Kheradmand Magazine - Issue #32

Page 1

Volume 3 - Issue 32 - Oct/November 2017

www.kheradmand.ca

Tel: (416) 676-9-676



90 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬90


‫رستوران و فروشگاه‬

‫رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه‬

‫مدیا و رسانه ها‬

‫رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها‬

‫‪89‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪89 Kheradmand‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫دفتر مهاجرت و وکالت‬ ‫دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫‪88‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪88 Kheradmand‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫‪87‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪87 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫عکاسی و فیلمبرداری‬

‫عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪ -‬عکاسی و فیلمبرداری ‪-‬عکاسی و فیلمبرداری‬

‫‪86‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪86 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫‪85‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪85 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫‪84‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪84 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫‪83‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪83 Kheradmand‬‬


‫دندانپزشکی‬

‫دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی‬

‫چشم پزشکی و عینک‬

‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪82‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪82 Kheradmand‬‬


‫خدمات ساختمانی‬

‫خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی‬

‫‪81‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪81 Kheradmand‬‬


‫حسابداری‬

‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫آ مـو ز شـگا ه‬

‫آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪-‬آموزشگاه‬

‫‪80‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪80 Kheradmand‬‬


‫بیمه وسرمایه گذاری‬

‫بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری‬

‫‪79‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪79 Kheradmand‬‬


‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬ ‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪ -‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪-‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬

‫آژانس مسافرتی‬

‫آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪78‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪78 Kheradmand‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫‪77‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪77 Kheradmand‬‬


76 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬76


‫فیتوشــیمیایی‌های موجــود‬ ‫در میوه و ســبزی به عملکرد‬ ‫سیســتم ایمنــی کمــک‬ ‫می‌کننــد‪.‬‬

‫خــوب و کافــی می‌گذرنــد‪ ،‬امــا اتفاقــا زمانی که‬ ‫مشــغله داریــم‪ ،‬زمــان زیــادی را بیــرون از خانه‬ ‫می‌گذرانیــم و یــا در تمــاس بــا افــراد گوناگــون‬ ‫هســتیم‪ ،‬مســئله‌خواب مهمتــر می‌شــود‪.‬‬

‫اجتناب از قند و شکر‬

‫تحرک بدنی‬

‫قنــد‪ ،‬کالری نــدارد اما هیچ‬ ‫ارزش غذایــی هــم نــدارد‪،‬‬ ‫ضمنا بــرای سیســتم ایمنی‬ ‫هم مضــر اســت‪ .‬تحقیقات‬ ‫نشــان داده قنــد و شــکر‪،‬‬ ‫ت ســلول‌های ایمنی‬ ‫فعالیــ ‌‬ ‫بــه نــام نوتروفیل‌هــا را‬ ‫ویروس‌هــا و ســایر عوامــل‬ ‫بیمــار ‌یزا را گیــر می‌اندازند‪،‬‬ ‫تضعیــف می‌کنــد‪.‬‬ ‫‪ ‬مطالعه‌‌ای نیز نشــان داده‬ ‫مصــرف قنــدی کــه در دو‬ ‫و نیــم قوطــی نوشــابه‌های‬ ‫گازدار وجــود دارد (حــدود ‪۸‬‬ ‫قاشــق غذاخــوری)‪ ،‬توانایی‬ ‫ســلول‌های ســفید را بــرای‬ ‫نابود کــردن عوامل بیمار ‌یزا‬ ‫تا حــدود ‪ ۴۰‬درصــد کاهش‬ ‫می‌دهد و این اثــر می‌تواند‬ ‫تــا ســاعت‌ها پایــدار بماند‪.‬‬ ‫بلــه‪ ،‬بــه ســختی می‌تــوان‬ ‫قند و شــکر را تــرک کرد اما‬ ‫شــما می‌توانید بــا تغذیه از‬ ‫غذاهای طبیعی و اجتناب از‬ ‫محصوالت بســته بندی شده‬ ‫و نوشــیدنی‌های قوطی و ‪،...‬‬ ‫بــه میزان بســیار زیــادی از‬ ‫مصرف قندتــان بکاهید‪.‬‬

‫اهمیت دادن به خواب‬

‫حتی یک شــب ک ‌م خوابی‬ ‫یــا خــواب بــی کیفیــت‬ ‫می‌تواند سیســتم ایمنی‌تان‬ ‫را ضعیــف کنــد‪ .‬مطالعات‬ ‫نشــان داده کمبــود خواب‪،‬‬ ‫فعالیــت ســلول‌های ‪ T‬را که‬ ‫بــا ویروس‌هــا می‌جنگنــد‬ ‫کاهــش می‌دهــد‪ .‬حتــی‬ ‫پژوهش‌هــا نشــان داده‬ ‫واکنــش بــه واکســن‪ ،‬مثــا‬ ‫واکســن آنفلوآنــزا‪ ،‬زمانــی‬ ‫کــه دچــار کمبــود خــواب‬ ‫باشــیم‪ ،‬ضعیف‌تــر خواهــد‬ ‫بــود‪ .‬بیشــتر افــراد وقتــی‬ ‫مشــغله‌های زیــادی دارند‪،‬‬ ‫بــه راحتــی از یــک خــواب‬

‫بارها و بارها شــنیده‌ایم که ورزش برای ســامتی‬ ‫مفید اســت‪ ،‬یکــی از این فواید‪ ،‬مبــارزه با عفونت‬ ‫اســت‪ .‬ورزش کردن به شــیوه‌های مختلف از ما در‬ ‫برابر عفونت‌هــا محافظت می‌کند‪:‬‬ ‫بــا فعــال ســازی ســلول‌های ســفید کــه بــا‬‫ویروس‌هــا و باکتری‌هــا می‌جنگنــد‪.‬‬ ‫بــا افزایش دمای بدن که باعث می‌شــود محیط‬‫بــدن‪ ،‬میزبان خوبی بــرای باکتری‌هــا و ویروس‌ها‬ ‫نباشد‪.‬‬ ‫بــا کاهــش هورمون‌های اســترس کــه تضعیف‬‫کننده‌ی سیســتم ایمنی هســتند‪.‬‬ ‫و با کاهش واکنش بدن به استرس‪.‬‬‫کلیــد ورزش ِ مفید برای سیســتم ایمنــی‪ ،‬تعادل‬ ‫اســت‪ ،‬نه تمرین بیــش از حد‪ .‬دوره‌هــای طوالنی‬ ‫مــدت تمرینــات اســتقامتی می‌تواننــد عملکــرد‬ ‫سیســتم ایمنی را ســرکوب کننــد‪ .‬مثــا دوندگان‬ ‫ماراتــن‪ ،‬تــا حــدود زیــادی در معــرض ابتــا به‬ ‫ســرماخوردگی‪ ،‬یــک یا چنــد روز بعد از مســابقه‬ ‫هســتند‪ .‬برخــی پژوهش‌هــا توصیــه می‌کننــد‬ ‫ویتامیــن ‪ C‬بــه پیشــگیری از این عــوارض جانبی‬ ‫ناخواســته کمــک می‌کنــد‪ .‬بدن‌تــان را بــا ورزش‬ ‫به چالش بکشــید اما زمــان کافی بــرای ریکاوری‬ ‫هــم در اختیــار بدن‌تان بگذارید؛ ایــن کلید حفظ‬ ‫ســامت سیســتم ایمنی‌تان اســت‪.‬‬

‫کنترلاسترس‬

‫می‌دانید که اســترس هم در ناچارا در این لیست‬ ‫جایگاهی دارد‪ .‬اســترس مزمن‪ ،‬تولیــد کورتیوزل را‬ ‫افزایــش می‌دهــد که می‌توانــد تاثیــرات مخربی‬ ‫بر عملکرد سیســتم ایمنی داشــته باشــد‪ .‬سیستم‬ ‫ایمنی‪ ،‬دو نوع اصلی دارد‪ :‬سیســتم ایمنی ســلولی‬ ‫و سیســتم ایمنــی هیومــورال‪ .‬اســترس خفیف یا‬ ‫کوتاه مــدت‪ ،‬ظاهرا تاثیــری روی ایمنی هیومورال‬ ‫نــدارد اما اگر اســترس‪ ،‬تــداوم پیدا کــرده و مزمن‬ ‫شــود می‌توانــد هــر دو نــوع سیســتم ایمنــی را‬ ‫ســرکوب کند‪ .‬برخی مطالعات نشــان داده استرس‬ ‫می‌توانــد واکنش بــه واکســن‌ها را تضعیف کند و‬ ‫میزان بیشــتری از اســترس می‌تواند ریسک ابتالبه‬ ‫ســرماخوردگی معمولــی را افزایش بدهد‪.‬‬ ‫مدیتیشــن و یــوگا می‌توانند واکنش به اســترس‬ ‫را کــم کــرده و بــه سیســتم ایمنی‌تــان فرصــت‬ ‫بدهند از شــما در برابــر ویروس‌ها محافظت کند‪.‬‬ ‫همچنیــن خنــده را فراموش نکنید! خنــده داروی‬ ‫بســیار خوبــی اســت‪ .‬افــکار مثبــت و خندیدن‪،‬‬ ‫ترشــح نوروپپتیدهای سرکوبگر اســترس را افزایش‬ ‫می‌دهنــد‪.‬‬

‫‪75‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪75 Kheradmand‬‬


‫شش رمز داشتن سیستم ایمنی سالم‬

‫ترجمه از هدی بانکی‬

‫زمانــی کــه فصل ســرما خوردگــی و آنفلوآنزا فرا‬ ‫می‌رســد‪ ،‬توجــه مــا بــه ســمت سیســتم ایمنی‬ ‫جلــب می‌شــود‪ .‬اینکــه چطــور می‌توانیــم از این‬ ‫عفونت‌های ویروســی در امان بمانیــم و چند روز‬ ‫یــا حتی بیشــتر از کار و زندگی‌مــان عقب نیفتیم‪.‬‬ ‫‪ ‬یک ســری از اقدامات‪ ،‬واضح و معروف هســتند؛‬ ‫اجتنــاب از تمــاس بــا افــراد بیمار‪ ،‬شســتن مکرر‬ ‫دســت‌ها و ‪ ...‬اما بهترین دفاعی کــه می‌توانید در‬ ‫برابر بیماری‌های ویروســی داشــته باشید‪ ،‬تقویت‬ ‫سیســتم ایمنی است‪.‬‬ ‫‪ ‬برای حفظ ســامت سیســتم ایمنی کــه در واقع‬ ‫ارتش ســلول‌های ماســت چه کارهایــی می‌توانیم‬ ‫انجام دهیم تا در مقابل مهاجمان نخواســته‪ ،‬سالم‬ ‫بمانیم؟‬

‫داشتن رژیم غذایی درست و سالم‬

‫سیســتم ایمنی دارد‪ ،‬مواد معدنی چون آهن و روی باکتری‌های خوب را فراموش نکنید‬

‫هم برای ســامت سیســتم ایمنی ضروری هستند‪.‬‬ ‫‪ ‬یکــی از مهمتریــن تنظیــم کننده‌های سیســتم‬ ‫ایمنــی‪ ،‬ویتامیــن ‪ D‬اســت‪ .‬ویتامیــن ‪ D‬کمــک‬ ‫می‌کنــد تــا سیســتم ایمنی‌تــان متعــادل و فعال‬ ‫بمانــد تا بــا مهاجمین مبارزه کــرده و در عین حال‬ ‫موجب التهابــات مداوم و نابودی بافت‌ها نشــود‪.‬‬ ‫متاســفانه در طول زمســتان‪ ،‬چندان در معرض نور‬ ‫خورشــید قــرار نمی‌گیریم و به همیــن علت بهتر‬ ‫اســت ســطح ویتامیــن ‪ D‬بدن‌مــان را بــا آزمایش‬ ‫خــون کنتــرل کــرده و در صــورت نیــاز از مکمل‬ ‫اســتفاده کنیم‪.‬‬ ‫برای حفاظت از سالمت سیستم ایمنی‪ ،‬سبزیجات‬ ‫و میوه‌جات و ادویه‌های آنتی اکســیدانی بیشــتری‬ ‫وارد رژیــم غذایی‌تان کنید‪ .‬هر چند شــواهد علمی‬ ‫وجــود نــدارد که نشــان دهد بــا تنها یــک غذای‬ ‫خاص بتوانیم سیســتم ایمنی‌مــان را تقویت کنیم‪،‬‬ ‫امــا چای ســفید و چای ســبز‪ ،‬دارای خــواص آنتی‬ ‫باکتریال و ضد ویروســی هســتند‪ .‬اســتفاده از این‬ ‫چای‌ها در طول زمســتان‪ ،‬نه تنها به آبرســانی بدن‬ ‫کمــک می‌کند بلکه از شــما در برابــر ویروس‌های‬ ‫اطراف‌تــان نیز محافظــت می‌کند‪.‬‬

‫آیــا غذاهایــی کــه می‌خوریــد به نفع سیســتم‬ ‫ایمنی‌تان هســتند؟ اگر بدن‌تــام کمبود مواد مغذی‬ ‫داشــته باشــد‪ ،‬سیســتم ایمنی‌تان عملکرد بهینه‌ای‬ ‫نخواهــد داشــت‪ .‬ویتامین‌هــای آنتی اکســیدانی‪،‬‬ ‫مخصوصــا ویتامیــن ‪ C‬نقــش مهمــی در عملکرد‬ ‫‪74‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫پروبیوتیک‌هــا‪ ،‬نقــش اصلی را در ســامت روده‬ ‫و البته ســامت سیســتم ایمنــی دارنــد‪ .‬این اصال‬ ‫عجیــب نیســت چــون ‪ ۷۰‬درصــد از ســلول‌های‬ ‫سیســتم ایمنــی در روده‌هــا هســتند‪ .‬وقتــی‬ ‫روده‌های‌تان را با باکتری‌های مفید و ســالم تغذیه‬ ‫می‌کنیــد و از پریبیوتیک‌ها نیز برای افزایش رشــد‬ ‫این باکتری‌هــای خوب کمک می‌گیرید‪ ،‬شــرایطی‬ ‫در بــدن خــود ایجاد می‌کنیــد که میزبــان خوبی‬ ‫بــرای ویروس‌هــا و باکتری‌های بیمار ‌یزا نیســت‪.‬‬ ‫‪ ‬شــاید فکر کنیــد بهتر اســت ســراغ مکمل‌های‬ ‫پروبیوتیــک برویــد‪ ،‬اما بایــد بدانیــد باکتری‌های‬ ‫موجود در این کپســول‌ها‪ ،‬چندان معتبر نیســتند‪.‬‬ ‫بهترین کار این اســت که باکتری‌هــای پروبیوتیک‬ ‫را از طریــق غذاهــای تخمیــر شــده بــه دســت‬ ‫بیاورید‪ .‬ماســت‪ ،‬یکــی از انتخاب‌هایی اســت که‬ ‫در دســترس داریــد‪ .‬کفیــر‪ ،‬تمپــه‪ ،‬میســو (خمیر‬ ‫ســویا) یا ســبزیجات تخمیر شــده هم گزینه‌های‬ ‫خوبــی هســتند‪ .‬وقتــی شــما ســبزیجات تخمیر‬ ‫شــده مصــرف می‌کنید می‌توانیــد عالوه بــر انواع‬ ‫باکتری‌هــای مفید‪ ،‬فیبر و ویتامیــن و مواد معدنی‬ ‫نیــز دریافــت کنید‪ .‬برخــی مطالعات نشــان داده‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪74 Kheradmand‬‬


73 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬73


‫بقیه از صفحه ‪53‬‬

‫به نظرم به‌شــدت شــبیه فیلمنامــه بود‪ -‬پس‬ ‫از دیالــوگ‪« ،‬كارگردانی» و بعــد از آن دیالوگ‬ ‫بیشــتری آورده بودم‪ .‬دلســرد شــدم‪ .‬اگر قرار‬ ‫اســت رمانــم كم‌وبیش همــان تجربــه‌ا ‌ی را‬ ‫منتقــل كنــد كــه مخاطب بــا روشــن كردن‬ ‫تلویزیون به دســت می‌آورد‪ ،‬پــس چرا خودم‬ ‫را بــه زحمــت‌بینــدازم؟ اگر رمــان به عنــوان یك‬ ‫قالــب نمی‌توانــد تجربه‌ای خــاص‪ ،‬تجربــه‌ای كه‬ ‫باقــی قالب‌ها نمی‌تواننــد به درســتی آن را انجام‬ ‫دهنــد عرضه كنــد‪ ،‬بنابراین چطور رمــان می‌تواند‬ ‫امید آن داشــته باشــد كه در برابر توانایی سینما و‬ ‫تلویزیون بقا داشــته باشد؟‬ ‫(بایــد بگویم كــه اوایل دهــه ‪ ١٩٨٠‬رمان معاصر‬ ‫اوضــاع وخیم‌تــری نســبت به امــروز داشــت) از‬ ‫تالش‌هــای آن صبح‌هــای شــپردز بــوش‪ ،‬ایــده‌ای‬ ‫واضح از داســتانی كه می‌خواستم بنویسم‪ ،‬داشتم‪.‬‬ ‫اما حاال در سیدنهام وارد دوره‌ای طوالنی از آزمایش‬ ‫روش‌هــای متفــاوت داستانســرایی شــده بــودم‪.‬‬ ‫مصمم بــودم رمــان جدیــدم نبایــد «فیلمنامه‌ای‬ ‫منثور» باشــد‪ .‬اما پس چه چیــزی از آب درمی‌آمد؟‬ ‫در همیــن دوران بــود كه ویروســی مــن را از پا‬ ‫انداخــت و چنــد روزی را در رختخوابــم گذراندم‪.‬‬ ‫وقتــی بدتریــن حــال ممكــن را پشــت ســر‬ ‫گذاشــتم و دیگر احســاس نمی‌كــردم بی‌وقفه‬ ‫بایــد بخوابــم‪ ،‬متوجــه شــدم كتابــی كه به‬ ‫رختخواب برده‌ام‪ ،‬چیــزی كه در لحافم غلت‬ ‫می‌خورد‪ ،‬جلد نخســت ترجمه كیلمارتین و‬ ‫اســكات‌‌مونكریف از «در جست‌وجوی زمان‬ ‫از دســت رفته» مارســل پروســت اســت كه‬ ‫تازه منتشــر شــده اســت‪ .‬ممكن است شرایط‬ ‫بیماری‌ام و گذران روزهــا در رختخواب زمینه‌ای‬ ‫مبســوط برای ایــن خواندن اثر فراهم كرده باشــد‬ ‫(در آن زمــان و حتــی حــاال طرفــدار پروپاقــرص‬ ‫پروســت نبود ‌ه و نیســتم‪ :‬ردپاهای نویســندگی او‬ ‫خیلی برایم كســل‌كننده اســت)‪ ،‬اما كامال شــیفته‬ ‫بخش‌هــای «پیش‌درآمــد» و «كومبره» شــدم‪.‬‬ ‫بارهــا و بارها ســراغ ایــن بخش‌ها رفتــم‪ .‬جدا از‬ ‫زیبایــی واالی ایــن متــون‪ ،‬از دیدن آنچــه بعدها‬ ‫در ذهنــم (و بعدهــا در نت‌های موســیقی‌ام) آن‬ ‫را «شــیوه‌های حركــت» پروســت نامیــدم‪ ،‬حیرت‬ ‫كــردم؛ شــیوه‌های حركــت ابزارهایی هســتند كه‬ ‫او با توســل بــه آنها یــك بخش را بــه بخش دیگر‬ ‫هدایــت می‌كنــد‪ .‬نظــم رویدادهــا و صحنه‌ها از‬ ‫نیاز شــرح ترتیب وقایع یا نیازهای افشای تدریجی‬ ‫روایــت خطی پیــروی نمی‌كند‪ .‬در عــوض‪ ،‬تداعی‌‬ ‫افكار وابســته به محیط‪ ،‬تغییــر [تخیالت] حافظه‬ ‫به نظر رمان را از بخشــی بــه بخش دیگر رهنمون‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫گاهی تصور اینكه بخشی را كه در حال خواندنش‬ ‫هســتی‪ ،‬بخش قبلی‌اش شــكل داده‪ ،‬این ســوال را‬ ‫ایجــاد می‌كنــد كه «چــرا؟» بــه چه دلیــل این دو‬ ‫لحظــه غیرمرتبط در ذهن راوی كنــار یكدیگر قرار‬

‫گرفته‌انــد؟ حــاال می‌توانم راهی مهیــج و آزادانه‌تر‬ ‫بــرای نوشــتن رمان‌هایم متصــور شــوم؛ راهی كه‬ ‫می‌توانــد غنــا را روی كاغــذ خلق كنــد و حركات‬ ‫درونــی ارایه می‌كند كــه غیرممكن می‌تــوان آنها‬ ‫را روی پــرده نقــره‌ا ‌ی آورد‪ .‬اگــر می‌توانــم طبــق‬ ‫تداعی‌هــای افــكار و خاطره‌هــای شــناور راوی از‬ ‫بخشــی به بخش دیگر بــروم‪ ،‬می‌توانــم تقریبا به‬ ‫شــیوه هنرمند نقاشــی انتزاعی كه جای اشــكال و‬ ‫رنگ‌هــا را روی بــوم انتخاب می‌كند‪ ،‬بنویســم‪.‬‬ ‫می‌توانســتم صحنــه‌ای از دو روز قبل را درســت‬ ‫كنــار صحنــه‌ای از ‪ ٢٠‬ســال پیــش بگــذارم و از‬ ‫خواننده بخواهم دربــاره ارتباط این دو تامل كنند‪.‬‬ ‫اغلب الزم نیســت راوی خــودش دالیل عمیق این‬ ‫مجاورت مشــخص را بدانــد‪ .‬روش نوشــتنی را یاد‬ ‫گرفتــه بودم كه می‌توانــد به درســتی الیه‌های در‬ ‫هم‌تنیــده خودفریبی و انكار كــه دیدگاه هر آدمی‬ ‫از خودش و گذشــته‌اش را پوشــانده اســت‪ ،‬عرضه‬ ‫كنــد‪ .‬بــرای یــك رمان‌نویــس نقاط عطــف همان‬

‫اتفاق‌هــای كوچــك شلخته خصوصی است‪ .‬‬ ‫حاال كه به گذشــته نگاه می‌كنم‪ ،‬می‌بینم آن ســه‬ ‫روزی كه برای بهبــودی در تختخوابم در خانه‌ام در‬ ‫ســیندهام به ســر بردم‪ ،‬خواندن همان ‪ ٢٠‬صفحه‬ ‫از پروســت نقط ‌ه عطفی در زندگی نویســندگی‌ام‬ ‫محســوب می‌شــود؛ باید بگویم خیلــی پررنگ‌تر‬ ‫از گرفتــن جایزه‌ای معتبــر یا قــدم زدن روی فرش‬ ‫قرمز افتتاحیه یك فیلم اســت‪ .‬هــر آنچه پس از آن‬ ‫نوشــتم با آشكارســازی‌هایی كه طی ایــن روزها بر‬ ‫من روشــن شــده بود‪ ،‬تعیین می‌شد‪.‬‬ ‫بایــد در اینجــا چیــزی را در مــورد جنبــه ژاپنی‬ ‫داســتان «هنرمنــدی از‪ »...‬بگویم‪ .‬از لحــاظ ادبی‪،‬‬ ‫این داســتان‪ ،‬ژاپنی‌ترین رمانم محســوب می‌شــود‬ ‫كــه تمامــی داســتان در ژاپن و با شــخصیت‌های‬ ‫ژاپنــی روی می‌دهــد‪ .‬اگرچه خود رمــان را به زبان‬ ‫انگلیســی نوشــته‌ام اما زبانی كه در ایــن رمان به‬ ‫كار بــردم‪ -‬منظــورم روای شــخص اول و دیالوگ‌ها‬

‫‪72‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫اســت‪ -‬بیانی ژاپنی دارند‪ .‬به عبــارت دیگر‪ ،‬قرار بر‬ ‫این اســت كه تصور كنید این كتــاب نوعی ترجمه‬ ‫اســت؛ یعنی پشــت جمــات انگلیســی‪ ،‬جمالت‬ ‫ژاپنــی قــرار دارند‪ .‬این شــیوه برای هــر واژه‌ای كه‬ ‫روی كاغــذ آورده‌ام‪ ،‬داللت‌هایی دارد‪ .‬می‌خواســتم‬ ‫زبــان جاری باشــد و طبیعــی جلوه كنــد و با این‬ ‫حــال خیلی محاوره یا خیلی «انگلیســی» نباشــد‪.‬‬ ‫گــه‌گاه می‌دیــدم در حــال ترجمه عبــارات ژاپنی‬ ‫و بذله‌گویی‌هــای عینــی بــودم‪ .‬اما اغلــب اوقات‬ ‫تركیبــی از اكتشــاف‍[زبانی] پرظرافــت و در عین‬ ‫حال كمی قلمبه‌ســلمبگی كــه نشــانی از ریتم‌ها‬ ‫و ســبك خاص رســمی زبان ژاپنی دارد مدام پشت‬ ‫زبــان انگلیســی در جریان اســت‪ .‬در آخــر‪ ،‬اجازه‬ ‫می‌خواهــم صحبتــی دربــاره زمینــه اجتماعــی‬ ‫گســترده‌ای كه رمانــم را در آن خلق كردم‪ ،‬داشــته‬ ‫باشــم‪ .‬داســتان «هنرمندی از‪ » ...‬را بین ســال‌های‬ ‫نوشــتم‪ ،‬ســال‌های تغییر و انتقال اساسی‪،‬‬ ‫‪ ١٩٨١‬تا‪٩٨٥١‬‬ ‫ت مارگارت‬ ‫اغلــب متمــرد و تلــخ در بریتانیا‪ .‬دولــ ‌‬ ‫تاچر بر اجماع سیاســی پســاجنگ در مورد دولت‬ ‫رفاه و شــرایط مطلــوب اقتصــاد «مختلط» نقطه‬ ‫پایان گذاشــته بود‪ .‬طرحی شــفاف و بحث‌برانگیز‬ ‫بــرای انتقال كشــور از اقتصادی تولیــدی و صنایع‬ ‫ســنگین با نیروی كار ســازماندهی شــده بزرگ‬ ‫بــه اقتصــادی كه عمدتا بــر پایه خدمــات بنا‬ ‫نهاده شــده با نیــروی كار بــدون اتحادیه در‬ ‫دســت بــود‪ .‬دوره اعتصاب كارگــران معدن‪،‬‬ ‫نــزاع وپینــگ‪ ،‬راهپیمایی‌هــای كمپین خلع‬ ‫ســاح هســته‌ای‪ ،‬جنگ فالكلند‪ ،‬تروریســم‬ ‫ارتش موقــت جمهوریخواه ایرلنــد و نظریه‬ ‫اقتصــادی «پول‌گرایی» كــه كانال‌هایی عمیق‬ ‫بــه خدمات عمومی بــه عنوان درمــان ضروری‬ ‫برای شــفای اقتصادی بیمار‪ ،‬زده بــود‪ .‬یادم می‌آید‬ ‫ســر میز شــام با یكی از قدیمی‌ترین و نزدیك‌ترین‬ ‫دوســتانم وقتی دیدگاه‌های مخالــف یكدیگر را در‬ ‫مــورد اعتصاب كارگــران معدن شــنیدیم‪ ،‬بدجوری‬ ‫بحــث كردیم‪.‬‬ ‫رمــان «هنرمنــدی از‪ »...‬در ژاپــن پیــش و پــس‬ ‫از جنــگ جهانــی دوم روی می‌دهــد امــا بریتانیا‪،‬‬ ‫كشــوری كــه در آن زمان در آنجــا زندگ ‌ی می‌كردم‪،‬‬ ‫در شــكل‌گیری آن نقش به‌ســزایی داشــت‪ :‬فشاری‬ ‫بر مــردم بود كه‌باید در هر حركتی از زندگی‌شــان‬ ‫موضع‌گیری سیاســی می‌كردند؛ یقین‌های بی‌چون‬ ‫و چــرا‪ ،‬حــق بــه جانبــی و خشــم‌های منحــوس‬ ‫حزب‌هــای جــوان پرتــب و تــاب؛ دلنگرانی‌هایی‬ ‫دربــاره «نقش هنرمند» در زمانه تغییرات سیاســی‬ ‫وجود داشــت‪ .‬و برای شــخص من این طور اســت‬ ‫كه چقدر دشــوار می‌توان حــس درماندگی واضح و‬ ‫روشــن تعصب‌های كوته‌فكرانه زمانه‌ات را ببینی و‬ ‫تــرس اینكه زمان و تاریخ نشــان می‌دهــد فردی با‬ ‫وجــودی كه نیت‌های خوب داشــته امــا از هدفی‬ ‫اشــتباه‪ ،‬شــرم‌آور و حتی اهریمنی حمایت كرده و‬ ‫بهترین ســال‌ها و اســتعدادهای خــود را حرام آن‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪72 Kheradmand‬‬


‫داس‬ ‫تان کوتاه‬

‫نهنگ تنگ بلور‬ ‫عادله زاهدی‬

‫مرد‪ ‬گفت‪«:‬اگه اون بود نجاتمون می داد؟»‬ ‫بغل دستی ش گفت‪«:‬چی؟‪ ‬‬ ‫«می گم اگه اون بود نجاتمون می داد؟»‪ ‬‬ ‫«آره‪،‬امــا حاال كــه از ما بر نمیــاد و این حرفا هم‬ ‫چیزی روعــوض نمی كنه‪»..‬‬ ‫نهنگ بزرگ در ســاحل جان می دهد‪،‬چشمهایش‬ ‫پر از التماس اســت ‪ ،‬دوربین از مردمك چشمهایش‬ ‫فاصلــه می گیرد و دور می شــود و از ســاحل نوار‬ ‫باریكــی می ماند و نهنگ هــا ‪،‬ماهی های كوچكی‬ ‫می شــوند كــه در یك تنگ كوچك جــا می گیرند‪.‬‬ ‫تلویزیــون را خاموش می كنم‪ ،‬چشــمهایم را می‬ ‫بندم و ســعی می كنــم بخوابم اما فكــر نهنگ ها‬ ‫از ســرم بیرون نمــی رود ؛ یعنی كدامیك اول به این‬ ‫فكــر افتاد ؟ چــرا بقیه هــم تصمیم گرفتنــد با او‬ ‫بمیرنــد؟! این پهلــو آن پهلومی شــوم‪،‬پلك هایم را‬ ‫محكم روی هم فشــار می دهــم اما باز فكر نهنگ‬ ‫نمی گــذارد بخوابم‪.‬بعد از یك هفتــه كار ‪ ،‬یك روز‬ ‫تعطیل داشــته باشــی آن وقت تا نصفه شب بیدار‬ ‫بمانــی كه بــه موجودی فكــر كنی كه مــی دانی‬ ‫هیچوقــت در طــول زندگی ات نه مــی توانی او را‬ ‫ببینــی و نه تاثیری در خوشــبختی یــا بدبختی ات‬ ‫دارد امــا باز هم بــه او فكر كنی خنده دار اســت!‬ ‫پتو را روی ســرم می كشم و سعی میكنم به چیزی‬ ‫غیر از نهنگ فكر كنم و پلكهایم‪ ‬آرا م آرام ســنگین‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫مثــل هر صبــح دیگر‪ ،‬دســتم را دراز مــی كنم تا‬ ‫بیــدارش كنم ‪،‬اما ســردی ملحفه خواب را از ســرم‬ ‫مــی پراند‪.‬بلند می شــوم ‪،‬نمی خواهم بــه او فكر‬ ‫كنم كه كجاســت ؟چه كار می كند؟ تــو این هوای‬ ‫عالی حتما"‪....‬‬ ‫به آشــپز خانه مــی روم و ســماوررا روشــن می‬ ‫كنــم ‪ .‬بــا خودم فكرمــی كنم بهتر اســت همه جا‬ ‫را تمیــز كنم ‪،‬بــرای بعــد از ظهر هم كلــی كار از‬ ‫اداره آورده‌ام‪ .‬صــدای زنــگ تلفــن تــوی خانه می‬ ‫پیچد‪،‬مــی دانم ‪،‬مثل تمــام صبح هــای روزجمعه‬ ‫مــادر است‪،‬گوشــی را كه بــر می دارم‪ ،‬مــی گوید‪:‬‬ ‫«مــادر پاشــو ناهار بیا اینجــا بعدازظهر هم با هم‬ ‫میریــم بیرون‪».‬‬ ‫«نه مامــان جون‪ ،‬امروز نه‪ ،‬باشــه هفته ی دیگه‪،‬‬ ‫كلی كار دارم‪».‬‬ ‫«آخه روز جمعه رو به خودت استراحت بده!»‬ ‫«می خوام خونه رو تمیز كنم‪ ».‬‬ ‫‪71‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫«خونــه ت كــه‬ ‫مثل دســته ی گله ‪ ،‬پاشو بیا‬ ‫ایــن جا‪ ،‬انگار زده به ســرت ها!‪ ‬تمــوم‪ ‬هفته که‬ ‫ســركاری ‪،‬این یه روزتعطیــل ام‪ ‬كار ؟!تــازه‪ ». ...‬‬ ‫و بقیــه ی حرفش را می خورد كه نگوید‪ «:‬كســی‬ ‫كــه خونــه ی تــو نمی آید تــو که رفــت و اومدی‬ ‫نداری!»‪ ‬‬ ‫‪ ‬بهانه می آورم كه توآشــپزخانه سوسك دیده م و‬ ‫تلفــن را قطع می كنم‪.‬مادر راســت می گوید‪ ،‬همه‬ ‫چیــز با وقتی که او بــود فرق کرده ‪.‬‬ ‫بــه تنگ ماهــی روی میز نگاه می كنــم ‪،‬یكی از‬ ‫ماهــی ها مــرده‪،‬آن یكی هم هی بــه پهلو بر می‬ ‫گــردد‪ .‬آب تنگ را عــوض می كنــم و ماهی مرده‬ ‫را بــر می دارم و توی گلدان شــمعدانی روی تاقچه‬ ‫خاكش مــی كنم‪..‬‬ ‫بــه خــودم قــول داده بــودم عید امســال ماهی‬ ‫نخــرم امــا بازنتوانســتم ازوسوســه ی داشــتن یك‬ ‫تنگ با دوماهی كوچك‪ ‬ســر ســفره ی هفت سین‬ ‫بگــذرم؛ هفت ســینی كه‪ ‬خــودم تنها كنــارش به‬ ‫انتظار آغاز ســال نشســتم و دعــا خواندم‪.‬‬ ‫به همــكارم ‪ ،‬كــه آكواریم بزرگــی دارد‪،‬زنگ می‬ ‫زنــم وقتی می فهمــد یكی از ماهی هــا مرده‪ ،‬من‬ ‫و منــی می كند و مــی گوید‪«:‬تو رو خــدا ناراحت‬ ‫نشــی ها!اما‪ ‬ازتلویزیون شنیدم امسال بیشترماهی‬ ‫هــای قرمــز بیمــاری قارچــی دارن‪،‬اگــه بذارمش‬ ‫توآكواریــوم‪ ،‬ماهی های منم مریض میشــن!»‬ ‫چیزی نمی گویم‪،‬حق دارد‪.‬همیشــه كلــی از این‬ ‫كه چطــور از ماهــی هایش مواظبت مــی كند‪ ‬و‬ ‫چقدر خرجشــان می كنــد می گوید ؛حــاال‪ ‬نیاید‬ ‫انتظار داشــته باشــم برای این كه ماهی كوچولوی‬ ‫مــن از تنهایی در بیایــد ‪،‬جان ماهــی هایش را به‬ ‫خطر اندازد‪.‬‬ ‫لباســم را می پوشــم ‪ ،‬ماهی را توی كیسه نایلونی‬ ‫مــی انــدازم وازخانــه بیرون مــی آیم ؛ تــا برایش‬ ‫جایــی پیدا كنم‪ .‬مــی روم توی رودخانــه ی نزدیك‬ ‫خانــه بیندازمش‪ .‬كنــار رودخانه پر از زباله اســت‪،‬‬ ‫بــوی تعفــن حالــم را به هم مــی زنــد‪ .‬از آنجا به‬ ‫پــارك می روم تــا ماهی را داخل حــوض بزرگ زیر‬ ‫كاج هــا بینــدازم اما مامــور پارك مرا مــی بنیند و‬ ‫نمــی گــذارد‪ « :‬امســال همــه ما هی هــا بیماری‬ ‫قــارچ دارن نباید تو حوض بندازیــن اما یه جا برای‬ ‫ایــن جــور ماهی‌ها هســت‪ ».‬نشــانی را می گیرم‬

‫روم‪.‬یك‬ ‫و می‬ ‫اســت با‬ ‫اتاقــك ســیمانی‬ ‫دور چیده‬ ‫چند قفســه كــه دور تا‬ ‫احساس خفگی‬ ‫انــد‪ ،‬از هوای دم كرده اش‪ ‬‬ ‫می كنم‪.‬ماهی هاداخل تشــت های پالستیكی توی‬ ‫هــم وول می خورند وهی به پهلومی شــوند‪.‬مردی‬ ‫بــا یك قالب توردار ماهی های مــرده را از روی آب‬ ‫جمــع می كنــد و توی ســطل می ریزد‪ .‬به ســطل‬ ‫نــگاه می كنم‪ ،‬پــراز ماهی های كوچكی اســت كه‬ ‫با چشــمهای باز و خیره نگاهم مــی كنند؛ انگار به‬ ‫مــن التماس مــی كنند‪.‬مرد این پا آن پا می شــود و‬ ‫مــی گوید‪«:‬خــب ‪،‬خانم ماهی تونــو بدید‪».‬‬ ‫از تــرس مــی لــرزم‪ ،‬كیســه ی نایلونــی ماهی را‬ ‫محكــم مــی گیرم و با ســرعت بیرون مــی آیم وبا‬ ‫عجلــه به طرف خانــه می روم ‪ .‬آنقــدر عجله دارم‬ ‫كه انگار هر لحظه ممكن اســت مرد به من برســد‬ ‫و ماهــی و مرابگیرد و در آن اتاقك به بند بكشــد‪..‬‬ ‫مــادر كه تلفــن می كنــد همــه چیــز را برایش‬ ‫تعریــف می كنــم ‪،‬با عصبانیت مــی گوید‪«:‬چه ت‬ ‫شــده دختــر؟ انقده تنها تــو خانه مونــدی که زده‬ ‫به ســرت!»‬ ‫«آخــه مامــان تو كــه ندیــدی ‪،‬یه عالمــه ماهی‬ ‫كوچولو‪ ،‬انگار همه شــون داشــتن با هم خودكشی‬ ‫‪ »...‬گریــه امانــم نمی دهد که حرفــم را تمام کنم‪.‬‬ ‫مــادر باز اصرار می كند پیششــان بــروم اما من به‬ ‫بهــا نه ای خداحافظــی می كنم‪.‬‬ ‫ماهــی را مــی گذارم تــوی بالكن‪.‬ته تنگ گوشــه‬ ‫ای مــی ماند‪.‬ســرم درد مــی كند بــه قوطی قرص‬ ‫توی دســتم نــگاه می كنــم كاش جرات داشــتم و‬ ‫می توانســتم از همه دردســر ها راحت شوم‪ .‬روی‬ ‫كاناپــه‪ ‬دراز می كشــم‪ ،‬مدام تصویــر ماهی های‬ ‫قرمز توی ســطل بــا التماس‪ ‬توی نگاهشــان جلو‬ ‫چشمم‪ ‬اســت‪ ‬كه انگارمی گویند‪ «:‬كمك! كمك!»‬ ‫مــی روم ماهــی ام را بیاورم تــو اتاقم می خواهم‬ ‫كنــار خــودم باشــد اما تنــگ ماهی خالی اســت!‬ ‫بیچــاره ماهــی كوچولو! كــف بالكن افتــاده انگار‬ ‫خــودش را پرت كرده بیرون تا بمیــرد ‪ .‬هولكی می‬ ‫اندازمــش توی تنــگ ‪،‬ماهی توی آب بــه پهلو می‬ ‫شــود تكان می خــورد ‪،‬اما‪...‬خدای من!انــگار دارد‬ ‫جان مــی دهــد‪ ،‬كاش می انداختمش توی تشــت‬ ‫کنار ماهی های دیگر‪.‬شــاید دوســت داشــت مثل‬ ‫نهنگ ها با دوســتانش‪....‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪71 Kheradmand‬‬


70 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬70


‫حضــور در فهرســت ‪ 5‬فیلــم نهایــی خارجی‬ ‫زبان امســال اســت‪ .‬پس از فیلــم «لویاتان»‬ ‫که جوایــز زیــادی دریافت کرد ایــن بار نیز‬ ‫آندری زویاگنیتســف اثری کوبنده‪ ،‬کینه جو و‬ ‫منتقــد در برابر جامعه ای بی روح و ســرد خلق‬ ‫کرده اســت‪ .‬جامعه ای که غایب بــزرگ آن عنصر‬ ‫«عشــق» است‪ .‬داســتان این فیلم در روسیه دوران‬ ‫مدرن می‌گذرد‪ .‬آلیوشــا پســری ‪ 12‬ساله و غمگین‬ ‫اســت که با والدین خود زندگــی می‌کند‪ .‬هیچ‬ ‫کدام از آنها وقت رســیدگی به فرزندانشــان‬ ‫را ندارند‪ .‬والدین آلیوشــا روند طالق شان را‬ ‫پیگیری می‌کننــد و نفــرت در رابطه آنها با‬ ‫یکدیگــر موج می‌زند‪ .‬هر دوی آنها شــریک‬ ‫زندگــی جدیــدی دارنــد و می‌خواهنــد فصل‬ ‫جدیــدی را در زندگــی شــخصی خود آغــاز کنند‪.‬‬ ‫آلیوشــا یک روز پس از شــنیدن مشــاجره سنگین‬ ‫والدیــن خــود ناگهان ناپدیــد می‌شــود‪ .‬منتقدان‬ ‫معتقدنــد فیلم زویاگنیتســف دســتاوردی در‬ ‫بــه تصویر کشــیدن رنــج اســت‪ .‬فیلمی که‬ ‫کارگردانــی آن در حــد شــاهکار توصیــف‬ ‫می‌شــود‪ .‬فیلم برنده جایزه هیــات داوران‬ ‫کن شد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫نظم الهی‬ ‫پترا بیوندینا وولپی‪ /‬سوییس‬

‫داســتان این فیلم در ســال هــای ‪ 1970‬می‌گذرد‬ ‫و دربــاره مادر جوان سوییســی اســت که علیه‬ ‫مردســاالری مبــارزه می‌کنــد و کمپینی برای‬ ‫رســیدن به حق رای زنان تشــکیل می‌دهد‪.‬‬ ‫فیلم در جشــنواره های مســتقل توانســت‬ ‫توجــه منتقــدان را بــه خودش جلــب کند‪.‬‬ ‫حضور موفقش در ترایبــکا می تواند توجه ها‬ ‫را جلب کند‪.‬‬

‫آنها پدرم را کشتند‬ ‫آنجلیناجولی‪/‬کامبوج‬

‫اینکــه یــک ســتاره آمریکایی بــا یک فیلم‬ ‫غیرانگلیســی زبان بــه این بخــش راه پیدا‬ ‫کنــد به خــودی خود جــذاب اســت‪ .‬فیلم‬ ‫اقتباســی اســت از کتابــی با همیــن عنوان‬ ‫نوشــته «النــگ اونگ» که براســاس داســتان‬ ‫واقعی زندگی او نوشــته شده است‪ .‬آنجلینا جولی‬ ‫این فیلم را به درخواســت پســرش مداکس ساخته‪،‬‬ ‫او که در کامبوج متولد شــده‪ ،‬بســیاری از اعضای‬ ‫خانــواده و اقوامــش را در این حــوادث مرگبار از‬ ‫دســت داده است‪.‬‬ ‫فیلم داســتان نجات قهرمانش را از دســت‬ ‫خمرهای ســرخ روایــت می کنــد‪ .‬منتقدان‬ ‫فیلــم را تحویــل گرفتند و جدا از آن مســئله‬ ‫نســل کشــی موضوعی اســت که برای اعضای‬ ‫آکادمــی جذابیت ایجــاد می‌کند‪.‬‬ ‫روزنامه هفت صبح‬

‫‪69‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪69 Kheradmand‬‬


‫رقبای قدر ایران در اسکار ‪۲۰۱۸‬‬ ‫انتخــاب شــود‪.‬‬ ‫ســال گذشــته ‪ 85‬فیلــم خارجــی زبان ثبــت نام‬ ‫کردنــد و تعداد فیلم های شــرکت کننــده در این‬ ‫بخش رکورد زدند‪ .‬امســال فیلم هــای مطرحی که‬ ‫تا امروز به اســکار معرفی شــده اند‬ ‫و رقبای «نفس» محســوب‬ ‫می‌شــوند و ممکــن‬ ‫اســت در جمــع‬ ‫پنــج فیلــم نهایی‬ ‫باشــند‪ ،‬به گفته‬ ‫تحلیلگــران این‬ ‫آثار هســتند‪:‬‬

‫میــد ا ن ‪/‬‬ ‫مر بــع‬ ‫ر و بــن‬ ‫ا و ســتلند ‪/‬‬ ‫ســو ئد‬

‫ایــن فیلمی‬ ‫اســت کــه‬ ‫مدعــی مهــم‬ ‫امســال بــرای‬ ‫گرفتــن جایــزه‬ ‫اسکار بهترین فیلم‬ ‫خارجی زبان اســت و‬ ‫یکی از مهمترین جوایز‬ ‫امســال یعنــی نخــل طالی‬ ‫کــن را هــم از آن خودش کرده اســت‪.‬‬ ‫فیلم یک درام طعنه زن سیاســی بامزه اســت‪ .‬ایده‬ ‫اش وقتــی به ذهن روبن اوســتلند‪ ،‬کارگردان و کال‬ ‫بومن‪ ،‬تهیه کننده فیلم رســید که ســال ‪ 2014‬وارد‬ ‫ســاختمانی شــدند که داخل موزه ای برای نمایش‬ ‫گذشــته شــده بــود‪ .‬هنرمند زیــر اثر هنــری اش‬ ‫نوشــته بــود‪« :‬مربع» پناهــگاه اعتمــاد و مراقبت‬ ‫اســت‪ .‬داخل این مربع همه ما حقــوق و وظایف‬ ‫برابــر داریم‪».‬‬ ‫داســتان فیلــم بعد از فروپاشــی نظام ســلطنتی‬ ‫ســوئد رخ می‌دهد زمانی که کاخ ســلطنتی ســوئد‬ ‫تبدیل به موزه شــده‪ .‬کریســتین در موزه کیوریتور‬ ‫اســت و وقتــی گوشــی موبایلــش را می‌دزدنــد‬ ‫دنیای پیشــرفته اش دچــار لرزه های وحشــتناکی‬ ‫می‌شــود‪ .‬در حالی کــه او می‌خواهــد داخل موزه‬ ‫فضای مناســبی برای قــرار دادن یک ســازه جدید‬ ‫ترتیــب بدهــد‪ ،‬یک کمپانــی روابــط عمومی پیدا‬ ‫می‌کند که ســازه هایشــان را به او معرفی می‌کنند‬ ‫و همــه ایــن هــا یک هــرج و مرج عظیــم در پی‬ ‫دارد‪ .‬برخــی منتقــدان البته معتقدنــد فیلم قبلی‬ ‫اوســتلند‪« ،‬فــورس مــاژور» منســجم تر بــود اما‬

‫فیلــم‬ ‫«نفــس» از‬ ‫طــرف ایــران بــه‬ ‫آکادمــی اســکار معرفی‬ ‫شــد‪ .‬امســال با قوانینی که برای بخــش فیلم های‬ ‫خارجی زبان گذاشــته انــد داوران را مجبور می‌کند‬ ‫حتــی فیلــم هــای مهجورتــر را هم ببینند‪ ،‬شــاید‬ ‫شانســی برای ایران باشــد‪ .‬با فیلم های مهم بخش‬ ‫خارجی زبان که به اســکار معرفی شــده اند‪ ،‬آشــنا‬ ‫شــوید‪ .‬یک هفته دیگر مهلــت پایانی معرفی فیلم‬ ‫هــا برای بخش اســکار بهترین فیلــم خارجی زبان‬ ‫فرا میر ســد‪ .‬اعضــای آکادمــی در یک مــدت دو‬ ‫ماهــه فرصت دارنــد فیلم ها را ببیننــد‪ .‬در نهایت‬ ‫بــه فیلم هــا بین یک تا شــش امتیــاز می‌دهند و‬ ‫از بیــن آنها نه فیلم برای رســیدن بــه مرحله نیمه‬ ‫نهایی انتخاب می‌شــوند‪ .‬آن نه فیلم در سه سانس‬ ‫بــه نمایش در می‌آیند تا از بین شــان ‪ 5‬فیلم نهایی‬ ‫‪68‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫همچنــان «مربع» فیلمی اســت که تماشــاگرش را‬ ‫گیــر می‌اندازد و ذهنــش را درگیر می کند‪ .‬فیلم به‬ ‫اســکار معرفی شــده است‪.‬‬

‫محوشدگی‬ ‫فاتح آکین‪ /‬آلمان‬

‫فیلم فیلمســاز تــرک از طرف آلمــان برای حضور‬ ‫در رقابت بخش بهتریــن فیلم خارجی زبان معرفی‬ ‫شــده اســت‪ .‬یک درام دادگاهی انتقــام جویانه با‬ ‫بــازی دایــان کروگــر درباره نفــرت نئونــازی ها و‬ ‫جنایت های آنان‪ .‬داســتان زندگی کاتیــا که بعد از‬ ‫مرگ شــوهر و پســرش در یک بمب گذاری از هم‬ ‫فرو می پاشــد‪ .‬بعد از دوره سوگواری و بی عدالتی‬ ‫کــه در حقــش می شــود‪ ،‬مــی خواهد دســت به‬ ‫انتقام بزند‪ .‬منتقدان می گویند از شــروع خشــنش‬ ‫بــا بمب گــذاری ها ضد تــرک های آلمان نشــین‪،‬‬ ‫فیلم «محوشــدگی» در میــان کارهــای فاتح آکین‬ ‫متمایز اســت‪ ،‬خشــم و عصبانیتی که این کارگردان‬ ‫آلمــان بــا اصلیــت تــرک در داســتان بــه نمایش‬ ‫گذاشــته اســت‪ ،‬ببنندگان را خواهد لرزاند‪.‬‬ ‫احســاس شــدید و تواییــش در تــکان دادن‬ ‫مخاطبانــش درخشــان اســت‪ .‬فیلم آکیــن امتیاز‬ ‫کمتری نســبت بــه فیلم هــای دیگــر از منتقدان‬ ‫گرفته اما نام فیلمســازش و کشــور شــرکت کننده‬ ‫و اکرانــش در کن مــی تواند برگ هــای برنده اش‬ ‫با شد ‪.‬‬

‫پایان خوش‬ ‫میشاییلهانکه‪/‬اتریش‬

‫هر ســالی که هانکه فیلم ســاخته باشــد طبیعی‬ ‫اســت که از طرف اتریش به اســکار معرفی شــود‪.‬‬ ‫امســال البته فیلم هانکــه در جشــنواره کن برنده‬ ‫جایزه نشــد امــا منتقــدان همچنان تحســین اش‬ ‫کردنــد‪ .‬این درامی دربــاره یک خانواده اســت که‬ ‫در جزیــره کاله فرانســه اتفاق می‌افتــد و در پس‬ ‫زمینه اش شــاهد بحران های مهاجرت هم هستیم‪.‬‬ ‫ایزابــل هوپــر که ســال گذشــته نامــزد دریافت‬ ‫اســکار بهترین بازیگر زن شــد در فیلــم مقابل ژان‬ ‫لویــی ترینیتیان بازی می کند‪ .‬منتقــدان کارگردانی‬ ‫هانکه را مثل همیشــه مبهوت کننــده می‌خوانند‪.‬‬ ‫یــک کمدی تلخ درباره جهانی کــه بچه هایمان در‬ ‫آن زندگــی می‌کنند‪.‬‬

‫بی عشق‬ ‫آندری زویا گنیتسف‪ /‬روسیه‬

‫فیلمی که از طرف روســیه معرفی شــده با توجه‬ ‫به تحســینی که منتقدان در کــن نثارش کردند کنار‬ ‫فیلم اوســتلند یکی از مهــم ترین گزینــه ها برای‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪68 Kheradmand‬‬


‫طبیعی اســت‪ ،‬جواب شــما باید همیشــه یکسان‬ ‫باشــد در پایان جواب هم م ‌ی توانید او را تشــویق‬ ‫کنیــد اگــر ســوال دیگــری دارد بپرســد‪ .‬یکــی از‬ ‫درگیری‌هــای این ســن نام بــردن اعضــای بدن به‬ ‫خصــوص آلت تناســلی اســت‪ .‬بچه‌ها در ســنین‬ ‫پاییــن نیازی نیســت نــام علمی و رســمی اعضای‬ ‫بدانند همــان نام‌های بچه گانه برایشــان‬ ‫بــدن را ‌‌‬ ‫کافیســت‪ ،‬اما بهتر هســت در ســنین باال‌تر اســم‬ ‫اعضا را درســت بدانند و فقط از آن‌ها بخواهید در‬ ‫حضــور دیگران تکــرار نکنند‪.‬‬ ‫این‌ها بخشــی از آگاهی‌های جنســی بــرای بچه‬ ‫هاســت‪ .‬بعــد از آن ســواالت شــروع می‌شــود و‬ ‫زمانــی می‌رســد که شــما می‌بینید هــرروز ‪ ۲۰‬بار‬ ‫به یک ســوال مشــخص پاســخ دادید‪ .‬ســوال‌های‬ ‫بچه‌هــا معمــوال در یــک دایره خاصــی می‌چرخد‬ ‫ولی پاســخ‌هایی که به آن‌ها داده می‌شــود بســیار‬ ‫مهم اســت‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫چند مورد مشابه از ســواالت جنسی را در اینجا‬ ‫می‌خوانیم‪:‬‬

‫هســت هرگز در حضور هیچ فــرد غریبه‌ای عوض‬ ‫نکنید‪ .‬ایــن موضوع باعث خجالت شــدیدی در او‬ ‫می‌شــود که نمی‌تواند به زبــان بیاورد‪.‬‬ ‫از دیگــر کارهایــی که ممکن اســت در این ســن‬ ‫از بچه‌هــا بینید بازی کردن با آلت تناســلی اســت‪.‬‬ ‫تحریــک این ناحیه با دســت یــا مالیــدن پا‌ها به‬ ‫همدیگر یک امر نســبتا شایع و طبیعی است‪ .‬بهتر‬ ‫اســت شــما در این مواقع بدون انگشــت گذاشتن‬ ‫روی آن کار بــه نحوی ذهــن کودک را منحرف کنید‬ ‫مثال‌‌ همــان لحظه برای کاری صدایــش بزنید‪ ،‬به او‬ ‫غــذا تعارف کنید‪ ،‬بــازی جدیدی را برپــا کنید و به‬ ‫هر شــکلی که می‌توانید ذهن او را از این مســئله‬ ‫دور کنیــد‪ .‬اگر از ‪ ۳‬ســالگی به بــاال این رفتار قطع‬ ‫نشــد یا اضافه شــد باید با مشاور مشــورت کرد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫هویتجنسی‬

‫ســن ‪ ۳‬تا ‪ ۶‬ســالگی زمان شــکل گیــری هویت و‬ ‫شــخصیت جنسی کودک اســت‪ .‬در این سن کودک‬ ‫با رفتار صحیــح پدر و مادر و الگوگیری درســت از‬ ‫آن‌هــا هویت زنانــه یا مردانه خــود را پیدا می‌کند‪.‬‬ ‫در ایــن ســن پســران تمایل بــه برقــراری ارتباط‬ ‫حســی با مــادر دارند و دختر‌ها با پــدر‪ ،‬این تمایل‬ ‫تا حدودی بوی جنســی می‌دهــد و طبق آن چیزی‬ ‫کــه فرویــد مطــرح می‌کنــد عقده‌هــای ادیپ یا‬ ‫الکتــرا در همین دوران شــکل می‌گیرد‪.‬‬ ‫پســر‌ها دوســت دارنــد بــدن مــادر را ببینند و‬ ‫تماس‌هــای فیزیکــی نزدیکــی بــا او برقــرار مــی‌‬ ‫کننــد‪ ،‬همچنیــن دختر‌ها در مــورد پدرشــان این‬ ‫حس را دارند‪ .‬از طرف دیگر حســادت شــدیدی به‬ ‫همجنس خــود دارند‪ .‬چون تصــور می‌کنند پدر یا‬ ‫مــادر را از آن‌هــا می‌گیرد‪ .‬بــرای اینکه کــودک به‬ ‫درســتی این مرحله را پشــت ســر بگــذارد باید با‬ ‫والــد همجنس خــود همانندســازی کند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫بــازی بچه‌هــا بــه بهانــه معاینه کــردن بــه اندام‬ ‫همدیگــر دســت می‌زننــد و دنبــال کشــف بدن‬ ‫جنس مخالف هســتند‪ .‬در چنیــن مواقعی نباید با‬ ‫کودکمان برخورد ناخوشــایندی کنیــم چرا که حس‬ ‫ســرخوردگی و ترس درخصوص مســائل جنسی در‬ ‫او نهادینه می‌شــود‪ .‬فقط باید بدانیــد این بازی‌ها‬ ‫امری طبیعی اســت و تنها باید بــرای آن حد و مرز‬ ‫مشــخص کنید‪ .‬یکــی از راه‌های تعییــن حد و مرز‬ ‫این هســت که بــه فرزندتــان یاد بدهیــد بعضی‬ ‫اندام‌هــا کامال خصوصی هســتند و همیشــه باید‬ ‫پوشــیده بمانند و در حضور دیگــران نباید آن‌ها را‬ ‫نشــان داد‪ .‬اگــر زمانی با این صحنه مواجه شــدید‬ ‫کــه فرزندتان مشــغول نشــان دادن اندام جنســی‬ ‫خود به بچه‌ای دیگراســت ســریع فضایی را برایش‬ ‫ایجــاد کنید که اینــکار از ذهنش دور شــود و ال به‬ ‫الی حرف‌هــا به او یــادآوری کنید که نباید کســی‬ ‫قســمت‌های خصوصی بدنش را ببینــد‪ .‬آن‌ها باید‬ ‫بداننــد نه تنها در مورد این مســائل نباید با کســی‬ ‫حــرف بزننــد بلکــه اگر بچــه کوچک تــری هم از‬ ‫آن‌ها ســوالی پرســید نبایــد به او جــواب بدهند و‬ ‫بایــد بگوینــد از پدر یا مــادرت بپرس‪.‬‬ ‫اینــکار یکــی از روش‌هایــی اســت که بچــه یاد‬ ‫می‌گیــرد بــا غریبه‌هــا در ایــن مورد اصــا حرف‬ ‫نزنــد‪ .‬هویــت جنســی در بچه‌ها ‌‌از ســه ســالگی‬ ‫شــکل می‌گیــرد‪ .‬کــودکان در ایــن ســن می‌توانند‬ ‫تشــخیص دهنــد دخترند یا پســر‪ .‬آن‌هــا تدریجی‬ ‫بــا نقــش خود به عنــوان دختر یا پســر آشــنا م ‌ی‬ ‫شــوند و می‌تواننــد دوســتان و بازی‌های مناســب‬ ‫سنشــان را انتخاب کنند‪ .‬اصوال پســر‌ها نســبت به‬ ‫دختر‌هــا بازی‌های خشــن‌تر و پرســر و صداتری را‬ ‫دوســت دارند‪ .‬در این ســن بهتر است پسر اطراف‬ ‫پدرش باشــد و کارهــای مردانه را یــاد بگیرد‪ .‬دختر‬ ‫با مــادرش بماند و فعالیت‌هــا و حرکاتش دخترانه‬ ‫شــود‪ .‬امــا در خانواده تــک والد یا زمانــی که والد‬ ‫همجنس کمتر در منزل هســت نقــش والد جنس‬ ‫مخالف بسیار سخت می‌شــود‪ .‬در این شرایط والد‬ ‫جنس مخالــف باید خیلی مراقب باشــد که کودک‬ ‫با تقلیــد رفتار او هویت جنســی‌اش تغییر شــکل‬ ‫پیدا نکند‪ .‬اگر کودکی در این ســن مشــکل هویت‬ ‫جنســی‌اش به بهترین شکل حل شــود و فرق اندام‬ ‫خصوصی و غیرخصوصــی را بداند و هرگز از پدر و‬ ‫مادرش نترســد‪ ،‬در آینده اگر به هــر دلیلی درمورد‬ ‫مسائل جنســی دچار حادثه‌ای شــد یا کسی آزارش‬ ‫داد هــم می‌توانــد از پس خودش بربیایــد و هم از‬ ‫خانــواده مخفــی نمی‌کند‪ .‬بــه طور کلــی خانواده‬ ‫بهتریــن و تنهــا محــرم بچه‌هــا هســتند و باید با‬ ‫برخوردهــای صحیــح این بــاور غلط راکــه بچه با‬ ‫ســواالت جنســی مرتکب کار وحشــتناکی شده از‬ ‫ذهنــش دور کننــد‪ .‬تنهــا در این صورت اســت که‬ ‫می‌توانند این مرحله ســخت را به راحتی بگذرانند‬ ‫و بچه‌هایی با هویت جنســی سالم تحویل جامعه‬ ‫از فرادیــد‬ ‫بدهنــد‪.‬‬

‫«بچه چه جوری درســت می‌شــه‪ /‬من چه چوری‬ ‫رفتم تو شــکمت‪ /‬من چه جوری از شــکمت اومدم‬ ‫بیــرون‪ /‬چرا تو و بابا در یــک اتاق می‌خوابین…»‬ ‫ســواالت زیــادی شــبیه بــه این‌هــا در ذهــن‬ ‫بچه‌هــا وجــود دارد‪ .‬از آنجایــی کــه آن‌هــا خیال‬ ‫پــردازان ماهــری هســتند و در ســن ‪ ۲ .۵‬تــا ‪۳ .۵‬‬ ‫ســالگی تصویرســازی‌های ذهنی زیادی دارند نوع‬ ‫پاســخگویی بــه ایــن ســواالت خیلی مهم اســت‪.‬‬ ‫اگــر در پاســخ به ایــن ســواالت برخوردهــای تند‬ ‫و شــدیدی با بچه داشــته باشــید او احســاس گناه‬ ‫خواهــد کــرد و درکــش از این مســائل بــا ترس و‬ ‫نگرانــی همراه می‌شــود‪.‬‬ ‫‪ ‬یکــی دیگــر از نشــانه‌های کنجــکاوی بچه‌هــا‬ ‫نســبت به مسائل جنســی‪ ،‬تمایل به مشاهده آلت‬ ‫تناسلی جنس مخالف اســت‪ ،‬به خصوص در سنین برای این همانندســازی باید به این نکات دقت‬ ‫‪ ۵‬تــا ‪ ۶‬ســالگی این موضــوع زیاد دیده می‌شــود‪ .‬کنید‪:‬‬ ‫مخفی کــردن‪ ،‬ســرکوب کــردن‪ ،‬ســرزنش و ایجاد والدیــن باید خیلی توجه کنند کــه کودک متوجه‬ ‫تــرس باعث می‌شــود کودک شــما فقط احســاس ارتباط جنسیشــان نشــود‪ .‬از حدود ســن ‪ ۲‬تا ‪۲ .۵‬‬ ‫گنــاه کنــد و در ذهنش ایــن باور شــکل بگیرد که سالگی به بعد والدین پوشــیدن لباسهای خیلی باز‬ ‫اگر بعد‌هــا اتفاق بدی برایش افتــاد هرگز نباید آن در منــزل را کمتر کنند و حمــام بچه ترجیحا با والد‬ ‫را در منــزل مطرح کند‪ .‬برایــش توضیح دهید آلت همجنس باشــد‪ .‬هرگز لبهای بچه را نبوســید‪ .‬چون‬ ‫تناســلی یک بخش خصوصی از بدن هر شــخصی لــب جــزو اعضای خصوصــی بدن بچه محســوب‬ ‫اســت و دیگــران نبایــد آن را ببینند‪ .‬ایــن رفتار به می‌شــود و او بایــد این نکته را بدانــد‪ .‬مدت زمانی‬ ‫کــودک می‌آمــوزد بدن خودش هم حریم شــخصی کــه والد همجنــس با بچــه می‌گذرانــد و کارهای‬ ‫مطابق جنسیتشــان انجام می‌دهند باید زیاد شود‪.‬‬ ‫دارد و نباید با کســی شــریک شود‪.‬‬ ‫در ایــن مواقع اگر بچه خواهر یــا برادر کوچک‌تر هرگــز رفتارهایی راکه حس طردشــدگی در کودک‬ ‫دارد که در ســن نوزادی و بدون درک کافی اســت‪ ،‬ایجــاد می‌کنــد انجــام ندهیــد فقــط به شــکلی‬ ‫م ‌ی توانید گاهی به بهانه تعویض پوشــک از فرزند زیرکانــه او را به ســمت همســرتان ســوق دهید‪.‬‬ ‫در همان‬ ‫بزرگ‌تــر بخواهید به شــما کمک کنــد و ‌‌‬ ‫حیــن برایــش توضیح دهید کــه دختر و پســر در بازی‌هایجنسی‬ ‫چــه چیزهایی با هم متفاوتند‪ .‬ولی پوشــک بچه‌ای یکــی از آشــنا‌ترین بازی‌هــای همــۀ بچه‌هــا در‬ ‫را که با جنســش آشــنا شــده و باالی یک ســالگی ســنین ‪ ۳‬تــا ‪ ۷‬ســالگی دکتر بــازی اســت‪ .‬در این‬ ‫‪67‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪67 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫هویت جنسی‪ ،‬بحران کودکی‬ ‫همه آنچه که باید درباره سواالت جنسی کودکتان بدانید‬ ‫ســن کشــف جنســیت به طور میانگین ســه تا‬ ‫شــش ســالگی هســت‪ .‬در این بازه ســنی کشف‬ ‫جنســیت یکــی از مهیج‌تریــن و زیبا‌تریــن کار‌ها‬ ‫بــرای بچه هاســت‪ .‬کودک در این ســن می‌خواهد‬ ‫همــه چیز را درمــورد اندام‌های بدنــش بداند و به‬ ‫همین علت نســبت به قســمت‌های بــدن خود و‬ ‫اطرافیانــش کنجکاو می‌شــود‪ .‬‬ ‫«فرزنــد ‪ ۱۸‬ماهــه‌ام مــدام بــا آلــت‬ ‫جنســی‌اش بــازی می‌کنــد‪ ،‬نمی‌دانــم‬ ‫چطــور مانع ایــن کار شــوم‪« ».‬دختر ‪۲‬‬ ‫ســاله‌ای دارم که هــر روز از من و پدرش‬ ‫در مورد دســتگاه تناسلی سوال م ‌ی کند‬ ‫و می‌خواهــد بداند فرق مــادر و پدر در‬ ‫چیست‪».‬‬ ‫شــاید شــما هم با فرزندتان دچار این‬ ‫مشــکل باشید‪ .‬نگران نباشــید آشنایی با‬ ‫آلت تناســلی و کشــف جنســیت امری‬ ‫طبیعی اســت کــه از ‪ ۱۸‬ماهگــی آغاز‬ ‫می‌شــود‪ ،‬در ‪ ۲ .۵‬تــا ‪ ۳‬ســالگی به اوج‬ ‫خود می‌رســد و در ‪ ۶‬تا ‪ ۷‬سالگی تقریبا‬ ‫تمام می‌شــود‪.‬‬ ‫گرچه در ســنین پایین این اتفاق صرفا‬ ‫از ســر بازی و شــیطنت می‌افتد و قطعا‬ ‫بچــه هیچ نیتی از اینکار نــدارد‪ ،‬اما گذر‬ ‫از این مرحله بســیار دشــوار است و اگر‬ ‫بــه خوبــی از پــس آن برنیاییــم ممکن‬ ‫هســت صدمات جبــران ناپذیــری برای‬ ‫آینده بچه داشــته باشد‪ .‬‬

‫شناختجنسیت‬

‫موجــب تعجب یا احســاس شــرم و ناراحتی آن‌ها‬ ‫می‌شود‪.‬‬ ‫در این موارد بهتر اســت بدون احســاس خشــم‬ ‫یا ناراحتی با اشــتیاق کامل اطالعات درســت را در‬ ‫اختیــار بچه‌ها بگذاریم‪ .‬نکته مهم این هســت که‬ ‫کوچک‌تریــن خطایــی از ســمت ما در برخــورد با‬

‫موارد می‌تواند بســیار کارســاز باشد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫توضیح اضافی ممنوع‬

‫بهتر اســت تــا زمانی که کودک ســوالی از شــما‬ ‫نکــرده بی‌جهــت ذهنــش را درگیــر این مســائل‬ ‫نکنیــد‪ .‬بچه‌ها خودشــان در حوالی ســه ســالگی‬ ‫مشــتاق دانســتن این چیز‌ها هســتند‪.‬‬ ‫پس صبر کنید آن‌ها خودشــان از شــما‬ ‫ســوال کنند چــون این موضوع نشــان‬ ‫می‌دهد ذهــن آن‌ها آمادگــی پذیرش و‬ ‫تفکیک‌هــای جنســیتی را دارد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫خصوصی سازی موضوع‬

‫کودک باید بداند مســائل جنســی یک‬ ‫امــر کامال خصوصی و شــخصی اســت‬ ‫و بــه هیچ وجــه نبایــد به جــز پدر و‬ ‫مادر بــا کســی در این رابطــه صحبت‬ ‫کنــد‪ .‬زمانی که فرزندتــان در یک جمع‬ ‫ناگهــان از شــما ســوالی می‌پرســد که‬ ‫کامــا جنســی اســت باید بــدون هیچ‬ ‫گونــه برخورد تندی بــه او یادآوری کنید‬ ‫که این مســئله کامال شــخصی اســت و‬ ‫بعد که تنها شــدیم با هــم در این مورد‬ ‫حــرف می‌زنیم‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫بیان واقعیت به زبان ساده‬

‫یادمــان نرود مــا با یک انســان ‪ ۳‬تا ‪۴‬‬ ‫ساله ســر و کار داریم که دید و تصورش‬ ‫از جهــان در یــک دایره بســیار کوچک‬ ‫خالصه شــده اســت‪.‬بنابراین وقتی با او‬ ‫وارد چالــش در خصــوص یــک موضوع‬ ‫مهــم و تازه می‌شــوید باید خــود را به‬ ‫اندازه او کوچک کنیــد و برایش به زبان‬ ‫خــودش توضیح دهید‪.‬‬

‫سن کشف جنســیت به طور میانگین‬ ‫سه تا شــش سالگی اســت‪ .‬در این زمان‬ ‫کشــف جنســیت یکــی از مهیج‌تریــن‬ ‫و زیبا‌تریــن کار‌هــا برای بچه هاســت‪.‬‬ ‫کــودک در ایــن ســن می‌خواهــد همه‬ ‫جزئیاتممنوع‬ ‫چیز را درمــورد اندام‌های بدنش بداند و‬ ‫در ایــن شــرایط از ورود بــه جزییات‬ ‫به همین علت نســبت به قســمت‌های‬ ‫پرهیــز کنید‪ .‬وقتــی جوابــی می‌دهید‬ ‫بــدن خــود و اطرافیانــش کنجــکاو‬ ‫بایــد منتظــر واکنــش بچه باشــید‪ .‬اگر‬ ‫می‌شود ‪.‬‬ ‫حس کردیــد دچــار پیچیدگی شــده یا‬ ‫آن‌هــا حتی بــه بــدن عروســک‌ها با‬ ‫دقــت نــگاه می‌کنند و دنبال شــباهتی بین خود و مســائل جنســی می‌تواند در روحیات و شخصیت موضــوع را بــه زمــان دیگر موکــول کنید یــا از او‬ ‫بخواهیــد برای شــما توضیــح دهد‪ ،‬به این شــکل‬ ‫آن‌هــا می‌گردند‪ .‬کودکان ‪ ۳‬تا ‪ ۵‬ســاله مدام در حال بچه تاثیرگذار باشــد‪.‬‬ ‫مقایســه خــود با والدین یــا خواهر و بــرادر بزرگ بعضی از نکاتــی راکه می‌توانــد در گذراندن این می‌‌تواند بفهمید کجای ســوال برایش ابهــام دارد‪ .‬‬ ‫ترشان هســتند‪ ،‬در این میان سواالتی برایشان پیش مرحلــه بــه ما کمــک کنــد در این گــزارش مطرح بــه ایــن نکته دقت کنیــد که یک کــودک ممکن‬ ‫می‌آید که اگر والدین آگاهی کافی نداشــته باشــند می‌کنیم‪ .‬گاهی دانســتن کوچک‌ترین نکت ‌ه در این اســت ســوالی را بار‌ها از شــما بپرســد کــه کامال‬ ‫‪66‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪66 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


65 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬65


64 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬64


‫و در تیمچه کتابفروش‬ ‫ها‪ ‬بــا چند نفــر دیگر‬ ‫حجــره‌ای می‌گیرنــد‬ ‫و کارشــان را بــه راه‬ ‫می‌اندازنــد‪ ،‬چند ســال‬ ‫بعد کــه ایشــان فوت‬ ‫می‌کنــد‪ ‬پــدر مــن به‬ ‫عنــوان بزرگترین پســر‬ ‫ایشــان به خیابان باب‬ ‫همایــون می‌آیند؛ ولی‬ ‫پس از چنــدی در زمان‬ ‫رضــا شــاه بــه خاطــر‬ ‫ســاختن وزارت دارایی‬ ‫دســتور می‌دهنــد‬ ‫کــه مغازه‌هــای آنجــا‬ ‫تخریب شــود تا اینکه‬ ‫بعد از مدتی شــهرداری‬ ‫دســتور خرابــی ایــن‬ ‫را‬ ‫محل(کنونــی)‬ ‫می‌دهــد تا اینجــا را خیابــان و بازار کننــد‪ .‬پدر ما‬ ‫هــم اینجا را که یــک خانه بوده می‌خــرد‪ ،‬خرابش‬ ‫می‌کنــد و به مغــازه تبدیــل می‌کنــد‪ .‬از آن موقع‬ ‫تا اآلن ‪ ۱۲۰‬ســالی می‌شــود که کتابفروشــی ما در‬ ‫همین‌جا مســتقر اســت‪».‬‬

‫جوانــان خــط کتاب‌هــای مــا را نمی‌تواننــد‬ ‫بخو ا نند‬ ‫این کتابفروشــی عالوه بر فــروش در زمینه چاپ‬ ‫کتــاب نیز بــه فعالیت مشــغول بوده اســت؛ مثل‬

‫شــهرها را در خیابــان‬ ‫انقالب پیــدا می‌کنند‪،‬‬ ‫اما کتابفروشی اسالمیه‬ ‫درســت در دل خیابان‬ ‫‪ ۱۵‬خرداد اســت جایی‬ ‫کــه بیشــتر از اینکــه‬ ‫حال و هوایی فرهنگی‬ ‫داشته باشد یک مکان‬ ‫کام ًال تجاری اســت‪.‬‬ ‫بــرای همیــن هــم‬ ‫وقتــی از آقای کتابچی‬ ‫دربــاره ایــن ســؤال‬ ‫می‌کنیــم که بــا وجود‬ ‫موقعیت مکانی مغازه‬ ‫و انتشاراتش اینجا چه‬ ‫طور ســرپا مانده است‬ ‫در جوابمــان این طور‬ ‫می‌گویــد‪ «:‬بــه قــول‬ ‫یک بنــده خدایــی‪ ‬از‬ ‫آنجایــی کــه وضع و اوضــاع کتابخوانــی رو به راه‬ ‫نیســت اوضاع کتابفروشــی ما هم روز بــه روز در‬ ‫حــال افول اســت و نبض‌هــای آخــرش را می‌زند‪.‬‬ ‫دربــاره‪ ‬موقعیــت جغرافیایــی اینجــا هــم باید‬ ‫بگویــم‪ ،‬اینجایی که ما هســتیم قبــ ًا یک محیط‬ ‫فرهنگــی بود و بیــش از‪۱۰‬کتابفروشــی اطراف ما‬ ‫وجود داشــت؛ ولی به مرور زمان یکی یکی بســته‬ ‫شــد‪ .‬بعضی به طور کل از این کار کنار کشــیدند و‬ ‫برخی هم رفتند خیابان انقــاب‪ ،‬جمهوری‪ ....‬فع ًال‬ ‫مــا اینجا تنهــا مانده‌ایم‪».‬‬

‫کتاب‌ها آن زمان در ایران چاپ نمی‌شد و از بمبئی‬ ‫هندوستان به‌وسیله کشتی به بندرعباس می‌آمد‬ ‫کتاب‌هایــی در حوزه شــعر و حقــوق‪ ،‬کتاب‌هایی‬ ‫کــه در زمینــه چــاپ و خــط قدیمــی هســتند و‬ ‫باعث شــده‌اند تا‪ ‬مشــتری‌های حــال حاضر آن‌ها‬ ‫مراجعه‌کننده‌هــای قدیمــی باشــند و جوان‌ترهــا‬ ‫کمتر پایشــان بــه این کتابفروشــی باز شــود‪ «.‬در‬ ‫حــال حاضــر بــازار کتاب بــرای ما چنــدان رونقی‬ ‫ندارد‪ .‬مشــتری‌هایی هم که فعــ ًا‪ ‬داریم آدم‌هایی‬ ‫قدیمی و ســن و ســال دارند‪ .‬وگرنه جوان‌هایی که‬ ‫می‌آینــد اینجــا یک نگاهــی می‌کننــد و می‌روند‪.‬‬ ‫چــون ایــن کتاب‌ها چاپ ســنگی اســت و خطش‬ ‫به‌گونــه‌ای اســت که بــرای آن‌ها چنــدان خوانا به‬ ‫نظر نمی‌رســد‪».‬‬

‫این خیابان قب ًال پر از کتابفروشی بود‬

‫این کتابفروشی برایم یادگاری است‬

‫‪ ‬جالــب اینجاســت که با همــه این اوضــاع غیر‬ ‫مطلوب در بازار کتابفروشــی ســید جالل کتابچی‬ ‫می‌گویــد همچنــان می‌خواهــد چراغ ایــن مغازه‬ ‫را روشــن نگهداری چون کتابفروشــی اسالمیه این‬ ‫روزهــا بیشــتر از اینکــه برایش حکــم محلی برای‬ ‫کســب درآمد باشد یک یادگاری اســت‪ ،‬یادگاری‌ای‬ ‫که نســل به نســل به او رســیده است‪.‬‬ ‫«مــن خودم فرزند نــدارم ولی دو بــرادرزاده دارم‬ ‫که هــر دو مهندس هســتند و در حــال حاضر در‬ ‫این مغــازه با ما همکاری می‌کنند شــاید برای بعد‬ ‫از من‪».‬‬ ‫خبرگزاری مهر‬

‫تقریباً همــه تهرانی‌ها راســته کتابفروشــی مای‬ ‫‪63‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪63 Kheradmand‬‬


‫کتابفروشی ‪ ۱۵۰‬ساله تهران را بشناسید‬ ‫خاصیت زمان‪ ،‬گذشــتن و به جا گذاشــتن اســت‪.‬‬ ‫قطاری که با مســافرانش ایســتگاه به ایستگاه گذر‬ ‫می‌کنــد و بــا هر بــار رفتــن از یک نســل خاطره‪ ‬‬ ‫باقــی می‌گذارد ؛ اما نکته اینجاســت که همیشــه‬ ‫آدم‌هــا‪ ،‬اتفاقــات و مکان‌هایی‬ ‫هســت که انگار از قطــار زمان‬ ‫و نســل خودشــان جا می‌مانند‬ ‫تــا آدم‌هــای دیگــر را بــا هــر‬ ‫بــار نگاه کــردن‪ ،‬پــرت کنند به‬ ‫ســالیان گذشــته تا از روزگار و‬ ‫نســلی برای شــما حــرف بزنند‬ ‫که قطار زمانشــان مدت‌هاست‬ ‫از ایســتگاه حال رد شــده و به‬ ‫گذشته رســیده است‪.‬‬ ‫کتابفروشــی اســامیه یکــی‬ ‫از همیــن جامانــده هاســت‪.‬‬ ‫انتشــارات و مغــازه‌ای که حاال‬ ‫در راســته خیابان ‪۱۵‬خــرداد و‬ ‫بــازار تهــران جــا خــوش کرده‬

‫‪ ۱۵‬خــرداد ما بین همــه مغازه‌های رنــگ به رنگ‬ ‫یکــی از پیرتریــن مغازه‌های شــهر را پیــدا کنیم‪.‬‬ ‫مغــازه‌ای که با گذشــت ســال‌های طوالنــی و به‬ ‫رغم همه کســادی‌های بــازار همچنــان خودش را‬

‫اســت؛ محلی در پایتخــت که به راحتــی می‌توان‬ ‫بــه آن لقب قدیمی‌ترین کتابفروشــی شــهر را داد‪.‬‬

‫سرپا نگهداشــته و صاحبانش نگذاشتند تا چراغش‬ ‫خاموش شــود‪ .‬یک مغــازه که به اندازه ‪ ۱۵۰‬ســال‬ ‫از آدم‌ها و مشــتری‌هایش خاطره دارد و به چشــم‬ ‫خــودش گذر تهــران قدیم بــه جدید را به چشــم‬ ‫دیده اســت‪.‬‬ ‫پیدا کردن کتابفروشی اسالمیه کار چندان دشواری‬ ‫نیســت برای همین زود راهمــان را پیاده می‌کنیم‪.‬‬ ‫وقتــی بــه آنجا می‌رســیم‪ .‬ســید جــال کتابچی؛‬ ‫صاحب کتابفروشــی اســت اهالی مغازه می‌گویند‬ ‫برای آمدنش‪ ‬باید مدتی را صبر کنیم‪ .‬کتابفروشــی‬ ‫که وقتــی در آن پا می‌گذارید هیچ رد و نشــانی از‬

‫کتابفروشــی هــا‬ ‫فعلــی پیــدا نمی‌کنیــد‬ ‫چون پر از قفســه‌هایی اســت‬ ‫کــه درون خــود نســخه‌های‬ ‫قدیمــی و چاپ‌هــای ســنگی‬ ‫کتاب‌های مذهبی ‪ ،‬نســخه‌های‬ ‫تعزیه و داســتان‌های قدیمی‪ ‬را‬ ‫جــا داده‪ .‬کتاب‌هایــی که انگار‬ ‫منتظر مشــتریانی هســتند که‬ ‫از گذشــته بیاینــد‪ ،‬خاکشــان را‬ ‫بگیرنــد و دوباره آن‌هــا را ورق‬ ‫بزنند‪.‬‬

‫پدربزرگم کتاب‌ها را از هند به ایران می‌آورد ‪ ‬‬

‫‪ ۱۵۰‬سال است کتاب می‌فروشیم‪ ‬‬

‫صبح حوالی ســاعت ‪ ۹‬خودمان را بــه خیابان ‪۱۵‬‬ ‫خــرداد رســانده‌ایم‪ .‬خیابانــی که به واســطه بازار‬ ‫پــر از رفــت و آمد و جنبــش مردمی اســت که یا‬ ‫کاســب‌اند یا خریدار‪ .‬آدرســمان‪ ‬برای پیــدا کردن‬ ‫کتابفروشــی‪ ،‬نشــان‪ ‬از بازار آهنگــران می‌دهد‪.‬‬ ‫بی‌وقفه و با اینترنت رایگان فیلم تماشا کنید!‬ ‫‪ ‬درســت باید نبــش بــازار آهنگران و بــر خیابان‬ ‫‪62‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫دلمان می‌خواهد ســید جالل کتابچــی که اهالی‬ ‫کتابفروشــی او را حاجــی صدا می‌زننــد برایمان از‬ ‫حجــره‌اش بگوید مغازه‌ای که حاال نســل به نســل‬ ‫حکم شــغل آبا و اجــدادی‌اش را پیدا کرده اســت‪.‬‬ ‫مغــازه‌ای که دنبالــه قدمتش برای یــک و نیم قرن‬ ‫پیــش اســت‪ .‬اتفاقی که به واســطه کســب کار و‬ ‫جد او در شــیراز کلید زده شــد‪«.‬پدر پدر بزرگ من‪ ‬‬ ‫در شــیراز زندگــی می‌کــرد‪ .‬او را ســید محمدعلی‬ ‫شــیرازی صدا می‌زدند‪.‬‬ ‫کتاب‌هــا آن زمــان در ایــران چاپ نمی‌شــد و از‬ ‫بمبئی هندوســتان به‌وسیله کشــتی به بندرعباس‬ ‫می‌آمــد و ازآنجــا به شــیراز منتقل می‌شــد؛ چون‬ ‫شــیراز آن موقــع مهد علــم‪ ،‬فرهنگ و کتــاب بود‬ ‫تــا جایی که بعد از شــیراز در شــهرهای دیگر مثل‬ ‫اصفهــان و مشــهد پخــش می‌شــد‪.‬کتاب‌هایی که‬ ‫هم به زبان فارســی و هــم به زبــان اردو بودند‪».‬‬ ‫آقای کتابچی می‌گوید اســم اســامیه هم از همین‬ ‫کتاب‌هــا گرفتــه شــد چون بیشــتر ایــن کتب در‬ ‫حــوزه تاریخی و مذهبــی بودند‪.‬‬

‫‪ ۱۳۰‬سال پیش در خیابان باب همایون بودیم‬

‫‪ ‬اما پس از چندی کار در شــیراز‪ ،‬سید محمدعلی‬ ‫شــیرازی جد آقــای کتابچــی تصمیــم می‌گیرد که‬ ‫کارش را بــه پایتخــت انتقــال دهد و کتابفروشــی‬ ‫اســامیه را در تهــران راه بیندازد‪ « .‬بعــد از مدتی‬ ‫پدربزرگ ما جــای وطن می‌کند به تهــران می‌آید‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪62 Kheradmand‬‬


‫آثار خود و شــخصیت ادبــی اش را قربانــی نام آن‬ ‫جریــان می کند و خواســته یــا ناخواســته بدل به‬ ‫تولیدکننده آثاری با مارک های مشــخص می شــود‪.‬‬ ‫الگــوی تولید که معلوم شــد‪ ،‬تولید انبــوه نیز آغاز‬ ‫می شــود‪ .‬نویســندگان انبوه‪ .‬آثار انبوه‪.‬‬ ‫با مرگ هوشنگ گلشــیری و احمد شاملو‪ ،‬ناگهان‬ ‫مــا با موجی از جریان های شــعری و داســتانی رو‬ ‫به رو شــدیم که پیشــتر یا زیر ســایه ســنگین نام‬ ‫گلشــیری و شــاملو بودند یا اگر هم جلــوه ای می‬ ‫کردنــد‪ ،‬کم رنــگ و کم تاثیــر بود‪ .‬با مرگ شــاملو‬ ‫و گلشــیری‪ ،‬ادبیات ایران وارد دوران دیگری شــده‬ ‫اســت‪ .‬دوران ما دوران آشــفتگی و آلودگی اســت‪.‬‬ ‫هیــچ چیز ســر جــای خــودش نیســت و در جای‬ ‫خودش معرفی نمی شــود‪.‬‬ ‫کســانی با چاپ یک رمــان یا مجموعه داســتان‪،‬‬ ‫مالــک جایگاهی می شــوند که نویســندگان بزرگ‬ ‫معموال پس از ســال ها تجربه در نوشتن به آن می‬ ‫رســند‪ .‬شــاید این هم از ویژگی های قرن ســرعت‬ ‫باشــد‪ .‬ولی ساخته شــدن و شــناختن نویسندگان‬ ‫درجــه یک زمــان مــی خواهد‪ .‬یک شــبه کســی‬ ‫همینگوی و گلشــیری نمی شــود‪ .‬از زمان مهم تر‪،‬‬ ‫زمینــه و جای مناســب بــرای ارائه آثار اســت‪ .‬اگر‬ ‫نویســنده ای در یک ســرزمین به مقــام بلندی می‬ ‫رســد‪ ،‬غیر از نبوغ و خالقیت‪ ،‬که حاصل کار اســت‪،‬‬ ‫نیــاز بــه زمینه ای بــرای حرکــت دارد‪ .‬اثر نوشــته‬ ‫شــده باید دیده شــود‪ ،‬نقد شــود‪ ،‬باید دربــاره آن‬ ‫ســخن گفته شــود تا قوت ها و ضعف هایش پیدا‬ ‫شــود‪ .‬این گونه اســت که هــر نویســنده ای آرام‬ ‫آرام جایــگاه خودش را به دســت مــی آورد‪ .‬و این‬ ‫جایگاهی نیســت که یک شــبه به دســت بیاید‪.‬‬ ‫برای مثال‪ ،‬نشــریات دهه چهل‪ ،‬آرشــیو درخشانی‬ ‫از نام ها و کارهای تازه دوران خود اســت‪ .‬پیشــینه‬ ‫تالش ها و تجربیات بســیاری از نویسندگان تثبیت‬ ‫شــده و مطرح ادبیات معاصر ایــران را می توان در‬ ‫نشــریات دوران ها و دهه های گذشــته دید‪.‬‬ ‫ولی ما در این بیســت سی ســال اخیر یک نشریه‬ ‫مســتمر ادبی نداشــته ایم‪ .‬حجم آثاری که منتشــر‬ ‫می شــود بــا زمینه ای کــه باید در اختیــار بحث و‬ ‫نقــد این آثار قرار گیرد‪ ،‬نمــی خواند‪ .‬در این حالت‪،‬‬ ‫بایــد منتظر تلفاتــی از نوع دیگر باشــیم‪ .‬نام روی‬ ‫نــام‪ ،‬کتــاب روی کتــاب‪ .‬خیلی از این هــا حتی به‬ ‫چشــم هم نمی آیند‪ .‬حتی پخش هم نمی شــوند‪.‬‬ ‫فقط چاپ‪ .‬فقط ناشــر اســت که این وسط ظاهرا‬ ‫به چیزی که باید برســد می رســد‪.‬‬ ‫همه مــی دانیم کــه عرصه چــاپ و پخش کتاب‬ ‫چــه جهنمی اســت‪ .‬در ایــن بازار جهنمــی‪ ،‬کتاب‬ ‫های چاپ شــده معدودی هســتند که به تیراژهای‬ ‫آن چنانــی می رســند‪ .‬برســند‪ .‬هرچه تیــراژ باالتر‬ ‫برود باید خوشــحال شــویم‪ .‬بحث ولی ســر چیزی‬ ‫دیگر اســت‪ .‬چرا هیچ جا نمی بینیم که بنویســند‬ ‫امتیــاز فالن کتــاب پرفــروش در چه بــوده؟ کتاب‬ ‫پرفروش صرف پرفــروش بودن دارای ارزش اســت؟‬ ‫‪61‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫آیــا پرفروش به معانی بســت ســلر بــوده یا چی؟‬ ‫یعنی پس از دوران درخشــان ادبیات در دهه چهل‬ ‫تازه رســیده ایــم به جایی کــه باید صــرف فروش‬ ‫رفتن کتاب ها کاله مفتکی از ســر برداریم و دست‬ ‫بزنیم؟ فقط بــرای فروش؟‬ ‫تیــراژ بــاال خوب اســت‪ .‬ولــی ســودش به جیب‬ ‫کی می رود؟ ناشــر حق دارد در بــازار برای کتابش‬ ‫تبلیغ کند و بســپارد تــا در روزنامه بر کتاب هایش‬ ‫نقد مثبت بنویســند‪ .‬مشــکلی نیســت‪ .‬مشکل از‬ ‫جایــی آغاز می شــود کــه رپرتاژ آگهــی‪ ،‬نقد ادبی‬ ‫تلقــی شــود‪ .‬که دارد می شــود‪ .‬همه چیــز دارد با‬ ‫همــه چیز قاطی می شــود و در ایــن آب گل آلود‬ ‫عــده ای نیز نــان را بلدند و دارند بــه نرخ روز می‬ ‫خورند‪ .‬نوش جانشــان‪.‬‬ ‫ادبیــات بــازاری در این ســال هــا جا بــاز کرده‪.‬‬ ‫ولی مرزبندی روشــنی نــدارد‪ .‬مرز ادبیــات بازاری‬ ‫را ادبیــات جــدی باید روشــن کند‪ .‬ادبیــات جدی‬ ‫هم می تواند تیراژ باال داشــته باشــد‪ .‬به این شرط‬ ‫که نشــریات جدی داشــته باشیم‪ .‬نشــریات جدی‬ ‫داریــم‪ .‬ولی خیلی کــم داریم‪.‬‬ ‫نشــریه ادبــی بخشــی از حافظــه ادبیــات هــر‬ ‫ســرزمینی اســت تا فراموش نکنیم چه هســتیم و‬ ‫در دوران خــود چه می کنیم‪ .‬نشــریات ادبی ســند‬ ‫فرهنگــی روزگار خود هســتند‪ .‬خیشــخانه می‬ ‫خواهــد جلوه گاه گوش هــای هر چند کوچک‬ ‫از رویدادهــای ادبی زمانه خود باشــد‪ .‬خانه ای‬ ‫اســت بــرای ادبیات ایران‪ .‬چشــم و چــراغ این‬ ‫خانــه‪ ،‬همین شــعر و داســتان‪ ،‬همیــن نقد و‬ ‫ترجمه هاســت‪ .‬برابر هر آشــفته بــازاری‪ ،‬دل‬ ‫هایی هم هســت که به عشــق گوهــری دیگر‬ ‫مــی زند‪ .‬خیشــخانه مــی خواهــد دور از بازار‬ ‫خودفروشــی و خودفروشان بایســتد‪ .‬خیشخانه‪،‬‬ ‫خانه نویســندگانی اســت که عشــق به ادبیات را‬ ‫با حساســیت و ســخت گیــری در هم بافتــه اند‪.‬‬ ‫خیشــخانه مــی خواهد ســرپناه خالقیــت ها و‬ ‫اســتعدادها باشد‪.‬‬ ‫ایــن ها‪ ،‬تا در آغاز راه هســتیم‪ ،‬ادعاســت‪ .‬ولی‬ ‫بــه آن باور داریم‪ .‬برای شــروع‪ ،‬کم و کاســتی های‬ ‫فراوانی به چشــم خواهدآمد‪ .‬ولی تالشــمان بر این‬ ‫اســت که بــه مــرور‪ ،‬حرفه ای تــر و حرفــه ای تر‬ ‫شــویم‪ .‬از همــه نقدهــا و داوری ها اســتقبال می‬ ‫کنیم‪ .‬دربــاره ادبیــات دوره خــود داوری خواهیم‬ ‫کــرد‪ ،‬و خود داوری خواهیم شــد‪ .‬ایــن قاعده بازی‬ ‫است!‬ ‫خــوب می دانیم که ایــن دوران و ایــن جایی که‬ ‫در آن‬ ‫زندگی‬ ‫مــی‬ ‫کنیم‪،‬‬ ‫هیچ‬

‫ویژگــی کــه نداشــته باشــد ایــن حالــت ناگهانی‬ ‫بودنــش‪ ،‬غوغاســت‪ .‬ناگهانی بــودن در هر کارمان‬ ‫پیداســت‪ .‬و در هــر ناگهانــی‪ ،‬نشــانی از زیر بته‬ ‫بودن هســت‪ .‬پرســش هــر ناگهانی‪ ،‬پیــش از این‬ ‫کجــا بودنــد‪ ،‬اســت‪ .‬ناگهان ســر و کله چیــزی یا‬ ‫کســی پیدا می شــود بــا ُمهــری از ناپایــداری به‬ ‫پیشــانی‪ .‬چون هر ناگهانــی‪ ،‬می توانــد لحظه ای‬ ‫دیگــر نباشــد‪ .‬همانگونــه کــه ناگهان پیدا شــده‬ ‫ناگهــان هم مــی رود‪.‬‬ ‫خیشــخانه‪ ،‬پیش از این ها هم بوده اســت‪ .‬گیرم‬ ‫کــه رد گردش ایام گمی گم بــوده‪ ،‬گاهی گور و گاه‬ ‫هم پیدا‪ .‬اما همیشــه در دوران پیدایی‪ ،‬خیشــخانه‬ ‫خانه ای اســت درخشــان از برق چشــم هایی که‬ ‫می توانند در زیبایی یک ســطر‪ ،‬قرنی به شــیدایی‬ ‫نفس بزنند‪».‬‬ ‫ماهنامهتجربه‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪61 Kheradmand‬‬


‫ِ‬ ‫مرگ بزرگان‬ ‫سرنوشت داستان ایرانی‪ ،‬بعد از‬ ‫کوروش اسدی‬ ‫ادبیــات ایــران دوران دیگری را آغاز کرده اســت‪.‬‬ ‫بــرای این که بفهمیم کجا هســتیم و به کدام ســو‬ ‫مــی رویم‪ ،‬بــرای درک بهتر خودمــان و دورانی که‬ ‫در آن به ســر می بریم‪ ،‬باید ببینیم چــه آثاری با و‬ ‫چــه ویژگی هایی ما و موقعیتمــان را از دوره های‬ ‫دیگــر متمایز می کنــد‪ .‬یکی از جاهایــی که می‬ ‫تــوان در بررســی وضعیت ادبی یــک دوران به آن‬ ‫رجــوع کرد نشــریات ادبی اســت‪ .‬نشــریه ادبی‬ ‫جلوه گاهی اســت که گروه از نویســندگان در آن‬ ‫آثارشــان را ارایــه می کنند و توانایــی های خود و‬ ‫امکانــات ادبی را به نمایش مــی گذارند‪ .‬هر‬ ‫نشــریه روشن کننده گوشــه ای از تالش ها و‬ ‫تجربه های ادبی یک دوره اســت‪.‬‬ ‫آثار و مباحث ادبی این ســال‬ ‫ها ولــی فضایی درخــور برای‬ ‫بازتاب خود نداشــته است‪ .‬ادبیات‬ ‫امــروز ما بــه ویــژه در عرصه نقد‪،‬‬ ‫در بیشــتر مواقــع‪ ،‬بــه‬ ‫نوشتن چند خط معرفی‬ ‫کتاب در ســتون هــای صفحه آخر‬ ‫روزنامــه ها‪ ،‬خالصه‬ ‫شــد ه‬

‫نکتــه ای کــه بیشــتر از هــر چیــز به چشــم می‬ ‫اســتناد بــه‬ ‫آیــد و چشــم را مــی زند‪،‬‬ ‫و نقــل قــول‬ ‫مکاتب گوناگــون و نام ها‬ ‫بــه عبــارت‬ ‫هایی از فیلســوف هاست‪،‬‬ ‫دیگر دانش ســترگ نویســنده اســت کــه فقط به‬ ‫رخ کشــیده مــی شــود و مــا در آخــر می‬ ‫ســتون باریــک‪ ،‬و‬ ‫بینیــم کــه در یک‬ ‫یــا بر ر ســی‬ ‫بــه بهانــه معرفی‬

‫یک‬ ‫کتــاب‪ ،‬خالصهــای از ســاختار و تاویــل متن های‬ ‫گوناگــون در طــول تاریــخ ارائــه شــده اســت‪.‬‬ ‫این یکــی از ویژگی هــای پررنگ ادبیــات دوران‬ ‫ماســت‪ -‬کلی گویی‪.‬‬ ‫معموال با مرگ نویســندگان درجه یک‪ ،‬خالیی در‬ ‫ادبیات هر مملکتی ایجاد می شــود‪ .‬این مسئله ما‬ ‫را با ویژگــی دیگر ادبیات روزگارمــان رو به رو می‬ ‫کند‪ .‬خال نویســندگان و شــاعران بــزرگ در ادبیات‬ ‫هر ســرزمینی بحــران ایجاد می کنــد‪ .‬از نتایج این‬ ‫بحــران‪ ،‬یکی برآمدن نویســندگان میــان مایه و به‬ ‫هــم ریختــن آداب نوشــتن‪ ،‬و دیگــر ســربرآوردن‬ ‫جریان ها‪ ،‬دســته هــا و گروه هــای گوناگون ادبی‬ ‫اســت که معموال ورد زبانشــان انکار نویســندگان‬ ‫پیشین است‪.‬‬ ‫هنگامی کــه به تنهایــی نتــوان در ادبیات غولی‬ ‫شــد یا بــود‪ ،‬خالقیــت های فــردی یــا تعدیل می‬ ‫شــود و یا در شــکلی دیگر‪ ،‬پشت یک جریان جمع‬ ‫می شــود و موج هــای ادبی را به وجــود می آورد‪.‬‬ ‫اگــر در گذشــته‪ ،‬همینگــوی یــا فاکنــر در ادبیات‬

‫اســت‪ .‬ایــن رویداد‪ ،‬نشــان دهنده نوعــی نگاه به‬ ‫ادبیــات اســت‪ .‬نشــانه ای از یک مــرض و بیماری‬ ‫ا ست ‪.‬‬ ‫مجموعــه داســتان یــا رمانی منتشــر می شــود‪.‬‬ ‫نویســنده روزنامــه مطلبــی در بــاب ایــن اثر می‬ ‫نویســد‪ .‬سرتاســر نوشــته‪ ،‬ســتایش و تعریــف از‬ ‫نویســنده و اثر اوســت بــدون آن کــه دلیلی برای‬ ‫ســتایش ها ارائه شــود‪ .‬در این نوشته ها معموال به‬ ‫مقدمــه ای بلند بر می خوریم کــه پر از نکته های‬ ‫کلی اســت‪ .‬سپس شــرحی کلی تر از امتیازهای اثر‬ ‫ارائــه می شــود‪ ،‬معمــوال در هیچ جای این شــرح‬ ‫طوالنــی بــه تکــه ای از کتاب اســتناد نمی شــود‪،‬‬ ‫ســتایش ها چنان کلــی و بی در و پیکر اســت که‬ ‫برای آن نمی توان نمونــه ای یافت‪ .‬گاهی خواننده‬ ‫شــک می کند که نویســنده اصال کتــاب را خوانده‬ ‫باشد‪.‬‬ ‫چنین نوشــته هایی را بــا هیچ متر و معیاری نمی‬ ‫توان سنجید‪ .‬نگاه نویســنده روشن نیست‪ .‬فلسفه‬ ‫اش روشــن نیســت‪ .‬شیوه نقد روشــن نیست‪ .‬ولی‬ ‫‪60‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫آمریکای ک تنه تجربه می کردنــد و آن را در قالب‬ ‫دســتاوردهای ادبــی خــود ارائــه می دادنــد‪ ،‬پس‬ ‫از مرگشــان‪ ،‬ایــن تجربه هــا به عهده مــوج های‬ ‫گوناگون افتاد و جریان هــای ادبی‪ ،‬طالیه دار فالن‬ ‫ســبک و تکنیک و بینش شــدند‪ ،‬مانند نویسندگان‬ ‫و شــاعرانی کــه در آمریــکا زیر نام «نســل بیت»‬ ‫فعالیت مــی کردند‪.‬‬ ‫در زمانــه غیبــت نویســندگان بزرگ‪ ،‬رســیدن به‬ ‫ســبک و ســیاق هــای تــازه و جاانداختــن آن ها‪،‬‬ ‫دشــوار اســت‪ .‬انگار که نویســندگان پیشین تمام‬ ‫راه هــا را رفتــه و هر شــیوه ای را کهنه کــرده اند‪.‬‬ ‫نویســندگان بــزرگ معمــوال بر‬ ‫پایــه مشــروعیت و جایــگاه و‬ ‫محبوبیتــی کــه کســب کــرده‬ ‫انــد‪ ،‬دســت بــه کارهای تــازه ای می زننــد که بی‬ ‫درنــگ در جامعه ادبی مورد توجه قــرار می گیرد‪.‬‬ ‫ایــن تجربــه ها گاهــی می گیــرد‪ ،‬جا مــی افتد و‬ ‫بدل به ســبک می شــود‪ .‬گاهی هم در ســطح‬ ‫همــان تجربه مــی ماند و فراموش می شــود‪.‬‬ ‫همینگوی در ســبک و ســیاق موجز نویســی‬ ‫وداع با اسلحه و چندین داستان کوتاه درخشان‬ ‫کجا و همینگوی داســتان هایی‬ ‫ماننــد جزیره طوفــان زده کجا‪.‬‬ ‫«ســبک» حاصــل‬ ‫یــک دوره‬

‫طوالنــی نوشــتن و عرق ریزی اســت‪.‬‬ ‫هر نویســنده ای‪ ،‬به درســتی‪ ،‬هم مــی خواهد از‬ ‫زیر ســایه پــدران بیرون بیاید و هم این که ســبک‬ ‫شــخصی خود را بســازد‪ .‬رســیدن به ایــن جایگاه‬ ‫امــا با انکار نویســندگان بــزرگ پیشــین‪ ،‬و به هم‬ ‫ریختن کور کورانه زبان و آداب نوشــتن‪ ،‬به دســت‬ ‫نمــی آید‪ .‬ادبیات به مثابه حزب سیاســی‪ ،‬و جذب‬ ‫جریان ها و گروه ها شــدن‪ ،‬نیز تنها تلفاتی بیشــتر‬ ‫به بار خواهــدآورد و بحران را عمیق تر خواهدکرد‪.‬‬ ‫بــرای جاانداختن ســبک تــازه انــگار حوصله ای‬ ‫نیســت و یک گــروه عجوالنه به تکاپــو می افتند‪.‬‬ ‫صبوری و نوشــتن مداوم جای خــود را به اظهارنظر‬ ‫و مصاحبه داده اســت‪ .‬همه شــتابان در پی شهرت‬ ‫زودهنگام هســتند‪ .‬از ســوی دیگــر‪ ،‬گروهی برای‬ ‫ایــن که زور بیشــتر پیــدا کنند گرد هــم جمع می‬ ‫شــوند و چون گروه بــرای جمعیت شــدن نیاز ب‬ ‫اساســنامه و تبصــره و قانون دارد‪ ،‬بازار مانیفســت‬ ‫نویســی گرم می شــود‪ .‬آرام آرام گروه یا آن جریان‬ ‫خاص آنقدر مهم می شــود که نویســنده و شــاعر‪،‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪60 Kheradmand‬‬


59 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬59


58 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬58


‫زبالــه هــای نفتــی‪ ،‬زبالــه هــای ســربی و باتری‬ ‫های مســتعمل از جملــه زباله هایی هســتند که‬ ‫بــه مقصد بنگالدش ارســال می شــوند‪ .‬بر اســاس‬ ‫مطالعــات ســازمان محیــط زیســت و توســعه‬ ‫اجتماعــی‪ ،‬بیش از از ‪ 83‬درصــد از کودکان کار این‬ ‫کشــور در معــرض مواد ســمی مرتبط بــا بازیافت‬ ‫زباله های الکترونیکی هســتند؛ در نتیجه هر سال‬ ‫‪ 15‬درصــد این کــودکان جان خود را از دســت می‬ ‫دهنــد‪ .‬گــزارش ها حاکی از آن اســت که بســیاری‬ ‫از زبالــه های اروپایی از جمله فلزات‪ ،‬منســوجات‪،‬‬ ‫الســتیک و مواد زائــد دیگر به صــورت غیرقانونی‬ ‫وارد هندوســتان شــده انــد‪ .‬این کشــور همچنین‬ ‫محــل کارگاه کشــتی ســازی آلنگ اســت‪ .‬بیش از‬ ‫نیمی از کشــتی هایی که در دنیــا از رده خارج می‬ ‫شــوند برای بازیافت به این کارگاه ارســال شــده و‬ ‫صدها نفر کارگر در شــرایطی خطرناک به بازیافت‬ ‫این کشــتی ها مــی پردازند‪ .‬برخــی از زباله ها نیز‬ ‫با برچســب های مختلــف‪ ،‬حتی به عنــوان کمک‬ ‫های انسان دوستانه در کشــورهای در حال توسعه‬ ‫دفن می شــوند‪« .‬شــبکه اقدام بازل» گــزارش داده‬ ‫هــر ســال بیــش از ‪ 500‬هــزار رایانه مســتعمل از‬ ‫کشــورهای توســعه یافته ای چون سنگاپور‪ ،‬آمریکا‬ ‫و چند کشــور اروپایی به پاکســتان ارسال می شود‬ ‫و این اقدام نقض آشــکار قوانین بین المللی اســت؛‬ ‫چــرا که فقــط ‪ 15‬تــا ‪ 40‬درصد آنها قابل اســتفاده‬ ‫هســتند و بقیه آنها در شــرایطی خطرناک بازیافت‬

‫مــی شــوند‪ .‬چندی پیش نیــز در بنــدر فیلیپین ‪50‬‬ ‫کانتینر پر شــده از زباله کشــف شــد‪ .‬این محموله‬ ‫که بــه عنوان پالســتیک هــای بازیافتــی از کانادا‬ ‫ارســال شــده بود‪ ،‬حــاوی زباله هــای کثیف مانند‬ ‫پوشــک دور انداخته شــده بود‪.‬‬ ‫در کشــورهای آســیایی مناطقی نیز وجــود دارند‬ ‫کــه در مســیر توســعه بــه آفــت زباله هــا دچار‬ ‫شــده اند‪ .‬رشــد فناوری اطالعــات در ویتنام حجم‬ ‫عظیمــی از زباله های الکترونیکی را در این کشــور‬ ‫تولید کرده اســت‪ .‬همچنین این کشــور با مشــکل‬ ‫واردات غیرقانونی زباله های الکترونیکی دســت به‬ ‫گریبان اســت‪ .‬از جمله می توان به واردات ‪ 340‬تن‬ ‫قطعــات یدکی الکترونیکی به دســت یک شــرکت‬ ‫محلــی اشــاره کرد‪ .‬همچنیــن روســتای مینه خای‬ ‫ویتنام لقب کالنشــهر زباله هــا را از آن خود کرده‬ ‫اســت‪ .‬اما زباله پذیــری در چین حکایــت دیگری‬ ‫دارد‪ .‬زبالــه هــای الکترونیکــی این کشــور عمدتا‬ ‫محصــوالت مرجوعی صادراتی چین به کشــورهای‬ ‫دیگــر اســت‪ .‬گویــی چیــن یکــی از بــزرگ ترین‬ ‫مقاصد تخلیــه زباله های الکترونیکی اســت‪.‬‬

‫آمریکایجنوبی‬

‫مکزیــک در دهه ‪ 80‬میــادی به زبالــه دان مواد‬ ‫خطرنــاک ایاالت متحــده آمریکا تبدیل شــده بود‪.‬‬ ‫از آنجایــی که مرزبانان این کشــور تمرکــز خود را‬ ‫روی قاچاق ســاح و مــواد مخدر گذاشــته بودند‪،‬‬

‫‪57‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫انتقــال زباله هــای خطرناک به این کشــور معموال‬ ‫از چشــم این مامــوران پنهــان می ماند‪ .‬در ســال‬ ‫‪ 1986‬کشــتی بابری «خیان ســی» بیش از ‪ 14‬هزار‬ ‫تن خاکســتر از زبالــه های فیالدلفیــا را پس از این‬ ‫کــه هندوراس‪ ،‬برمــودا و جمهــوری دومینیکن این‬ ‫محموله را نپذیرفتند‪ ،‬در ســاحلی در نزدیکی شــهر‬ ‫هاییتــی تخلیه کــرد‪ .‬همچنین در ســال ‪ 1987‬یک‬ ‫کشــتی بــه نــام «رادهاســت» بــا ‪ 2400‬تــن زباله‬ ‫صنعتــی ایتالیا را بــه مقصد ونزوئال تــرک کرد‪ .‬این‬ ‫کشــتی به وســیله مقامات محلی بازگردانده شــد‬ ‫اما قبل از برگشــت به ایتالیا‪ ،‬محموله زباله ســمی‬ ‫خــود را در لبنــان تخلیه کرد‪.‬‬

‫سوئد‪ ،‬زباله پذیر توسعه یافته‬

‫ســوئد از معــدود کشــورهای دنیاســت کــه بــا‬ ‫رضایــت‪ ،‬میزبــان زبالــه هــای دیگــر کشــورهای‬ ‫دنیاســت‪ .‬کمتر از یک درصد زباله های وارد شــده‬ ‫بــه ســوئد دور ریخته می شــوند؛ باقــی زباله ها‬ ‫بازیافت یا ســوزانده می شــوند و برای تولید انرژی‬ ‫به کار می روند‪ .‬ســوئد از کشــورهای اروپایی برای‬ ‫تبدیــل زباله بــه انرژی زباله وارد مــی کند‪ .‬به نظر‬ ‫می رســد کشــورهای صنعتی بهتر اســت از الگوی‬ ‫بازیافتی ســوئد برای خالصی از شر زباله های شان‬ ‫اقــدام کنند؛ اقدامی که حتی اگر در کشــورهای در‬ ‫حال توســعه انجام شــود‪ ،‬می تواند به اقتصاد این‬ ‫کشــورها نیز یاری کند‪ .‬روزنامه زیر آســمان آبی‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪57 Kheradmand‬‬


‫جهان سوم‪ ،‬زباله دان کشورهای صنعتی‬ ‫شایان شهوق‬

‫بســیاری از کشــورهای صنعتی برای دفع ایمن و‬ ‫مناســب زباله‪ ،‬از جمله زباله هــای الکترونیکی که‬ ‫اجزای خطرناکی دارند با مشــکالتی مواجه هستند‪.‬‬ ‫واقعیت تلخ این اســت که بســیاری از این کشورها‬ ‫ترجیــح می دهنــد به جای صــرف هزینــه و پیدا‬ ‫کردن راهکار مناســب‪ ،‬این زباله ها را در کشورهای‬ ‫در حال توســعه تخلیــه کنند‪ .‬کشــورهای در حال‬ ‫توســعه هم با انگیزه های مختلف از جمله انگیزه‬ ‫اقتصــادی‪ ،‬میزبــان زباله های کشــورهای توســعه‬ ‫یافته کشــورهای صنعتی می شــوند‪ .‬بــه نظر می‬ ‫رســد بــزرگ تریــن مقصد زبالــه های کشــورهای‬ ‫توســعه یافته قاره آفریقاست؛ کشــورهای در حال‬ ‫توسعه در قاره آســیا و آمریکای جنوبی نیز از گزند‬ ‫این زبالــه ها در امــان نمانده اند‪.‬‬ ‫‬

‫قاره آفریقا‬

‫بیــن یک تا ســه و نیــم میلیــون تن زباله ســمی‬ ‫دارویــی و صنعتــی از ســوی کشــورهایی ماننــد‬ ‫ســوئیس‪ ،‬بریتانیا و آمریکا به گینه بیسائو فرستاده‬ ‫شــده اســت‪ .‬در ســال ‪ 1982‬مقامات کشــور گینه‬ ‫بیسائو قرارداد ‪ 15‬ســاله ای را برای دفن ‪ 15‬میلیون‬ ‫تــن زباله ســمی با یــک شــرکت فرانســوی امضا‬ ‫کرده بودنــد که پس از اعتراض هــای عمومی‪ ،‬این‬ ‫قرارداد لغو شــد‪.‬‬ ‫یکــی از تــکان دهنــده ترین نمونه هــای تخلیه‬ ‫غیرقانونی زباله‪ ،‬تخلیه شــبانه ‪ 500‬تن زباله ســمی‬ ‫در ‪ 14‬جایــگاه دفــن زبالــه در اطــراف ابیجــان‪،‬‬ ‫پایتخــت اقتصادی ســاحل عاج اســت‪ .‬این جایگاه‬ ‫هــا در مجاورات منابع آب آشــامیدنی و زمین های‬ ‫کشــاورزی قــرار دارند‪ .‬تخلیه زباله های ســمی در‬ ‫ابیجان هشــت نفــر را به کام مرگ فرســتاد و بیش‬ ‫از هشــت هــزار نفر را روانــه بیمارســتان و مراکز‬ ‫درمانــی کرد‪ .‬به گزارش مجله «ساینتیســت نیو»‪ ،‬از‬ ‫ســال ‪ 1989‬حدود ‪ 120‬بشکه زباله سمی از آمریکا‬ ‫وارد آفریقــای جنوبی شــده اســت‪ .‬این بشــکه ها‬ ‫حاوی لجن هایی اســت که از جیوه اشــباع شــده‬ ‫اند‪ .‬اخیرا ســازمان غیرانتفاعی «شــبکه اقدام بازل»‬ ‫کشــف کرده اســت که صنعتگران بازیافت آمریکا‬ ‫تــاش کردنــد زباله هــای الکترونیکی را به شــکل‬ ‫غیرقانونــی بــه آفریقــای جنوبی صادر کننــد‪ .‬این‬ ‫زبالــه ها که بــرای بازیافت از پنســیلوانیای غربی‬ ‫جمع آوری شــده بود‪ ،‬در یک کشــتی بارگیری و به‬ ‫دوربان فرســتاده شد‪.‬‬ ‫یکــی دیگر از کشــورهای زباله پذیر قــاره آفریقا‪،‬‬ ‫سومالی است‪ .‬ســونامی سال ‪ 2004‬بسیاری از زباله‬ ‫های سواحل جنوبی ســومالی را وارد آب های دریا‬ ‫کــرد‪ .‬به گفته ســازمان ملل‪ ،‬برخی از شــرکت های‬ ‫کشــورهای صنعتی با سوء اســتفاده از نبود دولت‬ ‫کارآمد در ســومالی‪ ،‬برای ســال هــا زباله های خود‬ ‫را در ایــن کشــور تخلیه کرده اند‪ .‬گفتنی اســت در‬ ‫بخش هــای مرکزی ســومالی آثاری از زباله ســمی‬ ‫پروکســید هیدروژن و مواد رادیواکتیو یافت شــده‬

‫اواخــر دهــه ‪ 802‬میــادی‪ ،‬حــدود ‪ 15‬هــزار تن‬ ‫زبالــه از فیالدلفیای آمریکا در جزیره کاســا‪ ،‬نزدیک‬ ‫پایتخــت کنیــا‪ ،‬تخلیه شــد‪ .‬یک شــرکت نــروژی‬ ‫ایــن زباله هــا را بــرای بازیافت و تولیــد آجرهای‬ ‫ســاختمانی به گینه منتقل کرد اما مشــخص شــد‬ ‫ایــن مــواد حــاوی مخلــوط خطرناکــی از فلزات‬ ‫ســنگین و سم دی اکسین است؛ در نتیجه این زباله‬ ‫هــا به مبدأ اصلی خــود‪ ،‬ایاالت متحــده برگردانده‬ ‫شــدند‪ .‬در همیــن ســال هــا در زیمبابــوه مقدار‬ ‫زیادی زباله ســمی کشف شــد که در پوشش مایع‬ ‫تمیز کننده وارد این کشــور شــده بود‪ .‬در حالی که‬ ‫این محموله شــامل ‪ 275‬بشــکه زباله سمی بود که‬ ‫از رنــگ آمیزی و غرقاب ســازی کشــتی ها حاصل‬ ‫شــده بود‪ .‬این بشــکه ها به پایگاه نیــروی دریایی‬ ‫نورفولــک در آمریــکا بازگردانــده شــدند‪ .‬بعدها‬ ‫صادرکننــدگان آمریکایی این زبالــه‪ ،‬به جرم تجارت‬ ‫فریبکارانــه به زندان محکوم شــدند‪.‬‬ ‫گینه بیســائو نیز از معروف تریــن زباله پذیرهای‬ ‫دهه ‪ 80‬تاکنون بوده اســت‪ .‬بر اســاس گــزارش ها‪،‬‬ ‫‪56‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫اســت‪ .‬با این کــه در دهه های پایانی قرن بیســتم‬ ‫زبالــه هــای ســمی موضــوع حساســیت فعاالن‬ ‫محیط زیســت بوده اســت امــا به نظر می رســد‬ ‫حجــم عظیم زباله هــای الکترونیکی معضل جدید‬ ‫قرن بیســت و یکم باشد‪ .‬کشــور آفریقایی غنا یکی‬ ‫از مقاصــد مهم زبالــه های الکترونیکی از سراســر‬ ‫دنیاســت‪ .‬بزرگ ترین گورســتان زباله در غنا جایی‬ ‫اســت که مــردم محلی بــه آن «ســدوم و گوموره»‬ ‫می گویند‪ .‬این منطقه که در گذشــته تاالب بزرگی‬ ‫بــود‪ ،‬اکنون بــه عنوان یکــی از بــزرگ ترین مکان‬ ‫های دفن زباله شــناخته می شــود‪.‬‬ ‫در بنــدر شــهر الگــوس در نیجریه‪ ،‬بــازار بزرگ‬ ‫لوازم الکترونیکی وجــود دارد‪ .‬در این بندر‪ ،‬هر روز‬ ‫‪ 15‬کانتینر لــوازم الکترونیکی از رده خارج کشــف‬ ‫می شــوند‪ .‬بیشــتر ایــن لوازم شکســته شــده اند‬ ‫و تعمیر شــدنی نیســتند‪ .‬ایــن زباله ها بــه ناچار‬ ‫در محلــی دیگــر تخلیه شــده یا دفن می شــوند‪.‬‬ ‫گفتنی اســت در گذشــته نیجریه به عنــوان مدفن‬ ‫زباله های ســمی کشــورهایی مانند ایتالیا شناخته‬ ‫می شــد‪ .‬به دلیل حجم وســیع انتقــال زباله های‬ ‫الکترونیکی به کنیا‪ ،‬این کشــور از سال ‪ 2012‬پروژه‬ ‫ای را برای مدیریــت زباله های الکترونیکی به اجرا‬ ‫در آورده اســت‪ .‬نخســتین کارخانه بــزرگ مقیاس‬ ‫بازیافت در شــرق آفریقا در نایروبی قــرار دارد‪ .‬در‬ ‫ایــن کارخانــه کارگران مــی توانند حــدود ‪ 15‬هزار‬ ‫تــن از زبالــه هــای الکترونیکی را که در یک ســال‬ ‫به کنیا منتقل می شــوند بازیافت کنند‪ .‬بر اســاس‬ ‫گزارش سازمان ملل‪ ،‬ســاالنه ‪ 11‬تن زباله از یخچال‪،‬‬ ‫ســه تــن تلویزیــون‪ ،‬دو و نیم تن رایانه شــخصی‪،‬‬ ‫حــدود ‪ 500‬تــن پرینتــر و ‪ 150‬تن تلفــن همراه در‬ ‫کنیا تخلیه می شــود‪.‬‬ ‫کشورهایآسیایی‬ ‫می تــوان گفت معروف ترین زباله پذیر آســیایی‬ ‫بنــگالدش اســت‪ .‬این کشــور پذیــرای انــواع زباله‬ ‫از سراســر دنیاســت‪ .‬پالســتیک‪ ،‬آزبســت‪ ،‬فــوالد‪،‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪56 Kheradmand‬‬


‫شــد‪ .‬در بین تمام شــهرها یک شــهر از آذربایجان غربی بود که توتون معروفی‬ ‫داشــت اما به واســطه ســیگاری که به نام این شهر تولید شــد‪ ،‬در اذهان مردم‬ ‫تا امروز ماندگار شــده اســت؛ منطقه ُاشنویه‪.‬‬

‫سیگاری که با مردم ایران دویده است‬

‫«توتــون» مهــم ترین محصول کشــاورزی ُاشــنویه بــود‪ .‬توتــون این منطقه‬ ‫مرغــوب بــود و البته در زمین های کم آب کاشــته می شــد‪ .‬بــرای جمع آوری‬ ‫دانــه های بــذر توتون بــه مهارت و تجربــه زیادی‬ ‫نیــاز بود‪ .‬پــس از جمــع آوری بــذر توتــون آن را‬ ‫خشــک می کردند و تا اردیبهشــت ماه ســال بعد‬ ‫نگه می داشــتند‪ .‬بعــد آن را در خاک می کاشــتند‬ ‫و روی آن را بــا شــاخ و برگ خشــک گیاهان دیگر‬ ‫می پوشــاندند‪.‬‬ ‫زمانــی کــه بذرهــا جوانــه مــی زد‪ ،‬ســر و کله‬ ‫کشــاورزان پیدا می شــد تــا جوانه هــا را بخرند و‬ ‫در زمیــن های اصلی بکارند‪ .‬ســه ماه بعــد از این‪،‬‬ ‫اندازه توتون ها به ‪ 40‬تا ‪ 70‬ســانتی متر می رســید‪.‬‬ ‫زمانــی که گیاه توتون رشــد می کرد‪ ،‬بــرگ های آن‬ ‫را مــی چیدند و در ســالن های مشــخصی آویزان‬ ‫مــی کردند که مخصوص خشــک کــردن برگ های‬ ‫توتون بود‪.‬‬ ‫پــس از آن بــرگ هــا را روی هم انبــار می کردند‬ ‫و ایــن بار ســر و کله تجــار روس و تبریــز بود که‬ ‫برای صدور توتون اشــنویه به روســیه پیدا می شد‪.‬‬ ‫آن طور که نشــریه داخلی شــرکت ملــی دخانیات‬ ‫نوشته‪ ،‬توتون اشنویه بســیار مرغوب بود و بذر آن‬ ‫از ترکیه وارد شــده بود‪ .‬در سال ‪ 1316‬پس از تاسیس‬ ‫اولیــن کارخانه سیگارســازی در ایران‪ ،‬خرید و فــروش و حمل و نقل توتون‬ ‫در کشــور توسط هر کسی غیر از موسســه انحصار دخانیات ممنوع شد‬ ‫و تمام توتون ها باید به شــرکت انحصار دخانیات تحویل داده می شــد‪.‬‬ ‫اداره دخانیات اشــنویه از اولین اداراتی اســت که در این شــهر دایر شده‬ ‫اســت‪ .‬این اداره وظیفه داشــت توتون های کشــاورزان را خریــداری کند و به‬ ‫شــهرهای شــمالی بفرســتد تا در کارخانه های سیگارســازی مورد استفاده قرار‬ ‫بگیرد‪ .‬توتون اشــنویه در نهایت در بســته بندی ‪ 20‬نخی و به نام ســیگار اشنو‬ ‫ویــژه به بازار ایران عرضه شــد و به دســت مصرف کنندگان رســید‪.‬‬ ‫تولید ســیگار اشــنو پیش از دهه چهل خورشــیدی آغاز شــد اما در نیمه این‬ ‫دهــه مصــرف آن بــه طرز قابــل توجهــی در ایران افزایــش پیدا کرد‪ .‬نشــریه‬ ‫علمی موسســه کل انحصــار دخانیات ایران آمار قابل توجهــی از میزان مصرف‬ ‫دخانیات در نیمه اول ســال ‪ 45‬خورشــیدی را ارائه کرده اســت‪ .‬بر اســاس این‬ ‫گزارش‪ ،‬مصرف ســیگار اشــنو که در نیمه ســال ‪ 44‬به ‪ 2‬میلیارد و ‪ 840‬میلیون‬ ‫و ‪ 994‬هــزار و ‪ 594‬عدد رســیده بود به ‪ 2‬میلیــارد و ‪ 862‬میلیون و ‪ 688‬هزار و‬ ‫‪ 512‬عــدد افزایــش پیدا کرده بود‪ .‬یعنــی معادل ‪ 21‬میلیــون و ‪ 693‬هزار و ‪918‬‬ ‫عدد نســبت به ســال گذشته بیشتر شــده بود‪.‬‬

‫در ایــن گزارش نوشــته شــده که صرف نظــر از عده ای کــه از توتون چپق یا‬ ‫تنباکــو منصرف شــده و به ســیگار اشــنو روی آورده اند‪ ،‬عــده ای هم مصرف‬ ‫ســیگار اشــنو را ابتدا به ســاکن شــروع کرده و به مصرف آن کمــک کرده اند‬ ‫امــا عده ای از مصرف اشــنوویژه منصرف و به اســتفاده از ســایر ســیگارها از‬ ‫قبیــل هما یا گرگان یا حتی ســیگارهای فیلتردار پرداخته انــد‪ .‬اگر مصرف انواع‬ ‫ســیگار را ماهیانه به طور متوســط ‪ 850‬میلیون عدد در نظر بگیریم در حدود‬ ‫‪ 480‬میلیون آن را اشــنو تشــکیل می دهد که بیش از نیمــی از مصرف ماهیانه‬ ‫کل کشور است‪.‬‬ ‫‪55‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫کارخانهسیگارسازی‬

‫ســیگار کــه پیش از انحصاری شــدن دخانیات بــه کام دولــت در کارگاه های‬ ‫کوچک ســاخته می شــد و با دســت پیچیده می شــد‪ ،‬در ســال ‪ 1316‬صاحب‬ ‫یــک مجتمــع بزرگ شــد تا اولیــن گام هــای تبدیل شــدن به یــک صنعت را‬ ‫بردارد‪ .‬در مهرماه ســال ‪ 1316‬زمینی به مســاحت ‪ 10‬هکتار خــارج از تهران به‬ ‫ســاخت ایــن مجتمع اختصــاص دادند؛ زمینــی در جایی که امــروز وارد حصار‬ ‫پایتخت شــده و یکی از محالت جنوبی نزدیک به مرکز تهران اســت‪ .‬اشــنو در‬ ‫خیابــان قزویــن امــروز و جایی خارج از پایتخت دیروز ســاخته شــد‪ .‬هر چند‬ ‫در آن زمــان محبوب بــود‪ ،‬امــروز از گردونه رقابت‬ ‫خارج شــده اســت اما هنــوز هم تولید می شــود‪.‬‬ ‫پــس از ایجاد اولیــن کارخانه سیگارســازی تهران‪،‬‬ ‫کارخانــه هایی بــرای فــرآوری توتون در شــهرهای‬ ‫رشــت‪ ،‬ســاری‪ ،‬ارومیه‪ ،‬خــوی و گرگان ایجاد شــد‬ ‫و در نهایــت شــرکت ملــی دخانیات یــک کارخانه‬ ‫سیگارســازی دیگــر در رشــت ایجــاد کرد‪ .‬تا ســال‬ ‫‪ 1338‬در موسســه انحصار دخانیات ایــران بیش از‬ ‫شــش هــزار نفــر کارگــر و کارمند مشــغول به کار‬ ‫بودنــد و از این تعــداد تنها هــزار و ‪ 627‬نفر کارگر‬ ‫و مهنــدس در کارخانه ها کار مــی کردند و کارخانه‬ ‫سیگارســازی دخانیــات در هــر روز ‪ 24‬میلیــون‬ ‫ســیگار تولید مــی کرد‪.‬‬ ‫طی ‪ 9‬دهه گذشته از انحصاری‬ ‫شــدن تولید دخانیات در ایران‬ ‫همواره بحث خصوصی ســازی‬ ‫ایــن صنعــت پرســود و طرفــدار‬ ‫مطرح شــد‪ .‬شــرکت ملی دخانیات‬ ‫کــه یکی از قدیمی ترین شــرکت های‬ ‫تولیــدی در خاورمیانــه اســت در ســال‬ ‫های متمادی به دلیل مشــکالت مدیریتی‬ ‫از آنچه بایــد فاصله گرفــت‪ .‬بنابراین زمزمه‬ ‫خصوصی ســازی هم قــوت گرفــت‪ ،‬هر چند‬ ‫مخالفانــی پروپاقــرص داشــت‪ .‬از جملــه ایــن‬ ‫مخالفان وزیر بهداشــت و درمــان دولت دهم بود‬ ‫‪ 90‬ملی شــدن شــرکت دخانیات را به ضرر ســامت‬ ‫کــه در ســال‬ ‫جامعــه دانســته بود‪ .‬به گفتــه دســتجردی در هیچ کجای دنیا شــرکت های‬ ‫دخانیات خصوصی نمی شــوند و کشــور مــا هم نباید با تولیــد و عرضه خارج‬ ‫از کنتــرل محصوالت دخانی‪ ،‬ســامت مردم را به خطر بینــدازد‪ .‬با وجود چنین‬ ‫هشــدارهایی اما در ســال ‪ 91‬مســئله خصوصی ســازی شــرکت ملی دخانیات‬ ‫شــدیدتر از گذشــته مطــرح شــد‪ .‬اواخر همین ســال بــود که هیئــت وزیران‬ ‫واگذاری ‪ 55‬درصد از ســهام این شــرکت و چند شــرکت دولتی دیگر به صندوق‬ ‫بازنشســتگی فــوالد را که بــه وزارت رفــاه و تامین اجتماعی منتقل شــده بود‬ ‫تصویب کرد‪ .‬مصوبه ای که در واگذاری شــرکت ملی دخانیات بیشــتر شبیه به‬ ‫راه انداختــن بــازی خرس وســط بود تا واگــذاری یک شــرکت دولتی به بخش‬ ‫خصوصی‪ .‬محمد حســین برخوردار فردی که مدیریت شــرکت را در سال ‪ 94‬بر‬ ‫عهــده گرفت بعدها در گفتگو با رســانه ها واگذاری شــرکت دخانیات را بدون‬ ‫توجه به شــرایط وقت این ســازمان کار اشــتباهی دانســته بود‪.‬‬ ‫اشــنو پس فراز و نشــیب هایی که شــرکت ملی دخانیات در ســه دهه اخیر‬ ‫طی کرد دیگر ســیگار محبوب ایرانی ها نیســت‪ .‬ســیگار پرطرفــدار ایرانی در‬ ‫دهــه ‪ 40‬و ‪ 50‬خورشــیدی رفته رفتــه زمین بازی را به هموطنــش بهمن واگذار‬ ‫کرد و در نهایت بیشــتر ســیگارهای ایرانی مقلوب رقبای خارجی متنوعی شدند‬ ‫کــه به طــور معمول قاچاقــی از مرزهای ایران می گذشــتند و خودشــان را به‬ ‫هفتــه نامه صدا‬ ‫الی انگشــت هــای ایرانیــان مــی رســاندند‪.‬‬ ‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪55 Kheradmand‬‬


‫سیگار های ما ایـرانیان‬ ‫مهران علی یاری‬

‫‪ 90‬ســال پیش اشــنو قدیمــی ترین ســیگار مــارک دار ایرانی با‬ ‫تصویــب قانــون انحصــار دخانیات تولیــد و به بازار عرضه شــد‪.‬‬ ‫«به ســیگار ُاشــنو عالقه داشــت»‪ .‬بعضی هم گفتند گفته شده‬ ‫«اینقدر ســیگار ویژه ُاشــنو کشــید کــه ُمرد‪ ».‬این جمله شــرحی‬ ‫کوتــاه برای مرگ جالل آل احمد اســت که می گویند از ســیمین‬ ‫دانشــور‪ ،‬همســر نویســنده اش نقل شــده اســت‪ .‬جمله ای که‬ ‫عــاوه بر اضافه کردن به حواشــی مربوط به مرگ جالل داســتان‬ ‫نویس‪ ،‬به جزئی جدانشــدنی از روزمرگی هــای مردم دهه ‪ 40‬و ‪50‬‬ ‫خورشیدی هم اشــاره دارد‪.‬‬ ‫در آن زمــان ســیگار ایرانی جایگاه خاص خودش را الی انگشــت‬ ‫هــا داشــت‪ .‬از دهــه ‪ 30‬به بعد ُاشــنوی ویــژه طرفــداران خاص‬ ‫خودش را داشــت و از بین بیش از ‪ 10‬مدل ســیگاری که شــرکت‬ ‫ملــی دخانیات ایران آن را تولید می کرد‪ ،‬پرطرفدارترین بود‪ُ .‬اشــنو‬ ‫را مــی توان ســیگاری معرفی کــرد که بــا ایرانیان دویده اســت‪.‬‬ ‫این ســیگار محبوب اقشــاری مثل دانشــجویان بــود و زمانی که‬ ‫وینســتون در ایران ‪ 36‬ریــال به فروش می رفت‪ ،‬اشــنوی ‪ 5‬ریالی‬ ‫گــوی ســبقت را از رقبای خارجی ربــوده بود‪.‬‬ ‫ســیگار آن اوایــل کــه بــه ایران‬ ‫آمــد طرفــداری نداشــت‪ .‬می‬ ‫گوینــد در زمان قاجار ســیگار‬ ‫از روســیه بــه ایــران آمــد اما‬ ‫نتوانســت جای قلیــان را تنگ‬ ‫کند تــا این که جامعــه مدرن‬ ‫شــد و رفته رفته این کشیدنی‬ ‫باریــک و کوتــاه و کــم حجم‬ ‫جــای هر دخانیــات دیگری را‬ ‫در زندگی مــردم گرفت‪ .‬پیش‬ ‫از این که ســیگار جایش را در‬ ‫زندگــی مردم باز کنــد‪ ،‬توتون‬ ‫و تنباکو کــه از دوره صفویه‬ ‫بــه ایران آمده و کشــت می‬ ‫شــد‪ ،‬به یکی از اصلی ترین‬ ‫اقالم صادراتــی ایران تبدیل‬ ‫شــده بود‪.‬‬ ‫خریــد و فــروش تنباکــو‬ ‫هــزاران نفــر را بــه کار گرفته‬ ‫بــود و چــون دولــت آن را بــا قیمــت مناســب و بــه موقــع از‬ ‫کشــاورزان می خرید‪ ،‬کشــت آن برای روســتایی ها پرســود بود‪.‬‬ ‫بیشــتر تنباکوی تولید ایــران به عثمانی صادر می شــد‪ .‬تنباکویی‬ ‫که باب دماغ ترک های عثمانی بود بیشــتر در شــهرهای شــیراز‪،‬‬ ‫همــدان‪ ،‬اصفهان و کاشــان کشــت می شــد و توتون ســیگار در‬ ‫گیــان‪ ،‬مازنــدران‪ ،‬گــرگان و آذربایجــان عمل مــی آمد‪.‬‬ ‫بعد از رونق کشــت توتون و تنباکو در شــهرهای مختلف کشور‪،‬‬ ‫پــای قانــون و حاکمیت به داســتان دخانیــات در ایران باز شــد‪.‬‬ ‫شــرکتی کــه پــس از قانون انحصــار دخانیــات در ایــران‪ ،‬انواع و‬ ‫اقســام ســیگارهای ایرانی را تولید کــرد و می کند‪.‬‬

‫به کام دولت‬

‫شــش ســال مانده بــه ســال ‪ 1300‬قانــون انحصــار دخانیات به‬ ‫مجلــس شــورای ملی رفت‪.‬بر اســاس ایــن قانون تولیــد توتون و‬ ‫تنباکو و خرید و فروش آن و البته ســاخت ســیگار و توزیع آن در‬ ‫انحصــار دولت قــرار گرفت‪ .‬دولت برای اجرای این قانون شــرکتی‬

‫‪54‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫را تاســیس کرد که امروز با عنوان شــرکت دخانیات ایران شــناخته‬ ‫می شــود‪ .‬قانون انحصار دخانیات در ســال های پــس از طرح در‬ ‫مجلــس شــورای ملی فراز و نشــیب هایی را طی کرده اســت‪.‬‬ ‫بــر اســاس این قانــون حــق واردات و صــادرات‪ ،‬فــروش‪ ،‬تهیه‪،‬‬ ‫نگهــداری و حمــل و نقل اجنــاس دخانیــه و انواع کاغذ ســیگار‬ ‫و فرعیــات آن در کل کشــور بــه انحصــار دولت در آمــد‪ .‬دولت‬ ‫بــرای اعمال این انحصار موسســه انحصار دخانیــات را ایجاد کرد‪.‬‬ ‫موسســه ای که بــه کار انداختن ادوات توتون بری و ماشــین های‬ ‫کاغذبری‪ ،‬صحافی کاغذ ســیگار‪ ،‬ماشین های سیگارپیچی و ‪ ...‬هم‬ ‫به انحصــار آن در آمده بود‪ .‬‬ ‫اجازه اســتفاده از تمام ادوات و ماشــین های مربوط به هر نوع‬ ‫فعالیت در مورد تولید و توزیع ســیگار دســت این موسســه بود‪.‬‬ ‫بر اســاس قانون‪ ،‬این موسســه می توانست اجازه اســتفاده از این‬ ‫ادوات را از صاحبان آنها ســلب کند و آنها را از صاحبان بخرد‪ .‬نکته‬ ‫دیگــر این که تمــام محصوالت زراعی دخانی بر اســاس این قانون‬ ‫باید پس از برداشــت و خشــک شــدن‪ ،‬در عرض ســه تا شش ماه‬ ‫به انبارهایی که موسســه انحصــار دخانیات تعیین می‬ ‫کــرد منتقل می شــد و البته صــادرات محصوالت‬ ‫دخانی ایــران هم از پرداخت عــوارض گمرکی‬ ‫معاف بود‪.‬‬ ‫مجلس شــورای ملی دو بــار قانون انحصار‬ ‫دخانیــات را اصالح کرد‪ .‬در ســال های ‪1302‬‬ ‫و ‪ 1307‬خورشــیدی در ایــن قانــون تغییراتی‬ ‫ایجــاد شــد‪ .‬تغییراتی کــه البته بدون‬ ‫اعتــراض و انتقاد نبــود‪ .‬پیش‬ ‫از تصویــب نهایــی‬ ‫در تیرمــاه‬ ‫‪،1306‬‬ ‫تو تــو ن‬ ‫هیئت متحده‬ ‫صنــف‬ ‫فروش تهــران یا همان‬ ‫سیگارفروش های آن زمان در نامه ای خطاب‬ ‫به شــاه به الیحه انحصــار دخانیات اعتراض‬ ‫کردنــد و از او خواســتند بــرای جلوگیری از‬ ‫نابــودی «یــک میلیون جمعیــت این صنف‬ ‫از تاجــر و دکاندار تا کارگر» عامــه افراد این‬ ‫صنــف را به عواطف شــاهانه مفتخــر کند‪1.‬‬ ‫البتــه این اعتراضات نتیجه ای نداشــت‪ .‬هر ســال متمم و ماده‬ ‫دیگــری به قانــون انحصار دخانیــات اضافه می شــد و چارچوب‬ ‫هــای انحصار را تنــگ تر می کــرد‪ .‬در قانون متمم بودجه ســال‬ ‫‪ 1314‬مــاده ‪ 15‬بــه قانــون انحصــار دخانیات اختصــاص یافت و‬ ‫شــرایط جدیــدی را بــه آن اضافه کــرد‪ .‬در این دوره به موسســه‬ ‫انحصــار دولتــی این مجوز داده شــد تــا حق هر گونــه نظارت و‬ ‫تفتیش در کشــت و خشــک کردن و بســته بندی توتون سیگار را‬ ‫داشــته باشــد و به این ترتیب بود که تولید دخانیات از فرق ســر‬ ‫تا نــوک پا دولتی شــد و یکی از پرســودترین صنایع کــه با عالقه‬ ‫بیشــتر کشــاورزان به کاشــت توتون و رونق سیگارســازی ها در‬ ‫شــهرهای شمالی کشــور روز به روز پر ســودتر می شد به دست‬ ‫دولت ســپرده شد‪.‬‬ ‫در آن زمــان در اســتان های گیالن‪ ،‬مازنــدران و آذربایجان غربی‪،‬‬ ‫توتون ســیگار کشــت می شــد‪ .‬کشــاورزان در اصفهــان‪ ،‬فارس‪،‬‬ ‫خراســان‪ ،‬بوشهر‪ ،‬کاشان و شــاهرود هم بیشتر تنباکو می کاشتند‬ ‫و توتون چپق در شــهرهای سقز‪ ،‬ســنندج‪ ،‬مریوان و بانه تولید می‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪54 Kheradmand‬‬


‫پشت میز نشســته‌ام‪ ،‬روی شــكمم دوال شوم‪.‬‬ ‫بــا این وجــود‪ ،‬طی همیــن دوران بود كــه كم و‬ ‫بیــش شــالوده‪ -‬داســتان و فرضیه اصلی‪ -‬داســتان‬ ‫«هنرمنــدی از‪ »...‬در ذهنم شــكل گرفــت‪ .‬آن را به‬ ‫شــكل داســتانی ‪ ١٥‬صفحــه‌ای درآوردم (بعدها در‬ ‫نشــریه ‪ Granta‬با عنوان «تابســتان پس از جنگ»‬ ‫منتشــر شــد)‪ ،‬اما بــا وجودی كــه این داســتان را‬ ‫نوشــتم‪ ،‬می‌دانســتم الزم اســت داســتانی بلندتر‬ ‫بنویســم‪ ،‬داســتانی با معماری پیچیده‌تــر برای بنا‬ ‫كــردن این ایــده در ســاختمان رمانی كــه آن را با‬ ‫شــوق و اشــتیاق تمام در تخیالتم پرورده بودم‪ .‬در‬ ‫همیــن دوره بود كه مطالبــات كاری‌ام نقطه پایانی‬ ‫بر نوشــتن‌های صبحگاهی‌ام گذاشــت‪.‬‬ ‫تا زمســتان ‪ ١٩٨٢‬مشتاقانه پای نوشتن «هنرمندی‬ ‫از‪ » ...‬ننشســتم‪ .‬در آن زمــان‪« ،‬منظــره پریده‌رنگ‬ ‫تپه‌ها» منتشــر شــده بــود و بــرای نویســنده‌ای‬ ‫نوقلــم ســروصدای قابــل توجهی بــه پا كــرد‪ .‬این‬ ‫كتاب ناشــرانی در امریــكا و چندین زبان دیگر پیدا‬

‫روز كاری در آشــپزخانه آنها (كه ظرفشویی داشت)‬ ‫برای نوشــیدن چای‪ ،‬خوردن كیك مستر كیپلینگ و‬ ‫حرافــی كه اغلب درباره كتاب‪ ،‬سیاســت‪ ،‬كریكت‪،‬‬ ‫صنعت تبلیغــات‪ ،‬بی‌قاعدگی‌های انگلیســی بود‪،‬‬ ‫جمــع می‌شــدیم‪( .‬چند ســال بعد‪ ،‬پــس از مرگ‬ ‫ناگهانی لنور‪ ،‬كتــاب «بازمانده روز» را به او تقدیم‬ ‫كــردم‪ ).‬در همین حــال و احوال بود كه پیشــنهاد‬ ‫كاری از شــبك ‌ه ‪ Channel ٤‬كه قرار بود راه بیفتد‪،‬‬ ‫گرفتــم و این تجربه نویســندگی در تلویزیون (در‬ ‫نهایت دو درام تلویزیونی نوشــته من از این شبكه‬ ‫پخش شــد) بود كه تاثیری شــگرف اما خالف واقع‬ ‫بر نوشــتن «هنرمندی از‪ » ...‬داشــت‪.‬‬ ‫بــا وســواس فیلمنامه‌هایــم –بــه خصوص‬ ‫گ و كارگردانی‌ها‪ -‬را با رمان‌های منتشــر‬ ‫دیالو ‌‬ ‫شــده‌ام‪ ،‬مقایســه می‌كــردم و می‌پرســیدم‪:‬‬ ‫«ادبیــات داســتانی‌ام بــه انــدازه كافــی بــا‬ ‫فیلمنامــه‌ام فــرق دارد؟»‬ ‫بریده‌هایی از داستان «منظره پریده‌رنگ‪»...‬‬

‫‪53‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بقیه در صفحه ‪72‬‬

‫به محــل كارم‪ ،‬پشــت میزم بنشــینم و آمــاده ‪٩٠‬‬ ‫دقیقه نوشــتن صبحگاهی‌ام شوم‪.‬‬ ‫بسیاری از شاهكارها را نویسندگانی خلق كرده‌اند‬ ‫كه ســراغ شــغل‌های پرمســوولیت نرفتند‪ .‬اما من‬ ‫همیشــه بــه طــرزی رقت‌انگیــز و اغلــب روحی‪،‬‬ ‫نمی‌توانــم ذهنــم را به چند مســاله معطوف كنم‬ ‫و تالش‌های آن چند هفته پشــت میــز ناهارخوری‬ ‫همزمــان با بــاال آمــدن آرام‌آرام خورشــید برای پر‬ ‫كــردن زیرزمین‌مــان از نــورش‪ ،‬تــا به امــروز تنها‬ ‫تالشــم در نویســندگی «پــاره وقــت» محســوب‬ ‫می‌شــود‪ .‬خبر از موفقیتی بی‌حدوحصــر نبود‪ .‬یك‬ ‫روز متوجه شــدم به برگه‌های ســفید خیره شده‌ام‬ ‫و با میل بازگشــت بــه رختخواب مبــارزه می‌كنم‪.‬‬ ‫(طولی نكشــید كه شــغل روزانه‌ام كم‌كم سنگین‌تر‬ ‫شــد و مجبور بودم تا شــب ســر كار بمانم‪ ).‬چیزی‬ ‫هم مثل مقاومت لورنــا در مقابل اینكه من روزم را‬ ‫با صبحانه‌ای افتضاح كه از فیبر ســنگین با خمیر و‬ ‫دانه گندم‪ ،‬شــروع می‌كنم‪ ،‬كمكــی نمی‌كرد؛ دقیقا‬ ‫دســتور غذایــی كــه گاهی باعــث می‌شــد وقتی‬

‫كــرده بود و من را در فهرســت ‪ ٢٠‬رمان‌نویس برتر‬ ‫جوان بریتانیایی گرانتا كه بهار آینده منتشــر شــد‪،‬‬ ‫گنجانــد‪ .‬حرفه نویســندگی‌ام هنوز هــم ظاهری‬ ‫متالطم داشــت‪ ،‬اما دیگر دالیلی برای شــهامت به‬ ‫خرج دادن داشــتم بنابراین از شــغلم استعفا دادم‬ ‫تا نویســنده‌ای تمام‌وقت شــوم‪.‬‬ ‫بــه جنــوب شــرقی لنــدن نقل‌مــكان كردیم تا‬ ‫در طبقــه آخر ســاختمان بلند ســبك ویكتوریایی‬ ‫در محلــ ‌ه ســاكت آپرســیدنهام ســاكن شــویم‪.‬‬ ‫آشــپزخانه‌مان ظرفشویی نداشــت و مجبور بودیم‬ ‫ظرف‌هــای كثیف را در چرخ‌دســتی قدیمی ســرو‬ ‫چای بگذاریم و برای شســتن آنها را به سوی حمام‬ ‫هدایــت كنیم‪ .‬اما حاال به محــل كار لورنا نزدیك‌تر‬ ‫بودیم و می‌توانســتیم زنگ ساعت را خیلی جلوتر‬ ‫تنظیم كنیم‪ .‬خبــری از آن صبحانه‌های افتضاح هم‬ ‫نبــود‪ .‬مالــك خانه مایــكل و لنور مارشــال بودند؛‬ ‫زوج فوق‌العــاده‌ای كــه تــازه پــا به دهــه هفتم‬ ‫زندگی‌شــان گذاشــته بودنــد و طبقــه پایین خانه‬ ‫ما زندگی می‌كردند و طولی نكشــید كــه در پایان‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪53 Kheradmand‬‬


‫کازوئو ایشی‌گورو‪ ،‬برنده‌ی نوبل ادبیات چگونه نویسنده شد؟‬ ‫آكادمی ســوئد سال گذشــته با انتخاب باب دیلن‪،‬‬ ‫آهنگساز و ترانه‌ســرای امریكایی از روال همیشگی‬ ‫خــود فاصلــه گرفت اما امســال با معرفــی كازوئو‬ ‫ایشــی‌گورو‪ ،‬رمان‌نویــس انگلیســی ژاپنی‌تبــار‪،‬‬ ‫دســت از سنت‌شــكنی برداشــت‪ .‬اما بــا این حال‬ ‫ایشــی‌گورو‪ ،‬نویســنده‌ای اســت كه در فهرســت‬ ‫نامزدهای انتخابی اغلب منتقــدان‪ ،‬نامی از او برده‬ ‫نشده بود‪.‬‬ ‫«اگــر آثــار جیــن آســتن و فرانــس كافــكا را با‬ ‫یكدیگر تركیــب كنید‪ ،‬نثــر كازوئو ایشــی‌گورو به‬ ‫دســت می‌آید اما باید كمی هم مارســل پروســت‬ ‫بــه این تركیــب بیفزایید‪ ».‬این گفته ســارا دانیوس‪،‬‬ ‫دبیــر دایمی آكادمی ســوئد اســت‪« .‬او از كســی‬

‫او كــه دریافــت ایــن جایــزه را افتخــاری بزرگ‬ ‫می‌داند‪ ،‬گفته اســت‪« :‬امیــدوارم برخی از مضامین‬ ‫تاریخی و شــیوه و رســوم حكومتــداری و رفتار و‬ ‫منش مردم كــه در آثــارم آورده‌ام‪ ،‬بتواند كمكی به‬ ‫حــال و هوای این روزهای بشــریت كند‪ .‬چرا كه ما‬ ‫وارد دوره‌ای نامشــخص از تاریخ جهان شــده‌ایم‪».‬‬ ‫این آكادمی داســتان‌ها و رمان‌های ایشــی‌گورو را‬ ‫بــه خاطر پرده‌بــرداری از دنیای پر رمــز و رازی كه‬ ‫احساســات وهم‌آمیــز ما بــر پایه ارتبــاط با جهان‬ ‫بنا شده‪ ،‬ســتوده است‪.‬‬ ‫برنده جایزه نوبل ادبیات ‪ ،٢٠١٧‬ســال گذشــته در‬ ‫داســتانی كوتاه به شــرح فضایی كه در ســال‌های‬ ‫دهــه ‪ ١٩٨٠‬و خلــق رمــان «هنرمنــدی از جهــان‬

‫حول‌وحــوش الدبروك گــرو و همراســمیت زندگی‬ ‫می‌كردیــم و بــرای پروژه‌های خیریه یــا گروه‌های‬ ‫تبلیغاتی كار می‌كردیم‪ .‬حــاال كه بی‌خیالی آن زمان‬ ‫بــه هنــگام آمدن به شــهر را به خاطر مــی‌آورم به‬ ‫نظــرم عجیب می‌آیــد كه حتم داشــتیم‪ ،‬می‌توانیم‬ ‫در خانه‌ای مشــترك یا خانــه دیگری بمانیم تا جایی‬ ‫مناســب بــرای خودمــان پیــدا كنیــم‪ .‬همان‌طور‬ ‫كــه معلوم شــد‪ ،‬اتفاقی پیــش نیامد تــا اعتماد به‬ ‫نفــس ما بــه چالش كشــیده شــود و خیلــی زود‬ ‫زیرزمینی نقلی در خیابــان پررفت‌وآمد گولدهاوك‬ ‫اجاره كردیم‪ .‬ســاختمان ما كنار اســتودیوی پیشتاز‬ ‫ضبط موســیقی «ویرجیــن ركوردز» بــود و اغلب‬ ‫چشــم‌مان بــه مردهــای موبلنــدی می‌افتــاد كه‬

‫پیروی نمی‌كنــد‪ ،‬او جهان زیبایی‌شــناختی متعلق‬ ‫بــه خــود را می‌آفرینــد‪ ».‬در كنفرانــس خبری كه‬ ‫روز پنجشــنبه در دفتــر ناشــر او در لنــدن برگزار‬ ‫شــد‪ ،‬درباره دریافت این جایــزه معتبر ادبی گفت‪:‬‬ ‫«وقتــی به همه نویســنده‌های بزرگ كــه در حال‬ ‫حاضــر زنــده هســتند و ایــن جایزه نصیب‌شــان‬ ‫نشــده‪ ،‬فكر می‌كنم‪ ،‬احســاس می‌كنم فریبكارم‪» .‬‬ ‫ایشــی‌گورو گفته اســت‪« :‬این جایــزه اتفاقی نبود‬ ‫كه انتظــارش را داشــته باشــم وگرنه امــروز صبح‬ ‫موهایــم را می‌شســتم‪ .‬آشــفتگی محــض اســت‪.‬‬ ‫نماینــده ادبی‌ام تماس گرفت تا خبر برنده شــدنم‬ ‫را بگویــد اما ایــن روزها آنقدر خبر كذب هســت‬ ‫كــه آدم نمی‌دانــد كــدام را یا چــه كســی را باور‬ ‫كنــد‪ ،‬در نتیجــه این خبر را بــاور نكــردم تا اینكه‬ ‫تماس‌هــای روزنامه‌نگارها شــروع شــد و بعضی از‬ ‫آنهــا پشــت در خانه‌ام جمع شــدند‪».‬‬

‫شــناور» تاثیر داشته‪ ،‬پرداخت‪ .‬ایشــی‌گورو در این‬ ‫داســتان كوتاه كه در روزنامه گاردین منتشــر شــد‪،‬‬ ‫تالش‌های كشــورش برای تغییر را بــر رویكرد او در‬ ‫رمان‌نویســی به خاطــر می‌آورد‪.‬‬ ‫نوشــتن «هنرمندی از جهان شــناور» را ســپتامبر‬ ‫‪ ١٩٨١‬در زیرزمیــن آپارتمانی در شــپردز بوش لندن‬ ‫آغــاز كردم‪ ٢٦ .‬ســال داشــتم‪ .‬رمان اولــم «منظره‬ ‫پریده‌رنــگ تپه‌هــا» آماده انتشــار بود امــا در آن‬ ‫برهه دلیــل معقولی بــرای باور اینكــه زندگی یك‬ ‫ش رویم اســت‪ ،‬نداشــتم‪.‬‬ ‫رمان‌نویــس تمام‌وقت پی ‌‬ ‫مــن و لورنا تابســتان آن ســال به لندن بازگشــته‬ ‫بودیــم (قبــل از آن در كاردیف زندگــی می‌كردیم)‬ ‫در پایتخــت مشــغول بــه كار شــده بودیــم امــا‬ ‫ســرپناهی نداشتیم‪ .‬چند ســال قبل‌تر‪ ،‬هر دوی ما‬ ‫عضو گــروه جوانــان بی‌بندوبار‪ ،‬متمایــل به چپ‬ ‫و نامتعارفــی بودیــم كــه در مســكن‌های موقتی‬

‫تجهیــزات ضبط موســیقی را به داخل یــا خارج از‬ ‫ســاختمان بی‌پنجره و دیوارهای رنگین می‌بردند و‬ ‫می‌آوردند‪ .‬اما عایق صدای این ســاختمان محشــر‬ ‫بود و وقتی پشــت میز ناهارخوری‌مان می‌نشستم‬ ‫و پشــتم به باغچــه پشــتی خانه‌مان بــود‪ ،‬فضای‬ ‫قابل قبولی برای نوشــتن داشــتم‪.‬‬ ‫لورنــا هــر روز ســفری طوالنــی به محــل كارش‬ ‫داشــت‪ .‬او كارگــزار اجتماعی ســازمانی منطقه‌ای‬ ‫در لویشــام‪ ،‬آن ســوی شــهر بود‪ .‬محل كار من هم‬ ‫یك قدم بــا خانه‌مان فاصله داشــت‪ -‬مــن «مامور‬ ‫اســكان مجدد»در ســرینینز غرب لندن شده بودم؛‬ ‫ســازمانی شناخته‌شــده كه بــرای بی‌خانمان‌ها كار‬ ‫می‌كــرد‪ .‬برای اینكه مــن و لورنا جانــب انصاف را‬ ‫رعایــت كنیم‪ ،‬با یكدیگــر توافقی كردیــم‪ :‬هر روز‬ ‫همزمــان از خواب بیدار شــویم و زمانی كه لورنا پا‬ ‫از در خانــه بیــرون می‌گذارد من پیــش از عزیمت‬

‫‪52‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪52 Kheradmand‬‬


‫در ســال ‪ 2014‬قــرارداد ارتــش متحد با روســیه را‬ ‫امضا‪ ،‬هرچند هنوز مســتقل نشــده اســت‪.‬‬

‫کند و دیگر راضی نیســتند تحت ســلطه رم باشند‪.‬‬ ‫ونیــز خــودش بــه تنهایــی پیشــینه فراوانی در‬ ‫اســتقالل دارد؛ ایــن شــهرت به مدت ‪ 1100‬ســال‬ ‫و تــا قرن هجدهم مســتقل بــود ولی بعــد از آن‪،‬‬ ‫بــه مالکیــت اتریــش و پس از شــش ســال تحت‬ ‫فرمانروایــی ایتالیــا درآمــد‪ .‬مــردم ونیــز بارها از‬ ‫اتحادیه اروپا درخواســت همه پرســی برای جدایی‬ ‫داشــته اند که با آن موافقت نشــده اســت‪ .‬آن ها‬ ‫ســه ســال پیش یک همه پرســی آن الیــن برگزار‬ ‫کردنــد کــه نزدیک بــه ‪ 90‬درصد شــرکت کنندگان‬ ‫بــه جدایی از ایتالیــا رای دادنــد؛ انتخاباتی که به‬ ‫رسمیت شــناخته نشد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫شــمالی تریــن بخــش جزیره انگلســتان تــا قرن‬ ‫هفدهم‪ ،‬قلمرویی مســتقل محســوب می شــد تا‬ ‫ایــن که «جیمز ششــم» به عنوان شــاه انگلســتان‬ ‫انتخاب شــد و دو کشــور اســکاتلند و انگلستان را‬ ‫بــا هم متحد کــرد‪ .‬یک قــرن بعد‪ ،‬اســکاتلند وارد‬ ‫اتحادی رســمی با انگلســتان شــد کــه «بریتانیای‬ ‫کبیر» را تشــکیل داد‪.‬‬ ‫پــس از متالشــی شــدن ایــن اتحادیــه‪ ،‬بحــث‬ ‫هایی در مورد جدای اســکاتلند شــنیده شــد‪ .‬این‬ ‫مجــادالت تا اواخــر قرن بیســتم ادامه داشــت تا‬ ‫اینکه رفراندومی برای تفویــض اختیارات حکومتی‬ ‫به اســکاتلند برگزار شــد‪ .‬این موضوع به اسکاتلند‬ ‫اجــازه داد پــس از حــدود ‪ 300‬ســال‪ ،‬بــرای اولین‬ ‫بــار کنترل تمامــی امور از جملــه حکومت محلی‪،‬‬ ‫آمــوزش‪ ،‬مســائل مربــوط بــه ســامت عمومی و‬ ‫کشــاورزی را در اختیار بگیــرد‪ .‬رفراندوم قانونی در‬ ‫‪ 2014‬برگزار شــد اما ‪ 55‬درصد از مردم با جدایی از‬ ‫بریتانیا مخالفت کردند ولی همچنــان افراد مدافع‬ ‫اســتقالل در تالش بــرای برگــزاری رفرانــدوم های‬ ‫جدید هستند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫برخالف اوضاع آشــفته ســومالی که درگیر جریان‬ ‫الشــباب و دزدی هــای دریایی و جنــگ و درگیری‬

‫‪ .3‬اسکاتلند (‪)Scotland‬‬

‫‪ .4‬ونتو (‪)Veneto‬‬

‫حــزب جدایی طلب فالندری توانســت بــا ائتالف‪،‬‬ ‫کنترل دولــت را هم به دســت بگیرد‪.‬‬ ‫بلژیک شــامل ســه منطقه اســت‪ ،‬شــمال شامل‬ ‫فالنــدری ها کــه هلندی صحبت مــی کنند و مهم‬ ‫تریــن شــهرهای آن آنتورپ‪ ،‬بروخه و خنت اســت‪.‬‬ ‫جنوب کــه به والونی معروف اســت و فرانســوی‬ ‫زبان هســتند و منطقه میانی به پایتختی بروکسل‪.‬‬

‫‪ .7‬کاتاالنیا (‪)Catalonia‬‬

‫‪ .5‬سومالی لند (‪)Somaliland‬‬

‫اســت‪ ،‬بخش شــمالی و مدعــی اســتقالل‪ ،‬اوضاع‬ ‫خوبــی دارد‪ .‬بــا سیســتم اقتصــادی و سیاســی و‬ ‫نظامــی مســتقل و حتی فــرودگاه بیــن المللی و‬ ‫گذرنامــه هــای اختصاصــی‪ ،‬برگــزاری شــش دوره‬ ‫انتخابــات و داشــتن رییس جمهور مســتقل‪ .‬اما از‬ ‫نه ســال پیش به ایــن طرف‪ ،‬هیچ کشــوری آن ها‬ ‫را به رســمیت نشــناخته با این حال از استقالل در‬ ‫آینــده ناامید نشــده اند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫‪ .6‬فالندر (‪)Flemish Republic‬‬

‫اگر فوتبالی باشــید‪ ،‬در بازی های خانگی بارسلونا‬ ‫پرچم های آن هــا را دیده اید‪.‬‬ ‫ناحیه ای واقع در اســپانیا و ســواحل شمال شرقی‬ ‫دریــای مدیترانه اســت که با فرانســه و آندورا مرز‬ ‫مشــترک دارد‪ .‬ایــن ناحیه از قرون وســطا تا کنون‪،‬‬ ‫همیشــه بین دولت های مختلف دســت به دست‬ ‫شــده ولی همچنــان خودمختــاری خــود را حفظ‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫در دوره دیکتاتــوری ژنــرال فرانکــو رســانه های‬ ‫کاتــان زبــان و تعطیالت رســمی آنــان‪ ،‬از اعتبار‬ ‫ســاقط شــدند اما با ســقوط دولــت فرانکــو و از‬ ‫حدود ‪ 40‬ســال پیش تالش ها بــرای احیای فرهنگ‬ ‫ایــن منطقه هفت و نیم میلیون نفــری دوباره آغاز‬ ‫شــد؛ منطقــه ای کــه هرچنــد دارای خودمختاری‬ ‫اســت اما ناسیونالیســت ها و اســتقالل طلبان آن‬ ‫خواهــان جدایی از خاک اســپانیا هســتند‪.‬‬ ‫قــرار اســت همــه پرســی ای را برگــزار کنند که‬ ‫دولــت مرکزی اســپانیا آن را غیرقانونــی اعالم کرده‬ ‫اســت‪ .‬هــر چنــد از ســال ‪ 2009‬تــا امــروز چند‬ ‫رفرانــدوم برگــزار کــرده اند که جدی تریــن آن ها‬ ‫مربوط به ســال ‪ 2016‬اســت که ‪ 80‬درصد شــرکت‬ ‫کنندگان به اســتقالل رای دادند اما دولت اســپانیا‬ ‫هنــوز از مواضع خــود کوتاه نیامده اســت‪.‬‬

‫دیگران‬

‫عالوه بــر مناطقی که به شــکل جــدی موضوع‬ ‫اســتقالل و جدایی طلبــی را دنبال می کنند‪ ،‬ایالت‬ ‫هایی ماننــد کبک در کانــادا‪ ،‬تگــزاس در آمریکا‪،‬‬ ‫تبت در چین‪ ،‬کشــمیر در هند‪ ،‬تامیل در ســریالنکا‬ ‫و‪ ...‬هــم وجــود دارند کــه بعید به نظر می رســد‬ ‫بــا توجــه به قــدرت دولــت هــای مرکــزی که بر‬ ‫ایــن مناطق تســلط دارند به ایــن زودی ها بتوانند‬ ‫مســتقل شــوند‪ .‬هفته نامه همشــهری جوان‬

‫ایتالیــا هم به آن صورت امن و امان نیســت‪ .‬جدا‬ ‫از جریان اســتقالل طلب در سیســیل‪ ،‬باید منطقه‬ ‫ونتــو را هم در نظر داشــت‪ .‬ونتو ناحیــه ای واقع شــاید برای شما هم عجیب باشــد که منطقه ای‬ ‫در ونیز اســت‪ .‬برخــی در ونیز معتقدنــد که ونتو در بلژیک خواهان اســتقالل باشــد‪ .‬فالندری های‬ ‫به «ســنگاپور اروپا» تبدیل خواهدشــد‪ .‬اهالی ونتو شــمال بلژیک به واســطه زبان هلندی شان نزدیک‬ ‫ادعــا می کنند که حکومت ناکارآمد‪ ،‬فســاد و حتی بــه دو قــرن اســت تــاش مــی کنند یک کشــور‬ ‫جرائم ســازمان دهی شــده در این ناحیه بیداد می مستقل شــوند‪ .‬به خصوص که ســه سال پیش یک‬ ‫‪51‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪51 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫مناطقی در جهان‪ ،‬که ساز جدایی می زنند‬ ‫جواد حسینی نصر‬ ‫کره زمین چند کشــور دارد؟ این ســوالی اســت‬ ‫که مــی تواند جواب های مختلفی داشــته باشــد؛‬ ‫بعضی هــا تایوان یک‬ ‫مثــا از نگاه‬ ‫کشــو ر‬

‫می‬ ‫آ مد نــد‬ ‫در مســئله‬ ‫سیاســی هــم‬ ‫به شــدت بــه هم‬ ‫وابســته هســتند‪.‬‬ ‫رشــته کوه یــا یک دریا‬ ‫یــک رود‪ ،‬یــک‬ ‫مــی توانند عــوارض طبیعی جغرافیایی باشــند که‬ ‫سرنوشــت آدم هــا و تاریخ دو ســوی خود را تغییر‬ ‫مــی دهند‪ .‬مــی توانند باعث شــوند انســان های‬ ‫یک ســوی آن ها آفریقایی باشند یا آسیایی‪ ،‬آسیایی‬ ‫باشــند یا اروپایی‪ ،‬آلمانی باشند یا لهستانی‪ ،‬چینی‬ ‫باشــند یا هنــدی و‪...‬‬ ‫بعــد از تاریــخ و جغرافیــا‪ ،‬جنگ هــا و ظهور یا‬ ‫بــروز یــک امپراتــوری باعــث و بانی تشــکیل یا‬ ‫تجزیــه کشورهاســت‪ .‬کاهــش قــدرت امپراتوری‬ ‫عظیــم اســپانیا در میانه قرن نوزدهــم باعث تولد‬ ‫کشــورهای زیــادی در آمریکای جنوبــی و مرکزی‬ ‫شد؛ کشــورهایی مثل آرژانتین‪ ،‬شــیلی‪ ،‬کلمبیا‪ ،‬پرو‬ ‫و‪ ...‬در ســال هــای دهــه دوم قــرن نوزدهــم و با‬ ‫تالش انقالبی های التین تبار توانســتند از استعمار‬ ‫اســپانیا خارج شوند‪ .‬یا شکســت امپراتوری عثمانی‬ ‫در جنــگ جهانــی اول باعث تجزیه این کشــور و‬ ‫تولد تعداد زیادی کشــور مثل عراق‪ ،‬اردن‪ ،‬ســوریه‪،‬‬ ‫فلسطین‪ ،‬عربســتان و‪ ...‬شد‪.‬‬ ‫آفریقایــی هــا اما بعــد از جنگ جهانــی دوم به‬ ‫صرافت اســتقالل افتادنــد‪ .‬در دهه هــای ‪ 50‬و ‪60‬‬ ‫شــاهد اعــام اســتقبالل کشــورهای آفریقایی از‬ ‫کشــورهایی ماننــد بلژیــک‪ ،‬فرانســه‪ ،‬انگلیس و‬ ‫پرتغــال بودیــم‪ .‬کشــورهایی کــه بر اثــر عوارض‬ ‫جنــگ جهانــی دوم به باور اســتقالل رســیدند و‬ ‫بیشترشــان تاریخ دهه هــای ‪ 60‬و ‪ 50‬میالدی را به‬ ‫عنوان زمان تاســیس یا استقالل در تاریخشان ثبت‬ ‫کردند‪.‬‬ ‫اتفاق کشورســاز دیگر مربوط است به فروپاشی‬ ‫اتحاد جماهیر شــوروی با پســوند «ســابق» وقتی‬ ‫شــوروی در ســال ‪ 1991‬منحل شــد‪ 15 ،‬کشــور از‬ ‫جمهوری روســیه جدا شــدند‪ ،‬از قزاقســتان در دل‬ ‫آســیای میانه تا لتونی و اســتونی در حاشیه دریای‬ ‫بالتیک‪ .‬فروپاشــی بلوک شــرق در چند ســال پس‬ ‫از آن‪ ،‬باعث فروپاشــی یوگســاوی شــد که از دل‬ ‫آن شــش کشور متولد شــد و کشــور هفتم یعنی‬ ‫کوزوو بعــد از تجربه یک جنگ خونیــن هنوز در‬ ‫بالتکلیفی اســت‪ .‬اما دنیا هرچند بــه نظر به ثبات‬ ‫نســبی در زمینــه تولد کشــورهای تازه رســیده و‬ ‫آخرین موارد اســتقالل مربوط به تیمور شــرقی در‬

‫مســتقل است‬ ‫امــا از نظــر چیــن‬ ‫ایــن منطقــه یــک‬ ‫اســتان اســت به نام‬ ‫«چین تایپــه» و متعلق‬ ‫بــه ســرزمین مــادری‪.‬‬ ‫بــه همیــن خاطــر اســت‬ ‫کــه تایــوان در مســابقات المپیک بــا پرچم‬ ‫کمیتــه المپیک شــرکت مــی کند و هنــوز یکی از‬ ‫مناطــق مورد مناقشــه حســاب می شــود‪ .‬از این‬ ‫جــور مناطق در دنیــا فراوان داریــم و تنها محدود‬ ‫به کشــورهای بدبخــت بیچــاره آفریقا یا آســیا و‬ ‫آمریــکای جنوبــی هم نیســت‪ .‬بــه عنــوان مثال‬ ‫کاتــاالن ها در اســپانیا یــا حتی ایالت تگــزاس در‬ ‫قلب ایــاالت متحده مناطقی هســتند که گوش به‬ ‫زنــگ اتفاقات مانده اند تا روزی مســتقل شــده و‬ ‫برای خودشــان صاحــب مرز‪ ،‬پرچــم‪ ،‬دولت‪ ،‬واحد‬ ‫پــول و خیلــی چیزهای مســتقل دیگر شــوند‪.‬‬ ‫از نظر ســازمان ملل ‪ 193‬کشــور مستقل و عضو‬ ‫ایــن ســازمان در دنیا وجــود دارد که هیچ مســئله‬ ‫مناقشــه برانگیــزی در مــورد آن ها وجــود ندارد‪.‬‬ ‫هرچنــد در میــان ایــن کشــورها هم چند کشــور‬ ‫وجــود دارنــد کــه دارای معارض هســتند‪ .‬در راس‬ ‫آن ها اســراییل اســت که ‪ 32‬کشــور هنوز آن را به‬ ‫رسمیت نشــناخته اند که همه کشــورهای اسالمی‬ ‫هســتند یا کشــور ابرقدرتــی مانند چنیــن که ‪22‬‬ ‫کشــور از پذیرش رســمیت آن ســر بــاز زده اند‪.‬‬ ‫بــه این لیســت بایــد چند کشــور دیگــر را هم‬ ‫اضافــه کــرد‪ .‬کره شــمالی که مــورد اعتــراض کره‬ ‫جنوبــی و ژاپن اســت‪ .‬قبــرس هم مــورد اعتراض‬ ‫ترکیــه و قبــرس شــمالی قــرار دارد و عجیب ترین‬ ‫اعتراض و به رســمیت نشــناختن یک کشــور هم‬ ‫مربوط اســت بــه ارمنســتان که معترضــی به نام‬ ‫پاکستان دارد‪.‬‬ ‫کشــورهای قدیمی در دنیا تقریبا جــا افتاده اند؛‬ ‫کشــورهایی که تاریــخ پرفراز و نشــیبی دارند یا از‬ ‫ابتدا مســتقل بوده یا در مقطعی از تاریخ استقالل‬ ‫خود را به دســت آورده اند‪ .‬تاریخ و جغرافیا جدا از‬ ‫این که درس های دوقلوی دوران مدرســه به شــمار‬ ‫‪50‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ســال ‪ 2004‬و سودان جنوبی در سال ‪ 2011‬است‬ ‫اما همچنــان مناطق زیادی در دنیــا وجود دارد که‬ ‫منتظــر یک فرصت ویژه هســتند تا َع َلم اســتقالل‬ ‫را بلنــد کنند و برای خودشــان صاحب پرچم‪ ،‬واحد‬ ‫پول‪ ،‬دولت و نقشــه خاص خودشــان شوند‪.‬‬ ‫پاپوآی غربی (‪)West Papua‬‬

‫جزیــره پاپــوآ گینــه نو دو قســمت اســت که تا‬ ‫‪ 1960‬بــه مــدت چهار قرن مســتعمره هلنــد بود‪.‬‬ ‫نــه ســال زیر نظر ســازمان ملــل بود و ســپس به‬ ‫اندونــزی واگذار شــد‪ .‬پــس از آن‪ ،‬رفراندومی برای‬ ‫اســتقالل پاپــوآی غربی تحت نظارت ســازمان ملل‬ ‫متحــد و اندونــزی انجام شــد و پاپــوآی غربی به‬ ‫اندونزی ملحق شــد‪ .‬از آن زمــان تاکنون یک گروه‬ ‫چریکــی شورشــی‪ ،‬مخالفــت هــای خــود را علیه‬ ‫دولــت و ارتــش اندونزی اعــام کرده اســت‪ ،‬البته‬ ‫تنها یک کشــور یعنی «تووالو» پاپــوآی غربی را به‬ ‫رسمیت شــناخته است‪.‬‬

‫‪ .2‬ابخازیا‪ /‬اوستیایجنوبی‬

‫دو منطقــه خودمختــار کــه محــل مجادله بین‬ ‫روســیه و گرجســتان هســتند تا جایی که روســیه‬ ‫و گرجســتان در ســال ‪ 2008‬به خاطــر آبخازیا وارد‬ ‫جنگ شــدند و این منطقه مستقل شــد و از طرف‬ ‫کشــورهایی ماننــد روســیه‪ ،‬نیکاراگوئــه‪ ،‬ونزوئال‪،‬‬ ‫نائورو و وانواتو به رســمیت شــناخته شــده است‪.‬‬ ‫امــا اوســتیای جنوبی برخــاف آبخازیــا در کنترل‬ ‫گرجســتان باقی ماند و منتظر یک فرصت مناسب‬ ‫برای اســتقالل بــود؛ فرصتی که پــس از انقالب گل‬ ‫رز گرجســتان پیش آمد و این کشور هم در نهایت‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪50 Kheradmand‬‬






‫ناپدید می‌شــود‪ ،‬این قصــه ها دوباره بر ســر زبان‬ ‫هــا می‌افتد‪ .‬قصه هایی از گذشــته مانــده که این‬ ‫جا محلی اســت نفرین شــده؛ جایی که اجنه در آن‬ ‫زندگی می‌کنند و ارواح پلید و شــیاطین فرمانروایان‬ ‫آن هســتند و اجــازه ورود‪ ،‬بــه هیــچ جانــداری را‬ ‫نمی‌دهنــد‪ .‬برخــی از محلــی ها هم مــی گویند‬ ‫هرکــس پا بــه این بیابــان بگــذارد‪ ،‬توســط زمین‬ ‫بلعیــده می شــود و دیگر باز نمــی گردد‪.‬‬ ‫«محمــد بابایی» کــه تجربه های زیادی از ســفر‬ ‫بــه کویــر دارد‪،‬‬ ‫می‌گویــد‪« :‬کویر به‬ ‫خودی خود سرشــار‬ ‫از رمز و راز اســت‪،‬‬ ‫چه برسد به کویری‬ ‫مثل ریــگ جن که‬ ‫نامــش اتفاقات بی‬ ‫پاسخ بســیاری را به‬ ‫همراه دارد»‪.‬‬ ‫ریــگ جن عالمت‬ ‫ســوال های بسیاری‬ ‫در خــود دارد که به اســرارآمیزترین منطقــه ایران‬ ‫شهره شــده اســت‪ .‬بارها گردشــگران و کویرگردان‬ ‫در گل و لجــن و نمــک ایــن منطقه فــرو رفته اند‬ ‫و خیلــی از آن هــا دیگر برنگشــته اند‪ .‬ســال های‬ ‫متمــادی خبر فــرو رفتن در گل و لجــن این بیابان‬ ‫بــه هیچ مســافری جرئــت ورود بــه ایــن کویر را‬ ‫نمی‌داد‪ .‬کار به جایی رســید که عبــور از این کویر‪،‬‬ ‫رویــای کویرنوردان ایرانــی و غیرایرانی شــده بود؛‬ ‫نداشــتن چشــمه و چاه از یک طرف و باتالق های‬ ‫ســهمگین نمک و تپه های ماســه از طــرف دیگر‪،‬‬ ‫ایــن منطقه را به دفینه گاه موجــودات زنده تبدیل‬ ‫کرده اســت‪ .‬البتــه امــروز کویرنوردانی توانســته‬ ‫انــد بــه «ریگ جن» ســفر کنند و حتــی کل آن را‬ ‫بپیمایند و برگردند‪.‬‬ ‫«راضیــه اکبریان» که ســال هایی طوالنی ســاکن‬ ‫ســمنان بــوده‪ ،‬می گویــد‪« :‬رفتــن به ایــن بیابان‬ ‫همیشــه برای من جذاب بود‪ ،‬ولی شنیده هایم در‬ ‫مــورد اتفاقات مخوف این منطقــه‪ ،‬هرگز اجازه این‬ ‫کار را بــه من نــداد»‪ .‬وقتی از او میپرســم مثال چه‬ ‫چیزهایی شــنیده است؟ پاســخ می دهد‪« :‬حضور‬ ‫جن ها و صــدای صحبت کردن آن هــا با یکدیگر‪،‬‬ ‫شــایع ترین چیزی اســت کــه درباره ایــن منطقه‬ ‫شنیده ام»‪ .‬دانشــمندان درباره اتفاقات رخ داده در‬ ‫این منطقه کــه باعث فرورفتن ناگهانی انســان در‬ ‫خاک می شــود‪ ،‬دالیلــی را عنــوان می‌کنند و یکی‬ ‫از عوالــم آن را بــاد قوی و پرســرعتی می‌دانند که‬ ‫در کویــر می‌وزد و باعث ایجــاد کانال های طوالنی‬ ‫در ایــن منطقه می‌شــود‪ .‬به طور کلــی بادها یکی‬ ‫از مهــم ترین پدیــده ها در شــکل گیری اشــکال‬ ‫عجیــب و غریب روی زمین هســتند که خودشــان‬ ‫دیــده نمی‌شــوند و همیــن هــم رمــز و رازهــا و‬ ‫داستان های بســیاری را درباره شان به وجود آورده‬ ‫‪45‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫اســت‪ .‬آن ها یکی از ســازنده هــای اصلی کلوت‬ ‫های شــهداد در کرمان هســتند؛ یکــی از اعجاب‬ ‫انگیزتریــن پدیده های طبیعی‪ ،‬ســازه های خاکی‬ ‫معــروف به «نبکا» که از زمین ســر بــرآورده اند و‬ ‫طول شــان گاهی بــه ‪ 10‬متر می رســد‪ .‬بادها در‬ ‫هر منطقــه ای از ایران اســمی و عملکردی دارند‪.‬‬ ‫دریانــوردان ایرانــی از قدیم برای آن هــا نام های‬ ‫مختلفی گذاشــته اند و ســاکنان کویر هم انواع آن‬ ‫ها را به خوبی می شناســند‪ .‬شــاید «باد شــمال»‬ ‫بــرای دریانــوردان‬ ‫جنــوب ایــران‬ ‫یــادآور توفــان و‬ ‫خطر اســت‪.‬‬ ‫«باد ســام» برای‬ ‫اهالــی مناطــق‬ ‫خشــک و گرم‪ ،‬باد‬ ‫مرگ اســت‪ .‬البته‬ ‫باد سام که مرحوم‬ ‫دهخــدا آن را «باد‬ ‫ســموم» معنــی‬ ‫کرده‪ ،‬در بین بســیاری از مردم ایران شــناخته شده‬ ‫اســت‪ .‬اهالــی آبــادان بــاد داغی را که از ســمت‬ ‫عربســتان مــی وزد‪ ،‬بــه این نــام می شناســند و‬ ‫می‌گوینــد همیــن باد اســت که همیشــه با خود‬ ‫خــاک و شــن مــی آورد‪.‬‬ ‫حتــی «حمزه اصفهانــی» هم در کتــاب «تاریخ‬ ‫ســنی ملــوک االرض و االنبیــاء» درباره ایــن باد و‬ ‫گــذر آن در آبــادان بــه ســال ‪ 234‬هجــری قمری‬ ‫نوشته اســت‪« :‬باد ســموم شــدید وزید که مردم‬ ‫ماننــد آن ندیده بودنــد‪ .‬مدت آن زیــاد از ‪ 50‬روز‬ ‫بــود‪ .‬آغــازش از ســوم حزیــران (تقریبــا مطابق‬ ‫تیرمــاه) و انجامــش آخر تمــوز (تقریبــا مطابق‬ ‫مردادمــاه)‪ ،‬ایــن بــاد کوفــه‪ ،‬بغــداد و واســط را‬ ‫فراگرفت و به عبادان رســید و از اواســط به اهواز‬ ‫رفــت و همگــی رهگذران و کاروان ها را بکشــت‬ ‫و چون به همدان رســید‪ ،‬مزارع را بســوخت و در‬ ‫صحرای ســنجار موصل هر بشــر و شــجر و دابه‬ ‫را هــاک کرد و بازارهای موصــل چند روز تعطیل‬ ‫شــد و راه دهات از شــهر منقطــع گردید‪».‬‬ ‫مازندرانــی ها هم باد گرمــی را که به محصوالت‬ ‫کشــاورزی شــان خســارات فــراوان وارد می‌کند‪،‬‬ ‫«باد ســام»‪« ،‬خشــکه باد» و «گــرم وا» می‌نامند‪.‬‬ ‫به طور کلی این باد گرم در ایران بســیار مشــهور‬ ‫اســت؛ از منجیــل در گیالن تا زابل در سیســتان و‬ ‫بلوچســتان‪ ،‬هــر کــس درباره ایــن باد داســتانی‬ ‫بــرای تعریــف کــردن دارد‪ ،‬امــا اهالی شــهرها و‬ ‫روســتاهای کویــر مرکزی‪ ،‬داســتان ترســناک تری‬ ‫دارنــد؛ می‌گویند باد ســام به هر که بخــورد‪ ،‬او را‬ ‫از درون می‌پوســاند‪ .‬یعنی ظاهرش سالم می‌ماند‬ ‫اما اجزای داخلی بدنش‪ ،‬نیســت و نابود می‌شــود‪.‬‬ ‫ماهنامه سرزمین من‬ ‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪45 Kheradmand‬‬


‫مناطــق‪ ،‬دربــاره پدیده هایی اســت که‬ ‫در اطــراف آنها وجود دارد؛ مثل افســانه‬ ‫هایی کــه دربــاره «کال جــن» در میان‬ ‫مردم شــایع اســت و این یکــی را «رضا‬ ‫ســلیمان نوری» خراســان پژوه‪ ،‬برایمان‬ ‫روایــت کرد‪ .‬ظاهــر مســحورکننده این‬ ‫دره بــا دخمه هایــی در دل دیــواره ها‬ ‫و اشــکال عجیــب و نامتجانســش‪ ،‬هر‬ ‫قصه و افســانه ای را پرکشــش می کند‪.‬‬ ‫در امتــداد برخی پیچ و خم هــا‪ ،‬دیواره‬ ‫های بلند و ســر به فلک کشــیده‪ ،‬حتی‬ ‫اجازه رویت آســمان را هــم نمی دهد‪.‬‬ ‫نقــوش و برجســتگی ها و خلــل و فرج‬ ‫کــف رودخانــه حاصل از فرســایش آب‪،‬‬ ‫رمــز و راز این جا را دوچنــدان می کند‪.‬‬ ‫ای هســت کــه محلی هــا آن را «پــری» می‌نامند؛‬ ‫«دره جنی» یا «کال جن» دره ای اســت در اطراف قدیمی های این روســتا می‌گویند که از اجدادشان‬ ‫روســتای «ازمیغــان» و در شــمال شــهر طبس در شنیده اند در گذشــته درون این دریاچه پری دیده‬ ‫استان خراســان جنوبی‪ .‬این دره در امتداد خروجی شــده اســت‪ .‬موقعیت این دریاچه هم باعث شده‬ ‫قناتی قرار دارد که در نزدیکی آن واقع شــده است‪ .‬قصــه های قدیمی حول و حوش آن بیشــتر شــکل‬ ‫«کال» به دره یا مســیر ایجاد شــده توســط سیالب بگیرد؛ این دریاچه در میان یک دشــت وســیع قرار‬ ‫هــا و جریان آب گفته می شــود و بخش دوم یعنی گرفته اســت و بــه همیــن دلیل مثل یک ســراب‬ ‫«جن» عنوانی اســت کــه افراد بومــی این منطقه جلــوه می کند‪.‬‬ ‫به آن اضافــه کرده اند‪.‬‬ ‫برخــی افــراد نظیــر «رضــا ســلیمان‬ ‫نــوری»‪ ،‬ظاهــر عجیب و نامتعــارف آن‬ ‫را دلیــل ارتبــاط دره با اجنه مــی دانند‪.‬‬ ‫«محدثه ملکی» کارشــناس ارشــد ایران‬ ‫شناســی نیز کــه دربــاره ایــن دره زیاد‬ ‫شــنیده اســت‪ ،‬علت این نام گــذاری را‬ ‫عــدم آثار حیــات در ایــن دره‪ ،‬در طول‬ ‫قــرن هــای متمــادی مــی دانــد‪ .‬طبق‬ ‫نظر کارشــناس ســازمان میراث فرهنگی‬ ‫بنای ایــن مکان به دوران ساســانیان باز‬ ‫می‌گــردد و به نظر می رســد محل چله‬ ‫نشینی یکتاپرســتان بوده است‪ .‬گذاشتن‬ ‫نــام جــن روی پدیده هــا‪ ،‬فقط منحصر بــه «کال‬ ‫جــن» نمــی شــود؛ «دودکــش جــن» در نزدیکی ستاره ها روی زمین‬ ‫«ماهنشــان» زنجان‪ ،‬یکی از شــگفت انگیزترین و از طبیعت ایــران‪ ،‬نمایش هایی مثــل «کال جن»‬ ‫پرقصــه ترین پدیده هایی اســت که این نــام را با یا «دودکــش جن» کم ندیده ایــم؛ دره «چاهکوه»‬ ‫خود دارد؛ ســنگ بزرگی درون یک دشــت‪ ،‬با چند قشــم با آن همه اشــکال عجیــب و غریبش‪ ،‬یکی‬ ‫ســتون بزرگ رویش که هر کدام ســری قارچ شکل از حیــرت انگیزترین و جادویی تریــن پدیده های‬ ‫طبیعت ایران اســت‪« .‬دره خزینه» لرســتان و «دره‬ ‫و همچــون آدمیانی کاله به ســر دارد‪.‬‬ ‫این پدیده‪ ،‬به «قلعه بهســتان» هم شــهرت دارد؛ راگه» در دشــت رفســنجان هم از نظــر اعجاب و راز باد مسموم‬ ‫چرا کــه در زیــر آن دژی قرار دارد کــه قدمت آنرا شــگفتی چیزی کم از آن ها ندرنــد‪ ،‬اما دو منطقه یکــی از داغ ترین نقــاط روی زمیــن‪ ،‬منطقه ای‬ ‫به مادها یا ساســانیان نســبت داده اند‪ .‬هم کناری بــه نام هــای «دره ارواح» دزفــول و «دره اژدها»ی اســت در کویر مرکــزی ایران و نزدیک به ســمنان‪،‬‬ ‫این دو (دژی که ســاخت انســان در دل یک پدیده کرمانشــاه‪ ،‬بــه دلیل نام شــان کمی بیشــتر جلب کــه در طول قرن ها هرگز محلی بــرای گذر کاروان‬ ‫عجیــب) باعــث شــده مــردم از قدیم این ســنگ توجــه مــی کننــد کــه آن هم بــه دلیل شــکل و و عبــور انســان نشــده و تــا جایی کــه می‌دانیم‬ ‫هیــچ جانــوری هــم روی آن زندگــی نمی‌کند‪ .‬این‬ ‫بزرگ را محلی برا قصه ها و افســانه های ترســناک موقعیت خاص و دور از دســترس شــان اســت‪.‬‬ ‫کننــد؛ جایی کــه جن هــا در آن زندگــی می‌کنند البتــه همــه قصه هــا و افســانه ها مربــوط به جــا «ریگ جن» اســت؛ جایی که در طــول قرن ها‬ ‫و موجــودات زنده نمــی توانند شــب را در کنارش جــن و پری و ارواح نیســت و برخــی روایت های حول و حوش آن داســتان های ترسناک و خوفناکی‬ ‫بمانند‪ .‬جالب اســت که در حوالی ماهنشان که در قدیمی از حضور دیگر ســیاره هــا در ایران حکایت شــکل گرفته اســت‪ .‬هر بــار که ســفر کویرنوردان‬ ‫نزدیکــی این «دودکــش جن» قرار گرفتــه‪ ،‬دریاچه مــی کنــد‪ .‬مثال کــوه های ســفیدی کــه در جاده بــه ایــن منطقــه ناتمام مــی ماند یا کســی در آن‬ ‫‪44‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪44 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬ ‫چابهار بــه گواتر قرار دارنــد و به خاطر‬ ‫اشــکال عجیــب و غریــب شــان‪« ،‬کوه‬ ‫هــای مریخــی» لقــب گرفته انــد؛ کوه‬ ‫های کوچــک و بزرگی کنــار هم که رو‬ ‫به دریا قــرار گرفته و منظــره عجیب و‬ ‫حیرت انگیزی درســت کــرده اند‪.‬‬ ‫یکــی دیگــر از این نــوع پدیــده ها‪،‬‬ ‫دره ای اســت که به تازگــی هم مکانی‬ ‫باری فیلمبــرداری فیلمی بــا موضوعی‬ ‫ترســناک و ماورایــی بــود؛ «اژدهــا وارد‬ ‫می‌شــود» ســاخته «مانــی حقیقی» در‬ ‫جایی ســاخته شــد که آن را «دره ستاره‬ ‫ها» می‌نامنــد‪ .‬جایی غریب که ســنگ‬ ‫و خاک به اشــکالی عجیب درآمده و به‬ ‫همین دلیل از گذشــته های دور درباره‬ ‫آن حکایــت های خاصی رواج داشــته اســت‪.‬‬ ‫«احمد صفری» یکی از اهالی قشــم‪ ،‬افســانه این‬ ‫دره را بــه مــا می‌گوید‪« :‬پدربزرگ هــا و مادربزرگ‬ ‫های ما همیشــه قصه این دره را تعریف می‌کردند‪.‬‬ ‫می‌گفتند ســتاره ای از آســمان افتاده وســط دره و‬ ‫این شــکل هــا را ایجاد کــرده اســت‪ .‬می‌گفتند به‬ ‫همین دلیل نفرین شــده اســت و شب که می‌شد‬ ‫هیچ کــس جرئت نداشــت داخــل این‬ ‫دره شــود‪ ،‬چــون فکر می کردند شــب‬ ‫ها اجنه در ایــن دره رفت و آمد دارند‪».‬‬ ‫صفــری این قصه هــا را باور نــدارد و‬ ‫می‌گوید که مدت هاســت پژوهشگران‬ ‫می‌داننــد که وزش باد در طول ســال ها‬ ‫باعــث ایجاد این اشــکال عجیب شــده‬ ‫اســت‪ .‬او می‌گویــد‪« :‬ایــن دره در طول‬ ‫ســال هــا بــه دره ارواح و اجنه معروف‬ ‫بــوده‪ ،‬چون شــب ها صداهایــی از این‬ ‫دره به گوش می رســد که واقعا ترسناک‬ ‫اســت‪ ».‬او می گوید احتماال این صداها‪،‬‬ ‫صــدای وزش بــاد ال به الی ســتون های‬ ‫سنگی و ماســه ای دره است‪ .‬فرسایش‪ ،‬عامل اصلی‬ ‫تغییر شــکل زمین اســت؛ وقتی بــاد و آب و خاک‬ ‫بــه هم بپیچنــد‪ ،‬در طول زمان پدیده هایی شــکل‬ ‫می گیــرد که حیرت هر انســانی را بــر می‌انگیزد‪.‬‬ ‫معمــوال عجیــب ترین و جالــب توجــه ترین این‬ ‫پدیــده ها را می‌تــوان در مناطــق کویری دید‪.‬‬


‫این عمق‪ ،‬از دســت بشــر بر نمی آیــد و اجنه این‬ ‫قنــات را حفر کرده اند»‪ .‬براســاس همین شــنیده‬ ‫هــای محلی که از قدیم رایج بوده‪ ،‬نام شــهر گناباد‬ ‫هــم در اصل «جن آبــاد» بوده و بعدها به شــکل‬ ‫«جناباد» و ســپس «گناباد» درآمده اســت‪.‬‬ ‫افســانه ای دیگر ســاخت این قنــات را به دیوها‬ ‫نســبت داده اســت‪ .‬حتــی برخــی مقنیــان هــم‬ ‫معتقدنــد که در زمان های بســیار قدیم‪ ،‬شــخصی‬ ‫بــه نــام «طاهر با شــناس» بــه دیوها دســتور داد‬ ‫چاهــی حفر کننده و بــه نقــب زدن بپردازند و به‬ ‫این ترتیــب اولین قنــات را احــداث کردند‪.‬‬ ‫بنابــر اطالعــات تاریخی‪ ،‬دربــاره زمــان دقیق و‬ ‫علــت احــداث‬ ‫ایــن قنــات در‬ ‫بین پژوهشگران‬ ‫اختــاف نظــر‬ ‫وجــود دارد‪.‬‬ ‫نخســتین کسی‬ ‫کــه توصیــف‬ ‫نسبتا مفصلی از‬ ‫آن آورده‪« ،‬ناصر‬ ‫خسرو قبادیانی»‬ ‫اســت‪ ،‬بــا ایــن‬ ‫حــال بیشــترین‬ ‫چیزی کــه درباره‬ ‫اش می‌دانیــم‬ ‫از افســانه هایی اســت کــه دهان به دهــان میان‬ ‫اهالــی ایــن شــهر می‌چرخــد‪.‬‬ ‫«رضــا ســلیمان نــوری» خراســان پــژوه ســاکن‬ ‫«مشــهد»‪ ،‬بــه برخــی از ایــن افســانه ها اشــاره‬ ‫می‌کنــد‪« :‬بــر طبق یــک افســانه‪ ،‬احــداث قنات‬ ‫گنابــاد را بــه فرمان بهمــن یکی از ســاطین قدیم‬ ‫ایران بــرای کفاره گناهی بزرگ منســوب کرده اند‪.‬‬ ‫براساس داســتان معروف «دوازده رخ» در شاهنامه‬ ‫فردوســی‪ ،‬بنای قنــات در شــهر گناباد بــه قبل از‬ ‫پادشــاهی کیخســرو می رســد‪ .‬گذشــته از روایات‬ ‫اســطوره ای کــه حکایــت از قدمــت دیرپــای این‬ ‫قنات دارد‪ ،‬بررســی های باستان شناسان با استفاده‬ ‫از ســفال های جمع آوری شــده از کنار دهانه چاه‬ ‫هــای اصلــی‪ ،‬قدمــت آن را به دوره هخامنشــیان‬ ‫رســانده انــد‪ .‬امــا در اکثر متــون کهن هــر جا که خانهجن ها‬ ‫نامــی از گنابــاد به میــان آمده نام قنــات گناباد از «ایــن جا را خانــه جن و ارواح دانســته اند‪ ،‬حتی‬ ‫داســتان هایی درباره ربودن دختران جوان توســط‬ ‫پیشــینه کهن تــری برخوردار اســت‪».‬‬ ‫قلعه آدم‪ ‬خوار هم یکی دیگر از دســت ســاخته اجنــه در این دره‪ ،‬در بین مردم منطقه رایج اســت‪.‬‬ ‫های متروک مانده بشــر اســت کــه محلی برا قصه برخــی باورهــای قدیمــی هــم از ممنــوع بودن‬ ‫پــردازی شــده اســت‪ .‬می‌گوینــد قــرن هــا پیش‪ ،‬ورود زن حاملــه بــه این منطقه مــی گوید‪ .‬قدیم‬ ‫مردمانی که به روســتای «کورعباســلو» در اســتان ترهــا اگر زنــی فرزند ناقص بــه دنیا مــی آورد‪ ،‬آن‬ ‫اردبیــل می رفتنــد‪ ،‬پس از بازدید از قلعه باســتانی را بــا اجنــه ایــن دره مرتبط می دانســتند‪ .‬نه تنها‬ ‫«بوینــی یوغــون» بــه صــورت مرمــوزی ناپدیــد زن حاملــه کــه بر طبــق باورهای بومــی های این‬ ‫می‌شــدند‪ .‬گویی ایــن قلعــه آن هــا را می‌بلعید‪ .‬منطقــه‪ ،‬هیــچ کســی نباید حتــی بــه آن نزدیک‬ ‫کــم کم ایــن دژ در میان اهالی روســتا به قلعه ای شــود چه رســد به آن کــه درون آن قــدم بگذارد‪».‬‬ ‫آدم خوار مشــهور شــد و داســتان های بی شماری بســیاری از قصه ها و افســانه های رایــج در میان‬ ‫‪43‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪43 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬ ‫دربــاره آن دهــان به دهــان میان مــردم پیچید‪.‬‬ ‫امــروز‪ ،‬معمای این قلعه مخــوف را به نوعی حل‬ ‫کــرده اند‪ .‬گویی اســتحکام این قلعــه و دیوارهای‬ ‫مرتفــع ‪ 300‬متــری اش‪ ،‬آن را از دو طــرف غیرقابل‬ ‫نفوذ کــرده بــود‪ .‬هر بار کــه بازدیدکننــده ای به‬ ‫ســوی دیوارهای مرتفعش روانه می شــد‪ ،‬دیگر باز‬ ‫نمی‌گشــت‪ .‬گویا چون بازدیدکننده ها از ســوی به‬ ‫قلعه رفته و از ســوی دیگر بر می‌گشــتند‪ ،‬گمشده‬ ‫تلقــی می‌شــدند‪ .‬با وجــود این به گفته «سوســن‬ ‫پیرفرشــی» یکی از شــهروندان اردبیــل‪ ،‬قصه های‬ ‫قدیمــی این قلعــه آدم خــوار هنوز میــان برخی‬ ‫اهالــی رد و بــدل می‌شــود‪ .‬او می‌گوید بــا وجود‬ ‫توجیــه باســتان‬ ‫شناســان‪ ،‬قصــه ها‬ ‫همچنــان به صورت‬ ‫ســینه به ســینه راه‬ ‫خــود را می‌روند‪.‬‬ ‫فقــط دســت‬ ‫ســاخته های بشــر‬ ‫نیســتند کــه محل‬ ‫تــرس می‌شــوند‪،‬‬ ‫طبیعــت شــگفتی‬ ‫هــای بســیاری در‬ ‫خــود جــای داده‬ ‫اســت زمیــن اگــر‬ ‫دســت به کار شود‪،‬‬ ‫مــی توانــد پدیده هایی خلــق کند کــه اعجاب و‬ ‫شــگفتی انســان را برانگیــزد‪.‬‬ ‫خرابه های پرقصه‪ ،‬دســت ســاخته هــای متروک‬ ‫شــده انســان‪ ،‬به مــرور زمان مــکان هایــی برای‬ ‫شــکل گیــری قصــه هــا و افســانه هــای عموما‬ ‫ترســناک می شــوند‪ .‬قلعه های تاریخی و متروک‪،‬‬ ‫یکــی از مهــم ترین آن ها هســتند‪ .‬از این دســت‬ ‫قلعــه ها کــه حاال قصه هایــی تقریبا شــبیه به م‬ ‫دارنــد و در افســانه های محلــی‪ ،‬عموما این قلعه‬ ‫های متــروک را خانــه جــن و ارواح دانســته اند‪،‬‬ ‫قلعــه «زاهدان کهنه» در ‪ 27‬کیلومتری شــرق زابل‬ ‫و هفــت کیلومتری شــمال شهرســتان «زهک»‪ ‬تا‬ ‫ســال های محلی بــرای این نوع قصه بوده اســت‪.‬‬


‫به مناسب‬ ‫ش ت نزدیک‬ ‫د‬ ‫ن هالوین‬

‫وحشت گردی ؛ سفر به مناطق خوفناک ایران‬ ‫بــرای تجربــه هیجان و تــرس‪ ،‬نیازی به نشســتن‬ ‫پــای فیلم هــای ژانر وحشــت هالیــوودی ندارید؛‬ ‫می‌توانیــد بــه قصه هــا و افســانه هــای قدیمی‬ ‫گوش دهید و به تماشــای اشــکال عجیب و غریب‬ ‫پدیــده های طبیعی بنشــینید تا هیجــان و ترس را‬ ‫از نزدیک بچشــید‪.‬‬ ‫‪ ‬بارهــا شــینیده ایــم کــه ایران کشــوری اســت‬ ‫چهارفصــل و برای هر گردشــگری با هر ســلیقه ای‬ ‫چیزی دیدنی در چنته خویــش دارد؛ از تاریخ گردی‬ ‫گرفتــه تا طبیعت گــردی و ماجراجویی‪ .‬عموما هم‬ ‫ماجراجویــی را مســاوی بــا هیجان گرفتــه اند‪ ،‬اما‬ ‫این بخش در گردشــگری بســیار مفصل تــر از این‬ ‫هاست‪.‬‬ ‫‪ ‬مدتی اســت که گردشــگری وحشــت به یکی از‬ ‫تفریحــات جــذاب در جهان تبدیل شــده اســت و‬ ‫مــا هــم میخواهیم به شــیوه خودمــان‪ ،‬به همین‬ ‫بخــش از گردشــگری بپردازیم و دالیــل علمی این‬ ‫باورها را هم بررســی کنیم‪ .‬برای این کار‪ ،‬هم ســازه‬ ‫های ســاخت دست انســان را که موضوع وحشت‬ ‫شــده اند‪ ،‬معرفــی می‌کنیم و هم پدیــده هایی از‬ ‫طبیعــت را می‌بینیم که از گذشــته های دور محلی‬ ‫برای تــرس و قصه پردازی بــوده اند‪.‬‬ ‫می‌خواهیــم ســراغ دودکش جن ها‪ ،‬تــاالب ارواح‬ ‫و دره اژدهــا برویم‪ .‬جایی را ه می‌گویند ســتاره ای‬ ‫در آن ســقوط کــرده و نفرین شــده را ببینیم و به‬ ‫مکانی برســیم که آن را بخشی از کره مریخ دانسته‬ ‫انــد؛ غار آدمکــش‪ ،‬قنات تاریــک‪ ،‬جنگل جیغ کش‬ ‫و کلبه وحشت‪.‬‬

‫جنازه ها الی جرز دیوار‬

‫هــا و گریه هــای ایــن عــزاداران در تمام روســتا‬ ‫می‌پیچــد؛ گرچه یــک نفــر از اهالی ایــن منطقه‬ ‫می‌گوید که خودش تاکنون چنین صدایی نشــنیده‬ ‫امــا پدربزرگش می گوید شــب هــا صداها عجیبی‬ ‫در روســتا شنیده می شــد‪ .‬روستای تاریخی «تیس»‬ ‫حــاال تا ‪ 100‬متری گورســتان جن پیش رفته اســت‪،‬‬ ‫امــا با ایــن حال غروب که می شــود‪ ،‬کمتر کســی‬ ‫جرئــت دارد از نزدیکی این گورســتان گذر کند‪ ،‬چه‬ ‫رســد به آن که بخواهد یک شــب تا صبح کنار این‬ ‫گروهای عظیــم الجثه بخوابد‪.‬‬ ‫گورســتان تیس بــه دلیل وجــود ســنگر قبرهای‬ ‫بــزرگ و عجیبــش در میان مــردم به محلــی برای‬ ‫قصه های ترسناک تبدیل شــده است و نمونه آن را‬ ‫می توان در ‪ 35‬کیلومتر شــرق شهرســتان «مشکین‬ ‫شــهر» در جایی به نام «گورســتان یــری» هم دید؛‬ ‫در این گورســتان عجیب‪ 450 ،‬گور شناســایی شده‬ ‫کــه ابعــاد کوچــک ترین آن ها ســه متــر و بزرگ‬ ‫ترین آن ها هشــت متر اســت‪ .‬همیــن هم باعث‬ ‫شــده تا این محل همچون «گورســتان جن» تیس‪،‬‬ ‫محلی شــود بــرای رواج قصــه ها و افســانه هایی‬ ‫که غالبا ترســناکند؛ گرچه داســتان گورســتان های‬ ‫عجیــب در ایــران فقط منحصر به این دو نیســت‪،‬‬ ‫اما بهتر اســت ســراغ یکی از عجیب ترین گورستان‬ ‫هــای ایران برویم که به تازگی کشــف شــده و هم‬ ‫در علم باســتان شــناختی مفید بوده و هم ترس و‬ ‫خوف بســیاری را به همراه آورده اســت‪ .‬داســتان‬ ‫کشــف ایــن گورســتان‪ ،‬از زلزلــه ای آغاز شــد که‬ ‫هــزاران نفــر را با خود بــرد‪ .‬ســال ‪ ،1382‬زلزله ای‬ ‫بــزرگ بــم را لرزاند و هزاران انســان را زیــر آوارها‬ ‫مدفــون ارگ تاریخــی بــم را ویــران کرد‪ .‬بــا آغاز‬ ‫مرمت ایــن ارگ‪ ،‬پرده از رازی مخوف نیز برداشــته‬ ‫شــد؛ راز دفن اجساد کودکان در ال به الی دیوارهای‬ ‫ارگ بم‪ .‬باســتان شناسان‪ ،‬اسکلت ‪ 68‬کودک و نوزاد‬ ‫را تشــخیص دادند که به صورت عمــودی ال به الی‬ ‫دیوارهای خشــتی و گلی ارگ بم دفن شــده بودند‪.‬‬ ‫در مــورد ایــن کــه چــرا ایــن کــودکان ال به الی‬ ‫دیوار دفن شــده اند‪ ،‬بین باســتان شناسان اختالف‬ ‫اســت‪ .‬قصه هایی نیز میان کرمانی ها رایج اســت؛‬ ‫«فاطمــه امینی زاده» کرمانی ســاکن تهران‪ ،‬یکی از‬ ‫این داســتان ها را بــرای ما تعریف مــی کند‪« :‬من‬ ‫شــنیده ام علــت این دفن ها حملــه آقامحمدخان‬ ‫قاجــار بــه بــم و محاصره یک ســاله ارگ توســط‬ ‫اوســت‪ .‬گویی ســاکنین ارگ که راهی به گورســتان‬ ‫بیرون شهر نداشــتند‪ ،‬چاره ای جز دفن اجسادشان‬ ‫در ال بــه الی دیــوار ندیده اند»‪.‬‬ ‫البتــه جــدای این قصه که خــود را بــه واقعه ای‬ ‫تاریخــی وصل مــی کنــد‪ ،‬در بین برخی از مســن‬ ‫ها‪ ،‬داســتان های ترســناکی هم از وجود موجودات‬ ‫عجیب و راه و رســم کشتن به توســط آن ها رواج‬

‫قبرســتان پیشــینه ای طوالنــی در تــرس دارد؛‬ ‫مخصوصــا اگــر گورســتانی عجیــب و غیرمتعارف‬ ‫باشــد‪ .‬قبرســتان روســتای «تیس» در حوالی شهر‬ ‫چابهار‪ ،‬یکی از آن هاســت؛ جایــی که از قدیم آن را‬ ‫به «گورســتان جن» می شناســند‪ .‬محلــی های این‬ ‫روســتا‪ ،‬این بــاور قدیمی را از والدین خود شــنیده‬ ‫انــد کــه زیر این ســنگ قبرهــا اجســاد اجنه دفن‬ ‫شــده اســت‪ .‬چرا چون اندازه ســنگ قبرهــای این‬ ‫روســتا بســیار بزرگ و غیرطبیعی اســت و روی آن‬ ‫هــا اشــکال عجیبی دیده می‌شــود‪.‬‬ ‫قصــه های عامیانــه رایج در منطقه‪ ،‬ایــن ابعاد و‬ ‫اشــکال ســنگ قبرها را نه کار انســان که کار اجنه‬ ‫می‌داننــد‪ .‬مــی گویند کســی تــا به حال انســانی‬ ‫ندیــده که تیشــه برداشــته و برای دفن جســدش‬ ‫سنگ ســخت را بتراشد‪.‬‬ ‫جالــب تر آن کــه در قصه های منطقــه این طور‬ ‫آمــده که شــب هــا اجنه بر ســر قبر اجسادشــان‬ ‫نشســته‪ ،‬تا صبح عــزاداری می کننــد و صدای ناله‬ ‫‪42‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫دارد‪ .‬یکــی از نکات دربــاره این شــیوه تدفین‪ ،‬آن‬ ‫اســت که بیشــتر اجساد کشف شده‪ ،‬پســر بودند‪.‬‬ ‫برخی هم مدعی هســتند پس از زلزله ســال ‪1382‬‬ ‫معلوم شــده که همــه اجســاد کودکان باســتانی‬ ‫نیســت و از ســده های گذشــته هم در دیوارهای‬ ‫بم دفن شــده اند‪ .‬البتــه هیچ کــدام از این نظریه‬ ‫ها توســط کارشــناس میراث فرهنگی تایید نشــده‬ ‫است و هنوز پژوهشــگران در حال به دست آوردن‬ ‫شــواهد تازه ای برای این معما هســتند‪.‬‬ ‫‪ ‬ســوراخ های مــرگ‪ :‬آیین های تدفیــن قرن ها‬‫پیش شــکلی متفاوت با امروز داشــته است‪ .‬وجود‬ ‫گورســتانی هــای عجیــب در اطــراف روســتاها و‬ ‫پیدا شــدن اســتخوان هــای آدمی در مــکان هایی‬ ‫که تصــوری از قرارگیــری جنازه هــا در آن نداریم‪،‬‬ ‫باعث شــده حول آن قصه هایی شــکل بگیرد‪ .‬دفن‬ ‫کودکان الی جرز دیوارهــای ارگ بم نمونه ای از آن‬ ‫بود‪ .‬نمونــه دیگر قلعه مقبره هــای «کوهکن» در‬ ‫نزدیکی شهر «جالق» اســتان سیستان و بلوچستان‬ ‫اســت که مــی گویند روی ســوراخ های دیــوار آن‬ ‫اســکلت هایی پیدا شــده است‪.‬‬

‫قلعه آدم خوار‬

‫حمــام های قدیمی‪ ،‬قنات ها و قلعــه ها‪ ،‬از مهم‬ ‫ترین مکان هایی هســتند که داستان های ترسناک‬ ‫درباره شــان گفته می شــود‪ .‬مکان هایــی متروک‬ ‫کــه ظاهرشــان هم تــرس آور اســت‪ .‬یکــی از این‬ ‫مــکان ها کــه قصه های زیــادی هــم دارد‪« ،‬قنات‬ ‫قصبه گناباد» اســت که از میان هزاران رشــته قنات‬ ‫بازمانــده در کشــورمان ایران‪ ،‬نامش افســانه های‬ ‫بســیاری را با خود یدک می کشــد‪.‬‬ ‫این قنــات در بخش مرکــزی شهرســتان «گناباد»‬ ‫در خراســان رضوی قرار گرفته اســت و افســانه ها‬ ‫و باورهای مخوفــی درباره آن از زمان های بســیار‬ ‫قدیم در میان مردم رواج دارد‪« .‬نرگس جمعه زاده»‬ ‫از اهالــی گناباد‪ ،‬برای مــا از این باورهــا می‌گوید‪:‬‬ ‫«مــن از زبــان مادربزرگم قصــه این قنــات را زیاد‬ ‫شــنیده ام‪ .‬همیشه می گفت ســاخت این قنات به‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪42 Kheradmand‬‬


‫درباره‌‌ی «نادر گلچین» که دنیای موسیقی را واگذاشت و رفت‬

‫همکاری داشــته است‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫از کودکی تا اشتهار‬

‫نــادر گلچیــن‪ ،‬خواننده موســیقی ایرانــی که به واســطه صدای‬ ‫پختــه و پــرورده و خاصــش بــا آن ســوز پنهانــی که با ســاختار‬ ‫ارکســتری هماهنگی زیــادی داشــت‪ ،‬زمانی به اشــتهاری غریب‬ ‫رســیده بود؛ دو روز پیش در بیمارســتان گانــدی دار فانی را وداع‬ ‫گفت‪ .‬ایــن خواننده محبوب که از حدود ‪‌١٠‬ســال پیش با بیماری‬ ‫ســرطان ریه مبــارزه می‌کــرد‪ ،‬حدود یک مــاه آخر عمــرش را بر‬ ‫اثــر تشــدید بیمــاری قلبی‪‌-‬ریــوی در بخــش مراقبت‌هــای ویژه‬ ‫بیمارستان گاندی بســتری بود‪ .‬نادر گلچین متولد ‪ ١٦‬آذر ‪ ١٣١٥‬در‬ ‫رشــت بود‪ .‬این خواننده صاحب ســبک که فعالیتــش را در رادیو‬ ‫از ســن دوازده ســالگی از رادیو رشــت آغاز کرده بود‪ ،‬در سال‌های‬ ‫بعــد از انقالب چندان پر کار نبود و در این مدت پس از ‪ ‌٣٥‬ســال‬ ‫کناره‌گیــری تنهــا آلبومی به نــام گریز که کار مشــترک با فریدون‬ ‫شــهبازیان است را منتشــر کرد؛ مطلب زیر نگاهی دارد به زندگی‬ ‫و اوج و فــرود کارنامه ایــن خواننده محبوب‪.‬‬

‫خواننده‌ای توانا و صاحب سبک‬

‫نــادر گلچین ازجمله خواننــدگان صاحب ســبک و دارای صدای‬ ‫خــاص خــود بود‪ .‬بــا این‌که بیشــتر آثــار او به ســال‌های پیش از‬ ‫انقــاب بازمی‌گــردد‪ ،‬امــا او در ســال‌های اخیر کاری مشــترک با‬ ‫فریدون شــهبازیان نیــز به بازار عرضــه کرده بود‪ .‬از آثــار مهم او‬ ‫در آن دوران می‌توان به یوســف گم گشــته اشــاره کرد و از دیگر‬ ‫آثــار او می‌تــوان به تصنیف مرغ ســحر‪ ،‬ناوک مژگان‪ ،‬قصه شــهر‬ ‫عشــق‪ ،‬مســبب‪ ،‬من دیگه بچه نمیشــم و آلبوم‌های گریز‪ ،‬نفس‬ ‫باد صبا‪ ،‬زلف بنفشــه یــاد کرد‪.‬‬ ‫دربــاره گلچین باید گفــت که او صدایی خاص با ســوزی پنهانی‬ ‫و نیــز پختــه و پــرورده دارد که با ســاختار ارکســتری هماهنگی‬ ‫زیــادی دارد‪ .‬او همچنیــن از تحریرهــای شــمرده و پختــه آوازی‬ ‫برخوردار اســت و ســعی می‌کند که محدوده صدایش را بشناسد‬ ‫و در همــان محدوده از تمامی ظرفیت‌هــای صدایی‌اش بهره ببرد‪.‬‬ ‫وی شــعر را بــه خوبی می‌شناســد و به همان خوبی و شــمردگی‬ ‫در آوازهایــش ادا می‌کنــد‪ .‬او با آهنگســازان و هنرمنــدان زیادی‬ ‫ازجملــه فریدون شــهبازیان‪ ،‬عمــاد رام‪ ،‬مجتبی میرزاده‪ ،‬حســن‬ ‫یوســف‌زمانی‪ ،‬عبدالکریــم مهرافشــان‪ ،‬عباس خوشــدل‪ ،‬همایون‬ ‫خــرم‪ ،‬مهدی خالــدی‪ ،‬محمد حیــدری‪ ،‬فرامــرز پایــور و دیگران‬

‫‪41‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫نادر گلچین د ‌ر ســال ‪ ۱۳۱۵‬در شــهر رشــت متولد شد‪ .‬از کودکی‬ ‫بــه موســیقی عالقه فراوانی داشــت و از ‪۱۲‬ســالگی همــکاری با‬ ‫رادیو رشــت را آغاز کــرد که در اختیار تیپ رشــت بود و زیر نظر‬ ‫مدیران ارتش اداره می‌شــد و خواننده محلی گیالن شــد‪ .‬همکاران‬ ‫وی در ایــن رادیــو عبــارت بودند از‪ :‬علــی اکبرپور (آلتــو‪ ،‬ویلن)‬ ‫نــادر پوردلجــو (قره‌نی) و عده‌ای دیگر از هنرمندان به نام رشــت‬ ‫که مدت‌ها این همکاری ادامه داشــت‌‪ .‬ســال ســوم دبیرســتان به‬ ‫هنرپیشــگی روی آورد و در تئاتر رشــت در نمایشنامه‌های بارگاه‬ ‫‌هارون‌الرشــید و خواب‌هــای پینه‌دوز شــرکت کــرد و آوازهایی را‬ ‫در بازیگــری اجــرا کرد‪ .‬نادر گلچین د ‌ر ســال ‪ ۱۳۳۹‬بــه تهران آمد‬ ‫و بی‌درنــگ فعالیت‌هــای هنــری خــود را در اداره هنرهــای زیبا‬ ‫و وزارت فرهنــگ و هنــر آغــاز کرد‪ .‬نخســتین برنامه خــود را با‬ ‫ارکســتر محمود تاج‌بخش اجرا کــرد و ت‌ا ســال ‪ ۱۳۵۴‬در این اداره‬ ‫به ترتیب با ارکســترهای فرامرز پایور‪ ،‬عباس خوشــدل‪ ،‬عبدالکریم‬ ‫مهرافشــان‪ ،‬عماد رام و مصطفی پورتراب ادامــه همکاری داد‪.‬‬ ‫او د ‌ر ســال ‪ ۱۳۵۰‬همکاری خــود را با رادیو ایران شــروع کرد که‬ ‫ت‌ا ســال ‪ ۱۳۶۲‬ادامــه یافت‪ .‬گلچین در برنامه‌هــای مختلف رادیو‪،‬‬ ‫به‌ویــژه برنامه گلها فعالیت چشــمگیری داشــت؛ و با هنرمندانی‬ ‫چــون فرامرز پایــور‪ ،‬منصــور صارمــی‪ ،‬پرویز یاحقــی‪ ،‬حبیب‌اله‬ ‫بدیعی‪ ،‬علی‌اصغر بهاری‪ ،‬جلیل شــهناز‪ ،‬فرهنگ شــریف‪ ،‬فضل‌اله‬ ‫تــوکل‪ ،‬جهانگیر ملــک‪ ،‬امیرناصر افتتاح‪ ،‬محمد اســماعیلی‪ ،‬آبتین‬ ‫اجاللــی و منصور نریمان همــکاری کرد‪ .‬از کارهای او که بســیار‬ ‫مورد اســتقبال شــنوندگانش واقع شــد‪ ،‬اجرای آهنــگ آمد نوبهار‬ ‫اثر مهــدی خالقی بود که به رهبری فرهاد فخرالدینی بازســازی و‬ ‫با گــروه کر رادیو اجرا شــد‪.‬‬ ‫نــادر گلچین بر اســاس قراردادهای فرهنگ ‌یـ‌هنری بیــن ایران و‬ ‫دیگر کشــورها‪ ،‬همراه با ارکســتر فرامــرز پایور‪ ،‬بــه الجزایر رفت‬ ‫و موســیقی ســنتی ایران را به هنردوستان آن کشــور معرفی كرد‪.‬‬ ‫از دیگــر کارهای برجســته این هنرمند‪ ،‬کنســرتی بــود که به نفع‬ ‫زلزلــه‌زدگان بویین‌زهرا‪ ،‬همراه با ارکســتر عمــاد رام برگزار کرد‪.‬‬ ‫نــادر گلچیــن در طول فعالیت‌هــای هنری خود متجــاوز از ‪۳۰۰‬‬ ‫آواز و آهنــگ اجرا کرد و در کنار کار خوانندگی‪ ،‬مدیرمســئول یک‬ ‫شــرکت تکثیر نوار مجاز موســیقی نیز بود‪.‬‬

‫کناره‌گیری پس از انقالب‬

‫در ســال‌های پــس از انقــاب نــادر گلچین از صحنه موســیقی‬ ‫کشــور کناره‌گیــری کــرد‪ .‬خــود او در این‌بــاره در مصاحبــه‌ای با‬ ‫روزنامه همشــهری اظهار داشــته اســت‪ :‬مــن عضــوی از وزارت‬ ‫فرهنــگ و هنر بــودم ســال‌ها در ایــن وزارتخانه با ارکســترهای‬ ‫مختلــف همکاری داشــتم‪ .‬آن موقــع به اقتضــای جوانی حس و‬ ‫حــال فعالیــت در من زیاد بود ولی با نزدیک‌شــدن بــه ایام پیری‬ ‫خــود به خــود میل به فعالیت‌هــای هنری در مــن کاهش یافت‪.‬‬ ‫درظاهر اینطور نشــان نمی‌دهــم ولی به قول شــاعر «بر ظاهر‬ ‫آبــاد من امید مبنــد من خانه ویرانه‌ام از مــن بگریز» نادر گلچین‬ ‫پــس از ‪‌۳۵‬ســال در ایران آلبومــی به نام گریز منتشــر کرد که کار‬ ‫مشــترکی با فریدون شــهبازیان بود‪ .‬در ‪ ۱۷‬د ‌ی ماه‌ســال ‪ ۱۳۸۶‬در‬ ‫فرهنگسرای هنر (ارســباران) مراسمی برای نکوداشت نادر گلچین‬ ‫و یادمــان محمــودی خوانســاری برگزار شــد و از ایــن هنرمندان‬ ‫روزنامه شــهروند ایران‬ ‫عرصه موســیقی تقدیر شــد‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪41 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪« 38‬انــکار» یکی از برجســته‌ترین‬ ‫مکانیزم‌هــای دفاعــی اســت‪ .‬اینطــور نیســت که‬ ‫دارنــدگان ایــن عروســک‌ها تصــور کننــد بچه‌ای‬ ‫واقعــی دارنــد و روی ایــن قضیه اصــرار کنند‪ .‬اما‬ ‫می‌تواننــد برای خودشــان و دیگــران وانمود کنند‬ ‫بچــه‌ای واقعــی دارنــد و از این طریق آرام شــوند‪.‬‬ ‫امــا اگر کســی که بچــه‌اش را از دســت داده بیش‬ ‫از حــد به این عروســک‌ها وابســته شــود‪ ،‬موجب‬ ‫نگرانــی اســت و نشــان می‌دهد که مشــکل حل‬ ‫نشــده اســت‪ .‬او اضافه می‌کند‪ :‬این عروســک‌های‬ ‫شبه‌انســانی دردسرهای یک بچه‌ی واقعی را ندارند؛‬ ‫خبــری از پوشــک و بوی بد و گریه و غذا نیســت؛‬ ‫ایــن «بچه‌ها» برخــاف بچه‌هــای واقعــی بزرگ‬ ‫نمی‌شــوند و ترکتان نمی‌کننــد‪ ،‬ناامیدتان نمی‌کنند‬ ‫و هرگــز حرمــت والدیــن را زیر پــا نمی‌گذارند!‬ ‫بــه این ترتیب یک «مادر» هرگــز در رابطه با آنها‬ ‫شکســت را تجربه نمی‌کند‪ .‬از طرفی برای بسیاری‬ ‫از زنان این بچه‌ها نشــان‌دهنده‌ی شــخصیت زنانه‬ ‫و توانایــی مــادری کردننــد‪ .‬از ســویی خودنمایی‬ ‫بخشــی از وجود همه‌ی ماســت و طبیعتاً به توجه‬ ‫نیــاز داریــم‪ .‬برای زنــی که تالش می‌کند احســاس‬ ‫خوبــی درباره‌ی خود داشــته باشــد‪ ،‬داشــتن یک‬ ‫کــودک و شــنیدن عبــارت «فرزند شــما» می‌تواند‬ ‫اطمینان‌بخش باشــد‪.‬‬ ‫دکتر گیل ســالتز معتقد اســت «این عروسک‌های‬ ‫زنده‌نما برای همه نیســت‪ .‬اما اگر کســی احساس‬

‫ناکامی داشــته باشــد‪ ،‬بطور عجیبــی کمک کننده‬ ‫اســت‪ .‬راه‌های زیادی هســت که اشــخاص از پس‬ ‫احســاس شکســت‪ ،‬ناکامی و افســردگی بر بیایند؛‬ ‫ایــن عروســک‌ها هم یک راه حل هســتند»‪.‬‬ ‫کارولینــا یوندرکــو عــکاس لهســتانی اســت که‬ ‫اغلــب پروژه‌های بلندمدت عکاســی‌اش به تبعات‬ ‫شکســت اختصاص دارد و تــاش می‌کند توجه‌ها را‬ ‫به مســائلی که مردم با آن مواجهنــد جلب کند‪ .‬او‬ ‫که مجموع ‌ه عکســی دربــاره‌ی این عروســک‌ها و‬ ‫زنانــی که از آنهــا نگهداری می‌کنند تهیــه کرده در‬ ‫این‌باره می‌گویــد‪« :‬نوزادان احساســات قدرتمندی‬ ‫را در بزرگســاالن برمی‌انگیزنــد‪ .‬مــا بــا مهربانی و‬ ‫مراقبــت به آنها توجه می‌کنیم و دوستشــان داریم؛‬ ‫حتــی اگر واقعی نباشــند‪ .‬من می‌خواســتم بفهمم‬ ‫چــرا»‪ .‬یوندرکــو در توضیح مجموعــه عکس‌های‬ ‫خــود می‌نویســد‪ :‬ثابــت شــده اســت کــه بغل‬ ‫کــردن یک کودک ســبب آزاد شــدن هورمون‌هایی‬ ‫می‌شــود کــه حس آرامــش ایجــاد می‌کننــد؛ آنها‬ ‫آســودگی را به همــراه می‌آورند‪.‬‬ ‫آیــا یک عروســک همــان تأثیــر را دارد؟ غریزه‌ی‬ ‫مادر چنان قوی اســت که کســانی کــه نمی‌توانند‬ ‫بچه داشــته باشــند و یا کودکی را از دست داده‌اند‪،‬‬ ‫عشــق خود را نثــار کودکــی غیرواقعــی می‌کنند‪.‬‬ ‫از آنهــا مراقبــت می‌کننــد‪ ،‬آنها را عــوض می‌کنند‪،‬‬ ‫آنهــا را بــرای پیــاده‌روی می‌برند و برایشــان خرید‬ ‫می‌کننــد‪« .‬بچه‌ها» نقــش همدم را ایفــا می‌کنند‪،‬‬

‫‪40‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫آنهــا آرامش روزمــره را بــه ارمغان می‌آورنــد؛ آنها‬ ‫بقچــه‌ی کوچکی از شــادی برای دوســت داشــتن‬ ‫و کمــک بــه «مــادران» خودنــد که با شکســت‪،‬‬ ‫افســردگی‪ ،‬ترومــا و اضطراب ســروکله می‌زنند‪.‬‬ ‫او اضافــه کــرده اســت‪ :‬ایــن چیزی بــود که یک‬ ‫ســال پیش توجه مرا جلب کرد و نقطه‌ی شــروعی‬ ‫برای این داســتان شــد‪ .‬از آن زمان من بســیاری از‬ ‫زنان باورنکردنــی‪ ،‬گرم و مهربان و «نوزادان»شــان‬ ‫را دیــده‌ام‪ .‬آنهــا تجربیــات زندگــی خــود را با من‬ ‫به اشــتراک گذاشــتند؛ خوب و بد؛ و دوســتان من‬ ‫شــدند‪ .‬متوجه شــدم‪ ‬هر زنی برای داشــتن چنین‬ ‫کودکی انگیزه‌ی خاصی دارد و دیدم عروســک‌های‬ ‫نــوزاد برای هریک از آنها آرامش و شــادی می‌آورد‪.‬‬ ‫هنــگام کار روی ایــن پــروژه مطالــب موجود در‬ ‫رابطــه با این موضــوع را دیدم و مطالعــه کردم‪ .‬از‬ ‫ایــن طریق و همچنین از طریــق گفت‌وگو با زنانی‬ ‫که مالقــات کــردم و از آنها عکس گرفتــم‪ ،‬متوجه‬ ‫شــدم کــه اغلب افــرادی که چنین عروســک‌هایی‬ ‫را به فرزنــدی می‌پذیرنــد‪ ،‬بطــور‪ ‬غیرمنصفانه‌ای‬ ‫قضاوت می‌شــوند و منفی نشــان داده می‌شــوند‪.‬‬ ‫من می‌خواهم داســتان‌هایی از زنانی را به اشــتراک‬ ‫بگذارم که به لطف این عروســک‌ها شــادی‪ ،‬تعادل‬ ‫و هدفشان را به دســت آورده‌اند‪ .‬امیدوارم پروژه‌ی‬ ‫مــن بتوانــد تصور اشــتباهی را که رســانه‌ها ایجاد‬ ‫کرده‌انــد تغییر دهد‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪40 Kheradmand‬‬



‫بچه‌هایپالستیکی‬ ‫برای مادران افسرده جهان متمدن‬

‫‪38‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫بقیه در صفحه ‪40‬‬

‫بچه‌ای که از ســیلیکون ســاخته شــده‪ ،‬با قلم‌مو‬ ‫نقاشــی شــده‪ ،‬با موتور الکتریکی نفس می‌کشد و‬ ‫گریه می‌کنــد‪ ،‬والدینش را اذیــت نمی‌کند و بزرگ‬ ‫هم نمی‌شــود‪ ،‬طبیعتاً نیازی به محبــت هم ندارد‬ ‫امــا به گفتــه روانشناســان می‌تواند خــاء عاطفی‬ ‫یک «مــادر» را برطرف کند‪.‬‬ ‫بعضی‌هایشــان صورت‌های فانتزی دارند و شــبیه‬ ‫شــخصیت‌های کارتونی‌انــد ولی بیشترشــان دقیقاً‬ ‫ماننــد یک نــوزاد طبیعــی ســاخته شــده‌اند‪ .‬در‬ ‫رنگ‌هــا و اندازه‌هــای مختلف؛ از ســه تــا ‪ ۲۴‬اینچ‬ ‫بــا نژادهــای مختلف در ســایت‌های معتبــر برای‬ ‫خریــد یا به قــول خودشــان «اعطای سرپرســتی»‬ ‫در دســترس است‪ .‬بعضی‌ها که قیمتشــان بیش از‬ ‫پنج هــزار دالر اســت موتورهایی دارنــد که نفس‬ ‫کشــیدن‪ ،‬خندیدن‪ ،‬گریه‌کردن و بعضــی رفتارهای‬ ‫دیگــر نــوزاد را شبیه‌ســازی می‌کند‪.‬‬ ‫چــرا بعضی‌هــا بچه‌ی قالبــی می‌خرند؟! بیشــتر‬ ‫مشــتریان ایــن عروســک‌ها زنــان مســنی‌اند که‬ ‫دوســت دارنــد تجربــه‌ی بچــه داشــتن را لمــس‬ ‫کننــد؛ زنانــی که بچه‌دار نشــده‌اند یا بچــه‌ای را از‬ ‫دســت داده‌اند‪ .‬بعضی‌ها هم کلکســیونرند و انواع‬ ‫مختلــف این «نــوزادان» را گــردآوری می‌کنند‪ .‬‬ ‫ایــن عروســک‌ها «ری‌بــورن» (بازآفریده) اســت‬ ‫و «هنرمندانــی» که آنهــا را می‌ســازند «ری‌بورنر»‬ ‫(بازآفریننده) خوانده می‌شــوند؛ هنرمندانی که در‬ ‫این کار اســم و رســمی دارند و هــر «اثر» منحصر‬ ‫بــه فردی کــه خلق می‌کننــد‪ ،‬با امضای خودشــان‬ ‫واگذار می‌شود‪ .‬شکل‌وشــمایل عروسک‌ها بستگی‬ ‫به خالق آن دارد اما برخی از ســازندگان به مشــتری‬ ‫اجــازه می‌دهنــد کــه ظاهــر «نــوزاد» را خودش‬

‫تعیین کند‪.‬‬ ‫مهارت ســاخت عروسک‌های شــبه‌زنده از دهه‌ی‬ ‫‪ ۹۰‬میالدی در ایاالت متحده شــکل گرفت و به مرور‬ ‫به سمت واقع‌نمایی هرچه بیشــتر رفت و با رونق‬ ‫اینترنت‪ ،‬هنرمندان‪ ،‬ســازندگان و کلکسیونرهای این‬ ‫عرصــه از سراســر جهان جامعه‌ای مجازی تشــکیل‬ ‫دادند‪ .‬ســال ‪ ۲۰۰۲‬بود که اولین عروســک زنده‌نما‬ ‫در ســایت ا ‌ی ِبی به فروش گذاشته شد‪.‬‬ ‫رونــد خرید این عروســک‌ها بیش از آنکه شــبیه‬ ‫خرید یک محصول باشــد‪ ،‬شبیه به قبول سرپرستی‬ ‫یک نــوزاد اســت و به همیــن دلیل یــک گواهی‬ ‫تولــد یا سرپرســتی بــرای آن در نظر گرفته شــده‬ ‫اســت‪ .‬با این حــال خیلی‌ها آن را به عنوان شــیئی‬ ‫کلکســیونی در نظر می‌گیرند و بعضی‌ها هم برای‬ ‫پــر کردن خــاء فرزنــد از آن اســتفاده می‌کنند‪ .‬با‬ ‫وجــود اینها در رســانه‌ها و افکار عمومــی این کار‬ ‫عجیب و نامعقول توصیف می‌شــود زیرا معتقدند‬ ‫این عروســکها زیادی واقعی هســتند‪ .‬بــا این حال‬ ‫برخی روانشناســان نظر دیگــری دارند‪.‬‬ ‫شــاید بیشــتر افــراد وقتــی دربــاره‌ی ایــن‬ ‫عروســک‌های شــبه‌زنده و مادری کــردن برای یک‬ ‫عروســک بشــنوند‪ ،‬حســی منفی داشــته باشــند‪.‬‬ ‫معموالً اینطور اســت که وقتی چیــزی غیرمعمول‪،‬‬ ‫ناشــناخته یا از نظر فرهنگی از ما دور اســت‪ ،‬فکر‬ ‫کنیم عجیب و زننده اســت‪ .‬اما برخی روانشناســان‬ ‫معتقدنــد ایــن عروســک‌ها کاربــرد درمانــی هم‬ ‫دارند‪.‬‬ ‫طبیعــی اســت کــه آدم‌هــا تــاش می‌کننــد از‬ ‫بحران‌هــای روحــی خــود بــه طریقی دور شــوند‬ ‫یــا اثرات مخرب از دســت‌دادن عزیزانشــان مقابله‬

‫کننــد؛ اما آیــا یک عروســک واقعــاً می‌تواند جای‬ ‫یــک نــوزاد واقعــی را بگیــرد؟ بــرای کســانی که‬ ‫بچــه‌ای ندارنــد که با آن ســروکله بزننــد و هویت‬ ‫مادرانه‌ی خود را بیابند‪ ،‬این عروســک‌ها همراهی‪ ‬‬ ‫بی‌دردســر بــه نظر می‌رســند‪.‬‬ ‫از طرفــی نگهداری از این عروســک‌ها راهی برای‬ ‫انتقال از دنیای خیالی داشــتن و بزرگ‌کردن فرزند‪،‬‬ ‫بــه دنیــای واقعی اســت‪ .‬راهی کــه از نظر برخی‬ ‫روانپزشــکان مانند دکتر ِگیل ســالتز آمریکایی‪ ،‬یک‬ ‫راه درمان افســردگی و مبارزه با احســاس شکست‬ ‫بــرای زنانــی اســت کــه فرزند خــود را از دســت‬ ‫داده‌انــد یا قادر به بچه‌دار شــدن نیســتند‪.‬‬ ‫دکتر ســالتز می‌گوید‪« :‬واقعیت این اســت که به‬ ‫هر حال مردم در زندگی خود با مســائل اندوهناک‬ ‫روبرو می‌شــوند‪ .‬در بســیاری از موارد از مکانیسم‬ ‫انــکار برای مواجهه با آن و افســردگی ناشــی از آن‬ ‫استفاده می‌کنند‪.‬‬ ‫این اتفاق برای کســانی می‌افتد که فرزندشــان را‬ ‫از دســت داده‌انــد و حاال بچه‌ای کــه از او مراقبت‬ ‫کننــد ندارنــد و بــا هویتی کــه از دســت داده‌اند‬ ‫دســت‌وپنجه نــرم می‌کننــد‪ .‬ممکن اســت آنها تا‬ ‫آغــاز دوران یائســگی یعنی زمانی کــه پ ‌ی می‌برند‬ ‫‌راه برگشــتی نیســت و دیگر نمی‌توانند یک بچه‌ی‬ ‫طبیعی داشته باشــند‪ ،‬مشکلی با این قضیه نداشته‬ ‫باشــند‪ .‬امــا زمانــی که درهــا روی امــکان بچه‌دار‬ ‫شدن بســته می‌شود‪ ،‬ممکن اســت در افسردگی‬ ‫غرق شوند»‪.‬‬ ‫امــا وقتی ذهــن با چنیــن خالء بزرگــی مواجه‬ ‫می‌شــود چــه می‌کند؟ دکتر ســالتز‪ ،‬روانپزشــک‬ ‫بیمارســتان پروتســتان نیویــورک می‌گویــد‬

‫‪38 Kheradmand‬‬


‫آموزش موسیقی‌ به کودکان‬

‫(مروری بر نظریات زولتن کدای)‬

‫بابک ناصری‬ ‫نوع دیگر بحث مفصلیســت کــه در این مقال‬ ‫نمی‌گنجــد ول ‌ی بــه طور کلــ ‌ی در هــر ژانر از‬ ‫زولتــن کــدای‪ ،‬موســیقیدان مجارســتانی بود که موســیق ‌ی می‌توان انــواع متعالیتــر را انتخاب و‬ ‫تدریس موســیق ‌ی را امری پیچیده و توأم با جزئیات به کودک عرضــه کرد‪ .‬‬

‫ظریف ‌ی می‌دانســت که منتج به شکل گیری روشی‌‬ ‫شــد که امروزه در بســیاری از موارد مورد اســتفاده‬ ‫قــرار می‌گیرد‪ .‬با عنایــت به نظریات عنوان شــده‬ ‫در کتاب "آموزش موســیق ‌ی به کودکان" ســ ‌ه نکته‬ ‫برجســته توجهــم را جلب کــرد که به قــرار زیر به‬ ‫آ ‌ن می‌پردازیم‪:‬‬

‫‪ )۱‬گــوش کــودک را بــه موســیق ‌ی متعالــی تر‬ ‫عــادت دهیــم‪ :‬گــوش کــودک باید در ســنین‬ ‫پاییــن و پیــش از درگیر شــدن با موســیقیهای‬ ‫کم مایــه تر به انــواع موســیق ‌ی متعالی عادت‬ ‫کنــد‪ .‬در بســیاری از اوقات موســیق ‌ی در حال‬ ‫پخــش از سیســتم صوتی اتومبیــل‪ ،‬میهمانی و‬ ‫غیره اهمیــت اندک ‌ی بــرای والدیــن دارد‪ .‬حال‬ ‫آنکــه باید توجه داشــت کــه گــوش ادم ‌ی نیز‬ ‫مانند ذائقه‪ ،‬ســاعت خــواب و غیره عادت پذیر‬ ‫اســت و با ب ‌ی توجه ‌ی به نوع موســیق ‌ی در حل‬ ‫پخــش در حضور کودکان‪ ،‬احتمــال عالقه مندی‬ ‫کودک به موســیقیهای نا مناسبتر بیشتر خواهد‬ ‫شــد‪ .‬البتــه برتــری دادن نوعی از موســیق ‌ی بر‬

‫‪ )۲‬تاثیــرات آموزش موســیقی‪ :‬آمــوزش صحیح و‬ ‫علم ‌ی موســیق ‌ی عالوه بر ایجاد امــکان لذت بردن‬ ‫عمیــق تــر از موســیقی‌‪ ،‬تاثیرات مثبــت متعددی‬ ‫بــر جنبه‌های غیر موســیقیایی کــودک نیز خواهد‬ ‫گذاشــت کــه کــدای آنهــا را اینگونه بر میشــمرد‪:‬‬ ‫شــنوائی‪ ،‬قــدرت تمرکــز‪ ،‬بازتاب‌هــای شــرطی‪،‬‬ ‫وســعت نظر‪ ،‬رشــد جسمانی‬ ‫تــک تــک ایــن مــوارد را می‌تــوان بــه صــورت‬ ‫کامــل مورد برســ ‌ی قــرار داد‪ .‬ولیکن برخــ ‌ی از انها‬ ‫را شــاید شــخصاً در مــورد کودکانــی کــه آموزش‬ ‫موســیق ‌ی دیده‌اند تجربه کرده باشــیم‪ .‬بــه عنوانِ‬ ‫مثال تشــخیص صداهایی توســط کــودک که برای‬ ‫بزرگســاالن ممکن نبــوده و یا تاثیــرات مثبت روی‬ ‫حافظــه کوتــاه و بلنــد مــدت‪ .‬در مــورد افزایش‬ ‫قــدرت توجــه و تمرکز به علت درگیر شــدن ســه‬ ‫عامــل ذهن‪ ،‬گوش و دو دســت (یا احیانا پا) و لزوم‬ ‫هماهنگــی بین آنهــا‪ ،‬می‌توان آموزش موســیق ‌ی را‬ ‫کمــک بزرگ ‌ی بــه این مهم دانســت‪.‬‬ ‫‪ )۳ ‬ســنّ مناسب شروع موسیق ‌ی برای کودکان‪ :‬یاد‬

‫‪37‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫گیری موسیق ‌ی در ســنین بزرگسالی ممکن است و‬ ‫افراد بــا توجه به میزان پشــتکار‪ ,‬تعهــد و جدیت‬ ‫پیشــرفت میکنند‪ .‬با ایــن وجود ســرعت یادگیری‬ ‫و پذیرش موســیقی‌‪ ،‬ماننــد هر آمــوزه ‌ی دیگر در‬ ‫کودکی بیشــتر بــوده و آمادگی یادگیری بیشــتری‬ ‫وجــود دارد‪ .‬کدای عمده تجربه موســیقیایی را بین‬ ‫سنین ‪ ۶‬تا ‪ ۱۶‬ســالگی دانسته و معتقد است ذهن‬ ‫کــودک در این بــازه زمان ‌ی برای موســیق ‌ی پذیراتر‬ ‫اســت‪ .‬ســه مورد بحث شــده مواردی کلیست که‬ ‫پیرامــون هر یک می‌توان ســاعتها مطالعه و بحث‬ ‫کرد‪ .‬کدای در جزئیات آموزش موســیق ‌ی به کودکان‬ ‫نظریــات مــدون‪ ،‬دقیق و حســاب شــده ای دارد‬ ‫که با مــرور کتاب "آموزش موســیق ‌ی بــه کودکان"‬ ‫می‌توانیــم دانــش خــود را پیرامــون ایــن مبحث‬ ‫افزایــش دهیم‪ .‬البتــه آموزش علم ‌ی موســیق ‌ی زیر‬ ‫ســوال برنده نقش حسی آن نیست‪ ،‬بلکه به عکس‬ ‫آموزش علم ‌ی و صحیح زمینه ســاز درک عمیقتر از‬ ‫موســیق ‌ی شــده که منتج به درک حســی قویتر از‬ ‫موســیق ‌ی به عنوان هنــری واال خواهد شــد‪ .‬امید‬ ‫اســت در آینده بیشــتر در این مــورد بحث کنیم تا‬ ‫قدر ایــن هنر گران مایــه را بیش از پیــش بدانیم‪.‬‬ ‫بــر گرفتــه از کتــاب "آموزش موســیق ‌ی به کــودکان" بــه روش کدای‬ ‫نوشــته "ارنســت شــونی" ترجمــه "نصرت اللــه مهرگان"‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪37 Kheradmand‬‬


‫می‌کــردم‪ .‬ولــی اینکه دقیــق و به صــورت علمی‬ ‫بدانــم که دارم چه کاری انجام می‌دهم نه! بیشــتر‬ ‫از طریــق گوش و بصورت غریــزی جلو رفتم‪.‬‬

‫بــه ایــن دلیل پرســیدم کــه می‌دانســتی بیت‬ ‫یعنی چــه‪ ،‬چون ما چیــزی به اســم نقد جدی‬ ‫موســیقی حداقــل در آن ســال‌ها نداشــتیم و‬ ‫اساســاً موســیقی هنوز بصورت رسمی تعریفی‬ ‫نداشــت‪ .‬به همین دلیل آموزش موسیقی‬ ‫هم چندان متــداول نبود‪ .‬پس‬ ‫از پانــزده ســالگی موســیقی‬ ‫شــروع شد‪.‬‬

‫و شــروع کار و آشــنایی و همکاری هم از همان‌جا‬ ‫آغــار شــد‪ .‬ایــن دوســتی تــا جایــی پیش‌رفت که‬ ‫برای من یک آهنگ ســاختند‪ .‬آهنگ «آمســتردام»‬ ‫از ســاخته‌های گــروه «بروبکس» اســت‪ .‬آهنگ به‬ ‫ســرعت مورد پســند قــرار گرفت و همیــن اتفاق‬ ‫باعث شــد تا همــکاری با هــم را جــدی بگیریم‪.‬‬ ‫نخســتین کار مشــترک هم‬

‫می‌گفــت بایــد خودت باشــی و تالش کنــی تا این‬ ‫شــهرت تــو را تبدیل بــه آدم دیگری نکند‪.‬‬

‫پس خانواده در این سال‌ها مشوقت بود‪.‬‬

‫بلــه‪ .‬شــاید جالب باشــد بدانید خانــواده‌ام هیچ‬ ‫وقت به من نگفتند به جای موســیقی برو درســت‬ ‫را بخوان!‬

‫در چه رشته‌ای تحصیل کردی؟‬

‫ســه تــرم در دانشــگاه آزاد کامپیوتر‬ ‫خواندم‪ .‬بعد به این نتیجه رســیدم که‬ ‫هم در حال تلف کردن وقتم هســتم‬ ‫و هــم پولــم‪ .‬چون هر چیــزی که از‬ ‫کامپیوتــر یادگرفتم تــاش خودم بود‬ ‫نه دانشــگاه‪ .‬در نهایــت دیگر ادامه‬ ‫ندادم‪.‬‬

‫بله‪ .‬از همان سن و در جمع‌های‬ ‫خانوادگی آهنگ‌های گروه ســندی‬ ‫را می‌خواندم‪ .‬به واســطه عالقه به‬ ‫موســیقی ســندی‪ ،‬کم و بیش رپ را‬ ‫یاد گرفتــم و «بیت» را فهمیدم‪.‬‬

‫ساز را از چه سنی شروع کردی؟‬

‫قبــل از پانزده ســالگی کار با گیتار را‬ ‫شــروع کرده بودم‪ .‬البتــه نه به صورت‬ ‫حرفه‌ای اما باعث شــد تا گوشــم کم و‬ ‫بیش با نت آشــنا بشــود‪ .‬هم‌چنان هم‬ ‫خــودم را نوازنده حرفــه‌ای گیتار و پیانو‬ ‫نمی‌دانم‪.‬‬

‫شعر هم پس از همان سن شروع شد؟‬

‫بــه تازگی آهنــگ «زامبــی» را‬ ‫منتشــر کردی کــه تفاوت‌هایی‬ ‫با ســبک همیشگی‌ات و حال و‬ ‫هوایــی راک دارد‪.‬‬

‫خانم» بود‪.‬‬

‫همــان آهنگ معروف «سوســن‬

‫به دلیل تنوع ســراغ این ســبک‬ ‫رفتم‪ .‬حس کــردم در خواندن بعضــی از ملودی‌ها‬ ‫بد نیســتم‪ .‬چون مدت‌هــا بود کــه کارهایی با این‬ ‫حال و هوا می‌ســاختم اما خودم آن را نمی‌خواندم‪.‬‬ ‫تــا اینکه تصمیم گرفتم خودم را تســت کنم‪.‬‬

‫نمی‌توانــم بگویم شــعر (به معنای کالســیک آن) فکــر می‌کردید آهنگ «سوســن خانــم» آنقدر‬ ‫از آلبوم جدید چه خبر؟‬ ‫می‌نوشــتم اما تالش‌هایــی برای نوشــتن چیزهایی سروصدا کند؟‬

‫داشــتم که بیشــتر می‌توان به آن رپ گفت‪ .‬تالشی‬ ‫برای اینکه جمالت و کلمات قافیه داشــته باشــد و‬ ‫در کنار هم ریتم مناســبی را شــکل بدهد‪ .‬مجموع‬ ‫آن تالش‌هــا و دســت و پــا زدن‌هــا در نهایت این‬ ‫شــد که به اســتودیو رفتم و یک کار ضبــط کردم‪.‬‬ ‫امــا هیچ وقــت آن کار را پخش نکــردم‪ .‬بعد از آن‬ ‫هــم چند کار دیگر ســاختم که آنها هــم در نهایت‬ ‫منتشــر نشــد‪ .‬ولی از دل ایــن تالش‌هــا اولین کار‬ ‫حرفه‌ای‌ام به نام «ســوته‌دالن» که کار غمگینی هم‬ ‫بود را ضبط و منتشــر کردم‪.‬‬

‫مــردم غالباً تو را با موســیقی شــاد و پرهیجان‬ ‫بــه یــاد می‌آورنــد‪ .‬همکاری‌هایــی هــم که با‬ ‫دیگران در آهنگ‌ها و موزیک‌ویدئوها داشــتی‬ ‫روی همین مضمون اســت‪ .‬این استایل خواسته‬ ‫خــودت بود یا پیــش آمد؟‬ ‫مــن ذاتــاً آدم شــاد و پرانــرژی هســتم‪ .‬در‬ ‫موســیقی‌هایی هــم کــه تا حاال ســاخته‌ام ســعی‬ ‫کرده‌ام این مســئله را رعایــت کنم‪ .‬یعنی چیزهایی‬ ‫بســازم که بــه خــودم نزدیک باشــد‪.‬‬

‫اصال‪ .‬هیــچ کداممان تصــور نمی‌کردیم آهنگ با‬ ‫این شــدت مــورد توجه قــرار بگیــرد و از همه جا‬ ‫شــنیده شــود‪ .‬حتی اعتقاد داشــتیم خیلی آهنگ‬ ‫خوبــی نشــده‪ .‬ولی بعد از انتشــار‪ ،‬ما هــم از این‬ ‫موج «سوســن خانم» تعجــب کردیم‪.‬‬

‫آن بخش رپ آهنگ نوشته خودت بود؟‬

‫اول تصمیــم داشــتم تک آهنگ منتشــر کنــم‪ .‬اما‬ ‫بــه این دلیل کــه کار حرفه‌ای یعنی انتشــار آلبوم‪،‬‬ ‫تصمیم گرفتــم تا روی یــک آلبوم کار کنــم‪ .‬آلبوم‬ ‫تقریباً به پایان رســیده‪ .‬منتظرم نمایش تمام شــود‬ ‫تــا یک‌مــا ِه دیگــر روی آن کار کنــم و در نهایــت‬ ‫بصورت دیجیتالی منتشــر خواهد شــد‪.‬‬

‫آره‪ .‬اما آهنگ داســتان جالبی هــم دارد‪ .‬ابتدا قرار اسم آلبوم را انتخاب کردی؟‬

‫بود بخش رپ این آهنگ را «ساســی» بخواند‪ .‬بعد‬ ‫گروه «بروبکس» به این نتیجه رســید که با ساســی‬ ‫همکاری نداشــته باشــد‪ .‬خودشــان بــه این نتیجه‬ ‫رســیدند که من خواننــده آن بخش باشــم‪ .‬دوباره‬ ‫قرار شــد ساســی رپ آن قســمت را بنویسد و من‬ ‫بخوانــم‪ .‬قبــول نکــردم و از گروه خواســتم تا روی‬ ‫این بخش خودم رپ بنویســم‪ .‬تا در نهایت شــد آن‬ ‫چیزی که شــنیدید‪.‬‬

‫از این حجم شهرت دچار ترس نشدی؟‬

‫راســتش چون موهای بلند ومجعد و خاصی دارم‬

‫نه‪ ،‬ولی می‌توانیم با هم روی اسم فکر کنیم!‬

‫ایــن روزهــا خــودت چه موســیقی را بیشــتر‬ ‫می‌پســندی و گــوش می‌کنــی؟‬

‫تقریبــا بطور مداوم راک خارجــی گوش می‌کنم و‬ ‫به «اســتیون ویلســون» عالقه‌مندم‪ .‬البته در کنارش‬ ‫کارهــای رپ ایرانــی را هم دنبال می‌کنــم‪ .‬در رپ‬ ‫ایرانی هم به ســروش لشــکری عالقه دارم‪ .‬در میان‬ ‫کارهــای مجــاز داخلی هم محســن چاووشــی را‬ ‫دنبــال می‌کنم‪.‬‬

‫بصــورت عــادی هــم در خیابان توی چشــم بودم‪ .‬اگر قرار باشــد با یکــی از خواننده‌هــای ایرانی‬ ‫بعــد از پخــش کلیــپ هم بــه راحتــی در خیابان کار مشــترکی ارائه بدهی چه کســی را انتخاب‬ ‫با گروه «بروبکس» چطور آشــنا شــدی؟ شــما شناســایی می‌شــدم‪ .‬ولی راســتش هیچ وقت پررو می‌کنی ؟‬ ‫چند کار بســیار موفــق با هم منتشــر کردید‪ .‬نشــدم چون خانــواده فرهنگــی دارم که بســیاری ‪ ‬آرش! فکــر می‌کنم از لحاظ ســبک به او شــبیه‬

‫در یک اســتودیوی مشــترک برای ضبط می‌رفتیم‬ ‫‪36‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫چیزهــا را از آن‌ها یاد گرفتم مادرم همیشــه به من‬

‫باشم‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪36 Kheradmand‬‬


‫شــب اجرا به پنجاه نفــر هم نمی‌رســد‪ .‬بنابر‬ ‫ایــن در نهایــت آنهــا به رقــم چند هــزار نفر‬ ‫نمی‌ر سند ‪.‬‬ ‫فرق اساســی صحنــه و دوربیــن در همین تعداد‬ ‫مخاطب اســت‪ .‬این همه زحمت ارزشــمند است‪.‬‬ ‫بخصوص که ما هر شــب دو ســانس اجــرا داریم‪.‬‬ ‫شــب اول کــه بــه پایان رســید با خــودم می‌گفتم‬ ‫پنجــاه و خــورده‌ای اجرای دیگر باقی مانده اســت‬ ‫و از فکرش انصافاً ســرم سوت‌کشــید! (می‌خندد)‬ ‫امــا بــاز هم بــه خــودم می‌گفتم‬

‫پس از همان با ِر نخست جذب متن شدی؟‬

‫اتفاقــاً نه‪ .‬بــار اولی کــه نمایشــنامه را خواندم‬ ‫خوشــم نیامــد‪ .‬بخاطر اینکــه بعدا فهمیــدم که‬ ‫نمایشــنامه و فیلم‌نامه بیشــتر اثر گذاریشــان در‬ ‫هنگام تولید مشخص می‌شــود‪ .‬باید ساخته شوند‬ ‫تــا جوهــر اصلی متن خــودش را نشــان بدهد‪.‬‬

‫پس چطور شــد راضی شــدی در این کار بازی‬ ‫کنی؟‬

‫کمــی به خودم وقــت دادم‪ .‬بعد‬ ‫از اینکه صحنه اول را بازی کردم و‬ ‫بــا تحلیل جلو رفتیم تــازه متوجه‬ ‫شــدم که حــرف اصلــی متن چه‬ ‫چیزهایی اســت‪ .‬خوشــم آمد و‬ ‫برای ادامه کار کنجکاو شــدم‪ .‬در‬ ‫نهایت نمایش «شرقی غمگین»‬ ‫حاصل هشــت ســاعت تمرین‬ ‫روزانه اســت که نزدیک به دو‬ ‫ماه زمــان برد‪.‬‬

‫پــس بــرای بــازی بصورت‬ ‫غریــزی جلــو رفتی‪.‬‬

‫می‌توانــم از پــس این‬ ‫همــه اجرا بــر بیایم‪ .‬در واقع با خــودم لج می‌کنم‪.‬‬

‫حــاال به نظرت تفــاوت بازیگــری در آن چطور‬ ‫اســت؟ شــما در تعــدادی از پربیننده‌تریــن‬ ‫موزیــک ویدئوهــای این چنــد ســال اخیر به‬ ‫عنــوان خواننده حضور داشــتی‪ .‬تفاوت حضور‬ ‫مقابــل دوربیــن موزیــک ویدئو و حضــور بر‬ ‫صحنــه تئاتــر در چه چیزهایی اســت؟‬ ‫بــرای موزیــک ویدئو بیشــتر بــه «آن» و لحظه‬ ‫متکــی بودم‪ .‬مثال در نهایــت تنهایی ده دقیقه قبل‬ ‫از ضبــط مقابل آینــه تمرین می‌کــردم‪ .‬اما حضور‬ ‫در صحنــه تئاتــر و نزدیــک به دو مــاه تمرین هر‬ ‫روزه نشــان داد بازیگــری در صحنــه تئاتــر چقدر‬ ‫ســخت و انصافاً طاقت‌فرساســت‪.‬‬

‫بازی در تئاتر پیشنهاد چه کسی بود؟‬

‫دقیقــا‪ .‬در زندگــی عــادی‬ ‫هــم فکــر می‌کنــم آدمــی‬ ‫هســتم که به غریزه‌ام اعتمــاد می‌کنم‪.‬‬

‫عمده شــهرت تــو برای کا ِر موســیقی اســت‪.‬‬ ‫آخریــن کاری هم کــه ســاختی و از تلویزیون‬ ‫پخش شــد تیتراژ مجموعــه «خندوانه» بود که‬ ‫بســیار شــنیده شــد‪ .‬معتقدم آهنگی که برای‬ ‫این برنامه ســاختی بیشــتر از دیگر تیتراژها به‬ ‫برنامه نشســت و بــه قول معــروف انگ خود‬ ‫«خندوانــه» بود‪.‬‬ ‫شعر آن ترانه هم کار خودت بود؟‬ ‫بلــه‪ .‬شــعر و آهنگ تمــام موزیک‌هایــی که از‬ ‫من منتشــر شــده را خودم نوشــته‌ام‪ .‬تنها تنظیم‬ ‫ترانه‌هــا را دوســت دیگــرم امیــر مســعود انجام‬ ‫می‌دهــد‪ .‬مــا یــک اســتودیوی خانگــی در کرج‬ ‫داریــم که تمــام کارها در آنجا ســاخته می‌شــود‪.‬‬

‫موسیقی از چه زمانی وارد زندگی‌ات شد؟‬

‫نوجــوان بودم‪ .‬تقریبا پانزده ســالم بــود که روی‬ ‫یک آهنگ بی‌کالم ترانه گذاشــتم‪ .‬حــاال که به آن‬ ‫روزهــا فکر می‌کنــم می‌بینم که هیــچ تصوری از‬ ‫کاری کــه می‌خواســتم انجام بدهم نداشــتم‪ .‬بعد‬ ‫از ســروکله زدن بــا آن قطعــه و تغییرات مختلف‬ ‫متوجه شــدم که کار تبدیل به «بیت» شــده است‪.‬‬ ‫دوباره روی آن ترانه دیگری نوشــتم‪.‬‬

‫ســال‌ها مخاطب تئاتر حرفه‌ای بودم‪ .‬ضمن اینکه‬ ‫دوســتان تئاتری بســیاری دارم‪ .‬مدت‌هــا بود که به‬ ‫بازیگری فکــر می‌کردم‪ .‬به دوســت تئاتری‌ام میثم‬ ‫نوروزی گفتم دوســت دارم بــازی در تئاتر را تجربه‬ ‫کنــم و اگر نقــش خوبی بود حاضــرم برایش وقت‬ ‫بگــذارم‪ .‬چند ماه بعد میثم که با ســعید زارعی در‬ ‫ارتبــاط بود باعث معرفی‌ام به ســعید زارعی شــد‪.‬‬ ‫باید اعتراف کنم قبل از اینکه نمایشــنامه را بخوانم آن زمــان اصال می‌دانســتی که «بیــت» یعنی‬ ‫تصور نمی‌کــردم متن آنقدر خوب و قوی باشــد و چی ؟‬ ‫نــه بصورت دقیق‪ .‬البته موســیقی رپ زیاد گوش‬ ‫نقش ســعید اینقدر جای کار داشته باشد‪.‬‬ ‫‪35‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪35 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫گفت و گو با هومن شاهی‪،‬‬ ‫خواننده‌ی رپ ترانه‌ی‬

‫« سوسن خانم »‬

‫هومن قاضی نژاد‬

‫هومن شــاهی شــبیه آهنگ‌هایی اســت که از او‬ ‫شــنیده‌اید‪ ،‬شــاد و پرانــرژی‪ .‬یکــی از ویژگی‌های‬ ‫مثبــت او ســادگی اســت‪ .‬اهل تملق نیســت و به‬ ‫ســئواالت در نهایت صداقت جواب می‌دهد‪ .‬تالش‬ ‫نمی‌کرد تــا تصویری متفاوت از خــودش ارائه کند‪،‬‬ ‫و همین مســئله باعث شــد در نیمه‌های گفت‌وگو‬ ‫هــردو تصمیم بگیریم تعــارف را کنــار بگذاریم و‬ ‫شــامی تــدارک ببینیــم‪ .‬بخصــوص کــه گفت‌وگو‬ ‫بعــد از اجرای «شــرقی غمگین» انجــام گرفت و تا‬ ‫نیمه‌های شــب ادامه پیــدا کرد‪ .‬بایــد اعتراف کنم‬ ‫بیشــترین بخشــی که از این متن سانســور شــده‬ ‫صــدای خنده‌های هومن اســت‪.‬‬

‫ابتدا از نمایشــی که این‌روزها بــر صحنه داری‬ ‫آغاز می‌کنیــم‪ .‬برای اولین بازی حرفه‌ای‪ ،‬نمایش‬ ‫ســختی را انتخــاب کــردی‪« .‬شــرقی غمگین»‬ ‫نمایش دو پرســوناژ و پردیالوگی است‪ .‬تقریباً از‬ ‫ابتدا تــا انتهای نمایش در صحنــه حضور داری‪.‬‬ ‫مثال می‌توانســتی در نمایشــی حضور پیدا کنی‬ ‫که کل حضــورت در صحنه در نهایت ده دقیقه‬ ‫باشــد‪ .‬اما چه شد که خواســتی در یک نمایش‬ ‫حرفــه‌ای حضور پیدا کنــی و در مقابل بازیگری‬ ‫قــرار بگیــری که سال‌هاســت در صحنــه تئاتر‬ ‫حضور دارد‪.‬‬ ‫ترسی از شکست خوردن نداشتی؟‬

‫دارم‪ .‬بصــورت معمول در زندگی بــا این روش پیش‬ ‫رفتــه‌ام‪ .‬در ابتدا که کار پیشــنهاد شــد ترســیدم‪ ،‬و‬ ‫اصــ ًا بخاطر ایــن ترس بود کــه قبول کــردم تا در‬ ‫این نمایــش بازی کنم‪ .‬با خــودم می‌گفتم این‌همه‬ ‫نمایش در حال اجراســت و بازیگرانی هســتند که‬ ‫برای نخســتین بــار بــه روی صحنه می‌رونــد‪ ،‬اگر‬ ‫آن‌هــا می‌تواننــد پس من هــم می‌توانــم‪ .‬در ابتدا‬ ‫که شــروع بــه حفظ کــردن متــن کردم بــه نظرم‬ ‫بســیار کار ســختی بود‪ .‬ســخت از ایــن جهت که‬ ‫تــا حــاال هر چه شــعر و ترانــه حفظ کــرده بودم‬ ‫از کارهــای خودم بــود‪ .‬حاال باید متــن بلند باالیی‬ ‫کــه کس دیگری آن را نوشــته بود حفــظ می‌کردم‪.‬‬ ‫بخصــوص که شــعرهای خودم را به ســرعت حفظ‬ ‫می‌کنــم‪ .‬معمــوال از همان بار نخســت آن‌ها را به‬ ‫حافظه می‌ســپرم‪ .‬امــا حفظ کردن ایــن متن برایم‬ ‫بســیار ســخت بود‪ .‬ولی در نهایت خواستم و شد‪.‬‬

‫کنم ‪.‬‬

‫به نظرم از معدود موزیســین‌هایی هســتی که‬ ‫در کلیپ‌های موســیقی که از تو منتشــر شده‬ ‫حضــو ِر خوبی داری‪ .‬تقریبــاً در تمام آن‌ها بازی‬ ‫می‌کنــی و ِآن بازیگری داری‪ .‬بــه قول معروف‬ ‫اکت و حضور مناســبی مقابــل دوربین داری‪.‬‬ ‫فکر می‌کنــم برای بــازی در ویدئــو کلیپ حرفه‬ ‫ا ‌ی باشــم‪( .‬می‌خنــدد) ضمن اینکه بــه نظرم بازی‬ ‫در تئاتــر با ویدئو کلیــپ یا اصوال مقابــل دوربین‬ ‫فــرق می‌کند‪.‬‬

‫تــو در ویدئو کلیپ‌هایی حضور داشــتی که در‬ ‫طی ســال‌های اخیــر همگــی از پربیننده‌ترین‬ ‫موزیــک ویدئوهــای ایرانــی بوده اســت‪ .‬حاال‬ ‫در تئاتــری بازی می‌کنی کــه بازخوردهای غالبا‬ ‫مثبتی دارد‪.‬‬ ‫تفاوت‌هــای بــازی در مقابل دوربیــن و صحنه‬ ‫وقتــی کار را شــروع کــردی‪ ،‬فکــر می‌کــردی تئاتــر از نظر تــو در چه چیزهایی اســت؟‬ ‫بازخوردهــا به چه صورتی باشــد؟ آمــاده بودی مهم‌ترین تفاوت دوربیــن و صحنه تئاتر میلیونی‬ ‫کــه از طــرف مخاطب نقدهای منفــی بگیری؟ بــودن بیننده‌های دوربین و چنــد هزار نفری بودن‬

‫نــه‪ .‬هیچ‌وقــت بــه این‌که مخاطــب بــازی‌ام را‬ ‫نپســندد فکــر نمی‌کــردم‪ .‬ضمــن اینکــه درحین‬ ‫تمریــن وقتــی خــودم احســاس می‌کــردم خوب‬ ‫نیســتم ســعی می‌کردم که مدام آن را تغییر بدهم‪.‬‬ ‫اعتــراف می‌کنــم کــه در ابتــدای تمرین‌هــا اصال‬ ‫خوب نبــودم‪ .‬ولی بعد از آن هرچه تمرین بیشــتر‬ ‫پیش رفت احســاس رضایت بیشــتری کــردم‪ .‬گروه‬ ‫هم زحمت زیادی کشــید‪ ،‬برایــم از بازیگری حرف‬ ‫می‌زدنــد و قصد داشــتند تــا آمادگی خوبــی پیدا‬

‫شــاید بخشــی از ایــن ریســک بــه روحیــه‌ام‬ ‫برمی‌گــردد‪ .‬مثــا وقتی بــه شــهربازی می‌رفتم به‬ ‫ســراغ وسیله‌ای می‌رفتم که بیشــترین ترس را از آن‬ ‫‪34‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫مخاطبان تئاتر اســت‪ .‬ماه‌ها و روزها و ســاعت‌ها‬ ‫تــاش می‌کنــی و زحمت می‌کشــی تــا در نهایت‬ ‫بعــد از چند مــاه در نهایت چند هزار نفر شــاهد‬ ‫آن باشند‪.‬‬

‫البتــه آمار بیننــده های چندین هــزار نفری در‬ ‫تئاتــر رکورد خوبی اســت‪ .‬شــما از نمایش‌های‬ ‫پرمخاطــب هســتید و نمایش‌هایــی بــه روی‬ ‫صحنه اســت کــه تعــداد تماشــاگرانش در هر‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪34 Kheradmand‬‬


‫خــود می‌گرفــت و نخ‌هایــی کــه بــا روناس‬ ‫رنگ‌آمیــزی می‌شــد رنــگ قرمــز بــه خــود‬ ‫می‌گرفــت‪.‬‬ ‫بســیاری از زنان کــه دارای ذوق هنری بودند‬ ‫بــا بهره‌گیــری از نخ‌هــای رنگــی پارچه‌هــای‬ ‫بســیار زیبایی تولیــد می‌کردند کــه طرفداران‬ ‫بسیاری در خود اســتان و استان‌های همسایه‬ ‫داشت‬ ‫وی عنوان کرد‪ :‬بسیاری از زنان که دارای ذوق‬ ‫هنری بودنــد با بهره‌گیــری از نخ‌هــای رنگی‬ ‫پارچه‌های بســیار زیبایی تولیــد می‌کردند که‬ ‫طرفداران بســیاری در خود استان و استان‌های‬ ‫همسایه داشت‪.‬‬ ‫ایــن بازمانده هنر متقــال بافی ادامــه داد‪ :‬‬ ‫تولید یــک متر پارچــه متقال حــدود دو روز‬ ‫زمــان می‌بــرد که بــا این‌یک متر پارچــه برای‬ ‫کودکان لبــاس دوخته می‌شــد و مقاومت این‬ ‫نــوع پارچه‌ها بســیار باالبود‪ .‬صنعتی شــدن‬ ‫تولیــد پارچــه و ورود انواع مختلــف پارچه با‬ ‫شــکل‌های متنوع‌های مختلف در بازار استان‬ ‫اصفهــان موجب کمرنگ شــدن تولیــد پارچه‬ ‫در خانواده‌هــای اســتان چهارمحال و بختیاری‬ ‫شــد‪ .‬با توجه به اینکــه از دیرباز مردم این اســتان‬ ‫برای خرید و تهیه بســیاری از ملزومات در تابستان‬ ‫و بهار به اســتان اصفهان ســفر می‌کردنــد‪ ،‬پارچه‬ ‫نیــز جزو مواد مصرفــی و خرید آن‌هــا قرار گرفت‬

‫و خانــواده هــا با توجه بــه زیبا بــودن پارچه‌ها و‬ ‫بهره‌گیــری از انواع رنگ‌هــا در آن‌ها کمتر به تولید‬ ‫پارچه‌هــای پنبه‌ای پرداختنــد و پارچه‌های صنعتی‬ ‫جــای تولیدات محلی و ســنتی را گرفت‪.‬‬

‫‪33‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫منافیــان عنــوان کــرد‪ :‬قیمت پاییــن پارچه‬ ‫ســبب شــد که مردم کمتــر به ســمت تولید‬ ‫پارچــه متقــال روی‌آورند و اکثر مــردم در این‬ ‫زمینــه از تولیدکننده بــه مصرف‌کننده تبدیل‬ ‫شدند‪.‬‬ ‫قیمــت پایین پارچه ســبب شــد کــه مردم‬ ‫کمتر به ســمت تولید پارچه متقــال روی‌آورند‬ ‫و اکثــر مــردم در ایــن زمینــه از تولیدکننــده‬ ‫بــه مصرف‌کننــده تبدیل شــدند‪ .‬درگذشــته‬ ‫پوشــش‌های مردم کام ًال طبیعی بوده اســت و‬ ‫از پنبه خام و یا پشــم گوســفند تولید می‌شده‬ ‫اســت و مــردم به‌ویــژه زنــان هیــچ‌گاه بــه‬ ‫بیماری‌های پوســتی و بیمــاری های مختلف‬ ‫دیگر دچــار نمی‌شــدند اما امــروز بهره‌گیری‬ ‫از پالســتیک در پارچــه لبــاس ها زمینه‌ســاز‬ ‫بســیاری از بیماری‌هــا ازجمله حساســیت‌ها‬ ‫شــده اســت‪ .‬وی درباره اینکه آیا می‌توان این‬ ‫صنعت دســتی را احیا کرد‪ ،‬اظهار داشــت‪ :‬هر‬ ‫صنعتی نیازمند مشــتری اســت و هرکسی که‬ ‫بخواهــد در هر صنعتی وارد شــود باید ببیند‬ ‫کــه مشــتری آن محصول وجــود دارد یــا نه‪.‬‬ ‫خواستن توانســتن اســت و باید زمینه احیای‬ ‫ایــن هنر توســط مســئوالن مربوطه فراهم شــود‪.‬‬ ‫ســرمایه گذاری در این رشــته و بیــان مزایای پارچه‬ ‫هــای پنبــه ای نقش مهمــی در احیــا این صنعت‬ ‫خبرگزاری مه ر‬ ‫خواهد داشت ‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪33 Kheradmand‬‬


‫بررس‬ ‫ی‬ ‫ه‬ ‫ن‬ ‫رهای‬ ‫فرام‬ ‫و‬ ‫ش‬ ‫شد‬ ‫ه ایران‬

‫متقال بافی هنر زنان بختیاری‬ ‫متقــال بافی هنر زنــان بختیاری بوده کــه پنبه را‬ ‫تبدیــل بــه پارچه‌های گیاهــی برای لبــاس اعضای‬ ‫خانــواده می‌کردنــد امــا ورود نخ‌های پالســتیکی‬ ‫بــرای تولیــد پارچــ ‌ه موجب فراموشــی ایــن هنر‬ ‫دستی شــده است‪.‬‬ ‫متقــال بافــی یکــی از هنرهــای دســتی اســتان‬ ‫چهارمحــال و بختیــاری بــوده که توســط زنان این‬ ‫اســتان انجام می‌شــده اســت‪.‬‬ ‫پنبه خــام گیاهی ماده اصلی این صنعت دســتی‬ ‫بــوده که از اســتان اصفهان به اســتان چهارمحال و‬ ‫بختیاری آورده می‌شــده اســت و زنان ابتدا پنبه را‬ ‫به‌صورت نخ می‌ریســیدند و ســپس با اســتفاده از‬ ‫دار یا دســتگاه متقــال بافی آن را به شــکل پارچه‬ ‫درمی‌آوردنــد‪ .‬ایــن هنر حــدود پنج تا شــش دهه‬ ‫بوده که در این اســتان منسوخ‌شــده اســت‪.‬‬

‫نام هنر‪ :‬متقال بافی‬

‫کامل این هنر منســوخ شــده اســت‪.‬‬ ‫علــل رکــود و مهم‌تریــن چالش‌های پیــش روی‬ ‫احیــا‪ :‬ورود پارچــه هــای صنعتــی‪ ،‬ارزان قیمت و‬ ‫وارداتی‬ ‫ارائــه راهکارهــای حفــظ و احیاء‪ :‬جلوگیــری از‬ ‫واردات‪ ،‬ســرمایه گــذاری و معرفــی ایــن صنعــت‬ ‫دســتی و بیــان مزایای پارچه هــای پنبه ای طبیعی‬ ‫عشــرت منافیان یکی از بازماندگان این هنر دستی‬ ‫اســت که در شــهر فرخ شــهر اســتان چهارمحال و‬ ‫بختیاری ســکونت دارد‪ .‬این بانــوی چهارمحالی در‬ ‫ایــن هنر دســتی به همــراه مادرش کــه هم‌اکنون‬ ‫نیــز در قید حیات اســت برای تهیــه و تولید پارچه‬ ‫متقــال فعالیت می‌کرده اســت‪.‬‬ ‫ایــن بانــوی صنعــت‌کار چهارمحالــی هم‌اکنون‬ ‫حدود ‪ ۶۶‬ســالش اســت و مــادرش نیز حــدود ‪۸۴‬‬ ‫ســال دارد که از دیرباز در تولید پارچه‌های متقالی‬ ‫فعالیت داشــته‌اند‪.‬‬ ‫ایــن هنرمند صنایع‌دســتی در گفتگــو با خبرنگار‬ ‫مهــر در خصــوص متقــال بافــی اظهــار داشــت‪:‬‬ ‫درگذشــته اســتان چهارمحــال و بختیــاری زنــان‬ ‫توانمنــد‪ ،‬زنانــی بوده‌انــد کــه در تولیــد نیازهای‬ ‫خانــواده و آشــپزی مهــارت داشــتند و همــه‬ ‫خانواده‌هــا نیازهــای غذایی و پوشــیدنی خانواده‬ ‫را‪ ،‬خــود تأمیــن می‌کرده‌انــد‪ .‬منافیــان در ادامــه‬ ‫با اشــاره بــه اینکــه خانواده‌ها درگذشــته نیازهای‬ ‫پوشــاکی خــود را نیز خودشــان تأمیــن می‌کردند‪،‬‬ ‫عنــوان کرد‪ :‬از پشــم گوســفندان خود نمــد تولید‬ ‫می‌کردنــد کــه از این نمــد لباس‌های زمســتانی و‬

‫شــهر زادگاه هنر‪ :‬روســتاها وشــهر های اســتان‬ ‫چهارمحــال و بختیاری‬ ‫معرفــی کوتاه هنــر‪ :‬متقال بافی هنری اســت که‬ ‫پنبه طبیعی به دســت زنــان این اســتان تبدیل به‬ ‫پارچه می‌شــود‪.‬‬ ‫بیشــترین کاربری‪ :‬این صنعت دستی برای دوختن‬ ‫لبــاس های تابســتانی و بهاری مــردم چهارمحال و‬ ‫بختیاری کاربرد داشــته است‪.‬‬ ‫هنرمندان به نام این عرصه‪ :‬زنان بختیاری‬ ‫هنرمندان بازمانده‪ :‬عشرت منافیان‬ ‫وضعیــت فعلــی این هنر در اســتان‪ :‬بــه صورت‬ ‫‪32‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫زیرانداز تهیــه می‌کردند‪ .‬در مزارع اســتان اصفهان‬ ‫که نزدیک اســتان چهارمحال و بختیــاری بوده پنبه‬ ‫کشــت و باقیمت بســیار کم خریداری و به استان‬ ‫آورده می‌شــده اســت‪ ،‬زنــان بــا ریســیدن پنبه و‬ ‫تولید نــخ اقدام به تولید پارچــه متقال می‌کردند و‬ ‫لباس‌های تابســتانی خود را با متقــال می‌دوختند‪.‬‬ ‫متقال پارچه‌ای بســیار طبیعی اســت کــه از پنبه‬ ‫خــام گیاهــی تولید می‌شــود و مردم گذشــته این‬ ‫اســتان برای دوختن پوشــش‌های خــود از این نوع‬ ‫پارچه اســتفاده می‌کردند‬ ‫متقال پارچه‌ای بســیار طبیعی اســت کــه از پنبه‬ ‫خــام گیاهــی تولید می‌شــود و مــردم این اســتان‬ ‫در گذشــته برای دوختن پوشــش‌های خــود از این‬ ‫نــوع پارچه اســتفاده می‌کردنــد‪ .‬مردان پنبــه را از‬ ‫کشــاورزان اســتان اصفهان خریداری می‌کردند به‬ ‫اســتان می‌آورنــد و در اختیار زنان قــرار می‌دادند‬ ‫کــه زنان بــا بهره‌گیــری از «چله» (وســیله‌ای برای‬ ‫تبدیل پنبه بــه نخ پنبه‌ای) نخ تولیــد می‌کردند که‬ ‫این نخ ســفیدرنگ بوده اســت‪ .‬بــرای تولید پارچه‬ ‫نخ را در یک دســتگاه ریسندگی که دارای پدال بود‬ ‫قــرار می‌دادنــد و زنان بــا بهره‌گیری از دســت‌وپا‬ ‫اقــدام به تولیــد پارچــه‌ای می‌کردند کــه یکپارچه‬ ‫ســفیدرنگ بود و زنان با دوختــن پارچه لباس‌های‬ ‫موردنیــاز خانواده را تهیــه می‌کردند‪.‬‬ ‫منافیــان اظهــار داشــت‪ :‬بســیاری از زنــان بــا‬ ‫بهره‌گیری از پوســت گــردو و رونــاس و ‪ ...‬نخ‌های‬ ‫پنبــه‌ای را رنگ‌آمیــزی می‌کردنــد کــه نخ‌هایی که‬ ‫باپوســت گردو رنگ‌آمیزی می‌شــد رنگ ســیاه به‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪32 Kheradmand‬‬


‫اگر واقعا مردم می دانستند «آزادی بیان» چه بار مسئولیت سنگین ‌ی را بر دوش آنها‬ ‫خواهد گذاشت شاید عطای آن را برای همیشه به لقایش می بخشیدند‪.‬‬ ‫وهر کســ ‌ی کــه آن را انکار کند بعنــوان یک مجرم‬ ‫محاکمه می شــود‪ .‬اما همین کشــور بــه اصطالح‬ ‫دموکــرات هیچگونــه خــط قرمــز "قانونــی‌" دور‬ ‫جنایات دیگری که بر علیه بشــریت شــده است و‬ ‫می شــود نکشیده اســت‪ .‬آیا خون عده ای از مردم‬ ‫رنگین تــر از عد ٔه دیگر در این دنیا اســت؟ شــاید‬ ‫هم دموکراســی سیاست زده شــده است؟ و یا اصال‬ ‫شــاید دموکراسی خود یک عامل سیاسی برای ایجاد‬ ‫توهم در اذهان عموم ‌ی اســت کــه حرف آنها‪ ،‬نظر‬ ‫آنهــا‪ ،‬و حتی وجود آنها قابل ارزش اســت؟ اینگونه‬ ‫معیار هــای دوگانه نــه تنها بوی دموکراســی نمی‬ ‫دهنــد بلکه بلعکــس از جنس تبعیض هســتند و‬ ‫باعــث ایجاد تفرقــه و نفرت بین مردم می شــوند‪.‬‬ ‫چه کســ ‌ی اســت کــه حمله‬ ‫بــه دفتر مجل ٔه شــارلی هبدو‬ ‫را فرامــوش کــرده باشــد‪ ،‬که‬ ‫در آن ســردربیر مجلــه و ‪۱۲‬‬ ‫نفر دیگــر به علت کشــیدن‬ ‫کاریکاتــور "طنــز" حضــرت‬ ‫محمد کشته شــدند؟ بسیاری‬ ‫بر ایــن باور هســتند که این‬ ‫مجله از حــق آزادی بیانی که‬ ‫در فرانسه وجود دارد استفاده‬ ‫کرده و این حق را داشــته که‬ ‫هر چــه می‌خواهــد بگوید و‬ ‫بنویســد‪ .‬در اینجا این سئوال‬ ‫مطــرح می شــود کــه آزادی‬ ‫بیان در چه شــرایط و حدودی از چارچوب تعریف قــدم بر داریــم و آزادی بیــان را نــه بخاطر حفظ‬ ‫شــد ٔه خود خارج می شــود؟ آیا فحاشــی به انسان ارزشی که دموکراســی دارد‪ ،‬بلکه بخاطر ارزشی که‬ ‫بخشــی از آزادی بیــان محســوب مــی شــود؟ بی‌ «انســان» دارد اتخاذ کنیــم‪ .‬اینگونه نگاه اخالق ‌ی به‬ ‫حرمتی به مقدســات چطور؟ آیــا ارزش آزادی بیان آزادی بیــان باعث می شــود کــه مــا آزادی بیان را‬ ‫باال تر از مقدســات است؟ اگر مقدسات باعث نظم علیرغم خواســت و عالق ٔه خود بــرای هدف ‌ی واالتر‬ ‫اجتماعی شــوند‪ ،‬آیا همچنــان باید با آنهــا مبارزه اســتفاده کنیم‪ .‬به عبارت ‌ی دیگر‪ ،‬توجــه ما به آزادی‬ ‫کــرد؟ در آن صورت مبــارزه با مقدســات مبارزه با بیان باید با در نظر گرفتن نســل های آینده باشــد‬ ‫نظــم اجتماعی خواهد بود کــه در هیچ جامعه ای نــه پیروزی یک حزب سیاســی بر دیگری‪ .‬داشــتن‬ ‫قابل تحمل نیســت‪ .‬اصوال چه کســ ‌ی این ارزش ها دیدگاه انســان ‌ی به آزادی بیان بجای نگاه سیاســی‬ ‫را تعیین می‌کند؟ آیا هر کســ ‌ی صرفــا به خاطر در بــه آن مســتلزم تنها یک اصل اســت و آن داشــتن‬ ‫اختیار داشــتن یــک صحن و پایــگاه اجتماعی باید «مســئولیت» در قبال پیشــبرد انسان است‪.‬‬ ‫بدون احتســاب اصول تاریخــی‌‪ ،‬روانی‌‪ ،‬و اجتماعی مشــکل ‌ی که امروز در جوامــع دموکراتیک بوجود‬ ‫ارزش هــا را ناگهان تغییر دهــد؟ من بر این عقیده آمــده کجــروی دیــدگاه مــردم در رابطه بــا آزادی‬ ‫هســتم که کاریکاتورهای کشیده شــده جز ترویج بیان اســت‪ .‬عــده ای ارزش آزادی بیــان را باالتر از‬ ‫خشــونت‪ ،‬نفرت و جدایــی و پائین آوردن ســطح حتی آســیبی که به شــخص دیگری وارد می شــود‬ ‫ظرفیــت مردم چیزی به همراه نداشــته و نخواهند مــی داننــد‪ ،‬و با خشــمی نهفته بر ایــن باورند که‬ ‫داشت‪ ،‬از آن روی در چارچوب آزادی بیان قرار نمی روش آنهــا نوعــی تمرین دموکراســی اســت و این‬ ‫گیرنــد‪ .‬این بدان معن ‌ی نیســت که حملــه به دفتر وظیفــ ٔه دیگــران اســت که ظرفیــت خــود را باال‬ ‫آن مجلــه و کشــتن انســان ها توجیه پذیر اســت‪ ،‬ببرند و متحمل بیانات این اســاتید شــوند‪ .‬عده ای‬ ‫‪31‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪31 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬ ‫گمان نکنم هیچ کســ ‌ی کــه حتی اندکــ ‌ی بوئی از‬ ‫انســانیت برده باشــد آن جنایــت را محکوم نکند‪.‬‬ ‫باید توجه داشــت کــه هیچ جامعــه ای در طول‬ ‫تاریــخ بــدون وضع یک ســری اصــول‪ ،‬محدودیت‬ ‫ها‪ ،‬و قوانین نمی توانســت و نخواهد توانســت به‬ ‫بقأ خود ادامه دهــد‪ .‬آزادی بیان نیز از این امر مبرا‬ ‫نیســت‪ .‬همانگونه کــه در کشــورهای دموکراتیک‬ ‫محدودیت هــای جدی در آزادی بیــان در رابطه با‬ ‫موضوعاتی همچون پورنوگرافــی کودکان‪ ،‬تبلیغات‬ ‫نژادپرســتانه‪ ،‬و بیان نشــات گرفته از خشم و نفرت‬ ‫در نظر گرفته شــده اســت‪ ،‬ما ایرانیــان نیز بعنوان‬ ‫ملتی کــه مدعــی اخــاق و ادبیات هســتیم باید‬ ‫ســع ‌ی کنیم که یک قدم باالتر از اصول دموکراتیک‬

‫دیگــر نیــز آزادی بیان را وســیله ای بمنظور مبارزه‬ ‫بــرای احیای "حق ســلب شــدهٔ" خود مــی دانند‪،‬‬ ‫بطوریکه اصــل کاربردی آزادی بیان را به کل نادیده‬ ‫گرفتــه ا‌نــد و بجــای آگاه کــردن و ارائــه حقیقت‬ ‫دائمــا در حال تخریــب و محکوم کــردن این و آن‬ ‫هســتند‪ .‬متاســفانه‪ ،‬هر چیزی که برچسب «حق»‬ ‫بر آن زده شــود شــکل منیــت و خود محــوری به‬ ‫خــود می‌گیــرد‪ ،‬و از آنجایــی کــه عــده ای آزادی‬ ‫بیــان را در چارچــوب «حق» تعریف مــی کنند‪ ،‬از‬ ‫آن روی بدنبــال بدســت آوردن‪ ،‬گرفتن‪ ،‬خواســتن‪،‬‬ ‫طلب کــردن‪ ،‬و تمام این افعــال معطوف به نفس‬ ‫هســتند‪ .‬از طرفــ ‌ی دیگــر‪« ،‬مســئولیت» از لحاظ‬ ‫روانــ ‌ی ذهنیــت کامــا متفاوتــی را در انســان ها‬ ‫ایجاد می‌کنــد بطوریکه کلم ٔه‬ ‫«مســئولیت» افعال معطوف‬ ‫بــه خــود را تبدیل بــه افعال‬ ‫معطوف به دیگــری می‌کند‪.‬‬ ‫مســئولیت باعــث می شــود‬ ‫انســان بــرای هــر دو کلمــ ٔه‬ ‫«آزادی» و «بیــان» ارزش قائل‬ ‫شــود و همیــن ارزش گذاری‬ ‫باعــث می شــود کــه آزادی‬ ‫بیان را بــرای ســاختن به کار‬ ‫برد نه تخریب‪ .‬اینجاســت که‬ ‫دیگــر پی هر کالمی اندیشــه‬ ‫ای نهفتــه خواهد بــود و پی‬ ‫هر بیان آزادانه ای مســئولیت‬ ‫عظیــم بــه منظور کشــف حقیقــت و بــاال بردن‬ ‫ســطح زندگ ‌ی انســان هــا خواهد بود‪ .‬اینجاســت‬ ‫کــه آزادی بیان مقدســات و باورهای دیگــران را به‬ ‫ســخره نخواهد گرفت‪ ،‬بلکه بــا روش ها و تکنیک‬ ‫های کامال شــناخته شــده بســتری را برای دیالوگ‬ ‫و گفتگــو فراهم می‌کنــد تا هر دو طــرف فرصت‬ ‫بیان نظــرات و دیدگاه های ‌ی که با آنها بزرگ شــده‬ ‫ا‌نــد و یــا خود در طــول زندگ ‌ی به آنها شــکل داده‬ ‫ا‌ند را داشــته باشــند‪ .‬مبــارز ٔه ما نباید بــرای آزادی‬ ‫بیانــ ‌ی که ذاتا در اختیار ما قرار داده شــده باشــد‪،‬‬ ‫بلکه مبــارز ٔه ما باید به منظــور جلوگیری از تهمت‬ ‫و افتــرا‪ ،‬جلوگیــری از آســیب بــه دیگــری‪ ،‬حفظ‬ ‫حریم خصوصی انســان ها‪ ،‬ایجــاد امنیت و برابری‬ ‫دموکراتیک بین انســان ها باشــد‪.‬‬ ‫اگــر واقعا مردم مــی دانســتند «آزادی بیان» چه‬ ‫بار مســئولیت ســنگین ‌ی را بــر دوش آنهــا خواهد‬ ‫گذاشــت شــاید هیچ موقــع بدنبــال ایــن "حق"‬ ‫نبودنــد و عطــای آن را برای همیشــه بــه لقایش‬ ‫می بخشیدند‪.‬‬


‫آزادی بیان‪ :‬مسئولیت انسانی یا دیدگاه سیاسی؟‬ ‫فرشید رشیدی فر‬

‫‪f a r s h i d r a s h i d i f a r. c o m‬‬ ‫‪rashidifar@hotmail.com‬‬

‫بنام خداوند جان و خرد‬ ‫کزین برتر اندیشه بر نگذرد‬ ‫(فردوسی‌)‬ ‫بنام خداوند جان آفرین‬ ‫حکیم سخن در زبان آفرین‬ ‫(سعدی)‬

‫آزادی بیان‪،‬‬

‫باشــیم چون الزم ٔه آن تنها داشــتن حنجره ای است‬ ‫که تنفــس را تبدیل به امواج صوتی کند‪ .‬اگر شــما‬ ‫بتوانیــد در خلــوت خــود هر چــه که بــه فکرتان‬ ‫می‌رســد را بیــان کنیــد‪ ،‬هیــچ ســدی بــرای بیان‬ ‫آنهــا میان هزاران انســان دیگر نیــز وجود نخواهد‬ ‫داشــت و هیــچ دولتی نیــز نمی‌تواند جلــوی این‬ ‫«آزادی» را بگیــرد‪ .‬مثالی میزنــم‪ .‬فرض کنید دولت‬ ‫کانــادا دوچرخه ســواری را از فردا بــه کل در همه‬ ‫جــای این کشــور ممنوع کنــد‪ .‬برای اینکــه دیگر‬ ‫کســ ‌ی ســوار دوچرخه نشــود دولــت کانــادا باید‬ ‫تمــام دوچرخه ها را جمــع آوری کرده‪ ،‬آنها را نابود‬ ‫کنــد‪ ،‬و تمام کارخانجــات دوچرخه ســواری را نیز‬ ‫تعطیل کنــد بطوریکه دیگر هیــچ دوچرخه ای در‬ ‫این کشــور وجود نداشته باشــد‪ .‬در این حالت می‬

‫برای بدســت آوردن آن مبــارزه کنند‪ .‬در صورتی که‬ ‫ایــن آزادی بیان نیســت کــه برای آن مــی جنگند‪،‬‬ ‫بلکه مبــارزه بــا مجازاتی اســت که چــه از طرف‬ ‫دولــت و چــه از طرف مــردم پس از بیــان آزادانه‬ ‫نســیب آنها خواهد شــد‪ .‬تمیز دادن بیــن این دو‬ ‫موضــوع بســیار حائز اهمیت اســت زیــرا تنها در‬ ‫ایــن حالت اســت که می‌تــوان برای هــر دو طرف‬ ‫(آزادی بیان توســط مردم و مجازات توسط دولت)‬ ‫حد و مــرز تعیین کرد‪.‬‬ ‫همانطــور که در باال اشــاره شــد آزادی بیان حق‬ ‫نیســت بلکه امری ذاتی اســت و هم ٔه انســان ها‪،‬‬ ‫مگر در شــرایط خاص‪ ،‬از آن بهره مند هســتند‪ .‬اما‬ ‫آیــا آزادی بیان باید به معنی خود کلمــه «آزادانه»‬ ‫باشــد یا آنکه باید محدودیت های ‌ی بــرای آن قائل‬ ‫شــد؟ بســیاری از طرفداران دموکراســی بر‬ ‫این عقیده هســتند کــه آزادی بیان بعنوان‬ ‫یکــ ‌ی از اصول پایه ای در دموکراســی نباید‬ ‫دارای هیچگونه محدودیتی باشــد‪ ،‬زیرا در‬ ‫غیــر این صورت اســاس دموکراســی را زیر‬ ‫ســئوال خواهد بــرد و نهایتــا محدودیت‪،‬‬ ‫آزادی بیان را تبدیل به سانســور و استبداد‬ ‫خواهــد کــرد‪ .‬باید توجه داشــت کــه این‬ ‫بحــث به همان اندازه که مــی تواند از این‬ ‫بعد درســت باشــد‪ ،‬همچنین می تواند از‬ ‫بعد مخالف خود نیز درســت باشــد بدین‬ ‫معنــ ‌ی که عدم محــدود کــردن آزادی بیان‬ ‫مــی تواند جامعه را به ســمت آنارشــی‪ ،‬و‬ ‫«وضعیــت طبیعی» کــه تومــاس هابز آن‬ ‫را در کتــاب «لویاتــان» بعنــوان جنگ بین‬ ‫انســان ها شــرح داده اســت ســوق دهد‪.‬‬ ‫همچنیــن بایــد توجــه داشــت کــه در‬ ‫کشــورهای دموکراتیــک نیــز آزادی بیــان تعاریف‬ ‫گوناگونــی دارد و محدودیت های اعمال شــده در‬ ‫آن کشــور هــا را کم و بیــش می توان شــاهد بود‪.‬‬ ‫بعنوان مثال بســیاری از کشــورهای دموکراتیک از‬ ‫جمله فرانســه آزادی بیــان را تا آنجایــی که تبدیل‬ ‫به بیــان برگرفته از نفرت نشــود مجاز مــی دانند‪.‬‬ ‫اما از طرف ‌ی دیگر کشــورهای ‌ی که به خیال بسیاری‬ ‫از مــردم مهــد آزادی هســتند‪ ،‬خط قرمــز پررنگ ‌ی‬ ‫را دور انــکار هولوکاســت کشــیده ا‌نــد و هرگونه‬ ‫موضــع گیری برعلیــه آنرا با پیگــرد قانون ‌ی همراه‬ ‫می ســازند‪ .‬پیش کشــیدن این بحــث تکذیب قتل‬ ‫عام مــردم ب ‌ی گناه یهــودی در جنــگ جهان ‌ی دوم‬ ‫نیســت‪ ،‬بلکه مطرح ســاختن تناقضی است که در‬ ‫کشــورهای بــه اصطالح دموکــرات وجــود دارد که‬ ‫باعــث ایجاد معیارهــای دوگانه در بیــن مردم این‬ ‫جوامع می شــود‪ .‬بعنــوان مثال‪ ،‬فرانســه قانون ‌ی را‬ ‫اختصاصا برای انکار هولوکاســت وضع کرده اســت‬

‫دو کلمــ ٔه کامــا مجزا که وقتــ ‌ی در کنار‬ ‫یکدیگــر قــرار مــی گیرند تبدیــل به یک‬ ‫حــق مدنی مــی شــود‪ .‬این حق نــه تنها‬ ‫باعــث درگیــری های جــدی بیــن مردم‬ ‫شــده‪ ،‬بلکه ســر بســیاری را نیز در طول‬ ‫تاریخ بــاالی دار برده اســت‪ .‬افــرادی که‬ ‫برای آزادی بیان مبارزه می کنند همیشــه‬ ‫بــر این گماننــد که «حقیقــت» پیش آنها‬ ‫اســت و دولتمــردان با سانســور و اعمال‬ ‫قدرت نمی گذارند که «حقیقت» توســط‬ ‫آنها فاش شــود! حــال آنکه این افــراد در‬ ‫رابطه بــا چه حقیقتی صحبــت می کنند‬ ‫هیــچ کس چیــزی نمــی داند‪ ،‬زیــرا مردم‬ ‫بجای شــنیدن حقیقت همواره با حمالت‬ ‫تند و الفاظی که شکل نفرت و انتقام را به‬ ‫خــود گرفته مواجه می شــوند‪ .‬در بهترین‬ ‫حالــت‪ ،‬آزادی بیــان در قالب یک نظر ب ‌ی‬ ‫پایه مطرح می شــود کــه جز ایجاد امــواج صوتی توان گفت که در دســترس نبــودن دوچرخه‪ ،‬آزادی‬ ‫ناموزون تاثیر خاص دیگری در جهان هســت ‌ی نمی اســتفاده از آن را نیــز از همــ ٔه مــا خواهد گرفت‪.‬‬ ‫گــذارد‪ .‬در هر حالــت‪ ،‬آزادی بیان "حق مســلم ما امــا در رابطه بــا آزادی بیان این مثــال صدق نمی‬ ‫اســت" و هم ٔه ما حــق داریم که بــرای تحقق این کنــد‪ ،‬چون تنها راه ‌ی کــه دولت می توانــد آزادی‬ ‫حــق مبارزه کنیــم‪ .‬اما اگــر با چیزی کــه در قلب بیــان را از ما بگیــرد در آوردن حنجــره از گلویمان‬ ‫«آزادی بیان» نهفته اســت کم ‌ی بیشــتر آشنا شویم اســت‪ .‬از آنجایی که موضوع درآوردن حنجر ٔه تمام‬ ‫شــاید هیچ گاه حتی اســمی از آن بر زبان نیاوریم انســان ها شدنی نیســت‪ ،‬در نتیجه هم ٔه انسان ها‬ ‫در هــر کجای این کــر ٔه خاکی که باشــند‪ ،‬علیرغم‬ ‫و آن را هماننــد زباله ای به کنــار بیاندزیم‪.‬‬ ‫در ابتــدا بحث ‌ی را در رابطه با اینکه آیا ما انســان نوع حکومت آن کشــور‪ ،‬آزادی کامل بیان را دارند‪.‬‬ ‫هــا بــه راســت ‌ی «آزادی بیــان» داریم یــا خیرارائه شــاید بــه ظاهر این مطلب بســیار ســاده به نظر‬ ‫خواهــم داد‪ .‬بســیاری از مــا بــر ایــن باوریــم که برســد‪ ،‬اما تکرار آن (نداشــتن آزادی بیان) در طول‬ ‫«حــق» گرفتنی اســت و باید برای بدســت آوردن زمــان ذهنیتــی را در مــردم ایجاد کــرده که گویی‬ ‫آن جنگیــد‪ .‬آزادی بیــان نیــز از جملــه این حقوق مــردم واقعا «آزادی» بیــان ندارند‪ .‬به عبارتی دیگر‪،‬‬ ‫اســت که بــرای تحقــق آن باید تالش کــرد در غیر ذهنیت نداشــتن آزادی بیان در واقع تبدیل به یک‬ ‫این صورت توســط دولتمردان از مــا گرفته خواهد مانع خود ســاخت ٔه ذهن ‌ی شده اســت که ریشه در‬ ‫شــد‪ .‬این تفکر اشتباه اســت‪ ،‬زیرا آزادی بیان چیزی درون خــود انســان هــا دارد‪ ،‬اما انســان هــا آن را‬ ‫نیســت که ما نیــاز به اجازه گرفتن برای آن داشــته تبدیل بــه توهمی به نام «حق» کــرده ا‌ند که باید‬ ‫‪30‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪30 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫عــادی چون دیگــران ببیند و برای خواســته هایش امــروزه هــم نقد ادبی بیشــتر در گســتره تنگ و‬ ‫بکوشــد‪ ،‬یا در خیال خــودش را تافته جدابافته می خــاص دانشــگاهی در میان اســتادان و منتقدانی‬ ‫بیند‪ ،‬یا به فکر راه میانبر و یک شــبه ره صد ســاله کــه برای همتایان خود می نویســند‪ ،‬رایج اســت‪.‬‬ ‫رفتن می افتد‪ .‬وانفســای تاریخی‪ -‬جغرافیایی امروز بازار کتــاب از کار همه‪ ،‬از جمله منتقدان و تئوری‬ ‫ما‪ ،‬وانفســای دردبار و فراگیری اســت کــه نه تنها پــردازان ادبی‪ ،‬به ســود خــود بهره می گیــرد؛ اما‬ ‫گریبــان ادبیــات را هم گرفتــه که به بیشــترین و ایــن گــروه نــه در اندیشــه بازارند و نــه در فکر‬ ‫پررنــگ ترین میــزان در آن بازتابانده می شــود‪ .‬از خواننده عام‪.‬‬ ‫طنز روزگار ادبیاتی که ســده ها‪ ،‬برخالف نقاشی و منتقد دانشــگاهی بنا به سرشت کار دانشگاهی‬ ‫موسیقی‪ ،‬جواز شــرعی حیات داشته‪ ،‬در سی و پنج و مصلحــت حرفــه ای خــود چندان میلــی به کار‬ ‫ســال گذشــته بیش از هر هنر‪ ‬دیگــری زیر ضرب نویســنده زنده و گمنــام یا کمنام ندارد و بیشــتر‬ ‫رفته‪ .‬نویســنده ایرانی امروز از خــوب و بد ادبیات به ســراغ نویســنده مرده سرشــناس می رود‪ .‬نظام‬ ‫جهانــی تنها بدش را نصیب می بــرد و از درون هم بــازار چون کتــاب را کاال می بیند‪ ،‬بــه راه دیگری‬ ‫جز خرابی ســهمی نمــی برد‪ .‬کار نویســنده غربی می رود‪ .‬کاالی فرهنگی کاالیی اســت که مشــتری‬ ‫کاالیی فرهنگی به حســاب می آیــد که به اقتضای یــا خریدا ِر آن خــودش نمی تواند پیــش از خرید‪-‬‬ ‫زمانــه کاال بودنش بر فرهنگی بودنــش می چربد‪ .‬و گاه حتــی پــس از خرید‪ -‬ارزش آن را بســنجد تا‬ ‫پیامدهای این کاال شــدن نویســنده را اســیر دلهره بهایــش را بداند‪ .‬بازار ایــن کار را برای او انجام می‬ ‫ای مــدام از تنگدســتی و ناپایداری و چشــم و هم دهــد و به هــزار و یک ترفنــد کاال را به خریداران‬ ‫چشــمی بــا هماوردهــای جویــای نام و پــول می بالقــوه مــی شناســاند‪ .‬نقد ادبــی روزنامــه ای و‬ ‫کند‪ .‬نویســنده ایرانــی در این دلهره کــم و بیش با بررســی کتاب در شــکل های بســیار جورواجور از‬ ‫همتای غربی خود شــریک اســت‪ .‬تفــاوت در این ترفندهــای خدمتگــزار بــازار کتاب به شــمار می‬ ‫اســت که او‪ ،‬برخالف نویســنده غربــی‪ ،‬نمی تواند آیند‪ .‬در جامعه دموکراتیک هم رســانه‪ ،‬چه چاپی‬ ‫ســختی چیرگی فراگیر ســرمایه و ســود را با نرمش و چه مجازی‪ ،‬بســیار اســت و هم هر کاری بر پایه‬ ‫دموکراســی بر خود همــوار کند‪.‬‬ ‫اصولی انجام می شــود تا حرفه ای باشــد‪ .‬بنابراین‬ ‫دموکراســی چون عرصه را‬ ‫هر کتابی به فراخور ناشــر‬ ‫بر روی کوشش و پیشگامی‬ ‫و نویســنده‪ ،‬کــم یــا بیش‪،‬‬ ‫نویسنده‪ ،‬چه در بهشت‬ ‫مــردم نمی بنــدد‪ ،‬هر کس‬ ‫از فرصــت دیــده شــدن‬ ‫با هــر انــدازه تــوان کم یا‬ ‫و چه در دوزخ‪ ،‬می نویسد برخوردار می شــود‪.‬‬ ‫بیــش جایی بــرای خود می‬ ‫در جامعــه اســتبدادزده‬ ‫یابد‪.‬‬ ‫گرته بــرداری از چاره جویی‬ ‫اگــر نویســنده ای تــوان یافتــن کارگزار و ناشــر هــای نظــام دموکراتیک‪ ،‬چــه برای بهبــود حال و‬ ‫نامدار نــدارد‪ ،‬هنوز ناشــران کوچکی هســتند که روز نویســنده و چه برای پیشــبرد کتاب‪ ،‬همیشه‬ ‫دســترس پذیرنــد کمپانــی هــای غول بســیاری از جــواب نمــی دهد و بســیاری از ایــن تدبیرها‪ -‬از‬ ‫کتابفروشــی هــای کوچــک را خــورده انــد؛ با این جایــزه و یارانه و وام بی برگشــت گرفته تا فرصت‬ ‫همه هنوز هســتند کتابفروشــی های کوچکی که هــای دیــده شــدن و خواندن شــدن کتــاب‪ -‬به‬ ‫با کمک رســانی هــای کوچک دولتی و بــه ویژه با مضحکــه ای بیهوده بدل می شــوند‪ .‬موش و گربه‬ ‫همیــاری های اهل کتاب تــاب آورده اند‪ .‬در جایی بازی مدام میان رســانه ها و دســتگاه ارشاد نه می‬ ‫کــه لقمه بــزرگ درآمد نویســندگی بــه دهان تنی گــذارد روزنامه نــگاری دوام و قــوام بیابد‪ ،‬نه می‬ ‫چنــد از نویســنده های پرفروش می رود‪ ،‬بســیارند گذارد روزنامــه نگاران کارآموخته بشــوند‪.‬‬ ‫نویســنده ها و شــاعرانی که به فروش چند دالری گرفتاری های رســانه هــای بیرونی از نوعی دیگر‬ ‫چند کپی از کارهاشــان و یا حتــی تنها خواندن کار اســت‪ .‬آنچه در نمونه های بسیاری از هر دو دسته‬ ‫خود بــرای چند نفــر در کافه ای ارزان دلخوشــند رســانه درون مرزی و رســانه برون مرزی دیده می‬ ‫و شــاخ و شــانه ای هم بــرای بلیت بــرده ها نمی شــود‪ ،‬این اســت که در گذر گسســت و ناپایداری‬ ‫کشــند‪ .‬این شــکیبایی و آرامش هــم از حس آزادی و پراکندگــی‪ ،‬اصــل حرفه ای کارکــردن یا حرفه ای‬ ‫در نوشــتن مایــه مــی گیرد و هــم از برخــورداری شــدن نادیده یــا کــم ارزش گرفته می شــود‪ .‬دور‬ ‫حداقلــی از آنچه بــه آن ها هویت نویســنده می تنــد زمانه و شــتاب روزنامه نگاری هــم انگیزه و‬ ‫دهد‪ .‬نظام دموکراتیک برای ارزشیابی کار نویسنده بهانه ای اســت برای رواج روزافــزون کارهای «بزن‬ ‫تدبیرهایی دارد‪ .‬از میان این تدبیرها نقد و بررســی و برو»یی‪ .‬در این میانه غریب نیســت اگر بررسی‬ ‫پرکاربردتریــن هســتند‪ .‬زمانــی نقد ادبی بیشــتر کتاب‪ -‬نخســتین و کارآمدترین ابزار برای شناسایی‬ ‫نبــردی فکــری میان نویســندگان در عرصه رســانه کتــاب و راهگشــای آن به بازار‪ -‬کارکــرد خود را از‬ ‫هــای چاپی بود؛ ســپس به رشــته ای دانشــگاهی یاد ببرد و ابزار دســت کسانی بشــود که یا کاردان‬ ‫بلد شــد و راه را بــر پدید آمدن تئــوری های ادبی نیســتند‪ ،‬یا ســودایی جــز یارگیــری و مریدپروری‬ ‫هفتــه نامــه کرگــدن‬ ‫گوناگون و پیاده کردن آن ها روی کار ادبی گشــود‪ .‬ندارنــد‪.‬‬ ‫‪29‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪29 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫ادبیات ما به کجا‬ ‫میـرود؟‬ ‫فرشته مولوی‬

‫برشــت در شــعری (به ترجمه رضــی هیرمندی)‬ ‫مــی پرســد‪« :‬در روزگار تیــره و تــار هم آیــا ترانه‬ ‫هست؟» و پاســخ می دهد که «آری‪ ،‬ترانه هست‪:‬‬ ‫در وصف روزگار تیره و تار‪ ».‬برداشــتی از این حرف‬ ‫برشــت می تواند این باشــد که نویســنده‪ ،‬چه در‬ ‫بهشــت و چه در دوزخ‪ ،‬می نویسد‪ .‬سنجش کیفی‬ ‫آنچه می نویســد‪ ،‬اما‪ ،‬نه ســاده اســت و نه آسان؛‬ ‫هــم زمان خواه اســت و هــم در نهایت سرشــتی‬ ‫نســبی دارد‪ .‬ســوای این دو‪ ،‬دشــواری کار از این بر‬ ‫می خیــزد که خــود رونــد آفرینش هنــری‪ -‬ادبی‬ ‫پیچیده اســت و از قاعده و قانون‪ -‬دســت کم نوع‬ ‫ســاده اش‪ -‬پیروی نمــی کند‪ .‬ربــط دادن خطی و‬ ‫ســطحی کیفیت کار نویســنده با موقعیت نوشتن‬ ‫او‪ ،‬اگر نادانی نباشــد‪ ،‬ســاده انگاری و ســاده گیی‬ ‫اســت‪ .‬به بیان روشــن تر این پرســش که نویسنده‬ ‫در بهشــت شــاهکار می آفریند یا در جهنم‪ ،‬از ُبن‬ ‫پرســش بی جایی است‪.‬‬ ‫گواهــی بر ایــن حرف هــم این کــه‪ :‬بحث های‬ ‫کهنــه بر ســر این کــه با سانســور و یــا در تبعید‬ ‫و بــرون مــرز کیفیت کار نویســنده بدتــر یا بهتر‬ ‫می شــود‪ ،‬پــوک و پــوچ از آب درآمد‪ .‬بــا این همه‬ ‫نویســنده بی تردید همچنان که در کار نوشــتن از‬ ‫توانایــی ذهنی و جســمی خود مایه می گــذارد‪ ،‬از‬ ‫زندگــی و زمانه خــود هم تاثیر مــی پذیرد‪.‬‬ ‫نیاز به ادبیات و هنر از آن نیازهای پرزوری اســت‬ ‫کــه در خال هم می شــود گریبــان آدم را بگیرد؛ اما‬ ‫ادبیــات یک ملت یــا یک زبان نــه در خال که روی‬ ‫زمین ســخت واقعیت ها شــکل می گیــرد‪ .‬پاره ای‬ ‫از ایــن واقعیــت ها را زمانه و جهان ســاخته و می‬ ‫ســازد؛ ما هم که در این روزگار دهکده جهانی تکه‬ ‫ای کوچــک از آنیم‪ ،‬خواهی نخواهــی به آن ها تن‬ ‫مــی دهیم‪ .‬هر چنــد اختیار این دســته از واقعیت‬ ‫هــا با ما نیســت‪ ،‬ناگزیریم خوب بشناسیمشــان تا‬ ‫از پسشان برآییم‪.‬‬ ‫در میــان نویســنده هایی از نســل دیــروزی ها‪،‬‬ ‫هستند کســانی که دگرگونی های موقعیت ادبیات‬ ‫در جهــان امروزی را یا نمی بیننــد یا نمی خواهند‬ ‫ببیننــد‪ .‬در میان نســل نو هــم که خواهــان دربر‬ ‫گرفتن تمام و کمال امروز اســت‪ ،‬هســتند کســانی‬ ‫که تنهــا به دیدن رویــه ماجرا بســنده می کنند‪ .‬‬ ‫پیــش درآمد شــناخت واقعیــت ها خــوب نگاه‬ ‫کردن و درســت دیدن است‪ :‬رود روان ادبیات جهان‬ ‫در بســتری پیش می رود که نیروهــای زورمند این‬ ‫روزگار مــی ســازندش؛ در این رود جریــان پرتوانی‬ ‫‪28‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بــر پایــه چنــد زبان‬ ‫چیــره شــکل گرفته‬ ‫که همچــون «برادر‬ ‫بزرگ» در عالم سیاســت‪ ،‬راه می نماید و دنباله رو بازار نویســنده مهره ای اســت در ماشــین اقتصاد‬ ‫می طلبد؛ ادبیات ما جویبار کوچکی اســت‪ ،‬بســته فرهنگــی (اقتصاد تولید و توزیــع و مصرف ادبیات‬ ‫بــه بند و جبــر تاریخ و جغرافیــا و زبانمان که می و هنــر) که کارکــردش با میزان ســودآوری تولیدش‬ ‫خواهد به رود برســد؛ برای این که به رود برســد و ســنجیده می شــود؛ بنا به سرشــت کاالی فرهنگی‬ ‫پیش از بیــش از هر چیز‪ ،‬می بایســتی دوام بیاورد و اقتضــای بازار اقتصــاد فرهنگی بر مدار «ســتاره‬ ‫و به خشــکی نیفتد‪.‬‬ ‫ســازی» و روند ســتاره ســازی هم بر مــدار بخت‬ ‫این که‪ ‬در عصر انفجــار اطالعات حجم اطالعات مــی گــردد؛ نویســنده به هیــچ چیز بند نیســت‬ ‫ســر به جهنم مــی زند‪ ،‬یعنــی کمیــت پرزورتر از جــز به بختــی که تنها کمــی تا قســمتی خریدنی‬ ‫کیفیــت شــده؛ یعنــی اطالعــات جــای دانــش و اســت؛ در نهایت می تواند بــا یادگرفتن فوت و فن‬ ‫معرفــت را تنگ کــرده؛ یعنی درازا و پهنا بیشــتر و بازاریابــی برای یافتــن کارگزار و ناشــر و بازارگرمی‬ ‫بلنــدا و ژرفا کمتر شــده‪ .‬این کــه در عصر فناوری برای خود عنوان «نویســنده پابرجا» یا «نویســنده‬ ‫برتر تکنولوژی حرف اول را می زند‪ ،‬یعنی ســایه اش ناشــردار» را بخرد؛ اما بلیتش برنده نمی شــود مگر‬ ‫روی رونــد علــم و هنر افتاده ؛ یعنی بحث بر ســر این که جایزه اســم و رســمداری ببرد یا از راه هایی‬ ‫روش اســت نه بر ســر اخالق و ارزش انسانی؛ یعنی آن چنانی پرفروش شــود‪.‬‬ ‫پرســش «چگونه» پررنگ و پرســش «چرا» کمرنگ ادبیــات مــا در حالی که ســرش به ســوی ادبیات‬ ‫شــده‪ .‬ایــن معنــا و مفهوم هــای پنهان و آشــکار ایــن جهانــی و ایــن زمانی اســت‪ ،‬دمــش الی تله‬ ‫گفتمــان بحران علوم انســانی در عصر تکنولوژی را جبــر تاریخــی‪ -‬جغرافیایی گیر کــرده‪ .‬این جبر که‬ ‫پیــش مــی آورد‪ .‬تکیه بــر علم و عقــل و کارایی و ناســازی ضــد و نقیــض هــای ریز و درشــتش هم‬ ‫ســودباوری کار را بــه کجا می رســاند؟ جای هنر و خنــده و هــم گریه و هــم حیرت و بیــزاری را یک‬ ‫ادبیات کجاســت و ســهم این دو چیست؟‬ ‫جــا بر می انگیزد‪ ،‬گروتســک اســت‪ .‬در ســاخت‬ ‫دنیای ادبیات دیگرگونه شــده‪ .‬در نیمه اول ســده و بافتــی گروتســک عجیب نیســت اگــر ملتی به‬ ‫بیســت‪ ،‬چشــم انداز ادبیات خوشــایند می نمود‪ :‬جــان آمده از خفقان خواســتار نوع «هلــو برو تو‬ ‫نویســنده دیگر به اشــراف و خواص بند نبود؛ باید گلو»یی آزادی و دموکراســی باشــد؛ عجیب نیست‬ ‫از عــرق جبیــن و کد یمین نــان می خــورد و می اگر نویســنده ای از این جا مانــده و از آن جا رانده‬ ‫نوشــت و ناشــری می یافــت‪ ،‬اما دیگــر کار چاپ هم چشــمش پی بــازار پرفروشــی‪ /‬خودفروشــی‬ ‫و پخــش و فروش با او نبود؛ وسوســه پرفروشــی و ســتاره های امروزی بدود و هم ســرش در ســودای‬ ‫جایزه بردن و جهانی شــدن گریبانش را نمی گرفت؛ خدای گونگــی غول هــای ادبی دیــروزی بچرخد‪.‬‬ ‫ترس از رقیب بســیار و خواننده کمیاب نداشت؛ ار وضعیــت گروتســک هرچند می تواند دســتمایه‬ ‫چون گذشــته دور حرمت پیامبرانه نداشت‪ ،‬دست ای پرپیمان برای نویســنده باشــد‪ ،‬گریبان او را هم‬ ‫کــم در نگاه خواننده اش تشــخصی داشــت که به می گیــرد‪ .‬آن گرفتاری که بیشــتر از هر چیز عرض‬ ‫فراخــور اشــتهای‬ ‫«مــن» درونــش از آن بهره مند اندام می کند‪ ،‬سانســور رســمی اســت‪ .‬با این همه‬ ‫ِ‬ ‫می شــد‪ .‬با چرخــش زمانــه چنین چشــم اندازی سانســور تنها یکی از بازوهای اختاپوس اســتبدادی‬ ‫از دور بیرون افتاده و چشــم انــداز دیگری جایش اســت که هــم ابله و هم ریاکار اســت‪.‬‬ ‫را گرفتــه که برای هرکه هرچه باشــد‪ ،‬برای بیشــتر نویســنده در برج عاج زندگی نمــی کند؛ بنابراین‬ ‫نویســنده ها خار چشــم اســت‪ :‬همه می توانند‪ ،‬همــراه با سانســور از بازوهــای دیگــر اختاپوس‪-‬‬ ‫دســت کم‪ ،‬از نگاه بازار کتاب و داســتان‪ ،‬نویسنده تــرس و تنــش و ناپایــداری و نادانــی و دورویی و‬ ‫باشــند؛ تولید انبوه از مصرف انبوه پیــش افتاده و تباهــی همگانی شــده‪ -‬هــم در امان نمــی ماند‪.‬‬ ‫نویســنده پرشمار و خواننده کم شــمار شده؛ از راه هرچه بیشــتر از نفــس تنگی در هــوای آلوده دور‬ ‫نوشــتن و کتاب درآوردن می شــود تندتر و آســان و بــرش بــه جان مــی آید‪ ،‬بیشــتر ســر در گریبان‬ ‫تر از راه های دیگر ســری میان ســرها درآورد و اگر می شــود‪ .‬در حسرت داشــته های نویسنده غربی‪،‬‬ ‫به مالی نرســید‪ ،‬به نامی رســید؛ در نظام متکی به بــه جــای آن که مثل آن هــا خودش را شــهروندی‬ ‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪28 Kheradmand‬‬


27 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬27


‫کشــیدم و مدام می‌بــردم به روزنامه‌هــا و مجالت‪.‬‬ ‫امــا همیشــه کارم را چــاپ نمی‌کردنــد کــه پــول‬ ‫بدهنــد‪ .‬در آن دوســالی که آلمان بــودم‪ ،‬کارهایی‬ ‫مثل کلیدســازی و گچ‌کاری و کارهای ســیاه دیگری‬ ‫هــم می‌کردم‪ .‬بعــد ب ‌ه علت این‌که ســربازی نرفت ‌ه‬ ‫بودم‪ ،‬ســفارت پاســپورت من را تمدید نکرد و چون‬ ‫همان موقع هم خیلی اپوزیســیون خارج از کشــور‬ ‫علیه شــاه فعالیــت می‌کردند ازجملــه جبهه ملی‪،‬‬ ‫بــه من گفتند که تــو آمدی این‌جــا تظاهرات کنی‬ ‫و از ایــن بهانه‌ها و پاســپورت من را تمدید نکردند‪.‬‬ ‫بنابراین مجبور شــدم برگردم و رفتــم در روزنامه‬ ‫ت هشــت سالی‬ ‫توفیق مشــغول ب ‌ه کار شــدم‪ .‬هف ‌‬ ‫شــب و روز در آن‌جا کار می‌کــردم‪ .‬از آن‌جایی که‬ ‫تجربــه خــارج را نیز با خــودم آورده بــودم‪ ،‬دیگر‬ ‫تبدیل به یک کاریکاتوریســت حرفه‌ای شد ‌ه بودم‪.‬‬ ‫‪ ‬اما توفیق دوســت نداشــت که بــا جاهای دیگر‬ ‫کار کنــم و قــراردادی بســتند کــه بــا روزنامه‌ها و‬ ‫مجالت دیگــر کار نکنم اما بعــد از مدتی پولی که‬ ‫مجلــه توفیق به من مــی‌داد دیگر کفــاف مخارج‬ ‫زندگــی‌ام را نمــی‌داد‪ .‬مــن هــم گفتــم کــه دیگر‬ ‫نمی‌توانم و چــون جاهای دیگر مرا می‌خواســتند‪،‬‬ ‫اجــازه خواســتم که جــای دیگــری هم بــروم که‬ ‫مخالفــت کردنــد‪ .‬من هــم از آن‌جا اســتعفا دادم‪.‬‬ ‫‪ ‬بعد از آن رفتم به کیهان انگلیســی‪ ،‬تهران مصور‪،‬‬ ‫فردوســی‪ ،‬تــاش‪ ،‬نگیــن‪ ،‬رودکی و جاهــای دیگر‬ ‫حتــی فیلم کوتــاه هم ســاختم‪ .‬دیگر خــوب پول‬ ‫درمی‌آوردم و مشــهور شــدم تا این‌که انقالب شــد‪.‬‬ ‫در روزنامه آیندگان کاریکاتور شــاه را کشیدم‪ ،‬حتی‬ ‫قبل از این‌که از ایران برود جزو نخســتین کســانی‬ ‫بــودم کــه کاریکاتــور شــاه را کشــیدم‪ ،‬همچنین‬ ‫وقتــی هم که رفت‪ ،‬مــن طرحی از او کشــیدم‪ .‬آن‬ ‫زمــان هنــوز معلوم نبود که شــاه برنمی‌‌گــردد اما‬ ‫من کشــیدم‪ .‬یک کاریکاتوری کشــیدم که شــاه در‬ ‫جزیــره‌ای تنها بــود‪ ،‬یک ُمهر و اســتامب داشــت‬ ‫کــه ایــن مهره بوســه بــود و هی می‌زد به دســت‬ ‫خــودش که توی آرشــیو مطبوعات هســت‪.‬‬

‫برای بــار دوم به آلمان رفتید و این‌بار ‪‌٢٢‬ســال‬ ‫در آلمــان ماندید‪ .‬دلیل برگشــت‌تان چه بود؟‬

‫می‌خواهد‬ ‫دیگــر مــرا‬ ‫هــم فــورا ســوار‬ ‫برگشتم‪.‬‬

‫ک بــار‬ ‫یــ ‌‬ ‫ببینــد‪ .‬مــن‬ ‫طیــاره شــدم و‬

‫در کارهــای شــما چنــد مفهــوم پررنگ اســت‬ ‫ماننــد آزادی و امیــد؛ چــه دغدغه‌هایی باعث‬ ‫می‌شــوند ایــ ‌ن روزها ســوژه‌ای را بکشــید؟‬

‫من یک مســیری را رفتم که منجر شــد بســیاری‬ ‫از مجــات معتبر و مهم خارجــی کارهای مرا چاپ‬ ‫کردند و نشــان شــوالیه هنر و ادبیات فرانســه به‬ ‫من اهدا شــد‪ .‬کارهایــم را خیلــی از موزه‌ها دارند‬ ‫و این یعنی من مســیر درســتی را طی کردم‪ .‬امروز‬ ‫با وجود رســانه‌ها وضع طوری شــد ‌ه کــه می‌توان‬ ‫آثــار دیگران را هم دید و مقایســه کــرد که کامبیز‬ ‫درمبخش االن کجاســت‪ ،‬چه‌کار می‌کند و تفاوتش‬ ‫بــا دیگران چیســت؟ خــود من هم به عنــوان یک‬ ‫کاریکاتوریســت عاشــق کاریکاتور هستم و مرتب‬ ‫کار دیگران را دنبال می‌کنم و دوســت دارم‪ .‬درواقع‬ ‫یک شــناخت کلــی از ایــن کار دارم کــه از بچگی‬ ‫شــکل گرفته و همه جوانب کار را می‌شناســم‪.‬‬ ‫‪ ‬البته آن موقع‌هــا کاریکاتور هنــر اعتراضی بود؛‬ ‫هرچنــد که هنــوزم هــم هســت ولــی به‌تدریج‬ ‫کمرنگ شــده‪ ،‬چراکه اصال کســی بــه این حرف‌ها‬ ‫گــوش نمی‌دهــد‪ .‬سیاســتمداران نه‌تنهــا اهمیتی‬ ‫نمی‌دهنــد کــه علیه‌شــان انتقــاد شــده‪ ،‬بلکه در‬ ‫خــارج از کشــور هم خیلــی از این سیاســتمداران‪،‬‬ ‫اگــر چیزی راج ‌ع بهشــان کشــیده نشــود‪ ،‬ناراحت‬ ‫می‌شــوند‪ ،‬چــون دوســت دارنــد مطرح باشــند‪.‬‬ ‫حتــی بســیاری از مواقــع می‌رونــد کاریکاتــوری‬ ‫کــه ازشــان کشــید‌ه‌شــده را می‌خرند و بــه دیوار‬ ‫دفترشــان نصــب می‌کننــد‪ ،‬یعنی برای‌شــان دیگر‬ ‫تبدیــل به یــک امتیــاز و این‌قــدر مهم شــده که‬ ‫راجــع‌بــه آن صحبــت و انتقــاد می‌کنند کــه چرا‬ ‫کاریکاتوریســت‌ها آنهــا را نکشــیده‌اند‪.‬‬ ‫‪ ‬مثــا در زمــان جنــگ ویتنــام همــه اعتــراض‬ ‫می‌کردنــد‪ .‬وظیفــه کاریکاتــور این بــود که جنگ‬ ‫چیز بدی اســت یا صلح چیز خوبی اســت اما االن‬ ‫آن‌قــدر در دنیا بی‌عدالتی زیاد شــده و فجایع زیاد‬ ‫است که شــما دیگر نمی‌توانی بیایی چیزی بکشی‬ ‫و به مــردم بگویی کــه االن بی‌عدالتــی و جنگ و‬ ‫دیکتاتــوری هســت‪ .‬واقعیت‌هــا خیلــی جلوتر و‬ ‫تلخ‌تــر از آن چیــزی اســت کــه شــما می‌خواهی‬ ‫مطــرح کنی‪ .‬مــردم امروز آگاه‌تر شــده‌اند و دیگر‬

‫زمانــی کــه در آلمــان بــودم صاحــب جوایــز‬ ‫بســیاری شــد ‌ه بودم اما مــن به عنوان یــک ایرانی‬ ‫همیشــه دلــم این‌جا بــود و حس وطن‌دوســتی و‬ ‫ایران‌پرســتی در مــن وجود داشــت‪ .‬چون با بعضی‬ ‫از نشــریات خارج از کشــور همکاری کــرد ‌ه بودم‪،‬‬ ‫فکــر می‌کــردم که نمی‌توانــم برگردم تــا این‌که در‬ ‫دوران اصالحــات‪ ،‬آقای ســمیع‌آذر به من زنگ زدند‬ ‫که شــما بیایــد این‌جا نمایشــگاه بگذاریــد‪ .‬اما به‌‬ ‫دالیلی نشــد برگــردم‪ ،‬تا این‌که یک‌ســال بعد آقای‬ ‫کیومرث صابری تمــاس گرفت و گفت بیا این‌جا در‬ ‫مجلــه ما کار کن و مــن باز گفتم نــه‪ .‬بعد نامه‌ای‬ ‫از مــادرم رســید که دارد نابینا می‌شــود و گفته بود‬ ‫قبــل از این‌که بینایــی‌اش را کامل از دســت بدهد‪،‬‬ ‫‪26‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫نیاز نیســت به آنهــا بگوییم که صلــح چیز خوبی‬ ‫هســت و جنگ چیز بــدی‪ ،‬چون آنها با گوشــت و‬ ‫پوســت خودشان حســش می‌کنند و هر شب توی‬ ‫تلویزیون می‌بینید که مردم پودر شــدند‪ ،‬خاکســتر‬ ‫شــدند‪ ،‬ســوختند و بچه‌ها بمباران شیمیایی شدند‬ ‫و انــواع و اقســام اینگونــه فجایع را‪ .‬بــرای همین‬ ‫کاریکاتورهــای من ایــن روزها امید دارنــد‪ .‬درواقع‬ ‫من رســیده‌ام به جایی که بیایــم و یک حس خوب‬ ‫را به مــردم بدهم‪ .‬مــردم و ملت‌هــای مختلف از‬ ‫شــدت دیــدن ایــن فجایــع‪ ،‬ذهن‌شــان آلــوده و‬ ‫فکرشــان تلخ شــده‪ .‬برای همین تصمیــم گرفتم با‬ ‫کار خــودم امیــد بدهم‪ ،‬روی زخم‌هاشــان مرهمی‬ ‫بگــذارم و از آن حالــت بیرو ‌ن بیاورم‌شــان‪ .‬این یک‬ ‫حــس خیلــی معمولی خندیــدن یا غش و ریســه‬ ‫رفتن نیســت و خــب عکس‌العمل‌هــا را می‌بینم و‬ ‫به مــن می‌گویند و خودم هم می‌فهمــم که به آن‬ ‫نقطــه رســیده‌ام که بــه بیننده‌ام یــک حس خوب‬ ‫منتقــل کنم‪ .‬ســعی می‌کنم کــه ایــن کار را انجام‬ ‫بدهــم و از این کار لذت می‌برم‪ .‬من با چهار نســل‬ ‫تــا به حال کار کــرده‌ام و می‌بینم که نســل چهارم‪،‬‬ ‫کارهایــم را دنبــال می‌کنند و بچه‌هــای ده دوازده‬ ‫ســاله به نمایشــگاه‌هایم می‌آیند و مادر یا پدرشان‬ ‫می‌گوینــد که بچه من عاشــق کارهای شماســت و‬ ‫چند تــا از کارهــای اورجینال‌های مــرا خریده‌اند‪.‬‬ ‫‪ ‬ایــن ارتبــاط برقــرار کردن با نســل جــوان برای‬ ‫مــن موفقیت بزرگی به حســاب می‌آیــد و مرا که‬ ‫حاال در سن ‪٧٥‬ســالگی هستم‪ ،‬خوشحال و تشویق‬ ‫می‌کنــد‪ .‬من هــم دغدغه‌هــا و مســائل جوانان را‬ ‫مطــرح می‌کنم‪ .‬البتــه این موفقیت مــن فرهنگی‌‬ ‫اســت‪ ،‬نه مالــی‪ ،‬چون فرهنگ و هنر در کشــور ما‬ ‫درآمــدزا نیســت‪ .‬من خیلــی از کارهایــم را نیز به‬ ‫قیمت ارزان در نمایشگاه‌هایم به فروش گذاشته‌ام‪.‬‬ ‫خیلی از هنرمندان دچار غرور کاذب شــده‌اند ولی‬ ‫مــن دچــار این تکبــر نشــدم و هم ‌ه اینهــا به من‬ ‫انــرژی می‌دهــد‪ .‬البتــه تمــام تجربه‌هایــی را که‬ ‫کســب کردم در اختیــار جوانان قــرار می‌دهم که‬ ‫بعضی‌هــا ایــن کار را نمی‌کنند‪.‬‬

‫در ‪٧٥‬سالگی چه چیزی شما را می‌ترساند؟‬

‫من همیشــه از دو چیز می‌ترســیدم؛ یکی این‌که‬ ‫نتوانــم فکرها و ایده‌هایم را بکشــم و مطمئن هم‬ ‫هســتم در عمری که می‌گذرد نمی‌توانم بکشــم و‬ ‫این مرا می‌ترســاند‪ .‬هر روز هــم ایده‌های جدیدی‬ ‫اضافــه می‌شــود و البتــه این تــرس در وجود همه‌‬ ‫هنرمندان هســت کــه فکرهــای زیــادی دارند اما‬ ‫عمرشــان کفاف نداده‪ ،‬مشــکل دیگر هم نداشــتن‬ ‫وقــت اســت‪ ،‬چراکــه بســیاری از جاها هســتند‬ ‫کــه از مــن کار می‌خواهنــد و من با تمــام قوا کار‬ ‫می‌کنم‪ .‬یکــی دیگر هم مریضی اســت‪ .‬چندین‌بار‬ ‫مریضی‌هــای ســختی را پشــت ســر گذاشــتم و‬ ‫همیشــه هم کارم بــر بیماری‌ام غلبــه کرده‌‪.‬‬ ‫روزنامه شهروند تهران‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪26 Kheradmand‬‬


‫چه زمانــی کار در مطبوعات را‬ ‫شروع کردید؟‬

‫قبل از این‌که به هنرســتان بروم‬ ‫از ‪١٤‬سالگی کار من در مطبوعات‬ ‫چــاپ می‌شــد و حقــوق می‌گرفتم‪،‬‬ ‫البته نخســتین‌بار در ماهنامه ارتش‬ ‫کــه پدرم ســردبیر آن بود‪ ،‬من در کنــار آقای جعفر‬ ‫تجارت‌چی که کاریکاتوریســت بود‪ ،‬کار می‌کردم و‬ ‫تمام کارهایی که می‌کشــیدم‪ ،‬شبی ‌ه کارهای او بود‪،‬‬ ‫چون آن موقع نه به کتاب و نه به مجله دسترســی‬ ‫داشــتم‪ ،‬بعدا کم‌کم مجالت خارجی بــه تهران آمد‪،‬‬ ‫ازجمله مجالت فرانســوی که خیلی بــه کاریکاتور‬ ‫ایــران کمک کرد و من خودم یکــی از طرفداران آن‬ ‫بــودم و می‌خریدمش؛ از طریــق این مجالت من با‬ ‫کاریکاتور دنیا آشــنا شــدم‪ .‬آن موقــع روزنامه‌ها و‬ ‫مجله‌هــای ایران کاریکاتور به آن صورت نداشــتند‪.‬‬ ‫‪ ‬همیشــه یــک چیزهای سیاســی می‌کشــیدند و‬ ‫زیر آن یک مقاله می‌نوشــتند یا بــرای مقاله‌ای که‬ ‫داشــتند تصویری می‌کشــیدند‪ .‬کاریکاتــوری که با‬ ‫حالــت امروز وجود دارد از دو جا آمد‪ :‬از مطبوعات‬ ‫قفقــاز و باکو با مجله مالنصرالدیــن و کارهایی که‬ ‫در اســتانبول می‌کشــیدند‪ .‬کاریکاتوریســت‌هایش‬ ‫آلمانــی بودنــد و خیلــی قــوی کار می‌کردند‪ ،‬ولی‬ ‫خب ســوژه‌ها علیه دیکتاتوری‪ ،‬فســاد‪ ،‬بی‌عدالتی‬ ‫و ایــن چیزهــا بــود‪ .‬کاریکاتوریســت‌ها درواقــع‬ ‫معتــرض هســتند و کاریکاتور یک هنــر اعتراضی‬ ‫ا‌ســت کــه آن هم از انقالب فرانســه بــه بعد باب‬ ‫شــد و بیشــتر عقاید‌شــان چپ بود؛ نــه به معنای‬ ‫کمونیســتی آن بلکه به معنای مخالــف آن‪ .‬بعد از‬ ‫این‌کــه در ماهنام ‌ه ارتش کارم چاپ شــد‪ ،‬در مجله‌‬ ‫اطالعات هفتگی و «ســپید و ســیاه» هــم کارهای‬ ‫من چاپ‌شــد‪« .‬ســپید و ســیاه»‪ ،‬مجله باکیفیت‬ ‫و معــروف ایــران بود‪ ،‬نزدیک میــدان توپخانه‪ .‬من‬ ‫همیشــه صبح‌هــا قبــل از این‌کــه بروم مدرســه‪،‬‬ ‫کاریکاتور می‌کشــیدم‪ .‬دیگر درس و مشــق را کنار‬ ‫گذاشــته بودم و با شــوق و ذوق فقــط کاریکاتور‬ ‫می‌کشــیدم‪ .‬دو ســه روز در هفته هم‪ ‬به تحریریه‬ ‫می‌رفتــم؛ آن موقــع آقای بهزادی مدیــر مجله بود‪.‬‬ ‫یــک اتــاق بزرگ بــود که هیــأت تحریریــه در آن‬ ‫می‌نشستند؛ کســانی مثل شاملو‪ ،‬مشــیری‪ ،‬نصرت‬ ‫رحمانــی‪ ،‬مســتعان و دیگرانی کــه بعدها صاحب‬ ‫اســم و رســمی شــدند‪ .‬من که یک بچه ‪١٤‬ســاله‬ ‫بودم می‌نشســتم کنار آنها و برای‌شــان جذاب بود‪.‬‬ ‫بعدا مجــات دیگری مثل کیهان‪ ،‬تهــران مصور و‪...‬‬ ‫ســراغم آمدند‪ .‬البته قبل از این‌که کاریکاتور بکشم‪،‬‬ ‫نقاشی می‌کشــیدم و به آنتیک‌فروشی‌های خیابان‬ ‫فردوســی می‌فروختم‪ ،‬چون آن موقع توریســت‌ها‬ ‫می‌آمدنــد و مینیاتور ایرانــی می‌خریدند‪.‬‬

‫آقــای درمبخش! ماجــرای ممنوع‌الکاری شــما‬ ‫پیــش از انقالب چــه بود؟‬

‫تــا ‪ ،٥٤‬یک‌ســری کار در‬ ‫روزنامــ ‌ه آیندگان کشــیدم‪.‬‬ ‫در آن روزنامــه هفــت‬ ‫هشت‌ســال بود کــه کار می‌کردم و‬ ‫بهتریــ ‌ن کارهــای ژورنالیســتی‌ام را کــه‬ ‫کاریکاتورهــای روز بــود‪ ،‬در صفحــه‬ ‫نخســت آینــدگان چــاپ می‌شــد‪.‬‬ ‫خیلــی هم تند و شــدید بــود؛ علیه‬ ‫مســائل سیاســی کــه در مملکت‬ ‫اتفاق می‌افتاد‪ .‬در همــان روزنامه‬ ‫مــن کارهایــی را شــروع کــردم کــه‬ ‫خارجی‌هــا در مطبوعات‌شــان چنیــن کارهایــی‬ ‫می‌کردنــد‪ ،‬یعنــی کاریکاتورهــای بدون شــرح را‬ ‫شــروع کرده بودم و خیلی هم دوست‌شان داشتم‪.‬‬ ‫همزمــان هــم کارهایی راجع بــه اتفاقــات روز و‬ ‫کارهای هنری می‌کشــیدم که فهم آنهــا برای مردم‬ ‫کمی مشــکل بــود‪ .‬یک مجلــه الیــی‪ ‬در روزنامه‬ ‫آینــدگان بــه نــام «آینــدگان ادبــی» درمی‌آمد که‬ ‫خیلــی از روزنامه‌نــگاران درجــه یــک آن موقع در‬ ‫آن‌جــا مقالــه می‌نوشــتند و از مــن خواســتند که‬ ‫در هفتــه یــک صفحه بدهــم‪ .‬من هم آمــدم در‬

‫مینیاتورهــای ایرانی تغییر و تحولی به وجود آوردم؛‬ ‫یعنــی از ســاخت آن بــرای مطرح‌کردن یک‌ســری‬ ‫مســائل سیاســی مثــل حمله مغــوالن به ایــران‪،‬‬ ‫کتاب‌ســوزی‌ها و‪ ...‬اســتفاده کردم که ســمبولیک‬ ‫بودنــد‪ .‬مــن بــا سانســوری کــه ســاواک اعمــال‬ ‫می‌کــرد و اتفاقاتی که آن ســال‌ها می‌افتــاد‪ ،‬اینها‬ ‫را هوشــمندانه ادغام کرد ‌ه بودم و مسائل را مطرح‬ ‫می‌کردم‪ .‬مثال شــاهی را که در مینیاتور می‌کشیدم‪،‬‬ ‫رفته‌بودم مطالعه کــرده ‪ ،‬کلی کتاب‌های مینیاتور‬ ‫دیــده و حتــی به این‬ ‫‌‌‬ ‫را ورق زده‪ ‬و هــزاران اثــر‬ ‫نتیجه رســید ‌ه بودم که کارم را تلفیق کنم‪ .‬آن روزها‬ ‫کســی ایــ ‌ن کار را نکرده بــود که طنز و سیاســت‬ ‫را تلفیق کند‪ .‬چون همیشــه مینیاتــور در خدمت‬ ‫دربــار بــود و من برای نخســتین‌بار خواســته‌های‬ ‫مــردم را مطــرح کردم‪ .‬مثــا یکــی از کارهایم این‬ ‫بود؛ دو تا ســرباز بودند که ســیگار خود را با کتاب‬ ‫آتــش زدند‪ ،‬البته این کار و چنــد کار دیگر در موزه‬ ‫هنرهای معاصر هســت جالب اســت که در همان‬ ‫زمان‪ ،‬شــاه اینها توسط آیدین آغداشــلو خریداری‬ ‫شــد‪ .‬نمون ‌ه دیگر میلیتاریســت خونخــوار بود‪ .‬آن‬ ‫موقــع داســتان ایــن بود که ســاواک یک عــده از‬ ‫توده‌ای‌هــا را اســتخدام کرده بود‪ ،‬چون خودشــان‬ ‫که نمی‌فهمیدنــد؛ توده‌ای‌ها درواقع ایــ ‌ن کارها را‬

‫اواخــر دور‌ه شــاه بــود‪ ،‬حــدود ســال‌های ‪٥٢‬‬ ‫‪25‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫برای آنهــا ترجمه و تفســیر می‌کردند‪ .‬بعد هم‬ ‫ک بار برای بازجویی مرا بــه وزارت اطالعات و‬ ‫یــ ‌‬ ‫جهانگردی بردنــد که در خیابان کاخ بود‪ .‬هر چیزی‬ ‫که کشــیده بودم را گذاشتند روی میز و گفتند اینها‬ ‫چیــه که می‌کشــی و توضیــح بده! البتــه من هم‬ ‫فکــر کــرد ‌ه بودم که اگر ســاواک ســوال کــرد‪ ،‬من‬ ‫یــک معنــای دومــی را بــرای آنها توضیــح بدهم‪.‬‬ ‫مثــا مینیاتوری کشــیده‌بــودم که فردی ماســک‬ ‫زده و هــوای آلوده اســت‪ .‬آن موقــع مقصود من‬ ‫خفقــان بــود‪ ،‬نــه آلودگی طبیعــی هــوا ولی من‬ ‫بــه ســاواکی‌ها می‌گفتــم این بــه خاطــر آلودگی‬ ‫هواســت کــه ماســک زده‪ .‬وزیر اطالعــات آن روز‬ ‫آمــد داخــل اتاق و دید کــه دارند از مــن بازجویی‬ ‫می‌کنند‪ ،‬پرســید‪« :‬ایشــون چی کار کرده؟» جواب‬ ‫دادنــد‪« :‬داره ادای عبیــد زاکانــی رو در میاره!» دو‬ ‫بار مــرا ممنوع‌القلــم کردند که چنــد ماهی طول‬ ‫کشــید تا دوبــاره برگشــتم و کار کــردم‪ .‬وقتی که‬ ‫برگشــتم ای ‌ن بار داریــوش همایون‪ ،‬مدیــر روزنامه‬ ‫می‌گفــت که می‌خواهــی روزنامــه را تعطیل کنی‪،‬‬ ‫بعد هــم که اواخــر او از آن‌جا رفــت و آیندگان را‬ ‫شــورای ســردبیری اداره می‌کــرد‪.‬‬

‫بار نخست در چند سالگی به آلمان رفتید؟‬

‫من برای نخســتین‌بار در ‪١٨‬سالگی و بعد از اتمام‬ ‫درســم در هنرســتان هنرهای زیبا به آلمان رفتم و‬ ‫چون مشــکالت خانوادگی داشــتم‪ ،‬می‌خواســتم از‬ ‫خانــواده جدا بشــوم‪ .‬در ایران در همان سن‌وســال‬ ‫هم پــول درمی‌آوردم و هم معروف شــده‌بودم اما‬ ‫می‌خواســتم بــروم کارم را در دنیا مطرح کنم‪ .‬یکی‬ ‫از دوســتانم گفت بیــا برویم آلمان آن‌جــا هم کار‬ ‫هســت و هم پــول‪ ،‬بنابراین تصمیــم گرفتم بروم‬ ‫در مجالت و روزنامه‌هــای آلمانی کار بکنم و چون‬ ‫زبــان آلمانی بلــد نبودم‪ ،‬صــد تــا ‪ ١٥٠‬کاریکاتور‬ ‫بدون شــرح کشــیدم که هر جای دنیا قابل استفاده‬ ‫بــود‪ .‬در همــان هفته‌هــای نخســت کاریکاتورها‬ ‫را بــه بزرگتریــن روزنامه‌های آلمان بــردم ازجمله‬ ‫زوددویچــه تســایتونگ و مجالت معــروف جنوب‬ ‫آلمــان کــه آن موقــع هــم اسم‌ورســم فراوانــی‬ ‫داشــتند‪ .‬مدیران روزنامه ســه چهار تــا از کارهای‬ ‫من را برداشــتند و ‪٧٠٠‬مارک به من دســتمزد دادند‬ ‫و مــن خیلی ذوق‌زده شــدم‪ .‬دیگر کم‌کــم خانه‌ای‬ ‫اجاره کردیــم و کاغذ و مرکب خریدیم و نشســتم‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪25 Kheradmand‬‬


‫ع القلم شدم!‬ ‫کامبیز درم‌بخش‪ :‬دو بار ممنو ‌‬ ‫چند ســال اســت کــه در‬ ‫کافــ ‌ه ثالــث صبح‌هــا را به‬ ‫کشــیدن طــرح و کاریکاتور‬ ‫می‌گذارنــد‪ .‬در خــرداد‬ ‫‪ ١٣٢١‬بــه دنیــا آمــد ‌ه و در‬ ‫‪٧٥‬ســالگی هنوز پرکار است‪.‬‬ ‫نمایشــگاه‌های متعــددی‬ ‫برپامی‌کند و کاریکاتور‌های‬ ‫او را مجــات و روزنامه‌های‬ ‫زیادی هــر روز کار می‌کنند‪.‬‬ ‫‪ ‬او برنــده جایزه‌هــای‬ ‫مختلفــی در بزرگتریــن‬ ‫و معتبرتریــن مســابقات‬ ‫بین‌المللی کاریکاتــور ژاپن‪،‬‬ ‫آلمــان‪ ،‬ایتالیــا‪ ،‬ســوئیس‪،‬‬ ‫بلژیــک‪ ،‬ترکیــه‪ ،‬برزیــل‪،‬‬ ‫یوگســاوی و‪ ...‬شده است و‬ ‫آثــارش در موزه‌هــای معتبر‬ ‫جهــان ازجملــه در مــوزه‬ ‫هنرهــای معاصــر تهــران‪،‬‬ ‫فرهنگســتان هنــر خانــه‬ ‫صبــا‪ ،‬کتابخانــه ملــی‪ ،‬مان‬ ‫هنر نــو‪ ،‬مــوزه ســندیکای‬ ‫گرافیســت‌های ایــران‪ ،‬موزه‬ ‫آوینیــون پاریــس‪ ،‬مــوزه‬ ‫کاریکاتــور بــازل ســوئیس‪،‬‬ ‫مــوزه کاریکاتــور گابــروو در بلغارســتان‪ ،‬مــوزه‬ ‫هیروشــیما در ژاپن‪ ،‬مــوزه ضدجنگ یوگســاوی‪،‬‬ ‫مــوزه کاریکاتــور اســتامبول در ترکیــه‪ ،‬مــوزه‬ ‫کاریکاتور ورشــو در لهســتان و مجموعه شهرداری‬ ‫شــهر فرانکفورت آلمان نگهداری می‌شــود‪ .‬کامبیز‬ ‫درمبخــش را می‌تــوان ورق زد؛ فکرهــا و ایده‌هاش‬ ‫را در کتاب‌هایــی چون بدون شــرح‪ ،‬دفتر خاطرات‬ ‫فرشــته‌ها‪ ،‬کتاب کامبیز‪ ،‬المپیک خنده‪ ،‬ســمفونی‬ ‫خطــوط و کتاب‌های دیگــر‪ .‬با او دربــار‌ه روزگاری‬ ‫کــه گذرانــده گفت‌وگــو کــردم‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫بود‪ .‬ســاختمان مســعودیه‬ ‫مثل امروز بازســازی نشــده‬ ‫بــود‪ ،‬مثل قلعــه ارواح بود‪،‬‬ ‫جغدها شــب‌ها صداهایی‬ ‫از خودشــان درمی‌آوردنــد‬ ‫کــه مــا می‌دیدیم‌شــان‪.‬‬ ‫دبســتان من «امیــر اتابک»‬ ‫بود‪ .‬دبیرســتانم «ادیب» نام‬ ‫داشت و از ســوم دبیرستان‬ ‫رفتم به هنرســتان هنرهای‬ ‫زیبا‪.‬‬

‫از پدرتان بگویید‪.‬‬

‫کــه امــروز می‌دیــدی را دیروز هــم می‌دیدی‬ ‫و همــه با هم ســام‌وعلیک داشــتند‪ ،‬کوه‌های‬ ‫شــمرون را شــفاف و تمیز می‌دیدی‪ ،‬این همه‬ ‫ســاختمان مانــع دید نبود و هر چیــزی که آدم‬ ‫احتیاج داشــت در دســترس بود‪.‬‬ ‫چرا این‌قدر دیر به شیراز رفتید؟‬

‫دالیــل مختلفــی دارد‪ ،‬یکی از آن دالیــل این بود‬ ‫که چون من همســرم ایرانی نیســت‪ ،‬ما یک سگ‬ ‫داشتیم که این ســگ را نمی‌توانستیم توی اتوبوس‬ ‫و طیــاره ببریمــش‪ ،‬تــوی هتــل هــم آن را قبــول‬ ‫نمی‌کردنــد و این مشــکل بود که مانع مســافرت‬ ‫شــده‌بود‪ .‬امــا وقتی که این ســگ مرد مــن برای‬ ‫نخستین‌بار همســرم را به شــیراز و اصفهان بردم‪.‬‬

‫پدرم اهل کارهــای هنری‬ ‫بــود؛ ســناریو می‌نوشــت‪،‬‬ ‫فیلــم می‌ســاخت‪ ،‬فیلم از‬ ‫خــارج وارد و دوبله می‌کرد‪،‬‬ ‫رادیوی ژاندارمری و رادیوی‬ ‫ارتــش را بــ ‌ه نوبــت اداره‬ ‫می‌کــرد‪ .‬فیلمــی کــه پدرم‬ ‫ســاخت مــن و کیومــرث‪،‬‬ ‫برادرم‪ ،‬در آن بــازی کردیم‪.‬‬ ‫غیــر از این‌کــه در ایــن‬ ‫فیلم بازی کــردم‪ ،‬در هفت‬ ‫ســالگی نیــز‪ ‬بــه اللــ ‌هزار‬ ‫رفتــه و در تئاتــری‪ ‬روی‬ ‫صحنه می‌رفتم و نقشــی داشــتم‪ .‬در آن تئاتر آقای‬ ‫نقشــینه نقش پدربزرگ من را داشــت و بســیاری‬ ‫که دیگر بعدا معروف شــدند مثــل خانم‌ها نادری‬ ‫و امیرســلیمانی و آقــای تابش‪ ،‬اینها همــ ‌ه در تئاتر‬ ‫پــدرم بــازی می‌کردند و مــن هم‌بازی‌‌شــان بودم‪.‬‬ ‫غیر از آنها پدرم دو فیلم فارســی ســاخت که آقایان‬ ‫ایرج خواجه‌امیــری و محمدنــوری در آن خواندند‬ ‫ولــی آنهــا وقتی کــه معــروف شــدند‪ ،‬هیچ‌وقت‬ ‫اســمی از پدر مــن نبردند‪.‬‬

‫اسم فیلم چه بود؟‬

‫شما در شیراز به‌دنیا آمدید؟‬ ‫بله اما شــیرازی نیســتم‪ ،‬پدرم ارتشــی بود و در‬ ‫آن‌جــا مأموریت داشــت‪ ،‬من در شــیراز به‌دنیا‬ ‫آمــدم و فقــط یک‌ســال آن‌جــا بودیــم‪ .‬ســه‬ ‫چهار‌ســال پیــش رفتم شــیراز و دیــدم که کجا دبستان شما هم در بهارستان بود؟‬ ‫به دنیــا آمدم‪ .‬بزرگ‌شــد ‌ه تهران هســتم‪ ،‬خانه بلــه‪ ،‬دبســتان من‪ ،‬محــل کارم و دبیرســتانم نیز‬ ‫مــا در قلــب تهــران‪ ،‬میــدان بهارســتان کوچه‌ در بهارســتان بــود‪ .‬از کودکســتان شــروع می‌کنم‬ ‫نظامیه بــود‪ .‬آ ‌ن موقع تهــران واقعا همان‌جاها کــه کودکســتان «برســابه» و کنــار وزارت فرهنگ‬ ‫بــود‪ .‬الل ‌هزار‪ ،‬منوچهری‪ ،‬نــادری و کمی پایین‌تر و معــارف ســابق که همان ســاختمان مســعودیه‬ ‫مولــوی بــود و از آن طــرف هــم حداکثــر تــا اســت‪ ،‬بود و نخســتین کودکســتان ایرانی اســت‬ ‫عباس‌آبــاد بود‪ .‬همه چیــز آرام بــود‪ .‬آدم‌هایی که یک خانم دو رگه ایرانی‪-‬روســی تاســیس کرده‬ ‫‪24‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪24 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬ ‫برمی‌گردد به ســال‌های ‪ .١٣٣٠‬داســتان فیلم این‬ ‫بود که در بحرین جنگ شــده اســت و یک افســر‬ ‫ارتــش که این نقــش را پدرم بازی می‌کــرد‪ ،‬می‌رود‬ ‫به بحرین تا دفاع کند و درنهایت شــهید می‌شــود‪.‬‬ ‫البته این فیلم بــا دوربین ‪١٦‬میلی‌متری فیلمبرداری‬ ‫می‌شــد و هنــوز ‪ ٣٥‬میلی‌متــری باب نشــده بود‪.‬‬ ‫این فیلم قرار شــد که پخش عمومــی در مدارس و‬ ‫اینجــور جاها شــود‪ ،‬زیرا حس وطن‌دوســتی را القا‬ ‫می‌کــرد‪ .‬پــدر در خیلی از این ســفرها مــن را هم‬ ‫بــا خودش می‌برد که برایم بســیاری از این ســفرها‬ ‫جذاب بود‪.‬‬


23 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬23


‫کــه در دورانش رخ داده بود‪ ،‬گفــت‪« :‬روزی که به‬ ‫عنوان شــهردار معرفی شــدم به من توصیه شد در‬ ‫شــهرداری قفــل بزنم اما من اســتدالل کــردم هیچ‬ ‫کس بدون دلیل فاســد نیســت مگر این که جهاتی‬ ‫برای فاســد شدن داشته باشــد‪ ».‬او تاکید داشت که‬ ‫وقتــی وارد شــهرداری شــده یک نفر را بــا خود به‬ ‫آن نیــاورده و به عنوان کارمند شــهرداری کار کرده‬ ‫اســت‪ .‬اما با وجود دفاع قوی‪ ،‬نفیســی زندانی شد‪.‬‬ ‫بعد از او باز دوران شــهرداران مســتعجل در تهران‬ ‫آغاز شــد‪ .‬علی‌اکبر توانا‪ ،‬ضیاءالدین شــادمان‪ ،‬تقی‬ ‫ســرلک‪ ،‬ســرتیپ محمدعلــی صفــاری و منوچهر‬ ‫پیــروز چهــار شــهردار بعــدی بودنــد کــه متولد‬ ‫تهــران بودند و جــای خود را به یکــی از مهم‌ترین‬ ‫شــهرداران تهران یعنی جواد شهرســتانی دادند که‬ ‫در ‪ ۱۱‬ماهی که ســمت شــهرداری پایتخــت را در‬ ‫دســت داشــت چهره تهران را در آستانه یک تحول‬ ‫مهم قــرار داد‪.‬‬

‫شهردارتحول‌خواه‬

‫بــود کــه اعالم کرد تهــران با توجه به گســترش هر‬ ‫روزه احتیــاج بــه یک گورســتان متمرکــز دارد‪ .‬به‬ ‫دســتور او گروهی در شــهرداری تهــران مطالعات‬ ‫ساخت نخســتین گورســتان یکپارچه تهران را آغاز‬ ‫کردنــد‪ .‬در نهایــت نیز قرار شــد این گورســتان در‬ ‫جنوب تهــران راه‌اندازی شــود‪ .‬همچنین مطالعات‬ ‫ســاخت دو ســالن بزرگ یکی برای تئاتــر و دیگری‬ ‫برای موســیقی و اپرا آغاز شــد و کلنگ افتتاح آنها‬ ‫یکــی پایین‌تر از چهــارراه کالج و دیگــری در محل‬ ‫کافــه شــهرداری بر زمیــن خورد‪ .‬هر چند بهشــت‌‬ ‫زهــرا و تئاتر شــهر و تاالر وحــدت در زمان حضور‬ ‫شهرســتانی افتتاح نشــد اما بنیانش در همان زمان‬ ‫گذاشته شــد‪ .‬او در سال ‪ ۱۳۴۸‬جایش را به غالمرضا‬ ‫نیک‌پــی داد و به وزارت راه رفت و چند ســالی به‬ ‫عنوان وزیر راه مشــغول بــه کار بود‪.‬‬

‫آزادی‪ ،‬فرهنگســرای نیــاوران‪ ،‬تکمیــل تئاتر شــهر‪،‬‬ ‫سامان‌بخشــی به شــهرک غرب‪ ،‬بنیان شــهرک‌های‬ ‫اکباتــان و‪ ...‬از دیگــر کارهــای نیک‌پــی بــود‪ .‬اما‬ ‫حضــور او در شــهرداری تهران همزمان بــا دوره‌ای‬ ‫بود که ســیل مهاجــران از شــهرها و روســتاها به‬ ‫تهران چهره این شــهر را دگرگون کــرده بود‪ .‬حرکت‬ ‫به ســمت صنعتی و غربی شــدن بــا مهاجرانی که‬ ‫برای پــارو کردن پــول از خاک تهران آمــده بودند‪،‬‬ ‫در تضاد بــود و حلبی‌آباد تهران درســت در همین‬ ‫زمان بود که مانند یک ســالک بدشکل روی صورت‬ ‫شــهر نقش انداخت‪ .‬نیک‌پی در ســال ‪ ۵۶‬بار دیگر‬ ‫جــای خود را به شهرســتانی داد‪ .‬او بدشــانس‌ترین‬ ‫شــهردار تهران بــود‪ .‬او در ‪ ۲۲‬فروردیــن ‪ ۵۸‬بعد از‬ ‫پیــروزی انقالب به جــرم همکاری بــا رژیم پهلوی‬ ‫و حــل نکردن مشــکل ترافیــک تهــران و اخذ مال‬ ‫غیر اعدام شــد‪.‬‬

‫بود و یکی از ســه شــهرداری است که طوالنی‌ترین‬ ‫دوران حضــور در شــهرداری را دارد‪ .‬ایــن زمــان‬ ‫طوالنی باعث شــد تا دوران او شــهرداری تهران که‬ ‫به کالنشــهر تبدیل می‌شــد به ثباتی نســبی برسد‪.‬‬ ‫ثباتــی کــه البته با وجود گســترش افسارگســیخته‬ ‫تهران و بیشــتر شــدن مشکالت شــهر دوام نیاورد‪.‬‬ ‫نیک‌پی کــه از گروه شــهرداران اصفهانــی تهران‬ ‫بود از شــهریور ‪ ۱۳۴۸‬تــا ‪ ۱۳۵۶‬به عنوان شــهردار‬ ‫پایتخت مســتقر شــد و چهره تهران را دگرگون کرد‪.‬‬ ‫او که فرزنــد اعزازالملک از تحصیلکــردگان آمریکا‬ ‫بود در رشــته حقوق دانشــگاه تهــران درس خواند‬ ‫و دکترای اقتصاد را از انگلســتان گرفــت و به ایران‬ ‫آمد‪ .‬نزدیکی‌اش با حســنعلی منصــور و امیرعباس‬ ‫هویــدا باعث شــد تــا او وارد دولت شــود و وزیر‬ ‫مســکن و آبادانی باشــد و در نهایت با رأی شورای‬ ‫شــهر تهران در ‪ ۱۳۴۸‬بــه عنوان شــهردار تهران به‬ ‫خیابان بهشــت رفــت‪ .‬مهم‌تریــن اقــدام نیک‌پی‬ ‫در شــهرداری مطالعــه بــرای حل مشــکل ترافیک‬ ‫پایتخت بــود‪ .‬او بنــای اتوبان‌های بــزرگ تهران را‬ ‫در چهار گوشــه شــهر گذاشــت و تا زمانــی که در‬ ‫شــهرداری تهــران بــود اتوبــان پارک‌وی کــه غرب‬ ‫تهران را به شــمال متصــل می‌کرد‪ ،‬به پایــان برد و‬ ‫ســاخت اتوبان بعدی که شــرق را به شمال متصل‬ ‫می‌کــرد را در تپه‌هــای عباس‌آبــاد آغــاز کرد‪.‬‬ ‫احــداث پارک‌هــای مهــم تهــران‪ ،‬تدویــن طرح‬ ‫جامــع شــهر تهــران‪ ،‬اخــذ عــوارض شــهری‪ ،‬اخذ‬ ‫عــوارض از کامیون‌هــا و اتوبوس‌های غیــر کرایه‌ای‬ ‫و پالک ســفید‪ ،‬احداث پارکینگ‪ ،‬تعیین حریم شهر‬ ‫تهــران‪ ،‬ایجاد کارخانه تبدیل زباله به کود‪ ،‬تأســیس‬ ‫آزمایشــگاه مکانیک خاک و ایجاد سازمان عمران و‬ ‫نوســازی عباس‌آبــاد از دیگر کارهــای نیک‌پی بود‪.‬‬ ‫او همچنیــن در تیرمــاه ‪ ۱۳۴۹‬همزمــان بــا دهه‬ ‫فاطمیــه نخســتین گورســتان مکانیــزه تهــران‬ ‫ت زهــرا را افتتــاح کرد‪ .‬ســاخت برج‬ ‫یعنــی بهشــ ‌‬

‫با پیروزی انقالب اســامی جواد شهرســتانی یکی‬ ‫از نخســتین کســانی بود که از کار برکنار شــد و به‬ ‫جای او محمد توســلی به عنوان شــهردار پایتخت‬ ‫انتخاب شــد‪ .‬توســلی کــه در روزهای پــر از اتفاق‬ ‫و حادثــه بعــد از انقــاب بــه شــهرداری رفت با‬ ‫مشــکالت زیادی مواجه بــود‪ .‬او که عضو شــورای‬ ‫مرکزی و دفتر سیاســی نهضت آزادی بود در بهمن‬ ‫‪ ۱۳۵۷‬ریاســت ستاد اســتقبال از امام خمینی را بر‬ ‫عهده داشــت‪ .‬متولــد تهران بود و بعــد از تحصیل‬ ‫در دانشکده فنی دانشــگاه تهران در رشته ترافیک‬ ‫از آلمــان دکتــرا گرفــت‪ .‬توســلی در خاطراتش با‬ ‫اشــاره بــه مشــکالتی که در مقــام شــهردار تهران‬ ‫داشــته از طــرح برخی بــرای تصاحــب خانه‌های‬ ‫خالــی و زمین‌های شــهری گفته اســت؛ موضوعی‬ ‫کــه باعث شــد با همراهی وزیر مســکن ســازمان‬ ‫زمین شــهری راه‌انــدازی شــود‪ .‬حجم افــرادی که‬ ‫بــه دنبال زمیــن بودنــد آن قــدر زیاد بــود که او‬ ‫از مــردم خواســت مدتــی زمین‌ها را نفروشــند تا‬ ‫قیمــت زمین پایین بیایــد‪ .‬با این همــه او کارهای‬ ‫زیــادی در زمان کوتاه حضورش در شــهرداری برای‬ ‫ســامان دادن به تهران کرد کــه از آن جمله می‌توان‬ ‫به تشــکیل شــورای عالی ترافیک شــهرهای کشور‪،‬‬ ‫اجــرای محدوده طــرح ترافیک در تهــران‪ ،‬احداث‬ ‫خطوط ویژه اتوبوســرانی‪ ،‬راه‌انــدازی پایانه جنوب‬ ‫و انجــام مطالعات و انتخاب محــل میادین میوه و‬ ‫تره‌بار اشــاره کرد‪.‬‬ ‫شــهرداری در دوران توســلی از میدان توپخانه به‬ ‫خیابــان فاطمی و ســاختمان حزب رســتاخیز نقل‬ ‫مــکان کــرد‪ .‬ســاختمانی کــه در ســال‌های بعد با‬ ‫ساختمان وزارت کشــور در خیابان بهشت تعویض‬ ‫شــد‪ .‬توســلی اما به خاطر مشــکالتی که بــا وزیر‬ ‫کشــور داشــت‪ ،‬اســتعفا کرد و جــای خــود را به‬ ‫ســیدرضا زواره‌ای داد‪.‬‬ ‫ادامه دارد‪...‬‬

‫ت زهرا رفت‬ ‫شهرداری که از توپخانه تا بهش ‌‬ ‫غالمرضــا نیک‌پی مســافر بعدی میــدان توپخانه شهردارانانقالبی‬

‫جواد شهرســتانی مانند موسی مهام متولد و بزرگ‬ ‫شــده و شــهردار مشــهد بود‪ .‬پدرش دبیرالکتاب و‬ ‫مصحح کتب خطی آســتان قدس رضوی و کتابخانه‬ ‫حضرتــی بــود‪ .‬او پــس از طــی دوران تحصیل در‬ ‫دبیرســتان ابن‌یمین و فردوســی در کنکور سراسری‬ ‫شــرکت کرد و با رتبه باال توانســت بورســیه ارتش‬ ‫شــود و در دانشکده فنی دانشــگاه تهران مشغول‬ ‫به تحصیل شــد‪ .‬بعــد از پایان تحصیالت لیســانس‬ ‫از مهرمــاه ‪ ۱۳۲۴‬وارد خدمت ارتش شــد و تا درجه‬ ‫ستوان‌یکمی در دانشــگاه تهران به تحصیل اشتغال‬ ‫داشــت‪ .‬او تحصیالتش را در دانشــکده افسری در‬ ‫رشــته فنــی آغاز کــرد و به عنــوان اســتاد فیزیک‬ ‫فارغ‌التحصیــل شــد‪ .‬او بعد از پایــان تحصیالت به‬ ‫زادگاهش رفت و در دانشــگاه فردوســی شروع به‬ ‫تدریس کرد و بعــد از مدتی به عنوان رئیس هیات‬ ‫مدیــره و مدیرعامــل برق منطقه خراســان انتخاب‬ ‫شــد‪ .‬خرید و نصــب و بهره‌برداری از دو دســتگاه‬ ‫توربین بخــار به ظرفیت ‪ ۲۵‬هزار کیلووات (بیش از‬ ‫دو برابر ظرفیت نیروگاه موجــود آن زمان)‪ ،‬احداث‬ ‫شــبکه انتقال و توزیع نیرو و ایجاد شبکه روشنایی‬ ‫شــهر مشــهد از کارهای او بود و تا ســال ‪ ۱۳۴۷‬در‬ ‫شــرکت برق مشــهد بود‪ .‬احداث کوی آب و برق و‬ ‫بنای منازل مســکونی برای کارکنــان و کارگران آب‬ ‫و برق مشــهد یکی دیگر از اقدامات شهرستانی در‬ ‫زمــان حضورش در اداره برق مشــهد بود؛ منطقه‌ای‬ ‫کــه در حــال حاضــر یکــی از پرجمعیت‌تریــن‬ ‫مناطق مشــهد اســت کــه بخشــی از آن هنوز به‬ ‫نام کوی شهرســتانی خوانده می‌شــود‪ .‬بعــد از آن‬ ‫به شــهرداری مشــهد انتخاب شــد‪ .‬عملکرد خوب‬ ‫شهرســتانی در مشــهد باعث شــد تا شــورای شهر‬ ‫تهران در ســال ‪ ۱۳۴۷‬او را به عنوان شــهردار تهران‬ ‫بــه پایتخت دعوت کنــد‪ .‬او شــهرداری تحول‌خواه‬ ‫و اهــل فرهنگ بود‪ .‬شهرســتانی نخســتین کســی‬ ‫‪22‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪22 Kheradmand‬‬


‫شــهردار تهــران منصوب شــدند که برخــی از آنها‬ ‫چون ارســان خلعتبــری و ابتهــاج و محمد مهران‬ ‫بــرای دوم بــه ایــن ســمت انتخــاب می‌شــدند‪.‬‬ ‫مهدی مشــایخی‪ ،‬محمــد خلعتبری‪ ،‬حســام‌الدین‬ ‫دولت‌آبــادی‪ ،‬محمد مهران‪ ،‬مهدی نامدار‪ ،‬ارســان‬ ‫خلعتبری‪ ،‬نصرالله امینی‪ ،‬سیدمحسن نصر‪ ،‬سرتیپ‬ ‫محمدعلی صفاری‪ ،‬غالمحســین ابتهاج‪ ،‬نصرت‌الله‬ ‫منتصر و سرلشــکر محمود دولو شــهرداران بعدی‬ ‫تهــران بودند که به جز محمد و ارســان خلعتبری‬ ‫که متولد تنکابن بودند و حســام‌الدین دولت‌آبادی‬ ‫اصفهانی‌االصــل‪ ،‬متولد تهران بودنــد‪ .‬این دوران که‬ ‫تا ســال ‪ ۱۳۳۸‬طــول کشــید بی‌ثبات‌تریــن دوران‬ ‫شــهرداری تهران بود‪.‬‬

‫وضع شــده همــان طور مانده اســت‪».‬‬ ‫کمتــر از یــک ماه بعــد از این ســخنرانی بود که‬ ‫او به جای محســن نصــر به عنوان شــهردار تهران‬ ‫انتخاب شــد و رکــورد جوان‌ترین شــهردار پایتخت‬ ‫را بــه خــود اختصاص داد‪ .‬نفیســی از خرداد ســال‬ ‫‪ ۱۳۴۱‬تــا آذر ‪ ۱۳۴۲‬به مدت ‪ ۱۹‬ماه شــهردار تهران‬ ‫شــد‪ .‬پارک ســاعی در دوران مســئولیت او احداث‬

‫شــد‪ .‬نفیسی از کســانی بود که با داشتن کارنامه‌ای‬ ‫درخشــان در مدیریت شــهری و محبوبیت عام به‬ ‫خشــم مقامات سیاســی دوران گرفتار آمد و مدت‬ ‫ســه ســال را در زندان گذراند‪.‬‬ ‫محاکمــه او در دادگاه یکــی از طوالنی‌تریــن‬ ‫جلســات دادگاه‪ ،‬قبل از انقالب بود که ‪ ۸۴‬جلســه‬ ‫ادامــه داشــت‪ .‬او در دادگاه با اشــاره بــه اتفاقاتی‬

‫شهردارمقتدر‬

‫تهران که بیشــتر از یک دهه از داشــتن شهرداری‬ ‫پایــدار و مســتقل رنــج می‌بــرد با حضور موســی‬ ‫مهام در این شــهر ســرانجام توانســت بــه آرامش‬ ‫برســد‪ .‬مهام که شهردار مشــهد بود‪ ،‬کارنامه خوبی‬ ‫داشــت و همین دلیــل خوبی بود کــه به پایتختی‬ ‫که داشــت به سمت مدرن‌تر شــدن پیش می‌رفت‬ ‫احضــار شــود‪ .‬او در طــول ‪ ۲۰‬ماه شــهرداری خود‬ ‫در تهــران توانســت اقدامــات مهمی انجــام دهد‬ ‫کــه از جملــه آن درختکاری اطراف بلــوار آب کرج‬ ‫و احــداث میــدان ولی‌عصر در انتهای ایــن بلوار و‬ ‫راه‌انــدازی پارک‌هــای مختلف در تهــران از جمله‬ ‫پارک اللــه بود‪.‬‬ ‫بــا رفتــن مهام از شــهرداری تهران ســه شــهردار‬ ‫بعــدی هر ســه متولــد تهــران بودند و هــر کدام‬ ‫در فاصلــه ســال‌های ‪ ۱۳۳۸‬تــا ‪ ۱۳۴۱‬بــه ســمت‬ ‫شــهردار منصوب شــدند که عبارت بودنــد از ناصر‬ ‫ذوالفقــاری‪ ،‬فتح‌اللــه فرود و سیدمحســن نصر که‬ ‫زمینه حضور یکی از شــهرداران پرحاشــیه پایتخت‬ ‫یعنی احمــد نفیســی را به وجــود آوردند‪.‬‬

‫جوان‌ترینشهردار‬

‫احمد نفیســی از شــهرداران اصفهانی‌االصل تهران‬ ‫بــود که در رشــته حقوق تحصیل کــرده بود و بعد‬ ‫از تجربه مقــام مدیر کل وزارت اقتصاد ملی‪ ،‬وزارت‬ ‫اقتصــاد و مدیــر امــور اداری ســازمان برنامــه به‬ ‫قائم‌مقامی شــهرداری رســید‪ .‬او در جریان برگزاری‬ ‫ســمینار ‪ ۶‬روزه «مسائل اجتماعی شــهر تهران» به‬ ‫عنوان معاون شــهرداری صحبت کرد و از مشکالتی‬ ‫که در این شــهر وجــود دارد گفت و آن را شــهری‬ ‫بدقــواره توصیف کــرد‪« :‬اگر از باال به شــهر تهران‬ ‫نــگاه کنیم یــا کوچه‌پس‌کوچه‌هــای آن را به دقت‬ ‫ببینیــم متوجــه می‌شــویم بدریخت‌تریــن شــهر‬ ‫دنیاســت و این مصیبت از بی‌نقشه‌ای و بی‌نظمی‬ ‫آنهایــی بــوده کــه در گذشــته‌ها اداره شــهر را به‬ ‫عهده داشــته‌اند‪ .‬در شــهرداری اداراتــی وجود دارد‬ ‫که نمی‌بایســت باشــند‪ .‬هیــچ چیز در شــهرداری‬ ‫فناناپذیــر نیســت و اگر عوارضی از ‪ ۲۵‬ســال پیش‬ ‫‪21‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪21 Kheradmand‬‬


‫همه شهرداران تهران؛‬

‫از کاشف‌السلطنه تا نجفی‬

‫قسم‬ ‫ت دوم‬

‫را به عباسقلی گلشــائیان داد‪ .‬فردی‬ ‫که در دهه بیســت نامش با نفت‬ ‫و قــراردادی کــه بــا گــس‪ ،‬یکی‬ ‫از مقامــات شــرکت نفــت ایران‬ ‫و انگلیــس بســت گره خــورده اســت‪ .‬این‬ ‫شــهردار تهرانی‌االصل که در فقر بزرگ شــده‬ ‫بــود مانند بهرامــی مدت کوتاهــی در عمارت‬ ‫شــهرداری ماند و با ســمت وزیر دارایــی به کابینه‬ ‫ساعد دعوت شــد و در نهایت ریاست بلدیه تهران‬ ‫به غالمحســین ابتهاج رسید که تفرشــی‌االصل بود‬ ‫و در مجلس شــانزدهم به عنــوان نماینده الهیجان‬ ‫به مجلــس آمد‪.‬‬

‫سه بار شهرداری‬

‫غالمحســین ابتهاج‪ ،‬رئیس کلــوپ جهانگردی بود‬ ‫و در ســال ‪ ۱۳۲۳‬به فرمان شــاه‪ ،‬شهردار تهران شد‪.‬‬ ‫از مهم‌تریــن ویژگی‌هــای ابتهاج ریاســت متعدد‬ ‫وی بر شــهرداری تهران اســت‪ .‬وی ‪ ۳‬بار به ریاست‬ ‫شــهرداری تهــران انتخاب شــد اما هر بــار پس از‬ ‫یک ســال مدیریت از این ســمت کنار گذاشته شد‪.‬‬ ‫ابتهــاج در ســال ‪ ۱۳۴۰‬بــه دلیل اتهاماتــی از قبیل‬ ‫تصرف غیــر قانونی در امــوال شــهرداری و اراضی‬ ‫بلوار نهر کرج و معامله اراضی مهمانخانه شــهردار‬ ‫و ‪ ۴‬میلیــون ریال اختالس بــه دادگاه فراخوانده اما‬ ‫تبرئه شــد‪ .‬ابتهاج جای خود را بــه محمود نریمان‬ ‫داد؛ شــهرداری که از نزدیکان دکتــر مصدق بود‪.‬‬

‫خیابان الله زار در تهران قدیم‬ ‫متن زیــر مــروری دارد بــه «بلدیه‌چی‌»هایی که‬ ‫پایتخت را ساختند‪.‬‬

‫«فرزانهابراهی ‌مزاده»‬ ‫روزنامه‌چیسابق‬

‫شهردارملی‌گرا‬

‫فاطمی)‪ ،‬فضل‌الله بهرامی و عباســقلی گلشــائیان‬ ‫شــهرداران بعــدی تهــران بودند که تنهــا چند ماه‬ ‫اداره پایتخت را در دوران جنگ و اشــغال ب ‌ه دست‬ ‫گرفتنــد و بــه دیگــری ســپردند‪ .‬این چهــار نفر با‬ ‫وجــود آن کــه دوران کوتاهــی به عنوان شــهردار‬ ‫تهــران بودنــد اما هر چهــار نفــر در آینــده وارد‬ ‫جریان‌های سیاســی شــدند‪ .‬محمد سجادی بعدها‬ ‫سناتور شــد و تا مقام نایب‌رئیسی سنا رفت‪ .‬مشیر‬ ‫فاطمی در کابینه رضاشــاه وزیر معارف و اوقاف و‬ ‫صنایع مســتظرفه بود و بعدها عالوه بر نمایندگی‬ ‫ســنا‪ ،‬اســتاندار کرمان و اســتاندار فارس شد‪.‬‬ ‫فضل‌الله‌خــان بهرامــی نیــز کــه متولــد تفــرش‬ ‫بود‪ ،‬وارد شــهربانی شــده بود و بعد از اســتعفای‬ ‫بوذرجمهــری کفالت شــهرداری را بــر عهده گرفته‬ ‫بــود‪ .‬از آنجــا کــه بــا همدســتی سرلشــکر آیرم‬ ‫پرونــده‌ای از تخلفــات بوذرجمهری بــه پهلوی اول‬ ‫داد‪ ،‬عــزل شــد‪ .‬او در مهرماه ‪ ۱۳۲۰‬به مدت شــش‬ ‫مــاه شــهردار پایتخت شــد‪ .‬از آنجا کــه در کابینه‬ ‫ســهیلی به عنوان وزیر پســت معرفی شــد جایش‬

‫صوراســرافیل بــر خــاف همنــام آشــنایش‬ ‫تبریزی‌االصــل بــود‪ .‬او پســر میرزا حســن تبریزی‬ ‫و نــواده شــیخ محمدباقــر مجتهد بــود‪ .‬او فامیل‬ ‫صوراســرافیل را ماننــد میــرزا جهانگیرخــان بــه‬ ‫خاطر مدیرمســئولی روزنامه صوراســرافیل بر خود‬ ‫گذاشــت‪ .‬صوراســرافیل مدتی نماینده مجلس بود‬ ‫و در کابینــه مخبرالســلطنه در ســال ‪ ۱۳۰۶‬کفالت‬ ‫وزارت پســت و ســپس وزیر شــد‪ .‬در زمان او اداره‬ ‫پســت مرکزی تهــران در جنــوب میدان مشــق با‬ ‫معمــاری مارکف ســاخته شــد‪ .‬او از ســال ‪ ۱۳۱۷‬تا‬ ‫‪ ۱۳۱۹‬بــه مــدت دو ســال شــهردار پایتخــت بود‪.‬‬ ‫بعــد از آن جایــش را به علی‌اصغر فــروزان داد که‬ ‫دورانش با حمله متفقین به ایران و اشــغال کشــور‬ ‫و اخــراج رضاخان همراه شــد‪.‬‬ ‫محمد سجادی‪ ،‬ســیدمهدی عمادالسلطنه (مشیر‬ ‫‪20‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫طــرح ملی شــدن صنعت نفــت در خانه محمود‬ ‫نریمــان در خیابــان حشــمت‌الدوله – آذربایجــان‬ ‫کنونــی ‪ -‬مطرح شــد‪ .‬نریمــان هم از شــهردارانی‬ ‫بــود که متولــد تهــران بــود و در رشــته بازرگانی‬ ‫درس خوانــده بود امــا او نیز مانند شــهرداران قبل‬ ‫و بعــد از خودش دولت مســتعجل بــود‪ .‬حضور او‬ ‫در شــهرداری ســه ماهــه بــود؛ زمانی کــه فرصت‬ ‫انجام هر کاری را از نریمان می‌گرفت‪ .‬او در رشــته‬ ‫بازرگانــی تحصیل کــرده بــود‪ .‬او از همراهان دکتر‬ ‫مصدق در ملی شــدن صنعت نفت بود و جلساتی‬ ‫که کمیســیون نفت بــرای مقابله با قــرارداد نفت‬ ‫شــمال و جنــوب و در نهایــت ملــی شــدن نفت‬ ‫برگــزار می‌کرد در خانــه محقر و اجــاره‌ای نریمان‬ ‫برگــزار می‌شــد‪ .‬او در کابینــه دکتر مصــدق وزیر‬ ‫دارایــی بــود و در نهایت نیــز در روز کودتا همراه‬ ‫دکتر مصدق بود و دســتگیر شــد و به زندان افتاد‪.‬‬

‫‪ ۱۳‬شهردار سوار بر قطار توپخانه‬

‫در فاصلــه ســال‌های ‪ ۱۳۲۴‬تا ‪ ۱۳ ،۱۳۳۵‬شــهردار‬ ‫هــر کــدام در فاصله میــان ‪ ۴‬تا ‪ ۲۰‬ماه به ســمت‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪20 Kheradmand‬‬


‫کــه البتــه این اصــاح باور‪ ،‬بــه مرور زمان به دســت مــی آید‪ .‬اساســی ترین هم به مهره هایی تبدیل شــوند که در مقابل ازدواج هــای زودهنگام و اجباری‬ ‫قدمــی که باید در این زمینه برداشــته شــود‪ ،‬بــه روز کردن قوانیــن قدیمی و بایستند»‪.‬‬ ‫وضع قوانین جدید اســت‪.‬‬ ‫نبایــد از خاطر بــرد که امروزه «کودکــی» به یک مفهوم جهانی تبدیل شــده‬ ‫بــه اعتقــاد این جامعه شــناس‪ ،‬قوانین بایــد از کودکان حمایت کننــد و برای اســت‪« .‬کــودک جهانی» مرزهــای محله ها و کشــورها را کنــار زده و حاال در‬ ‫حــل معضــل «کودک همســری» راه چــاره ای بیابنــد‪ .‬او تاکید مــی کند‪ :‬منع ایــن حوزه به یک وحــدت جهانی رســیده ایم؛ به طوری که حتی شــکل لباس‬ ‫ازدواج کــودکان زیــر ‪ 18‬ســال اعم از دختر و پســر‪ ،‬مســئله ای اســت که نیاز پوشــیدن کودکان در همه جای دنیا تقریبا واحد شــده است‪ .‬این مسئله‪ ،‬موجی‬ ‫اســت در مجلس شــورای اســامی بــه آن پرداخته شــود؛ چرا کــه وضع چنین اســت که از شهرها آغاز شده و کم کم به روســتاها و نقاط کمتر برخوردار هم‬ ‫قوانینی مــی تواند بــه تغییر باور جامعــه بینجامد‪.‬‬ ‫خواهدرســید‪ .‬کودکان دارای ارزش های خاص مربوط به خودشــان هستند‪ .‬آنها‬ ‫مهاجــر‪ ،‬مهم ترین عامــل ازدواج کودکان را فقر معرفی مــی کند و می گوید‪ :‬جهــان را از دریچه ای می بینند که با نگاه بزرگســاالن متفاوت اســت‪ .‬اختالط‬ ‫برخی خانواده ها در پوشــش ازدواج کودکان شــان‪ ،‬درواقع آنها را می فروشــند ارزشــی در دنیای کودک و بزرگســال مثــل اختالط آب و روغن اســت که هرگز‬ ‫تــا بــه ایــن طریــق‪،‬‬ ‫درهــم ترکیــب نمــی‬ ‫بخشــی از مشــکالت‬ ‫شــود؛ بنابرایــن هرگز‬ ‫ناشــی از فقــر را حل‬ ‫نباید انتظار داشت که‬ ‫کننــد‪ .‬شــرایط زندگی برخی خانواده ها در پوشش ازدواج کودکان شان‪ ،‬درواقع آنها را می فروشند درک و تعریــف کودک‬ ‫خانوادگــی و باورهای‬ ‫از ازدواج بــا تعریــف‬ ‫تا به این طریق‪ ،‬بخشی از مشکالت ناشی از فقر را حل کنند‬ ‫هر خانــواده می تواند‬ ‫یــک بزرگســال از‬ ‫نقــش تعییــن کننــده‬ ‫ازدواج‪ ،‬یکســان باشد‪.‬‬ ‫ای در گرایــش یــا عدم‬ ‫کنفدراســیون جهانــی‬ ‫گرایش به پدیده «کودک همســری» داشــته باشــد‪ .‬فرایند تغییــرات در جامعه حقــوق کــودک نیز همــواره تاکید مــی کند ما بایــد جهانی را خلــق کنیم که‬ ‫ســنتی‪ ،‬کندتــر و در جامعــه مــدرن‪ ،‬ســریع تــر اتفاق مــی افتد‪.‬‬ ‫کــودکان بتواننــد در آن با ارزش های خــود زندگی کنند و مانند بزرگســاالن‪ ،‬از‬ ‫ایــن جامعه شــناس با بیان اســتدالل توضیح مــی دهد‪ :‬نبایــد مقرراتی که با زنگــی لذت ببرنــد‪ ،‬نه اینکــه ارزش های زندگی بزرگســاالن را بــه آنها تحمیل‬ ‫آن در جامعــه مــدرن زندگــی می کنیم‪ ،‬مانند قوانین باشــد که ســال ها پیش کنیم ‪.‬‬ ‫در جامعه ســنتی اجرا می شــده اســت؛ چرا که اگر چنین باشــد‪ ،‬جامعه دچار کرمانــی‪ ،‬پژوهشــگر و جامعه شــناس حــوزه کودک‪ ،‬با اشــاره بــه این تاکید‬ ‫تعارض فرهنگی می شــود؛ در نتیجه نیاز اســت قوانین و به ویژه ســاختارهای کنفدراســیون جهانــی حقــوق کــودک اظهار مــی کند‪ :‬مــا باید اجــازه دهیم‬ ‫فرهنگــی روزآمد شــود‪ .‬بی شــک اگر کودک در شــرایط نامطلوبی رشــد کند‪ ،‬کــودکان از منظــر منطق خودشــان بــه دنیا نگاه کننــد‪ .‬این مســئله حتی در‬ ‫در اغلب مواقع‪ ،‬خواه ناخواه به ســمت ناهنجاری کشــیده خواهدشــد‪ .‬داشتن ازدواج بزرگســاالن هم بیان می شــود‪ .‬به این معنا که بهتر اســت افرادی که با‬ ‫خانــواده فقیر‪ ،‬حضــور والدین معتــاد و‪ ..‬از جمله عواملی اســت که به پدیده یکدیگر جهان های مشــترکی دارند‪ ،‬با هم ازدواج کنند‪ ،‬نه کودک و بزرگســالی‬ ‫«کودک همســری» دامن زده است‪.‬‬ ‫کــه دنیای آنها هیچ شــباهتی با هم ندارد‪ .‬همین نبود شــباهت ها‪ ،‬به افزایش‬ ‫این پژوهشــگر حــوزه علوم اجتماعــی درباره تبعات جامعه شــناختی کودک طــاق در ازدواج های «کودک همســری» دامــن می زند‪.‬‬ ‫همســری بیــان می کنــد‪ :‬عوامــل مختلف اجتماعــی چه در ســطح خرد مثل کرمانــی با بیــان اینکه ملموس ترین نتیجه «کودک همســری»‪ ،‬طالق اســت‬ ‫خانواده و چه در ســطح کالن‪ ،‬در رشــد کودکان تاثیرگذار است‪ .‬وقتی کودک در و در ایــن ازدواج ها نرخ طالق بســیار باالســت‪ ،‬توضیح می دهــد‪ :‬کودکی که‬ ‫محیطی سرشــار از تعارض رشــد می کند‪ ،‬نتیجه این می شــود کــه یک جوان‪ ،‬ازدواج مــی کند‪ ،‬دوره کودکی اش تباه شــده اســت‪ .‬جامعه باید بــرای دفاع از‬ ‫به آســانی جان انســانی را می گیــرد‪ .‬اگر به گذشــته چنین فردی نــگاه کنیم‪ ،‬ایــن کــودکان‪ ،‬اقــدام جدی انجام دهــد‪ .‬زندگی متعــادل‪ ،‬زندگی ای اســت که‬ ‫مــی بینیم او در شــرایطی بــار آمده که برای قتــل‪ ،‬بزهــکاری‪ ،‬دزدی و‪ ...‬آماده فــرد همه برهــه های زندگــی اش را به خوبی ســپری کــرده باشــد و درواقع‪،‬‬ ‫شــده اســت‪ .‬کنترل درونی چنین انســانی تضعیف شــده و در برابر تضادهای جامعه ای توســعه یافته است که کودکی توســعه یافته داشته باشد‪ ،‬اما زندگی‬ ‫طبقاتــی تــاب نمــی آورد‪ .‬در رابطــه با پدیده «کودک همســری» نیز مشــابه بــرای کودکی کــه ازدواج کرده‪ ،‬نامتعادل خواهدشــد‪ ،‬زیرا هرگــز کودکی را مزه‬ ‫همین تبعات احتمالی وجود خواهدداشــت؛ یعنی فردی کــه در دوران کودکی مزه نکرده اســت؛ بنابراین اغلب این کودکان در بزرگســالی‪ ،‬نه تنها شــهروندان‬ ‫وادار می شــود نقش همســری را بپذیرد‪ ،‬زندگی متالطم و پرآشــوبی را از ســر خوبی نمی شــوند؛ بلکــه خیلی از آنها به دنبال این هســتند که از جامعه خود‬ ‫مــی گذرانــد که آینده ایــن کودک را هــم تحت تاثیر قــرار خواهدداد‪.‬‬ ‫به هر نحوی که شــده‪ ،‬انتقــام بگیرند‪.‬‬ ‫علیرضــا کرمانی‪ ،‬پژوهشــگر و جامعه شــناس حوزه کــودک‪ ،‬در گفت و گو با بــه اعتقاد کرمانــی‪ ،‬مهم ترین دلیل وجــود پدیده «کودک همســری»‪ ،‬وجود‬ ‫ما می گوید‪« :‬در بررســی مســئله کودک همســری‪ ،‬جامعه بزرگسال یک طرف ســاختارهای فرهنگی سنتی در جامعه است‪« :‬درســت است که مظاهر زندگی‬ ‫قضیــه قــرار دارد‪ .‬در کشــور مــا هنوز اقــدام جــدی ای در ایــن زمینه صورت در جامعــه ما‪ ،‬مدرن اســت‪ ،‬اما زیرســاخت های ســنتی در مقابل بســیاری از‬ ‫نگرفتــه اســت تا فرد بزرگســال با تبعات منفــی ازدواج با یک کودک کم ســن رفتارهــا و تغییرات فرهنگــی مقاومت می کند‪ .‬مثال خانواده هــا از ترس اینکه‬ ‫و سال آشــنا شود»‪.‬‬ ‫فرزندشــان به فســاد روی نیاورد‪ ،‬آنهــا را وادار به ازدواج مــی کنند‪ ،‬درحالی که‬ ‫مــا در عصــر تکنولــوژی زندگی مــی کنیم و کــودکان هم کم و بیــش با این امــکان دارد با این کار‪ ،‬کودک را به ورطه ســقوط بکشــانند‪».‬‬ ‫تکنولــوژی در ارتباطند و از آن اســتفاده می کنند‪ .‬به اعتقــاد کرمانی‪« ،‬کودکان دلیــل دیگــری کــه کرمانــی بــرای ازدواج کودکان بیــان می کننــد‪ ،‬وضعیت‬ ‫ذاتــا موجوداتــی فاقد قدرت هســتند‪ ،‬امــا تکنولــوژی امروز توانســته به آنها اقتصادی اســت‪ .‬او خاطرنشــان می کنــد‪ :‬عمده کودکانی کــه ازدواج می کنند‪،‬‬ ‫قــدرت نســبی عطا کنــد و آنهــا از همین طریق مــی توانند به جامعه فشــار به واســطه خانواده شــان تحــت یک مبادله اقتصــادی قرار مــی گیرند و حتی‬ ‫وارد کننــد‪ .‬مثــا کودک ‪ 15‬ســاله ای که بــه هک کردن ســایتهای مختلف می برخی از این خانواده ها منتظر هســتند یک نان خور از ســفره های شــان کم‬ ‫پــردازد‪ ،‬می خواهد اینگونه قــدرت خود را به رخ جامعه بکشــد؛ بنابراین نمی شــود‪ .‬یعنی امــکان دارد حتی پولی هم بابــت ازدواج زودهنگام کودکان شــان‬ ‫تــوان قــدرت کودک امــروز را با کودک دهه های قبل مقایســه کــرد و به دلیل دریافــت نکننــد‪ ،‬امــا همین که هزینــه های زندگی شــان کمتر شــود‪ ،‬به این‬ ‫هفتــه نامــه جامعــه پویا‬ ‫همیــن باال رفتن ســطح آگاهی و توان کــودکان‪ ،‬انتظار مــی رود خود کودکان مســئله راضــی هســتند‪.‬‬ ‫‪19‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪19 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫پدیده «کودک همسری» در آسیب های اجتماعی‬ ‫مریمطالبی‬

‫کودکــی را در خانــه پــدری جا مــی گذارند و به عقــد مردی در‬ ‫میآیند که نه او را می شناســند و نه حتــی می دانند معنی ازدواج‬ ‫چیســت‪ .‬هیچ آمار رســمی از ازدواج اجباری کودکان در دســترس‬ ‫نیســت‪ ،‬زیــرا کم نیســتند خانواده هایــی که بدون ثبت رســمی‬ ‫ازدواج‪ ،‬دختــران شــان را به عقــد مردی بزرگســال در می آورند‪.‬‬ ‫گفته می شــود بیــش از ‪ 5‬درصــد ازدواج ها مربوط بــه ازدواج‬ ‫با کودکان زیر ‪ 15‬ســال اســت کــه رقمی بیــش از ‪ 28‬هزار کودک‬ ‫دختر را در هر ســال شــامل می شــود‪ .‬بیشــترین آمــار ازدواج و‬ ‫طالق کودکان هم در اســتان های سیستان و بلوچستان‪ ،‬خوزستان‪،‬‬ ‫خراســان رضوی‪ ،‬آذربایجان شــرقی و غربی‪ ،‬فــارس‪ ،‬زنجان‪ ،‬تهران‪،‬‬ ‫همدان و مازندران ثبت شــده اســت‪.‬‬ ‫آمارهــای غیررســمی از اوضاع وخیم تــر ازدواج کودکان حکایت‬ ‫دارد‪ .‬شــهال اعزازی‪ ،‬عضو هیئت علمی دانشــگاه عالمه طباطبایی‪،‬‬ ‫پیــش تر از آمار ســاالنه ‪ 43‬هزار ازدواج دختربچه ‪ 10‬تا ‪ 15‬ســاله‬ ‫در کشــور خبر داده بود‪ .‬حاال قرار اســت مجلس شــورای اسالمی‬ ‫برای حل این مشــکل آســتین باال بزند‪.‬‬ ‫طیبه سیاوشــی‪ ،‬نماینده مجلس شــورای اســامی خبــر داده که‬ ‫طــرح افزایش ســن ازدواج کودکان تحت تاثیر آمــار افزایش تعداد‬ ‫پدیده کودک همســری و تبدیــل آن به کودک بیوه ها کلید خورده‬ ‫و در حال بررســی اســت؛ کودکانی که با ‪ 13‬یا ‪ 14‬ســال ســن‪ ،‬هم‬ ‫بیوه بودند و هم سرپرســت خانوار محســوب می شــدند‪ .‬یعنی‬ ‫کودکانی داشــتند که باید عالوه بر قبول مســئولیت آنها‪ ،‬معیشت‬ ‫خود را نیز تامیــن می کردند‪.‬‬ ‫‪ ‬چنــد روز قبل‪ ،‬این نماینده مجلــس در آماری خبر داد اکنون دو‬ ‫هزار کــودک مطلقه داریم که اینها کودکانی هســتند کــه ازدواج‬ ‫آنها ثبت قانونی شــده؛ یعنی ممکن اســت تعداد کودکان مطلقه‬ ‫از این هم بیشــتر باشد‪.‬‬ ‫براســاس مــاده ‪ 1041‬قانــون‪ ‬مدنی‪ ،‬عقــد نکاح دختــر قبل از‬ ‫رســیده به ‪ 13‬ســال تمام شمســی و پســر قبل از رســیدن به ‪15‬‬ ‫ســال تمام شمســی‪ ،‬فقط بــا اجازه ولــی و یا به شــرط مصلحت‬ ‫بــا تشــخیص دادگاه صالحــه انجام می شــود‪ .‬در طرحــی که هم‬ ‫اکنون در مجلس در حال بررســی اســت‪ ،‬هدف این است که سن‬ ‫ازدواج دختران را حداقل به ‪ 15‬ســال برســاند و البتــه اجازه پدر و‬ ‫دادگاه صالحــه بــرای ازدواج زیر این ســن نیز مطرح نباشــد تا راه‬ ‫های دور زدن قانون بســته شــود‪ .‬همچنین در ایــن طرح‪ ،‬برخورد‬ ‫قانونــی و قاطع با دفترخانــه هایی که بدون مجــوز‪ ،‬ازدواج های‬ ‫غیرقانونــی را ثبــت مــی کنند نیز در نظر گرفته شــده اســت که‬ ‫البته تحقق این مســئله به همکاری گســترده وزارت دادگســتری‬ ‫نیاز دارد‪.‬‬

‫اصالح قوانین؛ پیش نیاز حل پدیده «کودک همسری»‬

‫‪18‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ازدواج اجباری کودکان مســئله ای است که در بسیاری از کشورها‬ ‫نیز ریشــه تاریخی دارد‪ .‬حتی در برخی کشورها‪ ،‬هنوز هم ازدواج‬ ‫دختران نه ســاله امری عادی تلقی می شــود؛ بنابراین ریشــه های‬ ‫ایــن مســاله در اعماق بــاور برخی جوامع محلی رســوخ کرده که‬ ‫حــل آن مســتلزم اصالح دیدگاه مردم نســبت به این رفتار اســت‪.‬‬ ‫همســرگزینی برای یک کودک‪ ،‬نامش ازدواج نیســت‪ ،‬بلکه نوعی‬ ‫تحمیل اســت؛ چرا کــه کودک به امری واداشــته می شــود که به‬ ‫آن عالقه و حتــی آگاهی ندارد‪.‬‬ ‫دکتــر داریوش مهاجر‪ ،‬پژوهشــگر و جامعه شــناس‪ ،‬در گفت و‬ ‫گویــی درباره آســیب های پدیــده «کودک همســری» می گوید‪:‬‬ ‫باور جامعه ایرانی نســبت بــه ازدواج کودکان به اصــاح نیاز دارد‬ ‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪18 Kheradmand‬‬



‫ملکیــان در دهــه ‪ 80‬در دو ســخنرانی متفــاوت‬ ‫بــه تفســیر حرکت امام حســین و شــخصیت وی‬ ‫می‌پــردازد‪ .‬یــک بــار در ســال ‪ 80‬در ســخنرانی با‬ ‫«حســین بن علی قدیس و قهرمــان اخالقی» و بار‬ ‫دیگر ســال ‪ 84‬در سخنرانی «شهادت اوج خشونت‬ ‫عشق»‪ .‬کســانی که با پروژه فکری ملکیان آشنایند‪،‬‬ ‫می‌توانند حــدس بزنند که وقتــی ملکیان بخواهد‬

‫دیگــر انجــام می‌دهــد و جای تاســف اســت که‬ ‫برخی شــهادت را که همان خشــونت عشق است‬ ‫با خشــونت نفرت یکــی می‌گیرند‪ .‬‬ ‫بســیاری خشــونت عشــق بنیان گذاران ادیان و‬ ‫مذاهب را چنان تفســیر کــرده اند که گویی همان‬ ‫خشــونت نفرت بوده اســت‪ .‬بنیان گذاران ادیان و‬ ‫مذاهب زندگی ســخت و صعبــی را بر خود هموار‬ ‫می‌کردنــد تا بهــروزی دیگران حاصل شــود و چه‬ ‫افســوس که تــاش ایــن بــزرگان را برخــی چنان‬ ‫تحلیل می‌کننــد که گویی آنها مــردم را خادم خود‬ ‫می‌خواســته اند و نه خود را مخدوم مردم‪ .‬شــکی‬ ‫نیســت که در ایــن روایت‪ ،‬خشــونت عشــق‪ ،‬به‬ ‫خشــونت نفرت تبدیل می‌شــود‪».‬‬

‫‪ .3‬روایت آرش نراقی‬

‫ســال ‪ 89‬نراقی در واشــنگتن دی ســی سخنرانی‬ ‫با عنوان «شــهادت به مثابه مرگ خــوب اخالقی»‬

‫راجــع به امام حســین صحبت کند‪ ،‬چــه می‌گوید‪.‬‬ ‫او در ســخنرانی نخســت خــود‪ ،‬پــس از آن که از‬ ‫ســه معنای متفاوت قدیــس و قهرمــان می‌گوید‪،‬‬ ‫تصریح می‌کنــد‪« :‬علیرغم اینکه بســیاری از آنچه‬ ‫دربــاره واقعه کربال نقل کرده اند رخ نداده اســت‪،‬‬ ‫امــا بر اســاس همان مقــدار هم که از درســتی آن‬ ‫اطمینــان داریم‪ ،‬می‌شــود گفت حســین بن علی‬ ‫هــم قدیس و هــم قهرمان اخالق اســت‪».‬‬ ‫او در ســخنرانی ســال ‪ 84‬از منظری دیگر همین‬ ‫معنــا را پی می‌گیــرد‪ .‬ملکیــان در «شــهادت اوج‬ ‫خشــونت عشق» از عشــق فعاالنه و ناخودگرایانه‬ ‫می‌گویــد که تحقق آن بــا فــداکاری و صرف نظر‬ ‫کردن از خواســته ها‪ ،‬همراه اســت‪ .‬طــراح نظریه‬ ‫«عقالنیــت و معنویت» از پارادوکس های معنویت‬ ‫می‌گویــد‪ ،‬پارادوکس هایی نظیر صلح با شمشــیر‪،‬‬ ‫فرزانگــی و ابلهی‪ ،‬قوت ضعف ها‪ ،‬از دســت دادن‬ ‫بــرای بــه دســت آوردن و دســت آخر‪ ،‬خشــونت‬ ‫عشــق‪ ،‬آنچه که با شــهادت به اوج خود می‌رســد‪.‬‬ ‫بــا ایــن مقدمه که خالصــه ای از آن آمــد‪ ،‬ملکیان‬ ‫بــه این جمــع بندی می‌رســد که «شــهادت بدین‬ ‫ترتیب در حالی که نهایت خشــونت است‪ ،‬لطیف‬ ‫ترین کاری اســت که یک انســان برای انسان های‬

‫ایــراد کرد کــه خیلی هم مــورد توجه اســتاد وی‪،‬‬ ‫عبدالکریــم ســروش قــرار گرفــت‪ .‬نراقــی در این‬ ‫بحث که بی شــباهت به ســخنرانی هــای ملکیان‬ ‫نیســت‪ ،‬از دو مــرگ عرفانی و اخالقــی ابراهیم و‬ ‫ســقراط می‌گوید‪ .‬او درباره مــرگ عرفانی ابراهیم‬ ‫معتقد اســت‪ ...« :‬ابراهیــم کارد را بر گلوگاه فرزند‬ ‫نهاد و آن را کشــید‪ .‬فرآیند قربانی کردن نیمه تمام‬ ‫ماند و اســماعیل قربانی نشــد‪ ،‬و در عوض قوچی‬ ‫ســر بریده شــد اما در واقع قربانــی اصلی ابراهیم‬ ‫بود کــه در آنجا و پیش تر قربانی شــد‪ ،‬زیرا پدری‬ ‫کــه کارد بر گلوگاه فرزند می‌کشــد‪ ،‬خــود صد بار‬ ‫پیش از آن مرده اســت‪».‬‬ ‫مشــابهتا دربــاره مــرگ اخالقی‬ ‫ســقراط هم یــادآور می‌شــود‪:‬‬ ‫«‪...‬ســقراط اخالقــی مــردن را‬ ‫برگزید تا به قوم خود و نســل‌های‬ ‫بعدی پیام دهــد که زندگی تحت‬ ‫هر شــرایطی ارزش زیستن ندارد‪.‬‬ ‫بــه این امیــد که وجــدان جامعه‬ ‫را از ایــن راه شــرمنده کند و بلکه‬ ‫این شــوک اخالقــی ایشــان را به‬ ‫تکاپــو برانگیزد‪ ».‬چنین اســت که‬ ‫نراقــی‪ ،‬در مرگ امام حســین‪ ،‬هر‬ ‫دو چهــره مرگ‪ ،‬یعنی تجربه مرگ‬

‫‪16‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫خــوب عارفانــه ابراهیم وار و مــرگ خوب اخالقی‬ ‫ســقراط وار را مشــاهده می‌کند که وجــه ابراهیم‬ ‫وار آن‪ ،‬یعنــی وجــه عرفانی مرگ امام حســین در‬ ‫اشــعار موالنا و فرهنــگ عرفانی ما نمــود یافته و‬ ‫نیز وجه اخالقی ســقراط واری مرگ حسین در این‬ ‫معنی می‌آید که زیســتن به هر قیمتــی نمی‌ارزد‪.‬‬

‫جمع بندی‬

‫همــان طــور کــه در ابتــدا آمــد‪ ،‬نمونــه هــای‬ ‫فوق‌الذکر‪ ،‬پاســخ ها و قرائت هــای جدید جریان‬ ‫روشــنفکری دینــی از واقعه عاشــورا و حرکت امام‬ ‫حســین بود و جریان ســنتی مذهبی‪ ،‬جواب های‬ ‫دیگری بــرای قیــام و شــهادت امام حســین دارد‬ ‫که تقریبا هم ثابت و ســاده اســت‪ :‬عاشــورا برای‬ ‫حیات اســام هویتی‪ ،‬شــهادت برای فدیه و آمرزش‬ ‫گناهان و شــفاعت شــیعیان‪ ،‬قیــام بــرای َبکی او‬ ‫ابکــی او َتباکــی و ‪ ...‬اما از این ثبــات در جواب‌ها‬ ‫در جریــان روشــنفکری دینــی خبری نیســت؛ اگر‬ ‫روشــنفکران دینی دهه ‪ 50‬و ‪ 60‬بیشــتر در پی ارائه‬ ‫قرائت های انقالبی از عاشــورا بودند‪ ،‬روشــنفکران‬ ‫دینی دهه های ‪ 70‬و ‪ 80‬بیشــتر سودای تفسیرهای‬ ‫اخالقــی و عقالنی از عاشــورا دارند که عاشــورا از‬ ‫تختــه بنــد قیــام و انقالب رها شــود تــا در هوای‬ ‫اصالحات نفســی تازه کند‪ .‬واضح اســت‪ ،‬این اتفاق‬ ‫معلــول دو پتانســیل اســت‪ .1 :‬کثیــر الوجه بودن‬ ‫خــود حادثه کربال و ‪ .2‬پویایی جریان روشــنفکری‬ ‫دینی‪ .‬ســرآغاز و ســرانجام حرکت امام از مدینه تا‬ ‫کربال‪ ،‬که در مجموع ‪ 175‬روز طول کشــید (‪ 12‬روز‬ ‫در مدینه‪ 4 ،‬مــاه و ‪ 10‬روز در مکه‪ 23 ،‬روز در بین‬ ‫راه مکــه تا کربال و ‪ 8‬روز در کربال از ‪ 2‬تا ‪ 10‬محرم)‬ ‫دارای فرازهــا و نقاط عطف مختلف و با تفاســیر‬ ‫متعــدد اســت‪ .‬یعنی هــر منزلی و هــر مقطعی‬ ‫از ایــن بــازه به کاری می‌آید و بســته بــه روایتگر‬ ‫آن‪ ،‬روایتی تولید می‌شــود‪ .‬همچنین روشــن است‬ ‫قرائــت کلی از حرکت امام وابســته بــه قرائت هر‬ ‫بخــش می‌شــود و میــزان اهمیتی کــه هر مقطع‬ ‫پیــدا می‌کند‪ ،‬ممکن اســت‪ ،‬یکی منزلــگاه مکه را‬ ‫حســین عــارف را معرفــی کند و‬ ‫برجســته کند تا‬ ‫ِ‬ ‫دیگــری توجهش به حســین در کربال باشــد‪ ،‬برای‬ ‫معرفی حســین انقالبــی و ‪ ...‬روشــنفکری دینی از‬ ‫معــدود جریان هــای فکری زنده و پویــا در داخل‬ ‫کشــور اســت که مواد اولیــه اش را از منابع دینی‬ ‫می‌گیرد و آن را متناســب با الف) خواســت و ب)‬ ‫نیــاز جامعه دیــن داران بازخوانی کــرده و تحویل‬ ‫می‌دهــد‪ .‬در ایــن مورد بخصوص نیز روشــنفکران‬ ‫دینی عصر اصالحات الزم دیدند عاشــورای دیگری‬ ‫را معرفــی کنند که همچنان قابل اســتفاده باشــد‪.‬‬ ‫ماهنامه نســیم بیداری‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪16 Kheradmand‬‬


‫نیز ولیعهد مامون شــد‪».‬‬ ‫نگارنــده در نوشــته ای دیگر با عنوان «حســین‬ ‫شــریعتی کیســت» (منتشــر شــده در روزنامــه‬ ‫اعتماد) به تفصیل به این موضوع پرداخته اســت‬ ‫که شــریعتی چرا‪ ،‬چگونــه و بر اســاس چه روش‬ ‫و ضوابــط علمی این تبدیل اســتثنا بــه قاعده را‬ ‫انجام داده اســت‪ .‬فی الجمله اینکه شــریعتی بی‬ ‫قاعده‪ ،‬اســتثنائی را قاعده نکرد و بدین‬ ‫منظــور بــه قدر کافــی از دالیــل درون‬ ‫دینــی بــا اســتمداد از روش هــا و متد‬ ‫علمی بهــره بــرده اســت‪ .‬از این بحث‬ ‫می‌گذریــم چون نظــر بــه قرائت های‬ ‫راســت گرایانه از عاشــورا داریم‪.‬‬ ‫سروش وقتی از این جابجایی استثناء و‬ ‫قاعده می‌گوید‪ ،‬طبیعتــا نتایج متفاوتی‬ ‫نیــز از حرکــت امام حســین اســتخراج‬ ‫می‌کند و مــا را رهنمون نــکات دیگری‬ ‫می‌کنــد‪ ،‬نکاتــی کــه از قیــام و انقالب‬ ‫فاصلــه می‌گیــرد و بــه دیگــر ســو‪،‬‬ ‫نزدیک می‌شــود‪.‬‬ ‫«برخــاف شــریعتی نبایــد فکر‬ ‫کنیــم هــر روز عاشوراســت و هر‬ ‫زمینی کربالســت‪ .‬زندگی همیشــه‬ ‫صفــر و صد نیســت‪ .‬مردم نه شــمر‬ ‫هســتند و نه امــام حســین (ع)‪ ،‬در ثانی‬ ‫تقابــل حــق و باطل همیشــه ایــن قدر‬ ‫پررنــگ نیســت‪ .‬همیــن که خیــال کنیم‬ ‫یک طرف امام حســین (ع) و طرف دیگر‬ ‫شــمر اســت‪ ،‬دعــوا رخ می‌دهد‪».‬‬ ‫با این مقدمات اســت که می‌رســیم به درس‌های‬ ‫ســروش از عاشورا که بد نیســت آن را با درس‌های‬ ‫شــریعتی از عاشــورا مقایســه کنید‪ .‬اگر درس‌های‬ ‫معلم انقــاب را به خاطــر دارید‪ .‬ســروش معتقد‬ ‫اســت‪« :‬درس هایی از عاشــورا بــرای زندگی امروز‬ ‫واقعــه عاشــورا نباید بــه ما نفــرت افکنــی را یاد‬ ‫بدهــد‪ .‬ایــن را بایــد پــاک کنیــم‪ .‬واقعه عاشــورا‬

‫دســتاویزی شــد بــرای همه کســانی کــه عقیده‬ ‫غیر شــیعی داشــتند‪ ،‬شــیعیان بــرای علــل وقوع‬ ‫واقعــه تاریــخ را عقب عقب رفتند و به ابوســفیان‬ ‫و ابوبکــر و عمر رســیدند و آنها را عامل شــهادت‬ ‫امام حسین دانســتند‪ .‬این تحلیل ناصوابی از تاریخ‬ ‫اســت‪ .‬اینکه غیر خودت‪ ،‬همه را مغضوب خداوند‬ ‫بدانی اشــتباه اســت‪ .‬این دین داری عوضی است‪».‬‬

‫صحبت از درســتی و نادرستی درس های شریعتی‬ ‫با سروش نیســت‪ .‬همچنین در این مختصر مجالی‬ ‫بــرای ارزیابــی کارآمدی ایــن و آن نیســت‪ ،‬غرض‬ ‫نشــان دادن تفاوت هــای درون گفتمانی (گفتمان‬ ‫روشــنفکری دینــی) از یــک واقعه اســت‪ .‬یکی با‬ ‫آن بــه انقالب می‌رســد و دیگری با آن بــه اصالح‪.‬‬ ‫شریعتی‪ ،‬عاشــورا را یک انقالب و حســین را وارث‬ ‫تمامــی انقالب هــای تاریــخ انســان می‌داند ولی‬

‫‪15‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ســروش نگاهــی دارد و می‌گوید‪« :‬از عاشــورا باید‬ ‫درس ایستادگی‪ ،‬عشــق‪ ،‬مروت و شجاعت و اعمال‬ ‫فرافقهی بگیریم‪.‬‬ ‫از عاشــورا نباید درس انتقام‪ ،‬نفــرت‪ ،‬خود را فرقه‬ ‫برگزیده دانســتن بگیریم‪ .‬نبایــد درس های خرافی‬ ‫بگیریــم‪ .‬مثال بــا خواندن یک زیــارت تمام گناهان‬ ‫مــان پــاک شــود‪ ،‬در حالی کــه ظالم باشــیم‪ .‬ولی‬ ‫ایــن را نیز نباید فرامــوش کنیم که واقعه‬ ‫عظیمی رخ داده اســت‪ ،‬خون های پاکی‬ ‫ریختــه شــده اســت‪ ،‬اینها جزء ســمبل‬ ‫هــای ما هســتند‪ .‬مــا می‌توانیــم از این‬ ‫واقعــه درس برائت جویــی از کارهای بد‬ ‫بگیریم‪».‬‬ ‫البتــه شــباهت درس هــا و برداشــت‬ ‫ها هــم کم نیســت‪ ،‬صحبــت از تفاوت‬ ‫رویکردهــا اســت‪ .‬گرچــه ایــن بخــش‬ ‫طوالنی شــد اما بد نیســت بــا پایانش با‬ ‫یادآوری ســروش باشــد که بیان کارآمدی‬ ‫و به روز آمدی قرائت شــریعتی اســت‪.‬‬ ‫یعنــی علیرغــم همــه انتقاداتــی کــه‬ ‫می‌تــوان به قرائت شــریعتی از عاشــورا‬ ‫وارد کــرد‪ ،‬ولــی این واقعیت وجــود دارد‬ ‫کــه «در انقــاب ایران قرائــت و خوانش‬ ‫ویــژه و انقالبــی از واقعه کربــا با ورود‬ ‫مرحــوم دکتــر شــریعتی حاکم شــد که‬ ‫روحانیــت آن خوانش و قرائــت را از آن‬ ‫نداشــت‪ ،‬قرائت دیگری به آنهــا یاد داد‪.‬‬ ‫آیــت اللــه منتظــری گفت ما بــا دکتر‬ ‫شــریعتی اختــاف نظرهایــی داریــم ولــی بایــد‬ ‫منصفانــه عــرض کنــم که بیشــترین حــرف های‬ ‫حســابی کــه آخوندهــا بــاالی منبــر می‌زننــد‪ ،‬از‬ ‫شــریعتی یاد گرفته اند‪ .‬در واقع شــریعتی ادبیات‬ ‫و گفتمان تازه ای را آورد‪ ،‬قرائت تازه ای از اســام و‬ ‫از همــه مهم تــر از قصه کربــا آورد‪.‬‬

‫‪ .2‬روایت مصطفی ملکیان‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪15 Kheradmand‬‬


‫قرائت های‬

‫لیبرال از واقعه‬

‫حسینسخنور‬

‫طبقاتــی بــه نمایندگــی از تــوده های تهیدســت‬ ‫تصویر شــده اســت‪( .‬حمید عنایت‪ ،‬چند قرائت از‬ ‫قیام امام حســین)‪.‬‬ ‫امــا در ادامه می‌پردازیــم به کارآمــدی محرم در‬ ‫گفتمــان اصالحی و اینکــه آیا می‌توان بــه موازات‬ ‫تفســیر چــپ گرایانه از عاشــورا‪ ،‬قرائتــی لیبرال از‬ ‫عاشــورا ارائه داد؟‬

‫ســروش در سخنرانی که در شــب عاشورای ‪1389‬‬

‫پیــش از آن که به این بررســی بپردازیــم‪ ،‬یادآور‬ ‫می‌شــویم این عنــوان برگرفته از ســوال هولدرلین‪،‬‬ ‫شــاعر آلمانی قــرن نوزدهم اســت که می‌پرســد‪:‬‬ ‫«شــاعران در زمانه عســرت به چــه کار می‌آیند؟»‬ ‫حال‪ ،‬ملهــم از این ســوال‪ ،‬می‌توان پرســید و البته‬ ‫پرســیده اند کــه اگر حســین نماد انقــاب و قیام‬ ‫اســت‪ ،‬پس در دوره افول انقالب هــا و زمانه مرگ روایت هایی از عاشورای لیبرالیزه‬ ‫قیــام ها و خــروش ها‪ ،‬دیگر حســین بــه چه کار بعــد از انقــاب اســامی و دوران جنگ هشــت‬ ‫می‌آیــد؟ آیــا در زمانــه اصالحــات هــم می‌تــوان ســاله‪ ،‬به تدریج کارکردهای عاشــورا در ایران تغییر‬ ‫کرد‪ .‬تغییری که در ادامه تحوالت سیاســی و فکری‬ ‫همچــون زمــان انقــاب از او الگو گرفت؟‬ ‫عاشــورا و حرکت امام حســین‪ ،‬کارآمــدی خود را کشــور بود‪ .‬پر واضح اســت‪ ،‬در این سطح صحبت بــا عنوان «عقالنیت و شــهادت» ارائــه داد‪ ،‬روایت‬ ‫در گفتمــان انقالبی بــه خوبی ثابت کرده اســت‪ ،‬از عاشــورای مناســکی و آیینــی نیســت؛ هیات و انقالبــی شــریعتی را نقد کرد و ســعی کــرد ما به‬ ‫تا جایی که بنیــان گذار انقالب اســامی گفته بود‪ :‬تفکرات ســنتی درباره عاشــورا تغییر محسوسی در ازای آن‪ ،‬درس هایــی از عاشــورا را پــر رنگ کند که‬ ‫«شــما باید تبلیغ کنید آقا‪ ،‬محرم اســت‪ ،‬این محرم این ســال ها از ایــن حیث نداشــتند و اگر تغییری بیشــتر به کار امروزمــان می‌آید‪ .‬او در بخشــی از‬ ‫را زنــده نگــه دارید‪ .‬ما هر چه داریــم از این محرم بوده بیشــتر شــکلی بوده‪ ،‬نه ماهیتی‪ .‬اما در سطح صحبت هــای خــود از تبدیل اســتثناء بــه قاعده‬ ‫اســت و از این مجالس‪( ».‬صحیفه‪ ،‬جلد ‪ ،17‬ص ‪ )62‬فکری و معرفتی‪ ،‬چرخش محسوســی از قرائت‌های گفتــه و افزوده بود‪« :‬امام حســین یک اســتثنا در‬ ‫کارآیــی محــرم در گفتمــان انقالبی‪ ،‬محــدود به چــپ گرایانــه به روایــت هــای راســت گرایانه از سلســله امامــت بود که شــریعتی آن را بــه قاعده‬ ‫انقــاب ایــران و منحصر در رهبــران آن نبود‪ .‬حتی عاشورا وجود داشته اســت‪ .‬در ادامه‪ ،‬آخرین نمونه تبدیل کرد‪ .‬هیــچ کدام از امامان مــا جنگ نکردند‬ ‫نویســندگان غیر دینی عــرب هم از این پتانســیل هــای این نوع روایــت ها را انتخاب کــرده و چون و بــا حکومــت ها درگیر نشــدند‪ .‬امــام علی که با‬ ‫بهره گرفتند‪ .‬به عنوان مثال در نمایشــنامه شاعرانه هیــچ یک از ایــن روایت ها و ســخنرانی ها‪ ،‬هنوز خلفا صلح کرد‪ .‬امام حســن نیــز که با معاویه صلح‬ ‫دو جلــدی عبدالرحمــان الشــرقاوی بــه نــام حال مجال انتشــار در کتابی را نیافتنــد‪ ،‬باالجبار خالصه کرد‪ .‬امام هفتم شــیعیان که قــدری عصیان گر بود‪،‬‬ ‫الحســین تائرا‪ ،‬الحســین شــهیدا (حســین انقالب‪ ،‬ای از آنهــا را می‌آوریم تا منظور روشــن‌تر شــود‪ .‬ســال های ســال را زندانی شــد‪( .‬البته با همه این‬ ‫حســین شــهید) قیام حســین بــه عنوان مبــارزه ‪ .1‬روایت عبدالکریم سروش‬ ‫احوال ایشــان شصت فرزند داشــت) و امام هشتم‬ ‫‪14‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪14 Kheradmand Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫جهانی دوم‪ ،‬پیشــرفته نبودن جنــگ افزارها و ضعف قــدرت تخریبی آنها بود‪.‬‬ ‫جنــگ جهانــی اول را مورخــان «جنگ اروپاییــان»‪« ،‬جنگ بــزرگ» و ‪ ...‬عنوان‬ ‫داده‌انــد‪ .‬این جنگ نقشــه جغرافیایی خاورمیانــه و اروپای مركــزی و جنوبی‬ ‫را تغییــر و به عمــر دو امپراتوری قدیمــی اتریش و عثمانی پایــان داد (که به‬ ‫صــورت جمهوری ترکیه و جمهــوری اتریش درآمدند) و امپراتوری روســیه را به‬ ‫صورت كشــور شــوراها در آورد با نظام مارکسیســتی‪ .‬انگلیســی ها که از چند‬ ‫دهه پیش از جنگ جهانی اول نقشــه تصرف جزیرة العرب را در ســر داشــتند‬ ‫و در طــول جنــگ در بیــن النهرین (عراق امــروز) با عثمانی وارد جنگ شــده‬ ‫بودند به هدف خود رســیدند؛ لبنان و ســوریه را فرانســه و قسمت های دیگر‬ ‫جهــان عــرب را خود تصاحب کردنــد و در این ناحیه به ایجاد چند کشــور تازه‬ ‫دســت زدند از جملــه عراق (مرکــب از گروه‌های نژادی و مذهبــی گوناگون)‪،‬‬ ‫اردن‪ ،‬کویــت و امــارات دیگر و کمک کردند تا کشــور ســعودی بــه وجود آید‬ ‫و فکر ایجاد اســرائیل را در ســرزمین فلســطین تایید کردند و ‪ ....‬خطوط مرزی‬ ‫که انگلیســی ها در این منطقه ترســیم کــرده اند همانند خطــوط مرز غربی‬ ‫و جنوب غربی هندوســتان وقت (امروزه؛ پاکســتان) با افغانســتان و ایران که‬ ‫قبال تعیین کرده بودند مســئله ســازند‪ .‬انگلستان و فرانســه با این كه موفق به‬ ‫خالص شــدن از دست قدرت در حال طلوع آلمان شــده بودند و سرزمین های‬ ‫بیشــتری را بــر قلمروهای شــان اضافه كــرده بودند مجبور به تغییر سیاســت‬ ‫خــود ـ ولــو ظاهــری ـ شــدند‪ ،‬زیرا كه جهان شــرایط تــازه ای پیدا كــرده بود‬ ‫و قدرتمــداران در عیــن حال با طلوع یك نظــام ایدئولوژیك (روســیه) هم در‬ ‫صحنــه جهــان رو به رو شــده بودند كه قبال ســابقه نداشــت‪ .‬به عــاوه‪ ،‬در‬ ‫آمریــكا نیروهایــی پا به عرصه گذارده بودند كه نمی خواســتند این كشــور به‬ ‫انــزوای طوالنی خود ادامــه دهد‪ .‬جنگ جهانی اول تجربه قــدرت برای آمریكا‬ ‫بود كه وارد صحنه سیاســی جهان شــود‪.‬‬ ‫احســاس انتقامجویی فاتحــان جنگ جهانــی اول در جریــان مذاکرات ترک‬ ‫مخاصمــه باعث تحمیالت ســنگین تحقیر آمیز بــه م ّلت آلمان شــد و همین‬

‫‪13‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫تحمیــات‪ ،‬هیتلر را بر ســر کار آورد که نتیجه اش جنگ جهانــی دوم بود‪ .‬این‬ ‫فاتحــان نه تنهــا نقطه پایان بــر عمر امپراتــوری عثمانی گذاردنــد بلکه تالش‬ ‫کردنــد که در آناتولی هم چند کشــور کوچک ایجاد شــود که تالش مســلحانه‬ ‫ناسیونالیســت هــای ترک به رهبــری مصطفی کمال پاشــا (آتاتــورک) مانع از‬ ‫تحقق آن نقشــه شــد و جمهوری ترکیه به وجود آمــد و یکپارچکی آناتولی به‬ ‫اضافــه مناطــق اروپایی مجاور اســتانبول محفوظ ماند‪.‬‬ ‫دو قــدرت اروپایــی بازمانده از جنگ جهانی اول پس از ســر بــرآوردن از زیر‬ ‫خرابــه هــای آن خــود را در اروپا بــا ایتالیای تــازه ای رو به رو مــی دیدند كه‬ ‫از شــر اتریش خالص شــده بود و ســهم خواهی می كرد و شــرایط خاور دور‬ ‫بــا جمهوری شــدن چین و قــدرت گرفتن ژاپــن تغییر یافته بود و در بســیاری‬ ‫از نقاط جهان احساســات ناسیونالیســتی كه طبیعت ضد ســلطه دارد در حال‬ ‫بیدار شــدن بــود‪ .‬از میان تلفات نظامیان‪ ،‬ســهم آلمان یــك میلیون و هفتصد‬ ‫هزار‪ ،‬فرانســه یك میلیون وســیصد هزار و انگلســتان ‪ 900‬هزاربود‪.‬‬ ‫جنگ جهانی اول محصول رقابتهای اســتعماری قدرتهای اروپایی بود و تحقیر‬ ‫ژرمــن هــا پس از این جنگ موجــب پیدایش ملی گرایی افراطــی در میان آنان‬ ‫شــد كــه نتیجه اش جنــگ جهانی دوم بــود‪ .‬كما این كه توطئه هــای منجر به‬ ‫فروپاشــی شــوروی به احیاء ناسیونالیســم روس منجر شــده‪ ،‬تجاوز وحشتناك‬ ‫ژاپنی ها به چین ابرقدرت سوســیال ناسیونالیســتی چین و تصاحب‪ ،‬استثمار و‬ ‫‪ ...‬هندوســتان قدرت هند را به وجود آورده اســت‪.‬‬ ‫از نتایــج جنــگ جهانــی اول‪ ،‬یكی هــم افزایش حضــور زنــان در ادارات و‬ ‫كارگاه‌هــا بــود كه پدیده تازه ای شــد‪ .‬به ســبب اعــزام مردها بــه جبهه های‬ ‫جنــگ‪ ،‬راه برای ورود زنان به مشــاغل مردانه باز شــد كه پــس از آن به صوت‬ ‫یــک امر عــادی آمد‪ .‬عراق‪ ،‬اردن و لبنان از ســاخت های بعــد از جنگ جهانی‬ ‫اول و از نتایــج آن بوده اند‪.‬‬ ‫خونیــن ترین صحنه های جنگ جهانــی اول‪ ،‬نبرد «وردن» بــود كه ضمن آن‬ ‫یك میلیون تن كشــته شدند‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪13 Kheradmand‬‬


‫آتش‌بس روز ‪ ۱۱‬نوامبر ‪۱۹۱۸‬‬ ‫آتش‌بــس ‪ ۱۱‬نوامبــر ‪ ۱۹۱۸‬پیمــان ترک مخاصمــه بین متفقین‬ ‫و آلمــان در جنــگ جهانــی اول بود که به ســبب محلــی که این‬ ‫قــرارداد در آنجــا امضا شــد با نــام آتش‌بس کومپین نیز شــناخته‬ ‫می‌شــود‪ .‬این پیمــان متارکه جنگ در ســاعت ‪ ۱۱‬پیش از ظهر به‬ ‫وقت پاریــس در ‪ ۱۱‬نوامبر ‪"( ۱۹۱۸‬یازدهمین ســاعت‪ ،‬یازدهمین‬ ‫روز‪ ،‬یازدهمیــن ماه") اجرا شــد و آن را یــک پیروزی برای متفقین‬ ‫و یک شکســت کامل بــرای آلمان درنظر گرفتند اگــر چه به طور‬ ‫رســمی آلمان تســلیم نشــد‪ .‬هرچند ایــن آتش‌بــس در عمل به‬ ‫شــلیک گلوله‌ها پایان داد اما پیمان صلح واقعی پس از شــش ماه‬ ‫مذاکــره در کنفرانــس صلح پاریــس و انعقاد معاهده ورســای به‬ ‫دســت آمد‪ .‬قــرارداد آتش‌بس در یــک واگن راه آهــن در کومپین‬ ‫(به فرانســوی‪ )Compiègne :‬واقع در شــمال فرانســه امضا شد‪.‬‬ ‫بــا امضای قرارداد آتش‌بس و اعتراف به شکســت از ســوی آلمان‪،‬‬ ‫جنــگ جهانی اول که بیش از پنج میلیــون و پانصد هزار نظامی و‬ ‫‪12‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫شــش میلیون غیرنظامی کشته داشــت پایان یافت و آتش تفنگها‬ ‫خاموش شد‪.‬‬ ‫ســاعت یازده بامداد ‪ 11‬ماه یازدهم میالدی(نوامبر) ســال ‪1918‬با‬ ‫امضــای قــرارداد آتش بس و اعتراف به شكســت از ســوی آلمان‪،‬‬ ‫جنگ جهانــی اول كه بیش از یازده و نیم میلیون كشــته داشــت‬ ‫پایــان یافت ولی همه گیــری آنفلوآنزای متعاقب آن كه ســربازان‬ ‫بازگشــتی از جبهــه ها ویــروس آن را باخود به شهرهایشــان برده‬ ‫بودنــد بیــش از ‪ 20‬میلیون انســان دیگــر را از میان بــرد‪ .‬قرارداد‬ ‫آتش بس در یك واگن راه آهن امضا شــد‪ .‬در فوریه ســال ‪ 888‬در‬ ‫همین محل پادشــاه فرانكها تاجگــذاری كرده بــود و در ‪ 22‬ژوئن‬ ‫‪ 1940‬هیتلــر در همین محل دولت فرانســه را مجبــور به امضای‬ ‫قرارداد تســلیم كرد تا عمل امضای قــرارداد ‪ 11‬نوامبر ‪ 1918‬جبران‬ ‫شود‪.‬‬ ‫دلیــل كــم بودن تلفــات جنــگ جهانی اول نســبت بــه جنگ‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪12 Kheradmand‬‬


11 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

647-932-8283 :‫ ﺗﻠﻔﻦ‬-2017 ‫ ﻧﻮاﻣﺒﺮ‬/‫ اﮐﺘﺒﺮ‬- 32 ‫ﺷﻤﺎره‬- ‫ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺧﺮدﻣﻨﺪ‬11


‫ماهنامهخردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬

‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬

‫شماره ‪۳۲‬‬

‫جنگ آینده‪ :‬جنگ بر سر آب‬

‫بحران آب در ایران مســئله ای اســت بســیار جــدی و غیر قابل اجتنــاب که در آینده نه چنــدان دوری‬ ‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫گریبــان ملــت ما را خواهد گرفت‪ .‬اســتفاده نادرســت از منابع آب و اســتفاده بی رویــه از آب‪ ،‬ایران را با‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫بحــران آب روبــرو کرده اســت‪ .‬به گفته آمار و ارقام‪ ،‬ایران کشــوری با اقلیم عمدتاً گرم و خشــک اســت‪.‬‬ ‫امور داخلی و اداری‪ :‬حامد خ ّرم بخت‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫رشــد ســریع جمعیت مهمترین عامل کاهش ســرانه آب تجدیدشــونده کشــورمان در قرن گذشــته بوده‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫اســت‪ .‬جمعیت ایران در مدت هشــتاد ســال‪ ،‬از حدود ‪ ۸‬میلیون نفر در ســال ‪ ۱۳۰۰– ۱۳۰۶‬به ‪ ۷۸‬میلیون‬ ‫با تشکر از‪ :‬آرزو وفـا ‪ -‬الهه شهبازی ‪ -‬مسروره‬ ‫نفر تا پایان ســال ‪ ۱۳۹۲‬رســیده اســت‪ .‬اما میزان ســرانه آب تجدیدپذیرســاﻻنه‪ ،‬فقط از میزان حدود‪۱۳۰۰۰‬‬ ‫بنی‌هاشم ‌ی ‪ -‬فرشید رشیدی فر ‪ -‬نگین عبدالله‬ ‫متــر مکعب در ســال ‪ ۱۳۰۰‬به حدود ‪ ۱۴۰۰‬متر مکعب در ســال ‪ ۱۳۹۲‬تقلیل یافته و در صــورت ادامه این‬ ‫ شهناز یزدانفر ‪ -‬رضا میرفخرایی ‪ -‬قاسم آقاپور ‪-‬‬‫رونــد‪ ،‬وضعیــت در آینده به مراتب بدتر خواهد شــد‪.‬‬ ‫حمید دانشی ‪ -‬احد حبیب نیا ‪ -‬تینا پورلطفی‬ ‫و همه کسانی که در این شماره ما را یار و یاور‬ ‫بــا توجــه به این میــزان منابع آب و ســران ٔه مصرف‪ ،‬ایران در گروه کشــورهای مواجه بــا کمبود فیزیکی‬ ‫بودند‪.‬‬ ‫آب قرار دارد‪ .‬این گروه شــامل کشــورهایی اســت که در ســال ‪ ۲۰۲۵‬با کمبود فیزیکی آب مواجه خواهند‬ ‫بــود‪ .‬یعنی چنانچه حتی بافرض غیر صحیــح افزایش بهره‌وری در مصرف آب‪ ،‬ایــران برای تأمین نیازهایش‬ ‫آب کافــی در اختیار نخواهد داشــت‪ .‬البته الزم به بیان اســت کــه حدود ‪ ۲۵‬درصد مــردم جهان از جمله‬ ‫ایران مشــمول این گروه می‌باشند‪.‬‬ ‫این معضل چیز جدیدی نیســت‪ .‬واشنگتن‌پســت در ماه جوالی ‪ ۲۰۱۴‬نوشــت ایران در بین ‪ ۲۴‬کشــوری‬ ‫قرار دارد که وضعیت آب در آنها خطرناک اســت‪ .‬واشــنگتن پســت‪ ،‬بحران ایران را ناشــی از برنامه‌ریزی‬ ‫نادرســت در دوران جمهوری اســامی دانسته است‪ .‬ایران از ســال‌ها پیش در معرض بحران آب قرار داشته‬ ‫اســت‪ ،‬اما در ســه دهــه اخیر برای آن گامی برداشــته نشده‌اســت و ایــران از مرحل ٔه آمادگــی برای خطر‬ ‫عبور کــرده و هم‌اکنون در مرکز خطــر قرار دارد‪.‬‬ ‫عــدم مدیریــت صحیح و علمی‪ ،‬بــی توجهی به اصــاح الگوی مصــرف آب در جامعه‪ ،‬همپــا نبودن با‬ ‫علم روز در اســتفاده بهینه از آب در روســتاها و حتی شــهرهای بزرگ و خالصه جدی نگرفتن این مســئله‬ ‫خطیــر‪ ،‬بهای ســنگینی در آینده بــه ملت ما تحمیل خواهد کــرد‪ .‬ترویج ایده غیر علمــی «خودکفایی در‬ ‫روی جلد‬ ‫تولیــد محصوالت کشــاورزی» که در اوایل انقــاب ایده داغی بود و برخورد احساســی میلیون ها ایرانی را‬ ‫آتش بس یازدهم نوامبر ‪ -‬صفحه ‪۱۲‬‬ ‫نیــز بــا خود همــراه کرده بود‪ ،‬یکــی از بزرگترین ضربه ها را بــه کم آبی ایران زده اســت‪ .‬تخریب محیط‬ ‫زیســت و اراضی کشــاورزی‪ ،‬گرم شــدن زمیــن‪ ،‬آلودگی هوا‪ ،‬آب‪ ،‬خــاک‪ ،‬کاهش منابع طبیعــی و نابودی‬ ‫خردمند در ویرایش و اصالح مطالب ارسالی‬ ‫اختیار دارد‪ .‬نظرات نویسندگان مقاالت‪ ،‬الزاماً بیانگر جنگلهــا و مراتع‪ ،‬کاهش منابــع تولید انرژی‪ ،‬بحران آب‪ ،‬بــرق و گاز و بروز انواع بیماریهــا از دیگر عوامل‬ ‫دیدگاه ماهنامه خردمند نیست‪ .‬مسئولیت قیمتها‪ ،‬از بیــن رفتن آب در ایــران بوده اند‪ .‬میزان آبی که در ‪ ۳۵‬ســال اخیر به هدر‬ ‫سرویس‌ها و کلیه مطالب درج شده در آگهی ها رفته اســت در مقایســه با کل تاریخ این کشــور‪ ،‬مانند چپاول و غارت است‪.‬‬ ‫به عهده صاحب آگهی است‪.‬‬ ‫منابــع طبیعی موجــود و منابع تامیــن آب در ایران آســیبهای جدی و حتی‬ ‫‪ Tel: 647-932-8283‬شــاید غیرقابل جبران دیده اند‪.‬‬ ‫‪Tel: 416-676-9-676‬‬ ‫شــما نیــز میتوانید با دوســتان و اقــوام خود کــه در ایــران زندگی میکنند‬ ‫‪ Fax: 1-888-676-9677‬بگوییــد در مصــرف آب رعایت کنند‪ .‬هر یکنفــر از مردم ایران اگر درســت‬ ‫‪ info@kheradmand.ca‬رعایت کند (شــاید این کار نوشــدارو پس از مرگ ســهراب باشــد) اما مرگ و‬ ‫‪ www.kheradmand.ca‬مصیبــت عظیم بی آبــی در ایران را میتواند ســالها به تأخیــر بیاندازد‪.‬‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario L3T 2C6‬‬

‫‪10‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۲‬اکتبر‪ /‬نوامبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪10 Kheradmand‬‬


9 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬9


8 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬8


7 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬7




4 Kheradmand

Monthly-Issue 32- Oct / Nov 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ نوامبر‬/‫ اکتبر‬- ۳۲ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬4





Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.