Kheradmand Magazine - Issue #27

Page 1

Volume 3 - Issue 27 - May/June 2017 www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676-9-676


83 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬83


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫دفتر مهاجرت و وکالت‬ ‫دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫‪ 82‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪82 Kheradmand‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫‪ 81‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪81 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫مدیا و رسانه ها‬ ‫رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها‬

‫‪ 80‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪80 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 79‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪79 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 78‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪78 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 77‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪77 Kheradmand‬‬


‫دندانپزشکی‬ ‫دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی‬

‫رستوران و فروشگاه‬

‫رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه‬

‫‪ 76‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪76 Kheradmand‬‬


‫خدمات ساختمانی‬

‫خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی‬

‫‪ 75‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪75 Kheradmand‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫آ مـو ز شـگا ه‬ ‫آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪-‬آموزشگاه‬

‫‪ 74‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪74 Kheradmand‬‬


‫حسابداری‬

‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫چشم پزشکی و عینک‬ ‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪ 73‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪73 Kheradmand‬‬


‫بیمه وسرمایه گذاری‬

‫بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری‬

‫‪ 72‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪72 Kheradmand‬‬


‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬ ‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪ -‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪-‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪ 71‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪71 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪22‬‬

‫طــرف مامور تعلیم شــاگردانی شــد و از طرف‬ ‫دیگر بــرای ترجمه و کارهای سیاســی از وجود‬ ‫او اســتفاده می‌کردند»‪.‬‬

‫‪ -٣‬دوره سوم؛ در پی چیت سازی و قندوشکر‬ ‫گروهــی از دانش‌آمــوزان که حــدود ‪ ١٧‬نفر‬ ‫بودنــد بــه سرپرســتی حســين خــان نظام‌الدوله‬ ‫نا ‌م ُبــردار به آجودان‌باشــي‪ ،‬در دوران محمدشــاه‪،‬‬ ‫فرزنــد عبــاس میــرزا و جانشــین فتحعلــی شــاه‬ ‫و‬ ‫قاجــار بــه اروپا رفتنــد‪ .‬از زمــان اقامت‬ ‫شــیوه فعالیــت و تحصیــل آن‌هــا‬ ‫آگاهی‌هایــی گســترده و دقیــق در‬ ‫دســت نیســت اما احتماال پنج نفر از‬ ‫آنان برای یادگیــری آموزش‌های نظامی‬ ‫بــه فرانســه فرســتاده شــده بودند‪.‬‬ ‫دربار محمد شــاه همچنین به ســال‬ ‫‪ ١٢٢٢‬خورشــیدی پنج نفر دیگر را به‬ ‫فرانسه فرســتاد؛ حسین‌قلی خان برای‬ ‫تحصیل در رشــته توپخانه‪ ،‬میرزا زکی‬ ‫در مهندســی‪ ،‬میــرزا رضا غفاری برای چیت‌ســازی‬ ‫و قندوشکرســازی‪ ،‬میــرزا یحیــی برای پزشــکی و‬ ‫محمدعلــی برای تحصیل در رشــته معــدن‪ .‬رخداد‬ ‫انقالب فرانســه و مرگ محمد شــاه‪ ،‬چنــدان اجازه‬ ‫تحصیل منظــم به آنان نــداد اما بیش‌ترشــان پس‬ ‫از بازگشــت به ایــران در جایگاه‌هــای مترجمی یا‬ ‫معلمی به کار مشــغول شــدند‪.‬‬

‫تنهــا ‪ ۵٦‬نفــر را براي فراگیری علــوم و فنون جديد‬ ‫بــرای ســفر بــه اروپا آمــاده كنــد که بیش‌تــر از‬ ‫دانش‌آموختگان دارالفنون بودند‪ .‬اين دانشــجویان‬ ‫در ســال ‪ ١٢٣٧‬خورشــیدی به سرپرستي حسن‌علی‬ ‫خــان امیرنظام گروســی بــه اروپا روانه شــدند‪ .‬بنا‬ ‫به روایت غالمعلی ســرمد در کتاب «اعزام محصل‬

‫شــمار آورد؛ نخبگانــی که بیش‌تر در مقــام وزارت‬ ‫بــه كارهاي مهمي دســت زدند‪ .‬بــه موجب آماری‬ ‫کــه غالمعلی ســرمد در کتــاب «اعــزام محصل به‬ ‫خــارج از کشــور در دوره قاجار» آورده اســت‪ ،‬در‬ ‫میانه ســال‌های ‪ ١١٨٩‬خورشــیدی (زمان فرســتادن‬ ‫نخســتین گروه به اروپا) تا ‪ ١٣٠٣‬خورشــیدی (پایان‬ ‫حکومت قاجار) حدود یک‌هزار دانشــجو به اروپا‪،‬‬ ‫عمدتا کشــورهای فرانســه و انگلیس روانه شــدند‬ ‫تا علــوم و فنــون تمدن نویــن غــرب را فراگیرند‪.‬‬ ‫مهم‌تریــن دوران فرســتادن دانشــجو اما‬ ‫بــه پــس از ســال‌های ‪ ١٣٠٧‬خورشــیدی‬ ‫بازمی‌گــردد کــه مجلس شــورای ملی‬ ‫قانونــی دقیــق و منســجم بــرای آن‬ ‫تصویب کرد و جوانان فرستاده‌شــده‪،‬‬ ‫همچــون گروهی که بــه همراه کلنل‬ ‫دارســی به انگلستان فرســتاده شدند‪،‬‬ ‫دیگــر با مســائلی شــگفت و غریب‬ ‫روبه‌رو نمی‌شــدند‪.‬‬

‫بــه خــارج از کشــور در دوره قاجار»‪ ،‬بســیاری از‬ ‫خانواده‌هــای اعیــان در دوره ناصرالدین‌شــاه بــه‬ ‫دلیــل کاهش تمایل شــاه و دربار‪ ،‬فرزندان‌شــان را‬ ‫بــا هزینه خود البته بیش‌تر برای تحصیل در رشــته‬ ‫پزشــکی به اروپا می‌فرســتادند‪ .‬مــواردی اندک نیز‬ ‫کــه جزو افــراد بی‌بضاعــت اما مســتعد بودند‌‪ ،‬با‬ ‫پشــتیبانی نیکوکاران به اروپا فرســتاده می‌شــدند‪.‬‬

‫‪ -٦‬پهلــوی دوم و دانشــجویان تکنوکراتــی کــه از‬ ‫آمریــکا آمدند‬ ‫بــا برآمــدن رضا‌خــان ســردار ســپه و ســپس‬ ‫بنیان‌گــذاری حکومت پهلــوی اول‪ ،‬یــک دگرگونی‬ ‫بزرگ در شــمار دانشجویان فرستاده‌شــده به اروپا‬ ‫پدید آمد‪ .‬در واقع ه ‌مراســتا با فرآیند مدرن‌ســازی‬ ‫ایــران هم‌زمــان بــا روی‌کار آمــدن پهلــوی اول و‬ ‫حکومــت وی در میانــه ســال‌های ‪ ١٣٠٠‬تــا ‪١٣٢٠‬‬ ‫خورشــیدی تعداد دانشــجویان فرستاده‌شده بسیار‬ ‫افــزون شــد به گونــه‌ای که دولــت ایران در ســال‬ ‫‪ ۱۳۰۱‬خورشــیدی‪ ۶۰ ،‬دانشــجو برای فراگیری فنون‬ ‫نظامی به فرانســه فرســتاد‪ .‬با تصویب قانون اعزام‬ ‫محصل در ســال ‪ ١٣٠٧‬خورشیدی و تصویب الیحه‬ ‫وزارت معــارف‪ ،‬ســاالنه صــد دانشــجوی ممتاز با‬ ‫بــورس دولتی بــه اروپا روانه می‌شــدند‪.‬‬ ‫اندک‌انــدک بــا تغییر دیــدگاه دولــت و مجلس‬ ‫شــورای ملــی‪ ،‬گزینش دانشــجو برای رشــته‌هایی‬ ‫گوناگــون در کنــار علوم مهندســی در دســتور کار‬ ‫جــای گرفت بــه ویژه کــه تمایــل جوانــان ایرانی‬ ‫نیــز بــرای ادامه تحصیل دگرگونه شــده بــود‪ .‬آنان‬ ‫بیش‌تــر عالقه‌منــد بودنــد در رشــته‌های علــوم‬ ‫انســانی همچــون تاریــخ‪ ،‬فلســفه‪ ،‬تاریــخ ادیان‬ ‫و بــه گونــه ویژه در رشــته حقــوق درس بخوانند‪.‬‬ ‫بر اســاس آماری که غالمعلی ســرمد آورده اســت‬ ‫تعداد دانشــجویان فرستاده‌شــده به غــرب در در‬ ‫خورشــیدی بــه اندازه‌ای‬ ‫میانه ســال‌های ‪ ١٣٢٠‬تا‪٣۵٧١‬‬ ‫زیــاد بود کــه در ســال‌های اولیه پیــروزی انقالب‬ ‫اســامی فقــط تعــداد دانشــجویان ایرانــی مقیم‬ ‫امریــکا حدود چهل هزار نفر برآورد شــده اســت‪.‬‬ ‫ایــن دانش‌آموختــگان از نخســتین دوره در دوره‬ ‫قاجــار تــا پیش از رخــداد انقالب اســامی همواره‬ ‫تاثیری مهم در تاریخ اجتماعی‪ ،‬سیاســی و فرهنگی‬ ‫ایــران بــر جــای گذارده‌انــد‪ .‬از شــهروند ایران‬

‫‪ -۵‬مشــروطه آمد و قانون فرســتادن دانشــجویان‬ ‫تصویب شــد‬ ‫فرآیند فرستادن دانشــجو به اروپا‪ ،‬پس از پیروزی‬ ‫جنبش مشــروطه بــه گونه‌ای جدی امــا به موجب‬ ‫قانــون‪ ،‬باز در دســتور کار جــای گرفت‪ .‬به موجب‬ ‫قانونــی که به ســال ‪ ١٢٨٩‬خورشــیدی که مجلس‬ ‫شــوراي ملي تصويب کرد‪ ،‬با برگزاری آزمون ســاالنه‬ ‫میان داوطلبان تحصیل در کشــورهای اروپایی‪ ،‬سی‬ ‫نفــر برگزیــده و بــه فرانســه روانه می‌شــدند‪ .‬به‬ ‫روایــت مرتضی راونــدی در کتاب پربــرگ «تاریخ‬ ‫اجتماعــی ایــران» این قانــون مقرر می‌کــرد از آن‬ ‫ســی شــاگرد‪ ١۵ ،‬نفــر بــراى معلمى‪ ٨ ،‬نفــر براى‬ ‫علــوم نظامــى‪ ،‬دو نفــر بــراى مهندســى طرق و‬ ‫شــوارع و ‪ ۵‬نفر براى مدرســه ِحرف‪ ،‬صنايع‪ ،‬شيمى‬ ‫و فالحــت به اروپا فرســتاده می‌شــدند‪ .‬همچنین‬ ‫بــه مدت ‪ ۵‬ســال هر ســال ‪ ٢٠‬نفر شــاگرد جديد‬ ‫و بــه جــاى شــاگردانى كه تحصيــل خــود را پایان‬ ‫داده و بازگشــته بودند يا از میــان محصالن بیرون‬ ‫می‌آمدند‪ ،‬کســانی فرســتاده می‌شدند‪.‬‬ ‫مخارج ســى شــاگرد دسته نخســت از قرار نفرى‬ ‫‪ ۵۵٠‬تومــان و مخارج رفت‏وآمــد هريك صد تومان‬ ‫معين شــده بود‪ .‬تعــدادي از آن دانشــجویان پس‬ ‫از بازگشــت بــه ايــران‪ ،‬بــه معلمــی دارالفنون و‬ ‫اســتخدام دولــت درآمدنــد‪ .‬این گروه را شــاید در‬ ‫دســته موثرترين دانش‌آموختگان غرب در ايران به‬

‫‪ -٤‬دوره چهارم؛ شــاه صاحبقران یکصد دانشجو به‬ ‫فرنگ می‌فرستد‬ ‫تعداد و نوبت‌های فرســتادن دانشــجو بــه اروپا‬ ‫در دوره ناصرالدیــن شــاه کاهــش یافــت‪ .‬هراس‬ ‫همیشگی شــاه قاجار از دگرگونی باورهای همگانی‬ ‫مردم و آشــفتگی مملکت‪ ،‬از دالیل آن وضعیت به‬ ‫شــمار می‌آمــد‪ .‬البته پــس از آن کــه دارالفنون به‬ ‫عنــوان نهادی آموزشــی بنیان گذارده شــد‪ ،‬نیاز به‬ ‫فرســتادن دانشــجو نیز اندکی کاهــش یافت ولی‬ ‫این هرگــز به معنای قطع فرســتادن دانشــجویان‬ ‫ایرانــی به اروپا نبــود زیرا فرزندان اعیان و اشــراف‬ ‫بــه ایــن مدرســه وارد شــده‪ ،‬بــا تعلیم مدرســان‬ ‫ســوئدی‪ ،‬اتریشی و فرانســوی قرار گرفته و پس از‬ ‫تحصیالت مقدماتــی و اندکی آشــنایی با زبان‌های‬ ‫اروپایــی بــرای ادامــه تحصیــل بــه اروپــا روانــه‬ ‫می‌شــدند‪ .‬همین مســاله‪ ،‬شــتاب یادگیری آنان را‬ ‫در نهادهای آموزشــی اروپایی افزایش می‌داد‪ .‬آغاز‬ ‫به کار دارالفنون بنابراین هم آموزش هم فرســتادن‬ ‫دانشــجو به کشــورهای دیگر را به مرحلــه‌ای تازه‬ ‫وارد کــرد‪ .‬زمانــی که فرخ خان امين‌الدولــه از اروپا‬ ‫به ايران بازگشــت و از پيشــرفت‌هاي علوم و فنون‬ ‫آن جــا ســخن رانــد‪ ،‬ناصرالدين شــاه بــا توجه به‬ ‫دگرگونی‌هــای تــازه وی را مامور كــرد يكصد نفر را‬ ‫بــراي ادامه تحصيل و فرســتادن به اروپــا برگزیند‪.‬‬ ‫امين‌الدولــه پس از شــش مــاه مطالعه توانســت‬ ‫‪ 70‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪70 Kheradmand‬‬


69 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬69


68 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬68


‫‪ ‬ایــن آنتــی اکســیدان حتی مــی تواند ســامت‬ ‫قلــب را تقویــت کنــد‪ ،‬در یک تحقیــق دو ترکیب‬ ‫در هندوانــه یافت شــد — ســیترولین و آرژنین –‬ ‫کــه جریان خــون ســالم را حمایت مــی کردند‪ .‬و‬ ‫با توجــه به تحقیقــات‪ ،‬خوردن هندوانه می‬ ‫برابر‬ ‫توانــد پوســت را در‬ ‫اشــعه هــای ‪UV‬‬ ‫محافظــت کند‪.‬‬ ‫حتــی ممکــن‬ ‫اســت به رفع‬ ‫چین و چروک‬ ‫پوســت نیــز‬ ‫کمــک کنــد (‬ ‫فقط‬

‫کــه مصــرف روزانه فالوانــول کاکائــو عملکرد رگ‬ ‫هــای خونی را بهبود می بخشــد و فشــار خون را‬ ‫کاهش مــی دهد‪ .‬دیگر تحقیقات نیز نشــان داده‬ ‫اند کــه فالوانول کاکائو می تواند با باال رفتن ســن‬ ‫همچنــان فرد را تیز هوش و متمرکز نگــه دارد‪ .‬در‬ ‫یــک آزمایش مشــخص شــد‬ ‫پــس از ‪ 8‬هفتــه افــرادی‬ ‫که مقــدار متوســط یا‬ ‫زیاد فالوانــول کاکائو‬ ‫را بــه صــورت روزانه‬ ‫مصرف کــرده بودند‬ ‫در تســت حافظــه و‬ ‫تمرکــز امتیاز بســیار‬ ‫باال دریافــت کردند‪.‬‬

‫خانــم هــا‬ ‫نیســتند کــه‬ ‫نگــران چین و‬ ‫چروک پوســت‬ ‫هســتند !‬ ‫)‪ .‬هندوانــه‬ ‫همچنین منبعی‬ ‫عالــی از ویتامین ‪ A‬و‬ ‫‪C‬اســت‪ .‬می توانید یک فنجان‬ ‫هندوانــه مکعبی برش خــورده را میل کنیــد کــه‬ ‫کمتــر از ‪ 50‬کالــری دارد‪.‬‬

‫شــکالت تلــخ انواع‬ ‫مختلفی دارد‪ ،‬شیرینی‬ ‫آن هرچــه کمتر باشــد‬ ‫درصــد فالوانــول کاکائو‬ ‫نیز در آن بیشــتر است‪.‬‬ ‫‪ -5‬زردچوبه‬ ‫اگر مــی خواهید در غــذای خود‬ ‫از ادویه اســتفاده کنید بهترین انتخاب‬ ‫زردچوبــه اســت‪ .‬این ادویــه طالیی رنــگ‪ ،‬مدت‬ ‫طوالنی اســت کــه یکــی از غذاهای اصلــی مردم‬ ‫هند اســت و همچنین در غذاهای سنتی چینی نیز‬ ‫اســتفاده می شــود‪ ،‬همچنین هزاران سال است که‬ ‫به عنــوان دارو نیز مصــرف دارد‪ .‬امروزه تحقیقات‬ ‫نشــان داده ترکیب یافت شــده در زردچوبه به نام‬ ‫کورکومیــن می تواند دلیل ســالم بودن آن باشــد‪.‬‬ ‫ایــن ادویــه نشــان داده که خاصیت ضــد التهابی‬ ‫دارد‪ ،‬که دانشــمندان را وا داشــته از آن برای درمان‬ ‫بیمــاری های مختلــف نظیر آرتریــت روماتوئید و‬ ‫پســوریازیس و همچنیــن مشــکالت عصبی مانند‬ ‫آلزایمر اســتفاده کنند‪.‬‬ ‫زردچوبــه را مــی توانید به انــواع غذاها از جمله‬ ‫مــرغ و ماهی قبل از پختــن اضافه کنید‪.‬‬

‫‪ -4‬شکالت تلخ‬ ‫بیمــاری های قلبی یکی از عوامل بزرگ در مرگ و‬ ‫میر آقایان اســت‪ .‬پس باید مطمئن شوید به اندازه‬ ‫کافــی غذاهای مفید برای قلب مانند شــکالت تلخ‬ ‫میل می کنید‪ .‬درســت خواندیــد غلط امالیی نبود!‬ ‫انواع خاصی از شــکالت تلخ حاوی ترکیبات مفیدی‬ ‫بــه نام فالوانول کاکائو هســتند‪ ،‬که مــی توانند به‬ ‫تقویــت جریان خــون‪ ،‬کاهش لخته شــدن خون و‬ ‫فشــار خــون‪ ،‬کاهش خطــر حمله قلبی یا ســکته‬ ‫مغــزی کمــک کننــد‪ .‬در تحقیقــی که بــه تازگی‬ ‫محققان انگلیســی انجــام دادند گزارش داده شــد‬ ‫‪ 67‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪67 Kheradmand‬‬


‫‪ 5‬غذای مهم برای آقایان‬

‫متاسفانه مانند خانم ها بسیاری از آقایان هم در جذب مواد مغذی ضروری کمبود دارند‪ :‬بر اساس آخرین آمار‬ ‫بیشتر مردان دچار کمبود پتاسیم‪ ،‬فیبر خوراکی‪ ،‬کولین‪ ،‬منیزیم‪ ،‬کلسیم و ویتامین های ‪ A، D، E‬و ‪ C‬هستند‪.‬‬ ‫بعضی آقایان هیچ مشــکلی در زندگی سرشــار از‬ ‫چیپس‪ ،‬پیتزا و غذاهای ناســالم نمی بینند‪ .‬اما مواد‬ ‫مغــذی مفید بــرای همه الزم اســت – حتی شــما‬ ‫دوست عزیز!‪ .‬متاســفانه مانند خانم ها بسیاری از‬ ‫آقایــان هم در جــذب مواد مغذی ضــروری کمبود‬ ‫دارند‪ :‬بر اســاس آخرین آمار بیشــتر مــردان دچار‬ ‫کمبود پتاســیم‪ ،‬فیبــر خوراکــی‪ ،‬کولیــن‪ ،‬منیزیم‪،‬‬ ‫کلســیم و ویتامین های ‪ A، D، E‬و ‪ C‬هســتند‪.‬‬ ‫برای دریافت بیشــتر مــواد مغذی‪ ،‬و برای ســالم‬ ‫مانــدن‪ ،‬این ‪ 5‬غــذا را به برنامه خــود اضافه کنید‪:‬‬

‫که مهم اســت نه کنار گذاشــتن غذایی خــاص‪ .‬از‬ ‫دیگر معجزات ســیب زمینی‪ :‬منبعی غنی از پتاسیم‬ ‫اســت‪ .‬در واقع یک سیب زمینی متوسط با پوست‪،‬‬ ‫پتاسیم بیشــتری از موز دارد‪ .‬پتاسیم نقشی کلیدی‬ ‫در کنترل فشــار خون ایفا می کند ( تاثیر ســدیم را‬ ‫کاهش می دهد )‪ ،‬ســیگنال هــای عصبی را منتقل‬ ‫مــی کند‪ ،‬و به عضــات برای منقبض شــدن کمک‬ ‫می کند‪ .‬بســیاری از مردان روزانــه ‪ 4700‬میلی گرم‬ ‫پتاســیم نیــاز دارند ( اما دریافــت نمی کنند )‪.‬‬ ‫‪ -2‬عدس‬ ‫عدس کالری و چربی کمی دارد اما سرشــار اســت‬ ‫از پروتئیــن – همچنیــن پکیجــی اســت از فیبر و‬ ‫پتاســیم‪ ،‬که رژیم بســیاری از آقایان فاقد آن است‪.‬‬ ‫این غذا نشــان داده می تواند قنــد خون را کاهش‬ ‫دهــد و خطــر ابتال بــه دیابت را کاهــش دهد‪ .‬در‬ ‫یک تحقیق مشــخص شــد مزیت عدس بــرای قند‬ ‫خــون تنها منتهی به همــان لحظه خــوردن وعده‬ ‫نمــی شــود بلکه بدن تا ‪ 4‬ســاعت پــس از خوردن‬ ‫عــدس از مزیت آن برخوردار اســت‪.‬‬

‫‪ -1‬سیب زمینی‬ ‫بســیاری از افراد هســتند که طرف ســیب زمینی‬ ‫نمــی روند چون فکر می کننــد کربوهیدرات خالی‬ ‫اســت‪ .‬اما ســیب زمینی مــی تواند کمکتــان کند‬ ‫شکمی شــش تکه داشته باشید! تحقیقات دانشگاه‬ ‫کالیفرنیا نشــان داده افرادی کــه برنامه غذایی کم‬ ‫کالری شــامل ســیب زمینــی را دنبال مــی کنند در‬ ‫طــول ‪ 12‬هفتــه با کاهــش وزن روبرو می شــوند‪.‬‬ ‫جــای تعجب نیســت‪ :‬کاهــش کلی کالری اســت‬ ‫‪ 66‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫عــدس همچنیــن مــی تواند بــه ســامت قلب‬ ‫کمک کند‪ .‬تحقیقات نشــان داده عــدس می تواند‬ ‫به کاهــش ‪ ( LDL‬کلســترول بــد )‪ ،‬خطر حمالت‬ ‫قلبــی‪ ،‬و التهــاب شــریان ها کمک کنــد‪ .‬اگر همه‬ ‫اینها کافی نبود تا عاشــق عدس شــوید‪ ،‬این آمار را‬ ‫ببینیــد‪ :‬افرادی که در طول هفته ‪ 4‬مرتبه یا بیشــتر‬ ‫عدس اســتفاده می کنند در مقایســه با کسانی که‬ ‫کمتــر از یک مرتبه عدس اســتفاده مــی کنند تا ‪22‬‬ ‫درصــد کمتر دچــار بیماری عــروق کرونر قلب می‬ ‫شوند‪.‬‬ ‫‪ -3‬هندوانه‬ ‫میــان وعده ای خوش طعم که که از پروســتات و‬ ‫قلبتان محافظــت می کند می خواهیــد؟ هندوانه‬ ‫را پیشــنهاد می کنم ( بله هندوانه در کل سال پیدا‬ ‫می شــود )‪ .‬این میوه سرشــار است از لیکوپن‪ ،‬یکی‬ ‫از شــناخته شــده تریــن آنتی اکســیدان هــا که با‬ ‫ســرطان پروســتات مبارزه می کند‪ .‬تحقیقات نشان‬ ‫داده کــه افــرادی که ســطح لیکوپن خونشــان باال‬ ‫اســت کمتر در خطر سرطان پروســتات قرار دارند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪66 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪13‬‬

‫‪ ‬عبارت «چنین اراده ای باید‪ »...‬اســاس طرز تفکر‬ ‫مــا را درباره دموکراســی می ســازد‪ .‬بــه این معنی‬ ‫کــه وقتی مــی گوییم دموکراســی‪ ،‬منظــور همان‬ ‫انتخابات اســت‪.‬‬ ‫افــرادی کــه‬ ‫اعالمیــه حقوق‬ ‫بشــر را در ســال‬ ‫‪ 1948‬تنظیــم‬ ‫کردند‪ ،‬بــا احترام‬ ‫بــه ارزش هــای‬ ‫روز از انتخابــات و رای گیری به عنــوان راهی برای‬ ‫اجرای دموکراســی یــاد کردند؛ اما گذشــت زمان و‬ ‫تغییــر زمانــه این الــزام را ایجــاد کرد کــه باید در‬ ‫اســاس ایــن طــرز تفکــر تجدیدنظر کــرد؛ چرا که‬ ‫انتخابات برای اجرای دموکراســی ممکن است الزم‬ ‫باشــد؛ امــا دیگــر کافی نیســت‪.‬‬ ‫جایگزینی برای سوخت فسیلی‬ ‫قــرن ‪ 21‬دنیــای انتخــاب هــای هر روزه اســت‪.‬‬ ‫دویســت ســال پیش برنده شــدن در انتخابات این‬ ‫دوره چنــدان اهمیت نداشــت‪ .‬در آن روزگار فقط‬ ‫تالش بــرای یافتــن راهی جهــت شــناختن دنیای‬ ‫پیرامــون اهمیــت داشــت و عــوارض جانبــی این‬ ‫شــناخت برای انســان های جوامع اهمیت چندانی‬ ‫نداشت‪.‬‬ ‫از نظــر الکس ســلتر‪ ،‬اســتادیار اقتصــاد در کالج‬ ‫راولــز و متخصــص اقتصــاد آزاد و کارآفرینــی‪،‬‬ ‫انتخابــات و رایگیــری در دنیــای ارتباطــات امروز‬ ‫روحیه کارآفرینی و روح مشــارکت در رای دهندگان‬ ‫را می کشــد‪ .‬رای دادن حــس کاذبی از موفقیت در‬

‫افــرادی ایجاد می کنــد که پــس از رای دادن دیگر‬ ‫نقشــی در پروســه های سیاســی ندارنــد و قدرتی‬ ‫هم ندارند دولتمردان را وادار به پاســخگویی کنند‪.‬‬ ‫در چنیــن چرخه باطلــی رای دهنــدگان تبدیل به‬ ‫افــرادی مــی شــوند که حس مــی کننــد حقی از‬ ‫آنها دزدیده شــده اســت‪ .‬این حس بــا حس ایجاد‬ ‫آزادی در رونــد دموکراســی کــه قرار بــود با رای‬ ‫گیری ایجاد شــود‪ ،‬کامال متضاد و متفاوت اســت‪.‬‬ ‫یــک انتخابــات مــی تواند راهــی بــرای مبارزه‬ ‫بــا موقعیت هــای شــکننده در یک کشــور مثل‬ ‫خشــونت‪ ،‬تنش هــای قومــی‪ ،‬جــرم و جنایت و‬ ‫فســاد باشــد؛ اما باز هــم کافی نیســت‪ .‬انتخابات‬ ‫به صــورت خودکار باعث تقویت دموکراســی نمی‬ ‫شــود؛ اما مــی تواند از نابــود شــدن آن جلوگیری‬ ‫کند‪ .‬حــق رای و برگــزاری انتخابــات آزادانه راهی‬ ‫اســت برای آنکه دموکراســی به حیــات خود ادامه‬ ‫دهد‪.‬‬ ‫جرج هاســناس‪ ،‬اســتاد حقــوق دانشــگاه جرج‬ ‫تاون‪ ،‬پیــش از آغاز رقابت های ریاســت جمهوری‬ ‫در آمریــکا پیش بینی کرده بود کــه روند انتخابات‬ ‫این کشــور برخالف توقعات و پیــش بینی ها جلو‬ ‫خواهد رفت‪ .‬او در نوشــته ای که در ســایت «بنیاد‬ ‫مطالعات اقتصادی» منتشــر شــد‪ ،‬نوشت‪« :‬تمرکز‬ ‫تنگ نظرانه بر انتخابات به عنوان حالل مشــکالت‬ ‫یــک جامعه کمی عجیب و غیرواقعی اســت‪.‬‬ ‫در ‪ 200‬ســال اخیــر انســان به دنبــال راه عملی‬ ‫برای اجرای این مشــارکت محســوب می شود‪ .‬در‬ ‫حــال حاضــر رای گیــری روش معتبر برای روشــن‬ ‫نگه داشــتن چراغ دموکراســی اســت‪ .‬بــا این حال‬ ‫دموکراســی ریشــه دار گذشــته از سرچشمه های‬ ‫دیگــری ســیراب شــده کــه ممکــن اســت برای‬

‫موفقیتی دیگر برای گروه هنری موج نو‬

‫روزگاران امــروز کارایــی چندانی نداشــته باشــد‪.‬‬ ‫هنگامــی که حامیان انقالب های فرانســه و آمریکا‬ ‫انتخــاب را به عنــوان راهی برای بــه کارگیری اراده‬ ‫مــردم پیشــنهاد کردنــد‪ ،‬احزاب مختلف سیاســی‪،‬‬ ‫قوانیــن مربوط بــه حق رای همگانی‪ ،‬رســانه های‬ ‫جمعی فراگیر‪ ،‬شــبکه هــای اجتماعی مختلف و از‬ ‫همــه مهم تــر اینترنت وجود نداشــت تــا حیاتی‬ ‫تــازه بــه خواســته اقلیت های همیشــه در ســایه‬ ‫بدهد‪ .‬درواقع پیشــگامان دموکراسی هیچ ایده ای‬ ‫درباره آینــده بشــریت در روزگاران بعد از انقالب‬ ‫صنعتی و توســعه نداشتند‪».‬‬ ‫‪ ‬دیویــد ون ریبروک نیز درباره کارکــرد امروز رای‬ ‫گیری در روند دموکراســی می نویســد‪« :‬انتخابات‬ ‫ســوخت فســیلی ماشــین سیاســت امروز اســت‪.‬‬ ‫همانند نفت کــه زمانی به اقتصاد کشــورها بال و‬ ‫پر داد‪ ،‬انتخابات نیز موتور سیاســت را روشــن کرد‪.‬‬ ‫ولــی حاال نفــت عالوه بر اقتصاد جنبــه های دیگر‬ ‫زندگــی همانند محیط زیســت را نیــز تحت تاثیر‬ ‫قرار داده اســت‪.‬‬ ‫‪ ‬اگرچــه همه مخالف اســتفاده از نفت هســتند؛‬ ‫امــا هنوز کســی به طور کامل آن را کنار نگذاشــته‬ ‫اســت‪ .‬در سیاســت نیز اگر در اسرع وقت سوخت‬ ‫جدیدی برای روشــن نگه داشــتن چراغ دموکراسی‬ ‫کشــف نشــود‪ ،‬باید در انتظار بحران سیستماتیک‬ ‫در رونــد دموکراســی در سراســر جهــان باشــیم‪.‬‬ ‫اگــر همچنــان لجوجانه بــر مفهــوم رای گیری به‬ ‫جای دموکراســی پافشــاری کنیــم‪ ،‬با پایــان بحران‬ ‫اقتصــادی در جهان دیگر اثری از دموکراســی باقی‬ ‫نخواهدمانــد‪ .‬در آن روز بشــر باید یــک بار دیگر‬ ‫بنشــیند و بــرای بازتعریــف ابتدایی تریــن اصول‬ ‫زندگــی جمعی به دنبــال تعریف تازه ای باشــد‪».‬‬ ‫بــه ایــن هــدف را میســر میکنــد‪ .‬این فیلــم در‬ ‫حقیقت ‪ ،‬نوســتالژی ســینمای قبل از انقالب است‪.‬‬ ‫صحنــه ها و نکاتی از فیلم هــای قبل از انقالب که‬ ‫از دیده ها پنهان مانده اســت بــه زیبایی در فیلم‬ ‫تحلیل می شــود ‪.‬‬ ‫مقصودلــو بســیار برای تهیه و ســاخت این فیلم‬ ‫زحمت کشیده اســت اما با تمام جذابیتی که فیلم‬ ‫دارد‪ ،‬جای خالی بســیاری از بازیگران زن ســینمای‬ ‫قبل از انقالب ایران در این فیلم مشــهود اســت و‬ ‫نمیتواند نســخه کاملی از سرگذشــت بازیگران زن‬ ‫ســینمای قبل از انقالب محسوب شود‪.‬‬ ‫برگــزاری این بازبینــی فیلم اقدام دیگــری بود از‬ ‫گــروه هنری موج نو به سرپرســتی عارف محمدی‬ ‫که بسیار مورد اســتقبال قرار گرفت و برگ دیگری‬ ‫بــر افتخارات فرهنگی این گــروه هنری افزود‪.‬‬ ‫عارف محمدی و همــکاران خوب و صمیمی اش‬ ‫سالهاســت در زمینه اعتالی فرهنگ ایرانیان تورنتو‬ ‫فعال هســتند‪ .‬محور اصلی فعالیتهــای گروه هنری‬ ‫موج نو ســینما است‪.‬‬

‫نمایش فیلم مســتند لبه تیغ بــه کارکردانی دکتر‬ ‫بهمن مقصودلــو روز جمعه دوازدهــم ماه می در‬ ‫ســالن پریا با حضور خــود کارگــردان برگزارگردید‪.‬‬ ‫بهمــن مقصودلو منتقد و پژوهشــگر ســینما برای‬ ‫نگارش و ویرایش مجموعه کتابهایی درباره ســینما‬ ‫و تاتــر جایــزه ادبی و معتبــر فروغ فرخــزاد را در‬ ‫ســال ‪ 1974‬بخــود اختصــاص داده اســت ‪ .‬کتاب‬ ‫او به نام ســینمای ایران توســط مرکــز خاورمیانه‬ ‫دانشــگاه نیویورک در ســال ‪ 1987‬منتشــر شــد و‬ ‫مورد تحســین قرار گرفت ‪ .‬حضور در نشست های‬ ‫ســینمایی و هیت داوران و ســخنرانی در جشنواره‬ ‫های مختلف‪ ،‬دانشــگاه ها و مراکــز فرهنگی دنیا‬ ‫از جملــه فعالیت های جهانی اوســت‪.‬‬ ‫فیلم مســتند لبــه تیغ با بیش از دو ســاعت زمان فیلــم ادای احترام به بازیگران زن ســینمای قبل از‬ ‫در عیــن جذابیت بیننــده رابه تحســین وا میدارد‪ .‬انقالب اســت که با ساختاری هوشــمندانه رسیدن‬ ‫‪ 65‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪65 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫>>>>>‬ ‫رضا‬

‫دو داستانک از رضا کاظمی‬

‫ِ‬ ‫میان رنگ‌ها‬ ‫از‬

‫کاظمی‬

‫نقــاش بــود‪ُ .‬پرتره می‌کشــید‪ .‬رنگ روغن‪ ،‬ســیاه‬ ‫قلم‪ ،‬مــداد رنگــی‪ُ .‬پرتره ْ‬ ‫‌هــاش زنده بودنــد‪ ،‬جان‬ ‫داشــتند‪ ،‬بــات حــرف می‌زدنــد‪َ .‬مــرد‪ ،‬تنهــا بود‪.‬‬ ‫شاَش هم شــبیه‬ ‫میانه‌ســال‪ .‬چهــر‌هاَش‪ ،‬ســر و ری ‌‬ ‫همــه‌ی نقاش‌ها! تــوو راســته‌ی خیابــانِ امیرآباد‬ ‫گالری داشــت‪ .‬همان‌جا هم می‌مانــد‪ .‬نیم‌طبقه‌ی‬ ‫باالی گالــر ‌یاَش‪.‬‬ ‫بســتن گالــر ‌یاَش‪ ،‬کســی زد به‬ ‫وقت‬ ‫یک‌شــب‪ِ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫شیشــه‪ .‬بیرون تاریک بــود ندیــدش‪ .‬در را باز کرد‪.‬‬ ‫پشت شیشــه‪ .‬زیبا‪ ،‬خوش‬ ‫زنِ جوانی ایســتاده بود ِ‬ ‫َبــر و لباس؛ بلند َقــد‪ .‬گفت‪" :‬بله؟" زن‪ ،‬نــگا ‌هاَش از‬ ‫داخل گالــری بود‪.‬‬ ‫باالی ســ ِر نقــاش به تابلوهــای ِ‬ ‫مــرد دوباره گفت‪" :‬بلــه؟" و بعد‪ ،‬یــک "بفرمایید"‬ ‫ت ِ بل ‌هاَش اضافه کرد‪ْ .‬‬ ‫زن نــگا ‌هاَش را از توو‬ ‫هم پشــ ‌‬ ‫ْ‬ ‫صورت نقاش‪ .‬عــدل هم تو‬ ‫برداشــت انداخــت رو‬ ‫ِ‬ ‫چشــم‌هاش‪ .‬نگا ‌هاَش نرم‪ ،‬مهربــان‪ ،‬لب‌خندی بود‪.‬‬

‫<<<<<‬

‫ســفارش تابلو بدهــم‪ُ .‬پرتره‌ای‬ ‫گفــت‪" :‬می‌خواهم‬ ‫ِ‬ ‫از خــودم‪ ".‬مرد نگا ‌هاَش را از چشــم‌های ْ‬ ‫زن گرفت‬ ‫تاریکی بیــرونِ گالــری‪ ،‬و گفت دیر‬ ‫انداخت تــوو‬ ‫ِ‬ ‫وقــت اســت می‌خواهــد ببنــدد بــرود برا شــام‪،‬‬ ‫اســتراحت‪ ،‬خواب‪ .‬گفت فرداش بیایــد‪ْ .‬‬ ‫زن نگا ‌هاَش‬ ‫ْ‬ ‫برداشــت‬ ‫را که دوبــاره توو گالری روو تابلوها بود‬ ‫کمی آورد پایین‪ ،‬دوخت به چشــم‌های مرد‪ .‬ســرش‬ ‫را هــم خواباند روو شــان ‌هاَش‪ ،‬لب‌خند هم نشــاند‬ ‫روو لب‌هــاش؛ و از کنــارش باریک شــد خزید توو‪.‬‬ ‫ساَش را گذاشــت‪ ،‬و برگشــت‬ ‫رفت جلــو میز‪ ،‬عک ‌‬ ‫روو بــه مرد‪ ،‬گفت‪" :‬هــر وقت آماده شــد می‌آیم‬ ‫می‌بــرم‪ ".‬پــو ‌لاَش را هم انگار می‌دانســت‪ ،‬تمام و‬ ‫ْ‬ ‫کمال گذاشــت کنار عکــس‪ ،‬و رفت‪.‬‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫نقــاش ُپرتــر‌هاش را نقش زد؛ تابلو اش را ســاخت‪،‬‬ ‫قاب گرفــت‪ ،‬از دیوار آویخت؛ و منتظر شــد بیاید‬ ‫ببرد‪ .‬نیامد‪ .‬ســال‌ها گذشــت‪ ،‬نیامد‪ .‬تابلو هم‌چنان‬ ‫روو دیــوار بود‪ .‬با مرد حرف می‌زد‪ ،‬با چشــم‌هاش‪،‬‬ ‫با لب‌خنــدش‪ُ .‬پرتــره‪ ،‬خواهان و خریدار داشــت‪.‬‬

‫ْ‬ ‫نقــاش زیــرش نوشــته بود‪ :‬فروشــی‬ ‫بســیار هم‪.‬‬ ‫پی ْ‬ ‫ســال گذشــت‪ .‬از میانه‌سالی‬ ‫از‬ ‫ســال‬ ‫نیســت!‬ ‫ِ‬ ‫شاَش سفید‪،‬‬ ‫به پیرســالی رســید‪ .‬خمیده‪ ،‬ســر و ری ‌‬ ‫دســت ْ‬ ‫‌هاش لَرز‪ ،‬گالــر ‌یاَش کم‌رونق؛ چشــم‌هاش‪،‬‬ ‫چشــم‌هاش امــا هم‌چنــان ُپــر فــروغ‪ .‬و تابلــو‬ ‫همان‌طــور آویختــه از دیوار‪ ،‬زنــده بود‪.‬‬ ‫بســتن گالــر ‌یاَش‪ ،‬کســی زد به‬ ‫وقت‬ ‫یک‌شــب‪ِ ،‬‬ ‫ِ‬ ‫شیشــه‪ .‬بیرون تاریک بــود ندیــدش‪ .‬در را باز کرد‪.‬‬ ‫پشت شیشــه‪ .‬زیبا‪ ،‬خوش‬ ‫زنِ جوانی ایســتاده بود ِ‬ ‫نقاش پیر نــگا ‌هاَش کرد گفت‪:‬‬ ‫َبر و لبــاس؛ بلند َقد‪ِ .‬‬ ‫"بلــه؟" زن به تابلو اشــاره کرد گفــت‪" :‬چه به‌وقت‬ ‫آمــاد ‌هاَش کرده‌اید اســتاد!" و از کنارش باریک شــد‬ ‫مقابل تابلــو؛ اَنــداز َوراَندازش‬ ‫خزیــد توو‪ ،‬ایســتاد ِ‬ ‫کرد‪ ،‬و با شــوق گفت‪" :‬دســت‌مریزاد استا ِد نقاش!"‬ ‫بعد‪ ،‬در ســکوت‪ ،‬تابلو ُپرتر‌هاَش را از دیوار برداشت‪،‬‬ ‫نقــاش پیر‪ِ ،‬بش‬ ‫تاَش‪ ،‬گشــت روو به‬ ‫گرفــت دســ ‌‬ ‫ِ‬ ‫لب‌خنــد زد‪ ،‬و از کنارش گذشــت؛ رفت‪.‬‬

‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫میان برف‌ها‬ ‫گوزن تیرخورده‌ای‬ ‫صدای قندشکســتن می‌آیــد‪ .‬یک‌ریز و پیوســته‪.‬‬ ‫روو اعصابــم اســت‪ .‬از صبــح کــه بیــدار شــده‌ام‬ ‫هســت تا حاال که غــروب آفتاب اســت‪ .‬چندباری‬ ‫خواســته‌ام از جایم بلند شــوم بروم در اتــاق را باز‬ ‫کنم ســرم را ببرم بیرون فریاد بکشــم‪" :‬بس اســت‬ ‫دیگــر! این‌همه قنــد به چه‌کارمان می‌آیــد؟ تا آخر‬ ‫عمــ ِر جفت‌مــان قند شکســته‌ای‪ ،‬بس نیســت؟!"‬ ‫ولی نرفته‌ام‪ .‬نشســت ‌هاَم پشــت میز‪ ،‬قد ‌م زد ‌هاَم توو‬ ‫اتــاق‪ ،‬خودخوری ‪ -‬تحمــل کرده دَم نــزد ‌هاَم‪ .‬فقط‬ ‫هــی با خودم گفته‌ام‪" :‬پیرمرد اســت بنــده‌ی خدا‪،‬‬ ‫د ‌لاَش می‌شــکند‪ .‬از قندشکســتن خوشش می‌آید‪،‬‬ ‫دلخوشــ ‌یاَش را نگیرم‪ ".‬پیرمرد‪ ،‬پدرم اســت‪ .‬با هم‬ ‫زنده‌گــی می‌کنیم‪ .‬باقــی خانواده رفته‌اند‪ .‬پســرها‬ ‫و دخترهــا خانه‌ی بخت‪ ،‬مادر خانــه‌ی آخرت‪ .‬صدا‬ ‫توو ســرم پیچیده‪ ،‬رفته نشسته روو اعصابم چکش‬ ‫می‌زنــد‪ .‬تــق تق تق تق‪ ...‬خســته هم نمی‌شــود‪.‬‬ ‫‌ای ســفید انداختــه روو فرش‪،‬‬ ‫یــک ســفره‌ی پارچه ِ‬ ‫وســط پذیرایــی؛ نشســته گوشــه‌اش و روبه‌رو‌یش‬ ‫ت ّپه‌ای ســفید درســت کرده‪ ،‬که ح ّبه‌ح ّبــه ‪ -‬ذره‌ذره‬ ‫قلــه‌اش بلندتــر‪ ،‬دامنه‌اش بزرگ‌تر می‌شــود‪.‬‬ ‫صدای قندشکستن می‌آید‪ .‬یک‌ریز و پیوسته‪ .‬روو‬ ‫‪ 64‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫اعصابم اســت‪ .‬از صبح که بیدار شــده‌ام هست تا‬ ‫حاال که غروب آفتاب اســت‪ .‬عصب‌هایم کشــیده‬ ‫وقت پاره شدن‌شــان باشد‪.‬‬ ‫شــده‪ ،‬آن‌قدر که انگار ِ‬ ‫طاقتم دیگر تمام می‌شــود‪ .‬از جایم بلند می‌شــوم‪،‬‬ ‫کتاب نیم‌خوانده ‪ -‬بالتکلیــف را می‌گذارم روو میز؛‬ ‫و عصبــی از اتاق می‌زنم بیرون‪ .‬می‌ایســتم‬ ‫ملتفــت حضورم نیســت‪.‬‬ ‫بــاالی ســرش‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫ساَش به قندهاســت‪ .‬خم می‌شــوم‪،‬‬ ‫حــوا ‌‬ ‫تاَش می‌کشم؛‬ ‫قندشــکن را به آنی از دس ‌‬ ‫تاَم‬ ‫و تا بفهمد چه شــده چه کرده‌ام دســ ‌‬ ‫را با قندشــکن باال می‌آورم و تیغ ‌هاَش را محکم‬ ‫ْ‬ ‫عــدل وســطِ ســرش‪ْ .‬‬ ‫خون‬ ‫می‌کوبــم توو ســرش‪.‬‬ ‫فــواره می‌شــود می‌پاشــد بیــرون‪ .‬بــه لباس‌هام‪،‬‬ ‫بــه قندها‪ ،‬به دیوار پشــت ســرم‪ ،‬حتا به ســقف‪.‬‬ ‫نــه صدایــی ازش درمی‌آیــد نــه حرکتــی می‌کند‪.‬‬ ‫همان‌طور که ُچمباتمه نشســته ک ّلــه می‌کند روو‬ ‫قله‌ی ســفید‪ .‬بــا صورت‪ .‬خــون از فــواره می‌افتد‪،‬‬ ‫ُجــووی می‌شــود‪ ،‬آرام می‌رود توو قندهــا و از درز‬ ‫پاییــن تپه؛ و پخش‬ ‫و دور ِز حبه‌ها راه می‌کشــد تا‬ ‫ِ‬ ‫می‌شــود و پیــش می‌آید و میــانِ راه هــم مکیده‬ ‫می‌شــود توو فرش‪ .‬ســفره‌ی قنــد انگار‬

‫دشــت برف‌گرفته‌ای اســت که گــوزنِ تیرخورده‌ی‬ ‫ِ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫خــون تا میــا ‌ناش آمده تــوا ‌ناش تمام‬ ‫پیــری با ر ّد‬ ‫شــده افتاده جان داده باشــد‪.‬‬ ‫قندشــکن را می‌انــدازم کنــارش‪ ،‬برمی‌گــردم توو‬ ‫اتــاق‪ .‬همان‌طــور با لباس‌هــای خون‌آلــود می‌روم‬ ‫کتــاب‬ ‫پشــت میــز و‬ ‫می‌نشــینم‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نیم‌خوانــده را دســت می‌گیــرم‪.‬‬ ‫ســکوت مثل عطــر دلپذیری‬ ‫فضا را ُپر می‌کنــد‪ .‬صفحه‌ای‬ ‫از کتــاب می‌خوانــم‪،‬‬ ‫ســیگاری روشــن می‌کنــم و‬ ‫ُپــک می‌زنــم‪ .‬ســیگار بــه نیمه‬ ‫نرســیده باز صدای‬ ‫قند شکســتن‬ ‫می‌آیــد‪ .‬یک‌ریز‬ ‫و پیوســته‪ .‬تــق‬ ‫تــق تق تــق‪...‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪64 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪ 49‬یــک زن ســعودی بــرای باز‬ ‫کــردن حســاب بــه بانــک‬ ‫مراجعــه کنــد باید حتمــا قیم مــرد وی همراهش‬ ‫باشــد چه در غیر اینصورت حســاب بانکی برای او‬ ‫افتتاح نمی‌شــود‪.‬‬ ‫بــه نظر می‌رســد ســعودی‌ها بیشــتر حقوقی را‬ ‫بــه زنان می‌دهند که بازتاب جهانی داشــته باشــد‬ ‫بلکــه وجهه تخریب شــده آنهــا را بابت شــکاف‬ ‫عمیق جنســیتی تــا حــدودی تعدیل کند‪.‬‬ ‫به عنوان مثال حق شــرکت در انتخابات محلی و‬ ‫رای دادن در حالــی به زنان ســعودی داده شــد که‬ ‫آنها همچنــان نمی‌تواننــد بدون حضــور یک مرد‬ ‫در قامــت قیم یک حســاب بانکی ســاده باز کنند‪.‬‬ ‫خروج از خانه با یک همراه مرد‬ ‫زنــان ســعودی باید حین خــروج از خانــه همراه‬ ‫یکــی از محــارم مرد خود باشــند‪ .‬فرد محــرم باید‬ ‫هــر کجایی کــه زن قصد رفتــن دارد او را همراهی‬

‫ســال ‪ 2015‬اولین ســالی بــود که زنــان مجاز به‬ ‫رای دادن در انتخابات شــوراهای عربستان سعودی‬ ‫شــدند‪ .‬البته ایــن حق رای هم بــا محدودیت‌های‬ ‫بســیاری همــراه بود ضمــن اینکــه مخالفت‌های‬ ‫بســیاری هم در این زمینه انجام شــد‪.‬زنان سعودی‬ ‫همچنــان نمی‌تواننــد در جایگاهــی باالتــر از‬ ‫انتخابات شــوراها پای صنــدوق رای بیایند یا اینکه‬ ‫در ســمت‌هایی فراتر از حضور در همین شــوراها‬ ‫فعالیت کنند‪.‬اگرچه پادشــاه سابق عربستان ‪ 30‬زن‬ ‫را بــا عنوان مشــاور برتر مجلس شــوراها منصوب‬ ‫کــرد‪ .‬در عین حال زمانی که زنــی کاندید انتخابات‬ ‫محلــی یــا همــان شــوراها در کشــور عربســتان‬ ‫می‌شــود باید از پشــت یک پارتیشــن ســخنرانی‬ ‫کــرده ضمن اینکه مدیریت کمپیــن و اداره آن باید‬ ‫بر عهــده یک مرد باشــد‪.‬‬ ‫اگرچــه برنامه‌هــای انتخاباتــی بســیار محدودی‬ ‫در ایــن کشــور وجــود دارد اما آنطور کــه به نظر‬ ‫می‌رســد تغییــرات در خصوص حضور پــر رنگ‌تر‬

‫کند‪ .‬ایــن فرد باید همســر یا یکی از اقــوام محرم‬ ‫وی باشد‪.‬‬ ‫تفاوتــی نمی‌کند کــه یک زن به فروشــگاه برود‬ ‫یــا مطب دکتــر چون به هــر حال یکــی از محارم‬ ‫او بایــد در ایــن بیــرون رفتن کنارش باشــد‪ .‬به هر‬ ‫حــال ســعودی‌ها حضور یک فرد محــرم را کنار زن‬ ‫عاملــی بر امنیــت او می‌دادند‪.‬‬ ‫در همین راســتا اتفاق عجیبی که در یک پرونده‬ ‫قضایــی تجاوز در عربســتان واقع شــد نــگاه غیر‬ ‫قابــل درک جامعه ســعودی را عیان می‌کند‪.‬‬ ‫وقتی زنی تنها در عربســتان مــورد تجاوز عده‌ای‬ ‫از اراذل و اوبــاش قــرار گرفت و ماجــرای او به یک‬ ‫پرونده قضایی تبدیل شــد ؛ دادگاه شــریعت مقدار‬ ‫شــاق بیشــتری برای زن نســبت به متجاوزان در‬ ‫نظر گرفت چه اینکــه وی پذیرفته بود تنها و بدون‬ ‫همراهی یک محــرم از خانه بیرون رفته اســت‪.‬‬ ‫محدودیت حق رای‬ ‫‪ 63‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫زنان در امور اینچنینی هر چند بســیار ْآهســته اما‬ ‫پیــش می‌رود‪.‬‬ ‫در همان روزهای ابتدایی ســال ‪ 2015‬یعنی زمانی‬ ‫که زنــان مجاز به شــرکت در انتخابات شــوراها و‬ ‫کاندید شــدن در همین انتخابات شــدند شاهزاده‬ ‫محمد بن ســلمان که یکســال از دوران پادشــاهی‬ ‫پدرش ملک ســلمان بن عبدالعزیز می‌گذشــت در‬ ‫مصاحبه با اکونومیســت گفت حقوق و آزادی زنان‬ ‫در عربستان سعودی پیشــرفت کرده است‪.‬‬ ‫وی بــرای اثبات این ادعا ســراغ همیــن انتخابات‬ ‫شــوراها رفــت و با تمرکــز بر روی این مســئله که‬ ‫زنــان مجــاز به شــرکت در ایــن انتخابــات چه در‬ ‫قالب رای دادن و چه انتخاب شــدن هستند مدعی‬ ‫شــد زنان ســعودی مســئول سرنوشــت خودشان‬ ‫هستند !‬ ‫زنان بدون همراه مرد ویزیت نمی‌شوند!‬ ‫زنان ســعودی برای ویزیت شدن توسط یک دکتر‬

‫‪ ،‬معاینه در بیمارســتان و خالصه کالم هر مشــکلی‬ ‫که نیاز به حضور آنها در یک مکان پزشــکی داشته‬ ‫باشــد به همراهــی مردان یــا همان محــارم خود‬ ‫قطعا نیاز خواهند داشــت چه اینکــه اگر آنها تنها‬ ‫باشــند حتی توسط پزشــک ویزیت هم نمی‌شوند‬ ‫چه رســد به درمان‌هــای جدی‌تر‪.‬‬ ‫حــق ورود بــه فروشــگاه‌های موســیقی ممنــوع‬ ‫ا ست !‬ ‫زنــان در عربســتان ســعودی اجــازه ورود بــه‬ ‫فروشــگاه‌هایی که تجهیزات موســیقی می‌فروشند‬ ‫ندارند‪ .‬ایــن موضوع زمانی به یــک موضوع جدی‬ ‫تبدیل شــد کــه در ســال ‪ 2014‬مقامــات دولتی از‬ ‫فروشگاه‌های موسیقی خواســتند با نصب تابلویی‬ ‫ورود خانم‌هــا به فروشــگاه را ممنــوع اعالم کنند‪.‬‬ ‫عربســتان ســعودی‪ :‬عضو جدید کمیســیون مقام‬

‫زن‪...‬‬ ‫عربســتان در حالــی روی یکــی از صندلی‌هــای‬ ‫عضویت کمیســیون مقام زن می‌نشــیند که بانوان‬ ‫ایــن ســرزمین برخالف تــاش ظاهــری دولتمردان‬ ‫ســعودی همچنــان از ابتدایی‌تریــن حقــوق خود‬ ‫محروم هســتند‪ .‬آنها برای کار و تحصیــل به اجازه‬ ‫قیــم نیــاز دارند و عرف به ایشــان اجــازه رانندگی‬ ‫نمی‌دهــد‪ .‬اینهــا بخشــی از ابتدایی‌ترین حقوقی‬ ‫اســت که زنان عربســتان از آن برخوردار نیستند و‬ ‫چه بســا بارهــا و بارهــا خبرگزاری‌هــا ‪ ،‬روزنامه‌ها‬ ‫و مجموعه‌هــای خبــری در دنیــا بــه ایــن مقوله‬ ‫پرداخته‌اند با این حال دولتمردان ســعودی ژســت‬ ‫موفقیــت آمیزی بــه خــود می‌گیرند و بــا افتخار‬ ‫کرســی را تصاحــب می‌کننــد تــا یکــی دیگــر از‬ ‫اتفاقــات عجیب دنیــا با انکار علنــی واقعیت‌های‬ ‫تلخ رقــم بخورد!‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪63 Kheradmand‬‬


62 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬62


‫پرتیراژترین کتابجهان‪ ‬‬ ‫این کتــاب صاحب چندین رکورد اســت‪ :‬انجیل‪.‬‬ ‫مجموع تیراژ آن را تنهــا می‌توان تخمین زد‪ .‬طبق‬ ‫کتــاب گینس تــا کنون بیــن ‪۲‬و نیم تــا ‪ ۵‬میلیارد‬ ‫نســخه از انجیــل چاپ شــده اســت‪ .‬هر ســال‬ ‫نزدیک بــه ‪ ۲۰‬میلیون نســخه جدید نیــز به این‬ ‫مجموع اضافه می‌شــود‪ .‬انجیــل همچنین رکورد‬ ‫بیشــترین تعداد ترجمه‌ها را در اختیــار دارد‪ .‬این‬ ‫کتــاب به بیش از ‪ ۲۵۰۰‬زبان ترجمه شــده اســت‪.‬‬ ‫پرخواننده‌ترین رمانجهان‬ ‫بیش از چهار قرن اســت که داســتان دن‌کیشوت‬ ‫میلیون‌هــا خواننده در سراســر جهــان را به وجد‬ ‫آورده و الهام‌بخــش هنرمندانــی نظیــر ریشــارد‬ ‫اشــتراوس یا پیکاســو شده اســت‪ .‬دن‌کیشوت اثر‬ ‫میگل ســروانتس‪ ،‬نویســنده اســپانیایی تا به‌اینجا‬ ‫‪ ۵۰۰‬میلیون بار چاپ شــده اســت‪ .‬برای مقایســه‬ ‫بد نیســت بدانید کــه تیــراژ کل مجموعه هفت‬ ‫جلــدی داســتان‌های هــری پاتــر تا به حــال ‪۴۰۰‬‬ ‫میلیون نســخه بوده اســت‪.‬‬ ‫قطورترین کتابجهان‬ ‫قطورتریــن کتــاب جهــان بــا ضخامــت ‪۳۲‬‬ ‫ســانتی‌متر دربرگیرنده تمامی داســتان‌های خانم‬ ‫مارپــل به قلــم آگاتا کریســتی اســت‪ .‬این کتاب‬ ‫در ســال ‪ ۲۰۰۹‬در ‪ ۵۰۰‬نســخه توســط انتشــارات‬ ‫‪ Harper Collins‬منتشــر شــد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫اسرارآمیزترین کتابجهان‪ ‬‬ ‫این کتــاب دانشــمندان زیــادی را کالفــه کرده‬ ‫اســت‪ :‬دست‌نوشــته‌های ووینیچ کــه دربرگیرنده‬ ‫نقاشــی‌های عجیــب و غریب از جملــه تصاویر‬ ‫گیاهان ناشــناخته است و با الفبایی ناآشنا نگاشته‬ ‫شده است‪ .‬نویســنده کتاب ناشناس است و خلق‬ ‫آن احتماال بــه قرن ‪ ۱۵‬میــادی بازمی‌گردد‪ .‬گفته‬ ‫می‌شــود که این کتــاب جزو دارایی‌هــای رودلف‬ ‫دوم (امپراتــور رم مقــدس) بوده اســت‪ .‬در ســال‬ ‫‪ ۱۹۱۲‬ویلفرد ووینیچ این کتــاب را در ایتالیا خرید‬ ‫و بــا خود بــه آمریکا برد‪.‬‬ ‫پرکارتریننویسندهجهان‬ ‫ال‪ .‬ران هوبــارد را بــه عنــوان بنیانگــذار فرقــه‬ ‫ســاینتولوژی می‌شناســند‪ .‬امــا طبــق کتــاب‬ ‫رکوردهای گینس او با نوشــتن ‪ ۱۰۸۴‬کتاب‪ ،‬رکورد‬ ‫نویســنده‌ای با بیشــترین تعداد اثــر را در اختیار‬ ‫دارد‪ .‬همچنیــن رکــورد ضبــط بیشــترین کتــاب‬ ‫صوتــی نیز به نــام هوبارد ثبت شــده اســت‪ .‬او‬ ‫در ابتــدا بــه عنوان نویســنده کتاب‌‌هــای علمی‬ ‫تخیلــی کارش را آغــاز کــرد و بعدهــا مشــغول‬ ‫نوشــتن کتاب‌هــای تخصصــی در زمینــه فرقــه‬ ‫مناقشــه‌برانگیز ســاینتولوژی شــد‪.‬‬ ‫برترین ها‬

‫‪ 61‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪61 Kheradmand‬‬


‫رکوردهای دست‌نیافتنی در دنیای ادبیات‬

‫که ایــن مبلــغ برایش‬ ‫حکــم پــول توجیبــی‬ ‫را دارد‪ ،‬کســی نبــود‬ ‫جــز ثروتمندترین فرد‬ ‫جهــان‪ :‬بیــل گیتس‪.‬‬

‫کهن‌ترین کتــاب چاپی‬ ‫جهان‪ ‬‬ ‫ایــن کتاب ‪ ۶۰۰‬ســال‬ ‫پیــش از نســخه چاپی‬ ‫انجیل گوتنبــرگ و ‪۸۶۸‬‬ ‫ســال پــس از میــاد‬ ‫مســیح به چاپ رســید‬ ‫کــه از آن بــه عنــوان‬ ‫کهن‌ترین کتــاب چاپی‬ ‫جهــان یــاد می‌کننــد‪:‬‬ ‫دیامونــد ســوترا‪ .‬ایــن‬ ‫کتاب متــن گفتگویی ردوبدل شــده میــان بودا و‬ ‫یکــی از شــاگردانش اســت‪ .‬برای چــاپ این کتاب‬ ‫نشــان‌های نوشــتاری و تصاویــر روی یک صفحه‬

‫همزمــان بــا برگــزاری نمایشــگاه کتــاب تهران‬ ‫بــه دنیــای ادبیــات ســری زده‌ایم تــا این بــار از‬ ‫رکوردهایــش بگوییم‪ .‬آیا می‌دانســتید کوچکترین‬ ‫کتــاب دنیــا چه ابعــادی دارد؟ یــا اســرارآمیزترین‬ ‫کتــاب جهان کــه دانشــمندان را کالفه کــرده‪ ،‬چه‬ ‫نامیــده می‌شــود؟‬ ‫‪ ‬‬ ‫گران‌ترین کتابجهان‬ ‫وقتــی کتابچــه یادداشــت لئونــاردو داوینچــی‬ ‫(‪ )Codex Leicester‬در ســال ‪ ۱۹۹۴‬در حراجــی‬ ‫کریســتی در نیویورک برای فروش عرضه شد‪ ،‬تصور‬ ‫می‌شــد که چنــد میلیونی فــروش رود‪ ،‬اما کســی‬ ‫گمــان نمی‌کرد که در نهایت شــخصی بــرای آن ‪۳۰‬‬ ‫میلیــون و ‪ ۸۰۰‬هــزار دالر پرداخت کند‪ .‬این خریدار‬ ‫‪ 60‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫چوبی کنده‌کاری شــده و ســپس روی آنهــا را رنگ‬ ‫کــرده و در نهایــت روی کاغــذ فشــار داده‌انــد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫کوچکترین کتابجهان‬ ‫آیــا قادریــد ایــن کتــاب را ببینیــد؟ ایــن کتاب‬ ‫مینیاتــوری با ابعاد ‪ ۷۴‬در ‪ ۷۵‬میلی‌متر در ژاپن تهیه‬ ‫شــده که رکورد کوچکترین کتاب جهان را‬ ‫بــه نام خود به ثبت رســانده اســت‪ .‬این‬ ‫کتاب به اســم "‌گل‌هــای فصــول" در ‪۲۲‬‬ ‫صفحه تهیه شــده و حاوی تصاویر گل‌ها‬ ‫همــراه با توصیف آنهاســت که در فونت‬ ‫یک‌دهم میلیمتر چاپ شــده اســت‪.‬‬ ‫ناشــر این کتــاب (‪)Toppan Printing‬‬

‫بــرای چــاپ آن از تکنیکی اســتفاده کــرده که در‬ ‫صنعت چاپ اســکناس اســتفاده می‌شــود‪ .‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪60 Kheradmand‬‬


‫مشــکلی مثل اضطراب داشته باشــد‪ .‬در سنین ‪2-5‬‬ ‫ســال‪ ،‬تــرس از حیوانات‪ ،‬تاریکی و تــرس از تنهایی‬ ‫بــروز می‌کند‪.‬‬ ‫تــرس از تاریکــی در میان کودکان متفــاوت و در‬ ‫حال تغییر اســت و در ســنین ‪ 5-7‬ســالگی ظاهر‬ ‫می‌شــود‪ .‬در ســنین ‪ 5-7‬ســال‪ ،‬بیشــتر کــودکان‬ ‫ســوال‌هایی درباره مرگ می‌پرســند و ترس از مرگ‬ ‫دارند‪ .‬در ‪ 7‬ســالگی و با آغاز دوره دبســتان‪ ،‬ترس از‬ ‫مدرســه در برخــی از دانش‌آموزان دیده می‌شــود‪.‬‬ ‫بیشــتر کــودکان از پدیده‌هــا و موقعیت‌هــای‬ ‫بی‌خطر می‌ترســند‪.‬‬ ‫ترس‌های شــدید که در بســیاری از کودکان دیده‬ ‫می‌شــود‪ ،‬ســامت جســمی و فکری آنها را تهدید‬ ‫می‌کنــد و اگر ایــن گونــه ترس‌ها درمان نشــوند‪،‬‬ ‫باعث بروز اختالل‌های جســمی‪ ،‬فکــری و تربیتی‬ ‫در کودک می‌شــوند و او نمی‌توانــد از فرصت‌ها و‬ ‫توانایی‌هایش به طرز مناســب اســتفاده کند‪ .‬برای‬ ‫درمــان و کاهش میزان ترس در کودکان بهتر اســت‬ ‫نشــانه‌های ترس‪ ،‬علــل ایجادکننده و منشــاء ترس‬ ‫را بدانیم‪.‬‬

‫صداهــای غیرعادی‪ ،‬ناگهانــی و بلند و موقعیت‌ها‬ ‫و مکان‌هــای ناآشــنا‬ ‫‪ .11‬جدایــی از مادر‪ ،‬خانه‪ ،‬ســایر اعضای خانواده‬ ‫و دوستان‬ ‫‪ .12‬ترس از نقص عضو و صدمات فیزیکی ناشــی‬ ‫از بیمــاری و ترس از مردن‬ ‫‪ .13‬پــرورش نیافتــن کافی قــدرت درک کودک در‬ ‫مــورد ارتباط زمــان و مکان‪ ،‬علــت و معلول‬ ‫‪ .14‬وقتی کودک احســاس‌کند والدین نمی‌توانند‬ ‫تمام پیشــامدهای زندگی را کنترل کنند‪.‬‬ ‫‪ .15‬تاثیر نامطلوب بعضی فیلم‌ها‪ ،‬کتاب‌ها‬ ‫‪ .16‬ندانسته‌ها در مورد بیماری و روند درمان‬ ‫‪ .17‬ترس از گم شدن در مدرسه یا بیمارستان‬ ‫‪ .18‬دادن پاسخ‌های اشتباه به سواالت کودک‬ ‫‪ .19‬نگفتــن حقایــق بــه کــودک درخصــوص‬ ‫مکان‌هایــی کــه می‌خواهیم او را ببریم (مدرســه_‬ ‫بیمارستان)‬ ‫‪ 22‬عالمت ترس کودکان‬ ‫تــرس دائمی کــودک به هــر علتی که باشــد‪ ،‬اثر‬ ‫نامطلــوب و مضری بر جســم و روان او می‌گذارد و‬ ‫کــودک را از زندگی طبیعی و شــاد محروم می‌کند‪.‬‬ ‫کودکان ترســو غالبا گوشــه‌گیر‪ ،‬خجول‪ ،‬فاقد قدرت‬ ‫تصمیم‌گیری و وابســته به سایرین‬ ‫هســتند طوری که نه‌تنها قادر به حل مشــکالت‬ ‫زمــان حال نیســتند‪ ،‬بلکــه در آینده نیــز از احراز‬ ‫پســت‌های حســاس شــغلی‪ ،‬ترس دارند‪ .‬برخی از‬ ‫مهم‌تریــن عالیم ترس کــودکان از ایــن قرارند‪:‬‬ ‫‪ .1‬فرار از موقعیت ترس‌آور‬ ‫‪ .2‬کمک خواستن‬ ‫‪ .3‬جیغ کشیدن‬ ‫‪ .4‬چنگ زدن بدن‬ ‫‪ .5‬خشک شدن دهان‬ ‫‪ .6‬لرزش اندام‬ ‫‪ .7‬پریدن رنگ صورت‬ ‫‪ .8‬تنگی‌نفس و گرفتگی صدا‬ ‫‪ .9‬افزایش ضربان قلب‬ ‫‪ .10‬عرق کردن‬ ‫‪ .11‬احساس خستگی شدید‬ ‫‪ .12‬از دست دادن کنترل ادرار‬ ‫‪ .13‬تضعیف قدرت اندیشه و تصمیم‌گیری‬ ‫‪ .14‬لکنت زبان‬ ‫‪ .15‬نگاه‌های غیرطبیعی‬ ‫‪ .16‬گوشه‌گیری‪ ،‬انزواطلبی و کمرویی‬ ‫‪ .17‬اختالل خواب‬ ‫‪ .18‬اختالل گوارشی‬ ‫‪ .19‬ناخن جویدن‬ ‫‪ .20‬شب‌ادراری‬ ‫‪ .21‬خشم و عصبانیت‬ ‫‪ .22‬حسادت‬ ‫‪ 6‬روش پیشگیری از ترس کودکان‬ ‫در ایــن روش‪ ،‬اصل بر این اســت کــه قبل از آنکه‬

‫‪ 19‬ریشه ترس کودکان‬ ‫سرمنشــاء تــرس کودک‪ ،‬اعــم از اینکــه معقول یا‬ ‫نامعقول باشــد‪ ،‬باید در تجارب او جســتجو شــود‪.‬‬ ‫از تجــارب جرســیلد و هولمز چنیــن برمی‌آید که‬ ‫ترس‌های کودک از مراحل رشــدش متاثر می‌شــوند‪.‬‬ ‫برخــی از مهم‌تریــن علل اساســی ایجــاد ترس در‬ ‫کودکان از ایــن قرارند‪:‬‬ ‫‪ .1‬گاهــی والدیــن می‌توانند الگوهــای ویژه‌ای از‬ ‫تــرس را به کــودکان خــود آموزش و انتقــال دهند‬ ‫(والدین ترســو‪ ،‬کودک ترســو)‪.‬‬ ‫‪ .2‬تهدیــد کــردن کــودک بــرای برقــراری نظم و‬ ‫انضبــاط در خانــه نیز ممکن اســت باعــث ترس‬ ‫کــودک از مراکــز بهداشــتی و فرآیند درمان شــود‪.‬‬ ‫مثال به کودک گفته شــود‪« :‬بایــد قرصت را بخوری‬ ‫وگرنــه می‌میــری» یــا «اگر غــذا نخــوری‪ ،‬می‌گم‬ ‫دکتر آمپولــت بزنه»‪.‬‬ ‫‪ .3‬انتظــارات و توقعــات افراطــی و نامتناســب‬ ‫والدیــن از کــودک‬ ‫‪ .4‬گاهی تجربه‌ها و خاطرات ناگوار و وحشــتناک‬ ‫کودک باعث ایجاد ترس در او می‌شــود‪.‬‬ ‫‪ .5‬ویژگی‌هــای شــخصیتی خــود کــودک‪ ،‬عوامل‬ ‫زیســتی‪ ،‬سرشــتی و آمادگی‌هــای فطــری اولیه و‬ ‫داشــتن بدنــی آســیب‌پذیر و نحیف‬ ‫‪ .6‬رشد ناکافی عاطفی و مغزی کودک‬ ‫‪ .7‬داشــتن والدیــن بیــش از حــد حمایت‌کننده‪،‬‬ ‫محافظــه‌کار و محتاط‬ ‫‪ .8‬ســخت‌گیر بــودن والدین و اعمــال تنبیه‌های‬ ‫شد ید‬ ‫‪ .9‬نداشــتن برنامه‌ریــزی قبلــی و آمــاده کــردن‬ ‫کــودک بیمــار بــرای انجــام فرآینــد درمان‬ ‫‪ .10‬مواجهــه بــا افــراد بیگانــه‪ ،‬اشــیای جدیــد‪،‬‬ ‫‪ 59‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫کودک در موقعیت ترســناک قرار بگیــرد‪ ،‬او را آگاه‬ ‫کنیم‪:‬‬ ‫‪ .1‬اگــر احتمال می‌دهید که کــودک از رعد و برق‬ ‫می‌ترســد‪ ،‬در یک روز توفانی به او لباس بپوشــانید‬ ‫و او را بــه حیــاط یــا بالکــن ببرید و بگوییــد‪ :‬اگر‬ ‫آســمان بــرق زد‪ ،‬بعد صدای بلندی خواهی شــنید‬ ‫و ترســی هم ندارد‪.‬‬ ‫‪ .2‬اگر کودک قرار اســت در بیمارســتان بســتری‬ ‫شــود و می‌ترســد‪ ،‬حتمــا از قبــل بــه او بگویید و‬ ‫بــرای ایــن جدایی آمــاده‌اش کنید تا یکبــاره با این‬ ‫موقعیــت مواجــه و دچار ترس نشــود‪.‬‬ ‫‪ .3‬تــرس فرزندانمــان از بیماری و مــرگ نیز نباید‬ ‫باعث شــود کــه واقعیت‌ها را از آنهــا مخفی کنیم‪.‬‬ ‫بایــد به ســواالت کــودک مطابق با ســطح درک و‬ ‫بــر پایــه اعتقــادات مذهبی پاســخ داده شــود‪ .‬با‬ ‫کودکتان دربــاره بیماری صحبــت کنید و‬ ‫مطابق با ســن و شــخصیتش تــا حــدی او را در‬ ‫جریان بگذارید و اجازه بدهید احساســاتش را بیان‬ ‫کند ‪.‬‬ ‫‪ .4‬وقتــی کــودک از بیمــاری یــا مرگ شــخصی‬ ‫خبردار می‌شــود‪ ،‬احساســات زیادی بــروز خواهد‬ ‫داد‪ ،‬ممکن است احســاس انکار‌‪ ،‬ناراحتی‪ ،‬ناامیدی‪،‬‬ ‫تقصیر یا ترس داشــته باشــد‪ .‬به‌ویژه ممکن اســت‬ ‫بترســد که مبادا چنیــن اتفاقی برای‬ ‫خــودش یا کســانی کــه دوستشــان دارد‪ ،‬بیفتد‪.‬‬ ‫بگذارید درباره احساســاتش با شــما گفت‌وگو کند‪.‬‬ ‫شــما نیز به جای انکار احساســاتش‪ ،‬به او اطمینان‬ ‫دهیــد و حمایتش کنید‪.‬‬ ‫‪ .5‬درباره اینکه کودک را به مراســم تشــییع جنازه‬ ‫یا تدفین ببرید‪ ،‬خودتان براســاس ســن و شخصیت‬ ‫کــودک و موقعیــت او تصمیم بگیرید‪ .‬بســیاری از‬ ‫روان‌شناســان بر ایــن باورند که حضور در مراســم‬ ‫تدفین بــرای کودکان زیر ‪ 5‬تا ‪ 6‬ســال و همین‌طور‬ ‫بــرای کــودکان بزرگ‌تــری کــه حســاس هســتند‪،‬‬ ‫مناسب نیست‪.‬‬ ‫‪ .6‬اگــر کــودک تمایــل دارد در مراســم ختــم یا‬ ‫تشــییع شــرکت نکنــد‪ ،‬بــه خواســت او احتــرام‬ ‫بگذارید و ناراحت نشــوید‪ .‬اما برنامه‌های مراســم‬ ‫را برای کودک تشــریح کنیــد‪ .‬دربــاره برنامه‌هایی‬ ‫که در قبرســتان‪ ،‬مجلس ختــم و در نهایت در خانه‬ ‫متوفی انجام می‌شــود‪ ،‬از پیش به کودکتان توضیح‬ ‫دهیــد و بگویید مردم در این مراســم چگونه عمل‬ ‫می‌کننــد و او بــا چــه صحنه‌هایی روبــرو خواهد‬ ‫شد ‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫ش برخورد با ترس کودکان‬ ‫‪ 2‬رو ‌‬ ‫نمی‌توان انتظار داشــت ترس کودکان خودبه‌خود‬ ‫برطرف شــود‪ ،‬پس باید به مقابله با آن برخاســت‪.‬‬ ‫بــرای برخورد با ترس کودک ‪ 2‬شــیوه وجود دارد‪:‬‬ ‫‪ .1‬شیوه پیشگیری‬ ‫‪ .2‬شیوه کاهش ترس‬ ‫هفته نامه سالمت‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪59 Kheradmand‬‬


‫از ترس های کودکان چه می دانید؟‬

‫اگر ترس خیلی شدید نباشد و باعث‬ ‫پرهیــز از خطــر بــرای کودک شــود‪،‬‬ ‫ســودمند اســت‪ .‬برخــی کــودکان‬ ‫هیچ‌گاه به‌طور جدی معنــای ترس را‬ ‫درک نمی‌کننــد اما بســیاری از آنها با‬ ‫مجموعه‌ای از تجربه‌های ترســناک در‬ ‫طــول زندگی‌شــان روبرو می‌شــوند‪.‬‬ ‫دکتر مهشید رابطیان‬ ‫فوق‌تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوان‬

‫ترس در مراحل مختلف سنی‬ ‫نوع ترس کودک با ســن او تغییــر می‌کند‪ .‬تا قبل‬ ‫از یک ســالگی تــرس کودکان طبیعی اســت‪ .‬اولین‬ ‫دوره تــرس طبیعی کودک از ســن ‪ 6‬تــا ‪ 8‬ماهگی‬ ‫اســت‪ .‬در این ســن کودک از افراد ناآشــنا می‌ترسد‬ ‫و بــا دیــدن چهره‌هــای ناآشــنا احســاس ناراحتی‬ ‫می‌کنــد و خــود را بــه مــادر می‌چســباند و حتی‬ ‫رویــش را از افراد غریبــه برمی‌گرداند‪.‬‬ ‫دومیــن دوره تــرس طبیعــی‪ ،‬از زمــان راه افتادن‬ ‫کــودک بروز می‌کند زیــرا زمانی که کودک شــروع‬ ‫بــه راه رفتــن می‌کند‪ ،‬احســاس اســتقالل می‌کند‬ ‫و از مــادر جــدا می‌شــود و بــه محیط‌هــای تازه‬ ‫و ناشــناخته پــا می‌گــذارد و به‌دلیــل نداشــتن‬ ‫تجربــه و برخورد نداشــتن با محیط تازه احســاس‬ ‫تــرس می‌کنــد‪ .‬در بچه‌هــای زیــر ‪ 2‬ســال‪ ،‬اگــر‬ ‫محرک‌هــای ترســناک مثــل صــدای جیــغ و داد‪،‬‬ ‫رعــد و بــرق‪ ،‬هیجانات مثبــت و منفــی از طرف‬ ‫اطرافیــان یا والدین همزمان با حرکت اســباب‌بازی‬ ‫اتفــاق بیفتد‪ ،‬بچه شــرطی می‌شــود به‌طــوری که‬ ‫ممکــن اســت در روزهای بعد همزمــان با حرکت‬ ‫اســباب‌بازی از آن بترســد‪.‬‬

‫ترس یــک واکنش عاطفــی‪ ،‬هیجانــی و فیزیکی‬ ‫اســت‪ .‬هر انســانی هنــگام روبرو شــدن با خطر‬ ‫واقعی‪ ،‬احســاس امنیت خود را از دســت می‌دهد‬ ‫و دچــار ترس می‌شــود‪ .‬این واکنــش عاطفی کامال‬ ‫طبیعی اســت و از بــدو تولد دیده می‌شــود‪ .‬ترس‬ ‫زمانــی که خیلی شــدید نباشــد و باعــث پرهیز از‬ ‫خطر بــرای کودک شــود‪ ،‬ســودمند اســت‪ .‬برخی‬ ‫کــودکان هیــچ‌گاه به‌طــور جــدی معنای تــرس را‬ ‫درک نمی‌کننــد اما بســیاری از آنها بــا مجموعه‌ای‬ ‫از تجربه‌های ترســناک در طول زندگی‌شــان روبرو‬ ‫می‌شــوند‪ .‬هــوش در اکتســاب ترس موثر اســت‪.‬‬ ‫ظاهــرا اطفــال و کودکان باهــوش‪ ،‬احتمال خطر را‬ ‫ســریع‌تر درک می‌کنند‪ ،‬تخیالت بیشــتری در ذهن‬ ‫خــود می‌پروراننــد و از ایــن جهــت دچــار تــرس‬ ‫شــدیدتری می‌شــوند‪ .‬همچنین این کودکان زودتر‬ ‫از ســایر کــودکان می‌توانند بر ترس‌هــای واقعی یا‬ ‫موهوم‌شــان فایق آیند و راه‌های اجتناب‪ ،‬سازگاری‬ ‫یا مقابلــه با آنها را فــرا گیرند‪.‬‬ ‫‪ 58‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ترســیدن ســایر بچه‌هــای همبــازی از آن‬ ‫اســباب‌بازی‪ ،‬ممکن اســت باعث یادگیــری ترس از‬ ‫آن اســباب‌بازی شــود‪.‬‬ ‫به‌طــور کلــی‪ ،‬بچه‌هــا وقتــی شــروع بــه راه‬ ‫رفتــن می‌کننــد و از مــادر مســتقل می‌شــوند‪،‬‬ ‫ترسیدن‌هایشــان بیشتر می‌شــود و والدینی که به‬ ‫شــدت نگران ترسیدن کودکانشــان هستند‪ ،‬احتماال‬ ‫خود آدم‌های مضطرب یا وسواســی هســتند که به‬ ‫کمک روان‌شــناختی نیــاز دارند‪.‬‬ ‫بهتــر اســت پــدر و مــادر ایــن بچه‌ها بــه جای‬ ‫نگرانی‪ ،‬در چنین مواقعی در دســترس بچه باشــند‬ ‫و بالفاصلــه بعد از احســاس تــرس‪ ،‬او را در آغوش‬ ‫بگیرند‪ .‬گفتــن جمله‌هایی مثل اینکــه «مامان این‬ ‫که ترس نداره» اشــتباه اســت‪ .‬بایــد کم‌کم کودک‬ ‫را با محرک ترســناک روبرو کننــد و همزمان با آن‪،‬‬ ‫خوراکی یا اســباب‌بازی دلخواهــش را به او بدهند‪.‬‬ ‫در عین حال مراقب باشــند که خودشان نسبت به‬ ‫ترس واکنش شــدید نشان ندهند‪ .‬‬ ‫پــدر و مادر باید شــجاعت‌های هــر چند کوچک‬ ‫کودکشــان را خیلی تشــویق کنند و اگــر ترس زیاد‬ ‫بــود‪ ،‬حتما مراجعه کنند چون احتمــال دارد کودک‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪58 Kheradmand‬‬


57 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬57


56 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬56


‫دانشــگاه کالیفرنیــا‪ ،‬اگر زنان‬ ‫در دوران بــارداری‬ ‫به‌طــور منظم از‬ ‫ادویه‌هایــی‬ ‫ما ننــد‬ ‫کا ر ی ‪،‬‬ ‫زیــره و‬ ‫شــنبلیله‬ ‫اســتفاده‬ ‫کننــد‪‌ ،‬بوی‬ ‫بــدن نــوزاد‬ ‫نیــز می‌توانــد‬ ‫تحت‌تاثیــر همیــن‬ ‫ادویه‌ها قرار بگیــرد و تغییر‬ ‫کنــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬اســتفاده نکردن از ســبزی‌ها‪ :‬خوردن سبزی‌ها‬ ‫نه‌تنهــا بــرای ســامت مفیــد اســت‪ ،‬بلکــه بوی‬ ‫مطبوعــی هــم بــه‬ ‫بــدن می‌‌بخشــد‪.‬‬ ‫در دهه‌های ‪1940‬‬ ‫و ‪ 1950‬میــادی از‬ ‫کلروفیــل موجــود‬ ‫در گیاهــان به‌عنــوان‬ ‫دئودورانــت خوراکــی‬ ‫اســتفاده می‌کردنــد تــا‬ ‫زخم‌هــای بدبــو را کنتــرل‬ ‫کند‪( .‬دانشــگاه اورگان) به‌طور‬ ‫کلی‪ ،‬مصرف ســبزی‌های غنی از‬ ‫کلروفیل مانند اســفناج و شاهی‬ ‫می‌توانــد بــه خنک کــردن بدن‬ ‫و پیشــگیری از بــوی بد آن کمک‬ ‫کند ‪.‬‬ ‫خوراکی‌هایــی که باعث رفع بوی بــد دهان و بدن‬

‫سرشــار از ویتامیــن ‪ ،C‬ماننــد‬ ‫فلفــل دلمــه‌ای قرمــز و‬ ‫کلم بروکلی‪ ،‬محیط‬ ‫نامناســبی برای‬ ‫فعا لیــت‬ ‫باکتری‌های‬ ‫د هــا ن‬ ‫ا یجــا د‬ ‫می‌کننــد ‪.‬‬ ‫حتی مصرف‬ ‫ایــن مــواد‬ ‫غذایــی به‌صــورت‬ ‫خــام‪ ،‬عملکــرد آنهــا را‬ ‫در مقابلــه با بوی بــدن دهان‬ ‫تقویت می‌کند‪ .‬ســاییده شــدن سبزی‌ها و‬ ‫میوه‌هــای خــام به دندان‌هــا و لثه‌هــا‌‪ ،‬خرده‌های‬ ‫باقیمانــده مواد غذایی را از بیــن دندان‌ها و لثه‌ها‬ ‫بیرون مــی‌آورد که ســبب کاهش بوی‬ ‫بــد دهــان می‌شــود‪.‬‬ ‫‪ .3‬ماســت‪ :‬محققــان‬ ‫ژاپنــی بــه ایــن نتیجه‬ ‫رســیده‌اند کــه خوردن‬ ‫تقریبا ‪ 85‬گرم از ماست‬ ‫پروبیوتیــک بــدون قند‬ ‫به‌انــدازه ‪ 2‬بــار در روز‬ ‫و بــه ‌مــدت ‪ 6‬هفتــه‪،‬‬ ‫ســطح ترکیبــات گوگردی‬ ‫ایجادکننــده بــو را در‬ ‫بــدن کاهــش می‌دهد و‬ ‫درنتیجه بوی بــد دهان را‬ ‫کمتر می‌کند‪ .‬ماســت‌های‬ ‫غنی‌شــده نیــز منبــع خوبی‬ ‫برای دریافت ویتامین ‪ D‬محسوب‬ ‫می‌شــوند و به‌طــور کلــی‪ ،‬باکتری‌های دهــان را‬ ‫کاهــش می‌دهنــد‪.‬‬ ‫‪ .4‬گیاهــان و ادویه‌هــا‪ :‬جعفــری‪‌ ،‬یکــی از‬ ‫گیاهانــی اســت کــه کلروفیــل دارد و‬ ‫می‌توانــد بــوی بــد دهــان را به‌طور‬ ‫موثری از بین ببــرد‪ .‬گیاهان‬ ‫دیگری کــه تاثیرگذار‬ ‫هستند‪‌ ،‬عبارت‌اند‬ ‫از میخــک و‬ ‫رازیانــه‪ .‬مصــرف‬ ‫بعضی از گیاهان‬ ‫و ادویه‌هــا بــرای‬ ‫کاهــش بــوی بد‬ ‫دهــان‪ ،‬بیشــتر در‬ ‫فرهنــگ عامــه یــا‬ ‫طــب ســنتی ریشــه‬ ‫دارد کــه از نظــر علمی‬ ‫هــم توصیــه می‌شــود‪.‬‬ ‫هفته نامه سالمت‬

‫می‌شوند‬ ‫‪ .1‬آب‪ :‬ایــن مایع بــدون بــو‪ ،‬باکتری‌های‬ ‫باقیمانــده از مواد غذایــی را تا حدودی‬ ‫خنثــی می‌کنــد و اجــازه نمی‌دهد‬ ‫بــوی بــدی در دهــان ایجــاد‬ ‫شــود‪ .‬ویژگــی دیگــر آب‪ ،‬این‬ ‫اســت کــه ترشــح بــزاق‬ ‫را در دهــان افزایــش‬ ‫می‌دهــد‪ .‬شــاید ایــن‬ ‫موضــوع بی‌اهمیــت‬ ‫بــه نظــر برســد‪ ،‬امــا‬ ‫بــزاق به‌عنــوان نوعی‬ ‫عمــل‬ ‫پاک‌کننــده‬ ‫می‌کنــد و ترکیبات بدبوی‬ ‫مواد غذایی و نوشــیدنی‌ها‬ ‫را از بیــن می‌بــرد‪.‬‬ ‫‪ .2‬ســبزی‌ها و میوه‌ها‪ :‬مواد غذایی‬ ‫‪ 55‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪55 Kheradmand‬‬


‫بوی بد دهان و بدن را از بین ببرید‬ ‫ترجمه ندا احمدلو‬ ‫بــوی بد بدن و دهان‪ ،‬یکی از مشــکالتی اســت‬ ‫کــه افراد زیــادی در جامعــه به شــدت از آن رنج‬ ‫می‌برنــد‪ .‬آیــا می‌دانیــد کــه رعایت برخــی نکات‬ ‫ســاده مانند خــوردن یا نخــوردن گروهــی از مواد‬ ‫غذایــی‪ ،‬می‌تواند در تشــدید یا برطــرف کردن این‬ ‫بوی نامطلوب‪ ،‬مناســب باشــد؟‬ ‫می‌توان بــرای رفع بوی بد بــدن و دهان‪ ،‬مصرف‬ ‫کلروفیــل را در برنامــه غذایــی افزایــش داد‪ .‬مواد‬ ‫غذایــی پروتئینی به‌عنوان مغذی‌تریــن خوراکی‌ها‬ ‫شــناخته می‌شــوند و حــاوی غلظــت باالیــی از‬ ‫اســیدهای آمینــه ضــروری‪ ،‬چربی‌هــا‪‌،‬ویتامین‌ها‬ ‫و امــاح هســتند‪ ،‬اما همچنــان ســبزی‌ها جایگاه‬ ‫خاصــی در رژیم غذایی دارنــد و نمی‌توان اهمیت خوراکی‌هایــی کــه باعث ایجــاد بوی بــد دهان و‬ ‫آنهــا را نادیــده گرفــت‪ .‬این نکته خصوصــا درباره‬ ‫ســبزی‌های سرشــار از کلروفیل‪ ،‬ارزش بیشتری پیدا بدن می‌شــوند‬ ‫می‌کنــد‪ .‬کلروفیــل‪ ،‬رنگدانه ســبزی اســت که در ‪ .1‬گوشــت قرمز‪ :‬مصرف انواع گوشت قرمز‪ ،‬یکی‬ ‫گیاهان ســبز وجــود دارد‪ ،‬نور خورشــید را جذب و از دالیــل بــوی ناخوشــایند بدن اســت‪ .‬تحقیقات‬ ‫موسســه ‪ Chemica- Senses‬در سال ‪ 2006‬میالدی‬ ‫درنهایــت آن را بــه انرژی تبدیــل می‌کند‪.‬‬ ‫ســبزی‌های دارای برگ ســبز‌‪ ،‬سرشــار از کلروفیل نشــان داده رژیم غذایی بدون گوشــت قرمز‪ ،‬بوی‬ ‫هســتند که به‌عنــوان نوعی آنتی‌اکســیدان قوی و مطبوع‌تــری ایجــاد می‌کند و شــدت بــوی بدن را‬ ‫‪ 54‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪54 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫به‌عنــوان نوعــی بــو‌زدای قدرتمند عمــل می‌کند‪.‬‬ ‫بنابرایــن‪ ،‬مصــرف ایــن ســبزی‌ها می‌توانــد تاثیر‬ ‫زیــادی در مقابله با بوی بدن دهان و بدن داشــته‬ ‫باشد‪ .‬اســفناج و جعفری‪ ،‬بیشترین میزان کلروفیل‬ ‫را بــرای بــدن فراهــم می‌کنند چون بــه‌ترتیب در‬ ‫هــر نصــف فنجــان‪ 24 ،‬و ‪ 19‬میلی‌گــرم کلروفیل‬ ‫دارنــد‪ .‬دیگــر ســبزی‌های سرشــار از کلروفیــل‬ ‫عبارت‌انــد از لوبیــا ســبز‪ ،‬کلــم بروکلــی‪ ،‬جلبک‪،‬‬ ‫مارچوبه و کدو ســبز‪ .‬به این ترتیــب در ادامه این‬ ‫مطلب‪ ،‬بــا مهم‌ترین خوراکی‌هایی که در تشــدید‬ ‫یــا رفع بــوی بد بدن و دهان موثر هســتند‪ ،‬آشــنا‬ ‫می‌شوید‪.‬‬

‫کاهــش می‌دهــد‪ .‬عبــور کــردن ترکیبات گوشــت‬ ‫قرمز از دســتگاه گــوارش به‌زمان خاصــی نیاز دارد‬ ‫و مقــداری از ایــن ترکیبات در همین مدت فاســد‬ ‫می‌شــوند‪ .‬در نتیجــه‪ ،‬افــرادی کــه گوشــت قرمز‬ ‫مصــرف می‌کنند‪‌،‬با بــوی بد در تنفــس‪ ،‬تعریق و‬ ‫اجابــت مزاج مواجه می‌شــوند‪.‬‬ ‫‪ .2‬قهــوه‪ :‬بســیاری از مــردم جهــان از قهــوه‬ ‫به‌‌عنــوان نوشــیدنی صبحگاهی اســتفاده می‌کنند‬ ‫تا ســطح هوشــیاری خودشــان را افزایــش بدهند‪،‬‬ ‫اما ترکیبــات موجود در قهــوه می‌توانند غدد عرق‬ ‫را نیــز فعــال کنند‪ .‬قهــوه‪ ،‬یکی از نوشــیدنی‌های‬ ‫ادرارآور (دیورتیــک) اســت که احســاس تشــنگی‬ ‫شــدیدی ایجــاد می‌کنــد‪ ،‬مــزه و بــوی خاصی به‬ ‫دهــان می‌دهــد و درنهایت باعث خشــکی دهان‬ ‫می‌شــود‪‌.‬خــود این خشــکی دهــان نیز به رشــد‬ ‫باکتری‌هــا در دهــان کمــک می‌کند‪.‬‬ ‫‪ .3‬کاری و زیــره‪ :‬بــوی ادویه‌هایــی مانند کاری و‬ ‫زیــره می‌توانــد آشــپزی را کامــا تحت‌تاثیــر قرار‬ ‫بدهــد‪ ،‬امــا ترکیبــات همیــن ادویه‌هــا می‌توانند‬ ‫بــوی طبیعی بــدن را تغییــر بدهند و حتــی برای‬ ‫چند روز در منافذ پوســتی باقــی بمانند‪ .‬محققان‬


‫چه معناست؟‬ ‫ وقتــی کســی از من می پرســید چرا پریســتو‪،‬‬‫جــواب مــی دادم من در آینــده تصمیــم دارم دو‬ ‫دختر داشــته باشــم به نام های پریســا و پرســتو‪.‬‬ ‫پریســتو تلفیقی از نام آنهاســت‪ .‬البتــه همان هم‬ ‫شــد‪ .‬در حــال حاضر دو دختــر به همیــن نام ها‬ ‫دارم‪ .‬همچنین پرســتو به زبان ایتالیایی هم معنای‬ ‫همان کلمــه جادویی «اجی مجی الترجی» اســت‪.‬‬

‫همزمــان پزشــکی هم خوانده اســت‪ .‬خــودم هم‬ ‫تاکنون در همه شــهرهای ایــران اجرا داشــته ام و‬ ‫هنرجــو تربیت کــردم‪ .‬حدود ‪ 23‬ســال اســت که‬ ‫در ســه مرکز مختلــف حضــور دارم‪ .‬یکی «انجمن‬ ‫هنرمنــدان ســرگرمی های نمایشــی»‪« ،‬موسســه‬ ‫فرهنگــی – هنری نشــاط بهــروز» و قدیمی ترین‬ ‫آنها هم که «موسســه فرهنگی – هنری پریســتو»‬ ‫اســت کــه در آن بــه آمــوزش شــعبده بــازی به‬

‫وضعیــت شــعبده بــازی در کشــورمان را چطور‬ ‫ارزیابــی مــی کنید؟ آیــا می توان بــه عنوان یک‬ ‫هنرمنــد درآمد خوبی با شــعبده بازی دســت و‬ ‫پا کرد؟‬ ‫ تا حــدود ‪ 10‬تا ‪ 15‬ســال پیش وضعیت خیلی‬‫خوبی برای این هنر در کشــورمان وجود داشــت‪.‬‬ ‫در آن زمــان حتــی فرصت نمی کردیــم پول های‬ ‫مــان با بشــماریم (با خنــده) اما امــروز تعریف‬ ‫چندانی ندارد‪.‬‬ ‫چرا؟‬ ‫ چون مدت زیادی اســت که شــعبده بازی به‬‫یک تجارت تبدیل شــده اســت‪ .‬عــده ای که چیز‬ ‫زیــادی از این هنر نمــی دانند‪ ،‬تنها با پوشــیدن‬ ‫لباس شــعبده باز‪ ،‬ظاهر خود را آمــاده می کنند‬ ‫و بــا وســایل چینی بــه صحنه می روند‪ .‬شــنیده‬ ‫ایــد که مــی گوینــد «طرف مــی داند امــا نمی‬ ‫تواند؟» این مســئله حکایت حال اغلب شــعبده‬ ‫بازهای این روزگار اســت‪ .‬نکته دیگر نام شــعبده‬ ‫بازی اســت‪ .‬این واژه «بازی» شــعبده باز را خراب‬ ‫کرده اســت‪ .‬برای یک جشــن معموال به دنبال یک‬ ‫مجری مطرح و خواننــده معروف می گردند‪ .‬وقتی‬ ‫هم کــه به ســرگرمی بیننده فکر مــی کنند گاهی‬ ‫به ســراغ شــعبده باز مــی روند‪ .‬در این جشــن ها‬ ‫پولــی که بــه مجــری و خواننده مــی دهند خیلی‬ ‫بیشــتر از پولی اســت که به مجری و خواننده می‬ ‫دهند‪ ،‬خیلی بیشــتر از پولی اســت که به شــعبده‬ ‫باز می دهند‪ .‬همین مســئله گرایــش جوانان را به‬ ‫شــعبده بازی کــم می کند‪.‬‬

‫هنرجویان مشــغول هستم‪.‬‬ ‫یعنی هنوز خودتان هنرجو تربیت می کنید؟‬ ‫ اگــر کســی شــعبده بازی انجــام می دهــد اما‬‫بــه دنبال ارتقای کارش باشــد‪ ،‬راهنمایــی هایی به‬ ‫او ارائــه مــی کنــم اما اینکــه یک هنرجــوی صفر‬ ‫کیلومتــر را آمــوزش دهم‪ ،‬بایــد بگویم خیر‪.‬‬ ‫بگذاریــد کمــی بحث را به ســمت تخصص شــما‬ ‫بکشــانیم‪ .‬روش یا ترفنــد انجام یک بازی توســط‬ ‫شــعبده بازهــا به عنوان بــرگ برنده نمایش شــان‬ ‫اســت‪ ،‬اما یکســری از بازی های قدیمی مثل غیب‬ ‫شــدن دســتمال در مشــت دســت‪ ،‬بین عموم لو‬ ‫رفتــه اســت‪ .‬این لو رفتــن ها به فعالیت شــعبده‬ ‫بازها لطمه نمــی زند؟‬ ‫ در انجمــن بیــن المللی شــعبده بــازی که در‬‫آمریــکا دایــر اســت‪ ،‬قانونــی وجــود دارد کــه به‬ ‫شــعبده بازهــا مــی گوید بایــد به خاطــر افزایش‬ ‫نــوآوری و خالقیــت‪ ،‬ترفند بــازی هــای قدیمی را‬ ‫لو دهید‪ .‬شــعبده بــازی سرشــار از قوانین فیزیک‪،‬‬ ‫شــیمی و ریاضی به همراه ســرعت عمل و قدرت‬ ‫بیان اســت‪ .‬شــعبده باز باید خالقیــت باالیی برای‬ ‫تهیه بــازی های جدید داشــته باشــد‪ .‬‬

‫آموزش شعبده بازی هم دارید؟‬ ‫ ســال ‪ 62‬بــود کــه در تهــران‪ ،‬اولین آموزشــگاه‬‫رســمی شــعبده بازی را به طور رســمی راه اندازی‬ ‫کــردم‪ .‬در آن زمــان در ایــران تعداد شــعبده بازی‬ ‫های حرفه ای‪ ،‬کمتر از تعداد انگشــتان یک دســت‬ ‫بود‪ .‬این آموزشــگاه با اســتقبال ویژه ای همراه شد‪.‬‬ ‫چهار هــزار هنرجو وارد این آموزشــگاه شــدند که‬ ‫در حــال حاضر اغلب آنهــا در نقاط مختلف جهان‪،‬‬ ‫اســتاد هســتند‪ .‬مثال یکی از هنرجوهایــم که اهل‬ ‫هشــتگرد بود در حال حاضر در یکی از کشــورهای‬ ‫اروپایی به عنوان بزرگ ترین شــعبده باز آن کشــور‬ ‫فعالیــت می کنــد‪ .‬یکی دیگر از بچه ها در ســوئد‬ ‫در یــک برنامه تلویزیونــی برنامه اجــرا می کند و‬ ‫‪ 53‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫آیــا تا به حال پیش آمده اســت که در وســط اجرا‪،‬‬ ‫ترفند یک بــازی را لو بدهید؟‬ ‫ خیــر‪ .‬مگــر این کــه برای بچــه هــای مدارس‬‫بــازی خاصی را اجرا کرده باشــم‪ .‬مثــا اگر در یک‬ ‫بازی از شمشــیر اســتفاده کنم‪ ،‬کودک مدرســه ای‬ ‫که نمایش مرا می بیند‪ ،‬عاشــق این کار می شــود؛‬ ‫بنابرایــن من خودم را موظف می دانم که یکســری‬ ‫چیزهــا را به او توضیح دهم یا حتــی ترفند بازی را‬ ‫لو بدهم تــا به خودش آســیب نزند‪.‬‬ ‫بیشــتر از چه ابزارهایی برای شعبده بازی استفاده‬ ‫می کنید؟‬ ‫ ‪ 25‬ســال اســت که وقتــی برای اجــرا در فالن‬‫برنامــه دعوت می شــوم بدون هیچ گونــه ابزاری‬ ‫روی صحنــه مــی روم که همین مســئله تعجب‬ ‫همــگان را بر می انگیزد‪ .‬حتی بســیار پیش آمده‬ ‫کــه روی صحنــه یا پشــت رادیــو به طــور کامال‬ ‫بداهــه‪ ،‬بــازی را طراحــی و اجرا کــرده ام‪ .‬وقتی‬ ‫در رادیــو برنامــه اجرا می کنم‪ ،‬قبل از شــروع‪ ،‬به‬ ‫رانندگانــی کــه صدای مــرا می شــنوند تذکر می‬ ‫دهــم که ابتــدا ماشــین را پــارک کنند‪ ،‬چــرا که‬ ‫توجه و تمرکزشــان از رانندگی ســلب خواهد شد‪.‬‬ ‫ســبک برخی از اجراهای من‪ ،‬به گونه ای اســت‬ ‫کــه روشــن دالن عزیز هــم می توانند با شــنیدن‬ ‫آن بــه هیجــان بیایند و لذت ببرند‪ .‬از ســال ‪1351‬‬ ‫هم توانســتم شــعبده بــازی «منتــال» را ترتیب‬ ‫دهــم‪ .‬فعالیت هایــی مثل متوقف کــردن نبضم‪،‬‬ ‫هیپنوتیــزم کردن تماشــاچی و خم کــردن فلزات‬ ‫بــا تمرکــز از این قبیــل اند‪ .‬حتی گاهــی با دهان‬ ‫بســته هــم حــرف می زنــم (بــا خنــده)‪ .‬میمون‬ ‫عروســکی دارم به نام جودی‪ .‬وقتــی در خیابان آن‬ ‫را روی دوشــم مــی گذارم و قدم مــی زنم‪ ،‬با دهان‬ ‫بســته حرف می زنم‪ .‬کســانی که از کنــارم رد می‬ ‫شــوند با تعجب به مــن و جودی نــگاه می کنند‪.‬‬ ‫(بلند مــی خندد)‬ ‫بــا توجه بــه اجراهــای متعــددی که در خــارج از‬ ‫کشــور داشــته اید فکر مــی کنید در حیــن اجرای‬ ‫یک شــعبده‪ ،‬چــه فرقی بیــن مخاطــب ایرانی با‬ ‫خارجی وجــود دارد؟‬ ‫ بــه طــور کلــی‪ ،‬مــن دوســت دارم مــردم و‬‫مخاطبانم بخندند‪ .‬همیشــه وقتــی نمایش هیجان‬ ‫انگیزی اجــرا می کنــم در البالی نمایــش‪ ،‬دیالوگ‬ ‫هــای طنز هــم وارد می کنــم؛ چرا که از شــنیدن‬ ‫صدای خنده تماشــاچیان لذت می بــرم‪ .‬ایرانی ها‬ ‫خیلی ســخت می خندند در حالی کــه خارجی ها‬ ‫اینطــور نیســتند‪ .‬از طــرف دیگر ایرانــی ها خیلی‬ ‫عجلــه دارند که ببینند آخر شــعبده چه می شــود‬ ‫در حالــی کــه یک فــرد خارجی معمــوال از فرآیند‬ ‫یــک نمایش لذت می بــرد‪ .‬به همیــن خاطر‪ ،‬یک‬ ‫هنرمند بایــد مخاطب خود را بشناســد‪.‬‬ ‫هفته نامهجامعه پویا‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪53 Kheradmand‬‬


‫«پـریستـو»‪ ،‬شعبده باز مشهور ایـران‬ ‫مریم طالبی‬ ‫«خلبــان»‪« ،‬پزشــک»‪« ،‬معلــم» و‬ ‫«مهنــدس»؛ چهــار شــغلی بودند که‬ ‫اگــر در بچگــی از ما می پرســیدند‬ ‫مــی خواهــی چــه کاره شــوی‪،‬‬ ‫معموال یکــی از این شــغل ها را‬ ‫مــی گفتیم‪.‬‬ ‫اما بهــروز کریمی‪ ،‬هیــچ کدام‬ ‫از ایــن شــغل هــا را دوســت‬ ‫نداشــت‪ .‬او در نهایت بــه آرزوی‬ ‫کودکی اش رســید و شعبده باز شد‪.‬‬ ‫بهــروز بــدون داشــتن هیــچ مربی‪،‬‬ ‫اولیــن اجــرای رســمی شــعبده اش را‬ ‫در ‪ 14‬ســالگی در کویت برگــزار کرد و‬ ‫بعدهــا به یک چهــره تلویزیونــی تبدیل‬ ‫شــد‪ .‬حاال عمو بهروز ‪ 62‬ســاله با نام هنری‬ ‫«پریســتو» به یکی از مشــهورترین شــعبده‬ ‫بازان کشــور تبدیل شــده کــه در داخل و خارج‬ ‫از کشــور نیز اجراهای مختلفی داشــته اســت‪ .‬با‬ ‫این هنرمند آبادانی گفتگو کرده و از شــغل عجیب‬ ‫شــعبده بازی و ریزه کاری هایش پرســیده ایم‪ ،‬این‬ ‫کــه بازار شــعبده در ایران به کدام ســمت می رود‬ ‫و آینــده ایــن هنر در کشــور ما به کجــا ختم می‬ ‫شود‪.‬‬

‫را بازی کنم‪ .‬‬ ‫بعــد از کمی پرســش و پاســخ باالخره‬ ‫مــرا پذیرفتنــد و بــه اتاقی پــر از لوازم‬ ‫شــعبده بردند که در همان لحظه اول‬ ‫ورود بــه اتاق چشــمان متعجب من‬ ‫از دیدن این همه اســباب شــعبده‬ ‫گرد شــد‪ .‬خالصه این که ســه روز‬ ‫بــا این تیــم اجرا داشــتم و در هر‬ ‫اجــرا تنها ‪ 15‬دقیقــه به من وقت‬ ‫اختصــاص می شــد‪ .‬با ایــن حال‬ ‫وقتی به ایران برگشــتم‪ ،‬توانستم‬ ‫بــا درآمــد همین چند شــب یک‬ ‫خانه بخرم‪.‬‬

‫را به‬ ‫طــا‬ ‫تبدیــل کنم‪.‬‬ ‫بــار بــرای‬ ‫این کار را چندین‬ ‫خانــواده انجــام دادم و هــر بــار از دفعــه قبــل‪،‬‬ ‫ماهرانــه تــر بود‪ .‬تقریبا ‪ 9‬ســاله بودم کــه در یک‬ ‫مراســم عروســی‪ ،‬این شــعبده را اجرا کردم و حتی‬ ‫آن زمــان پنج تومــان هم به عنوان هدیه یا شــاید‬ ‫به عنــوان دســتمزد گرفتم‪.‬‬

‫یعنی یک نوجوان ‪ 14‬ســاله با سه‬ ‫روز اجــرای شــعبده توانســت یک‬ ‫خانه بخرد؟ شــاید من هــم اگر جای‬ ‫شــما بودم شــعبده بــازی را رها نمی‬ ‫کردم‪.‬‬ ‫ همینطور اســت (خنده)‪ .‬البته خانواده‬‫من بــا انجام شــعبده مخالفت مــی کردند‪.‬‬ ‫بــا این حــال من به این هنــر ادامــه دادم‪ .‬البته‬ ‫در کنــار هنر شــعبده بــازی‪ ،‬در شــرکت نفت هم‬ ‫بــه عنوان کارمند مشــغول بودم‪ .‬مــن معتقدم هر‬ ‫هنرمنــدی دوره مخصــوص به خــود را دارد و پس‬ ‫از آن دوره اوج کنــار گذاشــته مــی شــود؛ بنابراین‬ ‫یــک هنرمند باید در کنار هنرش یک شــغل دائمی‬ ‫هم داشــته باشــد تا امــرار معاش خــود و خانواده‬ ‫اش مختــل نشــود‪ .‬در ایران‪ ،‬در باشــگاه های نفت‬ ‫آبــادان اجراهای متعددی داشــتم‪ .‬همیشــه همه‬ ‫بلیــط ها بــه فروش مــی رســید‪ .‬در همــان زمان‬ ‫بــود که مطبوعات بــا این تیتر مرا خطــاب کردند‪:‬‬ ‫«این جــوان ایرانی با قدرت چشــمانش شیشــه را‬ ‫می شــکند و فلــزات را خم می کند»‪ .‬بــرای اولین‬ ‫بار کــه در یکی از باشــگاه های نفت آبــادان اجرا‬ ‫کــردم‪ ،‬تمام درآمــد حاصل از این اجــرا صرف امور‬ ‫خیریــه می شــد‪ .‬پــس از اجــرا رئیس باشــگاه نزد‬ ‫مــن آمــد و آن زمان ‪ 50‬تومــان به مــن داد‪ .‬وقتی‬ ‫پــول را قبول نکردم‪ ،‬گفت پس چیــزی از من بخواه‬ ‫کــه به عنــوان هدیه به تــو بدهــم‪ .‬از آنجایی که‬ ‫همیشــه آرزو داشتم کارمند شــرکت نفت شوم‪ ،‬از‬ ‫او همیــن درخواســت را کردم و طولی نکشــید که‬ ‫من در بخش جوشــکاری لوله های نفتی مشــغول‬ ‫به کار شــدم‪.‬‬ ‫‬ ‫از نــام هنری تــان برای مان بگویید‪« .‬پریســتو» به‬

‫اولین باری که ســراغ شــعبده بازی رفتیــد‪ ،‬یادتان‬ ‫هســت؟ اصال چه شــد که تصمیم گرفتید شــعبده‬ ‫باز شوید؟‬ ‫ عالقه من به شــعبده به دوران قبل از دبســتان‬‫بر می گــردد‪ .‬در آن زمان فیلم هــای هندی زیادی‬ ‫تماشــا می کردم کــه در اغلب آنهــا‪ ،‬جادوگرهایی‬ ‫وجــود داشــتند کــه نظــر مرا بســیار جلــب می پس اولین درآمد شــعبده بازی تان را در ‪ 9‬ســالگی‬ ‫کردنــد‪ .‬یــک بــار در دوران مدرســه معلــم از من گرفتید؟‬ ‫پرســید «دوســت داری در آینده چه کاره شــوی؟» ‪ -‬بلــه‪ .‬کــم کم بیشــتر هم شــد‪ .‬خانــواده ما پر‬ ‫جمعیــت بــود و پدرم بــا فشــار زیــادی کار می‬ ‫جــواب دادم «جادوگر» (بــا خنده)‪.‬‬ ‫معلــم به جــای این کــه مرا دعــوا کند‪ ،‬دســتی کــرد‪ .‬با این حــال برخالف عمــوم آبادانــی ها که‬ ‫به ســرم کشــید و با خنده گفت‪« :‬آفریــن‪ .‬با درس در پاالیشــگاه کار مــی کنند و وضــع مالی خوبی‬ ‫خوانــدن مــی توانی جادوگــر خوبی شــوی‪ ».‬یادم دارند ما وضع مالی مناســبی نداشــتیم‪ 14 .‬ســاله‬ ‫هســت که به خاطر همین حرف معلــم‪ ،‬انگیزه ام بــودم که تصمیم گرفتم به کشــور کویــت بروم تا‬ ‫برای درس خواندن و نمره باال گرفتن خیلی بیشــتر بتوانــم کاری را دســت و پــا کنم‪ .‬شــنیده بودم که‬ ‫شــد‪ .‬به یاد دارم کــه در آن زمان معرکــه گیرها در ســیرکی از آمریکا به کویت آمده و چند شــب اجرا‬ ‫برخــی محله هــا‪ ،‬افــراد زیــادی را دور خود جمع دارند‪ .‬آن موقع کویت فارســی زبان زیادی داشــت‬ ‫کــرده و گاهی شــعبده هم اجرا مــی کردند‪ .‬روزی امــا این تیمی کــه از آمریکا آمده بودند‪ ،‬کســی را‬ ‫بعــد از دیدن این که خاک درون کاله این شــعبده نداشــتند که بتواند فارســی صحبت کند‪ .‬من جلو‬ ‫باز به طال تبدیل شــد‪ ،‬به خانــه رفتم و پس از کلی رفتم و با هر تالشــی که شــده به آنهــا این مفهوم‬ ‫تالش‪ ،‬توانســتم ترفندی بیابم که خاک درون کالهم را رســاندم که مــن می توانم فالن نمایش شــعبده‬ ‫‪ 52‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪52 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


51 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬51


50 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬50


‫زنان ســعودی نمی‌توانند به‬ ‫قبرستان بروند!‬ ‫حتــی اگــر عزیزتریــن آدم‬ ‫زندگی‌شــان را از دست داده‬ ‫باشــند‪ ،‬بر خالف عرف همه‬ ‫جوامــع دیگر زنان ســعودی‬ ‫اجــازه ندارنــد در مراســم‬ ‫تشــییع جنــازه او شــرکت‬ ‫کننــد‪ .‬ایــن نمونه یکــی از‬ ‫عجیب‌تریــن قوانیــن درباره‬ ‫کشــوری اســت که حتی در‬ ‫ســاده‌ترین مــوارد حقــوق‬ ‫زنــان را نادیــده می‌گیــرد‪.‬‬ ‫مــواردی کــه حتی شــاید از‬ ‫ابعاد حقــوق زن و مرد فراتر‬ ‫رود و بــه عنــوان حقــوق‬ ‫انســانی شــناخته شود‪.‬‬ ‫از قــرار این مــورد یعنی حضور زنان در قبرســتان‬ ‫و مراســم تشــییع جنازه در بســیاری از شــهرهای‬ ‫عربســتان ســعودی ممنوع است‪.‬‬ ‫ممنوعیت پرو لباس!‬

‫اگــر خانمی درخواســت پــرو لبــاس را بکند قطعا‬ ‫بــا تعجب همــگان مواجه خواهد شــد‪ .‬زنــان در‬ ‫عربستان سعودی نمی‌توانند لباســی را که انتخاب‬ ‫می‌کنند پــرو کرده و بعــد بخرند‪ .‬البتــه این میان‬

‫‪ 49‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫باز کردن حســاب بانکی بدون قیم‬ ‫(مرد) ممنوع‬ ‫اگرچه زنان ســعودی در یکی‬ ‫دو ســال اخیــر بابــت اجــازه‬ ‫راه‌اندازی شــغل و حضــور در انتخابات محلی‬ ‫خوشــحال بودنــد امــا آنها همچنــان در طرف‬ ‫دیگــر قضیه بابت محرومیــت از برخی حقوق‬ ‫اولیه خــود در عذاب هســتند‪ .‬اگر قرار باشــد‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫بقیه در صفحه ‪63‬‬

‫نیفتاده اســت‪ .‬این در حالی‌ســت که زنان سعودی‬ ‫همچنان امیدوارند روزی برســد که بتوانند خودشان‬ ‫پشــت فرمان خودرو بنشــینند و فرزندانشان را به‬ ‫مدرسه ببرند‪.‬‬

‫اگــر احیانــا روزی گذرتان به عربســتان ســعودی‬ ‫افتــاد و از یک فروشــگاه لباس زنانــه خرید کردید‬ ‫خواهیــد دید که تقریبا قریب به اتفاق این دســت‬ ‫از فروشــگاه‌ها از اتــاق پــرو لبــاس بی‌بهره‌انــد‪.‬‬

‫تنها شانســی کــه به آنها داده شــده اســت امکان‬ ‫تعویض لباس تا ســه روز بعد از خرید اســت‪ .‬برای‬ ‫زنــان ســعودی که حتــی بدون اجــازه مــردان در‬ ‫قامــت ولی و قیم نمی‌توانند هیچ فعالیتی داشــته‬ ‫باشند خرید از فروشــگاه‌ها تا قبل‬ ‫از ســال ‪ 2012‬ســخت‌تر هــم بود‬ ‫چــه اینکه صرفــا مردان بــه عنوان‬ ‫فروشــنده اســتخدام می‌شــدند و‬ ‫ایــن موضــوع کار را بــرای خریــد‬ ‫خانم‌هــا مشــکل می‌کرد‪ .‬بــا این‬ ‫حال ســال ‪ 2012‬بنــا به حکم ملک‬ ‫عبدالله پادشاه سابق عربستان کار‬ ‫کــردن مــردان در مکان‌هایــی که‬ ‫لبــاس زنانــه بــه فروش می‌رســید‬ ‫ممنوع شــد تــا خانم‌ها بــا خیال‬ ‫آســوده‌تری لباس‌هــای خــود را‬ ‫انتخــاب و خرید کنند‪.‬‬

‫‪49 Kheradmand‬‬


‫همه ممنوعیت‌های‬ ‫زنـان در‬

‫عربستـان‬ ‫دانشمندان عربستان‪ :‬زنان پســتاندارانی چون بز و‬ ‫شتر هستند!‬ ‫ســال گذشــته بود که در آســتانه روز جهانی زن‬ ‫یعنی هشــتم ماه مارچ‪ ،‬خبر عجیبی سر تیتر اخبار‬ ‫خبرگزاری‌هــای دنیــا شــد‪ .‬هیئتی از دانشــمندان‬ ‫عربستان ســعودی اعالم کردند زنان همچنان نه به‬ ‫عنوان انســان که در جمع پســتانداران طبقه بندی‬ ‫می‌شــوند‪ .‬بر همین اســاس مفتی‌ها و دانشمندان‬ ‫عربســتان ســعودی زنــان را هم‌تراز پســتاندارانی‬ ‫همچون بز و شــتر قــرار دادند و بر همین اســاس‬ ‫بــرای آنها حقوقی را قائل شــدند کــه این حیوانات‬ ‫از آنها برخوردار هســتند‪.‬‬ ‫البتــه از قــرار معلوم ایــن موضوع بــرای فعاالن‬ ‫حقوق بشــر نقطــه امیــدی در چشــم‌انداز آینده‬ ‫زنان ســعودی محســوب می‌شــد چه اینکه پیشتر‬ ‫همین افراد اصال طبقــه‌ای برای زنان قائل نبودند و‬ ‫آنها را صرفا اشــیائی بی‌روح در منزل می‌دانستند و‬ ‫جایگاه زنان برایشــان از ایــن مرتبه فراتر نمی‌رفت‪.‬‬ ‫در همین راســتا جیلیان برچ ســخنگوی ســازمان‬ ‫عفــو بین‌الملــل در واکنــش بــه ایــن اظهارنظــر‬ ‫مفتی‌هــا و دانشــمندان ســعودی گفــت‪" :‬درباره‬ ‫آینده خوشــبین هســتم چون زنان دیگر به عنوان‬ ‫اشــیائی بی‌روح محســوب نمی‌شــوند و در ســیر‬ ‫تکاملــی در طبقــه پســتانداران قــرار گرفته‌اند!"‬ ‫البتــه اظهارنظرهای کنایه آمیز دربــاره این ادعای‬ ‫عجیب به ظاهر دانشمندان ســعودی فراتر از اینها‬ ‫بــود‪ .‬کولت تورکوت به عنوان ســخنگوی جمعیت‬ ‫زن ‪ ،‬آزادی و اقدام هم در اظهار نظری مشابه از این‬

‫صنمبیاناتی‬ ‫زنــان در عربســتان نــه حــق رانندگــی دارند‪ ،‬نه‬ ‫می‌تواننــد به قبرســتان برونــد‪ ،‬نه حق پــرو لباس‬ ‫دارنــد‪ ،‬نه می‌تواننــد بدون یک مــرد از خانه خارج‬ ‫شــوند‪ ،‬اما این کشــور عضو جدید کمیسیون مقام‬ ‫زن شــد ‌ه است!‬ ‫"آیا واقعا کســی نیاز دارد از عربســتان ســعودی‬ ‫چیــزی دربــاره حقوق زنــان بشــنود؟" ایــن تیتر‬ ‫گاردیــن چند روز پیــش در واکنش به خبر عضویت‬ ‫عربســتان ســعودی در کمیســیون مقــام زن از‬ ‫ســال ‪ 2018‬تــا ‪ 2022‬در ســازمان ملــل متحد بود‪.‬‬ ‫البتــه واکنش‌هــای اینچنینی نســبت به کشــوری‬ ‫کــه مقــام و حقــوق زنــان شــاید بی‌اهمیت‌ترین‬ ‫موضــوع ممکــن در آن تلقی شــود طــی روزهای‬ ‫گذشــته کم نبوده‌اســت‪ .‬خبــر آنقــدر عجیب بود‬ ‫کــه کاریکاتوریســت‌ها دســت بــه کار شــوند و‬ ‫ژورنالیســت‌ها دست به قلم‪ .‬عربســتان سعودی با‬ ‫رای کشــورهایی چون امریکا‪ ،‬انگلیــس و آلمان به‬ ‫عضویت کمیســیون مقام زن درآمد‪ .‬دقیقا موضوع‬ ‫دربــاره همان زنانی اســت که در این کشــور حق‬ ‫رانندگی ندارند‪ .‬زنان ســعودی شــاید در کشــوری‬ ‫ثروتمند زندگی کنند ‪ ،‬کشــوری آنقــدر ثروتمند که‬ ‫با اتــکا به همیــن دارایی مــادی بتوانــد تغییراتی‬ ‫علنــی بــرای انکار واقعیــت ایجاد کند امــا بهره‌ای‬ ‫کــه آنها از ایــن دارایی می‌برند همان چیزی اســت‬ ‫کــه بــرای زندگی این زنــان بدون حضــور یک مرد‬ ‫بــه عنــوان ولــی یا قیــم کنارشــان هیــچ تعریفی‬ ‫نکرده اســت‪.‬‬ ‫‪ 48‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫پیشــرفت مفتی‌ها و علمای سعودی ابراز خرسندی‬ ‫کرد‪":‬امــروز زیباتریــن روز زندگی من اســت‪ .‬زنانی‬ ‫که پیشــتر در عربســتان به عنوان اشــیائی بی‌روح‬ ‫شــناخته می‌شــدند امروز در مســیر پیشــرفت به‬ ‫درجــه بز و شــتر رســیده‌اند‪ .‬البته آنهــا باید زمان‬ ‫زیــادی را انتظار بکشــند تا باالخره به مقام انســان‬ ‫برســند" همه این اتفاقات در ســال ‪ 2016‬واقع شد‪.‬‬ ‫و حاال این‌روزها در میانه‌های ســال ‪ 2017‬کشــوری‬ ‫کــه حق زنانش‌‪ ،‬نداشــتن حق اســت بــه عضویت‬ ‫کمیســیون مقام زن در ســازمان ملل متحد درآمده‬ ‫اســت‪ .‬انتخاب عربســتان ســعودی به عنوان یکی‬ ‫از اعضــای ایــن کمیســیون در حالــی داد اعتراض‬ ‫ســازمان‌های حمایــت از حقوق زنــان را بلند کرده‬ ‫است که سعودی‌ها ســال ‪ 2016‬در بین ‪ 144‬کشور‬ ‫در دنیا که از نظر شــاخص جهانی شکاف جنسیتی‬ ‫رتبه بندی شــده بودنــد‪ ،‬در رده ‪ 141‬قرار گرفت‪.‬‬ ‫زنانی که نمی‌توانند رانندگی کنند‬ ‫اگرچه قانون رســمی در این باره وجــود ندارد اما‬ ‫فرهنگ حاکم بر جامعه ســعودی حــق رانندگی را‬ ‫از زنان این کشــور ســلب کرده اســت‪ .‬فرهنگی که‬ ‫در جامعــه ســعودی بــه آن بهای زیادی داده شــد‬ ‫تــا رانندگی نکــردن خانم‌هــا در آن به یــک ارزش‬ ‫تبدیــل شــود‪ .‬هر چنــد در ایــن رابطــه و به طور‬ ‫کل به دلیل شــکاف عمیق جنســیتی در عربستان‬ ‫کمپین‌های بســیاری جهت حمایت از زنان تشکیل‬ ‫شــده اســت اما تا به امروز دســت کم برای هموار‬ ‫کردن مســیر رانندگــی زنــان اتفاق قابــل توجهی‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪48 Kheradmand‬‬


‫‪134‬سال قبل وزیر دفتر ناصرالدین شاه صاحب پسری شد که بعدها تمام مناسب مهم سیاسی را تصاحب کرد و‬ ‫قدم آخرش را با ملی کردن صنعت نفت برداشت‪ .‬قدمی که حاال بعد از ‪63‬سال هنوز پررنگ ترین نقطه در تاریخ‬ ‫استقالل اقتصادی ایران به حساب می آید‪.‬‬ ‫بنشینند و بعد از سفر خســتگی‌ای بگیرند‪ .‬بچه‌ها‬ ‫بــرای بــازی خر و گاری داشــتند‪ ،‬یــا می‌رفتند توی‬ ‫اتــاق مصــدق و آنجا روی تخت فلــزی فنری‌ای که‬ ‫او ســال‌ها پیش از روســیه آورده بود‪ ،‬جست‌وخیز‬ ‫می‌کردنــد‪ .‬بعــد دهه‌ها فعالیت و فشــار شــدید‪،‬‬ ‫ضرباهنــگ آرام زندگی روســتایی‪ ،‬مای ٔه تســایش‬ ‫بــود‪ .‬خودش نوشــت‪« :‬من در این روســتای آرام و‬ ‫خامــوش راضی‌ام‪ .‬بــه خاطر مســافت با هیچ‌کس‬ ‫ارتبــاط ندارم و همیــن من را از شــهر و از جامعه‬ ‫جدا می‌کنــد‪ ».‬این انــزوا به مصدق برای رســیدن‬ ‫بــه هدفش کمک کــرد چون همه فهمیدنــد او در‬ ‫احمدآبــاد و دور از جریان اســت‪.‬‬ ‫ابتدای ســال ‪ ۱۹۳۰‬به یکی از دوســتانش نوشــت‬ ‫«بیشــتر وقتم را یا مشغول کار کشاورزی‌ام یا کتاب‬ ‫خوانــدن» و اضافه کرد فقط وقت‌هایــی به تهران‬ ‫می‌آید کــه «کار خاصی دارم‪ ».‬طــول هفته را کنار‬ ‫خانواده نبود؛ روســتایی‌ها کار‌هایــش را می‌کردند‪.‬‬ ‫به امــاک و دارایی‌ها از راه دور رســیدگی می‌کرد‪،‬‬ ‫نظارتــش روی کارهــای بیمارســتان نجمیــه هــم‬ ‫همین‌طــور بود‪ .‬شــب‌ها بــا تــارش تصنیف‌هایی‬ ‫ترکــی مــی‌زد‪ ،‬ســازی زهــی کــه نواختنــش را در‬ ‫ســال‌های جوانــی در تبریز یاد گرفته بــود‪ .‬در این‬ ‫کو‬ ‫مــورد انزوایش موهبــت بود چون خــودش ت ‌‬ ‫تنهــا بود و کســی گوش به موســیقی نداشــت که‬ ‫اذیت بشود‪.‬‬ ‫خدمه کر و الل آقای وزیر‬ ‫کریســتوفر دی بلیگ می نویســد‪« :‬مصدق نشان‬ ‫داده بــود آبش با رضاشــاه توی یک جــو نمی‌رود‪،‬‬ ‫امــا در شــخصیتش نبود کاری کند که ســرانجامش‬ ‫مرگ یا ســختی و محنت باشــد‪ ...‬به مشــیرالدوله‬ ‫گفــت‪« :‬آش دارد ســر می‌رود و من هم ســبزی‌اش‬ ‫نخواهــم شــد‪ ».‬برعکــس‪ ،‬کلی زحمت کشــید تا‬ ‫مقام‌های مملکتی را مجاب کنــد که آدم بی‌ضرری‬ ‫اســت و بهانه‌ای دســت رضاشــاه برای دستگیری و‬ ‫حبسش ندهد‪ .‬هراســان از این که توی کتابخانه‌اش‬ ‫مجلداتی هســت که شــاید فتنه‌گرانه به حسابشان‬ ‫بیاورند‪ ،‬بیشــتر کتاب‌هایش را بخشــید به دانشگاه‬ ‫تهــران‪ .‬جلوی خدمتکار‌ها نظرات سیاســی‌اش را به‬ ‫زبــان نمــی‌آورد‪ ،‬مبادا بــرای خبرچینــی آدم پلیس‬ ‫مخفی رضاشــاه شده باشــند‪ .‬کار همه همین شده‬ ‫بــود و یکــی از قــو ‌م و خویش‌های مصــدق اص ًال‬ ‫برای اینکه قضیــه را ک ًال منتفی کند‪ ،‬خدمتکار کر و‬ ‫الل استخدام کرد‪».‬‬

‫دوران‬ ‫نخست‬ ‫‪28‬ما هه‬ ‫روز بــا او بود‪،‬‬ ‫وزیــری او هر‬ ‫گوشــه‌هایی از خصوصیات مصــدق را در مصاحبه‬ ‫هایــش ایــن طــور روایــت کــرده بــود‪« :‬مصدق‬ ‫کوچــک تریــن هدیــه را حتــی از صمیمی‌تریــن‬ ‫دوســتانش نمی‌پذیرفت‪ .‬یادم هســت خبر آوردند‬ ‫کــه آقــای امیر تیمور کاللــی‪ ،‬از دوســتان مصدق‪،‬‬ ‫یــک کامیــون کوچک خربزه‪ ‬از مشــهد فرســتاده‬ ‫بودنــد‪ .‬وقتی خبر آوردنــد که خربــزه را آورده‌اند‬ ‫اوقاتش تلخ شــد و گفت‪ :‬این چه کارهایی اســت؟‬ ‫ایــن چــه بدعت‌هــای بــدی اســت؟ مــن خربزه‬ ‫می‌خواهــم چــه کار؟‬ ‫بگویید برگرداننــد‪ .‬گفتم آقا به امیر تیمور توهین‬ ‫می‌شــود‪ .‬از روی اخالص و ارادت ایــن کار را کرده‪.‬‬ ‫اگــر کامیــون به مشــهد برگــردد راه که آســفالت‬ ‫نیســت و عمــده‌اش خاکــی اســت‪ .‬همــه خربزه‬ ‫هــا می‌شــکند و خــراب می‌شــود‪ .‬گفــت اجــازه‬ ‫نمی‌دهــم یک‌دانه از ایــن خربزه‌ها بــه خانه من‬ ‫وارد شــود‪ .‬گفتم پس اجــازه بدهید این ها را ببریم‬ ‫دارالمجانیــن‪ .‬گفــت ببرشــان‪ .‬خربزه هــا را بردیم‬ ‫آنجــا‪ .‬بعــد از آن مصدق‪ ،‬نریمان شــهردار تهران را‬ ‫احضــار کرد و گفت‪ :‬مطالعه کــن و ببین چه محل‬ ‫درآمــدی پیدا می‌کنی کــه جیره مریض‌هــای آنجا‬ ‫را بــاال ببری کــه مریض‌هایی که آنجــا می‌خوابند‬ ‫از لحــاظ غذا‪ ‬و پرســتار و دوا در مضیقه نباشــند‪.‬‬ ‫بعــد از آن بود کــه جیره هر مریــض از ‪3‬تومان به‬ ‫‪10‬تومــان افزایش یافت‪».‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫حقوقش را به زن اولش بدهید‬ ‫نصرت‌اللــه خازنــی در بخش دیگــری از خاطرات‬ ‫مصــدق می گویــد‪« :‬دکتر مصدق بــه خصوصیات‬ ‫اخالقی و شــخصی ما توجه داشــت‪ .‬اگــر به فرض‬

‫خربزه‌ها سهم دارالمجانین شد‬ ‫نصرت‌اللــه خازنی رئیس دفتر مصــدق هم که در‬ ‫‪ 47‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫می‌فهمیــد کــه من مشــروب می‌خورم محــال بود‬ ‫مــرا نگــه دارد‪ .‬اگر به فرض می‌شــنید کــه پکی به‬ ‫تریــاک می‌زنم محــال بود مرا تحمل کنــد‪ .‬یک بار‬ ‫فهمید کــه یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه‬ ‫کرده و شــب ها به منزل او مــی‌رود و به زن اولش‬ ‫می‌گویــد من در دفتر مصدق هســتم‪.‬‬ ‫دکتر مصدق به من گفــت‪ :‬آقای خازنی من دروغ‬ ‫را از هیچ‌کــس نمی‌بخشــم‪ .‬ایــن دروغ گفته‪ ،‬ثانیا‪ ‬‬ ‫هــوس زن جــوان کرده‪ ،‬این زن جوانــی و عمرش را‬ ‫در این خانه گذاشــته‪ ،‬با فقر و بدبختی‌اش گذرانده‬ ‫حــاال او رفتــه زن دیگر گرفته؟ از کســانی که چند‬ ‫تــا زن داشــتند خیلی بــدش می‌آمد‪ .‬اصــا از اینها‬ ‫متنفر بــود‪ .‬مخالــف شــدید آنها هم بــود‪ .‬گفت‬ ‫دســتور بده کــه حقوقش را به خــودش ندهند‪ .‬به‬ ‫خانــم اولش بدهنــد‪ .‬کارهای حقوقــی‌اش را انجام‬ ‫دادم و از آن بــه بعــد حقــوق آن شــخص را به زن‬ ‫اولــش می‌پرداختند‪».‬‬ ‫آرزویم داشتم قبل از او از دنیا بروم‬ ‫بعد از کودتــای ‪ 28‬مرداد و محکومیت مصدق به‬ ‫‪3‬ســال زندان‪ ،‬دوران تبعید او شــروع شــد‪ .‬مصدق‬ ‫بــه زادگاهــش‪ ،‬احمــد آبــاد رفــت و تا آخــر عمر‬ ‫همانجا تحــت نظــارت نیروهای نظامــی ماند‪ .‬تا‬ ‫وقتــی کــه ســرطان او را از پــا درآورد و علی رغم‬ ‫وصیتــش بــرای دفن شــدن در کنار کشته‌شــدگان‬ ‫‪ ۳۰‬تیــر در «آرامگاه ابن‌بابویــه»‪ ،‬پیکرش در یکی از‬ ‫اتاق هــای خانه او به خاک ســپرده شــد‪.‬‬ ‫مصــدق در شــهریور‪ 44‬در جــواب نامــه ای که‬ ‫دختــر دائــی اش برای تســلیت گویی مــرگ زهرا‪،‬‬ ‫همســر دکتر مصدق به او فرســتاده بود‪ ،‬نوشــت‪:‬‬ ‫«بســیار از ایــن مصیبــت رنج می‌کشــم‪ .‬چون که‬ ‫متجــاوز از ‪ ۶۴‬ســال همســر عزیزم با مــن زندگی‬ ‫کرد و هر پیشــامد که برایم رســید تحمــل نمود و‬ ‫بــا مــن دارای یــک فکر و یــک عقیده بــود و هر‬ ‫وقت کــه احمدآباد می‌آمد مرا تســلی مــی‌داد در‬ ‫مــن تاثیــر بســیار می‌کــرد و آرزویم ایــن بود که‬ ‫قبــل از او مــن از ایــن دنیا بروم و اکنــون برخالف‬ ‫میل‪ ،‬من مانده‌ام و او رفته اســت و چــاره‌‌ای ندارم‬ ‫غیــر از اینکه از خــدا بخواهم که مــرا هم هر چه‬ ‫زود‌تــر ببــرد و از این زندگی رقت‌بار خالص شــوم‪.‬‬ ‫اکنــون در حدود ده ســال اســت کــه از این قلعه‬ ‫نتوانســته‌ام خارج شــوم و از روی حقیقــت از این‬ ‫زندگی ســیر شده‌ام‪ ...‬گاه می‌شــود که در روز چند‬ ‫کلمــه هــم صحبــت نمی‌کنــم‪ ...‬این اســت وضع‬ ‫زندگی اشــخاصی که یک عقیده‌‌ای دارند و تســلیم‬ ‫هوا و هــوس دیگران نمی‌شــوند‪».‬‬ ‫مجله مهر‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪47 Kheradmand‬‬


‫به مناسبت زادروز مصدق‬

‫ی خصوصی‌ دکتر مصدق‬ ‫هفت پرد ‌ه ا ‌ز زندگ ‌‬

‫‪ 29‬خرداد ماه ســال ‪ ،1261‬یعنی درســت ‪134‬سال‬ ‫قبل وزیر دفتر ناصرالدین شــاه صاحب پســری شد‬ ‫کــه بعدها تمام مناســب مهم سیاســی را تصاحب‬ ‫کــرد و قــدم آخــرش را با ملی کــردن صنعت نفت‬ ‫برداشــت‪ .‬قدمی کــه حاال بعــد از ‪63‬ســال هنوز‬ ‫پررنگ تریــن نقطــه در تاریخ اســتقالل اقتصادی‬ ‫ایران به حســاب مــی آید‪.‬‬

‫العابدین ظهیراالســام که سومین امام جمعه تهران‬ ‫بــود ازدواج کرد کــه حاصل آن دو پســر به نامهای‬ ‫احمــد و غــام حســین و ســه دختــر بــه نامهای‬ ‫منصــوره و ضیااشــرف و خدیجــه بود‪.‬‬ ‫سوئیس وطن من است‬ ‫در اولیــن دوره انتخابــات مجلس مشــروطیت از‬ ‫طبقه اعیــان و اشــراف اصفهان انتخاب شــد ولی‬ ‫چون به ســن ســی ســال نرســیده بود‪ ،‬اعتبارنامه‬ ‫او رد شــد تا مصدق راهی فرانســه شــود و بعد از‬ ‫تحصیل علوم سیاســی‪ ،‬به سوئیس برود و دکترایش‬ ‫را از آنجا بگیرد‪ .‬کشــوری که بعدها او لقب «وطن‬ ‫ثانوی» خود را بــه آن داد‪ .‬او در خاطراتش راجع به‬ ‫اقامت در ســوئیس می‌نویســد‪« :‬در آنجا بودم که‬ ‫قــرارداد وثوق‌الدولــه بین ایــران و انگلیس منعقد‬ ‫گردیــد‪ .‬تصمیــم گرفتم در ســوئیس اقامت کنم و‬ ‫بــه کار تجارت پردازم‪ .‬مقــدار قلیلی هم کاال که در‬ ‫ایران کمیاب شــده بود خریده و به ایران فرســتادم؛‬ ‫و بعــد چنیــن صــاح دیــدم که بــا پســر و دختر‬ ‫بزرگم که ‪ ۱۰‬ســال بود وطن خــود را ندیده بودند‬ ‫به ایــران بیایم و بعــد از تصفیه کار‌هایــم از ایران‬ ‫که همــان راهی که رفته‬ ‫مهاجرت نمایــم‪ .‬این بود ‌‌‬ ‫بــودم به قصد مراجعت به ایــران حرکت نمودم‪»...‬‬ ‫امــا این ســفر به ســرانجام نرســید چــون در راه‬ ‫بازگشــت کمونیست های شــوروی بخش هایی از‬ ‫تفلیس را اشــغال کرده بودنــد و ناامنی منطقه به‬

‫مصدق چطور مصدق شد؟‬ ‫محمد مصدق پســر میــرزا هدایت‌الله آشــتیانی‬ ‫بــود که در دوره ناصرالدین شــاه بــه «وزیر دفتر»‬ ‫معــروف بود‪ .‬کســی کــه ناصرالدین شــاه روی او‬ ‫حســاب ویژه ای داشــت و بــه همیــن دلیل بعد‬ ‫از مــرگ میــرزا هدایت الله در ســال ‪ ۱۲۷۱‬شــغل‬ ‫او را بــه پســر ‪10‬ســاله اش محمــد داد و او را‬ ‫«مصدق‌الســلطنه» نامید‪.‬‬ ‫‪ ‬نامی کــه بعدها بــه محمد مصــدق تغییر پیدا‬ ‫کــرد و تا زمان مــرگ روی او ماند‪ .‬محمــد‪ ،‬بعد از‬ ‫تحصیــات مقدماتی که در تبریز داشــت به تهران‬ ‫آمــد و وقتــی‪ 17 ‬ســاله بــود بــه مســتوفی گری‬ ‫(محاســب عواید مالیاتی) منصوب شــد و توانست‬ ‫با ســن کمش طــوری کارها را پیش ببــرد که عالقه‬ ‫عمــوم مــردم را جلب کند‪ .‬بــا این حــال‪ ،‬در دوره‬ ‫مشروطه شغل مســتوفی گری در حد دزدی منفور‬ ‫مردم شــد و مصدق هــم از این کار کنــاره گرفت‪.‬‬ ‫در ‪19‬ســالگی بــا زهــرا‪ ،‬دختــر میــر ســید زین‬ ‫‪ 46‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫حدی بود که مصدق از همان راه آمده‪ ،‬به ســوئیس‬ ‫برگشــت‪ .‬اما ســفر بعدی مصدق به ایــران که او را‬ ‫در کشــور ماندگار کرد‪ ،‬تمام پســت های سیاســی‬ ‫روز را بــرای مصدق به همراه داشــت‪ .‬مصدق این‬ ‫بار تبدیل به یک چهره سیاســی و مبارز شــده بود‬ ‫که تمام پســت ها و مشــاغل حساس کشور را یکی‬ ‫یکی تجربه می کــرد‪ :‬وزارت مالیــه‪ ،‬وزارت عدلیه‪،‬‬ ‫والیگــری (اســتانداری)‪ ،‬وزارت خارجــه‪ ،‬نمایندگی‬ ‫مجلس‪ ،‬نخســت وزیری و ســرانجام رهبری نهضت‬ ‫ملی شــدن صنعت نفــت ایران‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫روزگار منزوی مصدق‬ ‫بعــد از اتمام دوره ششــم مجلــس‪ ،‬فعالیت های‬ ‫سیاســی مصــدق تقریبا متوقــف شــد‪ .‬او به دلیل‬ ‫دخالــت دولــت در انتخابات مجلس‪ ،‬از سیاســت‬ ‫کناره‌گیــری کرد و بیشــتر اوقاتــش را در احمدآباد‬ ‫می‌گذرانــد‪ .‬کریســتوفر دی بلیــگ‪ ،‬روزنامه‌نگار و‬ ‫محقق بریتانیایــی در کتاب «ایرانی میهن‌پرســت؛‬ ‫محمــد مصــدق و کودتــای خیلی انگلیســی» که‬ ‫بر اســاس اســناد منتشرشده در آرشــیوهای دولتی‬ ‫آمریــکا‪ ،‬بریتانیــا و دیگر کشــور‌ها نوشــته‪ ،‬بخش‬ ‫هایــی از زندگــی سیاســی مصــدق را ایــن طــور‬ ‫روایــت مــی کنــد‪« :‬آخــر هفته‌ها غالمحســین با‬ ‫ماشــین زهــرا‪ ،‬خدیجــه و مجیــد را می‌بــرد آنجا؛‬ ‫مصــدق صــدای ماشــین را کــه می‌شــنید از خانه‬ ‫بیــرون می‌آمد تا دعــوت کند مهمانان تــوی ایوان‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪46 Kheradmand‬‬





‫نمی‌دادنــد‪ .‬به عنوان مثــال اداره تئاتر طوری رفتار‬ ‫می‌‍کرد کــه بچه‌ها در همــان تئاتر متــداول باقی‬ ‫بماننــد و خالقیتی ایجاد نشــود‪ .‬در همین نمایش‪،‬‬ ‫کــرم رضایــی تصمیم گرفــت که پیــش از اجرا یک‬ ‫نمایشــنامه‌خوانی برگزار کند‪ .‬روز موعد تماشاگران‬ ‫زیادی برای تماشــا به ســالن آمــده بودند‪.‬‬ ‫‪ ‬اما بیشــتر آن‌ها در طول نمایش به تدریج رفتند‬ ‫و مــن که نــگاه غم‌انگیز کــرم رضایــی را می‌دیدم‬ ‫باخــودم فکر کردم که یعنی این نمایشــنامه‌خوانی‬ ‫ارزش آن را نداشــت کــه آن‌هــا تا آخــر آن را دنبال‬ ‫کننــد؟ با ایــن حال مــا در ایــن نمایش به شــکل‬ ‫کارگاهــی و کمدی دالرته گونــه به خالقیت نزدیک‬ ‫شــدیم‪ .‬من نخســتین بار در همین نمایش با آربی‬ ‫آوانســیان آشــنا شــدم‪ .‬او همراه با پیتر بروک برای‬ ‫دیــدن نمایش ما آمــده بودند‪ .‬پیتر بــروک پس از‬ ‫دیدن نمایش گفت‪ :‬شما شــرقی‌ها خیلی بیشتر از‬ ‫ما این نــوع نمایش‌ها را می‌شناســید و آن را لمس‬ ‫کرده‌اید‪ .‬مــن اجراهای گوناگونــی از این نمایش را‬ ‫دیده‌ام و بهترینش اجرای شــما بوده اســت‪.‬‬ ‫ایــن نمایــش دومین نمایشــی بــود که پــس از‬ ‫تاســیس خانــه نمایــش در آن جا بــه روی صحنه‬ ‫می‌رفت‪ .‬با این حــال برای همه نمایش‌ها تبلیغات‬ ‫می‌شــد‪ ،‬اما برای نمایش ما هیچ تبلیغی نمی‌شــد‪.‬‬ ‫همچنین کارشــکنی‌هایی هم در اداره تئاتر صورت‬ ‫می‌گرفت که بــه همین دلیل من ترجیــح دادم در‬ ‫آنجــا نمانم و بــه کارگاه نمایش رفتم‪.‬‬ ‫کارگاهنمایش‬ ‫در کارگاه نمایــش صبح وارد ســالن می‌شــدیم و‬ ‫شــب آنجا را ترک می کردیم‪ .‬یا صبــح برای تمرین‬ ‫به ســالن می آمدیم و حدود ســاعت یک یا دو می‬ ‫رفتیــم و دوباره ســاعت پنج برمی گشــتیم و برای‬ ‫اجــرا آماده می شــدیم‪ .‬بــه عبارتی بیشــتر با هم‬ ‫بودیــم‪ .‬همه کارهــا هم از جمله بلیت فروشــی و‬ ‫راهنمایــی تماشــاگران و گریم و ‪ ...‬به وســیله خود‬ ‫اعضــای گــروه انجام می‌شــد‪ .‬حتی برخــی اوقات‬ ‫بچه‌هــا در همــان محــل تمریــن می‌خوابیدنــد‪.‬‬ ‫همین امر باعث می‌شــد که به جز روزهای شــنبه‬ ‫در ســایر روزهای ســال ما روی صحنه بودیم‪ .‬خود‬ ‫من ســال‌ها غروب خورشــید را ندیده بــودم‪ .‬چون‬ ‫همیشــه در زمــان غــروب در داخل ســالن بودم‪.‬‬ ‫همیشــه پیش از تمرین کمی تمرکز و ســپس بدن‬ ‫و بیان خــود را گرم می‌کردیم و پــس از آن آماده و‬ ‫کوک شــده به روی صحنه مــی رفتیم‪.‬‬

‫آن‌ها دادگاهــی برای محاکمه خــودش ترتیب داد‪.‬‬ ‫یادم هســت در این نمایش که بیش از دو ســاعت‬ ‫بود ما یک مجســمه از سوســن تســلیمی ساختیم‬ ‫و بــه عنــوان رئیــس دادگاه گذاشــتیم‪ .‬در طــول‬ ‫بخــش اول نمایش این مجســمه حضور داشــت و‬ ‫بعــد از انتراکت سوســن تســلیمی جای مجســمه‬ ‫می‌نشســت و بعــد از دقایقــی ایــن مجســمه‬ ‫می‌خندیــد و تکان می‌خورد‪ .‬این موضوع بســیاری‬ ‫از تماشــاگران را شــک می‌کرد‪ .‬متاســفانه "پیرمرد‬ ‫مضحــک" را ضبــط نکردیم‪ .‬چون مــا در آن دوران‬ ‫دوربیــن را قبول نداشــتیم و معتقد بودیم که تئاتر‬ ‫باید زنده اجرا شــود و تماشــاگر بــا مونتاژ خودش‬ ‫آن را ببینــد‪ .‬بنابرایــن نمی‌توان تئاتــر را به دوربین‬ ‫منتقــل کــرد‪ .‬همین اعتقاد باعث شــد کــه ما این‬ ‫نمایــش را ضبط نکنیــم و امروز هیچ نســخه‌ای از‬ ‫آن در دســت نباشد‪.‬‬ ‫کارگردانیکاویانی‬ ‫نمایــش "مــرگ تصادفــی یــک آنارشیســت" از‬ ‫داریوفو را در ســال شــصت کارگردانی کردم‪ .‬نقش‬ ‫یک آن نمایــش را زنده‌یاد رضا ژیــان بازی می‌کرد‪.‬‬ ‫نمایش ما در زمان بازبینی با سانســور مواجه شــد‬ ‫و پیــش از آن که به اجرا برســیم ماجرای هفتم تیر‬ ‫رخ داد و اجــرای نمایــش مــا به دلیــل هماهنگی‬ ‫اتفاقاتی کــه در نمایش می‌افتــاد و ماجرای هفتم‬ ‫تیر غیرممکن برای اجرا تشــخیص داده شــد‪ .‬آقای‬ ‫فخرالدیــن انــوار در آن دوران همزمان رییس تئاتر‬ ‫شــهر و رییــس تلویزیون بــود‪ .‬نمایش اجرا نشــد‬ ‫و من پیشــنهاد کــردم که ضبط تلویزیونی داشــته‬ ‫باشــیم و بــه بهانه ضبط حقــوق گــروه پرداخت‬ ‫شــود‪ .‬نمایش ضبط شــد‪ .‬قرار بود که از تلویزیون‬ ‫پخش شــود‪ ،‬اما دوباره ماجرایی در کشور پیش آمد‬ ‫که مانع شــد‪ .‬یادم هســت که چهار بــار این اتفاق‬ ‫افتــاد‪ .‬تا آن که چهارمین باری کــه قرار بود نمایش‬ ‫مــا از تلویزیــون پخش شــود‪ ،‬آیت الله دســتغیب‬ ‫تــرور شــد و دوباره پخش نمایش بــه تعویق افتاد‪.‬‬ ‫ایــن نمایش تــا امروز پخش نشــده اســت‪ .‬اما در‬ ‫آرشــیو تلویزیون موجود اســت‪ .‬نمایــش دیگری را‬ ‫هم بــا نام "انســان‪ ،‬حیوان‪ ،‬تقوا" به شــکل کمدی‬ ‫دالرتــه کارگردانی کرده‌ام‪ .‬در ســال هفتــاد دوباره‬ ‫مــن نمایش "مــرگ تصادفی یــک آنارشیســت" را‬ ‫کارگردانــی کردم و در تاالر چهارســو به روی صحنه‬ ‫بــردم‪ .‬باز هــم رضا ژیان نقش اول بــود و با توجه‬ ‫به این که نقش ســختی داشــت و نمایــش در ماه‬ ‫رمضــان اجرا می‌شــد‪ ،‬اجــرا برای رضا ســخت بود‪.‬‬ ‫مــن به او گفتم یک شــب تو اجرا کن و یک شــب‬ ‫خــودم که به هر دو فشــار نیایــد‪ .‬او هم پذیرفت‪.‬‬ ‫اجــرای اول را ژیان به روی صحنه رفت‪ .‬شــب دوم‬ ‫وقتــی به ســالن آمدیم به او گفتــم‪ :‬رضا! من لباس‬ ‫عــوض کنم یا خــودت اجرا می‌کنــی؟ فکر می‌کنم‬ ‫تــو نمایــش را خیلــی خوب اجــرا می‌کنــی‪ .‬البته‬ ‫طــوری بیان کردم کــه او خودش اجــرا کند‪ .‬موفق‬

‫نمایش "پیرمرد مضحک"‬ ‫(اصغــر همــت از نمایــش "پیرمــرد مضحک" به‬ ‫عنــوان یکــی از بهترین بازی‌های فــردوس کاویانی‬ ‫یــاد کــرد و از او خواســت خاطرات ایــن نمایش را‬ ‫بازگو کند‪).‬نمایش "پیرمرد مضحک" داســتان مردی‬ ‫بــود که در زمــان پیری خــود را محاکمــه می‌کرد‪.‬‬ ‫او مجســمه‌هایی را دور تــا دورش چیــده بود و با‬ ‫‪ 42‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫هــم شــدم و همین منوال تــا پایان نمایــش ادامه‬ ‫داشــت و در همه اجراها او بــه روی صحنه رفت‪.‬‬ ‫نگاه همت به کاویانی‬ ‫استانیسالوســکی بــه شــدت بــر اخــاق تئاتری‬ ‫تاکید داشــت‪ .‬اســتاد ما دکتر محمــد کوثر معتقد‬ ‫بــود که تئاتــر تنها زمانــی می‌تواند تعطیل باشــد‬ ‫کــه جنــازه بازیگــر را جلــوی در ســالن بگذارند‪.‬‬ ‫زمانی کــه می‌خواهیم از فــردوس کاویانی صحبت‬ ‫کنیــم نمی‌توانیــم از نظم او بگذریــم‪ .‬به نظر من‬ ‫شــرافت تئاتری کاویانی در حد افراط اســت‪ .‬یعنی‬ ‫باید فردوس کاویانی یا کســانی بــا چنین روحیه‌ای‬ ‫را مهــار کــرد کــه موضــوع را در زمان‌هایــی کــه‬ ‫هیچ چیز جــدی گرفته نمی‌شــود‪ ،‬جــدی نگیرند‪.‬‬ ‫یک انســان چقــدر می‌تواند شــریف و منضبظ و‬ ‫وفــادار به عرصه‌ای باشــد کــه خود را وابســته به‬ ‫آن می‌دانــد؟! فــردوس کاویانــی بــرای ایــن قدر‬ ‫و منزلتــی که امــروز دارد زحمت کشــیده و آن را‬ ‫بــه دســت آورده اســت‪ .‬او از جملــه بازیگرانــی‬ ‫اســت که مســایل تکنیکــی تئاتر را به طــور کامل‬ ‫می‌دانــد‪ ،‬حــس فوق‌العــاده‌ای دارد و بــر بــدن و‬ ‫بیانش مســلط اســت‪ .‬حال امروز در شــرایطی که‬ ‫تئاتر حتی به او لطمه جســمی و روحی زده اســت‬ ‫از او تجلیــل می‌شــود‪ .‬امــا آیا خودش از شــرایطی‬ ‫کــه در تئاتر دارد راضی اســت؟ تئاتر باید او را زنده‬ ‫کنــد و برایــش لذت‌بخش باشــد‪ .‬چرا ایــن لذت را‬ ‫از او گرفته‌انــد؟ مــن به جرات می‌گویــم که اگر او‬ ‫ماننــد دوران جوانی همه روزهای ســال را در تئاتر‬ ‫می‌گذرانــد و غروب خورشــید را نمی‌دیــد‪ ،‬اکنون‬ ‫مــا با فــردوس دیگــری و از نظر روحی و جســمی‬ ‫به مراتــب ســامت‌تر از آنچه امروز هســت روبه‬ ‫رو بودیم‪.‬‬ ‫تغییراستانداردها‬ ‫در حــال حاضر همه چیز عوض شــده اســت‪ .‬به‬ ‫عنوان نمونه یک ســریال سیزده قسمتی دست کم‬ ‫شــش یا هفت ماه فیلمبــرداری نیــاز دارد‪ .‬اما این‬ ‫روزهــا می‌خواهند که همه ســریال را ظرف دو ماه‬ ‫فیلمبرداری کنند‪ .‬این موضوع فشــار بســیار زیادی‬ ‫را بــه بازیگــر وارد کــرده و او را فرســوده می‌کند‪.‬‬ ‫حتی فرصتی بــرای حفظ کردن دیالوگ‌ها نیســت‬ ‫چه برســد به خالقیت در بازی‪ .‬خــود من در چنین‬ ‫ســریال‌هایی بازی کــرده و انرژی زیادی از دســت‬ ‫داده‌ام‪ .‬یکــی از دالیلی که در ســال‌های اخیر هیچ‬ ‫کاری را نپذیرفته‌ام همین اســت‪.‬‬ ‫کاویانی وجمله پایانی‬ ‫در هــر صورت هــر کاری که کــرده‌ام برای همین‬ ‫کشــور و برای مردم این کشــور بوده است و امروز‬ ‫خوشــحالم کمی به این زحمات توجه شــود‪.‬‬ ‫وبسایتهنرآنالین‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪42 Kheradmand‬‬


‫مــا تصمیم گرفته‌ایم کــه تو زبان آلمانــی بخوانی‪.‬‬ ‫بنابراین نمی‌توانــی تئاتر بخوانــی‪ .‬از این موضوع‬ ‫کامال بــه هم ریختم و برای همیــن از زبان آلمانی‬ ‫متنفر شــدم و بــدون آن کــه به کســی بگویم به‬ ‫برلین رفتم و در رشــته تئاتر ثبت نــام کردم‪ .‬پس از‬ ‫مدتــی نامه‌ای از برادرم رســید که خبــر می‌داد مرا‬ ‫از دانشــگاه اخــراج کرده‌اند و باید خــاک آلمان را‬ ‫ترک کنــم‪ .‬من خیلی ناراحت شــده بودم به پلیس‬ ‫مراجعه کردم و اعالم کردم که در دانشــگاه دیگری‬ ‫تحصیل می‌کنــم‪ .‬اما اجازه تحصیل در رشــته تئاتر‬ ‫را بــه من نمی‌دادنــد و به اجبار بایــد زبان آلمانی‬ ‫می‌خواندم‪.‬‬ ‫سفر به وین برای تحصیل در تئاتر‬ ‫بروز مشــکالتی در آلمان به دنبال دزدیده شــدن‬ ‫پولهایــم‪ ،‬باعث شــد که آلمان را بــه مقصد اتریش‬ ‫بــرای تحصیــل در رشــته تئا‌تــر ترک کنــم‪ .‬پس از‬ ‫پذیــرش پول زیــادی نداشــتم و از شــانس بد یک‬ ‫تعطیلی ســه روزه هــم پیش آمد کــه کال مقداری‬

‫‪ ۹‬صبح اســت و هنــوز وقت غذا خــوردن اعضای‬ ‫پارلمان نرســیده است‪.‬‬ ‫‪ ‬دردســرتان ندهم پس از تمام شــدم کار مسئول‬ ‫آنجــا از کارم راضــی بــود و بــه مــن گفــت هر‬ ‫چهارشــنبه برای ایــن کار به آنجا بــروم‪ .‬او بعد از‬ ‫توضیحــات گفــت بیا غــذا بخوریم‪ .‬مــن که چند‬ ‫روز گرسنگی کشــیده بودم و از صبح نیز غذا‌های‬ ‫جــور و واجور را دیده بــودم وقتی اولین پرس غذا‬ ‫را به من دادن آن را نخوردم بلکه بلعیدم‪ .‬مســئول‬ ‫آنجــا گفت بازم می‌خــوری؟ گفتم بلــه‪ .‬پرس دوم‬ ‫را نیــز مثل اولی بلعیدم‪ .‬دوبــاره گفت می‌خوری؟‬ ‫گفتم بله‪ .‬آن را هم ســریع خوردم‪ .‬دوباره پرســید‬ ‫باز هــم می‌خوری گفتم اگر ممکنــه؟ پرس چهارم‬ ‫را هــم به من داد ولی گفت دیگــر نمی‌خواهد از‬ ‫چهارشنبه دیگر بیایی!‬ ‫باز شــدن دانشــگاه تئاتر در ایران و بازگشــت از‬ ‫اتریش‬ ‫در اتریــش هم روزگار خوبــی را نمی‌گذارندم‪ .‬به‬

‫اجبــار در یک الســتیک فروشــی کار مــی کردم و‬ ‫فرصتی بــرای درس خواندن نداشــتم‪ .‬در وین هم‬ ‫در "هایــم" زندگــی می‌کــردم‪ .‬یــک روز در هایم‬ ‫یکی از دوســتانی که برادر داریوش آشوری مترجم‬ ‫بود را دیدم‪ .‬با این دوســت ســر کالس‌های حمید‬ ‫ســمندریان آشــنا شــده بودم از او ســراغ ایران را‬ ‫گرفتــم‪ .‬او گفت که از زمانی کــه تو رفتی در ایران‬ ‫دو دانشــگاه تئاتر باز شــده همین موضوع من را‬ ‫هوایــی کرد تا بــه ایران باز گــردم و در ایران ادامه‬ ‫تحصیل بدهم‪.‬‬

‫پول خرد بــرای من باقی مانده بود که در این ســه‬ ‫روز فقط می‌توانســتم کمی شــیر و چند شــیرینی‬ ‫بخــورم‪ .‬وقتی این تعطیالت تمام شــد یک راســت‬ ‫به سمت کاریابی دانشــگاه رفتم؛ باورتان نمی‌شود‬ ‫در راه جــرات نــگاه کــردن به قصابی ســر راهم را‬ ‫نداشــتم وقتی این گوشــت و چربی‌ها را می‌دیدم‬ ‫هــوش از ســرم می‌رفــت‪ .‬مســتقیم بــه کاریابی‬ ‫دانشــگاه رفتــم و گفتم فــوری کار می‌خواهم‪.‬‬ ‫فردای آن روز از کاریابی داشــگاه به من تلفن شد‬ ‫که بــه پارلمان اتریش بــروم‪ .‬من به مســئول آنجا‬ ‫گفتــم کار می‌خواهــم‪ .‬نمی‌خواهم سیاســت‌مدار‬ ‫شــوم که بــه پارلمان برم‪ .‬آن‌ها گفتند کــه باید برم‪ .‬اداره تئاتر و حضور پیتر بروک‬ ‫بــه پارلمان مراجعــه کردم و متوجه شــدم که برای کارم را در تئاتــر از اداره تئاتــر آغاز کــردم‪ .‬در آن‬ ‫کار و ظرف‌شــویی من را بــه پارلمان معرفی کردند‪ .‬زمان نمایشــی را با نام "تابستان یا قصه دراماتیک‬ ‫آن‌ها چهارشــنبه جلســه داشــتن و به عنــوان یک در شش شــب و شش روز" نوشــته ون کارتر و به‬ ‫کار نیمه‌وقــت می‌خواســتن که من آنجــا کار کنم‪ .‬کارگردانــی زنده‌یــاد رضــا کــرم رضایــی در خانه‬ ‫مــن هم قبــول کردم‪ .‬اما چشــمتان روز بــد نبیند‪ .‬نمایــش تمریــن می‌کردیــم‪ .‬نمی‌دانــم تاثیــر از‬ ‫آنجــا آنقدر کار بــود که فرصت ســر خاراندن هم کجــا بــود‪ ،‬ولــی در آن دوران بچه‌ها تئاتــر بال و‬ ‫نبــود‪ .‬بعد از شســتن کلی ظرف تازه متوجه شــدم پر نمی‌گرفتند‪ .‬چون مســوولین بــه تئاتر اهمیت‬ ‫‪ 41‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪41 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫حرفهای صمیمانه فردوس کاویانی‬ ‫اصغر همت‬ ‫چهاردهمین جشــن بازیگر خانه تئاتــر در حالی‬ ‫عصر روز شــنبه ‪ 16‬اردیبهشــت‌ماه برگزار شــد که‬ ‫از ســال‌ها تالش فــردوس کاویانی بازیگر باســابقه‬ ‫تئاتر تجلیل به عمل آمد‪ .‬چهــره رنجور کاویانی که‬ ‫در ایــن روزها با بیماری دســت و پنجه نرم می‌کند‬ ‫باعث شــد‪ ،‬فضای رســانه‌ای کشــور ایــن موضوع‬ ‫را بیشــتر مــورد توجه قــرار دهد‪ .‬اما به مناســبت‬ ‫بزرگداشــت ایــن هنرمنــد بازخوانی داشــته‌ایم از‬ ‫گفــت وگویــی کــه‬ ‫فــردوس کاویانــی در‬ ‫سال ‪ 92‬با ما داشت‪ .‬در‬ ‫این گفت و گو فردوس‬ ‫کاویانی و اصغر همت‪ ‬‬ ‫به مناسبت بزرگداشت‬ ‫این هنرمند در ســی و‬ ‫دومین جشــنواره تئاتر‬ ‫فجر میهمــان بودند تا‬ ‫درباره ســال‌ها فعالیت‬ ‫کاویانــی در عرصــه‬ ‫هنرهــای نمایشــی‬ ‫گفــت و گــو کننــد‪.‬‬ ‫گفــت و گویی که طنز‬ ‫نهفتــه در کالم کاویانی‬ ‫را بیــش از پیــش مشــخص می‌کند‪.‬‬

‫هنر این ســرزمین است و بیشــتر بزرگی‌اش نیز از‬ ‫اخــاق حرفه‌ای کــه دارد بــر می‌خیزد‪.‬‬ ‫او دنیایی از خاطراتش را در این نشست صمیمانه‬ ‫بیــان کرد که بــرای لحظاتــی نمی‌شــد نخندید و‬ ‫یــا بهتر اســت بگویــم ریســه نرفــت‪ .‬خاطراتش‬ ‫آنقــدر جذاب هســتند و در درون آن‌هــا آن‌قدر از‬ ‫بالهایی که بر ســرش آمده با بیان شــیرینش سخن‬ ‫گفت کــه بی‌محابا مــا را به یاد "آقوی همســاده"‬ ‫مجموعــه تلویزیونی "کاله قرمــزی" می‌اندازد‪.‬‬

‫بــرای اینکــه جذابیــت ایــن خاطره‌گویی‌هــا که‬ ‫اصغــر همت در این نشســت لطف داشــتند و به‬ ‫عنــوان مصاحبه‌کننده همــراه بودند تــا با فردوس‬ ‫کاویانی مصاحبه کنند‪ ،‬کم نشــود از آوردن ســوال‬ ‫تو‌گو‌هــا پرهیز کردم تا‬ ‫و جواب‌هــای رایج در گف ‌‬

‫تعزیــه می‌دیــدم فکر می‌کــردم چــه کار جالبی و‬ ‫شــیفته بازی کردن شــدم‪ .‬یادم هســت تــو کرمان‬ ‫فقیــر زیاد بــود و ســاعت‌ها اینهــا رو می‌دیدم و‬ ‫بعــد تــوی خونــه ادای اونهــا رو در مــی‌آوردم‪ .‬تا‬ ‫ششــم ابتدایی صبر کردم ولی متوجه شــدم تئاتری‬ ‫کــه من دنبالش هســتم تــوی تهرانه بــرای همین‬ ‫پس از اتمام دوره شــش ســاله ابتدایــی با ترفندی‬ ‫به تهران آمدم‪ .‬چون شــنیده بودم کــه تئاتر تهران‬ ‫بهتر اســت‪ .‬برای همین یکی دو ســال در تهران در‬ ‫پارچه‌فروشــی کار کردم‪.‬‬ ‫در امتحــان بورســیه بــرای‬ ‫اعزام بــه خارج شــرکت کردم‬ ‫و پــس از قبولی راهــی آلمان‬ ‫شــدم‪ .‬در آن زمان برای رشــته‬ ‫تئاتــر پذیــرش نمی‌دادند من‬ ‫بــه توصیه دوســتم در رشــته‬ ‫شیمی ثبت نام کردم‪ .‬نخستین‬ ‫روزی کــه مــن به کالــج رفتم‬ ‫بــه مســئول دانشــگاه جریان‬ ‫عالقــه‌ام بــه تئاتــر را گفتم و‬ ‫تاکیــد کردم کــه مایلــم تئاتر‬ ‫بخوانــم‪ .‬او همــان لحظــه با‬ ‫آکادمی تئاتر دانشــگاه تماس‬ ‫گرفــت و موضــوع مــن را بــا‬ ‫پروفســوری که مســئول آکادمی تئاتر بــود گفت‪.‬‬ ‫آن پروفســور گفت کــه همان لحظه بــه دفتر کار‬ ‫او بــروم‪ .‬رفتــم‪ .‬او ســر کالس بود و به دســتیارش‬ ‫گفتــه بود که وقتی رســیدم بروم ســر کالس‪ .‬وقتی‬ ‫وارد کالس شــدم این شــخص خواست که در همان‬ ‫لحظــه امتحــان بدهم‪.‬‬ ‫اســترس گرفتــه بودم اما شــروع کــردم به‬ ‫بداهه بازی کــردن؛ او تک تک هنرجویان را‬ ‫فرســتاد تا در مقابلم بازی کنند‪ .‬استرســم و‬ ‫تمــام آن بداهه‌ها باعث شــدم اتود جالبی‬ ‫از کار در بیاید و همین مســئله باعث شــد‬ ‫پروفســور مــرا پذیرفت‪ ،‬اما بــا توجه به این‬ ‫کــه ترم آغاز شــده بود‪ ،‬مجبور بــودم تا ترم‬ ‫بعــد صبر کنم‪ .‬در همان دانشــگاه در کالج‬ ‫زبان شــروع به خواندن زبــان آلمانی کردم‬ ‫آنقــدر در ایــن کار جــدی بــودم کــه زبان‬ ‫آلمانــی را بهتــر از خــود آلمان‌ها صحبت‬ ‫می‌کــردم بــه همیــن دلیل معلم فــن بیان‬ ‫مــا به من گفت‪ :‬تــو خیلی خــوب آلمانی صحبت‬ ‫می‌کنــی در چه رشــته‌ای می‌خواهی تحصیل کنی؟‬ ‫جریــان را بــه او هم گفتــم‪ .‬او که پــدر و مادرش‬ ‫کارگــردان تئاتر بودنــد‪ ،‬ماجرا را بــرای رییس کالج‬ ‫تعریــف کــرد و رییس دانشــگاه به مــن گفت که‬ ‫چــون تو خیلــی خــوب آلمانی صحبــت می‌کنی‪،‬‬

‫‪ ‬شرافت کاویانی افراطی است‬ ‫اصغر همت جملــه جالبــی را در وصف فردوس‬ ‫کاویانی بــه زبــان آورد‪" :‬فردوس شــرافت افراطی‬ ‫دارد کــه بایــد آن را کنترل کــرد" در ابتدای‬ ‫تو‌گــو بــا فــردوس کاویانی ایــن جمله‬ ‫گف ‌‬ ‫بــرای من اساســا معنایــی نداشــت‪ ،‬اگرچه‬ ‫نظــم‪ ،‬صداقــت‪ ،‬بی‌ریایــی و دوری از‬ ‫تزویر‌هــای رایــج دنیــای امــروز را پیش از‬ ‫این در مورد فردوس کاویانی بســیار شــنیده‬ ‫تو‌گو‬ ‫بــودم‪ .‬امــا هرچه بــه پایان ایــن گف ‌‬ ‫نزدیک شــدیم به صــورت ملمــوس به این‬ ‫جمله اصغر همت رســیدم‪ .‬فردوس کاویانی‬ ‫مــرد عجیبــی اســت در میان ســه ســاعت‬ ‫صحبــت هیــچ‌گاه کلمه مــن را از زبــان او‬ ‫نشــنیدم‪( .‬البتــه بنا بــه اجبار بــرای تنظیم‬ ‫خبر مجبور شــدم کــه برخی مــوارد از این‬ ‫کلمــه اســتفاده کنم‪ ).‬طنــز عجیبی نیــز در میان بدون واســطه با فــردوس کاویانــی و اصغر همت‬ ‫صحبت‌هــای او وجــود دارد کــه هم‌کالمــی با او روبرو باشید‪.‬‬ ‫ســاعاتی مفرح را برای هر شــنونده‌ای رقم می‌زند‪.‬‬ ‫امــا الزم اســت این نکته را نیــز بدانید که خجالتی وقتی از کرمان کوچ کردم‬ ‫بــودن و بی‌ریایــی‌اش گاهــی کالفه‌کننــده نیــز از بچگی عاشــق نقش بازی کــردن بودم‪ .‬نه اینکه‬ ‫می‌شــود؛ اما بــه واقــع او بزرگی در میــان بزرگان توپ و فوتبال رو دوســت نداشــته باشم ولی وقتی‬ ‫‪ 40‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪40 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫کنــد کــه در آمــوزه هــای خود بــر روزشــی مثل‬ ‫«یوگا» تاکید می کند و انســان را به خلســه روحی‬ ‫بــرای مهــرورزی به موجودات تشــویق مــی کند‪،‬‬ ‫کمی دشــوار باشــد‪ .‬امــا این طــور که پیداســت‪،‬‬ ‫بنیادگرایــی چنان قدرتــی دارد که آییــن بودایی با‬ ‫آن همه احســاس و اهداف مهرورزانه نتوانسته در‬ ‫مقابل آن ایســتادگی کند؛ مصداق عینی آن‬ ‫را هم مــی توان در میانمار‪ ،‬ســری النکا و‬ ‫تایلند بــه راحتی مشــاهده کرد‪.‬‬ ‫مردانــی که موهــای خــود را تراشــیده و‬ ‫پارچــه ای نارنجی بــه دور تن خــود پیچیده‬ ‫اند‪ ،‬در ســال ‪ 2012‬خشــونت را در میانمار به‬ ‫جایــی رســاندند که ‪ 200‬نفر کشــته شــدند و‬ ‫هــزاران نفر که اغلب مســلمان بودنــد‪ ،‬ناگزیر‬ ‫خانــه خود را رها کردنــد و از ترس جان گریختند‪.‬‬

‫گوشت گاو نخورید تا زنده بمانید‬ ‫«هندوییســم» یکی از ادیان پرطرفدار در ســطح‬ ‫جهان اســت که اکثر پیروان آن را مردم هندوســتان‬ ‫تشکیل می دهند‪ .‬هســته مرکزی هندوییسم صبر‬ ‫و مداراســت‪ .‬بنیادگرایی نیــز همین نقطه را هدف‬ ‫قــرار داده اســت‪ .‬در حالی که آیین هنــدو پیروان‬

‫خــود را به مدارا بــا عقاید مختلــف و متفاوت‬ ‫تشــویق می کند‪ ،‬بنیادگرایی باعث انحطاط آ«‬ ‫از این مســی رو دور شــدن از هســته مرکزی‬ ‫اش می شود‪.‬‬ ‫براســاس گزارش های الجزیــره‪ ،‬از زمانی که‬ ‫نارنــدرا مودی به عنوان نخســت وزیر هند‬ ‫انتخاب شــد‪ ،‬یعنــی از مــی ‪ 2014‬تاکنون‬ ‫افــراط گرایان هندو چندین بار دســت به‬ ‫افــراط گرایان بودایی خشــونت علیه اقلیت‬ ‫هــای مذهبــی مناطــق خــود را بــه جایی‬ ‫رســاندند کــه نقــل رســانه هــا و مطبوعات‬ ‫شدند‪.‬‬ ‫مجله تایم در شــماره ژوییــه ‪2013‬طرح جلد‬ ‫خــود را به راهبه ای بودایــی اختصاص داد و زیر‬ ‫آن نوشــت‪« :‬چهره تــرور بودایی»‪ .‬ایــن اتفاقات‬

‫در حالی افتاده اســت که دانشــگاه آکســفورد در‬ ‫مطالعــات خــود در ســال ‪ 2010‬نشــان داده بــود‬ ‫بوداییســم نســبت به ســایر آیین ها و ســنت ها‬ ‫کمتریــن ارتباط را با خشــونت دارد‪.‬‬

‫ترور اقلیت های مذهبی در این کشــور زده اند‪.‬‬ ‫اکثر این حمالت تروریســتی علیه مســیحیان و‬ ‫مســلمانان هندی صــورت گرفته اســت‪ .‬اکثر‬ ‫آن هــا را وادار بــه تغییــر دیــن و گرایش به‬ ‫هندوییســم مــی کننــد و در صورتــی کــه‬ ‫نپذیرنــد‪ ،‬خانــه هایشــان را بــه آتــش می‬ ‫کشــند‪ .‬بســیاری از افرادی که گوشت گاو‬ ‫مصــرف می کنند‪ ،‬به دســت ایــن افراط‬ ‫گرایــان به قتل رســیده اند‪ ،‬چــرا که گاو‬ ‫در آییــن هنــدو بســیار مقــدس اســت‪.‬‬ ‫افــراط گرایــان هندو در هند معتقدنــد که تمامی‬ ‫مــردم این کشــور بایــد یکپارچه هندو باشــند‪ .‬آن‬ ‫هــا کتاب های درســی جدیــدی برای مدرســه ها‬ ‫طراحــی کــرده اند و تالش می کننــد با کمپ های‬ ‫تابســتانی ذهن دختران و پســران نوجوان را با این‬ ‫جریان آشــتی بدهنــد‪ .‬هفتــه نامه چلچراغ‬

‫بنیادگراییهندویی‬ ‫‪ 39‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪39 Kheradmand‬‬


‫افراط گرایان دینی‪ ،‬چه ها که نمی کنند!‬

‫نسیمبنایی‬ ‫ایســتاده و دســت بســته در آتش می ســوخت؛‬ ‫اتهامــش اصرار بــر دریافت الهــام از جانب قدیس‬ ‫هــا و پوشــش مردانــه بــود‪ .‬دختــری کاتولیک که‬ ‫کمتــر از دو دهه از عمر خود را در روســتایی واقع‬ ‫در مرز شــرقی فرانســه ســپری کرده بود‪ ،‬به اتهام‬ ‫کفــر و الحــاد محکوم به اعدام شــده بــود‪ .‬پاپ و‬ ‫اســقف های افراطی حکم ژان دارک را امضا کردند‬ ‫و او را در آتش ســوزاندند‪.‬‬ ‫آن اســقف های افراط گرا شــخصیت های خیالی‬ ‫کتــاب ها و فیلم ها نبودند‪ ،‬بلکه ریشــه در جامعه‬ ‫ای داشــتند کــه گاهــی از این طرف بــام پرت می‬ ‫شــود و گاهی از آن طرف‪.‬‬ ‫پاپ افراطی شاید همان کســی بود که این روزها‬ ‫خوانــدن یک کتاب داســتان را به دالیــل نامعقول‬ ‫ممنــوع می کنــد‪ ،‬یــا همان کســی که بــا عقاید‬ ‫افراطــی خــود فیلمــی را از پرده ســینما پایین می‬ ‫کشــد؛ شــاید هم همان کســی بود که ایــن روزها‬ ‫سر مســیحیان و مســلمانان را در عراق و سوریه و‬ ‫میانمار و آفریقا از تنشــان جــدا و ویدیوی آن را در‬ ‫شــبکه های اجتماعی منتشــر می کند‪ .‬کســی که‬ ‫حکــم اعدام ژان دارک را صــادر کرد‪ ،‬احتماال همان‬ ‫کســی بود که ایــن روزها به او «بنیادگــرای دینی»‬ ‫می گویند‪.‬‬ ‫در حالی که بشــر تــاش می کند بــا وجود تکثر‬ ‫عقاید در جهان هم زیســتی مســالمت آمیز داشته‬ ‫باشــد و از درد و رنــج زندگی بکاهــد‪ ،‬افراط گرایان‬ ‫دینی تنــش های جهانی را بیشــتر می کنند‪.‬‬

‫بنیادگراییمسیحی‬ ‫خدایی برای قضاوت و تنبیه‬ ‫اواخــر قــرن نوزدهــم و اوایــل قرن بیســتم بود‬ ‫که عــده ای از مســیحیان آمریکایــی و بریتانیایی‬ ‫معتــرض یا لقب پروتســتان به لیبرالیســم دینی و‬ ‫فرهنــگ مدرن واکنش نشــان دادند‪ .‬ایــن افراد به‬ ‫عنوان بنیادگرایان مســیحی شناخته شدند‪ .‬هر چند‬ ‫ایــن مفهوم از نخســتین باری که اســتفاده شــد تا‬ ‫بــه امروز دســتخوش تغییرات فراوانی شــد‪ ،‬اما در‬ ‫کل مــی توان گفت که بنیادگرایان مســیحی خود را‬ ‫مســیحی حقیقی می دانند‪ .‬عمــده ترین نقدی که‬ ‫بر آن ها وارد اســت‪ ،‬این اســت که خدای عشــق و‬ ‫محبت مســیح را دگرگــون کرده اند و بــه جای آن‬ ‫خدایی را نشــان مــی دهند که مــردم را قضاوت و‬ ‫تنبیــه می کند‪.‬‬ ‫تحلیل گــران برخــی از کاتولیک ها و پروتســتان‬ ‫هــا را بنیادگــرا می داننــد‪ .‬آن ها اقدامــات خود را‬ ‫مبارزه در راه خــدا می دانند‪ .‬در آمریکا بنیادگرایان‬ ‫مســیحی از طرفداران پروپاقرص جورج دبلیو بوش‬ ‫رئیــس جمهور آمریــکا بودنــد و در آن زمان نقش‬ ‫مهمــی در انتخابات ریاســت جمهــوری آمریکا به‬ ‫نفع جمهــوری خواهان ایفــا کردند‪.‬‬ ‫البتــه آن ها به مــرور موضع محافظــه کارانه ای‬ ‫نســبت به مســائل اجتماعــی گرفتند‪ ،‬امــا از ابتدا‬ ‫توســط حــزب جمهــوری خــواه در آمریکا ریشــه‬ ‫دوانیدند‬ ‫این دســته از مســیحیان معتقدند که هیچ گونه‬ ‫نقــص و نقدی به بابل وارد نیســت‪.‬‬

‫در حالی که بشر تالش می کند با وجود تکثر عقاید در جهان هم‬ ‫زیستی مسالمت آمیز داشته باشد و از درد و رنج زندگی بکاهد‪،‬‬ ‫افراط گرایان دینی تنش های جهانی را بیشتر می کنند‪.‬‬ ‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بنیادگرایییهودی‬ ‫اینترنتممنوع‬ ‫«یهودیــت ارتدکس» یکی از فرقه هــای افراط گرا‬ ‫در دین یهود اســت که شــاخه ای به نام «یهودیت‬ ‫حریــدی» دارد‪ .‬دان اســتون‪ ،‬پژوهش گــر و مورخ‪،‬‬ ‫در یکــی از کتــاب های خــود ادعا کرده اســت که‬ ‫حــدود ‪ 50‬تــا ‪ 70‬درصد از یهودیانی کــه در ماجرای‬ ‫هولوکاســت جان خود را از دســت دادند‪ ،‬یهودیان‬ ‫ارتدکــس بودند‪ .‬بســیاری از پژوهش گــران بر این‬ ‫باورنــد کــه نســل یهودیــان ارتدکــس در آن زمان‬ ‫منقرض شــد‪ ،‬امــا تحلیل گرانــی نیز وجــود دارند‬ ‫کــه ادعا می کنند هولوکاســت باعث شــکل گیری‬ ‫حریدی ها صهیونیســت های ســکوالر شد‪.‬‬ ‫زندگــی حریدی ها بر محور خانــواده می چرخد‪.‬‬ ‫دختران و پســران بــه مدارس جداگانــه می روند و‬ ‫ســنین ‪ 13‬تا ‪ 18‬ســالگی خود را در «یشــیوا» ســر‬ ‫می کنند‪ .‬یشــیوا در حقیقت نوعی موسسه یهودی‬ ‫اســت که روی مطالعــات مذهبی به ویــژه تلمود‬ ‫(تورات شــفاهی) تمرکــز دارد‪ .‬اکثر خانــواده های‬ ‫حریــدی چهار‪ ،‬شــش یا حتی ‪ 12‬فرزنــد دارند‪.‬‬ ‫‪ ‬آن هــا بــا تماشــای تلویزیــون و فیلــم و هــم‬ ‫چنین خوانــدن روزنامه و کتاب هــای غیرمذهبی‪،‬‬ ‫سرســختانه مخالــف اند‪ .‬بــه عالوه کمپیــن های‬ ‫قدرتمنــدی نیز علیه اینترنــت راه انداخته اند‪ ،‬مثال‬ ‫در مــاه می ‪ 2012‬بیش از ‪ 40‬هــزار یهودی حریدی‬ ‫در شــهر نیویورک دور هم جمع شــدند و در مورد‬ ‫خطرات اســتفاده از «اینترنت بدون فیلتر» هشدار‬ ‫دادنــد‪ .‬مردهــای حریــدی اغلب لباس مشــکی با‬ ‫پیراهــن ســفید به تن دارنــد‪ .‬زنان نیــز دامن های‬ ‫بلنــد و بلوزهــای آســتین بلنــد می پوشــند و اگر‬ ‫ازدواج کــرده باشــند موهای خود را می پوشــانند‪.‬‬ ‫بنیادگراییبودایی‬ ‫یوگا برای ترور‬ ‫شــاید درک ایــن کــه بنیادگرایی در آیینی رســوخ‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪38 Kheradmand‬‬


‫قرار داده تشــریح شــده است‪ .‬در این کتاب گفته می شــود که چگونه «نجوا»‬ ‫همســر اول بن الدن‪ ،‬پیش از عملیات ‪ 11‬ســپتامبر او را ترک کرد و به عربستان‬ ‫ســعودی رفــت و دیگــر نتوانســت آن زندگی تلــخ را که روحش را خراشــیده‬ ‫بــود تحمــل کند‪ .‬او پس از پســرش «ع َمــر» خانه را ترک کرد‪ .‬عمر نیز بر ســر‬ ‫مســائل مرتبط با خشــونت جهادی با پــدرش درگیر بــود و راه گریز را در پیش‬ ‫گرفــت‪ .‬آنها رفتند و خوشــبخت شــدند‪ .‬بعــد از مهاجرت به جالل آباد‪ ،‬ســایر‬ ‫همســران بــن الدن و فرزندان شــان مجبور شــدند در اتاقکی که در گذشــته‬ ‫کمــپ آموزش ســربازان القاعده بــود اقامت بگزینند‪.‬‬ ‫آنهــا کل دیوارها و پنجره ها را با قالی پوشــانده بودند‬ ‫تــا از دید دیگران پنهان باشــند و مجبور بودند با لباس‬ ‫بیرون روی تشــک های مندرس بخوابنــد‪ ،‬در حالی که‬ ‫شــب ها پیش از خــواب به خود کمربنــدی مجهز به‬ ‫نارنجک و سالح دســتی می بستند‪.‬‬ ‫اگــر گــروه مــورد حمله قــرار می گرفت‪ ،‬همســران‬ ‫بــن الدن‪ -‬خیریه‪ ،‬ســهام و امل‪ -‬دســتور داشــتند که‬ ‫خودشــان را با کمربند انتحاری منفجر کنند‪ .‬در نوامبر‬ ‫‪ 2001‬باالخــره روزهــای آزادی فرارســید‪ ،‬چون بن الدن‬ ‫مالقــات کوتاهی با خانــواده خود داشــت و البته طی‬ ‫ایــن دیــدار تنها بــه آنها دســتور داد که به پاکســتان‬ ‫نقــل مکان کننــد‪ ،‬چون نیروهــای آمریکا داشــتند به‬ ‫اقامتــگاه فعلــی نزدیک می شــدند اما ایــن خانواده‬ ‫حتــی در پاکســتان هم نمی توانســت امنیــت کاملی‬ ‫داشته باشد‪.‬‬ ‫ایــن شــد که تصمیــم گرفتند راهــی ایران شــوند بــه این امید که دشــمنی‬ ‫ایران با آمریکا و حکومت شــیعه این کشــور‪ ،‬باعث شــود مســئوالن ایران آنان‬ ‫را بــه آمریــکا تحویــل ندهند‪ .‬خطــر تقریبا از بیخ گوش شــان گذشــت وقتی‬ ‫که شــایعه مذاکره مقامات تهران و بوش در ســال ‪ 2002‬منتشــر شــد‪ .‬در باب‬ ‫کاهــش تحریــم ها و مراودات سیاســی اما بخت با خانواده بــن الدن یار بود و‬ ‫ایــن امر هرگز تحقــق نیافت‪ .‬البته ایــران هرگز عالقه ای به بــن الدن و برنامه‬ ‫هایــش نداشــت و او را یــک افراطی می دانســت امــا این امر را هــم در نظر‬ ‫داشــت که ارزش خانــواده بن الدن بیش از آن اســت که رهایشــان کند‪.‬‬ ‫همســران بن الدن به همراه فرزندان شــان‪ ،‬هشــت ســال بعدی را در تهران‬ ‫ســپری کردنــد‪ .‬محل اقامت آنهــا حتی برای اعضــای درجه یک خانواده شــان‬ ‫هــم نامعلوم بــود تا جایی که اقــوام آنها گمــان می کردند همگی مــرده اند‪.‬‬ ‫گفتــه می شــود که در اطــراف محل اقامــت آنها نیروهای امنیتــی و نظامی‬ ‫ایــران حضور داشــته انــد اما خانــواده در ایــن دوره روزگار خوشــی را تجربه‬

‫کردنــد‪ .‬با غذاهــای خوب و بســتنی و خوراکی های مختلــف از آنان پذیرایی‬ ‫می شــد‪ .‬آنها اجازه رفتن به بازار تهران را یافتند و بیشــتر شــبیه توریســت ها‬ ‫زندگــی می کردنــد اما یکــی از فرزندان بن الدن به نام ســعد در ســال ‪2008‬‬ ‫تصمیــم گرفت فرار کنــد و پدرش را در پاکســتان بیابــد و خانــواده را دوباره‬ ‫دور هــم جمــع کنــد ولــی ظاهــرا در ســال ‪ 2009‬و در اثر حمله یــک پهپاد‬ ‫در پاکســتان به قتل رســید‪ .‬پســر دیگر بــن الدن به نــام حمزه نیــز در ایران‬ ‫دســتگیر شــد و تا ســال ‪ 2010‬در زندان بود‪ .‬او حاال تالش می کند پا جای پای‬ ‫پدرش بگــذارد و رهبــری القاعده را به دســت بگیرد‪.‬‬ ‫در ابتدای امســال نام او در فهرســت تروریســت های‬ ‫ایــاالت متحــده آمریــکا قــرار گرفت‪ .‬دختر بــن الدن‬ ‫بــه نــام «ایمــان» نیــز در ســال ‪ 2009‬و در حالی که‬ ‫بــرای خریــد از منزل خارج شــده بــود تصمیم گرفت‬ ‫بگریزد و به ســفارت عربســتان پناه ببرد‪ .‬او در مسیر‬ ‫لبــاس هایش را عوض کرد و توانســت به این ســفارت‬ ‫خانه برســد‪ .‬او از آنجا با ســایر اعضای خانواده تماس‬ ‫گرفت و ســرانجام مذاکرات درباره آزادی ســایر اعضای‬ ‫خانــواده در تهران آغاز شــد‪.‬‬ ‫«ایمان» ‪ 100‬روز در ســفارت عربستان اقامت داشت‬ ‫و بعــد اجــازه یافت به مــادرش که مقیم ســوریه بود‬ ‫بپیوندد‪ .‬ســایر همسران بن الدن راه پاکستان را در‬ ‫پیش گرفتند و ســرانجام به پناهگاهی رسیدند که‬ ‫پسر بن الدن‬ ‫بن الدن تا زمان کشــته شدنش در ســال ‪ 2011‬در‬ ‫آنجا اقامت داشــت‪ .‬گفته می شــود خیریه‪ ،‬سهام‬ ‫و امــل در زمــان مرگ بن الدن در کنــارش بوده اند و حتی امل به عنوان ســپر‬ ‫انســانی بــن الدن در مقابل نیروهای آمریکایی قرار گرفته بوده اســت‪.‬‬ ‫«خالد» فرزند اســامه و ســهام‪ ،‬نیز در همین عملیات به قتل رســید‪ .‬نیروهای‬ ‫ویــژه آمریکا به زبان اردو او را به بیرون از خانه فراخواندند اما او باالی پشــت‬ ‫بــام رفت تا ببیند ســرانجام ماجرا چه می شــود و همان جا تیــر خورد‪ .‬حمزه‪،‬‬ ‫تنهــا فرزند بــن الدن و خیریه از این عملیات جان ســالم به در بــرد و حاال در‬ ‫تالش اســت جایگاه پدرش را در القاعده تصاحب کند و رییس این گروه شــود‪.‬‬ ‫هنوز مشــخص نیســت که تا چه میــزان از مطالب موجود در ایــن گزارش را‬ ‫بایــد باور کــرد و این گفته ها تا چه اندازه مســتند هســتند‪ ،‬اما آنچه مســلم‬ ‫اســت دســت کم یکی از پســران بن الدن ســوادی انتقام گیری از آمریکا را در‬ ‫ســر می پرورانــد‪ .‬هرچند در ایــن روزگار‪ ،‬القاعده دیگر قدرت ســابق را ندارد‬ ‫و بــه عنــوان یک خطــر جدی در منطقــه تلقی نمی شــود و تمــام توجهات‬ ‫روزنامــه تماشــاگران امروز‬ ‫معطــوف بــه داعــش اســت‪.‬‬

‫خواهر بن الدن‬ ‫‪ 37‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪37 Kheradmand‬‬


‫بر سر خانواده بن الدن چه آمده است؟‬ ‫علی مسعودی نیا‬

‫همسران بن الدن به همراه فرزندان شان‪ ،‬هشت سال بعدی را در تهران‬ ‫سپری کردند‪ .‬محل اقامت آنها حتی برای اعضای درجه یک خانواده شان هم‬ ‫نامعلوم بود تا جایی که اقوام آنها گمان می کردند همگی مرده اند‪.‬‬ ‫در اوایل ســپتامبر ســال ‪ ،2001‬خانواده اســامه بــن الدن زندگی‬ ‫آرام شــان در خانــه بــزرگ یکی از رهبــران تروریســم جهانی در‬ ‫افغانســتان را رها کردند‪ .‬جایی که پســران بن الدن در آنجا معموال‬ ‫به بازی نینتندو مشــغول بودند و چهار همســر او از طریق رادیو‬ ‫بــه صــدای مدونا گوش مــی دادنــد و غذاهای فرنگــی طبخ می‬ ‫کردنــد؛ اما در شــب دهم ســپتامبر‪ ،‬به آنها فرمــان عزیمت داده‬ ‫شــد و کل خانواده پس از ســفری ســه روزه‪ ،‬از قندهــار به جالل‬ ‫آبــاد نقــل مــکان کردند‪ .‬ایــن رویداد زمانــی اتفاق افتــاد که بن‬

‫‪ 36‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫الدن نقشــه حمله هوایــی به برج های دوقلوی تجــارت جهانی را‬ ‫عملیاتی کــرده بود‪.‬‬ ‫طی ‪ 9‬ســال پس از عملیات ‪ 11‬ســپتامبر سه تا از همسرهای بن‬ ‫الدن بــه همراه فرزندان شــان به خاورمیانه کــوچ کردند و دنیای‬ ‫پیرامــون شــان کامال و برای همیشــه تغییر کرد‪ .‬شــاید آنها هرگز‬ ‫درســت نفهمیدند که دلیل این تغییر چیســت اما نهایتا سفرشان‬ ‫در ایران به انتها رســید‪.‬‬ ‫این ســفر در کتاب جدیدی که روزنامه گاردیــن آن را مورد توجه‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪36 Kheradmand‬‬


‫والــری در آن زمان ‪ ۴۸‬ســاله بود و پیش از آشــنایی‬ ‫با اوالند دوبــار ازدواج کــرده بود‪..‬‬ ‫ماکرون ‪ ۳۹‬ساله و همسر ‪ ۶۴‬ساله‬ ‫و امــا ماکــرون که قــرار اســت چندی‬ ‫دیگــر کلیدهــای الیــزه را از اوالنــد‬ ‫تحویــل بگیــرد‪ .‬نمــی تــوان گفت‬ ‫ماکرون گرفتار رسوایی های اخالقی‬ ‫همچون ســارکوزی و اوالند اســت‬ ‫امــا ازدواج وی بــا زنــی که بیش‬ ‫از ‪ ۲۰‬ســال از او بزرگتــر اســت‬ ‫موجب شــده تا رسانه ها نگاهی‬ ‫ویــژه بــه زندگی مشــترک رئیس‬ ‫جمهوری جدید فرانســه داشــته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫برژیــت در ســن ‪ ۴۰‬ســالگی بــا‬ ‫ماکرون آشــنا شــد‪ .‬او معلــم تئاتر‬ ‫مدرســه ای بود که ماکرون ‪ ۱۵‬ســاله‬ ‫در آن تحصیــل مــی کــرد‪ .‬بریژیت که‬ ‫اکنون ‪ ۶۴‬ســاله است‪ ،‬در ضمن مبارزات‬ ‫انتخاباتــی همســرش در کنار او بــود و به‬ ‫عنــوان برنامــه ریــز و مشــاوره و ویرایشــگر‬ ‫ســخنرانی ها بــه او کمک مــی کرد‪.‬‬ ‫ماکــرون در ســخنرانی پیــروزی اش در دور اول‬ ‫انتخابات‪ ،‬همســرش را به ســکوی سخنرانی دعوت‬ ‫و از وی تقدیــر کــرد و گفت‪ :‬بریژیت همیشــه در‬

‫«مــن» نبــودم‪.‬‬ ‫بریژیت وســواس زیادی نســبت به همسر خود‬ ‫ت‬ ‫دارد به طوری که در همه جلســات و نشس ‌‬ ‫ها در کنار او اســت به گونــه ای که زمانی‬ ‫کــه ماکرون وزیــر اقتصاد دولــت اوالند‬ ‫بود‪ ،‬همســرش هم در جلس ‌ه های وی‬ ‫شــرکت می‌کرد و دیدارهــای وی را‬ ‫شــخصا برنامه ریزی می کرد‪.‬‬

‫کنــا ر‬ ‫حاضــر بــود و‬

‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫مــن‬ ‫مــن بــدون او‬

‫فرانســه و رؤســای جمهــوری‬ ‫پرماجــرا‬ ‫البته در میان رؤســای جمهوری‬ ‫فرانســه فقط ســارکوزی و اوالند‬ ‫و ماکــرون نیســتند که بــه دلیل‬ ‫وضعیــت خــاص همسرانشــان‬ ‫جالــب توجــه هســتند بلکــه در‬ ‫گذشــته نیــز الیــزه شــاهد حضور‬ ‫چهــره هایــی بــوده کــه گاهــی با‬ ‫رســوایی اخالقــی و یا چند همســری‬ ‫تبدیــل به ســوژه رســانه ها شــده اند‪.‬‬ ‫«فرانســوا میتران» رئیس جمهوری فرانسه‬ ‫کــه از ســال ‪ ۱۹۸۱‬تــا ‪ ۱۹۹۵‬رئیــس جمهوری‬ ‫فرانســه بود و یا «والــری ماریه رنه ژرژ ژیســکار‬ ‫دســتن» بیســتمین رئیس جمهوری فرانسه از سال‬ ‫‪ ۱۹۷۴‬تا ‪ ۱۹۸۱‬نمونه هایی از این دســت هســتند‪.‬‬ ‫خبرگزاری مهر‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪35 Kheradmand‬‬


‫بانوان الیزه؛ حواشی رئیس جمهورهای فرانسه‬ ‫عبدالحمید بیاتی‬ ‫در یک دهه اخیر فرانســه ‪ ۳‬رئیس جمهوری را به‬ ‫خود دیــده که همه آنها در یک مورد مشــترک‬ ‫بــوده انــد و آن وضعیت تاهــل و به عبارت‬ ‫دیگر بانوی اول فرانســه بوده است‪.‬‬ ‫انتخابــات ریاســت جمهوری فرانســه‬ ‫که به دلیــل رقابت «امانوئــل ماکرون»‬ ‫نامزد مســتقل طرفــدار اتحادیــه اروپا‬ ‫و «مارین لوپــن» راســتگرای افراطی‬ ‫خواســتار خروج از اتحادیــه اروپا به‬ ‫بزنــگاه تاریخی برای نه تنها فرانســه‬ ‫بلکه اروپا تبدیل شــده بود ســرانجام‬ ‫بــا پیروزی ماکرون به پایان رســید اما‬ ‫در ایــن میان رئیس جمهــوری جدید‬ ‫فرانســه در یک نکته با پیشینیان خود‬ ‫مشترک اســت و آن حواشی موجود در‬ ‫مورد همســرش است‪.‬‬ ‫اما ایــن فقط همســر ماکرون نیســت‬ ‫کــه تبدیل به ســوژه ای جذاب برای رســانه‬ ‫ها شــده بلکه در مورد ســارکوزی و اوالند نیز‬ ‫وضعیــت بــه همیــن منوال بــود و تا مــدت ها‬ ‫رســانه ها پیگیر اخبــار «بانوی الیــزه» بودند‪.‬‬ ‫سارکوزی و کارال برونی‬ ‫«نیکال ســارکوزی» رئیس جمهوری ســابق فرانسه‬ ‫که از ســال ‪ ۲۰۰۷‬تا ‪ ۲۰۱۲‬در الیزه حضور داشت‬ ‫از همــان ابتدا به دلیــل رفتارهای خاص خود‬ ‫سوژه رســانه ها شــد اما اقدام وی در سال‬ ‫‪ ۲۰۰۸‬در ازدواج بــا «کارال برونی» موجب‬ ‫شــد تا اخبار وی و همســرش تبدیل به‬ ‫تیتر نخســت اغلب رســانه های جهان‬ ‫شود‪.‬‬ ‫نیــکال ســارکوزی و کارال برونی برای‬ ‫اولیــن بار کــه در آخریــن تعطیالت‬ ‫ســال ‪( ۲۰۰۷‬میالدی) در کنار هم در‬ ‫اورو دیزنی ظاهر شــدند در ‪ ۲‬فوریه‬ ‫‪ ۲۰۰۸‬در کاخ الیــزه با یکدیگر ازدواج‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫کارال برونــی مدل و خواننــده ای بود‬ ‫کــه پیش از ازدواج با ســارکوزی ســابقه‬ ‫چنــد زندگی مشــترک بــا افــراد معروف‬ ‫دیگر را داشــت‪.‬‬ ‫ســارکوزی نیز خود از لحاط اخالقی ســابقه‬ ‫چندان درخشــانی نداشــت و برونی همسر سوم‬ ‫وی محســوب می شــد‪ .‬رفتارهای زننده سارکوزی و‬ ‫برونی موجب شــد تا انتقادهای زیــادی به وی وارد‬ ‫‪ 34‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫شــود و حتی «بــاراک اوباما» رئیس جمهور ســابق‬ ‫آمریــکا‪ ،‬نیز از رفتار برونی متعجب شــود‪.‬‬ ‫موسســ ‌ه فرانســوی «ال‪.‬اچ‪ »۲.‬در یــک‬ ‫نظرســنجی در ســال ‪ ۲۰۰۸‬از کاهــش‬ ‫محبوبیت ســارکوزی خبر داد و دلیل اصلی‬ ‫کاهــش محبوبیت ســارکوزی بیشــتر به‬ ‫رفتارهای ناشایســت‪ ،‬تالش برای نمایش‬ ‫دادن زندگــی خصوصــی و همچنیــن‬ ‫سیاســتهای نادرســت اقتصــادی وی‬ ‫معرفــی کرد‬ ‫دردسرهای اوالند‬ ‫در انتخابــات ریاســت جمهــوری‬ ‫‪ ۲۰۱۲‬فرانســه ســارکوزی نتیجه را به‬ ‫«فرانســوا اوالند» واگــذار کرد و اوالند‬ ‫بــا زنی کــه همســر قانونــی وی نبود‬ ‫عازم الیزه شــد‪ .‬این زن «والری تریوایلر»‬ ‫نــام داشــت و در اصل یــک خبرنگار بود‬ ‫که به واســطه شــغلش با اوالند آشنا شده و‬ ‫زندگــی پنهانی بــا وی را آغاز کــرده بود‪.‬‬ ‫اوالنــد در حالی زندگــی با تریوایلــر را در الیزه‬ ‫آغــاز کرد که از همســر اول خود صاحــب ‪ ۴‬فرزند‬ ‫بود‪.‬‬ ‫امــا ایــن پایان رســوایی هــای پرهیاهــوی اوالند‬ ‫نبــود و در ســال ‪ ۹۲‬مجلــه فرانســوی «کلــوز» با‬ ‫انتشار عکســی از اوالند در صفحه نخست خود‬ ‫رســوایی جدیــدی را بــرای رئیــس جمهوری‬ ‫وقــت فرانســه رقم زد‪.‬‬ ‫ایــن مجلــه از وجــود رابطه عاشــقانه‬ ‫میان اوالند و یک هنرپیشــه زن ‪ ۴۱‬ساله‬ ‫خبر داده و با انتشــار گزارشــی مفصل‬ ‫به همراه عکس های مشــترک اوالند‬ ‫با این هنرپیشــه مدعی وجود رابطه‬ ‫عاشــقانه مخفــی بین این دو شــده‬ ‫بود‪.‬‬ ‫ایــن مجلــه بــا انتشــار تصاویری‬ ‫مربــوط به یــک آپارتمــان در پاریس‬ ‫از رفــت و آمــد فرانســوا اوالند رئیس‬ ‫جمهوری وقت فرانســه و هنرپیشه ای‬ ‫به نــام «جولی گایت» به ایــن آپارتمان‬ ‫خبر داده و مدعــی‪ ‬وجود رابطه میان آن‬ ‫دو شده بود‪ .‬‬ ‫انتشــار این خبــر موجب شــد تــا تریوایلر‬ ‫از اوالنــد جــدا شــود و ایــن در حالی بــود که‬ ‫زندگی نامشــروع اوالند با تریوایلر ســبب انتقادات‬ ‫گســترده ای از الیزه در سال های گذشته شده بود‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪34 Kheradmand‬‬


‫طی فرایندهای شــیمیایی و مکانیکی زرد می‌شود؛‬ ‫درواقــع کاغــذ از خرده‌های چوب حــاوی ماده‌ای‬ ‫بــه نام لیگنین درســت می‌شــود که نور خورشــید‬ ‫را جذب می‌کند ولی درروند ســاخت کاغذ ســنتی‬ ‫از الیاف ســلولزی استفاده می‌شــود و ‪ PH‬آن کام ًال‬ ‫خنثی است‪.‬‬ ‫مهم‌تریــن اســتفاده از ایــن نــوع کاغذهــا برای‬ ‫ترمیــم کتاب‌های قدیمی و نســخ خطی اســت و‬ ‫بــرای مرمت ایــن نســخ نمی‌تــوان از کاغذهای با‬ ‫‪ PH‬باالی اســیدی یــا قلیایی اســتفاده کرد‪.‬‬ ‫بنابراین اگر این کاغذ ســاخته شود محل استفاده‬ ‫دارد امــا ما اکنون کاغذ الزم برای مرمت این نســخ‬ ‫را از خارج از کشــور وارد می‌کنیم‪.‬‬ ‫چه کســانی بیشتر سفارش ســاخت این کاغذ را به‬ ‫شما می‌دهند؟‬ ‫بســیاری از هنرمنــدان رنــگ موردنیاز خــود را با‬ ‫زحمت به شــکل ســنتی می‌ســازند و تمایل دارند‬ ‫طراحــی خــود را بــر روی کاغذی انجــام دهند که‬ ‫مانــدگاری باال دارد اما کاغــذی مانند فابریانو نهایتاً‬ ‫‪ ۶۰‬ســال عمر دارد‪.‬‬ ‫هنرمندان نگارگری‪ ،‬خوشنویســی و تذهیب گل و‬ ‫مرغ کــه عالقه به ایجاد هنرهای مانــدگار دارند به‬ ‫این نوع کاغذ عالقمند هســتند‪.‬‬ ‫ایــن هنــر کاربــردی اســت و بــر این اســاس از‬ ‫دیــدگاه من احیای ایــن هنر چیز عجیبی نیســت‬

‫امــا شــاید مافیایی که تمایل بــه تولید این‬ ‫کاغذ به‌جــای واردات کاغذهای گران‌قیمت‬ ‫نــدارد در تــاش اســت تــا ایــن کار انجام‬ ‫نشود‪.‬‬ ‫کمی از ســختی‌های راه خود بــرای تداوم این‬ ‫هنــر بگویید و اینکــه آیا حمایتی نیــز از کار‬ ‫شما توســط مسئوالن انجام‌شــده است؟‬ ‫اکنون شــرایط من برای ادامه این هنر بســیار‬ ‫ســخت است‪ ،‬من به دســتگاه پرس نیاز دارم که‬ ‫هزینه آن ‪ ۳۰‬میلیون تومان اســت و ماه‌هاســت‬ ‫به دنبال تأمین هزینه برای خرید آن هســتم‪.‬‬ ‫از ســویی بــا توجه بــه اینکه پیش‌ازاین کســی‬ ‫به این هنر اشــتغال نداشــته است وســایل آن در‬ ‫بــازار وجود ندارد و باید هزینه طراحی و ســفارش‬ ‫ویــژه را تقبل کنم‪ .‬اآلن مهم‌ترین مســئله برای من‬ ‫تأمیــن مکانی ثابت اســت تــا هرســال مجبور به‬ ‫تعویض و جابه‌جایی وســایل خود نباشــم‪.‬‬ ‫ایــن تنهــا خواســته مــن از مســئوالن بــوده اما‬ ‫حمایــت چندانــی از این هنر انجام‌نشــده اســت‪.‬‬ ‫زمانــی که با مســئوالن درباره ایــن هنر صحبت‬ ‫می‌کنــم بســیار اســتقبال و قول‌هایی بــرای همه‬ ‫نوع حمایــت می‌کنند اما تاکنون اقــدام عملی در‬ ‫این زمینه شــاهد نبوده‌ام‪.‬‬ ‫البتــه نمی‌تــوان قضــاوت کــرد چراکــه مــن در‬ ‫جایگاه آن‌ها نیســتم؛ مســئوالن به‌ویژه در اتحادیه‬

‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫عالقــه زیادی به احیای ایــن هنر دارند‬ ‫اما شــاید اعتبار و بودجه تخصیصی آن‌ها برای این‬ ‫امور کم اســت؛ درســت مانند هنرهای زری‌بافی و‬ ‫عبا بافی نائیــن که باوجوداینکه تعــداد هنرمندان‬ ‫آن شــاید بــه انگشــتان یک دســت نیز نرســد اما‬ ‫همین مشــکل حمایت نشــدن صحیح را دارد‪.‬‬ ‫من دو ســال دنبال این بودم کــه کارگاهی بگیرم‪،‬‬ ‫مــدام از ایــن ارگان بــه آن ارگان می‌رفتــم؛ گاهی‬ ‫نگاه‌هــای عاقل اندر ســفیه را تحمــل می‌کردم که‬ ‫گویای ایــن مطلب بود که وقتی تولیــدات کاغذ و‬ ‫مقوای شــهرک صنعتی جی بر مبنای ُتن محاســبه‬ ‫می‌شــود چــرا برای ســاخت ‪ ۱۰‬هــزار کاغــذ باید‬ ‫مکانی اختصاص داده شــود‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪33 Kheradmand‬‬


‫بررسی هنرهای فراموش شده ایران‬

‫روزگار هنر کاغذسازی اصفهان‬ ‫اصفهان‪ -‬در حالی هنر کاغذسازی اصفهان روزگار خوبی ندارد که تنها هنرمند فعال این رشته می‌گوید‪:‬‬ ‫در حال حاضر کاغذهایی به نام دست‌ساز از ترکیه با قیمت ‪ ۳۰‬تا ‪ ۵۰‬هزار تومان وارد می‌شود‪.‬‬ ‫فاطمهکازرونی‬ ‫مهم‌تریــن دلیلی که مســئوالن میــراث فرهنگی‬ ‫و صنایع‌دســتی اســتان برای کــم رونقــی و رو به‬ ‫فراموشــی رفتــن برخــی هنرهــا مطــرح می‌کنند‬ ‫کاربــردی نبــودن این صنایع در دنیــای نوین امروز‬ ‫اســت کــه کاالهای صنعتــی و مدرن جای وســایل‬ ‫دست‌ســاز و ســنتی را گرفته‌اند‪.‬‬ ‫ایــن موضــوع در کالم مســئوالن دربــاره هنــر‬ ‫کاغذســازی نیــز جریــان دارد امــا وقتــی پــای‬ ‫صحبت‌های نرگس کریمی تنها اســتاد کاغذســازی‬ ‫در اصفهــان می‌نشــینی دیدگاهــی نــو در ذهــن‬ ‫متولد می‌شــود؛ جایــی که حس می‌کنــی برخالف‬ ‫ایــن برداشــت‌های اولیــه‪ ،‬گاه هنرهایی بــه بوته‬ ‫فراموشــی سپرده‌شده اســت که در دنیای امروز ما‬ ‫کاربردی و شــاید احیــای آن از هر هنری ضروری‌تر‬ ‫اســت و این کاربرد به‌یقین بــرای قصه یلدایی هنر‬ ‫کاغذســازی نیز صــدق می‌کند‪.‬‬ ‫نرگــس کریمــی بانوی هنرمنــد و جوانــی که در‬ ‫ســال ‪ ۸۳‬این هنر را تنها باهمــت بی‌نظیر خود در‬ ‫اصفهان احیــا کرده اســت‪ ،‬در نیمه‌های صحبتمان‬ ‫دربــاره این هنــر‪ ،‬گریــزی کوتاه بــه بی‌توجهی و‬ ‫وعده‌هــای بی‌نتیجــه مســئوالن نیــز می‌زنــد اما‬ ‫به‌انــدازه‌ای دل مهربانــی دارد کــه ســریع ادامــه‬ ‫می‌دهد کــه البته نمی‌تــوان قضاوت کرد و شــاید‬ ‫مســئوالن نیز دالیل خود را بــرای این بی‌توجهی از‬ ‫دیــدگاه ما داشــته‌اند‪ .‬‬ ‫کریمی دوره لیســانس را در رشته صنایع‌دستی در‬ ‫دانشــگاه هنر اصفهان گذرانده و مدرک کارشناسی‬ ‫ارشــد هنرهای اســامی از دانشــگاه تربیت مدرس‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫خانــم کریمــی! تاریخچــه هنر کاغذســازی به چه‬ ‫زمانــی برمی‌گردد؟‬ ‫کاغــذ بــه صورتی کــه ما می‌شناســیم در ســال‬ ‫‪ ۱۰۵‬میــادی در چین اختراع‌شــده اســت؛ درواقع‬ ‫باستان‌شناســان کاغذ نــازک و زردی رنگی کشــف‬ ‫کرده‌انــد کــه تاریــخ آن به قبــل از اولیــن اختراع‬ ‫بشــری برمی‌گــردد و از الیــاف گیاهــی و نــه از‬ ‫ابریشــم اســت‪ .‬به‌هرحال اســرار ســاختن كاغذ تا‬ ‫ســال ‪ ۷۵۱‬میــادى كه تعــدادى از چینى‌ها اســیر‬ ‫مســلمانان شــدند‪ ،‬نزد چینى‌ها باقى ماند‪ .‬ســپس‬

‫نخستین کارخانه کاغذســازی در سمرقند ساخته‪ ‬و‬ ‫ایــن هنر در آنجــا رونق گرفت‪ ،‬کم‌کم از ســمرقند‬ ‫به خراســان ســرایت كــرد و ازآنجا به ســایر نقاط‬ ‫ایــران و دنیــا برده شــد‪ .‬البته چینی‌ها از ابریشــم‬ ‫به‌عنوان الیاف کار اســتفاده می‌کردنــد اما در ایران‬ ‫به دلیــل کمبود این ماده از کتان و کنف اســتفاده‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫چه شــد ‪ ‬کــه این هنر به‌تدریــج در ایــران از میان‬ ‫رفت؟‬ ‫ایــن هنر همانند بســیاری از دیگر مــوارد هنری‬ ‫در اواخــر در دوران قاجار بــا توجه به روابط خوب‬ ‫ایــران و اروپــا ازمیان‌رفتــه اســت؛ در ایــن دوران‬ ‫تولیــدات انبوه کاغذهای خوب توســط کارخانه‌ها‬ ‫باقیمــت کم از فرنــگ وارد ایران می‌شــد و این در‬ ‫حالــی اســت که کاغذ دست‌ســاز بــه دلیل قیمت‬ ‫زیاد جوابگوی میــزان افراد کتاب‌خــوان این دوران‬ ‫و چــاپ انبــوه کتاب‌ها نبود‪.‬‬ ‫آخریــن کارگاه تولیــد کاغــذ در ایــران بانام کاغذ‬ ‫ترمــه اصفهان گویی حــدود ‪ ۱۰۰‬ســال پیش کام ًال‬ ‫از میــان می‌رود‪.‬‬ ‫چه چیز باعث شــد شــما به فکر احیــای این هنر‬ ‫در اصفهان بیفتید؟‬ ‫چند ســال پیش فــردی به نام نخبــر اصفهانی که‬ ‫ســاکن خارج از کشــور بود و کاغذســازی سنتی را‬ ‫بــه بعضــی از موزه‌هــای مختلف که کتب نســخ‬ ‫خطی داشــتند آمــوزش داده بــود به ایــران آمد و‬ ‫فعالیت‌هایــی بــرای آموزش ایــن هنر انجــام داد؛‬ ‫خود من نیــز اطالعاتــی از وی در این زمینه گرفتم‬ ‫امــا گویــا توجیهی بــرای ســود اقتصــادی و مادی‬ ‫درراه احیای این هنر وجود نداشــت و بدین ســبب‬ ‫ایــن کار در آن مقطــع و مکان ادامــه پیدا نکرد‪.‬‬ ‫بــا توجه بــه اینکه این هنر تک اســتاد اســت چه‬ ‫اقدامات آموزشــی در این زمینه تاکنون انجام‌شده‬ ‫است؟‬ ‫از حدود ‪ ۵‬تا ‪ ۶‬ســال پیش واحد کاغذسازی و بوم‬ ‫ســنتی برای رشــته کتابت و نگارگری در دانشــگاه‬ ‫هنر در نظر گرفته‌شــده اســت؛ دانشجویان در این‬ ‫واحد درســی به همــان روش قدیمی کاغذســازی‪،‬‬

‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫الیــاف را چیده‪ ،‬شستشــو می‌دهنــد و‌می‌کوبند و‬ ‫در قالب‌هایــی کــه دارنــد کاغذ ســاخته و آهار و‬ ‫مهــره می‌کنند تا انتهــای مراحل‪.‬‬ ‫مــن ‪ ۶‬ســال اســت کــه این واحــد درســی را در‬ ‫دانشــگاه تدریــس می‌کنــم و بایــد بگویــم جزو‬ ‫واحدهای ســخت درســی اســت کــه بــا توجه به‬ ‫اینکــه نیــاز بــه تمرکز‪ ،‬فضا و وســایل خــاص دارد‬ ‫دانشــجویان مانند رشــته‌های قلم‌زنی‪ ،‬میناکاری و‬ ‫ملیلــه‌کاری عالقه‌ای بــه آن ندارنــد چراکه به دلیل‬ ‫نبود وســایل ایــن هنر آماده‌ســازی و ســاخت آن‬ ‫سخت اســت‪ .‬در میان دانشجویان من در این چند‬ ‫ســال تنها یک نفــر پایان‌نامه خود را بــا این عنوان‬ ‫انتخــاب کرد‪.‬‬ ‫آیــا در دنیــای امروز دلیلــی برای احیــای این هنر‬ ‫وجود دارد؟‬ ‫یقیناً این‌گونه اســت؛ شــاید ایران هنوز نخواسته‬ ‫از ایــن هنــر قدیمی خــود اســتفاده دوبــار‌ه کند‬ ‫وگرنه می‌توانست همانند شــرکت فابریانو این کار‬ ‫را انجــام دهد‪.‬‬ ‫این شــرکت بهترین کارخانه‌های مقواســازی دنیا‬ ‫را دارد کــه ‪ ۸۰۰‬ســال در حال فعالیت بوده اســت؛‬ ‫جــزو اولیــن کارخانه‌هایی بوده اســت کــه وقتی‬ ‫کاغذســازی سنتی به اروپا می‌رســد در ایتالیا شروع‬ ‫بــه فعالیت می‌کنــد و هنوز ایــن فعالیت‌ها ادامه‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫من کار پژوهشــی درباره احیــای این هنر و میزان‬ ‫رغبت هنرمندان معروف به اســتفاده از کاغذهای‬ ‫ســنتی انجــام دادم که همگی بســیار بــه این امر‬ ‫تمایــل داشــتند اما کســی نیســت که یــا تصمیم‬ ‫جدی به تولیــد این کاغذهــا بپردازد‪.‬‬ ‫اآلن کاغذهایی به نام دست‌ســاز از ترکیه باقیمت‬ ‫‪ ۳۰‬تــا ‪ ۵۰‬هزار تومان برای ســایز ‪ A۴‬وارد می‌شــود‬ ‫کــه هنرمنــدان آن را با رغبت می‌خــرد اما به‌نوعی‬ ‫می‌تــوان گفت که صرفه اقتصــادی ندارد‪.‬‬ ‫کاغذها ‌ی دست‌ســاز چــه مزیت‌هایی نســبت به‬ ‫دیگر انــواع کاغذ برای ‪ ‬انجام کارهــای هنری دارد؟‬ ‫این کاغذهــا دوام و ماندگاری خوبی در برابر گذر‬ ‫زمان و عوامل طبیعی دارد‪.‬‬ ‫کاغذهــای معمولی ماننــد روزنامــه در آفتاب و‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪32 Kheradmand‬‬


‫غیر قانونی بودن سقط جنین تعداد سقط را پائین نیاورده است بلکه فقط آسیب را زیاد تر کرده است‬ ‫حیــوان ندارد را دارا اســت؟ آیا نطفه‪ ،‬یا حتی جنین‬ ‫چهارماهــه قابلیت هایی که در باال اشــاره شــد را‬ ‫دارد؟ اندکــ ‌ی پا را فــرا تر می گذارم‪ ،‬آیــا نوزاد تازه‬ ‫بدنیا آمــده دارای خودآگاهــ ‌ی و تمام خصوصیاتی‬ ‫کــه در باال ذکر شــد می‌باشــد؟ اگر جــواب منفی‌‬ ‫اســت‪ ،‬پس چــه فرق ‌ی بین یــک نطف ٔه انســان ‌ی یا‬ ‫حتی نوزاد چند روز ٔه انســان‪ ،‬با یــک حیوان وجود‬ ‫دارد؟ اگــر ثابــت شــود که فرقــ ‌ی بین آنهــا وجود‬ ‫نــدارد پس آیا کشــتن هر کــدام از آنها در شــرایط‬ ‫خاص اخالق ‌ی خواهد بــود؟ (از آنجایی که موضوع‬ ‫ســقط جنین مربوط به قبل از تولد اســت‪ ،‬بنابراین‬ ‫در ایــن مقاله به موضوع نــوزاد نخواهم پرداخت)‪.‬‬ ‫بــا توجــه بــه تعریف ‌ی کــه از انســان ارائه شــد‪،‬‬ ‫جنین انسان ‌ی نمی‌تواند انســان خطاب شود‪ ،‬اما از‬ ‫طرف ‌ی موجود غیر انســان ‌ی و یــا حیوان نیز خطاب‬ ‫نمی‌شــود زیــرا مخالفان ســقط بــا این اســتدالل‬ ‫که جنین انســان ‌ی «ماهیت» انســان شــدن را دارد‪،‬‬ ‫اینگونــه بین او و انواع دیگــر موجودات زنده تمیز‬ ‫قائل می شــوند‪ .‬پیش کشیدن اســتدالل «ماهیت»‬ ‫برگــی برنــده بــرای موافقان ســقط جنین اســت‬ ‫زیرا این اســتدالل نشــانگر این اســت که مخالفان‬ ‫قبــول دارند که جنین انســان بعنــوان موجودی که‬ ‫ماهیت انسان شــدن را دارد نمی‌تواند حقوق برابر‬ ‫بــا موجودی که کامال انســان هســت را دارا باشــد‬ ‫(ماهیت ایکس‪ ،‬خود ایکس نیســت)‪ .‬بنابراین‪ ،‬اگر‬ ‫قبول کنیــم که جنین تا زمان ‌ی که تبدیل به انســان‬ ‫نشــده اســت حقوق کامل انســان ‌ی را ندارد‪ ،‬سپس‬ ‫می توانیم بحث فمنیســتی «حق مادر» را به میان‬ ‫بیاوریــم‪ ،‬و ســقط را بــا این اســتدالل توجیه پذیر‬ ‫بدانیــم که حــق مادر بعنــوان یک انســان کامل‪،‬‬ ‫نســبت به حــق جنین بعنــوان موجودی کــه قرار‬ ‫اســت انسان شــود‪ ،‬ارجحیت دارد‪.‬‬ ‫بســیار اهمیت دارد که از چه زاویه ای به موضوع‬ ‫ســقط جنین نــگاه کنیم و اســتدالل خــود را ارائه‬ ‫دهیم‪ .‬در بعض ‌ی شــرایط یک اســتدالل خاص از دو‬

‫دیدگاه متفــاوت می تواند نتایــج اخالق ‌ی متفاوتی‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬بعنوان مثال در باال اســتدالل «حق‬ ‫مــادر» را در برابر اســتدالل «ماهیت جنین» مطرح‬ ‫کردم و ســقط را توجیه پذیر دانســتم‪ .‬اما موضوع‬ ‫«حــق مادر» از نگرشــی دیگر مــی تواند کامال غیر‬ ‫اخالقــ ‌ی باشــد‪ .‬بعنوان مثــال‪ ،‬لیبرال هــا موضوع‬ ‫«وابســتگی» جنین به مــادر را مطــرح می‌کنند و‬ ‫اعتقــاد دارند چون جنیــن در رحم کامــا به مادر‬ ‫وابســته اســت و بدون وابســتگی نمی‌تواند به بقا‬ ‫ادامــه دهــد‪ ،‬در نتیجه جنین هیچ حق مســتقلی‬ ‫از «خواســت» مــادر نخواهد داشــت‪ .‬بــه عبارتی‌‬ ‫دیگر‪ ،‬خواســت مــادر‪ ،‬حق جنین اســت‪ .‬مخالفان‬ ‫بدرســتی این اســتدالل را با این پاســخ رد می کنند‬ ‫که «وابســتگی» نمی‌تواند اســتداللی درست باشد‬ ‫زیــرا به راحتی می تواند کشــتن فــردی بیمار را که‬ ‫به اطرافیان خود برای ادام ٔه حیات وابســته اســت‬ ‫را توجیــه کند‪ .‬یکــ ‌ی دیگر از بحث هــای مخالف‬ ‫«وابستگی» اســتفاده از تکنولوژی است‪ .‬پیشرفت‬ ‫هــای تکنولوژی باعث شــده ا‌ند کــه قابلیت زنده‬ ‫ماندن جنین خارج از رحم مادر میســر شــود‪ .‬کمتر‬ ‫از چهل ســال پیــش تولد قبــل از هفــت ماهگی‬ ‫مســاوی بــا مرگ کــودک بود‪ ،‬امــا امروز مــواردی‬ ‫همچون فریدا منگولد در ‪ ۲۱‬هفتگی نیز توانســته‬ ‫ا‌نــد خارج از رحم مادر با کمک تجهیزات پزشــکی‌‬ ‫زنده بمانند‪ .‬بنابراین‪ ،‬با رد اســتدالل «وابســتگی»‪،‬‬ ‫حــق مادر نیز حداقــل از ‪ ۲۱‬هفتگی جنین به بعد‬ ‫پذیرفتــه نخواهد بود‪.‬‬ ‫در اینجــا الزم می دانم کــه قبل از پایان این مقاله‬ ‫نگاهــ ‌ی کوتــاه به نقــش قانون به علــت اهمیت‬ ‫زیاد آن در رابطه با ســقط جنین داشــته باشم‪ .‬اگر‬ ‫هدف نهایی قانون حمایــت از حقوق افراد جامعه‬ ‫باشــد‪ ،‬در نتیجه اثبات اینکه «جنین انســان اســت‬ ‫یــا خیــر» بایــد نقش اساســ ‌ی در تعییــن دخالت‬ ‫قانون در موضوع ســقط جنین داشــته باشــد‪ ،‬زیرا‬

‫‪ 31‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫اگر جنین انســان تلق ‌ی شــود در نتیجه جرم کشتن‬ ‫آن قتل محســوب می شــود‪ .‬اما اگر جنین انســان‬ ‫خطاب نشــود‪ ،‬کشتن آن قتل محســوب نمی‌شود‬ ‫بلکه وارد بحث «کشــتن غیر انســان» می شــویم‬ ‫کــه در شــرایطی جایــز خواهد بــود‪ .‬بــا توجه به‬ ‫مــاد ٔه ‪ ۴۸۹‬قانــون مجــازات اســامی ســقط خود‬ ‫خواســت ٔه جنین فقط شــامل پرداخــت دیه خواهد‬ ‫بود‪ .‬بنابراین‪ ،‬خود قوانین کشــور ما نیز به انســان‬ ‫نبــودن جنین تــا زمــان خاصی (هجــده هفتگی)‬ ‫‌واقف اســت‪ ،‬امــا تناقضی که در ایــن رابطه وجود‬ ‫دارد بحث بر انگیز اســت‪ .‬از طرف ‌ی مجازات ســقط‬ ‫جنین برابر با مجازات کشــتن یک انســان نیســت‪،‬‬ ‫امــا از طرف ‌ی باید دیــه پرداخت شــود! این دیه به‬ ‫چه منظوری باید پرداخت شــود؟ آیا کشــتن «غیر‬ ‫انســان» دیه دارد؟ آیا بابت جرم ‌ی که انجام نشــده‬ ‫باید جریمــه پرداخت کــرد؟ در اینصــورت در ایام‬ ‫عید قربان تعداد بســیاری از مردم کشــور باید دی ٔه‬ ‫قتل نفــس بدهند! ایــرادی دیگر به نــگاه قانونی‬ ‫به موضوع ســقط جنین «متغیر بودن» آن اســت‪.‬‬ ‫اینکه انجام ســقط جنیــن در کانادا قانون ‌ی اســت‪،‬‬ ‫امــا در ایــران غیــر قانون ‌ی اســت درســت یا غلط‬ ‫بــودن ایــن کار را ثابــت نمی کنــد‪ .‬بنابراین قانون‬ ‫نبایــد وارد حوز ٔه اخالق شــود زیــرا خاصیت جهان‬ ‫شــمول بودن اخــاق را دارا نیســت‪ .‬امــا از طرفی‌‬ ‫دیگــر اهمیت قانون به حمایتی اســت کــه از زن‬ ‫می‌کنــد‪ ،‬زیــرا مطالعات آماری نشــان مــی دهند‬ ‫کــه غیــر قانونی بودن ســقط جنین تعداد ســقط‬ ‫را پائیــن نیــاورده اســت بلکه فقط آســیب را زیاد‬ ‫تر کــرده اســت‪ .‬بنابراین‪ ،‬قانــون باید بــه وظیف ٔه‬ ‫خــود عمل کنــد و کامــا از زن‪ ،‬بعنــوان یک فرد‬ ‫در جامعــه‪ ،‬حمایت کند و با در اختیــار قرار دادن‬ ‫تجهیزات پزشــک ‌ی و به خدمــت گرفتن متخصصین‬ ‫ایــن کار آمار آســیب هــای فیزیک ‌ی و مــرگ و میر‬ ‫زنــان را به پائیــن ترین حد خود برســاند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪31 Kheradmand‬‬


‫نگرش اخالقی به سقط جنین‬ ‫فرشید رشیدی فر‬ ‫وبالگ آزادی درون‬

‫‪rashidifar@hotmail.com‬‬

‫"هیــچ موقــع بــه مقاومــت و کارکــرد وســائل‬ ‫جلوگیــری از حاملگــ ‌ی اعتمــاد نکــن"!‬ ‫شــاید این یکــ ‌ی از اخالق ‌ی ترین پند های ‌ی باشــد‬ ‫که یــک پدر و مــادر بتواننــد به فرزند خودشــان‬ ‫بدهنــد‪ .‬اخالق ‌ی بــودن این پند نه تنهــا به منظور‬ ‫نتیجــ ٔه مثبــت آن‪ ،‬بلکه بــه علت جهان شــمولی‬ ‫بــودن آن می تواند یک نتیجــ ٔه ثابت را حاصل کند‬ ‫و باعث پیشــگیری از حاملگ ‌ی ناخواســته و سقط‬ ‫جنین بشــود‪ .‬ســقط جنین را می‌توان از جنبه های‬ ‫گوناگونی از جمله روانشناســی‌‪ ،‬فلســفی‌‪ ،‬سیاسی‪،‬‬ ‫کاربــردی‪ ،‬مذهبی‪ ،‬تاریخی‌‌‪ ،‬پزشــکی‌‪ ،‬و فردی مورد‬

‫ارزیابی قــرار داد‪.‬‬ ‫هــدف مــن از نوشــتن ایــن مقاله‬ ‫ارائــه دیــدگاه اخالق ‌ی نســبت به موضوع ســقط‬ ‫جنین اســت‪ .‬تمرکــز به نگرش اخالقــی نباید فقط‬ ‫محــدود بــه محیط های دانشــگاهی باشــد‪ ،‬زیرا‬ ‫امــروز در دنیایی زندگ ‌ی می‌کنیم کــه افکار و رفتار‬ ‫انســان هــا تحت کنتــرل عوامــل بازدارنــد ٔه تفکر‬ ‫نقادانــه هســتند‪ .‬از آن روی فراگیر کــردن نگرش‬ ‫اخالقــی مــی تواند با بــه چالش کشــیدن خرافات‬ ‫و گســترش محدود ٔه فکری نقــش مهم ‌ی در کاهش‬ ‫آســیب های فردی و اجتماعی داشــته باشــد‪ .‬امید‬ ‫دارم بــا خوانــدن این مقاله تابوی ســقط جنین در‬ ‫بهتریــن وجــه تبدیل به پرســش های فلســف ‌ی و‬ ‫برخوردهای عقالنی برای شــما شــود‪.‬‬ ‫شــاید در همین ابتــدا بعض ‌ی از خانم هــا با این‬ ‫گمان که قرار اســت نســخ ٔه دیگری از طرف آقایان‬ ‫بــرای آنها پیچیده شــود موضــع دفاعــ ‌ی به خود‬ ‫بگیرنــد و ورود آقایــان به مباحث ســقط جنین را‬ ‫کامــا رد کنند‪ .‬بســیاری نیز «بحــث» را ب ‌ی معن ‌ی‬ ‫مــی دانند و بــر این باورند که ســقط جنین حق و‬ ‫انتخاب آزادان ٔه زن اســت‪ .‬امــا‪ ،‬حق انتخاب آزادان ٔه‬ ‫زن زمانــ ‌ی قابــل قبــول خواهــد بود که نخســت‬

‫ثابت شــود جنین موجــودی که نیــاز به حفاظت‬ ‫از هرگونه آســیب را دارد نیســت‪ ،‬زیــرا در غیر این‬ ‫صــورت انتخاب مادر مــی تواند باعث آســیب به‬ ‫دیگری شــود‪ .‬حال اگر تصمیم به ســقط جنین به‬ ‫علت تجاوز باشــد چه؟ بــا توجه بــه اینکه تجاوز‬ ‫کمــال بــ ‌ی عدالتی نســبت به زن اســت‪ ،‬امــا آیا‬ ‫کشــتن انسان ‌ی دیگر نشــان از کمال ب ‌ی عدالتی در‬ ‫حق او نیســت؟ آیا دیدگاه فمنیســتی می تواند ما‬ ‫را بــه جواب برســاند‪ ،‬یا آنکــه با توجــه به نگرش‬ ‫فایــده گرایــی (یوتیلیتاریانیــزم) باید بــا موضوع‬ ‫ســقط جنیــن برخورد کــرد؟ بــا وجــود اینکه هر‬ ‫کدام از این نگرش ها اســتدالل های محکمی برای‬ ‫ارائــه دارنــد‪ ،‬اما تمرکز مباحث آنهــا به خود جنین‬ ‫نیســت و بدنبال اثبات حقانیــت دیدگاه های خود‬ ‫هســتند‪ .‬آیا بــا معطوف کــردن توجه به ســمت‬ ‫«جنین» مــی توانیم با ارائه اســتدالل های اخالقی‌‬

‫مشکل را از "نطفه" حل کنیم؟‬ ‫مباحــث زیادی در رابطه با موضوع ســقط جنین‬ ‫صــورت گرفتــه اســت‪ ،‬اما تاکنــون نه افــرادی که‬ ‫دیــدگاه محافظه کارانه نســبت به موضوع ســقط‬ ‫جنیــن دارند نه کســان ‌ی کــه دیدگاه لیبــرال دارند‬ ‫نتوانســته ا‌ند اســتداللی مبنی بر رد استدالل های‬ ‫ارائه شــده بعنوان حرف آخــر ارائه دهند‪ .‬مخالفان‬ ‫ســقط جنیــن ادعا مــی کنند کــه زندگــ ‌ی از زمان‬ ‫لقاح آغاز می شــود و تا مرگ انســان تداوم خواهد‬ ‫داشــت‪ .‬بنابراین‪ ،‬هرگونه دخالتی در زندگی متداوم‬ ‫جنیــن‌از لحاظ اخالق ‌ی اشــتباه اســت مگــر آنکه‬ ‫بــدون هیچگونه ترجیحی فرق بین ســلول ابتدایی‬ ‫و جنیــن ‪ ۹‬ماهه در رحم مادر مشــخص شــود‪ .‬از‬ ‫طرفــی‌‪ ،‬مشــکل ‌ی که مدافعان ســقط جنیــن با آن‬ ‫روبرو هســتند مشــخص کــردن زمان ‌ی اســت بین‬ ‫لقــاح تا تولــد که از لحــاظ اخالق ‌ی کشــتن جنین‬ ‫توجیه پذیــر باشــد‪ .‬در واقع بحث بیــن مدافعان‬ ‫و مخالفان ســقط جنیــن از این اســتدالل منطقی‌‬ ‫آغاز می شــود که‪ -۱ :‬کشــتن انســان اشتباه است‪،‬‬ ‫‪ -۲‬جنین‪ ،‬انسان اســت‪ -۳ ،‬در نتیجه‪ ،‬کشتن جنین‬

‫‪ 30‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫انسان اشتباه اســت‪ .‬بنابراین‪ ،‬اگر شما مدافع سقط‬ ‫جنین هستید باید بتوانید اســتداللی قوی مبنی بر‬ ‫«انســان نبــودن جنیــن» بیاورید‪ ،‬زیرا اگــر جنین‪،‬‬ ‫انســان تلق ‌ی شــود هیچ گونه توجیه ‌ی برای کشتن‬ ‫یک انســان وجود ندارد و این عمل قتل محســوب‬ ‫خواهد شــد‪ .‬حال پرسشــی مطرح می شود که اگر‬ ‫کســ ‌ی توانســت ثابت کند که جنین انسان نیست‪،‬‬ ‫در نتیجه کشــتن یک «غیر انســان» مــی تواند در‬ ‫شــرایطی اخالق ‌ی باشــد‪ ،‬پس آیا کشتن حیوان نیز‬ ‫می تواند در شــرایطی اخالق ‌ی باشــد؟ اینجاست که‬ ‫قبل از هرگونه بحث ‌ی در رابطه با ســقط جنین باید‬ ‫به اثبات اخالق ‌ی بودن کشــتن حیوان تحت شرایط‬ ‫خاص بپردازیم و اگر توانســتیم اســتداللی مبنی بر‬ ‫اخالقــ ‌ی بودن کشــتن حیوان تحت شــرایط خاص‬ ‫ارائــه دهیم آنگاه می توانیم کشــتن جنیــن را در‬ ‫آن اخالقــی‌‬ ‫صورت اثبات «انســان نبودن»‬

‫بدانیم‪.‬‬ ‫شــاید بســیاری از شــما جنین انســان را صرفا به‬ ‫علــت همنوع وهمگــون بــودن او با خــود ما به‬ ‫حیــوان ترجیــح بدهیــد‪ .‬در واقع شــما با توســل‬ ‫به اســتدالل «اشــرف مخلوقات» زندگ ‌ی انســان را‬ ‫نســبت به زندگــ ‌ی حیوان بــا ارزش تر مــی دانید‪.‬‬ ‫پرسشــی مطــرح می شــود که چــه دالیلــی برای‬ ‫اثبــات این ادعــا که زندگ ‌ی انســان بــا ارزش تر از‬ ‫حیــوان اســت وجــود دارد؟ آیــا می‌تــوان نظرات‬ ‫ژوزف فلتچــر فیلســوف و مدرس الهیــات معروف‬ ‫آمریکایــی را قبــول کــرد که اعتقــاد دارد انســان‬ ‫دارای قابلیــت های خاص ‌ی از جملــه خود آگاهی‌‪،‬‬ ‫عقالنی بــودن‪ ،‬برقــراری ارتباط‪ ،‬کنجــکاوی‪ ،‬توجه‬ ‫بــه مشــکالت دیگــران‪ ،‬و دارای قابلیــت درک از‬ ‫مفهــوم گذشــته و آینده اســت کــه در موجودات‬ ‫دیگر دیده نمی‌شــوند؟ مســلما ایــن خصوصیات‬ ‫می توانند انســان را از حیوان متمایز کنند و نگرش‬ ‫اخالقــ ‌ی متفاوتی برای هــر کدام ایجــاد کنند‪ .‬اما‪،‬‬ ‫ســئوال من از شــما این اســت که آیــا جنین تمام‬ ‫ایــن خصوصیاتی که من و شــمای انســان داریم و‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪30 Kheradmand‬‬


‫بدل مسی هســتم‪ .‬اما بازهم خوشحال می‌شوند‪».‬‬ ‫با موهای روشــن مسی نمی‌توانســتم به دانشگاه‬ ‫بروم‬ ‫رضــا در مــدت کوتاهــی موردتوجه بســیاری از‬ ‫شــرکت‌ها قرار گرفته‌اســت و پیشــنهادات زیادی‬ ‫داشته‌اســت تــا فصل جدیــد زندگی‌اش عــاوه بر‬ ‫شــهرت برایش آورده‌های هم مالی داشــته باشــد‪.‬‬ ‫اما می‌گوید چون دوســت نداشــته زود تمام شــود‬ ‫گزینشــی عمل کــرده و می‌خواهد بــه جای عکس‬ ‫گرفتــن و شــرکت در تبلیغات‌هــای زیــاد کارش را‬ ‫در هنر وســینما جلــو ببــرد‪ .‬حــاال از روزی که به‬ ‫مســی ایران شــناخته می‌شــود باید این شباهت را‬ ‫حفــظ کند‪ .‬برای همین ســوال می‌کنیم اگر مســی‬ ‫هــر تغییــری رو صورتش انجــام داد او هــم انجام‬ ‫می‌دهد؟ رضــا می‌گوید‪«:‬مردم همه مرا به چشــم‬ ‫مســی می‌بینند و توقع دارند او هــرکاری انجام داد‬ ‫من هــم انجام بدهم‪ .‬مســی اول فصل موهایش را‬ ‫خیلی روشــن کرد‪ .‬اما اینجا ایران اســت و فرهنگ‬ ‫متفاوتی دارد من که نمی‌توانســتم بــا آن موها به‬ ‫دانشــگاه بــروم‪ .‬برای همیــن انجام نــدادم‪ .‬اتفاقا‬ ‫دوســت دارم مســی برای یک مدت هم که شــده‬ ‫ریش‌هایــش را بزند‪ .‬چون برخــی فکر می‌کنند من‬ ‫با ریش شــبیه مسی شــده‌ام‪ .‬اما همه مرا از خیلی‬ ‫قبل شــبیه به مســی می‌دانستند‪».‬‬

‫بعــد از باخت ایران به آرژانتین پــدرم گفت‪ :‬خانه‬ ‫نیا‬ ‫رضــا خاطرات زیــادی از این شــباهت عجیب و‬ ‫غریــب دارد‪ .‬شــباهتی کــه حتی پــدرش را تحت‬ ‫تاثیر قــرار داده‌اســت‪ «:‬پدر من یک فوتبالیســت‬ ‫با تعصب اســت کــه از قضا طرفدار رئــال مادرید‬ ‫هم هســت‪ .‬زمــان جام جهانــی هنوز کســی مرا‬ ‫نمی‌شــناخت اما خانواده مرا مســی می‌دانســتند‪.‬‬ ‫وقتــی ایران بــا تک گل مســی آن هــم در دقایق‬ ‫پایانــی بــه آرژانتیــن باخت‪ .‬پــدرم با مــن تماس‬ ‫گرفــت و گفت که شــب خانــه نیا چــون من گل‬ ‫زده بودم(می‌خنــدد)‪ .‬خیلی از دوســتانم هم زنگ‬ ‫می‌زدنــد و بــه خاطر گل مســی به مــن بدوبیراه‬ ‫می‌گفتند‪ ».‬رضــا یکبارهم با ورود به یک مدرســه‬ ‫آنجــا را ناخــودآگاه روی ســرش می‌گــذارد‪« :‬برای‬ ‫یــک کار تبلیغاتی وارد یک مدرســه شــدیم که هر‬ ‫ســه مقطــع تحصیلی را داشــت‪ .‬به محــض اینکه‬ ‫وارد شــدم بچه‌هــای ابتدایی که مشــغول خوردن‬ ‫غذایشــان بودنــد؛ همه چیــز را رهــا کردند و یک‬ ‫جوری به ســمت من هجوم آوردند کــه دوتا زنگ‬ ‫درس بعدی آنها کنســل شد‪  ».‬‬ ‫به خاطر شــباهت به مســی مرا بــه ‪ VIP‬هواپیما‬ ‫بردند‬ ‫رضــا در یکــی از کافه‌های ســوئد هم حســابی‬ ‫دردسرســاز می‌شــود آنقدر کــه مجبور می‌شــود‬ ‫فــوری پشــت میکروفــون اعــام کنند که مســی‬ ‫نیســت‪ «:‬پســرخاله من در اســتکهلم کافه دارد و‬ ‫همیشــه به من می‌گفت شبیه مسی هستی‪ .‬یکبار‬ ‫حســابی اصــرار کرد که موهایت را شــبیه مســی‬ ‫کوتاه کن و شــبیه مســی لبــاس بپــوش‪ .‬آنها هم‬ ‫بــرای کافه یــک ایونت با حضور یکــی از بازیکنان‬ ‫بارســلونا اعالم می‌کنند‪ .‬در آن روز جمعیت زیادی‬ ‫به کافــه آمد‪ .‬وقتــی من با ســه چهارتــا بادیگارد‬ ‫داخــل رفتم‪ .‬همه جا ســکوت کامل بود‪ .‬همه فکر‬ ‫می‌کردند مســی آمده‌اســت‪ .‬ما ترسیدیم که اتفاق‬ ‫بدی بیفتد و فوری پشــت بلندگــو اعالم کردند این‬ ‫شــخصیت بــدل مســی اســت و ایــن برنامه یک‬ ‫جوک بــود‪ .‬واقعا ممکــن بود کار خطرناک شــود‪.‬‬ ‫چون به مســی حق شــکایت می‌داد کــه یک نفر‬ ‫از نامش سوءاســتفاده می‌کنــد‪ ».‬کار به همین‌جا‬ ‫ختم نمی‌شــود‪ .‬شباهت رضا به مســی گاهی هم‬ ‫برایش حســابی خوشــامد می‌شود‪«:‬اسپانســر تیم‬ ‫بارســلونا هواپیمایی قطر اســت‪ .‬من دقیقــا با آن‬ ‫هواپیمایــی از ســوئد به تهران می‌آمــدم‪ .‬آن موقع‬ ‫هنوز به عنوان بدل مســی خــودم را معرفی نکرده‬ ‫بــودم و قصــه قبل‌تر از ایــن حرفهاســت‪ .‬خدمه‬ ‫هواپیمــا بعــد از دیدن مــن فکر می‌کردنــد واقعا‬ ‫مســی ســوار هواپیمــا شده‌اســت‪ .‬مــن بلیطم را‬ ‫نشــان دادم و گفتم من ایرانی هســتم و به تهران‬ ‫مــی‌روم‪ .‬اما در نهایت مرا بلنــد کردند و به خاطر‬ ‫این شــباهت بــه جایگاه ‪ VIP‬هواپیمــا بردند‪».‬‬

‫من و مسی باید آزمایش ‪ DNA‬بدهیم‬ ‫رضــا مثل همه پســرهای همســن و ســال‌هایش‬ ‫هــوادار فوتبال بــوده و بــا رفقایش فوتبــال بازی‬ ‫می‌کــرده اما شــباهت ظاهــری‌اش به مســی این‬ ‫توقــع را بــرای همه وجــود آورده که فوتبــال بازی‬ ‫کردنش هم مثل مســی باشــد و در بازی همه توپ‬ ‫را بــه او پــاس می‌دهند‪ «:‬فوتبال را خیلی دوســت‬ ‫دارم‪ .‬فوتبــال بــازی کردنــم هم بد نیســت و دارم‬ ‫تمریــن می‌کنم که بهتر شــوم چون بــرای کارهای‬ ‫ســینمایی هم بسیار مهم اســت که فوتبالم خوب‬ ‫باشــد‪ .‬االن چندکیلو وزنم از مســی بیشتر است که‬ ‫باعــث و بانی آن دســتپخت خوب مادرم هســت!‬ ‫امــا برخی بــاور کرده‌اند که من مســی هســتم و‬ ‫توقع چنین فوتبالــی دارند‪».‬‬ ‫رضــا می‌گویــد کــه دانشــمندان ثابــت کرده‌اند‬ ‫کــه هرکــس در دنیــا همزادهایی دارد‪ .‬یک ســری‬ ‫می‌گویند یکی و یک ســری هم می‌گویند ‪ ۶‬همزاد‬ ‫و شــاید خــودش هــم یکــی از همزادهای مســی‬ ‫است‪ «:‬شــاید من هم همزاد مســی هستم‪ .‬کسی‬ ‫چــه می‌داند اگر آزمایــش ‪ DNA‬بدهیم همه چیز‬ ‫را مشــخص کند‪ .‬اصال شــاید من آنجا به دنیا آمده‬ ‫باشــم و اتفاقی اینــور آمده‌ام‪( .‬می‌خنــدد) ولی در‬ ‫دنیا مســابقاتی برگزار می‌شــود که بــدل چهره ها‬ ‫در آن حاضر می‌شــوند و مقایســه می‌شوند‪».‬‬ ‫‪ 29‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪29 Kheradmand‬‬


‫گفتگو با همزاد ایرانی لیونل مسی‬ ‫«رضا پرســتش» جوان ‪۲۵‬ســاله تهرانی اســت که‬ ‫شباهت بی‌اندازه اش به «لیونل مسی» فوتبالیست‬ ‫آرژانتینی تیم بارســلونا باعث شــهرتش شده‌است‪.‬‬ ‫خبرگــزاری مهر با این بدل مســی گفتگو کرده تا او‬ ‫و دنیای عجیبش را بیشــتر بشناساند‪.‬‬ ‫‪ ‬تا به حال کســی به شــما گفته‌اســت که چقدر‬ ‫شبیه یک چهره مشــهور و معروف هستید؟ آن‌قدر‬ ‫که ممکن اســت شــما را با آن چهره معروف حتی‬ ‫اشــتباه بگیرند؟ حاال که متوجه این حد از شباهت‬ ‫شــده‌اید واکنش شما چیست و می‌خواهید چه کار‬ ‫کنید؟ «رضا پرستش» در تمام جوانی و نوجوانی‌اش‬ ‫بــا یک جمله مواجه بود‪ «:‬تو چقدر شــبیه مســی‬ ‫هســتی» آن‌قدر که دوســتان و خانــواده‌اش هم او‬ ‫را بــه همین‌نــام صــدا می‌زدند‪ .‬امــا او چندان هم‬ ‫بــه ایــن موضــوع واکنش‬ ‫نداشــت و کار خــودش را‬ ‫می‌کــرد‪ .‬تا اینکــه چندماه‬ ‫پیش به پیشــنهاد خانواده‬ ‫خواســت وارد ایــن بــازی‬ ‫شــود و عکســش را بــرای‬ ‫رســانه‌ها فرســتاد و بــا‬ ‫واکنش‌هــای عجیــب و‬ ‫غریــب آنهــا مواجه شــد‪.‬‬ ‫با بــد ‌ل چهره‌هــا می‌توان‬ ‫طــوری که به مــا می‌گوید‬ ‫کارهای بــزرگ انجام داد‬ ‫حــاال چند وقتی اســت که‬ ‫رضا به واســطه شباهت‬ ‫خودم هــم قبول کــرده‌ام‬ ‫رضا پرستش» در تمام جوانی و نوجوانی‌اش با یک جمله مواجه‬ ‫کــه واقعــا شــبیه مســی بود‪ «:‬تو چقدر شبیه مسی هستی» آن‌قدر که دوستان و خانواده‌اش بی‌انــدازه‌ای که به مســی‬ ‫دارد حســابی مشــهور‬ ‫هســتم‪ .‬به بهانه بــازی ال‬ ‫هم او را به همین‌نام صدا می‌زدند‪.‬‬ ‫شده‌اســت‪ .‬حــاال از رضــا‬ ‫کالســیکو و گلزنی اسطوره‬ ‫می‌پرســم ایــن برایــت‬ ‫تمام‌نشــدنی بارســلونا‬ ‫درســت یک روز بعــد از بازی با این مســی ایرانی در حال بازی در یک سریال کمدی هستم‬ ‫ناراحــت کننده نیســت کــه همه تو را به واســطه‬ ‫قرار گذاشــتیم تا او را بیشــتر بشناســیم‪ .‬قراری که رضــا می‌گوید بعــد از این ماجرا فصــل جدیدی کس دیگری دوســت دارند و زیر ســایه‌اش هستی‪.‬‬ ‫حســابی شــگفت زده‌مان کــرد که چطــور دونفر در زندگی‌اش آغاز شده‌اســت‪ .‬حــاال همه وقتی او امــا او جواب می‌دهد‪ «:‬اتفاقا خیلی خوشــحالم که‬ ‫بــدون هیچ گریمــی عالوه بر چهره حتی ژســت و را بــه خصوص بــا پیراهن‌های ورزشــی در خیابان شبیه بهترین فوتبالیســت تاریخ دنیا هستم‪ .‬مسی‬ ‫می‌بینند با دســت نشــان می‌دهنــد و می‌خواهند آدم کوچکــی نیســت و ممکــن بود‪ ‬شــبیه هیتلر‬ ‫قــد و قواره‌شــان هم شــبیه به هم باشــد‪.‬‬ ‫بــا او عکــس بیندازنــد و حــاال می‌خواهــد از این بزرگ‌ترین قاتل دنیا باشــم ولی شــبیه آدم محبوبی‬ ‫خودم قبول نمی‌کردم شبیه مسی هستم‬ ‫داســتان به نفع آینده‌اش اســتفاده کند‪ «:‬اتفاقات مثل مســی هستم‪».‬‬ ‫«رضا پرســتش» متولد ‪ ۱۳۷۱‬است و در حال حاضر خوبــی در حال افتادن اســت من و دوســتم آقای خاطــره‌ای از پیمان معادی بازیگر نقل اســت که‬ ‫دانشــجوی رشته شهرسازی اســت‪ .‬پدرش از ‪ ۶‬سال نادری در حال گســترده کردن این داســتان هستیم‪ .‬در حاشــیه یک جشــنواره ســینمایی بعد از دیدن‬ ‫پیش روی شــباهت رضا و مســی تاکید می‌کند‪ .‬اما ما این شــباهت را به ســمت ســینما و فیلمسازی چهره آشــنای مورگان فریمن جلو می‌رود و دســت‬ ‫رضــا هربار چــون بــاور نمی‌کند با بــی تفاوتی از برده‌ایــم‪ .‬در حــال حاضر مشــغول بــازی در یک می‌دهــد‪ .‬اما آن آقــا می‌گوید من فریمن نیســتم‬ ‫کنــار این موضــوع رد می‌شــود که اگر هم شــبیه ســریال کمــدی هســتم که فکــر می‌کنــم اتفاق بلکه بدلش هســتم‪ .‬حاال رضا معتقد اســت بدل‌ها‬ ‫باشــد چــه کاری می‌تواند بکنــد؟ تا اینکــه ‪ ۵‬ماه بســیار جالبی باشــد که نمی‌توانــم در حال حاضر می‌تواننــد کارهای خوبــی در دنیا انجــام دهند‪«:‬‬ ‫پیــش پدر رضــا پیشــنهاد می‌دهد رضا بــا پیراهن بیشــتر از این درباره‌اش حــرف بزنم‪».‬‬ ‫می‌شــود با بدل‌ها مردم را ســوپرایز کــرد‪ .‬به طور‬ ‫ورزشــی آرژانتین و بارســلونا عکس بیندازد و برای رضــا را به خیابــان بردیم تا واکنش‌هــای مردم را مثال شــاد کــردن بچه‌هــای ســرطانی و یــا مردم‬ ‫ســایت‌های ورزشــی بفرســتند رضا با انجام این‌کار ببینیــم‪ .‬همه عابران با چشم‌هایشــان رضا را دنبال فلســطین‪ .‬حتی در همین تهران خودمان بچه‌های‬ ‫بــا یک اتفــاق عجیــب و غریب روبرو می‌شــود‪ «:‬می‌کردند برخی هم بابت دو گل شــب ال‌کالسیکو ســرطانی زیادی هســتند که آرزوی دیدن مسی را‬ ‫برای ســایت ورزش‪ ۳‬فرســتادم‪ .‬من عکس را شــب حسابی تشــکر می‌کردند‪.‬‬ ‫دارند‪ .‬اما نباید گولشــان بزنیــم باید بگوییم که من‬ ‫‪ 28‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪28 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫فرســتادم اما آنها ســاعت ‪ ۱۰‬صبح روز بعد گفتند‬ ‫آب دســتت داری بگــذار زمین و بیا اینجــا‪ .‬آنجا از‬ ‫مــن عکس و فیلم گرفتند و پخــش کردند و بعد از‬ ‫آن قضیــه خیلــی جدی شــد‪ .‬امــا واکنش‌ها خیلی‬ ‫عجیب بــود‪ .‬یک عــده فکر می‌کردنــد من خودم‬ ‫را شــبیه مســی می‌کنم یعنی عمــل جراحی انجام‬ ‫داده‌ام یــا گریــم خاصــی می‌کنم‪ .‬ولــی هیچ‌کدام‬ ‫از ایــن کارهــا را نکــرده‌ام‪ .‬من تنهــا در این مدت‬ ‫ریشــم را شبیه مســی می‌زنم‪ .‬دوســت دارم مسی‬ ‫دوبــاره ریشــش را بزند تــا این موضــوع به همه‬ ‫ثابت شــود که من واقعا شــبیه مســی هستم‪ .‬من‬ ‫و مســی حتی عکس‌های بچگی‌مان هم شــبیه به‬ ‫هم اســت و حتــی دقیقا هم قد هســتیم‪».‬‬

‫دوست دارم در کنار مسی باشم‬ ‫ژاوی هرناندز بازی‌ســاز ســابق بارســلونا که بعد‬ ‫از دوران طالیــی‌اش در بارســا به الســد قطر رفت‬ ‫بــرای انجام بازی با تیم اســتقالل به تهــران آمد که‬ ‫این ســفر باعث شــد رضا ژاوی را ببیند‪ .‬رضا درباره‬ ‫این دیــدار هیجان انگیــز می‌گویــد‪ «:‬برایم خیلی‬ ‫جالــب بــود‪ .‬از اتوبوس که پیاده شــد تــا مرا دید‬ ‫شــناخت و گفــت ‪ Iranian messi‬و در آخــر هم‬ ‫پیراهنــش را به من هدیه داد که یکی از باشــگاه‌ها‬ ‫می‌خواســت به مبلــغ ‪ ۶۰‬میلیون از مــن بخرد که‬ ‫من اینکار را نکــردم‪ .‬من هم پیراهن را قاب کرده‌ام‬ ‫و بــه دیوار اتاقــم زده‌ام‪ ».‬رضــا می‌گوید برنامه‌اش‬ ‫فراتــر از یــک بدل اســت و اهداف بزرگتــری دارد‬ ‫که دوســت دارد برایشــان تالش کند‪«:‬دوست دارم‬ ‫همیشــه کنار دست مسی‬ ‫باشم‪ .‬شــخصیت مسی به‬ ‫خاطر شــرایطی کــه دارد‬ ‫خیلــی کارهــا نمی‌توانــد‬ ‫انجــام دهد‪ .‬دوســت دارم‬ ‫در جایگاهــی باشــم کــه‬ ‫شــخصیت دوم مســی‬ ‫باشم‪ ».‬‬


27 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬27


‫از محصــوالت شــرکت های ایــران خــودرو‪ ،‬بهمن‬ ‫موتــور‪ ،‬پــارس خودرو و ســایپا و زامیــاد موفق به‬ ‫رعایت اســتانداردها نشــدند‪ .‬بر این اساس سازمان‬ ‫محیط زیســت دســتور توقف شــماره گذاری این‬ ‫خودروهــا را به پلیــس راهور ناجا صــادر کرد‪.‬‬ ‫مناز ســوی دیگــر‪ ،‬پلیس در طرحــی از برخورد با‬ ‫ورود خودروهــای پالک شهرســتان به طرح ترافیک‬ ‫خبــر داد‪ .‬همچنیــن در ایــن طــرح قرار اســت از‬ ‫ورود خودروهــای مســافرکش بــا پالک شهرســتان‬ ‫هــم جلوگیــری شــود‪ .‬چند ســال پیــش‪ ،‬معاونت‬ ‫حمــل و نقل و ترافیک شــهرداری تهران‪ ،‬اعالم کرده‬ ‫بود طبق مطالعات انجام شــده‪ ،‬تهران در شــرایط‬ ‫فعلــی حدود ‪ 500‬هــزار جای پارک کــم دارد‪ .‬طبق‬ ‫طرح جامع شــهر تهــران دیگر جایی برای ســاخت‬ ‫بزرگــراه نخواهیــم داشــت و بــا توجه بــه تولید‪،‬‬ ‫شــماره گذاری و ورود روزانه ‪ 1200‬تا ‪ 1400‬دستگاه‬ ‫خــودروی جدید‪ ،‬جای حرکت در تهــران باقی نمی‬ ‫مانــد و این کالنشــهر دیگــر نمی تواند یک شــهر‬ ‫خودرومحــور باقی بماند‪ .‬اگر قرار باشــد برای هر‬ ‫خــودرو در کنــار خیابــان فضایی ‪ 4‬متــری در نظر‬ ‫بگیریم‪ ،‬در نتیجــه برای خودروهــای جدید روزانه‬ ‫باید ‪ 5‬تــا ‪ 5.5‬کیلومتــر خیابان جدید ســاخت‪ .‬با‬ ‫توجه به شــرایط جغرافیایــی و توپوگرافیکی تهران‪،‬‬ ‫بیــش از این نمــی تــوان بزرگراه ســاخت و طبق‬ ‫طــرح جامع حمــل و نقــل و ترافیک شــهر تهران‪،‬‬ ‫ایــن شــبکه بزرگراهی کافــی و کامل اســت‪ .‬هیچ‬ ‫کجــای دنیا مانند تهران ایــن همه خودروی قدیمی‬ ‫تــردد نمــی کننــد و در هیچ کجا بــرای خروج یک‬ ‫میلیون خودروی فرســوده بعد از ‪ 20‬ســال جشــن‬ ‫نمی گیرند‪.‬‬ ‫ســرانه خودرو در مناطق شــمالی تهــران به ‪1.8‬‬ ‫دســتگاه بــه ازای هر نفر رســیده اســت‪ .‬فرهنگ‬ ‫اســتفاده از خودروی شــخصی در تهران با شهرهای‬ ‫اروپایــی کامال متفاوت اســت و ایــن تنها به نقص‬ ‫در سیســتم حمل و نقل بر نمی گــردد‪ ،‬به فرهنگ‬ ‫آدم هــای شــهر بر می گــردد که هیچ شــروعی را‬ ‫برای اســتفاده کمتــر از خودروی شــخصی متصور‬ ‫نیســتند‪ .‬حتی اگر خطوط ریلی و نــاوگان اتوبوس‬ ‫شــهری هم کامل شــود و برای همه مسیرها امکان‬ ‫اســتفاده از حمل و نقل عمومی فراهم شــود‪ ،‬پای‬ ‫حرف هر کدام شــان که بنشــینید‪ ،‬معتقدند حمل‬ ‫و نقل عمومی مشــکل دارد‪ ،‬صف هــای اتوبوس و‬ ‫مترو شلوغ اســت و جای ســوزن انداختن نیست‪،‬‬ ‫خفه می شــویم از ایــن حجم آدم‪.‬‬

‫نــدارد‪ ،‬هر جــا زمینی با قــواره «مال» پیدا شــود‪،‬‬ ‫ســریع باال مــی رود‪ .‬بعد از یک ســال هــم که به‬ ‫بهره برداری رســید‪ ،‬ســیل جمعیت اســت که روانه‬ ‫اش می شــود تا بخرند و بخرنــد و بخرند‪.‬‬ ‫اطالعــات زندگی تهرانی ها نشــان مــی دهد هر‬ ‫فــرد در پایتخــت به طور متوســط ســاالنه ‪ 6‬برابر‬ ‫وزن خــود زبالــه تولیــد می کند‪ .‬همیــن اطالعات‬ ‫نشــان می دهد متوســط ســرانه زباله تولید شده‬ ‫در شــهر تهــران ‪ 320‬کیلوگــرم و ارزش روزانه زباله‬ ‫تولید شــده در شــهر تهــران ‪ 18002‬میلیــون ریال‬ ‫اســت‪ .‬ســرانه تولید زباله در جهان ‪ 250‬تا ‪ 300‬گرم‬ ‫اســت که در ایران ‪ 600‬گرم و در شــمال تهران ‪1200‬‬ ‫گرم اســت‪ .‬ســرانه تولید زبالــه در مناطق مختلف‬ ‫شــهرداری تهران طی یک دوره یکســاله به ازای هر‬ ‫نفــر از ‪ 21‬کیلوگرم در مناطق شــهر تهــران تا ‪8.13‬‬ ‫کیلوگــرم در منطقه ‪ 20‬بوده اســت‪ .‬بــه طور کلی‬ ‫در مناطق مرکزی شــهر تهران‪ ،‬بــه ویژه در منطقه‬ ‫‪ 20‬کــه فعالیــت عمــده تجــاری در آن صورت می‬ ‫گیرد‪ ،‬باالترین تولید زباله را داراســت‪ .‬این در حالی‬ ‫اســت که زباله های تولید شــده در مناطق شرقی‬ ‫تهــران‪ ،‬تولیــد کمتــری دارد و در مناطــق مرکــزی‬ ‫شــهر‪ ،‬بیشــتر اســت‪ .‬مرکز پردازش و دفع پسماند‬ ‫آرادکــوه در کهریزک تهران‪ ،‬جایــی در جنوب تهران‬ ‫اســت‪ .‬مرکزی عریــض و طویل در میانــه بیابان که‬ ‫از کیلومترهــا دورتر بوی نامطبوعش مشــام را آزار‬ ‫مــی دهــد‪ .‬زباله های تر و خشــک تهــران به این‬ ‫مرکــز مــی آید تا جدا شــوند‪ .‬شــانه تخــم مرغ و‬ ‫کارتــن‪ .‬کــوه زباله ای کــه در این مرکــز دیده می‬ ‫شــود آنقــدر هیبــت دارد کــه بویــش در قیاس با‬ ‫قیافه اش شــاید چیزی نباشــد‪ .‬آدم هایی که در این‬ ‫مرکــز کار می کنند‪ ،‬بویی همیشــگی در مغزشــان‬ ‫مانــدگار شــده‪ ،‬اصال شــاید بویایی شــان را بعد از‬ ‫مدتی از دســت بدهند‪.‬‬ ‫هر دقیقه ‪ 5‬تن زباله‬ ‫حجــم زباله ورودی به این مرکــز‪ ،‬روزانه ‪ 7500‬تن‬ ‫اســت‪ .‬میزان تولید زباله در شــهر تهران نسبت به‬ ‫پایتخت های جهــان که درآمد باالیی دارند بســیار‬ ‫بیشــتر اســت‪ .‬توکیو بــا تولید ناخالــص ملی بیش‬ ‫از هــزار و ‪ 500‬میلیــارد دالر و جمعیت ‪ 13‬میلیونی‬ ‫در رده اول شــهرهای پــر درآمد جهان قــرار دارد و‬ ‫هــر شــهروند توکیویی ســاالنه ‪ 610‬کیلوگــرم زباله‬ ‫تولیــد مــی کنــد اما شــهر تهــران بــا ارزش تولید‬ ‫ناخالــص داخلی ســاالنه بیش از ‪ 150‬میلیــارد دالر‪،‬‬ ‫هــر شــهروند در ســال ‪ 360‬کیلوگــرم زبالــه تولید‬ ‫مــی کند که ایــن رقم بــا توجه به تفــاوت فاحش‬ ‫ارزش تولید ناخالص ملی آن نســبت به شــهر توکیو‬ ‫بســیار باالســت‪ .‬آمارها خبــر از تولید ‪ 5‬تــن زباله‬ ‫در هر دقیقه توســط شــهروندان تهرانی می دهد‪.‬‬ ‫همین امر موجب شــده در برخی از مناطق تهران‪،‬‬ ‫شــهرداری پنج نوبــت در روز اقدام بــه جمع آوری‬ ‫زباله ها کند‪ ،‬در حالی که در شــهرهای ســبز جمع‬

‫تهران؛ شهرمال ها و هایپرها‬ ‫تهران شــده شــهر مــال هــا و هایپرهــا‪ .‬اتکاها‪،‬‬ ‫رفاها و فروشــگاه قدس ها حتی ســوپر دریانی ها‬ ‫شــده اند نوســتالژی‪ .‬از هر گوشه شــهر که رد می‬ ‫شویم‪ ،‬پروژه ســاختمانی عظیم با تابلویی زرد رنگ‬ ‫جلویش خودنمایی می کند که نوشــته شــده پروژه‬ ‫تجــاری یا مال فــان‪ .‬کوچه و خیابــان و اتوبان هم‬ ‫‪ 26‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫آوری زبالــه ها دو مرتبه در هفته انجام می شــود‪.‬‬ ‫تهرانــی ها با جمعیت خــارج از عرف خود‪ ،‬میزان‬ ‫زباله شــان هم از اســتاندارد خارج است‪ .‬این را می‬ ‫شــود از عبور و مرور مســتمر ماشــین های حمل‬ ‫زبالــه در خیابــان ها و کوچه های شــهر حدس زد‪.‬‬ ‫خودروهــای حملــه زباله با چراغ های گردان شــان‬ ‫و بوق های ممتــد‪ ،‬لبالب از زباله انــد‪ ،‬کارگرهایی‬ ‫کــه خود را به پایه های گوشــه ماشــین آویزان می‬ ‫کنند‪ ،‬عادت کــرده اند انگار به بــوی بد زباله های‬ ‫توی ماشــین‪ .‬ردیف کیســه های ســیاه و ســفید و‬ ‫رنگــی پر از زباله در گوشــه خیابــان و کوچه های‬ ‫فرعی و اصلی‪ ،‬معابر شــهری را به کلکســیون زباله‬ ‫تبدیل کرده بود‪ .‬ســطل های بزرگ ســیاه شهرداری‬ ‫درســت شــد که ایــن ارتش ســری جمع شــود اما‬ ‫قســمت اعظــم زباله هــای شــهری بــه غذاهای‬ ‫دورریز می رســد‪.‬فائو (ســازمان جهانــی خواروبار‬ ‫و کشــاورزی) آمار تکان دهنده هدر رفت ســاالنه‬ ‫‪ 35‬میلیــون تــن غذا در ایــران را می دهــد که این‬ ‫میــزان‪ ،‬غــذای ‪ 15‬میلیون نفــر دورریز می شــود‪.‬‬ ‫هــر روز بــه ازای هر نفر‪ 134 ،‬کیلــو کالری غذا در‬ ‫ایــران به هــدر مــی رود‪ .‬گزارش های غیر رســمی‬ ‫نشــان می دهــد ‪ 35‬درصد محصوالت کشــاورزی‬ ‫تولیــدی در ایــران بــه هــدر مــی رود‪ .‬عددهــای‬ ‫دورریز محصوالت کشــاورزی‪ ،‬تصویر کشــاورزی را‬ ‫پیش چشــم مــی آورد که فارســی نمی دانســت و‬ ‫به زبــان ترکی پیازهایــش را به دوربین نشــان می‬ ‫داد و مــی گفــت که همه شــان را بایــد دور بریزد‬ ‫چون محصوالتش بــه فروش نرفته‪ .‬کــم مانده بود‬ ‫گریه کند‪ .‬شــاید هم اگر تصویربردار تصویر بســته‬ ‫صورتش را می گرفت‪ ،‬چند قطره اشــک را می شــد‬ ‫گوشــه چین های کنار چشــمش دید‪.‬‬ ‫ایــن قصه تمامــی ندارد‪ .‬قصــه مهاجرانــی که با‬ ‫خــود روزی شــان را نیاوردنــد‪ .‬آمدنــد و آمدند و‬ ‫آمدند تا شــهر لبریز شــد از آدم‪ .‬کســی فکر نکرد‬ ‫شــهر هم هویت دارد‪ ،‬ظرفیت دارد‪ ،‬توان مشخصی‬ ‫دارد که خارج از آن را عهده دار نیســت‪ .‬هر کســی‬ ‫تکه زمینی دیــد که می تواند چهار دیواری بســازد‬ ‫از آن‪ ،‬عــزم آمدنــش را جزم کرد و راهی شــد‪ .‬یکی‬ ‫یکی خانه های زشــت و زیبا‪ ،‬کوچــک و بزرگی که‬ ‫در گوشــه و کنار شهر ساخته شدند‪ ،‬یکی یکی برج‬ ‫هایی که باالتر و باالتر رفتند تا از آســمان اســتفاده‬ ‫کنند برای جــا دادن آدم ها‪.‬‬ ‫هیــچ کــدام به فکــر تن رنجور و خســته شــهر‬ ‫نبودنــد‪ ،‬به فکــر ســفرهای چند میلیونی ســاالنه‬ ‫زیــر شــهر نبودند‪ ،‬بــه فکر خــاک محدود شــهر‬ ‫نبودنــد‪ ،‬به فکر هــوای محبوس در فضــای دره ای‬ ‫و بســته شــهر نبودند کــه ابدی نیســت و کم می‬ ‫شــود‪ ،‬کثیف می شــود‪ ،‬تمام می شــود‪ .‬حــاال آدم‬ ‫های شــهر بزرگ روز به روز اگر بیشــتر نشوند هم‬ ‫فایــده ای به حــال تهران ندارد‪ .‬تهــران دیگر نه آب‬ ‫دارد نــه هــوا دارد نه خــاک دارد نه بــاغ دارد و نه‬ ‫ســالنامه اعتمــاد‬ ‫انــار‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪26 Kheradmand‬‬


‫ســاالنه جمعیــت قابل مالحظــه ای بــر اثر تنفس‬ ‫هــوای آلوده جان خود را از دســت مــی دهند که‬ ‫بیشــترین تعداد آنها در کالنشــهرهایی چون تهران‬ ‫بوده و هســت‪ .‬مبتال شــدن تهرانی ها بــه انواع و‬ ‫اقســام بیماری های قلبی عروقی‪ ،‬تنفسی‪ ،‬اعصاب‬ ‫و روان از جملــه تاثیرات تنفس این هواســت‪.‬‬ ‫بیمارســتان قلب شــهید رجایی‪ ،‬مرکز قلب تهران‪،‬‬ ‫مرکز طبــی کــودکان‪ ،‬بیمارســتان مفید کــودکان‪،‬‬ ‫بیمارســتان هایی چون ساسان و مســیح دانشوری‬ ‫کــه بــه شــکل تخصصی بــه ریه مــی پــردازد در‬ ‫روزهای خاکســتری تهران‪ ،‬جمعیت بیشتری نسبت‬ ‫بــه روزهای عــادی بــه خود مــی بیند‪ .‬مــردان و‬ ‫زنانــی که راهی مرکز قلب شــده انــد‪ ،‬از صبح زود‬ ‫نشســته اند‪ ،‬درد قفســه ســینه مانده از شب قبل‬ ‫پای شــان را به بیمارســتان باز کــرده‪ .‬اکثرا قبال هم‬ ‫دچار دردهای ســینه شــده بودند‪ .‬مردی میانســال‬ ‫کاغذهــای نوار قلبــش را در دســت دارد و منتظر‬ ‫اســت شــماره اش خوانده شــود‪ .‬می گویــد‪« :‬این‬ ‫چندمیــن باری اســت کــه این طوری می شــوم‪ .‬از‬ ‫شــب قبل درد داشتم و ســنگین بودم‪ .‬ترسیدم که‬ ‫مثل ســری قبل بشــوم‪ .‬صبح زود با همسرم راهی‬ ‫بیمارســتان قلب شــدیم تا زودتر دکتر من را ببیند‪.‬‬ ‫همســرم هم از صبح درد قفســه ســینه داشت‪ .‬او‬ ‫هم قرار اســت چکاپ شــود‪».‬‬ ‫در میان مراجعه کنندگان بیشــتر افراد میانســال‬ ‫و مســن دیده می شــوند‪ .‬پیرمرد حدودا ‪ 80‬ســاله‬ ‫نای نفس کشــیدن نــدارد‪ .‬روی تخت خوابیده و به‬ ‫کمک اکســیژنی که وصل اســت به صورتش‪ ،‬نفس‬ ‫می کشــد‪ .‬چشــمانش نای باز شــدن نــدارد‪ .‬نیمه‬ ‫بــاز دور و برش را نگاه می کنــد و دوباره می بندد‪.‬‬ ‫بر اســاس آمارهای ســال ‪ 5158 ،93‬نفــر به دلیل شهر شده پارکینگ ‪ 4‬میلیون خودرو‬ ‫مشــکالت تنفســی حاصل از آلودگی هوا در شــهر نوارهــای قرمز و نارنجی که هر روز صبح و شــام‬ ‫تهــران‪ ،‬جان خــود را از دســت داده انــد‪ .‬در میان در نقشــه هــای آنالین تهــران‪ ،‬آدم هــا را از خانه‬ ‫ایــن افــراد ‪ 62.2‬درصــد از فوت شــدگان باالی ‪ 65‬رفتــن منصرف مــی کنــد‪ ،‬واقعیت روزها و شــب‬ ‫سال داشتند‪ .‬بیشــترین میزان مرگ و میرها ()‪ 2664‬های تهران اســت‪ ،‬واقعیت عمر آدم های این شــهر‬ ‫مــورد) بــه خاطر نارســایی تنفســی بــود‪ .‬مطابق اســت که در ترافیک های صبحگاهی و شامگاهی ترافیک؛ بیماری قرن در تهران‬ ‫گــزارش بانــک جهانی در ســال ‪ 8152 ،83‬شــهروند تلف می شــود‪ .‬اتوبان های این کالنشــهر میلیونی‪ ،‬آمارهــای جمعیتــی در تهران نشــان از غیرعادی‬ ‫تهرانــی به دلیل آلودگی هوا جان خود را از دســت ســاخته شــدند تا تردد خودروها را راحت تر کنند‪ .‬بــودن می دهد؛ در کنار این آمار‪ ،‬میزان خودروهای‬ ‫دادنــد‪ ،‬به طــوری که در فاصله ســال هــای ‪ 83‬تا اتوبان هایی که شــهر را از انســان محور بودن دور ورودی به معابر شــهری هم در نــوع خود عجیب‬ ‫‪ ،85‬نــه تنهــا از میزان مــرگ بر اثــر آلودگی هوای کــرد و شــد خودرومحور تا خودروهــا راحت تر به و غیرعادی به نظر می رســند‪ .‬رسیدن به استاندارد‬ ‫تهران کاســته نشــده‪ ،‬بلکــه تنها در آبان ماه ســال مقصدشــان برســند‪ ،‬غافل از این که آدم ها هستند یورو ‪ 4‬در کشــور ســال ها زمان برد‪ .‬دو خودروساز‬ ‫‪ ،85‬آلودگــی هوای تهــران به اندازه نیمــی از تمام که همه چیزشــان را‪ ،‬وقت‪ ،‬زندگی‪ ،‬ســامتی شان را بــزرگ و اصلی کشــور تا آخرین مهلتی که بهشــان‬ ‫در راه رســیدن بــه کار یا خانه شــان از دســت می داده شــد‪ ،‬زیر بار استانداردسازی نمی رفتند‪ .‬هنوز‬ ‫ســال ‪ 82‬قربانی داشــته است‪.‬‬ ‫اقدامات اساســی در جهــت رفع آلودگــی هوا از دهنــد‪ .‬تصویــر آدم هــای کالفه پشــت فرمان که هم خودروهایی در همین دو شــرکت بزرگ ساخته‬ ‫دهه ‪ 70‬شــروع شــد‪ .‬اواخر دهه ‪ 70‬بود که ســرب هــر چند دقیقه ماشــین را یک متر جلــو می برند و به بازار عرضه می شــوند که فاقد اســتانداردهای‬ ‫از بنزین حذف شــد‪ .‬ســال ‪ 84‬پس از گذشــت ‪ 38‬در ترافیک‪ ،‬خســته و کالفه‪ ،‬با گوشــی های همراه الزم هســتند تا جایی که سازمان محیط زیست هر‬ ‫ســال از تولیــد پیــکان‪ ،‬تولید این خــودرو متوقف شــان ور می روند‪ ،‬موســیقی ماشــین را عقب جلو چند وقــت یک بار اســامی خودروهایــی که قادر‬ ‫شــد‪ .‬بعد از وقفه ای ‪ 8‬ســاله در اجرای قوانین رفع مــی کنند و چندتایــی پیامک می زننــد‪ .‬رانندگانی به گرفتن مجوز نیســتند را اعالم مــی کند تا از دور‬ ‫آلودگی هــوای تهــران‪ ،‬در آغاز دولــت یازدهم بار کــه انــگار رانندگی شــغل دوم شــان شــده‪ .‬دعوا تولید خارج شــوند‪ .‬خودروهایی که ســال ها پیش‬ ‫دیگــر قوانین مرتبط با رفع آلودگــی هوا به جریان و گالویــز شــدن بــا رانندگان بغل دســتی بر ســر تولیــد شــدند و تعداد بی شــماری شــان هنوز در‬ ‫افتــاد‪ .‬این بــار حذف ســوخت مــازوت از نیروگاه رانندگــی بین خطــوط‪ ،‬حق تقــدم و زرنگی هایی خیابان های شــهر راه می روند‪.‬‬ ‫هــا و جایگزینی بــا گاز در دســتور کار قرار گرفت که بعضی هاشــان برای چند دقیقه زودتر رســیدن بر اســاس اعالم ســازمان محیط زیست ‪ 15‬خودرو‬ ‫‪ 25‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪25 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫و مهلت داده شــده به خودروســازان تمدید نشد و‬ ‫آنان مجبور شــدند اســتاندارد خودروها را به یورو‬ ‫‪ 4‬برســانند‪ .‬قدیــم ترها مــردم به شــنیدن آلودگی‬ ‫هــوا از خبر رســانه ها اکتفا می کردنــد‪ .‬االن همه‬ ‫در تلفن های همراه شــان اپلیکیشــن آلودگی هوا‬ ‫را هــم نصب مــی کنند تا قبــل از خــروج از خانه‬ ‫بداننــد قرار اســت چه بر سرشــان بیایــد‪ .‬پاییز و‬ ‫زمســتان‪ ،‬تعداد نقطه های قرمز و زرد روی نقشــه‬ ‫خیلــی بیشــتر از سبزهاســت‪ .‬قرمزها ناســالم اند‬ ‫و زردها نزدیک به ناســالم‪ .‬ایســتگاه هــای آلوده‬ ‫شهر‪ ،‬مســعودیه در منطقه ‪ ،15‬شهر ری در منطقه‬ ‫‪ ،20‬دانشــگاه تربیت مدرس در منطقه ‪ 6‬محسوب‬ ‫مــی شــوند‪ .‬در روزهــای آلــوده این ایســتگاه ها‬ ‫از وضعیــت نرمــال باالترنــد و هوای ایــن مناطق‬ ‫خاکســتری تر از بقیه شــهر دیده می شــود‪ .‬تعداد‬ ‫روزهــای ســالم و ناســالم در تهــران رو بــه تغییر‬ ‫اســت‪ .‬با این حال هــوای تهــران در ‪ 9‬ماهی که از‬ ‫سال ‪ 95‬گذشــته اســت ‪ 80‬درصد از روزهایش پاک‬ ‫یــا ســالم و ‪ 20‬درصد بقیه‪ ،‬ناســالم و آلــوده بوده‬ ‫اســت‪ .‬راه دیگری هم برای مــردم تهران وجود دارد‬ ‫تا بفهمند هوا چقدر آلوده و مســموم اســت؛ برج‬ ‫میالد‪ .‬آدم ها از ‪ 4‬گوشــه شهر‪ ،‬صبح به صبح گردن‬ ‫مــی کشــند تا بــرج رادید بزننــد‪ ،‬اگر دیده نشــد‪،‬‬ ‫انگار که برجی در شــهر نبوده و نیســت‪ ،‬یعنی باز‬ ‫هوا کثیف شــده و مجهز به ماســک از خانه بیرون‬ ‫می زننــد روزهایی کــه هوای تهران تمیز اســت و‬ ‫ســالم‪ ،‬برج بتنی‪ ،‬می شــود زیباترین ســازه شهر و‬ ‫عکــس های میالد اســت که دســت به دســت در‬ ‫اینســتاگرام ها پســت می شــود‪ ،‬با ذوق و خنده‪.‬‬

‫بــه کار مــی برند‪ ،‬گوشــه هایــی از تکــراری ترین‬ ‫صحنه هایی اســت که ســاکنان کالنشــهر بزرگ به‬ ‫دیدن آن خــو گرفته اند‪.‬‬ ‫شــماره گذاری ‪ 4‬میلیــون خودرو در تهــران و ‪18‬‬ ‫میلیون ســفر درون شــهری‪ ،‬نشــان از شــهری می‬ ‫دهــد بــا زیرســاخت هــای ضعیف حمــل و نقل‬ ‫عمومــی‪ ،‬خودروهایــی که هــر روز روانــه خیابان‬ ‫های شــهر می شــوند‪ ،‬اکثــرا تک سرنشــین اند و‬ ‫یکــی از چنــد عامل اصلــی آلودگی هــوای تهران‪.‬‬ ‫با شــروع زمستان آلودگی هوا در شهر ‪ 12‬میلیونی‬ ‫بــه جایی می رســد کــه قوانین محــدود کننده ای‬ ‫چون اجــرای طرح زوج و فــرد‪ ،‬جریمه خودروهای‬ ‫فاقــد معاینه فنــی‪ ،‬ممانعــت از ورود خودروهای‬ ‫ســنگین به شــهر و محدود کــردن فعالیــت های‬ ‫عمرانــی و معدنی در اطراف شــهر هم نمی تواند‬ ‫مانــع از ایجاد خلــل در زندگی روزمره مردم شــود‪.‬‬ ‫پاییز و زمســتان فصل مراجعه به بیمارســتان های‬ ‫قلب اســت و آمارهای مرگ و میر هم دســتخوش‬ ‫تغییــر می شــوند‪ .‬وضعیت آلودگی هــوا در تهران‬ ‫نشــان مــی دهد طی یازده ســال اخیر‪ ،‬ســال های‬ ‫‪ 90 ،83 ،81‬و ‪ 91‬ســال هایــی بودنــد که بیشــترین‬ ‫روزهای ســالم را داشــتند‪ .‬از طرف دیگر‪ ،‬سال های‬ ‫‪ 87 ،1386‬و ‪ 88‬بــه ترتیب بــا ‪ 293 ،328‬و ‪ 291‬روز‪،‬‬ ‫بیشــترین روزهای ســالم را داشــتند؛ روزهایی هم‬ ‫در ایــن ســال ها بــوده اند که در وضعیت بســیار‬ ‫ناســالم و خطرناک قرار داشتند‪.‬‬ ‫جهــت وزش باد تهران را غرب به شــرق و بســته‬ ‫شــدن کریدورهــای هوایی به واســطه ســاخت و‬ ‫ســازهای انبــوه در غرب تهــران‪ ،‬مــی تواند عاملی‬ ‫دیگر در افزایش آلودگی هوای این کالنشــهر باشد‪.‬‬ ‫ســاخت و ســازهای غرب تهران‪ ،‬نمادی از مهاجرت‬ ‫بی رویه به این شــهر محســوب می شــود‪ ،‬آنقدر‬ ‫که شــهر کشــیده شــده و از غرب ادامه دارد‪ ،‬انگار‬ ‫نمی توان پایانی برای شــهر تهــران در نظر گرفت‪.‬‬


‫مصائبتمامنشدنیتهران‬

‫هــوای مســموم شــهرها‪ ،‬قصــه امــروز و دیروز‬ ‫نیســت؛ هوای تهران که جای خود دارد‪ .‬کالنشهری‬ ‫بــا ‪ 13‬میلیــون جمعیــت در روز و ‪ 8‬و نیم میلیون‬ ‫جمعیت در شــب‪ ،‬رکورد بی تناســبی بین ظرفیت‬ ‫شــهر و جمعیــت جــا داده شــده در خــود را زده‬ ‫اســت‪ .‬بر اســاس آمارهای جمعیتی و شهرســازی‪،‬‬ ‫جمعیت مناســب تهران شــاید تنها ‪ 2‬میلیون و ‪300‬‬ ‫هزار نفر باشــد‪ .‬تهران نزدیک بــه ‪ 4‬برابر گنجایش‬ ‫خود آدم جا داده اســت‪ .‬این عدد فارغ از جمعیت‬ ‫مهاجــران روزانه تهران اســت که با احتســاب آنها‬ ‫نزدیک بــه ‪ 6‬برابر می رســیم‪ .‬ســرریز جمعیت را‬ ‫مــی توان در حاشــیه شــهر دید‪ ،‬از غرب شــهر که‬ ‫زمانی شــهرک غرب‪ ،‬گوشــه غربی اش به شمار می‬ ‫آمد و شــهر ری جنوبی ترین نقطه‪ ،‬حاال تا نزدیکی‬ ‫هــای کرج هنوز تهران اســت‪ .‬جمعیت وارد شــده‬ ‫به پایتخت تنها نیازشــان مســکن و شــغل نیست‪،‬‬ ‫آب اســت‪ ،‬هوا اســت‪ ،‬امکانات اولیه بــرای زندگی‬ ‫در شــهری درندشــت چون تهران است‪.‬‬ ‫مهاجــرت به تهران شــاید از ســال هــای پایتخت‬ ‫شــدنش شــروع شــده باشــد؛ نــوروز ‪ 1164‬کــه‬ ‫آغامحمدخــان قاجار تهــران را پایتخت ایــران کرد‪،‬‬ ‫شــاید هم اوایل قرن حاضر‪ ،‬زمانی که پای توســعه‬ ‫بــه تهران باز شــد و تهــران تبدیل به یکــی از چند‬ ‫شــهر تاثیرگذار در جهان شــد‪ .‬هر چه بود شــتاب‬ ‫توسعه در میانه قرن بیســتم در تهران پای بسیاری ‪ 15‬هزار نفری که شدند ‪ 12‬میلیون نفر‬ ‫از ایرانــی هــا را بــه این شــهر باز کرد؛ شــهری در تهــران در زمان قاجــار با ‪ 15‬هــزار نفر جمعیت‪،‬‬ ‫شــروع ایران مرکزی‪ ،‬جایــی پای دامنه هــای البرز پایتخــت بودنش را شــروع کرد‪ .‬از ‪ 230‬ســال پیش‬ ‫کــه به بــاغ هــای انارش معــروف بود‪ .‬شــهری که تا امروز‪ ،‬روســتای همجــواری که جــزو قریه های‬ ‫امــروز نه تنها خبــری از باغ انار در آن نیســت که خــوش آب و هوایــی بود کــه باغاتش زبانــزد عام‬ ‫کوچــه باغــی برایــش نمانده چه رســد بــه باغ و و خــاص بــود‪ ،‬پایتخت کشــور باقی مانده اســت‪.‬‬ ‫باغچه‪.‬آلودگــی هوای شــهری چون تهــران کهنه تر در سرشــماری ســال ‪ ،1264‬جمعیت تهران ‪ 10‬برابر‬ ‫از هر خبری اســت برای ســاکنان این شهر عریض و شــد و به ‪ 147‬هزار نفر رســید تا ســال ‪ 1335‬که به‬ ‫طویل‪ .‬بیش از ‪ 4‬دهه اســت که معلوم شــده تهران یک میلیون و ‪ 350‬هزار نفر رســید‪ ،‬به تناســب هر جایی برای نفس کشیدن نیست‬ ‫پایتخــت کشــور‪ ،‬از آلودگــی رنج می بــرد‪ .‬جنس ‪ 100‬ســال جمعیت ‪ 10‬برابر می شــد امــا در دهه مهیــا کــردن بدیهی تریــن نیازها بــرای جمعیتی‬ ‫آلودگــی هــر دهــه بــا دهه قبــل و بعــد خودش های بعد از آن‪ ،‬این آمار دســتخوش تغییر فاحشــی چنــد برابر زیرســاخت های شــهری‪ ،‬کاری دشــوار‬ ‫متفاوت بود و هســت‪ .‬آلودگی شهر تهران در دهه شــد‪ .‬جمعیــت از یک و نیــم میلیون بــه حدود ‪ 4‬اســت و قطعا زندگی روزمره را برای آدم های شــهر‬ ‫پنجــاه با جمعیتی حــدود ‪ 4‬و نیم میلیــون نفر‪ ،‬با و نیــم میلیون در ســال ‪ 55‬رســید و بعــد از آن به سخت و غیرممکن می ســازد‪ .‬آلودگی هوای تهران‬ ‫تهــران دهــه ‪ 90‬با جمعیتی ‪ 12‬میلیــون نفری فرق ‪ 8‬و نیــم میلیون در ســال ‪ 90‬رســید‪ .‬ورود مهاجران از جمله مسائلی اســت که شهروندان تهرانی سالی‬ ‫مــی کند‪ .‬آن روزها پیکان بــود و بنزین و گازوییلی از شــهرهای دیگر به تهران‪ ،‬این شــهر را به بیست چنــد ماه به طور مداوم و مســتمر بــا آن درگیرند‪.‬‬ ‫‪ 24‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪24 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫کــه بویــی از اســتانداردهای جهانی امــروزه نبرده‬ ‫بودنــد‪ .‬امــروز همــه چیز در حــال به روز شــدن‬ ‫اســت‪ ،‬بنزین مصــرف خودروها به یورو ‪ 4‬رســیده‬ ‫و خودروهــای تولیدی نیز با اســتانداردی شــبیه به‬ ‫آنچه در دیگر کشــورها تولید می شــود‪ ،‬روانه بازار‬ ‫می شوند‪ .‬هر ســاله خودروهای فرسوده شناسایی‬ ‫می شــوند و تصمیم گرفته می شود از دور تردد در‬ ‫معابر حذف شــوند‪ .‬مشــکل اصلی نه در ســوخت‬ ‫اســت و نــه در خودروهــا‪ ،‬در جمعیتی اســت که‬ ‫در شــهر ‪ 700‬کیلومتــر مربعــی زندگی مــی کنند؛‬ ‫جمعیتــی ســوار بر خودروهــای ایرانــی و خارجی‬ ‫قدیمی و جدید اســتاندارد و غیر اســتاندارد شهری‬ ‫پــر از عصبیت های مدام‪ ،‬پر از آدم هایی با چشــم‬ ‫هــای بی حس که همیشــه در حال دویــدن اند از‬ ‫صبح تا شــب بــرای به دســت آوردن لقمه نانی که‬ ‫برایــش کیلومترهــا راه آمده اند تا در شــهری چون‬ ‫تهران‪ ،‬رفاه و زندگی مناســب تــری را تجربه کنند‪.‬‬ ‫انواع و اقســام راه ها خلق شــده تــا راننده های‬ ‫خودروهای تک سرنشــین از خودروی خود بهترین‬ ‫اســتفاده را کنند‪ .‬اپلیکیشــن هایی ســاخته شده تا‬ ‫در راه مانــدگان به ماشــین داران برســند و همراه‬ ‫شــوند تا کم شــود از حجم دودی که این خودروها‬ ‫تولیــد می کنند‪.‬‬

‫و پنجمین شــهر پر جمعیت و بیســت و هفتمین‬ ‫شــهر بزرگ جهــان تبدیل کرد‪.‬‬ ‫در فاصله ســال هــای ‪ 1385‬تــا ‪ 1390‬در مجموع‬ ‫رقمی معادل ‪ 978‬هــزار ‪ 811‬نفر به تهران مهاجرت‬ ‫کردنــد‪ .‬بــه قــول معــاون شهرســازی وزیــر راه و‬ ‫شهرســازی‪ ،‬عمال هرســال ‪ 600‬هزار نفر بر جمعیت‬ ‫تهــران افــزوده شــد‪ .‬این عــدد معادل یک شــهر‬ ‫‪ 600‬هــزار نفــری بــود که در ســال هــای اخیر به‬ ‫جمعیت تهران افزوده شــده است‪ .‬مشکالت ایجاد‬ ‫شــده در شــهری که ظرفیت تنهــا ‪ 2‬و نیم میلیون‬ ‫نفر جمعیت داشــت بــا ورود جمعیت مــازاد‪ ،‬به‬ ‫مســائلی چون حاشــیه نشــینی‪ ،‬ترافیک غیر قابل‬ ‫تحمــل‪ ،‬آلودگــی هــوا‪ ،‬آب‪ ،‬تولید زباله و مســائل‬ ‫زیســت محیطی دیگر شــده تا جایی که زندگی در‬ ‫شــهر را با مشــکالت عدیده ای مواجه کرده است‪.‬‬ ‫بــر اســاس آمارهای موجود در ســال حــدود ‪120‬‬ ‫هــزار نفر به جمعیت تهــران افزوده می شــود‪ .‬با‬ ‫ادامــه این روند (افزوده شــدن حــدود یک میلیون‬ ‫و ‪ 200‬هــزار نفــر در هر دهه بــه جمعیت تهران)‬ ‫تهــران در ســال ‪ 1490‬جمعیتی بالغ بــر ‪ 20‬میلیون‬ ‫نفر و در ســال ‪ 1590‬جمعیتی در حدود ‪ 32‬میلیون‬ ‫و در نــوروز ‪ 1611‬حــدود ‪ 35‬میلیــون نفر جمعیت‬ ‫خواهــد داشــت‪ .‬آن روز‪ ،‬روز انفجار تهران اســت‪.‬‬ ‫تهرانــی که حتمــا تا آن ســال ها از غــرب به کرج‬ ‫رســیده و از شــرق‪ ،‬دماونــد و فیروزکــوه را هم رد‬ ‫کرده اســت‪ .‬از شــمال جایــی برای عبــور از میانه‬ ‫رشــته کوه هــای البرز نــدارد که اگر داشــت از آن‬ ‫هم رد می شــد‪ .‬از جنوب هم بــه بیابان های ایران‬ ‫مرکزی می رســد که االن هم رســیده است‪ .‬مسکن‬ ‫مهــر پرند در بیابــان های جنوب غربی اســتان جا‬ ‫خوش کرده اســت‪.‬‬


23 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬23


‫ایرانی به پاریس برای تحصیل یاری بگیرند‪ .‬سرچشــمه این اندیشــه که محصل‬ ‫بــه اروپــا رود‪ ،‬به روایت مجتبی مینوی در نوشــتار «اولیــن کاروان معرفت» از‬ ‫اتحادی برمی‌آمد که با فرانســه پدیدار شــده بود و قرار نیز بر آن شــد که این‬ ‫کار انجام شــود‪ ،‬هرچند وعــده هیات نظامی گاردان بــه اجرا درنیامد‪.‬‬ ‫آنگونه که حســین محبوبی اردکانی در کتاب «تاریخ موسســات تمدنی جدید‬ ‫در ایــران» روایت کرده اســت زمانی که ســر هارفورد جونز ســفیر انگلســتان‬ ‫بــه ایــران آمد قراردادی با ایران بســت کــه امکان تحصیل جوانــان ایرانی را در‬ ‫لندن فراهم می‌آورد‪ .‬شکســت‌های ایران از روســیه و درک ضعف نظامی ایران‬ ‫کــه عمال ارتشــی منظم‪ ،‬یکپارچــه و مجهز بــه ابزارهای نوین جنگی نداشــت‬ ‫بــه اندازه‌ای ســران مملکت به ویــژه عباس میرزا را به خود مشــغول داشــت‬ ‫که روند فرســتادن دانشــجو از همان دوران وی آغاز شــد‪ .‬این جریان تا دوران‬ ‫پهلــوی اول حتی پــس از بنیان‌گذاری دانشــگاه تهــران به عنــوان مهم‌ترین و‬ ‫نخســتین نهــاد نوین آمــوزش عالــی در ایران ادامــه یافت و بعدهــا تا هنگام‬ ‫حکومت پهلــوی دوم‪ ‬جنبه‌هایــی دیگر یافت‪ .‬فرآیند فرســتادن دانشــجویان‬ ‫ایرانــی بــه اروپا از آغاز تــا دوره‌های متاخــر را به چند مرحلــه می‌توان بخش‬ ‫کرد‪.‬‬

‫‪ -٢‬دومین «کاروان معرفت»‬ ‫نخســتین و دومیــن دوره از دانشــجویان فرستاده‌شــده‪ ،‬بیش‌تــر بــه آزمون‬ ‫و خطــا در زمینه آموزش شــباهت داشــت تا بنیــادی برای پیدایــش دگرگونی‬ ‫اساســی در مســایل حکومتی و اجتماعی! با این که دومیــن «کاروان معرفت»‬ ‫بــه اروپــا تعــدادی بیش‌تــر یعنــی پنــج نفــر را دربرمی‌گرفت امــا وضعیت‬ ‫فرســتادن و سرپرســتی آنان به اندازه‌ای مغشــوش و بدون هماهنگی مقامات‬ ‫ایرانی بود که موجب شــد آنان ســختی‌های بســیار از ســر بگذرانند‪ .‬گروه دوم‬ ‫نیز در زمان عباس میرزا به ســال ‪ ١١٩٣‬خورشــیدی بــه انگلیس رفت؛ میرزا رضا‬ ‫صوبه‌دار برای یادگیری فنون توپخانه‪ ،‬میرزا جعفر برای رشــته مهندســی‪ ،‬میرزا‬ ‫جعفــر برای طب و شــیمی‪ ،‬میرزا محمدعلی چخماق‌ســاز بــرای آموختن قفل‬ ‫و کلیدســازی و ســرانجام میرزا صالح شــیرازی برای تحصیل زبان و مترجمی که‬ ‫وی از تاثیرگزارتریــن گروه دوم در ســال‌های بعد بود‪ .‬میــرزا صالح درباره علت‬ ‫تن‌دادن به آن ســفر چنین می‌نویســد «بایــن نیت که تحصیل علمــی کرده و‬ ‫از امــورات روزگار اطــاع به هم رســانیده‪ ،‬و مراجعت به ایران کــرده و به کار‬ ‫جمعی از مســلمانان آمده باشم»‪.‬‬ ‫سرپرســتی گروه را کلنل دارســی (قولونل خان) برعهده داشــته مدتی افســر‬ ‫توپخانــه تبریز بــود‪ .‬عباس میرزا هزینه مســافرت و اقامت یک ســال این پنج‬ ‫نفر را بر اســاس برآورد دارســی به وی پرداخت‪ .‬دوره تحصیل آن‌ها در انگلیس‬ ‫نزدیک چهار ســال به درازا کشــید که به روایت محبوبی اردکانی بخشی زیاد از‬ ‫آن را بــا مصیبت‌هــای بی‌پولی و بی‌توجهی دولت انگلســتان درگیر بودند‪ .‬آنان‬ ‫همچنین زبان انگلیســی نمی‌دانســتند و برای ورود به دانشــگاه مدارک معتبر‬ ‫تحصیلــی حتی معرفی‌نامه نداشــتند‪ .‬اعضای گــروه پس از آن کــه مدت‌ها در‬ ‫انگلســتان به سر بردند ســرانجام از راه آشنایی اتفاقی با ســرگوراوزلی و اندکی‬ ‫بعد حاجی‌بابا افشــار که پیش از این به انگلیس فرســتاده شــده بود‪ ،‬توانستند‬ ‫معرفی‌نامه‌ای از ولیعهد ایران گرفته‪ ،‬کارهای خود را سروســامان بخشــند‪.‬‬ ‫آن‌هــا تا پیش از آن هرگاه به مشــکالت مالــی برمی‌خوردند ناچار شــال‌های‬ ‫گرانب‌هــا و اثاثیــه‌ای را کــه از ایران با خــود برده بودنــد‪ ،‬می‌فروختند تا بهای‬ ‫کرایه منزل و دســتمزد معلــم را بپردازند‪ .‬افزون بر میرزا رضا مهندس‌باشــی که‬ ‫در رشــته فنی و مهندســی نظامی آموزش دید و بعدها در لشکرکشی هرات در‬ ‫زمان محمدشــاه شرکت جست و در ســاخت قلعه‌ها و بناهای نظامی دخالت‬ ‫داشــت‪ ،‬از جعفرخــان‪ ،‬نا ‌م ُبــردار به مشــیرالدوله می‌تــوان نا ‌م برد کــه پس از‬ ‫بازگشــت‪ ،‬فرماندهی یکی از واحدهای نظامی را برعهده گرفت و محمد شــاه‬ ‫وی را بــه ســفارت عثمانی مامور کــرد‪ .‬موثرترین این تحصیل‌کــردگان اما میرزا‬ ‫صالح شــیرازی بود که هم با نگاشــتن ســفرنامه‌اش‪ ،‬هم با آوردن دستگاه چاپ‬ ‫و نشــر نخســتین روزنامه‪ ،‬تاثیرهایی فراوان بــر افکار عمومی ایران گذاشــت‪،‬‬ ‫هرچند روزنامه وی چنــدان دوام نیاورد‪.‬‬ ‫میرزا صالح دراین‌باره نوشــته اســت «با خود اندیشــیدم که چه چیزی با خود‬ ‫بــه ایران ببــرم که به کار دولت ایــران بیاید و مدت‌ها بــود خیال بردن صنعت‬ ‫باســمه (گراور کردن روی مس) را در ذهن داشــتم لذا در نزدیکی یک چاپخانه‬ ‫اتاقــی اجــاره کرده و به این ترتیب‪ ،‬هــر روزه از ســاعت دو و نیم بعدازظهر تا‬ ‫چهــار و نیم به لباس انگلیســی درآمــده و در کارخانه چاپ‌زنــی کار میکردم»‪.‬‬ ‫محبوبــی اردکانی نیز دراین‌باره روایت کرده اســت «میرزا‌صالح در انگلســتان‬ ‫عــاوه بر تحصیــل حکمت طبیعی‪ ،‬تاریخ و زبان التین و فرانســه‪ ،‬صنعت‬ ‫چــاپ را نیز فراگرفت و دســتگاه چاپی نیز با خود به ایــران آورد و پس از‬ ‫بازگشــت از انگلســتان چون نســبت به رفقای خود آزموده‌تر و در مسائل‬ ‫سیاســی و اجتماعی ملل اروپا واردتر بود‪ ،‬از آغاز وارد زندگی سیاســی شــد‬ ‫و بــا عنوان مهنــدس به کارهای سیاســی می‌پرداخت و به علت دانســتن‬ ‫چنــد زبان و آشــنا بــودن به فنــون مختلفــه و آداب بین‌المللــی‪ ،‬از یک‬

‫بقیه در صفحه ‪70‬‬

‫‪ -١‬کاروانی که پس از یک شکست بزرگ راه افتاد‬ ‫دو نفــر به نام‌های محمدکاظم و حاجی‌بابا افشــار‪ ،‬نخســتین دانشــجویانی‬ ‫بــه شــمار می‌آیند کــه به اروپــا رفتنــد‪ .‬آن دو به ســال ‪ ١١٨٩‬خورشــیدی به‬ ‫ترتیب برای یادگیری رشــته‌های نقاشــی و پزشــکی به انگلیس فرستاده شدند‪.‬‬ ‫سرپرســتی آن‌ها به ســرگرد ماژور ســاترلند‪ ،‬یکی از افســران انگلیســی سپرده‬ ‫شــد که مدت‌هــا در ایران بود‪ .‬بــه روایت محبوبی اردکانی در کتاب ارزشــمند‬ ‫«تاریخ موسســات تمدنی جدید در ایران»‪ ،‬فرســتادن محصل برای این دو رشته‬ ‫دالیلــی داشــت که مورد توجه عباس میرزا بود‪ .‬گزینش رشــته نقاشــی از آن‌رو‬ ‫بــود «که در آن زمان هنوز عکاســی به ایران نیامده بــود و از وجود نقاش برای‬ ‫کشــیدن مناظر و اســتحکامات نظامی و میدان‌های جنــگ و به خصوص چهره‬ ‫اشــخاص شــهیر اســتفاده می‌شــد و از این جهت مهم قلمداد می‌شد‪.‬‬ ‫انتخاب رشــته طب و داروســازی هــم برای این بــود کــه در آن زمان کمبود‬ ‫طبیب بیش از هر چیز در ایران محســوس بود‪ .‬بســیاری از ســفرا هنگام سفر و‬ ‫اقامــت در ایران پزشــکی نیــز با خود همــراه می‌کرده‌اند و به دلیــل نیازی که‬ ‫به حضور آنها احســاس می‌شــد بســیاری از آنها وارد امور سیاســی می‌شدند و‬ ‫اطالعــات گرانبهایی برای کشــورهای خــود به ارمغان می‌بردنــد‪ ،‬احتماال عباس‬ ‫میرزا می‌خواســته خــود و دربــار را از پزشــکان خارجی بی‌نیاز کنــد»‪ .‬نیاز به‬ ‫تجهیــز قــوای نظامی هرچنــد بیش از هــر پدیده دیگر احســاس می‌شــد اما‬ ‫چــون هیــات نظامی گاردان بــه پیمان‌اش وفا نکرد‪ ،‬فرســتادن دو دانشــجو به‬ ‫انگلســتان با هدف و با رشــته‌هایی دیگر انجــام پذیرفت‪.‬‬ ‫از آنجــا که نهاد نوین آموزشــی در ایران وجود نداشــت آن‌ها چندان دانشــی‬ ‫نداشــته‪ ،‬به اســتناد روایت ماژور ساترلند‪ ،‬سرپرســت آن‌ها‪ ،‬فارسی را هم خوب‬ ‫نمی‌دانســتند «جای تاســف اســت که این دو جوان نوشــتن و خواندن فارسی‬ ‫را نمی‌داننــد و ایــن فقــره موجــب آن اســت که انگلیســی را هم به اشــکال‬ ‫بیاموزند»‪ .‬حاجی‌بابا افشــار بســیار کوشــید به مدرســه پزشــکی وارد شود اما‬ ‫به دلیل ندانســتن کامل زبان انگلیســی تنها توانســت با میانجی‌گری ســاترلند‬ ‫در مطب یک پزشــک انگلیســی‪ ،‬پزشــکی به ســبک نوین را تجربــی بیاموزد‪.‬‬ ‫اســتعداد محمدکاظم در یادگیری نقاشــی زیاد بود اما او پس از ‪ ١٨‬ماه اقامت‬ ‫در انگلســتان به بیماری ســل درگذشت‪.‬‬ ‫پیکــر وی به کوشــش حاجی‌بابا و به هزینــه وزارت امور‌خارجــه انگلیس در‬ ‫کلیســای «ســنت‌پانکرس» لندن به خاک ســپرده شــد و ســنگی بر گور وی بر‬ ‫ســنگ‌گور نهادند که بر آن به انگلیســی چنین نوشــته شــده بود «در زیر این‬ ‫ســنگ جوانی موســوم به محمد‌کاظم خفته اســت که او را عباس میرزا ولیعهد‬ ‫ایــران برای تعلیم‌یافتن به این کشــور فرســتاده بــود و در روز ‪ ٢۵‬مارس ‪١٨١٣‬‬ ‫بــه بیماری ســل درگذشــت»‪ .‬حاجی‌بابا اما پس از بازگشــت به ایــران با لقب‬ ‫‪ 22‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫«حکیم‌باشــی» در دســتگاه عباس میرزا اشــتغال یافت‪ .‬وی با پزشک انگلیسی‬ ‫شــاهزاده بــه نام دکتــر کورومیک همکاری می‌کــرد و البته بیش‌تــر مترجم او‬ ‫بود‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪22 Kheradmand‬‬


‫و حفظ قرآن و ادبیات کالســیک ایران همچون شــاهنامه فردوســی و گلســتان‬ ‫و بوســتان ســعدی را دربرمی‌گرفت‪ .‬آنچه امروز به عنوان «نظام آموزشــی» از‬ ‫کودکســتان تا دبیرستان‪ ،‬دانشــگاه و موسســات آموزش عالی شناخته می‌شود‬ ‫دســتاورد دگرگونی‌هــای بنیادین در زمینــه تعلیم و تربیت از دوران مشــروطه‬ ‫بدین‌سو است‪ .‬‬ ‫بنیان‌گــذاری دارالفنــون در دوران صــدارت عظمای امیرکبیر و کوشــش‌های‬ ‫کســانی چون میرزا حســن رشــدیه و بانو بی‌بی خانم وزیر‌اف پــس از انقالب‬ ‫مشــروطه برای پایه‌گذاری مدرســه‌های پســرانه و دخترانه نگرشــی نوین را به‬ ‫مســاله آمــوزش در ایران پدید آورد‪ .‬پیــش از آن‪ ،‬به دلیل نبــو ِد چنین نهادهای‬ ‫آموزشــی‪ ،‬پــاره‌ای دولت‌مردان ایرانی اندیشــه فرســتادن دانشــجو بــه اروپا را‬ ‫شــکل دادنــد‪ .‬نفوذ و تاثیــر غرب در اوایل ســده نوزدهم میــادی در دو جنبه‬ ‫اقتصــادی و فکــری‪ ،‬همچنین ایــران را در رویارویی با غرب و دســتاوردهای آن‬ ‫جــای داد‪ .‬همین رویارویی و مقایســه «خود» با غرب بــه عنوان یک «دیگری»‪،‬‬ ‫زمینه نگرشــی دگرگونه را در میان ایرانیان پدیــد آورد؛ به ویژه که مدنیت نوین‬ ‫غرب در این زمان‪ ،‬گام‌هایی بلند در مســیر ترقی و صنعتی‌شــدن برمی‌داشــت‬ ‫و ایــران بــه شــدت در زمینه‌های سیاســی‪ ،‬اقتصــادی‪ ،‬نظامــی و فرهنگی‪ ،‬به‬ ‫دادوســتدی نابرابر با کشــورهای اروپایی وارد شــده بود‪.‬‬ ‫عباس‌میــرزا‪ ،‬نایب‌الســلطنه فتحعلی شــاه قاجار کــه در جنگ‌هــای ایران و‬ ‫روس‪ ،‬مقاومتــی بســیار از خود نمایانده بود‪ ،‬پس از شکســت‌های ناامیدکننده‬ ‫ایران در آن جنگ‌ها‪ ،‬نخســتین نیاز اساســی کشــور را اصالح قشون و تشکیالت‬ ‫منظم ســپاهی‪ ،‬به کارگیری اســلحه جدید و فرســتادن دانشــجو به فرنگ برای‬ ‫یادگیری فنون جدید می‌دانســت‪ ،‬از این‌رو کوشــش‌ها بــرای رفع عقب‌ماندگی‬ ‫بــا تاکید بر اصالحات در زمینه‌های یادشــده آغاز شــد؛ جریانــی که مصلحانی‬ ‫چون امیرکبیر و میرزا حسین خان سپه‌ســاالر در دوره‌های بعدتداوم بخشیدند‪.‬‬ ‫ایــن رونــد هر چند بــر اثــر مخالفت‌هــای ســنت‌گرایان گاه کند می‌شــد اما‬ ‫ســرانجام دگرگونی‌هایی بنیادیــن در زمینه‌های گوناگــون در جامعه ایران پدید‬

‫‪ 21‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫آورد‪ .‬پیشــینه فرســتادن کســانی به اروپا برای یادگیری و آمــوزش علوم و فنون‬ ‫البتــه به دوران صفویه بازمی‌گردد‪ .‬برای نخســتین بار شــاه عبــاس دوم که به‬ ‫نقاشــی اروپایی دل بســته بود در ســال ‪ ١٦٤٢‬میالدی چند تن را برای یادگیری‬ ‫ایــن هنر به رم فرســتاد‪ .‬محمدزمان فرزند حاجی یوســف از جملــه آنان بود‪.‬‬ ‫وی ســبک نقاشــی ایــران را دگرگون کرد و ســبک اروپایی واقع‌گــرا و طبیعی‬ ‫را بــه ایــران آورد‪ .‬ایــن روند تا زمــان جنگ‌های ایران و روس و آشــکار شــدن‬ ‫عقب‌ماندگــی فزاینــده ایران نســبت بــه غرب و پرســش مهم عباس میــرزا از‬ ‫نماینده فرانســه مســکوت ماند‪ .‬نقطه آغاز دگرگونی و پیدایش نگرشی تازه در‬ ‫ایران را شــاید از پرسشــی بایــد بدانیم که عباس میــرزا از آ ِمده ژوبر فرســتاده‬ ‫ناپلئون بناپارت و نویســنده کتاب «مســافرت به ارمنســتان و ایران» می‌پرســد‬ ‫«نمی‌دانــم ایــن قدرتــی که شــما اروپایی‌ها را بر ما مســلط کرده چیســت و‬ ‫موجــب ضعف ما و ترقی شــما چــه؟ ‪ ...‬مگر جمعیت و حاصلخیــزی و ثروت‬ ‫مشــرق‌زمین از اروپــا کمتر اســت؟ یا آفتاب که قبل از رســیدن به شــما به ما‬ ‫می‌تابــد‪ ،‬تاثیــرات مفیــدش در ســر ما کمتر از ســر شماســت؟ یــا خدایی که‬ ‫مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکســان اســت‪ ،‬خواســته شــما را بــر ما برتری‬ ‫دهــد؟ گمان نمی‌کنــم‪ .‬اجنبی حرف بزن! بگــو من چه باید بکنم کــه ایرانیان‬ ‫را هشیار نمایم؟»‪.‬‬ ‫برنامــه‌ای بــرای تعلیم نیروی کارآمد به ویــژه در کارهای نظامــی از این زمان‬ ‫بــا پیشــنهاد قائم‌مقام بــزرگ آغاز شــد‪ .‬تصمیم عباس میــرزا برای فرســتادن‬ ‫دانشــجویان ایرانــی به اروپــا به نظر مونیکا رینگر نویســنده کتاب ارزشــمند‬ ‫«آمــوزش‪ ،‬دیــن و گفتمان اصالح فرهنگــی در دوره قاجــار» در برنامه اصالحی‬ ‫او در زمینه نظام جدید ریشــه داشــت‪ .‬این فرســتادن را باید گواه جدی اعتقاد‬ ‫شــاهزاده به تغییر برشــمرد که البته همچنین نشانگر گسترش درک کاستی‌های‬ ‫جامعــه آن روزگار ایــران در برابــر اروپا بــود‪ .‬عباس میرزا و وزیــرش پس از آن‬ ‫که گروه فرانســوی به ریاســت ژنــرال گاردان برای آموزش نظامی بــه ایران آمد‬ ‫و تعلیم نظامیان را آغاز کرد‪ ،‬برآن شــدند از فرانســویان برای فرســتادن جوانان‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪21 Kheradmand‬‬


‫نخستین بورسیه های ایرانی در فرنگ‬ ‫پرستو رحیمی‪،‬‬ ‫تاریخ‌پژوه‬

‫هرچنــد در آغاز فرســتادن دانشــجو بــه کشــورهای اروپایی و‬ ‫ســپس آمریــکا با توجــه به نبــود مراکز آمــوزش عالــی در ایران‪،‬‬ ‫کاری ســودمند بــه نظــر می‌آمــد اما بســیاری از آنان بــه هنگام‬ ‫بازگشــت در زمینه‌هــای تخصصی بــه کار گرفته نشــدند؛ همین‬ ‫مســاله از تاثیرگــذاری آنــان در فنون و مهارت‌هایشــان کاســت‪.‬‬ ‫همچنین تشــکیالت اداری و سیاســی ایران به ویژه در دوره قاجار‬ ‫به گونــه‌ای نبود که جوانــان دانش‌آموخته ایرانی دقیقا در رشــته‬ ‫و تخصصــی به کار گرفته شــوند که فراگرفتــه بودند‪ ،‬همچنان که‬ ‫کســانی چون منابعی مانند مونیکا رینگــر در کتاب «آموزش‪ ،‬دین‬ ‫و گفتمان اصالح فرهنگی در دوره قاجار» و محمدعلی ســپانلو در‬ ‫کتاب «نویســندگان پیشــرو ایران» یادآور شده‌اند «شغلی مناسب‬ ‫با رشــته تحصیلی به آنان واگذار نشــده یا اصوال شــغل مشخصی‬ ‫نداشته‌اند‪.‬‬ ‫اینها کســانی هســتند که پــس از تحصیل در رشــته‌هایی نظیر‬

‫‪ 20‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫نظامی‌گــری‪ ،‬گیاه‌شناســی‪ ،‬و یــا رشــته‌های فنــی بــه دلیل عدم‬ ‫اســتفاده جامعه از تخصص آنان در وزارت امور خارجه یا مشــاغل‬ ‫دیوانی یا پیشــخدمتی دربار به کار مشغول شــده‌اند»‪ .‬مهم‌ترین‬ ‫پیامد افزایش دانشــجویان و دانش‌آموختــگان ایرانی در دوره‌های‬ ‫بعــد به ویژه پس از انقالب مشــروطه تــا دوران معاصر اما افزون‬ ‫بر کاربــرد تخصص‌های علمی و فنی‪ ،‬تشــکیل یــک طبقه جدید‬ ‫اجتماعــی بــود که گرچــه از نظر ک ّمــی کوچک می‌نمــود اما به‬ ‫دلیل باورهــا‪ ،‬جایگاه و میزان تاثیرگــذاری‪ ،‬به یک نیروی قدرتمند‬ ‫تبدیل شــده‪ ،‬روز‌بــه‌روز بر مطالبــات خود برای انجــام اصالحات‬ ‫اجتماعی و سیاســی در جامعــه می‌افزود‪ .‬‬ ‫‪ ‬آمــوزش و تعلیــم و تربیــت در ایران تــا پیــش از بنیان‌گذاری‬ ‫دارالفنــون‪ ،‬به شــکلی کامــا ســنتی در قالــب مکتب‌خانه‌ها و‬ ‫مســجدها به عنوان پایگاه‌های اصلی آموزشــی انجام می‌پذیرفت‪.‬‬ ‫محتــوای درس‌ها نیز به پیروی از آن‪ ،‬صرفا مســائل دینی‪ ،‬خواندن‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪20 Kheradmand‬‬


‫آمریکایی یک ســرباز بســازد اما هنوز هم در نظام ســربازی این کشــور نکات‬ ‫عجیــب و جالب توجهــی وجود دارد‪ .‬در ســال ‪ 1863‬برای نخســتین بار بحث‬ ‫ســربازی در ایــاالت متحده آمریــکا به صورت جــدی مطرح شــد‪ .‬در آن زمان‬ ‫تعــداد زیــادی از مردم به صورت داوطلبانــه برای خدمت اقــدام کردند‪ .‬در آن‬ ‫زمــان وضعیت بــه گونه ای بود کــه افراد می توانســتند با پرداخــت ‪ 300‬دالر‬ ‫خودشــان را از اجبــاری معاف کنند‪ .‬وقتــی آمریکا وارد ماجــرای جنگ جهانی‬ ‫اول شــد‪ ،‬قضیــه خدمــت ســربازی نیز در ســال ‪ 1917‬تغییــر کرد اما بــا پایان‬ ‫یافتــن جنگ جهانــی دوم‪ ،‬قوانین قبلی از میان رفت و خدمت ســربازی در این‬ ‫کشــور دوبــاره در وضعیت ســبز قرار گرفت‪ .‬در ســال ‪ 1979‬جیمــی کارتر که‬ ‫رئیــس جمهــور دموکرات آمریکایی بود‪ ،‬دســتور داد قوانین احیا شــوند و تمام‬ ‫مردانی که تا ‪ 26‬ســال ســن داشــتند‪ ،‬ناگزیر بودند به خدمت ســربازی بروند‪.‬‬ ‫البتــه کارتــر در حقیقت به دنبــال نیروهایی برای تقویت ارتش خــودش در آن‬ ‫دوران بــود‪ .‬امروز نیز شــرایط مانند گذشــته اســت‪ .‬به ویژه از بعــد حادثه ‪11‬‬ ‫ســپتامبر‪ ،‬تالش های بســیاری از ســوی دولت آمریــکا صورت گرفــت تا مردم‬ ‫به ســربازی عالقه مند شــوند‪ .‬بررســی های بیزنس اینســایدر نشــان می دهد‬ ‫در آمریــکا ســاالنه یک میلیارد گالن ســوخت‪ ،‬ســوزانده می شــود؛ این میزان‬ ‫حتی از مصرف ارتش بســیاری از کشــورها نیز بیشــتر اســت‪ .‬آمریکا نیز جزو‬ ‫کشــورهایی اســت که به ارتش عظیمی نیاز دارد‪ .‬حتی گفته می شــود در حال‬ ‫حاضر ارتش این کشــور می تواند شــهری بزرگ تر از هاوایی یا ماساچوســت را‬ ‫پر کند‪ .‬برای دســت یافتن به چنین ارتشــی شــاید الزم اســت که مردها و حتی‬ ‫زن هــا بــه خدمت ســربازی بروند و بــه فعالیت در این بخش ترغیب شــوند‪.‬‬ ‫ُمهرجنون برای کسب معافیت‬ ‫دیمیتــری چند کاغذ و مدرک در دســت دارد که نشــان می دهــد به بیماری‬ ‫روانی مبتالســت‪ .‬او در مــورد عالیم بیماری اش صحبت نمــی کند؛ تنها چیزی‬ ‫کــه برایش اهمیت دارد‪ُ ،‬مهری اســت که روی گواهی بیماری او خورده اســت‪.‬‬ ‫طبــق قانــون‪ ،‬او بــه خاطر ایــن گواهی برای همیشــه از شــغل هــای دولتی‬ ‫محروم می شــود امــا آنچه برای خود دیمیتــری اهمیت دارد‪ ،‬این اســت که با‬ ‫همین گواهی تا آخر عمر از خدمت ســربازی معاف شــده اســت‪ .‬البته او این‬ ‫گواهــی را با پرداخت دو هزار و ‪ 500‬دالر به دســت آورده اســت‪.‬‬ ‫دیمیتری یکی از هزاران مرد روســی اســت که با پرداخت پول‪ ،‬قانون ســربازی‬ ‫را دور زده و خــودش را بــرای همیشــه از حضور در ارتش روســیه معاف کرده‬ ‫اســت‪ .‬بــه همین خاطر هم ســوژه مجلــه تایم در گزارشــی در این باره شــده‬ ‫اســت‪ .‬تایم نوشــته‪« :‬چطور در روســیه قانون ســربازی را دور بزنیم؟» و پاسخ‬ ‫این ســوال همین کاری اســت که دیمیتری انجام داده اســت‪.‬‬ ‫روســیه به دنبال ســربازهای بیشــتری اســت که رفتــه رفته از آنهــا در ارتش‬ ‫بهــره بگیــرد اما مردان روســی بیش از هر جــای دنیا از خدمت ســربازی بیزار‬ ‫و فراری هســتند‪ .‬مردم روســیه خودشــان را جزو وطن پرســت ترین مردم دنیا‬ ‫مــی دانند اما وقتــی بحث به خدمت ســربازی و دفاع از ســرزمین مادری می‬ ‫رســد‪ ،‬مردانی که باید بعد از ‪ 18‬ســالگی به خدمت بروند‪ ،‬به ســربازهای فراری‬ ‫تبدیــل می شــوند که با پرداخت پول خودشــان را معاف می کننــد و البته ُمهر‬ ‫جنون نیز بر پیشــانی خودشــان می زنند‪.‬‬ ‫در حالــی که روســیه وارد بحران اقتصادی شــده و به مردان بــه عنوان نیروی‬ ‫کار نیاز دارد‪ ،‬آنها ســرگرم دور زدن قانون ســربازی هســتند‪ .‬طبق قانون تمامی‬ ‫مردانــی کــه بیــن ‪ 18‬تا ‪ 27‬ســال دارنــد‪ ،‬باید به صــورت اجباری به ســربازی‬ ‫بروند‪ .‬البته این افراد تا زمانی که در دانشــگاه مشــغول درس خواندن هســتند‪،‬‬ ‫از خدمــت معــاف انــد اما بــه محض این کــه فــارغ التحصیل شــدند باید به‬ ‫خدمت شــریف ســربازی مشرف شــوند‪ .‬بســیاری از مادرها که نگران فرزندان‬ ‫شــان هســتند‪ ،‬به دنبال راهی برای معافیت آنها می گردند‪ .‬فســاد در دستگاه‬ ‫بــه آنهــا کمک می کند بــا پرداخت پول و رشــوه‪ ،‬قانــون را دور بزنند و با یک‬ ‫ُمهــر جنون‪ ،‬برگــه معافیت را برای همیشــه دریافت کنند‪.‬‬ ‫‪ 19‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫چشم بادامی های بی ادعا‬ ‫بــزرگ تریــن ارتش فعــال دنیا متعلــق به چشــم بادامی هاســت‪ .‬به همین‬ ‫خاطر بیشــترین تعداد ســرباز نیز متعلق به همین شــکور اســت‪ .‬البته تعداد‬ ‫دقیــق مــردان چینی که در این کشــور به خدمت ســربازی رفته اند مشــخص‬ ‫نیســت اما همه می دانند که میلیون ها چینی در این شــکور خدمت ســربازی‬ ‫برای ارتش ســرخ کمونیســت ها را تجربــه می کنند‪.‬‬ ‫چینــی ها برخــاف روس ها که تنها ادعای میهن پرســتی دارنــد و از خدمت‬ ‫ســربازی فرار می کنند‪ ،‬نگاهی مثبت به مقوله ســربازی دارنــد‪ .‬آنها معتقدند‬ ‫خدمــت ســربازی باعث بهبود وضعیت اقتصــادی و اجتماعی افراد می شــود‪.‬‬ ‫بــرای آنها آمــوزش های ســربازی‪ ،‬راهی بــرای آموزش زندگی اســت‪ .‬به همین‬ ‫خاطر اســت که خدمتس ربازی در این کشــور با اهدافــی مانند افزایش روحیه‬ ‫وطــن پرســتی‪ ،‬ایجاد آمادگی برای دفاع و شــکل گیری روحیــه جمعی در مردم‬ ‫بــه وجود آمد‪ .‬امــا نکته جالب توجه در مورد خدمت ســربازی در این کشــور‬ ‫این اســت کــه به خاطــر جمعیت زیاد چیــن و تعداد بــاالی داوطلبــان برای‬ ‫خدمت ســربازی‪ ،‬این مســئله در چین هیچ گاه اجباری نشــد‪ .‬یعنی در کشور‬ ‫کمونیســت ها‪ ،‬چیزی به نام خدمت اجباری ســربازی وجود نــدارد بلکه همه‬ ‫با شــور و شــوق و به صورت داوطلبانه برای شــرکت در خدمت سربازی اقدام‬ ‫می کنند‪ .‬هر شــهروند چینی‪ ،‬خواه مرد باشــد یا زن‪ ،‬الزم می داند بعد از اتمام‬ ‫تحصیــات‪ ،‬دوره نظامــی بگذراند‪ .‬ایــن روحیه طوری در مردم کشــور نهادینه‬ ‫شــده کــه دیگر نیــازی به اجبــاری کردن ســربازی نیســت و مردم خودشــان‬ ‫مشــتاقانه اقــدام می کنند‪ .‬آنها در واقــع برای دفاع از خودشــان و مقاومت در‬ ‫زمــان حمله دشــمن‪ ،‬بر خود واجب می دانند که در خدمت ســربازی شــرکت‬ ‫کننــد و به همیــن خاطر همگی به صــورت داوطلبانه اقــدام می کنند‪.‬‬ ‫نکتــه جالــب دیگــر مربــوط بــه مناطق هنــگ کنــگ و ماکائو می شــود‪.‬‬ ‫شــهروندانی که در این دو شــهر زندگی مــی کنند‪ ،‬حق ندارنــد در ارتش چین‬ ‫شــرکت کننــد اما ارتش چیــن وظیفه خود می دانــد که از ایــن دو منطقه نیز‬ ‫دفــاع کنــد‪ .‬به این ترتیب ســبک زندگی در چیــن از ابتدا به گونــه ای بوده که‬ ‫مــردم خودشــان رخت ســربازی به تــن می کننــد و عازم خدمت می شــوند‪.‬‬ ‫جب ِر آرام‬ ‫فنالند کشــور بی ســروصدایی اســت؛ آرام و ســاکت در منطقه اسکاندیناوی‬ ‫در شــمال اروپا بــه زندگی خــود ادامه می دهد‪ .‬اما این کشــور جــزو معدود‬ ‫کشــورهای جهان اســت که خدمت ســربازی را اجباری کرده اســت‪ .‬برخی از‬ ‫افــراد تنها به عنوان ســرباز به صــورت موقت در مدتی مشــخص فعالیت می‬ ‫کننــد و برخــی دیگر برای همیشــه بــه عنوان یک ارتشــی در لباس ســربازی‬ ‫ماندگار می شــوند‪.‬‬ ‫هر شــهروند فنالندی که از قانون ســرپیچی کند و به خدمت ســربازی نرود‪،‬‬ ‫بایــد ‪ 173‬روز از عمــرش را در زنــدان ســپری کند‪ .‬این زمان چند روزی بیشــتر‬ ‫از ‪ 165‬روز خدمــت ســربازی اجباری اســت؛ به همین دلیــل همه ترجیح می‬ ‫دهنــد مطابــق قانون عمل کنند تا این که با ســرپیچی از آن‪ ،‬دردســرهای خود‬ ‫را طوالنــی تــر کنند‪ .‬حتی اگر فردی بخشــی از خدمت ســربازی را برود و چند‬ ‫روزی را فــرار کنــد‪ ،‬بایــد آن روزها را در زندان ســپری کند‪ .‬بررســی ها نشــان‬ ‫میدهــد تقریبــا ‪ 80‬درصد از مردم فنالنــد خدمت ســربازی را کامل می کنند و‬ ‫اصــا به فکــر دور زدن خدمت ســربازی نمی افتند‪.‬‬ ‫در ایــن کشــور هر مــردی که به ســن ‪ 18‬ســالگی برســد‪ ،‬باید بــه خدمت‬ ‫ســربازی برود‪ .‬هشــت هفته نخســت‪ ،‬اصلی ترین مراحل آموزش است که در‬ ‫آن با همه یکســان برخورد می شــود‪ .‬شیوه های آموزشــی رفته رفته پیچیده تر‬ ‫می شــود و برای افراد مختلف‪ ،‬شــکل های متفاوتی به خود مــی گیرد‪ .‬از آنجا‬ ‫که فنالند کشــور آرام و بی صدایی اســت‪ ،‬برخی از شــهروندان بــه این قوانین‬ ‫ســختگیرانه انتقاد کــرده اند اما همچنان مردان به اجبار لباس مقدس ســربازی‬ ‫را بــه تــن می کنند تا یاد بگیرند از کشــور خــود در صورت لــزوم دفاع کنند‪.‬‬ ‫هفته نامه چلچراغ‬ ‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪19 Kheradmand‬‬


‫حاشیه های خدمت سربازی‬

‫از کـره شـمالی تـا آمریـکا‬

‫نسیم بنایی‬ ‫«آن کــه آماده باشــد که ســر و جان خویــش را در‬ ‫راه هدف خــود فدا کند‪ ».‬این نخســتین معنایی‬ ‫اســت که برای واژه ســرباز در فرهنگ فارسی‬ ‫محمــد معین آمده اســت‪ .‬در واقع ســرباز‬ ‫فردی اســت که آمــاده جان باختــن برای‬ ‫میهنش اســت‪ ،‬اما ایــن که بتوان فــردی را‬ ‫به اجبــار وادار کــرد جانش را به پــای مردم و‬ ‫میهنــش بریزد‪ ،‬جای ســوال دارد‪.‬‬ ‫کشــورهای مختلفی در طول تاریخ تــاش کرده اند‬ ‫با اجبــاری کردن خدمت ســربازی‪ ،‬آماده دفــاع از خود‬ ‫در برابر دشــمن باشــند اما آن دســته از افرادی که نمی‬ ‫خواهنــد قدم در این راه بگذارنــد‪ ،‬یا به عبارتی نمی‬ ‫خواهند «سرباز» باشــند‪ ،‬راه هایی برای دور زدن‬ ‫قانــون و دریافت کارت معافیت پیدا می کنند‪.‬‬ ‫برخی از کشــورها هم آن قدر خوش شانس‬ ‫هســتند که به خاطر تعداد زیاد جمعیت‬ ‫و در نتیجه میزان بــاالی نیروهای داوطلب‪،‬‬ ‫دیگــر مجبور نمی شــوند خدمت ســربازی را‬ ‫اجبــاری کننــد و به ایــن ترتیب دســتمایه انتقاد‬ ‫مردم نمی شــوند‪ .‬ســربازی نــه تنها در ایــران‪ ،‬بلکه‬ ‫در تمــام کشــورهای دنیا محــل بحث اســت‪ .‬برخی به‬ ‫دنبــال اجباری کردن آن هســتند‪ ،‬برخــی تالش می کنند‬ ‫زنــان را هــم وارد ماجرا کنند و برخی هــم به دنبال‬ ‫کــم و زیاد کــردن مــدت زمان خدمت ســربازی‬ ‫هســتند‪ .‬خدمت ســربازی در هیــچ جای دنیا‬ ‫بدون حاشــیه نیســت؛ در یــک نقطه دنیا‬ ‫همــه از آن فراری هســتند‪ ،‬بــا ُمهر جنون‬ ‫ســعی می کنند از آن فرار کنند و در نقطه‬ ‫ای دیگــر برای آن ســر و دســت می شــکنند‪.‬‬ ‫دنیای ســربازی هیچ گاه آرام نبوده اســت‪.‬‬

‫عــادی حتــی نمی توانند بــرای موی خودشــان تصمیم‬ ‫بگیرنــد و از ســوی دولت برای شــان تعیین تکلیف‬ ‫می شــود‪ ،‬طبیعی اســت کــه خدمت ســربازی‬ ‫داســتان هــای خــودش را داشــته باشــد‪ .‬کره‬ ‫شــمالی جزو معدود کشــورهایی است که‬ ‫در آن خدمت ســربازی بــرای زنان اجباری‬ ‫اســت‪ .‬ایــن کشــور از ســال ‪ 1993‬خدمت‬ ‫ســربازی را اجبــاری کــرده و اکنون مــردم این‬ ‫کشــور بخــش زیــادی از عمــر خــود را در لباس‬ ‫ســربازی مــی گذرانند‪ .‬نکتــه جالب دیگــر در مورد‬ ‫خدمت ســربازی در این کشــور به سن و ســال آغاز آن‬ ‫مربــوط می شــود که تا چنــدی پیش همه افــراد باالی‬ ‫‪ 13‬ســال باید راه خدمــت را در پیش می گرفتند اما‬ ‫اخیــرا قانون جدیدی تصویب شــده که ســن ‪18‬‬ ‫ســالگی را ســن قانونی برای خدمت سربازی‬ ‫در نظــر گرفته اســت‪ .‬در کره شــمالی در‬ ‫ازای هــر هزار نفــر‪ 48 ،‬نفــر در خدمت‬ ‫ســربازی مشــغول به خدمت هستند و این‬ ‫باالترین نرخ در دنیا به شــمار مــی آید‪ .‬حتی‬ ‫ایــاالت متحــده آمریکا کــه به لحاظ وســعت از‬ ‫این کشــور بزرگ تر اســت و جمعیت بیشتری دارد‪،‬‬ ‫چنین رکوردی نداشــته اســت‪ .‬اکثر تحلیلگران معتقدند‬ ‫رهبــر کره شــمالی با این برنامه های ســخت ســربازی‬ ‫و همچنیــن برنامه های پیچیده موشــکی که دنبال‬ ‫مــی کنــد‪ ،‬قصــد دارد در دنیا جنگ به پــا کند و‬ ‫به همیــن خاطر با نگاه انتقــادی به وضعیت‬ ‫نظامــی در ایــن کشــور مــی پردازنــد اما‬ ‫رهبــری که در کشــور خــود وقت محلی‬ ‫کره شــمالی را ایجــاد کرده و کشــورش به‬ ‫عنوان فاســدترین کشــور دنیا شــناخته شده‪،‬‬ ‫بعید نیســت به دنبــال جنگ جهانی نیز باشــد‪.‬‬

‫اینجا عمر در لباس سربازی می گذرد‬ ‫«تعداد افرادی که در کره شــمالی مشــغول به خدمت‬ ‫سربازی هســتند‪ ،‬دو و نیم برابر جمعیت نروژ است؛‬ ‫مــردان در این کشــور باید ‪ 11‬ســال و زنان هفت‬ ‫ســال لباس ســربازی به تــن کننــد‪ ».‬این تنها‬ ‫بخشــی از حقایق عجیب در مورد کشوری‬ ‫اســت که مــردم در آن تنهــا ‪ 28‬مدل موی‬ ‫مجاز دارنــد‪ .‬البته زن هــای متاهل در کره‬ ‫شــمالی تنها ‪ 14‬مــدل مو دارند و بهتر اســت‬ ‫موهــای خود را همیشــه کوتــاه نگه دارنــد‪ ،‬اما‬ ‫دختــران آزادی بیشــتری دارند و مــی توانند موهای‬ ‫بلنــد هم داشــته باشــند‪ .‬در چ‪-‬نین کشــوری که مردم‬

‫پیروزی درجنگ‬ ‫توماس جفرســون‪ ،‬از بنیانگــذاران آمریــکا‪ ،‬ایده های‬ ‫عجیبــی در مورد ســربازی داشــت‪ .‬او بیــش از هر‬ ‫کســی تــاش کــرد خدمــت ســربازی در ایاالت‬ ‫متحده آمریکا را به شــکل خاصــی در بیاورد‪.‬‬ ‫او در نامه ای در ســال ‪ 1813‬نوشــته است‪:‬‬ ‫«هــر شــهروند باید ســرباز باشــد؛ همان‬ ‫طور که در دوران یونان و رم باســتان بود‪».‬‬ ‫امــا تالش هــای او برای ایجــاد نظامی خاص و‬ ‫اجبــاری در ســربازی آمریکایی به قانون اساســی‬ ‫این کشــور راه پیــدا نکرد‪.‬‬ ‫هــر چنــد جفرســون موفــق نشــد از هــر شــهروند‬

‫‪‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪18 Kheradmand‬‬


17 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬17


‫عصبانی اســت‪« :‬یکــی از خانه بهداشــت آمده به‬ ‫من می‌گوید مشــکل روحــی پیدا کــردی بیا پیش‬ ‫ما‪ .‬مگر می‌شــود کســی شــوهرش بمیرد و مشکل‬ ‫روحی پیــدا نکند؟»‬

‫اســت‪« ،‬مراد کمالی» ‪‌٣٨‬سال بیشــتر ندارد‪ .‬او هم‬ ‫مثل محســن و ایوب‪ ‬و محمود چهارشــنبه رفت و‬ ‫برنگشت‪.‬‬ ‫منــور حــرف نمی‌زند‪ ،‬مــادرش کنار زنان روســتا‬ ‫نشســته و زانوها را بغل کرده‪« :‬دامادم و پسرهایم‬ ‫رفته‌اند ســمت معــدن‪ .‬خودش هم می‌خواســت‬ ‫برود‪ ،‬نذاشــتمش‪ ».‬منور و مراد‪ ،‬ســه پسر دارند‪،‬‬ ‫یکی همین امســال وقت ســربازی‬ ‫رفتــن‌اش اســت‪ ،‬آن‬ ‫یکــی‬

‫اســت و آزادشــهر مدرســه می‌رود‪« :‬جمعه برای‬ ‫نخســتین‌بار رفتــم معدن دنبــال پدرم‪ .‬قبــا پدرم‬ ‫اجــازه نمــی‌داد بــروم‪ .‬می‌گفت‪ ،‬معــدن خطرناک‬ ‫اســت‪ ».‬می‌گویــد‪« :‬معدن جای کار نیســت‪».‬‬ ‫سفره صلوات‌های «اعظم» برای «ابراهیم»‬ ‫«وطــن» بــا آن یک‌هزار نفر جمعیت‌اش‪ ،‬دســت‬ ‫بــه دعــا شــده‪ ،‬اول و آخر مســیر اهالی روســتا‪،‬‬ ‫یــا به مســجد محل اســت یا بــه خانــه «ابراهیم‬ ‫گنجی» که روزی ســه چهاربار ســفره صلوات پهن‬ ‫می‌کنند‪« .‬اعظــم» رنگ به صورت نــدارد‪ .‬باالی‬ ‫ســفره ســبزرنگ نشســته‪ ،‬حتــی‬ ‫راضــی نمی‌شــود‬ ‫رخــت ســیاه به‬ ‫تن کنــد‪ ،‬مطمئن‬ ‫اســت همین روزها‬ ‫ســروکله ابراهیــم‬ ‫پیــدا می‌شــود‪ ،‬مثــل‬ ‫هــر روز بــا دســت‌ها‬ ‫و شــانه‌های زخمــی‪.‬‬ ‫دوبــاره ســاعت‪٩ :٣٠ ‬‬ ‫شــب‪ ،‬صدای ســرفه‌هایش‬ ‫را از پاییــن پله می‌شــنود و‬ ‫دســت‌های ســیاهش دوباره‬ ‫دســتگیره در را کثیــف می‌کند‬ ‫و او بــاز هم ســرش غــر می‌زند‬ ‫و دوبــاره لبخند‪ ،‬صــورت ابراهیم‬ ‫را قــاب می‌گیرد‪.‬حاال برایش ســفره‬ ‫صلــوات انداخته‌اند‪ .‬تمــام این چهار‬ ‫روز وســط اتاق‪ ،‬سفره سبز پهن است‪،‬‬ ‫ســفره‌ای که دور تــا دورش ســبدهای‬ ‫ســفیدی پر از تســبیح‌های ســبز است‪،‬‬ ‫آنها می‌نشــینند پشت‌ســر هــم صلوات‬ ‫می‌فرستند‪ ،‬دعای توســل می‌خوانند و برای‬ ‫برگشــت ابراهیم و بقیــه گرفتــاران معدن‪،‬‬ ‫دســت‌ها را باال می‌گیرند‪« :‬داماد و برادرهایم‬ ‫رفته‌انــد معدن‪ .‬خودم دو روز پیــش آن‌جا بودم اما‬ ‫نگذاشــتند برویم داخــل‪ ».‬کوثر دختر ‪۵‬ســاله‌اش‬ ‫بهانــه می‌گیــرد‪ ،‬بســتنی می‌خواهد‪ ،‬هنــوز عمق‬ ‫فاجعه را نفهمیده‪ ،‬پســر ‪١٢‬ســاله‌اش‪ ،‬بــا دایی‌ها‬ ‫راهــی معدن شــده‪ .‬مــادر ابراهیم هم آن گوشــه‬ ‫نشســته‪ ،‬نگاه‌هــا اما بــه «اعظم» اســت‪ .‬‬ ‫زن همســایه‪ ،‬میــان حرف‌ها می‌آید‪ .‬شــوهرش‬ ‫بعــد از ‪‌٢۵‬ســال بازنشســته معــدن شــده‪ ،‬تمــام‬ ‫ایــن چهــار روز رفتــه بــه هم‌قطارهایــش کمک‬ ‫کنــد و هربــار دســت خالــی برمی‌گردد‪ .‬امســال‪،‬‬ ‫چهاردهمین‌ســال زندگی اعظم و ابراهیم اســت و‬ ‫او نمی‌خواهــد آخرین‌ســال باشــد‪.‬‬ ‫«وطــن» حــاال چشــم‌انتظار رفته‌هایش اســت‪،‬‬ ‫همان‌هــا کــه دیگر زنده‌شــان کــه نه‪ ،‬مرده‌شــان‬ ‫درخاک قبرســتان آرام می‌گیرد‪ .‬یکی پس از دیگری‪.‬‬ ‫روزنامه شهروند ‪ -‬تهران‬

‫زن‌دایی خانه نمی‌ماند‬ ‫آخرین‌باری که «ســمیرا» زن‌دایــی‌اش را دید‪،‬‬ ‫صبح شــنبه بــود‪ .‬زن‌دایی آمده بود مراســم‬ ‫ختم «محســن» و باور نداشــت که همین‬ ‫روزهــا باید ســرخاک «محمود» اشــک‌ها‬ ‫را بریــزد‪« .‬محمــود گنجی وطــن»‪،٣٤ ،‬‬ ‫‪٣۵‬ســاله‪ ،‬مــرد نجیبــی اســت کــه از‬ ‫‪‌١۵‬ســال پیــش‪ ،‬معــدن کار اســت و‬ ‫از صبــح چهارشــنبه‪« ،‬وطــن» او را‬ ‫ندیــده‪ .‬موتــورش جلــوی درخانــه‬ ‫منتظــر صاحــب اســت‪ .‬زن‌دایی‪،‬‬ ‫مــرگ شــوهرش را بــاور نــدارد‪،‬‬ ‫پریشــان اســت‪ ،‬داد می‌زنــد‪،‬‬ ‫جیــغ می‌کشــد و درخانه بند‬ ‫نمی‌شــود‪ .‬عکــس دایــی را‬ ‫درتلفنش نشــانم می‌دهد‪.‬‬ ‫دوبچــه دارد‪ ،‬یکــی ایــن‬ ‫طــرف و یکــی آن طرف‬ ‫ایســتاده‌اند‪ .‬پارســال‬ ‫کربــا رفتــه بودند‪.‬‬ ‫زنــان ســیاهپوش‬ ‫بــه ســمت خانــه‬ ‫پــدری «محســن»‬ ‫ر ا هی ‌ا نــد ‪.‬‬ ‫صورت‌هــا در‬ ‫هــم اســت‪« :‬زندگی خانــواده‬ ‫کارگران معدن‪ ،‬خوب نیســت‪ ،‬اگر وضع‌شــان‬ ‫خــوب بــود کــه نمی‌رفتنــد معــدن کار شــوند‪ ».‬دوم‬ ‫زن‌عمــوی محســن‪ ،‬می‌رود سرکشــی خانــه اقوام‪ .‬دبیرســتان اســت‬ ‫خانه پســردایی شوهر و پســرعمویش‪ .‬همه روستا و ســومی‪ ،‬بعدازظهر شــنبه‪ ،‬در‬ ‫با هم نســبتی دارند‪« :‬زن‌دایی ســمیرا‪ ،‬خانه را ول آغــوش مادر گریــه می‌کنــد‪« :‬کســی از مراد‬ ‫کــرده رفته شــهر‪ .‬رفته دنبال شــوهرش‪ ».‬درســت خبــری ندارد‪ ».‬مــادر اینها را می‌گوید‪ .‬مــراد داماد‬ ‫روز بعــدش بود که خبر رســید جنــازه‌ای از معدن که شــد‪ ،‬معــدن کار نبود‪ ،‬کشــاورزی می‌کرد‪ ،‬چند‬ ‫پیدا شــده‪ .‬جنــازه‪ ‬ایوب بــود‪ .‬ایــوب‪ ‬نصیری ‌ســال بعــدش کار که کســاد شــد‪ ،‬رفت زمســتان‬ ‫وطــن‪ .‬یکی دیگر از معدن کاران‪ .‬یکشــنبه «وطن» یــورت‪ .‬برای ماهــی ‪‌٨٠٠‬هــزار تومان‪ .‬‬ ‫همســایه‪ ،‬مــرد ســالخورده‌ای اســت‪ ،‬بــا زنــش‬ ‫خاکســپاری دیگــری بــه خــود دیــد‪.‬‬ ‫بــه پشــتی تکیــه زده‌انــد و تســبیح می‌اندازنــد‪:‬‬ ‫دل بی قرار «من ّور»‬ ‫«بیشــتر کسانی که در روستا هســتند‪ ،‬معدنکارند‪،‬‬ ‫«منــور» کف آشــپزخانه‪ ،‬تقریبا بی‌هوش اســت‪ ،‬شــاید بیشــتر از ‪١٠٠‬نفــر از اهالــی وطــن‪ ،‬کارگر‬ ‫پســر دوســاله‌اش جیــغ می‌زنــد امــا مــادر تکان معدن‌انــد‪ .‬بچه خــودم هــم هســت‪ .‬فوق‌دیپلم‬ ‫نمی‌خــورد‪ ،‬صــدای نفس‌هایــش تنــد و ســنگین دارد اما کار پیدایش نشــد‪ ،‬دو‌ســال است که آن‌جا‬ ‫اســت‪ .‬قرص‌هــای آرام‌بخــش را چند تا بــا هم باال کار می‌کنــد‪ ».‬پســرش جان ســالم به در بــرده اما‬ ‫انداختــه تــا بعــد از چهــار روز‪ ،‬پلک‌هایــش روی برادرزاده‌اش‪ ،‬هنوز گرفتار معدن اســت‪ .‬دو تا بچه‬ ‫هم بیفتد و چنــد دقیقه‌ای تصویر «مــراد» جلوی دارد‪ ،‬همســرش فقط گریه می‌کنــد‪ .‬آن‌قدر بی‌جان‬ ‫چشــمش نیاید‪ .‬خانــه ُپــر ازجمعیت اما ســاکت اســت که پاهایــش‪ ،‬تحمــل وزن‌اش را ندارد‪.‬‬ ‫اســت‪ .‬دانه‌های تســبیح بین انگشت‌هاست‪ ،‬همه پســر مراد‪ ،‬جلوی درخانه این پــا و آن پا می‌کند‪.‬‬ ‫منتظــر خبری‌انــد‪ .‬منــور چشــم‌انتظار شــوهرش دل نــدارد مــادرش را بــا آن حال ببینــد‪ .‬کالس نهم‬ ‫‪ 16‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪16 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


‫تعداد زیادی از اهالی روستای وطن‪ ،‬کارگر معدن هستند‬ ‫ظهــر چهارشــنبه بــود کــه دلــش تکان خــورد‪،‬‬ ‫دهانش بیشــتر جنبید؛ صورت ســبزه‌اش کبود شد‬ ‫وقتی شــنید معــدن ریزش کرده‪ .‬چادر ســیاهش را‬ ‫ســر کــرد و رفت پــای جاده‪.‬‬ ‫حــاال نشســته رو به پنجــره‌ای که به ســاختمان‬ ‫نیمــه‌کاره آجری بــاز می‌شــود‪ .‬طبقــه دوم هنوز‬ ‫خیلی کار دارد برای تمام‌شــدن‪ .‬سومین روز از رفتن‬ ‫شوهرش اســت و چشــم‌های کشــیده و خمارش‪،‬‬ ‫حاال صــورت غریبــه و آشــنا را کنــدوکاو می‌کند‪،‬‬ ‫منتظر خبری اســت که بگوید محســن زنده است‪،‬‬ ‫درخانــه‌اش نیمه‌باز اســت‪ .‬نکند محســن بیاید و‬ ‫کســی خانه نباشــد‪ ،‬محســن‌اش دوبــاره بیاید و با‬ ‫آن دســت‌های زخمــی از کار و ناخن‌های ســیاه از‬ ‫زغال‪ ،‬دســتگیره را بچرخاند‪ .‬باز هــم بیاید‪ ،‬باز هم‬ ‫بماند‪.‬‬ ‫خانــه‪ ،‬نیاز بــه آدرس نــدارد‪ ،‬بنرهای «محســن»‬ ‫کــه می‌گوینــد رفتــه‪ ،‬نشــانی اســت‪ .‬همیــن که‬ ‫پیــچ جــاده‌ای که بــه روســتای «وطن» می‌رســد‪،‬‬ ‫تمــام شــود‪ ،‬همین کــه دیوارهای کاهگلــی کوتاه‬ ‫خودنمایــی کنند‪ ،‬بنرها را می‌شــود دید‪ .‬روســتای‬ ‫وطن آزادشــهر‪ ،‬آدرس خانه «محسن گنجی» است‪.‬‬ ‫جوان ‪٣٣‬ســاله‌ای که صبح خروس خوانِ چهارشــنبه‬ ‫با همــان صلوات‌های «فهیمه» درخانه را بســت و‬ ‫دیگر برنگشــت‪ .‬خودرویی که جلــوی درخانه پارک‬ ‫شــده‪ ،‬می‌گوید؛ محســن خانه اســت‪ ،‬اما نیســت‬ ‫و گریه‌هــای «فهیمــه» هــم او را بازنمی‌گردانــد؛‬ ‫نــه فقــط گریه‌هایــش کــه حتــی رخت عــزا به‬ ‫تن‌نکردنــش‪ ،‬حتــی انتظــار ســختش‪ ،‬حتــی میل‬ ‫شــدید به نپذیرفتــن مرگش‪.‬‬ ‫شــنبه ســوم بــود‪ .‬ســوم «محســن»‪ .‬میهمان‌ها‬ ‫ازمســجد راهــی خانــه شــده‌اند‪ .‬حیــاط از مردان‬ ‫و اتاق‌هــا از زنــان ســیاهپوش‪ ،‬عــزادار‪ .‬روســتا‬ ‫رخــت عــزا به تن کــرده اســت‪ .‬آنها فقط عــزادار‬ ‫محســن نیســتند‪ ،‬ایوب‪ ،‬ابراهیم و مــراد و محمود‬ ‫هم رفتــه و برنگشــته‌اند‪ .‬جنازه ایــوب را پنج روز‬ ‫بعدش آوردند‪ .‬صبح یکشــنبه‪ .‬هفتــه یکی نیامده‪،‬‬ ‫خاکســپاری آن یکی اســت و اهالی «وطن»‪ ،‬به این‬ ‫زودی‪ ،‬لبــاس عزایشــان را درنمی‌آورند‪.‬‬ ‫«محمد» داخــل تونل «دو» بود که خبردار شــد‪،‬‬ ‫تونــل «یــک» ریختــه‪ .‬خــودش آن‌جا بــود‪ ،‬دیده‬ ‫بــود که بــرادرش «محســن» داخل معــدن رفته تا‬ ‫کارگــران گرفتار را نجات دهد‪ ،‬رفت اما برنگشــت‪:‬‬ ‫«می‌دانســتم محســن داخل معدن اســت‪ ،‬بیل را‬ ‫گرفتم که بــروم داخل‪ .‬تازه نیروهای امداد رســیده‬ ‫بودنــد‪ ،‬یک‌ســاعت فقط مشــغول ایــن بودند که‬ ‫دســتگاه کپسول نجات را به خودشــان ببندند‪ ،‬اول‬ ‫نمی‌گذاشــتند معدنکاران بروند اما آخر ســر ما به‬ ‫زور رفتیم‪ .‬‬

‫بچه‌ها خیلی‌هایشــان رفتند‪٦٠٠ ،۵٠٠ ،‬متر جلوتر‬ ‫بــه خاطر تجمــع گاز می‌افتادند زمیــن‪ ،‬اما همین‬ ‫امدادگــران می‌ترســیدند جلــو برونــد‪ .‬خــود من‬ ‫تــا ‪ ١٠٠‬متــر رفتم‪ ،‬دنبال محســن بــودم‪ .‬نه فقط‬ ‫محســن که بقیه هــم‪ .‬فرقی نمی‌کــرد‪ ،‬همه مثل‬ ‫برادرهایم هســتند‪ ».‬محمد آن شــب با «حســین»‬ ‫آن یکــی برادرش تا نیمه شــب پای معــدن بودند‪،‬‬ ‫ســاعت ‪ ٢ :٣٠‬صبح پنجشــنبه بود کــه رد جنازه‌ها‬ ‫پیدا شــد‪ ،‬نه یکی نه دو تا‪ ،‬آن شــب‪ ،‬معدن بیشتر‬ ‫از ‪ ١٠‬جنــازه را پس زد‪ ،‬یکی هم مال محســن بود‪:‬‬ ‫«بیشترشــان در عمق هفتصد هشتصد متری دچار‬ ‫گازگرفتگی شــده بودند‪ ».‬محمد اینهــا را می‌گوید‪،‬‬ ‫یــک لنگــه پا تــوی محوطه حیــاط ایســتاده و به‬ ‫ميهمان‌هــا خــوش آمد می‌گویــد‪ .‬حســین و پدر‬ ‫پیــرش هــم همــان اطراف‌اند‪ .‬اســم محســن که‬ ‫می‌آیــد‪ ،‬مــادر از راه می‌رســد‪ ،‬اشــک چشــم‌اش‬ ‫خشــکیده‪ ،‬می‌نالد‪ .‬می‌نالــد و راه مــی‌رود‪« :‬اذان‬ ‫را گفتنــد که جنازه محســن بیرون کشــیده شــد‪.‬‬ ‫ســاعت نزدیــک به ‪ ٤‬صبــح بــود‪ ».‬آن موقع هنوز‬ ‫جنــازه چهار نفر دیگــر از اهالی روســتای «وطن»‬ ‫داخــل معدن گرفتــار بود‪.‬‬ ‫محمد و حســین‪ ،‬نزدیک به ‪‌١۵‬سال سابقه کار در‬ ‫معــدن دارنــد و می‌دانند کار در معــدن یعنی چه‪:‬‬ ‫«ســه ماه پشــت ســر هم بود که محسن حقوقش‬ ‫را نگرفتــه بــود‪ .‬نه فقط محســن که هــر کس در‬ ‫معــدن زمســتان یــورت کار می‌کــرد‪ ،‬همین وضع‬ ‫را داشــت‪ .‬کارگــران نزدیک بــه ‪ ١٧‬ماه از شــرکت‬ ‫البــرز شــرق طلــب دارنــد‪ ،‬آخرین بار کــه حقوق‬ ‫واریــز کردنــد‪ ،‬برج ‪ ٩‬پارســال بود‪ .‬برج‌هــای ‪ ١١‬و‬ ‫‪ ١٢‬را نریختنــد‪ ،‬فقــط یک‌میلیون و دویســت‌هزار‬ ‫تومــان عیدی ریختند‪ ،‬از اول امســال هم نه از پول‬ ‫خبری هســت نــه بیمــه‪ ».‬کارگران معدن پارســال‬ ‫دنبــال حق و حقوقشــان رفتند پای فرمانــداری‪ .‬از‬ ‫آن موقــع وضــع بدتر شــد‪ ،‬گروهی اخراج شــدند‪،‬‬ ‫گروهــی هم از ســر ناچــاری ماندنــد‪« :‬جلوی ما‬ ‫قــرارداد ســفید می‌گذاشــتند می‌گفتنــد امضا کن‪.‬‬ ‫اگــر دوســت نداشــتی امضا کنــی‪ ،‬تقی بــه توقی‬ ‫می‌خــورد‪ ،‬اخــراج می‌کردند‪ ،‬کارگر یــک روزه و ‪٢٠‬‬ ‫ساله با هم توفیری نداشــتند‪ ».‬معدن دست بخش‬ ‫خصوصی اســت‪ ،‬همه ناله‌شــان از پیمانکارهاست‪.‬‬ ‫آخر ســر هم به قول خودشــان حقوقشان‪ ،‬عصرانه‬ ‫مدیرعامل‌شان اســت‪« :‬ما شیفتمان ‪ ١٦‬ساعته بود‪.‬‬ ‫یــک روز کار می‌کردیــم‪ ،‬یک روز تعطیــل بودیم‪».‬‬ ‫محمــد اینهــا را بــه حرف‌هایــش اضافــه می‌کند‪.‬‬ ‫گالیه زیاد دارند‪ .‬از شــرکت معــدن که حتی نیامد‬ ‫یک تســلیت بگویــد‪ ،‬از این‌که حتی یــک بنر هم‬ ‫نزدند‪.‬‬ ‫صدای ناله مادر می‌آید‪« :‬وای پســرم رفت‪ ،‬پســر‬

‫‪ 15‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫جوانــم رفت‪ ،‬دو یتیم گذاشــت‪ ».‬زن عمو با لچکی‬ ‫کــه بر ســر دارد و چــادری که بــه دور کمرش گره‬ ‫زده‪ ،‬از راه می‌رســد و نفریــن گفتن‌هــا را بــه جان‬ ‫مدیــر معدن و باعث و بانی حادثه شــروع می‌کند‪:‬‬ ‫«عــروس من دارد پر پر می‌زنــد‪ ،‬یاریم (جاری) دارد‬ ‫پر پــر می‌زند‪ .‬ما نتانیــم (نمی‌توانیم) دیگر‪ .‬تحمل‬ ‫درد نیریــم (نداریــم)‪ ،‬مــا داریــم ناراحتی می‌ینیم‬ ‫(می‌بینیم)‪ ،‬ما داریم شــکنجه می‌ینیــم‪ ».‬اینها را با‬ ‫لهجه می‌گوید‪.‬‬ ‫داغ «فهیمه» اما ســخت اســت‪ .‬گــوش او به این‬ ‫آه و ناله‌ها بدهکار نیســت‪ .‬تصویر جنازه شوهرش‬ ‫در ســردخانه کارخانه رب‪ ،‬یادش نمی‌رود‪ ،‬تصویری‬ ‫که چنــد جــوان بــا بالگــرد ســلفی می‌انداختند‪:‬‬ ‫«جنازه‌هــا روی هــم افتــاده‪ ‬بودنــد‪ ،‬خودمــان با‬ ‫پول خودمــان آمبوالنس گرفتیم تا جنــازه را منتقل‬ ‫کنیــم‪ ،‬آنهایی که پول نداشــتند جنازه را بــا مزدا و‬ ‫نیســان می‌بردند‪ .‬حاال امروز در مســجد می‌گویند‬ ‫شــوهرت شهید حساب نمی‌شــود‪ ،‬مگر شوهر من‬ ‫بــرای پســت و مقام رفته بود؟ شــوهر مــن بیرون‬ ‫کار معــدن بــود‪ ،‬رفته بــود همکارانــش را نجات‬ ‫دهــد‪ ،‬مدیون ما هســتید اگر اینها را ننویســید‪.‬‬ ‫بنویســید کــه شــوهر من هر مــاه لقمه نــان ما‬ ‫را مــی‌آورد‪ ،‬هــر ‪ ۵ ،٤‬مــاه ‪‌٢٠٠‬هــزار تومان بهش‬ ‫می‌دادند‪ ،‬ما با بدبختی شــکممان را سیر می‌کردیم‪،‬‬ ‫مــا با یارانه‌هــا زندگــی می‌کردیم‪ ،‬بعــد می‌گویند‬ ‫کارگــران مقصر بودند‪ ،‬من خودم با شــوهرم جلوی‬ ‫فرمانــداری رفتــه بــودم‪« ».‬فهيمه» حــرف می‌زند‬ ‫اما چشــمانش به اشــکی‌تر نمی‌شــوند‪ ،‬پلک‌های‬ ‫ورم‌کرده‌اش‪ ،‬روی چشــم‌های خمار‪ ‬ســنگین شده‪:‬‬ ‫«زنان روســتا‪ ،‬خبر شوهرانشــان را از من می‌گیرند‪.‬‬ ‫می‌گوینــد شــوهرمان کــو؟ من چــه بگویــم‪ .‬این‬ ‫مدیــران کجا هســتند‪ ،‬بــه خدا خودشــان یک متر‬ ‫نمی‌تواننــد داخل معدن بماننــد‪ .‬این بچه‌ها حتی‬ ‫با پاهایشــان زغال در می‌آوردند‪ ».‬صدای ناله مادر‬ ‫بلند می‌شــود‪ .‬زنــان روســتا‪ ،‬روی زمیــن چهارزانو‬ ‫نشســته‌اند‪ .‬صورت‌هــا‪ ،‬غم دارد‪ ،‬چشــم‌ها درد‪.‬‬ ‫خواهر محســن‪ ،‬کنــار فهيمه تکیــه زده به دیوار‬ ‫گچــی‪« :‬لیاقت بــرادرم خــاک نبود‪ ».‬و اشــکی که‬ ‫روی گونه ُســر خورده را با نوک انگشــت می‌گیرد‪:‬‬ ‫«محســن گوجه و بادمجــان می‌فروخت‪ ،‬حقوقش‬ ‫کفــاف نمــی‌داد‪ .‬مظلوم بــود‪ ».‬و صــدای فهيمه‬ ‫می‌آیــد‪« :‬من شــوهرم را می‌خواهم‪ ،‬فقــط زنده‪».‬‬ ‫فهيمه از روز حادثه‪ ،‬خانه پدرش است‪ ،‬نمی‌خواهد‬ ‫خانه را ببیند‪ ،‬خانه بدون محســن‪ .‬خواهر محســن‬ ‫می‌گوید‪ ،‬فهیمه‪ ،‬چشــم‌اش به در اســت‪ ،‬می‌گوید‬ ‫همیــن االن می‌آید‪ .‬نمــرده‪« :‬همه اینهــا می‌روند‪.‬‬ ‫مــن می‌مانــم و بچه‌هایم‪ ».‬اعالمیه شــوهرش را از‬ ‫دســتمان می‌گیــرد‪« :‬نمی‌خواهم عکــس بگیرید‪».‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪15 Kheradmand‬‬


‫»وطن«‬ ‫در سوگ محبوس شدگان در معدن‬ ‫چشــم‌های مغمومش را کنــدو کاو می‌کرد‪ .‬منتظر‬ ‫خبــری بود‪ .‬خبــری که بگویــد این مــاه ‪‌٨٠٠‬هزار‬ ‫تومــان حقوقــش را واریــز کرده‌اند‪ ،‬تا بــرود چند‬ ‫کیلو گوشــت بخرد‪ ،‬بدهد «ابوالفضل» و «فاطمه»‪،‬‬ ‫کمــی صورت‌های زرد و نزارشــان‪ُ ،‬گل بیندازد‪ ،‬چند‬ ‫کیلــو میوه بخرد‪ ،‬پول کارگر را بدهد تا ســفیدکاری‬

‫زهراجعفرزاده‬ ‫آخــر هرمــاه کــه می‌شــد «فهیمــه»‪ ،‬ســیاهی‬ ‫چشــم‌های کشــیده و کمی خمــارش را به صورت‬ ‫تاسیده «محســن» می‌دوخت‪ .‬از ســرماه‪ ،‬هرشبی‬ ‫کــه مــردش از پیــچ و خــم آن جــاده باریــک و‬ ‫بلنــد روســتای وطن بــاال می‌آمد‪ ،‬صورت ســیاه و‬ ‫‪ 14‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫خانه تمام شــود‪.‬‬ ‫«فهیمــه» هــر روز صبــح‪ ،‬مــردش را با ســام و‬ ‫صلــوات راهــی می‌کرد‪ ،‬دعــای توســل ورد زبانش‬ ‫بــود‪ ،‬دهانــش صبــح تا شــب بــه همیــن دعاها‬ ‫می‌جنبیــد تا که «محســن»‌اش بیایــد‪ .‬از معدن‪ ،‬از‬ ‫«زمســتان یورت»‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪14 Kheradmand‬‬


‫رای‪ ،‬آزادی و آینده دموکراسی‬ ‫انتخابــات قلب تپنده دموکراســی اســت؛ اما اگر‬ ‫این قلب بیمار شــود‪ ،‬آیا کســی توانایی جایگزینی‬

‫نتایج انتخابات اخیر غرب‪ ،‬دانشــمندان‬ ‫علوم سیاســی را واداشــته تــا بار دیگــر در مبانی‬ ‫آزادی و دموکراســی کــه تــا پیش از ایــن جزیی از‬ ‫بدیهیات فرض می شــد‪ ،‬شــک کنند‪ .‬پــس از همه‬

‫‪ 13‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫بقیه در صفحه ‪65‬‬

‫هــای منتهی به انتخابــات ‪ 2016‬آمریکا با انتشــار‬ ‫نتایج یک پژوهش نشــان داد کســانی که رای نمی‬ ‫دهند‪ ،‬افراد جوانی هســتند که از تحصیالت و رفاه‬ ‫اجتماعی کمتری نســبت به رای دهندگان احتمالی‬ ‫برخوردار هســتند‪ .‬براساس این تحقیقات ‪ 36‬درصد‬ ‫از این اهالی را نیروهای جوان جامعه تشــکیل می‬ ‫دهند که تنها ‪ 13‬درصد آنها تحصیالت دانشــگاهی‬ ‫دارند‪.‬‬ ‫‪ ‬کیســی گی ِون‪ ،‬فعال و مفســر سیاســی و از افراد‬ ‫طرفــدار جنبــش جوانان پیــش از انتخابــات اخیر‬ ‫ریاســت جمهوری آمریکا در این باره می نویســد‪:‬‬ ‫«برای فهمیــدن بی فایده بودن عمــل رای ندادن‬ ‫کافی اســت بــه این فکــر کــرد افرادی کــه رای‬ ‫نمی دهند‪ ،‬خودشــان را در قامت آزادی خواهان‬ ‫واقعــی تعریف مــی کنند‪ .‬ایــن افراد ســال ها‬ ‫دائــم به دنبــال آن بودند تا قلمــروی ایده های‬ ‫خود را گســترش دهنــد و بتوانند یار بیشــتری‬ ‫جــذب کننــد؛ در حالی کــه می توانســتند به‬ ‫جــای ایــن کار وارد قلمــروی اصلی سیاســت‬ ‫شــوند و آزادی خواهی واقعی را به سیاســت‬ ‫مدارانــی آموزش دهنــد که از نظــر آنها چیز‬ ‫زیــادی از سیاســت و آزادی خواهی نمــی دانند‪».‬‬

‫آن را بــا قلب دیگــری دارد یا باید بــه همین روند‬ ‫ادامه داد تا مگر دموکراســی فرا برســد؟ این سوال‬ ‫شــیوه دیگری از شــک در رونــد تاثیــر رای گیری‬ ‫بــر امور جــاری جوامع اســت که از ســوی محافل‬ ‫آکادمیک‪ ‬مطرح شــده اســت‪.‬‬

‫پرســی خروج بریتانیــا از اتحادیه اروپــا و انتخاب‬ ‫دونالــد ترامپ بــه عنــوان رییس جمهــور آمریکا‬ ‫ســوال دربــاره اینکــه «آیا می تــوان بــا رای گیری‬ ‫به انتخاب درســت در جوامع دســت پیــدا کرد؟»‬ ‫بــار دیگــر وارد محتوای نوشــته هــا و بحث های‬ ‫آکادمیک شــد‪.‬‬ ‫دیوید ون ریبروک‪ ،‬روزنامه نگار و نویسنده‬ ‫بلژیکــی یکــی از همین افرادی بــود که پس‬ ‫از بیــرون آمــدن نتایــج ایــن انتخابــات در‬ ‫یادداشــتی بلندباال در نشــریه گاردین نوشت‪:‬‬ ‫«رونــد دموکراســی دچار ســندروم خســتگی‬ ‫مفرط شــده اســت و این تقصیر رای دهندگان‬ ‫و انتخاب شــوندگان نیســت‪ .‬فقط روش اجرای‬ ‫ایــن امور اســت که همانند بختــک تاثیرگذاری‬ ‫آن را بــی ثمر کرده اســت‪».‬‬ ‫بــرای ســال هــای متمــادی «انتخابــات» و‬ ‫«دموکراســی» متــرادف یکدیگــر قلمــداد مــی‬ ‫شــدند‪ .‬در اعالمیه جهانی حقوق بشــر در ســال‬ ‫‪ 1948‬نیــز تصریح شــده اســت‪« :‬اراده مردم باید‬ ‫اســاس حاکمیت دولت باشــد؛ چنین اراده ای باید‬ ‫در انتخاباتــی حقیقــی و ادواری اعمال گردد‬ ‫و مطابــق حــق رای عمومی باشــد که حقی‬ ‫جهانــی و برابر بــرای همه اســت‪ .‬رای گیری‬ ‫از افــراد می بایســت به صــورت مخفی یا به‬ ‫طریقی مشــابه برگزار شــود کــه آزادی رای را‬ ‫تامیــن کند‪».‬‬

‫‪13 Kheradmand‬‬


‫آیا رای دادن مفید است یا نه؟‬ ‫تکلیف انتخابات ایران و نتیجه نهایی زمانی مشخص میشود که این مجله مراحل چاپ را پشت سر گذاشته‬ ‫و در صحافی است‪ .‬به همین دلیل بهتر دیدیم فقط مطلبی در مورد نفس عمل‬ ‫و تاریخچه رای دادن برای شما به چاپ برسانیم‪.‬‬

‫ترجمه شیدا ملکی‬

‫ایــن «حق رای» اســت کــه مهم تریــن بخش یک‬ ‫قانون اساســی را تشــکیل می دهــد؛ اما پیچیدگی‬ ‫هــای زندگی امــروز فهماندن آن را بــه مردمی که‬ ‫مخالف رای دادن هســتند‪ ،‬مشــکل می کند‪.‬‬ ‫فقــط در درازمدت اســت کــه افراد دلســوز می‬ ‫توانند وارد چرخه سیاســت شــده و برخــی از امور‬ ‫را به صــورت زیربنایی اصالح کننــد‪ .‬این کار انجام‬ ‫نمی شــود مــرگ آنکــه در انتخابــات نــام آنها به‬ ‫صنــدوق های رای روانه شــود‪.‬‬

‫در ایــن دوران درهــای صحبت و تعامل با کســانی‬ ‫که ممکن اســت بعدها بر ســریر قدرت بنشینند‪،‬‬ ‫باز اســت‪ .‬از آنجا که اســتفاده رســانه های فراگیر‬ ‫رایگان اســت‪ ،‬می توان اهــداف و پیام های مدنظر‬ ‫را از همین طریق به سیاســت مــداران انتقال داد‪.‬‬ ‫ایــن مســئله زمانــی اهمیت پیــدا مــی کند که‬ ‫بدانیــم موفــق تریــن جبنــش هــا پــس از جنگ‬ ‫جهانــی دوم از طریــق صنــدوق هــای رای و در‬ ‫مبارزات انتخاباتی به نتیجه رســیده اســت‪ .‬از این‬ ‫رو همــواره پژوهشــگران بــه دنبــال آن بودنــد تا‬ ‫اثرات ثانویه انتخابات را در شــکل گیری سیاســت‬ ‫های آینــده نشــان دهند‪.‬‬ ‫در همیــن زمینــه دیوید فریدمــن در یکی‬ ‫از آثــار خود با عنوان «تشــکیالت آزادی»‬ ‫نشــان می دهد که سوسیالیســت ها‬ ‫در اوایــل قــرن بیســتم توانســتند‬ ‫لیستی از پیشنهادات خود را که در‬ ‫همان زمان پیشنهاد هنجارشکن‬ ‫و رادیکال محسوب می شدند‬ ‫اعم از تعیین حداقل دســتمزد‬ ‫تــا تامین اجتماعــی‪ ،‬به مرور‬ ‫وارد دســتور العمل نامزدهای‬ ‫انتخاباتــی کننــد‪ .‬در آن زمان‬ ‫کســی بــاور نمــی کــرد که‬ ‫سوسیالیســت هــا توانایــی‬ ‫قــدرت یافتــن و اداره کــردن‬ ‫داشــته باشــند؛ چرا کــه حداقل‬ ‫در آمریــکا آنهــا بــر شــهر کوچک‬ ‫میلواکی تسلط داشتند و اداره فراتر از‬ ‫این شــهر از عهده آنها خارجــی بود؛ اما‬ ‫به عقیــده فریدمن‪ ،‬نحوه حرکــت این گروه‬ ‫در اوایل قرن بیســتم نشــان داد که «سیاست می‬ ‫توانــد به جای صرفا به دســت آوردن قدرت‪ ،‬حامی‬ ‫ابزار گســترش ایده های جدید و قانونی شــدن آنها‬ ‫شود‪».‬‬ ‫با این حال بســیاری از کســانی کــه مخالف رای‬ ‫دادن هســتند‪ ،‬به شــدت با چنین اســتدالل هابی‬ ‫مخالفت می کنند‪ .‬مشــکل کنار آمدن با طرز تفکر‬ ‫مخالفان رای دادن این اســت کــه این افراد هرگز از‬ ‫ســوی رســانه ها برای رای دادن ترغیب نمی شوند‪.‬‬ ‫موسسه تحقیقاتی پیو مســتقر در واشنگتن در ماه‬

‫«برویــد رای بدهیــد‪ ،‬ایــن کار شــما را بــزرگ و‬ ‫قوی می کنــد‪ ».‬آخرین توصیه باب شــیفر‪ ،‬مجری‬ ‫معروف و کارکشــته شــبکه ســی بی اس که در ‪25‬‬ ‫ســال کار حرفــه ای تمامی مناظــرات انتخاباتی در‬ ‫آمریکا را پوشــش داده اســت‪ ،‬می تواند حامل پیام‬ ‫های نانوشــته زیادی باشــد‪ .‬نوک پیکان این پیام به‬ ‫ســوی افرادی اســت که فکر می کنند رای دادن کار‬ ‫غیرموثری است‪.‬‬ ‫هر فــردی بــا کمترین دانــش سیاســی و گاهی‬ ‫اوقات با داشــتن برداشــت غلط از جامعه خود می‬ ‫توانــد از صمیم قلــب مخالف و منکــر رای دادن‬ ‫باشــد‪ .‬از دیدگاه ایــن افراد اکثر مــردم که از‬ ‫نظــر عقلی نــادان و اتکاناپذیر هســتند‪،‬‬ ‫عامــل انتخــاب سیاســتمدارانی مــی‬ ‫شــوند که شــناخت کمی نسبت به‬ ‫آن هــا دارند‪.‬‬ ‫‪ ‬از ســوی دیگر آنهــا ادعا می‬ ‫کننــد احتمــال رای یــک فرد‬ ‫و تاثیرگــذاری آن بــر رونــد‬ ‫انتخابــات تقریبــا نزدیک به‬ ‫صفر اســت‪ .‬درواقع شــانس‬ ‫یک فرد برای مردن در مســیر‬ ‫دادن رای بیشــتر از شــانس او‬ ‫بــرای ایجــاد تغییــر در رونــد‬ ‫انتخابــات اســت؛ بنابرایــن چرا‬ ‫یــک نفر بایــد زحمــت رفتن به‬ ‫پای صنــدوق های رای را بکشــد و‬ ‫ســاعت ها وقــت خــود را تلف کند‬ ‫و بــرای چیــزی انتظار بکشــد که ممکن‬ ‫اســت دســت آخــر تاثیری بــر زندگــی اش‬ ‫نداشــته باشد؟‬ ‫اما پیــش از پاســخ به این ســوال باید بــه دنبال‬ ‫جواب مســئله ای دیگر بــود‪ .‬در اصل بایــد از این‬ ‫شــهروندان کــه بــه رای دادن تردید دارند‪ ،‬پرســید برای ترغیب افرادی که نمــی خواهند رای دهند‪،‬‬ ‫مهــم تریــن حقوقی کــه در قانــون اساســی برای مــی توان از توجیه دیگری اســتفاده کرد‪ .‬به اعتقاد‬ ‫شــهروندان تعریف شــده‪ ،‬کدام حق است؟ برخی «جوزف دیتریش»‪ ،‬ســتون نویس روزنامه واشنگتن‬ ‫ممکن اســت فکر کنند «حــق آزادی بیان» یا «حق پســت یک انتخابــات فقط یک جریــان رای گیری‬ ‫رفــت و آمــد آزادانه» مهم ترین حقوقی اســت که عادی نیســت‪ .‬در روزهای منتهی به روز رای گیری‬ ‫قانون اساســی می تواند برای شهروندان قائل باشد؛ تمامی کاندیداها ســعی می کنند در نبرد اندیشــه‬ ‫امــا با کمی تفکــر عمیق تر در خواهیــم یافت که هــا و طرز فکر پیــروز میدان جامعه خود باشــند‪.‬‬ ‫‪ 12‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪12 Kheradmand Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬


11 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬11


‫‪ - ۱‬تمرین دموکراسی‬ ‫ماهنامهخردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬

‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬

‫شماره بیست و هفتم‬

‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫با تشکر از‪ :‬آرزو وفـا ‪ -‬الهه شهبازی ‪ -‬فرشید‬ ‫رشیدی فر ‪ -‬مسروره بنی‌هاشمی‌‪ -‬احد حبیب نیا‬ ‫ شهناز یزدانفر ‪ -‬تینا پورلطفی ‪ -‬رضا میرفخرایی‬‫و همه کسانی که در این شماره ما را یار و یاور‬ ‫بودند‪.‬‬

‫روی جلد‬

‫تــب و تــاب انتخابــات ایران که درســت همزمان با چــاپ این شــماره از ماهنامــه خردمند به‬ ‫پایــان میرســد‪ ،‬بار دیگر ثابــت کرد که جامعه مــا با دموکراســی و دموکرات بودن فاصله بســیار‬ ‫زیادی دارد‪.‬‬ ‫در یــک جامعه ایده آل دموکرات‪ ،‬شــما میتوانید به کاندیدای شــماره ‪ ۱‬رای بدهید و تمام تالش‬ ‫و ســعی خــود را بکنید که کاندیدای شــماره ‪ ۲‬رای نیــاورد‪ ،‬میتوانید از همه دوســتانتان بخواهید‬ ‫بــه کاندیدای مورد نظر شــما (همــان کاندیدای شــماره ‪ )۱‬رای دهند‪ ،‬میتوانیــد در مورد مضرات‬ ‫و خطرات انتخاب کاندیدای شــماره ‪ ۲‬که مورد نظر شــما نیســت ســاعتها صحبت کنید و هزاران‬ ‫دلیــل بیاوریــد… اما نمیتوانید بــه طرفــداران کاندیدای مخالــف نظرتان توهین کنیــد‪ ،‬پرخاش‬ ‫نماییــد و آنها را از داشــتن یک حق در جامعــه محروم کنید‪.‬‬ ‫ایــن که مــا هنوز تــاب تحمل و حتی شــنیدن نظــرات مخالف خودمــان را نداریــم پدیده ای‬ ‫عجیــب و خطرناک اســت‪ .‬طرفــداران کاندیدای ‪ ۱‬میخواهند ســر بــه تن طرفــداران کاندیدای ‪۲‬‬ ‫نباشــد و مخالفــان رای دادن میخواهند ســر به تن هیچکــدام از رای دهندگان‪ .‬این مســئله به ما‬ ‫نشــان میدهد چنانچه اگر زمانی‪ ،‬دور به دســت کسانی که شــرکت در انتخابات را به طور مطلق‬ ‫پــوچ و بی مفهــوم میدانند بیافتد‪ ،‬آنها نیــز در قلع و قمع کردن مخالفان خود دســت رد به هیچ‬ ‫حربه ای نخواهند زد و با هر قلدری و دیکتاتوری که شــده‪ ،‬به ســایرین خواهند فهماند که شــما‬ ‫نمیفهمیــد و ما که می فهمیم برای شــما بهترینهــا را خواهیم آورد‪ .‬این معنای دیکتاتوری اســت‪.‬‬ ‫در بســیاری از شــبکه های اجتماعی و رســانه های متعدد‪ ،‬شــاهد توهین و بی اخالقی کسانی‬ ‫بــوده ام که عقیده داشــتند چون انتخابــات ایران دموکراتیک نیســت باید تحریم شــود اما خود‬ ‫بــا دیکتاتــوری تمام ابراز میکردنــد که هر کس بخواهــد رای دهد باید از این حلقــه و یا گروه و‬ ‫یا انجمن خارج شــود‪.‬‬ ‫دموکراســی یعنــی همانطور کــه من دوســت دارم تــو حرفهای من را بشــنوی‪ ،‬خــودم هم به‬ ‫حرفهــای تو گــوش میدهم‪ ،‬دموکراســی یعنی چنانچه تــو میخواهی رای بدهی نمیتوانی شــعور‬ ‫مــن را زیــر ســوال ببری‪ ،‬من نیــز که نمیخواهم رای دهم‪ ،‬شــعور تــو را زیر ســوال نخواهم برد‪.‬‬ ‫متاســفانه برای اکثریت ما دموکراســی خوب و آزادی ارزشــمند اســت به شــرط این که تو هم‬ ‫مانند من بیاندیشــی!!‬

‫‪ - ۲‬فراخوان احیای تاریخ ایرانیان تورنتو‬

‫وطن در سوگ محبوس شدگان در معدن‬ ‫در شــماره گذشــته ماهنامه خردمنــد‪ ،‬فراخوانــی دادم برای جلب کمک عمومی جهت بررســی‬ ‫صفحه ‪۱۴‬‬ ‫و ثبــت تاریخ ایرانیان ســاکن تورنتو‪ .‬نوشــتم افراد بســیاری بوده اند که در شــکل گیری و رشــد‬ ‫خردمند در ویرایش و اصالح مطالب ارسالی اختیار بنیانهــای اجتماعــی ایرانیــان تورنتو و ایجــاد کانونهای مختلــف اجتماعی ‪ -‬فرهنگی و سیاســی‬ ‫دارد‪ .‬نظرات نویسندگان مقاالت‪ ،‬الزاماً بیانگر دیدگاه زحمــت فراوان کشــیده اند‪ ،‬تعــدادی از این افراد درگذشــته انــد و عده ای هنوز زنده هســتند‪.‬‬ ‫ماهنامه خردمند نیست‪ .‬مسئولیت قیمتها‪ ،‬سرویسها مــا میتوانیم و شــاید حتی میتوان گفــت وظیفه داریم ایــن افراد را‬ ‫و کلیه مطالب درج شده در آگهی ها به عهده‬ ‫ثبــت تاریخ کنیم‪.‬‬ ‫صاحب آگهی است‪.‬‬ ‫خوشــبختانه تعدادی از دوســتان و خوانندگان مجلــه برای همیاری‬ ‫‪ Tel: 647-932-8283‬اعــام آمادگــی نمودند‪ .‬در اینجا بــار دیگر این درخواســت همکاری‬ ‫‪ Tel: 416-676-9-676‬و همیــاری را تکرار میکنــم و امیدوارم صاحبان خــرد در جامعه مان‬ ‫‪ Fax: 1-888-676-9677‬دســت یاری ما را بفشــارند تا بتوانیم تاریخی شایسته جایگاه ایرانیان‬ ‫‪ info@kheradmand.ca‬ســاکن تورنتو بنگاریم‪ .‬شــما نیــز میتوانید ایــن مســئله را به اطالع‬ ‫‪ www.kheradmand.ca‬دوســتان خود رســانده و حمایت آنهــا را جلب کنید‪.‬‬ ‫‪ 8131 Yonge Street, Suite 207‬این نوشتار ادامه دار خواهد بود‪.‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario L3T 2C6‬‬

‫‪ 10‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۷‬می‪ /‬جون ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪10 Kheradmand‬‬


9 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬9


8 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬8


7 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬7


6 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬6



4 Kheradmand

Monthly - Issue 27 - May/June 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ جون‬/‫ می‬- ۲۷ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬4





Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.