Kheradmand Magazine - Issue #26

Page 1

Volume 3 - Issue 26 - Apr/May 2017 www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676-9-676


83 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬83


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫دفتر مهاجرت و وکالت‬ ‫دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫‪ 82‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪82 Kheradmand‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫‪ 81‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪81 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫مدیا و رسانه ها‬ ‫رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها‬

‫‪ 80‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪80 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 79‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪79 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 78‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪78 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 77‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪77 Kheradmand‬‬


‫دندانپزشکی‬ ‫دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی‬

‫رستوران و فروشگاه‬

‫رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه‬

‫‪ 76‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪76 Kheradmand‬‬


‫خدمات ساختمانی‬

‫خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی‬

‫‪ 75‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪75 Kheradmand‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫آ مـو ز شـگا ه‬ ‫آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪-‬آموزشگاه‬

‫‪ 74‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪74 Kheradmand‬‬


‫حسابداری‬

‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫چشم پزشکی و عینک‬ ‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪ 73‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪73 Kheradmand‬‬


‫بیمه وسرمایه گذاری‬

‫بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری‬

‫‪ 72‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪72 Kheradmand‬‬


‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬ ‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪ -‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪-‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪ 71‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪71 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪16‬‬

‫آنچه دانشــجویان را برای زندگی در شــهرهای‬ ‫بزرگ ولــو دور از خانواده و به تنهایی به جمع‬ ‫بندی می رســاند‪ ،‬جذابیت های شغلی و عمدتا‬ ‫فضای آزادتــر اجتماعی و فرهنگی در شــهرها‬ ‫نســبت به روستاهاســت اما همچنان کســب‬ ‫درآمــد و امــکان ورود بــه بــازار کار مهمترین‬ ‫دلیلی اســت که تعداد قابل توجهی از دانشــجویان‬ ‫را از بازگشــت به شــهرها و روســتاهایی که از آنجا‬ ‫آمــده اند‪ ،‬منصرف مــی کند‪ .‬این انتخــاب درواقع‬ ‫منجر به شــکل گیری گروه دیگری از افرادی شــده‬ ‫کــه به تنهایی زندگی می کنند و مشــخصا محصول‬ ‫مهاجرت برای تحصیل هســتند‪.‬‬

‫چــرا که در تشــکیل خانواده‪ ،‬فرزنــدآوری و‪ ...‬موثر‬ ‫اســت‪ ».‬یکــی از دالیل تمایــل جوانان امــروزی به‬ ‫داشــتن زندگی مجــردی مستقل‪،‬نداشــتن فضایی‬ ‫بــرای انجــام کارهای مودر عالقه اســت‪ .‬ســیمین‬ ‫زینعلــی‪ ،‬مشــاور خانــواده و مشــاور یــک مرکز‬ ‫دانشــجویی در ایــن باره مــی گوید‪ :‬مســاحت و‬ ‫فضای فیزیکی خانه ها در گذشــته طــوری بود که‬ ‫دختران و پســران وقتی به ســن بلوغ می رسیدند‪،‬‬ ‫فضای مســتقلی در اختیارشــان قرار می گرفت‪،‬در‬ ‫آن فضا جوان درس می خواند‪ ،‬دوســتانش را دعوت‬ ‫می کرد‪ ،‬نقاشــی می کشــید‪ ،‬خطاطی و موســیقی‬ ‫کار مــی کرد و‪ ...‬هــرکاری که مورد عالقــه اش بود‬ ‫انجــام مــی داد‪ .‬این روزها مســاحت خانــه ها به‬ ‫آپارتمــان ‪ 50‬تا ‪ 100‬متری کاهش یافته‪ ،‬و بســیاری‬ ‫ار دانشــجویان از نبود فضایی بــرای تفکر و آرامش‬ ‫در خانه گله می کنند‪ ،‬مراجعینی داشــتم که پســر‬ ‫‪ 23‬ســاله اتاق مســتقل نداشــت و در گوشــه هال‬ ‫خانــه مــی خوابید و دائــم بــا بــرادر و خواهران‬ ‫کوچکتــرش دعــوا و درگیری داشــت‪ ،‬بنابراین نمی‬ ‫تــوان جوانان را متهم کرد که زندگــی مجردی الزاما‬ ‫انتخاب ســیاهی است‪.‬‬ ‫دهه ‪ 90‬افزایش تنهازیستی در ایران‬ ‫تنهازیســتی در ایران که به گفته جامعه شناســان‬ ‫یک دهه اســت آغاز شــده‪ ،‬تــا اواخر دهــه ‪ 90‬به‬ ‫اوج خــودش می رســد‪ ،‬فــارغ از اینکه این ســبک‬ ‫زندگــی‪ ،‬چقــدر ناشــی از انتخــاب آدم هاســت و‬ ‫چقدر ناشــی از اضطــرار و تحمیل شــرایط زندگی‬ ‫امــا رو به افزایش اســت‪ ،‬این پیش بینی اســت که‬ ‫ســازمان های متولی در حــوزه اجتماعی و جامعه‬ ‫شناســان با هم به آن اشــاره مــی کنند‪.‬‬ ‫زاهدی اصــل‪ ،‬مددکار اجتماعی‪ ،‬دهــه ‪ 90‬را دهه‬ ‫تجردگزینــی می نامــد و ادامه می دهــد‪ :‬دهه ‪90‬‬ ‫دهــه بحــران تجــرد پیش بینی شــده اســت و در‬ ‫مقایســه بــا دهه قبــل (دهــه ‪ )80‬افزایش بســیار‬ ‫چشــمگیری خواهدداشــت و اگر بــه همین منوال‬ ‫ادامــه پیدا کنــد در پایان دهه ‪ 90‬میانگیــن ازدواج‬ ‫آقایــان بــه ‪ 40‬ســالگی و خانــم ها به ‪ 35‬ســالگی‬ ‫خواهــد رســید‪ .‬چون در ســنین ‪ 35-40‬ســال افراد‬ ‫بســیار ســخت تن به ازدواج مــی دهند‪».‬‬ ‫بــه گفته این مددکار اجتماعی‪ ،‬بــا افزایش زندگی‬ ‫مجردی انســان ها از هم دور شــده‪ ،‬ســرمایه برای‬ ‫جامعــه ســالم کم می شــود و روابــط کاهش پیدا‬ ‫مــی کند‪ .‬زمانی می رســد که به دلیــل آنکه جوان‬ ‫هــا به صورت مجــردی زندگی می کننــد خواهر و‬ ‫برادری نخواهندداشــت‪ .‬اینگونه مســائل بسترساز‬ ‫جامعــه ای منــزوی‪ ،‬انســان های بی نشــاط و در‬ ‫خــود فرورفته می شــود‪.‬در مقابل پیــش بینی ها‬ ‫و برداشــت های دیگــری هم وجــود دارد از جمله‬ ‫اینکــه عده ای می گویند تنها زندگی کردن مســاله‬ ‫ای نیســت کــه در جامعــه ایــران به این ســرعت‬ ‫و بــه طور نگــران کننــده ای فراگیرشــود‪ .‬یکی از‬ ‫آنهــا‪ ،‬دکتر «شــهال کاظمی پور»‪ ،‬معاون پژوهشــی‬

‫تنهازیستی به عنوان یک انتخاب‬ ‫اگرچه تنهازیســتی و زندگی مجردی برای گروهی‬ ‫از افــراد از جملــه زنــان‪ ،‬پیامــد پــس از جدایی یا‬ ‫اضطــراری برای اشــتغال پــس از اتمــام تحصیالت‬ ‫اســت اما کم نیســتند‪ ،‬افرادی که تنها زندگی کردن‬ ‫را انتخــاب می کننــد‪ .‬طبق آمارهای ســازمان ملی‬ ‫جوانــان‪ ،‬البتــه آخرین آماری که حدود ســه ســال‬ ‫پیــش اعالم شــده‪ 30 ،‬درصــد از دختــران مجرد در‬ ‫شهرهای بزرگ مســتقل از خانواده هایشان زندگی‬ ‫مــی کنند‪ .‬همین ســازمان هم اعالم کــرده تا پایان‬ ‫دهــه ‪ 90‬تعــداد زنان مجرد در ایــران به ‪ 10‬میلیون‬ ‫نفــر افزایــش پیدا می کنــد و بخش زیــادی از این‬ ‫‪ 10‬میلیــون نفــر افرادی هســتند که بــه اصطالح‬ ‫فرصــت ازدواج و فرزندآوری را با باال رفتن ســن به‬ ‫تدریج از دســت مــی دهند‪ .‬افزایش ســن ازدواج و‬ ‫اســتقالل مالی دو عامل اصلی اســت کــه انتخاب‬ ‫زندگــی مجــردی را برای افراد آســان تــر می کند‪.‬‬ ‫به همیــن دلیل هم هســت که جامعه شناســانی‬ ‫مثــل «زاهــدی اصــل» بــه این نکتــه اشــاره می‬ ‫کننــد کــه جوانانی که زندگــی مجــردی را انتخاب‬ ‫مــی کنند یــا ازدواج را تا میانســالی بــه تاخیر می‬ ‫اندازند‪ ،‬اصــا ازدواج نمی کننــد‪ .‬او درواقع زندگی‬ ‫مجــردی را عاملی موثر بر باالرفتن ســن ازدواج در‬ ‫جامعــه می دانــد و بر ایــن نکته تاکیــد می کند‬ ‫کــه افراد پــس از تجربه یــک دوره زندگی مجردی‪،‬‬ ‫در پذیرفتن مســئولیت زندگی دو نفره دچار تردید‬ ‫می شــوند و اغلب مــی گویند‪« :‬همیــن آرامش و‬ ‫راحتــی خودمان را هم از دســت مــی دهیم‪».‬‬ ‫به گفته او در گذشــته و درواقع در همان ساختار‬ ‫ســنتی خانوادگــی ایران تشــکیل زندگی مســتقل‬ ‫و بــه عبارتــی رفتــن از خانــه پدری عمومــا جز با‬ ‫ازدواج و تشــکیل خانواده جدیــدی ممکن نبود اما‬ ‫نســل جدیدتر این فضــا را برای خــودش به تدریج‬ ‫باز کــرده که حتی اگــر ازدواج نکــرده بتواند خانه‬ ‫مســتقلی داشــته باشــد‪« :‬تنهــا زندگی کــردن به‬ ‫خــودی خود‪ ،‬آســیبی نیســت‪ ،‬یک انتخاب اســت‬ ‫اما این ســبک زندگی مــی تواند افــراد و جامعه را‬ ‫در معــرض آســیب های بیشــتری قرار دهــد و در‬ ‫صورت شــیوع به یک مســاله اجتماعی تبدیل شود‬ ‫‪ 70‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫و عضــو هیئــت علمــی مرکز مطالعــات جمعیتی‬ ‫آســیا و اقیانوسیه اســت که معتقد اســت‪« :‬زنانی‬ ‫کــه در برخی شــهرهای ایــران به صــورت مجردی‬ ‫زندگــی مــی کنند اغلب بــه دالیل درســی و کاری‬ ‫و دوربــودن از خانــواده پــدری به ایــن زندگی رو‬ ‫آورده انــد‪ ».‬به گفتــه او بافت فرهنگی و اجتماعی‬ ‫جامعــه و خانــواده های ایرانی به شــکلی اســت‬ ‫کــه جوانان تا هر ســنی حتــی تا باالی ‪ 30‬ســالگی‬ ‫همچنان بــا خانواده پدری زندگــی می کنند و تنها‬ ‫با ازدواج اســت که از والدین خود جدا می شــوند‪.‬‬ ‫این جامعه شــناس تاکیــد می کند کــه تمایل به‬ ‫زندگــی مجــردی برخالف آنچــه به نظر می رســد‬ ‫در میــان زنــان ایرانــی رواج چندانی نــدارد‪« :‬تنها‬ ‫در برخــی از شــهرهای بزرگ و تعــداد محدودی از‬ ‫خانــواده هــای طبقات مرفــه اجتماعی ایــن رویه‬ ‫وجــود دارد که احتمال فراگیری آن در میان دختران‬ ‫بقیه شــهرها و اقشــار جامعه وجــود ندارد‪».‬‬ ‫بــا وجود همیــن پیش بینــی ها و دیــدگاه های‬ ‫خــوش بینانــه و بدبینانــه آنچــه واقعیتــی قابــل‬ ‫مشــاهده اســت‪ ،‬زنــان و مردانــی اند کــه تنهایی‬ ‫برای خودشــان خانه ای تشکیل داده اند و این یک‬ ‫اتفــاق اگر نــه عجیب اما جدیــد در ایران اســت‪.‬‬ ‫چنــد ماه پیــش نیویــورک تایمــز هــم از افزایش‬ ‫زندگــی زنان تنهــا در ایران به عنــوان اتفاقی که تا‬ ‫همیــن ده ســال پیش بی ســابقه بوده‪ ،‬یــاد کرد و‬ ‫در گزارشــی افزایش تعداد زنان تحصیلکرده‪ ،‬طالق‬ ‫و نیــز تاثیرپذیــری از فرهنــگ زندگی غربــی را به‬ ‫عنوان عوامل موثر در تنهازیســتی به ویژه در مورد‬ ‫زنــان یاد کــرده بود‪.‬‬ ‫در عیــن حال نکته مهــم دیگر اینکــه افرادی که‬ ‫ایــن روزها تنها زندگی می کننــد صرفا جوان هایی‬ ‫نیســتند که به اصطالح زیــر بــار ازدواج نرفته اند‪،‬‬ ‫آنهایی هم هســتند کــه آماده ازدواج بــوده اند اما‬ ‫بــه هر دلیــل فرصت ازدواج نداشــته انــد‪ .‬آنها که‬ ‫جوانی را ســپری کرده و وارد میانســالی شــده اند‬ ‫و همــه عمر را در کنــار خانواده زندگــی کرده اند‬ ‫امــا با از دســت دادن پدر و مادر چــاره ای جز تنها‬ ‫زندگی کردن ندارند و این موضوع الزاما مســاله ای‬ ‫زنانه نیســت؛ تا ســال های قبل از ســال ‪ 90‬تعداد‬ ‫دختران مجرد در ســن ازدواج بیشــتر از پسران بود‪،‬‬ ‫اما در ســال هــای اخیر بنابــر اعالم ســازمان ثبت‬ ‫احــوال ایــن روند در حال معکوس شــدن اســت و‬ ‫تعداد پسران مجرد در ســن ازدواج در حال افزایش‬ ‫اســت‪ .‬همین ســازمان ابتدای امســال‪ ،‬تعداد افراد‬ ‫مجرد قطعــی باالی ‪ 50‬ســال را ‪ 152‬هزار نفر اعالم‬ ‫کرده اســت؛ یــک میلیــون و ‪ 300‬هزار فــرد باالی‬ ‫سن متعارف نیز در کشــور هرگز ازدواج نکرده اند‪.‬‬ ‫آنهــا چه به انتخاب خودشــان باشــد و چــه نه در‬ ‫شــمار آدم های تنها قرار می گیرنــد همه خانواده‬ ‫هــای تک نفــره ای که زندگیشــان هرچه هســت‪،‬‬ ‫ســاختاری متفــاوت بــا خانــواده هــای معمولی‬ ‫مجلــه زنــان و زندگــی‬ ‫جامعــه دارد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪70 Kheradmand‬‬


69 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬69


68 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬68


‫پروتئیــن همچنین باعث می شــود کــه پس از یک‬ ‫وعده غذایی‪ ،‬احســاس ســیری (رضایت) بیشــتری‬ ‫کنیــد بنابرایــن می تواند جلــوی پرخوری شــما را‬ ‫بگیــرد‪ .‬امــا به خاطر داشــته باشــید که قســمت‬ ‫اعظم کاهش وزن توســط یک کســری کالری و یک‬ ‫افزایــش در فعالیت بدنی تعریف می شــود‪ ،‬نه به‬ ‫علت تغییــرات در درصد پروتئین یــا کربوهیدرات‬ ‫هــا در یک رژیــم غذایی‪.‬‬ ‫چربــی های امــگا ‪ ۳‬می توانند ســوخت و ســاز‬ ‫بــدن را افزایش دهند‪ ،‬در حالــی که مصرف چربی‬ ‫ســا ز د ‪.‬‬ ‫اشــباع‪ ،‬متابولیسم را کند می‬ ‫هضــم مــواد غذایــی‬ ‫فــرآوری نشــده‬ ‫مانند میوه ها‪،‬‬ ‫ســبزیجات و‬ ‫غــات کامل‬ ‫بــه زمــان‬ ‫بیشتری نیاز‬ ‫دارد‪ ،‬چــون‬ ‫بدن باید برای‬ ‫هضــم فیبــر‬ ‫موجــود‬ ‫در آنهــا ســخت تــر کار کند‪.‬‬ ‫در مقایســه با مواد غذایی تصفیه شــده و فرآوری‬ ‫شــده‪ ،‬غذاهــای کاملی کــه به ســادگی هضم می‬ ‫شــوند‪ ،‬کالــری بیشــتری مــی ســوزانند‪.‬‬ ‫مواد غذایی تند مانند فلفل ممکن اســت سوخت‬ ‫و ســاز بــدن را تا حــدود ‪ ۳۰‬دقیقه پــس از خورده‬ ‫شــدن‪ ،‬افزایش دهند اما مطالعات نشــان نداده اند‬ ‫که این اثر‪ ،‬بیشــتر طول بکشد‪ .‬همچنین بیشترین‬ ‫تاثیــرات مربوط بــه زمانی بودند که مــواد غذایی‬ ‫تنــد با غذاهــای پرچــرب که بهتــر اســت از آنها‬ ‫اجتناب شــود‪ .‬خورده شــدند‪ .‬چای سبز یا ‪EGCG‬‬ ‫و کافئیــن نیز می تواننــد کالری ســوزی را افزایش‬ ‫دهند اما مشــخص نیســت که آیا ایــن برای کمک‬ ‫بــه کاهــش وزن‪ ،‬کافی اســت یــا نه‪ .‬ایــن افزایش‬ ‫هنــوز هم در مقایســه با آنچه که شــما به منظور‬ ‫کاهــش وزن نیا زدارید‪ ،‬ناچیز اســت‪.‬‬

‫کنند‪ .‬محرک هایی ماننــد گوآرانا‪ ،‬یربامیت‪ ،‬کافئین‬ ‫و پرتقــال تلــخ‪ ،‬ضربان قلب را باال مــی برند و می‬ ‫توانند باعث فشــار خون باال شوند‪ .‬تولید کنندگان‬ ‫مکمــل هــای غذایــی ملــزم بــه دریافــت تاییده‬ ‫ســازمان غــذا و دارو مبنــی بر بی خطر بــودن یا‬ ‫موثر بودن محصوالتشــان نیستند‪ ،‬بنابراین عاقالنه‬ ‫اســت که ادعاهای این محصــوالت را براحتی باور‬ ‫نکنید‪.‬‬ ‫با وجود این‪ ،‬مصرف یــک مکمل ویتامین و مواد‬ ‫معدنی منطقی به نظر می رســد‪ .‬یک متابولیســم‬ ‫کارآمــد بــه اجــرای چندیــن فرآینــد بدنی‬ ‫پیچیــده نیــز‬ ‫نیــا ز‬

‫دارد کــه متکــی‬ ‫به مقــدار کافــی ویتامین هــا و مــواد معدنی‬ ‫هســتند‪ .‬مقادیر ناکافــی ‪ ،B12 ،B6‬فوالت‪ ،‬تیامین‬ ‫و نیاسین می توانند متابولیســم بدن را کند سازند‪.‬‬ ‫منیزیــم نیز نقش مهمــی در متابولیســم بدن ایفا‬ ‫می کند چون در بیش از ‪ ۳۰۰‬واکنش بیو شــیمیایی‬ ‫در بــدن بــه کار مــی رود‪.‬‬ ‫کالری ها و متابولیسم‬ ‫اگر چه ســوخت و ساز بدن شــما بر انرژی مورد‬ ‫نیــاز بدنتان اثر می گذارند امــا افزایش وزن‪ ،‬اغلب‬ ‫نتیجه خوردن کالری بیشــتر نســبت بــه مقداری‬ ‫اســت که می ســوزانید‪ .‬بــرای کاهش وزن‪ ،‬شــما‬ ‫باید با خــوردن کالری های کمتــر و افزایش تعداد‬ ‫کالــری هایــی کــه از طریق فعالیــت فیزیکی می‬ ‫ســوزانید‪ ،‬یا هر دو‪ ،‬یک کســری انرژی ایجاد کنید‪.‬‬ ‫فرمــول موثر برای حفظ وزنتان آن اســت که کالری‬ ‫دریافتی تــان باید مســاوی با کالــری مصرفی تان‬ ‫باشــد‪ .‬بنابراین روی عواملی تمرکز کنید که بر آنها‬ ‫کنتــرل دارید‪ :‬رژیم غذایی و عادات ســبک زندگی‬ ‫تان‪ .‬اینها می توانند به شــما کمــک کنند وزن تان‬ ‫را مدیریــت کنید و احتماال ســوخت و ســازتان را‬ ‫بهبود ببخشید‪.‬‬ ‫اگــر در مــورد وزنتان نگران هســتید یــا فکر می‬ ‫کنیــد متابولیســم تان بیــش از حد کند اســت‪ ،‬با‬ ‫پزشــکتان صحبت کنید‪ .‬پزشــکتان مــی تواند برای‬ ‫کمک به کاهش وزن شــما‪ ،‬علل پزشــکی را بررسی‬ ‫کنــد و به شــما کمک کند تغییرات ســالم ســبک‬ ‫زندگــی را بپذیرید‪.‬‬

‫آیــا مکمل ها یــا قرص ها مــی توانند بــه افزایش‬ ‫متابولیســم کمک کنند؟‬ ‫برخــی از بازاریابان مکمل های کاهش وزن‪ ،‬شــما‬ ‫را ترغیــب مــی کنند که بــاور کنید محصــول آنها‬ ‫به افزایش متابولیســم و ذوب کــردن چربی کمک‬ ‫خواهــد کرد‪ .‬فریــب نخورید‪ :‬هیچ قــرص جادویی‬ ‫وجود نــدارد‪ .‬به طــور کلی مواد تشــکیل دهنده‪،‬‬ ‫متابولیســم را فقــط کمــی افزایــش مــی دهند و‬ ‫خطراتی دارند‪ .‬برخی قرص هــا دارای اثرات جانبی‬ ‫خطرنــاک هســتند و مواد تشــکیل دهنــده «باال‬ ‫برنده ســوخت و ساز» مانند بید ســفید‪ ،‬کافئین و‬ ‫ماهوانــگ بر تیروئید‪ ،‬فشــار بیش از حــد وارد می‬ ‫‪ 67‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪67 Kheradmand‬‬


‫متابولیسم و کنترل وزن‬

‫ممکن است وسوسه انگیز باشد که متابولیسم کند را مقصر تالش های ناموفق‬ ‫کاهش وزن یا افزایش وزن تان بدانید‪ .‬با این حال در موارد نادر‪ ،‬افزایش وزن بیش‬ ‫از حد ناشی از یک مشکل پزشکی‪ ،‬متابولیسم را کند می سازد مثال در مواردی مانند‬ ‫سندرم کوشینگ یا غده تیروئید کم کار(هیپوتیروئیدیسم)‬ ‫برای افزایش متابولیسم‪ ،‬ورزش کنید‬ ‫هر چند برخی از عواملی که بر متابولیســم شــما‬ ‫تاثیــر مــی گذارند‪ ،‬نمــی توانند تغییر داده شــوند‬ ‫امــا راه هایی برای به حداکثر رســاندن ســوخت و‬ ‫ســاز بدن شــما وجــود دارد‪ .‬ورزش‪ ،‬یکی از بهترین‬ ‫این راه هاســت‪ .‬این شــامل تمرینات هــوازی برای‬ ‫ســوزاندن کالری بیشــتر در کوتاه مــدت و تمرین‬ ‫با وزنه برای ســاخت عضالتی اســت که متابولیسم‬ ‫شــما را در دراز مدت افزایش خواهنــد داد‪ .‬از آنجا‬ ‫کــه عضله‪ ،‬کالری بیشــتری نســبت بــه چربی می‬ ‫ســوزاند‪« .‬حتــی در حالــت اســتراحت» هــر چه‬ ‫عضالت بیشــتری داشــته باشــید‪ ،‬میزان سوخت و‬ ‫ســاز شــما در حالت اســتراحت باالتر اســت‪ .‬این‬ ‫بدان معناســت که بدنتــان برای حمایت از شــما‪،‬‬ ‫کالری های بیشــتری خواهد ســوزاند‪.‬‬

‫غذایــی را دنبال کنیــد‪ .‬به عنوان مثــال وعده های‬ ‫غذایی کوچک و مکرر به باال نگه داشــتن ســوخت‬ ‫و ســاز شــما کمک می کنند و این بدان معناســت‬ ‫کــه شــما روی هــم رفتــه‪ ،‬کالــری بیشــتری می‬ ‫ســوزانید‪ .‬وقتی بیــن وعده های غذایــی تان بیش‬ ‫از حد فاصله می اندازید‪ ،‬ســرعت متابولیســم شما‬ ‫بــرای جبران ایــن وضعیت‪ ،‬پایین مــی آید‪ .‬بهترین‬ ‫توصیه این اســت که ‪ ۳‬وعــده غذایی منظم و چند‬ ‫میان وعده کوچــک در طول روز بخورید‪ .‬همچنین‬ ‫غــذا خوردن بــه دفعات زیــاد به شــما کمک می‬ ‫کنــد در وعــده هــای غذایــی معمول تــان‪ ،‬غذای‬ ‫کمتری بخورید‪.‬‬ ‫برای به حداکثر رســاندن ســوخت و ســازتان‪ ،‬غذا‬ ‫بخورید‬ ‫همیشــه صبحانه بخوریــد‪ .‬یک صبحانه ســالم‪،‬‬ ‫کــوره ســوخت و ســاز شــما را روشــن مــی کند‪.‬‬ ‫مطالعــات دریافتــه انــد افــرادی که هــر روز یک‬ ‫صبحانه ســالم و متعــادل می خورنــد‪ ،‬چربی بدن‬

‫تغذیه چگونه بر متابولیسم تاثیر می گذارد؟‬ ‫همــراه با ورزش‪ ،‬شــما مــی توانید بــرای افزایش‬ ‫میزان ســوخت وسازتان‪ ،‬برخی دســتورالعمل های‬ ‫‪ 66‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫فــوق العــاده پایین تــری دارنــد‪ .‬به انــدازه کافی‬ ‫هیدراتــه بمانیــد‪ .‬کــم آبــی بدن مــی توانــد در‬ ‫متابولیســم ناکارامد نقش داشــته باشــد‪ .‬اگر دچار‬ ‫کــم آبــی باشــید‪ ،‬درجه حــرارت بدن شــما اندکی‬ ‫پاییــن مــی آیــد و باعث می شــود کــه بدنتان به‬ ‫عنــوان راهی برای حفــظ درجه حــرارت‪ ،‬چربی را‬ ‫ذخیره کند‪ .‬آب موجب بــه حرکت در آوردن ذخایر‬ ‫چربی می شــود‪ ،‬در حالی که کــم آبی بدن‪ ،‬چربی‬ ‫را بــه مانــدن تحریک مــی کند‪.‬‬ ‫مــواد غذایی کــه می توانند به افزایش متابولیســم‬ ‫کمک کنند‬ ‫نظرتــان در مــورد ایــن داعــا کــه برخــی مــواد‬ ‫غذایی‪ ،‬متابولیســم را افزایش می دهند چیســت؟‬ ‫پروتئیــن برای هضم به انرژی بیشــتری نســبت به‬ ‫کربوهیدرات هــا نیاز دارد بنابرایــن از نظر تئوری‪،‬‬ ‫یــک وعده غذایی بــا پروتئین باال‪ ،‬کمی بیشــتر از‬ ‫یک وعده غذایــی مملو از کربوهیــدرات با همان‬ ‫تعداد کالری‪ ،‬به متابولیســم شما سرعت می دهد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪66 Kheradmand‬‬


‫بشــه و نبینمش‪.‬‬

‫اوناهــاش!‬ ‫دیدمــش! وســطِ‬ ‫خالــه هاشــه‪ .‬از تو خیابــون دارن‬ ‫میــان‪ .‬از پیاده رو جدامی شــم و مــی رم رو به‬ ‫روشــون و رد می شــم‪ .‬منو دید‪ .‬چشــاش برق زد‬ ‫و لبخنــدش گل انداخــت‪ .‬برمی گــردم و می افتم‬ ‫پشــت سرشــون‪ .‬آروم و باحوصله بازارو تماشامی‬ ‫کنــن‪ .‬چــن قدم یــه بار برمــی گرده و نیــگام می‬ ‫کنه ‪.‬‬ ‫افشــین داره از روبــه رو مــی آد‪ .‬این خرمگســه‬ ‫دیگه از کجاپیداش شــد؟! خودمــو عادی می گیرم‪.‬‬ ‫باهــاش حال و احــوال ســردی می کنــم و زودی‬ ‫جدامی شــم‪ .‬اَی تف به شــانس! گمشــون کردم‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫مث ســه قطره کــه به دریــا بریزن ناپدیدشــدن‪.‬‬ ‫چادر مشــکیم کــه ماشــالله هزارماشــالله زیاده!‬ ‫هرچــی زنگ می زنم بــر نمی داره‪ .‬تــو این غوغا‬ ‫صدابه صدانمی رســه‪ .‬البد نشــنیده‪ .‬پیام داده ما‬ ‫پیش بیمارســتانیم‪ .‬کجاغیبــت زد؟! تااونجا دودقه‬ ‫نمی شــه‪ .‬اونقد با عجله می رم کــه پای مردمو له‬ ‫می کنم‪ .‬فحشاشــونو به گوش می شــ ُن َفم‪ .‬هرچی‬ ‫میگن حاللشون! ح ّقمه! سر ســه راه شیخ‪ ،‬مو الی‬ ‫درز جمعیت نمی ره‪ .‬پیــاده روام که بدتر از همه‪.‬‬ ‫چــرخ دســتیای اوراقی رو پــر جنس کــردن و بی‬ ‫هوامیزنــن تو دل جمعیت‪ .‬لبه ی آهنی یکیشــون‬ ‫بــه کاســه ی زانوم مــی خوره‪ .‬ســرم گــرم نگینه‪،‬‬ ‫متوجه درد نمی شــم‪.‬‬ ‫بــاز پیام داده چی شــد پس؟! کجایــی؟! مارفتیم‬ ‫تو داروخونه دکتر قاســمی! جــواب می دم اومدم!‬ ‫یــه دقــه دیگه اونجــام‪ .‬زانوم ســوز مــی زنه‪ .‬می‬ ‫خوام بــرم تو پیــاده رو‪ .‬هرچی چش مینــدازم راه‬ ‫نیس و همشــو جنس چیدن‪ .‬از رو بســاط یه هف‬ ‫ســین فروش می پــرم اون ور‪ .‬صــداش درمی آد و‬ ‫ُپــ ِر دهنــش بهــم گند می گــه‪ .‬جــای دس به یقه‬ ‫شــدن نیس‪ .‬بذابگه! پشــت ســرمم نیگا نمی کنم‬ ‫و می رم‪ .‬رســیدم جلــو داروخونه‪ .‬اینجــام بدجور‬ ‫شــلوغه‪ .‬تنگ هــم آدم رنــگ پریده و نســخه به‬ ‫دســت وایســاده‪ .‬حتما باز دندوناش درد گرفتن و‬ ‫می خواد مســکن ژلوفــون بگیره‪.‬‬ ‫تــا بیــان بیــرون خودمــو بــه کفشــای حراجی‬ ‫گــرم میکنم ‪.‬در اومدن و رفتن توشــیرینی ســرای‬ ‫بابانوئــل‪ .‬منم می رم تو‪ .‬متوجم شــد‪ .‬نیم نیگاهی‬ ‫بهــم می کنه و روشــو بر می گردونــه‪ .‬خاله هاش‬ ‫دارن میشــگا می خرن‪ .‬نباس ضایع بــازی در بیارم‬ ‫و لــوش بدم‪ .‬قبل اونا می آم بیــرون‪ .‬الی جمعیت‬ ‫خودمو ســرمی دم و دورادور هواشــونو دارم‪.‬‬ ‫تا هوا تاریک بشه‪ ،‬قدم به قدم دنبالشونم‪...‬‬

‫ّ‬ ‫مــث‬ ‫همــه ‪.‬‬ ‫خواســتگاراش‬ ‫زیادن‪ .‬همه دس آدمی توشــون‬ ‫پیدامی شــه‪ .‬نمی دونم چراگیــرداده به من؟! میگه‬ ‫دلموگرفتــی‪ .‬نمــی خوام شــرمنده دلم باشــم‪...‬‬ ‫پیرهن و شــلوارو از این ور و اونور قرض می گیرم‪.‬‬ ‫کفشــای داداشــمم که هس‪ .‬زودتر راه می افتم که‬ ‫از هم ردنشــیم‪ .‬خیابون جای سوزن انداختن نیس‪.‬‬ ‫تو پیــاده رواش کیپ تا کیــپ آدم عجیب و غریب‬ ‫بســن‪ .‬میوه‬ ‫و جنــس جور واجــور ریخته‪ .‬خیابونو ّ‬ ‫فروش و شــیرینی فروش و آجیل فروش و‪ ...‬همه از‬ ‫ته حلق جار می زنن‪ .‬بازارو رو سرشــون گذاشــتن‪.‬‬ ‫دیروز بارون حســابی چزوندشــون‪ .‬دوســاعت یه‬ ‫ریــز باریــد و همه جنساشــون خیس آب شــد‪.‬به‬ ‫آســمون بد و بــی راه می گفتن‪.‬‬ ‫امــروز‪ ،‬روزآخــره‪ .‬هرچــی رفت‪ ،‬رفــت‪ .‬هرچیم‬ ‫دس مشــتریارو می‬ ‫بمونــه دیگه مونده که مونده! ّ‬ ‫گیرن و با قســم و قرآن جنســای بنجلشونو بهشون‬ ‫مــی ندازن‪ .‬تا به چارراه برســم همش از این و اون‬ ‫تنــه می خورم‪ .‬ســرمو باال گرفتم اگه آشــنایی داش‬ ‫مــی اومــد‪ ،‬بپیچم و بزنم تو کوچــه علی چپ‪ .‬می‬ ‫دس نگین‬ ‫ترســم گیر بدن باهاشــون برم و اونوقت ّ‬ ‫تو حنابمونه و برام بدبشــه‪.‬‬ ‫جمعیت تو پیاده رو بهم گره خورده و وانمیشــه‪.‬‬ ‫زن و مردتــو دس ّو پای هم گیر افتــادن و زور می‬ ‫زنــن کــه خودشــونو از ایــن مخمصه بکنــن‪ .‬دس‬ ‫فروشــا چارچشمی جنساشــونو می پان کسی کش‬ ‫نره‪ .‬بعضیا همه ایل و تبارشــونو آوردن برا کشیک‪.‬‬ ‫عــاف ّ‬ ‫آدم بیــکار و ّ‬ ‫مث من زیاده‪ .‬کســی کاری به‬ ‫کارشــون نداره‪ .‬همه روبه چشــم خریدار نیگا می‬ ‫کنن‪...‬‬ ‫رسیدم چار راه ســاعت‪ .‬می دونم ازسمت میدون‬ ‫شــهدامی آد‪ .‬ولــی هنوز پیداش نیس‪ .‬قــ ّد و باالش‬ ‫برام تابلوه‪ .‬ازدورکه بیاد می شناســمش‪ .‬بهش زنگ‬ ‫مــی زنم‪ .‬ر ّد تماس می کنه‪ .‬پیــام داده دارم می آم!‬ ‫جلــو خاله هــام نمی شــه بحرفم! تا بیــاد نیمچه‬ ‫ایســم تو صف‬ ‫چرخــی مــی زنــم و الکی وا مــی ّ‬ ‫عابربانک‪ ...‬پیام داده االن رســیدیم چــارراه‪ .‬داریم‬ ‫مــی آیم طرف بانــک ملی‪ .‬همه چادریــا رو چهره‬ ‫بــه چهره نیــگاه می کنــم‪ .‬ممکنه تو شــلوغی رد‬ ‫‪ 65‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪65 Kheradmand‬‬


‫بـازار عیـد‬ ‫فرداهشت صبح سال تحویل می شه‪ .‬هنوزهیچی‬ ‫ِ‬ ‫خت ُلختــم‪ .‬پوالم ته کشــیده‪.‬خوردم به‬ ‫نگرفتــم‪ُ .‬ل ِ‬ ‫ّ‬ ‫پیســی‪.‬هیچ عیدی مث امســال جیبام خالی نبوده‪.‬‬ ‫شپش توشــون قمارمی زنه‪.‬دریغ ازیه ریال! همشو‬ ‫دادم کادوی ولنتاین برا نگین‪ .‬باراولم بود به کســی‬ ‫کادو مــی دادم‪ .‬اونم به یه دختر! هول شــده بودم‪.‬‬ ‫دســام می لرزید‪ .‬چفتشــو بــه زورانداختم‪ .‬خیلی‬ ‫ّ‬ ‫ظریف بود! خیلیم قشــنگ بــود! پونصدتومن برام‬ ‫آب خــورد‪ .‬پنج ماه آزگار ســگ دو زدم تا تونســتم‬ ‫پولشــو جور کنم‪ .‬عصــرا بعد درس و دانشــگاه برا‬ ‫پیتزایــی بــوف تراکت پخش می کــردم‪ .‬ماهی صد‬ ‫و بیس تومن ِب ِهم می داد‪ .‬روزی دو ســاعت وقتمو‬ ‫مــی گرفت‪ .‬چن بارم بچــه ها دیــده بو َد َنم و جلو‬ ‫بقیــه دهن لقی درآورده بودن‪ .‬همش واســه خاطر‬ ‫نگین بود‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫توپــارک پشــت کتابخونــه‬ ‫مــث همیشــه‬ ‫ِ‬ ‫قرارگذاشــتیم‪ .‬آخرای بهمن بود‪ .‬هوا بدجوری سوز‬ ‫داشــت‪ .‬چمنا ُپ ِربرف بــود‪ .‬رو صندلیام نمی شــد‬ ‫نشســت‪ .‬جــای دس دس نبــود‪ .‬ســریع زنجیرو به‬ ‫بســم و پیشونیشو بوســیدم‪ .‬انگاری همه‬ ‫گردنش ّ‬ ‫‪ 64‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫دنیــارو یــه جابهــش داده بودن‪ .‬عکــس لبخندش‬ ‫تــو اون لحظه‪ ،‬قــاب شــده و به یه متری چشــام‬ ‫آویزونه‪...‬‬ ‫ســرظهر باز زنگ زد‪.‬توپش حســابی پر بود‪ .‬حقمّ‬ ‫داشــت‪ .‬دیروز تو بــازار غالش گذاشــتم‪ .‬روم نمی‬ ‫بادوســاش‬ ‫شــد با این لباســای ِشــرو ِور منو ببینه‪ّ .‬‬ ‫بــود‪ .‬همونایــی کــه می گفــت جون جونیشــن‪.‬‬ ‫مهشــید و پریسا‪ .‬رفتن روسری سرای ســ ّید‪ .‬یه وال‬ ‫یشــمی گرفــت و همون جــا زیرچادر ُپــروش کرد‪.‬‬ ‫پشــت سرشــون بودم‪ .‬منونمــی دید‪ .‬خــودم نمی‬ ‫خواســم ببینه‪ .‬شــلوغی بازار عیداین خوبیارم داره‪.‬‬ ‫ّ‬ ‫اگــه امروز نرم حســابی دلگیر می شــه‪ .‬نمی خوام‬ ‫منــو با این ســر و وضــع ببینــه‪ .‬زور که نیســت!‬ ‫خــودش می گه لبــاس و تیــپ و قیافه بــرام مهم‬ ‫نیــس‪ .‬مــی گه من وجودتــو می خــوام‪ .‬اما همش‬ ‫حرفــه‪ .‬اینارو می گــه من خجالت نکشــم‪...‬‬ ‫گوشــیم دوباره زنگ خورد‪ .‬حتما باز خودشه! آره!‬ ‫برا ســاعت چار قرار مــی ذاره‪ .‬جلو بانک ملی‪ .‬خط‬ ‫و نشون می کشــه اگه نیومدی دیگه رنگم رو نمی‬ ‫بینــی‪ .‬با خاله هاش می آد‪ .‬یکیشــون ســی ســالی‬

‫داستا‬ ‫ن کوتاه‬ ‫فرشا‬ ‫دا‬ ‫س‬ ‫ک‬ ‫ن‬ ‫دری‬ ‫شرفی‬

‫داره‪ .‬شــوهرش ناجور شیشــه ای بــوده‪ .‬ازش طالق‬ ‫گرفته‪ .‬یــه بچــه دوم ابتدایی داره‪ ،‬ســربار خودش‬ ‫شده‪ .‬اســم بچش آرزوه‪.‬‬ ‫اون یکــی پنجارم ردکــرده‪ .‬اصال شــوهر نکرده و‬ ‫هنــوز دختره‪ .‬دوتاشــون پیــش دایی نگیــن تو یه‬ ‫اتاق ســه درچار سرمی کنن‪ .‬خونشــونو بلدم‪ .‬چن‬ ‫باربــا نگین اونجا قرار گذاشــتم‪ .‬اماچه قراری؟! لب‬ ‫ایســاد و منم خیلی عــادی از کوچه‬ ‫پنجــره وا می ّ‬ ‫ردمی شــدم و مــی دیدمش‪...‬‬ ‫مجبــورم بگم مــی آم‪ .‬اگه نرم ممکنــه دم عیدی‬ ‫قهرکنه و تعطیالت کوفتم بشــه‪ .‬ایــن روزا بدجوری‬ ‫لوس شــده‪ .‬به حرفی دلش می شــکنه و تابه غلط‬ ‫کــردن نیفتم کوتــاه نمــی آد‪ .‬نمی دونــم باالخره‬ ‫کارمون ســر از کجا درمــی آره‪ .‬اون که خیلی خوش‬ ‫بینــه‪ .‬ولــی من ِچ َشــم آب نمــی خوره‪ .‬بــاس پای‬ ‫قولم وایســم‪ .‬قرار بوده شــیش ماه با هم باشیم و‬ ‫اگه از هم خوشــمون اومــد ادامه بدیم‪ .‬خیلی جلو‬ ‫ابســه شــدم‪ .‬خودمو بالکل‬ ‫رفتیم‪ .‬بدجوری بهش و ّ‬ ‫فرامــوش کــردم‪ .‬ممکنه نتونــم دووم بیــارم‪ .‬میگه‬ ‫نامزدکنیــم‪ .‬هیچ شرایطشــو نــدارم‪ .‬وضع مالیمون‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪64 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪41‬‬

‫این هنر نرفتم و بحث تصمیم شــخصی ام در میان‬ ‫بــود‪ .‬حتی در خاطرم هســت که یک ســاز دهنی‬ ‫خریــده بودم و تمرین می کــردم‪ .‬با این همه پدرم‬ ‫کــه روحانی بود‪ ،‬هیــچ گاه به من خــرده ای برای‬ ‫انجام این کار نگرفت‪ .‬با تصمیم خودم از موســیقی‬ ‫دور شــدم‪ ،‬گرچــه صدایم خوب بــود و گاهی هم‬ ‫مــی خواندم‪ .‬حتی دســتگاه های موســیقی را می‬ ‫شــناختم ولی اســم آنها را نمی دانستم‪.‬‬ ‫تقریبــا ‪ 30‬ســاله بودم که گیتار خریــدم و آموزش‬ ‫آن را بــرای دل خــودم و نــه بــرای موزیســین یــا‬ ‫خواننده شــدن آغــاز کــردم‪ .‬بعدها بــه دالیلی از‬ ‫ادامه ایــن کار بازماندم‪ ،‬از جمله اینکه به واســطه‬ ‫تصادف و آســیب به دســتم‪ ،‬از ســاززدن بازماندم‪.‬‬ ‫فاصلــه ام با موســیقی همچنان ادامه پیــدا کرد تا‬ ‫هفت‪ -‬هشــت ســال قبل کــه به طــور اتفاقی در‬ ‫محفلی بودم که چند نفر از موســیقیدانان کشور از‬ ‫جمله آقای ســروش پهلوان لو هم حضور داشــت‪.‬‬ ‫یک ملودی ســاخته و اجرا شــد و من هم خواندم‪.‬‬ ‫همین بهانه ای شــد تا آهنگ «در شب» را بخوانم‪.‬‬ ‫بعــد از آن باز هم پیشــنهادهایی بــرای خواندن‬ ‫داشــتم اما هیچ کــدام نظرم را جلب نکــرد چرا که‬ ‫اغلــب به نظر تکــراری می آمدند‪ .‬بــه روز بودن و‬ ‫تکراری نبودن آنقــدر برایم اهمیت دارد که یکی از‬ ‫آهنــگ های «لئونارد کوهن» را دادم برایم بســازند‬ ‫تا آن را بخوانم اما آهنگی که ســاخته شــد‪ ،‬بیشــتر‬ ‫به موســیقی لری نزدیک بود تا آنچه من خواســته‬ ‫بــودم‪ .‬بعد از آن هم دیگر موســیقی را ادامه ندادم‬ ‫و هیچ کدام از کارهایی که پیشــنهاد شد‪ ،‬نپذیرفتم‪.‬‬

‫که از اشــاره به برخی اســامی خــودداری کنید!‬ ‫بــدون تردید شــما یــا نبایــد توپی را به ســمت‬ ‫دیــوار پرت کنید یا اگر ایــن کار را انجام دادی‪ ،‬باید‬ ‫منتظر بازگشــت آن هم باشــد و این در شــرایطی‬ ‫اســت که من چندان درگیــر بازخوردهای اینچنینی‬ ‫نیســتم‪ .‬البتــه در ارتباط بــا این گفــت و گو باید‬ ‫بگویــم که در انتشــار آن شــیطنت و توطئه ای در‬ ‫میان بوده اســت‪.‬‬ ‫جوانــی حــدود شــش‪ -‬هفــت ســال قبــل‪ ،‬در‬ ‫مشــهد مصاحبه ای با مــن در روزگاری که با آقای‬ ‫باباچاهــی گفــت و گویــی دربــاره شــعر پیچیده‬

‫داشــتیم‪ ،‬انجــام داد‪ .‬این مصاحبه بــه همان روزها‬ ‫تعلــق دارد و جالب اینجاســت کــه آن زمان بدون‬ ‫اشــاره به این نام ها منتشر شــد‪ .‬اگر این مصاحبه‬ ‫در آن هنــگام بــا همــان نام ها منتشــر می شــد‪،‬‬ ‫پاســخی به آقایان باباچاهی و براهنی بود و معنی‬ ‫داشــت‪ .‬امــا نمی دانم چــرا به تازگی بــدون هیچ‬ ‫گونه هماهنگی بامن‪ ،‬مصاحبه ای که قبال منشــتر‬ ‫شــده بود‪ ،‬بازنشــر شده!‬ ‫انتشــار بی هنگام این مصاحبه و هیاهوی برخی‬ ‫نشــریات که به آنهــا عالقه ای هم نــدارم‪ ،‬موجب‬ ‫ایــن جنجال ها شــد‪ .‬البتــه تاکید می کنــم که آن‬ ‫حرف هــا‪ ،‬گفته های خــودم اســت‪ ،‬منتهی گفته‬ ‫هایی که در همان ســال و شــرایط معنــا پیدا می‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫جالــب اینجاســت اغلب افــرادی که به بازنشــر‬ ‫ایــن گفــت و گو واکنــش نشــان دادند‪ ،‬از پاســخ‬ ‫هایشــان مشــخص بود که حتی یک بار آن را کامل‬ ‫نخوانــده انــد! تنها یک نفــر که اگر اشــتباه نکنم‬ ‫آقای شــیرزادی بود‪ ،‬گفت و گــو را خوانده بود‪ .‬به‬ ‫همیــن خاطر معتقدم عمدی در انتشــار دوباره آن‬ ‫و از ســویی هیاهوهایی که برپا شــد‪ ،‬وجــود دارد‪.‬‬ ‫البته شــک هایــی دارم اما چون مطمئن نیســتم و‬ ‫از ســویی عالقــه ای به جنجال ســازی هــم ندارم‪،‬‬ ‫ترجیــح می دهــم درباره اش چیــزی نگویم‪.‬‬

‫شــما به شــعر و ادبیات تســلط دارید و از سویی‬ ‫دســتی در موسیقی هم داشــته اید‪ ،‬با این تفاسیر‪،‬‬ ‫وضعیــت ترانــه هــای امــروز عرصه موســیقی را‬ ‫چطــور ارزیابی مــی کنید؟‬ ‫بحثــی کــه در ارتباط بــا فیلمنامه مطــرح کردم‪،‬‬ ‫دربــاره وضعیت ترانه های موســیقی امروزمان هم‬ ‫صدق می کنــد‪ .‬همان محدودیت ها و مشــکالت‬ ‫در عرصــه ترانــه ســرایی و موســیقی هــم مطرح‬ ‫اســت‪ .‬به واســطه آنکه تعامــل خوبی بــا جوانان‬ ‫دارم‪ ،‬بارهــا دیــده ام کــه برخی ترانــه های خوب‬ ‫آنــان موفق بــه دریافت مجوز نشــده اســت؛ اما‬ ‫ترانــه های بســیار ســطح پایین مجــوز گرفته اند!‬ ‫البتــه مــی دانم که شــورای بررســی شــعر و ترانه‬ ‫ارشــاد هم افراد بی ســوادی نیستند و حتما شرایط‬ ‫به گونه ای اســت که دســت شــان بســته است‪.‬‬ ‫از ســینما و موســیقی بگذریم و به ســراغ تخصص‬ ‫اصلــی تــان‪ ،‬ادبیات برویــم‪ .‬چندی قبــل گفت و‬ ‫گویی از شما منتشر شــد که واکنش برخی شاعران‬ ‫را به دنبال داشــت‪ .‬شــما از شعر شــاعرانی انتقاد‬ ‫کــرده بودید که بیش از آنکه شــاعر به شــمار آیند‬ ‫مخاطبــان را از این بخــش ادبیــات دور می کنند!‬ ‫جالب اســت که واکنش های احتمال موجب نشــد‬ ‫‪ 63‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫همچنــان معتقدید که بخشــی از شــعر ما هذیان‬ ‫است؟‬ ‫بلــه‪ ،‬بــه عقیده مــن همین طــور اســت‪ .‬حرفم‬ ‫ایــن بود که بخشــی از شــعر ما شــعر نیســت و‬ ‫هذیان اســت‪ .‬به عقیــده من‪ ،‬شــعر از زمانی آغاز‬ ‫می شــود که زبان از شــکل عادی خــود خارج می‬ ‫شــود‪ .‬وقتــی می گوییــد‪« :‬بــاران می بارد» شــعر‬ ‫نیســت گزارش اســت اما اگر بگویید‪« :‬عشــق می‬ ‫بارد» آن وقت اســت که از شــکل عادی زبان خارج‬ ‫شــده و شــعر به حســاب می آید اما این خروج از‬ ‫ُنــرم زنان باید منطــق و علت هنری و فرم داشــته‬ ‫باشــد‪ ،‬در غیر این صورت شــعر نیســت و هذیان‬ ‫اســت‪ .‬جالب اینجاســت افرادی که به مصاحبه آن‬ ‫زمــان من گالیه داشــتند‪ ،‬ســال ها گفتنــد که زبان‬ ‫شعر ما شــیزوفرنیک است؛ خب شــیزوفرنیک هم‬ ‫به معنای هذیان اســت! چطور اســت وقتی بحث‬ ‫پزروشــنفکری باشــد اطالق این واژه ایــرادی ندارد‬ ‫امــا پای ایــن گفت و گو کــه به میان آمــده‪ ،‬همه‬ ‫ناراحت شــده اند!‬ ‫بــرای فیلــم در روزگار فعلی جایــگاه قابل قبولی‬ ‫قائل هســتید‪ ،‬بــرای ادبیــات چطور؟‬ ‫در ارتبــاط بــا ادبیــات هــم همین طور اســت‪،‬‬ ‫شــعر امروز هم به اســتثنای آن هذیان ها‪ ،‬قابلیت‬ ‫انتشــار و معرفی در آن ســوز مرزهای کشورمان را‬ ‫دارد‪ .‬بــه گفته دوســتانی نظیر آقای اســماعیل پور‬ ‫که در کنگره های جهانی شــعر حضور داشــته اند‪،‬‬ ‫شــعر ایران اغلب با اســتقبال جمع حاضــر در آنها‬ ‫رو به رو شدهاســت‪ .‬در یکــی از این کنگره ها که‬ ‫خودم هم در آن شــرکت داشتم و در فرانسه برگزار‬ ‫شــد‪ ،‬شــاعران جهان در جمع مــردم‪ ،‬در خیابان ها‬ ‫شــعر خواندنــد و جالــب اینجاســت کــه از میان‬ ‫اشــعار همه کشورها‪ ،‬تنها چهار شــعر انتخاب شد‬ ‫که شــعر ایران هــم در آن بین بود‪.‬‬ ‫در همین شــرایطی که برخی معتقدند شعر معاصر‬ ‫دچار توقف و حتی رکود شــده؟‬ ‫بله و در خاطرم هســت کــه در برنامه های ویژه‬ ‫همان ســفر‪ ،‬در شــب آخر اقامت مــان در یکی از‬ ‫پارک هــا که جمعیــت انبوهی در آن جمع شــده‬ ‫بــود‪ ،‬شــعری از ایــران خواندیــم کــه با اســتقبال‬ ‫بســیاری رو به رو شــد‪ .‬با این همه نمی توان منکر‬ ‫این شــد که دوره‪ ،‬دوره ســینما و موســیقی است‪.‬‬ ‫شــعر دیگــر همچون ســال های گذشــته صدای‬ ‫بلنــدی ندارد‪ .‬شــما به راحتی مــی توانید یک فیلم‬ ‫را در عــرض دو ســاعت تماشــا کنید‪ ،‬امــا مگر می‬ ‫تــوان کتاب را به این ســرعت به پایــان برد؟ عالوه‬ ‫بــر این‪ ،‬در فیلم و موســیقی از امــکان پخش برای‬ ‫گروه بســیاری از مردم برخوردار هســتیم اما درباره‬ ‫کتــاب این طور نیســت و هــر یکی از افــراد باید‬ ‫جداگانه دســت بــه مطالعه بزنند‪.‬‬ ‫سالنامه ایران‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪63 Kheradmand‬‬


62 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬62


‫پیدا می‌کنــد که دیگر انرژی الزم بــرای انجام دادن‬ ‫کار اصلــی خود را ندارید‪ .‬همیــن کار در نهایت به‬ ‫یک تاخیر همیشــگی منجر می‌شود‪.‬‬ ‫یــک حقیقت تلخ و شــیرین این اســت که هیچ‬ ‫کــس متوجه نقص های شــما نمی‌شــود‪ .‬حتی اگر‬ ‫در برخــی موارد بــه چند جزئیــات مختلف توجه‬ ‫کننــد‪ ،‬باز هم شکســت های شــما به شــکلی که‬ ‫تصــور مــی کنید نخواهــد بــود‪ .‬فرامــوش نکنید‬ ‫کــه در صورت شکســت هــم می‌توانیــد چیزهای‬ ‫مختلفی را یــاد بگیرید‪.‬‬ ‫پیشــنهاد ما این اســت که برای افزایش بهره وری‬ ‫هرچه بیشــتر‪ ،‬تمامی کارها را بــا کیفیت ‪ ۹۰‬درصد‬ ‫انجام دهید؛ چراکه در آینــده می‌توانید به کارهای‬ ‫خود ادامه داده و تغییراتــی را در آنها اعمال کنید‪.‬‬ ‫‪ .۴‬حــذف زمان های اســتراحت برای انجــام دادن‬ ‫کارهای بیشتر‬ ‫حتمــا تصور مــی کنید که بــا بیشــتر کار کردن‪،‬‬ ‫کار بیشــتری را نیز به ســرانجام می رسانید؛ اینطور‬ ‫نیست؟ کامال در اشــتباه هستید‪.‬‬ ‫همانطــور کــه کال نیوپــورت در کتــاب ‪Deep‬‬ ‫‪Work: Rules for Focused Success in a‬‬ ‫‪( Distracted World‬کار عمیــق‪ :‬قوانیــن‬ ‫موفقیت متمرکز در یک جهان پریشــان)‬ ‫می نویســد‪ ،‬کارهایی که انجــام داده‬ ‫ایــد برابر اســت با زمانی که ســپری‬ ‫کــرده ایــد‪ ،‬منهای شــدت کار‪.‬‬

‫بــرای اعمــال ایــن روش می‌توانیــد از تکنیــک‬ ‫پومودورو اســتفاده کنید‪ .‬به مــدت ‪ ۲۵‬دقیقه روی‬ ‫انجام دادن یک کار بخصوص متمرکز شــوید و بی‬ ‫وقفه آن را انجام دهید‪ ،‬ســپس بــه مدت ‪ ۵‬دقیقه‬ ‫اســتراحت کنیــد‪ .‬بعد از ‪ ۴‬چرخــه می‌توانید طول‬ ‫مدت اســتراحت را بیشتر کنید‪.‬‬ ‫‪ .۵‬حذف پاداش و جایزه‬ ‫پــاداش دادن به خود چطــور می‌تواند به افزایش‬ ‫بهــره وری منجر شــود؟ ایــن کار باعث می‌شــود‬ ‫درجه ای از شــدتی کــه برای خــود در نظر گرفته‬ ‫ایــد را حفــظ کنید و اگر می‌خواهید کار بیشــتری‬ ‫را انجــام دهیــد‪ ،‬باید پاداش های بیشــتری را برای‬ ‫خودتــان در نظر بگیرید‪.‬‬ ‫زمانــی که کار پرفشــار و دشــواری را در عرض ‪۲‬‬ ‫ســاعت به ســرانجام رســاندید‪ ،‬با یک چیز ســاده‬ ‫بــه خودتــان پــاداش دهیــد‪ ،‬مثل شــکالت‪ .‬حتی‬ ‫می‌توانیــد زمــان هایی بــرای اســتراحت در نظر‬ ‫بگیریــد تــا از این پــاداش ها لــذت ببرید‪.‬‬ ‫شــاید برایتان غیر قابل باور باشد‪ ،‬اما باید بدانید‬ ‫کــه ایــن لحظه هــا از اهمیــت باالیی برخــوردار‬ ‫هســتند‪ .‬اگــر خودتــان را از پــاداش هــا محروم‬ ‫کنیــد‪ ،‬به ســرعت بــا کاهــش انــرژی مواجه‬ ‫می شــوید‪ .‬درنظــر گرفتن پــاداش‪ ،‬نه تنها‬

‫بنا بر ا یــن‬ ‫ا گــر ‪ ۱۰‬ســاعت را برای کاری‬ ‫اختصــاص داده اید که شــدت آن‬ ‫معــادل ‪ ۲‬اســت‪ ،‬نتیجــه ی آن‬ ‫برابــر خواهــد بود بــا کاری که‬ ‫در مــدت ‪ ۲‬ســاعت با شــدت‬ ‫‪ ۱۰‬انجام می‌شــود‪ .‬این مفهوم‬ ‫کمی حیرت آور اســت‪ .‬شــما‬ ‫در یــک چهــارم از زمان‪ ،‬همان‬ ‫نتیجــه را دریافــت می‌کنیــد‪.‬‬ ‫کلیــد دســتیابی بــه چیزهای‬ ‫بیشــتر این اســت که شدت آن‬ ‫را افزایــش دهیــد‪.‬‬ ‫‪ 61‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫باعث می شــود که بــه نقطه ی‬ ‫برنامــه ریزی شــده دســت پیدا‬ ‫کنیــد‪ ،‬بلکــه در تمرکز بیشــتر‬ ‫نیز موثر اســت کــه در نهایت‬ ‫به افزایــش بهــره وری منجر‬ ‫می‌شــود‪ .‬شــما می‌دانید که‬ ‫باید مــدت زمان بخصوصی‬ ‫را بــرای یک کار مشــخص‬ ‫ســپری کنیــد و می‌دانیــد‬ ‫که پــس از آن می‌توانید از‬ ‫یــک جایزه ی خــوب بهره‬ ‫مند شــوید‪.‬‬ ‫وب‌سایت تکرا‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪61 Kheradmand‬‬


‫ترک عادت همیشه موجب مرض نیست!‬ ‫زهراجانعلیزاده‬ ‫بهره وری در جهان پرســرعت امــروزی از اهمیت‬ ‫ویــژه ای برخوردار شــده اســت‪ .‬بســیاری از افراد‬ ‫با اضافــه کردن فعالیــت های مختلف بــه روتین‬ ‫روزانــه‌ی خود تالش می‌کنند تا کارهای بیشــتری را‬ ‫به ســرانجام برســانند؛ اما قبل از اینکه این روش به‬ ‫نتایج خوب‪ ،‬قابل اندازه گیــری و افزایش بهره وری‬ ‫منجر شــود‪ ،‬به زمان نیــاز دارد‪.‬‬ ‫در اکثــر مــوارد‪ ،‬تنها کاری کــه باید‬ ‫بــرای افزایش بهــره وری خــود انجام‬ ‫دهیــد این اســت که برخــی کارها را‬ ‫حــذف کنید؛ با ایــن روش‪ ،‬تقریبا به‬ ‫ســرعت متوجــه می‌شــوید که چه‬ ‫تفاوتــی ایجاد شــده اســت‪ .‬حذف‬ ‫کــردن کارهایــی کــه زمــان زیادی‬ ‫را بــه خــود اختصــاص می‌دهنــد‬ ‫باعث می‌شــود که زمان بیشــتری‬ ‫برای کارهای مهــم تر باقی بماند‪.‬‬ ‫شــاید کمی غیر معمــول به نظر‬ ‫برســد‪ ،‬امــا حذف کــردن برخی‬ ‫کارهــای کوچــک‪ ،‬منطقــی تر‬ ‫اســت؛ پــس از آن می‌توانیــد‬ ‫سیســتم ها و روش های جدید‬ ‫را در زندگــی خود اعمال کنید‪.‬‬ ‫اگــر نمــی دانید کــه باید از‬ ‫کجــا شــروع کنید‪ ،‬پیشــنهاد‬ ‫می‌کنیــم چگونگــی ســپری‬ ‫شــدن زمــان هایتــان را در‬ ‫نظــر گرفتــه و روی حذف‬ ‫کــردن ‪ ۵‬عادتــی کــه در ادامــه‬ ‫معرفــی می‌کنیــم‪ ،‬متمرکز شــوید‪ .‬در ادامــه با ما‬ ‫همراه شــوید‪:‬‬

‫باشــید و یــا اینکه انــرژی الزم بــرای انجــام دادن‬ ‫کارهای باقی مانده را نداشــته باشــید‪ ،‬روند کار در‬ ‫باقی روز را نیز از دســت خواهید داد‪ .‬این روند در‬ ‫نهایــت به یک آشــفتگی منجر شــده و اجازه نمی‬ ‫دهــد کارهایی که بــرای آن برنامه ریــزی کرده اید‬ ‫را به طــور کل انجام دهید‪.‬‬ ‫اما راه حل چیســت؟ یــک روش ســاده را به کار‬ ‫بگیرید‪ .‬برای مثال مــی توانید ‪ ۶‬کار مهمی که باید‬ ‫قبل از خــواب انجام دهید را انتخاب‬

‫کنید‪ .‬زمانی‬ ‫کــه از خواب بیدار می‌شــوید‪ ،‬یک روش ســاده‬ ‫بــرای انجــام دادن کارهایــی که انتخاب کــرده اید‬ ‫را اعمــال کنیــد‪ ،‬امــا مطمئن شــوید کــه برنامه‌ی‬ ‫انعطــاف پذیری را تهیــه می‌کنید‪.‬‬ ‫بــه حرف های بــدن خود گوش کنیــد‪ .‬روی مهم‬ ‫ترین کارها متمرکز شــوید و هرگز صبحانه خوردن‬ ‫را فراموش نکنید‪.‬‬

‫در چندیــن بازار‪ ،‬ورزشــکار شــدن‪ ،‬ســفر به نقاط‬ ‫مختلف جهــان و غیره‪.‬‬ ‫اگر بخواهیــد به صورت همزمــان‪ ،‬چندین کار یا‬ ‫فرصــت را پیگیری کنیــد‪ ،‬باید بگوییم کــه درواقع‬ ‫خودتــان را برای شکســت آمــاده می‌کنیــد‪ .‬حتی‬ ‫اگر بــه موفقیت نیز دســت پیــدا کنید‪ ،‬بــا توجه‬ ‫به قانــون توزیع‪ ،‬بایــد بگوییم کــه موفقیت های‬ ‫کوچکــی خواهید داشــت که رضایــت اندکی را به‬ ‫همــراه دارند‪.‬‬ ‫بهتــر اســت کاری را انتخاب کنید که در دســت‬ ‫یافتــن به ســایر اهداف نیز‬ ‫موثر باشــد و تمامی انرژی‬ ‫خود را روی آن متمرکز کنید‪.‬‬ ‫زمانی که به موفقیت دســت‬ ‫پیــدا کردید‪ ،‬مــدت زمانی که‬ ‫بــرای آن کار اختصــاص مــی‬ ‫دهید را کاهش داده و ســاعت‬ ‫ها یا دقایق باقیمانــده را برای‬ ‫کارهای دیگــر صرف کنید‪.‬‬ ‫بهتریــن بخــش ایــن روش‬ ‫چیســت؟ شــما می‌توانیــد از‬ ‫موفقیــت اولیــه خــود بــرای‬ ‫رســیدن بــه نقاط عطف بیشــتر‬ ‫اســتفاده کنیــد‪ .‬بــرای مثــال اگر‬ ‫کســب و کار مــورد نظر خــود را‬ ‫بــا موفقیــت راه انــدازی کــرده و‬ ‫ســود مســتمری را از آن دریافــت‬ ‫می‌کنید‪ ،‬می‌توانیــد از این موفقیت‬ ‫اســتفاده کــرده و روی کارهای دیگر‬ ‫ســرمایه گذاری کنید‪ .‬ایــن کار باعث‬ ‫می‌شــود کســب و کارهای دیگری که‬ ‫راه اندازی می‌کنید‪ ،‬با ســرعت بیشتری‬ ‫به موفقیت برســند‪ .‬حتی می‌توانید با‬ ‫درآمــد اضافی کــه برای خــود ایجاد کــرده اید‪ ،‬به‬ ‫نقــاط مختلف جهان ســفر کنید و نگــران آینده‌ی‬ ‫کســب و کارتان نباشــید‪.‬‬

‫‪ .۱‬برنامــه ریزی برای تمامی دقایــق روز‪ ،‬بدون در‬ ‫نظر گرفتــن اوقات اســتراحت به منظــور افزایش‬ ‫بهره وری‬ ‫‪ .۳‬کمال گرا بودن‬ ‫شــاید کمی غیر منتظره باشــد‪ ،‬اما اگر به افزایش‬ ‫احتماال با احســاس درونی شکوه و شکایتی که در‬ ‫بهره وری فکــر می‌کنید‪ ،‬نباید بــرای تمامی لحظه‬ ‫زمــان راه اندازی یک پروژه به وجود می آید آشــنا‬ ‫هــای روز خود برنامــه ریزی کنید‪ .‬مــردم اغلب از‬ ‫تنظیــم کردن تقویم ها و احســاس آرامشــی که از ‪ .۲‬تالش بــرای موفقیت در چندیــن کار به صورت هســتید‪ .‬اگر چنین احساســی را تجربه کــرده اید‪،‬‬ ‫انجــام دادن کارهای برنامه ریزی شــده روی تقویم همزمان‬ ‫پس حتما ســاعت ها و حتی روزهای زیادی را برای‬ ‫بــه وجود می آیــد لذت می‌برند‪ .‬اما به یاد داشــته این دقیقا همان چیزی اســت که باعث از دســت کمال گرایی صــرف می‌کنید‪ .‬برای مثــال زمانی که‬ ‫باشــید که اگر بیش از انــدازه برنامه ریزی کنید‪ ،‬در رفتــن تمرکز می‌شــود‪ .‬همه ی ما تمایــل داریم که در حال تعمیر کردن یک وســیله هســتید‪ ،‬متوجه‬ ‫در چندیــن زمینــه‌ی مختلف به موفقیت برســیم؛ می‌شــوید که مــوارد دیگــری نیز وجــود دارند که‬ ‫نهایــت از این روزهای کاری متنفر می‌شــوید‪.‬‬ ‫عــاوه بر ایــن‪ ،‬زمانی که یک کار ضروری داشــته بــرای مثال‪ ،‬راه انــدازی کســب و کارهای مختلف بایــد روی آنها کار کنید؛ این چرخــه تا زمانی ادامه‬ ‫‪ 60‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪60 Kheradmand Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫بعضی‌ها می‌گویند چون بچه شما زود دندان‬ ‫درآورده‪ ،‬احتمال خراب شدن دندان‌هایش‬ ‫هم بیشتر است! زود روییدن دندان‌های‬ ‫کودکان هیچ ارتباطی با زودتر پوسیده شدن‬ ‫آنها ندارد‪ ،‬مگر اینکه کودک در شرایطی‬ ‫باشد که تغذیه مناسب و بهداشت کافی‬ ‫دهان و دندان برای وی در نظر گرفته نشود‪.‬‬

‫باور شماره ‪۶‬‬ ‫بعضی‌هامی‌گویند اگر ترشــحات مخصــوص رویش دنــدان دور دهان کودک‬ ‫بریزد و ســبب قرمزی و آســیب پوست شود نشــان‌دهنده این است که کودک‬ ‫گرمــی‌اش کرده! تجمع بزاق در گوشــه‌های دنــدان به‌صورت مکــرر می‌تواند‬ ‫در بعضــی افراد باعــث ایجاد تحریکاتی شــود که به‌صورت ضایعات پوســتی‬ ‫قرمزرنــگ در این نواحی اســت و اصطالحا به آن «شــقاق» یــا «چالیتوزیس»‬ ‫می‌گویند‪.‬‬ ‫باور شماره ‪٧‬‬ ‫بعضی‌هامی‌گوینــد دندان‌های کودکی که عادت دارد شــب شیشــه به دهان‬ ‫بخوابــد یــا زیر ســینه مادر شــیر بخــورد و بخوابد‪ ،‬زود می‌پوســد! بعــد از ‪2‬‬ ‫ســالگی باید نوشــیدن شــیر و مایعات مختلف به‌وسیله شیشــه شیر متوقف‬

‫باورشماره ‪2‬‬ ‫بعضی‌هــا می‌گوینــد این نشــانه خوبی اســت که کودک شــما زودتــر از ‪۶‬‬ ‫ماهگــی دنــدان دربیاورد چون معنایش این اســت که کلســیم بــدن مادر در‬ ‫دوران بــارداری خوب تامین شــده اســت! زمــان رویش دندان‌هــا در کودکان‬ ‫از الگوهــای ارثــی پیــروی می‌کند‪ .‬گرچــه محدوده‌هــای نرمالی بــرای زمان‬ ‫طبیعی رویش دندان‌ها مشــخص شــده ولی تا ‪6‬ماه اختالف بــا محدوده‌های‬ ‫اســتاندارد موجود طبیعی تلقی می‌شود‪ .‬بدیهی اســت تغذیه درست مادر در‬ ‫دوران بارداری در ســامت دندان‌ها و اســتخوان‌های کودک نقش بســیار موثر‬ ‫و مســتقیمی خواهد داشــت ولی در مورد زمــان رویش دندان‌هــای کودک و‬ ‫حتی ترتیب رویشــی دندان‌هــا الگوهای ژنتیکی موثر هســتند‪.‬‬ ‫باور شماره ‪٣‬‬ ‫بعضی‌ها می‌گویند بهتر اســت مراقب آهن دادن به شــیرخوار خود باشــید‪.‬‬ ‫اگر دندان‌ها ســیاه شــود‪ ،‬دیگــر نمی‌تــوان کاری کرد و دندان زود می‌پوســد!‬ ‫مکمل‌هــای آهن می‌توانند باعث تغییر رنگ ســیاه دندان‌های شــیری کودکان‬ ‫شــوند ولی پوســیدگ ‌یزا نیســتند‪ .‬به همین دلیل پس از اســتفاده از مکمل‌ها‬ ‫بایــد بــه کــودک آب بدهیــد و روی ســطح دندان‌هــا را با گاز مرطــوب تمیز‬ ‫کنید‪ .‬در صورت بهداشــت دهانی مناســب و تغذیه درســت این تغییر رنگ‌ها‬ ‫تبدیل به پوســیدگی نخواهند شــد و اگر دندان‌ها پوســیده نشــوند‪ ،‬برداشتن‬ ‫تغییر رنگ‌ها توســط دندان‌پزشــک امکان‌پذیر اســت‪ .‬اگر پوســیدگی به تغییر‬ ‫رنگ‌هــا اضافه شــود بایــد درمان‌های مناســب از قبیل ترمیم یا عصب‌کشــی‬ ‫مدنظر قــرار گیرد‪.‬‬ ‫باور شماره ‪۴‬‬ ‫بعضی‌هــا می‌گویند اصال نباید به بچه‌ها پســتانک و شیشــه شــیر داد چون‬ ‫دندانشــان زود می‌پوسد! تکرر شیر خوردن شــبانه به‌دلیل اینکه در طول شب‬ ‫جریــان بــزاق دهان کاهش یافتــه‪ ،‬می‌تواند موجب پوســیده شــدن دندان‌ها‬ ‫شــود‪ .‬به همین دلیل بهتر اســت پس از شــیر خوردن به کودک آب داده شــود‬ ‫و دندان‌هــای کودک با گاز مرطوب در طول روز تمیز شــوند ولی پســتانک اگر‬ ‫به‌صــورت طوالنــی و بعد از ‪ 2‬ســالگی ادامــه یابد منجر به تغییر شــکل فک‬ ‫کــودکان می‌شــود و در آینده به درمان‌های ارتودنســی نیاز خواهد داشــت‪.‬‬ ‫باور شماره ‪۵‬‬ ‫بعضی‌هامی‌گوینــد ژل‌هــای بی‌حس‌کننــده بــه لثــه نزنیــد‪ ،‬چــون رویش‬ ‫دندان‌هــا بــا مشــکل مواجه می‌‌شــود! ژل‌هــای بی‌حســی برای کاهــش درد‬ ‫رویش دندان اســتفاده می‌شــود و روی لثه ناحیه مورد نظر زده می‌شــوند‪ .‬این‬ ‫ژل‌هــا تاثیری در زمــان رویش دندان ندارند ولی باید بــه مقدار محدود و فقط‬ ‫در مــوارد خیلی ضروری مصرف شــوند زیرا جذب مخاطی این داروها باالســت‬ ‫و در صورت مصرف بیش از حد ممکن اســت برای نوزاد مشــکالتی ایجاد کند‪.‬‬ ‫‪ 59‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫و کودک به اســتفاده از فنجان تشــویق شــود‪ .‬در زیر ‪ 2‬ســالگی دندان‌ها باید‬ ‫به‌طور مرتب در طول روز با گاز مرطوب تمیز شــوند و با بیشــتر شــدن تعداد‬ ‫دندان‌هــا از مســواک‌های مناســب مرحله ســنی کــودک کــه در داروخانه‌ها‬ ‫موجود اســت‪ ،‬اســتفاده شود‪ .‬کودک نباید با شیشه شــیر حاوی شیر یا مایعات‬ ‫شیرین‌شــده به خواب رود‪.‬‬ ‫باور شماره ‪٨‬‬ ‫بعضی‌هامی‌گوینــد اگر دندان شــیری کودک در اثر ضربه شکســته و لثه پاره‬ ‫شــده دیگر بایــد تا ‪۶‬ســالگی بی‌دندان بمانــد و منتظر رویش دنــدان دائمی‬ ‫باشــد! متاســفانه اگر دندان از حفــره احاطه‌کننده دندان خارج شــده باشــد‬ ‫دیگــر رویش مجدد نخواهد داشــت و باید منتظر رویش دنــدان دائمی ماند‪.‬‬ ‫دندان‌هــای قدامــی فک باال حدود ‪ 7‬ســالگی و دندان‌هــای قدامی فک پایین‪،‬‬ ‫حدود ‪ 6‬ســالگی رویــش خواهند کرد‪.‬‬ ‫باور شماره ‪٩‬‬ ‫بعضی‌هــا می‌گویند بهتریــن کار برای رفع خــارش و درد رویــش دندان‌های‬ ‫شــیرخوار دادن هویج ســفت یا نان خشــک اســت! در این مواقــع که رویش‬ ‫دنــدان کــودک را آزار می‌دهــد‪ ،‬می‌توان با دســت تمیــز ناحیه مذکــور را به‬ ‫آرامــی ماســاژ داد‪ .‬اســتفاده از دندان‌گیرهــا در برخــی کــودکان مفیــد واقع‬ ‫می‌شــوند‪ .‬بــرای برخی دیگر از کــودکان خوراکی‌های ســفت مانند یک قطعه‬ ‫نان خشــک‪ ،‬هویج و خیار ممکن اســت به جای دندان‌گیر مناســب باشد و به‬ ‫کاهش خارش ناحیه کمک کند‪ .‬اســتفاده از ژل‌های بی‌حســی موجود در بازار‬ ‫به‌صــورت محــدود و در مقدار کم و در مواقع بســیار ضروری اشــکالی ندارد‪.‬‬ ‫هفته نامه سالمت‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪59 Kheradmand‬‬


‫دانستنی‌های دندان شیری‬ ‫دکترمهکامهمیرکریمی‬ ‫*متخصصدندان‌پزشکی‬ ‫کودکان‪،‬عضوهیئت‌علمی‬ ‫دانشگاه علوم پزشکی‬ ‫شهیدبهشتی‬

‫با اینکــه امروزه بیشــتر والدین آگاه‪ ،‬اطالعات علمی و درســتی‬ ‫دربــاره روند رشــد کودک دارنــد اما گاهی حــرف و حدیث‌هایی‬ ‫کــه می‌شــنوند‪ ،‬بــه نگرانی‌هــای رایــج و طبیعــی آنهــا دامــن‬ ‫می‌زنــد‪ .‬شــاید الزم باشــد نگاهی علمی بــه این باورهــا و حرف‬ ‫و حدیث‌هــای رایــج که در شــبکه‌های مجازی و میان افــراد رد و‬ ‫بدل می‌شــود‪ ،‬بیندازیــم و همزمان بــا خانه‌تکانی‌هــای رایج در‬ ‫ایــن روزها‪ ،‬باورهــای خود را درباره دندان شــیری کــودکان خود‬ ‫نیــز اصالح کنیــم؛ مثال دربــاره روند طبیعی رویش دندان بیشــتر‬ ‫والدیــن می‌دانند که کوچولوی آنها حــدود ‪ 6‬ماهگی اولین دندان‬ ‫شــیری خــود را درمــی‌آورد و تــا ‪ 2/5‬ســالگی تعــداد دندان‌های‬ ‫شــیری‌اش تکمیــل می‌شــود‪ .‬تعــداد دندان‌های شــیری ‪ ۱۰‬عدد‬ ‫در هــر آرواره اســت که بــه مرور می‌افتنــد و ‪ ۳۲‬دنــدان دائمی‬ ‫جــای آنها را می‌گیرد اما به محض شــنیدن آنچه دیگــران (به‌ویژه‬ ‫دوســتان نزدیــک و بزرگ‌ترهــای فامیل) می‌گویند‪ ،‬ممکن اســت‬

‫‪ 58‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ســردرگم و وحشــت‌زده شــوند‪ .‬در این مطلب برخی از رایج‌ترین‬ ‫گفته‌هــای عامیانــه را ارزیابی و تحلیــل کرده‌ایم‪.‬‬ ‫باور شماره‪١‬‬ ‫بعضی‌هــا می‌گوینــد چــون بچــه شــما زود دنــدان درآورده‪،‬‬ ‫احتمال خراب شــدن دندان‌هایش هم بیشتر اســت! زود روییدن‬ ‫دندان‌هــای کــودکان هیــچ ارتباطی با زودتر پوســیده شــدن آنها‬ ‫ندارد‪ ،‬مگر اینکه کودک در شــرایطی باشــد که تغذیه مناســب و‬ ‫بهداشــت کافی دهان و دنــدان برای وی در نظر گرفته نشــود‪ .‬از‬ ‫آنجایی که تکرر شــیر خوردن شبانه در بســیاری از کودکان وجود‬ ‫دارد و یکی از اصلی‌ترین عوامل پوســیدگی‌های دندان در ســنین‬ ‫پایین اســت‪ ،‬والدین باید به محض مشــاهده رویــش دندان‌های‬ ‫شــیری دندان‌هــا را با گاز مرطوب یا مســواک‌های انگشــتی طی‬ ‫روز تمیز کنند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪58 Kheradmand‬‬


57 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬57


56 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬56


‫منفی‌ باف‌ ها موفق نمی‌شوند‬ ‫حتما شــما هم در زندگی‌تــان با افــرادی روبه‌رو‬ ‫شــده‌اید کــه مــدام از زمیــن و زمــان شــکایت‬ ‫می‌کنند و عبــارات ناامیدکننده بر زبــان می‌آورند‪.‬‬ ‫این افراد منفی‌باف معموال دنیا را ســیاه و کســب‬ ‫و کارشــان را رو بــه نابودی می‌بینند بــرای همین‬ ‫هم هیچوقــت نمی‌توانند مســیر موفقیت را طی‬ ‫کننــد‪ .‬در این مقاله از ‪ ۶‬جملــه خطرناکی صحبت‬ ‫می‌کنیــم کــه ســعی کنیــد همین امــروز بــا آنها‬ ‫خداحافظــی کنیــد و از حافظه‌تــان هــم پاک‌اش‬ ‫کنید‪ .‬بــا ما همراه باشــید‪.‬‬ ‫جملــ ‌ه اول «وای! دیگــه هم ‌ه روزم خراب شــد‪:»...‬‬ ‫فاجعه‌ســازی ایــن اســت کــه یــک موقعیــت نه‬ ‫چندان مثبــت را در نظر گرفته و تاثیــرات آن را به‬ ‫همــه چیز تعمیــم داده و به صــورت اغراق‌آمیزی‬ ‫جلــوه دهیم‪ .‬ایــن موقعیت می‌تواند چیزی باشــد‬ ‫بــه بی‌اهمیتی سردشــدنِ چای و شــما هــم اجازه‬ ‫می‌دهیــد ایــن قضیه بالیی ســر شــما بیــاورد که‬ ‫پیشگویی‌تان درســت از آب در بیاید و همه روزتان‬ ‫خراب شــود‪.‬‬ ‫جملــ ‌ه دوم «مــن واقعا تــو این کار افتضاحــم‪:»...‬‬ ‫مطمئنا هر کســی بــا بعضی چیزها مشــکل دارد‪،‬‬ ‫امــا وقتــی شــرایط را طــوری تصویــر می‌کنید که‬ ‫«واقعا افتضاح» هســتید‪ ،‬در واقع به خودتان اجازه‬ ‫نمی‌دهید که آن را تســت کنید‪ ،‬شــاید واقعا به آن‬ ‫بدی هــم که خودتان می‌گویید نیستید!شــاید یک‬ ‫وظیفه یا کار‪ ،‬آن‌طور که شــما می‌خواســتید انجام‬ ‫نشــود‪ ،‬اما این نباید به معنای پایان کار محســوب‬ ‫شــود‪ .‬می‌توانید یک قــدم به عقــب بردارید‪ ،‬روی‬ ‫کارهایــی کــه به خوبــی انجــام می‌دهیــد تمرکز‬ ‫کنید‪ ،‬و دوباره شــروع کنید‪ .‬هرگز کســی نگفته که‬ ‫جــاده موفقیت یک خــط صاف اســت! در ضمن‬ ‫شــاید دیگــران هم کارها را به آن آســانی که شــما‬ ‫فکــر می‌کنید‪ ،‬انجــام نمی‌دهند‪.‬‬ ‫جمل ‌ه ســوم «من همیشــه یک مشــکلی دارم‪:»...‬‬ ‫هیچ‌کس «همیشــه» در سختی و سرباالیی نیست‪،‬‬ ‫اما فکرکــردنِ بــه آن‪ ،‬بدین معنی اســت که مانند‬ ‫آن عمــل می‌کنیــد‪ ،‬و عمل ماننــد آن‪ ،‬در حقیقت‬ ‫اَنگی روی شــما می‌زند که دیگر هیچ‌کس دوســت‬ ‫ندارد دوروبرتان باشــد‪ .‬امــا می‌توانید این وضعیت‬ ‫را تغییر دهید‪.‬‬

‫آن‪ ،‬فکر کنیــد چرا چیزی نه تنهــا می‌تواند ممکن‬ ‫باشــد‪ ،‬بلکه باید محتمل هم باشــد‪.‬دیدگاهی مثل‬ ‫ایــن‪ ،‬تنها چیزی که به ارمغــان می‌آورد‪ ،‬منفی‌بافی‬ ‫اســت‪ .‬اصال چرا خودتان را به زحمت می‌اندازید تا‬ ‫کاری را انجام دهیــد که از قبل محکومش کرده‌اید‬ ‫دام ایــن تله ذهنــی نیفتید‪ .‬هر‬ ‫به شکســت! بــه ِ‬ ‫چیزی که هســت‪ ،‬ارزش تالش را دارد‪ .‬شاید نتیجه‪،‬‬ ‫به طرز شــگفت‌انگیزی غافلگیرتان کند‪.‬‬ ‫جمل ‌ه پنجــم «قد ِر کارهــای مــن را نمی‌دانند‪:»...‬‬ ‫شــاید کارهایی کــه انجام می‌دهید‪ ،‬بیــش از آنچه‬ ‫خودتــان خبر دارید‪ ،‬مــورد قدردانی قرار می‌گیرند‪،‬‬ ‫امــا به هر دلیلــی‪ ،‬آن را نمی‌بینید یا نمی‌شــنوید‪.‬‬ ‫به جــای آنکه خــود را متقاعد کنیــد تالش‌هایتان‬ ‫برای هیچ اســت‪ ،‬می‌توانیــد از شــخصی بازخور ِد‬ ‫فعالیت‌هایتــان را بپرســید‪ .‬آنهــا متوجــه شــما‬ ‫می‌شــوند‪ ،‬و ایــن امیــدواری وجــود دارد کــه از‬ ‫ابتکارهایتــان قدردانــی هم بکنند‪.‬‬ ‫جمل ‌ه ششــم «من کامال تنها هســتم و هرگز کسی‬ ‫همراهم نیست‪ :»...‬شــاید بعضی وقت‌ها اینگونه‬ ‫به نظر برســد‪ ،‬اما مسلما نمی‌خواهید این موضوع‬ ‫به ســدی دیگر در مقابل رســیدن خواســته‌هایتان‬ ‫داشــتن نگرش ضعیــف‪ ،‬تنها در یک‬ ‫تبدیل شــود‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫زمینــه موفق اســت و آن هــم دورنگه‌داشــتن ما‬ ‫از آدم‌هاســت‪ ،‬بــه ویــژه آنهایی کــه می‌توانند ما‬ ‫را در یافتــن راهی به ســوی موفقیت کمک کنند‪.‬‬ ‫وقتی خــود را در موقعیتی قــرار می‌دهید که فکر‬ ‫می‌کنید اشــتباه اســت‪ ،‬معلوم اســت کــه دیگران‬ ‫شــما را تنها بــا موقعیت‌های منفی می‌شناســند‪.‬‬ ‫بدتــر اینکــه‪ ،‬اهمیــت خودتــان را هــم کاهــش‬ ‫می‌دهیــد‪ .‬به جای آن‪ ،‬بــه دنبال راه‌هایی باشــید‬ ‫که باعث شــوند شما هم بخشــی از راه‌حل شوید‪.‬‬ ‫حرکــت کنید‪ .‬اگــر نیاز داریــد‪ ،‬کمــک بخواهید‪.‬‬ ‫در غیــر این صــورت منفی‌بافــی در ســر راهمان‬ ‫قــرار می‌گیرد‪ ،‬ملکه ذهنمان می‌شــود‪ ،‬و مــا را از‬ ‫اهدافمان منحــرف می‌کند‪ .‬مــا را متقاعد می‌کند‬ ‫کــه دلیلی بــرای تالش وجود نــدارد‪ ،‬زیــرا احتماال‬ ‫همگی ما‬ ‫به هر حــال شکســت خواهیم خــورد‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫چنین احساســاتی را تجربه کرده‌ایــم‪ .‬اما فراموش‬ ‫کرده‌ایم که شکســت‪ ،‬عنصر مهمی برای موفقیت‬ ‫اســت‪ .‬به ما می‌آموزد که چه چیزی موثر اســت و‬ ‫چــه چیزی بی‌اثر‪ .‬بــه ما می‌آموزد کــه هرگز هیچ‬ ‫چیز ارزشــمندی‪ ،‬به راحتی به‌دســت نمی‌آید‪.‬شما‬ ‫قــدرت این را داریــد که نگرشــتان را تغییر دهید‪.‬‬ ‫تــاش کنیــد از اینهــا و دیگــر گفته‌هــای مخرب‬ ‫اجتنــاب کنیــد‪ .‬مثبت باشــید تا چیزهــای مثبت‬ ‫برایتــان اتفاق بیفتنــد‪ .‬روزنامــه آرمان امروز‬

‫جمل ‌ه چهارم «غیرممکنــه‪ :»...‬هم ‌ه ما این عبارت را‬ ‫اســتفاده کرده‌ایم‪ ،‬نه؟ اما چیزهای بســیاری اندکی‬ ‫وجــود دارند که واقعا غیرممکن باشــند‪ ،‬مگر اینکه‬ ‫خودتــان را متقاعد کنید این‌طور نیســت‪ .‬به جای‬ ‫‪ 55‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪55 Kheradmand‬‬


‫که باشــگاه انگلیســی را خریداری کــرده‪ ،‬فقط دو‬ ‫بــار پایش را به اســتادیوم والی گذاشــته و نمایش‬ ‫تیمــش را از نزدیک مشــاهده کرده اســت‪ .‬مردی‬ ‫کــه عالقــه عجیبی بــه خرید‬ ‫باشــگاه های درجه دوم دارد‬ ‫و نیمکــت تمــام باشــگاه‬ ‫هایــی را کــه مالــک آن‬ ‫هاســت‪ ،‬بــه مربیــان‬ ‫بلژیکــی می ســپارد‪.‬‬ ‫روالند دچاتلت هیچ‬ ‫نقشــه راهــی بــرای‬ ‫اداره تیــم هایــش‬ ‫نــدارد و ســقوط‬ ‫چارلتــون تنهــا‬ ‫در ســه ســال‬ ‫از لیــگ برتــر‬ ‫انگلیــس به‬ ‫دســته دوم‬ ‫ا نگلیــس‬ ‫فا جعــه‬ ‫د ورا ن‬

‫«الکسیس ســانچز» و «آنتونیو دی ناتاله» به عنوان‬ ‫آیکــون هــای باشــگاهی معرفی شــدند که تحت‬ ‫نفوذ خانواده پوزو مســیری خالف جهت باشــگاه‬ ‫هــا ی‬ ‫ایتالیایی‬ ‫را طــی‬ ‫کر د نــد ؛‬ ‫هــر قــدر‬ ‫باشگاه های‬ ‫ا یتا لیا یــی‬ ‫یــک‬ ‫در‬ ‫دهــه گذشــته‬

‫مدیریتــی اوســت‪ .‬اوضاع و احوال اســتاندارد لیژ و‬ ‫یوچیزت مجارســتان هم تعریفی نــدارد‪ .‬بین تمام‬ ‫امپراتوری روالند دچاتلت متزلزل ترین آن هاســت‪.‬‬

‫بــه ســمت‬ ‫ورشکســتگی و‬ ‫بحــران هــای‬ ‫مالــی مــی‬ ‫ر فتنــد ‪،‬‬ ‫اودینــزه با‬ ‫سودهایی‬ ‫کــه بــه‬ ‫خانــواده‬ ‫پــوزو مــی رســاند‪ ،‬قدرتمندتر می شــد‪ .‬آنقدر که‬ ‫پوزوهــا بــه سرشــان بزند برونــد ســراغ مالکیت‬ ‫باشــگاه هایی کــه در اللیگای اســپانیا و لیگ برتر‬ ‫انگلیــس‪.‬‬ ‫پولــی که به حســاب های باشــگاه ســرازیر می‬ ‫شــود‪ ،‬نه از قدرت اسپانســرها می اید و نه مدیون‬ ‫هواداران میلیونی اســت‪ .‬باشــگاه ایتالیایی بیش از‬ ‫‪ 50‬اســتعدادیاب استخدام کرده‪ ،‬استعدادیاب هایی‬ ‫کــه از آمریــکای مرکزی و جنوبی تــا آفریقا را رصد‬ ‫می کنند و بازیکنــان ارزان قیمت را به تور اودینزه‬ ‫می اندازند‪.‬‬ ‫تصور کنید الکســیس ســانچز فقط با دو میلیون‬

‫خانواده پوزو از فوتبال کره می گیرند‬ ‫تجارتفامیلی‬ ‫خانواده پوزو مافیای فوتبالی ایتالیایی به حســاب‬ ‫می آینــد‪ .‬خانــواده ای متنفذ و معتبر که ســابقه‬ ‫ای پانصــد ســاله دارنــد‪ .‬پوزوها به محــض اختراع‬ ‫ورزشــی به نــام فوتبال‪ ،‬با این پدیــده درآمیختند و‬ ‫امروز سه باشــگاه فوتبال اودینزه‪ ،‬واتفورد و گرانادا‬ ‫را در اختیــار دارنــد (البته گرانــادا در آخر فصل به‬ ‫گروهی جدید فروخته خواهدشــد‪ ).‬پــدر خانواده‬ ‫در ســال ‪ 1986‬ســراغ خرید باشــگاه اودینزه رفت‪.‬‬ ‫شــروع کار می توانســت یک فاجعه باشد؛ اودینزه‬ ‫به خاطر رســوایی شرط بندی مالکان قبلی به سری‬ ‫ب ســقوط کرد و همه چیز داشــت فرو می پاشید‪.‬‬ ‫همــه در فریولی نگــران بودند جز خانــواده پوزو‬ ‫که به نقشــه راهشــان اعتقاد داشتند؛ نقشه ای که‬ ‫در مدتی کمتر از ‪ 10‬ســال اودینزه را از سری ب‪ ‬به‬ ‫لیگ قهرمانان اروپا رســاند‪ .‬از «الیــور بیرهوف» تا‬ ‫‪ 54‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫یــورو بــه ایتالیا آمد و دو ســال بعد بــا ‪ 26‬میلیون‬ ‫یورو بــه بارســلونا رفــت‪ 150 .‬میلیون یورو ســود‬ ‫خالصــی کــه اودینــزه در‪ 10‬ســال گذشــته به این‬ ‫خانواده رســانده‪ ،‬آن ها را به صرافت باشــگاه های‬ ‫بیشــتر و ســود باالتر انداخت‪.‬‬ ‫خرید گرانادای اســپانیا و فروختن آن با سودی ‪60‬‬ ‫میلیون یورویی در تابســتان امســال به گروه چینی‬ ‫هم بخشــی از تجارت خانواده پــوزو و در راس آن‬ ‫ها‪ ‬جینو پوزو اســت‪ .‬درخشــان ترین پروژه پوزوه‬ ‫در حــال حاضر تثبیت واتفورد در لیگ برتر اســت‪.‬‬ ‫آن ها واتفورد را در دســته اول انگلســتان خریداری‬ ‫کردند و به لیگ برتر رساندند و امسال سومین فصل‬

‫حضــو ر‬ ‫در لیــگ‬ ‫برتــر را‬ ‫تجربــه می‬ ‫کننــد‪ .‬تیمــی‬ ‫کــه رییــس‬ ‫افتخــاری اش‪ ‬‬ ‫«التون جان» آن را‬ ‫تیم ملــی دوم ایتالیا‬ ‫می داند‪ .‬باشــگاهی‬ ‫انگلیســی که با چهار‬ ‫بازیکن ایتالیایی و البته‬ ‫هدایــت «والتر ماتزاری»‬ ‫ایتالیایی‪.‬‬ ‫خانــواده پــوزو درایتالیــا‬ ‫بــه این متهــم هســتند که‬ ‫اولویت های اقتصــادی دارند‬ ‫و به افتخــارات و جام ها هیچ اهمیتی نمی دهند؛‬ ‫ســند مخالفان این خانواده هم بــدون جام ماندن‬ ‫اودینزه در دوران مالکیت این خانواده اســت‪ .‬اماط‬ ‫ی بحــران اقتصــادی اروپا و در شــرایطی که حتی‬ ‫باشــگاه های پرفتخاری مثل فیورنتیان و التزیو عم‬ ‫غرق مشکالت مالی هســتند‪ ،‬اودینزه ورزشگاه تازه‬ ‫تاســیس اش را افتتاح کرد تا بعــد از یوونتوس‪ ،‬تنها‬ ‫باشــگاه ایتالیایی باشد که ورزشگاه اختصاصی دارد‪.‬‬ ‫پوزوهــا بیــن زنده مانــدن با حقیقت یا شکســت‬ ‫خــوردن با رویای قهرمانــی‪ ،‬اولــی را انتخاب کرده‬ ‫فتــه نامه همشــهری جوان‬ ‫انــد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪54 Kheradmand‬‬


‫ای منفور اســت‪ .‬ســوال اصی درباره وینســنت تان‬ ‫این اســت؛ چرا یک ثروتمند باید به خرید باشــگاه‬ ‫هایی مثل ســارایوو و کوتیک کهنــه درآمد آنچنانی‬ ‫ای دارنــد‪ ،‬نه دارایــی روبیارود‪.‬‬ ‫جــواب ایــن ســوال احتمــاال جوانان بااســتعداد‬ ‫منطقه بالکان هســتند‪ .‬تــا پیش از حضــور «تان»‬ ‫مالزیایی‪ ،‬تمام اســتعدادهای فوتبال بوســنی‪ ،‬ســر‬ ‫از دیناموزاگراب و ســتاره ســرخ و پارتیــزان بلگراد‬ ‫در مــی آوردند‪ .‬اما ســارایوو با ســاخت آکادمی ای‬ ‫کــه حــدود ‪ 2.5‬میلیون یــورو برای باشــگاه هزینه‬ ‫برداشــت‪ ،‬کارخانــه ای بــرای کشــف و فروختــن‬ ‫اســتعدادهای بوسنیایی ســاخته که در همین یکی‬ ‫دو ســال گذشــته‪ 10 ،‬میلیــون یورو برای باشــگاه‬ ‫درآمد داشــته اند‪.‬‬ ‫باشگاه ســارایوو با میانگین سنی ‪ 25.3‬سال شبیه‬ ‫ویترینی اســت برای به نمایش گذاشــتن و فروختن‬ ‫ســتاره های منطقــه بالــکان‪ .‬کاری که وینســنت‬ ‫تــان در بلژیــک و انگلیس هم انجــام داد‪ .‬هرچند‬ ‫سیاســت هــای آقــای تــان در لیگ برتــر انگلیس‬ ‫جواب نــداد و کاردیف ســیتی به چمپیون شــیپ‬ ‫ســقوط کرد‪.‬‬

‫ســارلزبورگخ وارد دنیــای باشــگاه داری شــد‪ .‬یک‬ ‫سال بعد باشــگاه نیویورک مترواســتارز را خریدند‬ ‫و ســال ‪ 2009‬باشــگاه دســته پنجمی مارگنشتاد را‬ ‫بــه امپراتوری شــان اضافه کردند‪ .‬بعــد از مالکیت‬ ‫ســه باشــگاه حرفه ای‪ ،‬مدیران‪ ،‬کارخانه ردبول غنا‬ ‫و برزیــل را راه انداختند تا در زمینه اســتعدادیابی‬ ‫جوانــان در آفریقــا و آمریکای جنوبــی هم عقب‬ ‫نماننــد‪ .‬اما با همــه اعتراضاتی که علیــه آن ها در‬ ‫دنیا راه افتاده‪ ،‬به چیزی که می خواســتند‪ ،‬رســیده‬ ‫انــد‪ .‬میانگین دو هزار تماشــاگر ردبــول اتریش در‬ ‫هــر بازی امــروزی به حــدود ‪ 30‬هزار نفر رســیده‬ ‫و اربــی الیپزیگ ظرف هفت ســال از دســته پنج‬ ‫بوندســلیگا به رتبه دوم بوندســلیگا و جنگ بر سر‬ ‫قهرمانی با بایرن مونیخ رســیده اســت‪.‬‬ ‫فلســفه مدیران ردبول ثابت اســت؛ اســتفاده از‬ ‫بازیکنان جوان و ارزان قیمت و بســتن قراردادهای‬ ‫بلندمدت برای ســتاره کــردن آن ها‪ .‬هــر قدر می‬ ‫خواهید به هویت باشــگاه های زنجیــره ای ردبول‬ ‫و بــدون ریشــه بــودن آن هــا بتازیــد‪ .‬ردبولی ها‬ ‫مصداق باشــگاه داری نوین در هزاره جدید هستند‬

‫امپراتوری شــیخ منصور فقط به منچسترســیتی‪،‬‬ ‫نیویــورک ســیتی و الجزیره محدود نمی شــود‪80 .‬‬ ‫درصــد ســهام باشــگاه یوکوهامــا و مالکیت کامل‬ ‫باشــگاه ملبورن استرالیا هم بخشــی از دارایی های‬ ‫اوست‪.‬‬ ‫بــه خاطــر همین قدرت نفــوذ هم بود که ســال‬ ‫‪ 2013‬گــوروه ســیتی را پایــه ریخــت تــا باشــگاه‬ ‫هــای فوتبال و شــرکت هیه نفتــی و هواپیمایی و‬ ‫ســاختمانی اش را یــک جا جمــع کند‪.‬‬ ‫شــیخ منصــور در همیــن گــروه ســیتی قوانین‬ ‫فیرپلــی مالــی یوفــا را دور مــی زند‪.‬‬ ‫قــرارداد اسپانســرینگ بیــن منچسترســیتی و‬ ‫هواپیمایی اتحاد به ارزش ‪ 400‬میلیون یورو بخشــی‬ ‫از ایــن فرارهــای قانونی اســت‪.‬‬ ‫گروه ســیتی به ریاست شــیخ منصور ظرف چند‬ ‫ســال یک میلیارد یــورو در فوتبال هزینــه کرده و‬ ‫دارد دهکــده فوتبالی اش را می ســازد‪.‬‬ ‫هیــچ بعیــد نیســت تا چند ســال بعد در آســیا‬ ‫شــاهد رقابت بارســلونای پکنت و من سیتی توکیو‬ ‫باشیم!؟‬

‫‪ -3‬از بندر تا بندر‬ ‫شــیخ منصــور (منچسترســیتی‪ /‬نیویورک ســیتی‪/‬‬ ‫الجزیــره‪ /‬یوکوهامــا‪ /‬ملبورن)‬ ‫شــیخ منصــور‪ ،‬میلیــاردر اماراتــی‪ ،‬صدرنشــین‬ ‫قهرســت ثروتمندترین آدم هاتی روی زمین اســت‪.‬‬ ‫مــردی کــه کمپانــی ســاخت و ســاز دارد‪ ،‬مالک‬ ‫بــزرگ تریــن کارخانــه قطعــه ســازی هواپیما در‬ ‫دنیاســت و ‪ 60‬درصد سهام شرکت هواپیمایی اتحاد‬ ‫به او تعلــق دارد‪.‬‬ ‫بــا این کــه هیچ کــس از دارایی واقعــی او باخبر‬ ‫نیســت‪ ،‬اما حدس و گمان ها از ثــروت ‪ 80‬میلیارد‬ ‫یورویی اش می گویند‪ .‬‬ ‫او یازدهمین فرزند بنیانگذار کشــور امارات‪ ،‬شیخ‬ ‫زاید آل نهیان است‪.‬‬ ‫ثروتمنــد اماراتــی نفــوذ و قدرتش را بــه دنیای‬ ‫فوتبال هم آورده و ســتاره های دنیای فوتبال شبیه‬ ‫عروســک هایش هستند‪.‬‬ ‫دیویــد ویا‪ ،‬ســتاره بارســلونا را به نیویــورک می‬ ‫فرستد تا در باشگاهش بازی کند و «میرکووچینیچ»‬ ‫بــا پول های شــیخ منصور از یوونتــوس به الجزیره‬ ‫ترانســفر می شود‪.‬‬

‫‪ -4‬پادشاه گمنام ها‬ ‫دچاتلت (چارلتون‪ /‬اســتانداردلیژ‪ /‬آلکــورون‪ /‬کارل‬ ‫زیــس‪ /‬یوچپزت)‬ ‫امپراتوری فوتبال «روالند دچاتلت» توســط پســر‬ ‫چهــل و پنج ســاله اش «رودریک» اداره می شــود‪.‬‬ ‫پدر خانواده‪ ،‬باشــگاه «یوچپزت» مجارســتان را به‬ ‫قیمت ‪ 90‬ســنت به پســرش فروخت تا باشــگاهی‬ ‫که زیر یک دالر ارزش داشــت‪ ،‬ســال ‪ 2011‬قهرمان‬ ‫لیــگ ایــن کشــور شــود‪ .‬رابطه خــوب خانــواده‬ ‫دچاتلــت بــا «اوربان» نخســت وزیر مجارســتان‪،‬‬ ‫هــم باعث شــده هــر قانونــی در این کشــور به‬ ‫نفــع آن هــا اصــاح یا دچــار تغییــر شــود‪ .‬برای‬ ‫همین مشــکالت قانونی بــود که یوفا ســال ‪2013‬‬ ‫به خانــواده دچاتلت ایرادهای حقوقــی وارد کرد و‬ ‫آن هــا را به پرداخــت غرامت محکوم کــرد‪ .‬جا به‬ ‫جایــی هــای غیرقانونی بازیکن بین باشــگاه هایی‬ ‫کــه روالنــد دچاتلــت مالــک آن هاســت‪ ،‬صدای‬ ‫هــواداران این باشــگاه ها را درآورده اســت‪.‬‬ ‫ســال ‪ 2014‬بــود کــه گوچــی‪ ،‬بازیکــن ایرانــی‬ ‫«اســتانداردلیژ» به باشــگاه جدید روالند دچاتلت‪،‬‬ ‫چارلتون کوچــک کرد‪ .‬مالک بلژیکی در دو ســالی‬

‫‪ -2‬حمله به سنت ها‪...‬‬ ‫ردبول (نیویورک‪ /‬ردبول اتریــش‪ /‬ردبول غنا‪ /‬ردبول‬ ‫برزیل‪ /‬آربی الیپزیگ)‬ ‫بــزرگ تریــن امپراتوری فوتبــال دنیــا متعلق به‬ ‫پرفروش ترین نوشــابه انرژی زای دنیاســت‪ .‬مدیران‬ ‫کارخانه ردبول همان نگاهی را به فوتبال و باشــگاه‬ ‫داری کــه در ســاختن و اداره بزنــد «ردبول در نظر‬ ‫گرفتــه اند؛ «پــول درآوردن از هر چیــزی که اختیار‬ ‫داریــد‪ ».‬به خاطر همیــن اولویت هــای اقتصادی‬ ‫هم هســت کــه تقریبا تمــام هــواداران فوتبال از‬ ‫دســت ردبول و شــیوه باشــگاه داری شــان شاکی‬ ‫هســتند‪ .‬هــوداران ردبول ســارلزبورگ به نشــانه‬ ‫اعتــراض به عملکــرد مدیران باشــگاه‪ ،‬بــا بنرهای‬ ‫اعتراضی به ورزشــگاه می رونــد و آربی الیپزینگ‬ ‫در بوندســلیگای آلمان‪ ،‬منفورترین تیم تاریخ آلمان‬ ‫اســت‪ .‬باشــگاهی که تمام هــواداران فوتبال آلمان‬ ‫از آن ها متنفر هســتند و مطبوعات آلمانی بهشان‬ ‫لقــب باشــگاه پالســتیکی داده اند‪ .‬امــا هیچ کس‬ ‫نمــی تواند منکر مدیریت حرفــه ای و نتیجه گرای‬ ‫نوشابه ســازها شود‪.‬‬ ‫ردبــول در ســال ‪ 2005‬با خرید باشــگاه اســتریا‬ ‫‪ 53‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪53 Kheradmand‬‬


‫پشت پرده دنیای فوتبال چه کسانی هستند؟‬ ‫محمدامیرپور‪:‬‬ ‫آیــا شــرکت هــا و آدم هایی که مالک بیشــترین‬ ‫تعداد باشــگاه فوتبال در دنیا هستند‪ ،‬می شناسید؟‬ ‫آیا آن ها یــک مافیا بــرای اداره ورزش دارند؟‬ ‫در اواخر دهه ‪ 90‬میالدی‪ ،‬شــرکت ســرمایه گذاری‬ ‫ملی انگلســتان به نام ‪ ENIC‬که توسط میلیاردری‬ ‫بــه نــام « جو لوییــس» اداره می شــد‪ ،‬شــروع به‬ ‫خریدن باشــگاه های مطرح اروپایی کرد؛ «تاتنهام»‬ ‫در انگلیــس‪« ،‬وینچنزا» در ایتالیا‪« ،‬اســاویا پراگ»‪،‬‬ ‫«آاک آتــن» یونــان و «گالســکو رنجــرز» باشــگاه‬ ‫هــای مطرحــی بودند که جــو لوییس باهاماســی‬ ‫سهامشــان را خریــد و مالــک آن ها شــد‪ .‬اتفاقی‬ ‫کــه پیرمردهای یوفــا آن را خطرناک توصیف کردند‬ ‫و اجــازه ندادنــد میلیــاردر دریای کاراییــب پروژه‬ ‫ساختن باشگاه جهانی اش را‬ ‫ادامه دهد‪.‬‬ ‫یوفــا قانونــی تصویــب‬ ‫کرد کــه اجازه نمــی داد‬ ‫دو باشــگاه بــا مالکــی‬ ‫مشــترک در رقابت های‬

‫اروپایــی رقابــت کنند و همین قانــون برای صعود‬ ‫مشــترک آاک و اســاویاپراگ به جام قهرمانی اروپا‬ ‫مشکل ســاز شد‪.‬‬ ‫‪ ‬جــو لوییــس کم کــم کلکســیون باشــگاه های‬ ‫اروپایــی اش را فروخــت و بهتریــن اســباب بازی‬ ‫اش‪ -‬تاتنهــام‪ -‬را نگــه داشــت‪ .‬کــم کــم از عالقه‬ ‫میلیاردر باهاماســی به فوتبال کاســته شد و ثروت‬ ‫پنــج میلیــارد یــوروی ی اش را در جاهــای دیگری‬ ‫ســرمایه گذاری کرد‪ .‬اما ‪ 20‬ســال بعــد از آن روزها‬ ‫مالــکان دیگری در فوتبــال اروپا پدیدار شــده اند‬ ‫که داســتان مالکیت همزمان چند باشــگاه را ســر‬ ‫زبــان ها انداختــه اند‪.‬‬ ‫در ایــن گــزارش اختصاصی بــا مالکانــی که می‬ ‫خواهنــد امپراتــوری فوتبالــی راه بیندازند‪ ،‬آشــنا‬ ‫شو ید ‪.‬‬

‫‪ 52‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪ -1‬شکارچی بالکان‬ ‫وینســنت تــان (کاردیف‪ /‬ســارایوو‪/‬‬ ‫کو تیک )‬ ‫یک می ‪ 2015‬بود که مردم ســارایوود‬

‫لباس های مارون ســفید محلی شــان را پوشیدند و‬ ‫به کنــار رودخانه اصلی ســارایوو آمدنــد تا بعد از‬ ‫هشت ســال اولین قهرمانی تیم شهرشان را در لیگ‬ ‫این کشــور جشــن بگیرند‪ .‬آن شــب هیــچ کس به‬ ‫مردی کوتاه قد با ســبیل های عجیب که شــلوارش‬ ‫را تــا بــاالی پیراهنش باال کشــیده بــود فریاد می‬ ‫کشــید «آمیزدا‪ ...‬آمیزدا‪ »...‬توجهی نکرد‪« .‬وینسنت‬ ‫تــان» معروف به «عمــو» چند ماه بعــد از گرفتن‬ ‫مالکیت باشــگاه بوســنیایی با چنــد کار جزیی آن‬ ‫هــا را قهرمان لیگ بوســنی کرد‪ .‬مــرد مالزیایی ‪13‬‬ ‫میلیون یــورو برای بدهــی های باشــگاه پرداخت‬ ‫کرد تا ســارایوو را از نابــودی نجات دهد‪.‬‬ ‫کار بــزرگ مالــک مالزیایــی آن جا به چشــم آمد‬ ‫که باشــگاه هــای بوســنیایی هنوز هم به شــیوه‬ ‫ای کمونیســتی اداره می شــوند و به شــدت تحت‬ ‫تاثیر جامعه محلی شــان قــرار دارند‪ .‬اما ســارایوو‬ ‫به عنوان اولین باشــگاه خصوصی کــه قهرمان این‬ ‫کشــور شده‪ ،‬مشــغول به مهر ریختن قوانین است‪.‬‬ ‫هــر قدر وینســنت تان در بوســنی شــمایل یک‬ ‫قهرمان را بــرای خودش ســاخته‪ ،‬در انگلیس چهره‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪52 Kheradmand‬‬


51 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬51


50 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬50


‫سواگن هم وارد‬ ‫کارخانه پپســی کوال را داشت فولک ‌‬ ‫می‌کــرد تــه خیابان الونــد که اآلن دفتر شــبکه دو‬ ‫اســت برای این آقا بود‪ .‬برنامه کودکــی نبود آقایی‬ ‫بــود به اســم حمید عاملــی که بــرای بچه‌ها قصه‬ ‫می‌گفــت که تعــداد زیــادی نوار قصه بــرای آن‌ها‬ ‫ضبط کرد و یک موسســه به اســم «ســام بچه‌ها»‬ ‫بــاز کرد‪ .‬مــا هم آمدیم با حمید عاملــی کار کردیم‬ ‫و نــوار قصه ضبــط کردیم «الــدوز و کالغ‌ها» و ‪...‬‬ ‫‪ ‬بعد آقای ابراهیم زال زاده‪ ،‬موسسه‌ی فرهنگی‬ ‫هنــری ابتکار را راه انداخت و‌پیشــنهاد داد که‬ ‫شــبیه آن کار را انجام دهیم‪ .‬برای شــروع هم‬ ‫پیشــنهاد داد که قص ‌ه «خــروس زری‪ ،‬پیرهن‬ ‫پری» احمد شــاملو را ضبط کنیــم‪ ،‬آن موقع‬ ‫پولــی هــم در کار نبود‪ ،‬به خاطــر عالقه‌مان‬ ‫کار می‌کردیــم اآلن اگــر بــود ایــن کار را‬ ‫نمی‌کردم پفک‌نمکــی میفروختم وضعم بهتر‬ ‫از االن بود‪.‬‬ ‫مــن عالقه‌مند بــه کار بودم و با آقــای زال زاده‬ ‫قرار گذاشــتم؛ و بنابراین شــد که نقش روباه را من‬ ‫به عهده بگیــرم‪ ،‬در همان دفتر آقــای زال زاده کار‬ ‫را ضبــط کردیم فریــدون اســماعیلی نقش خروس‬ ‫را می‌گفــت‪ .‬من بــا تــار می‌خواندم کار ایــن نوار‬ ‫حســابی گرفت‪ .‬چون من ذاتاً ضربی خــوان بودم‪.‬‬ ‫وقتــی حمیــد قنبری کــه جــری لوییــس را دوبله‬ ‫می‌کــرد‪ ،‬خواندن مــن را دید‪ ،‬حســابی تشــویقم‬ ‫کــرد‪ .‬مــن قنــد در دلــم آب می‌شــد‪ .‬خالصه بعد‬

‫از «خــروس زری پیرهــن پــری»‪ ۶۰۰‬تومــان به من‬ ‫دستمزد دادند‪ ،‬شــاید باورتان نشود همه مردم این‬ ‫نــوار را برای بچه‌هایشــان خریدند حتــی در خارج‬

‫از کشــور‪ .‬من جا افتادم در نقــش روباه و بعدها‬ ‫آقــای مرتضی احمدی آمد روبــاه پینوکیو را خواند‪.‬‬ ‫بعدازایــن که مایکــی دو نــوار ضبط کردیــم نوار‬

‫‪ 49‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫قصه افتاد روی دور و شــرکت‌های مختلف شــروع‬ ‫کردنــد نوار قصــه ضبــط کردند‪.‬رادیــوی آن زمان‬ ‫از تلویزیــون ال ای دی ارزشــمندتر بــود‪ .‬از قبل از‬ ‫انقــاب برنامــه‌ای بود به نــام «شــما و رادیو»‪ .‬آن‬ ‫موقع رادیو عظمتی داشــت‪ .‬مثــل اآلن نبود وزارت‬ ‫اطالعــات و رادیــو هــر دو در میــدان ارگ بودند‪.‬‬ ‫رادیو بــرای خودش اعتباری داشــت مثــل اآلن که‬ ‫مــی‌روی یک تلویزیون ال ای دی می‌خری ‪ ۵‬میلیون‬ ‫آن موقــع رادیو ارزشــمند بود‪ .‬آن زمــان ما رادیو‬ ‫نداشــتیم پدرم را تحت‌فشــار می‌گذاشتیم باید‬ ‫رادیــو بخــری‪ .‬یادم می‌آیــد رادیــو ‪ ۳۰۰‬تومان‬ ‫قیمــت داشــت خیلی بــود ‪ ۳۰۰‬تومــان پدرم‬ ‫‪ ۲۵۰‬تومــان حقــوق ماهیانه‌اش بــود‪ .‬خوب‬ ‫یادم اســت با بابــام رفتیم چهارراه اســتانبول‬ ‫یک رادیــو مارک زنیت خریدیــم‪ .‬نمی‌دانید با‬ ‫چه ســام و صلواتــی رادیوی برقــی را به خانه‬ ‫آوردیم‪ .‬مــادرم رادیو را گذاشــت روی طاقچه و‬ ‫یکپارچــه قالب‌بافــی هم گذاشــت روی آن‪ .‬حتی‬ ‫رادیــو نفتــی هم داشــتیم آن زمــان با نفــت کار‬ ‫می‌کــرد‪ .‬داســتان‌های شــب رادیو شــب‌ها پخش‬ ‫می‌شــد‪ ،‬برنامه‌هــای قصه‌هــای عامیانــه هم بود‬ ‫می‌نشســتیم پای رادیو‪ .‬هر شــب ‪ ۸‬تــا ‪ ۸.۳۰‬جانی‬ ‫دالــر گوش می‌دادیم قصــه کارآگاهی بود که دنبال‬ ‫یک قتــل می‌رفت‪ .‬اولیــن جانی دالــر پرویز بهادر‬ ‫بــود‪ ،‬دومــی پرویز بهــرام بــود و ســومی را یادم‬ ‫خبرآنالیــن‬ ‫نمی‌آیــد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪49 Kheradmand‬‬


‫منوچهر آذری‪ :‬پفک‌نمکی می‌فروختم وضعم بهتر بود!‬ ‫منوچهــر آذری یکــی از چهره‌هایــی اســت کــه‬ ‫هــم صدایش بــرای مردم ایــران سرشــار از خاطره‬ ‫هســت و هم تصویــرش‪ ،‬اما او حــاال مثل خیلی‌ها‬ ‫دل پــری از این زمانه دارد‪ .‬مهم نیســت چه ســالی‬ ‫دنیا آمده باشــیم‪‌،‬یا حاال مشــغول گذرانــدن کدام‬ ‫باشــیم‪ ،‬مهم این اســت که هرکدام‬ ‫‌‌‬ ‫دهه از عمرمان‬ ‫به شــکلی خاطره‌ای از نســلی داریم کــه منوچهر‬ ‫آذری هــم یکی از آن‌هاســت‪ .‬میزبــان او در کافه‬ ‫خبر بودیــم و پای حرف‌ها و خاطراتش نشســتیم‪‌،‬‬ ‫خاطراتی که هم شیرین اســت و هم تمامی ندارد‪.‬‬ ‫از علی حاتمی تا تختی‬ ‫واقعیــت این اســت کــه بعدازاینکه در ســریال‬ ‫«هزاردســتان» با مرحوم علی حاتمی کارکردم‪ ،‬فکر‬ ‫می‌کــردم در گروهشــان باقی می‌مانــم و در بقیه‬ ‫کارهــای زنده‌یــاد هــم‌بــازی می‌کنم‪ .‬چــون بعد‬ ‫از هزاردســتان «ســوته‌دالن» را ســاختند و بعدازآن‬ ‫«مــادر» را‪ .‬یــک کار نیمه‌کاره همه از ایشــان باقی‬ ‫ماند که بعدهــا بهروز افخمی ادامه داد «زندگینامه‬ ‫غالمرضــا تختــی»‪ .‬یــادم می‌آید تختی هــر وقت‬ ‫اتفاق ناگواری برای کشــور مثل زلزله یا ســیل پیش‬ ‫می‌آمد‪ ،‬ســر چهارراه جمهوری شــخصاً می‌ایســتاد‬ ‫و یک ســینی مســی روی چهارپایه می‌گذاشــت و‬ ‫پول بــرای مردم جمــع می‌کرد‪.‬‬ ‫من خاطرات علی حاتمی بودم‬ ‫مــن در دوران بیمــاری آقای حاتمــی و حتی بعد‬ ‫از فــوت ایشــان مرتب باخانم خوشــکام (همســر‬ ‫زنده‌یــاد حاتمی) در تمــاس بودم چــون دو دانگ‬ ‫از ســینمای جمهوری به نام خانم خوشــکام بود دو‬ ‫دانــگ به نــام فردیــن و دو دانگ هم بــرای بنیاد‬ ‫ســینما‪ .‬قبل از اینکه ســینما جمهوری آتش بگیرد‪،‬‬ ‫من گــه گاهی بــه ســینما می‌رفتم و عــرض ادبی‬ ‫می‌کــردم خانــم خوشــکام می‌دانســت کــه آقای‬ ‫حاتمــی من را دوســت داشــتند به مــن می‌گفت‬ ‫تــو خاطرات آقای حاتمی هســتی و گــه گاهی که‬ ‫ســر می‌زنی ما را خوشــحال می‌کنی‪ ،‬با خانواده‌ات‬ ‫بیشــتر به ســینما بیا و به ماهم ســر بزن‪.‬‬

‫کننــد و باشــند‪ .‬حضــور قدیمی‌ترهــا هــم باعث‬ ‫خوشــحالی خانواده‌هایشــان می‌شــود و هم برای‬ ‫خــود آن هنرمندی که ســال‌ها بــرای این مملکت‬ ‫زحمت‌کشــیده می‌شــود یک دل‌خوشــی وامید به‬ ‫زندگی و زنده بودن‪ .‬شــما بگویید منوچهر آذری از‬ ‫کارگردانــان می‌خواهد که یــادی از هنرمندان قدیم‬ ‫که اآلن در خانه‌هایشــان هســتند بکنید‪.‬‬ ‫من خودم را هنرمند نمی‌دانم درســت اســت که‬ ‫از بچگی کارم را شــروع کــردم در رادیو و تلویزیون‬ ‫و ســینما هم کارکــردم و ســال‌ها آمــدم و رفتم و‬ ‫صادقانــه کارکــردم و مــردم را دوســت داشــتم و‬ ‫بــرای ایــن کار زحمت کشــیدم تــا باالخــره چهار‬ ‫نفر مــن را شــناختند همین‌طور بیخــود بی‌جهت‬ ‫شناخته‌شــده نشــدم‪ .‬خــب اآلن که بیــکارم تمام‬ ‫برنامه‌هــای تلویزیون را رصــد می‌کنم ببینم در این‬ ‫ســریال چه کســی بازی کرده در آن‌یکــی کی بازی‬ ‫کرده اســت من نمی‌گویم من بایــد در همه آن‌ها‬ ‫بــازی کنــم اما بــد نیســت جوان‌ترهــا گاهی هم‬ ‫از مــا یا کننــد‪ .‬این اخــاق را پرویز پرســتویی هم‬ ‫دارد خدا عمرش بدهد در ســریال «آشپزباشــی» با‬ ‫ایشــان بازی کــردم‪ .‬با «محمدرضــا هنرمند» دو جا‬ ‫همکاری داشــتم یکی همین ســریال «آشپزباشی»‬ ‫یکــی «دزد عروســک‌ها» که نقش پلیس داشــتم و‬ ‫فقط ســوت می‌زدم‪ .‬می‌خواهم بگویــم جوان‌ترها‬ ‫بایــد از افرادی که ســال‌ها عمرشــان را بــرای هنر‬ ‫این مملکت گذاشــته‌اند اســتفاده کننــد اآلن یک‬ ‫هنرمنــد قدیمی مگر چــه‌کار می‌توانــد بکند؟ من‬ ‫خودم ‪ ۴۰‬ســال رادیو کارکردم از داســتان‌های شب‬ ‫آن کارکــردم از برنامه‌هــای راه شــب رادیو کارکردم‬ ‫من جــزو کادر ثابت هماهنگی رادیــو بودم وقتی‬ ‫شــما و رادیــو را شــروع کــردم و به صبــح جمعه‬ ‫رســیدیم و با مرحوم نوذری رادیــو را تکان دادیم و‬ ‫بعــد دوبلورها به جمع ما اضافه شــدند خدابیامرز‬ ‫مرحــوم فرهنــگ مهرپــرور‪ ،‬کنعان کیانــی‪ ،‬مهین‬ ‫دیهیــم بــود از دوبلورهــا خانم‌ها مهیــن برزویی‬ ‫خانم بهروان آقای علیرضــا جاویدی‪ ،‬بیوک میرزایی‬ ‫و رضــا عبــدی و ‪ ...‬مــا اکیپــی بودیم کــه از اوایل‬ ‫انقــاب تــا بعــد از ‪ ۸‬ســال دفاع مقدس همیشــه‬ ‫صدایمان روی آنتن بود و مردم‌‪ ،‬دوســتمان داشتند‪.‬‬ ‫‪ ‬در زمان آقای ضرغامی ‪ ۱۲‬ســال آمدیم کار کردیم‪،‬‬ ‫حتــی آقای ضرغامی گفــت قله طنــز رادیو برنامه‬ ‫«جمعه ایرانی» ســت‪ ،‬اما االن مــا از قله افتاده ایم‬ ‫تــه دره طنز رادیو‪.‬‬ ‫همیــن برنامــه جمعه‌هــای ایرانــی کــه آقــای‬ ‫ســعید توکل که ســال‌ها بــرای آن زحمت کشــید‬ ‫و ســامتی‌اش را برایش گذاشــت‪ .‬بعد از ‪ ۱۲‬ســال‬ ‫یک‌بــاره ایــن برنامه قطع می‌شــود شــاید باورتان‬ ‫نشــود مــردم در خیابــان مــن را تکه‌پــاره کردنــد‬

‫از قله افتادیم به دره‬ ‫مــن نمی‌گویــم خدای‌نکــرده نیازمنــدم مــن به‬ ‫هیچ‌چیــز نیاز نــدارم به خــدا نیــاز دارم و محبت‬ ‫مــردم‪ .‬می‌خواهــم بگویم جوانان ما که در ســینما‬ ‫و تئاتر و تلویزیون هســتند و صاحب‌نام شــده‌اند‬ ‫بایــد بداننــد کســانی بوده‌انــد که راه گشــای این‬ ‫کار بوده‌انــد‪ ،‬بایــد این‌هــا را به هر وســیله‌ای که‬ ‫شــده یک نقــش کوتاه هم که شــده به یــاد مردم‬ ‫بیاورنــد و از این‌هــا بخواهنــد کــه بیاینــد و کار‬ ‫‪ 48‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ازبس‌کــه پرســیدند آقــا ایــن برنامه چه شــد چه‬ ‫اتفاقــی بــرای آن افتــاد؟ بــدون این‌کــه بــه مردم‬ ‫توضیــح بدهند ایــن برنامــه را قطع کردنــد البته‬ ‫در ابتــدا به ما گفتنــد ‪ ۶‬ماه برنامه قطع می‌شــود‬ ‫و بعــد از ‪ ۶‬مــاه دوبــاره برنامه پخش خواهد شــد‬ ‫درصورتی‌کــه این‌یک صحبت ســاختگی بــود‪ .‬بعد‬ ‫از یــک هفته آقای احمدپور رئیس شــبکه رادیو به‬ ‫ما گفت شــما بیایید از آرشــیو رادیو استفاده کنید‪،‬‬ ‫از آهنگ‌هــای مــردم اســتفاده نکنیــد‪ ،‬جوک‌ها را‬ ‫تغییر دهیــد‪ ،‬صبح‌های جمعه راجــع به صله‌رحم‬ ‫و این‌هــا صحبــت کنیــد مــا حرفمان ایــن بود که‬ ‫رادیــو برنامه‌هــای دیگــری ازاین‌دســت داشــت‬ ‫ما فقــط جمعه‌هــا ‪ ۹‬تــا ‪ ۱۱‬می‌خواســتیم برنامه‬ ‫متفاوت‌تر داشــته باشــیم‪ .‬می‌خواهم بگویم ما که‬ ‫عمرمــان را در رادیو گذاشــته‌ایم حتــی در طول ‪۸‬‬ ‫ســال دفــاع مقدس که صدام می‌خواســت کشــور‬ ‫را بزنــد ما در رادیــو در حال ضبــط برنامه بودیم‪.‬‬ ‫از جبهــه نامه‌هــای زیــادی بــه مــا می‌رســید که‬ ‫تشــکر می‌کردند که شــما مثل امداد غیبــی به ما‬ ‫روحیــه می‌دهیــد حاال مــا کجاییم؟ یعنــی ما چه‬ ‫گناهــی کردیم چه خبطی کردیــم؟ ما مردم را جمع‬ ‫می‌کردیــم در ایوان شــمس بــدون اینکــه وجهی‬ ‫از مــردم بگیریــم بچه‌هــا دورهــم بودنــد برنامه‬ ‫شــادی تدارک می‌دیدیم‪ .‬مردم صف می‌کشــیدند‪.‬‬ ‫یک‌مرتبه برنامه قطع شــد ‪ ۷۰‬نفر گروه که شــامل‬ ‫هنرپیشــه‌ها‪ ،‬گوینده‌هــا‪ ،‬نوازنده‌هــا‪ ،‬خواننده‌ها‪،‬‬ ‫نویســنده‌های طنــز ایــن کار را از دســت دادنــد‪.‬‬ ‫می‌خواهــم ســؤال کنم ما چــه‌کار کنیــم اآلن؟ ما‬ ‫زندگــی نداریم؟ مــا خانواده نداریم؟ مــا زن و بچه‬ ‫نداریم؟‬ ‫از در بیرونمان کنند از پنجره تو می‌آییم‬ ‫البتــه باید بگویم مــا را از در بیرون کنند از پنجره‬ ‫می‌آییــم داخل‪ .‬چون دلمان با مردم اســت و مردم‬ ‫را دوســت داریــم‪ .‬می‌خواهیم مــردم این مملکت‬ ‫شــاد باشــند‪ .‬اآلن آقای توکل یک سایت اینترنتی با‬ ‫مجوز رســمی از وزارت ارشــاد گرفته است‪ .‬سایتی‬ ‫بــه نام «شــاد شــو»‪ ،‬برنامه ضبــط می‌کنیــم و از‬ ‫طریــق این ســایت پخش می‌شــود‪ .‬ما هــم دیده‬ ‫می‌شــویم‪ ،‬هم شــنیده می‌شــویم‪ .‬مردم عالقه‌مند‬ ‫می‌تواننــد مــا را در ایــن برنامه دنبــال کنند‪ .‬همه‬ ‫بچه‌هــای «جمعه ایرانــی» دورهــم جمعیم حتی‬ ‫یک نفرمان هم کم نشــده اســت‪.‬‬ ‫پفک‌نمکی میفروختم وضعم بهتر از این بود‬ ‫مــن از بچگــی کارکــردم اول انقــاب رادیــو و‬ ‫تلویزیــون برنامه‌ای نداشــت زمانی کــه تلویزیون‬ ‫آمد یــک تلویزیون خصوصی آمد‪ .‬ثابت پاســال که‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪48 Kheradmand‬‬


‫فردین خاطرات نوجوانی ما بود‪ .‬خاطرات لذت بخش نوجوانی‪ .‬خاطرات عشق واقعی ما به‬ ‫سینما زمانی که هنوز نه سیاسی شده بودیم و نه رفته بودیم تو تیم روشنفکرا که پیف پیف‬ ‫کنیم و فیلم فارسی نبینیم‪ .‬خاطرات زمانی که آزاد و رها از قید و بندهای فکری برای سرگرم‬ ‫شدن فیلم می دیدیم که فیلم های فردین سال های دهه ‪ 40‬واقعا ما را سرگرم می کرد‬ ‫وســط ســال ‪ 57‬دیگر فردین را ندیــده بودم‪.‬‬ ‫آن زمان ‪ 48‬ســاله بود و حاال ‪ 66‬ســاله بود‪ .‬برای‬ ‫من خیلی پیرتر از ســنش به نظر رســید‪ .‬شــادابی‬ ‫ســال ‪ 57‬را نداشــت‪ .‬غمگین بود اما سعی می کرد‬ ‫بــروز ندهد‪ .‬نخســتین مصاحبه بود و دو ســاعتی‬ ‫بــا هم حرف زدیم‪ .‬بیشــتر از گذشــته پرســیدم‪ .‬با‬ ‫ایــن که ســواالت زیادی داشــتم که از ســال ‪ 61‬به‬ ‫بعــد و ممنوع الــکاری بپرســم و از ورود به حریم‬ ‫شــخصی اش ولی ترســی که در آن شــرایط وجود‬ ‫داشــت مانع آن شد که به این ســال ها ورود کنم‪.‬‬ ‫عکاس ما عکس خوبی نگرفت‪ .‬نخســتین عکسی‬ ‫بــود که قــرار بــود از فردین بعد از ســال ها چاپ‬ ‫شــود که چاپ شــد و اشــک فردین را درآورد‪ .‬رضا‬ ‫بانکی مدت هــا بعد از چاپ مجلــه و مصاحبه از آنهــا تــا جایــی پیــش رفتند کــه ســینماها را به‬ ‫اشــک ریختن فردیــن بعد از دیــدن عکس‪ ،‬گفت‪ .‬عنوان اعتــراض تعطیل کردند‪ .‬فردین کــه آن زمان‬ ‫آن مصاحبــه بــا مقدمه ای چاپ شــد که‬ ‫همان ترس جهان ســومی در آن دیده می‬ ‫شد ‪.‬‬ ‫هــر چند در آن شــرایط هیچ کس چنین‬ ‫ریســکی نکــرده بود و من نخســتین نفر‬ ‫بــودم و آقــای ســهی‪ ،‬صاحــب امتیاز‬ ‫هم در این ریســک شــریک بــود ولی ما‬ ‫شــجاعان ترســوی جهان ســومی هستیم‪.‬‬ ‫جلــو می رویــم ولــی آخر چند قــدم به‬ ‫عقــب بر مــی گردیم‪ .‬من خــودم را هیچ‬ ‫وقــت برای نوشــتن چنــد جملــه انتهای‬ ‫مقدمه نمی بخشــم‪ .‬چند سال بعد وقتی‬ ‫مجله فیلم و سینما این مصاحبه را بازنشر‬ ‫کرد و از من مقدمه دیگری خواســت‪ ،‬من‬ ‫به این چند جمله شــجاعت جهان سومی‬ ‫اشــاره کردم که البتــه در آن زمــان دیگر اصالحات ســهامدار ســینما نیاگارا (جمهوری) بود‪ ،‬در انجمن‬ ‫شــده بود و همه شجاع شــده بودند‪ .‬بعد از چاپ فعــال بود‪ .‬اعتراضات ســینمادارها بقیــه صنوف را‬ ‫مصاحبــه اصــا بــا فردین حــرف نزدم تا ســال ‪ 78‬وارد میدان کرد‪ .‬قبل از این که انجمن ســینمادارها‬ ‫خانــه ضیا دری‪.‬‬ ‫در اعتراضات شــان به نتیجه برســند ســینما رکس‬ ‫انجمن ســینماداران از ابتدای سال ‪ 57‬اعتراضاتش آبــادان در آتــش هنگام نمایش نســخه سانســور‬ ‫را نســبت بــه قیمــت پایین بلیــت و شــرایط بد شــده گوزن ها با کلی تماشــاچی ســوخت‪ .‬با روی‬ ‫اقتصــادی ســینماهای درجه یــک و دو علنی کرد‪ .‬کار آمدن شــریف امامی و باز شــدن بیشتر فضا و‬ ‫فضا از نظر سیاســی برای شــنیدن اعتراضات کمی آزادی بیشــتر‪ ،‬روزنامه ها‪ ،‬نوشــته ها و حرف های‬ ‫باز شــده بود‪ .‬ســال ‪ 56‬در همایش حزب رستاخیز محافل سیاســی به داخل روزنامــه ها آمد؛ محافلی‬ ‫همه ســینماگران از فیلمســاز روشــنفکر گرفته تا که ســال ها بود روزنامه ها اجازه بردن اســم شــان‬ ‫فیلمنامــه نویس فیلمفارســی و ســینمادار و تهیه را هم نداشتند‪.‬‬ ‫کننــده تنــد و تیــز حــرف زده بودنــد و حــاال در در چنیــن شــرایطی مــن میزگــردی در روزنامه‬ ‫آغــاز ســال ‪ 57‬انجمن ســینماداران بــا علنی کردن اطالعات گذاشــتم‪ .‬فردین یکــی از افراد این میزگرد‬ ‫اعتراضــات شــان می خواســتند از فرهنــگ و هنر بــود‪ .‬ظهر بعــد از میزگرد وقتی جمعــی رفتیم به‬ ‫امتیاز بگیرند‪.‬‬ ‫رســتوران روزنامــه که ناهــار بخوریــم‪ ،‬فردین در‬ ‫‪ 47‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪47 Kheradmand Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫صف ســلف ســرویس در صحبتی که با من داشت‬ ‫از رشــد اعتراضــات خوشــحال بــود و معتقد بود‬ ‫جبهه ملی ســر کار می آید و بــه او و همکارانش‬ ‫احتیاج خواهند داشــت‪ .‬برای من و همکارم سعید‬ ‫ویس زاده این پیش بینی عجیــب بود‪ .‬پارامترهای‬ ‫سیاســی نشــان نمــی داد کــه این جبهــه قدرت‬ ‫سیاســی را به دســت گیرد‪ .‬حتــی در آن تاریخ که‬ ‫تــازه فضای سیاســی کامال تغییر کرده بــود‪ .‬هنوز‬ ‫خوشــحالی فردین؛ این جمله اش در خاطرم مانده‬ ‫اســت‪ .‬بعــد از این میزگــرد من دیگر فردیــن را تا‬ ‫ســال ‪ 75‬ندیدم‪ .‬وقتــی فیلم گنج قــارون در پاییز‬ ‫ســال ‪ 44‬در تهــران و شهرســتان هــا بــه نمایش‬ ‫عمومــی درآمــد و آوازه اش بــه شهرســتان تربت‬ ‫حیدریه رســید؛ شهرســتان کوچکی که بــا اتوبوس‬ ‫دو ســاعت با مشــهد فاصله داشــت‪ ،‬مــن از پدرم‬ ‫خواســتم که بــرای دیدن فیلم به مشــهد‬ ‫برویــم‪ .‬پدرم ســرانجام راضی شــد و یک‬ ‫پنجشــنبه ای با میهــن تور عازم مشــهد‬ ‫شدیم‪ .‬اتوبوس ســاعت دو راه می افتاد و‬ ‫ســاعت چهار به مشــهد می رسید‪ .‬‬ ‫از گاراژ به خانه عمق آفاق می رسیدیم‪.‬‬ ‫نیم ســاعتی طول می کشــید‪ .‬عمه آفاق‬ ‫اهل دیــدن فیلم بــود و با شــوهرش آقا‬ ‫رضــا همه فیلــم هــا را می دیــد و گنج‬ ‫قــارون را دیــده بــود‪ ،‬دو بار هــم دیده‬ ‫بود‪ .‬مــا وقتی به مشــهد رســیده بودیم‬ ‫که دو ماه از نمایش فیلم در دو ســینمای‬ ‫متروپل و کریســتال می گذشــت‪ .‬در آن‬ ‫تاریخ متروپل فیلم را برداشــته بود و فقط‬ ‫کریســتال نمایش می داد‪ .‬تا پــدرم آماده‬ ‫رفتن به ســینما شــد‪ ،‬ســاعت هفت و نیم شــده‬ ‫بود و ما برای ســئانس آخر ســاعت هشــت شــب‬ ‫بلیت گرفتیم‪ .‬در ســالن انتظار کوچک نشســتیم تا‬ ‫ســئانس قبلــی تمام شــود‪ .‬بعد از دو مــاه نمایش‬ ‫سئانســی فیلم نمایش دادن در ســینما کریســتال‬ ‫نشــانه اســتقبال عجیب از فیلم بود‪ .‬وقتی درهای‬ ‫ســالن باز شــد ما تقریبــا نزدیک پرده نشســتیم؛‬ ‫ســالن پر بود‪.‬‬ ‫بــرای مــن که ‪ 14‬ســال داشــتم‪ ،‬شــروع فیلم به‬ ‫معنــای ورود بــه دنیایی بود که من مــدت ها بود‬ ‫انتظارش را می کشــیدم؛ دنیایی کــه با بازی فردین‪،‬‬ ‫جوانمــردی که خوب می خندید و خــوب آواز می‬ ‫خوانــد‪ ،‬لذت بخش بود‪.‬آن شــب درهــای این دنیا‬ ‫بــه روی من باز شــده بود و هنوز بــا خاطره لذت‬ ‫ســالنامه اعتماد‬ ‫آن شــب زندگی می کنم‪.‬‬


‫بزرگ ترین سوپراستار قبل از انقالب چطور رفت؟‬

‫فریدونجیرانی‬ ‫در یکی از خیابان هــای فرعی نیاوران جلوی یک‬ ‫پیتزافروشــی داخل ماشــین نشســته بودم که نور‬ ‫آماده شــود تا صحنه نهایی علی مشرقی در (آب و‬ ‫آتش) را داخل پیتزافروشــی کوچکی بگیرم که خبر‬ ‫دادنــد (فردیــن) مــرد‪ .‬نمــی دانم کــی گفت ولی‬ ‫دقیقــا یادم هســت که لحظــه ای اصال نتوانســتم‬ ‫حرف بزنم‪.‬‬ ‫انتظــار داشــتم چنیــن خبــری را بشــنوم‪ ،‬واقعا‬ ‫غمگین شــدم‪ .‬فردین خاطــرات نوجوانــی ما بود‪.‬‬ ‫خاطرات لــذت بخــش نوجوانی‪ .‬خاطرات عشــق‬ ‫واقعــی ما به ســینما زمانــی که هنوز نه سیاســی‬ ‫شــده بودیــم و نه رفتــه بودیم تو تیم روشــنفکرا‬ ‫که پیف پیف کنیم و فیلمفارســی نبینیم‪ .‬خاطرات‬ ‫زمانی کــه آزاد و رها از قیــد و بندهای فکری برای‬ ‫ســرگرم شــدن فیلم می دیدیم که فیلم های فردین‬ ‫ســال های دهــه ‪ 40‬واقعا ما را ســرگرم مــی کرد‪.‬‬ ‫بعــد از آن ســکوت‪ ،‬خبر بین گــروه فیلم چرخید‬ ‫و همه و بیشــتر از همــه محمــود کالری و پرویز‬ ‫پرســتویی غمگین شــدند‪ .‬بعدازظهر پنجشنبه ‪18‬‬ ‫فروردیــن ‪ 79‬بــود؛ بعدازظهــری که بــرای من تلخ‬ ‫تریــن بعدازظهر بــود‪ .‬خیلــی زود فهمیدیم فردین‬ ‫در خواب به دلیل ایســت قلبی مرده اســت‪ .‬شــب‬ ‫آن روز همه اهالی ســینما با هم تــا فنی از فردین‬ ‫می گفتنــد و همه ناراحــت بودند‪ .‬فردیــن در ‪69‬‬ ‫‪ 46‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ســالگی مرده بود‪ .‬با آرزوی شنیدن صدای دوربین‪.‬‬ ‫او از آخــر ســال ‪ 60‬بــا این آرزو زندگــی کرده بود‬ ‫و ‪ 19‬ســال عده ای نگذاشــته بودند او به این آرزو‬ ‫برســد؛ آرزویی که حق طبیعی او بود‪ .‬همان شــب‬ ‫شــایع شــد فردین صبح شــنبه ‪ 20‬فروردین با وزیر‬ ‫ارشــاد وقت قرار مالقات داشته اســت برای گرفتن‬ ‫اجــازه بازیگــری و کارگردانی‪ .‬روز بیســتم این قرار‬ ‫انجام نشــد چــون همه بــا او قرار داشــتند که در‬ ‫امجدیه با جســدش خداحافظی کنند‪.‬‬ ‫دو مــاه قبــل از مرگش مــن در خانه ضیــا دری‪،‬‬ ‫فردیــن را دیــدم‪ .‬آنهــم بعدازظهــری بــود که ضیا‬ ‫زنــگ زد و از مــن خواســت که به خانــه اش بروم‬ ‫کــه فردین مهمانــش بود و مــی خواســت درباره‬ ‫بازیگــری مجــدد فردین صحبــت کند‪ .‬رفتم‪ ،‬ســه‬ ‫ســالی بود کــه فردین را ندیــده بودم‪ .‬بــاالی اتاق‬ ‫نشســته بود‪ .‬با صورت تکیده تر از ســه سال پیش‪.‬‬ ‫انــگار در ایــن ســه ســال از ‪ 75‬تا ‪78‬ده ســال پیر‬ ‫شــده بود‪ .‬ضیا از دعوت یک کارگــردان تلویزیونی‬ ‫از فردیــن برای بازی در ســریال گفت و قرار شــده‬ ‫بود بــا من مشــورت کند‪.‬‬ ‫اســم کارگــردان را تا آن لحظه نشــنیده بودم و با‬ ‫توجه به شــرایط ســخت تــر تلویزیون نســبت به‬ ‫ســینما‪ ،‬این دعوت با توجه به اســم کارگــردان‪ ،‬از‬ ‫نظر من شوخی بود و ســریع نظرم را گفتم‪ .‬فردین‬ ‫ناراحــت شــد‪ .‬معــادالت جدید را نمی دانســت و‬

‫اصال با فضای جدید آشــنا نبــود‪ .‬همانجا گفتم اگر‬ ‫در ایــن ســریال بازی کنیــد‪ ،‬تمام خاطرات نســلی‬ ‫را کــه بــا فیلم هــای شــما زندگی می کننــد‪ ،‬پاک‬ ‫خواهیــد کــرد‪ .‬فردین آن قــدر دلش بــرای صدای‬ ‫دوربیــن تنــگ شــده بــود کــه معنی حــرف مرا‬ ‫نفهمید و ناراحت تر شــد‪ .‬دری آمد وســط حرف و‬ ‫حرف مرا تصحیــح کرد‪.‬‬ ‫مــن در آن لحظــه حال فردیــن را نفهمیــدم‪ .‬در‬ ‫تصــورات ذهنی و ایده آلی خــودم بودم که فردین‬ ‫نبایــد خودش و خاطرات مــا را خراب کند‪ .‬فهمیدم‬ ‫آدمی که از ســال ‪ 60‬صدای دوربین را نشنیده و در‬ ‫حالی که محبــوب همان مردم انقالبــی بوده مانع‬ ‫بازی کردن و فیلم ســاختنش شــدند‪ .‬من در آن روز‬ ‫حــال این بازیگر را نفهمیــدم و زدم به جاده خاکی‬ ‫و ناراحتــش کــردم‪ .‬در آن روز فکر می کردم چقدر‬ ‫درســت گفتم و چــرا فردیــن حرف مــرا نفهمیده‬ ‫اســت و امروز حــال او را می فهمم‪.‬‬ ‫ســال ‪ 75‬که ســردبیر مجله فیلم و سینما بودم‬ ‫و می خواستم شــماره بازیگری دربیاورم یک دفعه‬ ‫شــجاع شــدم و بدون مشــورت با صاحــب امتیاز‬ ‫تصمیــم گرفتم بــا فردین مصاحبه کنم‪ .‬از ســال ‪61‬‬ ‫بعــد از پایین کشــیدن فیلــم برزخی هــا از اکران‪،‬‬ ‫فردیــن ممنوع الچهــره و ممنــوع المصاحبه بود‪.‬‬ ‫مســلم منصوری با فردین تماس گرفــت و او فردای‬ ‫آن روز قرار گذاشــت در شرکتی در خیابان ونک‪ .‬از‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪46 Kheradmand‬‬




43 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬43


42 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬42


‫پــس بهتر اســت بگوییم به جای ســینما بــه تئاتر‬ ‫عالقه منــد بودید!‬ ‫بلــه اگر بگــوم تئاتر‪ ،‬صحیح تر اســت‪ .‬درواقع آن‬ ‫روزها بیش از ســینما به دنبال تئاتــر بودم و هرگز‬ ‫گمــان نمی کــردم بازیگر هنــر هفتم شــوم‪ .‬بعد‬ ‫از یک ســری اتفاقاتی کــه در زندگــی ام رخ داد و‬ ‫خســتگی ام از فضای شــعر و البته نه از خود شعر‪،‬‬ ‫تصمیــم گرفتم بازیگــری را هم تجربه کنــم‪ .‬البته‬ ‫زمانــی که بــرای بازی در نخســتین فیلــم دعوت‬ ‫شــدم‪ ،‬عالقــه چندانی بــه قبــول آن نداشــتم اما‬ ‫بعد دیدم کــه چقدر فضای زندگــی ام ار روزمرگی‬ ‫هایــی که اغلب گرفتار آن می شــویم‪ ،‬بــودم و آن‬ ‫را پذیرفتــم‪ .‬البته بــه مرور با پیشــنهادهای بعدی‬ ‫بــه دنیای بازیگری و ســینما هم عالقه مند شــدم‪.‬‬ ‫از ســینما و عالقه مندی تان بــه این عرصه گفتید‪،‬‬ ‫در شــرایط فعلی چه جایگاهی برای سینمای ایران‬ ‫در عرصه جهانی قائل هســتید؟‬ ‫بــا وجــود تمام کــم و کاســتی هایی که‬ ‫ســینماگران مان بــا آن رو به رو هســتند‪،‬‬ ‫گمان می کنــم که شــناخت جوانان فعال‬ ‫در ایــن عرصه از ســینما و تکنیک های آن‬ ‫بیشــتر شــده اســت‪ .‬از همین رو معتقدم‬ ‫کــه هنرمنــدان ایرانی در همه رشــته های‬ ‫هنری می توانند ســرآمد شــوند‪ .‬این گفته‬ ‫ام برحســب احساسات نیســت چرا که به‬ ‫کشورهای بســیاری رفته ام‪ ،‬در برنامه های‬ ‫خارجی مختلفــی هم برای شــعرخوانی و‬ ‫حتــی تدریس دعوت شــده ام و براســاس‬ ‫تجربــه چنیــن نظــری دارم‪ .‬جالب اســت‬ ‫بگویــم ســال قبــل بــا دکتــر ابوالقاســم‬ ‫اســماعیل پور به کنگره جهانی شــعر چین‬ ‫دعــوت شــدیم و آنجا فهمیدیم که شــعر‬ ‫ایران چند ســر و گردن باالتر از شــعر سایر‬ ‫کشورهاست‪.‬‬

‫فیلمنامه و دیالوگ ها را می نویســد و حتی کســی‬ ‫نیســت که آن را به درســتی ویراستاری کند‪.‬‬ ‫با فیلمنامه ای که قوی نیســت‪ ،‬نمــی توان فیلم‬ ‫خــوب ســاخت و این یکــی از مهــم ترین ضعف‬ ‫های ســینمای امروزمان اســت‪.‬‬ ‫ایــن ضعف بــه دلیل مباحــث اقتصادی اســت یا‬ ‫موانــع و خــط قرمزهای پیش روی ســینما موجب‬ ‫آن شده؟‬ ‫نه این مشکالت بســیار فراتر از مباحث اقتصادی‬ ‫اســت‪ ،‬در کشــور ما خط قرمزهای بساری مانع کار‬ ‫ســینماگران می شــود‪ .‬به عنوان نمونــه اطالع دارم‬ ‫کــه بیــش از ‪ 30‬فیلمنامه محمدعلی ســجادی رد‬ ‫شــده و اجازه ســاخت آنها را نداده اند؛ اینکه نمی‬ ‫شــود فیلم ســاختن! از همین رو معتقــدم افرادی‬ ‫مانند اصغــر فرهادی که با وجود مشــکالت فعلی‬ ‫موفــق به درخشــش در عرصه جهانی می شــوند‪،‬‬

‫واقعا نابغه هســتند‪.‬‬ ‫فکر مــی کنید چرا مــردم به تماشــای فیلم های‬ ‫بــه اصطــاح طنزی کــه بیشــتر بر مبنــای لودگی‬ ‫ســاخته شــده اند می روند! چون ناخودآگاه به این‬ ‫سمت سوق داده شــده اند و مسئولیت ضعف در‬ ‫ایــن بخش از هنر را با سیاســتمداران می دانم‪ .‬کار‬ ‫به جایی کشــیده که کافی اســت قدری از پرستاران‬ ‫در فیلم صحبت شــود تا صدای اعتراض شــان بلند‬ ‫شــود‪ ،‬درباره مشــاغل دیگر هم همین طور است‪.‬‬ ‫اینها که قبال این طور نبودند‪ ،‬به این ســمت ســوق‬ ‫داده شــده اند‪ .‬چنین برخوردهایی در هیچ کشــور‬ ‫دیگــری وجــود ندارد‪ .‬اگر قرار باشــد کــه به همه‬ ‫مان بربخورد که نمی شــود‪.‬‬

‫موافق نیســتید؟‬ ‫نــه اینها آدرس اشــتباهی می دهند‪ ،‬بــا این گفته‬ ‫موافــق نیســتم‪ .‬اگــر کار بــه خوبی پیــش برود‪،‬‬ ‫تعامــات هم پررنگ تر می شــود‪ .‬اگــر این چنین‬ ‫بــود که حداقل مــن به نوعی با بســیاری از اهالی‬ ‫ســینما چنین رابطه های صمیمانه ای نداشــتم!‬ ‫شــرایط ســینما طــی چند ســال اخیر بهبــود پیدا‬ ‫نکرده؟‬ ‫به عقیده من‪ ،‬وزارت فرهنگ و ارشــاد اسالمی به‬ ‫تنهایــی قادر به ایجــاد بهبود یا حتی پســرفت در‬ ‫عرصه های مختلف هنری نیســت چرا که همزمان‬ ‫با ایــن وزارتخانه‪ ،‬اهرم هــای قدرتمند و همچنین‬ ‫ســازمان های دیگری هم هســتند که مــی توانند‬ ‫در عرصــه فرهنگ اعمال نظــر و حتی قدرت کنند‪.‬‬ ‫شــرایط فرهنگ و هنر به گونه ای اســت که اوضاع‬ ‫گاهــی بهتر و گاهی هم ســخت تر می شــود‪ .‬به‬ ‫خاطــر این مــوازی کاری ها هنوز شــرایط‬ ‫فرهنگی به ثبات نرســیده است‪.‬‬ ‫از ایــن بحث کــه بگذریم‪ ،‬حضــور پررنگ‬ ‫شــما در عرصه ســینمابه این معنی نیست‬ ‫که کم کم از شــعر فاصلــه خواهید گرفت؟‬ ‫نــه! همان طور که اشــاره شــد‪ ،‬همچنان‬ ‫فعالیــت جــدی ام در عرصــه ادبیــات را‬ ‫ادامه خواهــم داد‪ .‬البته نگاهم به ســینما‬ ‫هــم دیگر یــک زنگ تنفس نیســت‪ ،‬نمی‬ ‫دانــم دیگــران چرا در رشــته هــای هنری‬ ‫مختلف فعالیــت می کنند‪ .‬امــا در ارتباط‬ ‫با مــن این گونه اســت کــه ایــن کارها را‬ ‫انجــام می دهم تــا بهانه ای بــرای زندگی‬ ‫بهتــر داشــته باشــم‪ .‬شــعر نمــی گویم تا‬ ‫شــاعر بشــوم‪ ،‬بازیگری نمی کنم تا بازیگر‬ ‫شــوم؛ بلکه تمام ایــن کارهــا را انجام می‬ ‫دهــم تا زندگــی ام به بطالت نگــذرد‪ .‬من‬ ‫از نوجوانی عاشــق موســیقی بودم امــا به دالیلی‬ ‫موفــق به انجام آن نشــدم و حاال دلــم می خواهد‬ ‫بــرای آرامش خودم ایــن کار را انجــام بدهم‪.‬‬

‫پس چرا خبری از شــعر فارســی معاصــر در عرصه‬ ‫های بین المللی شــعر نیست؟‬ ‫شعر فارســی معاصر برخالف سینما فرصتی برای‬ ‫معرفی در کشــورهای دیگر نداشته است‪ .‬سینمای‬ ‫بحــث موســیقی هم بــه میــان آمــد‪ ،‬هرازگاهی‬ ‫ایــران به دلیــل مشــکالت و موانعی که بــا آن رو‬ ‫شاهد انتشــار قطعه ای موسیقایی از شما هستیم‪،‬‬ ‫به رو اســت‪ ،‬نتوانســته آن طــور که باید و شــاید‬ ‫به تازگــی فعالیتــی در این حوزه داشــته اید؟‬ ‫بدرخشــد‪ .‬فیلمنامه ها با مشکالت بســیاری رو به‬ ‫همــان طور که اشــاره کردید از ســال هــای دور‬ ‫رو اســت‪ ،‬آن هم وقتــی که مهم تریــن وظیفه بر‬ ‫نوجوانــی عالقــه بســیاری به موســیقی داشــتم؛‬ ‫عهده همین بخش از فیلم اســت‪ .‬این در شــرایطی‬ ‫منتهی در شــهر ما کالســی برای یادگیری موسیقی‬ ‫اســت کــه در کشــورهای دیگر فیلمنامه نویســی‬ ‫و امکانــات الزم آن نبود‪.‬‬ ‫به عهــده یک نفر نیســت و گروه هــای فیلمنامه‬ ‫نویسی برای ســاخت یک فیلم یا مجموعه تشکیل‬ ‫و البته بحث پدرتان که روحانی بود!‬ ‫می شــود‪ ،‬حتی اتاق های دیالوگ نویســی تشکیل‬ ‫مــی دهند‪ ،‬دیالــوگ ها را می نویســند و فیلمنامه بــا این حســاب بــا گفتــه برخــی که ضعــف در نــه اتفاقا خانواده مشــکلی با یادگیری موســیقی‬ ‫بر همین اســاس نوشــته می شــود‪ .‬اما در کشــور فیلمنامــه نویســی مــان را در نبود تعامــل میان نداشــتند؛ بــا وجود این خــودم به احتــرام آنان به‬ ‫بقیه در صفحه ‪63‬‬ ‫ما یــک نفر به ناچار و اجبار شــرایط می نشــیند‪ ،‬ســینماگران و اهالــی کتــاب مــی داننــد‪ ،‬چندان ســراغ فراگیــری حرفــه ای‬ ‫‪ 41‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪41 Kheradmand Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫صدای بلند موسیقی‪ -‬فیلم و سکوت ادبیات در ایران‬ ‫مریمشهبازی‬ ‫تاکید دارد برای شــهرت به ســراغ سینما نرفته! در‬ ‫چنــد فیلم بازی کــرده‪ ،‬حتی برای ایفــای نقش در‬ ‫فیلم «احتمال باران اســیدی» ســال گذشــته نامزد‬ ‫دریافت جایزه بهتریــن بازیگر نقش‬ ‫اول در جشــن انجمن منتقدان‬ ‫شــد اما با وجود این هنوز‬ ‫خــودش را بازیگر نمی‬ ‫دانــد‪ .‬به موســیقی‬ ‫هم عالقه بســیاری‬ ‫دارد‪ ،‬آن هــم‬ ‫از ســال هــای‬ ‫دور نوجوانــی‪،‬‬ ‫چنــد قطعه ای‬ ‫خوانده‪ ،‬ســاز‬ ‫هــم مــی زند‬ ‫امــا خــودش را‬ ‫خواننــده نمی‬ ‫دانــد‪ .‬تخصــص‬ ‫اصلی اش شــعر و‬ ‫شــاعری است‪ .‬چند‬ ‫دهــه ســابقه فعالیت‬ ‫جــدی در حــوزه شــعر‪،‬‬ ‫تحقیــق‪ ،‬پژوهــش و تدریس‬ ‫در دانشــگاه در رزومــه اش ثبت‬ ‫شــده اما مــی گوید برای شــاعری شــعر‬ ‫نگفته !‬ ‫محمد شــمس لنگرودی از آن دســته شــاعرانی‬ ‫اســت که تجربــه فعالیت در عرصــه های مختلف‬ ‫فرهنــگ و هنــر به نامــش ثبت شــده‪ ،‬حتی چند‬ ‫رمان بزرگســال و چنــد قصه ای هم بــرای کودکان‬ ‫نوشته اســت‪ .‬او به تازگی در فیلم «دوباره زندگی»‬ ‫نقش مقابــل گالب آدینه را بازی کــرده‪ ،‬فیلمی که‬ ‫شــانس حضور در جشــنواره فیلم فجر سال گذشته‬ ‫را پیــدا نکرد اما امســال اکران می شــود و شــمس‬ ‫لنگــرودی آن را کاری قابل تامــل می داند‪.‬‬ ‫او این روزها مشــغول بازنویســی آخرین نوشــته‬ ‫اش در حــوزه رمــان و همچنین بازبینــی نهایی دو‬ ‫مجموعه شــعر اســت که آنها را به احتمال بســیار‬ ‫ســال جاری روانه بازار کتاب خواهدکــرد‪ .‬به بهانه‬ ‫فعالیــت هــای او در حوزه های یادشــده‪ ،‬گفت و‬ ‫گویی با وی درباره ارزیابی اش از شــعر‪ ،‬موســیقی‬ ‫و ســینمای معاصر داشــتیم که می خوانید‪.‬‬

‫تا به امروز در هیچ جشــنواره و جایزه ای شــرکت‬ ‫نکــرده ام و هرگز فیلمی را در جنشــواره ها ندیده‬ ‫ام‪ .‬مگــر زمانی کــه فیلمی بــا بازی خــودم اکران‬ ‫شده باشــد و بنا بر دعوت و به حرمت دوستان در‬ ‫آن شــرکت کرده باشــم‪ .‬از همین رو‬ ‫تنها دو مرتبه در جشــنواره ها‬ ‫شــرکت کرده ام و اطالعی‬ ‫از فیلم های جشــنواره‬ ‫گذشــته ندارم‪ .‬البته‬ ‫در ایــن دوره در‬ ‫فیلــم «دوبــاره‬ ‫زندگــی»‪ ،‬بــا‬ ‫خانــم گالب‬ ‫آدینــه حضور‬ ‫داشــتیم‪ ،‬فیلم‬

‫یک شــاعر بود!‬ ‫بله و شــاید جالب باشــد که بدانید آن زمان هیچ‬ ‫تصمیمی به بازیگرشــدن نداشــتم‪ ،‬اتفاقا در فیلمی‬ ‫که اشــاره کردید در نقش یک شــاعر تبعیدی بازی‬ ‫کرده ام‪ .‬خوشــبختانه این فیلم بعد از ‪ 9‬سال اجازه‬ ‫اکــران گرفته اســت‪ .‬شــاید باز هم شــرایطی پیش‬ ‫آیــد کــه در نقش شــاعر بازی کنــم‪ ،‬اما بــه طور‬ ‫قطع هیچ گاه نقش شــاعری افســرده و غمگین که‬ ‫تــارک دنیا شــده و خــاف واقعیت اســت را بازی‬ ‫نخواهم کرد‪.‬‬ ‫پس مشــکلی با بازی در نقش شــاعر ندارید‪ ،‬بلکه‬ ‫به تصور اشــتباهی که شــاعران را بــا آن به تصویر‬ ‫می کشــند‪ ،‬نقد دارید!‬ ‫همیــن طور اســت‪ ،‬اگر در فیلمی نقش شــاعری‬

‫محمد شمس لنگرودی از آن دسته‬ ‫شاعرانی است که تجربه فعالیت در‬ ‫عرصه های مختلف فرهنگ و هنر به نامش‬ ‫ثبت شده‪ ،‬حتی چند رمان برای بزرگساالن و‬ ‫چند قصه ای هم برای کودکان نوشته است‪.‬‬ ‫بــه موقــع آمــاده شــد و آن طــور که بســیاری از‬ ‫دوســتان می گویند‪ ،‬کار خوبی هــم از آب درآمده‬ ‫اســت‪ ،‬منتهی بــه آن اجازه شــرکت در جشــنواره‬ ‫فیلــم فجر داده نشــد‪.‬‬ ‫ایــن فیلم در چــه ژانری اســت و شــما در آن چه‬ ‫نقشــی ایفا کــرده اید؟‬ ‫در ایــن فیلــم نقش مقابــل خانم آدینــه را بازی‬ ‫مــی کنم‪ .‬ما صاحب فرزندی هســتیم کــه برای او‬ ‫مســائلی رخ می دهد و داســتان فیلم را شکل می‬ ‫دهد‪.‬‬ ‫پــس نقشــی کــه در ایــن فیلم بــازی کــرده اید‪،‬‬ ‫ارتباطــی با شــاعربودنتان نــدارد؟‬ ‫نــه! به هیــچ وجه تمایل نــدارم به عنوان شــاعر‬ ‫قــدرم بــه ســینما بگــذارم و ایــن کار بــه نظــرم‬ ‫سوءاســتفاده از موقعیت شــاعری ام به شمار می‬ ‫آیــد‪ .‬عــاوه بر ایــن عالقه منــدم در نقــش های‬ ‫متفاوت بــازی کنم چرا که به ســینما عالقه دارم و‬ ‫برای شــهرت بــه ســراغ آن نرفته ام‪.‬‬

‫به من پیشــنهاد شــود که فعال بوده و گوشه نشین‬ ‫نباشــد قبول خواهم کرد‪ ،‬نمی خواهــم خودم هم‬ ‫به تصورات اشــتباهی که درباره شــاعران ارائه شده‬ ‫دامــن بزنم‪ .‬عــاوه بر این متن خــود فیلمنامه هم‬ ‫برایم از اهمیت بســیاری برخوردار است‪.‬‬ ‫طــی چند ســال اخیــر حضورتــان در هنــر هفتم‬ ‫پررنگ شــده‪ ،‬به ویژه که قبــل از فعالیت جدی در‬ ‫عرصه شــعر‪ ،‬ســودای بازیگری را هم در سر داشته‬ ‫اید‪ .‬با این حســاب به عالقه ســال هــای نوجوانی‬ ‫و جوانــی تــان بازگشــته اید یــا بازیگــری برایتان‬ ‫حکم ســاعت اســتراحت‪ ،‬آن هم بعد از چند دهه‬ ‫فعالیت ادبی جــدی دارد؟‬ ‫هــر دو نکته ای که به آن اشــاره کردید‪ ،‬در ارتباط‬ ‫با ورودم به ســینما نقش داشته اســت‪ .‬شاید بتوان‬ ‫گفــت قدری به دنبــال تغییر فضــای زندگی حرفه‬ ‫ای و شــخصی ام بــوده ام‪ .‬از ســوی دیگر ســینما‬ ‫یکــی از عالیقــی اســت کــه از دوران نوجوانی ام‬ ‫به ســراغ یادگیــری اش رفتم و آن را براســاس روش‬ ‫«استانیسالوســکی» فراگرفتــم و آن روزهــا چقدر‬ ‫عاشق «برشــت» بودم‪.‬‬

‫شــما نه تنها در عرصه شــعر‪ ،‬بلکــه در حوزه های‬ ‫بازیگــری و موســیقی هم کار کرده اید‪ .‬جشــنواره‬ ‫فیلــم فجــر را به تازگی پشــت ســر گذاشــته ایم‪،‬‬ ‫امــا ورودتان به ســینما بــا ایفای نقش بــه عنوان‬ ‫فیلم هــای آن را چطــور دیدید؟‬ ‫‪ 40‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪40 Kheradmand Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫ظریــف در یــک مصاحبه گفتــه بود‪ :‬مــا مهربانی‬ ‫ایــران را در زمان کودتای نافرجام فراموش نمیکنیم‪.‬‬ ‫ایــران و ترکیه فرصــت های خوبی بــرای همکاری‬ ‫باهــم دارند‪ .‬ایــران و ترکیه توافقی بــرای آتش بس‬ ‫در ســوریه امضا کرده اند و بحران ســوریه میتواند‬ ‫از طریق دیپلماســی حل و فصل شــود‪.‬‬ ‫ســوال اینجاســت که چه چیزی مقامــات ترکیه را‬ ‫وادار کرد چنین اظهارات متناقضی داشــته باشــند‪.‬‬ ‫نصــرت الله تاجیــک از دیپلمات های ســابق ایران‬ ‫در مصاحبــه با المانیتــور گفته‪ :‬ترکیــه همه جنبه‬ ‫هایش را در بحران ســوریه از دســت داده است‪ .‬با‬ ‫حمایــت از جنبش های ضد اســد به ویــژه داعش‬ ‫و تروریســت ها‪ ،‬ترکیه یک قمار وحشــتناک کرد و‬ ‫شکســت خورد‪ .‬اگرچــه برخی مذاکــرات محرمانه‪،‬‬ ‫جنبه ای از سیاســت حارجی است و هر کس نباید‬ ‫بــه دشــمنان و رقبایش اجــازه دهد که دســت باال‬ ‫را داشــته باشــند‪ ،‬این فرضیه تئوریک درمورد ترکیه‬ ‫عمــل نکرد‪ .‬سیاســت خارجــی آنها آشــفته و پر از‬ ‫هرج و مرج اســت ‪.‬‬ ‫از ســویی دیگر معضــل دیگری که بایــد در نظر‬ ‫داشــته باشــیم‪ ،‬ســطح باالی مبــادالت تجــاری و‬ ‫اقتصــادی بین ایران و ترکیه اســت‪ .‬ایران ســومین‬ ‫مقصــد صــادرات برای ترکیــه اســت ‪ .‬در حالی که‬ ‫ترکیه برای ایــران چهارمین مقصد صادرات اســت‪.‬‬ ‫از ســویی دیگر براساس گزارش کمیســیون اروپایی‬ ‫ایران پنجمین شــریک بزرگ تجاری بــرای ترکیه به‬ ‫حســاب می آید‪.‬‬ ‫در این راســتا سعید لیالز اســتاد اقتصاد دانشگاه‬ ‫شــهید بهشــتی و کارشــناس امــوز اقتصــادی بــه‬ ‫المانیتور گفتــه‪ :‬تحلیل های سیاســی باید از فیلتر‬ ‫روابط اقتصادی بگــذرد‪ .‬دقیقا به همین دلیل تنش‬ ‫های ایران و عربســتان هر روز تشــدید می شود و‬ ‫تنــش های بیــن تهران و آنــکارا نمیتوانــد بیش از‬ ‫یک اندازه ای تشــدید شــود‪ .‬چرا که اقتصاد ایران و‬ ‫ترکیــه کامال مکمل یکدیگر اســت‪.‬‬ ‫‪ 39‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫از ســویی دیگر برخی بر این باورنــد که تا زمانی‬ ‫کــه تنش های ترکیه و اتحادیــه اروپا رو به افزایش‬ ‫اســت ترکیه بایــد به دنبــال سیاســت خارجی ای‬ ‫باشــد که هــم اعراب خلیج فــارس و هم ایــران را‬ ‫راضی نگه دارد‪ .‬شــاید به همین دلیل ســران ترکیه‬ ‫در مقابــل اعــراب در کنفرانــس بحرین بــه ایران‬ ‫حمله کردند و بعــد در دیدار دو جانبه بر اهمیت‬ ‫افزایش همــکاری ها با ایــران تاکید کردند‪.‬‬ ‫در نتیجه ترکیه شــاید به ســادگی در تالش است‬ ‫که ایــران و اعــراب را همزمــان راضی نگــه دارد‪.‬‬ ‫بــا این حــال تئوری دیگــری نیز در ایــن بین قابل‬ ‫تصور اســت‪ .‬این تئــوری حول دونالــد ترامپ می‬ ‫چرخد و رفتار ترکیــه را به نوعی توضیح می دهد‪.‬‬ ‫هاکی اوگور معــاون رییس مرکز مطالعات ایران در‬ ‫آنــکارا می گوید‪ :‬سیاســت های منطقــه ای باراک‬ ‫اوباما رییس جمهور ســابق آمریکا طــوری بود که‬ ‫کشــورهای عربی و ترکیه احســاس کردند در جبهه‬ ‫مبــارزه علیه ایران تنها شــده اند و ایران و روســیه‬ ‫بــه بازیگــران اصلی درگیــری های ســوریه تبدیل‬ ‫شده اند‪.‬‬ ‫او اســتدالل میکنــد کــه بــه دلیــل اظهــارات‬ ‫دائمــی ترامــپ درباره تهدیــد ایران امــروز ترکیه‬ ‫و متحدانش احســاس میکنند که برخالف ‪ 6‬ســال‬ ‫گذشــته‪ ،‬ایران دیگر در آســایش قبل نیست و زمان‬ ‫آن رســیده که شکست های گذشتهشــان را جبران‬ ‫کننــد‪ .‬با این حــال تا زمانــی که ایــران و ترکیه به‬ ‫جــد با هم به ویژه در مســاله ســوریه عدم توافق‬ ‫دارنــد احتمــاال تنش های بیــن آنها فراتــر از یک‬ ‫سطح خاصی تشــدید نخواهد شــد‪ .‬در واقع فارغ‬ ‫از بحث اقتصاد‪ ،‬شــاید دلیل عــدم افزایش تنش ها‬ ‫وضعیت ســوریه باشــد که به طور قابل توجهی در‬ ‫ســال پیش تغییر کرده اســت و درخواست ها برای‬ ‫سقوط بشــار اســد کاهش یافته است‬ ‫المانیتور‬ ‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪39 Kheradmand‬‬


‫چرا ایران و ترکیه مدام باهم درگیر شده‬ ‫و سپس آشتی می کنند؟‬

‫روابط بین ایران و ترکیه با فراز و نشیب هایی همراه است‪.‬‬ ‫در ‪ 13‬فوریه رجب طیب اردوغان در سخنرانی ای در موسسه‬ ‫صلح بین المللی بحرین با گفتن این جمله بر آتش درگیری ها‬ ‫بین ایران و ترکیه دامن زد‪« :‬کسانی هستند که برای تجزیه‬ ‫عراق تالش میکنند ‪ .‬در عراق درگیری فرقه ای و قومی هست‬ ‫چرا که ناسیونالسیم فارسی فعال است‪».‬‬ ‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫روابط بیــن ایران و ترکیه با فراز و نشــیب هایی‬ ‫همراه اســت‪ .‬در ‪ 13‬فوریه رجب طیب اردوغان در‬ ‫سخترانی ای در موسســه صلح بین المللی بحرین‬ ‫با گفتن ایــن جمله بر آتش درگیری هــا بین ایران‬ ‫و ترکیه دامن زد‪« :‬کســانی هستند که برای تجزیه‬ ‫عراق تــاش میکنند ‪ .‬در عراق درگیــری فرقه ای و‬ ‫قومی هســت چرا که ناسیونالســیم فارســی فعال‬ ‫اســت‪.‬ما باید سوریه را از این مســاله در امان نگه‬ ‫داریم و آنچه الزم اســت این اســت که کشورهای‬ ‫خلیــج فــارس با هــم متحــد شــوند چرا کــه ما‬ ‫نمیتوانیم عقب بنشــینیم و تماشا کنیم»‪.‬‬ ‫بــه گــزارش «انتخــاب»؛ چنــد روز بعــد دز ‪19‬‬ ‫فوریه مولــود چاووش اغلو وزیــر خارجه ترکیه در‬ ‫کنفرانــس مونیخ گفت ایران ســعی میکند عراق و‬ ‫ســوریه را به دولت های شــیعی تبدیــل کند ‪ .‬این‬ ‫مســاله باید متوقف شــود‪ .‬ثبات و امنیت منطقه‬ ‫تنها از ایــن طریق ضمانت می شــود‪.‬‬ ‫هــر دو اظهار نظــر انتقادهایی بــود که متوجه‬ ‫ایــران بــود‪ .‬همــان روز همزمان بــا صحبت های‬ ‫چــاووش اغلــو بهــرام قاســمی ســخنگوی وزارت‬ ‫خارجــه ایــران این اظهــارات ســران ترکیــه را بی‬ ‫اســاس خواند و گفــت‪ :‬آنها باید بداننــد که ثبات‬ ‫و امنیــت منطقــه بــه خاطــر آنهــا و امپراتــوری‬ ‫رویاهایشــان بــه خطر افتاده اســت‪.‬‬ ‫یک روز بعد وزارت خارجه ایران ســفیر ترکیه در‬ ‫تهــران را در اعتــراض به اظهار نظــر های چاووش‬ ‫اوغلو و اردوغــان احضار کرد‪.‬‬ ‫جــواد ظریــف وزیــر خارجه ایــران نیــز در ‪24‬‬ ‫فوریه گفت‪ :‬دوســتان مــا در ترکیه حافظه شــان‬ ‫ضعیــف اســت‪ .‬آنها ایــران را بــه به فرقــه گرایی‬ ‫متهم میکنند و یادشــان نیســت شــب کودتا چه‬ ‫کســی بــرای خاطر حکومتشــان که حتی شــیعه‬ ‫هم نبــود تا صبــح بیدار مانــد‪ .‬آنها حافظه شــان‬ ‫بد اســت و با کســانی که با آنها مهربــان بوده اند‬ ‫قدر نشناســند‪.‬‬ ‫بــا ایــن حــال در حالــی کــه تنــش ها بیــن دو‬ ‫کشــور همســایه تشدید شده اســت نشست اخیر‬ ‫ســازمان همکاری هــای اقتصادی اکو در پاکســتان‬ ‫فرصــت خوبی بــرای هر دو کشــور بــرای کاهش‬ ‫ایــن تنش ها بــه وجــود آورد‪ .‬در واقــع اول مارس‬ ‫حســن روحانی و همتای ترک او با هم در حاشــیه‬ ‫نشســت اکو دیدار داشــتند و بر اهمیت توســعه‬ ‫روابــط تاکیــد کردند بــه ویژه در زمینــه اقتصاد‪.‬‬ ‫همــان روز جاووش اوغلو در واکنش به انتقادهای‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪38 Kheradmand‬‬


‫تغییــر رویــه می‌دهند‪ .‬آن‌هــا فقط تا یک مدتــی با دیگــر خروس‌های حاضر‬ ‫در مرغــداری‪ ،‬نگهبانی شــبانه می‌دهند اما «به مرور» این خصوصیات‌شــان را‬ ‫فرامــوش می‌کنند و شــبیه مرغ‌ها می‌شــوند‪.‬‬ ‫خروس محلی‪ ،‬خروس خراســانی‪ ،‬خروس واینداوت و ویلســومر معروف‌ترین‬ ‫آنها هســتند‪ .‬قیمت‌شــان هــم‪۳۰ ‬هزار تومان به باالســت‪ .‬خروس‌های ســفید‬ ‫و کاکل قرمــز هنوز هــم در کوچه مرغی‌هــای خیابان مولوی خریــد و فروش‬ ‫می‌شوند‪.‬‬ ‫‬ ‫خروسجنگی‬ ‫‪ ‬ایــن خروس‌ها به جای النــه در قلعه زندگی می‌کنند‪ .‬دلیلش هم این اســت‬ ‫کــه از همــان اول می‌داننــد که باید یــک روزی مبارزه کننــد و در آن مبارزه یا‬

‫در ابتدا‪ ،‬شــما باید یک خروس از یکی از ســه نژاد «وسترن» «الری» و «ژاپنی»‬ ‫انتخاب کنید‪.‬‬ ‫هــر کــدام از این ســه خــروس ویژگی متفاوتی نســبت به بقیه دارند‪ .‬شــما‬ ‫در مرحلــه بعــد باید خروس‌تــان را تربیت کنید‪ ،‬بــرای او اســم بگذاریم و به‬ ‫ســاح‌های مختلف مجهــزش کنید تــا در مراحل بعدی بفرســتیدش به جنگ‬ ‫رقبا! با هر پیروزی ســکه می‌گیرید‪ .‬با قهرمانی‌هــای مختلف الماس می‌گیرید‪.‬‬ ‫بــه این ترتیب می‌توانیــد خروس‌تــان را آپدیت کنید‪ .‬می‌توانید زره و ســاح‬ ‫جدیــد برایش بگیریــد تــا برایتــان افتخارآفرینی کنــد‪ .‬بازی خــروس جنگی‪،‬‬ ‫گرافیــک باالیــی دارد‪ ،‬محیــط بازی جذاب اســت و صداگــذاری آن به بهترین‬ ‫شــکل انجام شــده‪ .‬هیجان بازی هم به قدری باالســت که برای لحظاتی حس‬ ‫می‌کنیــد میان یک‪ ‬میــدان نبرد واقعی هســتید‪.‬‬

‫تا االن‪ ،‬بازی‌های کامپیوتری و موبایلی با موضوع خروس و متعلقات آن(!)کم نداشته‌ایم‪.‬‬ ‫انواع و اقسام «قوقولی قوقو» و «نجات تخم مرغ» تا این اواخر که یک شرکت ایرانی‪،‬‬ ‫بازی «خروس‬

‫جنگی» را برای اندروید و ‪ ios‬طراحی کرد‪.‬‬

‫بکشــند یا کشته شوند!‬ ‫می‌گوینــد‪ ،‬یکــی از چیزهایی‬ ‫که آنهــا را تبدیل بــه جنگجوی‬ ‫خوبی می‌کنــد این اســت که وقتی‬ ‫هنوز جوجه هســتند روزی چند‬ ‫قطــره خــون را بــه وعــده‬ ‫غذایی‌شــان اضافه کنند‪.‬‬ ‫همــه‌ی اینهــا برای‬ ‫ایــن اســت کــه‬ ‫نگــو‬ ‫ج‬ ‫خــروس‬ ‫نهایتــا در ســه بازی‬ ‫شــرکت کنــد و بعد‬ ‫هــم (احتمــاال) حین‬ ‫مســابقه می‌میــرد‪.‬‬ ‫معروف‌ترین‌شــان هــم‬ ‫همان خــروس الری خودمان‬ ‫اســت کــه بعضا بــرای شــرکت در‬ ‫خــروس بازی‌هــای خارجــی لژیونــر‬ ‫می‌شــوند‪.‬‬ ‫خروس الری‪ ،‬نسخه موبایلی!‬ ‫تــا االن‪ ،‬بازی‌هــای کامپیوتــری و موبایلــی با موضــوع خروس و‬ ‫متعلقــات آن(!)کم نداشــته‌ایم‪.‬‬ ‫انــواع و اقســام «قوقولی قوقــو» و «نجات تخم مرغ» تــا این اواخر که‬ ‫یک شــرکت ایرانی‪ ،‬بــازی «خروس جنگــی» را برای اندرویــد و ‪ ios‬طراحی‬ ‫کرد‪.‬خروس جنگی یک بازی آنالین اســت که داســتان ســاده و شیرینی دارد؛‬ ‫خروس شــما‪ ،‬به دســتور شــاه ســرزمین خروس‌ها مامور شــده تا در نقاط‬ ‫مختلف ســرزمین نظــم و امنیــت را برقرار کنــد و خروس‌های‬ ‫شرور را ســر جایشان بنشاند‪.‬‬ ‫البته این بازی‪ ،‬بخش رقابت هم دارد‪.‬‬ ‫شــما می‌توانید در این بخش بــا خروس‌های دیگــر رقابت کنید‪ .‬‬ ‫‪ 37‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ایــن را هــم اضافــه کنیم که خــروس جنگی بخاطر اســتقبال خوبــی که در‬ ‫داخــل ایــران از آن صورت گرفت‪ ،‬بــه تازگی اولین بــازی ایرانی لقب گرفت‬ ‫که نســخه بین الملل آن‪ ،‬تولید و به زبان انگلیســی منتشــر شــد‪.‬‬ ‫‬ ‫گوشت خروس؛ بخوریم؟ نخوریم؟‬ ‫جــدا اگر روی تابلوی یک فســت فود نوشــته شــده باشــد «خروس‬ ‫بریــان» ‪ ،‬اصال رغبتی بــه خــوردن آن پیدا می‌کنیــد؟ احتماال جواب‬ ‫منفی است‪.‬‬ ‫در کشــتارگاه‌ها‪ ،‬مــرغ و‬ ‫امــا بایــد بدانید که‬ ‫هم کشــته می‌شوند و وارد‬ ‫خروس‌هــا با‬ ‫بازار می‌شــوند‪.‬‬ ‫البتــه مســئول یکی از‬ ‫کشــتارگاه‌های اطــراف‬ ‫تهــران‪ ،‬ایــن قضیــه را‬ ‫کامــا رد می‌کنــد‬ ‫و می‌گویــد کــه‬ ‫اصال هیچ خروســی‬ ‫ازمرغداری وارد کشــتارگاه‬ ‫نمی‌شــود‪ .‬ایــن در حالی‬ ‫اســت که می‌گویند گوشت‬ ‫خروس خوشــمزه‌تر و زود هضم‌تر‬ ‫از گوشــت مرغ اســت‪.‬‬ ‫امــا اینکه مرغدارهــا از فروش خروس‌ها خــودداری می‌گنند‪،‬‬ ‫شــاید بخاطر این باشــد کــه از خروس‌هــا برای جوجه کشــی‌های‬ ‫بعدی اســتفاده می‌کنند‪.‬‬ ‫البته گوشــت خروس خوب اســت‪ ،‬اما نه هر خروســی‪ .‬خروس‌های‬ ‫الری و جنگجو گوشت ســفت و سیاهی دارند‪.‬‬ ‫آن‌هــم بخاطــر استرســی اســت که موقــع مبــارزه به آنهــا وارد‬ ‫می‌شــود‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪37 Kheradmand‬‬


‫سال سال خروس است‬

‫نقش خروس در زندگی ایرانیان!‬

‫ســال ‪ ،۹۶‬ســال خروس‬ ‫نامگــذاری شــده‬ ‫اســت‪ .‬این حیوان‬ ‫اهلــی در ادوار‬ ‫مختلف نقش‬ ‫مختلفــی‬ ‫در زندگــی‬ ‫ایرانیــان‬

‫سینا ناصری‬

‫داشته چه‬ ‫زمانــی که حکم‬ ‫آالرم صبحگاهی را‬ ‫داشــته اند چــه حاال‬ ‫کــه در لیــگ خــروس هــای‬ ‫جنگــی شــرکت مــی کنــد‪.‬‬ ‫خروس‌هــا موجــودات عجیــب‬ ‫و غریــب و پیچیــده‌ای هســتند‪.‬‬ ‫موجوداتــی کــه زندگی پر فــراز و‬ ‫نشــیبی دارند و بر خالف ســینه‌ای‬ ‫کــه همیشــه نیــم متــر جلوتــر‬ ‫از خودشــان حرکــت می‌کنــد؛ حتــی‬ ‫وقت‌هایــی کــه آموزش‌شــان می‌دهند تا‬ ‫تا با هم‌نوع‌شــان بجنگنــد و خون و خــون ریزی‬ ‫کنند‪ .‬شــایعات زیــادی هم همیشــه در مــورد آنها گفته‬ ‫می‌شــود‪ .‬اینکه خروس‌ها اصــا وارد مرغداری نمی‌شــوند و قبل‬ ‫از آن غذای حیوانات خانگی دیگر می‌شــوند تا شــایعاتی در مورد‬ ‫تــاج خــروس کــه می‌گوینــد در تهیه سوســیس و کالبــاس از آن‬

‫حاصــل ذوق و قریحه‌ی‬ ‫مثــا یــک مــرغ‬ ‫می‌ا ند ا زنــد‬

‫صاحب‌شــان هستند!‬ ‫نــژاد مینیاتــور را‬ ‫کنــار یــک خروس‬ ‫الری‪ .‬حاصــل‬ ‫می‌شــود یــک‬ ‫جوجــه ســیکس‬ ‫پــک و تــه ریش‬ ‫دار اما جنگجو و‬ ‫قلــدر!‬

‫خروستزئینی‬ ‫دماغ عملی‌ها‬ ‫و آرایشــگاه‬ ‫رفته‌هــای ایــن‬ ‫عرصــه! ایــن نوع‬ ‫از ماکیــان‪ ،‬فقــط‬ ‫بــرای چشــم و هــم‬ ‫چشــمی خوبنــد‪ .‬همین‪.‬‬ ‫نــه قوقولی قوقــو می‌کنند‪ ،‬نه‬ ‫بــه گربه‌ها چشــم‌غره می‌روند و نه‬ ‫چیــز دیگر‪.‬‬ ‫اصــا آدم رویش نمی‌شــود بــه این‌ها بگوید‬ ‫خروس! ‪ ‬بعضی‌هایشــان را اگر ببینید اصال تشخیص‬ ‫نمی‌دهیــد کــه این خروس اســت یــا مرغ عشــق! با‬ ‫جثه‌هــای کوچــک و رنگ‌هایی عجیــب و غریب‪.‬‬ ‫اگر یکی‌شــان را داخل قفس پرنده‌هــای دیگر بگذارید‪،‬‬ ‫تحــت‬ ‫قطعــا‬ ‫الحمایــت یکی‬ ‫از آن الری‌هــا‬ ‫می‌شــو د ‪.‬‬ ‫خــر و س‬ ‫ا بر یشــمی ‪،‬‬ ‫خروس اتریشی‪ ،‬مینیاتوری‬ ‫و چنــد نــژاد دیگر در این دســته قرار می‌گیرند‪ .‬قیمت‌شــان هم‬ ‫از‪ ۵۰۰‬هــزار تومــن شــروع می‌شــود‪.‬‬ ‫‬

‫خروس‌ها موجودات عجیب و غریب و پیچیده‌ای هستند‪ .‬موجوداتی که‬ ‫زندگی پر فراز و نشیبی دارند و بر خالف سینه‌ای که همیشه نیم متر جلوتر‬ ‫از خودشان حرکت می‌کند؛ حتی وقت‌هایی که آموزش‌شان می‌دهند تا با‬ ‫هم‌نوع‌شان بجنگند و خون و خون ریزی کنند‪.‬‬ ‫اســتفاده می‌شــود‪ .‬خروس‌هــا‪ ‬انــواع مختلفــی دارند‪.‬‬ ‫شــاید بیشــتر از ‪ ۱۰۰‬نژاد خروس باشــد که ما دو ســه گونه‌اش‬ ‫را در زندگی‌مــان دیده باشــیم‪ .‬بعضی تزئینی‌اند‪ .‬بعضی‌هایشــان‬ ‫حکم نگهبان مرغداری را دارند و بیشترشــان برای جوجه کشــی و‬ ‫این جور کارها اســتفاده می‌شــوند‪.‬‬ ‫خیلــی از خروس‌هایــی کــه دیده‌ایــم نــژاد اصلــی نیســتند و‬

‫‪ 36‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫خروس روستایی‬ ‫‪ ‬این خــروس اصیــل ترین نوع خروس اســت‪ .‬تعامــل خوبی با‬ ‫دیگــر حیوانــات مزرعــه دارد اما وای بــه روزی که گربــه‌ای نگاه‬ ‫ناجــوری بــه یکــی از عهــد و عیالــش بیانــدازد‪ .‬به راحتــی و با‬ ‫چنــد حرکــت گریــه‌ی گربه‌ی نگــون بخــت را درمــی‌آورد‪ .‬البته‬ ‫خروس‌هــای االن کــه در مرغداری‌هــا نگهداری می‌شــوند کمی‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪36 Kheradmand‬‬


‫هایم بــرای اجرا روی دیوارهای پل ســتاری انتخاب‬ ‫شــد‪ .‬مــن با ســرمایه ای حــدود ‪ 15‬تــا ‪ 20‬میلیون‬ ‫تومان کارم را شــروع کردم‪ .‬کارگاهــی اجاره کردم و‬ ‫با برادرم ســیامک که معمار اســت و بــرادر دیگرم‬ ‫روزبــه کــه در نصب این کاشــی ها متبحر اســت‪،‬‬ ‫کار را اســتارت زدم‪ .‬برای انجام کار نیاز به استخدام‬ ‫‪ 12‬تکنســین داشــتم تا بــا اســتانداردهای تعریف‬ ‫شــده‪ ،‬کاشــی هــا را روی دیوارها نصــب کنند که‬ ‫آنها را هم اســتخدام کردم‪».‬‬ ‫اللــه اســکندری با مبلغی حدود ‪ 40‬تــا ‪ 50‬میلیون‬ ‫تومان که از ســازمان شــهرداری گرفته بــود‪ ،‬کارش‬ ‫را شــروع کــرد‪« :‬این مبلغ در ســال ‪ 85‬بودجه قابل‬ ‫توجهی به حســاب می آمد‪ .‬من تمــام هزینه های‬ ‫اجــاره کارگاه‪ ،‬اســتخدام‪ ،‬خرید وســایل و ابــزار را‬ ‫خــودم پرداخت کــردم و بعد به صــورت چکی در‬ ‫فاصلــه چند ماه مبلــغ قــرارداد را دریافت کردم‪.‬‬ ‫از پس کار مردانه برآمدم‬ ‫این هنرمنــد در ادامه صحبت هایش در خصوص‬ ‫پــروژه بزرگــی کــه کار کــرده اســت مــی گوید‪:‬‬ ‫«دیــواری کــه روی آن کار کــردم ‪ 250‬متر بود‪ .‬بعد‬ ‫از آن‪ ،‬قراردادهای دیگری هم با شــهرداری بســتم‪.‬‬ ‫آخرین پروژه ای که با ســازمان شــهرداری تهران کار‬ ‫کــردم برمــی گردد به خــرداد ماه ســال ‪ .93‬در این‬ ‫قــرارداد من قبول کردم کــه روی دیوارهای خروجی‬ ‫بزرگراه کردســتان از حکیم‪ ،‬کاشــیکاری کنم‪« .‬طرح‬ ‫«آســمان پرســتاره» را برای ایــن کار در نظر گرفتم‬ ‫و یکــی از اتفاق های خــوب زندگــی ام اتمام این‬ ‫پروژه بود‪».‬‬ ‫الله اســکندری می گوید زمانی که می خواســت‬ ‫ایــن کار را شــروع کند خیلی ها بــه او گفته بودند‬ ‫نصب کاشــی روی دیوار به شــدت مردانه اســت و‬ ‫تو نمی توانی در این کار به جایی برســی‪ ،‬اما خانم‬ ‫بازیگــر نظر دیگری دارد‪« :‬خیلــی از افرادی که من‬ ‫را می شــناختند گفتند کــه این کار‪ ،‬زنانه نیســت‪.‬‬ ‫برخی از کارکنان ســازمان شــهرداری بــا تعجب از‬ ‫من پرســیدند شــهرداری تــا االن ایــن کار را به یک‬ ‫زن نســپرده اســت‪ ،‬اگر می خواهی موفق باشــی‬ ‫بایــد خیلــی تالش کنــی‪ .‬من هم نصیحت شــان را‬ ‫گــوش دادم (می خنــدد) و همه ســعی ام را کردم‬ ‫تــا پیمانکاری ایــن کار را بگیــرم و باالخره به همه‬ ‫نشــان دادم که از پس کار مردانه هــم برمی آیم‪».‬‬ ‫او مــی گویــد روزهای گــرم تابســتان و روزهای‬ ‫ســرد زمســتان را برای اینکه طرح هایش درســت و‬ ‫بدون اشــتباه روی دیوارهای این شــهر اجرا شــود‪،‬‬ ‫کار کرده اســت و این روزها وقتــی در خیابان ها و‬ ‫اتوبــان ها تردد می کند خوشــحال اســت که ایده‬ ‫هایــش رنگ دیگری به ســطح شــهر داده اســت‪:‬‬ ‫«مانــدگاری و اســتفاده از رنگ های شــاد یکی از‬ ‫شــاخصه هایی بــود که من در همــه کارهایم اجرا‬ ‫کردم‪ .‬دیوارهایی که من کاشــیکاری آنها را به عهده‬ ‫داشــتم تا ماه ها از طرف خودم گارانتی می شــوند‬ ‫و جالب اســت که هیچ وقت مشــکل حــادی برای‬ ‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ایــن دیوارها ایجاد نشــده اســت‪ .‬ایــن روزها که‬ ‫در ســطح شــهر رانندگــی می کنم زمانــی که برق‬ ‫کاشــی ها را مــی بینم که مانند روز اول شــان می‬ ‫درخشــند‪ ،‬لبخند به روی لبــم می آید‪.‬‬ ‫به نظــر من هر کســی بخواهد ایــده ای را اجرا‬ ‫کند‪« ،‬می تواند» به شــرط این که خــودش را باور‬ ‫کنــد‪ ،‬تا دیگــران او را باور کنند‪ .‬عــاوه بر این‪ ،‬به‬ ‫نظــر من جســارت وارد شــدن بــه کار هم خیلی‬ ‫مهم است‪».‬‬ ‫الله اســکندری می گوید از شــهرتش برای بســتن‬ ‫قراردادهایش اســتفاده نکرده اســت‬ ‫سوءاستفادهنکردم‬ ‫الله اســکندری متولد آذر ‪ 1354‬در تربت حیدریه‬ ‫است‪ .‬در دانشــگاه آزاد اسالمی واحد تهران مرکزی‬ ‫در رشــته طراحی گرافیک تحصیل کرده است‪.‬‬ ‫کار در ســینما را بــا بــازی در فیلــم «متولد مهر‬ ‫مــاه» بــه کارگردانی احمدرضــا درویش در ســال‬ ‫‪ 1378‬آغاز کرد‪ .‬بیش از ‪ 10‬ســال کار در کنار استاد‬ ‫«حســن ماهر» هنر نقشــی را آموخته اســت‪.‬‬ ‫اســکندری عالوه بر کار در عرصــه های مختلف‬ ‫هنرهای تجســمی‪ ،‬در رشته عکاســی نیز فعالیت‬ ‫مــی کند و موفــق شــده تاکنون نمایشــگاه های‬ ‫مختلفی نیــز در این زمینه برگزار کند‪ .‬خانم بازیگر‬ ‫مــی گوید‪« :‬زمانــی که خبــر کار او روی دیوارهای‬ ‫خاکستری این شهر منتشر شــد‪ ،‬برخی افراد سعی‬ ‫کردند دربــاره کار او بدون هیچ اطالعاتی حاشــیه‬ ‫ســازی کنند و گفتند که این بازیگر زن از شــهرتش‬ ‫برای بســتن قراردادهایش استفاده می کند و هیچ‬ ‫تجربه ای در ایــن زمینه ندارد‪».‬‬ ‫خانــم اســکندری در این بــاره می گویــد‪« :‬من‬ ‫یــک بازیگر هســتم‪ .‬نه فقــط در ایــران بلکه در‬ ‫بیشــتر کشــورهای جهان زمانی که بازیگر هستی‬ ‫میزان شــهرتت با میزان معروفیت یک هنرمند در‬ ‫حــوزه هنرهای تجســمی متفاوت اســت‪ .‬این یک‬ ‫مســئله عادی اســت‪ ،‬مردم با چهره بازیگر بیشــتر‬ ‫آشــنا هســتند اما بازیگر هم برای خــودش کارها‬ ‫و شــغل هایی به جــز بازیگــری دارد‪ .‬بازیگر هم‬ ‫دلمشــغولی هایی دارد‪ .‬من پیــش از اینکه بازیگر‬ ‫شــوم دلمشــغولی هایی دارد‪ .‬من پیــش از این که‬ ‫بازیگر شــوم عاشــق نقاشــی‪ ،‬گرافیک و ‪ ...‬بودم‪.‬‬ ‫بــه خاطر عشــقی که داشــتم ســعی کــردم در‬ ‫این رشــته تحصیل کنــم‪ ،‬کار کنم و فعال باشــم و‬ ‫خوشــبختانه موفق هم شــدم چون کاری که همه‬ ‫مــی گفتند نمــی توانــی انجــام بدهــی را انجام‬ ‫دادم‪ .‬قبــول دارم که شــهرت بازیگــری هم در این‬ ‫کار کمکــم کــرد اما حتی اگــر بازیگر نبــودم هم‬ ‫یــک روز روی ایــن کار را انجــام مــی دادم و هنر‬ ‫مانــدگار کاشــیکاری را در ســطح شــهر زنده می‬ ‫کــردم‪ .‬مهمترین مســئله بــرای من این اســت که‬ ‫اعتقــاد دارم در حرفه هنرهای تجســمی که ســال‬ ‫هــا برایش تالش کــردم ماهر هســتم‪».‬‬ ‫همشهری سرنخ‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪35 Kheradmand‬‬


‫تهران‪ ،‬مملو از هنر الله اسکندری‬

‫خاطره علی نسب‬ ‫یعنی اصال امکان ندارد که در ســطح شــهر تهران‬ ‫تــردد کرده باشــید و برق کاشــیکاری هــای زیبای‬ ‫برخــی از اتوبان هــا و پل های این شــهر نگاه تان‬ ‫را بــه خــودش خیره نکرده باشــد‪ .‬الله اســکندری‬ ‫اولیــن پیمانکار زنی اســت که ســال هــا قبل برای‬ ‫تغییر رنگ خاکســتری این شــهر‪ ،‬قدم برداشــت و‬ ‫پــای میز قرارداد با ســازمان شــهرداری نشســت و‬ ‫موفــق شــد دیوارهای بــی روح و خاکســتری این‬ ‫شــهر را با ایــده هایی خالقانــه رنگ کنــد و برای‬ ‫خودش هم درآمدزایی داشــته باشــد‪ .‬اسکندری در‬ ‫این مصاحبه از موفقیتش در این مســیر و سدهایی‬ ‫کــه در مقابــل پایش بود‪ ،‬مــی گوید‪.‬‬

‫مسئوالن در میان گذاشتم‪ .‬در آن زمان‪ ،‬کار بازیگری‬ ‫ام هــم به خوبی جلــو می رفت بــه همین خاطر‬ ‫مشــکل مالــی نداشــتم‪ .‬فقــط دلم می خواســت‬ ‫ایــده ای را که در ذهن دارم برای همشــهری هایم‬ ‫اجــرا کنم‪ .‬بــه همین خاطــر به ســاختمان اصلی‬ ‫شــهرداری در خیابــان بهشــت رفتم و در جلســه‬ ‫های مختلــف با چند نفر از مســئوالن در این باره‬ ‫صحبــت کردم‪».‬‬

‫طرح هایم راجدی نگرفتند‬ ‫اللــه اســکندری مــی گویــد در ابتــدا برخــی از‬ ‫مدیــران زیاد طرح هایش را جــدی نگرفته اند و به‬ ‫وضوح گفتــه اند که با رنگ و لعاب مشــکل دارند‬ ‫امــا تعدادی دیگر از مســئوالن که عالقــه ای به نو‬ ‫شــدن متدهای زیباســازی در سطح شــهر داشتند‪،‬‬ ‫ایــده های او را بررســی کردنــد‪« :‬در آن زمان روی‬ ‫بیشــتر دیوارهای شــهر نقاشــی دیده می شد‪ .‬من‬ ‫برای مســئوالن توضیح دادم که نقاشی اثر مناسبی‬ ‫بــرای دیوارها نیســت‪ .‬حتی اگر بهتریــن نقاش ها‬ ‫هــم روی دیوارهای شــرح طــرح بزننــد‪ ،‬چند ماه‬ ‫بعــد به خاطــر شــرایط آب و هوایــی و دودی که‬ ‫در ســطح شــهر اســت‪ ،‬دیگر خبــری از آن طرح و‬ ‫رنگ اولیــه نخواهد بود‪ .‬برایشــان توضیح دادم که‬ ‫هنر کاشــیکاری یــک تکنیک ماندگار اســت و می‬

‫رنگی به دل سیاه شهر‬ ‫مــی گویــد ســال ها پیــش زمانــی که هنــوز به‬ ‫دانشــگاه نرفتــه بــود به فکــر طرحی نــو و ایده‬ ‫ای خالقانه برای دیوارهای خاکســتری شــهر تهران‬ ‫افتــاده بود‪« :‬هــر بار کــه در خیابان هــا و اتوبان‬ ‫ها تــردد می کردم و بــه دیوارهای شــهر نگاه می‬ ‫انداختم دلم می لرزید‪ .‬دوســت داشــتم شــهرم از‬ ‫ســیاهی که به خود گرفته به ســمت شــادی تغییر‬ ‫رنگ دهد‪ .‬بعــد از گذراندن دوران دانشــگاه طرح‬ ‫هایــی کــه در این خصــوص در ذهن داشــتم را با‬ ‫‪ 34‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫توان ســال های ســال دیــوار را با همــان طرح در‬ ‫سطح شــهر نگه داشــت‪ .‬عالوه بر اینها‪ ،‬کاشیکاری‬ ‫‪ 1000‬ســال قدمت دارد و شما چرا قدمی برای این‬ ‫که ما هم در ســطح شــهرمان‪ ،‬چنین آثار ماندگاری‬ ‫داشته باشــیم برنمی دارید؟»‬ ‫با گذشــته نزدیک به ســه ســال از مطــرح کردن‬ ‫ایــن طرح ها با مســئوالن شــهرداری‪ ،‬اســتارت کار‬ ‫الله اســکندری در سطح شــهر زده شد‪« :‬سال ‪ 86‬با‬ ‫من تمــاس گرفتند و گفتند بهتر اســت با دقت در‬ ‫ســطح شــهر‪ ،‬دیوارها را بررســی کنم و هر دیواری‬ ‫که برای کاشــیکاری مناســب اســت به آنها معرفی‬ ‫کنم و مبلغ پیشــنهادی ام را برای انجــام آن کار به‬ ‫مســئوالن ارائــه دهم‪ .‬خوشــحال بودم کــه موفق‬ ‫شده ام به عنوان پیمانکار روی یکی از ماندگارترین‬ ‫تکنیک هایی که دوســت داشــتم کار کنم‪».‬‬ ‫مجموعه پل ستاری‬ ‫این بازیگر بیــن همه دیوارهای شــهر‪ ،‬دیوارهای‬ ‫اتوبان همت و مجموعه پل ســتاری را به مسئوالن‬ ‫معرفــی کــرد و گفت می تواند بهترین کاشــیکاری‬ ‫هــا را روی دیوارهای این مجموعه پل ها به تصویر‬ ‫بکشــد‪« :‬برای شروع کارم منطقه ‪ 5‬را انتخاب کردم‪.‬‬ ‫در آن زمان شــهردار آن منطقه‪ ،‬بــه خوبی ایده ها‬ ‫و طرح هایم را شــنید و بررســی کرد و یکی از طرح‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪34 Kheradmand‬‬


‫موفقیتی بزرگ برای‬ ‫عارف محمدی‬

‫رکود بازار بســیاری از رشــته‌های صنایع‌دستی و از‬ ‫دســت دادن شــغل بســیاری از افراد در این حوزه‬ ‫شده اســت‪ .‬این موضوع سبب به فراموشی سپردن‬ ‫بســیاری از رشــته‌های صنایع‌دســتی اســتان شده‬ ‫اســت که با تالش‌هــای انجام‌شــده از ســوی اداره‬ ‫عــارف محمــدی فیلمســاز و منتقد ســینمایی‬ ‫کل میراث فرهنگی تعداد شــاغالن و تولیدکنندگان‬ ‫شــناخته شــده ای در جامعه ایرانیان کانادا است‪.‬‬ ‫محصــوالت صنایع‌دســتی در اســتان رونــد روبــه‬ ‫او در ســال ‪ ۱۹۹۹‬بــه کانادا مهاجرت کــرد و از آن‬ ‫رشــدی را داشته است‪.‬‬ ‫زمــان نقــش پررنگی در معرفی و نقــد فیلم های‬ ‫معاون صنایع‌دستی میراث فرهنگی‪ ،‬صنایع‌دستی‬ ‫و گردشــگری چهارمحــال و بختیــاری گفــت‪ :‬بــا ایرانــی بــه ایرانیــان کانــادا ایفــا کرده اســت‪ .‬او‬ ‫برنامه‌‌ریزی در راســتای تقویت ظرفیت‌های تولیدی همچنین بنیان گذار گــروه فرهنگی و هنری موج‬ ‫و تجاری صنایع‌دســتی و ارتقای صادرات و توســعه نو اســت که جلســات نقــد و بررســی و آموزش‬ ‫صنایع‌دســتی اســتان ســعی در رشــد همه‌جانبه ســینما برای عالقمندان در شــهر تورنتو برگزار می‬ ‫صنایع‌دســتی تا پایــان افق ‪ ۱۴۰۴‬در اســتان داریم‪ .‬کنــد‪ .‬آخریــن مســتند او بازمانــده ای از ماگادان‬ ‫بــه هــر روی با توجــه به اینکــه این هنــر کام ًال (‪ )۲۰۱۴‬جوایــز متعــددی همچــون بهترین فیلم‬ ‫منسوخ‌شــده اســت و خبری از پارچه‌هــای پنبه‌ای مســتند تلویزیونی رســانه های قومی کانادا را به‬ ‫اصل ســنتی نیســت‪ ،‬جوانــان کشــور می‌توانند با خود اختصاص داده اســت‪.‬‬ ‫عارف محمــدی یکی از ایرانیان باســابقه تورنتو‬ ‫فراگیــری این هنــر زمینه تولید پارچه‌هــای پنبه‌ای‬ ‫اس‬ ‫ــت‬ ‫که‬ ‫همی‬ ‫شــه‬ ‫در‬ ‫م‬ ‫طبو‬ ‫عات‬ ‫ای‬ ‫ر‬ ‫انی‬ ‫تو‬ ‫رنتو و‬ ‫ســنتی را فراهــم و بــا ایجــاد خالقیــت در تولید همچن‬ ‫یــن‬ ‫م‬ ‫حافل‬ ‫ه‬ ‫نری‬ ‫ای‬ ‫ر‬ ‫انی‬ ‫ــان‬ ‫به‬ ‫طور‬ ‫دا‬ ‫وطل‬ ‫بانه‬ ‫و‬ ‫ب‬ ‫پارچه ســنتی‪ ،‬زمینه تولید و فروش صنایع دستی و کنــد‪ .‬ایــن خصلت واالی او باعث شــد تا امســال ج دون هیچگونه چشمداشــتی همــکاری و همیاری می‬ ‫ایزه‬ ‫اشــتغال خود را ایجــاد کنند‪.‬‬ ‫موثــر داوطلبانــه در بیــن کامیونیتی های تورنتوی و تقدیرنامه نخســت وزیر انتاریو بــرای انجام کارهای‬ ‫بــ‬ ‫در عصــر مــدرن و تکنولــوژی همچنان کســانی‬ ‫زرگ در تاریخ ‪ ۱۲‬آپریل ســال ‪ ۲۰۱۷‬با دســت خود خانم‬ ‫بوده کــه به دنبال خرید محصوالت ســنتی و اصل کاتلین وین به ایشــان اهدا شــود‪.‬‬ ‫هســتند که بایــد از این ظرفیت اســتفاده و زمینه خردمنــد بــرای این هنرمند هنردوســت کــه در‬ ‫اعتـ‬ ‫ـای‬ ‫فر‬ ‫هنگ‬ ‫ای‬ ‫ر‬ ‫انی‬ ‫ــان‬ ‫تو‬ ‫رنتو‬ ‫کو‬ ‫شــا‬ ‫ب‬ ‫وده‬ ‫اس‬ ‫ــت‬ ‫آرزوی‬ ‫احیا محصوالت دســتی منســوخ شــده اســتان از موفقیتهای روزافــزون دارد‪.‬‬ ‫جمله متقــال بافــی را فراهم کرد‪.‬‬

‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪33 Kheradmand‬‬


‫بررسی هنرهای فراموش شده ایران‬

‫«متقال» آب رفت!!‬

‫شهرکرد ‪« -‬متقال بافی» هنر دستی چهارمحال و بختیاری حدود شش دهه است که در این استان منسوخ‬ ‫شده و پارچه‌های صنعتی بازار هنر نساجی سنتی را کساد کرده است‪.‬‬ ‫صنایع‌دســتی هــر قــوم و ملتی‪ ،‬معــرف ذوق و‬ ‫خالقیت‌هــای آنــان در پاســخ بــه نیازهــای مادی‬ ‫و معنــوی در مرحله مشــخصی از تاریــخ و تجلی‬ ‫ویژگی‌هــای فرهنگــی و مظهر تمدن انســان‌های‬ ‫هــر جامعــه درگذر تاریخ اســت‪.‬‬ ‫اســتان چهارمحال و بختیاری یکی از اســتان‌های‬ ‫تاریخــی و قدیمــی کشــور اســت که مهــد تولید‬ ‫بســیاری از صنایع‌دســتی کشور به شــمار می‌رود‪.‬‬ ‫عشــایری بــودن این اســتان و وجــود منابع اصلی‬ ‫تولیــد صنایع‌دســتی در این اســتان موجب شــده‬ ‫اســت که مــردم ایــن اســتان از دیربــاز در تولید‬ ‫صنایع‌دســتی فعالیــت کنند‪.‬‬ ‫ایــن اســتان ب ‌هواســطه داشــتن مراتع سرســبز و‬ ‫وجود علوفه فــراوان در طبیعت مرکــز پرورش دام‬ ‫ســبک بوده و همین امر موجب شــده اســت که‬ ‫این اســتان یکی از مهم‌ترین تولیدکنندگان پشــم و‬ ‫پوســت در کشور محســوب شود‪.‬‬ ‫وجــود پشــم ارزان‌قیمــت و چرم موجب شــده‬ ‫اســت کــه بیشــتر صنایع‌دســتی ایــن اســتان در‬ ‫حوزه نســاجی و بافت‌ها قرار گیرد‪ .‬صنایع‌دســتی‬ ‫بختيــاری فقط انــواع بافت‌ها را شــامل می‌شــود‬ ‫و تقریبــاً اغلب زنــان و دختــران ايلياتی بــا آن‌ها‬ ‫آشــنايی دارند‪.‬‬ ‫صنایع‌دســتی چهارمحال و بختیاری شامل متقال‪،‬‬ ‫قالــی‪ ،‬خرســک‪ ،‬ســیاه‌چادر‪ ،‬چوقا‪ ،‬مــوج‪ ،‬وريس‪،‬‬ ‫قفــل‪ ،‬گیوه‪ ،‬محصــوالت نمدی و‪ ...‬اســت و در این‬ ‫میان مهد متقال بافی اســتان چهارمحال و بختیاری‬ ‫بــوده که در حال حاضر این هنر دســتی منســوخ‬ ‫شده است‪.‬‬

‫منسوخ‌شده است‪.‬‬ ‫علــل رکــود و مهم‌تریــن چالش‌های پیــش روی‬ ‫احیــا‪ :‬ورود پارچه‌هــای ارزان‌قیمت بــا جلوه‌های‬ ‫زیبــا و متنوع‬ ‫ارائــه راهکارهای حفــظ و احیاء‪ :‬آمــوزش متقال‬ ‫بافــی و معرفــی این هنر‬ ‫بــرای بافتن متقــال زنان بختیــاری از پنبه گیاهی‬ ‫پارچــه تولید می‌کردنــد‪ ،‬به این‌گونه کــه ابتدا پنبه‬ ‫خــام را از اســتان هم‌جوار(اصفهان) تهیه و ســپس‬ ‫بــا ابزاری بــه نام «چله» آن را می‌ریســیدند و آن را‬ ‫تبدیل بــه نخ پنبــه‌ای می‌کردند‪.‬‬ ‫ســپس با پنبه نخی و بهره‌گیری از دســتگاه متقال‬ ‫بافــی آن را تبدیــل به پارچه می‌کردنــد و هنگامی‬ ‫پارچــه تولید می‌شــود با پارچــه تولیدشــده انواع‬ ‫لباس‌های بهاری و تابســتانی بــرای اعضای خانواده‬ ‫خــود می‌بافتند‪.‬‬ ‫لباس‌هــای دوخته‌شــده بــا متقال شــامل دامن‪،‬‬ ‫روســری‪ ،‬چــادر‪ ،‬پیراهــن زنانــه و مردانه‪ ،‬شــلوار‬ ‫مردانــه و‪ ...‬بوده اســت‪.‬‬ ‫مــردان بختیاری بــا بهره‌گیری از هنر زنان اســتان‬ ‫چهارمحــال و بختیــاری پوشــش‌های گیاهــی در‬ ‫تابســتان و بهــار به تــن می‌کردند که ســختی کار‬ ‫مزرعــه و دامــداری را بــرای آن‌ها کاهــش می‌داد‪.‬‬ ‫متقال بافی در چهارمحال و بختیاری منسو ‌خ شد‬ ‫کارشــناس صنایع‌دستی و بازرگانی اداره کل میراث‬ ‫فرهنگــی اســتان چهارمحــال و بختیــاری در ایــن‬ ‫خصوص گفت‪ :‬متقال بافی در گروه نســاجی سنتی‬ ‫طبقه‌بندی شــده کــه از ایــن هنر پارچــه پنبه‌ای‬ ‫تولید می‌شــده است‪.‬‬ ‫محمدرضــا طاهر پــور ادامــه داد‪ :‬حرفــه متقال‬ ‫بافــی مخصــوص بانــوان چهارمحــال و بختیاری و‬ ‫توســط یک دســتگاه کــه دارای پدال بــوده بافته‬ ‫می‌شــده اســت‪ .‬ماده اولیــه متقال پنبه بــوده که‬ ‫از منطقــه لنجان اصفهــان به اســتان‪ ‬چهارمحال و‬ ‫بختیــاری آورده و توســط ابزاری به نــام چله به نخ‬ ‫تبدیــل می‌شــده و این نخ بــا دســتگاه «وردی» یا‬ ‫«پدالــی» بــه پارچــه تبدیل می‌شــده اســت‪ .‬زنان‬ ‫بختیاری با بهره‌گیــری از پارچه پنبه‌ای تولیدشــده‬ ‫لباس‌هــای بهــاری و تابســتانی برای همــه اعضای‬ ‫خانــواده می‌دوختند‪.‬‬ ‫علت منســوخ شــدن این هنــر در اســتان ورود‬

‫نام هنر‪ :‬متقال بافی‬ ‫شــهر زادگاه هنــر‪ :‬همه شــهرهای و روســتاهای‬ ‫چهارمحــال و بختیاری‬ ‫معرفــی کوتاه هنر‪ :‬متقال نوعی پارچه اســت که‬ ‫بــه دســت‌زنان بختیاری تولیــد می‌شــده و از این‬ ‫پارچــه تن‌پوش‌هــای بهاری و تابســتانی برای همه‬ ‫اعضای خانواده دوخته می‌شــده اســت‪.‬‬ ‫بیشــترین کاربری‪ :‬بــرای دوخت انــواع لباس‌های‬ ‫بهاری و زمســتانی اعضای خانواده در چهارمحال و‬ ‫بختیاری اســتفاده می‌شده است‪.‬‬ ‫هنرمندان به نام این عرصه‪ :‬زنان بختیاری‬ ‫وضعیت فعلــی این هنر در اســتان‪ :‬به‌طور کامل‬ ‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫پارچه‌هــای صنعتــی بــا جنس‌هــای متفــاوت و‬ ‫رنگ‌هــا متنــوع‪ ‬بوده اســت که موجــب کمرنگ‬ ‫شــدن ایــن هنــر دســتی در اســتان چهارمحال و‬ ‫بختیاری‪ ‬شــده اســت‬ ‫هم‌اکنــون حــدود ‪ ۵۰‬تا ‪ ۶۰‬ســال اســت کــه این‬ ‫هنــر در ایــن اســتان منسوخ‌شــده اســت‪ .‬علت‬ ‫منسوخ شــدن این هنر در اســتان ورود پارچه‌های‬ ‫صنعتی بــا جنس‌های متفــاوت و رنگ‌های متنوع‬ ‫بوده اســت کــه موجب کمرنــگ شــدن این هنر‬ ‫دستی در اســتان چهارمحال و بختیاری شده است‪.‬‬ ‫کارشــناس صنایع‌دستی و بازرگانی اداره کل میراث‬ ‫فرهنگی اســتان چهارمحال و بختیــاری عنوان کرد‪:‬‬ ‫تغییــر الگــوی مصــرف و بهره‌گیــری از تنــوع در‬ ‫محصــوالت پوشــیدنی موجب شــده کــه این هنر‬ ‫کام ًال در اســتان چهارمحال و بختیاری منسوخ شود‪.‬‬ ‫معــاون صنایع‌دســتی میــراث فرهنگــی اســتان‬ ‫چهارمحــال و بختیاری نیــز در این زمینه با اشــاره‬ ‫به منســوخ شــدن رشــته متقــال بافی در اســتان‬ ‫چهارمحــال و بختیــاری‪ ،‬افزود‪ :‬متقــال بافی هنری‬ ‫بوده اســت که زنان اســتان چهارمحــال و بختیاری‬ ‫بــا بهره‌گیری از پنبه خــام تولید پارچــه و نیازهای‬ ‫پوشــاکی خود تأمیــن می‌کردند‪.‬‬ ‫مــردم چهارمحــال و بختیاری ب ‌هواســطه شــرایط‬ ‫توپوگرافی خاص و نبود امکان زیاد برای مســافرت‬ ‫بــه نقــاط مختلف کشــور تمــام نیازهای خــود را‬ ‫تأمیــن می‌کرده‌اند کــه مهم‌تریــن آن تولید پارچه‬ ‫پنبه‌ای بوده اســت‪.‬‬ ‫مــردم چهارمحــال و بختیاری ب ‌هواســطه شــرایط‬ ‫توپوگرافــی و خــاص وعــدم امکان زیاد مســافرت‬ ‫بــه نقــاط مختلف کشــور تمــام نیازهای خــود را‬ ‫تأمیــن می‌کرده‌اند کــه مهم‌تریــن آن تولید پارچه‬ ‫پنبه‌ای بوده اســت‪ .‬امروزه صنایع‌دســتی در جهان‬ ‫در حــال تبدیل‌شــدن بــه منبــع اقتصادی اســت‬ ‫ولی در کشــور ایــران به دالیل گوناگــون از ارزش و‬ ‫جایگاه واقعی خود فاصله گرفته اســت‪ .‬متأســفانه‬ ‫افزایــش مهاجــرت از روســتا به شــهرها و گرایش‬ ‫مردم به مشــاغل واســطه‌ای سبب شــده است که‬ ‫صنایع‌دســتی به‌دســت فراموشی ســپرده شود‪.‬‬ ‫وی تصریــح کرد‪ :‬این فراموشــی از بین بردن هنر‪-‬‬ ‫صنعت نیســت بلکه فراموشی فرهنگ و اعتقادات‬ ‫مردمان این اســتان است‪.‬‬ ‫وی گفت‪ :‬ورود کاالهای خارجی به کشــور ســبب‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪32 Kheradmand‬‬


‫بودند‪ ،‬امــا با توقف معالج ٔه بیماران ‌ی که از بیمــاری العالج رنج می‬ ‫زندگ ‌ی مــی کننــد‪ .‬زمان ‌ی‬ ‫بردند موافــق بودند‪ .‬رومی ها نگرش آزادتری نســبت به یونانی ها‬ ‫می‌رســد کــه رنــج و درد‬ ‫در رابطه با آتانازی داشــتند‪.‬در روم قدیم بچه های ‌ی که با مشــکالت‬ ‫حاصــل از بیمــاری العالج‬ ‫فیزیکــ ‌ی بــه دنیا مــ ‌ی آمدند براحت ‌ی توســط پزشــکان کشــته می‬ ‫هــر گونه کیفیت و معن ‌ی‬ ‫شــدند بــه این باور که با مــرگ زودرس از درد و رنجــ ‌ی که در طول‬ ‫را از انســان می‌گیــرد‬ ‫زندگ ‌ی نســیب این بچه ها می شــود کاسته خواهد شــد‪ .‬از طرفی‌‪،‬‬ ‫و دیگــر حتــی خدمــات‬ ‫تفکــرات یهودی و مســیح ‌ی کامــا مخالف هرگونه رفتــاری بر ضد‬ ‫تســکینی و داروهای آرام‬ ‫زندگــ ‌ی بودند‪ ،‬و هســتند‪ .‬اما امــروز‪ ،‬بحث در رابطه بــا آتانازی به‬ ‫بخــش نیز چاره ســاز‬ ‫منظــو ر‬ ‫نیســتند‪ .‬حال آنکه‬ ‫انجــام یا‬ ‫کیفیــت زندگــ ‌ی به‬ ‫انجــام ندادن آن نیســت‪ ،‬زیرا در بســیاری از کشــورهای‬ ‫هــر طپــش قلــب خالصه‬ ‫دنیــا از جملــه کانادا آتانــازی یا «مرگ خــوب» انجام می‬ ‫می شــود یا خیر بســتگی‬ ‫شــود‪ .‬در کانادا این عمل بصــورت «غیر فعال» انجام می‬ ‫فرد بیمــار دارد که بایــد تعریفــ ‌ی دقیق از‬ ‫بــه‬ ‫شــود بدین منظور که با توافق خانواده توســط قطع‬ ‫چگونگ ‌ی کیفیت زندگ ‌ی خود داشــته باشد‪ .‬خدمات تسکینی‬ ‫درمان ســرعت مرگ را افزایش مــی دهند‪ ،‬و یا‬ ‫در برخ ‌ی شــرایط کیفیت زندگــ ‌ی فرد بیمار و اطرافیــان او را‬ ‫در شرایطی خاص پزشــک معالج دانش و‬ ‫بطور نســبی بــاال می برد‪ .‬اما‪ ،‬در بســیاری از شــرایط خدمات‬ ‫امکانــات الزم برای خودکشــ ‌ی را در‬ ‫تســکینی نه تنها تســکینی به بیمار و اطرافیــان او نخواهد داد‪،‬‬ ‫اختیار فرد بیمار قــرار م ‌ی دهد تا‬ ‫بلکــه فقط با اضافــه کردن چند هفته و در بهتریــن آن چند ماه‬ ‫بیمــار بتواند بــه درد و رنج خود‬ ‫طــول عمــر‪ ،‬به درد و زجری کــه فرد بیمار می کشــد می افزاید‪.‬‬ ‫پایان دهد‪ .‬اما بســیاری از فعاالن‬ ‫عموما اندیشــیدن به مســائل روزمر ٔه اخالق ‌ی بیشــتر شهودی‬ ‫اجتماعــی بدنبــال قانونــ ‌ی کردن‬ ‫اســت‪ .‬در زندگ ‌ی معموال پیش بین ‌ی نتایــج حاصله از موضوعات‬ ‫«آتانــازی فعال»‪ ،‬که در آن پزشــک‬ ‫اخالقــ ‌ی بســیار پیچیده و دشــوار اســت و به راحتــ ‌ی نمی‌توان‬ ‫مســتقیما باعــث مــرگ بیمــار مــی شود‪ ،‬هستند‪.‬‬ ‫دســت آوردهای هر رفتاری را مورد محاســبه قرار داد‪ .‬بســیار احتمال‬ ‫اســتدالل های گوناگونی بــر علیه آتانــازی وجود دارد‪ .‬بعنــوان مثال‬ ‫این خطر می رود که انســان ها تصمیمات اخالق ‌ی را بر اســاس خشــم‪،‬‬ ‫مخالفان اعتقاد دارند که اگر آتانازی آزاد شــود سیستم درمانی در یک "سرازیری‬ ‫تــرس‪ ،‬انتقام‪ ،‬کینه‪ ،‬سراســیمگی‪ ،‬رقابت‪ ،‬طمع‪ ،‬و حتا انگیزه های جنســی‌‬ ‫بــ ‌ی ثبات" قــرار خواهد گرفــت‪ .‬منظور از "ســرازیری ب ‌ی ثبات" این اســت که‬ ‫بگیرنــد‪ .‬بــرای همیــن بســیاری از فیلســوفان از جمله ریچارد هیر اســتاد‬ ‫فقط بیماران العالج نیســتند کــه آتانازی بر آنها اعمال خواهد شــد‪ ،‬بلکه دایر ٔه فلســف ٔه اخالق در دانشــگاه آکســفورد بر این اعتقاد بودند که بهترین راه این‬ ‫گســترده تری از انســان ها را شــامل خواهد شــد‪ .‬هرچند حامیــان آتانازی بر اســت که یک ســری اصــول اخالق ‌ی تثبیت شــده که بطور تدریجــ ‌ی ط ‌ی قرن‬ ‫این باور هســتند که با وضع یک ســری‬ ‫هــا توانســته ا‌نــد بهتریــن راه حل ها‬ ‫قوانین‪ ،‬شــروط‪ ،‬و رهبرد های تعریف‬ ‫بمنظور ایجــاد بهترین نتایج اخالق ‌ی را‬ ‫و‬ ‫وظیفه‬ ‫یک‬ ‫کیفیت‪،‬‬ ‫یک‬ ‫نقادانه‬ ‫تفکر‬ ‫شــده می‌تــوان جلوی ســ ٔو اســتفاده‬ ‫ارائه دهند‪ ،‬توســط مردم اتخاذ شوند‪.‬‬ ‫از آتانــازی را گرفت‪ ،‬امــا تجربه ثابت نوعی رویکرد نسبت به جهان و نسبت به هر امــا‪ ،‬آیا دنبــال کردن یک ســری اصول‬ ‫کرده که بســیاری از پزشــکان با توجه‬ ‫تعریف شــده که به عبارتــ ‌ی "امتحان‬ ‫به تشــخیص فردی مــی توانند این کار چیزی است که در خدمت زندگ ‌‬ ‫ی و در خدمت خودشــان را پــس داده ا‌ند" بــاور کور‬ ‫را بــه منظور گوناگــون (کنترل مخارج‪ ،‬برداشتن موانع فلج کننده از سر راه زندگی‌ کورانــه و عدم قبول مســئولیت تلق ‌ی‬ ‫و غیــره) بر روی بیمــاران انجام دهند‪.‬‬ ‫نمی‌شــود؟ آیا به قول ســقراط‪ ،‬زندگ ‌ی‬ ‫فردی و اجتماعی است‪.‬‬ ‫دکتــر کارلــوس گومز و دکتــر هربرت‬ ‫بدون آزمودن آن‪ ،‬ارزش زیستن را دارد؟‬ ‫هندیــن با توجه به تحقیق گســترده ای‬ ‫مطمئنــا منظــور ســقراط از «آزمــودن‬ ‫کــه در هلند انجام دادند (ســال ‪ )۲۰۰۰‬به این نتیجه رســیدند که هیچ قانونی‌ زندگــی ‌» حرف زدن نقادانه یا عمل کردن نقادانه نیســت‪ ،‬بلکه «تفکر نقادانه»‬ ‫نمی‌تواند جلوی ســ ٔو اســتفاده از آتانازی را بگیــرد‪ .‬بدین ترتیب توجه مخالفان دربار ٔه اصولی اســت که بســیاری از امــور زندگ ‌ی ما را در اختیــار دارند‪ .‬تفکر‬ ‫آتانــازی بــر روی ارائه خدمات به منظور باال بردن ســطح کیفــی زندگ ‌ی بیمار نقادانــه یک کیفیــت‪ ،‬یک وظیفه و نوعی رویکرد نســبت به جهان و نســبت‬ ‫اســت‪ .‬یک ‌ی از بحث های ‌ی کــه امروز بر علیــه آتانازی وجــود دارد بحث ارائه بــه هر چیزی اســت کــه به هیچ وجه معن ‌ی دشــمنی‪ ،‬یا منف ‌ی گرایــی‪ ،‬یا پوچ‬ ‫خدمــات تســکین دهنــده (پلیه‪--‬تیو کر) بــه بیمــاران در حال مرگ اســت‪ .‬گرایــی و امثالهــم نمی دهد‪ ،‬بلکه بــر عکس‪ ،‬تفکر نقادانــه در خدمت زندگ ‌ی‬ ‫خدمات تســکین دهنده روش ‌ی برای کم کردن درد فیزیکی‌‪ ،‬فشــار روانی‌‪ ،‬و در و در خدمــت برداشــتن موانع فلج کننده از ســر راه زندگ ‌ی فــردی و اجتماعی‬ ‫صــورت نیــاز آرامش معنوی به بیمــار در حال مرگ و خانواده او اســت‪ .‬هدف اســت‪ .‬در ایــن مقاله به موضــوع آتانــازی و دو بحث «تقــدس» و «کیفیت»‬ ‫اصلــ ‌ی از ایــن رویکرد باال بردن کیفیــت زندگ ‌ی فرد بیمار اســت‪ .‬بحث ‌ی که در زندگــ ‌ی پرداختــم و بحــث هایــ ‌ی را بمنظور نقض اســتدالل های ‌ی که توســط‬ ‫اینجــا دارم در رابطــه با «کیفیت زندگی‌« شــخص ‌ی اســت کــه حداکثر تا چند منتقدیــن آتانازی وجود دارد ارائــه دادم‪ .‬با وجود اینکه اینگونه مباحث اخالقی‌‬ ‫ماه دیگر بیشــتر زنده نیســت‪ .‬کیفیت امری درون ‌ی اســت که به هیچ وجه از تا زمان ‌ی که بشــر وجــود دارد مطرح خواهند بود‪ ،‬اما اندیشــیدن به آنها نوعی‬ ‫محیــط بیرون نمی‌تواند اعمال شــود‪ .‬کســان ‌ی را می بینیم یا دربــار ٔه آنها می از آزادی را برای انســان بــه ارمغان می آورد که بتواند بهتریــن انتخاب را برای‬ ‫خوانیــم کــه با توجه به ثــروت کالن ومحیط کامال مرفــه در اوج پوچی زندگی‌ خود داشــته باشــد‪ .‬زمان ‌ی خواهد رســید که باید تصمیمات جدی برای زندگی‌‬ ‫می کنند و زندگی‌شــان عاری از هرگونه کیفیت اســت‪ .‬بلعکس‪ ،‬کسان ‌ی هستند خــود و یــا عزیزانمان بگیریم‪ ،‬بهتر اســت بــا آگاهی و دانــش‌باورهای فعلی‌‬ ‫که با داشــتن هدف‪ ،‬عشــق و امید به زندگ ‌ی با بهترین حال و شــادابی خاصی‌ خــود را قوی تــر و یا آنها را بــا‌اصولی جدیــد جایگزین کنیم‪.‬‬ ‫‪ 31‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪31 Kheradmand Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫آتانازی‪ :‬زندگی حق است نه اجبار‬ ‫فرشید رشیدی فر‬ ‫وبالگ آزادی درون‬

‫‪rashidifar@hotmail.com‬‬

‫بیماری! رنج! درد! و در نهایت مرگ!‬ ‫بــا چــه کلمات منف ‌ی و نــا امید کننده ای این مقاله آغاز شــد! امــا امید دارم‬ ‫پایان این مقاله دریچه ای از امید برای شــما بگشــاید‪ .‬امیدی که واهی نیســت‬ ‫و بــا توجــه به آگاه ‌ی و انتخاب حاصل می شــود‪ .‬امید به زندگــی‌! و در جایی‬ ‫کــه دیگر هیچ امیدی به زندگ ‌ی نیســت‪ ،‬امید بــه نبود رنج‪.‬‬ ‫همیشــه آغاز هر چیزی از کمترین و ناقص ترین شــکل آن شــروع می شود‪.‬‬ ‫شــروع زندگــ ‌ی موجودی که قــرار اســت در آینده «انســان» بشــود را از بدو‬ ‫تولد تجســم کنیــد‪ .‬از زمان ‌ی کــه او به دنیا مــی آید باید چندین بهــار بگذرد‬ ‫تــا بتوانــد روی پای خود بایســتد و بدون نیــاز به کمک دیگــران‪ ،‬زندگ ‌ی کند‪.‬‬ ‫در واقــع زندگــ ‌ی او از هیچ آغاز می شــود و او را در مســیری قرار می دهد که‬ ‫باید یاد بگیــرد تقدیر او بر‬ ‫اســاس انتخاب های او شکل‬ ‫می‌گیــرد‪ .‬او هرچه بزرگتر و‬ ‫آگاه تــر می شــود پاهایش‬ ‫و ذهنــش محکــم تــر بــر‬ ‫زمین می چســبند و متوجه‬ ‫ســخت ‌ی و رنج ‌ی که در نهاد‬ ‫زندگ ‌ی وجود دارد می شــود‪.‬‬ ‫یــاد می‌گیــرد کــه راه رفتن‬ ‫بر روی زمین ســخت است‪،‬‬ ‫پس چــاره را یا در تحمل آن‬ ‫می بیند یــا در فــرار از آن‪.‬‬ ‫در تحمــل رنج یــا از پای در‬ ‫م ‌ی آید و تبدیل به انســانی‌‬ ‫افســرده و نا امید می شــود‬ ‫و یــا رنــج او را تبدیــل بــه‬ ‫انســان ‌ی می‌کند کــه با امید‬ ‫و عشــق زندگــ ‌ی کنــد‪ ،‬زیرا‬ ‫در امید و عشــق اســت که‬ ‫از زجــر و درد زندگ ‌ی کاســته می شــود‪ .‬در فــرار از رنج او یا متوســل به اوهام‬ ‫می شــود و یا در پســت ترین شــکل با حقارت خود را از بین می بــرد‪ .‬در این‬ ‫تالطــم زندگــی‌‪ ،‬او چــه بر روی زمیــن راه برود و چــه در هوا غوطه ور باشــد‬ ‫در نهایــت زندگ ‌ی او با آخرین بازدم تمام می شــود‪ .‬اما در بســیاری از شــرایط‬ ‫آخریــن بازدم می تواند یک رهایی و آزادی برای کســ ‌ی باشــد کــه مدتی را در‬ ‫بســتر بیماری العالج ســپری کرده و چه بســا هر لحظه از «زندگی ‌» را نفرین‬ ‫کرده اســت‪ .‬تنها در آن شــرایط ســخت اســت که می توان متوجه شد تقدس‬ ‫زندگ ‌ی توهمی بیش نیســت‪.‬‬ ‫تقــدس یک واژ ٔه مذهب ‌ی اســت کــه از دید من به اشــتباه بــه واژ ٔه «زندگی‌«‬ ‫پیونــد خــورده اســت‪ .‬فقط کاف ‌ی اســت گذری به جنــگ های ‌ی کــه از آنها به‬ ‫نــام «جنــگ های مقــدس» یاد شــده بیاندازیم‪ ،‬آنــگاه متوجه می شــویم که‬ ‫اگــر تقدس زندگ ‌ی بــرای حفظ آن اســت پس هدف از جنگ هــای مقدس در‬ ‫چه بــوده؟ آیــا تناقصی که بیــن «جنگ مقدس» بــا «زندگ ‌ی مقــدس» وجود‬ ‫دارد حاک ‌ی از آن نیســت که تقدس امری نســبی اســت؟ حتا اگــر فرض بر این‬ ‫‪ 30‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫باشــد که زندگ ‌ی مقدس اســت‪ ،‬ســئوال ‌ی که پیــش میاید این اســت که زندگی‌‬ ‫برای چه کســ ‌ی مقدس اســت؟ آیا زندگ ‌ی برای من و شــمایی که زنده هســتیم‬ ‫تقــدس دارد یــا برای مردگانی که دیگر اینجا نیســتند؟ گمــان نمی کنم مردگان‬ ‫پشــیزی بــرای تقــدس زندگــ ‌ی ارزش قائل باشــند‪ ،‬چــون دیگر زنده نیســتند‪.‬‬ ‫بنابرایــن‪ ،‬باور به تقــدس زندگ ‌ی باوری یــک بعدی از دیدگاه ما زندگان اســت‬ ‫کــه بنا به شــرایط مکان و زمان تغییــر می‌کند‪ .‬ارتباط کلم ٔه تقــدس به زندگی‌‬ ‫بــ ‌ی آنکــه از زندگــ ‌ی و رموز آن بگوید بیشــتر یک ذهنیت را نشــان می دهد‪،‬‬ ‫ذهنیتــی که ما انســان ها را تحت آســایش ذهن ‌ی مجموعه ای پــاک و منزه به‬ ‫نــام «زندگی ‌» قرار می دهــد‪ .‬در واقع باور به «تقدس زندگــی ‌» مبهم بودن آن‬ ‫را بــرای ما تبدیل به ایجــاد امنیت روان ‌ی می‌کند‪ .‬جالب اینجاســت که چگونه‬ ‫ایــن ذهنیت با بســیاری از رفتارهای ما انســان ها در ضدیت اســت‪.‬‬ ‫بــه نظــر من ما انســان ها خودمحــور تر از آنیم کــه بخواهیم بــرای زندگی‌‬ ‫تقــدس قائل شــویم‪ .‬حیوانی را می کشــیم تــا از آن تغذیه کنیم و در وحشــی‬ ‫ترین حالت انســان ‌ی را می کشــیم چون فقط با عقاید ما مخالف بوده اســت!‬ ‫بنابرایــن‪ ،‬تقدس زندگ ‌ی به معن ‌ی "حفظ آن" و "پــاک و منزه بودن آن" ذهنیتی‬ ‫پــوچ و عــوام فریب اســت‬ ‫کــه هیــچ گونــه قابلیــت‬ ‫اجرایــی ندارد‪ .‬شــاید بحث‬ ‫پیــش بیایــد کــه ســنجش‬ ‫خوب بودن چیزی بســتگی‬ ‫بــه حداکثــر خوبــ ‌ی و‬ ‫فایــده برای حداکثــر تعداد‬ ‫اشــخاص را دارد‪ .‬بعنــوان‬ ‫مثــال‪ ،‬اگــر یــک گوســاله‬ ‫کشــته می شــود‪ ،‬در عوض‬ ‫چندیــن نفر از گوشــت آن‬ ‫مــی خورنــد و زنــده مــی‬ ‫ماننــد‪ .‬و اگــر فــردی یــا‬ ‫گروهی کشــته می شــوند‪،‬‬ ‫در عــوض یک ســری اصول‬ ‫و ارزش هــای باالتری حفظ‬ ‫شــده اســت کــه بــه نفع‬ ‫اکثر مردم جامعه اســت‪ .‬با‬ ‫وجود اینکــه این دو مثال از‬ ‫بعــد اخالق ‌ی با هم متفاوت هســتند‪ ،‬اما عــدم تقدس زندگــی و رفتار بر ضد‬ ‫زندگــ ‌ی‌ را در هــر دوی آنها می توانیم مشــاهده کنیم‪ .‬هر چنــد در مثال دوم‬ ‫عدم انســانیت و توحش نیــز اضافه بر عدم تقــدس مطرح اســت‪ .‬از آن روی‪،‬‬ ‫اگــر زندگ ‌ی به معنــای خود کلمه قابل ارزش باشــد هیچ موجــودی را نباید به‬ ‫هــر دلیل ‌ی از بین بــرد‪ .‬اما‪ ،‬قبول اینکــه «زندگ ‌ی تحت شــرایط خاص مقدس»‬ ‫اســت مــی تواند به واقعیت دنیای ما انســان هــا نزدیک تر باشــد‪ .‬لیکن‪ ،‬این‬ ‫شــرایط خاص آیا محدود به کشــتن حیوان و ســیر کردن شکم اســت؟‪ ،‬یا آنکه‬ ‫مــی توانــد در قالــب «آتانــازی» به هــدف از بین بــردن درد و رنج ناشــ ‌ی از‬ ‫بیمــاری العــاج و حفــظ حق و شــان انســان ‌ی نیز ارائه شــود؟‬ ‫آتانازی (کشــتن از روی ترحم) و کمک به فرد بیمار برای خود کش ‌ی موضوعی‬ ‫تازه نیســت‪ .‬در تمدن یونان و روم قدیم نگرش آزاداندیش و روشنفکرانه نسبت‬ ‫به آتانازی وجود داشــت (ریچلز‪ .)۱۹۸۰ ،‬این نوع نگرش در نوشــته های برخ ‌ی‬ ‫از فیلســوفان یونانی‪ ،‬از جمله اســکلپیوس‪ ،‬افالطون‪ ،‬اپیکور‪ ،‬و بقراط دیده می‬ ‫شــود‪ .‬بســیاری از این فیلســوفان با کشــتن فرد بیمار توســط پزشک مخالف‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪30 Kheradmand‬‬


‫تردید ضعف فرهنــگ مالیاتی‬ ‫مــی تواند عاملی بســیار موثر‬ ‫در افزایــش فــرار مالیاتــی و‬ ‫کاهــش میزان تمکیــن مالیاتی‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫بــر اســاس تحقیقــات انجام‬ ‫شــده نبود فرهنگ مناسب در‬ ‫جامعــه در زمینــه مالیــات‪ ،‬بر‬ ‫فرار مالیاتی افراد موثر اســت‪.‬‬ ‫متاســفانه این فــرار مالیاتی و‬ ‫طفره رفتن از پرداختن مالیات‪،‬‬ ‫در میــان مردم عیب به شــمار‬ ‫نمی آیــد و مؤدیــان به خاطر‬ ‫فــرار از پرداخت مالیات نه تنها‬ ‫احساس شــرمندگی نمی کنند‬ ‫بلکــه به علــت جــو حاکم بر‬ ‫جامعــه‪ ،‬این کار را به حســاب‬ ‫ذکاوت خودشــان می گذارند‪.‬‬ ‫‪ .10‬علل و عوامل اجتماعی‪ ،‬سیاسی و اقتصادی‬ ‫از لحــاظ اقتصادی یکی از عوامــل موثر در فرار مالیاتی‪ ،‬میزان درآمد اســت‪.‬‬ ‫طبــق بررســی هــا‪ ،‬بــا افزایش ســطح درآمد‪ ،‬میــزان میــل و ارتکاب بــه فرار‬ ‫مالیاتــی نیــز افزایش مــی یابد‪ ،‬زیــرا به طور معمــول ثروتمندان با اســتخدام‬ ‫افــراد متخصص و با پرداخت رشــوه به ماموران مالیاتی‪ ،‬دنبــال یافتن راه های‬ ‫فرار از پرداخت مالیات هســتند‪.‬‬

‫‪ 29‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫یکی دیگر از عوامل اقتصادی‬ ‫وجــود بحــران هــای اقتصادی‬ ‫ماننــد تــورم و رکــود و مواجه‬ ‫شــدن بنــگاه هــا و فعــاالن‬ ‫اقتصادی با مشــکالت اقتصادی‬ ‫و مالــی اســت که زمینــه فرار‬ ‫مالیاتــی را ایجــاد مــی کند‪ .‬از‬ ‫نظر سیاســی‪ ،‬نوع نگرش مردم‬ ‫بــه نظــام حکومتــی حاکم و‬ ‫عملکرد سیاسی آن در تمکین و‬ ‫فرار مالیاتی بســیار موثر است‪.‬‬ ‫در این راســتا‪ ،‬میزان مشــارکت‬ ‫مــردم در اداره کشــور و درجه‬ ‫مــردم ســاالری‪ ،‬در مقبولیت و‬ ‫اعتمــاد مردم به حکومت نقش‬ ‫بسزایی دارد و کمرنگ شدن آن‪،‬‬ ‫نپرداخت مالیات از سوی مردم‬ ‫را بــه همراه خواهد داشــت‪.‬‬ ‫از دیــدگاه اجتماعــی نیز بایــد گفت که عینیــت یافتن این که پــول مالیات‬ ‫چگونــه بــرای تامیــن نیازهــای اساســی و خدمات عمومــی جامعــه‪ ،‬ایجاد‬ ‫زیربناهــای اجتماعی و اقتصادی‪ ،‬رفع فقــر و نابرابری و کاهش فاصله طبقاتی‪،‬‬ ‫برقراری عدالت توزیعی و بســط عدالت اجتماعی و توســعه و پیشرفت کشور‬ ‫هزینه می شــود‪ ،‬در نگــرش اجتماعی به پدیده مالیات و تمکین یــا فرار از آن‬ ‫تاثیرگذار اســت و هرگونه برداشــت منفی مردم در این زمینــه‪ ،‬بی انگیزگی در‬ ‫پرداخــت مالیات و انگیزش فــرار مالیاتی را در جامعــه رواج خواهد داد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪29 Kheradmand‬‬


‫چرا فرار مالیاتی در ایران راحت است‬

‫پیــش از هر چیز باید گفت که فرار مالیاتی به معنی توســل به‬ ‫وســایل متقلبانه و اقــدام های غیرقانونی بــرای نپرداختن مالیاتی‬ ‫اســت که شــخص مکلف به پرداخت آن است‪.‬‬ ‫‪ ‬فــرار مالیاتی امــروزه بــه عنوان یکــی از چالش های اساســی‬ ‫کشــورها در سراســر دنیا تلقــی می شــود؛ زیرا موجــب کاهش‬ ‫درآمــد قانونی دولت می شــود و تاثیرات منفــی بر انجام وظایف‬ ‫و کارکــرد حکومت دارد‪ .‬این پدیــده موجب تحقق نیافتن اهداف‬ ‫پیش بینی شــده دربــاره درآمدهای مالیاتی و اجــرای برنامه های‬ ‫دولت و محقق نشــدن عدالت مالیاتی و عدالت اجتماعی شــده‬ ‫اســت و می توان گفت که مهم ترین مســئله و مشکل نظام های‬ ‫مالیاتی محســوب می شــود‪ .‬این در حالی اســت که در کشور ما‬ ‫میــزان نرخ فــرار مالیاتی را بیــن ‪ 25‬تا ‪ 40‬درصد بــرآورد کرده اند‪.‬‬ ‫فــرار مالیاتــی در بیشــتر کشــورها جرم محســوب می شــود و‬ ‫مجازات کیفری دارد‪ .‬در کشــور ما نیز از ســال ‪ 1337‬تا سال ‪1380‬‬ ‫ایــن پدیــده جرم تلقی شــده و مجازات حبس از ســه مــاه تا دو‬ ‫ســال داشــت امــا در اصالحــات ســال ‪ 1380‬قانون مالیــات های‬ ‫مســتقیم عنوان مجرمانه مستقل از آن حذف شــد‪ .‬فقط در ماده‬ ‫‪ 201‬قانــون مذکور‪ ،‬اســتناد بــه دفاتر یا اســناد و مــدارک خالف‬ ‫حقیقــت از روی علــم و عمد به قصد فرار از مالیات‪ ،‬مســتوجب‬ ‫جریمــه و محرومیــت از تمــام معافیــت ها و بخشــودگی های‬ ‫قانونی می شــود‪.‬‬ ‫علل و عوامل فرار مالیاتی‬ ‫فرار مالیاتــی همانند جرم‪ ،‬پدیده ای چند وجهی اســت و دالیل‬ ‫گوناگونــی دارد و به طور معمول علــل و عوامل مختلف حقوقی‪،‬‬ ‫اقتصادی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬سیاســی و فرهنگی را برای آن بر می شمارند‪.‬‬ ‫مهــم تریــن علل و عوامــل حقوقی فــرار مالیاتی را مــی توان به‬ ‫شــرح زر برشمرد‪:‬‬ ‫‪ .1‬فراوانــی و پیچیدگی قوانین و مقررات مالیاتی و شــفاف نبودن‬ ‫آنها‪:‬‬ ‫هــر انــدازه قوانین مالیاتی‪ ،‬زیــاد‪ ،‬پیچیده و غیرشــفاف و مبهم‬ ‫باشــند و درک آنها برای مؤدیان مشــکل باشد‪ ،‬تمکین از آنها کمتر‬ ‫خواهــد بود و انگیــزه فرار مالیاتی را بیشــتر می کند‪.‬‬

‫‪ .2‬رعایت نشدن عدالت در قوانین مالیاتی و اجرای قانون‪:‬‬ ‫ولی رستمی‬ ‫دانشیار حقوق عمومی بــدون تردید اگــر قوانین مالیاتی یا جزایی به گونه ای باشــد که‬ ‫مؤدیــان احســاس کنند که عدالت مالیاتی رعایت نشــده اســت‪،‬‬ ‫دانشگاه تهران‬ ‫انگیــزه و تالش برای فــرار از مالیات در آنها تقویت می شــود‪.‬‬ ‫‪ .3‬نرخ های باال و متعدد مالیاتی‪:‬‬ ‫بــاال بــودن نرخ مالیــات و وجود نــرخ های تصاعــدی‪ ،‬تمایل و‬ ‫انگیــزه برای فرار مالیاتی را بیشــتر می کنــد‪ .‬بدین خاطر در نظام‬ ‫های مالیاتی ســعی می شود با گســترش پایه های مالیاتی‪ ،‬میزان‬ ‫معافیــت ها را کم کنند و نرخ هــای مالیاتی و تعدد آنها را کاهش‬ ‫دهند تــا انگیزه فرار مالیاتی نیز کم شــود‪.‬‬ ‫‪ .4‬بی توجهی به حقوق مؤدیان مالیاتی‪:‬‬ ‫احتــرام به مؤدیان و تبیین مناســب حقوق شــهروندی ایشــان‬ ‫در قوانیــن مالیاتی و رعایــت آنها در مقام عمل و اجــرای قانون‪،‬‬ ‫موجــب رضایــت و همــکاری مؤدیــان مــی شــود و هرگونه بی‬

‫‪ 28‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫توجهی بــه این موضوع در روحیه و عملکــرد مؤدیان تاثیر منفی‬ ‫داشــته و انگیــزه فرار مالیاتــی را به همراه خواهد داشــت‪.‬‬ ‫‪ .5‬ضعــف ســازوکارهای تمکین دواطلبانــه مؤدیــان مالیاتی در‬ ‫قوانیــن مالیاتی‪:‬‬ ‫پیــش بینی نکــردن ســازوکارهای جلب مشــارکت و همکاری و‬ ‫تمکین داوطلبانه مؤدیان مالیاتی در قوانین مالیاتی نظیر تشــویق‬ ‫هــای مالیاتــی و نظام خــود اظهــاری و غیره موجــب بی رغبتی‬ ‫مؤدیــان بــه پرداخــت مالیات و شــکل گیــری انگیزه هــای فرار‬ ‫مالیاتــی در آنها می شــود‪ .‬‬ ‫‪ .6‬ناکارآمدی و ضعف ضمانت اجرایی مالیاتی‪:‬‬ ‫ضمانــت هــای اجرایی ماننــد جرم انــگاری فــرار مالیاتــی‪ ،‬از‬ ‫ابزارهــای تمکیــن اجبــاری مؤدیــان مالیاتی به پرداخــت مالیات‬ ‫محســوب می شــوند‪ .‬ناکافی و کارآمد نبودن این ضمانت اجراها‪،‬‬ ‫نقش بســزایی در ایجاد انگیــزه فرار مالیاتــی دارد‪.‬‬ ‫‪ .7‬ناکارآیی و ضعف نظام اجرایی و اداری مالیات‪:‬‬ ‫با توجه بــه اینکه وظیفه اصلی نظــام اجرایــی و اداری مالیات‪،‬‬ ‫در واقع شناســایی مؤدیــان و فعالیت های اقتصادی و تشــخیص‬ ‫و وصــول بــه موقع مالیات اســت‪ ،‬بدون شــک ناکارآیی و ضعف‬ ‫ســازمان مالیاتی‪ ،‬امــکان و انگیزه فرار مالیاتــی را فراهم می کند‪.‬‬ ‫بــه عنــوان مثال بررســی هــا نشــان می دهــد که حجــم باالی‬ ‫اقتصــاد زیرزمینی یکی از مهم ترین نمودهای فرار مالیاتی اســت‬ ‫که ناشــی از ناکامی دســتگاه مالیاتی در شناسایی مؤدیان مالیاتی‬ ‫و فعالیــت های اقتصادی اســت‪ .‬مهم ترین عوامــل ناکارآمدی در‬ ‫عملکــرد دســتگاه مالیاتی را می توان در نداشــتن ســامانه جامع‬ ‫اطالعات مالیاتی‪ ،‬اســتفاده نکردن از فنــاوری اطالعات و خدمات‬ ‫الکترونیکــی مالیاتی و کمبود نیروی انســانی ماهر و متخصص بر‬ ‫شــمرد که در مجموع موجبات سهل شــدن فرار مالیاتی را فراهم‬ ‫می کند‪.‬‬ ‫‪ .8‬فساد ماموران مالیاتی‪:‬‬ ‫فســاد مالیاتی یکی از شــایع ترین انواع فســاد مالــی در بخش‬ ‫دولتی محســوب می شــود‪ .‬دســتگاه مالیاتی نیز بــه عنوان یک‬ ‫دســتگاه قضاوتــی‪ ،‬مالی‪ ،‬بــه دلیل ویژگــی هــا و ماهیت خاص‬ ‫فعالیــت های آن‪ ،‬زمینه شــکل گیری پدیده فســاد مالــی را دارد‪.‬‬ ‫مطالعات نشــان می دهــد که یکی از مهم ترین علل بروز فســاد‬ ‫مالیاتی‪ ،‬تمایل نداشــتن مؤدیان به پرداخت مالیــات یا به عبارتی‪،‬‬ ‫فرار مالیاتی اســت که به طور معمول از طریق پرداخت رشــوه به‬ ‫ماموران مالیاتی در پی آن هســتند‪ .‬فســاد موجب کاهش دریافت‬ ‫مالیات از ســوی دولت و سلب اعتماد عمومی به دستگاه مالیاتی‬ ‫و حکومت می شــود و منجر به تبعیض بیــن مؤدیان در پرداخت‬ ‫و بی عدالتی مالیاتی خواهد شــد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ .9‬علل و عوامل فرهنگی‬ ‫فرهنگ مالیاتی عبارت اســت از یکپارچگی تمام نهادهای رسمی‬ ‫و غیررســمی مربوطــه که با نظــام مالیاتی و اجــرای عملی آن در‬ ‫ارتباطنــد‪ .‬فرهنــگ مالیاتی می توانــد متاثــر از فرهنگ عمومی‬ ‫جامعــه باشــد‪ .‬همچنیــن یکــی از عوامــل مهم در شــکل گیری‬ ‫فرهنگ مالیاتی ضعیف‪ ،‬رانتی بودن اقتصاد کشــور اســت‪ .‬بدون‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪28 Kheradmand‬‬


27 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬27


‫ولــی دوســتش دارم‪ .‬زمــان ما این همــه روزنامه و‬ ‫اینترنــت (!) نبود‪ .‬فوقش یک کیهان ورزشــی بود و‬ ‫یــک دنیــای ورزش‪ .‬حاال فقط همیــن برنامه عادل‬ ‫فردوســی پور هر هفتــه جنجال درســت می کند‪.‬‬ ‫چند ســال قبــل آن قدر به من زنــگ زد که تصمیم‬ ‫گرفتــم به برنامه اش بروم‪ .‬برنامه خوبی هم شــد و‬ ‫تلویزیــون هم برای ما ســنگ تمام گذاشــت‪.‬‬ ‫‪ ‬بچه هایم از آن برنامه خیلی خوششــان آمده بود‬ ‫و دوســتانم هم مدام زنگ مــی زدند و تعریف می‬ ‫کردنــد‪ .‬آن زمــان از ما می پرســیدند تو که چشــم‬ ‫هایت آبی رنگ اســت‪ ،‬چرا پرسپولیســی هســتی‪،‬‬ ‫مــن هم مــی گفتم چشــم را بی خیــال‪ ،‬خون من‬ ‫قرمز اســت‪ .‬رفتیم برنامه عادل‪ ،‬همــان اول برنامه‬ ‫گفــت‪« :‬چرا به شــما می گویند علــی دنبه!»‬ ‫همه شاگردهایم را دوست دارم‬ ‫خیلــی از شــاگردان مــن حــرف هایــی زدند که‬ ‫ناراحتــم کرد امــا من هرگز جــواب شــان را ندادم‬ ‫چون اعتقــاد دارم نباید جواب شــاگردت را بدهی‪.‬‬ ‫همــه شــاگردهایم را دوســت دارم و همیشــه از‬ ‫آنهــا دفــاع کــردم‪ .‬االن دیگــر دوره و زمانه عوض‬ ‫شــده اســت‪ .‬یک روز ناصــر ابراهیمی داشــت در‬ ‫رختکــن برای بچه هــا در مورد بــازی صحبت می‬ ‫کــرد‪ ،‬دیدم اســتیلی و عابــدزاده مشــغول خوردن‬ ‫آدامــس هســتند‪ .‬گفتم ناصرخان یــک دقیقه صبر‬ ‫کن ببینم! بعد ســر اســتیلی و عابــدزاده داد زدم و‬ ‫گفتــم از رختکــن تیم برویــد بیرون‪ .‬بــا هیچ کس‬ ‫شــوخی نداشتم‪ .‬اصال فوتبال شــوخی بردار نیست‬ ‫که بخواهم با کســی شــوخی کنم‪ .‬با همین شــکل‬ ‫تیمــداری در هــر بــازی وارد زمین می شــدیم‪ ،‬در‬ ‫همــان یک ربــع اول کار را تمام مــی کردیم‪ .‬رابطه‬ ‫اســتاد و شــاگردی باید هم مرام و معرفت داشــته‬ ‫باشــد‪ ،‬هم احترام و عزت‪ .‬آنها یــک حرفی زدند اما‬ ‫من که نباید جواب شــان مــی دادم‪ .‬اگر من جواب‬ ‫می دادم‪ ،‬دوباره آنهــا علیه من مصاحبه می کردند‬ ‫و آن وقت اوضاع بدتر می شــد‪ .‬البته خدا را شــکر‬ ‫می کنــم که به من عزت داد و شــاگردانم بابت آن‬ ‫حــرف ها از مــن عذرخواهی هــم کردند‪.‬‬

‫کاری از دســتم بر می آمــد باید برای همه بازیکنان‬ ‫انجــام مــی دادم‪ .‬حاال بگذریــم که جــرم آنها چه‬ ‫بود اما خیلی شــیطنت داشــتند‪ .‬خودم آســتین ها‬ ‫را بــاال مــی زدم و بــرای خیلی از آنهــا زن گرفتم تا‬ ‫تشــکیل خانواده بدهند‪ ،‬بعد هم خدا را شــکر که‬ ‫ســر به راه شدند!‬ ‫این که نیاز به کالس رفتن نداشت!‬ ‫یکســری برای این که ما را خراب کنند‪ ،‬نشســتند‬ ‫و پا شــدند‪ ،‬گفتند علی پروین مربی ســنتی است‪.‬‬ ‫گفتند مــا فوتبال نمــی فهمیم‪ .‬رفتیم ســر تمرین‬ ‫ایــن مربیان علمــی‪ ،‬دیدم همــان تمرینــات ما را‬

‫بــه بازیکنــان مــی دهند‪ .‬فقــط ما مانــع و پرچم‬ ‫در زمیــن نداشــتیم‪ ،‬اینهــا مانع می کارنــد‪ .‬به یک‬ ‫نفرشــان گفتم فوتبال غیرســنتی تان را هم دیدیم‪.‬‬ ‫کالس مربیگــری می گذارنــد‪ ،‬در همان کالس ها به‬ ‫مربیــان یــاد می دهند کــه چطور باید تــوپ برود‬ ‫کناره ها‪ ،‬ســانتر کننــد و یک نفر برود ضربه ســر‬ ‫بزنــد تا توپ گل شــود‪ .‬خــب ما که همیــن کار را‬ ‫در زمیــن ‪ 30 ،20‬ســال قبل انجام مــی دادیم‪ ،‬دیگر‬ ‫نیازی بــه کالس نبود!‬ ‫پرسپولیس مال من است‬ ‫از همان اول هم گفتیم پرســپولیس برای ماســت‪.‬‬ ‫بــرای هواداران و پیشکســوتان اســت‪ .‬به ما گفتند‬ ‫اگــر پرســپولیس را می خواهید باید بیاییــد و ‪،200‬‬ ‫‪ 300‬میلیــارد تومان پــول بدهید‪ .‬یکســری حرف و‬ ‫حدیــث هم پیــش آمده بــود که هنوز کســی در‬ ‫مــورد آن حرفــی نمی زند‪ .‬مــا به اینهایــی که می‬ ‫خواســتند پرســپولیس را بفروشــند گفتیم اگر اهل‬ ‫معامله هســتید‪ ،‬رفقایــی که پول دارنــد را بیاوریم‬ ‫و پرســپولیس را بخریم اما بعــدا فهمیدیم همه آن‬ ‫ماجراهــا الکی بود‪ .‬االن آقــای طاهری خیلی خوب‬ ‫کار می کند‪.‬‬ ‫‪ ‬نه حاشــیه ای دارد و نه خبری از تغییرات اســت‬ ‫امــا باالخره بایــد تکلیف مدیریت پرســپولیس هم‬ ‫مشخص شــود‪ .‬این طور که نمی توانند دست روی‬ ‫دســت بگذارند‪ .‬امسال این باشگاه را نفروشند‪ ،‬سال‬

‫همیشه سند در گاوصندوق داشتم‬ ‫بازیکنــان زمان ما به پیشکســوتان خیلــی احترام‬ ‫می گذاشتند اما شــیطنت هایی هم داشتند دیگر!‬ ‫بعضــی از آنها را اصال نمی توانســتم جمع کنم‪ .‬در‬ ‫فوتبــال این مملکت هم همه فقــط علی پروین را‬ ‫می شــناختند‪ .‬این بازیکنان مدام داســتان درســت‬ ‫می کردند و من با ســند می رفتــم کالنتری خیابان‬ ‫وزرا‪ .‬چون در میدان هفتم تیر نمایشــگاه ماشــین‬ ‫داشــتم و به وزرا نزدیک بودیم‪ .‬همیشــه چند سند‬ ‫خانــه و آپارتمــان در گاوصنــدوق داشــتم که اگر‬ ‫مــوردی بود‪ ،‬فــورا بــروم و بچه ها را از بازداشــت‬ ‫دربیاورم‪ .‬فقط هم پرسپولیســی نبودند‪ ،‬استقاللی‬ ‫هم بودند! آن زمان ســرمربی تیم ملــی بودم و اگر‬ ‫‪ 26‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۵‬مارچ‪ /‬آوریل ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بعد باید این کار را بکنند‪ .‬البته من مطمئن هســتم‬ ‫یک روز پرســپولیس را به من مــی دهند چون این‬ ‫باشــگاه متعلق به من‪ ،‬پیشکســوتان و مردم است‪.‬‬ ‫یک کشک گفتیم‪ ،‬ضرب المثل شد‬ ‫مــن هر حرفی که مــی زنم‪ ،‬از یک جــای دیگری‬ ‫ســر در می آورد‪ .‬یک بــار یکی از ما پرســید مدیر‬ ‫فنــی یعنی چی؟ ما هم گفتیم یعنی کشــک! از آن‬ ‫بــه بعد هر جــا رفتیم گفتنــد مدیر فنــی به قول‬ ‫علی پروینکشک اســت! ولی با همین کشک‪ ،‬کلی‬ ‫آش برای خودشــان پختند‪ .‬ما هــم که رفتیم با چند‬ ‫پیشکســوت پرسپولیس‪ ،‬کمیته فنی تشکیل بدهیم‪،‬‬ ‫بــاز هم گفتند پروین رفت ســمت کمیته کشــک‪،‬‬ ‫بعضی ها حرمت ما را شکســتند ولــی با این حرف‬ ‫ها‪ ،‬علی پروین خراب بشــو نیســت‪.‬‬ ‫ما هــر چه در ایــن مملکت گفتیم ضــرب المثل‬ ‫شــد‪ .‬شــما االن برویــد و مصاحبه های چند ســال‬ ‫پیــش مــن را بخوانید‪ ،‬ببینیــد حرف هایــی که آن‬ ‫موقــع زده بودم‪ ،‬امــروز درســت از آب در آمده یا‬ ‫نه‪ .‬یک روز گفتم پرســپولیس اگر اسپانســر دولتی‬ ‫خــوب بگیــرد‪ ،‬موفق می شــود‪ ،‬دیدید که شــد!‬ ‫نمی دانم چرا «واالرضا» استقاللی شد‬ ‫یــک نــوه دارم بــه نــام «واالرضا» که اســتقاللی‬ ‫اســت‪ .‬یــک روز آمد و به من گفت من اســتقاللی‬ ‫هســتم‪ .‬گفتــم فدای ســرت امــا فکر نمــی کردم‬ ‫راســت بگوید‪ .‬نمی دانــم این بچه چرا اســتقاللی‬ ‫شــد‪ .‬مــن علی پرویــن هســتم و خیلی هــا اصال‬ ‫پرســپولیس را با اســم من می شناســند‪ .‬من‪ ،‬خود‬ ‫پرســپولیس هســتم اما نوه ام اســتقاللی است‪ .‬‬ ‫ایــن حرف هــا را بــه چه کســی بگویــم؟! البته‬ ‫ایــرادی نــدارد‪ ،‬بچه اســت دیگر‪ .‬بــه زور که نمی‬ ‫توانیــم او را پرسپولیســی کنیم ولی امــان از روزی‬ ‫کــه پرســپولیس ببــازد‪ .‬واالرضــا این خانــه را روی‬ ‫ســرش می گذارد‪ .‬همین دربی آخر که پرســپولیس‬ ‫باخت واالرضا از ســر و کول ما بــاال می رفت‪ .‬البته‬ ‫دخترانــم پیش خودم زندگی مــی کنند و به همین‬ ‫خاطــر دور و برمان شــلوغ و پر رفت و آمد اســت‪.‬‬ ‫همیشه از مردم ممنونم‬ ‫مــن اگر امروز شــدم علــی پروین‪ ،‬لطــف خدا و‬ ‫بندگانــش بوده اســت‪ .‬به همین خاطــر هم نباید‬ ‫خدا و مــردم را فراموش کنم‪ .‬من همیشــه از مردم‬ ‫مملکتــم ممنونم و آرزو می کنم همه در ســامت‬ ‫کامــل باشــند‪ .‬امیدوارم پرســپولیس هــم با کمک‬ ‫همیــن مــردم بتواند قهرمان شــود‪ .‬البتــه بچه ها‬ ‫بایــد در لیگ قبلی قهرمان می شــدند‪ ،‬حق شــان‬ ‫بود ولی کاری نمی شــود کرد‪ .‬قســمت شــان نبود‪.‬‬ ‫امیــدوارم این بازیکنان خــوب‪ ،‬این بچه های خوب‬ ‫امســال بتوانند مردم را خوشــحال کننــد‪ .‬امیدوارم‬ ‫تیــم ملــی هم بــه جــام جهانی بــرود کــه دیگر‬ ‫خوشــحالی همه مان تکمیل شــود‪ .‬ماهنامه دیار‬

‫‪Monthly - Issue 25 - Mar/April 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪26 Kheradmand‬‬


‫گریــه می کنــم‪ .‬خیلی دلم برایش تنگ شــده‪ .‬دلم‬ ‫می خواســت االن هم زنده بود‪ .‬یــادش بخیر‪ ،‬تازه‬ ‫آمده بودیــم محله عارف‪ ،‬من هم مــی رفتم زمین‬ ‫خاکــی بازی مــی کردم‪ .‬بعــد از بــازی لباس همه‬ ‫بچــه هــا را مــی آوردم خانــه و به مامــان نصرت‬ ‫مــی گفتم‪« :‬این لبــاس ها رو بشــور!» بیچاره یک‬ ‫ســاعت غر می زد کــه تا کی باید لبــاس بقیه بچه‬ ‫هــا را بشــورم؟ ‪ ‬من هــم می گفتم مامــان نصرت‪،‬‬ ‫یــک روز با همین کارها می روم پــول در می آورم‪.‬‬ ‫خدا رحمتــش کند‪ .‬با همان آبگوشــت های مامان‬ ‫نصرت شــدم علــی پروین! مدام مــی گفت‪« :‬علی‬ ‫تا میاد خونه دســتش میره تو آبگوشــت‪ ».‬آن وقت‬ ‫ها‪ ،‬غذای خوب فقط آبگوشــت بود‪ .‬االن مد شــده‬ ‫مــردم پیتــزا می خورنــد‪ ،‬قبال فقط آبگوشــت می‬ ‫خوردیم‪.‬‬ ‫اینها بلد نیستند حرف بزنند‬ ‫نســل عــوض شــده اســت‪ .‬خیلــی از بازیکنــان‬ ‫امروزی بلد نیســتند چهار کالم بــا آدم حرف بزنند‪.‬‬ ‫طــرف بلد نیســت بــه بزرگ تــر از خودش ســام‬ ‫کنــد آن وقت یک میلیارد هم پــول می گیرد‪ .‬اینها‬ ‫اگــر زمان ما بــازی می کردنــد هیچ تیمــی دوزار‬ ‫هم برای شــان پرداخت نمی کــرد‪ .‬همین االن اگر‬ ‫من و ناصر محمدخانی‪ ،‬بهزادی‪ ،‬کالنی‪ ،‬کاشــانی و‬ ‫اینهــا بازی مــی کردیم‪ ،‬با این قیمت هــا هر کدام‬ ‫بایــد ‪ 30 ،20‬میلیــارد بــرای هر فصل مــی گرفتیم‪.‬‬ ‫االن پــول شــده علف خــرس! زمان مــا اصال پولی‬ ‫در میان نبود‪ .‬باید ســرمان را پایین می انداختیم و‬ ‫فقط فوتبــال بازی مــی کردیم‪ .‬همین‪.‬‬ ‫چرا نباید پولدار باشم؟‬ ‫خیلی هــا از من در مــورد پول ســوال می کنند‪.‬‬ ‫مــن که چیــز زیــادی در زندگیــم نــدارم اما علی‬ ‫پرویــن باید پولدار باشــد‪ .‬خدا را شــکر هرگز غصه‬ ‫بــی پولی نخــوردم‪ .‬دوســتان خوبی هــم دارم که‬ ‫نمــی گذارند لنگ پــول بمانم‪ .‬تالش کــردم‪ ،‬فوتبال‬ ‫بازی کردم تا پولدار شــوم‪ .‬االن پول در آوردن شــده‬ ‫یــک کار راحــت؛ زمان ما خیلی ســخت بــود‪ .‬باید‬ ‫خیلی ســختی می کشــیدی تا دوزار پول به دست‬ ‫بیــاوری اما االن فــورا می توانی میلیاردر شــوی‪.‬‬ ‫‪ ‬همین َم َمد مــا (محمد فرزند علــی پروین) هم‬ ‫کاســبی می کنــد و اوضــاع و احوالــش هم خیلی‬ ‫خــوب اســت‪ .‬کارخانه نــان صنعتی و ایــن چیزها‬ ‫را مدیریــت مــی کنــد‪ .‬در فوتبــال کــه حقش را‬ ‫خوردنــد‪ .‬خدا کنــد در صنعت موفق باشــد‪ .‬همه‬ ‫بایــد مثــل َم َمد مــا بروند ســراغ کاســبی‪ .‬این کار‬ ‫خیلــی لــذت دارد‪ .‬بــا این حــال برای مــان خیلی‬ ‫هــا حــرف در آوردند و مســائلی را گفتند که اصال‬ ‫صحت نداشــت‪ .‬شــایعه کردند و امیدوارم روزی از‬ ‫حرف هایی که زدند پشــیمان شــوند چون همه آن‬ ‫شــایعات دروغ بود‪.‬‬

‫التماسم می کردند فیلم بازی کنم‬ ‫قبــل از انقــاب اســامی‪ ،‬خیلــی از کارگــردان‬ ‫ها التماســم مــی کردند بــروم و فیلم بــازی کنم‪.‬‬ ‫فیلمنامــه مــی آورند اما من می گفتم بلد نیســتم‬ ‫و بــازی نمــی کنم‪ .‬حتی بــه من گفتنــد بیا و یک‬ ‫آهنــگ بخوان امــا از این کارها خوشــم نمی آمد‪.‬‬ ‫بعــد از انقالب هم خیلی از کارگــردان ها آمدند و‬ ‫رفتنــد اما مــن قبول نمی کــردم‪ .‬البته در دو ســه‬ ‫فیلــم ســینمایی بــازی کردم کــه یکی شــان فیلم‬ ‫علــی انصاریان بود‪ .‬باالخره علی شــاگرد خودم بود‬ ‫و دلــم نیامد بــه او جــواب رد بدهم امــا به طور‬ ‫کلی از ســینما و این مســائل زیاد خوشم نمی آید‪.‬‬ ‫دخترانم خیلی ســینما را دوســت دارنــد و پیگیری‬ ‫مــی کنند اما خــودم نه‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫همایون و ناصر با عزت و احترام از این دنیا رفتند‬ ‫رک و روراســت بــه شــما مــی گویم دلــم برای‬

‫و رفــت‪ .‬این همه ســال با هــم رقیــب بودیم اما‬ ‫یک بار نشــد برای یکدیگر کــری بخوانیم‪ .‬روحش‬ ‫شــاد‪ .‬همایون خان هم جزو اولین کســانی بود که‬ ‫پرســپولیس را بنا کرد‪ .‬خودش سال ها سرمربی تیم‬ ‫بــود و یک تنه پرســپولیس را به جلو مــی برد‪ .‬این‬ ‫ســال های آخر خیلی اذیت شــد‪ .‬تنها بود و کسی‬ ‫جز مــا که رفیقش بودیم به او ســر نمــی زد‪ .‬خدا‬ ‫رحمتــش کند‪ ،‬آدم بــی آزاری بود‪.‬‬ ‫فکرش را نمی کردیم منصور هم برود‬ ‫یکی از تلــخ ترین اتفاقاتی که در ســال ‪ 95‬افتاد‪،‬‬ ‫فوت منصــور پورحیــدری بود‪ .‬منصــور خیلی آدم‬ ‫خوبــی بود‪ .‬رقیــب ما بود ولی رقیبی که همیشــه‬ ‫احتــرام می گذاشــت و مــن هم خیلی دوســتش‬ ‫داشــتم‪ .‬دربی هایی که می برد‪ ،‬هرگز خوشــحالی‬ ‫نمــی کــرد چــون مــی دانســت پرسپولیســی ها‬ ‫ناراحت می شــوند‪ .‬با شــعور و تحصیلکرده بود و‬ ‫از ســر این فوتبال زیاد بــود‪ .‬فکرش را نمی کردم به‬ ‫این آســانی‪ ،‬منصور را از دســت بدهیم‪ .‬دلم برای‬ ‫رضــا احدی هم ســوخت‪ .‬جــوان بود‪ ،‬خوشــتیپ‬ ‫بــود‪ .‬واقعا حیف شــد‪ .‬آخرینش هم کاظم ســید‬ ‫علیخانــی بود که مرگــش را هنوز هم بــاور ندارم‪.‬‬ ‫کاظم خیلی مشــکالت داشــت و آخــرش هم دوام‬ ‫نیــاورد و رفت‪.‬‬ ‫من علی زاغی بودم نه چیز دیگر!‬ ‫زمــان ما بــا امــروز فرق داشــت‪ .‬وقتــی فوتبال‬ ‫بــازی می کــردم‪ ،‬بازیکــن ها حرمــت همدیگر را‬ ‫نگه می داشــتند‪ .‬مثــل امروز نبود کــه بازیکن دو‬ ‫روز آمــده در فوتبال‪ ،‬هــر کاری دلش می خواهد‬ ‫انجام می دهد‪ .‬مگر کســی می توانســت پایش را‬ ‫جلوی بزرگ تر از خــودش دراز کند‪ .‬وقتی فوتبالم‬

‫همین االن اگر من و ناصر محمدخانی‪ ،‬بهزادی‪ ،‬کالنی‪ ،‬کاشانی‬ ‫و اینها بازی می کردیم‪ ،‬با این قیمت ها هر کدام باید ‪30 ،20‬‬ ‫میلیارد برای هر فصل می گرفتیم‪ .‬االن پول شده علف خرس!‬ ‫همایــون بهــزادی و ناصــر حجــازی خیلــی تنگ‬ ‫شــده اســت‪ .‬آنها با عــزت و احتــرام از ایــن دنیا‬ ‫رفتنــد‪ .‬یادتان می آیــد مــردم در روز تدفین ناصر‬ ‫چــه کار می کردند؟ مــن و ناصر چــه خاطراتی با‬ ‫هم داشــتیم اما وقتی شــنیدم فوت شــده‪ ،‬خیلی‬ ‫ناراحت شــدم‪ .‬دوســت داشــتم زنده بود و زندگی‬ ‫می کــرد‪ .‬من و ناصرخان ســال ها کنــار هم بازی‬ ‫کردیم‪ .‬ســرمربی پرســپولیس و اســتقالل بودیم و‬ ‫بهتریــن بازی هــا را مقابل هم داشــتیم‪ .‬بنده خدا‬ ‫همیشــه به من لطف داشت‪ .‬همیشــه رابطه مان‬ ‫خــوب بود‪ .‬مــن از ناصر بــدی ندیدم بــه او بدی‬ ‫هم نکــردم‪ .‬حجازی گل فوتبــال و ورزش ایران بود‬ ‫و خیلــی هوادار داشــت ولــی ما را تنها گذاشــت‬

‫‪ 25‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫را شــروع کردم‪ ،‬آن زمان هــا به من می گفتند علی‬ ‫زاغــی‪ .‬چشــم هایم رنگی بــود‪ ،‬به ایــن خاطر می‬ ‫گفتند علی زاغی‪ .‬البته این اســتقاللی ها یک لقب‬ ‫دیگر هم بــه من دادند و می گفتنــد «علی دنبه»‬ ‫امــا مــن علی زاغــی بودم نــه چیز دیگــر‪ .‬بعدها‬ ‫خودشــان به من گفتنــد این لقب بــه خاطر کری‬ ‫خوانــی بود و مــن هم گفتم ایــرادی ندارد!‬ ‫عادل من را زیاد اذیت می کرد‬ ‫من بــا خبرنگاران و گزارشــگران همیشــه ارتباط‬ ‫نزدیــک دارم‪ .‬ایــن عــادل فردوســی پــور هــم به‬ ‫نظرم پســر خیلی خوبی اســت‪ .‬او را خیلی دوست‬ ‫دارم هــر چنــد کــه مــن را زیــاد اذیت مــی کرد‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪25 Kheradmand‬‬


‫دلتنگیهایسلطانعلیپروین‬ ‫مــی زدنــد اما همــه آنها را بخشــیدم‪ .‬مــن‪ ،‬علی‬ ‫پرویــن‪ ،‬کمرنگ نمی شــوم چون بــرای فوتبال این‬ ‫مملکــت تالش کردم و خدا را شــکر کــه مردم هم‬ ‫مــن را فراموش نکــرده اند‪.‬‬

‫همگی آنها شــاگردان من بودند‪ .‬گــردن این فوتبال‬ ‫حــق دارم و خدا را شــکر که توانســتم دینــم را ادا‬ ‫کنم‪ .‬معلوم نیســت تا چند ســال دیگر زنده بمانم‬ ‫ولــی خدا خواســت که بــا عزت زندگــی کنم‪.‬‬

‫امثال من تاریخ مصرف ندارند‬ ‫مــا همین دیــروز کــه به شــهرت‬ ‫نرســیده ایم‪ .‬تــا همین چند‬ ‫ســال پیــش همــه‬ ‫روی اســم مــن‬ ‫قســم می‬

‫من بهترین بازیکن ایران نبودم‬ ‫خیلــی ها بــه من مــی گوینــد بهتریــن بازیکن‬ ‫تاریــخ فوتبــال مایــران بودم امــا بایــد بگویم آنها‬ ‫فقط لطــف دارند چون ده ها بازیکن داشــتیم که‬ ‫بــه لحاظ فنــی از من بهتــر بودند‪ .‬اســم نمی برم‬ ‫چون می ترســم چند نفری از قلم بیفتند و ناراحت‬ ‫شــوند ولی خیلــی ها بهتر از مــن در تاریخ فوتبال‬ ‫بودند و هنوز هم هســتند‪ .‬مثال حســین کالنی‪ ،‬از‬ ‫هــر کجای زمیــن برایش توپ می فرســتادی‪ ،‬توپ‬ ‫را وارد دروازه مــی کــرد‪ .‬خیلی مهاجــم خوبی بود‬ ‫یــا مرحــوم همایــون بهزادی کــه آن موقــع به او‬ ‫لقب «همای ســرطالیی» داده بودند‪ .‬علی دایی و‬ ‫کریــم باوی هم خیلی خــوب گل می زدند‪ .‬بهترین‬ ‫بازیکــن ایران از نظر مــن پرویز قلیــچ خانی بود‪.‬‬ ‫خیلی خــوب بود‪.‬‬

‫هزارتا رفیق و همراه دارم که تنهایم نمی گذارند‪ .‬این عزت را از خدا‬ ‫گرفته ام‪ .‬من علی پروین هستم و خیلی زحمت کشیدم تا به اینجا برسم‪.‬‬ ‫کاوه علی اسماعیلی‬ ‫روزی‪ ،‬روزگاری‪ ،‬فوتبــال ایــران فقط یک ســلطان‬ ‫واقعی داشــت؛ علــی پروین‪ .‬آن زمــان‪ ،‬مثل امروز‬ ‫نبــود که هر کســی بــرای خودش‪ ،‬یــک حکومت‬ ‫خودمختار داشــته باشد‪ .‬یک اســم از روی سکوها‬ ‫شــنیده می شــد که از هر نامی بــزرگ تر و جذاب‬ ‫تر بود؛ «علی پروین» و ســال ها فوتبال کشــورمان‬ ‫درگیر ســلطنت واقعــی پروین بود‪.‬‬ ‫علــی آقا هنوز هم همان ســلطان اســت‪ .‬شــاید‬ ‫خانه نشــین شــده و شــاید طرفــداران واقعی اش‬ ‫حــاال دیگر پیر شــده باشــند اما وقتــی در کنارش‬ ‫بنشــینید و شــروع به صحبــت کنــد‪ ،‬متوجه می‬ ‫شــوید هیچ چیز عوض نشده و ســلطان هنوز هم‬ ‫دوســت داشــتنی‪ ،‬به روز و جذاب اســت‪.‬‬ ‫در آســتانه عیــد نــوروز ‪ 1396‬و در روزهایی که‬ ‫پرســپولیس ســال خوبی را ســپری کــرده و فوتبال‬ ‫ایــران هم با وجود تیــم ملی‪ ،‬بهتریــن خاطرات را‬ ‫ســاخته‪ ،‬بــا علــی پروین گپــی طوالنی زدیــم و از‬ ‫گذشــته تا امروزش را مــرور کردیــم‪ .‬این مصاحبه‬ ‫که پــر از خاطره هــای خواندنی اســت‪ ،‬از نظرتان‬ ‫مــی گذرد‪.‬‬

‫خوردنــد‪ .‬کلی دور و برم شــلوغ بود‪ .‬آدم از ســر و‬ ‫کولم بــاال می رفــت‪ .‬االن هم تنها نیســتم‪ .‬هزارتا‬ ‫رفیــق و همراه دارم کــه تنهایم نمــی گذارند‪ .‬این‬ ‫عــزت را از خــدا گرفته ام‪ .‬من علی پروین هســتم‬ ‫و خیلــی زحمت کشــیدم تــا به اینجا برســم‪ .‬خدا‬ ‫هم خواســت و مردم هــم کمک کردند تــا به این‬ ‫جایگاه برســم ولی بعضی می گویند تاریخ مصرف‬ ‫«علی پروین» تمام شــده اســت‪ .‬این جــوان های‬ ‫امــروزی‪ ،‬آن روزها را یادشــان نمی آیــد که وقتی‬ ‫وارد ورزشــگاه می شــدم‪ ،‬صد هــزار نفر به خاطرم‬ ‫از روی ســکوها بلنــد مــی شــدند و یکصــدا من‬ ‫را تشــویق مــی کردند‪ .‬آنها اگــر آن روزهــا را می‬ ‫دیدند‪ ،‬امــروز نمی گفتند تاریــخ مصرف من تمام‬ ‫شــده اســت‪ .‬اصال آدم هایــی مثل من کــه تاریخ‬ ‫مصــرف ندارند‪.‬‬ ‫خیلی ها را خودم مربی کردم‬ ‫یک نگاهی به شــرایط امروز بیندازید‪ .‬شــما االن‬ ‫در ایــن فوتبال هــر چــه «آدم گنده» مــی بینید‪،‬‬ ‫شــاگرد خودم بــوده اســت‪ .‬از علی دایــی و علی‬ ‫کریمــی بگیر تا حمید اســتیلی‪ ،‬امیــر قلعه نویی‪،‬‬ ‫صمد مرفــاوی‪ ،‬فرشــاد پیــوس‪ ،‬مجتبــی محرمی‪،‬‬ ‫احمــد عابــدزاده‪ ،‬محمــد مایلــی کهــن‪ ،‬مرحوم‬ ‫ســیروس قایقران‪ ،‬فنونی زاده ها‪ ،‬حمید درخشــان‪،‬‬ ‫بــرادران بیانــی‪ ،‬محمدخانــی هــا‪ ،‬محمد حســن‬ ‫انصــاری فــرد‪ ،‬کریم باقــری‪ ،‬مهدی مهــدوی کیا و‬ ‫‪ ...‬خیلــی از اینهــا را با دســت خودم مربــی کردم‪.‬‬

‫پروین کمرنگ نمی شود‬ ‫همین اول کار بگویم خیلی ها دوســت داشــتند‬ ‫من در فوتبال نباشــم یا کمرنگ شــوم‪ .‬اصال چشم‬ ‫دیــدن من را نداشــتند‪ .‬البته رفقای زیادی داشــتم‬ ‫اما بعضــی ها هم بودند که تیشــه به ریشــه من‬ ‫‪ 24‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫مادر دیگر مثل علی پروین نمی زاید!‬ ‫در ایــن فوتبــال‪ ،‬صدها نفــر آمدنــد و رفتند اما‬ ‫فقط یک نفرشــان شــد حســین کالنی‪ ،‬یــک نفر‬ ‫شــد مرحوم همایــون بهزادی‪ ،‬یک نفر شــد جعفر‬ ‫کاشــانی‪ ،‬یک نفــر علی دایــی‪ ،‬یک نفر هم شــد‬ ‫علی پرویــن‪ .‬دیگر هیچ کس نمــی تواند این همه‬ ‫قهرمانــی برای پرســپولیس بیاورد‪ .‬اگــر علی پروین‬ ‫شــدم دلیل دارد‪ ،‬چون کار خالف نکردم‪ ،‬ســر کسی‬ ‫کاله نگذاشــتم‪ ،‬مــردم دار بودم‪ ،‬پایــم را از گلیمم‬ ‫درازتر نکردم و خیلی زحمت کشــیدم‪ .‬من به شــما‬ ‫مــی گویم مــادر دیگر مثل علی پرویــن نمی زاید!‬ ‫هیچ کس اندازه من مادرش را دوست نداشت‬ ‫در ســال هایی که ما رشــد کردیم و از آن نســلی‬ ‫کــه با هم بــزرگ شــدیم‪ ،‬هیچ کس به انــدازه من‬ ‫مادرش را دوســت نداشــت‪ .‬خدا «مامــان نصرت»‬ ‫را رحمــت کند‪ .‬واقعــا زن خوبی بــود و من خیلی‬ ‫اذیتــش کردم‪ .‬وقتی در آســیا قهرمان شــدیم‪ ،‬تمام‬ ‫کوچــه مــان را چراغانی کــرده بودنــد‪ .‬چند وقت‬ ‫بعد کــه بــه او گفتــم مــی خواهــم ازدواج کنم‪،‬‬ ‫گفت‪« :‬ازدواج واســه چی؟! ایــن همه ملت برایت‬ ‫چراغانی کردند‪ ،‬مگــر دیوانه ای می خواهی ازدواج‬ ‫کنــی؟» من فقــط یک جــا گریه می کنــم آن هم‬ ‫ســر مزار مامــان نصرت‪ .‬هر پنجشــنبه مــی رفتم‬ ‫ســر مزار مادرم‪ .‬البتــه دیگر توان گذشــته را ندارم‬ ‫امــا هر وقــت می روم‪ ،‬می نشــینم یک دل ســیر‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪24 Kheradmand‬‬


‫ﮔﺮوه ﻫﻨﺮى ﻣـﻮج ﻧــﻮ ﺑﺮﮔﺰار ﻣﯿﮑﻨﺪ‬

‫ﺑﺎ ﺣﻀﻮر ﮐﺎرﮔﺮدان دﮐﺘﺮ ﺑﻬﻤﻦ ﻣﻘﺼﻮدﻟﻮ‬ ‫ﺟﻤﻌﻪ ‪ 12‬ﻣﻰ ‪ 2017‬ﺳﺎﻋﺖ ‪ 7‬ﻋﺼﺮ‬

‫ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺖ‪:‬‬

‫زﯾﻨﺖ ﻣﻮدب‪ ،‬ﭘﺮﺗﻮ ﻧﻮرى ﻋﻼ‪ ،‬ﺳﯿﻤﯿﻦ ﻏﻔﺎرى‪ ،‬ژاﻟﻪ‬ ‫ﻋﻠﻮ‪ ،‬ﺷﻬﻼ رﯾﺎﺣﻰ‪ ،‬اﯾﺮن‪ ،‬ﭘﻮرى ﺑﻨﺎﯾﻰ‪ ،‬ﺗﻬﻤﯿﻨﻪ‪،‬‬ ‫ﻓﺮزاﻧﻪ ﺗﺎﺋﯿﺪى‪ ،‬وﯾﺪا ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﻰ‪ ،‬ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ‪ ،‬ﮐﺘﺎﯾﻮن‪،‬‬ ‫ﺳﻮﺳﻦ ﺗﺴﻠﯿﻤﻰ‪ ،‬ﻓﺨﺮى ﺧﻮروش‪ ،‬ﭘﺮواﻧﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﻰ‪،‬‬ ‫زرى ﺧﻮﺷﮑﺎم‪ ،‬ﺷﻬﺮزاد‪ ،‬ﻓﻬﯿﻤﻪ راﺳﺘﮑﺎر‪ ،‬ﺷﻬﺮه‬ ‫آﻏﺪاﺷﻠﻮ‪ ،‬ﻣﺮى آﭘﯿﮏ و ‪...‬‬

‫‪Farsi with English subtitle‬‬

‫‪Admission $10‬‬ ‫‪online link: https://www.eventbrite.com/e/33549960836‬‬ ‫‪Location: Parya Foundation, 344 John St. Markham, L3T 5W6‬‬ ‫‪information: 416-838 9333‬‬

‫‪ 23‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪23 Kheradmand‬‬


‫های اســنادی بــا نام «راپــورت وقایع مختلفه محــات دارالخالفه» گــرد آمده‪،‬‬ ‫وضعیــت جرم ها‪ ،‬جنایت ها و اختالفات گوناگــون اهالی دارالخالفه را در میانه‬ ‫ســال هــای ‪ 1302‬تا ‪ 1305‬قمری نشــان مــی دهند‪ .‬همچنین اســنادی دیگر از‬ ‫دوره قاجــار بــر جای مانده اند که با بررســی آنها می تــوان به وضعیت جرائم‬ ‫و مســائل و اختالفات مــردم در آن دوره پی برد‪.‬‬ ‫بــه همان میزان کــه آگاهی تاریخی مــان از دنیای زنان‪ ،‬چــه در روزگار دور‪،‬‬ ‫چــه زمانــه نزدیک تاریخ اندک اســت‪ ،‬به همان میزان از انــدک آگاهی های به‬ ‫دســت آمــده‪ ،‬می توانیم نمایــی از وضعیت دنیای زنان در گذشــته ارائه کنیم‪.‬‬ ‫ایــن وضعیت در حوزه جرائــم خصوصی و اجتماعی که زنان عامل شــان بوده‬ ‫یــا یک ســوی آنها به شــمار مــی آمده انــد نیــز وجــود دارد‪ .‬از مجموعه‬ ‫گــزارش هــای تاریخی و ســندهای بر جــای مانــده در حوزه‬ ‫امنیــت و جرم ها و جنایت هــا در دوره قاجار به ویژه‬ ‫روزگار پادشــاهی ناصرالدین شــاه‪ ،‬به گزارش ها و‬ ‫ســندهایی بر مــی خوریم که از حضــور زنان‬ ‫در برخــی جرم هــا و تخلفات شــخصی و‬ ‫اجتماعی آگاهــی می دهند‪.‬‬ ‫اختــاف هــای خانوادگــی‪ ،‬مســائل‬ ‫مالی‪ ،‬دزدی و نزاع مالک و مســتاجر‪،‬‬ ‫از حــوزه هایــی به شــمار می آیند‬ ‫کــه بازتابنده حضور زنــان در یک‬ ‫ســوی ماجرا بــوده اند‪.‬‬ ‫حاجیه قدم شــاد مطــرب‪ ،‬اجازه‬ ‫نداد‪ ،‬نزاع شــد‬ ‫در زمینه نزاع مالک و مستاجر‪،‬‬ ‫نپرداختن کرایــه مهم ترین عامل‬ ‫اختــاف و نزاع بوده که شــکایت‬ ‫صاحبخانه یــا مســتاجر را بر می‬ ‫انگیخته اســت‪ .‬در یک سند به زنی‬ ‫اشــاره شــده که «مســتاجر مشهدی‬ ‫حســین بقال بود و چون کرایــه اش را‬ ‫(‪ 8‬هــزار) نپرداخته بود‪ ،‬نــزاع می کنند‪.‬‬ ‫بعــد از تحقیقــات‪ ،‬رییس محله میــان آنها‬ ‫قــراری مــی دهد کــه بقــال راضی شــده می‬ ‫رود‪».‬‬ ‫در ســندی دیگــر‪ ،‬از زنــی به نــام «حاجیه قدم شــاد‬ ‫مطرب» نام برده شــده اســت که «در خانه عیال حاجی هاشم‬ ‫نام مســتاجر اســت‪ ،‬دیروز به واســطه کرایه با مشــارالیها نزاع شــان شــد‪».‬‬ ‫آنگونــه که راپورت نظمیه نشــان می دهد هر دو زن برای رســیدگی به دعوای‬ ‫شــان به رییس محله شــکایت بــرده اند‪.‬‬ ‫نزاع آقا هاشم با همشیره شیپورچی‬ ‫اختالفــات خانوادگی‪ ،‬دیگر گســتره ای اســت کــه در آن می تــوان به برخی‬ ‫جرائــم و مســائل زنان پی برد‪ .‬اختالف های زن و شــوهری کــه گاه جرائمی را‬ ‫موجب می شــده اســت‪ .‬بــه موجب یک ســند‪ ،‬فردی بــه نام لطــف الله در‬ ‫ســال ‪ 1312‬شکایت نامه ای نوشته و مدعی شــده است‪« :‬همسر دومش مدت‬ ‫بیســت روز اســت که خانه را ترک کرده اســت‪».‬‬ ‫همچنین بر اســاس ســندی دیگر‪ ،‬فردی به نام حســین در محلــه چالمیدان‬ ‫کــه در خانه صاحب دیوان ســرایدار بوده به رییس محله چنین شــکایت برده‬ ‫اســت مبلغی بــه زنی خود مخــارج داده که عــده او منقضی شــود اما‪« :‬رفته‬ ‫به دیگری شــوهر کرده اســت‪ ».‬یکــی از گزارش های مامــوران نظمیه پایتخت‬ ‫از دعوایــی خانوادگــی خبــر می دهد که زن هــای طرفین را بــه جان یکدیگر‬ ‫‪ 22‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫انداختــه اســت‪« :‬آقا هاشــم صــراف‪ ،‬با زنش که همشــیره محمد شــیپورچی‬ ‫ماســت نزاع شان شده‪ .‬مشــارالیها می خواســته برود و زن خود را طالق بدهد‬ ‫جمعــی از زن هــای طرفیــن بــه حمایــت یکدیگر بر آمــده بنــای زد و خورد‬ ‫گذارده بودند‪ .‬همســایه ها جمع شــده آنها را ســاکت کرده صلح می دهند‪».‬‬ ‫دست اندازی یک زن بر امالک طفل های صغیر‬ ‫دســت انــدازی بــر امالک دیگــران و تصرف غیر حــق آنها از دیگــر جرائمی‬ ‫اســت که در برخی از آنها می توان حضور زنان را به تماشــا نشســت‪ .‬مجموعه‬ ‫ســندهایی که از ســال های ‪ 1332‬تــا ‪ 1336‬قمری بر جای مانده اســت از یک‬ ‫دعــوای دامنــه دار درباره تصــرف امالک چند طفل صغیر از ســوی یک زن‬ ‫آگاهــی می دهند‪.‬‬ ‫بر اساس این ســندها‪ ،‬میرزا ابوالحسن تبعه اسالمبول‬ ‫کــه در کردســتان فرزندانــی دارد‪ ،‬در مکــه فوت‬ ‫کرده اســت و پــس از فوت او‪ ،‬همســرش لقاء‬ ‫خانم‪ ،‬با شــیخ ابراهیــم ازدواج کــرده و به‬ ‫همیــن دلیل حــق حضانــت او بر بچه‬ ‫هایــش ســاقط شــده اســت و بــرای‬ ‫فرزندانــش قیــم تعییــن کــرده اند‪.‬‬ ‫حاجی محمد قیم ورثه ابوالحســن‪،‬‬ ‫از لقاء خانم شــکایت کرده اســت‬ ‫کــه او قیمومیت نامــه را که برای‬ ‫فرزنــدان میــرزا ابوالحســن پس‬ ‫از ازدواج مادرشــان تعییــن قیم‬ ‫کــرده باطــل دانســته و امالکی‬ ‫را کــه در اختیــار قیومیــن بود‪،‬‬ ‫تصرف کرده اســت‪.‬‬ ‫روایت دزدی زن قاسم کچل‬ ‫«دیروز زنی خراســانیه ســارقه به‬ ‫خانه رضــا خان قاجــار رفته‪ ،‬بعضی‬ ‫اســباب ســرقت نموده‪ ،‬می خواســته‬ ‫ببــرد‪ ،‬اهل خانــه ملتفت گردیــده‪ ،‬بنای‬ ‫داد و فریاد را گذارده‪ ،‬اجزای پلیس رســیده‪،‬‬ ‫مشارالیها را دستگیر نموده و به اداره آوردند‪».‬‬ ‫ایــن راپــورت نظمیه که بــه ســال ‪ 1304‬قمری باز‬ ‫می گردد از جرمی نشــان دارد کــه در میان دیگر جرائم‬ ‫زنان‪ ،‬بیشــتر گزارش شــده است‪.‬‬ ‫در میــان ســندهای تاریخی کــه از حضور زنــان در عرصه جرایــم اجتماعی‬ ‫روایــت مــی کنند‪ ،‬آمــار ســندهای دزدی زنــان در دوره قاجار‪ ،‬بیــش از دیگر‬ ‫گزارش ها اســت‪ .‬به موجب یک ســند‪ ،‬نویســنده عریضه ای مدعی شــده پس‬ ‫از درگذشــت فردی به نام نصرت‪ ،‬همســر او ســه طاقه شــال کرمانی و بعضی‬ ‫اجنــاس او را از خانــه مرحوم برده اســت‪ .‬ســندی دیگــر از «دزدی پول محمد‬ ‫صادق توســط زن قاســم کچــل و تقاضای صدور حکــم در این بــاره» آگاهی‬ ‫مــی دهد‪ .‬بــه موجب یک ســند دیگر کــه البته احتمــاال به دوره پادشــاهی‬ ‫محمد شــاه‪ ،‬پدر ناصرالدین شــاه باز می گــردد‪ ،‬درباره ســرقت از منزل فردی‬ ‫به نام میرزا احمد مســتوفی ســخن رفته که بخشــی از آن اموال‪ ،‬نزد همســر‬ ‫فردی دیگر به نام محمد کریم پیدا شــده اســت‪ .‬آنگونه که این ســند تاریخی‬ ‫روایــت می کند‪ ،‬دزدی یاد شــده بــه حبس آن زن انجامیده اســت‪.‬‬ ‫* بــه جز مجموعــه «راپــورت وقایع مختلفه محــات دارالخالفــه» در میانه‬ ‫ســال های ‪ 1303‬تا ‪ ،1305‬این نوشــتار از مجموعه ســندهای موجود در بایگانی‬ ‫دیجیتــال «آرشــیو دنیای زنان در عصر قاجار» بهره جســته اســت‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪22 Kheradmand‬‬


‫فــرد ایرانی با ســکوت تمام این کش رفتن وســایل خانه‪ ،‬ســوخت‪ ،‬خواربار و‬ ‫ســایر اشــیاء و مایحتاج روزانــه را تحمل می کند و به روی خــود نمی آورد زیرا‬ ‫آن را اصــاح پذیر نمی داند‪ .‬همچنین اروپایی ســاکن ایران نیز بهتر اســت این‬ ‫امــر غیرقابــل اجتنــاب را بپذیرد و به تن بگیرد‪ ».‬بخشــی از خدمــه ای که این‬ ‫پزشــک اروپایی روایت می کنــد‪ ،‬زن بوده اند‪.‬‬ ‫روایتی تاریک از دنیای زنان‬ ‫آنچــه ســندهای تاریخــی در حوزه های گوناگون نشــان مــی دهند تصویری‬ ‫واقعــی از رخدادهــای روزمره مــردم در عریضه نامه ها و شــکایت نامه ها به‬ ‫مراجــع گوناگــون حکومتی‪ ،‬در این میانه مــی توانند آن رویــه و الیه از زندگی‬ ‫گذشــته را نمایــش بگذارند که بــه حوزه هــای امنیت عمومی مــردم و پیوند‬ ‫مینــان حکومت و جامعه اشــاره دارد‪.‬‬ ‫در بیشــتر گزارش های نظمیه و شکایت نامه از درگیری ها‪ ،‬مسائل و جرائمی‬ ‫ســخن رفته اســت که عامل‪ ،‬عامالن یا دســت کم یک ســوی ماجرا‪ ،‬مرد بوده‬ ‫انــد‪ .‬از تخلفات و جرائم زنان در تاریخ در مجموعه منابع و ســندهای تاریخی‪،‬‬ ‫کمتر نشــان داریم‪ .‬این مســئله البته نه از آن رو بوده که زنان از انجام اینگونه‬ ‫تخلفــات و جرائــم دور بوده اند که بخشــی از آن به آگاهی انــدک امروزین ما‬ ‫از دنیای زنــان باز می گردد‪.‬‬ ‫تاریخ ایران اساســا با رویکردی مردانه نگاشــته شــده اســت و آنچــه در این‬ ‫میانــه بــروز فــراوان یافته‪ ،‬خوبی هــا و بدی هــای این بخــش از جامعه بوده‬ ‫اســت‪ .‬در برابــر‪ ،‬بــه همان اندازه که روشــنی هــا و خوبی هــای بخش دیگر‬ ‫جامعــه‪ ،‬یعنی زنــان‪ ،‬از دایره نور آگاهی بخش تاریخ بیــرون مانده‪ ،‬تاریکی ها‬ ‫و بدی های شــان نیز روایت نشــده اســت‪ .‬با این وجود در معدود سندهای بر‬ ‫جای مانده از وضعیت اجتماعی زنان در روزگار گذشــته ایران‪ ،‬می توان نشــانه‬ ‫هایــی از حضور زنان را در مســائل و جرائم شــخصی و اجتماعی یافت‪ .‬شــاید‬ ‫جالب باشــد‪ ،‬امروز آگاهی یابیم زنان در دو ســده گذشــته‪ ،‬درگیر چه مســائل‬

‫‪ 21‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫و اختــاف های خصوصــی و اجتماعی بــوده و چه جرم هایــی را مرتکب می‬ ‫شدند‪.‬‬ ‫راپورت های نظمیه از جرائم زنانه‬ ‫ســفرهای ناصرالدین شــاه قاجــار به فرنگ و آشــنایی با دســتاوردهای تمدن‬ ‫نویــن اروپایی ‪،‬بازگشــت نخســتین دســته های دانشــجویانی که به کوشــش‬ ‫عبــاس میرزا نایب الســلطنه فتحعلی شــاه برای فراگیری دانــش های جدید به‬ ‫آنجا فرســتاده شــدند‪ ،‬آشــنایی ایرانیان با روزنامه و پیوندهای بیشتر ایرانیان و‬ ‫اروپاییان در پی ســفرهای دو جانبه و ســرانجام شــکل گیری نخستین نهادهای‬ ‫ســازمان هــای حکومتی به شــیوه نوین هر چند ناقــص و ناکارآمــد از ویژگی‬ ‫هــای دوره حکومت ناصرالدین شــاه به شــمار می آید‪.‬‬ ‫یکــی از نهادهای نوین که در دوره حکمرانی این پادشــاه پدید آمد‪ ،‬نظیمه یا‬ ‫پلیس به شــیوه اروپایی اســت‪ .‬ناصرالدین شــاه با بهره گیری از آنچه در فرنگ‬ ‫دیده بود‪ ،‬کوشــید در ساختار ســنتی امنیت در دارالخالفه تهران دگرگونی هایی‬ ‫پدیــد آورده‪ ،‬نظمیه به شــیوه غربــی را در ایران برقرار ســازد‪ .‬ســفر دوم او به‬ ‫اروپــا به ســال ‪ 1295‬قمری‪ ،‬یــک ره آورد ویژه داشــت؛ فــردی ایتالیایی به نام‬ ‫کنــت آنتــوان دومونت فرت در پی این ســفر شــاه قاجــار‪ ،‬به ایــران آمد تا در‬ ‫اســتخدام دولت ایران در آمده و نظمیه به شــیوه اروپــای را در پایتخت قاجار‬ ‫پدید آورد‪.‬‬ ‫کنت ایتالیایی‪ ،‬یک ســال بعد کتابچه «قانون نظمیــه و امنیه بلدیه» را تنظیم‬ ‫کرد و به تایید شــاه رســانید؛ نخستین رســاله قانون پلیس در ایران بدین ترتیب‬ ‫تصویب شــد تا به اجــرا در آید‪ .‬کنت آنتــوان همچنین ســازمان پلیس را پدید‬ ‫آورد کــه بر آن اســاس یــک رییس و یک نایــب رییس در هر محلــه بر تامین‬ ‫امنیت آنجا می کوشــیدند‪.‬‬ ‫گــزارش هــای روزانه مامــوران نظیمه کنــت از محله ها‪ ،‬به او اجــازه می داد‬ ‫بر مســائل امنیتی و انتظامی شــهر مسلط شــود‪ .‬این گزارش ها که در بایگانی‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪21 Kheradmand‬‬


‫جرم هایی که زنان در دوره قاجار مرتکب می شدند‬ ‫در معدود ســندهای بر جــای مانده از وضعیــت اجتماعی زنان‬ ‫منصورهاتحادیه‪،‬‬ ‫تاریخ نگار و استاد در روزگار گذشــته ایران‪ ,‬می توان نشــانه هایی از حضــور زنان را‬ ‫دانشگاهدانشیارحقوق در مســائل و جرائم شــخصی و اجتماعی یافت شاید جالب باشد‪,‬‬ ‫عمومی دانشگاه تهران امروز آگاهی یابیم زنان در دو ســده گذشــته‪ ,‬درگیر چه مســائل‬ ‫و اختــاف هــای خصوصــی و اجتماعی بوده و چه جــرم هایی را‬ ‫مرتکب می شــدند‬ ‫«شــهر تهران شهر نســبتا آرامی به نظر می رســید‪ .‬گاه در کوچه‬ ‫هــا و منــازل نزاع و دعوا ســر می گرفــت که با وســاطت پلیس‪،‬‬ ‫که در شــهر می گشــت‪ ،‬فرو نشــانده مــی شــد‪ .‬دزدی ها اغلب‬ ‫ناچیــز بود ولــی چون اکثر اشــخاص مــال باخته‪ ،‬خودشــان هم‬ ‫فقیــر بودند‪ ،‬از نظــر آنها ناچیز محســوب نمی شــد‪ ».‬توصیفی‬ ‫کــه منصوره اتحادیــه‪ ،‬تاریخ نگار و اســتاد دانشــگاه در پژوهش‬ ‫«جنایــت و مکافــات؛ مســئله امنیــت در تهران عصــر ناصری و‬

‫‪ 20‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫وظایــف پلیــس» از وضعیــت دارالخالفــه تهــران در دوره قاجار‬ ‫ارائــه می دهــد‪ ،‬خواننده را به یــک قلمرو ویــژه راه می نمایاند؛‬ ‫آنجــا که تاریکی بر آمــده از جرائم اجتماعــی در تاریخ‪ ،‬تصویری‬ ‫تلخ پیــش روی می گــذارد‪ .‬توصیف این پژوهشــگر برجســته را‬ ‫بــا روایتــی از یــک جهانگرد اروپایــی در عصر قاجــار در هم می‬ ‫آمیزیــم تا از دریچه ایــن توصیف ها‪ ،‬با رنگی زنانــه به آن قلمرو‬ ‫پای بگذاریم‪.‬‬ ‫ادوارد پوالک‪ ،‬پزشــک اتریشی دارالفنون و سپس دربار ناصرالدین‬ ‫شــاه قاجار در کتاب «ســفرنامه پــوالک؛ ایران و ایرانیــان» درباره‬ ‫یکــی از جرائــم رایــج در آن روزگار مــی نویســد‪« :‬دســتبردهای‬ ‫مختصر خدمه منزل رواج دارد‪ .‬مســتخدم منــزل تمام جیزهایی را‬ ‫کــه برای اربابش غیــر الزم می داند صاحب می شــود‪ .‬اصل مورد‬ ‫اعتقــاد او این نیســت که «این مــال‪ ،‬مال دزدی اســت» بلکه این‬ ‫اســت که «دزدی خــود موجب تملک می شــود»‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪20 Kheradmand‬‬


‫آن هرگــز بــه خارج از کشــور نرفته بودم بنابراین ســفر به لنــدن برای من یک‬ ‫تجربه ســحرآمیز بــود‪ .‬چون موقعــی که من به لندن ســفر کردم یعنی ســال‬ ‫‪ ،1958‬هنوز مدرســه ســینمایی در لندن افتتاح نشــده بود‪ ،‬من اول به مدرسه‬ ‫هنرپیشــگی رفتم‪ .‬مدرســه هنرپیشگی هم تکلیف و مشــق در خانه نداشت‪.‬‬ ‫ســاعات بعــد از مدرســه‪ ،‬از این ســینما بــه آن ســینما می رفتــم و غرق در‬ ‫اعجاز ســینما بودم‪ .‬یادم هســت که ســال اول حدود دویســت و هفتاد فیلم‬ ‫دیــدم و این یک جــور کیف محشــری در زندگی من بود‪ .‬فیلمهــای برگمان را‬ ‫بــرای اولین بــار در لندن دیدم‪ .‬فیلم‌های آنــدره وایدا را آنجا کشــف کردم‪ .‬در‬ ‫عین حال من در همان ســن شــانزده ســالگی خبرنگار ســتاره ســینما در لندن‬ ‫بــودم‪ .‬بنابراین افتتاحیه فیلم‌هــا را می رفتم و‬ ‫تجاربم محشــر بود‪ .‬مسئولیتی روی دوشم نبود‬ ‫و عیــش مدام بــود‪ ،‬در کنارش درس و مدرســه‬ ‫هم بود که آن هم سراســر خوشــی و لذت بود‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫زندگی تنها سخت نبود؟‬ ‫اوایــل خیلی ســخت بــود‪ .‬وقتی ایــران بودم‬ ‫آنقدر دوســتان نزدیک داشــتم که روزهای اول‬ ‫ماهی بیســت و پنج ســی تا نامه داشتم و من‬ ‫مقید بودم همه را جــواب بدهم‪ .‬همه را جمع‬ ‫کــرده بــودم و موقع تنهایــی مرور مــی کردم‪.‬‬ ‫ولــی بعدا کم کم به تنهایی عــادت کردم‪ .‬برادر‬ ‫بــزرگ تــر من قبال به انگلســتان آمده بــود و او در منچســتر درس می خواند‬ ‫و چنــد پســردایی و دختردایــی آنجا داشــتم‪ ،‬پس خیلی احســاس تنهایی نمی‬ ‫کــردم‪ .‬بــه خصوص که ســینما در مقابلم بــود و تفریحم فیلم دیــدن و مجله‬ ‫خوانــدن بــود و مشــغولیتهایم زیاد بود‪ .‬ضمنا چــون من و بــرادرم جزو اولین‬ ‫شــاگردهای کالس‌هــای زبان شــکوه بودیم‪ ،‬زمانی کــه این آموزشــگاه دو اتاق‬ ‫بیشــتر نداشــت و این خواســت پدرم بود که زبــان یاد بگیریم‪ ،‬پــس ما موقع‬ ‫مهاجــرت انگلیســی خوب صحبت می کردیــم و گرفتاری های ندانســتن زبان‬ ‫را نداشتیم‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫شــما ســال‌ها خارج از ایران زندگی کردیــد؛ اما دوباره به وطن بازگشــتید‪ .‬چه‬ ‫چیــز شــما را در ایران نگه مــی‌دارد و حتی بعد از دوره‌ای مهاجرت شــما را به‬ ‫وطن بــاز می‌گرداند؟‬ ‫ســال پنجاه‌ونه که از ایران رفتم‪ ،‬درســت زمانی بود که «ســایه‌های بلند باد»‬ ‫کــه زمان پهلوی توقیف شــده بــود‪ ،‬بعد از انقــاب پروانه نمایــش گرفت؛ اما‬ ‫در ایــن دوره هــم بعد از ســه روز توقیف شــد‪ .‬بعد از این اتفــاق‪ ،‬حس کردم‬ ‫اختالف‌نظــری بیــن گــروه تــازه بر ســر کار آمده وجــود دارد که حل‌شــدنش‬ ‫زمان‌بر اســت‪ .‬ضمنا ســه تا بچه داشــتم که باید فکر آینده‌شــان بودم‪ ،‬الریسا‬ ‫دخترم ‪‌١١‬ســاله بود‪ ،‬نیما پســرم پنج‌ساله و مانی پســر دیگرم چهارساله‪ .‬‬ ‫حس کردم تا این اختالفات حل شــود‪ ،‬بروم و شانســی بــه فرزندانم بدهم که‬ ‫اگر روزگاری خواســتند جای دیگری هم زندگی کنند‪ ،‬امکانش را داشــته باشند؛‬ ‫اما موقعی که آنها به دانشــگاه رفتند و دیگر به من نیازی نداشــتند‪ ،‬ســال ‪٦٩‬‬ ‫برگشــتم و کماکان هم ایران مانده‌ام‪.‬‬ ‫علــت اینکه ایــران مانــده‌ام و با وجــود اینکــه امکاناتــش را دارم؛ ولی فکر‬ ‫زندگــی در جــای دیگــری را هــم نمی‌کنم‪ ،‬همین اســت که اینجا مــال ما هم‬ ‫هســت‪ .‬من ترجیــح می‌دهم اگر قرار اســت تدریس کنم‪ ،‬بــرای فرزندان ایران‬ ‫تدریــس کنم‪ .‬اگر قرار اســت کاری کنم‪ ،‬در کشــورم مؤثر باشــم‪ .‬وقتی به این‬ ‫فصل زندگی می‌رســی‪ ،‬حتی خیلی‌ها زودتر از این ســنین هم‪ ،‬پایشــان را دراز‬ ‫می‌کننــد رو به آفتــاب و می‌خوابند‪ .‬من بــه چنین چیزی اعتقاد نــدارم‪ .‬مرگ‪،‬‬ ‫حتمی اســت و حتمــا می‌آید‪ ،‬چه بهتر کــه حین کار‌کردن بیایــد‪ ،‬آن‌هم وقتی‬ ‫که مشــغول به کاری هســتی که عاشــقانه دوســتش داری‪ .‬امروزه وقتی بعضا‬ ‫دولتی‌هــا لقــب می‌دهنــد و می‌گویند شــما کارگــردان بزرگی هســتی‪ ،‬ابایی‬ ‫‪ 19‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫نــدارم کــه بگویم این بزرگــی را فقط مردم انتخــاب می‌کنند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫در سالهای نوجوانی چه کتاب یا فیلمهایی روی شما تأثیر گذار بودند؟‪ ‬‬ ‫فیلمهــای بیلــی وایلــدر را خیلی دوســت داشــتم به خصوص فیلــم «بعضیا‬ ‫داغشــو دوســت دارن»‪ .‬آن فیلم را در نوجوانی چندین بار تماشــا کردم‪ .‬قبل از‬ ‫ســفرم‪ ،‬وقتــی در ایران به ســینما مــی رفتیم یا بــه کانون فیلم ســر می زدیم‬ ‫همیشــه فیلمهای هنری تر را دوســت داشــتم‪ .‬برگمان بیش از هر فیلمســازی‬ ‫روی مــن اثر گذاشــته و به وضــوح تأثیر او را بر خودم تــوی کارهایم می بینم‪.‬‬ ‫یــک صحنــه هایی از یــک فیلمهایی مــرا خیلی تحت تأثیــر قــرار داده اند و‬ ‫خیلــی خوب و واضــح در ذهنم مانــده اند اما‬ ‫در یک کالم‪ ،‬برگمان فیلمســاز اثرگــذار زندگی‬ ‫من بــوده‪ .‬وقتــی به لنــدن رفتم او را کشــف‬ ‫کــردم و همه فیلمهایــش را دیدم‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫در ادبیــات چه نویســنده ها یــا کتابهایی روی‬ ‫شــما تأثیرگذار بوده اند؟‬ ‫در ایران‪ ،‬آن ســال‌هایی که مــا نوجوان بودیم‪،‬‬ ‫تلویزیونی وجود نداشــت و رادیو هم ســاعات‬ ‫محدودی برنامه داشــت درنتیجــه دریچه ما به‬ ‫دنیا دیــدن فیلم بــود‪ .‬آن زمان هفتــه ای یک‬ ‫بار پــدر و مادرمان ما را به ســینما می بردند و‬ ‫بقیه ســاعاتمان به کتاب خواندن می گذشــت‪ .‬اگر بالزاک بــود‪ ،‬اگر همینگوی‬ ‫بــود‪ ،‬یا نویســنده های دیگر‪ ،‬همــه جهانمان کلمــات آنان بود‪ .‬یادم هســت‬ ‫همینگوی بیشــتر به دلم می چســبید‪ .‬قبل از رفتنم از ایران دویســت ســیصد‬ ‫جلد کتاب داشــتم چــون تفریح اصلی ام کتــاب خواندن بود‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫چقدر اهل رفیق بازی بودید و وقتتان را با دوستانتان می گذراندید؟‬ ‫در ســالهای دبیرســتان دوســتهایی داشــتم اما در خانه مــان انضباط خاصی‬ ‫حاکم بود و همیشــه باید زودتر از پدرمان به خانه برمی گشــتیم‪ .‬در سال‌های‬ ‫دبیرســتان آن حد ممکنی که ریســک می کردیــم برای بیرون مانــدن از خانه‪،‬‬ ‫تا ســاعت هفت شــب بود‪ .‬چون معموال پدرم بین هفت تا هشــت شــب می‬ ‫آمد و ما ریســک نمی کردیم و حتما قبل از هفت خانه بودیم‪ .‬ســر شــام هم‬ ‫پدر مثل مدرســه حاضر غایب می کرد و اســم همه را می گفت‪ :‬بهرام‪ ،‬بهمن‪،‬‬ ‫بهــروز… تا مطمئن شــود همه ســر شــام حاضرنــد‪ .‬بنابراین ما بــا وجود این‬ ‫انضباطــی کــه رعایتش الزامی بود‪ ،‬رفاقت‌هایی هم داشــتیم کــه جانانه بود‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫هنوز از آن دوستی ها کسی مانده؟‬ ‫اتفاقــا یکی از چیزهایــی که خیلی در زندگی من شــاید خاص باشــد‪ ،‬امتداد‬ ‫یک دوســتی از کالس ســوم دبســتان تا امروز اســت‪ .‬آن دوســت ناصر کنعانی‬ ‫پروفســور فیزیک است که در دانشــگاه برلین تدریس می کند‪ .‬دوست دیگری‬ ‫هم دارم‪ ،‬ســعید شــفق گیالنی که از کالس هفتم که ســیزده ســاله بودیم آشنا‬ ‫شــدیم و همچنان رفاقتمان پابرجاست‪ .‬بزرگترین ســرمایه زندگی من‪ ،‬دوستانم‬ ‫هســتند‪ .‬چــه گلشــیری‪ ،‬چه کیارســتمی‪ ،‬چــه ابوالحســن نجفی‪ ،‬چــه احمد‬ ‫میرعالیی و… حاصل زندگی من همین خاطرات و دوســتان هســتند‪ ،‬باقی که‬ ‫همــه آمــده و رفتــه و روزمرگی بوده‪« ،‬اوقــات خوش آن بود که با دوســت به‬ ‫ســر شــد‪ /‬باقی همه بی حاصلی و بی ثمــری بود»‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫ســال ‪ 96‬سال به خصوصی است‪ .‬انتخابات ریاســت جمهوری در پیش روست‪،‬‬ ‫آرزویتان برای ســال نو چیست؟‬ ‫آرزو دارم باز هم فیلم بســازم‪ .‬امیدوارم در ســال ‪« 96‬دل دیوانه» و فیلم قبل‬ ‫تــرم «دلــم می خواد» بی دردســر اکــران شــوند و دهمین فیلمــم را با عنوان‬ ‫هفته نامه چلچراغ‬ ‫«مــادرم‪ ،‬مملکتــم» جلــوی دوربیــن ببــرم‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪19 Kheradmand‬‬


‫بهمن فرمان آرا‪ :‬کیارستمی جایگزین ندارد‬ ‫بهمن فرمان آرا‪ ،‬یکی از فیلمســاز های ســینمای ایران اســت که طی شــصت‬ ‫ســال فعالیت ســینمایی همواره بر ســر اصولش پافشــاری کرده‪ .‬او فیلم هایی‬ ‫همچون «شــازده احتجــاب»‪« ،‬بوی کافور‪ ،‬عطر یــاس»‪« ،‬خانــه ای روی آب»‪،‬‬ ‫«یــه بوس کوچولو» و… ســاخته اســت و یا تهیه کنندگــی فیلمهایی همچون‬ ‫«گزارش»‪« ،‬کالغ»‪« ،‬ملکوت»‪« ،‬شــطرنج باد» و… بوده که نشان از جایگاه او در‬ ‫ســینمای ایران می دهد‪ .‬این کارگردان پیشکوست ســینمای ایران‪ ،‬هفتاد و پنج‬ ‫ســالگی اش را به تازگی در خالل ســاخت نهمین فیلمش «دل دیوانه» جشــن‬ ‫گرفت‪« .‬دل دیوانه» ســرگردانی های یک نویســنده را به نمایــش می گذارد و‬ ‫در ســال پیــش رو اکران خواهد شــد؛ فیلمی با بــازی هنرمندانی همچون علی‬ ‫نصیریــان‪ ،‬فاطمه معتمدآریــا‪ ،‬لیال حاتمی‪ ،‬صابر ابر‪ ،‬علی مصفــا‪ ،‬رویا نونهالی‪،‬‬ ‫داریــوش اســدزاده‪ ،‬مریم بوبانی‪ ،‬پانتــه آ پناهی ها و… ‪ .‬ســورپرایز این فیلم‬ ‫برای هواداران ســینمای فرمــان آرا حضور خودش جلوی دوربین اســت‪.‬‬ ‫بــا بهمــن فرمــان آرا که ســخت گفــت و گو مــی کند‪ ،‬بــه بهانه ســال نو و‬ ‫ســاخت «دل دیوانه» گفت و گویی داشــتیم و ســالهای نوجوانی و جوانی اش‬ ‫را نیز مــرور کردیم‪.‬‬ ‫ســال ‪ 95‬برای شما با ســه اتفاق مهم همراه بود‪ .‬از دست دادن دوست قدیمی‬ ‫تان و هنرمند بزرگ عباس کیارســتمی‪ .‬شــروع نهمین فیلمتــان «دل دیوانه» و‬ ‫بــه دنیا آمدن دومین نوه تان «آیریس»‪ .‬حاال در آســتانه ســال نو‪ ،‬وقتی ســال‬ ‫گذشــته را مرور می کنید‪ ،‬ارزیابی خودتان از آن چگونه اســت؟‪ ‬‬ ‫غیر از ازدســت دادن رفیق خوبم عباس کیارســتمی کــه جایگزین ندارد‪ ،‬باقی‬ ‫مســائل مســائل همه خیلی خوب بودند و شــکرگزارم‪ .‬فقط جای آن مرد بزرگ‬ ‫‪ 18‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫به آســانی توی زندگی ما پر نمی شــود‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫چه شــد کــه تصمیم گرفتیــد در نهمیــن فیلمتــان «دل دیوانه»‪ ،‬که زمســتان‬ ‫امســال در رامســر جلوی دوربین بردید خودتان عالوه بــر کارگردانی‪ ،‬بازیگری‬ ‫هــم کنیــد؟ یک‌بار دیگــر هم در «بــوی کافور‪ ،‬عطــر یاس» چنیــن تجربه‌ای‬ ‫داشتید… ‪ .‬‬ ‫بعــد از «بوی کافور‪ ،‬عطر یاس» عباس کیارســتمی تنها کســی بــود که مدام‬ ‫بــه من می‌گفــت دیالوگ‌هایی کــه می‌نویســی را باید خودت بگویــی و باید‬ ‫خــودت در فیلم‌هایــت بــازی کنی منتهــا در این ســال‌ها به دالیــل مختلف‬ ‫ایــن کار را نکــردم‪ .‬آخریــن بار کــه در منزلش‪ ،‬یــک هفته قبل از ســفرش به‬ ‫فرانســه‪ ،‬بــا او صحبت می‌کــردم‪ ،‬بنا به عادت همیشــگی‌مان کــه از کارهای‬ ‫هــم می‌پرســیدیم‪ ،‬وقتی از من پرســید چه می‌کنــی به او گفتم کــه دارم روی‬ ‫ســناریویی کار می‌کنــم و می‌خواهم این بــار خودم توی فیلمم بــازی کنم‪ .‬به‬ ‫مــن گفت‪« :‬من که همیشــه به تو گفته بــودم خودت باید بــازی کنی‪ .‬خیلی‬ ‫خوشــحالم کــردی که می‌خواهی خــودت توی فیلمــت بازی کنــی»‪ .‬بازی در‬ ‫«دل دیوانــه» یــک جورهایی عمل به وصیت دوســتم عباس کیارســتمی بود‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫تجربه مهاجرت در نوجوانی و شــانزده ســالگی برای شــما چطــور بود؟ تجربه‬ ‫تنها زندگی کردن در آن ســال‪ ،‬در کشــوری بیگانه برای شــما چطور رقم خورد؟‬ ‫البتــه من مهاجرت نکردم و برای تحصیل به انگلســتان و بعد به امریکا رفتم‪.‬‬ ‫یکــی از بــزرگ ترین اتفاقات زندگی مــن دنیایی بود که با آن ســفر در مقابلم‬ ‫قــرار گرفــت‪ .‬اولین بار که ســوار هواپیما شــدم در همان ســفر بــود‪ .‬پیش از‬ ‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪18 Kheradmand‬‬


17 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬17


‫حالــی که آمــار ازدواج مجــدد برای مردانــی که با‬ ‫همسرانشــان متارکــه کــرده اند‪ 90 ،‬درصد اســت‪.‬‬ ‫ایــن آمــار از این جهت که نشــان می دهــد زنان‬ ‫پــس از طــاق در چــه شــرایطی به زندگــی ادامه‬ ‫مــی دهند‪ ،‬قابل توجه اســت‪ .‬اگرچــه به طور کلی‬ ‫تجربه طــاق می تواند بــه عنوان یکــی از عوامل‬ ‫موثر بــر تمایل افــراد به ازدواج هــای بعدی عمل‬ ‫کنــد و افرادی کــه تجربه هــای آزاردهنده و تلخی‬ ‫از ازدواج اول دارند ممکن اســت تحت تاثیر همان‬ ‫تجــارب برای تشــکیل خانــواده جدیدی بــه تردید‬ ‫بیفتنــد اما آمــاری که قائم مقام وزیر کشــور اعالم‬ ‫کــرده‪ ،‬مــی تواند بــه نوعی نشــان دهنــده نحوه‬ ‫مواجهــه جامعه با زنــان پس از جدایی هم باشــد‪.‬‬ ‫جامعــه ای کــه اگرچــه در ظاهر ســبک زندگی‬

‫قلمــداد می شــود که بــا وجــود این که یــک بار‬ ‫متارکــه کــرده اند امــا در ازدواج مجدد بــاز هم با‬ ‫دختــری ازدواج نکــرده و در ســنین پایین تر که بنا‬ ‫بــه همان فرهنــگ و باورهــای عامیانه جــوان تر‬ ‫اســت و فرصت فرزنــدآوری بیشــتری دارد‪ ،‬ازدواج‬ ‫کرده اســت!‬ ‫تداوم چنین فرهنگی بــرای ازدواج مجدد در ایران‬ ‫نشــان می دهد بــا وجود این که به نظر می رســد‬ ‫جامعــه در حال گــذار از دوران ســنتی اســت اما‬ ‫همچنان بخشــی از انگرش ها و باورهای ســنتی را‬ ‫از جملــه در مــورد ازدواج حفظ کرده اســت‪ .‬آمار‬ ‫اخیــری کــه قائم مقــام وزیر کشــور اعــام کرده‬ ‫دربــاره این کــه مردان پس از طالق ‪ 9‬برابر بیشــتر‬ ‫از زنــان جداشــده ازدواج مــی کننــد‪ ،‬شــاهده بر‬

‫جداشــده‪ ،‬حتی زنــان جوان شــناس زیــادی برای‬ ‫ازدواج مجــدد پیــدا نمی کنند‪.‬‬ ‫جــدا از زنانــی کــه در ازدواج اول دارای فرزنــد‬ ‫هســتند و فرزندشــان با آنها زندگی مــی کند‪ ،‬زنان‬ ‫جداشــده بــدون فرزند کــه نمــی تواننــد ازدواج‬ ‫مجدید داشــته باشــند ناگزیــر از ادامــه زندگی به‬ ‫صورت تنهایی هســتند‪ .‬درواقع در چنین شــرایطی‬ ‫اســت کــه بایــد گفــت افزایش طــاق بــه نوعی‬ ‫جامعه ایــران را ناگزیر از پذیرش تنهازیســتی زنان‬ ‫کرده اســت‪.‬‬ ‫اگرچــه با وجــود تــداوم ســاختارهای ســنتی و‬ ‫خانوادگــی در ایران همچنــان بســیاری از زنان به‬ ‫ویــزه زنانی که در ســن پایین (زیر ‪ 30‬ســال) طالق‬ ‫مــی گیرند بــه خانه های پــدر و مادرهایشــان باز‬

‫تا همین چند دهه پیش برای زنان و مردان جوان‪ ،‬ازدواج و‬ ‫تشکیل خانواده بزرگترین آرزوی سال های جوانی بود‪ .‬کسی‬ ‫به تنها زندگی کردن‪ ،‬فکر نمی کرد و تنهایی که برای آدم ها‬ ‫سرنوشتی ترسناک‪ ،‬غم انگیز و نگران کننده بود‪.‬‬

‫‪ 16‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫تنهایی بعد از دانشگاه‬ ‫گــروه دیگــر از ســاکنان خانــه های مجــردی آن‬ ‫دســته افرادی هســتند که بــرای ادامــه تحصیل از‬ ‫شــهری به شــهر دیگر و عمدتا به تهران آمده اند و‬ ‫بعــد از مدتی زندگی در خوابگاه های دانشــجویی‬ ‫و درواقــع پــس از فراغــت از تحصیــل جذابیــت‬ ‫هــا و فرصت هــای زندگی در شــهرهای بــزرگ از‬ ‫جمله تهــران آنها را به ادامه زندگی مســتقل‬ ‫تشــویق کرده اســت‪ .‬بســیاری از داشنجویان‬ ‫بعــد از اتمــام تحصیالت با یکی یــا دو نفر از‬ ‫همکالســی ها همخانه می شــوند و در سال‬ ‫هــای بعد با افزایــش درآمد و اشــتغال ثابت‬ ‫وقتــی می تواننــد خانه های مســتقلی برای‬ ‫خودشان داشــته باشند‪ ،‬از هم جدا می شوند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫بقیه در صفحه ‪70‬‬

‫مــدرن تری را در پیــش گرفته اما همچنــان در آن‬ ‫بــرای ازدواج مجــدد مــردان با زنان جداشــده چه‬ ‫بســا برداشــت ها و و نــگاه های ســنتی‪ ،‬قوی تر‬ ‫عمل مــی کنند بــه گونــه ای که مردانــی که یک‬ ‫بار ازدواج کرده اند‪ ،‬شــانس بیشــتری بــرای ازدواج‬ ‫دوم و تشــکیل خانواده دارند‪ .‬بسیاری از آنها حتی‬ ‫با وجود داشــتن فرزند هم در ازدواج دوم و ســوم‪،‬‬ ‫عالقه دارند با زنان هرگــز ازدواج نکرده زندگی تازه‬ ‫ای را شــروع کنند و در بســیاری از موارد حتی اگر‬ ‫فاصله ســنی زیــادی هم بین این دو وجود داشــته‬ ‫باشــد‪ ،‬ایــن ازدواج ها شــدنی اســت امــا زنان به‬ ‫محض ثبت تجربه جدایی در شناســنامه هایشــان‬ ‫با برچســب بیوگی یا مطلقه مواجه می شــوند که‬ ‫عمومــا ازدواج دوم را بــرای آنها اگر نه نشــدنی اما‬ ‫با دشــواری هایی همــراه می کند‪.‬‬ ‫ایــن نگاه حتــی در بســیاری از خانــواده ها هم‬ ‫شــایع اســت که پس از متارکه فرزندانشان‪ ،‬به طور‬ ‫مشــخص مردان برای ازدواج مجدد آنها را تشــویق‬ ‫مــی کنند زنان مجرد را انتخاب کنند‪ .‬این برداشــت‬ ‫در فرهنــگ زندگــی عامیانــه برای خانــواده ها به‬ ‫نوعی یــک پیــروزی بر تجربــه طالق پسرانشــان‬

‫همین مدعاست‪.‬‬ ‫آنچــه ازدواج مجــدد زنان پس از طالق را دشــوار‬ ‫کــرده از ســوی دیگر پدیــده تجرد ناخواســته در‬ ‫کشــور و افزایــش تعداد زنانی اســت که در ســن‬ ‫ازدواج و درواقع آماده ازدواج هســتند اما در مقابل‬ ‫پســرانی که آماده ازدواج باشــند‪ ،‬بــرای آنها وجود‬ ‫نــدارد‪ .‬در چنین شــرایطی آمار بــاال و ‪35‬درصدی‬ ‫طــاق و اضافــه شــدن زنان جــوان جداشــده به‬ ‫دختــران مجــرد‪ ،‬بحران ایجــاد می کند‪.‬‬ ‫در گذشــته هــای نــه چنــدان دور‪ ،‬مطلقه های‬ ‫جوانــی کــه فرضا ‪ 24‬تا ‪ 26‬ســال داشــتند‪ ،‬باالخره‬ ‫بعــد از مدتی صبر کــردن حتما با مــردی ‪ 31‬یا ‪32‬‬ ‫ســاله ازدواج مــی کردند کــه یک یــا دو بچه هم‬ ‫داشــت اما امروز به خاطر پدیده تجرد ناخواســته‬ ‫دختــران‪ ،‬حتــی مردان جداشــده ‪ 47-48‬ســاله‪ ،‬به‬ ‫راحتی مــی توانند با دختــران مجــرد ازدواج کنند‬ ‫و دختــران جوان ســال به راحتی داوطلــب ازدواج‬ ‫با این اشــخاص هســتند‪ .‬طبعا مــردان مطلقه هم‬ ‫ترجیــح می دهنــد با دختر ازدواج کننــد تا زنی که‬ ‫به زعــم آنهــا ممکن اســت تجربه تلخ شکســت‬ ‫قبلــی را وارد زندگی مشــترک بکنــد‪ .‬بنابراین زنان‬

‫مــی گردند امــا بســیاری از آنها هم پــس از طالق‬ ‫هیــچ گاه بــه خانه پدر و مادرها بــاز نمی گردند و‬ ‫زندگی را مســتقل و بدون همســر ادامه می دهند‪.‬‬ ‫در کنــار این گــروه از زنان‪ ،‬گروه هــای دیگری هم‬ ‫هســتند که با وجــود این که ازدواج نکــرده اند‪ ،‬به‬ ‫طور مســتقل از خانواده هایشــان زندگی می کنند‪.‬‬

‫‪16 Kheradmand‬‬


‫موضوع را به جز دوســتان و نزدیکانشان به دیگران‬ ‫اعالم نمــی کنند‪ ،‬پیدا کــردن خانه بــرای آدم های‬ ‫مجرد همچنان کار دشــواری اســت و همســایه ها‬ ‫هنــوز هم مــی توانند با چند اعتراض پشــت ســر‬ ‫هــم‪ ،‬مالــک خانــه ای را مجاب کنند که مشــتری‬ ‫مجردشــان را جــواب کنــد و بعــد از آن دیگــر به‬ ‫مجردهــا خانه اجــاره ندهد‪.‬‬ ‫با همه اینها براســاس آمار و اطالعاتی که ســازمان‬ ‫ثبــت احــوال کشــور اعالم مــی کنــد و همچنین‬ ‫تجربــه هایی که دســت کم در تهــران برای خیلی‬ ‫ها آشناســت‪ ،‬تنها زیســتی در ایــران رو به افزایش‬ ‫اســت‪ .‬اطراف ما دختران و پســران جوانی هستند‬ ‫کــه به ســن ازدواج رســیده اند اما مجــرد مانده و‬ ‫بعــد از مدتی زندگی در یک خانه مســتقل از خانه‬ ‫پــدری را آغــاز کرده انــد‪ ،‬البته آنها تنهــا یک گروه‬ ‫از تنهاریســتان هســتند و افراد دیگــری هم پس از‬ ‫تشــکیل خانواده طالق یا تجربه بیوگی یا همچنین‬ ‫از دســت دادن پــدر و مادر تنهــا زندگی می کنند‪.‬‬ ‫جامعــه شناســان مــی گوینــد تنهازیســتی یک‬ ‫اتفــاق رو بــه افزایــش در جامعه ایران اســت که‬ ‫نشــان دهنــده بزرگتــر شــدن «مــن» در آدم ها‪،‬‬ ‫تقویت فردگرایی و در نتیجه ازدواج گریزی اســت‪.‬‬ ‫«مــن» درونــی کــه آنقــدر بزرگ شــده کــه تنها‬ ‫خــودش را دوســت دارد‪ ،‬تحمــل می کنــد و اجازه‬ ‫نمــی دهد «ما»یی شــکل بگیــرد‪ .‬حاال اگــر نه در‬ ‫همه شــهرهای کشــور امــا در تهران کم نیســتند‪،‬‬ ‫زنــان و مردانی کــه در خانه های نــه چندان بزرگ‬ ‫خلوتــی برای خودشــان ســاخته انــد‪ .‬تنهایی چای‬ ‫می نوشــند‪ ،‬تلویزیون تماشــا می کننــد‪ ،‬کتاب می‬ ‫خواننــد و وقتــی به خانه می رســند‪ ،‬چــراغ خانه‬ ‫هایشــان خامــوش اســت‪ .‬آنها ســبک جدیــدی از‬ ‫زندگی را برای خودشــان انتخاب کرده اند یا شــاید‬ ‫هــم نــه؛ انتخاب نکــرده انــد و این مســیر و این‬ ‫ســبک زندگی‪ ،‬اینگونــه تنها زندگی کــردن انتخاب‬ ‫آنها نبــوده‪ ،‬اضطــرار زندگی بوده اســت‪.‬‬

‫بــرای آنهــا پرهیز می کننــد و می گوینــد نباید به‬ ‫این ترتیــب به تنها زیســتی‪ ،‬رســمیت داد و از آن‬ ‫حمایــت کــرد‪ .‬فــارغ از اینکه آدم هــای تنهای این‬ ‫جامعه توســط برنامه ریزان و مسئوالن به رسمیت‬ ‫شــناخته شــوند یا نــه‪ ،‬آنها وجــود دارنــد و طبق‬ ‫آمــاری که همان ســازمان های رســمی می دهند‪،‬‬ ‫تعدادشــان رو به افزایش اســت‪.‬‬ ‫اگرچــه آمار دقیــق افــرادی که تنهــا زندگی می‬ ‫کنند هنوز مشــخص نیســت اما نتایج سرشــماری‬ ‫ســال ‪ 1390‬نشــان داد ‪ 7.1‬درصــد خانــواده های‬ ‫ایرانــی به صورت مســتقل و تک نفــره زندگی می‬ ‫کنند‪ .‬دو ســال پیــش هــم وزارت ورزش و جوانان‬ ‫با انتشــار گزارشــی اعــام کــرد حــدود ‪ 25‬درصد‬ ‫دختــران در خانه هــای مجردی زندگــی می کنند‪.‬‬ ‫همچنین همیــن وزارتخانــه اعالم کرده اســت در‬ ‫شــش کالنشــهر تهــران‪ ،‬شــیراز‪ ،‬مشــهد‪ ،‬اصفهان‪،‬‬ ‫تبریــز و اهــواز ‪ 30‬درصد جوان هــا زندگی مجردی‬ ‫دارند‪ .‬این آمارها از ســوی نهادهای رســمی همراه‬ ‫با نگرانــی اعالم می شــود و مهمتریــن کانون این‬ ‫نگرانی تاثیری اســت که تنهازیســتی و افزایش آن‬ ‫بر کانون خانــواده دارد‪.‬‬ ‫از منظــر اجتماعــی امــا جامعــه شناســان‪ ،‬تنها‬ ‫زندگــی کــردن و افزایش تعــداد آدم هــای تنها در‬ ‫ایــران را ناشــی از تغییرات اجتماعــی می دانند که‬ ‫مثــل زنجیره ای به هــم متصل و در عیــن حال از‬ ‫هــم متاثرنــد‪ .‬باالرفتن ســن ازدواج‪ ،‬افزایــش آمار‬ ‫طالق‪ ،‬اســتقالل مالی و همچنین افزایش تحصیالت‬ ‫دانشــگاهی در کنــار عوامــل اقتصــادی بــر رواج‬ ‫تنهازیســتی و زندگی مجــردی در ایــران تاثیرگذار‬ ‫بوده اســت‪.‬‬ ‫جامعه شناســان در یک تحلیل کالن تنهازیســتی‬ ‫را ناشــی از تغییرات اجتماعی ایــران به عنوان یک‬ ‫جامعــه در حال گذار مــی دانند‪ .‬جامعــه در حال‬ ‫گــذار‪ ،‬جامعــه بــی ثباتی اســت که بین گذشــته‪،‬‬ ‫حــال و آینده گیــر افتاده و معناهــا در آن در حال‬ ‫دگرگونی انــد‪ .‬همین مفهوم جامعــه در حال گذار‬ ‫بــودن‪ ،‬در دو دهــه اخیر اولین پاســخی اســت که‬ ‫جامعه شناســان درباره شــرایط اجتماعــی ایران به‬ ‫شــما مــی دهند‪ .‬آنهــا می گوینــد ایــن از ویژگی‬ ‫هــای جامعــه در حال گذار اســت‪ ،‬جامعــه ای که‬ ‫نــه مدرن شــده و نه کامال ســنتی اســت‪ ،‬نه کامال‬ ‫غقــب مانده اســت و نه کامال پیشــرفته‪.‬‬ ‫یکــی از آنهــا دکتــر محمــد زاهدی اصــل‪ ،‬عضو‬ ‫هیات علمی دانشــگاه عالمه طباطبایی اســت که‬ ‫مــی گویــد‪« :‬ایــران ســال هاســت‪ ،‬در دوره گذار‬ ‫اســت؛ نــه جامعــه صنعتی هســتیم و نه ســنت‬ ‫هایمــان را کامل حفظ کرده ایم‪ .‬بســیاری از مردم‬ ‫بــه ویــژه جوانــان بین باورهای ســنتی درســت و‬ ‫غلــط گیر کــرده انــد‪ .‬تغییر شــکل خانــواده ها‪،‬‬ ‫افزایــش آمار طــاق و رواج زندگی مجردی ناشــی‬ ‫از همین شــرایط اســت‪ .‬نه تنها جوانــان‪ ،‬خانواده‬ ‫هــای ما هم در چنیــن وضعیتی به ســر می برند‪.‬‬

‫از خانواده های بزرگ تا خانواده های تک نفره‬ ‫خانواده های بزرگ‪ ،‬ســفره های گشــاده و ازدواج‬ ‫هــای نــه چندان دیر‪ ،‬ســال های ســال مشــخصه‬ ‫ســبک زندگــی ایرانی بوده اســت‪ .‬تــا همین چند‬ ‫دهــه پیــش برای زنــان و مــردان جــوان‪ ،‬ازدواج و‬ ‫تشــکیل خانواده بزرگترین آرزوی سال های جوانی‬ ‫بود‪ .‬کســی بــه تنها زندگــی کردن‪ ،‬فکــر نمی کرد‬ ‫و تنهایــی که برای آدم ها سرنوشــتی ترســناک‪ ،‬غم‬ ‫انگیــز و نگران کننده بود‪ .‬حــاال آمار در کوچه های‬ ‫تهران و دیگر شــهرهای کشــور خانه هایی هست‬ ‫کــه چــراغ آنها تنهــا بــرای یک نفــر می ســوزد‪،‬‬ ‫دختران یا پســرانی که در میانه دهــه های ‪ 30‬و ‪40‬‬ ‫عمرشــان هســتند اما خانواده ای ندارند‪.‬‬ ‫از یــک منظر بــه آنها مــی گویند خانــواده های‬ ‫تــک نفره امــا منتقدان به ســبک زندگــی مجردی‬ ‫یــا تنهازیســتی از به کار بردن عبــارت خانواده هم‬ ‫‪ 15‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫پــدر و مادرهــا نمی داننــد ازدواج جوان هایشــان‬ ‫باید مانند گذشــته تحمیلی و ســنتی یــا به صورت‬ ‫امروزی باشــد‪».‬‬ ‫بــه گفته او در شــرایط اقتصــادی و اجتماعی که‬ ‫جامــه ایران قرار دارد طبیعی اســت که تجرد رو به‬ ‫فزونی باشــد چرا که وقتی جوان ها شــرایطی برای‬ ‫تشــکیل خانواده نــدارد‪ ،‬در نهایت بــه تنها زندگی‬ ‫کردن گرایش پیــدا می کنند‪.‬‬ ‫ازدواج و تشــکیل خانواده در ایران‪ ،‬پرهزینه است‪.‬‬ ‫آداب و رســوم هــای منتــوع و گرایــش بیشــتر به‬ ‫تجمــات‪ ،‬ازدواج را ســخت کرده و مدتهاســت که‬ ‫خیلی هــا افزایش ســن ازدوج را به همین موضوع‬ ‫ارتبــاط می دهنــد‪ .‬افزایش ســن ازدواج هر دلیلی‬ ‫که داشــته باشــد‪ ،‬یکی از نتایج اصلــی آن افزایش‬ ‫تعــداد آدم هــای تنها و زندگی مجردی اســت‪ .‬آنها‬ ‫از ســنی بــه بعــد و عمدتــا از اوایــل دهــه ‪ 30‬با‬ ‫اســتقالل نســبی اقتصادی از خانواده هایشان جدا‬ ‫می شــوند و همین شــروع یک زندگی تک نفره‪ ،‬با‬ ‫مســئولیت های کمتر و درون گرایی بیشــتر است‪.‬‬ ‫روانشناســان می گوینــد‪ ،‬افراد تنها بــه تدریج به‬ ‫این ســبک زندگیشــان‪ ،‬همین ســکوت و خلوتی و‬ ‫درون گرایی عادت می کنند‪ ،‬ممکن اســت از بیرون‬ ‫افرادی نســبتا افســرده به نظر برسند اما بسیاری از‬ ‫آنها حقیقتا افســرده نیستند‪ ،‬آنها در واقع با تنهایی‬ ‫کنار آمده اند و این ســبک و شــیوه زندگی در آنها‬ ‫عمیــق شــده اســت و از اهمیــن روش لــذت می‬ ‫برنــد هر چند که در طوالنی مدت‪ ،‬تنهازیســتی به‬ ‫ویــژه اگر به جمــع گریزی منتهی شــود‪ ،‬می تواند‬ ‫پیامدهای منفی روحی برای آنها داشــته باشــد‪ .‬از‬ ‫نظر عمــوم افراد جامعــه و در یک تقســیم بندی‬ ‫کلــی افراد یا متاهل هســتند یا مجرد امــا این روی‬ ‫یک دســت و کلی اســت و افرادی کــه تنها زندگی‬ ‫می کننــد‪ ،‬اگرچه ذیــل گروه مجردها هســتند اما‬ ‫دالیلشــان برای این ســبک زندگی متفاوت اســت‪،‬‬ ‫بعضــی ها این راه و این ســبک زندگــی را انتخاب‬ ‫کــرده اند و بعضی هــا هم نه‪.‬‬ ‫تنهایی بعد از طالق‬ ‫آنطور کــه زاهدی اصــل‪ ،‬مــددکار اجتماعی می‬ ‫گویــد یکــی از عواملی کــه موجب شــده‪ ،‬جوانان‬ ‫در ایران میل به تنها زندگی کردن داشــته باشــند و‬ ‫ازدواج را مــورد توجــه قرار ندهنــد‪ ،‬تجربه طالق و‬ ‫افزایــش آمار و تعــدد آن در جامعه اســت‪ .‬جدا از‬ ‫اینکــه گروه بزرگی از جوانــان که اکنون تنها زندگی‬ ‫مــی کنند‪ ،‬تجربه یک بار زندگی مشــترک و جدایی‬ ‫را داشــته اند‪ .‬شــماری دیگر از ترس اینکــه ازدواج‬ ‫کنند و بعد طالق در انتظارشــان باشــد‪ ،‬اصال سراغ‬ ‫تشــکیل خانواده نرفته اند‪.‬‬ ‫همیــن چند مــاه پیش بود کــه مرتضــی باقری‪،‬‬ ‫معــاون اجتماعی وزارت کشــور آمارهایــی در این‬ ‫بــاره اعــام کرد که نشــان می دهد تنهــا ‪10‬درصد‬ ‫زنــان پــس از طــاق دوبــاره ازدواج مــی کنند در‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪15 Kheradmand‬‬


‫زندگی مجردی زنان در ایران‬ ‫انتخاب یا اضطرار‬

‫شانا شکری‬ ‫در کوچــه هــای تهران و دیگر شــهرهای کشــور‬ ‫خانــه هایی هســت که چــراغ آنها تنها بــرای یک‬ ‫نفــر می ســوزد‪ ,‬دختران یا پســرانی کــه در میانه‬ ‫دهه های ‪ 30‬و ‪ 40‬عمرشــان هســتند امــا خانواده‬ ‫ای ندارنــد‪ .‬زنــان تا همین چند ســال پیــش‪ ،‬مثال‬ ‫همیــن یک دهــه قبل بــرای تنهــا زندگــی کردن‪،‬‬ ‫انتخاب ها و امکان های زیادی نداشــتند‪ .‬مســتقل‬ ‫شــدن از خانــواده اتفاقی بود که بــرای هر دختری‬ ‫همزمــان بــا ازدواجش اتفــاق می افتــاد و قبل از‬ ‫آن تنهــا زندگی کــردن‪ ،‬انتخاب عجیبی بــود که با‬ ‫ســاختارها و هنجارهــای عرفی جامعــه و به ویژه‬ ‫خانــواده ایرانی همخوانی نداشــت‪.‬‬ ‫حــاال آمارهــا می گوینــد تعــداد زنانی کــه تنها‬ ‫زندگــی می کننــد‪ ،‬در ایــران به ویژه در شــهرهای‬ ‫بزرگ رو به بیشــتر شــدن اســت‪ .‬این سبک زندگی‬ ‫جدید البتــه تنها مختــص زنان نیســت و آمارهای‬ ‫مربوط به تنهازیســتی مــردان هم رو بــه افزایش‬ ‫اســت‪ .‬خیلــی ها می گوینــد ایــران در این مقطع‬ ‫زمانــی با نســلی مواجه شــده که غیــر از خودش‬ ‫حاضر نیست‪ ،‬مســئولیت دیگری را بپذیرد هرچند‬ ‫کــه جوانــان و درواقع نمایندگان همین نســل این‬ ‫‪ 14‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫حــرف ها را قبــول ندارنــد و آن را نوعــی قضاوت‬ ‫بدبینانه مــی دانند‪.‬‬ ‫بــا وجــود ایــن در همین میانــه دهــه ‪ 90‬هم با‬ ‫همــه تغییراتی کــه جامعه ایــران به خــود دیده‪،‬‬ ‫حتی در شــهرهای بزرگ هنوز تنها زندگی کردن در‬ ‫ایران انتخابی اســت که جامعــه آن را به چالش می‬ ‫کشــد‪ .‬اینکه این موضوع تا چــه حد چالش برانگیز‬ ‫و محــل حساســیت اجتماعی و عرفی باشــد البته‬ ‫بسته به موقعیت جغرافیایی و مقتضیات فرهنگی‬ ‫و تربیتی خانواده هاســت‪ .‬در بیشتر خانواده های‬ ‫ایرانــی‪ ،‬همچنان مســتقل شــدن از خانــواده‪ ،‬جز‬ ‫در ســاختار ازدواج تعریــف نمی شــود اما عواملی‬ ‫موجــب رواج بــه اصطــاح «خانــواده هــای تک‬ ‫نفره» شــده اســت و شکلی از تنهازیســتی را که تا‬ ‫پیــش از این در جامعه ایران چنــدان رایج نبود‪ ،‬به‬ ‫نمایش گذاشــته است‪.‬‬ ‫تنهــا زندگــی کــردن تــا همیــن یک دهــه پیش‬ ‫چالشــی بود کــه خودش را به شــکل قضــاوت ها‬ ‫و واکنــش های اجتماعی نشــان می داد؛ شــناخته‬ ‫شــده ترین آن همین کــه مردم بــه مجردها خانه‬ ‫اجاره نمی دادند و مردم از همســایه شــدن با آدم‬ ‫های مجرد اســتقبال نمی کردنــد‪ .‬زندگی مجردی و‬

‫خانه مجــردی دو عبارتی بود که بــار معنای منفی‬ ‫داشــت و البتــه هنوز هم حتی مســئوالن و برنامه‬ ‫ریــزان در حــوزه هــای اجتماعی مثال وقتــی قرار‬ ‫اســت به خانــه هایی که بــه اصطــاح خانه های‬ ‫تیمی یا افســاد هســتند‪ ،‬اشــاره کنند خیلی وقت‬ ‫هــا به جای خانه فســاد مــی گوینــد‪« :‬خانه های‬ ‫مجردی!» و این نشــان می دهــد که همچنان تنها‬ ‫زندگی کردن‪ ،‬تابویی اســت که نــه حاکمیت عالقه‬ ‫ای به رســمیت شــناختن آن دارد و نه مردم دوست‬ ‫دارنــد باور کنند که این شــیوه می تواند ســبک و‬ ‫انتخــاب جدیدی بــرای افرادی از جامعه باشــد‪.‬‬ ‫زندگی مجردی زنان ایرانی‬ ‫دقیقا به همین دلیل اســت که بــا وجود افزایش‬ ‫تعــداد آدم هایــی که تنهــا زندگی مــی کنند‪ ،‬حاال‬ ‫هم شرایط با گذشــته تفاوت چندانی نکرده است‪،‬‬ ‫جــدا از تهران و بعضی از مناطق مرکزی و شــمالی‬ ‫اش که از نظر ســبک و ســاختار زندگــی اقتضائات‬ ‫خاص خودشــان را پیدا کرده اند‪ ،‬در دیگر شهرهای‬ ‫کشور حتی کالنشــهرها‪ ،‬تنها زندگی کردن همچنان‬ ‫انتخاب اســت که هزینه های زیــادی دارد‪.‬‬ ‫بســیاری از کســانی که تنها زندگی مــی کنند این‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪14 Kheradmand‬‬


‫بــه دنبال برآورده کردن آ روزهایشــان هســتند که‬ ‫در نهایت بعد از گذر از مراحل ســخت و خطرناک‬ ‫بــه خواســته‌ها و آرزوهایشــان می‌رســند‪ .‬مــا در‬ ‫کنار ســاخت انیمیشــن به دنبال اپلیکیشن بازی و‬ ‫انتشــار کتاب برای بچه‌هایی هســتیم که شاید در‬ ‫مناطــق دور و نزدیک باشــند‪».‬‬ ‫‬ ‫انیمیشــنی با نقــش آفرینــی قهرمان‌های‬ ‫ایرانی‬ ‫ایرانی بودن شــخصیت‌های«آرتمیس‬ ‫و آرســام» یکــی از مهمتریــن نکاتی‬ ‫اســت که نصیر موســوی نــژاد روی‬ ‫آن تاکیــد زیــادی دارد چیــزی کــه‬ ‫شــاید دلیــل آن نبــود قهرمان‌هــای‬ ‫ایرانــی بــرای بچه‌هاســت‪« .‬ســلیقه‬ ‫و شــخصیت‌هایی کــه مــا در بچگی‬ ‫با آنهــا بزرگ شــدیم باشــخصیت‌های‬ ‫مــورد عالقه بچه‌های نســل فعلی تفاوت‬ ‫زیــادی دارنــد‪ .‬بچه‌هــای نســل حاضــر به‬ ‫دنبــال قهرمان‌های مثل بن تن انــد‪ .‬چیزی که‬ ‫مــا نمونه‌های ایرانی آن را نداشــتیم؛ ولــی در این‬ ‫کار ســعی کردیم از شــخصیت‌هایی استفاده کنیم‬ ‫که حتــی لباس‌هایشــان هم طــرح ایرانی اســت‪.‬‬

‫آرتمیس‪ ،‬دختربچه‌ای اســت که دلــش می‌خواهد‬ ‫در آینده دریانورد شــود‪».‬‬

‫به عنــوان مثال آرتمیــس نام اولیــن زن دریانورد‬ ‫ایرانی بوده و ما در انیمیشــن خودمان شــخصیت‬

‫برای ادامه دادن به اسپانسر نیاز داریم‬ ‫پــروژه روکــش ســرم حاصــل دو ســال زحمــت‬

‫‪ 13‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫پیاپــی این گروه اســت که حــاال امروز بــه مرحله‬ ‫انجام رســیده اســت‪ .‬کاری که بچه‌هــای «کودکان‬ ‫فرشــته‌اند» در ازای آن هیــچ دســتمزد و پولــی‬ ‫دریافت نمی‌کنند‪ .‬جالب اینجاســت که نویســنده‬ ‫انیمیشــن کار هم «زینب پاســدار» است کسی که‬ ‫خــودش یکــی از اعضــای همین گروه اســت و‬ ‫طبق حرف‌هــای نصیر موســوی نــژاد تمام‬ ‫قصه و المان هــای آن را مرتبط با کودکان‬ ‫ســرطانی و درمــان و مبــارزه آنهــا بــا‬ ‫بیماری‌شــان در نظر گرفته اســت‪ .‬اما‬ ‫در ایــن بین وقتی دربــاره نمایش این‬ ‫انیمیشــن برای بچه‌ها می‌پرسیم‪ ‬به‬ ‫جــواب جالبی می‌رســیم‪ «.‬مخاطبان‬ ‫اصلــی این پــروژه در ابتدا قــرار بود‬ ‫فقــط بچه‌هــای مبتــا به ســرطان‬ ‫باشــند ولی در حال حاضر قرار اســت‬ ‫کــه ایــن کار در شــبکه پویــا هــم به‬ ‫نمایــش دربیایــد‪ .‬ما حتی چند قســمت‬ ‫اولیــه کار را هــم آمــاده نمایــش داریــم‬ ‫امــا از آنجایی که هنــوز برای کار اسپانســری‬ ‫نداریــم تــا ادامــه کار را با کمک بچه‌هــای «خانه‬ ‫انیمیشن»‪ ‬بســازیم فعال آن را بــرای بچه‌ها نمایش‬ ‫ندادیم چون نگران این هســتیم کــه بین کار وقفه‬ ‫بیفتــد و بچه‌ها چشــم انتظار باقــی بمانند‪.‬‬ ‫تلفن‪۰۲۱۴۳۸۴۲۴۸۰ :‬‬ ‫‪info@koodakancharity.ir‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪13 Kheradmand‬‬


‫قهرمان‌های این‬

‫انیمیشن کودکان‬ ‫مبتال به‬

‫سرطان‬ ‫هستند‬

‫خیریــه «کــودکان فرشــته انــد» بــه کمــک‬ ‫«خانه انیمیشــن» کاری را ساخته‌اند که قهرمان‌های‬ ‫آن دو کــودک مبتال به ســرطانند‪ ،‬آنهــا بعد از طی‬ ‫کــردن فراز و نشــیب های زیاد در قلعه ســحرآمیز‬ ‫به آرزوهایشــان می‌رسند‪.‬‬ ‫مجله مهر‬

‫بچه‌هایی بســازد که قرار اســت هر کــدام قهرمان‬ ‫زندگی خودشــان باشــند‪.‬‬ ‫بچه‌ها از سرم‌هایشان می‌ترسند‬ ‫شــاید شــکل گیری ایده روکش سرم از شلنگ‌های‬ ‫قهوه‌ای و بد قواره ســرم های شــیمی‌درمانی شروع‬ ‫شــد‪ .‬ســرم هایی کــه نه فقــط ظاهر کــه عوارض‬ ‫داروهایشــان بــه مرور باعث شــد تــا بچه‌ها رفته‬ ‫رفته نسبت به خود ســرم ها احساس ناخوشایندی‬ ‫پیدا کنند و حتی به واســطه دیــدن آنها حال و روز‬

‫بچه‌ها احســاس خوبی نمی‌دهد و باعث می‌شــود‬ ‫کــه حالت تهــوع بگیرند؛ حتــی اگر ایــن دارو آن‬ ‫قدرهــا هم حالشــان را بــد نکند ولــی در نهایت‬ ‫منجــر بــه این می‌شــود که همیشــه یک ترســی‬ ‫بیشــتر از چیزی که وجود دارد نســبت به این دارو‬ ‫داشــته باشــند‪ .‬برای همیــن ما تصمیــم گرفتیم با‬ ‫طراحــی دو کاراکتر کارتونی و ایرانی این مشــکل را‬ ‫حــل کنیم و پروژه روکش ســرم را بــه راه بیندازیم‪.‬‬ ‫تا اینکــه در بخــش اول آن به این نتیجه رســیدیم‬ ‫کــه روکش‌هایی طراحــی کنیم که به واســطه آنها‬ ‫این حس بــه بچه‌ها القا شــود‬ ‫که ایــن داروها قرار اســت آنها‬ ‫را قوی‌تر از گذشــته کند‪».‬‬

‫بیشــتر اوقات پشــت ســر گذاشــتن یک بیماری‬ ‫مثل ســرطان برای آدم‌ها حکم شکســتن شاخ غول‬ ‫را دارد‪ .‬غولــی کــه هــر از گاهی نه فقــط به جان‬ ‫بزرگترهــا کــه به جــان بچه‌ها‬ ‫هــم می‌نشــیند بــرای همیــن‬ ‫هــم مبــارزه بــا آن روحیــه‌ای‬ ‫می‌خواهــد با چاشــنی امید به‬ ‫آینده‪.‬‬ ‫بــه کــودکان مبتــا می‌گوییم‬ ‫بچه‌هــا در دنیــای خیال‌های‬ ‫که آنهــا بــا بقیه فــرق دارند‬ ‫رنگــی و فانتزی‌شــان زندگــی‬ ‫یکــی از روش‌هایــی کــه‬ ‫می‌کننــد‪ ،‬آنجا تخیــل می‌کنند‪،‬‬ ‫گروه«کودکان فرشــته‌اند» برای‬ ‫قهرمــان می‌ســازند و پیــروز‬ ‫رونــد درمــان بچه‌هــا در نظر‬ ‫می‌شــوند‪ .‬همیــن اتفــاق هم‬ ‫می‌گیرنــد القا کــردن این حس‬ ‫باعث شــده تــا اهالــی خیریه‬ ‫بــه کــودکان ســرطانی اســت‬ ‫«کــودکان فرشــته‌اند» از ایــن‬ ‫کــه آنهــا با بقیــه بچه‌هــا یک‬ ‫موضوع اســتفاده کننــد و از آن‬ ‫تفــاوت بــزرگ دارنــد؛ آن هــم‬ ‫نقطه قوتی بســازند برای کمک‬ ‫شکســت دادن بیمــاری مثــل‬ ‫کردن بــه روند درمــان کودکان‬ ‫ســرطان اســت که قرار اســت‬ ‫مبتــا بــه ســرطان‪ .‬آنهــا ایــن‬ ‫از آنهــا یــک قهرمــان بســازد‪.‬‬ ‫روزهــا در حــال اجرایــی کردن طرحی هســتند به خوبی نداشته باشــند‪ «.‬داروهایی که کودکان مبتال انیمیشن«ســفری به لیدومــا» نام انیمیشــن چند‬ ‫نام«روکش ســرم» کــه از چهار بخش روکش ســرم‪ ،‬به ســرطان برای شــیمی درمانی اســتفاده می‌کنند قســمتی اســت که یکی دیگــر از بخش‌های طرح‬ ‫کتاب‪ ،‬انیمیشــن و اپلیکیشــن بازی تشــکیل شده بایــد ضد نور باشــد‪ .‬برای همین در بیشــتر اوقات «روکش ســرم» را در برمی گیرد؛ نصیر موسوی نژاد‬ ‫اســت‪ .‬این طرح قــرار اســت روند درمــان را برای ایــن داروها در ســرم هایی نگهداری می‌شــود که در ایــن باره می‌گوید«آرتمیس و آرســام دو کاراکتر‬ ‫بچه‌هــای ســرطانی کمــی آســان‌تر کند تــا از آنها شــلنگ‌های قهوه‌ای دارند و ظاهرشــان چندان به انیمیشــن ما هســتند که وارد قلعه‌ای می‌شــوند و‬ ‫‪ 12‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪12 Kheradmand Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


11 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬11


‫ماهنامهخردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬

‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬ ‫شماره بیست و ششم‬

‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫با تشکر از‪ :‬آرزو وفـا ‪ -‬تینا پورلطفی ‪ -‬فرشید‬ ‫رشیدی فر ‪ -‬مسروره بنی‌هاشمی‌‪ -‬حسن‬ ‫گل‌محمدی ‪ -‬احد حبیب نیا ‪ -‬شهناز یزدانفر ‪-‬‬ ‫بهروز بدوحی ‪ -‬رضا میرفخرایی و همه کسانی که‬ ‫در این شماره ما را یار و یاور بودند‪.‬‬

‫بیایید تاریخ ایرانیان‬ ‫تورنتو را زنده نگاه داریم‬

‫ســالها پیش وقتی مــادر یکی از روزنامه نگاران ایرانی تورنتو درگذشــته بود و در گورســتان نورت‬ ‫یورک به خاک ســپرده شــد‪ ،‬دوســتی به من گفت این که تعداد کســانی که در خاک داریم زیادتر‬ ‫میشــود نشــانگر این حقیقت اســت که ایرانیان در تورنتو دارند ریشــه می دوانند‪ .‬از آن روز سالها‬ ‫گذشــته اســت و تعداد افرادی که به خاک ســپرده ایم خیلی زیاد شــده اند‪ ،‬آیا ریشــه هایمان نیز‬ ‫مستحکمتر شده اند؟‬ ‫نســل اول مهاجران ایرانی خیلی وقت اســت پا به ســن گذاشــته اند‪ ،‬در بین این افراد نسل اولی‪،‬‬ ‫کســانی بوده و هستند که در شــکل گیری جامعه ایرانیان تورنتو نقش بســزایی داشته اند‪ .‬افرادی‬ ‫که اولین بنیانهای فرهنگی و ســاختاری جامعه را شــکل داده اند‪ ،‬کســانی که با همت و پشــتکار‬ ‫خــود و با ابتدایی ترین وســایل و امکانات موجود کارهای بزرگــی انجام دادند‪.‬‬ ‫تعــداد زیادی از این پیشــگامان نقاب در خاک کشــیده اند ولی هســتند بزرگانی کــه هنوز زنده‬ ‫انــد‪ .‬بــه نظر مــن بر ما واجب اســت که این تاریــخ را به نوعــی تحریر و تصویر کنیــم‪ .‬نگذاریم‬ ‫رشــد و پیشــرفت تکنولوژی در یک دهه اخیر‪ ،‬غبار فراموشــی بر اشــخاص و اقداماتی که پیش از‬ ‫جهان دیجیتالی ثبتشــان به راحتی و ســادگی امروزه نبود بنشــاند و خاک فراموشــی بر آن افکند‬ ‫بطوری کــه هیچ برای اینــدگان باقی نماند‪.‬‬ ‫من به عنوان شــخصی که خود شــاهد بــی بضاعتی بســیارکامیونیتی در ســالهای دور بوده و به‬ ‫عنــوان شــخصی که بیــش از دو دهه در امور فرهنگی جامعه ایرانیان دســتی بر آتش دارد دســت‬ ‫همکاری به ســوی کلیه نویســندگان‪ ،‬پیشکســوتان‪ ،‬بزرگان و ایرانیان قدیمی تورنتو دراز میکنم‪.‬‬ ‫بیاییــد تا با ایجاد یک نهاد منســجم تاریــخ ایرانیان تاثیرگــزار در کامیونیتی ایرانیــان تورنتو را به‬ ‫روی جلد‬ ‫بهمن فرمان آرا‪ :‬کیارستمیجایگزین ندارد تحریر در آوریم‪ .‬من کلیه امکانات انتشــاراتی خردمند را در این راه پیش رو میگزارم و از دوســتان‬ ‫و یاران باســابقه دیگر در کار نویســندگی‪ ،‬فعاالن اجتماعی‪ ،‬صاحبان دیگر نشــریات‪ ،‬صاحبان سایر‬ ‫صفحه ‪۱۸‬‬ ‫وســایل ارتباط جمعی‪ ،‬انجمــن ها و نهادهای علمی‪ ،‬فرهنگی و هنــری و همه قدیمیهای تورنتو را‬ ‫خردمند در ویرایش و اصالح مطالب ارسالی اختیار دعوت میکنم تا با تشــریک مســاعی و برهم نهادن اندیشــه های متفاوت راه را برای تشــکیل این‬ ‫دارد‪ .‬نظرات نویسندگان مقاالت‪ ،‬الزاماً بیانگر دیدگاه نهــاد یــا بنیاد یا انجمن یا هر اســم دیگری که بــرای آن انتخاب شــود هموار کنند‪.‬‬ ‫ماهنامه خردمند نیست‪ .‬مسئولیت قیمتها‪ ،‬سرویسها ایــن یک واقعیت تلــخ و ناگوار و غیر قابل کتمان اســت که چنانچه‬ ‫و کلیه مطالب درج شده در آگهی ها به عهده‬ ‫افرادی که در شــکل گیــری جامعه ایرانیــان تورنتــو در روزهای اولیه‬ ‫صاحب آگهی است‪.‬‬ ‫نقــش داشــته اند و هنــوز زنده هســتند‪ ،‬جان به جان آفرین تســلیم‬ ‫‪ Tel: 647-932-8283‬کننــد‪ ،‬ایــن تاریخ شــفاهی کــه در دل ایــن و مغز آن و خاطــرات آن‬ ‫‪ Tel: 416-676-9-676‬دیگــری وجــود دارد نیــز در زیر خاک مدفون خواهد شــد‪.‬‬ ‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪info@kheradmand.ca‬‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario L3T 2C6‬‬

‫دوســتان و یاران دیرین مــن در تورنتو‪ ،‬ضرورت همیاری شــما بیش‬ ‫از پیش احســاس میشود‪.‬‬ ‫منتظر نظرات شما هستم‪.‬‬

‫‪ 10‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۶‬آپریل‪ /‬می ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪10 Kheradmand‬‬


9 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬9


8 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬8


7 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬7


6 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬6



4 Kheradmand

Monthly - Issue 26 - Apr/May 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ می‬/‫ آپریل‬- ۲۶ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬4





Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.