Volume 1 - Number 1 - February 2015
Volume 1 - Issue 1 - March 2015 - www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676.9.676
75ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
75Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
74ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
74Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
واﻡ مسﻜن
واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن
73ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
73Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
واﻡ مسﻜن
واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن -واﻡ مسﻜن
72ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
72Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
71ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
71Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ
دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ -دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ -دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ -دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ
70ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
70Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل
تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل -تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل -تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل -تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل -تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل
69ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
69Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
خـدماﺕ بیـﻤه خـدماﺕ بیﻤه -خـدماﺕ بیﻤه -خـدماﺕ بیﻤه -خـدماﺕ بیﻤه -خـدماﺕ بیﻤه -خـدماﺕ بیﻤه
عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری
عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری -عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری -عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری -عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری
68ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
68Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
خدماﺕ ارزی
خدماﺕ ارزی -خدماﺕ ارزی -خدماﺕ ارزی -خدماﺕ ارزی -خدماﺕ ارزی -خدماﺕ ارزی
67ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
67Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ﺣسابداری ﺣسابداری -ﺣسابداری -ﺣسابداری -ﺣسابداری -ﺣسابداری -ﺣسابداری -ﺣسابداری
66ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
66Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ﺁژاﻧﺲ مسافرتی ﺁژاﻧﺲ مسافرتی -ﺁژاﻧﺲ مسافرتی -ﺁژاﻧﺲ مسافرتی -ﺁژاﻧﺲ مسافرتی -ﺁژاﻧﺲ مسافرتی
65ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
65Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی -ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی -ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی -ﺁرایﺸﮕاه و
64ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
64Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
63ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
63Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
61ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
61Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
60ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
60Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
59ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
59Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
58ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
58Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
یک دشمن نیست؟!!! راســـتش نمیدانم خشمم از این همه بیداد را بر گوشهای چه کسی حواله کنم .نمیدانم چه کسی مقصر و مســـئول اســـت که بر او خـــرده بگیرم. همۀ پشت میز نشـــینان میگویند باید کاری کرد و هیچکدام خود دســـت بکار نمیشـــوند .واقعا نالـــه و فریاد را نمیشـــنوید؟ صدای خس خس نفسهایمان را چطور؟ البته خس خس نفسهای ما را با کســـانی که سینهشـــان از فرط خوردن به خس خســـی شـــهوانی فرو میافتد ،به یک سان نگیرید ،کسانی که لم میدهند و به خاکها لبخند میزنند. شرم بر شما که با بهانهای واهی بر دیگران حمله میبرید تا دیگران بر شما حمله نبرند .شما که ما را از خود نمیدانید .شـــرم بر شما که دالر و ریال را بر جان برادران و خواهران و انســـانهایی که قاعدۀ تنفس را از یـــاد بردهاند ،ترجیح میدهید. شـــما که نفت سیاه را از خون ســـرخ عزیزانتان بیشـــتر دوست میدارید .شرم بر شما باد .اما نه، شما با این واژه بیگانهاید. فرض کنیم سیل یا زلزلهای ،خانهها را ویران کرده و آدمها را بیخانمان .یا مثال یک بیماری ،که در طوالنی مـــدت جان مردم را میگیرد ،میان آدمها دســـت به دست میشود و یک به یک زانوانشان را به زمین میکوبد .آیا در این حالت نباید دالرها و ریالها را روانۀ این بازار جان کنیم؟ آیـــا نباید بیآنکـــه به انتظار کـــف زدن و هورا کشـــیدن بنشینیم ،هراســـان و از خواب پریده و نگران به سوی این انســـانها بشتابیم؟ نباید از این و آن قرض کنیم و خود را به فالکت بنشانیم تا به فالکت نشســـتگان را ،دوباره بر پاهایشان ایستاده ببینیم؟ نباید سیاســـت بازیهای حزبـــی و وعدههای پوپولیســـتی را کنـــار بگذاریـــم تا دوســـتمان، برادرمان و هموطنمان ،احســـاس خفگی نکند؟ آیا خدمتگـــزاران جامعه که امروز مســـئول این مسائل هستند نباید از فرط دغدغۀ مردم ،ساعت ناهارشان را از یاد ببرند؟ این مسئلهها غل ّو و اغراق نیست .آیا در هشت ســـال جبهه و جنگ چنین نبـــود؟ در زلزله بم و رودبار ،ملت و دولت و این و آن ،دست به دست هم ندادند؟ اگر کســـی بگوید گرد و خاک کجا و زلزله کجا ،من به او خواهم خندید و خواهم گفت آیا هفت هشـــت ثانیه زلزله از هفت هشت سال خاک خوردن بدتر است؟ در یک لحظـــه مردن و ذره ذره جان دادن با هم متفاوتند؟ زیـــر آوار رفتن یا به خاک نرم مدفون
شدن؟ کدام را میتوان بر دیگری ترجیح داد؟ و به او خواهـــم گفت نه ،تو هنوز خاک را در ریههایت حس نکردهای. بعضیها میگویند بیاییـــد دعا کنیم .اینطور که مثال دســـتهایمان را به سمت آسمان ببریم و از ته دل گریه و زاری راه بیندازیم که خاکها بدوند، بروند خانهشان .گریه؟ برای چه؟ انصاف است که خدا را عامل این بیبرنامگی و بینظمی بدانیم؟ نبایـــد این میـــدان غم انگیزی کـــه در برابرش مقاومت نکردهایم و تنها به تماشـــایش نشستهایم را به گردن خـــدا بیندازیم .خدا به ما عقل داده و نیـــرو و زبـــان داده تا حرف بزنیـــم و فکر کنیم و کار کنیم ،اما ما تنها نشســـته و تماشا کردهایم .ما کلمۀ فاجعـــه را از واژگان زبانیمان حذف کردهایم تا مبادا کسی متهم شود و برنجد و به دل بگیرد و پدرمان را درآورد.
هوای جنوب و غرب ایران که حتی رنگ زرد خورشید را از نقاشی کودکانمان گرفته، یک فاجعه است و یک فاجعه است و یک فاجعه اســـت و یک فاجعه است ...و این
را نمیفهمند .نمیخواهند که بفهمند .ما همچون پیشینیانمان شـــما را به خدا واگذار نخواهیم کرد ،چـــون اطمینان داریم روزی روزگاری خداوند شما را به ما واگذار خواهد کرد. تیتـــر روزنامهها با هـــم متفاوتند. بعضیهایشـــان دربـــاره فوتبـــال و بعضی دربـــاره اختالسهای مکرر و بعضی نتایج کنکـــور و بعضی طرز تهیه کیک شکالتی .اما گاهی درباره زندگی و جان مردم هم مینویســـند. آخرین تیر امید آنانکه خاک زبانشان را ،از فریادتهی کرده است. آقایان و خانمهای صاحب منصب ،سانتریفیوژها روان از شما ربودهاند؟ اگر حواس شما را از همه چیز پرت کردهاند پس غرب کار خود را به خوبی انجام داده است .اینطور نیست؟ مهمانان امروز و دیروز صندلیهای ســـبز ،شما که کم مانده وزیر فرهنـــگ را برای یک کتاب یا یک فیلـــم محاکمه کنید و وزیـــر خارجه را برای یک پیاده روی بکشـــید ،شما که برای امر و نهی نعره میکشـــید ،و شما که برای رسیدن به اهداف
و برنامههای خود ،ســـخنهایتان را با خرمشهر و اهواز و بوشـــهر و نفت و گاز شـــروع میکنید و به پایان میبرید ،شـــما چه کردهاید؟ هیچ .و چه انتظار بیهودهای اســـت از شـــما!!! انتظار زندگی بخشـــیدن به روح این شهرهای مدفون در خاک، از شما که هر روز بر صندلیهای سبز ،شعار مرگ سر میدهید!!! چه انتظار بیهودهای!!! اگر راســـتش را بخواهید با ابراز تاســـف ،دل هیـــچ کدام از ما خاک خـــوردگان آرام نمیگیرد. بـــا مذاکره با ایـــن و آن و دادن وعدههای پولی، آنفوالنزای هیچ کداممان خوب نمیشـــود .دیگر دســـت تکان دادنهایتان ما را به شوق نمیآورد. امضـــای قراردادهـــای همکاری علیـــه ریزگردها برایمان فایدهای ندارد .گرفتن جلسات فوق العاده دردی از ما دوا نمیکند .تنها چیزی که ما را دوباره از خانههایمان بیرون میآورد و به شوق وامی دارد این است که خیلی معمولی مثل همه آدمهای دنیا نفس بکشیم. شـــاید فردا هوا پاک باشد و شاید پس فردا هم بتوانیم آســـمان را ببینیم امـــا هفته بعد چه؟ ماه بعد؟ سال بعد؟
ما همیشه نگران نفسهای فردایمان هستیم .دم و بازدم ،این چیزی اســـت که سهل انگاریهای شـــما ،آنرا از ما گرفته اســـت ،چنانکه کارون و ارومیه و زاینده رود را خشکاند.
اینجا ،همه در آرزوی هشت سال پیش زندگــی میکننــد .در آرزوی روزی که هنوز ،غبار غم بر قاب نوروز ننشسته بود. احسان مظاهری
تو در حال خفه شدن هستی اما خفه نمیشوی و همینطور هفت هشت سال در حال خفه شدن باقی میمانی...
57ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
57Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ﺧﺲ ﺧﺲ نﻔﺲﻫایم را میشﻨوﻯ؟ فقط باید در آن هوا نفس كشیده باشی كه بفهمی چه میگویم فقـــط باید در آن هوا نفس کشـــیده باشـــی که بفهمـــی چه میگویم .باید ریههایت از خاک ،پر و خالی شده باشـــد .باید سوی دیدن از چشمهایت رفته باشـــد .از زبان تا حلقت را خاک فرا گرفته باشـــد ،که هیچ مزهای تو را به شوق نیاورد .باید حس المســـهات آنقدر کرخت شده باشد که لمس هیچ دســـت و بوســـیدن هیچ صورتـــی ،خون را در رگهایـــت به خروش نینـــدازد .باید خاک در بینیات ،آنقدر منجمد شـــده باشـــد که بوی هیچ خاطـــرهای از روزها و عطرهـــای خاطره انگیز را به یاد نیاوری. باید حملۀ رعدگون خـــاک ،تو را چندین روز و هفتـــه و ماه در خانههای خاک خورده حبس کرده باشـــد که بفهمی این ریزگردهـــای معلق درهوا، صرف ًا تیتر روزنامههای امروز و فردا نیستند. هشت سال از خرمشـــهر دفاع کردیم و خون و جان دادیم فقط برای نفس کشـــیدن .برای دیدن. برای لمس کردن .خرمشـــهر ،خرمشـــهر است و دشمن دشمن است .آن زمان یک دیکتاتور ،حاال چند تپه خاک. دشمن دشمن است .بادهای خاک زا دشمناند. دم و بـــازدم را در گلوی بـــرادران من ،خواهران، پدران و مادرانـــم تلنبار کردهانـــد .پرندگان را از آســـمان شـــهر من فراری دادهاند .دشمنها فقط
با اســـلحه به جنگ نمیآیند .دشـــمنها همیشه آدمهای قبایل بیگانه نیســـتند .دشـــمن گاهی در خانه ،به آرامی و آسانی ،خفهات میکند. همه چیز اینطور شـــروع میشود .صبح است. از خواب بلند میشـــوی .فکر میکنی هنوز شب اســـت .خانه در تاریکی مرموزی فرو رفته است. صدای بادی را میشنوی .صدای تیک تیکهای ریزی که انگار چیزی به شیشۀ پنجره میخورد. اخبار میگوید دولتیها آســـوده مشغول کارند و وزیر بهداشـــت مرتب میگوید ریزگردها سیاسی نیســـت .ساعت را نگاه میکنی و میفهمی صبح شده اســـت .با خودت فکر میکنی این تاریکی، حاصل خسوف است یا کسوف؟ در همان زمان مجلس نشـــینها ،با اختصاص دادن بودجه برای ریزگردها مخالفت میکنند .بعد صدای جغ جخ جغ جخ گوشهایت را پر میکند. صداها از کجا میآید؟ طولی نمیکشد که صداها، تـــو را بـــه دندانهایت حواله میدهد کـــه در زیر و رویشـــان خاک ،خانه کرده اســـت .بعد دولتیها چیزی به مجلســـیها میگویند .بعد مجلســـیها پـــدر دولتیها را درمی آورند .بعد اعصابت به هم میریزد .بینیات شروع میکند به حساس شدن. چند عطسه میکنی .مادرت تب میکند .همسرت دو عطســـه دیگر جوابت میدهد .فرزندت اسهال
56ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
میشود .و این تازه اول راه است. اینجا با خودت میگویی همه چیز برای یک صبح دل انگیز و پرنشاط مهیا نیست .بعد مجلسیها و دولتیها با تو یک همدردی سرپایی میکنند و میروند تا بر ســـر بورســـیههای غیر قانونی چانه بزنند .بعد تو در حال خفه شـــدن هستی اما خفه نمیشوی .و همینطور هفت هشت سال در حال خفه شدن باقی میمانی.
همین وضعیت در چند ســـاعت ،بدتر میشود. در چند روز ،زجرآور میشـــود .در چند هفته ،در خانهات حبس میشوی .در چند ماه و چند سال کـــه پی درپی و ناگهانی و بیخبر و نامنظم تکرار میشود ،از تو یک افســـردۀ ناامید میسازد .این
56Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
55ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
55Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
54ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
54Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
میکند .هویت مجموعه ای از فرهنگ ها ،ارزش ها ،اطالعات و باورهایی اســـت که جهان بینی انسانها را شکل می دهد و جایـــگاه او را در هر جغرافیایی تعیین می کند .بدیهی اســـت اولین چیزی که انســـان مهاجر در جغرافیایی جدید احســـاس میکند همین هو ّیت و بی هو ّیتی است. مـــا باید در موقعیت جدید ،ضمن حفظ هویت اصلی و اولیه خودمان هویت جدید بســـازیم .ساختن هویت جدید ،اولین و مهمتریـــن حرکتی اســـت که یه مهاجر باید بطـــور جدی به آن بپردازد .شـــالوده اصلی هو ّیت جدید را بایـــد اول در ذهنمان بوجود بیاوریم ،ســـپس آن را به باور برســـانیم و بعد به اجرا بگذاریـــم .اگر در انجام این حرکت موفق شـــویم ،آن وقت از مهاجرت احساس لذّ ت و شادی می کنیم و می توانیم گام های بعـــدی را به راحتی وبا اعتماد بنفس به جلو برداریم .در انجام ایـــن حرکت آنچه که به ما کمک شـــایانی می کند ،خودباوری اســـت.اگر خود را کوچک بشـــماریم ،بازی را باختهایم .توجه داشـــته باشید که ما برای ساختن این هو ّیت جدید زیر بناهای فکری ،فرهنگی و تاریخی قوی و ارزشمندی را با خود به همراه آورده ایم .فقط باید با مهندســـی جدید حرکـــت کنیم و راه را ادامه دهیم .آنهایی که درست و حساب شده به جلو میروند به زیبایی های زندگی که همان ســـعادت هدفمند است می رسند و آنهایی که در این راه می مانند ،خود را به شـــورزار بیهودگی می سپارند. ما باید این شـــعار را ســـرلوحه ذهن مان قرار دهیم که :بودن خواســـتن است و خواستن بودن .انسان می تواند پدیده ها و زمینه های درســـت هویت جدید را در خود بوجود آورد،بویژه در مهاجرت که توان افراد چندین برابر می شـــود. برای درســـت پیمـــودن راه باید تصور کنیم که مـــا میتوانیم به راحتی به ناشـــناخته ها دست یابیم،با این نگرش به راه ادامه دهید،استعداد های خود را دست کم نگیرید و با هر توانایی و امکانات،به خود حرکت کنید. در طـــی این مســـیر و ادامه این فرآیند ،وقتی که شـــناخت و تجربه شـــما در ایجاد و ســـاخت هویت جدید در وجودتان آشکار شد،از درون و با توجه به دریافت بازخورد ها از بیرون و محیط،احســـاس رضایت خواهید کرد و آنگاه می توانید با باور قلبی و درونی بگویید که :همه جای کانادا هم ســـرای من
است،همانگونه که همه جای ایران سرای من بود و هست. وقتی به این مرحله رســـیدید ،در خودتان احســـاس می کنید که دنیـــا آنگونه که ما قب ال به آن نگاه می کردیم نیســـت .دنیا زیباییهـــای خاصی دارد که ما آنـــرا نمی بینیم و چون از روی عشـــق و رازهای خلقت و اسطوره انســـانی زندگی نکرده ایم، دچار گرفتاریهای مختلف شـــده ایم .یکی از این گرفتاریها آنســـت که ما عاشقانه کار نمی کنیم یا کار عاشقانه نمی کنیم. انســـان پس از آنکه به اینگونه عشق رسید،هستی و فلسفه آن برایش معنی پیدا می کند .همه انسانها در روی این کره خاکی مهاجری بیش نیســـتند که در حال ساخت هو ّیت معنوی خود می باشـــند تا آن را توشـــه راه مقصد نهایی کنند .مقصدی که مسیر رسیدن به آن،زندگی در این جهان است. آری،بـــاور کنید که همواره :مســـیر زیباتر از مقصد اســـت و همهجا برای انســـان عاشق سرای اوست ولی ریشه اصلی هر فردی در ســـرای اولیه او یعنی وطنش قـــرار دارد که هیچگاه خاطـــره ها،یادها،ارزش ها و زیبایی هایـــش را نمی تواند به فراموشی بسپارد حتی اگر در خارج از آن محیط احساس سعادت،خوشبختی و موفق ّیت کند.
انسان مهاجر،انسانی با تفﻜر دوگانه و مقایسه ای است .مقایسه ای زندگی کردن خیلی خوﺏ است.
53ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
53Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
از شما می پرسیم:
آیا همه جای کانادا هم سرای من است؟ همه انسانها در روی این کره خاکی مهاجری بیش نیستند که در حال
ساخت هویت معنوی خود می باشند تا آن را توشه راه مقصد نهایی کنند این شماره -پاسخ از:
حسن گلمحمدی
golmohammadihassan@yahoo.com
مهاجرت پدیده بســـیار مهمی در زندگی اســـت.پدیده ای که روی تفکر و اندیشـــه انسان مهاجر تأثیر غیر قابل تصوری ایجاد می کند .اگر ما آمادگی این تأثیرها و تغییر و تحول ها را نداشته باشیم ،هنگامی که کشورمان با همه آشـــنایی ها و جنبه های مثبت و منفی را ترک می کنیم و در کشـــوری که با بسیاری از فرآیند های اجتماعی ،فرهنگی و سیاسی آن بیگانه ایم ،سکونت می گزینیم ،ممکن اســـت نتوانیم افکار و اندیشـــه های خود را با شرایط آن کشـــور مهاجرپذیر تطبیق دهیم .بنابراین در این حالت ،فرد مهاجر احساس می کند که در مهاجرت شکست خورده است. امروزه ثابت شده است که انسان با هر دیدی به پدیده ها بنگرد آن نگرش در زندگـــی او نقش اساســـی پیدا می کنـــد .این تفکر و توجـــه به درون در مهاجـــرت ُبعد اصلی و تعیین کننده ای به خود می گیرد .اگر فرد مثبت نگر باشد بسیاری از پدیده های منفی که قطع ًا در مهاجرت وجود دارد ،نمیتواند او را از پای در آورد و اگر منفی گرا باشد ،تأثیر این منفی در فرآیند دوچندان می شود. انسان مهاجر،انسانی با تفکر دوگانه و مقایسه ای است .مقایسه ای زندگی کردن خیلی خوب است .انسان توجیهی خوب نیست چون همواره خودش و رفتارش را توجیه می کند .آنچه که مهم اســـت اینست که همه انسانها در هر جغرافیایی که باشـــند هدفی دارند و از زندگی شان انتظاراتی که میخواهند به آن برســـند .بدیهی است اولین هدف انسان سعادتمندن شدن است .برای رســـیدن به این هدف ما از سه جهت در فشاریم .اول از طرف خودمان ،دوم 52ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
از محیط اطراف و سوم از افرادی دیگر. حرکت کردن و به هدف رســـیدن در این مثلث فشار کار ساده ای نیست .نکته مهم اینســـت که باید در هر سه جهت متوازن حرکت کرد تا موفق شد. انســـانها وقتی در زادگاهشـــان زندگی میکنند ،شـــناخت بیشـــتری از عوامل محیطی ،فرهنگـــی و اجتماعی دارند ولی در مهاجرت این شـــناخت کامل نیســـت و فرد مهاجر باید با تجربه و زندگی در جامعه جدید تجربیات مورد نیاز را کسب کند .احساسی که یک مهاجر در جامعه ناشناخته پیدا میکند، حوزه فکر و اندیشـــه او را دوگانه می ســـازد و بر اثر همین دو گانگی است که جایگزینی بوجود می آید .جایگزینی در ذهن و در عمل .ما باید بســـیاری از پدیده ها و جریان های محیط جدید را که چه بســـا مغایر با جامعه اصلی خودمان اســـت ،جایگزین کنیم .جایگزینی بهمعنی این نیست که فرهنگ و اندیشـــه های کشـــور مادری خود را دور بریزیم و چیزهای جدیدی جای آنها قرار دهیم.درســـت در همین مرحله است که انســـان مهاجر احساس هویت 52Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
بوی عیدی ،بوی توپ ،بوی کاغذ رنگی برادر بـــزرگ فرهاد دانشـــجو بود و با ســـه تن از دوستانش موسیقی کالسیک مینواختند. فرهاد مدتها در پشت در میایستاد و به صدای موسیقی آنها گوش میداد. یکی از دوســـتان برادر فرهاد به عالقۀ وافر او نسبت به موسیقی آ گاه شد و از خانوادۀ فرهاد خواست که برای او یک ســـاز تهیه کنند .بدین گونه بود که برای او ویولنســـل خریدند و از همان زمان تمرین موسیقی آغاز شد. امـــا از بـــد روزگار عمـــر تمرینـــات موسیقی فرهاد کوتاه بود .روزی مادرش به دلیل عصبانیت ساز فرهاد را از باالی پلهای پرت کرد .ســـاز چند تکه شـــد و روح فرهـــاد هزار تکـــه .بعد از آن هیچ گاه دسترســـی به موسیقی نداشت .ساز داشتن برای فرهاد مانند یک رؤیا بود، چون خانوادهاش داشتن ساز را برای او درست نمیدانستند .برادر بزرگ فرهاد، به دلیل اینکه شاید فرزند بزرگ بوده و یا در دانشگاه تحصیل میکرده ،این اجازه را داشت تا ویولن بنوازد. در ســـن نوجوانی با دوســـتان ارمنی خود آشنا شد که همگی دارای ادوات موسیقی بودهاند. این دوســـتی ســـبب نزدیکی دوبارۀ فرهاد به موسیقی شـــد .او شروع به رفتوآمـــد به خانۀ دوســـتان ارمنی خود کرد و در آن جـــا بود که فرهاد این فرصت را یافت تا با سازهای آنها تمرین کند. او به شدت عالقهمند به رشتۀ ادبیات فارسی و انگلیسی بود ،اما خانواده به او اجازۀ ورود به این رشته را نداد و مجبور به ورود به رشتۀ طبیعی (تجربی) شـــد .و فرهاد به دلیل بیعالقگی به رشتۀ طبیعی ،در کالس یازدهم مدرسه را ترک کرد. ترک مدرسه باعث شد که تمام وقت او با موسیقی بگذرد .در دوران جوانی بود که برای اجرای برنامهای در باشگاه صنعت نفت راهی اهواز شد .خوانندۀ گروه حضور نداشـــت .در نتیجه فرهاد مجبور شـــد به جای خواننده ،برنامه اجرا کند و این شـــروع کار او به عنوان خواننده شد .بعدها توسط خانم ویدا قهرمانی با شهبال شب پره آشنا شد و وارد گروه بلک کتز شد. در سال ۱۳۴۸بود که برای اولین بار اسفندیار منفردزاده و شهریار قنبری در کافه کوچینی در حال اجرای برنامه ،او را دیدند و صدای باصالبت او آنها را بر این داشـــت تا از فرهاد درخواست کنند که برای ترانۀ "مرد تنها"ی فیلم 51ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
"رضا موتوری" ساختۀ مسعود کیمیایی با آنها همکاری کند .در همان زمان بود که ترانۀ "مرد تنها" به صورت صفحه به بازار آمد و فرهاد تبدیل به یک ســـتاره شد. ســـالهای پس از انقـــالب ،میتوان گفت سختترین سالهای زندگی هنری فرهاد بود .زمانی بود که موســـیقی اجرا کردن و خواندن جـــرم بود .با این حال هیچ گاه ایران را ترک نکرد .حتا زمانی که شهبال شب پره و اسفندیار منفردزاده از او خواســـتند که ایـــران را به مقصد آمریکا ترک کند ،قبول نکرد .درســـت زمانی بود که شـــعر احمد شاملو به نام "شـــبانه یک" با صـــدای فرهاد گویای شرایط آن دوره بود. این دوره به ده ســـال سکوت گذشت، تا اینکه باالخره در سال ۱۳۷۱توانست اولین مجوز بعد از انقالب خود را برای آلبوم "خواب در بیداری" بگیرد. فرهاد خودش بود و ماند و از کســـی تقلیـــد نکـــرد .آ گاهی بســـیار زیاد او موجـــب فروتنی بســـیارش شـــده بود. هیچگاه خودش را اســـتاد ،پیانیست ،صاحب ســـبک ندانست ،درحالی که واقع ًا بود .هنر فرهاد در این اســـت که آثارش فاقد تاریخ مصرف هستند .از عمق دل میآیند و برعمق دل مینشینند. هنر فرهاد تنها در موسیقی خالصه نمیشد .او عالوه بر این بیشتر شعرهایی را که میدانست به صورت بسیار زیبا خطاطی میکرد. نزدیکانش میگویند که فرهاد با ادبیات فارسی مأنوس بود .ابن سینا را به خوبی میشـــناخت .ساعتها بدون آنکه کتابی در دست بگیرد ،میتوانست از ابوســـعید ابوالخیر صحبت کند .او همچنین ادبیات انگلیسی را به خوبی میدانست .در اواخر عمر خود تصمیم داشت یک مجموعه موسیقی کالسیک از آهنگســـازان غربی ،چون "هنری پرسل" انگلیسی قرن هفدهم ،بسازد که زمانه این فرصت را به او نداد. فرهاد رنج زیادی کشید ،ولی هیچگاه این باعث نشد که هویت کار خود را فدای بازار عامهپســـند کند .شاید اگر این کار را میکرد ،زندگی مادی بهتری داشت ،ولی تمامی سختیها را به جان خرید ،تا فرهاد بماند. فرهاد مهراد روز نهم شـــهریور ۱۳۸۱در بیمارستانی در پاریس جان داد و پیکرش در گورستان تیۀ پاریس خاک شد. آزاده حسینی 51Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
فرهاد ،مرد تنهائی كه تبدیل به ستاره شد
ما عادت کردهایم به فراموشـــی .چرا بایـــد فراموش کنیم که نوروزمان با "بـــوی عیدی" فرهاد آغاز میشـــود؟ جمعههای خاکســـتریمان را فرهاد فریاد میزنـــد" .کوچههای تاریک" شهرمان را فرهاد به یادمان میآورد و یا در آخرین ترانهاش به ما یادآوری میکند که چه قدر فراموشـــکاریم و اندوه از دست رفتن فرهاد یک سال بیشتر عذابمان نداد.
50ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
فرهاد مهراد در بیســـت و نهم دیماه ســـال ۱۳۲۲در شهر تهـــران متولد شـــد .او آخرین فرزند رضا مهـــراد ،دیپلمات و نماینده ایران درچند کشور عربی بود. عالقه به موســـیقی در فرهاد قبل از شروع مدرسه آغاز شد. او هنگامی که کودکی خردســـال بود ،ســـاعتها از شـــنیدن صدای تمرینهای موســـیقی برادر بزرگتـــرش لذت میبرد.
50Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
زن آقـــای وحدانی بید مجنون بزرگی را كه بر روی حوضی بی انتها پریشان شده بود و یكی دو نیمكت سبز رنگ و مجسمهی سنگی شیری را كه می خندید دیده بود. اكنون غروب نزدیك می شـــد و باد مالیمی بوی آشـــپزخانه ی تیمارســـتان را به اطراف مـــی پراكند .صاحب گلهی بزها و گوسفندها به آرامی و محزونی نی مینواخت .یك ساعت بعد، یعنی همان وقت كه ساعت قدیمی شهر در میدان فلكه پنج بار به صدا در می آمد ،بار دیگر در باز شـــد .این بار دربان تنومند خود را در پشـــت آهن در پنهان كرده بود و دكتری هم در میان نبود .همه خیال كردند كه در خود به خود به وســـیله ای نامرئی باز شده است .یك ردیف شمشاد كوچك و باز هم حوض آب و چند نیمكت سبز رنگ و زن ژولیدهی آشفته موئی كه نیمه برهنه بود و به درختی تكیه داده بود كه دست هایش با زنجیری سیاه به دور آن بسته شده بود چیزهایی بودند كه از زاویه ای دیگر به چشم زن آقای وحدانی خوردند. دربان با صدای خشكی گفت: ــ آنها را معاینه كردند .حالشان وخیم است .چاره ای نیست غیر از این كه قبولشان كنیم. زن های ســـیاه پوش و خانـــوادهی آقای وحدانی شـــادمانه جستند و موفقیت خودشان را به هم تبریك گفتند .پسر بزرگ آقای وحدانی گفت :الزم نیســـت چیزی برایشـــان بیاوریم ؟ لباسی ،غذائی؟ نباید نوشته ای امضاء كنیم؟ تشریفاتی ندارد؟ ــ نه. در بســـته شـــد .خانوادهها آه بلندی از روی رضایت و شادی كشـــیدند :الاقل از آبروریزی و نگاههای كنجكاو همسایهها و مخارج كمرشـــكن و پرستاری دیوانههای زنجیری نجات یافته بودنـــد .اما دیگر با هم رابطهای نداشـــتند ،چون… شـــاید در بدبختی اشتراك نداشتند (این حدس ماست) و لذا از هم جدا شدند .نگاه پســـران آقای وحدانی ،در این دم آخر ،كه خانواده ها به هم خداحافظ می گفتند ،با نگاه سیاه و شیطان دو دختر چاق و زیبا درهم آمیخت و كمی متوقف ماند :عهد و قرارشان را با هم مستحكم كردند. آفتاب بر ســـر بام ها بود و نشئهی اسرارآمیزی در فضا موج میزد .چند تن از مردم شهر از كنار تیمارستان می گذشتند .آنها نگاه های تند و پرسوءظنی به این دو گروه انداختند .صدای نی خاموش شده بود .در صحرای اطراف ،دسته های گوسفند و بز پراكنده شده و در پی خود غباری مبهم و بی شكل باقی گذاشته بودند .صاحبانشـــان آنها را به سوی سرنوشت خونینشان می بردند. هرچه خانواده ها ،در راه های جداگانه شان از تیمارستان دورتر می شـــدند به نظر می رســـید كه آن بنای عظیم به جای كوچك شـــدن و محدود شـــدن بزرگتر و نامحدود می شود .خانوادهی آقای وحدانی زودتر به خانه رسیدند و زندگی یكنواخت و مالل انگیزشان را آغاز كردند .تنها در روح دو پسر خانواده ،نقطهی امیدی ،مثل چراغی ،كورسو می زد. همراهان شیرین خانم مدت زیادتری مجبور بودند كه در كوچه
های تنگ و باریك و درهم شـــهر راه بروند .خانه هایشان دور دور بود .آنها چادرهای مشـــكی خود را سخت به سر پیچیده و تنها یك چشـــم خود را بیرون گذاشته بودند .در خم كوچه ای به دسته ای برخوردند كه تابوتی بر دوش داشتند و به گورستان می رفتند .زن های ســـیاهپوش به كناری ایستادند و در دل فاتحه خواندنـــد .پس از آن همچنان در میان غبار غروب كوچه ها به راه خود ادامه دادند. ما تنها در ســـال های بعد بود كه جســـته و گریخته چیزهائی شنیدیم ،آن هم شایعاتی كه از خود شهر سرچشمه می گرفت و به آبادی ها و دهات اطراف میرفت و سراسر منطقهی نفرین شـــده را می پیمود و باز به كوچه های تنگ و خالی شهر برمی گشـــت و شب هنگام زیر ســـقفهای ضربی و الی كرسی ها بازگو می شـــد :پسران آقای وحدانی با دو دختر از خانواده ای مذهبی عروســـی كرده و به پایتخت رفته بودند ،مادر و كلفت پیرشـــان را هم همراه برده بودند؛ خواهرها هركدام در شهری به خانهی شـــوهر رفته و فرزندانشان را بزرگ میكردند .میگفتند كه آقای وحدانی در تیمارســـتان با شـــیرین خانم ازدواج كرده است و هر دو بهبود یافتهاند .می گفتند در این سال های دراز هیچ كس ســـراغی از آنها نگرفته و به دیدارشـــان نرفته است. كسی در پایتخت از پســـر بزرگ آقای وحدانی خبر مرگ پدر او را در دارالمجانین شـــنیده بود كه علتش ظاهر ًا ذات الریه و ضعف قوای جسمانی بوده است .و جز اینها… و جز اینها… شـــایعه ی دیگری هم می گفت كـــه در یك صبح غم انگیز و كدر پائیزی كه همه جا خاكستری رنگ بوده ،در پشت عمارات تیمارســـتان ،در همان محوطه ی شومی كه از بیدها و چنارها و شمشـــادهای تو در تو محصور شده است ،و بعد از آن دیوار بلند و كنگره دار دارالمجانین است كه صحراهای اطراف را از تیمارستان جدا می كند ،آقای وحدانی و شیرین خانم را به دار زده اند و نعش آنها را نیز همانجا چال كرده اند. این آخری البته ممكن است درست نباشد ،یا دست كم اغراق باشـــد ،اما آنچه درست اســـت این است كه تاكنون هیچ كس اعتراضی به تیمارســـتان نكرده است و خواستار بررسی واقعه و یا كســـب اطالعاتـــی از چگونگی مرگ ایـــن دو بیمار و یا بیماران دیگر واصو ًال اوضاع داخلی این قلعهی قدیمی محصور و دورافتاده نشده است. شاید حق با نویسندگان جراید و مجالت مركز باشد ،شاید هم این كار وظیفه ی آنها باشد…
47ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
47Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
اینكه اهل شـــهر تاكنون از واقعه بوئی نبرده اند و آبرویشان تا این دم محفوﻅ مانده اســـت و غریبه ای نیست كه به تماشای بیماران آمده باشد خوشحال بودند .درعین حال یك فكر مزاحم عذابشـــان می داد : :آیا ممكن بود ،حتی اگر در تیمارستان جا به اندازه ی كافی وجود می داشـــت ،كه این دو موجود را در آن واحد پذیرفت و معالجه كرد؟ معالجه كرد؟ و مگر معالجه ای هم وجود دارد؟ ســـرانجام در ساعت چهار بعد از ظهر در بزرگ و افسانه ای تیمارستان با سر و صدای زیاد و گرد و غباری كه به هوا پراكند باز شـــد ،انگار قرن ها بود كه كســـی این در را نگشـــوده بود. پیرمرد موقر و فربهی كه روپوش سفید پوشیده بود اندكی از الی در بیرون آمد .همه ســـاكت شدند و چند قدم عقب رفتند .بی شك پیرمرد چاق سفیدپوش ،زن های سیاه پوشیده را كالغانی انگاشت كه از حضور او ترسیده و پا پس كشیده باشند .لبخند زد .پسر بزرگ آقای وحدانی جلو رفت و گفت :آقای دكتر! «دكتر» گفت: ــ بله ،مـــی بینم .ولی مگر آگهی شـــهرداری را نخوانـــده ایـــد؟ بی جهـــت این جار و جنجـــال را راه انداخته ایـــد .ما حتی برای دیوانه های خیلی خطرناك و زنجیری هم جایی نداریم .شـــاید تعجب كنید اگـــر بگویم كه بـــرای خودمان هم محلی وجود ندارد. ـــــ با وجود این ما متعلق به این شـــهر هســـتیم .عوارض داده ایم، به شـــما احترام می گذاریم .از آن گذشـــته خانواده های مـــا چنان سابقه و آبروئی دارند كه نمی خواهند جز شما و تشكیالت شما كسی از رازشان سر در بیاورد. ـ اینها را می توانید به مقامات مربوطه تذكر بدهید. ـ ما نمی توانیم بیماران خود را به مركز ببریم ،وســـع این كار را نداریم .از آن گذشته ،حق خود را می خواهیم .همه چیز باید متعلق به عموم باشد ،حتی تیمارستان. ــ چند نفرند؟ در این وقت آقای وحدانی خودش را از دســـت زن و كلفتش نجات داد و به جلو پرید و با صدای گوشخراشـــی آوازش را بر سر و روی دكتر ریخت: ــ ورشكستگی و بیكاری… این مال زندگی ما است .قاعدگی و رختخواب… این هم مال آن خانم ها اســـت ...و به شیرین خانم و همراهانش اشاره كرد. دكتر بیش از پیش خود را پشت در مخفی كرد: ــ مریض شما خیلی حالش بد است .باید فكری بكنیم. شیرین خانم دست آقای وحدانی را در دست گرفت و به گریه افتاد .كالغ ها خندان كمی جلوتر آمدند .دكتر گفت: 46ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
ــ آنها را می بریم معاینه می كنیم ،و نتیجه اش را به شما می گوئیم .شاید سرپائی معالجه شان كنیم. یكی از زن ها گفت : ــ ولی ما باید بدانیم كه تكلیفشان چیست .شاید آنها را نگاه داشـــتید ،آن وقت چه به سرشان میآید؟ هیچ كس كه از ته و توی كارهای شما خبر ندارد… ــ اینجا یك تیمارستان است ،می خواهید چه خبری باشد؟ ــ آخر هیچكس از آن بیرون نیامده اســـت ،معلوم نیســـت غذایشان چیست ،دوایشـــان چیست ،و با آنها چطور معامله میشود .مگر خودتان نشنیدهاید كه می گویند اینجا شما دیوانه ها را می كشـــید ،روغنشـــان را می گیرید و یا به دارشان می زنید؟ چشم های دكتر برق زد: ــ ما اینجا فداكاری می كنیم ،اما چه می شـــود كرد ،همیشه دربارهی دارالمجانین از این حرف ها می زنند. دختر جوانی گفت: ــ اگر راســـت می گوئید چرا در را بـــاز نمی كنید؟ چرا ما را راه نمی دهید؟ ــ آه ،این دیگر كار وزارت بهداری است نه كار شماها… شما باید قبل از هر كار شوهر كنید. پسر كوچك آقای وحدانی گفت : ــ شما حتی خبری هم به خانواده ی مریض ها نمی دهید .آن وقت ما حق نداریم مشكوك بشویم؟ ـــــ هر كس حق دارد هر چیز كه می خواهد بشـــود .اما ما كه دســـتگاه وسیعی نداریم و تازه … یك دیوانه چه خبری دارد كه بدهیم؟ حاال بگذریم كه شـــما امروزی هستید و آنها را مریض می نامید! ـــــ ولی مطمئن باشـــید كه با آدم های بی ســـر و پائی طرف نیســـتید :اینها كـــس و كار دارند ،و دنبال مریض هایشـــان خواهند آمد .البته شوخی می كنم ،اما آقای دكتر ،صالح نیست كه به دارشان بزنید! ــ آه ،چند روز كه بگذرد فراموششـــان مـــی كنید ،و آنها هم برای خودشـــان می پوسند یا ،بنده هم شـــوخی می كنم ،حلق آویز می شوند. در همین لحظات اول ،خستگی بر همه چیره شده بود .خیلی خـــوب ،فایدهی این مباحثات بی نتیجه و احمقانه چیســـت؟ بهتر نیست آنها را تحویل بدهیم و خودمان هرچه زودتر دنبال كارمـــان برویم ؟ آخر روغن آقای وحدانی و شـــیرین خانم چه ارزشی دارد كه این همه گفتگو بشود و آدم در بالتكلیفی بماند؟ آقای دكتر ناگهان ناپدید شـــد .دربان تنومند تیمارســـتان كه انگار در جای او ســـبز شـــده بود بیرون آمد و آقای وحدانی و شـــیرین خانم را به درون برد .خانـــواده ها با نگاه آخرین خود آنهـــا را دنبال كردند .در بزرگ تاریخی بر روی پاشـــنه ی خود چرخید و صدای دلخراشی كرد و باز گرد و غبار از ال به الی آن به هوا برخاســـت .در همین فاصلهی كوتاه كه در نیمه باز بود،
46Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
پزشك مجاز پیر و قدیمی است و چند پزشكیار و پرستار قدیمی تر زیر دستش كار می كنند .مسائل دیگر ،از قبیل اینكه آیا این تیمارستان ملی است و یا دولتی و چند دیوانه دارد و بودجه اش چیست و جـــز آنها ،چیزهائی بود كه ســـال ها در بوتهی ابهـــام و گنگی مانده و بـــه همین جهت عادی و بیاهمیت شده بود. خانـــوادهی آقای وحدانی تصمیـــم خود را اجرا كردند .از آن طرف خانوادهی خانم شـــیرین خانم هم با نیم ساعت تأخیر به در تیمارستان رسید. تیمارســـتان ما كه در دورتریـــن و ویرانه ترین محالت شـــهر قرار دارد ،در واقع بیشـــتر به یك قلعهی نظامی شـــبیه است .در بزرگ تیمارستان همیشه بسته است و درخت های كهنسال و عظیم چنار دورادورش را احاطه كرده اند. خانوادهی آقای وحدانی كه از تأثیر شوم و كرخ كنندهی ضربهی اول بیرون آمده بود تازه پشت در بستهی تیمارستان به بررسی اوضاع می پرداخت. پسر بزرگ مخالف بود و پیشنهاد می كرد پدر را به پایتخت برسانند و در یك آسایشگاه خصوصی بخوابانند .مادر و دخترها با ذكر ارقام و شـــواهد این عمل را غیرممكن می دانســـتند ،زیرا چنان پولی در بساط نبود كه بتوان دست به چنین كاری زد ،و آقای وحدانی كه ســـینی نقره را در خانه جا گذاشته بود به نحو رقت آوری بر شكم خود می زد و همچنان آواز حماسی می خواند. همراهان شـــیرین خانم كه در گوشـــهای دوری، با احتیاط و ســـوءظن ،ایستاده بودند هم از اینكه بـــا دســـتهی دیگری رو به رو می شـــدند و هم از اطـــالع بر مضمون قاطع و تلخ آ گهی جدید كه بر در تیمارستان زده بود ،یكه خوردند ،همان یكهای كـــه خانوادهی آقـــای وحدانی به نوبـــهی خود در دقایق نخست خورده بود .این همراهان بی شمار زنان و دخترانی بودند در سنین مختلف :پیرزنان خمیـــده قد كه به نظر لقمـــهای بیش نمی آمدند و زنان جاافتاده ی چاق و دخترانی جوان و زیبا كه چشمهای سیاه و شـــیطان داشتند .حتی یك مرد همراه آنها نبود. خانـــوادهی وحدانی یكباره ولـــی نعمت خود را فراموش كرد و محو تماشـــای این زن شد آیا الزم اســـت بگوئیم كه تمام آنهـــا لباسها و چادرهای مشكی پوشـــیده و ابروهایشان را وسمه كشیده و به گردن ها و دستهایشـــان حلقه های طال بسته بودند ؟ زن آقای وحدانـــی در دل گفت« :با یك خانوادهی قدیمی و مذهبی سر و كار داریم». شـــیرین خانم روی یكی از ســـكوهای وســـیع
تیمارســـتان ،رو به روی آقای وحدانی نشست، و پیش از آنكه دســـتمالش را به گوشه ای پرتاب كند فریاد كشید: ــ من گاوم! آقای محترم ،با شـــما هستم! شما تعجب نمی كنید؟ من گاوم ،می فهمید؟ آقای وحدانی كه ســـرگرم كار خـــود بود ناگهان ساكت شد و به او نگاه كرد: ــ چرا ،چـــرا ،تعجب می كنم .تـــا به حال گاو اینجوری ندیده بودم. شـــیرین خانم برخاســـت و با خنده ای به سوی همراهانـــش رفت .دیگر گوئی راضی شـــده بود: سرانجام یك نفر در این دنیا واقعیت وجود او را دریافته و مهمتر از آن تعجب هم كرده بود! آقای وحدانی روی سكوی تیمارستان ،بار دیگر مشغول آوازه خوانی شد ،اما این بار آهسته تر و با احتیاط ،و گاهی هم دزدانه به شـــیرین خانم كه اینك در انبوه زنان همراهش مخلوط و قاطی شده بود نگاه می كرد. از كنار تیمارســـتان ،پشـــت ردیف درخت های چنار ،جـــاده ای تا زمین های بایـــر و بی آب و علف خارج شـــهر كشیده می شد .این جاده در آن بعد از ظهر همچنان وســـیع و خشك و خالی بود و اكنون دیده می شـــد كه دسته های گوسفند و بز كه به قصد كشتار به شهر هدایت می شدند ،برای اســـتراحت پیش از مرگ ،روی پســـتی و بلندی های صحرای اطراف آرمیده اند .بزها سیاه بودند و تنـــگ هم در چند خط متقاطـــع لمیده بودند و دهان و ریش كوتاهشان را آهسته می جنباندند: از دور مثل دســـته های گرسنه و بی رمق زائرانی بـــه نظر می آمدند كه در انتظار طاعون و وبا و از ترس آن به هم چســـبیده باشند و زیر لب اوراد و دعاهای بی ثمر بخوانند. به زودی سخنان شـــیرین خانم به مراحل شرم آور و باریكی كشـــید :گاو جای خود را به خوك و اســـب و پس از آن به انســـان داد ،انسانی كه جزئیات عمل مقاربت و خاطرات خود را از این بابت مو به مو شرح می داد .دختران جوان سیاه چشـــم كه بیش از اندازه به پسران آقای وحدانی خندیده بودند از خجالت ســـرخ شدند و زن های پیر گوش هایشـــان را تیزتر كردند كه كلمه ای را نشـــنیده نگذارنـــد .ده ها بـــار در آهنین و بزرگ تیمارستان ،با كوبه ی وحشتناكش ،بدون جواب زده شده بود .گذشته از آن ،جنجال زنان جاافتاده كه به مناسبت نفوذ و شهرت خانوادگیشان برای خود حقوقـــی قائل بودند و ســـخنان تحكم آمیز پسران آقای وحدانی كه با حرارت و ایمان درباره
45ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
ی آزادی های روانی و حقوق فردی و مسئولیت گردانندگان تیمارســـتان به زبان می آمد ،نشـــان میداد كه صدور اعالمیهی شهرداری به هیچ وجه مؤثر نبوده است و گوش كسی به دستورهای مؤكد آن بدهكار نیست. شـــیرین خانم به نظر زن لندهور چهل ساله ای میآمد كه قدی دراز و چشم هائی دریده و بی حیا داشـــت و حضورش در میان آن زنان سیاهپوش كه هركدام از ظرافت و تناســـب مذهبی زنانه ای برخوردار بودند عجیـــب و خیال انگیز می نمود. شـــیرین خانم باز روی ســـكو نشســـته بود و با حال آشفته تری داســـتان های تمام نشدنی خود را درباره ی آالت تناســـلی و اعمال جنسی بیان میكرد .خانـــواده ی آقای وحدانـــی و همراهان شیرین خانم كه در فرصتی غیر از این شاید محال بود با هم دوست و آشنا بشوند ،به علت بدبختی مشترك (این حدس ماست) مریضان خود را تنها گذاشـــته و زیر چنار فرتوت و سایه افكنی دور هم جمع شده بودند تا درد دل كنند. زنی تعریف می كرد كه شیرین خانم پسرجوانی داشت كه او را از دل و جان می پرستید و دختری هم داشت كه هنوز شوهر نداده بود .شوهر شیرین خانم ســـال ها پیش او را طـــالق داد و زن های دیگری گرفت ،پســـرش را به سربازی بردند و در یكی از جنگ های میهنی شربت شهادت نوشید، دخترش هم پس از این كه شـــوهر كرد ســـرطان گرفت ،اما سر زا مرد. دختری گفت كه شـــیرین خانـــم از اول عمرش وسواســـی بود و شب ها می ترســـید كه مبادا به نیش مار گرفتار شـــود و گاهی هم خیال می كرد در رستورانی نشسته است و چلوكباب می خورد، اما افسوس كه كباب ها ،آن كباب های سفت و ترس آور ،هیچوقت تمام نمی شود و همیشه مثل رشـــته ای از بشقاب بیرون می آید و به دهان او فرو می رود. دختر دیگری كه دســـت های چاق و ســـفیدی داشـــت كه حلقه های طال بر مچ هایش فرو رفته و بر آنها طوق انداخته بود از اینكه شـــیرین خانم اهل مطالعه بود و كتاب های زیادی می خواند و این اواخر شعرهای عاشقانه می گفت به تفصیل سخن راند .دختر زیبا فرصت یافته بود كه دست ها و سر و سینه ی خود را به خوبی نشان بدهد. آقای وحدانی و شـــیرین خانـــم ،دور از خانواده هایشـــان ،بر سكوها تكیه داده بودند و صدایشان به علت خستگی دورگه و آهسته شده بود .اكنون بـــا دقت به یكدیگر نگاه می كردند .خانواده ها از
45Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
داستان ایرانی
زنجیر
بهرام صادقی پیش از ظهر ،در یكی از سه شنبههای ماه آبان، این آ گهی در سراســـر شهرســـتان ما بـــه دیوارها الصاق شـــد« :تیمارســـتان دولتی به علت تراكم تیماران از این پس تیمـــار دیگری قبول نخواهد كرد و به اطالع میرساند كه طبق دستور مستقیم انجمن شهر و جناب آقای شهردار هیچگونه توصیه و تشـــبثی نیز پذیرفته نخواهد شد .مقتضی است كلیهی اهالی غیور و شرافتمند این شهرستان مفاد آ گهی فـــوق را در نظر گرفته و به تیماران محترم هم تذكر بدهند». ولـــی بعد از ظهـــر همان روز دو تـــن از اهالی « غیور و شـــرافتمند » شهرســـتان كه ســـابقهی ناراحتیهای مادی و ارثـــی و معنوی و الحقهی مشـــكالت خانوادگی داشتند دیوانه شدند ،اگرچه منظـــرهی این دو حادثه در هر یك از خانوادههای آنهـــا ـ خانوادههـــای آقای «وحدانـــی» و خانم «شیرین خانم » ـ متفاوت بود. آقای وحدانی تا ظهر ســـالم بود .مثل همیشه از خیابان گردی خســـته و كوفته برگشت و به سالم دختران و پســـران و زن وفادار مهربانش جواب گفـــت و به اتـــاق مخصوص خـــودش رفت .نیم ساعت بعد كلفت پیرشان را صدا زد ،مدتی با او آهسته سخن گفت و بعد اجازهاش داد كه از اتاق بیرون برود .وقتی كلفت بیرون آمد ورقههائی در دســـت داشت كه مأمور بود هر كدام را به یكی از ساكنان خانه بدهد. زن آقـــای وحدانی یكـــی از ورقهها را گرفت و چون كوره سوادی بیش نداشت متوجه فرزندانش شـــد .دو پسر او همچنین ســـه دخترش هنوز در تعجب بودند .اما باالخره زمانی رســـید كه تصمیم گرفتند متـــن ورقهها را كه به صورت متحدالمآل تنظیم شده بود بخوانند .پسر بزرگتر ،فرزند ارشد خانواده ،یكی از ورقهها را كه مارك تجارتخانهی ســـابق پدرش باالی آن چاپ شـــده بود در دست گرفت و دیگران چشم به دهان او دوختند:
« مدتهاســـت كه من ورشكســـته شدهام .این را میدانید ،اما چرا؟ جواب مرا بدهید! ده ســـال است كه حیثیت و آبرو و زندگی خودم را از دست دادهام .چه كسی خیال میكرد روزی تجارتخانهی من با آن دســـتگاه وســـیع و مرتب از بین برود؟ صادق تـــر و امین تر از من كجا ســـراغ دارید؟ ســـالها زحمت كشیدم ،مثل ســـگ جان كندم، وقتی جوان بودم بخورنخور كردم ،خودم را از هر لذتی محروم كردم تا به حق و انصاف شایســـتهی ترقی شـــدم .زن و بچههایم را از بدبختی نجات دادم .مـــن كه روزی آدم بدبختی بیش نبودم و در خانهی پدرم گرسنگی میخوردم در سایهی سواد و معلومات متوسط و فعالیت بی اندازهام به جائی رسیدم كه با بزرگ ترین تاجران پایتخت مشغول رقابت شدم .هوش و استعداد خدادادم باعث شد كه از هـــر حادثهی كوچكی به نفـــع تجارت خود استفاده ببرم .خالصه در عرض دو سه سال ثروتم چند برابر شـــد ،پولم از پارو باال رفت ،شـــما را وارد یـــك زندگی مجلل و بی دردســـر كردم .ولی به من بگوئید چرا ورشكســـته شـــدم؟ بروید از دولـــت ،از اتـــاق بازرگانی ،از وزیـــر دارائی و از رئیس جمهور آلمان بپرســـید آیا ســـزای یك عمر فعالیت و كوشـــش صادقانه همین است؟ من در این مدت ده سال بیكاری همیشه در بارهی علت بیچارگیم فكر میكردم .آیا در استعداد و هوش و میزان فعالیتم خللـــی وارد آمده بود ؟ هرگز ،ابد ًا ابد ًا .همه چیز دیگر برای من اثر معكوس داشت: شب خوابیدم واجب الحج بودم صبح بیدار شدم واجـــب الزكوة بودم؛ خانههایـــم را فروختند و به طلبكارها دادند؛ اجناسم را ضبط كردند؛ پولهایم را گرفتند و هركـــس به من تبریك میگفت كه به زندان نیفتادهام .حاال من به تنگ آمدهام .من كار میخواهم! به من كار بدهید! من پیر شـــدهام ،زنم پیر شده است ،و شـــما بچههای بی گناه صورت خودتان را با ســـیلی ســـرخ نگاه میدارید .دیگر بیشـــتر از این ممكن نیســـت تصمیم گرفتهام تا سرحد امكان بكوشم و با صدای بلند شرح دردها و بیچارگیهایـــم را برای همـــه بگویم .مخصوص ًا باید با رئیس جمهور آلمان و وزیر اقتصاد امریكا مالقات كنم .برای این كار به یك بلندگوی چوبی
44ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
احتیـــاج دارم كه در حضور آنهـــا فریاد بزنم .دلم میخواهد همـــه بدانند كه مـــن از امروز صدای رسائی پیدا كردهام. «امضاء ــ وحدانی» معهـــذا در لحظـــات اول نگرانی و تشـــویش فوقالعاده ای به كســـی دســـت نداد ،هر چند كه مالقـــات با رئیس جمهور آلمـــان و وزیر اقتصاد امریكا كمی به نظر حماقت آمیز می آمد و صدای رســـا چیزی بود كه در وجود آقای وحدانی سابقه نداشت .در ساعت یك و ربع بعد از ظهر نگرانی و تشـــویش در دل اعضاء خانـــواده به حد كمال رسیده بود ،چون از اطاق آقای وحدانی صداهای ناهنجاری بیرون می آمد .آقای وحدانی به شیوهی زورخانه ها اشـــعاری از شاهنامهی فردوسی را به وضوح و رسائی تمام میخواند و به آهنگ آن بر ســـینی نقره ای بزرگی كه از دوران توانگری اش باقی مانده بود می كوفت. دیگـــر صبـــر جایز نبـــود و از آنجا كـــه در این شهرســـتان بیمارســـتان امراض روحی و طبیب متخصص وجود نداشت تصمیم بر این قرار گرفت كه هر چه زودتر پدر را به دارالمجانین برســـانند. شهر دورافتادهی ما در تمام آن منطقهی وسیع ،یا به زبان اداری در تمام آن استان ،تنها شهری بود كه از موهبت وجـــود دارالمجانین برخوردار بود. حتی مركز اســـتان هم چنین چیزی نداشت و در پایتخت هم تازه شـــروع به ایجاد آن كرده بودند. شهردار ما ،همیشه از این امتیاز بر خود می بالید، هرچند كه گاهی نیز دریغ و افســـوس میخورد كه چرا در این شهرســـتان ساكت و اسرارآمیز كه در بیابانی فراخ تنها مانده اســـت و فرســـنگ ها با شـــهرهای شـــاد و پرجنب و جوش و آبادی های ســـالم و پرنشـــاط فاصله دارد زندگـــی می كند. روزنامههای مركز ،شـــهر ما و نواحی اطرافش را منطقه ی نفرین شده نام گذاشته بودند و گاه به گاه در صفحات خود از بالهت و سفاهت ساكنان این منطقه داستان ها می آوردند. شـــاید چنین باشـــد .زیرا تازه تیمارستان ما هم مثل سایر تیمارستان ها نبود و هیچ یك از اصول علمی و عملی متداول در آن رعایت نمی شـــد و حتی معلوم نبود كه اداره ی بهداری تا چه اندازه بر آن نظارت دارد .در حقیقت این تیمارستان عظیم و مرموز را دســـتهای اداره می كردند كه هیچوقت دیده نمیشـــدند و در اجتماعات شـــهر شـــركتی نداشتند .شایعه ای كه هرچند وقت یكبار پراكنده می شـــد و در شـــهر و بیابان و ده كـــوره ها نفوذ می كرد چنین می گفت كه رئیس تیمارستان یك
44Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
و نوشـــیدنیها و گفتگـــو با بقیه به ســـقف خیره است ،بدانید که او یک کبوترباز و یا به اصطالح قدیمیها" ،عشقباز" است. بـــرای آنانی کـــه کبوتربازی را فقـــط عادت و عالقه وافر و اغراقآمیز بـــه یک پرنده میدانند، جالب اســـت اگر بشنوند که این سرگرمی چه راز و رمزهـــا و چه شـــگردهایی برای خـــود دارد .از جوجهکشی و تغذیه و دمای النهشان گرفته تا جلد کردن و کوتاه کردن پرهاشـــان .کافی اســـت یک بار عبارتی مانند "اصطالحات کبوتربازی" را در یک جستجوگر اینترنتی وارد کنید تا با انبوهی از کلمات و عبارات عجیب و غریب روبرو شـــوید؛ مثل" :وشـــویی :کبوتری کـــه هیچ گونه محل و مســـکنی نـــدارد و زندگی را باری بـــه هر جهت میگذراند و نیز در حد بسیار پایینی از مرغوبیت است ".یا "مفلق :کبوترانی که بین سنین جوجگی "هرِ ش: و بزرگســـالی هســـتند ".و یا این یکیِ : به معنای دفعه ،در اصطـــالع کبوترداران هر بار که کبوتران بـــه پرواز درآیند ،میگویند یک هرش پریدهاند". همانطـــور که کبوتر به اهلی و وحشی تقســـیم میشـــود ،کبوتربازها هم دو دسته اند .دستۀ اول آنانی هســـتند که کبوتر محور زندگیشـــان است و دیگـــر اجـــزای زندگی را دور ایـــن محور جمع میکنند؛ حال یا از جوجهکشـــی و شرط بندی و خرید و فروش کبوتر بساط کاسبی راه انداختهاند و یـــا کبوتـــر را تنها بـــه خاطر خـــود کبوتر نگه میدارند .کبوترباز کهنه کاری را دیدم که میگفت: "همانطور که ترک اعتیاد ســـخت اســـت ،ترک کفتربازی هم برای من ســـخت اســـت ".درست مثل عاشـــقی که نمیتواند علت عشقش را برای کسی توضیح بدهد .یکی دیگر از این کبوتربازان میگفت" :من ناراحتی اعصـــاب دارم ،هر روز صبح میآیم یکی دو ســـاعت کفترهایم را تماشا میکنم که اعصابم آرام شود". دســـتۀ دوم آنانی هســـتند که کبوتر در حاشـــیۀ زندگیشـــان اســـت و تنها ســـاعاتی از روز را به تماشـــای کبوترها و پـــرواز و دیگر اطوارشـــان میگذراننـــد و رفتن و گم شـــدن یا مردن یکی از کبوترهایشـــان اثر چندانی بر زندگیشان و روان آنها نمیگذارد. شـــرطبندی یکی دیگر از اتفاقات هیجانانگیز کبوتربازی است" .شـــرطبندی از ۱۵تیرماه ،در گرمترین فصل ســـال شـــروع میشـــود ".این را کبوتربازی که داور چند شرطبندی بوده میگوید. ۴۵تـــا ۵۰روز قبل از مســـابقه پنـــج پر مهم و
کارســـاز کبوتر در جریان مسابقه را میبرند" .ما بـــه این میگوییم پنجتیز!" او میگوید در گذشـــته شرطبندی بر روی ارزن و گندم صورت میگرفته، اما این روزها کبوتربازان روی پول و سکه و حتا خودرو شرط میبندند .دو طرف شرطبندی پول یا چیز دیگری را که در موردش به توافق رسیدهاند، چند روز قبل از شرطبندی پیش داور یا یک فرد مورد اعتماد طرفین میگذراند .در روز مســـابقه داور و دســـتیار ،یا به قول این کبوترباز قدیمی، "منشی" با دوربین سر قرار حاضر میشوند و بعـــد از مهر زدن زیر بال کبوترها مسابقه شـــروع میشود .در طول مسابقه داور و کمکهایش لحظه به لحظه مشـــغول تعقیـــب و رصـــد کبوتران در آسمان هســـتند که مبادا کبوتـــری روی بامی فـــرود بیاید و به اســـتراحت بپـــردازد .برندۀ مسابقه کبوتری کـــه اســـت بیشترین مدت پـــرواز را در آســـمان داشته باشد. این روزهـــا با وجود ذهنیت بـــدی که در مورد کبوتربازان در میان قشر وسیعی از جامعه شکل گرفته و علیرغم تمام صفات ناخوشـــایندی مثل "چشمچران"" ،عالف"" ،الت"" ،خالفکار" و دیگر کلمات توهینآمیز و کاهش چشمگیر کبوتربازان در تمام شهرهای ایران ،هســـتند کبوتربازانی که همچنان به پرورش و پرانـــدن کبوتر میپردازند. این در حالی اســـت که با یک جســـتجوی ساده در اینترنت اســـامی کشـــورهایی را میبینیم که تصور کبوتربازی در آنها برای بســـیاری از جمله خودم عجیب اســـت .کشـــورهایی مثل آمریکا، انگلیس ،اســـکاتلند ،آفریقای جنوبی ،بلژیک،
ژاپن ،اســـترالیا ،اســـپانیا ،هنگکنگ ،مالت، ترکیه ،چک و کشـــورهای دیگر .در این کشورها تشکیالت مســـتقل و اتحادیههای غیر دولتی و گاه حتا ســـازمانهای دولتی به حمایت از کبوتر و کبوتربازی و مســـابقات کبوترپرانی میپردازند و بـــرای مسابقاتشـــان از تکنولوژیهای مثل راهیـــاب ( )GPSبـــرای تعقیـــب و مراقبت از کبوتران در هنگام مسابقه بهره میبرند. هر چند که به گفتۀ دوست کبوتربازم ،مردم این روزها به دلیل مشکالت و مشغلۀ فراوان نسبت به گذشـــته
چندان رغبتی برای نگهـــداری کبوتر ندارند ،اما از طرف دیگر دنیای نامحـــدود اینترنت موجب تبادل اطالعات و به اشتراک گذاشتن تجارب و گسترش ارتباط بین کبوتربازان شدهاست.
شاید ما هم که چندین ساعت از روزمان را بـــا اینترنـــت به ســـر میآوریم ،نوعی "عشـــقباز" باشیم و آســـمان پروازمان صفحات بیشـــمار اینترنتـــی .پس آیا بهتر
نیست که در نگاهمان به کبوتربازی و کبوتربازان زکریا قائمی تجدید نظر کنیم؟
در عصر آیفون ،۶هنوز هم هستند كسانی كه همچنان به پرورش و پراندن كبوتر در سراسر جهان میپردازند
43ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
43Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
كفتر باز، عاشق
سر به هوا
شاید ما هم كه چندین ساعت از روزمان را با اینترنت به سر میآوریم، نوعی عشقباز باشیم و آسمان پروازمان صفحات بیشمار اینترنتی باشد! کســـانی میگویند که عالقۀ انسان به حیوانات ریشۀ تکاملی دارد .یعنی ادامۀ دوستی هزارانسالۀ انسان با حیوان برای شکار ،دامپروری و تغذیه که موجب پیوند حیات انسان با حیوان بوده ،امروزه به شکل عالقه به حیوانات بروز میکند. نام علمی کبوتر چاهی که بیشتر کبوتران خانگی از نســـل آنها هستند" ،کلومبا لیویا" Columba Liviaاست" .کبوتر" یک واژۀ اصیل فارسی است که از دو واژه "کبود" و "تر" تشکیل شدهاست .در فارســـی محاورهای ،به کبوترَ ، "کفتر" میگویند و نامهای محلی آن در کردستان و کرمانشاه "کوتر"، "کموتر" و در بعضی نقاط جنوب "کپتر" و "کبتر" است. از سه هزار سال قبل از میالد مسیح ،از کبوتر به عنوان ِپیک استفاده میشدهاست .یونانیها چند
هزار ســـال قبل از میالد نام برندگان ورزشهای المپیـــک را بـــه پـــای کبوترها میبســـتند و به وطنشـــان میفرســـتادند .پس از مصر و یونان، ایران ،چیـــن و روم از قدیمیترین مراکز پرورش کبوتـــر بودهاند .میگویند که کـــورش بزرگ برای ارسال اخبار محرمانه به نقاط مختلف امپراتوری خود ،کبوترانی در اختیار داشته و ژولیوس سزار، اولین کســـی بوده که برای فتح "گال" (فرانســـۀ امروزی) از کبوتران نامهبر اســـتفاده کردهاســـت. دریانوردان فنیقی و قبرســـی در هنگام ســـفر با استفاده از کبوترها خانوادههایشان را از وضعیت و تاریخ بازگشت خود آ گاه میکردهاند. در کتاب تورات به عالقۀ پیامبرانی مثل داود و ســـلیمان و نیز در متون اسالمی و ادبیات فارسی هم به این پرنده اشـــارات بســـیار است .اکنون
42ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
هم جامعۀ بشـــریت کبوتر را به عنوان نماد صلح میشناسند. خاورمیانـــه زادگاه نژادهـــای معـــروف کبوتـــر اســـت :از کبوتر نامهبر مصـــری تا کاکلدارهای لبنانـــی و کبوتر هـــای "دمپهن" ســـلجوقی .گویا ســـالطین ســـلجوقی این نژاد را برای نامهرسانی تکثیر کردهاند .از ذکر برجهـــا و کبوترخانهها در سیاحتنامههای دورۀ صفوی اینطور برمیآید که شهر های اصفهان و قزوین و کاشان و از قاجاریه به بعد تهران و ری ،پر بودهاست از پشت بامهای کبوترنشین و کبوتربازان حرفهای. مشهور اســـت که کبوتربازان همیشه سر به هوا هســـتند و در کوچـــه و خیابـــان و در همه حال نگاهشان به آســـمان است .اگر در یک میهمانی کسی را دیدید که به جای تماشای غذاها و میوهها
42Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
41ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
41Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
40ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
40Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
آن صادر شـــد .سپس شـــرکت تجاری «دلگشا» تصمیم گرفت ســـاختمانی با ارتفاع بیش از ۲۰ متر در این محل بنا کند. چنانچه این ساختمان بلندمرتبه ساخته می شد، کاخ گلستان از فهرســـت میراث فرهنگی جهان خارج می شـــد .دایره نفوذ این شرکت تجاری در دولت گذشـــته تا آن حد بود که شکایت شهرداری تهران و ســـازمان میراث فرهنگی از این شرکت به جایی نرســـید .مهدی حجت ،قائم مقام پیشین ســـازمان میراث فرهنگی گفته بـــود که تخریب ســـرای دلگشـــا یک جنایت فرهنگی اســـت .با اینحال مالک شـــرکت «دلگشـــا» یک تنه همه قوانین را به هم زده بود و حتی کاخ گلستان را هم به خطر انداخته بود.
شناخته شده اســـت که در سال ۱۳۵۶و پس از مرمت ،سریال «دایی جان ناپلئون» به کارگردانی ناصر تقوایی در آن ساخته شد. در حـــال حاضـــر قیمت هر مترمربـــع زمین با کاربری مســـکونی در خیابان الله زار تهران ،یک میلیون و ۹۰۰هزار تـــا ۲میلیون تومان برآورد می شـــود و این قیمت برای هر مترمربع زمین با کاربـــری تجاری در همین محدوده تهران ،نزدیک به ۴میلیون تومان اســـت .براساس قیمت زمین با کاربری تجاری ،بـــاغ و بنای قاجاری «امین الســـلطان» در خیابان الله زار به وسعت ۹هزار مترمربع ،بدون در نظر گرفتن ارزش ســـاختمان تاریخـــی آن ،نزدیک به ۳۶میلیارد تومان قیمت گذاری شده است.
ساختمان پرچم ،مجتمع تجاری شد
باغ 3۶میلیاردی دایی جان ناپلئون
بعـــد از رای دیـــوان عدالت اداری بـــرای کنار گذاشته شدن ۳۵بنای تاریخی از فهرست میراث ملی ،باغ و بنای قاجاری «امین الســـلطان» در خیابـــان الله زار تهران که تنها بازمانده باغ بزرگ الله زار به حساب می آید هم در آستانه خروج از این فهرســـت قرار گرفته است .باغ ۹هزارمتری «امین السلطان» که نخستین مالک آن پدر علی اصغرخان اتابک ،صدراعظم ناصرالدین شاه بوده است ،حاال در مالکیت خانواده اتحادیه قرار دارد. این باغ در سال ۱۳۸۳در فهرست میراث ملی به ثبت رســـید ولی به نظر می رســـد مالکان آن تمایـــل دارند با خارج کردن این اثر از فهرســـت میراث ملی ،مقدمات تخریب و تغییر کاربری آن را ایجـــاد کنند .این بـــاغ از آن نظر برای عموم
ســـاختمان پرچم از بناهای ساخته شده در دهه ۱۳۲۰بود که در نبش خیابان فخرالدوله (شهید مشکی) و در مجاورت مسجد تاریخی فخرالدوله قرار داشت .از آن جا که این ساختمان ،سال ها محل استقرار شرکت ایران اسکرین (تولیدکننده پرچم) بـــود و همواره پرچم کشـــورهای مختلف جهان بر فراز آن افراشـــته بود ،به ساختمان پرچم موسوم شد و به عنوان یکی از نمادهای مرکز شهر تهران مورد شناسایی قرار گرفت. در نیمه دوم ســـال ۱۳۸۹زمزمه هایی مبنی بر تخریب ســـاختمان پرچم و ســـاخت یک مجتمع تجاری به جای آن به گوش رســـید که با مخالفت اهالـــی محل و نیـــز اعتراض ســـازمان میراث فرهنگی رو به رو شـــد .با این حـــال هیچ کدام از این اعتراض ها به نتیجه نرســـید و ساختمان پرچـــم در فروردین ماه ۱۳۹۰با خاک یکســـان شد .با ســـاخت یک مجتمع تجاری به جای این ســـاختمان ،ترافیک چهارراه فخرآبـــاد و دروازه شمیران تشدید شـــد و گنبد مسجد فخرالدوله که از نمادهای شـــاخص بافت تاریخی تهران بود در سایه قرار گرفت.
39ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
خانه قجری سنگلج تخریب می شود؟!
در ادامه روند تخریب آثار و بناها در ایران ،هفتم مرداد ســـال گذشته در پی صدور حکمی از سوی دیوان عدالت اداری مبنی بر خروج خانه صداقت (یکی از بناهای تاریخ منطقه منیریه در محدوده سنگلج تهران) از فهرست آثار ملی ،تخریب این خانه از ســـوی مالک آغاز شـــد .عمارت خیابان صداقت مربوط به اواخر دوره قاجار اســـت و در محله منیریه تهران ،خیابان هاشم معیری ،خیابان صداقت ،پالک ۶۱واقع شده و این اثر در تاریخ ۳۰تیر ۱۳۸۴با شـــماره ثبت ۱۲۲۱۶به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. با رای دیوان عدالت اداری این اثر دوران قاجار از ثبت سازمان میراث فرهنگی خارج و بالفاصله توســـط مالک آن تخریب شد .ســـازمان میراث فرهنگی با توجه به خارج شـــدن اجباری این بنا از آثار ملی از این ســـازمان سلب مسئولیت کرد. رییس دیوان عدالت اداری در این موارد سازمان میراث فرهنگی را مقصر دانسته که ملک شخصی مردم را به ثبت می رساند .عمارت و باغ تاریخی عامری ها واقع در خیابان فردوسی شمالی ،پالک ۴۵۹قرار دارد و از جمله خانه -باغ های اواخر قاجار و متعلق به سال ۱۳۰۵هجری شمسی در محله فردوسی تهران اســـت .این خانه -باغ در زمینی به مســـاحت ۲۷۵۰متر در ضلع جنوبی- غربی میدان فردوسی که از امالک خاندان امین دارالضرب از افراد مشهور دوران قاجار و احداث کننده نخســـتین کارخانه های ملی پس از دوران امیرکبیر و همچنین از موسســـان اولیه بانکداری در ایران بود ،احداث شده است. خانه عامری ها توســـط بزرگ خاندان عامری، یعنـــی میرزاجوادخـــان عامری بنا شـــد .کمیته پیگیری خانه های تاریخ شهر تهران اکنون اعالم کرده است که میزان تخریب های واردشده به این خانه تاریخـــی از ۲۰به ۵۰درصد افزایش یافته است.
39Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
خانه های قدیمی تهران که برج شدند آثار تاریخی ایران از جمله جاذبه هایی هســـتند که هرســـاله گردشگران زیادی را ترغیب به تجربه ای جذاب از ســـفر به ایران می کند .با این حال موضـــوع تخریب آثار باســـتانی و تاریخی ایران مســـاله تازه ای نیست و تحلیل این آثار باارزش موضوعی اســـت که باعث نگرانی طرفداران آثار تاریخی و باستانی شده است.
سال هاست که درخصوص بناهای تاریخی تهران رخ می دهد و هیچ کســـی نیســـت که به داد این مصیبت تمام نشدنی برسد.
«کارخ ورسای ایران» در آستانه تخریب
تراژدی به نام خــروج آثار تاریخی از فهرست میراث ملی
یکی از مهم ترین اتفاقاتی که در سال های اخیر باعث افزایش روند فروش و تخریب آثار باستانی و خانه های تاریخی تهران شـــد؛ ماجرای خروج آثار تاریخی از فهرست میراث ملی بود .در ابتدای این ســـناریو ،مالکان بناها شکایتی تنظیم کرده و به دیوان عدالت اداری تســـلیم مـــی کردند مبنی بر اینکه نمی تواننـــد در ملک موردنظر تعمیرات انجام دهند و به دلیل فرسودگی بافت دیگر حاضر نیستند در این بناها زندگی کنند و قصد تخریب و فروش بنا را دارند. هنـــوز مدت زیادی از تســـلیم تقاضای مالکان نمی گذشـــت که دیـــوان عدالـــت اداری حکم بر خروج اثر موردنظر از فهرســـت آثار ملی سازمان میراث فرهنگی را می داد و از فردای آن روز هم تخریب خانه تاریخی آغاز می شـــد ،این تراژدی
این روزها شـــایعاتی دربـــاره تخریب یک خانه تاریخی و ارزشـــمند دیگر در تهـــران و تبدیل آن بـــه برجی ۹طبقه و با کاربـــری تجاری ،اداری و مسکونی شـــنیده می شود .خانه ای که با وسعت ۱۱۵۴۳مترمربـــع یعنی بیـــش از یک هکتار به عنـــوان «بزرگ تریـــن خانه تهـــران» لقب گرفته اســـت .آن هم در یکی از گران ترین نقاط شـــهر یعنی خیابان جردن (آفریقا) .این خانه مشهور به «کاخ ثابت پاســـال» است .معماری «کاخ ثابت پاســـال» از قصر «لوپتی تریانون» یکی از کارخ های جانبی ورســـای در فرانسه کپی برداری شده اســـت و اشیای به کار رفته در آن بسیار ارزشمند
38ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
اســـت که قبل از انقالب بـــه روایتی حدود «۱۵ میلیون دالر» قیمت گذاری شده بود. دکوراسیون این خانه را همان دکوراتوری انجام داده است که مسئول تدارکات چادرهای سلطنتی در تخت جمشـــید بود .پرده هـــای این خانه را از بلژیـــک آورده بودند و درهـــای آن متعلق به یک قصر فرانســـوی بود .دســـتگیره ها را هم از روی یک مدل مربوط به یکصد سال پیش و به صورت اختصاصی برای خانه ثابت ساخته بودند .با این حال بزرگترین خانه تهران این روزها حال خوشی نـــدارد و در آســـتانه تخریب قرار گرفته اســـت. تعدادی از کارشناســـان محیط زیســـت از وجود گونه هـــای کمیاب و باارزشـــی از درخت ها در حیاط این خانه خبر داده اند که در اثر بی توجهی خشک شده یا در آستانه نابودی قرار دارند.
دلگشایی که دل کاخ گلستان را لرزاند
سرای دلگشا یک کاروانسرای مربوط به دوران قاجار بود که در حاشیه خیابان پانزده خرداد و در ضلع جنوبی کاخ گلســـتان قرار داشت .این سرا با آنکه در فهرســـت آثار ملی ایران به ثبت رسیده بود ،در ســـال ۸۹و در پی شـــکایت مدیرعامل شرکت «دلگشا» و با حکم دیوان عدالت اداری، از فهرســـت آثار ملی ایران خارج و حکم تخریب
38Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
35ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
35Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
34ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
34Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
خود شـــده بود؛ پس بـــه خوابگاه دانشـــجویان شهرســـتانی رفت و دایی را دوباره راضی کرد که سر تمرینات تاکسیرانی بیاید. «کوتاه نمیآمد .زودتر میآمد و یک ساعت هم دیرتر میرفت و وادارم میکرد بعد از تمرین یک
مسابقات دســـته دوم فوتبال تهران آغاز شد و علی دایی از همان بازی اول میخش را کوبید«.تیم ما تیم خوبی بود .حداقل هزار نفر تماشاگر برای هر بازی میآمد .تاکســـیرانهای تهـــران تیم را دوســـت داشتند و برای تشویق میآمدند .دایی از همان اول چشـــم تماشاگران را گرفت ».مظلومی
آنچه هواداران شهریار نمیدانند این است كه تیم تاكسیرانی بود كه با یک قرارداد خوب توانست خیال مهاجم اردبیلی خود را از بابت مسائل مالی راحت كند ســـاعت برایش سانتر کنم تا سر بزند .هیچ وقت کسی را با این پشتکار ندیده بودم .به خودش هم گفتم؛ گفتم تو با این پشـــتکار و اراده در فوتبال ایران خیلـــی باال میروی ».مظلومـــی آن روزها بازیکن استقالل بود و این تمرینات اضافه ،هم او را خســـته میکرد و هم اینکه نظم تمرینی او برای حضور در تمرینات اســـتقالل را به هم میزد اما عشـــق دایی به تمرین سبب شد تا مظلومی همه این سختیها را تحمل کند .او گنج پیدا کرده بود. علی دایی همین چند وقت پیش مصاحبه مفصلی کرد و از دستفروشـــیاش در تهـــران برای گذران زندگی دانشجویی خبر داد.آنچه هواداران شهریار نمیداننـــد این بود که این تاکســـیرانی بود که با یک قرارداد خوب توانست خیال مهاجم اردبیلی خود را از بابت مســـائل مالی راحت کند.قرارداد تاکســـیرانی کمک کـــرد تا علی دایـــی در تهران سروسامان بگیرد و وقتش را کامل صرف فوتبال و درس کند .پرویز مظلومی از آن روزها خاطرات فراوانی دارد؛ «دایی یک شـــاگرد فوقالعاده بود. باهوش بود ،باخت را هم دوست نداشت .اگر در بازیهـــای تمرینی یک تیم قویتر از آن تیم بود و بازی یکطرفه میشد ،علی دایی را میبردم به تیم ضعیفتر .این طوری تیم ضعیفتر انگیزه جبران پیدا میکرد». دایی در تاکســـیرانی این فرصت را پیدا کرد تا در یک باشگاه منظم و نیمهحرفهای اصول فوتبال باشگاهی را بیاموزد .دانشجوی جوان همانطور که در درس و مدرسه موفق بود و جلو میرفت ،در تاکسیرانی هم روز به روز از مربی اسم و رسمدار خود ،چیزهای تازه یاد میگرفت.
ســـرتیمش ،امیدوار بود که تیـــم را باال بیاورند و با قدرت در دســـته اول باشگاههای تهران جوالن بدهند؛ اما هیات مدیره تیم با این قضیه مخالفت کرد .تاکســـیرانی که با درخشـــش ستاره جوانش ســـری در میان ســـرها در آورده بود ،منحل شد. این البته قبل از انتقال بزرگ علی دایی به بانک تجارت بود .آوازه گلزنی علی دایی به گوش ناصر حجازی هم رسیده بود.
هنوز هم حســـرت آن روزها را میخورد؛ «مهاجم ســـرزن مثل دایی نداریم .آن روزها آنقدر خوب کار میکـــرد که همه جـــا از او حـــرف میزدند. روزهای اول لیگ گل کـــرد .آنقدر گل زد و گل زد تا اینکه آقای گل دسته دوم لقب گرفت».وقتی حاج مهدی تفرشـــی پرویز مظلومی را آورد باالی
حجازی تازه بـــا بانک تجارت قرارداد بســـته بود .او چند بازی تاکســـیرانی را از نزدیک دیده و چشـــمش روی مهاجم اردبیلی ثابت مانده بود. ناصر و پرویز همبازیان قدیم مدتی بر ســـر انتقال دایی به بانک تجـــارت با هم چک و چانه زدند؛ نتیجه اینکه علی دایی -آقای گل لیگ دسته دوم باشگاههای تهران -به بانک تجارت پیوست .او یک فصل بعد به پرســـپولیس رفت و همان سال ملیپوش شد .بچه خجالتی شهرستانی در سه سال از تاکسیرانی به تیم ملی رسید .مظلومی هنوز یاد آن روزهاست؛ «دایی هم باید یاد آن روزها باشد، اگر دایی ،دایی شد به خاطر تالش خودش و لطف خدا بود اما تاکسیرانی هم سهم زیادی در موفقیت او داشـــت .این یک اتفاق بزرگ در زندگی او بود که به تاکســـیرانی آمد .آنجا خودش را به فوتبال ایران معرفی کرد .دایی حتما آن روزها را فراموش نمیکند».
اراده علی دایی را هیچكس ندارد. این داستان نیست؛ واقعیت است
33ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
33Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
علی دایی؛
از تاکسیرانی تا بایرنمونیخ
داستان كشف اردبیلی سختكوشی كه از تهران بدش میآمد پرویز بازیکن اســـتقالل بود امـــا بدش نمیآمد در اوقـــات فراغتـــش پول دربیـــاورد پس قبول کرد .تاکســـیرانی اینطوری جمع شـــد .با پرویز مظلومی و ناصر صادقی و بعدتر هم علی دایی.... دانشجوی اردبیلی متالوژی شریف ،سری درآورده بود توی سرها. اراده علی دایی را هیچکس ندارد .این داســـتان نیست؛ واقعیت اســـت .جوان اردبیلی روزگاری دراز در این فوتبـــال برای خودش آقایی کرد و از ســـهند و ســـبالن به قلههای فوتبال آسیا و دنیا دســـت یافت .ماجرای فوتبالیســـت شـــدن او و پیشرفتش را در فوتبال تهران خیلی از خوانندگان جوان نشـــریات نمیدانند .داستان مطرح شدن او در فوتبال تهران و بعدتر پیوســـتنش به بانک تجارت و پرســـپولیس و تیم ملی ،همه از یک تیم شروع شد؛ از تیمی قدیمی به نام «تاکسیرانی». همشـــهری تاکسی در شماره مهر ماه خود نوشته اســـت :حاج مهدی تفرشـــی فوتبال را دوست داشـــت اما از فوتبال بیشـــتر فوتبالیســـتها را تحویل میگرفت .در آن روزهای آخر جنگ ،حاج مهدی تفرشی برای خیلی از فوتبالیستهای دهه ۵۰و ۶۰پـــدری کرد .به خیلیها پول رســـاند و خیلیها را نشـــاند پشت فرمان تاکسی تا با دنده
عـــوض کردن زندگی بگذرانند و دستشـــان پیش نامرد دراز نشود. عشق او به فوتبال سرانجام منجر شد به تاسیس تیم تاکســـیرانی؛ تیمی کـــه روی بعضی بازیکنان اسم و رسمدار مثل ناصر صادقی دست گذاشت و بعضیها مثل علی دایی را به فوتبال معرفی کرد. آن روزها پرویز مظلومی بازیکن اســـتقالل بود و همزمان با حفظ سمت ،رفیق حاج مهدی! تاکسی نارنجی رنگ را که دادند دست پرویز مظلومی ،با او شرط کردند که جایش باید سرمربی تاکسیرانی شود در دسته دوم باشگاههای تهران. پرویز بازیکن استقالل بود اما بدش نمیآمد در اوقـــات فراغتش پول دربیـــاورد پس قبول کرد. تاکسیرانی اینطوری جمع شد .با پرویز مظلومی و ناصر صادقی و بعدتر هم علی دایی ....دانشجوی اردبیلی متالوژی شـــریف ،سری درآورده بود توی ســـرها .تعریف هد زدن ،گل زدن و جدی بودنش در فوتبال و اینکـــه تیمش هیچ وقت نمیبازد از دانشگاه هم بیرون زده بود .همان روزها که علی دایی جوان و جویای نـــام ،کنار درس ،فوتبالش را داخل تیم دانشـــگاه بازی میکرد ،تاکســـیرانی تهـــران برایش پیغام و پســـغام فرســـتاد .پرویز
32ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
مظلومی مهاجم اسبق تیم ملی و استقالل ،دنبال یک مهاجم ســـرزن و بلندقامت میگشت .بازی دوستانه تیم تاکسیرانی با تیم دانشگاه باعث شد تا مظلومی دایی را ببیند و ...؛ «همان لحظه که او را دیدم حس کردم مهاجم خوبی اســـت .بازیاش را که دیدم نظرم تایید شد .توان فوتبالش باال بود، فیزیک مناســـبی داشت و قدرت بدنیاش ورای مسابقات دانشجویی به نظر میرسید .پرشهایش عالی بود و هدزدنهایش آدم را از جا بلند میکرد. زود پسندیدمش».مظلومی مهاجم تیم دانشجویان را پسندید ،بعد از بازی صدایش کرد و با او حرف آخر را زد امـــا دایی اهل بازی در تهران نبود .هر چقدر منوچهر نظری -سرپرست تیم دانشجویان و پرویـــز مظلومی با او حرف زدند افاقه نکرد.دانشـــجوی گوشـــت تلخ ،خیلی تهران را دوست نداشـــت و توپ زدن در آن برایـــش قابل قبول نبود امـــا مظلومی او را رها نمیکرد؛ «به او گفتم بازی میکنی و خرج دانشـــگاهت را درمیآوری. ایرادش چیست؟! رفت توی فکر ...وسوسه تهیه پول دانشگاه راضیاش کرد تا با ۱۲۰هزار تومان برای تاکســـیرانی بازی کند».دایی به تاکسیرانی آمد اما همان روز اول دعوایش شد و با بزن بزن زمین تمرین را ترک کرد .رفت و پیغام داد که پول نمیخواهد .مظلومی اما عاشـــق مهاجم بداخالق
32Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
یكی از چالش های اخالقی بزرگ ،مبارزه در راه برابری جنسی است كه چند وجهی بوده و جمعیت زنان را تحت تاثیر قرار داده است
شوند و مشکالت روحی و روانی و دوری از والدین و بستگان نزدیک خود، همه و همه در مرگ این دسته از زنان و دختران تاثیر دارند. در کشـــورهایی نظیر کامبوج یافته ها نشان می دهد که شکنجه دختران و حبس آنها در اتاقکهایی به ابعاد تابوت و فروشآنها بعنوان عروس وجود دارد و کودکان کم سن و سال از این نوع زندگی هایی که به مرگ منتهی می شود، در رنج و عذاب دائم هســـتند .شریل وودون در کتاب خود بنام نیمه آسمان داســـتان زنی هندی بنام مینا را آورده که برای نجات دو دختر خود از یک فاحشه خانه ،چه رنج و عذابی را متحمل می شود. برخی کارشناســـان بدین موضوع از دو دیـــدگاه متفاوت نگاه می کنند .یا خود زن را هدف قرار داده و یا آنرا جزیی از مشکل بزرگتری بنام مشکالت اخالقی -انســـانی می دانند .نویسنده کتاب در این باره می گوید عالقه دارد مردم با دانستن این موضوع حد و حدود مشکل را دریابند و هر انسانی در حد وحدود خود بتواند واکنش الزم را در برابر این معضل نشان دهد. اما حکومتها هم می توانند با مانیتور کردن کشـــورهایی که دست به قاچاق زن مـــی زننـــد ،و کنتـــرل ورودی و خروجی ها از این تجارت وحشـــتناک جلوگیری بعمل آورند.
31ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
فكتهای آماری از آسیا و جهان • بین ســـالهای ۱۹۶۵تا ۱۹۹۵بیش از ۱۳۰میلیون نفر در دنیا دست به مهاجرت زده اند. • ســـاالنه ۶۰۰تا ۸۰۰هزار زن و دختر در جهان قاچاق می شوند. • در حال حاضر ۱۰میلیون کودک برده جنسی هستند. • در نظرســـنجی انجام شـــده بیـــش از ۸۰درصـــد زنانی که روســـپیگری می کردند اعالم نمودند که قاچاقی به کشـــور مبدا آورده شده اند. • زنان تایلندی که بعنوان برده به ژاپن برده می شـــوند ،همان ابتدا ۲۵هزار دالر سفته امضا می کنند تا نتوانند فرار کنند. • ۳۰درصد از زنان روسپی در کامبوج زیر ۱۷سال سن دارند. • در تایلند روسپیگری در ۵۰درصد موارد جنبه دولتی دارد. • بر اساس آمار یونیسف تعداد روسپی های رسمی در هند ۸ میلیون نفر برآورد شده است. • تعداد یک میلیون روســـپی کم ســـن و ســـال در آسیا وجود دارد(هند و تایلند و فیلیپین) • قاچـــاق زنان تایلندی به اروپا نســـبت بـــه امریکا دو برابر است. 31Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
100میلیون زن در جهان گم شده اند!
اگر بر اساس آمار و نرخ های تولد ،جمعیت جهان را بسنجیم؛ می بینیم که دنیا بین ۶۰تا ۱۰۰میلیون زن و دختر گمشده بدالیل مختلف دارد .به گفته شـــریل وودون روزنامه نگاری که این موضوع را بطور گسترده مطرح نموده، مفقود بودن این تعداد زن و دختر جای شگفتی دارد. یکی از دالیل ،نرخ باالی مرگ ومیر مادران و مرگ هنگام زایش است که کشـــورهای افریقایی بدلیل فقر دررده اول بوده و بعد کشورهایی مانند هند و چیـــن در رده های بعدی قرار دارند .در واقع فقر عامل اصلی مرگ و میر مادران بارداری اســـت که نمی توانند در شرایط معمولی وضع حمل نمایند و جان خود را از دست می دهند .این مادران پس از مرگ رقم قابل توجهی از ۱۰۰میلیون زن گمشـــده در جهان را تشکیل می دهند که بدلیل فقر آماری، جزییات آنها رسما تایید نشده است. یکی از چالش های اخالقی بزرگ در قرن ۲۰و بیست و یک مبارزه در راه برابری جنســـی است که چند وجهی بوده و جمعیت زنان را تحت تاثیر قرار داده است .تجارت برده در قرن ۱۹و ۲۰و ادامه تجارت پنهان در سایر نقاط جهان از دالیل عمده دیگری است که می توان از آنها نام برد. بین ســـالهای ۱۷۷۰تا ۱۷۸۰میالدی پیک تجارت بـــرده را از افریقا به 30ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
دنیـــای جدید یعنی امریکا و اروپا داریم .دپارتمان ایالتی در امریکا رقمهایی مانند ۸۰۰هزار نفر ساالنه را در نوشته های خود به ثبت رسانده است .یعنی تقریبا ۱۰برابر رقمی اســـت که آن ســـالها اعالم شده بود(.در آمار ویکیپدیا نشان می دهد بین ســـالهای ۱۷۹۰تا ۱۸۶۰میالدی ۱۶میلیون برده وارد امریکا شـــده اســـت! ) اما در قرن ۲۰و ادامه آن -قرن -۲۱شاهد تجارت زن از چین و آسیا و روسیه و اروپای شرقی به دنیای غرب هستیم که عمده دلیلش مسائل جنســـی و بردگی جنسی است .در واقع تجارت برده در قرن های قبل تبدیل به بردگی جنسی در قرون اخیر شده و آمارها نشان می دهد زنان بسیاری بدون اینکه هویت اصلی شان مشخص شود به غرب برده شده و از آنها سوء استفاده می شود .این تعداد زنان هم بر اثر بیماریهای مقاربتی و ایـــدز و هم بدلیل کهولت زودرس دچار انواع بیماریهای خطرناک شـــده و می میرند بدون اینکه آمار دقیق این نوع بردگان کشـــف شود .در مدل های جدید مثال دختری ۱۲ساله ربوده می شود .سپس از وی ۷روز هفته بیگاری گرفته می شـــود و برده ای که این چنین برای صاحب خود کار می کند ،حق حیات نداشته و پس از مدتی در خفا می میرد .به چنین افرادی نه پولی داده می شـــود و نه امکاناتی .آنها آنقدر کار می کنند تا بمیرند .بنابر این جمعیت زیـــادی از زنـــان در قرن ۲۱بدین صورت جان خود را از دســـت می دهند. این مدل جدید بردگی است که توسط کارفرمایان غربی روی زنان و دختران ربوده شـــده اعمال می گردد .شکنجه های فیزیکی که در این راه متحمل می 30Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
آقای پوتین اگر تلفن همراه داشت مدام زنگ میخورد و مجبور بود به همه آنها پاسخ دهد! آنجلینا جولی
خانم جولی هنرپیشه معروف هالیوود دلیل جالبی برای نداشتن موبایل دارد .این خانم برای اینکه از دست مزاحم تلفنی هایش که اغلب هواداران تیفوسی خودش و همسرش آقای پیت هستند تصمیم گرفت این وسیله ارتباطـــی را کال کنار بگـــذارد تا هم خیال خـــودش و هم خیـــال هوادارانش را راحت کرده باشد.
والدیمیر پوتین
قدرتمندترین مرد روسیه تلفن همراه ندارد تا از سیاســـتمدارانی باشـــد کـــه بدون این وسیله ارتباطی زندگی می کنند .آقای پوتین در ماموریت ها و ســـفرها برای تماس های فوری از موبایل همراهانش استفاده می کند و خودش شـــخصا یک تلفن همراه مستقل ندارد .یکی از دوستان پوتین در یک برنامه تلویزیونی دلیل نداشتن تلفن همراه را خارج از دسترس بودن رئیس جمهور روسیه عنوان کرد و گفـــت آقای پوتین اگـــر تلفن همراه داشـــت مدام زنگ میخورد و مجبور بود به همه آنها پاســـخ دهد .اما به عقیده بسیاری از خبرنـــگاران پوتین به دالیـــل امنیتی از این وســـیله اســـتفاده نمی کند چون ممکن اســـت مکالمات وی از طریق دستگاه های جاسوسی شنود شود.
آنگال مرکل
در پی اخبار منتشـــر شـــده مبنی بر شنود مکالمات آنـــگال مرکل صـــدر اعظم آلمان توسط ســـازمان جاسوسی آمریکا« ،جورج االرد» بازرس کل آژانس امنیت ملی آمریکا ( )NSAمدعی شد گزارش های مطرح شده در مورد شـــنود مکالمات تلفنی خصوصی «آنگال مرکل» صدراعظم آلمان توســـط این ســـازمان صحت ندارد .االرد در پاســـخ به این موضوع در جمع دانشـــجویان دانشگاه پرینســـتون گفت « :اگر شـــما صدراعظم
29ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
آلمان باشید ،اصال اجازه داشتن تلفن همراه ندارید ».با این حال مرکل طی تماســـی با باراک اوباما از اقدامات NSAانتقاد کرد. اما دقیقا معلوم نیســـت خانم مرکل باالخره موبایل دارد یا ندارد.
باراک اوباما
«جرج آالرد» بـــازرس کل آژانس امنیت ملی آمریکا در یکی از ســـخنرانی های خود اعـــالم کرد «باراک اوبامـــا» رئیس جمهور ایاالت متحده آمریکا تلفن همراه شـــخصی ندارد .او در ادامه ســـخنانش گفت با اینکه هیچ کشـــوری قدرت جاسوســـی آمریکا را نـــدارد .احتمـــاال اوباما هم ماننـــد همتای روسیاش به دالیل امنیتی تلفن همراه را کنار گذاشته اما این بار از دست نیروهای خودی!
خسروسینایی
کارگـــردان مطـــرح کشـــورمان نیـــز طی مراسمی اعالم کرد که موبایل ندارد .سینایی در اردیبهشـــت سال ۹۲وقتی برای اهدای جایـــزه نفر اول فیلـــم و عکس همراه تهران روی صحنه آمد گفت« :هنر ســـینما و كار با همیـــن دوربین های موبایل برای آنها كه حتی هنرمند هم نیستند به ما زندگی خالقی میدهد كه میتوانیم با آن زیباتر زندگی كنیم. البته من آدم بی موبایلی هستم اما به عكس عالقمندم».
محمدعلی کشاورز
هنرمند پیشکوست کشـــورمان و بازیگر فیلم های ماندگار «پدرساالر» و «دلشدگان» نه تنها تلفـــن همراه ندارد بلکه در خانه اش اثری از تلویزیون و اینترنت نیز وجود ندارد تا به دور از تکنولوژی و رسانه زندگی کند. 29Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ﭼه کﺴانی هﻨﻮﺯ مﻮبایﻞ نداﺭند؟ بســـیاری از مردم حتی نمیتوانند ساعتی از تلفن همـــراه خود دور باشـــند و در زمانهـــای مختلف تلفن همراه مانند بخشی از اعضای بدنشان به آنها چسبیده است این درحالی اســـت که بعضیها اصال از این وســـیله خوششان نمیآید. تلفن همراه امروزه یکی از ضروریـــات زندگـــی آدمهاســـت به طوری که بســـیاری از مـــردم حتی بـــدون تلفن همراهشـــان نمی توانند برای مدتی جایی بروند .اما در این میان برخی افراد مشـــهور ترجیح میدهند از تلفن همراه و حواشی آن دور باشند.
کریستوفر نوالن
فضا برد حتی باور ندارد کـــه بـــا داشـــتن ایمیل میتوانـــد کارهایـــش را راحتتر جلـــو ببرد .فیلم آخر آقای نوالن که سراسر با اســـتفاده از تکنولوژی روز سینما ســـاخته شده تاکنون در سراســـر جهان ۴۲۶میلیون پوند فروخته اســـت .امـــا وی معتقد است داشتن حتی موبایل فرصت فکر کردن و تمرکز را از وی میگیـــرد .نوالن یکـــی از خوش شانســـی هایش را کار مداومش میداند و می گوید که همیشه آدمهایی که با آنها کار دارد اطرافش هستند.
جانی دپ
باورش سخت است اما «کریســـتوفر نوالن» یکی از بهترین کارگردانان و نوابـــغ هالیوود رابطهاش با تکنولوژی اصال خوب نیســـت .به طوری که این
کارگردان حتی یک تلفن همراه شـــخصی بـــرای خودش ندارد .این کارگردان ۴۴ساله که به تازگی در فیلم علمی تخیلی « »Interstellarمخاطبانش را به 28ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
بازیگر فیلمهای « کارخانه شـــکالت ســـازی»« ،ادوارد دســـت قیچی» و «دزدان دریایی کارائیپ» نیز دوســـت ندارد تلفن همراه داشـــته باشد .چون نمیخواهد تمام وقت در دســـترس باشد .اما به نظر آقای بازیگر استفاده از اینترنت بسیار جذاب است چون آن را یک راه جالب برای برقراری ارتباط می داند .جانی دپ می گوید که ترجیح می دهد دوســـتانش برای ارتباط با وی از طریق اینترنت اقدام کنند. 28Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
کلیشهی روسهای متجاوز آمده است .در آگهی چهارصفحه ای که از سوی دولت قزاقستان در روزنامه نیویورک تایمز پیش از انتشار فیلم چاپ شد تا با کلیشهای که کوهن ساخته بود مقابله کند ،رنجش عمیق ناشی از توهین آشکار بود .پرسشی ساده که منتقدین از کوهن داشـــتند این بود که چرا او یک کشور خیالی را برای کلیشهی خیالی اش انتخاب نکرده است. آنچه در لطیفه های نژادپرســـتانه و جنسیت گرا مذموم است این است که آنها همه اعضای یک گروه را یکدست و با نقایص یکســـان معرفی می کنند .به جای احترام گذاشتن به اعضای گروه به عنوان اشخاصی که فردیت دارند ،کسانی که کلیشهای فکر می کنند معمـــوال مایلند که همگی آنها را به افرادی درجه دوم فرو بکاهند .تحقیرشـــان می کنند و خوارشان می شمارند و نادیدهشـــان می گیرند .همهی گـــروه را تحقیر می کنند یعنی بـــا اعضای گروه به عنوان موجوداتی خـــوار ،بی ارزش و غیر قابل توجه رفتار میکنند .همانطور که ریچارد ُمر درباره لطیفه هـــای ضدهمجنس گرایـــان گفته «ویژگیهای فردی شـــخص حذف میشـــود و در قالب پیشداورانهای حلـــول مییابد که همه ویژگیهای مهم او در چشـــمان جامعه تعیین می شـــود. ایـــن لطیفهها… با این فرض ســـاخته می شـــوند که یک فرد همجنسگرا چیزی جز تمایل جنسی و لذتهایش نیست». هیـــچ چیزی به انـــدازه باوری که با پیچیدگیهای شـــناختی درآمیخته ،چنین لطیفه هایی را آســـیب رسان نمیکند .صرف تصور دایمی گروه ها در کلیشـــههای منفی به قدر کافی مشوق اســـت تا با افراد واقعی نه بر اســـاس نقـــاط قوت و ضعف واقعیشـــانى رفتار کنیم (که شرط انصاف است) ،بلکه طوری رفتار کنیم که انگار چـــون به آن گروه ها تعلق دارند پس خود به خود ســـطح پایین ترند .در حالت های خفیف ممکن است این ســـوء رفتار تنها مســـاله مدارا را دربرگیـــرد ولی در دیگر موارد ،همچون آپارتاید آفریقای جنوبی و همجنسگرا هراسی، اعتمادی مخرب ،تنفر ،سرکوب ،و حتی قتل مسائلی چون بی ِ را دربرگیرد .به همین دلیل اســـت که گـــروه هایی که از چنین سوءرفتار هایی رنج کشیده اند اغلب از طنزی که آنها را کلیشه کرده است متنفرند؛ سیاه پوستان امریکایی از طنزی با مضمون تبعیض علیه سیاهان ،زنان از لطیفه های جنسیت گرا و...
یک اصل اخالقی برای کلیشهها
به نظر میرســـد مذموم بودن لطیفه های مبتنی بر کلیشهها، مانند صفر و یک نیســـت ،بلکه متناســـب با آسیبی ست که این کلیشـــهها ممکن اســـت وارد کنند .وقتی خطر حاصل از یک کلیشـــه ناچیز یا در حد صفر اســـت ،لطیفه ای بر اساس آن ســـاخته شـــده حتی می تواند توســـط گروه هدف به عنوان شاخصهای از هویت آنها مورد قبول واقع شود .یکی از اصنافی که ظاهرا از کلیشه شدن در لطیفه ها لذت می برند وکال هستند: دو وکیل که برای ســـفر ماهیگیری به آالسکا رفته بودند یک روز صبح که از خواب برخاســـتند دیدند یـــک خرس گریزلی به سمت چادرشـــان در حال دویدن است .یکی شان با عجله
شروع به پوشیدن کفش های ورزشی اش کرد. دومی گفت«:احمق نشـــو ،نمی توانـــی از یک خرس گریزلی جلو بزنی». اولی گفت«:الزم نیســـت از او جلو بزنم ،فقط کافی ست از تو جلو بزنم». ایـــن لطیفه بر پایه تصویری از وکال بـــه عنوان منفعتطلب و بیعاطفه اســـت و بازگوییاش به زنده نگاه داشـــتن چنین کلیشـــهای کمک می کنـــد .ولی آیا لطیفه یا کلیشـــه منجر به بدرفتاری با وکال می شـــود؟ آیا انســـان ها نسبت به وکال با نگاهی از باال می نگرند یا به ایشـــان توهین می کنند و آنها را به خاطر این کلیشـــه از داشـــتن شغل محروم می کنند؟ خیلی بعید است. گـــروه دیگری که از قدرت و پرســـتیژ قابل توجهی در جامعه برخوردار هســـتند پزشکان اند .صدها لطیفه پزشکی بر اساس کلیشـــهها ،به خصوص درباره خودخواهی و کجخلقی پزشکان وجود دارد و معمو ًال آنها از این لطیفهها نمی رنجند .مثل این: چرا پرستاران از سندرم پیش از قاعدگی ( )PSخوششانمی آید؟ چون برای یک بار در ماه می توانند مثل دکترها (بداخالق)باشند. همه اینها در تمایزی آشـــکار با آسیبی ست که سیاه پوستان، زنان و همجنس گرایان در اثر بازگویی کلیشه ها تحمل کردهاند. آنهـــا نه فقط مورد توهین واقع شـــده اند بلکه در حق رأی ،در خرید امالک و در پیشـــگاه قانون مورد تبعیض واقع شدهاند. کلیشههای نژادپرســـتانه و جنسیت گرا ،برای ایشان به قیمت دارایی ،احترام ،موقعیت و قدرت شان تمام می شود .دقیق ًا به همین دلیل است که بسیاری از مردم به لطیفه های جنسیتگرا و نژادپرســـتانه معترض اند ولی بـــا لطیفه هایی درباره وکال و پزشکان مشکلی ندارند. کلیشههایی که بوسیله لطیفه ها تدوام می یابند ،وقتی درباره مردمانی باشـــند که از نظر موقعیت و قدرت اجتماعی کمبود دارند -و وقتی چنین کلیشههایی بخشی از آن نظام اجتماعی باشـــد که آنها را حاشیه نشـــین می کند و «سر جای خودشان مینشاند» -بیشتر مذموم اند. به این ترتیب شـــاید بتـــوان یک اصل عمومـــی اخالقی را پیشنهاد داد که چیزی شبیه به «با آتش بازی نکن» است:
بــی توجهی بــه چیزی که مردم بایــد به آن توجه کنند را ترویج نکن. به قلم جان مورریل -ترجمه محمود فرجامی و دانیال جعفری
آنچه در لطیفه های نژادپرستانه و جنسیت گرا مذموم است این است كه آنها همه اعضای یک گروه را یكدست و با نقایص یكسان معرفی می كنند
27ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
27Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
یک اصل عمومی اخالقی: بی توجهی به چیزی که مردم باید به آن توجه کنند را ترویج نکن! کســـانی که لطیفه های نژادپرســـتانه و جنســـیت گرا را نشر مـــی دهند ،تبعیض را نـــه از راه اثبات حقیقـــت ،بلکه با بی تفاوتی نسبت به حقایق اشاعه می دهند .آنها از نظر شناختی و کاربردی از کلیشههایی که درباره شان حرف می زنند فارغاند و برایشان اهمیتی ندارد که انتشار این کلیشهها چه زیان هایی می تواند در پی داشته باشد. چیزی که معموال این لطیفه ها را آســـیب رسان می کند این اســـت که شـــخصیتهای یک گروه با درجاتی اغراق شده از همان خصلت های نامطلوبی معرفی می شوند که بعضی افراد فکر میکنند تمام اعضـــای آن گروه به آن خصلتها متصفند. در واقع ما این لطیفهها را بر اساس گروههای قومی یا جنسی و نقطه ضعفشـــان ،که همان کلیشهی بزرگ نمایی شده است، دســـته بندی میکنیم .مثل لطیفههـــای مربوط به زن موطالیی خنـــگ ،همجنس باز فراری ،یونانـــی دغل باز ،و امثال اینها. برای ساخت یک لطیفه جدید درباره این گروه ها شما داستانی درباره اعضای گروه هدف می ســـازید که نقایص بزرگ نمایی شده را به این شخصیت ها نسبت می دهد. خنده داری این لطیفه ها در تکیه بر کش دادن کلیشهی منفی است .گویندگان لطیفه های جنسیت گرا و نژادپرستانه چه این کلیشهها را قبول داشته باشند چه نه ،بازی کردن شان با آنها از طریق اغراق ،باعث می شـــود ایده های اخالقی مذموم به ایده «قاب های قابل هضم تر تبدیل شـــوند .قرار دادن کلیشهها در ِ بازی» در یک لطیفه آنها را زیباشناســـانه می کند و دست کم موقتا از قضاوت اخالقی معافشـــان می کند .شنوندگانی که از لطیفه های جنســـیت گرا یا نژادپرستانه لذت می برند اجازه می دهند کلیشـــههای آسیب رســـان از رادار قضاوت اخالقی شان پنهان شوند .از یک ادعای سر راست ممکن است سریعا انتقاد کنند ولی از یک نســـخه غل ّو شده از کلیشه که به صورتی هوشمندانه ارایه بشود احتماال فقط لذت میبرند.
بورات ،کلیشهای آزارنده و غیرواقعی
چارچوب بازی طنز به افکار تبعیض آمیز اجازه می دهد بدون ِ آنکه ارزیابی شوند وارد ذهن انسان ها بشوند .حتی اجازه خلق کلیشـــههایی را میدهد که اگر واقعا ادعا شوند هر فرد معقولی بی درنگ رد می کند .در کمدی بورات :آموزههای فرهنگی از آمریکا برای منفعت ملت باشکوه قزاقستان ( ،)۲۰۰۶ساشا برن کوهن نقش روزنامهنـــگار قزاقی را بازی می کند که مثل ِ مســـتند ساختگی ،زمخت ،بی دیگر قزاق های حاضر در این 26ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
نزاکت ،زناکار با محارم ،یهودســـتیز ،نژادپرست ،ضد کولی ،و جنســـیت گرا است .بورات «تجاوزگر شهر» را معرفی می کند و با غرور توضیح می دهد که خواهر او «چهارمین فاحشه برتر در سطح کشور است». در دنیای واقـــع ،هیچ قزاقی در فیلم حضـــور ندارد :کوهن کلیشـــهی جدیدش را بر اســـاس کســـانی که در جنوب روسیه مالقات کرده بنا کرده اســـت .دهکده ای که نشان داده می شود
و ساکنین اش ،رومانیایی اند .قزاق های واقعی اسالو نیستد، ترکیبی از ترک و مغول هستند و هیچ شباهتی به کوهن و یا دیگر افراد حاضر در فیلم ندارند .روســـیه در قرن نوزدهم به قزاقها هجوم آورد ،هزاران نفر در مقاومت علیه اشغال و یاخدمت در ارتش روسیه جان دادند .در زمان استالین و خروشچف بخش های عمده ای از کشورشـــان برای تغذیه روسها به زیر کشت رفت .به خاطر مقاومت ،یک و نیم میلیون قزاق و ۸۰درصد از دام هایشان از میان رفتند .روس ها را برای آواره کردن قزاق ها به این کشـــور آورده و ساکن کردند تا جایی که تا دهه هفتاد میالدی قزاقستان تنها کشوری در اتحاد شوروی بود که مردمان بومی اش در اقلیت بسر میبردند. کوهن در ســـاختن یک کلیشـــهی جعلی جدیـــد از قزاق ها، کـــه اغلب خصلت های منفی مرتبط به روس ها را به ایشـــان نســـبت داده ،به قزاق ها دوبار توهین کرده است .او آنها را با ویژگیهایی تیپســـازی کرده که فاقد آن هستند :یهودستیزی هیچ وقت در قزاقســـتان شـــایع نبوده ،همین طـــور آزار کولی ها ،زنـــان هم از حقوقی برابر با مردان برخوردارند .و در درجه بعدی ،رذایلی که او به قزاق ها نســـبت مـــی دهد در واقع از
26Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
کـــه ریتم روایت در خندهگاه (با پرتاب کردن به بیرون از پنجره) با نتیجه ای شـــوکه کننده حفظ شده است به خنده بیفتد .شخص سومی ،ممکن است به بیخردی انگلیســـی در برداشت اش از فرصت دور ریختن چیزهای فراوان و دم دستی در قربانی کردن پاکستانی بخندد .با در نظر گرفتن همه مباحث حول معنا و عدم قطعیت ،فالســـفه می بایســـت به طور ویـــژه به راههای متفاوتی که لطیفه ها قابل تفسیرند حساسیت نشان بدهند؛ ولی اغلب مقاله های مجالت فلســـفی با ارایه یک تفسیر از لطیفه به عنوان تنها تفسیر مورد قبول ،با اطمینان به ما می گویند که معنای آن تفسیر چیست.
ِ عالمت یه روز یه…!
وقتی به مشـــکل لطیفه های جنســـیت گـــرا و قومی/نژادی مـــی پردازیم میبایســـت در مشـــخص کردن اینکه مشکل کجاســـت دقت داشته باشیم. بســـیاری از تحلیل های اخالقی لطیفه های جنسیت گرا و نژادپرستانه آنها را به عنوان مدعیاتی ســـاخته شده با هدف ایجاد یا تقویت باورهای تبعیض آمیز در شنوندگان در نظر گرفته اند. اغلب اخالقگرایانی که لطیفه های جنســـیت گرا و قومی/نژادی را تحلیل کـــرده اند ،این موضـــوع را نادیده گرفته اند که لطیفه های جنســـیت گرا و قومیتـــی (همچون لطیفـــه از منظر عام) در نزد گوینده و شـــنونده به عنوان موضوعی تخیلی در نظر گرفته می شـــود .ما اغلـــب لطیفه ها را با عالیمی همچون «شنیدی میگن یه روز…؟» تعریف میکنیم تا نشان بدهیم در حال نقل یک گزارش از رخدادی واقعی نیستیم. افزون بر این غیرواقعی بودن ،آنچه شـــخصیت هـــای لطیفه می گویند یا انجام میدهند شباهتی با آنچه انسان های واقعی میگویند یا انجام میدهند نـــدارد .وقتی این شـــخصیت ها احمق ،تنبل ،یا بـــی بندوبارند ،میزان این نقایص اغلب بســـیار بیشتر از یک انسان واقعی ،بزرگ نمایی می شود .در لطیفه فضانورد لهســـتانی ،باور شـــخص به اینکه پرواز کردن به خورشید در شـــب باعث خنک ماندن اش می شود فقط احمقانه نیست ،بلکه احمقانهتر از آن است که یک انسان واقعی به آن باور داشته باشد. اغراق شگفت آوری که در بیشتر َاشکال طنز یافت می شود در نوشته های تقریبا همه اخالقگرایان درباره لطیفه های قومی نادیده گرفته شـــده و چنین 25ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
لطیفه هایی از نظر ایشان تاییدیه ای بر احمق بودن لهستانی ها ،تنبل بودن سیاه پوســـتان و از این قبیل فرض شده است .وقتی افراد مبادله اطالعات می کنند ،شنوندگان اغلب فرض می گیرند که آنچه گوینده می گوید یا قصد دارد بگوید نادرست است و به همین دلیل او را به چالش می کشند یا حرف اش را نقض می کنند .ولی ما حرف لطیفه گویان را به چالش نمی کشـــیم یا نقض نمی کنیم .کسی که لطیفه باال را بشنود نمی گوید «اصال مگر فضانورد لهســـتانی هم داریم؟» یا «بیشتر لهســـتانی ها خنگ نیستند» .نه گویندگان این لطیفه و نه شـــنوندگان آن الزامی به اعتقاد به وجود فضانورد لهستانی یا حماقت عمومی لهستانی ها ندارند. در واقع ما می توانیم از این لطیفه حتی وقتی هیچ پیش داوریای نسبت به لهستانی ها نداریم هم لذت ببریم .اولین باری که من ورسیونی از این لطیفه را در یک همایش طنز در هلند شنیدم ،درباره یک فضانورد فریزی (ناحیهای واقع در شـــمال غربی آلمان و شـــمال هلند) بود و من اصال نمی دانســـتم فریزیها چه کسانی هستند ،اما با این حال از تصور اینکه فضانوردی بگوید ســـفر در شب مشکل حرارت خورشـــید را حل می کند لذّ ت بردم .فردایش وقتی فهمیدم که فریزی ها قومی ســـاکن بخش های شمالی هلند هستند ،به این باور نرســـیدم که فریزی ها احمق اند ،دقیقا همانطور که بعد از شنیدن لطیفه درباره لهستانی ها درباره شان چنین فکری نکرده بودم. حماقت شخصیت این لطیفه یک بسته اطالعاتی که تبادل می شود نیست بلکه یک ایده خارق العاده است که برای لذت بازیگوشانه ارایه میشود .لذت بیشتر مردم از شنیدن این لطیفه نه به خاطرِ باور به برتری نسبت به لهستانی هـــا یا فریزی ها ،بلکه به خاطر آکروبات ذهنیای ســـت که برای فهم گزاره «شب سفر خواهم کرد» می بایست انجام بدهند (در همان حال که میدانند ممکن نیست هیچ انسانی واقعا چنان حرفی را جدی گفته باشد)
کلیشههای آسیبرسان
بنابراین آنچه درباره لطیفه های جنسیت گرا و قومی میتواند مذموم باشد، نه در ادعا یا تلقین این باور است که گروههای خاصی از انسان ها به مراتب از بقیه احمق تر ،یا بیبندوبارتر یا هر چیز دیگری هستند .در فراموش کردن مسئولیت اخالقی است. 25Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
تامالتی اخالقی در باب لطیفههای قومی و جنسیتی
متداول ترین شکل لطیفه های قومیتی ،داستانی ست که در آن یک یا چند تن از اعضای یک گروه قومیتی چیزی می گویند یا کاری می کنند که نشـــان از حماقت ،تنبلی ،بی بندوباری، یا یک ضعف دیگر اســـت .اغلب فالســـفه فرض گرفته اند که چنیـــن لطیفه هایی فقط برای ابراز خصومت نســـبت به گروه «هدف» است. مقاله «کارهای نژادپرســـتانه و طنز نژادپرســـتانه» از مایکل فیلیپس چنین شروع می شود« :لطیفه های نژادپرستانه اغلب خنده دار هستند .و بخشی از این امر به نژادپرستی آنها منوط است .برای نمونه بسیاری از لطیفه های لهستانی ممکن است به سادگی تبدیل به لطیفه هایی مربوط به احمق ها بشوند ولی وقتی اینگونه روایت شوند به هیچ وجه خنده دار نیستند». اما نژادپرستانه محســـوب کردن لطیفه های لهستانی کامال در تضاد اســـت با آنچه دانشـــمندان علوم اجتماعی در ســـه دهه اخیـــر درباره لطیفههـــای قوم ّیتـــی یافتهاند .بـــا مطالعه هزاران لطیفه از سراسر دنیا ،کریســـتی دیویس که انسان شناس است کشف کـــرد که همـــان لطیفههای «احمـــق» را کـــه در ایـــاالت متحده درباره لهســـتانیها میگویند ،در فرانسه درباره بلژیکیها ،در هندوســـتان درباره سیکها، و در استرالیا درباره تاسمانیاییها می گویند .به همین ســـان ،لطیفه هایی که بزدلی و دیگر رذیلت ها را به گروههای قومیتی نســـبت می دهند را در دهها کشور یافته اند .دیویس نشـــان می دهد همه جا الگوی اجتماعی یکسان است .مردم لطیفه های قومیتـــی را نه درباره گروه هایی که از آنها متنفرند بلکه درباره گروهی که با آنها آشـــنایی دارند ،شـــبیه خودشان هســـتند و در حاشـــیه فرهنگ غالب زندگی می کنند تعریف می کنند. لطیفه گویان معموال باور ندارند که شـــخصیت ســـازی هایی که در لطیفه ها دارند حقیقی اســـت .باور نمیشـــود که عموم لهستانیها احمق هستند ،یونانیها همه شان همجنسگراند و ایتالیایی ها بزدل هســـتند .دیویس می گوید آنچه لطیفه گویان به آن می خندند ،نســـخهی اندک متفاوتی از خودشان است، و خنده شان معموال خصومت بار و بد اندیشانه نیست .وقتی گروهی از دیگری متنفر است ،احساسات اش را به شکل های مستقیم تر و آسیب زننده تر از لطیفه گویی ابراز می کنند. بـــه گفته دیویس ،لطیفه ها دربـــارهی «احمقها» در دو قرن اخیر در پاســـخ به اضطراب مردم درباره به روز بودن دانش و مهارت شـــان به خصوص در محیط کار ،محبوبیت یافته اند. روزهـــای اوج لطیفه های لهســـتانی در ایاالت متحده در چند دهه پیش ،زمانی نبود که امریکایی ها نســـبت به لهستانیها حـــس کینه یا تبعیض داشـــتند (لهســـتانیها تـــا آن زمان به
24ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
خوبی در فرهنگ امریکایی ادغام شده بودند) بلکه زمانی بود که امریکایی ها از رشـــد علمی در ایاالت متحده در شـــگفت بودند .لطیفه فضانوردی لهســـتانی که اعـــالم کرد تصمیم دارد با موشـــکاش به خورشید برود را در نظر بگیرید .وقتی از او پرســـیدند که چطور گرمای خورشید را تحمل خواهد کرد گفت «نگران نباشید ،شب می روم» .بنا به گفته دیویس ،این لطیفه نمایانگر تحقیر نادانی لهستانی ها توسط امریکایی ها نیست بلکه شاید بیانگر ترس امریکایی ها درباره نادانی علمی و فنی خودشان است.
ِ هرمنوتیک پاکستانی ،ده تاش یه پنی!
در سال ۲۰۰۲میالدی نماینده پارلمان بریتانیا ان وینترتون به دلیـــل گفتن ایـــن لطیفه در یک میهمانی شام مجبور به استعفا شد: یـــک انگلیســـی ،یک کوبایی ،یک ژاپنی ،و یک پاکســـتانی سوار قطار بودند .کوبایی با گفتن اینکه تو کشـــور من ده تایـــش را یک پنی می فروشـــند ،یک ســـیگار برگ را از پنجره بیرون انداخـــت .ژاپنی یک دوربین نیکـــون را با گفتن اینکه در کشور من اینها ده تایش یک پنی قیمت دارد بیرون انداخت .بعد انگلیســـی پاکستانی را از پنجره بیرون پرت کرد. خندهگاه ( )punch lineاین لطیفه القا می کند که انگلیسی قصد داشـــته بگوید پاکستانی ها در کشور من ده تایشان یک پنی می ارزند .آیا این خنده گاه توهین به پاکســـتانی هاست؟ اگر هســـت ،چه ویژگی منفیای را به ایشان نسبت می دهد؟ پذیرفتنیتر است بگوییم نکتهی لطیفه این است که انگلیسیها نژادپرســـت اند و با مردم پاکســـتان و دیگر مســـتعمرههای پاکســـتانی این لطیفه سابقشـــان رفتاری غیرمنصفانه دارند. ِ هیـــچ کاری نمی کند و حتی توصیفی هم از او به دســـت داده نمی شود .انگلیسی اســـت که کاری انجام می دهد ،آن هم به قتل رســـاندن پاکستانی .وقتی هدف از این لطیفه نشان دادن نژادپرستی انگلیسیها باشـــد ،البته که این لطیفه خصومت و تبعیضی علیه پاکستانی ها در بر دارد. شاید توافق بر سر تفسیری درست از این لطیفه ،یا هر لطیفه دیگری ممکن نباشـــد .افراد متفاوت لطیفهای یکســـان را به اشـــکال مختلفی بیان می کنند و به دالیلی متفاوت شـــادمان میشـــوند .نژادپرستی که از پاکســـتانیها متنفر است ممکن اســـت از این لطیفه لذّ ت ببرد چرا که در آن یک پاکستانی به قتل می رسد .ممکن است فرد دیگری از این شیوه هوشمندانه
24Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
کارآفرین میشـــود .همچنین ســـطح تحصیالت زنان کارآفرین در این کشور نســـبت به دو دههء پیش بسیار باال رفته اســـت .از سال ۱۹۹۰تاکنون هر سال ۱۰درصد بر تعداد زنان کارآفرین دارای مدرک دانشگاهی افزوده شده است که دو برابر نرخ مربوط به مردان است. در ســـال ۲۰۰۴یک چهارم زنان کارآفرین تحصیالت دانشگاهی داشتند. واضح اســـت که ســـطح باالتر تحصیالت باعث میشود شـــغلهای بهتری نصیب فرد شـــود .به این ترتیب طی یک دهه گذشـــته تعداد زنان با حقوق باال در کانادا هر سال ۷/۲درصد افزایش یافته است .این در حالی است که نحوهء برخورد با زنان کارآفرین و مشغول به کار شبیه نحوهء برخورد با مردان نیست و این امر باعث نارضایتی زنان شده است.
نتیجه سوددهی کســـب و کار آنها در سالهای اولیه پایین اما در سالهای بعد بسیار چشمگیر است، این زنان شـــبکهء گســـتردهتری از ارتباطات برقرار میکنند در نتیجه درهنگام بحران گزینههای بیشتری برای غلبه بر مشکالت دارند، آنها از همین ارتباطها برای توســـعهء کسب و کار خود به بهترین وجهبهره میبرند و در نتیجه در بلندمدت ســـوددهی آنها بســـیار باالتر از مردان است و سودی که ایجاد میکنند پایاتر است، زنان در اقتصاد کانادا همچنان از تبعیض جنســـیتی رنج میبرند و اینتبعیض خود را در دسترســـی آنها به اعتبارات بانکی ،آموزش ،اطالعات، تکنولوژی و ...نشان میدهد، نقش دوگانهء زنان به عنوان کارآفرین و محور خانواده به این معناســـتکه آنها در مقایســـه با مردان وقت کمتری برای شرکت در دورههای آموزشی ■ حوزههای کارآفرینی زنان افزایش ســـطح تحصیالت زنان باعث شده آنها امکان اشتغال به کارهای و حفظ رقابتپذیری خود در تجارت دارند و زنانی که در ابتدای کارآفرینی هستند در مقایسه با مردان بسیار بیشتر تخصصی را پیدا کنند .در حال حاضر زنان با تحصیالت دانشگاهی در کاناداتوصیهها و نصیحتها را از دیگر زنان کارآفرین میپذیرند در حالی که در بین به ســـمت حرفههایی نظیر علوم ،تجارت و امور مالی ،مشـــاورهء مدیریت، حسابداری و تبلیغات گرایش پیدا کردهاند .همچنین شغلهای تخصصی در مردان چنین وضعیتی مشاهده نمیشود. یکـــی از واقعیتهای تلخ در مورد کارآفرینی زنان در کانادا این اســـت که حوزهء خدمات بهداشـــتی و درمانی نیز مورد توجه زنان بوده است .به علت هنوز هم بانکها هنگام ارایهءتسهیالت به زنان ،توانایی بازپرداخت آنها را پیر شـــدن جمعیت کانادا ،اشـــتغال زنان به این شـــغلها بسیار ضروری و با دقت بسیار باالتری نسبت به مردان مفید خواهد بود .یکی از سوءتفاهمها مـــورد ارزیابی قرار میدهنـــد .به این دربارهء کسبوکارهایی که زنان ایجاد ترتیب آنها از یکی از مهمترین عوامل میکنند این است که تصور میشود این میزان حضور زنان کانادایی در اقتصاد برای استقالل مالی ،کمک به اقتصاد کسب و کارها مخصوص مشتریهای و ایجاد اشتغال تقریبا بیبهره هستند. زن اســـت .واقعیت این است که تنها و کارآفرینی در هیچ یک از کشورهای ۲۲درصد کســـب و کارهایی که زنان به وجود آوردهاند مشـــتری زندارند. ■ نگاه دقیقتر پیشرفتهی جهان مشاهده نمیشود همچنیـــن در کانـــادا ۲۲درصد زنان با آن که علیه زنان در اقتصاد کانادا کارآفرین در این کشـــور به دنیا نیامده تبعیضهایی اعمال میشـــود ،رشـــد تعداد کارمندان و کارآفرینهای زن در این کشور بسیار چشمگیر بوده است .و مهاجر هســـتند .رقم مربوط به مردان ۲۵درصد اســـت ،اما به تدریج این طی ۱۵سال گذشته تعداد کارمندان زن ۳۰درصد رشد کرده که دو برابر نرخ اختالف در حال کم شـــدن است زیرا طی یک دههء گذشته میزان کارآفرینی مربوط به مردان کانادایی است .همچنین در این مدت تعداد کسبوکارهایی زنان مهاجر ۳۰درصد باالتر از مردان مهاجر ســـاکن در کانادا بوده است .از که زنان راه انداختهاند ۶۰درصد بیشتر از تعداد مربوط به مردان رشد کرده سوی دیگر زنان مهاجر از سطح تحصیالتی باالتری نسبت به متوسط جمعیت اســـت .برای درک دقیقتر انگیزهء زنان از گرایش به کارآفرینی و اشـــتغال کانادا برخوردارند .زنان مهاجر پس از چند سال زندگی در این کشور با درک باید به ساخت کســـب و کارهای زنان کانادایی نگاهی عمیقتر بیندازیم .در شرایط تجاری آن به سرعت دست به کار شده و کسب و کاری راه میاندازند. نکتهء جالب توجه دیگر این که رشـــد درآمد زنان مجرد کارآفرین طی پنج این کشور اکثر شرکتها و کسب و کارها کوچک و متوسط هستند و نکتهء جالب توجه این که آن دســـته از این شـــرکتها که توسط زنان تاسیس شده سال گذشته بیش از ۶۵درصد بوده است در حالی که رشد درآمد زنان متاهل و اداره میشـــوند عموما یک نفره هستند و طی ۱۵سال گذشته رشد ساالنه کارآفرین تنها ۱۸درصد بوده است ۳۲ ،درصد زنان مشغول به کار در کانادا چهار درصد داشـــتهاند .علت اصلی این امـــر گرایش زنان به تکنولوژیهای منبـــع درآمد دیگری جـــز کار خود ندارند ۴۰ .درصد آنها از درآمد همســـر خـــود نیز بهره میبرند و ۲۸درصد نیز دارای منابع درآمدی دیگر هســـتند. جدید و جدا شدن از شکلهای سنتی اشتغال است. در بیـــن مردان ،پـــس از اتمام تحصیـــالت ،گرایش اصلی ،اشـــتغال در در بین ۲۰کشـــور صنعتی جهان ،سهم زنان در خوداشتغالی کلی ،در کانادا شغلهایی اســـت که جنبهء کارآفرینی ندارند .این در حالی است که زنان به باالترین میزان است و پس از آن ایاالت متحده ،سوئیس ،فرانسه ،استرالیا و علت نیاز کمتر به حقوق و پول گرایش به سوی کارآفرینی بیشتر است .این فنالند قرار دارند .در کانادا انگیزهء اصلی زنان در خوداشتغالی و کارآفرینی، قشر از جامعهء کانادا عموما به سرعت سرمایه و تجربهء الزم برای کارآفرینی دستیابی به اســـتقالل مالی ،انعطاف ساعات کاری ،اثبات توانمندی خود، را پس از یک دوره کار برای دیگری کســـب میکند و شخصا به ایجاد درآمد مشغول بودن و در نهایت کسب درآمد باالتر است». ترجمه :محمدعلی آذرینیا میپردازد. منبع:ادارهء آمار کانادا و www.womensenterprise.ca در حال حاضر در جامعهء کانادا متوسط سن زنان کارآفرین ۴۱سال است، اما با افزایش ســـن دو جنس تعداد کارآفرینهای زن بسیار باالتر از مردان 23ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
23Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
کانادا باالترین نرخ کارآفرینی زنان جهان را دارد طی یک دههء گذشته شرایط اقتصادی کانادا تغییرات زیادی داشته است. یکـــی از مهمترین جنبههای این دگرگونی ،رشـــد حضور زنان در اقتصاد این کشـــور است .زنان کانادایی با اعتماد به نفس خاصی که پیدا کردهاند اکنون ۳۵درصد شـــرکتها و کســـب و کارهای کوچک و متوسط این کشور را در تملک یا مدیریت خود دارند .ایـــن میزان حضور در اقتصاد و کارآفرینی در هیچ یک از کشـــورهای پیشرفتهء جهان مشاهده نمیشود. طبق آمار سال پیش ،در حال حاضر ۱۳۷هزار شرکت یا کسب و کار کوچک در کانادا در مدیریت و تملک زنان اســـت و انتظار میرود طی یـــک دههء آینده این تعداد دو برابر شـــود .در کانادا حدود ۸۲۱هزار زن کارآفرین مشـــغول فعالیت هستند .در مجموع زنان هر ســـال ۱۸میلیارد دالر به اقتصاد این کشور ســـود میرســـانند .همچنین از ســـال ۱۹۷۶تاکنون متوسط نرخ رشد تعداد زنان خوداشتغال ساالنه ۵/۳ درصد بوده در حالـــی که این رقم در مورد مردان ۲/۲ درصد اســـت .زنان کارآفریـــن مالکیت ۴۵درصد شرکتهای کوچک و متوسط کانادا را در اختیار دارند. همچنیـــن تحقیقات نشـــان میدهد احتمال خوداشـــتغالی زنان با افزایش ســـن آنها باال میرود و در سنین ۳۵تا ۵۴سال ،بیشترین احتمال خوداشتغالی زنـــان وجـــود دارد .در کانـــادا ۵۸درصد خوداشتغالها در سنین ۳۵تا ۵۴هستند و با افزایش ســـن احتمال تاسیس کسب و کار باال میرود و باالترین میزان کارآفرینی در زنان ۵۵ساله مشـــاهده میشود ،اما واقعیت این است که شبیه اکثر کشورهای دیگر صنعتی، در کانـــادا به طور متوســـط درآمد زنـــان کارآفرین پایینتر از کارمندان زن است .سال گذشته ۱۷درصد زنان خوداشـــتغال بیش از ۳۰هزار دالر در ســـال درآمد داشـــتند در حالی کـــه این میزان برای مردان ۴۲درصد اســـت .نکتهء بســـیار جالب در مورد وضعیت کارآفرینی زنان این است که نیمی از این زنان در خانه کار میکنند و فعالیتهای شغلیشان را در منزل انجام میدهند. همچنین زنان نســـبت به مردان تمایل بیشتری دارند که کســـب و کاری در حوزههای کمرشدتر و پرریســـکتر نظیر خردهفروشی و خدمات را داشته باشـــند .بین ســـالهای ۱۹۹۰تا ۲۰۰۳تعداد زنان کارآفرین کانادا از ۲۷ درصد به ۳۳درصد افزایش یافت و این امر نشان میدهد زنان در مقایسه با مردان بیشتر در کسب و کار باقی میمانند و نرخ ماندگاری آنها خصوصا در مشاغلی که دسترسی به منابع مالی بانکی دشوارتر است بیشتر است .از 22ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
آنجا که در این کشـــور نرخ رشد شرکتهای کوچک بسیار باال و بین ۱۰۰ درصـــد تا ۱۴۰درصد اســـت ،نقش زنان در اقتصاد کانادا بســـیار بزرگتر خواهد شد. زنان به ویژه در بخشهای مدیریت خدمات ،خدمات آموزشی و تخصصی، خدمات فنی و علمی بسیار فعال هستند و عمدتا در همین حوزهها به ایجاد کســـب و کار میپردازند .همچنین نیمی از زنان کارآفرین و خوداشـــتغال کانادایی دارای مدرک دانشـــگاهی یا دورههای آموزشـــی پس از دیپلم هســـتند .در حال حاضر زنان بـــا ایجاد کســـب و کار برای بیش از دو میلیون نفر شـــغل ایجاد کردهاند .تحقیقات نشـــانمیدهد تمایل زنان کانادایی به ایجاد کســـب و کار بیش از اســـتخدام شدن توسط کارفرماهاســـت به همین دلیل طی ۲۵ســـال گذشـــته شاهد رشد چشـــمگیر کارآفرینی زنان در این کشور هســـتیم .از سال ۱۹۸۱تا ۲۰۰۱تعداد زنان کارآفرین در کانادا ۲۰۸درصد رشـــد کرد ،در حالی کـــه در همین مدت رقم مربوط به مردان ۳۸درصد اســـت .تمایل زنان کانادایی به کار در زمینههای جدید و غیرســـنتی بســـیار باالست .برای مثال در سال ۲۰۰۵زنان ۵۰درصد مالکیت ۳۱درصد شرکتهای فعال در حوزهء تکنولوژی پیشرفته و ۳۱ درصد شرکتهای تولیدی را در اختیار داشتند.
■ تسهیل مشارکت اقتصادی زنان
بنیاد زنان کارآفرین کانادا در حال بررســـی بهترین شـــیوههای تشـــویق کارآفرینی در سطح جهان است تا از آن برای گسترش کارآفرینی زنان در کانادا استفاده کند. www.womensenterprise.ca به اعتقـــاد کارشناســـان ایـــن بنیاد، زنـــان کارآفرین بایـــد گروهی خاص با ویژگیهای منحصر به فـــرد والگوهای رشـــد اقتصادی خاص خود تلقی شوند و با این پیش فرض به حل مشکالت آنها و زمینهسازی برای رشـــد ایشان اقدام شود .در این تحقیق به ویژگیهای کارآفرینهای زن به عنوان گروهی مجزا و خاص به شکل زیر اشاره شده است: زنان کارآفرین تعهدی بســـیار عمیق به جامعهء محلی خود دارند به ویژهدر زمینهء استخدام نیرو، آنها خود را در مرکز شرکت و کسب و کار میدانند و گروههای کاری رادر حاشیه میبینند، زنان یاد شده به زندگی خصوصی و خانوادگی خود توجهی قابل مالحظهدارند به همین دلیل حمایت از آنها در هنگامی که دارای فرزند میشـــوند، بسیار ضروری است، زنان کارآفرین در کانادا نســـبت به مردان دیدگاه بلندمدتتری دارند در22Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
بهراحتی كلیپ منتشر میكنیم و فعالیتهایمان با خوانندگان مجاز تفاوت چندانی ندارد. ناینیی معتقد اســـت :خوانندگانی هم كه بهطور غیرمجاز فعالیت میكننـــد ،آدمهای با تجربهای هســـتند .چراكه آهنگ شـــعر و تنظیـــم ،همه به حمایت نیاز دارد و هزینهبر اســـت و هیچكس هم حاضر نیســـت با یك خوانندهی آماتور همكاری كند. وقتی از او پرسیدیم ،كه چرا بهصورت مجاز در عرصهی موســـیقی فعالیت نمیكند ،پاســـخ داد: بیشـــتر خوانندههای مشهور پاپ ،ابتدا بهصورت زیـــر زمینی و غیر مجاز فعالیـــت میكنند و این شروع خوبی است ،چراكه در شهرت بیشتر تاثیر دارد. این خواننده در پاســـخ به سوالی مبنی بر اینكه چرا خارج از كشور را برای فعالیتهای موسیقی خود انتخاب نمیكند ،نیز گفت :خارج از كشور
دلیـــل فعالیـــت بدون مجـــوز در ایـــران را بـــه هر جـــای دیگـــری ترجیح میدهد. او میگویـــد، زمانی برای اجرا مجـــوز داشـــته، اما بعـــد از مدتی مجوزش لغو شده اســـت و دیگـــر تحمـــل ایـــن را كه مدت زیادی برای كسب مجوز صبر كند ،ندارد. مهران مســـتی اضافه میكنـــد :در حال حاضر تعداد خوانندگان زیاد شـــده و در كنارش هزینهها هم خیلی باال رفته است. این خواننده درباره موســـیقی مجـــاز ایران هم
صدایی از زیرزمینهای شهر به گوش میرسد گاهی آنقدر بلند است كه گوش رو زمینیها را هم كر میكند. سختیهای خاص خود را دارد ،از طرفی ما ایرانی هستیم و كشورمان را دوست داریم ،دلیلی وجود ندارد كه از ایران برویم. نایینی دربارهی تفاوت فعالیتهای موســـیقی غیرمجاز و مجاز اظهار كرد :خوانندگان غیر مجاز میتواننـــد كلیپهای خود را بدون هیچ هزینهای از شـــبكههای ماهوارهای پخش كننـــد .تصویر، موضوع مهمی اســـت .مردم خوانندهی غیر مجاز را میبینند اما آیـــا از خوانندگان مجاز تصویری پخش میشود؟ او دربارهی محل فعالیتهای موســـیقیاش نیز توضیـــح داد :ما در جاهای مختلفی كار میكنیم، همان استودیوهایی كه بســـیاری از خوانندههای مجـــاز آنجا آثار خـــود را ضبط میكنـــد ،چراكه كیفیت اثر برای بنده اهمیت بسیاری دارد. ناینیی همچنین اظهار تاســـف كرد :در كشـــور ما فقـــط محدودی خواننده پـــاپ مجاز حمایت میشوند و بیشترین تیتراژ سریالها را میخوانند. مهران مســـتی هم خوانندهی دیگری اســـت كه تاكید میكند ،كشـــورش را دوست دارد ،بههمین
اظهار نظر كرد و گفت :موســـیقی ایران مسموم اســـت .گوش مخاطب موســـیقی نیز مسمومتر شده است اما در عوض هر كس میتواند صدای خوانندهای را كه دوســـت دارد ،گوش دهد و این شرایط ایدهالی است. پ .صادقی كه دوســـت ندارد اســـمش در این گزارش كامل آورده شود ،درباره سبك موسیقیاش گفت :موســـیقی رپ بد نیســـت و هیچ اشكالی ندارد اما باید رپ را همانطور كه درســـت است اجرا كنیم .تكســـتها (متنها) باید معقول بوده و چیزی نخوانیم كه مخالف عرف جامعه باشد. او درباره فعالیتهای زیرزمینیاش توضیح داد: اگر یك خواننده بهصورت غیر مجاز كار میكند، دلیلش این است كه بهخاطر تعداد زیاد آلبومهای موجـــود در بازار و هزینههای زیـــاد نمیتواند به
شهرت برسد. صادقـــی اضافه كرد :دلیل دیگر این اســـت كه برای یـــك آلبوم باید حداقـــل ۹قطعه آماده كرد كه حدود ۳۰میلیـــون تومان هزینه دربر میگیرد اما وقتـــی قطعات بهصـــورت تكآهنگ عرضه میشوند ،هزینهها كاهش مییابند. این خواننده ســـختگیری وزارت ارشـــاد را در مورد ترانههـــا از دیگر دالیـــل زیرزمینی بودنش عنوان كرد. او در بخش دیگری از ســـخنانش خاطرنشـــان كرد :دوســـت دارم بـــرای همزبانهای خودم در ایران بخوانم .خوانندههایی كه به خارج از كشـــور میرونـــد اغلب هیچ پولی برای فعالیتهای خود ندارند و حتی گاهی هزینههایی پرداخت میكنند تا به شهرت برسند. او نبودن قانون كپیرایت در كشور را یكی دیگر از مشكالت پیش روی خوانندگان مجاز دانست و تصریح كرد :هزینههای كالنی كه برای یك آلبوم پرداخت شـــده ،به علت نبود كپـــی رایت خیلی راحت از بین میرود. صادقی معتقد اســـت :بسیاری از خوانندههای زیر زمینی اكنون به ســـطح باالیی رسیده و خیلی وقتها عملكرد و قدرت صدایشـــان بسیار قابل قبولتر از خوانندگان مجاز است. این خواننده همچنین اظهار كرد :در كشور كسی برای موسیقی هزینه نمیكند ،این در حالی است كه موســـیقیهای زیر زمینی از بهترین شبكههای ماهوارهای كه بســـیار پربیننده هســـتند ،پخش میشود.
گروههای موسیقی زیرزمینی ،یک واقعیت اجتماعی
21ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
21Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
چهكسی از زیرزمینهای شهر خبر دارد؟
موســـیقی زیرزمینی حكایت همان جوجه اردك زشـــتی اســـت كه در مواجهه فرهنگی ما با روند توســـعه و تغییرات رفتـــاری بارهـــا و بارها در اشـــكال مختلف بروز كرده است و تجربه نشان داده است كه به زعم اظهارات نخبگان فرهنگی، معموال مواجهه ما با اینگونه پدیدهها منفعالنه یا دستكم بهدور از دستاورد و نتیجهگیری مطلوب بوده است. كافی است بهخاطر بیاوریم كه این نوع موسیقی هم شـــاید در ابتدا برای خیلیها با نگاهی تؤام با انكار ،بیاهمیت جلوه میكـــرد ،اما امروز همان
خوانندههای زیر زمینی در نزد نوجوانها و جوانان كشـــور شـــهرت خوانندگان مجاز با فعالیتهای رسمی را دارند. آنچه در پـــی میآید گفتوگو بـــا ۳خوانندهی زیرزمینی است برای بررســـی و واكاوی شرایط یـــك واقعیت اجتماعـــی .این فعاالن موســـیقی موســـوم به زیرزمینی البتـــه معتقدند ،بهكار بردن كلمه «زیرزمینی» برای آنها به هیچ وجه مناسب نیست. دیدار با ایـــن آقایان خواننده ،شـــرایط خاص خود را دارد ،بعضی از آنها شـــاید بهخاطر نوعی
20ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
احتیاط یا حس بدبینی ،فقط حضوری گفتوگو میكننـــد و برای بعضی دیگر باید ،یك آشـــنای مورد اعتقادشان را واسطه قرار دهیم .تازه در این شرایط هم ســـاعت و مكان انجام مصاحبه را كه معموال یا یك اســـتودیوی ضبط موسیقی است یا یك كافیشاپ پاتوق فعاالن موسیقی ،در لحظات آخر مشخص میكنند. نوید ناینیی ،یكی از این خوانندگان است كه در سبك موسیقی پاپ فعالیت میكند .او در ابتدای گفتوگو تاكید كرد :درســـت نیســـت از نام زیر زمینی برای این موسیقی استفاده كنیم ،چراكه ما
20Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
فضای تجاری را گسترش دهند .حتا جرزهای بدنۀ آثار تاریخی بازار را که ۲یا ۳متر قطر داشتند ،تراشیدند و با کار گذاشتن تیرآهن ،مغازههایی به عمق یک و نیم تا دو متر درست کردند. همۀ این کارها را که کردند ،نوبت به بخش مســـکونی محلۀ بازار رســـید که خانههای قدیمیاش را بکوبند و پاساژ بسازند یا به همان شکل بارانداز کاال کنند .این کار هم معدۀ پراشتهای بازار را ســـیر نکرد و نوبت به محلههای قاجاری همسایۀ محلۀ بازار ،یعنی چهار محلۀ چالمیدان ،عودالجان ،سنگلج و دولت رسید که شاهد نفوذ بخش تجاری در بافت تاریخی و مسکونی شـــهر باشند .بازاریانی که ســـابق بر این یا در محلۀ بازار یا در دوســـت داشته باشـــد در ناف تهرون زندگی کند؟ خالصه این که بـــه مصداق "آن چه خوبـــان همه دارند تـــو یکجا داری" تمام مشـــکالت پایتخت ایران ،یک جـــا در ناف تهرون جمع شدهاست. این همه مشـــکل ناشی از گســـترش بازار (و نه وجود بازار) در مرکز شـــهر تهران یا همان ناف تهرون اســـت .از دویست ســـال پیش تا دهههای اخیر بازار تهران یک محله با دو بخش تجاری و مســـکونی بود و در دورۀ قاجار به تناوب بین ۱۶تا ۱۹درصد کل جمعیت شهر در آن زندگی میکردند .ساکنانش اغلب از تجار و کســـبۀ بازار بودنـــد و از نظر اجتماعی محلۀ
متوســـط الحالی بود .گاه نیز برخی اعیان یا شاهزادگان قاجار در آن ساکن بودند. از دورۀ پهلوی که شـــهر تهران به ســـرعت گسترش پیدا کرد، بـــازار تهران نیز چـــه برای رفع نیازهای شـــهر و چه به عنوان بزرگترین مرکز تجاری کشور گسترش یافت .در وضع جدید، بازاریان ابتدا ســـراغ تیمچهها و ســـراهای بزرگ بازمانده از دورۀ قاجـــار رفتند ،تا با قطعه قطعه کردن و افزایش تراکم آنها واحدهای کوچکتر اما فعالتری را ایجاد کنند .مثأل در وسط حیاط کاروانســـرای امیر که زیباترین و بزرگترین سرای بازار و ســـاختۀ میرزاتقیخان امیرکبیر بود ،یک ســـاختمان تجاری دوطبقه ساختند. آن گاه نوبت به راستههای بازار رسید .چون عرض راستهها را نمیتوانستند افزایش دهند ،تاقهای ضربی را که از مشخصات بازارهای ایرانی اســـت ،خراب کردند ،تـــا با افزایش طبقات
نزدیکی آن سکونت داشتند ،به شمال شهر رفتند و ناف تهرون را گذاشتند برای پادوها و باربرها و شاگرد مغازههای بازار. حـــاال در نظر آورید که بازار تهران یک بازار همچنان ســـنتی و دور از روشهـــای مدرن بازرگانی اســـت .یعنی بازاریان از حجرههای خود به عنوان دفتر تجاری اســـتفاده نمیکنند ،بلکه میخواهند کاالهایشـــان را هم همانجا بفروشند .اگر این کاال لوازم التحریر یا چند توپ پارچه باشـــد ،مشـــکلی نیست .اما وقتی نوبـــت به کابل و الســـتیک و لوازم خانگی میرســـد، پیادهروهای خیابان و معبر عمومی هم بخشی از دکان بازاریان میشـــود؛ آن هم بازاریانی که نه شهرداری ،نه سازمان میراث فرهنگـــی ،نه نیروی انتظامی ،نـــه وزارت بازرگانی و نه هیچ ســـازمان دیگری حریفشان نیســـت .آنها خود کانون قدرت اقتصادی و سیاســـی هستند و چون پس از انقالب به مناصب سیاسی حساس دســـت یافتهاند ،تقریبأ مانع و رادعی در کار خویش نمیبینند. حکایت بازار تهران که خود ناف تهرون است و خود خویشتن را از درون میبلعد ،حکایت مفصلی است. فرشید سامانی-جدید آنالین
به مصداق «آن چه خوبان همه دارند تو یکجا داری» تمام مشكالت پایتخت ایران ،یک جا در ناف تهرون جمع شدهاست
19ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
19Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
هیچ اثری از آن باقی ماندهاست؟ محدودۀ این روستا اکنون چه حال و هوایی دارد؟ در تهران هـــر چیزی که رنگ تاریـــخ دارد ،یک جور خاطره و نوســـتالژی است و مردم بیشـــتر با خاطرۀ چیزهای قدیمی دلخوشـــند تا خـــود آنها .مثأل همۀ ما الاقل یـــک دوجین فیلم تاریخـــی دیدهایم که داستانشـــان در اواخر دورۀ قاجار یا اوایل پهلوی سیر میکند و محل وقوعشان تهران قدیم است و گویی این تهران قدیم خیابانی جز اللهزار نداشـــته که همۀ قهرمانان و ضـــد قهرمانان از آنجا عبور میکنند ،کســـب و کار همۀ آدمها آنجاست و هر اتفاقی نیز همانجا رخ میدهد!
و نمـــاد این اللـــهزار گراند هتل معروف اســـت ،اما نه گراند هتل واقعی ،بلکه گراند هتل بدلی که مرحوم علی حاتمی برای "هزاردستان" ساخت و حاال در شهرک سینمایی غزالی بدل به یک رستوران شـــده تا مردم پس از خرید بلیت و دیدن ماکت اللهزار در آن بنشـــینند و لذت غذا خوردن در یک فضای بدلی شبه تاریخی را تجربه کنند. اما خـــود اللهزار چـــه؟ خود اللـــهزار یکی از شـــلوغترین،
در تهران هر چیزی كه رنگ تاریخ دارد ،یک جور خاطره و نوستالژی است و مردم بیشتر با خاطرۀ چیزهای قدیمی دلخوشند تا خود آنها 18ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
کثیفترین ،پرســـر و صداترین و نابســـامانترین خیابانهای تهران اســـت که تا کســـی مجبور نشـــود ،حتا فکر عبور از آن را بـــه ذهنش خطور نمیدهد و گراند هتـــل واقعی هم بدل به پاساژ شدهاست .حیاطش را بارانداز کاال کردهاند و هر کدام از اتاقهایش تبدیل به یک مغازۀ دوپلکس شدهاســـت ،البته بعد از ثبت در فهرست آثار ملی ایران! ناف تهرون هم یکی از همین نوستالژیهاست .گفتیم که ناف تهرون همان روســـتای کوچک تهران در سدۀ نهم میالدی (سوم هجری) اســـت که پژوهشگران با بررسی شواهد موجود هستۀ آن را مسیر اصلی بازار تهران تشخیص دادهاند .یعنی به تقریب جایـــی در فاصلۀ خیابانهای پانزده خـــرداد (بوذرجمهری) در شـــمال و مولوی در جنوب و همین طور بخشـــی از محلههای قدیمی چالمیدان و عودالجان در شرق و محلۀ سنگلج در غرب. این محدوده که خاستگاه ابرشهر تهران است و ما آن را "ناف تهرون" میدانیم به این صفات شـــناخته میشـــود :فرسودگی
کالبدی ،فقدان دسترســـی به تسهیالت ایمنی مناسب خصوصأ در مواقع اضطرار و خطر ،کمبود سرانههای خدماتی و رفاهی، آلودگی شدید هوا ،آلودگی صوتی ،ترافیک شدید ،درهمریختگی بصری ،ناامنی و معضالت اجتماعی ناشی از حضور مهاجران غیربومی و امثال اینها. با این وصف ،در شـــهری که همه دوست دارند از باب تفاخر خود را بچـــۀ ناف تهرون معرفی کنند ،کدام تهرانی اســـت که
18Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
اثر افزایش جمعیت ،آن را خراب کند و پایتخت را گســـترش دهد .این حصار -چنان که از نامش پیداست – به وسیلۀ شاه تهماسب صفوی ساخته شد و به عدد سورههای قرآن ۱۱۴برج داشـــت .در واقع با ساخت همین برج و بارو بود که تهران در سال ۱۵۵۳م۹۳۲ ،ش جامۀ شهریت به خود پوشید و از حالت روستایی یا شهرکمانند خارج شد. نقشۀ نسبتأ دقیق این محدوده را یک جهانگرد و خاورشناس روســـی به نام "الیاس َبرَهزین" در اوایل دورۀ قاجار (پیش از سال ۱۸۴۱م۱۲۲۰ ،ش) کشیدهاست .طبق این نقشه ،تهران عصـــر صفوی از شـــمال به خیابان پانزده خـــرداد امروزی ،از جنوب به خیابان مولوی ،از شـــرق به خیابان ری و از غرب به خیابان وحدت اسالمی یا همان شاپور قدیم محدود بودهاست. آیا میتوانیم این محدوده را ناف تهرون بخوانیم؟
روســـتای گمنام و کوچک تبدیل به چیزی شـــده بود که برخی مورخان آن را "قصبۀ معتبر" خواندهاند و ما میخواهیم بدانیم آن روستای اولیه کجا بوده و چه وسعتی داشته است؟ نام روســـتای تهران نخستین بار در سدۀ نهم میالدی به منابع تاریخی راه یافت .آن هم در ذکر احوال یکی از دانشمندان عصر به نام "ابوعبدالله محمد بـــن حماد طهرانی" ( با این توضیح واضحات که تهران را تا دوران اخیر با حرف طاء مینوشتند) و بعـــد هنگام نام بردن از دانشـــمند دیگری به نام "محمد بن احمد بن حماد بن سعید انصاری ابوبشر دوالبی طهرانی". نام این فرد اخیر کمی عجیب است .اگر او منسوب به دوالب اســـت (روستایی در نزدیکی تهران و در حوالی چهارراه دروازه دوالب امروزی در مرکز شـــهر) پس چرا تهرانی اســـت و اگر تهرانی است ،چرا گفتهاند دوالبی؟ دقیقأ نمیدانیم ،اما ظاهرأ
وقتی به نقشـــۀ برهزین نگاه میکنیـــم ،میبینیم که با وجود پایتخت شـــدن تهران و گذشت حدود سه قرن از ساخت برج و باروی شـــاه تهماسبی هنوز بخشهایی از آن غیرمسکونی و جایـــگاه باغات و زمینهای کشـــاورزی یا حتا زمینهای بایر اســـت و بخش مسکونی شـــهر تنها قســـمتی از آن را شامل میشـــود .طبق این نقشه حتا ارگ ســـلطنتی تهران که امروزه فقط کاخ گلستان از آن باقی مانده ،خارج از شهر قرار دارد. حاال میتوانیم مطمئن باشـــیم حدود روستای تهران را که شاه تهماســـب پیرامونش حصار کشـــید و آن را بدل به شهر کرد، یافتهایم و میتوانیـــم آن را به قطع و یقین ناف تهرون بدانیم. فقط مشـــکل این جاست که این روســـتا پیش از دوران شاه تهماســـب چند دوره از گســـترش را تجربه کرده بود و از یک
در آن دوره روستای تهران آن قدر گمنام بوده که ناگزیر شدهاند نام روستای معروفتری در همان حوالی را بیاورند تا خواننده به قرینۀ دوالب بفهمد که تهران کجاست. از ســـخن خود دور نیفتیم .ســـخن از روستای کوچک تهران اســـت که به قطع و یقین از ســـدۀ نهم میالدی وجود داشته و همان هســـتۀ اولیه "تهران بزرگ" یا همان ناف تهرون است. آیا میتوانیم محدودۀ این روســـتا را دقیقأ مشـــخص کنیم؟ آیا
نام روستای تهران نخستین بار در سدۀ نهم میالدی به منابع تاریخی راه یافت و ما میخواهیم بدانیم آن روستای اولیه كجا بوده و چه وسعتی داشته است؟
17ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
17Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ناف تهرون کجاست؟ در شهری كه همه دوست دارند از باب تفاخر خود را بچۀ ناف تهرون معرفی كنند ،كدام تهرانی است كه دوست داشته باشد در ناف تهرون زندگی كند؟ همۀ شهرها ،شـــمال و جنوب و شرق و غرب و مرکز و حاشیه و منطقه و محله و بازار و پاتوق و گذر و غیره و ذالک دارند ،اما تهران غیر از اینها یک "ناف" هم دارد که تهرانیهای اصیل خود را به آن میچســـبانند و میگویند "بچۀ ناف تهرونیم!" این ظاهرأ از ابداعات خود آنهاست ،چون کمتر شنیده شـــده – یا شاید اصأل شنیده نشده -که کســـی از ناف یزد یا ناف سنندج یا ناف بندرعباس سخن بگوید .این اصطالح به فرهنگ مشهدیها هم راه پیدا کرده و وقتی بخواهند از تفاخر یا ناز و افادۀ کســـی صحبت کنند ،میگویند: "همچی [فالن و بهمان] ُمکنن که انگار تخمشاره تو ناف تهرون کاشتن…!" فکرش را بکنید ،شهری که از شمال تا ارتفاعات باالی ۱۸۰۰متر البرز و تا عمق درههایش پیش رفته؛ از یک طرف خود را به لواسانات رسانده و از طرف دیگر کن و ســـولقان را بلعیده؛ شهری که از جنوب ،شاه عبدالعظیم را پشت سر گذاشته؛ شهری که از غرب به کرج رسیده و از شرق پهلو به پهلوی جاجرود میزند ،سر و تهش کجاست که نافش باشد؟ "ناف تهرون" اصطالحی قدیمی اســـت و طرز به کار بردنش نشان میدهد که به قدیمیترین جای تهران اطالق میشـــود .بنابراین پو َنک و باغ فیض و طرشـــت و علیآباد و چند َده آبادی و روستای دیگری که طی دهههای اخیر 16ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
در معدۀ پراشـــتهای تهران هضم شدهاند ،نمیتوانند ناف تهرون باشند و این ناف را باید در محدودههای قدیمیتر جســـتجو کرد .مثأل محدودۀ تهران دورۀ قاجار که ناصرالدین شاه گردا گردش را خندق کشید و نامش را "دارالخالفۀ ناصری" گذاشت(.سال ۱۸۶۸م۱۲۴۷ ،ش) از روی نقشـــۀ امروز تهران ،این دارالخالفه از شـــمال به خیابان انقالب، از جنوب به خیابان شـــوش ،از شـــرق به خیابان هفده شهریور و از غرب به خیابان کارگر محدود میشـــد؛ البته با کمی تفاوت ،چون دارالخالفۀ ناصری هشتضلعی بود و نه چهارضلعی. شـــاید بتوان دارالخالفۀ ناصری را همان ناف تهرون قلمداد کرد ،اما وقتی به نقشـــههای آن دوره نگاه میکنیم ،میبینیم که بخش زیادی از آن خصوصأ در قسمت شمالی خالی از سکنه و جایگاه باغات و زمینهای کشاورزی بود و تازه در دورۀ رضاشـــاه بود که سرتاسرش زیر ساختوساز رفت .پس ناف تهرون اگرچه از محدودۀ خندق ناصرالدینشـــاهی خارج نیست ،اما همۀ آن هم نیست. الجـــرم باید بگردیم دنبال محدودهای که خیلی پیشـــتر از دورۀ ناصری جزء شهر بود؛ یعنی محدودۀ حصار شاه تهماسبی که ناصرالدین شاه ناگزیر شد بر 16Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ﺧاسﺘﮕاﻩ ﻧﻮﺭﻭز ﺩﺭ اﻳراﻥ ﺑاسﺘاﻥ اسﺖ ﻭ ﻫﻨﻮز مرﺩﻡ مﻨاﻃﻖ مﺨﺘﻠﻒ اﻳراﻥ ﻧﻮﺭﻭز ﺭا ﺟﺸﻦ میﮔیرﻧﺪ
واژۀ نوروز
واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژۀ فارسی «نو» و «روز» به وجود آمده است .این نام در دو معنی بهکار میرود: )۱نوروز عام :روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو )۲نوروز خاص :روز ششم فروردین با نام «روز خرداد» ایرانیان باســـتان از نوروز به عنوان ناوا ســـرِ دا یعنی سال نو یاد میکردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان ،نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو مینامیدند.
واژه نوروز در الفبای التین
در متنهـــای گوناگـــون التیـــن ،بخـــش نخســـت واژه نوروز بـــا امالی No،Now،Novو Nawو بخش دوم آن با امالی Ruz، Roozو Rouz نوشته شده است .در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با فاصله نوشته میشوند .اما به باور دکتر احسان یارشاطر بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا ،نگارش این واژه در الفبای التین با توجه به قواعد آواشناســـی ،به شکل Nowruzتوصیه میشود .این شکل از امالی واژه نوروز ،هماکنون در نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار میرود.
پیشینه نوروز
منشا و زمان پیدایش نوروز ،به درستی معلوم نیست .در برخی از متنهای کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری ،جمشید و در برخی دیگر از متن ها ،کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شـــده است .پدید آوری نوروز در شـــاهنامه ،بدین گونه روایت شده است که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان ،دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشســـت .با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او ،جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند. برخـــی از روایتهای تاریخی ،آغاز نوروز را به بابلیان نســـبت میدهد .بر طبق این روایتها ،رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ســـال قبل از میالد یعنی 15ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمیگردد .همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام برده شده است .اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشده است.
نوروز در زمان سلسله هخامنشیان
برخی از پژوهشگران ،این مراسم را به نوروز مربوط میدانند.کــوروش دوم بنیانگــذار هخامنشــیان، نــوروز را در ســال ۵۳۸قبــل از میالد ،جشــن ملی اعالم کرد .وی در این روز برنامههایی برای ترفیع ســربازان ،پاکســازی مکانهای همگانی و خانههای شــخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود .ایــن آیینها در زمان دیگر پادشــاهان هخامنشــی نیز برگزار میشــده اســت .در زمان داریــوش یکم ،مراســم نــوروز در تخت جمشــید برگزار میشد .البته در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران هخامنشــیان ،بهطور مســتقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشــده اســت .اما بررسیها بر روی این سنگنوشتهها نشــان میدهد که مردم در دوران هخامنشــیان با جشنهای نوروز آشنا بودهاند ،و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن میگرفتهاند .شواهد نشان میدهد داریوش اول هخامنشــی ،به مناســبت نوروز در سال ۴۱۶قبــل از میــالد ســکهای از جنس طال ضرب نمود که در یک ســوی آن ســربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است .در دوران هخامنشی ،جشن نوروز در بازهای زمانی میان ۲۱اسفند تا ۱۹اردیبهشت برگزار میشده است. 15Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
نـــﻮرﻭز ﭼﻴﺴﺖ؟ نــــوروز ،جشن شکوهمـند ایران باستان ،گــویای پیـشینه ی تابناک میهن ما و جلوه ای مهم از فرهنگ غنی قـوم ایران است. نوروز که قرن های دراز اســـت بر همه جشن های جهان فخر می فروشد، از آن روسـت که یک قــرارداد مصنـوعی اجتماعـی و یا یک جشن تحمیلی سیاسی نیست .جشن جهان اســت و روز شادمانـی زمین ،آسمان ،آفتاب، جـــــوش شگفتـنـی ها و شـور زدن ها و سـرشــــار از هیجان هر آغاز.نوروز ِ گذشـــت زمان و دگرگونی های دوران را شاهد بوده و پیوسته با آمد و رفت الهام بخش خود پایان فصلی دیگر را به ساکنــــان این ســـرزمین کهنسال اعالم کرده است .نوروز ،تجدید خاطـــــره بـزرگــــــی اســـت .خاطره خویشـــاوندی انســـان با طبیعت .گذشت سال هــای دراز نه تنها از شکوهمندی س ّنتهای نوروزی نکاسته بلکه روشنگر این واقعیت بوده که بزرگ داشت نوروز و گرامی داشتن سنتهای آن با احساس و اندیشه ایرانی ،پیوند ناگسستنی یافته است... ابوریحان بیرونی در (التفهیم) در پاســـخ به این ســـوال که :نــــــوروز چیست؟ می نویسد « :نخستین روز است از فروردیـــن ماه و از این جهت روز نو ،نام کردند زیـرا که پیـشـانی سال نو اســـت و آنــــچه از پس اوست از این پنج روز ،همه جشنهاست و ششـــم فروردین ماه نوروز را بزرگ دارند، زیرا که خســـروان بدان پنج روز حق های خشـــم و گروهــــان بگزاردندی و حاجت ها روا کـردنـدی ،آنـگاه بدین روز ششم خلـوت کردندی ،خاصگان را و اعتقاد پارســــایان اندر نـوروز نخستین آنست که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن».
جمشید عید گرفت».
نوروز جشن کهن ایرانی
نوروز یکی از کهنترین جشـــنهای به جا مانده از دوران باســـتان است. خاســـتگاه نوروز در ایران باستان اســـت و هنوز مردم مناطق مختلف فالت ایـــران نوروز را جشـــن میگیرند .زمان برگزاری نـــوروز ،در آغاز فصل بهار است .نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است. بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان،مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۴اسفند ۲۳( ۱۳۸۸فوریه ۲۱ )۲۰۱۰ مـــاه مارس را بهعنوان روز جهانی عید نوروز ،با ریشـــۀ ایرانی بهرسمیت شـــناخت و آن را در تقویم خود جای داد .در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل ،نوروز ،جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار ســـال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰میلیون نفر آن را جشن میگیرند توصیف شدهاست. پیـــش از آن در تاریخ ۸مهـــر ۱۳۸۸ خورشـــیدی ،نـــوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد ،به عنوان میراث غیر ملموس جهانی ،به ثبت جهانی رسیدهبود. در ۷فروردین ۱۳۸۹نخستین دورۀ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانۀ نوروز» شناخته شد.
ابوریحان بیرونی در پاسخ به این سوال كه: نـــوروز چیست؟ می نویسد « :نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت روز نو ،نام كردند زیـرا كه پیـشـانی سال نو است
زمان نوروز
در نوروز نامه منسوب به خیام آمده اســت که« :سبب نهادن نوروز آن بوده است که چــــون دانستند که آفتاب را دو دور بـوده یکی آن سیصد و شصت و پنج روز و ربـــــعی از اول دقیـقه حمـل باز آید ،بـه همان وقت هر روز که رفته بود بدین دقیـقه نتواند آمدن چـه هـر سال از مدت همی کم شود ،چون جمشــید این دو را دریـافت نوروز نام نهاد و جشــن آیـین آورد .پـس از آن پادشاهـان دیـگر مردمان بدو اقتدار کردند».
جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز میشود .در دانش ستارهشناسی، اعتـــدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیمکره شـــمالی زمیـــن به لحظهای گفته میشود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان میرود .این لحظه ،لحظه اول برج حمل نامیده میشـــود ،و در تقویم هجری خورشیدی با نخســـتین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر است .نوروز در تقویم میالدی با ۲۱یا ۲۲مارس مطابقت دارد.
ابوریحان در آثار الباقیﺔ ،می نویسد« :برخی از علمای ایران می گویــــند: سبــــب این کـه ایـن روز را نــــوروز می نامند این است کـه در ایـام تهمورث صــــائبه آشکار شدنـد و چون جمشید بـه پادشاهی رسید دین خود را تجدید کـــرد و ایـــن کار خیلی بزرگ بـــه نظر آمد و آن روز را کـــه روز تازه ای بود،
در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده میشـــود ،نوروز ،روز آغاز سال نو اســـت .اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز ،تقویم میالدی متداول اســـت و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود.
14ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
14Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
جنوبی زمین به ســـمت خورشـــید تمایل داشته و ساکنین آن تابســـتانی داغ را در شرایطی تجربه میکنند که هم سیارهایهایشان در نیمکره شمالی احتما ًال مشغول پارو کردن برف هستند. اما در دو موقعیت ،هر دو نیمکره به یک میزان از نعمت پرتوهای گرما بخش خورشـــید بهرهمند میگردنـــد .این دو موقعیت را اعتدالهای بهاری و پاییزی گویند .برای کســـی که ســـاکن محدوده اســـتوای زمین اســـت چنین به نظر میآید که با نزدیک شـــدن به اعتدال بهاری ،از تمایل جنوبی خورشید کاسته میشـــود تا جاییکه در لحظه گذر زمین از موقعیت اعتدال بهاری ،ارتفاع خورشید در ظهر هنگام برای او به ۹۰درجه و درست باالی ســـرش خواهید رســـید. مجدد ًا با گذر روزها و دور شـــدن از اعتدال بهاری، خورشید متمایلتر میتابد اما اینبار تمایل خورشید شمالی خواهد بود. از نظـــر برخـــی از قدما که تصـــور میکردند زمین مرکز عالم است و همه اجرام سماوی دیگر به دور آن میچرخنـــد ،این تغییر تمایل تابش ،مثل گذر خورشید از نیمکره جنوبی آسمان به نیمکره شمالی آن به نظر میرسید. در واقـــع اگر با این تصـــور قدیمی به دنیا نگاه کنیـــم ،زمین را مرکز با هیبت دنیایی پر از اجرام ریز و درشـــت ســـماوی خواهیم یافت که همگی بر دور ســـیاره آبی رنگ مـــا میچرخد .در واقع چشم انســـان قادر به تشخیص دوری یا نزدیكی اجسامی كه بیش از ۳۰۰متر با او فاصله دارند، نمیباشـــد .به همین دلیل ما قادر به تشـــخیص فواصـــل عظیمی كـــه بین اجرام آســـمانی وجود دارد ،نیستیم .از نگاه ما ،فاصله زمین تا ماهواره درخشانی كه با ســـرعت آسمان را طی میكند با فاصله زمین تا یك كهكشان عظیم كه در لبههای فضا قرار دارد ،یكســـان اســـت و ما هر دو را در یك عمق احســـاس میكنیم .حال میتوان فهمید كه چرا از منظر یک ناظر زمینی ،آســـمان شـــب همانند گوی بزرگی اســـت که زمیـــن در مرکز آن قرار دارد و تمامی اجرام سماوی به سطح داخلی آن چسبیدهاند. این تصور باعث شـــده بود کـــه منجمان قدیمی تصور کنند گوی بزرگی اطراف زمین را دربرگرفته و همه اجرام سماوی روی سطح این گوی حرکت میکنند .اگـــر ما هم برای لحظات کوتاهی همین
تصور قدیمی را درســـت فرض کنیـــم ،میتوانیم بســـیاری از پدیدههای نجومی را با زبانی سادهتر بیان کنیم .گوی سماوی را میتوان مدل بزرگ و یا حجیم شـــدهای از کره زمین فرض کرد .با این دید ،خط استوا و قطبهای زمین خواهرانی روی
آن کسی که این همه نظم را منظم ساخته و آن همه احـــوال را متحول نموده بخواهیم که داناییمان را فزونی داده و شناختمان را بیشتر کند. با این حساب سال نو هنگامه عبور رد ظاهری خورشید بر کره ســـماوی از فراز خط استوا آغاز میشود .پس اگر مایل هستید ،اولین کسی باشید که خورشـــید بعدازظهر سال نو را مالحظه میکند باید به جایی روی خط استوای زمین سفر کنید که لحظه تحویل سال نو به زمان محلی در آنجا دقیق ًا ساعت ۱۲ظهر باشد. اما به شـــما بگوییم که این مکان روی استوای زمین ثابت نیســـت و هر ســـال با سال قبل از خود تفاوت دارد .این موضوع بدان دلیل اســـت که طول ســـال خورشیدی حدود ًا معادل ۳۶۵روز و ۶ساعت است .بنابراین هر ســـال بایـــد تقریب ًا ۶ ساعت دیرتر تحویل سال نو را جشـــن بگیریم .و به همین دلیل هر ۴ســـال یکبـــار باید یـــک روز به طول روزها اضافه کنیم که ســـال کبیســـه نامیده میشود. امـــا در حســـاب ســـالهای كبیســـه تقویم كهن باســـتانی (تقویم یزدگردی) ســـهلانگاری زیادی میشد ،تاجاییكه در عهد ملكشاه سلجوقی ،نوروز به اواســـط شهریور ماه رســـیده بود! این مسائل مشـــكالت عدیدهای را در حســـابهای مالی و خراجی یك سال ایجاد نموده بود. به همین ســـبب دانشـــمندان آن زمان به همت حكیم عمر خیام نیشـــابوری و با حمایت ملكشاه سلجوقی و وزیر دانشمند وی ،خواجه نظام الملك طوســـی ،به اصالح و احیای تقویم خورشـــیدی ایرانی پرداختند و تقویم تازه را به لقب ســـلطان جاللالدین ملكشـــاه ،تقویم «جاللی» نامیدند .در این تقویم مقرر شد كه ســـال با رسیدن خورشید به نقطه اعتدال بهاری آغاز شـــود که همان لحظه تحویل سال اســـت .بنابرین لحظه تحویل سال، زمانی اســـت بین ظهر روز آخر اسفند و ظهر روز اول فروردین كه در آن هنگام خورشـــید از نقطه اعتـــدال بهاری گـــذر میکند .در ایـــن تقویم اگر تحویل سال ،قبل از ظهر محلی به وقوع بپیوندد آن روز اول فروردین و اگر بعدازظهر اتفاق افتد، آن روز آخر اسفند سال قبل خواهد بود.
در حساب سالهای كبیسه تقویم كهن باستانی (تقویم یزدگردی) سهلانگاری زیادی میشد، تا جایی كه در عهد ملكشاه سلجوقی ،نوروز به اواسط شهریور ماه رسیده بود! گوی ســـماوی خواهند یافت .اســـتوای سماوی، دقیق ًا بر فراز اســـتوای زمینی و قطبهای سماوی نیز به همیـــن ترتیب بر فراز قطبهای زمینی قرار خواهند گرفت .با این فرضیـــات و تعاریف اگر مسیر حرکت ظاهری خورشید را (فراموش نکنید کـــه ما االن مرکز عالم هســـتیم و همـــه به دور ما میچرخند!) روی کره سماوی رسم نماییم ،دایرهای هم مرکز با دایره اســـتوای سماوی خواهد شد که با صفحه اســـتوای سماوی ( ۵/۲۳بیست و سه و نیم) درجه زاویه خواهد ساخت( .فکر می کنید این ( ۵/۲۳بیســـت و ســـه و نیم) درجه از کجا آمده است؟) خورشید در مســـیر حرکت سالیانه خود بر روی این دایره عظیم ســـماوی که به نظر ( ۵/۲۳یست و ســـه و نیـــم) درجه کج هم میآیـــد ،دو بار باید از محدوده اســـتوای سماوی گذر کند .یک بار از نیمکره سماوی جنوبی وارد نیمکره سماوی شمالی میشود و بار دیگر ،زمانی است که مسیر برگشت به جنوب را در پیش میگیرد. درســـت آنجاییکه خورشـــید در مســـیر شمالی خود ،خط استوای سماوی را قطع میکند ،زمانی است که ما باید سال خورشیدی قدیمی را تحویل خاطرههایمان داده و ســـالی خوب ،خوش و پر از رویدادهای قشنگ و با برکت برای سال آیندهامان آرزو کنیم .درست در همان لحظه است که باید از
13ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
این مطلب با پشـــتیبانی موسسه آسمان شب ،تولید
و منتشر شده است.
www.telescope.ir
13Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ساﻝ ﭼﮕونﻪ تﺤویﻞ میشود؟ به راستی سال نو یعنی چه؟ سال چگونه تحویل میشود؟ لحﻈه تحویل سال نو چطور محاسبه میشود و ده ها سوال دیگر كه هر سال در هنگامه تحویل سال نو ﺫهن خیلیها را به خود مشﻐول میكند. ظهر حقیقی یا نیم روز ،زمانی است که خورشید در بیشترین ارتفاع محلی خود ظاهر میشود .اما این بیشـــترین ارتفاع مورد بحـــث به دو پارامتر موقعیت رصد کننده(عرض جغرافیایی) و تاریخ رصد بستگی دارد. ما روی زمین که یک جسم کروی است ،زندگی میکنیم .بنابراین بیشترین ارتفاع محلی خورشید به عرض جغرافیایی که در آن ســـاکن هســـتیم، بستگی دارد .فرض کنیم سه دوست ،یکی ساکن در اســـتوا (عرض جغرافیایی صفر درجه) ،دومی ســـاکن در عرض جغرافیایی ۴۵درجه و سومی ساکن قطب حقیقی شـــمال (عرض جغرافیایی ۹۰درجه) باشـــند .همچنین فرض میکنیم که هر سه بر روی یک طول جغرافیایی زندگی میکنند. در هنگام ظهر محلـــی و در اولین روز از بهار، دوســـت ســـاکن بر خط فرضی اســـتوا میتواند خورشـــید را درست در باالی ســـر خود مشاهده کند .این در شرایطی است که به دلیل انحنای کره زمین ،دوســـت دوم که در عرض حغرافیایی ۴۵ درجه زندگی میکند ،خورشـــید را در ارتفاع ۴۵ درجه و در ســـمت جنوب میبیند .در همان زمان دوست ســـوم که در قطب شـــمال ساکن است، خورشـــید را درســـت در لبه افق و روبروی خود مییابد ،درست مثل اینکه خورشید قصد دارد تازه
طلوع کند .اما با گذشـــت روزها ،این سه دوست مشاهده خواهند کرد که ارتفاع خورشید در آسمان نیز تغییر میکند .این تغییر ارتفاع به کجی محور زمین و چرخش آن به دور خورشید وابسته است. محور زمین نســـبت به امتداد صفحه اســـتوای خورشید ،که زمین روی آن به دور این تک ستاره منظومه شمســـی میچرخد( ۵/۲۳ ،بیست و سه و نیم) درجه کج اســـت .امـــا خصوصیت اصلی این محور کج این اســـت که نســـبت به دستگاه اینرسی ،همواره در یک جهت قرار دارد .بنابراین با چرخش زمین به دور خورشید ،زاویه تابش نور به عرضهای جغرافیایی مختلف زمین دائم ًا تغییر میکند .همین موضوع است که باعث میشود ما در زمین چهار فصل مختلف داشته باشیم. حال دوباره به ســـراغ آن سه دوست میرویم تا ببینیم با چرخش زمین به دور خورشـــید ،ارتفاع رویت این ســـتاره در نیمروز محلـــی آنها چگونه تغییـــر میکند .اگر یادتان باشـــد مـــا آنها را در ابتدای فصل بهار و وقتی که آفتاب مســـتقیم ًا بر سر دوست ساکن استوا میتابید ،رها کردیم. هر چه از ابتدای بهار دور شـــویم و به تابستان نزدیک گردیم ،دوست ساکن بر خط استوا شاهد خواهد بود که خورشـــید در ظهر محلی ،به سمت شمال متمایل شده و از ارتفاع آن کاسته میشود.
12ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
این کاهش ارتفاع تا ابتدای تابســـتان به ۵/۶۶ درجه شـــمالی که معادل ۹۰منهای ۵/۲۳درجه است ،خواهد رســـید .حتم ًا این عدد آخری را به یـــاد دارید ،بلی میزان کجی محـــور زمین معادل ۵/۲۳درجه است. از طرف دیگر دوســـت ساکن در مدار ۴۵درجه شـــمالی ،خورشـــید را هر روز ظهر باالتر و باالتر میبیند تا جاییکه خورشـــید در یک ظهر داغ در ابتدای تابســـتان به ازتفاعـــی معادل ۹۰منهای عـــرض جغرافیایی محل ( ۴۵درجـــه) به اضافه عدد معروف ۵/۲۳درجه برســـد (حاصل عبارت خواهد بود از ۵/۶۸درجه) .برای دوست ساکن در قطب شمال نیز همین رویداد تکرار میشود با این تفاوت که چون عرض جغرافیایی او ۹۰اســـت، بیشترین ارتفاع خورشید به ( ۵/۲۳بیست و سه و نیم) درجه خواهد رســـید .این موقعیت مکانی زمین نسبت به خورشید را انقالب تابستانی برای نیم کره شمالی زمین میگویند. همین شـــرایط برای ابتدای زمســـتان (انقالب زمستانی) نیز مشاهده میشود با این تفاوت که در خط استوا ،کاهش ارتفاع خورشید جنوبی خواهد بود و در ســـایر عرضهای جغرافیایی شـــمالی ،از ارتفاع خورشید تا حداکثر ( ۵/۲۳بیست و سه و نیم) درجه کاسته خواهد شد .در این حالت ،نیمکره
12Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
آب كه چند قطره گالب در آن ریخته شـــده نیز در میان سفره است و در كنار آن كوزه ای آب ندیده كه شسته و پر از آب است و تا لحظه سال تحویل آب از آن خالـــی نمی كنند و چند برگ انار یا نارنج درون آب می اندازند .نارنج شناور نمودار زمین در كیهان است .در بعضی از مناطق نیز ماهی درون كاسه آب می اندازند ،كه ماهی نشـــانه روزی حالل است .در نزدیك چراغ و آینه، قرآن یا کتاب مقدس دیگری قرار دارد .جامی از شكر نیز بر خوان نوروزی می نهند كه برای شـــیرین كامی همیشگی افراد خانواده است .شیرینی ها و آجیل ها و میوه هائی كه برای پذیرائی از میهمانان نوروزی فراهم آمده است همه با زیبایی و سلیقه خاص ایرانی در سفره می چینند و غالبا تا چند لحظه پیش از تحویل سال در اتاق را می بندند.
سال تحویل
آفتاب به اعتدال بهاری باز آمده اســت ،نور خورشــید چنان بر می خیزد كه گویی به نوازش گونه های شاد و خرم آمده است و به روبوسی و تبریك عید نوروز .تیغه های نور آنچنان نرم و مالیم اســت كه از نســیم بامدادان اولین روز بهار لرزشی مطبوع دارد .شادی را از چشمان براق بچه هایی كه لباسهای نو پوشــیدهاند می توان دید .همه منتظر تحویل ســالند .پیش از تحویل سال 11ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
شمع و چراغهای سفره را روشن می كنند به انتظار رسیدن سال نو ،و حركت زمین از شاخی به شاخ دیگر.
دید و بازدید
پس از مراسم سال تحویل ،بچه ها و پدر و مادر همدیگر را می بوسند ،آن گاه پدر و مادر و بچه ها به دســت بوســی بزرگتر فامیل می روند .پدر بزرگ هــا و مادربزرگهــا و بزرگترها به همه عیدی می دهند .از آن چیزها كه نامش بدنبال نوروز اســتعیدی است .بچه ها اولین عیدی را از پدر و مادرشان می گیرند.
سیزده بدر
از روز دوازدهــم كــه دیــد و بازدید های نوروزی پایــان یافته ،همگان به تهیه مقدمات ســیزده مشــغول می شــوند؛ چه فردا را باید در صحرا بگذرانند و صبحانه و ناهارشــان را بیرون از خانه بخورند .بر طبق عادت هر ســاله چند خانــواده نزدیك با هم به ســیزده بدر می روند .ســیزده بــدر از مهمترین وجوه اشتراك فرهنگی سر تا سر ایران زمین است كه با تقاوتی اندك در همه جا و در هر شهر و روستا یكسان برگزار می شود. 11Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
ﺳاﻝ نو ،از ﺳﺒزه تا ﺳیزده بدر
سبزه
مهمترین مظهر محیطی نوروز است كه در لحظه های نوروز، آن گاه كه بر ســـفره های هفـــت ســـین می نشینیم ،باید كه پیش چشـــم باشـــد و در هر شروعی باید با
نگریستن به ســـبزه اندیشه را شـــادمان داشـــت .مردم از اوائل اســـفند ماه به سبز كردن سبزه در كاسه ها و بشقابها می پردازند و روی آن را پارچه نازكی می اندازند .با این اعتقادات ،كه اگر چشم ناپاك بر ســـبزه بیفتد ،یا كه بچه آن را جابجا كند ،سبزه قهر می كند و سبز نمی شود .در ایران باستان رسم چنین بود ،كه بیست و پنج روز پیش از نوروز در پهنه بارگاه پادشـــاهان دوازده ستون از خشت خام بر پا می داشتند و بر آن گندم ،جو ،برنج ،باقال، ارزن ،ذرت ،ماش و غیره می كاشتند و در ششمین روز نوروز، كه این جشن پایان می یافت با آهنگ خنیاگران آن دانه ها را در مجلس بزم می پراكندند.
لباﺱ
از یكماه مانده به نوروز پارچه فروشها در شهر و روستا بازارشان ســخت داغ اســت،چه همه می خواهند كه نوروز جامه هاشان نو باشد و سال نو را با دل شادان و رخت نو آغاز كنند .بیشتر مــردم ایــران چنان به لباس نو برای نوروز اهمیت می دهند كه گویی تا آماده نشــود نوروز نمی رســد .نوروز در هیچ جا لباسی مخصوص ندارد و مردم هر منطقه لباس معمولیشــان را برای نوروز نو می كنند.
خانه تﻜانی
از اوائل اسفند ماه همراه با تهیه مقدمات نوروزی ،زن و مرد به خانه تكانی می پردازند .مردم دو انگیزه برای تمیز كردن خانه و پاك كردن هر پلیدی از زندگی دارند ،یكی آنكه نوروز ،روز نو اســـت و در روز نو باید كه همه چیز نو باشد و «نو» در زندگی ایرانی مفهوم اسراف و بی تفاوتی و بی ارزشی اشیاء را ندارد، بلكه هر چیز پاك و تمیز نو است و هر چیز پلید و پلشتی كهنه.
خوراﻛی ها و شیرینی های نوروزی
از معروفتریـــن خوراكیهائـــی كه برای نـــوروز تهیه می كنند
10ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
ســـمنو اســـت ،كه گندم خیس كرده جوانه زده اســـت و این را كه مظهر جوانه روزیشـــان است به شكل های مختلف برای نوروز تهیه می بینند.
ســفر ه نوروزی
از مهمترین سنتهای نوروزی، خوانـــی اســـت كه در ســـر تا سر ایران زمیـــن ،گســـترده می شـــود كه هر كـــدام از اشیاء نهاده بر آن ،نشانه ای از زندگی است و بینشی كه انسان ایرانی بر محیط خود دارد .مشهورترین خوان نوروزی ،سفره هفت سین اســـت كه در بیشتر نقاط ایران معمول است .هفت نزد ایرانیان عدد مقدسی است .اهمیت عدد هفـــت را در كلیه مراسم زرتشتی می تـــوان دید. در مناطقی كه ســـفره هفـــت ســـین رســـم است نمونه ای از هفـــت چیز مـــی نهند كه نامشـــان با حرف ســـین شـــروع مـــی شـــود ,مانند: ســـیب ،ســـركه، سیر ،سماق ،سنجد، سبزی ،سبزه ،سمنو ،سنبل ،سكه ،و غیره كه هفت چیز از اینها را بر می گزینند و بر سفره می نهند. چگونگی گســـتردن خوان نوروزی بطور كامل چنین است، كه سفره ای ســـفید رنگ می گسترند ،باالی سفره آینه ای می گذارند كه نشـــانه جهان بی پایان است .در اطراف آینه یك یا چند شمع می گذارند كه آن را خاموش نمی كنند و اغلب تعداد شمع ها را بطه ای با تعداد اطفال خانواده دارد .روی آینه تخم مرغی می گذارند كه مظهـــری از تحفه و نژاد و آفرینش آدمی اســـت و جلوی آینه مشتی گندم به نشـــانه روزی می پاشند. همچنیـــن یك نان كه معرف بركت خانه اســـت و جامی پر از
10Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
من ،خردمند و مﺠﻠه ماهنامه خردمند
اجتماعی -ادبی -هنری
پانزدهم هر ماه منتشر می شود ناشر :انتشارات خردمند -تورنتو زیر نظر شورای نویسندگان سردبیر :محمد سهی امور داخلی و اداری :حامد خرّم بخت تایپ :مریم سهی طراحی و صفحه آرایی :انتشارات خردمند با تشکر از: مریم سهی -آرزو وفا -رضا میرفخرایی - راضیه عباس زادگان و همه کسانی که در این شماره ما را یار و یاور بودند.
من
ﻣﺤﻤﺪ ُﺳﻬﯽ ،ﻓﺮزﻧﺪ ﻋﻠﯽ .ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﯿﻞ رﺷﺘﻪ ﻓﯿﺰﯾﻚ ﺑﺎ ﺗﺨﺼﺺ ﻓﯿﺰﯾﻚ ﺣﺎﻟﺖ ﺟﺎﻣﺪ. زﻧﺪﮔﯽ وﻗﻮع ﯾﻜﺴﺮی اﺗﻔﺎق ﻫﺎﺳﺖ .ﺑﺮ اﺳﺎس ﯾﻚ اﺗﻔﺎق ،از ﯾﻚ ﺑﻤﺒﺎران ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﻋﺮاق ﺟﺎن ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺪر ﺑﺮدم .ﻗﺮار ﺑﻮد ﺗﻮی ﭘﺎرﯾﺲ در رﺷﺘﻪ اﻟﻜﺘﺮوﻧﯿﻚ اداﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﺪﻫﻢ اﻣﺎ ﯾﻚ اﺗﻔﺎق دﯾﮕﺮ ،ﺧﻂ زﻧﺪﮔﯿﻢ را ﻋﻮض ﻛﺮد و ﺷﺪم ﮔﺮاﻓﯿﺴﺖ و ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﻛﺎر ﻃﺮاﺣﯽ و ﭼﺎپ .ﺑﺎ وﻗﻮع ﯾﻚ اﺗﻔﺎق دﯾﮕﺮ در ﺳﺎل ١٩٩۵ﺧﻮدم را در ﻛﺎﻧﺎدا ﯾﺎﻓﺘﻢ و اﺗﻔﺎﻗﯽ دﯾﮕﺮ ﻛﻪ در ﻛﺎﻧﺎدا ﺑﺮاﯾﻢ اﻓﺘﺎد ده-ﯾﺎزده ﺳﺎل ﺑﺮاﯾﻢ ﻃﻮل ﻛﺸﯿﺪ .ﺗﺎ اﻣﺮوز ﻛﻪ...
خردمند
از ﻫﻤﺎن اﺑﺘﺪای ورودم ﺑﻪ ﻛﺎﻧﺎدا ،ﭘﺲ از ﭼﻨﺪﻣﺎه ،ﺑﺎ ﺧﺮﯾﺪ ﯾﻚ ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ و ﭘﺮﯾﻨﺘﺮ ،دوﺑﺎره ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﻛﺎر ﻃﺮاﺣﯽ و ﭼﺎپ ﺷـــﺪم .اﺳﻢ "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" ﻛﻪ ﻫﻤﺎن اﺳﻢ اﻧﺘﺸﺎراﺗﯽ ﻣﺎن در اﯾﺮان ﺑﻮد را ﺑﺮای ﺑﯿﺰﻧﺲ ﺧﻮدم اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮدم .ﺳﺎﺑﻘﺎ ً ﺗﻮ ﻛﺎﻧﺎدا ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺷﺮﯾﻚ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﯿﺰﻧﺴﻬﺎی ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ داﺷﺘﻪ ام وﻟﯽ در ﻫﺮﭼﯽ ﻧﺎم "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" را ﺑﺎ ﺧﻮد ﯾﺪک ﻣﯿﮑﺸﺪ ﻓﻘﻂ و ﻓﻘﻂ ﺧﻮدم ﻫﺴﺘﻢ .اﺻﻼ "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" ﻧﻤﺎﯾﻪ ای از اﻧﺪرون ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ دل اﺳﺖ .ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺠﻠﻪ ﻛﻪ در دﺳﺖ دارﯾﺪ.
مﺠﻠه
روی جلد -شرح در صفحه ۳۲ ۱۰۰میلیون زن در جهان گم شدهاند
Tel: 416-676-9-676 Fax: 1-888-676-9677 info@kheradmand.ca www.kheradmand.ca 8131 Yonge Street, Suite 207 Thornhill, Ontario L3T 2C6 Canada
ﻛﺎر ﻧﺸﺮ و ﭼﺎپ ،اﻧﺘﺸﺎر ﻣﺠﻠﻪ را ﻫﻢ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺧﻮد آورد .ﯾﻚ زﻣﺎﻧﯽ ﻣﻦ ﺟﻮاﻧﺘﺮﯾﻦ ﻣﺪﯾﺮ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت در اﯾﺮان ﺑﻮدم .در ﻛﺎﻧﺎدا ﻫﻢ ﻣﺠﻼت و ﻫﻔﺘﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ و ﮔﺎﻫﻨﺎﻣﻪﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی را ﯾﺎ ﺑﻨﯿﺎن ﮔﺰارده ﯾﺎ ﺑﻪ رﺷـــﺪ و ﺷﻜﻮﻓﺎﯾﯽ رﺳﺎﻧﺪهام .اوﻟﯿﻦ ﻣﺠﻠﻪای ﻛﻪ در ﻛﺎﻧﺎدا ﻛﺎر ﻛﺮدم ﻧﺎﻣﺶ "ﭘﯿﺎم زن" ﺑﻮد و آﺧﺮﯾﻦ آن ﻫﻤﯿﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" ﻧﺎم ﻧﻬﺎدﻣﺶ .در ﺳﺎل ١٩٩٦اوﻟﯿﻦ و ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﯽ ﻛﻪ ﺗﻮی ﻛﺎﻧﺎدا )و ﺣﺘﯽ ﺷﺎﯾﺪ در ﻛﻞ آﻣﺮﯾﻜﺎی ﺷﻤﺎﻟﯽ( ﻣﯿﺘﻮاﻧﺴﺖ ﯾﻚ ﺻﻔﺤﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﺠﻠﻪ ﻓﺎرﺳﯽ را در ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﺑﭽﯿﻨﺪ ﻃﻮری ﮐﻪ اﺣﺘﯿﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﭼﺴﺐ و ﻗﯿﭽﯽ و ﻣﯿﺰ ﻧﻮر و ﻏﯿﺮه ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻮدم .ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎی ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮی آﻧﺰﻣﺎن اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﭘﯿﺸـــﺮﻓﺘﻪ ﻧﺒﻮدﻧﺪ و در ﻣﺤﯿﻂ DOSﺑﺴﺘﻦ ﯾﻚ ﻣﺠﻠﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻪ زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻛﺎر ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻬﻤﯽ ﺗﻠﻘّﯽ ﻣﯿﺸﺪ. اوﻟﯿﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﻧﺎﻣﻪ اﯾﺮاﻧﯽ در ﻛﺎﻧﺎدا ﻛﻪ ﺟﻠﺪ ٣رﻧﮓ ﺗﺮﻛﯿﺒﯽ داﺷﺖ را در ﺳﺎل ١٩٩٨ﻃﺮاﺣﯽ و اﺟﺮا ﻛﺮدم .اﯾﻦ ﻛﺎر در زﻣﺎن ﺧﻮدش ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﻚ ﺗﺤﻮل ﺑﻠﻜﻪ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰه ﺑﻪ ﺣﺴﺎب ﻣﯽآﻣﺪ .ﻋﺎﺷﻖ ﻛﺎرم ﻫﺴﺘﻢ و اﯾﻦ ﻋﺸﻖ ،ﺑﺮاﯾﻢ از اﯾﻦ ﻧﻮع "اوﻟﯿﻦ ﻫﺎ" ﺑﻮدن ﺑﺴﯿﺎر آﻓﺮﯾﺪه اﺳﺖ وﻟﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮاﻫﻢ اﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ زﯾﺎد ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺷﻮد. -------ﻣﻦ و "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" اﯾﻨﻘﺪر ﺑﺎ ﻫﻢ ﻋﺠﯿﻦ ﻫﺴـــﺘﯿﻢ ﻛﻪ ﺑﯿﺶ از ﻧﺼﻒ اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺗﻮرﻧﺘﻮ ﻣﻦ را آﻗﺎی ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﺻﺪا ﻣﯿﻜﻨﻨﺪ! ﺑﻪ دﯾﺪار ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﺧﻮش آﻣﺪﯾﺪ.
9ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
9Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
8ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
8Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
7ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
7Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
6ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
6Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
4ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
4Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676
2ماهنامه خردمند -سال اول -شماره اول -مارچ -۲۰۱۵تلفن۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :
2Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676