Kheradmand Magazine - Issue #29

Page 1

Volume 3 - Issue 29 - July/August 2017

www.kheradmand.ca

Tel: (416) 676-9-676


83 Kheradmand

Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬83


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫دفتر مهاجرت و وکالت‬ ‫دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫‪ 82‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪82 Kheradmand‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫‪ 81‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪81 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫مدیا و رسانه ها‬ ‫رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها‬

‫‪ 80‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪80 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 79‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪79 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 78‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪78 Kheradmand‬‬


‫مشاور امالک‬

‫مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪ -‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک ‪-‬مشاور امالک‬

‫‪ 77‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪77 Kheradmand‬‬


‫دندانپزشکی‬ ‫دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی‬

‫رستوران و فروشگاه‬

‫رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه‬

‫‪ 76‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪76 Kheradmand‬‬


‫خدمات ساختمانی‬

‫خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی‬

‫‪ 75‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪75 Kheradmand‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫آ مـو ز شـگا ه‬ ‫آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪-‬آموزشگاه‬

‫‪ 74‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪74 Kheradmand‬‬


‫حسابداری‬

‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫چشم پزشکی و عینک‬ ‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪ 73‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪73 Kheradmand‬‬


‫بیمه وسرمایه گذاری‬

‫بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری‬

‫‪ 72‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪72 Kheradmand‬‬


‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬ ‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪ -‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪-‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬

‫آژانس مسافرتی‬ ‫آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪ 71‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪71 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪41‬‬

‫از زنــان بیــوه در تمــام ســنین درنظــر گرفته‬ ‫شــود‪ .‬این برنامه ها و سیاســت بهتر اســت در‬ ‫چارچوب برنامه های عملیاتی برای تســریع در‬ ‫دســتیابی به اهداف توســعه پایدار باشــند‪.‬‬ ‫در شــرایط پــس از جنــگ‪ ،‬بیوه هــا باید به‬ ‫طــور کامل در صلــح و آرامش زندگــی کنند تا‬ ‫از رســیدن و کمک بــه صلح و امنیت پایــدار آنان‬ ‫اطمینــان حاصل شــود‪ .‬توانمندســازی بیــوه ها از‬ ‫طریــق دسترســی بــه مراقبــت های‬ ‫بهداشــتی مناســب‪ ،‬آمــوزش‪ ،‬شــغل‬ ‫مناســب‪ ،‬مشــارکت کامل در تصمیم‬ ‫گیــری هــا و زندگی عمومــی‪ ،‬زندگی‬ ‫بدون خشــونت و سوءاســتفاده‪ ،‬باید‬ ‫بــه آنهــا فرصتــی بــرای ایجــاد یک‬ ‫زندگی امن پس از مرگ شوهرانشــان‬ ‫بدهــد‪ .‬مهمتــر از آن‪ ،‬ایجــاد فرصت‬ ‫برای زنــان بیوه‪ ،‬توانایــی حفاظت از‬ ‫فرزنــدان آنهــا و جلوگیــری از چرخه‬ ‫فقر و محرومیت بین نسلی را ممکن‬ ‫می ســازد‪.‬‬

‫پیش زمینه روزجهانی بیوه ها‬ ‫بــه منظــور به رســمیت شــناختن شــرایط بیوه‬ ‫هــا در تمام ســنین‪ ،‬مناطق و فرهنــگ ها‪ ،‬مجمع‬ ‫عمومی ســازمان ملل متحد تصمیــم گرفت روز ‪٢٣‬‬ ‫ژوئــن هر ســال را از طریق قطعنامــه ‪/ A / RES‬‬ ‫‪ ١٨٩/٦٥‬که در تاریخ ‪ ٢١‬دســامبر ‪ ٢٠١٠‬به تصویب‬ ‫رســید‪ ،‬به عنوان روز جهانی زنان بیوه انتخاب کند‪.‬‬ ‫سوءاســتفاده از زنان بیــوه و کــودکان آنها یکی از‬ ‫جــدی ترین مســائل نقــض حقوق بشــر و مانعی‬ ‫برای پیشــرفت اســت‪ .‬میلیون ها نفر از بیوه های‬ ‫جهان‪ ،‬فقر شــدید‪ ،‬طردشــدن از جامعه‪ ،‬خشونت‪،‬‬ ‫بی خانمانی‪ ،‬ســامت و تبعیض در قانون و آداب و‬ ‫رســوم را متحمل می شوند‪.‬‬

‫اجتماعی پایینی به حســاب می آید‪ ،‬هــزاران بیوه‬ ‫توســط خویشــاوندان خــود رد و طرد شــده و بی‬ ‫خانمــان می شــوند‪ .‬در این وضع بســیاری از آنها‬ ‫به دنبال مشــاغل غیررســمی ماننــد کارگر خانگی‬ ‫یا تبدیل شــدن بــه گدایی یا فحشــا خواهند رفت‪.‬‬ ‫بیوه ها در کشــورهای توســعه یافتــه نیز ممکن‬ ‫است با مشــکالت خاصی روبه رو شــوند‪ ،‬ازجمله‬ ‫از دســت دادن پوشــش بیمه تا مشکالت دسترسی‬

‫بــه اعتبار برای قبول مســئولیت مراقبت از کودکان‬ ‫خــود‪ .‬در برخــی مــوارد‪ ،‬زنان بیوه مســئول تأمین‬ ‫بدهــی های همســر متوفی خود هم می شــوند‪.‬‬ ‫خشونت علیه زنان بیوه‬ ‫خشــونت علیه زنان یکی از گسترده ترین مسائل‬ ‫نقض شــده حقوق بشــر اســت که بر تمــام زنان‬ ‫اعــم از انــواع رده هــای ســنی مختلــف‪ ،‬فرهنگ‬ ‫هــا و کشــورها تأثیر مــی گــذارد‪ .‬بیــوه ها هیچ‬ ‫اســتثنایی ندارنــد و در واقع مــی توانند در معرض‬ ‫شــدیدترین خطرات ابتال به خشــونت باشــند‪ .‬در‬ ‫بســیاری از کشــورها‪ ،‬به ویژه در سرتاســر آفریقا و‬ ‫آســیا‪ ،‬بیوه ها قربانی خشــونت فیزیکی و روانی‪،‬‬ ‫از جمله سوءاســتفاده در رابطه بــا ارث و اختالف‬ ‫و درگیــری می شــوند‪ .‬بدون داشــتن حق مالکیت‬ ‫دارایــی شــوهر یک زن بیــوه‪ ،‬ممکن اســت مورد‬ ‫سوءاســتفاده قرار گرفته و درنهایــت از خانه خارج‬ ‫شود‪ .‬در آفریقا‪ ،‬سوءاســتفاده از زنان بیوه مرزهای‬ ‫اخالقــی‪ ،‬طبقاتی و درآمــدی را زیر پا می گذارد‪ .‬در‬ ‫این مناطق زنان بیوه درحال تبدیل شــدن به زنانی‬ ‫آســیب پذیر و فقیر هســتند‪ .‬بیوه ها به شــرکت‬ ‫درمراســم تدفین و سوگواری ســنتی مضر‪ ،‬تخریب‬ ‫کننــده و حتی تهدیــد کننده به خطر زندگیشــان‬ ‫وادار مــی شــوند‪ .‬بــه عنــوان مثــال‪ ،‬در بعضی از‬ ‫کشــورها‪ ،‬بیــوه هــا مجبــور بــه خــوردن آبی که‬ ‫اجســاد شوهرانشان در آن شســت وشو داده شده‬ ‫می شــوند‪ .‬همچنین آیین های عــزاداری دربعضی‬ ‫کشــورها روابط زن بیــوه با یکی از خویشــاوندان‬ ‫مرد‪ ،‬تراشیدن موی ســرو تیغ زدن زنان را در بردارد‪.‬‬

‫به دلیل خشــونت‪ ،‬همــراه با فقدان دسترســی به‬ ‫مراقبــت هــای بهداشــتی‪ ،‬مــی تواند بر ســامت‬ ‫جســمی و روانــی زنــان بیوه تأثیــر بگــذارد‪ .‬نیاز‬ ‫بهداشــت جنســی و باروری زنان بیوه ممکن است‬ ‫بــدون توجــه به ایــن واقعیت باشــد کــه بیوه ها‬ ‫اغلــب قربانــی تجاوز مــی شــوند‪ .‬زنان بیــوه به‬ ‫دلیــل آســیب پذیری بــاال در معــرض اچ آی وی و‬ ‫ایدز هســتند‪ .‬همچنین ممکن اســت به دلیل عدم‬ ‫آگاهی از مرگ همسرانشــان به علت‬ ‫ابتال بــه ایــدز و بــدون درنظرگرفتن‬ ‫وضــع اچ آی وی خــود‪ ،‬از طریــق‬ ‫رابطه با بســتگان همســر فوت شده‬ ‫خود‪ ،‬آنهــا را نیز مبتال کننــد‪ .‬ناامنی‬ ‫اقتصادی ناشــی از بیوه بودن‪ ،‬بعضی‬ ‫از زنان و دختــران را به فعالیت های‬ ‫غیرقانونی ســوق مــی دهد‪.‬‬ ‫بیوه ها و شرایط تحت تأثیر درگیری‬ ‫تعــداد زیــادی از زنــان بــه دلیــل‬ ‫درگیــری مســلحانه بیوه می شــوند‪.‬‬ ‫بــه عنــوان مثــال‪ ،‬در برخــی از مناطــق جمهوری‬ ‫دموکراتیــک کنگــو حــدود ‪ ٥٠‬درصد از زنــان بیوه‬ ‫هســتند‪ ،‬درحالــی که حــدود ســه میلیــون بیوه‬ ‫در عــراق و بیــش از ‪٧٠,٠٠٠‬هــزار نفــر در کابــل‬ ‫افغانســتان وجود دارد‪ .‬زنان برای مراقبت از خود و‬ ‫فرزندانشان در کشور خود‪ ،‬اردوگاه های پناهندگان‬ ‫یــا کشــورهای پناهنده پذیــر تالش مــی کنند‪ .‬در‬ ‫چنــد موقعیــت پــس از جنگ‪ ،‬تعــداد زیــادی از‬ ‫کــودکان تنها متکی بر مادران بیــوه خود که اغلب‬ ‫زنان جوان هستند‪ ،‬مشــاهده شدند‪ .‬بعضی مواقع‬ ‫خود فرزنــدان‪ ،‬به عنوان تنها حامی خود شــناخته‬ ‫شــده اند‪ .‬مادربــزرگ های بیــوه نیــز مراقب نوه‬ ‫هــای یتیم و بیمار خود هســتند‪ .‬بســیاری از زنان‬ ‫پیــش از این کــه در دوران درگیری ها بیوه شــوند‪،‬‬ ‫شوهرانشــان را درحــال شــکنجه‪ ،‬مجــروح‪ ،‬فلج یا‬ ‫متحمــل رنــج و عذاب بــی رحمانه و غیرانســانی‬ ‫مــی بیننــد‪ .‬زنان بیــوه مــی توانند خــود موضوع‬ ‫خشــونت های مرتبــط با جنگ ازجمله خشــونت‬ ‫هــای جنســی بــه عنوان روشــی بــرای جنــگ با‬ ‫خشــونت در برابر زنان در طول یــا بعد از درگیری‬ ‫های مســلحانه گزارش شــده در هر منطقه جنگی‬ ‫بیــن المللی و غیربین المللی باشــند‪ .‬پس از تجاوز‬ ‫و اجبار فراوان‪ ،‬بســیاری از بیــوه ها در طول جنگ‬ ‫بــه ویروس ‪ HIV‬ایدز مبتال می شــوند‪ .‬بیوه ها در‬ ‫کشــورهایی که جنــگ در آنها پایان یافتــه‪ ،‬پس از‬ ‫جنــگ و درگیری‪ ،‬مــورد آزار و اذیت قرار می گیرند‬ ‫و اغلب آنها خشــونت و تبعیض بیشتری را در دوره‬ ‫پــس از جنگ تجربه مــی کنند‪ .‬بدرفتــاری با بیوه‬ ‫ها مــی توانــد تأثیر منفی بر ســرمایه گــذاری در‬ ‫صلــح و امنیــت‪ ،‬تغذیه چرخه فقــر و درنهایت به‬ ‫چالش کشــیدن دموکراســی و امنیت پایدار داشته‬ ‫باشد‪.‬‬

‫فقر‬ ‫در طیف گســترده ای از کشــورها‪ ،‬ادیــان و گروه‬ ‫های قومی‪ ،‬هنگامی که شــوهر یــک زن می میرد‪،‬‬ ‫آن زن تــا پایــان زندگــی خــود تنها خواهــد ماند‪.‬‬ ‫اغلب فقر به دلیل دسترســی کم یا عدم دسترســی‬ ‫بــه منابــع اقتصــادی و اعتبــارات‪ ،‬بی ســوادی یا‬ ‫کمبود دسترســی به منابع آموزشی‪ ،‬شدت بیشتری‬ ‫پیــدا خواهد کرد‪ .‬بــدون آموزش‪ ،‬بیوه هــا توانایی‬ ‫حمایــت از خــود و خانــواده هایشــان را ندارنــد‪.‬‬ ‫بســیاری از بیوه ها در جوامع ســنتی‪ ،‬تحت قانون‬ ‫عرفــی و مذهبــی‪ ،‬حقــوق کم یــا حقوق بســیار‬ ‫محدودی بــرای ارث یا مالکیت زمیــن دارند‪ .‬بدون‬ ‫داشــتن حقوق ارثی‪ ،‬ازجمله فقدان حقوق مالکیت‬ ‫خانــواده هایــی که در آنهــا متولد شــده اند‪ ،‬بیوه‬ ‫ها خــود را از نظر مالــی ناامن می داننــد و کامال‬ ‫وابســته به خیریه و کمک های اقوام شوهرانشــان تأثیر بر سالمت‬ ‫هســتند‪ .‬در هنــد‪ ،‬جایــی که بیــوه بــودن وضع تغذیه نامناســب‪ ،‬پناهگاه ناکافی و آسیب پذیری‬ ‫‪ 70‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪70 Kheradmand Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬


69 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬69


68 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬68


‫بابونــه به ریلکــس کردن عضــات شــکم و روده‬ ‫کمــک می کنــد‪ .‬بابونــه مــی تواند بیمــاری های‬ ‫مربوط به دســتکاه گــوارش را درمان کند مانند گاز‪،‬‬ ‫نفخ‪ ،‬ســندرم روده تحریک پذیر و گرفتگی عضالت‬ ‫شــکمی ‪ .‬بابونــه مــی توانــد دردهای مربــوط به‬ ‫قاعدگــی را نیــز کاهش دهد و به افــراد کمک می‬ ‫کنــد تا بهتر بخوابند‪ .‬میتوانید بــرای بهتر کردن مزه‬ ‫چــای بابونه کمی عســل بــه آن اضافه کنید‪.‬‬ ‫توصیــه می شــود بــه مــدت دو هفته هــر روز‬ ‫دوبــار از ایــن چای بنوشــید تــا نتیجه بهتــری به‬ ‫دســت بیاورید‪ .‬زنان باردار و شیرده نباید در دوران‬ ‫بــارداری بابونه مصــرف کنند‪.‬‬ ‫‪ .6‬پوست لیمو‬ ‫پوســت لیمــو دارای د‪-‬لیمونیــن مــی باشــد که‬ ‫باعــث کاهش عالئم ســوء هاضمه می شــود‪ .‬یک‬ ‫بررسی نشــان داده اســت که با مصرف د‪-‬لیمونین‬ ‫به مدت دو هفته‪ ،‬ســوء هاضمه برطرف می شــود‪.‬‬ ‫‪ .7‬پوست گریپ فروت‬ ‫مانند پوســت لیمو‪ ،‬پوست‬ ‫گریــپ فــروت نیــز یکی‬ ‫از درمــان هــای خانگی‬ ‫ســوء هاضمــه مــی‬ ‫باشــد‪ .‬علــت آن‬ ‫ایــن می باشــد که‬ ‫پوســت گریــپ‬ ‫فــروت بــه فرآیند‬ ‫هضم کمــک می‬ ‫کند‪ .‬خواص‬ ‫آ نتــی‬ ‫بیو تیکی‬

‫– یک قاشــق چایخوری پوســت گریــپ فروت را‬ ‫در داخــل یــک لیوان آب بریزیــد ‪ .‬آن را هم بزنید‪.‬‬ ‫قبل از هر وعده غذایی بنوشید‪.‬‬‫‪ .8‬میخک‬ ‫میخــک عــاوه بــر اینکــه در پخت و پــز مورد‬ ‫استفاده قرار گرفته اســت‪ ،‬در درمان برخی بیماری‬ ‫ها نیز مورد اســتفاده قرار می گیــرد‪ .‬میخک دارای‬ ‫ارزش تغذیــه ای باالیی می باشــد و برای ســامت‬ ‫دســتگاه گــوارش بســیار مفید می باشــد‪ .‬میخک‬ ‫غنــی از ویتامیــن ‪ ،K‬ویتامیــن ‪ ،C‬ریبوفالویــن‪،‬‬ ‫ویتامین‪ ،B6 ،‬ویتامین ‪ B1‬و آنتی اکســیدان ها می‬ ‫باشــد‪ .‬تاثیرات ضد التهابی میخک به درمان ســوء‬ ‫هاضمه کمک مــی کند‪.‬‬ ‫‪ .9‬آب آناناس‬ ‫آب آناناس برای ســامت دســتگاه گوارش بســیار‬ ‫ضروری می باشــد‪ .‬مــی توانید برای پیشــگیری از‬ ‫مشــکالت گوارشــی ‪ ،‬بعد از هر وعده غذایی‬ ‫یک لیوان آب آناناس بنوشــید‪.‬‬ ‫‪ .10‬نمک سیاه‬ ‫نمــک ســیاه هــم جزو فهرســت‬ ‫درمــان هــای خانگی برای ســوء‬ ‫هاضمــه قــرار دارد‪ .‬نمک ســیاه‬ ‫به عنوان یــک محرک طبیعی در‬ ‫نظر گرفته می شــود‪ .‬استفاده از‬ ‫نمک ســیاه می تواند رفلوکس و‬ ‫سوزش ســر دل را کاهش دهد‪.‬‬ ‫با این وجود‪ ،‬نمک ســیاه‬ ‫پــر از ســولفات‪ ،‬کلریــد‬ ‫سدیم‪ ،‬منگنز‪ ،‬آهن‪ ،‬و‬ ‫غیره می باشــد‪.‬‬ ‫نمــک ســیاه را به‬ ‫آب لیمــو اضافه‬ ‫کنیــد و بعــد‬ ‫از هــر وعده‬ ‫غذایــی و‬ ‫قبــل از‬

‫پوســت گریپ‬ ‫فــروت بــرای‬ ‫تنظیم ‪ PH‬شــکم‬ ‫مفید می باشــند‪.‬‬ ‫بــرای نتیجه بهتر‪،‬‬ ‫به مدت دو هفته‬ ‫پوســت گریــپ‬ ‫فــروت بخوریــد‪.‬‬ ‫ابتــدا پوســت‬‫گریپ فــروت را به‬ ‫مــدت چنــد روز در‬ ‫زیــر نور آفتــاب قرار‬ ‫د هید ‪.‬‬ ‫– داخــل بلنــدر‬ ‫قــرار دهیــد تا به‬ ‫صورت یــک پودر‬ ‫درآید‪.‬‬ ‫‪ 67‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫خوا بیــد ن‬ ‫میــل کنیــد‪.‬‬ ‫می توانید نمک ســیاه‬ ‫را روی ماســت یا ساالد‬ ‫خــود اضافــه کنیــد و‬ ‫میل کنید‪.‬‬ ‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪67 Kheradmand‬‬


‫درمان های خانگی برای سوء هاضمه‬ ‫بدن شما برای کارکرد بهتر به آب نیاز دارد‪ .‬باید در طی روز ‪ 8‬لیوان آب بنوشید‪ .‬برای کاهش احتمال سوء‬ ‫هاضمه بهتر از قبل از مصرف غذا دو الی سه لیوان آب بنوشید‪ .‬به یاد داشته باشید که باید نیم ساعت‬ ‫بعد از غذا آب ننوشید‪.‬‬

‫هیدراتــه نگه داشــتن بدن می باشــد‪ .‬بدن شــما‬ ‫بــرای کارکــرد بهتر به آب نیــاز دارد‪ .‬بایــد در طی‬ ‫روز ‪ 8‬لیوان آب بنوشــید‪ .‬برای کاهش احتمال سوء‬ ‫هاضمــه بهتــر از قبل از مصــرف غذا دو الی ســه‬ ‫لیــوان آب بنوشــید‪ .‬به یاد داشــته باشــید که باید‬ ‫نیم ســاعت بعد از غذا آب ننوشــید‪.‬‬

‫عالئم و نشانه های سوء هاضمه‬ ‫ســوء هاضمــه یــک بیماری شــایع شــکمی می‬ ‫باشــد‪ .‬برخــی از علت های آن عبارتنــد از نجویدن‬ ‫کامــل غذا‪ ،‬مصرف بیش از حــد الکل‪ ،‬مصرف بیش‬ ‫از حــد ادویه و غذاهای پر چرب‪ ،‬ســیگار کشــیدن‬ ‫و غیره‪ .‬عالئم ســوء هاضمه نیــز عبارتند از ‪ :‬حالت‬ ‫تهوع‪ ،‬ســوزش ســردل‪ ،‬آروغ زدن کنترل نشده‪ ،‬نفخ‪،‬‬ ‫گاز معــده‪ ،‬درد شــکمی و غیره‪ .‬ســوء هاضمه در ‪ .2‬چای انیس‬ ‫هر ســنی و بــر هر جنســیتی تاثیــر می گــذارد‪ .‬چای انیــس اغلب بــرای درمان برونشــیت مورد ‪ .4‬خوردن مرکبات‬ ‫وقتی عالئم و نشــانه های ســوء هاضمه را در خود اســتفاده قــرار مــی گیــرد‪ .‬اما چــای انیــس برای مرکباتــی ماننــد لیمــو‪ ،‬گریــپ فــروت‪ ،‬پرتقال‬ ‫مشــاهده می کنید‪ ،‬بایــد فورا به پزشــک مراجعه سیســتم گوارشــی و عصبی نیــز مفید اســت‪ .‬این مــی توانند بــه درمان ســوء هاضمه کمــک کنند‪.‬‬ ‫کنیــد‪ .‬اگر ســوء هاضمه بــه همراه کاهــش وزن‪ ،‬چای می تواند بســیاری از مشکالت گوارشی را حل عــاوه بر این‪ ،‬مرکبــات حاوی ویتامیــن ث و آنتی‬ ‫اســهال با خون یا بدون خون‪ ،‬کاهش اشــتها‪ ،‬خون کنــد‪ .‬توصیه می شــود چــای انیس را ســی دقیقه اکســیدان هایی می باشــد که به تقویت سیســتم‬ ‫در مدفوع باشــد‪ ،‬باید فورا به پزشک مراجعه کنید قبــل از خوردن غذا بنوشــید‪ .‬بــرای نتایج بهتر‪ ،‬هر ایمنی بدن کمک می کند‪ .‬همچنیــن دارای خواص‬ ‫چون ممکن اســت نشــانه ای از تهدید زندگی می روز ســه فنجــان از این چــای به مــدت دو هفته آنتــی بیوتیکی می باشــد‪.‬‬ ‫باشــد‪ .‬ســوء هاضمه می تواند با دارو درمان شود‪ .‬بنوشید‪.‬‬ ‫‪ .5‬بابونه‬ ‫با ایــن وجــود‪ ،‬برخی درمــان های خانگــی وجود‬ ‫دارنــد که می توانید ســوء هاضمــه را درمان کنید‪ .3 .‬چای ملیسا (بادرنجبویه)‬ ‫بابونه بــه خاطر خواص درمانــی فراوانی که دارد‪،‬‬ ‫ایــن درمان هــای خانگــی از بهترین درمــان های ایــن چای حــاوی خــواص ضــد اسپاســم و ضد بســیار مشهور اســت‪ ،‬از این رو؛ سالهاست که برای‬ ‫خانگــی انتخاب شــده اند‪ .‬بــا این وجــود‪ ،‬توصیه عفونــی کنندگی مــی باشــد‪ .‬این چای ترشــحات درمــان انــواع بیماری ها مــورد اســتفاده قرار می‬ ‫معــده را افزایــش می دهــد و به از بیــن بردن گاز گیــرد‪ .‬یکــی از مزیــت هــای بابونه‪ ،‬درمان ســوء‬ ‫می شــود که داروهــای خود را کنــار نگذارید‪.‬‬ ‫‪ .1‬نوشیدن آب‬ ‫معــده کمک می کند‪ .‬گیاه ملیســا و بــرگ های آن هاضمه می باشــد‪ .‬گیاه بابونه بومی آســیا‪ ،‬شــمال‬ ‫یکی از بهترین درمان های خانگی ســوء هاضمه‪ ،‬حاوی روغــن فرار و موادی ماننــد لینالول‪ ،‬گرانیول آفریقا و اروپا می باشــد‪ .‬خواص ضد تشــنجی چای‬ ‫‪ 66‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪66 Kheradmand Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬ ‫می باشــد و بــرای درمان انــواع بیماری هــا مورد‬ ‫اســتفاده قــرار می گیرد‪ .‬نوشــیدن چای ملیســا به‬ ‫درمــان ســوء هاضمه کمک مــی کند‪.‬‬ ‫توصیه می شــود روزانه دو فنجان چای ملیسا در‬ ‫صبح و بعد از ظهر بنوشــید‪ .‬برای مشــاهده نتایج‬ ‫بهتــر ‪ ،‬حداقل به مدت دو هفته نوشــیدن چای را‬ ‫ادامه دهید‪.‬‬


‫"فــاک" غلیــظ رفت‬ ‫چندتــا فحــش داد و بــا یک‬ ‫ِ‬ ‫که تاکســی بگیرد‪ .‬زن همســایه‌امان هــم که تنها‬ ‫زندگــی می‌کند و دو بچــه‌ی کوچــک دارد که هر‬ ‫روز اول صبــح بایــد یکی‌اشــان را به شــیرخوارگاه‬ ‫ببــرد و بعد چندصد متــر آن‌طرفتر آن یکــی را به‬ ‫مهد کــودک‪ ،‬کم مانــده بود اشــکش دربیاید‪ .‬هی‬ ‫تنــد تند قدم مــی‌زد و کیفش را از این شــانه به آن‬ ‫شــانه مــی‌داد و می‌گفت‪" :‬فــاک‪ .‬امــروز هم دیر‬ ‫شــد‪ .‬فاک! فــاک! فاک!" تو فکر بودم کــه آیا امروز‬ ‫اتفاقــی خواهــد افتاد یا نــه که قطار رســید‪ .‬چون‬ ‫ایــن موقع صبح مردم ســر کار می‌روند و یک قطار‬ ‫هم از مســیر حذف شــده بود‪ ،‬قطار پــر بود و ما‬ ‫به زور خودمان را چپاندیــم تو‪ .‬مأمورهای قطار آن‬ ‫تو بودند‪ .‬در که بســته شد شــروع کردند به کنترل‬ ‫بلیتهــا‪ .‬یک جــوان خارجــی بلیت نداشــت‪ .‬قبض‬ ‫جریمــه‌ی پانصد کرونی را برایش نوشــتند‪ .‬عرق از‬ ‫پیشــانی تیره رنگش روی لپهای ُتپل پاکســتانی‌اش‬ ‫می‌ریخت‪ .‬چون رنگشــان تیره است آدم نمی‌تواند‬ ‫ســرخ شدنشــان را ببیند‪ .‬ســر کارمان یک تابلو به‬ ‫دیــوار زده‌انــد کــه روی آن می‌نویســند امروز کی‬ ‫مریض اســت‪ ،‬کــی در محل دیگری جلســه دارد و‬ ‫یا کی در مرخصی اســت‪ .‬روی آن نوشــته شده بود‬ ‫که ماریا درگذشــته است‪.‬‬ ‫بی اختیار و به‌طور انعکاسی گفتم‪" :‬بی‌چاره!"‬ ‫ماریا ســی و هفت ســال داشــت و تــا چند ماه‬ ‫پیــش هنــوز پیش‌مــان کار می‌کرد‪ .‬هشــت ســال‬ ‫اســت که این‌جــا کار می‌کنم و تا حــاال هفت نفر‬ ‫از همکارانــم از ســرطان مرده‌انــد‪ .‬این‌جا چه‌قدر‬ ‫ســرطان زیاد اســت! کامپیوترم را روشــنن می‌کنم‬ ‫و تــا آماده شــود از پنجــره بیرون را نــگاه می‌کنم‪.‬‬ ‫برخالف بیشــتر وقتها که هوا ابری و گرفته اســت‪،‬‬ ‫امــروز آفتابــی و شــاد اســت‪ .‬هــر روز اول روی‬ ‫صفحه‌ی بی بی ســی مــی‌روم و نگاهــی به اخبار‬ ‫می‌انــدازم‪ :‬یک هواپیمای اندونزیایی ســقوط کرده‬ ‫و بیــش از صد نفر کشــته شــده‌اند‪ .‬در مصر برای‬ ‫نخســتین بار "انتخابات آزاد" ریاســت جمهوری بپا‬ ‫شــده اما معلوم اســت که حســنی مبــارک برنده‬ ‫می‌شــود‪ .‬بــرای اولیــن بار یــک دختــر افغانی در‬ ‫مســابقه‌ی ملکه زیبایی از انگلســتان شرکت کرده‬ ‫اســت‪ .‬خبر بعدی شــرح این اســت کــه خرابیهای‬ ‫توفان نیو اورلئان به علت فعالیتهای انســانی بوده‬ ‫اســت‪ .‬اول این‌که بیشــترین نفت آمریــکا از آن‌جا‬ ‫استخراج می‌شــود و آنهایی که طی ســالها نفت را‬ ‫اســتخراج کرده‌انــد‪ ،‬حفره‌هــای به‌جا مانــده را پر‬ ‫نکرده‌انــد‪ .‬دوم این‌که ســدی کــه روی رودخانه‌ی‬ ‫شــهر زده بوده‌اند‪ ،‬سالهای ســال مانع ریخته شدن‬ ‫ِگل و الی رودخانــه بــه دریا شــده و این رســوبها‬ ‫گنجایــش خــود رودخانه را هم برای چنین بارشــی‬ ‫به شــدت کاهش داده‌اند‪ .‬تلفن زنــگ می‌زند‪ .‬کار‬ ‫من شــروع می‌شــود‪ .‬ظهــر موقع ناهــار همکاران‬ ‫پیش‌نهــاد می‌کننــد کــه دســته گلــی بــرای ماریا‬ ‫بفرســتیم‪ .‬تینــا کــه آخرین کســی بوده کــه با او‬ ‫‪ 65‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫حــرف زده می‌گویــد همه‌ی نگرانی ماریــا این بود‬ ‫که بر ســر دخترش لوییزه که تازه یک‌ســالش تمام‬ ‫شــده چه می‌آید‪ .‬بیســت کرون بــرای گل و کارت‬ ‫دادم‪ .‬تینــا خــودش ترتیب فرســتادن کارت و گل را‬ ‫می‌دهد‪.‬‬ ‫ساعت چهار و نیم اســت و دیگر خسته‌ام‪ .‬امروز‬ ‫هم هیــچ اتفاقی نیفتاد‪ .‬پیــش از آن‌که کامپیوتر را‬ ‫خاموش کنم دوباره ســری به ســایت بی بی ســی‬ ‫می‌زنــم‪ .‬ســوئد می‌خواســته اســت دســتگاه‌های‬ ‫تصفیــه آب و کمکهای دیگری برای آســیب‌دیدگان‬ ‫توفان به نیو اورلئان بفرســتد کــه آمریکا نپذیرفته‬ ‫و هواپیما هنوز هم‌چنان در فرودگاه ســوئد منتظر‬ ‫و آمــاده ایســتاده اســت‪ .‬در همان زیــر هم خبر‬ ‫می‌دهد که تعداد کشــته شــدگان ســر بــه هزاران‬ ‫می‌زنــد و هرچه دیرتر کمک برســد‪ ،‬مقدار مرگ و‬ ‫میر هــم افزایش می‌یابد‪ .‬با همــکاران خداحافظی‬ ‫می‌کنــم و ده دقیقــه در زیــر آفتــاب جان‌تــاب و‬ ‫جهان‌تــاب قــدم می‌زنم تا به ایســتگاه برســم‪ .‬در‬ ‫راه بــه ایــن خنــده‌ام گرفته بــود که مــن و آفتاب‬ ‫قابل مقایســه بودیم‪ .‬بــرای هیچ‌کداممــان اتفاقی‬ ‫نمی‌افتاد‪ .‬تو ایســتگاه پوســتر تبلیغاتی یک حزب‬ ‫دســت راســتی را زده‌اند‪ .‬این اولین باری اســت که‬ ‫در یک پوســتر سیاســی این‌جوری مســتقیم گفته‬ ‫می‌شــود که بیشــتر از هشــتاد درصــد جرمها در‬ ‫جامعه توســط مهاجران اتفــاق می‌افتد‪.‬‬ ‫چند وقتی اســت که همســرم خریــد روزانه را به‬ ‫عهــده گرفته اســت‪ .‬او خیــال می‌کند مــن خیلی‬ ‫چیزهــای اضافه و غیر ضــروری می‌خــرم و پول را‬ ‫هــدر می‌دهــم‪ .‬تازه رســیده‌ام که او زنــگ می‌زند‬ ‫و از پشــت آیفون می‌خواهد که بــه کمکش بروم‪.‬‬ ‫دوتا کیســه‬ ‫پالســتیک پــر را از دم در برمــی‌دارم و‬ ‫ِ‬ ‫از پله‌هــا می‌آیــم بــاال‪ .‬همســرم تــو آشــپزخانه‬ ‫خــودش را رو صندلــی می‌اندازد و درخواســت آب‬ ‫می‌کنــد‪ .‬یک لیــوان آب به دســتش می‌دهم‪ .‬یک‬ ‫قلپ می‌خــورد و نگاهــم می‌کند‪ .‬از چشــمهایش‬ ‫می‌خوانــم کــه اتفاقــی افتاده اســت‪ .‬می‌پرســم‪:‬‬ ‫"چیزی شــده؟" می‌گوید بهزاد حالش بد شــده و او‬ ‫را برده‌اند بیمارســتان‪ .‬من بهــزاد را نه به این‌خاطر‬ ‫که پســر خاله‌ی خانمم است دوســت دارم‪ ،‬بلکه او‬ ‫را بــه عنوان یک دوســت خیلی دوســت دارم‪.‬‬ ‫پرســیدم‪" :‬چرا؟" مادر بهزاد پــس از یک بیماری‬ ‫طوالنی‪ ،‬هفته‌ی پیــش در ایران مرده بــود‪ .‬دوازده‬ ‫ســال بود کــه مــادر و فرزنــد هم‌دیگــر را ندیده‬ ‫بودنــد‪ .‬همســرم گفــت بهــزاد خون‌ریــزی معده‬ ‫کــرده‪ .‬پیــش از مرگ مــادرش با او صحبــت کرده‬ ‫بــودم و می‌گفــت نارحتــی او به‌خاطــر مــادرش‬ ‫دســت‌کم دو برابر آدمهای دیگر اســت‪ ،‬چون‌که او‬ ‫نه توانســته وظیفه‌ی فرزنــدی‌اش را در مورد مادر‬ ‫به‌جــا بیــاورد و نه وظیفــه‌ی پزشــکی‌اش را‪ .‬او که‬ ‫بــه آلمان پناهنده شــده تا به‌حال دوبــار جواب رد‬ ‫گرفتــه و نــه پاســپورت دارد و نه اجــازه‌ی اقامت‪.‬‬ ‫تــا حــاال که مدرکــش هم نتوانســته کمکــی با او‬

‫بکنــد‪ .‬وقتی آدمی فکــر کند که دو برابــر آدمهای‬ ‫دیگر مســئولیت دارد‪ ،‬معلوم اســت که دردش هم‬ ‫دوبرابر می‌شــود و کارش بــه خون‌ریزی معده هم‬ ‫می‌کشــد‪ .‬همســرم را دل‌داری دادم و بــا این‌کــه‬ ‫امشــب نوبــت او بــود‪ ،‬گفتم غــذا را من درســت‬ ‫می‌کنــم‪ .‬چون هیــچ اتفاقی بــرای مــن نمی‌افتد‪،‬‬ ‫ســعی می‌کنــم موقع غــذا درســت کــردن اتفاق‬ ‫کوچکــی بیفتد‪ .‬می‌خواســتم کتلت درســت کنم‪.‬‬ ‫همســرم تشــکر کرد و همان‌جا نشســت‪ .‬ســیب‬ ‫زمینی‌هــا را رنــده کردم‪ ،‬گوشــت و تخــم مرغها را‬ ‫هــم اضافه کــردم‪ ،‬بعد گفتــم حاال بگــذار این‌بار‬ ‫به‌جــای زردچوبــه‪ ،‬ادویــه‌ای را کــه هندیهــا و‬ ‫پاکســتانیها اســتفاده می‌کننــد و اســمش تندوری‬ ‫اســت به‌کار ببرم‪ .‬آن را بیشــتر برای مرغ اســتفاده‬ ‫می‌کنند و رنگــش قرمز مرکورکورمی اســت‪ .‬گفتم‬ ‫خــدا که نگفته این برا ی مرغ اســت‪ ،‬حاال من برای‬ ‫کتلت اســتفاده‌اش می‌کنم ببینم چه می‌شــود‪ .‬اما‬ ‫تــا خانمم که هنــوز همان‌جــا‪ ،‬روی همان صندلی‬ ‫نشســته بود این را دید گفت‪" :‬نــه نه! چه‌کار داری‬ ‫می‌کنــی؟ اون‌که بــرا این کارا نیســت!"‬ ‫گفتم‪" :‬می‌دونم! اما شاید خوب بشه‪".‬‬ ‫گفت‪" :‬چه اصــراری داری همه‌اش کاری بکنی که‬ ‫هیش‌کی نمی‌کنه؟" از خیرش گذشــتم‪.‬‬ ‫پیمانه‌ی زردچوبه را برداشــتم تــا زردچوبه بریزم‬ ‫که گفــت‪" :‬چــه خبرتــه؟ آدم کــه نبایــد این‌قده‬ ‫زردچوبــه بریــزه!" یــک نــوک قاشــق چای‌خوری‬ ‫ریختــم‪ ،‬درش را بســتم و گذاشــتمش ســر جاش‪".‬‬ ‫تــا آمدم نمــک بریزم بــاز صداش درآمــد که‪" :‬تو‬ ‫آخــرش فشــار خــون دچــار همه‌مــون می‌کنــی!‬ ‫همیشــه به‌ات گفته‌ام که اگه نمک غذا کم باشــه‬ ‫چــاره داره‪ ،‬امــا اگه زیاد باشــه چاره نــداره‪".‬‬ ‫گفتم چشم و نصف پیمانه را خالی کردم‪.‬‬ ‫دیدم مایه و مالتش زیاد شــده‪ ،‬خواستم یک تخم‬ ‫مرغ دیگــر هم اضافه کنــم که دیــدم گفت‪" :‬من‬ ‫نمی‌دونــم تــو چه اصــراری داری که تــو همه‌چیز‬ ‫اغــراق کنــی‪ .‬آخه چنــد دفعه بــه‌ات گفتــه‌ام تو‬ ‫کتلــت فقط یه دونــه تخم مــرغ می‌زنن!"‬ ‫با همــان یک تخم مــرغ مایه را خــوب هم زدم‪،‬‬ ‫امــا دیــدم که بــه طرز عجیبــی احســاس بالهت‬ ‫می‌کنــم و باید یک کاری بکنم‪ .‬پــس یک آبجو باز‬ ‫کــردم و فوری مقــداری از آ ‌نرا تــو مایه ریختم که‬ ‫دوبــاره صداش درآمد کــه‪" :‬اِ اِ اِ! ایــن چه‌کاریه که‬ ‫می‌کنــی؟" گفتم‪" :‬مگه ندیدی تــو فری‌كادلال (یک‬ ‫غــذای دانمارکی که تا حدی شــبیه کتلت اســت)‬ ‫هم آبجــو می‌زنن که بــاد کنه و پوک بشــه؟ خب‬ ‫مث اونــه دیگه‪".‬‬ ‫کتلــت هم ِ‬ ‫پــا شــد ایســتاد و با غیــظ و غضب گفــت‪" :‬من‬ ‫کــه به این غــذا لب نمی‌زنم" و از آشــپزخانه رفت‬ ‫بیــرون‪ .‬در هــر حال اگر بتوانیم اســم ایــن را یک‬ ‫اتفــاق بگذاریــم‪ ،‬بــاز هم اتفاقی اســت کــه برای‬ ‫او افتــاد‪ .‬یعنــی هرچه فکــر می‌کنــم می‌بینم که‬ ‫امروز هــم اتفاقی بــرای من نیفتاده اســت‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪65 Kheradmand‬‬


‫تان کوتاه‬ ‫داس‬

‫هیچ اتفاقی برای من نمی افتد‬

‫مسعودكدخدایی‬ ‫امــروز اولین روز نوزدهمین ســالی اســت که در‬ ‫خارج هســتم‪ .‬می‌خواهــم امروز را ثبــت کنم‪ ،‬اما‬ ‫مشــکل این اســت که این‌جــا هیچ اتفــاق مهمی‬ ‫بــرای مــن پیش نمی‌آیــد کــه ارزش ثبت داشــته‬ ‫باشــد‪ .‬مــن بــا همســرم و پســر کوچکــم زندگی‬ ‫می‌کنم‪ .‬پســر بزرگترم هم که دانشــجو اســت اآلن‬ ‫پیــش ما زندگی می‌کند‪ .‬او اآلن در تعطیالت اســت‬ ‫و چند روز دیگر به انگلســتان می‌رود که ســومین‬ ‫ســال دانشگاهش را شــروع کند‪.‬‬ ‫دوســت دارم امــروز برایــم اتفاقــی بیفتــد‪ ،‬اما‬ ‫می‌دانم که نمی‌افتد‪ .‬پســر بزرگــم عالوه بر کمک‬ ‫هزینــه‌ی دانشــجویی که دولــت دانمــارک به او‬ ‫می‌دهد‪ ،‬و بــا وجود این‌که وام دانشــجویی را هم‬ ‫می‌گیرد‪ ،‬ســاالنه مقــداری پول هم از مــا می‌گیرد‪.‬‬ ‫البتــه این‌ها غیــر از آن امکانهای غیر نقدی اســت‬ ‫کــه در اختیــارش می‌گذاریم‪.‬‬ ‫اول صبــح با این فکر کــه در این مملکت اتفاقی‬ ‫بــرای من نمی‌افتد از خواب بیدار می‌شــوم‪ .‬پســر‬ ‫کوچکم کــه کالس نهم اســت تا می‌شــنود که من‬ ‫دســتگیره‌ی در اتاق‌خــواب را می‌چرخانم‪ ،‬فرزی از‬ ‫تختش می‌پرد پایین و ســام نکــرده می‌دود طرف‬ ‫حمام‪ .‬با اشــاره‌ی ســر از همســرم می‌پرســم "چی‬ ‫شــده؟‌" مــن صبح‌ها تا مســواکم را نزنم با کســی‬ ‫حرف نمی‌زنم‪ .‬آخر برام عجیب بود که این پســری‬ ‫که باید هفته‌ای یکی دو بار به زور می‌فرســتادیش‬ ‫حمــام‪ ،‬حاال تنــد و تنــد‪ ،‬ســرش را می‌گرفتی پاش‬ ‫تــو حمــام بــود و پــاش را می‌گرفتــی‪ ،‬ســرش تو‬ ‫حمــام بود‪ .‬همســرم بیخ گوشــم گفــت‪" :‬آخه یه‬ ‫دوس‌دختــر پیدا کــرده" و ادامه‌ی خنــده‌اش را برد‬ ‫تو آشــپزخانه‪ .‬دنبالش رفتم تو آشــپزخانه‪ .‬برگشت‬ ‫و گفت‪" :‬لطفــن تو حاال نیا تو تا مــا کارمون تموم‬ ‫شــه!" او و پسر بزرگم می‌خواســتند برای ظهرشان‬ ‫غــذا بگذارند‪ .‬همیشــه یک صبحانــه‌ی فوری مثل‬ ‫کورن ِف ِلکس یا موســلی هــم می‌خورند‪.‬‬ ‫همین‌جوری در فکر این روزها و ســالهایی هستم‬ ‫که هیــچ اتفاقــی برایم نیفتــاده‪ .‬به طــرف اتاقی‬ ‫مــی‌روم که کامپیوتر توش هســت‪ .‬می‌خواهم ای‪-‬‬ ‫میل‌ام را چک کنم‪ ،‬که می‌بینم دوســت‌دختر پســر‬ ‫بزرگم پشــت کامپیوتر نشسته اســت‪ .‬به دانمارکی‬ ‫می‌گویــد‪" :‬کامــی گفت تو ســر کار هــم می‌تونی‬ ‫ای‪-‬میل‌ات‌رو چــک کنی‪ ".‬ســرم را می‌اندازم پایین‬ ‫و می‌روم حوله و لباســهایم را برمــی‌دارم و به اتاق‬ ‫خواب می‌روم‪ .‬تو آینه چشــمم بــه چین و چروکها‬ ‫و مــوی ســفیدم می‌افتد و مــرا به یــاد این حرف‬ ‫می‌انــدازد کــه‪" :‬چین و چروکها ســخن از تجربه‌ها‬ ‫دارنــد"‪ .‬انگشــت اشــاره‌ام را رو بــه تصویــر تکان‬ ‫می‌دهــم و می‌گویم‪" :‬چــه اتفاقها کــه ندیده‌ای!"‬ ‫‪ 64‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫اما بی فاصله خنده‌ام می‌گیرد و اضافه می‌کنم‪:‬‬ ‫"بله! سالها‌است که فقط دیده‌ای!"‬ ‫حولــه را روی شــانه‌ی چپــم می‌انــدازم‪ .‬انــدک‬ ‫موهایی را کــه هنوز دارم صــاف و صوف می‌کنم‪.‬‬ ‫حاال پســر کوچکم از حمام درآمده‪ ،‬اما پســر بزرگم‬ ‫نمی‌گــذارد بروم تــو‪ .‬می‌گوید صبر کنم تــا اول او‬ ‫بــه ســر و صورتــش برســد‪ .‬تو ایــن دو ســالی که‬ ‫انگلیــس بوده بیســت هزار کرون قرض بــاال آورده‬ ‫که البته بیشــترش مــال بانک اســت و حاال مجبور‬ ‫اســت که تو تعطیالتش در دو جا کار کند‪ .‬االن هم‬ ‫کمی دیرش شــده و باید عجله کند‪ .‬بی‌حرف ســرم‬ ‫را می‌اندازم پایین و می‌روم به ســمت آشــپزخانه تا‬ ‫غذای ظهــرم را آماده کنم‪.‬‬ ‫فکــر می‌کنــم چه‌قــدر خوب می‌شــد اگــر یک‬ ‫اتفــاق به‌یــاد ماندنی‪ ،‬امــروز را جاودانــه می‌کرد‪.‬‬ ‫پســر کوچکــم با ســر خیــس ایســتاده و غذای‬ ‫ظهــرش را آمــاده می‌کند‪.‬تازه‌گی‌هــا صدایش مثل‬ ‫جوجه‌خــروس دورگــه شــده و اصلــن نمی‌شــود‬ ‫ســر به سرش گذاشــت‪ .‬به اتاق نشــیمن می‌روم و‬ ‫تلویزیون را روشــن می‌کنم‪ .‬تعداد کشــته شــدگان‬ ‫نیو اورلئان به صدها نفر رســیده اســت‪ .‬هشت‌صد‬ ‫نفــر را کــه نزدیک بــه همــه‌ی آنها سیاه‌پوســت‬ ‫هســتند زیر یک ســقف جــا داده‌انــد و می‌گویند‬ ‫در چنین جایــی و آن‌هم در حالی که همه‌ی آبهای‬ ‫شــهر با فاضالب قاتی شــده و جســد آدم و حیوان‬ ‫بــه همراه همــه گونه آشــغال و زبالــه در همه‌ی‬ ‫شــهر شناور اســت‪ ،‬اگر کمک فوری به توفان‌زدگان‬ ‫نرســد آمــار مرگ و میر به‌شــدت بــاال می‌رود‪.‬‬ ‫خبر بعدی‪ ،‬گرانی بی‌ســابقه‌ی نفت اســت که به‬ ‫باالی یازده کرون رســیده اســت‪ .‬بــرای ایران خوب‬ ‫اســت‪ .‬امــا فــوری از مغــزم می‌گذرد که بــا وجود‬ ‫افزایــش قیمت نفــت‪ ،‬باز هــم در آن‌جــا‪ ،‬اتفاقی‬ ‫بــرای مردم عــادی نمی‌افتد‪.‬‬ ‫خبــر بعــدی در رابطــه با نزدیــک شــدن یازده‬ ‫ســپتامبر اســت‪ .‬در جوانی خیلی ماجراجو بودم و‬ ‫از زندگی صاف و ســاده و بی اتفاق اصلن خوشــم‬ ‫نمی‌آمد‪ .‬صدای بســته شــدن در آپارتمــان را برای‬ ‫ســومین بار که شــنیدم تلویزیون را بســتم و درجا‪،‬‬ ‫همان‌جــا حولــه را پرت کــردم رو دســته‌ی مبل و‬ ‫همــه‌ی لباســهایم را درآوردم‪ .‬یــک نفــس عمیق‬ ‫کشــیدم‪ .‬حــاال می‌توانســتم انتخاب کنم کــه اول‬ ‫دوش بگیــرم یا غــذای ظهرم را آمــاده کنم‪ .‬کار من‬ ‫جوری اســت که اگر دیرتر بــروم‪ ،‬می‌توانم به‌جای‬ ‫آن بیشــتر ســر کار بمانم تا جبران کم‌بــود را بکنم‬ ‫و بــرای همین اگر دیرتر بروم چندان مهم نیســت‪.‬‬ ‫بــه امید یک "اتفاق"‪ ،‬رفتم دوش گرفتم‪ ،‬ریشــم را‬ ‫لخت مادر زاد رفتم‬ ‫زدم و در کمال آزادی و نشــاط‪ِ ،‬‬ ‫تو آشــپزخانه تا ناهارم را آماده کنم‪ .‬محل کار ما از‬

‫شــهر دور اســت و در یک منطقه‌ی صنعتی است‪.‬‬ ‫هیچ فروشــگاهی هم دور و برمان نیســت و اگر با‬ ‫خودمان غذا نبریم از گشــنگی دل‌پیچه می‌گیریم‪.‬‬ ‫در یخچــال را بــاز کــردم‪ ،‬کاهــو را درآوردم‪ ،‬امــا‬ ‫هرچه گشتم کالباس مالبســی ندیدم‪ .‬کمی خاگینه‬ ‫از دیــروز مانده بــود‪ ،‬گفتم جهنم! بــا این‌که تخم‬ ‫مــرغ اذیتم می‌کنــد‪ ،‬همین را می‌بــرم‪ .‬آن را با یک‬ ‫گوجــه فرنگی از یخچــال درآوردم‪ .‬خیــار هم نبود‪.‬‬ ‫ک طرفش‬ ‫میــوه هــم تنها یک ســیب بــود که یــ ‌‬ ‫گندیــده بود و آ ‌نرا بیــرون انداختم‪ .‬فقط یک برش‬ ‫نان ســیاه بود و دو تکه نان ُتســت‪ .‬خاگینه را روی‬ ‫نان ســیاه گذاشــتم و الی کاغذ آلومینیم پیجیدم و‬ ‫با گوجه فرنگی گذاشــتم توی یک پالســتیک‪ .‬نانها‬ ‫را هم برشــته کردم و با کمی پنیر خــوردم‪ .‬تو ایران‬ ‫به نــان و پنیر می‌گفتیم "نــان و دق"‪.‬‬ ‫می‌روم ســر لباســها‪ .‬وقتی لباس نو می‌گیرم‪ ،‬آ ‌نرا‬ ‫می‌گــذارم تــا اولین بار‪ ،‬بــه مناســبتی آ ‌نرا افتتاح‬ ‫کنم‪ .‬چه مناســبتی بهتــر از این‌کــه روز را به امید‬ ‫یــک اتفاق تازه شــروع کنی؟‬ ‫پســرم یک شــلوار از انگلیس برایم آورده است که‬ ‫تا حاال آ ‌نرا نپوشــیده‌ام‪ .‬طوســی پر رنگ و زیبایی‬ ‫اســت‪ .‬یک جفــت جوراب را هم که پســر کوچکم‬ ‫ســه مــاه و ده روز پیش بــرای تولــدم خریده بود‬ ‫می‌پوشــم‪ .‬می‌خواســتم یک پیراهن آســتین کوتاه‬ ‫مــارک الکوســت را کــه خانمم بــرا تولــدم گرفته‬ ‫ِ‬ ‫بود بپوشــم‪ ،‬اما می‌بینــم که رنگش زیاد مناســب‬ ‫شــلوارم نیســت‪ .‬یک پیراهن طوســی برداشتم که‬ ‫بــرای عیــد نــوروز‪ ،‬باز هم همســرم بــرام خریده‬ ‫بــود‪ .‬بعد متوجه شــدم که همه‌ی لباســهام را زنم‬ ‫بــرام خریده اســت‪ .‬تقریبــن همه‌ی آنهــا را‪ .‬برای‬ ‫کریســمس‪ ،‬تولــد‪ ،‬نــوروز‪ .‬هرچه فکر کــردم یادم‬ ‫نیامد کــه آخرین بار ِکــی خودم برای خــودم لباس‬ ‫خریــده‌ام‪ .‬از خانه تــا قطار پنج دقیقه راه اســت‪.‬‬ ‫چنــد روز پیــش تو همین مســیر یادم آمــد که در‬ ‫ایــران وقتــی راه می‌رفتــم نــه تنها جلــو و چپ و‬ ‫راســت‪ ،‬کــه حتــا پشــت ســرم را هــم می‌پاییدم‪.‬‬ ‫درســت مثل این‌که پشت ســرم هم چشم داشت‪.‬‬ ‫امــا این‌جا نه این‌کــه اتفاقی نمی‌افتد‪ ،‬سالها‌اســت‬ ‫که دیگر آن هوشــیاری و حواس‌جمعی را از دســت‬ ‫داده و بی‌خیــال و بی‌قیــد راه می‌روم‪.‬‬ ‫قطار باید هشــت و ســی و هفت دقیقه برســد‬ ‫و ده دقیقــه‌ی بعــد به ایســتگاه َب ِلروپ می‌رســم‪.‬‬ ‫از آنجا ده دقیقه پیاده می‌روم و ســر کارم هســتم‪.‬‬ ‫دو دقیقه زودتر رســیدم‪ ،‬اما از بلندگوی ایســتگاه‬ ‫گفتنــد کــه بــه علــت اشــکال در ســیگنال ‪ -‬که‬ ‫نمی‌دانم چیســت‪ -‬یک قطار از مســیر حذف شده‬ ‫و قطــار بعــدی دوازده دقیقه دیرتر می‌رســد‪.‬‬ ‫یــک مرد جــوان کراواتی با کیف سامســونیت‌اش‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪64 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪49‬‬

‫بــه یاد بیاوریــم صحنه ای را که مش قاســم‬ ‫(بــا بــازی «فنــی زاده») در حــال تعریــف‬ ‫سرگذشــت آن هم والیتی اش اســت که وقتی‬ ‫نتوانســت به وصال معشــوق برســد‪« :‬کسی‬ ‫نفهمیــد چی شــد و کجا رفت‪ ...‬پنــداری دود‬ ‫شــد و رفت هوا!» و کیســت که با وجــود حرکت‬ ‫عمــودی دوربین (تبلت) و ناله جان ســوز کمانچه‬ ‫در ایــن صحنــه‪ ،‬نفهمد کــه آن هم والیتی کســی‬ ‫جز خود مش قاســم نبــوده اســت! «دایی جان‬ ‫ناپلئــون» افزون بــر اینها در دو عنــوان بندی‬ ‫ابتدایــی و انتهایــی اش از قطعه های مارش‬ ‫مانند ســود می برد که به ضــرورت تخیل‬ ‫هــای پردامنــه «دایــی جــان» (بــا بازی‬ ‫«نقشینه») و یادکردهای خودمدارانه اش‬ ‫از ناپلئون (برای تقویت وجه نارسیستی‬ ‫خویــش) ایــن مارش هــا نیز بــر جنبه‬ ‫هــای کمیــک فیلم مــی افزایــد‪ .‬ضمن‬ ‫اینکــه نگارنده هنوز هم نتوانســته این‬ ‫اوج از موفقیــت تقوایی و قره چه داغی‬ ‫را در استفاده از موســیقی فخیم‪ ،‬باوقار‬ ‫و گاه حــزن انگیز دســتگاهی برای چنین‬ ‫«فیلــم» کمیکــی که البتــه فــراوان دارای‬ ‫جنبه های رمانتیک (عشــق ســعید و لیلی‪،‬‬ ‫عشــق های ســابق اسداله‬ ‫میــرزا و مش قاســم که‬ ‫همگــی فرجامــی تراژیک‬ ‫داشــته و دارنــد) هم‬ ‫پیــدا کنــد‪ .‬از‬ ‫هســت ‪،‬‬ ‫معمــو ل‬ ‫پخش گاه و بی‬ ‫ترجیــح مــی دهــد تــا از‬ ‫گا ه خــود ش‬ ‫ترانه های بانــو «قمر»‬ ‫انتخاب موســیقی های آماده ســود ببرد‪ .‬در تیتراژ‬ ‫در خــال صحنه های ســریال‬ ‫فیلــم‪ ،‬زیــر عنوانی شــبیه به «موســیقی متن»‬ ‫(در گوشــه ای از صحنــه و از منبع‬ ‫نوشــته شده است‪« :‬مرکز اشــاعه و اعالء‬ ‫گرامافــون) گرفته تا موســیقی جان گدازی‬ ‫موســیقی» که همــان نــام قبلی‬ ‫که پس از اطالع آقاجان از مرگ دایی جان شــنیده‬ ‫«مرکــز حفــظ و اشــاعه‬ ‫می شــود‪ ،‬جلوه هایی از این موفقیت اســت‪ .‬انگار‬ ‫فقــط باید این ملــودی های بی جایگزیــن را روی‬ ‫صحنــه های فیلــم دید (موســیقی فیلم بــه واقع مو ســیقی »‬ ‫هنــری دیدنی اســت) تا توفیق دلچســب قره‪ ‬چه اســت‪ .‬کمتــر مــی‬ ‫داغــی و تقوایی را باور کرد‪.‬مثال بارز دیگر «ســوته توان تردیــد کرد که خود‬ ‫دالن» اســت‪ .‬فیلــم هر چند بر محور عشــق های حاتمی نقش اساســی را در‬ ‫تراژیــک و چندگانه مجیــد اقــدس‪ ،‬داداش حبیب گزینــش و چینــش ملودی‬ ‫فــروغ الزمان و برادر وســطی (کریم) و همســرش هــای موســیقی ایرانــی در‬ ‫که در این ســومی‪ ،‬عشــق بیشــتر از جانب زن به «ســوته دالن» ایفا کرده است‪.‬‬ ‫چشــم می خورد شکل گرفته اســت‪ ،‬اما شخصیت اگر هم دســت کــس دیگری در‬ ‫عقب مانده‪ ،‬شــیرین و در عین حال عارف مسلک کار بوده باشــد‪ ،‬به هر حال نظر او‬ ‫«مجید ظروف چی» بــا آن کله خربزه ای و دیالوگ هم در جایگاه کارگــردان در نظر گرفته‬ ‫هــای بامــزه اش می توانســت هر زوج آهنگســاز شــده و از همین جا مــی توان بــه برگزیننده‬ ‫کارگردانــی را بــه اشــتباه در انتخاب و ســاخت و یا برگزینندگان احتمالی موســیقی این فیلم‪ ،‬آفرین‬ ‫گنجاندن ملــودی هایی خنده آفرین یا دســت کم گفــت‪ .‬اینجــا هم تجربه هایی شــبیه بــه انتخاب‬ ‫شــوخ و شــنگ بیندازد و آن وقت فیلم‪ ،‬پرداخت و موســیقی در «ســوته دالن» به چشــم مــی خورد‪.‬‬ ‫مضمــون ظریفــش در پرتــگاه قرار مــی گرفت‪.‬‬ ‫مثــل جایی که مجید صبــح زود از خواب بیدار می‬ ‫(در نظــر بگیرید‪ ،‬مجید‪ ،‬جایــی که داداش حبیب شــود و نوای پیانوی اســتاد بی جایگزین «مرتضی‬ ‫‪ 63‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪63 Kheradmand Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫از او کــه باالتنــه اش در پــی «جوب گــردی» زیر‬ ‫قســمتی از یــک پل کوچــک آهنی گیر کــرده می‬ ‫خواهــد خودش را ُشــل کند تا رهایــی یابد‪ ،‬جواب‬ ‫می دهــد‪« :‬من خودم شــل خدایی هســتم!») در‬ ‫زنده یــاد «حاتمی»‬ ‫چنیــن احوالی‬ ‫ایــن بــار‬ ‫برخالف‬ ‫ر سم‬

‫محجوبی» در دســتگاه ســه گاه از منبع رادوی که‬ ‫مجــری اش می خواهد ورزش صبحگاهی را شــروع‬ ‫کند بــه گوش می رســد‪ .‬به مــوازات شــنیدن این‬ ‫قطعــه دل انگیز‪ ،‬مجید را مــی بینیم که هالتر وزنه‬ ‫زنــی را روی دوش خــود قــرار می دهــد‪ .‬بیان یک‬ ‫نکتــه تاریخی هم خالی از لطف نیســت‪« .‬ســوته‬ ‫دالن» نخســتین حضور (شــاید ناخواسته) دو استاد‬ ‫مســلم موســیقی ایران زمین در ســینما اســت‪.‬‬ ‫«محمدرضا شــجریان» (با تصنیف چهره به چهره‬ ‫از آلبومــی بــه همیــن نام بــا جــرای «محمدرضا‬ ‫لطفی و گروهش (در جشــن هنر شیراز) و «حسین‬ ‫علیزاده» (با تصنیف بســیار موثری که توسط بانو‬ ‫«پریســا» اجــرا شــده و قطعه های بــی کالمی‬ ‫که همگــی از آلبوم «نــوا» به آهنســگازی و‬ ‫تنظیم خــود علیــزاده برگرفته شــده اند که‬ ‫البته همگــی این قطعه هــا در بطن فیلم‬ ‫کارکردی دراماتیــک پیداکرده اند‪).‬‬ ‫هــر چنــد در کارنامه ســینمایی وزین‬ ‫حســین علیزاده که از ابتدای دهه ‪1370‬‬ ‫پرداختــن به موســیقی فیلم و ســریال‬ ‫برایــش جدی تر شــد‪ ،‬کمتر بــه نمونه‬ ‫ای کــه جنس فیلم‪ ،‬کمدی یــا خنده دار‬ ‫باشــد بر می خوریم‪ .‬داســتان موســیقی‬ ‫فیلــم هــای کمــدی و خنــده دار در دهــه‬ ‫‪ 1380‬بــه جاهــای غــم انگیزش هم می رســد‪.‬‬ ‫زمانی کــه با رواج فیلم های بی پایه و اساســی که‬ ‫هــر چیــزی بودند مگــر کمدی یا (به قول ســخت‬ ‫نامعتبر ســازندگان خــو ِد این آثــار) «طنز» و فقط‬ ‫در پــی بهانــه هایی بــرای از پی هــم ردیف کردن‬ ‫چنــد ترانه معمولی به همراه «حــرکات موزون» و‬ ‫حداکثر استفاده از شــرایط و ضوابط برای بازسازی‬ ‫ســینمای ســخیف گذشــته بودند‪ .‬طبیعی بود که‬ ‫این فیلم ها بیشــترین ضربه را به موسیقی و ترانه‬ ‫در ســینمای ایــران وارد کنند‪ .‬بنا به قول مشــهوری‬ ‫که می گویــد‪« :‬همه چیزمــان باید به همه‬ ‫چیزمان بیاید»‪ ،‬موســیقی این شبه‬ ‫فیلــم هــا نیــز ایــن چنین‬ ‫بــود و مثل بقیــه مولفه‬ ‫هــای ایــن دســته از‬ ‫آثار بیهوده ســینمای‬ ‫ایــران در آن دهــه‪،‬‬ ‫واقعا همه چیزشان‬ ‫بــه همه چیزشــان‬ ‫مــی آمد‪ .‬موســیقی‬ ‫فیلــم های کمــدی و‬ ‫خنده دار به ســان کلیت‬ ‫موســیقی فیلــم ایرانــی که‬ ‫این ســال ها در حال گــذار و گونه‬ ‫گونی به ســر می برد‪ ،‬آینده ای مبهــم در پی دارد؛‬ ‫اما چه کســی گفته اســت که نمی تــوان به‪ ‬آینده‬ ‫دل بســت و امیــدوار ماند؟ پس به امیــد روزهایی‬ ‫بهتــر برای این رشــته!‬


62 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬62


‫از همــان چشــم‌هایی دیــد که‬ ‫کتاب مقــدس را خوانــده بودند‪.‬‬ ‫«از من ســوال می‌کنــد از یک تا‬ ‫ده به دردم چــه نمره‌ای می‌دهم‪.‬‬ ‫یک بــرای خیلــی کــم و ده برای‬ ‫خیلــی زیــاد‪ .‬انــگار کــه می‌توان‬ ‫بــه درد عدد داد‪ .‬بــه او تذکر دادم‬ ‫دردی کــه امروز احســاس می‌کنم‪،‬‬ ‫بــا درد دیــروز فــرق دارد و ایــن‬ ‫تفــاوت در مقــدار آن نیســت‪ ،‬بلکه‬ ‫در نــوع آن اســت‪ ،‬اما دوبــاره همان‬ ‫ســوال مســخره را تکرار کرد‪ ».‬مبنای‬ ‫پزشــکی جدید دقیقا همان چیزی اســت که کارلو‬ ‫لــوی آن را تــا این اندازه مضحــک و غیرقابل قبول‬ ‫می‌پنداشــت‪ .‬اختصــاص دادن اعداد بــه دردها و‬ ‫لذت‌ها‪ .‬حذف کــردن هرگونه بیان کیفی غیردقیق‬ ‫از ادبیات پزشــکی و صحبت کــردن از کمیت‌های‬ ‫قابــل اندازه‌گیــری و دقیــق‪ .‬کســی نمی‌توانــد‬ ‫تردیدی در کارآیی بیشــتر این روش‌ها داشته باشد‪،‬‬ ‫چراکه همان اعداد دقیق حکایت از بیشــتر شــدن‬ ‫میانگین ســن مــردم یا کم شــدن آمــار مرگ‌ومیر‬ ‫دارد‪ ،‬امــا در برابــر هیچ‌کــس هــم نمی‌توانــد از‬ ‫پذیرش تغییر نظر علم پزشــکی نسبت به بیماران‬ ‫ســر باز بزند‪ .‬بــه نظر می‌رســد هر چــه در زمان‬ ‫جلوتــر آمده‌ایــم‪ ،‬نقــش فــردی پزشــک به‌عنوان‬ ‫کســی که وظیفه دارد باعث شــود تا بیماران کمتر‬ ‫درد بکشــند‪ ،‬در برابر نقش اجتماعــی او به‌عنوان‬ ‫کســی که وظیفــه دارد باعث شــود جامعه کمتر‬ ‫نگران وجود بیماری باشــد‪ ،‬کم‌رنگ‌تر شــده است‪.‬‬ ‫بی‌دلیل نیســت که در کتاب‌های پزشــکی گذشته‬ ‫هنــگام توصیــف بیماری‌ها عموما از نام شــخص‬ ‫بیمــار اســتفاده می‌شــد‪ ،‬امــا امــروزه ایــن قبیل‬ ‫کتاب‌هــا تمایل دارند تا حد ممکــن بیماری را تنها‬ ‫بــه خود بیماری محــدود کنند و از شــخص بیمار‬ ‫نام نبرنــد‪ .‬رویکرد جدید پزشــکی با ماتریالیســم‬ ‫محــض و تخفیف‌ناپذیــری بیمــاری را از تمامــی‬ ‫وجهــه تاریخی آن تهی کرده اســت‪ .‬امــروز دیگر‬ ‫کســی تمایلی به عیادت از بیمــاران غریبه ندارد‪.‬‬ ‫پزشــکان بیشــترین تالش خود را می‌کنند که وقت‬ ‫معاینــه را به مشــاهدات کمی و عینــی بگذرانند‬ ‫و کمتریــن وقت را برای شــنیدن شــرح حال خود‬ ‫بیمــار اختصاص می‌دهنــد‪ .‬تکیه طــب جدید نه‬ ‫بر عالیمــی که بیمــار از بیماری‌اش بیــان می‌کند‬ ‫کــه بر اعــداد و ارقام حاصــل از آزمایش‌هاســت‪.‬‬ ‫تمامــی این‌ها به این خاطر اســت کــه رفته رفته‬ ‫بیماری‌ها و بیماران از جایگاهی فردی و شــخصی‬ ‫خــارج شــوند و در عوض تنها به‌عنــوان عضوی از‬ ‫مجموعه بیماران مبتــا به فالن عارضه طبقه‌بندی‬ ‫شــوند‪ .‬در ایــن رویکرد تــازه همواره یــک بیمار‬ ‫خوب‪ ،‬بیماری اســت که ظاهری بیمارگون نداشته‬ ‫باشــد‪ .‬بیمار خــوب دنیای مــا‪ ،‬بیماری اســت که‬ ‫بیمار نباشــد… هفتــه نامه چلچراغ‬

‫رفتــن و غــرق شــدن‬ ‫هرچــه بیشــتر در آن می‌توان آن را ابــزاری برای‬ ‫رهایــی کرد‪.‬‬ ‫نوربــرت الیــاس در کتــاب «تنهایی دم مــرگ» از‬ ‫این ســخن می‌گوید کــه در دنیای معاصر ما بشــر‬ ‫هر چه بیشــتر تمایل دارد تا نشــانه‌های ضعف و‬ ‫انحطاط را از دنیای قابل مشــاهده حذف کند و به‬ ‫گوشــه‌هایی بغلتاند که از پیش چشــم دور باشند‪ .‬‬ ‫بــرای الیــاس مــرگ محتضــران در تنهایــی یا در‬ ‫بیمارســتان‌ها‪ ،‬محل‌هایــی که برای مــرگ طراحی‬ ‫شــده‌اند‪ ،‬به جای شــکل ســنتی مرگ کــه در میان‬ ‫خویشــان و دوستان و در خانه رخ می‌داد‪ ،‬نشانه‌ای‬ ‫از همین اســت‪ .‬علــم و تکنولوژی کــه جدی‌ترین‬ ‫ابزارهای ایدئولوژیک عصر جدید هســتند‪ ،‬وانمود‬ ‫می‌کننــد کــه تمامی رازهــای موجــود در جهان را‬ ‫آشــکار کرده‌انــد و دیگــر هیچ زاویه تاریــک و تار‬ ‫عنکبوت‌گرفته‌ای از دنیــای پیرامون ما باقی نمانده‬ ‫اســت که رازی را در خود مخفی کرده باشــد‪ .‬برای‬ ‫این ایدئولــوژی دانش‌محور مرگ‪ ،‬تنها رازی اســت‬ ‫کــه هنــوز نمی‌تــوان بــه تمامــی آن را حل‌شــده‬ ‫پنداشــت و به همین خاطر بایــد از عرصه عمومی‬ ‫اجتماع حذف شــود‪ .‬درحقیقــت وجه دیگر همین‬ ‫ایدئولــوژی تکیه بیش از حــد و غیرمنطقی بر این‬ ‫باور اســت که بشــر به درجه‌ای از قدرت و توانایی‬ ‫علمی رســیده اســت کــه چیــزی بــرای نگرانی او‬ ‫وجود نــدارد‪ .‬ایــن اســطوره عصر روشــن‌گری که‬ ‫انــگار بشــر حاال ایــن فرصــت را دارد که بــا تمام‬ ‫وجــود غــرق در لــذت زندگــی شــود و از بودنش‬ ‫احســاس سرخوشــی کند‪ ،‬وجه غالبی از این دیدگاه‬ ‫اســت‪ .‬بشــر خوشــبخت امکان لذتی بی‌نهایت از‬ ‫زندگــی در این جهان را دارد‪ ،‬به شــرط آن‌که چیزی‬ ‫مانــع حداکثر کارایی او در چرخــه تولید و مصرف‬ ‫کاال نباشــد‪ .‬بیماری و رنج دقیقا نقطه‌ای اســت که‬ ‫بــه ناگهان این تصویــر هماهنگ و دلربــا را دچار‬ ‫خلل و خدشــه می‌کند‪ .‬یادآوری تلــخ این‌که هنوز‬ ‫بیماری‌هایــی وجود دارند که باعث می‌شــوند فرد‬ ‫نه‌تنها در ایفای نقش آســمانی خــود در «خدمت»‬ ‫به اجتمــاع ناتوان باشــد‪ ،‬بلکه اساســا مبنای لذت‬ ‫بــردن از زندگــی به‌عنــوان هــدف آن را هم نقض‬ ‫می‌کننــد‪ .‬ایــن جدی‌تریــن رویکــرد ایدئولوژیک‬ ‫دنیــای جدید به بیماری اســت و بــه همین خاطر‬ ‫در ایــن دنیــای جدید دیگــر نمی‌توان بیمــاری را‬ ‫‪ 61‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪61 Kheradmand‬‬


‫از شفاخانه تا هاسپیتال‬ ‫و روم باســتان را احتمــاال بایــد بیــش از همه عدم‬ ‫دخالــت این رشــته از دانــش در امــور مربوط به‬ ‫آخرت دانســت‪ .‬امــا در این میان نکتــه دیگری نیز‬ ‫نهفته اســت‪ .‬در کتاب‌های طبــی آن دوره توصیف‬ ‫عالیــم بیماری‌ها‪ ،‬چه از زبان طبیــب و چه از زبان‬ ‫بیمار‪ ،‬هماهنگی بی‌نظیری وجــود دارد با آن‌چه از‬ ‫کتاب‌هــای مقــدس به ارث رســیده بود‪.‬‬ ‫اگــر در کتاب‌هــای مقدس درد بیمــاری تیری بود‬ ‫از ســوی پــروردگار‪ ،‬عمومــا در توصیــف دردهای‬ ‫داخلــی از توصیف‌هایــی ماننــد «در شــکم بیمار‬ ‫احســاس سوزشــی نظیر فرو رفتن تیر وجود دارد»‬ ‫اســتفاده می‌شــد‪ .‬درســت اســت که کتــب طبی‬ ‫درد کمــر را مربــوط به بــار گناهانی کــه بر دوش‬ ‫آدمی افتاده اســت نمی‌دانســتند‪ ،‬امــا در توصیف‬ ‫عالیــم آن ابایــی از گفتــن این‌کــه «دردی مشــابه‬ ‫کســی که بار ســنگینی را بــر دوش گرفته اســت»‬ ‫نداشــتند‪ .‬درحقیقــت کتــب طبــی آن دوره عالقه‬ ‫داشــتند تــا بــا ادبیاتی تخیلــی و انتزاعی مشــابه‬ ‫آن‌چــه کتــاب مقــدس اســتفاده می‌کــرد‪ ،‬درباره‬ ‫بیمــاری صحبت کننــد‪ .‬وجه دیگر ایــن توصیفات‬ ‫جنبــه زیبایی‌شناســی آن‌هاســت‪ .‬در کتاب‌هــای‬ ‫طبی ایــن دوره (کــه تا اواخــر دوران روشــن‌گری‬ ‫نیــز هنــوز نشــانه‌هایی از آن در کتاب‌هــای طبی‬ ‫قابل مشــاهده بود) برای بیــان عالیم بیماری هرگز‬ ‫از اصطالحات پیچیده و دشــوار پزشــکی اســتفاده‬ ‫نمی‌شد‪ .‬پزشــکان عالقه نداشــتند هنگام توصیف‬ ‫عالیم بیماری تشــخیص پزشکی‌شــان را هم دخیل‬ ‫کننــد و از بــار ادبیاتــی توصیف بیمــاری کم کنند‬ ‫و بــه آن جنبــه علمی ببخشــند‪ .‬صــدای ناله‌های‬ ‫فــرد مبتــا بــه هــاری در ایــن کتاب‌هــا هرگــز‬ ‫«هذیان‌هــای بی‌مفهوم ناشــی از جنون» نیســت‪،‬‬ ‫بلکه «صداهایی اســت که انگار نــه از طریق خود‬ ‫بیمــار کــه از طریق شــخص دیگری کــه درون او‬ ‫زندگــی می‌کند‪ ،‬تولید می‌شــود‪ ».‬بــرای بیان میزان‬ ‫درد و رنــج هرگــز از عباراتی مانند کم‪ ،‬زیاد یا امثال‬ ‫آن استفاده نمی‌شــود‪ ،‬بلکه پزشکان سعی می‌کنند‬ ‫از واژگان کیفی‌تــر و بــا توصیف‌هــای ادبی میزان‬ ‫درد را بــرای خواننــدگان کتاب‌هــای پزشکی‌شــان‬ ‫ملمــوس کنند‪ .‬و البته در ایــن دوران هنوز بیماران‬ ‫همان ســهمی را از رحمت الهــی دریافت می‌کنند‬ ‫کــه در کتــاب مقدس توصیف شــده اســت‪ .‬نظر‬ ‫کتــاب مقدس درباره درد و رنج روشــن اســت‪ .‬درد‬ ‫ممکن اســت آن‌طــور کــه در کتاب مزامیــر آمده‬ ‫اســت‪ ،‬ناشــی از خشــم خداوند باشــد که با توجه‬ ‫بــه رحمــت او از فــرد مومــن دور خواهــد شــد‪.‬‬ ‫ممکن اســت نظیر آن‌چه بر ســر ایــوب نبی آمد‪،‬‬ ‫حاصل امتحانی الهی باشــد که برگزیده شــدن برای‬ ‫گذرانــدن ایــن آزمون دشــوار خود برکتی اســت از‬

‫ابراهیمقربانپور‬ ‫«ای خداونــد‪ ،‬هنگامی که غضبناک و خشــمگین‬ ‫هســتی‪ ،‬مرا تنبیه نكــن‪ .‬تیرهای تــو در بدنم فرو‬ ‫رفته و از ضرب دســت تو به خــاک افتاده‌ام‪ .‬در اثر‬ ‫خشــم تو جای ســالمی در بدنم نمانده؛ به ســبب‬ ‫گناهــم اســتخوان‌هایم درهــم کوبیده شــده‌اند‪،‬‬ ‫زیرا کــه گناهانــم از ســرم گذشــته‌اند و همچون‬ ‫بــاری گــران بــر مــن ســنگینی می‌کننــد‪ .‬من به‬ ‫گناهانــم اعتراف می‌کنــم و از کرده خود غمگین و‬ ‫پشــیمانم‪ ،‬زیرا که امیدوارم و یقیــن دارم که تو مرا‬ ‫پاســخ خواهی داد‪ .‬شــخص پاک و درستکار رستگار‬ ‫خواهد شــد و شــخص بدکار نابود خواهد گشــت‪،‬‬ ‫پس خوشــا به حال رنجوران؛ زیرا که شــفا خواهند‬ ‫یافــت…» ‪ ‬کتــاب مزامیــر از کتاب مقــدس عهد‬ ‫عتیق داســتان درد آدمی را این‌گونه روایت می‌کند‪:‬‬ ‫تیرهای خشــم پروردگار که در لحظه خشــم او در‬ ‫جــان فــرو رفته‌اند یا بار ســنگین گناهانــی که بر‬ ‫شــانه آدمی ســنگینی می‌کننــد و بــرای رهایی از‬ ‫آن‌هــا تنها می‌تــوان دســت توبه و انابه به ســوی‬ ‫پروردگار برداشــت و از او خواســت تــا همان‌طور‬ ‫که وعده داده اســت‪ ،‬مومنان را انجامی نیکو دهد‬ ‫و دســت ســتمگران و دشــمنان را به‌خاطر ضعف‬ ‫جســمی بر آنان دراز نکنــد‪ .‬در این روایت الهیاتی‬ ‫از بیمــاری در آخــر درد چیزی نیســت که اندوهی‬ ‫بــرای مومــن افــزون کند‪ ،‬بلکــه درد تنهــا نویدی‬ ‫اســت بــر این ســرانجام نیکــو که «شــفا خواهند‬ ‫یافــت»‪ .‬امــا روایت پزشــکی مــدرن ما تــا حدود‬ ‫زیــادی از ایــن نگاه فاصلــه گرفته اســت‪ .‬احتماال‬ ‫شناخته‌شــده‌ترین و دیرپاتریــن نظریــه دربــاره‬ ‫طبابت را باید در کتــاب جالینوس یونانی پیدا کرد‪.‬‬ ‫نظریه‌ای کــه هر بیماری را حاصل بــر هم خوردن‬ ‫تعادل میــان مواد موجــود در بدن می‌دانســت و‬ ‫راه‌کار طبیــب را بازگرداندن تعــادل به مجموعه‌ای‬ ‫کــه آن را از دســت داده اســت‪ .‬این دیــدگاه طب‬ ‫جالینوســی بعدتر نیــز با تغییراتی اندک در شــمار‬ ‫عناصــر دخیــل در ایــن تعــادل یــا تکنیک‌هــای‬ ‫بازگرداندن تعادل به بــدن و… اما بر همین مبنای‬ ‫نظــری در جهان اســام پذیرفته شــد و تا مدت‌ها‬ ‫در هــر دو دنیای مســیحی و مســلمان مبنای هر‬ ‫گونــه درمــان بود‪ .‬آشــکار اســت که ایــن نظریه‬ ‫ربــط چندانــی به الهیات مســیحی (که پــاره‌ای از‬ ‫نظریات آن دربــاره درد و بیماری را در باال آوردیم)‬ ‫نــدارد‪ ،‬اما در هماهنگی شــگفت‌انگیزی هم با آن‬ ‫و هــم با الهیات اســامی قــرار گرفــت و هیچ‌گاه‬ ‫لطمــه‌ای از برخوردهای دو دین نیافت‪ .‬اصلی‌ترین‬ ‫علت ایــن هم‌زیســتی میــان الهیات یکتاپرســتی‬ ‫و میــراث به‌جامانــده از دنیــای چندخدایی یونان‬ ‫‪ 60‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ســوی آفریــدگار و نمی‌توان نســبت به آن شــاکر‬ ‫نبــود‪ .‬و در آخــر این‌کــه گاه ایــن درد و رنج خود‬ ‫جزئــی از آیین مذهبی اســت‪ .‬رنج مقدس مســیح‬ ‫بر صلیب همــواره تســای خاطری بــرای بیماران‬ ‫رنجــور بــود‪ ،‬چراکه به یادشــان مــی‌آورد که آن‌ها‬ ‫در ایــن رنــج بــردن شــریک ســفره پیامبــر بزرگ‬ ‫خداوندند‪ .‬در بیشــتر بیمارستان‌ها تمثالی از مسیح‬ ‫بــر بــاالی صلیب نقش شــده بــود تا بــه بیماران‬ ‫یادآوری کند که این مرحلــه در زندگی آن‌ها نه‌تنها‬ ‫ناگوار نیســت‪ ،‬بلکه برای آنان وجهه‌ای از الهیات و‬ ‫تقدس را نیز به همراه خواهد داشــت‪ .‬مســیحیانی‬ ‫که ســال‌ها در کلیســا خطاب به پیامبر رنجورشان‬ ‫گفتــه بودند «پــروردگاری صدای مرا بشــنود که تو‬ ‫را بــه رنــج مبتال ســاخت‪ .‬صدای ایــن مصیبت‌زده‬ ‫مناجات‌گــو را گــوش فرا گیر‪ ،‬زیرا که این خواســت‬ ‫تو اســت که اجابت می‌شــود ای به صلیب‌کشیده‬ ‫شــده و نــه خواســت مــن‪ ».‬در اثر بیمــاری این‬ ‫فرصــت را پیــدا می‌کردند تا در گوشــه‌ای از تجربه‬ ‫رنج کشــیدن با مسیح همراه شوند‪ .‬شــاید یکی از‬ ‫دالیــل اصلــی که در بیشــتر دوران قرون وســطا و‬ ‫نیز در مناطقی از ســرزمین‌های اسالمی صومعه‌ها‬ ‫و اماکــن مذهبی هم‌زمان به‌عنوان بیمارســتان‌ها و‬ ‫مراکز درمانی نیز اســتفاده می‌شدند‪ ،‬همین باشد‪.‬‬ ‫در فرقه‌هایی از مســیحیت و اسالم گاه رنج کشیدن‬ ‫چنان مقدس شمرده می‌شــد که مذهبیون افراطی‬ ‫بــه عمد خــود را در معــرض آن قــرار می‌دادند‪.‬‬ ‫در چنــد مــورد هنــگام انتخاب مقام پــاپ بزرگ‬ ‫در کلیســای واتیــکان و در شــرایط مســاوی یــک‬ ‫داوطلــب تنهــا به این دلیــل به مقام پاپی رســیده‬ ‫اســت کــه از بیماری خاصــی رنج می‌برده اســت‪.‬‬ ‫(بســیاری از مورخــان البته با لحنی شــیطنت‌آمیز‬ ‫ایــن انتخاب را به کوتاه‌مدت شــدن دوران پاپی در‬ ‫اثر مرگ ســریع‌تر پاپ بیمار انتخاب‌شــده نســبت‬ ‫می‌دهنــد‪ ).‬در ســینما نیز کارگردان‌هــای متعددی‬ ‫بــا تکیــه بــر رنج و نقــش آن در رســتگاری بشــر‬ ‫تصویرهــای مانــدگار آفریده‌انــد‪ .‬روبر برســون در‬ ‫«خاطرات کشــیش روســتا» یا «موشــت» با تمرکز‬ ‫فــراوان بــر ماهیــت رنج بشــری و فیگور انســان‬ ‫در حــال رنــج و در «ناگهان بالتازار» بــا به تصویر‬ ‫کشــیدن رنج جان‌کاه یــک جانور وجه اســتعالیی‬ ‫و رهایی‌بخــش ایــن رنــج کشــیدن را بــه نمایش‬ ‫می‌گــذارد؛ گویــی که رنــج میانجی‌ای اســت برای‬ ‫رها شــدن از چنــگال کالبد مــادی پیــش از آن‌که‬ ‫مرگ فرا برســد‪ .‬در تصاویر برســون البته رنج هرگز‬ ‫جنبــه‌ای ماورایــی و عرفان‌گــرا‪ ،‬مشــابه آن‌چه در‬ ‫نمونه‌هایــی وجودگراتــر مثال در آثار تارکوفســکی‬ ‫می‌تــوان یافت‪ ،‬نــدارد و به‌طور مشــخص از دالیل‬ ‫مــادی و فیزیکــی سرچشــمه می‌گیرد‪ ،‬امــا با فرو‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪60 Kheradmand‬‬


‫بــه خودشــان نچســبانند‪ ،‬زندگــی اش را به خطر‬ ‫می اندازنــد‪ .‬این مادرهــا نمی گذارند فرزندشــان‬ ‫چیزهای جدیــد را تجربه کنند چون می ترســند با‬ ‫چنــد قدم برداشــتن‪ ،‬در چاله ای کــه مقابلش پهن‬ ‫شــده بیفتد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫از روی کتاب‪ ،‬بچه بزرگ می کنید؟‬ ‫زنانــی که همیشــه نگران تبدیل شــدن به مادری‬ ‫بی خبر از همه جا و ناآگاه را دارند‪ ،‬برای برداشــتن‬ ‫هــر قدمی به کتاب های روانشناســی کــودک پناه‬ ‫مــی برند‪ .‬این مادرها نه تنها در دام برچســب زدن‬ ‫روی کودک شــان با دیدن چند نشــانه مــی افتند‪،‬‬ ‫بلکه تصور مــی کنند هر نکته ای را که نویســنده‬ ‫کتاب هــای تربیت کودک بنویســد‪ ،‬باید مو به مو‬ ‫و بــدون هیــچ تغییری رعایــت کنند‪ .‬آنهــا حاضر‬ ‫نیســتند تفاوت مادرها و تفاوت بچه هــا را با هم‬ ‫بپذیرنــد و قبــول کنند کــه گاهی نمی تــوان با در‬ ‫نظر گرفتن اصول کلی و بدون همســاز کردن شــان‬ ‫با شــرایط محیطی و ویژگی های شخصیتی کودک‬ ‫برای تربیتش قدم برداشــت‪.‬‬ ‫این مادرها‪ ،‬شــیوه فرزندپــروری شــان را از روی‬ ‫کتــاب هــای علمی یــا حتــی روش هــای والدین‬ ‫دیگــر کپی می کننــد‪ .‬آنها نمی تواننــد با توجه به‬ ‫ویژگی های فرزندشــان و شــرایطی کــه در آن قرار‬ ‫دارد‪ ،‬طرحــی متفاوت امــا ثمربخــش را برای حل‬ ‫مشــکالت اجرا کنند‪.‬‬

‫فراهم نشــده‪ .‬حاال می توانید از الگــوی مادرهای‬ ‫روی اعصــاب پیــروی کنیــد و کودکــی را که هیچ‬ ‫عالقــه ای بــه ســاز زدن نــدارد‪ ،‬مجبــور بــه چند‬ ‫ســاعت در روز موســیقی تمرین کــردن کنید‪ .‬اگر‬ ‫مــی خواهید بــه یکی از این مادرها تبدیل شــوید‪،‬‬ ‫مــی توانید کودکی را که عاشــق ریاضی اســت‪ ،‬به‬ ‫مدرســه هنر بفرســتید یا بچــه ای را که اســتعداد‬ ‫صخــره نوردی و اشــتیاق بــاال رفتــن دارد‪ ،‬مجبور‬ ‫به تمریــن یوگا کنیــد‪ .‬مادرهایی که مــی خواهند‬ ‫فرزندشــان بــرآورده کننــده آرزوهای ناکام شــان‬ ‫باشــد‪ ،‬فرصت رســیدن به آرزوها را از کودک خود‬ ‫مــی گیرنــد و او را به وادی هایی می کشــانند که‬ ‫همیشــه با خواســته ها و توانایی های فرزندشــان‬ ‫منطبق نیست‪.‬‬ ‫ایــن مادرهــا‪ ،‬قبــل از آن که فرزندشــان بــه دنیا‬ ‫بیاید‪ ،‬می دانند قرار اســت چه کاره شــود و چطور‬ ‫زندگــی کنــد‪ .‬بــرای آنها مهم نیســت کــه کودک‬ ‫شــان با چــه توانایــی هایی به‬ ‫دنیا می آیــد و در جریان‬ ‫زندگــی چــه آرزوهایی‬ ‫پیدا می کنــد‪ .‬آنها یک‬ ‫بار در مســیر رسیدن به‬ ‫آرزوهای شــان شکســت‬ ‫خــورده انــد و حاضر‬ ‫نیســتند شکســت‬ ‫دوبــاره را بپذیرند‪.‬‬

‫جاده را صاف می کنید؟‬ ‫مادرهــای همیشــه نگــران‪ ،‬مدام در حــال صاف‬ ‫کــردن جاده ای هســتند که فرزندشــان قصد عبور‬ ‫از آن را دارد‪ .‬آنها حاضر نیســتند کودک شــان طعم‬ ‫هیچ شکســت و حتی سختی را بکشــد و برای این‬ ‫کــه به اعتماد بــه نفس کاذبی که برای فرزندشــان‬ ‫ایجــاد کــرده انــد خدشــه ای وارد نشــود‪ ،‬فرصت‬ ‫تجربه کــردن را بــه او نمی دهند‪.‬‬ ‫آنهــا کاردســتی های کودک شــان را درســت می‬ ‫کنند تــا در مدرســه بهترین باشــد‪ ،‬وقتی حوصله‬ ‫درس خوانــدن نــدارد‪ ،‬خودشــان بــا صــدای بلند‬ ‫برایــش کتــاب را مــی خوانند تــا آن را بــه خاطر‬ ‫بســپرد و وقتی قرار اســت با کودکان دیگر مسابقه‬ ‫دهد‪ ،‬برای این که شکســت نخورد‪ ،‬بــه او راه های‬ ‫میان بــری را یاد مــی دهند‪.‬‬ ‫ایــن مادرها می دانند فرزندشــان کاســتی هایی‬ ‫دارد؛ امــا مــدام از او تعریــف می کننــد و برای‬ ‫این که تعریف های شــان درســت از آب‬ ‫دربیایــد‪ ،‬فرصت تجربه کــردن و تنها‬ ‫وارد گــود شــدن را از او می گیرند‪.‬‬

‫آرزوهای تان را‬ ‫فدا می کنید؟‬ ‫زنانــی که بی‬ ‫قیــد و شــرط‬ ‫فــداکاری مــی‬ ‫کننــد‪ ،‬همیشــه‬ ‫محبــوب تریــن‬ ‫مادرها نیســتند‪.‬‬

‫بچــه ای را کــه آرزو دارید‪ ،‬بزرگ می‬ ‫کنید؟‬ ‫دوســت داشتید موســیقی یاد بگیرید‬ ‫امــا به هر دلیلــی چنین فرصتی بــرای تان‬ ‫‪ 59‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫آنهــا گاهــی می تواننــد به یکــی از مــادران روی‬ ‫اعصــاب تبدیل شــوند که تمام زندگی شــان را تنها‬ ‫و تنهــا به فرزندپــروری اختصــاص داده اند و حاال‬ ‫خــود را قربانــی و آســیب دیــده می داننــد‪ .‬این‬ ‫مادرهــا به محــض بچه دار شــدن‪ ،‬همــه آرزوها‪،‬‬ ‫کارهــا و فعالیــت هــای شــان را کنار مــی گذارند‬ ‫و بــه بیســت و چهار ســاعته مادر کردن مشــغول‬ ‫می شــوند‪ .‬حتــی اگر چنین کاری آنهــا را به گلوله‬ ‫خشــم و نا امیدی تبدیل نکند‪ ،‬بعد از مدتی آنها را‬ ‫بــه زنانی تنها تبدیــل می کند که جــز فرزندی که‬ ‫دیر یــا زود حضــورش در خانه کمرنگ می شــود‪،‬‬ ‫چیــزی ندارند‪ .‬ایــن مادرها‪ ،‬بــا فرزندشــان بده و‬ ‫بســتان دارند‪ .‬فکر می کنند یــک عمر همه زندگی‬ ‫شــان را وقف فرزندشــان کــرده اند و حــاال نوبت‬ ‫اوســت کــه زندگــی اش را وقــف والدینــش کند‪.‬‬ ‫ماهنامه همشهری تندرستی‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪59 Kheradmand‬‬


‫مادرم‬ ‫اینقدر‬ ‫نگران‬ ‫نباش!‬ ‫خودتــان را گــول نزنید‪ .‬شــما می توانیــد رویای‬ ‫تبدیل شــدن بــه بهتریــن مــادر را در ذهــن تان‬ ‫داشــته باشــید و در عمل به مــادری اعصاب خرد‬ ‫کــن تبدیل شــوید‪ .‬مادر بــودن‪ ،‬می توانــد انگیزه‬ ‫قوی تر شــدن‪ ،‬مهربــان تر بودن و فداکارتر شــدن‬ ‫را بــه شــما بدهد؛ اما اگــر فکر کنید کــه روی هر‬ ‫تصمیمی کــه می گیرید مهــر اســتاندارد می زند‪،‬‬ ‫کامال در اشتباهید‪ .‬‬ ‫مادرهایــی کــه خودشــان را فرشــته نجــات می‬ ‫داننــد‪ ،‬حاضر نیســتند بپذیرند که دام هــای ریز و‬ ‫درشــتی پیش پای شــان پهن شــده و گاهــی برای‬ ‫بهترین مــادر بودن‪ ،‬ممکن اســت با آینــده فرزند‬ ‫شــان بازی کنند‪.‬‬

‫بــه جــای حــرف زدن وارد عمل شــوید‪ .‬اگر شــما‬ ‫با دهــان پر صحبت نکنیــد‪ ،‬فرزندتــان هم چنین‬ ‫عادتی را پیدا نخواهد کرد و اگر به او و همســرتان‬ ‫احتــرام بگذاریــد‪ ،‬فرزندتان هم راه و رســم احترام‬ ‫گذاشــتن را یاد خواهد گرفت‪ .‬این مادرها‪ ،‬عاشــق‬ ‫نصیحت کردن هســتند‪ .‬این مادرها در ذهن شــان‬ ‫یک دنیــا قانون کلی دارند که بــه جای عمل کردن‬ ‫بــه آنهــا‪ ،‬ترجیح می دهنــد هر روز و هر ســاعت‬ ‫برای فرزندشــان تکرارشان کنند‪.‬‬ ‫می خواهید به هر قیمتی بهترین باشید؟‬ ‫آرزوی هــر پــدر و مــادری اســت کــه فرزندش‬ ‫بدرخشــد و از همســاالنش یک ســر و گردن باالتر‬ ‫باشــد؛ اگر شــما هم چنین آرزویی در ســر داشته‬ ‫باشــید‪ ،‬مــی توانیم درکتــان کنیم اما همه شــیوه‬ ‫هایــی را که ممکن اســت مثل والدیــن دیگر برای‬ ‫رســیدن به این آرزو امتحان کنید‪ ،‬نمی توانیم درک‬ ‫کنیم‪ .‬کمک به پیشــرفت فرزندتان با مدام سرزنش‬ ‫کردن یا ســرگردان کردنــش در کالس های مختلف‪،‬‬ ‫نمی تواند راه درســتی برای باال فرســتادنش از پله‬ ‫هــای ترقی باشــد‪ .‬گذشــته از این‪ ،‬اگــر تصور می‬ ‫کنیــد فرزندتــان در همه زمینه ها باید یک ســر و‬ ‫گردن از دیگران باالتر باشــد‪ ،‬در اشــتباهید‪.‬‬ ‫برای تبدیل نشــدن به مادرهــای آزاردهنده‪ ،‬باید‬ ‫بپذیرید که میزان توانایــی فرزندتان در زمینه های‬ ‫مختلف می تواند متفاوت باشــد و اگر برادر بزرگ‬ ‫ترش خوب نقاشــی می کنــد‪ ،‬الزاما دختر کوچولوی‬

‫زیاد نصیحت می کنید؟‬ ‫اگــر از شــیوه غــذا خــوردن فرزندتــان گرفته تا‬ ‫رفتارش با شــما و شــیوه اش برای انتخاب دوســت‪،‬‬ ‫همــه و همه را مــی خواهید با بیان کــردن قانون‬ ‫هــای کلی اصــاح کنیــد‪ ،‬باز هــم در اشــتباهید‪.‬‬ ‫چیــزی که می تواند شــما را به یک مادر همیشــه‬ ‫غرغرو کــه حرف هایــش به هیچ نتیجــه ای نمی‬ ‫رســد تبدیل کند‪ ،‬صــادر کردن همیــن قانون های‬ ‫کلی اســت‪.‬‬ ‫شــما نمــی توانیــد فرزندتــان را بــا حــرف های‬ ‫تــان بــه آدم بهتر و کم اشــتباه تــری تبدیل کنید‪،‬‬ ‫بلکــه برای نجــات او از مخمصه هــا‪ ،‬اصالح کردن‬ ‫اشــتباهات و یاد دادن راه و رســم زندگی به او‪ ،‬باید‬ ‫‪ 58‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫شــما هم قرار نیســت نقاش توانمندی شود‪.‬‬ ‫ایــن مادرها‪ ،‬فکر مــی کنند فرزندشــان باید یک‬ ‫دایره المعارف ســیار باشــد که از همه چیز سر در‬ ‫شــکل ممکن‬ ‫مــی آورد و هــر مهارتی را به بهترین‬ ‫ِ‬ ‫یاد مــی گیرد‪.‬‬ ‫در میان اخبار حوادث گیر افتاده اید؟‬ ‫همــان روزی که مــی گویند قرار اســت چند ماه‬ ‫دیگر مــادر شــوید‪ ،‬نگرانی هــای تان شــروع می‬ ‫شــود‪ .‬از ســالم به دنیــا آمدنش گرفته تــا باهوش‬ ‫و بــا تربیت شــدنش‪ ،‬همه و همه مــی توانند فکر‬ ‫شــما را مشــغول کنند‪ .‬این نگرانی ها با هر ســال‬ ‫بــزرگ تر شــدن فرزندتــان چند برابر می شــوند و‬ ‫زمانــی که بــه اجتمــاع وارد می شــود و از جلوی‬ ‫چشــم تان دور می شــود هم به تعدادشان افزوده‬ ‫می شود‪.‬‬ ‫حــاال در ایــن دنیای پر از نگرانــی‪ ،‬اگر مثل خیلی‬ ‫از مادرهای همیشــه مضطرب البالی اخبار حوادث‬ ‫بــه دنبال اتفــاق هایی که به شــما ثابت می کنند‬ ‫حــق دارید نگران باشــید می گردیــد‪ ،‬قطعا زندگی‬ ‫ســختی را بــرای خودتــان و فرزندتان می ســازید‪.‬‬ ‫مادرهایی که بیش از حد خودشــان را می ترسانند‪،‬‬ ‫مثــل ســایه همراهش مــی روند و فکــر می کنند‬ ‫تنها در حضور خودشــان اســت که فرزندشــان می‬ ‫تواند امنیت و آرامش داشــته باشــد‪.‬‬ ‫ایــن مادرهــا‪ ،‬فکــر مــی کننــد همــه دام های‬ ‫دنیــا پیش روی فرزندشــان پهن شــده و اگــر او را‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪58 Kheradmand‬‬


57 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬57


56 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬56


‫داشــتم و االن هــم عالقه دارم‪ .‬به نظــرم واقعا باید‬ ‫بــرای کتــاب و کتابخوانــی قدم‬ ‫هــای جدی تری برداشــت‪.‬‬ ‫مطالعــه یعنی افزایــش آگاهی‬ ‫و این مســاله خیلی مهم اســت‬ ‫امــا فکر می کنــم با یانکــه این‬ ‫موضــوع خیلــی مهم اســت‪ ،‬آن‬ ‫طــور که باید و شــاید بــه آن بها‬ ‫داده نمــی شــود‪ .‬البتــه ایــن را‬ ‫هــم بگویــم که مــن به غیــر از‬ ‫مطالعــه‪ ،‬وقــت هایی کــه خانه‬ ‫هســتم به دیدار اقوام و دوستان‬ ‫هــم مــی روم‪ .‬آنهــا هــم به من‬ ‫ســر می زننــد و خالصــه دیدار‬ ‫تازه می کنیــم‪ .‬از همین دیدارها‬ ‫و رفــت و آمدها هــم آدم انرژی‬ ‫و روحیــه می گیــرد و چه خوب‬ ‫اســت بودن هایی که حال آدم را‬ ‫خوب مــی کنند‪.‬‬ ‫اگر اشــتباه نکنــم دختران ســال هاســت در ایران‬ ‫زندگی نمی کنند و کنار شــما نسیتند‪ .‬دوری فرزند‬ ‫سخت نیست؟‬ ‫دختــر مــن که تنهــا فرزنــد و زندگی من اســت‪،‬‬ ‫ســال هاســت در اروپا زندگی می کند‪ .‬او درس هنر‬ ‫خوانــده و همــان جا هم زندگی مــی کند‪ .‬طبیعی‬ ‫اســت که دوری از عزیزان برای انسان خیلی سخت‬ ‫اســت و بــرای من هم همین طور‪ ،‬امــا به هر حال‬ ‫آدم ها برای انتخاب مســیر زندگــی و محل زندگی‬ ‫شــان آزاد هســتند‪ .‬دختر من هم زندگی خودش را‬ ‫دارد و خــدا را شــکر که در زندگــی و کارش موفق‬ ‫اســت‪ .‬همین برای من مایه دلگرمی و خوشــحالی‬ ‫است‪.‬‬ ‫شــما هیچ وقت دوست نداشــتید از ایران بروید و‬ ‫کنار دخترتــان زندگی کنید؟‬ ‫افتخــار زندگــی مــن ایرانــی بودنم اســت و این‬ ‫افتخار سرچشــمه خوشــبختی ام‪ .‬پس چــرا باید از‬ ‫ایــران بروم؟‬

‫کشــورهای دیگر بــه نمایش درآمد و بســیار مورد‬ ‫توجــه قــرار گرفت‪ .‬یک‬ ‫ســال بعــد از اینکــه آن‬ ‫فیلم نمایش داده شــده‬ ‫مــن به انگلیــس رفتم و‬ ‫آنتونی کوئیــن را اتفاقی‬ ‫در خیابــان دیدم‪ .‬بعد از‬ ‫کلی خــوش و بــش‪ ،‬به‬ ‫من گفــت‪« :‬در انگلیس‬ ‫کلی در مــورد تو مطلب‬ ‫و مقالــه نوشــتند و‬ ‫عکســت را هم خیلی از‬ ‫روزنامه ها و مجله های‬ ‫مربــوط به فیلــم چاپ‬ ‫کــرده انــد‪ .‬او بــه مــن‬ ‫گفت تــو نظر بســیاری‬ ‫از اهالی حرفه ای سینما‬ ‫و حتــی منتقــدان را به‬ ‫خــودت جلب کرده ای‪».‬‬ ‫بعــد از همــه ایــن‬ ‫تعریــف و تمجیدهــا بــه مــن گفــت‪« :‬خانه من‬ ‫بــزرگ اســت‪ .‬تو پیش مــن بیا تــا با هــم زندگی‬ ‫کنیــم و چنــد کار خــوب ســینما و تئاتــر هــم با‬ ‫همــکاری هم انجام می دهیم‪ ».‬مــن در جواب به‬ ‫او گفتم‪« :‬من اگر تالشــی می کنــم برای فرهنگ و‬ ‫هنر ســرزمین خودم اســت‪ .‬من اگر بخواهم ایران‬ ‫را تــرک کنم یک انســان بــی هویت می شــوم‪».‬‬ ‫بعــد بــرای آنتونــی کوئیــن از مملکتم گفتــم؛ از‬ ‫فرهنگ غنی ای که کشــور مــا دارد‪ ،‬از ادبیات کهن‬ ‫و شــعرهای غنی مــان‪ .‬برای او کلــی توضیح دادم‬ ‫و گفتــم‪« :‬مطمئن بــاش اگر روزی مجبور شــوم از‬ ‫مملکــت خودم بروم‪ ،‬دیگــر هیچ میلی به فعالیت‬ ‫هنــری هــم نخواهم داشــت‪ .‬من واقعا عاشــقانه‬ ‫ایــران و مــردم ســرزمینم را دوســت دارم و بدون‬ ‫اغــراق مــی گویــم هویت مــن مملکــت و مردم‬ ‫شــریف مملکت ام هســتند‪».‬‬ ‫اگــر شــرایط جســمانی تان بهتــر شــود االن هم‬ ‫دوســت دارید بــازی کنیــد؟ کارهایی را دوســت‬ ‫داریــد که تمایل به حضور در آنها داشــته باشــید؟‬ ‫راســتش در حــال حاضــر هــم گهگاهــی‬ ‫پیشنهادهایی می شــود و فیلمنامه ها را برایم می‬ ‫فرســتند‪ .‬ســناریوها را هم می خوانــم اما واقعیت‬ ‫این اســت که هیچ کــدام از کارها نمــی توانند از‬ ‫نظــر قصه جذبم کنند‪ ،‬اما اگر ســامت کاملم را به‬ ‫دســت بیاورم و بــه امید خدا بهبــود کامل حاصل‬ ‫شــود‪ ،‬خیلی دوســت دارم یک بار دیگــر به خانه‬ ‫خــودم یعنی تئاتــر برگــردم‪ .‬من هنوز هــم تئاتر‬ ‫را عاشــقانه دوســت دارم و امیــدوارم بــه این هنر‬ ‫بیشــتر از اینها بها داده شــود‪.‬‬ ‫هفته نامه زندگی مثبت‬

‫به خاطر هنر ماندید یا کشورتان را دوست دارید؟‬ ‫در جــواب این ســوالتان اجازه بدهیــد یک مثال‬ ‫برایتــان بزنــم‪ .‬مــن بعــد از دانشــکده هنرهــای‬ ‫داراماتیــک یــک دوره کارگردانی هــم در انگلیس‬ ‫دیــدم‪ .‬قبل از این موضــوع ما در ایــران با مرحوم‬ ‫آنتونی کوئین هم بــازی بودیم و فیلمی کار کردیم‬ ‫به اســم «کاروان هــا»‪ .‬من از همــان دوران جوانی‬ ‫هر نقشــی را که می گرفتــم و قرار بــود بازی اش‬ ‫کنــم‪ ،‬آنقدر در موردش مطالعــه و روی آن کار می‬ ‫کــردم تا کامال به آن مســلط شــوم‪.‬‬ ‫در ایــن فیلم هــم طبق روال همیــن کار را کردم‪.‬‬ ‫بعدهــا که ایــن فیلم ســاخته شــد‪ ،‬در هالیوود و‬ ‫‪ 55‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪55 Kheradmand‬‬


‫راز بزرگ زندگی محمدعلی کشاورز‬ ‫نژالپیکانیان‬

‫هنردوســت و هنرمند اصفهان در روحیه من تاثیر‬ ‫زیادی گذاشــتند‪ .‬بعدهــا که بزرگ تر شــدم‬ ‫و بــه مدرســه رفتم از معلمانــم هم خیلی‬ ‫چیزها یــاد گرفتم‪.‬‬

‫محمدعلی کشــاورز یکــی از همان چهــره های‬ ‫دوست داشــتنی اســت که نیازی به معرفی ندارد‪.‬‬ ‫نقــش آفرینی هــای ماندگار او در شــخصیت های‬ ‫فیلم و ســریال هــای تاریخی مثل «هزاردســتان»‪،‬‬ ‫«مــادر»‪« ،‬پدرســاالر» و‪ ...‬آنقــدر بــرای مخاطــب‬ ‫خاطره انگیز و شــیرین اســت که همچنــان هم او‬ ‫را با نام پدرســاالر می شناســند‪ .‬استاد کشاورز چند‬ ‫ســالی اســت به دلیل بیماری شــان کمتر بازی می‬ ‫کننــد‪ ،‬اما هنوز هــم روحیه مثبت و ســرزندگی را‬ ‫همراه خود دارند و عالقــه مندند به تئاتر برگردند‪.‬‬ ‫در این مطلب ســراغ محمدعلی کشــاورز رفتیم تا‬ ‫عالوه بــر مــرور خاطره هــا درباره نگاهشــان به‬ ‫زندگی با ایشــان هم صحبت شــویم‪.‬‬ ‫اســتاد کشــاورز! شــما همیشــه روحیــه خوبی‬ ‫دارید و ســرحال هســتید؛ رمز این سرحالی‬ ‫چیست ؟‬ ‫نظر لطــف شماســت که می‬ ‫گویید مــن هنوز هم ســرحال‬ ‫هســتم‪ .‬به هر حال االن ســن‬ ‫و ســالی از من گذشــته و شــاید‬ ‫دیگر روحیه ســال های جوانی و حتی‬ ‫چند ســال پیش را هم نداشــتم باشم‪ ،‬اما‬ ‫فکــر می کنــم خود حــس زندگی کــردن و‬ ‫ســالم زندگی کــردن روحیه هر فــردی را تحت‬ ‫تاثیــر قــرار مــی دهد‪ .‬کنــار ایــن مــورد‪ ،‬تغذیه‬ ‫درســت و ورزش هــم در ایــن موضــوع بــه نظرم‬ ‫خیلی مهم اســت‪ .‬بعد از ســال ها زندگی و تجربه‬ ‫در عرصــه های مختلف بــه این نتیجه رســیده ام‬ ‫که باید زندگی را دوســت داشــت و از لحظه لحظه‬ ‫آن لــذت بــرد‪ .‬البته مــن در زندگی خودم ســعی‬ ‫کــردم رعایت خیلی مــوارد از جمله همــان هایی‬ ‫کــه برایتان گفتــم را بکنم‪.‬‬

‫اســتاد! همیشــه مــی گوینــد روح‬ ‫هنرمنــدان لطیف اســت‪ .‬فعالیت های‬ ‫شــما در عرصه هنر بازیگــری چقدر در‬ ‫زندگی شــخصی تان تاثیر مثبت داشته؟‬ ‫مــن یاد گرفتــم اگر می خواهم ســراغ‬ ‫فرهنــگ و هنر بــروم و کار هنری بکنم‬ ‫باید کل این ســرزمین از شمال تا جنوب‬ ‫شــرق و غــرب اش را بشناســم و با آداب‬ ‫و رســوم و جــای جای این مملکت آشــنا‬ ‫شــوم‪ .‬مــن یاد گرفتــم باید این اشــراف و‬ ‫معلومات را داشــته باشــم تا بتوانم در کارم‬ ‫مســلط تــر باشــم‪ .‬قطعا آشــنایی بــا چنین‬ ‫آموزه های ارزشــمندی انســان را به زندگی بهتر‬ ‫و باکفیفــت تــر زندگی کــردن ترغیب مــی کند و‬ ‫شــوق زندگــی را در هر فردی بیشــتر می کند‪ .‬من‬ ‫هــم از ایــن قاعده مســتثنی نبودم و وقتی شــوق‬ ‫زندگــی در خودم بیشــتر به وجود آمــد‪ ،‬نگاهم به‬ ‫زندگی مثبت تر شــد‪.‬‬

‫این شــیوه زندگی در مورد خودتان چقدر تاثیرگذار‬ ‫بوده و چقدر ســعی کردید در طــول زندگی تان به‬ ‫آن پایبند باشید؟‬ ‫مــی خواهــم از خــودم تعریــف کنم اما ســعی‬ ‫کردم همیشــه به حرف هایی که بــه آنها معتقدم‬ ‫و می زنم پایبند باشــم و آنها را در زندگی ام جاری‬ ‫کنــم‪ .‬وقتی مــن به ایــن قضیه معتقــدم طبیعی‬ ‫اســت که بر زندگی خودم هم تاثیرگــذار بوده‪ .‬من‬ ‫واقعا خدا را شــکر می کنم که در این ســرزمین به‬ ‫دنیــا آمده و زندگــی کــرده ام‪ .‬در مملکتی که هر‬ ‫گوشــه و کنارش یادآورد فرهنگ غنی این ســرزمین‬ ‫اســت‪ .‬داشــتن هم میهنــان شــریف و آنهایی که‬ ‫واقعــا از زندگی کردن کنار آنها می شــود همیشــه‬ ‫لذت بــرد‪ .‬من در اصفهان به دنیا آمــده ام و مردم‬

‫پــس شــما معتقدید نــوع نگاه افــراد بــه زندگی‬ ‫باعــث باالرفتــن روحیه شــان می شــود؟‬ ‫طبیعتــا خیلــی زیــاد‪ .‬نــوع نــگاه هر کــس به‬ ‫زندگی شــیوه زندگی او را شــکل می دهد و همین‬ ‫موضوع باعث می شــود او روحیــه خوب یا خدای‬ ‫نکرده بدی داشــته باشد‪ .‬من همیشــه سعی کرده‬ ‫ام در زندگی قدر نعمت هایی که داشــتم را بدانم‪.‬‬ ‫قدرشناســی از خیلــی نعمــت های زندگــی که در‬ ‫راس همــه آنها به اعتقاد من ســامت اســت‪ ،‬می‬ ‫توانــد انگیزه زندگی کــردن را در هر فردی باال ببرد‬ ‫و تفکــر آنها را بــه زندگی تغییر دهد و به ســمت‬ ‫مثبت شــدن هدایت کند‪.‬‬ ‫‪ 54‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بازیگری شــغل بی حاشــیه ای نیست و اتفاقا باال‬ ‫و پاییــن هــای بســیاری دارد‪ .‬در ســال هایی که‬ ‫فعالیت بیشتری داشــتید برایتان پیش آمده بود‬ ‫کــه در مقاطعی دچــار این ناراحتی ها شــوید؟‬ ‫چطــور آنها را کنتــرل می کردید؟‬ ‫این حرفی که شــما می گویید درســت اســت‪،‬‬ ‫اما راســتش تنش در کار من به آن شــکل به وجود‬ ‫نیامد‪ .‬شــاید به دلیل اوضاع قدیــم و جدید بود که‬ ‫همه چیز خیلی با هم تفاوت داشــت‪ .‬من شــانس‬ ‫بزرگ دیگری داشــتم و آن همــکاری ام با آدم های‬ ‫درســت بود‪ .‬من همیشــه با آدم هایی کارکردم که‬ ‫همگی انســان بودند و علم و دانش زیادی داشتند‪.‬‬ ‫ســر کار هــم زیــاد پیش می آمد که ســر مســائل‬ ‫مختلــف بحث و گفت و گو کنیــم ولی هیچ وقت‬ ‫بحــث هایمان به معنــای تنش نبود‪.‬‬ ‫اســتاد کشــاورز! از این روزهایتان برایمان بگویید؛‬ ‫بیشــتر روزتان را صرف چــه کارهایی می کنید؟‬ ‫ایــن روزهــا کــه بیشــتر در خانه هســتم و برای‬ ‫دوران نقاهتــم اســتراحت می کنم چــون کمی راه‬ ‫رفتن برایم دشــوار شــده و ســعی مــی کنم کمتر‬ ‫حرکت کنــم‪ ،‬از خانه بیرون نمی آیــم و ولی وقتی‬ ‫در خانه هســتم‪ ،‬بیشــتر وقتم را صرف مطالعه می‬ ‫کنــم‪ .‬مــن از قدیم هــم مطالعه را خیلی دوســت‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪54 Kheradmand‬‬


‫عصبی‪ -‬کالبدی جهانشــمول که استاد آن ها چارلی‬ ‫چاپلیــن بود) امــری به خودی خود مســئله ســاز‬ ‫نیســت‪.‬در نهایت ممکن اســت اعتبــار اجتماعی‬ ‫یک فرد را که یک «شــوخی بــی جا» می‬ ‫کنــد از میان ببرد یــا کاهش دهد‪ ،‬اما‬ ‫در قالــب‬ ‫شــوخی کردن‬ ‫فعــا ل ‪،‬‬ ‫شوخی های‬ ‫ا صطالح‬ ‫آنچــه ما به‬ ‫« جــو ک‬ ‫بــه آن‬ ‫مــی گوییــم‪،‬‬ ‫گفتن »‬ ‫تواند‬ ‫مــی‬ ‫بسیا ر‬ ‫بیشتر‬ ‫از ایــن‬ ‫پیــش‬ ‫برود و به‬ ‫تنــش های‬ ‫اجتماعــی‪ ،‬کژفهمــی هــا و حتی‬ ‫خشــونت های فیزیکی منجر شود‪.‬‬ ‫به عبارت دیگر مــرز میان توهین و‬ ‫تحقیر از یک ســو و شــوخی و طنز‬ ‫از ســوی دیگر بســیار ظریف است‬ ‫و خطرنــاک‪.‬‬ ‫رژیــم هــای سیاســی در قــرن‬ ‫بیســتم تــاش کــرده انــد این‬ ‫مــرز را در اختیــار خود بگیرند‬ ‫و بــه صــورت هــای مختلفی‬ ‫نیــز ایــن کار را کــرده اند اما‬ ‫کمتر موفق بوده اند و شــاید‬ ‫بتوانیم بگوییــم تقریبا کامال‬ ‫غیرموفــق بــوده انــد‪ .‬اگــر‬ ‫اندکی درباره ناسازگاری امر‬ ‫سیاســی (نظم‪ /‬خشــونت‪/‬‬ ‫جــدی بــودن) و امر شــوخ‬ ‫(بی نظمــی‪ /‬آزادی‪ /‬مهربانی و‬ ‫صمیمیت) بیندیشــیم‪ ،‬مــی بینیم که‬ ‫ذات شــوخی در جهتی کامال همســاز‬ ‫و هماهنــگ بــا طبیعــت حرکت می‬ ‫کند‪ ،‬در حالی کــه ذات جدی بودن در‬ ‫جهتــی کامــا ضدطبیعت قــرار دارد‪.‬‬ ‫بــه همین ســبب رژیم های سیاســی‬ ‫دوست‬ ‫بــه ویــژه دیکتاتوری ها تحمل شــوخی‬ ‫داریم و‬ ‫را ندارنــد و در برابــر آن واکنــش هــای‬ ‫د ا ر یــم‬ ‫پارانویایی از خود نشان می دهند و تالش‬ ‫نیز به آن‬ ‫می کننــد این امر را بــه مجموعه مردمان‬ ‫بگذارند‪،‬‬ ‫زیر دســتور خــود نیز منتقل کننــد‪ .‬چهره‬ ‫رفتــار را‬ ‫عبوس و جدی دولت های کمونیســتی شرق‬ ‫اروپا که نمونه ای درخشــان از آن را در فیلم‬ ‫«زندگــی دیگــران» (‪ )2006‬اثــر فلوریان‬ ‫دونرســمارک مــی بینیــم از همین جا‬ ‫ناشــی می شــود‪ .‬بعد دیگــری نیز در‬ ‫داشته باشیم‪،‬‬ ‫دیالکتیک شــوخی‪ /‬جدی هســت که‬ ‫حــال چــه ایــن‬ ‫‪ 53‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بــرای ما بــه مثابه پهنــه و کشــوری چندفرهنگی‬ ‫بســیار حائز اهمیت اســت و به همیــن دلیل نیز‬ ‫بارهــا و بارها مــورد توجه و بحث و مناقشــه قرار‬ ‫گرفتــه و این جا شــاید فرصتی باشــد که‬ ‫درباره آن ســخن بگوییم‪ .‬‬ ‫این کــه در پهنه ای چند فرهنگی‬ ‫زندگــی مــی کنیــم از یــک ســو‬ ‫به بــاور مــا‪ ،‬باید مــا را به ســوی‬ ‫روابطــی از جنــس «خویشــاوندی‬ ‫شــوخی وار» ببرد تــا بتوانیم با یکدیگر‬ ‫صمیمی تر باشیم و همچون غریبه‬ ‫ها با یکدیگر رفتار نکنیم؛‬ ‫یعنــی در عین حال که‬ ‫هرکــدام از ما هویت‬ ‫خودمــان را بــه‬ ‫ر سمیت‬ ‫مــی‬ ‫شناسیم‪،‬‬ ‫آن را‬

‫دوست‬ ‫دیگران‬ ‫احتــرام‬ ‫همیــن‬ ‫نیــز بــا‬ ‫هو یــت‬ ‫دیگران‬

‫هویــت مربوط‬

‫به ســبک زندگی باشــد‪ ،‬چه طبقــه اجتماعی‪ ،‬چه‬ ‫مربــوط به میزان ســرمایه های فرهنگــی یک فرد‬ ‫باشــد‪ ،‬چه مربوط به ســطح و موقعیــت ثروتش‪.‬‬ ‫از همــه مهــم تــر هویت هــای محلــی‪ /‬قومی‬ ‫هســتند که در کشــور ما بــه صورت گســترده ای‬ ‫وجــود دارند‪ .‬به همین دلیــل من هرگز نپذیرفته ام‬ ‫که شــوخی های بین قومــی را بایــد لزوما و همه‬ ‫جــا در رده «توهین» قــرار داد‪ .‬هرچند به شــدت‬ ‫معتقدم زمان این گونه شــوخی هــا‪ ،‬همچون زمان‬ ‫شــوخی های جنســیتی از میان ســه نوع شــوخی‬ ‫رایج میان ایرانیان (در کنار شــوخی های سیاســی)‬ ‫به ســر آمده اســت‪ ،‬زیرا ما به نوعی بلوغ رســیده‬ ‫ایــم که مــی توانیم روابــط صمیمی خــود را فراتر‬ ‫از نظــام های شــوخی وار مدیریــت و تنظیم کنیم‬ ‫و بدون از دســت دادن صمیمیــت با مرزهای میان‬ ‫توهین و خویشــاوندی شــوخی وار بازی نکینم‪.‬‬ ‫اما چرا معتقدیم که برخالف شــوخی های قومی‬ ‫و جنسیتی‪ ،‬شوخی های سیاسی‪ /‬اجتماعی هنوز و‬ ‫شــاید برای همیشــه برای ما الزمند؛ زیــرا این گونه‬ ‫شــوخی ها‪ ،‬دروازه هایی گشــوده به ســوی آزادی‬ ‫هســتند که نظم اجتماعــی در برخــی از پهنه ها‬ ‫تــاش دارد آن هــا را در قالب های توتالیتاریســتی‬ ‫ببندد‪.‬‬ ‫ایــن درحالــی اســت که از نظــام های باســتانی‬ ‫تــا امروز ایــن گونه شــوخی ها نوعــی راه خروج‬ ‫و تخلیه خشــم هــا و هیجان هــای اجتماعی و‬ ‫سیاســی به حســاب می آمده اند که در حوزه‬ ‫هــای آفرینــش و خالقیــت هنری بــه زایش‬ ‫نمایــش و هنرهــای دیگر انجامیــده اند و‬ ‫چارچوب های ســخت و بی رحــم زور را‬ ‫با فرایندهای نــرم و انعطاف آمیز طنز‬ ‫بــه آرامش رســانده اند‪.‬‬ ‫اینکــه ما مدت هاســت با باالگرفتن‬ ‫تنــش های سیاســی نتوانســته ایم‪ ،‬یا‬ ‫کمتر توانســته ایم به این گونه شــوخی‬ ‫هــا امــکان دهیــم و قابلیــت خــود را در خوانش‬ ‫طنزآمیــز حــوداث‪ ،‬برخــورد طنزآمیز و با شــوخی‬ ‫بــا یکدیگر از دســت داده ایم‪ ،‬به نظــر من نوعی‬ ‫آســیب اجتماعی اســت کــه شــاید تنها هنــر‪ ،‬از‬ ‫جنس هنــر واقعی و نه از جنــس لودگی هایی که‬ ‫امروز بســیار در فیلمفارســی های جدیــد با عنوان‬ ‫«کمدی» و «شــادی» به ما عرضه می شــود‪ ،‬بتواند‬ ‫به مــا بازگردانــد‪ .‬توانایی شــوخی کــردن‪ ،‬توانایی‬ ‫خندانــدن و خندیــدن‪ ،‬در نهایــت انســانی ترین‬ ‫جنبه انســان اســت و از او موجودی می ســازد که‬ ‫همــواره می تواند به رغم فاصلــه زیاد و هولناکش‬ ‫با طبیعــت‪ ،‬او را بــه طبیعت بازگرداند و شــوخی‬ ‫انســانی را به گونه ای شــوخی از میــان میلیون ها‬ ‫گونه شــوخی و عجایب طبیعــت تبدیل کند که در‬ ‫ســطح زبان و کالبــد ما به کنش و اندیشــه تبدیل‬ ‫می شــود و ســپس با همین ابزارها به تفســیر می‬ ‫از‪ :‬هفتــه نامــه کرگــدن‬ ‫رســد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪53 Kheradmand‬‬


‫ ‬ ‫ناصر فکوهی‬ ‫شــوخی و امر سیاســی؛‬ ‫مــردم چــه زمانی ســراغ‬ ‫شــوخی مــی رونــد؟ آیا‬

‫دیکتاتورها شوخی‬ ‫سرشان نمی شود‬ ‫در انسان شناســی اشاره کنم که برای بسیاری‬ ‫از خواننــدگان‪ ،‬هر چند مفهوم را نشناســند‪،‬‬ ‫کامال آشــنا هســتند‪ .‬این مفاهیــم را می‬ ‫تــوان در برابــر این پرســش ها قــرار داد‪:‬‬ ‫در هــر فرهنــگ و جامعه‬ ‫ای چه کســی با‬ ‫چه کســی در‬ ‫چه موقعیتی‬ ‫و دربــاره چه‬ ‫چیز ها یــی‬ ‫شــوخی مــی‬ ‫کند؟ یــا اینکه شــرایط اجتماعی تولیــد و بازتولید‬ ‫خنــده و شــوخی چه هســتند؟‪ ‬‬ ‫بــی شــک در ایــن جــا بایــد فراتــر از مفهــوم‬ ‫برگســونی برویم و به روابط شــوخی واری برســیم‬ ‫که بــرای نمونه در مفهوم «خویشــاوندی شــوخی‬ ‫وار» (‪ )Joking Relationship‬نخســتین بــار آلفرد‬ ‫رادکلیــف بــراون (‪ )1881 -1955‬انســان شــناس‬ ‫اجتماعــی بریتانیایــی‪ ،‬در مقالــه معروفــش در‬ ‫«مجله بین المللــی مطالعات آفریقایی» در ســال‬ ‫‪1940‬مطــرح کرد‪.‬‬ ‫مطالعــات رادکلیف بــراون در آفریقا که ســپس‬ ‫به وســیله پژوهــش هــای گوناگون دیگــری تایید‬ ‫شــدند‪ ،‬نشــان می دادند در کشورهایی چون مالی‪،‬‬ ‫بورکینافاسو‪ ،‬ماداگاسکار و‪ ...‬رسومی باستانی وجود‬ ‫دارنــد کــه براســاس آن ها‪ ،‬افــراد قبایــل مختلف‪،‬‬ ‫افراد مختلف یک خانــواده به خصوص در رده دوم‬ ‫(پســر یا دخترعموهــا و دایی ها و غیــره) نه تنها‬ ‫به صورت گســترده بــا یکدیگر شــوخی می کنند‪،‬‬ ‫بلکــه اغلب حتی بنــا بر عرف ناچار بــه این کارند‪.‬‬ ‫این شــوخی هــا کــه براســاس مضامیــن اغلب‬ ‫مشــخصی انجام می گیرند‪ ،‬با آنچه برگســون منشا‬ ‫خنــده می دانــد (مکانیکی شــدن یــک موقعیت‬ ‫بیولوژیک در یک تفســیر زبان شــناختی انسانی)‬ ‫متفاوتنــد و شــباهت بســیاری به شــوخی هایی‬ ‫دارنــد که هنــوز در جوامع انســانی وجــود دارند‬ ‫و کلیشــه های قدیمــی را مبنای شــوخی قرار می‬ ‫دهنــد‪ .‬یعنی شــوخی هایی مضمونی هســتند که‬ ‫گاه شــامل یک گروه کوچک و گاه شامل یک گروه‬ ‫بســیار بزرگ انســانی می شوند‪.‬‬ ‫هنــوز در اروپا‪ ،‬آلمانی ها بــه نظم بیش از اندازه‪،‬‬ ‫انگلیســی ها به کهنه پرســتی و اســکاتلندی ها به‬ ‫حساســیت شــهرت دارند‪ .‬روشــن اســت که هیچ‬ ‫کدام از این کلیشــه هــا‪ ،‬پایه و اساســی واقعی به‬

‫شــوخی ابزار همگرایی اجتماعی اســت و وقتی در‬ ‫جامعــه ای رواج پیــدا می کند نشــانه ای از ظهور‬ ‫حقیقتی اســت؟‬ ‫میان رســاله هانری برگســون‪« -‬خنــده» (‪-)1900‬‬ ‫تا زمان میــان کونــدرا‪« -‬شــوخی» (‪ -)1967‬بیش‬ ‫از نیــم قرن و دنیایی از اندیشــه فاصله اســت‪ .‬این‬ ‫همان زمانی اســت که درســت پیش از حوادث مه‬ ‫‪ 1968‬و زیر و رو شــدن رویکــرد جهان به نهادها و‬ ‫روابــط اجتماعی‪ ،‬خنده و شــوخی همچون پدیده‬ ‫های بســیار دیگری به تصاحب امر سیاسی در می‬ ‫آید‪ .‬البته این امر به معنای آن نیســت که شــوخی‬ ‫پیشینه ای سیاســی نداشته است‪.‬‬ ‫مــی دانیــم که نمایش هــای کمیک در غــرب‪ ،‬یا‬ ‫نمایش های روحوضی در کشور خود ما (شخصیت‬ ‫های دلقک و ســیاه) بسیار سیاســی بوده اند و بار‬ ‫عاطفی شــدیدی از این لحاظ داشــته اند و گاه نیز‬ ‫بســیار تاثیرگذار بــوده اند‪ .‬بحث بر ســر تصاحب‬ ‫اســت و نه اســتفاده از شوخی و خنده‪.‬‬ ‫از این رو اســت که در رســاله برگســون‪ ،‬چنین بر‬ ‫انســانی بودن‪ ،‬اندیشــمند بــودن و موقعیت ناب‬ ‫خنــده به مثابه موقعیتی انســانی تاکید می شــود‬ ‫و در رمــان کونــدرا بر این که چگونه یک شــوخی‪،‬‬ ‫زندگــی یک جــوان را زیــر و رو می کنــد؛ باز هم‬ ‫از این رو اســت کــه تحمل در برابر شــوخی‪ ،‬طنز‬ ‫و حتــی خنده‪ ،‬با توتالیتاریســم و قــدرت یابی امر‬ ‫سیاســی بر ســوژه فردی نســبتی معکــوس دارد و‬ ‫جــز در مواقع و موقعیــت هایی جهنمی‪ -‬همچون‬ ‫کره شــمالی امروز کــه خنده خود بخشــی از یک‬ ‫نمایش تراژیک عمومی اســت و افــراد بر صورت و‬ ‫روان خود نصبش کرده اند‪ -‬ســر ســازگاری با زور و‬ ‫استبداد ندارند‪.‬‬ ‫امــا اگر خواســته باشــم بیشــتر در حــوزه خود‬ ‫بمانم‪ ،‬مــی توانم به گروهــی از مفاهیم تخصصی‬ ‫‪ 52‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫معنای گســترش مطلق این صفــات ندارند‪.‬‬ ‫آنچــه رادکلیف براون و پس از او تا امروز انســان‬ ‫شناســان دیگر در پی نشــان دادنش بــوده اند‪ ،‬این‬ ‫اســت که روابط شــوخی وار به خصوص میان گروه‬ ‫هایــی که بــه اندازه کافــی به یکدیگــر نزدیکند و‬ ‫لزوما به طرف دشــمنی آشــکار با هم نمــی روند‪،‬‬ ‫اما به انــدازه کافی از یکدیگر تمایــز دارند که الزم‬ ‫باشــد روابطشــان با یکدیگر صمیمی تــر و گرم تر‬ ‫شــود‪ ،‬در جوامــع روابط شــوخی وار را ایجاد کرده‬ ‫انــد کــه در هــر فرهنگــی با هــر فرهنــگ دیگر‬ ‫متفاوت اســت؛ امــا همواره بســیار پیچیده اند‪.‬‬ ‫این یکی از تزهای اساســی برگســون در «خنده»‬ ‫است که شــوخی و خنده مســتقیما «هوشمندی»‬ ‫انســان را هدف مــی گیرند و نه عواطــف او را‪ ،‬به‬ ‫همیــن جهت تا فرهنگــی را دقیــق و عمیق درک‬ ‫نکنیم‪ ،‬نمی توانیم متوجه شــوخی هایش بشــویم‬ ‫و واقعــا به همان انــدازه از آن ها لــذت ببریم که‬ ‫فردی از همــان فرهنگ‪.‬‬ ‫اما شــوخی و خنــده روی دیگر و منفــی ای هم‬ ‫دارد و آن زمانی اســت که دو فرد‪ ،‬دو گروه‪ ،‬کوچک‬ ‫یــا بزرگ به صورت دائم یا موقت‪ ،‬دارای پتانســیلی‬ ‫از خصومت و دشــمنی و تنش با یکدیگرند‪ .‬در این‬ ‫حالت‪ ،‬شــوخی کردن نه فقط ممکن اســت کمکی‬ ‫به آب شــدن یخ های میــان آن ها نکند‪ ،‬بلکه قادر‬ ‫اســت روابط خصومــت آمیز بالقــوه را به روابطی‬ ‫بالفعــل تبدیل کنــد‪ .‬یعنی میــان آن هــا درگیری‬ ‫ایجــاد کنــد‪ .‬در این جا شــوخی نوعی «خشــونت‬ ‫نمادیــن» می بیند‪ .‬البته گاه به ســهولت می تواند‬ ‫به یک خشــونت واقعی و فیزیکی منجر شــود‪.‬‬ ‫از ایــن رو شــاید بتوان گفت شــوخی دســت کم‬ ‫از ایــن لحــاظ مثــل یک تیــغ دولبه اســت‪ ،‬یعنی‬ ‫هــم مــی تواند به نزدیکــی میان افــراد کمک کند‬ ‫و هــم به دور شــدن آن هــا از یکدیگــر‪ .‬این نکته‬ ‫ای اســت که نظام هــای فرهنگی‪ ،‬دینــی و عرفی‬ ‫از هزاران ســال پیش به آن رســیده اند و در شــیوه‬ ‫هــای آداب و رســوم خود وارد کــرده اند و قواعدی‬ ‫گاه ســختگیرانه هم وضع کــرده اند‪.‬‬ ‫از این رو گفتن این که شــوخی رســم و رســومی‬ ‫دارد و آداب و عرفــی کــه ندانســتن آن هــا مــی‬ ‫تواند به فاجعه منجر شــود‪ ،‬کامال درســت اســت‪.‬‬ ‫در حقیقــت خنــده دار نبــودن شــوخی‪ ،‬یک امر‬ ‫هوشــمندانه اســت‪ ،‬زیرا رویداد خنده دار صرفا در‬ ‫موقعیت هوشــمندی خــاص یک فرهنــگ‪ ،‬خنده‬ ‫دار اســت‪ .‬مگر در مــواردی اســتثنایی (نظام های‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪52 Kheradmand‬‬


51 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬51


50 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬50


‫« مســعو د‬ ‫کیمیایــی» و‬ ‫منفردزاده در اواخر داســتان ترانــه دُن َبکی با مطلع‬ ‫شــعری َ‬ ‫«ت َت تــق تــق َتتَــق دنبکی رو بــاش‪»...‬‬ ‫عرضه کــرده اند‪.‬‬

‫‪ 49‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫بقیه در صفحه ‪63‬‬

‫توســط این دبیر شــیمی‪ ،‬وجه کمیک ترانــه را در‬ ‫اجــرا تقویت کرده اســت‪».‬‬ ‫در فیلــم «تولدت مبارک» به عنــوان یکی از تالش‬ ‫های پیگیرانه «نصرت الله وحدت» برای ســاخت‬ ‫و عرضــه فیمل هــای کمدی در دهــه ‪،1350‬‬ ‫َرنگ ها و ِرنگ هایــی از ملودی (به گمانم‬ ‫کالم) این ترانه مشــهور‪ ،‬مناسبتی‬ ‫فقط بی ِ‬ ‫و فراگیــ ِر ایراین ســاخته «انوشــیروان رو‬ ‫حانــی» در تمام طول فیلــم به گوش می‬ ‫خــورد‪ .‬آهنگســاز در مواجه بــا مردی که‬ ‫در داســتان فیلم شناسنامه اش گم شده از‬ ‫این ترانه اســتفاده ای رمانتیک کرده اســت‪.‬‬ ‫در پایــان صــدور یک شناســنامه جدید برای‬ ‫مــرد (در کنار مشــکالت دیگری مثــل دو زنه‬ ‫شــدن!) برای او به منزله تولــدی دوباره تصویر‬ ‫می شــود و کارکرد نمادین و فرامتنی ترانه بیشتر‬ ‫به چشــم می آید‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫نصراله وحدت‬ ‫در «دزد و پاســبان» در کنــار ملــودی های خوب‬ ‫«بابک افشــار» برای موســیقی محــض فیلم‪ ،‬مثال‬ ‫زنده یاد «میری» هم ترانه شــبه فکاهی‪« ،‬خورشید‬ ‫خانم جان» را به عنوان یکی از پاســاژهای قصه اجرا‬ ‫مــی کند تا اینجا هم کارگردان («محمود کوشــان»)‬ ‫به ســنت دیگر فیلم های ایرانــی روز وفادار مانده‬ ‫باشــد‪ .‬در «قیصر» بــه یک باره و برخــاف روایت‬

‫تراژیــک فیلم‪،‬‬

‫نگارنــده زمانــی فکر می کرد که ایــن ترانه وصله‬ ‫ای ناجور در فیلم اســت و آن را سفارش تهیه کننده‬ ‫بــه ضرورت بــازار می پنداشــت؛ اما حــال معتقد‬ ‫اســت که کیمیایی هم این پاســاژ را برای نمایش‬ ‫نشــانه هایی از گذشــته قیصر که قرار است با‬ ‫آن ها وداع کند در فیلم گنجانده اســت‪( .‬آن‬ ‫هم درســت در آخرین شــب زندگی اش‪)...‬‬ ‫در «دایــی جــان ناپلئــون» در جایــگاه‬ ‫ســریالی با داســتان چندین ســاعته و پی‬ ‫در پــی که بــی چــک و چانه مــی توان‬ ‫عنــوان بهتریــن «فیلم» کمــدی در تمام‬ ‫تاریــخ تلویزیــون و ســینمای ایــران را‬ ‫نثــارش کرد‪« ،‬ناصــر تقوایــی»‪ ،‬کارگردان‬ ‫و «شــیدا قره چــه داغی»‪ ،‬آهنگســاز (با‬ ‫در کارنامه داشتن موســیقی خوبش برای‬ ‫«رگبار») دســت به انتخابی آگاهانه و توام‬ ‫با شــجاعت زدند‪ .‬این انتخاب چیزی نیست‬ ‫به جز گلچیــن کردن قطعه های موســیقایی‬ ‫شــالم تا ِر استاد «جلیل شــهناز» و کمانچه های‬ ‫اســتاد «اصغر بهــاری» و‪ ...‬به همــراه خیل ملودی‬ ‫هایی که از موســیقی دســتگاهی و برنامه گل‬ ‫هــای رادیو بــه عاریت گرفته شــده و با دقت‪،‬‬ ‫ذوق و هوشــمندی بــر صحنــه هایــی از فیلم‬ ‫کــه این دو نفــر (کارگردان و آهنگســاز) وجود‬ ‫موســیقی را در آن هــا ضــروری دیــده اند به‬ ‫خوبــی جای گرفته اســت‪.‬‬

‫‪49 Kheradmand‬‬


‫نو‬ ‫شته عل‬ ‫ی‬ ‫ش‬ ‫ی‬ ‫رازی‬ ‫قسم‬ ‫ت دوم‬

‫بررسی موسیقی فیلم های کمدی در ایران‬

‫فکلــی» که بــه نظر می‬ ‫« جو جــه‬ ‫رســد از چینــش اتفاقــی عواملی مثل‬ ‫قصــه‪ ،‬حال و هــوا‪ ،‬آدم ها و فضا‬ ‫و برخــورد غریزی فیلمســاز‬ ‫و همکارانش بــا موضوع‬ ‫فیلم شــکل گرفته است‪،‬‬ ‫آن قدر خوب اســت که‬ ‫حتی می توانــد به ضد‬ ‫خودش هــم در جایگاه‬ ‫یــک فیلمفارســی بــدل‬ ‫شــود و علیــه ایــن جنس‬ ‫فیلــم عمــل کنــد! گفتنــی‬ ‫اینکــه در تمــام فیلــم هایــی با‬ ‫حال و هوای خنــده آفرینی از جنس‬ ‫فیملفارســی‪ ،‬جدای از ترانه های با توجیه و‬ ‫بی توجیه گنجانده شــده‪ ،‬کســی همچون زنده یاد‬ ‫روبیــک منصوری نیز به ایفای نقش همیشــگی (و ساکســیفون را بر پــس زمینه صدای ســاز کوبه ای‬ ‫معموال چاره ســازش در محدوده آن سینما مشغول الکترونیــک صــدای گیتار همراهــی می کند‪.‬‬ ‫بود‪.‬‬ ‫در ادامــه‪ ،‬ملودی و صدای خاص هارمونیکا (ســاز‬ ‫بدین ترتیــب که مثال در فیلم «ممــل آمریکایی» دهنــی) نیز فضای موســیقایی فیلم های وســترن‬ ‫گذشــته از ترانــه «کمک کــن» و موســیقی خوب را تداعــی مــی کند که به شــدت با گــره های پی‬ ‫زنده یــاد «واروژان (که شــکل معمول و گســترش درپــی فیلم هماهنگ اســت و شناســاننده خوبی‬ ‫یافتــه ای از ملودی اصلی همین ترانــه را به عنوان برای کلیــت مضمونــی و ســاختاری «ورود آقایان‬ ‫موســیقی اوریجینال این فیلم تشــکیل داده بود)‪ ،‬ممنــوع» محســوب مــی شــود‪ .‬دارابی (بــا بازی‬ ‫روبیــک هــم از قطعه های اقتباســی و غیرتولیدی «ویشــکا آســایش») مدیــر مســتبد و ضدمرد یک‬ ‫همیشــگی اش در صحنه های پرتنــش‪ ،‬زد و خورد دبیرســتان دخترانه اســت که مجبور به اســتخدام‬ ‫و دزدی هــا و گروکشــی هــای ممــل و دوســتان موقتــی جبلی (با بــازی «رضا عطــاران») به عنوان‬ ‫بزهکارش اســتفاده کرد‪.‬‬ ‫دبیــر شــیمی چند دانــش آموز دختر کــه از بخت‬ ‫ایــن‪ ،‬وجه مشــترک فیلم های فارســی خنده دار‪ ،‬بســیاری در المپیاد برخوردارند‪ ،‬می شــود‪.‬‬ ‫جــدی‪ ،‬حادثــه ای و بقیه بود که در بدنه ســینمای ‪ ‬‬ ‫آن زمان تولید می شــدند‪ .‬البته ســطح فیلم «ممل «انوشیروان رو حانی»‪ ‬‬ ‫آمریکایی» نیز کمی باالتر از فیلمفارســی های رایج دخترهــا بــه هــر دری مــی زننــد تــا هــم از‬ ‫بود و به پشــتوانه درک درست و دانش کارگردانش‪« ،‬دیوار»هــای بلنــد و بــی مــوردی کــه دارابی در‬ ‫زنــده یــاد «شــاپور قریــب» کــه مثال فیلــم های محیط مدرســه برایشان برافراشــته گذر کنند و هم‬ ‫«هفت تیرهای جوبی»‪« ،‬غریبه» و «رقاصه شــهر» بتواننــد جبلی را در مدرســه نگه دارند‪ .‬شــخصیت‬ ‫را هم در کارنامه داشــت‪« ،‬ممل آمریکایی» این بار زن ســاالر و فمنیســت دارابی کنایه ای از اســتبداد‬ ‫تلفیقی از ســینمای رویاپرداز را به همراه رگه هایی جهان ســومی و دیوارهای برافراشــته در این نقطه‬ ‫کــم رنگ از ایــده آل هایی ذهنی این فیلم ســاز را از جهان نیز هســت و ارجــاع های متنی و فرامتنی‬ ‫شــامل می شــد‪ .‬در همین بســتر بود که موسیقی بســیاری در خود دارد‪ .‬در چنین فضایی ســاجدی با‬ ‫ارویجینال واروژان و همچنین تالش همیشــه موفق بهره گرفتن «مناســب و متناســب» از شکل ایرانی‬ ‫روبیــک (البته در ســطح همــان ســینما) در ممل شــده و فارســی در کالم از ترانــه مشــهور «دیوار»‬ ‫(‪ )The Wall‬اثــر گــروه پینک فولیــد‪ ،‬تمام فضای‬ ‫آمریکایی به چشــم می آمد‪.‬‬ ‫یکــی از کامــل تریــن و بهترین موســیقی فیلم صوتی و موســیقایی فیلــم را تحت تاثیــر قرار می‬ ‫هــا را در میان مجموعــه آثار کمــدی و خنده دار دهــد‪ .‬هر بار قســمتی از این ترانه آداپته شــده(!)‬ ‫تاریــخ ســینمای ایران «حیــدر ســاجدی» در فیلم در جایــی از فیلــم شــنیده می شــود‪ .‬البتــه مرور‬ ‫«ورود آقایــان ممنــوع» ارائه کرد‪ .‬موســیی ابتدایی شــعر اصلی ترانه «دیــوار» و ترجمه آن هم چندان‬ ‫فیلم که در گام بزرگ (ماژور) نوشــته شــده‪ ،‬صدای خالی از لطف نیســت و ما را متوجــه این می کند‬ ‫‪ 48‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪48 Kheradmand Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫کــه حتی شــعر اوریجینال‪ ‬هــم تا حد زیــادی به‬ ‫فضــا و داســتان «ورود آقایان ممنوع» مــی خو َرد‪.‬‬ ‫به عــاوه آگاهــی از همیــن موضوع و اســتفاده‬ ‫هوشــمندانه ســاجدی و «رامبد جوان» (کارگردان‬ ‫فیلم) دوچنــدان بر بار کمیــک و تقویت فضای‬ ‫موســیقایی نیز می افزاید‪.‬‬ ‫‪We don’t need no education‬‬ ‫ما به آموزش نیازی نداریم‬ ‫‪We don’t need no thought control‬‬ ‫ما به کنترل ذهنی نیازی نداریم‬ ‫‪No dark sarcasm in the classroom‬‬ ‫نمــی خوایم که تــوی کالس به ما ریشــخند‬ ‫بزنین‬ ‫‪Teacher leave them kids alone‬‬ ‫معلم! دست از سر این بچه ها بردار‬ ‫‪Hey teacher leave them kids alone‬‬ ‫هی! معلم! دست از سر این بچه ها بردار‬ ‫‪All in all it’s just another brick in the wall‬‬ ‫همــه اینــا روی هم رفتــه مثل آجر دیگــه ای در‬ ‫دیوار مــی مونه‬ ‫‪All in all you’re just another brick in the‬‬ ‫‪wall‬‬ ‫روی هــم رفته همه شــما مثل آجر دیگــه ای در‬ ‫دیــوار می مونین‬ ‫نکتــه دیگر‪ ،‬گنجاندن یک قطعه شــعر جالب در‬ ‫جایی میــان یکی از ملودی هــای ترانه منبع (‪The‬‬ ‫‪ )wall‬اســت که حاال در بازســازی فارســی‪ ،‬مایه ای‬ ‫کمیــک بدان افــزوده شــده اســت! در این بخش‬ ‫گــروه ُکــر در حالتــی توام بــا نهیــب و التماس به‬ ‫ســرعت چنین می خواننــد‪« :‬هی دارابــی! دارابی!‬ ‫دارابی! بیرونش نکــن!» (باید خو ِد فیلم را ببینید!)‬ ‫ترانــه عنوان بنــدی پایانی (آن هــم در گام ماژور‬ ‫و ایــن بــار با تــک خوانی عطــاران و ُکــرال خانم‬ ‫هــا) نیز به نــوع دیگری تکمیل کننــده بار کمیک‬ ‫«ورود آقایــان ممنوع» اســت و حتی ایــن نکته را‬ ‫بــه ذهن بیننــده می رســاند که هر چند داســتان‬ ‫در اینجا در حال تمام شــدن اســت‪ ،‬ولی ماجراهای‬ ‫فیلم و کشــمکش هــای شــخصیت ها (بــه ویژه‬ ‫دو زوج خانــم دارابــی و آقــای دکتــر بــه همــراه‬ ‫آقای جبلی و یاســمن آغاســی) حــاال حاالها ادامه‬ ‫خواهدیافــت (شــنیدن ادامه دیالوگ هــای پایانی‬ ‫دارابی و دکتر که با شــروع تیتراژ و پایان ســکانس‬ ‫آخــر روی ترانه دوم فیلم که در تیتراژ شــنیده می‬ ‫شــود نیز به تقویت ایــن گمانه کمک مــی کند و‬ ‫نقش صــدای ناپخته عطــاران هم در ترانه بســیار‬ ‫مطلــوب عمل می کند که از قضــا این ناپختگی به‬ ‫همراه اســتفاده کاربردی از فرمول های شــیمیایی‬


‫و شهرســازی پیاده محور را جایگزین خودرومحوری‬ ‫کردنــد‪ ،‬موضوعی که در شــهرهای ایــران همچنان‬ ‫از آن غفلــت می شــود و اگر حرکتــی در جهت آن‬ ‫وجود داشــته باشــد‪ ،‬ناقــص و ناکارآمد اســت‪ .‬در‬ ‫گفت و گو با «محســن دزیانی»‪ ،‬کارشــناس شهری‬ ‫و اســتاد دانشــگاه‪ ،‬این موضوع را بررسی کرده ایم‪.‬‬

‫دوم‪ ،‬بســیاری از شــهرهای اروپا تحــت تاثیر جنگ‬ ‫تخریــب شــدند و خیابــان هــا کاربری خــود را از‬ ‫دســت دادنــد‪ .‬این خیابان ها بســته شــده بودند‬ ‫تا دوباره ســاخته شــوند؛ اما به صورت ناخواســته‬ ‫این پیاده راه ها شــکل گرفــت و رفته رفته متوجه‬ ‫شــدند این فرهنگ مناســبی برای شــهر است‪ .‬‬ ‫وضعیــت شــهرهای ما بــه ویــژه تهــران را در این‬ ‫بخــش چگونــه ارزیابی مــی کنید؟‬ ‫در تهــران هــم خیابان هایی مانند ســپه ســاالر‪،‬‬ ‫از نخســتین پیــاده راه هــا به حســاب مــی آید؛‬ ‫نمونــه هایی هم که بعدها شــکل گرفــت‪ ،‬موفق‬ ‫نبــود‪ .‬موضوع این اســت که اســاس شــکل گیری‬ ‫شــهرهای ما خودرو محور اســت‪ .‬در گرگان هم که‬ ‫نمونه برداری شــده از تهران اســت‪ ،‬دقیقا فرهنگ‬ ‫خودرومحور حکم فرماســت‪ .‬همه شهرهای کشور‬ ‫در حــال الگوبــرداری از تهران هســتند‪ ،‬همه فکر‬ ‫مــی کنند باید شــبیه تهران باشــند؛ بــرای مثال در‬ ‫گــرگان کــه چنــد زیرگــذر و روگذر احداث شــده‪،‬‬ ‫مــردم لذت می برند که‪ ‬گرگان شــبیه تهران شــده‬ ‫اســت‪ ،‬درحالی کــه این فرهنگ غلطی بــود که در‬ ‫حال ترویج اســت‪ .‬البته در مقابــل‪ ،‬ما نمونه هایی‬ ‫مثل رشــت داریم که میدان مرکــزی را به پیاده راه‬ ‫تبدیــل کرده اند و مــی تواند الگوی خوبی باشــد‪.‬‬ ‫نمونــه هــای ایجادشــده در تهران هم شکســت‬ ‫خــورده انــد و این به این موضوع بــر می گردد که‬ ‫پیاده راه‪ ،‬مطالعات جامع را نداشــته است و همین‬ ‫باعث شــده مجبور شــوند خیابــان را به وضعیت‬ ‫قبــل برگردانند؛ پروژه پیاده راه ‪ 17‬شــهریور یکی از‬ ‫آنهاســت‪ .‬با اجرای ایــن پروژه‪ ،‬یک باره دسترســی‬ ‫پیرامونی به ترانزیت حذف شــد‪ .‬وســیله شــخصی‬ ‫محدود شــد‪ ،‬در حالی که در اجرای پیاده راه تغییر‬ ‫باید پیوسته باشــد‪ .‬مکان یابی صحیح‪ ،‬فاکتور مهم‬ ‫دیگر است‪ ،‬نمی شــود هر خیابان را بست و گفت‬ ‫که پیاده راه ســاخته ایــم‪ .‬ودروهای امــدادی باید‬ ‫اجــازه ورود بــه محدوده را داشــته باشــند‪ .‬وجود‬ ‫پارکینگ مجــاور پیاده راه الزامی اســت‪ .‬همچنین‬ ‫بایــد برنامــه ای برای اصالح ســاختمان هــا وجود‬ ‫داشــته باشــد‪ ،‬به ایــن معنی کــه منظر آنهــا زیبا‬ ‫شــود‪ ،‬نورپردازی الزم و امکانــات رفاهی الزم ایجاد‬ ‫شــود‪ .‬در خیابــان ‪ 17‬شــهریور خیلــی از فاکتورها‬ ‫وجــود نداشــت‪ .‬از طرفی‪ ،‬بحث امنیت پیــاده راه‬ ‫کــه مهم تریــن موضوع اســت‪ ،‬لحاظ نشــده بود‪،‬‬ ‫بحــث جذابیت بصری وجود نداشــت و به زور این‬ ‫محور به پیاده راه تبدیل شــده بــود‪ .‬فکری به حال‬ ‫بدنه تجاری‪ ‬ای که در آن محدوده اســت شــاید با‬ ‫منطق پیــاده راه خیلــی هم خوانی نداشــت‪ ،‬این‬ ‫باعث شــد پروژه شکســت بخورد‪.‬‬

‫متعلق به انســان هســتند ‪ ،‬نه خودرو و پروژه های‬ ‫شــهری‪ .‬امروز ما با پدیــده ای مواجهیم که اتومبیل‬ ‫و پــروژه های شــهر ســوار بر شــهرها شــده اند‪.‬‬ ‫پــروژه دو طبقه کردن صدر و ســاخت ســاختمان‬ ‫هــای بلندمرتبه در منطقــه ‪ 22‬تهــران را می توان‬ ‫نمادهــای حاکمیــت اتومبیــل و پروژه شــهری بر‬ ‫تهــران خواند‪ .‬مصداق بــارزش هم در چهــارراه و‬ ‫همچنیــن میدان ولــی عصر (عج) تهران اســت که‬ ‫انســان به زیرزمین منتقل شــده اســت‪ ،‬با این کار‬ ‫بــه پیاده دســتور داده شــده که بیــرون را نبین و‬ ‫مزاحم ماشــین نشو تا ماشــین به راحتی عبور کند‪،‬‬ ‫در حالی کــه پیاده راه هدفش این اســت که راه را‬ ‫بــرای عابران پیــاده باز کند‪.‬‬ ‫تجربــه ای کــه تهــران در دو طبقه کــردن صدر‬ ‫بــرای کاهــش ترافیک داشــته‪ ،‬مثال دیگری اســت‬ ‫که نشــان می دهد پروژه های شــهری خودرومدار‬ ‫اســت‪ .‬ما هرچه دسترســی را برای خودروها بیشتر‬ ‫کنیم‪ ،‬خــودرو بیشــتری را به شــهر فراخوانده ایم‬ ‫و حجــم ترافیــک را افزوده‪ ‬ایم‪ .‬مســئله دیگر این‬ ‫اســت که ما بــا این کار فرهنــگ ســواره را ترویج‬ ‫مــی کنیم‪ .‬البتــه اجرای پــروژه های زیرگــذر برای‬ ‫خودروهــا‪ ،‬پروژه هــای جایگزین بــرای طرح های‬ ‫خودرومحور اســت‪ .‬در شهر‪ ،‬پیاده روهای مختلفی‬ ‫وجــود دارد؛ پیاده روی هدفمند‪ ،‬ســرگردان‪ ،‬ادراکی‬ ‫و مفهومــی از انواع آن اســت‪ .‬در حــال حاضر اگر‬ ‫پیــاده راهــی هم ســاخته شــود‪ ،‬بــر پیــاده روی‬ ‫هدفمند متمرکز اســت‪ ،‬به این معنی کــه پیاده از‬ ‫نقطــه «الف» به نقطــه «ب» حرکت کند و فضایی‬ ‫وجــود ندارد که پیاده فضا را ادراک کند‪ .‬ســرزندگی‬ ‫از شــهر رفته و کالبد وجود شــهرها نشــاط خود را‬ ‫از دســت داده اســت‪ .‬در این بــاره مطالعات روان‬ ‫شناســی وجود دارد‪ ،‬میزان خودکشی افزایش یافته؛‬ ‫این موضوع در شــهرهای ماشــینی هــم صدق می‬ ‫کنــد‪ ،‬در این شــهرها میــزان ارتباط هــا خیلی کم‬ ‫رنگ شدهاست‪.‬‬

‫ویژگــی های شــهر پیــاده محور چیســت؟ چنین‬ ‫شــهری چــه مزیت هایــی دارد؟‬ ‫اصلــی تریــن موضوعیــت موجود در یک شــهر‬ ‫انســان اســت‪ ،‬بــه همیــن دلیــل طراحی شــهری‬ ‫باید براســاس انسان باشــد؛ اما متاســفانه در دوره‬ ‫مدرنیســم ایــن خــودرو بود کــه بر انســان غلبه‬ ‫کــرد و طراحــی هــای شــهری را تحت تاثیــر قرار‬ ‫داد‪ .‬ضــروری ترین ویژگی یک شــهر این اســت که‬ ‫امکانات و ظرفیت هــای الزم برای حرکت پیاده در‬ ‫آن وجود داشــته باشــد‪ .‬این موضوع در شــهرهای‬ ‫امــروز ما فراموش شــده اســت‪.‬‬ ‫طراحی مبتنی بر انســان به این معنی اســت که‬ ‫ســرعت قدم زدن و زمان قــدم زدن‪ ،‬مبنای طراحی‬ ‫شهری باشد‪ ،‬نه ســرعت اتومبیل‪ .‬شاید بتوان گفت‬ ‫باالترین نقش اجتماعــی و فضای تعاملی بین افراد‬ ‫در شــهرها به وســیله میدان و پیــاده راه ایجاد می‬ ‫شــود‪ .‬مــا در صحبت های امــروزه‪ ،‬بــه فلکه هم‬ ‫میــدان مــی گوییــم‪ ،‬در حالــی که میــدان نقش‬ ‫اجتماعــی و پیــاده محوری دارد و قرار نیســت هر‬ ‫جایــی را که اتومبیــل دور می زند‪ ،‬میــدان بنامیم‪.‬‬ ‫میدان بهارســتان یا میــدان توپخانه اگــر ویژگی‬ ‫های تعاملی داشــته باشــد‪ ،‬میدان هســتند‪ ،‬وگرنه‬ ‫باید نام آنها را فلکه گذاشــت‪ .‬میــدان صرفا ویژگی‬ ‫ترافیکــی نــدارد‪ .‬در پیــاده راه ما بــه حرکت پیاده‬ ‫در محیط‪ ،‬برتــری می دهیم؛ ایــن موضوع‪ ،‬فضای‬ ‫تعامل برای انســان ها ایجاد می کند؛ موضوعی که‬ ‫گمشده امروز شهرهای ماســت‪ .‬سیاست مسئوالن‬ ‫شــهری این اســت که با بــه زیر زمین بــردن پیاده‪،‬‬ ‫ســعی کرده انــد به کاهــش ترافیک کمــک کنند‪،‬‬ ‫راه حل چیست؟‬ ‫در حالــی کــه ایــن سیاســت در دنیای امــروز که‬ ‫الزمه تغییر ایــن وضعیت‪ ،‬تغییر فرهنگ ترافیکی‬ ‫خیابــان ها را بــرای حرکت اتومبیل بســازیم‪ ،‬دیگر‬ ‫و اجتماعی اســت‪ .‬انســان هــا باید فضایــی را که‬ ‫پذیرفته نیســت‪ .‬پیــاده راه باعث کاهــش آلودگی‬ ‫باعث ســرزندگی شــهری می شــود تجربــه کنند‪.‬‬ ‫هــوا و محیط می شــود‪ .‬پیــاده راه در جاهایی که‬ ‫البتــه راهکارهــا بایــد ترکیبی باشــد و بــرای مثال‬ ‫بافــت تاریخی دارند هــم کاربردی اســت‪ ،‬چرا که‬ ‫فقط حل ترافیک در نظر گرفته نشــود‪ .‬در کشــور‬ ‫این بافت ها به واســطه فضای ارزشــمند معماری‬ ‫ما شهرســازی به عنــوان تخصص دیده نمی شــود‬ ‫جذابیــت های بصــری دارند و افرادی کــه در حال‬ ‫و هر کســی خودش را شهرســاز می دانــد‪ ،‬چه آن‬ ‫قدم زدن هســتند‪ ،‬می توانند از این فضا اســتفاده‬ ‫ورزشــکاری که وارد شــورای شهر شــده است‪ ،‬چه‬ ‫کننــد‪ .‬از طرفی در پیــاده راه ایمنی تــردد افزایش‬ ‫مهندســان عمــران و‪ ،...‬شــهر باید بــه متخصصان‬ ‫مــی یابــد و این ایمنی برای همه اقشــار و ســنین‬ ‫شهرســازی ســپرده شــود تا تمام موارد مثل پیاده‪،‬‬ ‫اســت‪ .‬پیاده راه در سال ‪ 1850‬میالدی وارد مفاهیم‬ ‫ســواره‪ ،‬فضای ســبز‪ ،‬توســعه حمل و نقل عمومی‬ ‫شــهری شــد‪ .‬در پارک مرکزی نیویورک‪ ،‬فضای سبز‬ ‫و‪ ...‬را در نظــر بگیرنــد‪ .‬اگــر ایــن اتفــاق نیفتد و‬ ‫گســترده ای وجــود داشــت که وســط آن آپارتمان‬ ‫هــا و ســاختمان هــای بلندی ســاخته شــده بود‪ .‬پروژه های شــهری در این زمینه بایــد چگونه اجرا برداشــت غلــط از شهرســازی ادامــه پیــدا کنــد‪،‬‬ ‫در اقدامــی زمین این پــارک را بــرای حرکت پیاده‪ ،‬شوند؟‬ ‫وضعیت شــهرهای تغییر نخواهدداشــت‪.‬‬ ‫ســنگ ریزی کردند‪ .‬همچنین بعــد از جنگ جهانی بایــد بــه این نکته توجــه کرد که مناطق شــهری‬ ‫هفته نامه جامعه پویا‬ ‫‪ 47‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪47 Kheradmand Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬


‫با شهرهای پیاده محور جهان آشنـا شوید‬

‫مهران فرجی‬ ‫هــر روز خودروهــا بیشــتر می شــوند و خیابان‬ ‫هــا و اتوبــان ها برای تــردد ایــن خودروها عریض‬ ‫تــر‪ .‬گاهی هم تناســبی بیــن خودروهــا و خیابان‬ ‫هــا نیســت و در شــهرهایی مثــل تهــران‪ ،‬خیابان‬ ‫ها جوابگــوی این حجــم خودرو نیســتند‪ .‬ضعف‬ ‫حمــل و نقل عمومی‪ ،‬مردم را به ســمت اســتفاده‬ ‫از خــودروی شــخصی ترغیب می کند و شــهر زیر‬ ‫ســلطه آهن و دود قرار می گیرد؛ ســلطه ای که به‬ ‫قیمت ســخت شدن روابط انســانی در شهری تمام‬ ‫می شــود که آهــن در آن محور اســت و انســان‪،‬‬ ‫به حاشــیه رفته است‪ .‬مدیریت شــهری در بسیاری‬ ‫از شــهرهای بزرگ به ســمت توســعه حمل و نقل‬ ‫عمومــی و پیــاده محوری بــه ویژه در مرکز شــهر‬ ‫حرکــت کرده اســت‪ ،‬اما در ایــران‪ ،‬هنــوز مدیران‬ ‫شــهری‪ ،‬توســعه شــهر را در افزایــش پــروژه های‬ ‫خودرومحور تصویر می کنند و انســان را در شــهر‬ ‫نادیــده می گیرند‪ .‬ســنگ فرش کــردن چند خیابان‬ ‫نیــز نه تنها بــرای محــور قــراردادن انســان موثر‬ ‫نیســت‪ ،‬بلکه باعث افزایش ترافیک در آن محدوده‬ ‫ها شــده اســت‪ .‬بوردو‪ :‬در جنوب غربی فرانســه‪،‬‬ ‫شــهری قرار دارد که از ‪ 15‬ســال پیش تحول بزرگی‬ ‫در شهرســازی آن ایجاد شــد تا به یک شــهر مبتنی‬ ‫بر پیــاده راه تبدیل شــود‪ .‬در مرکز شــهر «بوردو»‬ ‫محلــی بــرای پیــاده روی وجــود دارد کــه بافــت‬ ‫تاریخی شــهر در آن واقع شــده‪ .‬شهرداری این شهر‬ ‫برای حفظ ایــن بافت‪ ،‬تردد خودروی شــخصی در‬ ‫بســیاری از بخش های مرکزی شــهر را ممنوع کرده‬ ‫و تنها وســیله ای که حــق دارد در این بافت حرکت‬ ‫‪ 46‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫کند‪ ،‬تراموا اســت‪ .‬تمام مرکز شــهر «بوردو» سنگ‬ ‫فرش شــده اســت‪ .‬کافه ها و رســتوران ها صندلی‬ ‫هایشــان را روی ایــن ســنگ فرش هــا و در فضای‬ ‫باز شــهری چیده اند تا شــهروندان و گردشگران از‬ ‫نماهــای زیبای تاریخی این شــهر اســتفاده کنند‪.‬‬ ‫کپنهاگ‪ :‬این شــهر یکی از شــهرهای بــزرگ پیاده‬ ‫محور دنیاســت‪ .‬در برنامه ای ‪ 40‬ساله «استروگت»‪،‬‬ ‫خیابــان اصلی «کپنهــاگ»‪ ،‬به یک محــدوده کامال‬ ‫پیاده رو تبدیل شــده‪ ،‬به طوری کــه پیاده محوری‬ ‫در ایــن چهار دهــه به شــش برابر افزایــش یافته‬ ‫اســت‪ .‬ژنــو‪ :‬یکــی از شــهرهای امن جهــان برای‬ ‫عابران پیاده و دوچرخه ســواران «ژنو» اســت‪ ،‬چرا‬ ‫که در این شــهر توســعه پیــاده راه هــا و طراحی‬ ‫مســیرهای دوچرخه ســواری در اولویت قرار دارد‪.‬‬ ‫شــهروندان این شــهر ترجیح می دهند پــای پیاده‬ ‫یا بــا دوچرخه مســیرهای مورد نظــر را طی کنند‪.‬‬ ‫همیــن موضــوع در کنار گســترش شــبکه حمل و‬ ‫نقــل عمومی ماننــد ترامــوا و ‪ BRT‬و معاینه فنی‬ ‫دقیــق و دائــم خودروها باعث شــده کیفیت هوا‬ ‫در ســطح بســیار خوبی باشد‪.‬‬ ‫آمســتردام‪ :‬پایتخت هلند از شهرهای پیاده محور‬ ‫جهان اســت؛ خیابان اصلــی و چند خیابــان دیگر‬ ‫«آمســتردام» بــدون تــردد خــودرو اســت و مردم‬ ‫بیشــتر از دوچرخــه یا ترامــوا اســتفاده می کنند‪.‬‬ ‫اســتانبول‪ :‬خیابان استقالل «اســتانبول» ترکیه در‬ ‫منطقــه تاریخی بــی اوغلو واقع شــده و یک پیاده‬ ‫راه خوش طرح با حدود ســه کیلومتــر طول در آن‬ ‫واقع شــده اســت که انــواع بوتیک ها‪ ،‬فروشــگاه‬ ‫هــای موســیقی‪ ،‬کتــاب فروشــی ها‪ ،‬گالــری های‬

‫هنری‪ ،‬ســینماها‪ ،‬تئاترهــا‪ ،‬کتابخانه هــا‪ ،‬کافه ها‪،‬‬ ‫کلوپ های شــبانه و رســتوران های فــراوان‪ ،‬در آن‬ ‫وجــود دارد‪ .‬این خیابان مهــم ترین نقش و جایگاه‬ ‫را در اتصــال مرکــز تاریخی شــهر و بخــش جدید‬ ‫آن دارد‪ .‬لنــدن‪ :‬مجموعــه ای از محله های جالب‬ ‫توجــه در «لنــدن» وجــود دارد کــه فرصــت های‬ ‫زیــادی برای پیــاده روی هــای جذاب بــه ارمغان‬ ‫می آورد‪ .‬این فرصت ها شــامل پیــاده راه جوبیلی‪،‬‬ ‫حلقــه لندن و مســیر تامس اســت‪ .‬منطقه رجنت‬ ‫که گاهی نادیده گرفته می شــود‪ ،‬منطقه سلطنتی‬ ‫لنــدن و مکانی فــوق العاده برای قدم زدن اســت‪،‬‬ ‫چــرا کــه در امتــداد ســامانه کانال کشــی داخلی‬ ‫لندن قرار دارد‪ .‬بوســتون‪ :‬در یکــی از قدیمی ترین‬ ‫شــهرهای ایــاالت متحده یکــی از پیاده شــهرهای‬ ‫بزرگ جهان ســاخته شــده است‪ .‬مســیری آزاد به‬ ‫طــول ‪ 2.5‬مایل در شــهر «بوســتون» وجــود دارد‬ ‫کــه از ‪ 16‬مــکان تاریخی عبور مــی کند‪ .‬همچنین‬ ‫در محلــه بیکن هیــل در امتــداد این مســیر آزاد‬ ‫مکان های مشــخصی بــرای قدم زدن وجــود دارد‪.‬‬ ‫در ایــاالت متحــده آمریــکا نیــز با ظهــور جنبش‬ ‫شــهرگرایی جدید‪ ،‬توجه روزافــزون به حضور پیاده‬ ‫ها در فضاهای شــهری قابل لمس است؛ موضوعی‬ ‫کــه شــهرهای «فلوریدا» و «ســن دیه گــو» در آن‬ ‫پیشــگام بوده اند‪.‬‬ ‫حضــور قــارچ گونــه خودروها در ســطح شــهر‬ ‫پــس از انقالب صنعتی مشــکالت فراوانی از جمله‬ ‫ترافیک و آلودگی را در شــهرها ایجاد کرد و ماشین‬ ‫بر انســان مقدم شــد؛ بــا این حال دیری نگذشــت‬ ‫که بســیاری از شــهرهای دنیا از موضوع آگاه شدند‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪46 Kheradmand‬‬





42 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬42


‫تغذیه نامناسب‪ ،‬پناهگاه ناکافی و آسیب پذیری به دلیل خشونت‪ ،‬همراه با فقدان‬

‫دسترسی به مراقبت های بهداشتی‪ ،‬می تواند بر سالمت جسمی و روانی زنان بیوه‬ ‫تأثیر بگذارد‪ .‬بیوه ها اغلب قربانی تجاوز می شوند‪.‬‬

‫در بسیاری از کشــورها‪ ،‬زنان پس از بیوه شدن‪ ،‬با‬ ‫انــکار و عدم پذیــرش ارثیه آنهــا و حقوق مالکیت‬ ‫زمین‪ ،‬عزاداری های ســنتی بــرای فرزندان و تهدید‬ ‫بــه زندگی‪ ،‬مراســم هــای تدفین ســنتی و ســایر‬ ‫اشــکال سوءاســتفاده از آنها روبه رو می شــوند‪.‬‬ ‫زنان بیــوه اغلــب از خانه های خودشــان بیرون‬ ‫رانده می شــوند و حتی از ســوی اعضــای خانواده‬ ‫خــود مــورد آزار و اذیــت قرار می گیرنــد و برخی‬ ‫حتی کشــته می شــوند‪ .‬در بســیاری از کشــورها‪،‬‬ ‫وضــع اجتماعــی زن بــه طــور جدایــی ناپذیر با‬ ‫شــوهرش ارتبــاط دارد‪ ،‬به طوری که وقتی شــوهر‬ ‫یــک زن می میــرد‪ ،‬آن زن دیگــر در اجتماع جایی‬ ‫ندارد‪ .‬بــرای بازپس گیری ایــن موقعیت اجتماعی‪،‬‬ ‫زنان مجبور می شــوند با یکی از خویشــاوندان مرد‬ ‫همســر فوت شــده خود و حتی گاهی ناخواســته‪،‬‬ ‫ازدواج کننــد‪ .‬برای بســیاری از این زنان‪ ،‬از دســت‬ ‫دادن شوهر‪ ،‬تنها نخســتین آسیب در یک مصیبت‬ ‫طوالنی مدت خواهد بود‪ .‬در بســیاری از کشــورها‪،‬‬ ‫بیــوه بــودن از نگاه دیگــران لکه ننگ و شــرم آور‬ ‫خواهــد بود‪ .‬گمان می رود که در بعضی از فرهنگ‬ ‫ها آنها را نفرین شــده و حتی با ســحر و جادو هم‬ ‫مرتبط مــی دانند‪ .‬در بعضی تصــورات غلط آنها را‬ ‫ملعون یا همراه با ســحر و جادو مــی پندارند‪ .‬این‬ ‫تصــورات غلط یــک زن بیــوه را از وجهه عمومی‬ ‫مــی اندازد و مورد سوءاســتفاده ســایرین قرار می‬ ‫دهــد و اوضاع را بدتــر خواهد کرد‪.‬‬ ‫کودکان این زنان بیوه اغلب از لحاظ احساســی و‬ ‫اقتصادی تحت تأثیر منفی قــرار می گیرند‪ .‬مادران‬ ‫بیــوه کــه تنها حامــی و تیکــه گاه خانــواده خود‬ ‫هســتند‪ ،‬مجبور می شوند که کودکانشان را از رفتن‬ ‫به مدرســه منــع کنند و آنهــا را وادار بــه کارکردن‬ ‫کنند‪ .‬عــاوه بر این‪ ،‬دختران ایــن زنان بیوه ممکن‬ ‫اســت محرومیت های متعددی را متحمل شوند و‬ ‫آســیب پذیری آنها را به سوءاســتفاده بیشتر سوق‬ ‫می دهد‪ .‬چنین ظلم و ســتمی در حق زنان‪ ،‬اغلب‬ ‫‪ 41‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بقیه در صفحه ‪70‬‬

‫بــه لحــاظ فرهنگی یــا مذهبی توجیه می شــود‪.‬‬ ‫بخشــودگی برای سوءاســتفاده از حقــوق بیوه ها‬ ‫بســیار معمولی و شایع اســت‪ ،‬زیرا تعداد کمی از‬ ‫مجرمــان این گونه سوءاســتفاده ها و جرایم تحت‬ ‫قوانین عدالت و قضــاوت قرار می گیرند‪ .‬حتی در‬ ‫کشــورهایی که حمایت قانونی بیشتر است‪ ،‬بیوه‬ ‫هــا از محرومیت اجتماعــی رنج می برند‪.‬‬ ‫گام هایی برای پیشرفت زنان بیوه‬ ‫روز جهانــی زنــان بیوه فرصت مناســبی اســت‬ ‫برای اقداماتی در جهت رســیدن بــه حقوق کامل‬ ‫و شــناخت بیوه هایی اســت که بــرای یک مدت‬ ‫طوالنــی نادیده گرفته و از جامعه طرد شــده اند‪.‬‬ ‫کمبــود داده های قابــل اطمینان‪ ،‬یکــی از موانع‬ ‫بزرگ بر ســر راه توســعه سیاســت هــا و برنامه‬ ‫هــای مربوط به فقر‪ ،‬خشــونت و تبعیضی اســت‬ ‫کــه زنان بیــوه از آن رنــج می برند‪ .‬بــه تحقیق و‬ ‫آمار بیشــتری که با وضع تأهل‪ ،‬جنســیت و ســن‬ ‫تفکیــک شــده‪ ،‬نیاز اســت‪ .‬کلیــه ایــن آمارها به‬ ‫منظــور کمک بــرای چرایی شــیوع سوءاســتفاده‬ ‫از بیــوه هــا و نشــان دادن موقعیــت زنــان بیوه‬ ‫خواهنــد بــود‪ .‬عــاوه بــر ایــن‪ ،‬دولت هــا باید‬ ‫اقداماتــی را جهــت تضمیــن تعهدات خــود برای‬ ‫اطمینان از حقــوق بیوه ها در قوانین بین المللی‪،‬‬ ‫ازجمله کنوانســیون حذف تمامی اشــکال تبعیض‬ ‫علیــه زنــان و کودکان انجــام دهند‪ .‬حتــی زمانی‬ ‫کــه قوانیــن ملی بــرای حمایــت از حقــوق بیوه‬ ‫هــا وجــود دارند‪ ،‬نقــاط ضعف در نظــام قضائی‬ ‫بســیاری از کشــورها به ســازش چگونگی دفاع از‬ ‫حقــوق و توجه به آنها در عمل مــی پردازند‪ .‬عدم‬ ‫آگاهــی و تبعیض توســط مقامــات قضائی باعث‬ ‫می شــود که بیــوه ها از به دنبــال نظام قضائی‬ ‫بــودن برای مرمــت زندگی خــود بپرهیزند‪.‬‬ ‫برنامــه ها و سیاســت هایــی باید بــرای پایان‬ ‫دادن به خشــونت علیــه بیوه ها و کــودکان آن‬ ‫هــا‪ ،‬کاهش فقــر‪ ،‬آموزش و حمایــت های دیگر‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪41 Kheradmand‬‬


‫وضعیت زنـان بیوه پس از فوت همسرانـشان‬ ‫آیا جامعه و خویشاوندان زن نگاه مثبتی به زن بیوه دارند؟‬

‫تهمینهانصاری‬ ‫زنان بیــوه اغلــب از خانه های خودشــان بیرون‬ ‫رانده می شــوند و حتی از ســوی اعضــای خانواده‬ ‫خــود مــورد آزار و اذیــت قرار می گیرنــد و برخی‬ ‫حتی کشــته می شــوند در بســیاری از کشــورها‪,‬‬ ‫وضــع اجتماعــی زن بــه طــور جدایــی ناپذیر با‬ ‫شــوهرش ارتبــاط دارد‪ ,‬به طوری که وقتی شــوهر‬ ‫یــک زن می میــرد‪ ,‬آن زن دیگــر در اجتماع جایی‬ ‫ندارد بــرای بازپس گیری این موقعیــت اجتماعی‪,‬‬ ‫زنان مجبور می شــوند با یکی از خویشــاوندان مرد‬ ‫همســر فوت شــده خود و حتی گاهی ناخواســته‪,‬‬ ‫ازدواج کننــد بــرای بســیاری از این زنان‪ ,‬از دســت‬ ‫دادن شوهر‪ ,‬تنها نخســتین آسیب در یک مصیبت‬ ‫‪ 40‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫طوالنی مدت خواهد بود در بســیاری از کشــورها‪,‬‬ ‫بیــوه بــودن از نگاه دیگــران لکه ننگ و شــرم آور‬ ‫خواهد بود گمــان می رود که در بعضی از فرهنگ‬ ‫ها آنها را نفرین شــده و حتی با ســحر و جادو هم‬ ‫مرتبــط می داننــد در بعضی تصــورات غلط آنها را‬ ‫ملعــون یا همراه با ســحر و جادو مــی پندارند این‬ ‫تصورات غلط یــک زن بیوه را از وجهه عمومی می‬ ‫اندازد و مورد سوءاســتفاده ســایرین قرار می دهد‬ ‫و اوضــاع را بدتــر خواهد کرد‬ ‫داســتان انــگار تازه شــروع می شــود‪ .‬شــروعی‬ ‫که بــوی مرگ مــی دهد‪ .‬مــرگ مرد و سرپرســت‬ ‫خانــواده کــه عالوه بــر تمام مشــکالت پیش‪ ،‬پس‬ ‫از آن عنوانــی به نام «بیوگــی» را بر زن خانواده جا‬

‫مــی گــذارد و این جا نقطه شــروعی می شــود بر‬ ‫پیدایش مشــکالت جدید‪ .‬در قوانین بشردوســتانه‬ ‫در بســیاری از مــوارد ازجمله مداخــات نظامی و‬ ‫جنگ هــا به حقــوق انســانی بیــوگان و فرزندان‬ ‫آنها اشــاره شده اســت‪ .‬آنها مشــکالت فراوانی در‬ ‫پیــش رو دارنــد؛ مشــکالتی که نیاز اســت احتماال‬ ‫در بخشــی از آموزش ها برای جامعــه ای تاب آور‪،‬‬ ‫به جای گذشــتن از کنارشــان به آنها توجه بیشتری‬ ‫کــرد‪ .‬در آمــاری که محققــان توجه زیــادی به آن‬ ‫ندارنــد‪ ،‬مقامات ملی و محلــی از آن غافل اند و در‬ ‫جوامع مدنــی هم اغلب نادیده گرفته می شــوند‪.‬‬ ‫وضع و شــرایط زندگی زنان بیوه‪ ،‬اسفناک‪ ،‬نامعلوم‬ ‫و پنهان اســت‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪40 Kheradmand‬‬


‫دارد‪ .‬‬ ‫جهــان بیــش از پیش پیچیــده می‌شــود و مردم‬ ‫نمی‌داننــد کــه از آنچــه در حــال وقــوع اســت‬ ‫بی‌خبرند‪ .‬نتیجه این شــده اســت کــه آنهایی که از‬ ‫تحــوالت ج ّوی و زیست‌شناســی تقریبــاً هیچ چیز‬ ‫نمی‌دانند‪ ،‬خشــمگینانه دربارۀ تغییرات آب‌وهوا و‬ ‫دســت‌کاری ژنتیکی گیاهان بحث می‌کنند‪ ،‬دیگران‬ ‫نیــز‪ ،‬بی‌آنکــه بتوانند‬ ‫مــکان اوکراین و عراق‬ ‫را روی نقشــه نشــان‬ ‫دهنــد‪ ،‬درمــورد اینکه‬ ‫در این دو کشــور چه‬ ‫بایــد کــرد‪ ،‬مواضعی‬ ‫افراطــی گرفته‌انــد‪.‬‬ ‫مــردم از نادانــی‬ ‫خویــش بی‌خبرنــد؛‬ ‫زیــرا خــود را درون‬ ‫اتاقی مملو از انعکاس‬ ‫صــدای دوســتان‬ ‫هم‌فکر و نیوزفیدهای‬ ‫تاییدکننــدۀ خودشــان محبــوس کرده‌انــد؛ یعنــی‬ ‫جایی که باورهایشــان پیوســته تقویت می‌شــوند‬ ‫و به‌نــدرت پیــش می‌آیــد کــه به چالش کشــیده‬ ‫شو ند ‪.‬‬ ‫بــه نظــر اســلومن (اســتاد دانشــگاه بــراون و‬ ‫ویراســتار ژورنال کاگنیشــن‪ )۳‬و فرنباخ (استاد کالج‬ ‫کســب‌وکار در دانشــگاه ُک ُلرادو)‪ ،‬تجهیــز مردم با‬ ‫اطالعات بیشــتر و بهتر بعید اســت اوضــاع را بهتر‬ ‫کنــد‪ .‬دانشــمندان امیدوارنــد تــا با آمــوزش بهتر‬ ‫علــم‪ ،‬پیش‌داوری‌های ضدعلمــی را برطرف کنند و‬ ‫کارشناســان امیدوارند تا با ارائۀ شــواهد درســت و‬ ‫گزارش‌هــای کارشناســانه به مردم‪ ،‬بــاور عمومی را‬ ‫نســبت به موضوعاتی همچون طرح بیمۀ همگانی‬ ‫اوبامــا یا گرمایش جهانی تحت تأثیــر قرار بدهند‪ .‬‬ ‫ریشــۀ اینچنین امیدهایــی عبارت اســت از فهم‬ ‫اقعی اندیشــیدن انســان‌ها‪.‬‬ ‫نادرســت از نحــوۀ و ِ‬ ‫بســیاری از دیدگاه‌هــای مــا را تفکرگروهی شــکل‬ ‫داده اســت نه عقالنیت فــردی و وفاداری ما به این‬ ‫دیدگاه‌ها ناشــی از وفاداری گروهی اســت‪ .‬بمباران‬ ‫مــردم با واقعیت‌هــا و نمایش نادانــی آن‌ها نتیجۀ‬ ‫معکــوس می‌دهد‪.‬‬ ‫اکثــر مــردم از ارائــۀ بیش‌ازحــ ِد شــواهد واقعی‬ ‫خوششــان نمی‌آیــد و قطعــاً دوســت ندارنــد که‬ ‫احســاس حماقت کننــد‪ .‬اگــر گمــان می‌کنید که‬ ‫می‌توانید با ارائۀ شــواهد درســت و مربوط‪ ،‬دونالد‬ ‫اقعیت گرمایــش جهانی قانع‬ ‫ترامــپ را درمــورد و ِ‬ ‫کنید‪ ،‬بهتر اســت بیشــتر بیندیشید‪.‬‬ ‫درواقع‪ ،‬آن دســته از دانشــمندانی که معتقدند با‬ ‫ارائۀ این شــواهد می‌شود باورهای عمومی را تغییر‬ ‫داد‪ ،‬خودشــان قربانی تفکر گروهی علمی شده‌اند‪.‬‬ ‫جامعــۀ علمی به اثربخشــی شــواهد بــاور دارد و‬ ‫از ایــن رو‪ ،‬آن‌هایــی که بــه این جامعــه وفادارند‪،‬‬ ‫‪ 39‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫همچنــان معتقدند که می‌شــود بــا هدایت‌کردن‬ ‫شــواهد درســت‪ ،‬در مباحثات عمومی پیروز شــد‪،‬‬ ‫درحالی‌کــه تجربه بیشــتر خالف این امر را نشــان‬ ‫می‌دهــد‪ .‬بــه همین نحو‪ ،‬باور ســنتی نســبت به‬ ‫عقالنیــت فردی نیز ممکن اســت خودش محصول‬ ‫تفکر گروهی باشــد تا شــواهد تجربی‪ .‬در یکی از‬ ‫نقاط اوج فیلم «زندگی برایــان»[‪ ]۴‬از گروه مونتی‬ ‫پایتــون[ ‪،]۵‬‬ ‫جمعیــت‬ ‫عظیمــی‬ ‫از پیــروان‬ ‫خیا ل‌پــرداز‪،‬‬ ‫برایــان را بــا‬ ‫مسیح اشتباه‬ ‫می‌گیرنــد‪.‬‬ ‫برایــان کــه‬ ‫در کنجــی‬ ‫گرفتارشــده‪،‬‬ ‫به حواریونش‬ ‫می ‌گو یــد‬ ‫«الزم نیســت پیــرو من باشــید‪ ،‬الزم نیســت پیرو‬ ‫هیچ‌کســی باشــید! فقط باید خودتــان فکر کنید!‬ ‫همۀ شــما انســانید!» بعد کل جمعیــت ذوق‌زده‪،‬‬ ‫هــم‌آوا با هم آواز ســرمی‌دهند که «بلــه! ما همه‬ ‫انســانیم!»‪ .‬مونتی پایتون نقیضه‌ای[‪ ]۶‬ساخته بود‬ ‫از پادفرهنگ راست‌کیشــانۀ دهۀ شــصت میالدی‪،‬‬ ‫اما این نکتــه می‌تواند دربارۀ اعتقــاد به فردگرایی‬ ‫عقالنــی نیــز در هــر زمانی درســت باشــد‪.‬‬ ‫در دهه‌هــای پیــش رو‪ ،‬احتمــاالً جهــان بســیار‬ ‫پیچیده‌تــر از امــروز خواهــد شــد‪ .‬در نتیجــه‪،‬‬ ‫انســان‌ها درمورد گجت‌های فناورانــه‪ ،‬جریان‌های‬ ‫اقتصادی و ســازوکارهای سیاســی‌ای کــه جهان را‬ ‫شــکل می‌دهند‪ ،‬چیزهای کمتری خواهند دانست‪.‬‬ ‫پــس مــا چگونــه قــدرت را بــه رای‌دهنــدگان و‬ ‫مشــتریانی می‌سپاریم که بســیار نادانند و مستعد‬ ‫فریب‌خوردن؟ اگر حق با اســلومن و فرنباخ باشــد‪،‬‬ ‫تجهیز رأی‌دهندگان و مشــتریانِ آینده با شــواهد‬ ‫بهتر و بیشــتر مشــکل ما را حل نخواهد کرد‪ .‬پس‬ ‫چــاره چیســت؟ اســلومن و فرنباخ راه‌حلــی ارائه‬ ‫نمی‌کننــد‪ .‬آن‌هــا فقط چنــد دوای ســاده تجویز‬ ‫می‌کنند ‪.‬‬ ‫دواهایــی مثل ارائه‌کردن چند قاعدۀ سرانگشــتی‬ ‫ســاده به مردم (مث ًال بگوییــم ‪۱۵‬درصد از درآمدتان‬ ‫را پس‌انــداز کنید)‪ ،‬آموزش مردم بر اســاس نیاز روز‬ ‫(بــه آنهــا آموزش دهیم کــه وقتی شغل‌شــان را از‬ ‫دســت دادند‪ ،‬چگونــه بیــکاری را مدیریت کنند)‪،‬‬ ‫و تشــویق مــردم به واقع‌بینی بیشــتر نســبت به‬ ‫نادانی‌هایشــان‪ .‬البته این‌ها کافی نیست‪ .‬اسلومن‬ ‫و فرنبــاخ‪ ،‬مطابــق بــا توصیه‌شــان‪ ،‬به‌خوبــی از‬ ‫محدودیت‌هــای فهم‌شــان آگاهنــد و می‌دانند که‬ ‫پاســخ را نمی‌داننــد‪ .‬بــه احتمال قــوی‪ ،‬هیچکس‬ ‫نمی‌دانــد‪.‬‬ ‫وب‌ســایت ترجمــان‬ ‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪39 Kheradmand‬‬


‫آیا واقع ًا مردم بی‌سوادتر شده‌اند؟‬

‫افــراد چیزهــای کمی دربــارۀ جهــان می‌دانند و‬ ‫هرقــدر جلــو می‌رویم دانــش آنها کمتــر و کمتر‬ ‫می‌شــود‪.‬‬

‫پسااســتعماری ایــن آرمــان را نوعــی خیال‌پروری‬ ‫شوونیســتی غربی قلمداد کرده‌اند که خودمختاری‬ ‫و قــدرت مــردان سفیدپوســت را می‌ســتاید و از‬ ‫ایــن‌رو بــا آن درافتاده‌انــد‪ .‬اقتصاددانــان رفتاری و‬ ‫روان‌شناســان تکاملــی ثابــت کرده‌اند که بیشــت ِر‬ ‫تصمیم‌های انسان بر اســاس واکنش‌های احساسی‬ ‫و میان‌برهــای اکتشــافی‪ ۲‬اتخاذ می‌شــود تا تحلیل‬ ‫عقالنــی‪ ،‬و گرچه احساســات و روش اکتشــافی ما‬ ‫برای دشــت‌های آفریقایی در عصر حجر مناســب‬ ‫بــود‪ ،‬متأســفانه‪ ،‬چنیــن چیزهایی وقتــی با جنگل‬ ‫شهری عص ِر سیلیکون ســروکار داری‪ ،‬کافی نیست‪.‬‬ ‫ِ‬ ‫اســلومن و ِفرنباخ این اســتدالل را جلــو می‌برند‬ ‫و ثابــت می‌کننــد که نه‌تنهــا عقالنیــت‪ ،‬بلکه هر‬ ‫ایده‌ای از فر ِد اندیشــنده اســطوره اســت‪ .‬انسان‌ها‬ ‫به ندرت به‌نحو مســتقل می‌اندیشــند‪ .‬برعکس‪ ،‬ما‬ ‫گروهی می‌اندیشــیم‪ .‬درست مثل اینکه فرض کنیم‬ ‫قبیلــه‌ای کودکی را بزرگ می‌کند یــا قبیله‌ای ابزاری‬ ‫را اختــراع می‌کند‪ ،‬نزاعــی را برطرف یــا بیماری‌ای‬ ‫را درمــان می‌کند‪ .‬هیچ‌کســی همه چیــز را دربارۀ‬ ‫ســاخت یک کلیســای جامع‪ ،‬بمب اتم یــا هواپیما‬ ‫نمی‌داند‪ .‬آنچه انســان اندیشمند –هوموساپینس‪-‬‬ ‫ْ‬ ‫حیوانات برتر و ما را ســرور زمین می‌کند‬ ‫را از دیگر‬ ‫عبارت اســت از توانایی بی‌مانند ما برای اندیشیدن‬ ‫جمعــی در گروه‌های بزرگ؛ نــه عقالنیت فردی ما‪.‬‬ ‫همان‌گونه که اســلومن و ِفرنبــاخ در جذاب‌ترین‬ ‫شهــای‬ ‫[و درعین‌حــال] ناراحت‌کننده‌تریــن بخ ‌‬ ‫ایــن کتــاب می‌گوینــد‪ ،‬افراد انســانی‪ ،‬بــه نحوی‬ ‫تاســف‌برانگیز‪ ،‬چیزهــای کمــی دربــارۀ جهــان‬ ‫می‌داننــد و هرقدر تاریــخ به جلو مــی‌رود‪ ،‬دانش‬ ‫آنهــا کمتــر و کمتر می‌شــود‪ .‬انســانِ شــکارچی‪-‬‬

‫ترجمه احمد خداداد‬ ‫دانشــمندان در عصــر شــبکه‌های اجتماعــی‪ ،‬به‬ ‫شــکلی روزافزون از بی‌اطالعــی و جهل عموم مردم‬ ‫شــاکی‌اند‪ .‬مداومــاً خطابه‌های آ ‌نها را می‌شــنویم‬ ‫کــه همه را به آموختن و آگاهــی فرامی‌خوانند‪ .‬اما‬ ‫مگــر آدم دانا کیســت؟ چقــدر و چه چیــز را باید‬ ‫بدانیــم کــه خیالمــان راحت شــود کــه دیگر جز‬ ‫بی‌ســوادان نیســتیم؟ یــک کتاب جدیــد می‌گوید‬ ‫شــاید اص ًال این پرســش نادرســت باشــد‪ ،‬چــرا که‬ ‫دانــش اساســاً مقوله‌ای فردی نیســت که کســانی‬ ‫دارای آن و دیگــران فاقد آن باشــند‪.‬‬ ‫‪ ‬نیویــورک تایمــز — در کتــاب توهــم دانــش‪،‬‬ ‫دانشــمندان علــوم شــناختی‪ ،‬اســتیون اســلومن‬ ‫و فیلیــپ ِفرنبــاخ‪ ،‬میــخ دیگــری بــر تابــوت فر ِد‬ ‫انســانی عاقل‪ ۱‬می‌کوبند‪ .‬اندیشــۀ غربــی‪ ،‬از قرن‬ ‫ِ‬ ‫هفدهم تا بیســتم‪ ،‬انســان‌ها را همچون فاعل‌های‬ ‫عقالنی مســتقل به تصویر کشــید و در نتیجه‪ ،‬این‬ ‫مخلوقات افســانه‌ای را تبدیل کــرد به بنیان جامعۀ‬ ‫مدرن‪ .‬دموکراســی بر این اندیشــه اســتوار اســت‬ ‫که رأی‌دهنــده می‌تواند بهترین گزینــه را برگزیند‪،‬‬ ‫‌داری بــازار آزاد معتقد اســت که مشــتری‬ ‫ســرمایه ِ‬ ‫همیشــه بر حق اســت‪ ،‬و آموزش و پــرورش مدرن‬ ‫نیــز می‌کوشــد تــا بــه دانش‌آمــوزان بیامــوزد که‬ ‫مســتقل بیندیشند‪.‬‬ ‫در چنــد دهــۀ گذشــته‪ ،‬از هر ســویی بــه آرمان‬ ‫فــر ِد عقالنی تاخته‌اند‪ .‬اندیشــمندان فمنیســت و‬ ‫‪ 38‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫گردآورنــده در عصــر حجر می‌دانســت که چگونه‬ ‫پوشــاکش را تهیــه کند‪ ،‬چگونــه با ســاییدن آتش‬ ‫بیفــروزد‪ ،‬چگونــه خرگوش شــکار کند و از دســت‬ ‫شــیرها فرار کند‪ .‬امــروزه فکر می‌کنیم که بســیار‬ ‫بیشــتر از انســان‌های قبلی می‌دانیــم؛ اما به‌عنوان‬ ‫افــراد منفــرد‪ ،‬دانش ما کمتر اســت‪ .‬‬ ‫ما تقریبــاً برای تأمین تمــام نیازهایمان به مهارت‬ ‫و تخصــص دیگران متکی هســتیم‪ .‬در یک آزمایش‬ ‫ســاده‪ ،‬از مردم خواسته شــد تا میزان درکشان را از‬ ‫نحــوۀ کار یــک زیــپ ارزیابی کنند‪ .‬بیشــتر آن‌ها‪،‬‬ ‫ســرانجام وقتی مرتب زیپ را باز و بســته کردند‪ ،‬با‬ ‫اطمینــان گفتند که نحوۀ کار زیــپ را خیلی خوب‬ ‫می‌فهمند‪ .‬ســپس از آن‌ها خواســتند کــه نحوۀ کار‬ ‫زیپ را با بیشــترین جزییــات ممکن در هر مرحله‬ ‫از عملکــرد زیــپ‪ ،‬توضیح دهند‪ .‬بیشترشــان هیچ‬ ‫نمی‌دانســتند‪ .‬توهــم دانــش همیــن اســت‪ .‬فکر‬ ‫می‌کنیم کــه خیلی می‌دانیم‪ ،‬ولــی به‌صورت فردی‬ ‫دانایــی اندکی داریم؛ زیرا دانــش موجود در اذهان‬ ‫دیگــران را به‌گونه‌ای اســتفاده می‌کنیــم که گویی‬ ‫دانش خود ماســت‪.‬‬ ‫ً‬ ‫البتــه ایــن امــر لزومــا بــد نیســت‪ .‬اتــکا بــه‬ ‫تفکرگروهــی مــا را تبدیــل کرده اســت به ســرور‬ ‫جهــان و توهم دانش این توانایــی را به ما داده که‬ ‫زندگی کنیم‪ ،‬بی‌آنکه گرفتار تالشــی ناممکن شویم‬ ‫بــرای اینکه هر چیزی را خودمان مســتق ًال بفهمیم‪.‬‬ ‫از یــک نظرگاه تکاملــی‪ ،‬اعتماد به دانــش دیگران‬ ‫برای انسان بسیار سودمند اســت‪ .‬بااین‌حال‪ ،‬مانند‬ ‫بســیاری از خصایــص انســانی دیگر کــه در ادوار‬ ‫گذشــته مهم بودند ولی در عصر مــدرن فاجعه‌بار‬ ‫شــدند‪ ،‬توهم دانش نیــز مصیبت‌های خــودش را‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪38 Kheradmand‬‬


‫پــس از تولــد مصرف می‌کننــد؛ یعنی زمانی که این حشــره تنهــا آب می‌خورد‬ ‫امــا اواخــر خــرداد و در پایان عمر ‪ ۴۰‬روزه‌شــان که به مصرف بــرگ درخت و‬ ‫ســایر حشــرات روی می‌آورند و خون در بدن آنها پخش می‌شــود‪ ،‬دیگر منبع‬ ‫غذایی به حســاب نمی‌آیند‪ .‬یکی از روســتاییان ســیرجان که دستی در گرفتن‬ ‫جیرجیــرک دارد‪ ،‬می‌گویــد‪« :‬از زمانی که یادم می‌آید خانــواده ما در فصل بهار‬ ‫جیرجیــرک می‌خوردند‪ .‬خــواص خیلی زیادی دارد‪ .‬برای نفــخ و کمردرد و پادرد‬ ‫خیلی خوب اســت‪ .‬البتــه االن بچه‌های ما خیلی عالقه‌ای به خوردن آن نشــان‬ ‫نمی‌دهنــد‪ .‬در شــهر هــم‬ ‫مثل قدیــم مشــتری ندارد‬ ‫امــا بــاز هــم چنــد گونی‬ ‫می‌فروشــیم‪ .‬جیرجیرک در‬ ‫منطقه «گدار»‪« ،‬چارگنبد»‪،‬‬ ‫«زیدآباد» و اطراف «بلورد»‬ ‫ســیرجان خیلی زیاد است‪.‬‬ ‫ایــن حشــره روی بوته‌های‬ ‫«قیــچ» یــا درختــان «بنه»‬ ‫می‌نشــیند و در طــول روز‬ ‫نمی‌توان آنهــا را گرفت اما‬ ‫دم صبــح کــه هــوا خنک‬ ‫اســت روی قیــچ‪ ،‬گونــی می‌اندازیــم و بعــد با کندن بوتــه و تــکان دادن آن‪،‬‬ ‫جیرجیرک‌هــا را توی گونــی می‌ریزیم‪ .‬اگر هم روی درخت بنه باشــند‪ ،‬چادری‬ ‫زیــر آن پهــن می‌کنیم و در هوای ســرد‪ ،‬بــا تکاندن درخــت جیرجیرک‌ها روی‬ ‫پارچــه می‌ریزنــد کــه باز جمــع می‌کنیــم و می‌ریزیم تــوی گونی‪ .‬بــه اندازه‬ ‫مصــرف خودمــان برمی‌داریــم و بقیه را هم می‌فروشــیم به دســتفروش‌های‬ ‫جلوی بــازار‪ .‬آنها هــم توی پالســتیک‌های نیم‌کیلویی می‌فروشــند‪».‬‬ ‫از کباب خوشمزه‌تر است!‬ ‫خانمــی که مقابل بازار ســنتی دوقلوی ســیرجان در حــال خریدن جیرجیرک‬ ‫اســت‪ ،‬می‌گویــد‪« :‬خــوردن جیرجیــرک هیــچ مشــکلی ایجــاد نمی‌کنــد‪ .‬ما‬ ‫جیرجیرک‌هــا را زنــده تــوی آب می‌ریزیــم که بمیرنــد‪ ،‬بعد حــدود ‪ ۵‬دقیقه‬ ‫می‌جوشــانیم و آبکــش می‌کنیم‪ .‬بعد دســت و پــا و بال‌ها را جــدا می‌کنیم و‬ ‫توی تابه برشــته می‌کنیــم‪ .‬نمک و کمی آبلیمو هم اضافه می‌کنیم تا حســابی‬ ‫خوشــمزه شود‪».‬‬ ‫فروشــنده در مــورد انــواع جیرجیرک می‌گویــد‪« :‬جیرجیرک‌هــای کوهی دو‬ ‫نمونــه زرد و مشــکی دارد که به آنها میشــی و بزی می‌گویند و رنگ مشــکی‬ ‫آن کمیاب‌تر و خوشــمزه‌تر اســت امــا نباید بگذاریم «خــون کنند»‪ .‬جیرجیرک‬ ‫کــه خــون کــرد‪ ،‬دیگر نمی‌شــود خــورد‪ .‬ما هــر کیســه پالســتیکی را ‪ ۵‬هزار‬ ‫تومان می‌فروشــیم‪ .‬مشــتری کم شــده‪ ،‬خیلی‌ها وقتــی می‌بینند روی‌شــان را‬ ‫برمی‌گردانند‪».‬‬ ‫الیو اینستاگرام با جیرجیرک‬ ‫بابک ‪ ۲۲‬ســاله از معدود جوان‌های ســیرجانی اســت که جیرجیرک دوســت‬ ‫دارد و امســال نیــز خورده اســت‪ .‬او می‌گویــد‪« :‬االن خیلــی از جوان‌ها کالس‬ ‫می‌گذارنــد و دیگــر جیرجیــرک نمی‌خورنــد اما اگــر عکس‌های اینســتاگرام‬ ‫دوســت‌های من را نگاه کنید اکثراً عکس از جیرجیرک خوردن را در اینســتاگرام‬ ‫به اشــتراک گذاشــته‌اند‪ .‬یکی از دوســتانم هم چند روز پیش از برشــته کردن‬ ‫جیرجیــرک الیــو گذاشــت‪ ».‬وی در واکنش بــه این که به هر حــال جیرجیرک‬ ‫نوعــی سوســک و حشــره اســت و خــوردن آن چنــدش‌آور اســت‪ ،‬می‌گوید‪:‬‬ ‫«بعضــی از این جیرجیرک‌ها پفکی و بعضی هم گوشــتی هســتند‪ .‬آنهایی که‬ ‫پفکی هســتند انگار که دارید چیپس می‌خورید و آنهایی که گوشــتی هســتند‬ ‫مزه میگو دارد؛ حتی خوشــمزه‌تر‪ .‬دوســتام موقع تفریح از جیرجیرک ب ‌ه عنوان‬ ‫تنقالت اســتفاده می‌کنند اما خواهرم اص ًال حاضر نیســت به جیرجیرک دســت‬ ‫‪ 37‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بزند چه برســد به این کــه بخورد‪».‬‬ ‫جیرجیرک و بیماری‌های پنهان‬ ‫تو‌گو با «ایران»‬ ‫معاون بهداشــتی دانشــکده علوم پزشــکی ســیرجان در گف ‌‬ ‫مــردم را از مصــرف جیرجیــرک منــع می‌کند‪ .‬دکتــر محمد موقــری می‌گوید‪:‬‬ ‫«حتــی اگــر تاکنون فــردی به دلیل خــوردن جیرجیرک مریض نشــده باشــد‪،‬‬ ‫دلیلــی بــرای بیمار ‌یزا نبــودن آن نیســت‪ .‬مواردی هــم که ب ‌ه عنــوان خواص‬ ‫درمانــی مطــرح می‌کننــد در مراجع رســمی و قانونی اثبات نشــده‪ ،‬پس برای‬ ‫مــا قابل پذیــرش نیســت‪ ».‬وی می‌افزاید‪« :‬قطعاً خــوردن این گونه حشــرات‬ ‫ضررهــای پنهانــی دارد کــه شــاید در چند روز اول مصرف مشــخص نشــود و‬ ‫بعــداً فرد دچار عارضه‌های پوســتی و گوارشــی شــود‪ .‬قطعاً وقتــی حدود ‪۲۰‬‬ ‫روز از عمر این حشــره بگذرد‪ ،‬مصرف آن باعث مســمومیت می‌شــود‪ .‬چندین‬ ‫مــورد که بر اثــر مصرف جیرجیرک دچار عارضه پوســتی شــده بودند‪ ،‬طی دو‬ ‫هفتــه پیش به مراکز درمانی ســیرجان مراجعه کردنــد‪ .‬بنابراین با پیگیری‌های‬ ‫انجام شــده و هماهنگی قضایی با دستفروشــانی که در ســطح شــهر اقدام به‬ ‫فــروش جیرجیــرک می‌کردند برخورد شــد و همه آنها جمع‌آوری شــدند‪ .‬البته‬ ‫حجم افرادی که این حشــره را مصرف می‌کنند نســبت به جمعیت شهرســتان‪،‬‬ ‫بســیار کم اســت و انعکاس آن در رسانه‌ها خیلی بیشــتر از آن چیزی است که‬ ‫واقعیت دارد‪».‬‬

‫خوردن جیرجیرک حرام است‬ ‫مراجع دینی پاســخ کام ًال شــفافی در مصرف جیرجیرک مطــرح کرده‌اند‪ .‬این‬ ‫حشــره از خانواده سوسک‌هاســت و طبــق فتاوای همه مراجــع تقلید خوردن‬ ‫حشــرات حرام اســت‪ .‬در اســتفتایی از دفتر رهبر ایران پرسش شــده است‪ :‬با‬ ‫توجــه بــه این کــه در مواردی خوردن حشــرات بــرای درمــان بیماری‌ها مفید‬ ‫اســت (مثل ســاس و جیرجیرک) آیا این کار از لحاظ شــرعی جایز است؟ پاسخ‬ ‫آیــت اللــه خامنــه ای به این پرســش «بــه طور کلی خــوردن حشــرات حرام‬ ‫اســت ولی معالجه با چیزهاى حرام در صورتى که یقین داشــته باشــد بیمارى‬ ‫قابــل عالج بــوده و عالج هم منحصر در اســتعمال آن اســت‪ ،‬به مقــدار رفع‬ ‫ضرورت جایز اســت‪ ».‬و نیز پاســخ دفتر آیت‌الله مکارم شــیرازی به این پرسش‬ ‫«غیر از ملخ‪ ،‬خوردن ســایر حشــرات جایز نیست‪ ».‬ایشــان همچنین در پاسخ‬ ‫بــه این پرســش کــه خوردن حشــره‌ای ‪ ۶‬پــا و بالدار کــه در مناطق سردســیر‬ ‫کرمــان وجــود دارد چه حکمــی دارد؟ گفته‌انــد‪« :‬جایز نیســت‪ ».‬در تازه‌ترین‬ ‫واکنش نیز‪ ،‬حجت‌االســام ســیدمحمود حســینی‪ ،‬امام جمعه ســیرجان عنوان‬ ‫کــرد‪« :‬خرید‪ ،‬فروش و خوردن جیرجیرک حرام اســت و با فروشــندگان برخورد‬ ‫قانونی می‌شــود‪».‬‬ ‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪37 Kheradmand‬‬


‫ماجرای جیرجیرک خوردن در ایران چیست؟‬ ‫ایسنا‬

‫یکی از روستاییان سیرجان‪« :‬از زمانی که یادم می‌آید خانواده ما در فصل بهار جیرجیرک‬ ‫می‌خوردند‪ .‬خواص خیلی زیادی دارد‪ .‬برای نفخ و کمردرد و پادرد خیلی خوب است‪.‬‬ ‫«خوردن حشرات در خیلی از کشورهای آسیای شرقی و آفریقایی‬ ‫رواج دارد‪ .‬می‌گوینــد در چیــن هر جنبنده‌ای مشــتری خودش را‬ ‫دارد‪ .‬کشــوری پــر جمعیــت که نمی‌توانــد ســخت‌گیری‌های ما‬ ‫را در خــوردن رعایــت کنــد‪ .‬امــا خوردن هــر جنبنده و بــه ویژه‬ ‫حشــراتی مثل سوســک و عقرب و هزارپا و جیرجیرک هیچ وقت‬ ‫در پیشــینه غذایی ما نبوده و با فرهنــگ و ذائقه ما جفت و جور‬ ‫نیســت‪ .‬با این همه در ایران هم کم نیســتند افــراد یا گروه‌هایی‬ ‫که به خــوردن غذاهای غیر معمــول روی بیاورند‪».‬‬ ‫بــه گزارش ایســنا‪ ،‬روزنامــه ایران بــا این مقدمه نوشــت‪« :‬رمان‬ ‫«چراغ‌هــا را من خاموش می‌کنــم» زویا پیرزاد را کــه خوانده‌اید؟‬ ‫تصویــر باران ملــخ و توفان ملخ را یادتان هســت؟ آن ســال برای‬ ‫تمیز کــردن حیاط خانه مجبور می‌شــوند‪ ،‬پارو به دســت بگیرند‬ ‫و گونی‌گونــی ملــخ بگذارنــد دم در‪ .‬این وضعیــت وضعیتی مثل‬ ‫اســتیصال از بیماری یا حتی خشکســالی و گرســنگی نیســت اما‬ ‫شــرایط عجیبی اســت که در پیوند بــا اعتقادی بی‌پایــه و دهان‬

‫‪ 36‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بــه دهان شــدن آن می‌توانــد عــده‌ای را به خوردن بــاران ملخی‬ ‫که از آســمان می‌بارد‪ ،‬ترغیــب کند‪ .‬این روزها گــزارش کوتاه یک‬ ‫روزنامــه محلــی و تصاویر آن از ســنت خوردن جیرجیــرک بهاره‬ ‫در ســیرجان کرمان بازتاب زیادی در شــبکه‌های اجتماعی داشــته‬ ‫و تقریبــاً گروهــی و کانالی نیســت که آنجا حرفــی از جیرجیرک‬ ‫خوردن نباشــد‪ .‬ســنتی که نــه تنها در ســیرجان که در بســیاری‬ ‫از مناطــق جنــوب و جنــوب شــرقی رواج دارد‪ .‬ســیرجانی‌ها در‬ ‫اصطــاح محلی بــه جیرجیرک «جــرووک» می‌گوینــد و در قالب‬ ‫مصــرف دارویی یــا ب ‌ه عنــوان تنقــات از آن اســتفاده می‌کنند‪.‬‬ ‫البتــه جیرجیرک خوراکی با آن جیرجیرکی که در شــهرها نیز دیده‬ ‫می‌شــود و در اصطالح محلی به آن «جکــو» می‌گویند‪ ،‬فرق دارد‪.‬‬ ‫اوایل خرداد عده‌ای از روســتاییان و عشایر شهرستان سیرجان به‬ ‫مناطق کوهســتانی و پر درخت رفتــه و جیرجیرک جمع می‌کنند‪.‬‬ ‫آنها بخشــی را برای مصرف خودشان و قســمتی را برای فروش به‬ ‫شــهر می‌آورنــد‪ .‬بومی‌ها جیرجیرک خوراکــی را در همان روزهای‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪36 Kheradmand‬‬


‫روان شناســی اگر انســان مورد هجمه بحران های‬ ‫زیــادی قــرار بگیرد که کنتــرل کردن آنهــا در اراده‬ ‫او نباشــد ممکن اســت دچــار نوعی اســتیصال و‬ ‫ناامیدی شــود و نســبت به اتفاقــات روزمره دچار‬ ‫شــکنندگی بیشــتری شــود و بــرای رهایــی از این‬ ‫وضعیت دســت به دامان عصبانیت و پرخاشــگری‬ ‫شــود‪ .‬تمام ایــن مــوارد در کنار فقر مهــارت های‬ ‫مقابلــه ای مردم (مهارت کنترل خشــم‪ ،‬مهارت حل‬ ‫مســئله و‪ )...‬موسســه گالوپ را مجاز کرده اســت‬ ‫که دســت به نتیجه گیری بزند و ایــران را به عنوان‬ ‫عصبانی ترین کشــور جهان معرفی کند‪ .‬موضوعی‬ ‫کــه حتــی به فرض اشــتباه بــودن‪ ،‬باید بیشــتر به‬ ‫آن توجــه شــود و به نظر می رســد درســت ترین‬ ‫برخــورد با این آمار این باشــد که به جــای انکار و‬ ‫رد کــردن آن‪ ،‬خود را در هر جایگاهی که هســتیم‬ ‫در مقابــل این برچســب که به مردم ایــران خورده‬ ‫اســت ســهیم بدانیم و علــت یابی کرده و ســپس‬ ‫چاره جویی کنیم و در راســتای شــادمانی عمومی‬ ‫مــردم تالش همگانی بــه عمل آیــد‪ ».‬جنبه دومی‬ ‫کــه باید بــه آن پرداخــت‪ ،‬نبود موسســات آماری‬ ‫معتبر در کشــور اســت‪ .‬بــا توجه به آنچــه که در‬ ‫باال نیز آورده شــد‪ ،‬در بررســی موضوعاتی همچون‬ ‫میــزان خشــم در جامعه‪ -‬کــه برای بهبــود زندگی‬ ‫مردم کشــور ضروریســت‪ -‬مــواردی ماننــد آداب‪،‬‬ ‫ســنن‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬پیچیدگــی های فــردی‪ ،‬بین فردی‪،‬‬ ‫شــخصیتی و اجتماعی باید مــورد توجه قرار بگیرد‪.‬‬ ‫حــال اینکه این مــوارد اگر توســط افــرادی خارج‬ ‫از جامعــه ما انجــام بگیرد‪ ،‬به احتمال بســیار زیاد‬ ‫این مــوارد مغفول می مانند‪ .‬به هــر حال آمارهای‬ ‫داخلــی مانند میــزان نزاع های خیابانی نشــان می‬ ‫دهنــد که آســتانه تحمــل در جامعه مــا وضعیت‬ ‫مناســبی که شایســته فرهنگ ما باشــد‪ ،‬را ندارد و‬ ‫ایــن مهم می طلبد که موسســاتی معتبر بــا افراد‬ ‫متخصص در حوزه های مربوطه برای بررســی موارد‬ ‫این چنینی تاســیس شــود تا به آســیب شناســی و‬ ‫بهبود مســائل اجتماعی در کشــور بپردازند‪ .‬جنبه‬ ‫ســومی که به آن پرداخته می شــود شــاید در نگاه‬ ‫اول خیلــی مهــم به نظر نرســد ولــی واقعیتی در‬ ‫آن نهفتــه اســت کــه از نادیده گرفتــن آن متضرر‬ ‫خواهیم شــد‪ .‬و آن چیزی نیســت جز قدرت رسانه‪.‬‬ ‫شــوربختانه در ایــران‪ ،‬بــه آن میزانی کــه به جنبه‬ ‫هــای گوناگــون قدرت بها داده شــده و می شــود‪،‬‬ ‫بــه قدرت رســانه داده نشــده اســت‪ .‬درواقع می‬ ‫توان گفــت هنوز در ایــران باور بــه اینکه قدرت‬ ‫رســانه تا چــه میزان مــی تواند در راســتای منافع‬ ‫ملی کشــور باشــد‪ ،‬وجود ندارد‪.‬‬ ‫بدون شــک هنگامــی که آمــار اعالمی توســط‬ ‫موسســه گالوپ‪ -‬که ما را بــه عنوان عصبانی ترین‬ ‫مــردم دنیــا معرفی می کند‪ -‬توســط رســانه های‬ ‫مختلف در کشــورهای مختلف جهان منتشــر می‬ ‫شــود نــگاه منفی بــه مردم ایــران در بیــن مردم‬ ‫جهــان طبیعی ترین نتیجه آن اســت‪.‬‬ ‫‪ 35‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫همانطور کــه در باالتر نیز آورده شــد‪ ،‬آمار اعالم‬ ‫شــده نمی تواند چندان منطبق بر واقعیات باشــد‪.‬‬ ‫اما بــه هر حال وقتــی یک موسســه معتبر چنین‬ ‫آمــاری را اعــام می‪ ‬کند‪ ،‬مــردم جهان مثــل ما از‬ ‫خودشــان نمی پرســند که «مگــر می شــود‪...‬؟!»‬ ‫زمانــی مــردم ســایر کشــورهای جهــان در آمــار‬ ‫مربوطه شــک می کنند که رســانه هــای ما قدرت‬ ‫آن را داشــته باشــند کــه تصویــر دیگــری از مردم‬ ‫ایــران‪ -‬درســت در نقطه مقابــل آنچه که‬ ‫گفتــه شــده‪ -‬بــه آنها نشــان داده‬ ‫شــود‪ .‬مثال در همیــن زمانی که‬ ‫این آمــار در رســانه های‬ ‫مختلف منتشــر می شــد‬ ‫اتفاقــی در ایــران افتــاد‬ ‫کــه اگــر نخواهیــم بگوییم‬ ‫بی نظیــر بود‪ ،‬بی انصافیســت‬ ‫نگوییم کم نظیــر بــود‪ :‬ایرانیان در‬ ‫فاصلــه تنها چنــد روز‪ ،‬در حالی که‬ ‫اوضــاع اقتصادی اغلب مــردم ایران‬ ‫وضعیت چندان مســاعدی نــدارد‪ ،‬بیش‬ ‫از ‪ 17‬میلیــارد تومان بــرای آزادی زندانیان‬ ‫پرداخت کردنــد و بیش از هــزار زندانی در‬ ‫سراسر کشور آزاد شدند و همچنین درخواست‬ ‫سرپرســتی افراد بی بضاعت از میــزان مورد نیاز در‬ ‫طــرح موســوم به محســنین نیز فراتــر رفت‪.‬‬ ‫اتفاقــی کــه باعث ســجده‬ ‫شــکر «پرویــز فتــاح»‬ ‫رییس کمیته امداد‬ ‫امام خمینــی در‬ ‫برنامه زنــده ماه‬ ‫عسل نیز شــد‪ .‬فارغ‬ ‫از واقعــی یا سیاســی‬ ‫بودن آمارهــای مختلف‬ ‫ســازمان هــای خارجــی و‬ ‫بین المللــی‪ ،‬اینکه فقــط بگوییم‬ ‫آمارهایــی مانند آنچه کــه آمار اخیر‬ ‫گالــوپ اعــام کــرده اســت فقــط با‬ ‫هدف ســیاه نمایی و تخریب چهره ایران‬ ‫و ایرانیــان نزد مردم جهان اســت‪ ،‬صدایمان‬ ‫به جایی نمی رســد‪ .‬اینگونــه موضع گرفتن نه‬ ‫تنها ذهن مردم خارج از ایران را روشــن نمی کند‬ ‫(چــون اصال به گوششــان نمی رســد)‪ ،‬حتی در‬

‫داخل هــم خیلی ها قبول نمی کنند و به درســتی‬ ‫تــام و تمام آمارها صحه می گذارند! اما اگر رســانه‬ ‫هــا در ایــران قدرتمندتر بودند و اتفــاق بزرگی که‬ ‫مــردم ایران در برنامه امســال ماه عســل رقم زدند‬ ‫را هــم می توانســتیم به مردم جهان نشــان دهیم‪،‬‬ ‫در آن صــورت بود که آنهــا نیز به گــزاره «ایرانیان‬ ‫عصبانــی ترین مردم دنیا» شــک مــی کردند‪ .‬الاقل‬ ‫پیــش خودشــان‬ ‫مــی گوینــد‪ :‬چه‬ ‫عصبانــی های‬ ‫بخشــنده و‬ ‫مهربانی!‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫از‪ :‬هفته‬ ‫نامه امید‬ ‫جوان‬

‫‪35 Kheradmand‬‬


‫آیا ما واقعا عصبانی ترین مردم دنیاییم؟!‬ ‫رضا کدخدازاده‬ ‫در هفتــه هــای گذشــته نتیجه یک نظرســنجی‬ ‫موسســه آمارگیــری معتبــر گالــوپ‪ ،‬تیتــر اصلی‬ ‫بسیاری از رســانه ها شــد‪« :‬ایرانیان عصبانی ترین‬ ‫مــردم دنیا هســتند‪ ».‬در گزارش ســاالنه ‪ 2017‬این‬ ‫موسســه‪ ،‬طــی پژوهشــی کــه براســاس مطالعه‬ ‫وضعیــت ‪ 142‬کشــور انجام شــده‪ ،‬مــردم ایران به‬ ‫عنــوان عصبانــی ترین مــردم جهان معرفی شــده‬ ‫مــردم ایــران با ‪50‬‬ ‫اســت‪ .‬در ایــن گــزارش‬

‫درصــد‪ ،‬عراق بــا ‪ 49‬درصد و ســودان جنوبی با ‪47‬‬ ‫درصد عصبانی ترین کشــورهای دنیا معرفی شــده‬ ‫اند‪ .‬دربــاره مــواردی مانند آنچه که در باال اشــاره‬ ‫شــد دو نوع رویکــرد صفر و یکی می تــوان اتخاذ‬ ‫کــرد‪ .‬یکی اینکــه این آمار کامال درســت اســت و‬ ‫هیچ نقصی نــدارد و دیگری اینکــه اینگونه آمارها‬ ‫تماما ســیاه نمایی و سیاســی اســت‪ .‬امــا به نظر‬ ‫می رســد بهتر اســت به جــای نگاه صفــر و یکی‬ ‫به این مســائل‪ ،‬نــگاه منطقی تری به آنها داشــته‬ ‫باشــیم و از جوانب گوناگون‪ ،‬به آســیب شناســی‬ ‫آنهــا بپردازیــم‪ .‬در این باره‪ ،‬ســه جنبــه ای که در‬ ‫درجه اول می توان مــورد تجزیه و تحلیل قرار داد‪،‬‬ ‫یکــی نحوه مواجهه بــا آمارها اعالمــی این چنینی‬ ‫توســط موسســات خارجی‪ ،‬دیگری نبود موسسات‬ ‫آمــاری معتبر در ایران و ســومی ضعف رســانه ها‬ ‫در پوشــش اتفاقات خوبی که در کشــور رخ می‬ ‫دهد در ســطح جهانی اســت‪.‬‬ ‫‪ ‬در مــورد نحــوه‬ ‫مواجــه بــا‬ ‫آ ما ر‬ ‫منتشــر ه‬ ‫از ســوی موسســه‬ ‫گالوپ بهتر اســت یادداشــت‬ ‫یکــی از متخصصــان حــوزه مربوطــه‬ ‫در اینجــا آورده شــود‪« :‬ســید محســن طباطبایی‬ ‫مزدآبــادی» نایــب رییــس مرکــز روان شناســی و‬ ‫مشــاوره شــهر که پیشتر موضوع خشــم شهری را‬ ‫مطرح کرده بود معتقد اســت ایــن گزارش منطبق‬ ‫بــر واقعیت ها نیســت‪ ،‬هــر چند باید بــه عنوان‬ ‫یــک زنگ خطــر و هشــدار در نظر گرفته شــود‪.‬‬ ‫وی در یادداشــتی در ایــن مــورد مــی نویســد‪:‬‬ ‫«صحــت این نتیجه گیری و آمار منتشــر شــده از‬ ‫طرف موسســه گالــوپ شــاید در نــگاه اول کمی‬ ‫غیرمنطقی به نظر برســد‪ .‬زیرا ســواالتی که در این‬ ‫پژوهش اســتفاده شــده اس؛ اوال‪ :‬پایایــی و روایی‬ ‫آنها به عنــوان ویژگی های بنیــادی مقیاس های‬ ‫پژوهشــی مــورد تایید قرار نگرفته اســت‪ .‬ثانیا‬ ‫اســتفاده از سواالت مشــترک برای ‪ 142‬کشور‬

‫‪ 34‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بــا آداب و ســنن مختلف به معنــای نادیده گرفتن‬ ‫فرهنگ ها اســت‪.‬‬ ‫ثالثــا با توجــه به پیچیدگــی های شــاخص های‬ ‫فــردی‪ ،‬بیــن فــردی‪ ،‬شــخصیتی و اجتماعی خیلی‬ ‫بعــدی بــه نظر می رســد کــه بتــوان با ‪ 5‬ســوال‬ ‫شاخصه مشــترک یک جامعه انســانی را بسنجیم‪.‬‬ ‫رابعــا چه تضمینی وجــود دارد کــه نمونه انتخاب‬ ‫شــده توسط این موسســه ُمعرف و نماینده واقعی‬ ‫جامعــه ایران بوده باشــد‪ .‬بنابراین با در نظر گرفتن‬ ‫ایــن ‪ 4‬نکته‪ ،‬علمی و درســت بــودن این خبر مورد‬ ‫تردیــد قرار مــی گیــرد و نتایج ایــن پژوهش قابل‬ ‫اعتمــاد نمی باشــد‪ .‬اگر فــرض را بر ایــن بگذاریم‬ ‫موسســه گالــوپ تمام ایــن اصــول را رعایت کرده‬ ‫اســت و هیچ عاملــی غیر از واقعیــت را در نتیجه‬ ‫گیری خــود دخالت نداده اســت و آنچه بیان کرده‬ ‫اســت عین حقیقت اســت باز هم شــاید استفاده‬ ‫از برچســب «عصبانــی تریــن»‬ ‫برای مردم ایران که‬ ‫به مهربانــی‪ ،‬ایثار و‬ ‫خونگرمی شهره هستند‬ ‫تا حــدودی بی انصافی باشــد‪.‬‬ ‫اما نمی تــوان به راحتــی از کنار‬ ‫ایــن نتیجه گیری گذشــت‪.‬‬ ‫نگاهی بــه اتفاقاتی که طی ســال ‪ 2017‬در ایران‬ ‫رخ داده اســت (ســالی که موسســه گالوپ طی آن‬ ‫پژوهــش را انجام داده اســت) شــاید در ربط دادن‬ ‫ایــن آمــار به مــا خیلی بی ربط نباشــد‪ .‬بــا توجه‬ ‫به اتفاقات یک ســال قبل شــاید مــا عصبانی ترین‬ ‫کشــور دنیــا نباشــیم اما یکــی از پراســترس ترین‬ ‫کشــورها و مســتعد پرخاشــگری بودیم‪ .‬حــال اگر‬ ‫بخواهیــم واژه مناســب تــری را انتخــاب کنیم ما‬ ‫شــکننده ترین و در آســتانه عصبانی ترین کشــور‬ ‫جهان بودیم‪ .‬در ســال ‪ 2017‬جو حاکم بر خاورمیانه‬ ‫بــرای مردم ایران بســیار نگــران کننده تــر از قبل‬ ‫شــد و نگرانی هــای مختلفی مانند «ســایه جنگ»‬ ‫را بــرای مــردم قابــل تصور کــرد‪ .‬رییــس جمهور‬ ‫شــدن ترامپ موجــی از نگرانی را بــه راه انداخت‪.‬‬ ‫خبرهــای متناقض در مــورد تحریم ها‪ ،‬مشــکالت‬ ‫اقتصادی مردم و بیکاری فــارغ التحصیالن مزید بر‬ ‫علت شــد‪ .‬آتش گرفتن قطار تبریز‪ -‬مشــهد باعث‬ ‫دردی عمیــق و ســوگی بزرگ برای ایران شــد‪.‬‬ ‫مرگ آیت الله «علی اکبر هاشــمی رفســنجانی»‬ ‫شــوک عاطفــی و سیاســی بــه جامعــه وارد کرد‪.‬‬ ‫هنــوز مردم درگیر ســوگ مرحوم هاشــمی بودند‬ ‫که پالســکو نه تنها بر ســر پالســکو که بــه مثابه‬ ‫یک غم ملی بر ســر مــردم ایران آوار شــد و تمام‬ ‫ایــران را عزادار کــرد‪ .‬ریزش معدن یــورت باز هم‬ ‫ایــران را ســیاه پوش کــرد و‪ ...‬براســاس معیارهای‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪34 Kheradmand‬‬


‫اقتصادی مردمانی ضعیف هســتند اما این‬ ‫هنر ارزشــمند کــه از دیرباز برایشــان به‬ ‫ارث رســیده را همچنان حفــظ کرده‌اند‪.‬‬ ‫علــی حســینی از شــغل فرش‌بافــی‬ ‫به‌عنــوان یکی از مشــاغل ســخت در‬ ‫جامعــه یادکــرد و افــزود‪ :‬حمایت از‬ ‫بافنــدگان به‌ویژه در حــوزه پرداخت‬ ‫تســهیالت و پوشش بیمه‌ای و به‌روز‬ ‫کــردن دارهــای قالــی می‌توانــد‬ ‫نقطه امیــد و عطفی برای افزایش‬ ‫تولید و اشــتغا ‌لزایی باشــد‪.‬‬ ‫وی اضافــه کــرد‪ :‬درگذشــته‬ ‫تمامــی مصالــح و ابــزار کار‬ ‫فرش‌بافــی در بیجــار اعــم‬ ‫از طراحــی‪ ،‬نقاشــی‪ ،‬چلــه‬ ‫انــدازی یــا برپــا کــردن‬ ‫دار قالــی و تهیــه خامــه‬ ‫و تاروپــود و رنگــرزی‬ ‫آن‌هــا توســط خــود‬ ‫اســاتید بیجاری انجام‬ ‫می‌گرفــت و خــود‬ ‫طراحــان از افــرادی‬ ‫بودنــد که بافندگان‬ ‫را از همــان ابتدا تا‬ ‫پائیــن آوردن قالی‬ ‫بافته‌شــده از دار‬

‫‪ 33‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫راهنمایــی و کمک می‌کردنــد تا این‬ ‫فرش و هنر دســت بافنــده بیجاری‬ ‫بــدون کمتریــن نقص و خســارت‬ ‫پائین بیاید و به بازار عرضه شــود‪.‬‬ ‫بانــوی فرش‌باف بیجــاری گفت‪:‬‬ ‫اما امــروزه دیگر خبــری از رونق‬ ‫قبلی فرش بیجار نیســت‪ ،‬فرشی‬ ‫که نگیــن خانه‌هــای بیجاری و‬ ‫موزه فرش ایــران بود‪.‬‬ ‫وی افــزود‪ :‬دیگر نقاشــان و‬ ‫طراحان برجســته بــه دلیل‬ ‫کســادی رونق بازار داخلی و‬ ‫خارجی و وجــود رنگ‌های‬ ‫شــیمایی غیرثابت به‌جای‬ ‫رنگ‌هــای گیاهــی و‬ ‫ســنتی و همچنین وجود‬ ‫طراحانــی که فقط کپی‬ ‫ناشــیانه‌ای از طــرح و‬ ‫نقشه اســتادان قبلی‬ ‫را بــه دلیل نداشــتن‬ ‫توانائــی و ســلیقه‬ ‫ارائــه می‌دهنــد‪،‬‬ ‫نمی ‌تو ا ننــد‬ ‫ماننــد ســابق به‬ ‫فعالیــت خــود‬ ‫ادامــه دهند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪33 Kheradmand‬‬


‫بر‬ ‫رسی ه‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫ه‬ ‫ا‬ ‫ی‬ ‫فر‬ ‫اموش‬ ‫ش‬ ‫د‬ ‫ه‬ ‫ایران‬

‫دار چهل رنگ «فرش پوالدین»‬

‫هنر اصیل بام ایران این روزها رو به فراموشی گذاشته تا قصه دار قالی چهل رنگ فرش پوالدین‬ ‫رنگ‌باخته و سیاه‌وسفید شود‪.‬‬ ‫سمیه رمضان نیا‬ ‫صــدای کوبیــدن نخ بــر روی دار قالی بــا نجوای‬ ‫آرام شــاعرانه مــادر پیری کــه در گوشــه‌ای از اتاق‬ ‫نشســته همه‌جــا را پرکرده اســت و اینجــا گویی‬ ‫صــدای آواز عشــق بــا ریتم هنــر تمامی نــدارد و‬ ‫هرلحظــه تــو را بــه آرامــش فرامی‌خوانــد‪ ،‬دیدن‬ ‫دســت‌های پینه‌بسته و انگشــتان متورم حکایت از‬ ‫عشــق دیرینه بر دار قالــی دارد‪.‬‬ ‫تا عاشــق کار و هنــرت نباشــی نمی‌توانی به دل‬ ‫زیبــای فرش پوالدین ســفر کنی اینجا در ســرزمین‬ ‫مــن بیجــار گــروس مــادران تنها با‬ ‫عشــق گره بر دار بلند قالی می‌زنند‪.‬‬ ‫اینجــا در این خانه مادری با عشــق‬ ‫گــره می‌زنــد و می‌بافــد تــا از دار‬ ‫قالی‌اش سقفی مســتحکم برای خود‬ ‫و فرزندانــش بســازد‪ ،‬با دســتانی که‬ ‫از پــس بافــت زیاد اســتخوان‌هایش‬ ‫قــوس پیداکرده گــره و گــره می‌زند‬ ‫تــا فرزندانش کم و کســری نداشــته‬ ‫باشند‪.‬‬ ‫اینجــا در یک محله قدیمــی از دیار‬ ‫گــروس در خانــه‌ای از جنس عشــق‬ ‫و محبــت مــادری گــره بــر دل فرش‬ ‫می‌زنــد تــا ســرپناهش را محکم‌تــر‬ ‫کند‪ .‬در این اتاق آرام و ساکت مادری‬ ‫دار قالی را برای چشم‌روشــنی عروس‬ ‫و دامــادش به پا کرده بــه امید اینکه‬ ‫روزی فرزندانــش سروســامان بگیرند‬ ‫و از هنــر دســت‌پر مهــر مادرشــان‬ ‫بهره‌مند شــوند‪.‬‬

‫دارای اســتحکامی بر تاروپود ایــن چله می‌زنند که‬ ‫زیبایی آن موجب شــهرت جهانی فرش بیجار شــد‪.‬‬ ‫فــرش بیجــار‪ ،‬از فرش‌هایی اســت که از شــهرت‬ ‫جهانــی خاصی برخــوردار بوده و هــر ایرانی برای‬ ‫یک‌بار هم که شــده نام آن را شــنیده اســت و آن‬ ‫را بــا تمامی زیبایی و داشــتن نقشــه‌های بی‌نظیر‬ ‫دوســت دارند‪ ،‬عالوه بر آن در خارج از کشــور نیز‬ ‫افرادی هســتند که از خریداران فــرش بیجار بوده‬ ‫و عالقــه وافری بــه آن دارند‪.‬‬

‫فرش‌بافی هنری به بلندای تاریخ بام ایران‬ ‫نام هنر‪ :‬فرش بافی‬ ‫قدمــت‪ :‬قالیبافــی در ایــن شــهر دارای ســابقه‬ ‫دیرینه ای اســت و قدمت بافت قالــی های تاریخ‬ ‫دار بیجــار (موجــود در خارج از کشــور) به ســال‬ ‫‪( ۱۲۶۶‬ه‪.‬ق) بــاز مــی گردد‪.‬‬ ‫شهر زادگاه هنر‪ :‬بلند با ایران بیجار گروس‬ ‫معرفــی کوتــاه هنــر‪ :‬بیجــار بعنــوان یکــی از‬ ‫متقدمین صنعت فــرش بافی در ایران به حســاب‬ ‫می آید‪،‬مناطق قالی بافی در گذشــته و حال شامل‬ ‫شــهر بیجــار و روســتاهای اطرافش اســت ‪،‬تعداد‬ ‫زیــادی از قالی های قدیمی کردســتان که هم‌اینک‬ ‫در موزه‌هــای بزرگ فرش در داخل و خارج کشــور‬ ‫نگهــداری می‌گردنــد از قالــی های بافــت بیجار‬ ‫هستند ‪.‬‬

‫هنــر بافــت فــرش پوالدیــن بــام ایــران رو بــه‬ ‫فراموشــی اســت‬ ‫روزگاری فــرش پوالدیــن بیجــار این هنر دســت‬ ‫ظریــف کاران فرش‌بــاف بیجــاری‪ ،‬در میان ســایر‬ ‫فرش‌هــای ایران و جهــان ارزش و اعتباری داشــت‬ ‫و خــودش به‌تنهایــی زینــت کاخ‌هــای و منــازل‬ ‫اعیان‌نشــین بود‪،‬هنر دســتی کــه پــول حاصل از‬ ‫فــروش آن برکــت اکثــر ســفره‌های خانواده‌هــای‬ ‫بیجــاری بود‪.‬‬ ‫فــرش بیجار کــه به ســوغات و افتخار بــام ایران‬ ‫شــهرت یافته‪ ،‬بافته‌شــده دســت بافندگان ماهری‬ ‫اســت کــه بــا آمیخته کــردن هنــر و احســاس و‬ ‫همکاری چشــم و دل و دســت سرانگشــتان خود‬ ‫آن‌چنــان گره‌های ظریــف و دل ربــا و درعین‌حال‬ ‫‪ 32‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بیشترین کاربری‪ :‬زینت منازل‬ ‫هنرمندان به نام این عرصه‪ :‬بانوان بیجاری‬ ‫هنرمندان بازمانده‪ :‬دارد‬ ‫وضعیــت فعلــی ایــن هنــر در اســتان‪ :‬رو بــه‬ ‫فراموشــی اســت‬ ‫علــل رکــود و مهم‌تریــن چالش‌های پیــش روی‬ ‫احیــا‪ :‬عدم حمایــت کافی با توجه به ســختی زیاد‬ ‫کار‬ ‫ارائــه راهکارهــای حفــظ و احیــاء‪ :‬حمایــت از‬ ‫با فندگا ن‬ ‫هنرمند بیجاری با عشق کار می‌کند‬ ‫اکــرم علــی حســینی مــادر هنرمنــد‬ ‫بیجاری بــوده کــه روزگار زیادی اســت‬ ‫عمــرش را پــای دار قالــی گذاشــته و‬ ‫می‌بافــد؛ می‌بافد تا هنــری را خلق کند‬ ‫بــه شــهرت و آوازه‌ای جهانــی‪.‬‬ ‫این مــادر بیجــاری می‌گوید تــا جایی‬ ‫کــه بــه یــاد دارم از زمان کودکــی مادرم‬ ‫و مادربزرگــم فرش می‌بافتنــد و در کنار‬ ‫خودشــان این هنــر را نیز به مــا آموزش‬ ‫دادند‪.‬‬ ‫وی ادامه داد‪ :‬ســال‌های زیادی در منزل‬ ‫پدرم به فرش‌بافی مشــغول شــدم و بعد‬ ‫از ازدواج میــراث بزرگــی که همــان دار‬ ‫قالــی‌ام بــود را با خــود در آغوش گرفتم‬ ‫و به منــزل بخت رفتم‪.‬‬ ‫وی افــزود‪ :‬در روزهایــی که همســرم‬ ‫در منــزل نبــود و بــرای کار بــه جنوب‬ ‫می‌رفــت تنهــا مونــس تنهایی مــن دار‬ ‫قالــی‌ام بــود انگار این فــرش مرا با خــود به دنیای‬ ‫دیگری می‌برد و هر گوشــه از ایــن دار فریاد می‌زد‬ ‫بیــا و به مــن زندگی بــده و مرا بســاز‪ .‬‬ ‫بانوی هنرمنــد بیجاری گفت‪ :‬در طــول زندگی‌ام‬ ‫فرش‌هــای زیادی را بافتــم و االن هم به لطف خدا‬ ‫بــرای عــروس و دامادهایم در حال بافــت فرش و‬ ‫گلیمچه هستم‪.‬‬ ‫هنری که رنگش پریده شد‬ ‫این هنرمند بافنده بیجاری عنوان کرد‪ :‬متأســفانه‬ ‫ایــن روزهــا فــرش بیجار و بافــت آن بــا بی‌مهری‬ ‫مواجه شــده و دیگر کمتر کســی است که بخواهد‬ ‫فــرش ببافد و ایــن هنــر آرام‌آرام رو به فراموشــی‬ ‫گذارده اســت‪ .‬وی به وضعیت اقتصادی شهرســتان‬ ‫بیجار اشــاره کرد و افزود‪ :‬مردم دیار گروس ازلحاظ‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪32 Kheradmand‬‬


‫بسیاری از ما آنقدر دلخوش از نیازهای برآورده شده در کانادا هستیم که متوجه‬ ‫معضالتی همچون پیشداوری‪ ،‬تبعیض‪ ،‬و نژاد پرستی که زیر الیه های اجتماعی‬ ‫کانادا ما را به حاشیه می کشانند نیستیم‪.‬‬ ‫وزیــر امور خارجــ ٔه آمریکا که یک ســیاه پوســت‬ ‫بود داد‪ .‬او گفت‪ "،‬کالین پاول ســفید پوســت ‌ی است‬ ‫که بر حســب اتفاق ســیاه پوســت شــده!"‪ ،‬بدین‬ ‫معن ‌ی کــه کالین پاول تمــام ارزش هــا‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬و‬ ‫منافع سیاه پوســتان را کنار گذاشته و کامال با ارزش‬ ‫ها‪ ،‬فرهنگ‪ ،‬و منافع ســفید پوســتان آمیخته شده‬ ‫اســت‪ .‬این جواب طعنه آمیز می تواند به کســانی‌‬ ‫باشــد که بــاور دارند جو دموکرات حاکــم بر کانادا‬ ‫باعث شــده اســت که اقلیت هــا نیــز بتوانند به‬ ‫درجــات بــاال در سیاســت و امــور دیگــر راه پیدا‬ ‫کنند‪ .‬اما‪ ،‬صرفا با مشــاهد ٔه تعــدادی از چهره های‬ ‫"اقلیت" در ســازمان های دولتــی نمی‌توان کانادا را‬ ‫کشــوری ذاتا دموکــرات خواند‪ .‬باید توجه داشــت‬ ‫کــه بعض ‌ی وقــت ها کلم ٔه دموکراســی اســتراتژی‬ ‫خوبــ ‌ی برای ســرگرم کــردن و متوهم کــردن عوام‬ ‫است‪ .‬شاید بســیاری از هندی های مقیم کانادا در‬ ‫این توهم باشــند کــه آقای هارگیت ســاجان وزیر‬ ‫دفــاع کانادا نمایند ٔه هندی ها در یک ‌ی از ســطوح‬ ‫باالی دولتی اســت‪ .‬این توهم چشــم هنــدی ها را‬ ‫بر روی این واقعیت بســته است که آقای هارگیت‬ ‫ســاجان سفید پوســت ‌ی است که بر حســب اتفاق‬ ‫هندی از آب درآمده اســت!‬ ‫تاثیــرات مخــرب نــژاد پرســتی تنها بــه موانعی‬

‫که ســفید پوســتان بر ســر راه گروه هــای اقلیت‬ ‫بمنظور جلوگیری از پیشــرفت شــغل ‌ی و اقتصادی‬ ‫آنهــا ایجــاد می کننــد نیســت‪ ،‬بلکه در بســیاری‬ ‫موارد شــان و مقام انســان ‌ی اقلیت هــا را نیز لگد‬ ‫مــال می‌کنند‪ .‬در تعطیالت کرســیمس ســال پیش‬ ‫(‪ )۲۰۱۶‬یکــ ‌ی از روزنامــه های پر خواننــد ٔه تورنتو‬ ‫مطلبــی را در رابطه با یک پناهند ٔه ســوریه ای که‬ ‫به علت مشــکل قلبی در بیمارستان تحت جراحی‬ ‫قرار گرفته بــود در صفح ٔه اول وبســایت خود روز‬ ‫قبــل از چــاپ کاغذی آن نوشــت که توجــه من را‬ ‫جلب کــرد‪ .‬عکس مربوط به مقالــه‪ ،‬تصویر مردی‬ ‫مســلمان بــا مــوی کوتــاه و ریش بلنــد و نگاهی‌‬ ‫خســته به دوربین را نشــان می داد‪« .‬عکس کامال‬ ‫بر صــورت این فرد مســلمان متمرکز بــود و هیچ‬ ‫گونــه حاشــیه ای در ایــن عکس مشــخص نبود»‪.‬‬ ‫عنــوان مقاله همراه با نــوع ارائه عکــس به گونه‬ ‫ای بــود کــه کامال ارتباط ذهن ‌ی کلیشــه شــده ای‬ ‫را در خواننــده بوجــود می آورد‪ ،‬بدیــن معن ‌ی که‬ ‫مقالــه در مورد یک فرد تروریســت نوشــته شــده‬ ‫اســت‪ .‬عنــوان مقاله چنین بــود‪" ،‬مرد ســوریه ای‬ ‫بــا یک بمــب ســاعتی در بدنش از زیــر یک عمل‬ ‫قلب جان ســالم به در بــرد"‪ .‬روش ارائه این مطلب‬ ‫احســاس تــرس‪ ،‬تفــاوت‪ ،‬و جدا بودن را در ســفید‬ ‫پوســتان و چه بســا در ملیت های دیگر ایجاد می‬ ‫کــرد‪ .‬مایل هســتم کم ‌ی موشــکافانه این موضوع‬ ‫را بررســی کنم!‬ ‫در عکاســ ‌ی قانون ‌ی وجــود دارد به نام قانون یک‬ ‫ســوم‪ .‬عکســ ‌ی را تصور کنیــد و آن را چه عمودی‬ ‫و چه افقی به ســه قســمت تقســیم کنیــد تا در‬ ‫کل ‪ ۹‬خانــه بدســت بیاید‪ .‬نقطه هایــ ‌ی که محل‬ ‫تقاطــع این خانه هــا را تعیین می کننــد بهترین‬ ‫مکان برای قرار دادن موضوع اصل ‌ی عکس اســت‪.‬‬ ‫بعنوان مثال چشــمان شــخص ‌ی که در عکس قرار‬ ‫دارد بهتر اســت در یک ‌ی از چهار نقط ٔه تقاطع این‬ ‫خانه ها قرار بگیرد‪ .‬تحقیقات روانشناســ ‌ی نشــان‬ ‫داده اســت کــه این روش عکاســ ‌ی باعث نشــان‬ ‫دادن جزئیــات بیشــتری عالوه بــر موضوع اصلی‌‬ ‫عکــس می شــود که خــود باعث ایجــاد ارتباط و‬ ‫اعتماد در بیننده خواهد شــد‪ .‬همچنین تحقیقات‬ ‫نشــان می دهنــد که ایــن روش باعث می شــود‬ ‫کــه بیننــده زمان بیشــتری را صــرف دیدن عکس‬ ‫کنــد‪ .‬بالعکــس‪ ،‬وقت ‌ی موضــوع اصلــ ‌ی کامال در‬ ‫مرکز عکــس قرار می‌گیــرد‪ ،‬هیچ گونه حاشــیه و‬ ‫اطالعات بیشــتری به غیــر از موضوع اصل ‌ی عکس‬ ‫بــه بیننده ارائه نمی‌شــود و همین موضوع باعث‬ ‫کاهش اعتمــاد و ارتباط در بیننده می شــود‪ .‬این‬

‫‪ 31‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫عملکــرد نوعی از «نژاد پرســتی پنهان» اســت که‬ ‫ایــن روزنامه با اســتفاده از یک تکنیک عکاســ ‌ی و‬ ‫بدون بیان حتی یک کلمه توانســته ذهنیتی منفی‬ ‫ض را در مخاطب‬ ‫همــراه بــا پیــش داوری و تبعیــ ‌‬ ‫خــود ایجاد کنــد‪ .‬حال وقت ‌ی چنین عکســ ‌ی همراه‬ ‫با کلمــه ای مانند "بمــب" در قالب اســتعاره بیان‬ ‫مــی شــود مســلما حــس همــدردی در مخاطبان‬ ‫ایجــاد نخواهد کــرد‪ ،‬بلکه با توجه به شــکل دهی‌‬ ‫ذهنیــت منفــ ‌ی موقعیت را بــرای رفتارهــای نژاد‬ ‫پرســتان ٔه سیســتماتیک مهیا می سازد‪.‬‬ ‫بــه منظور اعتــراض به چنین رفتار نژاد پرســتانه‬ ‫ای این موضوع را بطور نوشــتاری به مســئولین آن‬ ‫روزنامه گوشــزد کــردم و آنها پــس از عذرخواهی‪،‬‬ ‫عکــس و عنوان مقاله را کامال تغییر دادند‪ .‬روز بعد‬ ‫در نســخ ٔه کاغــذی ایــن روزنامه عکــس کامل فرد‬ ‫مســلمان در کنار پزشک معالج او همراه با حواشی‬ ‫کامــل عکس به چاپ رســید که حــس و حال کامال‬ ‫متفاوتــی را در خواننده ایجاد می کرد‪ .‬عنوان مقاله‬ ‫نیــز اینگونه تغییر یافت‪" ،‬معجــز ٔه زنده ماندن فرد‬ ‫ســوریه ای قبل از عمل جراحی در بیمارستان سنت‬ ‫مایکل"‪ .‬شــاید استفاده از کلم ٔه «معجزه» در عنوان‬ ‫جدید بهتر از اســتفاده از کلم ٔه «بمب» باشــد‪ ،‬اما‬ ‫ایــن عنوان نیــز همچنان بــار منف ‌ی خــود را دارد‬ ‫بدین معن ‌ی که اســتفاده از کلمــ ٔه «معجزه» باورها‬ ‫و اعتقادهــای آن فرد را جلوتر از انســانیت او قرار‬ ‫مــی دهد‪ ،‬و از آنجایی که امروز مســلمان بودن در‬ ‫غرب نوعــی تهدید برای امنیت ملی‌(نژاد ســفید)‬ ‫تلق ‌ی می شــود‪ ،‬در نتیجه ذهنیــت منفی خواننده‬ ‫علیرغــم تغییر عنوان مقاله همچنــان باق ‌ی خواهد‬ ‫مانــد‪ .‬مثال باال یک نمونه از صد ها نمون ٔه مشــابه‬ ‫از نــژاد پرســتی پنهــان در تورنتو اســت که بطور‬ ‫روزانه انســان های زیادی را هــدف قرار می دهد‪.‬‬ ‫انســان هایی که شــاید خــود از این نــوع برخورد‬ ‫های نژاد پرســتان ٔه پنهــا ‌ن آگاه نباشــند‪ ،‬اما همین‬ ‫عــدم آگاهــ ‌ی باعــث افزایــش اینگونــه رفتارهای‬ ‫نــژاد پرســتانه در ســطح کشــور خواهد شــد که‬ ‫تاثیــر منف ‌ی بر پیشــرفت هــای کاری‪ ،‬تحصیلی‌‪ ،‬و‬ ‫اجتماعــی مهاجــران خواهد داشــت‪ .‬توجه به این‬ ‫موضوع و آگاه ســازی مــردم‪ ،‬و در صورت نیاز ابراز‬ ‫نارضایتی به مســئولین امری اســت ضــروری برای‬ ‫ایجاد محیط ‌ی نســبتا ســالم برای زندگــی‌‪ .‬اما‪ ،‬مهم‬ ‫تر از آن درســ ‌ی اســت که هر کدام از ما می توانیم‬ ‫از ایــن نوع رفتارهای متوحــش و بدوی بیاموزیم و‬ ‫آن ارج نهــادن به انســان صرفا به علت انســانیت‬ ‫او اســت‪ ،‬نه به علت رنگ پوســت‪ ،‬زبــان‪ ،‬گویش‪،‬‬ ‫و محــل زندگ ‌ی او‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪31 Kheradmand‬‬


‫دیروز‪ :‬نژاد پرستی آشکار‪ ،‬امروز‪ :‬نژاد پرستی پنهان‬ ‫فرشید رشیدی فر‬ ‫وبالگ آزادی درون‬

‫‪rashidifar@hotmail.com‬‬

‫شــاید کمتر ایران ‌ی پیدا شــود که کانادا را کشوری‬ ‫بد برای زندگ ‌ی بداند‪ .‬البته اگر کســ ‌ی هم جســارت‬ ‫بخرج دهد و از مشــکالت جدی که در زیر پوســت‬ ‫ایــن جامعــه وجــود دارند ســخنی به میــان آورد‬ ‫حتمــا از طرف اکثریــت هموطنان مورد ســرزنش‬ ‫قــرار خواهد گرفــت و در نهایت او را تشــویق به‬ ‫بازگشــت به ایــران می کنند‪ .‬دالیلی کــه در رابطه‬ ‫بــا خوب ‌ی هــای زندگــ ‌ی در کانادا می‌شــنوم حاکی‌‬ ‫از آن اســت کــه چقدر نظــرات مردم وابســته به‬ ‫نیازهایی اســت که پیشــتر در ایران توســط قانون‪،‬‬ ‫فرهنگ‪ ،‬و ســنت محدود شــده ا‌ند‪ .‬عده ای خوبی‌‬ ‫زندگــ ‌ی در کانــادا را به دیســکو رفتن و مشــروب‬ ‫خــوردن بدور از دغدغ ٔه کمیته و شــاق می دانند‪،‬‬ ‫و عده ای دیگــر از موقعیت های کاری و تحصیلی‌‬ ‫اینجــا تعریف مــی کنند‪ .‬خانــم هــا رضایتمند از‬ ‫آزادی فــردی بدور از تحکم آقایان و آقایان شــاداب‬ ‫از آرامــش روانــ ‌ی در نبــود تنش هــای اجتماعی‪.‬‬ ‫اقلیــت های دینی خرســند از برابــری و تبلیغ های‬ ‫زنجیــر وار و اکثریت مذهب ‌ی پر غرور از جســارت‬ ‫در طرح پرســش هــای ضد مذهبــی‌‪ .‬اینها عقایدی‬ ‫هســتند که کم و بیش در ســطح جامعــه از زبان‬ ‫ایرانیــان ســاکن تورنتو می شــنوم‪ .‬بســیاری از ما‬ ‫آنقدر دلخــوش از نیازهای برآورده شــده در کانادا‬ ‫هســتیم که متوجه معضالتی همچون پیشداوری‪،‬‬ ‫تبعیض‪ ،‬و نژاد پرســتی کــه زیر الیه های اجتماعی‬ ‫کانادا ما را به حاشــیه می کشــانند نیســتیم‪.‬‬ ‫ســابق ٔه نژاد پرستی سفید پوستان از بدو ورود آنها‬ ‫به کانادا آغاز شده اســت و تا امروز نیز ادامه دارد‪.‬‬ ‫در همــان ابتدا جنگی بین انگلیس ها و فرانســوی‬ ‫ها بــرای تصاحب زمیــن های ‌ی که بطــور تصادفی‬ ‫کشــف کــرده بودنــد در گرفــت‪ .‬در ایــن میــان‬ ‫بومیــان کانــادا نیز درگیــر مهمان هــای ناخوانده‬ ‫ای شــده بودنــد که اینــک ادعــای مالکیت زمین‬ ‫هــای آنهــا را کــرده ا‌ند‪ .‬عــده ای که قصــد دفاع‬ ‫از زمیــن های اجدادی خــود را داشــتند در همان‬ ‫ابتدا کشــته شــدند‪ ،‬و بقیه به دو دســته تقســیم‬ ‫شــدند کــه در جنگ یا به لشــکر انگلیــس ها و یا‬ ‫به لشکر فرانســوی ها پیوســتند‪ .‬از طرف ‌ی بومیان‬ ‫کانادا بر ایــن خیال بودند که پیوســتن به انگلیس‬ ‫ها و یا فرانســوی ها باعث تداوم بقــأ آنها خواهد‬ ‫شــد‪ ،‬و از طرفــ ‌ی دیگر انگلیس ها و فرانســوی ها‬ ‫از بومیان بعنوان ســربازان «خط مقدمی» استفاده‬ ‫مــی کردند کــه از این طریق تعداد کشــته شــدن‬

‫ســربازان خــودی را کاهــش دهند‪ .‬کمــ ‌ی جلو تر‬ ‫برویــم‪ ،‬زمانــ ‌ی کــه انگلیس هــا و فرانســوی ها‬ ‫مراکــزی را بنــام مدارس آموزشی‪-‬مســکونی جهت‬ ‫جذب و همانند ســازی کودکان بومی ایجاد کردند‬ ‫که توســط کلیســای کاتولیک اداره میشــد‪ .‬در این‬ ‫مراکز تقریبــا صد و پنجاه هزار کــودک از خانواده‬ ‫های خود جدا شــدند که حدود شــش هزار نفر از‬ ‫آنهــا در این مــدارس جان خود را از دســت دادند‪.‬‬ ‫رفتار های نژاد پرســتانه فقط به بومیــان در کانادا‬ ‫خالصه نمی‌شــود‪ ،‬بلکه ســیاه پوســتان‪ ،‬چین ‌ی ها‪،‬‬ ‫ژاپنــی ها‪ ،‬و دیگر ملیت ها نیــز از اینگونه توحش‬ ‫مصــون نبودند‪ .‬بعنــوان مثال‪ ،‬گرفتن حــق رائ از‬ ‫چینــی‌ هــا (‪ ،)۱۸۷۴‬ژاپنی هــا (‪ ،)۱۸۹۵‬هندی ها‪،‬‬ ‫پاکســتان ‌ی ها‪ ،‬بنگالدشــی ها‪ ،‬و ســری النکایی ها‬ ‫(‪ )۱۹۰۷‬از جملــه رفتــار های نژاد پرســتانه با غیر‬ ‫بومیــان بود که ریشــه در ناتوان ‌ی ســفید پوســتان‬ ‫در رقابــت کاری بــا مهاجران داشــت‪ .‬با نگاه ‌ی به‬ ‫تاریخ می‌توان دریافت که نژاد پرســتی‪ ،‬اســتعمار‬ ‫و اســتثمار بخشی از فرهنگ ســفید پوستان بوده‬ ‫کــه در هر برهه از تاریخ گریبــان گیر گروه و مردم‬ ‫خاص ‌ی شــده اســت‪ .‬بعنوان نمونه می‌توان از نژاد‬ ‫پرستی آشــکار به ســمت بومیان و ســیاه پوستان‬ ‫در گذشــته نام بــرد‪ ،‬و یا به نژاد پرســتی پنهان به‬ ‫ســمت مســلمانان و دیگر اقلیت های ســاکن در‬ ‫کانــادا در زمان کنونی اشــاره کرد‪.‬‬ ‫"کانــادا مکانی درخشــان بر قلــ ٔه کوه‬ ‫اســت‪ ،‬زیرا ما پذیرای مهاجران هســتیم‬ ‫و احزاب فعــال ضد مهاجــرت نداریم"‪.‬‬ ‫اینها ســخنان آقای انــدرو کوهن رئیس‬ ‫وقت هیســتریکا‪-‬کانادا در ســال ‪۲۰۱۲‬‬ ‫بــود‪ .‬هــدف این ســازمان ارتقا ســطح‬ ‫آگاهــ ‌ی مهاجــران از تاریخ این کشــور‬ ‫اســت‪ .‬شــاید این ادعــا در وهلــ ٔه اول‬ ‫بســیاری از کســان ‌ی که آرزوی مهاجرت‬ ‫بــه کانادا دارنــد را در رویا فــرو برد‪ .‬اما‪،‬‬ ‫بــا اندکــ ‌ی تفکر مــی توانیم بــه معنی‌‬ ‫پنهانــ ‌ی ایــن ادعا پــی ببریــم‪" .‬مکانی‬ ‫درخشان بر قل ٔه کوه" شاید تصور «آرمان‬ ‫شــهر» را در ذهن خیل ‌ی ها شکل بدهد‪.‬‬ ‫آرمان شــهری کــه در آن موقعیت های‬ ‫اقتصــادی و اجتماعی بــرای همه بطور‬ ‫یکســان فراهم اســت‪ .‬اما‪ ،‬ادعــای آقای‬ ‫انــدرو کوهن نمــی توانــد چنین معنی‌‬ ‫را داشــته باشــد زیرا اگر به سازمانی که‬ ‫خــود او زمانــ ‌ی ریاســت آن را بر عهده‬ ‫داشــت نگاه ‌ی بیاندزیم متوجه خواهیم‬

‫‪ 30‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫شــد کــه در بین ‪ ۱۷‬نفــری که عضو هیــات مدیر ٔه‬ ‫آن شــرکت بودند حتی یک نفرغیر ســفید پوســت‬ ‫پیــدا نمی‌شــود و این موضــوع تا به امــروز که در‬ ‫ســال ‪ ۲۰۱۷‬قرار داریم تغییری نکرده اســت‪ .‬شاید‬ ‫ایشــان بر این بــاور بودند که "مکانی درخشــان بر‬ ‫قلــ ٔه کــوه" در ذهن مهاجــران جایی اســت که در‬ ‫آن درخــت باشــد‪ ،‬غذا باشــد‪ ،‬و در آن بجای شــتر‬ ‫ماشین باشد!‬ ‫شــاید اگر کم ‌ی بــا روحیات اولین نخســت وزیر‬ ‫کانادا‪ ،‬آقــای جان مکدونالد‪ ،‬آشــنا باشــیم متوجه‬ ‫شــویم که مفهــوم برابــری در کانادا بر چــه ارزش‬ ‫های ‌ی اســتوار اســت‪ .‬آقای جان مکدونالد در پاسخ‬ ‫بــه یک ‌ی از خبرنــگاران آن زمان که از او پرســید آیا‬ ‫بــه حقوق اقلیت باور دارد یا خیــر گفت‪" ،‬آری‪ ،‬در‬ ‫کانــادای من ثروتمند همیشــه در اقلیــت خواهد‬ ‫بــود"‪ .‬بــر اســاس شــواهدی کــه امروز مــی بینم‬ ‫ذهنیــت آقای مکدونالــد هنوز ذهنیتــی قالب بر‬ ‫جامعه کانادا اســت‪ .‬ذهنیتی که ریشــه بر استثمار‬ ‫و اســتعمار دارد و باور بر ارجحیت نژاد ســفید در‬ ‫آن دیده می شــود‪ .‬شاید کسان ‌ی باشند که به خیال‬ ‫خود با آوردن چند اســم انگشــت شمار از "اقلیت"‬ ‫های ‌ی که در پســت های سیاســی و دولتــی کانادا‬ ‫مقامی دارند مثالی نقض را ارائه داده ا‌ند‪ .‬در ســال‬ ‫‪۱۹۹۲‬جــورج کارلیــن نظری را در مــورد کالین پاول‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪30 Kheradmand‬‬


‫او دوباره مانند دوران کودکی به زندگی دوره‌گردی‬ ‫روی آورده بــود و مقــر وبگاه را هم مــدام با خود‬ ‫جابه‌جا می‌کــرد‪« .‬رافــی خاچادوریــان» گزارش‌گر‬ ‫مجله‌ی نیویورکر که چندین هفته را با او در ســفر‬ ‫گذرانده می‌گوید‪« :‬آســانژ می‌تواند بــدون خوراک‬ ‫مســیرهای طوالنی را برود و با اندکی خواب تمرکز‬ ‫کامل در کار داشــته باشــد‪ ».‬ظاهرا شرایط کودکی‪،‬‬ ‫او را مهیــای این شــیوه‌ی زندگی کرده بود‪.‬‬ ‫گزارشــگر نیویورکــر می‌گویــد‪[« :‬آســانژ] فضــا‬ ‫را طــوری می‌کنــد که دیگرانــی که بــه او نزدیک‬ ‫هســتند مــدام بخواهند مراقبــش باشــند و برای‬ ‫ادامــه‌ی کار کمکــش کننــد‪ .‬به نظرم این مســائل‬ ‫بــه کاریزمــای او برمی‌گــردد و این‌کــه می‌توانــد‬ ‫انســان‌ها را بــه تســخیر خــود درآورد‪».‬‬ ‫«دنیــل اشــمیت» (‪ ،)Daniel Schmitt‬یکی دیگر‬ ‫از بنیان‌گــذاران ویکی‌لیکــس‪ ،‬آســانژ را این‌گونــه‬ ‫توصیف می‌کند‪« :‬او یکی از معدود کســانی اســت‬ ‫کــه حقیقتا به تغییر مثبت این جهــان اعتقاد دارد‪.‬‬ ‫او از آن دســت انســان‌هایی اســت که حتی حاضر‬ ‫می‌شــوی خطــرات فوق‌العاده را به جــان بخری تا‬ ‫بــرای رســیدن او به هدفش کمکی کرده باشــی‪».‬‬ ‫امــا شــهرت آســانژ بــه بعــد از انتشــار اســناد‬ ‫شــلیک نظامیــان آمریکایی به غیرنظامیــان عراقی‬ ‫بر‌می‌گــردد‪ .‬آســانژ در ماه‌هــای جــوالی و اکتبــر‬ ‫‪ ۲۰۱۰‬ویدیــوی مربــوط به این اتفــاق را به همراه‬ ‫تعــداد زیادی از اســناد طبقه‌بندی‌شــده‌ی نظامی‬ ‫آمریــکا در عراق و افغانســتان منتشــر کرد‪.‬‬ ‫‪ ‬چنــدی بعــد در ویکی‌لیکــس اســناد دیگــری‬ ‫شــامل ‪ ۵‬میلیــون ایمیل مقامــات رده‌بــاال را که از‬ ‫ســرویس‌های اطالعاتــی آمریکایی به‌دســت آورده‬ ‫بــود انتشــار داد‪ .‬از آن بــه بعــد مشــکل مالی به‬ ‫مشــکالت دیگرش افزوده شــد؛ چراکه بســیاری از‬ ‫نهادهــای مالی آمریکا کمک‌هــای مالی‌ای که به او‬ ‫شــده بود را بلوکــه کردند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫مبارزات طاقت‌فرسای قانونی‬ ‫موضــوع تجــاوز و تعــرض جنســی که از ســوی‬ ‫دادگاه‌های ســوئد پیگیری می‌شــود به‌شدت روند‬ ‫کاری او را تحــت تاثیر قرار داد‪ .‬اما آســانژ از همان‬ ‫وقــت گفت کــه انگیــزه‌ی ایــن اتهام‌ها سیاســی‬ ‫اســت و هدف این اســت که ذهن‌ها را از مطالب‬ ‫منتشرشــده در ویکی‌لیکــس دور نگه دارد‪.‬‬ ‫‪ ‬ولی از اتهامات جنســی ســوئدی‌ها فارغ نشــده‬ ‫بــود که در بریتانیا او را به نشــر اکاذیب و فعالیت‬ ‫رســانه‌ای خالف‪ ،‬متهــم کردند‪ .‬آســانژ از وقتی در‬ ‫بریتانیا دســتگیر شــد درگیر دادگاه‌هــای مختلف‬ ‫بــود‪ .‬پیش از آن‌که بــه قرار وثیقــه در خانه تحت‬ ‫نظــر قــرار بگیــرد هشــت روز را هــم در زنــدان‬ ‫گذرانــد‪ .‬ماجــرای او در دادگاه‌هــای بریتانیا هم به‬ ‫درازا کشــید و علی‌رغم پذیرش اولیه‌ی دادخواستش‬ ‫مبنی بــر عدم اســترداد‪ ،‬در نهایت نظــر دادگاه بر‬ ‫مســترد کردن او به ســوئد قــرار گرفت‪.‬‬ ‫‪ 29‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫جولیــن آســانژ بــا توجــه بــه صحبت‌هــای‬ ‫رییــس جمهــور اکــوادور آقــای «رافائــل کــورا»‬ ‫(‪ )Rafael Correa‬و نزدیکــی نظرات‌شــان دســت‬ ‫کمک‌خواهــی بــه او دراز کــرد‪ .‬آقــای کــورا هم‬ ‫در مصاحبه‌ای با شــبکه‌ی «راشــا تودی» (‪Russia‬‬ ‫‪ )Today‬آســانژ و فعالیت‌هــای او در ویکی‌لیکس‬ ‫را ســتود‪ .‬حضورش در ســفارت اکوادور در لندن با‬ ‫مصاحبه‌هــا و ســخ ‌نرانی‌های زیادی همــراه بود‪.‬‬ ‫امــا کمی بعــد نگرانی‌هایی درباره‌ی ســامتی‌اش‬ ‫مطرح شــد‪ .‬در اکتبر ‪ ۲۰۱۲‬ســفارت اکوادور اعالم‬ ‫کرد که اقدامــات پیش‌گیرانه برای حصول اطمینان‬ ‫از دســتگیر نشــدن آســانژ در زمــان مراجعــه به‬ ‫بیمارســتان انجام شــده؛ ظاهرا وضعیــت ریه‌های‬ ‫او بســیار خطرناک شــده بود‪.‬‬ ‫امــا به هــر ترتیب بیمــاری او بــه طریقی تحت‬ ‫کنترل درآمد و دو ســال بعد در آگوســت ‪ ۲۰۱۴‬در‬ ‫کنــار وزیر خارجه‌ی اکوادور ظاهر شــد و خبرهای‬ ‫روزنامه‌هــا مبنــی بر تــرک ســفارت و مراجعه به‬ ‫بیمارســتان را تکذیــب کــرد‪ .‬در تمام ایــن مدت‪،‬‬ ‫بازجوی ســوئدی پرونده‌ی آسانژ از اســترداد او به‬ ‫این کشــور کوتاه نیامده اســت‪.‬‬ ‫‪ ‬در مــاه مــارس بــه او پیشــنهاد دادنــد فرایند‬ ‫بازجویــی را در لنــدن انجــام دهــد؛ ولــی وقتی‬ ‫حقوق‌دان‌هــا او را از یــک قانــون در ایــن رابطه‬ ‫مطلــع کردند از ایــن کار منصرف شــد‪ .‬ظاهرا بر‬ ‫اســاس قوانیــن ســوئد مادامی کــه تفهیــم اتهام‬ ‫صورت نگرفته باشــد حکمی دربــاره‌ی متهم قابل‬ ‫اجرا نیســت و آن‌ها قصــد داشــتند از این طریق‬ ‫آســانژ را بــه دام بیندازند‪.‬‬ ‫آســانژ در این‌بــاره گفت که از این بابت بســیار‬ ‫ســرخورده شــده و دســتگاه قضــای ســوئد را به‬ ‫نشــنیدن وقایع از طرف خود متهم کرد‪ .‬در قوانین‬ ‫سوئد رســیدگی به اتهامات‪ ،‬محدودیت زمانی دارد‬ ‫و بســته به شدت جرم برای رســیدگی به آن‪ ،‬زمان‬ ‫تعییــن می‌شــود‪ .‬زمــان بررســی به اتهــام تعرض‬ ‫جنســی چنــد وقتی اســت تمام شــده امــا اتهام‬ ‫ســنگین‌تر تجاوز هنوز در جریان اســت و تا ‪۲۰۲۰‬‬ ‫فرصت رســیدگی دارد‪.‬‬ ‫در ســال ‪ ۲۰۱۴‬آســانژ به ســازمان ملل شــکایت‬ ‫بــرد کــه به‌طــور غیرقانونــی او را در بازداشــت‬ ‫غیر‌مســتقیم قرار داده‌اند و او نمی‌تواند محوطه‌ی‬ ‫ســفارت را بدون آن‌که دستگیر شــود ترک کند‪ .‬در‬ ‫فوریــه‌ی ‪ ۲۰۱۶‬ســازمان ملل به نفع آســانژ حکم‬ ‫داد و بازداشــت او را نادرســت دانست‪.‬‬ ‫‪ ‬ســازمان ملل حق آزادی او در قــدم زدن آزادانه‬ ‫را تاییــد کــرد‪ .‬امــا علی‌رغــم حکم ســازمان ملل‪،‬‬ ‫دولــت بریتانیــا با بی‌اعتنایــی آن را مــردود اعالم‬ ‫کــرد‪ .‬پلیــس این کشــور مجــددا تصریح کــرد که‬ ‫اگر جولین آســانژ از ســفارت خارج شود فی‌الفور‬ ‫دستگیر خواهد شــد‪ .‬در حال حاضر او در سفارت‬ ‫اکوادور بــا آینده‌ای نامعلــوم اقامت دارد‪.‬‬ ‫وب سایت مجله دیجی کاال‬ ‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪29 Kheradmand‬‬


‫جولین آسانژ؛‬ ‫موسس ویکی‌لیکس‪،‬‬ ‫افشاگر بزرگ‬ ‫هوادارانــش او را یــک مــرد جســور می‌دانند که‬ ‫جنبشــی برای حقیقت‌یابــی راه انداختــه‪ .‬اما برای‬ ‫مخالفــان‪ ،‬فقط یــک بیمار تشــنه‌ی توجه اســت‬ ‫کــه با افشــای عمومــی اطالعــات حســاس‪ ،‬جان‬ ‫انســان‌های زیــادی را بــه خطــر انداخته‪.‬‬ ‫اطرافیانِ آقای آســانژ او را فردی قــوی‪ ،‬باانگیزه و‬ ‫بســیار باهوش توصیف می‌کنند که البتــه توانایی‬ ‫خارق‌العــاده‌ای در هک کــردن رایانه‌هــا دارد‪ .‬در‬ ‫ســال ‪ ۲۰۰۶‬و ‌‬ ‫بگاه «ویکی‌لیکس» (‪ )Wikileaks‬را‬ ‫برای انتشــار عکس‌ها و مدارک محرمانه راه‌اندازی‬ ‫کــرد‪ .‬اما در آوریــل ‪ ۲۰۱۰‬میالدی اســنادی را بر‌مال‬ ‫کــرد که نشــان می‌داد ســربازان آمریکایــی از یک‬ ‫بالگــرد بــه ‪ ۱۸‬غیرنظامی در عراق شــلیک کرده و‬ ‫آن‌ها را کشــته‌اند‪ .‬با انتشــار این خبر‪ ،‬ویکی‌لیکس‬ ‫و آســانژ به صدر اخبار دنیا رســیدند‪.‬‬ ‫ولــی فقط کمــی بعد در بریتانیا و پــس از این‌که‬ ‫او را بــه اتهــام آزار جنســی در ســوئد تحت پیگرد‬ ‫بین‌المللی قرار دادند‪ ،‬بازداشــت شــد‪ .‬مســووالن‬ ‫ســوئدی اعــام کردنــد کــه تنهــا هــدف آن‌هــا‪،‬‬ ‫بازجویــی از او به‌خاطــر ادعای تجاوز جنســی به‬ ‫یــک زن ســوئدی و تعرض به یک زن دیگر اســت‪.‬‬ ‫آســانژ هردو اتهام را رد کرد و مدعی شــد ساختگی‬ ‫و سیاســی هستند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫پناهندگیسیاسی‬ ‫ماه‌هــای بعــد را در انگلســتان و در منطقــه‌ای‬ ‫روســتایی بــه مبــارزه بــرای عــدم اســتردادش به‬ ‫ســوئد گذرانــد‪ .‬نهایتــا در فوریــه‌ی ‪ ۲۰۱۱‬دادگاه‬ ‫«وست‌مینســتر» (‪ )Westminister‬انگلیــس حکم‬ ‫اســترداد او را صادر کرد‪ .‬این حکم بعــدا در دادگاه‬ ‫تجدیــد نظر آن‌جــا هم تایید شــد‪.‬‬ ‫‪ ‬او بــاز هم بــه حکم اعتراض کــرد‪ .‬در ‪۱۴‬ام جون‬ ‫‪ ۲۰۱۲‬دادگاه عالــی بریتانیــا موقتا اجــرای حکم را‬ ‫برای بررســی درخواســت استیناف آســانژ متوقف‬ ‫کــرد‪ .‬آســانژ از فرصت به‪‎‬وجود آمده اســتفاده کرد‬ ‫و به ســفارت اکوادور در لندن پناهنده شــد‪ .‬دولت‬ ‫اکــوادور هم که رابطــه‌ی خوبی با ایــاالت متحده‬ ‫‪ 28‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫نداشــت پناهدگــی‌اش را در ‪ ۱۶‬آگوســت ‪۲۰۱۲‬‬ ‫پذیرفت‪ .‬نگرانی آســانژ از این اســت کــه او را بعد‬ ‫از اســترداد به سوئد‪ ،‬تحت فشــار آمریکا به خاطر‬ ‫افشــای اســناد محرمانه به این کشــور بفرستند‪.‬‬ ‫در ایــن میــان دولــت بریتانیــا اعــام کــرد کــه‬ ‫علی‌رغم خواســته‌ی وزیر خارجه‌ی اکــوادور مبنی‬ ‫بر احترام بــه تصمیم مقامات این کشــور‪ ،‬اجازه‌ی‬ ‫عبور بی‌دردسر او از ســفارت تا فرودگاه را نخواهد‬ ‫داد‪ ،‬چراکه او قانونا موظف به بازگشــت به ســوئد‬ ‫و شــرکت در دادگاه آن کشــور است‪.‬‬ ‫‪ ‬وزیــر خارجه‌ی ســوئد نیز مجددا تاکیــد کرد که‬ ‫تنهــا دلیل اســترداد او رســیدگی و تحقیــق کامل‬ ‫درباره اتهامات یاد‌شــده اســت‪ .‬دادســتانی ســوئد‬ ‫در ‪ ۱۳‬آگوســت ‪ ۲۰۱۵‬بعد از انقضــای زمان معین‬ ‫دادگاه بــرای بازگردانــی و بازجویــی در مورد اتهام‬ ‫تعرض جنســی‪ ،‬از پیگرد آســانژ به این خاطر دست‬ ‫کشــید؛ اما او کماکان در مــورد اتهام بزرگ‌تر تجاوز‬ ‫جنســی با معضل مواجه اســت‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫از کودکی تا حال‬ ‫جولیــن آســانژ تمایلــی بــه صحبــت دربــاره‌ی‬ ‫گذشــته‌اش نشــان نمی‌دهد امــا رســانه‌ها بعد از‬ ‫افشــاگری‌های ویکی‌لیکس دســت‌بردار او نیستند‪.‬‬ ‫جولیــن پاول آســانژ در ‪ ۳‬جــوالی ‪ ۱۹۷۱‬در شــهر‬ ‫«تاونزویــل» (‪ )Townsville‬در ایالــت کویینزلنــد‬ ‫اســترالیا به دنیــا آمد‪.‬‬ ‫والدینــش بازیگر دوره‌گرد تئاتــر بودند به همین‬ ‫دلیــل بیشــتر کودکی‌اش در ســفر گذشــت‪ .‬آتش‬ ‫عشــقش تند بــود و خیلی زود در ‪ ۱۸‬ســالگی پدر‬ ‫شــد‪ .‬بعــد هــم قبــل از آن‌که بــه خــودش بیاید‬ ‫درگیری‌های بازداشــت و اتهام‌های جنسی‪ ،‬دوره‌اش‬ ‫کردنــد‪ .‬ریاضیاتش خیلــی خوب بود و توســعه‌ی‬ ‫اینترنــت و رایانــه فرصتــی را در اختیــار جولیــن‬ ‫گذاشــت تا بتواند از اســتعدادش استفاده کند؛ ولی‬ ‫تجمیــع اســتعداد و اینترنت برای او جز مشــکل و‬ ‫دردســر چیز دیگری نداشــت‪.‬‬ ‫در ‪ ۱۹۹۵‬آســانژ و دوســتش به انجــام دادن ده‌ها‬

‫هــک غیرقانونــی متهــم شــدند‪ .‬حتی بــا این‌که‬ ‫هم‌دســتان هکــر او موفــق شــدند کارآگاهــان‬ ‫مربــوط بــه پرونــده را شناســایی کنند‪ ،‬بــاز هم‬ ‫آســانژ دســت‌گیر و مجرم شناخته شــد‪ .‬دادگاه‪ ،‬او‬ ‫را بــه پرداخت چندین هزار دالر [اســترالیا] محکوم‬ ‫کــرد‪ .‬در آن شــرایط تنهــا گزینه‌ی فــرار از زندان را‬ ‫جلــوی خود می‌دید ولی نهایتا بــه گذراندن دوره‌ی‬ ‫محکومیت تــن داد‪.‬‬ ‫ســه ســالِ بعد را با نویســنده و محققــی به نام‬ ‫«ســو ِئ ِلت در ‌ی ِفــس» (‪ )Suelette Dreyfus‬گذراند‪.‬‬ ‫موضوع تحقیق آن‌ها قســمت‌های تاریک اینترنت‬ ‫بــود‪ .‬دری‌فــس و آســانژ نتیجه‌ی تحقیقات‌شــان‬ ‫را طــی کتابی منتشــر کردند کــه از قضا بــا اقبال‬ ‫عمومــی مواجــه شــد‪ .‬ایــن کتــاب «زیرزمیــن»‬ ‫(‪ )Underground‬نــام داشــت و به فــروش باالیی‬ ‫رســید‪ .‬دری‌فــس‪ ،‬آســانژ را محققــی بســیار توانا‬ ‫می‌دانــد کــه بــه موضوعــات اخــاق‪ ،‬عدالــت و‬ ‫عملکرد دولت‌هــا عالقه‌ی زیادی دارد‪ .‬آســانژ بعد‬ ‫از انتشار کتابش به دانشگاه ملبورن رفت و دوره‌‌ای‬ ‫در زمینه‌ی فیزیک و ریاضیــات گذراند‪ .‬در آن‌جا به‬ ‫عضویت افتخاری تشــکل ریاضیــات درآمد و حتی‬ ‫پازلــی با فرمول‌هــای پیچیده‌ی ریاضی ابــداع کرد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫کاریزمایآسانژ‬ ‫او در ســال ‪ ۲۰۰۶‬ویکی‌لیکــس (‪)wikileaks.org‬‬ ‫را بــه همراه جمعــی از هم‌فکــران اینترنتی‌اش راه‬ ‫انداخــت تــا به افشــای اســناد محرمانــه‌ای که از‬ ‫هک کردن ســرورهای مختلف به‌دســت می‌آورند‬ ‫بپردازنــد‪ .‬آســانژ در ســال ‪ ۲۰۱۱‬در مصاحبــه‌ای با‬ ‫بی‌بی‌ســی گفت‪« :‬بــرای حفظ امنیــت منابع‌مان‬ ‫ناگزیــر بودیــم فعالیت‌هــا را گســترش دهیــم‪،‬‬ ‫همه‌چیــز را رمزگــذاری کنیم و ارتباطــات و نفرات‬ ‫خــود را در سراســر جهان پخش کنیــم‪ .‬به‌مرور در‬ ‫ایــن کار مهــارت پیــدا کردیــم‪ .‬حتی یــک بار هم‬ ‫مــورد یــا منبعــی را از دســت ندادیــم ولی خوب‬ ‫نمی‌توانســتیم از همــه انتظار داشــته باشــیم به‬ ‫انــدازه‌ی ما خودشــان را به خطــر بیندازند‪».‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪28 Kheradmand‬‬


27 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬27


‫در آن ســال‌ها کمتــر کســی از مــردم غــرب کره‌‬ ‫خاکــی حتــی نــام افغانســتان را شــنید ‌ه بودنــد‪.‬‬ ‫تصویــر کودکانه و معصــوم این دختربچــه‪ ،‬جرقه‬ ‫یک سلســله توجه را روشــن کرد‪ .‬او بــدون این‌که‬ ‫بخواهــد‪ ،‬با تصویر خــود به ابزاری بــرای توجهات‬ ‫غیرضــروری تبدیل شــد‪ .‬تصویــر شــربت یکی از‬ ‫فتریــن عکس‌هــای مجله نشــنا ‌لجئوگرافی‬ ‫معرو ‌‬ ‫اســت‪ .‬ایــن مجلــه دســت از ســر شــربت‌خانم‬ ‫برنداشــت و در ســن ‪ 30‬ســالگی دوبــاره او را در‬ ‫یــک منطقه قدیمی در افغانســتان پیدا کــرد‪ .‬او تا‬ ‫آن زمــان عکس معــروف خــود را ندیده بــود‪ ،‬به‬ ‫همیــن خاطر بود که شــربت دوباره ســوژه مجله‬ ‫شــد‪ .‬اما این‌بار خبری از چشــمان عسلی درخشان‬ ‫و نافــذ نبــود‪ .‬رنج ســال‌ها‪ ،‬حتی نــگاه او را تغییر‬ ‫داد ‌ه اســت‪ .‬از آن‌جا کــه تالش برای یافتــن دوباره‬ ‫شــربت با دردســرها و ماجراهای بســیاری همراه‬ ‫بوده‪ ،‬از این ماجراها مســتندی ســاخته شده‌است‪.‬‬ ‫وقتی عکاس در جســت‌وجوی او بوده‪ ،‬بســیاری از‬ ‫زنــان افغان خودشــان را شــربت می‌نامیدند و نزد‬ ‫عــکاس می‌آمدند‪ ،‬امــا باالخره شــربت واقعی پیدا‬ ‫می‌شــود‪ .‬دخترهایی مانند شــربت در افغانســتان‬ ‫بســیارند‪ ،‬اما شــانس ایــن را نداشــته‌اند که طعمه‬ ‫دوربین شــوند و با چشــمان مســحورکننده خود‪،‬‬ ‫جنجال به پــا کنند‪.‬‬

‫در وجود آن‌ها می‌ماند‪ .‬بر اســاس گزارش ســازمان‬ ‫ملل‪ ،‬در ســوریه از هر چهار کــودک‪ ،‬یک نفر دچار‬ ‫اختالالت حــاد روانی می‌شــود‪.‬‬ ‫برخــی دیگــر از ایــن کــودکان مــورد تجــاوز‬ ‫ســربازها یا نیروهای شورشــی یا ســایر افــراد قرار‬ ‫می‌گیرنــد‪ .‬نمونــه آن دخترانی هســتند کــه مورد‬ ‫تجــاوز داعشــی‌ها قــرار گرفته‌اند‪ .‬ایــن خاطرات‬ ‫نیــز هیــچ‌گاه از ذهــن آن‌هــا پــاک نخواهد شــد‬ ‫و کار بســیاری از آن‌هــا را بــه جنــون می‌کشــاند‪.‬‬ ‫برخــی از آن‌ها نیز دســت به خودکشــی می‌زنند‪.‬‬ ‫همــه این‌ها‪ ،‬حاصل جنگی اســت که انســان‌ها به‬ ‫پــا می‌کننــد و تنها راه‌حلــی که برای مقابلــه با آن‬ ‫می‌دهنــد نیــز جنگی دیگر اســت که مشــکلی از‬ ‫مشــکالت این کــودکان حــل نمی‌کند‪.‬‬ ‫مدرسه‌ها زیر گلوله‬ ‫«‪ 57‬میلیون» رقم بســیار زیادی اســت؛ بر اساس‬ ‫گــزارش گاردین‪ ،‬اخیرا پژوهش‌هایــی صورت گرفته‬ ‫که نشــان می‌دهد دســت‌کم ‪ 57‬میلیون کودک در‬ ‫دنیــا تنها به واســطه جنگ از تحصیــل و امکانات‬ ‫آموزشــی محــروم هســتند‪ .‬گزارش‌های یونســکو‬ ‫نیز نشــان می‌دهد مدرســه‌ها به یکــی از اهداف‬ ‫اصلــی جنگی تبدیــل شــده‌اند‪ .‬یعنی مدرســه‌ای‬ ‫کــه کــودکان در آن درس می‌خواننــد‪ ،‬بــه نوعــی‪،‬‬ ‫ســیبل نشــانه‌گیری طرف‌هــای درگیــری اســت‪.‬‬ ‫در ســال ‪ 2016‬بیــش از ســه هزار و ‪ 600‬مدرســه‬ ‫در دنیــا مــورد حمله قــرار گرفته‌انــد؛ ‪ 70‬درصد از‬ ‫این مدرســه‌هایی که بمباران شــده‌اند‪ ،‬در کشــور‬ ‫ســوریه بوده‌اند‪.‬‬ ‫ســال‌ها پیــش‪ ،‬زمانــ ‌ی کــه بــاراک اوبامــا‪،‬‬ ‫ریاســت‌جمهوری آمریــکا را بــه عهــده داشــت‪،‬‬ ‫دختری بــه نام مالله یوســف‌زی به جــرم تحصیل‬ ‫در پاکســتان مــورد حملــه طالبان قــرار گرفت‪ ،‬اما‬ ‫جان ســالم بــه در برد‪ .‬او حــاال بنیــادی راه‌اندازی‬ ‫کــرده و تمام تالش خــود را برای تحصیل دختران به‬ ‫کار بســته‌اســت‪ .‬با وجود تالش‌هایی از این دست‪،‬‬ ‫هنــوز هم ‪ 48‬میلیون و ‪ 500‬هزار کودک بین شــش‬ ‫تــا ‪ 15‬ســاله به واســطه حضــور در مناطق جنگی‬ ‫از امکانــات تحصیلی محــروم هســتند‪ .‬گروه‌های‬ ‫تروریســتی در نقاط مختلف دنیــا‪ ،‬مانع تحصیالت‬ ‫کــودکان در مــدارس می‌شــوند‪ .‬در جمهوری کنگو‬ ‫تنها در ســال ‪ 2016‬حدود ‪ 250‬مدرســه دیگر قابل‬ ‫اســتفاده نیســت و تنها دلیل آن نیــز جنگ داخلی‬ ‫است‪.‬‬ ‫به این ترتیب‪240 ،‬هزار دانش‌آموز در این کشــور‬ ‫دیگــر جایی برای آموختن علــم ندارند‪ .‬در آفریقای‬ ‫مرکــزی نیــز به‌خاطر همین جنگ‌هــا‪ ،‬یک میلیون‬ ‫کــودک دیگر شــرایط تحصیل ندارنــد‪ .‬در برخی از‬ ‫مدارس‪ ،‬ســاح‌ها باعــث نابودی در و دیوار شــده‬ ‫و درنتیجــه نیــاز به ترمیم و تعمیر وجــود دارد‪ ،‬اما‬ ‫چون کســی بــرای تعمیر نیســت‪ ،‬مدرســه‌ها نیز‬ ‫بــدون اســتفاده مانده‌انــد‪ .‬نمونــه‌اش هــم ‪1500‬‬

‫زخ ‌مهاینامرئی‬ ‫ظاهــر همه این عکس‌هــا از درد و رنــج کودکان‬ ‫می‌گویــد‪ ،‬اما به قــول تحلیل‌گــر گاردیــن‪ ،‬این‌ها‬ ‫صرفا وســیله‌ای برای تحریک احساســات هســتند؛‬ ‫انســان‌ها معمــوال کاری بــرای کــودکان جنگ‌زده‬ ‫نمی‌کننــد‪ .‬ایــن عکس‌ها بــه جای این‌کــه عاملی‬ ‫برای آتش‌بس باشــد‪ ،‬آتش جنگ را شــعله‌ورتر نیز‬ ‫می‌کنــد‪ .‬یکــی از عواملی کــه کــودکان جنگ‌زده‬ ‫را آزار می‌دهــد‪ ،‬عوامــل روحــی و روانــی اســت‪.‬‬ ‫این عکس‌هــا و تصاویــر دردناک اغلب خودشــان‬ ‫عاملــی برای تشــدید وضعیت روحی ایــن کودکان‬ ‫می‌شــود‪ .‬مردم ســوریه شش سال اســت که درگیر‬ ‫جنگ هستند‪.‬‬ ‫کودکانــی کــه در ایــن کشــور زندگــی می‌کنند‪،‬‬ ‫اســترس و اضطــراب دائمــی را تحمــل می‌کننــد‪.‬‬ ‫بر اســاس مطالعــات علــم روان‌شناســی‪ ،‬اکثر این‬ ‫کودکان هیچ‌گاه بــه وضعیت طبیعی بازنمی‌گردند‪،‬‬ ‫درواقع اســترس جنــگ در آن‌ها نهادینه می‌شــود‪.‬‬ ‫بررســی‌های ســازمان بهداشــت جهانــی نشــان‬ ‫می‌دهــد اکثــر ایــن کــودکان در بزرگ‌ســالی بــه‬ ‫افســردگی و حتــی اعتیــاد به مــواد مخــدر دچار‬ ‫می‌شــوند‪ .‬ترس از پرتــاب بمب‌ها و موشــک‌های‬ ‫هوایی نخســتین اضطرابی اســت که ایــن کودکان‬ ‫هر لحظه بــا آن همراه هســتند‪ .‬اکثــر آن‌ها یکی‬ ‫از عزیــزان خــود را در بمبــاران و جنگ از دســت‬ ‫داده‌انــد و بــه همین خاطــر از درد فقدان ناشــی‬ ‫از جنــگ رنج می‌برند کــه این درد نیز تا همیشــه‬ ‫‪ 26‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫مدرســه در مالی اســت‪ .‬ترمیم خرابی‌های مدرسه‬ ‫نیاز به تجهیزاتــی دارد که در اختیار مردم نیســت‬ ‫و بــه همیــن خاطر ‪ 700‬هــزار کــودک از تحصیل‬ ‫محــروم مانده‌اند‪ .‬بــا وجود همه ایــن مصیبت‌ها‪،‬‬ ‫تنهــا دو درصد از بودجه پروژه‌های بشردوســتی به‬ ‫تحصیالت کودکان اختصاص داده شــده‌اســت‪.‬‬ ‫اوج درد قضیه هم این‌جاســت که ســال گذشــته‬ ‫ایــن رقم به حــدود ‪ 1.4‬درصد رســیده‌اســت‪ .‬هر‬ ‫بــار کــه بــه مدرســه‌ای حملــه می‌شــود‪ ،‬نهادها‬ ‫و ســازمان‌های مختلــف بــه دولت‌هــا فراخــوان‬ ‫می‌دهنــد و از آن‌ها تقاضــا می‌کنند امنیت مدارس‬ ‫را تامیــن کنند‪ ،‬غافل از این‌کــه چنین امنیتی محال‬ ‫اســت به‌آســانی به دســت بیاید‪ .‬آن‌هــا می‌گویند‬ ‫کالس درس باید محلی امن باشــد‪ ،‬نه میدان جنگ‪.‬‬ ‫اما برای کســانی‌که بــه دنبال بهانه برای گســترش‬ ‫جنگ هســتند‪ ،‬چه چیزی بهتر از این آمــار و ارقام‬ ‫در مــورد حمله به مدارس اســت؟ ایــن آمار‪ ،‬لباس‬ ‫مشــروعی بر تن فعالیت‌ها و اقداماتشــان می‌کند‪.‬‬ ‫بــه این بهانه که امنیت را به مدرســه‌ها بازگردانند‪،‬‬ ‫بمب بیشــتری بر ســر مردم می‌ریزنــد و به همین‬ ‫ســادگی‪ ،‬قصــه جنــگ به قصــه هزار و یک شــب‬ ‫بی‌پایانی تبدیل می‌شــود و مدرســه‌ها شکل میدان‬ ‫جنــگ به خــود می‌گیرند‪.‬‬ ‫تحصیــل و آمــوزش رابطه‌ای مســتقیم بــا آینده‬ ‫کــودک دارد و آینــده یک کــودک درحقیقت آینده‬ ‫یک ملت اســت‪ .‬در کشــوری که کودکان از صدای‬ ‫بمب‪ ،‬تــرس را یــاد می‌گیرنــد و از دیــدن خون با‬ ‫ُبهت آشــنا می‌شــوند‪ ،‬نمی‌توان انتظار پیشرفت و‬ ‫توســعه داشــت‪ .‬کودکان اغلب در این کشورها در‬ ‫خوش‌بینانه‌تریــن حالت به افــرادی روانی یا معتاد‬ ‫تبدیــل می‌شــوند کــه زندگــی خودشــان را نابود‬ ‫می‌کننــد‪ ،‬در بدبینانه‌تریــن حالــت نیــز بــه افراد‬ ‫شــروری تبدیــل می‌شــوند کــه با بســتن بمب به‬ ‫کمر خود‪ ،‬دســت بــه عملیات انتحــاری می‌زنند و‬ ‫جــان خــود و چندین فــرد بی‌گنــاه را می‌گیرند‪.‬‬ ‫آن‌هــا ســوژه فیلم‌هــا و مســتندها می‌شــوند‪،‬‬ ‫توســط عکاس‌ها شــکار می‌شــوند و تصویــر رنج‬ ‫کشیدنشــان در شــبکه‌های اجتماعــی بــه بحــث‬ ‫گذاشــته می‌شــود‪ .‬مردم حتــی نمی‌داننــد چطور‬ ‫بــرای آن‌هــا دل بســوزانند؛ صرفــا عکــس آن‌هــا‬ ‫را بازنشــر می‌کننــد و بــه تصویرســازی موردنظر‬ ‫قدرت‌طلبان کمک می‌کنند‪ .‬درواقــع مردم در بازی‬ ‫احساســات گرفتار می‌شــوند‪ ،‬بازنشــر ایــن تصویر‬ ‫باعث می‌شــود تصویــر کودکی مظلــوم و بی‌دفاع‬ ‫از مــردم یک کشــور به نمایــش دربیاید کــه برای‬ ‫نجات خود به دســت‌های بیگانه نیــاز دارند‪ .‬آن‌ها‬ ‫نمی‌تواننــد خودشــان را نجات بدهنــد‪ ،‬پس راهی‬ ‫نیســت جز این‌که دونالــد ترامپ با موشــک‌های‬ ‫خود به کمــک آن‌ها بیاید‪ .‬این‌جاســت که کودکان‬ ‫به آغــوش آتــش می‌روند تا بــه اصطــاح از آن‌ها‬ ‫مراقبت شــود‪.‬‬ ‫هفته نامه چلچراغ‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪26 Kheradmand‬‬


‫کودکان نیست‪.‬‬

‫اقدامــات سیاســی و اجتماعی در عراق و ســوریه‬ ‫بگوینــد‪ .‬بــرای آن‌هــا‪ ،‬عمــران تنها بهانــه‌ای برای‬ ‫ادامــه دادن جنگ اســت نــه آتش‌بس‪.‬‬ ‫آالن کــردی‪ ،‬عمــران دیگری بود که شــانس زنده‬ ‫ماندن نداشــت‪ .‬این کودک ســه‌ســاله وقتی زنده‬ ‫بــود‪ ،‬حتی اجازه نداشــت بــه صــورت قانونی به‬ ‫نقطــه‌ای امــن بــرود‪ .‬اما حــاال برای خــودش یک‬ ‫صفحــه ویکی‌پدیا دارد‪ ،‬بــدون این‌که بداند صفحه‬ ‫ویکی چیســت‪ ،‬یــا حتی روحش از آن خبر داشــته‬ ‫‌باشــد‪ .‬کمتر کسی است که تصویر جســد آالن در‬ ‫ســاحل دریــای مدیترانــه را ندیده باشــد‪ .‬کودکی‬ ‫با بلــوز قرمــز و شــلوارک آبــی که تصویــرش در‬ ‫ضعیف‌تریــن حافظه‌ها نیز ماندگار شــده‌اســت‪.‬‬ ‫آالن در ســال ‪ 2013‬و در بحبوحــه جنگ داخلی‬ ‫ســوریه بــه دنیا آمــده بــود‪ .‬خانــواده او از کانادا‬ ‫درخواســت پناهندگــی کــرده بودنــد‪ ،‬امــا وقتی‬ ‫درخواستشــان رد می‌شــود‪ ،‬دل را به دریا می‌زنند‪،‬‬

‫کوچک و نمادین تبدیل شــده تا به مــردم یادآوری‬ ‫کند هنــوز آالن‌های بســیاری زنده‌اند کــه تنها دو‬ ‫راه دارنــد‪« :‬جان دادن زیر آتــش بمب و گلوله» یا‬ ‫«دل زدن به دریــا و اقیانوس»‪.‬‬

‫دام تزویر‬ ‫هم ‌ه جــا تاریــک اســت‪ ،‬صــدای جیــغ و گریه‬ ‫می‌آیــد‪ ،‬هنــوز آن‌چــه در میــان تاریکــی خوراک‬ ‫زندگی در قفس گذشته‬ ‫دوربین شــده‪ ،‬کامال مشــخص نیســت‪ ،‬کمی بعد‬ ‫کودکان ســوری و عراقی تنها کســانی نیستند که‬ ‫در نــور آمبوالنس مشــخص می‌شــود‪ .‬کودکی آرام‬ ‫تصویرشــان به ابــزار جنگ‌افروزان تبدیل شــد‪ .‬در‬ ‫و بی‌صــدا ســرش را در آغــوش مــردی قایــم کرده‬ ‫گذشــته نیز نظیر این اتفاقات رخ داده اســت‪ .‬یکی‬ ‫‌اســت‪ .‬مرد به عقب آمبوالنس مــی‌رود و او را روی‬ ‫از نمونه‌هــای معروف آن نیز تصویــر فان تی کیم‬ ‫صندلی می‌نشــاند‪ .‬نیمی از صــورت کودک خاک و‬ ‫فــوک اســت‪ .‬احتماال کمتر کســی ایــن دختربچه‬ ‫نیم دیگر خون اســت‪ .‬حاال کودک آغشــته به خاک‬ ‫ویتنامی را به اســم می‌شناســد‪ ،‬اما تصویر ســیاه و‬ ‫و خــون روی صندلی نارنجی‌رنگ آمبوالنس‪ ،‬شــکار‬ ‫ســفیدش را خیلی‌ها دیده‌اند‪ .‬دختربچه ‪ 9‬ســاله‌ای‬ ‫دوربین شــده و با بهــت به آن نــگاه می‌کند‪ .‬یک‬ ‫که اشــک‌ریزان و بــا بدنی عریان فــرار می‌کند‪.‬‬ ‫چشــمش باز نمی‌شــود‪ ،‬ســعی می‌کند با دســتان‬ ‫عکــس مربوط بــه هشــتم ژوئن ‪ 1972‬اســت و‬ ‫کوچکــش روی آن را پــاک کنــد تــا جلــو را بهتــر‬ ‫عکاس آن بابت این تصویــری که ثبت کرده‪ ،‬جایزه‬ ‫ببیند؛ دســتش را روی صورتش می‌کشــد و بعد به‬ ‫پولیتــزر را از آن خود کرد ‌ه اســت‪ .‬او درواقع عکاس‬ ‫کف دســتش نــگاه می‌کند‪ .‬خــون را کــه می‌بیند‪،‬‬ ‫آسوشــیتدپرس بوده که بــرای ثبت‬ ‫چشــمانش گرد می‌شــود‬ ‫لحظات جنگ ویتنــام به جنوب این‬ ‫و بــا تــرس دســتش را به‬ ‫کشــور رفته و درنهایت با این تصویر‬ ‫صندلی می‌کشــد تا خون‬ ‫به شهرت رسیده ‌است‪ .‬دختربچه‌ای‬ ‫را پــاک کند‪.‬‬ ‫که در تصویر به نمایــش درآمده‪ ،‬از‬ ‫از لحظــه‌ای کــه یکــی‬ ‫شدت ســوختگی‌های روی پوستش‬ ‫از امدادگــران ایــن کودک‬ ‫می‌گریــد‪ ،‬درحالی‌کــه ســربازها‬ ‫ســوری را از البــه‌الی آوار‬ ‫بی‌تفاوت از کنــار او عبور می‌کنند‪.‬‬ ‫ســاختمان بیرون می‌کشد‬ ‫جنــگ نه‌تنهــا کودکــی کیــم‪ ،‬بلکه‬ ‫و زیــر لنــز دوربیــن قرار‬ ‫بزرگ‌ســالی او را نیــز تحــت تاثیــر‬ ‫می‌گیــرد‪ ،‬تــا وقتــی کــه‬ ‫قــرار داد‪ .‬دولت کمونیســت ویتنام‬ ‫کــودک روی صندلــی‬ ‫کــه می‌خواســت از او به‌عنوان یک‬ ‫می‌نشــیند و دســت‬ ‫ابزار تبلیغات سیاســی استفاده کند‪،‬‬ ‫خون‌آلــودش را با صندلی‬ ‫مانع تحصیل او در دانشــگاه شد‪ .‬‬ ‫پــاک می‌کنــد‪ ،‬حتــی ‪30‬‬ ‫ســوختگی‌هایی که از دوران کودکی‬ ‫ثانیــه هم طول نمی‌کشــد‪،‬‬ ‫غافــل از این‌که دریــای مدیترانه کودکان بســیاری‬ ‫اما همیــن فیلم کوتاه در همه شــبکه‌های مجازی را در خــود غرق کــرده و آالن یکــی از این کودکان روی بدنــش داشــت نیز تــا ســال ‪ 2015‬همراهش‬ ‫و حتــی خبرگزاری‌هــا منتشــر شــد‪ .‬تقریبــا اکثر بود کــه خوراک رســانه‌ها و شــبکه‌های اجتماعی بــود‪ ،‬تا این‌که رســانه‌ها خبــر از درمــان لیزری در‬ ‫کســانی که در شــبکه‌های اجتماعی فعال هستند‪ ،‬شــد‪ .‬تصویر جســم بی‌جان آالن در حاشــیه دریای بیمارســتان میامی دادند‪ .‬او حــاال ازدواج کرده و در‬ ‫چیزی در مورد او نوشــتند‪ .‬کودک پنج ســاله‌ای که مدیترانه زمانی رســانه‌ای شــد که اروپــا با جنجال کانــادا زندگی می‌کنــد‪ ،‬بنیاد کیم را نیــز در ایاالت‬ ‫عمران نام داشــت‪ ،‬تنها یکــی از صدها کودکی بود بحران مهاجرت دســت‌وپنجه نرم می‌کرد‪ .‬بســیاری متحــده آمریــکا راه‌انــدازی کرده که هــدف از آن‪،‬‬ ‫کــه در حلب‪ ،‬قربانــی حمله هوایی شــده‌بود‪ .‬در تــاش می‌کردنــد بــا نشــان دادن ایــن تصاویــر درمــان و تهیــه داروهای مــورد نیاز بــرای کودکان‬ ‫همان حملــه هوایی کــه عمران با خوش‌شانســی دردنــاک‪ ،‬تلنگــری به وجــدان خفته آن دســته از جنگ‌زده اســت‪ .‬هرچند ســال‌ها از ماجــرای کیم‬ ‫جــان ســالم از آن به در بــرده‌بود‪ ،‬پنج کــودک از مــردم اروپا بزننــد که اجــازه ورود بــه پناهندگان می‌گــذرد‪ ،‬امــا تصویر او جــزو نخســتین تصاویر‬ ‫ســوری را نمی‌داننــد‪ .‬ســال ‪ ،2015‬ســال اوج فرار منتشرشــده از درد و رنج یک کودک جنگ‌زده بود‪.‬‬ ‫بیــن رفتند‪.‬‬ ‫‪ ‬هیچ‌یک از آن کودکان هیچ‌گاه شــناخته نشدند‪ ،‬ســوری‌ها و عراقی‌هــا از چنگال داعــش بود‪ .‬آن‌ها امــا تصاویــری که بــا انگیزه تحریک احساســات‬ ‫عمــران هم صرفا به واســطه حضــور دوربین مورد کــه می‌توانســتند راهــی به لبنــان یا ترکیــه پیدا مورد اســتفاده قرار گرفتند‪ ،‬گاهی بســیار متفاوت‬ ‫توجه قرار گرفت‪ .‬فیلم او هزاران بار در شــبکه‌های کننــد‪ ،‬با خطــر کمتر اما آینــده تیره‌تر بــه زندگی بودنــد‪ .‬یعنی خبری از جنازه کودک ســوری یا زخم‬ ‫کودک فلســطینی یا درد آشــکار دختر ویتنامی در‬ ‫اجتماعــی به اشــتراک گذاشــته‌شــد‪ ،‬امــا حاصل ادامــه می‌دادند‪.‬‬ ‫دیــدن ایــن فیلم‌ها چه بــود؟ دیوید بیــن یکی از امــا آن‌ها که بــه دنبــال روزهای بهتــری بودند‪ ،‬آن‌هــا نبود‪ .‬نمونــه‌اش عکس دختربچــه افغان که‬ ‫فعاالن حقوق بشــری در بریتانیا بــه گاردین گفته ســوار بر یــک قایق بــادی کوچــک‪ ،‬خودشــان را در ســال ‪ 1984‬روی جلــد مجله نشــنال‌جئوگرافی‬ ‫‌اســت‪« :‬ما آن کودک را که ســرتاپا غرق در خاک و تســلیم اقیانوس می‌کردند‪ .‬اقیانوس نیز گاهی روح قــرار گرفــت‪ .‬نامــش شــربت بــود‪ ،‬بــا چشــمان‬ ‫خــون بود‪ ،‬دیدیــم‪ ،‬بهت‌زدگی‌اش را تماشــا کردیم‪ ،‬آن‌هــا را می‌گرفت و جسمشــان را تقدیم ســاحل درخشــان و نافذ خود به دوربین خیره شــده‌بود و‬ ‫امــا برای او چــ ‌ه کار کردیم؟ چه کار می‌توانســتیم اروپا می‌کرد‪ .‬آالن به نماد آن دســته از پناهندگانی بــا همین نگاه لقب مونالیزا را بــه خود گرفت‪ .‬این‬ ‫بکنیــم؟» برخــی از تحلیل‌گــران سیاســی هم این تبدیل شــد که جانشــان را در اقیانوس‌ها از دست مونالیزای افغان به نماد بســیاری از زنان و دختران‬ ‫تصاویــر دل‌خــراش را بهانــه‌ای کردنــد تــا از لزوم داده‌انــد‪ .‬جایــی کــه آالن پیدا شــد‪ ،‬بــه مقبره‌ای دردکشیده کشور افغانســتان تبدیل شد‪ .‬‬ ‫‪ 25‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪25 Kheradmand Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬


‫کودکان خاورمیانه‪ ،‬جنگ زده‌های بی‌گناه‬ ‫همیــن چنــد وقــت پیش بود کــه مردم ســوریه‬ ‫ازجمله کودکان و به قــول ترامپ‪ ،‬نوزادان معصوم‪،‬‬ ‫مــورد حمله شــیمیایی قرار گرفتنــد‪ .‬هرچند هنوز‬ ‫هم مشخص نیســت این حمله شــیمیایی از سوی‬ ‫چه کســی انجام شد و هر کســی حمله را به گردن‬ ‫دیگــری می‌انــدازد‪ ،‬امــا ترامپ بالفاصلــه کودکان‬ ‫جنگ‌زده را بهانه‌ای قرار داد تا ‪ 59‬موشــک بر ســر‬ ‫سوریه بریزد‪.‬‬ ‫نسیم بنایی‬

‫او دونالــد ترامــپ رئیس‌جمهوری آمریــکا بود و‬ ‫ایــن حرف‌هــا را خطاب به بشــار اســد و در مورد‬ ‫کــودکان ســوری بیان کــرد‪ .‬این ماجــرا چندان هم‬ ‫کهنه نیســت‪ .‬همین چند وقت پیــش بود که مردم‬ ‫ســوریه ازجمله کودکان و به قول ترامــپ‪ ،‬نوزادان‬ ‫معصوم‪ ،‬مورد حمله شــیمیایی قرار گرفتند‪ .‬هرچند‬ ‫هنوز هم مشــخص نیســت این حمله شیمیایی از‬ ‫ســوی چه کســی انجام شــد و هر کســی حمله را‬ ‫بــه گردن دیگــری می‌انــدازد‪ ،‬اما ترامــپ بالفاصله‬ ‫کودکان جنگ‌زده را بهانه‌ای قرار داد تا ‪ 59‬موشــک‬ ‫بر سر ســوریه بریزد‪.‬‬ ‫این نخســتین حمله رســمی آمریکا به سوریه بود‬ ‫کــه دخالــت جــدی در امور این کشــور به شــمار‬ ‫می‌آمــد‪ .‬حرف اصلــی مردمی که ترامــپ را هدف‬ ‫نقدهــای خود قــرار دادنــد‪ ،‬این بود کــه او حتی‬ ‫به ایــن کودکان اجــازه نمی‌دهد به کشــورش وارد‬ ‫شــوند‪ .‬ترامپ پیش از آن‌که به کاخ ســفید راه پیدا‬ ‫کند‪ ،‬موضــع خصمانه خــود را در برابــر مهاجران‪،‬‬ ‫به‌ویژه مهاجران مســلمان اعالم کــرده بود‪ .‬او حتی‬ ‫بعد از دســت یافتــن به صندلی ریاســت‌جمهوری‬ ‫آمریــکا‪ ،‬ورود اتبــاع چند کشــور مسلمان‌نشــین‬

‫«وقتــی کــودکان بی‌گناه –نــوزادان معصــوم‪ -‬را‬ ‫با گازهــای مهلک به کشــتن می‌دهید و مــردم از‬ ‫شــنیدن نام گازهایــی که بــه کار برده‌اید‪ ،‬شــوکه‬ ‫می‌شــوند؛ این یعنی از خطوط بســیاری گذشته‌اید‬ ‫و پایتان را از گلیمتــان درازتر کرده‌اید‪ .‬از خط قرمز‬ ‫هم بســیار فراتــر رفته‌ایــد‪ ».‬این حرف‌هــا ظاهرا‬ ‫بایــد خیرخواهانــه باشــد و حتما کســی که چنین‬ ‫حرف‌هایــی را می‌زند‪ ،‬دلش برای قربانیان ســوخته‬ ‫‌اســت‪ .‬اما کســی که این حرف‌ها را به زبــان آورد‪،‬‬ ‫نه‌تنها تحســین و حمایت نشــد‪ ،‬بلکه مورد انتقاد‬ ‫اکثر مــردم جهان نیز قــرار گرفت‪.‬‬ ‫‪ 24‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ازجملــه ایران را به خاک آمریــکا ممنوع اعالم کرد‪.‬‬ ‫اما وقتی پای منافع سیاســی و مالــی در خاورمیانه‬ ‫به میان می‌آیــد‪ ،‬این مرد ناگهان دلســوز کودکانی‬ ‫می‌شــود که حاضر نیســت برای نجات جانشــان‪،‬‬ ‫آن‌هــا را به خاک کشــورش راه بدهد‪.‬‬ ‫قصه ترامپ و اشــک تمســاحی که برای کودکان‬ ‫ســوری ریخت‪ ،‬قصه تازه‌ای نیست؛ سال‌هاست که‬ ‫مردم خاورمیانه همچــون کودکی ضعیف و رنجور‬ ‫در نظــر غربی‌هــا جلــوه داده می‌شــوند‪ ،‬گویــی‬ ‫نمی‌توانند کشورشــان را اداره کنند و به دست‌های‬ ‫خارجــی نیاز دارند تا آن‌هــا را از زمین بلند کند‪ .‬در‬ ‫این بیــن‪ ،‬کودکان جنــگ‌زده و بی‌ســرپناه بهترین‬ ‫بهانه بــرای ادامــه جنگ‌افروزی‌هــا بوده‌اند‪ .‬آن‌ها‬ ‫ناخواســته بــه ابــزار سیاســی بــرای قدرت‌طلبان‬ ‫تبدیل می‌شــوند‪ .‬تصاویر درد کشــیدن و جان دادن‬ ‫این کــودکان نه‌تنها باعث کاهــش دردهای آن‌ها و‬ ‫توقف جنگ‌ها نمی‌شــود‪ ،‬بلکه بهانه و وســیله‌ای‬ ‫برای شــعله‌ورتر شــدن آتش جنگ می‌شــود‪ .‬آن‌ها‬ ‫کــه ادعای نجات این کــودکان را دارند‪ ،‬آغوش آتش‬ ‫را بــه روی آن‌ها می‌گشــایند و نتیجه شرمســار آن‬ ‫چیــزی جز افزایــش عکس‌ها و فیلم‌هــای دردناک‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪24 Kheradmand‬‬


23 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬23


‫دســتش و تکیه می‌دهد به دیــوار‪ .‬از روزهای بعد‬ ‫از گورخوابــی می‌گوید و در جواب پرســش از اینکه‬ ‫وضعیــت خودتان بعد از گورخوابی چگونه اســت‪،‬‬ ‫بریده‌بریــده می‌گویــد‪« :‬اوایــل بهتر از قبل شــده‬ ‫بــود ولــی دیگه االن مدت‌هاســت هیشــکی با ما‬ ‫کار نداره‪ .‬میبینی که این وضعمونه‪ .‬دیروز ماشــین‬ ‫زده بــه پام‪ ،‬زخمیــه‪ .‬رفتم بهداری یــه باند به هم‬ ‫داده میگــه ببند خوب میشــی‪ .‬مــن دارم از دیروز‬ ‫پامو میکشــم اونوقــت اینا با یه بانــد میگن خوب‬ ‫میشــی‪ ».‬فرخنده می‌گوید جمع ‪ ۳۲‬نفــری از زنان‬ ‫این منطقه که کارتن‌خواب هســتند‪ ،‬شــب‌ها را در‬ ‫بیابان‌هــای اطراف نصیرآبــاد می‌گذرانند‪« .‬به جای‬ ‫اینکه واســه مــا خوابگاه بزنن واســه مردهــا زدن‪.‬‬ ‫اونوقــت اون همه زن‪ ،‬ســرما و گرما بایــد تو دره و‬ ‫بیابونا بخوابن‪ .‬شــب‌ها از ترس ســگ‌ها خوابمون‬ ‫نمیبــره ولی چاره‌ای نیســت‪ .‬یه عــده به‌خاطر جا‬ ‫میــرن با ایــن و اون ولی من این‌کاره نیســتم‪».‬‬ ‫فرخنــده بــه عکس‌هایی کــه به چند نفــر دیگر‬ ‫از دوســتانش کــه بعــد از ماجــرای گورخواب‌هــا‬ ‫شــناخته شدند‪ ،‬اشــاره می‌کند و می‌گوید‪« :‬فرشته‪،‬‬ ‫زن آرمــان‪ ،‬االن تــو همین خیابونــا میچرخه همراه‬ ‫شوهرش شیشه ماشــینا رو پاک میکنه‪ .‬هیشکی جا‬ ‫و مکان درســت و حســابی نــداره‪ .‬بچه‌هــا اگه تو‬ ‫کمپ نباشــن‪ ،‬پخش میشــن تو شهر‪»...‬‬

‫ســوءمصرف‌کنندگانی که در باغ‌ها تــردد می‌کنند‪،‬‬ ‫یکی از تفریحات هر روزه اســت‪« :‬اگه ما اذیتشون‬ ‫نکنیم‪ ،‬اینا کاری با کســی ندارن‪ .‬روزا و شبا تو کانال‬ ‫آب و نیزارهــا ُپــر از کارتن‌خوابــه‪ .‬از اون موقع که‬ ‫قبرســتون رو بستن (قرق کردن) دیگه خیلی‌هاشون‬ ‫از اینجا رفتن پخش شــدن تــو بیابونا‪».‬‬ ‫کمی آن‌طرف‌تر درســت وســط باغ‌های نصیرآباد‬ ‫چند نفر مشــغول کشــیدن مواد هســتند‪ .‬یکی از‬ ‫آنهــا مدتــی در گورســتان و میان قبرهــا خوابیده‬ ‫اســت‪ .‬حاال مدتی اســت که از کمپ خارج شده و‬ ‫مجددا به چرخه اســتعمال مواد برگشــته است‪ .‬در‬ ‫کنارش پســرش فرهاد نشسته که کال اهل حرف‌زدن‬ ‫نیســت‪ .‬فرهاد هم مصرف‌کننده اســت‪ .‬با چاقوی‬ ‫تــوی دســتش شــروع می‌کنــد بــا زخم‌هایــی که‬ ‫روی دســتش ایجــاد کرده و نتیجه خودزنی اســت‪،‬‬ ‫بازی‌کــردن‪ .‬پــدرش می‌گویــد‪« :‬ایــن فرهــا ِد مــا‬ ‫به‌خاطر مــواد‪ ،‬چند ســال زندان قزل‌حصــار بوده‪.‬‬ ‫تو‌درمون نــداره‪ ...‬االنم میاد‬ ‫زیــاد اعصــاب درســ ‌‬ ‫اینجــا پیش مــن‪ »...‬فرهــاد کم‌کــم از حال‌وهوای‬ ‫دســت و چاقــو بیــرون می‌آیــد و می‌گویــد‪« :‬از‬ ‫زندون دراومدم‪ ،‬دیــدم مادرمم داره مصرف میکنه‪.‬‬ ‫تو یــه خونه‌ای کــه همه مصرف میکنــن‪ ،‬میخوای‬ ‫نرم ســراغ مــواد؟! معلومه کــه میرم‪ ...‬بابــام که یه‬ ‫مدت شــبا تو قبرســتون میخوابید‪ ،‬االن دیگه آواره‬ ‫همین باغا و بیابوناســت‪ .‬مأمورا هم که پیداشــون‬ ‫میکنن میزننشــون‪ .‬هیشکی نمیپرســه دردت چیه‬ ‫آخــه‪ ».‬برای پــدر فرهاد که مدتــی در کمپ اخوان‬ ‫نصیرآبــاد اقامــت داشــته‪ ،‬تجربــه کمــپ‪ ،‬تجربه‬ ‫خوشــایندی نبــوده‪ .‬او شیشــه و هروئیــن مصرف‬ ‫می‌کند‪« :‬بعد از اینکه از گورستون بیرونمون کردن‪،‬‬ ‫فرســتادنمون کمپ اخوان‪ .‬گشــنگی و تشنگی بود‬ ‫فقــط‪ .‬وقتی هم کــه دراومدیــم‪ ،‬هیچــی! دوباره‬ ‫برگشتیم ســر خونه اول‪».‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫گورســتان قرق شــده امــا کارتن‌خــواب هنوز هم‬ ‫هست‬ ‫عبــور از کانــال بــزرگ آب نصیرآبــاد‪ ،‬یعنــی‬ ‫نزدیک‌شــدن بــه محــدوده گورســتان‪ .‬اهالــی‬ ‫محــل می‌گوینــد تا پیــش از پیچیدن خبــر حضور‬ ‫گورخواب‌هــا در اینجا‪ ،‬یک جاده خاکی و ســنگالخ‪،‬‬ ‫راه رســیدن به گورســتان بود اما حاال به خیابانی با‬ ‫یک بلوار گلکاری‌شــده تبدیل شــده که نشــانی از‬ ‫حــال‌وروز ســابقش ندارد‪.‬‬ ‫حتی جایــی در وســط بلــوار‪ ،‬وســیله‌های بازی‬ ‫بــرای بچه‌ها به چشــم می‌خورد کــه از روی تازگی‬ ‫آنها می‌شــود فهمید عمر زیادی ندارند‪ .‬گورســتان‬ ‫امــا در چنــد قدمی اســت‪ .‬حصارهای بتنــی دیوار‬ ‫گورســتان به‌تازگــی باالتر رفته‌اند تــا احتماال کمتر‬ ‫جلــب توجه کنــد‪ .‬نگهبــان جلوی درب گورســتان‬ ‫اجــازه هیچ‌گونــه عکس‌بــرداری را نمی‌دهــد و‬ ‫می‌گویــد‪« :‬آبــروی نصیرآبــاد تو دنیا رفــت‪ .‬دیگه‬ ‫تمومش کنیــد‪ ».‬روی قبرهایی کــه زمانی خوابگاه‬

‫سوءاستفاده از بچه‌ها به‌عنوان فروشنده!‬ ‫فرخنــده آدرس نیزارهــا را می‌دهــد و می‌خواهد‬ ‫کــه فکــری بــه حــال زنــان کارتن‌خــواب ایــن‬ ‫منطقــه کننــد‪ .‬کوچه‌پس‌کوچه‌های نصیرآبــاد‪ ،‬در‬ ‫نهایــت بــه نیزارهــا و بیابان‌های اطراف می‌رســد‪.‬‬ ‫کوچه‌هــای گردوخاک‌گرفتــه و محرومیــت مــردم‬ ‫منطقه بــا چرخ‌زدنــی در خیابان‌های اصلی شــهر‬ ‫قابل‌مشــاهده است‪.‬‬ ‫شــهری جاده‌ای و حاشیه‌نشــین کــه محل زندگی‬ ‫مهاجــران و اقشــار کم‌درآمــد اســت‪ .‬ایــن را از‬ ‫تعــداد زیاد کــودکان زباله‌گرد در ایــن منطقه هم‬ ‫می‌شــود فهمید‪ .‬بزرگ‌ترین تفریــح بچه‌های اینجا‪،‬‬ ‫نشســتن در حاشــیه باغ‌هــا و گپ‌زدن بــا یکدیگر‬ ‫اســت‪ .‬بااین‌حــال‪ ،‬اطالعــات غیررســمی نشــان‬ ‫می‌دهد‪ ،‬هســتند بچه‌هایــی که ب ‌هواســطه اعتیاد‬ ‫اعضای خانواده‌شــان‪ ،‬از ســوی عامالن فروش مورد‬ ‫سوءاســتفاده قــرار گرفته‌انــد و بــه مصرف‌کننده‬ ‫یــا فروشــنده موادمخــدر در ایــن منطقــه تبدیل‬ ‫شــده‌اند‪ .‬مهران همراه دو نفر دیگر از دوســتانش‬ ‫حوالی باغی در اطراف نصیرآباد نشســته و مشغول‬ ‫گپ‌زدن اســت‪ ۱۷ .‬ســال دارد و در دبیرســتانی در‬ ‫ایــن منطقه درس می‌خوانــد‪ .‬او می‌گوید بچه‌هایی‬ ‫را می‌شناســد که در مدرســه اقدام بــه فروش مواد‬ ‫می‌کننــد‪« .‬اونــا پــدر و مادراشــونم اعتیــاد دارن‪.‬‬ ‫جنس میارن تو مدرســه میفروشــن‪ .‬اینجا هست از‬ ‫این چیــزا‪ .‬جریان گورخوابا رو نشــنیدی؟!»‪ ‬‬ ‫بــرای مهــران و دوســتانش رصدکــردن تعــداد‬ ‫‪ 22‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫علی‪ ،‬آرمان‪ ،‬فرشــته لیال و فرزندش مهــدی و‪ ...‬بود‬ ‫حاال با ســنگ‌های بتونی پوشــیده شــده تــا دیده‬ ‫نشــود‪ .‬نگهبان به گل‌های باالی ســرقبرهای خالی‬ ‫آب می‌دهــد و زیــر لــب می‌گوید‪« :‬حــاال مثال که‬ ‫چی عکساشــون رو پخش کردن آبروی نصیرآباد رو‬ ‫بردن!» برای او حفاظت از اینجا و دیوارهای باالبلند‬ ‫بتنی‌اش یعنی حل مســئله‌ای که صورت‌مســئله‌اش‬ ‫در بیابان‌هــای اطــراف نصیرآباد به حاشــیه رانده‬ ‫شــده‪ .‬بااین‌حال‪ ،‬واقعیت نصیرآباد شــهریار امروز‬ ‫در بیابان‌هــای آن نفس می‌کشــد‪.‬‬ ‫اینجــا میــان نیزارهای اطــراف نصیرآبــاد حوالی‬ ‫ظهــر گــرم تابســتان تعــداد زن‌هــا زیاد نیســت‪.‬‬ ‫می‌گویند شــب‌ها خیلی‌هــا برای مانــدن به اینجا‬ ‫می‌آینــد‪ .‬از ابتــدای یک دره که مملــو از علفزار و‬ ‫نیزار اســت‪ ،‬کم‌کــم جمع‌های کوچــک و چندنفره‬ ‫کارت ‌نخواب‌هــای نصیرآباد دیده م ‌یشــود‪ .‬البه‌الی‬ ‫نیزارها خودشــان را مخفی می‌کنند تا دیده نشوند‪.‬‬ ‫یک ســرباز بــه آنها نزدیک می‌شــود امــا چون به‬ ‫«شــناس» اســت او را تحویــل می‌گیرند‪.‬‬ ‫اصطــاح ِ‬ ‫«از البــه‌الی ایــن نیزارا که رد بشــی‪ ،‬میبینیشــون‪.‬‬ ‫ایــن وقت روز زیاد نیســتن اما برو آلونک‌هاشــون‬ ‫رو ببیــن‪ ».‬خــودش را عبــاس معرفی می‌کنــد‪ .‬از‬ ‫ســاکنان نصیرآبــاد‪ .‬آمــار و ارقام غیررســمی تمام‬ ‫ســوءمصرف‌کنندگان منطقــه را دارد امــا می‌گوید‬ ‫«اینکــه چنــد نفرن مهم نیســت‪ .‬برو بگــو بعد از‬ ‫اینکه از کمپ میان بیرون واسشــون چیکار میکنن‪.‬‬ ‫هیچی دوبــاره برمیگردن به جاهــای اینجوری‪ ».‬‬ ‫آمارهایی که مســئوالن ارائــه می‌کنند از وجود ‪۱۷‬‬ ‫تــا ‪ ۲۰‬هزار کارتن‌خــواب در تهران و حومه حکایت‬ ‫دارد‪ .‬بر‌اســاس همیــن نقل‌قول‌ها حدود یک‌ســوم‬ ‫ایــن کارتن‌خواب‌هــا را زنانــی تشــکیل می‌دهنــد‬ ‫که بــه‌دلیل اعتیــاد بــه موادمخدر بــا بحران‌های‬ ‫متفاوتی روبه‌رو هســتند‪ .‬حضــور در محیط آلوده‬ ‫و اســتفاده از ســرنگ مشــترک در میان زنان درگیر‬ ‫اعتیاد نیــز رواج دارد‪ .‬در کنار این موارد‪ ،‬آنها اغلب‬ ‫بــ ‌ه دلیــل رانده‌شــدن از خانه یــا ترک خانــواده‪،‬‬ ‫محلی بــرای اقامت پیــدا نمی‌کننــد و درنتیجه به‬ ‫کارتن‌خوابــی روی می‌آورند‪.‬‬ ‫مانــدن در خیابــان و حاشــیه شــهرها‪ ،‬خطــرات‬ ‫محیطــی را بــرای زنان چنــد برابر بیشــتر می‌کند‪.‬‬ ‫مورد آزار و سوءاســتفاده جنســی‌قرارگرفتن یکی از‬ ‫مــواردی اســت که بارهــا آنها را در معــرض تهدید‬ ‫قــرار می‌دهــد و درپی خــود بیماری‌هــای متعدد‬ ‫مقاربتی همچــون اچ‌آی‌وی و هپاتیــت را به‌همراه‬ ‫دارد‪ .‬فعــاالن مدنی در حوزه آســیب‌های اجتماعی‬ ‫در ســ‌ال‌های اخیــر‪ ،‬بارها درباره لــزوم حفاظت از‬ ‫جــان این زنــان در برابــر انواع آزارهای جســمی و‬ ‫روانی هشــدار داده‌اند بااین‌حال و با گذشــت چند‬ ‫مــاه از ماجــرای نصیرآبــاد‪ ،‬نه مــردان کارتن‌خواب‬ ‫در شــرایط ایمنــی قــرار گرفته‌انــد و نــه زنــان از‬ ‫حداقل‌تریــن حقــوق انســانی خــود که داشــتن‬ ‫سرپناه اســت‪ ،‬برخوردارند‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪22 Kheradmand‬‬


‫چجوری تنهــا برم تا بیمارســتان‪».‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫خوابگاه نیست‪ ،‬پادگانه!‬ ‫وقتــی از روزگار بعــد از گورخوابــی می‌گویــد‪،‬‬ ‫دســت و دلش می‌لرزد کــه نکند دوبــاره از جایی‬ ‫که هســت‪ ،‬رانده شــود‪« .‬ما که البتــه دیگه جایی‬ ‫نداریــم‪ .‬تو بیابونا هســتیم ولی دیگــه از این بدتر‬ ‫نشــه ما راضی‌ایم‪».‬‬ ‫می‌گویــد اوضــاع او و رفقایــش بعــد از ماجرای‬ ‫گورخوابــی فقــط برای مدتــی کوتاه بهتر شــد اما‬ ‫همچنان تعداد زیادی از آنان از داشــتن ســرپناهی‬ ‫بــرای اقامــت محرومنــد و مجبورنــد شــب‌ها را‬ ‫در بیابان‌هــا و کانال‌هــای آب اطــراف نصیرآباد و‬ ‫در میــان باغ‌هــای ایــن منطقــه بگذراننــد‪« .‬این‬ ‫خوابگاهــی که واســه مــا زدن‪ ،‬مثل پادگانــه‪ .‬اوال‬ ‫که همــه رو راه نمیــدن‪ .‬هر کی رو دوســت دارن‬ ‫راه میــدن‪ .‬بعدشــم اون‌قــدر بــا بچه‌ها بــد رفتار‬ ‫می‌کنــن کــه از اون همه آدم که اولــش رفتن‪ ،‬االن‬ ‫کمتر از ‪ ۱۰‬نفر هر شــب میرن اونجا میخوابن؛ من‬ ‫بمیــرم هم نمیــرم اونجا‪».‬‬ ‫به گفتــه او‪ ،‬شــرایط خوابــگاه به‌گونه‌ای اســت‬ ‫کــه می‌توانــد جوابگوی ســرپناه تعداد زیــادی از‬ ‫کارتن‌خواب‌هــا باشــد امــا عمــا بــ ‌ه دلیــل نبود‬ ‫شــرایط مناســب مدیریتی‪ ،‬خیلی‌هــا از اقامت در‬ ‫خوابــگاه خــودداری می‌کننــد‪« .‬مــا همینجوریش‬ ‫تحت فشــاریم‪ .‬اینا با این کارا بدتــرش میکنن‪ .‬اگه‬ ‫واقعــا به فکر ســرپناهن‪ ،‬یه کســی رو بیــارن که‬ ‫این‌‌قــدر به بچه‌هــا ســرکوفت نزنه‪ ».‬‬ ‫مهدی ‪ ۳۸‬ســاله اســت و اصالتا اهل اسالمشــهر‪.‬‬ ‫ســال‌ها راننــده بیابــان بــوده و گاهــی بــه قول‬ ‫خــودش تفننــی موادمخدر مصــرف می‌کــرده اما‬ ‫از وقتــی در اثــر بی‌احتیاطــی در جــاده تصــادف‬ ‫کــرد‪ ،‬مســیر زندگیش عوض شــد‪« .‬مواد کشــیده‬ ‫بودم‪ ،‬نشســتم پشــت فرمــون‪ ،‬تو جــاده تصادف‬ ‫کــردم دو نفــر تو اون تصادف کشــته شــدن‪ ،‬رفتم‬ ‫زنــدان‪ ،‬دیــه دادم‪ .‬بعــدش دیگــه اون آدم ســابق‬ ‫نشــدم‪ .‬کال کشــیده شــدم ســمت مواد‪ ،‬یه جوری‬ ‫کــه دیگه خونــوادم تحملمو نداشــتن‪ .‬زدم بیرون‪.‬‬ ‫االن پنــج ســاله کارتن‌خوابــم‪ ».‬وقتــی از روزهای‬ ‫خوابیــدن در میــان قبرها و مقایســه‌اش با روزهای‬ ‫اخیر می‌پرســیم‪ ،‬زخم پایــش را برانــداز می‌کند و‬ ‫می‌گویــد‪« :‬تو قبرســتون که بودیم‪ ،‬امــن نبود ولی‬ ‫حداقل یه ســرپناهی داشــتیم اما االن هر شــب یه‬ ‫جایــی میخوابیم‪ .‬جاهــای دیگه امن نیســت‪».‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫بی‌سرپناهی زنان گورخواب‬ ‫‪ ۶‬مــاه پیــش و بعــد از پیگیــری وضعیــت‬ ‫گورخواب‌هــای منطقــه‪ ،‬اعــام شــد کــه در‬ ‫نصیرآبــاد قــرار اســت گرمخانــه احداث شــود تا‬ ‫ســوءمصرف‌کنندگان موادمخــدر در ایــن منطقــه‬ ‫از بی‌خانمانــی و گورخوابــی نجــات پیــدا کننــد‪،‬‬ ‫بااین‌حــال‪ ،‬تمــام منطقــه را کــه بچرخیــد‪ ،‬خبری‬ ‫‪ 21‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫از گرمخانــه‌ای کــه گفتــه می‌شــد بودجــه آن هم‬ ‫تأمیــن شــده‪ ،‬نیســت‪ .‬تمــام حرف‌وحدیث‌هــا‬ ‫دربــاره احــداث گرمخانــه به یــک خانه اجــاره‌ای‬ ‫تنهــا برای «مــردان»‪ ،‬خالصه شــده که بــا کمترین‬ ‫امکانــات قــرار اســت خوابــگاه کارتن‌خواب‌ها و‬ ‫گورخواب‌های نصیرآباد باشــد‪« .‬همــون اول گفتن‬ ‫میخــوان گرمخونه بزنــن ولی یه جایی واســه مردا‬ ‫جــور کــردن که چند تا تخــت دوطبقــه داره و دو‬ ‫نفــر مسئولیتشــو دارن که هیچی از حــا ‌لو‌روز ما‬ ‫نمیدونــن‪ .‬همش تحقیــر‪ ،‬همش توهیــن‪ »...‬اینها‬ ‫حرف‌های علی اســت که ‪ ۶‬ماه بعــد از گورخوابی‪،‬‬ ‫در تنهــا مرکز ‪( DIC‬کاهش آســیب) این منطقه در‬ ‫حــال گرفتن متــادون برای تــرک اســت‪ .‬او و چند‬ ‫نفر دیگر کــه امروز به «گورخواب‌هــای نصیرآباد»‬ ‫معروف شــده‌اند در یک اتاق حــدودا ‪ ۱۲ ،۱۰‬متری‬ ‫روی یــک تکه فــرش رنگ‌ورورفته نشســته‌اند و به‬ ‫تنهــا روزنه نوری که از دریچــه باالی دیوار زیرزمین‬ ‫به داخــل می‌تابــد‪ ،‬خیره شــده‌اند‪.‬‬ ‫گورخواب‌هــای نصیرآباد به‌همراه تعــداد دیگری‬ ‫از کارتن‌خواب‌هــای ایــن منطقه‪ ،‬روزهــا تا حوالی‬ ‫ســاعت دوی بعدازظهر به تنها مرکز کاهش آسیب‬ ‫این منطقه بــرای درمان مراجعــه می‌کنند‪.‬‬ ‫آنهــا در قالب دســته‌های چندنفره یــا به‌صورت‬ ‫تکــی بــه ایــن مرکــز رفت‌وآمــد می‌کننــد و برای‬ ‫ســاعاتی در حیــن درمــان در زیرزمین ایــن مرکز‬ ‫اســتراحت می‌کننــد‪ .‬این مرکــز که بعد از انتشــار‬ ‫خبــر گورخواب‌هــا تأســیس شــده‪ ،‬در یکــی از‬ ‫خیابان‌هــای اصلــی نصیرآبــاد واقــع شــده؛ یــک‬ ‫ســاختمان نســبتا قدیمی که زیرزمین آن در اختیار‬ ‫ایــن مرکز قــرار گرفته اســت‪.‬‬ ‫در میان آنها یک زن هم دیده می‌شــود که گوشه‬ ‫اتاق خوابش برده‪ .‬کمی آن‌ســو‌تر علی نشســته که‬ ‫به‌شــدت از اوضــاع خوابگاهی که برایشــان تدارک‬ ‫دیده شده‪ ،‬شاکی اســت‪ .‬او هم زمانی در گورستان‬ ‫نصیرآباد و در میان قبرهــا می‌خوابید و حاال روزها‬ ‫بــرای گرفتن متادون به مرکــز ‪ DIC‬مراجع می‌کند‪.‬‬ ‫«یه هفته پیش مســئول خوابگاه برگشته به یکی از‬ ‫بچه‌ها که میره آشــغال جمع میکنه‪ ،‬میگه شــماها‬ ‫حــرف که تو به مــا میزنی؟!‬ ‫بــو میدین‪ .‬آخــه این‬ ‫ِ‬ ‫ما اگه زندگی داشــتم که نمیومدیــم خوابگاه‪ .‬بنده‬ ‫خــدا اون رفیقمون از خجالتش چند شــبه خوابگاه‬ ‫نمیــاد‪ .‬بــرو ببین کجــا میخوابه‪ ».‬به زنــی که کنار‬ ‫اتــاق خوابیــده اشــاره می‌کنــد و می‌گویــد‪« :‬یه‬ ‫خوابــگاه واســه ما زدن کــه اینجوریــه‪ ،‬این بدبختا‬ ‫اونــم ندارن‪ ».‬علــی می‌گوید زن‌هــای کارتن‌خواب‬ ‫نصیرآبــاد اغلــب شــب‌ها را در میــان علفزارها و‬ ‫نیزارهــای دره‌های اطــراف نصیرآبــاد می‌گذرانند‪.‬‬ ‫«بعضی شــبا میرم اونجا مواظبشــون باشم‪ .‬اینا که‬ ‫اونجــا میمونن هزار بال سرشــون میاد‪».‬‬ ‫علــی از شــرایط ‪ DIC‬تــا حدی راضی‌تــر از بقیه‬ ‫اســت‪« .‬همین کــه صبح‌ها تــا ظهر بــازه و یه جا‬ ‫‌داری بری ســرتو بزاری دو ســاعت بخوابی‪ ،‬خودش‬

‫خوبــه‪ .‬کال از اون موقــع همیــن یه جا رو درســت‬ ‫کــردن برامون که بــه درد بخوره ولــی این خوابگاه‬ ‫بدجــور رو مخمــه‪ .‬ایــن زنا کــه میرن تــو دره‌ها‬ ‫می‌خوابــن‪ ،‬بدجــور رو مخمــن‪ ».‬بــا عصبانیت از‬ ‫روزهایی می‌گویــد که بعد از گورخوابــی گذرانده‪.‬‬ ‫«اینجا خیلیا مصرف‌کنند ‌ه هســتن‪ .‬وقتی مصرفت‬ ‫بــره بــاال دیگه نــه خونــواده تحملت میکنــن‪ ،‬نه‬ ‫دوســت و رفیقای پا ِکت‪ .‬اینجوری میشه که میفتی‬ ‫به کارتن‌خوابی و ممکنه ســر از قبرستون دربیاری‪.‬‬ ‫مــا فکر کردیــم اونجــا اَمنه‪ .‬اصــا بــه اینکه کجا‬ ‫میخوابیــم‪ ،‬فکر نمیکردیم‪ .‬مهم این بود که شــبا یه‬ ‫ســقفی تو قبرســتون داشــتیم که بخوابیم‪ .‬مسئول‬ ‫این خوابــگاه پدرمونو درآورده‪ .‬هرکــی اومده‪ ،‬فرار‬ ‫کــرده از خوابــگاه‪ .‬نــه غــذای به‌دردبخــوری‪ ،‬نه‬ ‫اخالق خوبــی‪ .‬بمونیم اونجا چیــکار کنیم‪».‬‬ ‫در میان او و دوســتانش بعضــی حرف‌ها بیش از‬ ‫هــر حرف دیگری تکرار می‌شــود‪ .‬مثل اینکه «برای‬ ‫زن‌ها یــه فکری بکنیــد»‪« ،‬اونا تعدادشــون زیاده‪،‬‬ ‫خوابگاه ندارن‪ ».‬انگار موضوع زن‌ها و وضعیتشــان‬ ‫بــرای آنها اولویت اول هر نوع تصمیم‌گیری اســت‪.‬‬ ‫‪ ۳۲‬زن کارتن‌خواب شب‌ها سرپناه ندارند‬ ‫فرخنــده‪ ،‬یکی از زنانی اســت که همــراه با چند‬ ‫نفر دیگر برای مدتی در گورســتان نصیرآباد اقامت‬ ‫داشــت‪ .‬درســت روبــه‌روی مرکــز کاهش آســیب‬ ‫نصیرآباد مشــغول راه‌رفتن گوشــه خیابان اســت‪.‬‬ ‫منتظر اســت تا برود متادونش را بگیرد و بعد هم‬ ‫فکری برای محل اقامت امشــبش کند‪ .‬لنگان‌لنگان‬ ‫جلــو می‌آیــد و خطاب بــه یکی از دوســتانش که‬ ‫تــازه از ‪ DIC‬درآمده‪ ،‬می‌گوید‪ :‬شــنیدی مهدی گم‬ ‫شده! میگن کشتنش‪!...‬‬ ‫وقتی داســتان مهــدی را روایت می‌کنــد‪ ،‬متوجه‬ ‫می‌شــویم‪ ،‬مهدی پســری ‪ ۱۲‬ســاله بود که همراه‬ ‫مــادرش لیــا کــه ســال‌ها مصرف‌کننــده مــواد و‬ ‫کارتن‌خواب بود‪ ،‬برای مدتی در گورســتان نصیرآباد‬ ‫اقامــت می‌کــرد‪ .‬فرخنده تعریف می‌کنــد که بعد‬ ‫از پخش‌شــدن خبــر گورخواب‌هــا‪ ،‬لیــا هم مثل‬ ‫ســایرین به کمپ رفــت اما بعــد از بیرون‌آمدن از‬ ‫کمپ‪ ،‬جایــی برای اقامــت پیدا نمی‌کنــد بنابراین‬ ‫مجــددا به بیابان‌هــای اطراف نصیرآبــاد می‌رود‪ .‬‬ ‫بعد از مدتی به جرم ســرقت دســتگیر می‌شود و‬ ‫حاال زندانی اســت‪« .‬از همون موقع دیگه هیشکی‬ ‫مهــدی رو ندید‪ .‬میگن خالــه لیال بچه رو برده پیش‬ ‫خــودش‪ .‬خاله‌شــم مصرف‌کننده بــود‪ .‬هرکی میره‬ ‫در خونــه‌ش ســراغ مهــدی رو میگیره‪ ،‬یــه جوری‬ ‫میپیچونــه‪ .‬یه دفه می‌گــه نمیدونم کجاســت‪ ،‬یه‬ ‫دفه می‌گه کشــتنش‪ .‬وای از پریــروز تا حاال که اینو‬ ‫شنیدم خواب به چشمم نیومده‪ .‬بیچاره لیال بیچاره‬ ‫مهــدی‪ »...‬حــاال روزهاســت که از مهــدی خبری‬ ‫نیســت و هیچ ســندی مبنی‌براینکه کشــته شــده‬ ‫باشــد وجود ندارد امــا ناپدیدشــدنش نگران‌کننده‬ ‫اســت‪ .‬فرخنــده‪ ،‬کوله‌پشــتی‌اش را می‌گیــرد توی‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪21 Kheradmand‬‬


‫گورخواب‌ها‪ ،‬شش ماه بعد‬ ‫گــوری کــه پــر شــود‬ ‫دیگــر خالی‌شــدنی‬ ‫نیســت‪ ،‬مگــر آنکــه‬ ‫نبــش قبر کننــد و مرده‬ ‫را بیــرون بکشــند‪ .‬ایــن‬ ‫قانون قبرســتان است و‬ ‫گورکــن‪ ،‬کارش را خــوب‬ ‫بلــد اســت‪« .‬جــای‬ ‫زنده‌ها میــان این قبرها‬ ‫نیست‪ .‬‬

‫چندطبقــه نیمــه‌کاره و‬ ‫مشــغول وررفتن با زخم‬ ‫پایش اســت‪ .‬بــه فاصله‬ ‫چندمتــری می‌شــود‬ ‫بــوی عفونــت زخمــی‬ ‫را کــه بــا آن ور می‌رود‪،‬‬ ‫استنشــاق کــرد‪« .‬ایــن‬ ‫زخــم مال خیلــی وقت‬ ‫ِ‬ ‫پیشــه‪ .‬از همون آخرای‬ ‫زمســتون که پام سوخت‬ ‫و درمانــش نکــردم‪ ،‬هی‬ ‫بدتر شــد‪».‬‬ ‫شــلوارش را اندکــی‬ ‫زخم‬ ‫باالتر می‌کشــد تــا ِ‬ ‫پــا بیشــتر دیده شــود‪.‬‬ ‫ســوختگی بــه قــدری‬ ‫عمیــق بوده کــه تا چند‬ ‫ســانت بــاال و پایین آن‬ ‫سیاه شــده اســت‪ .‬ورم‬ ‫کــه تــا نــوک انگشــتان‬ ‫شــدید پاهــا‬ ‫ادامه داشــت‪ ،‬آن‌قدر هولناک اســت کــه نمی‌توان‬ ‫بــرای چندثانیــه بــه آن خیــره شــد‪ .‬می‌گویــد‬ ‫در‌این‌مــدت چند بــاری زخمــش بانداژ شــده اما‬ ‫چون درمانی قطعــی روی آن صورت نگرفته‪ ،‬دچار‬ ‫عفونت شــدید شــده اســت‪« .‬این آخــرا دیگه پام‬ ‫کــرم گذاشــته بود که یکــی از این بچه‌هــای گروه‬ ‫یاشــار تبریزی اومــدن اینجا پامو دیــدن‪ ،‬برام پماد‬ ‫آوردن و باند بســتن بهش‪ ،‬االن خیلــی بهتر از اون‬ ‫موقع شــده‪ ،‬اگه اون‌موقع پامو میدیدی‪ ،‬وحشــت‬ ‫میکردی‪».‬‬ ‫مهــدی بعد از خروج از کمــپ‪ ،‬جایی برای اقامت‬ ‫نداشــته و مجددا بی‌خانمان و کارتن‌خواب شــده‪.‬‬ ‫او و چنــد نفر دیگر بــرای مدتی روزها و شــب‌ها‬ ‫را در کنــار یــک انبــار یونولیــت می‌گذراندنــد و‬ ‫ســوختگی پــا هــم در ســانحه آتش‌ســوزی انبار‬ ‫یونولیت ایجاد شــده است‪« .‬کنار انبار‪ ،‬یه کارگاهی‬ ‫همین اطــراف خوابیده بودیم بــا بچه‌ها‪ ،‬یهو مثل‬ ‫اینکه یونولیتای تو انبــار آتیش گرفت‪ ...‬دیر متوجه‬ ‫بجنبــم‪ ،‬دیدم آتیش‬ ‫آتیش شــدیم‪ ،‬اومدم به خودم ُ‬ ‫گرفته به پام‪ .‬بعدشــم چون تــو خرابه‌ها میخوابم‪،‬‬ ‫عفونت پام بیشــتر شد‪».‬‬ ‫او چندبــاری به تنها مرکز ‪( DIC‬کاهش آســیب)‬ ‫منطقــه مراجعه کــرده و از آنها کمک خواســته اما‬ ‫آنهــا هم نتوانســته‌اند برایــش کاری کننــد‪« .‬رفتم‬ ‫‪ DIC‬میگــن بهــت یه نامه میدیم بری بیمارســتان‬ ‫ســجاد (شــهریار)‪ .‬آخه منــو با ایــن وضعیت کی‬ ‫نــگاه میکنــه؟؟ بــا ایــن پــای ســیاه عفونت‌کرده‬

‫روزنامــه وقایــع اتفاقیه‬ ‫نو شت ‪:‬‬ ‫«آدم مــرده‪ ،‬کم یا زیاد‬ ‫با هر قدوقــواره‌ای توی‬ ‫ایــن فضــای دو متــر و‬ ‫‪ ۱۰‬ســانتی‪ ،‬جا می‌شــود‬ ‫مگــر زنده‌ها که بدنشــان گرم اســت و به این‬ ‫فضا عــادت ندارند‪ ».‬تــا همین چند مــاه پیش اما کارتن‌خواب‌های نصیرآبــاد و انجام اقدامات‬ ‫گورســتان پــر بــود از کارتن‌خوابی‌هایــی که جایی الزم بــرای درمــان اعتیاد آنان ازجملــه برنامه‌هایی‬ ‫برای ماندن نداشــتند‪ .‬فرخنده‪ ،‬آرمــان‪ ،‬علی‪ ،‬لیال و بود که پــس از رفت‌وآمدهای وزرا و مســئوالن در‬ ‫پســر ‪ ۱۲‬ساله‌اش مهدی‪ ،‬ســرمای سخت زمستان را دســتور کار قرار گرفــت‪ .‬حاال بعــد از ‪ ۶‬ماه وقتی‬ ‫میــان همیــن قبرها ســر کردند‪ .‬گورکــن می‌گوید‪ ،‬بــه نصیرآباد ســر بزنید‪ ،‬جــز ظاهر گورســتان که‬ ‫ســوز ســرما مثــل کارد اســت کــه بــه اســتخوان محــل اقامــت کارتن‌خواب‌هــا بــود و امــروز به‬ ‫می‌رســد‪ .‬وقتی جایی برای ماندن نداشــته باشــی قــول آنهــا «قــرق شــده»‪ ،‬هیچ‌چیز عوض نشــده‬ ‫ســرمای خاک هم گرمــت می‌کند اما حــاال مدتی اســت‪ .‬حاصــل این همــه رفت‌وآمــد و نامه‌نگاری‬ ‫اســت که قبرهــای خالــی گورســتان نصیرآبــاد با بــه اجــاره یک خوابــگاه مختــص مــردان محدود‬ ‫ســنگ‌های بتونی پوشــیده شــده‌اند‪ .‬تا چشم کار شــد و زنان کارتن‌خــواب هنوز جایی بــرای اقامت‬ ‫می‌کنــد‪ ،‬ســنگ اســت و ماســه و حصــار‪ .‬خالی ندارنــد‪ .‬آنهــا شبانه‌روزشــان را در میــان دره‌ها و‬ ‫مانده‌انــد گورهایی کــه زمانی جایی برای زیســتن علفزارهای اطــراف نصیرآبــاد می‌گذرانند و گاهی‬ ‫بود و نجــات‪ .‬صاحبان آنها‪ ۶ ،‬مــاه پیش یک‌ب ‌هیک برای داشــتن یک ســقف کــه چندســاعتی زیر آن‬ ‫از میان گورها برخاســتند و ســوژه عکاسان شدند و اســتراحت کنند مجبور به تن‌فروشــی می‌شــوند‪.‬‬ ‫مقابــل لنز دوربین‌هــا چنان رقصیدنــد که گورکن فاجعــه در نصیرآبــاد حاال شــکل دیگــری به خود‬ ‫هم جوابشــان کرد‪« .‬قبرســتون ُقرق شد‪ .‬به ما هم گرفته و گورخواب‌ها به حاشــیه‌ها رانده شــده‌اند‬ ‫گفتــن گورخواب‪ ...‬همیــن و تمام!»‬ ‫تا گورســتان نفس راحتی بکشــد‪.‬‬ ‫‪  ‬‬ ‫بعد از افشــای ماجــرای گورخواب‌هــا‪ ،‬اغلب آنها‬ ‫سرنوشت گورخواب‌ها؛ ‪ ۶‬ماه بعد‬ ‫را بــه کمپ اخوان در شــهریار انتقــال دادند‪ .‬بعد‬ ‫دی ‪ ۹۵‬بــود که خبــر گورخواب‌ها همه‌جا پیچید‪ .‬از خــروج از کمپ‪ ،‬اغلــب گورخواب‌های نصیرآباد‬ ‫جایی حوالی شــهریار‪ ،‬در منطقه‌ای به نام نصیرآبا ِد مجــددا به اعتیــاد روی آوردند و برخــی از آنها در‬ ‫باغســتان‪ ،‬گروهی از زنان و مردان بی‌خانمان درگیر بیابان‌های اطراف نصیرآباد اقامت دارند‪« .‬گرمخونه‬ ‫اعتیاد‪ ،‬در میان ســوز و ســرمای زمســتان‪ ،‬شب‌ها کــه نــه‪ ،‬یه مرکــز کاهش آســیب زدن کــه بهتر از‬ ‫را در تنهــا گورســتان این منطقــه و در میان قبرها بقیــه‌س‪ ،‬یــه خوابگاه هــم برامون گرفتن که شــبا‬ ‫می‌گذراندنــد‪ .‬باورش ســخت بــود و تحمل‌ناپذیر‪ .‬همون‌جا بمونیم اما به درد نمیخوره‪ ،‬مســئولش با‬ ‫تصاویــر ایــن ماجــرا کــه پخــش شــد‪ ،‬خیلی‌هــا بچه‌ها خوب تــا نمیکنه‪ ».‬نامش مهدی اســت‪ .‬به‬ ‫نگاهشــان به نصیرآباد دوخته شــده تــا ببینند چه قول خودش «بــه ما میگن گورخــواب!» در گرمای‬ ‫کســی می‌خواهــد کاری بــرای بی‌خانمان‌های این تابســتانی بــاالی ‪ ۳۵‬درجه شــهریار‪ ،‬دراز کشــیده‬ ‫منطقه انجــام دهد‪ .‬احداث گرمخانــه برای اقامت روی ســکوی ســیمانی درب ورودی یک ساختمان‬ ‫‪ 20‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪20 Kheradmand Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬


‫نذر شادی گروهی است که علی رغم جوان بودنش تمام تالشش را بر این مبنا گذاشته که‬ ‫به واسطه نذری دادن و نذری گرفتن‪ ،‬این خود مردم و اهالی دور و بر باشند که برای بهتر‬ ‫شدن حالشان دست به کار می‌شوند‪.‬‬ ‫رویا سادات هاشمی‬ ‫نــذر شــادی گروهی اســت که علی رغــم جوان بودنــش تمام تالشــش را بر‬ ‫این مبنا گذاشــته که به واســطه نــذری دادن و نذری گرفتن‪ ،‬ایــن خود مردم و‬ ‫اهالی دور و بر باشــند که برای بهتر شــدن حالشــان دســت به کار می‌شــوند‪.‬‬ ‫«نــذر یعنی آن که انســان تصمیــم بگیرد در ازای برآورده شــدن خواســته‌ای‬ ‫بــرای خــدا کاری را انجــام بدهد‪ ».‬همین جمله ســاده توضیحی اســت که در‬ ‫تعریــف نذر کردن و نذری دادن در ویکی‌پدیا نوشــته شــده اســت‪ .‬اما پدیده‬ ‫نــذری دادن بــرای ایرانی‌ها انقدر آشــنا اســت و بازندگی‌شــان گره‌خــورده که‬ ‫شــاید هیچ وقت نیازی به تعریف مکتوب آن نداشــته باشــند چــه آنهایی که‬ ‫بــه هر نحوی میان مــردم نذری داده‌انــد و چه آنهایی که نــذری گرفته‌اند‪ .‬اما‬ ‫نکته جالب توجه اینجاســت که بیشــتر ما وقتی صحبت از این پدیده می‌کنیم‬ ‫اولیــن چیــزی کــه از آن در ذهنمان نقش می‌بندد کاســه شــله‌زردهای نذری‬ ‫اســت کــه بنا به ایام و مناســبات مذهبــی مختلف بین مردم و همســایه‌های‬ ‫دور و اطرافمان پخش می‌کنیم ؛ به همین دلیل هم شــاید بســیاری حواســمان‬ ‫پــی این موضوع نباشــد کــه نذری‌ها گاه می‌تواننــد پا را فراتــر از توزیع غذا و‬ ‫خــوراک بگذارنــد و حتــی رنگ و بوی فرهنگــی به خود بگیرنــد‪ .‬کاری که این‬ ‫روزهــا بچه‌های گروه«نذر شــادی» درصدد انجام دادن آن هســتند‪.‬‬ ‫از یک گروه مجازی تا یک گروه حقیقی‬ ‫خودشــان می‌گوینــد که شــکل‌گیری گــروه نــذر شــادی پروســه پیچیده و‬ ‫عجیب‌وغریبــی نبوده اســت‪ .‬گروهی که در حــال حاضر بیش از یک ســال از‬ ‫عمــر آن می‌گــذرد و نزدیک به هزار نفــر عضو دارد‪ .‬اعضای ایــن گروه عده‌ای‬ ‫دانشــجو هســتند کــه گروهشــان در فروردین‌ماه ســال ‪ 95‬به کمــک فضای‬ ‫مجــازی و آشــنایی در آن به راه افتاد و بعــد از مدت کوتاهی در نقاط مختلف‬ ‫کشــور گســترده شــد؛ شــکل‌گیری که ماحصل آن نهایتاً به این منجر می‌شــود‬ ‫کــه وقتی از افراد گــروه آن می‌خواهیم که برایمان از ایده پــردازان ابتدایی کار‬ ‫بگویند به اســم شــخص خاصی نمی‌رســند تا جایی که«نگین مسکوچی» مدیر‬ ‫روابــط عمومــی گروه در حین گفــت و گویش مدام روی این نکتــه تأکید دارد‬ ‫کــه به جــای فرد خاصــی‪ ،‬اعضا ترجیح می‌دهنــد که خود گروه معرفی شــود‪.‬‬ ‫‬ ‫دشت اول؛ توزیع اسباب بازی برای بچه‌های خوزستان‬ ‫خودشــان می‌گویند که نقطه شــروع کارشــان از یک گروه مجازی شروع‌شده‬ ‫گروهــی که بنا به دغدغه منــدی اعضای آن یک گروه تحلیلی بوده اســت؛ اما‬ ‫ماجــرای حرکت‌هــای خیرخواهانه اعضای این گروه از جایی شــکل می‌گیرد که‬ ‫بنــا به پیشــنهاد بچه‌ها افــراد تصمیم به توزیع اســباب‌بازی می‌گیرنــد که در‬ ‫نهایت بین بچه‌های خوزســتان و خرمشــهر توزیع می‌شــود؛ تا جایی که بعد از‬ ‫آن به قدری شــیرینی این کار برای اعضا دل‌چســب می‌شــود که آن‌هــا را وادار‬ ‫بــه این می‌کنــد تا رفته‌رفتــه به‌طور جدی‌تری به تشــکیل گروهــی فکر کنند‪.‬‬ ‫گروهــی کــه در حال حاضر ما آن را با نام گروه نذر شــادی می‌شناســیم‪.‬‬ ‫‬ ‫همه می‌توانند یک قهرمان باشند‬ ‫اعضای گروه معتقد بودند که شــادی یکی از محوری‌ترین نیازهای هر جامعه‬ ‫محســوب می‌شــود برای همین تصمیمشان بر این شــد که این اسم یعنی«نذر‬ ‫شــادی» را بــرای گروه انتخــاب کنند‪ .‬اما یکــی از عمده‌تریــن تفاوت‌هایی که‬ ‫‪ 19‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫در ایــن گــروه می‌تــوان پیــدا کرد این اســت که آن‌هــا عالوه بر کمــک کردن‬ ‫در زمینه‌هــای مختلــف به افــراد نیازمند‪ ،‬در برنامه‌هایشــان بــه فراهم کردن‬ ‫و ایجــاد حال خــوب برای افــراد عادی جامعه نیــز توجه می‌کننــد‪ .‬طوری که‬ ‫آن‌هــا بــرای فعالیت‌های گروهشــان پنــج شــاخه را در نظر گرفته‌انــد که هر‬ ‫بخش بــرای خودش توضیــح و تعریفی جداگانــه دارد‪«.‬کارهــای اجرایی ما در‬ ‫پنــج حوزه اســت‪ .‬حوزه اول رویش امید اســت که رویکــرد این بخش کمک به‬ ‫بهبود اوضاع تحصیل و توانمندســازی افراد نیازمند اســت ‪ .‬حوزه دوم‪ ‬آرمانشهر‬ ‫اســت که مــا در این بخش هدفمان ایجاد یک مشــارکت شــهروندی بین افراد‬ ‫اســت به عنــوان مثال نذرهــای مردمی می‌تواند شــامل فراهم کردن پوشــاک‬ ‫و ارزاق برای افراد باشــد‪ .‬حوزه ســوم پزشــکان داوطلب اســت که همان طور‬ ‫که از اســمش پیداســت با کمک پزشــکان برای ارتقا سطح ســامت جسمی و‬ ‫بهبود درمانی افراد در نظر گرفته‌شــده اســت‪ .‬حوزه چهارم ســازندگی و آبادانی‬ ‫اســت که تالش مــا بر این اســت به بهبــود وضعیت اســکان‪ ،‬مــدارس‪ ،‬مراکز‬ ‫درمانــی‪ ،‬تفریحی و حتی محیط زیســت کمــک کنیم‪ .‬حوزه پنجــم هم حوزه‬ ‫قهرمانــان اجتماعی اســت که بــه عبارتی می‌شــود گفت که قلب نذر شــادی‬ ‫اســت و ســایر بخش‌ها زیر مجموعه این حوزه هســتند ما در این بخش سعی‬ ‫می‌کنیــم ایــن باور را ایجــاد کنیم که این خود افراد هســتند کــه باید توانمند‬ ‫باشــند و این خود مردم هســتند که باید برای مردم کار کننــد و از همه مهم‌تر‬ ‫اینکــه نذر شــادی برای قشــر خاصی نیســت بلکه بــرای همه اقشــار جامعه‬ ‫اســت‪ .‬بــرای همین وقتی یک شــخص کوچک‌تریــن کاری برای بهبود شــرایط‬ ‫انجــام می‌دهد یک قهرمان اجتماعی محســوب می‌شــود‪».‬‬ ‫‪ ‬تنورهای خاموش را روشن کردیم‬ ‫بچه‌های نذر شــادی در طول این یک ســال پروژه‌های مختلفــی را راه اندازی‬ ‫کرده‌انــد کــه یکــی از قابل‌توجه‌ترین آن‌هــا طرح«نون ببر ثواب ببــر» بود که‬ ‫نتیجه این طرح روشــن شــدن تنورهای زیادی در مناطق محروم بود‪«.‬نذر تنور‬ ‫یکی از قدیمی‌ترین نذرهایی بوده اســت که همیشــه وجود داشــته‪ .‬کاری که‬ ‫مــا در ایــن طرح انجام دادیــم این بود که خریــدن این تنورها از ســمت افراد‬ ‫مختلــف را هدفمندتــر کردیم یعنی از آدم‌ها خواســتیم که پــول آن‌ها را جمع‬ ‫کنیــم و بــه محله نیازمنــدی برویم و تنــوری را بخریم که افــراد آن محل برای‬ ‫یــک روز هــم که شــده نان رایگان داشــته باشــند به عنــوان مثــال بزرگترین‬ ‫نتیجــه‌ای که این کار داشــت ایــن بود کــه در منطقه‌ای در کرمــان تنوری بود‬ ‫کــه مدتهــا کار نمی‌کــرد و خاموش بــود ولی با این نذر روشــن شــد به مردم‬ ‫آن منطقــه نــان داد‪ .‬مــا به همین نذر چیــزی نزدیک به ‪17‬هزار قــرص نان در‬ ‫مناطــق محروم ایــران توزیع کردیم‪».‬‬ ‫‬ ‫با چهل تیکه به نیازمندان بن خرید بدهیم‬ ‫‪ ‬امــا طرح‌های بچه‌های نذر شــادی تنها بــه همین موضوع ختم نمی‌شــود‪.‬‬ ‫تــا جایی که وقتی از نگین مســکوچی درباره جدیدترین طرحشــان پرســیدیم‬ ‫او بــه ما این‌گونه پاســخ داد‪«.‬مــا در حال حاضر طــرح جدیدی داریــم به نام‬ ‫طــرح چهل تیکــه؛ در این طرح در فروشــگاه‌ها صندوقــی را طراحی کردیم که‬ ‫فروشــنده و خریدار تخفیفی که برای خریدوفروش کاالیشــان در نظر می‌گیرند‬ ‫را در صنــدوق نذر شــادی قرار می‌دهند کــه ما این مبالــغ را جمع می‌کنیم و‬ ‫در قالــب بن خرید در اختیــار افراد نیازمند می‌گذاریم تــا با مراجعه به همین‬ ‫فروشــگاه‌ها بتوانند پوشــاک تهیه کنند‪ ».‬مجله مهر‬ ‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪19 Kheradmand‬‬


‫ین‬ ‫م‬ ‫گ‬ ‫ی‬ ‫ه‬ ‫کن‬ ‫ا جا ربای مد ر شادی نذر ی‌ ند‬

‫آشنایی با یک گروه خیریه مدرن و امروزی‬

‫‪ 18‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪18 Kheradmand‬‬


17 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬17


‫مشــتریان تختــه نــرد می‌آورنــد تا بــا بــازی نرد‬ ‫خود را ســرگرم بدارنــد‪ .‬همچنین بــازی صدف كه‬ ‫مخصوصــا میــان ترك‌هــا رواج دارد و ایــن بازی به‬ ‫وســیله ارامنــه از اروپا به ایران آمده اســت؛ و بازی‬ ‫تخم‌مــرغ كــه در ایام عید نــوروز رواج كلــی دارد‪.‬‬ ‫‪ ...‬در قهوه‌خانه‌هــا مــردم خــود را بــه بازی‌هــای‬ ‫مجاز و ســرگرم‌كننده نظیر شــطرنج و نرد مشغول‬ ‫می‌دارند‪ ....‬درویشــان‪ ،‬شــاعران‪ ،‬نیز بــه نوبه خود‬ ‫در قهوه‌خانه‌هــا میــدان‌داری می‌كنند‪ .‬ســخنان ‪...‬‬ ‫درویشــان همچنان كه در كشــور ما جریــان دارد‬ ‫متضمــن اندرزهــای اخالقی اســت ولــی هیچ‌كس‬ ‫ناچــار نیســت بدان‌هــا گــوش فرادهــد‪ ،‬و هیــچ‬ ‫داســتان‌پردازی حق ندارد هیچیك از بازیكنان را به‬ ‫ترك بازی و شــنیدن داســتان مجبــور كند‪ .‬‬ ‫داســتان‌ها و حكایــات داستانســرایان گاه منظوم‬ ‫و گاه منثــور اســت‪ .‬در قهوه‌خانه‌هــا ناگهــان ‪...‬‬ ‫[فــردی] در میان قهوه‌خانــه یا در گوشــه‌ای از آن‬ ‫برپــا می‌ایســتد و با صدای بلند بــه وعظ و خطابه‬ ‫می‌پردازد یا درویشــی به‌ناگاه وارد می‌شــود و برای‬ ‫مــردم از بی‌وفایــی دنیا و بی‌اعتبــاری آن‪ ،‬بی‌قدری‬ ‫دارایــی و ثــروت‪ ،‬و بی‌ارجی خوشــی‌ها و لذات و‬ ‫افتخارات دنیوی داد ســخن می‌دهد‪ .‬گاه نیز چنان‬ ‫روی می‌دهــد كــه دو یــا ســه ناطق هر كــدام در‬ ‫گوشــه‌ای ســخن می‌گویند‪ .‬یكی نقالــی می‌كند و‬ ‫دیگری وعظ»‪ .‬شــاردن ســپس از مقدمه‌ای که برای‬ ‫توصیــف این نهــاد ویــژه در جامعه ایــران آورده‬ ‫اســت‪ ،‬چنین نتیجه می‌گیرد «الجملــه دامنه آزادی‬ ‫در ایــن مراكــز اجتماع چندان گســترده اســت كه‬ ‫همانند آن در هیچ نقطــه دنیا وجود ندارد‪ .‬هركس‬ ‫هرچه دلــش می‌خواهــد می‌گوید‪ ،‬و هــر كس به‬ ‫ســخن هر كه مایل اســت گــوش فــرا می‌دهد‪ .‬و‬ ‫آن كــه به ج ّد ســخن می‌گوید حق نــدارد متعرض‬ ‫كســی شــود كه بــه طنــز و لطیفــه و كنایه حرف‬ ‫می‌زنــد‪ .‬درویشــان‪ ... ،‬شــاعران‪ ،‬حماســه‌پردازان و‬ ‫داستانســرایان معموال ســخن خود را بــا گفتن این‬ ‫جمله ختــم می‌كنند‪ :‬پند و موعظه بس اســت؛ به‬ ‫نــام و به امید خــدا دنبال كارهامان برویم‪ .‬ســپس‬ ‫آنــان كــه داســتان یــا حكایــت گفته‌اند یــا پند و‬ ‫انــدرز داده‌اند یــا نقالی كرده‌اند بی‌آن كه اســباب‬ ‫مزاحمــت و تصدیع خاطر حاضــران را فراهم آورند‬ ‫از آنــان چیزكــی می‌طلبنــد‪ ،‬و اگــر جز ایــن كنند‬ ‫صاحــب قهوه‌خانه هرگــز اجازه نمی‌دهــد كه بار‬ ‫دگر پا بــه آن قهوه‌خانــه بگذارند»‪.‬‬

‫قاجــار تنهــا زنانی کــه نگاه منفــی جامعــه را بر‬ ‫خــود پذیرفتــه بودند‪ ،‬بــه برخــی از قهوه‌خانه‌ها‬ ‫می‌رفتنــد‪ .‬پیش‌تــر البتــه از قلــم مادام کارالســرنا‬ ‫خواندیــم کــه ورود آن‌ها امــا مخفیانــه و با لباس‬ ‫مردانه بــوده اســت‪ .‬توصیف مرتضــی راوندی در‬ ‫کتــاب «تاریخ اجتماعــی ایــران» از چگونگی ورود‬ ‫زنان بــه قهوه‌خانه جالب اســت‪ .‬او روایت می‌کند‬ ‫زنان گاه با رشــوه‌ای که بــه مامورین دولت و پلیس‬ ‫شــهر می‌دادند‪ ،‬آزادانه به اماکــن عمومی از جمله‬ ‫قهوه‌خانــه وارد می‌شــدند‪ ،‬گاه نیز پلیــس از آن‌ها‬ ‫بــه عنــوان جاســوس در قهوه‌خانه و دیگــر اماکن‬ ‫عمومــی بهره می‌برد‪ .‬بررســی منابع تاریخی بیانگر‬ ‫نــگاه منفی حکومت به حضور زنــان در قهوه‌خانه‬ ‫بوده اســت‪ .‬مهدیقلی هدایت «مخبرالسلطنه» در‬ ‫«خاطــرات و خطــرات» از یک ســخنرانی در عصر‬ ‫پهلوی اول به ســال ‪ ١٣١٤‬یاد می‌کنــد که در آن در‬ ‫مذمــت حضور زنــان در قهوه‌خانه‌ها ســخن رانده‬ ‫اســت‪ .‬این مساله نشان می‌دهد حتما در آن روزگار‬ ‫زنانــی بوده‌انــد کــه بــه قهوه‌خانــه می‌رفته‌انــد‪.‬‬ ‫هدایــت‪ ،‬حتــی اشــاره می‌کنــد ســال‌ها پیش‌تــر‬ ‫هنگامی که مظفرالدین شــاه قاجــار و همراهانش‬ ‫در ســفر به اروپا‪ ،‬خدمتــکاران زن قهوه‌خانه‌ای در‬ ‫کارلســبارد پروس را می‌بینند‪ ،‬شگفت‌زده می‌شوند‪.‬‬ ‫منابــع تاریخــی گاه بــه زنانــی اشــاره می‌کنند که‬ ‫حتی مالــک یک قهوه‌خانه بوده یا آنجــا را اجاره و‬ ‫قهوه‌چــی اســتخدام کرد ‌هاند‪.‬‬ ‫اشــرف‌الملوک فخرالدوله‪ ،‬یکــی از دختران پرآوازه‬ ‫مظفرالدیــن شــاه قاجــار‪ ،‬از جمله آن دســته زنان‬ ‫به شــمار می‌آمده اســت‪ .‬مریم صدیقــی در کتاب‬ ‫«قهوه‌خانــه در آیینه اســناد» از وجود اســنادی در‬ ‫آرشــیو ملی ایــران آگاهی می‌دهد کــه فخرالدوله‪،‬‬ ‫قهوه‌خانه خالصه باجخانه کهریزک را در ســال‌های‬ ‫‪ ١٣١٠‬و ‪ ،١٣١١‬از اداره مالیــه غار و فشــافویه اجاره‬ ‫کرده است‪.‬‬ ‫قهوه‌خانه زنانه در حمام!‬ ‫شــاید اگــر بخواهیم هم‌تــرازی بــرای قهوه‌خانه‬ ‫بجوییــم کــه زنــان را بــرای اجتمــاع در آن راهی‬ ‫بوده اســت‪ ،‬جز مکان‌هایی چون بــازار و اندرونی‬ ‫خانه‌هــا‪ ،‬از حمــام می‌توانیم نام بریم‪ .‬کارال ســرنا‪،‬‬ ‫جهانگرد اروپایــی در کتاب ســفرنامه‌اش «آدمها و‬ ‫آیینهــا در ایران»‪ ،‬از فضایی برایمان ســخن م ‌یراند‬ ‫کــه هرکــس را بــدان راه نبوده و او بــه لطف یک‬ ‫شــاهزاده خانم دربار توانســته اســت بدانجا برود؛‬ ‫حمــام‪ ،‬جایــی شــگفت‌انگیز از دریچــه کاربرد در‬ ‫زندگــی زنان ایرانی! این بانــوی ماجراجوی ایتالیایی‬ ‫که در میانه‌هــای دوره قاجار به ایران آمده اســت‪،‬‬ ‫یــک روز زنــان ایرانی «از ســاعت هشــت صبح تا‬ ‫شــش عصر» را در ماجرایی جذاب برایمان توصیف‬ ‫می‌کنــد «در ایران‪ ،‬حمام رفتن‪ ،‬وقت بســیار زیادی‬ ‫می‌گیرد‪ ،‬چون حمام تنها جای شست‌وشــو نیست‪،‬‬ ‫بلکه محلی اســت که مــردم همه‌گونــه نظافت و‬

‫مذمت حضور زنان در قهوه‌خانه‌ها‬ ‫قهوه‌خانه‌هــا مکان‌هایــی همگانی امــا تنها برای‬ ‫مردان به شــمار می‌آمدنــد و زنــان را بدانجاها راه‬ ‫نبــود‪ .‬قهوه‌خانــه در ایــران بدین‌ترتیــب محیطی‬ ‫مردانه داشــت‪ .‬حضــور زنان در این مــکان آنگونه‬ ‫کــه منابع تاریخی روایت می‌کنند‪ ،‬زشــت شــمرده‬ ‫می‌شــد‪ .‬جعفر شــهری در کتــاب «تاریخ اجتماعی‬ ‫تهــران در قرن ســیزدهم» اشــاره می‌کنــد در دوره‬ ‫‪ 16‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫کارهای آرایشــی خــود را در آنجا انجــام می‌دهند‬ ‫بــرای همــه‌ی زنان‪ ،‬حمــام رفتن نوعــی پیک‌نیک‬ ‫یا گردش دســته‌جمعی محســوب می‌شــود‪ ،‬و آنها‬ ‫بــه صورت اجتماع و بــا زن و دختر خانــواده و در‬ ‫و همســایه همــه با هم بــه حمام می‌رونــد»‪ .‬وی‬ ‫ســپس جزییات حمام‌رفتــن زنان و مراســم پس از‬ ‫شست‌وشــو را چنیــن بیــان می‌کنــد «حمــام این‬ ‫شــاهزاده خانم‪ ،‬کــه در «اندرون» واقع شــده بود‪،‬‬ ‫بی‌نهایــت زیبا و توام با ذوق و ســلیقه خاصی بود‪.‬‬ ‫‪ ...‬فرشــهای عالی‪ ،‬تشکهای ابریشــمین‪ ،‬مخده‌های‬ ‫نــرم و راحــت را ‪ ...‬کــف زمیــن در رخت‌کــم پهن‬ ‫کرده بودند تا بعد از اســتحمام هر کســی خواست‬ ‫بتواند اســتراحت کند‪ .‬هرچه بــرای آرایش الزم بود‬ ‫آنجا در دم دست گذاشــته بودند‪ :‬شیشه‌های عطر‬ ‫گل‪ ،‬چندین آیینه‪ ،‬جعبه‌های توالت پر از ســرخاب‪،‬‬ ‫ســفیداب ‪ ...‬از همــه نــوع و هــر قدر کــه دلتان‬ ‫بخواهد‪[ ... .‬پس از اســتحمام] سر هر کدام از آنان‬ ‫در میان دســتهای کلفتی قــرار گرفته بــود و او در‬ ‫یک ظرف نقــره‌ای حنا خیســانده‪ ،‬و موی خانمش‬ ‫را رنــگ می‌کرد‪ ... .‬از همان حنا مقــداری هم روی‬ ‫دســتها و پاهــا مالیدنــد»‪ .‬آیین‌هایی کــه زنان در‬ ‫حمــام انجام می‌داده‌اند‪ ،‬شــگفت‌انگیز می‌نمایاند‪.‬‬ ‫کارال ســرنا در این‌بــاره می‌نویســد «خانمها وقتی‬ ‫این کارشــان به پایان رســید‪ ،‬در جایی که نشســته‬ ‫بودنــد چندین ســاعت متوالــی تــکان نخوردند و‬ ‫در همــان جا به صرف شــربت و کشــیدن قلیان و‬ ‫گپ‌زدن مشــغول شدند‪ .‬یکی از شــاهزاده خانمها‪،‬‬ ‫نقش نقالهــا را به عهده گرفته بــود‪ ،‬و از قهقهه‌ها‬ ‫و ســروصدای جمعیــت معلوم بود کــه مجلس او‬ ‫خــوب گرفته اســت‪ ... .‬غــذای اصلی عبــارت بود‬ ‫از پلو با خورشــت گوشــت و آلوی خشک‌شــده‪ ،‬و‬ ‫چند خــوراک دیگر‪ .‬بعد از خــوردن غذا‪ ،‬خواجه‌ها‬ ‫دوباره آمدنــد و ظرفهای دیگری مملو از شــیرینی‬ ‫و میــوه آوردنــد‪ .‬هنگام صــرف غذا‪ ،‬مطربهــا وارد‬ ‫شــدند‪ .‬آنها آنقدر خواندند و رقصیدند تا آنکه بزک‬ ‫و آرایــش خانمها از همه لحاظ کامل شــد ‪ ...‬وقتی‬ ‫همه‌ی آنهــا از این نوع کارها که برای «خوشــگل»‬ ‫کــردن خــود انجــام می‌دادنــد‪ ،‬فراغــت حاصــل‬ ‫کردند‪ ،‬دیگر کســی نمی‌توانســت میان زنــان زیبا‬ ‫و زنان زشــت‪ ،‬فرقــی قائل گردد چــون همه‌ی آنان‬ ‫کم‌وبیش قیافه یکســانی داشــتند ‪ ...‬بعد نوبت به‬ ‫آراســتن موی ســر رســید»‪ .‬این اما پایان یک برنامه‬ ‫حمام نمی‌توانســته باشــد «خالصه آنــان با تفریح‬ ‫هــم حمــام و هم آرایــش کردنــد و آن روز یکی از‬ ‫روزهــای واقعــا خــوش آن خانمها بــود‪ .‬قهقهه‌ی‬ ‫خنده‌ها‪ ،‬شــوخیهای بچگانه‌ای که ردوبدل می‌شد‪،‬‬ ‫درســت بازی کودکان خردسال را در روزهای تعطیل‬ ‫به یاد آدم می‌آورد‪ .‬وقتیکــه «خودآرایی» خانمها از‬ ‫هــر لحاظ تکمیل شــد‪ ،‬باز هم برای آنــان چایی و‬ ‫قهوه و قلیــان آوردند و بوی غلیــظ تنباکوی قلیان‬ ‫همــه جای فضــای این رخت‌کم زیبای حمــام را پر‬ ‫کــرده بــود»‪ .‬روزنامه شــهرند ایران‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪16 Kheradmand‬‬


‫تالش زنان ایرانی برای ورود به مکان های ممنوعه‬

‫زنــان در گــذر روزگار همــواره بــرای ورود بــه‬ ‫گســتره‌های اجتماعی با محدودیت‌هایــی روبه‌رو‬ ‫بوده‌انــد‪ .‬پــاره‌ای از ایــن محدودیت‌ها بر اســاس‬ ‫باور و اعتقادها و پاره‌ای دیگر بر اســاس ســنت‌ها‬ ‫و عرف‌هــای یــک جامعــه برپا می‌شــده اســت‪.‬‬ ‫دگرگونی‌هــای اجتماعــی ایــران در روزگار پایانــی‬ ‫حکومــت قاجــار و نیز سراســر دوره پهلــوی اول‪،‬‬ ‫جامعــه را بــا پدیده‌هایی روبه‌رو ســاخت که پیش‬ ‫از آن پیشــینه‌ای نداشت‪.‬‬ ‫زنــان در چرخــه ایــن دگرگونی‌هــا توانســتند به‬ ‫گســتره‌هایی وارد شــوند کــه در آن زمانه‪ ،‬عجیب‬ ‫و شــگفت به شــمار می‌آمــد‪ .‬کافه کــه صورتی نو‬ ‫از قهوه‌خانــه در ایران به شــمار می‌آمــد به همراه‬ ‫مکان‌هایــی چــون رســتوران و ســینما در دســته‬ ‫جاهایــی بود کــه زنــان ایرانــی آرام‌آرام و در میانه‬ ‫دلواپســی‌ها و مخالفت‌های بخش‌هایــی نیرومند‬ ‫از جامعه توانســتند بدان‌هــا راه یابند‪.‬‬

‫و در اینگونــه مکان‌های عمومــی قرارهای مختلف‬ ‫می‌گذارند»‪.‬‬ ‫او نوشــته‌های خــود را بــه آگاهی‌هایی مســتند‬ ‫می‌کنــد کــه «از یکــی از خانم‌های متشــخص که‬ ‫نســبت به غیبت‌های گاه‌به‌گاه همسرش مشکوک‬ ‫شــده بــود» بــه دســت آورده اســت «او بمنظور‬ ‫کســب خبر و ســر درآوردن از ته و تــوی قضیه به‬ ‫اینصورت تغییر لباس می‌داده اســت»‪ .‬اشاره بانوی‬ ‫ایتالیایــی به مکان‌هایی که زنــان دزدکی به آنجاها‬ ‫وارد می‌شــده‌اند‪ ،‬مــا را بــا یــک پرســش روبــه‌رو‬ ‫می‌کند؛ از مســجد کــه طبیعتا بخش زنانه داشــته‬ ‫و نیــز از رســتوران که یــک پدیده نویــن و فرنگی‬ ‫در ایــران به شــمار می‌آمده اســت‪ ،‬اگــر بگذریم‪،‬‬ ‫حضــور زنــان در قهوه‌خانه کــه یک مــکان کامال‬ ‫مردانه با مناســبت‌های ویژه بــوده‪ ،‬چگونه ممکن‬ ‫می‌شــده اســت؟‪ ‬جســت‌وجو برای یافتن پاســخ‬ ‫این پرســش‪ ،‬ما را هــم با جزییات حضــور زنان در‬ ‫قهوه‌خانه آشــنا می‌کند هم بــه آن بهانه به قلمرو‬ ‫یکــی از پدیده‌هــای شــگفت‌انگیز زندگــی مردم‬ ‫ایــران به ویــژه در ‪ ٥٠٠‬ســال اخیــر فرامی‌خواند؛‬ ‫همــان پدیــده‌ای کــه دو جهانگــرد آمریکایی در‬ ‫ســفرنامه «گشــت‌وگذاری در ایران بعــد از انقالب‬ ‫مشــروطیت»‪ ،‬نــام «باشــگاه عمومــی ایرانیــان»‬ ‫بــا ویژگی‌هــای منحصربه‌فــرد بــر آن گذارده‌انــد‬ ‫«چای‌خانــه یــا بــه قــول مــردم ایــران قهوه‌خانه‪،‬‬ ‫گونه‌ای باشــگاه و مرکز اجتماع مردم و کانون همه‬ ‫فعالیت‌های سیاســی و اجتماعــی طبقات مختلف‬ ‫ایرانیان اســت که برکنار از تشــریفات و به صورت‬ ‫دموکراتیــک اداره می‌شــود و مــردم از هر صنف و‬ ‫دســته و طبقه‌ای معموال ســاعتی از اوقات بیکاری‬ ‫خــود را در ایــن محــل می‌گذرانند‪ .‬مــا در آمریکا‬ ‫نمونــه این باشــگاه را که توســط مردم اداره شــود‬ ‫و بــه صــورت طبیعی مورد اســتقبال مردم باشــد‪،‬‬ ‫نداریــم»‪ .‬پیــش از جســت‌وجو برای یافتــن پیوند‬ ‫میــان زنان و قهوه‌خانه‪ ،‬از داالن‌های تودرتوی تاریخ‬

‫ورود دزدکی بانوی متشخص به قهوه‌خانه‬ ‫مــادام کارالســرنا‪ ،‬جهانگــرد پــرآوازه ایتالیایی که‬ ‫در روزگار قاجــار بــه ایــران ســفر کرده اســت‪ ،‬در‬ ‫ســفرنامه خود «آدم‌ها و آیین‌هــا در ایران» هنگام‬ ‫توصیــف وضعیــت زنان طبقــه ثروتمنــد جامعه‬ ‫ایرانــی به یک پدیده جالب در زندگی آن‌ها اشــاره‬ ‫می‌کنــد «خانم‌های طبقــه اعیان خیلــی کم پیاده‬ ‫بیرون می‌آینــد‪ ،‬مگر در اوقاتی کــه بخواهند برای‬ ‫مچ‌گیــری از همسرانشــان و یــا دلربائــی از آنــان‬ ‫از خانــه خــارج شــوند‪ .‬بطوریکه همــه می‌دانیم‬ ‫چنیــن مســائلی‪ ،‬گاهی پیــش می‌آیــد همچنانکه‬ ‫در همه‌جــا از جملــه در اروپــا هم پیــش می‌آید‪.‬‬ ‫بعضــی از این نوع خانم‌ها در نشــان دادن ســر و‬ ‫صورت بی‌حجاب خود بســیار گســتاخ هستند ولی‬ ‫در اینگونــه موارد‪ ،‬بــرای آنکه بتواننــد دزدکی وارد‬ ‫چایخانه‪ ،‬رســتوران و یا مسجد بشــوند‪ ،‬با پوشیدن‬ ‫لبــاس مردانه خود را به شــکل مــردان درمی‌آورند‬ ‫‪ 15‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫بــه روزگار گذشــته می‌رویم تا دریابیــم مکانی که‬ ‫شــگفتی دو آمریکایی را یک سده پیش برانگیخته‪،‬‬ ‫چگونــه جایی بوده اســت‪.‬‬ ‫باشــگاه همگانــی ایرانیــان بــا منظومــه‌ای از‬ ‫ســرگرمی‌ها‬ ‫قهوه‌خانه‌هــا‪ ،‬مینیاتــوری از همــه ویژگی‌هــا و‬ ‫بخش‌بندی‌هــای جامعــه ایرانی به شــمار می‌آمد‬ ‫«قهوه‌خانه همان‌جایی اســت كه انگلیســیان بدان‬ ‫كافی هــوس‌‪ CoffeHeus‬می‌گوینــد‪ ... .‬قهو ‌هخانه‬ ‫عبــارت از اتــاق بســیار وســیعی اســت كــه بــه‬ ‫صورت‌های مختلف در بهتریــن و پرجمعیت‌ترین‬ ‫نقاط شــهر ساخته می‌شــود‪ .‬زیرا قهوه‌خانه محلی‬ ‫اســت كه در آن جمعیت كثیری از طبقات مختلف‬ ‫مــردم گردهم می‌آیند‪ .‬اگر قهوه‌خانه بســیار بزرگ‬ ‫و وســیع باشــد معموال حوضــی در میان آنســت‪.‬‬ ‫دور ایــن اتــاق بــزرگ تخت‌هایی به ارتفاع ســه و‬ ‫به عرض ســه یا چهار پا ســاخته شــده یــا به جای‬ ‫تخت نیمكت‌هایی برای نشســتن وجــود دارد‪ .‬در‬ ‫قهوه‌خانه‌هــا از صبح پگاه تا شــب به روی همگان‬ ‫باز اســت‪ .‬مخصوصا هنگام غــروب پر از جمعیت‬ ‫می‌باشــد‪ .‬در قهوه‌خانــه مردم چای می‌نوشــند‪ ،‬با‬ ‫یكدیگــر به گرمی و خوشــرویی ســخن می‌گویند‪.‬‬ ‫در این جاســت كــه هركس صاحب خبر اســت‪ ،‬و‬ ‫همــه می‌توانند بی‌تــرس و بیم درباره سیاســت به‬ ‫آزادی صحبــت بدارنــد‪ .‬هیأت حاكمــه نیز متقابال‬ ‫بــه آنچــه در قهوه‌خانه‌ها بــر زبان مــردم می‌رود‬ ‫توجــه و اعتنــا نمی‌كنــد»‪ .‬ژان شــاردن‪ ،‬جهانگرد‬ ‫پــرآوازه فرانســوی با ایــن روایــت و توصیف ویژه‬ ‫از قهوه‌خانــه در روزگار صفــوی‪ ،‬مــا را به پدیده‌ای‬ ‫شــگفت‌انگیز در فرهنگ و جامعــه ایرانی روبه‌رو‬ ‫می‌کنــد که شــاید نمونه‌ای همســان بــرای آن در‬ ‫تاریــخ ایران نمی‌تــوان یافت‪.‬‬ ‫ایــن شرق‌شــناس فرانســوی نــگاه ویژه خــود را‬ ‫اینگونــه شــرح می‌دهــد «در قهوه‌خانه‌هــا برای‬

‫‪Monthly - Issue 29-July/August 2017-Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪15 Kheradmand‬‬


‫ابعــاد ‪ 40‬در ‪ 30‬میلیمتــر‏نقاشــی و بــا ‪ 32‬قطعه‬ ‫یاقــوت ‪ 32 ،‬قطعــه بلریان و تعــدادی زمرد مرصع‬ ‫شــده اســت‪ .‬در تابلوی مینیاتور بزرگتر ‪ 32‬شــعاع‬ ‫نوری‏و ‪ 32‬چهره پیرامون یک خورشــید دیده می‬ ‫شــوند که ســمبل آینده ای روشــن هستند‪.‬‬ ‫نقــش آســمان و کهکشــان در بیشــتر آثار‬ ‫هادی ابوالقاســمی بســیار پر رنگ و مشهود‬ ‫اســت‪ .‬وی در این باره میگوید‪ :‬مبدأ هســتی‬ ‫نور اســت و همه هســتی بــه دنبــال نور و‬ ‫اگــر نور نباشــد علــم نجوم هم نیســت‬ ‫و اگــر نــور نباشــد همــه جــا و‬ ‫همــه چیــز تاریــک اســت‪،‬‬ ‫نــور باعث بینایی بشــر‬ ‫و عامــل دیــدن و‬ ‫شــناختن است‪.‬‬ ‫من همیشــه‬ ‫عاشــق نور‬ ‫بــوده‌ام‪.‬‬ ‫ســعی‬ ‫کرد م‬ ‫ایــن‬ ‫نو ر‬ ‫را‬

‫جنبــه های زندگی شــخصی ام هم بــا همین نگاه‬ ‫ظریــف و ریزبیــن برخورد میکنــم‪ .‬از مبلمان‬ ‫خانــه بگیر تا طراحی و انتخــاب لباس برای‬ ‫خــود و حتــی اعضــای خانــواده ام برای‬ ‫مراســم خیلــی خــاص‪ .‬مــن در زندگی‬ ‫شــخصی ام خیلــی به آرایــش کردن و‬ ‫نوع پوشــیدن و برگزاری همه مراسم‬ ‫اهمیت میدهم‪.‬‬ ‫خداونــد ســه فرزند (‪ ۲‬پســر و یک‬ ‫دختــر) بــه من عطــا کرده اســت که‬ ‫نقــش هنــر و هنردوســتی میان‬ ‫آنها نیز کامال مشــهود است‪.‬‬ ‫پســر بزرگــم مهنــدس‬ ‫عمــران اســت و در‬ ‫کار گرافیــک و‬ ‫طراحــی نیــز‬ ‫تبحــر دارد‪،‬‬ ‫پسر دوم‬ ‫مــن‬

‫دنبال کنم و سعی‬ ‫کــردم در آثارم متجلی‬ ‫شــود چرا که هنــر بدون‬ ‫نــور بوجــود نمی‌آیــد‪.‬‬ ‫این نگارگر میگوید که از تحصیالت‬ ‫همســرش در علم نجــوم در الهــام و ایجاد‬ ‫آثارش بســیار بهره برده اســت‪.‬‬ ‫هادی ابوالقاســمی همچنین یک میکرو مینیاتور چنانچه جهانی بیاندیشــی میتوانی پیام صلحجویی‬ ‫از جاســتین ترودو کشیده اســت که در این اثر نیز و هنرپــرور بــودن خاک پاک ایــران را به لطافت و‬ ‫از المانهای شمسه و شــرفه بهره گرفته شده است‪ .‬زیبایی به جهانیان برســانی و من برای رســیدن به‬ ‫او امیدوار اســت تا بتواند این میکرو مینیاتور را به ایــن هــدف واال و نمایاندن هرچــه زیباتر فرهنگ‬ ‫آقــای ترودو اهدا کنــد‪ .‬او می گوید‪:‬‬ ‫ایرانیــان بود که این تابلو را بــرای آقای ترودو خلق‬ ‫مــن در طــی تجربیــات کاری خــودم‪ ،‬وقتی‌کــه کردم‪.‬‬ ‫آثــاری را کــه خلــق می‌کــردم‪ ،‬همیشــه به‌دنبال هادی ابوالقاســمی در مورد اثر این ریزبین بودن حضور این استاد هنرمند در تورنتو را گرامی میداریم‬ ‫و در آینده باز هم از او برایتان خواهیم نوشت‪.‬‬ ‫ایــن بــودم که کاری کنــم که بتواند جهانی باشــد‪ .‬در زندگــی شــخصی اش مــی گوید‪ :‬مــن در همه‬ ‫‪ 14‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪14 Kheradmand Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬ ‫مهنــدس ســاخت و‬ ‫تولیــد اســت و همچنین‬ ‫یــک عــکاس متبحــر و حرفه‬ ‫ای در زمینه عکاســی صنعتی است‪،‬‬ ‫دختــرم هم فوق لیســانس طراحــی فضای‬ ‫ســبز هســت که من یکبــار در دانشــگاه ایشــان‬ ‫ســخنرانی داشــتم و اعــام کردم که فضای ســبز و‬ ‫گلــکاری و گل آرایــی نیــز میتواند مینیاتور باشــد‪.‬‬ ‫همســر من هم درس نجوم خوانده و من اطالعات‬ ‫مربوط بــه نجوم بــرای طراحی هایم را از ایشــان‬ ‫اخــذ میکنم‪.‬‬


‫ســخنرانی در باب هنر شــرق در دانشــگاه های‬ ‫خاج از کشــور از جمله دانشــگاه هنر ارمنســتان‪،‬‬ ‫دانشــگاه یونیســا در آفریقــای‬ ‫جنوبی و تدریس هنرهای ســنتی‬ ‫در دانشــگاه لوتــوس امــارات و‬ ‫تدریــس در دانشــگاه هــای هنر‬ ‫داخلــی از جملــه دانشــگاه هنر‬ ‫الزهرا و هنرهای زیبا و آموزشــگاه‬ ‫هــای خصوصی از جمله ســوابق‬ ‫تدریس هنری او به شــمار میرود‪.‬‬ ‫هــادی ابوالقاســمی خــود را‬ ‫پیــا ‌مآور شــادی‌ها‪ ،‬صلح‌هــا و‬ ‫آزادی و زیبایــی میدانــد و عقیده‬ ‫دارد در آثــاری کــه به‌وجــود‬ ‫آورده‌اســت با به تصویر کشــیدن‬ ‫گوشــه‌هایی از فرهنــگ غنی‌مان‬ ‫میتوانــد در تغییر دیــد جهانیان‬ ‫نســبت بــه ایــران و ایرانی مثمر‬ ‫ثمر باشــد‪.‬‬ ‫وی هنــر نگارگــری را یک هنر‬ ‫سوررئالیســتی می دانــد که تمام‬ ‫تجســمات و تصــورات آن جنبــه‬ ‫الوهیــت دارد و میگویــد آفرینش یــک اثر هنری‪،‬‬ ‫بــا الهــام آغاز میشــود و هنرمنــد با اضافــه کردن‬ ‫برداشــت شــخصی خود‪ ،‬اثری هنری می آفریند که‬ ‫بیانگر ســبک و برداشــت هنرمند از جهان پیرامون‬

‫خواهــد بــود‪ .‬می گوید‪ :‬مشــخصه کار مــن نور و‬ ‫بیان مفهوم واالی روشــنایی است‪ ،‬به همین خاطر‬

‫در بیشــتر آثار من ایــن نور ماورایــی‪ ،‬گاه تمثیلی‬ ‫اســت از نــور الهی‪ .‬بــرای مثــال شــرفه‌ها در کار‬ ‫تذهیب ســنبل نور و شــفافیت اســت‪( .‬شرفه ها‬ ‫ریــزه کاری‌هایی اســت که بعد از اینکــه مینیاتور‬

‫‪ 13‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫یــا تذهیــب به آخــر می‌رســد در حاشــیه کار نور‬ ‫افشــانی می‌کند)‪ .‬همیشــه این شــرفه ها هستند‬ ‫که شمســه را که خــود منبع نور‬ ‫و زیبــای و کمــال اســت احاطه‬ ‫کــرده اند‪ .‬معنا و مفهوم شمســه‬ ‫یعنی نور و درخشــان و شــرفه‌ها‬ ‫حامالن پیــام نور مطلق اســت‪.‬‬ ‫اثــر معــروف و برجســته ایــن‬ ‫هنرمنــد روزنــه میثاق نــام دارد‬ ‫که عنــوان کوچکتریــن مینیاتور‬ ‫جهــان را به‌خود اختصــاص داده‬ ‫اســت‪ .‬در این تابلو یــک مدرس‬ ‫در یــک بــاغ بســیار مصفــا قرا‬ ‫گرفته‌اســت کــه بیــش از یــازده‬ ‫شــاگرد در اطراف آن استاد حلقه‬ ‫زده اند و در حــال فراگیری درس‬ ‫هســتند کــه صورت‌هــای آن‌ها‬ ‫شــاید بــه انــدازه‌ی ته ســنجاق‬ ‫ته‌گــرد بود که صورت و چشــم و‬ ‫ابروهــای آن‌ها را مــن با قلم‌موی‬ ‫مخصوصــی که از هــزار مو‪ ،‬یک‬ ‫مو اســتفاده می‌شود و با استفاده‬ ‫از ذره‌بیــن‪ ،‬خلــق کــردم‪ .‬ایــن اثــر کوچک‌تریــن‬ ‫مینیاتــور به نام میکــرو مینیاتور مرصــع در جهان‬ ‫اســت‪ .‬این تابلــو میکرو مینیاتور فقط بــا ذره بین‬ ‫قابــل رویت اســت‪ .‬ایــن اثــر منحصر به فــرد در‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪13 Kheradmand‬‬


‫در محضر دوست‬

‫هادی ابوالقاسمی‬ ‫میهمان تورنتو است‬

‫و‬ ‫مهاجــرت‬ ‫مهاجران) موضوع‬ ‫را با ایشــان در‬ ‫میــان گذاشــتم‬ ‫و خــودم‪،‬‬ ‫همــکارم خانم‬ ‫مســروره بنــی‬ ‫هاشمی‪ ،‬آقای‬ ‫تاجدولتــی و‬ ‫همکارشان آقای‬ ‫جمشید تاجدولت‬ ‫بــه اتفــاق در محل‬ ‫اقامــت ایــن هنرمند‬ ‫حضــور بهــم رســانده و‬ ‫با ایشــان گــپ و گفتگویی‬ ‫داشــتیم‪.‬‬ ‫آنچــه میخوانیــد چکیده ایســت از‬ ‫آنچــه در ایــن مالقــات گذشــت‪ .‬خواننــدگان‬ ‫عزیــز ماهنامــه خردمنــد میتوانند بــا مراجعه به‬ ‫ســایت پرشــین میرور نســخه تصویری این گزارش‬ ‫را مشــاهده نمایید‪:‬‬ ‫‪www.persianmirror.ca‬‬ ‫وی متولــد ســال ‪ ۱۳۳۰‬در شهرســتان رودســر‌‪ ،‬و‬ ‫نزدیک به پنجاه ســال در رشته مینیاتور و تذهیب‬ ‫مشــغول به کار اســت‪ .‬دانش آموخته رشته ریاضی‬ ‫و تحصیل کرده در هنرستان کمال‌الملک و آکادمی‬ ‫فرهنــگ و هنر در رشــته نگارگــری و تذهیب که‬

‫محمدسهی‬ ‫ســید محمد هادی ابوالقاسمی‬ ‫مینیاتوریســت‪ ،‬تذهیــب کار و نگارگــر ایرانی این‬ ‫روزهــا میهمــان تورنتــو اســت‪ .‬وی که بــه تازگی‬ ‫بــه تورنتو ســفر کرده اســت طی تماســی با دفتر‬ ‫ماهنامــه خردمنــد ورود خود را به اطالع رســانده‬ ‫و تقاضــا کــرد تــا برای هرچــه بهتر و شایســته تر‬ ‫معرفــ ‌ی خــود و آثارش یــاری نماییم‪.‬‬ ‫طی تماســی با دوســت و همــکار عزیــزم آقای‬ ‫محمد تاجدولتی از پرشــین میرور (رســانه اینترنتی‬ ‫‪ 12‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫متخصــص در ســبک میکــرو مینیاتــور و مینیاتور‬ ‫مرصع است‪.‬‬ ‫در وبســایت این هنرمند‪ ،‬فعالیتهای هنری وی به‬ ‫این شرح لیســت شده است‪:‬‬ ‫ازفعالیــت های هنــری وی می توان بــه طراحی‬ ‫و ســاخت تندیس های شــهری‪ ،‬مجســمه ســازی‪،‬‬ ‫فرســک دیــواری‪ ،‬طــرح المــان هــای شــهری‪،‬‬ ‫دکوراســیون و نقاشــی مــدرن و آبرنــگ و ماکت‬ ‫ســازی‪ ،‬طراحــی تندیس ســربازان گمنــام در یکی‬ ‫از میادین کشــور لبنــان‪ ،‬طراحی و ســاخت ماکت‬ ‫گلدســته ســاعت موال علی (ع) در نجف اشــرف‪،‬‬ ‫طــرح و اجرای دروازه قرآن در هفتمین نمایشــگاه‬ ‫ایــران گردی‪ ،‬اجرای تندیس مرغ زرین در شــهرکرج‬ ‫اشــاره کرد‪.‬‬ ‫او همچنیــن شــرکت در بیــش از ‪ 40‬نمایشــگاه‬ ‫بین المللی از جمله نمایشــگاه مندیــال در پاریس‪،‬‬ ‫نمایشــگاه مترکــس در امــارات‪ ،‬نمایشــگاه های‬ ‫فرهنگــی درآلمــان‪ ،‬ژاپن‪ ،‬کــره جنوبــی‪ ،‬آفریقای‬ ‫جنوبــی‪ ،‬اتریــش‪ ،‬بوســنی و برگذاری نمایشــگاه‬ ‫های هنری در کشــورهای آســیایی همچون لبنان‪،‬‬ ‫ســوریه‪ ،‬پاکســتان‪ ،‬ترکمنستان‪ ،‬ارمنســتان و‪ ..‬را در‬ ‫کارنامــه دارد ‪.‬‬ ‫دریافــت ده ها لــوح تقدیر‪ ،‬دیپلــم افتخار‪ ،‬مدال‬ ‫و شــرکت در بینــال های داخلی و خارجی‪ ،‬کســب‬ ‫مقام اول در نخســتین نمایشگاه اساتید دانشگاهی‬ ‫هنر کشــور از جملــه اندوخته هــای نزدیک به ‪۵۰‬‬ ‫ساله او میباشد‪.‬‬

‫‪Monthly - Issue 29 - July/ August - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪12 Kheradmand‬‬


11 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬11


‫برای دخترکی معصوم در دیارمان‬ ‫خبــر دردناک کشــف جنازه دختر خردســالی در پارس آباد که توســط یکی از کاســبان محله به‬ ‫طرز دلخراشــی به قتل رســیده است بسیار تاســفبار اســت‪ .‬با این جنایت‪ ،‬پارس آباد نامی بسیار‬ ‫بی مســمی شــد که نه یادآور پارس اســت و نه نشــانی از آبادی دارد‪.‬‬ ‫ماجــرا از این قرار اســت کــه در روز جنایــت آتنا اصالنی‪ ،‬دختــرک قربانی این جنایــت‪ ،‬مانند‬ ‫ماهنامهخردمند‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬ ‫همیشــه کنار بســاط دستفروشــی پدرش بود‪ .‬در نزدیکی آنها مغــازه رنگرزی‌ای قرار داشــت که‬ ‫محــلِ رفت ِ‬ ‫‌وآمد همیشــگی آتنا و پدرش بــرای رفتن به دستشــویی و یا خوردنِ آب بــود‪ .‬آن روز‬ ‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬ ‫نیــز آتنا مثل همیشــه به ســمت آن مغــازه رفت تا آب بخــورد و بعد از آن ناپدید شــد‪.‬‬ ‫شماره بیست و نهم‬ ‫ابتدا کســی به آن مغازه شــک نکرد‪ .‬پدر آتنا و دوســتانش همان‌روز تمام خیابانِ پزشــکان واقع‬ ‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫در پارس‌آبــاد را بــا ‌ال ‌و پایین کردند‪ .‬مامــوران نیروهای قضایی بارها ‪ 60‬ســاعت فیلم از آن خیابان‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫را زیــر و رو کردنــد اما تصویری که نشــان دهد آتنا کجا رفته در فیلم‌ها نبــود‪ .‬در آن فیلم‌ها تنها‬ ‫بخت‬ ‫م‬ ‫ر‬ ‫خ‬ ‫حامد‬ ‫اداری‪:‬‬ ‫امور داخلی و‬ ‫ّ‬ ‫ِ‬ ‫ســمت خیابان می‌رود اما دوربیــنِ بعدی‪ ،‬دیگر آتنا‬ ‫دیده می‌شــد کــه آتنا از نزدیکی پدرش به آن‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫را نشــان نمــی‌داد‪ .‬ماموران با بازبینی فیلم‌هــا حدس زدند که آتنا باید در حــد فاصل دو دوربین‬ ‫خردمند‬ ‫ات‬ ‫ر‬ ‫انتشا‬ ‫ایی‪:‬‬ ‫ر‬ ‫آ‬ ‫طراحی و صفحه‬ ‫موجود در خیابان گم شــده باشــد و مغــازه رنگرزی در همان محدوده بــود‪ .‬صاحب مغازه پس از‬ ‫با تشکر از‪ :‬آرزو وفـا ‪ -‬الهه شهبازی ‪ -‬فرشید‬ ‫چند روز دســتگیر شــد ولی قتل آتنــا را انکار کرد و در منــزل او نیز چیزی برای اثبــات انجام این‬ ‫رشیدی فر ‪ -‬مسروره بنی‌هاشمی‌‪ -‬جمشید تاج‬ ‫قتــل پیدا نشــد‪ .‬تا اینکه عــده‌ای به پارکینــگ آن مرد کــه در مکانی دورتر از خانه‌اش بود شــک‬ ‫دولت ‪ -‬احد حبیب نیا ‪ -‬نگین عبدالله ‪ -‬شهناز‬ ‫ِ‬ ‫جســد آتنای ‪ 7‬ســاله درون ســطلی پر از ســیمان و داخل یک‬ ‫کردند و با جســت‌وجوی آن مکان‬ ‫یزدانفر ‪ -‬تینا پورلطفی ‪ -‬رضا میرفخرایی و همه‬ ‫ســاک کشــف شــد‪ .‬این مرد خبیث بــه حداقل یک فقــره قتل دیگر نیــز اعتراف کرده اســت که‬ ‫کسانی که در این شماره ما را یار و یاور بودند‪.‬‬ ‫نشــان از این دارد که شــاید یک قاتل زنجیره ای باشــد‪.‬‬ ‫***‬ ‫حــوادث و خطراتــی که کودکان را تهدید میکنند بســیار جدی و بســیار به ما نزدیک هســتند‪.‬‬ ‫والدیــن باید لحظــه ای از مراقبــت کودکان خویــش غافل نباشــند‪ .‬در اینترنت شــاهد فیلمهای‬ ‫متعــددی بــوده ایــم که نشــاندهنده این بوده اند کــه چنانچه والدیــن در پارکها بــه دلیل غرق‬ ‫شــدن در تلفن هوشــمند خود و یا هرگونه اهمالکاری دیگر‪ ،‬لحظه ای از فرزند خود غافل شــوند‪،‬‬ ‫میتــوان بــا یک شــکالت و یا یک ســگ یا گربه بــه راحتی و به ســرعت کودک را اغفــال کرده و‬ ‫ربــود‪ .‬تصــور این که اینگونــه اتفاقات بد فقط برای دیگران اتفاق می افتد‪ ،‬ســاده لوحانه اســت‬ ‫و آگاهــی از بــروز اینگونــه جنایات‪ ،‬بایــد برای هرکــدام از ما به منزله یک زنگ خطر محســوب‬ ‫شــود کــه ما را به خــود آورده و نگــذارد لحظه ای از نگهــداری و مراقبــت از کودکانمان تعلل و‬ ‫سستی نشــان دهیم‪.‬‬ ‫پاییــن آمدن ســطح اخالقیات در جامعــه کنونی ایــران بزرگترین عامل بروز چنیــن جنایاتی در‬ ‫نهایــت شــقاوت یک قاتل اســت‪ .‬از طرف دیگر مردم خشــمگین محلــه نیز به مغــازه این قاتل‬ ‫روی جلد‬ ‫حملــه ور شــده‪ ،‬آنجــا را به آتش کشــیدند و خواهــان اعدام وی در مال عام شــده انــد‪ .‬اینگونه‬ ‫در محضر دوست‬ ‫برخوردهای خشــونت آور نیز خود جــای تامل دارد‪ .‬مردم یا قدرت و اقتــدار پلیس را قبول ندارند‬ ‫صفحه ‪۱۲‬‬ ‫و تصمیــم گرفتــه اند خــود اقدام به ســوزاندن ریشــه ایــن جنایتکار‬ ‫خردمند در ویرایش و اصالح مطالب ارسالی اختیار‬ ‫دیدگاه نماینــد یــا از از روی ناآگاهــی با درخواســت اعدام در مــا عام‪ ،‬خود‬ ‫دارد‪ .‬نظرات نویسندگان مقاالت‪ ،‬الزاماً بیانگر‬ ‫ماهنامه خردمند نیست‪ .‬مسئولیت قیمتها‪ ،‬سرویسها بــه نوعی دیگر از خشــونت دامن میزننــد‪ .‬در هر دو صــورت‪ ،‬نتیجه‬ ‫زیاد خوشــایند نخواهد بــود و کمکی در آالئیدن جامعــه از بدی ها و‬ ‫و کلیه مطالب درج شده در آگهی ها به عهده‬ ‫خشــونت نخواهد کرد‪.‬‬ ‫صاحب آگهی است‪.‬‬ ‫***‬ ‫‪ Tel: 647-932-8283‬افزایش ســطح مطالعــات مــردم در کل جامعه میتواند بــر باال رفتن‬ ‫‪ Tel: 416-676-9-676‬بینش و شــعور اجتماعی کمک بســیار کند تا از وقــوع چنین جرایمی‬ ‫‪ Fax: 1-888-676-9677‬جلوگیری شــود اگرچــه باز هم قاتالن مریــض بــا روح و روان آلوده از‬ ‫‪ info@kheradmand.ca‬بیــن نخواهند رفت‪.‬‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario L3T 2C6‬‬

‫‪ 10‬ماهنامه خردمند ‪ -‬شماره ‪ - ۲۹‬جوالی‪ /‬آگوست ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪10 Kheradmand‬‬


9 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬9


8 Kheradmand

Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬8


7 Kheradmand

Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬7


6 Kheradmand

Monthly -Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬6



4 Kheradmand

Monthly - Issue 29 - July/ August 2017 - Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ آگوست‬/‫ جوالی‬- ۲۹ ‫ شماره‬- ‫ ماهنامه خردمند‬4





Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.