Kheradmand Magazine - Issue #1

Page 1

Volume 1 - Number 1 - February 2015

Volume 1 - Issue 1 - March 2015 - www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676.9.676


‫‪ 75‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪75Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 74‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪74Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫واﻡ مسﻜن‬

‫واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن‬

‫‪ 73‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪73Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫واﻡ مسﻜن‬

‫واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن ‪ -‬واﻡ مسﻜن‬

‫‪ 72‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪72Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 71‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪71Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ‬

‫دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ ‪ -‬دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ ‪ -‬دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ ‪ -‬دفتر مهاجرﺕ و وكالﺖ‬

‫‪ 70‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪70Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل‬

‫تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل ‪ -‬تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل ‪ -‬تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل ‪ -‬تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل ‪ -‬تﻌﻤیرﮔاه اتومبیل‬

‫‪ 69‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪69Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خـدماﺕ بیـﻤه‬ ‫خـدماﺕ بیﻤه ‪ -‬خـدماﺕ بیﻤه ‪ -‬خـدماﺕ بیﻤه ‪ -‬خـدماﺕ بیﻤه ‪ -‬خـدماﺕ بیﻤه ‪ -‬خـدماﺕ بیﻤه‬

‫عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری‬

‫عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری ‪ -‬عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری ‪ -‬عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری ‪ -‬عﻜاسی و فیﻠﻤبرداری‬

‫‪ 68‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪68Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خدماﺕ ارزی‬

‫خدماﺕ ارزی ‪ -‬خدماﺕ ارزی ‪ -‬خدماﺕ ارزی ‪ -‬خدماﺕ ارزی ‪ -‬خدماﺕ ارزی ‪ -‬خدماﺕ ارزی‬

‫‪ 67‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪67Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺣسابداری‬ ‫ﺣسابداری ‪-‬ﺣسابداری ‪-‬ﺣسابداری ‪ -‬ﺣسابداری ‪ -‬ﺣسابداری ‪ -‬ﺣسابداری ‪ -‬ﺣسابداری‬

‫‪ 66‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪66Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺁژاﻧﺲ مسافرتی‬ ‫ﺁژاﻧﺲ مسافرتی ‪-‬ﺁژاﻧﺲ مسافرتی ‪ -‬ﺁژاﻧﺲ مسافرتی ‪ -‬ﺁژاﻧﺲ مسافرتی ‪ -‬ﺁژاﻧﺲ مسافرتی‬

‫‪ 65‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪65Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی‬ ‫ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی ‪ -‬ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی ‪ -‬ﺁرایﺸﮕاه و سالن زیبایی ‪ -‬ﺁرایﺸﮕاه و‬

‫‪ 64‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪64Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 63‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪63Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫‪ 61‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪61Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 60‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪60Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 59‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪59Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 58‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪58Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫یک دشمن نیست؟!!!‬ ‫راســـتش نمیدانم خشمم از این همه بیداد را بر‬ ‫گوشهای چه کسی حواله کنم‪ .‬نمیدانم چه کسی‬ ‫مقصر و مســـئول اســـت که بر او خـــرده بگیرم‪.‬‬ ‫همۀ پشت میز نشـــینان میگویند باید کاری کرد‬ ‫و هیچکدام خود دســـت بکار نمیشـــوند‪ .‬واقعا‬ ‫نالـــه و فریاد را نمیشـــنوید؟ صدای خس خس‬ ‫نفسهایمان را چطور؟ البته خس خس نفسهای‬ ‫ما را با کســـانی که سینهشـــان از فرط خوردن به‬ ‫خس خســـی شـــهوانی فرو میافتد‪ ،‬به یک سان‬ ‫نگیرید‪ ،‬کسانی که لم میدهند و به خاکها لبخند‬ ‫میزنند‪.‬‬ ‫شرم بر شما که با بهانهای واهی بر دیگران حمله‬ ‫میبرید تا دیگران بر شما حمله نبرند‪ .‬شما که ما‬ ‫را از خود نمیدانید‪ .‬شـــرم بر شما که دالر و ریال‬ ‫را بر جان برادران و خواهران و انســـانهایی که‬ ‫قاعدۀ تنفس را از یـــاد بردهاند‪ ،‬ترجیح میدهید‪.‬‬ ‫شـــما که نفت سیاه را از خون ســـرخ عزیزانتان‬ ‫بیشـــتر دوست میدارید‪ .‬شرم بر شما باد‪ .‬اما نه‪،‬‬ ‫شما با این واژه بیگانهاید‪.‬‬ ‫فرض کنیم سیل یا زلزلهای‪ ،‬خانهها را ویران کرده‬ ‫و آدمها را بیخانمان‪ .‬یا مثال یک بیماری‪ ،‬که در‬ ‫طوالنی مـــدت جان مردم را میگیرد‪ ،‬میان آدمها‬ ‫دســـت به دست میشود و یک به یک زانوانشان‬ ‫را به زمین میکوبد‪ .‬آیا در این حالت نباید دالرها‬ ‫و ریالها را روانۀ این بازار جان کنیم؟‬ ‫آیـــا نباید بیآنکـــه به انتظار کـــف زدن و هورا‬ ‫کشـــیدن بنشینیم‪ ،‬هراســـان و از خواب پریده و‬ ‫نگران به سوی این انســـانها بشتابیم؟ نباید از‬ ‫این و آن قرض کنیم و خود را به فالکت بنشانیم‬ ‫تا به فالکت نشســـتگان را‪ ،‬دوباره بر پاهایشان‬ ‫ایستاده ببینیم؟‬ ‫نباید سیاســـت بازیهای حزبـــی و وعدههای‬ ‫پوپولیســـتی را کنـــار بگذاریـــم تا دوســـتمان‪،‬‬ ‫برادرمان و هموطنمان‪ ،‬احســـاس خفگی نکند؟‬ ‫آیا خدمتگـــزاران جامعه که امروز مســـئول این‬ ‫مسائل هستند نباید از فرط دغدغۀ مردم‪ ،‬ساعت‬ ‫ناهارشان را از یاد ببرند؟‬ ‫این مسئلهها غل ّو و اغراق نیست‪ .‬آیا در هشت‬ ‫ســـال جبهه و جنگ چنین نبـــود؟ در زلزله بم و‬ ‫رودبار‪ ،‬ملت و دولت و این و آن‪ ،‬دست به دست‬ ‫هم ندادند؟ اگر کســـی بگوید گرد و خاک کجا و‬ ‫زلزله کجا‪ ،‬من به او خواهم خندید و خواهم گفت‬ ‫آیا هفت هشـــت ثانیه زلزله از هفت هشت سال‬ ‫خاک خوردن بدتر است؟‬ ‫در یک لحظـــه مردن و ذره ذره جان دادن با هم‬ ‫متفاوتند؟ زیـــر آوار رفتن یا به خاک نرم مدفون‬

‫شدن؟ کدام را میتوان بر دیگری ترجیح داد؟ و به‬ ‫او خواهـــم گفت نه‪ ،‬تو هنوز خاک را در ریههایت‬ ‫حس نکردهای‪.‬‬ ‫بعضیها میگویند بیاییـــد دعا کنیم‪ .‬اینطور که‬ ‫مثال دســـتهایمان را به سمت آسمان ببریم و از‬ ‫ته دل گریه و زاری راه بیندازیم که خاکها بدوند‪،‬‬ ‫بروند خانهشان‪ .‬گریه؟ برای چه؟ انصاف است که‬ ‫خدا را عامل این بیبرنامگی و بینظمی بدانیم؟‬ ‫نبایـــد این میـــدان غم انگیزی کـــه در برابرش‬ ‫مقاومت نکردهایم و تنها به تماشـــایش نشستهایم‬ ‫را به گردن خـــدا بیندازیم‪ .‬خدا به ما عقل داده و‬ ‫نیـــرو و زبـــان داده تا حرف بزنیـــم و فکر کنیم و‬ ‫کار کنیم‪ ،‬اما ما تنها نشســـته و تماشا کردهایم‪ .‬ما‬ ‫کلمۀ فاجعـــه را از واژگان زبانیمان حذف کردهایم‬ ‫تا مبادا کسی متهم شود و برنجد و به دل بگیرد و‬ ‫پدرمان را درآورد‪.‬‬

‫هوای جنوب و غرب ایران که حتی رنگ‬ ‫زرد خورشید را از نقاشی کودکانمان گرفته‪،‬‬ ‫یک فاجعه است و یک فاجعه است و یک‬ ‫فاجعه اســـت و یک فاجعه است‪ ...‬و این‬

‫را نمیفهمند‪ .‬نمیخواهند که بفهمند‪ .‬ما همچون‬ ‫پیشینیانمان شـــما را به خدا واگذار‬ ‫نخواهیم کرد‪ ،‬چـــون اطمینان داریم‬ ‫روزی روزگاری خداوند شما را به ما‬ ‫واگذار خواهد کرد‪.‬‬ ‫تیتـــر روزنامهها با هـــم متفاوتند‪.‬‬ ‫بعضیهایشـــان دربـــاره فوتبـــال و‬ ‫بعضی دربـــاره اختالسهای مکرر و‬ ‫بعضی نتایج کنکـــور و بعضی طرز‬ ‫تهیه کیک شکالتی‪ .‬اما گاهی درباره‬ ‫زندگی و جان مردم هم مینویســـند‪.‬‬ ‫آخرین تیر امید آنانکه خاک زبانشان‬ ‫را‪ ،‬از فریادتهی کرده است‪.‬‬ ‫آقایان و خانمهای صاحب منصب‪ ،‬سانتریفیوژها‬ ‫روان از شما ربودهاند؟ اگر حواس شما را از همه‬ ‫چیز پرت کردهاند پس غرب کار خود را به خوبی‬ ‫انجام داده است‪ .‬اینطور نیست؟‬ ‫مهمانان امروز و دیروز صندلیهای ســـبز‪ ،‬شما‬ ‫که کم مانده وزیر فرهنـــگ را برای یک کتاب یا‬ ‫یک فیلـــم محاکمه کنید و وزیـــر خارجه را برای‬ ‫یک پیاده روی بکشـــید‪ ،‬شما که برای امر و نهی‬ ‫نعره میکشـــید‪ ،‬و شما که برای رسیدن به اهداف‬

‫و برنامههای خود‪ ،‬ســـخنهایتان را با خرمشهر و‬ ‫اهواز و بوشـــهر و نفت و گاز شـــروع میکنید و‬ ‫به پایان میبرید‪ ،‬شـــما چه کردهاید؟ هیچ‪ .‬و چه‬ ‫انتظار بیهودهای اســـت از شـــما!!! انتظار زندگی‬ ‫بخشـــیدن به روح این شهرهای مدفون در خاک‪،‬‬ ‫از شما که هر روز بر صندلیهای سبز‪ ،‬شعار مرگ‬ ‫سر میدهید!!! چه انتظار بیهودهای!!!‬ ‫اگر راســـتش را بخواهید با ابراز تاســـف‪ ،‬دل‬ ‫هیـــچ کدام از ما خاک خـــوردگان آرام نمیگیرد‪.‬‬ ‫بـــا مذاکره با ایـــن و آن و دادن وعدههای پولی‪،‬‬ ‫آنفوالنزای هیچ کداممان خوب نمیشـــود‪ .‬دیگر‬ ‫دســـت تکان دادنهایتان ما را به شوق نمیآورد‪.‬‬ ‫امضـــای قراردادهـــای همکاری علیـــه ریزگردها‬ ‫برایمان فایدهای ندارد‪ .‬گرفتن جلسات فوق العاده‬ ‫دردی از ما دوا نمیکند‪ .‬تنها چیزی که ما را دوباره‬ ‫از خانههایمان بیرون میآورد و به شوق وامی دارد‬ ‫این است که خیلی معمولی مثل همه آدمهای دنیا‬ ‫نفس بکشیم‪.‬‬ ‫شـــاید فردا هوا پاک باشد و شاید پس فردا هم‬ ‫بتوانیم آســـمان را ببینیم امـــا هفته بعد چه؟ ماه‬ ‫بعد؟ سال بعد؟‬

‫ما همیشه نگران نفسهای فردایمان هستیم‪ .‬دم‬ ‫و بازدم‪ ،‬این چیزی اســـت که سهل انگاریهای‬ ‫شـــما‪ ،‬آنرا از ما گرفته اســـت‪ ،‬چنانکه کارون و‬ ‫ارومیه و زاینده رود را خشکاند‪.‬‬

‫اینجا‪ ،‬همه در آرزوی هشت سال پیش‬ ‫زندگــی میکننــد‪ .‬در آرزوی روزی که‬ ‫هنوز‪ ،‬غبار غم بر قاب نوروز ننشسته‬ ‫بود‪.‬‬ ‫احسان مظاهری‬

‫تو در حال خفه شدن هستی اما خفه نمیشوی و همینطور‬ ‫هفت هشت سال در حال خفه شدن باقی میمانی‪...‬‬

‫‪ 57‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪57Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺧﺲ ﺧﺲ نﻔﺲﻫایم را میشﻨوﻯ؟‬ ‫فقط باید در آن هوا نفس كشیده باشی كه بفهمی چه میگویم‬ ‫فقـــط باید در آن هوا نفس کشـــیده باشـــی که‬ ‫بفهمـــی چه میگویم‪ .‬باید ریههایت از خاک‪ ،‬پر و‬ ‫خالی شده باشـــد‪ .‬باید سوی دیدن از چشمهایت‬ ‫رفته باشـــد‪ .‬از زبان تا حلقت را خاک فرا گرفته‬ ‫باشـــد‪ ،‬که هیچ مزهای تو را به شوق نیاورد‪ .‬باید‬ ‫حس المســـهات آنقدر کرخت شده باشد که لمس‬ ‫هیچ دســـت و بوســـیدن هیچ صورتـــی‪ ،‬خون را‬ ‫در رگهایـــت به خروش نینـــدازد‪ .‬باید خاک در‬ ‫بینیات‪ ،‬آنقدر منجمد شـــده باشـــد که بوی هیچ‬ ‫خاطـــرهای از روزها و عطرهـــای خاطره انگیز را‬ ‫به یاد نیاوری‪.‬‬ ‫باید حملۀ رعدگون خـــاک‪ ،‬تو را چندین روز و‬ ‫هفتـــه و ماه در خانههای خاک خورده حبس کرده‬ ‫باشـــد که بفهمی این ریزگردهـــای معلق درهوا‪،‬‬ ‫صرف ًا تیتر روزنامههای امروز و فردا نیستند‪.‬‬ ‫هشت سال از خرمشـــهر دفاع کردیم و خون و‬ ‫جان دادیم فقط برای نفس کشـــیدن‪ .‬برای دیدن‪.‬‬ ‫برای لمس کردن‪ .‬خرمشـــهر‪ ،‬خرمشـــهر است و‬ ‫دشمن دشمن است‪ .‬آن زمان یک دیکتاتور‪ ،‬حاال‬ ‫چند تپه خاک‪.‬‬ ‫دشمن دشمن است‪ .‬بادهای خاک زا دشمناند‪.‬‬ ‫دم و بـــازدم را در گلوی بـــرادران من‪ ،‬خواهران‪،‬‬ ‫پدران و مادرانـــم تلنبار کردهانـــد‪ .‬پرندگان را از‬ ‫آســـمان شـــهر من فراری دادهاند‪ .‬دشمنها فقط‬

‫با اســـلحه به جنگ نمیآیند‪ .‬دشـــمنها همیشه‬ ‫آدمهای قبایل بیگانه نیســـتند‪ .‬دشـــمن گاهی در‬ ‫خانه‪ ،‬به آرامی و آسانی‪ ،‬خفهات میکند‪.‬‬ ‫همه چیز اینطور شـــروع میشود‪ .‬صبح است‪.‬‬ ‫از خواب بلند میشـــوی‪ .‬فکر میکنی هنوز شب‬ ‫اســـت‪ .‬خانه در تاریکی مرموزی فرو رفته است‪.‬‬ ‫صدای بادی را میشنوی‪ .‬صدای تیک تیکهای‬ ‫ریزی که انگار چیزی به شیشۀ پنجره میخورد‪.‬‬ ‫اخبار میگوید دولتیها آســـوده مشغول کارند و‬ ‫وزیر بهداشـــت مرتب میگوید ریزگردها سیاسی‬ ‫نیســـت‪ .‬ساعت را نگاه میکنی و میفهمی صبح‬ ‫شده اســـت‪ .‬با خودت فکر میکنی این تاریکی‪،‬‬ ‫حاصل خسوف است یا کسوف؟‬ ‫در همان زمان مجلس نشـــینها‪ ،‬با اختصاص‬ ‫دادن بودجه برای ریزگردها مخالفت میکنند‪ .‬بعد‬ ‫صدای جغ جخ جغ جخ گوشهایت را پر میکند‪.‬‬ ‫صداها از کجا میآید؟ طولی نمیکشد که صداها‪،‬‬ ‫تـــو را بـــه دندانهایت حواله میدهد کـــه در زیر و‬ ‫رویشـــان خاک‪ ،‬خانه کرده اســـت‪ .‬بعد دولتیها‬ ‫چیزی به مجلســـیها میگویند‪ .‬بعد مجلســـیها‬ ‫پـــدر دولتیها را درمی آورند‪ .‬بعد اعصابت به هم‬ ‫میریزد‪ .‬بینیات شروع میکند به حساس شدن‪.‬‬ ‫چند عطسه میکنی‪ .‬مادرت تب میکند‪ .‬همسرت‬ ‫دو عطســـه دیگر جوابت میدهد‪ .‬فرزندت اسهال‬

‫‪ 56‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫میشود‪ .‬و این تازه اول راه است‪.‬‬ ‫اینجا با خودت میگویی همه چیز برای یک صبح‬ ‫دل انگیز و پرنشاط مهیا نیست‪ .‬بعد مجلسیها‬ ‫و دولتیها با تو یک همدردی سرپایی میکنند و‬ ‫میروند تا بر ســـر بورســـیههای غیر قانونی چانه‬ ‫بزنند‪ .‬بعد تو در حال خفه شـــدن هستی اما خفه‬ ‫نمیشوی‪ .‬و همینطور هفت هشت سال در حال‬ ‫خفه شدن باقی میمانی‪.‬‬

‫همین وضعیت در چند ســـاعت‪ ،‬بدتر میشود‪.‬‬ ‫در چند روز‪ ،‬زجرآور میشـــود‪ .‬در چند هفته‪ ،‬در‬ ‫خانهات حبس میشوی‪ .‬در چند ماه و چند سال‬ ‫کـــه پی درپی و ناگهانی و بیخبر و نامنظم تکرار‬ ‫میشود‪ ،‬از تو یک افســـردۀ ناامید میسازد‪ .‬این‬

‫‪56Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 55‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪55Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 54‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪54Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫میکند‪ .‬هویت مجموعه ای از فرهنگ ها‪ ،‬ارزش ها‪ ،‬اطالعات‬ ‫و باورهایی اســـت که جهان بینی انسانها را شکل می دهد و‬ ‫جایـــگاه او را در هر جغرافیایی تعیین می کند‪ .‬بدیهی اســـت‬ ‫اولین چیزی که انســـان مهاجر در جغرافیایی جدید احســـاس‬ ‫میکند همین هو ّیت و بی هو ّیتی است‪.‬‬ ‫مـــا باید در موقعیت جدید‪ ،‬ضمن حفظ هویت اصلی و اولیه‬ ‫خودمان هویت جدید بســـازیم‪ .‬ساختن هویت جدید‪ ،‬اولین و‬ ‫مهمتریـــن حرکتی اســـت که یه مهاجر باید بطـــور جدی به آن‬ ‫بپردازد‪ .‬شـــالوده اصلی هو ّیت جدید را بایـــد اول در ذهنمان‬ ‫بوجود بیاوریم‪ ،‬ســـپس آن را به باور برســـانیم و بعد به اجرا‬ ‫بگذاریـــم‪ .‬اگر در انجام این حرکت موفق شـــویم‪ ،‬آن وقت از‬ ‫مهاجرت احساس لذّ ت و شادی می کنیم و می توانیم گام های‬ ‫بعـــدی را به راحتی وبا اعتماد بنفس به جلو برداریم‪ .‬در انجام‬ ‫ایـــن حرکت آنچه که به ما کمک شـــایانی می کند‪ ،‬خودباوری‬ ‫اســـت‪.‬اگر خود را کوچک بشـــماریم‪ ،‬بازی را باختهایم‪ .‬توجه‬ ‫داشـــته باشید که ما برای ساختن این هو ّیت جدید زیر بناهای‬ ‫فکری‪ ،‬فرهنگی و تاریخی قوی و ارزشمندی را با خود به همراه‬ ‫آورده ایم‪ .‬فقط باید با مهندســـی جدید حرکـــت کنیم و راه را‬ ‫ادامه دهیم‪ .‬آنهایی که درست و حساب شده به جلو میروند به‬ ‫زیبایی های زندگی که همان ســـعادت هدفمند است می رسند‬ ‫و آنهایی که در این راه می مانند‪ ،‬خود را به شـــورزار بیهودگی‬ ‫می سپارند‪.‬‬ ‫ما باید این شـــعار را ســـرلوحه ذهن مان قرار دهیم‬ ‫که‪ :‬بودن خواســـتن است و خواستن بودن‪ .‬انسان می تواند‬ ‫پدیده ها و زمینه های درســـت هویت جدید را در خود بوجود‬ ‫آورد‪،‬بویژه در مهاجرت که توان افراد چندین برابر می شـــود‪.‬‬ ‫برای درســـت پیمـــودن راه باید تصور کنیم که مـــا میتوانیم به‬ ‫راحتی به ناشـــناخته ها دست یابیم‪،‬با این نگرش به راه ادامه‬ ‫دهید‪،‬استعداد های خود را دست کم نگیرید و با هر توانایی و‬ ‫امکانات‪،‬به خود حرکت کنید‪.‬‬ ‫در طـــی این مســـیر و ادامه این فرآیند‪ ،‬وقتی که شـــناخت‬ ‫و تجربه شـــما در ایجاد و ســـاخت هویت جدید در وجودتان‬ ‫آشکار شد‪،‬از درون و با توجه به دریافت بازخورد ها از بیرون‬ ‫و محیط‪،‬احســـاس رضایت خواهید کرد و آنگاه می توانید با‬ ‫باور قلبی و درونی بگویید که‪ :‬همه جای کانادا هم ســـرای من‬

‫است‪،‬همانگونه که همه جای ایران سرای من بود و هست‪.‬‬ ‫وقتی به این مرحله رســـیدید‪ ،‬در خودتان احســـاس می کنید‬ ‫که دنیـــا آنگونه که ما قب ‪‬ال به آن نگاه می کردیم نیســـت‪ .‬دنیا‬ ‫زیباییهـــای خاصی دارد که ما آنـــرا نمی بینیم و چون از روی‬ ‫عشـــق و رازهای خلقت و اسطوره انســـانی زندگی نکرده ایم‪،‬‬ ‫دچار گرفتاریهای مختلف شـــده ایم‪ .‬یکی از این گرفتاریها‬ ‫آنســـت که ما عاشقانه کار نمی کنیم یا کار عاشقانه نمی کنیم‪.‬‬ ‫انســـان پس از آنکه به اینگونه عشق رسید‪،‬هستی و فلسفه آن‬ ‫برایش معنی پیدا می کند‪ .‬همه انسانها در روی این کره خاکی‬ ‫مهاجری بیش نیســـتند که در حال ساخت هو ّیت معنوی خود‬ ‫می باشـــند تا آن را توشـــه راه مقصد نهایی کنند‪ .‬مقصدی که‬ ‫مسیر رسیدن به آن‪،‬زندگی در این جهان است‪.‬‬ ‫آری‪،‬بـــاور کنید که همواره‪ :‬مســـیر زیباتر از مقصد اســـت و‬ ‫همهجا برای انســـان عاشق سرای اوست ولی ریشه اصلی هر‬ ‫فردی در ســـرای اولیه او یعنی وطنش قـــرار دارد که هیچگاه‬ ‫خاطـــره ها‪،‬یادها‪،‬ارزش ها و زیبایی هایـــش را نمی تواند به‬ ‫فراموشی بسپارد حتی اگر در خارج از آن محیط‬ ‫احساس سعادت‪،‬خوشبختی و موفق ّیت‬ ‫کند‪.‬‬

‫انسان مهاجر‪،‬انسانی با تفﻜر دوگانه و مقایسه ای‬ ‫است‪ .‬مقایسه ای زندگی کردن خیلی خوﺏ است‪.‬‬

‫‪ 53‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪53Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫از شما می پرسیم‪:‬‬

‫آیا همه جای کانادا هم سرای من است؟‬ ‫همه انسانها در روی این کره خاکی مهاجری بیش نیستند که در حال‬

‫ساخت هویت معنوی خود می باشند تا آن را توشه راه مقصد نهایی کنند‬ ‫این شماره ‪-‬پاسخ از‪:‬‬

‫حسن گلمحمدی‬

‫‪golmohammadihassan@yahoo.com‬‬

‫مهاجرت پدیده بســـیار مهمی در زندگی اســـت‪.‬پدیده ای که روی تفکر و‬ ‫اندیشـــه انسان مهاجر تأثیر غیر قابل تصوری ایجاد می کند‪ .‬اگر ما آمادگی‬ ‫این تأثیرها و تغییر و تحول ها را نداشته باشیم‪ ،‬هنگامی که کشورمان با همه‬ ‫آشـــنایی ها و جنبه های مثبت و منفی را ترک می کنیم و در کشـــوری که با‬ ‫بسیاری از فرآیند های اجتماعی‪ ،‬فرهنگی و سیاسی آن بیگانه ایم‪ ،‬سکونت‬ ‫می گزینیم‪ ،‬ممکن اســـت نتوانیم افکار و اندیشـــه های خود را با شرایط آن‬ ‫کشـــور مهاجرپذیر تطبیق دهیم‪ .‬بنابراین در این حالت‪ ،‬فرد مهاجر احساس‬ ‫می کند که در مهاجرت شکست خورده است‪.‬‬ ‫امروزه ثابت شده است که انسان با هر دیدی به پدیده ها بنگرد آن نگرش‬ ‫در زندگـــی او نقش اساســـی پیدا می کنـــد‪ .‬این تفکر و توجـــه به درون در‬ ‫مهاجـــرت ُبعد اصلی و تعیین کننده ای به خود می گیرد‪ .‬اگر فرد مثبت نگر‬ ‫باشد بسیاری از پدیده های منفی که قطع ًا در مهاجرت وجود دارد‪ ،‬نمیتواند‬ ‫او را از پای در آورد و اگر منفی گرا باشد‪ ،‬تأثیر این منفی در فرآیند دوچندان‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫انسان مهاجر‪،‬انسانی با تفکر دوگانه و مقایسه ای است‪ .‬مقایسه ای زندگی‬ ‫کردن خیلی خوب است‪ .‬انسان توجیهی خوب نیست چون همواره خودش و‬ ‫رفتارش را توجیه می کند‪ .‬آنچه که مهم اســـت اینست که همه انسانها در هر‬ ‫جغرافیایی که باشـــند هدفی دارند و از زندگی شان انتظاراتی که میخواهند‬ ‫به آن برســـند‪ .‬بدیهی است اولین هدف انسان سعادتمندن شدن است‪ .‬برای‬ ‫رســـیدن به این هدف ما از سه جهت در فشاریم‪ .‬اول از طرف خودمان‪ ،‬دوم‬ ‫‪ 52‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫از محیط اطراف و سوم از افرادی دیگر‪.‬‬ ‫حرکت کردن و به هدف رســـیدن در این‬ ‫مثلث فشار کار ساده ای نیست‪ .‬نکته مهم‬ ‫اینســـت که باید در هر سه جهت متوازن‬ ‫حرکت کرد تا موفق شد‪.‬‬ ‫انســـانها وقتی در زادگاهشـــان زندگی‬ ‫میکنند‪ ،‬شـــناخت بیشـــتری از عوامل‬ ‫محیطی‪ ،‬فرهنگـــی و اجتماعی دارند ولی در مهاجرت این شـــناخت کامل‬ ‫نیســـت و فرد مهاجر باید با تجربه و زندگی در جامعه جدید تجربیات مورد‬ ‫نیاز را کسب کند‪ .‬احساسی که یک مهاجر در جامعه ناشناخته پیدا میکند‪،‬‬ ‫حوزه فکر و اندیشـــه او را دوگانه می ســـازد و بر اثر همین دو گانگی است‬ ‫که جایگزینی بوجود می آید‪ .‬جایگزینی در ذهن و در عمل‪ .‬ما باید بســـیاری‬ ‫از پدیده ها و جریان های محیط جدید را که چه بســـا مغایر با جامعه اصلی‬ ‫خودمان اســـت‪ ،‬جایگزین کنیم‪ .‬جایگزینی بهمعنی این نیست که فرهنگ و‬ ‫اندیشـــه های کشـــور مادری خود را دور بریزیم و چیزهای جدیدی جای آنها‬ ‫قرار دهیم‪.‬درســـت در همین مرحله است که انســـان مهاجر احساس هویت‬ ‫‪52Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بوی عیدی‪ ،‬بوی توپ‪ ،‬بوی کاغذ رنگی‬ ‫برادر بـــزرگ فرهاد دانشـــجو بود و با‬ ‫ســـه تن از دوستانش موسیقی کالسیک‬ ‫مینواختند‪.‬‬ ‫فرهاد مدتها در پشت در میایستاد‬ ‫و به صدای موسیقی آنها گوش میداد‪.‬‬ ‫یکی از دوســـتان برادر فرهاد به عالقۀ‬ ‫وافر او نسبت به موسیقی آ گاه شد و از‬ ‫خانوادۀ فرهاد خواست که برای او یک‬ ‫ســـاز تهیه کنند‪ .‬بدین گونه بود که برای‬ ‫او ویولنســـل خریدند و از همان زمان‬ ‫تمرین موسیقی آغاز شد‪.‬‬ ‫امـــا از بـــد روزگار عمـــر تمرینـــات‬ ‫موسیقی فرهاد کوتاه بود‪ .‬روزی مادرش‬ ‫به دلیل عصبانیت ساز فرهاد را از باالی‬ ‫پلهای پرت کرد‪ .‬ســـاز چند تکه شـــد و‬ ‫روح فرهـــاد هزار تکـــه‪ .‬بعد از آن هیچ‬ ‫گاه دسترســـی به موسیقی نداشت‪ .‬ساز‬ ‫داشتن برای فرهاد مانند یک رؤیا بود‪،‬‬ ‫چون خانوادهاش داشتن ساز را برای او‬ ‫درست نمیدانستند‪ .‬برادر بزرگ فرهاد‪،‬‬ ‫به دلیل اینکه شاید فرزند بزرگ بوده و یا‬ ‫در دانشگاه تحصیل میکرده‪ ،‬این اجازه‬ ‫را داشت تا ویولن بنوازد‪.‬‬ ‫در ســـن نوجوانی با دوســـتان ارمنی خود آشنا شد که همگی دارای ادوات‬ ‫موسیقی بودهاند‪.‬‬ ‫این دوســـتی ســـبب نزدیکی دوبارۀ فرهاد به موسیقی شـــد‪ .‬او شروع به‬ ‫رفتوآمـــد به خانۀ دوســـتان ارمنی خود کرد و در آن جـــا بود که فرهاد این‬ ‫فرصت را یافت تا با سازهای آنها تمرین کند‪.‬‬ ‫او به شدت عالقهمند به رشتۀ ادبیات فارسی و انگلیسی بود‪ ،‬اما خانواده به‬ ‫او اجازۀ ورود به این رشته را نداد و مجبور به ورود به رشتۀ طبیعی (تجربی)‬ ‫شـــد‪ .‬و فرهاد به دلیل بیعالقگی به رشتۀ طبیعی‪ ،‬در کالس یازدهم مدرسه‬ ‫را ترک کرد‪.‬‬ ‫ترک مدرسه باعث شد که تمام وقت او با موسیقی بگذرد‪ .‬در دوران جوانی‬ ‫بود که برای اجرای برنامهای در باشگاه صنعت نفت راهی اهواز شد‪ .‬خوانندۀ‬ ‫گروه حضور نداشـــت‪ .‬در نتیجه فرهاد مجبور شـــد به جای خواننده‪ ،‬برنامه‬ ‫اجرا کند و این شـــروع کار او به عنوان خواننده شد‪ .‬بعدها توسط خانم ویدا‬ ‫قهرمانی با شهبال شب پره آشنا شد و وارد گروه بلک کتز شد‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۳۴۸‬بود که برای اولین بار اسفندیار منفردزاده و شهریار قنبری‬ ‫در کافه کوچینی در حال اجرای برنامه‪ ،‬او را دیدند و صدای باصالبت او آنها‬ ‫را بر این داشـــت تا از فرهاد درخواست کنند که برای ترانۀ "مرد تنها"ی فیلم‬ ‫‪ 51‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫"رضا موتوری" ساختۀ مسعود کیمیایی‬ ‫با آنها همکاری کند‪ .‬در همان زمان بود‬ ‫که ترانۀ "مرد تنها" به صورت صفحه به‬ ‫بازار آمد و فرهاد تبدیل به یک ســـتاره‬ ‫شد‪.‬‬ ‫ســـالهای پس از انقـــالب‪ ،‬میتوان‬ ‫گفت سختترین سالهای زندگی هنری‬ ‫فرهاد بود‪ .‬زمانی بود که موســـیقی اجرا‬ ‫کردن و خواندن جـــرم بود‪ .‬با این حال‬ ‫هیچ گاه ایران را ترک نکرد‪ .‬حتا زمانی‬ ‫که شهبال شب پره و اسفندیار منفردزاده‬ ‫از او خواســـتند که ایـــران را به مقصد‬ ‫آمریکا ترک کند‪ ،‬قبول نکرد‪ .‬درســـت‬ ‫زمانی بود که شـــعر احمد شاملو به نام‬ ‫"شـــبانه یک" با صـــدای فرهاد گویای‬ ‫شرایط آن دوره بود‪.‬‬ ‫این دوره به ده ســـال سکوت گذشت‪،‬‬ ‫تا اینکه باالخره در سال ‪ ۱۳۷۱‬توانست‬ ‫اولین مجوز بعد از انقالب خود را برای‬ ‫آلبوم "خواب در بیداری" بگیرد‪.‬‬ ‫فرهاد خودش بود و ماند و از کســـی‬ ‫تقلیـــد نکـــرد‪ .‬آ گاهی بســـیار زیاد او‬ ‫موجـــب فروتنی بســـیارش شـــده بود‪.‬‬ ‫هیچگاه خودش را اســـتاد‪ ،‬پیانیست‪ ،‬صاحب ســـبک ندانست‪ ،‬درحالی که‬ ‫واقع ًا بود‪ .‬هنر فرهاد در این اســـت که آثارش فاقد تاریخ مصرف هستند‪ .‬از‬ ‫عمق دل میآیند و برعمق دل مینشینند‪.‬‬ ‫هنر فرهاد تنها در موسیقی خالصه نمیشد‪ .‬او عالوه بر این بیشتر شعرهایی‬ ‫را که میدانست به صورت بسیار زیبا خطاطی میکرد‪.‬‬ ‫نزدیکانش میگویند که فرهاد با ادبیات فارسی مأنوس بود‪ .‬ابن سینا را به‬ ‫خوبی میشـــناخت‪ .‬ساعتها بدون آنکه کتابی در دست بگیرد‪ ،‬میتوانست‬ ‫از ابوســـعید ابوالخیر صحبت کند‪ .‬او همچنین ادبیات انگلیسی را به خوبی‬ ‫میدانست‪ .‬در اواخر عمر خود تصمیم داشت یک مجموعه موسیقی کالسیک‬ ‫از آهنگســـازان غربی‪ ،‬چون "هنری پرسل" انگلیسی قرن هفدهم‪ ،‬بسازد که‬ ‫زمانه این فرصت را به او نداد‪.‬‬ ‫فرهاد رنج زیادی کشید‪ ،‬ولی هیچگاه این باعث نشد که هویت کار خود را‬ ‫فدای بازار عامهپســـند کند‪ .‬شاید اگر این کار را میکرد‪ ،‬زندگی مادی بهتری‬ ‫داشت‪ ،‬ولی تمامی سختیها را به جان خرید‪ ،‬تا فرهاد بماند‪.‬‬ ‫فرهاد مهراد روز نهم شـــهریور ‪ ۱۳۸۱‬در بیمارستانی در پاریس جان داد و‬ ‫پیکرش در گورستان تیۀ پاریس خاک شد‪.‬‬ ‫آزاده حسینی‬ ‫‪51Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫فرهاد‪ ،‬مرد تنهائی كه تبدیل به ستاره شد‬

‫ما عادت کردهایم به فراموشـــی‪ .‬چرا بایـــد فراموش کنیم که‬ ‫نوروزمان با "بـــوی عیدی" فرهاد آغاز میشـــود؟ جمعههای‬ ‫خاکســـتریمان را فرهاد فریاد میزنـــد‪" .‬کوچههای تاریک"‬ ‫شهرمان را فرهاد به یادمان میآورد و یا در آخرین ترانهاش به‬ ‫ما یادآوری میکند که چه قدر فراموشـــکاریم و اندوه از دست‬ ‫رفتن فرهاد یک سال بیشتر عذابمان نداد‪.‬‬

‫‪ 50‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫فرهاد مهراد در بیســـت و نهم دیماه ســـال ‪ ۱۳۲۲‬در شهر‬ ‫تهـــران متولد شـــد‪ .‬او آخرین فرزند رضا مهـــراد‪ ،‬دیپلمات و‬ ‫نماینده ایران درچند کشور عربی بود‪.‬‬ ‫عالقه به موســـیقی در فرهاد قبل از شروع مدرسه آغاز شد‪.‬‬ ‫او هنگامی که کودکی خردســـال بود‪ ،‬ســـاعتها از شـــنیدن‬ ‫صدای تمرینهای موســـیقی برادر بزرگتـــرش لذت میبرد‪.‬‬

‫‪50Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




‫زن آقـــای وحدانی بید مجنون بزرگی را كه بر روی حوضی بی‬ ‫انتها پریشان شده بود و یكی دو نیمكت سبز رنگ و مجسمهی‬ ‫سنگی شیری را كه می خندید دیده بود‪.‬‬ ‫اكنون غروب نزدیك می شـــد و باد مالیمی بوی آشـــپزخانه‬ ‫ی تیمارســـتان را به اطراف مـــی پراكند‪ .‬صاحب گلهی بزها و‬ ‫گوسفندها به آرامی و محزونی نی مینواخت‪ .‬یك ساعت بعد‪،‬‬ ‫یعنی همان وقت كه ساعت قدیمی شهر در میدان فلكه پنج بار‬ ‫به صدا در می آمد‪ ،‬بار دیگر در باز شـــد‪ .‬این بار دربان تنومند‬ ‫خود را در پشـــت آهن در پنهان كرده بود و دكتری هم در میان‬ ‫نبود‪ .‬همه خیال كردند كه در خود به خود به وســـیله ای نامرئی‬ ‫باز شده است‪ .‬یك ردیف شمشاد كوچك و باز هم حوض آب و‬ ‫چند نیمكت سبز رنگ و زن ژولیدهی آشفته موئی كه نیمه برهنه‬ ‫بود و به درختی تكیه داده بود كه دست هایش با زنجیری سیاه‬ ‫به دور آن بسته شده بود چیزهایی بودند كه از زاویه ای دیگر به‬ ‫چشم زن آقای وحدانی خوردند‪.‬‬ ‫دربان با صدای خشكی گفت‪:‬‬ ‫ــ آنها را معاینه كردند‪ .‬حالشان وخیم است‪ .‬چاره ای نیست‬ ‫غیر از این كه قبولشان كنیم‪.‬‬ ‫زن های ســـیاه پوش و خانـــوادهی آقای وحدانی شـــادمانه‬ ‫جستند و موفقیت خودشان را به هم تبریك گفتند‪ .‬پسر بزرگ‬ ‫آقای وحدانی گفت‪ :‬الزم نیســـت چیزی برایشـــان بیاوریم ؟‬ ‫لباسی‪ ،‬غذائی؟ نباید نوشته ای امضاء كنیم؟ تشریفاتی ندارد؟‬ ‫ــ نه‪.‬‬ ‫در بســـته شـــد‪ .‬خانوادهها آه بلندی از روی رضایت و شادی‬ ‫كشـــیدند‪ :‬الاقل از آبروریزی و نگاههای كنجكاو همسایهها و‬ ‫مخارج كمرشـــكن و پرستاری دیوانههای زنجیری نجات یافته‬ ‫بودنـــد‪ .‬اما دیگر با هم رابطهای نداشـــتند‪ ،‬چون… شـــاید در‬ ‫بدبختی اشتراك نداشتند (این حدس ماست) و لذا از هم جدا‬ ‫شدند‪ .‬نگاه پســـران آقای وحدانی‪ ،‬در این دم آخر‪ ،‬كه خانواده‬ ‫ها به هم خداحافظ می گفتند‪ ،‬با نگاه سیاه و شیطان دو دختر‬ ‫چاق و زیبا درهم آمیخت و كمی متوقف ماند‪ :‬عهد و قرارشان‬ ‫را با هم مستحكم كردند‪.‬‬ ‫آفتاب بر ســـر بام ها بود و نشئهی اسرارآمیزی در فضا موج‬ ‫میزد‪ .‬چند تن از مردم شهر از كنار تیمارستان می گذشتند‪ .‬آنها‬ ‫نگاه های تند و پرسوءظنی به این دو گروه انداختند‪ .‬صدای نی‬ ‫خاموش شده بود‪ .‬در صحرای اطراف‪ ،‬دسته های گوسفند و بز‬ ‫پراكنده شده و در پی خود غباری مبهم و بی شكل باقی گذاشته‬ ‫بودند‪ .‬صاحبانشـــان آنها را به سوی سرنوشت خونینشان می‬ ‫بردند‪.‬‬ ‫هرچه خانواده ها‪ ،‬در راه های جداگانه شان از تیمارستان دورتر‬ ‫می شـــدند به نظر می رســـید كه آن بنای عظیم به جای كوچك‬ ‫شـــدن و محدود شـــدن بزرگتر و نامحدود می شود‪ .‬خانوادهی‬ ‫آقای وحدانی زودتر به خانه رسیدند و زندگی یكنواخت و مالل‬ ‫انگیزشان را آغاز كردند‪ .‬تنها در روح دو پسر خانواده‪ ،‬نقطهی‬ ‫امیدی‪ ،‬مثل چراغی‪ ،‬كورسو می زد‪.‬‬ ‫همراهان شیرین خانم مدت زیادتری مجبور بودند كه در كوچه‬

‫های تنگ و باریك و درهم شـــهر راه بروند‪ .‬خانه هایشان دور‬ ‫دور بود‪ .‬آنها چادرهای مشـــكی خود را سخت به سر پیچیده و‬ ‫تنها یك چشـــم خود را بیرون گذاشته بودند‪ .‬در خم كوچه ای به‬ ‫دسته ای برخوردند كه تابوتی بر دوش داشتند و به گورستان می‬ ‫رفتند‪ .‬زن های ســـیاهپوش به كناری ایستادند و در دل فاتحه‬ ‫خواندنـــد‪ .‬پس از آن همچنان در میان غبار غروب كوچه ها به‬ ‫راه خود ادامه دادند‪.‬‬ ‫ما تنها در ســـال های بعد بود كه جســـته و گریخته چیزهائی‬ ‫شنیدیم‪ ،‬آن هم شایعاتی كه از خود شهر سرچشمه می گرفت و‬ ‫به آبادی ها و دهات اطراف میرفت و سراسر منطقهی نفرین‬ ‫شـــده را می پیمود و باز به كوچه های تنگ و خالی شهر برمی‬ ‫گشـــت و شب هنگام زیر ســـقفهای ضربی و الی كرسی ها‬ ‫بازگو می شـــد‪ :‬پسران آقای وحدانی با دو دختر از خانواده ای‬ ‫مذهبی عروســـی كرده و به پایتخت رفته بودند‪ ،‬مادر و كلفت‬ ‫پیرشـــان را هم همراه برده بودند؛ خواهرها هركدام در شهری به‬ ‫خانهی شـــوهر رفته و فرزندانشان را بزرگ میكردند‪ .‬میگفتند‬ ‫كه آقای وحدانی در تیمارســـتان با شـــیرین خانم ازدواج كرده‬ ‫است و هر دو بهبود یافتهاند‪ .‬می گفتند در این سال های دراز‬ ‫هیچ كس ســـراغی از آنها نگرفته و به دیدارشـــان نرفته است‪.‬‬ ‫كسی در پایتخت از پســـر بزرگ آقای وحدانی خبر مرگ پدر‬ ‫او را در دارالمجانین شـــنیده بود كه علتش ظاهر ًا ذات الریه و‬ ‫ضعف قوای جسمانی بوده است‪ .‬و جز اینها… و جز اینها…‬ ‫شـــایعه ی دیگری هم می گفت كـــه در یك صبح غم انگیز و‬ ‫كدر پائیزی كه همه جا خاكستری رنگ بوده‪ ،‬در پشت عمارات‬ ‫تیمارســـتان‪ ،‬در همان محوطه ی شومی كه از بیدها و چنارها‬ ‫و شمشـــادهای تو در تو محصور شده است‪ ،‬و بعد از آن دیوار‬ ‫بلند و كنگره دار دارالمجانین است كه صحراهای اطراف را از‬ ‫تیمارستان جدا می كند‪ ،‬آقای وحدانی و شیرین خانم را به دار‬ ‫زده اند و نعش آنها را نیز همانجا چال كرده اند‪.‬‬ ‫این آخری البته ممكن است درست نباشد‪ ،‬یا دست كم اغراق‬ ‫باشـــد‪ ،‬اما آنچه درست اســـت این است كه تاكنون هیچ كس‬ ‫اعتراضی به تیمارســـتان نكرده است و خواستار بررسی واقعه‬ ‫و یا كســـب اطالعاتـــی از چگونگی مرگ ایـــن دو بیمار و یا‬ ‫بیماران دیگر‬ ‫واصو ًال اوضاع‬ ‫داخلی این‬ ‫قلعهی قدیمی محصور و‬ ‫دورافتاده نشده است‪.‬‬ ‫شاید حق با نویسندگان جراید و مجالت‬ ‫مركز باشد‪ ،‬شاید هم این كار وظیفه ی‬ ‫آنها باشد…‬

‫‪ 47‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪47Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اینكه اهل شـــهر تاكنون از واقعه بوئی نبرده اند و آبرویشان تا‬ ‫این دم محفوﻅ مانده اســـت و غریبه ای نیست كه به تماشای‬ ‫بیماران آمده باشد خوشحال بودند‪ .‬درعین حال یك فكر مزاحم‬ ‫عذابشـــان می داد‪ : :‬آیا ممكن بود‪ ،‬حتی اگر در تیمارستان جا‬ ‫به اندازه ی كافی وجود می داشـــت‪ ،‬كه این دو موجود را در آن‬ ‫واحد پذیرفت و معالجه كرد؟‬ ‫معالجه كرد؟ و مگر معالجه ای هم وجود دارد؟‬ ‫ســـرانجام در ساعت چهار بعد از ظهر در بزرگ و افسانه ای‬ ‫تیمارستان با سر و صدای زیاد و گرد و غباری كه به هوا پراكند‬ ‫باز شـــد‪ ،‬انگار قرن ها بود كه كســـی این در را نگشـــوده بود‪.‬‬ ‫پیرمرد موقر و فربهی كه روپوش سفید پوشیده بود اندكی از الی‬ ‫در بیرون آمد‪ .‬همه ســـاكت شدند و چند قدم عقب رفتند‪ .‬بی‬ ‫شك پیرمرد چاق سفیدپوش‪ ،‬زن های سیاه پوشیده را كالغانی‬ ‫انگاشت كه از حضور او ترسیده و پا پس كشیده باشند‪ .‬لبخند‬ ‫زد‪ .‬پسر بزرگ آقای وحدانی جلو رفت و گفت‪ :‬آقای دكتر!‬ ‫«دكتر» گفت‪:‬‬ ‫ــ بله‪ ،‬مـــی بینم‪ .‬ولی مگر آگهی‬ ‫شـــهرداری را نخوانـــده ایـــد؟ بی‬ ‫جهـــت این جار و جنجـــال را راه‬ ‫انداخته ایـــد‪ .‬ما حتی برای دیوانه‬ ‫های خیلی خطرناك و زنجیری هم‬ ‫جایی نداریم‪ .‬شـــاید تعجب كنید‬ ‫اگـــر بگویم كه بـــرای خودمان هم‬ ‫محلی وجود ندارد‪.‬‬ ‫ـــــ با وجود این ما متعلق به این‬ ‫شـــهر هســـتیم‪ .‬عوارض داده ایم‪،‬‬ ‫به شـــما احترام می گذاریم‪ .‬از آن‬ ‫گذشـــته خانواده های مـــا چنان‬ ‫سابقه و آبروئی دارند كه نمی خواهند جز شما و تشكیالت شما‬ ‫كسی از رازشان سر در بیاورد‪.‬‬ ‫ـ اینها را می توانید به مقامات مربوطه تذكر بدهید‪.‬‬ ‫ـ ما نمی توانیم بیماران خود را به مركز ببریم‪ ،‬وســـع این كار‬ ‫را نداریم‪ .‬از آن گذشته‪ ،‬حق خود را می خواهیم‪ .‬همه چیز باید‬ ‫متعلق به عموم باشد‪ ،‬حتی تیمارستان‪.‬‬ ‫ــ چند نفرند؟‬ ‫در این وقت آقای وحدانی خودش را از دســـت زن و كلفتش‬ ‫نجات داد و به جلو پرید و با صدای گوشخراشـــی آوازش را بر‬ ‫سر و روی دكتر ریخت‪:‬‬ ‫ــ ورشكستگی و بیكاری… این مال زندگی ما است‪ .‬قاعدگی‬ ‫و رختخواب… این هم مال آن خانم ها اســـت‪ ...‬و به شیرین‬ ‫خانم و همراهانش اشاره كرد‪.‬‬ ‫دكتر بیش از پیش خود را پشت در مخفی كرد‪:‬‬ ‫ــ مریض شما خیلی حالش بد است‪ .‬باید فكری بكنیم‪.‬‬ ‫شیرین خانم دست آقای وحدانی را در دست گرفت و به گریه‬ ‫افتاد‪ .‬كالغ ها خندان كمی جلوتر آمدند‪ .‬دكتر گفت‪:‬‬ ‫‪ 46‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ــ آنها را می بریم معاینه می كنیم‪ ،‬و نتیجه اش را به شما می‬ ‫گوئیم‪ .‬شاید سرپائی معالجه شان كنیم‪.‬‬ ‫یكی از زن ها گفت ‪:‬‬ ‫ــ ولی ما باید بدانیم كه تكلیفشان چیست‪ .‬شاید آنها را نگاه‬ ‫داشـــتید‪ ،‬آن وقت چه به سرشان میآید؟ هیچ كس كه از ته و‬ ‫توی كارهای شما خبر ندارد…‬ ‫ــ اینجا یك تیمارستان است‪ ،‬می خواهید چه خبری باشد؟‬ ‫ــ آخر هیچكس از آن بیرون نیامده اســـت‪ ،‬معلوم نیســـت‬ ‫غذایشان چیست‪ ،‬دوایشـــان چیست‪ ،‬و با آنها چطور معامله‬ ‫میشود‪ .‬مگر خودتان نشنیدهاید كه می گویند اینجا شما دیوانه‬ ‫ها را می كشـــید‪ ،‬روغنشـــان را می گیرید و یا به دارشان می‬ ‫زنید؟‬ ‫چشم های دكتر برق زد‪:‬‬ ‫ــ ما اینجا فداكاری می كنیم‪ ،‬اما چه می شـــود كرد‪ ،‬همیشه‬ ‫دربارهی دارالمجانین از این حرف ها می زنند‪.‬‬ ‫دختر جوانی گفت‪:‬‬ ‫ــ اگر راســـت می گوئید چرا در را بـــاز نمی كنید؟ چرا ما را‬ ‫راه نمی دهید؟‬ ‫ــ آه‪ ،‬این دیگر كار وزارت بهداری است نه كار شماها… شما‬ ‫باید قبل از هر كار شوهر كنید‪.‬‬ ‫پسر كوچك آقای وحدانی گفت ‪:‬‬ ‫ــ شما حتی خبری هم به خانواده ی مریض ها نمی دهید‪ .‬آن‬ ‫وقت ما حق نداریم مشكوك بشویم؟‬ ‫ـــــ هر كس حق دارد هر چیز كه می خواهد بشـــود‪ .‬اما ما كه‬ ‫دســـتگاه وسیعی نداریم و تازه … یك دیوانه چه خبری دارد كه‬ ‫بدهیم؟ حاال بگذریم كه شـــما امروزی هستید و آنها را مریض‬ ‫می نامید!‬ ‫ـــــ ولی مطمئن باشـــید كه با آدم های بی ســـر و پائی طرف‬ ‫نیســـتید‪ :‬اینها كـــس و كار دارند‪ ،‬و دنبال مریض هایشـــان‬ ‫خواهند آمد‪ .‬البته شوخی می كنم‪ ،‬اما آقای دكتر‪ ،‬صالح نیست‬ ‫كه به دارشان بزنید!‬ ‫ــ آه‪ ،‬چند روز كه بگذرد فراموششـــان مـــی كنید‪ ،‬و آنها هم‬ ‫برای خودشـــان می پوسند یا‪ ،‬بنده هم شـــوخی می كنم‪ ،‬حلق‬ ‫آویز می شوند‪.‬‬ ‫در همین لحظات اول‪ ،‬خستگی بر همه چیره شده بود‪ .‬خیلی‬ ‫خـــوب‪ ،‬فایدهی این مباحثات بی نتیجه و احمقانه چیســـت؟‬ ‫بهتر نیست آنها را تحویل بدهیم و خودمان هرچه زودتر دنبال‬ ‫كارمـــان برویم ؟ آخر روغن آقای وحدانی و شـــیرین خانم چه‬ ‫ارزشی دارد كه این همه گفتگو بشود و آدم در بالتكلیفی بماند؟‬ ‫آقای دكتر ناگهان ناپدید شـــد‪ .‬دربان تنومند تیمارســـتان كه‬ ‫انگار در جای او ســـبز شـــده بود بیرون آمد و آقای وحدانی و‬ ‫شـــیرین خانم را به درون برد‪ .‬خانـــواده ها با نگاه آخرین خود‬ ‫آنهـــا را دنبال كردند‪ .‬در بزرگ تاریخی بر روی پاشـــنه ی خود‬ ‫چرخید و صدای دلخراشی كرد و باز گرد و غبار از ال به الی آن‬ ‫به هوا برخاســـت‪ .‬در همین فاصلهی كوتاه كه در نیمه باز بود‪،‬‬

‫‪46Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫پزشك مجاز پیر و قدیمی است و چند پزشكیار و‬ ‫پرستار قدیمی تر زیر دستش كار می كنند‪ .‬مسائل‬ ‫دیگر‪ ،‬از قبیل اینكه آیا این تیمارستان ملی است‬ ‫و یا دولتی و چند دیوانه دارد و بودجه اش چیست‬ ‫و جـــز آنها‪ ،‬چیزهائی بود كه ســـال ها در بوتهی‬ ‫ابهـــام و گنگی مانده و بـــه همین جهت عادی و‬ ‫بیاهمیت شده بود‪.‬‬ ‫خانـــوادهی آقای وحدانی تصمیـــم خود را اجرا‬ ‫كردند‪ .‬از آن طرف خانوادهی خانم شـــیرین خانم‬ ‫هم با نیم ساعت تأخیر به در تیمارستان رسید‪.‬‬ ‫تیمارســـتان ما كه در دورتریـــن و ویرانه ترین‬ ‫محالت شـــهر قرار دارد‪ ،‬در واقع بیشـــتر به یك‬ ‫قلعهی نظامی شـــبیه است‪ .‬در بزرگ تیمارستان‬ ‫همیشه بسته است و درخت های كهنسال و عظیم‬ ‫چنار دورادورش را احاطه كرده اند‪.‬‬ ‫خانوادهی آقای وحدانی كه از تأثیر شوم و كرخ‬ ‫كنندهی ضربهی اول بیرون آمده بود تازه پشت در‬ ‫بستهی تیمارستان به بررسی اوضاع می پرداخت‪.‬‬ ‫پسر بزرگ مخالف بود و پیشنهاد می كرد پدر را‬ ‫به پایتخت برسانند و در یك آسایشگاه خصوصی‬ ‫بخوابانند‪ .‬مادر و دخترها با ذكر ارقام و شـــواهد‬ ‫این عمل را غیرممكن می دانســـتند‪ ،‬زیرا چنان‬ ‫پولی در بساط نبود كه بتوان دست به چنین كاری‬ ‫زد‪ ،‬و آقای وحدانی كه ســـینی نقره را در خانه جا‬ ‫گذاشته بود به نحو رقت آوری بر شكم خود می زد‬ ‫و همچنان آواز حماسی می خواند‪.‬‬ ‫همراهان شـــیرین خانم كه در گوشـــهای دوری‪،‬‬ ‫با احتیاط و ســـوءظن‪ ،‬ایستاده بودند هم از اینكه‬ ‫بـــا دســـتهی دیگری رو به رو می شـــدند و هم از‬ ‫اطـــالع بر مضمون قاطع و تلخ آ گهی جدید كه بر‬ ‫در تیمارستان زده بود‪ ،‬یكه خوردند‪ ،‬همان یكهای‬ ‫كـــه خانوادهی آقـــای وحدانی به نوبـــهی خود در‬ ‫دقایق نخست خورده بود‪ .‬این همراهان بی شمار‬ ‫زنان و دخترانی بودند در سنین مختلف‪ :‬پیرزنان‬ ‫خمیـــده قد كه به نظر لقمـــهای بیش نمی آمدند و‬ ‫زنان جاافتاده ی چاق و دخترانی جوان و زیبا كه‬ ‫چشمهای سیاه و شـــیطان داشتند‪ .‬حتی یك مرد‬ ‫همراه آنها نبود‪.‬‬ ‫خانـــوادهی وحدانی یكباره ولـــی نعمت خود را‬ ‫فراموش كرد و محو تماشـــای این زن شد آیا الزم‬ ‫اســـت بگوئیم كه تمام آنهـــا لباسها و چادرهای‬ ‫مشكی پوشـــیده و ابروهایشان را وسمه كشیده و‬ ‫به گردن ها و دستهایشـــان حلقه های طال بسته‬ ‫بودند ؟ زن آقای وحدانـــی در دل گفت‪« :‬با یك‬ ‫خانوادهی قدیمی و مذهبی سر و كار داریم‪».‬‬ ‫شـــیرین خانم روی یكی از ســـكوهای وســـیع‬

‫تیمارســـتان‪ ،‬رو به روی آقای وحدانی نشست‪،‬‬ ‫و پیش از آنكه دســـتمالش را به گوشه ای پرتاب‬ ‫كند فریاد كشید‪:‬‬ ‫ــ من گاوم! آقای محترم‪ ،‬با شـــما هستم! شما‬ ‫تعجب نمی كنید؟ من گاوم‪ ،‬می فهمید؟‬ ‫آقای وحدانی كه ســـرگرم كار خـــود بود ناگهان‬ ‫ساكت شد و به او نگاه كرد‪:‬‬ ‫ــ چرا‪ ،‬چـــرا‪ ،‬تعجب می كنم‪ .‬تـــا به حال گاو‬ ‫اینجوری ندیده بودم‪.‬‬ ‫شـــیرین خانم برخاســـت و با خنده ای به سوی‬ ‫همراهانـــش رفت‪ .‬دیگر گوئی راضی شـــده بود‪:‬‬ ‫سرانجام یك نفر در این دنیا واقعیت وجود او را‬ ‫دریافته و مهمتر از آن تعجب هم كرده بود!‬ ‫آقای وحدانی روی سكوی تیمارستان‪ ،‬بار دیگر‬ ‫مشغول آوازه خوانی شد‪ ،‬اما این بار آهسته تر و‬ ‫با احتیاط‪ ،‬و گاهی هم دزدانه به شـــیرین خانم كه‬ ‫اینك در انبوه زنان همراهش مخلوط و قاطی شده‬ ‫بود نگاه می كرد‪.‬‬ ‫از كنار تیمارســـتان‪ ،‬پشـــت ردیف درخت های‬ ‫چنار‪ ،‬جـــاده ای تا زمین های بایـــر و بی آب و‬ ‫علف خارج شـــهر كشیده می شد‪ .‬این جاده در آن‬ ‫بعد از ظهر همچنان وســـیع و خشك و خالی بود‬ ‫و اكنون دیده می شـــد كه دسته های گوسفند و بز‬ ‫كه به قصد كشتار به شهر هدایت می شدند‪ ،‬برای‬ ‫اســـتراحت پیش از مرگ‪ ،‬روی پســـتی و بلندی‬ ‫های صحرای اطراف آرمیده اند‪ .‬بزها سیاه بودند‬ ‫و تنـــگ هم در چند خط متقاطـــع لمیده بودند و‬ ‫دهان و ریش كوتاهشان را آهسته می جنباندند‪:‬‬ ‫از دور مثل دســـته های گرسنه و بی رمق زائرانی‬ ‫بـــه نظر می آمدند كه در انتظار طاعون و وبا و از‬ ‫ترس آن به هم چســـبیده باشند و زیر لب اوراد و‬ ‫دعاهای بی ثمر بخوانند‪.‬‬ ‫به زودی سخنان شـــیرین خانم به مراحل شرم‬ ‫آور و باریكی كشـــید‪ :‬گاو جای خود را به خوك‬ ‫و اســـب و پس از آن به انســـان داد‪ ،‬انسانی كه‬ ‫جزئیات عمل مقاربت و خاطرات خود را از این‬ ‫بابت مو به مو شرح می داد‪ .‬دختران جوان سیاه‬ ‫چشـــم كه بیش از اندازه به پسران آقای وحدانی‬ ‫خندیده بودند از خجالت ســـرخ شدند و زن های‬ ‫پیر گوش هایشـــان را تیزتر كردند كه كلمه ای را‬ ‫نشـــنیده نگذارنـــد‪ .‬ده ها بـــار در آهنین و بزرگ‬ ‫تیمارستان‪ ،‬با كوبه ی وحشتناكش‪ ،‬بدون جواب‬ ‫زده شده بود‪ .‬گذشته از آن‪ ،‬جنجال زنان جاافتاده‬ ‫كه به مناسبت نفوذ و شهرت خانوادگیشان برای‬ ‫خود حقوقـــی قائل بودند و ســـخنان تحكم آمیز‬ ‫پسران آقای وحدانی كه با حرارت و ایمان درباره‬

‫‪ 45‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ی آزادی های روانی و حقوق فردی و مسئولیت‬ ‫گردانندگان تیمارســـتان به زبان می آمد‪ ،‬نشـــان‬ ‫میداد كه صدور اعالمیهی شهرداری به هیچ وجه‬ ‫مؤثر نبوده است و گوش كسی به دستورهای مؤكد‬ ‫آن بدهكار نیست‪.‬‬ ‫شـــیرین خانم به نظر زن لندهور چهل ساله ای‬ ‫میآمد كه قدی دراز و چشم هائی دریده و بی حیا‬ ‫داشـــت و حضورش در میان آن زنان سیاهپوش‬ ‫كه هركدام از ظرافت و تناســـب مذهبی زنانه ای‬ ‫برخوردار بودند عجیـــب و خیال انگیز می نمود‪.‬‬ ‫شـــیرین خانم باز روی ســـكو نشســـته بود و با‬ ‫حال آشفته تری داســـتان های تمام نشدنی خود‬ ‫را درباره ی آالت تناســـلی و اعمال جنسی بیان‬ ‫میكرد‪ .‬خانـــواده ی آقای وحدانـــی و همراهان‬ ‫شیرین خانم كه در فرصتی غیر از این شاید محال‬ ‫بود با هم دوست و آشنا بشوند‪ ،‬به علت بدبختی‬ ‫مشترك (این حدس ماست) مریضان خود را تنها‬ ‫گذاشـــته و زیر چنار فرتوت و سایه افكنی دور هم‬ ‫جمع شده بودند تا درد دل كنند‪.‬‬ ‫زنی تعریف می كرد كه شیرین خانم پسرجوانی‬ ‫داشت كه او را از دل و جان می پرستید و دختری‬ ‫هم داشت كه هنوز شوهر نداده بود‪ .‬شوهر شیرین‬ ‫خانم ســـال ها پیش او را طـــالق داد و زن های‬ ‫دیگری گرفت‪ ،‬پســـرش را به سربازی بردند و در‬ ‫یكی از جنگ های میهنی شربت شهادت نوشید‪،‬‬ ‫دخترش هم پس از این كه شـــوهر كرد ســـرطان‬ ‫گرفت‪ ،‬اما سر زا مرد‪.‬‬ ‫دختری گفت كه شـــیرین خانـــم از اول عمرش‬ ‫وسواســـی بود و شب ها می ترســـید كه مبادا به‬ ‫نیش مار گرفتار شـــود و گاهی هم خیال می كرد‬ ‫در رستورانی نشسته است و چلوكباب می خورد‪،‬‬ ‫اما افسوس كه كباب ها‪ ،‬آن كباب های سفت و‬ ‫ترس آور‪ ،‬هیچوقت تمام نمی شود و همیشه مثل‬ ‫رشـــته ای از بشقاب بیرون می آید و به دهان او‬ ‫فرو می رود‪.‬‬ ‫دختر دیگری كه دســـت های چاق و ســـفیدی‬ ‫داشـــت كه حلقه های طال بر مچ هایش فرو رفته‬ ‫و بر آنها طوق انداخته بود از اینكه شـــیرین خانم‬ ‫اهل مطالعه بود و كتاب های زیادی می خواند و‬ ‫این اواخر شعرهای عاشقانه می گفت به تفصیل‬ ‫سخن راند‪ .‬دختر زیبا فرصت یافته بود كه دست‬ ‫ها و سر و سینه ی خود را به خوبی نشان بدهد‪.‬‬ ‫آقای وحدانی و شـــیرین خانـــم‪ ،‬دور از خانواده‬ ‫هایشـــان‪ ،‬بر سكوها تكیه داده بودند و صدایشان‬ ‫به علت خستگی دورگه و آهسته شده بود‪ .‬اكنون‬ ‫بـــا دقت به یكدیگر نگاه می كردند‪ .‬خانواده ها از‬

‫‪45Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫داستان ایرانی‬

‫زنجیر‬

‫بهرام صادقی‬ ‫پیش از ظهر‪ ،‬در یكی از سه شنبههای ماه آبان‪،‬‬ ‫این آ گهی در سراســـر شهرســـتان ما بـــه دیوارها‬ ‫الصاق شـــد‪« :‬تیمارســـتان دولتی به علت تراكم‬ ‫تیماران از این پس تیمـــار دیگری قبول نخواهد‬ ‫كرد و به اطالع میرساند كه طبق دستور مستقیم‬ ‫انجمن شهر و جناب آقای شهردار هیچگونه توصیه‬ ‫و تشـــبثی نیز پذیرفته نخواهد شد‪ .‬مقتضی است‬ ‫كلیهی اهالی غیور و شرافتمند این شهرستان مفاد‬ ‫آ گهی فـــوق را در نظر گرفته و به تیماران محترم‬ ‫هم تذكر بدهند‪».‬‬ ‫ولـــی بعد از ظهـــر همان روز دو تـــن از اهالی‬ ‫« غیور و شـــرافتمند » شهرســـتان كه ســـابقهی‬ ‫ناراحتیهای مادی و ارثـــی و معنوی و الحقهی‬ ‫مشـــكالت خانوادگی داشتند دیوانه شدند‪ ،‬اگرچه‬ ‫منظـــرهی این دو حادثه در هر یك از خانوادههای‬ ‫آنهـــا ـ خانوادههـــای آقای «وحدانـــی» و خانم‬ ‫«شیرین خانم » ـ متفاوت بود‪.‬‬ ‫آقای وحدانی تا ظهر ســـالم بود‪ .‬مثل همیشه از‬ ‫خیابان گردی خســـته و كوفته برگشت و به سالم‬ ‫دختران و پســـران و زن وفادار مهربانش جواب‬ ‫گفـــت و به اتـــاق مخصوص خـــودش رفت‪ .‬نیم‬ ‫ساعت بعد كلفت پیرشان را صدا زد‪ ،‬مدتی با او‬ ‫آهسته سخن گفت و بعد اجازهاش داد كه از اتاق‬ ‫بیرون برود‪ .‬وقتی كلفت بیرون آمد ورقههائی در‬ ‫دســـت داشت كه مأمور بود هر كدام را به یكی از‬ ‫ساكنان خانه بدهد‪.‬‬ ‫زن آقـــای وحدانی یكـــی از ورقهها را گرفت و‬ ‫چون كوره سوادی بیش نداشت متوجه فرزندانش‬ ‫شـــد‪ .‬دو پسر او همچنین ســـه دخترش هنوز در‬ ‫تعجب بودند‪ .‬اما باالخره زمانی رســـید كه تصمیم‬ ‫گرفتند متـــن ورقهها را كه به صورت متحدالمآل‬ ‫تنظیم شده بود بخوانند‪ .‬پسر بزرگتر‪ ،‬فرزند ارشد‬ ‫خانواده‪ ،‬یكی از ورقهها را كه مارك تجارتخانهی‬ ‫ســـابق پدرش باالی آن چاپ شـــده بود در دست‬ ‫گرفت و دیگران چشم به دهان او دوختند‪:‬‬

‫« مدتهاســـت كه من ورشكســـته شدهام‪ .‬این‬ ‫را میدانید‪ ،‬اما چرا؟ جواب مرا بدهید! ده ســـال‬ ‫است كه حیثیت و آبرو و زندگی خودم را از دست‬ ‫دادهام‪ .‬چه كسی خیال میكرد روزی تجارتخانهی‬ ‫من با آن دســـتگاه وســـیع و مرتب از بین برود؟‬ ‫صادق تـــر و امین تر از من كجا ســـراغ دارید؟‬ ‫ســـالها زحمت كشیدم‪ ،‬مثل ســـگ جان كندم‪،‬‬ ‫وقتی جوان بودم بخورنخور كردم‪ ،‬خودم را از هر‬ ‫لذتی محروم كردم تا به حق و انصاف شایســـتهی‬ ‫ترقی شـــدم‪ .‬زن و بچههایم را از بدبختی نجات‬ ‫دادم‪ .‬مـــن كه روزی آدم بدبختی بیش نبودم و در‬ ‫خانهی پدرم گرسنگی میخوردم در سایهی سواد و‬ ‫معلومات متوسط و فعالیت بی اندازهام به جائی‬ ‫رسیدم كه با بزرگ ترین تاجران پایتخت مشغول‬ ‫رقابت شدم‪ .‬هوش و استعداد خدادادم باعث شد‬ ‫كه از هـــر حادثهی كوچكی به نفـــع تجارت خود‬ ‫استفاده ببرم‪ .‬خالصه در عرض دو سه سال ثروتم‬ ‫چند برابر شـــد‪ ،‬پولم از پارو باال رفت‪ ،‬شـــما را‬ ‫وارد یـــك زندگی مجلل و بی دردســـر كردم‪ .‬ولی‬ ‫به من بگوئید چرا ورشكســـته شـــدم؟ بروید از‬ ‫دولـــت‪ ،‬از اتـــاق بازرگانی‪ ،‬از وزیـــر دارائی و از‬ ‫رئیس جمهور آلمان بپرســـید آیا ســـزای یك عمر‬ ‫فعالیت و كوشـــش صادقانه همین است؟ من در‬ ‫این مدت ده سال بیكاری همیشه در بارهی علت‬ ‫بیچارگیم فكر میكردم‪ .‬آیا در استعداد و هوش و‬ ‫میزان فعالیتم خللـــی وارد آمده بود ؟ هرگز‪ ،‬ابد ًا‬ ‫ابد ًا‪ .‬همه چیز دیگر برای من اثر معكوس داشت‪:‬‬ ‫شب خوابیدم واجب الحج بودم صبح بیدار شدم‬ ‫واجـــب الزكوة بودم؛ خانههایـــم را فروختند و به‬ ‫طلبكارها دادند؛ اجناسم را ضبط كردند؛ پولهایم‬ ‫را گرفتند و هركـــس به من تبریك میگفت كه به‬ ‫زندان نیفتادهام‪ .‬حاال من به تنگ آمدهام‪ .‬من كار‬ ‫میخواهم! به من كار بدهید! من پیر شـــدهام‪ ،‬زنم‬ ‫پیر شده است‪ ،‬و شـــما بچههای بی گناه صورت‬ ‫خودتان را با ســـیلی ســـرخ نگاه میدارید‪ .‬دیگر‬ ‫بیشـــتر از این ممكن نیســـت تصمیم گرفتهام تا‬ ‫سرحد امكان بكوشم و با صدای بلند شرح دردها‬ ‫و بیچارگیهایـــم را برای همـــه بگویم‪ .‬مخصوص ًا‬ ‫باید با رئیس جمهور آلمان و وزیر اقتصاد امریكا‬ ‫مالقات كنم‪ .‬برای این كار به یك بلندگوی چوبی‬

‫‪ 44‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫احتیـــاج دارم كه در حضور آنهـــا فریاد بزنم‪ .‬دلم‬ ‫میخواهد همـــه بدانند كه مـــن از امروز صدای‬ ‫رسائی پیدا كردهام‪.‬‬ ‫«امضاء ــ وحدانی»‬ ‫معهـــذا در لحظـــات اول نگرانی و تشـــویش‬ ‫فوقالعاده ای به كســـی دســـت نداد‪ ،‬هر چند كه‬ ‫مالقـــات با رئیس جمهور آلمـــان و وزیر اقتصاد‬ ‫امریكا كمی به نظر حماقت آمیز می آمد و صدای‬ ‫رســـا چیزی بود كه در وجود آقای وحدانی سابقه‬ ‫نداشت‪ .‬در ساعت یك و ربع بعد از ظهر نگرانی‬ ‫و تشـــویش در دل اعضاء خانـــواده به حد كمال‬ ‫رسیده بود‪ ،‬چون از اطاق آقای وحدانی صداهای‬ ‫ناهنجاری بیرون می آمد‪ .‬آقای وحدانی به شیوهی‬ ‫زورخانه ها اشـــعاری از شاهنامهی فردوسی را به‬ ‫وضوح و رسائی تمام میخواند و به آهنگ آن بر‬ ‫ســـینی نقره ای بزرگی كه از دوران توانگری اش‬ ‫باقی مانده بود می كوفت‪.‬‬ ‫دیگـــر صبـــر جایز نبـــود و از آنجا كـــه در این‬ ‫شهرســـتان بیمارســـتان امراض روحی و طبیب‬ ‫متخصص وجود نداشت تصمیم بر این قرار گرفت‬ ‫كه هر چه زودتر پدر را به دارالمجانین برســـانند‪.‬‬ ‫شهر دورافتادهی ما در تمام آن منطقهی وسیع‪ ،‬یا‬ ‫به زبان اداری در تمام آن استان‪ ،‬تنها شهری بود‬ ‫كه از موهبت وجـــود دارالمجانین برخوردار بود‪.‬‬ ‫حتی مركز اســـتان هم چنین چیزی نداشت و در‬ ‫پایتخت هم تازه شـــروع به ایجاد آن كرده بودند‪.‬‬ ‫شهردار ما‪ ،‬همیشه از این امتیاز بر خود می بالید‪،‬‬ ‫هرچند كه گاهی نیز دریغ و افســـوس میخورد كه‬ ‫چرا در این شهرســـتان ساكت و اسرارآمیز كه در‬ ‫بیابانی فراخ تنها مانده اســـت و فرســـنگ ها با‬ ‫شـــهرهای شـــاد و پرجنب و جوش و آبادی های‬ ‫ســـالم و پرنشـــاط فاصله دارد زندگـــی می كند‪.‬‬ ‫روزنامههای مركز‪ ،‬شـــهر ما و نواحی اطرافش را‬ ‫منطقه ی نفرین شده نام گذاشته بودند و گاه به گاه‬ ‫در صفحات خود از بالهت و سفاهت ساكنان این‬ ‫منطقه داستان ها می آوردند‪.‬‬ ‫شـــاید چنین باشـــد‪ .‬زیرا تازه تیمارستان ما هم‬ ‫مثل سایر تیمارستان ها نبود و هیچ یك از اصول‬ ‫علمی و عملی متداول در آن رعایت نمی شـــد و‬ ‫حتی معلوم نبود كه اداره ی بهداری تا چه اندازه بر‬ ‫آن نظارت دارد‪ .‬در حقیقت این تیمارستان عظیم‬ ‫و مرموز را دســـتهای اداره می كردند كه هیچوقت‬ ‫دیده نمیشـــدند و در اجتماعات شـــهر شـــركتی‬ ‫نداشتند‪ .‬شایعه ای كه هرچند وقت یكبار پراكنده‬ ‫می شـــد و در شـــهر و بیابان و ده كـــوره ها نفوذ‬ ‫می كرد چنین می گفت كه رئیس تیمارستان یك‬

‫‪44Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫و نوشـــیدنیها و گفتگـــو با بقیه به ســـقف خیره‬ ‫است‪ ،‬بدانید که او یک کبوترباز و یا به اصطالح‬ ‫قدیمیها‪" ،‬عشقباز" است‪.‬‬ ‫بـــرای آنانی کـــه کبوتربازی را فقـــط عادت و‬ ‫عالقه وافر و اغراقآمیز بـــه یک پرنده میدانند‪،‬‬ ‫جالب اســـت اگر بشنوند که این سرگرمی چه راز‬ ‫و رمزهـــا و چه شـــگردهایی برای خـــود دارد‪ .‬از‬ ‫جوجهکشی و تغذیه و دمای النهشان گرفته تا جلد‬ ‫کردن و کوتاه کردن پرهاشـــان‪ .‬کافی اســـت یک‬ ‫بار عبارتی مانند "اصطالحات کبوتربازی" را در‬ ‫یک جستجوگر اینترنتی وارد کنید تا با انبوهی از‬ ‫کلمات و عبارات عجیب و غریب روبرو شـــوید؛‬ ‫مثل‪" :‬وشـــویی‪ :‬کبوتری کـــه هیچ گونه محل و‬ ‫مســـکنی نـــدارد و زندگی را باری بـــه هر جهت‬ ‫میگذراند و نیز در حد بسیار پایینی از مرغوبیت‬ ‫است‪ ".‬یا "مفلق‪ :‬کبوترانی که بین سنین جوجگی‬ ‫"هرِ ش‪:‬‬ ‫و بزرگســـالی هســـتند‪ ".‬و یا این یکی‪ِ :‬‬ ‫به معنای دفعه‪ ،‬در اصطـــالع کبوترداران هر بار‬ ‫که کبوتران بـــه پرواز درآیند‪ ،‬میگویند یک هرش‬ ‫پریدهاند‪".‬‬ ‫همانطـــور که کبوتر به اهلی و وحشی تقســـیم‬ ‫میشـــود‪ ،‬کبوتربازها هم دو دسته اند‪ .‬دستۀ اول‬ ‫آنانی هســـتند که کبوتر محور زندگیشـــان است‬ ‫و دیگـــر اجـــزای زندگی را دور ایـــن محور جمع‬ ‫میکنند؛ حال یا از جوجهکشـــی و شرط بندی و‬ ‫خرید و فروش کبوتر بساط کاسبی راه انداختهاند‬ ‫و یـــا کبوتـــر را تنها بـــه خاطر خـــود کبوتر نگه‬ ‫میدارند‪ .‬کبوترباز کهنه کاری را دیدم که میگفت‪:‬‬ ‫"همانطور که ترک اعتیاد ســـخت اســـت‪ ،‬ترک‬ ‫کفتربازی هم برای من ســـخت اســـت‪ ".‬درست‬ ‫مثل عاشـــقی که نمیتواند علت عشقش را برای‬ ‫کسی توضیح بدهد‪ .‬یکی دیگر از این کبوتربازان‬ ‫میگفت‪" :‬من ناراحتی اعصـــاب دارم‪ ،‬هر روز‬ ‫صبح میآیم یکی دو ســـاعت کفترهایم را تماشا‬ ‫میکنم که اعصابم آرام شود‪".‬‬ ‫دســـتۀ دوم آنانی هســـتند که کبوتر در حاشـــیۀ‬ ‫زندگیشـــان اســـت و تنها ســـاعاتی از روز را به‬ ‫تماشـــای کبوترها و پـــرواز و دیگر اطوارشـــان‬ ‫میگذراننـــد و رفتن و گم شـــدن یا مردن یکی از‬ ‫کبوترهایشـــان اثر چندانی بر زندگیشان و روان‬ ‫آنها نمیگذارد‪.‬‬ ‫شـــرطبندی یکی دیگر از اتفاقات هیجانانگیز‬ ‫کبوتربازی است‪" .‬شـــرطبندی از ‪ ۱۵‬تیرماه‪ ،‬در‬ ‫گرمترین فصل ســـال شـــروع میشـــود‪ ".‬این را‬ ‫کبوتربازی که داور چند شرطبندی بوده میگوید‪.‬‬ ‫‪ ۴۵‬تـــا ‪ ۵۰‬روز قبل از مســـابقه پنـــج پر مهم و‬

‫کارســـاز کبوتر در جریان مسابقه را میبرند‪" .‬ما‬ ‫بـــه این میگوییم پنجتیز!" او میگوید در گذشـــته‬ ‫شرطبندی بر روی ارزن و گندم صورت میگرفته‪،‬‬ ‫اما این روزها کبوتربازان روی پول و سکه و حتا‬ ‫خودرو شرط میبندند‪ .‬دو طرف شرطبندی پول یا‬ ‫چیز دیگری را که در موردش به توافق رسیدهاند‪،‬‬ ‫چند روز قبل از شرطبندی پیش داور یا یک فرد‬ ‫مورد اعتماد طرفین میگذراند‪ .‬در روز مســـابقه‬ ‫داور و دســـتیار‪ ،‬یا به قول این کبوترباز قدیمی‪،‬‬ ‫"منشی" با دوربین سر قرار حاضر میشوند و‬ ‫بعـــد از مهر زدن زیر‬ ‫بال کبوترها مسابقه‬ ‫شـــروع میشود‪ .‬در‬ ‫طول مسابقه داور و‬ ‫کمکهایش لحظه‬ ‫به لحظه مشـــغول‬ ‫تعقیـــب و رصـــد‬ ‫کبوتران در آسمان‬ ‫هســـتند که مبادا‬ ‫کبوتـــری روی‬ ‫بامی فـــرود بیاید‬ ‫و به اســـتراحت‬ ‫بپـــردازد‪ .‬برندۀ‬ ‫مسابقه کبوتری‬ ‫کـــه‬ ‫اســـت‬ ‫بیشترین مدت‬ ‫پـــرواز را در‬ ‫آســـمان داشته‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫این روزهـــا با وجود ذهنیت بـــدی که در مورد‬ ‫کبوتربازان در میان قشر وسیعی از جامعه شکل‬ ‫گرفته و علیرغم تمام صفات ناخوشـــایندی مثل‬ ‫"چشمچران"‪" ،‬عالف"‪" ،‬الت"‪" ،‬خالفکار" و دیگر‬ ‫کلمات توهینآمیز و کاهش چشمگیر کبوتربازان‬ ‫در تمام شهرهای ایران‪ ،‬هســـتند کبوتربازانی که‬ ‫همچنان به پرورش و پرانـــدن کبوتر میپردازند‪.‬‬ ‫این در حالی اســـت که با یک جســـتجوی ساده‬ ‫در اینترنت اســـامی کشـــورهایی را میبینیم که‬ ‫تصور کبوتربازی در آنها برای بســـیاری از جمله‬ ‫خودم عجیب اســـت‪ .‬کشـــورهایی مثل آمریکا‪،‬‬ ‫انگلیس‪ ،‬اســـکاتلند‪ ،‬آفریقای جنوبی‪ ،‬بلژیک‪،‬‬

‫ژاپن‪ ،‬اســـترالیا‪ ،‬اســـپانیا‪ ،‬هنگکنگ‪ ،‬مالت‪،‬‬ ‫ترکیه‪ ،‬چک و کشـــورهای دیگر‪ .‬در این کشورها‬ ‫تشکیالت مســـتقل و اتحادیههای غیر دولتی و‬ ‫گاه حتا ســـازمانهای دولتی به حمایت از کبوتر‬ ‫و کبوتربازی و مســـابقات کبوترپرانی میپردازند‬ ‫و بـــرای مسابقاتشـــان از تکنولوژیهای مثل‬ ‫راهیـــاب (‪ )GPS‬بـــرای تعقیـــب و مراقبت از‬ ‫کبوتران در هنگام مسابقه بهره میبرند‪.‬‬ ‫هر چند که به گفتۀ دوست کبوتربازم‪ ،‬مردم این‬ ‫روزها به دلیل مشکالت و مشغلۀ فراوان نسبت‬ ‫به گذشـــته‬

‫چندان رغبتی برای نگهـــداری کبوتر ندارند‪ ،‬اما‬ ‫از طرف دیگر دنیای نامحـــدود اینترنت موجب‬ ‫تبادل اطالعات و به اشتراک گذاشتن تجارب و‬ ‫گسترش ارتباط بین کبوتربازان شدهاست‪.‬‬

‫شاید ما هم که چندین ساعت از روزمان‬ ‫را بـــا اینترنـــت به ســـر میآوریم‪ ،‬نوعی‬ ‫"عشـــقباز" باشیم و آســـمان پروازمان‬ ‫صفحات بیشـــمار اینترنتـــی‪ .‬پس آیا بهتر‬

‫نیست که در نگاهمان به کبوتربازی و کبوتربازان‬ ‫زکریا قائمی‬ ‫تجدید نظر کنیم؟‬

‫در عصر آیفون ‪ ،۶‬هنوز هم هستند كسانی كه همچنان به‬ ‫پرورش و پراندن كبوتر در سراسر جهان میپردازند‬

‫‪ 43‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪43Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫كفتر باز‪،‬‬ ‫عاشق‬

‫سر به هوا‬

‫شاید ما هم كه چندین ساعت از روزمان را با اینترنت به سر میآوریم‪،‬‬ ‫نوعی عشقباز باشیم و آسمان پروازمان صفحات بیشمار اینترنتی باشد!‬ ‫کســـانی میگویند که عالقۀ انسان به حیوانات‬ ‫ریشۀ تکاملی دارد‪ .‬یعنی ادامۀ دوستی هزارانسالۀ‬ ‫انسان با حیوان برای شکار‪ ،‬دامپروری و تغذیه که‬ ‫موجب پیوند حیات انسان با حیوان بوده‪ ،‬امروزه‬ ‫به شکل عالقه به حیوانات بروز میکند‪.‬‬ ‫نام علمی کبوتر چاهی که بیشتر کبوتران خانگی‬ ‫از نســـل آنها هستند‪" ،‬کلومبا لیویا" ‪Columba‬‬ ‫‪ Livia‬است‪" .‬کبوتر" یک واژۀ اصیل فارسی است‬ ‫که از دو واژه "کبود" و "تر" تشکیل شدهاست‪ .‬در‬ ‫فارســـی محاورهای‪ ،‬به کبوتر‪َ ،‬‬ ‫"کفتر" میگویند و‬ ‫نامهای محلی آن در کردستان و کرمانشاه "کوتر"‪،‬‬ ‫"کموتر" و در بعضی نقاط جنوب "کپتر" و "کبتر"‬ ‫است‪.‬‬ ‫از سه هزار سال قبل از میالد مسیح‪ ،‬از کبوتر به‬ ‫عنوان ِپیک استفاده میشدهاست‪ .‬یونانیها چند‬

‫هزار ســـال قبل از میالد نام برندگان ورزشهای‬ ‫المپیـــک را بـــه پـــای کبوترها میبســـتند و به‬ ‫وطنشـــان میفرســـتادند‪ .‬پس از مصر و یونان‪،‬‬ ‫ایران‪ ،‬چیـــن و روم از قدیمیترین مراکز پرورش‬ ‫کبوتـــر بودهاند‪ .‬میگویند که کـــورش بزرگ برای‬ ‫ارسال اخبار محرمانه به نقاط مختلف امپراتوری‬ ‫خود‪ ،‬کبوترانی در اختیار داشته و ژولیوس سزار‪،‬‬ ‫اولین کســـی بوده که برای فتح "گال" (فرانســـۀ‬ ‫امروزی) از کبوتران نامهبر اســـتفاده کردهاســـت‪.‬‬ ‫دریانوردان فنیقی و قبرســـی در هنگام ســـفر با‬ ‫استفاده از کبوترها خانوادههایشان را از وضعیت‬ ‫و تاریخ بازگشت خود آ گاه میکردهاند‪.‬‬ ‫در کتاب تورات به عالقۀ پیامبرانی مثل داود و‬ ‫ســـلیمان و نیز در متون اسالمی و ادبیات فارسی‬ ‫هم به این پرنده اشـــارات بســـیار است‪ .‬اکنون‬

‫‪ 42‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫هم جامعۀ بشـــریت کبوتر را به عنوان نماد صلح‬ ‫میشناسند‪.‬‬ ‫خاورمیانـــه زادگاه نژادهـــای معـــروف کبوتـــر‬ ‫اســـت‪ :‬از کبوتر نامهبر مصـــری تا کاکلدارهای‬ ‫لبنانـــی و کبوتر هـــای "دمپهن" ســـلجوقی‪ .‬گویا‬ ‫ســـالطین ســـلجوقی این نژاد را برای نامهرسانی‬ ‫تکثیر کردهاند‪ .‬از ذکر برجهـــا و کبوترخانهها در‬ ‫سیاحتنامههای دورۀ صفوی اینطور برمیآید که‬ ‫شهر های اصفهان و قزوین و کاشان و از قاجاریه‬ ‫به بعد تهران و ری‪ ،‬پر بودهاست از پشت بامهای‬ ‫کبوترنشین و کبوتربازان حرفهای‪.‬‬ ‫مشهور اســـت که کبوتربازان همیشه سر به هوا‬ ‫هســـتند و در کوچـــه و خیابـــان و در همه حال‬ ‫نگاهشان به آســـمان است‪ .‬اگر در یک میهمانی‬ ‫کسی را دیدید که به جای تماشای غذاها و میوهها‬

‫‪42Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 41‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪41Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 40‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪40Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آن صادر شـــد‪ .‬سپس شـــرکت تجاری «دلگشا»‬ ‫تصمیم گرفت ســـاختمانی با ارتفاع بیش از ‪۲۰‬‬ ‫متر در این محل بنا کند‪.‬‬ ‫چنانچه این ساختمان بلندمرتبه ساخته می شد‪،‬‬ ‫کاخ گلستان از فهرســـت میراث فرهنگی جهان‬ ‫خارج می شـــد‪ .‬دایره نفوذ این شرکت تجاری در‬ ‫دولت گذشـــته تا آن حد بود که شکایت شهرداری‬ ‫تهران و ســـازمان میراث فرهنگی از این شرکت‬ ‫به جایی نرســـید‪ .‬مهدی حجت‪ ،‬قائم مقام پیشین‬ ‫ســـازمان میراث فرهنگی گفته بـــود که تخریب‬ ‫ســـرای دلگشـــا یک جنایت فرهنگی اســـت‪ .‬با‬ ‫اینحال مالک شـــرکت «دلگشـــا» یک تنه همه‬ ‫قوانین را به هم زده بود و حتی کاخ گلستان را هم‬ ‫به خطر انداخته بود‪.‬‬

‫شناخته شده اســـت که در سال ‪ ۱۳۵۶‬و پس از‬ ‫مرمت‪ ،‬سریال «دایی جان ناپلئون» به کارگردانی‬ ‫ناصر تقوایی در آن ساخته شد‪.‬‬ ‫در حـــال حاضـــر قیمت هر مترمربـــع زمین با‬ ‫کاربری مســـکونی در خیابان الله زار تهران‪ ،‬یک‬ ‫میلیون و ‪ ۹۰۰‬هزار تـــا ‪ ۲‬میلیون تومان برآورد‬ ‫می شـــود و این قیمت برای هر مترمربع زمین با‬ ‫کاربـــری تجاری در همین محدوده تهران‪ ،‬نزدیک‬ ‫به ‪ ۴‬میلیون تومان اســـت‪ .‬براساس قیمت زمین‬ ‫با کاربری تجاری‪ ،‬بـــاغ و بنای قاجاری «امین‬ ‫الســـلطان» در خیابان الله زار به وسعت ‪ ۹‬هزار‬ ‫مترمربع‪ ،‬بدون در نظر گرفتن ارزش ســـاختمان‬ ‫تاریخـــی آن‪ ،‬نزدیک به ‪ ۳۶‬میلیارد تومان قیمت‬ ‫گذاری شده است‪.‬‬

‫ساختمان پرچم‪ ،‬مجتمع تجاری شد‬

‫باغ ‪ 3۶‬میلیاردی دایی جان ناپلئون‬

‫بعـــد از رای دیـــوان عدالت اداری بـــرای کنار‬ ‫گذاشته شدن ‪ ۳۵‬بنای تاریخی از فهرست میراث‬ ‫ملی‪ ،‬باغ و بنای قاجاری «امین الســـلطان» در‬ ‫خیابـــان الله زار تهران که تنها بازمانده باغ بزرگ‬ ‫الله زار به حساب می آید هم در آستانه خروج از‬ ‫این فهرســـت قرار گرفته است‪ .‬باغ ‪ ۹‬هزارمتری‬ ‫«امین السلطان» که نخستین مالک آن پدر علی‬ ‫اصغرخان اتابک‪ ،‬صدراعظم ناصرالدین شاه بوده‬ ‫است‪ ،‬حاال در مالکیت خانواده اتحادیه قرار دارد‪.‬‬ ‫این باغ در سال ‪ ۱۳۸۳‬در فهرست میراث ملی‬ ‫به ثبت رســـید ولی به نظر می رســـد مالکان آن‬ ‫تمایـــل دارند با خارج کردن این اثر از فهرســـت‬ ‫میراث ملی‪ ،‬مقدمات تخریب و تغییر کاربری آن‬ ‫را ایجـــاد کنند‪ .‬این بـــاغ از آن نظر برای عموم‬

‫ســـاختمان پرچم از بناهای ساخته شده در دهه‬ ‫‪ ۱۳۲۰‬بود که در نبش خیابان فخرالدوله (شهید‬ ‫مشکی) و در مجاورت مسجد تاریخی فخرالدوله‬ ‫قرار داشت‪ .‬از آن جا که این ساختمان‪ ،‬سال ها‬ ‫محل استقرار شرکت ایران اسکرین (تولیدکننده‬ ‫پرچم) بـــود و همواره پرچم کشـــورهای مختلف‬ ‫جهان بر فراز آن افراشـــته بود‪ ،‬به ساختمان پرچم‬ ‫موسوم شد و به عنوان یکی از نمادهای مرکز شهر‬ ‫تهران مورد شناسایی قرار گرفت‪.‬‬ ‫در نیمه دوم ســـال ‪ ۱۳۸۹‬زمزمه هایی مبنی بر‬ ‫تخریب ســـاختمان پرچم و ســـاخت یک مجتمع‬ ‫تجاری به جای آن به گوش رســـید که با مخالفت‬ ‫اهالـــی محل و نیـــز اعتراض ســـازمان میراث‬ ‫فرهنگی رو به رو شـــد‪ .‬با این حـــال هیچ کدام‬ ‫از این اعتراض ها به نتیجه نرســـید و ساختمان‬ ‫پرچـــم در فروردین ماه ‪ ۱۳۹۰‬با خاک یکســـان‬ ‫شد‪ .‬با ســـاخت یک مجتمع تجاری به جای این‬ ‫ســـاختمان‪ ،‬ترافیک چهارراه فخرآبـــاد و دروازه‬ ‫شمیران تشدید شـــد و گنبد مسجد فخرالدوله که‬ ‫از نمادهای شـــاخص بافت تاریخی تهران بود در‬ ‫سایه قرار گرفت‪.‬‬

‫‪ 39‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خانه قجری سنگلج تخریب‬ ‫می شود؟!‬

‫در ادامه روند تخریب آثار و بناها در ایران‪ ،‬هفتم‬ ‫مرداد ســـال گذشته در پی صدور حکمی از سوی‬ ‫دیوان عدالت اداری مبنی بر خروج خانه صداقت‬ ‫(یکی از بناهای تاریخ منطقه منیریه در محدوده‬ ‫سنگلج تهران) از فهرست آثار ملی‪ ،‬تخریب این‬ ‫خانه از ســـوی مالک آغاز شـــد‪ .‬عمارت خیابان‬ ‫صداقت مربوط به اواخر دوره قاجار اســـت و در‬ ‫محله منیریه تهران‪ ،‬خیابان هاشم معیری‪ ،‬خیابان‬ ‫صداقت‪ ،‬پالک ‪ ۶۱‬واقع شده و این اثر در تاریخ‬ ‫‪ ۳۰‬تیر ‪ ۱۳۸۴‬با شـــماره ثبت ‪ ۱۲۲۱۶‬به عنوان‬ ‫یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است‪.‬‬ ‫با رای دیوان عدالت اداری این اثر دوران قاجار‬ ‫از ثبت سازمان میراث فرهنگی خارج و بالفاصله‬ ‫توســـط مالک آن تخریب شد‪ .‬ســـازمان میراث‬ ‫فرهنگی با توجه به خارج شـــدن اجباری این بنا‬ ‫از آثار ملی از این ســـازمان سلب مسئولیت کرد‪.‬‬ ‫رییس دیوان عدالت اداری در این موارد سازمان‬ ‫میراث فرهنگی را مقصر دانسته که ملک شخصی‬ ‫مردم را به ثبت می رساند‪ .‬عمارت و باغ تاریخی‬ ‫عامری ها واقع در خیابان فردوسی شمالی‪ ،‬پالک‬ ‫‪ ۴۵۹‬قرار دارد و از جمله خانه‪ -‬باغ های اواخر‬ ‫قاجار و متعلق به سال ‪ ۱۳۰۵‬هجری شمسی در‬ ‫محله فردوسی تهران اســـت‪ .‬این خانه‪ -‬باغ در‬ ‫زمینی به مســـاحت ‪ ۲۷۵۰‬متر در ضلع جنوبی‪-‬‬ ‫غربی میدان فردوسی که از امالک خاندان امین‬ ‫دارالضرب از افراد مشهور دوران قاجار و احداث‬ ‫کننده نخســـتین کارخانه های ملی پس از دوران‬ ‫امیرکبیر و همچنین از موسســـان اولیه بانکداری‬ ‫در ایران بود‪ ،‬احداث شده است‪.‬‬ ‫خانه عامری ها توســـط بزرگ خاندان عامری‪،‬‬ ‫یعنـــی میرزاجوادخـــان عامری بنا شـــد‪ .‬کمیته‬ ‫پیگیری خانه های تاریخ شهر تهران اکنون اعالم‬ ‫کرده است که میزان تخریب های واردشده به این‬ ‫خانه تاریخـــی از ‪ ۲۰‬به ‪ ۵۰‬درصد افزایش یافته‬ ‫است‪.‬‬

‫‪39Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خانه های قدیمی تهران‬ ‫که برج شدند‬ ‫آثار تاریخی ایران از جمله جاذبه هایی هســـتند‬ ‫که هرســـاله گردشگران زیادی را ترغیب به تجربه‬ ‫ای جذاب از ســـفر به ایران می کند‪ .‬با این حال‬ ‫موضـــوع تخریب آثار باســـتانی و تاریخی ایران‬ ‫مســـاله تازه ای نیست و تحلیل این آثار باارزش‬ ‫موضوعی اســـت که باعث نگرانی طرفداران آثار‬ ‫تاریخی و باستانی شده است‪.‬‬

‫سال هاست که درخصوص بناهای تاریخی تهران‬ ‫رخ می دهد و هیچ کســـی نیســـت که به داد این‬ ‫مصیبت تمام نشدنی برسد‪.‬‬

‫«کارخ ورسای ایران»‬ ‫در آستانه تخریب‬

‫تراژدی به نام خــروج آثار تاریخی‬ ‫از فهرست میراث ملی‬

‫یکی از مهم ترین اتفاقاتی که در سال های اخیر‬ ‫باعث افزایش روند فروش و تخریب آثار باستانی‬ ‫و خانه های تاریخی تهران شـــد؛ ماجرای خروج‬ ‫آثار تاریخی از فهرست میراث ملی بود‪ .‬در ابتدای‬ ‫این ســـناریو‪ ،‬مالکان بناها شکایتی تنظیم کرده و‬ ‫به دیوان عدالت اداری تســـلیم مـــی کردند مبنی‬ ‫بر اینکه نمی تواننـــد در ملک موردنظر تعمیرات‬ ‫انجام دهند و به دلیل فرسودگی بافت دیگر حاضر‬ ‫نیستند در این بناها زندگی کنند و قصد تخریب و‬ ‫فروش بنا را دارند‪.‬‬ ‫هنـــوز مدت زیادی از تســـلیم تقاضای مالکان‬ ‫نمی گذشـــت که دیـــوان عدالـــت اداری حکم بر‬ ‫خروج اثر موردنظر از فهرســـت آثار ملی سازمان‬ ‫میراث فرهنگی را می داد و از فردای آن روز هم‬ ‫تخریب خانه تاریخی آغاز می شـــد‪ ،‬این تراژدی‬

‫این روزها شـــایعاتی دربـــاره تخریب یک خانه‬ ‫تاریخی و ارزشـــمند دیگر در تهـــران و تبدیل آن‬ ‫بـــه برجی ‪ ۹‬طبقه و با کاربـــری تجاری‪ ،‬اداری و‬ ‫مسکونی شـــنیده می شود‪ .‬خانه ای که با وسعت‬ ‫‪ ۱۱۵۴۳‬مترمربـــع یعنی بیـــش از یک هکتار به‬ ‫عنـــوان «بزرگ تریـــن خانه تهـــران» لقب گرفته‬ ‫اســـت‪ .‬آن هم در یکی از گران ترین نقاط شـــهر‬ ‫یعنی خیابان جردن (آفریقا)‪ .‬این خانه مشهور به‬ ‫«کاخ ثابت پاســـال» است‪ .‬معماری «کاخ ثابت‬ ‫پاســـال» از قصر «لوپتی تریانون» یکی از کارخ‬ ‫های جانبی ورســـای در فرانسه کپی برداری شده‬ ‫اســـت و اشیای به کار رفته در آن بسیار ارزشمند‬

‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اســـت که قبل از انقالب بـــه روایتی حدود «‪۱۵‬‬ ‫میلیون دالر» قیمت گذاری شده بود‪.‬‬ ‫دکوراسیون این خانه را همان دکوراتوری انجام‬ ‫داده است که مسئول تدارکات چادرهای سلطنتی‬ ‫در تخت جمشـــید بود‪ .‬پرده هـــای این خانه را از‬ ‫بلژیـــک آورده بودند و درهـــای آن متعلق به یک‬ ‫قصر فرانســـوی بود‪ .‬دســـتگیره ها را هم از روی‬ ‫یک مدل مربوط به یکصد سال پیش و به صورت‬ ‫اختصاصی برای خانه ثابت ساخته بودند‪ .‬با این‬ ‫حال بزرگترین خانه تهران این روزها حال خوشی‬ ‫نـــدارد و در آســـتانه تخریب قرار گرفته اســـت‪.‬‬ ‫تعدادی از کارشناســـان محیط زیســـت از وجود‬ ‫گونه هـــای کمیاب و باارزشـــی از درخت ها در‬ ‫حیاط این خانه خبر داده اند که در اثر بی توجهی‬ ‫خشک شده یا در آستانه نابودی قرار دارند‪.‬‬

‫دلگشایی که دل‬ ‫کاخ گلستان را لرزاند‬

‫سرای دلگشا یک کاروانسرای مربوط به دوران‬ ‫قاجار بود که در حاشیه خیابان پانزده خرداد و در‬ ‫ضلع جنوبی کاخ گلســـتان قرار داشت‪ .‬این سرا‬ ‫با آنکه در فهرســـت آثار ملی ایران به ثبت رسیده‬ ‫بود‪ ،‬در ســـال ‪ ۸۹‬و در پی شـــکایت مدیرعامل‬ ‫شرکت «دلگشا» و با حکم دیوان عدالت اداری‪،‬‬ ‫از فهرســـت آثار ملی ایران خارج و حکم تخریب‬

‫‪38Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪35Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 34‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪34Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خود شـــده بود؛ پس بـــه خوابگاه دانشـــجویان‬ ‫شهرســـتانی رفت و دایی را دوباره راضی کرد که‬ ‫سر تمرینات تاکسیرانی بیاید‪.‬‬ ‫«کوتاه نمیآمد‪ .‬زودتر میآمد و یک ساعت هم‬ ‫دیرتر میرفت و وادارم میکرد بعد از تمرین یک‬

‫مسابقات دســـته دوم فوتبال تهران آغاز شد و‬ ‫علی دایی از همان بازی اول میخش را کوبید‪«.‬تیم‬ ‫ما تیم خوبی بود‪ .‬حداقل هزار نفر تماشاگر برای‬ ‫هر بازی میآمد‪ .‬تاکســـیرانهای تهـــران تیم را‬ ‫دوســـت داشتند و برای تشویق میآمدند‪ .‬دایی از‬ ‫همان اول چشـــم تماشاگران را گرفت‪ ».‬مظلومی‬

‫آنچه هواداران شهریار نمیدانند این است‬ ‫كه تیم تاكسیرانی بود كه با یک قرارداد خوب‬ ‫توانست خیال مهاجم اردبیلی خود را از بابت‬ ‫مسائل مالی راحت كند‬ ‫ســـاعت برایش سانتر کنم تا سر بزند‪ .‬هیچ وقت‬ ‫کسی را با این پشتکار ندیده بودم‪ .‬به خودش هم‬ ‫گفتم؛ گفتم تو با این پشـــتکار و اراده در فوتبال‬ ‫ایران خیلـــی باال میروی‪ ».‬مظلومـــی آن روزها‬ ‫بازیکن استقالل بود و این تمرینات اضافه‪ ،‬هم او‬ ‫را خســـته میکرد و هم اینکه نظم تمرینی او برای‬ ‫حضور در تمرینات اســـتقالل را به هم میزد اما‬ ‫عشـــق دایی به تمرین سبب شد تا مظلومی همه‬ ‫این سختیها را تحمل کند‪ .‬او گنج پیدا کرده بود‪.‬‬ ‫علی دایی همین چند وقت پیش مصاحبه مفصلی‬ ‫کرد و از دستفروشـــیاش در تهـــران برای گذران‬ ‫زندگی دانشجویی خبر داد‪.‬آنچه هواداران شهریار‬ ‫نمیداننـــد این بود که این تاکســـیرانی بود که با‬ ‫یک قرارداد خوب توانست خیال مهاجم اردبیلی‬ ‫خود را از بابت مســـائل مالی راحت کند‪.‬قرارداد‬ ‫تاکســـیرانی کمک کـــرد تا علی دایـــی در تهران‬ ‫سروسامان بگیرد و وقتش را کامل صرف فوتبال‬ ‫و درس کند‪ .‬پرویز مظلومی از آن روزها خاطرات‬ ‫فراوانی دارد؛ «دایی یک شـــاگرد فوقالعاده بود‪.‬‬ ‫باهوش بود‪ ،‬باخت را هم دوست نداشت‪ .‬اگر در‬ ‫بازیهـــای تمرینی یک تیم قویتر از آن تیم بود و‬ ‫بازی یکطرفه میشد‪ ،‬علی دایی را میبردم به تیم‬ ‫ضعیفتر‪ .‬این طوری تیم ضعیفتر انگیزه جبران‬ ‫پیدا میکرد‪».‬‬ ‫دایی در تاکســـیرانی این فرصت را پیدا کرد تا‬ ‫در یک باشگاه منظم و نیمهحرفهای اصول فوتبال‬ ‫باشگاهی را بیاموزد‪ .‬دانشجوی جوان همانطور‬ ‫که در درس و مدرسه موفق بود و جلو میرفت‪ ،‬در‬ ‫تاکسیرانی هم روز به روز از مربی اسم و رسمدار‬ ‫خود‪ ،‬چیزهای تازه یاد میگرفت‪.‬‬

‫ســـرتیمش‪ ،‬امیدوار بود که تیـــم را باال بیاورند و‬ ‫با قدرت در دســـته اول باشگاههای تهران جوالن‬ ‫بدهند؛ اما هیات مدیره تیم با این قضیه مخالفت‬ ‫کرد‪ .‬تاکســـیرانی که با درخشـــش ستاره جوانش‬ ‫ســـری در میان ســـرها در آورده بود‪ ،‬منحل شد‪.‬‬ ‫این البته قبل از انتقال بزرگ علی دایی به بانک‬ ‫تجارت بود‪ .‬آوازه گلزنی علی دایی به گوش ناصر‬ ‫حجازی هم رسیده بود‪.‬‬

‫هنوز هم حســـرت آن روزها را میخورد؛ «مهاجم‬ ‫ســـرزن مثل دایی نداریم‪ .‬آن روزها آنقدر خوب‬ ‫کار میکـــرد که همه جـــا از او حـــرف میزدند‪.‬‬ ‫روزهای اول لیگ گل کـــرد‪ .‬آنقدر گل زد و گل‬ ‫زد تا اینکه آقای گل دسته دوم لقب گرفت‪».‬وقتی‬ ‫حاج مهدی تفرشـــی پرویز مظلومی را آورد باالی‬

‫حجازی تازه بـــا بانک تجارت قرارداد بســـته‬ ‫بود‪ .‬او چند بازی تاکســـیرانی را از نزدیک دیده‬ ‫و چشـــمش روی مهاجم اردبیلی ثابت مانده بود‪.‬‬ ‫ناصر و پرویز همبازیان قدیم مدتی بر ســـر انتقال‬ ‫دایی به بانک تجـــارت با هم چک و چانه زدند؛‬ ‫نتیجه اینکه علی دایی ‪-‬آقای گل لیگ دسته دوم‬ ‫باشگاههای تهران ‪ -‬به بانک تجارت پیوست‪ .‬او‬ ‫یک فصل بعد به پرســـپولیس رفت و همان سال‬ ‫ملیپوش شد‪ .‬بچه خجالتی شهرستانی در سه سال‬ ‫از تاکسیرانی به تیم ملی رسید‪ .‬مظلومی هنوز یاد‬ ‫آن روزهاست؛ «دایی هم باید یاد آن روزها باشد‪،‬‬ ‫اگر دایی‪ ،‬دایی شد به خاطر تالش خودش و لطف‬ ‫خدا بود اما تاکسیرانی هم سهم زیادی در موفقیت‬ ‫او داشـــت‪ .‬این یک اتفاق بزرگ در زندگی او بود‬ ‫که به تاکســـیرانی آمد‪ .‬آنجا خودش را به فوتبال‬ ‫ایران معرفی کرد‪ .‬دایی حتما آن روزها را فراموش‬ ‫نمیکند‪».‬‬

‫اراده علی دایی را هیچكس ندارد‪.‬‬ ‫این داستان نیست؛ واقعیت است‬

‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪33Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫علی دایی؛‬

‫از تاکسیرانی تا بایرنمونیخ‬

‫داستان كشف اردبیلی سختكوشی كه از تهران بدش میآمد‬ ‫پرویز بازیکن اســـتقالل بود امـــا بدش نمیآمد‬ ‫در اوقـــات فراغتـــش پول دربیـــاورد پس قبول‬ ‫کرد‪ .‬تاکســـیرانی اینطوری جمع شـــد‪ .‬با پرویز‬ ‫مظلومی و ناصر صادقی و بعدتر هم علی دایی‪....‬‬ ‫دانشجوی اردبیلی متالوژی شریف‪ ،‬سری درآورده‬ ‫بود توی سرها‪.‬‬ ‫اراده علی دایی را هیچکس ندارد‪ .‬این داســـتان‬ ‫نیست؛ واقعیت اســـت‪ .‬جوان اردبیلی روزگاری‬ ‫دراز در این فوتبـــال برای خودش آقایی کرد و از‬ ‫ســـهند و ســـبالن به قلههای فوتبال آسیا و دنیا‬ ‫دســـت یافت‪ .‬ماجرای فوتبالیســـت شـــدن او و‬ ‫پیشرفتش را در فوتبال تهران خیلی از خوانندگان‬ ‫جوان نشـــریات نمیدانند‪ .‬داستان مطرح شدن‬ ‫او در فوتبال تهران و بعدتر پیوســـتنش به بانک‬ ‫تجارت و پرســـپولیس و تیم ملی‪ ،‬همه از یک تیم‬ ‫شروع شد؛ از تیمی قدیمی به نام «تاکسیرانی»‪.‬‬ ‫همشـــهری تاکسی در شماره مهر ماه خود نوشته‬ ‫اســـت‪ :‬حاج مهدی تفرشـــی فوتبال را دوست‬ ‫داشـــت اما از فوتبال بیشـــتر فوتبالیســـتها را‬ ‫تحویل میگرفت‪ .‬در آن روزهای آخر جنگ‪ ،‬حاج‬ ‫مهدی تفرشی برای خیلی از فوتبالیستهای دهه‬ ‫‪ ۵۰‬و ‪ ۶۰‬پـــدری کرد‪ .‬به خیلیها پول رســـاند و‬ ‫خیلیها را نشـــاند پشت فرمان تاکسی تا با دنده‬

‫عـــوض کردن زندگی بگذرانند و دستشـــان پیش‬ ‫نامرد دراز نشود‪.‬‬ ‫عشق او به فوتبال سرانجام منجر شد به تاسیس‬ ‫تیم تاکســـیرانی؛ تیمی کـــه روی بعضی بازیکنان‬ ‫اسم و رسمدار مثل ناصر صادقی دست گذاشت و‬ ‫بعضیها مثل علی دایی را به فوتبال معرفی کرد‪.‬‬ ‫آن روزها پرویز مظلومی بازیکن اســـتقالل بود و‬ ‫همزمان با حفظ سمت‪ ،‬رفیق حاج مهدی! تاکسی‬ ‫نارنجی رنگ را که دادند دست پرویز مظلومی‪ ،‬با‬ ‫او شرط کردند که جایش باید سرمربی تاکسیرانی‬ ‫شود در دسته دوم باشگاههای تهران‪.‬‬ ‫پرویز بازیکن استقالل بود اما بدش نمیآمد در‬ ‫اوقـــات فراغتش پول دربیـــاورد پس قبول کرد‪.‬‬ ‫تاکسیرانی اینطوری جمع شد‪ .‬با پرویز مظلومی و‬ ‫ناصر صادقی و بعدتر هم علی دایی‪ ....‬دانشجوی‬ ‫اردبیلی متالوژی شـــریف‪ ،‬سری درآورده بود توی‬ ‫ســـرها‪ .‬تعریف هد زدن‪ ،‬گل زدن و جدی بودنش‬ ‫در فوتبال و اینکـــه تیمش هیچ وقت نمیبازد از‬ ‫دانشگاه هم بیرون زده بود‪ .‬همان روزها که علی‬ ‫دایی جوان و جویای نـــام‪ ،‬کنار درس‪ ،‬فوتبالش‬ ‫را داخل تیم دانشـــگاه بازی میکرد‪ ،‬تاکســـیرانی‬ ‫تهـــران برایش پیغام و پســـغام فرســـتاد‪ .‬پرویز‬

‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫مظلومی مهاجم اسبق تیم ملی و استقالل‪ ،‬دنبال‬ ‫یک مهاجم ســـرزن و بلندقامت میگشت‪ .‬بازی‬ ‫دوستانه تیم تاکسیرانی با تیم دانشگاه باعث شد‬ ‫تا مظلومی دایی را ببیند و‪ ...‬؛ «همان لحظه که او‬ ‫را دیدم حس کردم مهاجم خوبی اســـت‪ .‬بازیاش‬ ‫را که دیدم نظرم تایید شد‪ .‬توان فوتبالش باال بود‪،‬‬ ‫فیزیک مناســـبی داشت و قدرت بدنیاش ورای‬ ‫مسابقات دانشجویی به نظر میرسید‪ .‬پرشهایش‬ ‫عالی بود و هدزدنهایش آدم را از جا بلند میکرد‪.‬‬ ‫زود پسندیدمش‪».‬مظلومی مهاجم تیم دانشجویان‬ ‫را پسندید‪ ،‬بعد از بازی صدایش کرد و با او حرف‬ ‫آخر را زد امـــا دایی اهل بازی در تهران نبود‪ .‬هر‬ ‫چقدر منوچهر نظری ‪ -‬سرپرست تیم دانشجویان‬ ‫ و پرویـــز مظلومی با او حرف زدند افاقه نکرد‪.‬‬‫دانشـــجوی گوشـــت تلخ‪ ،‬خیلی تهران را دوست‬ ‫نداشـــت و توپ زدن در آن برایـــش قابل قبول‬ ‫نبود امـــا مظلومی او را رها نمیکرد؛ «به او گفتم‬ ‫بازی میکنی و خرج دانشـــگاهت را درمیآوری‪.‬‬ ‫ایرادش چیست؟! رفت توی فکر‪ ...‬وسوسه تهیه‬ ‫پول دانشگاه راضیاش کرد تا با ‪ ۱۲۰‬هزار تومان‬ ‫برای تاکســـیرانی بازی کند‪».‬دایی به تاکسیرانی‬ ‫آمد اما همان روز اول دعوایش شد و با بزن بزن‬ ‫زمین تمرین را ترک کرد‪ .‬رفت و پیغام داد که پول‬ ‫نمیخواهد‪ .‬مظلومی اما عاشـــق مهاجم بداخالق‬

‫‪32Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫یكی از چالش های اخالقی بزرگ‪ ،‬مبارزه در راه برابری جنسی است كه چند‬ ‫وجهی بوده و جمعیت زنان را تحت تاثیر قرار داده است‬

‫شوند و مشکالت روحی و روانی و دوری از والدین و بستگان نزدیک خود‪،‬‬ ‫همه و همه در مرگ این دسته از زنان و دختران تاثیر دارند‪.‬‬ ‫در کشـــورهایی نظیر کامبوج یافته ها نشان می دهد که شکنجه دختران و‬ ‫حبس آنها در اتاقکهایی به ابعاد تابوت و فروشآنها بعنوان عروس وجود دارد‬ ‫و کودکان کم سن و سال از این نوع زندگی هایی که به مرگ منتهی می شود‪،‬‬ ‫در رنج و عذاب دائم هســـتند‪ .‬شریل وودون در کتاب خود بنام نیمه آسمان‬ ‫داســـتان زنی هندی بنام مینا را آورده که برای نجات دو دختر خود از یک‬ ‫فاحشه خانه‪ ،‬چه رنج و عذابی را متحمل می شود‪.‬‬ ‫برخی کارشناســـان بدین موضوع از دو دیـــدگاه متفاوت نگاه می کنند‪ .‬یا‬ ‫خود زن را هدف قرار داده و یا آنرا جزیی از مشکل بزرگتری بنام مشکالت‬ ‫اخالقی‪ -‬انســـانی می دانند‪ .‬نویسنده کتاب در این باره می گوید عالقه دارد‬ ‫مردم با دانستن این موضوع حد و حدود مشکل را دریابند و هر انسانی در‬ ‫حد وحدود خود بتواند واکنش الزم را در برابر این معضل نشان دهد‪.‬‬ ‫اما حکومتها هم می توانند با مانیتور کردن کشـــورهایی که دست به قاچاق‬ ‫زن مـــی زننـــد‪ ،‬و کنتـــرل ورودی و خروجی ها از این تجارت وحشـــتناک‬ ‫جلوگیری بعمل آورند‪.‬‬

‫‪ 31‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫فكتهای آماری از آسیا و جهان‬ ‫• بین ســـالهای ‪ ۱۹۶۵‬تا ‪ ۱۹۹۵‬بیش از ‪ ۱۳۰‬میلیون نفر در‬ ‫دنیا دست به مهاجرت زده اند‪.‬‬ ‫• ســـاالنه ‪ ۶۰۰‬تا ‪ ۸۰۰‬هزار زن و دختر در جهان قاچاق می‬ ‫شوند‪.‬‬ ‫• در حال حاضر ‪ ۱۰‬میلیون کودک برده جنسی هستند‪.‬‬ ‫• در نظرســـنجی انجام شـــده بیـــش از ‪ ۸۰‬درصـــد زنانی که‬ ‫روســـپیگری می کردند اعالم نمودند که قاچاقی به کشـــور مبدا‬ ‫آورده شده اند‪.‬‬ ‫• زنان تایلندی که بعنوان برده به ژاپن برده می شـــوند‪ ،‬همان‬ ‫ابتدا ‪ ۲۵‬هزار دالر سفته امضا می کنند تا نتوانند فرار کنند‪.‬‬ ‫• ‪ ۳۰‬درصد از زنان روسپی در کامبوج زیر ‪ ۱۷‬سال سن دارند‪.‬‬ ‫• در تایلند روسپیگری در ‪ ۵۰‬درصد موارد جنبه دولتی دارد‪.‬‬ ‫• بر اساس آمار یونیسف تعداد روسپی های رسمی در هند ‪۸‬‬ ‫میلیون نفر برآورد شده است‪.‬‬ ‫• تعداد یک میلیون روســـپی کم ســـن و ســـال در آسیا وجود‬ ‫دارد(هند و تایلند و فیلیپین)‬ ‫• قاچـــاق زنان تایلندی به اروپا نســـبت بـــه امریکا دو برابر‬ ‫است‪.‬‬ ‫‪31Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 100‬میلیون زن در جهان گم شده اند!‬

‫اگر بر اساس آمار و نرخ های تولد‪ ،‬جمعیت جهان را بسنجیم؛ می بینیم که‬ ‫دنیا بین ‪ ۶۰‬تا ‪ ۱۰۰‬میلیون زن و دختر گمشده بدالیل مختلف دارد‪ .‬به گفته‬ ‫شـــریل وودون روزنامه نگاری که این موضوع را بطور گسترده مطرح نموده‪،‬‬ ‫مفقود بودن این تعداد زن و دختر جای شگفتی دارد‪.‬‬ ‫یکی از دالیل‪ ،‬نرخ باالی مرگ ومیر مادران و مرگ هنگام زایش است که‬ ‫کشـــورهای افریقایی بدلیل فقر دررده اول بوده و بعد کشورهایی مانند هند‬ ‫و چیـــن در رده های بعدی قرار دارند‪ .‬در واقع فقر عامل اصلی مرگ و میر‬ ‫مادران بارداری اســـت که نمی توانند در شرایط معمولی وضع حمل نمایند و‬ ‫جان خود را از دست می دهند‪ .‬این مادران پس از مرگ رقم قابل توجهی از‬ ‫‪ ۱۰۰‬میلیون زن گمشـــده در جهان را تشکیل می دهند که بدلیل فقر آماری‪،‬‬ ‫جزییات آنها رسما تایید نشده است‪.‬‬ ‫یکی از چالش های اخالقی بزرگ در قرن ‪ ۲۰‬و بیست و یک مبارزه در راه‬ ‫برابری جنســـی است که چند وجهی بوده و جمعیت زنان را تحت تاثیر قرار‬ ‫داده است‪ .‬تجارت برده در قرن ‪ ۱۹‬و ‪ ۲۰‬و ادامه تجارت پنهان در سایر نقاط‬ ‫جهان از دالیل عمده دیگری است که می توان از آنها نام برد‪.‬‬ ‫بین ســـالهای ‪ ۱۷۷۰‬تا ‪ ۱۷۸۰‬میالدی پیک تجارت بـــرده را از افریقا به‬ ‫‪ 30‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫دنیـــای جدید یعنی امریکا و اروپا داریم‪ .‬دپارتمان ایالتی در امریکا رقمهایی‬ ‫مانند ‪ ۸۰۰‬هزار نفر ساالنه را در نوشته های خود به ثبت رسانده است‪ .‬یعنی‬ ‫تقریبا ‪ ۱۰‬برابر رقمی اســـت که آن ســـالها اعالم شده بود‪(.‬در آمار ویکیپدیا‬ ‫نشان می دهد بین ســـالهای ‪ ۱۷۹۰‬تا ‪ ۱۸۶۰‬میالدی ‪ ۱۶‬میلیون برده وارد‬ ‫امریکا شـــده اســـت! ) اما در قرن ‪ ۲۰‬و ادامه آن ‪ -‬قرن‪ -۲۱‬شاهد تجارت‬ ‫زن از چین و آسیا و روسیه و اروپای شرقی به دنیای غرب هستیم که عمده‬ ‫دلیلش مسائل جنســـی و بردگی جنسی است‪ .‬در واقع تجارت برده در قرن‬ ‫های قبل تبدیل به بردگی جنسی در قرون اخیر شده و آمارها نشان می دهد‬ ‫زنان بسیاری بدون اینکه هویت اصلی شان مشخص شود به غرب برده شده‬ ‫و از آنها سوء استفاده می شود‪ .‬این تعداد زنان هم بر اثر بیماریهای مقاربتی‬ ‫و ایـــدز و هم بدلیل کهولت زودرس دچار انواع بیماریهای خطرناک شـــده و‬ ‫می میرند بدون اینکه آمار دقیق این نوع بردگان کشـــف شود‪ .‬در مدل های‬ ‫جدید مثال دختری ‪ ۱۲‬ساله ربوده می شود‪ .‬سپس از وی ‪ ۷‬روز هفته بیگاری‬ ‫گرفته می شـــود و برده ای که این چنین برای صاحب خود کار می کند‪ ،‬حق‬ ‫حیات نداشته و پس از مدتی در خفا می میرد‪ .‬به چنین افرادی نه پولی داده‬ ‫می شـــود و نه امکاناتی‪ .‬آنها آنقدر کار می کنند تا بمیرند‪ .‬بنابر این جمعیت‬ ‫زیـــادی از زنـــان در قرن ‪ ۲۱‬بدین صورت جان خود را از دســـت می دهند‪.‬‬ ‫این مدل جدید بردگی است که توسط کارفرمایان غربی روی زنان و دختران‬ ‫ربوده شـــده اعمال می گردد‪ .‬شکنجه های فیزیکی که در این راه متحمل می‬ ‫‪30Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آقای پوتین اگر تلفن همراه داشت‬ ‫مدام زنگ میخورد و مجبور بود به همه آنها پاسخ دهد!‬ ‫آنجلینا جولی‬

‫خانم جولی هنرپیشه معروف هالیوود دلیل‬ ‫جالبی برای نداشتن موبایل دارد‪ .‬این خانم‬ ‫برای اینکه از دست مزاحم تلفنی هایش که‬ ‫اغلب هواداران تیفوسی خودش و همسرش‬ ‫آقای پیت هستند تصمیم گرفت این وسیله‬ ‫ارتباطـــی را کال کنار بگـــذارد تا هم خیال‬ ‫خـــودش و هم خیـــال هوادارانش را راحت‬ ‫کرده باشد‪.‬‬

‫والدیمیر پوتین‬

‫قدرتمندترین مرد روسیه تلفن همراه ندارد‬ ‫تا از سیاســـتمدارانی باشـــد کـــه بدون این‬ ‫وسیله ارتباطی زندگی می کنند‪ .‬آقای پوتین‬ ‫در ماموریت ها و ســـفرها برای تماس های‬ ‫فوری از موبایل همراهانش استفاده می کند‬ ‫و خودش شـــخصا یک تلفن همراه مستقل‬ ‫ندارد‪ .‬یکی از دوستان پوتین در یک برنامه‬ ‫تلویزیونی دلیل نداشتن تلفن همراه را خارج‬ ‫از دسترس بودن رئیس جمهور روسیه عنوان‬ ‫کرد و گفـــت آقای پوتین اگـــر تلفن همراه‬ ‫داشـــت مدام زنگ میخورد و مجبور بود به‬ ‫همه آنها پاســـخ دهد‪ .‬اما به عقیده بسیاری‬ ‫از خبرنـــگاران پوتین به دالیـــل امنیتی از‬ ‫این وســـیله اســـتفاده نمی کند چون ممکن‬ ‫اســـت مکالمات وی از طریق دستگاه های‬ ‫جاسوسی شنود شود‪.‬‬

‫آنگال مرکل‬

‫در پی اخبار منتشـــر شـــده مبنی بر شنود‬ ‫مکالمات آنـــگال مرکل صـــدر اعظم آلمان‬ ‫توسط ســـازمان جاسوسی آمریکا‪« ،‬جورج‬ ‫االرد» بازرس کل آژانس امنیت ملی آمریکا‬ ‫(‪ )NSA‬مدعی شد گزارش های مطرح شده‬ ‫در مورد شـــنود مکالمات تلفنی خصوصی‬ ‫«آنگال مرکل» صدراعظم آلمان توســـط این‬ ‫ســـازمان صحت ندارد‪ .‬االرد در پاســـخ به‬ ‫این موضوع در جمع دانشـــجویان دانشگاه‬ ‫پرینســـتون گفت‪ « :‬اگر شـــما صدراعظم‬

‫‪ 29‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫آلمان باشید‪ ،‬اصال اجازه داشتن تلفن همراه‬ ‫ندارید‪ ».‬با این حال مرکل طی تماســـی با‬ ‫باراک اوباما از اقدامات ‪ NSA‬انتقاد کرد‪.‬‬ ‫اما دقیقا معلوم نیســـت خانم مرکل باالخره‬ ‫موبایل دارد یا ندارد‪.‬‬

‫باراک اوباما‬

‫«جرج آالرد» بـــازرس کل آژانس امنیت‬ ‫ملی آمریکا در یکی از ســـخنرانی های خود‬ ‫اعـــالم کرد «باراک اوبامـــا» رئیس جمهور‬ ‫ایاالت متحده آمریکا تلفن همراه شـــخصی‬ ‫ندارد‪ .‬او در ادامه ســـخنانش گفت با اینکه‬ ‫هیچ کشـــوری قدرت جاسوســـی آمریکا را‬ ‫نـــدارد‪ .‬احتمـــاال اوباما هم ماننـــد همتای‬ ‫روسیاش به دالیل امنیتی تلفن همراه را کنار‬ ‫گذاشته اما این بار از دست نیروهای خودی!‬

‫خسروسینایی‬

‫کارگـــردان مطـــرح کشـــورمان نیـــز طی‬ ‫مراسمی اعالم کرد که موبایل ندارد‪ .‬سینایی‬ ‫در اردیبهشـــت سال ‪ ۹۲‬وقتی برای اهدای‬ ‫جایـــزه نفر اول فیلـــم و عکس همراه تهران‬ ‫روی صحنه آمد گفت‪« :‬هنر ســـینما و كار‬ ‫با همیـــن دوربین های موبایل برای آنها كه‬ ‫حتی هنرمند هم نیستند به ما زندگی خالقی‬ ‫میدهد كه میتوانیم با آن زیباتر زندگی كنیم‪.‬‬ ‫البته من آدم بی موبایلی هستم اما به عكس‬ ‫عالقمندم‪».‬‬

‫محمدعلی کشاورز‬

‫هنرمند پیشکوست کشـــورمان و بازیگر‬ ‫فیلم های ماندگار «پدرساالر» و «دلشدگان»‬ ‫نه تنها تلفـــن همراه ندارد بلکه در خانه اش‬ ‫اثری از تلویزیون و اینترنت نیز وجود ندارد‬ ‫تا به دور از تکنولوژی و رسانه زندگی کند‪.‬‬ ‫‪29Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﭼه کﺴانی هﻨﻮﺯ مﻮبایﻞ نداﺭند؟‬ ‫بســـیاری از مردم حتی‬ ‫نمیتوانند ساعتی از تلفن‬ ‫همـــراه خود دور باشـــند‬ ‫و در زمانهـــای مختلف‬ ‫تلفن همراه مانند بخشی‬ ‫از اعضای بدنشان به آنها‬ ‫چسبیده است این درحالی‬ ‫اســـت که بعضیها اصال‬ ‫از این وســـیله خوششان‬ ‫نمیآید‪.‬‬ ‫تلفن همراه امروزه یکی‬ ‫از ضروریـــات زندگـــی‬ ‫آدمهاســـت به طوری که‬ ‫بســـیاری از مـــردم حتی‬ ‫بـــدون تلفن همراهشـــان نمی‬ ‫توانند برای مدتی جایی بروند‪ .‬اما در این میان برخی افراد مشـــهور ترجیح‬ ‫میدهند از تلفن همراه و حواشی آن دور باشند‪.‬‬

‫کریستوفر نوالن‬

‫فضا برد حتی باور ندارد‬ ‫کـــه بـــا داشـــتن ایمیل‬ ‫میتوانـــد کارهایـــش را‬ ‫راحتتر جلـــو ببرد‪ .‬فیلم‬ ‫آخر آقای نوالن که سراسر‬ ‫با اســـتفاده از تکنولوژی‬ ‫روز سینما ســـاخته شده‬ ‫تاکنون در سراســـر جهان‬ ‫‪ ۴۲۶‬میلیون پوند فروخته‬ ‫اســـت‪ .‬امـــا وی معتقد‬ ‫است داشتن حتی موبایل‬ ‫فرصت فکر کردن و تمرکز‬ ‫را از وی میگیـــرد‪ .‬نوالن‬ ‫یکـــی از خوش شانســـی‬ ‫هایش را کار مداومش میداند‬ ‫و می گوید که همیشه آدمهایی که با آنها کار دارد اطرافش هستند‪.‬‬

‫جانی دپ‬

‫باورش سخت است اما «کریســـتوفر نوالن» یکی از بهترین کارگردانان و‬ ‫نوابـــغ هالیوود رابطهاش با تکنولوژی اصال خوب نیســـت‪ .‬به طوری که این‬

‫کارگردان حتی یک تلفن همراه شـــخصی بـــرای خودش ندارد‪ .‬این کارگردان‬ ‫‪ ۴۴‬ساله که به تازگی در فیلم علمی تخیلی «‪ »Interstellar‬مخاطبانش را به‬ ‫‪ 28‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بازیگر فیلمهای « کارخانه شـــکالت ســـازی»‪« ،‬ادوارد دســـت قیچی» و‬ ‫«دزدان دریایی کارائیپ» نیز دوســـت ندارد تلفن همراه داشـــته باشد‪ .‬چون‬ ‫نمیخواهد تمام وقت در دســـترس باشد‪ .‬اما به نظر آقای بازیگر استفاده از‬ ‫اینترنت بسیار جذاب است چون آن را یک راه جالب برای برقراری ارتباط‬ ‫می داند‪ .‬جانی دپ می گوید که ترجیح می دهد دوســـتانش برای ارتباط با‬ ‫وی از طریق اینترنت اقدام کنند‪.‬‬ ‫‪28Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کلیشهی روسهای متجاوز آمده است‪ .‬در آگهی چهارصفحه ای‬ ‫که از سوی دولت قزاقستان در روزنامه نیویورک تایمز پیش از‬ ‫انتشار فیلم چاپ شد تا با کلیشهای که کوهن ساخته بود مقابله‬ ‫کند‪ ،‬رنجش عمیق ناشی از توهین آشکار بود‪ .‬پرسشی ساده که‬ ‫منتقدین از کوهن داشـــتند این بود که چرا او یک کشور خیالی‬ ‫را برای کلیشهی خیالی اش انتخاب نکرده است‪.‬‬ ‫آنچه در لطیفه های نژادپرســـتانه و جنسیت گرا مذموم است‬ ‫این است که آنها همه اعضای یک گروه را یکدست و با نقایص‬ ‫یکســـان معرفی می کنند‪ .‬به جای احترام گذاشتن به اعضای‬ ‫گروه به عنوان اشخاصی که فردیت دارند‪ ،‬کسانی که کلیشهای‬ ‫فکر می کنند معمـــوال مایلند که همگی آنها را به افرادی درجه‬ ‫دوم فرو بکاهند‪ .‬تحقیرشـــان می کنند و خوارشان می شمارند‬ ‫و نادیدهشـــان می گیرند‪ .‬همهی گـــروه را تحقیر می کنند یعنی‬ ‫بـــا اعضای گروه به عنوان موجوداتی خـــوار‪ ،‬بی ارزش و غیر‬ ‫قابل توجه رفتار میکنند‪ .‬همانطور که ریچارد ُمر درباره لطیفه‬ ‫هـــای ضدهمجنس گرایـــان گفته «ویژگیهای فردی شـــخص‬ ‫حذف میشـــود و در قالب پیشداورانهای حلـــول مییابد که‬ ‫همه ویژگیهای مهم او در چشـــمان جامعه تعیین می شـــود‪.‬‬ ‫ایـــن لطیفهها… با این فرض ســـاخته می شـــوند که یک فرد‬ ‫همجنسگرا چیزی جز تمایل جنسی و لذتهایش نیست‪».‬‬ ‫هیـــچ چیزی به انـــدازه باوری که با پیچیدگیهای شـــناختی‬ ‫درآمیخته‪ ،‬چنین لطیفه هایی را آســـیب رسان نمیکند‪ .‬صرف‬ ‫تصور دایمی گروه ها در کلیشـــههای منفی به قدر کافی مشوق‬ ‫اســـت تا با افراد واقعی نه بر اســـاس نقـــاط قوت و ضعف‬ ‫واقعیشـــانى رفتار کنیم (که شرط انصاف است)‪ ،‬بلکه طوری‬ ‫رفتار کنیم که انگار چـــون به آن گروه ها تعلق دارند پس خود‬ ‫به خود ســـطح پایین ترند‪ .‬در حالت های خفیف ممکن است‬ ‫این ســـوء رفتار تنها مســـاله مدارا را دربرگیـــرد ولی در دیگر‬ ‫موارد‪ ،‬همچون آپارتاید آفریقای جنوبی و همجنسگرا هراسی‪،‬‬ ‫اعتمادی مخرب‪ ،‬تنفر‪ ،‬سرکوب‪ ،‬و حتی قتل‬ ‫مسائلی چون بی‬ ‫ِ‬ ‫را دربرگیرد‪ .‬به همین دلیل اســـت که گـــروه هایی که از چنین‬ ‫سوءرفتار هایی رنج کشیده اند اغلب از طنزی که آنها را کلیشه‬ ‫کرده است متنفرند؛ سیاه پوستان امریکایی از طنزی با مضمون‬ ‫تبعیض علیه سیاهان‪ ،‬زنان از لطیفه های جنسیت گرا و‪...‬‬

‫یک اصل اخالقی برای کلیشهها‬

‫به نظر میرســـد مذموم بودن لطیفه های مبتنی بر کلیشهها‪،‬‬ ‫مانند صفر و یک نیســـت‪ ،‬بلکه متناســـب با آسیبی ست که‬ ‫این کلیشـــهها ممکن اســـت وارد کنند‪ .‬وقتی خطر حاصل از‬ ‫یک کلیشـــه ناچیز یا در حد صفر اســـت‪ ،‬لطیفه ای بر اساس‬ ‫آن ســـاخته شـــده حتی می تواند توســـط گروه هدف به عنوان‬ ‫شاخصهای از هویت آنها مورد قبول واقع شود‪ .‬یکی از اصنافی‬ ‫که ظاهرا از کلیشه شدن در لطیفه ها لذت می برند وکال هستند‪:‬‬ ‫دو وکیل که برای ســـفر ماهیگیری به آالسکا رفته بودند یک‬ ‫روز صبح که از خواب برخاســـتند دیدند یـــک خرس گریزلی‬ ‫به سمت چادرشـــان در حال دویدن است‪ .‬یکی شان با عجله‬

‫شروع به پوشیدن کفش های ورزشی اش کرد‪.‬‬ ‫دومی گفت‪«:‬احمق نشـــو‪ ،‬نمی توانـــی از یک خرس گریزلی‬ ‫جلو بزنی‪».‬‬ ‫اولی گفت‪«:‬الزم نیســـت از او جلو بزنم‪ ،‬فقط کافی ست از‬ ‫تو جلو بزنم‪».‬‬ ‫ایـــن لطیفه بر پایه تصویری از وکال بـــه عنوان منفعتطلب‬ ‫و بیعاطفه اســـت و بازگوییاش به زنده نگاه داشـــتن چنین‬ ‫کلیشـــهای کمک می کنـــد‪ .‬ولی آیا لطیفه یا کلیشـــه منجر به‬ ‫بدرفتاری با وکال می شـــود؟ آیا انســـان ها نسبت به وکال با‬ ‫نگاهی از باال می نگرند یا به ایشـــان توهین می کنند و آنها را‬ ‫به خاطر این کلیشـــه از داشـــتن شغل محروم می کنند؟ خیلی‬ ‫بعید است‪.‬‬ ‫گـــروه دیگری که از قدرت و پرســـتیژ قابل توجهی در جامعه‬ ‫برخوردار هســـتند پزشکان اند‪ .‬صدها لطیفه پزشکی بر اساس‬ ‫کلیشـــهها‪ ،‬به خصوص درباره خودخواهی و کجخلقی پزشکان‬ ‫وجود دارد و معمو ًال آنها از این لطیفهها نمی رنجند‪ .‬مثل این‪:‬‬ ‫ چرا پرستاران از سندرم پیش از قاعدگی (‪ )PS‬خوششان‬‫می آید؟‬ ‫ چون برای یک بار در ماه می توانند مثل دکترها (بداخالق)‬‫باشند‪.‬‬ ‫همه اینها در تمایزی آشـــکار با آسیبی ست که سیاه پوستان‪،‬‬ ‫زنان و همجنس گرایان در اثر بازگویی کلیشه ها تحمل کردهاند‪.‬‬ ‫آنهـــا نه فقط مورد توهین واقع شـــده اند بلکه در حق رأی‪ ،‬در‬ ‫خرید امالک و در پیشـــگاه قانون مورد تبعیض واقع شدهاند‪.‬‬ ‫کلیشههای نژادپرســـتانه و جنسیت گرا‪ ،‬برای ایشان به قیمت‬ ‫دارایی‪ ،‬احترام‪ ،‬موقعیت و قدرت شان تمام می شود‪ .‬دقیق ًا به‬ ‫همین دلیل است که بسیاری از مردم به لطیفه های جنسیتگرا‬ ‫و نژادپرســـتانه معترض اند ولی بـــا لطیفه هایی درباره وکال و‬ ‫پزشکان مشکلی ندارند‪.‬‬ ‫کلیشههایی که بوسیله لطیفه ها تدوام می یابند‪ ،‬وقتی درباره‬ ‫مردمانی باشـــند که از نظر موقعیت و قدرت اجتماعی کمبود‬ ‫دارند ‪-‬و وقتی چنین کلیشههایی بخشی از آن نظام اجتماعی‬ ‫باشـــد که آنها را حاشیه نشـــین می کند و «سر جای خودشان‬ ‫مینشاند»‪ -‬بیشتر مذموم اند‪.‬‬ ‫به این ترتیب شـــاید بتـــوان یک اصل عمومـــی اخالقی را‬ ‫پیشنهاد داد که چیزی شبیه به «با آتش بازی نکن» است‪:‬‬

‫بــی توجهی بــه چیزی که مردم بایــد به آن توجه‬ ‫کنند را ترویج نکن‪.‬‬ ‫به قلم جان مورریل ‪ -‬ترجمه محمود فرجامی و دانیال جعفری‬

‫آنچه در لطیفه های نژادپرستانه و جنسیت گرا‬ ‫مذموم است این است كه آنها همه اعضای یک گروه‬ ‫را یكدست و با نقایص یكسان معرفی می كنند‬

‫‪ 27‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪27Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫یک اصل عمومی اخالقی‪:‬‬ ‫بی توجهی به چیزی که مردم باید‬ ‫به آن توجه کنند را ترویج نکن!‬ ‫کســـانی که لطیفه های نژادپرســـتانه و جنســـیت گرا را نشر‬ ‫مـــی دهند‪ ،‬تبعیض را نـــه از راه اثبات حقیقـــت‪ ،‬بلکه با بی‬ ‫تفاوتی نسبت به حقایق اشاعه می دهند‪ .‬آنها از نظر شناختی‬ ‫و کاربردی از کلیشههایی که درباره شان حرف می زنند فارغاند‬ ‫و برایشان اهمیتی ندارد که انتشار این کلیشهها چه زیان هایی‬ ‫می تواند در پی داشته باشد‪.‬‬ ‫چیزی که معموال این لطیفه ها را آســـیب رسان می کند این‬ ‫اســـت که شـــخصیتهای یک گروه با درجاتی اغراق شده از‬ ‫همان خصلت های نامطلوبی معرفی می شوند که بعضی افراد‬ ‫فکر میکنند تمام اعضـــای آن گروه به آن خصلتها متصفند‪.‬‬ ‫در واقع ما این لطیفهها را بر اساس گروههای قومی یا جنسی‬ ‫و نقطه ضعفشـــان‪ ،‬که همان کلیشهی بزرگ نمایی شده است‪،‬‬ ‫دســـته بندی میکنیم‪ .‬مثل لطیفههـــای مربوط به زن موطالیی‬ ‫خنـــگ‪ ،‬همجنس باز فراری‪ ،‬یونانـــی دغل باز‪ ،‬و امثال اینها‪.‬‬ ‫برای ساخت یک لطیفه جدید درباره این گروه ها شما داستانی‬ ‫درباره اعضای گروه هدف می ســـازید که نقایص بزرگ نمایی‬ ‫شده را به این شخصیت ها نسبت می دهد‪.‬‬ ‫خنده داری این لطیفه ها در تکیه بر کش دادن کلیشهی منفی‬ ‫است‪ .‬گویندگان لطیفه های جنسیت گرا و نژادپرستانه چه این‬ ‫کلیشهها را قبول داشته باشند چه نه‪ ،‬بازی کردن شان با آنها از‬ ‫طریق اغراق‪ ،‬باعث می شـــود ایده های اخالقی مذموم به ایده‬ ‫«قاب‬ ‫های قابل هضم تر تبدیل شـــوند‪ .‬قرار دادن کلیشهها در‬ ‫ِ‬ ‫بازی» در یک لطیفه آنها را زیباشناســـانه می کند و دست کم‬ ‫موقتا از قضاوت اخالقی معافشـــان می کند‪ .‬شنوندگانی که‬ ‫از لطیفه های جنســـیت گرا یا نژادپرستانه لذت می برند اجازه‬ ‫می دهند کلیشـــههای آسیب رســـان از رادار قضاوت اخالقی‬ ‫شان پنهان شوند‪ .‬از یک ادعای سر راست ممکن است سریعا‬ ‫انتقاد کنند ولی از یک نســـخه غل ّو شده از کلیشه که به صورتی‬ ‫هوشمندانه ارایه بشود احتماال فقط لذت میبرند‪.‬‬

‫بورات‪ ،‬کلیشهای آزارنده و غیرواقعی‬

‫چارچوب بازی طنز به افکار تبعیض آمیز اجازه می دهد بدون‬ ‫ِ‬ ‫آنکه ارزیابی شوند وارد ذهن انسان ها بشوند‪ .‬حتی اجازه خلق‬ ‫کلیشـــههایی را میدهد که اگر واقعا ادعا شوند هر فرد معقولی‬ ‫بی درنگ رد می کند‪ .‬در کمدی بورات‪ :‬آموزههای فرهنگی از‬ ‫آمریکا برای منفعت ملت باشکوه قزاقستان (‪ ،)۲۰۰۶‬ساشا‬ ‫برن کوهن نقش روزنامهنـــگار قزاقی را بازی می کند که مثل‬ ‫ِ‬ ‫مســـتند ساختگی‪ ،‬زمخت‪ ،‬بی‬ ‫دیگر قزاق های حاضر در این‬ ‫‪ 26‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫نزاکت‪ ،‬زناکار با محارم‪ ،‬یهودســـتیز‪ ،‬نژادپرست‪ ،‬ضد کولی‪ ،‬و‬ ‫جنســـیت گرا است‪ .‬بورات «تجاوزگر شهر» را معرفی می کند‬ ‫و با غرور توضیح می دهد که خواهر او «چهارمین فاحشه برتر‬ ‫در سطح کشور است»‪.‬‬ ‫در دنیای واقـــع‪ ،‬هیچ قزاقی در فیلم حضـــور ندارد‪ :‬کوهن‬ ‫کلیشـــهی جدیدش را بر اســـاس کســـانی که در جنوب روسیه‬ ‫مالقات کرده بنا کرده اســـت‪ .‬دهکده ای که نشان داده می شود‬

‫و ساکنین اش‪ ،‬رومانیایی اند‪ .‬قزاق های واقعی اسالو نیستد‪،‬‬ ‫ترکیبی از ترک و مغول هستند و هیچ شباهتی به کوهن و یا دیگر‬ ‫افراد حاضر در فیلم ندارند‪ .‬روســـیه در قرن نوزدهم به قزاقها‬ ‫هجوم آورد‪ ،‬هزاران نفر در مقاومت علیه اشغال و یاخدمت در‬ ‫ارتش روسیه جان دادند‪ .‬در زمان استالین و خروشچف بخش‬ ‫های عمده ای از کشورشـــان برای تغذیه روسها به زیر کشت‬ ‫رفت‪ .‬به خاطر مقاومت‪ ،‬یک و نیم میلیون قزاق و ‪ ۸۰‬درصد‬ ‫از دام هایشان از میان رفتند‪ .‬روس ها را برای آواره کردن قزاق‬ ‫ها به این کشـــور آورده و ساکن کردند تا جایی که تا دهه هفتاد‬ ‫میالدی قزاقستان تنها کشوری در اتحاد شوروی بود که مردمان‬ ‫بومی اش در اقلیت بسر میبردند‪.‬‬ ‫کوهن در ســـاختن یک کلیشـــهی جعلی جدیـــد از قزاق ها‪،‬‬ ‫کـــه اغلب خصلت های منفی مرتبط به روس ها را به ایشـــان‬ ‫نســـبت داده‪ ،‬به قزاق ها دوبار توهین کرده است‪ .‬او آنها را با‬ ‫ویژگیهایی تیپســـازی کرده که فاقد آن هستند‪ :‬یهودستیزی‬ ‫هیچ وقت در قزاقســـتان شـــایع نبوده‪ ،‬همین طـــور آزار کولی‬ ‫ها‪ ،‬زنـــان هم از حقوقی برابر با مردان برخوردارند‪ .‬و در درجه‬ ‫بعدی‪ ،‬رذایلی که او به قزاق ها نســـبت مـــی دهد در واقع از‬

‫‪26Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کـــه ریتم روایت در خندهگاه (با پرتاب کردن به بیرون از پنجره) با نتیجه ای‬ ‫شـــوکه کننده حفظ شده است به خنده بیفتد‪ .‬شخص سومی‪ ،‬ممکن است به‬ ‫بیخردی انگلیســـی در برداشت اش از فرصت دور ریختن چیزهای فراوان‬ ‫و دم دستی در قربانی کردن پاکستانی بخندد‪ .‬با در نظر گرفتن همه مباحث‬ ‫حول معنا و عدم قطعیت‪ ،‬فالســـفه می بایســـت به طور ویـــژه به راههای‬ ‫متفاوتی که لطیفه ها قابل تفسیرند حساسیت نشان بدهند؛ ولی اغلب مقاله‬ ‫های مجالت فلســـفی با ارایه یک تفسیر از لطیفه به عنوان تنها تفسیر مورد‬ ‫قبول‪ ،‬با اطمینان به ما می گویند که معنای آن تفسیر چیست‪.‬‬

‫ِ‬ ‫عالمت یه روز یه…!‬

‫وقتی به مشـــکل لطیفه های جنســـیت گـــرا و قومی‪/‬نژادی مـــی پردازیم‬ ‫میبایســـت در مشـــخص کردن اینکه مشکل کجاســـت دقت داشته باشیم‪.‬‬ ‫بســـیاری از تحلیل های اخالقی لطیفه های جنسیت گرا و نژادپرستانه آنها‬ ‫را به عنوان مدعیاتی ســـاخته شده با هدف ایجاد یا تقویت باورهای تبعیض‬ ‫آمیز در شنوندگان در نظر گرفته اند‪.‬‬ ‫اغلب اخالقگرایانی که لطیفه های جنســـیت گرا و قومی‪/‬نژادی را تحلیل‬ ‫کـــرده اند‪ ،‬این موضـــوع را نادیده گرفته اند که لطیفه های جنســـیت گرا و‬ ‫قومیتـــی (همچون لطیفـــه از منظر عام) در نزد گوینده و شـــنونده به عنوان‬ ‫موضوعی تخیلی در نظر گرفته می شـــود‪ .‬ما اغلـــب لطیفه ها را با عالیمی‬ ‫همچون «شنیدی میگن یه روز…؟» تعریف میکنیم تا نشان بدهیم در حال‬ ‫نقل یک گزارش از رخدادی واقعی نیستیم‪.‬‬ ‫افزون بر این غیرواقعی بودن‪ ،‬آنچه شـــخصیت هـــای لطیفه می گویند یا‬ ‫انجام میدهند شباهتی با آنچه انسان های واقعی میگویند یا انجام میدهند‬ ‫نـــدارد‪ .‬وقتی این شـــخصیت ها احمق‪ ،‬تنبل‪ ،‬یا بـــی بندوبارند‪ ،‬میزان این‬ ‫نقایص اغلب بســـیار بیشتر از یک انسان واقعی‪ ،‬بزرگ نمایی می شود‪ .‬در‬ ‫لطیفه فضانورد لهســـتانی‪ ،‬باور شـــخص به اینکه پرواز کردن به خورشید در‬ ‫شـــب باعث خنک ماندن اش می شود فقط احمقانه نیست‪ ،‬بلکه احمقانهتر‬ ‫از آن است که یک انسان واقعی به آن باور داشته باشد‪.‬‬ ‫اغراق شگفت آوری که در بیشتر َاشکال طنز یافت می شود در نوشته های‬ ‫تقریبا همه اخالقگرایان درباره لطیفه های قومی نادیده گرفته شـــده و چنین‬ ‫‪ 25‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫لطیفه هایی از نظر ایشان تاییدیه ای بر احمق بودن لهستانی ها‪ ،‬تنبل بودن‬ ‫سیاه پوســـتان و از این قبیل فرض شده است‪ .‬وقتی افراد مبادله اطالعات‬ ‫می کنند‪ ،‬شنوندگان اغلب فرض می گیرند که آنچه گوینده می گوید یا قصد‬ ‫دارد بگوید نادرست است و به همین دلیل او را به چالش می کشند یا حرف‬ ‫اش را نقض می کنند‪ .‬ولی ما حرف لطیفه گویان را به چالش نمی کشـــیم یا‬ ‫نقض نمی کنیم‪ .‬کسی که لطیفه باال را بشنود نمی گوید «اصال مگر فضانورد‬ ‫لهســـتانی هم داریم؟» یا «بیشتر لهســـتانی ها خنگ نیستند»‪ .‬نه گویندگان‬ ‫این لطیفه و نه شـــنوندگان آن الزامی به اعتقاد به وجود فضانورد لهستانی یا‬ ‫حماقت عمومی لهستانی ها ندارند‪.‬‬ ‫در واقع ما می توانیم از این لطیفه حتی وقتی هیچ پیش داوریای نسبت به‬ ‫لهستانی ها نداریم هم لذت ببریم‪ .‬اولین باری که من ورسیونی از این لطیفه‬ ‫را در یک همایش طنز در هلند شنیدم‪ ،‬درباره یک فضانورد فریزی (ناحیهای‬ ‫واقع در شـــمال غربی آلمان و شـــمال هلند) بود و من اصال نمی دانســـتم‬ ‫فریزیها چه کسانی هستند‪ ،‬اما با این حال از تصور اینکه فضانوردی بگوید‬ ‫ســـفر در شب مشکل حرارت خورشـــید را حل می کند لذّ ت بردم‪ .‬فردایش‬ ‫وقتی فهمیدم که فریزی ها قومی ســـاکن بخش های شمالی هلند هستند‪ ،‬به‬ ‫این باور نرســـیدم که فریزی ها احمق اند‪ ،‬دقیقا همانطور که بعد از شنیدن‬ ‫لطیفه درباره لهستانی ها درباره شان چنین فکری نکرده بودم‪.‬‬ ‫حماقت شخصیت این لطیفه یک بسته اطالعاتی که تبادل می شود نیست‬ ‫بلکه یک ایده خارق العاده است که برای لذت بازیگوشانه ارایه میشود‪ .‬لذت‬ ‫بیشتر مردم از شنیدن این لطیفه نه به خاطرِ باور به برتری نسبت به لهستانی‬ ‫هـــا یا فریزی ها‪ ،‬بلکه به خاطر آکروبات ذهنیای ســـت که برای فهم گزاره‬ ‫«شب سفر خواهم کرد» می بایست انجام بدهند (در همان حال که میدانند‬ ‫ممکن نیست هیچ انسانی واقعا چنان حرفی را جدی گفته باشد)‬

‫کلیشههای آسیبرسان‬

‫بنابراین آنچه درباره لطیفه های جنسیت گرا و قومی میتواند مذموم باشد‪،‬‬ ‫نه در ادعا یا تلقین این باور است که گروههای خاصی از انسان ها به مراتب‬ ‫از بقیه احمق تر‪ ،‬یا بیبندوبارتر یا هر چیز دیگری هستند‪ .‬در فراموش کردن‬ ‫مسئولیت اخالقی است‪.‬‬ ‫‪25Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫تامالتی اخالقی در باب لطیفههای قومی و جنسیتی‬

‫متداول ترین شکل لطیفه های قومیتی‪ ،‬داستانی ست که در‬ ‫آن یک یا چند تن از اعضای یک گروه قومیتی چیزی می گویند‬ ‫یا کاری می کنند که نشـــان از حماقت‪ ،‬تنبلی‪ ،‬بی بندوباری‪،‬‬ ‫یا یک ضعف دیگر اســـت‪ .‬اغلب فالســـفه فرض گرفته اند که‬ ‫چنیـــن لطیفه هایی فقط برای ابراز خصومت نســـبت به گروه‬ ‫«هدف» است‪.‬‬ ‫مقاله «کارهای نژادپرســـتانه و طنز نژادپرســـتانه» از مایکل‬ ‫فیلیپس چنین شروع می شود‪« :‬لطیفه های نژادپرستانه اغلب‬ ‫خنده دار هستند‪ .‬و بخشی از این امر به نژادپرستی آنها منوط‬ ‫است‪ .‬برای نمونه بسیاری از لطیفه های لهستانی ممکن است‬ ‫به سادگی تبدیل به لطیفه هایی مربوط به احمق ها بشوند ولی‬ ‫وقتی اینگونه روایت شوند به هیچ وجه خنده دار نیستند‪».‬‬ ‫اما نژادپرستانه محســـوب کردن لطیفه های لهستانی کامال‬ ‫در تضاد اســـت با آنچه دانشـــمندان علوم اجتماعی در‬ ‫ســـه دهه اخیـــر درباره‬ ‫لطیفههـــای قوم ّیتـــی‬ ‫یافتهاند‪ .‬بـــا مطالعه‬ ‫هزاران لطیفه از سراسر‬ ‫دنیا‪ ،‬کریســـتی دیویس که‬ ‫انسان شناس است کشف‬ ‫کـــرد که همـــان لطیفههای‬ ‫«احمـــق» را کـــه در ایـــاالت‬ ‫متحده درباره لهســـتانیها میگویند‪ ،‬در فرانسه‬ ‫درباره بلژیکیها‪ ،‬در هندوســـتان درباره سیکها‪،‬‬ ‫و در استرالیا درباره تاسمانیاییها می گویند‪ .‬به همین‬ ‫ســـان‪ ،‬لطیفه هایی که بزدلی و دیگر رذیلت ها را به گروههای‬ ‫قومیتی نســـبت می دهند را در دهها کشور یافته اند‪ .‬دیویس‬ ‫نشـــان می دهد همه جا الگوی اجتماعی یکسان است‪ .‬مردم‬ ‫لطیفه های قومیتـــی را نه درباره گروه هایی که از آنها متنفرند‬ ‫بلکه درباره گروهی که با آنها آشـــنایی دارند‪ ،‬شـــبیه خودشان‬ ‫هســـتند و در حاشـــیه فرهنگ غالب زندگی می کنند تعریف‬ ‫می کنند‪.‬‬ ‫لطیفه گویان معموال باور ندارند که شـــخصیت ســـازی هایی‬ ‫که در لطیفه ها دارند حقیقی اســـت‪ .‬باور نمیشـــود که عموم‬ ‫لهستانیها احمق هستند‪ ،‬یونانیها همه شان همجنسگراند و‬ ‫ایتالیایی ها بزدل هســـتند‪ .‬دیویس می گوید آنچه لطیفه گویان‬ ‫به آن می خندند‪ ،‬نســـخهی اندک متفاوتی از خودشان است‪،‬‬ ‫و خنده شان معموال خصومت بار و بد اندیشانه نیست‪ .‬وقتی‬ ‫گروهی از دیگری متنفر است‪ ،‬احساسات اش را به شکل های‬ ‫مستقیم تر و آسیب زننده تر از لطیفه گویی ابراز می کنند‪.‬‬ ‫بـــه گفته دیویس‪ ،‬لطیفه ها دربـــارهی «احمقها» در دو قرن‬ ‫اخیر در پاســـخ به اضطراب مردم درباره به روز بودن دانش و‬ ‫مهارت شـــان به خصوص در محیط کار‪ ،‬محبوبیت یافته اند‪.‬‬ ‫روزهـــای اوج لطیفه های لهســـتانی در ایاالت متحده در چند‬ ‫دهه پیش‪ ،‬زمانی نبود که امریکایی ها نســـبت به لهستانیها‬ ‫حـــس کینه یا تبعیض داشـــتند (لهســـتانیها تـــا آن زمان به‬

‫‪ 24‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خوبی در فرهنگ امریکایی ادغام شده بودند) بلکه زمانی بود‬ ‫که امریکایی ها از رشـــد علمی در ایاالت متحده در شـــگفت‬ ‫بودند‪ .‬لطیفه فضانوردی لهســـتانی که اعـــالم کرد تصمیم دارد‬ ‫با موشـــکاش به خورشید برود را در نظر بگیرید‪ .‬وقتی از او‬ ‫پرســـیدند که چطور گرمای خورشید را تحمل خواهد کرد گفت‬ ‫«نگران نباشید‪ ،‬شب می روم»‪ .‬بنا به گفته دیویس‪ ،‬این لطیفه‬ ‫نمایانگر تحقیر نادانی لهستانی ها توسط امریکایی ها نیست‬ ‫بلکه شاید بیانگر ترس امریکایی ها درباره نادانی علمی و فنی‬ ‫خودشان است‪.‬‬

‫ِ‬ ‫هرمنوتیک پاکستانی‪ ،‬ده تاش یه پنی!‬

‫در سال ‪ ۲۰۰۲‬میالدی نماینده پارلمان بریتانیا ان وینترتون‬ ‫به دلیـــل گفتن ایـــن لطیفه در یک‬ ‫میهمانی شام مجبور به استعفا‬ ‫شد‪:‬‬ ‫یـــک انگلیســـی‪ ،‬یک‬ ‫کوبایی‪ ،‬یک ژاپنی‪ ،‬و‬ ‫یک پاکســـتانی سوار‬ ‫قطار بودند‪ .‬کوبایی با‬ ‫گفتن اینکه تو کشـــور‬ ‫من ده تایـــش را یک‬ ‫پنی می فروشـــند‪ ،‬یک‬ ‫ســـیگار برگ را از پنجره‬ ‫بیرون انداخـــت‪ .‬ژاپنی‬ ‫یک دوربین نیکـــون را با گفتن‬ ‫اینکه در کشور من اینها ده تایش یک‬ ‫پنی قیمت دارد بیرون انداخت‪ .‬بعد انگلیســـی پاکستانی را از‬ ‫پنجره بیرون پرت کرد‪.‬‬ ‫خندهگاه (‪ )punch line‬این لطیفه القا می کند که انگلیسی‬ ‫قصد داشـــته بگوید پاکستانی ها در کشور من ده تایشان یک‬ ‫پنی می ارزند‪ .‬آیا این خنده گاه توهین به پاکســـتانی هاست؟‬ ‫اگر هســـت‪ ،‬چه ویژگی منفیای را به ایشان نسبت می دهد؟‬ ‫پذیرفتنیتر است بگوییم نکتهی لطیفه این است که انگلیسیها‬ ‫نژادپرســـت اند و با مردم پاکســـتان و دیگر مســـتعمرههای‬ ‫پاکســـتانی این لطیفه‬ ‫سابقشـــان رفتاری غیرمنصفانه دارند‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫هیـــچ کاری نمی کند و حتی توصیفی هم از او به دســـت داده‬ ‫نمی شود‪ .‬انگلیسی اســـت که کاری انجام می دهد‪ ،‬آن هم به‬ ‫قتل رســـاندن پاکستانی‪ .‬وقتی هدف از این لطیفه نشان دادن‬ ‫نژادپرستی انگلیسیها باشـــد‪ ،‬البته که این لطیفه خصومت و‬ ‫تبعیضی علیه پاکستانی ها در بر دارد‪.‬‬ ‫شاید توافق بر سر تفسیری درست از این لطیفه‪ ،‬یا هر لطیفه‬ ‫دیگری ممکن نباشـــد‪ .‬افراد متفاوت لطیفهای یکســـان را به‬ ‫اشـــکال مختلفی بیان می کنند و به دالیلی متفاوت شـــادمان‬ ‫میشـــوند‪ .‬نژادپرستی که از پاکســـتانیها متنفر است ممکن‬ ‫اســـت از این لطیفه لذّ ت ببرد چرا که در آن یک پاکستانی به‬ ‫قتل می رسد‪ .‬ممکن است فرد دیگری از این شیوه هوشمندانه‬

‫‪24Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کارآفرین میشـــود‪ .‬همچنین ســـطح تحصیالت زنان کارآفرین در این کشور‬ ‫نســـبت به دو دههء پیش بسیار باال رفته اســـت‪ .‬از سال ‪ ۱۹۹۰‬تاکنون هر‬ ‫سال ‪ ۱۰‬درصد بر تعداد زنان کارآفرین دارای مدرک دانشگاهی افزوده شده‬ ‫است که دو برابر نرخ مربوط به مردان است‪.‬‬ ‫در ســـال ‪ ۲۰۰۴‬یک چهارم زنان کارآفرین تحصیالت دانشگاهی داشتند‪.‬‬ ‫واضح اســـت که ســـطح باالتر تحصیالت باعث میشود شـــغلهای بهتری‬ ‫نصیب فرد شـــود‪ .‬به این ترتیب طی یک دهه گذشـــته تعداد زنان با حقوق‬ ‫باال در کانادا هر سال ‪ ۷/۲‬درصد افزایش یافته است‪ .‬این در حالی است که‬ ‫نحوهء برخورد با زنان کارآفرین و مشغول به کار شبیه نحوهء برخورد با مردان‬ ‫نیست و این امر باعث نارضایتی زنان شده است‪.‬‬

‫نتیجه سوددهی کســـب و کار آنها در سالهای اولیه پایین اما در سالهای‬ ‫بعد بسیار چشمگیر است‪،‬‬ ‫ این زنان شـــبکهء گســـتردهتری از ارتباطات برقرار میکنند در نتیجه در‬‫هنگام بحران گزینههای بیشتری برای غلبه بر مشکالت دارند‪،‬‬ ‫ آنها از همین ارتباطها برای توســـعهء کسب و کار خود به بهترین وجه‬‫بهره میبرند و در نتیجه در بلندمدت ســـوددهی آنها بســـیار باالتر از مردان‬ ‫است و سودی که ایجاد میکنند پایاتر است‪،‬‬ ‫ زنان در اقتصاد کانادا همچنان از تبعیض جنســـیتی رنج میبرند و این‬‫تبعیض خود را در دسترســـی آنها به اعتبارات بانکی‪ ،‬آموزش‪ ،‬اطالعات‪،‬‬ ‫تکنولوژی و‪ ...‬نشان میدهد‪،‬‬ ‫ نقش دوگانهء زنان به عنوان کارآفرین و محور خانواده به این معناســـت‬‫که آنها در مقایســـه با مردان وقت کمتری برای شرکت در دورههای آموزشی ■ حوزههای کارآفرینی زنان‬ ‫افزایش ســـطح تحصیالت زنان باعث شده آنها امکان اشتغال به کارهای‬ ‫و حفظ رقابتپذیری خود در تجارت دارند و‬ ‫ زنانی که در ابتدای کارآفرینی هستند در مقایسه با مردان بسیار بیشتر تخصصی را پیدا کنند‪ .‬در حال حاضر زنان با تحصیالت دانشگاهی در کانادا‬‫توصیهها و نصیحتها را از دیگر زنان کارآفرین میپذیرند در حالی که در بین به ســـمت حرفههایی نظیر علوم‪ ،‬تجارت و امور مالی‪ ،‬مشـــاورهء مدیریت‪،‬‬ ‫حسابداری و تبلیغات گرایش پیدا کردهاند‪ .‬همچنین شغلهای تخصصی در‬ ‫مردان چنین وضعیتی مشاهده نمیشود‪.‬‬ ‫یکـــی از واقعیتهای تلخ در مورد کارآفرینی زنان در کانادا این اســـت که حوزهء خدمات بهداشـــتی و درمانی نیز مورد توجه زنان بوده است‪ .‬به علت‬ ‫هنوز هم بانکها هنگام ارایهءتسهیالت به زنان‪ ،‬توانایی بازپرداخت آنها را پیر شـــدن جمعیت کانادا‪ ،‬اشـــتغال زنان به این شـــغلها بسیار ضروری و‬ ‫با دقت بسیار باالتری نسبت به مردان‬ ‫مفید خواهد بود‪ .‬یکی از سوءتفاهمها‬ ‫مـــورد ارزیابی قرار میدهنـــد‪ .‬به این‬ ‫دربارهء کسبوکارهایی که زنان ایجاد‬ ‫ترتیب آنها از یکی از مهمترین عوامل‬ ‫میکنند این است که تصور میشود این‬ ‫میزان حضور زنان کانادایی در اقتصاد‬ ‫برای استقالل مالی‪ ،‬کمک به اقتصاد‬ ‫کسب و کارها مخصوص مشتریهای‬ ‫و ایجاد اشتغال تقریبا بیبهره هستند‪.‬‬ ‫زن اســـت‪ .‬واقعیت این است که تنها‬ ‫و کارآفرینی در هیچ یک از کشورهای‬ ‫‪ ۲۲‬درصد کســـب و کارهایی که زنان‬ ‫به وجود آوردهاند مشـــتری زندارند‪.‬‬ ‫■ نگاه دقیقتر‬ ‫پیشرفتهی جهان مشاهده نمیشود‬ ‫همچنیـــن در کانـــادا ‪ ۲۲‬درصد زنان‬ ‫با آن که علیه زنان در اقتصاد کانادا‬ ‫کارآفرین در این کشـــور به دنیا نیامده‬ ‫تبعیضهایی اعمال میشـــود‪ ،‬رشـــد‬ ‫تعداد کارمندان و کارآفرینهای زن در این کشور بسیار چشمگیر بوده است‪ .‬و مهاجر هســـتند‪ .‬رقم مربوط به مردان ‪ ۲۵‬درصد اســـت‪ ،‬اما به تدریج این‬ ‫طی ‪ ۱۵‬سال گذشته تعداد کارمندان زن ‪ ۳۰‬درصد رشد کرده که دو برابر نرخ اختالف در حال کم شـــدن است زیرا طی یک دههء گذشته میزان کارآفرینی‬ ‫مربوط به مردان کانادایی است‪ .‬همچنین در این مدت تعداد کسبوکارهایی زنان مهاجر ‪ ۳۰‬درصد باالتر از مردان مهاجر ســـاکن در کانادا بوده است‪ .‬از‬ ‫که زنان راه انداختهاند ‪ ۶۰‬درصد بیشتر از تعداد مربوط به مردان رشد کرده سوی دیگر زنان مهاجر از سطح تحصیالتی باالتری نسبت به متوسط جمعیت‬ ‫اســـت‪ .‬برای درک دقیقتر انگیزهء زنان از گرایش به کارآفرینی و اشـــتغال کانادا برخوردارند‪ .‬زنان مهاجر پس از چند سال زندگی در این کشور با درک‬ ‫باید به ساخت کســـب و کارهای زنان کانادایی نگاهی عمیقتر بیندازیم‪ .‬در شرایط تجاری آن به سرعت دست به کار شده و کسب و کاری راه میاندازند‪.‬‬ ‫نکتهء جالب توجه دیگر این که رشـــد درآمد زنان مجرد کارآفرین طی پنج‬ ‫این کشور اکثر شرکتها و کسب و کارها کوچک و متوسط هستند و نکتهء‬ ‫جالب توجه این که آن دســـته از این شـــرکتها که توسط زنان تاسیس شده سال گذشته بیش از ‪ ۶۵‬درصد بوده است در حالی که رشد درآمد زنان متاهل‬ ‫و اداره میشـــوند عموما یک نفره هستند و طی ‪ ۱۵‬سال گذشته رشد ساالنه کارآفرین تنها ‪ ۱۸‬درصد بوده است‪ ۳۲ ،‬درصد زنان مشغول به کار در کانادا‬ ‫چهار درصد داشـــتهاند‪ .‬علت اصلی این امـــر گرایش زنان به تکنولوژیهای منبـــع درآمد دیگری جـــز کار خود ندارند‪ ۴۰ .‬درصد آنها از درآمد همســـر‬ ‫خـــود نیز بهره میبرند و ‪ ۲۸‬درصد نیز دارای منابع درآمدی دیگر هســـتند‪.‬‬ ‫جدید و جدا شدن از شکلهای سنتی اشتغال است‪.‬‬ ‫در بیـــن مردان‪ ،‬پـــس از اتمام تحصیـــالت‪ ،‬گرایش اصلی‪ ،‬اشـــتغال در در بین ‪ ۲۰‬کشـــور صنعتی جهان‪ ،‬سهم زنان در خوداشتغالی کلی‪ ،‬در کانادا‬ ‫شغلهایی اســـت که جنبهء کارآفرینی ندارند‪ .‬این در حالی است که زنان به باالترین میزان است و پس از آن ایاالت متحده‪ ،‬سوئیس‪ ،‬فرانسه‪ ،‬استرالیا و‬ ‫علت نیاز کمتر به حقوق و پول گرایش به سوی کارآفرینی بیشتر است‪ .‬این فنالند قرار دارند‪ .‬در کانادا انگیزهء اصلی زنان در خوداشتغالی و کارآفرینی‪،‬‬ ‫قشر از جامعهء کانادا عموما به سرعت سرمایه و تجربهء الزم برای کارآفرینی دستیابی به اســـتقالل مالی‪ ،‬انعطاف ساعات کاری‪ ،‬اثبات توانمندی خود‪،‬‬ ‫را پس از یک دوره کار برای دیگری کســـب میکند و شخصا به ایجاد درآمد مشغول بودن و در نهایت کسب درآمد باالتر است‪».‬‬ ‫ترجمه‪ :‬محمدعلی آذرینیا‬ ‫میپردازد‪.‬‬ ‫منبع‪:‬ادارهء آمار کانادا و ‪www.womensenterprise.ca‬‬ ‫در حال حاضر در جامعهء کانادا متوسط سن زنان کارآفرین ‪ ۴۱‬سال است‪،‬‬ ‫اما با افزایش ســـن دو جنس تعداد کارآفرینهای زن بسیار باالتر از مردان‬ ‫‪ 23‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪23Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کانادا باالترین نرخ کارآفرینی زنان جهان را دارد‬ ‫طی یک دههء گذشته شرایط اقتصادی کانادا تغییرات زیادی داشته است‪.‬‬ ‫یکـــی از مهمترین جنبههای این دگرگونی‪ ،‬رشـــد حضور زنان در اقتصاد این‬ ‫کشـــور است‪ .‬زنان کانادایی با اعتماد به نفس خاصی که پیدا کردهاند اکنون‬ ‫‪ ۳۵‬درصد شـــرکتها و کســـب و کارهای کوچک و متوسط این کشور را در‬ ‫تملک یا مدیریت خود دارند‪ .‬ایـــن میزان حضور در اقتصاد و کارآفرینی در‬ ‫هیچ یک از کشـــورهای پیشرفتهء جهان مشاهده نمیشود‪.‬‬ ‫طبق آمار سال پیش‪ ،‬در حال حاضر ‪ ۱۳۷‬هزار شرکت‬ ‫یا کسب و کار کوچک در کانادا در مدیریت و تملک‬ ‫زنان اســـت و انتظار میرود طی یـــک دههء آینده‬ ‫این تعداد دو برابر شـــود‪ .‬در کانادا حدود ‪ ۸۲۱‬هزار‬ ‫زن کارآفرین مشـــغول فعالیت هستند‪ .‬در مجموع‬ ‫زنان هر ســـال ‪ ۱۸‬میلیارد دالر به اقتصاد این کشور‬ ‫ســـود میرســـانند‪ .‬همچنین از ســـال ‪ ۱۹۷۶‬تاکنون‬ ‫متوسط نرخ رشد تعداد زنان خوداشتغال ساالنه ‪۵/۳‬‬ ‫درصد بوده در حالـــی که این رقم در مورد مردان ‪۲/۲‬‬ ‫درصد اســـت‪ .‬زنان کارآفریـــن مالکیت ‪ ۴۵‬درصد‬ ‫شرکتهای کوچک و متوسط کانادا را در‬ ‫اختیار دارند‪.‬‬ ‫همچنیـــن تحقیقات نشـــان میدهد‬ ‫احتمال خوداشـــتغالی زنان با افزایش‬ ‫ســـن آنها باال میرود و در سنین ‪ ۳۵‬تا‬ ‫‪ ۵۴‬سال‪ ،‬بیشترین احتمال خوداشتغالی‬ ‫زنـــان وجـــود دارد‪ .‬در کانـــادا ‪ ۵۸‬درصد‬ ‫خوداشتغالها در سنین ‪ ۳۵‬تا ‪ ۵۴‬هستند‬ ‫و با افزایش ســـن احتمال تاسیس کسب و‬ ‫کار باال میرود و باالترین میزان کارآفرینی در‬ ‫زنان ‪ ۵۵‬ساله مشـــاهده میشود‪ ،‬اما واقعیت‬ ‫این است که شبیه اکثر کشورهای دیگر صنعتی‪،‬‬ ‫در کانـــادا به طور متوســـط درآمد زنـــان کارآفرین‬ ‫پایینتر از کارمندان زن است‪ .‬سال گذشته ‪ ۱۷‬درصد‬ ‫زنان خوداشـــتغال بیش از ‪ ۳۰‬هزار دالر در ســـال درآمد داشـــتند در حالی‬ ‫کـــه این میزان برای مردان ‪ ۴۲‬درصد اســـت‪ .‬نکتهء بســـیار جالب در مورد‬ ‫وضعیت کارآفرینی زنان این است که نیمی از این زنان در خانه کار میکنند‬ ‫و فعالیتهای شغلیشان را در منزل انجام میدهند‪.‬‬ ‫همچنین زنان نســـبت به مردان تمایل بیشتری دارند که کســـب و کاری‬ ‫در حوزههای کمرشدتر و پرریســـکتر نظیر خردهفروشی و خدمات را داشته‬ ‫باشـــند‪ .‬بین ســـالهای ‪ ۱۹۹۰‬تا ‪ ۲۰۰۳‬تعداد زنان کارآفرین کانادا از ‪۲۷‬‬ ‫درصد به ‪ ۳۳‬درصد افزایش یافت و این امر نشان میدهد زنان در مقایسه با‬ ‫مردان بیشتر در کسب و کار باقی میمانند و نرخ ماندگاری آنها خصوصا‬ ‫در مشاغلی که دسترسی به منابع مالی بانکی دشوارتر است بیشتر است‪ .‬از‬ ‫‪ 22‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫آنجا که در این کشـــور نرخ رشد شرکتهای کوچک بسیار باال و بین ‪۱۰۰‬‬ ‫درصـــد تا ‪ ۱۴۰‬درصد اســـت‪ ،‬نقش زنان در اقتصاد کانادا بســـیار بزرگتر‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫زنان به ویژه در بخشهای مدیریت خدمات‪ ،‬خدمات آموزشی و تخصصی‪،‬‬ ‫خدمات فنی و علمی بسیار فعال هستند و عمدتا در همین حوزهها به ایجاد‬ ‫کســـب و کار میپردازند‪ .‬همچنین نیمی از زنان کارآفرین و خوداشـــتغال‬ ‫کانادایی دارای مدرک دانشـــگاهی یا دورههای آموزشـــی پس از دیپلم‬ ‫هســـتند‪ .‬در حال حاضر زنان بـــا ایجاد کســـب و کار برای بیش از‬ ‫دو میلیون نفر شـــغل ایجاد کردهاند‪ .‬تحقیقات نشـــانمیدهد تمایل‬ ‫زنان کانادایی به ایجاد کســـب و کار بیش از اســـتخدام شدن توسط‬ ‫کارفرماهاســـت به همین دلیل طی ‪ ۲۵‬ســـال گذشـــته شاهد رشد‬ ‫چشـــمگیر کارآفرینی زنان در این کشور هســـتیم‪ .‬از سال ‪ ۱۹۸۱‬تا‬ ‫‪ ۲۰۰۱‬تعداد زنان کارآفرین در کانادا ‪ ۲۰۸‬درصد رشـــد کرد‪ ،‬در حالی‬ ‫کـــه در همین مدت رقم مربوط به مردان ‪ ۳۸‬درصد اســـت‪ .‬تمایل زنان‬ ‫کانادایی به کار در زمینههای جدید و غیرســـنتی بســـیار باالست‪ .‬برای‬ ‫مثال در سال ‪ ۲۰۰۵‬زنان ‪۵۰‬درصد مالکیت ‪ ۳۱‬درصد‬ ‫شرکتهای فعال در حوزهء تکنولوژی پیشرفته و ‪۳۱‬‬ ‫درصد شرکتهای تولیدی را در اختیار داشتند‪.‬‬

‫■ تسهیل مشارکت اقتصادی زنان‬

‫بنیاد زنان کارآفرین کانادا در حال بررســـی‬ ‫بهترین شـــیوههای تشـــویق کارآفرینی در‬ ‫سطح جهان است تا از آن برای گسترش‬ ‫کارآفرینی زنان در کانادا استفاده کند‪.‬‬ ‫‪www.womensenterprise.ca‬‬ ‫به اعتقـــاد کارشناســـان ایـــن بنیاد‪،‬‬ ‫زنـــان کارآفرین بایـــد گروهی خاص با‬ ‫ویژگیهای منحصر به فـــرد والگوهای‬ ‫رشـــد اقتصادی خاص خود تلقی شوند و با‬ ‫این پیش فرض به حل مشکالت آنها و زمینهسازی‬ ‫برای رشـــد ایشان اقدام شود‪ .‬در این تحقیق به ویژگیهای کارآفرینهای زن‬ ‫به عنوان گروهی مجزا و خاص به شکل زیر اشاره شده است‪:‬‬ ‫ زنان کارآفرین تعهدی بســـیار عمیق به جامعهء محلی خود دارند به ویژه‬‫در زمینهء استخدام نیرو‪،‬‬ ‫آنها خود را در مرکز شرکت و کسب و کار میدانند و گروههای کاری را‬‫در حاشیه میبینند‪،‬‬ ‫ زنان یاد شده به زندگی خصوصی و خانوادگی خود توجهی قابل مالحظه‬‫دارند به همین دلیل حمایت از آنها در هنگامی که دارای فرزند میشـــوند‪،‬‬ ‫بسیار ضروری است‪،‬‬ ‫ زنان کارآفرین در کانادا نســـبت به مردان دیدگاه بلندمدتتری دارند در‬‫‪22Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بهراحتی كلیپ منتشر میكنیم و فعالیتهایمان با‬ ‫خوانندگان مجاز تفاوت چندانی ندارد‪.‬‬ ‫ناینیی معتقد اســـت‪ :‬خوانندگانی هم كه بهطور‬ ‫غیرمجاز فعالیت میكننـــد‪ ،‬آدمهای با تجربهای‬ ‫هســـتند‪ .‬چراكه آهنگ شـــعر و تنظیـــم‪ ،‬همه به‬ ‫حمایت نیاز دارد و هزینهبر اســـت و هیچكس هم‬ ‫حاضر نیســـت با یك خوانندهی آماتور همكاری‬ ‫كند‪.‬‬ ‫وقتی از او پرسیدیم‪ ،‬كه چرا بهصورت مجاز در‬ ‫عرصهی موســـیقی فعالیت نمیكند‪ ،‬پاســـخ داد‪:‬‬ ‫بیشـــتر خوانندههای مشهور پاپ‪ ،‬ابتدا بهصورت‬ ‫زیـــر زمینی و غیر مجاز فعالیـــت میكنند و این‬ ‫شروع خوبی است‪ ،‬چراكه در شهرت بیشتر تاثیر‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫این خواننده در پاســـخ به سوالی مبنی بر اینكه‬ ‫چرا خارج از كشور را برای فعالیتهای موسیقی‬ ‫خود انتخاب نمیكند‪ ،‬نیز گفت‪ :‬خارج از كشور‬

‫دلیـــل فعالیـــت‬ ‫بدون مجـــوز در‬ ‫ایـــران را بـــه هر‬ ‫جـــای دیگـــری‬ ‫ترجیح میدهد‪.‬‬ ‫او میگویـــد‪،‬‬ ‫زمانی برای اجرا‬ ‫مجـــوز داشـــته‪،‬‬ ‫اما بعـــد از مدتی‬ ‫مجوزش لغو شده‬ ‫اســـت و دیگـــر‬ ‫تحمـــل ایـــن را كه‬ ‫مدت زیادی برای كسب مجوز صبر كند‪ ،‬ندارد‪.‬‬ ‫مهران مســـتی اضافه میكنـــد‪ :‬در حال حاضر‬ ‫تعداد خوانندگان زیاد شـــده و در كنارش هزینهها‬ ‫هم خیلی باال رفته است‪.‬‬ ‫این خواننده درباره موســـیقی مجـــاز ایران هم‬

‫صدایی از زیرزمینهای شهر به گوش میرسد‬ ‫گاهی آنقدر بلند است كه‬ ‫گوش رو زمینیها را هم كر میكند‪.‬‬ ‫سختیهای خاص خود را دارد‪ ،‬از طرفی ما ایرانی‬ ‫هستیم و كشورمان را دوست داریم‪ ،‬دلیلی وجود‬ ‫ندارد كه از ایران برویم‪.‬‬ ‫نایینی دربارهی تفاوت فعالیتهای موســـیقی‬ ‫غیرمجاز و مجاز اظهار كرد‪ :‬خوانندگان غیر مجاز‬ ‫میتواننـــد كلیپهای خود را بدون هیچ هزینهای‬ ‫از شـــبكههای ماهوارهای پخش كننـــد‪ .‬تصویر‪،‬‬ ‫موضوع مهمی اســـت‪ .‬مردم خوانندهی غیر مجاز‬ ‫را میبینند اما آیـــا از خوانندگان مجاز تصویری‬ ‫پخش میشود؟‬ ‫او دربارهی محل فعالیتهای موســـیقیاش نیز‬ ‫توضیـــح داد‪ :‬ما در جاهای مختلفی كار میكنیم‪،‬‬ ‫همان استودیوهایی كه بســـیاری از خوانندههای‬ ‫مجـــاز آنجا آثار خـــود را ضبط میكنـــد‪ ،‬چراكه‬ ‫كیفیت اثر برای بنده اهمیت بسیاری دارد‪.‬‬ ‫ناینیی همچنین اظهار تاســـف كرد‪ :‬در كشـــور‬ ‫ما فقـــط محدودی خواننده پـــاپ مجاز حمایت‬ ‫میشوند و بیشترین تیتراژ سریالها را میخوانند‪.‬‬ ‫مهران مســـتی هم خوانندهی دیگری اســـت كه‬ ‫تاكید میكند‪ ،‬كشـــورش را دوست دارد‪ ،‬بههمین‬

‫اظهار نظر كرد و گفت‪ :‬موســـیقی ایران مسموم‬ ‫اســـت‪ .‬گوش مخاطب موســـیقی نیز مسمومتر‬ ‫شده است اما در عوض هر كس میتواند صدای‬ ‫خوانندهای را كه دوســـت دارد‪ ،‬گوش دهد و این‬ ‫شرایط ایدهالی است‪.‬‬ ‫پ‪ .‬صادقی كه دوســـت ندارد اســـمش در این‬ ‫گزارش كامل آورده شود‪ ،‬درباره سبك موسیقیاش‬ ‫گفت‪ :‬موســـیقی رپ بد نیســـت و هیچ اشكالی‬ ‫ندارد اما باید رپ را همانطور كه درســـت است‬ ‫اجرا كنیم‪ .‬تكســـتها (متنها) باید معقول بوده‬ ‫و چیزی نخوانیم كه مخالف عرف جامعه باشد‪.‬‬ ‫او درباره فعالیتهای زیرزمینیاش توضیح داد‪:‬‬ ‫اگر یك خواننده بهصورت غیر مجاز كار میكند‪،‬‬ ‫دلیلش این است كه بهخاطر تعداد زیاد آلبومهای‬ ‫موجـــود در بازار و هزینههای زیـــاد نمیتواند به‬

‫شهرت برسد‪.‬‬ ‫صادقـــی اضافه كرد‪ :‬دلیل دیگر این اســـت كه‬ ‫برای یـــك آلبوم باید حداقـــل ‪ ۹‬قطعه آماده كرد‬ ‫كه حدود ‪ ۳۰‬میلیـــون تومان هزینه دربر میگیرد‬ ‫اما وقتـــی قطعات بهصـــورت تكآهنگ عرضه‬ ‫میشوند‪ ،‬هزینهها كاهش مییابند‪.‬‬ ‫این خواننده ســـختگیری وزارت ارشـــاد را در‬ ‫مورد ترانههـــا از دیگر دالیـــل زیرزمینی بودنش‬ ‫عنوان كرد‪.‬‬ ‫او در بخش دیگری از ســـخنانش خاطرنشـــان‬ ‫كرد‪ :‬دوســـت دارم بـــرای همزبانهای خودم در‬ ‫ایران بخوانم‪ .‬خوانندههایی كه به خارج از كشـــور‬ ‫میرونـــد اغلب هیچ پولی برای فعالیتهای خود‬ ‫ندارند و حتی گاهی هزینههایی پرداخت میكنند‬ ‫تا به شهرت برسند‪.‬‬ ‫او نبودن قانون كپیرایت در كشور را یكی دیگر‬ ‫از مشكالت پیش روی خوانندگان مجاز دانست‬ ‫و تصریح كرد‪ :‬هزینههای كالنی كه برای یك آلبوم‬ ‫پرداخت شـــده‪ ،‬به علت نبود كپـــی رایت خیلی‬ ‫راحت از بین میرود‪.‬‬ ‫صادقی معتقد اســـت‪ :‬بسیاری از خوانندههای‬ ‫زیر زمینی اكنون به ســـطح باالیی رسیده و خیلی‬ ‫وقتها عملكرد و قدرت صدایشـــان بسیار قابل‬ ‫قبولتر از خوانندگان مجاز است‪.‬‬ ‫این خواننده همچنین اظهار كرد‪ :‬در كشور كسی‬ ‫برای موسیقی هزینه نمیكند‪ ،‬این در حالی است‬ ‫كه موســـیقیهای زیر زمینی از بهترین شبكههای‬ ‫ماهوارهای كه بســـیار پربیننده هســـتند‪ ،‬پخش‬ ‫میشود‪.‬‬

‫گروههای موسیقی زیرزمینی‪ ،‬یک واقعیت اجتماعی‬

‫‪ 21‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪21Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫چهكسی از زیرزمینهای شهر خبر دارد؟‬

‫موســـیقی زیرزمینی حكایت همان جوجه اردك‬ ‫زشـــتی اســـت كه در مواجهه فرهنگی ما با روند‬ ‫توســـعه و تغییرات رفتـــاری بارهـــا و بارها در‬ ‫اشـــكال مختلف بروز كرده است و تجربه نشان‬ ‫داده است كه به زعم اظهارات نخبگان فرهنگی‪،‬‬ ‫معموال مواجهه ما با اینگونه پدیدهها منفعالنه یا‬ ‫دستكم بهدور از دستاورد و نتیجهگیری مطلوب‬ ‫بوده است‪.‬‬ ‫كافی است بهخاطر بیاوریم كه این نوع موسیقی‬ ‫هم شـــاید در ابتدا برای خیلیها با نگاهی تؤام با‬ ‫انكار‪ ،‬بیاهمیت جلوه میكـــرد‪ ،‬اما امروز همان‬

‫خوانندههای زیر زمینی در نزد نوجوانها و جوانان‬ ‫كشـــور شـــهرت خوانندگان مجاز با فعالیتهای‬ ‫رسمی را دارند‪.‬‬ ‫آنچه در پـــی میآید گفتوگو بـــا ‪ ۳‬خوانندهی‬ ‫زیرزمینی است برای بررســـی و واكاوی شرایط‬ ‫یـــك واقعیت اجتماعـــی‪ .‬این فعاالن موســـیقی‬ ‫موســـوم به زیرزمینی البتـــه معتقدند‪ ،‬بهكار بردن‬ ‫كلمه «زیرزمینی» برای آنها به هیچ وجه مناسب‬ ‫نیست‪.‬‬ ‫دیدار با ایـــن آقایان خواننده‪ ،‬شـــرایط خاص‬ ‫خود را دارد‪ ،‬بعضی از آنها شـــاید بهخاطر نوعی‬

‫‪ 20‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫احتیاط یا حس بدبینی‪ ،‬فقط حضوری گفتوگو‬ ‫میكننـــد و برای بعضی دیگر باید‪ ،‬یك آشـــنای‬ ‫مورد اعتقادشان را واسطه قرار دهیم‪ .‬تازه در این‬ ‫شرایط هم ســـاعت و مكان انجام مصاحبه را كه‬ ‫معموال یا یك اســـتودیوی ضبط موسیقی است یا‬ ‫یك كافیشاپ پاتوق فعاالن موسیقی‪ ،‬در لحظات‬ ‫آخر مشخص میكنند‪.‬‬ ‫نوید ناینیی‪ ،‬یكی از این خوانندگان است كه در‬ ‫سبك موسیقی پاپ فعالیت میكند‪ .‬او در ابتدای‬ ‫گفتوگو تاكید كرد‪ :‬درســـت نیســـت از نام زیر‬ ‫زمینی برای این موسیقی استفاده كنیم‪ ،‬چراكه ما‬

‫‪20Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫فضای تجاری را گسترش دهند‪ .‬حتا جرزهای بدنۀ آثار تاریخی‬ ‫بازار را که ‪ ۲‬یا ‪ ۳‬متر قطر داشتند‪ ،‬تراشیدند و با کار گذاشتن‬ ‫تیرآهن‪ ،‬مغازههایی به عمق یک و نیم تا دو متر درست کردند‪.‬‬ ‫همۀ این کارها را که کردند‪ ،‬نوبت به بخش مســـکونی محلۀ‬ ‫بازار رســـید که خانههای قدیمیاش را بکوبند و پاساژ بسازند‬ ‫یا به همان شکل بارانداز کاال کنند‪ .‬این کار هم معدۀ پراشتهای‬ ‫بازار را ســـیر نکرد و نوبت به محلههای قاجاری همسایۀ محلۀ‬ ‫بازار‪ ،‬یعنی چهار محلۀ چالمیدان‪ ،‬عودالجان‪ ،‬سنگلج و دولت‬ ‫رسید که شاهد نفوذ بخش تجاری در بافت تاریخی و مسکونی‬ ‫شـــهر باشند‪ .‬بازاریانی که ســـابق بر این یا در محلۀ بازار یا در‬ ‫دوســـت داشته باشـــد در ناف تهرون زندگی کند؟ خالصه این‬ ‫که بـــه مصداق "آن چه خوبـــان همه دارند تـــو یکجا داری"‬ ‫تمام مشـــکالت پایتخت ایران‪ ،‬یک جـــا در ناف تهرون جمع‬ ‫شدهاست‪.‬‬ ‫این همه مشـــکل ناشی از گســـترش بازار (و نه وجود بازار)‬ ‫در مرکز شـــهر تهران یا همان ناف تهرون اســـت‪ .‬از دویست‬ ‫ســـال پیش تا دهههای اخیر بازار تهران یک محله با دو بخش‬ ‫تجاری و مســـکونی بود و در دورۀ قاجار به تناوب بین ‪ ۱۶‬تا‬ ‫‪ ۱۹‬درصد کل جمعیت شهر در آن زندگی میکردند‪ .‬ساکنانش‬ ‫اغلب از تجار و کســـبۀ بازار بودنـــد و از نظر اجتماعی محلۀ‬

‫متوســـط الحالی بود‪ .‬گاه نیز برخی اعیان یا شاهزادگان قاجار‬ ‫در آن ساکن بودند‪.‬‬ ‫از دورۀ پهلوی که شـــهر تهران به ســـرعت گسترش پیدا کرد‪،‬‬ ‫بـــازار تهران نیز چـــه برای رفع نیازهای شـــهر و چه به عنوان‬ ‫بزرگترین مرکز تجاری کشور گسترش یافت‪ .‬در وضع جدید‪،‬‬ ‫بازاریان ابتدا ســـراغ تیمچهها و ســـراهای بزرگ بازمانده از‬ ‫دورۀ قاجـــار رفتند‪ ،‬تا با قطعه قطعه کردن و افزایش تراکم آنها‬ ‫واحدهای کوچکتر اما فعالتری را ایجاد کنند‪ .‬مثأل در وسط‬ ‫حیاط کاروانســـرای امیر که زیباترین و بزرگترین سرای بازار‬ ‫و ســـاختۀ میرزاتقیخان امیرکبیر بود‪ ،‬یک ســـاختمان تجاری‬ ‫دوطبقه ساختند‪.‬‬ ‫آن گاه نوبت به راستههای بازار رسید‪ .‬چون عرض راستهها را‬ ‫نمیتوانستند افزایش دهند‪ ،‬تاقهای ضربی را که از مشخصات‬ ‫بازارهای ایرانی اســـت‪ ،‬خراب کردند‪ ،‬تـــا با افزایش طبقات‬

‫نزدیکی آن سکونت داشتند‪ ،‬به شمال شهر رفتند و ناف تهرون‬ ‫را گذاشتند برای پادوها و باربرها و شاگرد مغازههای بازار‪.‬‬ ‫حـــاال در نظر آورید که بازار تهران یک بازار همچنان ســـنتی‬ ‫و دور از روشهـــای مدرن بازرگانی اســـت‪ .‬یعنی بازاریان از‬ ‫حجرههای خود به عنوان دفتر تجاری اســـتفاده نمیکنند‪ ،‬بلکه‬ ‫میخواهند کاالهایشـــان را هم همانجا بفروشند‪ .‬اگر این کاال‬ ‫لوازم التحریر یا چند توپ پارچه باشـــد‪ ،‬مشـــکلی نیست‪ .‬اما‬ ‫وقتی نوبـــت به کابل و الســـتیک و لوازم خانگی میرســـد‪،‬‬ ‫پیادهروهای خیابان و معبر عمومی هم بخشی از دکان بازاریان‬ ‫میشـــود؛ آن هم بازاریانی که نه شهرداری‪ ،‬نه سازمان میراث‬ ‫فرهنگـــی‪ ،‬نه نیروی انتظامی‪ ،‬نـــه وزارت بازرگانی و نه هیچ‬ ‫ســـازمان دیگری حریفشان نیســـت‪ .‬آنها خود کانون قدرت‬ ‫اقتصادی و سیاســـی هستند و چون پس از انقالب به مناصب‬ ‫سیاسی حساس دســـت یافتهاند‪ ،‬تقریبأ مانع و رادعی در کار‬ ‫خویش نمیبینند‪.‬‬ ‫حکایت بازار تهران که خود ناف تهرون است و خود خویشتن‬ ‫را از درون میبلعد‪ ،‬حکایت مفصلی است‪.‬‬ ‫فرشید سامانی‪-‬جدید آنالین‬

‫به مصداق «آن چه خوبان همه دارند تو یکجا داری»‬ ‫تمام مشكالت پایتخت ایران‪ ،‬یک جا‬ ‫در ناف تهرون جمع شدهاست‬

‫‪ 19‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪19Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫هیچ اثری از آن باقی ماندهاست؟ محدودۀ این روستا اکنون چه‬ ‫حال و هوایی دارد؟‬ ‫در تهران هـــر چیزی که رنگ تاریـــخ دارد‪ ،‬یک جور خاطره‬ ‫و نوســـتالژی است و مردم بیشـــتر با خاطرۀ چیزهای قدیمی‬ ‫دلخوشـــند تا خـــود آنها‪ .‬مثأل همۀ ما الاقل یـــک دوجین فیلم‬ ‫تاریخـــی دیدهایم که داستانشـــان در اواخر دورۀ قاجار یا اوایل‬ ‫پهلوی سیر میکند و محل وقوعشان تهران قدیم است و گویی‬ ‫این تهران قدیم خیابانی جز اللهزار نداشـــته که همۀ قهرمانان و‬ ‫ضـــد قهرمانان از آنجا عبور میکنند‪ ،‬کســـب و کار همۀ آدمها‬ ‫آنجاست و هر اتفاقی نیز همانجا رخ میدهد!‬

‫و نمـــاد این اللـــهزار گراند هتل معروف اســـت‪ ،‬اما نه گراند‬ ‫هتل واقعی‪ ،‬بلکه گراند هتل بدلی که مرحوم علی حاتمی برای‬ ‫"هزاردستان" ساخت و حاال در شهرک سینمایی غزالی بدل به‬ ‫یک رستوران شـــده تا مردم پس از خرید بلیت و دیدن ماکت‬ ‫اللهزار در آن بنشـــینند و لذت غذا خوردن در یک فضای بدلی‬ ‫شبه تاریخی را تجربه کنند‪.‬‬ ‫اما خـــود اللهزار چـــه؟ خود اللـــهزار یکی از شـــلوغترین‪،‬‬

‫در تهران هر چیزی كه رنگ تاریخ دارد‪ ،‬یک جور‬ ‫خاطره و نوستالژی است و مردم بیشتر با خاطرۀ‬ ‫چیزهای قدیمی دلخوشند تا خود آنها‬ ‫‪ 18‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫کثیفترین‪ ،‬پرســـر و صداترین و نابســـامانترین خیابانهای‬ ‫تهران اســـت که تا کســـی مجبور نشـــود‪ ،‬حتا فکر عبور از آن‬ ‫را بـــه ذهنش خطور نمیدهد و گراند هتـــل واقعی هم بدل به‬ ‫پاساژ شدهاست‪ .‬حیاطش را بارانداز کاال کردهاند و هر کدام از‬ ‫اتاقهایش تبدیل به یک مغازۀ دوپلکس شدهاســـت‪ ،‬البته بعد‬ ‫از ثبت در فهرست آثار ملی ایران!‬ ‫ناف تهرون هم یکی از همین نوستالژیهاست‪ .‬گفتیم که ناف‬ ‫تهرون همان روســـتای کوچک تهران در سدۀ نهم میالدی (سوم‬ ‫هجری) اســـت که پژوهشگران با بررسی شواهد موجود هستۀ‬ ‫آن را مسیر اصلی بازار تهران تشخیص دادهاند‪ .‬یعنی به تقریب‬ ‫جایـــی در فاصلۀ خیابانهای پانزده خـــرداد (بوذرجمهری) در‬ ‫شـــمال و مولوی در جنوب و همین طور بخشـــی از محلههای‬ ‫قدیمی چالمیدان و عودالجان در شرق و محلۀ سنگلج در غرب‪.‬‬ ‫این محدوده که خاستگاه ابرشهر تهران است و ما آن را "ناف‬ ‫تهرون" میدانیم به این صفات شـــناخته میشـــود‪ :‬فرسودگی‬

‫کالبدی‪ ،‬فقدان دسترســـی به تسهیالت ایمنی مناسب خصوصأ‬ ‫در مواقع اضطرار و خطر‪ ،‬کمبود سرانههای خدماتی و رفاهی‪،‬‬ ‫آلودگی شدید هوا‪ ،‬آلودگی صوتی‪ ،‬ترافیک شدید‪ ،‬درهمریختگی‬ ‫بصری‪ ،‬ناامنی و معضالت اجتماعی ناشی از حضور مهاجران‬ ‫غیربومی و امثال اینها‪.‬‬ ‫با این وصف‪ ،‬در شـــهری که همه دوست دارند از باب تفاخر‬ ‫خود را بچـــۀ ناف تهرون معرفی کنند‪ ،‬کدام تهرانی اســـت که‬

‫‪18Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اثر افزایش جمعیت‪ ،‬آن را خراب کند و پایتخت را گســـترش‬ ‫دهد‪ .‬این حصار ‪ -‬چنان که از نامش پیداست – به وسیلۀ شاه‬ ‫تهماسب صفوی ساخته شد و به عدد سورههای قرآن ‪ ۱۱۴‬برج‬ ‫داشـــت‪ .‬در واقع با ساخت همین برج و بارو بود که تهران در‬ ‫سال ‪۱۵۵۳‬م‪۹۳۲ ،‬ش جامۀ شهریت به خود پوشید و از حالت‬ ‫روستایی یا شهرکمانند خارج شد‪.‬‬ ‫نقشۀ نسبتأ دقیق این محدوده را یک جهانگرد و خاورشناس‬ ‫روســـی به نام "الیاس َبرَهزین" در اوایل دورۀ قاجار (پیش از‬ ‫سال ‪۱۸۴۱‬م‪۱۲۲۰ ،‬ش) کشیدهاست‪ .‬طبق این نقشه‪ ،‬تهران‬ ‫عصـــر صفوی از شـــمال به خیابان پانزده خـــرداد امروزی‪ ،‬از‬ ‫جنوب به خیابان مولوی‪ ،‬از شـــرق به خیابان ری و از غرب به‬ ‫خیابان وحدت اسالمی یا همان شاپور قدیم محدود بودهاست‪.‬‬ ‫آیا میتوانیم این محدوده را ناف تهرون بخوانیم؟‬

‫روســـتای گمنام و کوچک تبدیل به چیزی شـــده بود که برخی‬ ‫مورخان آن را "قصبۀ معتبر" خواندهاند و ما میخواهیم بدانیم‬ ‫آن روستای اولیه کجا بوده و چه وسعتی داشته است؟‬ ‫نام روســـتای تهران نخستین بار در سدۀ نهم میالدی به منابع‬ ‫تاریخی راه یافت‪ .‬آن هم در ذکر احوال یکی از دانشمندان عصر‬ ‫به نام "ابوعبدالله محمد بـــن حماد طهرانی" ( با این توضیح‬ ‫واضحات که تهران را تا دوران اخیر با حرف طاء مینوشتند)‬ ‫و بعـــد هنگام نام بردن از دانشـــمند دیگری به نام "محمد بن‬ ‫احمد بن حماد بن سعید انصاری ابوبشر دوالبی طهرانی"‪.‬‬ ‫نام این فرد اخیر کمی عجیب است‪ .‬اگر او منسوب به دوالب‬ ‫اســـت (روستایی در نزدیکی تهران و در حوالی چهارراه دروازه‬ ‫دوالب امروزی در مرکز شـــهر) پس چرا تهرانی اســـت و اگر‬ ‫تهرانی است‪ ،‬چرا گفتهاند دوالبی؟ دقیقأ نمیدانیم‪ ،‬اما ظاهرأ‬

‫وقتی به نقشـــۀ برهزین نگاه میکنیـــم‪ ،‬میبینیم که با وجود‬ ‫پایتخت شـــدن تهران و گذشت حدود سه قرن از ساخت برج‬ ‫و باروی شـــاه تهماسبی هنوز بخشهایی از آن غیرمسکونی و‬ ‫جایـــگاه باغات و زمینهای کشـــاورزی یا حتا زمینهای بایر‬ ‫اســـت و بخش مسکونی شـــهر تنها قســـمتی از آن را شامل‬ ‫میشـــود‪ .‬طبق این نقشه حتا ارگ ســـلطنتی تهران که امروزه‬ ‫فقط کاخ گلستان از آن باقی مانده‪ ،‬خارج از شهر قرار دارد‪.‬‬ ‫حاال میتوانیم مطمئن باشـــیم حدود روستای تهران را که شاه‬ ‫تهماســـب پیرامونش حصار کشـــید و آن را بدل به شهر کرد‪،‬‬ ‫یافتهایم و میتوانیـــم آن را به قطع و یقین ناف تهرون بدانیم‪.‬‬ ‫فقط مشـــکل این جاست که این روســـتا پیش از دوران شاه‬ ‫تهماســـب چند دوره از گســـترش را تجربه کرده بود و از یک‬

‫در آن دوره روستای تهران آن قدر گمنام بوده که ناگزیر شدهاند‬ ‫نام روستای معروفتری در همان حوالی را بیاورند تا خواننده‬ ‫به قرینۀ دوالب بفهمد که تهران کجاست‪.‬‬ ‫از ســـخن خود دور نیفتیم‪ .‬ســـخن از روستای کوچک تهران‬ ‫اســـت که به قطع و یقین از ســـدۀ نهم میالدی وجود داشته و‬ ‫همان هســـتۀ اولیه "تهران بزرگ" یا همان ناف تهرون است‪.‬‬ ‫آیا میتوانیم محدودۀ این روســـتا را دقیقأ مشـــخص کنیم؟ آیا‬

‫نام روستای تهران نخستین بار در سدۀ نهم میالدی‬ ‫به منابع تاریخی راه یافت و ما میخواهیم بدانیم آن‬ ‫روستای اولیه كجا بوده و چه وسعتی داشته است؟‬

‫‪ 17‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪17Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ناف تهرون کجاست؟‬ ‫در شهری كه همه دوست دارند از باب تفاخر خود را‬ ‫بچۀ ناف تهرون معرفی كنند‪ ،‬كدام تهرانی است كه دوست‬ ‫داشته باشد در ناف تهرون زندگی كند؟‬ ‫همۀ شهرها‪ ،‬شـــمال و جنوب و شرق و غرب و مرکز و حاشیه و منطقه و‬ ‫محله و بازار و پاتوق و گذر و غیره و ذالک دارند‪ ،‬اما تهران غیر از اینها یک‬ ‫"ناف" هم دارد که تهرانیهای اصیل خود را به آن میچســـبانند و میگویند‬ ‫"بچۀ ناف تهرونیم!" این ظاهرأ از ابداعات خود آنهاست‪ ،‬چون کمتر شنیده‬ ‫شـــده – یا شاید اصأل شنیده نشده‪ -‬که کســـی از ناف یزد یا ناف سنندج یا‬ ‫ناف بندرعباس سخن بگوید‪ .‬این اصطالح به فرهنگ مشهدیها هم راه پیدا‬ ‫کرده و وقتی بخواهند از تفاخر یا ناز و افادۀ کســـی صحبت کنند‪ ،‬میگویند‪:‬‬ ‫"همچی [فالن و بهمان] ُمکنن که انگار تخمشاره تو ناف تهرون کاشتن…!"‬ ‫فکرش را بکنید‪ ،‬شهری که از شمال تا ارتفاعات باالی ‪ ۱۸۰۰‬متر البرز و‬ ‫تا عمق درههایش پیش رفته؛ از یک طرف خود را به لواسانات رسانده و از‬ ‫طرف دیگر کن و ســـولقان را بلعیده؛ شهری که از جنوب‪ ،‬شاه عبدالعظیم را‬ ‫پشت سر گذاشته؛ شهری که از غرب به کرج رسیده و از شرق پهلو به پهلوی‬ ‫جاجرود میزند‪ ،‬سر و تهش کجاست که نافش باشد؟‬ ‫"ناف تهرون" اصطالحی قدیمی اســـت و طرز به کار بردنش نشان میدهد‬ ‫که به قدیمیترین جای تهران اطالق میشـــود‪ .‬بنابراین پو َنک و باغ فیض و‬ ‫طرشـــت و علیآباد و چند َده آبادی و روستای دیگری که طی دهههای اخیر‬ ‫‪ 16‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫در معدۀ پراشـــتهای تهران هضم شدهاند‪ ،‬نمیتوانند ناف تهرون باشند و این‬ ‫ناف را باید در محدودههای قدیمیتر جســـتجو کرد‪ .‬مثأل محدودۀ تهران دورۀ‬ ‫قاجار که ناصرالدین شاه گردا گردش را خندق کشید و نامش را "دارالخالفۀ‬ ‫ناصری" گذاشت‪(.‬سال ‪۱۸۶۸‬م‪۱۲۴۷ ،‬ش)‬ ‫از روی نقشـــۀ امروز تهران‪ ،‬این دارالخالفه از شـــمال به خیابان انقالب‪،‬‬ ‫از جنوب به خیابان شـــوش‪ ،‬از شـــرق به خیابان هفده شهریور و از غرب به‬ ‫خیابان کارگر محدود میشـــد؛ البته با کمی تفاوت‪ ،‬چون دارالخالفۀ ناصری‬ ‫هشتضلعی بود و نه چهارضلعی‪.‬‬ ‫شـــاید بتوان دارالخالفۀ ناصری را همان ناف تهرون قلمداد کرد‪ ،‬اما وقتی‬ ‫به نقشـــههای آن دوره نگاه میکنیم‪ ،‬میبینیم که بخش زیادی از آن خصوصأ‬ ‫در قسمت شمالی خالی از سکنه و جایگاه باغات و زمینهای کشاورزی بود‬ ‫و تازه در دورۀ رضاشـــاه بود که سرتاسرش زیر ساختوساز رفت‪ .‬پس ناف‬ ‫تهرون اگرچه از محدودۀ خندق ناصرالدینشـــاهی خارج نیست‪ ،‬اما همۀ آن‬ ‫هم نیست‪.‬‬ ‫الجـــرم باید بگردیم دنبال محدودهای که خیلی پیشـــتر از دورۀ ناصری جزء‬ ‫شهر بود؛ یعنی محدودۀ حصار شاه تهماسبی که ناصرالدین شاه ناگزیر شد بر‬ ‫‪16Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺧاسﺘﮕاﻩ ﻧﻮﺭﻭز ﺩﺭ اﻳراﻥ ﺑاسﺘاﻥ اسﺖ ﻭ ﻫﻨﻮز مرﺩﻡ مﻨاﻃﻖ‬ ‫مﺨﺘﻠﻒ اﻳراﻥ ﻧﻮﺭﻭز ﺭا ﺟﺸﻦ میﮔیرﻧﺪ‬

‫واژۀ نوروز‬

‫واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژۀ فارسی «نو» و «روز»‬ ‫به وجود آمده است‪ .‬این نام در دو معنی بهکار میرود‪:‬‬ ‫‪ )۱‬نوروز عام‪ :‬روز آغاز اعتدال بهاری و آغاز سال نو‬ ‫‪ )۲‬نوروز خاص‪ :‬روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»‬ ‫ایرانیان باســـتان از نوروز به عنوان ناوا ســـرِ دا یعنی سال نو یاد میکردند‪.‬‬ ‫مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان‪ ،‬نوروز را‬ ‫نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو مینامیدند‪.‬‬

‫واژه نوروز در الفبای التین‬

‫در متنهـــای گوناگـــون التیـــن‪ ،‬بخـــش نخســـت واژه نوروز بـــا امالی‬ ‫‪ No،Now،Nov‬و ‪ Naw‬و بخش دوم آن با امالی ‪ Ruz، Rooz‬و ‪Rouz‬‬ ‫نوشته شده است‪ .‬در برخی از مواقع این دو بخش پشت سر هم و در برخی با‬ ‫فاصله نوشته میشوند‪ .‬اما به باور دکتر احسان یارشاطر بنیانگذار دانشنامه‬ ‫ایرانیکا‪ ،‬نگارش این واژه در الفبای التین با توجه به قواعد آواشناســـی‪ ،‬به‬ ‫شکل ‪ Nowruz‬توصیه میشود‪ .‬این شکل از امالی واژه نوروز‪ ،‬هماکنون در‬ ‫نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار میرود‪.‬‬

‫پیشینه نوروز‬

‫منشا و زمان پیدایش نوروز‪ ،‬به درستی معلوم نیست‪ .‬در برخی از متنهای‬ ‫کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری‪ ،‬جمشید و در برخی دیگر‬ ‫از متن ها‪ ،‬کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شـــده است‪ .‬پدید آوری‬ ‫نوروز در شـــاهنامه‪ ،‬بدین گونه روایت شده است که جمشید در حال گذشتن‬ ‫از آذربایجان‪ ،‬دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی‬ ‫زرین بر روی تخت نشســـت‪ .‬با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او‪ ،‬جهان‬ ‫نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند‪.‬‬ ‫برخـــی از روایتهای تاریخی‪ ،‬آغاز نوروز را به بابلیان نســـبت میدهد‪ .‬بر‬ ‫طبق این روایتها‪ ،‬رواج نوروز در ایران به ‪ ۵۳۸‬ســـال قبل از میالد یعنی‬ ‫‪ 15‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمیگردد‪ .‬همچنین در برخی از روایتها‪،‬‬ ‫از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام برده شده است‪ .‬اما در اوستا (دست‬ ‫کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشده است‪.‬‬

‫نوروز در زمان سلسله هخامنشیان‬

‫برخی از پژوهشگران‪ ،‬این مراسم را به نوروز مربوط‬ ‫میدانند‪.‬کــوروش دوم بنیانگــذار هخامنشــیان‪،‬‬ ‫نــوروز را در ســال ‪ ۵۳۸‬قبــل از میالد‪ ،‬جشــن‬ ‫ملی اعالم کرد‪ .‬وی در این روز برنامههایی برای‬ ‫ترفیع ســربازان‪ ،‬پاکســازی مکانهای همگانی‬ ‫و خانههای شــخصی و بخشش محکومان اجرا‬ ‫مینمود‪ .‬ایــن آیینها در زمان دیگر پادشــاهان‬ ‫هخامنشــی نیز برگزار میشــده اســت‪ .‬در زمان‬ ‫داریــوش یکم‪ ،‬مراســم نــوروز در تخت جمشــید‬ ‫برگزار میشد‪ .‬البته در سنگنوشتههای بهجا مانده‬ ‫از دوران هخامنشــیان‪ ،‬بهطور مســتقیم اشارهای‬ ‫به برگزاری نوروز نشــده اســت‪ .‬اما بررسیها بر‬ ‫روی این سنگنوشتهها نشــان میدهد که مردم‬ ‫در دوران هخامنشــیان با جشنهای نوروز آشنا‬ ‫بودهاند‪ ،‬و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی‬ ‫جشن میگرفتهاند‪ .‬شواهد نشان میدهد داریوش‬ ‫اول هخامنشــی‪ ،‬به مناســبت نوروز در سال‬ ‫‪ ۴۱۶‬قبــل از میــالد ســکهای از جنس طال‬ ‫ضرب نمود که در یک ســوی آن ســربازی در حال تیراندازی نشان داده شده‬ ‫است‪ .‬در دوران هخامنشی‪ ،‬جشن نوروز در بازهای زمانی میان ‪ ۲۱‬اسفند تا‬ ‫‪ ۱۹‬اردیبهشت برگزار میشده است‪.‬‬ ‫‪15Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نـــﻮرﻭز ﭼﻴﺴﺖ؟‬ ‫نــــوروز‪ ،‬جشن شکوهمـند ایران باستان‪ ،‬گــویای پیـشینه ی تابناک میهن‬ ‫ما و جلوه ای مهم از فرهنگ غنی قـوم ایران است‪.‬‬ ‫نوروز که قرن های دراز اســـت بر همه جشن های جهان فخر می فروشد‪،‬‬ ‫از آن روسـت که یک قــرارداد مصنـوعی اجتماعـی و یا یک جشن تحمیلی‬ ‫سیاسی نیست‪ .‬جشن جهان اســت و روز شادمانـی زمین‪ ،‬آسمان‪ ،‬آفتاب‪،‬‬ ‫جـــــوش شگفتـنـی ها و شـور زدن ها و سـرشــــار از هیجان هر آغاز‪.‬نوروز‬ ‫ِ‬ ‫گذشـــت زمان و دگرگونی های دوران را شاهد بوده و پیوسته با آمد و رفت‬ ‫الهام بخش خود پایان فصلی دیگر را به ساکنــــان این ســـرزمین‬ ‫کهنسال اعالم کرده است‪ .‬نوروز‪ ،‬تجدید خاطـــــره بـزرگــــــی‬ ‫اســـت‪ .‬خاطره خویشـــاوندی انســـان با طبیعت‪ .‬گذشت‬ ‫سال هــای دراز نه تنها از شکوهمندی س ّنتهای نوروزی‬ ‫نکاسته بلکه روشنگر این واقعیت بوده که بزرگ داشت‬ ‫نوروز و گرامی داشتن سنتهای آن با احساس و اندیشه‬ ‫ایرانی‪ ،‬پیوند ناگسستنی یافته است‪...‬‬ ‫ابوریحان بیرونی در (التفهیم) در پاســـخ به این ســـوال‬ ‫که‪ :‬نــــــوروز چیست؟ می نویسد‪ « :‬نخستین روز است از‬ ‫فروردیـــن ماه و از این‬ ‫جهت روز نو‪ ،‬نام کردند‬ ‫زیـرا که پیـشـانی سال‬ ‫نو اســـت و آنــــچه از‬ ‫پس اوست از این پنج‬ ‫روز‪ ،‬همه جشنهاست‬ ‫و ششـــم فروردین ماه‬ ‫نوروز را بزرگ دارند‪،‬‬ ‫زیرا که خســـروان بدان پنج روز حق های خشـــم و گروهــــان بگزاردندی و‬ ‫حاجت ها روا کـردنـدی‪ ،‬آنـگاه بدین روز ششم خلـوت کردندی‪ ،‬خاصگان را‬ ‫و اعتقاد پارســــایان اندر نـوروز نخستین آنست که اول روزی است از زمانه‬ ‫و بدو فلک آغازید گشتن‪».‬‬

‫جمشید عید گرفت‪».‬‬

‫نوروز جشن کهن ایرانی‬

‫نوروز یکی از کهنترین جشـــنهای به جا مانده از دوران باســـتان است‪.‬‬ ‫خاســـتگاه نوروز در ایران باستان اســـت و هنوز مردم مناطق مختلف فالت‬ ‫ایـــران نوروز را جشـــن میگیرند‪ .‬زمان برگزاری نـــوروز‪ ،‬در آغاز فصل بهار‬ ‫است‪ .‬نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در‬ ‫برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است‪.‬‬ ‫بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان‪،‬مجمع عمومی سازمان‬ ‫ملل در نشست ‪ ۴‬اسفند ‪ ۲۳( ۱۳۸۸‬فوریه ‪۲۱ )۲۰۱۰‬‬ ‫مـــاه مارس را بهعنوان روز جهانی عید نوروز‪ ،‬با ریشـــۀ‬ ‫ایرانی بهرسمیت شـــناخت و آن را در تقویم خود جای‬ ‫داد‪ .‬در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان‬ ‫ملل‪ ،‬نوروز‪ ،‬جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ‪۳‬‬ ‫هزار ســـال دارد و امروزه بیش از ‪ ۳۰۰‬میلیون نفر آن را‬ ‫جشن میگیرند توصیف شدهاست‪.‬‬ ‫پیـــش از آن در‬ ‫تاریخ ‪ ۸‬مهـــر ‪۱۳۸۸‬‬ ‫خورشـــیدی‪ ،‬نـــوروز‬ ‫توسط سازمان علمی و‬ ‫فرهنگی سازمان ملل‬ ‫متحد‪ ،‬به عنوان میراث‬ ‫غیر ملموس جهانی‪ ،‬به‬ ‫ثبت جهانی رسیدهبود‪.‬‬ ‫در ‪ ۷‬فروردین ‪ ۱۳۸۹‬نخستین دورۀ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد‬ ‫و این شهر به عنوان «دبیرخانۀ نوروز» شناخته شد‪.‬‬

‫ابوریحان بیرونی در پاسخ به این سوال كه‪:‬‬ ‫نـــوروز چیست؟ می نویسد‪ « :‬نخستین روز است‬ ‫از فروردین ماه و از این جهت روز نو‪ ،‬نام كردند‬ ‫زیـرا كه پیـشـانی سال نو است‬

‫زمان نوروز‬

‫در نوروز نامه منسوب به خیام آمده اســت که‪« :‬سبب نهادن نوروز آن بوده‬ ‫است که چــــون دانستند که آفتاب را دو دور بـوده یکی آن سیصد و شصت‬ ‫و پنج روز و ربـــــعی از اول دقیـقه حمـل باز آید‪ ،‬بـه همان وقت هر روز که‬ ‫رفته بود بدین دقیـقه نتواند آمدن چـه هـر سال از مدت همی کم شود‪ ،‬چون‬ ‫جمشــید این دو را دریـافت نوروز نام نهاد و جشــن آیـین آورد‪ .‬پـس از آن‬ ‫پادشاهـان دیـگر مردمان بدو اقتدار کردند‪».‬‬

‫جشن نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز میشود‪ .‬در دانش ستارهشناسی‪،‬‬ ‫اعتـــدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیمکره شـــمالی زمیـــن به لحظهای گفته‬ ‫میشود که خورشید از صفحه استوای زمین می گذرد و به سوی شمال آسمان‬ ‫میرود‪ .‬این لحظه‪ ،‬لحظه اول برج حمل نامیده میشـــود‪ ،‬و در تقویم هجری‬ ‫خورشیدی با نخســـتین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین برابر‬ ‫است‪ .‬نوروز در تقویم میالدی با ‪ ۲۱‬یا ‪ ۲۲‬مارس مطابقت دارد‪.‬‬

‫ابوریحان در آثار الباقیﺔ‪ ،‬می نویسد‪« :‬برخی از علمای ایران می گویــــند‪:‬‬ ‫سبــــب این کـه ایـن روز را نــــوروز می نامند این است کـه در ایـام تهمورث‬ ‫صــــائبه آشکار شدنـد و چون جمشید بـه پادشاهی رسید دین خود را تجدید‬ ‫کـــرد و ایـــن کار خیلی بزرگ بـــه نظر آمد و آن روز را کـــه روز تازه ای بود‪،‬‬

‫در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که تقویم هجری شمسی به کار برده‬ ‫میشـــود‪ ،‬نوروز‪ ،‬روز آغاز سال نو اســـت‪ .‬اما در کشورهای آسیای میانه و‬ ‫قفقاز‪ ،‬تقویم میالدی متداول اســـت و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن‬ ‫گرفته میشود و روز آغاز سال محسوب نمیشود‪.‬‬

‫‪ 14‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪14Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫جنوبی زمین به ســـمت خورشـــید تمایل داشته و‬ ‫ساکنین آن تابســـتانی داغ را در شرایطی تجربه‬ ‫میکنند که هم سیارهایهایشان در نیمکره شمالی‬ ‫احتما ًال مشغول پارو کردن برف هستند‪.‬‬ ‫اما در دو موقعیت‪ ،‬هر دو نیمکره به یک میزان‬ ‫از نعمت پرتوهای گرما بخش خورشـــید بهرهمند‬ ‫میگردنـــد‪ .‬این دو موقعیت را اعتدالهای بهاری‬ ‫و پاییزی گویند‪ .‬برای کســـی که ســـاکن محدوده‬ ‫اســـتوای زمین اســـت چنین به نظر میآید که با‬ ‫نزدیک شـــدن به اعتدال بهاری‪ ،‬از تمایل جنوبی‬ ‫خورشید کاسته میشـــود تا جاییکه در لحظه گذر‬ ‫زمین از موقعیت اعتدال بهاری‪ ،‬ارتفاع خورشید‬ ‫در ظهر هنگام برای او به ‪ ۹۰‬درجه و درست باالی‬ ‫ســـرش خواهید رســـید‪.‬‬ ‫مجدد ًا با گذر روزها و دور‬ ‫شـــدن از اعتدال بهاری‪،‬‬ ‫خورشید متمایلتر میتابد‬ ‫اما اینبار تمایل خورشید‬ ‫شمالی خواهد بود‪.‬‬ ‫از نظـــر برخـــی از قدما‬ ‫که تصـــور میکردند زمین‬ ‫مرکز عالم است و همه اجرام سماوی دیگر به دور‬ ‫آن میچرخنـــد‪ ،‬این تغییر تمایل تابش‪ ،‬مثل گذر‬ ‫خورشید از نیمکره جنوبی آسمان به نیمکره شمالی‬ ‫آن به نظر میرسید‪.‬‬ ‫در واقـــع اگر با این تصـــور قدیمی به دنیا نگاه‬ ‫کنیـــم‪ ،‬زمین را مرکز با هیبت دنیایی پر از اجرام‬ ‫ریز و درشـــت ســـماوی خواهیم یافت که همگی‬ ‫بر دور ســـیاره آبی رنگ مـــا میچرخد‪ .‬در واقع‬ ‫چشم انســـان قادر به تشخیص دوری یا نزدیكی‬ ‫اجسامی كه بیش از ‪ ۳۰۰‬متر با او فاصله دارند‪،‬‬ ‫نمیباشـــد‪ .‬به همین دلیل ما قادر به تشـــخیص‬ ‫فواصـــل عظیمی كـــه بین اجرام آســـمانی وجود‬ ‫دارد‪ ،‬نیستیم‪ .‬از نگاه ما‪ ،‬فاصله زمین تا ماهواره‬ ‫درخشانی كه با ســـرعت آسمان را طی میكند با‬ ‫فاصله زمین تا یك كهكشان عظیم كه در لبههای‬ ‫فضا قرار دارد‪ ،‬یكســـان اســـت و ما هر دو را در‬ ‫یك عمق احســـاس میكنیم‪ .‬حال میتوان فهمید‬ ‫كه چرا از منظر یک ناظر زمینی‪ ،‬آســـمان شـــب‬ ‫همانند گوی بزرگی اســـت که زمیـــن در مرکز آن‬ ‫قرار دارد و تمامی اجرام سماوی به سطح داخلی‬ ‫آن چسبیدهاند‪.‬‬ ‫این تصور باعث شـــده بود کـــه منجمان قدیمی‬ ‫تصور کنند گوی بزرگی اطراف زمین را دربرگرفته‬ ‫و همه اجرام سماوی روی سطح این گوی حرکت‬ ‫میکنند‪ .‬اگـــر ما هم برای لحظات کوتاهی همین‬

‫تصور قدیمی را درســـت فرض کنیـــم‪ ،‬میتوانیم‬ ‫بســـیاری از پدیدههای نجومی را با زبانی سادهتر‬ ‫بیان کنیم‪ .‬گوی سماوی را میتوان مدل بزرگ و‬ ‫یا حجیم شـــدهای از کره زمین فرض کرد‪ .‬با این‬ ‫دید‪ ،‬خط استوا و قطبهای زمین خواهرانی روی‬

‫آن کسی که این همه نظم را منظم ساخته و آن همه‬ ‫احـــوال را متحول نموده بخواهیم که داناییمان را‬ ‫فزونی داده و شناختمان را بیشتر کند‪.‬‬ ‫با این حساب سال نو هنگامه عبور رد ظاهری‬ ‫خورشید بر کره ســـماوی از فراز خط استوا آغاز‬ ‫میشود‪ .‬پس اگر مایل هستید‪ ،‬اولین کسی باشید‬ ‫که خورشـــید بعدازظهر سال نو را مالحظه میکند‬ ‫باید به جایی روی خط استوای زمین سفر کنید که‬ ‫لحظه تحویل سال نو به زمان محلی در آنجا دقیق ًا‬ ‫ساعت ‪ ۱۲‬ظهر باشد‪.‬‬ ‫اما به شـــما بگوییم که این مکان روی استوای‬ ‫زمین ثابت نیســـت و هر ســـال با سال قبل از‬ ‫خود تفاوت دارد‪ .‬این موضوع بدان دلیل اســـت‬ ‫که طول ســـال خورشیدی‬ ‫حدود ًا معادل ‪ ۳۶۵‬روز و‬ ‫‪ ۶‬ساعت است‪ .‬بنابراین‬ ‫هر ســـال بایـــد تقریب ًا ‪۶‬‬ ‫ساعت دیرتر تحویل سال‬ ‫نو را جشـــن بگیریم‪ .‬و به‬ ‫همین دلیل هر ‪ ۴‬ســـال‬ ‫یکبـــار باید یـــک روز به‬ ‫طول روزها اضافه کنیم که ســـال کبیســـه نامیده‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫امـــا در حســـاب ســـالهای كبیســـه تقویم كهن‬ ‫باســـتانی (تقویم یزدگردی) ســـهلانگاری زیادی‬ ‫میشد‪ ،‬تاجاییكه در عهد ملكشاه سلجوقی‪ ،‬نوروز‬ ‫به اواســـط شهریور ماه رســـیده بود! این مسائل‬ ‫مشـــكالت عدیدهای را در حســـابهای مالی و‬ ‫خراجی یك سال ایجاد نموده بود‪.‬‬ ‫به همین ســـبب دانشـــمندان آن زمان به همت‬ ‫حكیم عمر خیام نیشـــابوری و با حمایت ملكشاه‬ ‫سلجوقی و وزیر دانشمند وی‪ ،‬خواجه نظام الملك‬ ‫طوســـی‪ ،‬به اصالح و احیای تقویم خورشـــیدی‬ ‫ایرانی پرداختند و تقویم تازه را به لقب ســـلطان‬ ‫جاللالدین ملكشـــاه‪ ،‬تقویم «جاللی» نامیدند‪ .‬در‬ ‫این تقویم مقرر شد كه ســـال با رسیدن خورشید‬ ‫به نقطه اعتدال بهاری آغاز شـــود که همان لحظه‬ ‫تحویل سال اســـت‪ .‬بنابرین لحظه تحویل سال‪،‬‬ ‫زمانی اســـت بین ظهر روز آخر اسفند و ظهر روز‬ ‫اول فروردین كه در آن هنگام خورشـــید از نقطه‬ ‫اعتـــدال بهاری گـــذر میکند‪ .‬در ایـــن تقویم اگر‬ ‫تحویل سال‪ ،‬قبل از ظهر محلی به وقوع بپیوندد‬ ‫آن روز اول فروردین و اگر بعدازظهر اتفاق افتد‪،‬‬ ‫آن روز آخر اسفند سال قبل خواهد بود‪.‬‬

‫در حساب سالهای كبیسه تقویم كهن باستانی‬ ‫(تقویم یزدگردی) سهلانگاری زیادی میشد‪،‬‬ ‫تا جایی كه در عهد ملكشاه سلجوقی‪ ،‬نوروز به‬ ‫اواسط شهریور ماه رسیده بود!‬ ‫گوی ســـماوی خواهند یافت‪ .‬اســـتوای سماوی‪،‬‬ ‫دقیق ًا بر فراز اســـتوای زمینی و قطبهای سماوی‬ ‫نیز به همیـــن ترتیب بر فراز قطبهای زمینی قرار‬ ‫خواهند گرفت‪ .‬با این فرضیـــات و تعاریف اگر‬ ‫مسیر حرکت ظاهری خورشید را (فراموش نکنید‬ ‫کـــه ما االن مرکز عالم هســـتیم و همـــه به دور ما‬ ‫میچرخند!) روی کره سماوی رسم نماییم‪ ،‬دایرهای‬ ‫هم مرکز با دایره اســـتوای سماوی خواهد شد که‬ ‫با صفحه اســـتوای سماوی ‪( ۵/۲۳‬بیست و سه‬ ‫و نیم) درجه زاویه خواهد ساخت‪( .‬فکر می کنید‬ ‫این ‪( ۵/۲۳‬بیســـت و ســـه و نیم) درجه از کجا‬ ‫آمده است؟)‬ ‫خورشید در مســـیر حرکت سالیانه خود بر روی‬ ‫این دایره عظیم ســـماوی که به نظر ‪( ۵/۲۳‬یست‬ ‫و ســـه و نیـــم) درجه کج هم میآیـــد‪ ،‬دو بار باید‬ ‫از محدوده اســـتوای سماوی گذر کند‪ .‬یک بار از‬ ‫نیمکره سماوی جنوبی وارد نیمکره سماوی شمالی‬ ‫میشود و بار دیگر‪ ،‬زمانی است که مسیر برگشت‬ ‫به جنوب را در پیش میگیرد‪.‬‬ ‫درســـت آنجاییکه خورشـــید در مســـیر شمالی‬ ‫خود‪ ،‬خط استوای سماوی را قطع میکند‪ ،‬زمانی‬ ‫است که ما باید سال خورشیدی قدیمی را تحویل‬ ‫خاطرههایمان داده و ســـالی خوب‪ ،‬خوش و پر از‬ ‫رویدادهای قشنگ و با برکت برای سال آیندهامان‬ ‫آرزو کنیم‪ .‬درست در همان لحظه است که باید از‬

‫‪ 13‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫این مطلب با پشـــتیبانی موسسه آسمان شب‪ ،‬تولید‬

‫و منتشر شده است‪.‬‬

‫‪www.telescope.ir‬‬

‫‪13Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ساﻝ ﭼﮕونﻪ تﺤویﻞ میشود؟‬ ‫به راستی سال نو یعنی چه؟ سال چگونه تحویل میشود؟ لحﻈه تحویل سال نو‬ ‫چطور محاسبه میشود و ده ها سوال دیگر كه هر سال در هنگامه‬ ‫تحویل سال نو ﺫهن خیلیها را به خود مشﻐول میكند‪.‬‬ ‫ظهر حقیقی یا نیم روز‪ ،‬زمانی است که خورشید‬ ‫در بیشترین ارتفاع محلی خود ظاهر میشود‪ .‬اما‬ ‫این بیشـــترین ارتفاع مورد بحـــث به دو پارامتر‬ ‫موقعیت رصد کننده(عرض جغرافیایی) و تاریخ‬ ‫رصد بستگی دارد‪.‬‬ ‫ما روی زمین که یک جسم کروی است‪ ،‬زندگی‬ ‫میکنیم‪ .‬بنابراین بیشترین ارتفاع محلی خورشید‬ ‫به عرض جغرافیایی که در آن ســـاکن هســـتیم‪،‬‬ ‫بستگی دارد‪ .‬فرض کنیم سه دوست‪ ،‬یکی ساکن‬ ‫در اســـتوا (عرض جغرافیایی صفر درجه)‪ ،‬دومی‬ ‫ســـاکن در عرض جغرافیایی ‪ ۴۵‬درجه و سومی‬ ‫ساکن قطب حقیقی شـــمال (عرض جغرافیایی‬ ‫‪ ۹۰‬درجه) باشـــند‪ .‬همچنین فرض میکنیم که هر‬ ‫سه بر روی یک طول جغرافیایی زندگی میکنند‪.‬‬ ‫در هنگام ظهر محلـــی و در اولین روز از بهار‪،‬‬ ‫دوســـت ســـاکن بر خط فرضی اســـتوا میتواند‬ ‫خورشـــید را درست در باالی ســـر خود مشاهده‬ ‫کند‪ .‬این در شرایطی است که به دلیل انحنای کره‬ ‫زمین‪ ،‬دوســـت دوم که در عرض حغرافیایی ‪۴۵‬‬ ‫درجه زندگی میکند‪ ،‬خورشـــید را در ارتفاع ‪۴۵‬‬ ‫درجه و در ســـمت جنوب میبیند‪ .‬در همان زمان‬ ‫دوست ســـوم که در قطب شـــمال ساکن است‪،‬‬ ‫خورشـــید را درســـت در لبه افق و روبروی خود‬ ‫مییابد‪ ،‬درست مثل اینکه خورشید قصد دارد تازه‬

‫طلوع کند‪ .‬اما با گذشـــت روزها‪ ،‬این سه دوست‬ ‫مشاهده خواهند کرد که ارتفاع خورشید در آسمان‬ ‫نیز تغییر میکند‪ .‬این تغییر ارتفاع به کجی محور‬ ‫زمین و چرخش آن به دور خورشید وابسته است‪.‬‬ ‫محور زمین نســـبت به امتداد صفحه اســـتوای‬ ‫خورشید‪ ،‬که زمین روی آن به دور این تک ستاره‬ ‫منظومه شمســـی میچرخد‪( ۵/۲۳ ،‬بیست و سه‬ ‫و نیم) درجه کج اســـت‪ .‬امـــا خصوصیت اصلی‬ ‫این محور کج این اســـت که نســـبت به دستگاه‬ ‫اینرسی‪ ،‬همواره در یک جهت قرار دارد‪ .‬بنابراین‬ ‫با چرخش زمین به دور خورشید‪ ،‬زاویه تابش نور‬ ‫به عرضهای جغرافیایی مختلف زمین دائم ًا تغییر‬ ‫میکند‪ .‬همین موضوع است که باعث میشود ما‬ ‫در زمین چهار فصل مختلف داشته باشیم‪.‬‬ ‫حال دوباره به ســـراغ آن سه دوست میرویم تا‬ ‫ببینیم با چرخش زمین به دور خورشـــید‪ ،‬ارتفاع‬ ‫رویت این ســـتاره در نیمروز محلـــی آنها چگونه‬ ‫تغییـــر میکند‪ .‬اگر یادتان باشـــد مـــا آنها را در‬ ‫ابتدای فصل بهار و وقتی که آفتاب مســـتقیم ًا بر‬ ‫سر دوست ساکن استوا میتابید‪ ،‬رها کردیم‪.‬‬ ‫هر چه از ابتدای بهار دور شـــویم و به تابستان‬ ‫نزدیک گردیم‪ ،‬دوست ساکن بر خط استوا شاهد‬ ‫خواهد بود که خورشـــید در ظهر محلی‪ ،‬به سمت‬ ‫شمال متمایل شده و از ارتفاع آن کاسته میشود‪.‬‬

‫‪ 12‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫این کاهش ارتفاع تا ابتدای تابســـتان به ‪۵/۶۶‬‬ ‫درجه شـــمالی که معادل ‪ ۹۰‬منهای ‪ ۵/۲۳‬درجه‬ ‫است‪ ،‬خواهد رســـید‪ .‬حتم ًا این عدد آخری را به‬ ‫یـــاد دارید‪ ،‬بلی میزان کجی محـــور زمین معادل‬ ‫‪ ۵/۲۳‬درجه است‪.‬‬ ‫از طرف دیگر دوســـت ساکن در مدار ‪ ۴۵‬درجه‬ ‫شـــمالی‪ ،‬خورشـــید را هر روز ظهر باالتر و باالتر‬ ‫میبیند تا جاییکه خورشـــید در یک ظهر داغ در‬ ‫ابتدای تابســـتان به ازتفاعـــی معادل ‪ ۹۰‬منهای‬ ‫عـــرض جغرافیایی محل (‪ ۴۵‬درجـــه) به اضافه‬ ‫عدد معروف ‪ ۵/۲۳‬درجه برســـد (حاصل عبارت‬ ‫خواهد بود از ‪ ۵/۶۸‬درجه)‪ .‬برای دوست ساکن در‬ ‫قطب شمال نیز همین رویداد تکرار میشود با این‬ ‫تفاوت که چون عرض جغرافیایی او ‪ ۹۰‬اســـت‪،‬‬ ‫بیشترین ارتفاع خورشید به ‪( ۵/۲۳‬بیست و سه‬ ‫و نیم) درجه خواهد رســـید‪ .‬این موقعیت مکانی‬ ‫زمین نسبت به خورشید را انقالب تابستانی برای‬ ‫نیم کره شمالی زمین میگویند‪.‬‬ ‫همین شـــرایط برای ابتدای زمســـتان (انقالب‬ ‫زمستانی) نیز مشاهده میشود با این تفاوت که در‬ ‫خط استوا‪ ،‬کاهش ارتفاع خورشید جنوبی خواهد‬ ‫بود و در ســـایر عرضهای جغرافیایی شـــمالی‪ ،‬از‬ ‫ارتفاع خورشید تا حداکثر ‪( ۵/۲۳‬بیست و سه و‬ ‫نیم) درجه کاسته خواهد شد‪ .‬در این حالت‪ ،‬نیمکره‬

‫‪12Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آب كه چند قطره گالب در آن ریخته شـــده نیز در میان سفره است و در كنار‬ ‫آن كوزه ای آب ندیده كه شسته و پر از آب است و تا لحظه سال تحویل آب‬ ‫از آن خالـــی نمی كنند و چند برگ انار یا نارنج درون آب می اندازند‪ .‬نارنج‬ ‫شناور نمودار زمین در كیهان است‪ .‬در بعضی از مناطق نیز ماهی درون كاسه‬ ‫آب می اندازند‪ ،‬كه ماهی نشـــانه روزی حالل است‪ .‬در نزدیك چراغ و آینه‪،‬‬ ‫قرآن یا کتاب مقدس دیگری قرار دارد‪ .‬جامی از شكر نیز بر خوان نوروزی‬ ‫می نهند كه برای شـــیرین كامی همیشگی افراد خانواده است‪ .‬شیرینی ها و‬ ‫آجیل ها و میوه هائی كه برای پذیرائی از میهمانان نوروزی فراهم آمده است‬ ‫همه با زیبایی و سلیقه خاص ایرانی در سفره می چینند و غالبا تا چند لحظه‬ ‫پیش از تحویل سال در اتاق را می بندند‪.‬‬

‫سال تحویل‬

‫آفتاب به اعتدال بهاری باز آمده اســت‪ ،‬نور خورشــید چنان بر می خیزد كه‬ ‫گویی به نوازش گونه های شاد و خرم آمده است و به روبوسی و تبریك عید‬ ‫نوروز‪ .‬تیغه های نور آنچنان نرم و مالیم اســت كه از نســیم بامدادان اولین‬ ‫روز بهار لرزشی مطبوع دارد‪ .‬شادی را از چشمان براق بچه هایی كه لباسهای‬ ‫نو پوشــیدهاند می توان دید‪ .‬همه منتظر تحویل ســالند‪ .‬پیش از تحویل سال‬ ‫‪ 11‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫شمع و چراغهای سفره را روشن می كنند به انتظار رسیدن سال نو‪ ،‬و حركت‬ ‫زمین از شاخی به شاخ دیگر‪.‬‬

‫دید و بازدید‬

‫پس از مراسم سال تحویل‪ ،‬بچه ها و پدر و مادر همدیگر را می بوسند‪ ،‬آن‬ ‫گاه پدر و مادر و بچه ها به دســت بوســی بزرگتر فامیل می روند‪ .‬پدر بزرگ‬ ‫هــا و مادربزرگهــا و بزرگترها به همه عیدی می دهند‪ .‬از آن چیزها كه نامش‬ ‫بدنبال نوروز اســتعیدی است‪ .‬بچه ها اولین عیدی را از پدر و مادرشان می‬ ‫گیرند‪.‬‬

‫سیزده بدر‬

‫از روز دوازدهــم كــه دیــد و بازدید های نوروزی پایــان یافته‪ ،‬همگان به تهیه‬ ‫مقدمات ســیزده مشــغول می شــوند؛ چه فردا را باید در صحرا بگذرانند و‬ ‫صبحانه و ناهارشــان را بیرون از خانه بخورند‪ .‬بر طبق عادت هر ســاله چند‬ ‫خانــواده نزدیك با هم به ســیزده بدر می روند‪ .‬ســیزده بــدر از مهمترین وجوه‬ ‫اشتراك فرهنگی سر تا سر ایران زمین است كه با تقاوتی اندك در همه جا و‬ ‫در هر شهر و روستا یكسان برگزار می شود‪.‬‬ ‫‪11Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ﺳاﻝ نو‪ ،‬از ﺳﺒزه تا ﺳیزده بدر‬

‫سبزه‬

‫مهمترین مظهر محیطی نوروز است كه در لحظه های نوروز‪،‬‬ ‫آن گاه كه بر ســـفره های هفـــت‬ ‫ســـین می نشینیم‪ ،‬باید‬ ‫كه پیش چشـــم‬ ‫باشـــد و در هر‬ ‫شروعی باید با‬

‫نگریستن به‬ ‫ســـبزه اندیشه‬ ‫را شـــادمان‬ ‫داشـــت‪ .‬مردم از‬ ‫اوائل اســـفند ماه‬ ‫به سبز كردن سبزه‬ ‫در كاسه ها و بشقابها‬ ‫می پردازند و روی آن را پارچه‬ ‫نازكی می اندازند‪ .‬با این اعتقادات‪ ،‬كه اگر چشم ناپاك‬ ‫بر ســـبزه بیفتد‪ ،‬یا كه بچه آن را جابجا كند‪ ،‬سبزه قهر می كند‬ ‫و سبز نمی شود‪ .‬در ایران باستان رسم چنین بود‪ ،‬كه بیست و‬ ‫پنج روز پیش از نوروز در پهنه بارگاه پادشـــاهان دوازده ستون‬ ‫از خشت خام بر پا می داشتند و بر آن گندم‪ ،‬جو‪ ،‬برنج‪ ،‬باقال‪،‬‬ ‫ارزن‪ ،‬ذرت‪ ،‬ماش و غیره می كاشتند و در ششمین روز نوروز‪،‬‬ ‫كه این جشن پایان می یافت با آهنگ خنیاگران آن دانه ها را‬ ‫در مجلس بزم می پراكندند‪.‬‬

‫لباﺱ‬

‫از یكماه مانده به نوروز پارچه فروشها در شهر و روستا بازارشان‬ ‫ســخت داغ اســت‪،‬چه همه می خواهند كه نوروز جامه هاشان‬ ‫نو باشد و سال نو را با دل شادان و رخت نو آغاز كنند‪ .‬بیشتر‬ ‫مــردم ایــران چنان به لباس نو برای نوروز اهمیت می دهند كه‬ ‫گویی تا آماده نشــود نوروز نمی رســد‪ .‬نوروز در هیچ جا لباسی‬ ‫مخصوص ندارد و مردم هر منطقه لباس معمولیشــان را برای‬ ‫نوروز نو می كنند‪.‬‬

‫خانه تﻜانی‬

‫از اوائل اسفند ماه همراه با تهیه مقدمات نوروزی‪ ،‬زن و مرد‬ ‫به خانه تكانی می پردازند‪ .‬مردم دو انگیزه برای تمیز كردن خانه‬ ‫و پاك كردن هر پلیدی از زندگی دارند‪ ،‬یكی آنكه نوروز‪ ،‬روز نو‬ ‫اســـت و در روز نو باید كه همه چیز نو باشد و «نو» در زندگی‬ ‫ایرانی مفهوم اسراف و بی تفاوتی و بی ارزشی اشیاء را ندارد‪،‬‬ ‫بلكه هر چیز پاك و تمیز نو است و هر چیز پلید و پلشتی كهنه‪.‬‬

‫خوراﻛی ها و شیرینی های نوروزی‬

‫از معروفتریـــن خوراكیهائـــی كه برای نـــوروز تهیه می كنند‬

‫‪ 10‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ســـمنو اســـت‪ ،‬كه گندم خیس كرده جوانه زده اســـت و این را‬ ‫كه مظهر جوانه روزیشـــان است به شكل های مختلف برای‬ ‫نوروز تهیه می بینند‪.‬‬

‫ســفر ه‬ ‫نوروزی‬

‫از مهمترین‬ ‫سنتهای نوروزی‪،‬‬ ‫خوانـــی اســـت كه‬ ‫در ســـر تا سر ایران‬ ‫زمیـــن‪ ،‬گســـترده می‬ ‫شـــود كه هر كـــدام از‬ ‫اشیاء نهاده بر آن‪ ،‬نشانه‬ ‫ای از زندگی است و بینشی كه‬ ‫انسان ایرانی بر محیط خود دارد‪ .‬مشهورترین خوان‬ ‫نوروزی‪ ،‬سفره هفت سین اســـت كه در بیشتر نقاط ایران‬ ‫معمول است‪ .‬هفت نزد ایرانیان عدد مقدسی است‪ .‬اهمیت عدد‬ ‫هفـــت را در كلیه‬ ‫مراسم زرتشتی‬ ‫می تـــوان دید‪.‬‬ ‫در مناطقی كه‬ ‫ســـفره هفـــت‬ ‫ســـین رســـم‬ ‫است نمونه ای‬ ‫از هفـــت چیز‬ ‫مـــی نهند كه‬ ‫نامشـــان با‬ ‫حرف ســـین‬ ‫شـــروع مـــی‬ ‫شـــود‪ ,‬مانند‪:‬‬ ‫ســـیب‪ ،‬ســـركه‪،‬‬ ‫سیر‪ ،‬سماق‪ ،‬سنجد‪،‬‬ ‫سبزی‪ ،‬سبزه‪ ،‬سمنو‪ ،‬سنبل‪ ،‬سكه‪ ،‬و غیره كه هفت چیز از اینها‬ ‫را بر می گزینند و بر سفره می نهند‪.‬‬ ‫چگونگی گســـتردن خوان نوروزی بطور كامل چنین است‪،‬‬ ‫كه سفره ای ســـفید رنگ می گسترند‪ ،‬باالی سفره آینه ای می‬ ‫گذارند كه نشـــانه جهان بی پایان است‪ .‬در اطراف آینه یك یا‬ ‫چند شمع می گذارند كه آن را خاموش نمی كنند و اغلب تعداد‬ ‫شمع ها را بطه ای با تعداد اطفال خانواده دارد‪ .‬روی آینه تخم‬ ‫مرغی می گذارند كه مظهـــری از تحفه و نژاد و آفرینش آدمی‬ ‫اســـت و جلوی آینه مشتی گندم به نشـــانه روزی می پاشند‪.‬‬ ‫همچنیـــن یك نان كه معرف بركت خانه اســـت و جامی پر از‬

‫‪10Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫من‪ ،‬خردمند و مﺠﻠه‬ ‫ماهنامه خردمند‬

‫اجتماعی ‪ -‬ادبی ‪ -‬هنری‬

‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬ ‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫زیر نظر شورای نویسندگان‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ‪‬سهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خرّم بخت‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ‪‬سهی‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫با تشکر از‪:‬‬ ‫مریم ‪‬سهی ‪ -‬آرزو وفا ‪ -‬رضا میرفخرایی ‪-‬‬ ‫راضیه عباس زادگان و همه کسانی که در این‬ ‫شماره ما را یار و یاور بودند‪.‬‬

‫من‬

‫ﻣﺤﻤﺪ ُﺳﻬﯽ‪ ،‬ﻓﺮزﻧﺪ ﻋﻠﯽ‪ .‬ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﯿﻞ رﺷﺘﻪ ﻓﯿﺰﯾﻚ ﺑﺎ ﺗﺨﺼﺺ ﻓﯿﺰﯾﻚ ﺣﺎﻟﺖ ﺟﺎﻣﺪ‪.‬‬ ‫زﻧﺪﮔﯽ وﻗﻮع ﯾﻜﺴﺮی اﺗﻔﺎق ﻫﺎﺳﺖ‪ .‬ﺑﺮ اﺳﺎس ﯾﻚ اﺗﻔﺎق‪ ،‬از ﯾﻚ ﺑﻤﺒﺎران ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﻋﺮاق ﺟﺎن ﺳﺎﻟﻢ‬ ‫ﺑﺪر ﺑﺮدم‪ .‬ﻗﺮار ﺑﻮد ﺗﻮی ﭘﺎرﯾﺲ در رﺷﺘﻪ اﻟﻜﺘﺮوﻧﯿﻚ اداﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﺪﻫﻢ اﻣﺎ ﯾﻚ اﺗﻔﺎق دﯾﮕﺮ‪ ،‬ﺧﻂ‬ ‫زﻧﺪﮔﯿﻢ را ﻋﻮض ﻛﺮد و ﺷﺪم ﮔﺮاﻓﯿﺴﺖ و ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﻛﺎر ﻃﺮاﺣﯽ و ﭼﺎپ‪ .‬ﺑﺎ وﻗﻮع ﯾﻚ اﺗﻔﺎق دﯾﮕﺮ‬ ‫در ﺳﺎل ‪ ١٩٩۵‬ﺧﻮدم را در ﻛﺎﻧﺎدا ﯾﺎﻓﺘﻢ و اﺗﻔﺎﻗﯽ دﯾﮕﺮ ﻛﻪ در ﻛﺎﻧﺎدا ﺑﺮاﯾﻢ اﻓﺘﺎد ده‪-‬ﯾﺎزده ﺳﺎل ﺑﺮاﯾﻢ‬ ‫ﻃﻮل ﻛﺸﯿﺪ‪ .‬ﺗﺎ اﻣﺮوز ﻛﻪ‪...‬‬

‫خردمند‬

‫از ﻫﻤﺎن اﺑﺘﺪای ورودم ﺑﻪ ﻛﺎﻧﺎدا‪ ،‬ﭘﺲ از ﭼﻨﺪﻣﺎه‪ ،‬ﺑﺎ ﺧﺮﯾﺪ ﯾﻚ ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ و ﭘﺮﯾﻨﺘﺮ‪ ،‬دوﺑﺎره ﻣﺸﻐﻮل‬ ‫ﺑﻪ ﻛﺎر ﻃﺮاﺣﯽ و ﭼﺎپ ﺷـــﺪم‪ .‬اﺳﻢ "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" ﻛﻪ ﻫﻤﺎن اﺳﻢ اﻧﺘﺸﺎراﺗﯽ ﻣﺎن در اﯾﺮان ﺑﻮد را ﺑﺮای‬ ‫ﺑﯿﺰﻧﺲ ﺧﻮدم اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮدم‪ .‬ﺳﺎﺑﻘﺎ ً ﺗﻮ ﻛﺎﻧﺎدا ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺷﺮﯾﻚ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﯿﺰﻧﺴﻬﺎی ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ داﺷﺘﻪ ام‬ ‫وﻟﯽ در ﻫﺮﭼﯽ ﻧﺎم "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" را ﺑﺎ ﺧﻮد ﯾﺪک ﻣﯿﮑﺸﺪ ﻓﻘﻂ و ﻓﻘﻂ ﺧﻮدم ﻫﺴﺘﻢ‪ .‬اﺻﻼ "ﺧﺮدﻣﻨﺪ"‬ ‫ﻧﻤﺎﯾﻪ ای از اﻧﺪرون ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ دل اﺳﺖ‪ .‬ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺠﻠﻪ ﻛﻪ در دﺳﺖ دارﯾﺪ‪.‬‬

‫مﺠﻠه‬

‫روی جلد ‪ -‬شرح در صفحه ‪۳۲‬‬ ‫‪ ۱۰۰‬میلیون زن در جهان گم شدهاند‬

‫‪Tel: 416-676-9-676‬‬ ‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪info@kheradmand.ca‬‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario‬‬ ‫‪L3T 2C6 Canada‬‬

‫ﻛﺎر ﻧﺸﺮ و ﭼﺎپ‪ ،‬اﻧﺘﺸﺎر ﻣﺠﻠﻪ را ﻫﻢ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺧﻮد آورد‪ .‬ﯾﻚ زﻣﺎﻧﯽ ﻣﻦ ﺟﻮاﻧﺘﺮﯾﻦ ﻣﺪﯾﺮ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت‬ ‫در اﯾﺮان ﺑﻮدم‪ .‬در ﻛﺎﻧﺎدا ﻫﻢ ﻣﺠﻼت و ﻫﻔﺘﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ و ﮔﺎﻫﻨﺎﻣﻪﻫﺎی ﻣﺘﻌﺪدی را ﯾﺎ ﺑﻨﯿﺎن ﮔﺰارده‬ ‫ﯾﺎ ﺑﻪ رﺷـــﺪ و ﺷﻜﻮﻓﺎﯾﯽ رﺳﺎﻧﺪهام‪ .‬اوﻟﯿﻦ ﻣﺠﻠﻪای ﻛﻪ در ﻛﺎﻧﺎدا ﻛﺎر ﻛﺮدم ﻧﺎﻣﺶ "ﭘﯿﺎم زن" ﺑﻮد و‬ ‫آﺧﺮﯾﻦ آن ﻫﻤﯿﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" ﻧﺎم ﻧﻬﺎدﻣﺶ‪ .‬در ﺳﺎل ‪ ١٩٩٦‬اوﻟﯿﻦ و ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﯽ ﻛﻪ ﺗﻮی ﻛﺎﻧﺎدا‬ ‫)و ﺣﺘﯽ ﺷﺎﯾﺪ در ﻛﻞ آﻣﺮﯾﻜﺎی ﺷﻤﺎﻟﯽ( ﻣﯿﺘﻮاﻧﺴﺖ ﯾﻚ ﺻﻔﺤﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﺠﻠﻪ ﻓﺎرﺳﯽ را در ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ‬ ‫ﺑﭽﯿﻨﺪ ﻃﻮری ﮐﻪ اﺣﺘﯿﺎﺟﯽ ﺑﻪ ﭼﺴﺐ و ﻗﯿﭽﯽ و ﻣﯿﺰ ﻧﻮر و ﻏﯿﺮه ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻮدم‪ .‬ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎی‬ ‫ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮی آﻧﺰﻣﺎن اﯾﻨﭽﻨﯿﻦ ﭘﯿﺸـــﺮﻓﺘﻪ ﻧﺒﻮدﻧﺪ و در ﻣﺤﯿﻂ ‪ DOS‬ﺑﺴﺘﻦ ﯾﻚ ﻣﺠﻠﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻪ زﺑﺎن‬ ‫ﻓﺎرﺳﯽ ﻛﺎر ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻬﻤﯽ ﺗﻠﻘّﯽ ﻣﯿﺸﺪ‪.‬‬ ‫اوﻟﯿﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﻧﺎﻣﻪ اﯾﺮاﻧﯽ در ﻛﺎﻧﺎدا ﻛﻪ ﺟﻠﺪ ‪ ٣‬رﻧﮓ ﺗﺮﻛﯿﺒﯽ داﺷﺖ را‬ ‫در ﺳﺎل ‪ ١٩٩٨‬ﻃﺮاﺣﯽ و اﺟﺮا ﻛﺮدم‪ .‬اﯾﻦ ﻛﺎر در زﻣﺎن ﺧﻮدش ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ‬ ‫ﯾﻚ ﺗﺤﻮل ﺑﻠﻜﻪ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰه ﺑﻪ ﺣﺴﺎب ﻣﯽآﻣﺪ‪ .‬ﻋﺎﺷﻖ ﻛﺎرم ﻫﺴﺘﻢ و‬ ‫اﯾﻦ ﻋﺸﻖ‪ ،‬ﺑﺮاﯾﻢ از اﯾﻦ ﻧﻮع "اوﻟﯿﻦ ﻫﺎ" ﺑﻮدن ﺑﺴﯿﺎر آﻓﺮﯾﺪه اﺳﺖ وﻟﯽ‬ ‫ﻧﻤﯿﺨﻮاﻫﻢ اﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ زﯾﺎد ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺷﻮد‪.‬‬ ‫‪-------‬‬‫ﻣﻦ و "ﺧﺮدﻣﻨﺪ" اﯾﻨﻘﺪر ﺑﺎ ﻫﻢ ﻋﺠﯿﻦ ﻫﺴـــﺘﯿﻢ ﻛﻪ ﺑﯿﺶ از ﻧﺼﻒ‬ ‫اﯾﺮاﻧﯿﺎن ﺗﻮرﻧﺘﻮ ﻣﻦ را آﻗﺎی ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﺻﺪا ﻣﯿﻜﻨﻨﺪ!‬ ‫ﺑﻪ دﯾﺪار ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﺧﻮش آﻣﺪﯾﺪ‪.‬‬

‫‪ 9‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪9Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 8‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪8Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 7‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪7Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ 6‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪6Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫‪ 4‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪4Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫‪ 2‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره اول ‪ -‬مارچ ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪2Kheradmand Monthly - Issue 1 - March 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.