپرسیونیستها کار‬ ‫می کنم ‪.‬‬

‫تعلق مــن به محیــط زندگی خــودم در‬ ‫ایران‬

‫چیزی اســت کــه دوســت دارم در فیلمهایم‬ ‫بهتصویر بکشم؛ دوســتی و عشق میان مردم‪.‬‬ ‫اگر به داشــتن فرصــت کار در ایــران ادامه‬ ‫میدهم به خاطر آن اســت کــه این را خیلی‬ ‫بیشــتر ترجیح میدهم‪ .‬گذشــته از این‪ ،‬گمان‬ ‫میکنــم زبــان یــا آوای جهانی داشــتن یعنی‬ ‫اینکه واقعاً مهم نیســت فارسی صحبت کنیم‬ ‫یــا زبانــی دیگر‪ .‬گمــان میکنم شــاید همان‬ ‫طور کــه فوتبالیســتها در زمین خودشــان‬ ‫بهتربــازی میکننــد فیلمســازان هــم همین‬ ‫گونه در کشــور خودشــان آفریننــده ترند‪ ،‬گو‬ ‫اینکــه قواعد فوتبال همه جا یکســان اســت‪.‬‬

‫کار فیلمسازی با بچه ها‬

‫اگــر با کودکان موضوعاتــم را بیان نمیکردم‬ ‫هرگــز به ایــن ســبک خــودم نمیرســیدم‪.‬‬ ‫کودکان شــخصیتهای بسیار قوی و مستقلی‬

‫کودکانند‪.‬‬

‫رابطه سینما با تکنیک‬

‫مــن در آتلیههای تمام دنیا شــرکت میکنم‪.‬‬ ‫با مــردم کار میکنم‪ .‬اما ســینما را نمیشــود‬ ‫یــاد گرفت یــا یــاد داد‪ .‬مســائل تکنیکی یاد‬ ‫داده میشــوند اما هنر‪ ،‬نه‪ .‬مدارس ســینمایی‬ ‫میتوانند بــه درد بخورند اگر به دانشــجویان‬ ‫توضیح داده شــود روزی که آغاز به کار کردند‬ ‫هــر چــه یــاد گرفتهاند بایــد فرامــوش کنند‪.‬‬ ‫مشکل اینجاســت که آنها میخواهند از تمام‬ ‫دانســتههای خود در فیلم اولشــان اســتفاده‬ ‫کننــد و ایــن ناگــوار اســت‪ .‬آماری دیــدم که‬ ‫بــر حســب آن ‪80‬درصــد دانشآموزانــی که‬ ‫از مدارس ســینمایی خارج شــدند بسرعت از‬ ‫ســاختن فیلــم منصرف شــدند بهدلیــل آنکه‬ ‫میترســند‪ .‬خوشــبختانه من مدرسه سینمایی‬ ‫نرفتــم‪ ،‬مــن هنرهــای زیبــا خوانــدم‪ .‬ولــی‬ ‫هیچگاه نقاشــی نکشــیدم‪ .‬از نقاشــی کردن‬ ‫میترسیدم‪ .‬میخواســتم نقاش شوم‪ ،‬دانشگاه‬ ‫مســیر من را تغییر داد‪ .‬امروز‪ ،‬عکاســی را به‬ ‫ســینما ترجیــح میدهم‪ .‬نابتر و مســتقلتر‬ ‫اســت‪ .‬با وجود این به ریتم خودم در ســینما‬ ‫ادامــه میدهم‪ ،‬هر دو ســال یــک فیلم‪.‬‬ ‫البتــه تکنیــک در حال تحول هم هســت و‬ ‫من دوســت دارم از آنها هم اســتفاده کنم‪ .‬از‬ ‫دوران دیجیتــال وارد دوران جدیدی از ســینما‬ ‫شــدیم‪ .‬همینطــور اســت‪ .‬بــرای همین در‬ ‫تجربــه آخــرم در فیلــم «کپــی برابــر اصل»‪،‬‬ ‫جاهایی هســت که اصــ ًال باورم نمیشــد که‬ ‫نخســتین پالنی که گرفتیم در سالن کنفرانس‬ ‫پر از خط و خطا بــود‪ .‬برای اینکه پنجرههایی‬ ‫خــارج از کادر بــود که روی تماشــاگرهای در‬ ‫ســالن نور انداختــه بودند؛ روی تماشــاگرانی‬ ‫که در ســالن نشســته بودند‪ .‬بنابراین وقتی ما‬ ‫راشها را دیدیم متوجه شــدیم که پرســپکتیو‬ ‫نــدارد‪ .‬میپرســیدیم ایــن چــه ایــرادی دارد‪.‬‬ ‫بعد دیــدم بــرای اینکــه دو ردیــف عقبتر‬ ‫صورتهــا از دو ردیــف جلوتــر بهتر بود‪.‬‬ ‫وقتی مشــکل را پیدا کردیم به البراتوار رفتم‬ ‫و گفتم ایــن را دوباره بگیر‪ .‬ایــن بار پنجرهها‬ ‫را ببندیــم ونورپردازی کنیــم‪ .‬آقایی گفتند که‬ ‫مــن برایت درســت میکنــم‪ .‬رفــت و دیدیم‬ ‫که خــودش ایــن کار را کرد‪ .‬نــور را از صورت‬ ‫آدمهایــی که الزم بود برداشــت و روی صورت‬ ‫آدمهای دیگر گذاشــت و ســر آدمی که مدام‬ ‫بقیه در صفحه ‪۴8‬‬ ‫خمیــازه میکشــید را بــا‬

‫وقتی شــما درختی را که در زمین ریشه دارد‪،‬‬ ‫از جایــی به جای دیگــری منتقل کنید‪ ،‬درخت‬ ‫دیگــر میوه نخواهد داد‪ .‬و اگــر هم بدهد‪ ،‬به‬ ‫آن خوبی که در جای اصلیاش بود نمیشــود‪.‬‬ ‫اگر من کشــورم را ترک میکــردم‪ ،‬مثل همان‬ ‫درخت میشــدم‪ .‬واقعاً فکــر میکنم بهترین‬ ‫کارهایــم را در ایران میســازم‪ .‬قصــد دارم در‬ ‫کشــورم بمانم و بازهم آنجا فیلم بســازم؛ من‬ ‫یک شــهروند ایرانــیام که همــه فیلمهایم را‬ ‫آنجا ســاختهام‪ .‬آنچه از ایرانیهایی که کشــور‬ ‫را تــرک کردهانــد مشــاهده کــردهام‪ ،‬پیامــد دارنــد و میتواننــد از پــس کارهــای جالبی‬ ‫چندان مثبتی نبوده اســت‪ .‬مــن هیچ انتقادی برآینــد که از مارلون برانــدو برنمیآید‪ ،‬گاهی‬ ‫از آنهایــی کــه ایــران را ترک میکننــد‪ ،‬ندارم‪ .‬واقعاً کارگردانی و درخواســت از آنها به انجام‬ ‫اگــر بهمن قبــادی فکــر میکند درخــارج از کاری‪ ،‬بــس دشــوار اســت‪ .‬وقتــی کــه آکیرا‬ ‫ایران شــرایط بهتری برای ســاخت فیلــم دارد‪ ،‬کوروســاوا را در ژاپن دیدار کردم پرسشــی که‬ ‫او از من داشــت این بود‪« :‬اساســاً چگونه این‬ ‫به او تبریــک میگویم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫امــا درمورد خود مــن‪ ،‬شــخصا اعتقادی به بازیهــا را از کودکان میگیریــد؟ من در فیلم‬ ‫ترک ایران نــدارم‪ .‬جایی که شــبها میتوانم هایم از کودکان اســتفاده کــردهام اما متوجه‬ ‫آرام بخوابم خانهام اســت‪ .‬ما فیلم میســازیم شــدم کــه حضورشــان را آنقدر کاهــش داده‬ ‫تــا زنــده بمانیــم‪ .‬صرفنظــر از اینکــه چــه و کاهــش دادهام تــا از شرشــان راحت شــوم‬ ‫شــرایطی وجــود دارد‪ ،‬خانــه مــن‪ ،‬در انتهای چون روشــی بــرای کارگردانــی آنها نــدارم»‪.‬‬ ‫یک کوچه بنبســت‪ ،‬جاییاســت کــه در آن نظــر شــخصی من این اســت که فرد بســیار‬ ‫زندگــی میکنــم و هیچچیــز مرا بــرای ترک بزرگ است‪ ،‬شــبیه امپراتوری ســوار بر اسب‪،‬‬ ‫آن متقاعــد نکــرده اســت‪ .‬در تمــام فیلمها واین برای یک کودک بســیار ســخت است که‬ ‫خواستهام این اســت که تصویری مهربانتر و بــا آن ارتباط برقــرار کند‪ .‬بــرای اینکه بتوانید‬ ‫صمیمیتر از انســانیت و کشورم را به نمایش با کــودکان همکاری کنید ناگزیرید از ســطح‬ ‫بگــذارم‪ .‬هــرروز صبــح کــه بیدار میشــوم‪ ،‬خودشــان هــم پایینتر بیاییــد تــا بتوانید با‬ ‫به همســایههایم ســالم میکنم‪ .‬ایــن همان آنهــا ارتباط برقــرار کنید‪.‬بازیگران هم شــبیه‬ ‫‪ ۱۶‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪16 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫وســیعی مــی‌رود و ســعی می‌کند بــه تنهایــی فضایی را‬ ‫آبــاد کند‪ ،‬که خشکســالی می‌شــود‪ .‬این آدم با همســر و‬ ‫ســگش تنها زندگی می‌کنــد و وقتی دیگر بــاران نمی‌بارد‬ ‫کوار خــودش را بــا اســلحه می‌کشــد‪ .‬در پایان‬ ‫اشــتاین‌ب ‌‬ ‫کتــاب صدای اســلحه با صــدای رعدوبرق درهــم آمیخته‬ ‫می‌شــود و بــاران‪ ،‬خــون او را با خود می‌شــوید و می‌برد‪.‬‬ ‫ایــن تصویر برای من خیلــی فوق‌العاده بود‪ .‬فضاســازی و‬ ‫تنهایی این آدم ســبب شــد که این کتاب این‌طور روی من‬ ‫تأثیر بگذارد‪ .‬در همین دوران در دبیرســتان در کنار درس و‬ ‫کارهــای دیگر همه ما نقاشــی می‌کردیم چــون ارزان‌ترین‬ ‫وســیله برای همه بود‪.‬‬ ‫یکی از شــیفتگی‌های من که باعث شــد نقاش شــوم به‬ ‫خاطــر ونگوگ بود‪ .‬کتابــی درباره ونگوگ چاپ شــده بود‬ ‫به نام شــور زندگی‪ .‬وقتی کتــاب را خواندم دیدم وضعیت‬ ‫مــن یک مقدار از ونگوگ بهتر اســت! از فقر وحشــتناکی‬ ‫که ونگــوگ داشــت و نقاط ضعفــش‪ ،‬نتیجــه گرفتم اگر‬ ‫او نقــاش شــده‪ ،‬من هــم می‌توانم و دلیلی نــدارد منتظر‬ ‫حمایــت از جانــب کســی یا جایی باشــم تا نقاش شــوم!‬ ‫طبیعتــاً بجز آیدیــن‪ ،‬ونگوگ هم در بین نقاشــان روی من‬ ‫تأثیر داشــت چون دیــدم وضعیت اجتماعــی و اقتصادی‬ ‫من با ونگوگ وجوه مشــترک زیــادی دارد!‬

‫تحصیل من در دانشگاه‬

‫عالقه من به دانشــگاه در همان مراحل اولیه دبیرســتان‬ ‫شــکل گرفت‪ .‬خیلی دلمــان می‌خواســت وارد دانشــگاه‬ ‫شــویم‪ .‬مثــ ًا زمانــی که بــا اتوبوس به ســمت دانشــگاه‬ ‫می‌رفتیــم‪ ،‬به محض اینکه اتوبوس به ایســتگاه دانشــگاه‬ ‫می‌رســید‪ ،‬راننده اعالم می‌کرد «ایســتگاه دانشگاه» و من‬ ‫دوســت داشتم نخستین کسی باشــم که می‌گوید نگهدار‪.‬‬ ‫چــون فکر می‌کردم شــاید دو‪ ،‬ســه‌نفر به مــن نگاه کنند‬ ‫و بدانند وارد دانشــگاه شــده‌ام! دانشــگاه رفتن تا این حد‬ ‫برایمــان مهــم بود‪ .‬زمینه ایــن آرزو در «دانشــگاه! بهرام»‬ ‫بــرای ما فراهم شــده بود؛ و فقــط از میــان دانش‌آموزان‬ ‫دبیرســتان بهرام من بودم که از آنجا وارد دانشــگاه شــدم‪.‬‬ ‫امــا از مدرســه جــم قلهک چنــد نفــری بودند کــه وارد‬ ‫دانشگاه شدند‪.‬‬ ‫با همــان عالقه دبیرســتان در دانشــگاه وارد تحصیل در‬ ‫رشــته نقاشــی شــدم و تحصیلم هم خیلی طوالنی شــد‪.‬‬ ‫به همیــن خاطر هــم دوره چهارســاله من ‪13‬ســال طول‬ ‫کشــید تا باالخــره با التماس بــه من لیســانس دادند‪ .‬بعد‬ ‫از آن قرار شــد هرکسی چهارســال را شش‌سال طول بدهد‬ ‫بیرونــش کننــد‪ .‬تا قبــل از من ایــن قانون وجود نداشــت‬ ‫برای همین نمی‌توانســتند مرا بیــرون کنند‪ .‬به‌همین‌خاطر‬ ‫مرا با التماس بیرون کردند! از دانشــگاه مدرکی از هنرهای‬ ‫زیبــا گرفتم ولی مهــم ترین درســی که از دوره دانشــگاه‬ ‫آموختــم این بود کــه مطمئناً یــک نقاش آفریده نشــده‬ ‫‪15‬‬

‫‪‬‬

‫بودم‪.‬‬ ‫من هیچ وقت فکر نمی‌کنم می‌خواســتم فیلمســاز شوم‬ ‫و فکــرم ایــن بود که نقاش شــوم‪ .‬با نقاشــی هم شــروع‬ ‫کــردم ولی نقاش موفقــی نبودم؛ نه در دانشــکده و نه در‬ ‫بازار آزاد‪.‬‬

‫ورود به کانون پرورش کودکان و نوجوانان‬

‫در کارم ابتــدا بــه ســاخت آگهی‌هــای تبلیغاتــی و‬ ‫صحنه‌هــای عنوان‌بنــدی فیلم‌هــا روی آوردم و ســپس از‬ ‫آنجا کار در حوزه گرافیک را شــروع کردم‪ .‬از ســال ‪ ۱۳۴۰‬به‬ ‫عنوان نقــاش تبلیغاتی در «آتلیه ‪ »۷‬و یکی ‪ -‬دو مؤسســه‬ ‫دیگر به کار طراحی جلد کتــاب و آفیش پرداخته و بعدها‬ ‫به «تبلی فیلم» رفتم‪ .‬از ســال ‪ ۱۳۴۶‬در «ســازمان تبلیغاتی‬ ‫نــگاره» بــه طراحی و ســاختن تیتــراژ فیلــم پرداختم که‬ ‫نخســتین آنها تیتراژ فیلم «وسوسه شیطان» ساخته محمد‬ ‫زرین دســت بود‪ .‬هفت چنار چیدمــان منتخب چهارمین‬ ‫جشــن تصویــر ایــران‪( ،‬نصب شــده در خانــه هنرمندان‬ ‫ایران)‪ ،‬طراحی پوســتر و ســاخت تیتراژ فیلم‌های قیصر و‬ ‫رضا موتوری ســاخته مســعود کیمیایی از جملــه کارهایم‬ ‫بود‪.‬‬ ‫مدتــی بعد به دعــوت فیروز شــیروانلو‪ ،‬که مســئولیت‬ ‫«امور ســینمایی کانون پرورش فکری کــودکان و نوجوانان»‬ ‫که تازه هم تأســیس شــده بود را داشــت‪ ،‬پیوســتم‪ .‬سال‬ ‫‪ 1349‬مرکــز ســینمایی کانــون پــرورش فکری کــودکان و‬ ‫نوجوانــان بنیان شــد کــه در آن فیلمســازان و نقاش‌های‬ ‫جوان آغاز به ســاختن فیلم برای کــودکان کردند‪ .‬در کانون‬ ‫ابتدا قرار بود فیلم‌هایی بســازیم که مربوط به مشــکالت‬ ‫کــودکان بشــود‪ .‬ابتدا ایــن فقط یک شــغل بــود‪ ،‬اما در‬ ‫حقیقت ایــن دوره‌ای بود کــه از من یک هنرمند بســازد‪.‬‬ ‫مهم‌تریــن نکته این بود که مــن در فیلم‌های تبلیغاتی کار‬ ‫نکردم‪ .‬این دوره بیســت ســاله‪ ،‬بهترین ســال‌های زندگی‬ ‫حرفه‌ای من هســتند‪.‬‬ ‫‪ ‬فیلمســازانی کــه در مرکــز کار می‌کردنــد بــا هیــچ‬ ‫محدودیت مالی مواجه نبودند و بنابراین می‌توانســتند به‬ ‫تجربه‌هایی جســورانه و نوآوری‌های ژرف و روشــنفکرانه‬ ‫دســت بزنند‪ .‬بخصوص در طول آخرین سال‌های حکومت‬ ‫شــاه‪ ،‬وقتی صنعت فیلــم ایرانی بــا محدودیت‌هایی روبه‬ ‫رو بود‪.‬‬ ‫زمانــی که من بــه فیلم‌هایی که در گذشــته محبوب من‬ ‫بوده اســت نــگاه می‌کنم‪ ،‬بیــش از ‪ 10‬دقیقــه نم ‌یتوانم‬ ‫آنهــا را تحمــل کنم‪ ،‬یا من خیلی تغییر کــرده‌ام یا اینکه آن‬

‫سینمای هالیوود درباره آدم‌های ویژه فیلم می‌سازد‪،‬‬ ‫اما من درباره آدم‌های معمولی در‬ ‫شرایط ویژه فیلم می‌سازم‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪15 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫و مــا را به عنــوان کارگــر میبردنــد تا یخ بشــکنیم؛فکر ورود من به عرصه هنر؛ دبیرستان جم قلهک‬

‫میکنم هرچه میســازم مربــوط به آن دوره اســت‪ .‬از ‪30‬‬ ‫ســال قبل بــه این طرف دیگــر چیزی برای ســاختن ندارم‪.‬‬ ‫مانند این اســت کــه «هاردم» پر شــده و ‪10‬درصــد آن را‬ ‫هم نتوانســتم بیرون بیاورم و بنابراین دیگر اتفاقات جدید‬ ‫ثبت نمیشــود! فیلم «مســافر» در مورد پســری شروشور‬ ‫اســت که به مدرســه نمیرود‪ .‬ششســال در «دانشــگاه!‬ ‫بهــرام» بــودم و قرار شــد کالس هفتم را هــم بگذارند‪ .‬با‬ ‫این شــرایط همینکه در آنجــا الفبا را یــاد گرفتم کمتر از‬ ‫معجزه نیســت‪.‬‬

‫‪ 6‬ساﻝ در »داﻧﺸﮕاه! بﻬرام بیﻀایی« بودم و ﻗرار شﺪ‬ ‫ﻛﻼﺱ هﻔﺘم را هم بﮕﺬارﻧﺪ‪ .‬با این شرایط همینﻛﻪ در‬ ‫آﻧﺠا الﻔﺒا را یاد ﮔرفﺘم ﻛمﺘر از معﺠﺰه ﻧیﺴﺖ‪.‬‬ ‫‪۱۴‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫کالس هفتــم را کــه تمــام کردم بــرای ادامــه تحصیل به‬ ‫مدرســه جم در قلهک رفتم‪ ،‬چون مدرســه بهــرام تا هفتم‬ ‫کالس داشــت‪ .‬در مدرســه جم قلهک با طبقه نیمهمرفهی‬ ‫برخــورد کردم که هیچ شــباهتی به ما نداشــتند و همگی‬ ‫در یــک ســن بودنــد و بعضیهــا بــا راننده به مدرســه‬ ‫میآمدنــد‪ .‬حــاال فکر کنیــد یــک آدم با ایــن ویژگیها و‬ ‫اطالعات و این همکالســیها یکباره وارد دبیرســتان «جم»‬ ‫قلهــک شــود‪ ...‬واقعاً خــودم را باخته بودم‪ .‬یــک مقدار از‬ ‫عزلت من ناخواســته و ناشــی از هراس بود‪ .‬گوشــه دیوار‬ ‫میایســتادم و میدیــدم این شــاگردها هیچ شــباهتی به‬ ‫همکالســیهای قبلی مــن ندارند‪.‬‬ ‫آیدین آغداشــلو یکــی از شــاگردان آن مدرســه بود که‬ ‫همــان روزهــای اول و دوم متوجه او شــدم‪ .‬الگوی جامعه‬ ‫کوچــک مــا بود و مــا همه چیــز را در آن ســراغ کردیم و‬ ‫دیدیــم‪ .‬یــک جامعه چندقطبــی ترکیب شــده از طبقات‬ ‫بشــدت متفاوت جامعــه را؛ از روســتاییان قلهک گرفته تا‬ ‫کســانی کــه از قلهک بهعنــوان ییالق اســتفاده میکردند‬ ‫و جــزو طبقه اشــراف بودنــد و بچههای نازپروردهشــان‬ ‫با ماشــین شــخصی به مدرســه میآمدنــد و بــهزور پول‬ ‫نمــره میگرفتند‪ .‬یــا آدمهای شــروری کــه یکجورهایی‬ ‫تعیینکننــده همهچیــز بودنــد‪ .‬مثــل احمــد مالکی که‬ ‫بــه نظرم ‪25‬ســاله بــود آن وقت و هنوز داشــت در کالس‬ ‫پنجــم درجا میزد! بله شــاگردهایی بودند کــه از معلمها‬ ‫بزرگتــر بودند‪.‬‬ ‫اما یــک تحولی کــه برای من اتفــاق مهمی بــود زمانی‬ ‫بــود که کالس هشــتم بودیم آغداشــلو آنفلوانــزا گرفت و‬ ‫یکســال به کلی فلج شــد که بهمین خاطر در این یکســال‬ ‫به مدرســه نیامد‪ .‬من هم کالس هشــتم مردود شدم‪ .‬سال‬ ‫بعد که آیدین آغداشلو برگشــت‪ ،‬آیدینی نبود که من سال‬ ‫اول دیدم‪ .‬بهکلــی تفاوت کرده بود یکمرتبــه آدم دیگری‬ ‫شــده بود‪ .‬یکســال خوابیده و کتــاب خوانده بــود‪ .‬یادم‬ ‫هســت به خاطــر کتاب به او نزدیک شــدم و ازش ســؤال‬ ‫میکــردم چه کتابهایی خوانده اســت‪ .‬فهرســتی به من‬ ‫داد کــه به نظرم هنــوز آن را دارم‪ .‬در خاطرم هســت یکی‬ ‫از کتابهــا «وزارت تــرس» بود و همینطــور کتابهایی‬ ‫از «یوجیــن اونیــل»‪ .‬آیدین تنها کســی بود کــه در دوران‬ ‫نوجوانــی‪ ،‬مــرا با کتابهایی کــه آن زمان به مــن می داد‬ ‫تحتتأثیر قــرار داد‪.‬‬ ‫کتابهــای آن دوره خیلــی روی مــن تأثیــر گذاشــت؛‬ ‫االن هیــچ آدم‪ ،‬کتــاب یا فیلمــی تأثیــر آن دوران را ندارد‬ ‫و تعیینکننــده نیســت و بایــد از گنجینه داشــتههایمان‬ ‫اســتفاده کنیــم‪ .‬مثــ ًال کتابی که هنــوز هم آن را دوســت‬ ‫دارم «به خدای ناشــناخته» نوشــته جان اشتاینبک است‪.‬‬ ‫ایــن کتــاب در حافظه من مانده و در نقاشــی و فیلمهای‬ ‫من هســت‪ .‬داســتان در مورد کســی بود که بــه صحرای‬

‫‪14 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کیارستمی از زبان کیارستمی‬

‫با بهره گرفتن از مصاحبه‌های او با روزنامه‌ها و نشریات متعدد بین‌المللی و‬ ‫بسیاری از نشریات دیگر در اروپا و آسیا بویژه در فرانسه‪ ،‬ایتالیا و ژاپن‬ ‫روزنامه ایران ‪ -‬حمید بعیدی نژاد‬

‫عباس کیارستمی خوشبختانه با مصاحبه‌های‬ ‫متعــددی که در طول ســال‌های اخیر داشــته‬ ‫اســت مطالب و نکات مهمی از زندگی و افکار‬ ‫خود به ما ارائه داده است‪ .‬در این مقاله سعی‬ ‫کرده‌ام با بهره گرفتــن از مصاحبه‌های متعدد‬ ‫ایشــان در داخــل یا با هنرمنــدان و محققین‬ ‫داخلی و خارجــی و همچنین مصاحبه‌های او‬ ‫بــا روزنامه‌ها و نشــریات متعــدد بین‌المللی‬ ‫چون نیویورک تایمز‪ ،‬گاردیــن‪ ،‬فیگارو‪ ،‬کوریره‬ ‫دالســرا و بسیاری از نشــریات دیگر در اروپا و‬ ‫آســیا بویژه در فرانســه‪ ،‬ایتالیا و ژاپن‪ ،‬شمایی‬ ‫از زندگی و افکار او در فیلمســازی و هنر را از‬ ‫زبــان و بیان خودش به شــما عزیــزان معرفی‬ ‫کنم‪.‬‬

‫تولد و نشو‪ ‬و نمای اولیه‬

‫پــدر من یک نقــاش و طراح دکوراســیون بود‬ ‫کــه از فشــار قیدهای پدرزنش فــرار کرد و در‬ ‫اختیاریــه خانــه‌ای ســاخت‪ 40 .‬روزه بودم که‬ ‫به آنجــا رفتیم و دوســال در خانــه‌ای زندگی‬ ‫کردیــم که در زمســتان‌ها پتو بــه در می‌زدیم‬ ‫و از دوردســت فقط خانه ما دیده می‌شــد که‬ ‫اطرافــش مزرعه بــود؛ یک خانه با شــیروانی‬ ‫قرمــز که هیچ چیــز جز گنــدم اطرافش نبود‪.‬‬ ‫زندگی ســختی داشــتیم‪ .‬مادرم عادت داشــت‬ ‫جــوراب های مــا را که پــاره می‌شــد‪ ،‬دوباره‬ ‫بخیــه می‌کرد یا اینکه همیشــه کــف جورابم‬ ‫را کفــی می‌دوخت‪.‬‬

‫نخســتین محیط اجتماعــی زندگی من؛‬ ‫دوران مدرســه بهرام‬ ‫مــن مدرســ ‌ه را از جایــی شــروع کــردم به‬ ‫نــام «دبســتان بهــرام» کــه بــه آن می‌گفتند‬ ‫«دانشــگاه! بهــرام» از بــس ایــن مدرســه‬

‫مــن متولــد ســال ‪ 1319‬در تهران هســتم‪.‬‬ ‫‪ 13‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫عجیب‌وغریب بــود‪ .‬آن زمان مــا در اختیاریه‬ ‫زندگــی می‌کردیم که یک بیابــان برهوت بود‬ ‫و اص ًال مدرســه نداشــت‪ .‬مردم خانه ســاخته‬ ‫و بچه‌هــا هــم بزرگ شــده بودند‪ .‬از شــانس‬ ‫ک ســال قبــل از اینکه به مدرســه بروم‬ ‫من ی ‌‬ ‫مدرســه‌ای در آنجا ســاخته شــد‪ .‬مــن هم به‬ ‫همــان مدرســه رفتــم‪ .‬همکالســی مــن یک‬ ‫« َبندکش» بــود به نام اســدالله عباس بصیری‬ ‫ش ســال داشتم!‬ ‫که هفده ســاله بود و من ش ‌‬ ‫بــرای اینکــه نام‌نویســی دیگــر بــر اســاس‬ ‫سن‌وســال نبود‪ .‬بعــد از جنگ (ســال ‪)1325‬‬ ‫دولــت امکان مدرسه‌ســازی نداشــت‪.‬‬ ‫آقــای خیری کــه یخچــال طبیعی داشــت‪،‬‬ ‫ســاختمان بزرگــی را در اختیــار گذاشــته بود‬ ‫و تمــام کســانی کــه مدرســه نمی‌رفتنــد در‬ ‫ایــن کالس نام‌نویســی کردنــد هــر وقت هم‬ ‫صاحــب مدرســه می‌خواســت‪ ،‬می‌توانســت‬ ‫مدرســه را تعطیــل کنــد! چون ملــک او بود‬

‫‪13 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ماهنامهخردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬

‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬ ‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫تایﭗ‪ :‬مریم ُسهی‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫با تشکر از‪ :‬آرزو وفـا ‪ -‬تینا پورلطفی‪-‬‬ ‫احد حبیب نیا ‪ -‬دکتر محمود صفریان‪-‬‬ ‫فرشید رشیدی فر ‪ -‬مسروره بنیهاشمی‪-‬‬ ‫رضا میرفخرایی و همه کسانی که در این‬ ‫شماره ما را یار و یاور بودند‪.‬‬

‫ﭘﻠﻴﺲ‬ ‫ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺮﺩﻡ؟‬ ‫ماجرای شــلیك پلیســها در آمریكا به سوی سیاه پوســتان اخیراً ابعاد گســترده تری به خود گرفته‬ ‫اســت‪ .‬هر پلیســی كه به یك ســیاه پوســت دســتور توقف اتومبیل برای بازرســی را میدهد با این‬ ‫پیش فرض كه توســط فرد ســیاه پوســت مــورد حمله قرار خواهــد گرفت به او نزدیك میشــود‪ .‬به‬ ‫همیــن دلیل اســت كه بــا كوچكترین حركت خالف انتظار پلیس‪ ،‬فرد ســیاه پوســت مورد اصابت‬ ‫گلوله قرار میگیرد‪.‬‬

‫ریشه این اتفاقات پر تعداد در چیست؟‬

‫در شــماره قبل ماهنامه خردمند مطلبی در مورد فراگیر شــدن مالکیت اســلحه در ایاالت متحده‬ ‫ﺧﺮدﻣﻨﺪ در وﯾﺮاﯾﺶ و اﺻﻼح ﻣﻄﺎﻟﺐ ارﺳﺎﻟﯽ داشــتیم‪ .‬زمانی كه هر كس مجاز به داشــتن و حمل اســلحه باشــد پلیس میتواند این پیش فرض را‬ ‫داشــته باشــد كه هر لحظه میتواند مورد حمله قرار بگیرد‪ .‬اما اعضای جنبش ‪Black Lives Matter‬‬ ‫اﺧﺘﯿﺎر دارد‪ .‬ﻧﻈﺮات ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎن ﻣﻘﺎﻻت‪،‬‬ ‫اﻟﺰاﻣ ًﺎ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ دﯾﺪﮔﺎه ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ‪ .‬میپرســند چرا این اتفاق فقط در مورد سیاه پوســتان به وقوع میپیوندد؟‬ ‫ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻗﯿﻤﺘﻬﺎ‪ ،‬ﺳﺮوﯾﺴﻬﺎ و ﮐﻠﯿﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ درج نمیتوان و نباید وجود ریشــه های نژادپرســتی در میان مردم آمریــكا و باالخص در میان نیروهای‬ ‫ﺷﺪه در آﮔﻬﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﻬﺪه ﺻﺎﺣﺐ آﮔﻬﯽ اﺳﺖ‪ .‬پلیس را منكر شــد‪ .‬این مشــكل وجود دارد و حتی بســیار نیز فراگیر اســت‪ .‬همیشــه وجود داشته‬ ‫امــا قدیمترها خبر اینگونه برخوردهای نژادپرســتانه به وســعت امروزه پخش نمیشــده اســت‪ ،‬آیا‬ ‫فیلــم ‪ Crush‬را كــه برنده جایزه اســكار نیز شــد را به یاد مــی آورید؟ در این فیلــم انواع متفاوت‬ ‫نژادپرســتی را در بیــن تك تــك مردم آمریكا و منجمله پلیســها میبینیم‪ .‬این فیلم به زیبایی نشــان‬ ‫میدهــد كه شــخصی كه خــود قربانی برخورد نژادپرســتانه اســت در مــورد دیگــران برخوردهای‬ ‫مشــابهی از خود نشان میدهد‪.‬‬ ‫اینگونــه اتفاقات همیشــه رخ میــداده اند ولی تكنولوژی اینقدر پیشــرفته نبــوده كه امكان تهیه‬ ‫فیلــم از اینگونه اعمال خالف و گاهاً وحشــیانه در اختیار همگان باشــد كما این كــه در چند مورد‬ ‫اخیر شــاهد بودیم جریان واقعه حتی به طور مســتقیم و زنده از طریق فیســبوك پخش میشــد‪.‬‬ ‫ســوالی كــه بــرای من وجود دارد این اســت كه چــرا پلیس ها ایــن تعالیم را فــرا نمیگیرند كه با‬ ‫شــلیك به قســمتی از بدن مظنون او را زمینگیر كنند (مثال شلیك‬ ‫روی جلد‬ ‫کیارستمی از زبان کیارستمی ‪ -‬صفحه ‪ ۱3‬به پای شــخصی كه تنهــا در یك اتوبوس خالی ایســتاده و عربده‬ ‫كشــی میكند)؟ چرا یك پلیس با شــلیك خود به ســمت شخصی‬ ‫كه اســلحه ندارد باید حتما او را بكشــد؟‬ ‫‪Tel: 416-676-9-676‬‬ ‫اینگونــه برخورها باعث ســلب اعتمــاد مردم عادی (چه ســیاه‬ ‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪ info@kheradmand.ca‬پوســت و چه ســفید پوســت) از نیروهای حافﻆ نظــم اجتماع‬ ‫‪ www.kheradmand.ca‬خواهد شــد كه تبعات ســوء آن در رشــد بی نظمی و بی قانونی‬ ‫‪ 8131 Yonge Street, Suite 207‬دامــن تمام اجتمــاع را خواهد گرفت‪.‬‬

‫‪Thornhill, Ontario L3T 2C6‬‬ ‫‪ ۱۲‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪- ۱۷‬جوالی‪/‬آگوست ‪ - ۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪12 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


11 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

11


10 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

10


9 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

9

 


8 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

8

 


7 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

7

 


6 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

6

 


5 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

5

 


4 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

4

 


3 Kheradmand Monthly - Issue 17 - July/Aug 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‫ تلفن‬- ۲۰۱۶ ‫آگوست‬/‫جوالی‬- ۱۷ ‫ شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬

3

 



Need Printing?

www.ThePrintGiant.com


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.