Kheradmand Magazine - Issue #19

Page 1

Volume 2 - Issue 19 - Sep/Oct 2016 www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676-9-676



82 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬82


‫دفتر مهاجرت و وکالت‬ ‫دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫عکاسی و فیلمبرداری‬ ‫عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪-‬عکاسی و فیلمبرداری‬

‫‪ 8۱‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪81 Kheradmand‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫‪ 8۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪80 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ ۷۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪79 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ ۷8‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪78 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ ۷۷‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪77 Kheradmand‬‬


‫دندانپزشکی‬ ‫دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی‬

‫رستوران و فروشگاه‬

‫رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه‬

‫‪ ۷۶‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪76 Kheradmand‬‬


‫خدمات ساختمانی‬

‫خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی‬

‫‪ ۷5‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪75 Kheradmand‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫رسانه ها‬ ‫رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها‬

‫‪ ۷۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪74 Kheradmand‬‬


‫حسابداری‬

‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫چشم پزشکی و عینک‬ ‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪ ۷3‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪73 Kheradmand‬‬


‫بیمه وسرمایه گذاری‬

‫بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪ ۷2‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪72 Kheradmand‬‬


‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬ ‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪ -‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪-‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬

‫آ مـو ز شـگا ه‬ ‫آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪-‬آموزشگاه‬

‫‪ ۷۱‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪71 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪۱۷‬‬

‫دو سند تاریخی نشانی از ﻗدرت یﮏ گربه در دربار!‬ ‫بــد نیســت بــا آوردن متن دو نامــه از زنان ناصرالدین شــاه بــه او زمانی که‬ ‫در فرنــگ بوده اســت متوجه اهمیــت این گربه برای شــاه قاجار شــویم‪ .‬در‬ ‫واقــع هنگامی که شــاه بــه فرنگ رفته بــود‪ ،‬در غیاب او‪ ،‬زنهای حــرم با تر و‬ ‫خشــک کردن ببری خان سعی میکردند‬ ‫خودشــان را در دل ناصرالدینشــاه جــا‬ ‫کننــد‪ .‬یکی از زنــان حرم بــه ناصرالدین‬ ‫شــاه در نامــهای اینطــور بــرای او از‬ ‫ببــری خــان نوشــته اســت‪« :‬تصــدق‬ ‫وجود مبارکت شــوم! از احــواالت کمینه‬ ‫بخواهیــد بعــد از لطــف خداونــد و از‬ ‫تصــدق فرق همایون الحمدلله ســامت‬ ‫هســتم و از گرمای تهران جــان در بردم‪.‬‬ ‫قبله عالم مرخص فرموده بروم اقدســیه‪،‬‬ ‫بعد فکر کــردم مبادا مــردم درباره بنده‬ ‫حــرف کــم زیــادی بزننــد باعــث تلف‬ ‫آبروی من باشــد‪ ،‬ترک اقدســیه را کردم‪،‬‬ ‫گرمــا را خــوردم‪ ،‬الحمدللــه گرمــا هــم‬ ‫تمام شــد‪ ،‬حــاال شــب و روز خــودم را‬ ‫نمیدانم‪ ،‬از شــوق ذوقی کــه دارم قبله‬ ‫عالم تشــریف فرما میشــود‪ .‬ان شاءالله‬ ‫روزی باشــد به ســامت موکب همایون‬ ‫تشــریف فرما شــود‪ ،‬به زیارت خاک پای‬ ‫همایون مشــرف شــوم‪ .‬زمین را ســجده‬ ‫نمایــم‪ .‬شــکرانه خداونــد را بجــا آورم‪.‬‬ ‫عرض دیگــر قبله عالــم نمیداند کمینه‬ ‫امســال چقدر غصه درباره ببری خوردم‪،‬‬ ‫یک روز دســتش باد کرد‪ ،‬نشســتم گریه‬ ‫کــردم‪ ،‬دوا درمــان کردم خوب شــد‪ .‬یک‬ ‫دفعه دیگــر یک دانه دندانــش افتاد باز‬ ‫گریــه کــردم‪ .‬دیگر روز که میشــد ببری‬ ‫خان بغلم بود‪ ،‬هرگوشــه خنــک بود او را‬ ‫میبــردم‪ ،‬مبادا گرما صدمــه بخورد‪ ،‬حاال‬ ‫خوب چاق شــده اســت‪.‬‬ ‫ان شــاءالله مراجعــت فرمودید باز هم‬ ‫ببری خان ســر شــما را گــرم میکند هر‬ ‫گاه بخواهیــد بدانیــد در چکار هســتم‪،‬‬ ‫عکســخانه را درســت میکنم‪ ،‬ببری خان‬ ‫که دندان افتاده اســت‪ ،‬پیش من اســت‪،‬‬ ‫ان شــاءالله از در دولت که وارد شدید…‬ ‫دنــدان افتــاده روی شــانه مــن اســت‪.‬‬ ‫(نشــانهای از ارادت و احتــرام) خاک پای‬ ‫مبارک را میبوســم‪ .‬دیگــر آرزویی ندارم‬ ‫و یک ســرداری پیشــکش ارسال خدمت‬ ‫شــد‪ .‬چون عادت موران است ران ملخی‬ ‫نــزد ســلیمان برنــد‪ ،‬ان شــاءالله قبــول‬ ‫میفرماییــد‪ .‬فیــل غوز را فرســتادم قبله‬ ‫عالــم احوالپرســی بکند تعریــف نماید‪،‬‬ ‫قــدری خنــده بکنیــد‪ ،‬جــواب عریضه‬ ‫را التفــات فرماییــد‪ .‬ذوق نمایــم‪ .‬باقــی‬ ‫عمرکــم طویل عدوکــم دلیل‪».‬‬ ‫‪ ۷۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫تلﮕراف «امینه اﻗدس» به ﺷاه در فرنﮓ‬ ‫در جــای دیگری تلگراف «امینه اقدس» به ناصرالدین شــاه که در فرنگ بوده‬ ‫اســت باز نشــان از اهمیت و توجه زنــان دربار به این گربه بــرای جلب توجه‬ ‫شــاه را میدهد با این محتــوا‪« :‬از التفات حضرت اقدس شــهریاری روحنا فداه‬ ‫الحمدللــه احوالم بســیار خوب اســت‪،‬‬ ‫از تشــریف آوردن قبله عالــم جان رفته‬ ‫دوبــاره به تــن آمد و از این خوشــحالی‬ ‫ســاعتی هــزار مرتبــه شــکرانه خــدا را‬ ‫بجا مــیآورم‪ .‬عکــس قبله عالم رســید‪،‬‬ ‫قســمت شــد‪ ،‬عکــس علــی حــده که‬ ‫مرحمت فرموده بودیــد در روی صندلی‬ ‫در میان حیاط گذاشــتم‪ ،‬خانمها عصرها‬ ‫میآینــد زیــارت میکننــد‪ .‬ببــری خان‬ ‫عرض بندگــی میرســاند‪ .‬صبح تا شــام‬ ‫مشغول درســت کردن عکســخانه خانه‬ ‫قبله عالم هســتم‪ ».‬امینــه اقدس‪.‬‬ ‫تﺄســف دﺧتــر پــدری تاجدار از ﺷــیوه‬ ‫زندگــی و حکومتــﺶ‬ ‫دختــر ناصرالدین شــاه تاج الســلطنه‬ ‫کــه از نزدیــک شــاهد ایــن داســتانها‬ ‫بوده اســت زمانــی کــه در خاطراتش از‬ ‫این گربــه روایــت میکند با تأســف از‬ ‫پــدرش و کارهایــش یــاد میکنــد و در‬ ‫آخــر اینطــور مینویســد‪« :‬مثــ ًا اگــر‬ ‫این پــدر تاجدار من خــود را وقف عالم‬ ‫انســانیت و ترقــی ملت خــود و معارف‬ ‫و صنایــع مینمــود‪ ،‬چقــدر بهتــر بود‬ ‫تا اینکه مشــغول یــک حیوانــی؟ و اگر‬ ‫آن قــدر زنهــا را دوســت نمیداشــت‬ ‫و آلــوده به لذایــذ دنیوی نشــده‪ ،‬تمام‬ ‫ســاعات عمر مشــغول سیاست مملکت‬ ‫و ترویــج زراعــت و فاحــت میشــد‪،‬‬ ‫چقــدر امروز به حــال ما مفیــد بود؟ و‬ ‫در عــوض اینکــه مــن در ایــن تاریخ از‬ ‫گربه او مجبور شــده صحبت مینمایم‪،‬‬ ‫از رعیتپــروری‪ ،‬معــارف طلبی‪ ،‬کارهای‬ ‫عمــده ســلطنتی مینوشــتم چقــدر با‬ ‫افتخــار بــود و اگر میتوانســتم او را در‬ ‫عوض بدبخت‪ ،‬خوشــبخت بنــگارم‪ .‬چه‬ ‫میزان در این ســاعت قلبم مســرور بود‪.‬‬ ‫افســوس ای معلم عزیز من (شخصی که‬ ‫تاج الســلطنه برای او خاطراتش را نوشته‬ ‫اســت) کــه در آن عصــر و زمــان تمام‬ ‫غــرق غفلت بــوده و بویی از انســانیت‬ ‫بــه مشامشــان نرســیده و بــه قــدری‬ ‫آلــوده بــه رذایل و بدیهــا بودند که در‬ ‫قرنها خرابــی به یادگار گذاشــتهاند که‬ ‫اصاحپذیر نیســت‪».‬‬ ‫مﺠله ایران بانو‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪70 Kheradmand‬‬


69 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۶۹


68 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۶8


67 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۶۷


66 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۶۶


‫بایســتی عنوان می کــردم‪ ،‬نیاز به اســتراحت دارم‬ ‫و مــی خواهم در مورد دادگاهی کــه در پیش دارم‬ ‫خــودم را آماده کنم‪ .‬اما او همیــن حاال بود که به‬ ‫من بخاطر روحیــه ام گفت‪:‬‬ ‫" آفرین "‬ ‫حرفم را عوض کردم‪.‬‬ ‫" می خواســتم در مــورد ماقاتم با آقای هاردینگ‬ ‫بــا شــما صحبت کنــم‪ .‬نمی دانســتم کــه خودش‬ ‫تمــاس می گیرد‪ .‬دلم می خواهد که شــما در همه‬ ‫ی کم و کیف مســئله من باشــید‪.‬‬ ‫یکبــار دیگــر بخاطــر همــه محبــت هایتــان‬ ‫سپاســگزارم‪" .‬‬ ‫" حاال دادگاه کی هســت؟ آقــای هاردینگ وقتش‬ ‫را نگفــت؟ من هم یادم رفت به پرســم‪" .‬‬ ‫" نه‪ ،‬ایشــان به من هم چیــزی نگفت‪ .‬گمان می‬ ‫کنم که هنوز وقتی تعیین نشــده اســت‪" .‬‬ ‫" خودم از او ســوال می کنم‪ .‬موافقی شــام بیائی‬ ‫خانه ما‪ .‬فردا تعطیل اســت‪ ،‬اگرکاری خاصی نداری‬ ‫بیا گپی بزنیم‪" .‬‬ ‫" بــاور مــی کنید نمــی دانســتم امــروز جمعه‬ ‫اســت؟ چون تصمیم داشــتم و البته هنوز هم دارم‬ ‫و خیلی هم مشــتاقم که امشــب را به اتفاق خانم‬ ‫به مــن افتخار بدهید شــام را در خدمتتان باشــم‪.‬‬ ‫مخالفــت نکنید چون می خواهم شــام را به اتفاق‬ ‫در رســتوران " مونتانــاس " بخوریــم تــا شــما هم‬ ‫ببینید که ماجرای من از کجا شــروع شــده است‪"...‬‬ ‫" حتمــن خوشــحال هم می شــویم‪ .‬گمــان هم‬ ‫نمــی کنم کــه خانمم مخالفتی داشــته باشــد‪.‬‬ ‫امیــر! مــی توانی همان گوشــه دنج آن شــب را‬ ‫رزرو کنی‪ ،‬تا بیشــتر در حال و هوای شــام آغاز گر‪،‬‬ ‫قرار بگیریم "‬ ‫" کوشــش می کنم‪ ،‬چــون آنجا را خیلــی زود می‬ ‫گیرنــد‪ .‬ببینم اســتاد‪ ،‬مگر خانمتان هــم از ماجرای‬ ‫من مطلع اســت؟ "‬ ‫" کــم و بیــش چیز هائی بــه او گفتــه ام‪ .‬نگران‬ ‫نبــاش چندین بــار تا حــاال به من گفته اســت که‬ ‫تو را مثل پســرمان دوســت دارد ‪" .‬‬ ‫آدرس را برایش نوشتم و خدا حافظی کردم‪.‬‬

‫این ســوال ها برای چیســت؟ "‬ ‫" نظــر خاصــی ندارم‪ ،‬فقــط می خواســتم بدانم‬ ‫حــاال کــه می گوئیــد نامــزدش هســتید از حال و‬ ‫روزش بــا خبر هســتید ؟ "‬ ‫داشــت نگرانــم می کــرد‪ .‬انــگار از چیــزی خبر‬ ‫داشــته باشــد و دارد زیــر زبانــم را می کشــد‪.‬‬ ‫در صــدا و حرکاتــش آمادگــی روزی را کــه مــی‬ ‫خواســت فارســی یاد بگیرد و حتمــن در کاس من‬ ‫باشــد‪ ،‬دیده نمی شــد‪ .‬بیشتر داشــت محاکمه ام‬ ‫مــی کرد‪.‬‬ ‫برای نزدیکی بیشــتر و ســر در آوردن‪ ،‬با مایمت‬ ‫گفتم‪:‬‬ ‫" مثل اینکه باید بنشینم‪" .‬‬ ‫و نشستم‪.‬‬ ‫" اگر ممکن است به قهوه ای مهمانم کنید‪" .‬‬ ‫در حرکاتش ماطفت همیشــگی دیده نمی شد‪.‬‬ ‫به هــر دلیل عوض شــده بــود‪ .‬هر چنــد من این‬ ‫چرخش هــا را کــه معمولن بی دلیل هم هســت‬ ‫می شناســم‪ ،‬ولــی در مورد ســوزان و آن رفتار های‬ ‫دوســتانه و گاه ســخت پــر از مهــری را که نشــان‬ ‫داده بــود‪ ،‬این چرخــش همراه با ســوال هائی که‬ ‫متعــارف نبود‪ ،‬گمانــم را به تردید کشــانده بود‬ ‫" ‪...‬فکــر مــی کنم اگر آقــای جفرســون از اتاقش‬ ‫بیرون بیاید و ببیند شــما پــس از خداحافظی اینجا‬ ‫نشســته و دارید قهوه می خورید‪ ،‬صورت خوشــی‬ ‫نداشته باشد‪.‬؟ "‬ ‫ســوزانی نبود که قبلن خودش را نشــان داده بود‪.‬‬ ‫شــده بود صفحــه ای که آن ورش گذاشــته شــده‬ ‫باشــد‪ .‬بهتر دیدم تا بیشــتر سبک نشــده ام بروم‪.‬‬ ‫" می بخشــید خانم ســوزان یادم آمد کــه قراری‬ ‫دارم‪ ،‬دارد دیر می شــود"‬ ‫و ســریعتر از اینکــه فرصت کند بیشــتر بــازی را‬ ‫ادامــه بدهــد زدم بیرون‪.‬‬ ‫در ایــن فکر بــودن که این چگونه رفتــاری بود؟‬ ‫چــرا این همــه اصــرار داشــت کــه از روابط من‬ ‫و کارولیــن ســر در آورد‪.‬؟ معلــوم بــود که بخاطر‬ ‫خــودش نیســت‪ .‬اگر بــود با طنــزی‪ ،‬عشــوه ای‪،‬‬ ‫پشــت چشــمی و در کمترینش لبخندی همراهش‬ ‫مــی کرد‪.‬‬ ‫او چیــزی از کارولین می دانســت‪ ،‬کــه من نمی‬ ‫دانســتم‪ .‬داشــت زمینــه چینــی مــی کــرد‪ .‬نمی‬ ‫توانســت اطاعاتی باشــد که با فالگوش ایســتادن‬ ‫پشــت در آقای جفرســون به هنگام صحبت با من‬ ‫و یــا ارتباط های تلفنی کســب کرده باشــد‪.‬‬ ‫کاش از او پرســیده بــودم‪ .‬زمینــه هــم مســاعد‬ ‫پرســش بــود‪ ،‬اما نمــی دام چرا حضور ذهنــم را از‬ ‫دســت داده بودم‪.‬‬ ‫شــاید یه جورائی متوجه شــده است که کارولین‬ ‫خیلــی از مــن دل خور اســت و در دادگاه با عنوان‬ ‫اینکــه مــن نامزدش نیســتم‪ ،‬مــی خواهــد عذابم‬ ‫بدهــد‪ ،‬و او می خواســت پیشــا پیــش متوجه ام‬ ‫کرده باشــد‪.‬‬

‫" خانم سوزان‪ ،‬ممنون برای همه چیز "‬ ‫" آقای ســبحانی‪ ،‬ســئوالی داشــتم مــی توانم به‬ ‫پرسم؟ "‬ ‫" بله‪ ،‬چرا نه "‬ ‫" آقای سبحانی! مشــکلتان با خانم اسمیت هنوز‬ ‫حل نشــده است ؟ "‬ ‫" من مشــکلی با خانم اســمیت نداشــتم‪ .‬مدتی‬ ‫دنبــال کارهــای شــخصی و مســائل پــس از فوت‬ ‫پــدرش بــوده‪ ،‬ولی حاال که حل شــده بــرای هفته‬ ‫آینده می آیــد ‪"...‬‬ ‫" و شــما در تمام این مــدت دوری‪ ،‬با او در تماس‬ ‫بوده ای و از حال و روزش خبر داشــتی؟ "‬ ‫" خانم ســوزان‪ ،‬می بخشــید می توانم به پرســم‬ ‫‪ ۶5‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫ولی دیگر از این حرف ها گذشته بود‪.‬‬ ‫توانســتم همان گوشــه را در رســتوران رزرو کنم‪.‬‬ ‫ولــی از وقتی که جواب مثبت گرفتــه ام نمی دانم‬ ‫چرا دلشــوره دارم‪ .‬احساســم بر افروختــه و نا آرام‬ ‫اســت‪ .‬با اینکه خودم پیشهاد این رســتوران را داده‬ ‫بــودم‪ ،‬اما نه گمــان‪ ،‬که دلم می خواســت خانم و‬ ‫آقای جفرســون ســوپرایزم کنند و با کارولین بیایند‪.‬‬ ‫نمــی دانــم عاقــه خفته ای داشــت بیــدار می‬ ‫شــد یا چوب گناهی بــود که مرتکب شــده بودم‪،‬‬ ‫داشــت چون مضرابی در دســت نوازنده ای ناشی‬ ‫تار هــای درونم را مــی نواخت‪.‬‬ ‫بجــای آمــاده شــدن و بــرای اســتقبال از مهمان‬ ‫هایم زود تر به رســتوران رفتن‪ ،‬داشــتم دور خودم‬ ‫مــی چرخیدم‪.‬‬ ‫رو بــروی تلویزیون خاموش روی مبل نشســتم و‬ ‫بــه پرده کنــار نرفته پنجــره ای که باز نبــود خیره‬ ‫شــدم‪ ،‬و هر لحظــه ی آن شــب اول را که کارولین‬ ‫آتش را بــر افروخت مــرور کردم‪.‬‬ ‫تلفن که زنگ زد بی هوا تکان خوردم‪.‬‬ ‫" امیــر جان‪ ،‬فضولی کــرده ام و تا‪ ،‬نگوئی که می‬ ‫بخشــی نمی گویم چکار کرده ام‪"...‬‬ ‫" اختیار دارید آقای جفرســون‪ ،‬هــر کار کرده اید‬ ‫صاحــب اختیار هســتید برای من افتخار اســت که‬ ‫شــما تا این حد مرا به خودتــان نزدیک می بینید "‬ ‫چه ســرعت تصــوری دارد ذهن انســان‪ ،‬تا قبل از‬ ‫شــروع صحبت مجدد آقای جفرســون‪ ،‬من دنیائی‬ ‫را گشــت زدم‪ ،‬و نمــی دانــم با همه انتظــاری که‬ ‫داشــتم چرا دلم نمی خواســت صحبــت کارولین‬ ‫مطرح شود‪.‬‬ ‫" برای آشــنائی بیشــتر و خودمانی شــدن شــما‬ ‫دوتــا‪ ،‬از آقــای هاردینــگ هم از طــرف تو دعوت‬ ‫کــرده ام کــه امشــب را با ما باشــد‪" .‬‬ ‫" از ایــن بهتر نمی شــود‪ ،‬کار بســیار خوشــحال‬ ‫کننده ایســت‪ .‬ولی با خانم ایشــان می شــویم پنج‬ ‫نفــر و گوشــه دنــج کذائی کــه موفق بــه رزروش‬ ‫شــده ام‪ ،‬بیــش از چهار نفــر جا نــدارد‪ .‬اجازه می‬ ‫دهیــد میــز بزرگتری را ترتیــب بدهم؟ "‬ ‫" نــه امیر جان همان میز چهار نفره کافی اســت‬ ‫آن گوشــه را از دســت نــده‪ ،‬مگر نمــی دانی آقای‬ ‫هاردینگ هنوز ازدواج نکرده اســت‪" .‬‬ ‫خانم زیبائی آقای هاردینگ را ســر میز من آورد‪.‬‬ ‫زودتر آمده بود‪.‬‬ ‫" چــه جای بــا حالی اســت‪ ،‬اما چــرا از این همه‬ ‫فضــا در این گوشــه کوچولو؟ "‬ ‫گذاشتم به عهده آقای جفرسون‪.‬‬ ‫" آقای جفرســون گوشــه دنجی را خواســته بود تا‬ ‫راحــت تر و بی ســرو صدا تر صحبــت کنیم‪" .‬‬ ‫" موافقــم! ایــن دور هم بــودن ها بیشــتر برای‬ ‫حرف زدن اســت‪ ،‬فقط شــام تنها هدف نیســت "‬ ‫ادامه دارد‪...‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪65 Kheradmand‬‬


‫به منشــی او گفتم نامزد کارولین هســتم‪ .‬که البته‬ ‫هنــوز هــم ایشــان را ندیــده ام‪ ،‬به هــر حال هر‬ ‫وقت بفرمانید در خدمت هســتم‪ .‬ممنونم از قبول‬ ‫وکالتم‪" .‬‬ ‫بایــد ترتیبی بدهم کــه اگر آقای جــان مارتین او‬ ‫را بــه هر شــکل به دادگاه اولیه کشــاند‪ ،‬من نروم‪.‬‬ ‫وکیلــم کــه اختیار تــام دارد برود کافی اســت‪ ،‬این‬ ‫طوری بهتر اســت‪ .‬حتا اگر کارولین از من شــکایت‬ ‫کند‪ .‬چــون در حقیقت او ســت که نمــی خواهد‬ ‫مــرا ببیند‪ .‬بدون شــک هــم از کارکنان رســتوران "‬ ‫مانتاناس " و هم از طریق منشــی و شــاید از آقای‬ ‫مارتیــن فهمیده اســت که من دنبال پیــدا کردنش‬ ‫بوده ام ولی او کمترین عکس العملی نشــان نداد‪.‬‬ ‫در اینصــورت دیگــر روبرو شــدن نــدارد‪ .‬کارولین‬ ‫برای من تمام شــده اســت‪.‬‬ ‫ولــی اعتــراف می کنم کــه بدم نمی آیــد یکبار‬ ‫دیگــر او را ببینــم و اگــر فرصــت پیش آمــد از او‬ ‫بخاطر بر خورد ناشایســتم پس از آن شــب‪ ،‬پوزش‬ ‫بخواهم‪...‬ولــی من حتا نمی دانــم او در کجای این‬ ‫جهــان پهناور زندگی می کند‪.‬؟ شــاید آقای مارتین‬ ‫چون وکیل امور اوســت بداند که کجاست‪ .‬بهترین‬ ‫را همین فشــار وکیلم آقای هاردینگ اســت برای‬ ‫احضار او به این رســیدگی اولیه قبــل از دادگاه‪.‬‬ ‫اما اگر نیایــد که احتمالش زیاد اســت‪ ،‬مارتین از‬ ‫خر شــیطان پیاده می شــود‪ .‬و اگر بیاید‪ ،‬من موفق‬ ‫به دیدارش می شوم‪.‬‬ ‫"‪...‬آقای ســبحانی! نمــی دانم‪ ،‬شــاید خبر خوبی‬ ‫نباشــد‪ .‬امــروز بــه مــن اطــاع دادنــد کــه خانم‬ ‫اســمیت موافقت کــرده در دادگاه شــرکت کند‪" .‬‬ ‫" چرا شاید خبر خوبی نباشد؟ "‬ ‫" چــون اگــر او در دادگاه اعام کند کــه نامزد تو‬ ‫نبــوده و نیســت‪ ،‬گمان مــی کنم کارمــان را کمی‬ ‫مشــکل می کنــد‪ ،‬البته بیشــتر موقعی کــه آقای‬ ‫مارتین بعنــوان وکیل او‪ ،‬موضــوع لطمه به حثیت‬ ‫را عنــوان کنــد‪ .‬در ایــن رابطه تو چیــزی داری که‬ ‫قبــل از موعد مــرا در جریان بگــذاری؟ "‬ ‫" ولــی آقــای هاردینــگ‪ ،‬تعجــب می کنیــد اگر‬ ‫بگویم‪ ،‬نمــی دانم چرا از آمــدن کارولین به دادگاه‬ ‫خوشــحالم‪ .‬حتــا اگــر منجــر بــه محکومیت من‬ ‫بشود‪"...‬‬ ‫" نــه‪ ،‬تعجب نمی کنــم‪ ،‬چون بهر تعبیــر دیدار‬ ‫است‪....‬آقای ســبحانی‪ ،‬فرصت کردید‪ ،‬لطفن امروز‬ ‫یــا تا آخر هفته ســری به دفتر مــن بیائید‪" .‬‬

‫خاطــره تبدیلش می کنــم‪ .‬اما هر بار بنحوی ســر‬ ‫بلند می کند‪ .‬راســت اســت می گویند آتش عشق‬ ‫حتا خاکســترش هم همیشــه گرم است‪ .‬بخصوص‬ ‫اگر نتواند مرز را بشــکند و به ســوی نفــرت برود‪.‬‬ ‫ایــن جای گزینی نفــرت بر اریکه عشــق کار تاش‬ ‫و تصــور نیســت‪ .‬دالیلی مــی خواهد کــه‪ ،‬ذره ای‬ ‫از آن را نــه تنهــا در کارولیــن‪ ،‬حتــا در خودم هم‬ ‫نمــی بینم‪ .‬نمی دانم چرا یاد و خاطره او همیشــه‬ ‫طراوت ذهنی خاصــی برایم دارد‪.‬‬ ‫مــی خواهد بــه دادگاه بیایــد که چه نقشــی را‬ ‫بــازی کند؟ می آیــد که مرا محکوم کند؟ یا شــاید‬ ‫در فکــر تافی اســت‪ .‬؟ ولــی گمان نمــی برم که‬ ‫بخواهــد انتقــام بگیــرد‪ .‬آن وجــود آرام‪ ،‬که هر گز‬ ‫طغیان را نشــان نمی دهد‪ ،‬هر گز چشــم بر همه‬ ‫روابــط و حرف هــا و محبت هانمی بنــدد‪ ،‬ندیدم‬ ‫حتا وقتــی دقتم را از او بر می داشــتم حرف زبری‬ ‫بگویــد‪ .‬در چشــمانش همیشــه موج مهــر را می‬ ‫دیــدم‪ .‬در حالیکــه من بــا دیوانگی که کــردم به‬ ‫احتمال به اعصاب او خیلی فشــار آورده ام‪ .‬اعتراف‬ ‫مــی کنم که بایــد از امکان پیش آمــده در دادگاه‬ ‫اســتفاده کند و به چشــم مردم بیگانه ام! بکشد‪.‬‬ ‫حوصلــه تدریــس نداشــتم‪ .‬معلمــی عــاوه بر‬ ‫دانــش و آگاهی‪ ،‬شــوق می خواهــد و حوصله که‬ ‫من مدتی اســت نــدارم‪ .‬درحالیکه دلیل شــهرت و‬ ‫محبوبیتم‪ ،‬رفتار و خلق و خویم بوده اســت چیزی‬ ‫کــه حــاال از آن ها فاصلــه گرفته ام‪.‬‬ ‫به دفترآقای جفرســون تلفن کــردم بگویم که اگر‬ ‫می شــود‪ ،‬تــا اتمــام این ماجــرا به مــن مرخصی‬ ‫بدهد‪.‬‬ ‫ســوزان پرســو جو را شــروع کرد‪ .‬خانــم خوب و‬ ‫مهربانی اســت اما تو ی هر کاری خــودش را وارد‬ ‫می کنــد‪ ...‬و کنجکاوی!‬ ‫" آقــای جفرســون روی خط اســت‪ ،‬نمــی توانم‬ ‫مزاحمش بشــوم‪" .‬‬ ‫" اگر ممکن اســت پیغامم را به ایشــان برســانید‪.‬‬ ‫بــرای مدتــی می خواهــم بــه مرخصی بــروم‪ ،‬از‬ ‫همین امــروز‪"...‬‬ ‫" آقای ســبحانی‪ ،‬آقای جفرسون دارد در مورد شما‬ ‫بــا آقای هاردینــگ صحبت می کنــد‪ ،‬کمی تحمل‬ ‫کنید بــا خودش در مــورد مرخصــی صحبت کنید‬ ‫بهتر اســت‪ ،‬و متوجه بشــوید که در مورد شما چه‬ ‫می گفتنــد‪ ...‬حاال چی شــده که باز مــی خواهید‬ ‫غیبت داشــته باشید‪"...‬‬ ‫یــک ریز حرف می زد‪ ،‬فرصــت تمرکز را ازم گرفته‬ ‫بود‪ .‬احســاس می کــردم دارد فضولی می کند‪.‬‬ ‫" چشــم خانم ســوزان تا نیمساعت دیگر مجددن‬ ‫مزاحم می شــوم‪" .‬‬ ‫" نه‪ ،‬قطع نکنید‪ ،‬مکالمه دارد تمام می شود‪"...‬‬ ‫نمی خواســتم بی توجه بــه او‪ ،‬تلفن را قطع کنم‪،‬‬ ‫هرچه باشــد او ســکرتر رئیس اســت و مــن با این‬ ‫وضع ناپایــدارم حتمن به او نیاز خواهم داشــت‪.‬‬ ‫" باشه پشت خط می مانم‪"...‬‬

‫ایــن فکر آشــوب زده مــن گویا قرار نیســت آرام‬ ‫بگیــرد‪ .‬هر طرفــش که مــی روم داســتان دیگری‬ ‫ســر بــر مــی دارد‪...‬در اینکه هنوز وقتی ســری به‬ ‫قلبــم می زنم‪ ،‬عاقه به کارولیــن را می یابم‪ ،‬تردید‬ ‫نیســت‪ .‬داشــتم یا تصور می کــردم کــه دارم از او‬ ‫دور مــی شــوم‪ ،‬و دارم بــا تلقین و تــاش‪ ،‬به یک‬ ‫‪ ۶۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫" اقــای ســبحانی! بنظــر من اگــر مــی توانی بیا‬ ‫اینجــا شــخصن او را ببینی بهتر اســت "‬ ‫پیشنهاد بدی نبود‬ ‫" تــا کمتر از نیمســاعت دیگر دفتر شــما خواهم‬ ‫بود "‬ ‫" چنــد لحظه صبرکن‪ ،‬این آقای جفرســون اســت‬ ‫که مرا احضار کــرده‪"...‬‬ ‫" ‪....‬گفــت تلفنــی تو را وصل کنم مــی خواهد با‬ ‫تــو حرف بزند‪ .‬بــا اجــازه ات گفتم کــه در راهی‬ ‫و داری می آئی اینجا‪ .‬خوشــحال شــد‪ .‬منتظریم‪"...‬‬ ‫" آقــای هاردینــگ می گفت خانم اســمیت قبول‬ ‫کــرده که برای شــهادت بیایــد دادگاه‪ ،‬کمی نگران‬ ‫بود که وکیل او پس از شــهادت اینکه شما نامزدش‬ ‫نبوده اید‪ ،‬ســخت بگیرد‪"...‬‬ ‫" جنــاب جفرســون مــن واقعــن شــرمنده ام که‬ ‫مشــکات مــن دارد می ریزد به دامان شــما‪ .‬و این‬ ‫چیزی اســت که مرا ســخت می آزارد‪ .‬می دانم که‬ ‫شــما بیش از انتظارم به من بخصــوص در این مورد‬ ‫محبــت دارید و کمک می کنیــد ولی بگذار بگویم‬ ‫که دارم خجالت می کشــم‪"...‬‬ ‫" امیــر توهم پیش که بیاید کلی ســخنرانی‪...‬این‬ ‫حــرف ها چیه؟ من تــو را و صداقتت را و عاقه ات‬ ‫را به کار که تحت هر شــرایطی آن را با شوق انجام‬ ‫مــی دهی دوســت دارم‪ .‬از این مســائل در زندگی‬ ‫هــر کس پیــش می آید‪ .‬خــودت را ســرزنش نکن‪.‬‬ ‫برایــم جالب بــود که آقای هاردینــگ می گفت تو‬ ‫نارحــت نیســتی‪ ،‬حتا گفتــه ای که خوشــحال هم‬ ‫هســتی‪ .‬واقعن اینطور است؟ "‬ ‫" بله آقای جفرســون‪ ،‬شــما خوب مــی دانید که‬ ‫من زمانی او را خیلی دوســت داشــتم‪ ،‬و به ازاء آن‬ ‫واکنش عجوالنه که نمی خواهــم دیگر در موردش‬ ‫حــرف بزنم کلی هــم تاش کــردم کــه او را بیابم‬ ‫ولی موفق نشــدم و بقیه ماجــرا‪ ،‬ولی حقیقت این‬ ‫اســت که خیلــی دلم مــی خواهد یکبــار دیگر او‬ ‫را ببینم‬ ‫و اگر فرصت شــد از او پوزش بخواهم‪ .‬برایم فرق‬ ‫نمــی کند که ایــن دیــدار در کجا و چه شــرایطی‬ ‫باشــد‪ .‬حاال کــه دارد می آیــد دادگاه خوشــحالم‪،‬‬ ‫بگــذار علیه من شــهادت بدهــد‪ ،‬بــه او حق می‬ ‫دهــم چــون در واقــع ما بــا هــم نامزد نبــوده و‬ ‫نیســتیم‪ ،‬خب چنین ادعای بی پایه ای جریمه هم‬ ‫دارد‪ .‬مــن بــرای هر تنبیهی آمــاده ام‪" .‬‬ ‫" آقــای ســبحانی واقعن " بــراوو ‪ -‬آفرین "‪ ،‬خیلی‬ ‫بیشــتر ازت خوشــم آمد‪ .‬منهــم در دادگاه خواهم‬ ‫بود و اگر بشــود کنار تو هم خواهم نشســت‪ .‬ولی‬ ‫مطمئن بــاش که آقــای هاردینــگ‪ ،‬کارش را خوب‬ ‫می داند او وکیــل ورزیده ایســت‪....‬اما گویا با من‬ ‫کار داشــتی چون وقتی که از ســوزان خواستم با تو‬ ‫صحبــت کند‪ ،‬گفت که در راه اینجا هســتی‪ .‬با من‬ ‫کاری داری؟ "‬ ‫نتوانســتم خودم را راضی کنم که مرخصی بگیرم‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪64 Kheradmand‬‬


‫روز موضــوع دیگــری برایم پیش مــی آید "‬ ‫" امیر بنشــین تــا من چند تمــاس تلفنی میگیرم‪،‬‬ ‫قهــوه ای بخور و اســتراحت کن "‬ ‫و متاسفانه اولین تلفنش به سوزان بود‪:‬‬ ‫" ســوزان ترتیب قهــوه ای را برای آقای ســبحانی‬ ‫بده "‬ ‫وقتی کــه قهــوه را آورد‪ ،‬آقای جفرســون هنوز با‬ ‫تلفن مشــغول بود‪.‬‬ ‫" مــن کــه خواســتم برایتــان قهــوه بیــاورم‪ ،‬راه‬ ‫ندادیــد‪ .‬خوش بــه حال آقای جفرســون که حرفش‬ ‫ایــن همه بــرو دارد‪" .‬‬ ‫ایــن چه جور حرف زدنی اســت؟ چــه خودمانی‪.‬‬ ‫بایــد بدانم دنباله آن " ولی‪ "...‬که با ســر رســیدن‬ ‫آقای جفرســون بــی ادامه ماند‪ ،‬چه بوده اســت‪.‬‬ ‫در اینکه زیباســت و خوش پــوش و کاردان حرفی‬ ‫نیســت‪ .‬ولــی این هــا چه ربطــی به مــن دارد‪ .‬و‬ ‫در اینکه بهر حال منشــی رئیس اســت و همیشــه‬ ‫هم زمینــه ماقات مرا با او روبراه کرده اســت نیز‪،‬‬ ‫شــکی نیســت‪ .‬حتا وقتی پس از غیبت کذا‪ ،‬پیدایم‬ ‫شــد به گرمی از من اســتقبال کــرد و هر وقت هم‬ ‫در دفتر جفرســون بودم مانع شــده اســت که حتا‬ ‫تلفنی کســی مزاحم بشــود‪ .‬که البته جای سپاس و‬ ‫قدر دانی دارد‬ ‫و بایــد اعتراف کنم که من بخاطــر حواس پرتی‬ ‫بــه موقع ســپاس بجا نیــاورده ام‪ .‬امــا نمی دانم‬ ‫حــاال با من چــکار دارد؟ چــرا می خواهد فارســی‬ ‫یــاد بگیــرد و آن هم نه بخاطر یاد گیــری یک زبان‬ ‫بلکــه به قول خــودش بــرای اینکه ســر کاس من‬ ‫باشــد‪ .‬نمی دانــم‪ .‬و این نمــی دانم ها‪ ،‬چــه دارد‬ ‫زیاد می شــود؟‬ ‫باید قبل از توســعه بیشــتر‪ ،‬جلوی آتش را بگیرم‪.‬‬ ‫تصور مــن‪ ،‬با توجه بــه همه عملکرد ها نشــانگر‬ ‫افروخته شــدن اســت‪ .‬و من حــال و حوصله اش را‬ ‫نــدارم‪ .‬فرصت شــد همین امــروز صحبت خواهم‬ ‫کرد‪.‬‬

‫تفاوت باشــم و خودم را کنار بکشــم‪ ...‬ضمن اینکه‬ ‫تذکر الزم را دادم"‬ ‫" متشکرم آقای جفرسون "‬ ‫" گفــت دارم احضاریه ای برای آقای ســبحانی می‬ ‫فرســتم‪ ،‬ولی الزم اســت قبــل از هر اقــدام قانونی‬ ‫او را ببینم‪" .‬‬ ‫" بنظــر می رســد کــه لحــن اش زبــری تهدید را‬ ‫داشــته است؟ "‬ ‫"بله همینطور بود "‬ ‫" جناب جفرســون هم از مزاحمتی که برای شــما‬ ‫ایجاد شــده پوزش می خواهــم و هم‪"...‬‬ ‫مانع شد حرفم را تمام کنم‪.‬‬ ‫" بــه او گفتم که شــما باید احضاریــه را به آدرس‬ ‫قانونی ایشــان که خانه اش اســت ارسال دارید‪ .‬چرا‬ ‫مســائل خصوصــی او را بــا من مطرح مــی کنید؟‬ ‫اینکه خــود خاف قانون اســت‪ .‬ضمنــن خواهش‬ ‫می کنم ‪ ،‬در رابطه با مســائل شــخصی و خصوصی‬ ‫همــه آنهائی که اینجا کار می کنند مزاحم نشــوید‪.‬‬ ‫شــما آنطور که می گوئید وکیل دعاوی هســتید و‬ ‫قوانیــن را خوب می شناســید‪ .‬و او با گفتن برایش‬ ‫بد خواهد شــد مکالمــه را قطع کرد‪.‬‬ ‫من هم بــا فاصله موضــوع را با یکــی از وکای‬ ‫دانشگاه در میان گذاشــتم‪ ،‬و در حد امکان او را در‬ ‫جریان قرار دادم‪ .‬فرصت کردی همین امروز ســری‬ ‫به او بزن‪ ،‬منتظرت اســت "‬ ‫" رئیــس با کدامیــک از وکای دانشــگاه در مورد‬ ‫من صحبــت کردید ؟ "‬ ‫" با آقای امیل هاردینگ‪ .‬این هم تلفنش‪"...‬‬ ‫در حــال تشــکر و خــدا حافظی بــودم که ضمن‬ ‫تکان دادن دســتم که در دســتش بود بسیار قاطع‬ ‫گفت ‪:‬‬ ‫" امیــر خواهش می کنم محکم بــاش‪ ،‬من از این‬ ‫خود گــم کرده ها بدم مــی آید‪" .‬‬ ‫ســوزان خانم‪ ،‬می توانم خواهــش کنم دفتر آقای‬ ‫امیل هاردینگ را برایم بگیــری ؟ کاری فوری دارم‪.‬‬ ‫نگاه ســوزانش را بــه صورتم دوخــت و با حالت‬ ‫خاصی گفت‪:‬‬ ‫" چشم آقای سبحانی‪ .‬موضوعی پیش آمده؟ "‬ ‫" بله‪ ،‬گویا قرار است اعدامم کنند "‬ ‫و خندیدم‪.‬‬

‫"‪...‬امیــر امــروز‪ ،‬آقــای جــان مارتین زنــگ زد‪ .‬و‬ ‫گفت ‪:‬‬ ‫چون نتوانســته تو را پیدا کند‪ ،‬فکــر کرده از من‬ ‫کاری برایش ســاخته است‪ .‬همانطور که می دانی‬ ‫وکیل خانم کارولین اســمیت است‪.‬‬ ‫از او پرســیدم چــه خدمتــی از من بر مــی آید؟‬ ‫کمــی لحــن اش را تغییر داد‪ ،‬و کمــی هم صدایش " جناب هاردینگ‪ ،‬سبحانی هستم‪...‬؟ "‬ ‫را کلفــت کــرد‪ ،‬که مــی دانی هــر دوی این اعمال " منتظرت هســتم آقای ســبحانی‪ ،‬آقای جفرسون‬ ‫مــورد نفرت من اســت "‬ ‫برایــم توضیــح داده اند‪ .‬اما الزم اســت خــودت را‬ ‫" خــب می گفتید که‪ ،‬مســائل امیر به من مربوط ببینم‪ ،‬امروز وقــت داری؟ "‬ ‫نیســت‪ .‬درســت اســت که من رئیس دانشکده ای " بلــه اقــای هارینگ‪ ،‬تا کمتر از یکســاعت دیگر‬ ‫هســتم کــه او در آنجا تــدرس می کنــد‪ ،‬ولی من در دفترتان هســتم "‬ ‫به امور شــخصی همکارانم کاری نــدارم‪ ،‬تا مزاحم‬ ‫شما نشود "‬ ‫" آقای سبحانی‪ ،‬شــما با خانم کارولین اسمیت در‬ ‫" امیــر فکر مــی کردم تا حــاال متوجه شــده ای تماس هستید؟ "‬ ‫کــه بخصــوص در رابطه با مورد تــو‪ ،‬نمی توانم بی " خیر "‬ ‫‪ ۶3‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫" پس چرا به ســکرتر آقــای مارتین گفتــه اید که‬ ‫نامزد ایشــام هستید؟ "‬ ‫" از نظر قانونی اشکالی دارد آقای هاردینگ؟ "‬ ‫" نــه‪ ،‬من فعلــن می خواهــم بیشــتر در جریان‬ ‫باشــم‪ .‬قبل از آمــدن شــما در مقام وکیــل تان با‬ ‫آقای مارتین صحبت کردم و پرســیدم دلیل ناراحتی‬ ‫شــما از آقای ســبحانی چیســت؟ آن هم در حدی‬ ‫که بــرای ایشــان تقاضای جلســه پبــش دادگاهی‬ ‫کــرده اید‪"...‬‬ ‫چه گفت ؟ "‬ ‫" اقای ســبحانی متاســفم‪ ،‬بنظر می رســد ایشان‬ ‫بیشــترعاقمند به خانم کارولین اســمیت هستند‬ ‫تــا وکیــل او‪ ،‬و از اینکه شــما خود را نامزد ایشــان‬ ‫معرفی کــرده اید کافه اســت‪" .‬‬ ‫" می بخشید‪ ،‬چرا متاسفانه؟ "‬ ‫" آقــای جفرســون بــه مــن گفتند که شــما هم‬ ‫دلبســته ایشــان هســتید‪ .‬گویا تا حدی که خود را‬ ‫نامــزد ایشــان معرفی مــی کنید "‬ ‫" بــودم‪ ،‬و خیلی هــم برای یافتن او تــاش کردم‪.‬‬ ‫عــادت من این اســت کــه در رابطه بــا خانم ها‬ ‫تــا جائی پیش می روم که احســاس کنــم دو طرفه‬ ‫و بخصــوص محترمانه اســت‪ .‬ما ایرانــی ها ضرب‬ ‫المثلــی داریم که مــی گوید‪:‬‬ ‫ برای کسی تب کن که برایت بمیرد "‬‫" آفریــن ! بنظــر می رســد که که شــما خودتان‬ ‫مــی توانید مشــکلتان را حل کنید "‬ ‫" نه آقای هاردینگ‪ ،‬بــرای حضور در دادگاه و حتا‬ ‫برای نشســت قبــل از آن و در حضــور یک قاضی‪،‬‬ ‫صــد در صد به همیاری و دانش شــما نیــاز دارم‪...‬‬ ‫چــون بهیچ وجه خوشــم نمی آید خــودم را درگیر‬ ‫مســائل فراموش شــده ببینم‪...‬ضمن اینکه مجددن‬ ‫خواهــش می کنــم‪ ،‬اگر گفته باشــم نامزد ایشــان‬ ‫هســتم‪ ،‬جرمــی را مرتکــب شــده ام؟ و آقای جان‬ ‫مارتین می توانند با اســتناد بــه آن برای من پرونده‬ ‫درست کنند؟ "‬ ‫" اگــر بتوانــد در جلســه پیــش از دادگاه‪ ،‬خانــم‬ ‫اســمیت را بیاورد و او شــخصن بگوید که سبحانی‬ ‫نامــزد مــن نبوده و نیســت‪ ،‬و با بیــان این مطلب‬ ‫به مــن تهمت زده اســت‪ ،‬و بخصــوص اگر بگوید‬ ‫بخاطر این تهمــت‪ ،‬من از نظر روحی آزرده شــده‬ ‫ام‪ ،‬بله مــی تواند پرونده ای قابل ارجــاع به دادگاه‬ ‫بشود "‬ ‫" و اگــر نتواند او را به این نشســت بیــاورد‪ ،‬و یا‬ ‫اگر آورد‪ ،‬از من شــکایتی نداشــته باشــد چی؟ "‬ ‫" پرونده بسته می شود "‬ ‫" آن وقــت من می توانم از آقــای مارتین به جرم‬ ‫افترا شکایت کنم؟ "‬ ‫" خیلی کارها می شــود کرد‪ .‬ولی آقای جفرســون‬ ‫گفت شــما ســخت دنبــال آرامــش هســتید‪ .‬این‬ ‫مســائل بســیار پر درد ســر است‪" .‬‬ ‫" سپاســگزارم‪ .‬بله من در حالیکــه نامزد او نبودم‪،‬‬ ‫بــرای اینکه بتوانم به دیدار آقــای جان مارتین بروم‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪63 Kheradmand‬‬


‫داستان پاورﻗی ماهنامه ﺧردمند‬

‫نوﺷته‬ ‫دکتر محمود صفریان‬

‫شام با کارولین‬

‫بخش ششم‬

‫داشــته باشــد باید برای یافتن این آرامش باشــد‪.‬‬ ‫فﺼلپنﺠم‬ ‫اتهام‬ ‫" بفرمائید! "‬ ‫" ســوزان " هستم‪....،‬آقای ســبحانی! مدتی است‬ ‫شــما را نمی بینیم‪ .‬ســاعت های تدریس ات را کم‬ ‫کرده ای؟‬ ‫قبلن بیشــتر بــه دفتر ما ســر می زدیــد‪ .‬آنقدر‬ ‫نیامــده ایــد کــه امــروز آقای جفرســون بــه من‬ ‫ماموریــت داده اســت شــما را پیــدا کنم‪"...‬‬ ‫" ســام ســوزان خانم‪ ،‬صبح بخیر‪ ،‬چه سحر خیز‪،‬‬ ‫آن هم بــرای حضور در دفتر کار‪ .‬مثــل اینکه آقای‬ ‫جفرســون خیلی به من لطف دارنــد‪ ،‬چون من کم‬ ‫و بیــش در فواصلی کوتاه ایشــان را می بینم‪.‬‬ ‫اما شــما درســت می گوئید‪ ،‬کمتر در دفتر مزاحم‬ ‫ایشــان می شــوم‪ .‬بهر حال گم نشــده ام که شــما‬ ‫زحمــت پیدا کردنم را بکشــید‪ .‬چشــم خدمت می‬ ‫رسم‪" .‬‬ ‫" امروز وقت دارید؟ "‬ ‫" بله‪ ،‬چه ساعتی مناسب است؟ "‬ ‫" ساعت یازده خوبه ؟ "‬ ‫" صبح یا بعد از ظهر ؟ "‬ ‫" یازده شب چرا!؟ "‬ ‫" گفتم شاید دارید به شام دعوت می کنید‪" .‬‬ ‫" شــام هــم دعوت مــی کنیــم آقــای امیر‪...‬می‬ ‫بخشید‪"...‬‬ ‫" اشــکالی نــدارد بهــر حال مــن اول امیــرم بعد‬ ‫سبحانی "‬ ‫" یازده صبح منتظرت هستیم ‪" .‬‬ ‫" می بینید که چه وقت شــناس هســتم؟ درست‬ ‫ســاعت یــازده اســت‪ .‬بنظــر می رســد کــه آقای‬ ‫جفرســون نیستند‪"...‬‬ ‫" می بخشید آقای امیر‪...‬‬ ‫چــه خودمانی شــدم‪ ،‬شــما هــم می توانیــد مرا‬ ‫ســوزی صدا کنید‪...‬تقصیر آقای جفرســون است که‬ ‫هــر وقت با شــما کار دارد به من مــی گوید تلفن‬ ‫امیــر را برایم بگیرید‪" .‬‬ ‫" نا راحت نشــوید‪ ،‬همانطور کــه گفتم امیر برای‬ ‫من راحت تر اســت "‬ ‫" اقای ســبحانی‪ ،‬پوزش می خواهم‪ ،‬اشــتباه از من‬ ‫اســت‪ .‬اقای جفرسون ســاعت دوازده می آیند‪ ،‬در‬ ‫جلسه شــورای دانشــگاه هســتند‪ .‬اجازه بدهید تا‬ ‫ایشــان بیایند قهوه ای برایتــان بیاورم؟ "‬

‫شــب تا دیر وقت خوابم نبرد‪ .‬دلم می خواســت‬ ‫برای آخریــن بارتماســی تلفنی با کارولین داشــته‬ ‫باشــم تــا بهتر متوجه بشــوم کــه در چــه حال و‬ ‫هوائی اســت‪ ،‬و مرا و کاری را کــه کرده ام‪ ،‬چگونه‬ ‫ارزیابــی می کند‪ ،‬و کل ماجــرا را کجای ذهنش جا‬ ‫داده اســت‪ .‬و فرصتی می شــد تا مانــده حرف ها‬ ‫و نظــرم را به او بگویــم و بنحوی قال را بکنم‪ .‬نمی‬ ‫خواســتم بــرای این مظــور گامی بــر دارم و خودم‬ ‫اقدامی بکنم‪ .‬بیشــتر عاقه داشــتم یــک جورائی‬ ‫پیش بیاید‪.‬‬ ‫در حقیقــت دارم دنبال " من " خــودم می گردم‪.‬‬ ‫اگــر جســتجوئی هســت در زوایــای روان خــودم‬ ‫است‪.‬‬ ‫برای کارولین پس از آن شــب مــرده ام‪ .‬هر مرگی‬ ‫هم پس از مدتی عادی می شــود‪ ،‬و دیگر سنگینی‬ ‫انــدوه روز های اول را نــدارد‪ .‬پول هم که به مقدار‬ ‫کافی دارد‪ " .‬جان " وکیلی را هم توانســته جانشین‬ ‫" جــان " خلبــان بکند‪ .‬در کل نبایســتی پریشــانی‬ ‫خاصی داشــته باشــد‪ .‬این من هســتم که بایستی‬ ‫بــه " جای " ماندگار ســالک آشــنائی بــا او عادت‬ ‫کنــم‪ .‬و بگذارم تا کاملن کهنه شــود‪ .‬بهترینش هم‬ ‫هر چه بیشــتر مشــغول بودن اســت‪ .‬و حاال دارم‬ ‫روی ایــن فکــر و عقیده بــه عنوان یــک راه حل‪،‬‬ ‫کار می کنم‪ .‬اگر قرار اســت جســتجوئی هم ادامه‬ ‫‪ ۶2‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫" نــه‪ ،‬متشــکرم‪ ،‬کاری در دبیرخانــه دارم بــرای‬ ‫ســاعت دوازده بــر مــی گــردم "‬ ‫" می خواســتم در این فاصله کمی با هم صحبت‬ ‫کنیم "‬ ‫مــی خواهد با مــن صحبت کند؟ چــه صحبتی؟‬ ‫پــس آگاهانــه قرار را یک ســاعت زود تر گذاشــته‬ ‫است‪.‬‬ ‫" چه صحبتی؟ بفرمائید "‬ ‫" این همه رسمی؟ آدم می ترسد حرف بزند "‬ ‫" مــی نشــینم تا راحت باشــید‪ .‬بفرمائید ســوزی‬ ‫خانم‪" .‬‬ ‫محســوس چهــره اش تغییر رنــگ داده بود‪ .‬کمی‬ ‫دســتپاچه بنظر می رسید‪.‬‬ ‫" مــی خواســتم به پرســم کاس بــرای آنهائی که‬ ‫تــازه می خواهند فارســی یــاد بگیرنــد دارید؟ "‬ ‫" می خواهید فارسی یاد بگیرید؟ چرا؟ "‬ ‫" خــوب ایــن هم برای خــودش یک زبان اســت‪.‬‬ ‫فراگیری یــک زبان جدید که ایرادی نــدارد‪ ،‬اینطور‬ ‫نیست؟ "‬ ‫" نــه تنهــا ایرادی نــدارد خیلی هم خوب اســت‪،‬‬ ‫اما چرا فارســی؟ مگــر " مانداریــن " را می دانید؟‬ ‫آنطــور که پیدا ســت چینی ها دارنــد بدون جنگ‬ ‫دنیــا را می گیرند‪ .‬کاال هایشــان که تــا حاال چنین‬ ‫پیش رفتی را داشــته اســت‪ .‬بنظر من زبان دوم می‬ ‫تواند " ماندارین " باشــد‪ ،‬نه فارســی‪" .‬‬ ‫" ولی آن را امیر درس نمی دهد‪"...‬‬ ‫" خــب آن را هــم حتمــن یک امیــر چینی درس‬ ‫مــی دهد‪" .‬‬ ‫" ولی‪"...‬‬ ‫" ســام آقای جفرسون‪ .‬ایشــان هم آقای سبحانی‬ ‫که دنبالش می گشــتید "‬ ‫" خودم دارم می بینم خانم " کییت "‬ ‫" امیر بیا تو "‬ ‫حواســم کار نمی کرد‪ .‬ســوزان چه می گفت؟ می‬ ‫خواهد فارســی یاد بگیرد چون امیــر آن را تدریس‬ ‫می کنــد؟ یعنــی خانم " ســوزان کییت " ســکرتر‬ ‫آقای جفرســون به مــن نظــر دارد؟ از ماجرای من‬ ‫و کارولیــن چیزی می داند؟ عجب گرفتاری اســت‪.‬‬ ‫" امیــر! توکــه بــاز اینجا نیســتی‪ ،‬باز چه شــده‪،‬‬ ‫موضــوع جدیدی پیــش آمده که من نمــی دانم؟ "‬ ‫" نــه رئیس چیزی نیســت‪ ،‬همین جــوری روبراه‬ ‫نیســتم‪ .‬دنبال آرامش می گردم که نمــی دانم چرا‬ ‫هــر روز از من دور می شــود‪ .‬خســتگی جســمی‬ ‫نــدارم که مرخصی و اســتراحت درســتش کند‪ .‬هر‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪62 Kheradmand‬‬


61 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۶۱


‫ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﻴﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﺪ!‬ ‫نیوﺷاﻻیقی‬ ‫هرکسی شــغلی دارد؛ یکی پزشک است و دیگری‬ ‫کارمنــد‪ .‬نوع کار مهم نیســت‪ ،‬مهم این اســت که‬ ‫انســان کار مــی کنــد و برای خــود درآمــدی دارد‬ ‫تا شــرافتمندانه زندگــی کند‪ .‬بســیاری از ما خیلی‬ ‫راحــت در مــورد شــغل خود حــرف مــی زنیم و‬ ‫بعضی ها حتی شغلشــان می شــود مایه مباهات‬ ‫و فخرفروشیشــان‪ .‬اما برخی از مشاغل‬ ‫نیز هســتند که نمی توان در مورد‬ ‫آنهــا حــرف زد‪ .‬مثــا فــردی که‬ ‫جاســوس اســت نمــی تواند به‬ ‫دیگــران در مــورد شــغل خود‬ ‫چیــزی بگوید‪.‬‬ ‫برای آشــنایی با مشــاغلی که‬ ‫دربــاره آنها نمیتوان با کســی‬ ‫صحبت کرد‪ ،‬با ما همراه باشــید‪.‬‬ ‫هیــچ کــس نمیتوانــد حتی‬ ‫بــه نزدیکترین فــرد به خود‬ ‫هــم بگوید که «شــغل من‬ ‫جاسوســی بــرای یــک‬ ‫دولــت بیگانه اســت»‪.‬‬ ‫عکــس‪ :‬ویلیبرانــت‬ ‫صدراعظم اســبق آلمان‬ ‫بــه همــراه همســر و‬ ‫پســرش‪ .‬ســمت راست‪،‬‬ ‫گونتــر گیــوم دوســت‬ ‫دیرینــه و مشــاور‬ ‫ویلــی برانــت که‬ ‫جاســوس آلمان‬

‫شــغل واقعی همســر خود خبر نداشــت‪ .‬هرچند‬ ‫ایــن یک فیلم اســت‪ ،‬اما در دنیای واقعــی افرادی‬ ‫هســتند که در ازای دریافت پــول «ماموریت» قتل‬ ‫دیگران را برعهده میگیرند‪ .‬این شــغلی اســت که‬ ‫در مــورد آن «ســکوت کامل“» حکمفرماســت‪.‬‬ ‫سخنرانینویس‬ ‫افــرادی هســتند کــه‬ ‫شــغل آنهــا نوشــتن‬ ‫بــرای‬ ‫ســخنرانی‬ ‫سیاستمداران است‪.‬‬ ‫کار آنها‬

‫نو شــتن‬ ‫ســخنرانیهای انتخاباتی و یا نوشتن‬ ‫سخنرانی برای مناسبتهای گوناگون‬ ‫است‪ .‬هویت «ســخنرانینویسها»‬ ‫هیــچگاه اعــام نمیشــود و‬ ‫آنهــا هیــچگاه نمیتواننــد ادعا‬ ‫کننــد کــه ایــن ســخنان رئیــس‬ ‫جمهــور یا نخســت وزیــر را من‬ ‫برایش نوشــته ام‪.‬‬

‫شــرقی بود و افشــای هویت‬ ‫او باعــث کنارهگیری و ســقوط‬ ‫دولــت ویلــی برانت شــد‪.‬‬ ‫ﻗاتل حرفهای‬ ‫فیلم «خانــم و آقای اســمیت» یادتان‬ ‫هســت؟در فیلــم این زن و شــوهر هردو‬ ‫قاتــل حرفهای بودنــد‪ ،‬اما هیــچ کــدام از آنها از‬ ‫‪ ۶۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫شــغل آنهــا نوشــتن کتاب‬ ‫اســت‪ ،‬اما نه به اســم خود‪،‬‬ ‫بلکه بــرای افراد مشــهوری‬ ‫همچون ســتارگان سینما‪،‬‬ ‫فوتبالیســتها و حتــی‬ ‫سیاســتمداران‪ .‬ایــن‬ ‫نویســندگان ناشناس‬ ‫بــرای نوشــتن یــک‬ ‫کتاب اطاعــات اولیه‬ ‫را از «صاحــب کار»‬ ‫دریافــت میکننــد‪،‬‬ ‫کتــاب را مینویســند‪،‬‬ ‫تغییــرات و اصاحــات‬ ‫مــورد نظــر را وارد‬ ‫میکنند‪ .‬پــس از دریافت‬ ‫دســتمزد و انتشــار‬ ‫کتاب‪ ،‬نویســنده ناشناس‬ ‫نمیتوانــد ادعــا کنــد این‬ ‫کتــاب را او نوشــته‬ ‫ا ست ‪.‬‬

‫حفظ اسرار‬ ‫شــغل یــک وکیل بــر همه آشــکار اســت‪ ،‬اما او‬ ‫موظــف به حفظ اســرار موکل خود اســت و اجازه‬ ‫ندارد اســرار مــوکل خــود را فاش کند‪.‬‬ ‫پایاننامهنویس‬ ‫برایــش فرق نمیکند در چه رشتهدانشــگاهی‪ ،‬او‬ ‫کارش پایاننامه نویســی اســت‪ .‬پایان نامه نویسان‬ ‫در قبال دریافت پول برای دانشــجویان و یا افرادی‬ ‫که نیــاز به «مــدرک» دارنــد پایاننامه‬ ‫مینویســند‪ .‬این افــراد هم در مقابل‬ ‫کار خــود و هم در مقابل کســی که‬ ‫کار را میخــرد‪ ،‬باید ســکوت کند‪.‬‬ ‫مﺠری حکم اعدام‬ ‫ایــن شــغل را نیز بــه هیچکــس‪ ،‬حتــی اعضای‬ ‫خانــواده نبایــد اعــام کرد‪.‬‬ ‫مشاورماﻟیاتی‬ ‫مشــاوران مالیاتــی از همه اســرار مالــی موکان‬ ‫خود باخبر هســتند‪ ،‬امــا اجازه ندارنــد در مورد آن‬ ‫با کســی صحبــت کننــد‪« .‬اعتماد موکل» ســرمایه‬ ‫اصلی مشــاوران مالیاتی اســت‪.‬‬ ‫ﻏﺬاﺧور و مسافر حرفهای‬ ‫کســی از هویــت واقعــی آنهــا اطاعی نــدارد‪.‬‬ ‫بــه رســتوران میرونــد و غذا ســفارش میدهند یا‬ ‫شــب را در یک هتــل میگذرانند‪ .‬آنهــا «آزمایش‬ ‫کننــدگان حرفــهای ولــی ناشــناس» هســتند کــه‬ ‫همهچیــز را بهطور نامحســوس ارزیابــی میکنند‪.‬‬ ‫گــزارش مثبــت و یا منفــی آنهــا از وضعیت غذا‪،‬‬ ‫ســرویس‪ ،‬تمیزی و نظافت برای یک رســتوران و یا‬ ‫هتــل تعیین کننده اســت‪.‬‬ ‫پروژههایمخفی‬ ‫«محرمانــه‪ ،‬خیلی محرمانه‪ ،‬ســری‪ ،‬کاما ســری»‬ ‫اینها چهار رده مکاتبات نظامی هســتند‪ .‬بسیاری‬ ‫از طرحهــا و پروژههــای نظامــی مشــمول یکــی‬ ‫از ایــن ردهبندیهــا هســتند کــه تخطــی از آن با‬ ‫احکام ســنگین دادگاههــای نظامی همراه اســت‪.‬‬ ‫در بســیاری از پروژههــا کســانی کار میکننــد که‬ ‫اجــازه ندارنــد کوچکتریــن اطاعاتی از کارشــان را‬ ‫با دیگــران درمیــان بگذارند‪ .‬ســخنگفتن برخی از‬ ‫آنهــا میتوانــد دنیا را بهــم بریزد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪60 Kheradmand‬‬


‫امنیت می کــرد و از خود می پرســند ‪ (( :‬چرا حاال‬ ‫او می خواهد بیشــتر اوقات تنها باشــد‪)) .‬‬ ‫بچــه ها ممعمــوال به اتــاق خود می رونــد و در‬ ‫را مــی بندند ؛ چــون می خواهنــد در یک محیط‬ ‫آرام و بدون ســر و صدا به آرامش برســند‪ .‬عده ای‬ ‫کتاب مــی خوانند ‪ ،‬به آهنگ هــای مختلف گوش‬ ‫می کنند ‪ ،‬نقاشــی می کشــند یا کارت بازی میکنند‬ ‫یــا بــا رایانه کار مــی کنند و یــا با دوســت خود ‪،‬‬ ‫تلفنــی صحبت می کننــد و به این ترتیــب با تنها‬ ‫مانــدن از فشــار عصبی و ســر و صــدای خواهر و‬ ‫برادر کوچکترشــان و سهیم شــدن در کارهای خانه‬ ‫دور می مانند‪.‬‬ ‫اکثــر اوقات بچه هــا می خواهند تنهــا بمانند تا‬ ‫از دســتورهای بزرگترها ایمن باشــند‪ .‬بعد از سپری‬ ‫کردن یک روز ســخت با معلمان و مربیان متعدد ‪،‬‬ ‫پرســش ها و خواســته های والدین برایشان عذاب‬ ‫آور است‪.‬‬ ‫معمــوال در بعضــی از خانواده هــا ‪ ،‬وقتی کودک‬ ‫جلوی چشــم والدین خود باشد ‪ ،‬وظایف زیادی به‬ ‫او محول می شــود ‪ (( :‬حاال که به آشــپزخانه آمدی‬ ‫‪ ،‬میشــود میز غــذا را آماده کنی )) ‪ (( ،‬ســارا را ببر‬ ‫بیــرون بــازی کنــد )) ‪ (( ،‬به من کمک کــن تا اتاق‬ ‫را مرتب کنیم ))‪.‬‬ ‫بدیــن صــورت فرزندتان یاد می گیــرد که اگر در‬ ‫اتــاق خــودش بماند ‪ ،‬کمتــر به او امــر و نهی می‬ ‫شــود و مجبــور نیســت کار اضافی انجــام دهد و‬ ‫در اکثــر اوقــات ‪ ،‬دلیل ایــن که کودک خــودش را‬ ‫‪ 5۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫از بقیــه جدا می کند ‪ ،‬این اســت کــه میخواهد از‬ ‫مشــکاتی که برایش پیــش آمده ‪ ،‬فــرار کند‪.‬‬ ‫ممکــن اســت در ارتباط با دوســتان یــا در درس‬ ‫هایش مشــکل دارد ‪ ،‬شــاید هــم بــرای دور بودن‬ ‫از اختــاف هــای خانوادگی ‪ ،‬تنهایــی را ترجیح می‬ ‫دهد‪.‬‬ ‫البتــه تنهایی موقتــا او را از مشــکات خاص می‬ ‫کند اما والدین باید در این نشــانه دقیق باشــند که‬ ‫آیا اثری از افســردگی مانند بی اشــتهایی ‪ ،‬پرخوابی‬ ‫‪ ،‬انزواطلبــی ‪ ،‬ماتم گرفتن ‪ ،‬ناراحتی و خشــم در او‬ ‫دیده میشــود یا خیر؟‬ ‫اگــر از این موضوع ناراحت هســتید که فرزندتان‬ ‫بیش از انــدازه تنهایی را ترجیح می دهــد ‪ ،‬درباره‬ ‫ی نگرانی خود بــا او حرف بزنید‪.‬‬ ‫ممکن اســت کــه او از روی عادت بــه اتاقش می‬ ‫رود ‪ ،‬امــکان دارد بــا دانســتن این که شــما نگران‬ ‫ایــن موضوع‬ ‫هســتید ‪ ،‬این تا وﻗتی که فرزندتان مدﺕ زمانی را در اتاﻕ به تنﻬایی ﺳر‬ ‫عادت خود را‬ ‫می کند ‪ ،‬به حریﻢ ﺧﺼوصی او احتراﻡ بگﺬارید و اﮔر صﻼﺡ‬ ‫تغییر دهد‪.‬‬ ‫دیدید با رفتن از ﺧانه و ایﺠاد ﺳﻜوﺕ به او کمﻚ کنید‪.‬‬ ‫شاید متوجه‬ ‫شــوید کــه‬ ‫او در مدرســه مشــکاتی دارد و یــا از انجــام دادن اگــر شــما بــه گونــه ای برنامــه ریــزی کنید که‬ ‫تکالیفــش در خانــه رنج می برد یــا اینکه حس می فرزندتان حریم خصوصی مناســبی داشــته باشــد‬ ‫کند زیر بار فشــار مســئولیت یا دعــوای خانوادگی ‪ ،‬طبیعی اســت کــه او هم قســمتی از وقت خود‬ ‫قــرار گرفته اســت‪.‬‬ ‫را بــرای هماهنگــی بــا اعضــای خانواده به شــما‬ ‫کوشــش کنید از فشــار روانی فرزندانتان بکاهید ‪ ،‬اختصاص خواهــد داد‪.‬‬ ‫به فرزندتــان بگویید که در انجام تکالیف مدرســه‬ ‫بــه او کمک مــی کنیــد ‪ ،‬در صورت لــزوم برایش‬ ‫معلم خصوصی بگیرید ‪ ،‬توقع کمتری از او داشــته‬ ‫باشــید و مرتــب او را تشــویق کرده و مــورد توجه‬ ‫قرار دهید‪.‬‬ ‫تــا وقتی کــه فرزندتان مدت زمانــی را در اتاق به‬ ‫تنهایی ســر می کند ‪ ،‬به حریــم خصوصی او احترام‬ ‫بگذاریــد و اگر صــاح دیدید بــا رفتــن از خانه و‬ ‫ایجاد ســکوت بــه او کمک کنید‪.‬‬ ‫از دیگــر افــراد خانــواده خانــواده خواهش کنید‬ ‫برای مــدت زمــان کوتاهــی از او دور بمانند و در‬ ‫شــبانه روز ‪ ،‬مدتــی و را به حال خــودش بگذارید‪.‬‬ ‫اگر بــا خواهر و بــرادرش در یک اتــاق زندگی می‬ ‫کننــد ‪ ،‬طــوری برنامه ریــزی کنید کــه او مدتی را‬ ‫تنهــا بماند یا بــه او اجازه دهیــد در اتاق دیگری با‬ ‫خودش تنها باشــد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪59 Kheradmand‬‬


‫ﺑﻪ ﺣﺮﯾﻢ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻮﺩﮐﺘﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ‬ ‫وقتــی که کــودکان بزرگتر می شــوند ‪ ،‬عاقه ی‬ ‫آنها برای تنها ماندن بیشــتر میشــود ‪ .‬کودکان ده‬ ‫تا ســیزده ســاله گاهی اوقات دوســت دارند تنها‬ ‫بماننــد اما کــودکان دوازده ‪ ،‬ســیزده ســاله وقت‬ ‫بســیاری را در تنهایــی به ســر می برند‪.‬‬ ‫میخواهــم تنها باشــم ‪ .‬مــرا تنها بگــذار ‪ .‬وقتی‬ ‫که کودکان بزرگتر می شــوند ‪ ،‬عاقــه ی آنها برای‬ ‫تنها ماندن بیشــتر میشــود ‪ .‬کودکان ده تا سیزده‬ ‫ســاله گاهی اوقات دوســت دارند تنهــا بمانند اما‬ ‫کودکان دوازده ‪ ،‬ســیزده ســاله وقت بسیاری را در‬ ‫تنهایی به ســر می برند‪.‬‬ ‫ایــن دگرگونــی ‪ ،‬حاصل رشــد کردن و مســتقل‬ ‫بــودن آنها اســت ‪ ،‬ولی اکثر والدیــن این حالت را‬ ‫مشــکل ســاز می دانند ‪ (( :‬وقتی دختــرم تنها در‬ ‫اتاقش مــی ماند ‪ ،‬به نظرم کار درســتی نمی کند‪.‬‬ ‫او دوســت ندارد در کنار ما باشــد‪)) .‬‬ ‫والدیــن در خاطــرات خود ‪ ،‬فرزند خردسالشــان‬ ‫را مــی بیننــد که چطور عــادت داشــت همه جا‬ ‫دنبال آنها باشــد و چقدر دوســت داشت والدینش‬ ‫در کنارش باشــند و در کنار آنها احســاس شادی و‬

‫‪ 58‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪58 Kheradmand‬‬


57 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬5۷


56 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬5۶


‫قانون کار مشــاغل ســخت و زیانآور دیده شــده‬ ‫اســت چرا کارگــران کورهپزخانه که عمــر و جوانی‬ ‫خود را در این کار ســخت از دست میدهند‪ ،‬نباید‬ ‫از ایــن قانــون بهرهمنــد نشــوند؟ وی با اشــاره به‬ ‫اینکــه‪ ،‬کارگــران کورهپزخانهها بیش از ‪ 8‬ســاعت‬ ‫در روز کار میکننــد‪ ،‬گفــت‪ :‬بــا‬ ‫توجــه بــه اینکه دســتمزد آنها بر‬ ‫اســاس تولید روزانه است‪ ،‬بنابراین‬ ‫کارگــران ســعی میکننــد تولیــد‬ ‫بیشــتری (ســاخت خشــت خــام)‬ ‫در روز داشــته باشــند تا بتوانند از‬ ‫دســتمزد باالتــری بهرهمند شــوند‪.‬‬ ‫دستمزد بر اساس توﻟید روزانه‬ ‫عباســی ادامــه داد‪ :‬بهدلیــل‬ ‫افزایــش تولیــد و درآمــد بیشــتر‪،‬‬ ‫خانوارهــای کارگــران همگی با هم‬ ‫کار میکنند که بهرهوری بیشــتری‬ ‫داشــته باشــند و به همیــن دلیل‬ ‫کــودکان خانوارهــای ایــن کارگران‬ ‫از ســنین خردســالی بــه همــراه‬ ‫پــدران و مــادران خــود بــه کار در کورهپزخانهها‬ ‫مشــغول میشــوند‪ .‬رئیس انجمن صنفــی کارگران‬ ‫کورهپزخانههــا تصریح کرد‪ :‬در قانــون‪ ،‬کار کودکان‬ ‫زیر ‪ ۱5‬ســال منع شده اســت اما در کورهپزخانهها‬ ‫از اجــرای قانــون کار خبری نیســت‪ .‬بــه گفته این‬

‫مقام مســئول کارگری‪ ،‬زنان در ایــن کورهپزخانهها‬ ‫کارهایی را بر عهده دارند که از توان جســمی آنها‬ ‫خارج است‪ ،‬بســیاری از آنان کودکان خود را بر سر‬ ‫کورههای آجرپزی به دنیا میآورنــد‪ .‬وی ادامه داد‪:‬‬ ‫مرخصــی زایمــان در کورهپزخانهها بــرای کارگران‬

‫زن ناآشناســت بهطــوری کــه آنها پــس از زایمان‬ ‫فرزندان خود را به گهواره میســپارند و به ســر کار‬ ‫بازمیگردند‪ .‬عباســی گفت‪ :‬فرزنــدان این کودکان‬ ‫بعــد از چند ســال در کنــار والدین خــود بیاعتنا‬ ‫بــه منع کار کودک به کار مشــغول میشــوند‪ .‬این‬

‫‪ 55‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫مقام مســئول کارگــری از وزیر تعــاون‪ ،‬کار و رفاه‬ ‫اجتماعی درخواســت کرد دیــداری از وضعیت کار‬ ‫در کورهپزخانههــا داشــته باشــد و از نزدیــک بــا‬ ‫مشــکات کارگران آنجــا که در شــرایط نامتعارفی‬ ‫بهســر میبرند آشــنا شــوند تا بتواننــد درخصوص‬ ‫آنهــا بهتر تصمیمگیــری کنند‪.‬‬ ‫محل توﻟد‪ :‬کورهپزﺧانه‬ ‫رئیــس انجمــن صنفــی کارگران‬ ‫کورهپزخانههــا گفــت‪ :‬وزیــر کار‬ ‫میتواند مســائلی نظیر مســتمری‬ ‫کارگران از کارافتــاده‪ ،‬درمان‪ ،‬بیمه‪،‬‬ ‫بازنشســتگی‪ ،‬وضعیــت مســکن‬ ‫کارگــران این صنــف‪ ،‬تحقق قانون‬ ‫کار بــرای ایــن کارگران و بســیاری‬ ‫از مســائل آنهــا را پیگیــری کند‪.‬‬ ‫وی تاکیــد کــرد‪ :‬هماکنــون حدود‬ ‫‪3۰‬هــزار کورهپزخانــه در کشــور‬ ‫فعال اســت و کارگران این واحدها‬ ‫که بهطور عام به شــکل خانوادگی‬ ‫در ایــن کارگاههــا کار میکننــد‬ ‫از ابتداییتریــن حقــوق اولیــه کار نیــز برخوردار‬ ‫نیســتند‪ .‬عباســی بیان کرد‪ :‬با توجه به لیست بیمه‬ ‫ناقصــی که بــرای کارگــران کورهپزخانههــا گزارش‬ ‫میشــود بخش وســیعی از آنان باید ‪ ۷۰‬الی ‪ 8۰‬سال‬ ‫کار کنند تا بازنشســته شــوند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪55 Kheradmand‬‬


‫ﻣﺤﻞ ﺗﻮﻟﺪ‪ :‬ﻛﻮﺭﻩﭘﺰﺧﺎﻧﻪ‬ ‫بســیاری از زنان کارگر کورههای آجرپزی‪ ،‬کودکان‬ ‫خــود را بــر ســر ایــن کورهها بــه دنیــا میآورند‬ ‫و مرخصــی زایمــان هــم بــرای آنها ناآشناســت‬ ‫بهطــوری که پــس از زایمــان فرزندان خــود را به‬ ‫گهــواره میســپارند و بــه ســر کار بازمیگردنــد‪.‬‬ ‫شــاغان این بخش با وجود مشقتهای فراوان کار‬ ‫برای هر خشــت تنها ‪ ۲۷‬تومــان دریافت میکنند‪،‬‬ ‫نیمی از ســال بیمه ندارند و برای بازنشســته شدن ‪ ۱۸‬ساعﺖ کار روزانه در کنار کوره داغ‬ ‫کارشناســان بــازار کار میگوینــد‪ :‬ســن کودکان‬ ‫‪ ۷۰‬تا ‪ 8۰‬ســال بایــد کار کنند‪.‬‬ ‫‪ 3۰‬هــزار کوره آجرپــزی‪ ،‬گروهــی از محرومترین شــاغل در آجرپزی به ‪ ۶‬ســال نیز رســیده و اغلب‬ ‫کارگران کشــور را در خود جای داده اســت‪ .‬شاغان کــودکان خانوادههایی که در این نوع کار اشــتغال‬ ‫ایــن بخش با وجود مشــقتهای فــراوان کار برای دارنــد‪ ،‬مجبور میشــوند بــرای کمک بــه خانواده‬ ‫هر خشــت تنها ‪ ۲۷‬تومــان دریافت میکنند‪ ،‬نیمی در امــرار معــاش‪ ،‬در جریان آجرپزی نقش داشــته‬ ‫از ســال بیمه ندارند و برای بازنشســته شــدن ‪ ۷۰‬تا باشــند‪ .‬بــه عبارتــی گروهــی از کــودکان مجبور‬ ‫‪ 8۰‬ســال بایــد کار کنند‪ .‬محرومیت باعث شــده تا میشــوند در ســنین پاییــن کار ســخت و زیانآور‬ ‫خانوادههــای این کارگــران محروم نیــز مجبور به آجرپــزی را تجربــه کننــد‪ .‬یــک کارگــر آجرپــز‬ ‫اشــتغال دستهجمعی باشند و ســن کودکان کار در میگویــد‪ :‬بــرای تحویــل روزانــه ‪ 3‬هزار خشــت‬ ‫این شــغل ســخت و زیانآور کاهش یافته اســت‪ .‬یک خانوار ‪ ۴‬نفره مشــغول میشــوند کــه بتوانند‬ ‫مهر نوشــت؛ با وجود اهمیت بســیار زیاد موضوع ‪ 3۰‬هزارتومان درآمد داشــته باشــند کــه آن هم اگر‬ ‫اشــتغال و بیکاری در کشــور و حساسیت دولتها نتواننــد به قرارداد روزانه خــود عمل کنند‪ ،‬از مبلغ‬ ‫به این مســاله؛ اما کارگرانی هســتند کــه با وجود درآمدشــان کســر خواهد شــد! البتــه مدتی پیش‬ ‫تحمــل مشــقتها و ســختیها در مراحــل انجام اعــام شــد دریافتی کارگــران شــاغل در این بخش‬ ‫کار‪ ،‬اساســا کمتر دیــده میشــوند و کمتر صدایی برای هر یکهزار خشــت بــه ‪ ۲۷‬هزارتومان افزایش‬ ‫از آنهــا به گوش میرســد‪ .‬هــزاران کارگر محروم یافته اســت‪ .‬یکی از مســائل و دغدغههای کارگران‬ ‫‪ 5۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫امروز در نقاط مختلف کشــور‪ ،‬روز خود را در کنار‬ ‫کورههــای داغ آجرپــزی میگذراننــد و در اغلــب‬ ‫موارد مجبور میشــوند روزانه بین ‪ ۱۰‬تا ‪ ۱8‬ساعت‬ ‫کار کنند‪ .‬با وجود نقصها و مســائل در اشتغال به‬ ‫این نوع کار در ایران‪ ،‬حضور چشــمگیر کودکان در‬ ‫کنار کورههــای آجرپــزی خودنمایی میکند‪.‬‬

‫آجرپــزی‪ ،‬فصلی بودن این شــغل اســت‪ .‬آنها تنها‬ ‫در ماههــای گــرم ســال میتواننــد در ایــن حوزه‬ ‫فعالیت داشــته باشند و در نیمه ســرد سال امکان‬ ‫اشــتغال به کار آجرپزی وجود ندارد و یا دســتکم‬ ‫کار در ایــن بخش بهصــورت نیمهتعطیل درمیآید‪.‬‬ ‫ایــن مســاله باعــث میشــود تــا افــراد نتوانند از‬ ‫بیمــه کامل نیــز برخوردار باشــند و بیشــتر آنها‬ ‫نیمی از ســال را بیمه و نیمی را بدون بیمه ســپری‬ ‫میکنند‪ .‬غامرضا عباســی در اینباره معتقد اســت‪:‬‬ ‫داشــتن کارت شناســایی میتواند ســوابق کارگران‬ ‫کورهپزخانههــا را حفظ کند و پــس از هر وقفهای‬ ‫کــه کارگــران دوبــاره در شــغل خود فعال شــوند‪،‬‬ ‫ســوابق بیمهای آنها ادامــه یابد‪.‬‬ ‫‪ ۶‬ماه بیمه؛ ‪ ۶‬ماه بیکار‬ ‫وی بــا اشــاره بــه اینکــه‪ ،‬اغلــب کارگــران‬ ‫کورهپزخانههــا تنها نیمــی از ســال را کار میکنند‬ ‫بیــان کرد‪ :‬دولت میتواند بــا پرداخت نیمی از حق‬ ‫بیمه ســاالنه کارگران ایــن صنف‪ ،‬گام ارزشــمندی‬ ‫جهــت افزایش ســوابق بیمــهای کارگران بــردارد تا‬ ‫کارگــران زحمتکش این صنف با داشــتن ‪ ۲۰‬ســال‬ ‫ســابقه کار به دلیل سخت و زیانآوربودن شغلشان‬ ‫بازنشســته شــوند‪ .‬رئیــس انجمن صنفــی کارگران‬ ‫کورهپزخانههــا تاکیــد کرد‪ :‬بــا توجه بــه اینکه در‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪54 Kheradmand‬‬


‫ُمهرهای بزرگ انگ مانند‪ ،‬بشــکل گوشــکوب دیدیم که حتماً بدرد «هوشنگ»‬ ‫}هوشــنگ دانشــور‪ ،‬برادر همســر جال که بــه صنعت چاپ عاقه داشــت{‬ ‫خواهــد خــورد‪ .‬از اولیها هم ســی‪ -‬چهلتائی‬ ‫بــود‪ ،‬ظریف و روی ســنگهای رنگین‪.‬‬ ‫جــال در ادامه گزارش خود مینویســد‪ :‬هنر‬ ‫عهــد اســامی را بافاصله پــس از مصر‪ ،‬یعنی‬ ‫در آخریــن اطــاق مــوزه مصــری در یک گنجه‬ ‫خاصــه کــرده بودنــد و آنهم فقط بــه عرضه‬ ‫داشــت دویستتائی تیله شکســتﮥ لعابدار و‬ ‫کاشیکاریشــده قناعت کرده بودند‪ .‬نمیشــود‬ ‫گفــت که عمــدی درین قســمت بــکار نرفته‬ ‫بــود‪ .‬در مرکــز مســیحیت وقتــی بخواهند از‬ ‫اســام ذکری کننــد‪ ،‬ناچار بایــد در کوچکترین‬ ‫اطــاق قســمت مصــری و آنهم فقــط در یک‬ ‫گنجــه و آنهم فقط تیله شکســتهها را بگذارند‪،‬‬ ‫نــه از قالیها‪ ،‬نــه از پارچهها‪ ،‬نه از شیشــهها‪،‬‬ ‫نــه از برنزها‪ ،‬نه از مینیاتورها‪ .‬چرا‪ ،‬در قســمت‬ ‫کتابخانــه در ضمــن ســایر کتــب خطــی کــه‬ ‫همهاش البته تورات و انجیل بود‪ ،‬ســه نســخﮥ‬ ‫فارسی و دو‪ -‬سه نســخﮥ عربی وجودداشت‪ ،‬با‬ ‫مینیاتور و جالب‪ .‬دســت کمــی از آنهای دیگر‬ ‫نداشــت‪ .‬و آن ســه نســخه فارسی‪ ،‬ســه دیوان‬ ‫شــعر بود که نفهمیــدم از کههــا بود‪.‬‬ ‫عﻈمﺖ کارها آدم را میگرفﺖ نه اصاﻟﺖ آنها‬ ‫جــال در بخشــی دیگــر از این گــزارش مینویســد‪ :‬طاق سیســتین‪ ،‬یعنی‬ ‫مراحــل مختلــف خلقت و نیــز روز قیامت را و دیگــر تابلوها را البتــه از دور‬ ‫و آن فاصلــهای کــه‬ ‫ما و همــه بودیم‪،‬‬ ‫درســت نمیشــد‬ ‫دید‪ ،‬یعنی جزئیات‬ ‫امــر از چشــم‬ ‫پوشیده میماند و‬ ‫باین طریــق‪ ،‬آنچه‬ ‫در نظــر اول آدم را‬ ‫میگرفت‪ ،‬عظمت‬ ‫کارهــا بــود‪ ،‬نــه‬ ‫اصالــت آنها‪ ،‬وگرنه‬ ‫یــک کراو ّاجــو‬ ‫( (‪Crava ggi o‬‬ ‫‪{ Caravaggo‬‬ ‫‪۱5۷۱‬‬ ‫(‪-۱۶۱۰‬‬ ‫میــادی) یکــی از‬ ‫هنرمندان ایتالیایی‬ ‫شــاخص در سبک‬ ‫باروک{ بنظر من‪،‬‬ ‫خیلی بهتر اســت‬ ‫تا این همــه آب و‬ ‫تابــی که بجناب ایشــان و طاقشــان میدهند‪ .‬و راســتش‪ ،‬اغلب نقاشــیهای‬ ‫درودیــوار آنجا مــرا یاد شــمایلهای خودمــان میانداخت‪ ،‬بــا ظرافتی اندکی‬ ‫بیشــتر و اغراقــی اندکــی کمتــر‪ .‬امــا در قســمت ‪ Pinacoteca‬آنجــا‪ ،‬اعنی‬ ‫مجموعــﮥ نقاشــیهایش که از قرن ‪ ۱۱-۱۰‬شــروع میشــد و به قــرن ‪ ۱۷‬ختم‬ ‫‪ 53‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫میشــد‪ -‬در حــدود ‪ -۱۶5۰‬اکثریــت با کارهای مســیحی بــود‪ ،‬حق هم همین‬ ‫اســت‪ ،‬مــوزۀ واتیکان اســت‪ .‬اغلــب کارهــای نقاشهایــی که دربــارۀ کتب‬ ‫مذهبی و قصــص آن کاری کردهانــد‪ ،‬رافائیل و‬ ‫کراواجــو و چندتائی دیگر جالــب بودند‪ .‬بقیه‬ ‫همان شــمایلهای خودمان‪ .‬قسمت جواهرات‬ ‫را هــم کــه مــا ندیدیم‪.‬‬ ‫در ادامــه ایــن گــزارش میخوانیــم‪ :‬امــا‬ ‫مومیائیها کــه حتی از گربه و ســگ و عقاب‬ ‫مقــدس هم بود‪ .‬مــن تا بحال خیــال میکردم‬ ‫اق ًا چیزی شــبیه بﺂنچــه در تاالرهای تشــریح‬ ‫میبینیــم‪ ،‬از جســد باقــی میمانــد‪ ،‬ولــی‬ ‫برعکــس‪ ،‬چیزی که از جســد باقــی مانده بود‪،‬‬ ‫بیشــتر شــبیه بود به ذغــال نیم ســوختهای از‬ ‫جســد که در آن فقط قســمتهای استخوانی‬ ‫مثــل دندان و ناخــن و موها ســالم مانده بود‬ ‫و هنوز میشــد همیــن اســامی را بﺂنها اطاق‬ ‫کــرد‪ .‬یــک جــا هــم دل و رودۀ یک جســد را‬ ‫درآورده بودنــد پاییــن پایش ریختــه بودند‪.‬‬ ‫تعمدی که ﻏرب دارد و ﺷرق ندارد‬ ‫جــال در جمعبنــدی بازدیــد خــود از موزه‬ ‫واتیــکان مینویســند‪ :‬تــا اینجــا هرچــه فکر‬ ‫میکنــم‪ ،‬میبینــم بــاز هــم همــان شــرق با‬ ‫تمــدن آرام و خالــی از جــوش و خروشــش‪ ،‬با‬ ‫مجســمههای راست ایســتاده یا آرام نشسته و‬ ‫خالــی از پز و افادهاش و با مشــغلﮥ مرگی که ســراپای آنرا گرفتــه‪ ،‬نه این غرب‬ ‫هیاهوگــر با ژســتهای مصنوعــی و رنگارنــگ و پرنقش و نگارش‪ .‬مســئلهای‬ ‫که شرق را مشغول‬ ‫کــرده‪ ،‬ابدیــت‬ ‫و عظمــت آن و‬ ‫غرقــه شــدن در‬ ‫آن بــوده اســت و‬ ‫خــود را بصورتــی‬ ‫بوصال آن رساندن‬ ‫و قسمتی از خلود‬ ‫را دریافتن‪ ،‬و غرب‬ ‫درســت بعکــس‪،‬‬ ‫گرچــه نتیجــﮥ هر‬ ‫دو یکــی اســت‪،‬‬ ‫ولــی گویا شــرق‬ ‫عمد بسیار کمتری‬ ‫در قضیــه دارد و‬ ‫غرب متعمد است‬ ‫کــه خلــق هنــر‬ ‫میکنــد و بخــود‬ ‫میبالــد و اســم‬ ‫میگــذارد و امضا‬ ‫میکنــد و افتخــار‬ ‫و مباهات و وســیلﮥ ارتــزاق‪ ،‬اما هنوز کســی نمیداند که مهنــدس اهرام کی‬ ‫بــوده اســت‪ ،‬یا معابــد هندی یا هرجــای دیگر شــرق‪ ،‬یا مارپیچ قدیــم بابل‪.‬‬ ‫روی ایــن مطلــب باید فکر کــرد‪ ،‬چون هنوز هــم که هنوز اســت‪ ،‬دنیا دچار‬ ‫همیــن دوگانگی اســت‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪53 Kheradmand‬‬


‫ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺟﻼﻝ ﺁﻝﺍﺣﻤﺪ ﺍﺯ ﻣﻮﺯﻩ ﻭﺍﺗﻴﻜﺎﻥ‬ ‫حمیدنورﺷمسی‬ ‫برای نخســتین بار گزارش جــال آلاحمــد از بازدید از موزه واتیکان منتشــر‬ ‫میشــود؛ گزارشــی که طــی آن آلاحمــد از دوگانگی میان هنر شــرق و غرب‬ ‫ســخن میگوید‪.‬‬ ‫هجدم شــهریورماه و مصــادف با چهل وهفتیمن ســالمرگ جــال آلاحمد‪،‬‬ ‫نویســنده‪ ،‬روزنامهنــگار و منتقد ادبی سرشــناس ایــران بود‪.‬‬ ‫ایــن یادداشــت از مجموعــه نفیس دستنوشــتههای روزانه جــال آلاحمد‬ ‫انتخــاب و بــرای انتشــار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده شــده اســت‪.‬‬ ‫الزم بــه یادآوری اســت در جریان واگــذاری منزل مســکونی زندهیادان جال‬ ‫آلاحمد و ســیمین دانشور‪ ،‬این یادداشــتها پس از بیش از چهار دهه‪ ،‬کشف‬ ‫و در حال حاضــر در اختیار خانواده آلاحمد قرار گرفته اســت‪.‬‬ ‫جالل بسیار اهل سفر بود‬ ‫محمد حســین دانایــی خواهرزاده جــال درباره متن این یادداشــت که برای‬ ‫نخســتین بار منتشــر میشــود بــه خبرگــزاری مهر میگویــد‪ :‬زندهیــاد جال‬ ‫آلاحمــد خیلــی اهل ســفر بود‪ .‬قبــل از ســفر ابدیاش کــه در ‪ ۱8‬شــهریور‬ ‫‪ ۱3۴8‬آغازشــد‪ ،‬تقریبــاً تمــام ایران را دیــده بود‪ ،‬حتــی گاهی پیــاده و ِده به‬ ‫ِده و قهوهخانــه بــه قهوهخانــه‪ .‬ســفرهای خارجی هــم زیاد داشــت‪ ،‬هم به‬ ‫اروپــا و امریکا و هم به روســیه که در آن روزها «پشــت پــرده آهنین» نامیده‬ ‫میشــد‪ .‬او به ســفر حج هم رفت و حاصلش ســفرنامهای شــد به نام «خسی‬ ‫در میقات»‪.‬‬ ‫دانایــی افــزود‪ :‬روی هــم رفته‪ ،‬یکــی از مهمتریــن نوشــتههای باقیمانده از‬ ‫‪ 52‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫آلاحمــد‪ ،‬همین سفرنامههاســت‪ .‬کتاب «ســفر فرنگ» هم یکی از آنهاســت‬ ‫که البته شــرح ســفر او به اروپاست در ســال ‪ ۱3۴۱‬شمسی‪ ،‬ولی او سفر دیگری‬ ‫هم به اروپا داشــت در ســال ‪ ۱33۶‬همراه با همســرش‪ ،‬ســیمین دانشور‪.‬‬ ‫وی دربــاره گــزارش بازدیــد از مــوزه واتیکان که برای نخســتین بار منتشــر‬ ‫میشــود هم توضیــح داد‪ :‬این بازدید مربوط به اولین ســفر ســفر آلاحمد به‬ ‫اروپاســت کــه از روز ‪ ۱۰‬تیر ‪ ۱33۶‬شمســی با پرواز ایرفرانس به بغداد شــروع‬ ‫شــده و پس از دیدن شــهرهای بیــروت‪ ،‬رم‪ ،‬پاریــس‪ ،‬زوریخ و ویــن در ‪ ۴‬مهر‬ ‫‪ ۱33۶‬به پایان رســیده اســت‪.‬‬ ‫دانایی ادامه داد‪ :‬طبق یادداشــتهای آلاحمد‪ ،‬او و همســرش برای این سفر‬ ‫‪ ۱۷‬هــزار تومان پول تهیه دیده بودند‪ ،‬از طریق گرو گذاشــتن فرش و نقرهآالت‬ ‫در بانــک رهنی و اجارهدادن خانه شــمیران و پیشخورکردن حقوقهایشــان و‬ ‫مقداری هم قرض و قوله از فامیل و دوســتان‪.‬‬ ‫آنﭽه جالل از موزه واتیکان دید و ﺛﺒﺖ کرد‬ ‫جــال آل احمــد گــزارش بازدید از مــوزه واتیــکان را اینگونه شــروع میکند‬ ‫(رســم الخط متن‪ ،‬مطابق با اصل دستنوشــته زندهیاد آل احمد اســت) ‪ :‬صبح‬ ‫رفتیــم مــوزۀ واتیکان‪ .‬اطمینان ندارم که توانســته باشــیم همــهاش را بگردیم‪.‬‬ ‫‪ ۹:3۰‬رفتیــم و یــک بیرون آمدیم‪ .‬راســتش اینکه ســمت روم و یونانش چندان‬ ‫چنگــی بدل نمیزد و قســمت مصری آن هم از بس تاریک بود و بد اکســپوزه‬ ‫شــده بــود‪ ،‬آدم را بیاد امامزادههــای خودمان میانداخت‪ .‬در همین قســمت‪،‬‬ ‫جالبترینش ُمهرهای اســامی بود که پشــت آنها را اغلب بصورت سوسکهای‬ ‫مختلــف درآورده بودنــد و رویــش نقــش و نوشــتههایش بــود‪۲۴ .‬تائی هم‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪52 Kheradmand‬‬


51 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬5۱


50 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬5۰


‫اذهــان عمومی قرار دارد‪ .‬اگر شــما از هر لحظه زندگــی او یک عکس بگیرید‪،‬‬ ‫عکس کنونی با عکس پیشــین تفاوت خواهد داشــت اما حقیقت آن اســت که‬ ‫«همــه ما بســیار بیش از آنچه به نظر می رســیم‪ ،‬پیچیده هســتیم‪».‬‬ ‫معــاون دیریــن کلینتون و محرم اســرار او می گوید‪« :‬نگاه شــما هم بســیار‬ ‫تعیین کننده اســت‪ .‬بر اســاس نحوه نگرش شما اســت که یک چیز را می بینید‬ ‫و چیــز دیگــری را نمی بینید‪ ».‬هویت کلینتون ممکن اســت ترکیبی از تصاویر‬ ‫و چهــره هــای مختلف او باشــد‪ .‬شــما به امید آنکــه به چهره حقیقــی او پی‬ ‫ببریــد‪ ،‬این تصاویــر را یکی پس از دیگری به نظاره می نشــینید اما نتیجه امر‪،‬‬ ‫گیج شــدن بیش از پیش شــما اســت‪ .‬هیچ گاه نمی توانید دو تصویر یکسان از‬ ‫کلینتون پیدا کنید‪.‬‬ ‫موضــوع دیگری کــه بر وخامــت اوضاع‬ ‫افــزوده اســت‪ ،‬زمینــه ظهــور کلینتون و‬ ‫مســئولیت های مختلفی اســت کــه او بر‬ ‫عهده داشــته است‪.‬‬ ‫او به عنوان یکی از نــوادگان فرماندهان‬ ‫حاضــر در جنگ های صلیبی شــناخته می‬ ‫شــود و نقش هایی مانند بانوی اول کشور‪،‬‬ ‫دیپلمات و وزیــر امور خارجه‪ ،‬عضو کمیته‬ ‫امنیــت ملــی مجلــس ســنا‪ ،‬عضــو بنیان‬ ‫خیریــه کلینتــون و ‪ ...‬را برعهــده داشــته‬ ‫اســت کــه هــر کــدام از آنها شــیوه های‬ ‫رفتــاری مختلفی را طلب می کرده اســت‬ ‫اما مهم تــر از همه‪ ،‬افزایــش بی اعتمادی‬ ‫و شــناخت ناچیز مردم از شخصیت اصلی‬ ‫او است‪.‬‬ ‫شــاید به همیــن دلیل اســت که وظیفه‬ ‫اصلــی او از اکنــون تــا مــاه نوامبــر کــه‬ ‫انتخابــات برگــزار مــی شــود‪ ،‬ایجــاد یک‬ ‫تصویــر واحــد و یکپارچــه از خود اســت‬ ‫که مــردم بتوانند آن را باور کــرده و به آن‬ ‫اطمینــان کنند‪.‬‬ ‫مﺼلحﺖاندیشی‬ ‫هویــت چیزی نیســت که فقط بــه دنبال آشکارســازی آ« باشــیم بلکه زاویه‬ ‫نــگاه ما و برداشــت مــا هم تغییر دهنده نتیجه این جســتجو اســت‪ .‬در حال‬ ‫حاضــر و در مرحله نهایــی انتخابات ریاســت جمهوری‪ ،‬آن تصویــر نهایی که‬ ‫کلینتون دوســت دارد ببینیم‪ ،‬یک فرد عملگرا اســت که مــی تواند باعث پیش‬ ‫رفتــن کارها شــود‪ .‬او همچنین مــی خواهد او را به عنوان فــردی باور کنیم که‬ ‫در مواقــع لــزوم می تواند اصــول بازی را تغییــر دهد و حتــی در صورت نیاز‬ ‫یک سازشــکار باشد‪.‬‬ ‫ایــن تفاوت در شــیوه بازی هم یکی از مســائلی اســت که بیــش از پیش بر‬ ‫پیچیدگی های شــخصیتی او افزوده اســت‪ .‬زمانی که بیل کلینتــون اداره ایاالت‬ ‫متحده را برعهده داشــت و در برنامه بیمه و مراقبت های پزشــکی شکســت‬ ‫خورد‪ ،‬بانوی اول وقت کشــور‪ ،‬به دفاع از اســتراتژی شــوهرش پرداخت‪.‬‬ ‫محافظــه کاری دلیــل هیــاری بــرای این جبهــه گیری بــود‪ .‬آنها بــه طور‬ ‫همزمان و برای آنکه موقعیت خود را در کشــور و نظام سیاســی کشــور خود‬ ‫تقویت کنند‪ ،‬شــروع به پیگیــری پروژه هایی کردند کــه از نگاه کنگره مخالف‬ ‫آنها بســیار مثبت بودند‪.‬‬ ‫برخــی از این پروژه ها البته بســیار موفقیت آمیز بودنــد و تبدیل به منابعی‬ ‫بــرای غرور ملی آمریکا شــدند‪ .‬یکــی از آنها برنامه بیمه ســامت کودکان بود‬ ‫کــه در حــال حاضــر هم ‪ 8‬میلیــون نفر را زیر پوشــش خــود دارد‪ .‬هیاری که‬ ‫در ســال ‪ ۲۰۰۰‬هم به دنبال کســب یک کرســی خالی نیویورک در مجلس سنا‬ ‫‪ ۴۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫بود‪ ،‬این رویکــرد را ادامه داد‪.‬‬ ‫او بــا وجود آنکه تبدیل به یک شــخصیت جهانی شــده بود‪ ،‬ســرش را پایین‬ ‫انداخــت و وقتــش را صرف انجام امور کوچکی کرد کــه (به دلیل مقبولیت در‬ ‫بین رفقا و رقبا) می توانســتند جایگاه او را تقویت کنند‪ .‬او از کرســی خالی و‬ ‫وسوســه کننده کمیته روابط خارجی سنا چشم پوشــی کرد تا بتواند جایگاهی‬ ‫در پنل نیروهای مســلح به دست آورد‪.‬‬ ‫او در جایــگاه جدیــد خود توانســت با قــدرت و اراده اش تفرقه شــهروندان‬ ‫نیویــورک را از بیــن برده و صاحیت خود را برای مدیریت مســائل امنیت ملی‬ ‫ثابــت کند‪ .‬او همچنین توانســت راهی بــرای احیای کشــاورزی در حال مرگ‬ ‫مناطق شــمالی ایالت نیویــورک پیدا کند‪.‬‬ ‫کلینتون صنعت رستوران داری‪ ،‬نیویورک‬ ‫را بــا زمین های کشــاورزی و مــزارع این‬ ‫ایــاالت ارتبــاط داد‪ .‬به وســیله این اتصال‪،‬‬ ‫عــاوه بــر آن کــه رســتوران دارهــا مــی‬ ‫توانســتند مواد اولیه خــود را با کیفیت و‬ ‫قیمت مشــابه با محصوالت وارداتی تامین‬ ‫کننــد‪ .‬کشــاورزی ناحیه هم حفظ شــد‪.‬‬ ‫در همیــن زمان‪ ،‬مزرعه داران را تشــویق‬ ‫کرد تــا در محصوالت خــود بازنگری کنند‬ ‫و به کشــت ســبزی هــا و صیفــی جاتی‬ ‫بپردازند که بازار آینده مشــتریان رستوران‬ ‫هــا تقاضا می کردند؛ ضمن آنکه بســیاری‬ ‫از محصــوالت جدیــد صرفــه اقتصــادی‬ ‫بیشــتری بــرای کشــاورزان بــه همــراه‬ ‫داشــتند‪ .‬او از طریق یک واسطه‪ ،‬مسئوالن‬ ‫بــاغ وحش «برونکــس» را متقاعــد کرد تا‬ ‫یک خــط تولید ســس تنــد راه انداخته و‬ ‫فلفــل های رشــد کرده در حوالــی این باغ‬ ‫وحــش را به اســتفاده تجاری برســانند‪.‬‬ ‫در آن دوران‪ ،‬تجــارت الکترونیک در حال‬ ‫گســترش بود اما کســب و کارهای کوچک‬ ‫مناطــق روســتایی و دور افتــاده نیویورک‬ ‫فاقد زیرســاخت هــا و تجهیزات ســخت افــزاری الزم برای حرکــت در جهت‬ ‫جریــان بازار بودند‪ .‬کلینتون به فکر راه چاره افتاد و توانســت شــرکت هیولت‬ ‫ پــاکارد (‪ )HP‬را قانــع کنــد که با ارائه لــپ تاپ به مالکان کســب و کارهای‬‫کوچــک حومــه ایالت ســلطنتی آمریــکا‪ ،‬زمینه فــروش اینترنتــی کفش های‬ ‫پوســت گوزن و قاب هــای ماهیگیــری را فراهم کنند‪.‬‬ ‫وضعیــت سیاســت هــای او در دوران وزارت امور خارجه هم مشــابه بود‪ .‬او‬ ‫در دوران اداره این وزارتخانه‪ ،‬ســفرهای مختلفی به گوشــه و کنار جهان تدارک‬ ‫دیــد و از طریق دیدارهای چهره به چهره تاش کرد تا وجهه خدشــه دار شــده‬ ‫آمریکا را بهبود ببخشــد‪ .‬کمک های او به مردم فقیر بســیاری از کشــورها که‬ ‫از اجــاق هــای گاز تا وام های جزیی را دربر می گرفت‪ ،‬باعث شــد تا موفقیت‬ ‫های او برجســتگی بیشتری پیدا کنند‪.‬‬ ‫دســتاوردهای او شــاید نتوانســت رابطه پوتیــن را با آمریکا بهبود بخشــد‬ ‫تــا ثبــات را به لیبــی هدیه کند امــا حضور بانــوی آمریکایی در یک روســتای‬ ‫دور افتــاده آفریقــا و فراهم کردن امــکان حیات کودکان برای مــادر آنها‪ ،‬برای‬ ‫اذهان عمومی کشــورش اهمیت بســیاری داشــت‪.‬‬ ‫یکی از مشــاوران و دوســتان قدیمــی هیاری کلینتون می گویــد‪« :‬به عنوان‬ ‫یکــی از وکای کلینتــون باید بگویــم که او در به دســت آوردن نتایج بســیار‬ ‫عملگــرا اســت‪ ».‬نیرا تانســن عنــوان می کنــد‪« :‬معیــار تصمیم گیــری های‬ ‫کلینتــون آن اســت که چگونه می توان نتیجــه ای عینی بــرای زندگی مردم به‬ ‫همراه داشــت؟»‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪49 Kheradmand‬‬


‫هیالری مرموز‪ ،‬زنی که هیچ کس او را نمی شناسد‬ ‫ِ‬ ‫ترجمه مهدی نیکوئی‬ ‫مرحله نخســت انتخابــات ریاســت جمهــوری ‪ ۲۰۱۶‬باالخره به پایان رســید‬ ‫تــا مســیر انتخابــات عمومی نمایان شــود‪ .‬با ایــن حال همانطور کــه هیاری‬ ‫کلینتــون ماه گذشــته و در ضیافت ناهار دوســتانه در واشــنگتن عنــوان کرد‪،‬‬ ‫هنوز راه بســیاری تا پایان خط باقی مانده و کارهای بســیاری برای انجام دادن‬ ‫وجود دارد‪.‬‬ ‫بــا وجــود تاریخ و تجربه ای که کلینتون پشــت ســر دارد و آرایــی که به نفع‬ ‫او مایل شــده انــد‪ ،‬وزیر امور خارجه پیشــین آمریــکا و بانوی اول ســابق این‬ ‫کشــور از مشــکاتی نام می بــرد که در دهه های گذشــته همواره بــا او بوده‬ ‫انــد‪« :‬بســیاری از مردم در نظرســنجی ها عنــوان کرده اند که نمــی توانند به‬ ‫مــن اطمینان کنند‪ .‬تمایلــی ندارم که این موضوع را بشــنوم و بارها در این باره‬ ‫فکــر کرده ام که چرا باید مردم چنین احساســی داشــته باشــند‪».‬‬ ‫کلینتــون ادامه داد‪« :‬شــما نمــی توانید به مــردم بگویید که به شــما اعتماد‬ ‫کننــد بلکــه بایــد این اعتماد را به دســت بیاورید‪ ».‬درســت اســت که شــاید‬ ‫هیــاری کلینتون هنوز هم نتوانســته دلیل اعتماد نکردن مــردم را درک کند اما‬ ‫این موضوع تا حد بســیاری روشــن اســت؛ مردم نمی توانند به کســی اعتماد‬ ‫کنند کــه او را به خوبی نمی شناســند‪.‬‬ ‫در طــول ســالیان طوالنی‪ ،‬هر گفتــه او‪ ،‬هر ایما و اشــاره اش و هر مدل موی‬ ‫او زیــر ذره بین قرار گرفته اســت و بــا این وجود هنوز هم شــخصیت او برای‬ ‫بســیاری از رأی دهندگان‪ ،‬مرموز و ناشناخته اســت‪ .‬هنوز میلیون ها آمریکایی‬ ‫این سیاســتمدار باتجربه را به خوبی نمی شناســند و در تضادهای شــخصیتی‬ ‫او گرفتار شــده اند‪.‬‬ ‫او که به عنوان یکی از طایه داران حقوق زنان‪ ،‬کار خود را در اجتماع شــروع‬ ‫کــرد‪ ،‬تنهــا به این دلیل از ناســا خواســت فضانورد شــود که با سیاســت های‬ ‫«ضد زن» آنها مقابله کند‪ .‬زمانی که یک اســتاد دانشــگاه در دانشــکده قانون‬ ‫دانشــگاه هــاروارد عنوان کرد که این دانشــکده نیــاز به زنان بیشــتری ندارد‪،‬‬ ‫تبدیل به یک ســتاره در دانشــگاه ییــل (رقیب اصلی هاروارد) شــد‪.‬‬ ‫هفتــه نامه صدا‪ :‬او پــس از ازدواج‪ ،‬مدتــی نام خانوادگی خــود را حفظ کرد‬ ‫(و حاضــر به تغییــر و قبول کردن نام خانوادگی شــوهرش نمی شــد)‪ .‬هیاری‬ ‫همچنین در اکثر دوران کاری خود درآمدی بیشــتر از شــوهرش به دســت آورد‬ ‫و در نهایــت همواره این ایده را به تمســخر گرفت که مــی تواند یک زن خانه‬ ‫دار و مــادر همراه برای فرزندانش باشــد‪.‬‬ ‫جنش های فمینیســتی وعده داده انــد که چنین آزادی هایــی باعث افزایش‬ ‫تــوان یــک زن برای ایجاد هویت هایی قدرتمند می شــود اما هنــوز این وعده‬ ‫برای کلینتون به طور کامل محقق نشــده اســت‪ .‬هنوز هم هویــت او در حال‬ ‫تغییــر و دگرگونی اســت و به اندازه ‪ ۴۰‬ســال قبــل و زمانی کــه در انظار ملی‬ ‫قرار گرفت‪ ،‬مبهم اســت‪.‬‬ ‫مقبولیــت او نوســانات زیــادی داشــته و در زمــان خدمت او به کشــور اوج‬ ‫گرفــت و در دوران رقابــت هــای انتخاباتی کاهش یافت‪ .‬ســخنرانی نکردن او‪،‬‬ ‫وجود نداشــتن کتابی از خاطراتــش‪ ،‬فقدان مصاحبه یا تبلیغاتــی فراگیر باعث‬ ‫شــده اســت که اذهان عمومــی در مورد او تردید داشــته باشــند‪ .‬همراهان و‬ ‫هوادارانــش تــاش کــرده اند تا او را بــرای جامعه خود تعریــف کنند؛ هر چند‬ ‫خــودش از انجام ایــن امر یا بازتعریــف هویتش ناتوان مانده اســت‪.‬‬ ‫معاون بیل کلینتون و رییس ســتاد کارکنان کاخ سفید دوران ریاست جمهوری‬ ‫او‪ ،‬میــان وروبر خاطره لیموزین ســواری خود با بانــوی اول ایاالت متحده را به‬ ‫یــاد مــی آورد؛ اتفاقی که مربوط به ‪ ۲‬دهه پیش اســت‪ .‬هیــاری‪ ،‬روی صندلی‬ ‫چرم ماشــین لم داده و شــروع به کنکاش دســته ای از برگه ها کرد‪ .‬این وظیفه‬ ‫‪ ۴8‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫هر روز او بود که به بررســی تحلیل های ناامیدکننده شــخصیت های جهانی و‬ ‫غیرچاپلــوس بپردازد؛ وظیفه ای که هیچ لذتی برای او به همره نداشــت‪ .‬وروبر‬ ‫می گوید‪« :‬من آن زن را دوســت نداشتم‪».‬‬ ‫به نظر می رســد کــه در این ‪ ۲‬دهه اوضــاع تغییر زیادی نکرده اســت‪ .‬حتی‬ ‫با وجود آنکه زندگی او فراز و نشــیب فراوانی داشــته و از کاخ ســفید و مجلس‬ ‫ســنا و کابینه و دولت و در نهایت به مرحله نهایی انتخابات ریاســت جمهوری‬ ‫رسیده است‪.‬‬ ‫روانشناســان هنوز هم متوجه انگیــزه ها و دالیل رفتارهای او نمی شــوند و‬ ‫منتقدان هم همچنان به اظهارنظر درباره شــخصیت او مشــغول هستند‪ .‬شاید‬ ‫از نگاهی بتوان مســیر شــغلی و فعالیت های او را روشــن و سرراست متصور‬ ‫شــد‪ .‬یک زندگی سرشــار از سیاســت های واقع گرایانه کــه در خدمت اهداف‬ ‫آرمــان گرایانــه ای مانند عدالــت و ایجاد فرصــت های اجتماعی بــرای زنان و‬ ‫کودکان قرار دارد‪.‬‬ ‫شــاید از نگاه خود او و زمانی که از داخل به مســئله بنگریم‪ ،‬اســتانداردهای‬ ‫مشــخص و بی طرفانه و دســتاوردهای او بــا هر فرد حرفــه ای دیگری در یک‬ ‫ســطح قرار داشــته باشــد‪ .‬با این حال از دید دیگــر و به ویژه اگــر از بیرون به‬ ‫مســیر حرکت او نگاه کنید‪ ،‬قطعــات مختلفی از پــازل کاری او وجود دارند که‬ ‫در کنار یکدیگر قــرار نمی گیرند‪.‬‬ ‫او قهرمان مادران شــاغل اســت که با بانکداران وال اســتریت معاشرت دارد‪.‬‬ ‫او یک «ورشکســته مرده» (کلمات خود کلینتون) اســت که همزمان با خدمت‬ ‫عمومــی خود در واشــنگتن و نیویــورک‪ ،‬خانه های اعیانی خریــداری می کند‪.‬‬ ‫او یــک مدیر اجرایی چندکاره و با صاحیت اســت که «به شــدت بی احتیاط»‬ ‫(لغــات رییــس ‪ )FBI‬بوده و از سیســتم ایمیل محافظت نشــده اســتفاده می‬ ‫کــرد‪ .‬او الگوی فمینیســم اســت و در عین حــال از یک شــوهر خائن حمایت‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫سندرزمنتقدکلینتون‬ ‫در مرحله نخســت رقابت ها بود که ســناتور برنی ســندرز‪ ،‬برخــاف انتظار‬ ‫رقبــا‪ ،‬کلینتــون را به باد انتقــاد گرفت و هویــت مبهم و متناقض او را آشــکار‬ ‫کــرد‪« :‬کلینتون آن چیزی نیســت که ادعــا می کند‪ .‬او ادعا مــی کند که حامی‬ ‫ســتمدیده ها است اما اوقاتش را با ســتمگرهای بزرگ می گذراند‪ .‬او می گوید‬ ‫کــه اشــتغال زایی خواهد کرد اما از تجارت آزاد دفــاع می کند‪ .‬او از عمل گرایی‬ ‫و پیــش بــردن کارها ســخن می گوید امــا واقعا چه تفاوتی بین عمــل گرایی و‬ ‫باندبازی یا فســاد وجود دارد؟»‬ ‫این انتقادها را شــخصی نســبت به کلینتون مطرح می کند که هویت خودش‬ ‫ماننــد کارتن تلویزیونی‪ ،‬روشــن و واضح اســت‪ .‬هیاری رودهــام کلینتون‪ ،‬به‬ ‫گفته یکی از مشــاوران خودش مشــهورترین زنی اســت که هیچ کــس او را به‬ ‫درســتی نمی شناسد‪.‬‬ ‫اگــر قرار اســت برای تصورات اشــتباه درباره انســان ها‪ ،‬خود آنهــا را مقصر‬ ‫بدانیــم‪ ،‬پس کلینتون هم بدون اشــتباه نبوده اســت‪ .‬او هیــچ گاه کاری انجام‬ ‫نداده که بتوان به ســادگی او را شــناخت‪ .‬اقدامات و رفتارهای روشــن و واضح‬ ‫او در برابــر رفتارهای محافظه کارانه اش بســیار محدود بوده اســت‪.‬‬ ‫راجــر کلینتــون‪ ،‬بــرادر ناتنی هیــاری‪ ،‬تنها اندکــی پس از پیوســتن به قبیله‬ ‫کلینتون عنوان کرد‪« :‬بر ســر میز شــام‪ ،‬مــرغ بریان و پوره ســیب زمینی بود‪».‬‬ ‫او همچنیــن خانــواده جنوبی خــود را با یک «دیــوار بتنی» مقایســه کرد‪ .‬به‬ ‫عقیده وروبر‪ ،‬مشــکل کلینتون ناشــی از شــخصیت ذاتی انســان ها است‪ .‬هر‬ ‫کــدام از مــا چندین بعد شــخصیتی داریم اما کلینتــون زیر ذره بیــن بی رحم‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪48 Kheradmand‬‬


‫صــادق چوبــک‪ ،‬عــادل فردوســی پور و جمشــید‬ ‫مشــایخی بســنده مــی کنیــم‪.‬‬ ‫امــا اگــر از تاریخچــه دبیرســتان بخواهیــد باید‬ ‫گفت که‪ ،‬زمین دبیرســتان در ســال ‪۱۲۹2‬خریداری‬ ‫و از ســال ‪ ۱۲۹۷‬بــه مدت ‪ ۱۲‬ســال‪ ،‬دو ســاختمان‬ ‫در آن ســاخته شد که ســال ‪ ۱3۰3‬ساختمان مرکزی‬ ‫توســط مارکوف‪ ،‬معمار مشــهور لهســتانی االصل‬ ‫روســی به پایان رســید‪ .‬ســال ‪ ۱3۰8‬هم دبیرســتان‬ ‫بــه دوره ‪ ۱5‬ســاله (‪ ) A-B‬بــا ‪ ۹۰۰‬دانــش آموز به‬ ‫کالج تبدیل شــد و در ســال‬ ‫‪ ۱3۱2‬ســاختمان شــبانه‬ ‫روزی و یــک درمانــگاه بــه‬ ‫مجموعه اضافه شــد که این‬ ‫دو ســاختمان بعداً تخریب‬ ‫شــدن و بنــای دیگــری به‬ ‫شیوه ی مبلغین مسحیت و‬ ‫میسونرهای مذهبی آمریکا‬ ‫اداره شــد‪ .‬اما در نهایت در‬ ‫ســال ‪ ،۱3۱۹‬ایــن مرکــز‬ ‫توســط دولــت از آمریکایی‬ ‫هــا خریــداری و بــه جهت‬ ‫تاســیس کالــج دانشــگاه‬ ‫تهــران‪ ،‬اداره مدرســه بــر‬ ‫عهده مدیــران ایرانــی قرار‬ ‫گرفت ‪.‬‬ ‫دبیرســتان البرز با معماری‬ ‫تلفیقی ‪ ،‬سنتی و اسامی که‬ ‫داره‪ ،‬امــروزه به عنوان یکی‬ ‫از دبیرســتان های خوش نام‬ ‫و درخشــان در عرصــه های‬ ‫علمــی و فرهنگی شــناخته‬

‫شــده‪ .‬فضای ســبز فــوق العــاده زیبــا‪ ،‬معماری‬ ‫چشمگیر و فضای بزرگ دبیرستان البرز باعث شده‬ ‫تو خیابون اتقاب بدرخشــه و حســابی خودنمایی‬ ‫کنه‪ .‬محمدعلی مجتهدی‪ ،‬یکی از مدیرهای ســابق‬ ‫دبیرســتان درباره انتخاب دانشآموزان در گذشــته‬ ‫گفتــه اســت‪ " :‬از نمره بیســت شــروع میکردند‪،‬‬ ‫میآمدنــد پاییــن تــا شــانزده‪ ،‬ظرفیــت کــه تمام‬ ‫میشــد‪ .‬بقیه پا میشــدند و میرفتنــد‪ .‬این عمل‬ ‫را مــن انجــام میدادم کــه اینها بفهمنــد که اینجا‬

‫‪ ۴۷‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫تبعیــض و اســتثنایی نیســت‪ .‬بعد هم ســفارش از‬ ‫هــر مقامی میآمــد‪ ،‬از دربار گرفته تــا جای دیگر‪،‬‬ ‫گوشــم به ایــن حرفها بدهــکار نبود‪ .‬با اســتثنا‬ ‫کســی را نمیپذیرفتم‪ " .‬البته امــروز هم وضعیت‬ ‫بــه همیــن شــکله و تنهــا راه ورود به دبیرســتان‬ ‫بزرگان‪ ،‬قبولی در آزمون ورودی و معدل باالســت‪.‬‬ ‫آدرس ‪ :‬تهران‪ ،‬خیابــان انقــاب اســامی‪ ،‬روبروی‬ ‫پل کالــج‪ ،‬خیابان البــرز‪ ،‬پاک ‪۱‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪47 Kheradmand‬‬


‫ﻗدیمی ترین مدرسه تهران!‬ ‫دوســت دارین دبیرســتان البرز کــه قدیمی ترین‬ ‫و معتبرترین دبیرســتان تهران هســتش رو بیشــتر‬ ‫بشناسین؟!‬ ‫اینکــه کجاســت؟ توســط کی ســاخته شــده! یا‬ ‫اینکه قبــا برای چه کارهایی اســتفاده میشــده؟‬ ‫پس بــا همگردی همراه باشــین تا اطاعاتتون در‬ ‫مورد این مدرســه زیبا تکمیل بشــه‪.‬‬ ‫دبیرســتان مانــدگار‬ ‫البــرز کــه بــه کالج‬ ‫آمریکایــی هــا‬

‫قدیمی شــهر‬ ‫شــناخته شــده‪ ،‬از دبیرســتان هــای‬ ‫ِ‬ ‫تهرانِ که جزء نخســتین نمادهای آموزشــی جدید‬ ‫در ایــران هم هست‪.‬این دبیرســتان به خاطر نمای‬ ‫که درســت پشت‬ ‫رشــته کــوه البــرز‬ ‫قــرار گرفتــه‪،‬‬ ‫ســا ختما نش‬ ‫شــده‪ .‬بنای‬ ‫البــرز نامیده‬ ‫هــم از‬ ‫ا صلیــش‬ ‫آ ثــا ر‬ ‫نخســتین‬

‫‪ ۴۶‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫نیــکای مارکــف‪ ،‬معمار تفلســیی که آثــار به یاد‬ ‫موندنیــه زیادی در ایــران داره‪ .‬تنها دیــدن ورودی‬ ‫مدرســه و فضــای سرســبز اون کافیــه تــا متوجه‬ ‫بشــین این دبیرســتان با تمام مدارســی کــه تا به‬ ‫حــال دیدین متفاوتــه‪ ،‬چه از نظر معمــاری و چه‬ ‫از نظــر پذیــرش و افــرادی کــه در اینجــا تحصیل‬ ‫کــردن‪ .‬هر چند که میشــه لیســت بلنــد و باالیی‬ ‫از افراد سرشــناس و مشــهور فارغ التحصیل شــده‬ ‫از دبیرستان رو نوشت‬ ‫اما بــه نام افــرادی‬ ‫مثل همایــون خرم‪،‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪46 Kheradmand‬‬




‫ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺱ‬ ‫ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺟﺪﻯ ﮔﺮﻓﺘﻪ‬ ‫ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ‬ ‫ﺷقایﻖ عرفی نﮋاد‬ ‫مدرســه هیچوقت جای مناســبی برای مطالعه کتابهای غیردرسی نبوده است‬ ‫و اصــوالً بســیاری از معلمــان و پدرومادرها معتقدند که خوانــدن کتاب‪ ،‬غیر‬ ‫از کتابهــای درســی باعث عقب ماندگی از درس و مشــق میشــود و چه درس‬ ‫و مشــقی کــه معمــوالً بعد از تمام شــدنی دوره مدرســه جز آن قســمتی که‬ ‫بــه درد خواندنی و نوشــتن مــی خورد باقــی را باید در پس و پشــت ذهنش‬ ‫بایگانــی کــرد با ایــن همه اما ما کشــوری هنردوســت و ادبپرور هســتیم اما‬ ‫همــه بــی اعتنا بــه کتــاب و کتابخوانــی آن قدر کــه در یک جامعه هشــتاد‬ ‫میلیونــی تیراژ کتابها چیزی حدود ‪ ۱۰۰۰‬نســخه اســت‪ .‬با ایــن حال هنوز هم‬ ‫هنــر نزد ایرانیان اســت و ما ملتــی ادب پروریــم! و البته الکتاب‪.‬‬ ‫ســهم ما از ادبیات در مدرســه تا همین ‪۱5‬ســال پیش چند حکایت از گلستان‬ ‫ســعدی بود و چند داستان از کلیله و دمنه و مرزباننامه عنصرالمعالی کیکاوس‬ ‫بــن وشــمگیر و اگر بــود در کنارش یکــی دو متن معاصر که آنها هم داســتان‬ ‫نبودند و شــاید چند شــعر از قدما و معاصرین که حفظ کردنشــان واجب بود‪.‬‬ ‫کمتــر معلم ادبیاتــی هم چیزی بیشــتر از حفظ کردن همین شــعرها و لغت‬ ‫– معنیهــا را انتظار داشــت و اصــ ًا پیش نمیﺂمد که کتابی غیردرســی در کاس‬ ‫معرفی شــود تا بیشــتر بخوانیــم و وای به روزی که ســر کاس بــا کتابی روی‬ ‫زانوهایمان دســتگیر میشــدیم‪ ،‬کاس ادبیات‪ ،‬انشــاء هم تکلیفش معلوم بود‪.‬‬ ‫موضوعــی پای تختــه و جمله هایی تکــراری در دفترچه ی انشــاء که بر همه‬ ‫واضح و مبرهن اســت و …‬ ‫«ابوتراب خســروی» معتقد اســت مدرســه و معلم نقش مهمی در آشــنایی‬ ‫کــودکان و نوجوانــان با ادبیات و کتابخــوان کردن آنها دارد‪ .‬امــا آن چه به نظر‬ ‫او مهمتر اســت وارد شــدن ادبیات معاصر در کتابهای درســی مدرســه است تا‬ ‫بچه ها با آنچه او «روح زمانه» مینامد آشــنا شــوند‪ .‬و این خیلی بدیهی اســت‬ ‫که اگر ادبیات در مدارس و دانشــگاهها به شــکل درســت تدریس نشــود رشد‬ ‫پیدا نمیکند‪ .‬یکی از مشــکات مــا در ارتباط با ادبیات در مــدارس‪ ،‬عدم توجه‬ ‫مدیــران آموزشــی ســطح کان ما بــه ادبیات معاصر اســت‪ .‬در نتیجــه ی این‬ ‫بیتوجهی جامعه ی ما با ادبیات معاصر آشــنا نیســت و شــاید اندکی‪ ،‬اشــعار‬ ‫و متــون کهــن را بشناســد‪ .‬در صورتی که باید آثار نویســنده هــای معاصر در‬ ‫سیســتم آموزشــی ما وارد شــود تا بچه ها با فضای زمانه خودشــان آشنا شوند‪.‬‬ ‫این همان کاری اســت که در کشــورهایی مثل فرانســه و انگلیس انجام میشود‬ ‫و بخش مهم از ادبیات معاصرشــان را در کتابهای ادبیــات مدارس وارد کرده اند‬ ‫و بچه ها را با آثار مث ًا «ســلین» یا «ربگرییه» آشــنا میکنند و همین تشــویق‬ ‫میکند آنهــا را به مطالعه‬ ‫ولــی اینجا بچههای ما اگر مجبور شــوند که بخوانند فقط از حافظ و ســعدی‬ ‫و … میخواننــد‪ .‬البتــه نه این شــعرا‪ ،‬ریشــه هــای ادبیات ما هســتند و باید‬ ‫کارهایشــان را خواند اما این که تنها آثار همین شــعرا و نویسندگان در کتابهای‬ ‫درســی بیاید خوب نیســت‪ .‬به نظر من خاء بزرگی بین مضامین درســی وجود‬ ‫دارد‪ .‬اگــر ایــن خاء بــا آثار معاصرین از مشــروطه به این طرف برطرف شــود‬ ‫تأثیر بســیار زیادی در ایجاد عاقهی دانشــﺂموزان به مطالعه خواهد داشــت‪».‬‬ ‫متأســفانه کتابخانه های مــدارس ما هم مکمل همین جریان هســتند‪ .‬یعنی‬ ‫‪ ۴3‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫در ایــن کتابخانــه ها بچه هــا کتابهایی که با ســلیقه و روحیه شــان ســازگار‬ ‫باشــد پیدا نمیکننــد‪ .‬بنابراین رغبتی هم بــه رفتن به کتابخانه ی مدرســه پیدا‬ ‫نمیکنند‪».‬‬ ‫«پرویــن علیپور» نویســنده و مترجم کتاب کودک و نوجوان که ســالها تجربه‬ ‫ی تدریــس ادبیــات را دارد میگویــد‪« :‬ما درباره ی کتــاب و اهمیت کتابخوانی‬ ‫زیــاد صحبت میکنیم‪ .‬اما واقعیت این اســت که هنوز بــه اهمیت آن پی نبرده‬ ‫ایــم‪ .‬وقتی صحبــت از آمار پایین کتابخوانی میشــود اولین دلیلــی که میﺂورند‬ ‫این اســت کــه کتاب گران اســت‪ ،‬در صورتی کــه همین آدمهایی کــه حرف از‬ ‫گرانــی کتــاب میزنند‪ ،‬برای این که بچه شــان مدرســه بهتری بــرود ده میلیون‬ ‫تومــان هزینه میکنند‪ .‬ولی حاضر نیســتند چند هزار تومــان خرج خرید کتاب‬ ‫کنند‪ .‬اگر کاســی باشــد که ‪ 5‬میلیــون تومان بگیرد و ضریب هوشــی کودک را‬ ‫‪ 5‬شــماره باال ببــرد‪ ،‬خیلی از پــدر و مادرها حاضرند ایــن کار را بکنند‪ .‬غافل از‬ ‫این که با هزینه ای بســیار بســیار کمتر از آن و با خرید کتاب برای کودکانشــان‬ ‫میتواننــد درک و فهم و قوهی تشــخیص آنهــا را به مراتب باالتــر ببرند‪ .‬پدر و‬ ‫مادرهــا اگر بداننــد بچه هایی که کتاب میخواننــد درس را هم بهتر می فهمند‬ ‫و دیگر نیازی به کاســهای کنکور ندارند با اشــتیاق برایشــان کتاب میخرند‪».‬‬ ‫«خواندن کتاب فرصتی اســت برای یادگیری‪ .‬از جملــه یادگرفتن کنترل و مهار‬ ‫عواطــف‪ .‬یکی از بهترین فایده های کتاب داســتان‪ ،‬مدیریت هیجان و عواطف‬ ‫اســت کــه حاال با نــام «هوش هیجانی» از آن اســم برده میشــود که هیچ چیز‬ ‫نیســت جز کنترل احساســات‪ .‬بچه هایی که کتاب میخوانند احساساتشــان را‬ ‫کنترل شــده تر بروز میدهند»‪.‬‬ ‫اما تأســف بیشــتر این جاســت کــه در اثر کم توجهــی به ادبیــات و مهارت‬ ‫خوانــدن بچه هــا‪ ،‬دانش آموزان‪ ،‬حتی در ســالهای پایانی دبیرســتان نمیتوانند‬ ‫درســت از روی یــک متن بخوانند‪ .‬یک کتاب خیلی ســاده را بــه کاس بیاورید‬ ‫و از بچــه ها بخواهید یک نفرشــان از روی کتاب بخواند‪ .‬ببینید چند نفرشــان‬ ‫حاضرنــد بخوانند‪ ،‬یا چند نفرشــان درســت میخوانند‪ .‬در مورد درســهای دیگر‬ ‫هم همینطور اســت‪ .‬اگر بچه ها بتوانند درســت از روی متن تاریخ یا جغرافیا‬ ‫و … بخواننــد آن را راحــت میفهمند و حفظ میکنند‪».‬‬ ‫به عقیــده من «معلمها میتوانند ســرکاس یک کتاب یا بخشــی از یک کتاب‬ ‫را بخواننــد و راجــع به آن صحبت کننــد و از بچه ها بخواهند تــا درباره آنچه‬ ‫شــنیده انــد صحبت کنند‪ .‬الزم نیســت ‪ 5۰‬دقیقه کاس را بــه این کار اختصاص‬ ‫دهیــم‪ .‬کافی اســت ‪ 5‬دقیقه برای کتابخوانــی در کاس وقت بگذاریم‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪43 Kheradmand‬‬


‫اشتباه لپی!‬ ‫دﻗﺖ در تﺼاویر ﺛﺒﺖ ﺷــده از ﻟحﻈات دریافﺖ مدال دیﮕر ورزﺷــکاران ایرانی‪،‬‬ ‫نشــان میداد کــه درج عﺒارت ﺧلیــﺞ فــارس روی ﻟﺒاس هایشــان ممنوعیتی‬ ‫نداﺷــته و به عﺒارت بهتر‪ ،‬سیاسی تفسیر نشده اســﺖ‪ .‬همان گونه که درج نام‬ ‫پهنه آبی وســیﻊ ﺷــمال کشــورمان‪ ،‬یعنی دریای ﺧزر روی ﻟﺒاس ملی پوﺷــان‬ ‫پاراﻟمﭙیکی‪ ،‬حاﺷــیه ای به دنﺒال نداﺷــته و به سانســور منﺠر نشده اسﺖ‪.‬‬

‫ورزش را دلیل این سانســور دانســتند تا این گونه به نظر برســد که تیم ورزشی‬ ‫ما‪ ،‬برای دوری جســتن از حاشــیه های احتمالــی تن به این سانســور دادهاند‪،‬‬ ‫ولــی زمان زیادی طول نکشــید که این حدس و گمان مردود شــد‪.‬‬ ‫دقــت در تصاویــر ثبت شــده از لحظات دریافت مــدال دیگر ورزشــکاران‬ ‫ایرانی‪ ،‬نشــان میداد که درج عبارت خلیج فارس روی لباس هایشان ممنوعیتی‬

‫درســت چند دقیقه پس از رکوردشــکنی های جانانه «ســیامند رحمان»‪ ،‬وزنه‬ ‫بــردار پارالمپیکی کشــورمان‪ ،‬تصویری در فضــای مجازی میان کاربــران ایرانی‬ ‫دســت به دســت میشــد که بســیار عجیب بود؛ سانســور نام «خلیج فارس»‬ ‫روی لبــاس و ویلچر ایــن قهرمان ایرانی!‬ ‫به گزارش «تابناک»‪ ،‬این موضوع هنگامی آشــکار شــد که مخاطبان پر شــمار‬ ‫تلویزیونــی رقابــت وزنه بــردار قدرتمند پارالمپیکی کشــورمان‪ ،‬چشــم انتظار‬ ‫لحظــه اهدای جوایز بودند که دریافتند بخشــی از نقشــه کشــورمان که روی‬ ‫لباس ورزشــی وی طراحی شــده‪ ،‬با چسب پوشانده شده اســت؛ درست جایی‬ ‫کــه باید عبــارت «خلیج فــارس» به زبــان انگلیســی‪ ،‬پهنه آبی وســیع جنوب‬ ‫غربــی کشــورمان را معرفی میکرد‪.‬‬ ‫ایــن در حالی بود که دقت در تصاویر ارســالی از دهکــده بازی ها در برزیل‬ ‫نشــان مــیداد‪ ،‬این اتفاق روی ویلچر ســیامند رحمان نیز تکرار شــده اســت‪.‬‬ ‫سانســور نام خلیج فارس که با توجه به شــیطنت های وســیع کشورهای عربی‬ ‫در ســال های اخیــر در این خصوص‪ ،‬بســیار آزاردهنده به نظر میرســید و از‬ ‫این رو بازتاب وســیعی میان کاربران ایرانی در شــبکه های اجتماعی داشــت‪.‬‬ ‫با انتشــار این تصاویر‪ ،‬نخست برخی شائبه سیاســی تفسیر شدن درج نام این‬ ‫پهنه آبی روی لباس ورزشــکاران را مطرح کردند و مغایرت شــعارهای سیاسی با‬

‫نداشــته و به عبارت بهتر‪ ،‬سیاســی تفســیر نشــده اســت‪ .‬همان گونه که درج‬ ‫نام پهنه آبی وســیع شــمال کشــورمان‪ ،‬یعنی دریــای خزر (به زبان انگلیســی‬ ‫‪ )Caspian Sea‬روی لباس ملی پوشــان پارالمپیکی حاشــیه ای به دنبال نداشته‬ ‫و به سانســور روی لباس ســیامند رحمان منجر نشــده است‪.‬‬ ‫بدین ترتیب مشــخص شــد‪ ،‬اشــکال جای دیگری اســت و اینجا بود که گاف‬ ‫بــزرگ مســئوالن تدارکات البســه ملی پوشــان پارالمپیکی جلوه گر شــد؛ درج‬ ‫عبــارت ‪ Persain‬بــه جای ‪ Persian‬در عبارت خلیج فــارس که همه چیز را زیر‬ ‫ســﺆال برده بود؛ رویــدادی که میتوان «افتضاح» خواندش و از آشــکار شــدن‬ ‫آن در نیمه راه مســابقات پارالمپیک‪ ،‬شــگفت زده شد‪.‬این را تصاویر منتشره از‬ ‫ورزشــکاران کشورمان روی ســکوهای پارالمپیک و گاه حین رقابت با رقبایشان‬ ‫نشــان میدهــد که در اغلبشــان این عبارت مخــدوش به ثبت رســیده و برای‬ ‫همیشــه جاودانه شــده اســت‪ .‬با این توضیح که یکی دو تن از ورزشــکارانمان‬ ‫پیــش از ســیامند و مربیانــش به این اشــکال پی برده و با چســباندن چســب‬ ‫همرنگ‪ ،‬به نوعــی جبران مافات کــرده بودند‪.‬‬ ‫اما این ماجرا روی ناخوش دیگری هم دارد و آن اینکه بیندیشــیم چه کســی و‬ ‫بــا چه نیتی تصمیم گرفته نــام خلیج فارس روی لباس ملی پوشــان پارالمپیکی‬ ‫درج شــود و ایــن اقدام برایــش چقدر مهم و جدی بوده اســت؟ پرسشــی که‬ ‫تأمــل در آن ثابت خواهد کرد‪ ،‬این اتفاق نه نتیجه یک کار حســاب شــده‪ ،‬که‬ ‫ماحصل اقدامی شــعاری بوده و بس‪.‬‬ ‫مثل آن دســته شــعارهایی که مســئوالن برای خودنمایــی میدهند و نمونه‬ ‫هــای فراوانــی از آن را بــه یاد میآوریم؛ شــعاری کــه این بار بــا درج عبارتی‬ ‫اشــتباه به جای خلیج فارس خود را نشــان داد و به چشــم هیچ کســی نیامد‬ ‫و از آن تلــخ تــر‪ ،‬تــا این لحظــه منجر به ارائــه توضیحی در خصــوص آن هم‬ ‫نشــده؛ انگار نه انگار که باید مســبب شــکل گیــری این افتضاح را شناســایی‬ ‫و دســت کــم توبیخش کرد تا درس عبرتی باشــد برای کســانی که میخواهند‬ ‫بر احساســات عمومی مردم ســوار شــده و یــک موضوع ملــی را این گونه به‬ ‫حاشیه ســنجاق کنند!‬

‫‪ ۴2‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪42 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪۲۶‬‬

‫آبی‪،‬امكانــات غواصــی و قایقهای كف شیشــهای‬ ‫كــه گردشــكران از آن بــرای تماشــای دنیــای‬ ‫شــگفتانگیز آبزیــان زیبای خلیج فارس اســتفاده‬ ‫میكننــد‪ ،‬در خــود جــای دادهاســت‪ .‬جــدای از‬ ‫مدرســههای غواصــی ورزشهــای آبــی دیگری در‬ ‫كیــش وجــود دارند كــه مــورد توجه گردشــگران‬ ‫هســتند‪ .‬بهتریــن نقطه بــرای ورزشهــای آبی در‬ ‫كیش مجموعه اســكله تفریحی كیش اســت كه در‬ ‫مجــاورت چند مجموعه تفریحــی دیگر قرار گرفته‬ ‫است‪.‬‬ ‫در تمامیكلوبهــای دریایــی و اســكله تفریحی‬ ‫كیــش ورزشهای آبــی و تفریحــی همچون جت‬ ‫اســكی‪ ،‬چترهــای پاراســل‪ ،‬بانانا و شــاتل‪ ،‬اســكی‬ ‫روی آب‪ ،‬باگــی‪ ،‬فــای بــورد و اســكوتر دریایی و‬ ‫قایق ســواری بــا قایقهای بادبانــی و تندرو عرضه‬

‫میشــود كه نــرخ آنهــا از ‪ ۱۲‬هــزار تــا ‪ ۱۰۰‬هزار‬ ‫تومان اســت‪.‬‬

‫روی یــخ تا رفتن به اعمــاق آبهای نیلگون خلیج‬ ‫فــارس و همنشــینی با آبزیان متنوع ایــن جزیره و‬ ‫تماشــای مرجانهای رنگارنگ‪ ،‬همــه و همه برای‬ ‫گردشــگران فراهم است‪.‬‬ ‫امكاناتجزیره‬ ‫بــه غیــر ازمراكز تفریحی كه به آنها اشــاره شــد‪،‬‬ ‫مجموعههــای ورزشــی بســیاری نیــز در كیــش‬ ‫راهانــدازی شــده كه خدمــات ســواركاری‪ ،‬تنیس‪،‬‬ ‫تیراندازی با كمان‪ ،‬اســكیت و اســكواش‪ ،‬فوتبال و‬ ‫ورزشهــای رزمیرا بــه گردشــگران و عاقهمندان‬ ‫عرضــه میكنند‪ .‬به شــنا هم كه عاقهمند باشــید‬ ‫عاوه بر اســتفاده از خدمات اســتخرهای شــنا در‬ ‫جزیره میتوانید ســری به مراكز تفكیكشــده شــنا‬ ‫آقایــان و بانوان بزنیــد و در دریــای نیلگون خلیج‬ ‫فارس شــنا كنید‪.‬‬

‫سامانه حمل و نقل‬ ‫كرایــه تاكســی در كیش همچنان گران اســت‪،‬اما‬ ‫تاكســیهای زرد رنگ خطــی در ایــن جزیره نرخ‬ ‫معقولتری دارنــد‪ .‬نرخ مینی بــوس در این جزیره‬ ‫كمترین نرخ كرایه اســت و برای رفتن به مسیرهای‬ ‫مختلف بــا مینیبوسهــای جزیره تنهــا پرداخت‬ ‫‪ ۹۰۰‬تومان كافی اســت‪ .‬موسسات زیادی در جزیره‬ ‫كیش وجــود دارنــد كــه میتوانید بــا مراجعه به‬ ‫آنهــا به اجــاره روزانه خــودرو اقدام كنید‪.‬‬

‫جشنوارهها‬ ‫جزیــره كیــش مركــز برپایــی جشــنوارههای‬ ‫گوناگونی اســت‪ .‬از جشــنوارههای موسیقی گرفته‬ ‫تــا جشــنوارههای خریــد و جشــنوارههای ویــژه‬ ‫هــر فصــل‪ ،‬در این جزیــره برنامــه ریــزی و اجرا‬ ‫میشــوند ‪ .‬بدین ترتیب بسته ســفر به كیش كامل‬ ‫و هیجانانگیــز خواهد بــود‪ .‬میتوانیــد روزها در‬ ‫آبهــای خلیــج فــارس و مراكز تفریحی ســاحلی‬ ‫بــه تفریــح بپردازید و عصر هنگام با گشــتوگذار اﻗامﺖ در �‪ ۶‬هتل‬ ‫در پاســاژهای ایــن جزیــره محصــوالت متنوعــی ســفر به كیش البته چندان ارزان هم نیســت‪،‬اما‬ ‫نرخ اقامــت در این جزیره جنوبی ایران كهامكانات‬ ‫خریــداری كنید‪.‬‬ ‫كیــش دیگر تنها به پارك مشــهور دلفینها و باغ گردشــگری و تفریــح در آن به وفور فراهم اســت‪،‬‬ ‫پرندگان مشهور نیســت و اینك به نقطهای متمركز نســبت به ســفرهای خارجــی قابل توجه اســت‪.‬‬ ‫از تمامیامكانــات گردشــگری ایــران در جنــوب جزیــره كیــش از آن جزیرههای جنوبی اســت كه‬ ‫كشــور تبدیل شــده است‪ .‬از پیســتهای اسكیت توســعه آن برپایه صنعت گردشــگری شكل گرفت‬ ‫‪ ۴۱‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫و بــه تدریــج تبدیــل به نقطــه تمركز تاسیســات‬ ‫گردشگری شد‪.‬‬ ‫ایــن جزیرهامــا بــرای گردشــگران عاقهمنــد‬ ‫بــه خریــد نیز نقطــه خوبی بــرای پاســاژگردی و‬ ‫خریدهــای مختلــف اســت‪ .‬جــدای از آن كیــش‬ ‫بــرای عاقهمندان به خــودرو نیــز از آن جهت كه‬ ‫جزیرهای آزاد محســوب میشــود‪ ،‬نقطه مناســبی‬ ‫بــرای دیدن جدیدترین خودروهای عرضه شــده در‬ ‫بازارهای جهانی اســت كه به تعداد زیــاد وارد این‬ ‫جزیره شــده اند‪ .‬جزیره كیش در مســاحتی حدود‬ ‫‪ ۹۰‬كیلومتــر مربــع دارای بیــش از ‪ ۶۰‬هتــل یك تا‬ ‫پنج ســتاره اســت كــه میتواند در هر فصل ســال‬ ‫اقامتــگاه خوبی برای گردشــگران باشــد‪.‬‬ ‫نرخ ســفر به كیــش با تورهــای گردشــگری نیز‬ ‫حــدود ‪ ۴۰۰‬هــزار تومان بــرای پنــج روز اقامت در‬ ‫هتلهای این جزیره در فصل تابســتان تعیین شده‬ ‫كه البته ممكن اســت براساس ســلیقه گردشگرانی‬ ‫كــه عاقه به ســفر با تورهــای گردشــگری به این‬ ‫جزیــره دارنــد‪ ،‬اندكــی كم یا زیــاد شــود‪ .‬در هر‬ ‫حال‪ ،‬پیشــنهاد ما ســفر با تورهای گردشــگری به‬ ‫ایــن جزیره زیبا و لذت بــردن از تمامیجاذبههای‬ ‫گردشــگری مروارید خلیج فارس اســت‪.‬‬ ‫پاركهایساحلی‬ ‫پاركهای ســاحلی در كیــش فراوان وجــود دارد‬ ‫و به تناســب میل و عاقه بازدیدكننــدگان میزبان‬ ‫گردشــگران اســت‪ .‬پاركهــای ســاحلی مرجــان‪،‬‬ ‫میرمهنا‪ ،‬ســیمرغ‪ ،‬مــرد ماهیگیر و پارك شــهر این‬ ‫جزیره با وســعت زیاد میزبان گردشــگران اســت‬ ‫وامكانــات خوبــی برای چند ســاعت اســتراحت‬ ‫در كنــار آرامــش دریــای جنوبــی ایــران دارد‪ .‬اگر‬ ‫بــه محیط زیســت ایــران عاقــه دارید تماشــای‬ ‫الكپشــتهای دریایــی در دهانه غربــی جزیره را‬ ‫از دســت ندهید‪ .‬میتوانید حتی به محله ســفین‬ ‫هم بروید و از تماشــای باغ بهشــت كه نخلستانی‬ ‫تاریخی اســت بهره مند شــوید‪.‬‬ ‫تابستانهای ﺧشك و زمستانهای بهاری‬ ‫کیش جزیرهای گرم و خشــک است و آب و هوای‬ ‫بیابانــی دارد‪ .‬بنابرایــن تابســتانهای آن طوالنی و‬ ‫گرم و زمســتانها بــا آب و هوای مطبــوع و مایم‬ ‫اســت‪ .‬كیش جزیرهای كم باران و خشــك اســت و‬ ‫بــه همین دلیــل حتــی در دوره باســتان نیز مردم‬ ‫جزیــره نیاز به حفر قنات داشــتند‪ .‬بــا این حال در‬ ‫فصــل زمســتان در برخی روزها رگبارهــای پراكنده‬ ‫منجر به جاری شــدن ســیاب در جزیره میشــود‪.‬‬ ‫در تابســتان گاه میــزان رطوبت و شــرجی هوا در‬ ‫جزیــره بــه صد درصــد نیــز میرســد‪ ،‬در این ماه‬ ‫دمــای هوا بــه بیــش از ‪ 3۴‬درجه و شــرجی آن به‬ ‫‪ ۶8‬درجــه میرســد‪ .‬بنابراین بهترین زمان ســفر به‬ ‫جزیــره کیش ماههــای دی تا فروردین هســتند كه‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪41 Kheradmand‬‬


‫«تکﺜیر مقاومﺖ» مﻦ ترانه ‪ ۱۵‬سال دارم‪ ،‬ساﺧته رسول صدر عاملی‬ ‫شــخصیت ترانــه‪ ،‬اســتعاره ای از مقاومــت برای تکثیــر خو ِد مقاوم اســت‪،.‬‬ ‫مقاومــت در برابــر گفتمان غالبی که امثــال او را خلع اراده مــی کند‪ .‬ترانه با‬ ‫وجــود وضعیت پرتاطم و بحرانی (ترک همســر الابالی و باردار بودن) ســعی‬ ‫دارد خود را گســترش دهد (حاضر به ســقط جنین نمی شــود)‪ ،‬تکثیر شــود و‬ ‫این مقاومت را به جســمیت درآورد‪.‬‬ ‫اهمیــت ایــن فیلم در ســیر تطور ســیمای زن در ســینما و هــم چنین آثار‬ ‫دیگــر صدر عاملی‪ ،‬اهمیتی غیرقابل انکار اســت‪ .‬ترانه گفتمان غالب را مجاب‬ ‫مــی کنــد به مقاومــت او احترام بگــذارد و رای به تکثیر هویت شــکل گرفته‬ ‫اش بدهنــد‪ .‬تفاوت فریــب خوردگــی زن در این فیلم با آن فریبــی که زن در‬ ‫ســینمای دهه ‪ ۴۰‬و ‪ 5۰‬می خورد‪ ،‬حرکت به ســمت خودآگاهی بعد از فریب‬ ‫و شکســت اســت‪ ،‬حرکت به ســوی تقابــل با گفتمانــی کــه از او نقش های‬ ‫کلیشــه ای می خواهد‪.‬‬

‫شکســت می خورد‪.‬‬ ‫«بازنمایی نقوش» نرگس و زیرپوسﺖ ﺷهر ساﺧته رﺧشان بنی اعتماد‬ ‫در فیلم «نرگس»‪ ،‬دو شــخصیت معرفی می شــود؛ یکی نرگــس و دیگر آفاق‪.‬‬ ‫نگــرش نرگس به ازدواج به مثابه راه فراری اســت از وضعیت موجود‪ ،‬وضعیتی‬ ‫که شــخصیت آفاق تجســم قربانی آن اســت؛ به نوعی آینه تمام نمای حال و‬ ‫آینده وضعیتی تحت ســیطره گفتمان پدرساالر‪.‬‬ ‫بنــی اعتماد با وجــود این که گفتمــان قالب را بــه نمایش در مــی آورد‪ ،‬اما‬ ‫مرد تصویر شــده در این فیلم‪ ،‬شــکل اســطوره ای همه چیزدان و توانا و نجات‬ ‫دهنــده را نــدارد‪ ،‬بلکه مردی اســت دچار مشــکات عــادی زندگــی روزمره‪،‬‬ ‫انســانی در شــمایل واقعی آن‪ ،‬نه اسطوره ای‪.‬‬ ‫در «زیــر پوســت شــهر» نیــز رویارویی زنــان با گفتمــان قالــب جامعه را‬ ‫شــاهدیم‪ ،‬گفتمانی که از آنان انتظارات کلیشــه ای دارد‪ .‬زن طبقه پایین در اثر‬ ‫شــرایط طبقاتی‪ ،‬کتک می خورد‪ ،‬گریه می کند و حقیر می شــود‪( .‬شــخصیت‬ ‫حمیــده از شــوهرش کتک می خــورد و به خانــه طوبا می آید‪ ،‬امــا در آن جا‬ ‫نیــز جایی بــرای او نیســت‪ ).‬اما بــرون رفت از وضعیــت آســیب زا به دلیل‬ ‫شــرایط طبقاتــی و فقر خانــواده‪ ،‬محکوم به شکســت اســت و او مجبور به‬ ‫بازگشــت به وضعیت پیشــین می شــود و بــه اصطاح باید کوتــاه بیاید‪.‬‬ ‫«زیر پوســت شــهر» هر چند کــه تصویری کــه از زن ارائه مــی دهد‪ ،‬متاثر‬ ‫از تصاویر ســنتی اســت‪ ،‬اما تاش کــرده تصویری ضمنــی از زن آرمانی مدنظر‬ ‫خــود ارائه دهــد و جایــگاه زن را در تقابــل طبقاتی به تصویر بکشــد و هم‬ ‫چنــان که کنــش بازنمایی را به اجــرا در مــی آورد‪ ،‬تاثیری روی القــای معنا و‬ ‫نقــش های نو بر مخاطب داشــته باشــد‪.‬‬ ‫‪ ۴۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫«انفﺼال از کلیشه»‪ ،‬به همیﻦ سادگی‪ ،‬ساﺧته رﺿا میرکریمی‬ ‫«به همین ســادگی»‪ ،‬به ســادگی حرکت به ســوی دگردیســی یــک زن را به‬ ‫تصویــر می کشــد‪ .‬میرکریمی با نمایــش جزییات این تحول رو بــه وقوع را به‬ ‫تصویر می کشــد‪ ،‬تحولی درونی از یک زن در دگردیســی از کلیشه مادربودگی‬ ‫بــه نقــش جدیدی که هیچ گونــه تعریف مشــخصی از آن ندارد‪ ،‬زیــرا که در‬ ‫گفتمان غالب حل شــده اســت‪ ،‬در گفتمانی که از او بزرگ منشــی و انکار و‬ ‫چشــم پوشــی را طلب می شــکند که همچون مــادری مهربــان از بی تفاوتی‬ ‫همســر نســبت به او بگذرد و به زیســت خود در کلیشــه مورد انتظار دامه‬ ‫دهــد‪ .‬او همــواره مادر اســت‪ ،‬مادری ســیراب کننده و آموزنــده و محافظت‬ ‫کننــده‪ .‬او به نوعی دچار یک انفصال حل نشــده اســت‪ ،‬انفصــال مادربودگی‬ ‫یا همســربودگی‪ ،‬انفصالی که به دلیل حل شــدگی در کلیشــه هــای از آن بی‬ ‫خبــر اســت و حال لحظه تعلیــق گون میان آگاهــی به عمل درآمــده و انکار‬ ‫و ادامه شــرایط فعلی اســت‪ .‬تعلیقی میــان آن چه از او تا بــه حال انتظار می‬ ‫رفتــه و آن چه در جهت آگاهی به دســت آمده اش اســت‪.‬‬ ‫همــان گونه که به اجمال ذکر آن رفت‪ ،‬تصویر زن در ســینمای ایران حرکتش‬ ‫را با انفعال کامل آغاز کرده اســت و حال در میانه این مســیر اســت‪ .‬تصویری‬ ‫که بیش از پیش در ســینمای فعلی به چشــم می خورد‪ ،‬مســئله مند شدن زن‬ ‫ایرانی در روایاتی اســت که ســینما آن را به تصویر می کشــد‪ .‬حال یک زن می‬ ‫توانــد دروغ بگوید‪ ،‬دزدی بکند‪ ،‬انتقام بگیرد‪ ،‬کینه جو باشــد‪ ،‬ولــی الزاما قرار‬ ‫نیســت او را در دســته بندی منســوخ و کلیشــه ای «خوب و بد» قرار دهیم‪.‬‬ ‫او التقاطــی از رفتارهــای مطلوب و نامطلوب اســت‪ ،‬همچــون آدمیانی که در‬ ‫زیســت جهانمان با آنان رو به رو هســتیم‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪40 Kheradmand‬‬


‫بیﻀایی ﺳﻌی در ﺁن نداﺷته اﺳت تا تﺼویری‬

‫اﺳﻄورﻩ ای و ﻏیرﻗابﻞ باور )در فیﻠﻢ باﺷو( اراﺋه‬ ‫بدهد‪ ،‬بﻠﻜه نایی را در مﻘاﻡ ﺷﺨﺼیتی به مﺜابه‬ ‫ﻋنﺼر مﻘاوﻡ در برابر ﮔﻔتمان حاکﻢ به تﺼویر‬

‫کﺸیدﻩ اﺳت که ﺳﻌی در ﺳاﺧت اﺳتﻘﻼل اﻗتﺼادی‬ ‫و فﻜری و‪ ...‬دارد‪.‬‬

‫میــل دارد خود را ببیند‪ ،‬مربوط می شــود‪ .‬تاکمن معتقد اســت اگر موضوعی‬ ‫بــه این صورت متجلی نشــود‪« ،‬فنای نمادین» صورت می گیرد‪ :‬محکوم شــدن‬ ‫و ناچیــز به حســاب آمدن یا عــدم حضور که بــه معنی فنای نمادین اســت‪.‬‬ ‫بنابرایــن در عمــل این فرایند کلــی به معنای این اســت که مــردان و زنان در‬ ‫رســانه های جمعی به صورتی بازنمایی شــده اند که با نقش های کلیشــه ای‬ ‫فرهنگی که در جهت بازســازی نقش های جنســیتی ســنتی بــه کار می روند‪،‬‬ ‫ســازگاری دارنــد‪ .‬معموال مردان به صورت انســان هایی مســلط‪ ،‬فعال‪ ،‬مهاجم‬ ‫و مقتــدر بــه تصویر کشــیده می شــوند و نقش هــای متنوع و مهمــی را که‬ ‫موفقیــت در آن ها مســتلزم مهارت حرفــه ای‪ ،‬کفایت‪ ،‬منطق و قدرت اســت‪،‬‬ ‫ایفــا مــی کننــد‪ .‬در مقابل زنــان معموال تابــع‪ ،‬منفعل‪ ،‬تســلیم و کم اهمیت‬ ‫‪ 3۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫هســتند و در مشاغل فرعی و کســل کننده ای که جنسیتشــان‪ ،‬عواطفشان و‬ ‫عدم پیچیدگی شــان به آن ها تحمیل کرده اســت‪ ،‬ظاهر می شــوند‪ .‬می توان‬ ‫اســتدالل کرد آن چــه به این فیلم اهمیــت می دهد‪ ،‬تاش بــرای مقاومت در‬ ‫برابر این تصاویر کلیشــه ای القا شــده است‪.‬‬ ‫«در جســﺖ و جــوی ﺿمیــر ﻏایﺐ ﺧود» ســه گانه «بانو‪ ،‬ســارا‪ ،‬ﻟیــال» و پری‬ ‫ســاﺧته داریوش مهرجویی‬ ‫آن چــه در نگاه مهرجویی برجســتگی زیادی دارد‪ ،‬توجــه او به زن و خوانش‬ ‫جهــان پیرامون از منظر آنان اســت‪ .‬مهرجویی ســعی دارد تا ادراکی عاشــقانه‬ ‫از زن ارائــه دهد و به زیســت جهان او نزدیک شــود تا نگاه ســیال و طیبعت‬ ‫گرایانه اش را به تصویر بکشــد‪.‬زنِ ترسیم شــده در آثار مهرجویی‪ ،‬سعی دارد از‬ ‫گفتمــان هــای حاکم بر جامعه بگریــزد‪ ،‬هر چند که ناموفق باشــد‪،‬‬ ‫در ایــن چهــار فیلم زنــان موقعیتی پرتاطم بــه لحاظ اخــاق دارند‪ ،‬واکنش‬ ‫هــای آنان نیــز عموما احساســی و درونی اســت‪ .‬هرچند که گفتمــان حاکم‬ ‫ســعی در شکســت دادن آنان دارد‪ ،‬ولی جسارت در انتخاب هایشان احتماال از‬ ‫نگاه مخاطب‪ ،‬انتخابی درســت تلقی شــود‪.‬‬ ‫زنان در آثار مهرجویی در موقعیت عشــق از ســوی نگاه فایــده باور حاکم‪،‬‬ ‫محکــوم به شکســت انــد‪ .‬مهرجویی به الیه هــای وجودی زنــان و در عمقی‬ ‫از دغدغه های هســتی شناســانه آنان ســیر می کنــد‪ .‬در ادبیــات مکتوب و‬ ‫غیرمکتــوب متاخــر و متقــدم ما معموال ســاحت هــای عرفانی منســوب به‬ ‫مــردان اســت‪ ،‬ولی مهرجویی تاش کرده اســت از زیســت جهان زنــان به آن‬ ‫نگاهی بیندازد‪.‬‬ ‫این اســتدالل بی راه نیســت کــه انتخاب نام یــک زن برای ایــن فیلم ها را‬ ‫تمرکــزی روی مفهوم خــود و هویت بدانیم‪ .‬به خصوص اوج این گم گشــتگی‬ ‫و جســت و جــوی هویــت را در فیلم «پری» شــاهدیم‪ .‬پری به کتــاب ها‪ ،‬به‬ ‫عرفان و ســلوک اســامی سرک می کشــد‪ ،‬از آیین ذن به بودا می پرد و هویت‬ ‫گــم شــده یا ســاخت نشــده اش را در میان آن ها جســت و جو مــی کند‪ .‬او‬ ‫اســتعاره ای اســت از هویت های چهل تکــه زمانه خود‪ .‬تکــه ای از بودا‪ ،‬تکه‬ ‫ای از مســیحیت و تکه ای از عرفان شــرقی و‪...‬‬ ‫زن در آثــار مهرجویــی به دنبــال ضمیر غایب خــودش اســت‪ ،‬اویی که می‬ ‫تواند مســتقل از گفتمان قالب و کلیشــه ای زمانه‪ ،‬ســاخته شــود‪ .‬او مدام به‬ ‫دنبال غربت ســازی از دیگری اســت‪ .‬هر چند که در بســیاری از این تاش ها‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪39 Kheradmand‬‬


‫ﺳﻴﻤﺎﻯ ﻣﺘﻐﻴﺮ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺷﺶ ﺩﻫﻪ ﺳﻴﻨﻤﺎﻯ ﺍﻳﺮﺍﻥ‬

‫ویژگــی هایی چــون تحصیات دانشــگاهی‪ ،‬مهارت هــای فردی‬ ‫مــدرن (رانندگی‪ ،‬آشــنایی با کامیپیوتــر و‪ ،)...‬اعتقــادات رایج در‬ ‫عصر مدرن (مراجعه به معیارهای قانونی هنگام بروز مشــکات‬ ‫فــردی و خانوادگی) بــوده و اغلب روابط اجتماعی گســترده ای‬ ‫در بیــرون از خانه دارنــد‪ .‬این معیارها را می تــوان در فیلم های‬ ‫«ســگ کشــی»‪« ،‬دو زن»‪« ،‬قرمــز»‪« ،‬آب و آتش» و‪ ...‬مشــاهده‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫برای نمونه‪ ،‬در ســال ‪ ۱3۷۷‬فیلــم «دو زن» میانی به روی پرده‬ ‫مــی رود و ســپس با ادامه این روند و طــرح موضوعاتی همچون‬ ‫عشــق زمین‪ ،‬فمینیســم‪ ،‬کلوزآپ از هنرپیشــه های زن‪ ،‬دختران‬ ‫فراری‪ ،‬روابــط چندزنی و ازدواج موقــت و‪ ...‬تصویری متفاوت از‬ ‫زن با فیلم های دوره قبل ارائه می شــود؛ به نوعی ســینمای این‬ ‫دوره‪ ،‬ســعی در بازتاب هر چه بهتر شــرایط موجود و تاثیرگذاری‬ ‫و در جهــت القــای موضوعاتی نو به جامعه قدم بــر می دارد‪.‬‬

‫مسعودریاحی‬ ‫ﺷمایل زن در سینمای ایران دستخوش تﻐییرات بسیاری بوده اسﺖ‪.‬‬ ‫تﻐییری که حرکﺖ ﺧود را آرام آﻏاز کرده و حال با سرعتی بیشتر در‬ ‫حال وﻗوع اسﺖ و سعی در به تﺼویر کشیدن ابعاد دیﮕر زیسﺖ‬ ‫جهان زن ایرانی را دارد‪.‬‬ ‫هفتــه نامه چلچــراغ ‪ -‬ســینمایی کــه در ابتدا بــه زن به مثابه‬ ‫ناموســی منفعــل نــگاه مــی کرد کــه وجــودش کارکــردی برای‬ ‫کشــمکش میــان مــردان و تصاحبش در مقــام یک ابژه بــود‪ .‬نه‬ ‫آن کــه اکنون چنین نگاهی نباشــد‪ ،‬بلکه گفتمان غالــب در آغاز‬ ‫این ســینما چنیــن بوده اســت و حال با امــکان بــروز صداها و‬ ‫نــگاه های متعدد‪ ،‬گفتمــان هایی در باربر گفتمان غالب ســنتی‬ ‫پدیــد آمــده انــد‪ .‬در رویکرد نظری بازتــاب اعتقاد بر این اســت‬ ‫کــه هنر حاوی اطاعاتی درباره جامعه اســت‪ .‬رویکــرد بازتاب بر‬ ‫این فرضیه اســتوار اســت که هنــر آینه جامعه اســت و با تمرکز‬ ‫بــر نگاه جامعه شــناختی به هنــر‪ ،‬به مطالعه و آموختــن درباره‬ ‫جامعه می پــردازد‪.‬‬ ‫رویکــرد بازتاب برای بررســی میزان انطباق پیام های رســانه ای‬ ‫(فیلــم‪ ،‬تلویزیــون و‪ )...‬با آن چه در واقعیــت اجتماعی می گذرد‪،‬‬ ‫اســت و معتقد اســت آن چه هنر و دیگر رســانه ها نمایش می‬ ‫دهد‪ ،‬بازتابی از شــرایط اجتماعی اســت‪ .‬هم چنین بر این اعتقاد‬ ‫اســت که رســانه ها در نقش مولــد فرهنگ تــوده ای ارزش های‬ ‫مســلط در جامعه را در ســطح فرهنگ بازتاب می دهند‪.‬‬ ‫بازنمایی تصویر زنان در ســینما در یــک برهه زمانی به خصوص‬ ‫دســتخوش یک تغییــر بزرگ بوده اســت‪ ،‬بی راه نیســت که این‬ ‫برهــه را قبــل و بعد از ســال ‪ ۱3۷۶‬بدانیم‪ .‬در بیشــتر فیلم های‬ ‫بعــد از ســال ‪ ،۷۶‬برعکــس فیلم هــای دوره گذشــته‪ ،‬زنان بیش‬ ‫از پیــش دارای نقــش اول انــد‪ .‬زنان فیلم هــای ایــن دوره دارای‬

‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫در یــﮏ نــﮕاه کلی و به اجمال مــی توان تطور ســیمای زن را از‬ ‫ابتدای ســینمای ایران تــا امروز‪ ،‬ﭼنیﻦ دســته بندی کرد‪:‬‬ ‫دهــه ‪ :۴۰‬فریب خــورده‪ ،‬دهه ‪ :5۰‬عشــوه گر‪ ،‬فریبــا‪ ،‬منحرف‪،‬‬ ‫دهــه ‪ :۶۰‬فــداکار‪ ،‬زن بانجابت‪ ،‬دهه ‪ :۷۰‬دارای شــغل‪ ،‬حرکت به‬ ‫ســمت تحصیل‪ ،‬دهه ‪ :8۰‬حرکت به ســمت اســتقال‪ ،‬گســترش‬ ‫روابــط‪ ،‬دهه ‪ :۹۰‬دارای مســئله شــدن‪ ،‬عصبانیت رو بــه بیرون‪،‬‬ ‫مخالفت با ســنت‪.‬‬ ‫عاوه بر تقســیم بنــدی مختصر و کلی ذکر شــده‪ ،‬یادداشــت‬ ‫حاضــر ســعی در آن دارد تــا نگاه کوتاهی داشــته باشــد به چند‬ ‫فیلــم ســینمایی تاثیرگــذار که در تطــور و فرایند تغییــر نگاه ها‬ ‫به جنســیت زن‪ ،‬در ســینمای ایران دارای اهمیت بــوده اند‪ .‬الزم‬ ‫به ذکر اســت کــه انتخاب این فیلــم ها به معنای آن نیســت که‬ ‫صرفــا ایــن فیلم هــا دارای اهمیت بــوده اند‪ .‬و ایــن انتخاب ها‬ ‫عاری از تاثیر خودآگاه و ناخودآگاه نگارنده نیســت‪ .‬چه بســا که‬ ‫فیلم هــای دیگری نیــز می توانســتند در این یادداشــت حضور‬ ‫داشــته باشــند‪ .‬انعقاد نطفه حرکت از انفعال به کنــش ری زن را‬ ‫مــی تــوان در برخی فیلــم های دهــه ‪ ۶۰‬نیز جســت و جو کرد‪،‬‬ ‫برای مثال‪:‬‬ ‫«نقطه آﻏاز» باﺷو ﻏریﺒه ای کوﭼﮏ‪ ،‬ساﺧته بهرام بیﻀایی‬ ‫علت انتخاب این فیلم‪ ،‬هم به دلیل زمان ســاخت و انتشــار آن‬ ‫اســت و هــم به دلیل تفــاوت های بــارزی که با اتمســفر غالب‬ ‫ســینمای آن روزها دارد‪ .‬در «باشــو غریبــه ای کوچک»‪ ،‬نطفه ای‬ ‫منعقد می شــود مبنی بر مقاومت و کلید خوردن فرایند ســاخت‬ ‫هویت مستقل‪.‬‬ ‫نایی شــخصیت زن اصلی این فیلم‪ ،‬در نبود شــوهرش‪ ،‬از مزرعه‬ ‫اش بــه تنهایی حراســت مــی کند و به طــور ناگهانی‪ ،‬با پســرک‬ ‫جنگ زده ای آشــنا می شــود که به او پناه آورده اســت و با وجود‬ ‫مخالفت های شــوهرش‪ ،‬به خواســت خود تحقق بخشــیده و با‬ ‫خوداتکایی‪ ،‬باشــو را نزد خود نگــه می دارد‪.‬‬ ‫بیضایی ســعی در آن نداشــته اســت تا تصویری اســطوره ای و‬ ‫غیرقابــل بــاور ارائــه بدهد‪ ،‬بلکه نایــی را در مقام شــخصیتی به‬ ‫مثابــه عنصر مقــاوم در برابر گفتمــان حاکم به تصویر کشــیده‬ ‫اســت که سعی در ســاخت اســتقال اقتصادی و فکری و‪ ...‬دارد‪.‬‬ ‫براســاس فرضیــه بازتاب‪ ،‬رســانه های جمعــی ارزش های حاکم‬ ‫در یــک جامعــه را منعکس می کنند‪ .‬ایــن ارزش ها نه به اجتماع‬ ‫واقعــی‪ ،‬بلکه به «بازتولیــد نمادین» اجتماع‪ ،‬یعنــی به نحوی که‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪38 Kheradmand‬‬


‫کنوانسیون های ملی حزب ها‬ ‫پــس از پایان رقابت های مرحله مقدماتی‪ ،‬هر کدام از حزب ها کنوانســیونی‬ ‫ملــی برگــزار می کند‪ .‬در این کنوانســیون ها حــزب ها نامزدهایشــان را که از‬ ‫طریــق آرای رای دهنــدگان حزب یا دلگیــت ها (که تکلیف شــان در پرایمری‬ ‫و کا ِکس ها مشــخص شــده) انتخاب شــده اند‪ ،‬به صورت رســمی معرفی می‬ ‫کننــد‪ .‬در این کنوانســیون‪ ،‬نامزدها «همــراه انتخاباتی»شــان را هم به صورت‬ ‫رســمی معرفی می نماینــد‪ .‬این همراه انتخاباتــی‪ ،‬درواقع نامــزد معاون اولی‬ ‫رییــس جمهور خواهدبــود‪ .‬از آن جا که معمــوال نامزد حزب پیــش از برگزاری‬ ‫کنوانســیون مشــخص می شــود‪ ،‬این مراســم بیشــتر به ســمت تجلیل از فرد‬ ‫انتخاب شــده‪ ،‬بیــان دیدگاه های سیاســی حــزب و ترغیــب رای دهندگان به‬ ‫حمایــت از نامزد مورد نظــر تمایل دارد‪.‬‬

‫ایالت هــا‪ ،‬و منطقه کلمبیا‪ ،‬به انتخاب کنندگان یا الکترهای موردنظرشــان رای‬ ‫مــی دهند تا آن ها رییــس جمهور آمریــکا را انتخاب کنند‪.‬‬ ‫• شــهروند متولــد آمریــکا (‪ :)Natural Born Citizen‬کســی کــه به عنوان‬ ‫شــهروند آمریکا متولد شــده باشد‪ .‬شــامل کســانی که در خاک ایاالت متحده‬ ‫بــه دنیــا آمده باشــند‪ ،‬بچه هــای شــهروندان ایاالت متحــده که در خــارج از‬ ‫ایــن کشــور بــه دنیا می آینــد یا بچه هایــی که خــارج از آمریکا بــه دنیا می‬ ‫آینــد‪ ،‬ولی یکی از والدین آن ها شــهروند آمریکاســت‪ • .‬انتخابــات مقدماتی‬ ‫(‪ :)Primary‬انتخاباتــی که در آن رای دهندگان نامزدهای مورد نظرشــان را برای‬ ‫انتخابــات آینده بر می گزینند‪ .‬نامزدهای برنده رای نماینــدگان (‪ )Delegates‬را‬ ‫در کنوانســیون ملی حزب خواهندداشــت و آرای این نمایندگان نامزد آن حزب‬ ‫برای ریاســت جمهوری را مشــخص خواهدکرد‪.‬‬

‫انتخاباتعمومی‬ ‫بعد از کنوانســیون ها دور نهایی تبلیغات آغاز می شــود و نامزدهای ریاست‬ ‫جمهــوری در مجموعــه ای از ســفرهای انتخاباتــی و گفت و گوهــا و مناظره‬ ‫هــای رادیویی و تلویزیونــی به رقابت با هــم می پردازند‪ .‬رقابتــی که میلیون‬ ‫هــا دالر بــرای هر کــدام از نامزدها هزینــه دارد‪ .‬انتخابات ریاســت جمهوری‬ ‫آمریــکا همــواره در اولین دوشــنبه بعد از اولین یکشــنبه ماه نوامبر (امســال‬ ‫هشــتم نوامبر‪ ،‬برابر با ‪ ۱8‬آبان) برگزار می شــود‪ .‬رای دهنــدگان‪ ،‬عما‪ ،‬به طور‬ ‫مســتقیم در انتخاب رییس جمهور نقــش ندارند‪ ،‬بلکه «انتخــاب کنندگان» یا‬ ‫«الکترها» را انتخاب می کنند‪ .‬این انتخاب کنندگان هســتند که با رای شــان در‬ ‫«مجمــع انتخاب کننــدگان» رییس جمهور بعدی آمریکا را مشــخص می کنند‪.‬‬ ‫هر ایالت تعداد مشــخصی انتخاب کننده دارد که این تعــداد با اندازه و تعداد‬ ‫ســاکنان آن ایالت متناســب اســت‪ .‬هر ایالتی هم قانون ها و سنت های خاص‬ ‫خــودش را بــرای انتخاب ایــن «الکترها» دارد و براســاس آن عمــل می کند‪ .‬به‬ ‫همین دلیل اســت که انتخابات ریاســت جمهوری آمریکا انتخاباتی یک دست‬ ‫و همگن در سراســر ایالت های تشــکیل دهنده این کشور نیســت‪ .‬تقریبا در‬ ‫تمــام ایالت ها‪ ،‬برنــده آرای مردمی‪ ،‬تمام آرای انتخاب کننــدگان آن ایالت را به‬ ‫خودش اختصــاص می دهد‪ .‬به خاطر همین نظام انتخاباتــی‪ ،‬این امکان وجود‬ ‫دارد کــه نامــزدی بدون آن کــه رای اکثریت مردم را به دســت بیــاورد‪ ،‬به کاخ‬ ‫ســفید راه یابــد‪ .‬در رقابت انتخابــات ســال ‪ )۱3۷۹( ۲۰۰۰‬همین وضعیت بین‬ ‫جــورج دبلیو بــوش (‪ )George W Bush‬و ال گور (‪ )Al Gore‬پیش آمد و بوش‬ ‫بدون آن که رای اکثریت مردم را داشــته باشــد‪ ،‬روانه کاخ ســفید شد‪.‬‬

‫درباره «انتخاب کنندگان» بیشتر بدانیم‬ ‫مجمع انتخــاب کنندگان یا همان «کالج الکترال» هیئتی اســت که اعضای آن‬ ‫براســاس قانون اساســی ایاالت متحده‪ ،‬از طرف ایالت هــای آمریکا انتخاب می‬ ‫شــوند و کارش تعیین رییس جمهور و معاون رییس جمهوری بعدی این کشــور‬ ‫اســت‪ .‬تعــداد آرای الکترال هر ایالــت در این مجمع عبارت اســت از مجموع‬ ‫تعــداد نمایندگان آن ایالت در مجلس نمایندگان و تعداد ســناتورهای آن ایالت‬ ‫همچنین طبق اصاحیه بیســت و سوم قانون اساســی آمریکا‪ ،‬سه رای الکترال‬ ‫هــم بــرای منطقه کلمبیا (یا همان واشــنگتن‪ ،‬دی‪.‬ســی‪ ).‬در نظر گرفته شــده‬ ‫اســت (شهروندان این منطقه تا ســال ‪ )۱33۹( ۱۹۶۰‬و تصویب اصاحیه بیست‬ ‫و ســوم‪ ،‬از شرکت در انتخابات ریاســت جمهوری محروم بودند!)‪.‬‬ ‫در حــال حاضر مجلــس نمایندگان آمریکا‪ ،‬در مجمــوع ‪ ۴35‬نماینده دارد‪ .‬هر‬ ‫ایالــت هــم‪ ،‬بدون توجه بــه کوچکی یا بزرگــی آن ایالت‪ ،‬دو نفر ســناتور دارد‬ ‫(که در مجموع می شــود ‪ ۱۰۰‬ســناتور)‪ .‬بنابراین در مجموع انتخاب کنندگان‪،‬‬ ‫‪ 583‬رای وجــود دارد کــه رییس جمهور بعدی باید اکثریت این آرا (دســت کم‬ ‫‪ ۲۷۰‬رای) را بــه دســت بیــاورد تا بــه کاخ ســفید راه یابد‪ .‬به جــز ایالت های‬ ‫«میــن» (‪ )Main‬و «نبراســکا» (که هر کدام ســه رای الکترال دارنــد)‪ ،‬در تمام‬ ‫ایالــت های دیگــر‪ ،‬آرای الکترال معموال با روش «همه بــرای برنده» تعیین می‬ ‫شــود‪ .‬یعنی تمام آرای الکترال هر ایالت به نامزدی می رســد کــه بتواند در آن‬ ‫ایالت رای مردم بیشــتری به دســت بیاورد‪.‬‬ ‫در حــال حاضر گرچه رای دهندگان در برگه هــای رای خود نام رییس جمهور‬ ‫و معــاون رییس جمهور مورد نظرشــان را هــم انتخاب می کننــد‪ ،‬اما عما به‬ ‫گروهــی از انتخــاب کننــدگان (‪ )Electors‬رای مــی دهند که بعــدا در مجمع‬ ‫انتخــاب کننــدگان حاضر خواهندشــد و رای الکتــرال آن ایالــت را به صندوق‬ ‫خواهندریخــت‪ .‬هرچند ایــن انتخاب کنندگان در اکثر موارد متعهد می شــوند‬ ‫تــا به شــخص خاصی (که اکثریت رای مــردم را آورده) رای بدهنــد‪ ،‬اما مواردی‬ ‫هم وجود داشــته اســت که کســانی در اعتراض به برخی سیاست های حزبی‬ ‫یــا نامزدهــای انتخاباتــی‪ ،‬در روز رای گیــری حاضر نشــده اند یا بــه نامزدی‬ ‫رقیــب رای داده انــد‪ .‬یکــی از نمونــه های اخیر ایــن مورد به انتخابات ســال‬ ‫‪ )۱3۶۷( ۱۹88‬بــر می گردد که «مــارگارت لیــچ) (‪ ،)Margarette Leach‬الکتر‬ ‫ویرجینیــای غربی از حزب دموکرات‪ ،‬در اعتراض به ســنت رای شــماری «همه‬ ‫بــرای برنده»‪ ،‬رای الکتــرال خود را بــه نامزد اصلی حزب دموکــرات نداد‪.‬‬ ‫اگر کســی نتواند اکثریت آرای الکترال را کســب کند‪ ،‬آن وقت انتخاب رییس‬ ‫جمهــور بــه عهده مجلــس نمایندگان گذاشــته می شــود‪ .‬در ایــن مرحله هر‬ ‫ایالــت یک رای (بــدون در نظر گرفتن تفــاوت جمعیت و وســعت ایالت ها)‬ ‫خواهدداشــت‪ .‬تاکنــون تنهــا یک بــار پیش آمده کــه انتخاب رییــس جمهور‬ ‫آمریکا در مجلس نمایندگان انجام شــود که در ســال ‪ )۱۲۰3( ۱82۴‬بوده است‪.‬‬ ‫در آن ســال‪« ،‬جان آدامز» که نســبت به رقیبش ‪ ۱5‬رای الکترال کمتر داشــت‪،‬‬ ‫توســط مجلس نمایندگان به عنوان دهمین رییس جمهور آمریکا انتخاب شــد‪.‬‬ ‫اگــر کنگره هــم نتواند تکلیف رییس جمهور بعدی آمریکا را مشــخص کند‪ ،‬آن‬ ‫وقت مجلس ســنا معاون رییــس جمهور را به طور خــودکار انتخاب می کند‪.‬‬

‫معرفی رسمی رییسجمهور‬ ‫اگــر انتخابات و رای گیــری مجمع انتخاب کنندگان شــرایط الزم برای انتخاب‬ ‫رییــس جمهور را تامین کند‪ ،‬فرد برنده فرایند تشــکیل کابینه را آغاز خواهدکرد‬ ‫و دســتور کار سیاســی کامل تر و دقیق تــری آماده می کنــد‪ .‬در همین مدت‪،‬‬ ‫رییــس جمهــور قبلی رفته رفته آماده می شــود تا کاخ ســفید را ترک کند‪.‬‬ ‫طبق قانون اساســی ایاالت متحده‪ ،‬رییس جمهور منتخب روز بیســتم ژانویه‬ ‫ســال بعد از انتخابات (در مورد انتخابات امســال‪ ،‬اول بهمن ‪ )۱3۹5‬رسما کارش‬ ‫را آغــاز می کند‪.‬‬ ‫تعریف ها و اصطالح ها‬ ‫• انجمــن حزبی یا کا ِکس (‪ :)Caucus‬جلســه ای بــا حضور نمایندگان محلی‬ ‫یک حزب سیاســی برای انتخاب نمایندگان کنوانســیون ملی حزب‪ .‬یک انجمن‬ ‫حزبی در واقع مقدمه ای اســت برای یــک انتخابات مقدماتی‪.‬‬ ‫• نماینــده یا دلگیــت (‪ :)Delegate‬شــخصی که اجازه یافته اســت به عنوان‬ ‫نماینــده منتخب یکی از کنفرانس هــای حزب‪ ،‬دیگــران را نمایندگی کند‪ .‬این‬ ‫شــخص درواقــع نماینده گروهی خاص اســت و از طرف آن هــا رای می دهد‪.‬‬ ‫• انتخاب کننده یا الکتور (‪ :)Elector‬یکی از اعضای مجمع انتخاب کنندگان‪.‬‬ ‫• مجمــع انتخاب کننــدگان (‪ :)Electoral College‬رای دهنــدگان هرکدام از‬ ‫‪ 3۷‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪37 Kheradmand‬‬


‫ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟‬ ‫حسیﻦرحمانی‬

‫مجله همشــهری دانســتنیها‪ :‬مســیر رســیدن به کاخ ســفید (و‬ ‫فرماندهــی کل قــوای آمریکا) طوالنی‪ ،‬پردســت انــداز و پرپیچ و‬ ‫غم اســت و انتخــاب رییــس جمهوری بعــدی آمریــکا‪ ،‬به هیچ‬ ‫وجه کار ســاده ای نبوده و نیست‪ .‬شاید بســیاری از رای دهندگان‬ ‫ایــن کشــور‪ ،‬قبل از روز برگــزاری انتخاب عمومــی‪ ،‬فقط یکی دو‬ ‫هفته بــرای انتخابــات و برگزیدن نامــزد مورد عاقــه خود وقت‬ ‫صــرف کنند‪ ،‬اما تاش برای رســیدن به صندلی ریاســت جمهوری‬ ‫معموال چندین ســال بــه برنامه ریــزی‪ ،‬تامین هزینه و محاســبه‬ ‫فعــال نیاز دارد‪ .‬اما اگر کنجکاویم کــه از فرایند پیچیده انتخابات‬ ‫آمریــکا ســر در بیاوریم‪ ،‬از کجا باید آغاز کنیــم؟ تفاوت رای گیری‬ ‫در «انجمــن هــای حزبــی» و «انتخابــات مقدماتی» چیســت؟‬ ‫«نماینــدگان» (‪ )Delegates‬یا «انتخاب کننــدگان» (‪ )Electors‬چه‬ ‫کســانی هســتند و رای آن ها چه تاثیری در انتخاب رییس جمهور‬ ‫دارد؟ اگــر می خواهید با نظام پیچیــده و عجیب انتخابات آمریکا‬ ‫آشــنا شــوید‪ ،‬از جای خود تکان نخورید و به خواندن ادامه دهید‪.‬‬ ‫بــرای درک بهتر نظام انتخاباتی آمریکا‪ ،‬پیــش از هر چیز باید به‬ ‫دو نکتــه توجه کنیــم‪ :‬اول این که مردم آمریــکا‪ ،‬در عمل‪ ،‬به طور‬ ‫مســتقیم به نامزدهای ریاســت جمهوری رای نمی دهند‪ ،‬هرچند‬ ‫نام نامزدها در برگه های رای نوشــته می شــود‪ .‬در حقیقت نظام‬ ‫انتخاباتــی ایــن کشــور نظامی اســت موســوم به «الکتــرال» که‬ ‫در آن رای دهنــدگان هــر کــدام از ایالت ها فهرســتی از انتخاب‬ ‫کننــدگان یــا «الکترهــا» را انتخــاب مــی کننــد و در نهایت این‬ ‫انتخاب کنندگان هســتند که تکلیف رییــس جمهور بعدی آمریکا‬ ‫را مشــخص می کننــد‪ .‬دوم این کــه انتخابات ریاســت جمهوری‬ ‫آمریــکا از دو مرحله کلی تشــکیل می شــود‪ :‬مرحلــه مقدماتی و‬ ‫مرحلــه عمومــی‪ .‬در مرحله مقدماتــی حزب های اصلــی آمریکا‬ ‫نامزد مورد نظرشــان را برای شــرکت در انتخابات ریاست جمهوری‬ ‫از طریــق انتخابــات مقدماتی مشــخص مــی کننــد و در مرحله‬ ‫عمومــی‪ ،‬نامزدهای ریاســت جمهــوری با یکدیگر بــه رقابت می‬ ‫پردازنــد و پــس از روز انتخابــات عمومی‪ ،‬رییس جمهــور آمریکا‬ ‫مشــخص می شــود‪ .‬البته ایــن امکان هــم وجــود دارد که برخی‬ ‫نامزدها به صورت مســتقل در انتخابات شــرکت کننــد که در آن‬ ‫صــورت حمایت احزاب بزرگ (دموکرات هــا و جمهوری خواهان)‬ ‫را نخواهندداشــت و بــرای تامین هزینه های مالــی و جمع آوری‬ ‫آرا‪ ،‬بایــد به فکر منابعی دیگر باشــند‪.‬‬ ‫مرحلهمقدماتی‬ ‫دو حــزب اصلــی ایــاالت متحــده‪ -‬حــزب هــای دموکــرات و‬

‫‪ 3۶‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫جمهوری خواه‪ -‬نامزد رســمی خودشــان را از طریــق رقابتی درون‬ ‫حزبــی انتخــاب می کنند که به صــورت جداگانه در هــر کدام از‬ ‫مناطــق ایاالت متحده برگزار می شــود‪ .‬این مرحلــه از ماه فوریه‬ ‫(بهمــن) آغــاز می شــود و پنج ماه طــول می کشــد‪ .‬ایالت های‬ ‫آیووا (‪ )Iowa‬و نیوهمپشــر (‪ ،)New Hampshire‬به شکل سنتی‪،‬‬ ‫ایالت هایی هســتند که در ســال برگزاری انتخابــات این فرایند را‬ ‫آغــاز می کننــد و انتخابات ایالت هــای دیگر در پــی می آید‪.‬‬ ‫بــرای درک بهتر این مرحلــه‪ ،‬توجه به این نکته ضروری اســت‬ ‫که هر ایالت و منطقه ای از آمریکا‪ ،‬قانون ها و ســنت های خاص‬ ‫خــودش را دارد و انتخابــات این مرحله را به شــیوه خاص خودش‬ ‫برگــزار می کند‪ .‬بــا این حال یک نکته وجــود دارد که رقابت های‬ ‫مقدماتی در گوشــه و کنار آمریکا را به هم گــره می زدند‪ :‬در این‬ ‫مرحله‪ ،‬رقابت بر ســر به دســت آوردن رای نمایندگان هر کدام از‬ ‫ایالت ها یا دلگیت ها (‪ )Delegates‬اســت‪.‬‬ ‫نامــزد جمهوری خواهان بایــد حداقل ‪ ۱۲3۷‬دلگیت به دســت‬ ‫بیــاورد تا به نامزدی حزب برســد و نامزد دموکرات هــا‪ ،‬هم با به‬ ‫دســت آوردن ‪ ۲383‬دلگیــت می تواند بــه مرحله بعد برود‪.‬‬ ‫روش های متفاوت برای رای گیری‬ ‫همــان طور کــه اشــاره کردیم‪ ،‬هــر کــدام از ایالت هــا روش‬ ‫خاصــی بــرای رای گیــری در مرحله مقدماتــی دارد‪ .‬امــا به طور‬ ‫کلــی مــی توان ایــن رای گیــری ها را به دو دســته تقســیم کرد‪:‬‬ ‫روش انتخابــات مقدماتی یا پرایمری (‪ )Primary‬و روش اجاســی‬ ‫یا کا ِکــس (‪.)Caucus‬‬ ‫در روش پرایمــری مــردم رای دهنــده ســاکن ایالــت‪ ،‬از طریق‬ ‫صنــدوق رای‪ ،‬از میــان نامزدهــای درون حــزب‪ ،‬یک نفــر را برای‬ ‫نامزدی ریاســت جمهــوری انتخاب می کنند‪ .‬امــا در روش کا ِکس‪،‬‬ ‫اعضای حزب در همایــش هایی در روزی معین‪ ،‬در نقاط مختلف‬ ‫ایالــت گــرد هم می آینــد و با بحــث و گفت و گــو و رای گیری‬ ‫علنــی‪ ،‬نامزد موردنظرشــان را معرفی می کننــد و دلگیت های آن‬ ‫ایالــت را به حســاب نامزد مورد نظر می نویســند‪.‬‬ ‫تــا اواخر قــرن نوزدهم حزب هــای آمریکا در بیشــتر ایالت ها‬ ‫از روش اجاســی یــا کاکس برای انتخاب نامزد حزب اســتفاده می‬ ‫کردنــد‪ ،‬اما به خاطر انتقادهای ســاکنان ایالت ها از این سیســتم‪،‬‬ ‫رفتــه رفتــه ایالت ها به انتخابــات پرایمری روی آوردنــد‪ .‬در حال‬ ‫حاضــر ‪ ۴۰‬ایالت آمریــکا از روش پرایمری و فقط ‪ ۱۰‬ایالت از روش‬ ‫کا ِکــس برای تعییــن تکلیف رای نمایندگان (دلگیت ها) اســتفاده‬ ‫می کنند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪36 Kheradmand‬‬


‫بــه نظــر من‪ ،‬انســان معاصــر خیلی خــوب می‬ ‫توانــد با حافظ ارتبــاط برقرار کند‪ .‬با ترســیم ویژه‬ ‫ای کــه حافــظ از شــخصت خــاص زنــد ارائه می‬ ‫دهد‪ ،‬انســان معاصر که گرفتار مشــکات گوناگون‬ ‫زیســت فردی و جمعــی‪ ،‬اضطراب ها و تشــویش‬ ‫هــا و ‪ ...‬اســت؛ مــی تواند بــه آرامش برســد و با‬ ‫ارتبــاط برقــرار کردن با این شــخصیت‪ ،‬بیشــتر به‬ ‫«مــن» خود بپردازد و به معنــای زندگی توجه کند‪.‬‬ ‫حافظ به شــدت به معنای زندگی و معنا یافتن و‬ ‫معنا دادن بــه آن توجه دارد‪ .‬از یک طرف معناهای‬ ‫زندگی را کشــف می کنــد و از طرفی هم به حیات‬ ‫و زندگــی معنا می دهــد‪ .‬بنابراین انســان معاصر‬ ‫هــم به راحتی مــی تواند با دیــوان او ارتباط برقرار‬ ‫کند و به آرامش برســد‪.‬‬ ‫آنچــه نزد حافــظ وجود دارد‪ ،‬به نظــر من‪ ،‬اخاق‬ ‫بســیار پاکیزه و کمــال گرایانه اســت؛ چیزی که در‬ ‫تــوان هــر کســی وجــود دارد و چنــدان آرمانی و‬ ‫دســت نیافتنی نیســت‪ .‬حافظ هیچ نقطه ضعف‬ ‫اخاقی در دیوان خود ندارد‪ .‬البته این شــاعر بزرگ‬ ‫برخی مواقــع از ســوی برخی فاســفه و منتقدان‬ ‫متهم شــده که ولنگاری و خوش باشی را به معنای‬ ‫منفی آن ترویــج می کند‪.‬‬ ‫تردیــدی وجود نــدارد که ایــن افــراد‪ ،‬در صورت‬ ‫مطالعــه و درک کلیات حافظ‪ ،‬مــی توانند دریابند‬ ‫که چنین نیســت‪ .‬دیــوان حافظ اثری اســت که نه‬ ‫تنهــا در آن مفاهیم زیبایی مانند عشــق (زمینی و‬ ‫عرفانی) و مســائل دقیق اخاقی به تصویر کشیده‬ ‫شــده‪ ،‬بلکه حتی در خوانشــی دقیق می بینیم که‬ ‫آینه عصر خودش اســت؛ آینه ای کــه از طریق آن‪،‬‬ ‫حافظ بــه زیبایی دقیــق ترین اندیشــه های خود‬ ‫را در برخــورد بــا نمادهای حاکم دینی و سیاســی‬ ‫و اخاقــی بیــان مــی کنــد و مواضعی مــی گیرد‬ ‫کــه برای انســان معاصر هم قابل سرمشــق گرفتن‬ ‫اســت‪ .‬به نظر من‪ ،‬حافظ همیشــه معاصر است و‬ ‫اگر کســی دیوان او را همواره در کنار خود داشــته‬ ‫باشــد‪ ،‬به راحتی می توانــد در آن‪ ،‬خودش را ببیند‬ ‫و اصــاح کنــد و ارتقا دهد‪.‬‬ ‫در نهایــت باید گفت‪ ،‬حافظ این قابلیــت را دارد‬ ‫که در بســیاری از مشــکات جامعه و نوع و شیوه‬ ‫زیســت افراد و آنچه علمای اخاق‪ ،‬روان شناســان‪،‬‬ ‫جامعه شناســان و حتــی دولتمردان در مــورد آنها‬ ‫صحبــت می کنند‪ ،‬به انســان معاصــر کمک کند‪.‬‬

‫عــادی قــادر بــه خواندن متنی نیســت کــه هزار‬ ‫ســال پیش در زادگاهش نوشــته شــده اســت چرا‬ ‫کــه دیگر کســی زبان ساکســونی‪ ،‬فرانکــی میانه‪،‬‬ ‫سرخپوســتی یا روســی کهن را نمی دانــد اما مردم‬ ‫ایــران به ســادگی با اشــعار فردوســی و رودکی و‬ ‫عنصــری و اســدی ارتباط برقرار مــی کنند و اغلب‬ ‫دســت کم چند بیتــی از اینهــا را هــم در حافظه‬ ‫دارنــد‪ ،‬در حالی که ایــن متون بیش از هزار ســال‬ ‫پیــش پدید آمــده اند‪.‬‬ ‫در میان شــاعران و معناســازان حوزه تمدن ایران‪،‬‬ ‫شــاید هیچ کس بــه زیبایی حافظ این پیوســتگی‬ ‫و تــداوم تاریخــی را نشــان ندهد‪ .‬اشــعاری که از‬ ‫حافــظ به یــادگار مانــده نســبتا اندک اســت اما‬ ‫همیــن حدود به قــدری با تجربه زیســتی ایرانیان‬ ‫امروزیــن گــره خــورده کــه حتی بــی ســوادان و‬ ‫نافرهیختــه ترین ایرانیان هم اگر در گوشــه و کنار‬ ‫حافظه خود جســتجو کنند‪،‬دســت کــم ده‪ ،‬دوازه‬ ‫بیتی از ســخن لسان الغیب را در آن خواهند یافت‪.‬‬ ‫همچنــان نیــز همــگان مشــتاقند گاه و بیگاه با‬ ‫دیــوان خواجه فــال بگیرند و آن را بــه همراه قرآن‬ ‫بر سر ســفره هفت سین عید نوروزشــان بگذارند‪.‬‬ ‫روانــی و زیبایی ســخن حافظ به راســتی معجزه‬ ‫آســا و چنان اســت که برای ایرانیان خوانا و دلپذیر‬ ‫باقــی مانــده و نقدهای اجتماعــی و اخاقی تند و‬ ‫تیــز و رندانــه اش ‪ -‬کــه بیــش از هر چیز ســلوک‬ ‫ریاکارانــه و زهد دروغ آمیــز را مورد حمله قرار می‬ ‫دهــد ‪ -‬جاندار اســت و هــم حــرف دل مردمان را‬ ‫بازگــو می کنــد و هم قابل فهم و روان و آشــنا می‬ ‫نماید‪ .‬گذشــته از پیوســتگی زبــان و فرهنگ ‪ -‬که‬ ‫پنــج هزاره تمدن مکتــوب و دو و نیم هزاره دولت‬ ‫مســتقر و یــک و نیم هزاره ســیطره زبان پارســی‬ ‫دری را شــامل مــی شــود ‪ -‬یکی دیگر از شــگفتی‬ ‫های دیگر تمدن ایران‪ ،‬دغدغه خاطر اندیشــمندان‬ ‫و رهبــران فکــری آن برای تعریــف و تبلیغ مفهوم‬ ‫«انســان کامل» اســت‪ .‬در همه تمدن ها و فرهنگ‬ ‫هــا مفهومــی از انســان کامــل وجــود دارد که در‬ ‫اصــل‪ ،‬غایــت اخاقی و آرمــان های انســانی را در‬ ‫آنهــا بــه تصویر مــی کشــد‪ .‬تصویر انســان کامل‬ ‫اغلــب در قالب پهلوانان و قهرمانان و نامدارانی در‬ ‫دل روایت های اســاطیری یــا تاریخی گنجانده و از‬ ‫نســلی به نســل دیگر منتقل می شــود‪.‬‬ ‫جوامعــی که تمدنــی پیچیــده و بنیــاد معنایی‬ ‫اســتوار و غنــی دارند‪ ،‬ایــن مفهــوم را در دل نظام‬ ‫هــای فلســفی‪ ،‬انگاره هــای علمــی و روایت های‬ ‫دینــی یــا عرفانــی رمزگذاری مــی کنند‪.‬‬ ‫ایــران زمین کهن ترین جریان پیوســته از تعریف‬ ‫«انســان کامل» را دارد و تصویرهایی که ســه هزاره‬ ‫پیش‪ ،‬از انســان کامل در این تمدن ســاخته شــده‬ ‫(مانند جمشــید و ســیاوش و کیخســرو) هم عنان‬ ‫بــا تصویرهایی دیرآینــد و نوتر همچنــان به بقای‬ ‫خــود ادامــه مــی دهند‪ .‬طبیعی اســت کــه کهن‬ ‫ترین ایــن تصاویر ماهیتــی اســاطیری دارند و در‬

‫دو راز ماندگاری حافظ‬ ‫شــروین وکیلی‪ ،‬جامعه شــناس‪ :‬یکی از شــگفتی‬ ‫های تمدن ایران‪ ،‬پیوســتگی و تداوم آن اســت‪ .‬در‬ ‫شــرایطی که تقریبا همه کشــورهای دنیا پیشــینه‬ ‫ای کمتر از هزار ســال دارنــد‪ ،‬خاطره تاریخی مردم‬ ‫ایران زمین به ســادگی دو‪ ،‬ســه هــزاره را دربر می‬ ‫گیرد‪.‬‬ ‫در کشــورهای قدرتمنــد دنیــا (مثل انگلســتان‪،‬‬ ‫فرانســه‪ ،‬آمریکا‪ ،‬روســیه و ‪ )...‬کســی از میان مردم‬ ‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫قالــب شــخصیت هایی داســتانی مثــل فریدون و‬ ‫گشتاسپ و رســتم بازنموده شــده اند‪ .‬اما اهمیت‬ ‫تمدن ایرانی در آن اســت که تصویرهای فلسفی و‬ ‫پیکربنــدی های دقیق و انتزاعــی از این مفهوم نیز‬ ‫خیلی زود در متون نمایان شــده اســت‪.‬‬ ‫در واقــع‪ ،‬کهــن ترین متنــی که تصویــری دقیق‬ ‫و انتزاعــی و غیراســاطیری از انســان کامــل را به‬ ‫دســت می دهد و ساختی فلســفی و عقانی دارد‪،‬‬ ‫«گاهان» یا ســرودهای زرتشــت اســت که بیش از‬ ‫ســه هزار ســال قدمت دارد‪.‬‬ ‫در ایــن زمینــه اســت کــه بایــد ســتون فقرات‬ ‫معناهــای نهفتــه در آثــار بزرگانی ماننــد موالنا و‬ ‫ســهروردی و ســعدی و حافظ را فهم کــرد چرا که‬ ‫هــر یک از ایــن اندیشــمندان تصویری از انســان‬ ‫کامــل را پــرورده و بیــان کرده اند؛ تصویــری که با‬ ‫بســتر تمدنی ما و مفاهیم پیشــین پیوستگی و در‬ ‫هــم تنیدگی دارد و در عین حال تکرار آن نیســت‪.‬‬ ‫ایــن تصویــر‪ ،‬از زوایایــی نو بــه پرســش از غایت‬ ‫انســان می نگرد و بــا این همه‪ ،‬خرد پیشــینیان و‬ ‫دیــدگاه نیــاکان را فرو نمــی گذارد‪.‬‬ ‫در ایــن بســتر هــم حافظ چهــره ای درخشــان‬ ‫اســت‪ .‬او بــا معرفی شــخصیتی بــه نام رنــد‪ ،‬بن‬ ‫مایــه ها و انــگاره هایی مانند قلنــدر و خراباتی را‬ ‫کــه پیــش تر هــم در آثار عارفــان ایرانــی با دقت‬ ‫توصیــف شــده بود‪ ،‬یــک قدم جلــو بــرد و به آن‬ ‫جلوه ای اجتماعی و تندی و تیزی انقابی بخشــید‪.‬‬ ‫مخاطبــان امروزین حافظ نه تنها از اشــعار او لذت‬ ‫مــی برند و اعجاز ایجاز و بازی های شــگفت خیال‬ ‫را در بیــت هــای غزلیاتش مــی خوانند‪ ،‬کــه با آن‬ ‫نقــد اجتماعــی و با این تصویر از انســان کامل نیز‬ ‫ارتبــاط برقرار مــی کنند‪.‬این که تصویری از انســان‬ ‫کامل از هفتصد ســال پیش تا امروز چنین اســتوار‬ ‫و محکم دوام آورده باشــد و همچنان منشــأ الهام‬ ‫باشــد‪ ،‬بســیار جالب اســت و از حقیقتی تکاملی‬ ‫حکایت می کنــد‪ .‬گویا حافظ چیزی مهم و بنیادین‬ ‫را در ســاخت شــخصیت مردمان و سرشت جوامع‬ ‫انســانی دریافته و آن را به استادانه ترین صورت در‬ ‫زبانی بســیار زیبا و شــیوا بیان کرده اســت‪.‬‬ ‫از این رو اســت که او را لســان الغیب می نامیده‬ ‫انــد و هنوز هم‪ ،‬پــس از گذر هفت قرن که از عمر‬ ‫بیشــتر فرهنــگ ها و کشــورهای جهان افــزون تر‬ ‫اســت‪ ،‬آن را با اشــتیاقی مثل روزگار زندگی خودش‬ ‫مــی خوانند و حفظ می کنند و سرمشــق قرار می‬ ‫دهنــد‪ .‬خاصه آن کــه حافظ را امــروز باید خواند‪،‬‬ ‫چنان که همگان می خواننــد و باید از آن آموخت‪،‬‬ ‫چنان که خردمنــدان از او می آموزند‪.‬‬ ‫خواندنش زیبایی زبان پارســی و پیوستگی دیرینه‬ ‫فرهنــگ و تمــدن ایرانی را به همگان گوشــزد می‬ ‫کند و اندیشــیدن درباره هســته مرکزی ســخن او‬ ‫که انســان کامل اســت‪ ،‬پاســخی ارجمند و آزموده‬ ‫برای پرســش «چگونه بودن» و «چگونه شــدن» را‬ ‫بــه خواص پیشــنهاد می کند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪35 Kheradmand‬‬


‫ﭼﺮﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ‪ 700‬ﺳﺎﻝ‪ ،‬ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺮﺩﻳﻢ؟‬ ‫مسعود ﺷاه حسینی‬ ‫نظــام اندیشــه حافــظ جغرافیــا نمی شناســد و‬ ‫شیفتگانش در غرب و شــرق عالم و در تمام اعصار‬ ‫پراکنده انــد‪ .‬روزی گوته آلمانــی عظمت حافظ را‬ ‫بــه رخ جهانیان می کشــد و یــک روز دیگر تاگور‬ ‫هندی‪.‬‬ ‫هفته نامه کرگــدن‪ ،‬ضیمه روزنامــه اعتماد*‪ :‬رند‬ ‫عالــم ســوزی که شــاید در تمــام عمرش یــک بار‬ ‫هم از شــیراز خارج نشــده باشــد‪ ،‬شــعرش جهان‬ ‫را درنوردیــده اســت‪ .‬نظام اندیشــه حافظ جغرافیا‬ ‫نمی شناســد و شــیفتگانش در غرب و شــرق عالم‬ ‫و در تمام اعصــار پراکنده انــد‪ .‬روزی گوته آلمانی‬ ‫عظمت حافــظ را به رخ جهانیان می کشــد و یک‬ ‫روز دیگر تاگــور هندی‪.‬‬ ‫ایــن مســئله نشــانگر این اســت کــه حافظ در‬ ‫چارچــوب زمــان و مــکان نمــی گنجــد و الاقل تا‬ ‫امروز فراتر از این دو اســت‪ .‬بیســتم مهــر ماه روز‬ ‫بزرگداشــت حافظ بــود و به همین مناســبت این‬ ‫پرســش را مطــرح کردیــم که چــرا انســان معاصر‬ ‫هنــوز می تواند بــا حافظ ارتباط برقــرار کند؟ یک‬ ‫اســتاد فلســفه و یک جامعه شــناس به این پرسش‬ ‫ما پاســخ دادند‪.‬‬

‫او کســی است که اندیشــه ها و احساس ویژه ای را‬ ‫از طریق شــعر خود عرضــه می کند‪.‬‬ ‫حافــظ‪ ،‬بی هیچ تردیدی‪ ،‬از لحاظ جوهر شــعری‬ ‫و شــاعری‪ ،‬حداقل بــرای مــا ایرانیان یگانــه و بی‬ ‫نظیر اســت‪ .‬از این منظر می توان گفت اشــعار او‬ ‫الگوی کاملی اســت برای کســانی کــه می خواهند‬ ‫با شــعر ارتباط برقرار کننــد و آن را به مثابه هنری‬ ‫ویــژه مورد توجه قــرار دهند‪.‬‬ ‫از ســوی دیگــر‪ ،‬حافــظ محتــوای ویــژه ای را با‬ ‫غــزل هــای زیبــای خود عرضــه می کند کــه البته‬ ‫اگر دقت کنیم‪ ،‬این محتوا از شــکل شــعری چندان‬ ‫جــدا نیســت‪ .‬او قالــب ویژه غــزل را کــه انتخاب‬ ‫مــی کنــد‪ ،‬در خدمت محتــوای ویژه اســت و این‬ ‫محتــوای ویژه چنیــن قالبــی را می پذیــرد؛ یعنی‬ ‫مکمل یکدیگر هســتند‪.‬‬ ‫در چنین موقعیتی‪ ،‬حافظ چهــره ای را از خود به‬ ‫نمایــش می گذارد که مراجعــه کنندگان به دیوانش‬ ‫او را بــه عنــوان لســان الغیب می شناســند؛ یعنی‬ ‫حافــظ قابلیت گره گشــایی و ارائه نظــر در مورد‬ ‫همــه آن چیزهایــی را دارد کــه یــک انســان با آن‬ ‫روبرو می شــود‪ .‬اگــر نخواهیم معنای فوق طبیعی‬ ‫برای اشــعار لســان الغیــب در نظــر بگیریم‪ ،‬می‬ ‫توان گفــت حافظ‪ ،‬به عنوان شــاعری کــه به طور‬ ‫مشــخص تجــارب دقیق خــود را همراه با بینشــی‬ ‫حاصل شــده از تأمل فوق العاده در مورد مســائل‬ ‫گوناگــون انســان بیان می کنــد‪ ،‬این شــعرها را به‬ ‫عنــوان آیینــه ای تمام نمــا در برابر ما مــی گذارد‪.‬‬ ‫بســیار شــنیده ام که می گویند هر فردی می تواند‬ ‫به شــکلی با حافظ ارتباط برقرار کنــد و خودش یا‬ ‫آنچــه را در پی آن اســت‪ ،‬در غزلیــات حافظ ببیند‪.‬‬

‫نسﺒﺖ انسان معاصر و حافظ‬ ‫موســی اکرمی‪ ،‬اســتاد فلســفه و مترجم‪ :‬حافظ‬ ‫شــاعر همــه زمــان هاســت‪ .‬حافــظ زمانــه نمی‬ ‫شناســد و اینطــور نیســت کــه فکر کنیم انســان‬ ‫معاصر چگونه مــی تواند با آن ارتبــاط برقرار کند‪.‬‬ ‫همان طور که انســان های عصر خــود حافظ با او‬ ‫ارتبــاط برقرار می کردند و انســان هــای دوره های‬ ‫بعد نیــز‪ ،‬آیندگان هــم همین طــور خواهند بود‪.‬‬ ‫ایــن حرف کلی اســت و اگــر بخواهــم دقیق تر عــاوه بر ایــن‪ ،‬حافظ اندیشــه های ویــژه ای را‬ ‫صحبت کنــم‪ ،‬باید بگویــم که حافــظ را در درجه عرضه می کند که شــاید یکــی از مهمترین آنها‪ ،‬در‬ ‫اول به عنوان شــاعر می شناســیم و در درجه دوم‪ ،‬حوزه انســان شناســی است‪ .‬حافظ انســان شناس‬ ‫‪ 3۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫فــوق العاده بزرگــی اســت‪ .‬کمتر شــاعری را می‬ ‫توان مثال زد که زوایای وجودی انســان را شــناخته‬ ‫هست انســان و هم آنچه را انسان باید‬ ‫باشــد‪ .‬هم‬ ‫ِ‬ ‫بشــود و انتظاراتــی که از انســان وجــود دارد‪ ،‬به‬ ‫خوبی درک کرده اســت‪.‬‬ ‫انســانِ حافظ کسی اســت که به شدت به عشق‬ ‫ورزیــدن توصیــه می شــود؛ عشــقی کــه حاصل‬ ‫هستی اســت‪ .‬او می گوید کســی که عشق نورزد‪،‬‬ ‫نقــش مقصود را از کارگاه هســتی درنیافته اســت‪.‬‬ ‫عشــقی کــه حافظ می گویــد هم زمینی اســت و‬ ‫هم آســمانی ‪ -‬عرفانــی‪ .‬حافظ ترکیبی بســیار زیبا‬ ‫و شــاعرانه از ایــن دو عرضــه مــی کند کــه واقعا‬ ‫بــی نظیر اســت‪ ،‬به طوری کــه تمایز قائل شــدن‬ ‫میان عشــق عرفانی و زمینی در شعرهای او دشوار‬ ‫اســت‪ .‬حافظ چنان توانمند اســت که این دو نوع‬ ‫عشــق را کامــا در اثر خود در هم آمیخته اســت‪.‬‬ ‫او همانطور که انســان شــناس اســت و هست و‬ ‫بایــد انســان را هم بیان مــی کند و همگــی را در‬ ‫مدار عشــق قرار مــی دهد‪ ،‬یک انســان تیپیکال و‬ ‫ویــژه را عرضه می کند و می شناســاند که خودش‬ ‫عنوان «رنــد» را برای او انتخاب کرده اســت‪ .‬رند و‬ ‫رندی حافــظ در ادبیات ایران و جهــان کم نظیر یا‬ ‫بی نظیر اســت‪.‬‬ ‫حافــظ به طــور کامل بــه این جهــان و آن جهان‬ ‫توجــه دارد‪ .‬او مخالــف زهد ریایــی‪ ،‬فرصت طلبی‬ ‫به معنــای منفــی آن‪ ،‬سوءاســتفاده از دیــن‪ ،‬آزار‬ ‫رســاندن به دیگران و ‪ ...‬اســت‪ .‬حافظ کسی است‬ ‫کــه به دیگران امید می دهد و افراد ســختگیر را به‬ ‫هر شــکلی تمسخر می کند‪ .‬شــخصیتی که حافظ‬ ‫در دیوانــش آن را معرفــی مــی کند‪ ،‬بــرای ما یک‬ ‫انســان نمونه اســت؛ کســی اســت که نه آسمانی‬ ‫کامل اســت و نــه زمینی کامل؛ بلکــه در ایامی که‬ ‫روی زمیــن زندگــی مــی کنــد میــان دو ُبعد خود‬ ‫پیونــد و تعادل برقــرار می کند‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪34 Kheradmand‬‬


‫طرحهای ســنتی مثل گلستان‪ ،‬بوستان‪ ،‬جام‪ ،‬مرجان‬ ‫و ‪ ...‬هنــوز هم طرفداران خاص خــود را دارد حتی‬ ‫آنهــا که از ترمه زیاد ســر در نمیآورنــد‪ ،‬اصالت و‬ ‫قدمــت این طرحها را تشــخیص میدهند‪.‬‬ ‫در قدیــم ترمهها در دو یــا در نهایت چهار رنگ‬

‫می گویید؟‬ ‫ترمــه زیباتریــن پارچــه و زیباترین هنری اســت‬ ‫کــه تاکنون دیدهام‪ .‬ترمه تلفیقی از ســنت‪ ،‬زیبایی‪،‬‬ ‫رنگ‪ ،‬شــادی و اصالت اســت‪.‬‬ ‫از اینکه برخی همکارانش بافتههای پاســتیکی و‬

‫اســت که دوباره اندکی رونق گرفتــه اما امیدواریم‬ ‫برای کسب ســود بیشــتر‪ ،‬خودمان تیشه به ریشه‬ ‫ایــن هنــر اصیــل نزنیــم و کاری نکنیم کــه مردم‬ ‫دیگر نتواننــد ترمه اصل و بقیه پارچههــا را از هم‬ ‫تشــخیص دهند‪ .‬آقای حســینی امیدوار است‪ ،‬ترمه‬

‫بافته میشــد امــا اکنــون در یک پارچــه میتوان‬ ‫‪ ۱۱‬رنــگ اســتفاده کرد ضمــن اینکه یــک طرح را‬ ‫میتوانیــم در ‪ ۴۰‬رنــگ ببافیم‪.‬‬

‫بدلــی هندی و چینــی را به مــردم غالب میکنند‪،‬‬ ‫دلخور اســت و میگوید‪ :‬اگر بــه ترمهبافی و رونق‬ ‫آن عاقمندیم نباید آدرس اشــتباه به مردم بدهیم‪،‬‬ ‫بایــد هنر اصــل و پارچه اصیــل را به دوســتداران‬ ‫ترمــه معرفی کنیــم‪ .‬میگویــد‪ :‬ترمه چند ســالی‬

‫روزی آنقــدر رونق پیدا کند کــه همه همکارانش‬ ‫کــه روزی بــه خاطر غم نــان‪ ،‬کارگاههــای خود را‬ ‫تعطیل و دســتان هنرمند خود را مشــغول حرفهای‬ ‫دیگــر کردند‪ ،‬دوبــاره به این عرصه بــاز گردند‪.‬‬ ‫ﺧﺒرگزاریمهر‬

‫اگــر بخواهید ترمه را به کســی معرفــی کنید‪ ،‬ﭼه‬

‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪33 Kheradmand‬‬


‫ﻫﻨﺮﻫﺎﻯ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﺮﺍﻥ‬

‫ﭘﺎﺭﭼﻪ ﮔﺮﺍﻥﺑﻬﺎﻯ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ‬ ‫ﺍﺯ ﻋﻴﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ‪.‬‬

‫این پارچه ارزشــمند را بیشــتر کرده است‪.‬‬ ‫آنچــه امــروز هنرمنــدان و فعــاالن هنر‬ ‫ترمه را مــیآزارد‪ ،‬ورود پارچههای بدلی‬ ‫هندی و چینــی به جای ترمه اســت‪.‬‬ ‫در ایــن گفتوگــو‪ ،‬یکــی از فعاالن‬ ‫ترمهبافی اســتان یزد که ترمههای‬ ‫او اکنــون بــه یکــی از‬ ‫برندهــای ایــن هنر‬ ‫اصیــل تبدیــل‬ ‫شــده‪ ،‬به بیان‬ ‫کــم و کیــف‬ ‫ایــن هنــر اصیــل در گذشــته میپــردازد‪.‬‬ ‫حســین حســینی که ید طوالیــی در بافت ترمه‬ ‫دارد‪ ،‬در کارگاه خــود تقریبــا همه ابــزار ترمهبافی‬ ‫قدیمــی و جدیــد را در کنار هــم دارد و کارگاهش‬ ‫میتواند به ســهم خــود موزهای از هنــر ترمهبافی‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫بــا ذوق و عاقــه ابــزار کار ترمهبافــی از قدیــم‬ ‫تاکنون را یکییکی نشــانمان میدهــد و برای هر‬ ‫کــدام از آنهــا توضیحــات تخصصــی دارد که البته‬ ‫چندان از آن ســر در نمــیآورم اما او چنان با لهجه‬ ‫شــیرین یزدی از نحــوه ترمهبافــی در قدیم حرف‬ ‫میزنــد کــه معلوم اســت دلــش برای گذشــتهها‬ ‫تنگ شده‪.‬‬ ‫گرچــه گفتوگو را خیلی تخصصی و حرفهای آغاز‬ ‫کرد و همانند اســتادی که میخواهد به شــاگردش‬ ‫آموزش ترمهبافــی همه ریزهکاریهــای نقش زدن‬ ‫ترمه در قدیم را تشــریح کــرد اما گفتوگوی اصلی‬ ‫ما از قدمت ترمه آغاز شــد‪.‬‬

‫یــزدـ نــام ترمــه‬ ‫بــا یــزد عجیــن‬ ‫شــده و ایــن هنــر اصیــل ا ز‬ ‫صنایــع دســتی محبــوب یــزد اســت هنــری که‬ ‫هنرمندان خوش ذوقش از صدها ســال پیش در آن‬ ‫اســتخوان خرد کردهاند و امروز حاصــل تاش آنها‪،‬‬ ‫خوشنامــی ترمــه یــزد اســت‪.‬‬ ‫ترمــه یکــی از زیباترین پارچههای بافت دســت‬ ‫بشــر اســت و زیبایــی از ســر و روی ایــن پارچه‬ ‫گرانبهــای فاخر میبارد‪ ،‬هنری که شــش دانگ آن‬ ‫بــه نام یزد اســت‪.‬‬ ‫و گرچــه چینیهــا و هندیهــا تــاش کردهاند تا‬ ‫بافتههــای تقلبی خود را به جــای ترمه غالب کنند‬ ‫اما ایــن هنر هنوز به عنوان یکی از صنایع دســتی‬ ‫ارزشــمند یزد میدرخشد‪.‬‬ ‫بــازار ترمــه در ســه دهــه پیــش کســاد شــد تا‬ ‫جاییکــه اغلب هنرمندان این رشــته‪ ،‬شــغل خود‬ ‫را تغییــر دادنــد و به مشــاغل دیگــر روی آوردند‬ ‫اما از حدود هفت‪ ،‬هشــت ســال پیــش‪ ،‬این پارچه‬ ‫گرانبهــا دوباره توانســت جــای خــود را در میان‬ ‫صنایع دســتی اســتان یزد باز کرده و نظر اهل ذوق‬ ‫و هنــر را به خــود جلب کند‪.‬‬ ‫امــروز هــر جــا صحبــت از چیدمــان ســنتی و اینکــه میگوینــد ترمه ﺷــﺶ دانﮕﺶ به نــام یزد‬ ‫فضاهــای ســنتی در قالبهــای مختلف بــه میان اســﺖ‪ ،‬واﻗعیﺖ دارد؟‬ ‫میآیــد‪ ،‬ترمــه حتمــا پــای ثابــت اســت و گرچه در گذشــتههای دور یعنی حدود ‪ 5۰۰‬ســال پیش‪،‬‬ ‫کاربرد آن نســبت به گذشــته تغییر کرده اما امروز آنطــور که از پــدران و پدربزرگهای ما ســینه به‬ ‫در ســفرههای هفتســین‪ ،‬ســفره عقــد‪ ،‬تزئینات ســینه نقل شــده‪ ،‬ترمه را در کشمیر هم میبافتند‬ ‫خانههــا و ‪ ...‬میتــوان ردپای این پارچه ارزشــمند اما االن ‪ ۲۰۰‬ســالی اســت که ترمه فقط در ایران و‬ ‫فقط در یزد تولید میشــود‪.‬‬ ‫را دید‪.‬‬ ‫آنچه از هنر ترمهبافی منســوخ شــده‪ ،‬روشهای اگر پارچههایی که در برخی اســتانهای همجوار‬ ‫بافت قدیمی اســت اما در این مــورد خاص‪ ،‬تغییر یزد یا کشــورهایی مثل هند و چین تولید میشــود‬ ‫ایــن روشها هنرمندان آن را خرســند و مشــتریان که در واقع پاســتیک اســت و هیچ ربطی به هنر‬ ‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫ترمهبافــی نــدارد را نادیــده بگیریم‪ ،‬بلــه میتوان‬ ‫گفت که شــش دانــگ ترمهبافی به نام یزد اســت‪.‬‬ ‫با لبخندی که نشــان از یــادآوری خاطرات قدیمی‬ ‫دارد میگوید‪:‬‬ ‫تا ‪ 5۰‬ســال پیش ترمه به طور کامل با دســت کار‬ ‫میشــد و دو تا کارگر اگر روزی هشــت ساعت به‬ ‫طــور کامــل کار میکردند با هم میتوانســتند ‪۲5‬‬ ‫تا ‪ 3۰‬ســانت ترمه ببافند‪.‬‬

‫ترمهبافی ﭼطور ماﺷــینی ﺷــد؟ از ماﺷــینی ﺷدن‬ ‫ترمهبافــی دﻟخورید؟‬ ‫حدود ‪ ۴5‬ســال پیش‪ ،‬شــخصی به نام حاج خلیل‬ ‫خجســته دســتگاه جدید ترمهبافی را وارد یزد کرد‬ ‫و کمکم هر ســال دســتگاههای پیشــرفتهتری وارد‬ ‫شــد تا اینکــه اکنون ترمــه را با دســتگاههای تمام‬ ‫اتوماتیــک با کامپیوتــر اما اصالت ترمــه یزد همان‬ ‫اصالت است‪.‬‬ ‫بافتن ترمه ابریشــمی قدیمی اگرچه کار دشواری‬ ‫بود و درآمد چندانی نداشــت‪ ،‬امــا زحمتهای آن‬ ‫هم شــیرین بود و پولش برکت داشــت‪.‬‬ ‫اکنون ســرعت بافت ترمه بیشــتر از هشت برابر‬ ‫شــده و نقشهــا و طرحهــا و رنگها بســیار زیبا‬ ‫شــده اما اغلــب قدیمیکارهای ترمهبافی‪ ،‬عشــق‬ ‫دیگری بــه ترمهبافی دســتی دارند‪.‬‬ ‫آن موقعهــا هــر ترمهبافــی نقــش جدیــدی به‬ ‫ذهنــش میرســید‪ ،‬آن را در دفتری ثبــت میکرد و‬ ‫همــه کار ترمهبافــی ما با شــماره بــود‪ ،‬بعدها که‬ ‫پیشــرفت کردیم‪ ،‬قالبهــای چوبی را بــرای طرح‬ ‫انداختــن روی ترمــه ســوراخ میکردیــم و کمکم‬ ‫پیشــرفت در کار بــاال گرفت‪.‬‬ ‫اکنــون هــم گاهــی ترمهبافــی دســتی انجــام‬ ‫میدهم حتــی نقشــههای بــزرگ آن را نیز خودم‬ ‫تهیــه میکنــم‪ .‬یــک نقشــه دو متر در یــک متر‬ ‫نشــانم میدهد و میگوید‪ :‬این نقشــه وقتی بافته‬ ‫شــود تبدیــل میشــود به یــک پارچه با طــول ‪۱۲‬‬ ‫ســانتیمتر و عــرض ‪ ۲۰‬ســانتیمتر‪.‬‬ ‫ﻃرحهــای ســنتی ترمهبافــی هنــوز هــم کاربرد‬ ‫دارند؟‬ ‫طرحهــای ترمهبافی خیلی زیبا و متنوع شــده اما‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪32 Kheradmand‬‬


‫دیده ام‪ ،‬آرایشــش را طــوری انتخاب کرده‬ ‫اســت که اســتخوان بنــدی گونــه هایش‬ ‫بیشتر دیده شــود‪ .‬گرتا هیچ موقع عطر را‬ ‫فراموش نمیکرد و برای ســامت پوســتش‬ ‫هــم از ماسک شــکر‪ ،‬آب و آب لیمــو‬ ‫اســتفاده میکرد‪.‬‬

‫بــه گونــه ای آرایــش کنند که آرایششــان‬ ‫معلــوم نباشــد‪ .‬کاترین هپ بــورن هیچ‬ ‫موقع آرایش غلیظی نداشــت ‪ .‬برای همین‬ ‫اســت که ظاهرش بســیار شــبیه به آرایش‬ ‫هایی اســت که امروزه اســتفاده میشود‪،‬‬ ‫البته به جــز موهایش‪.‬‬

‫ویویﻦ ﻟی‬ ‫ویوین از همان کودکی دوســت داشــت‬ ‫بازیگر شــود و در سن ‪ ۲۶‬ســالگی باالخره‬ ‫به آرزوی خــود رســید‪ .‬او در “فیلم بر باد‬ ‫رفتــه“ جایــزهی بهتریــن نقــش اول زن را‬ ‫دریافــت کــرد‪ .‬راز زیبایــی ویویــن لی در‬ ‫این اســت که میدانســت چگونه موهای‬ ‫خــود را آرایــش دهــد‪ .‬از همــه مهــم تر‬ ‫پوســت زیبــای ویوین اســت‪ .‬ویوین هیچ‬ ‫موقــع از پــودر پن کک اســتفاده نمیکرد‬ ‫و از ماســک های پوستی دســتی استفاده‬ ‫میکــرده اســت‪ .‬توجه به جزییــات ظاهر‬ ‫از جملــه رنگ ناخــن ها و مــدل موهای‬ ‫ویویــن لــی از حملــه راز هــای زیبایی او‬ ‫است‪.‬‬

‫مرﻟیﻦمونرو‬ ‫مرلیــن مونــرو نمــاد زیبایی دهــهی ‪5۰‬‬ ‫میــادی اســت‪ .‬در این دهه بلوزهــای راه‬ ‫راه و دامن های تنگ‪ ،‬در میان زنان بســیار‬ ‫مد شــده بود‪ .‬ظرافت زنانه و موهای بلود‬ ‫مرلیــن او را بســیار جذاب نشــان میداد‪.‬‬ ‫ظاهــر جــذاب و زیبــای مونرو بیشــتر از‬ ‫لبــاس هایــی کــه میپوشــید به چشــم‬ ‫میآمــد‪ .‬بــرای همیــن اســت که بعــد از‬ ‫گذشت ‪ 5۰‬ســال از مرگش حاال هم مکس‬ ‫فاکتور از عکس او بــرای روی محصوالتش‬ ‫اســتفاده میکند‪.‬‬

‫�‪ – ۱۹۳‬گرتا گاربا‬

‫فرح فاوسﺖ‬ ‫این بازیگر اهل تگــزاس یکی از زیباترین‬ ‫بازیگــران دهــهی ‪ ۷۰‬میادی اســت‪ .‬فرح‬ ‫فاوســت را با لوازم آرایشی مارک ‪Fabergé‬‬ ‫میشناســیم‪ .‬این لوازم آرایشــی برای اولین‬ ‫بــار محصوالتــی را عرضــه کرد کــه افراد‬ ‫برنــزه میتوانســند از آن اســتفاده کننــد‪.‬‬ ‫بدون انکه ســفیدی مصنوعی روی چهرهی‬ ‫ان ها بنشیند‪.‬‬

‫کاتریﻦ هﭗ بورن‬ ‫در ســال ‪ ۱۹3۰‬کاتریــن جنبشــی را با نام‬ ‫“ چهــره بــدون ارایش “ شــروع کــرد‪ .‬این‬ ‫جنبــش به ایــن معنی بــود که زنــان باید‬

‫چهره جذاب ویوین لی در سال ‪۱۹۴۰‬‬

‫‪ 3۱‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪ _ ۱۹۷۰‬فرح فاوست‬

‫مدونا‬ ‫مدونا زمانی درخشــید کــه خوانندگان و‬ ‫بازیگــران هالیوودی در یــک مد نا هنجار‬ ‫گیــر افتــاده بودنــد‪ .‬میتوانــم بگویم او‬ ‫مرلیــن مونــروی دیگــری را در ســال های‬ ‫دهــه ‪ ۷۰‬به وجــود آورد‪ .‬موهای فر زیبا به‬ ‫همراه لــب های قرمز مدونا هر چشــمی‬ ‫را به خــود جذب میکــرد‪ .‬در حال حاضر‬ ‫هم مدونا یکــی از زیباترین و خوش لباس‬ ‫تریــن خواننده های آمریکایی اســت‪.‬‬ ‫بیانسه‬ ‫بیانســه یکــی از زیباتریــن زنانی اســت‬ ‫کــه اعتماد به نفس و شــهامتی کــه دارد‪،‬‬ ‫زیبایــی اش را دو برابــر میکنــد‪ .‬قــوس‬ ‫زیبــای صورت او بســیار متناســب بوده و‬ ‫از چهره هایی اســت که هر نوع آرایشــی‬ ‫به آن میآید‪ .‬البته چون بیانســه پوســتی‬ ‫برنــزه دارد بیشــتر ترجیــح میدهــد تا از‬ ‫آرایــش های قهــوه ای و طبیعی اســتفاده‬ ‫کنــد‪ .‬نگاه طبیعی او بــر زیبایی چهره اش‬ ‫اضافــه میکند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪31 Kheradmand‬‬


‫‪ ٧‬ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻛﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ ﺯﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ‬ ‫مهسامﺠد‬

‫کاترین هــپ بورن “‬ ‫ظاهــر بــدون آرایش“‬ ‫در سال ‪۱۹3۰‬‬

‫مدونا _ ‪۱۹8۰‬‬ ‫–‬ ‫‪۱۹5۰‬‬ ‫زیبایی مســحور‬ ‫کننــدهی مرلین‬ ‫مو نــرو‬

‫‪ _ ۲۰۰۰‬بیانسه‬

‫‪ 3۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫در طــول تاریــخ افرادی بــوده اند کــه زیبایی‬ ‫زنــان را بیشــتر از همه به تصویر کشــیده اند و‬ ‫مفاهیم زیبایی را تغییر داده اند‪ .‬شــاید این نظر‬ ‫من باشــد اما دوست داشتم بیشــتر در موردشان‬ ‫ینویســم‪ .‬فکر میکنم این ‪ ۷‬ســتارهی مشهور را‬ ‫بشناســید و با من هم عقیده باشــید‪.‬‬ ‫گرتا گاربو‬ ‫گرتــا گاربو یکــی از بازیگران مشــهور هالیوود‬ ‫کاســیک اســت‪ .‬حتی گفتــه میشــود باالتر از‬ ‫چارلی چاپلیــن و به عنوان بهتریــن بازیگر فیلم‬ ‫های صامت معرفی شــده اســت‪ .‬گرتا چشــمان‬ ‫زیبایی داشــت و نگاهش بســیار جــذاب و گیرا‬ ‫بــود‪ .‬فکــر میکنم نــگاه او هر مــردی را جذب‬ ‫خــود میکند‪ .‬او در زمان خــودش و هنگامی که‬ ‫صنعــت لــوازم آرایش به تازگی ظهــور کرده بود‪،‬‬ ‫میدانســت کــه چگونه بایــد خــود را بیاراید و‬ ‫لباس بپوشــد‪ .‬در تمام تصاویری که از گرتا گاریو‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪30 Kheradmand‬‬


‫آلمانــی مــچ فکتــوری کــه پخشکننــده آثــار‬ ‫کارگردانهــای مطرحــی چــون جیــم جارموش و‬ ‫آکی کوریســماکی اســت‪ ،‬حقوق پخــش و فروش‬ ‫بینالمللی "اژدها وارد میشــود" را در اختیار دارد‪.‬‬ ‫"چهارشــنبه ‪ ۱۹‬اردیبهشت" جلیلوند سال گذشته‬ ‫در بخش مســابقه افقهــای جشــنواره فیلم ونیز‬ ‫حضور داشــت‪" .‬ناهید" پناهنده سال گذشته یکی‬ ‫از فیلمهــای بخــش نوعی نگاه جشــنواره کن بود‬ ‫و جایزه "آینده روشــن" این بخــش را دریافت کرد‪.‬‬ ‫"النتوری" درمیشــیان هم ســال گذشته در بخش‬ ‫پانوراما جشــنواره فیلم برلین نمایش داده شــد‪.‬‬ ‫"ابــد و یک روز" به کارگردانی ســعید روســتایی‬ ‫و " ایســتاده در غبار" به کارگردانی محمدحســین‬ ‫مهدویان‪ ،‬دو برنده اصلی جشــنواره فیلم فجر سال‬ ‫گذشــته هم هرچند حضور جشنوارهای برجستهای‬ ‫ندارند‪ ،‬امــا میتوانند از گزینههای ســینمای ایران‬ ‫بــرای بخش فیلم خارجیزبان باشــند‪.‬‬ ‫امید اســت مســئوالن ســینمایی کشــور درباره‬ ‫این رخــداد مهم ســینمایی فرصتســوزی نکرده‬ ‫و هرچــه زودتــر و بــا فراغ بــال و آرامــش خاطر‬ ‫بــه دور از هــر گونه نــگاه جناحــی بهترین فیلم‬ ‫ســینمای ایران را به عنوان نمایندهای شایســته به‬ ‫اســکار ‪ ۲۰۱۷‬معرفــی کنند‪.‬‬ ‫نﮕاهــی بــه تاریﺦ حﻀور ایــران در بخﺶ اســکار‬ ‫ﺧارجیزبــان‬ ‫بخش غیر انگلیســیزبان یا خارجیزبــان جوایز‬ ‫اســکار تقریباً از دوره بیســت و نهم آن به شــکل‬ ‫جــدی پای ثابت این مراســم شــد‪ .‬تا پیــش از این‬ ‫دوره در برخــی از ســالها و طبق شــرایطی خاص‬ ‫فیلمهــای غیــر انگلیســی بــرای حضــور در این‬ ‫مراســم انتخاب میشدند‪.‬‬ ‫ســینمای ایران نیز در طی این سالها نمایندگانی‬ ‫برای حضور در مراســم اســکار داشــته است‪ .‬برای‬ ‫نخســتینبار وزارت فرهنگ و هنر وقت در ســال‬ ‫‪ ۱35۶‬فیلم "دایره مینا" ســاخته داریوش مهرجویی‬ ‫را بــه اســکار معرفی کــرد و پــس از آن فیلم "باد‬ ‫صبا" ســاخته آلبــر الموریس بــه عنــوان نماینده‬ ‫ایران در ســال ‪ ۱35۷‬راهی آکادمی اســکار شــد‪.‬‬ ‫پــس از آن ســینمای ایــران بــه مدت ‪ ۱۶‬ســال‬ ‫نماینــدهای به اســکار معرفی نکرد تا ســال ‪۱3۷3‬‬ ‫کــه فیلم "زیــر درختــان زیتــون" ســاخته عباس‬ ‫کیارســتمی معرفی شــد‪.‬‬ ‫در طــی ایــن ســالها نیــز فیلمهــای مختلفی‬ ‫از جنــس و ژانــر مختلــف بــه عنــوان نمایندگان‬ ‫ســینمای ایران به اسکار معرفی شــدند‪ .‬بیشترین‬ ‫ســابقه را مجید مجیــدی دارد که از ســال ‪ ۱3۷۷‬با‬ ‫فیلــم "بچههــای آســمان" در این مراســم حضور‬ ‫یافــت و در همان ســال یعنی ســال ‪ ۱۹۹۹‬میادی‬ ‫موفق شــد جزو پنج نامزد نهایــی بخش فیلمهای‬ ‫غیرانگلیســی زبــان قرار بگیــرد‪ .‬پــس از آن "رنگ‬ ‫خدا" در ‪" ،۱3۷8‬باران" در ‪" ،۱38۰‬آواز گنجشکها"‬ ‫‪ ۲۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫بیﺸترین ﺳابﻘه را‬ ‫مﺠید مﺠیدی دارد‬ ‫که از ﺳال ‪1377‬‬ ‫با فیﻠﻢ بﭽههای‬ ‫ﺁﺳمان در این‬ ‫مراﺳﻢ حﻀور یافت‬ ‫و در همان ﺳال‬ ‫یﻌنی ﺳال ‪1999‬‬ ‫میﻼدی موفﻖ ﺷد‬ ‫جﺰو ﭘنﺞ نامﺰد نﻬایی‬ ‫بﺨﺶ فیﻠﻢهای‬ ‫ﻏیرانگﻠیسی زبان‬ ‫ﻗرار بگیرد‪.‬‬

‫در ‪ ۱38۷‬و "محمــد رســول اللــه" در ‪ ،۱3۹۴‬دیگر‬ ‫فیلمهــای مجیدی بودنــد که به عنــوان نماینده‬ ‫ســینمای ایران بــه آکادمی معرفی شــدند‪.‬‬ ‫عــاوه بــر فیلمهــای مجیــدی‪ ،‬در این ســالها‬ ‫رســول صدرعاملــی در ســال ‪ ۱38۱‬با "مــن ترانه‬ ‫‪ ۱5‬ســال دارم"‪ ،‬پرویز شــهبازی در ســال ‪ ۱382‬با‬ ‫"نفــس عمیق"‪ ،‬رضــا میرکریمی در ســال ‪ ۱38۴‬با‬ ‫"خیلــی دور خیلی نزدیــک"‪ ،‬کامپوزیــا پرتوی در‬ ‫ســال ‪ ۱385‬با "کافــه ترانزیت"‪ ،‬رســول ماقلیپور‬ ‫در ســال ‪ ۱38۶‬با "میم مثل مــادر"‪ ،‬اصغر فرهادی‬ ‫در ســال ‪ ۱388‬با "درباره الــی" و مهدی نادری در‬ ‫ســال ‪ ۱38۹‬با "بدرود بغــداد"‪ ،‬نماینــده ایران در‬ ‫بخــش فیلم خارجیزبان بودند‪ .‬فرهــادی در ‪۱3۹۰‬‬ ‫با "جدایی نادر از ســیمین" طلســم سینمای ایران‬ ‫را شکســت و برنده جایزه اســکار این بخش شــد‪.‬‬ ‫پس از آن قرار شــد در ســال ‪" ۱3۹۱‬یه حبه قند"‬ ‫رضــا میرکریمی نماینــده ایران باشــد که به علت‬ ‫تحریم اســکار از ســوی ایــران این فیلــم معرفی‬ ‫نشــد‪ .‬در ســال ‪" ۱3۹2‬گذشــته" اصغر فرهادی و‬ ‫در ســال ‪" ۱3۹3‬امــروز" رضا میرکریمــی به عنوان‬ ‫نمایندگان ســینمای ایران به اســکار معرفی شدند‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪29 Kheradmand‬‬


‫ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﮔﺎﻥ ﺍﺣﺘﻤﺎﻟﻰ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﺳﻜﺎﺭ‬

‫‪ ۲8‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫در حالــی که کمتــر از یک ماه دیگر باید نماینده ایــران برای حضور در بخش‬ ‫فیلــم خارجیزبان هشــتاد و نهمیــن دوره جوایز اســکار معرفی شــود‪ ،‬هنوز‬ ‫هیئــت انتخــاب برای این امر تشــکیل نشــده و این در حالی اســت که‬ ‫تاکنــون حدود ‪ ۲۰‬کشــور نمایندگان خود را برای شــرکت در این بخش‬ ‫بــه آکادمی علوم و هنرهای ســینمایی معرفی کردهاند و کشــورهای‬ ‫دیگــری هم فهرســت اولیه فیلمهــای منتخب خود بــرای حضور در‬ ‫اســکار آماده کردهاند‪.‬‬ ‫بــه گزارش هنرآنایــن‪ ،‬طبق قوانیــن آکادمی اســکار‪ ،‬فیلمهایی که از‬ ‫‪ ۹‬مهر ‪( ۹۴‬اول اکتبر ‪ )۲۰۱5‬تا ‪ ۹‬مهرماه ‪ 3۰( ۹5‬ســپتامبر ‪ )۲۰۱۶‬در کشــور‬ ‫مبــداء اکران شــدهاند‪ ،‬میتواننــد به عنــوان نماینده کشورشــان در جوایز‬ ‫امســال حضور داشته باشند‪.‬‬ ‫همچنیــن ‪ ۱۲‬مهرماه (ســوم اکتبر ‪ )۲۰۱۶‬آخرین مهلت تحویل نســخهای از‬ ‫فیلمهــا به دفتــر آکادمی برای حضــور در بخش خارجیزبان اســت‪.‬‬ ‫رأیگیــری برای انتخاب نامزدهای اســکار فیلــم خارجیزبــان در دو مرحله‬ ‫انجــام میشــود‪ .‬ابتدا ‪ ۹‬فیلم به فهرســت کوتاه راه پیدا میکننــد و در نهایت‬ ‫پنج فیلــم به عنوان نامزدهای نهایی معرفی میشــوند که اســامی آنها پنجم‬ ‫بهمــن (‪ ۲۴‬ژانویه ‪ )۲۰۱۷‬همراه نامزدهای دیگر بخشهای جوایز اســکار اعام‬ ‫خواهد شــد‪ .‬برندگان جوایز اســکار هم بامداد دوشنبه ‪ ۹‬اســفند به وقت ایران‬ ‫(‪ ۲۶‬فوریــه) در مراســمی در دالبی تیهتر در لس آنجلس معرفی میشــوند‪.‬‬ ‫توجــه به ایــن موضوع ضروری اســت که فیلمهایــی امکان دیده شــدن در‬ ‫بخــش فیلــم خارجیزبــان را دارند که داســتان آنهــا قابلیت جهانی‬ ‫شــدن را دارد‪ .‬ضمن اینکه حضور در جشــنوارههای بینالمللی و از آن‬ ‫مهمتر‪ ،‬داشــتن پخشکننده قوی‪ ،‬شــانس راهیابــی فیلمها به بخش‬ ‫اســکار خارجیزبان را بیشــتر میکند‪.‬‬ ‫بــا در نظر گرفتــن این موارد‪ ،‬در میان لیســت فیلمهای اکران شــده‬ ‫در یک ســال اخیر میتوان به "فروشــنده" بــه کارگردانی اصغر‬ ‫فرهــادی‪" ،‬اژدهــا وارد میشــود" بــه کارگردانی مانــی حقیقی‪،‬‬ ‫"چهارشــنبه ‪ ۱۹‬اردیبهشــت" بــه کارگردانــی وحیــد جلیلوند‪،‬‬ ‫"ناهیــد" به کارگردانــی آیدا پناهنده و "النتــوری" به کارگردانی‬ ‫رضا درمیشــیان اشــاره کرد‪.‬‬ ‫"فروشــنده" در جشنواره فیلم کن امسال جوایز بهترین فیلنامه‬ ‫و بهتریــن بازیگر مرد (شــهاب حســینی) را برد و بــه زودی در‬ ‫بخش نمایشهای ویژه جشــنواره تورنتو هــم روی پرده میرود‪.‬‬ ‫تورنتــو دیرباز نقطه شــروع فصل جوایز ســینمایی و آشــنایی با‬ ‫رقبای احتمالی اســکار بوده اســت‪ .‬فیلم جدید فرهــادی در این‬ ‫فاصلــه در چنــد جشــنواره ســینمایی دیگر هم حضور داشــته‬ ‫است‪.‬‬ ‫شــرکت ممنتو فیلمز در پاریس حــق پخش و فروش بینالمللی‬ ‫"فروشــنده" را در اختیــار دارد‪ .‬ایــن شــرکت در کــن حق پخش‬ ‫"فروشــنده" را بــه آمــازون و کوهــن میدیــا گــروپ فروخت و‬ ‫بــرای پخش در دیگر کشــورها هم دههــا قــرارداد دیگر امضاء‬ ‫کرد‪ .‬گذشــته از ایــن‪ ،‬فرهادی نامی آشــنا برای اعضــای آکادمی‬ ‫اســت‪ .‬او بــا "جدایی نادر از ســیمین" برنده جایزه اســکار فیلم‬ ‫خارجیزبــان شــد و پیــش از ایــن چند فیلــم دیگــرش هم به‬ ‫نمایندگــی از ایران در اســکار رقابت کرده اســت‪.‬‬ ‫"اژدها وارد میشــود" حقیقی ســال گذشــته یکی از فیلمهای‬ ‫بخــش مســابقه بینالملل جشــنواره فیلــم برلین بود‪ .‬شــرکت‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪28 Kheradmand‬‬


27 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۲۷


‫جزیره کیش نگین «خلیج فارس»‬ ‫یك بسته تفریحی‬ ‫كشتییونانی‬ ‫تماشــای کشــتی یونانــی در غــروب ســاحل از‬ ‫دیگــر جاذبههــای گردشــگری شــناخته شــده در‬ ‫جزیــره كیش اســت‪ .‬این كشــتی اگرچــه تاریخی‬ ‫نیســت‪ ،‬ولی چنان تصاویر زیبایــی از غروب كیش‬ ‫خلــق كرده كه بــه تدریج بــه محلی بــرای تجمع‬ ‫گردشــگران تبدیل شــد‪ .‬ســال ‪۱3۴5‬بود كه بومیان‬ ‫جزیره كیش ناگهان با كشــتی بزرگی مواجه شــدند‬ ‫كــه در نزدیكی روســتای باغو به گل نشســته بود‪.‬‬ ‫گفتهمیشــود كه شاید این كشــتی به دلیل مهآلود‬ ‫بــودن هوا و نبــود فانوس دریایی در ســاحل كیش‬ ‫به گل نشســته باشــد‪ .‬این كشــتی در ســال ‪۱322‬‬ ‫درســت هنگامیكه ایران درگیر كودتــا بود در بندر‬ ‫گاســكوی اسكاتلند ســاخته شــد و هنگامیكه به‬ ‫گل نشســت در اختیار یونانیها بود و از آن جهت‬ ‫آن را كشــتی یونانی لقــب دادهاند‪.‬‬ ‫برای بازدید از این كشــتی مســئوالن مناطق آزاد‬ ‫كیش اقدام به احداث پارك ســاحلی كشــتی یونانی‬ ‫به مســاحت ‪ ۶۰‬هزار متر مربــع و ایجاد آمفیتئاتر‪،‬‬ ‫كافه تریــا‪ ،‬رســتوران ایرانــی و لبنانــی‪ ،‬غرفههای‬ ‫فــروش تنقــات‪ ،‬ایســتگاههای كرایــه اســكیت‪،‬‬ ‫دوچرخــه و فــروش محصوالت ورزشــی در محیط‬ ‫پیرامــون به گل نشســتن كشــتی یونانــی كردند و‬ ‫بدیــن ترتیــب جاذبــهای جدیــد برای گردشــگران‬ ‫ایجاد شــد‪.‬‬ ‫ورزشهای آبی‬ ‫كیش از ســالها پیش مركز ورزشهــای آبی ایران‬ ‫نیــز بــود‪ .‬غواصی مهمتریــن شــاخه از ورزشهای‬ ‫آبی اســت كــه از ســالها پیــش در كیــش دایر و‬ ‫حتی مدارس آموزشــی نیز برای آن راهاندازی شــد‪.‬‬ ‫شــگفتیهای زیر آب در جزیره كیش بــه اندازهای‬ ‫اســت كــه گردشــگران در آرزوی غواصــی در این‬ ‫جزیــره در فصول مختلف ســال به كیــش میروند‬ ‫تا دنیای شــفاف زیــر آب و مرجانهــای رنگارنگ‬ ‫و آبزیــان شــگفتانگیز ایــن جزیــره را از نزدیــك‬ ‫مشــاهده كنند و لــذت ببرند‪.‬‬ ‫اسكلهتفریحی‬ ‫اسكله تفریحی مجموعهای است كهامكانات‬ ‫تفریحــی از قبیــل جــت اســكی‪ ،‬قایقهــای‬ ‫پدالــی (بــا ظرفیــت چهارنفــر)‪ ،‬قایقهــای‬ ‫ماهیگیــری‪ ،‬قایقهای پارویی‪ ،‬ســه چرخههای‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫بقیه در صفحه ‪41‬‬

‫كیــش مهمترین جزیره گردشــگری و تجاری ایران‬ ‫اســت كه ســاالنه گردشــگران بســیاری از داخل و‬ ‫خــارج ایــران را به خود جــذب میكنــد‪ .‬در دوره‬ ‫هخامنشــیها کیش بــه مركــز صیــد مروارید در‬ ‫منطقه بینالنهرین و حتی هندوســتان تبدیل شــد‪.‬‬ ‫وجود مروارید موجب شــد كه این جزیره باســتانی‬ ‫در عهد هخامنشــیها میزبان كشتیهای تجاری و‬ ‫بازرگانان شــود‪ .‬یونانیها در وصــف كیش بیش از‬ ‫دیگر ســیاحان نوشته اند‪...‬‬ ‫وب ســایت همشــهری شــش و هفــت ‪ -‬محمد‬ ‫باریكانــی‪ :‬كیــش مهمتریــن جزیره گردشــگری و‬ ‫تجاری ایران است كه ســاالنه گردشگران بسیاری از‬ ‫داخــل و خــارج ایران را به خود جــذب میكند‪ .‬در ساحل نقرهای و هوای پاك‬ ‫دوره هخامنشــیها کیش به مركز صید مروارید در كیــش را مروارید خلیج فــارس خواندهاند‪ .‬این نام‬ ‫منطقه بینالنهرین و حتی هندوســتان تبدیل شــد‪ .‬تنها یك شــعار برای این جزیــره زیبای جنوبی ایران‬ ‫وجود مروارید موجب شد كه این جزیره باستانی نیســت‪ .‬كیش را از آن جهــت مروارید خلیج فارس‬ ‫در عهد هخامنشــیها میزبان كشتیهای تجاری و نامیدهاند كه شــنهای ســواحل این جزیره جنوبی‬ ‫بازرگانان شــود‪ .‬یونانیهــا در وصف كیش بیش از بــا مرجانهای دریایی در هم آمیخت و در سراســر‬ ‫دیگر ســیاحان نوشــته اند‪ .‬یكی از آنهــا نیارخوس كرانههای ایــن جزیره در تابش خورشــید همچون‬ ‫دریاســاالر یونانــی بــود كــه در ســال ‪ 325‬قبل از نگین شــروع به درخشــیدن كرد‪ .‬آب و هوای كیش‬ ‫میاد مســیح به فرمان اســکندر مقدونی مامور به در چهارفصــل ایران مختص به این جزیره اســت‪ ،‬به‬ ‫ســفرهای اكتشافی شــد تا جهانگشــایی اسكندر را گونهای در طول ســال ســاحل نقرهای و آسمان آبی‬ ‫تكمیل كند‪ .‬او در خصوص ســفر اكتشــافی خود در و آفتاب درخشــانش در آبهای نیلــی رنگ خلیج‬ ‫دریــای عمان و خلیج فــارس در قــرن چهارم پیش فــارس هوای پــاک و آرامش منحصر به فــردی را بر‬ ‫از میاد‪ ،‬نوشــته اســت كه به جزیره كیش رســید‪ .‬این جزیره حاكم كرده اســت‪.‬‬ ‫جزیــره كیش با برخورداری از پیشــینه باســتانی‬ ‫آریــان یكــی دیگــر از تاریخ نویسهــای یونانی‬ ‫اســت كه نام كامتینا را برای كیش انتخــاب كرد‪ .‬او شــگفتیهای طبیعــی خــاص خــود را نیــز دارد‪.‬‬ ‫معتقد بــود‪ ،‬هنگامیكه نیارخوس مامور ســفرهای ســواحل مرجانــی و آبهــای شــفاف ایــن جزیره‬ ‫اكتشــافی اســكندر مقدونی بــه كیش رســید‪ ،‬این چنــان فضایــی ایجــاد كرده كــه هر گردشــگری را‬ ‫جزیــره زیبــا و تاریخــی بــه دو الهــه یونانــی به شــیفته بازدیــد از آن میكنــد‪ .‬در وصــف پاكی و‬ ‫نامهــای ونوس و مرکور اختصاص داشــت‪ .‬اهمیت تمیــزی این جزیــره همین بــس كه آبهــای این‬ ‫جزیــره كیــش در طول تاریــخ به انــدازهای بود كه جزیــره همچون شیشــه‪ ،‬زیباییهــا و مرجانهای‬ ‫حتــی دردورهای از تاریخ ایــران‪ ،‬حاكم خلیج فارس كف دریــا را تــا دوردســتها نمایان میكنــد‪ .‬در‬ ‫در عصــر اتابــكان فارس ایــن جزیره را ســكونتگاه وصــف دیدنیهــای پرشــمار جزیــره كیــش باید‬ ‫اصلی خــود قــرار داد‪ .‬در عصر مغــوالن نیز كیش به پارك ســاحلى مرجان‪ ،‬اســکله تفریحــی و پارك‬ ‫اهمیــت تجــاری خــود را در كنــار بغداد‪ ،‬شــیراز‪ ،‬دلفینهــا اشــاره كرد‪.‬‬ ‫بــاغ پرندگان كیــش نیــز در نوع خــود بینظیر‬ ‫بحریــن و هندوســتان حفظ كرد‪.‬‬ ‫برپا ماندن شــهر باســتانی حریره كیش در همان اســت و گونههای بســیار از پرندگان جهان در این‬ ‫دوران‪ ،‬شــاهدی بر این مدعاست‪ .‬اهمیت مروارید پــارك كه ســقف آن بــا تورهــای نامرئی پوشــانده‬ ‫كیــش چنان بود كــه این پدیــده طبیعــی برگردن شــده اســت‪ ،‬زیســت میكننــد‪ .‬اگرعاقهمنــد به‬ ‫همســرامپراتور چیــن آویخته شــد و ماركوپولو در رانندگی باشــید جاده كرانه فرصت خوبــی را برای‬ ‫خاطرات ســفر خــود با مشــاهده ایــن گردنبند از گشــت و گذار بــه دور این جزیــره مرجانی فراهم‬ ‫ارمغــان كیش ســخن گفت‪ .‬آرامش كیــش از همان كرده اســت‪ .‬حتــی اگرهم عاقــهای بــه راندن در‬ ‫عهــد باســتان پابرجــا مانــد تــا آنكــه پرتغالیها جادههای خلوت كیش را نداشــته باشــید میتوانید‬ ‫كشــتیهای جنگــی خــود را بــه طمع در دســت بــا دوچرخــه در پیســت مخصــوص ‪5۱‬كیلومتری‬ ‫گرفتــن بازارهای هندوســتان‪ ،‬عربســتان و ایران به دوچرخــه ســواری كیش برانیــد و از هــوای پاك و‬ ‫‪ ۲۶‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫اقیانــوس هند فرســتادند و به كیش رســیدند‪.‬‬ ‫آنهــا تا زمــان حكومــت صفویه نیــز در كیش‬ ‫ماندنــد‪ .‬با بیــرون راندن پرتغالیها توســط دلیران‬ ‫جنــوب ایران‪ ،‬كیــش به حیــات بومیخــود ادامه‬ ‫داد تــا آنكه در ســال ‪ ۱3۷۱‬این جزیــره نام مروارید‬ ‫خلیج فــارس را بــه خود گرفــت از ‪ ۲۰‬ســال پیش‬ ‫تاكنون كیش پرشــتاب در مســیر جذب گردشــگر‬ ‫حركــت كرد تــا اینكه بــه مقصد منحصــر به فرد‬ ‫گردشــگری در مناطق آزاد ایران بدل شد و توانست‬ ‫در كنار اصفهان و شــیراز پرچم گردشــگری ایران را‬ ‫باال نــگاه دارد‪.‬‬

‫ســكوت و زیبایــی آن بهرهمند شــوید‪.‬‬

‫‪26 Kheradmand‬‬


‫دیگر کسی به موریانه های فرهنگی که از درون در حال از بین‬ ‫بردن اصالت ما هستند توجه نمی کند‬ ‫یــک دهه با مشــکات اجتماعی کــه از آن حاصل‬ ‫شــد رو بــه زوال و نابودی کشــیده بشــود‪ .‬دیگر‬ ‫امــروز هیپــی بــودن افتخــاری برای یــک جامعه‬ ‫تلقــی نمیشــود‪ ،‬زیرا جامعــه متوجه آســیبی که‬ ‫آن فرهنــگ به افــراد آن وارد کرده بود شــد و آنرا‬ ‫تغییــر داد‪ .‬یــا بعنوان مثالــی دیگر‪ ،‬رقــص فوت‪-‬‬ ‫لوز نشــانگر شــوک فرهنگی اســت‪ --‬تحول و گذر‬ ‫از اصول محافظه کارانه و ســنت گرایانه باپتیســت‬ ‫هــای مســیحی‬ ‫بــه ســبک آزاد‬ ‫اندیشــی و آزادی‬ ‫خواهی لیبرالیسم‬ ‫کــه شــکل و فرم‬ ‫آن نیــز امــروز‬ ‫بســیار متفــاوت‬ ‫شــده اســت‪ .‬این‬ ‫دو مثــال نشــان‬ ‫دهند ٔه آن اســت‬ ‫کــه چگونــه‬ ‫فرهنــگ هــای‬ ‫جدیــد در زمــان‬ ‫هــای گوناگــون‬ ‫وارد جامعــه می‬ ‫شــوند و تاثیــر‬ ‫مثبــت و یا منفی‬ ‫خــود را مــی‬ ‫گذارنــد و ســپس‬ ‫عبــور میکنند و جــای خود را بــه فرهنگی جدید بــه دلقــک بازی جیب هــای خود را پر پــول کرده‬ ‫تــر مــی دهند‪.‬‬ ‫انــد‪ ،‬که البتــه این نشــان از هوش سرشــار آنها و‬ ‫برخــی از دوســتان وبــاگ نویس بر ایــن عقیده توقع بســیار کــم مردم مــا در این زمینه را نشــان‬ ‫هســتند که رقص بابــا کرم در زمان خــودش نوعی می دهد‪.‬‬ ‫ســاختار شــکنی بوده از تضــادی کــه در فرهنگ اصــوال‪ ،‬برخی از ما ایرانی ها دوســت داریم همه‬ ‫کاه مخملــی بین مرد و زن وجود داشــته اســت‪ .‬چیــز را کش بدهیــم‪ .‬مردم مــا‪ ،‬با وجــود حافظ ٔه‬ ‫بــا توجه به اینکــه فرهنگ کاه مخملــی هیچ گاه تاریخــی کوتاه مدت‪ ،‬از خاقیت «ســنت ســازی»‬ ‫فرهنــگ غالب در کشــور ما نبوده‪ ،‬لــذا این مقدار قوی برخورد دار هســتند‪ .‬بــه عبارتی دیگر‪ ،‬با زمان‬ ‫توجــه به آن و اینکــه بخواهیم برای مبــارزه با آن حرکت نمیکنیم و در یــک برهه از تاریخ خودمان‬ ‫به هنر متوسل شــویم‪ ،‬واقعا ســوال برانگیز است‪ .‬را ثابــت و ایســتا نگه مــی داریم‪ .‬ایــن توقف در‬ ‫امــا نکت ٔه حائز اهمیت در اینجاســت که جامع ٔه ما‪ ،‬تاریــخ جزعقــب ماندگی ثمره ای نخواهد داشــت‬ ‫مخصوصا جامع ٔه ایرانیان خارج از کشــور‪ ،‬از رخداد و حــواس و تمرکز را به مســائل بی اهمیت ســوق‬ ‫ها و مســائلی که در گذشــته برای ما اتفاق افتاده خواهــد داد و نــه تنها مــا را از فرهنــگ و اصالت‬ ‫عبور نمــی کنند‪ ،‬بلکــه آن را بصورت یک ســنت‪ ،‬خــود‪ ،‬بلکه از موضوعات انســانی نیز دور میکند‪.‬‬ ‫عــادت‪ ،‬و حتا وســواس فکری به فرهنــگ و روش دیگر کســی به موریانه های فرهنگــی که از درون‬ ‫زندگــی خود اضافــه می کنند‪.‬‬ ‫در حــال از بیــن بــردن اصالــت ما هســتند توجه‬ ‫بســیاری از مــا خاقیــت باالیی در زمین ٔه ســنت نمی کنــد‪ .‬دیگر کســی بــه روش برخورد بســیار‬ ‫ســازی داریم‪ .‬به هر موضوعی که اندک شــادمانی ســطحی‪ ،‬از یــک لبخنــد زدن به دیگــری گرفته تا‬ ‫بــرای ما حاصل کند بی آنکه ریشــه‪ ،‬کارکرد‪ ،‬و زمان جویای احوال همسایه شــدن‪ ،‬توجه ای ندارد‪ .‬ولی‬ ‫آن را بشناســیم چنــگ میزنیــم‪ .‬ایــن موضوع نه تــا دلمان بخواهــد ازموضوعات سیاســی و رنگ و‬ ‫‪ ۲5‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫تنهــا در رقص‪ ،‬بلکــه در هنر خنداندن مــا ایرانیان‬ ‫نیز مشهود اســت‪ .‬میگویند خنداندن ایرانیان کار‬ ‫بســیاری دشــواری اســت‪ ،‬در صورتی که خندیدن‬ ‫برای کســی مشــکل اســت که تفکر نقادانه داشته‬ ‫باشــد نه اینکه بــه هر دلقــک بازی در ســینما و‬ ‫تلویزیــون بخندد‪ ،‬چیزی که متاســفانه در فرهنگ‬ ‫کمــدی مــا روز به روز بیشــتر می شــود‪ .‬معروف‬ ‫تریــن و "با نمــک ترین" کمدین های ما با توســل‬

‫شــکل پرچم حــرف میزنیــم‪ .‬از باور هــای دینی‬ ‫گوناگون مردم صحبت میکنیم و بدنبال برداشــتن‬ ‫مرز های جهانی هســتیم‪ ،‬در صورتــی که هنوز در‬ ‫مرز های شــخصی و پوســید ٔه خود مانــده ایم‪.‬‬ ‫بایــد به جلــو رفت و اصــول بهتــری را جایگزین‬ ‫ســنت های پوســیده کــرد‪ .‬رقص جاهلــی بابا کرم‬ ‫نیــز یکــی از آن اصول پوســیده اســت‪ .‬رقصی که‬ ‫در واقــع فرهنگ عــرق خوری‪ ،‬چاقــو ضامن دار‪،‬‬ ‫پنجــه بوکــس‪ ،‬و‬ ‫بــاج گیــری را تا‬ ‫بــه امــروز زنده‬ ‫نگــه داشــته‬ ‫اســت‪ .‬فرهنگی‬ ‫کــه تحــت لقای‬ ‫مــرام و لوطــی‬ ‫گــری مملــ ّو از‬ ‫بــی اخاقی های‬ ‫فراوانــی اســت‪.‬‬ ‫ســرگرم کــردن‬ ‫مردم بــا این نوع‬ ‫رقــص مــی تواند‬ ‫برای آنها بســیار‬ ‫جذاب باشد‪ .‬اما‬ ‫اســتفاده از رقص‬ ‫های زیبای محلی‬ ‫ایــران عزیزمــان‬ ‫در برنامــه هــای‬ ‫گوناگون نیز بســیار جــذاب و مفیــد خواهد بود‪.‬‬ ‫رقص هــای محلی که رابطه مســتقیم بــا فرهنگ‬ ‫اصیــل ایــران دارد‪ .‬رقــص هــای محلی مــا تاریخ‪،‬‬ ‫فرهنگ‪ ،‬احساســات‪ ،‬و تمــام موضوعات طبیعی و‬ ‫انســانی مربوط به ایران و ایرانــی را به نمایش می‬ ‫گذارنــد و مــا را با حــال و احوال خویــش در حین‬ ‫شــادمانی و حرکت ناشــی از رقص آشــنا می کنند‪.‬‬ ‫رقص کردی‪ ،‬لری‪ ،‬مازندرانی‪ ،‬خراســانی‪ ،‬سیســتانی‬ ‫و اینگونــه رقــص ها می توانند رابط ٔه بســیار قوی‬ ‫و ملــی بیــن ایرانیــان‪ ،‬مخصوصــا ایرانیــان خارج‬ ‫از کشــور برقــرار کند و بــا وجود دوری از کشــور‬ ‫به صــورت موضعی از بیــن برند ٔه تنهایــی آنها در‬ ‫غربت شــود‪ .‬همچنین‪ ،‬بــا جایگزین کــردن رقص‬ ‫هــای زیبــای محلــی کشــورمان با رقص هــای بی‬ ‫اســاس و بــی اصالت‪ ،‬از جملــه «رقص بابــا کرم»‪،‬‬ ‫در برنامــه هــای فرهنگــی در خارج از کشــور می‬ ‫توانیــم تنوع فرهنگی در درون کشــورمان را به رخ‬ ‫مدعیــان «تنوع گرایــی فرهنگی» در کانــادا و هر‬ ‫جــای دنیا بکشــیم‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪25 Kheradmand‬‬


‫بابا کرم ‪ ،‬موریانه فرهنگی ایرانیان تورنتو‬ ‫فرﺷید رﺷیدی فر‬ ‫وبالگ آزادی درون‬

‫بــا رقص بابا کرم آشــنا هســتیم‪ .‬در میهمانی ها‪،‬‬ ‫جشــن تولد ها و مراســم عروسی همیشــه اجرای‬ ‫ایــن رقــص را از دختــر و پســر هــای جــوان می‬ ‫بینیم‪ .‬از فســتیوال های بین المللــی و برنامه های‬ ‫فرهنگی دانشــگاه های خــارج از کشــور گرفته تا‬ ‫خیابــان هــای تورنتــو و رایزنی هــای فرهنگی در‬ ‫کشــورهای گوناگون‪ ،‬همیشــه یک حسی به ما می‬ ‫گویــد که باید این نبوغ منکوب شــده را در صحنه‬ ‫های جهانــی جبرانش کنیــم‪ .‬آخر کجــای جهالت‬ ‫افتخــار دارد که باید در معــرض دید همگان قرارش‬ ‫داد؟‬

‫آن» مجبور شــد کتابی ‪ ۱۰۰‬صفحــه ای در رابطه با‬ ‫عشــق بین رومئو و ژولیت بنویســد در صورتی که‬ ‫بابــا کرم را فقط در همــان چند خطی که خواندید‬ ‫میتــوان ادای مطلــب کرد‪ ،‬کــه این هم بــه نوب ٔه‬ ‫خود قدرت انتقال و بســط مطلــب در کوتاه ترین‬ ‫فــرم را در ادبیــات بابــا کرمی ما نشــان می دهد‪.‬‬ ‫این دو داســتان نمونــ ٔه اوج تخیل پــردازی عرفانی‬ ‫(عشــق) و اگزیستانسیالیســتی‬ ‫(آب نبــات دادن‬ ‫بــه بچه های‬ ‫یتیــم )‬ ‫بر خــی‬ ‫از مــا‬ ‫ایرانیان‬ ‫ا ســت‬ ‫کــه در‬ ‫فرهنگ‬ ‫مــا نیز‬ ‫جا ی‬

‫فقــط بــا چنــد دقیقــه تحقیــق در اینترنت می‬ ‫توانیــد به چند منبــع تاریخی در رابطــه با هویت‬ ‫بابا کرم دســت پیــدا کنید‪ .‬در مجموع دو داســتان‬ ‫متفاوت از بابا کرم روایت شــده اســت‪ .‬توجه کنید‬ ‫کــه «فرقه گرایــی» به بابا کرم هم ســرایت کرده و‬ ‫شــکی نیست که تا چند ســال دیگر بابا کرم تبدیل‬ ‫بــه «بابا کرمیســم» بشــود و گروه هــای مختلف‬ ‫مدعــی طرح ریزی هــای اولی ٔه آن ایده شــوند و بر‬ ‫ســر گردش و گرایش کمر به ســمت راست یا چپ‬ ‫بین روشــن فکــران اختاف نظر حاصل شــود و در‬ ‫نتیجــه تلفات جانی نیز به همراه داشــته باشــد‪.‬‬ ‫در داســتان اول‪ ،‬کــرم کریمی (همان بابــا کرم) را‬ ‫از الت هــا و جاهــل هــای قدیم‪ ،‬کــه اتفاقا لوطی‬ ‫مســلک و با مــرام نیز بوده‪ ،‬نــام برده انــد‪ .‬او در‬ ‫هنــگام عبــور از کوچه هــای محل بــه بچه های‬ ‫یتیــم و فقیر آب نبــات میداده و بــه همین علت‬ ‫بچه ها او را دوســت می داشــتند و او را «بابا کرم»‬ ‫صــدا مــی زدند‪ ،‬و او نیــز در جواب با اســتفاده از‬ ‫دســتمالی که بر گردن و کاهی که بر ســر داشــته‬ ‫شــروع به رقصیدن می کــرده‪ .‬در داســتان دوم‪ ،‬او‬ ‫را عاشــقی دلباخته خطــاب کرده اند کــه در خانه‬ ‫ای کار مــی کــرده که وقتی خانم آن خانه به ســفر‬ ‫مــی رود بابــا کارم از غــم دوری او مــی میــرد‪ .‬در‬ ‫واقــع بابا کرم در داســتان دوم مظهر عشــق بوده‪-‬‬ ‫ چیــزی شــبیه به رومئــو و ژولیت اثر شکســپیر‪.‬‬‫تنهــا تفاوتــش این بــوده که شکســپیر بــه علت‬ ‫عــدم قابلیــت «ادای مطلب در کوتاه ترین شــکل‬ ‫‪ ۲۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫گرفته‪ .‬داســتان هایی که نه ریشــه هنری دارند نه‬ ‫ارزش فرهنگــی‪.‬‬ ‫اصــوال هنر با فرهنگ ســازی همراه اســت‪ ،‬و یا‬ ‫نشــان دهند ٔه یک فرهنگ خــاص در زمان خاصی‬ ‫اســت‪ .‬بعنــوان مثال رقــص هیپی هــا در ده ٔه ‪۶۰‬‬ ‫یــا رقــص فوت‪-‬لوز در دهــ ٔه ‪ 8۰‬انــواع رقص هایی‬ ‫هســتند کــه بیانگــر فرهنگی خــاص در‬ ‫زمانی خاص هســتند‪ .‬دیگر در ســال‬ ‫‪ ۲۰۱۶‬میــادی شــاهد چنین رقص‬ ‫و حتــا فرهنگی‪ ،‬کــه آن رقص ها‬ ‫بطور ســمبولیک بیانگــر آنها‬ ‫بودند‪ ،‬نیســتیم‪.‬‬ ‫جنبش هیپی‬ ‫هــا جنبشــی‬ ‫بــود بــر‬ ‫ضــد قدرتــی‬ ‫کــه بیشــتر از‬ ‫طــرف خانــواده‬ ‫ها و ســپس هیأت‬ ‫حاکمــه بــر جوانان‬ ‫تحمیــل کــرده بود‪.‬‬ ‫باورهــای آنهــا از‬ ‫قبیــل شــاد بــودن‪،‬‬ ‫و بــی توجهــی بــه‬ ‫اصول تعریف شــد ٔه‬ ‫اجتماعی‪ ،‬در نتیجه‬ ‫باعــث شــد که‬ ‫کمتــر از‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪24 Kheradmand‬‬



‫ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻳﻚ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﻪ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ‬ ‫ســاعاتی از آخر شــب را در خیابان هــای پایتخت می گذرانیــم ‪ ،‬می گویند‪ ،‬مهم اســت و گرنه فقط چند ســاعت مهمانش هســتم ‪ ،‬به من چه ربطی دارد‬ ‫قیمت هایشــان متفاوت اســت‪ ،‬اول گمانمان این بود که تنشان قیمت اجناس آن مــرد زن دارد یــا ندارد‪ ،‬پیر اســت یا جوان‪ ،‬دوســتش خواهم داشــت یا نه‪،‬‬ ‫را مــی گوینــد اما انــگار قیمت بود کــه با هم فــرق داشــت‪ ،‬اتحادیه خاصی تمامی این مســائل زمانی مهم اســت که آن آدم بخواهد برای همیشه برای من‬ ‫هــم نــدارد‪ ،‬هر کســی خودش قیمت مــی دهد‪ .‬میــدان مادر مقصــد اولمان بمانــد کــه نمی ماند‪ .‬مــژده بر خاف ظاهر بســیار مهربانش بــه قول خودش‬ ‫بود‪ ،‬راهی آنجا شــدیم‪ ،‬انگار کاســبی های آخر شــب هم ســرقفلی دارند‪ ،‬اگر هنوز مثل دوســتانش کارکشــته نشــده و هنوز هم مثل برخی از دوستانش از‬ ‫یک خانم بیش از ‪ ۱۰‬دقیقه در محلی بایســتد مقصود این اســت که روســپی شــغلش زده نشــده تا آن را ترک کند‪ .‬برای مژده همبســتری بــا هر فردی مهم‬ ‫اســت و به دنبال مشــتری می گردد‪ ،‬شــاید تذکر هم بدهند چرا اینجا ایستاده نیســت او فقط پولش را می خواهد و بس‪.‬او در پاســخ به این ســوال که تا به‬ ‫ای!یــک خودروی خارجی توقف می کند ‪ ،‬زن با شــتاب به ســمت خودرو می حال شــده از تو اســتفاده کنند و پول هم ندهند‪ ،‬گفت‪ :‬اوایــل کارم چون زیاد‬ ‫رود‪ ،‬چنــد کلمــه ای صحبت و به‬ ‫وارد نبودم چندیــن بار برایم پیش‬ ‫آرامــی در صندلی جلــو جای می ﻓﻘﻂ ﭘﻮﻟﺶ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ آمده حتــی یکبار تا ســرحد مرگ‬ ‫گیرد و به سمت مقصد نامعلومی‬ ‫از ‪ ۲‬پســر نوجوان پــس از برآورده‬ ‫حرکت مــی کنند…‪.‬‬ ‫ﺳﺎﻋﺖ ﻣﻬﻤﺎﻧﺶ ﻫﺴﺘﻢ ‪ ،‬ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺭﺑﻄﻰ ﺩﺍﺭﺩ کردن نیازشــان کتک هــم خوردم‪.‬‬ ‫به بزرگراه اشــرفی اصفهانی می‬ ‫مژده عاقه ای به صحبت راجع به‬ ‫ﺟﻮﺍﻥ‪،‬‬ ‫ﻳﺎ‬ ‫ﺍﺳﺖ‬ ‫ﭘﻴﺮ‬ ‫ﻧﺪﺍﺭﺩ‪،‬‬ ‫ﻳﺎ‬ ‫ﺩﺍﺭﺩ‬ ‫ﺯﻥ‬ ‫ﻣﺮﺩ‬ ‫ﺁﻥ‬ ‫رســیم‪ ،‬پاســاژی معــروف در این‬ ‫خانــواده اش ندارد و می گوید‪ :‬اگر‬ ‫به‬ ‫بزرگراه قرار دارد که درســت رو‬ ‫آن ها مرا دوســت داشتند خواسته‬ ‫ﺍﻳﻦ‬ ‫ﺗﻤﺎﻣﻰ‬ ‫ﻧﻪ‪،‬‬ ‫ﻳﺎ‬ ‫ﺩﺍﺷﺖ‬ ‫ﺧﻮﺍﻫﻢ‬ ‫ﺩﻭﺳﺘﺶ‬ ‫روی آن کنار بزرگــراه پاتوق زنانی‬ ‫هــای مــرا بــرآورده مــی کردند تا‬ ‫اســت که با تاریکی هــوا برای کار ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ من مجبور نشــوم تن بــه این کار‬ ‫کــردن بــه خیابــان می آینــد‪ ،‬نام‬ ‫بدهم‪ ،‬گاهی اوقات دوســت دارم‬ ‫ﻣﺎﻧﺪ‪.‬‬ ‫ﻧﻤﻰ‬ ‫ﻛﻪ‬ ‫ﺑﻤﺎﻧﺪ‬ ‫ﻣﻦ‬ ‫ﺑﺮﺍﻯ‬ ‫ﻫﻤﻴﺸﻪ‬ ‫ﺑﺮﺍﻯ‬ ‫یکــی از آن ها مژده اســت ‪ ،‬مژده‬ ‫برایشــان بیــش از انــدازه ای کــه‬ ‫فقط ‪ ۱۹‬ســال دارد امــا چهره اش‬ ‫گفتــه ام درآمد دارم پول بفرســتم‪،‬‬ ‫بــا آن همــه آرایــش و پروتز های‬ ‫اما با خود می گویم شــاید شــک‬ ‫گوناگون به ســان ‪ 35‬ســاله هاســت و برای کار بــه تهران آمده امــا پردرآمد تر کننــد‪ ،‬همــان اندازه ای که ماه به ماه می فرســتم کافیســت‪.‬‬ ‫از ایــن کار پیــدا نکرده‪ ،‬به قول خــودش هر جا کار کنی نظر ســو‪ ،‬به تو دارند مژده می گوید اگر کار درســت و حســابی بود ‪ ،‬هیچــگاه درگیر این کار نمی‬ ‫چه بهتر که خودت دســت به کار شــوی که ســرت کاه نــرود و خیالت راحت شــدم ‪ ،‬هنوز به مرز انزجار از شــغلم نرسیدم فکر کنم ‪ 5‬ســال دیگر جا داشته‬ ‫باشــد کــه اجباری در کار نیســت و با رضایــت کامل تن به ایــن کار می دهی‪ .‬باشــم برای تن فروشــی‪ ،‬اما ترس بعــد از آن اذیتم می کند‪.‬‬ ‫از مژده می پرســم نام شــغلت چیســت؟ بدون درنگ می گوید تن فروشی…‪.‬‬ ‫مــژده از درآمد های شــبانه اش می گوید و اینکه در هفته یک شــب را کاما مــژده به ازدواج هم فکر مــی کند ‪ ،‬گفتم اگر ازدواج کنی گذشــته ات تاثیری‬ ‫تعطیــل مــی کند چون به اســتراحت نیاز دارد‪.‬یک ســال و اندی اســت که تن در رفتار همســرت داشته باشد‪ ،‬در جواب گفت ‪ :‬شــاید با فردی ازدواج کنم که‬ ‫فروشــی مــی کند‪ ،‬می گویــد پولش برکت نــدارد امــا درآمد خوبــی دارد‪ ،‬اگر از گذشــته ام هیــچ نداند چون مــرد ایرانی به دنبال نجابت اســت و هر چقدر‬ ‫مشــتری باشــد تا شــبی ‪ 5۰۰‬هزار تومان را کاســبم ‪ ،‬اما اگر نباشــد باید به ‪ ۱۰۰‬هم روشــنفکر باشــد و اروپایی فکر کند‪ ،‬نمی تواند با تن فروشــی همســرش‬ ‫هــزار تومــان قانع بایم‪.‬پرســیدم اذیت نمی شــوی آدم های جــور واجور و در حتی قبــل از ازدواج کنار بیاید‪.‬‬ ‫ســن های مختلــف ‪ ،‬اما هم صحبت ما اینگونه پاســخ داد ‪ :‬فقــط پولش برایم‬ ‫منبع‪ :‬وباگ ‪bonakdaran.blogspot.com‬‬ ‫‪ ۲۲‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪22 Kheradmand Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫هــم بایــد در همین چارچوب نگریســت‪.‬‬ ‫رضاشــاه از همان آغاز حکمرانی خود‪ ،‬به سرکوب‬ ‫وجــه اندیشــگی و طرد و حــذف روشــنفکران و‬ ‫اندیشمندان مســتقل و منتقد پرداخت‪ .‬درواقع او‬ ‫مدرنیزاسيون را منهای مدرنیته پیش برد؛ در ایران از‬ ‫مشــروطه به بعد‪ ،‬در وجه غالب‪ ،‬نوسازی اقتصادی‬ ‫و اجتماعــی‪ ،‬بــدون نونگری و مدرنیتــه پیش رفته‬ ‫اســت‪ .‬شــگفتا این موضــوع در زمان پهلــوی دوم‬ ‫هــم تکرار شــد‪ .‬میگوینــد حــوادث در تاریخ دو‬ ‫بار تکرار میشــوند‪ ،‬بــار اول بهصــورت تراژیک و‬ ‫بــار دوم بهصورت کمدي! محمدرضاشــاه نیز پس‬ ‫از کودتای ســال ‪ ٣٢‬و ســرکوب جنبش ملیشــدن‬ ‫نفــت‪ ،‬برای تثبیــت موقعیت خود در ســال ‪١٣٤١‬‬ ‫دســت به نوســازی اقتصــادی و اجتماعی نســبتا‬ ‫گســتردهای زد‪ ،‬امــا چــون پدر خود بیمشــارکت‬ ‫روشــنفکران و اندیشــمندان‪ .‬و بازهــم توســعه‬ ‫آمرانه و مدرنیزاســیون‬ ‫بیمدرنیتــه اســتمرار‬ ‫یافت‪ .‬درواقع نوسازی‪،‬‬ ‫بینونگــری همچنــان‬ ‫تداوم داشــت‪.‬‬ ‫«صمــد» کودکــی را‬ ‫در چنیــن تبوتابــی‬ ‫گذرانــد‪ .‬او در کودکــی‬ ‫جنبــش آذربایجــان‬ ‫بــه رهبری پیشــهوری‬ ‫و ســرکوب و کشــتار‬ ‫آن زمــان را و ســپس‬ ‫کودتــای ‪ ٢٨‬مــرداد‬ ‫‪ ٣٢‬و بگیروببندهــا را‬ ‫بهچشــم دیــده و رنج‬ ‫ایــن ناکامــی و حرمان‬ ‫را بــه جــان چشــیده‬ ‫بــود‪ .‬تأثیــر عمیــق‬ ‫ایــن رویدادها را مســتقیم و غیرمســتقیم هم در‬ ‫مقالههــا و هم داســتانهایش میتــوان يافت‪ .‬اما‬ ‫بیانصافــی و حتی غیرعلمی اســت که آثــار او را‬ ‫به ســطح بیانيههای سیاســی یا آثاری ایدئولوژیک‬ ‫فــرو بکاهیــم و ارزش ادبی و نقش تاریخــی او را‬ ‫در نــگاه بــه کــودک و درک کمابیش درســتش از‬ ‫اهمیــت دوران کودکــی و ادبیات کــودک‪ ،‬نادیده‬ ‫انگاریم‪ .‬این ســتمی اســت کــه بر وی از دو ســو‬ ‫صورت گرفته اســت؛ گاه از چــپ‪ ،‬بهنام همدلی و‬ ‫همفکری بــا او‪ ،‬همچون نقد منوچهــر هزارخانی‪،‬‬ ‫که داســتان زیبا و گیــرای «ماهی ســیاه کوچولو»‬ ‫را تــا حد مانیفســت جنبش چریکی پاییــن آورد و‬ ‫جنبه کودکانگی و ادبی آن را یکسره نادیده گرفت؛‬ ‫و گاه از آن طــرف نگرشــی کــه صمــد را بهعنوان‬ ‫فــردی کافر و مرتــد اعام کرد‪ .‬نمونــه آن نقدهای‬ ‫رضــا رهگذر اســت‪.‬‬ ‫بــاری‪ ،‬نگاهی بــه اســتقبال گســترده از «ماهی‬ ‫ســیاه کوچولو»‪ ،‬پس از گذشــت حدود نيمقرن (و‬

‫البته دیگــر آثار وی) و برگزیدهشــدن ترجمه اخیر‬ ‫انگلیسی ماهی ســیاه کوچولو بهعنوان بهترین اثر‬ ‫خارجی ادبیات کودک در انگلســتان‪ ،‬فارغ از بحث‬ ‫و جدلهــای سیاســی‪ ،‬خــود بهترین گــواه ارزش‬ ‫ادبی کار صمد اســت‪.‬‬ ‫بهگمــان مــن ادبیــات کــودک در ســه قلمــرو‬ ‫بههمپیوســته شــکل گرفته و بالیده اســت‪ ،‬نهاد‪،‬‬ ‫نظریــه و خلــق ادبــی؛ و صمد در هر ســه قلمرو‬ ‫فعــال و تأثیرگذار بوده اســت‪:‬‬

‫کــرده اســت‪ .‬ناگفته نگــذارم که ایــن اواخر رابطه‬ ‫بســیار خوبی بین صمــد و خانم میرهــادی ایجاد‬ ‫شــده بود و حتی در گفتوشــنودی انتقادی صمد‬ ‫پذیرفتــه بود که ترویج کینــه‪ ،‬بهویژه بین بچهها یا‬ ‫بچهها نســبت به نامادری درســت نبوده؛ افسوس‬ ‫کــه عمر کوتاه صمد این پیوند را گسســت‪ .‬شــاید‬ ‫کمتر کســی بداند که نقد صمــد درباره چندوچون‬ ‫کودک»‬ ‫شــعر کودک‪ ،‬پیش از تألیف کتاب «شــعر ِ‬ ‫محمود کیانوش نگاشــته شــده است‪.‬‬

‫‪ -١‬صمــد در عیــن اینکــه بــا عشــق و عاقــه‬ ‫آمــوزگاری در روســتا را برگزیــد‪ ،‬از همتایــان خود‬ ‫نگرشــی شــهریتر ‪-‬بهمفهــوم گســترده آن‪ -‬و‬ ‫انتقادیتر به نهــادی چون آموزشوپــرورش دوران‬ ‫خود داشــت؛ نقد ریشــهای او به آمــوزشو پرورش‬ ‫ایســتا و غیرخــاق پــس از نیمقرن همچنــان در‬

‫‪ -٣‬صمــد از پیشــگامانی اســت که بــه اهمیت‬ ‫افســانهها و ادبیات فولکلوریک بــرای کودکان پی‬ ‫بــرد و به همراه بهروز دهقانی دســت به گردآوری‬ ‫افســانهها زد‪ .‬پیــش از او صبحی و انجویشــیرازی‬ ‫ایــن کار را کــرده بودند اما پیشــگام همــه اینها از‬ ‫حیــث نظری‪ ،‬صادق هدایت بود‪ .‬در آثار داســتانی‬ ‫صمــد نيــز رد تأثیــر‬ ‫افســانهها را میتــوان‬ ‫ديد‪.‬‬

‫بســیاری از جنبههــا جاری و ســاری اســت‪ .‬کافی‬ ‫اســت کتــاب «کنــدوکاوی در مســائل تربیتی» را‬ ‫بازخوانــی کنیــم‪ .‬تدوین کتابی دیگر بــرای آموزش‬ ‫زبــان ترکــی بــه کــودکان ترکزبــان بیانگــر نگاه‬ ‫پیشــرو او در آن زمان اســت‪ .‬ضرورتی که با وجود‬ ‫تصریح آن در قانون اساســی هنوز در دســتور روز‬ ‫باقی مانده اســت؛‬ ‫‪ - ٢‬صمد یکی از اولین کســانی اســت که در عین‬ ‫درک ضرورت آموزش رســمی و عمومی به اهمیت‬ ‫نقش مســتقل ادبیات کــودک و کارکــرد خاقه آن‬ ‫پی برد و کوشــید مبنای نظری برای آن تدوین کند‪.‬‬ ‫با وجــود نقدهای جــدی که بر نظریــات وی وارد‬ ‫اســت‪ ،‬ازجمله نــگاه مکانیکی به تضــاد و مبارزه‬ ‫طبقاتــی در قلمرو ادبیات كودك‪ .‬تــوران میرهادی‬ ‫چنــد بــار در گفتوگوهــای شــخصی اهمیــت‬ ‫نقــد صمــد را بــر شــعر یمینیشــریف‪ ،‬بهعنوان‬ ‫نقطهعطفی در نقد شــعر کودک‪ ،‬به مــن یادآوری‬

‫‪ ۲۱‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪- ٤‬صمــد از‬ ‫نویســندگانی است که‬ ‫در ژانرهــای گوناگــون‬ ‫داســتان واقعگــرا‪،‬‬ ‫فانتــزی و ترکیبــی‬ ‫دســت بــه آفرینــش‬ ‫اثر بــرای کــودکان زده‬ ‫اســت‪ .‬شــاید بشــود‬ ‫دامنــه تأثیــر و جایگاه‬ ‫«ماهی ســیاه کوچولو»‬ ‫را در ادبیــات کودک با‬ ‫«بــوف کــور» هدایت‬ ‫در ادبیــات داســتانی‬ ‫بزرگســال مقایسه كرد‪.‬‬ ‫باری‪ ،‬او کوشــید نونگــری و تفکر انتقــادی مدرن‬ ‫را در ادبیــات کودک ترویج و تثبیــت کند‪ .‬درواقع‬ ‫صمــد با انتقــاد از عقل ابــزاری – بــه گفته حمید‬ ‫عنایــت «عقــل صناعی»‪ -‬و توســعه آمرانــه مورد‬ ‫حکومت پهلــوي بهمراتــب پا فراتــر نهاد و‬ ‫نظــر‬ ‫ِ‬ ‫عقانیــت انتقادی را جایگزین کــرد‪ .‬اگر بخواهم از‬ ‫هابرماس مدد بگیــرم‪ ،‬او کنش ارتباطی را جایگزین‬ ‫کنــش راهبــردی و یکســویه کــرد‪.‬‬ ‫با وجود دریغ ازدســترفتن زودهنــگام او‪ ،‬بخت‬ ‫بــا صمد یار بــود که دهــه ‪ ٤٠‬دو نهــاد تأثیرگذار‬ ‫ادبیــات کــودک؛ شــورای کتــاب کــودک و کانون‬ ‫پــرورش فکــری کودکانونوجوانــان شــکل گرفتند‬ ‫و کتــاب «ماهی ســیاه کوچولو» در کانون منتشــر‬ ‫شــد و تأثیــری ملــی‪ -‬بینالمللــی برجا گذاشــت‪.‬‬ ‫هنوز کــودکان و ادبیات کودک ایــران با انبوهی از‬ ‫مشــکاتی که او طرح کــرد‪ ،‬درگیرنــد و ما بهگفته‬ ‫شاملو «دوره میکنیم شــب را و روز را و هنوز را!»‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪21 Kheradmand‬‬


‫ﺻﻤﺪ ﺑﻬﺮﻧﮕﻰ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺗﺎﺭﻳﺦ‬ ‫ﺷهرام اﻗﺒال زاده‬

‫«همه ما ماهی سیاه کوﭼوﻟو هستیم‪».‬‬ ‫توران میرهادی‬ ‫شــاید ایــن ســخن فرهنگبانــوی ایران‪ ،‬تــوران‬ ‫میرهادی پارادوکســکال بهنظر برســد؛ بانویی را که‬ ‫تمام عمــر بــه کار گروهی و فعالیــت فرهنگی و‬ ‫مدنی بــا بهرهگیری از خرد جمعی مشــغول بوده‪،‬‬ ‫بــا ماهی ســیاه کوچول ِو تــکرو چه کار؟‬ ‫روزنامه شــرق‪ :‬بهنظر میرســد ســرآغاز مدرنیته‬ ‫برمیگــردد بــه تتبعــات و یا جســتارهای میشــل‬ ‫مونتنــی کــه مینوشــت‪« ،‬مــن وقتــی از خــودم‬ ‫مینویســم از انســان نوعی ســخن میگويــم‪ ».‬یا‬ ‫من اندیشــنده دکارت که در پی شــک علمی خود‬ ‫میگویــد‪« ،‬میاندیشــم پس هســتم‪ ».‬آیا اهمیت‬ ‫این ســخنان تنهــا منحصر به برجســتهكردن ذهن‬ ‫فــردی در عالمــي انتزاعــي بهعنوان فاعل شناســا‬ ‫است؟‬ ‫کانــت هــم در مقالــه «روشــنگری چیســت؟»‬ ‫روشــنگری را بــه بلوغ عقلــی گره میزنــد‪ ،‬یعنی‬ ‫انســانی کــه مســتقل میاندیشــد و در بیــان‬ ‫اندیشــهاش دلیر اســت‪ .‬آیــا منظور از این ســخن‬ ‫فــرد منفــک از جامعــه و جهــان اســت؟ آشــکار‬ ‫اســت کــه کانــت هــم از انســان نوعــی ســخن‬ ‫میگویــد کــه میخواهــد بیاتکا به هيــچ مرجع‬ ‫خارجــی بــا عقل نقــاد خــود از زیر بــار صغارت‬ ‫خارج شــود‪ .‬این ســوژه اندیشــنده یا عقل نقاد در‬ ‫اندیشــه هگل و مارکس به عقــل تاریخی کلنگر و‬

‫دیالکتیکی بدل ميشــود‪ .‬هرچند برای یکی تاریخ‬ ‫محمل تحقق ايــده مطلق و بــرای دیگری حاصل‬ ‫کار و تــاش جمعــی یــا پراتیک اجتماعی اســت‪.‬‬ ‫شــگفتا که «ماهی کوچولو»ی صمد محل تاقی‬ ‫این تنوع و تشــتت آرای ظاهری است‪ .‬مهم نیست‬ ‫کــه صمد در آن دوره و سنوســال چقدر فلســفه‬ ‫یــا تاریــخ خوانــده‪ ،‬مهم این اســت که انباشــت‬ ‫آگاهی او در شــهودی هنری در شخصیت داستانی‬ ‫او بهصــورت جهشــی در «ماهی ســیاه کوچولو»‬ ‫نمود پیــدا میکند‪ .‬شــخصیتی کنجکاو کــه ابتدا‬ ‫شــک میکند و با ذهن پرسشــگر خــود و برخورد‬ ‫نقادانــه میخواهد ببیند آخر جویبار کجاســت؟ و‬ ‫وقتی با پاســخهای همیشگی و کلیشــهای روبهرو‬ ‫میشــود‪ ،‬بــه تعبیر و تفســیر ســخنان بزرگترها‬ ‫بســنده نمیکنــد و جســورانه دســت بــه عمل‬ ‫میزنــد و مرجعیت آنهــا را به چالش میکشــد و‬ ‫نفــی ميكند‪.‬‬ ‫اکنــون و اینجــا مجال تفســیر یا تفصیل بیشــتر‬ ‫ایــن داســتان چندالیه نيســت؛ که هم پرســشها‬ ‫و کنجکاویهــای کودکان را برای شــناخت پیرامون‬ ‫خود در بــر میگیرد و هم بزرگســاالنی که بهقول‬ ‫پوپر جهان برایشــان سراســر پرســش و مســئله و‬ ‫تاش پیوســته برای حل مســئله اســت‪ .‬با این نگاه‬ ‫کوتاه و شــتابزده شــاید توانسته باشــم تا حدی دو‬ ‫ســویه بهظاهــر متناقض برداشــتی تکروانــه را با‬ ‫نــگاه نهــادی و جمعگرایانــه جمع و رفــع تعارض‬ ‫من‬ ‫من «ماهی ســیاه کوچولو» همان ِ‬ ‫کنم‪ .‬درواقع ِ‬ ‫نوعــی یا «ما»ی توران میرهادی اســت‪ .‬البته وقتی‬ ‫از نــوع نگاه انتقادی و مســئلهمحور صمد ســخن‬ ‫میگویــم‪ ،‬بایــد تصریــح کنم کــه گفتمــان او با‬ ‫عقانیت انتقادی پوپــر تفاوتهایی‬ ‫دارد‪ .‬شــاید بتــوان گفــت‬

‫‪ ۲۰‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫وجه مشــترک همه اندیشــمندان یادشده با صمد‪،‬‬ ‫بهرهگیــری از عقانیــت انتقادی اســت‪ .‬نگاهی که‬ ‫صمــد خاقانــه از آن در چارچوب ادبیــات کودک‬ ‫بهــره گرفت‪ .‬برای روشنشــدن این امر بهتر اســت‬ ‫به پیشــینه صمد بپردازيم‪.‬‬ ‫نطفههای اندیشــه انتقادی در ایران در مشروطه‬ ‫منعقد میشــود کــه از رهاوردهــای آن غرس نهال‬ ‫ادبیات کودک اســت‪ ،‬امــا تحول و تکامــل ادبیات‬ ‫کــودک نیز نمیتواند بیتأثیــر از تحوالت اجتماعی‬ ‫و سیاسی باشــد‪ .‬با کودتای رضاخان میرپنج انقاب‬ ‫مشــروطه ناکام میماند‪ ،‬اما بهگفتــه نظریهپردازی‬ ‫«ضدانقــاب پیروز خود مجری بخشــی‬ ‫از وصایــای انقاب ميشــود‪ ».‬به‬ ‫ســخنی دیگر رضاشــاه با سرکوب‬ ‫مشــروطیت‪ ،‬وجه مدرنیزاسیون و‬ ‫زیرساختی یا نوســازی اقتصادی و‬ ‫نیازهای مربوط به توسعه صنعتی‬ ‫را در اولویــت قــرار میدهــد و‬ ‫وجــه اندیشــگی و نونگــری را به‬ ‫حاشــیه ميراند‪ .‬روشــن است که‬ ‫یکی از نیازهای توســعه اقتصادی‬ ‫و صنعتیکــردن جامعــه‪ ،‬آموزش‬ ‫انســانهای باســواد در ســطوح‬ ‫مختلف اســت که هــم کادر فنی‬ ‫و هــم اداری موردنیاز را تربیت و‬ ‫تأمین کند‪.‬‬ ‫عمومیکردن آمــوزش کودکان و‬ ‫حتی تأســیس دانشــگاه تهران را‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪20 Kheradmand‬‬


‫سرگذشــت کودکانی را بیــان میکند که به خاطر وضع نابســامان‬ ‫ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻰ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﺍﺳﺖ‪ ،‬ﻭﻟﻰ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ زندگــی خانواده مجبور بودند در ســنین کودکــی به قالیبافخانهها‬ ‫برونــد و در بدترین شــرایط به کار بپردازند‪ .‬در مورد نوشــتن این‬ ‫ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻻﻏﺮ ﻭ ﻻﻏﺮﺗﺮ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎ‬ ‫داســتان میگوید‪« :‬برای نوشتن این داســتان ماهها به کرمان رفتم‬ ‫ﻛﻢﻛﻢ ﻟﻐﺎﺕ ﻋﺎﻣﻴﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻰﺩﻫﻴﻢ‪.‬‬ ‫و در کنار بافندگان قالی نشســتم تا احســاس آنها را به خوبی درک‬ ‫کنم»‪ .‬درک و لمس آنچه که مینویســد از خصوصیات نویسندگی‬ ‫کرمانــی اســت که در تمام داســتانهای او میتوان احســاس کرد‪.‬‬ ‫‪ ۱3۴۹‬یــا ‪ ۱35۰‬اولین کتاب داســتان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و‬ ‫مرادی کرمانی از جمله نویســندگانی است که سینما بر او بسیار‬ ‫کتــاب دیگری به نام «من غزال ترســیدهای هســتم» به چاپ رســیدند‪.‬‬ ‫تأثیر گذار بوده اســت این عاقه مندی بر فرم نوشــتن این نویســنده مشــهود‬ ‫در ســال ‪ ۱353‬داســتان «قصههای مجید» را نوشــت‪ ،‬داســتان پسر نوجوانی اســت‪ .‬مرادی تأثیر ســینما بر آثارش را در تدوین نوشــته هایش همچون یک‬ ‫کــه همــراه با «بی بی» پیــر زن مهربان‪ ،‬زندگی میکند‪ .‬همیــن قصهها‪ ،‬جایزه ســینماگر می داند‪« :‬اول دیوانهوار مینویســم و ســپس مثل یک تدوینگر به‬ ‫مخصوص «کتاب برگزیده ســال‪ »۱3۶۴‬را نصیب وی ســاخت‪.‬‬ ‫ســراغ نوشــتههایم میروم‪ .‬این اســت که اغلب نوشــتههایم چیز زیادی برای‬ ‫از ویژگی های مهم آثار مرادی کرمانی نثر فارســی روان و شــفاف آن اســت‪ .‬حذف کردن ندارند و این چیزی اســت که من از ســینما آموختم‪.‬‬ ‫مــرادی بســیار خوانــدن را دلیل دســتیابی با این نثــر روان می دانــد‪« :‬خیلی البته ناگفته نماند که معتقدم بســیاری از چیزها مثل کلوزآپ (نمای نزدیک)‪،‬‬ ‫خواندهام و خیلی تأثیر گرفتهام‪ .‬هم از پیشــینیان و هم از آثاری مثل تنگســیر النگ شــات (نمــای بزرگ یا دور)‪ ،‬فلش بک (بازگشــت به گذشــته)‪ ،‬فلش فور‬ ‫صادق چوبک و عصیان ابراهیم گلســتان و آثار بســیار دیگری‪ .‬مسئله ی اصلی وارد و… از ادبیــات بــه ســینما راه یافتــه‪ ،‬ولی حــاال نوبت ادبیات اســت که‬ ‫تســلط به واژه و روی‬ ‫از ســینما بیامــوزد و‬ ‫کاغــذ آوردن فکــر‬ ‫یکــی از مهمتریــن‬ ‫اســت‪ .‬اثــری مثــل‬ ‫این آموختهها نشــان‬ ‫قصههــای مجیــد که‬ ‫دادن به جای تعریف‬ ‫تاکنــون ‪ ۲8‬بار تجدید‬ ‫کردن اســت‪.‬‬ ‫چــاپ شــده اســت‬ ‫نکتــﮥ مهــم بعدی‬ ‫موفقیتــش را تا حدی‬ ‫ایــن اســت کــه هر‬ ‫وامدار زبانش اســت‪...‬‬ ‫چیزی در داستان ذکر‬ ‫زبان فارســی شیرین‬ ‫میشــود بایــد جایی‬ ‫و جــذاب اســت‪ ،‬ولی‬ ‫بــه کار بیایــد وگرنــه‬ ‫متاســفانه بــه مــرور‬ ‫ذکر آن بیهوده اســت‪.‬‬ ‫زمــان در حــال الغــر‬ ‫عائم و نشــانههایی‬ ‫و الغرتر شــدن اســت‬ ‫که مــن برای هر کدام‬ ‫و مــا کمکــم لغــات‬ ‫از شــخصیتهای‬ ‫عامیانــه را از دســت‬ ‫قصههایم مــی گذارم‬ ‫میدهیــم‪ .‬مثــ ًا در‬ ‫از ایــن قانــون پیروی‬ ‫گذشــته بــرای مفهوم‬ ‫میکننــد‪ .‬مثــ ًا حتی‬ ‫کادو چندیــن واژه‬ ‫نقص عضو شخصیت‬ ‫داشــتیم که هریک بر‬ ‫زن داســتان تــه خیار‬ ‫ً‬ ‫نــوع خاصــی از کادو‬ ‫که اصطاحا میشــلد‬ ‫داللــت میکــرد مثل‪:‬‬ ‫هــم بــا دلیــل صورت‬ ‫ســوغات‪ ،‬منزلنویی‪ ،‬تحفه‪ ،‬چشمروشــنی‪ ،‬ســرراهی‪ ،‬رهآورد و… حاال همه را گرفته اســت‪ .‬خاصه اینکه نمیخواهم فقط انشــاء قشــنگی بنویســم و شاید‬ ‫حــذف کردهایم و فقــط میگوییم کادو‪ .‬یعنــی در هر جملهای اولیــن واژهای بــه همیــن دلیل هــم کارهایم برای ســینما مناســب هســتند‪».‬‬ ‫کــه به ذهنمان میرســد را میگذاریم‪ .‬این مســئله به ترجمههــای ما هم راه آثــار مرادی کرمانی بیــش از هر نویســنده ی ایرانی مورد اقبــال بین المللی‬ ‫پیدا کــرده و نتیجــه را همه شــاهدیم‪.‬‬ ‫قرار گرفته اســت آثــار او به زبان های انگلیســی‪ ،‬فرانســوی‪ ،‬آلمانی‪ ،‬هلندی‪،‬‬ ‫جمعبنــدی ســخنم این میشــود که اگــر زبان داســتانهایم روان و ســلیس عربی و چینی‪ ...‬ترجمه شــده اســت‪ .‬او جایزه های بیــن المللی متعددی برده‬ ‫اســت از اینروســت که از ذهن و گوشــم اســتفاده ی بهینه کرده و از ادبیات و عضو پیوســته ی فرهنگســتان زبان فارسی است‪.‬‬ ‫برتریﻦ ها‬ ‫عامیانــه هم بهره بردهام‪ .‬فرهنگ شــفاهی بــرای باال بردن گنجینــه ی واژگان‬ ‫بســیار مهم اســت‪ .‬من در کودکــی در بازار و کتابفروشــی کار کــردهام؛ بنایی‬ ‫کردهام و پای صحبت و داســتانهای پدربزرگم نشستهام‬ ‫کــه مثــل نقالهــا حــرف مــیزد و از همــﮥ اینهــا اثر ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ‪ 1353‬ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ »ﻗﺼﻪﻫﺎﻯ ﻣﺠﻴﺪ« ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺖ‪،‬‬ ‫گرفتهام‪ .‬تســلط بر زبان و واژههای آن امر مهمی اســت‪».‬‬ ‫ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﭘﺴﺮ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ »ﺑﻰ ﺑﻰ« ﭘﻴﺮ ﺯﻥ‬ ‫«بچههــای قالیبافخانــه» اولیــن اثــری بود کــه مرادی‬ ‫به خاطــر آن جایزه گرفــت‪ .‬در ســال ‪ ۱35۹‬جایزه نقدی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‪ ،‬ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰﻛﻨﺪ‪ .‬ﻫﻤﻴﻦ ﻗﺼﻪﻫﺎ‪ ،‬ﺟﺎﻳﺰﻩ ﻣﺨﺼﻮﺹ‬ ‫شــورای کتاب کــودک و جایزه جهانی اندرســن در ســال‬ ‫»ﻛﺘﺎﺏ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﺳﺎﻝ‪ «1364‬ﺭﺍ ﻧﺼﻴﺐ ﻭﻯ ﺳﺎﺧﺖ‪.‬‬ ‫‪ ۱۹8۶‬را نوشــتن این داســتان نصیب او کرد‪ .‬این داســتان‬ ‫‪ ۱۹‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪19 Kheradmand Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﻫﻮﺷﻨﮓ ﻣﺮﺍﺩﻯ ﻛﺮﻣﺎﻧﻰ؛ ﺧﺎﻟﻖ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﻯ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ‬ ‫محمودرﺿاحائری‬ ‫هوشــنگ مرادی کرمانــی زاده روســتایی در کرمان جز معدود نویســندگانی‬ ‫اســت که آثارش از اقبــال عمومی برخوردار اســت‪.‬‬ ‫هوشــنگ مرادی کرمانــی زاده روســتایی در کرمان جز معدود نویســندگانی‬ ‫اســت که آثارش از اقبال عمومی برخوردار اســت‪ .‬اقتباس های موفق سینمایی‬ ‫و تلویزیونــی از آثــار او شــهرت او را پــرآوازه تر کرده اند‪ .‬ســریال «قصه های‬ ‫مجید» موجب شــد اهمیت این نویســنده را بیشــتر درک کنیم‪.‬‬ ‫در دوره ای که تیراژ کتاب به ‪ ۱۰۰۰‬نســخه و کمتر از آن رســیده کتاب های‬ ‫مــرادی کرمانی از چاپ متعدد برخوردارند‪ .‬تا امســال زندگی نامه خود نوشــت‬ ‫او «شــما که غریبه نیســتید» در عرض ‪ ۱۱‬ســال به چاپ بیست و سوم رسیده‬ ‫است‪.‬هوشــنگ مرادی کرمانی در ســال ‪ ۱323‬در روســتای سیرچ از توابع بخش‬ ‫شــهداد اســتان کرمان متولد شــد‪ .‬تــا کاس پنجــم ابتدایی در آن روســتا درس‬ ‫خوانــد و همــراه پدربزرگ و مادربزرگــش زندگی کرد‪ .‬مــادرش از دنیا رفته بود‬ ‫و پــدرش دچــار نوعــی ناراحتی روانی‪-‬عصبی شــده بود و قادر بــه مراقبت از‬ ‫فرزندش نبود‪ .‬از همان ســنین کودکی به خواندن عاقه خاص داشــت و عموی‬ ‫جوانــش که معلم روســتا بــود در این عاقــه بیتاثیر نبود‪ .‬پــس از تحصیات‬ ‫ابتدایــی به کرمان رفت و تا ‪ ۱5‬ســالگی در آنجــا زندگی کرد‪.‬‬ ‫مــرادی روی آوردنش به نویســندگی را این گونه روایت کرده اســت‪« :‬من در‬ ‫روســتایی در توابع کرمــان به دنیا آمدم‪ .‬شــاید رؤیاها و تنهاییهــای کودکی‪،‬‬ ‫‪ ۱8‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫زندگی ســخت و ناســازگاریهای روزگار همه دســت به دســت هــم داد تا از‬ ‫من نویســنده بســازد‪ .‬زمانی که فقط چند ماه داشــتم مادر جوانم را از دســت‬ ‫دادم‪ .‬پــس از مدتی هــم پدرم که کارمند ژاندارمری بــود بهعلت بیماری روانی‬ ‫اخــراج شــد‪ .‬خواهر و برادری هم نداشــتم؛ این شــد که من و پــدر بیمارم در‬ ‫منزل پدربزرگ و مادربزرگــم زندگی کردیم‪.‬‬ ‫کودکــی من در محیطی ناشــاد‪ ،‬بــا فقر و پــر از تنشهای خانوادگی ســپری‬ ‫شــد‪ .‬بــه اصطــاح روی دســت پدربــزرگ و مادربزرگــی که خودشــان هم با‬ ‫هــم یــک دنیا اختاف داشــتند مانده بــودم‪ .‬اغلــب تنها بودم‪ ،‬چــون بیماری‬ ‫پــدرم موجب میشــد کودکان روســتا مــن یا او را ریشــخند کننــد‪ .‬ولی ذهن‬ ‫قصهپردازی داشــتم‪ .‬خاطرم هســت که سقف حمام روســتایمان گچبریهایی‬ ‫داشــت که بعضــی جاهایش ریخته بود‪ .‬مــن در ذهنم آنها را شــکل خرس و‬ ‫گــرگ و الکپشــت میدیدم و با این شــخصیتها بــرای کودکان روســتا قصه‬ ‫می بافتم!»‬ ‫پــس از مهاجرت به تهران دوره دانشــکده هنرهای دراماتیک را در این شــهر‬ ‫گذراند و در همین مدت در رشــته ترجمه زبان انگلیســی نیز لیســانس گرفت‪.‬‬ ‫از ســال ‪ ۱33۹‬در کرمــان و همکاری با رادیو محلی کرمان نویســندگی را آغاز‬ ‫کرد‪ ،‬و در ســال ‪ ۱3۴۷‬با چاپ داســتان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتی را آغاز‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫اولیــن داســتان وی بــه نام «کوچــه ما خوشــبختها» در مجله خوشــه (به‬ ‫ســردبیری ادبی شاملو) منتشــر شــد که حال و هوای طنز آلود داشت‪ .‬در سال‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪18 Kheradmand‬‬


‫و معــدوم و دیگــر از عالم ارواح رجعتش مشــکل‪ .‬پس این بچه (بــرادر امینه‬ ‫اقــدس) کــه با گربه همباز و مأنوس بــوده‪ ،‬طرف التفات شــاهانه واقع و جای‬ ‫گربــه را پیش حضرت ســلطان میگیرد و ملقب به «ملیجک» میشــود‪ .‬همان‬ ‫احترامات و رســومات گربه‪ ،‬بالمضــاف درباره آن طفل اجرا میشــود‪».‬‬ ‫«بﺒری ﺧان» به دنﺒال موش سوگلی دربار «انیس اﻟدوﻟه»!‬ ‫اعتمادالســلطنه هم (از نزدیکان ناصرالدین شاه) در قسمتی از خاطرات خود‬ ‫به ماجرای گم شــدن ببری خان و عصبانیت ناصرالدین شــاه اشــاره کرده است‬ ‫که بســیار خواندنی اســت‪« :‬به دربخانه (دربار) که رســیدم خاطــر همایون را‬ ‫پریشــان دیدم‪ ،‬جرأت ســﺆال نداشتم‪ ،‬نوک ســبیل قبله عالم میلرزید‪ ،‬نگاهی‬ ‫بــه چاکــر فرمودند از خوف میــل به مبال کــردم چیزی نمانده بود رعشــه بر‬ ‫من مســتولی شــود‪ ،‬قبله عالــم فرمودند ببری خــان از صبح گم شــده و تمام‬ ‫قشــون را برای یافتن ببری خان بســیج فرمودهاند‪ .‬قبله عالم چند ســیخ کباب‬ ‫کــه میــل فرمودند قــدری اخمهای مبــارک باز شــد‪ ،‬دل یافته (جــرأت یافتم)‬ ‫عرض کردم ســواری تشــریف ببرید بد نیســت‪ ،‬فرمودند بدون ببــری خان چه‬ ‫فایــده؟ دیدم درســت میفرمایند‪ ،‬ناگاه از حــرم خبر آوردند که ببــری خان از‬ ‫پی موش ســوگلی «انیس الدوله» وارد حرم شــده و چون موش را نیافته غضب‬ ‫کرده صورت خواجه باشــی را چنگول کشــیده یک چشــم خواجه را از کاســه‬ ‫بیرون کشــیده اســت‪ ،‬قبله عالم خیلی مشــعوف (خوشحال) شــدند فرمودند‬ ‫ســرباز داخــل حرم بریــزد هر طور اســت مــوش را یافته خدمت ببــری خان‬ ‫بیاورنــد‪ ،‬هرچه خانم به ســروصورت خود کوبیدند و غــش و ضعف فرمودند‪،‬‬ ‫مفیــد نیفتاد‪ ،‬معلوم نیســت که ســرباز در حرمخانه مبارکه چه بیرســمیها‬ ‫بکند‪ ،‬عاقبت انیسالدوله خانم هزار تومان پیشــکش برای قبله عالم فرســتادند‬ ‫که شــاه از تقصیر و خون موش ایشان بگذرند و ســرباز داخل حرمخانه مبارکه‬ ‫نفرســتند‪ ،‬شــاه پول را قبــول فرمودند امــا بازهم بــه داخل حرمخانه ســرباز‬ ‫فرســتادند و نزدیــک مغرب بود کــه بنده به خانــه مراجعت کردم‪».‬‬

‫‪ ۱۷‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫روایﺖ دیﮕر از مرگ حیوان عزیزکرده ﺷاه ﻗاجار‬ ‫البتــه در برخــی از روایتهــا آمده اســت کــه روزی ببــری خان بــه همراه‬ ‫شــاه برای شــکار راهی جاجرود میشــود و بیماری ســختی میگیــرد تا اینکه‬ ‫کالســکهران با هشــت اســب از دربار او را به دارالخافــه برمیگرداند تا بلکه‬ ‫آب و هوای تهران باعث بهبودیاش شــود که نمیشــود و وی تلف میشــود و‬ ‫بــدن ببری خــان را با پارچهای ابریشــمی پیچانده و در باغ دفــن میکنند و تا‬ ‫‪ ۱۰‬روز نیز کســی جرأت نداشــته که خبر مرگ وی را به شــاه برســاند که پس‬ ‫از آن خــودش گویا متوجه میشــود‪.‬‬ ‫بقیه در صفحه �‪۷‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪17 Kheradmand‬‬


‫«ببریخان» رﻗیﺐ زنان حرمسرا‬ ‫زهره ﺷریفی‬

‫روایﺖ تاج اﻟسلطنه دﺧتر ناصراﻟدیﻦ ﺷاه از گربهای که زنان‬ ‫حرمسرا را پیﺶ ﺷاه عزیز میکرد‬ ‫«حاال الزم اســت شــرحی از این گربه عزیز… به شــما بنویســم‪ .‬این سلطان‬ ‫مقتــدری که ما او را خوشــبختترین مردمــان عصر خودش میدانیــم‪ .‬اگر به‬ ‫نظــر انصاف نگاه کنیــم‪ ،‬فوقالعاده بدبخت بوده اســت‪ .‬این ســلطان مقتدر‬ ‫مقهــور‪ ،‬بواســطه ماحظه زنهــا (عدم ایجاد حســادت بین آنهــا)‪ ،‬این حیوان‬ ‫را طــرف عشــق و محبــت قــرار داده‪ ،‬او را بــر تمــام خانواده خــودش ممتاز‬ ‫میســازد‪ ».‬دختــر ناصرالدین شــاه‪ ،‬تاجالســلطنه در خاطرات خــود از گربهای‬ ‫روایــت میکند که همــدم و عزیزکرده پــدر تاجدارش بوده اســت‪ .‬گربهای که‬ ‫محبــت کردن بــه آن به نظر شــاه‪ ،‬باعــث اختاف بیــن زنهای حرمســرا به‬ ‫جهت حســادت از عشــق بیشــتر ناصرالدین شــاه به یکی از آنها‪ ،‬نمیشــده‬ ‫اســت! شــاه ناصری در طــول زندگی و حکومــت طوالنیاش به قولــی ‪ 85‬زن‬ ‫داشــت و یک گربــه ملوس به نــام «ببریخــان»‪ .‬گربهای کــه از نامش معلوم‬ ‫میشــود چقدر مورد توجه شــاه بوده اســت‪ .‬این ببری خان بســیار مقرب شاه‬ ‫بود‪ .‬ببری اســم یک گربه آالپلنگی بود که شــاه از زیادی دوســت داشــتن‪ ،‬او را‬ ‫ببر میدید‪ .‬در روایتی داســتان عشــق و عاقه ناصرالدین شــاه به این گربه به‬ ‫بیماری شــاه و درمــان آن برمیگردد‪.‬‬ ‫بستﻦ در و آﻏازی برای زندگی اﺷرافی گربه!‬ ‫در کتــاب «یادداشــتهایی از زندگانــی خصوصی ناصرالدینشــاه» نوشــته‬ ‫دوســتعلی خــان معیرالممالک در اینباره اینطور آمده اســت که شــاه را تبی‬ ‫ســخت عارض شــد و روزی چند در بستر بیماری و ناتوانی بخوابید‪ .‬گربه مزبور‬ ‫کــه تازه بچــه آورده بــود روز بعد بــه اقتضای طبیعــت به تغییر مــکان آنها‬ ‫پرداخــت‪ .‬هنگامی که یکــی از بچههایش را بــه دندان گرفته و از کنار بســتر‬ ‫میگذشــت «زبیــده خانم ملقب به امینه اقــدس» یکی از زنان شــاه‪ ،‬به درون‬ ‫اتــاق آمــد و در را کــه گربه از همان به درون آمده بود از پشــت خود بســت‪.‬‬ ‫گربه همین که راه بیرون شــدن را بســته دید چند دور گرد بســتر شــاه گشت‬ ‫و در پای شــاه ســرگردان ایســتاد‪ .‬زبیده خانم از مشــاهده این حال رو به شاه‬ ‫کــرده گفــت‪ :‬قربان امشــب عرق خواهیــد کرد و تــب خواهد بریــد‪ .‬از قضا‬ ‫صبحگاه تب شــاه قطع شــد و پس از آن ببری خان مقامی بلنــد یافت و دارای‬ ‫تشــک اطلس و پرســتار و خوراک مخصوص شد!‬ ‫مستخدم و پرستار در ﺧدمﺖ «بﺒری ﺧان»‬ ‫تاج الســلطنه درباره این گربه و شــکل و شــمایلش اینطور نوشته است‪…« :‬‬ ‫عکس ایــن گربه را من در تمام عمارت ســلطنتی دیدهام‪ .‬گربــهای براق ابلقی‬ ‫(ســیاه و سفید) با چشمهای قشــنگ و ملوس‪ .‬این گربه زینت داده میشد به‬ ‫انواع و اقســام چیزهــای نفیس قیمتی و پرورش داده میشــد با غذاهای خیلی‬ ‫عالی و مثل یک نفر انســان‪ ،‬مســتخدم و مواجبگیر و مواظبکننده داشــت‪.‬‬ ‫از جمله همین «امینه اقــدس» دده گربه بود‪».‬‬ ‫گفتﻦ عرایﺾ با توسل به یﮏ گربه!‬ ‫ماجرای این گربه خوششــانس تنها به دوســت داشــته شــدن از طرف شــاه‬ ‫‪ ۱۶‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫ختم نشــد‪ ،‬کار به جایی رســید که کم کم رقیب زنهای شــاه شــد و واسطهای‬ ‫بــرای گفتن و رفع مشــکات و عرایض درباریــان! زمانی که درباریان و کســان‬ ‫دیگــر مــورد غضب خود شــاه قــرار میگرفتنــد متوســل به «ملیجــک» (در‬ ‫قســمتهای بعدی به این شــخص اشــاره خواهد شد) میشــدند تا از مرگ و‬ ‫غضب شــاه نجات یابند اما زمانی رســید که میزان شــکایات زیاد شد و شاکیان‬ ‫مجبور شــدند به ببری خان متوســل شوند‪.‬‬ ‫کاﻏﺬ ﺷاکیان به دور گردن یﮏ حیوان!‬ ‫حســین لعل نویســنده کتاب «ملیجک عزیزدردانه شــاه شــهید» مینویسد‪:‬‬ ‫«غیــر از ملیجــک‪ ،‬ابزار دیگری نیز دســتاویز شــاکیان و عریضه نگاران شــد از‬ ‫جملــه کــه ببری خان‪ ،‬گربه قشــنگ و براق قبلــه عالم بود‪ .‬وقتــی درباریان و‬ ‫زنان حرم خواســتهای را داشــتند روی کاغذی مینوشــتند و به گردن ببری خان‬ ‫میآویختند‪».‬‬ ‫عزل و نﺼﺐها با وساﻃﺖ «بﺒری ﺧان»‬ ‫ناصرالدیــن شــاه هم هــر وقت عریضــه را به گــردن ببری خــان میدید باز‬ ‫میکــرد و میخوانــد و حاجت شــاکی را بــرآورده میکرد و اگر کســی خلعت‬ ‫و انعامــی میخواســت فــورا مــیداد‪ .‬بر این حســب‪ ،‬چه عــزل و نصبهایی‬ ‫توســط این عریضه پذیرفته میشــد و چه بســیار محکومین به مــرگ با وجود‬ ‫ایــن گربه نجــات پیدا میکردنــد و گاهی هــم زیر تیغ جــاد میرفتند‪.‬‬ ‫از اینرو مورخان و حتی نزدیکان شــاه بر این اعتقاد اســتوارند که شــاه نقش‬ ‫عاشــق گربــه را بازی میکــرد‪ .‬حتی زمانــی که شــاه وارد حرم میشــد و اذن‬ ‫جلــوس میکرد گربــه هم به دنبال شــاه وارد میشــد و اگــر روی دامان یکی‬ ‫از زنان مینشســت‪ ،‬آن زن به خود بســیار افتخار میکرد و خوشــوقت میشد‬ ‫که شــاید شــاه به خاطر گربــه به او نظــر و توجهی کند‪.‬‬ ‫انﺠام تمام تشریفات درباری‬ ‫تمامــی تشــریفات درباری در حق این حیوان اجرا میشــده اســت و بســتر‬ ‫حریر و اطلس برایش فراهم شــده بود‪ .‬ناصرالدین شــاه در شــرایطی که مردم‬ ‫گــروه گروه از بیماری و فقر و بیچارگی میمردند و قدرتهای خارجی یکســره‬ ‫درحــال دزدیدن بخشهــای خاک ما بودهاند‪ .‬شــاه در این میانه از شــاه بودن‬ ‫فقط آســایش خودش را میشــناخته و بس و در همه این مقاطع شــاه مشغول‬ ‫گربــه بازی یــا بازیهای دیگر بوده و کاری به این امور نداشــته اســت‪.‬‬ ‫هووها و سر به نیسﺖ کردن «بﺒریﺧان»!‬ ‫تاجالســلطنه دربــاره عاقبــت این گربــه اینطور نوشــته اســت‪…« :‬پس از‬ ‫اینکــه عزت و ســعادت این گربه بیچاره به ســرحد کمال میرســد‪ ،‬خانمها که‬ ‫شــوهرعزیز خود را همیشــه مشــغول به او میبینند‪ ،‬به واسطه رشک و رقابت‬ ‫به وســایلی که مخصوص به زنهاســت متوســل و با پولهــای گزافی که خرج‬ ‫میکننــد گربــه بدبخت را دزدیده و در چاه عمیقی ســرنگون میســازند و این‬ ‫یک دلخوشــی را هم از پــدر تاجدار بیچاره من منــع مینمایند‪».‬‬ ‫«ملیﺠﮏ» به جای یﮏ گربه!‬ ‫او در ادامــه تعریــف میکنــد‪« :‬بــه هــر جهت پــس از مفقود شــدن گربه‪،‬‬ ‫حضرت ســلطان کمال ســختی را میکند‪ ،‬لیکن نتیجه نمیگیــرد‪ .‬گربه مفقود‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪16 Kheradmand‬‬


‫داشت‪.‬‬ ‫نحــوه كار گــروه هنــري‪ 3۶۰ Cultural Interchange :‬بســيار خاص اســت‬ ‫و پرداختــي كــه با نگــرش از زاويــه اي ديگر و نويــن به زندگــي و آثار هنري‬ ‫هنرمندان برجســته ايران دارند باعث شــده اســت هميشــه بيننده را با تجربه‬ ‫جديــد ديگــري مواجه كنند‪ .‬كســاني كه در هــر دو برنامه فوق العاده (ســال‬ ‫گذشــته و امســال) ايــن گروه حضور داشــته انــد ميدانند كه هــر لحظه بايد‬ ‫شــاهد يك ســورپرايز تصويــري يا موســيقايي ديگر باشــند و اين خــود براي‬ ‫جذابيــت برنامه هــاي اين گــروه ارزش افزوده ايجــاد مينمايد‪.‬‬ ‫در برنامــه امســال ميتوان از حضــور گروه ُكر كــودكان به عنــوان نمايندگان‬ ‫نســل آينده مهاجرت به عنوان يكي از ســورپرايزهاي متعدد برنامه بزرگداشت‬ ‫فرهــاد مهراد نام برد‪ ،‬كار بســيار زيبا و خاقانه اي كه وقتي با زمزمه اين شــعر‬ ‫همراه شــد‪ ،‬شوق و شعف در ســالن حكمفرما كرد‪:‬‬ ‫اي كاش آدمي‬ ‫وطنش را همچون بنفشه ها‬ ‫ميشد با خود ببرد‬ ‫هركجا كه خواست‪...‬‬ ‫گلهاي بنفشــه مهاجران ايرانــي در انتهاي برنامه‬ ‫فــوق العــاده خــود گلهــاي بنفشــه خــود را به‬ ‫حاضــران در ســالن اهــدا كردند‪.‬‬ ‫امير رهبر (تنظيم و بازنويســي موسيقي ‪ -‬پيانو)‬ ‫‪ ،‬گلــرخ امينيــان (راوي)‪ ،‬ســامان شــاهي (رهبــر‬ ‫اركســتر)‪ ،‬بهروز جهانبگلو (آواز)‪ ،‬مهــران امينيان‬ ‫(آواز)‪ ،‬شــهاب برادران (آواز)‪ ،‬ماني رضوي (پيانو)‪،‬‬ ‫بيــژن ســپنجي (ويولن)‪ ،‬كاظــم مــﺆذن و هالينا‬ ‫بدنــار (تانگو)‪ ،‬كامــران امينيان (جلــوه هاي ويژه‬ ‫و اســايد شــو)‪ ،‬نازنين رهبر (نمايش ســايه ها)‪،‬‬ ‫ســياوش صدر(مدير صحنه) به همــراه بيش از ده‬ ‫ها هنرمنــد نوازنده و گــروه كر (كه نامشــان در‬

‫‪ ۱5‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫بروشــور كار ذكر شــده اســت)‪ ،‬با حضور عارف محمدي برنامه اي اســتثنايي‬ ‫را رقــم زدنــد؛ همچنين روابط عمومي پــروژه به عهده كتايــون فتاحيان بوده‬ ‫اســت‪ ،‬اما رهبــري امير رهبر در تنظيم و بازنويســي و هدايــت اين اثر هنري‬ ‫باعث شــد ايــن همه زيبايي نوشــته شــده بــر روي كاغــذ‪ ،‬به قلــب و روح‬ ‫بينندگان رســوخ كــرده و در تاريخ هنر اين ســرزمين ثبت شــود‪.‬‬ ‫ليســت افرادي كه به شــكل گيــري اين واقعه هنري كمك كــرده اند همچون‬ ‫ليســت هنرمندانش طوالني اســت و از همه آنها در شــب اجراي برنامه تقدير‬ ‫و تشــكر به عمل آمد‪.‬‬ ‫اگــر بخواهیم زیﺒایی هنری ایﻦ اجرای ﭼشــمﮕیر را در ﭼند کلمه ﺧالصه کنیم‪،‬‬ ‫باید بﮕویم‪:‬‬ ‫رقص واژگان‪ ،‬پرواز نتهاي موســيقي در يك ســالن اجرا‪ ،‬دیدن شــور و عشــق‬ ‫حضــور در يك برنامه هنري همزمان در وجود يك كودك چهار پنج ســاله و يك‬ ‫ميانســال‪ ،‬نگاهی زیبا و از جنســی دیگر بــه زندگي و آثار هنــري يك هنرمند‬ ‫مردمی که درنهایت حس افتخــار را در وجود تک‬ ‫تک حاضران در ســالن به جای گذاشــت‪.‬‬ ‫بــا همه شــادي و شــعفي كــه در حيــن اجراي‬ ‫ايــن برنامه داشــتم‪ ،‬امــا به هنــگام پخش كليپ‬ ‫"لطفعليخــان" نتوانســتم جلــوي غلطيدن اشــك‬ ‫كه معموال اول از چشــم راســتم شــروع ميشود را‬ ‫بگيــرم‪ .‬کلیپــی زیبا که تا آنشــب ندیــده بودم و‬ ‫فرهاد مهراد را با لحنی خســته و سراســر دردآلود‬ ‫در حــال خواندن این شــعر تصویــر میکرد‪:‬‬ ‫بازم صداي ني مي آد‬ ‫آواز پي در پي مي آد‬ ‫لطفعلي خان ام كي مي آد؟‪...‬‬ ‫لطفعلي خان ام‪...‬‬ ‫كي مي آد؟‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪15 Kheradmand‬‬


‫جمعه اي سرشار از حرف تازه!‬ ‫محمدسهی‬ ‫گــروه هنــري گــزار فرهنگــي‬ ‫‪ ٣٦٠‬در روز جمعــه ‪ ١٩‬آگوســت‬ ‫دوميــن برنامه از ســري يــادواره‬ ‫هاي بزرگان موســيقي مــا كه به‬ ‫بررســي زندگي و آثار فرهاد مهراد‬ ‫اختصاص داشــت را بــا زيبايي و‬ ‫لطافت هرچه تمامتر درمحدوده‬ ‫تورنتــوي بــزرگ و در مركز هنري‬ ‫ريچموندهيــل برگزار کــرد‪ .‬براي‬ ‫فرهــاد مهــراد‪ ،‬هنرمنــد فقيــد‬ ‫مردمــي‪ ،‬روز جمعه ‪ ١٩‬آگوســت‬ ‫ســال ‪ ٢٠١٦‬جزو هفته خاكستري‬ ‫بــه حســاب نخواهــد آمــد چرا‬ ‫كه مملــو بــود از حرفهــاي تازه‬ ‫كــه قبــا گفته نشــده بود‪ .‬ســه‬ ‫خواننــده قدرتمند و ‪ ٢‬گــروه ُكر‬ ‫و يك اركســتر بــزرگ بــا رهبر و‬ ‫يــك راوي بــا صــداي جادويي و‬ ‫رقص تانگــوي حيرت آور و برنامه‬ ‫اي اســتثنايي و خاق و عشــق و‬ ‫بيريائي و تواضــع در وجود همه‬ ‫هنرمنــدان و دســت انــدركاران‬ ‫يك آفرينــش هنري بــر روي يك‬ ‫صحنه ‪.‬‬ ‫البتــه هــر كســي كــه ســال‬ ‫گذشــته در برنامــه بزرگداشــت‬ ‫پــري زنگنــه شــركت داشــته و‬ ‫زيبايي كار و همچنين اســتاندارد‬ ‫باال و ارزشــهای هنــری این گروه‬ ‫غيرانتفاعــي هنري (گزار فرهنگي‬ ‫‪ )٣٦٠‬را ديده بود ميدانســت كه‬ ‫در برنامه اي ديگر از يادواره هاي‬ ‫بزرگان موســيقي ما كه اين بار به‬ ‫بررســي زندگي و آثار فرهاد مهراد‬ ‫اختصــاص دارد‪ ،‬بار ديگر شــاهد‬ ‫هنرنمايــي هنرمندان بــزرگ ولي‬ ‫بــي ادعاي شــهر تورنتــو خواهد‬ ‫بــود‪ .‬هنرمنــدان عزيــزي كه به‬ ‫خوبي موســيقي را ميشناســند و‬ ‫در كنــار علم و آگاهي گســترده‬ ‫شــان در زمينه موســيقي و آواز‪،‬‬ ‫از ذوق سرشــاري نيــز بهــره مند‬ ‫هســتند كه بيننده را سرمست از‬ ‫هنرنمايي شان خواهند نمود‪ .‬در‬ ‫‪ ۱۴‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫مورد تاریخچه‪ ،‬چرایی و همچنین‬ ‫چگونگــی کار این به معنای کامل‬ ‫کلمه “هنرمنان" شــهرمان بزودی‬ ‫گفتگوی مفصلی بــا آنها خواهیم‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫برنامــه يادبــود فرهــاد مهــراد‬ ‫عــاوه بــر غنــاي موســيقايي‪،‬‬ ‫مملو از جلــوه هــاي هنرمندانه‬ ‫و مبتكرانــه تصويري نيــز بود‪ .‬از‬ ‫همــان ابتــدا كه عــارف محمدي‬ ‫فيلمشناس و كارشناس سينما اهل‬ ‫تورنتو بيان كرد كه‪" :‬آثار ســاليان‬ ‫اول كار فرهــاد فقــط بــه اجراي‬ ‫موســيقيهاي فيلم محدود ميشد‬ ‫ولي اوليــن بار صــداي فرهاد در‬ ‫دوبــاژ فيلــم بانوي زيبــاي من‬ ‫(بــا هنرمنــدي ادري هپبــورن و‬ ‫برنــده ‪ ٧‬جايــزه اســكار) و فقط‬ ‫بــراي اجــراي چند خط شــعر به‬ ‫نــام "اگه يه جو شــانس داشــتم"‬ ‫از زبــان يكــي از بازيگــران فيلم‬ ‫شنيده شده اســت‪ ".‬ميتوانستيم‬ ‫حدس بزنيم كــه در زندگي هنري‬ ‫فرهاد حرفهاي ناگفته و ناشــنيده‬ ‫بســياري وجــود دارد كــه برگزار‬ ‫کننــدگان بــراي ثبــت در تاريــخ‬ ‫فراهــم آورده اند‪.‬‬ ‫بازنويسي موسيقي و اجراي آثار‬ ‫فرهاد كار طاقت فرســا و بســيار‬ ‫حرفــه اي بــود كه اميــر رهبر به‬ ‫خوبي توانســته بود توانايي خود‬ ‫در علم و هنر موســيقي را به كار‬ ‫گرفتــه و قدرت تحقــق روياها را‬ ‫به شــنوندگان اهدا كند‪ .‬قطعات‬ ‫پرشــمار و زیبایی کــه امیر رهبر‬ ‫بــدون در اختیــار داشــتن نتهای‬ ‫اوریژینــال و تنهــا بــا گــوش فرا‬ ‫دادن بــه آنهــا توانســته بــود‬ ‫برای ارکســتر بــزرگ و ســازهای‬ ‫متفاوت بازنویســی کند‪ ،‬و زیبا و‬ ‫هنرمندانه بازنویســی کند‪.‬‬ ‫ســهيل پارســا‪ ،‬شــهره آغداشلو‬ ‫و ســليمان واثقــي تنــي چند از‬ ‫هنرمندان واالي حاضر در ســالن‬ ‫اجــرا بودند‪ .‬همچنيــن دكتر رضا‬ ‫مريــدي نيــز در ســالن حضــور‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪14 Kheradmand‬‬


‫بــه او داده و رشــیدی در آن بازی کرده‪.‬‬ ‫داود رشــیدی در فیلم «فــرار از تله» نقش مکمل‬ ‫بهــروز وثوقی را بازی کرد‪ .‬رشــیدی می گوید اصا‬ ‫بهــروز وثوقی بــوده که خیالــش را راحــت کرده‪:‬‬ ‫«در اولیــن روز کارم تفاوت زیاد ســینما با تئاتر تو‬ ‫ذوقــم زد و تصمیــم گرفتم ادامه ندهــم اما همان‬ ‫شــب صحبت های بهــروز تاثیر مثبتــی در ذهنم‬ ‫گذاشت‪».‬‬ ‫امــا بــازی او با بــازی تئاتــری ها متفــاوت بود‪:‬‬ ‫او اغــراق های متــداول بازیگران تئاتــر آن زمان را‬ ‫نداشــت و ســاده و راحت بازی می کرد‪ .‬چهره اش‬ ‫خــاص بود و شــیطنت در آن موج مــی زد بنابراین‬ ‫هیچ کس نمی توانســت بفهمد در ســر او چه می‬ ‫گذرد‪ .‬رشــیدی معموال حالتی خبیثانه به نقش می‬ ‫داد‪ ،‬در عیــن حال آن را دوســت داشــتنی می کرد‪.‬‬ ‫بــرای همیــن هم او وجه تــازه ای از بــازی تئاتری‬ ‫هــا را در ســینما نشــان داد‪ .‬بعد از «فــرار از تله»‬ ‫او در «گــذر اکبر» (محمدعلی زرنــدی)‪« ،‬رهایی»‬ ‫(رضــا عامه زاده)‪« ،‬خروس» (شــاپور قریب) و‬ ‫«جهنــم ‪ +‬من» (محمدعلی فردیــن) بازی کرد‬ ‫و در هیچ کدام نقــش اصلی را برعهده نگرفت‬ ‫و با ســتاره هــای آن روزگار‪ ،‬از بیک ایمانوردی‬ ‫تــا فردیــن همبازی شــد‪ .‬مهم تریــن فیلم این‬ ‫دوران؛ «کندو»ســت ســاخته فریدون ُگله‪ُ .‬گله‬ ‫کــه پیش از آن فیلم «دشــنه» را بــا بازی بهروز‬ ‫وثوقــی و برای مهدی مصیبی‪ ،‬صاحب «ســییرا‬ ‫فیلم» ســاخته بــود و از روابط بســیار نزدیک‬ ‫بهــروز وثوقی با مهــدی مصیبی خبر داشــت‬ ‫می داســت که آن دو دنبال چــه نوع تولیداتی‬ ‫هســتند‪ .‬او قصــه «کندو» را برایشــان تعریف‬ ‫کــرد و موافقــت آن ها را برای تهیــه فیلمی از‬ ‫روی آن‪ ،‬بــه کارگردانی خودش‪ ،‬به دســت آورد‪.‬‬ ‫ایــده اصلی «کنــدو» از یک فیلــم آمریکایی‬ ‫به نــام «شــناگر» (بــه کارگردانی فرانک پــری) با آنهــا در کانون یک گــروه خیلی موفــق بودند که‬ ‫بازی برت لنکســتر گرفته شــده بود‪ُ .‬گله شخصیت کارهــای کــودک می کردند در ســطح کشــور‪ .‬آنها‬ ‫هــای فیلمش را از میان بی هویــت ترین‪ ،‬درمانده یــک مرتبه بــا کانون اختــاف پیدا کردنــد و گروه‬ ‫تریــن‪ ،‬آواره تریــن و بازنــده تریــن قشــر جامعه متاشــی شــد‪ .‬آن زمــان من آنهــا را بــه تلویزیون‬ ‫انتخاب کرد و دو شــخصیت آن‪ ،‬آقاحســینی و ابی‪ ،‬دعوت کرد و دوباره منســجم کــردم‪ .‬بعد این گروه‬ ‫دربدرهایی بودند که ســینمای ایــران آنها را تصویر تعــدادی کارهای ضبــط تلویزیونی کردنــد‪ ».‬این‬ ‫کرده بــود‪ .‬رشــیدی بازیگر نقش آقاحســینی بود؛ روند تــا پیروزی انقاب ادامه داشــت‪ .‬آن زمان بود‬ ‫شــخصیتی زمخــت که گاهــی خــوش جنس هم کــه همه چیز تغییر کرد‪ .‬زمــان مدیریت فخرالدین‬ ‫بــود! لحــن دوگانه رشــیدی این جا بیــش از همه انــوار در تلویزیــون بود که به داود رشــیدی گفتند‬ ‫فیلــم ها دیده شــد‪ .‬این آخرین فیلم رشــیدی قبل اســتعفا بدهد یا تقاضای بازنشســتگی کند‪ .‬او هم‬ ‫پذیرفت و قرار شــد تا تعیین حقوق بازنشســته ها‬ ‫از انقــاب بود‪.‬‬ ‫در تلویزیون ﭼه کرد؟‬ ‫منتظر بماند‪ .‬امــا کمی بعد‪ ،‬ســال ‪ ،5۹‬در روزنامه‬ ‫راستش ما بیشــتر داود رشیدی را با سریال هایش ها نوشــتند که رشــیدی پاک ســازی شــده است‪.‬‬ ‫بــه یاد می آوریم‪ .‬با «هزاردســتان»‪« ،‬گل پامچال»‪ ،‬بعدهــا بــه او گفتنــد کــه واژه پاک ســازی را پاک‬ ‫«عطــر گل یــاس» یا «آوای فاختــه»‪ .‬اما صبر کنید‪ ،‬مــی کنیم و به جای آن می نویســیم اخراج شــد تا‬ ‫هنــوز خیلی مانده تا به بازی های او برســیم‪ .‬داود بتواند در جای دیگری اســتخدام شــود‪ .‬حتی به او‬ ‫رشیدی در ســال ‪ ،۱352‬بعد از اســتعفای مجدد از گفتنــد می تواند بــه دیوان عدالت اداری شــکایت‬ ‫اداره تئاتــر‪ ،‬بــه دعوت رضــا قطبی بــه تلویزیون کند‪ ،‬شــاید برگردد بــه تلویزیون‪ .‬اما رشــیدی هیچ‬ ‫رفــت و مدیر گروه نمایش ها و ســرگرمی های آن کدام از این کارهــا را نکرد‪.‬‬ ‫‪ ۱3‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫جا شــد‪ .‬در دوره او بود که شــورایی برای بررســی‬ ‫ســناریوها و ایــده ها شــکل گرفت‪ .‬در این شــورا‬ ‫جال ســتاری‪ ،‬علــی نصیریــان‪ ،‬ایرج پزشــک زاد‪،‬‬ ‫اسماعیل شــنگله و‪...‬عضو بودند‪.‬‬ ‫محضول حضور او ســریال های «تلخ و شــیرین»‪،‬‬ ‫«طاق»‪« ،‬مــراد برقی»‪« ،‬مرد اول»‪« ،‬داســتان های‬ ‫مثنــوی»‪« ،‬ســلطان صاحبقــران» و «دایــی جــان‬ ‫ناپلئــون» اســت‪ .‬در دوران مدیریــت اوســت که‬ ‫قراداد سریال «راه ابریشــم» بسته شد؛ سریالی که‬ ‫بعدهــا نامش بــه «هزاردســتان» تغییر کرد‪.‬‬ ‫جالــب این جاســت کــه او در هیچ کــدام از این‬ ‫ســریال ها بازی نکرد‪ .‬مثا نقش اســدالله میرزا در‬ ‫«دایی جان ناپلئون» به او پیشــنهاد شــد اما او این‬ ‫نقش را بازی نکرد‪ .‬به جای آن حواســش پیش تئاتر‬ ‫بود‪ .‬مثــا به یاد می آورد کــه‪« :‬گروهی بود که در‬ ‫کانــون پرورش فکــری کودکان کارهــای کودک می‬ ‫کردند؛ سوســن فرخ نیــا‪ ،‬بهرام شــاه محمدلو‪ ،‬رضا‬ ‫بابــک‪ ،‬مرضیه برومند و چندین نفــر دیگر بودند‪...‬‬

‫بعــد اخــراج او بود که ســعید پورصمیمــی‪ ،‬رضا‬ ‫بابک‪ ،‬راضیه برومند‪ ،‬اســماعیل شــنگله و‪ ...‬را هم‬ ‫اخــراج کردنــد و بهــرام شــاه محمدلــو و مرضیه‬ ‫برومنــد هم بــه گروه هــای دیگر فرســتادند‪ .‬یک‬ ‫ســال ســخت گذشــت تا او بار دیگــر کارش را به‬ ‫عنــوان بازیگــر آغاز کند‪ .‬اگــر چه او همــان اوایل‬ ‫انقاب نمایشــی را کار کرده بود به اســم «پوســت‬ ‫یک میوه روی درخت خشــکیده» نوشــته ویکتور‬ ‫هاییم‪.‬‬ ‫بعد از انقالب ﭼه ﺷد؟‬ ‫داود رشــیدی یــک ســال بعــد اخراجــش در ‪5‬‬ ‫فیلم ســینمایی بازی کــرده اســت‪« :‬کرکس ها می‬ ‫میرند» (جمشــید حیدری)‪« ،‬طلوع انفجار» (پرویز‬ ‫نــوری)‪« ،‬اعدامــی» (محمدباقر خســروی)‪« ،‬آقای‬ ‫هیروگلیــف» (غامعلی عرفــان) و «شــمر» (اکبر‬ ‫صادقــی)‪ .‬جالــب این جاســت که او حــاال نقش‬ ‫اصلی فیلم ها می شــود‪ .‬شــاید یک دلیــل آن نبود‬ ‫ســتاره های دوره قبل بود‪ ،‬شــاید هم اعتمادی‬ ‫بود کــه به چهره های فرهنگی تر می شــد‪ .‬به‬ ‫هــر حال او از آن زمان بازی در ســینما را جدی‬ ‫تر دنبال مــی کند‪ .‬همراه با آن بــازی در نقش‬ ‫مفتش شــش انگشــتی را هم می پذیرد‪ .‬تولید‬ ‫سریال «هزاردســتان» که در دوره او بودجه اش‬ ‫مشــخص شــده بود در همان ســال آغــاز می‬ ‫شود‪.‬‬ ‫خــودش در گفــت و گــو (با مجله ســروش)‬ ‫گفته اســت که علــی حاتمی او را بــرای نقش‬ ‫خــان مظفر انتخــاب کرده بود اما نقش شــش‬ ‫انگشــتی برای او جذاب تر بــود‪ .‬گفتیم که‪ ،‬او‬ ‫عاشــق نقــش هایی بــود که تشــخیص خوبی‬ ‫یــا بــدی اش به ایــن راحتی ها ممکــن نبود و‬ ‫اگرچه «شــش انگشــتی» یک بدمن تمام عیار‬ ‫بود اما رشــیدی او را به یکــی از جذاب ترین چهره‬ ‫ها بــدل کرد‪.‬‬ ‫رشــیدی در آن ســال هــا فیلم هــای دیگری هم‬ ‫بــازی کــرد کــه مشــهورترین هایــش «رهایــی»‪،‬‬ ‫«هیوالی درون»‪« ،‬کمال الملک»‪« ،‬شــیات»‪« ،‬خانه‬ ‫عنکبــوت» و «گل هــای داودی» بــود‪ .‬نقش هایی‬ ‫متفــاوت در فیلــم هایی که از ملــودرام تا تاریخی‬ ‫و حادثــه ای را شــامل مــی شــد‪ .‬اما رشــیدی بعد‬ ‫از دو فیلــم «تاتــوره» و «بی بی چلچلــه» (هر دو‬ ‫ســاخته کیومرث پوراحمد) در ســینما ممنوع الکار‬ ‫شــد‪ .‬چرا؟ هیچ کــس دلیلش را نمی دانــد‪ .‬اما می‬ ‫شــود حدس زد که در دوران بی عاقگی به ســتاره‬ ‫هــا‪ ،‬حضور مــداوم یک چهره حتــی در نقش های‬ ‫غیراصلی‪ ،‬بــرای مدیران وقت ســینما نگران کننده‬ ‫بــود‪ .‬دلیــل نگرانــی غیرقابل فهم اســت امــا این‬ ‫اتفاقی بود که افتاد و رشــیدی ‪ ۱۰‬ســال توانســت‬ ‫فیلــم بازی کند‪ .‬جالب این جاســت کــه تلویزیون‪،‬‬ ‫همــان ارگانــی کــه او را اخراج کــرده بــود‪ ،‬به او‬ ‫وفادارتــر بود و مانع بازی او در ســریال ها نشــد‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪13 Kheradmand‬‬


‫سنگی بر‬ ‫گوری‬ ‫کریمنیکونﻈر‬ ‫آدم هــا روی کاﻏﺬ یا روی ســنﮓ مزارﺷــان در دو‬ ‫نقطــه تعریف مــی ﺷــوند‪ :‬روز توﻟــد‪ /‬روز مرگ‪.‬‬ ‫امــا فاصله ایﻦ دو نقطــه پُر اســﺖ از حادﺛه ها و‬ ‫اتفاﻗات عﺠیﺐ و ﻏریﺐ‪ .‬پر اســﺖ از ﺷکســﺖ ها‬ ‫و پیــروزی ها‪ .‬امیدها و ناامیدی هــا‪ .‬آدم با نقطه‬ ‫اول کارش را ﺷــروع می کند اما وﻗتی به نقطه دوم‬ ‫می رســد کس دیﮕری اســﺖ‪ .‬نه فقــﻂ ﭼون بزرگ‬ ‫ﺷــده‪ ،‬که آدمی به ﺧواســﺖ ﺧــودش و جﺒر زمانه‬ ‫عوض می ﺷــود و رنــﮓ و بوی دیﮕــری می گیرد‪.‬‬ ‫ﭼهره آوانﮕارد مشهور در تﺌاتر‬ ‫داود رشــیدی هیــچ وقــت کارش را در تئاتــر رها‬ ‫نکــرد‪ .‬نکتــه این جاســت که تــا آخریــن روزهای‬ ‫حضــورش روی صحنه هم نوآور بــود‪ .‬مثا او اولین مســئول نمایان‪ ،‬آن کسانی که می خواهند از پشت‬ ‫کســی بود که متنــی از یاســمینا رضــا را در ایران مزهای شــیک و پیک تئاتــر بومی ما را رهبری کنند‬ ‫اجــرا کرد‪ .‬نمایش «هنــر» او با بــازی فرهاد آییش چه پاســخی ذخیــره کرده انــد؟ اگر بپرســیم‪« :‬آیا‬ ‫و ســعید پورصمیمی در تهران اجرا شــد و یاسمینا تئاتر می خواهد ارزشــی در حــد یک مینیاتور ارائه‬ ‫رضــا را به تماشــاگران ایــران معرفی کرد‪.‬‬ ‫کنــد؟» که حســن کچل حتــی مینیاتور هــم نبود‪.‬‬ ‫هفتــه نامه صــدا‪ :‬او در ســال ‪ ۱3۴۷‬نمایش های آخــر هنــوز آبی کــه بر گــور «دیکتــه» ریخته ای‬ ‫«ســیزیف و مرگ» اثر روبر مرل‪ ،‬و «باجه» نوشــته خشــک نشــده اســت‪ ...‬من آن غنای اندیشه را در‬ ‫ژان تاردیو و «همســفر» نوشــته کامران قدیمی را ملغمه کارهایت ندیده ام که ســهل است یک نوع‬ ‫کارگردانــی کــرد که هر ســه هــم بــرای تلویزیون ریا و سرســام و هرهــری مذهبی دیــده ام‪ ...‬زمانه‬ ‫کانال ‪ ۲‬ضبط شــد‪ .‬همین طــور نمایش «یک نوکر هــم این بی تباری را پســند می کنــد‪ ،‬که اگر نمی‬ ‫و دو اربــاب» اثر گولدونــی و ترجمه بهرام بیضایی کرد‪ ،‬حســن کچل با ســام و صلوات به صحنه نمی‬ ‫و داود رشــیدی هم به وســیله او کارگردانی شــد و رفــت‪ ».‬ایــن متن بعدها به وســیله علــی حاتمی‬ ‫بــا همکاری هنرمنــدان اداره برنامه هــای تئاتر در فیلم شــد‪ .‬اما کار تئاتری رشــیدی تمام نشــد‪.‬‬ ‫شهرستان های رشت‪ ،‬ســاری‪ ،‬مشهد و زاهدان روی‬ ‫یﮏ فﺼل دیﮕر‬ ‫صحنه رفت‪.‬‬ ‫شــاید مهــم ترین اتفــاق‪ ،‬اجرای «حســن کچل» ســال ‪ ۱3۴۹‬رشــیدی نمایش «وای بــر مغلوب»‪،‬‬ ‫نوشــته علی حاتمــی در فروردین ماه ســال ‪ ۱3۴8‬نوشــته ســاعدی را کارگردانی کرد و در همان سال‬ ‫بــود کــه در تــاالر ‪ ۲5‬شــهریور روی صحنــه رفت نمایش دیگری از او به اســم «پروازبنــدان» را اجرا‬ ‫و از طــرف تماشــاگران بســیار مــورد توجــه قرار کرد‪ .‬ایــن نمایش در ایام جشــن فرهنگ و هنر در‬ ‫گرفــت‪ .‬بازیگــران ایــن نمایــش پرویز فنــی زاده‪ ،‬شهرســتان های تبریز‪ ،‬ارومیه‪ ،‬ســنندج‪ ،‬کرمانشاه‪،‬‬ ‫عصمت صفوی‪ ،‬مهین شــهابی‪ ،‬یدالله شــیراندامی‪ ،‬مایــر و همدان نیز روی صحنه رفــت و کارگردانی‬ ‫حمید طاعتــی‪ ،‬اصغر سمســارزاده‪ ،‬فرخنده باور و آن را در اجراهای جشن فرهننگ و هنر محمدعلی‬ ‫فریــدون نــوری بودند‪ .‬اما این نمایــش را خیلی ها جعفــری به عهده داشــت‪ .‬بعدها با اشــتغال داود‬ ‫رشــیدی در شــورای نمایش تلویزیونی‪ ،‬گروه تئاتر‬ ‫نپسندیدند‪.‬‬ ‫مثــا اکبــر رادی‪ ،‬در نقــدی تنــد و تیز نوشــت‪ :‬امــروز بــه تدریج با گــروه اجرایــی تلویزیون ملی‬ ‫«‪ ...‬ســاعتی اســت که از خیابان بهشــت بازگشته ایران ادغام شــد و فعالیت های تلویزیونی و صحنه‬ ‫ام‪ ،‬منــگ منــگ‪ ...‬ایــن اســت آن همــه تعهدات ای را کنــار هم ادامــه داد‪ .‬در این روزگار رشــیدی‪،‬‬ ‫شــرافتمندانه ای که آقایان به خود بســته بودند؟‪ ...‬عضو هیئت انتخاب دانشجویان دانشکده هنرهای‬ ‫‪ ۱۲‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬ ‫‪2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫دراماتیک و اســتاد همین دانشــکده هم شد‪.‬‬ ‫ﭼطور وارد سینما ﺷد؟‬ ‫اولین فیلمــش «تجاوز» ســاخته حمید مصداقی‬ ‫اســت که نقــش اول را بــر عهده داشــت اما اصا‬ ‫دیــده نشــد‪ .‬فیلمــی کــه فیلمنامــه اش را بهزاد‬ ‫فراهانی نوشــته بود و داســتانی روســتایی داشت‪.‬‬ ‫بعداز آن نوبت ســاخته ای از ســعید مطلبی است؛‬ ‫نویســنده و کارگــردان فیلمفارســی کــه در زمــان‬ ‫خودش پــرکار‪ ،‬مشــهور و البته خبره بود‪ .‬او ســال‬ ‫‪ ۱35۰‬فیلمی به نام «میعادگاه خشــم» ســاخت که‬ ‫در آن نقــش های اصلــی را محمدعلی فردین‪ ،‬ایرج‬ ‫قــادری و داود رشــیدی بازی می کردند‪ .‬می شــود‬ ‫گفت که رشــیدی برخاف ســایر تئاتــری ها (مثل‬ ‫انتظامــی‪ ،‬نصیریان یا فنــی زاده) با یک فیلم هنری‬ ‫وارد ســینما نشــد؛ او با یک فیلم تجاری کارش را در‬ ‫ســینما شــروع کرد و بعد هم کم و بیش همین راه‬ ‫را ادامه داد‪.‬‬ ‫خودش گفته اســت که فریــدون رهنما برای بازی‬ ‫در فیلم «ســیاوش در تخت جمشید» به او پیشنهاد‬ ‫داد امــا او درگیــر یک پروژه دیگر بود و نتوانســت‬ ‫در آن فیلــم بازی کند‪ .‬شــانس بود؟ شــاید‪ ،‬به هر‬ ‫حال او با یک فیلم عامه پســند وارد ســینما شــد‪.‬‬ ‫کمــی بعد هــم در فیلم «فــرار از تله» بــازی کرد‬ ‫کــه البته ایــن یکی خوش ســاخت بود و داســتان‬ ‫جذابــی داشــت‪ .‬در یک گفت و گــو تعریف کرده‬ ‫اســت که جال مقــدم روزی به خانــه اش آمده و‬ ‫گفته می خواهم یک فیلم با تو بســازم؛ ســناریو را‬ ‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct‬‬

‫‪12 Kheradmand‬‬


‫ماهنامهﺧردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬

‫پانزدهم هر ماه منتشر می ﺷود‬

‫ﺑﻮﺭﻭﻛﺮﺍﺳﻲ‪ ،‬ﺑﻼﻱ ﺟﺎﻥ ﻧﻈﺎﻡ ﺍﺩﺍﺭﻱ ﻛﺎﻧﺎﺩﺍ‬

‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسهی‬ ‫روز ‪ ٦‬ســپتامبر‪ ،‬زماني كه مدارس بازگشــايي گرديد‪ ،‬مشــخص شــد كه به دليل كمبود راننده‪ ،‬تعداد بســيار‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫زيــادي اتوبوس مدرســه در شــهر تورنتو‪ ،‬قادر به ســرويس دهي نيســتند و صدها بچه و والديــن آنها بايد‬ ‫با تشکر از‪ :‬آرزو وفـا ‪ -‬مسروره بنیهاشمی‪-‬‬ ‫روزها در ســردرگمي و اغتشــاش بســر ببرند تا باالخره شــركتهاي طرف قرارداد براي تامين اتوبوس هاي مورد‬ ‫دکتر محمود صفریان‪ -‬فرشید رشیدی فر ‪ -‬تینا‬ ‫پورلطفی ‪ -‬احد حبیب نیا ‪ -‬رضا میرفخرایی و همه نياز چاره اي بيانديشند‪.‬‬ ‫کسانی که در این شماره ما را یار و یاور بودند‪.‬‬ ‫نكتــه جالب و عجيب اين نابســاماني اين بود كه هر كدام از مقصرين اين كمبــود (اعم از مقامات آموزش‬ ‫و پرورش‪ ،‬اتحاديه اتوبوســهاي مدرسه و شــركتهاي خصوصي طرف قرارداد) همه و همه اعام ميكردند مدت‬ ‫ﺧردمند در ویرایﺶ و اصالح مطاﻟﺐ ارساﻟی اﺧتیار هــا قبل اين كمبود نيروي انســاني را به اطاع يكديگر رســانده انــد اما در نهايت اين "كــي بود كي بود من‬ ‫دارد‪ .‬نﻈرات نویسندگان مقاﻻت‪ ،‬اﻟزاماً بیانﮕر دیدگاه نبــودم" راه بــه جايي نبــرد و اين كودكان و والدين ســرگردان آنها بودند كه چوب اين پيچ و خم بوروكراســي‬ ‫ماهنامه ﺧردمند نیسﺖ‪ .‬مسﺌوﻟیﺖ ﻗیمتها‪ ،‬سرویسها را خوردند‪.‬‬ ‫و کلیه مطاﻟﺐ درج ﺷده در آگهی ها به عهده‬ ‫البته مســئولين آموزش و پرورش تورنتو از طريق تاكســي‪ ،‬اوبر و اســتخدام شــركتهاي ديگر ســعي بســيار‬ ‫صاحﺐ آگهی اسﺖ‪.‬‬ ‫نمودند تا اين مشــكل به خوبي و خوشــي رفع و رجوع شــود كه خود باعث بروز هزينه هاي زيادي شــده‬ ‫و خواهد شد‪.‬‬ ‫در مطلــب ديگــري كــه بــاز هم به مــدارس تورنتو مربــوط بــود خواندم به دليــل گرماي بيــش از حد و‬ ‫غيرقابــل باور امســال در تورنتو‪ ،‬دانش آموزان به دليل فقدان كولر در مــدارس دچار گرمازدگي و ناراحتيهايي‬ ‫بــراي ادامــه دادن حضــور خود در مدارس شــدند‪ .‬تا جايي كه معلــم يكي از مدارس با صــرف پانصد دالر از‬ ‫جيــب خــود يك دســتگاه كولر براي كاس خــود خريداري كرد تا خودش و بچه ها در آســايش باشــند اما به‬ ‫دليل مســايل ايمني در مورد برق كشــي و وجود همان قوانين متعددی كه بايد حتما از طريق بوروكراســي‬ ‫انجــام بپذيرنــد‪ ،‬موفق به اســتفاده از اين كولر نشــد‪ .‬اين معلم بــه خبرنگاران گفته بود كه مطمئن اســت‬ ‫چنانچه والدين ميدانســتند كاســهاي مدرســه چه وضعيتي دارند‪ ،‬محــال بوده كه اجازه بدهند فرزندشــان‬ ‫بــه مدرســه برود‪ .‬مشــکل مدارس انتاریو مشــکل زودگذر و موقت گرم بودن هوا نیســت‪ ،‬خیلــی از مدارس‬ ‫انتاریو در مورد وســایل حرارتی مشــکل دارند‪ .‬اصوال رقــم کل تعمیرات الزم برای مدارس اســتان انتاریو بالغ‬ ‫روی جلد‬ ‫بر ‪ ۱5‬بیلیون دالر اســت‪.‬‬ ‫سیمای زن در ﺷﺶ دهه سینمای ایران‬ ‫نظامهــاي اداري در سراســر جهــان كم و بيش دچار اين مشــكل هســتند‪.‬‬ ‫صفحه ‪۳۸‬‬ ‫اينگونه نظامها بر اســاس كاغذ و رد و بدل كردن كاغذ براي انتقال دســتورات‬ ‫متفــاوت بنيانگزاري شــده اند كه با تعداد جمعيت كنونــي و زماني كه بايد‬ ‫صــرف صــدور اين كاغذهــا و انتقــال آنها بــه مرحله بعدي صرف ميشــود‪،‬‬ ‫‪ Tel: 416-676-9-676‬نميتواند جوابگوي نياز و ســرعت جهان امروز باشــد‪.‬‬ ‫‪ Fax: 1-888-676-9677‬تمامي كشــورها انتقال سيســتمهاي قديميتر به كامپيوتر را آغاز كرده اند و‬ ‫‪ info@kheradmand.ca‬بايــد تــا گذر كامل از كاغذ بــه فايل كامپيوتر كه زمان كمــي هم نخواهد بود‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫منتظــر ماند بلكــه كارهاي اداري قــدري راحتتر‪ ،‬ســريعتر و در زمان منطقي‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫‪ Thornhill, Ontario L3T 2C6‬انجام پذيرد‪.‬‬ ‫‪ ۱۱‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۱۹‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۶‬تلفن‪۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676‬‬

‫‪11 Kheradmand‬‬


10 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۱۰


9 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۹


8 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬8


7 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۷




4 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۴



2 Kheradmand

Monthly - Issue 19 - Sep/Oct 2016 - Tel: 416-676-9676

۴۱۶ - ۶۷۶ - ۹۶۷۶ :‫ تلفن‬-۲۰۱۶ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۱۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬۲



Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.