Kheradmand Magazine - Issue #3

Page 1

Volume 1 - Issue 3 - May 2015 - www.kheradmand.ca - Tel: (416) 676.9.676



‫‪77‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪77Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫‪76‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪76Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن‬

‫چشم پزشکی و عینک‬

‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪75‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪75Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫تعمیرگاه اتومبیل‬

‫تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل ‪ -‬تعمیرگاه اتومبیل‬

‫‪74‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪74Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مشاور امالک‬ ‫مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک ‪-‬مشاورین امالک ‪ -‬مشاورین امالک‬

‫‪73‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪73Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫‪72‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪72Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫حسابداری‬ ‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫عکاسی و فیلمبرداری‬

‫عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری‬

‫‪71‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪71Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آرایشگاه و سالن زیبایی‬ ‫آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و سالن زیبایی ‪ -‬آرایشگاه و‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪-‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪70‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪70Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫چرا «لیونل مسی» این همه محبوب است؟‬ ‫درخشــش اخیــر لیونل مســی در بــازی با‬ ‫بایرن‌مونیــخ باعث شــده یــک بــار دیگر در‬ ‫همه محافــل فوتبالی دنیا راجع‌بــه او و هنر‬ ‫بی‌بدیلــش حــرف بزننــد‪ .‬مقبولیــت ســتاره‬ ‫آرژانتینــی حــاال بــه حدی رســیده کــه حتی‬ ‫خــوزه مورینیو هــم با آن اخــاق خاصش تن‬ ‫بــه مصاحبــه‌ای عجیــب می‌دهــد و مدعی‬ ‫می‌شــود همه مربیان دنیا می‌توانند با مســی‬ ‫بــه جایــی مثل فینــال لیــگ قهرمانــان اروپا‬ ‫برســند‪ .‬شماره ‪ 10‬بارســلونا حاال یک بار دیگر‬ ‫تــب فوتبــال را در جهان باال برده و شــاید به‬ ‫همیــن بهانه بشــود نیم‌نگاهــی انداخت به‬ ‫چند ماجــرای ویژه؛ داســتان‌هایی عجیب که‬ ‫هر کدام گوشــه‌ای از محبوبیت شگفت‌انگیز‬ ‫مســی را روایــت می‌کنند‪.‬‬ ‫رقابت فشــرده بيــن مســي و رونالدو يکي‬ ‫از جذاب‌تريــن ســوژه‌هاي روزنامه‌نــگاران‬ ‫جهان طي ســال‌های اخير بوده اســت؛ گرچه‬ ‫بــه نظر مي‌رســد ايــن رقابت صرفا اســتفاده‬ ‫«ژورناليســتي» دارد و در داخــل زمين‪ ،‬اصوال‬ ‫چنين جنــگ نزديکي بــه چشــم نمي‌خورد!‬ ‫ســتاره آرژانتينــي در طــول تمام ايــن مدت‬ ‫ســعي کرده ســکوت کند و از دايره هميشگي‬ ‫ادبش خارج نشــود‪ .‬مســي حتي يــک بار در‬ ‫مــورد کريس گفتــه بــود‪« :‬رونالــدو يکي از‬ ‫بازيکنانــي اســت که حاضــرم براي تماشــاي‬ ‫بــازي‌اش بليت بخرم و به اســتاديوم بروم‪ ».‬با‬ ‫اين حــال اوضاع بــراي رونالــدو اغلب طوري‬ ‫پيــش رفته کــه او مجبــور شــده واکنش‌هاي‬ ‫متفاوتي به اين مســاله نشــان بدهــد‪ .‬اولين‬ ‫بــار در ســپتامبر ‪ 2011‬بــود که تماشــاگران‬ ‫قبرســي با فريادهاي مسي مســي از رونالدو‬ ‫در ‪ GSP‬نيکوزيا استقبال کردند و در واقع اين‬ ‫کار را بــه ديگران هــم ياد دادنــد‪ .‬در آخرین‬ ‫نمونــه نیز بعد از بــازی بارســا و بایرن‌مونیخ‬ ‫و پیــش از نبــرد رئــال و والنســیا‪ ،‬برخــی از‬ ‫هواداران فوتبال که هویت‌شــان فاش نشــده‬ ‫با حضــور در محــل تمرینات تیــم مادریدی‬ ‫در مقابــل دیــدگان رونالدو اقدام به تشــویق‬ ‫مســی کردند!‬ ‫‪69‬‬

‫‪‬‬

‫شــماره ‪ 10‬آبي‌اناري‌هــا‬ ‫هميشــه مورد اقبال و سوژه‬ ‫ابــراز عالقــه سياســتمداران‬ ‫آمریکايــي بــوده اســت‪ .‬در‬ ‫تير ماه ســال ‪ 90‬و زماني که‬ ‫باراک اوبامــا در خالل ديدار‬ ‫بــا اعضــاي تيــم بســکتبال‬ ‫«کلــرادو رپيــدزدر» پيراهن‬ ‫شــماره ‪ 10‬اين تيــم را هديه‬ ‫گرفت‪ ،‬به شــوخي خطاب به خبرنگاران گفت‪:‬‬ ‫«االن من و مســي در يک ســطح هســتيم!»‬ ‫او امــا چنــد هفته بعــد خواهــان مالقات با‬ ‫ستاره محبوبش شــد و کاروان بارســلونا را به‬ ‫همراه لئو به واشــنگتن دعوت کــرد‪ ،‬هرچند‬ ‫مســي به خاطر ســفر به مکزيک ايــن ديدار‬ ‫را از دســت داد‪ .‬با ايــن همه حيرت‌انگيزترين‬ ‫فصــل اين رابطه جايــي بود کــه در فروردين‬ ‫‪ 91‬ســخنگوي کاخ ســفيد رســما رکوردشکني‬ ‫ليونل مســي در بازي بــا لورکــوزن آلمان در‬ ‫مرحله يک‌هشــتم نهايي ليــگ قهرمانان اروپا‬ ‫را تبريک گفت‪ .‬مســی در آن بــازی تبدیل به‬ ‫نخســتین بازیکن تاریخ چمپیونزلیگ شــد که‬ ‫در یــک بازی پنــج گل به ثمر می‌رســاند‪.‬‬ ‫مجله تايم هفته‌نامه معتبر آمریکايي از سال‬ ‫‪ 1927‬بــه بعد بــا انتخاب مرد ســال جهان به‬ ‫اوج شــهرت رسيد و کانون توجهات بين‌المللي‬ ‫قــرار گرفــت‪ .‬جالب اينکه ليونل مســي اينجا‬ ‫هــم رکورد زد و در بهمــن ماه ‪ 1390‬تبديل به‬ ‫اولين فوتباليســت مرد تاريخ شد که عکسش‬ ‫روی جلد تايم نشســت‪ .‬اين نشــريه در تمام‬ ‫طــول حياتــش برابــر جذابيت‌هــاي دنيــاي‬ ‫فوتبــال و همــه سوپراســتارهاي آن از پلــه تا‬ ‫مارادونــا و از کرايوف تــا زيدان مقاومت کرده‬ ‫بود‪ ،‬اما اين پايداري ســرانجام در ســال ‪2011‬‬ ‫در هــم شکســت و آنها ناچار شــدند تصوير‬ ‫اعجوبــه آرژانتيني را روي جلدشــان کار کنند‪.‬‬ ‫زیر عکســی مسی نوشته شــده بود‪« :‬بهترین‬ ‫بازیکن جهان‪ ،‬شــاید در طــول تاریخ!»‬ ‫بــراي فوتباليســت‌هاي سرشــناس جهــان‬ ‫هيچ‌چيز عجيبي نيســت كه قبــل از آغاز يك‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بــازي يا بعــد از پايان آن افــرادي را ببينند كه‬ ‫مشــتاق عكــس انداختن بــا آنها هســتند‪ .‬با‬ ‫ايــن وجــود اين اتفــاق اگر بيــن دو نيمه يك‬ ‫مســابقه رســمي و مهــم فوتبــال رخ بدهد‪،‬‬ ‫اندكــي نامتعــارف و باعــث تعجــب خواهد‬ ‫بود‪ .‬شــگفتي واقعي اما زماني تكميل خواهد‬ ‫شــد كه بدانيم فــردي كه از ســتاره محبوبش‬ ‫درســت وســط بازي تقاضاي عكــس مي‌كند‪،‬‬ ‫يكــي از داوران اصلي همان مســابقه اســت!‬ ‫در جريــان ديــدار تيم‌هاي شــيلي و آرژانتين‬ ‫در چارچــوب مســابقات مقدماتي جام‌جهاني‬ ‫‪ 2014‬در منطقــه آمريــكاي جنوبــي‪ ،‬نيکالس‬ ‫يگروس كمك داور اول اين بازي بعد از ســوت‬ ‫پايان نيمــه اول بــازي اجازه نداد مســي وارد‬ ‫رختكن شــود و از او خواست در كنارش عكس‬ ‫يــادگاري بيندازد!‬ ‫معمــوال بازيکناني که بايد در يک مســابقه‬ ‫رســمي روبــه‌روي بارســلونا قــرار بگيرنــد‪،‬‬ ‫دغدغه‌هــا و نگراني‌هــاي زيــادي دارنــد‪ ،‬اما‬ ‫مشــکل کاپيتان چلســي پيــش از مصــاف با‬ ‫بلوگرانــا در مرحله نيمه‌نهايــي ليگ قهرمانان‬ ‫اروپــا‪ ،‬اندکــي متفــاوت و تــا حــدود زيادي‬ ‫شــخصي بود‪ .‬جا ‌ن تــري در روزهــاي پيش از‬ ‫ايــن مســابقه در گفت‌وگويــي از دلباختگي‬ ‫دو کــودک دوقلوي پنج ســاله‌اش بــه نام‌هاي‬ ‫جرجــي و ســامر بــه مســي ســخن گفت و‬ ‫اعتــراف کرد پســرانش دو پيراهن شــماره ‪10‬‬ ‫بارســلونا را در اتاق‌شــان نگهــداري مي‌کنند‪‌.‬‬ ‫تــري گفت که يک بــار پيراهن اصلي مســي‬ ‫را بعــد از يکي از مســابقات دو تيم براي يکي‬ ‫از پســرانش هديه آورده و حاال بايد اين کار را‬ ‫براي فرزنــد ديگرش تکــرار کند‪.‬‬

‫‪69Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪68‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪68Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪67‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪67Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بقیه از صفحه ‪18‬‬

‫شــریک می‌شــوند‪ ،‬بخواهند در هر زمان‬ ‫که تصمیم بگیرند‪ ،‬ســهم و ســرمایه خود‬ ‫را به قیمت مناســب بفروشــند‪ ،‬باید چه‪ ‬‬ ‫کار کنند؟‬ ‫بــه عنــوان مثال اگــر فــردی ‪ 100‬ســهم از‬ ‫‪ 125‬میلیــون ســهم یــک کارخانه ســیمان را‬ ‫دارا باشــد و تصمیم بگیــرد آن را همین امروز‬ ‫بفروشــد چگونه می تواند قیمت ســهام خود‬ ‫را مشــخص کنــد؟ چطــور می توانــد قیمت‬ ‫کارخانه را محاســبه کند تا براســاس آن قیمت‬ ‫ســهم خود را مشــخص کند؟ چقدر زمان‪ ،‬چه‬ ‫تعــداد افراد و چقدر هزینه بــرای این کار الزم‬ ‫است؟ و‪...‬‬ ‫بورس این مشــکل را حل کرده و سازوکاری را‬ ‫طراحــی کرده اســت که هر فرد بــا هر میزان‬ ‫ســهم‪ ،‬در هر روز تصمیم به فروش ســهامش‬ ‫بگیرد بتواند از قیمت ســهام خود آگاه شــود‬ ‫یــا حتی اگر تصمیم به فروش نداشــته باشــد‬ ‫قیمت روز ســهام خود را بداند‪.‬‬

‫قیمت ســهام در بورس چگونه مشخص می‬ ‫شود؟‬ ‫نظــام قیمت گــذاری در بورس بــه گونه ای‬

‫‪66‬‬

‫‪‬‬

‫طراحی شــده اســت که هیچ کس نمی تواند‬ ‫در قیمــت گذاری دخالت کنــد؛ به این ترتیب‬ ‫که در بــورس افراد نمی توانند شــخصاً اقدام‬ ‫به خرید یا فروش ســهام کننــد و این کار باید‬

‫از طریــق کارگزاری هــای بــورس و کارگزاران‬ ‫آن انجــام شــود‪ .‬کارگــزاران افرادی هســتند‬ ‫که تحــت نظــارت ســازمان بــورس فعالیت‬ ‫می‌کنند ‪.‬‬ ‫ورود بــه بــورس بدین طریق اســت که چه‬ ‫فروشــندگان و چه خریداران ســهام در اولین‬ ‫قــدم تقاضــای خــود را بــه کارگــزاران بورس‬ ‫تحویــل می دهنــد‪ .‬کارگزاران هــر روز به جز‬ ‫روزهای شــنبه و ایام تعطیل از ساعت ‪ 9‬صبح‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫در بــورس حاضر هســتند و تمامــی تقاضاها‬ ‫در دو صــف؛ صــف خریــد و صــف فروش‪،‬‬ ‫براســاس قیمــت و زمــان ورود‪ ،‬اولویت بندی‬ ‫می شــود‪ .‬این سیســتم به گونــه ای طراحی‬ ‫شده اســت که قیمت هایی را‬ ‫که برای فروش ارزان‌تر اســت‬ ‫و تقاضاهــای خریــدی را کــه‬ ‫قیمت باالتری دارند در ردیف‬ ‫اول قرار مــی دهد‪.‬‬ ‫بدیــن ترتیب هرکــس که به‬ ‫ارزان ترین قیمت بفروشــد در‬ ‫اول صف فــروش و هرکس که‬ ‫بــه گــران ترین قیمــت بخرد‬ ‫در اول صــف خریــد قرار می‬ ‫گیرد و بنابراین قبــل از دیگران‬ ‫معاملــه خواهــد کــرد‪ .‬البتــه در صورتی که‬ ‫دو تقاضــا با یک قیمت وارد سیســتم شــود‪،‬‬ ‫سیســتم اولویت را به تقاضایــی می دهد که‬ ‫زودتر وارد سیســتم معامالت شــده باشد‪ .‬این‬ ‫عملکــرد سیســتم بیانگر آن اســت کــه روند‬ ‫معامــات و قیمت ســهام براســاس عرضه و‬ ‫تقاضــا مشــخص می شــود و امــکان دخالت‬ ‫افــراد در آن وجــود ندارد‪.‬‬

‫‪66Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫نقشش در فیلم «ستارخان» را بیش‌تر دوست داشت‪ ،‬هرچند‬ ‫نقش کوتاهی بود‪ ،‬و علت آن را عالقه به مشروطه عنوان می‌کرد‬ ‫کودکــی مــن‌‪ ،‬همــان دورانــی کــه‬ ‫می‌گوینــد نطفه‌های شــخصیت شــکل‬ ‫می‌گیــرد‌‪ ،‬عرصــه نوعــی هــرج و مرج‬ ‫ناشــی از جنــگ بین‌المللــی دوم بــود؛‌‬ ‫بــا جشــن آب محله و بوی گالب شــکر‌‪،‬‬ ‫چرخ‌دســتی‌ها کــه قند و شــکر کوپنی‬ ‫می‌بردنــد‌‪ ،‬قشــون متفقیــن و دلبــران‬ ‫لهســتانی‪ ...‬آن‌هــا ســایه‌های نیــاکان‬ ‫خــود را بر ســنگفرش‌های تهــران قدیم‬ ‫می‌لغزاندنــد‪ .‬و مــن نیز‪ ...‬که شــاید دو‬ ‫ســایه داشــتم‪ .‬گرچــه همزادها ســایه‬ ‫ندارند‪.‬‬ ‫از دوره دبســتان می‌خواســتم شــعر‬ ‫بنویســم ولی چیز دندان‌گیری به دست‬ ‫نمی‌آمد‪ .‬در مدرســه رازی و بعد مدرسه‬ ‫دارالفنون ضمن تقلید از اســتادان شــعر‬ ‫فارســی می‌کوشــیدم صــدای خــودم را‬ ‫بیابم‌‪ ،‬اما قایق من در باتالق به ســنگینی پیــش می‌رفت‪ .‬روز اول بهمن‬ ‫ســال ‪ ،1340‬وقتی از یکی از تظاهرات دانشــکده حقوق‌‪ ،‬با سر شکسته‬ ‫و بارانــی ســرخ از خــون به خانه آمدم‌‪ ،‬قلم برداشــتم و شــاعر شــدم‪.‬‬ ‫گویی خون غبارهای قریحه مرا شســته بود‪ .‬ناگهان هرچه می‌خواســتم‬ ‫می‌نوشــتم یــا اختــراع می‌کردم‌‪ ،‬زبــان‌‪ ،‬ســبک‌‪ ،‬تصویر و صــدای ویژه‬ ‫خــودم را‌‪ ،‬به ایــن تعبیر‌‪ ،‬مــن فرزند هنــری جنبش دانشــجویی ایران‬ ‫هستم ‪.‬‬ ‫جایــی از پنج پشــت پدران خود نوشــته‌ام و می‌دانســتم کــه این از‬ ‫مقولــه فخــر به «عظام بالیه» نیســت‌؛ نوعــی رابطه بــا پدربزرگ‌های‬ ‫تاریخــی که نامه‌های‌شــان را با برگ‌هــای پاییزی برای ما می‌فرســتند‌؛‬ ‫دیــداری نه چندان موهوم با ســوارکاران‌‪ ،‬ملکه‌ها‌‪ ،‬ســیاحان و شــاعران‪.‬‬ ‫از آن پــس بارهــا در بیابان‌های میهنم‌‪ ،‬که روزگاری دریاها بوده اســت‌‪،‬‬ ‫و طبقات آهکی کوهســتان درجات نابودی آن‌ها را ثبت کرده‌‪ ،‬کشــتی‬ ‫رانــده‌ام‌؛ مالح خشــکرود‌‪ ،‬که به ســندباد برمی‌خورد و ناخــدا بزرگ را‬ ‫مهرمزی و شــاید یزدگرد‪ ...‬تماشایی فراسوی هستی ملموس و محسوس‬ ‫و جســتن قالب‌های مناســب عصر ‌و آینده‪ .‬پرســه در شهرهای خیالی‬ ‫بابــل و کلــده و تخت جمشــید و حتــی تهران‌‪ ،‬زیــرا حتــی در تهران‬ ‫امروزی از شــمال (تجریش) تا جنــوب (میدان راه‌آهن) قایــق رانده‌ام‌؛‬ ‫ســیر و ســفری که به علت شیب آب‌‪ ،‬بازگشــتی ندارد‪.‬‬ ‫رویاهایــی کــه بــرای رهایی از آن شــعر به دســت می‌آمــد‌‪ ،‬اما یک‬ ‫لحظــه پس از وصــول‌‪ ،‬رویای دیگــری می‌آفرید‌؛ چرخه‌ای ســرگیجه‌آور‬ ‫کــه دم دســت‌ترین درمــان آن پنــاه بــردن به پارک اســت بــرای بازی‬ ‫شــطرنج با یک ناشــناس‌‪ ،‬که شــاید همزادی باشــد‌‪ ،‬نگهبان افسانه‌ها‌‪،‬‬ ‫افســانه‌های موجود در حافظه جمعی اما هنوز کشف‌نشــده‌‪ ،‬همزادی‬ ‫کــه کلماتــش را در فاصله ســکوت‌ها و زمان‌های راکــد ذخیره می‌کند‪.‬‬ ‫‪65‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫در این لحظه شــعر‌‪ ،‬با وسوسه‌ای سمج‌‪،‬‬ ‫از تاریــخ و اســطوره الهــام می‌گیــرد تا‬ ‫میان کتمــان و اعتراف دســت و پا بزند‪.‬‬ ‫بســیاری از همــکاران اســب‌هایی‬ ‫هســتند کــه بی‌وقفــه می‌تازنــد تــا با‬ ‫ســر به دیــوار بخورند‪ .‬لباس‌هــای کهنه‬ ‫ت و رو می‌کنند تا مدعی شــوند‬ ‫را پشــ ‌‬ ‫ریخت جدیدی ســاخته‌اند‪ .‬برخی عریان‬ ‫می‌شــوند تا به اکتشــاف نخستین لباس‬ ‫جلوه بفروشــند‪ .‬در این ضــد نبوغ البته‬ ‫قریحــه‌ای حیرت‌انگیــز نهفتــه اســت‪.‬‬ ‫اما شــاعر کــه بــا رمان‌هــای تاریخی و‬ ‫پلیســی و با قصاید ســبک خراسانی بار‬ ‫آمــده بود‌‪ ،‬در فاصله ســیر از الکســاندر‬ ‫دوما بــه فاکنر‌‪ ،‬از منوچهــری به نیما‌‪ ،‬از‬ ‫هوگو به الیــوت‌‪ ،‬بازی نکــرده بود‪ .‬پس‬ ‫از تماشــای طبیعت به شــناخت تمدن‬ ‫کوشــید‌‪ ،‬ســفرهای خیالی و خواب‌هــای تاریخی را تجربــه عینی کامل‬ ‫می‌کرد‪ .‬نیمی از دنیا را با چشــم ســر تماشــا کرد و در فرجام در شهر و‬ ‫حتــی محله زادگاهش لنگر انداخت تا بکوشــد همــه تجربه‌های عینی‬ ‫و ذهنــی را در جغرافیــای کوچکــی متمرکــز کند‪ .‬با ایــن همه بیش‌تر‬ ‫داســتان‌هایی که روایت کرد مــا به ازای خارجی نداشــتند‪ .‬او اکنون در‬ ‫کشــور خودســاخته‌اش زندگی می‌کند‌‪ ،‬بی‌آن که قانونی خــاص را امضا‬ ‫کرده باشــد‪.‬‬ ‫از هرچه گذشــته ســبک‌ها و مکتب‌هــا (و مدها) فقــط تزئین‌کننده‬ ‫جوهری هســتند که در اکتشاف اصیل شعر آشــکار می‌شود‌؛ محصولی‬ ‫برخاســته از ســنت اما همواره متجدد‌‪ ،‬گزارشــگر زمان اما زمان‌گریز‪ .‬و‬ ‫بــه هــر حال ما به خاطر عشــق و امیــد‌‪ ،‬کار و فرســودگی‌‪ ،‬اضطراب و‬ ‫مرگ‌‪ ،‬در زمان مخصوص شــعر همیشــه با یکدیگر معاصریم‪ .‬آیا شاعر‬ ‫گمان می‌برد از نقل نداشــتن‌ها و فقدان‌ها خالص شــده اســت؟ آیا آن‬ ‫رویا ســرانجام به نوعی رهایی رســیده بــود‌‪ ،‬در حالی که ســایه‌های او‬ ‫هرکدام سلیقه‌ای داشــتند؟ رویا رایگان اســت و آزادی گران‌قیمت‪ .‬یک‬ ‫بار گمان برد که از آن دوگانگی آزاد شــده اســت‪ .‬در یکی از کویرها به‬ ‫همزادش برخورد‌؛ ســایه‌ای نفرســوده و جوان‌مانده پرســید‪ :‬چطور این‬ ‫همه جوان مانده‌ای‪ ،‬در حالی که من ســالخورده می‌شــوم؟ و شنید که‪:‬‬ ‫آه‌‪ ،‬آن همــزادت‌‪ ،‬آن دومی‌‪ ،‬در هزارتوی روایت‌هایی که می‌ســاخت گم‬ ‫شــد‪ .‬پرســید‪ :‬پس تو که هستی؟‬ ‫ من سومی هستم‪.‬‬‫پس بهتر اســت دیگربار همــان جوان خوش‌برخورد را ســراغ بگیریم‌‪،‬‬ ‫با شــاخه گلی بــر یقه بارانــی‌‪ ،‬در مرز کویــر ‪ -‬کویر ناشــکیبا و تلخاد‬ ‫ســرزمین ما ‪ -‬ایســتاده «اذن دخول» می‌طلبد؛ می‌خندد و خواســتگار‬ ‫لبخندی اســت از مادر پیر‪».‬‬ ‫‪65Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫محمدعلی سپانلو؛ از زندگی تا مرگ‬ ‫‪64‬‬

‫‪‬‬

‫محمدعلــی ســپانلو‪ ،‬شــاعر‪ ،‬پژوهشــگر و مترجــم‬ ‫پیشکســوت‪ ،‬شــامگاه دوشــنبه ‪ 21‬اردیبهشــت‌ماه در‬ ‫بیمارســتان درگذشت‪ .‬او که چند ســالی از سرطان ریه رنج‬ ‫می‌بــرد اخیــرا در پی ناراحتــی ریوی و تنفســی در بخش‬ ‫‪ ICU‬بیمارســتانی در تهــران بســتری شــد ‌ه بود‪.‬‬ ‫محمدعلی ســپانلو که به «شــاعر تهران» معروف اســت‬ ‫و حافظه تاریخی خوبی از ادبیات معاصر داشــت شامگاه‬ ‫‪ 21‬اردیبهشــت‌ماه شــعر پایانی زندگی را سرود‪.‬‬ ‫به گــزارش خبرگــزاری ایســنا ســپانلو در کنار شــعر به‬ ‫پژوهــش در حــوزه ادبیــات و ترجمه نیــز می‌پرداخت و‬ ‫کتاب‌هایــی را در ایــن زمینه‌هــا منتشــر کــرده بود‪.‬‬ ‫محمدعلی سپانلو شاعر ‌ی اســت که در سال ‪ 1347‬و یک‬ ‫ماه بعد از اولین حمله اســراییل به فلســطین‪ ،‬شــعری در‬ ‫حمایت از فلســطینی‌ها نوشت‪ .‬او همچنین شعر معروف‬ ‫«نام تمام مــردگان یحیاســت» را در فضای جنگ تحمیلی‬ ‫عــراق علیــه ایــران ســروده اســت‪ .‬دیگر شــعر معروف‬ ‫سپانلو ســروده‌اش برای احمد شاه مســعود ‪ -‬قهرمان ملی‬ ‫افغانستان ‪ -‬است‪.‬‬ ‫ســپانلو با اشــاره به شــعر «چریک‌های عرب» می‌گفت‬ ‫او اولین شــعر فلســطین را گفته و به ایــن موضوع افتخار‬ ‫می‌کنــد‪ .‬ســپانلو همچنیــن می‌گفت شــعر «چریک‌های‬ ‫عــرب» را کــه در‌مردادمــاه ســال ‪ 1347‬بعد از شکســت‬ ‫اعراب از اســراییل در جنگ شش‌روزه ســروده‪ ،‬در «کیهان‬ ‫روزانــه» چــاپ کرده و بعــد آن را در ده ‌ه ‪ 50‬در مجموعه‌‬ ‫شــعر «هجــوم» که چند ســال در محــاق بوده‪ ،‬منتشــر‬ ‫می‌کنــد‪ .‬تأکیــد هم داشــت که شــعر را همان زمــان در‬ ‫روزنامــه چاپ کرده تا تاریخ سرایشــش مشــخص باشــد‪.‬‬ ‫او همچنین درباره شــعری که به علــی دایی تقدیم کرده‬ ‫بــود می‌گفــت این‌که ایــن موضــوع در پی حــرف دایی‬ ‫دربار‌ه تعلق آذربایجان به ایران بوده اســت‪ .‬ســپانلو تاکید‬ ‫داشــت که ایران برایش اهمیت زیــادی دارد‪.‬‬ ‫ســپانلو متولــد ‪ 29‬آبان‌مــاه ســال ‪ 1319‬در تهــران بود‪.‬‬ ‫«رگبارهــا»‪« ،‬پیاده‌روهــا»‪« ،‬ســندباد غایــب»‪« ،‬هجوم»‪،‬‬ ‫«نبض وطنم را می‌گیــرم»‪« ،‬خانم‌زمان»‪« ،‬تبعید در وطن»‪،‬‬ ‫«ســاعت امید»‪« ،‬خیابان‌ها‪ ،‬بیابان‌ها»‪« ،‬فیــروز‌ه در غبار»‪،‬‬ ‫«پاییز در بزرگــراه»‪« ،‬ژالیزیانا»‪« ،‬کاشــف از یادرفته‌ها» و‬ ‫«قایق‌ســواری در تهران» از مجموع ‌ه شعرهای این شاعرند‪.‬‬ ‫همچنیــن ترجم ‌ه «آن‌ها به اســب‌ها شــلیک می‌کنند»‬ ‫نوشــت ‌ه هوراس مک‌کوی‪« ،‬مقلدها» نوشــت ‌ه گراهام گرین‪،‬‬ ‫«شــهربندان» و «عادل‌ها» نوشــت ‌ه آلبر کامو‪« ،‬کودکی یک‬ ‫رییس» نوشــت ‌ه ژان پل ســارتر‪« ،‬دهلیز و پلکان» شعرهای‬ ‫یانیس ریتســوس و «گیوم آپولینر در آیین ‌ه آثارش» ‪ -‬شعرها‬ ‫و زندگی‌نامــ ‌ه گیوم آپولینــر ‪ -‬از دیگر آثار منتشرشــد ‌ه او‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫«چهار شــاعر آزادی» (زندگی و احوال چهار شــاعر عصر‬ ‫مشــروطه؛ عارف قزوینی‪ ،‬میرزاده عشــقی‪ ،‬ملک‌الشــعرا‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بهــار‪ ،‬فرخی یزدی) دیگر کتاب این پژوهشــگر اســت‪.‬‬ ‫محمدعلی ســپانلو کــه در ســال‌های دور تجربه حضور‬ ‫در فیلم‌هــای «آرامــش در حضور دیگــران» (ناصر تقوایی‬ ‫‪« ،)1351 /‬ســتارخان» (علی حاتمی ‪ )1351 /‬و «شناسایی»‬ ‫(محمدرضا اعالمی ‪ )1366 /‬را داشــت در ســال ‪ 1380‬هم‬ ‫در فیلم «رخســاره» امیر قویدل به ایفــای نقش پرداخت‪.‬‬ ‫ســپانلو دربــاره بازیگری به ایســنا گفته بــود‪ :‬در بعضی‬ ‫مــوارد انگیــزه کنجکاوی بود بــه یک مدیوم هنــری و در‬ ‫بعضــی مــوارد به‌خاطــر بعضی مســائل مثال مشــکل در‬ ‫انتشــار کتــاب و برای گــذران زندگی‪.‬‬ ‫او از نقش‌هایــی کــه ایفــا کــرده بود‪ ،‬نقشــش در فیلم‬ ‫«ســتارخان» را بیش‌تــر دوســت داشــت‪ ،‬هرچنــد نقش‬ ‫کوتاهــی بــود‪ ،‬و علــت آن را عالقــه به مشــروطه عنوان‬ ‫می‌کــرد‪.‬‬ ‫امــا ماجــرای فیلم «آرامــش در حضور دیگران» به ســال‬ ‫‪ 1348‬بازمی‌گردد‪ .‬ســپانلو دربــاره آن‌روزها می‌گفت‪ :‬من‬ ‫تقوایــی را بــه نــام می‌شــناختم‪ ،‬روزهایی که او داســتان‬ ‫می‌نوشــت و در مجله «آرش» منتشــر می‌شــد‪ .‬روزی او را‬ ‫در منزل ســیروس طاهباز دیدم و این اولین آشــنایی من با‬ ‫او بــود‪ .‬بعــد در هتل مرمر یک بار دیگــر تقوایی را دیدم‪،‬‬ ‫از من پرســید کــه فیلم بــازی می‌کنی؟ من نمی‌دانســتم‬ ‫کــه او فیلم‌ســاز هم هســت‪ .‬گفت کــه همه بــرای من‬ ‫مجانــی بــازی می‌کنند چون پولــی ندارم و بــه جایی هم‬ ‫وابســته نیســتم‪ .‬قرار شــد که من در این فیلم بازی کنم‪.‬‬ ‫غالمحسین ســاعدی فیلمنامه را داد و سیروس طاهباز هم‬ ‫خانــه‌اش را‪ ،‬هر دو هم بدون دریافت پــول و این‌طور بود‬ ‫که «آرامش در حضور دیگران» ســاخته شــد‪.‬‬ ‫***‬ ‫محمدعلی ســپانلو در مقدمه گزینه اشــعارش (چاپ اول‬ ‫‪ )1383‬در مطلبی با عنوان «آبان و بیابان» نوشــته اســت‪:‬‬ ‫«مــن در آبان به دنیا آمدم ‪ -‬نوزده ســال پس از آغاز قرن‬ ‫خورشــیدی ما ‪ -‬آبان‌‪ ،‬فرشــته آب و فراوانی‌‪ ،‬اما حداقل دو‬ ‫کتاب از پانزده کتاب شــعر‌‪ ،‬و بســیاری از سطرهای من‌‪ ،‬از‬ ‫نام و فضای بیابان غبارآلود شــده اســت‪ .‬در جست‌وجوی‬ ‫رابطه‌ای میان روح و خاک‌‪ ،‬تا شــاید شــور‌هزار شکوفا شود‌‪،‬‬ ‫از کویر ســتایش‌ها نوشــتم و بارها از خود پرسیدم‪:‬‬ ‫آیا کسی که زاده آبان است‬ ‫آیینه‌دار عکس بیابان است؟‬ ‫به نــگاه من‌‪ ،‬آبان‌ماه همــان جوان خوش‌برخــوردی آمد‬ ‫که گل ســرخی به یقــه بارانی‌اش زده از کویر می‌گذشــت‪.‬‬ ‫در آن کویر شــاعران بســیاری گردش می‌کردند‪ ،‬و سیاحت‬ ‫می‌کردنــد تابلوهایی را کــه روی پایه‌ها قد افراشــته بود‌؛‬ ‫تصویرهایــی جــذاب از شــهرهای آینده و از زنــان زیبا که‬ ‫البــه‌الی بادهای غبارانگیز لبخند می‌زدند‪ .‬شــگفت‌آور بود‬ ‫کــه همه‌‪ ،‬در مرحلــه‌ای از ســفر خود‌‪ ،‬به این نمایشــگاه‬ ‫بیابانی رســیده باشند‪.‬‬

‫‪64Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪63‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪63Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪62‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪62Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مثال وقتی از بندر لنگه تا تهران می‌خواســتم بیایم حــدود چهار روز راه‬ ‫داشــتم؛ ولی آن را یک روزه آمدم‪ .‬پیش آمده مســیری که ‪ 670‬کیلومتر‬ ‫بــوده را حدود هفت ســاعته طی کردم‪.‬‬

‫در هــر ســفری که با موتور به ایران داشــتم هیچ مشــکلی نداشــتم‪.‬‬ ‫خیلی وقت‌هــا از پلیس کمک گرفتم و آن‌ها همیشــه به خوبی جواب‬ ‫داده‌اند و هیچ مشــکلی نبوده اســت‪ .‬البته جز بی‌دقتی برخی از مردم‬

‫همایونفــر با آن‌که در این برنامه با موتورش در ایران ســفری نداشــته؛‬ ‫امــا در هر فرصتی که بدســت مــی‌آورد و حتــا برای ترددهــای داخل‬ ‫شــهری از موتــور اســتفاده می‌کنــد و دربــاره برخوردهایی کــه با او‬ ‫می‌شــود‪ ،‬بیــان می‌کند‪:‬‬

‫در رانندگــی‪ ،‬دیگر مســاله‌ای وجود ندارد و محبتی کــه ایرانی‌ها دارند‬ ‫بســیار قابل توجه است‪.‬‬ ‫‪---------‬‬

‫‪61‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪61Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫می‌گوید‪ :‬یک‌ســری از افراد کارشــان نانوایی‪ ،‬معلمی‪ ،‬وکالت و کارهایی‬ ‫از این دســت اســت که هر روز باید ســر کارشــان حاضر شوند‪ ،‬کار من‬ ‫هم ســفر کردن اســت‪ ،‬این‌کــه برنامه ســفرم را برای فــردا تنظیم کنم‪.‬‬ ‫البته یک شــرکت کوچک گردشــگری بــه نــام "‪ "Not Just Tourist‬در‬ ‫اســپانیا دارم که تور اجــرا می‌کنم‪.‬‬ ‫این بانوی ایرانی موتورســوار درباره این‌کــه با توجه به موقعیت کاری‬ ‫و همچنین نوع ســفری که برگزیده چقدر برای جــذب دیگران به ایران‬ ‫تــاش و یا تبلیغ می‌کنــد؟ می‌گوید‪ :‬جذب گردشــگر به ایــران تاکنون‬ ‫کمی ســخت بوده و شــاید حدود یک ســال و نیم باشــد کــه ایران به‬ ‫عنوان کشــوری گردشگرپذیر مطرح شده اســت‪ ،‬برای همین گردشگران‬ ‫ســفر به کشــورهای دیگر را راحت‌تر انتخاب می‌کنند‪ ،‬در این شــرایط‬ ‫از همایونفر ســوال می‌شــود با کــدام گذرنامه برای گرفتــن ویزاهای‬ ‫مورد نیــازش اقدام می‌کند‪ ،‬ایرانی یا اســپانیایی که پاســخ می‌دهد‪ :‬من‬ ‫بــا هر پاســپورتی اقدام کنــم با مشــکالتی مواجه می‌شــوم‪ ،‬مثل آنچه‬ ‫در عربســتان و یــا یمــن رخ داد و یا حتی چین که اجــازه نمی‌دهند با‬ ‫موتــور به هر جایی که خواســتم آزادانه بروم‪ .‬بایــد پالک‪ ،‬گواهی‌نامه و‬ ‫راهنمــای چینی بگیرم و انجام همه‌ی این کارها ســاده نیســت‪.‬‬ ‫او ادامه می‌دهد‪ :‬ســفر زمینی مشــکالت خاص خود را دارد؛ اما با این‬ ‫وجــود من همه کارهای گمرکی‪ ،‬نقل و انتقــال موتور و گرفتن ویزاها و‬ ‫ســایر مدارک مورد نیاز را شــخصا انجام می‌دهم‪.‬‬ ‫همایونفــر‪ ،‬تاریخ‪ ،‬هنــر و بازرگانی خارجــی خوانده و بــه زبان‌های‬ ‫اســپانیولی و آلمانــی مســلط اســت‪ .‬در مواجهه با شــخصی چون او‬ ‫که روزهای زیادی از ســال را در ســفر اســت و بــرای جابجایی موتور و‬ ‫مســافرتش حتمــا هزینه‌ی قابل توجهی را متقبل می‌شــود‪ ،‬این ســوال‬ ‫مطرح اســت که شــغل بانوی ایرانی موتورســوار چیســت که در پاسخ‬

‫‪60‬‬

‫جذب آن‌ها به ایران کمی دشــوار اســت‪.‬‬ ‫او ادامــه می‌دهد‪ :‬پیش‌داوری درباره مردم ســایر کشــورها همیشــه‬ ‫یــک مانــع بزرگ بــوده اســت‪ ،‬خیلی‌ها از ایــران می‌ترســند‪ .‬خیلی‌ها‬ ‫حتــی نمی‌دانند ایران در آســیا اســت و من ســعی می‌کنم در ســفرم‬ ‫درباره‌ی ایــن ابهام‌ها روشــنگری کنم‪.‬‬ ‫همایونفر معتقد اســت‪ ،‬سفرش با موتورســیکلت به سایر کشورها به‬ ‫عنوان یک بانوی ایرانی تبلیغ مســتقیمی برای ایران اســت و در این‌باره‬ ‫توضیــح می‌دهد‪ :‬موتور من اســپانیایی اســت و کســی از دیــدن آن و‬ ‫زنــی که با این موتور در حال ســفر اســت تعجب نمی‌کنــد‪ ،‬ولی وقتی‬ ‫می‌گویــم ایرانی هســتم همــه تعجب می‌کننــد‪ .‬این موضــوع جالبی‬ ‫برای مردم اســت و باعث می‌شــود آن‌ها از ایران بیشــتر بدانند‪.‬‬ ‫وی اضافــه می‌کنــد‪ :‬وقتــی می‌خواســتم از امــارات به ایــران بیایم‬ ‫بــا موتورســوارانی در ایــن کشــور روبرو شــدم که اصال نمی‌دانســتند‬ ‫می‌تواننــد با موتور به ایران ســفر کنند و ســوال‌های زیادی پرســیدند‪.‬‬ ‫برای‌شــان جالب بود کــه می‌توانند کشــوری را در نزدیکــی خود برای‬ ‫موتورســواری انتخاب کنند‪.‬‬ ‫همایونفــر که برنامه این ســفرش به دلیل شــرایط خاص کشــورهای‬ ‫مقصــد مدام تغییــر می‌کند‪ ،‬دربــاره این‌کــه روزانه چه مســافتی را با‬ ‫موتور طی می‌کند‪ ،‬می‌گوید‪ :‬مســافت به شــرایط زیادی بســتگی دارد‪،‬‬ ‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪60Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫او کــه این‌بــار با موتــور خودش ســفرش را انجــام می‌دهــد‪ ،‬قبال با‬ ‫موتور دیگری در ایران ســفر کرده بود‪ ،‬یــک کاوازاکی ‪ .250CC‬دلیل‌اش‬ ‫هــم برای ایــن انتخــاب هزینه بــاالی انتقال موتــور از اروپا بــه ایران‬ ‫بــود‪ ،‬با ایــن وجود این بــار تصمیم گرفــت همه مســیرش را از آفریقا‬ ‫تا کشــورهای حاشــیه خلیج فــارس و از ایران تا چیــن را با همان موتور‬ ‫خودش طــی کند‪.‬‬ ‫بانــوی ایرانی موتورســوار تاکنون ‪ 10‬هــزار کیلومتر از مســیرش را با‬ ‫موتور آمده اســت‪.‬‬ ‫همایونفــر برنامه ســفر جدیــدش را این‌طــور تعریف می‌کنــد‪ :‬مبدأ‬ ‫حرکــت این‌بــار اتیوپی در آفریقا بود‪ ،‬کشــوری با آب و هوای مناســب‬ ‫و جمعیــت زیــاد که یــک امپراطوری بزرگ به حســاب می‌آید‪ .‬ســفر‬ ‫در اتیوپی ســه ماه طول کشــید‪ .‬قبال درباره‌ی این کشــور تعریف‌های‬ ‫خوبــی نشــنیده بودم‪ ،‬مثــا این‌که کودکان به ســمت موتورســواران و‬ ‫دوچرخه‌ســواران سنگ پرتاب می‌کنند‪ .‬انتظار ســفری سخت و نازیبا را‬ ‫داشــتم‪ ،‬اما اتیوپی کشــوری بود که زیباترین لبخندهــا را در آن دیدم و‬ ‫آن را کشــوری زیبــا و هیجان‌انگیز یافتم‪.‬‬ ‫ایــن بانوی ایرانی موتورســوار می‌گوید‪ :‬زیباترین قســمت ســفر این‬ ‫اســت‪ ،‬جاهایی که انتظار داشتم و فکر می‌کردم ســخت و نازیبا باشد‪،‬‬ ‫بهترین بودنــد‪ ،‬مثل اتیوپی‪.‬‬ ‫او ادامــه می‌دهد‪ :‬می‌خواســتم بــه جیبوتــی و ســپس از راه دریا با‬ ‫کشــتی‌های چوبی به یمــن بروم؛‬ ‫اما یمن جنگ شــد و ویزا ندادند‪.‬‬ ‫مشــکل ســفر از همان ابتدا آغاز‬ ‫شــد‪ .‬بــرای همیــن برنامــه را به‬ ‫ســمت حاشــیه‌ی خلیج فــارس و‬ ‫به مقصد عمــان تغییــر دادم‪ .‬به‬ ‫کشــور ســومالی‌لند رفتم؛ اما آنجا‬ ‫قایقــی نبــود تا بــه عمان بــروم‪.‬‬ ‫دوبــاره بــه اتیوپی برگشــتم تا با‬ ‫هواپیمــا به عمــان بروم‪.‬‬ ‫وی اضافــه می‌کنــد‪ :‬عربســتان‬ ‫هــم یکــی دیگــر از مقاصــد این‬ ‫‪ 59‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ســفرم بــود‪ ،‬اما به خاطر آن‌که مشــمول قوانین این کشــور بــرای زنان‬ ‫مسافر نمی‌شــدم‪ ،‬نتوانستم ویزا بگیرم و آن کشــور را هم حذف کردم‪.‬‬ ‫همایونفــر درباره تصوراتش از عمان می‌گویــد‪ :‬تا پیش از دیدن عمان‪،‬‬ ‫هیچ برداشــتی از آن نداشــتم؛ ولی مردم آن را بسیار متشخص و مهربان‬ ‫دیدم‪ .‬عمان کشــور امنی بود کــه به راحتی می‌شــد در خیابان‌های آن‬ ‫و کنــار خانه‌های مــردم‌اش کمپینگ زد و بدون هیچ مزاحمتی شــب را‬ ‫استراحت کرد‪.‬‬ ‫او ادامه‌ی ســفرش را این‌طور شــرح می‌دهد‪ :‬بعد از عمــان به امارات‬ ‫رفتم و ســپس از آن‌جــا با هواپیما به تهران آمدم‪ .‬قبال ایــران را با موتور‬ ‫گشــته‌ام‪ .‬می‌خواســتم در این ســفرم به آبادان و خرمشــهر بروم که به‬ ‫دلیل معطلی ویزای دیگر کشــورها‪ ،‬مجبور شــدم وقت بیشــتری را در‬ ‫تهــران صرف کنم و ترجیــح دادم در این مدت موتــورم را تعمیر کنم تا‬ ‫برای ادامه ســفر آماده باشد‪.‬‬ ‫همایونفــر بــه محدودیت‌هایی که برای تامین تجهیــزات و ابزار مورد‬ ‫نیــاز موتــورش در ایران وجــود دارد‪ ،‬اشــاره و اضافه می‌کنــد‪ :‬با وجود‬ ‫ایــن محدودیت‌هــا فکر می‌کنم چنــد هــزار کیلومتر دیگــر بتوانم با‬ ‫موتورم برم‪.‬‬ ‫بانوی موتورســوار بــرای ادامه ســفرش هیجان بیشــتری دارد‪ ،‬چرا که‬ ‫می‌گوید‪ :‬هدف اصلی‌ام از این ســفر رســیدن به رشــته کــوه و جاده‌ی‬ ‫معروف و زیبای «پامیر» میان دو کشــور تاجیکستان و قرقیزستان است‬ ‫که پــر هیجان‌ترین بخش ســفرم‬ ‫به حســاب می‌آید‪ .‬منتظــر دیدن‬ ‫آن رشــته کوه و جــاده‌ی زیبای آن‬ ‫هستم‪.‬‬ ‫او برای رســیدن بــه پامیر باید به‬ ‫تاجیکســتان و قرقیزستان برود؛ اما‬ ‫هــدف نهایی ســفرش رســیدن به‬ ‫چین اســت‪ ،‬بــرای همیــن باید از‬ ‫ترکمنســتان و ازبکســتان هم گذر‬ ‫کنــد کــه پیش‌بینــی می‌کند طی‬ ‫ایــن مســیر از این چهار کشــور تا‬ ‫چین‪ ،‬یک‌ونیــم ماه زمــان ببرد‪.‬‬ ‫‪59Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫موتورسوار زن ماجراجوی ایرانی‬ ‫عربستان به بهانه اینکه زن مجرد با سنی کمتر از ‪ 40‬سال است‪ ،‬به او ویزا نداد!‬ ‫گفت‌وگــو ای انجام شــده اســت و درباره انگیــزه‌اش از رفتــن به ایران‬ ‫که می‌گوید "بیشــتر مســیرهای آن را قبال با موتور رفته"‪ ،‬گرفتن ویزای‬ ‫کشــورهای ازبکستان‪ ،‬تاجیکستان‪ ،‬ترکمنســتان‪ ،‬قرقیزستان و چین بیان‬ ‫می‌کند‪.‬‬ ‫ظاهــرا گرفتن ویزای همه این کشــورها قرار اســت چنــد هفته‌ای از‬ ‫وقــت‌اش را بگیرد و زمان‌بندی ســفرش را کمی تغییــر دهد‪ .‬پیش‌بینی‬ ‫می‌کنــد اگــر ویزاهــا را کامل بگیرد‪ ،‬حــدود یک و نیم مــاه دیگر برای‬ ‫ادامه ســفرش تا چین‪ ،‬زمان الزم داشــته باشــد‪.‬‬ ‫به گفت ‌ه همایونفر‪ ،‬مشــکالت لجســتیکی همیشــه بزرگترین مسأله‬ ‫چنین ســفرهایی بوده و برنامه‌ریزی‌ها را با اختالل مواجه کرده اســت‪.‬‬ ‫عربســتان به بهانه اینکه زن مجرد با ســنی کمتر از ‪ 40‬ســال است‪ ،‬به‬ ‫او ویــزا نداد‪ .‬پشــت دروازه‌هــای یمن هم ماند‪ ،‬چون جنگ شــده بود‪.‬‬ ‫بــا ایــن حال حــدود ‪ 10‬هــزار کیلومتر از مســیرش را که قرار اســت تا‬ ‫چین ادامه داشــته باشــد‪ ،‬با موتورســیکلت طی کرده و اکنــون به ایران‬ ‫رسیده است‪.‬‬ ‫مهســا همایون‌فــر‪ ،‬بانــوی ایرانی موتورســواری اســت که ســفرش را‬ ‫حدود دو ســال پیش از اسپانیا (کشــوری که نزدیک به ‪ 20‬سال است در‬ ‫آن زندگی می‌کند) شــروع کرد ولی به دلیل شکســتن یکــی از پاهایش‬ ‫در تصادفــی در جزیره قشــم‪ ،‬ســفر اولش را نیمه‌کاره رها کــرد‪ .‬حاال او‬ ‫بــار دیگر بــا موتور یاماها ایکس‌تــی ‪ 360CC‬خود بــه دل جاده‌ها زده‬ ‫و می‌خواهــد آرزوی همیشــگی‌اش را برای دیدن رشــته کوه «پامیر» در‬ ‫میان تاجیکستان و قرقیزســتان برآورده کند‪.‬‬ ‫همایونفر در ســفر قبلی‌اش با موتور به اســپانیا‪ ،‬مراکــش‪ ،‬موریتانی‪،‬‬ ‫مالی‪ ،‬ســنگال‪ ،‬گامبیــا‪ ،‬گینه‪ ،‬پاکســتان و ویتنام رفتــه و در طول چهار‬ ‫مــاه ‪ 18‬هــزار کیلومتر را طی کرده بود و می‌خواســت از نوار ســاحلی‬ ‫خلیج فارس هم گذر کند که به دلیل تصادفی در جزیره قشــم ســفرش‬ ‫نصفــه ماند و مجبور شــد به اســپانیا برگردد‪ .‬او پس از بهبــودی دوباره‬ ‫با موتورش همراه شــده و این‌بار ســفر در کشــورهایی را آغاز کرده که‬ ‫ذهنیت متفاوتی درباره آن‌ها داشــته اســت‪.‬‬ ‫با مهســا همایونفر وقتــی در تهران بوده درباره برنامه جدید ســفرش‬ ‫‪58‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫مثال او می‌خواســته به عربســتان برود‪ ،‬اما قوانین این کشــور برای زنان‬ ‫مجــرد زیر ‪ 40‬ســال که بــدون محارم نمی‌توانند به این کشــور ســفر‬ ‫کننــد‪ ،‬مانع از صدور ویزا شــد‪.‬‬ ‫ایــن بانــوی ایرانی موتورســوار می‌گویــد‪ :‬قبال یک دختر جــوان اهل‬ ‫اســلواکی موفق شــده با موتور در عربستان ســفر کند‪ .‬البته او شکل و‬ ‫وســیله‌ی ســفرش را به مقامات این کشــور اعالم نکرده بود و با مانعی‬ ‫هم مواجه نشــد‪ .‬همایونفر هم می‌خواســت که با موتور تجربه ســفر‬ ‫به عربســتان را پیدا کند‪ ،‬اما مجبور شــد برنامــه‌اش را تغییر دهد‪ .‬‬ ‫‪58Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪57‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪57Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪56‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪56Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫هنوز خاکســتر دیــده می شــود‪ .‬از این اجاق هــا حرارت‬ ‫بــه خوبــی پخش می شــد و عالوه بــر کاربــرد حرارتی از‬ ‫آنهــا برای پخت وپز اســتفاده می کردند‪ .‬جــز اینها‪ ،‬اجاق‬ ‫هــای دیگــری با اشــکال مختلف ماننــد اجاق هــای نیم‬ ‫دایــره وجود داشــت که بهترین نــوع آنهــا در خانه های‬ ‫پلکانی دیده شــده اســت‪ .‬اجاق های نیم کره‪ ،‬نعل اســبی‬ ‫وســفالین قابل حمل نیز در شهر ســوخته پیدا شده است‪.‬‬ ‫بیشــتر اجاق ها در وســط اتاق ها قــرار دارند ولی بعضی‬ ‫از آنهــا در یکــی از دیوارهای جانبی ســاخته شــده اند که‬ ‫به احتمال زیاد بــرای جلوگیری از پراکندگــی حرارت بوده‬ ‫اســت‪ .‬کــف اجاق ها با خشــت فرش شــده و روی اغلب‬ ‫آنهــا را با یــک الیه نازک گلین پوشــانده اند‪ .‬چــون اندود‬ ‫کــف اجاق هــا زود به زود می ســوخته از ایــن رو نیاز به‬ ‫بازســازی داشــته و به عنوان نمونه کف یکی از آنها کمینه‬ ‫(حداقل) ‪ 9‬بار بازســازی شــده است‪.‬‬

‫معماری در دوره های چهارگانه ی شهر سوخته‬ ‫دوره یکــم‪ :‬کهن ترین آثار معمــاری در این دوره به وجود‬ ‫آمــده و شــامل آثار معمــاری موجود از الیه هــای ‪ 8‬تا ‪10‬‬ ‫(‪ 2800 - 3200‬پیــش از میــاد) می باشــد‪ .‬قســمت های‬ ‫باقــی مانده ی ســاختمان ها عبارتنــد از‪ :‬دیوارهــا‪ ،‬درگاه‬ ‫هــا‪ ،‬ســقفها وکف های کامــل ‪،‬که خوب باقــی مانده اند‪.‬‬ ‫بخشی که شــامل آثار دوره ی اول شــهر سوخته می باشد‬ ‫از ســال ‪ 3200‬تا ســال ‪ 2400‬پیش از میــاد یعنی حتی در‬ ‫آغاز دوره ی ســوم اســتقرار‪ ،‬مســکون بوده اســت‪ .‬اشیا و‬ ‫آثار به دســت آمــده از ایــن دوره عبارتنــد از‪ :‬پیکره های‬ ‫کوچک گلین ‪ ،‬ســفالهای دوباره استفاده شده‪ ،‬استخوانهای‬ ‫حیوانات‪ ،‬ســفالهای معروف به ترکمنی افغانــی دره کوته‪،‬‬ ‫وزیرستان ونال‪.‬‬ ‫در آثــار باقی مانــده از این دوره ‪ ،‬خیابــان باریکی دیده‬ ‫می شــود که میان دو بلوک ســاختمانی قــرار دارد و گویا‬ ‫(ظاهــرا) در یــک دوره پانصد ســاله مورد اســتفاده بوده‬ ‫اســت‪ .‬این خیابان در الیه های ‪ 9‬و‪ 8‬و‪ 7‬نیز وجود داشــته‬ ‫و در هــر الیــه جــای ‪،‬آن دگرگون (عوض) شــده اســت تا‬ ‫اینکــه در الیــه ی ‪ 7‬یعنی حــدود ســالهای ‪ 2800‬تا ‪2700‬‬ ‫‪55‬‬

‫‪‬‬

‫پیش از میالد به جای اصلی خود برگشــته‬ ‫اســت‪ .‬دیوارهای پیدا شــده در این دوره ‪،‬‬ ‫کهن ترین آثار معماری شــهر سوخته می‬ ‫باشــند و به نظر می آید که یکــی از آنها‬ ‫دیــوار یک اتــاق از یک واحد ســاختمانی‬ ‫اســت‪ .‬به غیــر از ایــن‪ ،‬دیوارهای کوچک‬ ‫دیگــری مربوط به همیــن دوره نیز دیده‬ ‫می شــود‪ .‬در ایــن آثار ‪ ،‬به نظــر می آید‬ ‫که پــی ها تنهــا بــرای دیوارهــای اصلی‬ ‫تعبیه می شــده اند‪.‬‬ ‫دوره ی دوم و ســوم‪ :‬ایــن ادوار نســبت بــه دوره ی یکم‬ ‫دارای ســاختمانهای بیشــتری اســت‪ .‬در یکی از کارگاه ها‬ ‫کمینه (حداقل) ســه اتاق دیده میشــود که همگی متعلق‬ ‫به یک ســاختمان انــد‪ ،‬در دوره های گفته شــده (مذکور)‬ ‫کــف بعضــی از اتاقهــا با یک ردیف خشــت فرش شــده‬ ‫اســت‪ .‬کف بعضی از اتــاق ها را مخلوطــی از کاه گل به‬ ‫قطر ‪ 5‬سانتیمتر پوشانده اســت که گاهی به ‪ 10‬سانتیمتر‬ ‫نیز می رســد‪ .‬مهمترین آثار موجــود ازاین دوره ها متعلق‬ ‫بــه الیــه ی هفتم می باشــد که در بخش های شــمالی و‬ ‫جنوبی محوطه ی مزبور قرار دارد‪ .‬در شــهر سوخته مانند‬ ‫بســیاری از محوطه های باســتانی ‪ ،‬ســاختمانهای متروک‬ ‫دوره های قبل را خراب نمیکردند ‪ ،‬بلکه پی ســاختمانهای‬ ‫جدید را داخل ســاختمانهای قدیمی مــی افکندند‪ ،‬به این‬ ‫شــوند (خاطــر) ســاختمانهای ادوار مختلف تا انــدازه ای‬ ‫(تقریبا) ســال مانده اند‪.‬‬ ‫دوره ی چهــارم‪ :‬آثــار مربوط به دوره ی چهارم نخســتین‬ ‫بار در ســال ‪ 1969‬میالدی(‪ 1348‬خورشــیدی) کشــف شد‪.‬‬ ‫مهمتریــن اثــر معمــاری این دوره ســاختمانی اســت به‬ ‫گســتره ‪ 650‬مترمربــع در جنــوب خاوری تپــه و چنانکه‬ ‫در پیش گفتیم دارای دیوارهای ســتبری (ضخیمی) اســت‬ ‫کــه بلنــدی (ارتفاع) بعضــی از آنها به ‪ 3‬متر میرســد‪ .‬این‬ ‫ســاختمان مرکب از ســه بنای جداگانه اســت که دور یک‬ ‫حیات ســاخته اند‪ .‬پی ایــن بناها در داخل ســاختمانهای‬ ‫قبلی کنده و باعث تخریب آثار دوره ی ســوم شــده است‪.‬‬ ‫ایــن پی ها بیــن ‪ 60‬تا ‪ 80‬ســانتیمتر عمق دارنــد‪ .‬در این‬ ‫ســاختمان آثار ســوختگی به ویژه در ســقف و کف اتاقها‬ ‫به خوبی دیده میشــود‪ .‬با خراب شــدن این ساختمان آثار‬ ‫زندگی در این شــهر بــه کلی از بین رفته و از حدود ســال‬ ‫‪ 2100‬پیــش از میــاد تا ســد ســال بعد نیز ‪ ،‬نشــانه های‬ ‫زندگــی در این شــهر و پیرامون آن دیده نمی شــود‪.‬‬

‫یکی شگفت‌انگیزترین یافته‌‌های این شهر‪ ،‬پیدایی‬ ‫نشانه‌های کهن‌ترین جراحی مغز درشهر سوخته است‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪55Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫گســتره (مســاحت) هر واحد مسکونی‬ ‫از ‪ 90‬تــا ‪ 150‬مترمربــع بوده اســت که از‬ ‫تعــدادی اتاقهــای چهار گــوش و نامنظم‬ ‫تشــکیل می شــده اند‪ .‬از خانــه هایی که‬ ‫دیــوار برخــی از آنهــا تا زیر ســقف باقی‬ ‫مانده اســت می توان اســتنباط نمود که‬ ‫هر اتــاق یک در داشــته اســت‪ .‬خانه ها‬ ‫در مجتمــع های چهار و یا شــش واحدی‬ ‫بــا دیوارهای نازکی از هم جدا میشــده‌اند‬ ‫و همگــی دارای درگاه‪ ،‬پنجــره‪ ،‬پله و اتاق‬ ‫بــوده انــد‪ .‬بنابراین می تــوان گفت که ســاکنان آن نوعی‬ ‫زندگــی خانوادگی داشــته اند ولی از ابزار و آالت و وســایل‬ ‫کار باقیمانــده چنین برمی آید که هر خانــواده لوازم مورد‬ ‫نیاز خود را راســا تهیــه می کرد‪.‬‬

‫خشت خام ودیواره‬ ‫هر واحد ســاختمانی از یک قســمت راســت گوشــه بنا‬ ‫میشــد که مصالــح اصلی آن خشــت خام بود‪ .‬ســقف ها‬ ‫معموال صاف و مســطح و از چوب و حصیر درست میشد‪.‬‬ ‫دیوارها از خشــت خام و عــرض دیوارهای اصلی معموال به‬ ‫پهنای دو خشت بودند‪ .‬در دوره ی چهارم‪ ،‬پهنای دیوارهای‬ ‫اصلی‪ ،‬ســه ‪ ،‬چهــار‪ ،‬و بندرت به پنج خشــت می رســید‪.‬‬ ‫و دیوارهــای بیــن اتــاق ها با یک ردیف خشــت ســاخته‬ ‫می‌شــدند ‪ ،‬پــی ها معمــوال گودالهایــی بودند بــا ژرفای‬ ‫(عمــق) متغیر ‪ 30‬تا ‪ 100‬ســانتیمتر‪ .‬ســپس با خشــتهای‬ ‫شکســته و خاک و گاهی نیز به قصد اســتحکام بیشــتر از‬ ‫سفالهای شکســته ادوار پیشــین پر می شدند‪.‬‬ ‫خشــت ها بــه صــورت طولــی و افقی چیده میشــدند‬ ‫واز مصالح اصلی ســاختمان ها در شــهر ســوخته به شمار‬ ‫میرفتنــد‪ .‬با اینکه گاهی اندازه ی خشــت ها ی به دســت‬ ‫آمده بــا هم تفاوت دارد ولی به نظر می آید ســاختن آنها‬ ‫طبق اســتاندارد بوده است‪.‬‬ ‫اندود‬ ‫دیوارهــا ‪ ،‬درگاه ها‪ ،‬پنجره ها و کــف اتاق با نوعی اندود‬ ‫پوشــیده میشــد که از گل ‪،‬کاه و مــواد آهکی به عمل می‬ ‫آمد‪ .‬در بعضی قســمت ها در زیر اندود پوشــش حصیری‬ ‫نیــز قرار می داده انــد‪ .‬نوارهای حصیری احتماال به منظور‬ ‫جلوگیــری از ریزش اندود و نفوذ رطوبت بوده اســت‪ .‬رنگ‬ ‫اندودها عموال خاکســتری ســیاه می باشــد‪ .‬این اندودها ‪،‬‬ ‫این شهر از نادرترین شهرهای باستانی است که در‬ ‫آن‪ ،‬زنان عهده دار امور مالی خانواده‌شان بوده‌اند‬ ‫‪54‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫پس از گذشــت هزاران ســال تاکنون به خاطر قشــر نمکی‬ ‫کــه روی آنهــا را فراگرفته اســت ســالم مانده انــد‪( .‬پس‬ ‫از کنار زدن قشــر ســطحی زمیــن در ‪ 15‬ســانتیمتری زیر‬ ‫خاک به قشــر ســیمان مانندی می رســیم‪ ،‬قدرت حفظ و‬ ‫نگهداری این قشــر نمکی به حدی اســت که سقف سطح‬ ‫خانه ها با تیرهای چوبی آن همچنان ســالم مانده اســت‪).‬‬

‫کف سازی اتاق‬ ‫بــرای پوشــاندن کف اتــاق ها معمــوال از روشــهای زیر‬ ‫اســتفاده میشد‪:‬‬ ‫‪ :1‬از اندود با میانگین ســتبرای (ضخامت) پنج سانتیمتر‪،‬‬ ‫این گونه کف نســبتا ظریف و کــم دوام بود‪.‬‬ ‫‪ :2‬از خشــت کــه دور اتــاق را بــا آن فــرش مــی کردند‬ ‫و درون آن را خــاک مــی ریختنــد و می کوبیدند‪ ،‬ســپس‬ ‫اندودپــوش مــی کردند‪.‬‬ ‫‪ :3‬از ســفال های شکســته و غیر قابل استفاده مخلوط با‬ ‫خاک کــه در کف اتاق می ریختند و ســفت می کردند‪.‬‬ ‫سقف‬ ‫معماران شــهر ســوخته ‪ ،‬در ســاختن ســقف از روشــی‬ ‫یکنواخــت و هماهنگ بهره می بردند‪ .‬در چند اتاق‪ ،‬شــاه‬ ‫تیرهایــی دیــده میشــود که به مــوازات هم کار گذاشــته‬ ‫اند‪ .‬تیرهــای چوبی در ســوراخ های ایجاد شــده در باالی‬ ‫دیوارهــا محکم شــده انــد و روی آنها را با حصیرو شــاخه‬ ‫های نازک درختان پوشــانده و ســطح آن را بــا یک الیه ی‬ ‫‪ 20‬ســانتیمتری کاه گل اندود کرده انــد‪ .‬درگاه ها و ورودی‬ ‫هــای اتــاق ها نیز ســالم باقی مانــده اند‪ .‬آســتانه ی هر‬ ‫اتــاق با دو خشــت چیده شــده بر کف‪ ،‬مشــخص شــده‬ ‫اســت‪ .‬ســقف درگاه هــا‪ ،‬از دو تیرک چوبــی فرورفته در‬ ‫دیوار درســت و روی آن با گل پوشــانده شــده اســت‪.‬‬ ‫اجاق‬ ‫گرمــای اتــاق ها را یــک اجاق مرکــزی تأمین مــی کرد‪.‬‬ ‫ایــن اجاق ها ســکووار بــا چالــه ای گرد به عمــق حدود‬ ‫‪ 30‬ســانتیمتر در وسط ساخته می شــدند‪ .‬در برخی از آنها‬

‫‪54Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫شــده و با وجود گذشــت زمان نزدیک به ‪ 4500‬ســال از ســاخته شدن‬ ‫آن هنوز ســالم اســت‪ .‬جنــس این چشــم مصنوعی یافت شــده هنوز‬ ‫بطور کامل مشــخص نشــده اســت اما به نظر می رســد در ساخت آن‬ ‫از قیر طبیعی مخلوط به نوعی چربی جانوری اســتفاده شــده اســت‪.‬‬ ‫در روی این چشــم مصنوعی ریزترین مویرگ‌های داخل چشــم توســط‬ ‫مفتول‌‌هــای طالیــی به قطر كمتــر از نیم میلی‌متری طراحی شــده‌اند‪.‬‬ ‫مردمك این چشــم در وســط طراحی شــده و تعدادی خطــوط موازی‬ ‫كــه تقریباً یك لــوزی را تشــكیل می‌دهنــد در پیرامــون مردمك دیده‬ ‫می‌شود‪.‬‬

‫جراحی مغز‬ ‫یکــی شــگفت‌انگیزترین یافته‌‌هــای ایــن شــهر‪ ،‬پیدایی نشــانه‌های‬ ‫کهن‌تریــن جراحی مغز درشــهر ســوخته اســت‪ .‬جمجمــه‌ای از دختر‬ ‫دوازده یا ســیزده ســاله که در ‪ 4800‬ســال پیش‪ ،‬پزشــکان آن دیار برای‬ ‫درمان بیماری هیدروســفالی (جمع شــدن مایع درجمجمه) بخشــی از‬ ‫اســتخوان جمجمــه او را برداشــته و جراحی کردند کــه مدت‌ها بعد از‬ ‫این عمــل زنده مانده اســت‪.‬‬ ‫خط کش ‪ 5‬هزار ساله‬ ‫در طــی کاوش هــای انجــام گرفته در شــهر ســوخته یــک خط کش‬ ‫ســاخته شــده از چوب آبنوس کشــف شــد‪ .‬دکتر «ســید منصور سید‬ ‫ســجادی»‪ ،‬سرپرســت هیات باستان‏شناســی شهر ســوخته درباره خط‬ ‫کش کشــف شــده گفــت‪ « :‬این خــط کش به طــول ‪ 10‬ســانتیمتر با‬

‫‪53‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫دقــت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس اســت‪ .‬کشــف خط کش‬ ‫در شــهر سوخته زابل نشــانگر این است که ســاکنان این شهر باستانی‬ ‫دارای پیشــرفت هــای زیادی در زمینــه علم ریاضیات بــوده اند‪».‬‬

‫معماری شهر سوخته‪ ،‬محله ها و خانه های مسکونی‬ ‫مهمتریــن آثــار معمــاری بدســت آمده از شــهر ســوخته خانه های‬ ‫پلکانــی و بنای کاخ ســوخته می باشــد‪ .‬خانــه های پلکانی نــه تنها از‬ ‫نظر آثار معماری بلکه از لحاظ اشــیای بدســت آمده نیــز یکی از دوره‬ ‫های درخشــان شــهر ســوخته را در برمیگیرد ‪ .‬کاخ ســوخته مربوط به‬ ‫دوره ی چهارم شــهر ســوخته اســت و می توان آن را یــک اثر معماری‬ ‫چشــمگیر (قابل مالحظه) دانســت‪ .‬کاخ ســوخته دارای دیوارهای ستبر‬ ‫(قطور) خشــتی به بلندی (ارتفاع) بیش از ســه متر اســت‪ .‬شوربختانه‬ ‫بنای مکشــوفه از یک ســمت در اثر فرســایش ویران شــده بود و گروه‬ ‫گودبــرداری (حفاری) در گوشــه ی جنــوب خــاوری آن اقداماتی کرده‬ ‫اســت‪ .‬این بنا صرفنظر از فرســایش در وضع نسبتاً مناســبی قرار دارد و‬ ‫اندود دیوارها هنوز نمایان و نمایشــگر دوران نوینی در تسلسل و پیوند‬ ‫فرهنگــی این منطقه باســتانی می باشــد کــه طی آن چرخ ســفالگری‬ ‫ابداع شــده است‪.‬‬ ‫ســاختمانهای شهر ســوخته در هر چهار دوره ی استقرار‪ ،‬از خشت‌اند‬ ‫و تاکنــون آثار ســاختمانی از خشــت پخته یا آجر دیده نشــده اســت‪.‬‬ ‫بناهــای کاوش شــده دارای اجــزای الزم یک خانه از جملــه دیوار‪ ،‬کف‪،‬‬ ‫ســقف‪ ،‬پلــه کان ‪ ،‬درگاه ‪ ،‬اجاق‪ ،‬انبار وباالخره اتــاق و گهگاه اتاق های‬ ‫بزرگ شــبیه به تاالر بــوده اند‪.‬‬

‫‪53Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫پیشرفته ترین و قدیمی ترین شهر جهان در سیستان‬ ‫‪52‬‬

‫‪‬‬

‫در روزگاران دور که بشــر تازه یک‌جا نشــین شــده بود‪،‬‬ ‫شهری در سیســتان پدید آمد که به گفته‌ی باستان‌شناسان‬ ‫به لحاظ بافت شــهری‪ ،‬جمعیت‪ ،‬برنامه ریزی شــهری و ‪...‬‬ ‫اولین شــهر جهان بود‬ ‫به گــزارش معماری نیــوز در روزگاران دور که بشــر تازه‬ ‫یک‌جا نشــین شــده بــود‪ ،‬شــهری در سیســتان پدید آمد‬ ‫کــه به گفتــه‌ی باستان‌شناســان بــه لحاظ بافت شــهری‪،‬‬ ‫جمعیــت‪ ،‬برنامــه ریــزی شــهری و‪ ...‬اولین شــهر جهان‬ ‫بود‪ .‬شــهر ســوخته و تمدن هوشــمند و خالق آن با بیش‬ ‫از پنج‌هزار ســال قدمــت‪ ،‬به‌عنــوان بزرگ‌ترین اســتقرار‬ ‫شهرنشینی در نیمه‌ی شــرقی فالت ایران‪ ،‬نمونه‌ای منحصر‬ ‫به‌فــرد و حکایت‌گــر‬ ‫واقعی علــم‪ ،‬صنعت‬ ‫و فرهنگ گذشته‌های‬ ‫دور ایــن مــرز و بوم‬ ‫می‌باشد‪.‬‬ ‫شــهر ســوخته در‬ ‫‪ ۵۶‬کیلومتــری زابــل‬ ‫در اســتان سیســتان‬ ‫و بلوچســتان و در‬ ‫حاشــیه جــاده زابل ‪-‬‬ ‫زاهــدان واقــع شــده‬ ‫اســت‪ .‬ایــن شــهر در‬ ‫‪ ۳۲۰۰‬ســال قبل از میالد پایه گذاری شــده و مردم این شهر‬ ‫در چهــار دوره بین ســال‌های ‪ ۳۲۰۰‬تــا ‪ ۱۸۰۰‬قبل از میالد‬ ‫در آن ســکونت داشــته اند‪ .‬محوطه باستانی شهر سوخته‬ ‫در هــزاره دوم و ســوم قبل از میالد‪ ،‬توســط مهاجرانی كه‬ ‫از چهــار گوشــه به‌آن مهاجرت كرده‌اند‪ ،‬بنا شــده اســت‪.‬‬ ‫ســند یا کتیبــه ای که نام واقعــی و قدیمی این شــهر را‬ ‫مشــخص کنــد هنوز به دســت نیامــده و بــه دلیل آتش‬ ‫ســوزی در دو دوره زمانــی بین ســال هــای ‪ 3200‬تا ‪2750‬‬ ‫قبل از میالد «شــهر ســوخته» نامیده می شــود‪.‬‬ ‫«کلنل بیت» یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخســتین‬ ‫کســانی اســت کــه در دوره قاجــار و پــس از بازدیــد از‬ ‫سیســتان به این محوطه اشــاره کرده و نخســتین کســی‬ ‫اســت که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده‬ ‫و آثــار باقیمانده از آتش ســوزی را دیده اســت‪ .‬پس از او‬ ‫«ســر اورل اشــتین» با بازدید از این محوطه در اوایل سده‬ ‫حاضــر‪ ،‬اطالعــات مفیــدی در خصوص ایــن محوطه بیان‬ ‫کرده اســت‪ .‬بعد از او شهر ســوخته توسط باستان‌شناسان‬ ‫ایتالیایی به سرپرســتی «مارتیســو توزی» از ســال ‪ ۱۳۴۶‬تا‬ ‫‪ ۱۳۵۷‬مــورد بررســی و کاوش قرار گرفت‪.‬‬ ‫شهر سوخته دارای تشــکیالت مرتب و منظمی بوده و از‬ ‫بعد ســازمان‌دهی اجتماعی نیز جزو شــهر‌های پیشرفته‌ی‬ ‫زمــان خود بــوده اســت‪ .‬وجــود نظــام مرتــب و منظم‬ ‫آب‌رســانی و تخلیه‌ی فاضالب‪ ،‬دانش پزشــکی پیشــرفته و‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫صدهــا عامل دیگر بــر اهمیت این منطقه افزوده اســت‪.‬‬ ‫این شــهر از نادرترین شــهرهای باستانی اســت که در آن‪،‬‬ ‫زنان عهــده دار امور مالــی خانواده‌شــان بوده‌اند‪.‬‬ ‫بر مبنای یافته‌های باســتان شناســان شهر ســوخته ‪۱۵۱‬‬ ‫هکتــار وســعت دارد و بقایای آن نشــان می‌‌دهــد که این‬ ‫شــهر دارای پنج بخش مســکونی واقع در شــمال شــرقی‬ ‫شــهر ســوخته‪ ،‬بخش‌های مرکزی‪ ،‬منطقه صنعتی‪ ،‬بناهای‬ ‫یادمانی و گورســتان اســت که به صــورت تپه‌های متوالی‬ ‫و چســبیده به هم واقع شــده اند‪ .‬هشــتاد هکتار شــهر‬ ‫ســوخته بخش مســکونی بوده است‪.‬‬ ‫شــهر ســوخته مرکز بســیاری از فعالیت‌های صنعتی و‬ ‫هنری بــوده‪ ،‬در فصل‬ ‫ششــم کاوش در شهر‬ ‫ســوخته نمونه‌هــای‬ ‫جالــب و بدیعــی از‬ ‫زیــورآالت بــه دســت‬ ‫آمــد‪ .‬در جریــان‬ ‫حفاری‌هــای فصــل‬ ‫های گذشــته در شهر‬ ‫سوخته مشــخص شد‬ ‫کــه با توجه به صنعتی‬ ‫بــودن شــهر ســوخته‬ ‫و وجــود کارگاه‌هــای‬ ‫صنعتی ساخت ســفال و جواهرات در این منطقه‪ ،‬ساکنان‬ ‫شــهر ســوخته از درختان موجود در طبیعت محوطه برای‬ ‫ســوخت اســتفاده می‌‌کــرده اند‪ .‬در شــهر ســوخته انواع‬ ‫ســفالینه‌ها و ظروف ســنگی‪ ،‬معرق کاری‪ ،‬انــواع پارچه و‬ ‫حصیر یافت شــده که معرف وجــود چندین نوع صنعت‪،‬‬ ‫بــه ویــژه صنعــت پیشــرفته پارچه بافــی در آنجاســت‪.‬‬ ‫تاکنون ‪ ۱۲‬نــوع بافت پارچه یکرنگ و چنــد رنگ و قالب‬ ‫ماهیگیری در شــهر ســوخته به دســت آمده و مشــخص‬ ‫شــده مردم این شــهر با اســتفاده از نیزارهــای باتالق‌های‬ ‫اطــراف هامون ســبد و حصیــر می‌‌بافتنــد و از این نی‌ها‬ ‫برای درســت کردن ســقف هم اســتفاده می‌‌کردند‪ .‬صید‬ ‫ماهــی و بافــت تورهــای ماهیگیری نیز از دیگر مشــاغل‬ ‫مردمان شــهر ســوخته بوده اســت‪ .‬شــهر ســوخته بدون‬ ‫شــک جزء شهرهای بسیار پیشــرفته زمان خود بوده است‪.‬‬ ‫اینک به برخی از این پیشــرفت های شــگفت انگیز اشاره‬ ‫مــی کنیم‪:‬‬

‫نخستین چشم مصنوعی جهان‬ ‫برای نخســتین بار در شهر ســوخته یك چشم مصنوعی‬ ‫متعلــق بــه ‪ 4800‬ســال پیــش كشــف شــد‪ .‬این چشــم‬ ‫مصنوعی متعلق به زنی ‪ 25‬تا ‪ 30‬ســاله بــوده که در یکی‬ ‫از گورهای شــهر ســوخته مدفون شــده بوده است‪.‬‬ ‫چشــم مصنوعی یافت شده در چشم چپ او کار گذاشته‬

‫‪52Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫درســت می شــه» به قیافه ی دمغ خانواده ام‬ ‫زل مــی زنــم و فکر می کنم که بــه این زودی‬ ‫ها قرار نیســت درســت شــود‪ .‬صورتم از بند‬ ‫انداختــن های صبح می ســوزد‪.‬مادر شــوهرم‬ ‫جعبــه ی حلقــه ها را به دســت ســروش می‬ ‫دهــد‪ .‬فیلمبر دار زن هــا را عقب می زند و از‬ ‫قــاب دوربین به ما زل مــی زند‪ .‬انگار بخواهم‬ ‫جنایــت کنم دســتم را پیش می بــرم‪ .‬پدر می‬ ‫گفــت ازدواج با یک دانشــجوی آس و پاس که‬ ‫کار ثابتــی نــدارد و کله اش بوی قرمه ســبزی‬ ‫می دهــد جنایــت در حق خانواده ای ســت‬ ‫که مذهبی و خوشــنام است‪.‬دلم می خواست‬ ‫به روزی برگــردم که جزوه را به ســروش دادم‬ ‫و هی دلم می خواســت با لهجــه ی آذری اش‬ ‫چیــزی بگوید کــه توی دلم قند آب شــود‪ .‬اما‬ ‫زمــان بی رحــم تــر از این حرف هاســت که‬ ‫به خواســت ما اهمیتــی دهد‪ .‬نقــل ها روی‬ ‫ســرم می ریزند و حلقه در انگشــت انگشتری‬ ‫ام جا می گیرد‪ .‬ســروش دســتم را می بوسد و‬ ‫آن بوســه تا همیشــه مثل یک داغ روی دست‬ ‫چپــم حک مــی شــود‪ .‬زن تور عروســی را به‬ ‫گوشــه ای می انــدازد و راه می افتد‪.‬‬ ‫***‬ ‫قلبــش را کف دســتش مــی گیــرد و از کنار‬ ‫دیــوار به راه می افتد‪ .‬برف کوچه را روســفید‬ ‫کرده ســت‪ .‬ســوز برف توی گوشش می زند و‬ ‫آب بینــی اش راه مــی افتد‪.‬نامه را محکم توی‬ ‫مشــتش فشــار می دهد‪ .‬کالغ ها صدایشان را‬ ‫انداخته اند سرشــان‪ .‬دلــش می خواهد کله ی‬ ‫تک تــک کالغ هــا را بکند‪ .‬از بــس که موذی‬ ‫و آب زیــرکاه انــد‪.‬کالغ ها همیشــه بــرای او‬ ‫خبرهــای بــد را گواهی می دهنــد‪ .‬توی دلش‬ ‫فحشــی نثار کالغ هــا می کنــد و از خدا می‬ ‫خواهــد همــه چیز به خیــر بگــذرد‪ .‬اصال به‬ ‫او چه که پســرک هــر روز صبــح منتظر می‬ ‫مانــد تا او با چشــم های پف کــرده و اخالق‬ ‫ســگی و موهــای وز از جلوی او عبــور کند و‬ ‫وارد مدرسه شــود‪ .‬مگر او خواسته بود برایش‬ ‫نامه بنویســد و جلــوی پایش پــرت کند و در‬ ‫بــرود؟ پایــش کمی می لغزد‪ .‬بــه خودم گفتم‬ ‫هیچی نمی شــود‪.‬می چپم توی دستشــویی و‬ ‫نامــه را می خوانــم‪ .‬صد بــار از فضولی مرده‬ ‫ام و زنــده شــده ام‪.‬توی مدرســه از ترس بچه‬ ‫هــا نشــد نامــه را در بیاورم‪.‬به خانــه که می‬ ‫رســم کفش هایم را گوشــه ای پــرت می کنم‪،‬‬ ‫لباس هــا و کیف را گوشــه ای‪ .‬مــی پرم توی‬ ‫‪51‬‬

‫‪‬‬

‫دستشــویی و نامــه را مــی خوانم‪ .‬گرم شــده‬ ‫ام‪.‬حــس مقبول بــودن و جرات کــردن گرمم‬ ‫کرده ســت‪.‬کلمه ی عشــق من هوش از ســرم‬ ‫بــرده ســت‪ .‬پســرک دو ســالی از مــن بزرگ‬ ‫تر اســت‪ .‬خواهرش همبازی ماســت‪ .‬نوشــته‬ ‫ســت از اولش چشــمش دنبال من بوده ست‪.‬‬ ‫نوشــته ســت به محض این که بزرگتر شــویم‬ ‫مرا مــی گیرد اما فعال باید بــا او به پارک بروم‬ ‫و بســتنی بخورم‪ .‬از دستشــویی که بیرون می‬ ‫آیم حس دخترکــی را دارم که شــاهزاده ای با‬ ‫اســب ســفید به دیدارش آمده ســت‪.‬موهایم‬ ‫را چنــد بار شــانه می زنــم‪ .‬خــودم را در آینه‬ ‫برانــداز می کنم و دســت آخــر حماقت می‬ ‫کنــم و نامه را توی کشــوی لبــاس هایم قایم‬ ‫مــی کنــم‪ .‬چنــد روزی بیشــتر این احســاس‬ ‫رویایــی بــا مــن نمی مانــد‪ .‬مادر در گشــت‬ ‫زنــی های هفتگی اش نامــه را پیدا می کند و‬ ‫جنجــال به پا می شــود‪.‬‬ ‫***‬ ‫زن خــوب مــی داند بایــد در کــدام خاطره‬ ‫آرام بگیــرد‪ .‬دریا را به یاد مــی آورد و آدم های‬ ‫بی خیــال را‪.‬بچه های مایوپــوش و خندان را‪.‬‬ ‫پدر ماشــین را نزدیک ســاحل پارک کرده بود‬ ‫و داشــت چادر مســافرتی را علم مــی کرد‪ .‬او‬ ‫ســرگرم جمع کردن صدف های ریز و درشــت‬ ‫بود‪ .‬ســفارش مادر بود که می خواســت آن ها‬ ‫را تــوی آکواریوم و گلــدان بریزد‪ .‬مــادر کنار‬ ‫ســنگ ها نشســته بود و پدر طبق معمول با‬ ‫کــج خلقی و لجبازی مســافرت را به همه تلخ‬ ‫کرده بود‪.‬خواهرش ســرگرم درست کردن خانه‬ ‫ی شــنی بود‪.‬صدف ها را جمــع کرد و ریخت‬ ‫تــوی نایلون دســتی‪ .‬بعــد حواســش را جمع‬ ‫کــرد تــا ببیند بچــه ها چــه بــازی هایی می‬ ‫کننــد‪ .‬از بیــن همه ی بــازی هــا از یک بازی‬ ‫خوشــش آمد‪.‬خوابیدن و شــناور شــدن روی‬ ‫آب‪ .‬بــه خواهرش گفت‪ « :‬بیــا بریم پیش اون‬ ‫بچــه ها‪ .‬بخوابیــم روی آب‪ .‬کیــف میده ها»‬ ‫خواهرش خوشــش آمــد‪ .‬چند دقیقــه ی بعد‬ ‫دســت هاشــان را صلیب کرده بودنــد و روی‬ ‫آب خوابیــده بودند‪.‬آفتــاب روی صــورت مان‬ ‫نشســته بود و صدای تکان خــوردن آب لذت‬ ‫عجیبی بهمــان می داد‪ .‬حس مــی کردم هیچ‬ ‫چیز نیســت که نگرانش باشــم‪ .‬نــه تکالیف‬ ‫مدرســه و کارنامه ‪ ،‬نه کوک دندان موشــی که‬ ‫هیــچ وقت یاد نمــی گرفتم‪ .‬حس مــی کردم‬ ‫آفتــاب فقط بــه من مــی تابــد و دریا فقط‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫زیــر پای من اســت‪ .‬تــا زمانی که مــادر برای‬ ‫ناهار صدای مان بزنــد در همان حال ماندیم‪.‬‬ ‫آن بــی دلشــورگی تا مــدت ها در مــن باقی‬ ‫ماند‪ .‬گاهی توی اســتخر تمرینش می کنم اما‬ ‫همان لحظه نگران پختن شــام هستم یا تمام‬ ‫شــدن زمانم‪ .‬حس تکرار ناشــدنی محشــری‬ ‫بــود‪ .‬همین کــه برای یــک بار هم که شــده‬ ‫خیالت بند چیزی نباشــد‪ .‬دلتنگــی و نگرانی‬ ‫نباشــد و آفتــاب مالیمــی هــم پشــت پلک‬ ‫هایت ســرگرم مهربانی باشد‪.‬‬ ‫***‬

‫زن خوابش برده ســت‪ .‬ســاعت هاست‪ .‬مرد‬ ‫در را آرام بــاز می کند‪.‬بی ســر و صدا می آید‬ ‫توی خانه‪ .‬چشــمش به پیراهــن جدید گلدار‬ ‫زن مــی افتد‪.‬ســاعت ســه اســت و تــا آمدن‬ ‫بچه ها دو ســاعت مانــده ســت‪.‬زن را تکان‬ ‫مــی دهد‪ « :‬ســحر! پاشــو! خانم جان پاشــو‬ ‫بــرو روی تخت بخــواب کمــرت درد گرفت‪.‬‬ ‫ســحر!» چشــم هایم را به زور بــاز می کنم‪.‬‬ ‫هنوز پلک هایم از آفتاب داغ اســت‪.‬کاش می‬ ‫شــد بیشــتر بخوابم‪ .‬غذا را گرم می کنم و به‬ ‫حرف های ســروش گوش مــی دهم‪.‬به فحش‬ ‫های همیشــگی پفیــوز‪ ،‬دالل بی شــعور بی‬ ‫پــدر و مــادر گوش می دهم که نثار رئیســش‬ ‫می شــوند‪ .‬میز را جمع می کنــم‪ .‬لباس های‬ ‫کثیفش را توی ماشــین لباسشــویی می اندازم‬ ‫و برایــش حوله ی تمیز می برم‪ .‬ســاعت ســه‬ ‫و نیــم اســت و به آمدن بچه ها یک ســاعت‬ ‫و نیم مانده ســت‪ .‬به اتاق خــواب می روم‪ .‬از‬ ‫پشــت پنجره چند نفر ســیاهپوش را می بینم‬ ‫که به ســمت بلــوک ما می آیند‪.‬نــور بی حال‬ ‫خورشــید روی ملحفه ی تخت افتاده ست‪ .‬در‬ ‫مســیر آفتاب دراز می کشــم و سعی می کنم‬ ‫بــه هیچ چیــز فکر نکنــم‪ .‬هیچ چیــز‪ .‬حتی‬ ‫آفتابــی که مــی خواهد مــرا تصرف کند‪.‬‬

‫‪51Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آنا رضایی‬ ‫زن لیوان چــای را روی میز چوبی کنار کاناپه‬ ‫گذاشــت و خــودش را روی خنکای مخمل رها‬ ‫کرد‪.‬ســی و چند ســاله به نظر می رسید‪.‬روی‬ ‫یقه ی پیراهن آبــی اش چند لکه ی ریز روغن‬ ‫دیــده می شــد و دور چشــم هــای ریز قهوه‬ ‫ای اش چنــد چین عمیق‪ .‬دســت های الغرش‬ ‫را روی عســلی ســراند و کنترل ماهــواره را به‬ ‫دســت گرفت‪ .‬با ژســتی مقتدرانه تلویزیون را‬ ‫روشــن کرد‪ .‬انگار دوره ی طالیــی فرمانروایی‬ ‫اش از ایــن ســاعت از روز آغــاز خواهد شــد‪.‬‬ ‫ســه زن با گرمکــن قرمز در قلمــرو اش ظاهر‬ ‫شــدند‪ .‬کانــال را عوض کرد‪.‬مجــری محبوبش‬ ‫در حــال تعبیر فــال حافظ یکــی از بینندگان‬ ‫بــود‪ .‬از محبــت بیــش از انــدازه ی مجری به‬ ‫بیننده خوشــش نیامــد‪ .‬کانال را عــوض کرد‪.‬‬ ‫مــرد بی آن که بــه زن مجال واکنشــی بدهد‬ ‫در را کوبیــد و از قلمــرو او خارج شــد‪ .‬از این‬ ‫ســریال بی هیجان خوشــش نمــی آمد‪ .‬پس‬ ‫کانال را عــوض کرد‪.‬حمیرا روی تصاویر تکراری‬ ‫از جنگل های گیالن چهچهه می زد‪ .‬خوشــش‬ ‫آمد‪ .‬حمیــرا او را به یاد مــادرش می انداخت‪.‬‬ ‫همیــن بود‪ .‬کلیدی بــرای برگشــتن به عادت‬ ‫مطبــوع روزانــه اش‪ .‬عادتــی کــه در کــوران‬ ‫عــادات مختلف هنــوز تازگی اش را داشــت‪.‬‬ ‫بــه دنبال کمی خوشــی خاطــرات نخ نمایش‬ ‫را زیــر و رو می کرد و دســت آخــر تا می آمد‬ ‫در فصــل خوبی که پیدا کــرده بماند‪...‬باز هم‬ ‫کســی دســتش را روی زنگ در گذاشته بود و‬ ‫خیال برداشــتن نداشت‪ .‬روی رسیور را پوشاند‪.‬‬ ‫تلویزیــون را خامــوش کــرد و در را بــاز کرد‪.‬‬ ‫باز هم همســایه ی روبرویی‪ .‬ثریــا خانم‪ .‬زن‬ ‫مطلقه ی هم ســن و ســال خودش‪ .‬صیغه ی‬ ‫یکــی از مرد های همین مجتمع بــد قواره‪ .‬در‬ ‫که باز شــد انبوهی از بوهای متنوع به شــانه‬ ‫اش هجــوم آوردند‪ .‬بوی قیمــه را میان بقیه ی‬ ‫بوها تشخیص داد‪.‬‬ ‫ پیدات نیس خانوم‪ .‬ســتاره ی سهیل شدی‪.‬‬‫چی شــده؟ رنگت پریده‪ .‬روبراهی؟‬ ‫ مرســی ثریــا خانوم‪ .‬خســته م‪ .‬از ســر کار‬‫میام‪ .‬شــما خوبی؟‬ ‫‪50‬‬

‫‪‬‬

‫سلوک‬

‫ زن به ســن و ســال تو با دو تــا بچه و این‬‫همه کار بیشــتر باید به خودش برسه‪ .‬گل گاو‬ ‫زبــون و زعفــرون دم کن بخــور‪ .‬معجزه می‬ ‫کنه‪.‬‬ ‫بــاز دکان عطــاری اش را بــاز کــرد‪ .‬حاال کی‬ ‫مــی خواهد ببنددش خدا عالم اســت‪ .‬نگاهم‬ ‫بــه لب های گوشــت آلــودش اســت که می‬ ‫جنبنــد و واژه هــا را در هوا رها می کنند‪.‬کاش‬ ‫حــرف زدن همیشــه بــه همین راحتــی بود‪.‬‬ ‫صدایش را درســت نمی شــنوم‪.‬انگار زیر آبم‬ ‫و صــدای او از جایــی بیــرون از آب مــی آید‪.‬‬ ‫دســتش که به شــانه ام می خــورد از جا می‬ ‫پرم‪ .‬متوجه می شــوم گوشــه ی چشم هایش‬ ‫خیس اســت‪ .‬اعالمیــه ی ترحیم را به دســتم‬ ‫می دهد‪.‬‬ ‫ بیچــاره خانــوم رجبی‪ .‬هیشــکی پیشــش‬‫نبــوده‪ .‬حتی نــوه ش که گاهــی میومد‪ .‬حاال‬ ‫بچــه هاش یــه مراســم کوچیک گرفتــه ن تو‬ ‫واحــد خودش‪ .‬خواســتی بیــا‪ .‬مــن دیگه برم‬ ‫قربونت‪.‬‬ ‫ تشریف میاوردین داخل‪...‬‬‫ قربونت وقت ناهاره‪ .‬می بینمت‬‫دنباله ی مانتوی بلندش روی پله ها کشــیده‬ ‫مــی شــود‪ .‬حتما مــی رود اعالمیــه ی ترحیم‬ ‫خانــم رجبی را بین همســایه هــا پخش کند‬ ‫که دو روز پیش بوی گند جنازه اش ســاختمان‬ ‫را برداشــته بود و شــوهرم شرط می بست این‬ ‫بوی گند حتما بوی آشــغال های همســایه ی‬ ‫کناری ســت که ماه به ماه آشــغال هــا را دم‬ ‫در مــی گذارد‪ .‬بوی پیــاز داغ توی کریدور می‬ ‫پیچــد‪ .‬زن در را بــه آرامی می بندد‪.‬‬ ‫***‬ ‫درد در تــک تــک ســلول هایــش آژیر می‬ ‫کشد‪ .‬دســتش را روی شــکم برآمده اش فشار‬ ‫می دهد‪.‬یک دســته موی رنگ شده ی طالیی‬ ‫از زیر روســری اش بیرون ریخته ســت و لباس‬ ‫پوشــیدنش به زن های شلخته می ماند‪ .‬دکمه‬ ‫ها را عوضی بســته ســت‪ .‬روســری را وارونه‬ ‫پوشــیده ست و نگرانی از ســر و رویش چکه‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫مــی کند‪.‬تا پذیرش شــود و روی تخت بخوابد‬ ‫یاد تمام آشــنایان و نا آشــنایانی مــی افتد که‬ ‫شنیده ست ســر زا رفته اند‪ .‬پرستار می کوشد‬ ‫با بدخلقی نشــانش دهد قرار نیست تخم دو‬ ‫زرده بگذاردو هر روزه چندین نفر شــبیه او را‬ ‫این جا می آورند تا مایه ی دردســر پرســتارها‬ ‫باشــند‪ .‬زیر لــب می گوید‪ :‬کثافــت! و آرام تر‬ ‫می شــود‪ .‬هر چند حرکت وحشــیانه ی جنین‬ ‫راحتش نمــی گذارد‪.‬با خودش فکــر می کند‪:‬‬ ‫ ایــن تــازه اول کاره‪ .‬ببیــن چقدر شــلوغه‪.‬‬‫چقــدر تکون می خوره‪.‬انــگار یه ماهی بزرگه‪.‬‬ ‫و از تصــور تــکان خــوردن یــک ماهــی در‬ ‫شــکمش بــه خنده مــی افتــد‪ .‬مــی دانم تا‬ ‫چنــد ســاعت دیگر بایــد منتظــر درد مهیب‬ ‫تری باشــم‪ .‬امــا از چیزی که روحــم از آن بی‬ ‫خبرســت سرخوشــم‪ .‬نگاهم به زنی ست که‬ ‫موهــای بلندش خیــس و ژولیــده روی بالش‬ ‫پخش اند و از آن درد ســیال خالص شده ست‪.‬‬ ‫لب های ســفید و ورم کــرده اش به خنده ای‬ ‫کوچــک بازنــد و حتما دلش مــی خواهد یک‬ ‫دل ســیر بخوابد‪ .‬ســعی می کنم به جای فکر‬ ‫کردن بــه لحظات نفــس گیر آخــر و بخیه و‬ ‫فریاد هایی که قرار اســت بزنــم به آن لبخند‬ ‫کم حال بیندیشم‪.‬پشــت پنجره دارد برف می‬ ‫آیــد‪ .‬چند روزی ســت مه شــهر را فــرا گرفته‬ ‫ست‪.‬همســرم می گوید اســم بچه را بگذاریم‬ ‫دومــان‪ .‬دومــان در زبان آذری یعنــی مه‪.‬باید‬ ‫به آن لبخند آســوده فکر کنم‪ .‬زن می خواهد‬ ‫در شــادی گریه های دومان جــا بماند‪ .‬اما به‬ ‫یاد می آورد افســردگی بعد از زایمان را‪ .‬نقص‬ ‫مــادرزادی قلب نــوزاد را‪ .‬نگاه های شــماتت‬ ‫بــار اطرافیان را‪ .‬هنوز نفســی تــازه نکرده که‬ ‫راه مــی افتد‪.‬‬ ‫***‬ ‫نگاهــی به پــدر و مــادرش مــی انــدازد با‬ ‫صدایی که رعشــه دارد می گویــد‪ :‬با اجازه ی‬ ‫بزرگتــرا بله‪ .‬باران نقل و شــیرینی بر سرشــان‬ ‫می بــارد‪ .‬از زیر تور به ســروش نگاه می کنم‬ ‫که ذوق کرده ســت و چشــم هایش برق می‬ ‫زند‪ .‬دســتم را می گیرد و می گوید‪ «:‬بی خیال!‬

‫‪50Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




‫‪47‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪47Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪ ۱۰‬نکته درباره جشنواره فیلم کن که نمی دانید‬ ‫شهر ساحلی کوچک و زیبای‬ ‫کن در جنوب فرانســه این ماه‬ ‫بار دیگر میزبــان تعداد زیادی‬ ‫از افــراد فعــال در صنعــت‬ ‫همین‌طور عالقه‌مندان سینما‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫‪ -1‬ایده راه‌اندازی جشــنواره‬ ‫فیلــم کــن ســال ‪ 1939‬بــه‬ ‫عنوان آلترناتیو جشــنواره فیلم‬ ‫ونیــز که آن زمــان تحت نفوذ‬ ‫دیدگاه‌هــای فاشیســتی بود‪،‬‬ ‫مطرح و عملی شــد‪ .‬جشــنواره کن از ســال ‪ 1946‬به طور ساالنه برگزار‬ ‫می‌شــود‪ .‬جشنواره در ســال‌های ‪ 1948‬و ‪ 1950‬به خاطر مشکالت مالی‬ ‫برگزار نشــد‪.‬‬

‫پس از یک شــب ســخت و پرجنجال که حتی بــا درگیری‌های فیزیکی‬ ‫همراه بود‪ ،‬برگزارکنندگان حاضر شــدند جشــنواره را پنــج روز مانده به‬ ‫پایــان را متوقف کنند‪.‬‬ ‫‪ -6‬جین کمپیــون کارگردان نیوزیلندی‪ ،‬تنها فیلمســاز زن برنده جایزه‬ ‫نخل طالی جشــنواره کن اســت‪ .‬او ســال ‪ 1993‬برای فیلم "پیانو" برنده‬ ‫این جایزه شــد‪ .‬کمپیون سال گذشــته رئیس داوران بخش مسابقه اصلی‬ ‫کن بود‪.‬‬ ‫‪ -7‬در ‪ ،1997‬به مناســبت پنجاهمین سال برگزاری جشنواره کن جایزه‬ ‫ویژه "نخل نخل‌ها" به اینگمار برگمان اعطاء‌شــد‪ .‬فیلمســاز سوئدی در‬ ‫جشنواره شرکت نکرد‪.‬‬ ‫‪ -8‬در ســال ‪ ،2004‬اولیــن مســترکالس بازیگری با حضــور ماکس فون‬ ‫ســیدو بازیگر ســوئدی در کن برگزار شد‪.‬‬

‫‪ -2‬جایــزه نخــل طــا‪ ،‬بزرگ‌تریــن جایــزه جشــنواره کن اولیــن بار‬ ‫ســال ‪ 1955‬اعطاء شــد‪ .‬اولیــن نخل طال به فیلــم آمریکایــی "مارتی"‬ ‫بــه کارگردانــی دلبرت مــان رســید‪ .‬از ‪ 1939‬تــا ‪ 1954‬باالتریــن جایزه‬ ‫جشــنواره "جایزه بزرگ جشــنواره بین‌المللی فیلم" نام داشــت‪ .‬جایزه‬ ‫نخــل طال تا ‪ 1964‬به برندگان اعطاء می‌شــد‪ .‬در آن مســائل مربوط به‬ ‫حــق کپ ‌یرایت‪ ،‬برگزارکنندگان جشــنواره را وادار کرد بــه "جایزه بزرگ"‬ ‫بازگردنــد‪ .‬در ‪ ،1975‬جایــزه نخل طال بــار دیگر راه‌اندازی شــد و از آن‬ ‫زمــان تاکنون نماد جشــنواره فیلم کن اســت‪.‬‬ ‫‪ -3‬در ‪ 1960‬اولیــن بــازار کــن بــا حضور حــدود ‪ 10‬شــرکت‌کننده و‬ ‫تنهــا یک پرده نمایــش راه افتاد‪ .‬در آن ســال یک پرده روی پشــت بام‬ ‫ســاختمان قدیمی "پاله کــروازت" نصب شــد‪ .‬بازار کن به ســرعت به‬ ‫یــک محل مالقات کاری مهم برای خریداران و فروشــندگان در سراســر‬ ‫جهان بدل شــد‪.‬‬ ‫‪ -4‬اولیویــا دو هاویلنــد بازیگر آمریکایی‪ /‬بریتانیایــی که عالقه‌مندان‬ ‫ســینما او را بیش از همه با نقش مالنی در فیلم "بربادرفته" می‌شناسند‪،‬‬ ‫اولیــن زنی بود که ریاســت داوران بخش مســابقه اصلی کــن را عهده‬ ‫داشــت‪ .‬او ســال ‪ 1965‬رئیس داوران کن بود‪.‬‬ ‫‬ ‫‪ -5‬در ‪ ،1968‬لویی مال کارگردان فرانسوی که در کنار رومن پوالنسکی‪،‬‬ ‫مونیــکا ویتــی و‪ ...‬در هیئــت داوران جشــنواره کن حضور داشــت‪ ،‬از‬ ‫فیلمســازانی بود که برگزارکنندگان را وادار کرد در بحبوحه اعتراض‌های‬ ‫دانشــجویی و کارگری در سراســر فرانســه‪ ،‬جشــنواره را تعطیل کنند‪.‬‬ ‫‪ 46‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫اولین جلسه داوران جشنواره کن ‪1968‬‬ ‫‪ -9‬آلــف ســیوبرگ (‪ ،)1946 ،1951‬فرانســیس فــورد کوپــوال (‪،1979‬‬ ‫‪ ،)1974‬بیله اوگوســت (‪ ،)1988 ،1992‬امیر کوستوریتسا (‪،)1985 ،1995‬‬ ‫شــوهی ایمامورا (‪ ،)1983 ،1997‬لوک و ژان‪-‬پی‌یــر داردن (‪)1999 ،2005‬‬ ‫و میشــائل هانکه (‪ ،)2009 ،2012‬هفت فیلمسازی هستند که در تاریخ‬ ‫برگــزاری جشــنواره کن دو بــار برنده جایزه نخل طال شــده‌اند‪.‬‬ ‫‪ -10‬پای ســتاره‌های ســینما از ســال ‪ 1949‬به کن باز شــد‪ .‬در آن سال‬ ‫بازیگرانی چون تایرون پائر‪ ،‬اورســن ولز‪ ،‬نورما شیرر‪ ،‬ارول فلین و ادوارد‬ ‫جــی‪ .‬رابینســن به کن آمدند‪ .‬بریژیت باردو ســتاره ســینمای فرانســه‬ ‫اولیــن بار در ‪ 1953‬در کن حاضر شــد‪.‬‬ ‫‪46Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪45‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪45Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪44‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪44Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آنا ارتبــاط برقرار کنند‪ ».‬‬ ‫امــا تنها گروه ســنی جــوان نبودنــد که به‬ ‫ایــن فیلــم وابســته شــدند و بــه آن و اکنش‬ ‫مثبــت نشــان دادند‪ .‬در میانه ســال گذشــته‬ ‫مــردی ژاپنی در فرم مشــاوره ازدواج نوشــت‬ ‫کــه زنش بــه خاطر آنکه از فیلــم منجد والت‬ ‫دیــزی لذت نبرده از وی جدا شــده اســت‪ .‬او‬ ‫ادعا کرد که همســرش به شــدت به انیمیشن‬ ‫منجمد وابســته شــد و بار‌ها آن را در ســینما‬ ‫تماشــا کــرد‪ .‬مرد هم پــس از مدتــی از رفتن‬ ‫چندباره به ســینما خــودداری کرد و در‌‌نهایت‬ ‫بــه همســرش گفــت کــه ایــن فیلــم فقط‬ ‫«خوب» اســت‪.‬‬ ‫زن هــم در جــواب بــه او گفته کــه «اگر تو‬ ‫متوجه نمی‌شــوی که چه چیز این انیمیشــن‬ ‫را به یک شــاهکار تبدیل می‌کنــد‪ ،‬پس حتما‬

‫برای دخترانشــان برگزیده‌اند‪ .‬گــوگل در پایان‬ ‫ســال ‪ ۲۰۱۴‬گفــت کــه «منجمد» بیشــترین‬ ‫تو‌جو را در ایــن ایــن مرورگر در ســال‬ ‫جســ ‌‬ ‫گذشــته داشــته اســت‪ .‬در روی «فروشــگاه‬ ‫گوگل» فیلــم منجمد و ترانه‌هایــش به عنوان‬

‫و عشــق واقعی و شــخصیت‌هایی خیالی اما‬ ‫دلنشــین مانند «اوالف»‪.‬‬ ‫منتقــدان هم اعالم کردند که حضور یکچنین‬ ‫انیمیشینی در کنار آثاری همچون «وال –‌ای»‪،‬‬ ‫«بــاال» و حتی «مــری و مکــس»‪ ،‬که همگی‬

‫زمانی که سازندگان منجمد تصمیم گرفتند که‬ ‫بر روی روابط دو خواهر دست بگذارند‪،‬‬ ‫تمام کارمندان زن دیزنی رابرای مشاوره فراخواندند‬ ‫فیلم و آلبوم ســال شناخته شــدند‪ .‬در سایت‬ ‫تورنــت هــم بــا بیــش از ‪ ۳۰‬میلیون نســخه‬ ‫دانلود‪ ،‬منجمد بیشــتر از هــر فیلم دیگری در‬ ‫سال گذشــته دانلود شد‪ .‬‬ ‫ســال هاســت که ســاخت فیلم‌هایــی برای‬ ‫کــودکان از ایــن گروه ســنی فرا‌تر رفتــه و در‬ ‫مــواردی حتی تاثیرگذاری بیشــتری به دســت‬ ‫آورده‌اند‪ .‬مثال صحنه کشته شدن «موفاسا» در‬ ‫انیمیشن «شیرشــاه» و یا مردن مادر «بامبی»‬ ‫تاثیرگذار‌تریــن و غــم انگیز‌تریــن صحنه‌های‬ ‫تاریــخ ســینمای جهــان لقــب گرفته‌انــد‪ .‬به‬ ‫این ترتیــب زمانی کــه انیمیشــینی همچون‬ ‫«منجمد» و یا حتی در کشــور خودمان «شهر‬ ‫موش‌هــا» بــه صدر جــدول فروش می‌رســند‬ ‫آنچنان هم تعجب برانگیز نیســت‪ .‬‬ ‫قــرار گرفتــن دو کارگــردان قدیمــی والــت‬ ‫دیزنــی در کنــار هــم‪ ،‬فضایی نوســتالژیک را‬ ‫بــرای مخاطبان ایجاد کــرد‪ .‬فضایی که «لی» و‬ ‫«بانک» توانســتند در «پری دریایی کوچک» و‬ ‫یــا «دیو و دلبــر» ایجاد کنند حال با اســتفاده‬ ‫از تکنولــوژی قــوی دوبــاره بــر روی صفحه‬ ‫نمایــش ظاهر شــده بود‪ .‬همان داســتان‌های‬ ‫کالســیک دیزنــی با حضــور خانواده اشــرافی‬

‫تــو به عنــوان یک انســان هم دچار مشــکل‬ ‫هســتی‪ ».‬او پس از این ماجــرا تقاضای طالق‬ ‫کرد‪ .‬این مورد در میان موارد بیشــمار هواداری‬ ‫افراطــی از این فیلم بیــش از بقیه خودنمایی‬ ‫کــرد و این ســوال را در میان صاحب نظران به‬ ‫وجود آورد که چه چیز باعث شــد تا الســا‪ ،‬آنا‬ ‫و اوالف دنیا را تصاحب کنند؟‪ ‬‬ ‫زمانی که ســازندگان منجمد تصمیم گرفتند‬ ‫که بــر روی روابط دو خواهر دســت بگذارند‪،‬‬ ‫تمــام کارمنــدان زن دیزنــی را فراخواندنــد تا‬ ‫دربــاره روابــط خواهــر و بــرادری آنــان در‬ ‫کودکی بدانند‪ .‬خواهران یا بــرادران کوچک‌تر‬ ‫یــک حس بیگانــه و عجیــب را در این جمله‬ ‫فیلــم «می‌خواهــی آدم برفی درســت کنیم؟‬ ‫مــا قبال خیلی به هــم نزدیک بودیــم اما االن‬ ‫دیگه نیســتیم‪ .‬و من دلم می‌خــواد بهم بگی‬ ‫چرا؟» را احســاس می‌کردند‪ .‬‬ ‫امــا ایــن تنهــا نکته جــذاب این انیمیشــن‬ ‫نبــود‪ .‬دختران جوان خیلی بیشــتر و قوی‌تر با‬ ‫شخصیت الســا ارتباط برقرار کردند‪ .‬مقاومت‬ ‫او توانســت الگویی برای آنان باشــد‪.‬‬ ‫در میانه‌هــای ســال ‪ ۲۰۱۴‬اعــام شــد کــه‬ ‫مــردم از میان ‪ ۱۰۰‬مورد ‪ ۸۸‬بار اســم الســا را‬ ‫‪ 43‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫ایده‌هایــی عمیق را دنبال می‌کنند الزم اســت‬ ‫تا با زبانی ســاده عشــق و دوست داشتن را به‬ ‫کــودکان یاد دهــد‪ .‬به عقیده آنــان «منجمد»‬ ‫موفق بود چون توانســت فقط بــرای کودکان‬ ‫یــک فیلم ســرگرم کننده و دلنشــین باشــد و‬ ‫بــرای بزرگترهــا بازگشــت حس نوســتالژیک‬ ‫« ِبــا» و «جاســمین» و دیگر شــخصیت‌های‬ ‫قدیمی والــت دیزنی‪.‬‬ ‫با ادامه دار شــدن هواداری از این انیمیشــن‬ ‫بلنــد‪ ،‬آفریندگان آن انیمیشــینی کوتــاه با نام‬ ‫«تــب منجمــد» را تولیــد کردند کــه در کنار‬ ‫فیلم «ســیندرال» والت دیزنی منتشــر شــد تا‬ ‫پاســخی به حمایت هوادارانشــان باشد‪ .‬‬ ‫منتقدان این انیمشــن کوتاه را هم دلنشــین‬ ‫نامیدنــد‪ .‬به دنبال بازخوردهــای مثبتی که به‬ ‫سازندگان داده شــد‪ ،‬والت دیزنی اعالم کرد که‬ ‫قصد دارد قســمت دوم این انیمیشنی میلیارد‬ ‫دالری را هم بســازند‪ .‬هزینه ساخت این فیلم‬ ‫برابــر بــا ‪ ۱۵۰‬میلیــون دالر بود اما توانســت‬ ‫فروشــی‪ ۱ .۲۷۴‬میلیارد دالری در جهان داشته‬ ‫باشــد و رکورد فــروش‪ ۱ .۰۶۳‬میلیــارد دالری‬ ‫«داســتان اســباب بازی‌هــا ‪ »۳‬را بزنــد و پــر‬ ‫فروش‌ترین انیمیشــن طول تاریخ باشــد‪.‬‬

‫‪43Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫چطور انیمیشن منجمد جهان را تسخیر کرد؟‬ ‫صداپیشــگی موفق بازیگران این انیمشــین را‬ ‫از دیگــر ســاخته‌های اخیر والــت دیزنی جدا‬ ‫کرده اســت‪ .‬ترانــه «رهاش کن» هم در ســال‬ ‫گذشــته به یکــی از محبوب‌تریــن ترانه‌های‬ ‫سال تبدیل شد‪ .‬‬ ‫در دوران بهــار و تابســتان ‪ ۲۰۱۴‬هــر روز‬ ‫خبرهای بیشــتری مبنی بر فراگیر شــدن تب‬ ‫«منجمــد» درآمریکا و اروپا شــنیده می‌شــد‪.‬‬ ‫کــودکان و نوجوانان آنقــدر به دیدن این فیلم‬ ‫ادامــه دادنــد که دیگر نه فقــط ترانه‌ها بلکه‬ ‫دیالوگ‌هــای کارکتر‌هــا را هــم از بر شــدند‪.‬‬ ‫آنــان قصــد این را هم نداشــتند کــه از دیدن‬ ‫دوباره آن دســت بکشــند‪ .‬طرز لباس پوسیدن‬ ‫و آرایش مو الســا و آنا در میان کودکان شــایع‬ ‫فــروش انیمیشــن «منجمــد» در دو ســال‬ ‫گذشــته و تب آن در میــان هوادارنش آنچنان‬ ‫بــاال بود که شــرکت والــت دیزنی اعــام کرد‬ ‫کــه قرار اســت به زودی قســمت دوم آن هم‬ ‫ســاخته می شــود‪ .‬این انیمیشــن بــا فروش‬ ‫‪ ۱.۲۷۴‬میلیــارد دالری خــود پرفروش‌تریــن‬ ‫انیمیشــن تاریخ ســینما و همچنیــن دهمین‬ ‫فیلم پرفروش تاریخ ســینما شــناخته شــد‪ .‬‬ ‫انیمیشــن «منجمــد» و یــا «یــخ زده»‬ ‫(‪ ،)Frozen‬توسط اســتودیوی والت دیزنی در‬ ‫ســال ‪ ۲۰۱۳‬به ســینما‌ها آمد‪ .‬این انیمیشــن‬ ‫بلند بر اســاس رمان «ملکه برفی» اثر «هانس‬ ‫کریستین آندرســون» ساخته شــده است‪ .‬در‬ ‫پنجاه و ســومین ساخته والت دیزنی در بخش‬ ‫انیمیشن‌های کالســیک بازیگران مطرحی هم‬ ‫حضــور دارند‪« .‬کریســتن بل» به جــای «آنا»‪،‬‬ ‫«آدینــا منــزل» بــه جــای «الســا»‪« ،‬جاناتان‬ ‫گــروف» به جای «کریســتوف» و «جاش گد»‬ ‫بــه جای «اوالف» صحبــت کردند‪ .‬‬ ‫ایــن فیلم تحســین بســیاری از منتقــدان را‬ ‫برانگیخــت‪ .‬دو جایزه اســکار را بــرای بهترین‬ ‫انیمیشــن بلند و بهترین ترانه به دســت آورد‪.‬‬ ‫همچنیــن برنده بهتریــن جایــزه انیمیش در‬ ‫جوایز گلــدن گلوب و بفتا شــد‪.‬‬ ‫‪« ‬الســا» و «آنا» دو پرنســس خردســال شهر‬ ‫حکومتی «ارندل» هســتند‪ .‬الســا کــه خواهر‬ ‫‪42‬‬

‫‪‬‬

‫بزرگ‌تــر آنــا اســت قدرتــی جادویــی دارد و‬ ‫می‌توانــد با دســتانش برف و یــخ تولید کند‪.‬‬ ‫دو خواهر همیشــه با اســتفاده از این قدرت‬ ‫جادویی الســا با هم برف بــازی و آدم برفی‌ای‬ ‫به نام «اوالف» درســت می‌کردنــد که به قول‬ ‫الســا آغوش‌های گرم را دوســت دارد‪ .‬‬ ‫‪ ‬امــا در یکــی از شــب‌هایی که ایــن دو در‬ ‫حــال برف بازی هســتند بر اثــر تصادف یکی‬ ‫از اشــعه‌های یخــی دســت الســا به ســر آنا‬ ‫برخــورد کــرده و او را بیهوش می‌کنــد‪ .‬پدر و‬ ‫مــادر آنــا او را بــرای درمان پیــش موجودات‬ ‫ســنگی و درمانگــر می‌برنــد‪ .‬رئیــس ترول‌ها‬ ‫آنــا را شــفا می‌دهــد امــا تمــام خاطراتش از‬ ‫قدرت زمســتانی الســا را پاک می‌کند‪ .‬پس از‬ ‫ایــن اتفاق الســا دیگر مجبور اســت تــا برای‬ ‫همیشه قدرتش را از دیگران مخفی نگاه دارد‪ .‬‬ ‫پــس از آغــاز نمایــش انیمیشــن منجمــد‬ ‫بســیاری از منتقدان به آن واکنش مثبتی نشان‬ ‫دادند‪ .‬بــه گفته آنان فضای فیلــم اخیر والت‬ ‫دیزنی بازگشــتی به دوران اوج انیمیشــن‌های‬ ‫ایــن کمپانــی اســت و می‌توان گفــت والت‬ ‫دیزنــی با این انیمیشــن وارد دوران رنســانس‬ ‫دوم شــده اســت‪ .‬دوران خوش «دیو و دلبر»‪،‬‬ ‫«عالالدین» و «شیرشاه»‪ .‬‬ ‫فضای بــه تصویر کشــیده شــده‪ ،‬ترانه‌های‬ ‫به کار گرفته شــده‪ ،‬نوع داســتان و همچنین‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫شــد و عده‌ای زیــادی تحت تاثیــر آن‌ها قرار‬ ‫گرفتنــد‪ .‬حتی عروســک‌های شــخصیت‌های‬ ‫ایــن کارتــون در ایــام کریســمس بیشــترین‬ ‫فروش را داشتند‪ .‬‬ ‫پــس از باالگرفتن این هواداری‌ها ســازندگان‬ ‫آن بــا تعجــب اعــام کردنــد کــه مــا فکــر‬ ‫نمی‌کردیــم که مردم «رهاش نکنن»!! (اشــاره‬ ‫بــه ترانه محبوب انیمیشــن)‬ ‫جنیفر لی در پاســخ به ایــن توجهات گفت‪:‬‬ ‫«ایــن فیلــم و کارکترهــای دختر قــوی‌اش را‬ ‫ســاخته تا دختر خــودش را تحــت تاثیر قرار‬ ‫بدهــد‪ ».‬دختر او که در مدرســه مــورد آزار و‬ ‫اذیــت قــرار گرفته بود و به گفتــه لی خودش‬ ‫هــم در کودکی با این مشــکالت مواجه بوده‬ ‫اســت‪ .‬به گفتــه کارگــردان «دختــران جوان‬ ‫توانســتند به آسانی با شــخصیت‌های السا و‬

‫‪42Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪41‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪41Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪40‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪40Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫باید به حال جامعه مان که کتاب نمی خوانند تأسف خورد‪ .‬واقعا خیلی دردناک‬ ‫است که بخواهیم بگوییم تیراژ کتاب در کشورمان چقدر است‬

‫ســبد اقتصــادی و ســبد کاالی‬ ‫جامعــه مــا نیســت و فکر می‬ ‫کنــم درســت کــردن آن یــک‬ ‫پروســه زمــان بر اســت؛ یعنی‬ ‫اینطــور نیســت کــه با شــعار‬ ‫دادن حــل شــود‪ ،‬یک پروســه‬ ‫طوالنی اســت که نمی دانم در‬ ‫آخر نتیجــه می دهد یــا نه اما‬ ‫می دانــم خیلی هم بــه لحاظ‬ ‫فرهنگی تاثیر می گــذارد‪ .‬نمی‬ ‫دانم برای کتابخوان شــدن مردم‬ ‫چــه کار باید بکنیم اما حقیقت‬ ‫این اســت که خیلــی کم کتاب‬ ‫مــی خوانیم و ایــن اصال چیزی‬ ‫نیست که بشــود کتمانش کرد‪.‬‬ ‫خالصــه هــر کاری انجــام می‬ ‫دهیم غیــر از اینکــه بخواهیم‬ ‫کتــاب بخوانیم‪.‬‬

‫یکی از راه های حل این مســئله این اســت که رســانه ها برای کتاب‬ ‫تبلیــغ کنند؛ ولی خود تو به عنوان پربیننــده ترین برنامه تلویزیونی‬ ‫تــا به حال اصال برای کتاب تبلیغ نداشــته ای‪.‬‬ ‫ مــن اگر می خواســتم کتاب خــودم را تبلیغ می کــردم و می گفتم‬‫آهــای ملت بیاییــد این کتــاب را بخوانیــد‪ .‬یعنی من اگــر ‪ 15‬میلیون‬ ‫بیننده داشــته باشــم و یک صــدم آنها کتابم را مــی خواندند که خیلی‬ ‫خــوب بــود‪ .‬نمی دانم شــاید ایــن کار را کــردم و از این بــه بعد برای‬ ‫کتــاب هــای خودم تبلیغ کــردم‪ .‬فکر بدی هم نیســت‪( .‬بــا خنده)‬ ‫شــاید بــرای خودتــان نتوانید تبلیــغ کنید ولــی برای مثــال در یک‬ ‫مناســبت هایی بازیگرها یا چهره های متفــاوت را دعوت می کنید‪،‬‬ ‫می توانســتید یک نویســنده را دعوت کنید؟‬ ‫ می شــود برای برنامه آخر ســال چنین برنامــه ای ریخت یا به بهانه‬‫نمایشــگاه کتاب! ولی تا حاال کــه هیچ وقت این کار را نکــرده ام‪ .‬حاال‬ ‫ببینیــم بعــداً چه می شــود‪ .‬نمــی دانم واقعــا‪ ،‬االن نظری دربــاره اش‬ ‫ندارم‪.‬‬ ‫راســتی مگــر کتاب تان فروش نــدارد که این همــه غصه تبلیغش را‬ ‫می‌خورید؟‬ ‫ نســبتاً در بین کتــاب هایی که موضوع خاصی دارنــد‪ ،‬از کتاب های‬‫پرفــروش بــوده ولــی اگر بخواهیــم با خارج از کشــور مقایســه کنیم‪،‬‬ ‫کتــاب هــای آن طرف باالی میلیــون تیــراژ دارند اما اینجا تیــراژ کتاب‬ ‫هــا خنــده دار اســت و همینطور هــم پایین تــر می آیــد‪ .‬کتاب من‬ ‫‪ 39‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫حاال شــاید به خاطر اســم من‬ ‫و شــاید به خاطر اینکه فوتبالی‬ ‫اســت‪ ،‬یکســری جذابیــت ها‬ ‫داشــته باشــد ولــی ایــن دلیل‬ ‫نمی شــود کــه بگوییــم مردم‬ ‫کتابخــوان شــده انــد‪ .‬باید به‬ ‫حــال جامعــه مــان کــه کتاب‬ ‫نمــی خواننــد تاســف خــورد‪.‬‬ ‫واقعــا خیلی دردناک اســت که‬ ‫بخواهیــم بگوییم تیــراژ کتاب‬ ‫در کشــورمان چقدر است و هر‬ ‫کتابی‪ ،‬حتی کتــاب های خیلی‬ ‫خوب چقــدر می فروشــند‪.‬‬

‫معموال قبل از گــزارش هایت‬ ‫مثــا در مناســبت هایــی‬ ‫مثل جــام جهانی کتــاب می‬

‫خوانی؟‬ ‫ کتــاب نه! ولی هــر چقدر مقاله باشــد می خوانم‪ .‬مثــا وقتی می‬‫خواهــم ال کالســیکو را گــزارش کنم‪ ،‬بخش هایــی از کتاب ســیدلو را‬ ‫برمیدارم‪ .‬نامش «نفرت و عشــق بین رئال و بارســا» است که معموال از‬ ‫مطالــب آن اســتفاده می کنم ولی مثــا در مورد برزیل و ‪ ...‬بیشــتر به‬ ‫مقاله ها تکیــه می کنم‪.‬‬ ‫فوتبالیست ها اهل کتاب خواندن هستند؟‬ ‫ خیلی کم؛ متاســفانه خیلی اهلش نیســتند‪ .‬من خیلــی ندیدم وقتی‬‫که حــرف می زنیم تعــداد فوتبالیســت هایی که اهل کتــاب خواندن‬ ‫هســتند‪ ،‬زیاد باشــد‪ .‬چند نفری هســتند کــه اهل مطالعه باشــند اما‬ ‫روحیــه کتابخوانی بین فوتبالی ها فراگیر نیســت‪ .‬البته خیلی متفاوت‬ ‫از کل فضای جامعه هم نیســت‪.‬‬ ‫حرف یا توصیه آخر؟‬ ‫ هــر چیز که بگویم شــعار می شــود ولــی فکر می کنــم اینکه می‬‫گوینــد بهترین دوســت کتاب اســت‪ ،‬اصال حرف اغراق آمیزی نیســت‪.‬‬ ‫هــر کتابی که آدم مــی خواند یک دریچــه جدیدی به رویــش باز می‬ ‫شــود‪ .‬مــن فکر مــی کنم جامعــه باید به این ســمت ســوق پیدا کند‬ ‫کــه در روز یا در هفته چند ســاعتی وقت بــرای مطالعه بگذاریم چون‬ ‫واقعا پولی نیســت‪ .‬هر کتابی که می خریم جزو دارایی ها به حســاب‬ ‫می آید و ارزشــمند اســت‪ .‬کتاب مــن را هم بخواننــد و کتاب جدیدم‬ ‫«هنر شــفاف اندیشــیدن» که با کمک دو نفر از دوستانم ترجمه کرده‬ ‫ام را هم بخوانند‪.‬‬

‫‪39Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ من زبان تخصصی مهندســی صنایع تدریــس می کنم که یک مقدار‬‫بــا ترجمه متفاوت اســت‪ .‬ترجمه زمــان زیادی می بــرد و از نظر مالی‬ ‫هیــچ انتفاعی ندارد؛ در حقیقت کســی که به ســراغ ترجمــه می رود‪،‬‬ ‫بیشــتر به دلیل عالقه و عشــق اســت‪ .‬وقتی کتاب ترجمه شــده ات را‬ ‫مــی بینــی‪ ،‬حس عجیبــی دارد که یک حس خیلی خــوب و منحصر به‬ ‫فردی اســت‪ .‬من خــودم یادم اســت زمانی کــه ســال ‪ 89‬منتظر بودم‬ ‫کتابــم از زیر چاپ دربیاید و آن را ببینم‪ ،‬اســترس زیادی داشــتم‪.‬‬

‫این حس با روی آنتن بودن قابل مقایسه است؟‬ ‫ ترجمــه حس خیلی بهتــری دارد‪ .‬من که خیلی دوســت دارم و حال‬‫خوبــی پیدا می کنــم وقتی کتابــی را ترجمه می کنم‪.‬‬ ‫مــی خواهی بگویــی روی آنتــن اینقدر لــذت نمی بــری که وقت‬ ‫کتاب ترجمــه کردن؟‬ ‫ راســتش خــودم که ایــن حــس را دارم‪ .‬وقتــی داری کتــاب ترجمه‬‫می‌کنی‪ ،‬احســاس مــی کنی یــک کار ماندگارتر انجام مــی دهی‪ .‬حس‬ ‫مانــدگاری کتاب نســبت به برنامه نســبتاً خبری‪ ،‬ماندگارتر اســت‪ .‬این‬ ‫کتــاب بــرای مدت های طوالنی می ماند‪ .‬همیشــه هم تازه اســت‪ .‬اگر‬ ‫کتاب خوبی هم باشــد‪ ،‬بیشــتر لذت دارد‪ .‬کتاب «فوتبال علیه دشمن»‬ ‫بــه نظــرم کتاب خیلــی خوبی اســت‪ .‬البته خــود ســایمون کونپر این‬ ‫کتــاب را خیلی خوب و متفاوت نوشــته‪ .‬داســتانش حرف نــدارد و به‬ ‫بهترین شــکل روایت شــده اســت‪ .‬مــن خیلــی از آدم هــا را دیدم که‬ ‫اصــا اهــل فوتبال نبودند یا فوتبال را دوســت نداشــتند ولی این کتاب‬ ‫را دوســت داشــتند‪ .‬برای اینکه این کتاب بیشتر اجتماعی سیاسی است‬ ‫تا اینکه فوتبالی باشــد‪ .‬او قصه ای از اتفاقات را روایت کرده که بخشــی‬ ‫از سرگذشــت شــان در قالب فوتبال است‪.‬‬ ‫درباره حواشی فوتبال است؟‬ ‫ بلــه‪ ،‬نــگاه جامعه شناســانه و متفاوتی نســبت به فوتبــال دارد‪ .‬با‬‫یکســری از فصل های آن می تــوان همذات پنداری کــرد‪ ،‬انگار همین‬ ‫اتفاقی اســت که در جامعــه خود ما هم رخ می دهــد‪ ،‬به همین دلیل‬ ‫من آن را دوســت داشــتم‪ .‬وقتی کتــاب را می خوانی واقعــا انگار همه‬ ‫چیز جلوی چشــمت هســت‪ .‬من کتاب را خواندم و با خودم گفتم باید‬ ‫ترجمه اش بکنم‪.‬‬ ‫ترجمه اش چقدر طول کشید؟‬ ‫ مــاه رمضان ســال ‪ 88‬فکر می کنــم اوایل پاییز بود که کار را شــروع‬‫کردم و چون از کســی هــم در ترجمه آن کمک نگرفتــم و حجم کتاب‬ ‫هــم زیاد بود‪ ،‬دور اول یک ماه و نیم طول کشــید ولــی دوباره کاری آن‬ ‫خیلی زیاد شــد؛ یعنــی دور دوم که حدود دو ماه طول کشــید‪ ،‬یک بار‬ ‫دیگــر با کمک آقای هوشــنگ گلمکانــی کل کتــاب را خواندیم و چک‬ ‫کردیــم و مطابقــت دادیم‪ .‬من از آن راضی بودم‪ .‬خیلی ســعی کردم که‬ ‫در این ویرایش‪ ،‬متن و نوشــته روان باشد‪.‬‬ ‫چرا دیگر سراغ کتاب فوتبالی نمی روید؟‬ ‫ بعد از اینکه دایره المعمارف فوتبال را نظارت کردم‪ ،‬کتاب فرگوســن‬‫را خوانــدم امــا مطمئن بودم کــه ترجمه های آن زیاد و ســریع به بازار‬ ‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫می آید‪ .‬شــاید من آن ســرعت را نداشــتم‪ .‬االن هم دو ســه ترجمه آن‬ ‫چاپ شــده‪ ،‬البته نمی دانم از آن اســتقبال شــده یا نه‪.‬‬ ‫یــک کتاب دیگر هــم از همین نویســنده‪ ،‬بعد از اینکــه کتاب اولش‬ ‫را ترجمــه کــردم‪ ،‬گرفتــم که با همــکاری یک دکتــر آمار آن را نوشــته‬ ‫بــود‪ ،‬ولی احســاس کــردم به خوبــی این کتاب نیســت‪ .‬البتــه بعد از‬ ‫چــاپ ترجمه اولم‪ ،‬کلی حواشــی بــرای حق کپی رایت ایجاد شــد‪ .‬یک‬ ‫کتاب دیگر هم از «ســید لو» نویســنده گاردین گرفتم‪ ،‬یعنی زمانی که‬ ‫بــرای پوشــش بازی های المپیک‪ ،‬لنــدن بودم‪ ،‬به دنبالــش رفتم‪ ،‬گفتند‬ ‫ســپتامبر ســال بعد می آید‪ .‬ســفارش دادم و بعدا برایــم آوردند‪ .‬کتاب‬ ‫بدی نیســت؛ ولی شــاید بعدا!‬

‫پس ما منتظر یک کتاب فوتبالی دیگر باشیم؟‬ ‫ بــدم نمــی آید‪ .‬هنوز این وسوســه در مــن وجود دارد امــا حاال این‬‫یکی چاپ شــود‪ ،‬ببینیم چــه بازتابی دارد‪.‬‬ ‫ماجرای حواشی کپی رایت که گفتی چیست؟‬ ‫ خودتــان که مــی دانید ما اینجا کپی رایــت نداریم‪ ،‬یعنی اصال عضو‬‫کنوانســیون رعایت حق نشر نیســتیم اما چون این کتاب هم در رسانه‬ ‫های کشــور خودمان و هــم خارج از ایران‪ ،‬بازتاب داشــت‪ ،‬نویســنده‬ ‫شــاکی شــد که چرا این کار را کردید؟ البته بعــد از آن من خودم ایمیل‬ ‫ایشــان را پیــدا کردم و داســتان را گفتــم ولی گفت من با تو مشــکلی‬ ‫نــدارم‪ ،‬ولی این حق ماســت که بخواهیم این مســئله را دنبال کنیم که‬ ‫البتــه اتفاقــی هم نیفتاد‪ .‬یعنی معلــوم بود که اتفاقی نمــی افتد‪ .‬بعد‬ ‫وقتــی می خواســتم ترجمه این کتاب جدید را شــروع کنــم‪ ،‬گفتم االن‬ ‫مــن ایمیــل بزنم به ایــن آقــای دوبلی چی بگــم؟ بعد هم بــی خیال‬ ‫شدم‪.‬‬ ‫بعضــی از مترجــم ها ایــن کار را انجام می دهند‪ ،‬یعنی با نویســنده‬ ‫تمــاس مــی گیرند و توضیــح می دهنــد که این کار شــما را دوســت‬ ‫داریم و می خواهیم آن را چاپ کنیم؛ بعضی از نویســنده ها اســتقبال‬ ‫می‌کننــد و بعضــی هم مــی گویند شــما حــق ایــن کار را ندارید که‬ ‫معمــوال مترجم هــا کار خودشــان را می کنند‪.‬‬ ‫یــک بحث دیگری که در مورد کتاب شــما وجود دارد این اســت که‬ ‫عادل فردوســی پور در تلویزیون گاهی چند میلیون بیننده دارد ولی‬ ‫کتاب شــما تا چاپ پنجم بیشــتر نرســیده‪ ،‬آمار این دو کار شما چرا‬ ‫متفاوت است؟‬ ‫ خــب اینکه آره‪ .‬شــما االن تیــراژ کتاب ها را می دانید چقدر اســت‪،‬‬‫نهایتاً زیر ‪ 2000‬نســخه! متاســفانه یک اتفاق تلخی که در کشورمان رخ‬ ‫داده این اســت که ســرانه مطالعه کتابمان خیلی پایین است‪.‬‬ ‫کال ملت اهل کتاب خواندن نیســتند‪ .‬یعنی جامعه به ســمتی می‌رود‬ ‫کــه مردم دیگــر اصال کتاب نمــی خوانند‪ .‬بابــا جان! مثال شــما اگر به‬ ‫خــارج از کشــور بروید‪ ،‬در اتوبــوس و مترو و تاکســی و ‪ ...‬همه کتاب‬ ‫مــی خوانند‪ ،‬حاال یا معموال کتاب دســتی یا از روی آی پــد اما در ایران‬ ‫همــه می گوینــد کتاب گران اســت‪ .‬من مــی گویم یک نفــر در طول‬ ‫ســال چنــد پیتزا می خورد؟ مثــا اگر چهل پنجاه پیتزا بخــورد‪ ،‬آیا چهل‬ ‫پنجاه کتــاب می خواند؟‬ ‫بــه نظر مــن قیمت کتــاب بهانه اســت‪ .‬در حقیقت کتــاب اصال در‬ ‫‪38Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫در میان همه فعالیت های منفعت طلبانه ای که در زندگی یکی چون او می تواند بیفتد‪ ،‬اضافه‬ ‫کردن دو سه تا کتاب ترجمه به کتابخانه جمع و جور جوان ها خودش غنیمتی است‬

‫مصرف کردن شــهرت شــان در بیزنس های بی ربط بیفتند طفره برود‪،‬‬ ‫اتفاق خجسته ای است‪.‬‬ ‫بایــد بابــت این خاص بودن از او تشــکر کرد‪ .‬باید دعــا کرد که همین‬ ‫کتــاب هایــی که نــام او را بر جلد خــود دارند‪ ،‬بتوانند فــروش حقارت‬ ‫بار کتــاب در ایران را چنــد هزارتای ناقابل باال ببرند کــه خودش بتواند‬ ‫در آینــده مترجمی حرفه ای شــود و کتاب پشــت کتــاب‪ ،‬اندوخته اش‬ ‫را بیشتر کند‪.‬‬ ‫دســتش درد نکنــد‪ .‬در میان همــه فعالیت های بیهــوده یا منفعت‬ ‫طلبانــه ای کــه در زندگی یکی چــون او می تواند بیفتــد‪ ،‬اضافه کردن‬ ‫دو ســه تا کتاب ترجمه به کتابخانه‬ ‫جمــع و جــور جــوان هــا خودش‬ ‫غنیمتــی اســت‪ .‬حتــی اگــر بگوید‬ ‫شــخصا وقت خواندن نــدارد‪ .‬حتی‬ ‫اگر از کوری ســاراماگو جلوتر نیامده‬ ‫باشد‪.‬‬

‫اهل کتاب خواندن هستی؟‬ ‫ اگــر بخواهــم از خــودم تعریف‬‫کنــم و بگویــم آره‪ ،‬می پرســید چه‬ ‫کتــاب هایــی و من در جــواب می‬ ‫مانــم‪ .‬البتــه از بچگــی کتــاب زیاد‬ ‫می خواندم‪ ،‬یعنی یــک زمانی‪ ،‬فکر‬ ‫می کنــم در دوره راهنمایــی‪ ،‬تمام‬ ‫کتــاب های عزیز نســین را خواندم‪.‬‬ ‫نمــی دانم چــرا‪ ،‬ولی بــه آنها عالقه‬ ‫داشــتم و تمام کتاب هایش را گرفتم‬ ‫و خواندم‪.‬‬ ‫از کجا می گرفتی؟ کتابخانه می رفتی؟‬ ‫ نه‪ ،‬کتابفروشی‪.‬‬‫شهرتان کتابفروشی داشت؟‬ ‫ مــن در تهران بزرگ شــدم؛ بعد از آن دوره‪ ،‬وارد دبیرســتان شــدم و‬‫یــک مقدار حجم کتاب خواندنم کم شــد و بیشــتر کتاب های درســی‬ ‫مــی خواندم و بعد هم دانشــگاه که اکثر کتاب های ورزشــی‪ ،‬فوتبالی‪،‬‬ ‫بیوگرافــی و اتوبیوگرافی بازیکنــان و ‪ ...‬را می خواندم و در کنارش هر از‬ ‫چندگاهــی اگر کتاب خوبی هم به دســتم می رســید‪ ،‬بــدم نمی آمد و‬ ‫یــک ورقی مــی زدم اما اینکه به طــور مرتب کتاب خوانده باشــم‪ ،‬نه‪.‬‬ ‫آخرین کتابی که خواندی‪ ،‬کدام کتاب بود؟‬ ‫ کــوری را خوانــدم و خیلی هم بــا آن حال کردم‪ .‬کتــاب فوق العاده‬‫ای بــود‪ .‬بعــد از آن دو کتــاب دیگر از ســاراماگو گرفتم کــه مرا خیلی‬ ‫‪ 37‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫نگرفــت‪ .‬البته شــاید برای ایــن بود که خیلــی تحت تاثیر کــوری قرار‬ ‫گرفتــه بودم‪ ،‬به طــوری که یک زمانــی حتی وقتی در خیابــان هم راه‬ ‫می رفتم‪ ،‬احســاس می کردم همه چیز ســفید اســت‪ ،‬یعنی آنقدر روی‬ ‫من تاثیر گذاشــته بــود و فکر می کنم با وجودی که خیلی کار داشــتم‪،‬‬ ‫آن را دو یا ســه روزه خواندم‪.‬‬

‫کار ترجمه هم انجام می دهی؟‬ ‫ در مورد ترجمه باید بگویم کاری اســت که یک وسوســه ‪ -‬البته اگر‬‫نخواهیــم بگوییم کــرم ‪ -‬در آدم ایجاد می کند و با وجودی که ســخت‬ ‫اســت ولی جذاب هم هســت‪ .‬من‬ ‫بعــد از ترجمه کتــاب «فوتبال علیه‬ ‫دشــمن» که کا رخیلی سختی بود و‬ ‫ســال ‪ 89‬ترجمه اش تمام شد‪ ،‬دیگر‬ ‫کار ترجمــه ای انجــام نــدادم‪ .‬یک‬ ‫مقــدار درگیر درس و فوتبــال بودم‬ ‫و البتــه کتابی هم ندیــده بودم که‬ ‫وسوســه شــوم برای ترجمه کردنش‬ ‫ولی همیشــه با وجود ســختی کار‬ ‫و بــه دلیــل جذابیــت فــراوان کار‬ ‫ترجمه‪ ،‬فکر می کردم خیلی ســریع‬ ‫کتــاب بعدی را شــروع می کنم‪.‬‬ ‫هــر چه تــاش کــردم ایــن اتفاق‬ ‫خیلی هم سریع نشــد اما این میان‬ ‫یــک فاصله ای ایجاد شــد و در این‬ ‫فاصله‪ ،‬نظــارت ترجمــه یک کتاب‬ ‫دیگــر را انجــام دادم که یــک دایره‬ ‫المعــارف فوتبال بود‪ .‬بعــد باز هم‬ ‫یک وقفه ای ایجادشــد و بعد از آن‬ ‫یک کتاب دیگر به دســتم رســید؛ «هنر شــفاف اندیشــیدن» این کتاب‬ ‫جدیدی اســت که ترجمه کــرده‌ام‪.‬‬ ‫چه ارتباطی به فوتبال دارد؟‬ ‫ هیچ ربطی به فوتبال و مدیریت ندارد و بیشــتر روانشناســانه است‪.‬‬‫در مورد خطاهایی اســت که انســان در طول زندگــی انجام می دهد و‬ ‫متوجه آنها نیست‪.‬‬ ‫مثال چه خطاهایی؟‬ ‫ تصمیماتی که می گیرید‪ ،‬اشــتباهاتی که می کنید و اینکه احتماالت‬‫را در نظر نمی گیرید‪.‬‬ ‫چه اتفاقاتی افتاد که به ســمت ترجمه رفتــی؟ اینکه زبان تخصصی‬ ‫تدریس می کنــی می تواند دلیل عالقه ات به ترجمه باشــد؟‬ ‫‪37Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫عادل فردوسی پور یک کتابخوان است!‬ ‫عــادل فردوســی پــور‬ ‫همیشــه نشــان داده که‬ ‫آدم متفاوتی اســت‪ .‬برای‬ ‫گزارشــگر بــودن و بیــن‬ ‫گزارشــگرها حداقل اینکه‬ ‫حاضر نمــی شــود برای‬ ‫اجــرا روی ســن و صحنه‬ ‫بــرود و تــا حــاال هیــچ‬ ‫پیشنهاد و رقمی وسوسه‬ ‫اش نکــرده‪.‬‬ ‫هفته نامه تماشــاگران‬ ‫امــروز و احســان رضایی‬ ‫بــا عــادل فردوســی‬ ‫پورگفتگویی انجــام داده‬ ‫اســت‪ .‬شــاید بــه زبــان‬ ‫راحــت بیایــد‪ ،‬باید جای‬ ‫او باشــی و ببینــی کــه‬ ‫مقاومــت کــردن و خــم‬ ‫نشــدن در مقابل عدد ها‬ ‫چه شــانه های ســتبری‬ ‫می خواهد امــا او بدون‬ ‫اینکــه ســر و صدایــی‬ ‫داشــته باشــد‪ ،‬بــا همه‬ ‫حرف هــا و ادعاهایی که‬ ‫هیچ وقت دســت از سر‬ ‫یک ســلبریتی در مقیاس‬ ‫او برنخواهند داشــت‪ ،‬اینطوری اســت‪ .‬زندگــی‌اش را در فوتبال خالصه‬ ‫کرده و در دوشــنبه شــب هــای تک بعدی‪ .‬عادل فردوســی پــور اما از‬ ‫همان اولین روزهایی که ســر و کله اش در شــبکه ســه پیدا شــد تا جا‬ ‫را بــرای خیابانــی تنــگ کند‪ ،‬وجــوه دیگری هم داشــت کــه به ذهن‬ ‫هــواداران آوانــگارد فوتبــال خــوش می آمــد‪ .‬اینکه می گفتند ســینما‬ ‫برایــش جــدی اســت و همینطــور ادبیات‪.‬‬ ‫باالخــره این یک حقیقــت بود که او از تحریریه روزنامه ابرار ورزشــی‬ ‫و از تاالر ابن ســینای دانشــگاه صنعتی می آمد‪ .‬مهندس عادل فردوسی‬ ‫پور به انگلیســی مســلط بود و اخبار و گزارش های روز دنیا را از منابع‬ ‫اصلــی پیگیری می کرد و گزارش گزارشــگران انگلیســی را گوش می کرد‬ ‫و بــا آمدنش انگار پنجره هــای جدیدی به روی دوســتداران فوتبال باز‬ ‫شــده بود؛ دوســتدارانی که از نویسندگان شناخته شــده مجله فیلم تا‬ ‫ســاده ترین بچه های دورترین شهرســتان هــا را دربر می گرفت‪.‬‬ ‫در همــه این ســال ها محبوبیت او شــیب منفی نداشــته و با وجود‬ ‫‪ 36‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫همه بحران هایــی که از‬ ‫ســر گذرانــده‪ ،‬بــا وجود‬ ‫همــه غرغرهایــی کــه‬ ‫هــر از چندگاهــی فضای‬ ‫مجازی را درمی نوردد که‬ ‫«‪ ۹۰‬رو بــه افول اســت»‬ ‫که «عــادل در پایــان راه‬ ‫اســت» که «دیگر تحمل‬ ‫اش را نداریــم»؛ او در‬ ‫پانتئــون مشــاهیر جــزو‬ ‫پرالیک ترین هاست‪ ،‬اگر‬ ‫نفر اول نباشــد‪.‬‬ ‫اگرچــه حــاال دیگــر‬ ‫بســیاری مــی داننــد که‬ ‫عالقــه او بــه ســینما‬ ‫بیشــتر همــان ســر زدن‬ ‫بــه ســالن جشــنواره در‬ ‫دهــه فجــر و تجدیــد‬ ‫دیدار با منتقدهاســت و‬ ‫اینکــه فیلمــی از کاهانی‬ ‫یــا فرهادی ببینــد؛ همان‬ ‫عالقــه افراطــی بــرای به‬ ‫کار بــردن ترکیــب هــای‬ ‫«پایان تلخ» و «تلخی بی‬ ‫پایان»‪.‬‬ ‫حــاال دیگــر همــه‬ ‫می‌داننــد کــه او خــودش را نثار فوتبال کــرده و دیگر نه مجــال اش را‬ ‫دارد و نــه ذوق اش را که فیلمــی در دی وی دی پلیر بگذارد و پلی کند؛‬ ‫همانطــور کــه خواندن برایــش خالصه شــده به روزنامــه های نحیف‬ ‫ورزشــی و ورق زدن چندتا نشــریه وطنی و خارجی‪ .‬البته نوشتن هنوز‬ ‫هم برایش یک وسوســه اســت‪ .‬بدون اینکه دیده شــدن یا نشدن مقاله‬ ‫های نــه چندان نبوغ آمیــزش در ورلدســاکر خاطرش را بیــازارد‪ .‬بدون‬ ‫اینکــه حتی به روی خودش آورده باشــد که ترجمه کم و بیش شــلخته‬ ‫اش بــرای کتاب «فوتبال علیه دشــمن» چندتا نقد مثبــت گرفته یا چه‬ ‫حجمــی از تعــارف و رفاقت بــرای تعریف از آن خرج شــده اســت‪.‬‬ ‫او در ادامــه مســیر دوباره کتابــی را ترجمه کرده که ایــن بار ارتباطی‬ ‫هــم با فوتبــال ندارد‪ .‬کتابــی که برای فــروش رفتنش هم بعید اســت‬ ‫عــادل روی فن کالب تماماً فوتبالی اش حســابی باز کرده باشــد‪.‬‬ ‫اینکه عادل فردوســی پــور همچنان می خواهد راه خــودش را برود و‬ ‫از سرنوشــتی که انگار برای گزارشــگران مقدر شــده تا تمام شوند و به‬ ‫‪36Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آیا شما اگر قدرتمند شوید‪ ،‬فاسد نمی شوید؟!‬ ‫معمــوال تــا زمانی کــه خودمــان تبدیل بــه آدم قدرتمندی نشــده‌ایم‪ ،‬دیــدن برخــی از اعمال‬ ‫قدرتمنــدان و خودکامــگان به نظرمــان عجیب می‌آید‪ .‬مــدام با خودمان می‌گوییــم اگر من جای‬ ‫فالنــی بــودم‪ ،‬بالفاصله‪ ،‬آن رویــه را قطع یا اصالح می‌کردم‪ ،‬دســت از لجاجت برمی‌داشــتم‪ ،‬فالن‬ ‫کار خیرخواهانــه را می‌کــردم‪ ،‬تعامــل بهتری با کســانی که افــکار و آرایی مخالف من داشــتند‪،‬‬ ‫برقــرار می‌کــردم‪ .‬می‌گویند که قدرت مطلق‪ ،‬فســاد می‌آورد‪ .‬این مطلبی اســت که هم با مطالعه‬ ‫در ســال ‪ ۲۰۰۷‬قــراردادی بــه مبلــغ ‪ ۸۰۰‬کتاب‌هــای تاریخــی می‌توان به آن رســید و هم با دیــدن احوال قدرتمندان معاصــر‪ .‬در این میان‬ ‫میلیــون دالر میان ایران و روســیه برای خرید روانشناســان هم دســت به کار شــده‌اند و مطالعاتی روی قدرتمندان انجــام داده‌اند!‬ ‫‪ ۵‬سیســتم ‪ 300-S‬به امضا رســید اما در ســال در اینجا ‪ ۴‬مورد از اعمال و عادات قدرتمندان را با هم مرور می‌کنیم‪.‬‬ ‫‪ ۲۰۱۰‬دیمیتــری مــدودف رئیس جمهور وقت‬ ‫روســیه با بهانه قــرار دادن قطعنامــه‌ی ‪ -۱ ۱۹۲۱‬قدرتمندان بیشتر از خود الهام می‌گیرند تا افراد دیگر‬ ‫شــورای امنیــت بــه صــورت یک‌طرفــه این پژوهشــی در دانشــگاه آمســتردام توســط «گرین آ فن کلیف» صوت گرفت که نشــان می‌داد‪،‬‬ ‫قدرتمندان بیشــتر از خودشــان الهام می‌گیرند! آنها خودبســنده هســتند و به طفلی می‌مانند که‬ ‫قــرارداد را نقــض کرد‪.‬‬ ‫پس از آن ایران درخواســت غرامت ‪ ۴‬میلیارد در یک زمین بازی‪ ،‬دوســت دارد‪ ،‬شــخصا خود را ســرگرم کند‪ .‬در این مطالعه که روی ‪ ۱۴۰‬دانشجو‬ ‫دالری از روســیه را تســلیم دادگاه بین‌المللی صورت گرفت‪ ،‬مشــخص شــد که آنهایی که تصور می‌کننــد می‌توانند دیگــران را وادار به کارهایی‬ ‫الحــه کــرد و تصمیــم گرفــت سیســتم دفاع مورد تمایل خودشــان کنند (یعنی قدرتمندتر هســتند)‪ ،‬بیشــتر تمایل دارند که در مورد تجربیات‬ ‫موشــکی داخلی به نــام باور ‪ ۳۷۳‬را توســعه تغییردهنده زندگی خودشــان صحبت کننــد تا اینکه وارد بحث با آدم‌های دیگر شــوند‪.‬‬ ‫دهــد‪ .‬روس‌ها جهــت جلوگیــری از پرداخت‬ ‫غرامــت سیســتم ضعیف‌تــر آنتــی ‪ ۲۵۰۰‬و ‪ -۲‬اگر حس قدرتمند داشته باشید‪ ،‬نخستین شخصی خواهید بود که دست به عمل می‌زند‬ ‫یــا تــور ام‪ ۱-‬را به ایــران پیشــنهاد دادند که در ســال ‪ ۲۰۰۳‬یک پژوهش توسط روانشناس دانشــگاه کلمبیا – آدام گالینسگی‪ -‬صورت گرفت‪.‬‬ ‫در این تحقیق مشــخص شــد که کســانی که خودشــان را از همتایان خود توانمندتر می‌دانند‪ ،‬در‬ ‫پذیرفته نشــد‪.‬‬ ‫بازی بلک‌جک بیشــتر احتمال به دســت گرفتن کارت را دارند‪ ،‬یا اینکه بیشــتر احتمال ســر جای‬ ‫خود نشــاندن یک مزاحم را دارند یا اینکه در مناقشــات اجتماعی بیشــتر تمایل به درگیر شــدن‬ ‫را دارند‪ .‬در ســال ‪ ،۲۰۰۷‬همین روانشــناس متوجه شــد که آدم‌های قدرتمند‪ ،‬در جریان مذاکرات‪،‬‬ ‫بیشــتر احتمال پیشــقدم شــدن را دارند‪ .‬در ســال ‪ ،۲۰۱۲‬جنیفر آن ویتســون از دانشگاه تگزاس‪،‬‬ ‫توضیحــی برای علت این مســئله پیدا کرد‪ .‬او متوجه شــد که میــزان ادراک و توانایــی به یادآوری‬ ‫عوامل محدودکننده هدف‪ ،‬توســط آدم‌های قدرتمند کمتر اســت‪.‬‬ ‫‪ -۳‬اگر قدرتمند باشید‪ ،‬احتمال فریبکار شدن هم بیشتر می‌شود!‬ ‫در ســال ‪ ۲۰۱۱‬پژوهشــی توســط یوریــس لمر در دانشــگاه تیلبــورگ هلند صــورت گرفت که‬ ‫مشــخص کرد افــراد قدرتمند‪ ،‬فریبکارتر هســتند‪ .‬در این تحقیق‪ ۱۵۶۱ ،‬متخصــص و آدم حرفه‌ای‬ ‫مورد بررســی قرار گرفتند و مشــخص شــد که میزان خیانت‌های زناشــویی یا تمایل به این امر‪ ،‬در‬ ‫آنهــا باالتر از گروه‌های دیگر اســت‪ ،‬چــرا که این افراد به خود در جذب شــرکای جنســی اعتماد‬ ‫داشــتند! در مورد خانم‌هــای قدرتمند هم وضعیت مشــابهی حکمفرما بود‪.‬‬ ‫پس شــاید این تصور که مردان همیشــه بیشــتر از زنان خیانت می‌کنند‪ ،‬درســت نباشــد و در‬ ‫حقیقــت قــرار گرفتن در موضعــی برتر در آقایان به طور ســنتی‪ ،‬باعث تمایل به خیانت بیشــتر‬ ‫در آنها باشد!‬

‫ایــن رونــد ادامــه داشــت تــا در روز ‪۲۴‬‬ ‫فروردین ‪ ۱۳۹۴‬و در آســتانه‌ی توافق هسته‌ای‬ ‫بــا ‪ ۶‬قــدرت دنیــا‪ ،‬به دســتور پوتیــن رئیس‬ ‫جمهور روســیه ممنوعیت فروش این سیستم‬ ‫به ایران لغو شــد و قرار شــد به ســرعت این‬ ‫ســامانه به ایران تحویــل داده شــود‪ ،‬اگر چه‬ ‫هنــوز پس از ‪ ۸‬ســال باید منتظر دیده شــدن‬ ‫این پدافند در کشــورمان باشــیم‪.‬‬ ‫گفتنی اســت تــا کنــون کشــورهایی مانند ‪ -۴‬هر چه قدرتمندتر باشید‪ ،‬از مردم بیشتر فاصله می‌گیرید!‬ ‫الجزایــر‪ ،‬ارمنســتان‪ ،‬آذربایجــان‌‪ ،‬بــاروس‪ ،‬معمــوال وقتــی مردم خودشــان را نزدیــک به یکدیگر حــس می‌کنند که به صــورت متقارنی به‬ ‫بلغارســتان‪ ،‬چیــن‪ ،‬مصــر‪ ،‬ویتنــام‪ ،‬ونزوئــا‪ ،‬هم وابســته باشــند و تعامالت تکراری با هم داشــته باشــند‪ .‬شــما و رئیســتان به صورت متقارن‬ ‫قزاقســتان و اوکراین این سیستم را به خدمت به هم وابســته نیســتید و بیشــتر بــه همکار خود تکیــه دارید‪ .‬آدم‌هــای قدرتمند اصــوال نیازی‬ ‫بــه همکاری بــا آدم‌های عــادی ندارند‪ .‬آدم‌های قدرتمند‪ ،‬نســبت بــه آدم‌های دیگــر انتزاعی‌تر‬ ‫گرفته‌انــد‪.‬‬ ‫می‌اندیشــند‪ .‬آنها بیشــتر نگران اهدافشــان هســتند تا برقراری ارتباط بــا دیگران‪.‬‬ ‫‪35‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪35Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫با پدافند دفاع موشکی ‪ S-300‬آشنا شوید‬

‫‪ ۱۰۰‬هدف‬ ‫را داشــته‬ ‫و سیســتم آتــش آن می‌تواند بــا ‪ ۲۴ ،۱۲‬و‬ ‫‪ ۳۶‬هــدف درگیر شــود کــه آن را بــه یکی از‬ ‫مرگبارتریــن سیســتم‌های ضدهوایــی حــال‬ ‫حاضــر جهان مبدل می‌ســازد‪ .‬نقطــه‌ی قوت‬ ‫دیگــر این ســامانه عــدم نیــاز بــه عملیات‬ ‫نگهــداری خــاص بــرای موشــک‌ها و ذخیره‬ ‫شــدن آن‌ها مانند مهمات عادی اســت‪ ،‬عالوه‬ ‫بر آنکــه ‪ 300-S‬ظــرف مدت فقــط ‪ ۵‬دقیقه‬ ‫می‌تواند آماده‌ی شــلیک شــود‪.‬‬ ‫تولید گســترده‌ی این سیســتم در سال ‪۱۹۷۵‬‬ ‫آغــاز شــد اما خانــواده‌ی ضد بالســتیک ‪+V‬‬ ‫در ســال ‪ ۱۹۸۷‬تولید شــدند‪ .‬تاکنون سیســتم‬ ‫راداری و بــرد ایــن پدافند چندین بــار بهبود‬ ‫یافته و به روز رســانی شــده اســت‪.‬‬ ‫رقیــب غربــی ‪ 300-S‬پدافنــد آمریکایــی‬

‫در اواخــر دهــه‌ی ‪ ۷۰‬میــادی و در میانه‌ی‬ ‫جنگ ســرد ارتش اتحادیه‌ی جماهیر شــوروی‬ ‫برای حفاظت از ســاختمان‌های حســاس خود‬ ‫ســامانه‌ی پدافند موشــکی را طراحی کرد که‬ ‫بعدهــا ‪ 300-S‬نــام گرفــت‪ .‬آن‌هــا بــه مرور‬ ‫قابلیت‌هــای این سیســتم را توســعه دادند تا‬ ‫به امروز که گفته می‌شــود بجــز هواپیماهای‬ ‫فــوق رادار گریــز ‪ F22‬و ‪ B2‬هواپیمای دیگری‬ ‫نمی‌توانــد از تیــررس ایــن پدافنــد در امــان‬ ‫بماند‪.‬‬ ‫‪ 300-S‬ســامانه‌ی موشــکی زمین بــه هوای‬ ‫میان بردی اســت که توانایی عملیات در تمام‬ ‫ارتفاع‌هــا و شــرایط را دارد‪ .‬این پدافند از ابتدا‬ ‫بــرای رهگیــری هواپیما و موشــک‌های کروز‬ ‫ســاخته شــده بود که بعدها توانایی رهگیری‬ ‫موشــک‌های بالســتیک نیز به آن افزوده شد‪.‬‬ ‫ردیاب راداری ‪ 300-S‬قابلیت رهگیری حداکثر‬ ‫‪ 34‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪ 104 MIM‬پاتریــوت اســت‪.‬‬ ‫در مواقــع لــزوم می‌تــوان از ‪ 300-S‬بــه‬ ‫عنــوان یک سیســتم تهاجمــی نیز اســتفاده‬ ‫کرد‪ .‬موشــک‌های نیمه متحــرک از خانواده‌ی‬ ‫‪ V‬ایــن سیســتم بــا ســوار شــدن بــر روی‬ ‫وســایل نقلیــه زرهــی و اســتفاده از قابلیت‬ ‫‪ shoot & scoot‬می‌تواننــد اهــداف را هدف‬ ‫قرار داده و ســپس محل خــود را تغییر دهند‪،‬‬ ‫چین بــه خوبی از ایــن قابلیت بــرای تهدید‬ ‫تایوان اســتفاده می‌کند‪ .‬از ســال ‪ ۲۰۰۶‬ارتش‬ ‫روسیه نمونه‌ی پیشــرفته‌تری از این سامانه به‬ ‫نــام ‪ 400-S‬تریمــوف یا طبق نامگــذاری ناتو‬ ‫‪ 21-SA‬را بــه خدمت گرفته که بــردی تا ‪۴۰۰‬‬ ‫کیلومتر را دارد‪.‬‬

‫‪34Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪33‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪33Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫عادی سازی روابط این دو همسایه در حالی اتفاق می‌افتد که چریک‬

‫اسطوره ای آمریکای جنوبی اساس ایدئولوژی خود را بر دشمنی همیشگی‬ ‫با ایاالت متحده ی آمریکا بنا نهاده بود‬

‫زمانی کــه در هر دو‬ ‫کشور رهبرانی جدید‬ ‫روی کار آمده بودند‪.‬‬ ‫در این ســال ســران‬ ‫کشــورهای آمریکای‬ ‫التین که در نشستی‬ ‫گــرد هــم آمــده‬ ‫بودنــد‪ ،‬لغــو تحریم‬ ‫علیه کوبا را خواستار‬ ‫شدند‪.‬‬ ‫یــک ســال بعــد‬ ‫بــاراک اوبامــا در‬ ‫حالــی کــه اولیــن‬ ‫ســال اقامــت خــود‬ ‫را در کاخ ســفید‬ ‫می‌گذرانــد‪ ،‬همه محدودیت ها درباره ســفر نهم ژانویــه کوبا و آمریکا گفــت و گو درباره وزارت خارجــه‌ی کوبــا‪ ،‬تحریــم هــای تجاری‬ ‫کوبایــی‪ -‬آمرکایی ها به کوبا و فرســتادن پول سیاســت مهاجرت را از سر گرفتند و سی می‪ ،‬کوبــا بــرای اقتصاد آمریــکا در ‪ 54‬ســال اخیر‬ ‫از ســوی این افــراد به این جزیــره را لغو کرد‪ .‬رییــس اتــاق بازرگانــی آمریکا نیز بــه هاوانا هر ســال ‪ 2.1‬میلیارد دالر هزینه در بر داشــته‬ ‫در نشســت ســران کشــورهای آمریکایی‪ ،‬او گفــت زمان گشــودن فصلــی جدیــد بین دو و کوبــا نیــز در کل ‪ 1.1‬تریلیــون دالر در نیم‬ ‫قرن اخیر برای این معضل هزینه داده اســت‪.‬‬ ‫اعالم کــرد که مــی خواهد «روابــط آمریکا و کشــور فرا رســیده است‪.‬‬ ‫در ‪ 17‬اکتبــر جان کــری‪ ،‬وزیر امــور خارجه عــادی ســازی روابــط ایــن دو همســایه که‬ ‫کوبــا را در مســیری جدیــد قــرار دهــد‪».‬‬ ‫در مــاه آوریــل همان ســال نیــز نمایندگان آمریــکا‪ ،‬از کوبــا بــرای کمک به مبــارزه بین پــس از انقالب کوبا خصمانه شــده بــود‪ ،‬در‬ ‫آمریکایی و کوبایی گفت و گوهایی غیررسمی المللی بــا ویروس ابوال تشــکر کرد‪ .‬کاســترو حالــی اتفــاق می‌افتد که چریک اســطوره ای‬ ‫را بــه منظور تــاش بــرای از ســرگیری گفت نیــز همــکاری در ایــن زمینه را به واشــنگتن آمریکای جنوبی اســاس ایدئولــوژی خود را بر‬ ‫و گــو بین دو کشــور آغــاز کردند‪ .‬واشــنگتن پیشنهاد داد‪ .‬ســپس در سوم دسامبر واشنگتن دشمنی همیشــگی با ایاالت متحده ی آمریکا‬ ‫در مــاه می ‪ 2009‬از ســرگیری گفــت و گوها ذوب شــدن یــخ روابــط با کوبــا را بــه آزادی بنا نهــاده بود‪.‬‬ ‫دربــاره مهاجــرت را که از ســال ‪ 2003‬به حال گراس‪ ،‬پیمانــکار وزارت خارجــه آمریکا که به مشــهورترین عکســی کــه از چــه گــوارا‬ ‫تعلیق درآمده بود‪ ،‬پیشــنهاد کــرد و کوبا با آن اتهام جاسوسی در ســال ‪ 2009‬بازداشت شده گرفتــه شــده تصویری اســت که با چهــره ای‬ ‫بود‪ ،‬منوط کرد‪ .‬ســرانجام در ‪ 17‬دســامبر آلن نفوذناپذیر همراه با خشــم و رنج در مراســم‬ ‫موافقت کرد‪.‬‬ ‫سه سال بعد از آن‪ ،‬پاپ بندیکت شانزدهم در گــراس و ‪ 3‬جاســوس کوبایــی کــه در آمریکا یادبــود ‪ 100‬کوبایی که در انفجاری مشــکوک‬ ‫ســفر به هاوانا با اشــاره به تحریم‌های آمریکا زندانی بودند‪ ،‬آزاد شــدند‪ .‬پس از این اتفاقات کشــته شــدند‪ ،‬حاضر اســت‪ .‬کــوردا‪ ،‬عکاس‬ ‫علیــه کوبا‪ ،‬تدابیر اقتصادی محدودکننده را که باراک اوباما «فصلی جدیــد» در روابط آمریکا ایــن عکــس ماندگار گفتــه بــود در آن لحظه‬ ‫حالتــی از «تســلیم ناپذیری همیشــگی» در‬ ‫از خــارج به کوبا تحمیل شــده بــود‪ ،‬محکوم بــا کوبا را اعــام کرد‪.‬‬ ‫کــرد‪ .‬امــا اولیــن بارقه هــای امید بــه صلح ایــن فصل جدید پــس از دو ســال مذاکرات چهــره او دیــده که محو آن شــده بــود‪ .‬حاال‬ ‫زمانی در دل مردم کوبا روشــن شــد‪ ،‬که باراک محرمانــه بیــن ایــن دو کشــور در کانــادا با رائول کاســترو بیــش از نیم قرن بعــد از ثبت‬ ‫اوباما و رائول کاســترو در مراســم خاکسپاری میانجی گــری پاپ فرانســیس‪ ،‬رهبر کاتولیک ایــن تصویر‪ ،‬با دیــدن رنج زندگــی کوبایی ها‬ ‫نلســون ماندال در آفریقــای جنوبی با یکدیگر هــای جهان آغاز شــد‪ .‬ســرانجام مجلس کوبا خواســته با مذاکراتی اقتصاد کشور خود را در‬ ‫روز ‪ 19‬دســامبر با اجمــاع‪ ،‬توافقنامه مربوط مســری عقالنی قــرار دهد؛ آیــا این عقالنیت‬ ‫دست دادند‪.‬‬ ‫طی ســال ‪ 2014‬گرمای دســت دوســتی آنها به عادی ســازی روابط بین هاوانا و واشــنگتن بــا وجود برقــراری ارتبــاط با دشــمن دیرینه‪،‬‬ ‫بــه افزایــش و جدی تر شــدن تالش هــا برای را پــس از نیــم قــرن خصومــت بــه تصویب از همان مســیر تســلیم ناپذیری همیشــگی‬ ‫تجدیدنظــر در روابط دو کشــور انجامید‪ .‬در رســاند‪ .‬بنابر آمــار اتــاق بازرگانــی آمریکا و می‌گــذرد؟‬ ‫‪32Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬


‫مستقر کردن موشک های هســته ای شوروی‬ ‫در کشــور خود‪ ،‬بحران بزرگ «موشــکی کوبا»‬ ‫را بیــن آمریکا و اتحادیه جماهیر شــوروی در‬ ‫دوران جنگ ســرد ایجــاد کرد‪.‬‬ ‫این بحران ســرانجام به صــورت صلح آمیزی‬ ‫پایــان یافت و در ســال ‪ 1966‬کنگره ی آمریکا‬ ‫قانونــی را تصویــب کرد که بــه کوبایی هایی‬ ‫کــه‪ ‬غیر قانونــی بــه آمریکا مهاجــرت کرده‬ ‫بودنــد حــق پناهندگــی و مجــوز کارکــردن‬ ‫در خــاک آمریــکا را مــی داد‪ .‬در ســال ‪1977‬‬ ‫نیــز دفتر حافظ منافــع آمریــکا در هاوانا در‬ ‫دوران ریاســت جمهوری جیمــی کارتر افتتاح‬ ‫شــد‪ .‬کارتر ســعی کــرد تحریم ها علیــه کوبا‬ ‫را‪ ‬کاهــش دهد‪ .‬اما در عمل دشــمنی کوبا و‬ ‫آمریــکا به صلح نزدیک نشــد‪ .‬در ســال ‪1991‬‬ ‫با فروپاشــی اتحــاد جماهیر شــوروی اوضاع‬ ‫اقتصــادی کوبــا آشــفته تــر شــد و آمریکای‬ ‫همســایه نیز فشــارهای خود را تشــدید کرد‪.‬‬ ‫اگرچــه در ســال ‪ 1995‬توافق نامــه هایی در‬ ‫زمینــه های مهاجرت بین کوبــا و آمریکا امضا‬ ‫گردیــد‪ ،‬اما در ســال ‪ 1996‬تحریم های کوبا با‬ ‫قانون هلمــز‪ -‬برتون گســترش یافت‪.‬‬ ‫در ســال ‪ 2001‬نیز جرج دبلیــو بوش‪ ،‬رییس‬

‫‪31‬‬

‫‪‬‬

‫جمهوری ســابق آمریکا با محدود کردن ســفر‬ ‫بــه کوبــا و انتقال پــول به این کشــور تحریم‬ ‫علیه کوبــا را تقویت کــرد‪ .‬کوبا نیز در ســال‬ ‫‪ 2004‬پایــان معامــات تجاری خــود را با دالر‬ ‫اعــام کرد‪ .‬امــا کوبا طی ‪ 30‬ســال از دوره ‪54‬‬ ‫ســاله ی دشمنی با همســایه ی خود‪ ،‬با تکیه‬ ‫بر شــانه های تنومند شــوروی کمونیســت با‬ ‫تحریم های غرب دســت و پنجــه نرم می‌کرد‪.‬‬ ‫امــا زمانی که ایــن تکیه گاه با ســقوط اتحاد‬ ‫جماهیــر شــوروی فــرو ریخت‪ ،‬کوبــا ‪ %85‬از‬ ‫بــازار صــادرات اش‪ ،‬میلیاردهــا دالر کمــک‬ ‫ســاالنه ی شوروی و همچنین بخشش و کمک‬ ‫هــای نفتی و غذایی برادارن کمونیســت خود‬ ‫را از دســت داد‪ .‬‬ ‫پــس از آن‪ ،‬کوبا دوباره تــاش کرد تا حامیان‬ ‫جدیــدی پیدا کنــد و ایــن گونه بــود که پای‬ ‫کشــورهایی همچون چیــن و ونزوئالی هوگو‬ ‫چاوزی بــه کوبا باز شــد‪ ،‬اما باز هــم اقتصاد‬ ‫ویران این کشــور درمان نشــد‪ .‬کوبــا نیازمند‬ ‫اصالحــات اقتصادی کالن تری بــود‪ .‬به همین‬ ‫دلیــل تالش کــرد تــا درهایــش را روی اقتصاد‬ ‫لیبرالیســتی باز کند؛ بخش بســیار ناچیزی از‬ ‫اقتصــاد ایــن کشــور از جمله صنایع دســتی‪،‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫شــرکت هــای کوچــک و بخش کوچکــی از‬ ‫صنعت توریســم با هدف ورود دالر به کشور‬ ‫و افزایش ســرمایه گــذاری خارجی‪ ،‬خصوصی‬ ‫شــد‪ .‬به این ترتیب با ســرمایه هــای برزیلی‪،‬‬ ‫کوبا توانســت بنــدری بســازد که به کشــور‬ ‫کمک زیــادی کند‪.‬‬ ‫در مــاه های اخیر نیــز کوبا بــرای تصویب‬ ‫یک توافــق نامه ی همکاری بــا اتحادیه اروپا‬ ‫مذاکراتی را شــروع کرده است‪ .‬رائول کاسترو‪،‬‬ ‫بــرادر رهبر انقالبــی کوبا این گونه توانســت‬ ‫اقتصــاد کشــورش را بــا وجــود تحریــم های‬ ‫غــرب و اوضاع نابســامان زندگی مردم ســرپا‬ ‫نگــه دارد؛ تا زمانی که زنگ کلیســاها به صدا‬ ‫درآمــد و تدریس در مدارس بــرای پخش خبر‬ ‫عادی ســازی روابــط با آمریکا متوقف شــد‪.‬‬ ‫در خبری که ‪ 17‬دســامبر مطابق بــا ‪ 28‬آذر‬ ‫منتشر شــد‪ ،‬رؤسای جمهوری دو کشور خبر از‬ ‫عادی ســازی روابط با یکدیگــر دادند و باراک‬ ‫اوباما از این مســاله با عبارت «چمشگیرترین‬ ‫تغییرات در سیاســت آمریکا در بیش از پنجاه‬ ‫ســال اخیر» یــاد کرد‪ .‬امــا زمینه هــای بهبود‬ ‫روابــط ایــن دو کشــور و تغییر در سیاســت‬ ‫آمریکا از ســال ‪ 2008‬فراهم شــده بود‪ .‬یعنی‬

‫‪31Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫کوبا و آمریکا‪ ۵۴،‬سال پس از چه گوارا‬

‫آنکه چگــوارا‪ ،‬از کار داوطلبانه روزهای تعطیل‬ ‫یکشــنبه گرفته تا چرخش به سمت شوروی و‬ ‫بعدهــا چین برای نجات اقتصــاد کوبا را پیش‬ ‫گرفــت‪ ،‬رائول کاســترو برادر تندخــوی فیدل‬ ‫کاســترو و از مخالفان سرســخت چه‪ ،‬به سوی‬ ‫ایــاالت متحده چرخش کرد تــا کوبای با منش‬ ‫انقالبی به کوبــای با رفتــار دیپلماتیک تغییر‬ ‫کرده باشد‪.‬‬ ‫ایــاالت متحــده آمریکا تــا میانه هــای قرن‬ ‫بیســتم ‪ %90‬از معــادن‪ %50 ،‬از اراضی تجارت‬ ‫نیشــکر و دو ســوم از صــادرات کوبــا را در‬ ‫اختیارداشــت‪ ،‬اما پــس از انقالب ســال ‪1959‬‬ ‫و در پی سیاســت ملی کردن صنایــع در کوبا‬ ‫و مصادره ی ســرمایه های آمریکایــی‪ ،‬ایاالت‬ ‫متحــده صــادرات خــود را بــه ایــن کشــور‬ ‫متوقــف کرد‪.‬‬ ‫از ایــن تاریــخ بــه بعــد آمریکا همــواره به‬ ‫دنبال ســرنگونی حکومت کمونیســتی فیدل‬

‫‪ 54‬ســال قبل فیدل کاسترو در جلسه هیات‬ ‫دولــت بــرای تعیین رییــس بانک ملــی کوبا‬ ‫از حاضران پرســید‪« :‬بین شــما اکونومیســت‬ ‫(اقتصــاددان) هســت؟» چه گوارای ‪ 32‬ســاله‬ ‫فــوری دســتش را باال بــرد و کاســترو که جا‬ ‫خــورده بــود او را به عنــوان رییس بانک ملی‬ ‫منســوب کرد‪ .‬چند روز بعد فیدل کاســترو با‬ ‫تعجــب به چــه گوارا گفــت‪« :‬خبر نداشــتم‬ ‫اکونومیســت هســتیم» چه که جا خورده بود‬ ‫جــواب داد‪« :‬اکونومیســت؟! من فکــر کردم‬ ‫گفتید کمونیست!»‬ ‫بــه این ترتیــب و با یک ســوءتفاهم لفظی‪،‬‬ ‫محبــوب تریــن چریــک جهــان بــه مقامی‬ ‫رســید که نه ارتباطــی با رشــته تحصیلی اش‬ ‫داشــت‪ ،‬آن هم درســت در زمانــی که آمریکا‬ ‫موضعــی خصمانــه را بــا وضع تحریــم های‬ ‫سیاســی و اقتصادی نســبت به همســایه ی‬ ‫خــود پیــش گرفته بــود‪ .‬اما پنج دهــه پس از‬ ‫‪ 30‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫کاســترو بــود و بــرای ایــن کار از ابزارهــای‬ ‫گوناگونــی ماننــد تحریــک ضدانقــاب های‬ ‫داخلــی کوبا‪ ،‬حمله ی نظامی و تحریم ســود‬ ‫می جســت‪.‬‬ ‫در ســال ‪ 1961‬نخســتین تحریــم سیاســی‬ ‫آمریــکا علیــه کوبــا رقم خــورد و واشــنگتن‬ ‫روابــط دیپلماتیک با هاوانا را پــس از نزدیک‬ ‫شــدن انقالبیــون هــوادار فیدل کاســترو به‬ ‫اتحادیــه جماهیــر شــوروی‪ ،‬قطــع کــرد‪ .‬در‬ ‫آوریل همان ســال نیز تالش بــرای پیاده کردن‬ ‫تبعیدی هــای کوبایی تحت حمایــت آمریکا‬ ‫در خلیج خوک ها با شکســت رو به رو شــد‪.‬‬ ‫یک ســال بعد در ماه فوریه‪ ،‬جــان اف کندی‬ ‫رییــس جمهوری وقت آمریکا‪ ،‬بــرای اولین بار‬ ‫تحریم هایی تجاری علیه همســایه ی دریایی‬ ‫خــود وضع کرد‪ .‬اما کوبا کــه روی کمک برادر‬ ‫کمونیســت خــود حســاب مــی کــرد‪ ،‬بیمی‬ ‫بــه خــود راه نــداد و در اکتبر همان ســال با‬

‫‪30Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫دوران كودكــی مــن بودند که فیلم‌های‌شــان را می‌دیدم و‬ ‫خیلــی لذت می‌بردم‪ .‬خــودم را جای آنها می‌گذاشــتم و با‬ ‫همان‌هــا بود كه عشــق بــه بازیگری در من جــان گرفت‪.‬‬ ‫هنوز هم گاهی كارهای كالســیك را می‌بینــم؛ اما در مورد‬ ‫فیلم‌هــای قدیمی خودم خیلــی با دلتنگی جلــو می‌روم؛‬ ‫چون همه‌اش خاطره اســت و دلــم می‌گیرد‪.‬‬ ‫هر بــار هم كــه كاری را می‌بینم‪ ،‬گریــه‌ام می‌گیرد‪ ،‬برای‬ ‫دوســتان هنرمندی كه دیگر میان ما نیســتند‪.‬‬

‫آن ســال‌ها حتی بعضــی از فیلم‌های‬ ‫خــودم را هــم نمی‌دیدم‪ ،‬چه برســد‬ ‫بخواهــم بــروم فیلم بازیگــران دیگر‬ ‫را ببینــم؛ البتــه این ماجرا بــه بعد از‬ ‫معروف شــدنم برمی‌گردد‪ .‬تــا قبل از‬ ‫آن عاشــق فیلم دیدن بــودم‪ .‬بعد از‬ ‫شهرت واقعا نمی‌شــد به سینما رفت؛‬ ‫چون عالقه‌مندی مردم و ازدحام‌شــان‬ ‫اجــازه نمــی‌داد‪ .‬آن اوایل چنــد تا كار‬ ‫را همــراه مردم در ســینما دیدم؛ البته‬ ‫هنوز چهره نشــده بودم‪.‬‬ ‫متاســفانه امكانات حاضر مانند پخش خانگی و ســی‌دی‬ ‫هــم نبود‪ .‬باید آپــارات می‌آوردیم و كلی مكافات داشــت‪.‬‬

‫مردی برای سنت‌های ایرانی‬ ‫دل دل‌كنــدن از ایــن خــاك را نــدارم‪ .‬من مــال همین‌جا‬ ‫هســتم‪ .‬مال همین ســنت‌ها كه كم‌كــم دارد فراموش هم‬ ‫می‌شــود‪ .‬من متعلق بــه همین جامعه‌ای هســتم كه هر‬ ‫شــب جمعه خیرات می‌كنند‪ .‬برای همین آدم‌هایی كه هر‬ ‫بــار مرا در خیابــان می‌بینند انگار عضوی از خانواده‌شــان‬ ‫را دیده‌اند‪ .‬همین نســلی كه كارهای مــرا در زمان خودش‬ ‫ندیده‌انــد و مــرا با ســی‌دی و‪ . . .‬شــناخته‌اند؛ امــا با من‬ ‫هســتند و به من دلگرمی می‌دهند‪ .‬من بــرای زندگی دور‬ ‫از وطن ســاخته نشده‌ام‪.‬‬ ‫سینما و الل ‌هزار یا امجدیه و فوتبال‬ ‫زندگــی ما در یك ســادگی جذابی می‌گذشــت‪ .‬مثل حاال‬ ‫نبــود كه بچه‌ها پدر و مادرشــان را برای خواسته‌های‌شــان‬ ‫بــه تــوپ ببندند‪ .‬یــك تهــران كوچك بــود و یــك تعداد‬ ‫جوان عشــق لوطی و معرفت به خــرج دادن‪ .‬خیابان‌های‬ ‫اســتانبول و الل ‌هزار پرخاطره‌ترین خیابان‌هــای تهران برای‬ ‫من اســت‪ .‬هنوز هــم عالقه‌مندم كه خیابان‌هــا و كوچ ‌ه را‬ ‫بشناســم‪ ،‬اما تهران آنقدر تغییر كرده اســت كه نمی‌توانم‬ ‫وصفش كنــم و بعضی‌جا‌هــا را گم می‌كنم‪ .‬اللــ ‌هزار محل‬ ‫گــردش و تفریح بود‪ .‬ســینما‌ها در این خیابــان بود‪ .‬صبح‌‬ ‫بچه‌هــا از مدرســ ‌ه فــرار می‌كردنــد و می‌آمدنــد در این‬ ‫خیابان پرســه می‌زدند‪ .‬در شــب‌های جمعه هم ســئانس‬ ‫‪ ۶-۸‬شــب مخصوصا در زمســتان‌ها با اقبال خوبی روبه‌رو‬ ‫بود‪ .‬یــا اینكه امجدیه می‌رفتند برای تماشــای مســابقات‬ ‫فوتبــال‪ .‬اگر فوتبال نبود به كوهنوردی می‌رفتیم‪ .‬راســتش‬ ‫‪29‬‬

‫‪‬‬

‫من مال همین نسلی هستم كه كارهای مرا در زمان‬ ‫خودش ندیده‌اند اما با من هستند‪ .‬من برای زندگی‬ ‫دور از وطن ساخته نشده‌ام‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪29Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بــا همیــن وضعیت هنوز هــم تا چند وقت پیش پشــت‬ ‫ماشــین می‌نشستم‪ .‬كال از ســفر و جاده لذت می‌برم‪ .‬سفر‬ ‫را هم با ماشــین دوســت دارم‪ ،‬نه با ترن و هواپیما‪ .‬بعضی‬ ‫افــراد ســوار اتومبیــل كه می‌شــوند‪ ،‬بــه قول خودشــان‬ ‫می‌كوبند و ســه ســوت می‌روند رشــت؛ در حالی كه خود‬ ‫مسیر هم جزو مســافرت است‪.‬‬

‫خــودم عالقه زیادی به بچه داشــتم‪ .‬خانواده هم دوســت‬ ‫داشــتند تك‌پسرشــان زودتر داماد بشــود‪ .‬البته یــك برادر‬ ‫ناتنی هم دارم‪ .‬اساســاً به زندگی خانوادگی عالقه داشــتم و‬ ‫بــرای همین خیلی زود ازدواج كردم‪ .‬یعنی هنوز ‪ 22‬ســالم‬ ‫تمام نشــده بود كه ازدواج كــردم‪ .‬دو‪ ،‬ســه كار بازی كرده‬ ‫بــودم كــه وارد زندگی متاهلی شــدم‪ .‬به هر حــال ازدواج‬ ‫هم بخشی از زندگی اســت و من از زندگی مشتركم خیلی‬ ‫راضی هستم‪.‬‬

‫انتظار از برچسب مردانگی‬ ‫آن ســال‌ها كاراكترهایی كــه بازی می‌كــردم‪ ،‬ویژگی‌های‬ ‫یــك جوانمرد را داشــتند و این خصوصیــات در هر لباس و‬ ‫نقشی به نوعی خودش را نشــان می‌داد‪ .‬حتی در امیركبیر‬ ‫هــم این نمود را داشــت؛ همان‌طــور كه در غــام‌ژاندارم‬ ‫هــم بود‪ .‬این مســاله باعث شــده بــود حتــی در زندگی‬ ‫واقعی هم شــبیه آنها رفتار كنم‪ .‬نه اینكه مانند آنها باشــم‬ ‫بلكــه صفات خــوب مردانگی را حفظ كنــم‪ .‬از من انتظار‬ ‫داشــتند كه همیشــه مردانگی به خرج بدهــم؛ چون مردم‬ ‫دوســت دارند ســینما و واقعیت را یكی بدانند‪ .‬شاید عالقه‬ ‫شــخصی هــم بود كــه وقتــی این نــوع نقشــها را به من‬ ‫دادند و با برچســب مردانگی روبه‌رو شــدم‪ ،‬دلم نخواست‬ ‫آن را رها كنم‪.‬‬ ‫سفر فقط با اتومبیل‬ ‫تا خســته می‌شــوم‪ ،‬ســوار ماشین می‌شــوم و به چالوس‬ ‫مــی‌روم‪ .‬من خیلی به ســفر كــردن عالقه دارم‪ .‬هر كســی‬ ‫یــك بار با اتومبیل از اروپا به تهران بیاید خســته می‌شــود؛‬ ‫من ‪15‬بار مســیر اروپا به ایران را با اتومبیل آمدم‪ .‬راســتش‬ ‫بــه علت كمــردرد و پــادرد نمی‌توانم زیــاد راه بــروم؛ اما‬ ‫‌كم‬ ‫در كم‬ ‫مرا كه‬ ‫ت‌ها‬ ‫همین سن‬ ‫هستم‪ .‬مال‬ ‫مالهمین‬ ‫منمال‬ ‫من‬ ‫زمان‬ ‫كارهای‬ ‫هستم كه‬ ‫همین‌جانسلی‬ ‫برایهمین‬ ‫متعلق به‬ ‫‌شود‪ .‬من‬ ‫‌اندهم‬ ‫فراموش‬ ‫دارد‬ ‫زندگی‬ ‫هستند‪ .‬من‬ ‫امامبایمن‬ ‫خودش ندیده‬ ‫خیرات می‌كنند‪.‬‬ ‫جمعه‬ ‫وطنشب‬ ‫كه هر‬ ‫نشده‌ام‪.‬‬ ‫ساخته‬ ‫هستماز‬ ‫جامعه‌ای دور‬ ‫‪28‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫عادت به مطالعه از پنجم دبستان‬ ‫مطالعــه‪ ،‬مونــس من در تمام ســال‌های زندگــی‌ام بوده‬ ‫اســت‪ .‬در كتابخانــه‌ام حــدود ‪ 3000‬جلد كتــاب دارم‪ .‬نه‬ ‫اینكه دكور باشــند بلكه همه آنهــا را خوانده‌ام و بعضی‌ها‬ ‫را هــم چنــد بار مطالعه کــرده‌ام‪ .‬از كالس پنجم دبســتان‬ ‫این عــادت را دارم‪ .‬آن وقت‌ها شــبی ‪ 10‬شــاهی كتاب‌ها‬ ‫را از یــك كتابفروشــی در خیابــان شــاه‌آباد كرایه می‌كردم‬ ‫و می‌خوانــدم‪ .‬یادم هســت چقــدر از خواندن كتاب‌هایی‬ ‫ماننــد «قلعه المــوت» و «كنــت مونت كریســتو» لذت‬ ‫می‌بــردم‪ .‬یادم هســت حتــی در خیابان كــه راه می‌رفتم‪،‬‬ ‫كتــاب دســتم بــود و می‌خواندم‪ .‬بــه تاریــخ دوره قاجار‬ ‫بســیار عالقه‌مند بــودم و در ایــن چند ســال اخیر خیلی‬ ‫كتاب‌هــا را در ایــن زمینه مطالعــه كرده‌ام‪.‬‬ ‫آزار تنهایی سال‌های بدون دوست‬

‫گاهــی به قطعــه هنرمندان ســر می‌زنم و با دوســتانم‬ ‫صحبت می‌كنم‪ .‬راســتش این روزها احســاس می‌كنم دور‬ ‫و بــرم خلــوت شــده و این تنهایــی آزارم می‌دهــد‪ .‬وقتی‬ ‫از قطعــه هنرمندان بهشــت‌زهرا برمی‌گردم‪ ،‬مــدام به این‬ ‫فكــر می‌كنم كه هر ســال چقــدر تنهاتر می‌شــوم و همه‬ ‫رفته‌انــد‪ .‬خدا را شــكر كه هنوز دوســتانی مانند وحدت و‬ ‫همایــون و خانم بنایی و‪ . . .‬هســتند كه بودنشــان به من‬ ‫دلگرمــی می‌دهد‪.‬‬

‫جان وین و براندو‪ ،‬قهرمان‌های كودكی‬ ‫گریگوری پــك‪ ،‬جان ویــن و مارلون برانــدو قهرمان‌های‬

‫‪28Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫زندگی‌تــان با چــه آدم‌هایی روبه‌رو شــوید یا‬ ‫چــه اتف‌اق‌هایــی برای‌تان پیش بیایــد‪ .‬گاهی‬ ‫ایــن اتفاق‌هــا و برخوردها اصال زندگی شــما‬ ‫را كال عــوض می‌كننــد و از شــما آدم دیگری‬ ‫می‌ســازند‪ .‬بــرای مــن زمینه عالقه‌منــدی به‬ ‫بازیگــری بــود؛ امــا چــون موقعیتــش پیش‬ ‫نیامــده بــود بــه دنبــال ورزش رفتــم و تمام‬ ‫حواســم پی ورزش بود‪ .‬وقتــی این اتفاق افتاد‬ ‫كه بتوانم وارد سینما شــوم و جادوی آن مرا از‬ ‫ورزش جــدا كرد‪.‬‬

‫مدیون بودن یك معلم ورزش‬ ‫بعد از ورود به ســینما دیگر به آن شــكل به‬ ‫ســمت ورزش برنگشــتم؛ اما ارتباطم با ورزش‬ ‫قطع نشــد؛ مثال ســال‌ها دبیــر ورزش و مدیر‬ ‫تربیت‌بدنی ناحیه ‪ 9‬بودم‪ .‬عالقــه‌ام به ورزش‬ ‫هــم هرگــز از بین نرفــت‪ .‬بهترین دوســتانم‬ ‫از كادرهای ورزشــی گذشــته ماننــد قهرمانان‬ ‫كشــتی و بوكس هستند‪ .‬ورزش همچنان مورد‬ ‫عالقــه و احترام من اســت‪ .‬حتی عضو انجمن‬ ‫پیشكســوت‌های ورزش ایران هســتم‪ .‬راستش‬ ‫عالقه‌ای باطنی بــه ورزش دارم و یك‌جورهایی‬ ‫به آن مدیون هم هســتم؛ چون ورزش بود كه‬ ‫مرا به ســینما كشاند‪.‬‬

‫اســت‪ .‬مــن خــودم در كارهایــی كــه بــازی‬ ‫می‌كــردم بــه خاطــر توانایی شــخصی‌ام در‬ ‫كوهنــوردی‪ ،‬اسب‌ســواری‪ ،‬فوتبال و كشــتی‬ ‫می‌توانســتم نقش‌هــای مختلفــی را ایفا كنم‬ ‫و بــدن آمــاده‌ای بــرای صحنه‌های اكشــن و‬ ‫پربرخورد داشــتم‪ .‬حتی انرژی زیادی داشــتم‬ ‫و خســتگی‌ناپذیر بودم؛ تا جایــی كه در دوران‬ ‫پركاری‌ام صبح ســر یك فیلم و شــب سر فیلم‬ ‫دیگــر بودم‪ .‬در نوجوانی اســكی زیاد می‌رفتم‬ ‫و از بچگــی چــون پــدرم در ماموریــت بــود‬ ‫ســواری هم می‌كردم و در دانشــگاه افســری‬ ‫در رشــته ســواری شــاگرد اول می‌شدم‪.‬‬

‫نمایش‌بازی با بچه‌های فامیل‬ ‫عشــق به ســینما را از پدرم دارم‪ .‬آن ســال‌ها‬ ‫در خیابــان ســیروس پدرم با چند تــا از قوم و‬ ‫خویش‌ها ســینمایی را ‌ه انداختــه بودند كه ما‬ ‫هــم گاهی بــا بچه‌های همســن و ســال‌مان‬ ‫در فامیــل می‌رفتیم و كارهایــی را می‌دیدیم‪.‬‬ ‫حتــی گاهــی هــم در خانــه خودمــان مثال‬ ‫نمایــش بــازی می‌كردیــم‪ .‬اینها بــود و كمك‬ ‫می‌كــرد تا عالقــه من بــه بازیگری بیشــتر و‬ ‫بیشــتر بشود‪ .‬‬ ‫خرید تلویزیون بعد از سربازی‬ ‫بچه كــه بودیم در خانه تلویزیون نداشــتیم‬ ‫و تلویزیــون بعــد از آنكه من چنــد كار بازی‬

‫شاگرد اول سواركاری‬ ‫در كار ســینما آمادگــی بدنــی بســیار مهم‬ ‫‪ 27‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫كــردم‪ ،‬وارد خانه‌ها شــد‪ .‬یادم هســت بعد از‬ ‫ســربازی بود كه رفتم بهارســتان پیش یكی از‬ ‫دوســتانم و یــك تلویزیون خریــدم و به خانه‬ ‫آوردم‪ .‬بــرای دیدن فیلم‌ها به ســینما می‌رفتم‬ ‫و به خاطــر همین اول با تصاویــر پرده بزرگ‬ ‫آشنا شــده بودم‪.‬‬

‫زیبایی عشق بعد از ‪ 80‬سالگی‬ ‫‪ ‬عشــق اتفاق قشــنگی اســت‪ .‬وقتی شــما‬ ‫عاشــق چیــزی یــا كســی باشــید‪ ،‬توقــع و‬ ‫انتظارات‌تــان هم كــم می‌شــود و همین كه‬ ‫عاشــق هســتید‪ ،‬برای‌تــان كافی اســت‪ .‬من‬ ‫عاشــق ســینما بودم و لزومی نداشــت كه از‬ ‫آن چیــزی بخواهــم؛ امــا واقعیت این اســت‬ ‫كه ســینما همــه چیز به مــن داد‪ .‬من بیش از‬ ‫‪ 80‬ســال دارم و ‪ 60‬ســال اســت در این سینما‬ ‫هســتم‪ .‬حتــی با وجــودی كــه ســال‌ها كار‬ ‫نكــردم‪ ،‬اما وقتی مــردم مــرا می‌بینند طوری‬ ‫رفتــار می‌كننــد كــه من شــرمنده می‌شــوم‪.‬‬ ‫واقعــا چنین گنجینه‌ای را چطور می‌توانســتم‬ ‫پیــدا كنم؟ مــن باید روزی هزار بــار خدا را به‬ ‫خاطر این مســئله شــكر كنم‪ .‬ســینما در ازای‬ ‫ایــن گنجینه با ارزشــی كه به مــن داد‪ ،‬چیزی‬ ‫از مــن نگرفت‪.‬‬ ‫دامادی در سن كم‬ ‫من تك‌فرزنــد بودم و شــاید به همین علت‬

‫‪27Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫تیتر‬ ‫ناصر خان‪ ،‬قالب و شمایل مرد در سینمای ایران‬ ‫ناصر ملک مطیعی‪ :‬من هیچ‌وقت سمت این نرفتم كه از اسم مستعار در بازیگری‬ ‫استفاده كنم و حتی در بعضی از فیلم‌هایی كه بازی داشتم‪ ،‬اسم كاراكترم ناصر بود‬ ‫واقعــا بعید اســت كســی ملك‌مطیعــی را‬ ‫نشناســد؛ واقعا بعید است كسی ملك‌مطیعی‬ ‫را نشناســد؛ حتی اگر از كنار ســالن سینما هم‬ ‫رد نشــده باشــید یا حركات چشــم و ابروی او‬ ‫را در كلوزآپ‌هــای بــه یاد ماندنــی‌اش ندیده‬ ‫باشــید‪ ،‬دســت‌كم نــام ناصرخــان حتمــا به‬ ‫گوش‌تــان خورده اســت‪.‬‬ ‫برترینهــا بــه نقــل از مجله زندگــی ایده آل‬ ‫مینویســد ســتاره‌ای كه قالب و شــمایل مرد‬ ‫ســینمای ایران را برای ســه دهــه متحول كرد‬ ‫و بــا كارهایــی چون قیصر و طوقــی در تاریخ‬ ‫ســینما جاودانه شــد‪ .‬او كه در ســال ‪ 1309‬در‬ ‫تهــران متولد شــده این بخــت را یافت تا پس‬ ‫از ســال‌ها دوری از ســینما نقشــی را در فیلم‬ ‫نقــش نگار ســاخته علی عطشــانی ایفا كند‪.‬‬

‫غیرعــادی اســت‪ .‬اینكــه بــا نســلی روبه‌رو‬ ‫هســتم كه طی ‪ 36‬ســالی كه من در ســینما‬ ‫حضور نداشــتم بــه دنیــا آمده‌اند‪ ،‬امــا ابراز‬ ‫محبــت می‌كنند‪ ،‬برایــم حــس فوق‌العاده‌ای‬ ‫ایجاد كرده اســت‪.‬‬

‫شاید چون با موسیقی هیچ برخوردی نداشتم‪،‬‬ ‫بــه ســمت آن نرفتم‪ ،‬نــه اینكه از موســیقی‬ ‫خوشــم نمی‌آمد‪ .‬البته آن ســال‌ها خیلی باب‬ ‫نبود بازیگرها به ســمت خوانندگی بروند؛ اما‬ ‫برعكســش بارها اتفاق افتــاده بود‪.‬‬

‫شهرت بدون تغییر اسم‬ ‫من هیچ‌وقت ســمت این نرفتم كه از اســم‬ ‫مســتعار در بازیگــری اســتفاده كنــم و حتی‬ ‫در بعضــی از فیلم‌هایــی كــه بازی داشــتم‪،‬‬ ‫اســم كاراكتــرم ناصر بــود‪ .‬ســینما و بازیگری‬ ‫در آن ســال‌ها خیلــی رایج نبود و هر كســی‬ ‫نمی‌توانســت وارد شــود‪ .‬آمــدن بــه ســینما‬ ‫خودش كلــی افتخار بود‪ .‬وقتــی وارد بازیگری‬ ‫می‌شــدی‪ ،‬دوست داشتی همه تو را بشناسند‪.‬‬ ‫دیگر لزومی نداشــت اسمت را عوض كنی‪ .‬آن‬ ‫وقت‌ها تهــران خیلی كوچــك و جمعیت هم‬ ‫كم بود‪ .‬بیشــتر دلم می‌خواست مرا بشناسند‬ ‫و اســمم را بدانند‪ .‬اســم خــودم را بدانند‪ ،‬نه‬ ‫اســمی كه حالت هنری و مســتعار دارد‪.‬‬

‫مسیر هموار حتی بدون استعداد‬ ‫عاشــق ســینما و بازیگری بــودم‪ .‬خیلی هم‬ ‫دوســت داشــتم بازیگر بشــوم؛ اما زمینه مثل‬ ‫حــاال فراهم نبود كه راحت بشــود وارد فضای‬ ‫سینما شــد‪ .‬آن ســال‌ها تعداد فیلم‌هایی هم‬ ‫كه ســاخته می‌شــد‪ ،‬بســیار كم بود و فرصت‬ ‫زیــادی بــرای انتخاب كــردن نداشــتید‪ .‬اصال‬ ‫معیــاری هم بــرای انتخــاب وجود نداشــت‪.‬‬ ‫همین كــه در كاری بــازی می‌كردیــد و مردم‬ ‫شــما را می‌پســندیدند‪ ،‬ایــن احتمــال بود كه‬ ‫كار بعدی را پیشــنهاد بدهند‪ .‬گاهی حتی فرد‬ ‫اســتعداد الزم را هم نداشــت؛ امــا خب چون‬ ‫مــردم او را پســندیده بودنــد‪ ،‬مســیر برایش‬ ‫هموار می‌شــد‪.‬‬

‫‪ 36‬سال محبوبیت‬ ‫جالــب اســت كــه بعــد از این همه ســال‪،‬‬ ‫نگرانی‌ام بابت محبوبیت بیشــتر است؛ وگرنه‬ ‫آن ســال‌ها كه یكی از ســتاره‌ها و در اوج كار‬ ‫و شــهرت بودم همــه چیز برایــم دیگر عادی‬ ‫مالقات شانسی با آدم‌های مهم‬ ‫شــده بود‪ .‬راســتش محبوبیت و شهرتم در آن فرصتی برای برخورد با موسیقی‬ ‫ســال‌ها مدت زیادی طول كشیده بود و دیگر مــن از ســمت ورزش بــه ســینما آمــدم‪ .‬بــه نظــرم شــانس و موقعیت مناســب در‬ ‫معمولــی بــود؛ اما حــاال برایــم یك‌جورهایی یك‌جورهایــی بــا این پدیــده‪ ،‬برخــورد كردم‪ .‬زندگــی بســیار موثر اســت؛ اینكه در مســیر‬ ‫‪26Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬ ‫‪ 26‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬


‫‪25‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪25Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫با بنیاد آینه بیشترآشنا شویم‬

‫بنیاد خیریه داریوش چه کاری‬ ‫انجام میدهد؟‬ ‫پویایی و هدفمندی یک سازمان بر پایه فلسفه‪ ،‬ارزش‌ها‪،‬‬ ‫بینش و اهداف پایه گذار آن اســتوار می باشــد‪ .‬داریوش‬ ‫اقبالــی ‪ ،‬هنرمنــد و فعال اجتماعی سرشــناس در جامعه‬ ‫ایرانی و محبوب ســه نســل بنیــاد آینه را در آســتانه پا‬ ‫نهــادن به دنیای بهبودی در ســال ‪ ۲۰۰۰‬پایه گذاری کرد‪.‬‬ ‫بنیاد آینه ســازمانی اســت غیــر انتفاعی که بیــش از‪۱۴‬‬ ‫ســال پیــش بطور رســمی آغاز بــه فعالیت نمــود‪ .‬هدف‬ ‫بنیــاد آینــه آگاهــی‪ ،‬آمــوزش و پیشــگیری در رابطــه با‬ ‫آســیب‌های اجتماعــی‪ ،‬بخصوص مادر آســیب ها‪ :‬بیماری‬ ‫اعتیاد می‌باشــد‪.‬‬ ‫انــکار یکــی از مقوله هــای اساســی بازدارنــده بیمار از‬ ‫دســت یافتن به بهبودی اســت و بســیاری از آنــان که با‬ ‫ماهیــت ایــن بیماری آشــنایی ندارند ممکن اســت تصور‬ ‫کنند که تنها کســانی با بیماری اعتیاد دســت به گریبانند‬ ‫کــه از مواد مخدر و یا محرک اســتفاده میکند‪ .‬متأســفانه‬ ‫بیماری اعتیاد بــا چنگال های مرگبارش کل افــراد خانواده‬ ‫و عزیــزان یــک بیمار را احاطــه می نماید‪.‬‬ ‫امــروز جامعــه جهانــی مــی بایســت بیــش از پیش از‬ ‫ماهیت آســیب هایی که در کمین ســامت‪ ،‬خوشبختی و‬ ‫آزادی مردم در کمین نشســته اند آگاهی الزم داشته باشد‪.‬‬ ‫در عصری به ســر مــی بریم که بیمــاری‪ ،‬توهــم‪ ،‬اعتیاد‪،‬‬ ‫افسردگی‪ ،‬خشــونت و تنفر در سراسر جهان هستی لحظه‬ ‫به لحظــه قربانــی میگیرد‪ .‬براســتی تصور میکنیــد چرا؟‬ ‫بخاطر ما انســان ها‪...‬‬ ‫ممکن اســت شــما نقش خود را در این آشفته بازار انکار‬ ‫کنید‪ .‬اما‪ ،‬همه ما بخشــی از این جامعه جهانی می‌باشــیم‬ ‫و لــذا نمیتوانیم مســئولیت خــود را در برابر ســامت آن‬ ‫انکار نماییم‪ .‬نمیتوان ناظــران خاموش ماند‪.‬‬ ‫رســیدن به جامعه‌ای ســالم مســتلزم عزمی همگانی و‬ ‫مداوم می‌باشــد‪.‬‬

‫بله ما میتوانیم‪....‬‬ ‫بنیاد آینه بر آنســت که در قدم اول‪،‬‬ ‫جامعه در بند را با ماهیت آســیب‌های‬ ‫اجتماعــی‪ ،‬بخصــوص بیمــاری مزمن‪،‬‬ ‫پیشــرونده و کشــنده اعتیاد و عوارض‬ ‫آن آشــنا کــرده و فرهنــگ همدلــی و‬ ‫همزبانــی را نهادینه ســازد چرا که تنها‬ ‫با حرکتی مکمل و با عشــقی بال عوض‬ ‫است که میتوان در جستجوی جامعه‌ای‬ ‫ســالم موفق شــد‪ .‬آینه با تشــویق پایه‬ ‫‪24‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫گــذاری یک مثلث ســامت که متشــکل از ســازمان‌های‬ ‫غیر انتفاعی ســالم‪ ،‬رسانه های مســئول و خود مردم باشد‬ ‫امیــد دارد کــه بر زخم هــای جامعه آگاهانــه مرهم بوده‬ ‫و بــا همیــاری همگان در دســتیابی به آرامش‪ ،‬آســایش و‬ ‫حقوق انســان‌ها کوشــا باشد‪.‬‬

‫مؤلفه‌های پروژه گسترش آگاهی و خرد چیست؟‬ ‫• تشــویق یــک حرکــت انساندوســتانه و هدفمند برای‬ ‫رســیدن به جامعه ای ســالم‬ ‫• پرورش حــس خدمتگذاری و هدفمند بــودن در آینده‬ ‫سازان‬ ‫• برانگیختــن این حــس که مــا میتوانیم تغییــرات را از‬ ‫خودمان آغــاز کنیم‬ ‫• گســترش آگاهی در جامعــه و توانمند ســاختن آن در‬ ‫مرهم‌گــذار بودن‬ ‫• حمایت از قشــر جوان و نوجوان در مقابل آسیب های‬ ‫اجتماعی بخصوص بیماری اعتیاد‬ ‫• ارائه پیشگیری و راهکار ها در رابطه با آسیب ها‬ ‫• برداشتن موانعی که باعث فقدان آگاهی می شوند‬ ‫• تشــویق همکاری و همدلی از سوی نهادهای مردمی و‬ ‫ســازمان های غیر انتفاعی سالم‬ ‫• تحقیق و بررســی جدید ترین راهکارهــای علمی برای‬ ‫مقابله با آســیب ها بخصــوص در مدارس‬ ‫دانایی توانایی است‬ ‫بنیاد آینه در طول فعالیت خود ســعی بر این داشــته که‬ ‫بــا ارائه کنفرانس ها و ســخنرانی های آموزشــی رایگان‪ ،‬و‬ ‫پایــه گذاری تارنماهای آگاهی دهنده جامعه را در سراســر‬ ‫جهان با آگاهی‪ ،‬آموزش و پیشــگیری توانمند ســازد‪.‬‬ ‫نمیتوان ناظران خاموش ماند‪.‬‬

‫رسیدن به جامعه‌ای سالم مستلزم‬

‫عزمی همگانی و مداوم می‌باشد‪.‬‬

‫بیاییم با هم و در کنار هم باور کنیم‬ ‫که نیروی آدمی بی کران است‬ ‫باور کنیم هیچ کاری از اراده ما خارج نیست‬ ‫باور کنیم خورشید بخاطر ما طلوع می کند‬ ‫باور کنیم الیق بودن هستیم‬ ‫باور کنیم که اکنون مهمترین لحظه است‬ ‫باور کنیم که ما هم میتوانیم‬ ‫باور کنیم که آزادی و عدالت حق ماست‬ ‫باور کنیم که قدرت عشق همه چیز را ممکن می‌سازد‬

‫‪www.ayeneh.org‬‬

‫‪24Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫وجود آن که درخواســت پناهندگی شــان‬ ‫رد شــده همچنان از بازگشت به ایران سر‬ ‫باز مــی زنند‪.‬‬ ‫طبــق آمــار بیشــتر ایرانی هایــی که به‬ ‫صورت قانونــی به اســترالیا مهاجرت می‬ ‫کننــد افــرادی متخصــص و تحصیلکــرده‬ ‫هســتند‪ .‬این افــراد عمدتــاً در ملبورن و‬ ‫ســایر شــهرهای بزرگ اســترالیا ساکن می‬ ‫شــوند ولی آنهایی که به طــور غیرقانونی‬ ‫قصد ســاختن زندگی در اســترالیا را دارند‬ ‫طبــق گفتــه دولــت اســترالیا کــه طرح‬ ‫امنیــت مــرزی را توســط نیروهــای نظامی خود بــه اجرا‬ ‫درآورده اســت‪ ،‬هیــچ گاه موفــق بــه ورود به این کشــور‬ ‫نخواهند شــد‪.‬‬ ‫با توجه به اظهارات مســئوالن ایرانی و اســترالیایی‪ ،‬حال‬ ‫این پناهجویان هســتند کــه باید بین انتظــاری نامحدود‬ ‫برای بررســی وضعیت شان از ســوی استرالیا و بازگشت به‬ ‫کشورشان دســت به انتخاب بزنند‪.‬‬ ‫این در حالی اســت که حسن قشــقاوی معاون پارلمانی‪،‬‬ ‫کنســولی و امــور ایرانیــان وزیــر خارجه ایران در ششــم‬ ‫اسفند ســال گذشــته از طرح تســهیل ورود ایرانیان خارج‬ ‫از کشــور خبر داد‪.‬‬ ‫او تصویب طرح تســهیل ورود ایرانیان خارج از کشــور را‬

‫‪23‬‬

‫‪‬‬

‫از دســتورات اکیــد روحانی‪ ،‬رییس جمهور دانســت که به‬ ‫واســطه جلسات نهادهای ذیربط با مشــارکت وزارت امور‬ ‫خارجه به تصویب رســیده است‪.‬‬ ‫قشــقاوی همچنیــن تاکید کرد کــه همه ایرانیــان خارج‬ ‫از کشــور بــا مراجعه بــه نمایندگــی هــای وزارت خارجه‬ ‫می‌توانند درخواســت گذرنامه یا برگــه جایگزین برای ورود‬ ‫به ایران داشــته باشــند و بدون توجه به اسناد اقامتی‪ ،‬آنها‬ ‫می تواننــد برگه ورود ارائه دهند و به محض آنکه ســندی‬ ‫از ســوی فرد که نشــانه ایرانی بودن او باشــد ارائه شــود‪،‬‬ ‫نمایندگان ما موظف هســتند گذرنامه یا اســناد مطابق با‬ ‫آن را ارائــه دهند‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪23Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫بازگشت شــهروندان ایرانی مذاکره خواهیم کرد‪».‬‬

‫قصه از کجا شروع شد؟‬ ‫از حدود دو ســال پیــش بود که ســختگیری های دولت‬ ‫اســترالیا برای اخذ پناهندگی به مهاجــران غیرقانونی آغاز‬ ‫شــد و روز به روز به روند ســختگیری ها اضافه شد‪ .‬از آن‬ ‫زمان تاکنون دولت اســترالیا پناهنده ها را به کشــور خود‬ ‫راه نــداده و آنهــا در اردوگاه های مهاجران واقع در مانوس‪،‬‬ ‫جزایر نائورو‪ ،‬پاپوا گینه نــو و ‪ ...‬نگاهداری می‬ ‫شوند‪.‬‬ ‫شــرایط نامناســب نگاهداری ایــن مهاجران‬ ‫اعتــراض هــای زیادی بــه همراه داشــته و هر‬ ‫از گاهــی خبرهــای ناراحت کننده از شــرایط‬ ‫پناهجویــان بــه گوش می رســد‪ .‬یکــی از این‬ ‫پناهجویــان کــه پنج ســال پیش ایــران را ترک‬ ‫کــرده بود تاکنون چندین بــار تقاضا پناهندگی‬ ‫اش رد شــده است‪.‬‬

‫کرد و گفته می شــود وضعیت پناهجویــان ایرانی یکی از‬ ‫محورهــای گفتگــوی او با مقــام های ایــران بود‪».‬‬ ‫نخســت وزیر اســترالیا به خبرنگاران گفت‪« :‬مهم است‬ ‫کســانی که به عنوان پناهجو شــناخته نمی شوند به خانه‬ ‫شــان برگردنــد‪ ...‬این موضوعی اســت که ما دربــاره آن با‬ ‫دولــت ایران گفتگــو خواهیم کرد‪ .‬دولت اســترالیا امیدوار‬ ‫اســت بازگردندان پناهجویان ایرانی‪ ،‬باعث کاهش فشــار‬ ‫به دولت در ارتباط با وضعیــت اردوگاه مهاجران در جزایر‬

‫نائورو و پاپوا گینه نو شــود‪».‬‬

‫او بعد از یک دوره اعتصاب غذا در بیمارســتانی در شــهر‬ ‫پرت بســتری شــده و گفته می شــود حال او وخیم است‪.‬‬ ‫حدود یک ســال پیش هــم رضا براتی‪ ،‬پناهجوی ‪ 23‬ســاله‬ ‫ایرانی در جریان درگیــری ها در اردوگاه پناهجویان مانوس‬ ‫جان خود را از دســت داد‪.‬‬ ‫خبرگــزاری مهر بــه نقل از بی بی ســی نوشــت‪« :‬تونی‬ ‫ابــوت» با بیان اینکه ایران بایــد پناهجویانی را که تقاضای‬ ‫پناهندگــی شــان در اســترالیا رد شــده‪ ،‬دوبــاره در ایران‬ ‫بپذیــرد‪ ،‬عنوان داشــت کــه دولتــش درباره ایــن موضوع‬ ‫با ایــران رایزنــی خواهــد کــرد‪ .‬در همین رابطــه بود که‬ ‫جولی بیشــاپ وزیر امور خارجه اســترالیا به تهران ســفر‬

‫«تونی ابوت»‪ :‬ایران باید پناهجویانی را که‬ ‫تقاضای پناهندگی شان در استرالیا رد شده‪،‬‬ ‫دوباره در ایران بپذیرد‬ ‫‪22‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫تقویت یک احتمال‬ ‫رســانه های جهان در تحلیل خود به بررسی این موضوع‬ ‫پرداخته اند که کوین راد‪ ،‬نخســت وزیر پیشین استرالیا به‬ ‫دنبال فعال ســازی حوزه خاورمیانــه در برنامه های وزارت‬ ‫خارجه اســترالیا بــود‪ ،‬اما از ســال ها پیش از کویــن راد و‬ ‫تا امــروز بیش از یک دهه اســت که هیچکــدام از وزرای‬ ‫خارجه اســترالیا به ایران ســفر نکرده اند‪ .‬بــا وجود آن که‬ ‫این ســفر نخســت وزیر اســترالیا به دعوت جواد ظریف‪،‬‬ ‫وزیــر امور خارجــه ایران صــورت می گرفته امــا با توجه‬ ‫به صحبت های نخســت وزیر اســترالیا به نظر می رســد‬ ‫بررســی مســائل پناهجویان جزو یکی از دالیل این ســفر‬ ‫دیپلماتیک بوده باشد‪.‬‬ ‫چه تعداد پناهجوی ایرانی در استرالیا وجود دارد؟‬ ‫آمار رســمی اواخر ماه مارچ نشــان می دهد که از ‪1848‬‬ ‫نفــری که در بازداشــتگاه های مهاجرتی اســترالیا به ســر‬ ‫مــی برند حدود ‪ 20‬درصــد ایرانی اند‪ .‬همچنیــن در میان‬ ‫‪ 1707‬نفری که قصد مهاجرت به اســترالیا را داشــته اما به‬ ‫بازداشــتگاه های جزیره نائورو و پاپوا گینه نو منتقل شــده‬ ‫اند‪ ،‬تعداد زیادی شــهروند ایرانی دیده می شــوند‪.‬‬ ‫چندیــن هــزار ایرانــی دیگــر نیز بــا روادیــد موقت در‬ ‫شــهرهای استرالیا به ســر می برند و همچنان منتظر پاسخ‬ ‫نهایی درخواست خود هستند‪ .‬همچنین وکالی پناهجویان‬ ‫مــی گویند در حــال حاضر در حــدود ‪ 45‬پناهجوی ایرانی‬ ‫در اســترالیا در بازداشــت نامحدود به ســر می برند زیرا با‬

‫‪22Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫آتش جهنمی که استرالیایی ها برای پناهجویان درست کرده اند‬ ‫دامن همه را گرفته است‬

‫‪ ...‬هیچگونــه ویژگی ممتازی ندارنــد‪ .‬پارامترهایی که هر کدام از آنها به‬ ‫تنهایی می توانــد راه دریافت اقامــت را هموار کند‪.‬‬ ‫دولت اســترالیا زمانی که در می یابد این دســته از مهاجران هیچگونه‬ ‫پارامتــر ویــژه ای (بخوانیــد منفعت) بــرای این کشــور ندارند‪ ،‬ترجیح‬ ‫مــی دهــد آنهــا را در کمپ هــای جزایــری مانند مانوس (مشــهور به‬ ‫گوانتانامــوی اســترالیا) و ‪ ...‬محبــوس کنــد تا از تصمیــم خود منصرف‬ ‫شــوند‪ .‬همین چنــد ماه پیش بــود کــه گفتگویی اختصاصــی با یکی‬ ‫از پناهجویــان محصــور در مانوس انجــام داده و گفته بود اســترالیایی‬ ‫هــا در اردوگاه هــای پناهجویی بــه گونه ای رفتار می کنند که یا شــما‬ ‫درخواســت مرگ کنید یا خواهان بازگشــت باشــید‪.‬‬ ‫به نظر می رســد صحبت های آن پناهجو در حال به وقوع پیوســتن‬ ‫اســت‪ .‬از طــرف دیگــر کارشناســان همچنیــن گمانــه زنی مــی کنند‬ ‫کشــورهای مبــدا نیز معموال عالقه چندانی به بازگشــت این دســته از‬ ‫مهاجــران ندارند‪ ،‬دقیقــا به همان دالیلی که کشــورهای مقصد تمایلی‬ ‫به نگاهداری آنها ندارند‪ .‬سرنوشــت ایرانی های محبوس در اســترالیا به‬ ‫کجا ختم خواهد شــد؟‬

‫خودشــان محل زندگی شــان را انتخاب کنند‪».‬‬ ‫پیــش از این یک مقام ســفارت ایــران در کانبرا در موضوع بازگشــت‬ ‫پناهجویــان ایرانی از اســترالیا در گفتگو با گاردیــن گفته بود‪« :‬صحبت‬ ‫درباره آن ســخت اســت و تنها در این دیدار به نتیجه نخواهد رســید‪.‬‬ ‫این مســئله ای ادامه دار میان دو کشــور خواهد بود‪ .‬براســاس قوانین‬ ‫و قواعــد بیــن الملل هیــچ قانونی نمــی تواند به کشــوری دیکته کند‬ ‫تــا افــرادی را که به دنبــال پناهندگی هســتند مجبور به بازگشــت به‬ ‫کشورشان نماید‪».‬‬

‫سفر وزیر خارجه استرالیا به تهران‬

‫جولی بیشــاپ‪ ،‬وزیر خارجه اســترالیا چنــدی پیش به ایــران رفت تا‬ ‫بــا مقامــات ایرانی دیدار و گفتگو داشــته باشــد‪ .‬پیش از این اســترالیا‬ ‫گفته بود بیشــاپ در این ســفر موضوع پناهندگان ایرانی را با مقامات‬ ‫کشــورمان مطرح خواهد کرد‪.‬‬ ‫اســترالیا اعالم کرده بــود در پی طــرح این موضوع از مقامــات ایران‬ ‫خواســته می شــود با بازگشت پناهندگان ایرانی رد شــده در استرالیا به‬ ‫ایــران موافقت کند‪ .‬در عکس العمل به این خبر‪ ،‬عبدالحســین وهاجی‪،‬‬ ‫ســفیر ایــران در کانبــرا (پایتخت اســترالیا) گفت ایران بــا این موضوع‬ ‫موافقــت نخواهد کرد‪.‬‬ ‫بــه گزارش فارس او گفت‪« :‬براســاس قوانین بیــن المللی نمی توان بر‬ ‫پناهجویــان فشــار آورد که به ایران بــاز گردند‪ .‬پناهجویــان حق دارند‬ ‫‪ 21‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫گرچه جولیه بیشــاپ وزیر خارجه اســترالیا قصد داشــت در ســفر به‬ ‫تهران نظر مســاعد ایــران را برای بازگردانــدن پناهجویانی که موفق به‬ ‫کســب پناهندگی در استرالیا نشــده اند‪ ،‬جلب کند ولی سفر بی سابقه‬ ‫وی در حالــی از اهمیت بیشــتری برخوردار بود که غــرب در حال تالش‬ ‫برای دســتیابی به توافق هســته ای با ایران است‪.‬‬ ‫نخســتین ســفر وزیر خارجه اســترالیا به ایران در ‪ 12‬سال گذشته پس‬ ‫از آن صــورت گرفــت که تهران و قدرت های جهانــی اخیرا به چارچوب‬ ‫توافق سیاســی بر ســر برنامه اتمی دســت یافته اند‪ .‬کانبرا از پیشرفت‬ ‫حاصل شــده در زمینه دســتیابی به توافق جامع بر سر برنامه هسته ای‬ ‫ایران اســتقبال کرده بود‪ .‬بیشــاپ در این باره گفته اســت که چارچوب‬ ‫توافــق یک گام مهم به ســوی یک توافق نهایی اســت که همه نگرانی‬ ‫هــای بین المللی درخصــوص برنامه اتمی ایــران را برطرف خواهد کرد‪.‬‬ ‫روزنامــه اســترالین نیز تاکید کرد که ســفر بی ســابقه وزیــر خارجه‬ ‫اســترالیا بــه تهــران از اهمیت زیــادی برخوردار اســت‪ .‬ایــن روزنامه‬ ‫اســترالیایی در سرمقاله خود افزود‪« :‬این ســفر نه تنها از نظر هسته‌ای‬ ‫اهمیــت خواهد داشــت بلکه مــی تواند نقطــه عطفــی در مقابله با‬ ‫داعش به شــمار رود‪ .‬ســفر جولی بیشــاپ به ایــران امیدوارکننده بود‪.‬‬ ‫ایــران نقــش مهمــی در تجهیز و آمــوزش نیروهــای شــیعه دارد و به‬ ‫نیروهــای امنیتــی عراق بــرای مقابله بــا داعش کمک مــی کند‪».‬‬ ‫در زمینــه پناهجویان نیز دیده بان حقوق بشــر از بیشــاپ خواســته‬ ‫اســت تا مقام های ایرانی را تحت فشــار قرار دهد‪ .‬تونی ابوت نخست‬ ‫وزیر اســترالیا نیز هفته قبلش گفته بود‪« :‬ما بــا دولت ایران درخصوص‬ ‫‪21Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫پناهندگی به استرالیا‪ ،‬سفر بی بازگشت؟!‬

‫«پناهندگی به استرالیا سفر بی‬ ‫بازگشت» این جمله شاید بهترین‬ ‫توصیف برای پناهنده های غیرقانونی‬ ‫به استرالیا باشد که این روزها‬ ‫رویاهای خود را از دست رفته تر از‬ ‫همیشه می بینند‪...‬‬ ‫‪20‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بــا وجــود آن که در یک ســال اخیــر اخبار و اطالعیــه های مختلفی‬ ‫از ســختگیری های کشــور اســترالیا برای پناهجویان منتشــر شــده اما‬ ‫صحبت های چندی پیش نخســت وزیر اســترالیا آب پاکی را روی دست‬ ‫همه کســانی ریخت که تاکنون در درون شــان‪ ،‬امیــد پررنگ تر از بیم‬ ‫و هــراس برای تــن دادن به این مهاجرت پرمخاطره بــود‪ .‬حاال اما دیگر‬ ‫همه رویاهای به ظاهر شــیرین جای خود را به یک کابوس ســیاه داده‬ ‫انــد‪ .‬جایی که نــه راه پیــش داری و نه راه پس‪.‬‬ ‫ماجــرا اما به همین ســادگی هــا نبود و موجی از واکنــش ها در میان‬ ‫ایرانــی ها بــه وجود آمده اســت‪ .‬آتش جهنمی که اســترالیایی ها برای‬ ‫پناهجویان درســت کــرده انــد دامن همه را گرفته اســت‪ .‬هــم مردم‬ ‫عادی‪ ،‬هم کشــور اســترالیا و هم کشــور مبــدا‪ .‬گویا فعال دعوا بر ســر‬ ‫نخواســتن این پناهجویانی اســت کــه رویاهای پوشــالی شــان آنها را‬ ‫ترغیب بــه رفتن کــرده بود‪...‬‬ ‫کارشناســان امور مهاجــرت اعتقاد دارند پناهجویانی که به این شــکل‬ ‫به کشــورهایی مانند استرالیا پناهنده می شــوند‪،‬غالبا منفعت خاص و‬ ‫ویژه ای برای کشــورهای مقصد ندارند‪« .‬انگیزه های سیاسی» مهمترین‬ ‫پارامتــر برای صدور پناهندگی اســت و بســیاری از ایــن پناهجویان با‬ ‫وجــود آن که در بدو ورود خود به اســترالیا مدعی می شــوند به دالیل‬ ‫سیاســی مجبور به پناهندگی شــده اند اما با تحقیقات کشــور استرالیا‬ ‫مشــخص می شــود چنین موضوعی صحت ندارد‪.‬‬ ‫غالــب ایرانــی های درخواســت کننده پناهندگــی از اســترالیا افرادی‬ ‫هســتند از طبقه متوسط جامعه که از نظر سیاســی‪ ،‬مالی‪ ،‬تحصیلی و‬ ‫‪20Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪19‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪19Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫معنای بورس چیست؟‬ ‫جذابیت ســودآوری در بازار سرمایه باعث شــده که هر کس برای یک‬ ‫بار هم شــده از خودش بپرســد که راه ورود به بورس چیست‪ .‬جذابیت‬ ‫ســودآوری در بازار ســرمایه باعث شــده که هر کس بــرای یک بار هم‬ ‫شــده از خودش بپرســد که راه ورود به بورس چیست‪.‬‬

‫‪18‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫بقیه در صفحه ‪66‬‬

‫بورس چیست؟‬ ‫برای شــناخت بورس و آشــنایی بیشــتر با آن بهتر اســت از «بازار» و‬ ‫تعریــف آن شــروع کنیــم‪ .‬در یک تعریف ســاده‪ ،‬می تــوان گفت که‪،‬‬ ‫بــازار مکانی اســت که در آن خریــد و فروش صورت می گیرد و ســاده‬ ‫تر این اســت که بگوییم هرگاه شــرایطی فراهم شــود کــه بین خریدار‬ ‫و فروشــنده رابطه برقرار شــود‬ ‫و معاملــه هایی صــورت پذیرد‬ ‫بازار تشــکیل شــده اســت‪ .‬این‬ ‫شــرایط می تواند مــکان خاصی‬ ‫باشــد یا شــبکه های ارتباط مثل‬ ‫اینترنت‪.‬‬ ‫در بازارهــا بــه طــور کلی دو‬ ‫نــوع دارایــی‪ ،‬دارایــی هــای‬ ‫واقعــی و دارایــی هــای مالــی‪،‬‬ ‫مــورد معاملــه قرار مــی گیرند‪.‬‬ ‫دارایــی هــای واقعــی همــان‬ ‫دارایــی هــای فیزیکی هســتند‬ ‫مثــل زمیــن‪ ،‬ســاختمان و انواع‬ ‫کاال مانند ماشــین‪ ،‬لوازم خانگی‬ ‫و‪ ...‬امــا دارایی های مالــی دارایی های کاغذی و بهتر بگوییم اســنادی‬ ‫هســتند‪ ،‬مثل ســهام و اوراق مشــارکت‪ .‬بورس بازاری اســت که در آن‬ ‫دارایــی های مختلف مورد معامله قرار می‌گیرد‪ .‬از ایــن رو‪ ،‬انواع بورس‬ ‫ها را می توان به ســه دســته کلــی بورس کاال‪ ،‬بــورس ارز و بورس اوراق‬ ‫بهــادار طبقه بنــدی کرد‪.‬‬ ‫‪ -1‬بــورس کاال‪ :‬بازاری که در آن خریــد و فروش کاالهای معین صورت‬ ‫مــی گیــرد و به طور منظم و دائم فعال اســت‪ ،‬بورس کاال نــام دارد‪ .‬در‬ ‫بــورس کاال معموال مواد خــام و مواد اولیه مورد معاملــه قرار می گیرد‪.‬‬ ‫هــر بورس کاالیــی را با نام همان کاالیی که مــورد معامله قرار می‌گیرد‬ ‫نامگــذاری می کنند‪ .‬مثال بورس نفــت و بورس‪ ‬گندم‪.‬‬ ‫‪ -2‬بــورس ارز‪ :‬در بورس ارز‪ ،‬همان طور که از نام آن مشــخص اســت‪،‬‬ ‫کار خریــد و فروش پــول های خارجی انجــام می گیرد‪ .‬ایــن بورس در‬ ‫ایران فعال نیســت اما در کشــورهای پیشرفته فعالیت چشمگیری دارد‪.‬‬ ‫‪ -3‬بــورس اوراق بهــادار‪ :‬در بــورس اوراق بهادار دارایــی های مالی از‬ ‫قبیــل ســهام‪ ،‬اوراق مشــارکت و‪ ...‬مورد معامله قــرار می گیرد‪.‬‬

‫بورس اوراق بهادار چه می کند؟‬ ‫کار اصلــی بــورس اوراق بهــادار این اســت کــه زمینه هایــی فراهم‬ ‫مــی‌آورد تا دو گروه از مردم‪ ،‬به طــور قانونی‪ ،‬در یک فعالیت اقتصادی‬ ‫شــریک و عــاوه بر تأمیــن نیازهای یکدیگــر‪ ،‬از منفعت و ســود این‬ ‫فعالیت بهره مند شــوند‪ .‬این دو گروه ســرمایه گذاران و سرمایه پذیران‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫اصــوال در یــک تقســیم بندی ســاده‪ ،‬افــراد جامعــه را می تــوان به‬ ‫دو گــروه تقســیم بندی کــرد؛ یک گروه کســانی که پول‪ ،‬ســرمایه و یا‬ ‫پس‌انــداز دارند اما نمی تواننــد با آن کار کنند و گروه دوم کســانی که‬ ‫توانایــی انجام فعالیت هــای اقتصــادی دارند اما ســرمایه و پول کافی‬ ‫ندارند‪ .‬ایــن دو گــروه عالوه بر‬ ‫اینکه یکدیگر را نمی شناســند و‬ ‫تعداد آنها نیز کم نیســت دارای‬ ‫ویژگی های مختلفی هســتند‪.‬‬ ‫به عنــوان مثال‪ ،‬همه ســرمایه‬ ‫گــذاران به یک انــدازه پس انداز‬ ‫ندارند‪ .‬برخــی دارای مبالغ اندک‬ ‫و برخــی صاحــب مبالــغ کالن‬ ‫هســتند ســلیقه این افــراد هم‬ ‫بــرای ســرمایه گــذاری متفاوت‬ ‫اســت‪ .‬مثــا عــده ای تمایل به‬ ‫ســود کم در کوتاه مــدت دارند‬ ‫و عده ای به دنبال ســود بیشتر‬ ‫ولــی در دراز مدت انــد و ده ها‬ ‫ویژگــی دیگر‪.‬‬ ‫ســرمایه پذیــران نیز از ویژگی هــای مختلف برخوردارنــد‪ .‬برای مثال‪،‬‬ ‫هــر گــروه در زمینه خاصی فعالیت می کنند‪ .‬بــا توجه به نوع فعالیت‬ ‫شــان ســودهای متفاوتی پرداخت مــی کننــد و در اداره مراکز تولیدی‬ ‫خود ســلیقه متفاوت دارند و‪...‬‬ ‫حــال با این همه ویژگی هــای متفاوت چگونه می تــوان بین این دو‬ ‫گــروه رابطه برقــرار کرد تا همه آنها ضمن قبول شــرایط یکدیگر حاضر‬ ‫به شراکت شوند؟‬ ‫یکــی از کارهای اساســی بورس همین اســت که با ایجــاد یک فضای‬ ‫مناســب و قانونمند زمینه ای فراهم آورد تا از طریق آن برآوردن تمامی‬ ‫خواســته هــای قانونی طرفین با حفظ حقوق آنها میســر شــود‪ .‬بورس‬ ‫یک مشــکل بســیار بزرگ دیگــر را نیز حل کرده اســت‪ ،‬بــه طوری که‬ ‫می توان ادعا کرد حل این مشــکل باعث گســترش ســرمایه گذاری و در‬ ‫نتیجه توســعه یافتگی و پیشرفت سریع تر کشــورهای جهان شده‬ ‫اســت‪ .‬آن مشــکل این اســت که اگر افراد مختلفی که با ســرمایه‬ ‫هــای متفاوت وارد بورس شــده و در فعالیت هــای اقتصادی بزرگ‬

‫‪18Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫مروری بر فیلم مادر به بهانه روز مادر‬ ‫همچنیــن با بازی در این فیلم عبدی گوشــه‬ ‫ای دیگــر از توانایــی هایش را نشــان داد‪ ،‬در‬ ‫موقعیتی غیر کمیک‪"،‬غالمرضا" پســر وسطی‬ ‫خانواده که شــمایل مانــدگاری از یک معلول‬ ‫ذهنی به نمایش گذاشــت‪.‬‬

‫موافقان چه می گویند‪:‬‬ ‫جهــان بینی ملموس و قابل بــاور حاتمی در‬ ‫فیلــم مادر که با دنیای شــبه تاریخــی آثار او‬ ‫تلفیق شــده اســت‪ ،‬تهران و ایران آن سال ها‬ ‫را در حافظــه ی تصویــری ضبط کرده اســت‪،‬‬ ‫دیالوگ هــای آهنگین و موزون کــه هر کدام‬ ‫جــای خاصــی در ســینما باز کــرده انــد و از‬ ‫همــان روز تا هنــوز دیالوگ هــا نقل محافل‬ ‫ســینمایی اســت ‪،‬همچنین دقت و وســواس‬ ‫قابل ســتایش حاتمی در چهره پــردازی و قاب‬ ‫بنــدی و تزییــن لوکیشــن ها از جملــه نقاط‬ ‫قابل توجه فیلم اســت‪.‬‬ ‫جالب اســت بدانید حیاط خانــه را گازوئیل‬ ‫پاشــیده بودنــد که همیشــه خیس بــه نظر‬ ‫برســد خانــه ای کــه در اصل متعلــق به یک‬ ‫زوج یهودی ســاکن خیابان شــیخ هادی بوده‬ ‫اســت‪،‬در ســالی کــه هامــون و ای ایــران از‬ ‫مهرجویی و تقوایی در ســینماها اکران شــده‬ ‫بودند‪( ،‬مــادر) حاتمی با فــروش ‪ 19‬میلیونی‬ ‫باالتر از هردوی آنها و در رتبه ی سوم پرفروش‬ ‫ها قــرار گرفت‪ ،‬هنر حاتمی در ســینما چیزی‬ ‫شبیه مینیاتور در نقاشــی است در مینیاتور با‬ ‫حذف عناصر رئالیستی چون پرسپکتیو نقاشی‬ ‫از رئالیســم دور می شود از همین رو سینمای‬ ‫حاتمی حتــی اگر وفادار بــه واقعیت تاریخی‬ ‫نیســت‪ ،‬اما توجیــه خــودش را دارد‪ .‬در ضمن‬ ‫نباید فراموش کنیم کــه حاتمی صراحتاً دنیای‬ ‫ســینمایش را متعلق به خودش می دانست و‬ ‫هیچوقت داعیه وفــاداری به واقعیات تاریخی‬ ‫نداشت‪.‬‬

‫نقدهــای وارد به فیلم بوده اســت‪ ،‬همچنین‬ ‫داســتانی که پــر از تیپ اســت در واقع ما در‬ ‫فیلم مادر با شــخصیت مواجه نیســتیم‪ ،‬فیلم‬ ‫از چند تیپ تشــکیل شده‬ ‫اســت یک معلول ذهنی‪،‬‬ ‫یک تازه به دوران رســیده‬ ‫و‪...‬‬ ‫مرتضــی آوینــی ‪،‬حاتمی‬ ‫را متهــم به دلبســتگی به‬ ‫عهد قجر و آت و آشــغال‬ ‫هــای صنــدوق خانه های‬ ‫متــروک‪ ‬میکند‪.‬‬ ‫جبار آذین در یادداشــتی‬ ‫ســکانس رویــا پــردازی‬ ‫مــاه منیــر را تقلیــدی از‬ ‫فیلم (شــاید وقتی دیگر )‬ ‫بیضایی می داند همچنین‬ ‫منتقدیــن دیالــوگ هــای‬ ‫فیلــم را متناســب بــا فضــای معاصــر فیلم‬ ‫نمی‌دانستند‪ ،‬دیالوگ هایی که بیشتر مناسب‬ ‫یــک فضــای قجــری اســت‪ ،‬غوطه خــوردن‬ ‫در نوســتالژی تا حد حســرت زدگــی و تقبیح‬ ‫بی‌دلیــل منطق و مدرنیســم از دیگر انتقادها‬ ‫بــه فیلم مــادر می باشــد‪ ،‬جالب اینجاســت‬ ‫خیلــی از نقد هایــی که به فیلم وارد میشــد‬ ‫پــس از فــوت حاتمی جزئــی از نقــاط قوت‬ ‫فیلم قلمداد شــده اســت‪.‬‬

‫مرور چند دیالوگ خاطره انگیز‪:‬‬ ‫ترنجبیــن بانو(رقیــه چهــره آزاد) ‪ :‬چشــم‬ ‫دروغ گــو رسواســت ‪ ،‬اما بچه میگــه و مادر‬ ‫بــاور میکنه ‪ ...‬برین پســرا پــی برادرتون‪ ‬خدا‬ ‫پشــت و پناهتون‪ ،‬کجاســت بره ی گمشــده‬ ‫این گوســفند پیر صحــرا؟ وقت ذبــح نزدیکه‬ ‫و قربانــی مشــتاق و منتظر‪ ،‬برک پــروار من‬ ‫غالمرضا‪...‬‬

‫مخالفان چه می گویند‪:‬‬ ‫ســاختار‪ ‬چند پاره ی فیلم‪ ،‬ریتــم نه چندان‬ ‫مناســب و نــا متــوازن فیلمنامــه از جملــه‬ ‫‪ 17‬ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫محمد ابراهیم(محمدعلی کشــاورز) ‪ :‬پرهیز‬ ‫مرهیــز میدین کــه چی؟ خورشــید دم غروب‬ ‫آفتاب صالت ظهر نمیشــه‪ ،‬مهتابی اضطراریه‪،‬‬

‫دوســاعته باتریش ســه ســت‪ ،‬حــال و وضع‬ ‫ترنجبیــن بانــو عینهــو وقــت اضافــی بازی‬ ‫فیناله‪ ،‬آجیل مشــکل گشاشــم پنالتیه‪ ...‬گیرم‬

‫این جور وجودا موتورشــون رولزرویســه تخته‬ ‫گازم نرفتن سرباالیی زندگیو‪ ،‬دینامشون وصله‬ ‫به بــرق توکل‪ ...‬اینــه که حکمــش پنالتیه یه‬ ‫شوت ســنگین گله گلشــم تاج گله ‪...‬قرمزته‪،‬‬ ‫آبی آبلیموجات!‬ ‫حســینقلی خان ناصری(امین تــارخ) ‪ :‬وقتی‬ ‫یــک زن کدبانــو در خانــه داری ‪،‬هرچه فقیر‬ ‫باشــی توانگری‪ ،‬کدبانوی عاشق نیاز چندانی‪ ‬‬ ‫بــه رفتن بــازار نــداره‪ ،‬از برکت دســت هاش‬ ‫مطبخ همیشــه دایره و از حســن سلیقه اش‪ ‬‬ ‫سفره ســفره ی ضیافته‪...‬‬ ‫جــال الدین(امین تــارخ)‪ :‬آدم برهنه به دنیا‬ ‫می آد‪ ،‬برهنه هم از دنیا میره ‪...‬هرچه ســبک‬ ‫بارتــر بهتر!‪ ‬دنیا حکــم دریــا رو داره‪ ،‬زندگی‬ ‫زورق آب در کشــتی هــاک‪ ،‬کشــتیه بحــری‬ ‫بی جامــه امید نجاتش بیشــتره تا مســافر با‬ ‫اثاث‪...‬‬ ‫غالمرضا (اکبر عبدی)‪ :‬مــادر درد دارد‪ ...‬مادر‬ ‫مرد‪ ...‬از بس که جــان ندارد‪...‬‬

‫‪17Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ماندگارترین «مادر» سینمای ایران‬

‫روز مــادر بهانــه ای شــد بــرای مــرور خاطــره انگیز و‬ ‫ماندگارترین "مادر" ســینمای ایران ‪(،‬مادر) ســاخته ی علی‬ ‫حاتمی در ســال ‪ .1368‬خیلی ها حتی انهایی که با ســینما‬ ‫نزدیکــی خاصی ندارند ‪"،‬ترنجبین بانــو" را در خاطر دارند‪.‬‬ ‫ایمــان عبدلی در برترین ها نوشــت‪ :‬از عجایــب روزگار‬ ‫اســت فیلمــی کــه در زمــان خودش قــدر ندیــد و دیده‬ ‫نشــد‪ ،‬بعدها ســتایش شــد حال اینکه تا چه اندازه شرایط‬ ‫جامعه ی حســرت زده ی ایرانی و تب نوســتالژی بازی در‬ ‫ایــن محبوبیت تاثیر داشــته بحث دیگری اســت‪.‬‬ ‫امــا هر چــه که بــود هر چه که هســت فیلــم حاتمی‬ ‫که ســر شار از عناصر نوستالژیک اســت محبوبیت زیادی‬ ‫دارد‪.‬‬

‫رقیه چهره آزاد‬ ‫ترنجبین بانو یا همان سارا ‪،‬نقش اصلی را در پیشبرد درام‬ ‫فیلم دارد‪ ،‬داســتان فیلم از دوشــنبه ای که او از آسایشگاه‬ ‫جــدا می شــود آغــاز میشــود و تا جمعــه ای کــه او می‬ ‫میــرد ‪ ،‬ادامــه می یابد ‪.‬اصال فرمــان او مبنی بر گردهمایی‬ ‫فرزندان در خانه ی مادری هســته ی اولیه داســتان اســت‬ ‫‪،‬چهره آزاد در ‪ 81‬ســالگی برای این فیلم سیمرغ گرفت که‬ ‫در نوع خود رکوردی محســوب می‌شــود ‪.‬‬

‫‪16‬‬

‫محمد علی کشاورز‬

‫بازیگــری‪ ‬که پیــش از آن در آثاری چــون کمال الملک و‬ ‫هزاردســتان با حاتمی همکاری داشــت ‪،‬در مــادر بیش از‬ ‫پیش به چشــم آمــد دیالوگ هــای ماندگاری کــه حاتمی‬ ‫در دهان کشــاورز گذاشــته بود به اضافه پرداخت تیپیکال‬ ‫کاراکتر باعث شــدحضور کشــاورز در فیلم پررنگ باشــد‬ ‫‪،‬البته که کشــاورز بعد از مادر در ســینما فعالیت چندانی‬ ‫نداشــت ‪" .‬محمــد ابراهیم" تازه به دوران رســیده ی فیلم‬ ‫و پســر بزرگ خانــواده که در کار صــادرات روده به آلمان‬ ‫بود‪ ،‬تیپیک ترین شــخصیت داســتان است‪.‬‬

‫اکبر عبدی‬

‫علیحاتمی‬

‫حاتمــی ‪ ،‬مــادر را بعــد از کمال الملــک و فیلم توقیفی‬ ‫"حاجــی واشــنگتن" ســاخت ‪،‬در غالب و فرمــی که مملو‬ ‫از دلبســتگی های خودش بــود ‪،‬مادر را می تــوان یکی از‬ ‫‪‬‬

‫شــخصی ترین فیلم های عباســعلی حاتمی دانست ‪،‬فیلم‬ ‫آنقدر درگیر نمایش ســنت و نوســتالژی بود که حتی گاها‬ ‫به ســاختار داستان هم خدشــه وارد می کرد ‪،‬حاتمی قبلتر‬ ‫از آن ‪ 8‬ســال را صرف ساخت هزارداستان و شهرک موسوم‬ ‫بــه (غزالی )کرده بــود و گویی با "مــادر" تخلیه ی روحی‬ ‫شد ‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫عبــدی که در آن ســال ها به دلیل ایفای نقــش در اجاره‬ ‫نشــین ها به مــرور در حال تثبیت درجایــگاه یک کمدین‬ ‫بــود‪ ،‬با بازی خیره کننــده و البته به لطف گریم ســنگین‬ ‫و بــاور پذیری که داشــت موفــق شــد ماندگارترین نقش‬ ‫خــودش را خلق کند‪،‬‬

‫‪16Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫شایددلیلش این باشد كه از بچگی همه چیزهای قشنگ و دست نیافتنی‬ ‫را توی «شهرفرنگ» نشانمان داده اند‬

‫‪ - ۱‬فرهنگ "خارجی دوست"‬

‫علیرغــم ایــن كه همگــی ما بــه فرهنگ‪ ،‬تاریــخ و تمــدن كهن مان‬ ‫مینازیم و دو هزار پانصد بار از دو هزار و پانصد ســالمون گفته ایم‪ ،‬اما‬ ‫یك حس شــیفتگی به مرام و منش خارجی هــا! داخل همگیمان وجود‬ ‫دارد‪ .‬خارجی رو دوســت داریم‪ ،‬به خارجی بیشــتر احتــرام میگذاریم و‬ ‫در ایــن مســئله مورد بحث‪ ،‬مــا افتخار میكنیم كه فقط بــا یك خارجی‬ ‫تجارت میكنیم‪.‬‬ ‫الزم به ذكر اســت كه در اینجا نمیتــوان خارجی ها را به "غیر ایرانیان"‬ ‫ترجمــه كرد چون كشــورهای زیــادی در این بخش ســهمی نمیبرند و‬ ‫اگرچه غیر ایرانی هســتند جزو "خارجی‌ها" هم محســوب نمیشــوند‪.‬‬ ‫حتــی در مورد كشــورهایی كــه قابلیت و لیاقت شــیفتگی بیش از حد‬ ‫مــا را دارند نیز یك نــوع گزینش‌هایی وجود دارند‪ .‬مثال كشــور هلند و‬ ‫كشــور لهســتان كه هر دو جزو اتحادیه اروپا هستند با یكدیگر تفاوت‬ ‫دارنــد‪ ،‬همچنیــن از تجــارت كــردن با یك آمریكایی احســاس شــعف‬ ‫بیشــتری به ما دســت میدهد تا تجــارت با یــك روس یا چینی‪.‬‬ ‫ایــن نحوه نگــرش خارجی دوســتانه‪ ،‬به ارزشــگذاری و كنترل كیفیت‬ ‫كاالهــا نیز تعمیم مــی یابد و تنها بیان این جمله كه "جنســش خارجی‬ ‫هســت"‪ ،‬تنها مهر اســتاندارد مــورد قبول اغلب و اكثــر آحاد جامعه ما‬

‫‪15‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫می باشد‪.‬‬ ‫چــرا و چگونه به اینجا رســیده ایم؟ دقیقا معلوم نیســت‪ .‬شــاید باید‬ ‫بــه ســال‌های دور بازگشــت و به زمانی رســید كــه قاجاریــه در مورد‬ ‫فرنگ و عجایب موجود در فرنگســتان دچار شــیفتگی شــده و از خود‬ ‫بیخود شــده بودند‪ ،‬شاید دلیلش این باشــد كه از بچگی همه چیزهای‬ ‫قشــنگ و دســت نیافتنی را توی "شهرفرنگ" نشــانمان داده اند‪ ،‬یا باید‬ ‫به تئوری قدیمی اســتعماری كه عمدتاً از بریتانیا برخواســته است رسید‬ ‫كــه نفت و معدن و پــول را باید در مقابل پیشــرفت هزینــه كرد‪ ،‬این‬ ‫تئوری حتی هرگونه پیشــرفت را تنها در گرو وابســتگی میداند و اعمال‬ ‫میكند و‪...‬‬ ‫همــه اینها و ده ها عامل دیگر دســت به دســت همدیگــر داده اند‬ ‫و آمــال و مقصــد نهایــی ما را خــارج و رســیدن به خارجی‌هــا كرده و‬ ‫خارجی دوســت داشــتن را بــرای ما یــك امتیاز معرفی كرده اســت‪.‬‬ ‫اما هموطنانی كه این موهبت نصیبشــان شــده تا وارد "خارج" شــوند‬ ‫تعمیم گســترده تــری از امتیاز‪" ‬خارجی دوســتی"‪ ‬را راهــكار خود قرار‬ ‫داده انــد و به این رســیده انــد كه كار و مراوده بــا ایرانیان و هموطنان‬ ‫همشهرشــان یــك ننگ و ضعف محســوب میشــود و بر عکــس‪ ،‬كار‬ ‫نكردن با آنان افتخار محســوب میشــود‪.‬‬ ‫این بحث را در شماره آینده پی میگیریم‪.‬‬

‫‪15Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫من با ایرانی بیزنس نمی‌كنم‬ ‫جمله ای غلط كه بسیاری از مردم ازآن استفاده میكنند بدون این كه‬ ‫امكانات‪ ،‬قدرت‪ ،‬جرأت و حتی سواد الزم برای اجرایش را داشته باشند‬

‫محمدسهی‬ ‫قسمت اول‬ ‫• اســمش پیتر یا جان یا ادوارد یا الكســاندر‬ ‫یا جنیفر یا اســكایلر یا مرلین نیســت…‬ ‫• زبان انگلیســی در حد باالیی بلد نیســت‪،‬‬ ‫جمــات را غلط غلــوط میگوید‪ ،‬اگــر ایمیل‬ ‫بنویســد نه تنهــا زیــاد مفهوم نیســت بلكه‬ ‫ممكن اســت جمالتش خنده دار هم باشند…‬ ‫• شــاید بتواند انگلیســی را درســت بشنود‬ ‫امــا این به شــرطی اســت كه بــا لهجه غلیظ‬ ‫انگلیسی بیان نشــوند یا دوست ما نخواهد از‬ ‫لهجــه های متفــاوت یك چینــی و یا مثال یک‬ ‫سیاهپوست ســر در بیاورد…‬ ‫• از همه غم انگیزتر این اســت که شــغلش‬ ‫یــا سرویســی کــه ارائــه میکند فقــط مورد‬ ‫استفاده ایرانیان اســت (مثال سبزی سرخ کرده‬ ‫یا پیازداغ تولید میکند‪ ،‬یا سرویســش بر اساس‬ ‫نیازهای ایرانیان طراحی شــده اســت)…‬ ‫• و…‬ ‫‪14‬‬

‫‪‬‬

‫اما همین شــخص بــه عنوان یــك افتخار‪ ،‬به‬ ‫عنوان داشــتن یك نوع كالس‪ ،‬بــه عنوان بیان‬ ‫ایــن كه بیزنس موفقــی دارد یا بــه هر عنوان‬ ‫دیگر بالفاصله بعــد از معرفی خودش و کار و‬ ‫کســبش‪ ،‬به تو میگوید‪:‬‬ ‫ البتــه مــن با ایرانــی بیزنــس نمیكنم ولی‬‫چون شــما رو (مثــ ًا) آقای غیاث آبــادی (كه‬ ‫از قضا ایشــون هــم ایرانی هســتند) معرفی‬ ‫كرده‌انــد باهاتون تمــاس گرفتم!‬ ‫اگر قرار شد با همدیگر کار بکنید‪:‬‬ ‫٭ چنانچه برای شــما کار بکنــد نمیتوانی از‬ ‫دیــر یا زود شــدن كار‪ ،‬تأخیر یــا تغییر برنامه‬ ‫كاری‪ ،‬كیفیــت كار انجام شــده و یــا هر نوع‬ ‫دیگــر از ســرویس ها یــا خدماتی كــه انجام‬ ‫میدهد یا قرار اســت انجام بدهد ســوال كنی‪،‬‬ ‫ناراحــت باشــی و یا شــكوه كنی چــون حتماً‬ ‫ایــن را میشــنوی‪ :‬ببخشــید بهتون بــر نخوره‬ ‫هــا ولی ایرونیهــا رو هر كاری براشــون بكنی‬ ‫آخــرش باز هم بهشــون بدهكار هســتی!‬ ‫٭ چنانچــه قرار باشــد برایــش کار بکنی‪ ،‬یا‬ ‫هیچوقــت از شــما راضــی نخواهــد بــود‪ ،‬یا‬ ‫همیشــه شــما و شــرکت تان را با شــرکتهای‬ ‫بــزرگ مولتی میلیــون دالری مقایســه میکند‬ ‫کــه چنان و چنــان میکنند و باالخــره باز هم‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫به این نتیجه میرســد که‪ :‬ببخشــید بهتون بر‬ ‫نخــوره هــا ولی عاقبــت کار کردن بــا ایرونی‬ ‫همینــه دیگه! مــن دیگه غلط کنم بــا ایرونی‬ ‫کار کنم!‬ ‫ایــن دوســت مــا بهتــر از هرکــس دیگری‬ ‫میداند کــه چنانچه با همان شــرکتهای بزرگ‬ ‫میلیــون دالری کار بکنــد باید هزینــه باالتری‬ ‫بپردازد‪ ،‬همچنین بایــد از زبان و قدرت تکلم‬ ‫خوب و ســواد باالیی برخوردار باشــد تا بتواند‬ ‫ســفارش خود را بــه خوبی تفهیــم کند‪ ،‬متن‬ ‫قــرارداد را بخوبی بخواند و بفهمد و بتواند در‬ ‫صورت بروز هر گونه اشــکالی مجدداً با اعالم‬ ‫توضیحــات فنی (که خــود باز زبــان قویتری‬ ‫میطلبد) مشــکل ایجاد شــده را برطرف کند‪،‬‬ ‫تازه دســت آخر هیــچ تضمینی هم نیســت‬ ‫که کیفیت کار انجام شــده از اســتانداردهای‬ ‫هموطنش باالتر باشــد‪.‬‬ ‫بــرای ریشــه یابی این بنــای كج كــه تا ثریا‬ ‫قــد كشــیده اســت مســئله را هــم از ‪ ‬بعد‬ ‫فرهنگی بررســی میكنم و هم با توجه به این‬ ‫كه نزدیك بیســت سال سابقه ســر و كله زدن‬ ‫با مشــتری های ایرانی و غیــر ایرانی در كانادا‬ ‫را دارم این مســئله را در شماره آینده از نقطه‬ ‫نظر تجــاری نیز بررســی خواهم کرد‪.‬‬

‫‪14Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫ماهنامهخردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬ ‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬

‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫با تشکر از‪ :‬مسروره بنی هاشمی ‪ -‬حدیث‬ ‫صحرا ‪ -‬مریم ُسهی ‪ -‬آرزو وفـا ‪ -‬رضا‬ ‫میرفخرایی ‪ -‬راضیه عباس زادگان و همه‬ ‫کسانی که در این شماره ما را یار و یاور‬ ‫بودند‪.‬‬ ‫خردمند در ویرایش و اصالح مطالب ارسالی‬ ‫اختیار دارد‪ .‬نظرات نویسندگان مقاالت‬ ‫الزاماً بیانگر دیدگاه ماهنامه خردمند نیست‪.‬‬ ‫مسئولیت قیمتها‪ ،‬سرویسها و کلیه مطالب درج‬ ‫شده در آگهی ها به عهده صاحب آگهی است‪.‬‬

‫روی جلد ‪ -‬شرح در صفحه ‪۲۴‬‬ ‫بنیاد خیریه داریوش‬ ‫چه کاری انجام میدهد؟‬ ‫‪Tel: 416-676-9-676‬‬ ‫‪Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪info@kheradmand.ca‬‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫‪8131 Yonge Street، Suite 207‬‬ ‫‪Thornhill، Ontario L3T 2C6‬‬

‫‪13‬‬

‫‪‬‬

‫سرچشمه خوبی ها‬ ‫همــه شــنیده ایم کــه‪ :‬در کار خیــر حاجت هیچ اســتخاره نیســت‪ ...‬همه ما افــراد خ ّیر و‬ ‫کمــک کار دیگران را دوســت داریــم‪ ...‬اما براســتی خودمان چقدر کار خیــر انجام میدهیم؟‬ ‫آیــا بــرای گرفتن دســت نیازمنــدان فقط اظهــار آمادگی می‌کنیم یا همیشــه مشــغول به‬ ‫برطــرف کردن گرفتاری‌های مردم هســتیم؟ آیا قــدرت دید «گرفتاری» و شــخص «گرفتار» را‬ ‫داریم؟‬ ‫گرفتاری فقط داشــتن مشــگل مالی نیســت‪ ،‬گرفتاری میتواند در هم پیچیدن اوضاع روحی‬ ‫دوســت‪ ،‬همكار‪ ،‬همســایه و‪ ...‬باشــد؛ گرفتاری میتواند افتادن گره در كار یك آشــنا باشد‪ ،‬یك‬ ‫گــره روحــی‪ ،‬یك گــره عاطفی‪ ،‬یك درگیــری بین زن و شــوهر‪ ،‬یك اختالف تفكــر بین مادر و‬ ‫پســر‪ ،‬در یك كالم‪ :‬یك مشكل‪.‬‬ ‫بــرای كمــك در رفع مشــكل و گرفتاری اطرافیــان باید از خودگذشــتگی داشــت‪ ،‬باید ایثار‬ ‫داشــت‪ ،‬باید از نان خود برید و از دلبســتگی های خود مایه گذاشــت‪ .‬ارزش تقســیم كردن‬ ‫غذای موجود خودمان با یك گرســنه با ارزش بخشــش غذای زیاد مانده از ســر ســفره یكسان‬ ‫نیســت‪ .‬اگر از خودت كندی و به دیگران دادی‪ ،‬میتوان گفت به راســتی در كار خیر پیشــتاز‬ ‫بــوده ای‪ .‬یــك پیراهن نو بــرای یك نیازمند بخــر‪ ،‬اهدای پیراهــن كهنه ای كــه دیگر حاضر‬ ‫به پوشــیدنش نیســتی زیاد الیق برچســب «خیرخواهی» نیســت‪ ،‬اگرچه همان هم از هیچ‬ ‫بهتر است‪.‬‬ ‫با خبر شــدم دوســت و همكار عزیزم خانم مســروره بنی هاشــمی برای افتتاح یك مدرسه‬ ‫كه كامالً با كمك های مالی شــخص ایشــان درســت شــده اســت در ایران بسر میبرد‪.‬‬ ‫خانم بنی هاشــمی بــه خرج خود برای كــودكان نیازمند منطقه زادگاه خودش‪ ،‬یك مدرســه‬ ‫ســاخته اســت تا كودكان آینده ســاز ما بتوانند زیر یك ســقف كه‬ ‫برایشــان آرامش می آفریند به تحصیــل بپردازند‪.‬‬ ‫وقتی این خبر را شــنیدم احســاس كــردم خودم هنــوز راه زیادی‬ ‫بــرای فراگیری خیرخواه بــودن در پیش رو دارم‪ .‬از شــنیدن این کار‬ ‫بزرگی که انجام شــده بود احســاس شــعف خاصی وجودم را در بر‬ ‫گرفــت‪ .‬دریافتــم مقام باالتــر از یــک «خ ّیر» بودن این اســت که‬ ‫منشاء و سرچشــمه «خیر» باشی ‪.‬‬ ‫آفرین بر این همت و غیرت‪.‬‬ ‫با ایشان گفتگوی كاملی در شماره آینده خواهیم داشت‪.‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪13Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪12‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪12Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪11‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪11Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪10‬‬

‫‪‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪10Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬


‫‪9‬‬

‫‪ ‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪9Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




‫‪6‬‬

‫‪ ‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪6Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬



‫‪4‬‬

‫‪ ‬‬

‫ماهنامه خردمند ‪ -‬سال اول ‪ -‬شماره سوم ‪ -‬می ‪ -۲۰۱۵‬تلفن‪۴۱۶-۶۷۶-۹۶۷۶ :‬‬

‫‪4Kheradmand Monthly - Issue 3 - May 2015 - Tel: 416-676-9676‬‬




Need Printing? www.ThePrintGiant.com


Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.