Kheradmand Magazine - Issue #2

Page 1

Volume 1 - Issue 2 - April 2015 - www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676.9.676




‫‪77‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪77Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪76‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪76Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن‬

‫‪75‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪75Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫چشم پزشکی و عینک‬

‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫تعمیرگاه اتومبیل‬

‫تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل‬

‫‪74‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪74Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خـدمات بیـمه‬ ‫خـدمات بیمه ‪ -‬خـدمات بیمه ‪ -‬خـدمات بیمه ‪ -‬خـدمات بیمه ‪ -‬خـدمات بیمه ‪ -‬خـدمات بیمه‬

‫عکاسی و فیلمبرداری‬

‫عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری‬

‫‪73‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪73Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫‪72‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪72Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫حسابداری‬ ‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫‪71‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪71Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آرایشگاه و سالن زیبایی‬ ‫آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪-‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪70‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪70Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪69‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪69Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪68‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪68Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آیا فکر می کنید شما هم بیش از اندازه درگیر شبکه های‬ ‫اجتماعی شده اید و شبانه روزتان با این سایت ها سپری می شود؟‬ ‫اختصاص می دهد‪ ،‬بیشــتر خــود را در معرض‬ ‫اضطــراب و احســاس تنهایی قرار مــی دهد‪.‬‬ ‫ایــن مســئله تاکنون بــه صورت علمــی تایید‬ ‫شــده اســت که اعتیــاد کاربــران به شــبکه‬ ‫هــای اجتماعی مــی توانــد روی ویژگی های‬ ‫شــخصیتی آنها تاثیر بگــذارد و به همین دلیل‬ ‫اســت که روانشناســان می گویند شبکه های‬ ‫اجتماعــی بیش از آنچه تصور می شــود‪ ،‬روی‬ ‫بخش روانــی افراد تاثیر مــی گذارند‪.‬‬ ‫بــرای دوری از آنچــه بــا عنوان‬ ‫«افســردگی شــبکه اجتماعی» یاد‬ ‫مــی شــود‪ ،‬کارشناســان بــه همه‬ ‫عالقمندان به این فضاها پیشــنهاد‬ ‫میدهنــد که به صــورت کلی خود‬ ‫را با کســانی کــه در شــبکه های‬ ‫اجتماعی حضور ندارند‪ ،‬مقایســه‬ ‫کننــد‪ .‬همچنیــن توجــه داشــته‬ ‫باشــید که سیســتم های ارتباطی‬ ‫آنالین هرگــز نمی تواننــد مزایای‬ ‫ارتبــاط چهره بــه چهره را شــامل‬ ‫شــوند و بــه همیــن دلیل اســت‬ ‫که یکــی از دالیل حضــور بیش از‬ ‫اندازه در شــبکه های اجتماعی کاهش اعتماد‬ ‫به نفس شــناخته میشــود‪.‬‬

‫اجتماعــی اختصــاص مــی دهند و بــرای این‬ ‫افراد حضور در شــبکه های اجتماعی نســبت‬ ‫به غــذا خــوردن‪ ،‬رانندگــی کــردن‪ ،‬میهمانی‬ ‫رفتن‪ ،‬اســتعمال دخانیات و ‪ ...‬لذت بیشــتری‬ ‫داشــته است‪.‬‬ ‫ایــن بررســی همچنین نشــان داده اســت‬ ‫نوجوانان زیر ‪ 12‬ســال که به صورت مســتمر‬ ‫در شــبکه های اجتماعی حضور دارند نسبت‬ ‫بــه همســاالن خود کــه در این فضــا صفحه‬

‫اختصاصــی در اختیــار نگرفته اند بیشــتر با‬ ‫انــواع مــواد مخدر و نوشــیدنی هــای الکلی‬ ‫آشــنا می شــوند که تمــام این اتفاقــات می‬ ‫توانــد زمینه اختــاالت روانی را بــرای آنها به‬ ‫همــراه بیاورد‪.‬‬ ‫دکتــر چارلز ســوفی‪ ،‬مدیر خدمــات روانی‬ ‫در ســازمان رفــاه عمومــی لــس آنجلس نیز‬ ‫در ادامــه ایــن توضیحات مــی گوید‪ ،‬اهمیت‬ ‫تاثیرات شــبکه های اجتماعی بر بهداشــت و‬ ‫ســرامت روان بیشتر از اهمیت ژنتیک بررسی‬ ‫می شــود و در مطالعات علمی مشخص شده‬ ‫اســت که شــبکه های اجتماعی بیــش از هر‬ ‫عامــل دیگر مــی توانند روی مشــترکان خود‬ ‫اثرگذار باشند‪.‬‬ ‫اگرچــه تعــداد معتــادان بــه شــبکه های‬ ‫اجتماعــی بســیار اندک اســت و مراکــز ارائه‬ ‫خدمــات روانــی هنوز ایــن مســئله را جدی‬ ‫نگرفتــه اند امــا کارشناســان با بررســی های‬ ‫جدیــد ایــن مســئله را هشــدار داده اند که‬

‫تهدید سالمت روانی‬ ‫دکتــر کری الگــر‪ ،‬مدیر انجمن روانشناســی‬ ‫کــودک در آمریــکا مــی گویــد‪« :‬اگــر از این‬ ‫ابزار در حالت تعادل اســتفاده شــود‪ ،‬شــبکه‬ ‫اجتماعــی مــی تواند وســیله کارآمــدی برای‬ ‫برقــراری ارتبــاط میــان جوانان باشــد‪ .‬با این‬ ‫وجود بــا اطمینان کامل مــی گویم که حضور‬ ‫بیش از حد در اینترنت و ســاتفاده نامناســب‬ ‫از شــبکه های اجتماعی مــی تواند یک تهدید‬ ‫جدی برای ســامت روانی محســوب شــود و‬ ‫آثــار روانــی منفی بر جا بگــذارد‪».‬‬ ‫و در بررســی های جدیــدی که مرکز ‪CASA‬‬ ‫‪ Columbia‬انجــام داده‪ ،‬حضــور داشــته و به‬ ‫ایــن نتیجــه رســیده کــه بیــش از ‪ 70‬درصد‬ ‫جوانان ‪ 12‬تا ‪ 17‬ســال به طور معمول بخشی‬ ‫از هــر روز خــود را به حضور در شــبکه های‬ ‫‪ 67‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خطر افســردگی شــبکه اجتماعــی در کمین‬ ‫اســت و این اتفــاق می توانــد تهدیدی جدی‬ ‫بــرای همه کاربران محســوب شــود‪.‬‬ ‫چرخــه ابتــا به ایــن بیمــاری زمانــی آغاز‬ ‫میشــود که کاربر زمــان زیادی از شــبانه روز‬ ‫را بــه حضور در شــبکه اجتماعــی اختصاص‬ ‫میدهــد‪ ،‬دیگر فعالیت های خــود را به مرور‬ ‫زمــان کنــار مــی گــذارد؛ اتفاقاتــی از جمله‬ ‫فعالیــت بدنی و مالقات با دوســتان کمتر در‬ ‫او دیــده مــی ود و کم کــم زمینه‬ ‫بــرای گســترش افســردگی فراهم‬ ‫مــی آید‪.‬‬ ‫در حقیقت مشــخص شده است‬ ‫که افزایش میزان حضور در شــکبه‬ ‫هــای اجتماعی بــا کاهش حضور‬ ‫در محافــل اجتماعی و احســاس‬ ‫تنهایی رابطه مســتقیم دارد‪ .‬دکتر‬ ‫اســتفانی میهــاالس‪ ،‬مدیــر مرکز‬ ‫روانشناسی در دانشــگاه ‪UCLA‬‬ ‫بــا انجــام آخریــن مطالعــه خود‬ ‫اعــام کرده اســت که اگــر موارد‬ ‫زیــر در یــک فرد دیده شــود‪ ،‬می‬ ‫توان گفت که او در آســتانه ابتال به افسردگی‬ ‫شــبکه های اجتماعی به ســر مــی برد‪.‬‬ ‫* شــخص ترجیح مــی دهد زمان بیشــتری‬ ‫در خانــه حضــور داشــته باشــد و تمایلی به‬ ‫تعامــات اجتماعی و مالقات هــای حضوری‬ ‫ندارد‪.‬‬ ‫* فــرد قربانی افکار خود می شــود و بین او‬ ‫و دنیای بیــرون از او هماهنگی کمتری وجود‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫* تمایل بیشــتری برای گفتگوهــای اینترنتی‬ ‫بــا افــرادی که تفکر منفــی دارنــد ایجاد می‬ ‫شــود و حضور افراد مثبت تر با ســبک زندگی‬ ‫ســالم و مســیر هدفمند در اطراف او کمرنگ‬ ‫میشود‪.‬‬ ‫دکتــر میهاالس اعتقاد دارد که این نشــانه ها‬ ‫بسیار خطرناک اســت و اگر در شخصی دیده‬ ‫شــود‪ ،‬باید هر چه ســریع تر او را به پزشــک‬ ‫روانشــناس نشــان داد و مراحل درمانی را آغاز‬ ‫کرد‪.‬‬

‫‪67Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خطر ابتال به افسردگی شبکه اجتماعی‬ ‫در دنیــای امروزی که شــبکه های اجتماعی‬ ‫آخریــن اخبار و اطالعات را منتشــر می کنند‪،‬‬ ‫مــا را در جریان آگهی هــای کاریابی یا اخراج‬ ‫کارمنــدان در شــرکت هــای بزرگ قــرار می‬ ‫دهنــد‪ .‬گزارش های مربوط بــه مرگ و زندگی‬ ‫را در اختیارمــان می گذارنــد و به جز برقراری‬ ‫ارتبــاط با دیگران هر نیاز اطالعاتی که داشــته‬ ‫باشیم را پاســخ می گویند‪.‬‬ ‫دور از ذهــن بــه نظــر نمی رســد کــه روز‬ ‫بــه روز بر محبوبیــت این پلتفرم هــا افزوده‬ ‫شــود‪ .‬ســایت هایی از جمله فیس بــوک‪ ،‬به‬ ‫مشــترکان خــود کمک می کنند با دوســتان و‬ ‫اعضای خانــواده در هر نقطه از کره خاکی که‬ ‫قرار گرفته اند ارتباط داشــته باشــند و همین‬ ‫قابلیــت هــا باعــث می شــود تــا در جریان‬ ‫حضور در شــبکه های اجتماعی‪ ،‬احساســات‬ ‫مثبــت و منفی مــا نیز برانگیخته شــود‪.‬‬ ‫کاربــران به هنــگام حضور در شــبکه های‬ ‫اجتماعــی به صــورت ناخــودآگاه خــود را با‬ ‫دوســتان شــان مقایســه می کنند یا از اینکه‬ ‫کســی درخواســت دوســتی آنها را در شــبکه‬ ‫های اجتماعی نمی پذیرد ناراحت می شــوند‬ ‫و البتــه تمــام ایــن اتفاقات ســاده باعث می‬ ‫شــود تا احساســات ما با فضای مجازی بیشتر‬ ‫گــره بخورد‪.‬‬ ‫بــه همین دلیل اســت که برخــی از کاربران‬ ‫امــروزی بــه نوعــی اختــال موســوم بــه‬ ‫«افسردگی شــبکه های اجتماعی» مبتال شده‬ ‫انــد تا بیماری آنها در ارتباط با نحوه اســتفاده‬ ‫از ایــن پلتفرم ها توصیف شــود‪.‬‬

‫مرجع رسمی روانپزشکان و کارشناسان حوزه‬ ‫ســامت روانی در آمریکا نیــز توضیح داده که‬ ‫راهنمای تشــخیص دقیق این بیماری هنوز به‬ ‫دست نیامده اســت و البته برخی مطالعات و‬ ‫آمارهــا این اختالالت روانــی را تایید می کند‪.‬‬ ‫اگرچه افســردگی شبکه های اجتماعی هنوز‬ ‫مشــروعیت علمی ندارد‪ ،‬اما تفاوت رفتارهای‬ ‫اجتماعــی در افــرادی کــه بــه صــورت دائم‬ ‫خــود را درگیر فیس بوک‪ ،‬توییتــر‪LinkedIn، ،‬‬ ‫‪ MySpace‬و ‪ ...‬کــرده انــد‪ ،‬بــه وضــوح دیده‬ ‫مــی شــود‪ .‬برخی محققــان در بررســی های‬ ‫جدید خــود به این نتیجه رســیده اند که بین‬ ‫افســردگی و میزان اســتفاده از اینترنت رابطه‬ ‫مســتقیم وجود دارد و البته در مطالعات دیگر‬ ‫آمارهای متفاوت به دســت آمده اســت‪.‬‬ ‫کارشناســان هنوز به درســتی متوجه نشده‬ ‫انــد که شــبه هــای اجتماعی چگونــه باعث‬ ‫بــروز افســردگی می شــوند و چــه نکاتی در‬ ‫ســایت هایــی از این دســت وجــود دارد که‬ ‫افــرادی بــا زمینــه های افســردگی را بیشــتر‬ ‫تهدیــد مــی کند‪ .‬بــا همــه ایــن توضیحات‪،‬‬ ‫کارشناســان حوزه بهداشت و ســامت روانی‬ ‫بــا اطیمنــان کامل بــه این نتیجه رســیده اند‬ ‫کــه کــودکان و نوجوانان بیش از دیگر اقشــار‬ ‫جامعه از شــبکه هــای اجتماعی و رســانه ای‬ ‫تاثیــر می پذیرنــد و این در حالی بوده اســت‬ ‫که افســردگی مذکور در زنان بیشــتر از مردان‬ ‫دیــده مــی شــود‪ .‬امــا باید بــه این مســئله‬ ‫اعتراف کرد که شــبکه هــای اجتماعی مزایای‬ ‫فراوانــی را هم بــه همراه مــی آورند‪.‬‬

‫حضور بیش از حد مجاز‬ ‫آیا فکــر می کنید شــما هم بیــش از اندازه‬ ‫درگیر شــبکه های اجتماعی شده اید و شبانه‬ ‫روزتان با این ســایت ها ســپری می شود؟ در‬ ‫نخستین گام باید این ســوال را از خود بپرسید‬ ‫که چرا از یک شــبکه اجتماعی اســتفاده می‬ ‫کنید و حضــور در آن تا چه اندازه حس مثبت‬ ‫به شــما انتقال می دهد‪.‬‬ ‫اینکــه شــما بررســی صفحه شــخصی خود‬

‫افسردگیمجازی‬ ‫افســردگی شــبکه های اجتماعی اصطالحی‬ ‫اســت که ایــن روزهــا در جومع غربــی مورد‬ ‫اســتفاده قرار می گیرد و البته پزشــکان هنوز‬ ‫موفق نشــده اند که یک تعریــف دقیق برای‬ ‫آن ارائه دهنــد و معیارهایی را به کار گیرند تا‬ ‫مشــخص شــود این نوع افســردگی چه زمان‬ ‫و با چه شــدت و ضعفــی در کاربــران ایجاد‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫‪ 66‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫در فیــس بــوک را به تلفنی کــه در حال زنگ‬ ‫خوردن اســت ترجیح دهید‪ ،‬الیک شــدن تان‬ ‫در فیــس بوک برایتان اهمیت داشــته باشــد‪،‬‬ ‫میــزان توییت شــدن مطلبی کــه روی توییتر‬ ‫قرار داده باشــید ذهن شــما را به خود درگیر‬ ‫کند یــا تعداد کســانی کــه در توییتر صفحه‬ ‫شــما را دنبال مــی کنند به یک مســئله مهم‬ ‫تبدیل شــود‪ ،‬می تواند نشان از ورود به فرآیند‬ ‫درگیری های ذهنی و افســردگی های ناشی از‬ ‫حضور در شــبکه های اجتماعی باشــد‪.‬‬ ‫ایــن مثال هــای کوچک نشــان مــی دهند‬ ‫که شــبکه اجتماعی تا چــه اندازه مــی تواند‬ ‫بر اخــاق و حاالت روحی شــما تاثیر بگذارد‪.‬‬ ‫حتــی در برخی بررســی ها مشــخص شــده‬ ‫اســت کــه این قبیــل پلتفــرم ها مــی توانند‬ ‫به نحــوه زندگــی مبتالیان بر افســردگی هم‬ ‫تاثیــر بگذارند و زمینه های بیمــاری را در آنها‬ ‫تشدید کنند‪.‬‬ ‫ایــن مســئله در مطالعات علمی بــه اثبات‬ ‫رســیده اســت که اعتماد به نفس پایین‪ ،‬افکار‬ ‫منفــی‪ ،‬اضطــراب هــای اجتماعــی و تقویت‬ ‫زمینه های افســردگی با حضــور بیش از اندازه‬ ‫در شــبکه های اجتماعی گســترش می یابد و‬ ‫کاربــر را بیش از پیش درگیــر می کند‪.‬‬ ‫مخفی کردن احساســات و شــاد نشان دادن‬ ‫پشــت دیوار شیشه ای رایانه از جمله اتفاقاتی‬ ‫اســت که کاربــران به دنبال حضور در شــکبه‬ ‫هــای اجتماعــی انجام مــی دهنــد و همین‬ ‫اتفــاق باعث می شــود تــا آنها بیشــتر درگیر‬ ‫اختالالت روانی شــوند‪.‬‬ ‫پزشــکان توصیــه مــی کنند بــرای آنکــه از‬ ‫ایــن اختــاالت و مشــکالت روانــی در امان‬ ‫باشــیم بهتــر اســت بــرای حضور در شــبکه‬ ‫هــای اجتماعــی مانند دیگر اتفاقــات زندگی‪،‬‬ ‫تعــادل را رعایت کنیم‪ .‬حضور بیــش از اندازه‬ ‫در صفحه شخصی و بررســی اخبار و اتفاقات‬ ‫تکراری در این فضا نتایج خوشــایندی ندارد و‬ ‫می توانــد برای مــا زنگ خطر باشــد‪.‬‬ ‫محققان می گویند که هــر کاربری که زمان‬ ‫بیشــتری را به حضور در شبکه های اجتماعی‬

‫‪66Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بچه‌های اعماق‬

‫در شهر بی‌خیابان می‌بالند‬ ‫در شبک ‌ه مورگی پس‌کوچه و ُبن‌بست‬ ‫آغشت ‌ه دود ِ کوره و قاچاق و زردزخم‬ ‫قاب ِ رنگین در جیب و تیرکمان در دست‬ ‫بچه‌های اعماق‬ ‫بچه‌های اعماق‬ ‫باتالق تقدیر ِ بی‌ترحم در پیش و‬ ‫دشنام پدران خسته در ُپشت‬ ‫نفرین ِ مادران ِ بی‌حوصله در گوش و‬ ‫هیچ از امید و فردا در مشت‬ ‫بچه‌های اعماق‬ ‫بچه‌های اعماق‬ ‫بر جنگل ِ بی‌بهار می‌شکفند‬ ‫بر درختان ِ بی‌ریشه میوه می‌آرند‬ ‫بچه‌های اعماق‬ ‫بچه‌های اعماق‬ ‫با حنجر‌ه خونین می‌خوانند و از پا درآمدنا‬ ‫درفشی بلند به کف دارند‬ ‫کاو ‌ههای اعماق‬ ‫کاو ‌ههای اعماق‬ ‫احمد شاملو‬ ‫یکــی از مهم ترین عوامــل انحرافات فــردی و اجتماعی‬ ‫فقر اســت‪ .‬همچنین بیشــتر محرومیــت ها و بــر آورده‬ ‫نشــدن تمایالت كــه موجــب عــدم اطمینــان اجتماعی‬ ‫میشــود ناشــی از همین مشکل اســت‪ .‬بنابراین نمی توان‬ ‫ایــن پدیــده را نادیده گرفــت‪ .‬فقر باعث بروز مشــکالتی‬ ‫چون کمبود غذا‪ ،‬نداشــتن لباس‪ ،‬نداشــتن سالمت جسمی‬ ‫و روحــی که خود عامل اصلی بزهکاری اســت‪ ،‬می شــود‪.‬‬ ‫‪ ‬فقــر باعث پنــاه بردن بــه اعتیاد مــی شــود‪ .‬اعتیاد با‬ ‫ســرنگ هــای آلــوده و مصرف شــده دســت به دســت‪،‬‬ ‫بیماری‌هایی همچون ایدز را ‪ ‬گســترش مــی دهد و باعث‬ ‫‌بیمــاری جامعه می‌شــود‪ .‬فقر بستر‌ســاز جــرم و جنایت‬ ‫اســت و اغلب آنها به واسطه«نداشــتن» حادث می شوند‪.‬‬ ‫فقــر باعث نابــودی فردایی می‌شــود که امروز چشــم به‬ ‫آن دوختــه ایم‪.‬‬ ‫کودکــی که باید به جــای کودکی کردن و بــازی به دنبال‬ ‫لقمــه نانــی در خیابــان های بی رحــم امروز پرســه بزند‬ ‫نــه امــروزی دارد و نــه فردایی خواهد داشــت‪ .‬خواســته‬ ‫و ناخواســته درگیــر آلودگی‌هایی خواهد شــد که شــرمم‬ ‫می آیــد درباره کودکان از آنها بنویســم‪ .‬ایــن بچه ها به‬ ‫جــای خوابیدن بــر رختخوابی گرم و نــرم و دیدن رویاهای‬ ‫رنگی و شــیرین‪ ،‬بسترشــان پله های خانه ماست‪ .‬فکرش را‬ ‫بکنیــد کودکی را در خانه هایمان روی چشــم هایمان نگه‬ ‫میداریــم و حاضر نیســتیم خاری به پایش بنشــیند خدای‬ ‫ناکــرده روزی آواره خیابــان هــا شــود‪ .‬بی آنکــه مادری‬

‫‪65‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫داشــته باشــد که به آغوشش کشــد‪ ،‬بی آنکه پدری داشته‬ ‫باشــد که در برابــر رفتار و پرخاش دیگــران از او دفاع کند‪.‬‬ ‫حــاال چه انتظاری مــی توانیم ‪ ‬ازفردای ‪ ‬این کودک داشــته‬ ‫باشــیم‪ ،‬وقتی امروز هیچ در کف اوســت؟!‬ ‫‪ ‬این کــودکان نمی توانند تحصیل کنند‪ .‬فرهنگ آنها هیچ‬ ‫رشــد رو به جلویی نخواهد داشــت‪ .‬آنها اغلــب برای رفع‬ ‫نیــاز خود حتی باید مایحتاجشــان را از خانــواده و خواهر‬ ‫و بــرادر خود بدزدنــد‪ .‬آنجا خانواده مفهــوم عمومی خود‬ ‫را از دســت داده اســت‪ ،‬خانــواده ای که اولیــن پایه گذار‬ ‫شــخصیت و ارزش‌ها ومعیارهای فكری اســت‪ ،‬خانواده ای‬ ‫كه نقش مهمی در تعیین سرنوشــت و خط‌مشــی زندگی‬ ‫آینــده فــرد دارد و در عیــن حــال كه كوچك‌تریــن واحد‬ ‫اجتماعــی اســت از بزرگ‌تریــن منابع ثروت ‪ ‬اســت و به‬ ‫عنــوان یك نیروی ملی شــناخته می شــود كــه بزرگ‌ترین‬ ‫مقام‌ها را در جامعه بشــری دارد‪ .‬‬ ‫چنانچــه كــودك از خانــواده محبت ببینــد و به محبت‬ ‫بزرگترها اطمینان داشــته باشد به محیط پیرامونش اعتماد‬ ‫كامل خواهد داشــت در غیر این‌صــورت همه چیز برای او‬ ‫ناراحت‌كننده و خطرناك خواهــد بود و موجبات اضطراب‬ ‫او را فراهــم خواهد كرد‪.‬‬ ‫تربیــت هیچ معنایی آنجــا که نیاز وجــود دارد‪ ،‬نخواهد‬ ‫داشت‪.‬‬ ‫علی روستایی‬

‫‪65Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫فاجعه‌بارترین اشتباه‌های مترجم‌ها‬ ‫‪64‬‬

‫‪‬‬

‫انســان‌ها در سراســر جهان به زبان‌های مختلف صحبت‬ ‫می‌کننــد‪ ،‬بنابرایــن بروز مشــکل در برقــراری ارتباط میان‬ ‫آن‌هــا امری اجتناب‌ناپذیر اســت؛ در این میــان ترجمه به‬ ‫عنوان تنها واســطه برقرای ارتباط زبانی میان ملل مختلف‬ ‫نقشــی حیاتی دارد اما گاه اشــتباه‌های بــه ظاهر کوچک‬ ‫مترجمــان می‌توانــد پیامدهــای فاجعه‌بــاری بــه همراه‬ ‫داشته باشد‪.‬‬ ‫از توانایــی صحبت به دو زبان تــا توانایی ترجمه صحیح‬ ‫و دقیــق بیــن آن دو زبــان راه درازی اســت که همین امر‬ ‫موجب بــروز بزرگ‌ترین اشــتباه‌های ترجمه‌یــی در طول‬ ‫قرن‌های متمادی شــده است؛ اشــتباهه‌هایی که می‌تواند‬ ‫روابــط میان ملل گوناگون را تیــره و تار کند‪ ،‬موجب ایجاد‬ ‫نظریه‌های بی‌اســاس علمی شــود و یا در بدترین شکل به‬ ‫کشته شــدن هزاران نفر بیانجامد‪.‬‬ ‫در ادامــه نگاهی داریم بــه بزرگ‌تریــن و تاثیرگذارترین‬ ‫اشــتباه‌هایی کــه مترجم‌هــا مرتکــب‬ ‫شــده‌اند‪:‬‬ ‫* هنگامــی که جنــگ ســرد در اوج خود‬ ‫بــود‪« ،‬نیکیتا خروشــچف» رهبر شــوروی‬ ‫ســابق یک ســخنرانی جنجالی در ســفارت‬ ‫لهســتان در مســکو انجــام داد‪ .‬او در نطق‬ ‫خــود بــه برشــمردن مزایای کمونیســم در‬ ‫مقابــل ســرمایه‌داری پرداخــت و در انتهــا‬ ‫گفــت «مــا شــما را دفــن خواهیم کــرد»‪.‬‬ ‫برای آمریکا و روســیه که در آســتانه جنگ‬ ‫اتمــی بودند ایــن اظهارنظر بــه منزله آغاز‬ ‫جنگــی وهمناک بــود‪ .‬امــا در واقع منظور‬ ‫«خروشــچف»» از ایــن عبــارت آن بود که‬ ‫«ما بیش‌تر از شــما زندگــی خواهیم کرد»؛‬ ‫ایــن یــک ضرب‌المثــل معــروف در میان‬ ‫روس‌هاســت که توسط مترجم‌ها به اشتباه‬ ‫به گــوش همتایــان آمریکای ‌ی رســیده بود‪.‬‬ ‫آمریــکا پس از این ســخنرانی باور کرده بود‬ ‫کــه رهبر شــوروی در پی نابــودی آن‌هاســت و روابط دو‬ ‫کشــور به تیــره و تارترین شــکل ممکن خود رســید‪.‬‬ ‫* کارتــر رییس‌جمهــور وقــت آمریکا نیز در ســال ‪۱۹۷۷‬‬ ‫در اولیــن نشســت خبــری تاریــخ آمریکا در یک کشــور‬ ‫کمونیســتی و در حالــی کــه دو کشــور آمریکا و روســیه‬ ‫کامــا درگیر جنــگ ســرد بودند در ســخنرانی خــود در‬ ‫لهســتان عنوان کرد «امروز صبح آمریــکا را ترک کردم» که‬ ‫به اشــتباه توســط مترجمی ضعیف این‌گونه ترجمه شــد‬ ‫که «امــروز صبح آمریــکا را رها کرده و هرگــز بازنخواهم‬ ‫گشــت»! این ترجمه اشــتباه نیز در زمان خود جنجال‌ها و‬ ‫مشــکالت زیادی بــرای این چهره سیاســی ایجــاد کرد‪.‬‬ ‫* از ســوی دیگــر‪ ،‬مقام‌هــای برخی از دولت‌ها به ســوء‬ ‫اســتفاده از تفاوت‌های زبانی در جهت رســیدن به مقاصد‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خود متهم هســتند‪ .‬پیمــان کتبی «وایتانگی» ســال ‪1840‬‬ ‫بیــن بریتانیا و ‪ 500‬رییس قبیله در نیوزیلند از این دســت‬ ‫اســت که برداشــت‌های گوناگــون از این پیمان بــه زبان‬ ‫انگلیســی و زبان مائــوری موجب بروز اختالف شــدیدی‬ ‫میــان دو طرف شــد و کار به جایی رســید که طرف مقابل‬ ‫بریتانیــا بــا برپایــی تظاهرات ایــن پیمــان را کالهبرداری‬ ‫سیاسی خواند‪.‬‬ ‫در نســخه انگلیســی حق حاکمیت کامــل آن نواحی به‬ ‫انگلیس واگذار شــده است ولی در نســخه به زبان محلی‬ ‫فقــط حکومــت و دولــت واگذار شــده بود نــه تمامیت‬ ‫ارضی!‬ ‫* «جیوانــی ویرجینیــو» ستاره‌شــناس ایتالیایی در ســال‬ ‫‪ 1877‬و در تــاش برای ایجاد نقشــه‌ای از مریخ عنوان کرد‬ ‫که شــیارهایی بر روی این ســیاره مشــاهده کرده است که‬ ‫در فرآینــد ترجمــه از ایتالیایی به انگلیســی‪ ،‬این شــیارها‬ ‫به اشــتباه کانال (آبی) تعبیر شــد و موجب‬ ‫ایجــاد نظریــه‌ای شــد که ایــن کانال‌هــا را‬ ‫موجودات زنده و هوشــمند بر روی ســیاره‬ ‫مریــخ ایجــاد کرده‌انــد‪« .‬پارســیوال لوول»‬ ‫ستاره‌شــناس آمریکایی نیز که متقاعد شــده‬ ‫بــود مشــاهده‌های همتــای ایتالیایی خود‬ ‫کانال‌هــای آبی اســت بین ســال‌های ‪1894‬‬ ‫تــا ‪ 1895‬صدهــا نمونه دیگر از این شــیارها‬ ‫را کشــف کــرد و طی دو دهه بعــد از آن به‬ ‫انتشــار ســه کتاب همراه با تصاویری اقدام‬ ‫کرد که گمــان می‌کرد ســازه‌هایی مصنوعی‬ ‫ســاخته موجوات مریخــی بــرای انتقال آب‬ ‫اســت‪ .‬حتی یــک نویســنده بر اســاس این‬ ‫مشــاهدات کتــاب دیگــری درباره ســاکنان‬ ‫هوشــمند مریخ منتشــر کرد و این موضوع‬ ‫دســتمایه چندین فیلم و رمان در عالم سینما‬ ‫و ادبیات نیز شــد‪.‬‬ ‫* امــا فاجعه‌بارتریــن اشــتباه ترجمه‌یــی‬ ‫مربوط بــه تنها بمباران اتمــی در تاریخ بشــریت تاکنون‬ ‫اســت‪ .‬در ســال ‪ 1945‬و در جریــان جنــگ جهانــی دوم‪،‬‬ ‫مقام‌هــای آمریکایی از دولت ژاپن خواســتند که تســلیم‬ ‫شــود و در غیــر این صــورت آن‌هــا را نابــود خواهد کرد‪.‬‬ ‫در آن زمــان «ســوزوکی» رییس‌جمهــور وقــت ژاپن در‬ ‫پاســخ به این درخواســت از عبارت "‪ "mokusatsu‬استفاده‬ ‫کــرد به معنی «نظری ندارم و مشــغول فکر کــردن درباره‬ ‫آن هســتم»‪ .‬امــا مترجمــان یکــی دیگــر از معانــی این‬ ‫عبــارت به مفهوم معنــای «نادیده گرفتن بــا تحقیر» را به‬ ‫«ترومــن» رییس‌جمهور وقــت آمریکا انتقــال دادند و در‬ ‫نهایت شــرایط وخیم‌تر شــد و ســرانجام بمباران اتمی دو‬ ‫شــهر هیروشــیما و ناکازاکی بیش از ‪ 220‬هزار نفر کشــته‬ ‫بر جای گذاشــت تــا بزرگ‌ترین فاجعه بشــری روی دهد‪.‬‬

‫‪64Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪63‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪63Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪62‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪62Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫علینقی وزیری‪ ،‬درویش خان و مادرش‪ ،‬پوراندخت ســرحددار‪ ،‬موســس‬ ‫نخســتین دبیرســتان ملی دختران و اولین زن دیپلمه در کرمانشاه بود‪.‬‬ ‫کیخســرو از کودکــی موســیقی را با ســاز تار شــروع کرد و نــزد پدر‬ ‫کتاب های هنرســتان موســیقی‪ ،‬آثار وزیری و ردیف موســیقی ســنتی‬ ‫ایــران را فراگرفــت‪ .‬شــعر و ادبیات کهن فارســی را از مــادر آموخت و‬ ‫محضر بزرگانی چون کیوان ســمیعی و بهزاد کرمانشــاهی را درک نمود‪.‬‬ ‫کیخســرو پورناظری در ســال ‪ 1359‬گروه تنبور شــمس را بنیان نهاد که‬ ‫ایــن کار‪ ،‬راهی نویــن را برای نگاه به گروه نوازی موســیقی تنبور پیش‬ ‫اهل موســیقی نهاد‪.‬‬

‫«طهمــورث پورناظری» از نســل جدیدهای خاندان اســت که هنرش‬ ‫را در آلبــوم «نه فرشــته ام‪ ،‬نه شــیطان» به رخ کشــید‪ .‬ســهراب دیگر‬ ‫فرزنــد کیخســرو پورناظری نیــز با نوازندگی تار‪ ،‬تنبور‪ ،‬ســه تــار و دف‬ ‫آشــنایی داشــته و از ســال ‪ 1374‬در ارائــه کارهای هنری خــود با گروه‬ ‫شــمس همکاری دارد‪ .‬وی فارغ التحصیل هنرستان موسیقی سوره است‬ ‫و نواختن کمانچه را نزد اردشــیر کامکار آموزش دیده اســت‪ .‬او ســبک‬ ‫بســیار زیبــا و نوینی بــرای نواختــن دارد و روحی جدید به موســیقی‬ ‫ایرانی مخصوصا ســاز تنبور بخشــیده است‪.‬‬ ‫از جملــه آثار سرشــناس پورناظری می توان به آلبــوم رنگ های تعالی‬ ‫اشــاره کرد کــه او به همــراه طهمــورث پورناظری و اســتاد محمدرضا‬ ‫شــجریان اجرا کرده اســت‪ .‬از او اخیرا آلبوم موســیقی متن فیلم آرایش‬ ‫غلیظ در ســبک موســیقی تلفیقی (راک) و با آواز محمدرضا شــجریان‬ ‫منتشــر شــده است‪ .‬ســرعت او در نوازندگی ســاز‪ ،‬مثل زدنی است‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫تو بخوان جان جانان‬ ‫دهه پنجاه شمســی آواز ایرانــی چهره جدیدی را معرفــی کرد‪ .‬مردی‬ ‫از دیــار خراســان کــه آمده بــود تــا آواز ایرانــی را میــدان داری کند‪.‬‬ ‫استادمحمدرضا شــجریان که امروز یکی از تاثیرگذارترین افراد در عرصه‬ ‫آواز ایرانی اســت‪ ،‬آواز ایرانی را با حضورش رنگ و روی دیگری بخشــید‪.‬‬ ‫زاده مهرمــاه ‪ 1319‬کــه از دوران کودکی آواز می خواند پس از مهاجرات‬ ‫به تهران و آشــنایی با اســاتید تراز اول آن زمان با احمد عبادی آشــنا شد‬ ‫و از ســال ‪1346‬در کالس اســماعیل مهرتاش شرکت کرد‪.‬‬ ‫خســرو آواز ایــران‪ ،‬بــه دلیل نوع صدا و ســبک مخصــوص به خود و‬ ‫تصنیــف های ملــی میهنی که اجرا کرده و انتشــار آلبــوم های مردمی‬ ‫شــناخته می شود و شهرتی در ســطح جهانی دارد به طوری که وب گاه‬ ‫‪ 61‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫آسیاسوســایتی وی را پــرآوازه‬ ‫ترین هنرمند موسیقی اصیل‬ ‫ایرانــی و روزنامــه «ونکوور‬ ‫ســان» او را یکــی از مهــم‬ ‫تریــن هنرمنــدان موســیقی‬ ‫جهــان توصیف کرده اســت‪.‬‬ ‫از دیگــر دالیــل سرشناســی‬ ‫محمدرضــا شــجریان‪ ،‬مــی‬ ‫تــوان به فهرســت شــاگردان‬ ‫او که خوانندگان سرشناســی‬ ‫چون ایرج بســطامی‪ ،‬شهرام‬ ‫ناظری‪ ،‬حســام الدین سراج و‬ ‫پســرش همایــون شــجریان در این فهرســت قــرار دارند‪ ،‬اشــاره کرد‪.‬‬ ‫محمدرضا شــجریان شــیوه های آوازی اقبال الســلطان‪ ،‬تاج اصفهانی‪،‬‬ ‫میرزا ظلی‪ ،‬ادیب خوانســاری‪ ،‬حســین قوامی و غالمحسین بنان را روی‬ ‫صفحــات و نوارهــا به دقت دنبال کــرد‪ .‬اجرای زنده راســت پنجگاه در‬ ‫ســال ‪ 1354‬در جشــن هنر شــیراز به همراه محمدرضالطفــی و ناصر‬ ‫فرهنــگ فــر‪ ،‬که بعدهــا در یک آلبوم موســیقی با همین نام منتشــر‬ ‫شد‪ ،‬بســیار مورد استقبال واقع شد‪ .‬محمدرضا شــجریان عالوه بر همه‬ ‫توضیحــات بــاال از یک نظر دیگر هم خاص اســت‪.‬‬ ‫او پــدر یکی از موفق ترین و شــناخته شــده ترین خوانندگان نســل‬ ‫جوان موســیقی ایرانی یعنی همایون شجریان اســت‪ .‬در آخرین تجربه‬ ‫موفق فرزند خســرو آواز ایران‪ ،‬موســیقی ایرانی با آلبوم «نه فرشــته ام‬ ‫نه شــیطان» بعد از ســال ها دوباره بــه خانه های مــردم رفت‪ .‬آخرین‬ ‫بازی که شــاهد زمزمه کــردن آواز خوانندگان موســیقی ایرانی در خانه‬ ‫هــای مردم بودیم به ســال های تفــوق «ایرج» و «گلپا» بــر می گردد‪.‬‬

‫دیگران‬

‫مرحــوم محمدرضا لطفــی و فرزندش امید‪ ،‬زنده یاد پرویز مشــکاتیان‬ ‫و فرزنــدش آیین‪ ،‬فرهاد فخرالدینی و فرزندش فرزاد‪ ،‬مســعود شــعاری‬ ‫و فرزندش ســینا شــعاری هم از دیگر پدران و پســران موســیقی ایران‬ ‫هســتند که نباید از آوردن نامشــان در این گزارش غفلت می شد‪ .‬مجال‬ ‫کــم بود و نوبت به توضیح در مورد ســایرین نرســید‪..‬‬ ‫‬ ‫‪61Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫وزنه موسیقی ایران‬ ‫او یکــی از پرافتخارتین موزیســین هــای حال حاضر موســیقی ایران‬ ‫اســت‪ .‬حســین علیــزاده که فرزندانــش صبا و نیمــا نیز امــروز در کار‬ ‫هنر هســتند‪ .‬تا به امروز ســه بــار نامزد جایــزه معتبر گرمی (اســکار‬ ‫موســیقی) شده اســت‪ .‬این نوازنده و آهنگساز موســیقی ایرانی که کار‬ ‫فراگیری موســیقی را در محضر اســتاد هوشــنگ ظریف آغاز کرد یکی‬ ‫از پیشــروترین نوازندگان ســاز در موســیقی ایرانی به حســاب می آید‪.‬‬ ‫او پس از تحصیل در هنرســتان موســیقی به دانشــکده هنرهای زیبای‬ ‫دانشــگاه تهران رفت و هم زمان در مرکز حفظ و اشــاعه موســیقی به‬ ‫یادگیــری و اجرای کنســرت پرداخت‪.‬‬

‫او نزد هوشــنگ ظریف‪ ،‬حبیــب الله صالحی‪ ،‬محمــود کریمی‪ ،‬علی‬ ‫اکبر شــهنازی‪ ،‬داریوش صفوت‪ ،‬نورعلی برومند‪ ،‬ســعید هرمزی‪ ،‬یوسف‬ ‫فروتن و عبدالله دوامی موســیقی آموخته اســت‪ .‬علیزاده ســال ‪1347‬‬ ‫عضو ارکســتر رودکی بود‪ .‬دو کنستر او در جشــن هنر شیراز آغاز راه او‬ ‫بــه عنوان یکــی از وزنه های موســیقی ایراین بود‪.‬‬ ‫او بــا عضویــت در کانون چاووش همراه با دیگر اســتادان موســیقی‬ ‫ایــران از جملــه محمدرضا لطفی و پرویز مشــکاتیان آثــار جاودانه ای‬ ‫در موســیقی ایــران به نــام مجموعه آلبوم هــای چاووش اجــرا کرد و‬ ‫نیز با آموزش به هنرجویان موســیقی تاثیر مهمی در تربیت موســیقی‬ ‫دانــان و نوازندگان پس از انقالب گذاشــت‪ .‬علیزاده در اوایل دهه هفتاد‬ ‫ریاســت هنرستان موسیقی را بر عهده داشــت‪ .‬علیزاده تا سال ‪ 1384‬با‬ ‫محمدرضا شــجریان در قالــب گروهی چهارنفره همــراه با کیهان کلهر‬ ‫و همایون شــجریان به برگزاری کنســرت و اجرای برنامه در کشــورهای‬ ‫مختلف مشــغول بود‪ .‬حســین علیزاده دارای دو فرزند به نام های صبا‬ ‫(نوازنــده کمانچــه) و نیما (نوازنده رباب و تار) اســت که هم اکنون در‬ ‫گــروه هم آوایــان زیر نظر علیــزاده فعالیت دارند‪.‬‬ ‫فرزند نابغه آواز بودن‬ ‫دو نفــر بعــدی که الزامــا در هر لیســتی در مــورد پدران و پســران‬ ‫موســیقی ایران بالشــک باید یادی از آن ها کرد‪ ،‬حســین خواجه امیری‬ ‫(ایرج) و پســرش احســان خواجه امیری هســتند‪ .‬ایرج از خواننده های‬ ‫صاحب ســبک ایران اســت و صدایش از معدود صداهایی شــش دانگ‬ ‫به حســاب می آیــد‪ .‬صدایی که توانایــی اجرای هرچــه را بیش از حد‬ ‫انتظــار دارد‪ .‬محمدرضا شــجریان دربــاره وی می گوید‪« :‬صــدای ایراج‬ ‫‪ 60‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫در تاریــخ آوازخوانــی ما یک متر و معیار اســت و هرکــس بخواهد در‬ ‫باالتریــن حد حنجره صدایــی را مثال بزند می گوید صدا شــبیه صدای‬ ‫ایرج است»‪.‬‬ ‫صــدای ایــرج با ویژگی هایــی که آن را بــه عنوان و جایــگاه «صدای‬ ‫معیــار» در هنــر خوانندگی ما نزدیــک می کند‪ ،‬یکــی از نزدیک ترین‬ ‫صداها به ذات آواز (موســیقی) ایرانی است‪ .‬در میان خوانندگانی که از‬ ‫ابتدای ورود پدیده ضبط موســیقی به ایران صدایشــان به گوش رسیده‪،‬‬ ‫شــاید فقط قمرالملوک وزیــری در زیبایی و کمال و «رســا» بودنش در‬ ‫هنری به نام آواز‪ ،‬با ایرج قابل مقایســه باشــد‪ .‬بارزترین نکته در شــیوه‬ ‫صداســازی و صدادهی ایرج‪،‬‬ ‫آن اســت که از تمام امکانات‬ ‫بالقــوه حنجره اش ســود می‬ ‫بــرد و آن را به فعل تبدیل می‬ ‫کند‪ .‬بهتریــن الگو‪ ،‬برای یافتن‬ ‫توانایی های حنجره و کشــف‬ ‫صدای شــخصی به ویــژه در‬ ‫نزد هــر هنرجویی که فیزیک‬ ‫و بافــت انــدام هــای صوتی‬ ‫اش بــه ایــرج نزدیک باشــد‬ ‫محســوب می شود‪.‬‬ ‫احســاس خواجــه امیــری‬ ‫فرزنــد اســتاد کم نظیــر آواز‬ ‫ایرانی اســت‪ .‬بــه دلیل متولد‬ ‫شــدن در خانواده هنرمند از ســن ‪ 5‬ســالگی موســیقی را شــروع کرد‪.‬‬ ‫احســان از هفت‪ ،‬هشــت ســالگی کم کم به کالس های سنتور و ویلن‬ ‫رفــت‪ .‬پیانــو را از خواهــرش الیکا یاد گرفت‪ .‬در ســن یازده ســالگی به‬ ‫طــور جدی با آکوســتیک کــردن اتاقش تصمیم به ســاخت موســیقی‬ ‫گرفــت‪ .‬کار حرفــه ای خــود را با آهنگســازی برای مجموعه مســتند‪،‬‬ ‫که موســیقی بی کالم بــود آغاز کرد‪ .‬مطــرح تریــن کارش در آن دوران‬ ‫آهنگســازی آلبومی به نام«خاطرات زندگی» بــرای پدرش بود‪ .‬فقط می‬ ‫خواســت آهنگســاز شــود و ورود خود به عرصه خوانندگی یک شوخی‬ ‫می دانســت‪.‬‬ ‫در ســن ‪ 17‬ســالگی آلبــوم «مــن و بابــا» را روانــه بازار کــرد که کار‬ ‫مشــترک او و پدرش اســتاد ایرج بــود که خود او موفقیــت این آلبوم را‬ ‫تــا حــد زیادی مدیون حضور پدر می داند‪ .‬در ‪ 19‬ســالگی به پیشــنهاد‬ ‫قاســم جعفری برای ساخت موسیقی ســریال غریبانه انتخاب شد‪ .‬ترانه‬ ‫«هرچــی آرزوی خوبه‪ »...‬بســیار مورد اســتقبال قرار گرفت‪ .‬ســال ‪84‬‬ ‫آلبــوم «برای اولین بــار» را روانه بازار کرد‪ .‬در مهرماه ‪ 86‬آلبوم ســومش‬ ‫«ســام آخر» را روانه بازار کرد‪ .‬اولین کنســرت او در ســال ‪ 84‬در کیش‬ ‫برگزار شــد‪ .‬تاکنون کنســرت هــای موفقی در شــهرهای مختلف ایران‬ ‫برگزار کرده اســت‪.‬‬ ‫هنر پورناظری ها‬ ‫نــام فامیــل پورناظــری به گوش همــه دوســتداران موســیقی ایرانی‬ ‫آشناست‪ .‬پدر (کیخســرو) پایه گذار گروه موسیقی شمس و از برجسته‬ ‫تریــن نوازنــدگان و آهنگســازان موســیقی نواحــی ایران اســت‪ .‬پدر‬ ‫پورناظــری (پرویز پورناظری)‪ ،‬معروف به حاجی خان از شــاگردان کلنل‬ ‫‪60Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آواز ایرانــی‪ ،‬ســه تــار هم می‬ ‫نواخــت‪ .‬وی از ســبک قدما و‬ ‫خواننــدگان آن دیار به خصوص‬ ‫«شــیخ داوودی» خواننــده‬ ‫بــزرگ آن زمــان بهــره گرفته و‬ ‫نیز داشــته هایــش را در اختیار‬ ‫فرزندش گذاشــت‪.‬‬ ‫یکــی از دالیــل اصلــی کــه‬ ‫ناظــری را در جایــگاه کنونــی‬ ‫قــرار داده و مطالعه آثــارش را‬ ‫بــرای جوانان موســیقی ایرانی‬ ‫به امــری ضروری مبــدل کرده‪،‬‬ ‫آشــنایی بی چون و چــرای او با‬ ‫شــعر و ادبیات فارســی است‪.‬‬ ‫بــه نظر ناظری شــیوه قالب در‬ ‫مواجهه خوانندگان با شــعر شــاعران متفــاوت ارائه آن شــاعار با بیانی‬ ‫تغزلی اســت‪.‬‬ ‫بدعــت امــا در خانــواده ناظری محــدود به فعالیت های پدر نشــد‪.‬‬ ‫حافــظ ناظری فرزند شــوالیه آواز ایران که پســر اســتاد برجســته آواز‬ ‫ایرانی اســت از سه ســالگی موســیقی را آغاز کرد‪ .‬حافظ ناظری درباره‬ ‫خود می گوید‪« :‬دوران کاری موســیقی من از ســن ‪ 9‬ســالگی آغاز شد‬ ‫زمانی که پدرم (شــهرام ناظری) را در اجراهای موســیقی سنتی ایران در‬ ‫آســیا و اروپا همراهی می کردم‪ .‬در ماه مارس ســال ‪( 2001‬اســفندماه‬ ‫‪ )1379‬در شــهر نیویــورک کنســرتی برگزار کردیم کــه زندگی مرا تغییر‬ ‫داد‪.‬‬ ‫پویایــی کار گــروه مــا در منتقدان و حضــار غوغایی بــه راه انداخت‬ ‫کــه بــه علت کیفــت و نوآوریش به یک ســطح جدیــدی از الهامات و‬ ‫ارتباطــات موســیقیایی منجر شــد‪ .‬در این مرحله بود که متوجه شــدم‬ ‫چــه کار بایــد کنم و برای باقی عمــر هنری ام چه مســیری پیش گیرم‪.‬‬ ‫ســپس به ایــران آمدم و تصمیم گرفتم که برای تحصیل موســیقی غرب‬ ‫به آمریــکا برگردم‪.‬‬ ‫او در جدیدتریــن تجربــه خود آلبومــی با نام بعد یازدهم را از ســوی‬ ‫کمپانی سونی روانه بازار موســیقی کرد‪ .‬در این آلبوم ستارگان موسیقی‬ ‫جهان و برندگان ‪ 35‬جایزه جهانی موســیقی حافــظ ناظری را همراهی‬ ‫کــرده انــد‪ .‬آلبوم او بعــد از انتشــار این آلبــوم بارها در صــدر جدول‬ ‫فــروش هفتگی آلبــوم های محبوب جهان قــرار گرفت‪.‬‬

‫یک پدر و زحماتی که به بار نشست‬ ‫از نظر تاریخی دومین خانواده ای که باید در این لیســت قرار بگیرند‪،‬‬ ‫پدر و پســران خانواده روحانی اند‪ .‬رضا روحانی هنرمند شــناخته شــده‬ ‫ایرانــی (پدر ایــن خانواده) بــا عالقه فراوانی که به موســیقی داشــت‬ ‫پســرانش را در همین مســیر قرار داد‪ .‬رضا روحانی مهندس کشــاورزی‪،‬‬ ‫در اســتان گیــان بــود کــه در کار نواختن ویلون و ســرودن شــعر نیز‬ ‫تجربیــات زیــادی داشــت‪ .‬او از لحظه تولــد «انوشــیروان»‪ ،‬او را تحت‬ ‫مراقبت خود قرار داد و هر وقت که ســاز را به دســت می گرفت آهن‬ ‫مالیــم و مشــهور «الالیی» را بــرای او در کنار گهــواره اش می نواخت‪.‬‬ ‫درواقــع می تــوان گفت کــه روحانی از زمان شــیرخوارگی گوشــش با‬ ‫‪ 59‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫نوای موســیقی آشنا شد‪.‬‬ ‫انوشــیروان روحانی‪ ،‬در ســن ‪ 7‬ســالگی با راهنمایی های پدر‪ ،‬با خط‬ ‫«نت» آشــنا می شــود و در همین اوقات وارد هنرســتان موسیقی شده‬ ‫و جــواد معروفی اســتاد پیانوی ایــران‪ ،‬تعلیم وی را بــر عهده می گیرد‪.‬‬ ‫انوشــیروان از این تاریخ بــه بعد مدارج ترقی را به ســرعت طی نموده‬ ‫و با آشــنایی کــه پدر وی با آقای عباس شــاپوری داشــت بــه رادیو راه‬ ‫یافت‪ .‬در ارکســتر شــاپوری برنامه هایی اجرا می کند‪ .‬در اولین جلســه‬ ‫ای کــه «انوش کوچولــو» را جهت اجــرای برنامه به رادیــو می برند به‬ ‫علــت کوچکی و کوتاهی قــد و قامتش‪ ،‬آقای صبحی مهتدی ایشــان را‬ ‫به روی صندلی گذاشــته تا ســازش به میکروفن نزدیک شــود‪.‬‬

‫انوشــیروان روحانی از ســن یازده ســالگی عضو روزمزد رادیو می شود‬ ‫و در ســن هجده ســالگی در کنســرواتور پاریس مشــغول تحصیل و از‬ ‫ایــن مرکز فــارغ التحصیل می گــردد‪ .‬اولین آهنگی که می ســازد و در‬ ‫رادیــو اجرا می شــود «اســرار ســاز» نام داشــت که پوران مــی خواند‪.‬‬ ‫انوشــیروان روحانی بیش از ‪ 25‬سال نداشــت که عضو شورای موسیقی‬ ‫رادیو می شــود و تا آخرین ســالی که در آن ســازمان فعالیت داشــت‪،‬‬ ‫این ســمت را عهده دار بــود‪ .‬او از اولین برنامه «گل هــا» با این برنامه‬ ‫همکاری فراوان داشــت‪ .‬رهبری ارکســتر شــماره ‪ 8‬به عهده او بود‪.‬‬ ‫انوشــیروان روحانی یکی از آهنگســازان خوب معاصر اســت که بیش‬ ‫از دویســت آهنــگ متنوع و جالب ســاخت که اکثر آن هــا از معروف‬ ‫تریــن آهنگ های زمــان خود بــود‪ .‬روحانی در آهنگســازی ویژه فیلم‬ ‫و ســینما نیز دارای آثــار معروف و ارزنده ای می باشــد‪ .‬از میان آهنگ‬ ‫های انوشــیروان روحانی‪ ،‬مردم بیشــتر به آهنگ «ســلطان قلب ها» و‬ ‫«گل ســنگ» و «تولد مبارک» عالقمندند‪.‬‬ ‫مهندس روحانی‪ ،‬برای فرزندان دیگر خود اردشــیر‪ ،‬شــهداد‪ ،‬شــهریار‬ ‫روحانــی نیز عالوه بر پدری مهربان و دلســوز‪ ،‬معلمی ســخت گیر نیز‬ ‫بــود‪ .‬بــه طوری که زحماتــش به ثمر رســید‪ .‬این فرزندان نیــز هرکدام‬ ‫در موســیقی پیشــرفت شــایان توجهی نموده اند‪ .‬اردشــیر معلم پیانو‬ ‫اســت که یکی از آهنگ هایش آرم برنامه ســام صبح به خیر رادیو می‬ ‫باشد‪ .‬شهداد آهنگســاز و رهبر ارکستر سمفونیک های متعددی است‪.‬‬ ‫بیشــتر آهنگ های انوشــیروان روحانی را وی تنظیم کرده است‪ .‬شهداد‬ ‫روحانــی‪ ،‬رئیس و رهبر ارکســتر ســمفونی ‪ COAT‬لــس آنجلس بوده‬ ‫اســت‪ .‬عالوه بر آن‪ ،‬او رهبری بســیاری از ارکسترهای سمفونی معتبر را‬ ‫به طــور مهمان بر عهده داشــت‪.‬‬ ‫‪59Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫پسر کو ندارد نشان از پدر‬ ‫پسرانی که در موسیقی راه پدر را ادامه دادند‬ ‫همیشــه بوده و هســت‪ ،‬نمی شــود کتمان کرد که هر پســری‪ ،‬تحت‬ ‫تاثیر اولین قهرمان زندگی خود یعنی پدرش نباشــد و دوســت نداشــته‬ ‫باشــد راهش را ادامه بدهد‪.‬‬ ‫رضــا نامجو در مجله آهنگ ایده آل مینوســد ‪ :‬در هر شــاخه ای هم‬ ‫این ماجرا بوده و هســت‪ .‬از فوتبال و «حجــازی» ها و «پروین» هایش‬ ‫بگیر تا ســینما با «ارجمند» ها و «شــریفی» ها و «فرهــادی» ها‪ .‬حاال‬ ‫این قضیه در موســیقی هم هســت‪ .‬البته پررنگ تــر و تاثیرگذارتر و از‬ ‫همــه مهم تر اینکه کمتر به این موضوع پرداخته شــده اســت‪ .‬در این‬ ‫مطلب همه پدر و پســرهای موسیقی کشــور و آنهایی که با هم رابطه‬ ‫نزدیکی دارند را مــرور کرده ایم‪.‬‬

‫موسیقی ایران مدیون این پدر است‬

‫اولیــن هنرمنــدی کــه باید در لیســت پیــش رو از او یاد کرد حســن‬ ‫کامــکار اســت‪ .‬پرتــاش ُکرد که بــا تمام ســختی ها و مشــقات پیش‬ ‫رویش راه موســیقی را پیش گرفت و ماندگارترین گروه موســیقی ایرانی‬ ‫را که متشــکل از فرزندانش بود تشــکیل داد‪ .‬حســن کامکار در ســال‬ ‫‪ 1302‬در ســنندج بــه دنیــا آمد‪ .‬عشــق و عالقه اش به موســیقی مثال‬ ‫زدنــی بود‪ .‬این عالقه تا آن حد در او ریشــه دوانــده بود که به خاطرش‬ ‫‪58‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫وارد ارتش شــد‪ ،‬آخر در آن ســال ها تنها جایی که می شــد به واســطه‬ ‫آن با موســیقی ارتبــاط برقرار کــرد ارتش بود‪.‬‬ ‫آشــنایی پدر خانواده کامکارها باســازهای موســیقی ایرانی و ویلن که‬ ‫در ‪ 17‬ســالگی اتفاق افتاد مســیر تــازه ای را پیش روی او و موزیســین‬ ‫هــای بعد از او قــرار داد‪ .‬عالقه کامکار به موســیقی تا بــه آن حد بود‬ ‫که بســیاری از ســازهای ایرانی از جمله ســنتور‪ ،‬تار‪ ،‬سه تار و کمانچه را‬ ‫بــدون اســتاد فراگرفت‪ .‬کامکار با وجود تمام مشــکالتی که بر ســر راه‬ ‫داشــت توانست موسیقی ایرانی خصوصا موســیقی کردستان را متحول‬ ‫کند‪ .‬حســن کامــکار عالقه زیادی به حضــور فرزندانــش در این عرصه‬ ‫داشــت‪ .‬بنابرایــن با توجــه به عالقــه آن ها به ســازهای ایرانــی برای‬ ‫هرکــدام از آن ها یک ســاز انتخاب کرد‪.‬‬ ‫هوشــنگ‪ ،‬بیژن‪ ،‬پشنگ‪ ،‬ارســان‪ ،‬قشــنگ‪ ،‬اردوان‪ ،‬اردشــیر و ارژنگ‬ ‫امروز در عرصه موســیقی ایرانی نوازندگان و آهنگســازان شناخته شده‬ ‫ای هســتند‪ .‬پس از آنکه فرزندان کامکار به آمادگی نســبی برای نواختن‬ ‫موســیقی دســت پیدا کردند‪ ،‬اولین ارکســتر ایــن خانواده در ســال ‪44‬‬ ‫تشــکیل شــد‪ .‬از آن ســال تاکنون گروه «کامــکار» مهم تریــن خانواده‬ ‫موســیقی در ایــران اســت‪ .‬گروهی که همــه نوازنده هایــش جزیی از‬ ‫خانــواده هســتند و تاثیر شــگفت انگیزی را هم بر موســیقی کشــور‬ ‫داشــته و دارند‪.‬‬

‫یک شوالیه‬ ‫هنرمندان بعدی که نامشــان باید در این لیســت باشد شهرام و حافظ‬ ‫ناظری هســتند‪ .‬پدر (شــهرام ناظری) از تاثیرگذارترین چهــره های آواز‬ ‫ایرانــی در ‪ 4‬دهه اخیر اســت‪ .‬او با حضورش در عرصه موســیقی ایرانی‬ ‫موســیقی مقامی را وارد بدنه اصلی موســیقی که تا پیــش از این صرفا‬ ‫خود را پایبند ردیف دســتگاهی می دانســت‪ ،‬کرد‪.‬‬ ‫حماســه و عشــق را در هــم آمیخــت و طرحی نــو درانداخــت‪ .‬این‬ ‫هنرمند کرمانشــاهی در خانواده ای ُکردزبان و آشــنا با موسیقی و شعر‬ ‫بــه دنیا آمد‪ .‬وی صدای دل نشــینش را از پدر و مــادر خویش به یادگار‬ ‫دارد‪ .‬از دوران خردســالی توســط مادرش با شــعر و آواز آشنا شد؛ پدرش‬ ‫نیــز صدای لطیفی داشــت‪ .‬ضمن آشــنایی با گوشــه هــا و ردیف های‬ ‫‪58Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪57‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪57Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪56‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪56Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫رویداد قــرار گیرد‪.‬‬ ‫چشــمان دختر کوچولــو حــاال در انتظار کمک‬ ‫دســتانی اســت که جای احساس ســرد مادرش را‬ ‫بگیــرد‪ .‬او هم‌اکنــون تا مشــخص شــدن پرونده‬ ‫مــرگ پــدرش تحت مراقبــت عمــو و زن‌عمویش‬ ‫قــرار دارد‪ .‬به گفته ســوپروایزر بیمارســتان مدنی‪،‬‬ ‫دختــر کوچولــو اگــر تنها یــک ســاعت دیرتر به‬ ‫بیمارســتان منتقل می‌شــد‪ ،‬به خاطر ســوء‌تغذیه‬ ‫دوام نمی‌آورد‪.‬‬ ‫«زهره ندافــی» روانشــناس و مشــاور خانواده‪،‬‬ ‫اعتیــاد به مواد مخــدر و در نهایت بیــکاری را دو‬ ‫عامل مهم تنش‌هــای اخالقی در خانــواده نام برد‬ ‫و گفــت‪ :‬خــود اعتیاد نیز نــه تنها شــخص را در‬ ‫برون‌رفت‌هــای اجتماعــی دچار اختــال می‌کند‪،‬‬ ‫بلکه خانــواده را هم تحت تأثیر این مســأله قرار‬ ‫می‌دهد‪.‬‬ ‫وی افــزود‪ :‬کج‌خلقــی‪ ،‬خشــونت و خونســردی‬ ‫در مواجهــه با مســائل زندگی از جملــه رفتارهای‬ ‫فــرد معتــاد به مواد مخدر اســت‪ .‬قبــل از ازدواج‬ ‫دختــران و پســران باید حتماً با شــناخت و کمک‬ ‫گرفتن از کارشناســان یا افراد باتجربه امر ازدواج را‬ ‫انجام دهنــد تا در نهایت با تشــکیل یک خانواده‬ ‫مســتحکم‪ ،‬زمینه آینده درخشان برای فرزندانشان‬ ‫را ایجاد کنند‪.‬‬ ‫وی از والدین خواســت هیچ‌وقــت فرزندان خود‬ ‫را مجبــور به ازدواج با شــخصی که آنهــا مایل به‬ ‫زندگــی بــا هم نیســتند‪ ،‬نکننــد‪ .‬عشــق و عالقه‬ ‫عاقالنه یکــی از شــاخه‌های مهــم ازدواج ایده‌آل‬ ‫محســوب م ‌یشود‪.‬‬ ‫تفاهم الزمــه یک زندگی موفــق در بین زوجین‬ ‫به شــمار مــی‌رود که باید بــه آن توجه کرد‪.‬‬ ‫اگــر زن و شــوهر بعــد از ازدواج مشــکالتی با‬ ‫هــم دارنــد‪ ،‬نبایــد به ایــن موضوع فکــر کرد که‬ ‫بــا آوردن فرزند حتماً مشکالتشــان حل می‌شــود‪.‬‬ ‫درســت اســت کــه فرزنــد باعــث گرم‌تر شــدن‬ ‫زندگــی می‌شــود‪ ،‬امــا بــه هیچ‌وجــه مشــکالت‬ ‫اساســی زن و شــوهر که بــا هم اختــاف دارند را‬ ‫حــل نمی‌کند‪ ،‬در چنین وضعیتــی تولد فرزند تنها‬ ‫باعث گریبانگیر شــدن آن فرزند با مشــکالت پدر‬ ‫و مادرش می‌شــود‪.‬‬

‫‪55‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪55Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ ۴‬روز زندگی دختر ‪ ۳‬ساله‬ ‫با جنازه پدرش‬ ‫دختــرک دیگر نــای گریه هم نداشــت‪ ،‬چهار روز در کنــار جنازه‬ ‫تو‌جوی دســتان مهربانانه بود‪ ،‬ای کاش در باز می‌شد‬ ‫پدر در جســ ‌‬ ‫و مــادر او را در آغــوش می‌گرفت… دختر کوچولو ‪ ۳‬ســال بیشــتر‬ ‫ندارد‪ ،‬تشــنه و گرســنه به چشمان جســد پدری خیره شده بود که‬ ‫هر لحظــه رنگ و بویش عوض می‌شــد و او را می‌ترســاند‪.‬‬ ‫روزنامــه ایران نوشــت‪ :‬در خانه خاموش دختــرک آنقدر گریه کرد‬ ‫کــه نیمه‌جــان در گوشــه‌ای افتاد‪ ،‬انگار سرنوشــت دختــر کوچولو‬ ‫بــوی عید نمــی‌داد‪ ،‬پشــت دیوارهای ایــن خانه همــه در تکاپوی‬ ‫نــوروز بودنــد و دختر کوچولو با مرگ دســت و پنجه نــرم می‌کرد‪.‬‬ ‫انــگار همین دیــروز بود که مــادر‪ ،‬دختــرک را در آغوش می‌گرفت‬ ‫و موهایــش را نوازش می‌کرد و حاال…باور کردنش ســخت اســت و‬ ‫بغض به گلوها می‌نشــاند!‬ ‫ســحرگاه آخرین جمعه سال گذشــته اهالی خردمدشت با مراجعه‬ ‫بــه کالنتری ‪ ۴۱‬کــرج ادعــا کردند بــوی مشــمئز‌کننده‌ای از خانه‬ ‫یکی از همسایه‌های‌شــان به مشــام می‌رســد‪ .‬در پی ایــن گزارش‪،‬‬ ‫مأمــوران پلیس خــود را به خانه مرموز رســاندند و با شکســتن در‬ ‫خانه بــه داخل آن نفــوذ کردند‪.‬‬ ‫ســرهنگ «سید‌حســین ســیدحقیقی» فرمانده پلیس کرج گفت‪:‬‬ ‫مأموران بــا حضور در خانه با جنازه پدر ‪ ۳۴‬ســاله و پیکر نیمه‌جان‬ ‫دختربچه ســه ســاله روبه‌رو شــدند‪ .‬دختر کوچولوی ســه ساله که‬ ‫نزدیــک بــه چهــار روز بــدون آب و غذا با جســد پــدرش در خانه‬ ‫حبس شــده بود‪ ،‬بــا کمک بموقع مردم و پلیــس از کام مرگ نجات‬ ‫یافت‪ .‬تیم ویژه‌ای از کارآگاهان دایره جنایی با بررســی بیشــتر برای‬ ‫کشــف علت مرگ مرد ‪ ۳۴‬ســاله در محل حادثه حاضر شــدند‪.‬‬ ‫یکــی از کارآگاهــان کالنتری ‪ ۴۱‬خرمدشــت علت مــرگ عباس را‬ ‫مصــرف بیــش از انــدازه مواد مخــدر اعالم کــرد‪ ،‬اگرچــه هنوز به‬ ‫صــورت رســمی مرگ مشــکوک این مرد از ســوی پزشــکی قانونی‬ ‫اعالم نشــده اســت‪ .‬در بررسی تیم پلیسی مشخص شد ‪ ۲۰‬روز پیش‬ ‫از کشــف جســد پدر خانواده‪ ،‬مادر دختر بچه بــه دلیل اختالفاتی‬ ‫کــه بــا وی داشــته‪ ،‬خانه را تــرک کرده و دختر ســه ســاله‌اش را با‬ ‫پدرش تنها گذاشــته است‪.‬‬

‫تو‌گو با مادر دختربچه‬ ‫گف ‌‬

‫مادر دختر بچه حرف‌هایی باورنکردنی می‌زند‪ .‬مشــخص نیســت‬ ‫در چه شــرایط روحــی و روانی قرار دارد که مهر مــادری را فراموش‬ ‫‪54‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ببخشی‬ ‫د‬ ‫ا‬ ‫گ‬ ‫ر‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫ن‬ ‫ن‬ ‫وشته‬ ‫خیل‬ ‫ی تلخ است‬

‫کرده و اصرار دارد‪ ‬که دخترش را سرپرســتی نکند…‬ ‫٭ چند سال داری؟‬ ‫‪ ۳۰‬سال‪.‬‬ ‫٭ چند وقت است که ازدواج کرده‌ای؟‬ ‫‪ ۷‬سال‪.‬‬ ‫٭ چرا خانه را ترک کردی؟‬ ‫به دلیل اختالفاتی که با شوهرم داشتم‪.‬‬ ‫٭ علت اختالفت چه بود؟‬ ‫بیکاری و اعتیاد‪.‬‬ ‫٭ چند مدت است که دخترت را ندیده‌ای؟‬ ‫یک ماه‪.‬‬ ‫٭ شغل همسرت قب ًال چه بود؟‬ ‫او کارگر فصلی بود‪ ،‬شغل خاصی نداشت‪.‬‬ ‫٭ شوهرت چند وقت بود که اعتیاد داشت؟‬ ‫از ابتدای ازدواجمان‪.‬‬ ‫٭ چرا از همان ابتدا تصمیم به جدا شدن نگرفتی؟‬ ‫پدر و مادرم مانع شدند‪.‬‬ ‫٭ دلتنگ دخترت نشده بودی؟‬ ‫نه‪ ،‬اص ًال دلتنگش نبودم‪.‬‬ ‫٭ تکلیف دخترت چه می‌شود‪ ،‬او با چه کسی زندگی می‌کند؟‬ ‫من دخترم را نمی‌خواهم و برایم مهم نیست چه می‌شود!‬ ‫٭ چه چیز باعث شد با عباس ازدواج کنی؟‬ ‫به اجبار پدر و مادرم‪.‬‬ ‫٭ چرا آینده دخترت برایت مهم نیســت؟ مســائل مالی یا مســأله‬ ‫چیز دیگری است؟‬ ‫من خسته شدم‪ ،‬می‌خواهم تنها باشم‪.‬‬ ‫٭ آیا خســته شــدن باعث می‌شــود مهر و محبت مــادری را هم‬ ‫از دست بدهی؟‬ ‫بله‪ ،‬من دیگر هیچ مهری در دلم ندارم‪.‬‬ ‫بنــا بر این گــزارش‪ ،‬این واقعیت تلخ و شــوک‌برانگیز احساســات‬ ‫ســرد مــادر به دختر کوچولو جای ســؤال را در ذهــن ایجاد می‌کند‬ ‫کــه چرا بایــد آینده این دختــرک گرفتار رفتــار خام پــدر و مادری‬ ‫شــود که برای زندگی مســالمت‌آمیز هیچ طرحی نداشته و صاحب‬ ‫فرزنــدی می‌شــوند کــه زندگی او هــم در آینده تحت‌الشــعاع این‬ ‫‪54Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫شــد‪ .‬روزی کــه یکــی از چهره‌های بــزرگ و‬ ‫کاریزماتیــک کلمبیا خورخــه گایتــان‪Jorge ،‬‬ ‫‪ ، Eliécer Gaitán‬ترور شــد و از آن روز رســما‬ ‫دوره ی وحشتناک خشونت در کلمبیا آغاز شد‬ ‫و تا حدود چهل ســال خشــونت بــه موضوع‬ ‫رایجــی در ادبیــات کلمبیا تبدیــل گردید‪ .‬به‬ ‫طبع آثــار مارکز نیزاز آن گروه مســتثنی نبود‪.‬‬ ‫از جمله”کســی به ســرهنگ نامه نمی‌نویسد‬ ‫“(‪ )۱۹۵۸‬و ” ســاعت شــوم “(‪. )۱۹۶۲‬‬ ‫ایده ی سومین تســلیم زمانی به ذهن مارکز‬ ‫خطــور کــرد کــه در مدرســه – ‪ Zipaquirá‬‬ ‫زیپاکیرا ‪ ،‬مشــغول تحصیل بــود ‪ .‬در آن زمان‬ ‫او داســتان دختری را نوشــته بود که به پروانه‬ ‫تبدیل می‌شــد و این دوگانگی او را آزار می‌داد‪.‬‬ ‫در همــان وقــت معلــم او بعــد از خوانــدن‬ ‫داســتان‪ ،‬یک نســخه از کتابی که در آن زمان‬ ‫بسیار ســخت در کلمبیا یافت می‌شد‪ ،‬یعنی”‬ ‫مســخ” اثر فرانتس کافکا بــه او داد و مطاله ی‬ ‫ایــن کتاب بــود که ذهــن مارکز را بــرای این‬ ‫داســتان آماده کرد‪.‬‬ ‫این اثر‪ ،‬داســتان مرد جوانی اســت که ظاهرا‬ ‫مرده اســت‪ ،‬اما تحت یــک درمان قــرار دارد‬ ‫که بــه او این امــکان را می‌دهــد تا همچنان‬

‫‪53‬‬

‫‪‬‬

‫مثــل یک فــرد عادی بــه زندگی ادامــه دهد‪.‬‬ ‫بدیهی اســت‪ ،‬چون مرده است‪ ،‬روح در جسم‬ ‫او نیســت‪ .‬در کوتاه مدت‪ ،‬مرد پیرتر می‌شــود‬ ‫ولی در واقع مرده اســت‪.‬‬ ‫داســتان بــا مــرد جوانــی آغاز می‌شــود که‬ ‫دچار درد شــدیدی در جمجمه‌اش است‪ .‬دردی‬ ‫که می‌گویــد او در “مرگ اول” خود احســاس‬ ‫کرده و پزشــکان بیماری‌اش را غیر قابل درمان‬ ‫تشــخیص داده و او درگذشته بود‪ .‬فورا مادرش‬ ‫را در جریــان می‌گذارنــد کــه قــرار اســت به‬ ‫زودی درمانــی را برای او آغاز کنند که ادامه  ی‬ ‫عملکردهای ارگانیــک را در او تضمین کند‪.‬‬ ‫در واقــع‪ ،‬درمــان قبل از اطالع مــادرش آغاز‬ ‫شــده بود‪ .‬ازیــن رو جســد هنوز زنــده بود‪،‬‬ ‫امــا فاقــد روح‪ .‬روح پســر قادر به ســفر پس‬ ‫از مــرگ نبــود‪ ،‬زیرا هنوز بدن زنــده بود‪ ،‬روح‬ ‫در دنیــای فیزیکی به دام افتــاده‪ ،‬اما خارج از‬ ‫بــدن خود‪ ،‬ماننــد آن‌چه که در ســفر کیهانی‬ ‫رخ می‌دهــد‪ ،‬تنها و بدون بازگشــت‪.‬‬ ‫در همیــن حــال‪ ،‬مــادر شــاهد رشــد بدن‬ ‫پســرش با گذشــت زمــان اســت‪ .‬در نهایت‪،‬‬ ‫وقتی به ســن ‪ ۲۵‬ســالگی رســید‪ ،‬رشــد بدن‬ ‫متوقف شــد‪ .‬مانند آن‌چه معمــوال برای همه‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اتفــاق می‌افتــد‪ ،‬این توقــف مادر را بســیار‬ ‫افســرده کــرد‪ .‬چــرا که بــدن عالئم مــرگ را‬ ‫نشــان م ‌یداد‪.‬‬ ‫طــی این ‪ ۲۵‬ســال‪ ،‬روح و جســم در تابوتی‬ ‫یکســان بــه دام افتاده بودند‪ ،‬تماشــای آن‌چه‬ ‫کــه در اطــراف رخ می‌داد و او قــادر به هیچ‬ ‫واکنشــی نبود‪ .‬ســرانجام روزی فرا رســید که‬ ‫بدن از خــود بوی تند تعفــن متصاعد کرد‪.‬به‬ ‫طوری کــه روح نتیجه گرفت کــه درمان تمام‬ ‫شــده و زمان تجزیه شــدن و آخرین تســلیم‬ ‫فــرا رســیده اســت و این بــار با تمــام وجود‬ ‫خواســتار این تســلیم شد…‬ ‫ترجمه وگردآوری‪ :‬سودابه اسماعیلیان‬

‫‪53Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫چگونه یک نویسنده شدم؟‬

‫مارکز و دردسرهای نویسنده شدن‬

‫‪52‬‬

‫‪‬‬

‫روزنامــه ی اســپکتا در یک روزنامه ی محلــی در کلمبیا‬ ‫ت اندکارانش‬ ‫اســت که همواره دید و نگاه تحلیل گر دســ  ‬ ‫آن را از ســایر مجالت و روزنامه های محلی مشابه متفاوت‬ ‫کــرده و مارکز کســی بود که این نگاه متفــاوت را دریافت‬ ‫و نخســتین داســتان خود را در ایــن روزنامه چــاپ کرده‬ ‫پس از چاپ این نخســتین داســتان‪،‬مارکز تقریبا به کار در‬ ‫این روزنامه مشــغول شــده است داســتان دیگر خود را در‬ ‫آن منتشــر کرد‪ .‬مجله آزما مینویســد متن زیر ســخنرانی‬ ‫مارکزدر مراســم رســمی که این روزها بــرای قدردانی از او‬ ‫ترتیب داده بود‪:‬‬ ‫قبــل از هر چیــز من را به خاطر این که نشســته صحبت‬ ‫می‌کنــم ببخشــید اما حقیقت این اســت که اگر بایســتم‬ ‫احتمــال دارد از ترس بیفتم‪ .‬من همیشــه تصــور می‌کردم‬ ‫ترســناک‌ترین دقایق زندگی‌ام آن ‪ ۵‬دقیقه‌ای اســت که در‬ ‫هواپیمــا از مقابــلِ ‪ ۲۰‬تــا ‪ ۳۰‬نفــر عبور می‌کنــم‪ .‬نه هم‬ ‫جمع‪ ۲۰۰‬نفره‌ای از دوســتان!‬ ‫اکنــون در مقابل ِ‬ ‫خوشــبختانه آن چــه‪ ،‬در ایــن لحظه برایــم رخ داده این‬ ‫اجــازه را به من می‌دهــد که در مورد آثارم ســخن بگویم‪.‬‬ ‫داشــتم به این فکر می‌کردم که نویســندگی را هم درست‬ ‫مثــلِ حضورم در این مکان به اجبار شــروع کــردم‪ .‬اعتراف‬ ‫می‌کنــم که هــر کاری که ممکــن بود برای عــدم حضورم‬ ‫در این جلســه انجام دادم‪ .‬خواســتم خــودم را به مریضی‬ ‫بزنــم‪ ،‬بــه آرایشــگاه رفتم به این امید که آرایشــگر ســرم‬ ‫لباس رســمی‬ ‫را ببــرد‪ .‬در آخــر بــه ذهنم رســید که بدون ِ‬ ‫(کت و شــلوار و کراوات) حاضر شــوم تا اجــازه‌ی ورود به‬ ‫چنین جلســه‌ی رسمی‌ای به من داده نشــود‪ ،‬ولی فراموش‬ ‫کــرده بودم که در ونزوئال هســتم‪ .‬جایی کــه در هر مکان‬ ‫می‌شــود با لبــاس راحتی رفت‪.‬‬ ‫بــه هر تقدیر اکنون این جا هســتم‪ .‬نمی‌دانــم که از کجا‬ ‫شــروع کنم‪ .‬ولــی می‌توانم برایتان بگویم کــه مثال چطور‬ ‫نوشــتن را شروع کردم‪.‬‬ ‫هیچ‌وقــت بــه ذهنــم خطــور نکــرده بــود کــه روزی‬ ‫بتوانــم نویســنده شــوم‪ ،‬تــا این کــه زمانی که دانشــجو‬ ‫بــودم‪“ ،‬ادواردو زاال ِمئــا ُبردا”‪ ،‬مدیر بخــش ادبی روزنامه‌ی‬ ‫ا  لاِســ ِپکتادُر در بوگوتــا مطلبی را با ایــن مضمون به چاپ‬ ‫رساند‪“ :‬نســلِ جدی ِد نویســنده‌ها چیزی برای ارائه ندارند‬ ‫و داستان‌نویســان و رمان‌نویســان جدیــدی بــه چشــم‬ ‫نمی‌خورنــد‪ ”.‬در نهایت بیــان کرد که به دلیــل این که در‬ ‫روزنامه‌اش تنها آثاری از نویســندگان سرشــناس و با تجربه‬ ‫چــاپ می‌شــود و از نویســندگان جــوان چیــزی به چاپ‬ ‫نمی‌رســد‪ ،‬مورد ســرزنش قــرار گرفته اســت‪ .‬در حالی که‬ ‫حقیقــت این اســت که نویســندگان جوان وجــود ندارند‪.‬‬ ‫بنابراین تصمیم گرفتم داســتانی بنویســم‪ .‬البته نه فقط‬ ‫بســتن دهــانِ ادواردو کــه یکی از دوســتانم‬ ‫بــه خاطــ ِر‬ ‫ِ‬ ‫بــود یا بهتر اســت بگویــم که بعــد از آن ماجــرا یکی از‬ ‫بهترین دوســتانم شــد‪ ،‬بلکــه به خاطر حس همبســتگی‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫با هم نســل‌هایم این کار را انجام دادم‪ .‬نشســتم و شــروع‬ ‫به نوشــتن کردم و داســتان را برای روزنامه‌ی ا  لاِســ ِپکتادُر‬ ‫فرســتادم‪ .‬ترس دوم‪ ،‬یکشــنبه بعد بر من وارد شــد‪ ،‬زمانی‬ ‫کــه روزنامــه را باز کــردم و دیدم داســتان من همــراه با‬ ‫یادداشــتی از ادواردو در یــک صفح  ه یکامــل چاپ شــده‬ ‫اســت‪ .‬ادوارد که متوجه اشــتباهش شــده بودنوشــته بود‬ ‫که‪”:‬بــا این داســتان نابغــه‌ی ادبیات کلمبیا ظهــور کرد‪”.‬‬ ‫ایــن دفعــه واقعاً بیمار شــدم! بــه خودم گفتــم‪“ :‬توی‬ ‫پیــش ادواردو‬ ‫چــه دردســری افتــادم” حاال بــرای این کــه ِ‬ ‫بد به نظر نرســم چــه کار بایــد بکنم؟ جوابــش فقط این‬ ‫بود‪“ :‬نوشــتن را ادامه دهم”‪ .‬همیشــه مشــکل پیدا کردن‬ ‫موضــوع پیش روی من بود‪ .‬مجبــور بودم موضوعی را پیدا‬ ‫کنــم که بتوانم در موردش داســتان بنویســم‪.‬‬ ‫اکنــون بعد از چــاپ ‪ ۵‬کتاب با جــرات می‌توانم‪ ‬بگویم‬ ‫که‪ ‬نویســندگی تنها حرفه‌ای اســت که با تمرین بیشــتر‪،‬‬ ‫ســخت‌تر می‌شود‪ .‬ســهولت نوشــتن آن داســتانی که در‬ ‫یک بعد از ظهر آن را نوشــتم‪ ،‬هرگز با زحمتی که نوشــتن‬ ‫یک صفحــه در حال حاضر بــرای من دارد‪ ،‬قابل مقایســه‬ ‫نیســت‪ .‬روش کار من کامال مطابق چیزی است که برایتان‬ ‫می‌گویــم‪ .‬هیچ‌وقت نمی‌دانم که چه قدر قادر به نوشــتن‬ ‫هســتم و چــه می‌خواهــم بنویســم‪ .‬امیدوار هســتم که‬ ‫چیزی به ذهنم برســد و زمانی کــه ایده‌ای به ذهنم خطور‬ ‫می‌کند که تشــخیص می‌دهم برای نوشــتن مناسب است‪،‬‬ ‫حســابی در ذهنــم زیر و رویش می‌کنــم و اجازه می‌دهم‬ ‫کــه خوب رشــد کنــد‪ .‬زمانــی که همــه ایــن مراحل طی‬ ‫شــدند (ممکن است ســال‌ها طول بکشــد‪ .‬مثل صد سال‬ ‫تنهایی که ‪ ۱۹‬ســال راجع به آن فکر کــردم) دوباره مرورش‬ ‫می‌کنم و بعد از آن شــروع به نوشــتن می‌کنم که در واقع‬ ‫بخش ســخت و خســته کننده کار از آن جا شروع می‌شود‪.‬‬ ‫چرا کــه لذت بخش‌ترین قســمت داســتان تصــور کردن‬ ‫و پرورانــدن و ارزیابــی آن اســت‪ .‬طوری که زمان نوشــتن‬ ‫دیگــر هیچ کــدام از آن جذابیت‌هــا را ندارد یــا الاقل برای‬ ‫من زیاد جالب نیســت‪.‬‬ ‫حکایت چاپ نخستین داستان‬ ‫“ســومین تســلیم” عنــوان اولین داســتان مشــهورترین‬ ‫نویســنده‌ی کلمبیا و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات (‪)۱۹۸۲‬‬ ‫گابریل گارســیا مارکزاســت‪ .‬که در روزنام  ه ال اسپکتادر‪ ،‬در‬ ‫سال ‪ ۱۹۴۷‬منتشر شــد‪ .‬یک سال بعد‪ ،‬او کار روزنامه‌نگاری‬ ‫خــود را بــرای همــان روزنامــه آغازکــرد‪ .‬اولین اثــر او که‬ ‫شــامل ‪۱۵‬داســتان کوتاه بود در همــان روزنامه در فاصله‬ ‫ســا ‌لهای ‪ ۱۹۴۷‬تــا ‪ ۱۹۵۲‬به چاپ رســید‪ .‬در ســال ‪۱۹۵۴‬‬ ‫بعد از دو ســال دوری‪ ،‬بنا به درخواســت سردبیر به عنوان‬ ‫گزارشــگر و منتقد ســینمایی دوباره در روزنامه مشغول به‬ ‫کار شــد‪ .‬بعد از مدتی به عنوان نماینــده ی این روزنامه به‬ ‫پاریس منتقل شــد‪.‬‬ ‫این اثر تقریبا یک ســال قبــل از ‪ ۹‬آوریل ‪ ،۱۹۴۸‬نوشــته‬

‫‪52Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫این شهر با بندر اسالمی جده رقابت نمی کند بلکه میخواهد‬ ‫فعالیت های بازرگانی جبل علی در دوبی را جذب کند‬

‫اســتراتژیک می گویــد‪" :‬ما هم اکنــون چهار‬ ‫بار نقشــه مان را تغییر داده ایم‪ .‬ممکن است‬ ‫این نقشــه بــه یک بازنگــری دیگر هــم نیاز‬ ‫داشــته باشد‪".‬‬ ‫احــداث یک شــهر عظیــم جدید کــه مردم‬ ‫را عمــا تشــویق به ســرمایه گــذاری کند‪ ،‬به‬ ‫مشکالت و دردســرهای معمول بی ربط برای‬ ‫کســب جواز برخــورد کرده‪.‬‬ ‫دولــت‪ ،‬اداره ای برای رســیدگی بــه امور هر‬ ‫چهــار کالن شــهر دایر کرده که تمــام جوازها‪،‬‬ ‫با سرعت بیشــتری در داخل کشور (عربستان‬ ‫ســعودی) توزیع خواهد شــد‪".‬‬ ‫در طراحــی ایــن شــهر‪ ،‬عامل ســرعت برای‬ ‫آینــده در نظــر گرفته شــده‪ .‬با توجــه به این‬ ‫که دو شــهر مذهبــی مکه و مدینه با شــبکه‬ ‫قطار ســریع الســیر به شــهر اقتصادی ملک‬ ‫عبداللــه وصل خواهند شــد‪ ،‬انتظــار می رود‬ ‫زائرانــی که برای حج عمره بــه مکه می روند‪،‬‬ ‫هنگامــی که از مکــه عازم مدینه هســتند‪ ،‬از‬ ‫شــهر جدید هم بازدیــد کنند‪.‬‬ ‫فهد الرشــید می گوید‪" :‬قرار اســت ایستگاه‬ ‫حرمیــن‪ ،‬تا آخر ســال جاری افتتاح شــود‪ .‬این‬ ‫ســرویس قطار خیلی چیزهــا را عوض خواهد‬ ‫کرد‪".‬‬ ‫طراح ایســتگاه قطار حرمین‪ ،‬نورمن فوستر‪،‬‬ ‫معمــار بریتانیایــی اســت کــه آســمانخراش‬ ‫معــروف لنــدن موســوم بــه "گرکیــن" و نیز‬ ‫ساختمان "گنبد رایشــتاک" در برلین را طراحی‬ ‫کرده اســت‪.‬‬ ‫انتظــار مــی رود این ایســتگاه مدت ســفر‬ ‫از جــده را ‪ ۳۰‬دقیقــه کاهــش دهــد و زائران‬ ‫گردشــگر را بــا ویزاهــای زیارتی کــه مدتش‬ ‫تمدید شــده به این شــهر بیــاورد‪.‬‬ ‫و در حالــی کــه تعداد اتومبیل هــا در جده‬ ‫روز به روز بیشــتر می شــود‪ ،‬مســئوالن شهر‬ ‫مــی گویند از آنجا که تســهیالت اســتفاده از‬ ‫اتومبیل های برقی مجانی در داخل این شــهر‬ ‫فراهــم خواهد بــود‪ ،‬آلودگی هوای ناشــی از‬ ‫ســوخت‪ ،‬کاهش خواهــد یافت‪.‬‬ ‫‪51‬‬

‫‪‬‬

‫بازنگریمجدد‬ ‫ولــی احــداث جدیدترین شــهر عربســتان‬ ‫بدون اشــکال نبــوده‪.‬‬ ‫اگر چــه هزینه احــداث این شــهر را بخش‬ ‫خصوصــی تامین مــی کند و در بازار ســهام و‬ ‫بورس ســعودی (تداول) نیز نــام آن دیده می‬ ‫شــود‪ ،‬باید گفت کــه به دلیــل واقعیت های‬ ‫اقتصــادی حــوزه خلیج فــارس و نیــز کاهش‬ ‫مداوم بهــای نفت و رکود اقتصادی گســترده‪،‬‬ ‫مســئوالن پروژه ناچار شــده اند از وام دولتی‬ ‫هم استفاده کنند‪ .‬ســرعت تحوالت اجتماعی‬ ‫در عربستان ســعودی نیز در این پروژه عظیم‬ ‫تاثیر گذاشته‪.‬‬ ‫طــارق ســایطه‪ ،‬رئیــس برنامــه ریــزی‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اجــازه ســاختمان و نیــز تاییــد الزم توســط‬ ‫وزارتخانه های ذیربــط را تحت نظر دارد‪ .‬این‬ ‫صرفــه جویی در وقت باید به صدها شــرکتی‬ ‫که بــرای جلوگیــری از تاخیر پرهزینــه انجام‬ ‫برنامــه ها‪ ،‬دفتر کار خود را در شــهر اقتصادی‬ ‫ملــک عبدالله دایــر کرده انــد‪ ،‬کمک کند‪.‬‬ ‫تا کنــون تنهــا ‪ ۱۵‬درصد این پــروژه تکمیل‬ ‫شــده‪ .‬مراکز صنعتی‪ ،‬بخش های مســکونی و‬ ‫تســهیالت عمومــی در حال حاضر در دســت‬ ‫ساخت اســت‪ .‬هم اکنون ‪ ۹۰‬کیلومتر از جاده‬ ‫ها مورد اســتفاده است‪.‬‬

‫‪51Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫عربستان میخواهد رقیب دبی شود!‬ ‫این شــهر در شــمال جده بین دریای سرخ و‬ ‫بیابان های پر خار و خاشــاک واقع اســت و با‬ ‫یک ســاعت و نیم رانندگی می تــوان از جده‬ ‫به این شــهر در دســت ســاخت کــه در حال‬ ‫حاضــر جرثقیل هــا در آنجا ســر به آســمان‬ ‫کشــیده اند‪ ،‬رسید‪.‬‬ ‫به گزارش معماری نیوز "شــهر اقتصادی‬ ‫ملــک عبدالله" یکــی از چهار شــهر جدیدی‬ ‫است که شــاه ســابق عربســتان جهت چاره‬ ‫اندیشــی برای زمانی که نفت این کشور تمام‬

‫خواهد شــد‪ ،‬در نظــر گرفته بود‪.‬‬ ‫این شــهر در شــمال جده بین دریای سرخ و‬ ‫بیابان های پر خار و خاشــاک واقع اســت و با‬ ‫یک ســاعت و نیم رانندگی می تــوان از جده‬ ‫به این شــهر در دســت ســاخت کــه در حال‬ ‫حاضــر جرثقیل هــا در آنجا ســر به آســمان‬ ‫کشــیده اند‪ ،‬رسید‪.‬‬ ‫آینده این شهر بســتگی دارد به فراهم آمدن‬ ‫مجموعــه ای از عوامــل از جمله حمل و نقل‪،‬‬ ‫بهداشــت‪ ،‬آموزش و پرورش‪ ،‬مسکن و فرصت‬ ‫های شــغلی برای دو میلیون نفر جمعیتی که‬ ‫برای این شــهر در نظر گرفته شده‪.‬‬ ‫فهد الرشــید‪ ،‬مدیــر عامل «شــهر اقتصادی‬ ‫اعمار» یک شــرکت ســعودی که مســئول کل‬ ‫پروژه شــهر تازه اســت می گوید نســل جدید‬ ‫‪50‬‬

‫‪‬‬

‫عربســتان سعودی انتظار شــهری را دارد که با‬ ‫شــیوه مدرن زندگــی آنان در ایــام تحصیل در‬ ‫خــارج‪ ،‬مطابقت کند‪.‬‬ ‫فهد الرشــید می گوید‪« :‬ما این شــهر را با در‬ ‫نظر داشــتن این که ســن ‪ ۶۵‬درصد جمعیت‬ ‫کمتر از ‪ ۳۰‬ســال اســت‪ ،‬بنا می کنیم‪ .‬در حال‬ ‫حاضــر ‪ ۲۰۰‬هزار نفر از شــهروندان ســعودی‬ ‫در خارج ســرگرم تحصیلند‪ ،‬هنگامــی که آنان‬ ‫بازگردند به ناچــار همه چیز را تغییر خواهند‬ ‫داد‪».‬‬ ‫ایــن آمار با توجه به ایــن واقعیت که تعداد‬ ‫زنان فارغ التحصیل دانشــگاه از مردان بیشــتر‬ ‫اســت‪ ،‬تهیه شــده‪ .‬از نظر ترکیــب جمعیت‪،‬‬ ‫یــک چنین تغییــری موجــب بــروز نیازهای‬ ‫اجتماعی تازه ای می شــود کــه احتماال باعث‬ ‫دگرگون شــدن روند پیشــرفت کشــور خواهد‬ ‫شد ‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫کالن شهر‬ ‫ایــن شــهر اقتصادی‪ ،‬با وســعتی حــدود ‪۷۰‬‬ ‫مایل مربع‪ ،‬از واشــنگتن‪ ،‬پایتخت آمریکا کمی‬ ‫بزرگ تر خواهد بــود‪ .‬هزینه احداث این کالن‬ ‫شــهر ‪ ۱۰۰‬میلیارد دالر برآورد شــده که عمدتا‬ ‫ازمنابع خصوصی تامین می شــود‪ .‬این شهر از‬ ‫نظر شــکوه و عظمت بی همتــا خواهد بود‪.‬‬ ‫رایان بخاری‪ ،‬یک مدیــر جوان در بندر ملک‬ ‫عبداللــه‪ ،‬می گویــد‪" :‬هدف ما بنــای یکی از‬ ‫بزرگترین بنادر دنیاســت‪ .‬ما با بندر اســامی‬ ‫جــده رقابــت نمــی کنیــم بلکــه میخواهیم‬ ‫فعالیــت هــای بازرگانی جبل علــی در دوبی‬ ‫را جــذب کنیم‪ .‬بــه این دلیل کــه تخلیه بار و‬ ‫امور گمرکی ما ســریع تر و بیشــتر اتوماتیک‬ ‫خواهد بود‪".‬‬ ‫آقــای بخاری اضافه می کند که شــاه ســابق‬ ‫عربســتان مصمم بود بخــش خصوصی را هم‬ ‫در فعالیت های اقتصادی کشــور سهیم کند و‬ ‫ترتیبــی فراهم آورد کــه رقابت‌های قبیله‌ای و‬ ‫محلی بــه منظور ایجاد یک اقتصــاد بازرگانی‬ ‫مدرن کنار گذاشــته شود‪.‬‬ ‫رایــان بخاری در توضیح بیشــتر مــی گوید‪:‬‬ ‫"هنگامــی کــه بارهــا به بنــدر می رســند از‬ ‫طریــق یک پــل زمینــی جدید مســتقیما به‬ ‫پایتخــت حمل خواهند شــد‪ .‬در حــال حاضر‬ ‫بارگیری بســیاری از کاالهــای به مقصد ریاض‬ ‫از طریــق دوبــی صورت مــی گیــرد ولی این‬ ‫ترتیــب تغییر خواهد کــرد‪ .‬بارگیری این کاالها‬ ‫در همین جا خواهد بود چون ارزانتر اســت و‬

‫‪50Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




‫آدم های این دوره بیشتر از هر چیزی‬ ‫هیچ مشکلی برای فروش مجله خوبتون نداشتید‬ ‫به آزادی و حق انتخاب نیاز دارند‬

‫کاشکی نشریات پولی بودند چون من مطمئنم شما در مجله خردمند‬

‫وجــه به لهجه ی دامغانی نزدیک نبود‪،‬کاهانــی در ادامه ی خطر کردن‬ ‫هایش در اســتفاده ی متفاوت از بازیگران مانند استفاده ی متفاوت از(‬ ‫نگارجواهریان) در‪ :‬بیخود و بی جهت‪ ،‬یا علیرضا خمســه در" بیســت"‪،‬‬ ‫در اینجــا هــم از "مجید صالحی" به شــکلی خالقانه بازی گرفته شــده‬ ‫اســت صورت غم زده و چشــمان بی حالت صالحی این بار قرار نیست‬

‫می فروشــد فیلمنامه با این تمهید دوتیر به یک نشــان زده اســت هم‬ ‫بســتر طنز را مهیا کرده اســت هم به کثافت جاری در شهر و مناسبات‬ ‫مدرن کنایه زده اســت‪.‬‬ ‫نکته ی جالب توجه دیگر اینکه فضای داســتان پوالریزه نشــده است‬ ‫یعنی با قطب بندی ســیاه و ســپید مواجه نیســتیم فیلم میتوانست به‬ ‫مانند آثار مشــابه پر از مرد های ســیاهی باشــد که در پی سو استفاده‬ ‫از ســارا هســتند امــا اســتراحت مطلق به کلیشــه نمی افتــد و صرف‬ ‫بازنمایــی واقعیت اســت چه در شــرح یــک زندگی مشــترک و دنیای‬ ‫مابیــن داود و رضــوان و چــه در بازنمایی موقعیت کارگران ســاکن در‬ ‫کارگاه‪ .‬تمهید اســتفاده از زوج رضا عطاران و فریده فرامرزی یکی دیگر‬ ‫از تمهیــدات مثبت کارگــردان در واقعی جلوه دادن فضای فیلم اســت‪.‬‬ ‫در مــورد پــردازش مناســب شــخصیت ها مهــم ترین نکتــه طراحی‬ ‫مناســب لبــاس و اجرای خوب گریم اســت بــه عنوان مثال‪ :‬به شــکل‬ ‫راه رفتــن ترانه علیدوســتی و فرم کیف گرفتنــش توجه کنید‪ ،‬همچنین‬ ‫رنــگ موهایش در کنار لباس او همه ی عواملی اســت که باعث شــده‬ ‫بیننــده تصویری واقعــی از یک زن جوان شهرســتانی را روی پرده ببیند‬ ‫هــر چند که لهجــه ها جای کار بیشــتری داشــت و در واقــع به هیچ‬ ‫‪ 47‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫مــا را بخنداند گرچه که تماشــاچی با پیش زمینه ای کــه از او دارد چند‬ ‫بار بــه او می خندد‪.‬‬ ‫امــا از ســر قضــا در اینجا با شــخصیتی غمگین و ســرخورده طرفیم‪ ‬‬ ‫کــه رویاهایش در حجم کرم ها دفن شــده اســت و چــه هنرمندانه در‬ ‫ســکانس نشــئگی صابر و حامد تصویری تمثیلی از فروپاشــی دردناک‬ ‫آرزوهــای دو کاراکتــر را مشــاهده مــی کنیم ســکانس مورد اشــاره با‬ ‫نماهای متوســطی که فیلمبــردار اجرا کرده اســت دلنشــین از آب در‬ ‫آمده اســت ‪ .‬‬ ‫کارگــردان برای داســتان تلخش زبان مناســبی انتخاب کرده اســت با‬ ‫توجــه به حال و روز جامعه بهتر اینســت که کمی طنازی چاشــنی اثر‬ ‫شــود که در اینجا با حضور بامزه ی عطاران مســجل شــده است‪ ،‬فیلم‬ ‫از بــازی هــای زبانی که اشــارات گاهاً جنســی دارد و حرکات کمیک و‬ ‫فیزیکــی و همچنین طنز موقعیت بــرای مزه دادن به داســتان تلخش‬ ‫اســتفاده کرده اســت بــازی داود با حجم ریــش هایــش و تاکید روی‬ ‫مرغوبیت ســنگ توالت در ســکانس فروش سنگ در کارخانه‪ ،‬همچنین‬ ‫ســکانس حمام و گفت و گوی داود و همســرش در یک موقعیت طنز‬ ‫از مواردی اســت که فیلم را با نمک کرده اســت‪ ،‬مــورد قابل ذکر دیگر‬ ‫موســیقی دلنشــین کارن همایونفر اســت که زیبا و شــنیدنی اســت‪،‬‬ ‫موزیکــی که می توان آن را همراه داشــت و فــارغ از دنیای فیلم‪ ‬به آن‬ ‫گوش ســپرد‪ ،‬استراحت مطلق فیلم برنده ای اســت چون به دام کلیشه‬ ‫و شــعار نمی افتد‪.‬‬ ‫‪47Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫در مورد «استراحت مطلق» عبدالرضا کاهانی‬

‫این فیلم را باید ببینید‬

‫وجــودی اش در فیلمنامــه بــه نظر کنایه ای اســت به خیل مشــتاقان‬ ‫مهاجــرت به غرب که در اثبات توانایی ها ی خــود در دایره ی نزدیکان‬ ‫هم ناتوانند افرادی که توان ســاماندهی خانــواده ی خود را هم ندارند‬ ‫امــا گناه تمام ناکامــی های خود را گــردن جغرافیا مــی اندازند ‪،‬بابک‬ ‫حمیدیــان در این نقش توانمند نشــان می دهد و دوبــاره امیدوارمان‬ ‫می کند البته تمام بازی های فیلم در ســطح باالیی اجرا شــده اســت‪،‬‬ ‫همه خــوب و در عین حــال متفاوت ظاهر شــده اند‪.‬‬ ‫برگردیــم به فیلمنامه و داســتان فیلم که توســط عبدالرضا کاهانی و‬ ‫ســعید‪ ‬قطبی زاده نوشته شــده است ‪،‬ســمیرا نمی خواهد در دامغان‬ ‫محصور بماند او به تهران می آید و به رغم مخالفت های هیســتریک‬ ‫ایمــان عبدلــی در برترین ها مینویســد کاهانی در اســتراحت مطلق‬ ‫با تیزهوشــی تمــام چند موضوع را حول یک داســتان مطــرح می کند‬ ‫بــه نحوی کــه هیچکدام پر رنــگ تر از دیگــری نمی شــود و این هم‬ ‫ســطحی مضامین مطرح شــده در فیلم باعث می شــود به این پرسش‬ ‫فکــر کنیم که فیلم "اســتراحت مطلــق" ازچه مــی خواهد بگوید؟‬ ‫ایــرادی کــه برخی از ســینما دوســتان به زمــان فیلم مــی گرفتند از‬ ‫نظــر نگارنده اتفاقا جز نقاط قوت فیلم اســت همیــن که فیلم موفق‬ ‫میشــود در همین زمــان اندک از ریتم نیفتد و حوصله ســر بر نشــود‬ ‫جای شــکرش باقیســت‪ ،‬ریتم در ســینمای امــروز ایــران جز معضالت‬ ‫اساســی است معدود فیلمهایی هســتند که می توانند تماشاچی را یک‬

‫نفــس همــراه خود کنند حــال فیلمی مثل (اســتراحت مطلــق) بنا به‬ ‫دالیــل متعــدد از جمله اصالحیه هــای‪ ‬تحمیلی زمان کوتاهــی دارد و‬ ‫همیــن زمان کوتاه باعث شــده فیلمی که کم اتفاق اما پر تنش اســت‬ ‫ضرباهنگ مناســبی داشته باشد ‪.‬‬ ‫داســتان فیلــم در مــورد ســمیرا (ترانه علیدوســتی ) اســت که نمی‬ ‫توانــد و نمــی خواهد در چنبره ی مرد بدبینش اســیر بماند‪،‬شــوهر او‬ ‫حامد(بابــک حمیدیــان) مردی اســت رویا پــرداز و بدبین کــه کاراکتر‬ ‫‪ 46‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫حامــد‪ ،‬بــا داود (رضا عطــاران) وارد یک ســرمایه گذاری مشــترک می‬ ‫شــود (خریــد و فــروش رســیور) او طعنه هــای همســر داود (فریده‬ ‫فرامــرزی) را تاب می آورد از تمــام ابزارهای موجود برای بقا کمک می‬ ‫گیرد‪ ،‬حتی از دوســتان حامــد مانند صابــر (مجیدصالحی)‪،‬اما در پایان‬ ‫سرنوشت تراژیکی دارد‪.‬‬ ‫فیلــم تالش مــی کند ســمیرا را پاک و منزه نشــان دهــد و البته این‬ ‫را به وضوح در سکانســی که ســمیرا قرضــش را به فــرد کارخانه دار و‬ ‫تولیــد کننده ســنگ توالت پــس می دهد در مــی یابیــم‪ ،‬او زیر دین‬ ‫نمــی ماند ‪:‬آپارتمان خالــی او را قبول نمی کند و عزتمندانه به مســیر‬ ‫خــود ادامــه می دهد‪ ،‬در ســکانس دو نفره ای که همراه بــا صابر دارد‬ ‫انگیــزه اش را بیــان می کند مــی خواهد تالش کند و قضاوت نشــود و‬ ‫این فضا را فقط و فقط در کالنشــهری چون تهــران‪ ‬می بیند‪ ،‬آدم های‬ ‫این دوره بیشــتر از هر چیزی به آزادی و حق انتخــاب نیاز دارند از این‬ ‫رو فراتــر از نیازهای مادی شــهر های پذیرنده ای چون تهــران ممل ّو از‬ ‫آدم می شــود و کاهانــی چه زیرکانه فیلم تلخش را با اشــارات کنایی و‬ ‫شــخصیت پردازی مناســب واقعی جلوه می دهد‪ ،‬توجه کنید به محل‬ ‫کار صابــر و حامــد در ســوله ای که کرم ها در آن مــی لولند این حال و‬ ‫روز پایین شــهر اســت از آن طرف کارخانه دار متمولی که سنگ توالت‬ ‫‪46Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪45‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪45Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪44‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪44Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫فعلــی این ســرویس بــا آ« روبرو اســت‪ .‬وی‬ ‫ســال دوم مدیریت خــود را در این بخش آغاز‬ ‫کــرده و اگــر مشــکالت مالــی تا حــدی حل‬ ‫نشــوند‪ ،‬او برای سرمایه گذاری در تولید محتوا‬ ‫و ســرویس های تازه با مشــکلی جدی روبرو‬ ‫خواهد شــد‪ .‬‬

‫‪)2‬‬

‫از اوضــاع خراب مالی و فشــارهایی‬ ‫که روی دوش خانم وجسیســکی سنگینی می‬ ‫کننــد کــه بگذریم‪ ،‬مــی توانیم به مشــکالت‬ ‫دیگــری بپردازیم که او به تازگی با آنها دســت‬ ‫به گریبان شــده است‪.‬‬ ‫بــرای مثــال‪ ،‬تا بــه حــال اینچنین بــود که‬ ‫کاربــران بســیاری از فیــس بــوک و توییتر به‬ ‫ســوی یوتیوب روانه می شــدند یا دســت کم‬

‫برایــان وایــزر محقــق ســازمان «پیوتــال‬ ‫ریســرچ» در ایــن خصوص توضیــح می دهد‬ ‫کــه «ویدئوهــای بــی محتــوای بســیاری در‬ ‫یوتیــوب وجود دارد‪ .‬اگر مدیران این ســرویس‬ ‫خواهان داشــتن ویدئوهایی در حد تلویزیون‬ ‫هســتند‪ ،‬بایــد هزینــه آن را بپردازند‪».‬‬ ‫رابرت کینــکل‪ ،‬مدیر بخش تجــارت و تولید‬ ‫محتــوای یوتیــوب مــی گویــد‪« :‬ویدئوهای‬ ‫آنالیــن به زودی بســیار همه گیرتــر خواهند‬ ‫شــد؛ دقیقا مانند شبکه های کابلی در ‪ 30‬سال‬ ‫پیــش‪ .‬بهتر اســت یوتیــوب در تولیدکنندگان‬ ‫ویدئوهای بومی ســرمایه گذاری کند تا اینکه‬ ‫به ســراغ ســریال های تلویزیونی برود‪».‬‬

‫داد‪.‬‬ ‫تبلیغــات مــورد بحث‪ ،‬هنــوز هــم در این‬ ‫ســرویس به چشــم می خورند و پس از چند‬ ‫ثانیه بــه کاربر اجــازه می دهنــد از تبلیغ رد‬ ‫شده و به ســراغویدئوی مورد نظرش برود‪ .‬در‬ ‫اصطالح به اینگونهه از تبلیغات «‪»Skippable‬‬ ‫می گویند‪.‬‬ ‫ایــن دســته از آگهی هــای یاد شــده به دل‬ ‫کاربران نشست چون می توانستند در صورت‬ ‫عدم عالقــه‪ ،‬آن را نگاه نکنند‪ .‬از ســوی دیگر‬ ‫تبلیغ دهندگان عاشــق این ســرویس شــدند‬ ‫زیــرا صرفــا زمانی پــول پرداخت مــی کردند‬ ‫کــه کاربر‪ ،‬تبلیغ را رد نکرده و به تماشــای آن‬ ‫نشسته باشد‪.‬‬

‫گوگل هنوز نتوانسته از این سرویس‬ ‫سودآوری مطلوبی داشته باشد‬ ‫بــه کل غیرمســتقیم‬ ‫از ایــن ســرویس در‬ ‫شــبکه های اجتماعی‬ ‫یــاد شــده اســتفاده‬ ‫مــی کردنــد امــا این‬ ‫شــبه ها نیــز در حال‬ ‫ســر و ســامان دادن‬ ‫به ســرویس ویدئویی‬ ‫خــود هســتند کــه‬ ‫همین موضــوع زنگ‬ ‫هشدار رســایی را به‬ ‫گوش مدیران یوتیوب‬ ‫رســانده است‪.‬‬

‫در ســال ‪2012‬‬ ‫یوتیــوب میلیــون‬ ‫هــا دالر بــه جیــب‬ ‫تهیه کننــدگان محتوا‬ ‫ســرازیر کرد تا برایش‬ ‫ویدئوهایــی بســازند‬ ‫که «تلویزیون» مانند‬ ‫بــوده و کانــال های‬ ‫جدیدی هــم در این‬ ‫ســرویس ایجاد کنند‪.‬‬ ‫از طــرف دیگــر‪،‬‬ ‫صفحــه اول ایــن‬ ‫وب ســایت هــم باز‬ ‫طراحــی و بــه نوعی‬ ‫بهینــه شــد تــا بــه‬ ‫هــر کاربر‪ ،‬محتــوای مورد عالقــه او (با توجه‬ ‫به جســتجوهای قبلــی) نمایش داده شــود و‬ ‫همیــن امر نیز باعث ســر زدن بیشــتر وی به‬ ‫ایــن ســرویس مــی شــود‪.‬‬

‫از طــرف دیگر فیس‬ ‫بــوک و اســتارت آپی‬ ‫نظیر «وســل» در پی‬ ‫گــوگل در ســال ‪ 2006‬یوتیوب را به‬ ‫ترغیــب ســتاره های یوتیــوب برای اســتفاده‬ ‫از فیــس بــوک هســتند‪ .‬این در حالی اســت مبلغ ‪ 1.65‬میلیارد دالر خرید اما در چند ســال‬ ‫که آمــازون و نتفلیکــس هم ایــده «ویدئوی اول درآمدی بســیار محدود از این سرویس به‬ ‫آنالیــن» را بــا اســتفاده از محتــوای اصیل و دســت می آورد تا اینکه نهایتا در ســال ‪2010‬‬ ‫تولیــدات هالیــوودی‪ ،‬در پــس زمینــه ذهن ســرویس تبلیغات جدیدی رونمایی شــد و به‬ ‫کاربــران تغییــر داده اند‪.‬‬ ‫درآمــد گوگل از یوتیوب هم شــتاب بیشــتری‬ ‫‪43Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 43‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪)3‬‬


‫یوتیوب و یک میلیارد کاربرخسیس!‬

‫گــوگل موفــق شــده یوتیــوب را بــه یــک‬ ‫پدیــده فرهنگی بدل کــرده و توجــه بیش از‬ ‫یــک میلیارد کاربر را به شــکل ماهانــه‪ ،‬به آن‬ ‫جلــب کند امــا صرفا یک مشــکل کوچک در‬ ‫ایــن میان به چشــم مــی خورد؛ گــوگل هنوز‬ ‫نتوانســته از این سرویس‪ ،‬ســودآوری مطلوبی‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬ســرویس دهنــده ویدئوهای‬ ‫آنالین از درآمد ناخالصــی چهار میلیارد دالری‬ ‫در ســال ‪ 2014‬خبر می دهد که البته از ســال‬ ‫‪ 2013‬بــا درآمد ســه میلیــارد دالر‪ ،‬کمی بهتر‬ ‫است‪( .‬منظور سود نیســت که احتماال خیلی‬ ‫کمتــر از این حرف هاســت‪).‬‬ ‫یوتیوب صرفا شــش درصد از درآمد ناخالص‬ ‫ســال گذشــته گوگل را بــه همراه داشــته اما‬ ‫همیــن درآمــد نیــز زمانی کــه بــا هزینه ها‬ ‫روبــرو مــی شــوند‪ ،‬به نقطــه ای می رســیم‬ ‫که مــی توان گفت ســرویس مــورد بحث به‬ ‫سختی توانســته بدون رســیدن به زیان‪ ،‬گلیم‬ ‫خــود را از آب بیــرون بکشــد‪ .‬فیــس بوک در‬ ‫ســال پیش‪ ،‬درآمدی ‪ 12‬میلیارد دالری داشــت‬ ‫‪42‬‬

‫‪‬‬

‫کــه از ایــن رقــم ســود خالــص ســه میلیارد‬ ‫دالری نصیبش شــد‪ .‬در مقایسه با فیس بوک‪،‬‬ ‫یوتیــوب یک شکســت تمام عیار اســت‪.‬‬

‫داشته باشــند و از نظاره «کانال»های مختلف‬ ‫آن لــذت ببرند‪.‬‬

‫‪)1‬‬

‫امــا تالش مدیــران این ســرویس برای‬ ‫خارج شــدن از شرایط اشاره شــده چه بوده؟‬ ‫اخیرا یوتیوب ســعی داشــته تا هســته اصلی‬ ‫بیندگانش را اندکی گســترش دهد و بتواند به‬ ‫جز نوجوانان‪ ،‬افراد دیگری را هم به اســتفاده‬ ‫از این ســرویس عالقمند کند‪.‬‬ ‫از ســوی دیگر بســیاری از کاربران اینترنت‪،‬‬ ‫به جای ورود مســتقیم به وب ســایت مذکور‪،‬‬ ‫از لینــک های آن یــا ویدئوهای بــه کار رفته‬ ‫در ســایر ســایت هــا اســتفاده مــی کنند و‬ ‫در اصــل ویدئوهــای این شــرکت‪ ،‬در ســایر‬ ‫ســایت هــای اینترنتی به نمایــش درمی آیند‪.‬‬ ‫مدیران یونیوب دل شــان مــی خواهد کاربران‬ ‫همانگونــه که روی مبل در اتاق می نشــینند‬ ‫و تلویزیــون ار روشــن کرده و به تماشــا می‬ ‫پردازند‪ ،‬با این ســرویس نیز چنیــن برخوردی‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ایــن موضــوع یکی از مشــکالتی اســت که‬ ‫خانم ســوزان وجسیسکی به عنوان مدیرعامل‬

‫‪42Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪41‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪41Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪40‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪40Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نمی‌آوردیــم‪ ،‬اما آقــام را نمی‌دانم‪ .‬همیشــه‪،‬‬ ‫شــب‌ها کــه می‌آمــد ســبدش را‪ ‬بــا خودش‬ ‫مــی‌آورد کــه همه چیــز در آن پیدا می‌شــد‪.‬‬ ‫استکان انگشــت‌دانه‌ای‪ ،‬بشقاب‪ ،‬چاقو‪ ،‬گوجه‬ ‫فرنگــی‪ ،‬خیار اگر فصــل‌اش بــود‪ ،‬لیمو ترش‪،‬‬ ‫خیار شــور‪ ،‬خردل تند‪ ،‬ماســت و موســیر که‬ ‫خودش درســت کــرده بود‪ ،‬آبنبــات خارجی و‬ ‫از همــه مهم‌تــر کالباس ســیردار‪.‬‬ ‫وقتــی زرورقی را کــه وارتــان کالباس‌فروش‬ ‫دور کالباس‌هــا پیچیده بود بــاز می‌کرد‪ ،‬حتی‬ ‫آقــام هــم آب از دهنــش راه می‌افتــاد و آب‬ ‫دهنــش را قورت مــی‌داد‪ ،‬چه برســد به ماها‬ ‫که بچه بودیم وشــکمو‪ .‬بی‌بی نمی‌گذاشــت‬ ‫بابــام از ایــن خوراکی‌هایی بخرد کــه به قول‬ ‫خــودش نجس بــود‪ ،‬اما میــرزا علی آقــا ما را‬ ‫بی‌نصیــب نمی‌گذاشــت و وقتی ســرش گرم‬ ‫می‌شــد یک برش نــازک را که کمــی از کاغذ‬ ‫کلفت‌تر بود یواشــکی بی بی به‌مــن می‌داد‪.‬‬

‫آن قدر چشــمم به قفل صندوق بی بی بود‬ ‫که نفهمیدم کی ســهم دم پختکــم را خوردم‪،‬‬ ‫تــا وقتی که زن بابــام دوری خالی را از جلویم‬ ‫برداشــت و ســفره را جمــع کرد و آقــام رفت‬ ‫ســراغ بســته‌ی نخ پیچی شده‌ی ســر بخاری‬ ‫و رادیــو را روشــن کرد‪ .‬دلکــش می‌خواند‪ ،‬که‬ ‫آقــام اص ًال رادیــو را برا ی شــنیدن آوازهای او‬ ‫خریــده بود و موجــش را تغییر نمــی‌داد که‬ ‫گــم کند‪ ،‬و همیشــه هم تا‬ ‫نکند ایســتگاه را ُ‬ ‫بیاید گرم شــود و صدایــش در بیاید یک کمی‬ ‫طول می‌کشــید‪.‬‬ ‫‪ ‬آقــام دیگر نخ‌های بســته را باز کــرده بود‬ ‫و در بــاره‌ی تک تــک چیزهایش برایم توضیح‬ ‫مــی‌داد‪ .‬قلــم و دفتر و کیــف و خودنویس و‬ ‫شیشــه‌ی جوهر ســبز پلیکان‪ ،‬که چیزی مثل‬ ‫یــک مرغابی ُگنده کــه یک ُنــک دراز و پهن‬ ‫داشــت و روی شیشــه‌ی جوهر که نه گرد بود‬ ‫نــه دراز خوابیده بود یا می‌خواســت بخوابد‪.‬‬ ‫آقــام چه شــب‌ها که‪ ‬بــا میرزا علــی آقا‬ ‫در بــاره‌ی جنــگ و خدمت آلمان‌هــا و راه‬ ‫آهن سراســری و رضاشــاه و روس و انگلیس‬ ‫داد ســخن می‌دادند‪ .‬بی بــی دو باره برایش‬ ‫چای ریخت‪.‬‬ ‫«… دیگــر از بانــگ طــرب کــه برخیزد‬ ‫نیمــه‌ی شــب …» یا یک شــعری مثل این‪.‬‬ ‫دوبــاره دنبالــه‌ی بحــث را ادامــه دادند‪.‬‬ ‫صــدای رادیــو‪ ‬و جــر و بحث‌هــا را دیگر‬ ‫نمی‌شــنیدم‪ .‬تنهــا صدایــی را کــه دلــم‬ ‫می‌خواســت بشــنوم صدای آقام بود که به‬ ‫بی بــی بگویــد‪« :‬پــس پاشــو وردار بیار»‪.‬‬ ‫***‬ ‫وقتــی در تنهایی به صندوقچه‌ی گرد و خاک‬ ‫گرفته‌ی آن روزگار ســرک می‌کشــم می‌بینم با‬ ‫مــرگ آن‌هایــی کــه در آن دوران بودند بخش‬ ‫زیادی از این خاطــرات به گور می‌رود و کمی‬ ‫از آن‌ها در یاد آن‌هایی که زنده هســتند باقی‬ ‫می‌مانــد و آن‌هم آرام آرام‪ ‬فراموش می‌شــود‪.‬‬ ‫ما نشــانه‌هایی ُگنگ و مبهــم از خاطره‌های‬ ‫دور‪ ،‬خاطــره‌ای از دیگــران را بــا خــود حمل‬ ‫می‌کنیــم‪ ،‬بعد نوبت به‌ما می‌رســد که مدتی‬ ‫در خاطــر دیگــران باقی بمانیــم‪ ،‬عکس‌هایی‬ ‫رنــگ و رو رفتــه در قابــی قدیمــی‪ ،‬مجرای‬ ‫خالی‪ ،‬سنگ‌نوشــته‌ی شکســته‪ ،‬نشــانه‌ای بر‬ ‫گوری ناشــناس‪ ،‬پاره‌های استخوان و گورستانی‬ ‫قدیمــی که روزی به پارک یــا میدان و خیابان‬ ‫و خانــه تبدیل می‌شــود و از یادهــا می‌رود‪.‬‬

‫هیچینگفت!‬ ‫چــای را کــه براش ریختــه بــود در نعلبکی‬ ‫با کیف هُ رت کشــید و رفت ســراغ دســتمال‪.‬‬ ‫نمی‌دانــم از در کــه آمــد تو‪ ،‬دســتمال را کی‬ ‫گذاشــت پهلــوی دســتش‪ .‬شــاید وقتــی زن‬ ‫بابام داشــت می‌رفــت چادرش را ســرش کند‬ ‫دســتمال را گذاشــته بود زیر ســر بخــاری‪ ،‬یا‬ ‫موقع بــاز شــدن د ِر اتاق‪.‬‬ ‫میرزا علی‌آقا هنوز نیامده تــوی دهنه‌ی در‪،‬‬ ‫همیشــه برای این‌کــه نکند یک وقــت چادر‬ ‫برسرشــان نباشد‪ ،‬با یک یا ال ّلــــــــه کشیده و‬ ‫بلند و یــا با خوانــدن آوازی ترکــی آمدنش را‬ ‫اعالم می‌کرد‪ .‬امشــب هم مثل هرشــب‪ ،‬طبق‬ ‫معمول‪ ،‬از توی راهرو داشــت بلند بلند حرف‬ ‫مــی‌زد و گربــه‌ی خــال خالی‌اش‪ ،‬کــه ملوس‬ ‫صدایــش می‌کــرد‪ ،‬ال بــه الی دســت و پایش‬ ‫می‌پیچیــد و هنــوز نیامده بــه اتاق آقــام را‬ ‫نصیحت می‌کرد کــه‪« :‬توکــه می‌خواهی دیر‬ ‫بیایــی الاقل یک خبــری بده‪ ،‬این‌هــا که از‬ ‫دل واپسی نصف‌العمر شــدن»‪ .‬همه‌ی این‬ ‫پندهــای پدرانه برای این بــود که بی بی و‬ ‫زن بابام فرصت کنند چادر ســر شــان کنند‪.‬‬ ‫همه چــی باهم قاتی شــده بود‪.‬‬ ‫بــا آمدن میــرزا علی آقــا‪ ،‬بــا این‌که چند‬ ‫بار دســتش رفتــه بود طرف دســتمال و باز‬ ‫کــردن گره‌ها‪ ،‬باز هــم این راز ســر به ُمهر‬ ‫خوش عطــر و بــو‪ ،‬زیرگره و پاکــت‪ ،‬آب از‬ ‫لب و لوچــه‌ی همه‌‌مــان راه انداخته بود و‬ ‫چشــم‌های منتظرمان را رفته رفته سنگین‌تر‬ ‫می‌کرد کــه آقام گفــت‪« :‬ســفره را بنداز»‪.‬‬ ‫نفهمیدم بــی بی کی و چه‌طوری دســتمال را تــا بیاید بی‌بــی اعتــراض کند‪ ،‬بــا این‌که دلم‬ ‫برداشــت که موقع رفتنش به‌طرف صندوق و می‌خواســت ذره ذره‪ ،‬عین لواشــک لیســش‬ ‫در مســیر رفتنش از جلو چشــم‌های منتظر و بزنــم و بخــورم‪ ،‬از ترس اوقــات تلخی‌هایش‬ ‫دل‌های آب شــده‌ی ماها ســفره پهن شده بود همــه‌اش را یکبــاره می‌گذاشــتم تــوی دهنم‬ ‫و زن بابام داشــت ته دیــگ دم‌پختک باقاال را کــه دادش می رفــت باال و باید می‌رفتم ســر‬ ‫که امشــب حســابی ته گرفته بود خرت خرت حــوض دســت و دهنم را آب می کشــیدم‪.‬‬ ‫میرزاعلــی آقــا می‌خندید و ســربه ســرش‬ ‫می‌تراشید‪.‬‬ ‫میرزا علــی آقا‌رفت ســراغ زنبیل‌اش‪ .‬بعضی می‌گذاشــت‪ .‬ایــن بــازی خیلــی وقــت بود‬ ‫شــب‌ها که بهانه‌ای بــرای فــرار از تنهایی‌اش ادامــه داشــت و مــن هــم یــک طــرف این‬ ‫پیــدا می‌کــرد‪ ،‬می‌آمــد به اتــاق مــا و دور از بازی خوشــمزه بــودم‪ .‬می‌رفتم ســرحوض اما‬ ‫ماشــین‌های تراش و ســاختن گلولــه ی توپ بــه یاد نــدارم دســت و دهنم را آب کشــیده‬ ‫و هیاهوی قورخانه‌ی اسلحه‌ســازی ســلطنت باشــم‪ .‬دور دهنــم را تر می‌کــردم و می‌آمدم‬ ‫آبــاد‪ ،‬شــبی را کنــار ســفره‌ی مــا شــامش را تو‪ .‬بــا کمک بی‌بــی اولیــن دروغ گفتن‌ها را‬ ‫می‌خــورد‪ ،‬بــا غــذای مختصــری کــه خودش که یــاد گرفته بــودم تمرین می‌کــردم‪ .‬بی‌بی‬ ‫آورده بــود‪ ،‬و در باره‌ی حکومت بلشــویکی و به‌همین تظاهــر به پاکی و رفتن ســر حوض‬ ‫حیدرخان عمواوغلــی وخدماتش حرف می‌زد‪ .‬هــم راضــی بود و مــن هم به طعــم کالباس‬ ‫مــا کــه چیــزی از حرف‌هــاش ســر در ســیردار دلخوش‪.‬‬ ‫‪39Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 39‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬


‫داستان ایرانی‬

‫کالباس سیردار‬ ‫نوشته‪ :‬رضا عماد‬ ‫آن شــب‪ ،‬دیر کرده بود‪ .‬خالف همیشــه که‬ ‫تــا کارش تمام می شــد‪ ،‬یــا به قــول خودش‬ ‫دست می کشید و یکراســت می‌آمد به خانه‪،‬‬ ‫هنــوز نیامــده بود‪ .‬بــی بی از غــروب آفتاب‬ ‫تا حاال دوســاعتی می شــدکه از میرزاعلی آقا‬ ‫افشــار دقیقه به دقیقه ســاعت را پرسیده بود‬ ‫کــه‪ ‬گفته بود‪« :‬دیر نکرده ‪ ،‬بچه که نیســت»‬ ‫امــا بــرای بی بــی هنوز بچــه بــود و دائم‬ ‫مواظــب و نگرانش بود‪ .‬بعضی وقت‌ها کفرش‬ ‫را درمی آورد و ســرش داد می‌کشــید که‪« :‬بابا‬ ‫بچه نیســتم که گم شــوم‪ .‬مث ًال چهار تا بچه‌ی‬ ‫قدو نیــم قــد دارم‪ ،‬گم نمی‌شــوم»‬ ‫وقتــی ســرش داد می‌کشــید و‬ ‫بــا او قهــر می‌کــرد‪ ،‬خانــه‬ ‫مثل جهنم می‌شــد‪ ،‬کسی‬ ‫حق نداشــت بــازی کند‪،‬‬ ‫بخندد‪ ،‬حــرف بزند‪ .‬دیگر‬ ‫حوصلــه‌ی هیــچ کاری را‬ ‫نداشت‪.‬‬ ‫خیلــی وقت بــود رفته بود‬ ‫تــا ســر کوچــه ببیند کســی را‬ ‫می‌بینــد کــه ســراغی از دیرکردنش‬ ‫بگیرد‪ .‬تا چشــمش را دور مــی دیدیم هرچی‬ ‫دلمــان می‌خواســت و بلــد بودیم شــیطانی‬ ‫می‌کردیــم‪ .‬بازی‌هــای تــوی اتــاق بیشــتر دســتمال و پاکت‌هــا همه‌ی اتــاق را پر کرده‬ ‫وقت‌ها که ســماور روشــن نبود متــکا پرانی بود و بــا بوی گل‌هــای شــمعدانی‪ ،‬که چون‬ ‫بــود‪ ،‬اما امشــب خیلــی وقت بــود قل قلش هوا ســرد شــده بود آورده بودند چیده بودند‬ ‫هوا بود و روی شیشــه‌های پنجره را بخارگرفته پشــت شیشــه‌ی پنجــره‪ ،‬قاتی شــده بــود و‬ ‫بود‪ ،‬فقط به قول بی بی ســر به ســر عایشــه خــواب را از ســر همــه‌ی ما پرانــده بود‪.‬‬ ‫می‌گذاشــتیم و جیغــش را در می‌آوردیــم و چهار جفت چشــم به گره‌های دستمال گره‬ ‫اذیتــش می‌کردیــم‪ .‬برا ی این‌که ســوگلی آقام خــورده بود‪ ،‬بدون این‌که اص ًال به بســته‌ی نخ‬ ‫پیچی شده‌ی ســربخاری و چشم‌های آقام که‬ ‫بود‪.‬‬ ‫نفهمیــدم آقــام و بــی بی کــی آمدنــد تو‪ ،‬از شــادی و رضایت برق می زد توجهی داشته‬ ‫داشــت برایش تعریف می‌کرد کــه چرا دیرتر باشیم‪ .‬چشــم از پشــت پنجره و دستمال که‬ ‫از هرشــب آمده‪ ،‬می‌گفت‪ :‬تا صاحبکار آمد و قلنبه قلنبه بود بر نمی‌داشــتیم‪ .‬آب دهن‌مان‬ ‫پول داد‪ ،‬تا آمدم حســاب عملــه بناها را بکنم راه افتاده بود‪.‬‬ ‫و پــول کارگرهــا را دادم طول کشــید‪.‬از حرف جــواب ســام زن بابــام را داد و دســتی به‬ ‫زدنشــان معلوم بود توی کوچه با هم آشــتی ســروگوش چشم عسلی کشــید که روز به روز‬ ‫شــیرین‌تر می شــد و ســام مرا هم با گفتن‪:‬‬ ‫کرد ه‌اند‪.‬‬ ‫‪38Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬ ‫برخــاف بیشــتر وقت‌ها امشــب بــا دو تا‬ ‫دســت ُپر‪ ،‬با پایــش دراتاق را باز کرد‪ .‬بیشــتر‬ ‫از این‌کــه بــرای آمدنش خوشــحال باشــیم از‬ ‫دســت‌های ُپــرش خوشــحال شــدیم و اص ًال‬ ‫بــرق چشــم‌هایش را ندیدیم‪ ،‬چشــم‌هایمان‬ ‫به دســت و دســتمال ابریشــمی ُپ ‌رو‌پیمانش‬ ‫دوختــه شــده بود‪ ،‬کــه خاله هلــی برایش از‬ ‫یــزد ســوغات آورده بود‪.‬‬ ‫از بس ُپربود به ســختی گوشــه‌هایش را گره‬ ‫زده بــود‪ .‬بوی عطر پرتقــال و لیمو از البه الی‬ ‫و درز‬ ‫گره‌هــا‬

‫«شــیطانی که نکردند‪ ،‬دیگر داری برای خودت‬ ‫مردی می شــوی» جــواب داد‪.‬‬ ‫منظــورش ایــن بود کــه وقتی من ســر کارم‬ ‫هســتم بایــد بچه‌هــا از تــو حســاب ببرند‬ ‫و بترســند‪ .‬این‌قــدر ایــن احســاس را در من‬ ‫تقویــت کرده بــود که یک ُخرده کــه بزرگ‌تر‬ ‫شــده بــودم وقتی هم کــه خانه بود‪ ،‬کســی‬ ‫از اوحســاب نمــی بــرد و هر مجازاتــی را که‬ ‫در حــق خواهر برادرهای کوچکتــرم قرار بود‬ ‫اجرا بشــود‪ ،‬به من حواله مــی دادند‪ ،‬که زیاد‬ ‫هم از ایــن موضوع بدم نمی‌آمــد‪ .‬این‌طوری‬ ‫مــرز میان من و بچه ها را خط‪ ‬کشــیده بود‬ ‫و مــرا کــرده بود مأمــور حفظ نظم‬ ‫خانه کــه خودم هــم نمی‌دانم‬ ‫از چــه وقت شــروع شــده‬ ‫بود‪.‬‬ ‫درحالــی کــه چشــم از‬ ‫چشم عســلی و زن بابام‬ ‫ور نمی‌داشــت کتــش را‬ ‫در آورد و بــه چوب رختی‬ ‫آویــزان کــرد و رفــت ســر‬ ‫حو ض ‪.‬‬ ‫بــی بی بســته‌ی نــخ پیچی شــده‬ ‫را گذاشــت روی رف ســربخاری دیواری‪ ،‬کنار‬ ‫رادیو و آینه و شــمعدان نقــره‪ ،‬که بعدها که‬ ‫بزرگ‌تــر شــدیم فهمیدیــم نقره هــم نبوده‬ ‫اســت‪ .‬روی رف عکس قــاب کــرده‌ی آقام با‬ ‫کت و شــلوار مشــکی و کاله شــاپو و کروات‬ ‫هم بود که در «عکاســخانه‌ی شرق»‪ ،‬سر پیچ‬ ‫شــمیران گرفته بود‪.‬‬ ‫بی بی چادرنمازش را از ســر برداشــت و داد‬ ‫دســت زن بابا و نشست پشت اسباب سماور‬ ‫و چــای‪ ،‬تکه‌ای نبــات انداخت در اســتکان و‬ ‫بــرای خودش چــای ریخــت‪ .‬آقام آمــد تو و‬ ‫رفــت پهلویش نشســت‪ .‬زن بابــام دوتا متکا‬ ‫گذاشــت پشــتش کــه تکیــه بدهــد و رفت‬ ‫قوطی ســیگار و زیرســیگاری‌اش را هــم آورد‬ ‫گذاشــت کنار دستش‪.‬‬ ‫بی بی برایش چای و نبات ریخت و پرســید‪:‬‬ ‫«قرض کــرده‌ای یا مزدت را گرفته‌ای؟»‬


‫احسان خواجه امیری غرق در «پاییز و تنهایی»‬ ‫‪37‬‬

‫‪‬‬

‫هفتمین آلبوم احســان خواجه امیری زمســتان امسال به‬ ‫بــازار آمد‪« .‬پاییز‪ ،‬تنهایی» مورد توجه مخاطبان موســیقی‬ ‫پاپ قرار گرفت و در ســایت «موســیقی ما» بر اساس ‪733‬‬ ‫رای ‪ 64‬درصد آرا را از آن خود کرد‪ .‬‬ ‫‪ ‬احســان خواجه امیری یکــی از محبوب‌ترین خوانندگان‬ ‫پاپ کشــور اســت‪ .‬پس از موفقیــت فــراوان او در آلبوم‬ ‫پیشــینش «عاشــقانه‌ها»‪ ،‬توقع‌هــا هــم از او باالتــر رفته‬ ‫بــود‪ .‬تمــام ترانه‌هــای این آلبوم بــرای «روزبــه بمانی» و‬ ‫آهنگســازی آن بر عهده خــود خواجه امیــری و «علیرضا‬ ‫افکاری» بــود‪« .‬هومن نامداری» هم تنظیــم ترانه‌ها را بر‬ ‫عهده داشــت‪.‬‬ ‫«عاشــقانه‌ها» در نخستین جشن ســاالنه «موسیقی ما»‬ ‫عنــوان بهترین آلبوم پاپ از دید کارشناســان موســیقی را‬ ‫از آن خــود کرد و خواجه امیــری هم در دو‬ ‫سال گذشته کنســرت‌های فراوانی را‬ ‫بــرای این آلبوم برگــزار کرد‪.‬‬ ‫پــس از ایــن آلبــوم موفق‬ ‫خواجــه امیــری «پاییــز‪،‬‬ ‫تنهایــی» را وارد بــازار‬ ‫کــرد‪ .‬هفتمیــن آلبوم‬ ‫خواجــه امیری همان‬ ‫طــور کــه از نامــش‬ ‫هــم پیداســت قرار‬ ‫بــود تــا در پاییــز‬ ‫منتشــر شــود اما در‬ ‫دی مــاه و بــا تیــراژ‬ ‫باالیی منتشــر شــد‪ .‬این‬ ‫آلبــوم ‪ 12‬قطعــه دارد کــه‬ ‫از ایــن میــان «گذشــته‌ها» با‬ ‫آهنگســازی «مهــرداد نصرتــی» در‬ ‫قالب تک آهنگ و «تاوان» با آهنگســازی‬ ‫«علیرضا کهن دیری» در قالب تیتراژ ســریال «آوای باران»‪،‬‬ ‫پیش‌تــر منتشــر شــده بودنــد‪.‬‬ ‫در «پاییــز‪ ،‬تنهایی» دو ترانه توســط «زهرا عاملی» و یک‬ ‫ترانه توسط «حسین غیاثی» ســروده شده و سایر قطعات‬ ‫ســرود ‌ه «روزبه بمانی» است‪.‬‬ ‫آهنگســازی این آلبــوم هم همچــون آلبوم گذشــته بر‬ ‫عهــده خود خواجه امیــری و علیرضا افکاری بوده اســت‪.‬‬ ‫«هومــن نامداری» ‪ -‬رهبر ارکســتر این خواننــده ‪ -‬که در‬ ‫«عاشــقانه‌ها» ‪ 9‬قطعه از ‪ 10‬قطعه‌ی آلبوم را تنظیم کرده‬ ‫بــود‪ ،‬این بــار ‪ 3‬قطعه را تنظیم کرده اســت‪.‬‬ ‫‪« ‬علیرضا کهــن دیری» که تجربه‌ی موفقی چون «ســام‬ ‫آخر» را با احسان داشــته‪ ،‬یک تنظیم در آلبوم دارد‪« .‬آرون‬ ‫حســینی» با (‪ 2‬قطعه)‪« ،‬سعید زمانی» (‪ 4‬قطعه)‪« ،‬معین‬ ‫راهبــر» (‪ 1‬قطعه) و «بهروز علیــاری» (‪ 1‬قطعه) نیز اولین‬ ‫همــکاری خود را با احســان خواجه‌امیری تجربه کردند‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫پــس از ارائــه ایــن آلبوم تــور کنســرت‌های آن هم آغاز‬ ‫شــد‪ .‬خواجه امیری دور تازه تور کنســرت‌های شهرســتان‬ ‫خود را از اســتان سیســتان و بلوچســتان آغاز کرد و اولین‬ ‫ســری جدیــد کنســرت‌ها در زاهــدان برگزار شــد‪ .‬پس از‬ ‫ایــن اجرا که در اواســط بهمن ماه بود‪ ،‬خواجــه امیری در‬ ‫جشــنواره موســیقی فجر حضور یافت‪.‬‬ ‫با آنکه پیش از این کنســرت شــنیده می‌شــد که خواجه‬ ‫امیــری در ایــن برنامه قطعات آلبــوم «پاییــز‪ ،‬تنهایی» را‬ ‫اجــرا نمی‌کنــد اما اینچنین نشــد و او چند قطعــه از این‬ ‫مجموعه را در جشــنواره موســیقی فجر با حاضران زمزمه‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫امــا کنســرت اصلی آلبوم «پاییــز‪ ،‬تنهایــی» در تهران در‬ ‫تاریخ نهم و دهم اســفند ماه در ســالن تاالر بزرگ وزارت‬ ‫کشــور برگزار شد‪.‬‬ ‫خواجــه امیــری شــاید در ابتــدا‬ ‫درصــدی از شــهرتش را مدیون‬ ‫نام پــدرش «ایــرج» خواننده‬ ‫قدیمی موســیقی ســنتی‬ ‫ایرانــی بود‪ .‬امــا بعد از‬ ‫ادامــه کار و انتشــار‬ ‫چنــد آلبوم بعــدی و‬ ‫همچنیــن برگــزاری‬ ‫کنســرت‌های فراوان‬ ‫مشخص شــد که تنها‬ ‫میــراث پــدر بــرای او‬ ‫موفقیــت در این زمینه‬ ‫را بــه همــراه نیــاورده‬ ‫اســت‪ .‬فروش زیــاد آلبوم‌ها‬ ‫و تمدیــد زمان کنســرت‌هایش‬ ‫گــواه ایــن مطلــب بود‪.‬‬ ‫او کــه در ابتــدا قصــد داشــت در حرفه‬ ‫آهنگســازی فعالیت داشته باشــد پس از ساخت موسیقی‬ ‫ســریال «غریبانه» قاســم جعفری و مورد توجه قرار گرفتن‬ ‫ترانــه «هر چی آرزوی خوبه ‪ »...‬بــه دنیای خوانندگی وارد‬ ‫شد ‪.‬‬ ‫احســان خواجه‌امیــری پیــش از ایــن آلبوم‌هــای «من و‬ ‫بابــا» (‪« ،)1380‬بــرای اولیــن بــار» (‪« ،)1384‬ســام آخر»‬ ‫(‪« ،)1386‬فصل تــازه» (‪« ،)1387‬یه خاطره از فردا» (‪)1389‬‬ ‫و «عاشــقانه‌ها» (‪ )1391‬را منتشــر کرده بود‪.‬‬ ‫بســیاری هــم او را بــا ترانه‌هــای تیتراژهــای ســریالی‬ ‫می‌شناســند‪ .‬ســریال «در مســیر زاینده رود»‪« ،‬مثل هیچ‬ ‫کــس»‪« ،‬از نفس افتاده»‪« ،‬زیر زمیــن»‪« ،‬مادرانه» و «آوای‬ ‫باران» از آن جمله هســتند‪ .‬‬ ‫ترانــه «تاوان» آخرین قطعه آلبوم «پاییز‪ ،‬تنهایی» اســت‬ ‫که پیش از این به عنوان تیتراژ ســریال آوای باران شــناخته‬ ‫شده بود‪.‬‬

‫‪37Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫یک بــار دیگر ثابت شــود دولــت هیچ گاه عزمی راســخ‬ ‫برای خصوصی ســازی این باشــگاه نداشــته اســت‪.‬‬

‫‪ 15‬دالر ناقابل‬ ‫اوایــل ســال ‪ 1374‬شــخصی به نام موســویان از ســوی‬ ‫مدیریــت وقت باشــگاه پرســپولیس عازم آلمان شــد تا با‬ ‫اســتانکو پوکله پوویچ مذاکره کند؛ سرمربی کروات باشگاه‬ ‫پرســپولیس در اواسط دهه ‪ 70‬که رنسانس عظیمی در این‬ ‫باشــگاه ایجاد کرد‪ .‬نکته جالب ماجرای ســفر موسویان به‬ ‫دیــار ژرمن ها به موضــوع پرداخت ‪ 15‬دالر پــول خرد به‬ ‫اســتانکو برمی گــردد‪ .‬ظاهرا اســتانکو پول خرد نداشــته‬ ‫و موســویان از جیــب خــود ‪ 15‬دالر به اســتانکو پرداخت‬ ‫می‌کنــد تا بتواند هزینه تاکســی خــود را بپردازد‪.‬‬ ‫چند ســال بعــد و در بحبوحــه دادگاه تعییــن مالکیت‬ ‫پرســپولیس‪ ،‬علی محلوجی و امیر عابدینی که چند ســالی‬ ‫باشــگاه را بــا هزینه شــخصی خــود گردانــده بودند‪ ،‬به‬ ‫پرداخــت ‪ 314‬میلیــون تومان محکوم شــدند‪ .‬جالب اینجا‬ ‫بــود که همــان ‪ 15‬دالر هم بخشــی از ایــن ‪ 314‬میلیون‬ ‫تومان را تشــکیل می داد‪ .‬در واقع دادگاه رأی به بازگرداندن‬ ‫تمام کمــک های دولتی به باشــگاه پرســپولیس به خزانه‬ ‫عمومی کشــور داده بود‪.‬‬ ‫دلیــل قاضی هــم مشــخص بــود؛ پرســپولیس از لحاظ‬ ‫اساســنامه یک شرکت خصوصی شــناخته می شد و دولت‬ ‫حــق نداشــت تحت هیــچ عنوانی کمک بالعــوض به این‬ ‫تیــم کند‪ .‬در واقع یکی از تفســیرهای رأی دادگاه در ســال‬ ‫‪ 1379‬همیــن بود کــه امیر عابدینی در این ســال ها بارها‬ ‫تکرار کرده‪« :‬در ســال ‪ 1379‬پرسپولیس وارد دعوا شد‪ .‬دلیل‬ ‫عمده ایــن دعوا هم گــزارش ‪ 132‬صفحه ای بازرســی کل‬ ‫کشــور بود که در آن عنوان شده بود ‪ 314‬میلیون تومان از‬ ‫کمک های دولتی به پرســپولیس داده شــده است‪.‬‬ ‫شــرکت ســهامی معادن‪ ،‬فــوالد ایــران و مــس کرمان و‬ ‫همچنین دانشــگاه صنعتی هــم چهار میلیــون تومان به‬ ‫پرســپولیس کمک کرده بودند و در آن گزارش عنوان شــده‬ ‫بود که چرا پرســپولیس که یک شــرکت خصوصی است از‬ ‫بخــش دولتی کمک گرفته اســت‪.‬‬ ‫قاضــی آن پرونده می گفت که در حســن ن ّیت محلوجی‬ ‫و عابدینی تردیدی نیســت و آنها گفته انــد که ما امانتدار‬ ‫هســتیم و هر زمان که نظــام جمهوری اســامی بخواهد‬ ‫این باشــگاه را تحویل مــی دهیم اما این باشــگاه در ثبت‬ ‫شــرکت ها بــه نام شــرکت خصوصی ثبت شــده اســت‪.‬‬

‫بــه همین دلیــل هم مــن محکوم شــده ام که تمــام آن‬ ‫پــول هایــی را که از بخــش دولتی گرفتیم پــس دهیم که‬ ‫ایــن کار را هــم انجام دادیــم‪ .‬البته من یک شــب هم در‬ ‫زندان بــودم‪ .‬این یعنی اینکه ما عمــا مالک بودیم‪ .‬یعنی‬ ‫محلوجــی مالک بود و من هم به عنوان مدیر ســهم کمی‬ ‫در پرسپولیس داشتم‪».‬‬

‫پرسپولیس خصوصی است یا دولتی؟‬ ‫درســت از ســال ‪ 1379‬و بعد از اعــام رأی دادگاه تعیین‬ ‫مالکیت باشــگاه پرســپولیس‪ ،‬یک ســوال هنــوز در ذهن‬ ‫هواداران باقی مانده اســت‪« :‬باالخره باشــگاه پرســپولیس‬ ‫خصوصی اســت یــا دولتی؟ اگر دولتی اســت چــرا دولت‬ ‫هزینــه هایش را نمــی دهد یــا اگر غیردولتی اســت چرا‬ ‫وزارت ورزش ‪ -‬و قبل تر ســازمان تربیت بدنی ‪ -‬می‌خواهد‬ ‫این باشــگاه را اکنــون خصوصی کند؟»‬ ‫این ســوال ســال هاســت کــه بدون پاســخ مانــده‪ .‬هر‬ ‫مدیری هم که بر مســند ورزش کشــور می نشــیند سریع‬ ‫دم از خصوصی ســازی می زنــد و بعد دیگر هیچ خبری از‬ ‫عملی شــدن این وعده نمی شــود‪.‬‬ ‫وزارت ورزش در دوران کنونــی هــم در اوایــل روی کار‬ ‫آمدنش خبر از عــزم جدی خود برای واگذاری دو باشــگاه‬ ‫بــزرگ پایتخت بــه بخش خصوصــی داد‪ .‬حتــی امیررضا‬ ‫خادم را به عنوان مســئول عملی کــردن این پروژه معرفی‬ ‫کــرد اما این راهکار وزارت نشــینان تا بــه امروز چیزی جز‬ ‫آشــوب برای پرســپولیس به همراه نداشــته است‪.‬‬ ‫این باشــگاه ظرف یک ســال گذشــته بارها با مشــکالت‬ ‫مدیریتی روبرو شــده و تــا به امروز و در ‪ 12‬ماه گذشــته‬ ‫چهار مدیرعامل داشــته اســت‪ .‬وعده های خصوصی شدن‬ ‫باشــگاه هم هر روز بــه تعویق می افتد‪ .‬زمانــی قرار بود‬ ‫در بهار امســال این باشــگاه وارد بورس شــود و بعد گفته‬ ‫شــد اواخر تابســتان این دو باشــگاه رنگ جدایی از دولت‬ ‫باالخره باشگاه پرسپولیس خصوصی است یا دولتی؟ را مــی بینند‪ .‬بعــد آخرین روز آبان وعده داده شــد و بعد‬ ‫صحبــت از واگذاری این دو باشــگاه در دی ماه بود اما آیا‬ ‫اگر دولتی است چرا دولت هزینه هایش را نمی دهد؟ واقعا عزمــی برای این واگــذاری وجود دارد؟‬ ‫‪36‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪36Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بنیاد مســتضعفان به‬ ‫من زنــگ زد و گفت‬ ‫عابدینی پشــت خط‬ ‫توســت‪ ،‬جوابــش را‬ ‫بده‪ .‬گفتــم عابدینی‬ ‫پرســپولیس؟ گفــت‬ ‫بله ‪.‬‬ ‫عابدینــی بــه مــن‬ ‫زنــگ زد‪ .‬ناراحــت‬ ‫بــود و گفــت مــن و‬ ‫دیگــر مدیرانــی کــه‬ ‫در ایــن ســال هــا به‬ ‫پرســپولیس کمک کرده اند همــه محاکمه و‬ ‫ممنــوع الخروج شــده یا به زنــدان افتاده‌ایم‪.‬‬ ‫من هــم به زنــدان افتــاده ام و االن مرخصی‬ ‫گرفتــه ام و مــی خواهم فوری شــما را ببینم‪.‬‬ ‫آمــد و بــا ناراحتی بســیار گفــت در حق من‬ ‫اجحاف شده است‪ .‬عابدینی گفت پرسپولیس‬ ‫هفت ســال دســت آنها بوده و چنــد میلیارد‬ ‫خــرج آن کــرده اند و بازرســی کل کشــور به‬ ‫عنوان سوءاســتفاده از بیت المــال و اختالس‬ ‫آنهــا را متهم کــرده بود‪.‬‬ ‫گفــت وضع تیم به هم ریختــه و چیزی جز‬ ‫برند پرسپولیس برایش نمانده‪.‬‬ ‫گفت ســه روز مانده به شروع لیگ و اگر در‬ ‫این ســه روز نجنبیم و کاری نکنیم‪ ،‬پرسپولیس‬ ‫برای همیشــه نابود می شــود‪ .‬گفتم خب من‬ ‫چــه کنم؟ گفــت تو بیــا پرســپولیس را بگیر‪.‬‬ ‫گفتــم آخر بدون فکر و برنامه که نمی شــود‪.‬‬ ‫گفــت تو فکــر و برنامه داری‪ ،‬تو هفت ســال‬ ‫پیش این را از من خواســته بودی‪ .‬از آن طرف‬ ‫آقــای فروزنده کــه رییس بنیاد مســتضعفان‬ ‫بــود گفت به دادشــان برس‪ ،‬مــن هم هر چه‬ ‫بخواهی کمکت می کنم‪ .‬از عابدینی پرســیدم‬ ‫چقدر وقت داریــم؟ گفت هیچ‪.‬‬ ‫همیــن االن بایــد تصمیــم بگیریــم‪ .‬گفتم‬ ‫نــه بــرو تا فــردا صبــح‪ .‬من بایــد از حــاال تا‬ ‫فــردا صبح بــا چند نفر مشــورت کنــم و کار‬ ‫را بررســی کنــم‪ .‬او هم می گفت مــا االن به‬ ‫چهارصــد میلیون تومــان پول احتیــاج داریم‪.‬‬ ‫من هم مشــورت کردم و کار را بررسی کردیم؛‬ ‫عــده‌ای مخالــف بودنــد و عــده ای موافق‪.‬‬ ‫اســتخاره کردم و بســیار خــوب آمد‪».‬‬ ‫خالصه باشــگاه پرســپولیس نه بــا چهارصد‬ ‫میلیــون بلکه بــا ‪ 800‬میلیــون تومــان به زم‬ ‫واگــذار شــد امــا در اواخر ســال ‪ 80‬باشــگاه‬ ‫دوبــاره به تربیــت بدنی تحویل داده شــد تا‬

‫باشــگاه بــه «شــهید‬ ‫چمــران» موجبــات‬ ‫اعتراضــات زیــادی‬ ‫شــد و ســرانجام از‬ ‫شــهریور تا آذر ســال‬ ‫‪ 1360‬اکبــر دیانــی‬ ‫مدیر باشــگاه شــد و‬ ‫در ادامــه محمدرضا‬ ‫رضاییــان مدیریــت‬ ‫پرسپولیس را برعهده‬ ‫گرفت ‪.‬‬ ‫بــد نیســت بدانید‬ ‫در ســال هــای ‪ 1361‬تــا ‪ 1365‬اداره باشــگاه ســال ‪ 1371‬دســت پیدا کند‪.‬‬ ‫بــه صورت شــورا بــود کــه اعضای آن شــورا انصاری فرد موفق شــد برای اولیــن بار برای‬ ‫هم توســط ســازمان تربیــت بدنــی انتخاب پیراهن باشــگاه اسپانســر بگیرد و تبلیغ روی‬ ‫می‌شــدند امــا در پاییــز ســال ‪ 1365‬مالکیت پیراهــن تیم در فوتبال ایــران را جا بیندازد اما‬ ‫باشــگاه به طــور رســمی از ســازمان تربیت طنز ماجــرا اینجا بود کــه افزایش هزینه های‬ ‫بدنی به بنیاد مســتضعفان واگذار شــد‪ .‬اولین تیم موجب شــد ســازمان تربیت بدنی باشگاه‬ ‫مدیر انتصابی بنیاد در دوران جدید هم کســی را بــه یــک نهــاد دولتــی دیگر یعنــی وزارت‬ ‫نبود جــز محمدعلی دقت پور کــه پس از دو معــادن و فلزات وقت واگــذار کند‪.‬‬ ‫مــاه فعالیــت و به دلیل تغییر نام باشــگاه به در ســال ‪ 1372‬پــس از واگذاری باشــگاه به‬ ‫«آزادی» و اعتراضــات فــراوان بازیکنان به این وزارت صنایــع‪ ،‬علــی محلوجی‪ ،‬معــاون وزیر‬ ‫و مهنــدس امیــر عابدینی مالکیت باشــگاه را‬ ‫نام‪ ،‬جــای خــود را به عباس وکیــل داد‪.‬‬ ‫عبــاس وکیــل از بهمــن ‪ 65‬تــا خــرداد ‪ 67‬برعهــده گرفتند‪ .‬آنها موفق شــدند رنســانس‬ ‫مدیریــت باشــگاه را برعهــده داشــت‪ .‬پــس بزرگی در پرســپولیس انجــام دهند و قهرمانی‬ ‫از اینکــه در پایــان فصــل در ســال ‪ 1366‬که هــای پی در پــی در دهه ‪ 70‬به دســت آورند‬ ‫پرســپولیس ســه جام را بــه دســت آورد‪ ،‬تیم اما انگار قرار نبود باشــگاه ســرخ رنگ آرامش‬ ‫دوباره دچار مشــکل شــد؛ بنیاد مســتضعفان به خود ببیند‪ .‬همین که ترانســفرهای خارجی‬ ‫هم بر این اســاس عباس وکیــل را برکنار کرد و باشــگاه شــروع شــد و کمی مــارک و دالر به‬ ‫محمدحســین اســامی به عنوان آخرین مدیر حســاب باشــگاه تزریق شد باز ســر خواستن‬ ‫انتخابــی بنیــاد‪ ،‬مدیریت باشــگاه را از ســال پرســپولیس دعوای بلندباالیــی در گرفت‪.‬‬ ‫‪ 1367‬تــا ‪ 1368‬برعهــده گرفت‪ .‬در این ســال در اواخر دهه ‪ 70‬ســازمان بازرســی کشــور‬ ‫دوباره تیم پرســپولیس بــه اداره تربیت بدنی وارد مناقشــه شــد و مدیــران وقت باشــگاه‬ ‫تحویل داده شــد و این بــار عباس انصاری فرد پرســپولیس را به اختالس محکوم کــرد‪ .‬در آن‬ ‫زمــان حوزه هنری ســازمان تبلیغات اســامی‬ ‫به ســمت مدیریت باشــگاه انتخاب شــد‪.‬‬ ‫او که نســبت بــه مدیران قبلی پرســپولیس وارد معرکــه شــد و باشــگاه را خرید‪.‬‬ ‫فــردی فوتبالی محســوب می شــد‪ ،‬اقدامات شــرح ماجرا از زبــان حجت االســام محمد‬ ‫خوبی در باشگاه انجام داد‪ .‬پرسپولیس در طول علــی زم‪ ،‬رییــس وقت حــوزه هنــری جالب‬ ‫مدیریت انصاری فرد توانســت بــه مقام‌های اســت‪« :‬ســال ‪ 70‬یا ‪ 71‬بود که آقای عابدینی‬ ‫خوبی از جمله قهرمانی در مســابقات فوتبال بــه مــن گفــت بــا آقــای محلوجــی داریم‬ ‫باشــگاه های تهــران در ســال ‪ ،1369‬قهرمانی پرســپولیس را از تربیــت بدنی مــی گیریم و‬ ‫در مســابقات فوتبــال جــام حذفــی ســال سیاســت دولت این اســت که این تیــم ها را‬ ‫‪ ،1370‬قهرمانــی در مســابقات فوتبــال جــام بــه وزارتخانه‌هــا واگذار کند‪ .‬بــه او گفتم اگر‬ ‫در جــام باشــگاه های آســیا در ســال ‪ ،1370‬می‌توانی ربطی بین من و حوزه و پرســپولیس‬ ‫نایب قهرمانی در مســابقات فوتبال باشــگاه برقــرار کن‪ .‬او رفت و دیگر نیامد‪ .‬هفت ســال‬ ‫هــای تهران ســال ‪ 1370‬و نایــب قهرمانی در بعد گوشــی من زنگ خورد‪ .‬شماره را نشناختم‬ ‫مســابقات فوتبال جام باشــگاه های آســیا در و جواب نــدادم‪ .‬آقای محمــد فروزنده رییس‬ ‫‪35Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬


‫درباره مالکیت باشگاه پرسپولیس و موضوع خصوصی سازی اش‬

‫داستان یک باشگاه‬

‫قانون یا اساســنامه وزارت ورزش نیامده است‬ ‫که ایــن نهاد می توانــد باشــگاهداری کند‪».‬‬ ‫نتیجه این می شــود که وزارت ورزش مجبور‬ ‫اســت برای باشــگاهداری پول را به حســاب‬ ‫فدراســیون فوتبال بریزد تا اعتبــار مالی از این‬ ‫کانال وارد حســاب های باشــگاه پرســپولیس‬ ‫شود‪.‬‬

‫اشــخاص باشــد‪ ،‬دولتی و حتی فراتر از دولتی‬ ‫بود و پــای قــوه قضاییه هم بــه موضوع باز‬ ‫شــده بود‪ .‬روزنامه خوان هــای دهه ‪ 70‬حتما‬ ‫از آن دوران خاطــرات جالبــی دارند‪ ،‬زمانی که‬ ‫اخبــار دادگاه تعیین مالکیت پرســپولیس داغ‬ ‫تریــن خبر ورزشــی بود‪.‬‬ ‫داســتان مالکیت پرسپولیس از همان روز اول‬ ‫تــا به االن همچنان محل دعواســت و با اینکه‬ ‫در اساســنامه فعلــی وزارت ورزش (ســازمان‬ ‫تربیــت بدنــی قدیــم) مالک واقعی باشــگاه‬ ‫اســت اما هنوز ســوال هایی درباره چگونگی‬ ‫اعطــای این مالکیت به ســازمان تربیت بدنی‬ ‫وقت وجــود دارد‪.‬‬ ‫مهمتــر آنکه در حــال حاضر هــم موضوع‬ ‫مالکیــت و مدیریت پرســپولیس محــل ابهام‬ ‫اســت‪ .‬موضوع اصلی اینجاســت کــه اگر این‬ ‫باشگاه دولتی اســت چرا ردیف بودجه دولتی‬ ‫نــدارد‪ .‬چرا وزارت ورزش نمــی خواهد از نظر‬ ‫مالی این باشــگاه را تامین کند؟ و مهمتر از آن‬ ‫اینکه چرا کمــک های پراکنــده اش به هیات‬ ‫مدیره باشــگاه را از طریق حســاب فدراسیون‬ ‫به این باشــگاه می رســاند؟‬ ‫اشــکال کار کجاســت کــه وزارت ورزش ‪ -‬و‬ ‫ســازمان تربیــت بدنــی در ســال هــای قبل‬ ‫ نمی‌تواننــد بــه طور مســتقیم پرســپولیس‬‫را مدیریــت کننــد؟ مگــر مالک این باشــگاه‬ ‫ســازمان تربیت بدنی نیســت؟ البته جواب تا‬ ‫حدودی روشــن اســت‪« :‬در هیچ مــاده ای از‬

‫دهه ‪ 70‬شمســی برای باشــگاه پرســپولیس‬ ‫حســابی خوش یمن بــود‪ .‬حداقــل در ابتدای‬ ‫ایــن دهــه کــه چنین بــه نظــر می رســید‪،‬‬ ‫خصوصا آنجا که در همــان ماه های اول دهه‬ ‫توانســت قهرمان جــام در جام باشــگاه های‬ ‫آســیا شــود؛ معتبرترین جام قاره ای باشگاه تا‬ ‫بــه امروز‪.‬‬ ‫رســول مجیــدی در هفته نامه تجــارت فردا‬ ‫مینویســد‪ :‬ســرخ های پایتخت در بین ســال‬ ‫هــای ‪ 1369‬تــا ‪ 1379‬که لیــگ آزادگان برگزار‬ ‫می شــد چهــار قهرمانــی و دو نایب قهرمانی‬ ‫بــه دســت آوردند تــا پرافتخارتریــن تیم این‬ ‫لیگ لقــب بگیرند‪.‬‬ ‫در ایــن میان شــاید عده ای گمــان کنند که‬ ‫دلیــل موفقیت باشــگاه در ایــن دهه طالیی‪،‬‬ ‫ثبــات مدیریــت و عــدم تغییرات پــی در پی‬ ‫در ســطح کالن باشگاه باشــد اما قدیمی های‬ ‫این باشــگاه به خوبی می دانند کــه از اتفاق‪،‬‬ ‫پرتالطــم تریــن دوران مدیریــت باشــگاه در‬ ‫همین دوره ســپری شد؛ دوره ای که پرسپولیس‬ ‫مانند گوشــت قربانــی بین نهادهــای دولتی‬ ‫دســت به دست می شــد و در برهه ای هیچ‬ ‫کس زیــر بار مســئولیت آن نمی رفــت و در‬ ‫برهــه ای ‪ -‬پس از موفقیت هــای این تیم در‬ ‫اواخــر دهه ‪ -70‬همه خود را صاحب باشــگاه‬ ‫می دانستند‪.‬‬ ‫در آن ســال هــا دعــوای مدیریتی باشــگاه‬ ‫پرســپولیس بیشــتر از آنکــه رســانه ای و بین‬ ‫‪ 34‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫داستان دعوای سه نهاد دولتی‬ ‫ســال ‪ 1379‬ســال مهمــی بــرای باشــگاه‬ ‫پرســپولیس بود‪ .‬ســرانجام بعد از ماه ها دعوا‬ ‫بر سر مالکیت باشــگاه‪ ،‬دادگاه رأی قاطع خود‬ ‫را اعــام کرد‪« :‬باشــگاه پرســپولیس متعلق به‬ ‫ســازمان تربیت بدنی اســت‪».‬‬ ‫ســرخ هــا بــرای مشــخص شــدن مالــک‬ ‫قانونی‌شــان روزهــای ســختی را گذراندنــد‪.‬‬ ‫در واقــع باشــگاه پرســپولیس که زمانی ســر‬ ‫نخواســتنش دعــوا بــود در اواخــر دهــه ‪70‬‬ ‫بدجــوری هواخــواه پیــدا کــرده بود‪.‬‬

‫پرســپولیس تا قبل از پیروزی انقالب اسالمی‬ ‫تنهــا دو مدیرعامــل داشــت‪ :‬علــی عبــده و‬ ‫مصطفــی مکری اما بعد از انقالب سرنوشــت‬ ‫این باشــگاه هم تغییر کرد‪ .‬بنیاد مستضعفان‬ ‫این باشــگاه را مصــادره کرد و فیــروز امینیان‬ ‫اولیــن مدیرعامــل پرســپولیس در دوران تازه‬ ‫بود‪ .‬او تا ســال ‪ 1359‬عهــده دار مدیریت این‬ ‫باشــگاه بود و بعــد برای یک ســالی صندلی‬ ‫مدیریــت را به حیدر بوســتانی تحویل داد‪.‬‬ ‫در ایــن دوره‪ ،‬پرســپولیس به دلیل اختالف با‬ ‫هیات فوتبال تهران از مســابقات باشگاه‌های‬ ‫تهران کنــاره گیری کــرد‪ .‬در ادامــه تغییر نام‬

‫‪34Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خردمندو شاید‬ ‫مجلههستند‬ ‫درش‌تری‬ ‫باهو‬ ‫‌های خوب‌تر‬ ‫عادی آد‬ ‫افراد‬ ‫نشریات با‬ ‫کاشکیدر قیاس‬ ‫کتاب‌خوان‌ها‬ ‫مطمئنموشما‬ ‫ممن‬ ‫چون‬ ‫بودند‬ ‫پولی‬ ‫را داشته باشند‬ ‫عاشق شدن‬ ‫ارزش‬ ‫باشند که‬ ‫هیچاین کره‬ ‫تنها آدم‌هایی روی‬ ‫نداشتید‬ ‫خوبتون‬ ‫مجله‬ ‫خاکیفروش‬ ‫مشکلی برای‬

‫تجربه‌هــای قهرمان‌هــای داســتان‌ها تبدیــل بــه تجربه‌هــای خــود‬ ‫خواننده‌ها می‌شــود‪ .‬هر درد و رنجی که شــخصیت داســتان می‌کشد‪،‬‬ ‫تبدیــل به باری می‌شــود کــه خواننده بایــد تحمل کنــد‪ .‬خواننده‌های‬ ‫کتاب‌هــا هــزاران بار زندگــی می‌کنند و از هــر کدام از ایــن تجربه‌ها‬ ‫چیزی یــاد می‌گیرند‪.‬‬ ‫اگــر دنبال کســی هســتید که شــما را تکمیــل کند و فضــای خالی‬ ‫قلب‌تــان را پر کنــد‪ ،‬می‌توانید‬ ‫ایــن کتاب‌خوان‌هــا را در‬ ‫کافی‌شــاپ‌ها‪ ،‬پارک‌هــا و‬ ‫متروها پیدا کنیــد‪ .‬چند دقیقه‬ ‫که صحبــت کنید‪ ،‬آن‌هــا را به‬ ‫جا خواهیــد آورد‪.‬‬ ‫کتاب‌خوان‌هــا با شــما حرف‬ ‫نمی‌زنند‪ ،‬با شــما رابطه برقرار‬ ‫می‌کنند‬ ‫آن‌هــا در نامه‌هــا یــا‬ ‫مسج‌هایشــان انــگار برای‌تان‬ ‫شــعر می‌نویســند‪ .‬صرفــا به‬

‫نکرده است‪.‬‬ ‫بهتریــن کاری کــه خواندن داســتان‌ها بــا آدم‌ها می‌کنند این اســت‬ ‫کــه کامل نبودن شــخصیت‌ها باعث می‌شــود ذهن شــما ســعی کند‬ ‫از ذهــن دیگــران ســردربیاورد‪ .‬این جــور آدم‌ها توانایــی همدلی پیدا‬ ‫می‌کننــد‪ .‬ممکــن اســت همیشــه با شــما موافق نباشــند‪ ،‬اما ســعی‬ ‫می‌کننــد ماجراهــا را از زاویه دید شــما ببینند‪.‬‬ ‫آن‌هــا نه‌تنهــا باهوش‌اند که‬ ‫عاقل هم هســتند‬ ‫باهــوش بودن همیشــه هم‬ ‫خوشــایند نیســت‪ ،‬امــا عاقل‬ ‫بــودن آدم‌هــا را تحریــک‬ ‫می‌کند‪ .‬همیشــه مقاومت در‬ ‫برابــر آدم‌هایــی که می‌شــود‬ ‫چیزی ازشــان یــاد گرفت کمی‬ ‫ســخت اســت‪ .‬عاشــق یــک‬ ‫آدم کتاب‌خــوان شــدن نه‌تنها‬ ‫کیفیــت گفت‌وگــو را بــاال‬ ‫می‌بــرد‪ ،‬بلکه باعث می‌شــود‬

‫کتابخوان‌ها یاد گرفته‌اند که زن بودن چیست و مرد بودن‬ ‫یعنی چه‪ .‬فهمیده‌اند که تماشای رنج دیگران یعنی چه‪.‬‬ ‫کتاب‌خوان‌ها بسیار از سن‌شان عاقل‌ترند‪.‬‬

‫ســواالت‌تان جــواب نمی‌دهنــد یــا بیانیــه صــادر نمی‌کننــد‪ ،‬بلکه با‬ ‫عمیق‌ترین فکرها و تئوری‌ها پاســخ شــما را می‌دهند‪ .‬شــما را با دانش‬ ‫بــاالی کلمــات و ایده‌هایشــان مســحور خواهنــد کــرد‪.‬‬ ‫تحقیقات دیگری در دانشــگاه برکلی نشــان داده‪ ،‬کتاب خواندن برای‬ ‫کودکان باعث می‌شــود آن‌ها کلماتی را یاد بگیرند که هرگز در مدرســه‬ ‫به آن‌ها یــاد نمی‌دهند‪.‬‬ ‫بــه خودتان لطف کنید و با کســی قرار بگذارید کــه می‌داند چه‌طور‬ ‫از زبان‌اش استفاده کند‪.‬‬ ‫آن‌ها فقط شما را نمی‌فهمند‪ ،‬درک‌تان می‌کنند‬ ‫آدم‌ها فقط باید عاشــق کســی شوند که بتواند روح‌شــان را ببیند‪ .‬این‬ ‫آدم باید کســی باشــد که به روح شــما نفوذ می‌کنــد و به بخش‌هایی‬ ‫از روح شــما دسترســی پیــدا می‌کند که هیچ‌کس دیگر قبال کشــف‌اش‬ ‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ســطح گفت‌وگــو باال بــرود‪.‬‬ ‫بر اســاس تحقیقات‪ ،‬کتاب‌خوان‌ها به دلیل دایره وســیع واژگان‌شــان‬ ‫و مهارت‌هــای حافظــه‪ ،‬آدم‌های باهوش‌تری هســتند‪ .‬ذهــن آن‌ها در‬ ‫قیاس بــا آدمی معمولی که کتاب نمی‌خواند توانایــی درک باالتری دارد‬ ‫و راحت‌تر و به‌شــکل موثرتری می‌توانند با دیگــران ارتباط برقرار کنند‪.‬‬ ‫قــرار و مدار گذاشــتن بــا آدم اهل کتاب به قرار گذاشــتن بــا هزاران‬ ‫نفــر می‌مانــد‪ .‬انگار که تجربــه‌ای را که او با خوانــدن زندگی همه این‬ ‫آدم‌هــا به دســت آورده در اختیار شــما قرار دهد‪ ،‬انگار با یک کاشــف‬ ‫قرار گذاشــته باشید‪.‬‬ ‫اگــر با کســی قــرار بگذارید کــه کتــاب می‌خواند‪ ،‬یعنــی می‌توانید‬ ‫هــزاران بار زندگــی کنید‪.‬‬ ‫‪33Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اگر دنبال پیداکردن عشق خود هستید بدانید‬

‫ق کتاب‌خوان‌ها شد‬ ‫فقط باید عاش ‌‬

‫چنــدی پیــش‪ ،‬مقاله‌ای در مجله تایم منتشــر شــد که نویســنده‌اش‬ ‫ادعــا می‌کــرد‪ ،‬آنچه «مطالعه عمیق» نامیده می‌شــود بــه‌زودی از بین‬ ‫خواهــد رفت؛ چرا که میــزان مطالعه عمیق میان آدم‌ها کمتر شــده و‬ ‫ایــن روزها دیگر آدم‌ها سرســری کتــاب می‌خوانند و بــا وجود مطالب‬ ‫خالصه شــده اینترنتی تعــداد خواننده‌های کتاب‌هــا روز به روز تقلیل‬ ‫پیــدا می‌کند‪.‬‬ ‫نکتــه وحشــتناک ماجــرا این جاســت کــه مطالعــات ثابت کــرده‪،‬‬ ‫کتاب‌خوان‌هــا در قیاس با افــراد عادی آدم‌های خوب‌تــر و باهوش‌تری‬ ‫هســتند و شــاید تنها آدم‌هایــی روی این کره خاکی باشــند کــه ارزش‬ ‫عاشق شــدن را داشــته باشند‪.‬‬ ‫بر اســاس مطالعاتی که روان‌شناســان انجام داده‌اند‪ ،‬کســانی که رمان‬ ‫می‌خوانند میان انســان‌ها بیشــترین قدرت همدلی با دیگــران را دارند‬ ‫و قابلیتــی دارنــد با عنوان «تئــوری ذهن» که در کنار آنچــه خود به آن‬ ‫اعتقــاد دارنــد‪ ،‬می‌توانند عقاید‪ ،‬نظر و عالئق دیگــری دیگری را مدنظر‬ ‫قرار دهند و دربــاره آن قضاوت کنند‪.‬‬ ‫آن‌هــا می‌تواننــد بدون این که عقایــد دیگران را رد کننــد یا از عقیده‬ ‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫خودشــان دســت بردارند‪ ،‬از شــنیدن عقاید دیگران لذت ببرند‪.‬‬ ‫تعجبــی هم نــدارد کــه کتاب‌خوان‌ها آدم‌هــای بهتری باشــند‪ .‬کتاب‬ ‫خوانــدن تجربــه کردن زندگــی دیگران با چشــم غیرواقعی اســت‪ .‬یاد‬ ‫گرفتــن این نکته که چه طــور بدون این که خــودت در ماجرایی دخیل‬ ‫باشــی‪ ،‬بتوانی دنیا را در چارچــوب دیگری ببینی‪.‬‬ ‫کتاب‌خوان‌هــا بــه روح هــزاران آدم و خــرد جمعی همه ایــن آدم‌ها‬ ‫دسترســی دارند‪ .‬آن‌هــا چیزهایی دیده‌اند که غیــر کتاب‌خوان‌ها امکان‬ ‫نــدارد از آن ســر دربیاورنــد و مرگ انســان‌هایی را تجربــه کرده‌اند که‬ ‫شــما هرگز آن‌ها را نمی‌شناسید‪.‬‬ ‫کتابخوان‌هــا یــاد گرفته‌اند که زن بودن چیســت و مــرد بودن یعنی‬ ‫چــه‪ .‬فهمیده‌اند که تماشــای رنــج دیگــران یعنی چــه‪ .‬کتاب‌خوان‌ها‬ ‫بســیار از سن‌شــان عاقل‌ترند‪.‬‬ ‫تحقیق دیگری در ســال ‪ ۲۰۱۰‬ثابت کرده که هر چه‌قدر بیشــتر برای‬ ‫کــودکان کتاب بخوانیم‪« ،‬تئــوری ذهن» در آن‌ها قوی‌تر می‌شــود و در‬ ‫نهایت باعث می‌شــود این بچه‌ها واقعا عاقل‌تر شــوند‪ ،‬با محیط‌شــان‬ ‫بیشــتر انطباق پیدا کنند و قدرت درک‌شــان باالتر برود‪.‬‬ ‫‪32Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اختالف و مناقشه و بحران‬ ‫سیاســی و اقتصــادی و‬ ‫احتمــاالً وقوع جنگ میان‬ ‫کانادا و ایران‪ ،‬شــهروندان‬ ‫کانادایی ایرانی تبار طرف‬ ‫کــدام کشــور را خواهند‬ ‫گرفت؟ کشورکانادا که در‬ ‫آن زندگی و کار و تحصیل‬ ‫می‌کنند و برطبــق قانون‬ ‫در مقابــل آن حقــوق‬ ‫و وظایــف مشــخص و‬ ‫شناخته‌شــده‌ای دارنــد‪،‬‬ ‫یــا بــه حمایت از کشــور‬ ‫زادگاه خــود ایــران برمی‌خیزنــد؟ و اصــوال آیا یــک شــهروند کانادایی‬ ‫مهاجــرت کرده از ایران می‌تواند هر دو کشــور کانــادا و ایران را به یک‬ ‫میــزان دوســت بــدارد و به آن تع ّلق خاطر همه جانبه داشــته باشــد؟‬ ‫هریــک از ایــن پرســش‌ها‪ ،‬و بســیاری پرســش‌های دیگــر‪ ،‬می‌تواند‬ ‫موضوع محوری بحث‌های عمومی باشــد که متأســفانه تاکنون بســیار‬ ‫کــم بــه آن توجه شــده اســت‪ .‬در حالی‌کــه با دامــن زدن بــه چنین‬ ‫بحث‌هایــی بســیاری از ذهنیت‌های بیهــوده‪ ،‬نابه‌جــا و گاه توهم‌آمیز‬ ‫و تأثیرگــذار بــر جنبه‌های زندگی شــخصی و اجتماعی کــه گریبان‌گیر‬ ‫گروهی از ایرانیان مهاجر به کانادا یا هرکشــور دیگری هســت روشــن‬ ‫خواهد شد‪.‬‬ ‫در مورد همین رویداد بزرگداشــت پنجاهمین ســالگرد رســمی شدن‬ ‫پرچــم کانــادا که در فضــای مجازی بــه اختصار از حضور و مشــارکت‬ ‫خودم ابراز خوشــحالی کرده‌بــودم‪ ،‬فردی انتقاد کرده بــود که رفتار من‬ ‫نمونــه بارز از خود بیگانگی و شــیفتگی "حقیرانه" نســبت به فرهنگ‬ ‫غربی و بریدن از هو ّیت و همه فرهنگ و تاریخ درخشــان ایران اســت‬ ‫و "لبــاس هم‌رنــگ پرچم کانــادا پوشــیدن و در تصویر آن حل شــدن"‬ ‫افتخار که نیســت هیچ‪ ،‬نشــانه بی‌هو ّیتی یک "روشنفکر جهان سومی"‬ ‫هم هســت! اســتدالل ایــن فرد هــم بر این حــرف بود کــه مگر یک‬ ‫شــهروند کانادایی نســبت به پرچم ایران چنین عالقه و شیفتگی را ابراز‬ ‫می‌کند؟‬ ‫پاســخ من به این فــرد منتقد به اختصــار این بود که هیــچ کانادایی‬ ‫قرار نیســت ایــن کار را برای پرچم ایران بکند‪ .‬مگــر اینکه از "موهبت"‬ ‫شــهروندی ایران برخوردار باشد و نشــانه‌ها و ارزش‌های شهروندی ایران‬ ‫را دوست داشته باشــد‪ .‬وقتی من ِ شهروند کانادایی ایرانی تبار‪ ،‬خواسته‬ ‫یا ناخواســته‪ ،‬به کانادا آمده‌ام و در مدت زمانی بسیار‬ ‫کوتاه‌تر از هرکشــور مهاجرپذیــر ِ دیگر ِ کره زمین و با‬ ‫شرایطی بسیار ســهل‌تر از کشــورهای دیگر‪ ،‬تقاضای‬ ‫شــهروندی کانادا را کــرده‌ام و از هم ِه حقوق و مزایای‬ ‫شــهروندی‪ ،‬از جملــه آزادی‌ها و امنیت و آســایش و‬ ‫کیفیت سطح زندگی و حتا در اختیار داشتن پاسپورت‬ ‫معتبــر و مورد احترام کانادایی برای ســفر به همه جا‬ ‫اســتفاده می‌کنم‪ ،‬بــا کدام معیار اخالقــی و انصاف و‬ ‫معرفت انســانی می‌توانم و باید نســبت بــه ارزش‌ها‬ ‫و نشــانه‌های ملــی کشــوری کــه خود و نســل‌های‬ ‫‪ 31‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بعــدی من برای همیشــه‬ ‫در آن زندگــی خواهیــم‬ ‫کرد بی‌عالقــه و بی‌اعتناء‬ ‫باشم؟‬ ‫توجه و عالقه و احترام به‬ ‫ارزش‌ها و نشانه‌های ملی‬ ‫وطــن دوم من‬ ‫و فرهنگی‬ ‫ِ‬ ‫کانادا‪ ،‬نه نشــانه شیفتگی‬ ‫و هیجانات "شوینیســتی"‬ ‫و میهن‌پرستانه "حقیرانه"‬ ‫و ازخود بیگانگی اســت و‬ ‫نه تأیید دولــت و حزب و‬ ‫سیاستی خاص و مشخص‪.‬‬ ‫فقــط ابراز عالقــه و دلبســتگی و احترام بــه ارزش‌هایی اســت که نه‬ ‫تنهــا در طــول نزدیــک به ‪ 150‬ســال تاریخ کانــادا عامــل اصلی پیوند‬ ‫و همبســتگی و تالش مشــترک میلیونها مهاجر متعلق بــه مل ّیت‌ها و‬ ‫فرهنگ‌هــا و قوم‌های دیگــر و انگیزه همه پیشــرفت‌های کنونی بوده‬ ‫اســت‪ ،‬بلکه از جمله وظایف یک شــهروند مســئول و وظیفه‌شناس در‬ ‫جامعــه‌ای آزاد و مدرن ودموکراتیک اســت‪.‬‬ ‫از ســوی دیگــر‪ ،‬همــه این دلبســتگی‌ها به هیچ‌شــکلی بــه معنی‬ ‫فرامــوش کردن و بریدن و روی‌گرداندن از جنبه‌های درخشــان و معتبر‬ ‫و مفیــد و قابــل اســتفاده (و نــه همه) فرهنــگ و تاریــخ و هو ّیت و‬ ‫م ّلیــت ســرزمین مــادری نیســت‪ .‬بــه راحتی می‌تــوان هم شــهروند‬ ‫کانادایی مســئول و وظیفه‌شــناس و قدرشــناس و در همان حال منتقد‬ ‫جــدی سیاســت‌ها و دولت‌ها بود و هم شــهروند ایرانی میهن‌دوســت‬ ‫و مردم‌دوســتی بــود و بــه شــیوه‌های جــدّی و نه شــعاری و هیجانی‬ ‫در مســیر بهبــودی و رشــد و بالندگــی ایــران و ایرانیان کوشــید‪ .‬آنها‬ ‫کــه دربســت و با تعصب و اندیشــه‌های خشــک و بی قید و شــرط‪،‬‬ ‫ســنگ "همه" تاریــخ و فرهنگ و هویت و گذشــته ایرانی را به ســینه‬ ‫می‌زنند و تشــخیص نمی‌دهند کــه بخش‌های قابل توجهــی از عادات‬ ‫و رفتارهــای فرهنگــی و اجتماعــی و تاریخ ایران (مثــل خیلی جاهای‬ ‫دیگر) بیهوده و مض ّر و دور ریختنی اســت‪ ،‬شهروندان مسئولی نیستند‪.‬‬ ‫آن‌ها که هیچ گشــایش ذهنــی و انتقادی و عالقه و احتــرام به ارزش‌ها‬ ‫و فرهنگ‌هــای دیگــر را نمی‌پذیرنــد‪ ،‬بــه نظــرم حتا اگر در ســرزمین‬ ‫مــادری خــود می‌ماندند و زندگی می‌کردند نیز شــهروندان مســئول و‬ ‫وظیفه‌شــناس و محترمــی برای ملت و کشــور خــود نمی‌بودند‪.‬‬ ‫البتــه روشــن اســت کــه نــکات فــوق‪ ،‬از جملــه‬ ‫درگیری‌هــای ذهنــی بخــش قابــل توجهی از نســل‬ ‫اول مهاجران ایرانی اســت‪ .‬نســل دوم ایــن گروه‪ ،‬چه‬ ‫همراه آنــان در ســنین کودکی و نوجوانــی مهاجرت‬ ‫کرده باشــند و چــه در جامعه مهاجرت بــه دنیا آمده‬ ‫باشــند‪ ،‬نگرشــی بســیار متفاوت از مــادران و پدران‬ ‫خود نســبت بــه مفاهیــم و ارزش‌هــا و ویژه‌گی‌های‬ ‫"شــهروندی" در کشــوری دارند که برای همیشــه در‬ ‫آنجــا زندگی خواهنــد کرد‪.‬‬ ‫‪31Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫از شما می پرسیم‪:‬‬

‫آیا همه جای کانادا هم سرای من است؟‬ ‫عالقه به ارزش‌ها و نشانه‌های ملی کانادا‪ ،‬به معنی بی‌هویتی‬ ‫و فراموش کردن فرهنگ و ارزش‌های ایرانی نیست‬ ‫این شماره‪ ،‬پاسخ از‪:‬‬

‫محمد تاج دولتی‬ ‫از زمان‌هــای دور همیشــه گروه‌های انســانی که بــه دالیل فرهنگی‪،‬‬ ‫قومــی‪ ،‬نــژادی‪ ،‬زبانــی‪ ،‬جغرافیایــی‪ ،‬اعتقــادی و غیره با هــم زندگی‬ ‫می‌کرده‌انــد‪ ،‬نشــانه‌ها یا ســمبل‌هایی خلــق می‌کرده‌اند تا به وســیله‬ ‫آن نشــانه‌ها جنبه‌هــای گوناگــون رفتــاری و هویتی مشــترک خود را‬ ‫ابــراز کننــد‪ .‬در دوران مــدرن و عصــر و زمانــه‌ای که مشــخص‌ترین و‬ ‫رســمی‌ترین تشــکل گروه‌هــای انســانی کشــور و ملت تعیین شــده‪،‬‬ ‫پرچــم و ســرود ملــی مهم‌تریــن نشــانه‌های معرفــی و ابــراز هویت‬ ‫مشــترک انسان‌هاســت‪ .‬امروزه تقریبــاً همه‌ی انســان‌هایی که برروی‬ ‫کــره خــاک زندگی می‌کنند‪ ،‬پیش و بیش از هرگونــه تع ّلق جمعی‪ ،‬خود‬ ‫را متعلق به جغرافیایی به نام کشــوری با پرچم و ســرود ملی مشــخص‬ ‫و رســمی می‌دانند‪ .‬بــه عبارت دیگر پرچم و ســرود ملی هر کشــور و‬ ‫ملتــی عامل پیوند و همبســتگی میان آن‌هاســت‪ .‬میزان وطن‌دوســتی‬ ‫شــهروندان هرکشــوری نیز نخســت با درجــه عالقه به پرچم و ســرود‬ ‫ملی و مرزهای رســمی و قانونی و شناخته‌شــده هرکشــور اندازه‌گیری‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫روز ‪ 15‬فوریــه ســال جاری پنجاه ســال از تاریخ تعیین رســمی پرچم‬ ‫کنونــی کانــادا گذشــت و بــه همین مناســبت مراســم ویــژه‌ای برای‬ ‫بزرگداشــت ایــن رویــداد در شــهر تورنتو برگزار شــد‪ .‬در این مراســم‬ ‫صدهــا تــن از شــهروندان کانادایــی‪ ،‬از هر رنــگ و نژاد و تبــار قومی‬ ‫و فرهنگــی‪ ،‬در یکــی از معروف‌تریــن "معابــد" ورزش هاکــی کانــادا‌‬ ‫( ‪ ،)Maple Leaf Garden‬گرد‌هم‌آمدنــد و بــا قرارگرفتن بر روی نقشــه‬ ‫بــزرگ پرچــم کانادا‪ ،‬نخســتین و بزرگ‌تریــن "پرچم انســانی" کانادا را‬ ‫تشــکیل دادند‪ .‬تصویرهای این نقشــه انســانی تا زمان برگزاری مراســم‬ ‫بزرگداشــت یک صدوپنجاهمین ســال تشــکیل کشــور کانادا در سال‬ ‫‪30‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪ ،2017‬در یکــی از ســالن‌های بــزرگ محــل پارلمان انتاریــو در معرض‬ ‫مشــاهده عمــوم خواهد بود‪.‬‬ ‫حضور و مشــارکت من به همراه صدها شــهروند کانادایی با تبارهای‬ ‫گوناگــون در ایــن رویداد بــار دیگر موضــوع اهمیت و نقــش و تأثیر‬ ‫مفهــوم شــهروندی و توجــه بــه پرچم و ســرود ملــی کانــادا‪ ،‬بعنوان‬ ‫مهمترین نشــانه‌های ملی کشــور و ملت کانادا را برایــم تداعی کرد تا‬ ‫بــا طرح چند پرســش‪ ،‬به چند نکتــه و نظر اشــاره کنم‪.‬‬ ‫شــاید نخستین پرســش این باشــد که اصوالً در یک کشور مهاجرپذیر‬ ‫ماننــد کانــادا‪ ،‬با تاریخی به نســبت کوتــاه (‪ 150‬ســال) و ملتی که‪ ،‬به‬ ‫غیــر از مردمــان بومی این ســرزمین‪ ،‬عمدتــاً از مهاجران کــوچ کرده از‬ ‫دیگــر نقــاط کره خاک تشــکیل شــده‪ ،‬مفهوم شــهروندی چــه میزان‬ ‫اهمیــت دارد؟ مهاجرانی که در بدو ورود کوله‌بار هویت ملی ســرزمین‬ ‫مــادری خــود را با خود همراه داشــته‌اند‪ ،‬آیا می‌تواننــد و باید ارزش‌ها‬ ‫و پرچم و نشــانه‌های ملی کشــور کانادا را دوســت داشــته باشند و از‬ ‫آن خود بدانند؟ یا باید بکوشــند فقط هو ّیت و نشــانه‌های ملی زادگاه‬ ‫خــود را پــاس بدارند؟ آیا مهاجری کــه پس از مدتی اقامت در کشــور‬ ‫کانادا شــهروند رســمی این کشور می‌شــود و از همه‌ی حقوق و مزایای‬ ‫شــهروندی بهره‌مند می‌شــود‪ ،‬کشــور اصلی او باید کانادا باشــد‪ ،‬چون‬ ‫در این‌جــا زندگــی و کار و تحصیل می‌کنــد و تقریباً تــا پایان عمرخود‬ ‫و نســل‌های بعــدی‌اش در اینجا ســاکن خواهند بود؟ یا کشــور اصلی‬ ‫و دغدغه‌هــا و توجهــات او بایــد همچنان و فقط معطوف به کشــور‬ ‫زادگاهش باشد؟‬ ‫اگر برای نتیجه‌گیری روشــن‌تر شــهروندان کانادایی ایرانی تبار را مورد‬ ‫نظر قرار دهیم‪ ،‬پرســش مشــخص‌تر این اســت‌که مث ًال در صورت بروز‬ ‫‪30Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اصفهان که روزگاری سنگفرش‌های چهارباغش محل گذر‬ ‫کالسکه‌های صفوی بود‪ ،‬این روز‌ها تونل متروی شهری‌اش‬ ‫همچون اژدهایی‪ ،‬گذشته این شهر را در خود می‌بلعد‬

‫تخت فوالد‬

‫آرامگاهی در جهان اســت‪ ،‬بیــش از هر چیز‪،‬‬ ‫غیرفرهنگــی و البتــه سیاســی اســت‪ .‬بــرای‬ ‫مدیرانــی کــه اداره تخــت فوالد را در دســت‬ ‫دارنــد‪ ،‬توجــه بــه معمــاری‪ ،‬هنــر‪ ،‬فرهنگ‪،‬‬ ‫علــم رجال و داشــتن ســواد حداقلــی از این‬ ‫موارد‪ ،‬نوعــی مصادیق دســت و پاگیر در امر‬ ‫مدیریت اســت‪.‬‬

‫منظــر دینی و نــه از منظر اخالقی شایســته‬ ‫نیســت‪ ،‬آیا تخریب هنر نفیس سنگ‌تراشانی‬ ‫کــه اســناد تاریخــی‪ ،‬فرهنگی و هنــری ایران‬ ‫زمین را ســاخته اند‪ ،‬درســت اســت؟ آیا نابود‬ ‫کردن بخشــی از هویت هنــری ایران‌زمین کار‬ ‫صحیحی اســت؟ آیا کسانی که پیشینیان خود‬ ‫را درهم مــی کوبند‪ ،‬جزو جاهالن نیســتند؟»‬ ‫تمیزی از پایان روزگار سنگ‌تراشــان ســنتی‬ ‫ســنگ آرامــگاه در اصفهــان اظهــار تاســف‬ ‫می‌کنــد و می‌افزاید‪« :‬در حد توان‪ ،‬نام نشــان‬ ‫سنگتراشــان این «هنــر فراموش شــده» را در‬ ‫بخشــی از کتــاب «در ســایه ســرو» آورده ام‪.‬‬ ‫اســتاد اصغــر عمرانی که پــس از یک بیماری‬ ‫شــدید‪ ،‬ســال پیش درگذشــت و اکنــون تنها‪،‬‬ ‫استاد ســورن میناســیان‪ ،‬همچنان در اصفهان‬ ‫مشــغول به کار است‪».‬‬ ‫ناصر نــوروززاده چگینی‪ ،‬باستان‌شــناس‪ ،‬در‬ ‫مقدمه کتاب «در ســایه ســرو»‪ ،‬ســنگ قبرها‬ ‫را اســناد دســت اولــی می‌دانــد که مــا را با‬ ‫گذشته یک شــهر آشــنا می‌کند و می‌نویسد‪:‬‬ ‫«سنگ قبرها‪ ،‬اسناد مســتقل از آدمیانی است‬ ‫کــه می‌دانســتند از خــاک برآمــده و بر خاک‬ ‫می‌شــوند و ایــن رونــد برآمــدن و برافتــادن‬ ‫همچنــان در آینــده اســتمرار می‌یابــد و اما‬ ‫از آن‌جایــی کــه نســل‌های رفته به ســرعت‬ ‫فراموش می‌شــوند‪ ،‬اســناد آن‌ها نیز در انزوای‬ ‫شــهرهای خاموش‌شــان ـ گورســتان‌هاـ از یاد‬ ‫می‌روند و زندگان در شــهرها و روستاهایشان‪،‬‬ ‫یاد نیــاکان را چــون شناسنامه‌هایشــان باطل‬ ‫می‌کنند و در سراشیبی نســیان رها می‌سازند‪.‬‬ ‫مــکان به خاک ســپردن آن‌هــا بارهــا و بارها‬ ‫زیــر و رو و به انهــدام آن‌هــا حریصانه اقدام‬ ‫می‌شــود و ســنگ قبرها که زبــان گویای این‬ ‫وادی خاموشــان اســت نیز به سرعت تخریب‬ ‫می‌شوند‪».‬‬

‫که جامعــه را فراگرفته اســت»‪.‬‬ ‫او می‌گویــد‪« :‬تکیــه میرفندرســکی به طور‬ ‫مشــخص‪ ،‬از ارزشمندترین تکیه‌های مجموعه‬ ‫آرامگاهــی تخــت فــوالد اســت‪ .‬آرامــگاه‬ ‫میرفندرســکی و اتــاق ویــژه وی که آراســته‬ ‫بــه خــط میرعماد اســت‪ ،‬در ایــن تکیه جای‬ ‫دارد‪ .‬آرامــگاه دردانــه خوشنویســی‪ ،‬درویش‬ ‫عبدالمجیــد طالقانی نیــز در ورودی این تکیه‬ ‫اســت‪ .‬همچنین جدا از معماری تکیه‪ ،‬درخت ایــن عــدم دلســوزی و بی‪-‬دغدغــه بــودن‬ ‫کهنســال آن و آرامگاه‌هــای متعــدد نامداران نســبت بــه این مهــم‪ ،‬در کنــار فعالیت های‬ ‫علــم و هنــر‪ ،‬آرامگاه و ســنگ آرامــگاه های عمرانی‪ ،‬باعــث تخریب های بســیاری از آثار‬ ‫بسیار نفیس سران مشــروطه نیز در تکیه میر معماری و نیز ســنگ‌آرامگاه ها شــده اســت‪.‬‬ ‫اســت و هنر نشســته بر این ســنگ ها‪ ،‬پس وضعیت نامســاعد دیوارها و ســقف ها چه‬ ‫از ســنگ آرامگاه نفیس ناصرالدین‌شــاه قاجار از لحاظ دیوارنویســی و چه از لحاظ مصادیق‬ ‫کــه در کاخ گلســتان نگهــداری می‌شــود از طبیعــی و جــوی‪ ،‬جابه‌جا کردن ســنگ های‬ ‫ارزشــمندترین آثار سنگتراشــی ایران بر سنگ تاریخــی و زیبــای بــزرگان بــا ســنگ هــای‬ ‫پالک‌گونــه و زشــت ســاختار کــه گاه امضای‬ ‫آرامگاه به شــمار مــی آید‪».‬‬ ‫به گفتــه تمیــزی‪« ،‬تکیه میرفندرســکی نیز «شــهرداری اصفهــان» در آن بزرگتــر از نــام‬ ‫بــه خوبــی نگهــداری نمی‌شــود اما بــا این متوفی اســت‪ ،‬همچنین مرمت های ناشــیانه‬ ‫حــال وضع بهتری به نســبت دیگــر تکیه ها و بساز و بفروشــی‪ ،‬عامل های اصلی تخریب‬ ‫دارد‪ .‬از یــک ســو بــه دلیــل توجــه برخی از در مجموعــه تخت فــوالد اصفهان به شــمار‬ ‫مــردم اصفهان که از ســر آگاهی بــه مومنان‪ ،‬می‌آید‪».‬‬ ‫نامــداران و هنرمندان خفتــه در این تکیه‪ ،‬به نویســنده کتاب «در ســایه ســرو» بیان کرد‪:‬‬ ‫ایــن محــل رفت‌وآمــد دارند و از ســوی دیگر «چند ســال پیــش‪ ،‬برخــی گروه‌هــای تندرو‬ ‫توجه مدیران شــهرداری و تا حــدودی میراث در اصفهــان بــا ایــن دلیل کــه یکــی از افراد و امــا‪ ...‬هــر آدمی ســنگی اســت بــر گور‬ ‫فرهنگی‪ ،‬که البته بیشــتر ظاهری بوده و برای مدفون در تکیه بختیاری هــا‪ ،‬در فرمان اعدام پدرش‪...‬‬ ‫شــیخ فضل‌الله نــوری دخالت داشــته‪ ،‬قصد‬ ‫رفع تکلیف اســت‪.‬‬ ‫متاســفانه مدیریــت مجموعــه‪ ،‬همچنیــن تخریب ســنگ‌های تکیه میر را داشتند‪ .‬سوای الهام عدیمی‬ ‫نگاهــی کــه از مدیــران باالتــر بر ایــن نگین این مســاله که تخریــب آرامگاه کســی‪ ،‬نه از‬ ‫‪29Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 29‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬


‫تخریب و فراموشی نمادهای تاریخی نصف جهان‬

‫سنگی بر گور اصفهان‬ ‫اصفهــان کــه روزگاری ســنگفرش‌های‬ ‫چهارباغــش محل گــذر کالســکه‌های صفوی‬ ‫بــود‪ ،‬ایــن روز‌هــا تونل متــروی شــهری‌اش‬ ‫همچــون اژدهایــی‪ ،‬گذشــته این شــهر را در‬ ‫خود می‌بلعــد‪ .‬جایی که مردمانــش داعیه‌دار‬ ‫فرهنگ ایران زمین‌اند‪ ،‬چشــم بر ویرانی‌هایی‬ ‫بســته‌اند که بخشــی از آن حاصــل اصالحات‬ ‫شــهرداری برای گســترش شــهر است‪.‬‬ ‫معمارنیــوز‪ :‬متــروی اصفهــان‪ ،‬گرچــه برای‬ ‫عــده‌ای خبر از پیشــرفت در حوزه حمل‌ونقل‬ ‫این شــهر داد اما بالیــی بود که به جــان آثار‬ ‫تاریخــی و میراث باســتانی اصفهــان افتاد‪ .‬با‬ ‫تکیهمیرفندرسکی‬ ‫این‌که بر اســاس کنوانســیون‌های یونسکو‪ ،‬در‬ ‫شــهرهایی چون اصفهان یا رم ایتالیا‪ ،‬ســاخت‬ ‫و ســاز حریــم مشــخصی دارد‪ ،‬هیــچ مجرای که شــهر بزرگی چون اصفهان‪ ،‬نیازمند مصلی تهــران لقب گرفتند‪ ،‬نامدارانی که تصویرشــان‬ ‫قانونی بــرای مقابله با فعالیت‌هــای عمرانی بزرگــی اســت و اراضــی مناســبی نیــز برای در کاخ صاحبقرانیــه نیــاوران بر دیوارها نقش‬ ‫آســیب‌زننده بــا بافــت تاریخــی این شــهر ســاخت و کاربــری مصلی وجــود دارد‪ ،‬بخش بســته‪ ،‬اما سنگ‌آرامگاه‌هایشــان ـ کــه جدا از‬ ‫زیادی از کتیبه ها‪ ،‬بناها و ســنگ آرامگاه‌های تعلق داشــتن به صاحبانشــان‪ ،‬از شاهکارهای‬ ‫نیست ‪.‬‬ ‫ایــن در حالی اســت که مســئوالن هــر بار تخته فوالد برای ســاخت مصلی ویران شــد و سنگتراشــی در ایــران زمین به شــمار می‌آیند‬ ‫در پاســخ به خبرنگاران از مجوزهای ســازمان تنها بخش کوچکی از ســنگ‌ها ـ با جابه‌جایی ـ‪ ‬بــا بی‌مهری و نامالیمی دســت به گریبانند‪.‬‬ ‫میراث فرهنگی‪ ،‬صنایع دســتی و گردشــگری ـ بــه انبارها یا جایی در مجموعه منتقل شــد‪ .‬اما کاش می‌شــد ماجــرا را در همین‌جا ختم‬ ‫و اســتفاده از تخصــص باستان‌شناســان برای بیشــتر ســنگ آرامگاه‌های موجود مجموعه کــرد و گفــت خاکــی که بر ســر و رویشــان‬ ‫جلوگیــری از تخریــب آثار ارزشــمند تاریخی تختــه فــوالد بــه دوران ابتــدای قــرن دهــم نشســته‪ ،‬بــا آبــی شســته خواهــد شــد؛ اما‬ ‫می‌گویند‪ ،‬اما بســیاری از فعاالن حوزه میراث هجــری قمــری تــا دوره معاصر برمــی گردد‪ .‬دیوارنوشته‌های منحوســی که افرادی مجهول‬ ‫اعتقــاد دارنــد به طور عملی ایــن فعالیت‌ها‪ ،‬ارزش ایــن مجموعــه آرامگاهی به انــدازه‌ای و مجعول بــا امضاهایی مربوط به بختیاری‌ها‬ ‫است که بســیاری از گردشــگران خارجی الزم بــر تمامی دیوارها نشــانده‌اند‪ ،‬قبــح ماجرا را‬ ‫هیچ ضمانــت اجرایی نداشــته‌اند‪.‬‬ ‫مشــکالتی که بــرای بخش شــمال ـ جنوب می داننــد که ایــن مجموعه را ببیننــد و نیز بیشــتر می‌کند‪.‬‬ ‫متروی اصفهان در برخورد با بســتر زاینده‌رود جهانگردان پیشــین در ســفرنامه‌های خود به تکیــه میرفندرســکی کــه مربــوط بــه‬ ‫آرامگاه‌هایــی از دوره‌هــای صفــوی‪ ،‬قاجار و‬ ‫پیــش آمد‪ ،‬فروریختن بخشــی از ضلع جنوبی آن اشــاره هایی کــرده اند‪.‬‬ ‫سی‌وســه‌پل که در محدوده ایستگاه هتل پل تکیه‌هــای مختلــف ایــن مجموعه نیــز از پهلــوی بوده و ثبت شــده در آثــار ملی ایران‬ ‫بود‪ ،‬تخریــب بخش بزرگــی از آثار باســتانی آســیب‌ها در امــان نمانده‌اند؛ به طــور مثال نیــز هســت‪ ،‬بیــش از پیــش‪ ،‬زخــم قلم‌های‬ ‫کشــف شده و بســتر خیابان تاریخی چهارباغ تکیــه میرفندرســکی بــا پیشــینه‌ای مربوط بازدیدکننــده هــا را می‌خــورد‪ .‬ســوال ایــن‬ ‫در حفاری‌هــای متــرو‪ ،‬تنهــا بخــش کوچکی بــه دوران صفــوی (قــرن ‪ 11‬هجر ‌یقمــری) اســت که چه کســی این دیــوار نوشــته‌ها را‬ ‫از ایــن ویرانی‌ها بــه بهانه ساخت‌وســازهای گنجینه‌ای ارزشــمند از معماری‪ ،‬آثار دکوراتیو‪ ،‬می‌نویســد و چرا وارثان ایــن فرهنگ‪ ،‬خبر از‬ ‫جدید اســت؛ با این‌حــال دیگر آثــار تاریخی حجــاری‪ ،‬خوشنویســی‪ ،‬هنرهــای تزیینــی و ارزش آن‌هــا ندارنــد؟‬ ‫اصفهــان زیر جنجال‌های گاه‌وبی‌گاه ســاخت نیز آرامگاه بســیاری از دانشــمندان‪ ،‬نامداران مهدی تمیزی‪ ،‬پژوهشــگر هنرهای تجسمی‬ ‫متــروی این شــهر خــاک می‌خورند و ســیاه و هنــروران تاریــخ اســت؛ از میرفندرســکی کــه ســال هاســت روی نگاره‌هــای ســنگ‬ ‫دانشــمند و درویــش عبدالمجیــد طالقانــی آرامگاه‌هــای ایران تحقیق می‌کنــد‪ ،‬می‌گوید‪:‬‬ ‫می‌شوند‪.‬‬ ‫مجموعه تخته فــوالد اصفهان‪ ،‬گوشــه‌ای از خوشــنویس گرفته تا آرامگاه ســران بختیاری «مهمتــر از آنکــه متهمــان چنیــن رفتارهای‬ ‫ایــن تخریب‌هــای بی‌پایــان اســت‪ .‬در حالی کــه تاریــخ مشــروطه را رقــم زدنــد و فاتح ناشایســتی را پیدا کنیم‪ ،‬تأمل بر جهلی اســت‬ ‫‪28Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 28‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬


‫یکی از انتقادهایی که در سال های اخیر به این مجموعه شده‪ ،‬افزایش تعداد‬ ‫عروسک های دیگر و در نتیجه کمرنگ شدن حضور کاله قرمزی است‬ ‫جیگر‬ ‫دومیــن شــخصیت حیــوان این‬ ‫برنامه اســت که در ســال ‪ 91‬وارد‬ ‫این برنامه شــده‪ .‬حساســیت این‬ ‫شــخصیت بر حیــوان بــودن او و‬ ‫برخی اتفاقــات باعث جذابیت آن‬ ‫شــده است‪.‬‬

‫آنها کی هستند؟‬

‫همساده‬ ‫همســاده یا آقوی همســاده (با‬ ‫صــدای محمد بحرانــی) از برنامه‬ ‫کاله قرمزی ‪ 91‬وارد مجموعه های‬ ‫کاله قرمزی شــد‪ .‬همساده مردی میانسال و اهل شــیراز است‪ .‬با وجود‬ ‫بالهای زیادی که به ســر همســاده مــی آید‪ ،‬او همیشــه می خندد‪.‬‬

‫کاله قرمزی‬ ‫عروســک اصلی مجموعــه (با صــدای حمید جبلی)‪ ،‬بچه عروســکی‬ ‫بازیگــوش‪ ،‬تنبل و خوش قلب که شــخصیت محبوب خیلــی از بچه ها‬ ‫و بزرگترهاست‪.‬‬

‫عزیزم ببخشید فرزند لطفا‬ ‫این شــخصیت را احسان کرمی صداپیشــگی می کند و نقش او در این‬ ‫برنامه آوردن وســایل از آشــپزخانه یا همان آشــپزخانه اســت که دقیق‬ ‫بــودن او در این مســئله او را جذاب می کند‪.‬‬

‫پسرخاله‬ ‫پســرخاله (بــا صدای حمیــد جبلی) از شــخصیت هایی اســت که از‬ ‫اولین مجموعه کنار کاله قرمزی حضور داشــته و پســر خاله کاله قرمزی‬ ‫است‪.‬‬

‫پسر فامیل دور‬ ‫شــبیه پدر بــا موها وابروهای مشــابه و کمی ســبیل که بــرای نوزاد‬ ‫عجیب اســت‪ .‬او عالقــه زیادی به پســتانک دارد!‬

‫پسر عمه زا‬ ‫پســرعمه زا (با صدای محمدرضــا هدایتی) اولین بــار در کاله قرمزی‬ ‫‪ 88‬به عنوان پســر عمه کاله قرمزی معرفی شــد و سپس در کاله قرمزی‬ ‫‪ 91‬و کاله قرمــزی ‪ 92‬نیز حضور داشــت‪ .‬او همچنیــن نقش کلیدی در‬ ‫کاله قرمزی و بچه ننه داشــت‪ .‬پسرعمه زا پســربچه ای روستایی است‪.‬‬ ‫فامیل دور‬ ‫فامیل دور (با صدای بهادر مالکی) یک مرد میانســال اســت که شغل‬ ‫وی دربانی اســت‪ .‬این شخصیت از برنامه کاله قرمزی ‪ 90‬وارد مجموعه‬ ‫های کاله قرمزی شد‪.‬‬ ‫ببعی‬ ‫ببعــی (با صدای محمد بحرانی) شــخصیتی عروســکی که نــوروز ‪90‬‬ ‫وارد مجموعــه کاله قرمــزی شــد‪ .‬تســلط وی بر زبان انگلیســی باعث‬ ‫جذابیت این شــخصیت اســت‪.‬‬ ‫‪ 27‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫دخترهمسایه‬ ‫دختر همســایه آقای مجری اســت که معموال به آقای مجری ســپرده‬ ‫می شــود و تحــت تاثیــر برنامه هــای تلویزیونی کــه در ایــران برای‬ ‫کودکان ســاخته می شــود قرار گرفتــه و تکه کالمش «دســت و جیغ و‬ ‫هــورای بلند» و «عیدی بده» اســت‪.‬‬ ‫گابی‬ ‫گابــی یک گاو عروســکی اســت که در روســتا همراه بــی بی زندگی‬ ‫مــی کــرده و برای روزهــای عید نوروز به شــهر آمده‪ .‬او بســیار خوش‬ ‫اشتهاســت و همین موضوع گاهی دستمایه ای می شود برای موقعیت‬ ‫هــا و گفتگوهای طنــز در این مجموعه‪.‬‬ ‫گابی از اینکه دیگران به او دســت بزنند‪ ،‬خوشــش نمــی آید‪ .‬او کمی‬ ‫ُشــل صحبت می کند و در کنار نان خشــک‪ ،‬بیشــتر به خــوردن کاغذ‬ ‫و مقوا عالقه دارد‪.‬‬ ‫‪27Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫چرا کاله قرمزی موفق است؟‬

‫ساخته شد‪.‬‬ ‫مجموعــه هــای تلویزیونی و فیلم های ســینمایی «کاله‬ ‫قرمــزی» را زوج هنــری ایــرج طهماســب و حمید جبلی‬ ‫ســاخته اند؛ زوج موفقی که در این سال ها نبض مخاطب‬ ‫را در دســت گرفتنــد و بــا ایده هــای خالقانه شــان عده‬ ‫زیــادی را پــای تلویزیون نشــاندند‪ .‬ایــن زوج موفق پیش‬ ‫از ســاخت «کاله قرمزی» نیز با هم همکاری مشــترک در‬ ‫زمینــه کودک داشــتند و آن هم صداپیشــگی در مجموعه‬ ‫«شــهر موش ها» بود‪.‬‬ ‫البتــه یکی از انتقادهایی که در ســال هــای اخیر به این‬ ‫مجموعه شــده‪ ،‬افزایش تعداد عروســک هــای دیگر و در‬ ‫نتیجه کمرنگ شــدن حضور کاله قرمزی اســت‪.‬‬ ‫نکته اجتنــاب ناپذیری که ســازندگان ایــن برنامه نیز بر‬ ‫آن واقــف اند اما تالش شــده در قســمت هــای مختلف‬ ‫هــر ســال نزدیک ایــام نــوروز که مــی شــود خیلی از‬ ‫مخاطبــان تلویزیــون بیــش از اینکه پیگیر اخبــار مربوط‬ ‫به پخش ســریال های جدید نوروزی باشــند‪ ،‬بیشــتر می‬ ‫خواهند مطمئن شــوند ســریال محبوب کودکی هایشــان‬ ‫امســال نیــز از تلویزیون پخــش می شــود یا نه‪.‬‬ ‫پخش مجموعه پرطرفدار «کاله قرمزی» هر ســال معموال‬ ‫بــا کــش و قوس هــای فراوانــی روبــرو می شــود‪ .‬با این‬ ‫وجود چند ســالی اســت که این برنامه به یکی از پربیننده‬ ‫تریــن مجموعه های ســیما در ایام نوروز تبدیل شــده‪ .‬در‬ ‫زندگی مثبت‪ ،‬نژال پیکانیان مینویســد‪ :‬‬

‫زوج موفقی که مخاطب را می شناسند‬ ‫مجموعه تلویزیونی «کاله قرمزی» ســال هاســت یکی از‬ ‫موفــق ترین تولیدات در زمینه کودک و نوجوان محســوب‬ ‫مــی شــود‪ .‬در واقــع بســیاری از کارشناســان و منتقدان‬ ‫حــوزه کــودک معتقدنــد این شــخصیت های عروســکی‬ ‫سوپراســتارهای دنیای کودکان هســتند که تا به حال کمتر‬ ‫رقیبــی به خود دیــده اند‪.‬‬ ‫اولیــن حضور کاله قرمزی در تلویزیــون به دهه ‪ 70‬برمی‬ ‫گــردد کــه او در برنامــه ای به نــام «صندوق پســت» به‬ ‫عنــوان مهمان حضور پیدا کــرد و پس از آن‪ ،‬چند مجموعه‬ ‫تلویزیونــی و فیلــم ســینمایی بــا محوریــت کاله قرمزی‬ ‫‪26‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫هر چنــد کوتاه‪ ،‬کاله قرمزی حضــوری پررنگ تر کنار آقای‬ ‫مجری داشــته باشد‪.‬‬ ‫اینکــه چــرا این مجموعه تلویزیونی ســال هــا به عنوان‬ ‫پرمخاطب تریــن برنامه تلویزیونی و حتــی پرفروش ترین‬ ‫فیلــم ســینمایی رکــورد زده‪ ،‬مــی تواند دالیــل مختلفی‬ ‫داشــته باشــد‪ .‬یکی از مهمترین ویژگی های این مجموعه‬ ‫تلویزیونی گســتردگی بیننده های آن است‪ ،‬یعنی مخاطب‬ ‫آن به طیف ســنی خاصی محدود نمی شــود و این قهرمان‬ ‫های عروســکی عالوه بر کودکان و نوجوانــان‪ ،‬بزرگترهای‬ ‫شــان را هم پای تلویزیون می نشــانند‪.‬‬ ‫نکتــه جالــب توجه دیگــر ایــن مجموعه حضــور آقای‬ ‫مجری به عنوان یک بزرگتر کنار شــخصیت های عروسکی‬ ‫اســت که از این طریق ســعی می شــود پیام ها و توصیه‬ ‫هــای اخالقی و آموزنــده ای به مخاطب منتقل شــود اما‬ ‫نکته مهم اینجاســت که این پیام رســانی آنقــدر جذاب و‬ ‫دلنشــین ارائه می شــود که هیچ وقت توی ذوق مخاطب‬ ‫نمی زند و بدیهی اســت کــه می تواند تاثیــر مثبتی روی‬ ‫مخاطب داشــته باشد‪.‬‬

‫‪26Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫داشــت‪ .‬روزی ازم پرســید پوری جان ماشینتو‬ ‫داری؟ گفتم نــه عزیزم من ماشــینو فروختم‪.‬‬ ‫گفت‪ :‬خــاک بــر ســرت! همــه خاطراتت را‬ ‫فروختــی و دیدم راســت مــی گفت‪.‬‬ ‫• دسترســی بــه فیلمهایی که بــازی کرده‌اید‬ ‫در ایــران بــه چه صورت امکان پذیرهســت؟‬ ‫‪ ‬٭ واال خیلــی بایــد بگــردم‪ .‬چنــد تــا از‬ ‫فیلم‌هایم نیســت‪ ،‬دور دنیا بــا جیب خالی را‬ ‫نــدارم که با بیــک ایمانوردی و بهــروز وثوقی‬ ‫بازی کردم‪ .‬فیلم وسوســه شــیطان آقای تونی‬ ‫زرین‌دســت را کــه چنــد فیلم باهاشــون کار‬ ‫کــردم نیســت‪ .‬فیلــم مال ممــد جان کــه با‬ ‫مرحــوم پــوران ‪ ‬و منوچهــر وثــوق کار کردم‬ ‫نیســت‪ .‬البته خوشــبختانه من خودم شصت‬ ‫تــا از فیلم‌هامــو دارم‪.‬‬ ‫ً‬ ‫• پــس شــما یــه آرشــیو نســبتا خــوب از‬ ‫کارهاتــون دارید؟‪ ‬‬ ‫٭ بد نیست‪.‬‬ ‫• در انتهــا میخواهم بپرســم چنانچه پیامی‬ ‫بــرای هم وطنان دور از وطن و شــاید ایرانیان‬ ‫در وطن دارید‪ ،‬هــر صحبتی‪ ،‬هر کالمی‪ ،‬برای‬ ‫جوان‌هایــی کــه دلشــان می خواهــد بازیگر‬ ‫شــوند و این که چه پیامی بــرای بازیگران تازه‬ ‫نفسمان دارید‪ ،‬بفرمایید‪.‬‬ ‫٭ اول از همه از شــما سپاســگزاری می کنم‬ ‫که مــن رو قابل دانســتید تا‬ ‫صــدا و حرفــم را بــه گــوش‬ ‫هموطنانم برسونید و ممنونم‬ ‫از همــه عزیزانی کــه دور از‬ ‫وطن این مصاحبه و گفتگو را‬ ‫دنبال می کنند‪ ،‬که وقتشــان‬ ‫را بــرای من گذاشــتند و برای‬ ‫جوانان عزیزمان آرزو می‌کنم‬ ‫که بــه دنبال تحصیــات باال‬ ‫بروند‪ ،‬زیاد دنبــال کار هنری‬ ‫را نگیرنــد چون بــه نظر من‬ ‫و تــا آنجا کــه من مــی دانم‬ ‫آنچنان موفق نخواهند شــد‪،‬‬ ‫در حــال حاضــر جوانــی که‬ ‫بخواهــد بازیگر بشــود باید‬ ‫‪ 50-40‬میلیون پــول بدهد تا‬

‫بتوانــد یک رل بگیرد و با این شــرایط به نظر‬ ‫من بهتر اســت به دنبال تحصیــات باال بروند‬ ‫و نخواهند که هم پولشــان را از دست بدهند‬ ‫و هم ســر خورده بشــوند‪.‬‬ ‫• بــرای هم دوره‌ای هــای خودتان چه پیامی‬ ‫دارید؟‬ ‫٭ با همشــون تمــاس دارم‪ ،‬البته‪ ‬آنهایی که‬ ‫هســتند مثل ناصــر ملک مطیعــی‪ ،‬وحدت‪،‬‬ ‫نصــرت کریمی‪ ،‬بهمن مفید‪ ،‬خانم شــورانگیز‬ ‫طباطبایــی‪ ،‬خانم فروزان‪ ،‬خانــم نیلوفر‪ ،‬خانم‬ ‫آرام‪ ،‬خانــم فریبــا حاتمی عزیز کــه مرتب به‬ ‫ایشــان ســر می زنــم‪ ،‬همشــون زندگی‌های‬ ‫خوبــی دارنــد‪ ،‬خدا را شــکر همه ســامت و‬ ‫موفق هستند‪.‬‬ ‫باز هــم سپاســگزار از محبتتــان و درود به‬ ‫شــرف همه هم میهنــان عزیــز دور از وطن‪.‬‬ ‫امیدوارم روزی به شــهر شما بیایم و بتونم هم‬ ‫وطنــان عزیــزم را از نزدیک ببینم‪.‬‬ ‫• من هم سپاســگزارم که با وجــود بیماری‪،‬‬ ‫کارهای اجتماعی و شــاید برنامه های خاصی‬ ‫که امروز داشــتید منــو به حضــور پذیرفتید‪،‬‬ ‫آرزوی تندرســتی‪ ،‬آرامــش‪ ،‬امنیــت شــادی و‬ ‫طــول عمــر برایتــان دارم و امیدواریم مهمان‬ ‫نواز باشــیم در دیار غربت و به امید دیدارتان‬ ‫در انســوی آبها هستیم‪.‬‬

‫را مــرور می‌کنم‪ ،‬گاهی مطالعــه می‌کنم‪ ،‬این‬ ‫برنامه‌های من اســت ولی بیشــتر وقتــم را با‬ ‫مردم خوبمان مــی گذرانم‪.‬‬ ‫• بیشــتر دوســت دارید به کدام شهرها سفر‬ ‫کنید و وقتی به این شــهرها مــی روید دلتون‬ ‫می خواد بیشــتر آثار باســتانی را ببینید یا در‬ ‫میان مردم باشید؟‬ ‫٭ دوســت دارم با مردم باشــم‪ ،‬آثار باستانی‬ ‫را هم می بینم‪ ،‬من عشــقم بــودن با مردمه‪ .‬‬ ‫وقتــی مردم منو می بینــن و می گویند ‪ ‬خانم‬ ‫بنایی شــما ایرانید؟ منــو بغل می کنند‪ ،‬عکس‬ ‫مــی گیرند‪ ،‬من برمی گردم به ‪ 30 ‬ســالگیم ‪ ‬و‬ ‫احســاس رضایت و خوشحالی می‌کنم‪.‬‬ ‫دو اســتان ایــران را هنوز ندیــده ام یکی یزد‬ ‫و دیگــری کرمانشــاه‪ .‬دلم می خــواد هرچه‬ ‫زودتر این دو اســتان را هم ببینمشــون‪.‬‬ ‫• چــه صحبتــی داریــد بــرای رســانه‌های‬ ‫گروهــی در خارج از کشــور اعــم از رادیوها‪،‬‬ ‫تلویزیــون و یا مطبوعات ؟ و چــه انتظاری از‬ ‫آنهــا دارید؟‬ ‫‪ ‬٭ واال مــن انتظار زیادی نــدارم ولی خیلی‬ ‫دلم میخواهــد حامی هنرمندان قبل از انقالب‬ ‫باشــند‪ .‬همین طور یاد کننــد از هنرمندان از‬ ‫دســت رفته‌مــون کــه در قلــب ما هســتند‪،‬‬ ‫حتی اگر شــده ســالی یکبار‪ ،‬فیلم‌هاشــون را‬ ‫بگذارنــد‪ ،‬از کارهاشــون بگویند‪ ،‬اگر بشــه با‬ ‫خانواده‌هایشــان صحبــت کننــد‪ .‬باید باشــه‬ ‫این چیزهــا مثل همه جــای دنیــا‪ .‬من وقتی‬ ‫می‌بینم تلویزیون‌ها از هنرپیشــه‌های ســابق‬ ‫مثــ ًا ادری هپبــورن صحبــت می کننــد و یا‬ ‫هنرمندان دیگه مثل الیزابــت تیلور‪ ،‬به خودم‬ ‫میگویــم چه خــوب اســت در مــورد ما هم‬ ‫همینطور باشد‪.‬‬ ‫یــاد خاطره ای افتادم! ‪ ‬دختر و پســر جوانی‬ ‫آمدند که ماشین ب ام و مرا بخرند که ‪ 35‬سال‬ ‫نگهش داشــته بودم‪ .‬پســر گفــت خانم بنایی‬ ‫نامزدم عاشق ماشــین شماست‪ ،‬اینو بفروشید‬ ‫بــه ما‪ ،‬تو رودرواســی گیر کــردم‪ .‬گفت خوب‬ ‫چقدر مئ دهیــد؟ ‪ ‬گفتم ‪۱/۵‬میلیــون‪ .‬گفت‬ ‫وای خانــم بنایی زیاده! گفتم عزیز دل پیراهن‬ ‫الیزابت تیلور ســه میلیون دالره شــما ماشین‬ ‫پوری بنایی را نمی‌خواهــی ‪۱/۵‬میلیون تومان‬ ‫بخــری؟ ناراحــت شــد و گفت چرا چــرا می‬ ‫خــرم می خــرم و لی بــاز هــم صدهزارتومن‬ ‫االن ‪ ۳۶‬ساله که من جلوی دوربین نبوده‌ام اما می بینم نسل جوان‬ ‫کمتر داد!!‬ ‫اینقدر به من احترام می گذارند‪ ،‬جلو می آیند و عکس می‌گیرند‪.‬‬ ‫البتــه مــن بعــدش غصــه ام شــد کــه چرا‬ ‫فروختــم‪ .‬خانم فروزان هم لنگه ماشــین منو‬ ‫‪25Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 25‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬


‫می دهند و مشــکالت فرهنگی جامعــه را در پیوند با زنان‬ ‫به درســتی عیــان می‌کننــد و اگــر آن عهد را بــا خودتان‬ ‫نبســته بودیــد شــاید که همــکاری نزدیک شــما بــا این‬ ‫بانــو می توانســت ره‌آوردها و دســتاوردهای نیکویی برای‬ ‫جامعه بانــوان ایران به همراه بیاورد و به روشــنگری‌هایی‬ ‫ره گشــا برسد‪.‬‬ ‫٭ بلــه ولی خیلی هــا از من می خواهنــد که کار نکنم‪.‬‬ ‫مــن اگــر نامه ها را بیاورم که شــما بخوانیــد می بینید که‬ ‫حتــی تعداد زیادی از دانشــجویان و جوانان منو ســتایش‬ ‫میکنند کــه کار نکنم‪.‬‬ ‫• اگر بخواهید به زمان گذشــته برگردید‪ ،‬به نقطه شــروع‬ ‫و نگاهــی بیاندازیــد به طــول فعالیت کاریتــان‪ ،‬به تمام‬ ‫فیلم‌هایــی که بازی کرده ایــد‪ ،‬اگر هر یــک را مرور کنید‪،‬‬ ‫فکر می کنید کدام یک از فیلم‌ها بیشــتر از همه‪ ،‬شــما را‬ ‫راضــی کرده و از بازی در کدام فیلم‌ها پشــیمان هســتید؟‬ ‫٭ همه فیلم‌هایم را دوســت دارم‪ ،‬چــون در آن زمان اگر‬ ‫دو فیلم هنری درســت می شــد باید ده فیلــم تجاری هم‬ ‫درســت می شــد که پول را برای تهیه کننده برگرداند و من‬ ‫بــه تمــام کارگردان‌هایی که باهاشــون کار کــرده‌ام افتخار‬ ‫مــی کنــم‪ ،‬آنها را ســتایش می کنــم و تمــام فیلم‌هایم را‬ ‫(مانند مادری که هر شــش تا بچه خودش را دوســت دارد)‬ ‫دوست دارم‪.‬‬ ‫من عاشــق فیلم‌هام هســتم و می شــینم از اول همه را‬ ‫مــی بینم و اصــ ًا فکر نمی کنم کــه اتفاقی افتــاده‪ ،‬فکر‬ ‫می کنم االن جلوی دوربین هســتم و دارم کار می کنم! تو‬ ‫فیلم‌هایــی که اوایل کار کــرده ام‪ ،‬خوب خیلی جوان بودم‪،‬‬ ‫گاهــی بــا خودم مــی گویم کاش لباســم این طــوری بود‪،‬‬ ‫کاش ســرم ایــن جــوری بــود‪ ،‬کاش این طوری بــازی کرده‬ ‫بودم‪ ،‬ولــی بعد از فیلم‌های خوبی که داشــتم‪ ‬نه‪ .‬از همه‬ ‫فیلم‌هایم راضی هســتم‪.‬‬ ‫• در چند فیلم بازی کرده اید؟‬ ‫٭ ‪ 87‬تا‪.‬‬ ‫• هیــچ وقت فکر کردید کــه کارگردانی فیلمی را خودتان‬ ‫به عهده داشته باشید؟‬ ‫٭ ابداً‪.‬‬ ‫• فقــط به خاطر عشــق بــه بازیگری و یــا دلیل دیگری‬ ‫برای این مســئله هست؟‬ ‫٭ اگر کســی می خواهد کارگردان باشــد باید تحصیالت‬ ‫بــاالی این کار را به اتمام برســاند و نه تنهــا تمام هنرهای‬ ‫کارگردانــی‪ ،‬بلکــه حتــی یک نقاش خــوب بــودن را‪ ،‬یک‬ ‫موزیســین خــوب بــودن را‪ ،‬یه نویســنده خوب بــودن را‬ ‫من فکر می کنم کمک به جوانی که نیازمالی برای ادامه تحصیل‬ ‫دارد‪ ،‬یا کمک به دختر و پسر جوانی که نمی توانند ازدواج کنند‪،‬‬ ‫حتی به هزار بار مکه رفتن می‌ارزد و این نوع کارها خیلی به‬ ‫درگاه خدا پسندیده است‬

‫‪24‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫نیز باید در وجودش داشــته باشــد تا بتواند یــک کارگردان‬ ‫خوب شــود‪ .‬حتــی بعضی ها به من پیشــنهاد میدادند که‬ ‫کالس بازیگــری برگزار کنــم و به جوانها آمــوزش بازیگری‬ ‫بدهــم‪ ،‬امــا من مــی گفتم مــن بازیگــر فوق العــاده ای‬ ‫نبــودم کــه بخواهم کالس بگذارم و کســانی بایــد این کار‬ ‫را انجــام دهند کــه در حد فوق العاده باالیی باشــند‪ .‬االن‬ ‫متأســفانه جوان‌هــای مــا پول زیــادی میدهند تــا بازیگر‬ ‫بشــوند‪ .‬ممکن اســت بازیگر بشــوند ولی در نهایت یک‬ ‫هنرمند نمیشــوند‪ ،‬پس نبایــد جوان‌ها را بــازی داد‪.‬‬ ‫مــن فکــر می کنم کمــک به جوانــی که نیازمالــی برای‬ ‫ادامــه تحصیل دارد‪ ،‬یــا کمک به دختر و پســر جوانی که‬ ‫نمــی تواننــد ازدواج کننــد‪ ،‬حتی بــه هزار بــار مکه رفتن‬ ‫مــی‌ارزد و این نوع کارهــا خیلی به درگاه خدا پســندیده‬ ‫است‪.‬‬ ‫• برخی از هنرپیشــگان ما پس ازســالها خاموشی دوباره‬ ‫تصمیــم به بازیگری گرفتــه اند‪ ،‬آیا فکر مــی کنید بتوانیم‬ ‫تفاوتــی خــاص بیــن بــازی پیشــین و کنونــی بازیگــران‬ ‫مختلــف ‪ ‬ببینیم ؟‬ ‫٭ اگــر منظورتان آقای ملک مطیعی اســت من که هنوز‬ ‫بــازی ایشــان را ندیــده‌ام ولی من خــودم واقعاً دوســت‬ ‫داشــتم ناصر ملک مطیعی همون بت مقــدس مردم باقی‬ ‫می‌ماند‪ ،‬دیگه پس از ‪ ۳۶‬ســال درســت نبود‪ ،‬البته ایشــان‬ ‫خودشــان اعتقاد داشــتند و دوســت داشــتند کار بکنند‪،‬‬ ‫امیــدوارم صدمه ای نخورند و فیلمشــان به اکران بیاید و با‬ ‫موفقیت باشــد و روحیه شــان به کل خوب شــود‪.‬‬ ‫• اگــر یکــی از کارگردانهــای ایرانــی که خــارج از ایران‬ ‫مشــغول تهیه فیلم هســتند از شــما دعوت کننــد که در‬ ‫فیلمی خــارج از ایــران بازی کنیــد آیا عالقمند بــرای این‬ ‫کار هستید؟‬ ‫٭ آقــای اصغر فرهادی عزیز که افتخار ایران هســتند و‬ ‫اســکار گرفته اند از مــن دعوت کردند‪ ،‬حتــی وقتی که به‬ ‫امریــکا رفته بودم از هالیوود از من دعوت شــد ولی واقعاً‬ ‫ترســیدم که مبادا خدای ناکرده نتونم بــه ایران برگردم‪ .‬من‬ ‫عشــقم این آب و خاک است‪.‬‬ ‫• خانــم بنایــی‪ ،‬در حــال حاضــر غیــر از خیریه‌هــا و‬ ‫زمینه‌هــای ‪ ‬نیکــوکاری کــه فعــال هســتید و برایتان یک‬ ‫ســرگرمی ل ّذت بخش اســت ســایر اوقــات فراغتــی را که‬ ‫داریــد چگونــه می‌گذرانید ؟‪ ‬‬ ‫٭ بیشــتر ســفر می کنم‪ .‬هم وطنان عزیز از شــهرهای‬ ‫مختلف دعوت می کنند‪ ،‬چندی قبــل با دعوتی‪ ،‬به همراه‬ ‫آقــای ملــک مطیعی و آقای وحــدت و چند نفــر دیگر از‬ ‫عزیزان بــه قزوین رفتیم‪ .‬بودن با دوســتانم را هم بســیار‬ ‫دوســت دارم و مــی خواهم همیشــه با آنها باشــم‪ ،‬کمتر‬ ‫دلم مــی خواهــد در خانــه بمانم‪.‬ایرانگــردی برایم ل ّذت‬ ‫بخــش اســت‪ ،‬گاهی هم می نشــینم پای فیلــم و فیلم‌ها‬

‫‪24Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫وقتی به گذشته می اندیشم گاهی فکر می کنم‬ ‫همه اینها فقط یک رؤیا بوده است‪...‬‬ ‫خودش گذاشــته بود به انجــام کارهای خیریه‬ ‫تشــویق شــدم‪ .‬با دیدن آن مجله به دفترشان‬ ‫رفتم و گفتم می خواهم در خیریه ایشــان کار‬ ‫کنم و از آن موقع که بیســت ســالم بود تا به‬ ‫حال بــه کارهای خیریه ادامــه داده ام‪.‬‬ ‫• بسیاری از انســانها وقتی به اوج می رسند‬ ‫گرفتــار غــرور خاصی مــی شــوند‪ ،‬فراموش‬ ‫می‌کننــد از کــدام نقطــه و از کجــا شــروع‬ ‫کرده‌اند تا به این جا رســیده اند‪ ،‬شــما زمانی‬ ‫که شــما در اوج بودید چه احساسی داشتید؟‬ ‫٭ مــن خوشــبختانه ایــن طور نبــودم‪ ،‬من‬ ‫صدهــا نامــه‪ ‬از هم وطنــان عزیــز دریافت‬ ‫می‌کــردم ‪ ‬کــه مــی خواســتند جوابشــان را‬ ‫بدهم‪ ،‬تقریبا همه عکس از من می‌خواســتند‪.‬‬ ‫مــن همه‪ ‬نامه ها را جواب مــی‌دادم و عکس‬ ‫برایشــان می فرســتادم‪ ،‬هیچوقت خــودم را‬ ‫از مــردم دور نگــه نداشــتم‪ .‬من عاشــق هم‬ ‫وطنانم هستم‪ ،‬به عشــق ایران و ایرانی است‬ ‫کــه در ایران ماندم‪ .‬محبت آنهــا اگر نبود من‬ ‫هرگز پــوری بنایی نمی شــدم‪.‬‬ ‫• من احساســم این هســت که شما مشهور‬ ‫بــودن را همراه با محبوب بــودن دارید و این‬ ‫حاصــل نمی شــود مگر ایــن کــه در دلها جا‬ ‫گرفته باشــید و مردم شــما را دوســت داشته‬ ‫باشــند‪،‬خوش آن کــس که بر‬ ‫تخت دلها نشــیند‪.‬‬ ‫٭ مــن هــم بــاورم همین‬ ‫اســت‪ .‬االن ‪ ۳۶‬ســاله که من‬ ‫جلــوی دوربین نبــوده‌ام اما‬ ‫می بینم نســل جوان اینقدر‬ ‫بــه من احتــرام مــی گذارند‪،‬‬ ‫جلــو مــی آینــد و عکــس‬ ‫می‌گیرنــد‪.‬‬ ‫روزی در خیریــه زینــب‬ ‫کبری که مــن در آنجــا برای‬ ‫بچــه ها فعــال هســتم یک‬ ‫بچــه ‪ 8‬ســاله آمــد و وقتــی‬ ‫منو دید گفــت‪ :‬مامان‪ ،‬مامان‬ ‫بیا گلنســا! متوجه شــدم که‬ ‫او شــب قبل فیلم گلنســا در‬ ‫پاریــس مــن را دیــده بــوده‬

‫همچنین با اســتاد نصرت کریمی‪ .‬الزم اســت‬ ‫بگویم که من فقط ایشــان را به عنوان اســتاد‬ ‫قبــول دارم چون ایشــان بــا اخذ چهــار دکترا‬ ‫از ایتالیا برگشــتند‪ :‬بازیگــری‪ ،‬کارگردانی‪ ،‬تهیه‬ ‫کنندگی‪ ،‬نویسندگی و مجســمه سازی‪ .‬ایشان‬ ‫واقعاً یک هنرمند خوب و شایســته هســتند‪.‬‬ ‫با آقــای پرویــز صیاد و زنــده یاد آقــای فرخ‬ ‫غفــاری در فیلم زنبــورک افتخــار همکاری‪ ‬را‬ ‫داشــتم‪ ،‬بــا آقــای علــی نصیریان فیلــم مهر‬ ‫گیــاه‪ ،‬با فریــدون گله فیلم «مــاه و همهمه»‬ ‫را در هالیــوود شــروع کردیــم که هنرپیشــه‬ ‫مقابلــم ‪ ‬میکی رونی بــود که ایشــان هم به‬ ‫تازگــی فوت کــرده اند‪.‬‬ ‫غیــر از کارهــای خودمان در ســینمای ایران‪،‬‬ ‫مــن ده فیلم مشــترک هم داشــتم ‪ ‬کــه ‪5-4‬‬ ‫تــا بــا آمریکایی‌ها بــوده از جمله بــا مورگن‬ ‫فریمن‪ ،‬میکی رونــی و پیتر گریوز کار کرده‌ام‪.‬‬ ‫متأســفانه در ان زمــان ‪ ‬نــه اینترنتــی‪ ،‬نــه‬ ‫موبایلــی و نــه ماهــواره ای ‪ ‬بــود کــه پخش‬ ‫بشــه و همه و همه جا بفهمند‪ .‬در ســینمای‬ ‫اروپا با ‪ ‬کــرن یورکنز کار کردم کــه واقعا غول‬ ‫ســینمای آلمان بود‪ .‬با ترک‌ها شــش فیلم و با‬ ‫ژاپن هم یک فیلم مشــترک داشــته ام‪ .‬گاهی‬ ‫فکر می کنــم همه اینها فقط یــک رؤیا بوده‬ ‫اســت‪( ...‬اشک چشــمان پوری را پر می کند و‬ ‫بغــض راه گلــوی او را می گیرد)‬ ‫• یــاد آوری خاطــرات همیشــه بــه همراه‬ ‫خودش احساســات مختلفی را مــی آورد؛ گاه‬ ‫افســوس‪ ،‬گاه شــادی‪ ،‬گاه غم‪ .‬فراز و نشــیب‬ ‫در همــه رشــته ها‪ ،‬در همه زمینــه ها و برای‬ ‫همــه افراد وجــود دارد‪.‬‬ ‫٭ بلــه متأســفانه مــا ســی و پنج ســال از‬ ‫بهترین دوران شــکوفایی کارمــان و جوانیمان‬ ‫را از دســت دادیــم‪ .‬البتــه مــن چــون از قبل‬ ‫از انقــاب در امــر کار خیر بــودم و در خیریه‬ ‫فــرح پهلوی کار می کردم‪ ،‬بعــد از انقالب هم‬ ‫که ‪ 36‬ســال از آن گذشــته هنوز هــم در کار‬ ‫امــر خیرم ‪ ‬و خــدا را بابت آن شــکر میگویم‪.‬‬ ‫واقعیتش را خدمتتان بگویــم یک بار با دیدن‬ ‫عکس شــهبانو فرح کــه یک بچــه جذامی را‬ ‫بغــل کرده و صورت زخمی بچــه را به صورت‬ ‫‪ 23‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اســت و اگرچــه اون چهره با چهــره االن من‪،‬‬ ‫خوب خیلــی فرق کــرده ولی جالــب بود که‬ ‫چــه جوری ایــن بچه مــن را شــناخت! واقعاً‬ ‫خوشــحال شــدم و هزار بار خدا را شکر کردم‬ ‫که بــا وجــودی که این همــه از ســینما دور‬ ‫بــودم ولی از مردم دور نبودم و این زیباســت‪.‬‬ ‫• آیا پس از انقالب از شــما درخواســتی برای‬ ‫بازی در فیلمی شــده است؟‬ ‫٭ اتفاقاً خیلی هم زیاد پیشــنهاد داشــته‌ام‪.‬‬ ‫خانــم رخشــان بنی اعتمــاد ‪ ‬که مــن آرزویم‬ ‫اســت جلوی دوربینشــان برم در فیلم «خون‬ ‫بــازی» از مــن دعــوت کردنــد ولی بــه هیچ‬ ‫عنــوان دلم نمــی خواهــد االن کار کنم‪.‬‬ ‫• پس این خواســت خود شماست که ‪ ‬دیگه‬ ‫هرگز جلوی دوربین ظاهر نشــید؟‬ ‫٭ بلــه اصــ ًا دیگه نمــی خــوام در فیلمی‬ ‫باشــم‪ .‬مــی دونیــد ما خیلــی اذیت شــدیم‪،‬‬ ‫درســت اســت که می گویند هنــر ربطی به‬ ‫سیاســت نداره‪ ،‬ولی آدم وقتی از کاری صدمه‬ ‫می خــوره‪ ،‬دیگه نمی تونه خــودش رو راضی‬ ‫کنــه که دوبــاره آن کار را شــروع کنه‪.‬‬ ‫• خانم رخشــان بنی اعتماد یکی از برجسته‬ ‫تریــن کارگردانهــای خــوب ایران هســتند که‬ ‫نقش زن را در فیلمهایشــان به درســتی نشان‬

‫‪23Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫گفتگوی مسروره بنی هاشمی با پوری بنایی‬

‫از هنرمندان قدیمی‬ ‫هم یادی بکنید‬ ‫از قبل از انقالب در امر کار خیر بودم بعد از انقالب هم که ‪ 36‬سال از آن‬ ‫گذشته هنوز هم در کار امر خیرم‬ ‫آنچــه میخوانید‪ ،‬گفتگویی اســت بی تک ّلف‬ ‫بــا بانــوی هنــر بازیگــری ایــران‪ .‬بانویی که‬ ‫متانــت‪ُ ،‬حجب و شــرم یــک بانوی شــرقی را‬ ‫دارد‪ ،‬در حالیکه با بازیگران ســینمای هالیوود‬ ‫نیــز همبازی بوده و توانمندی یک هنرپیشــه‬ ‫بین المللی را ‪ ‬هم داراســت‪ ،‬او که سالهاســت‬ ‫ســکوت اختیار کرده و در فیلمی ظاهر نشده‬ ‫اســت ولی با کارهای نیــک و خیرخواهانه‌اش‪،‬‬ ‫باعــث شــده تا مردم از هر قشــر و ســنی‪ ،‬او‬ ‫را دوســت بدارند‪ ،‬او بوی "تازه" گذشــته‌ها را‬ ‫می‌دهــد و بــوی خاطرات خوش گذشــته را با‬ ‫طراوت و تــازه می کند‪.‬‬ ‫——— ——— ———‬ ‫• مســروره‪ :‬درود بر شــما بانو پوری بنایی‬ ‫و از ایــن که مــرا به حضور پذیرفتیــد و اجازه‬ ‫دادیــد یک گفتگــوی شــیرین‪ ،‬خودمانی و به‬ ‫یاد ماندنی ‪ ‬با شــما داشته باشــم سپاسگزارم‪ .‬‬ ‫٭ پــوری‪ :‬مــن بایــد از شــما سپاســگزاری‬ ‫کنــم که منو قابل دانســتید و از فرســنگها راه‬ ‫آمده‌ایــد کــه با من مصاحبه داشــته باشــید‪.‬‬ ‫من به تمام هم وطنان عزیزم درود میفرســتم‬ ‫چــه در ایران عزیز و چــه در خــارج از ایران‪.‬‬ ‫• کاش کمی از کودکیتان بفرمایید‪ ،‬زادگاهتان‬ ‫کجاست؟ کجا بزرگ شــدید و چه شد که وارد‬ ‫‪22‬‬

‫‪‬‬

‫دنیای بازیگری شدید؟‬ ‫٭ من پــوری بنایی‪ ،‬از دیار امیــر کبیر(اراک)‬ ‫هستم که اسم قدیمش ســلطان آباد بوده‪ ،‬در‬ ‫‪ 5‬ســالگی از اراک بیرون آمده و دوران تحصیل‬ ‫را در تهــران و در دبســتان شــاه عبــاس کبیر‬ ‫و دبیرســتان شــهزاد گذرانــدم‪ .‬کارهای هنری‬ ‫را دنبــال کــرده و دیپلــم گلســازی و خیاطی‬ ‫گرفتم‪ .‬هفت ســال نــزد خانم لیلــی الزاریان‬ ‫(روحشــان شــاد) بالــه کار کــردم‪ ،‬همچنین‬ ‫دو ســال مشــغول فراگیری ســنتور بودم‪ ،‬اما‬ ‫همیشــه عشــق عجیبی به ســینما داشــتم و‬ ‫در دوران دبســتان و دبیرســتان در تأترهــای‬ ‫مدرســه بازی می کــردم‪ .‬نوزده ســالم بود که‬ ‫توســط آقای وحدت که نســبت دوری هم با‬ ‫خانــواده عموی مــن دارند بــرای فیلم عروس‬ ‫فرنگــی انتخــاب شــدم‪ .‬آقای وحــدت گفت‪:‬‬ ‫اگر تو عشــق به ســینما داری بایــد موهایت‬ ‫را ســه ســانتی کنی چــون قرار اســت رل یک‬ ‫دختر آلمانــی را بازی کنی کــه موهاش کوتاه‬ ‫و بور اســت‪ .‬من بالفاصله از اتاق بیرون رفتم‪،‬‬ ‫قیچــی را آوردم و از بــاال موهــای بافتــه ام را‬ ‫قیچی کردم و گفتم فقط می خواســتم بدانید‬ ‫کــه من چقدر عاشــق کارهای هنری هســتم‪،‬‬ ‫یادم هســت که حتی ایشــان تعجــب کردند‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫که بــا چه جرأتی من موهایــم را قیچی کردم!‬ ‫• شــما در کنار این دل و جــرأت یک عامل‬ ‫بــا ارزشــتر به نــام عشــق را هم بــه همراه‬ ‫داشتید…‬ ‫٭ بله من به ســینما عشــق مــی ورزیدم و‬ ‫تمــام فیلمهای خارجــی بخصــوص فیلمهای‬ ‫ادری هپبــورن را دنبــال مــی کــردم‪ .‬ایشــان‬ ‫الگــوی من بودند چون بازیگــری بی نظیر در‬ ‫هالیــوود بودند‪.‬‬ ‫عــروس فرنگــی بــا مو ّفقیت خیلــی خیلی‬ ‫زیــاد روبــرو شــد‪ ،‬بــرای افتتاحش بــه تمام‬ ‫شــهرهای ایــران رفتــم و هر جا کــه می رفتم‬ ‫مح ّبت بی نظیــری از هم وطنانــم می دیدم‪.‬‬ ‫از ســینمای محل زندگی خودمــان که خیابان‬ ‫بوســتان سرســبیل بود و شــهر اراک که محله‬ ‫خودم حســاب میشــد تا تبریز‪ ،‬اهواز‪ ،‬آبادان‪،‬‬ ‫استانهای شمال کشــور و همه جای ایران‪ ،‬من‬ ‫و ایــن فیلم با اســتقبال زیادی روبرو شــدیم‪.‬‬ ‫بعــد از آن بــود که با ســیل قراردادهــا روبرو‬ ‫شدم‪.‬‬ ‫بــا مرحــوم فردیــن (هشــت فیلــم)‪ ،‬ناصر‬ ‫ملک مطیعــی‪ ،‬بهــروز وثوقی‪ ،‬مرحــوم بیک‬ ‫ایمانوردی‪ ،‬ایرج قــادری و منوچهر وثوق همه‬ ‫عزیزانــی بودند که با افتخار بــا آنها کار کردم‪.‬‬

‫‪22Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫همچنین دو شــیر عظیم ســنگی روســتاهای آب ماهیک‬ ‫و تنبــل پــس از آبگیری ســد گتونــد به زیــر آب خواهند‬ ‫رفت کــه درباره نجات بخشــی آنها تاکنون اطالع رســانی‬ ‫صــورت نگرفته اســت‪ .‬در آخرین بازدید خود از قبرســتان‬ ‫شهســوار ایذه که به واســطه وجود‪ ‬ســنگ نگاره شــاه یا‬ ‫امیر ایالمی‌کــه در مقابل او پنج نفر‬ ‫ایســتاده‌اند در فهرســت آثــار ملی‬ ‫هــم ‪ ‬بــه ثبــت رســیده و از تعداد‬ ‫زیادی شــیرهای ســنگی برخــوردار‬ ‫اســت متوجه تخریب بیش از پیش‬ ‫شیرهای ســنگی و احیانا سرقت آنها‬ ‫شدم‪».‬‬ ‫بــا ایــن همــه معاونــت میــراث‬ ‫فرهنگی اســتان خوزســتان هم آمار‬ ‫دقیقی از قبرســتان‌های ثبت نشده‬ ‫و شیرســنگی‌های اســتان ندارد‪ .‬این‬ ‫در حالی است ‪ ‬شیرســنگی‌ها ابعاد‬

‫و مشــخصات متفاوتــی دارنــد‪ .‬از حالت نشســتن یا خیز‬ ‫شیرها تا وزن‌شــان متفاوت است‪ .‬برخی از آنها نقش‌هایی‬ ‫دارنــد اعــم از شــاق‪ ،‬شمشــیر و ‪ ...‬و برخــی حتی ناخن‬ ‫شــیر یا نوع دم آن نیز مشــخص اســت که اینهــا همه به‬ ‫ارزش‌های پژوهشی شــیرها نیز می‌افزاید‪ .‬شیرهای سنگی‬ ‫به جــز در خوزســتان در اســتان‌های لرســتان‪ ،‬کهگیلویه‬ ‫و بویراحمــد‪ ،‬اصفهــان و چهارمحال و بختیــاری نیز دیده‬ ‫می‌شــوند ولی تراکم شــیرهای ســنگی در بعضی مناطق‬ ‫خوزســتان به قدری اســت که گویی پهلوانان و جوانمردان‬ ‫در مقابل شــما نشســته‌اند تا شکوه و اقتدارشــان را به رخ‬ ‫بکشند‪.‬‬ ‫هرچند که از شــمار شــیرهای ســنگی و مناطقی که در‬ ‫آنها شــیر ســنگی وجود دارد آماری رسمی‌در دست نیست‬ ‫ولــی شــکی در کاهش ســریع شــمار ایــن آثــار تاریخی‬ ‫بی‌همتا وجــود ندارد‪.‬‬ ‫آدمیــان از دیربــاز اعتقــاد دارند که هــر حیوانی مظهر‬ ‫یــک خــوی و خصلت اســت‪ ،‬بــه همین دلیــل معتقدند‬ ‫که اســب مظهر نجابــت‪ ،‬گاو مظهر فراوانی‪ ،‬ســگ مظهر‬ ‫‪21‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫وفــاداری و روبــاه مظهــر مکر و شــیر مظهــر صالبت و‬ ‫قدرت اســت‪ .‬شــاید به همین دلیل اســت کــه از روزگار‬ ‫باســتان برای پاسداشــت افراد رشــید‪ ،‬مقتدر و محبوب‪ ،‬از‬ ‫ســنگ سخت‪ ،‬پیکری از شیر می‌تراشــیدند و بر مزار فردی‬ ‫کــه جانــش را در راه آرمان‌های بشــری داده اســت‪ ،‬قرار‬

‫می‌دادند‪ .‬از شــمال شرقی اســتان خوزستان گرفته تا شمال‬ ‫غربــی‪ ،‬شــرق و غرب ایــن اســتان در عمده قبرســتان‌ها‬ ‫شــیر ســنگی نصب شــده حتی نصب شــیر در دو میدان‬ ‫چهارشــیر اهــواز و میدان مرکزی شــهر دهدز نیــز دیده‬ ‫می‌شــود‪ .‬به همین دلیل باید شــیرهای ســنگی خوزستان‬ ‫پس از شناســایی و شناسنامه دار شدن مورد محافظت قرار‬ ‫بگیرند زیرا خوزســتان موزه روباز انواع شــیرهای ســنگی‬ ‫محســوب می‌شــود که در بخش عمده‌ای از اســتان قابل‬ ‫مشاهده هستند‪.‬‬ ‫امــروزه در دشــت‌های ایران‌زمیــن هیــچ شــیر ایرانــی‬ ‫نــژادی غرش نمی‌کند‪ .‬بــه گواه دوســتداران حیات وحش‪،‬‬ ‫آخریــن شــیر از نژاد ایرانی کــه در فالت ایران دیده شــد‪،‬‬ ‫در دشــت‌های پیرامون شــهر دزفول در اســتان خوزستان‬ ‫بــوده اســت‪ .‬از آن روز تا کنون‪ ،‬در سراســر کره زمین‪ ،‬تنها‬ ‫حدود ‪ 300‬شــیر ایرانی و آن هم در کشــور هندوستان‪ ،‬به‬ ‫زندگــی خود ادامه می‌دهنــد‪ .‬هرچند کــه از آن هنگام تا‬ ‫کنون در خوزســتان صدای غرش فرمانروای جنگل و دشت‬ ‫شنیده نشــده اســت‪ ،‬ولی هنوز هم شــیرهای ایرانی‌نژاد‬ ‫خاموش و سنگین در این اســتان برای همیشه نشسته‌اند‪.‬‬ ‫شــیرهایی کــه اگر امروز بــه فریاد خاموش آنها رســیدگی‬ ‫نشود‪ ،‬فردا سرنوشــتی بهتر از شیر ایرانی نخواهند داشت‪.‬‬

‫زمان‬ ‫در‬ ‫كارهای مرا‬ ‫هستم كه‬ ‫همین‬ ‫من مال‬ ‫‌های‬ ‫استان‬ ‫خوزستان در‬ ‫نسلیجز در‬ ‫سنگی به‬ ‫شیرهای‬ ‫زندگی‬ ‫منوبرای‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫اما با من‬ ‫لرستان‪،‬ندیده‌اند‬ ‫خودش‬ ‫چهارمحال و‬ ‫اصفهان‬ ‫بویراحمد‪،‬‬ ‫کهگیلویه و‬ ‫ساختهمی‬ ‫نیز دیده‬ ‫بختیاری‬ ‫‌شوند‬ ‫‌ام‪.‬‬ ‫نشده‬ ‫وطن‬ ‫دور از‬ ‫‪21Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نماد سنگی شیر ایرانی‬ ‫در خطر انقراض است‬

‫مردان غیور و پهلوان بختیاری چون مثل شیر دالور بوده‌اند‬ ‫بر مزارشان این شیرها را می‌ساخته‌اند‬ ‫شیرســنگی‌های خوزستان با قدمت چندصدســاله‪ ،‬بر مزار مردان دالور‬ ‫بختیاری نشســته‌اند و به پاســبانی خاک‌شان ایســتاده‌اند‪ .‬اما نه کسی‬ ‫آمــار دقیقی از تعدادشــان دارد و نــه اغلب حفاظتی از آنها می‌شــود‪.‬‬ ‫برخی از آنها حتی به ســرقت رفته‌اند و برخــی در محاصره آب دریاچه‬ ‫ســدها اسیر شده‌اند و چشــم به راه باال آمدن آب و غرق شدن هستند‪.‬‬ ‫شــیرهای ســنگی اغلب در قبرســتان‌های شــمال اســتان خوزســتان‬ ‫پراکنده‌انــد و عــاوه بــر قدمــت تاریخی چند صدســاله بــرای مردم‬ ‫جذابیــت و ارزش دارنــد‪ .‬مــردان غیور و پهلــوان بختیــاری چون مثل‬ ‫شــیر دالور بوده‌انــد بر مزارشــان ایــن شــیرها را می‌ســاخته‌اند و این‬ ‫طــور نبــوده که هر کســی بخواهد برایش شــیر بســازند‪ .‬یعنی عمده‬ ‫شیرســنگی‌ها برای کســانی ســاخته شــده که در ایل خودشان محبوب‬ ‫بوده‌انــد و افراد سرشناســی بــه شــمار می‌رفته‌اند‪.‬‬ ‫به گفته مجتبی گهســتونی دبیــر انجمن دوســتداران میراث فرهنگی‬ ‫خوزســتان‪ ،‬تاریانا‪ ،‬نــه آماری از تعداد دقیق شیرســنگی‌های پراکنده در‬ ‫سطح اســتان خوزســتان وجود دارد و نه حفاظت ویژه‌ای از آنها صورت‬ ‫می‌گیرد‪ .‬‬ ‫گهســتونی پیشــنهاد می‌کند که در یک بررسی جامع این شیرسنگی‌ها‬ ‫شناســایی شوند و برایشــان شناسنامه تشــکیل شــود‪ .‬او می‌گوید‪« :‬با‬ ‫مســئوالن میــراث فرهنگــی کــه در ایــن باره صحبــت کــردم گفتند‬ ‫‪20‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫برنامه‌شــان این اســت کــه یکی از قبرســتان‌های ثبت شــده را به طور‬ ‫پایلــوت شناســنامه‌دار کننــد و ببیننــد فیدبک چیســت‪ .‬بــا این حال‬ ‫متاســفانه گاهی شــیرها به ســرقت می‌روند یا به مرور از بین می‌روند‬ ‫و نظامی‌بــرای حفاظــت از آنها وجــود ندارد‪».‬‬ ‫بخشــی از قبرســتان‌هایی که شــیر ســنگی دارند ثبت ملی شده‌اند و‬ ‫برخــی دیگر کال به حال خود رها شــده‌اند‪ .‬در منطقه آب ماهیک اللی‬ ‫ســه شیر بســیار منحصر به فرد و بســیار ســنگین و بزرگ در محاصره‬ ‫آب دریاچه ســد گتوند قرار گرفته‌اند و اگر آبگیری بیشــتری انجام شود‬ ‫زیر آب می‌روند و این شــیرها نیازمند نجات بخشــی هستند‪.‬‬ ‫وی تاکیــد می‌کنــد که «شــیر یک حیوان کامــا ایرانی اســت و نماد‬ ‫ملــی به شــمار مــی‌رود‪ .‬افــزون بر این شــیر یکــی از خاســتگاه‌ها و‬ ‫زادگاه‌هایش خوزســتان اســت و آخرین شــیر ایرانی هم در خوزســتان‬ ‫بوده و متاســفانه شــکار شــده است‪».‬‬ ‫بــه گفته او در گورســتان بارانگرد که میان باغملک و ایذه واقع شــده‬ ‫چند شــیر ســنگی وجود دارد که تعــدادی از آنها به دلیــل حفاری‌های‬ ‫غیرمجاز از جا کنده و شکســته شــده‌اند‪.‬‬ ‫گهســتونی می‌افزاید‪« :‬در حال حاضر در قبرستان‌های کهباد (شهسوار)‬ ‫و ترشــک ایــذه و بابازاهد قلعه خواجه‌اندیکا تراکم شــیرهای ســنگی‬ ‫فراوان اســت و البته بخش قابل توجهی از آنها آســیب جــدی دیده‌اند‬ ‫‪20Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪19‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪19Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫و مــن کاملش کــردم و حس کردم این شــعر زبان حال من‬ ‫و طرفداران مرتضی اســت‪ ،‬به همین علــت آن را خواندم‪.‬‬

‫مثــل اینکه قرار اســت مســتند و آلبــوم جدید مرتضی‬ ‫پاشایی نیز منتشــر شود؟‬ ‫ مصطفــی‪ :‬بله مســتند و آلبــوم جدید مرتضــی در راه‬‫اســت‪ .‬مرتضی بــرای این آلبــوم زحمت زیادی کشــید اما‬ ‫دســت تقدیر نگذاشــت که خــودش این آلبــوم را تقدیم‬ ‫طرفدارانــش کنــد و مــن بــه نمایندگی از مرتضــی پیگیر‬ ‫آلبــوم هســتم‪ .‬انشــاءالله اوایل ســال ‪ 94‬روانه بــازار می‬ ‫شــود‪ .‬آلبوم ‪ 11‬قطعه متفاوت دارد و مرتضی در این آلبوم‬ ‫بــا معین راهبر‪ ،‬کوشــان حداد‪ ،‬مهران عباســی و در بخش‬ ‫ترانه نیز با مهرزاد امیرخانی همکاری داشــت‪ .‬مستند هم‬ ‫مراحل تدوین را پشــت ســر می گذارد و به زودی منتشــر‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫امسال سال تحویل را کجا بودید؟‬ ‫ مادر‪ :‬امســال به یاد مرتضی عزیزم ســر مزارش ســال را‬‫تحویل کردیم‪.‬‬

‫ مــادر‪ :‬مرتضــی کال صبور بود‪ .‬در کودکــی هم عالوه بر‬‫شــیطنتی که داشت همیشــه صبوری اش برایم جالب بود‪.‬‬ ‫یــاد دارم یک بــار در کودکــی اش قند به گلویــش پرید و‬ ‫وقتــی قنــد را درآوردم گلویش کمی خــون آمد و من هول‬ ‫شــدم اما مرتضی در نهایت خونســردی و صبــوری مرا آرام‬ ‫کرد‪.‬‬

‫آقا مصطفی قطعه ســرت را برنگردوندی با صدای شــما‬ ‫منتشــر شد‪ ،‬چه شد که شــما خواندید؟‬ ‫ زمانــی کــه مرتضــی شــروع بــه فعالیــت در حرفــه‬‫خوانندگی کــرد قرار بود با هم کار کنیــم اما من در همان‬ ‫ســال ازدواج کردم و به خاطر مشــغله کاری ام نتوانستم به‬ ‫صــورت حرفه ای فعالیت موســیقی را پیــش بگیرم‪ .‬قطعه‬ ‫ســرت را برنگردونــدی پس از فوت مرتضی جــان با صدای‬ ‫من منتشــر شــد‪ .‬این قطعه را مرتضی نصفــه خوانده بود‬

‫کمــی از عیدهای نوروزی کــه مرتضــی در کنارتان بود‬ ‫بگویید‪.‬‬ ‫ پــدر‪ :‬این ســال های اخر که معموال کنســرت داشــت‬‫و عیدهــا کنارمــان نبــود اما لحظاتــی هم که بــود خانه‬ ‫مادربزرگــش دور هم جمع می شــدیم‪ .‬مرتضــی به هیچ‬ ‫وجه خســیس نبــود و معمــوال عیدها بــرای ما کــه از او‬ ‫بزرگتــر بودیم نیــز عیدی می گرفت و ما را خوشــحال می‬ ‫کــرد‪ .‬به فکر خانــواده اش بود و درآمد اولین کنســرتش را‬ ‫تقدیم مــادرش کرد‪.‬‬ ‫از اینکــه ســال ‪ 94‬را بــدون مرتضی آغاز مــی کنید چه‬ ‫حســی دارید؟‬ ‫ پــدر‪ :‬مرتضــی تندیس عشــق و ادب و مهربانی اســت‬‫و جایگاهــش جاودانــه اســت و به اعتقاد مــن مرتضی را‬ ‫خــدا خریــد و از اینکــه آنقدر محبــوب بود خوشــحالم‪.‬‬ ‫شــاید باورتان نشــود اما عالوه بر شــهرهای ایران مردم ‪21‬‬ ‫کشــور جهان به مراســم ختم مرتضی آمدند و برایش پیام‬ ‫تسلیت فرستادند‪.‬‬

‫اولین دعای هفت سین امسال تان چه بود؟‬ ‫ مــادر‪ :‬مدتــی قبل بارش ســتاره هــا را خــواب دیدم و‬‫همان لحظه احســاس کــردم دعایم می گیــرد و از ته دلم‬ ‫شــفای بیماران را خواســت‪ .‬دعــا می کنم در ســال جدید‬ ‫من مال همین نسلی هستم كه كارهای مرا در زمان‬ ‫است همه ســامت باشــند و هیچ کس داغ عزیــزش را نبیند‪.‬‬ ‫مرتضی تندیس عشق و ادب و مهربانی‬ ‫خودش ندیده‌اند اما با من هستند‪ .‬من برای زندگی‬ ‫خوشحالم‬ ‫محبوب‬ ‫بودنشده‌ام‪.‬‬ ‫ساخته‬ ‫آنقدراز وطن‬ ‫و از اینکه دور‬ ‫‪18‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪18Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫دعا می کنم در سال جدید همه سالمت باشند‬ ‫و هیچ کس داغ عزیزش را نبیند‬ ‫از حال و هوای ایــن روزهایتان‬ ‫بگویید؟‬ ‫ مصطفی‪ :‬ما هــم برادر بودیم‬‫و هــم رفیــق و از زمانــی کــه‬ ‫خودمــان را شــناختیم رابطه ای‬ ‫صمیمی بین مان بود و از دســت‬ ‫دادن مرتضــی بــرای من شــوک‬ ‫بزرگی بــود‪ .‬این روزها مشــغول‬ ‫پیگیــری کارهای مرتضی هســتم‬ ‫مثــل مســتندی کــه قرار اســت‬ ‫از مرتضی ســاخته شــود و آلبوم‬ ‫جدیدش‪.‬‬ ‫قشــنگ ترین صحنــه ای که از‬ ‫مرتضی در ذهن تان ثبت شــده‬ ‫چیست ؟‬ ‫ پــدر‪ :‬همانطــور که قبــا گفتم مرتضی بســیار صبور بــود و خوش‬‫قلــب‪ .‬روزهایــی کــه در بیمارســتان بود مــردم محبت داشــتند و دم‬ ‫بیمارســتان تجمــع می کردنــد و مرتضی مــدام به ما ســفارش می کرد‬ ‫که از مردم تشــکر کنید و بگویید‬ ‫برونــد‪ ،‬هوا ســرده‪ ...‬ایــن حرف‬ ‫هایش هیــچ وقت از خاطرم نمی‬ ‫رود‪.‬‬ ‫ مصطفی‪ :‬مرتضی در کنســرت‬‫هــای آخرش آنقدر بــا انرژی روی‬ ‫صحنه حاضــر می شــد که هیچ‬ ‫کس متوجــه درد و بیماری اش در‬ ‫حــال خواندن نشــد و این قدرت‬ ‫و انــرژی اش بهتریــن ســکانس‬ ‫مرتضــی در ذهن من اســت‪.‬‬ ‫چــه شــد کــه مرتضــی ســر از‬ ‫موســیقی درآورد؟‬ ‫ مــادر‪ :‬مرتضــی از دوران‬‫شــیرخوارگی حــس موســیقایی‬ ‫داشــت و زمان پخش موســیقی‬ ‫بــه آن توجه می کــرد‪ .‬رفته رفته‬ ‫از ســن نوجوانــی بــا ســاز گیتار‬ ‫آشنا شــد و در کنار نواختن گیتار‬ ‫خوانندگی هم می کــرد و ما هم‬ ‫‪17‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بــه عنوان خانواده اش مشــوقش‬ ‫بودیم‪.‬‬ ‫ پــدر‪ :‬عالوه بر اســتعدادی که‬‫مرتضی در موســیقی داشت‪ ،‬در‬ ‫حرفه بازیگری نیز مســتعد بود و‬ ‫قبل از اینکه بــه صورت حرفه ای‬ ‫وارد موسیقی شــود بازیگر تئاتر‬ ‫کودک بود‪.‬‬

‫چــه کســی مرتضــی را در‬ ‫خوانندگــی کشــف کــرد؟‬ ‫ مــادر‪ :‬فکــر مــی کنــم خود‬‫مرتضی خــودش را کشــف کرد‪.‬‬ ‫در ســال ‪ 89‬قطعه یکی هست از‬ ‫مرتضی منتشــر شــد و به دل ها‬ ‫نشســت و پس از آن مرتضی در‬

‫زمینــه خوانندگی پررنگ تر شــد‪.‬‬ ‫ پدر‪ :‬اولین باری که قطعه یکی هســت را از پســرم مرتضی شنیدم با‬‫مــادرش در جاده بودیم و تا مقصد فقط «یکی هســت» را گوش دادیم‬ ‫و فکر می کنم مرتضی با انتشــار‬ ‫ایــن قطعــه توســط هوادارانش‬ ‫کشف شد‪.‬‬

‫فکر مــی کردیــد روزی مرتضی‬ ‫در هنر به اوج برســد و ماندگار‬ ‫شود؟‬ ‫ مادر‪ :‬می دانســتم کــه روزی‬‫در عرصــه هنر مطرح می شــود‬ ‫و مرتضــی در خوانندگــی به اوج‬ ‫رســید و در دل ها ماندگار شــد‪.‬‬ ‫تا آخریــن لحظه امید داشــت و‬ ‫به مرگ فکــر نمی کرد‪ .‬امســال‬ ‫اولیــن نوروزی اســت که مرتضی‬ ‫در کنارمــان نیســت اما حضورش‬ ‫را احســاس می کنــم و حس می‬ ‫کنم این مرتضی نیســت که رفته‬ ‫بلکــه بیمــاری اش اســت که از‬ ‫وجودش رفته اســت‪.‬‬ ‫کمــی از کودکی مرتضی برایمان‬ ‫بگویید؟‬ ‫‪17Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫اولین نوروز بدون مرتضی پاشایی‬

‫تیتر‬

‫داریم در کنار عکس هایت هفت سین می چینیم‪ .‬امسال اولین سالی بود‬ ‫که بدون تو تحویل شد اما حضورت را در قلب هایمان احساس می کنیم‬ ‫مادرت می گفت‪« :‬ســیب دوســت داری و به خاطرت سین اول هفت‬ ‫سین امســال مان ســیب بود‪ ».‬پدرت می گفت‪« :‬مرتضی را خدا خرید‪.‬‬ ‫راســت گفت تو را خود خدا خرید‪.‬‬ ‫‪ ‬راســتش هر جور که فکر می کنم می بینم نمی شــود گفت نیســتی‬ ‫‪ ...‬وقتی صدایت‪ ،‬نجوای عاشــقانه هایت و یادت همیشــه ســبز است‪،‬‬ ‫ســبز‪ ...‬مرتضی پاشــایی مرد مردادی بدان که در قلب هایمان همیشــه‬ ‫جــای داری‪ .‬هنوز هم می گوییم یکی هســت که هنوز هم هســت‪.‬‬ ‫روحت شاد‪...‬‬ ‫مجله دیده بان ‪ -‬ســروناز صبوری در گزارشــی در کنار خانواده پاشایی‬ ‫ســاعاتی را گذرانده اســت و به یاد مرتضی گپ زده که خواندنش خالی‬ ‫از لطف نیست‪.‬‬ ‫***‬

‫اولین ســوال را از پاشــایی بزرگ پدر مرتضی می پرســم‪ ،‬این روزهای‬ ‫خانواده پاشــایی چطور می گذرد؟‬ ‫ پــدر‪ :‬ایــن روزهایمــان مــی گذرد امــا با دلتنگــی زیادی کــه برای‬‫مرتضــی داریــم و جــای خالــی اش دل مــان را تنگ تر مــی کند‪.‬‬ ‫ســعی می کنید با چه چیزی خودتــان را آرام کنیــد و دلتنگی تان را‬ ‫التیام دهید؟‬ ‫ پــدر‪ :‬مــن با صــدای مرتضی آرام می شــوم و بیشــتر اوقات آهنگ‬‫هایــش را گوش مــی دهم‪.‬‬ ‫ مــادر‪ :‬همدلــی و محبت مــردم برایم آرام بخش اســت و همین که‬‫مــی بینــم در دل هوادارانش جــای دارد از بار دلتنگی ام کم می شــود‪.‬‬ ‫آقا مصطفی‪ ،‬شــما عــاوه بر بــرادر رفیق مرتضی هــم بودید‪ .‬کمی‬ ‫‪16‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪16Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خردمندشما‬ ‫مجلهمطمئنم‬ ‫چون من‬ ‫شما در‬ ‫بودند‬ ‫مطمئنم‬ ‫نشریات پولی‬ ‫بودند چون من‬ ‫پولیکاشکی‬ ‫مجله‪:‬‬ ‫نشریات‬ ‫خوانندگان‬ ‫کاشکی‬ ‫یکی از‬ ‫نداشتیدنداشتید‬ ‫مجله خوبتون‬ ‫خوبتون‬ ‫فروش‬ ‫برایمجله‬ ‫فروش‬ ‫مشکلی‬ ‫هیچبرای‬ ‫مشکلی‬ ‫خردمند‬ ‫در مجله هیچ‬

‫نیافتــم و پنــداری در آینده ســایر خوانندگان هم چنین توقعی داشــته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫و امــا ســاختگاه خردمنــد کــه گویی با دقــت و پژوهش تهیه شــده‬ ‫اســت‪ ،‬نگاهی به ترکیب جدید جامعه ایرانی تبــار کانادا و بویژه تورنتو‬ ‫دارد و مــی خواهــد که ســخت پیوندهــای خــود را با ایــران و در حد‬ ‫ممکن و مقدور نگه داشــته باشــد‪ ،‬از این روی خردمند در موقعیت فرا‬ ‫رســیدن بهار و ســال نو ایرانی‪ ،‬بد ندیده اســت که بدنبال تاریخ نوروز‬ ‫باســتانی هم باشد‪.‬‬ ‫از آنجای ‌ی که دسترســی به شــبکه جهانی را برای همگان میســر است‬ ‫و همه می توانند شــبانه روز در تعقیب مســائل سیاســی و تخصصی‬ ‫ایــران و جهان باشــند‪ ،‬لذا خردمند جهت نگاه خود را بســوی مســائل‬ ‫اجتماعــی‪ ،‬ادبی‪ ،‬هنری و تاحدودی ورزشــی دوخته اســت‪.‬‬ ‫دنبال داســتان کوتاه و شعرافتاده و نشانی از ورزش و تاریخ و سرگرمی‬ ‫هــم دارد‪ .‬تمــام این موارد نظم و ترتیب مؤســس خردمند را نیز با خود‬ ‫دارند‪.‬‬ ‫آنهــا که طی ســالهای ماضی با قلم محمد ســهی آشــنا هســتند می‬ ‫دانند که دلبســتگی وی به علوم و ناشــناخته ها بســیار است‪ .‬این جای‬ ‫پــای را در انتخــاب مطالب مجلــه خردمند نیز مشــاهده می کنیم که‬ ‫خردمند حتی در صفحه ورزشــی‪ ،‬هنری و اجتماعی خــود‪ ،‬دید نقادانه‬ ‫و پژوهشــگر را مد نظــر دارد‪ .‬همچنیــن طرفداران جدول و ســرگرمی‬ ‫همانقــدر خردمند را خانــه خود میدانند که طرفداران جامعه شناســی‬ ‫خودمانی‪.‬‬ ‫مــن با مطالعــه شــماره ‪ ۱‬خردمند بتاریخ مــاه مــارچ و فروردین‪ ،‬در‬ ‫آن پدیــده ای قابــل توجــه و آینــده دار دیدم که قطعــاً تجربه و تالش‬ ‫روزنامــه نــگاری آقای خردمند‪ ،‬پشــتوانه اش هســت‪ .‬همــکاران او در‬ ‫‪ 15‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫نخســتین شــماره معرفی شــده اند و به لحــاظ حمایت هــای تجاری‬ ‫احتماالً جای نگرانی نباشــد‪ .‬شــاید سمت و ســوی انتخابی خردمند در‬ ‫مورد مخاطبانش به ســوی عموم مردم و مشــتاقان نشریاتی عمومی و‬ ‫بقولی جریان عمومی باشــد ولی در همین چارچــوب هم جدّی ماندن‬ ‫و انتخاب نمونه های مفید میتواند به اســتمرار انتشــار آن یاری رســاند‬ ‫که اگر نورســیده را پســندیده باشیم بی شــک خردمندان می توانند در‬ ‫جریان رشــد و بالندگی این تازه وارد نام آشــنا‪ ،‬پر تالش تر باشــند و به‬ ‫روزهایی بیاندیشــند که نورســیده آنها به نوجوانی و جوانی رســیده و‬ ‫مســئولیت های افزون تری بر عهده بگیرد‪ ،‬مســئولیت هایی که برخی‬ ‫عامــداً و از روی حــس بازاریابی محض آن را فرامــوش کرده اند‪.‬‬ ‫سعیدپورعبدالله‬

‫‪)۵‬‬

‫مجله تان بســیار عالیست‪ .‬امیدوارم بتوانید همیشــه این قالب و فرم‬ ‫و محتوا را حفظ کنید‪ .‬میدانم که وقتی مجله و ســایر نشــریات رایگان‬ ‫هســتند تمام مخارج باید از طریق آگهی ها پوشــش داده شــوند ولی‬ ‫شــما ســعی کنید با افزایش آگهی هایتان از میزان مطالبتان کم نشــود‪.‬‬ ‫کاشــکی نشــریات پولــی بودند چــون مــن مطمئنم شــما در مجله‬ ‫خردمنــد هیچ مشــکلی برای فــروش مجلــه خوبتون نداشــتید‪.‬‬ ‫فرح‬

‫‪)۶‬‬

‫و ده هــا تلفــن دیگر و ابراز لطف از طــرف خوانندگان عزیز و محترم‬ ‫ما‪ .‬باز هم از همه شــما تشــکر میکنم‪.‬‬ ‫‪15Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫فقط میتوانیم بگوییم‪ :‬متشکریم‬ ‫محمدسهی‬ ‫شــماره اول مجلــه خردمند یک موفقیت بســیار بزرگ بــود‪ .‬مجله با‬ ‫اســتقبال بســیار زیاد مردم مواجه شــد‪ ،‬تعــداد زیادی تلفــن‪ ،‬ایمیل و‬ ‫فکــس به دفتــر مجله رســید که همــه حاکــی از این بودند که شــما‬ ‫عزیزان ایــن مجله را پســندیده اید…‬ ‫و چه آرامشی بیش از این را میتوان برای ما متص ّور شد؟‬ ‫تمــام تالش ما برای ایــن که ماهنامــه ای بیافرینیم تا مورد اســتقبال‬ ‫مخاطبانمــان قــرار بگیرد در همان ابتدای راه به ثمر نشســته اســت و‬ ‫هیچ لذتــی باالتر از این موجود نیســت‪.‬‬ ‫تعــداد تلفن ها و اظهار لطف های حضوری بســیار زیاد بوده اســت‪.‬‬ ‫در اینجا فقط چندنمونــه از آن‌ها را با هم بخوانیم‪:‬‬

‫‪)۱‬‬

‫با سالم خدمت شما ‪:‬‬ ‫ســال نو را به شــما تبریک میگویــم و‪ ‬بهتر ینها را برایتــان ارزومندم‪،‬‬ ‫غرض از این ایمیل تشــکر و خســته نباشــید است ‪.‬‬ ‫مجله اتان بسیار عالی و پر از اطالعات مفید و خواندنی است ‪.‬‬ ‫از صمیم قلب برایتان ارزوی موفقیت دارم‪.‬‬ ‫فائزه‪ ‬‬

‫‪)۲‬‬

‫جناب آقای ُسهی‬ ‫سر دبیر محترم ماهنامه خردمند‬ ‫با سالم‬ ‫احترامــاً ضمن تبریک به مناســبت آغــاز بهار ایران زمیــن ‪،‬آن هم به‬ ‫پهناوری ایران هخامنشــی‪ ،‬و همچنین انتشــار اولین شماره از ماهنامه‬ ‫خردمنــد ‪ ،‬همــان طور که اســتحضار دارید عموم تولیــدات ایرانیان در‬ ‫حوزه نشــر‪ ،‬خصوصــاً مجالت ‪ ،‬از منظــر ویرایش هــای ادبی وضعیت‬ ‫نامناســبی دارند که همین امر ســبب می شــود نوعی فرهنگ گفتاری‬ ‫و نوشــتاری مغایــر با زبان فارســی در جامعــه ایرانی ســاکن در کانادا‬ ‫حاصل گردد…‬ ‫بــا عنایــت به اینکه به نظر می رســد ایــن هفته نامه در مقایســه با‬ ‫دیگــر مجــات از مقاالت و مطالــب قابل توجه تری برخوردار اســت و‬ ‫‪ 14‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫حتماً ‪ ‬در آینده نزدیک مخاطبان بســیار زیادی را شــامل خواهد شــد ‪،‬‬ ‫لذا دقت نظــر در خصوص ویرایش ادبی مطالب اهمیت بســیارزیادی‬ ‫دارد‪.‬‬ ‫محمد حسن اثباتی‬

‫‪)۳‬‬

‫‪I had the chance to get a hold of your magazine this‬‬ ‫‪week. I was impressed and pleased by the content.‬‬ ‫‪It is a good, reference kind of literature we need to‬‬ ‫‪go to for our own knowledge or share with people‬‬ ‫‪who do not know our history, culture or habits. How‬‬ ‫‪can we support it if we do not have a business and‬‬ ‫‪can not give our advertisement to your magazine for‬‬ ‫‪financial support? I can help with translating articles‬‬ ‫‪from French for you voluntarily, if you need.‬‬ ‫‪Keep up the good work and please try to stay in the‬‬ ‫‪market for a long time and do not slip away like "une‬‬ ‫!"‪etoile filante‬‬ ‫…‪Elaheh‬‬

‫‪)۴‬‬ ‫قدم نو رسیده مبارک‬ ‫خردمند نو نهال نام آشنای جامعه رسانه های نوشتاری کانادا‬ ‫نــام خردمند بویژه در تهــران و تورنتو‪ ،‬یادآور خیابان و انتشــاراتی به‬ ‫همین نام اســت‪ .‬نشــریه خردمند اکنون به بازار رســانه های نوشتاری‬ ‫تورنتو رســیده اســت‪ .‬تا حضور این مجله بواقع خــوش ترکیب و حرفه‬ ‫ای صفحــه آرایی شــده‪ ،‬نــام خردمند‪ ،‬متــرادف بود با نــام آقای محمد‬ ‫ســهی که واقعاً بســیاری او را همان آقای خردمند می شناسند‪ .‬مؤسس‬ ‫و مدیر انتشــاراتی که بخشی از نویســندگان و فرهنگیان جدّی جامعه‬ ‫ایرانــی تبار کانادا‪ ،‬انتشــار آثــار قلمی خود را در ترکیــب کتاب‌هایی به‬ ‫جا ماندنی و قابل تأمل‪ ،‬مدیون تالش و عالقه محمد ســهی هســتند‪ .‬و‬ ‫اکنون مــا با مجله خردمند از انتشــاراتی به همین نام روبرو هســتیم‪.‬‬ ‫در درجه نخســت آقای ســهی با قلم آشــنای خود برای جامعه ایرانی‬ ‫و افغان و تاجیک تبار از زندگی و اتفاقاتی مینویســد که او را از تهران و‬ ‫رشــته فیزیک به دنیای گرافیک و تألیفی انتشــارات خردمند میرسانند‪،‬‬ ‫که محمد ســهی خــود را در غالب چند جملــه در صفحه ‪ ۹‬معرفی می‬ ‫کنــد‪ .‬من که هر چه دنبال پیشــانی و فهرســت مطالب گشــتم چیزی‬ ‫‪14Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫به دنبال آدم ّیت‬ ‫ســال هــا پیش‪ ،‬در دوران جنــگ ایران و عراق‪ ،‬یک شــب تلویزیون تصاویــری از یک دختر‬ ‫ماهنامهخردمند‬ ‫کوچــک آبادانی نشــان داد که هــر دو پایش را در بمبــاران عراقی‌ها از دســت داده بود‪ .‬آن‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬ ‫دختر کوچولو ‪ ۹‬ســال بیشــتر نداشت‪.‬‬ ‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬ ‫تصویــر آن دختر ‪ ۹‬ســاله آبادانــی هیچوقت از ذهن من پاک نشــد‪ ،‬هیچوقــت‪ .‬در همان‬ ‫زمــان ها خواهر کوچکم ‪ ۷-۶‬ســاله بود‪ .‬وقتی یــک روز از زندگی خواهــرم را تصور میکردم‬ ‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫کــه همــش بــدو بدو بود و بــازی‪ ،‬بیشــتر به بالیی که بــر ســر آن دختر ‪ ۹‬ســاله آمده بود‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫میســوختم‪ ،‬هنوز هم میســوزم‪ .‬چرا بایــد آن کوچولو تا آخر عمرش از بدو بــدو و بازی کردن‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫محروم شود؟‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫ناراحت کننده تر این است که هیچوقت جوابی برای این سؤال پیدا نکردم…‬ ‫از همــان موقــع ها تا همیــن االن یک آهنگ توی گوشــم زنــگ میزنه‪ ،‬قرار بــوده آهنگ‬ ‫با تشکر از‪:‬‬ ‫مسروره بنی هاشمی ‪ -‬محمد تاج‌دولتی ‪ -‬شــادی باشــد ولی نمیدانم چرا اشــک بر چشــمانم می نشــاند‪ .‬این آهنــگ می گوید‪:‬‬ ‫موریس ایرانپور ‪ -‬حدیث صحرا ‪ -‬مریم ُسهی دختر آبادانی‪ ،‬چه خوشگل و مامانی…‬ ‫ آرزو وفـا ‪ -‬رضا میرفخرایی ‪ -‬راضیه عباس‬‫***‬ ‫زادگان و همه کسانی که در این شماره ما را‬ ‫دیــدن ایــن تصویر که اخیرا ً تو اینترنت و در شــبکه های اجتماعی زیاد پخش شــد‪ ،‬باز هم‬ ‫یار و یاور بودند‪.‬‬ ‫ناراحتی از دنیای بی رحم را به ســراغم آورد‪.‬‬ ‫در ایــن عکــس یــک دختــر‬ ‫کوچولــوی ســوریه ای (به نام‬ ‫هــدی) را مــی بینیــم کــه با‬ ‫دیدن لنز بلنــد دوربین عکاس‬ ‫(‪ )Photo: Osman Sagirli‬به‬ ‫تصــور این کــه این لنــز بلند‪،‬‬ ‫لولــه یک نوع اســلحه اســت‪،‬‬ ‫دســتان کوچــک خــود را بــه‬ ‫عالمــت تســلیم باال مــی برد‪.‬‬ ‫دقت در چشــمان وحشــت زده این کــودک‪ ،‬عمق فاجعــه ای که هــر روز و در جای جای‬ ‫روی جلد ‪ -‬شرح در صفحه ‪۳۷‬‬ ‫احسان خواجه امیری‬ ‫ایــن جهــان نازیبا‪ ،‬بر ســر کــودکان بی گنــاه و بی پناه مــی آید را‬ ‫غرق در «پاییز و تنهایی»‬ ‫نمایان میسازد‪.‬‬ ‫در هــر جنگی‪ ،‬یک دختر ‪ ۹‬ســاله هســت که هــر دو پایش را از‬ ‫دســت داده اســت‪ ،‬در هر جنگی یک هدی هســت که همه چیز‬ ‫‪Tel: 416-676-9-676‬‬ ‫را به چشــم یک اســلحه که برای ســتاندن جانش آمــده می بیند‪.‬‬ ‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪info@kheradmand.ca‬‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario, L3T 2C6‬‬

‫‪13‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫***‬ ‫امــا من هنــوز متعجبم چرا هنوز کســانی هســتند کــه بر طبل‬ ‫جنگ مــی کوبند؟‬ ‫‪13Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪12‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪12Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪11‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪11Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪10‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪10Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪9‬‬

‫‪ ‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪9Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪8‬‬

‫‪ ‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪8Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫‪6‬‬

‫‪ ‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪6Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫‪4‬‬

‫‪ ‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره دوم ‪ -‬آپریل ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪4Kheradmand Monthly - Issue 2 - April 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




Need Printing? www.ThePrintGiant.com


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.