Kheradmand Magazine - Issue #31

Page 1

Volume 3 - Issue 31 - Sep/October 2017

www.kheradmand.ca

Tel: (416) 676-9-676



‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫دفتر مهاجرت و وکالت‬ ‫دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت ‪ -‬دفتر مهاجرت و وکالت‬

‫‪82‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪82 Kheradmand‬‬


‫وام مسکن‬

‫وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪ -‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن ‪-‬وام مسکن‬

‫‪81‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪81 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫مدیا و رسانه ها‬

‫رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪ -‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها ‪-‬رسانه ها‬

‫‪80‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪80 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫‪79‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪79 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫‪78‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪78 Kheradmand‬‬


‫مشاور امال ک‬

‫مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪ -‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک ‪-‬مشاور امال ک‬

‫‪77‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪77 Kheradmand‬‬


‫دندانپزشکی‬

‫دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی ‪ -‬دندانپزشکی‬

‫رستوران و فروشگاه‬

‫رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه ‪ -‬رستوران و فروشگاه‬

‫‪76‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪76 Kheradmand‬‬


‫خدمات ساختمانی‬

‫خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی ‪ -‬خدمات ساختمانی‬

‫‪75‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪75 Kheradmand‬‬


‫خدمات ارزی‬

‫خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی ‪ -‬خدمات ارزی‬

‫آ مـو ز شـگا ه‬

‫آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪ -‬آموزشگاه ‪-‬آموزشگاه‬

‫‪74‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪74 Kheradmand‬‬


‫حسابداری‬

‫حسابداری ‪-‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری ‪ -‬حسابداری‬

‫چشم پزشکی و عینک‬

‫چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک ‪ -‬چشم پزشکی و عینک‬

‫‪73‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪73 Kheradmand‬‬


‫بیمه وسرمایه گذاری‬

‫بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری ‪ -‬بیمه و سرمایه گذاری‬

‫‪72‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪72 Kheradmand‬‬


‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬ ‫آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪ -‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی ‪-‬آرایشگاه‪ ،‬کلینیک لیزر و سالمتی‬

‫آژانس مسافرتی‬

‫آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی ‪ -‬آژانس مسافرتی‬

‫‪71‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪71 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪49‬‬

‫زیادی نفــوذ کرده و مــواردی از خودکشــی یا‬ ‫اقدام به خودکشــی در این کشــورها نیز گزارش‬ ‫شده اســت‪ :‬آرژانتین‪ ،‬برزیل‪ ،‬بلغارستان‪ ،‬شیلی‪،‬‬ ‫چیــن‪ ،‬کلمبیا‪ ،‬گرجســتان‪ ،‬هنــد‌‪ ،‬ایتالیــا‪ ،‬کنیا‪،‬‬ ‫پاراگوئه‪ ،‬پرتغال‪ ،‬عربســتان سعودی‪ ،‬صربستان‪،‬‬ ‫اســپانیا‪ ،‬آمریکا‪ ،‬اروگوئه‪ ،‬ونزوئــا و ایران‪.‬‬ ‫چالــش نهنــگ آبــی در هنــد رواج زیــادی پیدا‬ ‫کرده و حداقــل پنج مورد خودکشــی به آن مرتبط‬ ‫دانســته شــده اســت‪ .‬جوان بیســت‌ودو ســاله‌ای‬ ‫کــه از چالش انتحــاری نهنــگ آبی نجــات یافته‪،‬‬ ‫این تجربــه را دردناک توصیف کرده اســت؛ تله‌ی‪ ‬‬ ‫مرگی کــه حتی اگر می‌خواســت نمی‌توانســت از‬ ‫آن جدا شــود‪ .‬الکســاندر بــا چاقــو در حال حک‬ ‫کردن طــرح نهنگ آبی روی دســتش بــود که یک‬ ‫تیــم پلیــس وارد خانــ ‌ه شــد و او را از ادامــه‪ ‬کار‬ ‫بــاز داشــت‪ .‬حــاال او می‌گوید بعد از چند جلســه‬ ‫مشــاوره‪ ،‬از نظــر روحــی پایدار اســت‪ .‬این جوان‬ ‫در یــک گروه واتــس‌اپ‪ ،‬لینک چالــش نهنگ آبی‬ ‫را دریافــت کــرده و می‌گویــد‪« :‬این یــک برنامه یا‬ ‫بازی نیســت که بتوان آن را دانلــود کرد‪ .‬فقط یک‬ ‫لینک اســت‪ .‬چالش توســط مدیر نهنــگ آبی برای‬ ‫افرادی کــه می‌خواهند بازی کنند بطور سفارشــی‬ ‫طراحی می‌شــود»‪.‬‬ ‫او در دورانــی کــه در این بازی شــرکت داشــت‬ ‫از صحبــت کردن با اهــل خانه اجتنــاب می‌کرد و‬ ‫بیشــتر خود را در اتاقش محصور کــرده بود‪ .‬گرچه‬ ‫می‌خواســت از بازی خارج شــود‪ ،‬اما نمی‌توانست‪.‬‬ ‫باالخــره برادرش که از بازی نهنــگ آبی با خبر بود‪،‬‬ ‫متوجه رفتار عجیب او شــد و به پلیس اطالع داد‪ .‬‬ ‫در برزیــل دختــری از بــاالی دیــوار شــش‌متری‬ ‫خانه‌شــان پاییــن پرید‪ .‬او زنــده مانــد و به پلیس‬ ‫بقیه از صفحه ‪۳۱‬‬

‫گفت قبــ ًا بــه خاطر این بــازی دســت‌های خود‬ ‫را بریــده بــود و در مرحلــه‌ی آخــر بــازی یعنــی‬ ‫خودکشــی قرار داشــت‪.‬‬ ‫در ســائو پالئولو‪ ،‬پایتخت برزیل نیز دو عاشــق و‬ ‫معشــوق هجده و نوزده‌ســاله بــاالی هتلی مجلل‬ ‫رفتنــد و آنجــا پســر با شــلیک یک گلوله در ســر‬ ‫نامزدش او را کشــت و ســپس اقدام به خودکشــی‬ ‫کــرد‪ .‬مقامــات برزیل این اتفــاق را با چالش نهنگ‬ ‫آبــی مرتبــط دانســته‌اند‪ .‬در کنیــا دانش‌آمــوزی‬ ‫در چالــش نهنــگ آبــی شــرکت کــرده بــود و در‬ ‫نهایــت خــود را در بالکــون هتــل پدربزرگش در‬ ‫مرکز شــهر حلق‌آویز کرد‪ .‬در عربســتان ســعودی‬ ‫پســری سیزده‌ســاله در اتاقش با کابل پلی‌استیشن‬ ‫خودکشــی کرد و مادرش جســد او را پیدا کرد‪ .‬مرگ‬ ‫او به بازی نهنگ آبی مرتبط دانســته شــد‪ .‬او اولین‬ ‫قربانی این چالش عربســتان شــناخته می‌شود‪ .‬‬ ‫در ایــران نیــز نگرانی‌هــای درخصــوص این بازی‬ ‫وجــود دارد؛ اخیــراً یورو نیوز گــزارش داد ویدئویی‬ ‫در فضای مجازی منتشــر شــده که گفته می‌شــود‬ ‫مربوط به خودکشــی دو جوان اســت کــه در این‬ ‫چالش شــرکت کــرده بودند‪.‬‬ ‫بــازی نهنــگ آبــی‪ ،‬نگرانی‌هــای شــدیدی را در‬ ‫هند‪ ،‬روســیه و اروپــای غربی از جمله فرانســه و‬ ‫انگلیس موجب شــده اســت‪ .‬برزیلی‌هادر واکنش‬ ‫بــه ایــن بازی‪ ،‬جنبشــی به نــام «نهنــگ صورتی»‬ ‫ایجــاد کردنــد کــه بــا کمــک و همــکاری صدها‬ ‫داوطلب ایجاد شــد‪ .‬این جنبش بر اســاس وظایف‬ ‫مثبتــی ایجاد شــده که بــه زندگی بهــا می‌دهند و‬ ‫با افســردگی مبــارزه می‌کنند‪ .‬همچنیــن در برزیل‬ ‫جنبــش مردمــی بــرای مقابله بــا این بــازی ایجاد‬ ‫شــده تا کســانی که به کمک روحی احتیــاج دارند‬

‫را راهنمایی کنند‪ .‬همچنین پلیــس مبارزه با جرائم‬ ‫فناوری‌های پیشرفته‌ی برزیل‪ ‬ســازوکاری دیجیتال‬ ‫برای هشــدار بــه جوانان دربــاره‌ی خطــرات این‬ ‫بــازی فراهم کرده‪ .‬در آمریکا‪ ،‬ســایتی که اســمش‬ ‫«چالــش نهنگ آبی» بــود‪ ،‬یک چالــش ‪ ۵۰‬روزه‌ی‬ ‫ارتقای ســامت ذهنی و تندرســتی ارائــه داد‪ .‬یک‬ ‫نویســنده نیز گفتــه می‌خواهد فیلمنامــه‌ای با نام‬ ‫«نیــروی اراده» درباره‌ی این بازی بنویســد‪ .‬‬ ‫شــرکت‌های اینترنتی چین هــم گروه‌های مجازی‬ ‫مشــکوک به دست داشــتن در این بازی را مسدود‬ ‫می‌کننــد‪ .‬همچنیــن نتایــج جســت‌وجوی کلمات‬ ‫مرتبــط بــا ایــن بــازی نیــز در کیوکیو (شــبکه‌ی‬ ‫اجتماعی ملی چین) مســدود شــده اســت‪.‬‬ ‫مقامات هنــدی نیز از گــوگل‪ ،‬فیســبوک و یاهو‬ ‫خواســته‌اند تمامی لینک‌هایــی که کاربــران را به‬ ‫چالش نهنــگ آبی هدایــت می‌کرد‪ ،‬حــذف کنند‪.‬‬ ‫این بازی برپایه‌ی اینترنت و شــبکه‌های اجتماعی‬ ‫طراحــی شــده اما بــا تلفاتی کــه برجای گذاشــته‬ ‫و اطالع‌رســانی‌های گســترده دربــاره‌ی آن‪ ،‬ایــن‬ ‫شــبکه‌ها نیــز تمهیداتی را بــرای مقابله بــا آن به‬ ‫کار گرفته‌انــد‪ .‬وقتــی در شــبکه‌ها و رســانه‌های‬ ‫اجتماعــی نظیــر فیســبوک‪ ،‬توئیتر‪ ،‬اینســتاگرام و‬ ‫یوتیــوب دربــاره‌ی نهنگ آبی جســت‌وجو کنید با‬ ‫انبوهــی از محتواهای تولید شــده مواجه خواهید‬ ‫شــد که البتــه ‪ ۹۹‬درصــد آنها ماهیت آموزشــی و‬ ‫اطالع رســانی دارنــد‪ .‬به محض اینکه در فیســبوک‬ ‫و اینســتاگرام عبــارت «نهنگ ّآبی» را جســت‌وجو‬ ‫کنید پیامی را مشــاهده خواهید کــرد که می‌گوید‪:‬‬ ‫«اگر شــما یا کسی که می‌شناســید دوران سختی را‬ ‫پشــت ســر می‌گذارد و نیاز به حمایــت دارید‪ ،‬ما‬ ‫مایلیم به شــما کمــک کنیم»‪.‬‬

‫شــعاری بیش نیســت‪ .‬اما لغو حکم اعــدام مبارز ٔه‬ ‫مســتقیم با «جرم» اســت که وظیف ٔه دولت اســت‪،‬‬ ‫زیرا هرچند وســائل مجازات در اختیار دولت است‬ ‫امــا «کشــتن» در جوهــر جــرم تلقی می شــود نه‬ ‫وســیله ای برای مجازات‪ .‬از طرفی دیگر‪ ،‬نگاه مردم‬ ‫نســبت به جــرم‪ ،‬مجــرم و عدالت نیز بایــد تغییر‬ ‫کنــد‪ .‬مردم باید بین موضوعات تمیز قائل شــوند و‬ ‫برای خود روشــن کننــد که آیا براســتی بدنبال لغو‬ ‫حکم «اعدام» هســتند‪ ،‬و یــا فقط بدنبال لغو حکم‬ ‫«اعدام های سیاســی» هستند؟ بســیاری از کسانی‬ ‫که شــعارهای ضد اعدام می دهند همیشــه بدنبال‬ ‫دفــاع از زندانیــان سیاســی بــوده اند نه دفــاع از‬ ‫افــرادی همچون قاتــان دختران کوچــک‪ .‬آیا مردم‬ ‫ایــن آمادگی را دارند کــه از قاتالن و متجــاوزان به‬ ‫کــودکان نیز دفاع کرده و خواســتار لغو حکم اعدام‬ ‫آنها نیز باشــند؟ بدور از احساســی کــردن بحث‪ ،‬بر‬ ‫ایــن عقیده ام کــه میتوان به این امر دســت یافت‪.‬‬ ‫ارزیابــی مجــدد تجربیــات و ایجاد معنــی جدید‬ ‫بــرای آنها باعــث تغییر در عکس العمــل و برخورد‬ ‫هایــی که ریشــه در احساســات ما دارنــد خواهد‬

‫شــد‪ .‬از این طریق قبــول تغییــرات موضوعاتی که‬ ‫ریشــه در احساســات ما دارنــد با ســهولت انجام‬ ‫خواهنــد پذیرفت‪ .‬بعنــوان مثال‪ ،‬رفتارهــای تند و‬ ‫الفاظ ناپســندی که در حین رانندگــی نثار یکدیگر‬ ‫میکنیم ریشــه در خشــم‪ ،‬و روحی ٔه انتقــام جویان ٔه‬ ‫هر کــدام از مــا دارد‪ .‬همان روحی ٔه انتقــام جویانه‬ ‫ای کــه به هنگام بحــث اعدام ناگهــان در برخی با‬ ‫نهان کــردن لذت شــکل تمدن و مخالــف به خود‬ ‫میگیــرد و برخی دیگــر را با بروز لــذت پای جوق ٔه‬ ‫دار بمنظــور مشــاهد ٔه وقوق "عدالت" میکشــاند‪.‬‬ ‫تغییــر از همین جا آغــاز می شــود‪ .‬ارزیابی مجدد‬ ‫تجربیات در حین رانندگی یعنی اگر کســی رفتاری‬ ‫نا شایســت با شما داشــت‪ ،‬آن را نه به حساب "بی‬ ‫احترامی" بلکه به حســاب فشــار روانی بر روی آن‬ ‫شــخص بگذارید که چه بســا هیچ ربطی به شــما‬ ‫نــدارد‪ ،‬و آهســته از کنــار او عبــور کنیــد‪ .‬اینگونه‬ ‫تغییرات باعث می شــوند کــه در دراز مدت دیدگاه‬ ‫ما نســبت به موضوعاتی که ریشــه در احساســات‬ ‫انتقــام جویانه در مــا دارد تغییر کرده و به ســمت‬ ‫ســازندگی گرایش پیدا کند‪.‬‬

‫می توانند باعث شــکل گیری‬ ‫رفتارهــای مجرمانه شــوند بــا برخورد های ریشــه‬ ‫ای ریشــه کــن کرد و یا تــا حد زیــادی کاهش داد‪.‬‬ ‫بعنوان مثــال‪ ،‬آمارهای ایران نشــان مــی دهند که‬ ‫‪ ۳۰‬درصــد از قتل ها‪ ،‬قتل های ناموســی هســتند‪.‬‬ ‫اگــر ما بــر روی این فرهنــگ بدوی و رشــد نکرده‬ ‫کار کنیم و اگر بتوانیــم این درصد را حتی به نصف‬ ‫برســانیم توانســته ایم درصد قابل توجهی از اعدام‬ ‫ها را پائیــن بیاوریم‪.‬‬ ‫شــاید از دیــد بعضی هــا این نوع نگــرش اصالح‬ ‫طلبانــه مورد قبول واقع نشــود و جلوگیری از حکم‬ ‫اعــدام را بعنوان یــک معضل حقوق بشــری امری‬ ‫فوری بدانند‪ .‬ســئوال من از این دوســتان این است‬ ‫کــه فرضا حکــم اعدام تبدیــل به حبس ابد شــود‪،‬‬ ‫بــا نقص حقوق بشــر درون زندان هــا چه خواهید‬ ‫کــرد؟ اگــر نگاهی به آمار ســازمان عفــو بن الملل‬ ‫بیاندازید متوجه خواهید شــد کــه لغو اعدام باعث‬ ‫جلوگیری از بیماری های عفونی‪ ،‬کاهش اچ‪-‬آی‪-‬وی‪،‬‬ ‫تجــاوز جنســی و غیره در زندان ها نشــده اســت‪.‬‬ ‫بنابراین‪ ،‬لغــو اعدام به منظور ارتقائ حقوق بشــر‬ ‫‪70‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪70 Kheradmand‬‬


69 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬69


68 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬68


‫آیا کم می‌خوابید؟‬ ‫خــواب کافــی نداشــتن بدن‌تــان را در حالتــی‬ ‫قــرار می‌دهد که میل بــه چربــی و کربوهیدرات‬ ‫پیــدا کنــد‪ .‬مطالعــه‌ای در ‪American Journal of‬‬ ‫‪ Clinical Nutrition‬دریافتــه زنانــی کــه کمتر از‬ ‫چهــار ســاعت می‌خوابنــد‪ ،‬رو بعــد‪ ۳۰۰ ۷‬کالری‬ ‫بیشــتر دریافــت کــرده و ‪ ۲۱‬گرم چربی بیشــتری‬ ‫می‌خورند‪ .‬ســعی کنیــد عادت خواب‌تــان را اصالح‬ ‫کنیــد و هفت ســاعت و نیم بخوابیــد‪ .‬اگر عادت‬

‫چرب ‌ی شــکمی ارتباط دارد‪.‬‬ ‫آیا غذاهای فرآوری شده زیاد می‌خورید؟‬ ‫هر وقــت که دچــار تردید می‌شــوید که ســراغ‬ ‫غذاهــای فــراوری شــده برویــد یا نــه‪« ،‬نــه» را‬ ‫انتخــاب کنید‪ .‬نان ســفید‪ ،‬چیپس‪ ،‬بیســکوئیت و‬ ‫خیلــی چیزهای دیگــر که خودتان بهتــر می‌دانید‪،‬‬ ‫قندهای تصفی ‌ه شده‌ای هســتند در قالب غذاهای‬ ‫بســته بندی شــده‪ .‬تمام این خوردنی‌های ناسالم‪،‬‬ ‫التهــاب را در بــدن افزایــش‬ ‫می‌دهنــد‪ .‬چربی شــکم‪ ،‬ارتباط‬ ‫مســتقیم با التهاب دارد‪ ،‬بنابراین‬ ‫مصرف غذاهــای فرآوری شــده‪،‬‬ ‫توانایی شــما برای از دست دادن‬ ‫چربی شــکم‌تان را کاهش خواهد‬ ‫داد‪.‬‬ ‫آیــا از تمریــن بــا وزنــه طفــره‬ ‫می‌رویــد؟‬ ‫بله درســت اســت که تمرینات‬ ‫هــوازی خیلی مهم هســتند‪ ،‬اما‬

‫کرده‌ایــد بــه خواب کمتــر و بیدار‬ ‫شــدید‪ ،‬دوبــاره بخوابیــد! اما این‬ ‫بار به هشــت ســاعت و یــا حتی‬ ‫شــاید ُنه ســاعت خواب نیاز دارید‬ ‫تــا ســرحال بیــدار شــوید‪ ،‬چــون‬ ‫خواب‌تــان مســتمر نبوده اســت‪.‬‬ ‫آیا استرس دارید؟‬ ‫مشــغله‌های روزمره‪ ،‬کار ِ چالش‬ ‫اگر همیشــه بدوید یــا دوچرخه‬ ‫ســواری کنید‪ ،‬به احتمــال زیاد به‬ ‫هدف‌تــان نخواهیــد رســید‪ .‬اگر‬ ‫هــدف اصلی شــما کاهــش وزن‬ ‫اســت‪ُ ،‬فرم‌های دیگــری از ورزش‬ ‫وجــود دارد که چربی ســوزی‌تان‬ ‫را بهتــر هدف خواهــد گرفت‪.‬‬ ‫‪ ‬بهتریــن راه بــرای کاهش وزن‬ ‫و ســاختن عضالت بــدون چربی‪،‬‬ ‫انجــام تمرینات قدرتــی در کنار‬ ‫تمرینــات هوازی اســت‪ .‬هر چه‬ ‫عضالت‌تان قوی‌تر شــوند‪ ،‬چربی‬ ‫بیشــتری خواهیــد ســوزاند‪ .‬امــا اگــر نمی‌توانید‬ ‫روزی را بــدون تمرین هوازی ســر کنید‪ ،‬می‌توانید‬ ‫تمرینــات متنــاوب را بــه روتین‌تان اضافــه کنید‬ ‫چون نــوع ِ تمرینات متناوب‪ ،‬نســبت به تمرینات‬ ‫هــوازی به تنهایی‪ ،‬در هــدف گرفتن چربی‌های‌تان‬ ‫موثرتر هستند‪.‬‬

‫برانگیــز‪ ،‬مشــکالت خانوادگی یا هر چیــز دیگری‬ ‫که دلیل اســترس‌تان اســت می‌تواند دلیــل پنهان ِ‬ ‫جدال شــما برای کاهش وزن باشــد‪ .‬چون هورمون‬ ‫اســترس کــه کورتیــزول نــام دارد می‌توانــد مقدار‬ ‫ذخیره‌ی چربــی بدن را افزایش بدهــد‪ .‬پژوهش‌ها‬ ‫نشــان داده ســطح باالی کورتیزول بــا مقادیر زیاد‬ ‫‪67‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪67 Kheradmand‬‬


‫چرا وزن‬ ‫ترجمه از هدی بانکی‬ ‫پیــاده روی می‌کنید‪ ،‬حســاب کالری‌هــا را دارید‪،‬‬ ‫باشــگاه می‌روید و تمــام تالش‌تــان را می‌کنید که‬ ‫وزن کــم کنید امــا هیچ اتفاقــی نمی‌افتد‪ .‬موضوع‬ ‫چیست؟شاید جواب این سوال در کارها و رفتارهای‬ ‫تصادفی باشــد کــه تقریبا هــر روز انجام می‌دهید‬ ‫بدون اینکه آگاه باشــید؛ همان عادت‌های کوچکی‬ ‫کــه ظاهــرا ارتباطی با کاهــش وزن ندارنــد اما در‬ ‫واقــع‪ ،‬تمــام تالش‌های‌تان را بی‌اثــر می‌کنند‪.‬‬ ‫آیا همیشه غذای «سالم» می‌خورید؟‬ ‫وقتی روی تصمیمات سالم غذایی تمرکز می‌کنید‪،‬‬ ‫اتفاق‬ ‫یــک‬ ‫جا لب‬ ‫ر و ی‬ ‫می‌دهد‪.‬‬ ‫ا گــر‬

‫کم نمی‌کنیم؟‬

‫فقط به دنبال غذاهای ســالم و «ســ ُبک» باشــید‪،‬‬ ‫باعث می‌شــود مغزتــان هورمون گرلین بیشــتری‬ ‫ترشــح کند و این نتیجه‌ای اســت کــه از مطالعه‌ای‬ ‫در دانشــگاه ِیــل گرفتــه شــده‪.‬‬ ‫‪ ‬گرلین ِ بیشــتر موجب می‌شــود احســاس سیری ِ‬ ‫کمتری بکنید و به متابلویســم‌تان سیگنال می‌دهد‬ ‫که ســرعتش را کــم کند‪ .‬برای متعادل نگه داشــتن‬ ‫گرلین‪ ،‬به جای بیشــتر کردن کاهوی ساالدتان‪ ،‬پنیر‬ ‫و مغــز ِ آن را بیشــتر کنیــد‪ .‬همچنین ســعی کنید‬ ‫غذاهایــی را انتخاب کنید که هم ســالم باشــند و‬ ‫هــم لــذت بخش و ســیر کننــده‪ ،‬مثال یک کاســه‬ ‫ســوپ داغ‬

‫‪66‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫همــراه با نان سبوســدار‪.‬‬ ‫آیا با کارت اعتباری خرید می‌کنید؟‬ ‫شــاید حمل پــول نقد‪ ،‬چنــدان امــروزی به نظر‬ ‫نرســد امــا افــرادی که بــرای خریــد مــواد غذایی‬ ‫از کارت اعتبــاری اســتفاده می‌کننــد‪ ،‬نســبت به‬ ‫آنهایــی که پــول نقــد پرداخت می‌کننــد‪ ،‬غذاهای‬ ‫ناســالم بیشــتری می‌خرند؛ غذاهایی که پرکالری و‬ ‫چــاق کننده هســتند و ایــن هم چیزی اســت که‬ ‫مطالعــه‌ای در ‪Journal of Consumer Research‬‬ ‫اعــام کــرده اســت‪ .‬خریدارهــای هلــه هولــه و‬ ‫غذاهای ناســالم کامال نســبت به کالــری اضافی و‬ ‫عواقــب مصرف این خوراکی‌ها آگاهــی دارند اما از‬ ‫آنجاییکه پرداخت هزینه‌ی آنهــا را حس نمی‌کنند‪،‬‬ ‫در برابــر وسوســه‌ی خرید‪ ،‬زودتــر و راحت‌تر‬ ‫تســلیم می‌شوند‪.‬‬ ‫آیا ساعت‌های طوالنی می‌نشینید؟‬ ‫طبق یافته‌های محققان دانشــگاه‬ ‫میســوری – کلمبیــا‪ ،‬چند ســاعت‬ ‫یکجــا نشســتن باعــث می‌شــود‬ ‫بدن‌تــان تولیــد آنزیــم ِ مهــار‬ ‫کننــده‌ی چربی که لیپــاز نام دارد‬ ‫را متوقــف کند‪ .‬هــر چهل دقیقه‬ ‫بلند شــوید و بدن‌تان را بکشــید‬ ‫تــا متابولیســم‌تان ‪ ۱۳‬درصــد‬ ‫افزایــش پیــدا کنــد‪ .‬ســرجای‌تان‬ ‫وول بخوریــد! پاهای‌تــان را حرکت‬ ‫دهیــد و روی صندلی‌تــان ورجــه‬ ‫وورجــه کنید تا کالری ســوزی‌تان ‪۵۴‬‬ ‫درصد بیشــتر شــود!‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪66 Kheradmand‬‬


‫حرکــت خاصــی از خودش بروز نداد ‪ ،‬کف دســتم را به پوســتش چســباندم و‬ ‫لبخنــد زدم ‪ .‬بــزی هم ریش و ســمش را می مالید به پوســت فیل ‪ .‬ســرم را رو‬ ‫به مــرد چرخاندم‪.‬‬ ‫ میشه سوارش شد؟‬‫مرد جلو آمد ‪ ،‬کمر شلوارش را باال کشید و لبخند زد‪.‬‬ ‫ شــرط مــی بندم تو ِ عمــرت از نزدیک فیل ندیدی ‪ ،‬بایــد بدونی این یکی تا‬‫بــه حال به هیچ کس ســواری نداده ًال مــن ‪ ،‬مگه نه فیلی؟!‬ ‫بــه صــورت فیل نگاه کــرد‪ ،‬فیل پلــک زد ‪ ،‬خرطــوم اش را باال آورد و شــیهه‬ ‫کشید ‪.‬‬ ‫ شــرط می بندم اینجوریشــو نه دیــده ای و نه شــنیده ای جوونک‪،‬آخه این‬‫فیلی ِی من‪ (. ..‬دســتش را گذاشــت روی خرطوم فیــل ‪ ،‬عاج اش را‬ ‫نــوازش کــرد و آب دهان اش را قــورت داد‪).‬برای اینکه ایــن فیل من‪ ‬می‌تونه‬ ‫پرواز كنه!‬ ‫چنــد ضربــه با کف دســت به خرطــوم فیــل زد ‪ ،‬آســمان را نگاه کــرد و با‬ ‫انگشــت به آن باال اشــاره کرد‪ ،‬ســر که بلند کردم دیدم دو فیل کوچک و ســه‬ ‫فیــل بزرگ داشــتند آن باال پــرواز می کردنــد ‪ ،‬زیاد دور نبودنــد ‪ ،‬کمی عقب‬ ‫کــردم ‪ ،‬واقعــی واقعــی بودنــد‪ .‬ولی‬ ‫رفتــم و بــاز‪ ‬نگاهشــان‬ ‫شــاید داشت ســر به سرم‬ ‫مــی گذاشــت ‪ ،‬بــه دور و‬ ‫بر‪ ‬نــگاه کــردم ‪ ،‬همه جا‬ ‫ســوت و کــور بود ‪ ،‬ســاعت‬ ‫مچی ام‪ ‬شــش صبح را نشــان‬ ‫مــی داد‪ ،‬آن هم صبــح جمعه‪ .‬مرد‬ ‫جلــو رفت و‪ ‬شــکم فیــل را لمــس کرد‪.‬‬ ‫ ناراحــت نبــاش فیلی ‪،‬چنــد دقیقــه ی دیگه وقتی‬‫شــرط رو از ایــن آقا جوونــه بردیم می ریم یــک جایی تا‬ ‫دلی از عــزا در بیاریم‪.‬‬ ‫آمــد روبه رویم ‪ ،‬قدش تا شــانه ام بود ‪ ،‬دســت راســتش را‬ ‫گذاشــت روی شانه ی راســتم و ریش و سبیل جو گندمی اش‬ ‫تکان تــکان خورد‪.‬‬ ‫ شــرط می بندی یانه جوونک‪ .‬شــرط هرچقدر پول داری‬‫به عالوه ی ســاعت مچــی ات و این بز‪ ،‬البته بزغاله‪.‬‬ ‫کمــی عقب رفتــم ‪ ،‬روی بزی نمی شــد شــرط ببندم‬ ‫‪ ،‬اگــر پــدر بزرگــم که چنــد روز پیــش از ده آمده می‬ ‫فهمیــد روی‪ ‬بزش شــرط بســته ام‪ ‬عصبانی‬ ‫می شــد مــادرم گفتــه بــود كه پــدر بــزرگ جای‬ ‫عجیبــی زندگــی می كنــه ‪ ،‬ولی اگــر شــرط را ببرم !‬ ‫لبخند زدم‪ - .‬باشه ولی اگه من بردم چی؟‬ ‫ابرو باال انداخت‪.‬‬ ‫ مطمئن باش من می برم ‪ ،‬ولی اگه تو بردی فیل مال تو‪ ،‬خوبه جوونک‪.‬‬‫سرم را باال و پایین کردم ‪ .‬اگر فیل را می بردم‪ ‬چی کارش می توانستم‬ ‫بکنم ‪ ،‬توی خانه که جای این بز هم به زور هست ‪ ،‬ولی عیبی‪ ‬ندارد ‪،‬‬ ‫می شــود گوشــه ی همیــن زمین فوتبــال جایی برایش درســت کــرد و تازه‬ ‫نمایشــش داد و کلی پول کاســب شد ‪ ،‬دیگه الزم نیســت پدر و مادرم کارکنن!‬ ‫مــرد رفــت کنار پاهــای فیل ‪ .‬دم فیل به چپ و راســت می رفــت و می آمد‪،‬‬ ‫مگســی داشــت آنجا ویز و ویز می کرد‪.‬‬ ‫ خب چی شــد ‪ ،‬جازدی‪ .‬اگه نمی خوای شــرط ببندی بگــو زودی برم ‪ ،‬فیلی‬‫گشنشــه‪ ، ‬همین طور خودم‪.‬‬ ‫هــر چــی پول توی جیب هایــم بود در آوردم و با ســاعت مچی ام گذاشــتم‬ ‫روی زمین‪.‬‬ ‫لبخند زد‪.‬‬ ‫ تو هم جوون زرنگی هستی ها‪ .‬وخندید‪.‬‬‫‪65‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ این برات تجربه ی خوبی میشه جوونک!‬‫رفــت کنــار فیل و با یک جهش حســابی و بلنــد پرید روی کمر فیل‪ ،‬دســت‬ ‫راســتش را مثل افســرها به کنار گوش اش برد ‪ ،‬انگار ســوار یک هواپیمای یک‬ ‫موتوره ی قدیمی شــده باشد‪.‬‬ ‫ خب فیلی ‪ ،‬می تونی پرواز کنی تا ایشون ببینن‪.‬‬‫فیــل نگاهــی به مــن انداخــت و راه افتــاد و دویــد و دویــد و چند لحظه‬ ‫نگذشــت که به هوا رفت و از باالی ســرم گذشــت و شــیهه ی بلندی کشــید‪.‬‬ ‫حاالچه کاری می توانستم بکنم‪ .‬ساعت و پول ها به درک ‪ ،‬ولی بزی‪.‬‬ ‫بــزی ســرش را یکوری کرده بود و ســبزی ِ تــوی دهانش را مــی جوید و نگاه‬ ‫نگاه مــی کرد‪ .‬جلــوی اش زانو زدم‪.‬‬ ‫ ببــن بــزی مگه تــو از اون فیل گنده و شــکمو چی کم داری ‪ ،‬خوشــگل تر‬‫نیســتی که هســتی‪ -‬بزی یــک خورده قیافه گرفــت – بامزه تــر و فتوژنیک تر‬ ‫نیســتی که هســتی‪ -‬بزی کمی مغرور شــد‪ -‬ببیــن اون فیــل و اون های دیگه‬ ‫که توی آســمون هســتن می تونــن پرواز کنن ‪ ،‬تــو هم می تونــی ‪ ،‬پدر بزرگ‬ ‫گفــت که از بزهای روستاشــون هر چی بگــی بر می یاد ‪ ،‬مگه نــه‪ -‬بزی رفت‬ ‫توی فکر‪.-‬‬ ‫بز را بده بیاد می خام برم‪.‬‬ ‫ خب حاال که شــرط رو بــردم اون‬‫کمی جلو رفتم‪.‬‬ ‫ولــی یه شــرط داره بز من‬ ‫‬‫هم مــی تونه پــرواز کنه ‪،‬‬ ‫شــرط مــی بنــدی!‬ ‫مرد چشــمان اش را گرد کرد‬ ‫و زد زیر خنده‪.‬‬ ‫بــا خنده ی مــرد‪ ،‬بــزی کمی جســارت پیدا‬ ‫کرد‪.‬‬ ‫ مــن از شــرط بندی خوشــم میاد ‪ ،‬حاضرم شــرط ببندم‬‫اون بــه زحمت بتونه بدوه چه برســه بــه پرواز‪.‬‬ ‫و مرد خندید و فیل اش شیهه کشید‪.‬‬ ‫بزی مصمم نگاهم کرد‪.‬‬ ‫ خب بیا شرط ببندیم‪.‬‬‫مرد دستی به ریش هایش کشید‪.‬‬ ‫ باشه ولی اگه بردم دیگه اما و اگر نداره‪.‬‬‫ اگه من بردم فیل مال من میشه ها‪.‬‬‫مرد پوز خند زد‪.‬‬ ‫ امــا از همیــن حــاال بدون کــه من می بــرم ‪ ،‬ولی‬‫باشه‪.‬‬ ‫رفتم پیش بزی ‪ ،‬پاها ‪ ،‬سر و کمرش را نوازش کردم‪.‬‬ ‫ بزی برو ببینم چیکار می کنی‪.‬‬‫بزی کمی مردد ابرو باال انداخت و راه افتاد ‪.‬‬ ‫دوید ودوید و به وســط های زمین نرســیده بود که جســتی زد و باز جســت‬ ‫زد و باز جســت زد و بعد از چهار پنج بار دیگر جســت زدن و دویدن یکدفعه‬ ‫پریــد و به هوا رفــت و پرواز کرد‪.‬‬ ‫از جا پریدم‪.‬‬ ‫ اوه دیدی بزم می تونه پرواز کنه ‪ ،‬اوه بزی‪.‬‬‫بــزی بــاال رفت ‪ ،‬باز هــم باال رفت ‪ ،‬تا رســید به نزدیكی های‪ ‬دســته ی فیل‬ ‫هایی کــه آن باال بودند‪.‬‬ ‫مــرد دهــان اش باز مانده بــود ‪ ،‬همین طور فیــل اش که خرطــوم اش را باال‬ ‫نگه داشــته بــود ‪ ،‬بعد یکدفعه مرد ســاعت وپول هایــم را از روی زمین قاپید‪،‬‬ ‫و جســت زد روی فیل و فیــل به پرواز در آمــد ‪ .‬فریاد زدم‪:‬‬ ‫ هی ‪..‬هی ‪..‬اون فیل مال من شد نرو ‪..‬هی ‪..‬هی‪..‬‬‫ولی مرد و فیلش باال رفتند و به ســرعت دور شــدند و بزی آهســته آهســته‬ ‫پاییــن آمد و با تعجــب نگاهم كرد‪.‬‬ ‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪65 Kheradmand‬‬


‫شرط بندی‬

‫داس‬ ‫تان کوتاه‬

‫مصطفا فالحیان‬

‫‪ ‬دکمــه ی ســوم پیراهنم را که بســتم‪ ،‬فیل وســط زمین‬ ‫فوتبــال‬ ‫خا کــی‬

‫بــود‪،‬‬ ‫مــر د ی‬ ‫جلــو ی‬ ‫خرطــوم فیــل‬ ‫ایســتاده بــود و‬ ‫داشــت بــه شــکم‬ ‫گنده اش کــه نزدیک‬ ‫بــود دکمــه هــای‬ ‫پیراهنــش را پــاره کنــد‪،‬‬ ‫دست می کشــید‪ ،‬جوری که‬ ‫انگار می توانســت فیــل را خام‬ ‫خام بخــورد‪ .‬کمــی نگاهم کرد‬ ‫و لبخنــدی روی لــب و لوچه‬ ‫اش ظاهر شــد‪ ،‬لــب های پت‬ ‫و پهنــش از هــم باز شــد و ریش و ســبیل های بــزرگ اش‪ ‬تکان‬ ‫تــکان خــورد‪.‬‬ ‫ شرط می بندم نتونی بگی این فیل کجایی یه ؟‬‫پاچه ی شــلوارم را صاف کــردم ‪ ،‬آب دهانم را قــورت دادم و در‬ ‫حالــی که بزی تــو بغلم‪ ‬وول می خــورد گفتم‪:‬‬ ‫ از هر کی بپرسی میگه هندوستان یا آفریقا ‪ ،‬جناب آقا!‬‫لبخندش پهن تر شــد‪ ،‬به خرطوم فیل دســت کشــید ‪ ،‬چشــمان‬ ‫درشــت وخمــار فیل خمار تر شــد و بــاز همان طــور بی حرکت‬ ‫نگاهم کرد‪.‬‬ ‫ اشــتباه کــردی جوونــک ‪ ،‬این فیــل از مکزیک اومده ‪ ،‬شــرط‬‫می‌بنــدم نتونی بگــی چطوری؟‬ ‫یقــه ی پیراهنم را صاف کــردم‪ ،‬به احتمال زیاد با کشــتی آورده‬ ‫شــده به بنــدر و با قطــار تا شــهر و از آنجــا هم ســوار کامیون‬ ‫شــده و آمــده تا خیابان پشــتی‪ .‬ولی چطوری از خیابان پشــتی و‬

‫‪64‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫کوچــه هــای باریک آمده توی زمیــن فوتبال ‪ ،‬از آنجــا که کامیون‬ ‫نمــی تواند بیاید اینجا‪ .‬حتمــا از آنجا هم با جرثقیل آورده شــده‪ ‬‬ ‫‪،‬یعنــی از توی خیابان اصلی فیل را با ســیم بکســل و پتــو ‪ ،‬برای‬ ‫اینکه پوســت فیل آسیب نبیند بســته اند و بعد جرثقیل آهسته‬ ‫آهســته بلنــدش کرده ‪ ،‬مثــل تیرهای آهن‪ ،‬بعــد در حالی‬ ‫که فیــل می دیــده همه چیز زیــر پاهای بــزرگ اش‬ ‫کوچــک و کوچــک تر می شــود ‪ ،‬شــیهه ی بلندی‬ ‫کشــیده که البته هیچ کس صدایش را نشــنیده‬ ‫‪ ،‬چــرا کــه هیچ کس ســروکله اش پیدا نشــده‬ ‫و ســر آخر آمــده پایین تا توانســته وســط‬ ‫زمین خاکی فوتبال بایســتد و نفس راحتی‬ ‫بکشد ‪.‬‬ ‫بــزی چانــه اش را می زد بــه بازویم و‬ ‫ســاقه ی جعفری تــوی دهانش را‪ ‬می‬ ‫جوید‪ .‬انگشــت شصت و ســبابه ام را‬ ‫به کنــار لب هایم کشــیدم‪.‬‬ ‫ خب حتمــا با جرثقیل و کشــتی‬‫آورده ایش تــوی زمین‪.‬‬ ‫مــرد اول آروغ زد ‪ ،‬بعــد خندید‬ ‫و آنقدر خندید که ریســه‬ ‫رفــت و دوال شــد و افتــاد‬ ‫روی زمیــن ‪ ،‬بعــد به پشــت غلتید‬ ‫و اشــک توی چشــمانش جمع شد‬ ‫‪ ،‬به ســرفه افتاد و هــن و هن کنان‬ ‫جلوی خــودش را گرفــت و همان‬ ‫طــور که به پشــت دراز کشــیده‬ ‫بــود و لبــاس هایــش خــاک و‬ ‫خولــی می شــد گفت‪:‬‬ ‫شــرط می بندم از هر کی‬‫می پرســیدم همین رو می‬ ‫گفت ‪ ،‬نــه جوونک!؟‬ ‫و باززیــر خنــده زد ‪،‬‬ ‫ولــی این بــار زیاد‬ ‫ادامــه اش نــداد‪.‬‬ ‫کمــر راســت کرد‬ ‫و خــاک شــلوار و‬ ‫گوشــه ی کت اش‬ ‫را کــه پــاره بــود تکاند و‬ ‫چشــمان گــرد و ریــزش را بــه چشــمانم دوخــت‪.‬‬ ‫ شــرط می بنــدم‪ ‬اگه تا فردا‪ ‬به مخت فشــار بیــاری‪ ‬نفهمی‬‫‪ ،‬جوونک!‬ ‫ســرجایم خشــکم زده بود ‪ ،‬ولی به خــودم جــرات دادم و جلو‬ ‫رفتــم ‪ ،‬یادم نمــی آمد وقتی بچه بــودم در باغ وحــش فیل دیده‬ ‫بــودم یا نه ‪،‬فقط در فیلمی یک فیل وحشــی شــده بــود و مردم‬ ‫را زیــر دســت و پایش لــه و لورده مــی کرد‪ ،‬و یک نفــر هی داد‬ ‫و فریــاد مــی کرد که فیــل فحل شــده و مردم تا صدایــش را می‬ ‫شــنیدند از تــرس زرد می کردند‪.‬‬ ‫کنار شــکم فیل ایستادم ‪ ،‬داشــت یکوری نگاهم می کرد‪ ،‬آهسته‬ ‫در حالی که قلبم می کوفت به قفســه ی ســینه ام ‪ ،‬دســت دراز‬ ‫کــردم و بــا نوک انگشــت شــکمش را لمس کــردم‪ ،‬زبر بــود ‪ ،‬با‬ ‫چروک چــروک‪ .‬چانــه ی بزی دیگر نمــی جنبید‪،‬‬ ‫موهــای ریــز و ِ‬ ‫ســعی می کرد ســم دســتش را بزند به تن فیل‪ .‬وقتــی دیدم فیل‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪64 Kheradmand‬‬


‫بقیه از صفحه ‪63‬‬

‫ســهراب انتظاری و محسن یوســفی و… سرنوشت‬ ‫ایــن تیم هــم بعــد از درگذشــت مالک باشــگاه‬ ‫چندان خوشــایند نبود و دوران ســقوط آغاز شــد‪.‬‬ ‫نماینــده مازندران ســر از دســته‌های پایین فوتبال‬ ‫ایــران درآورد و تیم‌داری عمال متوقف شــد‪ .‬هرچند‬ ‫ورثــه درویــش بارهــا و بارها اعــام کرده‌اند که به‬ ‫فکر احیــای این تیم باســابقه و محبوب هســتند‪،‬‬ ‫اما در عمل هیچ اتفاقــی رخ نداده و هیچ فعالیت‬ ‫فوتبالــی در شموشــک دیده نمی‌شــود‪ .‬طرفداران‬ ‫فوتبــال در مازندران بعد از ســقوط مازندران دیگر‬ ‫هیــچ نماینــده‌ای را درســطح اول فوتبــال ایــران‬ ‫ندیده‌انــد و حضــور یک تیم از این دیــار تبدیل به‬ ‫حســرت عالقه‌منــدان مازنی شــده اســت‪ .‬انگار با‬ ‫مرگ مســعود درویــش تیــم‌داری در مازندران هم‬ ‫از بیــن رفت‪ .‬هرچنــد تیم‌های زیادی‪ ،‬پرســروصدا‬ ‫آمدنــد و رفتند‪ ،‬امــا هیچ‌کدام راهی بــه لیگ برتر‬ ‫پیــدا نکردنــد‪ .‬اگر بخواهیــم از این دســت تیم‌ها‬ ‫را مثــال بزنیم‪ ،‬مثنــوی هفتاد من خواهد شــد‪ .‬اما‬ ‫نقطــه مشــترک همه ایــن تیم‌ها مدیریــت غلط‪،‬‬ ‫بی‌انگیزگــی ســرمایه‌گذاران و عاقبــت تلــخ همه‬ ‫آن‌هاســت که یــا منحل شــده‌اند‪ ،‬یــا در رده‌های‬ ‫پاییــن جــا خوش کرده‌انــد و هیچ نام و نشــانی از‬ ‫آن‌ها نیست‪.‬‬

‫کشــاورزی دایر شــد و ریخت‌وپاش عجیبــی را در‬ ‫فوتبــال ایــران بــه راه انداخت‪ .‬جذب ســتاره‌های‬ ‫فوتبال ایــران اولویــت اول مدیران ایــن تیم بود و‬ ‫همگان انتظــار ظهور قطــب جدیــدی در فوتبال‬ ‫ایــران و تهران داشــتند‪ .‬کافی اســت بــه این نام‌ها‬ ‫توجه کنید‪ :‬حمید علیدوســتی‪ ،‬مجید نامجو مطلق‪،‬‬ ‫سیدمهدی ابطحی‪ ،‬محمدحسن انصاری‌فرد‪ ،‬کورش‬ ‫برمک‪ ،‬ســیدعلی افتخاری‪ ،‬سیروس قایقران‪ ،‬مرتضی‬ ‫کرمانی‌مقــدم‪ ،‬شــاه‌محمدی‪ ،‬رضا حســ ‌نزاده‪ ،‬نادر‬ ‫محمدخانی‪ ،‬جواد زرینچــه‪ ،‬مجتبی محرمی‪ ،‬کریم‬ ‫باقری‪ ،‬رضا شــاهرودی‪ ،‬رضا عابدیان و… هر تیمی‬ ‫آرزوی بــه خدمت گرفتــن یکی از این ســتاره‌ها را‬ ‫داشــت‪ ،‬اما مدیران کشــاورز در یــک مقطع چند‬ ‫ســاله در اوایــل دهه ‪ 70‬ایــن همه ســتاره را دور‬ ‫هــم جمع کردنــد و به فکــر قدرت‌نمایــی بودند‪،‬‬ ‫امــا بهتریــن عنــوان بــرای آن‌هــا چهارمــی لیگ‬ ‫آزادگان بــود‪ .‬کار تا جایی پیش رفت که زردپوشــان‬ ‫کشــاورز در پایــان فصــل ‪ 75‬بــه دســته پایین‌تر‬ ‫ســقوط کردند و همیــن اتفاق تلخ مســئوالن تیم‬ ‫را از ادامه ســرمایه‌گذاری دل‌ســرد کرد و چند سال‬ ‫بعد رســما خبر انحالل کشــاورز به گوش رسید‪ .‬این‬ ‫اتفاق تلخ درس عبرتی برای ســرمایه‌داران عالقه‌مند‬ ‫بــه فوتبــال نشــد و همان موقــع زمزمه تشــکیل‬ ‫تیمــی جدیــد در فوتبال ایران شــنیده شــد‪ .‬مالک‬ ‫تیم هم کســی نبود جز بهمن مداح و برادرانشــان‬ ‫کــه در آن دوران یکــی از نماینــدگان کمپانی اوپل‬ ‫در ایــران بــه شــمار می‌رفتنــد و با خریــد امتیاز‬ ‫کشــاورز وارد ســطح اول فوتبال ایران شدند‪ .‬بهمن‬ ‫کارش را از تهــران شــروع کرد و البتــه بعد از یکی‬ ‫دو ســال بــه کرج منتقــل شــد و آن‌جا بــه کارش‬ ‫ادامــه داد‪ .‬بهمنی‌هــا همــان رویه کشــاورز را در‬ ‫پیش گرفتند‪ ،‬یعنی جذب ســتاره‌ها… ســتاره‌هایی‬ ‫ماننــد مــارکار آقاجانیان‪ ،‬خــداداد عزیــزی‪ ،‬حمید‬ ‫اســتیلی‪ ،‬ســتار همدانی‪ ،‬هاشــم حیــدری‪ ،‬محمد‬ ‫خاکپــور‪ ،‬علی لطیفــی‪ ،‬محمدرضا مهــدوی‪ ،‬فرهاد‬ ‫مجیدی‪ ،‬علی‌اصغر مدیرروســتا‪ ،‬نــادر محمدخانی‪،‬‬ ‫محمد نــوازی‪ ،‬رضا رضایی‌منش‪ ،‬هــادی طباطبایی‪،‬‬ ‫علی‌اکبــر یوســفی و… اوضــاع بهمن کمــی بهتر‬ ‫از کشــاورز بــود و حتــی توانســت قهرمانی جام‬ ‫حذفــی و نایــب قهرمانی لیــگ و نایــب قهرمانی‬ ‫جام حذفی را به دســت آورد‪ .‬هدایــت این تیم در‬ ‫مقاطع مختلف به مربیانــی همچون جالل طالبی‪،‬‬ ‫فیــروز کریمــی و فرهاد کاظی ســپرده شــد و این‬ ‫تیم حضور درجام باشــگاه‌های آســیا را هم تجربه‬ ‫کــرد‪ .‬حضور بهمنی‌ها در فوتبــال ایران فقط هفت‬ ‫ســال طول کشید و برخی از مشــکالت مدیریتی و‬ ‫هم‌چنیــن تفکرات مالکان باشــگاه منجر به فروش‬ ‫امتیاز این تیم شــد‪ .‬مــداح اعتقاد داشــت مدیران‬ ‫بلندپایه فوتبــال ایران عالقه چندانــی به موفقیت‬ ‫این تیــم به‌عنوان نماینده بخــش خصوصی ندارند‬ ‫و بــه همیــن خاطر عطــای تیــم‌داری را به لقایش‬ ‫بخشــید و امتیــاز بهمن بعد از فصــل ‪ 79‬به پیکان‬

‫خواب ابدی تهرانی‌ها‬ ‫شــاید تعــداد تیم‌هایی از این دســت در ســطح‬ ‫اول فوتبــال پایتخت بــه اندازه تمــام تیم‌های کل‬ ‫کشور باشــد‪ .‬بررســی ســوابق تیم‌داری در فوتبال‬ ‫تهران نشــان می‌دهــد تیم‌هــای زیــادی آمده‌اند‬ ‫و رفته‌انــد‪ .‬حــال یا با انحــال روبه‌رو شــده‌اند‪ ،‬یا‬ ‫امتیازشــان واگذار شــده‪ ،‬یا کســی از سرنوشتشان‬ ‫خبــری نــدارد‪ .‬ایــن در حالی اســت که اکثــر این‬ ‫تیم‌ها فعالیت اصلی‌شــان روی سازندگی در فوتبال‬ ‫بود و بســیاری از ســتاره‌های فوتبال ایران برآمده از‬ ‫دل ایــن تیم‌هــا بودنــد‪ .‬از بانک ملی و شــاهین و‬ ‫همــا گرفته تا وحدت و دارایــی و… اما در این بین‬ ‫بودنــد تیم‌هایی کــه بــا ریخت‌وپاش فــراوان و با‬ ‫جذب ســتاره‌ها بــرای خود نامی دســت‌وپا کردند‪،‬‬ ‫امــا عمر کوتاهی را در فوتبال تهران و ایران ســپری‬ ‫کردند‪ .‬در ابتــدای گزارش درباره گل سرســبد آن‌ها‬ ‫یعنــی پاس صحبــت کردیم‪ ،‬امــا در کنــار این تیم‬ ‫بایــد یــادی کنیــم از تیم‌هایی مانند بانــک ملی و‬ ‫هما و شــاهین‪ .‬تیم‌هایی که ســازندگی شناســنامه‬ ‫مکتبشــان بود و ســتارگان فراوانــی تحویل فوتبال‬ ‫ایــران دادند‪ ،‬اما از سرنوشتشــان خبری در دســت‬ ‫نیســت‪ .‬برخی از آن‌ها مانند بانــک تجارت و هما‬ ‫منحل شــده‌اند و برخی دیگر مانند شــاهین فقط‬ ‫به فکر رده‌های پایه هســتند‪ .‬در طــرف دیگر این‬ ‫تیم‌ها هــم می‌تــوان به بهمن یا کشــاورز اشــاره‬ ‫کرد کــه دوران جدید در تیــم‌داری را با هزینه‌های‬ ‫هنگفت رقم زدند‪ .‬ابتدا باید به کشــاورز بپردازیم‪.‬‬ ‫تیمــی کــه در اواســط دهــه ‪ 60‬توســط وزارت‬ ‫‪63‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫واگــذار شــد‪ .‬از این دســت تیم‌ها چند ســال بعد‬ ‫هم در فوتبال ایران داشــته‌ایم‪ .‬تیمی مانند اســتیل‬ ‫آذیــن که با ســرمایه‌گذاری حســین هدایتــی و با‬ ‫جذب ســتاره‌های فــراوان فوتبال و بــا حضور علی‬ ‫پرویــن وارد کارزار شــد و سرنوشــتی مانند ســایر‬ ‫اســافش داشــت‪ .‬این تیم با خرید امتیاز اکباتان از‬ ‫دســته‌های پایین‌تر شــروع کرد و بــا ریخت‌وپاش‬ ‫فــراوان راهــی لیــگ برتر شــد‪ .‬حضور ســتارگانی‬ ‫ماننــد علــی کریمی‪ ،‬مهــدی مهدوی‌کیــا‪ ،‬فریدون‬ ‫زندی‪ ،‬علی‌رضا واحدی نیکبخت‪ ،‬ســیاوش اکبرپور‪،‬‬ ‫حســین کعبی‪ ،‬داوود سیدعباســی‪ ،‬علی انصاریان‪،‬‬ ‫سوشــا مکانــی‪ ،‬حســن اشــجاری‪ ،‬میــاد زنیدپور‪،‬‬ ‫رضا نــوروزی‪ ،‬حامــد کاویانپور‪ ،‬ابراهیــم میرزاپور‪،‬‬ ‫حســین کاظمــی‪ ،‬امیــر شــاپورزاده‪ ،‬داوود فنایی‪،‬‬ ‫محمد پرویــن‪ ،‬پژمان جمشــیدی‪ ،‬محمد محمدی‪،‬‬ ‫محمــد غالمی‪ ،‬بهشــاد یــاورزاده‪ ،‬محســن خلیلی‬ ‫و… هــم عاقبت‌به‌خیری بــرای این تیم و مالکانش‬ ‫نداشــت و بعد ازدو‪ ،‬ســه فصل حضور بدون کسب‬ ‫موفقیــت راهی دســته‌های پایین‌تر شــد‪.‬‬ ‫ناامیدازآینده‬ ‫سرنوشــت تلخ ایــن تیم‌ها مــا را به یــک نتیجه‬ ‫می‌رســاند؛ انــگار ســرمایه‌گذاری هنگفــت در‬ ‫فوتبــال ایران نتیجه‌ای جز ناکامی نداشــته اســت‪.‬‬ ‫اما ســوال این‌جاســت‪ .‬نقــش تصمیمــات غلط و‬ ‫ضعــف مدیریــت چــه می‌شــود؟ سرنوشــت تلخ‬ ‫ایــن تیم‌ها آیــا درس عبرتی برای مدیــران فعلی و‬ ‫عالقه‌منــدان به ســرمایه‌گذاری در رشــته محبوب‬ ‫خواهد شــد‪ .‬آیا اگــر مدیران وقــت ورزش ایران در‬ ‫تصمیمی غلــط و غیرکارشناســی حکم بــه انتقال‬ ‫تیــم پرافتخار و ریشــه‌دار پاس نــداده بودند‪ ،‬حاال‬ ‫این‌چنیــن حســرت افتخارآفرینی گذشــته این تیم‬ ‫را می‌خوردیــم؟ آیــا راهــی پیــدا خواهــد شــد تا‬ ‫ســرمایه‌گذاری اصولــی و مدیریــت صحیــح وارد‬ ‫فوتبــال ایران شــود؟ تیم‌های نام‌بــرده فقط بخش‬ ‫کوچکــی از تاریخچه مدیریت ناکام ســرمایه‌گذاری‬ ‫در فوتبــال ایران بوده‌اند و اگر بخواهیم سرنوشــت‬ ‫همه تیم‌هایی از این دســت را بررســی کنیم‪ ،‬شاید‬ ‫تمامی صفحــات این مجله هم یــاری نکند‪ .‬آینده‬ ‫فوتبال و تیــم‌داری در آن چگونه اســت؟ هم‌چنان‬ ‫دل‌خــوش به هزینــه از جیب دولــت خواهیم بود‪،‬‬ ‫یــا عمر تیــم‌داری دولتی بــا ورود مدیریت صحیح‬ ‫بخــش خصوصی بــه پایــان خواهد رســید و دوره‬ ‫کوتاه‌مــدت و زودگذر تیــم‌داری در فوتبال ایران به‬ ‫پایان خواهد رســید؟ سرنوشت بســیاری از مالکان‬ ‫متمول تیم‌هــای نام‌برده بعــد از ورود بــه فوتبال‬ ‫بســیار تلــخ و دردنــاک بــوده و حتی کارشــان به‬ ‫زندان کشــیده اســت‪ .‬آیا می‌توان دل‌خوش بود که‬ ‫روزی شــاهد پایانی بر این اتفاقات باشــیم؟ سابقه‬ ‫نشــان می‌دهــد خیلــی نمی‌تــوان به ایــن اتفاق‬ ‫دل‌خــوش بــود‪ ،‬امــا هم‌چنــان امیدواریــم و البته‬ ‫از‪ :‬چهلچــراغ‬ ‫نگــران…‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪63 Kheradmand‬‬


62 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬62


‫دســت‌وپا کردنــد و در جــام تخــت جمشــید در‬ ‫قامــت مدعی ظاهر شــدند‪ .‬این روند تــا دهه ‪70‬‬ ‫هــم ادامه داشــت و برق حتی عنــوان قهرمانی در‬ ‫جــام حذفی را هــم بــه دســت آورد و راهی جام‬ ‫باشــگاه‌های آســیا شــد‪ .‬البته این تیم در مقاطعی‬ ‫فقط بــرای حضور در میانه‌های جــدول لیگ تالش‬ ‫می‌کرد‪ ،‬امــا نماینــده‌ای محبوب برای شــیرازی‌ها‬ ‫به شــمار می‌رفــت و عالقه‌منــدان فراوانــی را به‬ ‫حافظیــه می‌کشــاند‪ .‬ســیر نزولــی بــرق از اواخر‬ ‫دهه ‪ 80‬شــروع شد و ســقوط این تیم از لیگ برتر‬ ‫ســرآغاز اتفاقی تلخ بــود‪ .‬وقتی مدیران برق‬ ‫منطقه‌ای شــیراز دســت از حمایت‬ ‫مالــی از ایــن تیــم برداشــتند‪،‬‬ ‫مشــکالت دوچندان شد و برق‬ ‫بــه رده‌های پایین‌تر ســقوط‬ ‫کرد و ســر از دســته ســوم‬ ‫فوتبــال ایران و لیگ اســتان‬ ‫درآورد‪ .‬تیمــی کــه بــرادران‬ ‫پیروانــی و داریــوش یزدانــی‬ ‫و ســتار زارع و مهــدی شــیری‬ ‫و بســیاری از چهره‌هــای دیگــر را‬ ‫تحویــل فوتبــال ایــران داده بــود‪ ،‬حاال‬ ‫اخبــار ناخوشــایندی مبنــی بر انحاللــش به گوش‬ ‫می‌رســد‪ .‬برق هــم یک نمونــه دیگــر از تیم‌های‬ ‫ریشــه‌دار فوتبال اســت که با مدیریت غلط دچار‬ ‫عاقبتی تلخ شــده اســت‪.‬‬

‫صعود کــرد‪ .‬امــا از اواخر دهه ‪ 80‬بــود که بحران‬ ‫مالکیت گریبان این تیــم را گرفت و رفته‌رفته روند‬ ‫نزولی آغاز شــد‪ .‬امتیاز این تیم بارهــا و بارها بین‬ ‫افراد و ارگان‌های مختلف دســت به دســت شد و‬ ‫تیم ریشــه‌دار مشــهدی تبدیل به گوشــت قربانی‬ ‫شــد‪ .‬این تیــم حتــی در مقطعــی بــا دو مدعی‬ ‫مالکیت دو شــقه شــد و روزهای سیاه از راه رسید‪.‬‬ ‫مالکیــت بین بخش خصوصی‪ ،‬اداره ورزش اســتان‬ ‫و هیئت فوتبال مشــهد دســت به دســت می‌شد‪.‬‬ ‫ســقوط ابومســلم در ایــن دوران ادامه داشــت و‬ ‫شــرایط هرســال بدتر از ســال قبل می‌شد و‬ ‫کار تــا جایی پیش رفت کــه این تیم‬ ‫ســر از دســته ســوم و زیرگروه و‬ ‫فوتبــال محــات درآورد‪ .‬کار تا‬ ‫جایــی پیــش رفت کــه حتی‬ ‫مســئوالن بلندپایــه اســتان‬ ‫بــا ســرپوش گذاشــتن روی‬ ‫ضعــف مدیریتی دلیــل این‬ ‫ناکامی‌هــا را نــام ایــن تیــم‬ ‫می‌دانســتند و حکم بــه تغییر‬ ‫نامش دادند‪ .‬آن‌جــا بود که تنها اثر‬ ‫باقی‌مانــده از تیم مشــهدی هــم از بین‬ ‫رفت و سیاه‌جامگان تشــکیل شد‪ .‬حاال مشهدی‌ها‬ ‫فقــط بــا خاطــرات ابومســلم روزگار می‌گذرانند‪.‬‬ ‫تنها دل‌خوشــی آن‌ها این اســت کــه این فقط تیم‬ ‫ســیاه‌پوش شهرشــان نیســت که سرنوشت تلخی‬ ‫داشــته‪ ،‬این اتفاق در بســیاری از شــهرهای دیگر‬ ‫ایــران و بــرای برخی دیگــر از تیم‌های ریشــه‌دار‬ ‫هــم رخ داده و آن‌ها شــریک غــم دارند‪.‬‬

‫روزگار سیاه‪ ،‬سیاه‌پوشان‬ ‫یکــی دیگــر از تیم‌هایــی کــه با سرنوشــتی تلخ‬ ‫مواجــه بــود‪ ،‬تیم محبوب مشــهدی‌ها‪ ،‬ابومســلم‬ ‫اســت‪ .‬آخریــن روزهــای دهــه ‪ 40‬بــود کــه سایرتیم‌هایشهرستانی‬ ‫مشــهدی‌ها به فکر تاســیس یــک تیم بــرای دیار متاســفانه تعــداد تیم‌هایی که عاقبت خوشــی‬ ‫امــام رضا افتادنــد‪ .‬بانی اصلی کار هم کســی نبود در انتظارشــان نبــود‪ ،‬در فوتبــال ایران کــم نبوده‬ ‫جز حشــمت مهاجرانی بــه همراه بــرادرش‪ .‬ورود و احتمــاال نخواهــد بــود‪ .‬از این دســت می‌توان‬ ‫نماینــده ســیاه و قرمــز پوش مشــهدی به ســطح بــه شموشــک نوشــهر‪ ،‬شــاهین بوشــهر‪ ،‬جنوب‬ ‫اول فوتبــال ایــران خیلــی فاصلــه‌ای با تاسیســش اهواز‪ ،‬پلــی اکریل اصفهــان‪ ،‬پگاه گیالن‪ ،‬شــیرین‬ ‫نداشــت و ابومســلم وارد لیگ تخت جمشید شد‪ .‬فــراز کرمانشــاه و… اشــاره کــرد‪ .‬شــاید در این‬ ‫ایــن تیم خیلــی زود در بیــن هــواداران فوتبال در میان نام شموشــک بــرای عالقه‌مندان بــه فوتبال‬ ‫اســتان خراســان بــه محبوبیت دســت پیــدا کرد‪ .‬آشناتر باشــد که ســالیان طوالنی جور حضور یک‬ ‫روند صعودی ابومســلم و حضــور این تیم محبوب نماینــده از مازندران در ســطح اول فوتبال ایران را‬ ‫مشــهدی در ســطح اول فوتبال ایران تــا اوایل دهه کشــید‪ .‬اولین روزهــای دهه ‪ 70‬بــود که مهندس‬ ‫‪ 70‬هم ادامه داشــت‪ ،‬امــا از آن موقع بود که روند مســعود درویش تصمیــم به تیــم‌داری در فوتبال‬ ‫سینوســی این تیم شــروع شــد‪ .‬نزول این تیم حتی گرفت‪ .‬شــاید وجــود این همه اســتعداد در خطه‬ ‫تا ســقوط به دسته ســوم هم ادامه داشــت‪ ،‬اما از سرســبز مازندران برای تشــکیل یک تیم مدعی در‬ ‫ســال ‪ 75‬دوباره همه چیز ســیر صعــودی به خود ســطح اول فوتبال ایران کافی بــود و همین عامل‬ ‫گرفت و ابومســلم به ســطح اول فوتبال بازگشت‪ .‬مرحوم درویــش را به فکر تیــم‌داری انداخته بود‪.‬‬ ‫کار تــا جایی پیش رفت که ابومســلم بــا رفتن زیر هرچند شموشــک هیچ‌گاه به‌عنوان یک مدعی در‬ ‫لــوای مدیریــت نیــروی انتظامی موفــق به جذب فوتبــال ایران مطــرح نبود‪ ،‬اما حداقــل محلی بود‬ ‫بازیکنان ســرباز هم شــده بــود و دوران خوبی را بــرای جوالن دادن ســتاره‌های فوتبــال مازندران و‬ ‫ســپری می‌کرد‪ .‬همــان دوران بود کــه تیم محبوب پلــی بود بــرای صعود اســتعداد‌های این اســتان‪.‬‬ ‫مشــهدی عنوان بهترین تیم شهرستانی لیگ را هم از محســن بنگر و رحمــان احمــدی و محمدرضا‬ ‫به دســت آورد و حتــی به فینال جــام حذفی هم خلعتبری و ابراهیم تقی‌پــور گرفته‪ ،‬تا میثم بائو و‬ ‫‪61‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪61 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫سرنوشت سیاه در مستطیل سبز‬ ‫مرتضیمیثاقی‬ ‫هر انــدازه که روند باشــگاه‌داری و تیم‌داری در‬ ‫سراســر دنیا توســط بخش خصوصــی به‌خوبی‬ ‫جلو می‌رود و به نوعی راهی اســت برای کسب‬ ‫درآمــد برای افراد متمول و عالقه‌مند به ورزش و‬ ‫به‌خصــوص فوتبال‪ ،‬این ماجــرا در ایران رویه‌ای‬ ‫کامــا عکــس داشــته و هرکــس از روی عالقه‬ ‫گام در راه تیم‌داری برداشــته اســت‪ ،‬عاقبت‌به‌خیر‬ ‫نشــده و حتی روزگار ســیاهی را پیش روی خود‬ ‫دیده اســت‪ .‬تاریخچه فوتبال ایران پر اســت‬ ‫از تیم‌هایــی که روزگاری برای خود اســم‬ ‫و رســمی داشــته‌اند‪ ،‬امــا حــاال دیگر‬ ‫فقط اســمی به یــادگار از آن‌ها باقی‬ ‫مانده اســت‪ .‬ورزش دولتی در ایران‬ ‫معضلی اســت کــه شــاید یکی از‬ ‫عوامــل اصلی ایــن اتفاقــات تلخ‬ ‫و نابــودی باشــگاه‌ها و تیم‌هــای‬ ‫ورزشــی درکشــورمان اســت‪.‬‬ ‫هرچنــد در بررســی باشــگاه‌ها و‬ ‫تیم‌هــای منحل‌شــده کم‌وبیــش‬ ‫شــاهد حضــور تیم‌هــای دولتــی‬ ‫هم بوده‌ایــم‪ .‬اما عمده این داســتان‬ ‫تلــخ مربوط بــه تیم‌هــای خصوصی و‬ ‫نیمه‌خصوصــی می‌شــود کــه حــاال دیگر‬ ‫جایــی در ورزش و به‌خصــوص فوتبــال ایران‬ ‫ندارند و متاســفانه در بین آن‌ها نام‌هایی به چشم‬ ‫می‌خورد کــه افتخارات بین‌المللی بی‌شــماری هم‬ ‫بــرای فوتبال ایــران کســب کرده‌اند‪ ،‬امــا در مورد‬ ‫آن‌هــا فقط باید گفت یادشــان گرامی و روحشــان‬ ‫شــاد‪ .‬از پاس تهران گرفته تا برق شیراز‪ .‬از ابومسلم‬ ‫مشــهد گرفته تا اســتقالل رشــت و بانک تجارت و‬ ‫بهمن کرج‪ .‬از چوکای تالــش تا پلی اکریل اصفهان‪.‬‬ ‫ازکشــاورز و بانک ملی و شــاهین و پــورا و آرارات‬ ‫تهــران تا جنــوب اهــواز‪ .‬از جنوب تا شــمال و از‬ ‫شــرق تــا غرب‪ ،‬تــا دلتــان بخواهد‪ ،‬یــک عالمه از‬ ‫ایــن تیم‌ها وجــود دارند که زمانــی عالقه‌مندان به‬ ‫فوتبال در دیارشــان را به ورزشــگاه می‌کشاندند تا‬ ‫رودرروی ســتاره‌های فوتبــال ایران قــرار گیرند‪ .‬اما‬ ‫حــاال هیچ اثــری از این تیم‌ها وجود نــدارد‪ .‬با هم‬ ‫نگاهــی گذرا خواهیم داشــت به سرنوشــت برخی‬ ‫از ایــن تیم‌هــا کــه حاال فقــط اســمی از آن‌ها در‬ ‫فوتبال تقریبا ورشکســته ایران وجــود دارد‪.‬‬

‫بــاز هــم اســمی از آن تیم محبوب ســبزپوش‬ ‫نگاهی گذرا به‬ ‫که تبدیــل به قطب ســوم پایتخت شــده بود‪،‬‬ ‫ت‬ ‫ی‬ ‫م‬ ‫ها‬ ‫ی‬ ‫ف‬ ‫و‬ ‫ت‬ ‫با‬ ‫ل بشــنوند؟ ای کاش هیچ‌وقــت آن تصمیــم یک‬ ‫سرشناس ای‬ ‫ران که دیگر خبری دهــه پیــش یعنــی ســال ‪ 1386‬رخ نمــی‌داد و‬ ‫پاس بــه همدان منتقل نمی‌شــد‪ .‬بعــد از پایان‬ ‫از آنها نیست‬ ‫فصــل ‪ 85-86‬لیــگ برتر بــود که خبــر واگذاری‬ ‫امتیــاز پاس به تیمــی از همدان به گوش رســید‪.‬‬ ‫بسیاری از کارشناســان همان موقع این تصمیم را‬ ‫اشتباه و غیرکارشناســانه می‌دانستند‪ ،‬اما نیروی‬ ‫انتظامی به‌عنوان مالک وقت باشــگاه پاس‬ ‫کار خــودش را کــرد و ســبزه‌قباها راهی‬ ‫همدان شــدند‪ .‬این انتقــال اعتراضات‬ ‫فراوانی را به همراه داشــت‪ ،‬اما کار‬ ‫از کار گذشــته بود و نماینده وقت‬ ‫همــدان بــا البی قــوی و حمایت‬ ‫کاظــم اولیایی (یکــی از مدیران‬ ‫ث هاشــمی‬ ‫باشــگاه) و کیومــر ‌‬ ‫(نایــب رئیــس وقــت ســازمان‬ ‫تربیت بدنی) یکــی از بزرگ‌ترین‬ ‫اشــتباهات تاریخ فوتبــال ایران را‬ ‫رقم زدند و پــاس به همدان منتقل‬ ‫شــد‪ .‬ایــن اتفــاق اولین انتقــال یک‬ ‫تیــم تهرانی به خــارج از اســتان بود‪.‬‬ ‫آن هــم تیمــی که بــرای خود ورزشــگاه‬ ‫داشــت و بــا توجــه بــه نظامــی بودنش از‬ ‫مزیــت اســتفاده از بازیکنــان ســرباز هــم بهره‬ ‫می‌بــرد‪ .‬عمر حضور پــاس در همــدان هم خیلی‬ ‫فوتبــال ایران‬ ‫در آســیا به درازا نکشــید و چیــزی جز ناکامــی نصیب این‬ ‫را یــدک می‌کشــد‪ ،‬اما متاســفانه هیــچ اطالعی از تیم نشــد‪ .‬هرچند طی دو‪ ،‬ســه ســال اخیر بارها و‬ ‫وضعیت فعلی این تیم در دســترس نیســت‪ .‬تیمی بارهــا اخباری مبنی بر احیای تیم پاس و بازگشــت‬ ‫کــه اوایل دهه ‪ 30‬با نام شــهربانی قــدم به فوتبال این تیم ریشــه‌دار به تهران شــنیده شــده اســت‪،‬‬ ‫ایران گذاشــت و اکثــر بازیکنانش را دانشــجویان امــا در عمــل هیــچ اتفاقی رخ نــداده تــا یکی از‬ ‫دانشــکده افســری تشــکیل می‌دادند‪ .‬اوایل دهه قدیمی‌ترین و پرافتخارترین تیم‌هــای فوتبال ایران‬ ‫‪ 40‬بــود کــه تیم شــهربانی را گســترده‌تر کردند و بر اثر پاس ارسالی اشــتباه مدیران کارنابلد از تهران‬ ‫نام باشــگاه پــاس را برایــش برگزیدند‪ .‬پــاس رفته بــه همدان سرنوشــتی تلــخ عایدش شــود‪ .‬آخرین‬ ‫رفتــه تبدیل به یک تیــم بازیکن‌ســاز و مدعی در مســابقه پاس تهران در خرداد ماه ‪ 86‬در ورزشــگاه‬ ‫فوتبــال ایــران شــد و موفقیت‌های بی‌شــماری را‪ ،‬آزادی مقابــل اســتقالل رقم خورد و شــاید یکی از‬ ‫چــه در جــام تخت جمشــید و چه بعــد از آن‪ ،‬در آرزوی‌های عالقه‌منــدان به فوتبــال در ایران تکرار‬ ‫لیــگ آزادگان و لیــگ برتر فوتبال ایران به دســت دیــدار ســرخابی‌ها با این تیــم ریشــه‌دار در لیگ‬ ‫آورد‪ .‬بســیاری از چهره‌های سرشناس تاریخ فوتبال برتــر فوتبال ایران باشــد‪.‬‬ ‫ایــران از دل همیــن مکتب پــاس برخاســته‌اند‪ .‬از‬ ‫حشــمت مهاجرانی و محمــود یــاوری و همایون برقی که خاموش شده است‬ ‫شــاهرخی و محمد رنجبر گرفته‪ ،‬تا حســن حبیبی قطعــا یکــی از قدیمی‌تریــن تیم‌هــای فوتبــال‬ ‫و فرامــرز ظلی و حســین فرکی و ایــرج دانایی‌فر ایران برق شــیراز اســت‪ .‬تیمی نارنجی‌پوش از دیار‬ ‫و حســین کازرانی‪ .‬از جواد نکونــام و آرش برهانی حافظ کــه در اوایل دهه ‪ 20‬تاســیس شــد‪ .‬به این‬ ‫گرفته تا وحید‌هاشــمیان‪ .‬قطعــا همه این چهره‌ها تیــم لقب پــدر تیم‌هــای فوتبال ایــران را بــا این‬ ‫و بســیاری از بازیکنان نام‌دار دیگر برآمده از مکتب قدمت و ســابقه داده‌اند‪ .‬نارنجی‌پوشــان شیرازی از‬ ‫پــاس یک حســرت مشــترک دارنــد‪ .‬آیا می‌شــود اوایــل دهه ‪ 50‬برای خــود در فوتبال ایران اســمی‬

‫پاسی به سمت نابودی‬ ‫قطعــا نمــاد تیم‌هایی کــه زمانی برای خــود در‬ ‫فوتبــال ایــران بروبیایــی داشــته‌اند و حــاال فقط‬ ‫اســمی از آن‌ها باقی مانده‪ ،‬تیمی نیســت جز پاس‬ ‫تهران‪ .‬قطب ســوم پایتخــت که آخریــن قهرمانی‬ ‫‪60‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪60 Kheradmand‬‬


‫بــه خاطر همین میخــوام از من جدا نشــی‪.‬‬ ‫من اینجا هســتم که مراقبت باشــم اما اگه از من‬ ‫دور بشــی دیگــه من کنــارت نیســتم و ممکنه به‬ ‫خطــر بیفتی‪ .‬شــاید این جمله ها کمــی کودک رو‬ ‫به تــرس بندازه امــا مهم اینه که واقعیتــه‪ .‬پس در‬ ‫جمالتی کــه به کار می برید دقــت کنید‪ .‬به عالوه‬ ‫بــه او بفهمونید که بچــه دزدی خیلی کمیابه و باز‬ ‫هــم باید مراقب بــود‪ .‬همین باعث میشــه کودک‬ ‫نســبت به غریبه ها کمی محتاط باشــه‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬پارک بسته ست‬ ‫میدونیــد که پارک بــازه اما وقت رفتــن به اونجا‬ ‫رو نداریــد‪ .‬بــه جــای دروغ گفتن صادق باشــید‪:‬‬ ‫مامــان نمیتونه تــو رو امروز ببره پــارک چون باید‬ ‫بریــم خرید و کارهــای زیادی برای امروز هســت‪.‬‬ ‫شــاید کمی ســر و صدا کنن و شاکی بشــن اما این‬ ‫واقعیــت زندگی رو میفهمن که همه چیز رو هر‬ ‫وقت که دلشــون خواســت داشته باشن‪.‬‬ ‫مهم تــر از همه این کــه پیش اون‬ ‫هــا دروغگــو نمیشــید چون‬ ‫باالخــره روزی متوجــه‬ ‫میشــه کــه پــارک‬ ‫هیچوقت بســته‬ ‫نمیشه ‪.‬‬ ‫بهــت قول‬ ‫میــدم کــه‬ ‫هیچ دردی‬ ‫نداره‬ ‫د کتــر‬ ‫رفتیــد و‬ ‫قــراره آمپــول‬ ‫به کودکتون زده‬ ‫بشــه‪ .‬کودک سر و‬ ‫صــدا و گریــه میکنه‬ ‫و شــما بــرای ایــن کــه‬ ‫متقاعد بشــه بهش این دروغ‬ ‫رو میگید امــا اون میدونه که دروغ‬ ‫میگید چــون دفعه قبل هــم همین جمله‬ ‫رو بهــش گفته بودید‪ .‬بهش واقعیت رو بگید‪ :‬کمی‬ ‫درد داره امــا خیلی زود آروم میشــه‪ .‬بهش توضیح‬ ‫بدیــد که برای ســامتیش باید این امپــول رو بزنه‪.‬‬ ‫تــو بهتریــن هنرمنــدی و بهتریــن نقاشــی ها رو‬ ‫میکشی‬ ‫از بچــه الکی تعریــف و تمجید نکنیــد‪ .‬بچه ها‬ ‫خیلی باهوش هســتن و از روی لحــن و زبان بدن‬ ‫شــما تشــخیص میدن که آیا این تعریف ها واقعی‬ ‫هســتن یا نــه‪ .‬پس چیزهایی کــه واقعا دربــاره او‬ ‫باور داریــد تعریف کنید‪.‬‬

‫وقت خوابه‬ ‫وقت خواب بچه ســاعت هشــت اما سر ساعت‬ ‫هفت خاموشــی می زنیــد و میگید وقــت خوابه‪.‬‬ ‫راه حل ســاده‪ :‬وقتش شــده که برای خــواب آماده‬ ‫بشیم‪ .‬شــاید از نظر شــما این یک دروغ مصلحتی‬ ‫باشــه اما دروغ پشــت دروغ بین شــما و بچه بی‬ ‫اعتمــادی بوجود میاره‪.‬‬ ‫نمیدونم اون نقاشــی کــه روی یخچــال زده بودی‬ ‫چی شــده‬ ‫در واقــع میدونیــد که چــه اتفاقی بــراش افتاده‬ ‫چــون اون رو دور انداختیــد‪ .‬نمــی تونیــد همــه‬ ‫نقاشــی هاش رو نگه دارید چون‬ ‫بــه انــدازه کافــی‬ ‫تــو ی‬

‫بــه جــای دروغ ایــن‬ ‫خونــه جــا نداریــد‪.‬‬ ‫رو بهــش توضیح بدید‪ .‬کشــوها و کمدها رو بهش‬ ‫نشــون بدید تا متوجه این موضوع بشــه و خودش‬ ‫نقاشــی هــای قدیمــی رو دور بریــزه‪.‬‬ ‫یک دقیقه دیگه اونجام‬ ‫بله نیت شــما خوبه اما واقعیــت اینه که تصمیم‬ ‫داریــد کارهاتــون رو انجــام بدیــد بعــد به کمک‬ ‫کودک بریــد‪ .‬هیچوقت ایــن دروغ رو به کودکتون‬ ‫نگید چون دیرتر می رســید و هر چه بیشــتر طول‬ ‫بکشــه دروغگوتر میشــید‪.‬خیلی ســاده بــه جای‬ ‫دروغ گفتــن واقعیــت رو بهش بگید‪.‬‬

‫‪59‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫از این خونه بدون تو میرم‬ ‫بــه جای این که بچه رو بترســونید برای به حرکت‬ ‫واداشــتن بچــه اون رو از عواقــب کارش آگاه کنید‪.‬‬ ‫بــه عنوان مثال‪ :‬اگه آماده نباشــی و تــا پنج دقیقه‬ ‫دیگه کفش هــات رو نپوشــی از برنامه تلویزیونی‬ ‫مــورد عالقه ت عقب میمونی‪ .‬بچه شــما به خاطر‬ ‫تــرس به حرف های شــما گــوش نمیــدن بلکه به‬ ‫خاطــر حرف های راســتی که به زبــون میارید این‬ ‫کار رو انجام میدن‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫پول کافی نداریم‬ ‫بــه جای دروغ به بچه توضیــح بدید که به عنوان‬ ‫مثــال چــون میخوایــم مســافرت بریــم نمیتونیم‬ ‫برای ســینما پول خــرج کنیم‪ .‬بــه اون ها‬ ‫بفهمونیــد کــه گاهــی اوقــات برای‬ ‫رســیدن به یک ســرگرمی خاص‬ ‫بایــد بعضــی چیزهــا رو فدا‬ ‫کــرد‪ .‬با ایــن کار نــه تنها‬ ‫درس زندگــی بــه او‬ ‫دادید بلکــه دروغگو‬ ‫هم نشــدید‪.‬‬ ‫به جــای دروغ‪،‬‬ ‫د ا نســتن‬ ‫حقیقــت‬ ‫راه بهتــری‬ ‫بــرای رشــد‬ ‫و تربیــت‬ ‫کــو د کا ن‬ ‫ا ســت‬ ‫هــر‬ ‫وقــت بــه‬ ‫فر و شــگا ه‬ ‫میریــد و بچه‬ ‫ازتــون اســباب‬ ‫بــازی یــا خوراکــی‬ ‫میخــواد بهــش میگیــد‬ ‫دفعــه بعد بــرات میخــرم‪ .‬اما‬ ‫دفعه بعد دروغ مشــخص میشــه و با‬ ‫غر زدن های بچه مواجه میشــید‪ .‬قبــل از رفتن به‬ ‫فروشــگاه با کودک صحبتی داشــته باشــید و بهش‬ ‫توضیــح بدید که این غر زدن هــا جریمه داره‪ .‬مثال‬ ‫امــروز نمیتونــه تلویزیــون نــگاه کنــه‪.‬‬ ‫بــا دروغ هــا اعتماد رو از بین مــی برید و کودک‬ ‫بــه ســختی میتونه به پــدر یا مــادرش اعتماد کنه‪.‬‬ ‫اگه کودک در مســائل کوچیک نتونه بهتون اعتماد‬ ‫کنــه چجوری میتونه در مســائل مهم تــر و بزرگتر‬ ‫مثل مصرف مواد مخدر یا مســائل جنســی به شما‬ ‫اعتمــاد کنه؟ همه پــدر و مادرها میخــوان که این‬ ‫اعتماد رو داشــته باشــن اما ناخواسته با دروغ های‬ ‫کوچکی کــه میگن و متوجــه اون ها نیســتن این‬ ‫اعتماد رو کــم رنگ میکنن‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪59 Kheradmand‬‬


‫مریم‬ ‫اسدی‬

‫تمام‬ ‫پــدر و‬ ‫مادرهــا‬ ‫هر روز به‬ ‫بچه هاشون‬ ‫دروغ میگن اما‬ ‫متوجهش نیستن‪.‬‬ ‫همیشــه بــه بچه ها‬

‫برخی از‬ ‫دروغ‬ ‫هایی‬ ‫کــه‬

‫بد و نیم‬ ‫کــه دروغ‬

‫دائما‬ ‫بــه‬ ‫بچــه‬ ‫هامــون‬ ‫میگیــم‬

‫گفتن‬

‫دروغ هایی که پدر و مادرها می گویند‬

‫یــاد میدیــد کــه دروغ نگن امــا خودتــون متوجه‬ ‫نیســتید که دائمــا این دروغ ها رو بــه بچه هاتون‬ ‫میگیــد و باعــث میشــید اون ها فکر کنــن دروغ‬ ‫گفتن کار اشــتباهی نیســت چون مامان و بابا هم‬ ‫ایــن کار رو میکنن‪.‬‬ ‫گاهــی اوقــات از روی دوســت داشــتن و بــرای‬ ‫محافظــت از بچه هامون دروغ میگیــم‪ .‬اما این رو‬ ‫‪58‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫هیــچ مزیتی بــرای بچــه هامــون نــداره و فقط‬ ‫و فقــط اون هــا رو تبدیــل بــه یــک آدم دروغگو‬ ‫میکنــه‪ .‬و مطئمنا هیچکــدوم از ما چنین چیزی رو‬ ‫نمیخــواد‪ .‬پس دروغ گفتــن رو متوقف کنیم و هم‬ ‫با خودمــون و هم بــا فرزندانمون صادق باشــیم‪.‬‬ ‫‪ ‬‬

‫هرگز اجازه نمیدم اتفاق بدی برات بیفته‬ ‫شــاید نیت شما این باشــه اما ممکنه امکان پذیر‬ ‫نباشــه‪ .‬شــما نمیتونید ‪ ۱۰۰‬درصد بچــه هاتون رو‬ ‫حفــظ کنید‪ .‬پس ســعی کنیــد حقیقــت رو بهش‬ ‫بگیــد و اون هــا رو از واقعیــات آگاه کنیــد‪ .‬مثال‪:‬‬ ‫همیشــه ســعی میکنــم ازت مراقبت کنــم اما این‬ ‫بیرون آدم هایی هســتن که ممکنه خطرناک باشن‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪58 Kheradmand‬‬


57 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬57


56 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬56


‫اســت‪ .‬ای‌کاش همــه مــا لحظــه‌ای به مــرگ فکر‬ ‫کنیم‪ .‬ای‌کاش عاقبت کار را در مقابل چشــمان خود‬ ‫تصویــر کنیم و به این نتیجه برســیم کــه چندروز‬ ‫دنیــا ارزش این همه خباثت را نــدارد‪ .‬ای کاش برای‬ ‫بزرگی‌کــردن در عالم موســیقی به ایــن میزان گلپا‬ ‫را تخریــب نمی‌کردنــد‪ .‬آقــای لطفــی روزی گفت‬ ‫کــه وقتی گلپا می‌خوانــد‪ ،‬مردم دکان‌هــای خود را‬ ‫می‌بستند که ساعت ‪9‬ونیم شــب پای رادیو باشند‪.‬‬ ‫آن‌زمان همه مردم «مســت مستم» را می‌خواندند‪.‬‬ ‫ایــن کارها را مــن کرده‌ام پس روا نیســت که همه‬ ‫را نادیــده بگیرند‪.‬‬

‫امــروزی حتی نمی‌توانند گوشــه راســت‌پنج‌گاه را‬ ‫به‌طورکامــل اجرا کننــد‪ .‬تنها دعایی کــه می‌توانم‬ ‫در حق این دوســتان داشــته باشــم‪ ،‬این است که‬ ‫خدا شفای‌شــان دهد‪.‬‬ ‫ص ســخن می‌گویید و‬ ‫شــما که تا ایــن حد از تخص ‌‬ ‫معتقديد کســانی می‌توانند در موسیقی اظهارنظر‬ ‫کننــد کــه از دانــش کافــی بهره‌مند باشــند‪ ،‬چرا‬ ‫خودتــان در فیلــم «حنجره‌طالیی» بــه کارگردانی‬ ‫آقــای مهــدی میثاقی بــازی کردید؟ مگر شــما در‬ ‫علم بازیگری سررشــته‌ای داشــتید؟‬ ‫مــن از ابتدای عمرم کنجکاو بــودم‪ .‬همان‌طورکه‬ ‫گفتم چندین شــغل را تجربه کردم تا به موســیقی‬ ‫رســیدم‪ .‬در اوایل کار موســیقی‌ام‪ ،‬آقای قنبری‌مهر‬ ‫پیشــنهاد بــازی در فیلمی را به من ارائــه داد که با‬ ‫مخالفتم مواجه شــد‪ ،‬زیرا باور داشتم که هنرپیشه‬ ‫نیســتم‪ .‬بعدها آقــای میثاقی‪ ،‬که یکی از دوســتان‬ ‫نزدیک مــن بود‪ ،‬گفت کــه می‌خواهــم فیلمی با‬ ‫عنوان «حنجره طالیی» بســازم و از من درخواست‬ ‫کــرد کــه در آن فیلم بــازی کنم‪ .‬آن‌زمــان مردم به‬ ‫من القــاب گوناگوني از جمله حجره‌طال‪ ،‬ســلطان‬ ‫آواز و‪ ...‬را می‌دادنــد‪ .‬به‌همین‌دلیــل‪ ،‬تصمیــم‬ ‫ســاخت آن فیلم گرفته شــد‪ .‬مــن از ابتدا مخالف‬ ‫نامش بودم و اصال قرار نبود آنچه اکنون مشــاهده‬ ‫می‌شود‪ ،‬ســاخته شــود‪ .‬به‌هرحال به دلیل رفاقتی‬ ‫که با آقای میثاقی داشــتم آن فیلــم را بازی کردم و‬ ‫درس عبرتی شــد که دیگر هیچ‌وقت در سینما کار‬ ‫نکنم؛ زیرا من بازیگر نیســتم و فقــط خواننده‌ام‪.‬‬

‫شــما از جوان‌هــا ســخن می‌گوییــد‪ ،‬امــا به‌نظــر‬ ‫می‌رســد همیــن جوان‌ها چنــدان به گــوش‌دادن‬ ‫موســیقی ســنتی یا اصیل ایرانی تمایلی ندارند‪ .‬آیا‬ ‫ایــن موضوع با ســخنان شــما در تعارض نیســت؟‬ ‫خیر؛ جوانــان به گوش‌دادن موســیقی هزارســال‬ ‫پیش تمایلی ندارنــد‪ .‬بعضی از خوانندگان همچنان‬ ‫اصرار دارند که همان موســیقی هزارســال گذشــته‬ ‫را ادامــه دهنــد‪ .‬به قــول مرحوم صبا هنــوز برای‬ ‫شــروع آواز‪ ،‬صدای‌شــان را گــرم می‌کنند‪.‬‬ ‫متاســفانه نمی‌خواهیــم بپذیریــم کــه در طول‬ ‫ایــن‌ ســال‌ها عقب‌گــرد داشــته‌ایم‪ .‬توجه داشــته‬ ‫باشــید کــه آقــای تجویــدی در زمان خــود آهنگ‬ ‫«پشــیمانم» و آقــای خالقــی آهنگ «بــوی جوی‬ ‫مولیــان آید همی» را ســاختند‪ .‬نســل مــا در کار‬ ‫خود پیشــرو بودنــد‪ ،‬درحالی‌که اکنون کســانی که‬ ‫ادعای‌شــان گوش فلک را کر می‌کنــد‪ ،‬اوال در دوره‬ ‫مــا اصــا نبودند و ثانیا موســیقی کهنــه‌ای را ارائه‬ ‫می‌دهنــد‪ .‬به‌همین‌دلیــل نیز جوانان از موســیقی عده‌اي معتقدند عصر حاضر دوران افول موســیقی‬ ‫زده می‌شــوند‪ .‬ارتبــاط هرکس با خداوند یکســان ایــران اســت‪ .‬حتی اگــر بخواهیم از لحنــی تندتر‬ ‫نیســت؛ یکی جانــش را می‌دهــد و دیگــری برای اســتفاده کنیم‪ ،‬بایــد بگوییم که موســیقی امروز‬ ‫لقمــه‌ای نان شــکایت می‌کنــد‪ .‬شــجریان گل‌های ایــران دچار ابتذال شــده اســت‪ .‬دراین‌میان‪ ،‬نکته‬ ‫جاویــدان را بــه عمر خــود ندیــده اســت‪ ،‬او در جالــب این اســت کــه حاکمیــت سیاســی نیز از‬ ‫ســاخت آثــار بي‌کیفیــت اســتقبال می‌‌کنــد‪ .‬اگر‬ ‫گل‌هــای رنگارنــگ م ‌یخواند‪.‬‬ ‫بعــد هم با آقای ابتهاج تــوده‌ای روی هم ریختند در یــک فضــای رقابتی ســالم به همه آثــار مجوز‬ ‫و در جشــن هنر شیراز مشــغول به فعالیت شدند‪ .‬داده شــود‪ ،‬مشــکلی پیش نخواهد آمــد اما وقتی‬ ‫آن‌هــا راهی را انتخاب کردند که مســئولیت دنیوی آثــار کــم‌ارزش ب ‌هراحتی مجوز دریافــت می‌کنند‪،‬‬ ‫و اخــروی آ ‌نراه با خودشــان اســت‪ .‬تنها وظیفه‌ای درحالي‌كــه امثــال شــما خانه‌نشــینيد‪ ،‬به‌نظــر‬ ‫که من دارم این اســت که به جوانــان بگویم از راه می‌رســد سیاســتی در کار اســت‪ .‬پشــت‌پرده این‬ ‫آن‌هــا دوری و راه امثال تجویــدی و خالقی را طی موضــوع را چگونــه می‌بینید؟‬ ‫کنند‪ .‬بــه خاطر دارم کــه روزی آقــای تجویدی در بزرگ‌ترین مشــکل این روزهای موســیقی ایران‪،‬‬ ‫همیــن خانه گریه کــرد‪ .‬گفتم چــرا گریه می‌کنی؟ نبو ِد مســئوالن با دانش اســت‪ .‬کســانی که آن باال‬ ‫گفــت ببین بنان بر ســاخته من چــه می‌خواند‪ .‬او نشســته‌اند بــه هنــر توجــه نمی‌کنند‪ ،‬زیــرا هنر‬ ‫گفــت که بعد از بنان هرکس ایــن آهنگ را بخواند برای‌شــان هزینــه دارد و در مقابل‪ ،‬ابتــذال باعث‬ ‫کاذب مــردم می‌‌شــود‪ .‬مهم‌ترین وظیفه‬ ‫خودش را خراب کرده اســت‪ .‬یا به‌طورمثال کســی ســرگرمی ِ‬ ‫نمی‌توانــد «خســرو و شــیرین» مــن را بازخوانی در خصــوص کنــارزدن ابتــذال فرهنگــی‪ ،‬فعالیت‬ ‫کند‪ ،‬زیــرا وقتی با جلیــل شــهناز آن را کار کردیم‪ ‌،‬مستقل رسانه‌هاست‪ .‬شــمایی که رسانه در اختیار‬ ‫موقــع خوانــدن آن از تحریــری اســتفاده كردم که داریــد با کســانی صحبــت کنید که هنــر اصیل را‬ ‫همه حیرت‌زده شــدند‪ .‬حاال اگر کســی بخواهد آن می‌شناســند‪ .‬به‌نظر مــن برای دفع سیاســت‌زدگی‬ ‫تحریر را تقلید کند‪ ،‬ســرخورده می‌شــود‪ .‬هرکسی در عرصــه هنــر‪ ،‬روزنامه‌نگاران مهم‌ترین رســالت‬ ‫روزنامــه قانــون‬ ‫بایــد ماننــد خــودش بخوانــد‪ .‬بعضــی از مدعیان را بــر دوش دارنــد‪.‬‬ ‫‪55‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪55 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫اگر حضــرات دل در گرو موســیقی نداشــتند‪ ،‬من‬ ‫اینطــور نبــودم‪ .‬مــن در برنامه گل‌ها مانــدم تا به‬ ‫موســیقی خدمت کنم؛ کاری که آن‌ها نکردند‪ ،‬زیرا‬ ‫عاشــق هنر و موســیقی نبودند‪ .‬هرچند خورشــید‬ ‫پشــت ابر نمی‌ماند‪ .‬اینکه اکنون شــما بــه عنوان‬ ‫روزنامه‌نــگار در منــزل گلپــا هســتید‪ ،‬یعنی هنوز‬ ‫مــن زنده‌ام‪ ،‬هنــوز از خاطره‌ها فراموش نشــده‌ام‪.‬‬ ‫درغیراین‌صورت‪ ،‬شــما اینجا نبودیــد و صدالبته که‬ ‫زنده‌بــودن نــام گلپــا با شــرافت همراه اســت‪ .‬بر‬ ‫شــمایی که بــه دنبال حقیقتید‪ ،‬روشــن اســت که‬ ‫مــن در طول چنــد دهه عاشــق موســیقی بودم‪.‬‬ ‫هیچ‌چیــز در تاریکــی نمانــده و تنگ‌نظری‌هــای‬ ‫آقایان بر مردم روشــن و مشــخص شــده است‪ .‬بر‬ ‫مــردم واضح اســت که در طــول سال‌ها ‌ی‪‎‬ســال‪،‬‬ ‫به‌خصــوص در دهه‌شــصت‪ ،‬ایــن آقایان‬ ‫چــه کردنــد‪ .‬هرکســی می‌آمــد که‬ ‫کار موســیقی انجــام دهــد‪،‬‬ ‫همین‌ها چــوب الی چرخش‬ ‫می‌گذاشتند و نمی‌گذاشتند‬ ‫که مکتب‌های موســیقی‬ ‫ادامــه پیــدا کنــد‪ ،‬زیــرا‬ ‫مي‌خواســتند همه مقلد‬ ‫خودشــان باشــند‪ .‬اکنون‬ ‫که مقابل شــما نشسته‌ام‬ ‫بــا افتخــار می‌گویــم‬ ‫مکتــب گلپا‪ ،‬ادیــب و تاج‬ ‫ادامــه خواهــد داشــت‪ ،‬اما‬ ‫تردیــد دارم کــه آن‌هــا در یاد‬ ‫مــردم بمانند‪.‬‬

‫حــرام کردند‪ .‬آن‌ها دریافتند کــه نمی‌توانند باور و‬ ‫رویکرد اشــخاصی مثل گلپا‪ ،‬پرویز یاحقی‪ ،‬فرهنگ‬ ‫شــریف‪ ،‬مرتضی‌خان محجوبی و حبیب‌ا‪ ...‬بدیع را‬ ‫تغییــر دهند پس مترصد حــذف برنامه گل‌ها و به‬ ‫تبع آن نابودکردن موســیقی اصیل مــا برآمدند‪ .‬به‬ ‫دلیــل آنکه جامعــه جایگزینی می‌خواســت‪ ،‬افراد‬ ‫جدیــدی را وارد کردنــد کــه بعضی‬ ‫از آن‌هــا اکنــون خــود را‬ ‫بــزرگ موســیقی ایران‬ ‫می‌دانند‪.‬‬ ‫کســانی کــه‬ ‫بــرای ارضــای‬ ‫انحصارطلبی‬

‫خــود‪ ،‬اســتعداد تمام‬ ‫جوانــان را زیــر پــا لــه‬ ‫کردنــد‪ .‬در مقابــل جوانــان‬ ‫آزاده ایســتادند و نه تنها به ایشان‬ ‫کمکی نکردند‪ ،‬پشــت پای آخــر را زدند‪ .‬با‬ ‫اطمینــان و باور كامــل می‌گویم که آن‌ها دلســوز‬ ‫موســیقی ایــران نبودند‪ .‬مــن به همــ ‌ه چیزي که‬ ‫ک انســان در این دنیا می‌خواهد‪ ،‬دســت یافته‌ام؛‬ ‫ی ‌‬ ‫از بــاغ‪ ،‬خانــه‪ ،‬ماشــین و به‌طورکلی پــول گرفته تا‬ ‫زن و فرزنــدان صالــح و مهربــان‪ .‬احتیاجی به پول‬ ‫موســیقی نــدارم‪ .‬هرآنچــه می‌گویم بــرای اصالت‬ ‫هنر اســت‪ .‬آیا همــه منتقدان مــن مطمئن‌اند که‬ ‫در طول ســال‌های پــس از انقالب بــرای ذات هنر‬ ‫تــاش کرده‌انــد؟ من اگر برای شــاه خوانــدم‪ ،‬برای‬ ‫امیرالمونیــن(ع) نیز خواندم‪ .‬پــس اینکه می‌گویند‬ ‫گلپا درباری بود‪ ،‬ســخن درســتی نیست‪ .‬بهتر است‬ ‫بگوینــد گلپا سیاســی نبــود‪ .‬هدف مــن از ابتدای‬ ‫فعالیتم حمایت جوانان بوده اســت‪ .‬درحال‌حاضر‪،‬‬ ‫فرزنــدان مــن موفــق بــه اخــذ باالترین مــدارج‬ ‫علمــی شــده‌اند و عالی‌ترین مشــاغل موجود در‬ ‫آمریــکا را دارنــد و دغدغــه‌ای برای فرزنــدان خود‬ ‫نــدارم بلکه همه جوانــان ایران را ماننــد فرزندانم‬ ‫می‌دانــم و بــرای آن‌هــا نگرانــم‪ .‬اکنون شــاگردان‬ ‫جوان بســیاری دارم کــه در همین حیــاط خانه‌ام‬ ‫موســیقی می‌آموزنــد‪ .‬آینده بــرای من بــا جوانان‬

‫قدری از موضوعات پیش از انقالب فاصله‬ ‫بگیریــم‪ .‬پــس از انقــاب زندگی اکبــر گلپایگانی‬ ‫را در دو حــوزه بایــد بررســی کرد‪ .‬نخســت آنکه‬ ‫محدودیت‌هایــی ک ‌ه شــما را از فعالیت بازداشــت‬ ‫و دیگــر آنکــه خو ِد شــما نیز‪ ،‬تمایلی بــه فعالیت‬ ‫نداشــتید و بســیار کم‌کار شــدید‪ .‬کم‌کار شدن تان‬ ‫دلیل خاصی داشــت؟‬ ‫من یک شــهروند ایرانی هســتم‪ .‬عاشق این خاکم‬ ‫و هیچ‌وقــت تحمــل زندگی در خــارج از ایــران را‬ ‫نداشــتم‪ ،‬ندارم و نخواهم داشــت زیــرا زندگی در‬ ‫وطنــم از همه‌چیز با ارزش‌تر اســت‪ .‬بله در ابتدای‬ ‫انقــاب محدودیت‌هــای بســیاری براي مــن قايل‬ ‫شــدند‪ .‬چــه در آن زمــان و چــه اکنون‪ ،‬اگــر اراده‬ ‫کنم کــه در آمریــکا بخوانــم‪ ،‬آنقدر پــول به پایم‬ ‫می‌ریزنــد کــه گویــی دالر از شــیر ســماور بریزد‪.‬‬ ‫مــن تاثیر خود را بــا فعالیت‌های پیــش از انقالبم‬ ‫گذاشــتم‪ .‬پــس انقــاب دنبــال فعالیــت در یک‬ ‫محیــط آرام بودم‪ ،‬امــا دریافتم کــه محیطی برای‬ ‫کار هنــری وجــود ندارد‪ .‬به یــاد دارم کــه روزی با‬ ‫آقــای یاحقی به رادیــو رفتیم و دیدیم که شــرایط‬ ‫به‌طورکلی تغییر کرده اســت‪ .‬کســانی که در ظاهر‬ ‫ادعــای مردم مــداری داشــتند‪ ،‬هنــر را بــر مردم‬ ‫‪54‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫رقــم می‌خــورد و گذشــته نیز بــا خاطراتــم مرور‬ ‫می‌شــود‪ .‬وقتــی می‌بینم کــه جوانانی در سراســر‬ ‫‌نقــاط ایــران از جملــه تهــران‪ ،‬اصفهــان‪ ،‬تبریز و‬ ‫مشــهد‪ ،‬بنیادهای اکبر گلپایگانی تشــکیل داده‌اند‪،‬‬ ‫خســتگی همه این ســال‌ها از تنم به‌در می‌شــود‪.‬‬ ‫به همه بنیادهــا گفته‌ام که هر پولــی که دریافت‬ ‫می‌کنید خرج جوانان عاشــق موســیقی کنید و من‬ ‫یــک ریالش را هــم نمی‌خواهم‪ .‬حال شــما‬ ‫همــه این‌هــا را شــنیدید و مخاطبان‬ ‫شــما نیز خواهند خوانــد‪ .‬قضاوت‬ ‫کنیــد که زندگــی اکبرگلپایگانی‬ ‫چطور ســپری شــده اســت‬ ‫و زندگــی آن‌هایــی کــه در‬ ‫مقابــل مــردم ایســتادند‬ ‫و بی‌هیــچ زحمتــی بــه‬ ‫شهرت رســیدند‪ ،‬چگونه‬ ‫گذشــته اســت‪ .‬آن‌هــا‬ ‫هم هرچه می‌خواســتند‬ ‫بشوند‪ ،‬شــدند و احتماال‬ ‫تغییــری در ایشــان بــه‬ ‫وجــود نخواهــد آمد پس‬ ‫امــروز‪ ،‬روز قضاوت اســت‪.‬‬ ‫از چــه زمانــی محدودیت‌هــا‬ ‫برداشــته شــد؟ آیــا اکنــون اجــازه‬ ‫برگزاری کنســرت به شــما داده می‌شود؟‬ ‫مشــکلی برای برگزاری کنســرت وجــود ندارد‪.‬‬ ‫‪38‬ســال بــه مــن گفتنــد نخــوان‪ ،‬در‌صورتی‌کــه‬ ‫هیچ‌دلیلی بــرای این دســتور وجود نداشــت‪ .‬من‬ ‫فعال سیاســی نبــودم‪ ،‬مــن معاند با مــردم نبودم؛‬ ‫فقــط و فقــط‌خواننــده‌اي مردمی بودم کــه برای‬ ‫خــدا‪ ،‬وطــن و مــردم می‌‌خواندم‪ .‬چــه دلیلی برای‬ ‫ایــن ظلم وجود داشــت؟ آیا کســی پیدا می‌شــود‬ ‫که پاســخ ســال‌ها محرومیــت گلپــا از خوانندگی‬ ‫را بدهــد؟ خیــر‪ ،‬هیچ‌کــس یافت نمی‌شــود‪ .‬پس‬ ‫نمی‌خواهــم در شــرایطی کــه ‪38‬ســال از فعالیت‬ ‫هنــری من ممانعت شــده اســت‪ ،‬کنســرت برگزار‬ ‫کنم‪ .‬مــن ردیف‌های جدیــدی در موســیقی ایران‬ ‫پدیــد آوردم؛ ردیف‌هایــی که به کوشــش حســن‬ ‫گلپایگانــی در يك كتاب گردآوری شــده اســت‪ .‬از‬ ‫مجموع گوشــه‌های موجود‪ ،‬براي مثال پنج گوشــه‬ ‫یک‌گاه‪ ،‬ســه‌گاه‪ ،‬دناســری‪ ،‬آشــورآوند و گاه‌وبی‌گاه‬ ‫را انتخــاب کنیم‪ ،‬اگر آقایان پرمدعا تنوانســتند این‬ ‫گوشــه‌ها را بدون نقص اجرا کننــد‪ ،‬ما دیگر حرفی‬ ‫نداریــم امــا وقتــی نمی‌تواننــد چنین کننــد‪ ،‬آدم‬ ‫به‌ستوه می‌آید‪ .‬مســئوالن وزارت ارشــاد‪ ،‬ریاکارانه‬ ‫از مــن تعریف می‌کنند که گلپا در موســیقی تاثیر‬ ‫بی‌نظیری داشــته اســت‪ ،‬اما در نهایــت می‌گویند‬ ‫کــه حیف شــد به ســمت جوانــان رفــت و برای‬ ‫آن‌ها خواند‪ .‬معلوم اســت که من به ســراغ جوانان‬ ‫مــی‌روم زیرا برای مــردم می‌خوانــم‪ .‬جایگاه اصلی‬ ‫من و حســن کســایی و پرویز یاحقــی قلب مردم‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪54 Kheradmand‬‬


‫ترانه عالقه داشــتم عالقه داشــتم‪ ،‬این پیشــنهاد را‬ ‫پذیرفتم‪ .‬اکنون که بحث به اینجا رســید بد نیســت‬ ‫یادی از ملک‌الشــعرای بهار کنیــم؛ درباره رویارویی‬ ‫بهار بــا عارف قزوینــی ماجرایی نقــل می‌کنند که دوبــاره بــه گل‌هــا بازگردیــم‪ .‬می‌دانیــم کــه در‬ ‫بهار بــه عــارف گفته بــود تــو تصنیف‌خواني‪ ،‬نه خصــوص گل‌هــا بحث‌های بســیاری وجــود دارد‪.‬‬ ‫آوازخــوان‪ .‬مــن که همه این‌هــا را آموختــه بودم‪ ،‬برخــی می‌گویند کــه نورعلی‌خان برومند‪ ،‬ســعید‬ ‫دوســت داشــتم که یک آواز‌خوان باشــم‪ .‬ازاین‌رو‪ ،‬هرمزی‪ ،‬یوســف فروتن و چند تــن دیگر در برنامه به دلیل اتفاق ‪17‬شــهریور ســال‪ ،57‬آقایان ابتهاج‪،‬‬ ‫هیچ‌وقــت ترانه نخوانــدم چون معتقــدم‪ ،‬ترانه و گل‌‪‎‬هــا حضور نداشــتند‪ .‬دلیــل این امر چــه بود؟ شــجریان و لطفــی از برنامه گل‌ها جدا شــدند‪ ،‬اما‬ ‫آهنــگ را دیگــران می‌ســازنند و خواننده همچون این حــرف را چه کســانی می‌زننــد؟ نورعلی‌خان شــما در گل‌هــا ماندید و خواندیــد‪ .‬اعتراض‌نكردن‬ ‫یــک ربات باید آن را اجرا کند‪ ،‬اما وقتی کســی آواز در همه این برنامه‌ها شــرکت می‌کرد؛ سه‌شــنبه‌ها شــما بــه کشــتار مــردم در روز ‪17‬شــهریور دلیل‬ ‫می‌خواند خــود مبدع اثر خواهد بــود و نوازندگان ‌بعدازظهــر در منزل عبــدا‪ ...‬دوامی ‪-‬کــه بچه‌های خاصی داشــت؟‬ ‫گل‌هــا دورهم جمــع می‌شــدند‪ -‬نورعلی‌خان هم در بازخوانــی برنامــه گل‌هــا بایــد قايــل بــه‬ ‫پاســخ خواننــده را می‌دهند‪.‬‬ ‫به‌هــرروی‪ ،‬خوانــدن ادامــه داشــت تــا روزی شــرکت می‌کرد و به دلیل آنکه چشمانش نمی‌دید‪ ،‬تقسیم‌بندی باشــیم‪ .‬گل‌های اصلی با نام «گل‌های‬ ‫مرتضی‌خان محجوب به مــن گفت می‌خواهم آواز خودم می‌بــردم و می‌آوردمــش‪ .‬نورعلی‌خان حتی جاویدان» برای رادیو ســاخته می‌شد‪ .‬من به‌همراه‬ ‫این موســیقی را تو بخوانی که آن آواز‪ ،‬با شــعری از به جشــن هنــر شــیراز نیز آمــد‪ .‬نورعلی‌خــان در بنــان‪ ،‬فاخته و عبدالوهاب شــهیدی‪ ،‬خوانندگان آن‬ ‫بیــژن ترقــی‪ ،‬غوغایی به‌پــا کرد‪ .‬به‌یــاد دارم وقتی عرصه موســیقی به‌شدت انســان جدی و باهوشی برنامــه من بودیم‪ .‬این کســانی‌که شــما نامشــان‬ ‫خواســتم برای اجرای این آواز به اســتودیو بروم در بود‪ .‬چه کســی به خــود اجازه می‌دهد کــه درباره را بردیــد در برنامــه گل‌هــای رنگارنــگ فعالیــت‬ ‫می‌کردند و بعد از نســل ما این آقایان مشــغول به‬ ‫مشــیرهمایون شهردار را دیدم‪ .‬او نورعلی‌خــان یا روح‌ا‪...‬خالقــی صحبت کند؟‬ ‫راهروی استودیو‪،‬‬ ‫ِ‬ ‫گفت كــه «گلپا! اینجــا چکار می‌کنــی؟» گفتم به در حقیقــت باید دیــد که منتقد چنيــن بزرگاني کار شــدند‪ .‬بایــد ببینیم که چــه کاری می‌خواهیم‬ ‫دعــوت آقــای پیرنیا آمــده‌ام تا آواز بخوانــم‪ .‬او که خود در هنر چه شــأني دارد‪ .‬من دوشاگرد مشهدی بکنیــم‪ .‬بنای من از ابتــدای فعالیتم هنر بود و بس‪.‬‬ ‫می‌دانســت من از شــاگردان نورعلی‌خان هســتم‪ ،‬دارم کــه همواره بــه منزلم می‌آینــد و می‌خوانند‪ .‬اگر بعضــی تمایل دارند فعال سیاســی باشــند‪ ،‬به‬ ‫ک هنرمند باالتر از‬ ‫گفــت آواز را پشــت مرده می‌خواننــد؛ در حقیقت همیــن افــرادی کــه دربــاره نورعلی‌خــان چنیــن خودشــان مربوط است‪ .‬شــأن ی ‌‬ ‫مشــیرخان یک پس‌گردنــی مهم به مــن زد‪ .‬وقتی ســخنانی را می‌گویند‪ ،‬همان کســانی هســتند که آغشته‌شــدن به کارهای سیاســی است‪.‬‬ ‫ایــن ســخن را شــنیدم‪ ،‬به‌یــاد حــرف نوعلی‌خان در مقابل پیشــرفت این دو شــاگرد ایســتاده‌اند‪ .‬به ایــن دوســتان بعــد از مدتــی دریافتنــد کــه‬ ‫افتــادم که می‌گفــت خیلی‌هــا آواز می‌خوانند‪ ،‬اگر خدا قســم وقتی این دو عزیــز می‌خوانند بدن آدم نمی‌تواننــد ماننــد امثال فرهنگ شــریف باشــند‬ ‫می‌خواهی خواننده خوبی باشــی‪ ،‬خــودت باش و بــه لــرزه می‌افتد‪ .‬جالب اســت که با همــه این‌ها و بــه ســمت خودنمایی سیاســی حرکــت کردند‪.‬‬ ‫ت ِ پــا زد‪ .‬بله‪ ،‬من عالوه‌برايــن‪ ،‬مــن ماننــد آن‌هــا هر روز بــه رنگی‬ ‫از کســی تقلید نکن‪ .‬از آن پس ســعی کردم شــیوه‌ می‌گویند گلپا به موســیقی پشــ ‌‬ ‫بــرای مــردم‪ ،‬برای جوانــان و بدون درنظر داشــتن درنیامــده‌ام‪ .‬من همان گلپایی هســتم که ‪50‬ســال‬ ‫خودم را در خوانندگی داشــته باشــم‪.‬‬ ‫آقای پیرنیا با مشورت مشــاوران عالی خود‪ ،‬یعنی نفــع مالــی می‌خوانــم‪ .‬تــا جایی‌که جــان در بدن پیــش بــرای مــردم می‌خوانــدم‪ .‬من که مثــل این‬ ‫روح‌ا‪...‬خالقی‪ ،‬موســی معروفی‪ ،‬علی دشــتی‪ ،‬رهی دارم ایــن روال زندگــی مــن خواهد بــود‪ .‬آن‌هایی آقایــان هرلحظه تفکــرم تغییر نکرده اســت‪ .‬آقای‬ ‫معیــری و دکتــر صورتگر من را به عنــوان خواننده کــه چنین عقده‌گشــایی می‌کنند‪ ،‬چــه خدمتی در ابتهــاج یک تــوده‌ای تمام‌عیار بــود و بعدها تغییر‬ ‫برنامــه گل‌‪‎‬هــا معرفــی کردنــد و آن شــد که من حــق جوانان این مملکت کرده‌اند؟ ما نباید پشــت ایدئولــوژی داد و حزب‌اللهی شــد و دوباره رویه‌اش‬ ‫بــه مدت ‪17‬ســال در ایــن برنامه خوانــدم‪ .‬پس از جوانــان را خالی کنیــم‪ .‬من که کار خــود را کرده‌ام را عــوض کــرد و چندی بعد از کشــور رفــت‪ .‬این‬ ‫‪17‬ســال تشــخیص دادم که باید به جوانان خدمت و دیگــر آرزویی در ســر ندارم‪ .‬به هرچه خواســتم منــش‪ ،‬همــان روحیه‌ای اســت که باعــث جدایی‬ ‫کنــم‪ .‬عــده‌اي ایراد گرفتنــد که گلپا بــرای جوان‌ها دســت پیدا کردم‪ .‬بیــش از نیازم پول دارم‪ ،‬همســر آن‌هــا از برنامه گل‌ها شــد‪.‬‬ ‫و عامــه مــردم می‌خوانــد‪ .‬اتفاقــا من فقــط برای و فرزنــدان خوب و شایســته‌ای در کنارم هســتند یــا آن خواننــده‌ای که نامش را بردیــد که در دهه‬ ‫مــردم می‌خوانم‪ ،‬برای دل جوانــان می‌خوانم‪ .‬همه و از شــهرت و محبوبیــت الزم نیز برخــوردارم‪ ،‬پس شــصت در موســیقی ایران بــرای خــود امپراتوری‬ ‫موفقیــت من در طول ســال‌ها این بوده اســت که احتیاجــی به زیرپا کشــیدن از کســی نــدارم‪ .‬تنها ایجــاد کرده بود‪ ،‬چرا اکنون معترض شــده اســت؟‬ ‫علیه مردم چیــزی نخوانده‌ام‪ .‬همیشــه گفته‌ام که خواســته من رســیدگی به وضعیت جوانان اســت‪ .‬مگــر نــه آنکــه وقتی کــه مــن در دهه‌شــصت‬ ‫اســتعداد مــن از جانب خداســت و مــردم از این زمانــی تلفن‌هــای هندلــی وجود داشــت و اکنون خانه‌نشــین بودم‪ ،‬او بــرای خود یکه‌تــازی می‌کرد‪.‬‬ ‫اســتعداد حمایت کرده‌اند‪ ،‬پس انصاف نیســت که اینترنت سراســر دنیــا را درنوردیده اســت‪ .‬به‌هیچ مــن کــه هیــچ‌گاه از مواهــب قــدرت بهره‌منــد‬ ‫بــرای خدا و مــردم نخوانم‪ .‬منتقدان می‌خواســتند طریــق نمی‌تــوان در مقابــل تکنولــوژی و فناوری نبــوده‌ام‪ .‬آن‌ها و طرفداران‌شــان نباید ایــن نقد را‬ ‫کــه گلپا تــا پایــان عمــر «دل‌ای‌دل‌ای‪ ،‬امان‌امان‪ »...‬ایســتاد‪ ،‬همین‌طــور نمی‌توان در مقابل خواســت بــه من کننــد‪ ،‬زیــرا اگر قرار بــه حرف‌زدن باشــد‪،‬‬ ‫شــرمنده خواهنــد شــد‪ .‬به‌جــای ایــن حرف‌هــا‬ ‫بخواند اما من اینطور نمی‌خواســتم‪ ،‬زیــرا مردم از جوانان و پیشــرفت آن‌ها ایســتادگی کرد‪.‬‬ ‫نمی‌تــوان در صدســال پیــش ماند و جوانــان را بســنجید که برنامــه گل‌ها خــوب بوده یــا بد‪.‬‬ ‫من چنین توقعی نداشــتند‪.‬‬ ‫به‌یــاد دارم کــه در همین خانه‪ ،‬روزی ابوالحســن مجبور کرد که آنطــوري بخوانند که ما می‌خواهیم‪ .‬اگر خــوب بوده زیر بغــل جوانــان را بگیرید که‬ ‫صبــا ویلون مــی‌زد و یونــس دردشــتی می‌خواند‪ .‬فیروز نادری یکی از بهترین دانشــمندان ناساست‪ .‬بتواننــد بازهــم خالــق برنامه‌هایــی چــون گل‌ها‬ ‫وقتی دردشــتی شــروع بــه خوانــدن «دل‌ای‌دل‌ای‪ ،‬او چندوقت پیش‪ ،‬برای اینکــه جوانان جای او را پر باشــند‪ .‬گل‌هــا کــه تریبــون حزبــی و جناحــی و‬ ‫امان‌امــان‪ »‌ ...‬کــرد‪ ،‬صبا به نورعلی‌خــان گفت‪ :‬این کننــد‪ ،‬به‌میل و اراده خود اســتعفا داد‪ .‬حاال برخی سیاســی نبــود‪ .‬مــا در آن برنامــه دورهــم جمــع‬ ‫چه می‌خوانــد؟ نورعلی‌خان پاســخ داد که خودش ماننــد آقای لطفی و علیــزاده می‌گویند که ما چون شــده بودیم تــا خدمتی به موســیقی بکنیم‪ ،‬چون‬ ‫را کــوک می‌کنــد! وقتی کــه چهارمضــراب و ِرنگی ردیــف می‌دانیــم‪ ،‬هنرمندیــم‪ .‬آن‌هایی کــه هنوز تخصص ما موســیقی بود‪ .‬من ســواد سیاست ندارم‬ ‫زده شــده اســت‪ ،‬باید شــعر خوانده شــود‪ .‬مساله هیــچ خالقیتی در موســیقی ما به خــرج نداده‌اند‪ ،‬و تنهــا چیــزی که یــاد گرفته‌ام موســیقی اســت‪.‬‬ ‫‪53‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪53 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬ ‫رمانــس و فاصله میــان بین ترانــه و آواز موضوعی‬ ‫اســت کــه باید به‌شــدت به آن توجه شــود‪.‬‬

‫مدعــی شــده‌اند‪.‬جوانان ما باید به جــای الگو قرار‬ ‫دادن چنین اشــخاصی‪ ،‬پرویز یاحقی‪ ،‬جلیل شــهناز‬ ‫و حســن کســایی را الگو قرار دهند‪ ،‬اما حواس‌شان‬ ‫باشــد که باز هم از ایشــان تقلید نکنند و خودشان‬ ‫باشند‪.‬‬


‫حکایت پر قصه و رنگارنگ‬ ‫«اکبر گلپا یگانی»‬ ‫مهرشادایمانی‬ ‫وارد خانــه‌اش کــه می‌شــویم‪ ،‬جمعــی از جوانان‬ ‫ِگــردش حلقه زده‌اند و او مشــغول ذکــر خاطرات‬ ‫گذشــته با آن‌هاســت‪ .‬از دور ایستاده‌ایم تا سخنش‬ ‫به ســرانجام برســد و سپس برای ســام جلو برویم‪.‬‬ ‫در آن وقفــه کوتاه در میان نفرات‪ ،‬همســر مرحوم‬ ‫فرهنگ شــریف نیز دیده می‌شــود‪.‬‬ ‫گلپــا ســخن می‌گویــد و دیگــران بــا اشــتیاق‬ ‫فــراوان گوش می‌دهنــد‪ .‬تصویر قــدری غیرواقعی‬ ‫می‌شــود؛ گویــی در ‌یــک لحظــه وارد عصــری‬ ‫می‌شــویم‪ ،‬کــه صدای بنــان‪ ،‬فاخته و گلپا شــنیده‬ ‫می‌شــود؛ به‌خصــوص آنکه تــا چشــم کار می‌کند‪،‬‬ ‫بــر در و دیــوار خانه اعیانــی گلپایگانی ُپر اســت‬ ‫از عکس‌هایــی کــه یــادآور خاطــرات دور ایــران‬ ‫اســت؛ عکس‌هایــی از جوانی‌هايــش و همــکاران‬ ‫و دوســتانش که اکنــون اکثر آن‌ها در ســینه خاک‬ ‫آرمیده‌انــد‪ .‬همــه این‌هــا حاصــل چنــد دقیقــه‬ ‫تحمــل و تامل در خانه مردی اســت که بخشــی از‬ ‫خاطره‌بازی‌ها و شــاید عشــق‌بازی‌های گذشــتگان‬ ‫ما با او گره خورده اســت؛ نقشــی و خطی از تاریخ‬ ‫زنده موســیقی ایران‪.‬‬

‫وقف جوانــان می‌داند‪،‬‬ ‫بــاور دارد کــه پس از‬ ‫انقــاب‪ ،‬بعضــی از‬ ‫هنرمنــدان جوانان را‬ ‫نادیــده گرفتند‪.‬‬ ‫فــارغ از تاییــد یــا‬ ‫تکذیــب نگــرش این‬ ‫خواننــده بــزرگ‪،‬‬ ‫می‌تــوان بــه صراحت‬ ‫تاییــد کــرد کــه اگــر‬ ‫فضــای هنــری بــر‬ ‫دلــدادگان هنــر مســدود‬ ‫نمی‌شــد‪ ،‬هیــچ‌گاه چنیــن‬ ‫گالیه‌هایــی پدیــد نمی‌آمــد‪.‬‬ ‫درددل‌هایــی کــه ناشــی از بیش‬ ‫از سی‌ســال بی‌صدایــی اســت‪ .‬اکبــر‬ ‫گلپایگانــی‪ ،‬در یکــی از روزهــای تیرمــاه‬ ‫‪ ،1396‬در گفت‌وگویــی مفصــل پای ســواالت ما‬ ‫نشســت و از دغدغه‌های دیــروز و امروزش گفت‪.‬‬ ‫همچنین از ســینماگر عزیز‪ ،‬داریوش جعفری‪ ،‬برای‬ ‫هماهنگــی ایــن دیــدار ممنونیــم‪.‬‬ ‫به عنــوان ســوال ابتدایی بفرمایید موســیقی برای‬ ‫گلپــا چگونــه آغاز شــد و حکایت پر قصه شــما و‬ ‫رنگارنــگ چگونه بود؟‬ ‫موســیقی بــرای مــن از کالس دوم دبســتان آغاز‬ ‫شــد‪ .‬پدر و پدربزرگم خواننده‌هــای خوبی بودند‪،‬‬ ‫به‌همیــن ســبب هنرمنــدان زیــادی در منــزل ما‬ ‫رفت‌وآمــد داشــتند‪ .‬در واقع من میــان هنرمندان‬ ‫عصر خــود بزرگ شــدم‪ .‬روزی که مــادرم به علت‬ ‫کزاز در بســتر بیمــاری بود‪ ،‬عمویم بــه من گفت‬ ‫کــه بــرای بهبود مــادرت بر پشــت‌بام خانــه اذان‬ ‫بخــوان‪ .‬هنگامی‌کــه اذان به پایان رســید دیدم که‬ ‫همه متاثــر و متحیر شــده‌اند‪.‬‬

‫ا فســر ی‬ ‫عالقه نــدارم‪.‬‬ ‫از آن دانشــگاه‬ ‫بیــرون آمــدم و در دانشــکده‬ ‫نقشــه‌برداری پذیرفتــه شــدم‪ ،‬امــا از آن فعالیــت‬ ‫هــم مدتی نگذشــته بود کــه به عنوان کارشــناس‬ ‫رهنــی بانک مشــغول بــه کار شــدم و خانه‌ها را‬ ‫قیمت‌گــذاری می‌کــردم که رای من کار دلچســبی‬ ‫نبود‪ .‬پس از مدتي‪ ،‬احســاس کردم این کار به دردم‬ ‫نمی‌خــورد‪.‬‬ ‫گذشــت و گذشــت تــا روزی کــه در بــاغ آقــای‬ ‫خواجه‪‎‬نــوری ميهمان بودیم در مقابل ســفیر ایتالیا‬ ‫یــک قطعه ترکــی خواندم‪ .‬پــس از ميهمانی آقایی‬ ‫آمــد و گفــت که بیا بــرای من کار کن‪ .‬گفتم شــما‬ ‫را نمی‌شناســم‪ ،‬گفــت مــن پیرنیا‪ ،‬ســازنده برنامه‬ ‫«گل‌هــا» هســتم‪ .‬آن زمان برنامــه گل‌ها دو بخش‬ ‫‪10‬دقیقــه‌ای بــود‪ .‬چندخواننــده‪ ،‬از جملــه ادیب‬ ‫خوانســاری‪ ،‬بنان و فاختــه‌ای‪ ،‬خواننده‌های اصلی‬ ‫آن برنامــه بودند‪ .‬به اســتودیوی برنامه گل‌ها رفتم‪.‬‬ ‫ک آواز در باب ضربت‌خوردن‬ ‫آقــای پیرنیا گفتند یــ ‌‬ ‫حضرت علــی(ع) بخوان‪ .‬من گفتم باید از اســتادم‬ ‫اجــازه بگیــرم‪ ،‬امــا ایشــان با اصــرار خــود قانعم‬ ‫کــرد که بــدون پخش موســیقی و بــدون ذکر نام‬ ‫خواننــده بخش کوتاهــی از یــک آواز را اجرا کنم‪.‬‬ ‫آن شــعر ایــن بــود‪« :‬در خرابــات مغان نــور خدا‬ ‫می‌‌بینــم‪ /‬ایــن عجــب بین که چــه نــوری ز کجا‬ ‫می‌‌بینــم» وقتی ایــن بیــت از حافــظ را خواندم‪،‬‬ ‫دیــدم کــه پیرنیــا گریــه می‌کنــد‪ .‬چنــد روز بعد‬ ‫دوبــاره با من تماس گرفتند و گفتنــد که بیا و برای‬ ‫برنامه‌ای بــا آهنگ مرتضی محجوبــی آواز بخوان‪.‬‬ ‫من هــم بــه دلیلی آنکــه همیشــه بــه آواز و نه‬

‫گلپا از آن‌دســت خوانندگان‪ ،‬یا بهتر اســت بگویم‬ ‫هنرمندانــی اســت کــه خــود مبــدع و خالــق اثر‬ ‫اســت؛ یعنی عــاوه بر اجــرای صــرف‪ ،‬خالقیت و‬ ‫نوآوری‌هایــش وجه تمایــز او از ســایر هنرمندانی‬ ‫اســت که فقــط قــادر به اجــرای خــوب بوده‌اند‪.‬‬ ‫همچنیــن دلیــل اهمیت سرشــار ایــن خواننده به‬ ‫پیشــگام بودنــش در عرصه موســیقی بازمی‌گردد‪،‬‬ ‫چنانچه محمدرضا شــجریان در وصف او می‌گوید‪:‬‬ ‫«هنگامی که نوجوانی ‪17‬ســاله بــودم‪ ،‬صدای آقای‬ ‫گلپایگانی را از رادیو می‌شــنیدم و آواز او باعث شد‬ ‫تا به موســیقی عالقه‌مند شــوم»‪.‬‬ ‫یــا آنکــه مرحــوم لطفــی در خاطــرات خــود‬ ‫می‌گویــد‪« :‬وقتی صدای گلپایگانــی از رادیو پخش‬ ‫می‌شــد‪ ،‬مــردم دکان‌هــای خــود را می‌بســتند تا پرســیدم‪ :‬چه اتفاقی افتاده اســت که شــیخ ممد‬ ‫صــدای او را در منــزل و از رادیــو بشــنوند»‪ .‬پس ِشــمر‪ ،‬تعزیه‌خوان معروف‪ ،‬به من گفت که چطور‬ ‫گلپا نه‌فقــط یک‌خواننده‪،‬که ایجادکننــده جریانی توانســتی این‌گونه اذان را بخوانی؟ گفتم کار خاصی‬ ‫مهــم در موســیقی ایران اســت‪ .‬هرچنــد بی‌تردید نکردم جز اينكه در سراســر لحظه‌هــای اذان‪ ،‬مادرم‬ ‫پیــش روی چشــمانم بــود‪ .‬وقتی این اتفــاق پدید‬ ‫او نيــز به حقش نرســید و ســال‌های متمــادی از‬ ‫ِ‬ ‫فعالیــت محــروم بود‪.‬او بــا درد بســیار از روزهای آمد‪ ،‬متوجه شــدم که در خوانندگی اســتعداد دارم‪.‬‬ ‫بی‌صدایــی‌اش می‌گویــد؛ روزهایــی کــه بــر گلپا پــس از آنکه به اســتعداد خود علم پیــدا کردم‪ ،‬به‬ ‫و هنرمنــدان دیگر ســخت گذشــت‪ .‬شــاید تحمل مدرسه نظام رفتم‪ .‬در مدرســه نظام با نورعلی‌خان‬ ‫چنین رنج‌هایی باعث شــد تا دیــدگاه او به بعضي برومند‪ ،‬اســتاد موســیقی و ردیفدان‪ ،‬آشنا شدم‪.‬‬ ‫از همکارانش مثبت نباشــد؛ همکارانی که خود نیز منزل او در امیریه بود و خانواده متمولی داشــت‪.‬‬ ‫از بــزرگان موســیقی ایرانند‪ .‬گلپا کــه زندگی‌اش را ایــن ســخن من بــه ايــن معنا بــود كه به شــغل‬ ‫‪52‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪52 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


51 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬51


50 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬50


‫دختر هفده‌ساله‌ی روس که گفته می‌شود مغزمتفکر و یکی‬ ‫از گردانندگان چالش نهنگ آبی است بازداشت شد ‬

‫فلیپ بودکین‪ ،‬مبتکر چالش نهنگ آبی که گفته می‌شود از اختالالت روانی رنج می‌برد‬

‫‪49‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫بقیه در صفحه ‪70‬‬

‫اطالعاتــی که در طول بازی از شــرکت‌کننده‬ ‫دریافــت کرده‌انــد‪ ،‬او را تهدیــد می‌کنند که‬ ‫اگــر مراحــل بازی را بــه پایان نبــرد‪ ،‬اعضای‬ ‫خانــواده‌اش بــه خطــر می‌فتنــد‪ .‬بنابرایــن‬ ‫شــرکت‌کننده باید از کارهایی که انجام داده‬ ‫فیلــم و عکس تهیه کنــد تا بــه گردانندگان‬ ‫بــازی اثبات کنــد کــه کارش را بخوبی انجام‬ ‫داده اســت؛ البتــه ایــن بــه نــدرت شــامل‬ ‫مرحلــه‌ی آخر بــازی می‌شــود؛ چونمرده‌ها‬ ‫نمی‌توانند چیزی را ارســال کننــد‪ .‬به همین‬ ‫دلیــل در برخی مــوارد نمی‌توان خودکشــی‬ ‫را بــه ایــن بــازی نســبت داد‪ ،‬مگــر اینکه‬ ‫شــواهدی از شــرکت فــرد در بــازی برجای‬ ‫مانده باشد‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫ریش ‌ههایقضیه‬ ‫چــرا «نهنــگ آبــی»؟ گفتــه می‌شــود که‬ ‫مبتکــر ایــن چالش بــا انتخاب این اســم به‬ ‫نهنگ‌هایی اشــاره کــرده که در ســواحل به‬ ‫گل می‌نشــینند؛ اتفاقــی مرمــوز کــه گرچه‬ ‫علتش دقیقاً مشــخص نیســت اما باور عامه‬ ‫بر این اســت که این نهنگ‌ها‪« ،‬خودکشــی»‬ ‫می‌کنند ‪.‬‬ ‫ایــن به اصطالح بازی اولین بار ســال ‪۲۰۱۳‬‬ ‫در یــک شــبکه‌ی اجتماعی روســی بــه نام‬ ‫«وی‌کنتاکت» آغاز شــد و گفته می‌شــود که‬

‫ســال ‪ ۲۰۱۵‬منجر به اولین خودکشی شد‪.‬‬ ‫فیلیــپ بودکیــن خــودش ادعا کــرده که‬ ‫بــازی را اختراع کــرده اســت؛ همین ادعا‬ ‫منجــر شــد او به اتهــام تحریــک حداقل‬ ‫‪ ۱۶‬نوجوان به خودکشــی بازداشــت شود‪.‬‬ ‫گرچــه‪ ،‬بــا دســتگیری او بــازی همچنان‬ ‫ادامــه یافت کــه این نشــان می‌دهد این‬ ‫بــازی بیش از یک مغــز متفکر و گرداننده‬ ‫دارد‪ .‬‬ ‫روسیه از کشــورهایی است که بیشترین‬ ‫شــرکت‌کننده در این چالــش را دارد؛ بعد‬ ‫از اینکه در ســال ‪ ۲۰۱۶‬یــک روزنامه‌نگار‬ ‫مقالــه‌ای نوشــت و بســیاری از قربانیان‬ ‫خودکشــی‌های جداگانــه را به ایــن بازی‬ ‫مرتبــط دانســت‪ ،‬توجــه عمومی بــه این‬ ‫پدیده جلب شــد و بســیاری از نوجوانان‬ ‫که چیــزی از ایــن چالش نشــنیده بودند‬ ‫هم جذب آن شــدند‪.‬‬ ‫در همــان روســیه‪ ،‬اخیــراً یــک دختــر‬ ‫هفده‌ســال ‌ه هــم بــه اتهــام اینکــه مغز‬ ‫متفکر بــازی بوده و چندیــن نوجوان‬ ‫را وادار به خودکشــی کرده‪ ،‬بازداشــت‬ ‫شــده اســت‪ .‬دســت‌کم دو بازداشت‬ ‫دیگــر در رابطه بــا این بــازی صورت‬ ‫گرفته اســت‪.‬‬ ‫چالــش نهنــگ آبــی در کشــورهای‬

‫‪49 Kheradmand‬‬


‫همه چیز در مورد بازی‬ ‫مرگبار «نهنگ آبی»‬ ‫ماجرای چالــش نهنگ آبی که ایــن روزها در دنیا‬ ‫قربانیــان زیادی گرفته و ســروصدایی در رســانه‌ها‬ ‫به پا کرده‪ ،‬شــیری اســت کــه یک جــوان روس به‬ ‫عنــوان «بــازی» طراحی کرده و ظاهــراً آدم باید آن‬ ‫را بخــورد‪ ،‬امــا در عمل تبدیل به شــیری شــده که‬ ‫آدم‌هــا را م ‌یخورد!‬ ‫فیلیــپ بودکین جوان‪ ‬بیســت‌ودو ســاله‌ی روس‬ ‫ســال ‪ ۲۰۱۳‬پایه‌هــای بــازی مرگبــاری را گذاشــت‬ ‫کــه حــاال بســیاری را در سراســر جهــان بــه خود قاعده‌ی بازی‬ ‫مشــغول کرده؛ گردانندگان بازی‪ ،‬کســانی که بازی ایــن بازی بر اســاس رابطه‌ی بین شــرکت‌کنندگان‬ ‫می‌کننــد‪ ،‬خانواده‌های آنــان‪ ،‬مقامات کشــورها و و گرداننــدگان بازی پیش مــی‌رود و مجموعه‌ای از‬ ‫روزنامه‌نگارانی که در این ســه‪ ،‬چهار ســال هزاران وظایــف اســت که هــر روز یک بــار در نیمه‌های‬ ‫خبــر و گــزارش بــه زبان‌هــای مختلــف درباره‌ی شــب به شــرکت‌کنندگان محــول می‌شــود و آنان‬ ‫بــرای ورود به مرحلــه‌ی بعدی بازی بایــد آن را به‬ ‫«نهنگ آبــی» تهیــه کرده‌اند‪.‬‬ ‫بودکین دانشــجوی روانشانســی اخراجی بود که انجام برســانند و مدارک و شواهد انجام آن را از راه‬ ‫بــا ایده‌ی پــاک کردن جهــان از زباله‌های زیســتی اینترنت بــرای گردانندگان بازی ارســال کنند‪.‬‬ ‫یک بازی پنجاه مرحلــه‌ای را طراحی کرد‪ .‬او معتقد پنجــاه وظیفــه بطــور اختصاصــی بــرای هــر‬ ‫بود کســانی که فکر می‌کنند در این جهان ارزشــی شــرکت‌کننده در نظر گرفته می‌شــود که بازی را تا‬ ‫ندارنــد و هیچ‌کس اهمیتی برای آنان قائل نیســت پنجــاه روز طــول می‌دهد؛ البته هر شــرکت‌کننده‬ ‫زباله‌هــای زیســتی‌اند کــه جهــان بایــد از لــوث تنهــا عبــور از ‪ ۴۹‬مرحله را می‌بینــد چراکه با عبور‬ ‫وجودشــان پاک شــود! حــاال آمارها حاکــی از این از مرحله‌ی آخر شــرکت‌کننده دیگــر در قید حیات‬ ‫اســت که ایــن تز تاکنــون در کشــورهای مختلف نخواهــد بود که پیــروزی‌اش را جشــن بگیرد!‬ ‫‪48‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪48 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬ ‫بــه مــرگ بیــش از ‪ ۱۳۰‬نوجــوان و جــوان منجــر‬ ‫شــده اســت‪ .‬البتــه واضح اســت کــه گردانندگان‬ ‫بازی شــرکت‌کنندگان این چالش را مســتقیماً زباله‬ ‫خطــاب نمی‌کننــد اما طراحــی بازی از اســاس به‬ ‫گونه‌ای اســت که نوجوانانی بــا خصوصیات انزوا و‬ ‫افســردگی را هــدف قــرار داده و بنــا دارد به آنان‬ ‫کمک کند از شــر خودشــان خالص شــوند‪.‬‬

‫اطالع دقیقــی از مراحل مختلف بازی در دســت‬ ‫نیســت اما یافته‌هایــی که از شــرکت‌کنندگانی که‬ ‫بــازی را بــه آخر برده‌انــد به جا مانــده و اظهارات‬ ‫کســانی که در تمــام کــردن آن ناموفــق بوده‌اند‪،‬‬ ‫نشــان می‌دهد بازی از مراحل ســاده‌ای مثل ارسال‬ ‫عکــس و اطالعات شــخصی برای گرداننــدگان آغاز‬ ‫می‌شــود و تا بیدار شــدن در ســاعت مشخصی از‬ ‫نیمه‌شــب و تماشــای فیلم‌های ترســناک‪ ،‬نشستن‬ ‫روی بــام و آویــزان کــردن پاهــا‪ ،‬رفتــن روی لبه‌ی‬ ‫پل‪ ،‬بــاال رفتــن از جرثقیل‌هــای بلند ســاختمانی‪،‬‬ ‫ش شــبانه در گورســتان‌ها‪ ،‬حک کــردن طرح‬ ‫گــرد ‌‬ ‫یــک نهنگ آبی روی ســاعد با جســمی تیز‪ ،‬بریدن‬ ‫دســت و فروکردن ســوزن در بدن شــرکت‌کننده را‬ ‫در بــر می‌گیرد؛ آخرین وظیفه ‪-‬کــه معنای پیروزی‬ ‫را البتــه بــرای گرداننــدگان بــازی کامــل می‌کند‪-‬‬ ‫خودکشــی است!‬ ‫در مرحلــه‌ی پایانــی چالش‪ ،‬شــرکت‌کنندگان که‬ ‫طی ‪ ۴۹‬روز توســط گردانندگان بــازی از نظر روانی‬ ‫بــرای از بین بردن خودشــان آماده شــده‌اند‪ ،‬فرمان‬ ‫خودکشــی را دریافــت می‌کنند‪( .‬ناگفتــه نماند که‬ ‫هر شــرکت‌کننده از ابتدای بــازی به پایان آن واقف‬ ‫اســت)‪ .‬گفت ‌ه می‌شــود گردانندگان بــازی با اتکا به‬


‫آن را مــرور می کنیم‪.‬‬ ‫تقریبا از حوالی ســال هــای ‪ 1344 ،1343‬بود که‬ ‫جمشــید مشــایخی در تئاتر ســنگلج بــه چهره‌ای‬ ‫شناخته شده تبدیل شــده بود و آرام آرام در صحنه‬ ‫اجــرا یکه تــازی می کرد‪ .‬در آن ســوی میــدان دو‬ ‫قطــب دوســت داشــتنی دیگر بــه نام عــزت الله‬ ‫انتظامــی و علــی نصیریــان وجود داشــتند که در‬ ‫ابتدا این ســه نفر توانســتند به خوبــی با یکدیگر‬ ‫هماهنگ شــوند و تیم مناســبی را ایجــاد کردند‪.‬‬ ‫همه چیز داشــت خوب پیش می رفت‬ ‫اما اختالف ســلیقه هــا آرام آرام خودش‬ ‫را نشــان داد‪ .‬علــی نصیریــان و عزتالله‬ ‫انتظامــی بــه یکدیگر نزدیک‌تر شــدند‬ ‫و جمشید مشــایخی دورتر‪ .‬تفاوت های‬ ‫فکری و شــخصیتی نیز در این اتفاق بی‬ ‫تاثیر نبود‪.‬‬ ‫عــزت اللــه انتظامی و علــی نصیریان‬ ‫بــه عضویــت در اداره تئاتــر درآمدند و‬ ‫مدیریــت اجراها را به عهــده گرفتند‪ .‬از‬ ‫این جــا به بعد‪ ،‬اختالفات و ســوءتفاهم‬ ‫هــا عمیــق تــر مــی شــود‪ .‬بــه برخی‬ ‫اجراهــای جمشــید مشــایخی کمتر بها‬ ‫داده می‌شــود مشــایخی معتقد بود آن‬ ‫دو نفــر بــه اجراهای افــراد و گروه های‬ ‫نزدیــک بــه خودشــان توجه ویــژه تری‬ ‫داشتند و ســبب شده اند مشــایخی از صحنه دور‬ ‫شود‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫دردسرهایقیصر‬ ‫با وجود همه اختالفات اما این ســه نفر رد ســال‬ ‫‪ 1348‬فیلــم «گاو» داریوش مهرجویی را بازی کردند‬ ‫و به شهرتی مضاعف در ســینما دست پیدا کردند‪.‬‬ ‫هر چند ســهم اصلــی موفقیت‪ ،‬نصیــب عزت الله‬ ‫انتظامی و بازی شگفت انگیزش شد‪ .‬استعدادهایی‬ ‫که در صحنه ســینما تا آن زمان دیده نشــده بود و‬ ‫ناگهــان بر ســر زبان هــا افتادند‪ .‬پــس از این فیلم‬ ‫بــود که درهای ســینما به ســوی این ســه نفر باز‬ ‫شــد اما مشــایخی یک موقعیت ویژه تــر پیدا کرد‪.‬‬ ‫او دقیقا در همان ســال در فیلم «قیصر» مســعود‬ ‫کیمیایــی بازی کرد و در ســینمای عامه پســند نیز‬ ‫توانســت جای خود را باز کند‪.‬‬ ‫ســوء تفاهم ها از اینجا به بعد به اوج خود رسید‪.‬‬ ‫جمشید مشــایخی عقیده دارد قرار بوده نقش اش‬ ‫در فیلم قیصر بیشــتر و طوالنی تر باشد اما رایزنی‬ ‫های عــزت الله انتظامــی و علی نصیریــان باعث‬ ‫شــده تا بازی اش کوتاه تر شــود‪ .‬همچنین جمشید‬ ‫مشــایخی به دلیــل بــازی در فیلم های ســینمای‬ ‫از اجــرا در تئاتر اخراج شــد که عقیده دارد شــاید‬ ‫عزت الله انتظامــی و علی نصیریان در این تصمیم‬ ‫بی تاثیر نبــوده اند‪.‬‬

‫کافی اســت بــه حجــم فیلــم هایی ســینمایی‬ ‫جمشــید مشــایخی از ســال ‪ 1348‬تا ‪ 1357‬نگاهی‬ ‫بیندازیــد تا ببینیــد تعداد فیلم هــا او فراتر از حد‬ ‫انتظار اســت‪ .‬حــدود ‪ 25‬فیلم ســینمایی که اغلب‬ ‫آن هــا در کارنامه هنری او جایــگاه ویژه ای ندارند‬ ‫و بــه فیلــم هــای فارســی و عامه پســند نزدیک‬ ‫هســتند‪ .‬اگر پای صحبت های جمشــید مشایخی‬ ‫بنشــینید‪ ،‬او بازی در این فیلم ها را حاصل فشارها‬ ‫در تئاتــر می دانــد و به‪ ‬همین دلیل تصمیم گرفته‬

‫از تئاتــر به ســینما کوچ کند‪.‬‬ ‫معمای اداره نمایش‬ ‫نکتــه جالــب در اداره نمایــش به ســال ‪ 1355‬و‬ ‫‪ 1356‬بــر می گردد‪ .‬یعنــی زمانی که علی نصیریان‬ ‫مدیــر آن اداره بود و برخی از گــروه های بازیگران‬ ‫از جمله جمشــید مشایخی نســبت به تصمیمات‬ ‫ایــن اداره اعتــراض داشــتند‪ .‬پس از انقــاب اداره‬ ‫نمایش دوباره بازگشــایی می شود و میان بازیگران‬ ‫بــرای انتخاب مدیــر آن رای گیری می شــود‪ .‬حاال‬ ‫این بــار قرعه به نام جمشــید مشــایخی می افتد‬ ‫و بازیگرانــی کــه از تصمیمات قبلــی اداره نمایش‬ ‫ناراضی بودند رای به ریاســت جمشــید مشــایخی‬ ‫می‌دهند‪.‬‬ ‫علی حاتمی واسطه می شود‬ ‫با وجــود همه اختــاف نظرها اما علــی حاتمی‬ ‫تــاش مــی کند این ســه نفــر را در کنــار یکدیگر‬ ‫قرار دهد و ســاخت سریال هزاردســتان را از اواخر‬ ‫ســال ‪ 1358‬شــروع مــی کنــد‪ .‬طبــق شــنیده ها‬ ‫اختالفات اما باقی می ماند و بســیاری از ســکانس‬ ‫های جمشــید مشــایخی جداگانه ضبط می شود‪.‬‬ ‫ســاخت این ســریال سال ها طول کشــید و در این‬ ‫مدت رفاقت داود رشــیدی و جمشــید مشایخی با‬ ‫یکدیگر بیشتر شــد؛ در مقابل انتظامی و نصیریان‪.‬‬ ‫البتــه نفــر پنجــم ایــن دایــره بازیگــران قدیمی‬ ‫محبوب‪ ،‬محمدعلی کشــاورز است‪ .‬پس از ساخت‬

‫فرار از تئاتر‬ ‫‪47‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫این ســریال‪ ،‬مرحوم علی حاتمی تصمیم می‪ ‬گیرد‬ ‫فیلــم کمال الملــک را بســازد و دوبــاره این چهار‬ ‫نفــر را کنــار یکدیگر جمع می کنــد‪ .‬آن ها در اوج‬ ‫اختــاف باز هم تصمیــم می گیرند کنــار یکدیگر‬ ‫قــرار بگیرند‪ ،‬فقط به دلیل شــخص علــی حاتمی‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫راه ها جدا می شود‬ ‫پــس از ایــن فیلم تقریبــا راه ها از هــم جدا می‬ ‫شــود‪ .‬امــا علی نصیریــان و عــزت اللــه انتظامی‬ ‫تــا حــاال رفاقــت خــود را حفظ کــرده اند‪.‬‬ ‫جمشید مشــایخی اما هیچ وقت نتوانست‬ ‫با این موضوع کنار بیاید و همیشــه عقیده‬ ‫داشــته آن دو نفر نتواند بــه جایگاه اصلی‬ ‫خــود برســد‪ .‬عصبانیت و دلخــوری که روز‬ ‫پنجشــنبه باالخره ســر باز کرد و در جشــن‬ ‫انجمــن منتقدان و نویســندگان خــودش را‬ ‫نشان داد‪.‬‬ ‫در این میان شــاید موفقیــت دوباره علی‬ ‫نصیریــان در شــهرزاد و تمجید و تشــویق‬ ‫هــای مســتمر و بــدون قطــع ار کارنامــه‬ ‫بازیگــری عــزت اللــه انتظامــی‪ ،‬این حس‬ ‫جمشــید مشــایخی را تشــدید کرده است‪.‬‬ ‫علی نصیریان‪ :‬دلیل عصبانیت را نمی دانم‬ ‫بــرای آن کــه زاویه دیگــری از این حاشــیه ها به‬ ‫دســت بیاوریم بــا علی نصیریان گفــت و گو کرده‬ ‫ایــم‪ .‬او می گوید‪« :‬من واقعــا دلیل عصبانیت آقای‬ ‫مشــایخی را نمــی دانــم و از این اتفــاق متعجب‬ ‫هســتم که تــا آنجایی که مــن می دانــم اختالفی‬ ‫بیــن این دو نفر نبــوده یا حداقل من خبــر ندارم‪.‬‬ ‫البتــه بعــد از فیلم کمــال الملک رفــت و آمدمان‬ ‫با آقای مشــایخی کــم شــده و دورادور از یکدیگر‬ ‫خبر داشــتیم اما نمی دانــم از چه موضوعی دلخور‬ ‫هستند‪».‬‬ ‫این سه بازیگر‪...‬‬ ‫این ســه بازیگر که فعالیت هنری شــان را با تئاتر‬ ‫آغــاز کردنــد‪ ،‬در اوایل دهه ‪ 40‬در نمایشــی به نام‬ ‫«خشــت اول» در کنار هم بازی کردند‪ .‬مشــایخی‪،‬‬ ‫نصیریــان و انتظامی بعدها در ســینما هم در فیلم‬ ‫«گاو» کنــار هم قــرار گرفتند و در بعــد از انقالب‬ ‫هــم علیرضا داودنــژاد در «خانه عنکبــوت» از این‬ ‫ســه بازیگر در کنار داود رشــیدی بهره گرفت‪ .‬زنده‬ ‫یاد علــی حاتمی نیــز در مجموعه «هزاردســتان»‬ ‫ســراغ این ســه آمد و از پیشکســوتان دیگری چون‬ ‫محمدعلی کشــاورز و داود رشــیدی نیز اســتفاده‬ ‫کــرد تا یکی از بــه یادماندنی ترین بــازی های این‬ ‫بازیگــران در قاب دروبین به یــادگار بماند‪ .‬حاتمی‬ ‫در فیلــم «کمــال الملک» هــم بار دیگر این ســه‬ ‫بازیگر را کنار هــم قرار داد‪.‬‬ ‫روزنامه هفت صبح‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪47 Kheradmand‬‬


‫ماجرای اختالف ‪ 50‬ساله‌ی «مشایخی» و «انتظامی»‬ ‫فرید عطارزاده‬ ‫«من از علی معلم یاد گرفتم که مثل او رک باشــم‬ ‫و حرفــم را بزنم‪ .‬من اگر می دانســتم که فقط یک‬ ‫هنرپیشــه برای منتقدین مطرح اســت سال ها بود‬ ‫کــه این کار را رهــا کرده بودم و رفتــه بودم‪ .‬جدی‬ ‫مــی گویم هــا‪ ،‬فقــط در آثارتان یک هنرپیشــه را‬ ‫نشان دادید‪ ،‬بقیه نیســتند‪ ،‬بازیگر نیستند‪ ،‬زحمت‬ ‫نکشــیدند‪ ،‬هیچ کدام زحمت نکشــیدند‪ ،‬فقط یک‬ ‫نفــر‪ ،‬فقط یک نفر اســت که آن موقــع تنبک می‬ ‫زد جلــوی شــهبانو‪ ،‬حاال می آید خانــه اش را وقف‬ ‫مــی کند‪ .‬چرا شــما این ها را نمــی دانید؟!»‬ ‫این جمالت عجیب و تند را جمشــید مشایخی ‪83‬‬ ‫ســاله در جشــن انجمن منتقدان و نویسندگان در‬ ‫اعتراض به نشــان دادن تصویر عــزت الله انتظامی‬ ‫‪ 93‬ســاله در تیــزر برنامه این جشــن بیــان کرد و‬ ‫موجــی از شــگفتی و حیــرت را ایجاد کــرد‪ .‬هیچ‬ ‫کس نمی دانســت این حجم از عصبانیت جمشید‬ ‫مشــایخی از کجا نشــات مــی گیرد و پــس از این‬ ‫همه ســال فعالیــت هنری ناگهان ســر بــاز‪ ‬کرده‬ ‫اســت‪ .‬در همــه دوران زندگی ما عــزت انتظامی‪،‬‬ ‫جمشــید مشــایخی و علــی نصیریان ‪ 82‬ســاله به‬ ‫عنوان ســه ضلع بزرگ هنری کشــور شــناخته می‬ ‫‪46‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫شــوند کــه همواره مــورد احتــرام بودنــد و از هر‬ ‫کدام به عنوان ســتون های تئاتر و ســینمای کشور‬ ‫نام برده می شــود‪ .‬از نمایش و فیلم های مشــهور‬ ‫از قبــل از انقالب ماننــد «گاو» بگیرید تا فیلم های‬ ‫خاطــره انگیــزی مانند «کمــال الملــک» و «هزار‬ ‫دســتان» مرحوم علــی حاتمی‪.‬‬ ‫هیــچ کس گمــان نمی بــرد میان این ســه چهره‬ ‫موقر ســینما اختالفی وجود داشته باشد‪ ،‬آن هم در‬ ‫این وســعت‪ ...‬از پنجشــنبه شــب که فیلم صحبت‬ ‫های جمشــید مشــایخی در شــبکه های اجتماعی‬ ‫پخش شــد بســیاری از ناظــران با شــگفتی به این‬ ‫ماجــرا نــگاه می کنند و هــر کــدام در موافقت و‬ ‫مخالفت با صحبت های جمشــید مشــایخی حرف‬ ‫می زنند‪.‬‬ ‫اتفــاق روز پنجشــنبه بــه اندازهــای عجیب بود‬ ‫که در همان جشــن انجمن منتقدان ســینما برخی‬ ‫بازیگــران ماننــد حامد بهــداد و نویــد محمدزاده‬ ‫نیــز به واکنــش پرداختنــد و در حمایــت از عزت‬ ‫اللــه انتظامــی صحبت کردنــد‪ .‬ماجرا امــا چه بود‬ ‫که جمشــید مشــایخی نتوانســت عصبانیت خود‬ ‫را کنتــرل کنــد؟ البته برخی دســت انــدرکاران این‬ ‫برنامــه از فرزاد حســنی بــه عنوان مقصــر اصلی‬

‫این اتفــاق نام می برند که بــدون هماهنگی قبلی‬ ‫ناگهان از جمشــید مشــایخی دعوت کــرده که به‬ ‫روی ســن بیایــد امــا ادر هــر صــورت او نیز پیش‬ ‫بینی نمی کرد جمشــید مشــایخی قرار اســت این‬ ‫چنیــن همــه را غافلگیر کند‪.‬‬ ‫آیــا اتفاقی رخ داده که این دو بازیگر کهنه کار در‬ ‫ســن ‪ 83‬سالگی و ‪ 93‬ســالگی با یکدیگر به اختالف‬ ‫بخورنــد؟ پیگیری های ما اما نشــان مــی دهد این‬ ‫حجم از عصبانیت جمشــید مشایخی ریشه در یک‬ ‫اختالف قدیمــی دارد‪ .‬یک اختــاف قدیمی حدودا‬ ‫‪ 50‬ســاله که جمشــید مشــایخی در طی این سال‬ ‫ها همیشــه با خودش به همراه داشــته و هیچگاه‬ ‫نتوانســته با آن کنار بیاید‪ .‬شــرح این اتفاقات مرور‬ ‫کرده ایم‪.‬‬ ‫قصه از کجا شروع شد؟‬ ‫یافتن ریشه اختالفات جمشــید مشایخی با عزت‬ ‫اللــه انتظامی و علی نصیریان کار راحتی نیســت و‬ ‫تقریبا تمــام افرادی که در ریز ایــن ماجراها بودند‬ ‫ســعی می کنند از یــادآوری آنها خــودداری کنند‪.‬‬ ‫یکی از کارشناســان ســینما در گفت و گویی از راز‬ ‫این اختالفــات پرده بر می دارد کــه بخش هایی از‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪46 Kheradmand‬‬




43 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬43


42 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬42


‫جشــن خنده در بمبئــی برگزار کردند کــه احتماال‬ ‫چیــزی شــبیه خندوانه خودمــان بوده اســت‪ .‬در‬ ‫این مراســم دکتــر مادان کاتاریا بنیــان گذار حرکت‬ ‫یوگای خنده درباره تاثیــرات خنده درمانی مقاالت‬ ‫زیــادی تهیــه کــرده بــود و در نهایت بــه همت‬ ‫این دکتــر ‪ ۱۱‬ژانویه بــه عنــوان روز جهانی خنده‬ ‫نامگــذاری شــد‪ .‬از آنجا کــه خنده بــودن به گفته‬ ‫بســیاری از کارشناســان مســری است؛هرســاله در‬ ‫همــه جای دنیا جشــنی تحــت این عنــوان برگزار‬ ‫می شــود تا حداقل یــک روز در جهــان بدون غم‬ ‫و اندوه باشــد‪.‬‬ ‫روز جهانی گل‬ ‫هرســاله ‪ ۱۹‬ژانویــه به نام روز گل گرامی داشــته‬ ‫می‌شــود‪ .‬این روز برای گســترش شــادی و تشکرو‬ ‫قدردانــی از دیگران با اســتفاده از یک شــاخه گل‬ ‫ســاده اســت و می خواهد احســاس تنهایی و غم‬ ‫زدگی میــان افراد کم کند تا روزهای بهتری داشــته‬ ‫باشــند‪ .‬به گفته منابع انگلیســی بنیانگــذاران این‬ ‫روز که مشــخص نیســت چه گروهی هم هســتند‬ ‫مــی خواســتند به مــردم اثبــات کنند کــه چگونه‬ ‫یک ژســت ســاده مثل هدیه دادن گل به دوســتان‬ ‫و آشــنایان می‌توانــد به افزایش محبــت بین آدمها‬ ‫کمک کند‪.‬‬

‫روز جهانی زبان مادری‬ ‫زبــان مادری از نظر بونســکو آنقدر مهم اســت‬ ‫کــه ‪ ۲۱‬فوریه به عنــوان روز جهانی زبــان مادری‬ ‫نامگــذاری شده‌اســت‪ .‬در ســال ‪ ۱۹۹۹‬در یــک‬ ‫کنفرانــس عمومی یونســکو یه منظــور کمک به‬ ‫تنــوع زبانــی و فرهنگــی ‪ ۲۱‬فوریــه به ایــن نام‬ ‫نامگذاری شد و ســال ‪ ۲۰۰۸‬را سال جهانی زبان‌ها‬ ‫نامگذاری کردند‪ .‬اما ریشــه این نامگذاری به گفته‬ ‫منابــع به یــک حادثه تلخ تاریخــی برمی‌گردد‪ .‬در‬ ‫ســال ‪ ۱۹۵۲‬جمعی از دانشــحویان دانشــگاههای‬ ‫مختلف شــهر داکا پایتخت بنگالدش کــه آن زمان‬ ‫پاکســتان شرقی نام داشــت و هنوز اعالم استقالل‬ ‫نکرده بود‪ .‬یک تظاهرات مســالمت آمیز در شــهر‬ ‫انجام می‌دهند و از مســئوالن کشــور می‌خواهند‬ ‫کــه زبــان بنگالی را در کنــار زبــان اردو به عنوان‬ ‫دومیــن زبان کشــور اعالم کند‪ .‬امــا این تظاهرات‬ ‫بــا تیرانــدازی پلیــس خونین شــد و عــده ای از‬ ‫دانشجویان کشته شدند‪ .‬بعد از استقالل بنگالدش‬ ‫از پاکســتان به درخواســت این کشــور ‪ ۲۱‬قوریه‬ ‫بــه عنــوان روز جهانی زبــان مادری نامیده شــد‬ ‫و هرســاله برنامــه هایــی مرتبــط با ایــن روز در‬ ‫کشــورهای مختلف برگزار می‌شــود‪.‬‬ ‫روز جهانی چپ دست‌ها‬ ‫اینکــه چپ‌دســت هــا باهوش‌تــر از راســت‬ ‫دســت‌ها هستند ادعای همیشــگی چپ‌دست‌ها‬ ‫بــوده که البتــه هیچ‌گاه هــم ثابت نشده‌اســت‪.‬‬ ‫اما چه باهوش باشــند چه نباشــند دنیا بر اســاس‬ ‫توانایی‌های راســت دســت‌ها ســاخته شده‌است‪.‬‬ ‫از قیچی‪ ،‬چاقو‪ ،‬اســلحه‪ ،‬پیچ همه براساس زندگی‬ ‫راست‌دســت هاســت‪ .‬برای همین چپ‌دســت‌ها‬ ‫در استفاده از این وســایل کمی با مشکل روبرو‬ ‫می‌شــوند‪ .‬هرســاله ‪ ۱۳‬آگوســت روزی است‬ ‫کــه چپ‌هــا اعالم می‌کننــد چرا دنیــا تنها‬ ‫براســاس زندگی راست دســت‌ها ساخته‬ ‫شده اســت؟ نامگذاری این روز در سال‬ ‫‪ ۱۹۷۶‬پیشــنهاد داده شــده‬ ‫و بــه تصویــب‬ ‫رسید‪.‬‬

‫‪41‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪41 Kheradmand‬‬


‫از روز مارمولک تا روز توالت‬

‫عجیب‌ترین روزها در تقویم جهانی‬ ‫نامگــذاری روزهــای مختلــف تقویم به اســامی‬ ‫عجیب و غریــب یکی از نکات جالــب تقویم‌های‬ ‫جهانــی اســت‪ .‬اما این نام‌هــا و روزهــای خاص از‬ ‫کجا آمده‌اند‪ .‬پیش از آنکه وارد گزارش اصلی شــویم‬ ‫باید خدمت شــما عرض کنم کــه این مطلب دقیقا‬ ‫در روز جهانی مارمولک‌ها نوشته‌شده است‪ .‬یعنی‬ ‫اجمــاع جهانی یک روز باهم نشســته‌اند و تصمیم‬ ‫گرفته‌اند که یک روز را به نــام (‪)word lizard day‬‬ ‫اختصاص دهند و هرســاله آن را گرامــی بدارند‪ .‬اما‬ ‫تقویــم مناســبت‌های جهانی کــم از ایــن روزهای‬ ‫عجیب ندارد‪ .‬روزهای عجیبی که شــاید مناســبت‬ ‫امروز کنارشــان کمتر عجیب به نظر برســد‪ .‬اما این‬ ‫روزها چطور گرامی داشــته می‌شــوند و مردم دنیا‬ ‫در ایــن روز چه کارهایــی انجام می‌دهند؟‬ ‫روز جهانی مارمولک‬ ‫هرســاله ‪ ۲۴‬مــرداد و ‪ ۱۴‬آگوســت روز جهانــی‬ ‫مارمولک در دنیا گرامی داشــته می‌شــود‪ .‬از اینکه‬ ‫تاریخچــه این روز چــه زمانی اســت اطالعاتی در‬ ‫دســترس نیســت‪ .‬اما به گفته منابع انگلیســی این‬ ‫روز یــک جورهایی حالت زیســت محیطــی دارد‪.‬‬ ‫مراکــز علمی‪ ،‬موزه‌هــای علمی و بــاغ وحش‌ها‬ ‫بــرای دانش‌آمــوزان برنامه‌هــای ویــژه‌ای برگزار‬ ‫می‌کننــد‪ .‬فعــاالن محیــط زیســت از اهمیت‬ ‫مارمولک‌هــا به عنوان یکــی از موجودات مفید‬ ‫در چرخه زیســتی برای مردم توضیح می‌دهند‬ ‫و حتی ممکن اســت فروشگاه‌های فروش‬ ‫حیوانــات خانگــی برنامه‌هــای ویــژه‌ای‬ ‫برگزار کنند و مشــتری‌های زیــادی برای‬ ‫مارمولک‌هایشــان دســت و پــا کننــد تا‬ ‫دریک برنامه شــاد و مفرح بــه آنها غالب‬ ‫کنند ‪.‬‬

‫ســایت ملی گربه در آمریکا هرســاله آماری را اعالم‬ ‫می‌کنــد که نشــان از تعــداد گربه‌هایی اســت که‬ ‫باید نجات داده شــود‪ .‬این جشــن هرســاله توسط‬ ‫انجمنــی در آمریکا برای جلوگیری از جرم و جنایت‬ ‫بــه حیوان برگزار می‌شــود‪ .‬البتــه روز جهانی گربه‬ ‫در کشــورهای مختلف متفاوت اســت‪ .‬بسیاری از‬ ‫کشــورهای اروپایی ‪ ۱۷‬فوریه را به عنوان روز گربه‬ ‫می‌داننــد‪ .‬امــا این روز در روســیه ‪ ۱‬مــارس برگزار‬ ‫می‌شــود‪.‬‬ ‫روز جهانی توالت‬ ‫بله درســت می‌خوانیــد‪ .‬در تقویــم روزانه جهان‬ ‫روز جهانــی توالــت وجــود دارد‪ .‬در ســال ‪۲۰۱۳‬‬ ‫مجمــع عمومی ســازمان ملــل رســما ‪ ۱۹‬نوامبر را‬ ‫به عنــوان روز جهانــی توالت نامگــذاری کند‪ .‬این‬ ‫روز بــرای بــاال بردن آگاهــی جهانی بــرای مقابله‬ ‫بــا بحران بهداشــت جهانــی اســت‪ .‬موضوعی که‬ ‫اغلــب نادیده گرفته می‌شــود‪ .‬اما بیش از ‪ ۲‬میلیارد‬ ‫نفــر در جهان در تالش هســتند کــه فرزندان خود‬ ‫را زنــده نگه‌دارنــد و آن‌هــا را از خطر مرگ‬ ‫نجــات دهند‪ .‬بحــران نداشــتن توالت در‬ ‫برخــی از کشــورهای جهــان مانند هند‬ ‫کامــا جدی اســت طوری کــه خیرین‬ ‫هنــدی ســرمایه‌های خــود را صــرف‬ ‫ســاخت توالت در مناطق فقیرنشین‬ ‫می‌کنند‪ .‬جالب اســت بدانید ساالنه‬ ‫تعــداد بچه‌هــای زیــادی بــه علت‬ ‫کمبــود توالــت از بیــن می‌روند‪.‬‬ ‫چــون زمانــی کــه نیمه شــب‌ها‬ ‫مجبورنــد از محــل استقرارشــان‬ ‫برای قضای حاجت بیــرون بزنند؛‬ ‫توســط بزهکاران دزدیده شوند و‬ ‫جان خــود را از دســت بدهند‪ .‬از‬ ‫اهــداف این نامگــذاری و مجمع‬ ‫عمومی ســازمان ملل این اســت‬ ‫کــه بــا همــکاری ملت‌هــا در‬ ‫ســال ‪ ۲۰۳۰‬همه افراد در همه‬ ‫جای جهان دسترســی به توالت‬ ‫داشــته باشند‪.‬‬

‫روز جهانی گربه‬ ‫‪ ۲۹‬اکتبــر روز‬ ‫گربه‌هاســت و این‬ ‫روز بــه عنوان راهی‬ ‫برای آگاه‌ســازی از‬ ‫تعــداد گربه‌هــای‬ ‫ب ‌یخانمــان ایجــاد‬ ‫شده‌است‪ .‬هرساله‬ ‫در جشــنی کــه در‬ ‫ایــن روز در ایاالت‬ ‫متحــده برگــزار‬ ‫وب‬ ‫می‌شــود‪.‬‬ ‫‪40‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫روز جهانی رژ لب‬ ‫هیچ لولــه کوچکی هیــچ گاه‬ ‫نتوانســته مانند رژلــب در تمام‬ ‫جهان بحث برانگیز باشد‪ .‬طوری‬ ‫که حتی یــک روز مخصوص هم‬ ‫برای خودش داشــته باشد‪ .‬اینکه‬

‫چــرا یــک روز یک عــده در جهان دورهم جمع‬ ‫شــدند و تصمیم گرفتنــد یک روز جهانی برای‬ ‫هنــو ز‬ ‫یــک نوع لــوازم آرایــش تعیین کنند‬ ‫مشــخص نیســت‪ .‬اما این قوطی لوله‌ای‬ ‫همــواره یکی از جنجالــی ترین وســیله‌ها در دنیا‬ ‫بوده‌اســت کــه حتــی در فیلم‌های ســینمایی نیز‬ ‫حضــور پررنگــی داشته‌اســت‪ .‬به طورمثــال از این‬ ‫وســیله آرایشــی همــواره بــا اهــداف اغواگرانه و‬ ‫یا وســیله‌ای برای یادداشــت روی آینــه به صورت‬ ‫تاریخی اســتفاده شده‌اســت و گویی هیچگاه این‬ ‫کلیشه قرار نیســت تغییر کند‪ .‬پیش از این‌ها حتی‬ ‫درمیان غربی‌ها نیز اســتفاده از این وسیله آرایشی‬ ‫در مکان‌هــای عمومی یک قبح بــزرگ بود‪ .‬طوری‬ ‫که استفاده «ســارا برنارد» بازیگر قدیمی فرانسوی‬ ‫موجب رســوایی بزرگی شــد‪ .‬بعد از ملکه ویکتوریا‬ ‫آرایــش را نوعی بی‌احترامی دانســت که نشــان از‬ ‫بــی‌ادب بــودن زنان اســت‪ .‬با این حال وینســتون‬ ‫چرچیــل معتقد بــود که رژ لــب تاثیــر خوبی در‬ ‫روحیــه افــراد دارد و در طــول جنــگ جهانی دوم‬ ‫از توقف تولیــد آن جلوگیری کرد‪ .‬هرســاله در این‬ ‫روز بازیگــران زن زیادی از هالیوود واکنش نشــان‬ ‫می‌دهنــد و می‌گوینــد کــه همیشــه حداقل چند‬ ‫رنــگ رژ داخــل کیف‌شــان می‌گذارند‪.‬‬ ‫روز جهانی پیش‌گیری از خودکشی‬ ‫از بــس مــردم جهــان از روی ناامیدی خودشــان‬ ‫را کشــتند کــه مجمــع جهانــی بــرای پیشــگیری‬ ‫از خودکشــی بــه نــام ‪ IASP‬تشــکیل شــد که با‬ ‫همکاری ســازمان بهداشــت جهانی و فدراســیون‬ ‫جهانی ســامت روان ‪ ۱۰‬ســپتامبر را به عنوان روز‬ ‫جهانی پیشــگیری از خودکشی نامگذاری کردند‪ .‬در‬ ‫ســال ‪ ،۲۰۱۱‬چهل کشور مراســمی برای پیشگیری‬ ‫از خودکشــی برگزار کردن و در آن گفته شــد برپایه‬ ‫آمارها و تخمین های ســالیانه حــدود یک میلیون‬ ‫نفــر با خودکشــی زندگی خــود را تمــام می کنند‪.‬‬ ‫یعنی هر‪ ۴۰‬ثانیه یک خودکشــی‪ .‬امــا در کنار این‬ ‫آمار وحشــتناک‪ ،‬در کنار هریک خودکشــی موفق‬ ‫‪ ۲۰‬خودکشــی ناموفق صورت می‌گیــرد‪ .‬یعنی هر‬ ‫ســه ثانیه یه نفر تصمیم می‌گیــرد بی‌خیال زندگی‬ ‫شــود‪ .‬طبــق آمار خودکشــی‌ها بیشــتر براســاس‬ ‫آفت‌کش‌هاســت و کشــور کــره جنوبــی از لحاظ‬ ‫آمار در راس کشورهاســت‪.‬‬ ‫روز جهانی خنده‬ ‫در ســال ‪۱۹۹۸‬هنــدی هــا تصمیــم گرفتند یک‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪40 Kheradmand‬‬


‫خــودش‪« ،‬ســلطان کمــدی»(‪ )۱۹۸۳‬اثــر «مارتین‬ ‫اســـکورسیزی»‪ -‬کـــه در آن بــا «رابــرت دنیــرو»‬ ‫همبازی بود‪« ،‬رؤیـــای آریزونــا» (‪ )۱۹۹۴‬و آخرین‬ ‫کارش «اسـتخوان‌های خـــنده‌دار»(‪ )۱۹۹۵‬هستند‪.‬‬ ‫اما لوییس در اروپا محبوب بـــاقی مـاند‪ .‬منتقدان‬ ‫اروپایــی همــواره او را بازیگــری تحســین‌برانگیز‬ ‫دانســته‌اند که روی تـــک‌تک حرکاتش تسلط کامل‬ ‫دارد و از این زاویـــه جـری لویـیس را قابل قیاس بـا‬ ‫«هـاوارد هاکس» و «آلفرد هیچکاک» مـی‌دانند‪ .‬در‬ ‫دهه آخر عمر‪ ،‬بـــا وجــود اینکه لوییــس دیگر در‬ ‫فیلم‌هــای کمدی ظاهر نمی‌شــد‪ ،‬ولــی هنوز هم‬ ‫مردم او را دوست داشتند و حـــرف‌های بـــامز ٔه او‬ ‫به صورت تکیه کالم‌هایی درآمـــده کـه در فرهنگ‬ ‫مـحاور ٔه آمـریکا جـــا باز کرده است‪.‬‬ ‫امـور خیریه و کارهای لوییس‬ ‫در ســال ‪ ۱۹۵۲‬جــری لوییــس «بنیــاد ضعــف‬ ‫عضالنــی» را تأســیس نمــود و پــس از آن در‬ ‫مناسبت‌های مختلف سعی کـــرد بـــرای کمک به‬ ‫بیماران این بنیاد پول جـــمع کـــند‪ .‬تـــاش‌های او‬ ‫تـــاکنون ســـبب جمع‌آوری بیش از ‪ ۲‬مـیلیارد دالر‬ ‫گـــشته که همه صرف مراقبــت از بیماران عصبی‪-‬‬ ‫عضالنــی و تحقیقــات علمــی دربار ٔه ایــن بیماری‬ ‫شده است‪ .‬در ابتدا مـــارتین و لویـــیس در کـــنار‬ ‫هــم این امر خیــر را انجام می‌دادند‪ ،‬ولی بـــعدها‬ ‫وقـتی ایـــن دو از یـکدیگر جـــدا شدند لوییس به‬ ‫تنهایی آن را ادامه داد‪ .‬لوییس از ســال ‪ ۱۹۶۲‬رییس‬ ‫این بنیاد بوده اســت‪ .‬در ســال ‪ ۱۹۷۷‬جری لوییس‬ ‫تنها شــخصیت سرشناســی بود که نامــزد و برند ٔه‬ ‫جایز ٔه صلح نوبل شد و در ســـال ‪ ۱۹۵۸‬نیز از طرف‬ ‫ســازمان دفــاع آمریکا بــه خاطر خدمــات عمومی‬

‫قابــل توجهش نشــان افتخار دریافــت کرد‪.‬‬ ‫زندگیخصوصی‬ ‫جــری لوییــس در روز ‪ ۱۶‬مــارس ســال ‪ ۱۹۲۶‬در‬ ‫نوارک واقع در نیوجرســی چشــم به جهان گشود‪.‬‬ ‫نــام او را «جـــوزف لویـــچ» یا بنا به قولــی «ژروم‬ ‫لویــچ» گذاشــتند‪ .‬پــدر و مــادر او «دنــی و رائه‬ ‫لوییــس» هــر دو به‌طــور حرفــه‌‌ای در زمین ٔه هنر‬ ‫فعالیــت می‌کردنــد؛ پــدر واریته (نمایــش متنوع‬ ‫همــراه با ســاز و آواز) اجــرا می‌کرد و مــادرش در‬ ‫رادیو پیانو می‌نواخت‪ .‬وقـــتی جـــری فقط ‪ ۵‬سال‬ ‫داشــت در رادیو آواز خواند و وقتی ‪ ۱۵‬ســاله شــد‬ ‫کامــ ًا به اجــرای پانتومیــم و برنامه‌هــای کمیک‬ ‫تســلط داشــت‪ .‬او کت و شلوار گشــاد و آویزانی‬ ‫را بر تن کـــرده و نـــمایش اجرا می‌کرد و با همین‬ ‫تـــجهیزات ســـاده همه را می‌خنداند‪ .‬در آن زمان‬ ‫بود کــه مکس کولمن‪ ،‬همکار پیشکســوت پدرش‪،‬‬ ‫به وی توصیه کــرد کار لوییس را جدی بگیرد‪ ،‬چون‬ ‫حتماً موفق خواهد بود که البته هـــمین‌طور هـم‬ ‫شــد و شهرت او جهانی گـــردید‪ .‬لویـــیس از سال‬ ‫‪ ۱۹۴۲‬بــازی در نمایش‌هــای کمــدی را آغاز کرد‪.‬‬ ‫او در ســال ‪ ۱۹۴۴‬بــا «پتی پالمــر» ازدواج کرد و‬ ‫ســی و شــش ســال با وی زندگی مشــترک داشت‪.‬‬ ‫آنها پنج پســر بــه نام‌هــای «گاری‪ ،‬ران‪ ،‬اســکات‪،‬‬ ‫کریس و آنتونی» و هفت نوه و یـک نـتیجه دارند‪.‬‬ ‫لوییس در ســال ‪ ۱۹۸۳‬با «ســم پیت‌نیــک» ازدواج‬ ‫نمود و حاصل زندگی مشترکشــان دختــری به نام‬ ‫«دانیال ســارا» متولد ســال ‪ ۱۹۹۲‬است که به گفت ٔه‬ ‫جری‪ ،‬چــراغ زندگی و هــوای ریه‌هــای آنها بود‪.‬‬ ‫لوییس در سال ‪ ۱۹۶۷‬اسـتاد دانـشگاه کالیفرنیای‬ ‫جـــنوبی شــد و سلســله ســخنرانی‌هایش در آن‬ ‫دانشــگاه در کتابی بــه نام «فیلمســاز مطلق» به‬ ‫چاپ رســید‪ .‬موضوعی که شــاید کـــم‌تر کسی از‬ ‫آن اطالع داشــته باشــد این اســت که لوییس ‪ ۸‬بار‬ ‫برند ٔه جـایز ٔه بـهترین کـــارگردان سال در اروپا شد‪.‬‬ ‫«ژان لوک‌گــدار» کارگــردان فرانســوی دربــار ٔه‬ ‫لوییــس می‌گویــد‪« :‬جــری لوییس تنهــا کارگردان‬ ‫آمریکایــی بوده که فـــیلم‌های‌ مـــترقی ســاخته‬ ‫اســت‪ .‬او بســیار بهتر از چاپلین و کیتون اســت»‪.‬‬ ‫وقتــی نامــزد دریافت جایز ٔه صلح نـــوبل شـــد‪،‬‬ ‫مـــجری مراســم دربــار ٔه او گفت‪« :‬جــری لوییس‬ ‫مــردی برای تمام فصول‪ ،‬تمام مــردم و تمام اعصار‬ ‫اســت و نـــام او در قلــب میلیون‌ها نفــر از مردم‬ ‫دنیــا برابــر با صلح‪ ،‬عشــق و برادری اســت»‪.‬‬ ‫جری لویـیس یک شعار همیشگی داشت‪:‬‬ ‫«مــن فقط یــک بــار زندگــی می‌کنــم‪ ،‬بنابراین‬ ‫بگذاریــد هــر خوبــی کــه می‌توانم بکنــم و هر‬ ‫محبتــی که مایلم نســبت به دیگــران ابــراز دارم؛‬ ‫بگذارید نه این احســاس را سرکوب کـــنم و نه آن‬ ‫را بــه تأخیر بینــدازم‪ ،‬چون دیگر بــه دنیا نخواهم‬ ‫وب ســایت یــک پزشــک‬ ‫آمــد»‬

‫‪39‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪39 Kheradmand‬‬


‫جری لوئیس‪« ،‬سلطان کمدی» عالم سینما‬ ‫زوجــی موفــق تشــکیل دادنــد‪ .‬ایــن دو در کنار‬ ‫برنامه‌هــای شبانه‌شــان که بســیار محبــوب مردم‬ ‫بـــود‪ ،‬در چندین فیلــم کمدی ظاهر شــدند که از‬ ‫موفقیت باالیی برخوردار شــد‪ .‬این گــروه دو نفره‬ ‫‪ ۱۰‬ســال بعد منحــل گردید‪.‬‬ ‫جری لوییس شــهرت اولیــ ٔه خــود را در کنار دین‬ ‫مارتیــن خواننــده بــه دســت آورد‪ .‬گــروه کمدین‬ ‫«مارتیــن لوییس» با تعــداد زیــادی از نمایش‌های‬ ‫متنوع در ده ٔه ‪ ۱۹۴۰‬معروف شــد‪ .‬شــاید شهرت و‬ ‫محبوبیــت لوییس به این خـــاطر بـــود که بیش‌تر‬ ‫اوقــات فی‌البداهــه از کلمات و حــاالت خنده‌آور‬ ‫اســتفاده می‌کــرد و زیــاد پای‌بنــد متن نبــود‪ .‬در‬ ‫اواخر همیــن دهه آن دو با برنامه‌های شبانه‌شــان‬ ‫کامــ ًا شــناخته شــدند‪ .‬منتقــدان اغلب قــادر به‬ ‫توصیف حـــاالت بـــی‌نظم و شلوغ آن‌ها نبودند و‬ ‫فقط به یک جمله بســنده می‌کردند‪« :‬مارتین آواز‬ ‫می‌خوانــد و لوییس دلقک بــازی در می‌آورد»‪ ،‬ولی‬ ‫تماشــاگران از انــرژی و هیجان این گــروه دو نفره‬ ‫لذت می‌بردند و همیشــه برنام ٔه آنها را از تلویزیون‬ ‫و استودیو پارامـونت پیـــکچرز دنـبال می‌کردند‪.‬‬ ‫کم‌کم نقش مارتین در فـــیلمنامه‌ها کـمرنگ شـد‬ ‫و توجهــات بیش‌تــر بــه لوییس معطــوف گردید‪،‬‬ ‫به طــوری کــه یک بــار ‪ looK‬عکســی بــزرگ از‬ ‫ایــن زوج را در مجلــه چــاپ کرد کــه در حقیقت‬ ‫تصویر لویـــیس را نـــشان مـــی‌داد و تنها گوشه‌‌ای‬ ‫از صــورت مارتیــن دیــده می‌شــد؛ این کـــار عم ًال‬ ‫مارتیــن را از لوییس دور کرد و ســرانجام در ســال‬ ‫‪ ۱۹۵۴‬ایــن زوج حرفه‌‌ای از یکدیگر جدا شــدند‪ .‬اما‬ ‫پس از جدایــی‪ ،‬هر دوی آن‌ها به شــهرتی انفرادی‬ ‫دست یـافتند‪ .‬مـــارتین و لویـیس در سال ‪ ۱۹۷۶‬در‬ ‫فیلمی بــه کارگردانــی «فرانک ســیناترا» بار دیگر‬ ‫در کنار هـــم ظاهر شــدند که بســیار مورد توجه‬ ‫مــردم قرار گرفــت‪ .‬جری لوییس در ســال ‪ ۲۰۰۵‬در‬ ‫کتاب «دین و من‪ ،‬یک داستان عـــاشقانه» احـساس‬ ‫خـــود را نسبت به همکار قدیمی‌اش دین مارتین را‬ ‫اظهار کرد‪ .‬پس از انـــحالل گــروه مارتین و لوییس‪،‬‬ ‫جــری در اســتودیو پارامونت پیکچرز بــه کار خود‬ ‫ادامه داد و یک ستار ٔه کمدی بزرگ شـــد‪ .‬نـخستین‬ ‫فـــیلم سینمایی لوییس «مجرم ظریف» (‪ )۱۹۵۷‬نام‬ ‫دارد‪ .‬او بعــد از آن در پنج فیلم ســینمایی دیگر نیز‬ ‫ظـاهر شـد‪ .‬لویـیس در ده ٔه ‪ ۱۹۵۰‬استعداد خود را‬ ‫در زمینــ ٔه آوازخوانــی به نمایش گذاشــت و در این‬ ‫زمینه هم موفق گردید‪ .‬آهـنگ مـــعروف او در آن‬ ‫زمـــان «فقط به تو بستگی دارد» نام داشت که در‬ ‫ســال ‪ ۱۹۵۸‬اجرا شد‪.‬‬ ‫در سال ‪۱۹۶۰‬جری لوییس در فـــیلم «پادو» بـازی‬ ‫کرد؛ فیلمی که نخســتین تجربــ ٔه کاری‌اش در زمین ٔه‬ ‫تهیه‌کنندگی و کارگردانی بود‪ .‬لوییس این فـــیلم را‬

‫جــری لوییــس کمدیــن‪ ،‬در ســن ‪ ۹۱‬ســالگی در‬ ‫خانــه‌اش در الس وگاس آمریــکا بــه مــرگ طبیعی‬ ‫درگذشــت‪ .‬برای بســیاری از بچه‌های دهــه ‪ ،۶۰‬او‬ ‫از معــدود بهانه‌هــای خنده بــود و فیلم‌هــای او‬ ‫مخصوصا در آن دهه به مناســبت خاص مثال اعیاد‬ ‫مذهبی پخش می‌شــد و البته همیــن جا باید یادی‬ ‫بکنیــم از دوبلور صدای جــری لوییس‪ ،‬یعنی حمید‬ ‫قنبــری که اگــر صدای او نبود‪ ،‬مســلما مــا اینقدر‬ ‫جری لوییس را ســرزنده و نشاط انگیز‪ ،‬نمی‌یافتیم‪.‬‬ ‫«جــری لوییس» کمدیــن‪ ،‬تهیه‌کننده‪ ،‬نویســنده‬ ‫و کارگــردان سرشــناس آمریکایــی‪ ،‬بـــه خـــاطر‬ ‫شـــوخی‌های خنده‌آور‪ ،‬ژســت‌های بامــزه و بنیاد‬ ‫خیریه‌اش معروف بــود‪ .‬لوییس در طول مدت عمر‬ ‫حرفه‌‌ای خود جوایز مـــتعددی را از جشــنواره‌های‬ ‫فیلــم کمدی آمریکا و فیلم ونیــز‪ ،‬دوربین طالیی و‬ ‫اتحادیــ ٔه منتقدان فیلم لس‌آنجلــس از آن خود کرد‬ ‫و در مـــنطق ٔه یـــادبود مشاهیر هالیوود دو ستاره‬ ‫برای خــود دارد‪ .‬او در آخر عمردر الس‌وگاس و نوادا‬ ‫زندگــی می‌کرد‪.‬‬ ‫جــری لوییــس در ســال ‪ ۱۹۴۶‬با «دیــن مارتین»‬ ‫‪38‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫در هـتل فـــونتن‌بلو در میامی و با بودجه‌‌ای بسیار‬ ‫کم ســاخت‪ .‬او روزها در هتل فیلــم بازی می‌کرد و‬ ‫شب‌ها در آن برنامه اجـــرا مـــی‌نمود‪ .‬لوییس برای‬ ‫ســاخت فیلم پادو از دوربین‌های ویدیویی و مدار‬ ‫بســته استفاده می‌کرد تا بتواند در هـــنگام بـــازی‬ ‫صـــحنه‌ها را ببینــد؛ بعــد از آن بود که این شــیوه‬ ‫یک روش اســتاندارد برای ضبــط فیلم‌های هالیوود‬ ‫شد‪ .‬از دیگر فـــیلم‌هایی کـــه در آن‌ها لوییس هم‬ ‫بازیگــر و هــم کارگــردان بــود می‌توان بــه «مرد‬ ‫خانم‌ها»‪« ،‬پســـر پیـــغام‌رسان» و فـــیلم معروف‬ ‫«پروفســور دیوانه» اشاره کرد‪.‬‬ ‫لوییــس از ســال ‪ ،۱۹۶۶‬یعنــی وقتــی ‪ ۴۰‬ســال‬ ‫داشت‪ ،‬دیگر آن جوان الغـــر و چـــابک نـــبود‪ .‬او‬ ‫کندتــر کار می‌کرد و بازی برایش ســخت‌تر شــده‬ ‫بود‪ .‬از همان سال فروش فـــیلم‌های جـــری لوییس‬ ‫رو بــه کاهش نهاد تا جایی که شــرکت فیلمســازی‬ ‫پارامونت پیکچرز احساس کرد دیگر به فـــیلم‌های‬ ‫کـــمدی او نیــازی ندارد‪ .‬از آن پــس لوییس به فکر‬ ‫ســاخت فیلم‌های شــخصی افتاد‪ .‬او در سال ‪۱۹۷۲‬‬ ‫فـــیلم اکـــران نشد ٔه «روزی که دلقک گریه کرد» را‬ ‫ساخت‪ .‬ایـن فـیلم داسـتانی درام دارد که در اردوگاه‬ ‫نازی‌ها اتفاق می‌افتد‪ .‬لویـــیس دلیـل اکران نشدن‬ ‫فیلــم را مشــکالت در امور مالی ذکر کــرد‪ ،‬ولی به‬ ‫تازگی در کتاب «مارتین و مـــن» نـــوشته است که‬ ‫علت اصلی اکـــران نـشدن آن فـــیلم ایـن بـود که‬ ‫خــود از کارش راضــی نبود‪ .‬از فـــیلم‌های بـــعدی‬ ‫جــری لوییس «کار ســخت»(‪ )۱۹۸۱‬بــه کارگردانی‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪38 Kheradmand‬‬


‫شــیرین تشــکیل می دهــد و از این مقــدار تنها یــک درصد بــه راحتی قابل‬ ‫دسترســی اســت‪ .‬زیرا حجم قابل توجهی از آب شــیرین جهان در یخچال ها و‬ ‫کالهــک های یخــی به دام افتاده اســت‪ .‬حــال در نظر بگیریم کــه این منابع‬ ‫کمیــاب‪ ،‬بســیار ناهمگن هم توزیع شــده انــد‪ .‬در حالی که برخــی مناطق را‬ ‫عرضــه فراوان برخوردار هســتند‪ ،‬مناطق دیگری مانند خاورمیانــه آن را به حد‬ ‫کافی ندارند‪ .‬در واقع این منطقه بیشــترین کمبود آب در جهان را داراســت و با‬ ‫حــدود پنج درصد از جمعیــت جهان‪ ،‬تنها یک درصــد از منابع آب تجدیدپذیر‬ ‫جهان را در اختیار دارد‪ .‬این کمبود ناشــی از ترکیبی از عوامل اســت‪ .‬در مرحله‬ ‫نخســت‪ ،‬منطقه شرایط و تجربه خشکســالی‪ ،‬بارش اندک باران و سطوح باالی‬ ‫تبخیــر را دارد کــه منجــر به محدود بــودن منابــع آب طبیعی می شــود‪ .‬در‬ ‫وهله دوم منطقه خاورمیانه از اســتفاده ناکارآمد و ســوءمدیریت‪ ،‬اســتفاده از‬ ‫شــبکه های آب قدیمی‪ ،‬رشــد جمعیت‪ ،‬آلودگی‪ ،‬مســائل فرهنگی و اجتماعی‬ ‫و چهارچــوب قانونی‪ ،‬سیاســی و اقتصادی نامناســب رنج می بــرد‪ .‬ترکیب این‬ ‫عوامــل بــه این معناســت که نه تنهــا این منطقه از خشکســالی‪ ،‬خشــکی و‬ ‫خشــک شــدن تدریجی رنج می برد‪ ،‬بلکه در برابر اثرات تغییرات آب و هوایی‬ ‫بســیار آســیب پذیر اســت‪ .‬پیش بینی تاثیر تغییرات اقلیمی در منطقه بسیار‬ ‫هولنــاک اســت‪ .‬برای نمونه‪ ،‬پیش بینــی افزایش دما و کمبود بارش در ســوریه‬ ‫می تواند منجر به بیابان زایی و خشــک شــدن ‪ 60‬درصد از این کشــور شــود‪.‬‬ ‫در مصــر‪ ،‬امــواج گرما می توانــد بر جریان نیل به کشــور تاثیر بگــذارد که بر‬ ‫اســاس برآوردهای اخیر‪ ،‬تا ســال ‪ 2100‬تا ‪ 75‬درصد کاهش می یابد‪ .‬پیش بینی‬ ‫ها بــرای دیگر کشــورهای منطقه بــه همان انــدازه ناامید کننده اســت‪.‬‬ ‫ایــن امر با آبیاری ناکارآمد تشــدید هم شــده کــه در حال حاضــر ‪ 85‬درصد‬ ‫از آب منطقه را مصرف می کند‪ .‬در عربســتان ســعودی‪ ،‬ایــن موضوع از دهه‬ ‫‪ 1980‬به تخلیه کامل دو ســوم از ذخیره های آب زیرزمینی منجر شــد‪ .‬استفاده‬ ‫ناکارآمــد از آب‪ ،‬میــزان آن در امارات متحده عربــی را هم به اندازه یک متر در‬ ‫ســال کاهش داده اســت؛ میزانی که طی حدود ‪ 50‬ســال به تخلیــه ذخایر آب‬ ‫شیرین آن خواهد انجامید‪.‬‬ ‫بــدون پیش گرفتن یــک رویکرد پیشــگیرانه که روندهای موجــود را متوقف‬ ‫کنــد‪ ،‬بعیــد به نظــر می رســد کشــورهای خاورمیانه بــه پایداری آب دســت‬ ‫یابنــد‪ .‬بــا توجه به این که جمعیت جهان در ســال ‪ 2050‬به بیــش از ‪ 9‬میلیارد‬ ‫نفــر می رســد‪ ،‬افزایــش تنش آبــی اجتناب ناپذیــر خواهد بــود و آن گونه که‬ ‫پیداســت‪ ،‬خاورمیانه ســخت ترین ضربــه را خواهد خورد‪.‬‬ ‫سیاست و منازعه‬ ‫افزایــش کمبــود و پیش بینی های هولنــاک‪ ،‬موجب می شــود دولت ها آب‬ ‫را بــه عنــوان اولویت امنیــت ملی و همین طــور به عنوان یک اهرم سیاســی‬ ‫و اقتصــادی در نظــر بگیرنــد‪ .‬در این منطقــه‪ ،‬آب مانند نفت‪ ،‬نمــی تواند از‬ ‫سیاســت جدا باشد‪.‬‬ ‫به عنوان مثال‪ ،‬ترکیه‪ ،‬یک کشــور باالدســت حوضه دجله و فرات‪ ،‬از موقعیت‬ ‫اســتراتژیک آن به عنوان یک اهرم برای پیشــبرد منافع ملــی یا منطقه ای خود‬ ‫اســتفاده کرده اســت‪ .‬از ســوی دیگر‪ ،‬مصر یــک دولت پایین دســت و به این‬ ‫معنــی اســت که عرضه آب آن آســیب پذیرتر اســت‪ .‬مصر تهدید نکــرده برای‬ ‫حفاظــت از حقوق اکتســابی خود در آب های نیل به جنــگ خواهد پرداخت‪.‬‬ ‫اســتراتژی کشــوری برای مقابله با کمبود آب نه تنها به شــرایط محلی‪ ،‬بلکه‬ ‫همچنیــن به منابــع مالی‪ ،‬ظرفیت نهادی وقتی موجــود و توافق هایی که برای‬ ‫دسترســی امن بــه این منابع صورت می گیرد‪ ،‬بســتگی دارد‪ .‬بــه عنوان نمونه‪،‬‬ ‫منابع در کرانه باختری‪ ،‬رود اردن را شــامل می شــود که در سراســر مرز شرقی‬ ‫کرانــه باختری و کوه آبریز واقع در کرانه باختری و اســرائیل قــرار دارد‪ .‬هر دو‬ ‫آنها مرزی هســتند و به این معنی اســت که تحت قوانین بین المللی اســرائیل‬ ‫و فلســطین باید به گونــه ای عادالنه و منطقــی منابع را به اشــتراک بگذارند‪.‬‬ ‫با این حال از زمانی که اســرائیل در ســال ‪1967‬بر غرب کرانه باختری مســلط‬ ‫شــد‪ ،‬کنترل کامل منابع آب در این منطقه را هم به دســت گرفته اســت‪.‬‬ ‫‪37‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫توافق اولیه اســلو ‪ 2‬در ســال ‪ 1995‬ترتیب به اشتراک گذاری آب بین فلسطین‬ ‫و اســرائیل را مشــخص می کرد تا کنترل اســرائیل را که از ســال ‪ 1967‬به اجرا‬ ‫در آمده بود تثبیت کند‪ :‬دسترســی اســرائیل به بیش از ‪ 71‬درصد از ســفره آبی‬ ‫بــود‪ ،‬اما فلســطینی ها تنها بــه ‪ 17‬درصــد آن مجاز بودنــد‪ .‬در حالی که پیش‬ ‫بینــی شــده بود که ایــن موافقتنامه تنها پنج ســال به طول بینجامد‪ 30 ،‬ســال‬ ‫بعد‪ ،‬همچنــان هم بر جای خود باقی اســت‪.‬‬ ‫جــدا از اســتفاده بــه عنــوان یک ابزار سیاســی‪ ،‬آب هــم می توانــد یکی از‬ ‫عوامل محرک درگیری خشــونت بار باشــد‪ .‬بــه عنوان نمونه‪ ،‬یــک عامل مهم‬ ‫آغاز جنگ شــش روزه در ســال ‪ 1967‬مســئله آب بود و اختالفات بر سر آب در‬ ‫ســال ‪ 1953‬آغاز شــد‪ ،‬زمانی که اســرائیل تالش کرد باالدســت رود اردن را برای‬ ‫حامــل آب ملــی‪ ،‬یعنی خط لوله ای کــه آب را از دریای جلیل به صحرای نگب‬ ‫حمــل می کرد‪ ،‬منحرف ســازد‪ .‬همین موضوع به عنــوان آغازگر رقابت آب بین‬ ‫اســرائیل و کشورهای عربی شــناخته شده است‪.‬‬ ‫در رابطــه با درگیری در دارفور‪ ،‬برنامه محیط زیســت ســازمان ملل متحد در‬ ‫ســال ‪ 2009‬اعالم کرد که تغییرات اقلیمی منطقه‪ ،‬کمبود آب و از دســت رفتن‬ ‫زمیــن هــای حاصلخیز‪ ،‬عوامل اصلی کشــمکش بوده اند‪ .‬کمبــود آب منجر به‬ ‫بیابان زایی بیشــتر شــد که رقابت شــدیدی را بر ســر زمین های قابل کشــت‬ ‫باقیمانــده دامن زد‪ .‬این مســئله همــراه با تنش های قومی و مذهبی‪ ،‬ســبب‬ ‫ســاز جنگ در این منطقه شــد‪ .‬از ســوی دیگر‪ ،‬کنتــرل بر منابــع آب در خط‬ ‫مقدم اســتراتژی داعش برای ایجاد خالفت در عراق و ســوریه قرار داشته است‪.‬‬ ‫ســدهای اصلی حوضه دجله و فرات نه تنها به عنوان اهداف اســتراتژیک بلکه‬ ‫بــه عنوان ســاح های قدرتمنــد جنگی هم دیده شــدند‪ .‬آب به همــان اندازه‬ ‫زمیــن در این منطقه مهم تلقی می شــود و به همین دلیل تــاش داعش برای‬ ‫کنترل هیدرولوژیکی در شــمال سوریه با تسخیر ســد قدیمی شوروی سابق در‬ ‫ســال ‪ ،2014‬کــه منبع اصلی برق و آب کشــور بــود‪ ،‬آغاز شــد‪ .‬آن زمان داعش‬ ‫همچنیــن ماموریــت های فراوانی را برای تســخیر ســدهای موصــل و حدیثه‬ ‫عراق‪ ،‬که دو مورد از بزرگ ترین ســدها در این کشــور هســتند‪ ،‬پایه ریزی کرد‪.‬‬ ‫بــا توجــه به این که بیــش از ‪ 95‬درصد از آب عراق از دجلــه و فرات می آید‪،‬‬ ‫هــر که هر دو ســد را کنترل کند‪ ،‬می تواند ضربه مهلکی بــه عرضه آب و برق‬ ‫وارد کنــد و تاثیــرات فلج کننده ای بر تولید غــذا و فعالیت اقتصادی در مرکز و‬ ‫جنوب عراق بــر جا بگذارد‪.‬‬ ‫همکاری یا مناقشه؟‬ ‫اگرچــه کمبــود آب ممکن اســت عامــل اصلی بــرای تعارض نباشــد‪ ،‬اما می‬ ‫تواند با ســایر عواملی که باعث ایجاد روابط پر تنش می شــود‪ ،‬ترکیب شــود‪.‬‬ ‫به عنوان نمونه اتحادیه اروپا در دســتورالعمل «تغییرات آب و هوایی و امنیت‬ ‫بیــن المللی» از تغییــرات اقلیمی به عنــوان «ضریب تهدیدی کــه تنش و بی‬ ‫ثباتــی موجود را تشــدید می کنــد» نام برد‪ .‬بســیاری معتقدند که بــا در نظر‬ ‫گرفتــن تاریخ تنش هــای دو جانبه و روابط چند جانبه و بی اعتمادی سیاســی‬ ‫میــان کشــورهای خاورمیانه‪ ،‬منازعه ها احتماال بیشــتر روی خواهد داد‪.‬‬ ‫امــا با تحــوالت جــاری در منطقه‪ ،‬بــه نظر می رســد که همــکاری محتمال‬ ‫نتیجــه بخش باشــد‪ .‬آب برای تمامــی دولت ها یک منبع حیاتی اســت و یک‬ ‫نبــرد مداوم بر ســر منابع کمیاب فراتــر از حوزه های قــدرت نظامی همه این‬ ‫دولــت ها خواهد رفت‪ .‬برخی از نشــانه های امیدبخش مانند مصر‪ ،‬ســودان و‬ ‫اتیوپــی هم وجود دارند که در حال مذاکره در مورد پروژه ســد بزرگ رنســانس‬ ‫اتیوپی هســتند که بــر منابع آب دریای نیــل تاثیر می گــذارد‪ .‬توافقنامه های‬ ‫به اشــتراک گذاری آب بر حســب منابع مشــترکی مانند نیــل راه پیش رو برای‬ ‫منطقه خاورمیانه در جهــت جلوگیری از فقر هیدرولوژیکی و عواقب اقتصادی‬ ‫و انســانی شــدید آن اســت‪ ،‬به ویژه بــه این دلیل که شــکاف میــان عرضه و‬ ‫تقاضا در آینده گســترش می یابد‪.‬‬ ‫از‪ :‬فاریــن پالیســی؛ لیدســی اســپینوزا پــدرازا و مارکــوس هنریــش ‪ -‬مجله‬ ‫همشــهری دیپلماتیک‬ ‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪37 Kheradmand‬‬


‫جنگ آب در خاورمیانه‬

‫عده زیادی از تحلیل گــران خاورمیانه را اول قربانی تغییرات آب‬ ‫و هوایــی می دانند‪ .‬ایــن منطقه که با بدبختی نفتی به واســطه‬ ‫کشــاندن پای قدرت های فرامنطقه ای از دیرباز صحنه کشمکش‬ ‫است و با ناکارآمدی ســاختاری و نهادی‪ ،‬فقر‪ ،‬سوءمدیریت تهدید‬ ‫مــی کند‪ .‬ســوال این اســت که توافق هــا و ترتیبــات منطقه ای‬ ‫محــدودی که نشــانه های آن در اشــتراک گذاری منابع مشــترک‬ ‫چند کشــور دیده شــده‪ ،‬چه میــزان می تواند امیدبخــش و چاره‬ ‫ســاز فرار از دام کمیابی آب و زمین قابل کشاورزی در این منطقه‬ ‫باشــد‪ .‬مجله همشــهری دیپلماتیک ‪ -‬ترجمه ناهیــد کیانی‪ :‬عده‬ ‫زیــادی از تحلیل گــران خاورمیانــه را اول قربانی تغییــرات آب و‬ ‫هوایــی مــی دانند‪ .‬ایــن منطقه که بــا بدبختی نفتی به واســطه‬ ‫کشــاندن پای قدرت های فرامنطقه ای از دیرباز صحنه کشمکش‬ ‫اســت و بــا ناکارآمدی ســاختاری و نهــادی‪ ،‬فقر‪ ،‬ســوءمدیریت‬ ‫تهدیــد مــی کنــد‪ .‬ســوال این اســت کــه توافــق هــا و ترتیبات‬ ‫منطقــه ای محدودی که نشــانه هــای آن در اشــتراک گذاری‬ ‫مشــترک چنــد کشور دیده شــده‪ ،‬چه میزان‬ ‫منا بــع‬ ‫می تواند امیدبخــش و چاره‬ ‫ا ز دام کمیابــی آب و زمیــن قابــل‬ ‫ســاز فرار‬ ‫د ر این منطقه باشد‪.‬‬ ‫کشــاورزی‬ ‫تغییــرات آب و هوایی بر منابع آب‬ ‫ا ثــر ا ت‬ ‫در حــال حاضــر کمیاب هســتند‪ ،‬د ر‬ ‫شیرین که‬ ‫منطقــه خاورمیانــه و‬ ‫شــمال آفریقا خطری‬ ‫در حــال‬

‫ظهور اســت که احتمــال وقوع درگیری را باال می برد‪ .‬از گذشــته‪،‬‬ ‫بیــش از هر منطقــه ای دیگــر‪ ،‬خاورمیانه و شــمال آفریقا از بی‬ ‫ثباتــی و درگیــری رنــج برده اســت‪ .‬مناقشــه ها به طور ســنتی‬ ‫به علت مســائل سیاســی‪ ،‬نظامــی‪ ،‬قومی و مذهبی ایجاد شــده‬ ‫انــد امــا در دنیای پیچیــده امروز علــل احتمالی ناامنــی به طور‬ ‫قابل مالحظه ای گســترده و متنوع شــده اند‪ .‬اگرچه منابع سنتی‬ ‫مناقشــه همچنان نقش مهمی ایفا می کنند‪ ،‬با این حال‪ ،‬مســائل‬ ‫اقتصــادی – اجتماعــی در ترکیب بــا عوامل زیســت محیطی به‬ ‫شــکلی فزاینده بــه تحریک و تقویــت ناامنی منجر می شــوند‪.‬‬ ‫گرمایش جهانی همراه با رشــد باالی جمعیــت منجر به افزایش‬ ‫فشــار دسترســی بــه منابع‪ ،‬بیش از همیشــه شــده و ایــن بین‪،‬‬ ‫هیــچ منبعی مهم تر از آب نیســت‪ .‬تغییرات اقلیمــی تاثیر قابل‬ ‫توجهــی بر دسترســی به آب شــیرین داشــته و منجر بــه بحران‬ ‫آب شــیرین جهانی شــده که اثرات آن در مناطق خشــک و نیمه‬ ‫خشــک مانند خاورمیانه و شــمال آفریقا شــدیدتر بوده است‪ .‬در‬ ‫منطقه ای چنین ناپایدار‪ ،‬دسترســی به منابع آب مشــترک به طور‬ ‫روز افــزون بــه یک منبــع جدید تنــش تبدیل می شــود‪ .‬این که‬ ‫منازعــه مشــخص کننــده‬ ‫آیــا همــکاری یا‬

‫بحران آب‬ ‫در حالــی کــه ‪70‬‬ ‫درصــد از ســیاره‬ ‫مــا با آب پوشــیده‬ ‫شــده‪ ،‬تنهــا ‪3.5‬‬ ‫درصــد آن را آب‬

‫ترجمه ناهید کیانی‬

‫‪36‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫چگونگــی‬ ‫مواجهه منطقه‬ ‫بــا ایــن مســئله‬ ‫اســت‪ ،‬احتمــاال‬ ‫وابســته به شــدت‬ ‫تغییــرات اقلیمــی‬ ‫خواهــد بود‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪36 Kheradmand‬‬


‫خــارج از ایــران این افــراد به طور رســمی و تحت‬ ‫عنوان بادیگارد مشــغول به کار هســتند و در برابر‬ ‫مشــکالت احتمالی از شــخص مورد نظر محافظت‬ ‫می‌کنند ‪.‬‬

‫دســت به دســت می‌شــود و مردم در شبکه‌های‬ ‫اجتماعی مدام آن‌ها را دســت به دســت می‌کنند‬ ‫می‌تــوان بــه دیــدن عکس‌هــای ورزشــکاران و‬ ‫هنرمندانــی اشــاره کــرد کــه بــا حضورشــان در‬ ‫محفل‌هــای عمومــی از همین تیــم محافظت و‬ ‫تشــریفات یا همان بادیــگارد اســتفاده می‌کنند‪.‬‬ ‫آنهــای در این مــدت واکنش‌های مختلفــی را به‬ ‫همراه داشــته‌اند تا جایی که عده زیــادی از مردم‬ ‫ایــن کار را چیــزی جز‬ ‫مانور تجمــل نمی‌دانند‬ ‫و عــده‌ای دیگــر‬ ‫می‌گوینــد مگــر قــرار‬ ‫نبود چهره‌هــای هنری‬ ‫و ورزشــکاری مردمــی‬ ‫باشــند؟ اما جالب است‬ ‫بدانیــد که کســانی که‬ ‫در ایــن حوزه مشــغول‬ ‫بــه کار هســتند بــرای‬ ‫انجــام ایــن کار دالیــل‬ ‫مخصوص به خودشــان‬ ‫را دارنــد و می‌گوینــد‬ ‫این کار بــرای چهره‌های‬ ‫سرشــناس‪ ،‬مدیریــت‬ ‫شــرایطی اســت که برای‬ ‫نظم دادن اوضــاع انجام‬ ‫می‌شــود چون وقتی یک‬ ‫ســلبریتی در یک محفل‬ ‫همگانــی‪ ‬حضــور پیدا‬ ‫می‌کند عــاوه بر به هم‬ ‫ریختن شــرایط و هرج و‬ ‫مــرج متأســفانه‪ ،‬افرادی‬ ‫حضــور دارند که بــا ابراز‬ ‫عالقه‌های اشــتباه‪ ‬می‌توانند دردســر باشــند‪ .‬به‬ ‫همیــن خاطر هم تیم های حفاظــت و محافظان‬ ‫تالش می‌کننــد تا از به وجود آمدن این مشــکالت‬ ‫جلوگیــری کنند‪.‬‬ ‫‬ ‫چقدر دستمزد می‌گیرند؟‬ ‫شــاید خیلی‌هــا به ایــن موضــوع فکــر بکنند‬ ‫افــرادی کــه با این فیزیــک ورزشــکاری و قدهای‬ ‫بلنــد در شــیفت‌های مختلــف کار در قالــب‬ ‫تیــم هــای مراقبتی و تشــریفاتی قــرار می‌گیرند‬ ‫چقــدر دســتمزد می‌گیرند؟خــوب اســت بدانید‬ ‫کــه در کشــورهای غربی مثل امریکا هــر کدام از‬ ‫بادیگاردهــا کــه از یک چهره معــروف به صورت‬ ‫شــیفتی‪ ‬محافظت می‌کننــد به ازای هر ســاعت‬ ‫حداقــل چیزی حــدود ‪۱۰۰‬دالر حقــوق می‌گیرند‪.‬‬ ‫در ایــران هم تیم هایــی از این قبیل که به صورت‬ ‫شــیفتی و ســاعتی کار می‌کنند چیزی حدود ‪۶‬تا ‪۸‬‬ ‫ســاعت؛ به شــکلی که در هر پروژه و مراسم بین‬ ‫‪ ۲۵۰‬تــا ‪۳۵۰‬هــزار تومان درآمــد دارند‪.‬‬ ‫مجله مهر‬

‫با کت و شلوار مشکی بادیگارد نمی‌شوید‬ ‫‪ ‬با همــه این‌ها و در این میان می‌تــوان افرادی را‬ ‫پیــدا کرد که نه بــه عنوان بادیگارد بلکــه با عنوان‬ ‫گروه‌های تشــریفاتی و‬ ‫امنیتی فعالیت می‌کنند‪.‬‬ ‫ســعید صفایی و تیمش‬ ‫کــه شــاید سرشــناس‬ ‫ترین گــروه ایرانــی این‬ ‫حــوزه باشــند در یکــی‬ ‫گفت‌وگوهایــش‬ ‫از‬ ‫درباره کارشــان این طور‬ ‫گفتــه است‪«.‬متأســفانه‬ ‫خیلی‌هــا فکــر می‌کنند‬ ‫ایــن کار فقط یک شــو‬ ‫اســت‪ .‬مث ًال ممکن است‬ ‫کسانی ‪ ۳۰‬ســال در این‬ ‫کار باشــند و در طــی این‬ ‫مــدت هیــچ اتفاقــی رخ‬ ‫ندهــد امــا ممکن اســت‬ ‫یک اتفاقی بیفتــد که در‬ ‫طی ‪ ۳۰‬ســال هــم نتوان‬ ‫آن را جبــران کرد‪ .‬خیلی‌ها‬ ‫تصور می‌کنند با پوشــیدن‬ ‫کــت و شــلوار مشــکی‬ ‫و داشــتن بــدن خــوب‬ ‫این‌کاره هســتند ولی اص ًال‬ ‫این‌گونه نیســت‪».‬‬ ‫‬ ‫قدی بیش از‪۱۸۰‬و وزنی بیش از‪۱۰۰‬کیلوگرم‬ ‫‪ ‬بیشــتر مــا فکر می‌کنیم کــه اگر یک نفــر صرفاً‬ ‫ارتفاع بلند و هیکلی درشــت داشــت با پوشــیدن‬ ‫یک دســت کت‌وشــلوار مشــکی با عینک دودی و‬ ‫گوشــی حاال یکی از اعضای حفاظت و تشــریفات‬ ‫اســت‪.‬با اینکه قرار نیســت هرکس که قــد بلند و‬ ‫وزن ســنگین داشــت لزوماً یک محافظ شخصی به‬ ‫حســاب بیاید اما قطعاً داشــتن این ویژگی‌ها یکی‬ ‫از فاکتورهــای کار به حســاب می‌آید‪ .‬ویژگی‌هایی‬ ‫که الزم هســتند ولــی کافی نیســتند‪ .‬یعنی عالوه‬ ‫بــر آموزش‌هــای الزم مثل‪ ‬آموزش‌های ورزشــی که‬ ‫افــراد باید تحــت تعلیم آن قرار بگیرند‪ .‬از شــرایط‬ ‫حضــور در ایــن گروه‌های تشــریفات می‌تــوان به‬ ‫این موارد اشــاره کرد؛ ورزشــکاران آمــوزش دیده‌ای‬ ‫کــه باال‪ ۱۸۰‬ســانتیمتر‪ ‬قــد و باال‪۱۰۰‬کیلوگرم وزن‬ ‫دارند و باید باالی ‪۲۶‬ســال ســن داشــته باشند‪.‬‬ ‫‬ ‫بادیگاردی برای مانور تجمل یا مراقبت؟‬ ‫از عکس‌هایــی کــه در این چند وقــت اخیر مدام‬ ‫‪35‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪35 Kheradmand‬‬


‫بادیگارد‪ ،‬کت و شلوار مشکی و یک هدفون!‬

‫را تماشــا کنند‪ .‬اما سؤال اینجاســت که حضور این‬ ‫تیــم مخصــوص به چــه کار می‌آیــد؛ صرفــاً جنبه‬ ‫نمایشــی دارد یــا واقعا جنبه امنیتــی و حفاظتی؟‬

‫ایــن روزهــا عکســهایی از چهره‌های سرشــناس‬ ‫دست‌به‌دســت می‌شــوند که برای حضور در انظار‬ ‫از افــرادی اســتفاده می‌کننــد کــه ما آن‌هــا را به‬ ‫عنوان بادیگارد می‌شناســیم‪ .‬چیســتی و چگونگی‬ ‫بادیگارد یا پلیس خصوصی؟‬ ‫کار ایــن قشــر در ایران چگونه اســت؟‬ ‫آدم‌هایــی بالباس‌هــای یک دســت‪ ،‬گوشــی‌هایی بادیــگارد تعریــف لغــوی‌اش می‌شــود محافــظ‬ ‫بــه گــوش‪ ،‬هیکل‌هایــی بــزرگ و قدهایــی بلند شــخصی یعنــی کســی کــه از یــک فــرد در برابر‬ ‫کــه وقتی با آن‌هــا رو به رو می‌شــوی بــه قاعده خطرات احتمالی که ممکن اســت برای آن شــخص‬ ‫یــک دیوار بــزرگ جلــوی چشــمانت را می‌گیرند‪ .‬به وجود بیایــد از او مراقبــت و محافظت می‌کند‬ ‫این‌ها مشــخصات اشــخاصی اســت کــه کمابیش و تعهــد دارد کــه تحــت هر شــرایطی بر اســاس‬ ‫نگاه‌هایمــان بــه دیدنشــان در مراســم‌های بزرگ توانایی بــدن و هوش خود از جــان آدم‌ها مراقبت‬ ‫و محفل‌هــای پروپیمــان عــادت کرده اســت و ما کند‪ .‬بدیهی اســت که بیشــتر افرادی کــه بادیگارد‬ ‫آن‌هــا را با اســم‌های مختلفی مثل بادیــگارد‪ ،‬تیم بــرای رفت و آمدهــای روزانه و معاشرت‌هایشــان‬ ‫حفاظــت‪ ،‬تیــم تشــریفات و ‪ ...‬می‌شناســیم‪ .‬این اســتفاده می‌کننــد افــراد سرشــناس و چهــره‌ای‬ ‫گــروه که عمر چنــدان‪ ‬زیادی در کشــور ما ندارند هســتند که بنــا بر موقعیــت اجتماعی خودشــان‬ ‫ایــن روزها به خاطر حضور در جشــن‌های مختلف محافظ شــخصی دارند‪ .‬فارغ از چهره‌های سیاســی‬ ‫و قرار گرفتن در جوار چهره‌های مختلف سیاســی‪ ،‬کــه به لحــاظ بحث‌های امنیتــی دیدن ایــن افراد‬ ‫هنری و ورزشــی بیشتر از پیش به چشم دوربین‌ها کنارشــان برایمان چیز عجیب و پیچیده‌ای نیســت؛‬ ‫و نــگاه مــردم برخــورد می‌کنند‪ .‬مردمی کــه برای امــا ســؤال اینجاســت که چــرا باقــی افــراد مثل‬ ‫دیدن ســتاره مورد نظرشــان به یک قــرار همگانی آدم‌هــای متمول یــا‪ ‬چهره‌های سرشــناس دیگر از‬ ‫آمده‌انــد و حاال باید تحت نظــارت و حفاظت این بادیگار برای آمدوشدهایشــان اســتفاده می‌کنند؟‬ ‫افــراد و با رعایت فاصله ایمنی‪ ‬چهره محبوبشــان خیلی‌هــا می‌گوینــد این دســته از افــراد به خاطر‬ ‫‪34‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪34 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬ ‫شــرایط ویــژه‌ای که دارنــد که بــرای تأمین امنیت‬ ‫بیشــتر از این قشر اســتفاده می‌کنند‪ .‬چیزی شبیه‬ ‫به کار بســتن یک پلیس خصوصــی در اجتماع که‬ ‫تمام وقت حواســش به شماســت‪.‬‬ ‫‬ ‫بادیگارد در کشور ما قانونی نیست‬ ‫نکته جالب توجه اینجاســت که داشــتن بادیگارد‬ ‫به صورت رســمی و قانونی در کشــور ما محلی از‬ ‫اعــراب نــدارد تا جایی کــه پلیس نیــروی انتظامی‬ ‫هــم بــا صراحت اعــام کــرده اســت؛ اســتخدام‬ ‫بادیــگارد‪ ،‬کارآگاه خصوصی و چیزهایی از این قبیل‬ ‫بر اســاس نص صریح قانون به رســمیت شــناخته‬ ‫نمی‌شــود‪ .‬تا جایــی که مدت‌ها قبــل رئیس پلیس‬ ‫پیشــگیری نیروی انتظامی در این بــاره گفته بود‪«:‬‬ ‫در جمهــوری اســامی با توجــه به امنیــت باالیی‬ ‫کــه وجــود دارد بــرای افــراد بادیگارد شــخصی و‬ ‫خصوصی نداریم و مــا نیز همچنین چیزی نداریم‪،‬‬ ‫البتــه همان‌طور که گفتم ممکن اســت برای فردی‬ ‫با دســتور قضایی یا حکم شــورای تأمین یا شــورای‬ ‫امنیت کشــور برای مدتی محدود فــردی به عنوان‬ ‫محافــظ فعالیت کنــد‪ ».‬ایــن در حالی اســت که‬


‫که ســازگار با اقلیم بود مشــاهده نمی‌شــد‪.‬‬ ‫نمــادی می‌گوید مــن اگر بروم این‌هــا هم با من‬ ‫فراموش می‌شــوند و این روزها چــون نمد خریدار‬ ‫نــدارد همین‌طــور گوشــه مغــازه مانده اســت و‬ ‫کسی به ســراغش نمی‌رود‪.‬‬ ‫نمدهایــی در بازار با الیاف مصنوعی تولیدشــده‬ ‫و متناســب با ســلیقه مشــتری مصرف می‌شود‪،‬‬ ‫می‌توان به‌ســادگی بــرای هنــر نمدمالی‬ ‫کاربری‌هــای جدیــد تعریــف کــرد‪.‬‬ ‫کارشناســان البتــه نظر مغایــری دارند‪.‬‬ ‫محقق نمدمالی معتقد اســت این هنر‬ ‫دســتی انعطاف‌پذیــر بــوده و به‌ســادگی‬ ‫می‌تــوان کاربری‌های جدید بــرای آن تعریف کرد‪.‬‬ ‫چابکی بابیان اینکه رطوبت‌گیــری‪ ،‬تولید گرما در‬ ‫زمســتان و خنکی در تابســتان ازجمله ویژگی‌های‬ ‫نمــد اســت‪ ،‬اضافه کــرد‪ :‬ایــن محصــول به‌عنوان‬ ‫زیرانــداز‪ ،‬تن‌پوش و حتــی محافظ مورداســتفاده‬ ‫قــرار می‌گیرد‪ .‬امــروز اگر فــرش و موکت جایگزین‬ ‫آن شــده و کســی از نمد به‌عنوان زیرانداز استفاده‬ ‫نمی‌کنــد‪ ،‬می‌تــوان بــرای تزئیــن لباس‪ ،‬ســاخت‬ ‫آالت تزئینــی و حتــی البســه مانند کیــف و کفش‬ ‫از آن اســتفاده کــرد‪ .‬می‌توان به‌ســادگی برای هنر‬ ‫نمدمالــی کاربری‌های جدیــد تعریف کرد‪.‬‬ ‫مختــرع معرق نمد بابیان اینکه ایــن هنر‪ ،‬نمد را‬ ‫از زیرانداز به دیوارکوب تبدیل کرده اســت‪ ،‬تصریح‬ ‫کرد‪ :‬اســتقبال گســترده گردشگران نشــان می‌دهد‬

‫اجــرای برنامه‌های مناســب برای توســعه هنرهای‬ ‫دســتی نتایج مثبتــی در بــر دارد‪ .‬هنــر نمدمالی‬ ‫به دلیــل ارتبــاط تنگاتنگی‪ ‬کــه بافرهنگ مناطق‬ ‫دارد خــود می‌تواند در صدور فرهنــگ مناطق در‬ ‫بازارهــای خارجی نیز نقش ایفــا کند‪ .‬یک صنعت‬ ‫اگر مشــتری‬ ‫د ســت‬

‫آن حتمی اســت‬ ‫نداشته باشــد زوال‬ ‫ً‬ ‫و بایــد بــه شــیوه‌های مختلــف مجــددا بــازار و‬ ‫مشــتری برای آن‌هــا تعریــف کرد‪.‬‬ ‫دباغ عبداللهی متذکر شــد‪ :‬ما بــرای اینکه نمد را‬ ‫از وضعیت زوال نجات دهیم به ســراغ دانشجویان‬ ‫صنایع‌دستی اســتان رفتیم و در حال حاضر دو نفر‬ ‫از آن‌ها معــرق نمد را به دســت گرفته‌اند‪ .‬این دو‬ ‫نفر در نمایشــگاه‌ها شــرکت داده می‌شــوند تا از‬ ‫نمــد تعریف جدیــدی ارائه کنیم و مشــتری را به‬ ‫کاربری جدید عالقه‌مند ســازیم‪.‬‬ ‫امانت استاد امانت‌دار اهل می‌خواهد‬ ‫افســوس نمــادی از این اســت که اصــول تولید‬

‫‪33‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ایــن هنر را به کســی انتقال نداده اســت‪ .‬به دلیل‬ ‫اینکــه بازار فروش این محصول به شــکل مناســبی‬ ‫در اردبیــل تعریف‌نشــده کمتــر کســی عالقه‌مند‬ ‫یادگیــری دانــش نمدمالی اســت و حتــی فرزندان‬ ‫اســتاد نیز چنــدان اقبالی بــه آن ندارند‪.‬‬ ‫هنــر نمدمالــی ازجمله آثــار و صنایع‌دســتی‬ ‫استان اردبیل اســت که احیای زودهنگام‬ ‫می‌طلبــد و باید به‌موقع اقــدام کرد تا‬ ‫نســل آتی نســبت به این هنرها غریبه‬ ‫نباشــد‪ .‬معــاون صنایع‌دســتی میــراث‬ ‫فرهنگی اســتان تأکید دارد کــه احیای یک‬ ‫هنر دســتی روبــه‌زوال تنها با حمایــت چند کارگاه‬ ‫یــا صنعتگــر امکان‌پذیر نیســت و بایــد به‌صورت‬ ‫زنجیــره‌ای تمامی نهادهــای تأثیرگذار اقــدام کنند‪.‬‬ ‫حتی بخــش خصوصی می‌توانــد پــای کار بیاید و‬ ‫کاربری‌هــای جدیــد بــرای این هنر تعریــف کند‪.‬‬ ‫اگر دیر بجنبیم آیندگان شــاید حتــی به یاد نیاورند‬ ‫و نداننــد که ایــن هنر در اردبیل بیــش از یک قرن‬ ‫قــوام داشــته و عصاره فکــر و خالقیت روســتایی‪،‬‬ ‫عشــایر و شهرنشــین را در تاروپود خود حک کرده‬ ‫اســت‪ .‬در چوبی کارگاه نمدمالی بســته می‌شــود‬ ‫و پله‌هــای آن را یکی‌یکــی باال می‌روم‪ .‬شــاید این‬ ‫آخرین باری باشــد که کارگاه متروکه هنر نمدمالی‬ ‫در اردبیــل رنــگ آدمی به خــود ببیند‪.‬‬ ‫خبرگزاری مهر‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪33 Kheradmand‬‬


‫داغ هنر ‪۱۰۰۰‬ساله درسینه آخرین بازمانده‪:‬‬

‫«نمد» یک هنر از یاد رفته‬

‫ونوس بهنود‬ ‫در محلــه چراغ علی اردبیل پشــت پنجــره مغازه‬ ‫کوچکی نشســته و به گوشــه‌ای خیره مانده است‪.‬‬ ‫خــط نگاهــش را دنبــال می‌کنم امــا نگاهش به‬ ‫مقصــد خاصی اشــاره نــدارد‪ .‬روی شیشــه مغازه‬ ‫نوشته‌اند‪« :‬انواع تشــک‪ ،‬لحاف و بالش»‪ .‬در ظاهر‬ ‫بــه نظــر نمی‌رســد در این مغــازه چیزی بــه نام‬ ‫نمد وجود داشــته باشــد اما عباس نمــادی آخرین‬ ‫صنعتگــر نمدمال در مرکز اســتان اردبیل اســت‪.‬‬ ‫مغازه بوی پشــم گوســفندی می‌دهد‪ .‬گونی‌های‬ ‫پشــم روی‌هــم تلنبــار شــده و فقط افــراد مطلع‬ ‫می‌تواننــد کیفیت پشــم‌های عباس نمــادی را که‬ ‫نزدیک به ‪ ۹۴‬ســال ســن دارد تشــخیص بدهند‪.‬‬ ‫لحاف‌هــای متقــال از یک‌ســو و لحاف‌هــای‬ ‫روکش‌دار گلی در ســوی دیگر مغازه روی‌هم چیده‬ ‫شــده و تشــک‌های پشــمی و بالش‌های پر نیز هر‬ ‫بیننــده‌ای را یــاد لحاف‌تشــک‌های مادربزرگ‌هــا‬ ‫می‌اندازد‪.‬لحاف‌تشــک‌های پشــمی کــه مدتــی‬ ‫بــه اشــتباه با الیاف‌هــای مصنوعی جایگزین شــد‬ ‫نه‌تنها مشــتریان را راضــی نکرد بلکه ‪ ‬ایــن روزها‬ ‫به دلیــل کیفیت و قابلیت‌هایی کــه دارد بار دیگر‬ ‫به مــد بازار تبدیل‌شــده و جهاز عروســان اردبیلی‬ ‫را تکمیــل می‌کند‪ .‬بــه حرفش می‌گیــرم و اینکه از‬ ‫کجــا و چطور آغــاز کرده و چــرا نمدمالــی را رها‬ ‫کرده اســت‪ .‬کمی که گرم صحبت می‌شــود از پس‬ ‫لحاف‌هــای تلنبار شــده صنعت دســتی را نشــانم‬ ‫می‌دهد که شــاید در اردبیل و شــاید بیشــتر نقاط‬ ‫کشــور مشــابهی نــدارد‪ .‬درواقع هنــر واقعی این‬ ‫هنرمنــد نــه لحاف‌های پشــمی با تولید به شــیوه‬ ‫اصیــل و ســنتی بلکه چنانچــه از نامش پیداســت‬ ‫تولیــد نمــد اســت و این صنعتگــر به مــدت ‪۷۰‬‬ ‫ســال در کارگاه کوچــک خانگــی خود نمــد تولید‬ ‫کــرده اســت‪ .‬نمدهــای لوله شــده از دور شــبیه‬ ‫موکت‌هــای کلفت کرمی رنگ هســتند اما برخالف‬ ‫موکت‌هایی که ماشــین‌های عظیم‌الجثــه در چند‬ ‫ســاعت هزاران متر از آن‌ها را به بازار می‌فرســتند‬ ‫بــرای تولیــد آن‌هــا ماه‌هــا وقــت صرف شــده و‬ ‫ایــن روزهــا به دلیل بی‌توجهی گوشــه مغــازه این‬ ‫هنرمند پیشکســوت خــاک می‌خورد‪.‬‬

‫بررس‬ ‫ی‬ ‫ه‬ ‫ن‬ ‫ر‬ ‫های‬ ‫فرامو‬ ‫ش‬ ‫ش‬ ‫د‬ ‫ه ایران‬

‫صنعتگــران نمدمالــی اردبیــل محســوب‬ ‫می‌شــدند‪ .‬آن زمانــی کــه بــرای اردبیلی‌ها‬ ‫اسم فامیل انتخاب می‌شــد هر خانواده‌ای به‬ ‫فراخور صنعتی که عهده‌دار آن بود و نســبت‬ ‫به آن شــهرت داشــت فامیلی می‌گرفت و این‌طور‬ ‫شــد کــه نمادی‌ها بــه این نام شــناخته شــدند تا‬ ‫همیشــه در تاریــخ از آن‌هــا به‌عنــوان صنعتگران‬ ‫تولیــد نمد در اردبیل یاد شــود‪ .‬محققان می‌گویند‬ ‫هنــر نمدمالی در ایران بیش از هزار ســال ســابقه‬ ‫دارد تــا جایــی کــه علی‌محمــد چابکی یکــی از‬ ‫محققان صنایع‌دســتی تأکیــد دارد که قدمت چند‬ ‫هزارســاله هنر نمد را می‌تــوان در کتیبه‌های تخت‬ ‫جمشید به اثبات رســاند‪ .‬هرچند به دلیل استفاده‬ ‫از ایــن تولیــد دســتی در بافــت زندگی عشــایر و‬ ‫روســتایی می‌توان قدمت ‪ ۱۰۰‬ساله نمد در اردبیل‬ ‫را حتمــی دانســت‪ .‬معــاون صنایع‌دســتی میراث‬ ‫فرهنگی اســتان معتقد اســت این اظهارات نیازمند‬ ‫مطالعه اســت‪ .‬علیرضا دبــاغ عبداللهی به خبرنگار‬ ‫مهــر گفت‪ :‬مــا تحقیقــات مســتندی در خصوص‬ ‫قدمت صنایع‌دســتی نداریم و اظهاراتی که مطرح‬ ‫می‌شــود باید بــا مطالعات جامع باشــد‪.‬‬ ‫وی بابیــان اینکه حتی خود فعاالن صنایع‌دســتی‬ ‫نیــز نمی‌تواننــد در خصوص قدمــت آن اظهارنظر‬ ‫قطعــی داشــته باشــند‪ ،‬تأکیــد کــرد‪ :‬الزم اســت‬ ‫مطالعات جامعــی از قدمت صنایع‌دســتی اردبیل‬ ‫انجام شــود‪.‬‬ ‫استفاده از مواد اولیه طبیعی در تولیدات‬ ‫ایــن هنر کــه به دلیــل مــواد اولیــه طبیعی در‬ ‫مناطق مختلف ایران با آداب‌ورســوم و فرهنگ هر‬ ‫منطقــه گره‌خورده‪ ،‬در خــود اردبیل نیــز بازگویی‬ ‫فرهنــگ بومی بــوده و نقش و نــگار آن بافرهنگ‬ ‫منطقه گره‌خــورده اســت‪ .‬حتی کاربــری نمد نیز‬ ‫متناســب با نیاز ســاکنان تعریف‌شــده و به دلیل‬ ‫اینکه نمد در ورقه‌های بزرگ تولیدشــده و ســپس‬ ‫قابلیت برش داشــته اســت یکــی از آثــار تولیدی‬ ‫انعطاف‌پذیر محسوب می‌شــود‪ .‬عمده ماده اولیه‬ ‫نمد پشــم اســت که در نخ‌های نازکــی مثل کاموا‬ ‫بافته‌شــده و ســپس در دســتگاه‌ها به تولید نهایی‬ ‫تبدیل می‌شــود‪ .‬اســتفاده از دســتگاه‌های صنعتی‬ ‫موجب شــده نمد از شــکل یک هنر دســتی خارج‬ ‫و به‌عنــوان یک هنر صنعتی شــناخته شــود اما در‬ ‫هر صــورت در حال حاضر تولید ایــن محصول در‬ ‫اردبیل به چند کارگاه در مشــگین شهر محدودشده‬ ‫و بــه گفته معاون صنایع‌دســتی میــراث فرهنگی‬ ‫اســتان در هیــچ کجــای دیگــر از اســتان تولیــد‬

‫قدمت نامشخص نمد در اردبیل‬ ‫نمادی ‪ ۷۰‬ســال از عمر خــود را صرف تولید نمد‬ ‫کــرده اســت‪ .‬از دور می‌تواند کیفیت یــک نمد را‬ ‫تشــخیص دهد و حتی مــوادی که بــرای تولید آن‬ ‫به‌کاررفتــه را نیز برایت بشــمارد‪.‬‬ ‫پیــش از وی بــرادر بزرگ‌تــر و پــدرش نیــز از‬ ‫‪32‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫با حسرتی‬ ‫م‌‬ ‫یگوید‪:‬‬ ‫اگر بروم نمد هم با من‬ ‫فراموش م ‌‬ ‫یشود‪.‬‬ ‫نمی‌شود‪.‬‬ ‫تعطیلی کارگاه و خاموشی چرخ تولید‬ ‫مغــازه را تــرک می‌کنــم تــا بــه محلی بــروم که‬ ‫نمــادی ســال‌ها در آن اعجــاز خلق کــرده و عرق‬ ‫جبین خــود را بــرای وجب‌به‌وجــب نمدهایی که‬ ‫مظلومانه گوشــه‌ای پنهــان مانده‌اند صــرف کرده‬ ‫اســت‪ .‬از در پشــتی حیاط منزل نمادی می‌گذرم و‬ ‫درحالی‌کــه من را به در چوبــی کوچکی در انتهای‬ ‫حیــاط راهنمایی می‌کند وارد تنهــا کارگاه نمدمالی‬ ‫اردبیــل می‌شــوم‪ .‬کارگاه بــا المــپ کوچکــی از‬ ‫تاریکی مطلق خود خارج می‌شــود و دســتگاه‌های‬ ‫ســاده نمدمالی یکی‌یکــی عیان می‌شــوند‪ .‬گردی‬ ‫از عــدم دخالت طوالنی‌مــدت انســانی در فضای‬ ‫کارگاه نشسته اســت‪ .‬اغلب دستگاه‌ها تارعنکبوت‬ ‫بســته‌اند و زنگ‌زده‌اند‪ .‬نه‌تنهــا تهویه مطبوعی در‬ ‫کارگاه نیســت بلکه نمی‌توان ب ‌هراحتی در آن نفس‬ ‫کشــید‪ .‬مدت‌ها اســت کــه کســی در کارگاه را باز‬ ‫نکــرده و این دســتگاه‌ها به حدی فرســوده شــده‬ ‫دیگــر نمی‌تــوان با آن‌هــا نمد زد‪.‬‬ ‫گوشــه کارگاه رشــته‌های پشــمی نارنجــی و‬ ‫ســفید به حــال خود رهاشــده و نظاره‌گــر آخرین‬ ‫نفس‌های هنری اســت که ‪ ‬گفته می‌شــود قدمتی‬ ‫هزارســاله دارد‪.‬‬ ‫خالقیت جوانان و تعریف کاربری جدید‬ ‫داســتان رکود نمد ازآنجا شــروع شــد که مشتری‬ ‫نیازی به تهیــه آن در خود ندیــد‪ .‬به حدی مصرف‬ ‫نمــد کاهــش پیــدا کــرد کــه کارگاه‌هــا یکی پس‬ ‫از دیگــری تعطیــل شــدند و صدای دســتگاه‌های‬ ‫نمدمالی خاموش شــد‪.‬‬ ‫نمادی مهم‌ترین کاربری نمــد را به‌عنوان زیرانداز‬ ‫عنــوان کرد و افزود‪ :‬دیگر حتی در روســتاها از نمد‬ ‫به‌عنوان زیرانداز اســتفاده نمی‌شــود و مردم فرش‬ ‫ماشــینی و موکت را به آن ترجیح می‌دهند‪.‬‬ ‫اســتفاده از پشم گوســفندی در این تولید دستی‬ ‫موجب می‌شــد در اقلیم سردســیر اردبیل زیرانداز‬ ‫مناســبی تهیــه شــود و بســیاری از بیماری‌هــای‬ ‫امروزی ازجمله روماتیســم دیگر با استفاده از نمد‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪32 Kheradmand‬‬


‫ارزیابی مجدد تجربیات و ایجاد معنی جدید برای آنها باعث تغییر در عکس العمل و‬ ‫برخورد هایی که ریشه در احساسات ما دارند خواهد شد‪.‬‬ ‫بــه همــراه دارند در هیــچ جامعه ای مــورد قبول‬ ‫واقــع نمی شــوند‪ .‬اما یکی از دالیلی که انســان ها‬ ‫را بــه ســمت انتقام جویی ســوق مــی دهد حس‬ ‫خــوب و لذت آنی اســت کــه با انتقــام جویی و‬ ‫تفکــر به عدالــت خواهی حاصل می شــود‪ .‬انتقام‬ ‫و عدالــت خواهــی باعــث فعال شــدن سیســتم‬ ‫«مزولیمبیــک دوپامین» مغز می شــود کــه به آن‬ ‫«سیســتم پاداشــی» مغز نیز گفته می شود‪ .‬فعال‬ ‫شــدن این سیســتم باعث ترشــح زیاد دوپامین در‬ ‫مغز می شــود که رابطه مســتقیمی با ایجاد انگیزه‬ ‫و اشــتیاق در فــرد دارد‪ .‬اما‪ ،‬طولی نخواهد کشــید‬ ‫کــه ترشــحات دوپامینی مغز فروکــش خواهد کرد‬ ‫و شــادابی و لذت انتقام تبدیل بــه زخمی ابدی در‬ ‫ما خواهد شــد‪ .‬تاثیــر مخرب اجتماعــی آن نیز در‬ ‫گفت ٔه زیبای گاندی که "چشــم در برابر چشــم دنیا‬ ‫را کــور خواهد کرد" دیده می شــود‪ .‬براســتی هم‬ ‫اینگونه اســت که اگر قرار باشــد هر کسی شمشیر‬ ‫انتقام را خــود از غالف بیرون کشــد دنیا تبدیل به‬ ‫جنگلــی بی قانون خواهد شــد‪ .‬برای همین اســت‬ ‫که بــه گفته امانوئــل کانت ابزار مجــازات باید در‬ ‫اختیــار دولت باشــد و فقط دولت اســت که باید‬ ‫مجرمــان را محاکمــه کنــد‪ .‬شــاید بعضی از شــما‬ ‫مخالف قــدرت بی چون و چــرای دولت در اعمال‬ ‫مجازات باشــید‪ ،‬کــه در ایــن صورت بهتریــن راه‬ ‫برای شــما متوســل شــدن به "کارما" و "سپردن به‬ ‫دســت خدا" خواهد بود‪ .‬فراموش نکنید که القابی‬ ‫همچــون کارما نــه تنها نقش بازدارنــده در ارتکاب‬ ‫جرم را دارند‪ ،‬بلکه حس رضایتمندی نیز در انســان‬ ‫هــا ایجاد میکند‪ .‬بــا توجه به دانســتن اینکه حس‬ ‫انتقــام جویی و عدالت خواهی چگونه بر سیســتم‬ ‫عصبی‪-‬بیولوژیکــی مــا تاثیــر گذار اســت میتوان‬ ‫بســیاری از رفتارهایی که به آن ســمت ســوق پیدا‬ ‫مــی کنند را درک کرد‪ .‬بعنوان مثــال‪ ،‬رفتن به محل‬ ‫اجــرای حکــم اعدام و مشــاهد ٔه آن توســط مردم‬ ‫نه تنهــا ذهنیت ایجاد امنیت اجتماعــی و برقراری‬ ‫عدالــت را قوی میکنــد‪ ،‬بلکه باعث ایجاد حســی‬ ‫خــوب و تجربه ای لــذت بخش‪ ،‬هرچنــد زودگذر‪،‬‬ ‫نیز در مردم خواهد شــد‪ .‬از طرفی دیگر‪ ،‬بســیاری‬ ‫از موافقــان حکــم اعــدام بر ایــن باورند که اشــد‬ ‫مجــازات به علت «شــدت» آن خاصیــت بازدارنده‬ ‫دارد و باعــث جلوگیری از ارتکاب جــرم در دیگران‬ ‫می شــود‪ .‬اما‪ ،‬آیا این «شــدت» مجازات اســت که‬ ‫از لحــاظ روانی بر دیگــران تاثیرگــذار خواهد بود‬ ‫یا «مــدت زمــان» مجــازات؟ اجرای حکــم اعدام‬ ‫شاید دقایقی بیشــتر بطول نیانجامد بطوریکه فرد‬ ‫مجــرم در عــرض کمتر از یــک دقیقــه از بین می‬ ‫رود‪ ،‬امــا اگر زجــری که در مدت زمــان یک دقیقه‬

‫بــه مجــرم وارد می شــود تبدیــل به حبــس ابد با‬ ‫اعمال شــاقه بدون هیچگونه عفو مشــروط شــود‬ ‫آیــا می تواند تاثیر شــدید تــر و طوالنــی تری بر‬ ‫روی دیگران داشــته باشــد؟ تمام افرادی که موافق‬ ‫و یــا مخالف حکم اعدام هســتند باید پاســخی به‬ ‫اینگونه ســئوال ها و مباحث جهان شــمولی داشته‬ ‫باشــند‪ .‬بحثی را کــه در این رابطــه ارائه می دهم‬ ‫بــر خالف مباحثی که متمرکز بــر فرد مجرم (بحث‬ ‫ســزاواری) و یا مــردم (بحــث بازدارندگی) اســت‬ ‫نخواهــد بــود‪ ،‬بلکه تمرکــز را بر روی کلمــ ٔه جرم‬ ‫(بعنوان جوهر و ذات)‪ ،‬انســان (بعنوان وســیله)‪ ،‬و‬ ‫عوامل موثــر برای وقــوع جرم (آمــوزش‪ ،‬فرهنگ‪،‬‬ ‫بیماری) توســط انســان خواهم گذاشت‪.‬‬ ‫جــرم برای به وقوع پیوســتن بایــد از قوه به فعل‬ ‫تبدیل بشــود‪ .‬به عبارتی دیگر جــرم به خودی خود‬ ‫یــک کلم ٔه انتزاعی اســت کــه تا زمانی کــه فردی‬ ‫مرتکــب آن نشــود (آن را از قــوه به فعــل تبدیل‬ ‫نکنــد)‪ ،‬به واقعیــت تبدیل نخواهد شــد‪ .‬بنابراین‪،‬‬ ‫بــرای به واقعیت تبدیل شــدن نیاز به یک وســیله‬ ‫میباشــد کــه بــه آن «وســیل ٔه ارتکاب جــرم» گفته‬ ‫می شــود‪ .‬در دستگاه قضائی وســیل ٔه ارتکاب جرم‬ ‫را معمــوال وســیله ای می دانند که شــخصی با آن‬ ‫شــخص دیگــری را به قتل رســانده اســت‪ ،‬بعنوان‬ ‫مثــال چاقو و تفنــگ از جمله وســائل ارتکاب جرم‬ ‫هســتند‪ .‬امــا از دید من این نگرش اشــتباه اســت‬ ‫زیرا چاقو و تفنگ با وجود اینکه وســیله محســوب‬ ‫می شــوند اما وســائلی هســتند که خــود نیاز به‬ ‫یک وســیل ٔه دیگری برای به کار گرفته شــدن دارند‪،‬‬ ‫که آن وســیله چیزی نیست جز انســان‪ .‬در نتیجه‪،‬‬ ‫از دید من انســان تنها وســیل ٔه ارتکاب جرم اســت‪.‬‬ ‫وســیله خطاب کردن انسان در اینجا بسیار متفاوت‬ ‫اســت از وســیله خطاب کردن انســان زمانی که از‬ ‫او بعنــوان «بازدارنــدهٔ» ارتکاب جرم نــام میبریم‪،‬‬ ‫زیرا در اینجا انســان وســیله ای اســت معطوف به‬ ‫خــود نه به دیگــران‪ ،‬و هر چیزی کــه معطوف به‬ ‫خود باشــد خود مورد هدف قرار میگیرد‪ .‬همچنین‬ ‫انســان بعنوان وســیله‪ ،‬بــرای ارتکاب جــرم نیاز به‬ ‫یــک عامل نیــز دارد‪.‬عامل و عوامــل جرم معموال‬ ‫از کنترل انســان خارج می باشــند‪ ،‬مانند فرهنگ یا‬ ‫بیمــاری که می توانند باعث تغییــرات انحرافی در‬ ‫رفتار انســان شــوند که دربــار ٔه آن توضیح خواهم‬ ‫داد‪ .‬حــال با توجــه به این دیــدگاه‪ ،‬انتخاب ما بین‬ ‫مبــارزه با وســیل ٔه ارتکاب جرم (انســان) و یا مبارزه‬ ‫بــا عامل جــرم خواهد بود‪.‬‬ ‫کارایــی اعــدام در واقع بــه منظــور از بین بردن‬ ‫وســیل ٔه جــرم اســت نــه عامل جــرم و بــر همین‬ ‫اســاس از دید من اعدام کاری پوچ تلقی می شــود‪،‬‬

‫‪31‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫زیرا وســیله برای انجام کاری نیاز بــه «عامل» دارد‬ ‫که اثبــات قضایی «عامل جرم» بســیار ســخت و‬ ‫پرهزیه اســت‪ .‬بعنوان مثال‪ ،‬در سال ‪ ۱۹۹۶‬شخصی‬ ‫بــه نام چارلز ویتمــن پس از به قتل رســاندن مادر‬ ‫و همســر خــود به باالی ســاختمانی در دانشــگاه‬ ‫تگــزاس رفتــه و بــا تفنگی که در دســت داشــت‬ ‫مــردم را به رگبار بســت که پس از کشــتن ‪ ۱۴‬نفر‬ ‫و زخمــی کــردن ‪ ۳۲‬نفــر در نهایت توســط گلوله‬ ‫ای از طــرف پلیــس کشــته شــد‪ .‬او در نامه ای که‬ ‫قبــل از اقدام به کشــتن مردم نوشــته بود از ســر‬ ‫درد های شــدید صحبــت کرده بود و خواســتار آن‬ ‫شــده بود که پس از مرگش او را کالبدشکافی کنند‪.‬‬ ‫پس از کالبد شــکافی مشخص شــد که غد ٔه بزرگی‬ ‫درقســمت هیپوتاالموس مغز او وجود داشــت که‬ ‫به آمیگدال مغز فشــار میاورد و تمــام رفتارهای او‬ ‫ناشــی از این عامــل نوروبیولوژیک و مغــزی بود‪.‬‬ ‫بنابرایــن‪ ،‬بــا توجه بــه دیــدگاه بیولوژیــک عامل‬ ‫رفتارهــای مجرمانه شــخص چارلز ویتمــن نبوده‪،‬‬ ‫بلکــه غد ٔه درمغز اوبوده اســت‪ .‬این گونه مباحث‬ ‫مــا را وارد بحث هــای جبر و اختیــار در جرم می‬ ‫کند کــه پرداختــن به آن بســیار طوالنــی خواهد‬ ‫بــود‪ .‬امــا‪ ،‬در همین حد اشــاره کنم کــه هر تغییر‬ ‫بیولوژیکــی و نئورولوژیکــی در بــدن باعث تغییر‬ ‫رفتــار در انســان می شــود کــه اختیــار را از او به‬ ‫گونه ای ســلب میکند‪ ،‬و از آنجایی که مســئولیت‬ ‫مســتلزم وجود اختیار اســت‪ ،‬در نتیجه عدم اختیار‬ ‫نبــود مســئولیت را (در شــرایطی) توجیــه میکند‪.‬‬ ‫بعنوان مثــال تغییــرات در هورمون تستوســترون‬ ‫می تواند باعث رفتارهای خشــن در انســان بشود‪.‬‬ ‫در واقــع شــما هیچ نقشــی در تغییــرو تحول این‬ ‫هورمــون در بدنتــان نداشــته ایــد‪ ،‬پس چــرا باید‬ ‫بابــت آن مجازات شــوید؟ تحقیقات علمی نشــان‬ ‫داده کــه اگر مادر در ســه ماه ٔه ســوم حاملگی در‬ ‫معرض فشــار عصبــی و اســترس زیاد قــرار بگیرد‬ ‫فرزند او در آینده بیشــتر دچار خشــم و رفتارهای‬ ‫خشــمگینانه خواهد شــد‪ .‬پس آیا می شــود عامل‬ ‫اصلی خشــونت آن کودک را مادر دانســت و مادر‬ ‫را مجــازات کــرد؟ یــا عامــل فرهنگــی را چطور؟‬ ‫بعنــوان مثــال‪ ،‬اگر شــما در فرهنگی بزرگ شــده‬ ‫باشــید که در آن موضوع «نامــوس» بعنوان مرگ و‬ ‫زندگی مطرح باشــد آنگاه شما بسیار راحت بخاطر‬ ‫موضوعات ناموســی می توانید انســان دیگری را از‬ ‫بین ببریــد‪ .‬آیا در اینجــا میتوان عامــل را فرهنگ‬ ‫دانســت نه شخصی که فقط وســیله ای برای بروز‬ ‫عامــل جرم بوده؟ مســلما نــه میتوان غــد ٔه درون‬ ‫مغز چارلــز ویتمن را مجازات کرد‪ ،‬نــه مادر کودک‬ ‫را‪ ،‬و نــه فرهنــگ را‪ ،‬اما می توان ایــن عوامل را که‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫بقیه در صفحه ‪70‬‬

‫‪31 Kheradmand‬‬


‫فرشید رشیدی فر‬ ‫وبالگ آزادی درون‬

‫اعدام جوهر جرم یا عامل بازدارنده؟‬

‫‪rashidifar@hotmail.com‬‬

‫اعدام یکــی از جــدال برانگیز تریــن موضوعاتی‬ ‫اســت کــه در دنیــا وجــود دارد‪ .‬موضــوع اعدام‬ ‫همیشــه حســی دوگانــه را در مــا ایجــاد میکند‬ ‫بطوریکــه از طرفــی این عمــل را عــاری از تمدن‬ ‫که ریشــه در توحــش‪ ،‬خشــم و روح خبیث انتقام‬ ‫جویانــه دارد مــی دانیــم‪ ،‬و از طرفی دیگــر آن را‬ ‫بعنوان برقــراری عدالت و ایجــاد امنیت اجتماعی‬ ‫قبــول داریم‪ .‬کلمــ ٔه «اعدام» همبســتگی و ارتباط‬ ‫ذهنــی نا متعادلــی را در ما ایجاد کرده اســت‪ .‬در‬ ‫طول تاریخ بســیاری از وطن پرســتان‪ ،‬روشنفکران‬ ‫و بــزرگان فکری را مــی بینیم که به نــام خیانت‪،‬‬ ‫ارتــداد و یا برهــم زدن نظم اجتماعی اعدام شــده‬ ‫انــد‪ ،‬و از طرفــی دیگــر افــرادی همچــون قاتالن‬ ‫کودکانــی همچون آتنا اصالنی و ســتایش قریشــی‬ ‫نیــز بــا جرایمی همچون تجــاوز و قتل در مســیر‬ ‫اعــدام قرار گرفتــه اند‪ .‬بنابراین بحــث در رابطه با‬ ‫اعدام بســیار پیچیده اســت زیرا اگر به اعدام «نه»‬ ‫بگوییم بــا افرادی همچون قاتالن کــودکان نامبرده‬ ‫و نام نبــرده چگونه برخورد کنیــم؟ و بلعکس اگر‬ ‫موافــق اعدام باشــیم با کشــتار افراد بــی گناه چه‬ ‫بایــد کنیم؟ آیا اعــدام باعث ترویج خشــونت بین‬ ‫افــراد جامعــه می شــود یــا آنکه بلعکــس باعث‬ ‫جلوگیــری از ارتکاب جرم می شــود؟‬ ‫بســیاری از مــا بــر ایــن اعتقادیم کــه مجازات‬ ‫فــرد مجرم باعــث ایجاد حــس امنیــت و برقراری‬ ‫عدالــت اجتماعی می شــود‪ .‬در طــول تاریخ روش‬ ‫هــای ایجاد این نوع از عدالــت و امنیت اجتماعی‬ ‫اشــکال گوناگونی داشــته اســت‪ .‬بعنوان مثال‪ ،‬در‬ ‫بریتانیای قــرن ‪ ۱۸‬حتی برای یک دزدی ســاده نیز‬ ‫حکم اعــدام صــادر میشــد‪ .‬در آن دوران به علت‬ ‫اینکــه کنتــرل پلیس و سیســتم زنــدان در بریتانیا‬ ‫وجود نداشــت حکم اعدام نوعی بازدارند ٔه ارتکاب‬ ‫جــرم تلقــی میشــد و از آن روی حضور مــردم در‬ ‫مکان اجــرای حکم بســیار حائز اهمیت بــود‪ .‬در‬ ‫میان برقــراری امنیت و عدالت اجتماعی کســانی‬ ‫نیز بودند که سرشــان بــی گناه بــاالی دار میرفت‬ ‫کــه البته باعــث انتقاد عــده ای از مــردم نیز بود‪.‬‬ ‫بســیاری از روشــنفکران آن زمان با وجــود آنکه به‬ ‫ایــن موضــوع آگاه بودند اما بحــث آنها معطوف‬ ‫بــه حفــظ و ثبات تشــکیالت و تاسیســات دولتی‬ ‫بود‪ .‬بعنوان مثال‪ ،‬ویلیام پیلی فیلســوف و کشیش‬ ‫مســیحی بر این اعتقــاد بود که حتی اگر ســر بی‬ ‫گناهــی نیز بــاالی دار بــرود برای انگلســتان رفته‬ ‫اســت و مرگ آنها بهایی اســت که بایــد برای نظم‬ ‫اجتماعــی و حفــظ طبقــه حاکمه پرداخــت کرد‪.‬‬ ‫امانوئل کانت فیلســوف آلمانی آن قــرن و مدافع‬ ‫حکــم اعدام نیز بر این عقیده بــود که برای حفظ‬

‫جامعــه و دولت‪ ،‬قانونمند بودن شــرط اول اســت‬ ‫و متخطــی از قانــون محکوم به مجــازات خواهد‬ ‫بود‪ .‬ناگفته نماند که ثبات تشــکیالت و تاسیســات‬ ‫دولتی هرگز به معنی ظلم و اســتبداد نیست بلکه‬ ‫اســاس معماری و نظم اجتماعی هر جامعه را رقم‬ ‫میزنــد‪ .‬بنابراین‪ ،‬وظیف ٔه دســتگاه حکومتی برقرری‬ ‫نظــم در جامعه و مجــازات اخالل گــران امنیت از‬ ‫طریق دســتگاه قضایی آن جامعه میباشــد‪.‬‬ ‫وقتــی موضوع مهمی همچون «مجــازات» مورد‬ ‫بررســی قرار میگیرد‪ ،‬در نظر گرفتن ساختار جامعه‬ ‫ای کــه در آن «مجــازات» انجام می شــود بســیار‬ ‫حائز اهمیت میباشــد‪ .‬دیدگاه مجــازات در جوامع‬ ‫غــرب کــه بــر اســاس فردگرایی بنا شــده بســیار‬ ‫متفاوت از دیدگاه جمع گرایان ٔه کشــورهای شــرقی‬ ‫از جمله ایران اســت‪ .‬فرهنگ مــا ایرانیان فرهنگی‬ ‫جمعی اســت بدان معنــی که جایــگاه ارزش های‬ ‫جمعی همیشــه باالتــر از ارزش های فــردی بوده‬ ‫اســت‪ ،‬به همیــن دلیل نقش «دیگــران» در زندگی‬ ‫افراد بســیار پر رنگ میباشد‪ .‬بســیاری از رفتارهای‬ ‫روزمره و چه بســا تصمیمات زندگی مــا با در نظر‬ ‫گرفتــن «دیگران» انجــام می شــود‪ .‬حفظ ظاهر‪،‬‬ ‫"با ســیلی صورت خود را ســرخ نگه داشتن" و تمام‬ ‫ایــن القــاب و مثال ها نمونــه هایی از رســوخ و‬ ‫تاثیــر گذاری «دیگــران» چه در فرهنــگ و ادبیات‬ ‫و چــه در امــور دیگــر زندگــی ما میباشــند‪ .‬نقش‬ ‫«دیگران» در سیســتم حقوقی ما نیز مشهود است‬ ‫بــدان معنی که حتــی احکام کیفــری و جزایی که‬ ‫بــرای فــرد مجــرم در نظر گرفتــه می شــود برای‬ ‫دادن درس عبــرت به دیگران اســت‪ .‬در نظر گرفتن‬ ‫«دیگران» در سیســتم حقوقی یکــی از تئوری های‬ ‫مجــازات قضایی اســت که بســیاری از کشــور ها‬ ‫از آن اســتفاده می کنند‪ .‬در بســیاری از کشــور ها‬ ‫اعــدام به عنوان شــدید ترین نوع سیســتم کیفری‬ ‫به منظور «جلوگیــری» از ارتکاب جــرم در دیگران‬ ‫صــورت میگیرد‪ .‬به عبارتی‪ ،‬کشــتن فــرد مجرم در‬ ‫مالعــام نوعــی «بازدارنــده» از ارتــکاب جــرم در‬ ‫دیگران اســت‪ .‬اما تئــوری دیگر مجــازات حقوقی‬ ‫بــه خود «فرد» متمرکز می شــود و مجــازات را نه‬

‫‪30‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫به منظــور درس عبرت به دیگــران‪ ،‬بلکه به منظور‬ ‫انتقــام و ســزاواری فرد مجرم اعمــال می کند‪.‬‬ ‫تئوری دوم شــاید به نظر اخالقی تر و انســانی تر‬ ‫جلوه کند زیرا مانند تئوری اول انســان را وسیله ای‬ ‫به منظور رســیدن به هدفــی غیر از خــود او قرار‬ ‫نمــی دهــد‪ .‬از آنجایی که انســان خــود «هدف»‬ ‫اســت نه وســیله‪ ،‬در نتیجــه میتوان بر اســاس این‬ ‫مبحــث اخالقی اعــدام «در مالعام» را نادرســت و‬ ‫غیــر اخالقی دانســت‪ .‬اما اگر تمام اعــدام ها را به‬ ‫درون زنــدان هــا و بدور از چشــمان مــردم ببریم‪،‬‬ ‫آیا آنگاه توانســته ایم با وســیله قرار ندادن انســان‬ ‫موضــوع را اخالقــی بدانیــم؟ بــرای پاســخ به این‬ ‫پرســش باید مبحث ارزش «جان انسان» را در مقابل‬ ‫«رفتار انســانی« مورد ســنجش قــرار داد که در آن‬ ‫صورت به یک ســری مشــکالتی برخــورد خواهیم‬ ‫کــرد‪ .‬اگر جان انســان را باالتــر از رفتــار او بدانیم‬ ‫در نتیجه هیچ توجیهی برای کشــتن انســان به هر‬ ‫دلیلــی وجــود نخواهد داشــت‪ .‬این همــان بحثی‬ ‫اســت که در مبحث ســقط جنین وجــود دارد که‬ ‫جنین را موجودی جان دار تلقی میکند و ســقط آن‬ ‫را بــه هر دلیلــی غیر اخالقی و نادرســت می داند‪.‬‬ ‫امــا بحث در اینجاســت که مخالفان ســقط جنین‬ ‫عمال مشــکلی بــا اعــدام ندارند و چه بســا اعدام‬ ‫را درس عبرتــی بــرای دیگــران می داننــد‪ .‬تناقضی‬ ‫کــه در برخورد اخالقــی با موضوع اعدام و ســقط‬ ‫جنین و حتــی آتانازی بوجود میاید نشــان دهند ٔه‬ ‫آن اســت که شــاید بحث اعدام را نبایــد از موضع‬ ‫اخالقــی مورد بررســی قــرار داد‪ ،‬زیــرا در غیر این‬ ‫صورت نیازمند تغییرات اساســی در ارزش های پایه‬ ‫ای و اخالقــی جامعــه خواهد بود که جــز نابودی‬ ‫بــرای جامع ٔه مــا چیزی را به ارمغــان نخواهد آورد‪.‬‬ ‫حال اگــر بخواهیــم از دیدگاه کیفــری به موضوع‬ ‫اعــدام نگاه کنیــم باید تمرکز را بــر روی دو تئوری‬ ‫ذکر شــده قــرار دهیم کــه آیا مجــازات به منظور‬ ‫بازدارنــده بــودن آن‪ ،‬و یا به منظــور انتقام و تالفی‬ ‫آن بر مجرم اعمال شــود؟‬ ‫انتقــام جویــی و تالفــی بــا توجــه بــه تاثیرات‬ ‫مخــرب دراز مدت فــردی و اجتماعی کــه با خود‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪30 Kheradmand‬‬


‫تبهــکاری‬ ‫کــه ‪ 35‬ســال در زندان بوده و بعــد به جنگل های‬ ‫ســیبری تبعید شــد؛ مردی حدودا ‪ 70‬ساله با ریش‬ ‫هــای ســفید و بلند و تفنگی در دســت کــه او را‬ ‫از همــان لحظــه اول یــاد قلی خان ســریال روزی‬ ‫روزگاری انداخــت‪ .‬با اینکه چیــزی از حرف های او‬ ‫کــه دائما در حــال خاطره گویی بــود متوجه نمی‬ ‫شــد اما او را ماندگارترین فــرد در ذهنش در طول‬ ‫ســفرش می داند‪ .‬ســه روز زندگی با او و همسرش‬ ‫کــه گهــگاه حرف هــای نیکــوالی را به انگلیســی‬ ‫دست و پا شکســته ترجمه می کرد کام او را از این‬ ‫ســفر ســخت گرفته بود؛ مردی که مردم روستاهای‬ ‫اطــراف او را فردی بدخلق و مجنون می دانســتند‪.‬‬ ‫محمدحســین می گوید‪« :‬یــاد گرفتــه ام که رفتن‬ ‫به مناطق ســخت انســان را به اتفــاق های خوب‬ ‫تری می رســاند‪ .‬هفته هــا رکاب زدن در آفریقا مرا‬ ‫بــا کاراماجــو و رکاب زدن در دمای منفی ‪ 40‬درجه‬ ‫و حتی ترس از به خواب رفتن در شــب های ســرد‬ ‫جــاده که می توانســت موجب مرگم شــود‪ ،‬مرا به‬ ‫نیکوالی رساند‪».‬‬ ‫‪29‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫کتــاب و عکــس بهترین‬

‫ابــزار ثبــت خاطرات‬ ‫محمــودزاده کــه هــم اکنــون بــه کمــک تیم‬ ‫نویســندگی مشــغول نوشــتن کتاب آفریقاست‪،‬‬ ‫مــی گوید‪« :‬ســعی ام این اســت که کار نوشــتن‬ ‫این کتاب را تا قبل از ســفر آینده ام در اســفندماه‬ ‫تمــام کنم و هدفی که در حــال حاضر آن را دنبال‬ ‫می کنم این اســت که با دوچرخه ســفر کنم‪ ،‬آدم‬ ‫هــا را ببینم‪ ،‬تجربه های نــاب در کنار آنها بودن را‬ ‫کســب و همه اینهــا را به کتــاب تبدیل کنم‪.‬‬ ‫همچنیــن می دانــم کــه در آینده ســفر تبت‪،‬‬ ‫ســفر ترکیه و ســفر جاده اســتخوانم در ســیبری‬ ‫را خواهــم نوشــت و بعــد از این هــم هرکجا که‬ ‫بــروم این آدم های نــاب و باصفــا را پیدا خواهم‬ ‫کــرد و به تعــداد تجربه هــا و حتی کتــاب هایم‬ ‫افزوده خواهدشــد‪ ».‬او عکــس ها و متن هایش را‬ ‫در طول ســفر در صفحه اینستاگرامش به اشتراک‬ ‫می گذارد و معتقد اســت دوچرخه بهترین وسیله‬ ‫برای آهســته و پیوسته ســفر کردن و تجربه همه‬ ‫زیبایی های در مســیر ســفر است‪.‬‬ ‫روزنامه هفت صبح‬ ‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪29 Kheradmand‬‬


‫مردی که با دوچرخه از سیبری گذشت‬

‫هانیه درویش‬ ‫پیدا کــردن آدم های خاص‪ ،‬نــاب و بکر به قدری‬ ‫برایــش در درجــه باالیــی از اهمیت قــرار دارد که‬ ‫وجــود نیکــوالی و زندگــی ســه روزه بــا او را برای‬ ‫تمام ‪ 50‬روز ســفر به ســیبری اش کافــی می داند‪.‬‬ ‫نیکــوالی او را یاد قلی خان ســریال روزی روزگاری‬ ‫می اندازد‪ .‬قلی خانی که ســال هاســت عاشــقش‬ ‫اســت و در ســیبری پیدایش کرده‪ .‬با محمدحسین‬ ‫محمودزاده آشــنا شــوید؛ با او که قرار است سالی‬ ‫یــک بار بــا دوچرخه به مناطق بکر دنیا ســفر کند‬ ‫و ســفرنامه اش را در قالــب کتــاب در اختیار مردم‬ ‫هم نســل و نســل های بعدش بگذارد‪.‬‬

‫انجامیــد‪ .‬او مــی گویــد‪« :‬در مالزی‬ ‫همــه چیزم را فروختم بــه آلمان پرواز‬ ‫کــردم و از آنجا تا ایران رکاب زدم‪ ،‬به این‬ ‫صورت که ســه ماه در اروپــا ماندم و آلمان‪،‬‬ ‫هلند‪ ،‬بلژیک‪ ،‬فرانســه‪ ،‬سوییس و ایتالیا را پا زدم‪،‬‬ ‫یک مــاه در ترکیــه و مناطق بکر و غیرتوریســتی‬ ‫اش و بعــد به ایران بازگشــتم و یک مــاه ایران را با‬ ‫دوچرخــه گشــتم و دیگر برای همیشــه ماندن در‬ ‫ایــران را انتخاب کــردم‪ ».‬او حاال در ایران مشــغول‬ ‫به کار اســت و هر سال برای اسفندماه و تعطیالت‬ ‫نــوروزش برنامه ســفر می چیند‪.‬‬ ‫تجربه ناب رویارویی با قبیله دورافتاده کاراماجو‬ ‫محمدحســین هدف از سفرکردنش را یافته است‪.‬‬ ‫مــی گوید کــه دوســت دارد آدم هــای مختلف و‬ ‫کمیــاب روی کره زمیــن را پیدا کند و ایــن آدم ها‬ ‫اغلــب در مناطــق ســخت آب و هوایــی پیدا می‬ ‫شــوند‪ .‬جایی که بکر بودن محیط اطراف شــان در‬ ‫بکر بودن شــخصیت شــان تاثیر ویژه ای گذاشــته‬ ‫اســت‪ .‬معاشــرت و زندگی کردم با این افراد نکاتی‬ ‫را بــه او یــادآور می شــود و درس هایــی به او می‬ ‫آمــوزد کــه در هیــچ کتــاب و آموزشــگاهی پیدا‬ ‫نخواهدشــد‪ .‬به همیــن دلیل بعد از ســفری کوتاه‬ ‫به ارمنســتان سومین ســفر با دوچرخه را در اسفند‬ ‫‪ 93‬بــه آفریقا اختصــاص می دهد‪.‬‬ ‫او در رابطــه با این ســفرش می گویــد‪« :‬معموال‬ ‫همــه افرادی که به آفریقا ســفر مــی کنند به جز‬

‫بازگشت به ایران‬ ‫محمدحســین محمــودزاده ‪ 35‬ســاله اســت و‬ ‫تجــارت بیــن الملــل خوانــده‪ .‬از ‪ 19‬ســالگی بــه‬ ‫مالــزی مــی رود‪ .‬در آنجا ســاکن می شــود‪ ،‬درس‬ ‫مــی خوانــد و از ســال ‪ 90‬تصمیم می گیرد ســفر‬ ‫به همراه یک کوله پشــتی را بــه زندگی اش اضافه‬ ‫کند‪ .‬او در ســفرهایش به الئوس‪ ،‬میانمار و کامبوج‬ ‫برای گشــت و گذار در شــهر دوچرخــه اجاره می‬ ‫کند و کــم کم متوجه می شــود چقدر ســفرکردن‬ ‫بــا دوچرخــه را دوســت دارد‪ .‬دوچرخه و وســایل‬ ‫مــورد نیازش را تهیه و ماه ها برای شــروع ســفر با‬ ‫دوچرخــه به صورت حرفــه ای تمرین مــی کند تا‬ ‫اینکــه اولین ســفرش با دوچرخه را در تابســتان ‪92‬‬ ‫رقم می زند؛ ســفری که حدود شــش مــاه به طول‬ ‫‪28‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫مــکان‬ ‫هــا ی‬ ‫تو ر یســتی ‪،‬‬ ‫پــارک جنگلــی و‬ ‫ماسایی جای دیگری نمی روند‪.‬‬ ‫قبیلــه‬ ‫امــا من بــرای رفتن بــا دوچرخه به کنیــا و اوگاندا‬ ‫در آن گرمایــی که رکاب زدن را ســخت تر می کند‬ ‫بایــد از قبیلــه ای عبــور می کردم که کمتر کســی‬ ‫اقبــال دیدن آنهــا را دارد‪ .‬قبیلــه کاراماجو که قبیله‬ ‫ای دورافتــاده اســت و حتــی دولت هــم میلی یه‬ ‫باز شــدن پای توریســت ها به آنجا نــدارد‪ .‬در این‬ ‫ســفر که ‪ 30‬روز به طول انجامیــد تجارب زیادی از‬ ‫زندگــی بــا مــردم قبیلــه بــه دســت آوردم‪».‬‬ ‫حاصل یک پیچ اشتباه‬ ‫بعــد از ســفری ‪ 23‬روزه به روســیه و ‪ 30‬روزه به‬ ‫تبــت و چین اســفند ‪ 95‬اما وقت رفتن به ســمت‬ ‫ســیبری بود‪ .‬این توریســت دوچرخه ســوار این بار‬ ‫دلش می خواســت نــوروز را در یکی از ســردترین‬ ‫شــهرهای کــره زمین بگذرانــد‪ .‬بدین ترتیــب عازم‬ ‫ســیبری شــد و طی ‪ 50‬روزی که بــا دوچرخه جاده‬ ‫های یخ زده را رکاب می زد و روســتاها و شــهرها را‬ ‫پشــت سر می گذاشــت یک پیچ اشــتباه در جاده‬ ‫او را بــه درســت ترین بخش ســفرش رهنمون کرد‪.‬‬ ‫آشــنایی با نیکــوالی حاصل این پیچ اشــتباه بود‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪28 Kheradmand‬‬


27 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬27


‫ماشــین کوچک و ســاده بــا مدلی معمولــی برای‬ ‫خانواده‌های متوســط می‌اندیشــید‪ ،‬در نخســتین‬ ‫پروژه‌اش بر ســاخت چنین اتومبیلی متمرکز شــد‪.‬‬ ‫پورشــه در ‪ 22‬ژوئــن ‪ ۱۹۴۳‬قــراردادی بــا صنایع‬ ‫اتومبیــل ســازی منعقد کــرد‪ ،‬اما قبل تولیــد انبوه‬ ‫ماشــین مورد عالقــه‌اش‪ ،‬جنگ جهانــی دوم پایان‬ ‫یافت و خودرو طراحی شــده او‪ ،‬بــه نمونه‌ای برای‬ ‫توســعه خودروی آبی‪-‬خاکی تبدیل شــد‪.‬‬ ‫در سال ‪ ۱۹۴۴‬پورشــه تصمیم گرفت اتومبیل‌های‬ ‫ورزشــی جدیدی طراحی کند و چــون دولت آلمان‬ ‫قــرارداد او را برای تولید ماشــین فســخ کــرده بود‪،‬‬ ‫او روی مدلــی ســبک و چهار ســیلندر بــا بدنه‌ای‬ ‫آلومینیومــی کار کرد و آن ماشــین را با نــام "‪"۳۵۶‬‬ ‫به بازار فرســتاد‪.‬‬ ‫فردیناند پورشــه در ســال ‪ ۱۹۴۵‬به دلیل مســائل‬ ‫مالی ‪ ،‬توســط دولت فرانســه دســتگیر شــد و ‪۲۲‬‬ ‫مــاه در زندان‌های مختلف ســپری کــرد اما حضور‬ ‫در زنــدان نیــز باعث نشــد که او اندیشــه طراحی‬ ‫و ســاخت ماشــین‌های مســابقه‌ای را کنار بگذارد‪.‬‬ ‫در غیبــت او‪ ،‬پســرش "فــری" بــا ســعی فــراوان‬ ‫زحمت‌های شــبانه روزی پدر را وســعت بخشــید‬ ‫و جایــگاه اتومبیل‌هــای او را در بــازار همچنــان‬ ‫بی‌رقیب نگه داشــت‪ .‬‬ ‫پورشــه کوچک قــراردادی در غیاب پــدرش برای‬ ‫ســاخت ماشــین‌های مســابقه‌ای مــدل ‪ ۳۶۰‬امضا‬ ‫کــرد و اگر چه هرگز آن مدل وارد مســابقات نشــد‬ ‫امــا پــول حاصل از فروش بــرای آزادی پورشــه پدر‬ ‫از زنــدان هزینه شــد‪ .‬بــا آزادی فردیناند پورشــه‪،‬‬ ‫شــرکت دوبــاره رونق گرفت و طرح‌هــای جدید بر‬ ‫روی کاغذ به تصویر کشــیده شــد‪" .‬پورشــه ‪"۳۵۶‬‬ ‫نخســتین اتومبیلی بود که با نام تجاری پورشــه به‬ ‫بازار آمد‪.‬‬ ‫امــا ا ‌ز آنجــا کــه هیــچ بانکی بــه فردینانــد وام‬

‫نمی‌داد‪ ،‬او مجبور شــد بــرای تولید و‬ ‫ســفارش بیشــتر به دالالن روی بیاورد‪.‬‬ ‫بــا تالش‌هــای شــبانه روزی پــدر و‬ ‫پســر باالخــره مــدل ‪ ۳۵۶‬پورشــه به‬ ‫تولید انبوه رســید و تولید آن ‪ 17‬ســال‬ ‫ادامــه یافــت و تــا مــارس ‪ ۱۹۵۱‬بالغ‬ ‫بــر ‪ ۵۰۰‬اتومبیــل ورزشــی جدیــد با‬ ‫مارک تجاری پورشــه به فروش رســید‪.‬‬ ‫فردیناند در ســال ‪ 1952‬به دلیل حمله‬ ‫مغــزی درگذشــت امــا پورشــه جوان‬ ‫بــرای تجارت و ادامــه راه پدرش کامال‬ ‫آمــاده بود‪ .‬در نتیجه پورشــه به تولید‬ ‫انبــوه اتومبیل‌های مســابقه‌ای ادامه‬ ‫داد و در ســال ‪۱۹۶۴‬ســری کالســیک‬ ‫مدل ‪ ۹۱۱‬پورشــه تولید و به ســرعت‬ ‫بــه ســمبلی از شــخصیت اجتماعــی‬ ‫تبدیل شــد‪.‬‬ ‫مدتــی بعــد فــروش اتومبیل‌هــای‬ ‫پورشــه بــه بیــش از ‪ ۵۰‬هــزار‬ ‫اتومبیل‌های مســابقه‌ای در سال رسید‬ ‫و ســال ‪ ۱۹۸۰‬اتومبیل‌های گران قیمت‬ ‫و پر ســرعت پورشــه قلــه محبوبیت‬ ‫جهانــی را فتح کرد و پورشــه به عنوان‬ ‫یکــی از برندهــای تولیــد خودروهای‬ ‫لوکــس ‪ ،‬جای خود را در بــازار خودرو‬ ‫تثبیت کــرد‪ .‬جدی‌ترین رقبای پورشــه‬ ‫در آلمــان ب ام و و مرســدس بنــز و‬ ‫آئــودی و در خــارج از آلمــان لوتوس‬ ‫‪ ٬‬جگوار و شــورلت کوروت هســتند‪.‬‬ ‫مــدل هــای گرانقیمــت پورشــه نیز‬ ‫رقیب محصوالت فــراری ‪ ٬‬المبورگینی‬ ‫و بوگاتــی اند‪.‬‬ ‫عصر ایران‬

‫‪26‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪26 Kheradmand‬‬


‫مهندســی از آن دانشگاه بگیرد‪ ،‬اما با مباحث‬ ‫مهندســی به طور کامل آشنا شد و بعدها‬ ‫دکتــرای افتخاری مکانیک را کســب کرد‪.‬‬ ‫فردیناند هنگام کار در شرکت‬ ‫ایگــر بــا دختری‬ ‫بــه‬

‫نــام "لویس" آشــنا‬ ‫شــد و بــا او ازدواج کرد‪ .‬ایــن ازدواج به‬ ‫دلیــل اســتعداد و پشــتکار او و همســرش باعث‬ ‫پیشــرفت کار پورشــه جوان شــد‪ .‬عالقه شــدید او‬ ‫بــه دنیــای اتومبیل باعث شــد که در ســال ‪۱۸۹۸‬‬ ‫بــه عنوان طــراح اتومبیل‌های جدید بــه کار گرفته‬ ‫شــود و‪ ‬چندی بعــد توانســت دو اتومبیــل قابل‬ ‫توجــه را طراحــی کنــد‪.‬‬ ‫او در ســال ‪ ۱۹۰۲‬به خدمت ســربازی فراخوانده‬ ‫شــد و خدمت نظــام وظیفــه را به عنــوان راننده‬ ‫افســران درجه باالی ارتش پشــت ســر گذاشــت و‬ ‫پس از آن برای گذارندن زندگی به شــرکت ‪Aufro-‬‬ ‫‪ Daimler‬رفــت و بعــد از ‪ ۱۱‬ســال کار بــه عنوان‬ ‫مدیر فنی انتخاب شــد‪.‬‬ ‫پورشــه در ادامــه کارش بــه طراحــی موتورهای‬

‫گازوئیلی‬ ‫پرداخت و نخســتین طرحــی که به بازار فرســتاد‪،‬‬ ‫ماشــینی شــبیه کالســکه بود کــه به وســیله دو‬ ‫موتــور الکتریکی بــا چرخ‌های جلویــی به حرکت‬ ‫در می‌آمــد و بــه وســیله باطری روشــن می‌شــد‪.‬‬ ‫ســرعت ماشــین ‪ ۱۴۰‬کیلومتــر در ســاعت بود و‬ ‫به همین دلیل با اســتقبال بســیار خوبی از ســوی‬ ‫مــردم مواجه شــد‪.‬‬ ‫صاحبــان صنعت اتومبیل ســازی در آن زمان اقرار‬ ‫کردند که هیچ کس نمی‌توانســت ماشینی با چنین‬ ‫ســرعت باالی را حتــی رویای خود تصــور کند‪ .‬آن‬ ‫ماشین در نمایشــگاه جهانی پاریس در معرض دید‬ ‫عمــوم قرار گرفــت و اگــر چه هنــوز دنده‌هایش‬ ‫قابــل اطمینــان و اتصــاالت آن از ایمنــی کافــی‬

‫‪25‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫برخــوردار‬ ‫نبــود‪ ،‬امــا‬ ‫بیــش از ‪۳۰۰‬‬ ‫نمونــه‌اش بــه فروش‬ ‫رســید و فردینانــد بــه‬ ‫عنــوان برجســته‌ترین مهندس‬ ‫فاقد مدرک اتومبیل شــناخته شــد و‬ ‫جایــزه‌ای ویــژه دریافــت کرد‪ .‬‬ ‫‪ ‬فردیناند پورشــه اتومبیل‌های مســابقه جدیدی‬ ‫نیــز طراحــی کرد که مجهز به ســوپر شــارژ بود و‬ ‫در ‪ ۴۳‬مســابقه از ‪ ۵۳‬مســابقه رالــی‪ ،‬اتومبیل‌های‬ ‫او تنهــا پیروز میــدان بودند‪ .‬در همیــن زمان و به‬ ‫دنبال موفقیت‌های چشــمگیری در دنیای صنعت‪،‬‬ ‫عنــوان دکترای افتخــاری به فردیناند داده شــد‪ .‬اما‬ ‫مدتــی بعد به علــت بحران اقتصادی وحشــتناکی‬ ‫کــه بر جهــان حاکم بــود‪ ،‬شــرکتی که پورشــه در‬ ‫آن مشــغول بود‪ ،‬ورشکســته شــد و دوران بیکاری‪ ‬‬ ‫شروع شد‪.‬‬ ‫در آوریــل ســال ‪ ۱۹۳۱‬پورشــه شکســت ناپذیر‪،‬‬ ‫شــرکت کوچکی راه اندازی کرد و بــا انرژی و امید‬ ‫فراوان چنــد همکار قدیمی و همچنین پســرش را‬ ‫در آنجا به کار گماشــت‪ .‬او که همیشــه به طراحی‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪25 Kheradmand‬‬


‫پورشه‬

‫«‬

‫"فردینانــد پورشــه" ســوم مــاه‬ ‫ســپتامبر ‪ ۱۸۷۵‬در روستای "مفرزدرف" در جمهوری‬ ‫چــک در خانــواده‌ای آلمانی زبان چشــم به جهان‬ ‫گشود ‪.‬‬ ‫"فردینانــد پورشــه" ســوم مــاه ســپتامبر ‪۱۸۷۵‬‬ ‫در روســتای "مفــرزدرف" در جمهــوری چــک در‬ ‫خانــواده‌ای آلمانــی زبان چشــم به جهان گشــود‪.‬‬ ‫پــدرش "آنتــن" آهنگــری ســاده‌ای بود کــه وقتی‬ ‫فرزند بزرگترش در تصادفی کشــته شــد‪ ،‬چشــم به‬ ‫فردینانــد دوخت و انتظار داشــت او بــرای تامین‬ ‫مخــارج زندگــی کار کند‪.‬‬ ‫‪ ‬فردینانــد نوجــوان چــون عالقه‌ای بــه آهنگری‬ ‫نداشــت و نمی‌توانســت انتظارات پــدر را برآورده‬

‫»؛ آهنگر زاده‌ای که بازار اتومبیل را فتح کرد‬

‫کنــد‪ ،‬بیشــتر بــرای رســاندن پیغامی یــا دریافت‬ ‫سفارشــی به شــهرک‌های اطراف فرســتاده می‌شد؛‬ ‫روزی کــه او بــرای رســاندن پیغامــی بــه یکی از‬ ‫شــهرک‌های همســایه رفته بود‪ ،‬یک دستگاه برقی‬ ‫دید کــه کارخانــه را بــه کار می‌انداخت‪.‬‬ ‫‪ ‬آن دســتگاه به شــدت توجه فردینانــد را به خود‬ ‫جلب کــرد و صاحــب کارخانــه وقتــی کنجکاوی‬ ‫پســرک را دید اصول الکتریســته را به زبان ســاده‬ ‫برایــش تشــریح کــرد‪ .‬از آن پس فردینانــد نوجوان‬ ‫شــروع به تحقیق کرد و توانســت خانواده‌اش را از‬ ‫نعمت برق بهره منده کند‪ .‬خانه پورشــه نخســتین‬ ‫و تنهــا خانه روســتا بــود که چراغ برق داشــت‪.‬‬ ‫او بــا اصرار زیاد توانســت خانــواده‌اش را متقاعد‬

‫‪24‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫کند که به مدرســه فنی برود و وقتی تنها ‪ ۱۶‬ســال‬ ‫داشــت‪ ،‬خانه و خانــواده خود را ترک کــرد و برای‬ ‫تحصیــل به شــهر "ریچن برگ" رفت کــه فاصله‌ای‬ ‫زیادی با محــل اقامت خانواده‌اش داشــت‪ .‬او بعد‬ ‫از مدتــی به عنــوان کارگــر در شــرکت الکتریکی‬ ‫"ایگر" مشــغول به کار شد‪.‬‬ ‫پورشــه جوان برای تامین مخــارج تحصیل مجبور‬ ‫بــود کار کنــد و به همیــن دلیل مدتی بــه عنوان‬ ‫دفتــردار به کار خــود ادامه داد‪.‬‬ ‫او بعــد از اتمــام مدرســه فنــی هــرگاه فرصتی‬ ‫داشــت به طور مخفیانه به دانشــگاه فنی در شهر‬ ‫"وین" می‌رفت و ســر کالس‌های فنی آن دانشــگاه‬ ‫می‌نشســت‪ .‬هرچند که او هرگز نتوانســت مدرک‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪24 Kheradmand‬‬


23 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬23


‫بــود امــا چون پزشــک بــود‪ ،‬از اداره شــهر جز آن‬ ‫چــه در فرنگ دیــده بود‪ ،‬نمی‌دانســت و اقدامات‬ ‫کوچکــی در زمینــه قانون جمــع‌آوری زباله و تمیز‬ ‫کــردن معابر عمومــی را در کارنامه خــود به جای‬ ‫گذاشــت‪ .‬او در ســال ‪ ۱۳۳۱‬ه‪.‬ق از بلدیه اســتعفا‬ ‫داد‪ ،‬ســپس بــه اروپا ســفر کــرد و ژنرال کنســول‬ ‫(سرکنســول) ایــران در ســوئیس شــد و بــه پاس‬ ‫کتاب‌هایــی کــه در طب نوشــت نشــان علمی از‬ ‫دولت فرانســه گرفت‪.‬‬ ‫کودتای سیاه‬ ‫در مورد شــهردار بعدی تهــران یعنی ابراهیم‌خان‬ ‫یمین‌الســلطنه اطالعات کمی در دســترس اســت‬ ‫امــا می‌دانیــم که متولــد ‪ ۱۲۴۳‬قمــری ارومیه بود‬ ‫و فارغ‌التحصیــل اســتانبول کــه از ‪ ۱۲۹۲‬تــا زمان‬ ‫کودتای ســوم اســفند ‪ ۱۲۹۹‬رئیس بلدیه تهران بود‪.‬‬ ‫در زمــان او اداره بلدیــه به وزارت داخله ســپرده و‬ ‫قانــون بلدیه بازنگری شــد‪ .‬هر چند ایــن بازنگری‬ ‫چنــد ســال بعــد از این هــم انجام شــد‪ .‬تصحیح‬ ‫ســطوح خیابان‌ها و ســنگفرش آنها کــه در دوران‬ ‫شــهرداران قبلــی به خاطــر کمبود بودجــه بلدیه‬ ‫معطل مانده بــود‪ ،‬در زمان یمین‌الدوله آغاز شــد‪.‬‬ ‫کودتای ســیاه و به قدرت رســیدن سیدضیاءالدین‬ ‫طباطبایی و ســردار سپه باعث شــد تا یمین‌الدوله‬ ‫برکنــار و بلدیه پایتخــت منحل شــود‪ .‬چند هفته‬ ‫بعــد از آن بود که شــهرداری تهران بــه جای بلدیه‬ ‫راه‌انــدازی و اداره آن بــه دســت یکی از دوســتان‬ ‫قدیــم ســیدضیاء یعنــی موســیو گاســپار ایپکیان‬ ‫ســپرده شد‪.‬‬

‫ایپکیــان همچنیــن کســبه را موظــف کــرد که‬ ‫تابلوهــای خوانایــی را باالی ســردر مغازه‌ها نصب‬ ‫کنند‪ .‬او از کســبه خواست تا به جای اسامی فرنگی‬ ‫و عربــی نام‌هــای ایرانــی را بــر مغازه‌هــای خود‬ ‫بگذارند‪ .‬صاحبان دکان‌های اللــ ‌هزار و عالءالدوله و‬ ‫ناصریه موظف شــدند دکان‌های خود را سبز کنند‪.‬‬ ‫همچنین مامــوران اداره صحیه را مأمــور کرد تا به‬ ‫طور دائمی مراکزی که مــواد خوراکی می‌فروختند‬ ‫ماننــد کبابی‌هــا و حمام‌ها و ســلمانی‌ها را از نظر‬ ‫بهداشــتی تفتیش کنند‪ .‬ســاماندهی میدان مشــق‬ ‫برای تفرج بیشــتر مردم تهــران اقدام بعدی ایپکیان‬ ‫بــود‪ .‬او همچنین در ســال ‪ ۱۳۰۰‬و بعد از رســیدن‬ ‫به شــهرداری‪ ،‬زمینی که در شــمال میدان توپخانه‬ ‫پشــت به الل ‌هزار بود را به مساحت ‪ ۴۵۰۰‬متر برای‬ ‫ســاخت عمارت شــهرداری به نیکالی مارکف سپرد‪.‬‬ ‫مارکف نیز در عرض دو ســال ســاختمانی زیبا را بنا‬ ‫کــرد که تا ســال‌ها به عنــوان نماد تهران شــناخته‬ ‫می‌شــد‪ .‬در زمان او نظامنامه‌ای برای بلدیه نوشــته‬ ‫شــد کــه شــهردار مســتقیماً از ســوی رئیس‌الوزرا‬ ‫انتخاب شــود‪ .‬ایپکیان بعد از عزل سیدضیاء و کنار‬ ‫رفتنش از سیاســت از ریاســت بلدیه استعفا کرد و‬ ‫به لبنان رفت و در آن کشــور ســاکن شد‪.‬‬ ‫قزاق شهرساز‬ ‫بعــد از اعلم‌الدولــه ثقفــی بی‌تردیــد کریم‌آقــا‬ ‫بوذرجمهــری مشــهورترین شــهردار تهران اســت‪.‬‬ ‫ششــمین شــهرداری که بیشــتر چهــره نظامی بود‬ ‫تــا فــردی شهرســاز‪ .‬کریم‌آقــا متولــد نطنــز بود‬ ‫کــه در جوانــی در زادگاهــش و بعد در کاشــان به‬ ‫خشــت‌مالی و ناوه‌کشــی مشــغول بــود‪.‬‬ ‫بوذرجمهــری ماننــد رضاخــان میرپنــج در زمان‬ ‫مشــروطه بــه تهــران آمــد و بــه عنــوان ســرباز‬ ‫ســاده به اســتخدام قزاقخانــه درآمــد و از قضا در‬ ‫گروهان شــصت تیــر که فرماندهــی آن را رضاخان‬ ‫ســوادکوهی بر عهده داشــت‪ ،‬با ســمت توبره‌کش‬ ‫بــه خدمت گمارده شــد و بعد با او نزدیک شــد و‬ ‫در اســفند ‪ ۱۲۹۹‬همراه پهلوی اول در صف قزاقان‬ ‫کودتاکننــده از قزویــن بــه تهران آمد و به ســمت‬ ‫سرلشــکری رســید و در تهران ماندگار شد‪ .‬کریم‌آقا‬ ‫در ســال ‪ ۱۳۰۲‬بــا حفــظ درجه نظامــی میرپنجی‬ ‫خود به عنوان شــهردار تهران انتخاب شــد‪ .‬حضور‬ ‫او در شــهرداری پایتخت همزمان بــا قدرت گرفتن‬ ‫دوســت قدیمی‌اش رضا شــصت‌تیر و ســرانجام به‬ ‫سلطنت رســیدن او بود‪.‬‬ ‫کریم‌آقــا اولیــن شــهرداری اســت که بــر خالف‬ ‫قانــون بلدیه شــروع بــه تاریخ‌زدایی از این شــهر‬ ‫کــرد‪ .‬او برای ‪ ۱۰‬ســال چهره دارالخالفــه ناصری و‬ ‫تهران شاه تهماســبی را از بین برد و تهران تازه‌ای را‬ ‫بــر ویرانه حصــار و دروازه‌های شــهر قدیم بنا کرد‬ ‫و خیابان‌هــای تازه‌ای ســاخت‪ .‬بســیاری در تاریخ‬ ‫کریم‌آقــا بوذرجمهــری را قاتــل حافظــه تاریخــی‬ ‫پایتخــت می‌داننــد اما او ســعی کرد تــا تغییرات‬

‫شهرداری از آناتولی‬ ‫گاســپار ایپکیان‪ ،‬شــهردار بعدی تهــران از ارامنه‬ ‫عثمانی بود و در ‪ ۱۲۹۵‬به درخواســت ارامنه تهران‬ ‫به مدرســه هایکازیان تهران آمد و در آنجا مشغول‬ ‫به کار شــد‪ .‬ایپکیان مطالعات و اطالعات وســیعی‬ ‫در هنر تئاتر داشــت و بنای چند گــروه تئاتر را در‬ ‫همان مدرســه و تهران گذاشــت و نمایشنامه‌های‬ ‫مختلفــی را بــه روی صحنــه آورد‪ .‬او از ســوی‬ ‫ســیدضیاء مأمور شــد تا تشــکیالت تازه شهرداری‬ ‫را ســاماندهی کنــد‪ .‬بــر اســاس قانون تــازه بلدیه‬ ‫تشکیالت شــهرداری عبارت بودند از‪« :‬اداره صح ّیه‬ ‫و معاونت عمومی‪ ،‬اداره محاسبات و عایدات‪ ،‬اداره‬ ‫امــور خیریه‪ ،‬اداره ســاختمان‪ ،‬روشــنایی میدان‌ها‪،‬‬ ‫اداره تفتیش‪ ،‬ســجل احوال‪ ،‬احصائیه نشریات‪ ،‬اداره‬ ‫کابینه پرســنل‪ ،‬تنظیمــات‪ ،‬ملزومــات‪ ،‬اجرائیات و‬ ‫رسوم»‪.‬‬ ‫ایپکیــان با آن که متولد و بزرگ شــده تهران نبود‬ ‫اما بنــای جریانات مهمی را در تهران گذاشــت‪ .‬در‬ ‫زمان او بلدیه تهران بیشــترین تــاش را برای تبدیل‬ ‫این شــهر به شــهری در خور زندگی شهرنشیان کرد‪.‬‬ ‫به دستور شــهردار روشــنایی خیابان‌های الل ‌هزار و‬ ‫عالءالدوله و ناصریه کامل شــد‪.‬‬ ‫‪22‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫مثبتــی هــم در این شــهر داشــته باشــد‪ .‬کریم‌آقا‬ ‫عــوارض جدیــد را وضع کــرد و مالیــات خودروها‬ ‫و کالســکه‌ها و ســایر عــوارض شــهری را لغــو و‬ ‫اداره خیریــه و مریضخانه بلدیــه و دارالمجانین و‬ ‫آتش‌نشــانی را تأســیس کــرد‪ .‬در زمان او آســفالت‬ ‫کردن و ســنگفرش تهــران کامل شــد‪ .‬قانون جدید‬ ‫بلدیه که نخســتین قانــون بلدیه را نســخ می‌کرد‬ ‫در این دوران نوشــته شــد‪ .‬کریم آقا گورســتان‌های‬ ‫تهران را ســر و سامان داد و گورســتان متروک بازار‬ ‫را بــه باغ فــردوس تبدیل کــرد‪ .‬گفته می‌شــود که‬ ‫خیابــان ولی‌عصر کــه میدان تجریــش را به میدان‬ ‫راه‌آهــن متصــل می‌کنــد و طوالنی‌تریــن خیابان‬ ‫تهــران و البتــه خاورمیانه اســت در زمــان کریم‌آقا‬ ‫بوذرجمهــری به عنوان جاده شــاهی ســنگفرش و‬ ‫چنارهــای معروفش در این خیابان کاشــته شــد‪ .‬او‬ ‫تنها شــهردار تهران بــود که خیابانی که نخســتین‬ ‫شــهرداری تهران در آن تأســیس شــده بــود یعنی‬ ‫جبه‌خانــه را بــه اســم او بوذرجمهــری گذاشــتند‪.‬‬ ‫کریم‌آقــا بوذرجمهــری در ســال ‪ ۱۳۱۲‬بــه دلیــل‬ ‫فعالیت زیاد بیمار شــد و رضاشــاه او را برای درمان‬ ‫بــه خــارج فرســتاد‪ .‬در بازگشــت اما او بــه جای‬ ‫بلدیه با درجه امیرلشــکری به لشــکر تهــران رفت‪.‬‬ ‫بوذرجمهری که بعد از شــهریور ‪ ۱۳۲۰‬بازنشســته‬ ‫شــد برای بازگرداندن جنازه رضاشــاه به مصر رفت‬ ‫و در نهایت نیز در ســال ‪ ۱۳۳۱‬در تهران درگذشت‪.‬‬ ‫دولت‌هایناپایدار‬ ‫بــا بیمــاری کریم‌آقــا بوذرجمهــری پهلــوی اول‬ ‫دســتور داد تــا یــار دیرینــه‌اش بــرای معالجه به‬ ‫فرنگ فرســتاده شــود‪ .‬با رفتن او سرهنگ فضل‌الله‬ ‫بهرامــی چنــد وقتی کفیل شــهرداری شــد‪ .‬بعد از‬ ‫او تیمســار حســین‌قلی‌خان هوشــمند به ریاست‬ ‫شــهرداری رســید‪ .‬درباره این شــهردار تهــران فقط‬ ‫همیــن اندازه می‌دانیم که او هــم یکی از قربانیان‬ ‫ســرپاس مختــاری رئیــس شــهربانی وقــت بــود‪.‬‬ ‫مختاری دوســیه‌ای برای او تهیه کرد که او قســمتی‬ ‫از درخت‌هــای خیابان امیریه را بریــده و هیزم آن‬ ‫را بــه خانــه‌اش برده اســت‪ .‬این اتهام هوشــمند را‬ ‫بــه زندان قصــر انداخت‪ .‬البته گفته می‌شــود یک‌‬ ‫روز که رضاخان ســوار بر کالســکه از خیابان ســپه‬ ‫می‌گذشــت متوجه گرد و غبار در اطراف کالســکه‬ ‫شــد‪ .‬هنگام ‌ی که متوجه شد شــهردار تهران مسیر‬ ‫حرکت او را آب‌پاشــی نکرده اســت‪ ،‬از همانجا و از‬ ‫درون کالســکه دستور عزل شــهردارش را داد و او را‬ ‫به زندان انداخت و میرزا قاســم‌خان صوراســرافیل‬ ‫تبریــزی را جایگزین او کرد‪ .‬ایــن دوره یعنی فاصله‬ ‫‪ ۱۳۱۷‬تــا ‪ ۱۳۲۰‬چنــد شــهردار زمــان کوتاهــی به‬ ‫ریاست شــهرداری تهران رسیدند‪ .‬تقی خواجه‌نوری‪،‬‬ ‫مصطفی قل ‌یرام و ارســان خلعتبری شهرداران یک‬ ‫ماهه پایتخت بودند کــه در نهایت جای خود را به‬ ‫میرزا قاســم‌خان صوراســرافیل دادند‪.‬‬ ‫ادامه دارد‪...‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪22 Kheradmand‬‬


‫فــردی ایتالیایی را به اســم کنت دمنــت فرت را به‬ ‫ایــران می‌آورد؛ فردی که مأمور تشــکیل اداره پلیس‬ ‫در تهران شــد‪ .‬در تشــکیالت اداره پلیــس تهران به‬ ‫زعامــت کنت دمنت فرت در ســال ‪ ۱۲۹۷‬نایب کل‬ ‫اداره احتســاب به همراهی مهندسی دارالخالفه به‬ ‫میرزا علی‌اشــرف‌خان ســرهنگ واگذار شد‪.‬‬ ‫کنــت دمنت فــرت بعــد از حضــورش در تهران‬ ‫دســت به نوشــتن دســتورالعمل بلدیــه و نظمیه‬ ‫زد‪ .‬کتابــی کــه نقطه صفر تشــکیل نهــاد بلدیه و‬ ‫انجمــن آن در دوره بعــدی یعنی دوران مشــروطه‬ ‫اســت‪ .‬این دستورالعمل در ســال ‪ ۱۲۹۶‬ق‪ .‬به تأیید‬ ‫کامران‌میرزا نایب‌الســلطنه و به توشیح ناصرالدین‬ ‫ناصرالدی ‌ن شــاه رســید‪ .‬بــه نظر می‌رســد مفادی‬ ‫از ایــن دســتورالعمل بعدها در نــگارش نظامنامه‬ ‫انجمــن بلــدی مورد اســتفاده قــرار گرفته باشــد‪.‬‬ ‫دســتورالعملی که بعــد از بحث‌هــای طوالنی در‬ ‫‪ ۱۲‬اردیبهشــت ‪ ۱۲۸۶‬بــا عنــوان قانــون بلدیه به‬ ‫تصویب اکثریــت نمایندگان مجلس اول رســید‪ .‬بر‬ ‫اســاس این قانون انجمن بلدیه و بلدیه در شــهرها‬ ‫به امور مربوط به شــهر و معیشــت مردم رسیدگی‬ ‫می‌کردنــد‪ .‬چنــد روز بعــد از تصویب ایــن قانون‬ ‫به دنبــال راه‌اندازی بلدیه‪ ،‬نخســتین انجمن بلدیه‬ ‫دســت بــه‌کار شــد و آن را اجرایی کرد‪.‬‬

‫را بــه الهیجان و رشــت برد‪ .‬او همچنیــن نوعی از‬ ‫کاج را که به کاج کاشــفی مشــهور اســت‪ ،‬به ایران‬ ‫آورد اما صنعت چای شــاید بزرگ‌تریــن اقدام او در‬ ‫ایران بود و به کاشف‌الســلطنه مشــهور شــد‪.‬‬ ‫او در آســتانه مشــروطه بــه عنوان شــارژدافر به‬ ‫پاریــس رفت و زمانــی که قانون بلدیــه در جریان‬ ‫بــود‪ ،‬به ایــران آمد تا ســامانی به بلدیــه بدهد‪ .‬او‬ ‫در دارالحکومه مســتقر شــد و مقدمــات برگزاری‬ ‫انتخابات انجمن بلدیه را فراهــم کرد‪ .‬انتخابات در‬ ‫‪ ۵‬روز از ‪ ۷‬تیرماه ‪ ۱۲۸۶‬در شــش محله تهران برگزار‬ ‫شد‪ .‬این انتخابات اما به خاطر تجربه کمی که برای‬ ‫برگزاری آن بود با شکســت مواجه شــد و انتخابات‬ ‫مجدد ســوم مــرداد برگزار شــد‪ .‬کاشف‌الســلطنه‬ ‫کــه از محلــه دولت نامزد شــده بود در نخســتین‬ ‫انتخابــات داخلــی انجمن به عنــوان رئیس انجمن‬ ‫بیشــترین رأی را آورد‪ .‬از کارهای او در انجمن بلدیه‬ ‫و شهرداری جدا از تأســیس بلدیه پایتخت می‌توان‬ ‫بــه نامگــذاری خیابان‌ها و کوچه‌ها‪ ،‬شــماره‌گذاری‬ ‫خانه‌ها‪ ،‬روشــنایی خیابان‌ها در شــب‪ ،‬سامان دادن‬ ‫به آب‌رســانی به خانه‌ها با گاری بشــکه‌دار و اداره‬ ‫پلیــس و منظم کردن ســرویس درشــکه اســبی و‬ ‫اســتخدام گروهــی برای تمیــز کــردن خیابان‌ها و‬ ‫آب‌پاشــی در تهران یــاد کرد‪.‬کاشف‌الســلطنه یک‬ ‫ســال و نیم بیشتر در این ســمت نماند و به خاطر‬ ‫مشــکالت و کارشــکنی‌های زیاد اســتعفا داد و به‬ ‫وزارت امور خارجه بازگشــت‪ .‬کاشف‌الســلطنه اما‬ ‫سرنوشــت درامی داشــت‪ .‬او بعد از به توپ بستن‬ ‫مجلس به الهیجان بازگشــت و مدیریــت مزارع و‬ ‫کارخانه چــای را ب ‌ه دســت گرفت امــا در روزهای‬ ‫آخر اســفند ‪ ۱۳۰۷‬در حالی که از بوشــهر به سمت‬ ‫تهــران می‌آمــد در اثر افتادن ماشــین حامــل او به‬ ‫دره کشــته شــد‪ .‬به وصیت خــودش او را در میان‬ ‫تپه‌های چــای در الهیجان دفن کردند تا نخســتین‬ ‫شــهردار پایتخــت نامــش در میان بوته‌هــای چای‬ ‫پنهان بماند‪.‬‬

‫دربیــاورد‪ .‬مهندس باشــی بعد از کاشف‌الســلطنه‬ ‫کارهای نیمــه‌کاره او را ادامه داد‪ .‬یکی از این کارها‬ ‫روشــن کردن چراغ‌هــای بیشــتری در پایتخت بود‪.‬‬ ‫از آنجایی که نور شــهر در شــب برای شــهری مثل‬ ‫تهران خیلی مهــم بود پس مهندس‌باشــی در اداره‬ ‫تنظیف اداره روشــنایی را در بلدیه بــه وجود آورد‬ ‫و اولین چراغ‌های روشــنای ‌ی شــهر بــا کارخانه برق‬ ‫حا ‌ج امین‌الضرب در خیابان کنار ناصرخســرو نصب‬ ‫شــد و این خیابان به اســم چراغ برق معروف شد‪.‬‬ ‫بعــد از آن چراغ‌های فانوســی را در اطــراف ارگ و‬ ‫باب همایون و خیابان‌هــای عالءالدوله و الل ‌هزار بر‬ ‫بــاالی پایه‌هایی نصــب کردند‪.‬‬ ‫پزشک شاه بیمار‬ ‫در میــان ‪ ۱۰‬شــهردار اول تهــران بی‌تردیــد دکتر‬ ‫خلیل‌خــان ثقفــی اعلم‌الدوله از همه سرشــناس‌تر‬ ‫اســت که ماننــد مهندس‌باشــی متولد تهــران بود‪.‬‬ ‫هــر چند ســومین شــهردار تهران نامش بیشــتر از‬ ‫اداره بلدیــه بــا تصویر امضای فرمان مشــروطه به‬ ‫دســت مظفرالدین شــاه گره خورده است‪ .‬او شاید‬ ‫به نوعــی سیاســی‌ترین شــهردار قبــل از کودتای‬ ‫ســوم اســفند ‪ ۱۲۹۹‬نیز بود‪.‬‬ ‫اعلم‌الدولــه ثقفــی که ‪ ۳۶‬مــاه بر مســند بلدیه‬ ‫تهــران نشســت‪ ،‬یکــی از ‪ ۹‬فرزنــد عبدالباقــی‬ ‫حکیم‌باشــی‪ ،‬ملقــب بــه اعتضاداالطبــاء بــود که‬ ‫در تهــران بــه دنیــا آمــد و در دارالفنون‪ ،‬پزشــکی‬ ‫آموخــت و با حمایــت دکتر تولوزان بــرای تکمیل‬ ‫تحصیل در رشــته کحالی یا چشم‌پزشــکی به فرنگ‬ ‫رفــت و وقتــی به تهــران آمــد‪ ،‬به عنوان پزشــک‬ ‫مخصــوص مظفرالدیــن شــاه در دربار اســتخدام‬ ‫شــد‪ .‬اعلم‌الدولــه که بــه واســطه رفت‌وآمدش به‬ ‫فرنــگ بــه اصل تغییــر در ایــران معتقد بــود‪ ،‬به‬ ‫جمع مشــروطه‌خواهان پیوســت و در روزهایی که‬ ‫کســی اجازه نزدیک شــدن به مظفرالدین‌شــاه را‬ ‫نداشــت‪ ،‬به بهانــه معاینه او بــه صاحبقرانیه رفت‬ ‫و بــا به خطــر انداختن زندگی خــود امضای فرمان‬ ‫مشــروطه را از شــاه گرفت و شــاه را تا آماده شدن‬ ‫قانــون اساســی بــا دوا و درمان زنده نگه داشــت‪.‬‬ ‫اعلم‌الدولــه زیر بــار اصرار محمدعلی شــاه برای‬ ‫تأییــد نداشــتن مشــاعر مظفرالدین شــاه در زمان‬ ‫امضــای فرمان مشــروطه نرفــت‪ .‬او اعــام کرد که‬ ‫نمی‌تواند اعتبار پزشــکی‌اش را برای نوشــتن چنین‬ ‫دروغــی به حــراج بگــذارد و بی‌اطــاع دربار ترک‬ ‫ایــران کــرد و اموالش ضبــط شــد‪ .‬اعلم‌الدوله بعد‬ ‫از فتــح تهــران بازگشــت و چندی بعد بــه عنوان‬ ‫رئیس بلدیه تهران انتخاب شــد‪ .‬او بنای نخســتین‬ ‫بلدیه تهران‪ ،‬ســاختمانی در خیابــان (جبه‌خانه) را‬ ‫روبه‌روی مدخــل بازار بزرگ ســاخت و برای اولین‬ ‫بــار عبارت «بلدیــه طهران» را بــر تابلویی به طول‬ ‫یــک متــر و در باالی ورودی ســاختمان نصب کرد‪.‬‬ ‫دوران ریاســت اعلم‌الدوله بر بلدیــه تهران دوران‬ ‫پــر افت‌وخیزی نبود‪ .‬با آن که او بزرگ شــده تهران‬

‫کاشف چای در بلدیه‬ ‫هیــچ مدرکــی وجــود نــدارد کــه حضــور‬ ‫محمدمیرزا کاشف‌الســلطنه را به عنوان نخســتین‬ ‫شــهردار پایتخــت ثابت کنــد‪ .‬به پورتال رســمی و‬ ‫کتاب‌هــای شــهرداری پایتخت هــم مراجعه کنید‪،‬‬ ‫ردی از او نمی‌بینیــد امــا واقعیــت این اســت که‬ ‫کاشف‌الســلطنه اولیــن فــردی بود که در مســند‬ ‫ریاســت بلدیه امور شــهر تهران را به دست گرفت‪.‬‬ ‫او بعــد از تصویــب قانــون بلدیه به حکــم وزارت‬ ‫داخلــه به عنوان ریاســت اداره بلدیه و احتســابیه‬ ‫منسوب شــد و قرار شــد تا انتخابات انجمن بلدیه‬ ‫را برگــزار کند‪ .‬محمدمیرزا از خانــدان قوانلو قاجار‬ ‫بــود و فرزنــد آخــر اســدالله‌میرزا نایب‌االیالــه و مهندس‌باشیفرنگی‬ ‫جهان‌آرا خانم ملقب به عزیزالســلطنه‪ ،‬دختر بزرگ تهــران این شــانس را داشــت که دومیــن رئیس‬ ‫قهرمان‌میــرزا فرزنــد عباس‌میــرزا‪ ،‬نایب‌الســلطنه بلدیــه‌اش متولــد و بــزرگ شــده تهران باشــد که‬ ‫بــود که در تربــت حیدریه بــه دنیا آمــد‪ .‬کودکی چنــد ســالی نیــز در فرنــگ زندگــی کــرده بــود‪.‬‬ ‫او بــا قیام پدرش علیه عموزاده‌اش ناصرالدی ‌ن شــاه میــرزا عباس‌خــان مهندس‌باشــی کــه نامــش بــه‬ ‫پرتالطــم و در تبعید گذشــت اما بعــد از مرگ پدر عنوان نخســتین شــهردار تهران ثبت شــده است‪.‬‬ ‫در تهران مســتقر شــد و تحصیالت مقدماتی را در مهندس‌باشــی که بعد از اســتعفای کاشف‌السلطنه‬ ‫دارالفنــون بــه پایان رســاند‪ ۱۶ .‬ســاله بــود که به به عنوان رئیس اداره بلدیه انتخاب شد‪ ،‬از نخستین‬ ‫عنوان منشــی مشــیرالدوله‪ ،‬وزیر خارجه مشــغول دانش‌آموزانــی بــود کــه عباس‌میرزا بــرای تحصیل‬ ‫شــد و دو ســال بعــد بــا عنــوان دبیــر دومی به به فرنگ فرســتاد‪ .‬او که در مدرســه نظامی فرانسه‬ ‫فرانســه رفــت و همزمان بــا کار در ســفارت ایران تحصیــل کرد و مدرک مهندســی گرفــت‪ ،‬در دوران‬ ‫در دانشــگاه ســوربن حقوق خواند‪ .‬او بعد از پایان تشــکیل احتســابیه تهران در زمان احتساب‌الملک‬ ‫تحصیــات ابتدا دبیراول ســفارت ایران در فرانســه نیــز در ایــن اداره مشــغول بــود و از آنجایــی که‬ ‫شــد و بعد به عنوان سرکنســول هند به این کشور در شــهری چــون پاریس زندگــی کرده بــود‪ ،‬تالش‬ ‫رفــت‪ .‬در اینجا بود که با کشــت چای آشــنا شــد زیــادی کرد تا با جداســازی بخش انتظامی از بخش‬ ‫و دوره تحصیلــی آن را بــه پایان بــرد و این صنعت تنظیــف چهره تهران را به شــکل شــهرهای فرنگی‬ ‫‪21‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪21 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫همه شهرداران تهران؛ از کاشف‌السلطنه تا نجفی‬

‫قسم‬ ‫ت اول‬

‫متن زیــر مــروری دارد بــه «بلدیه‌چی‌»هایی که‬ ‫پایتخت را ساختند‪.‬‬ ‫«فرزانهابراهی ‌مزاده»‬ ‫روز اول شــهریور ‪ ۹۶‬محمدعلــی نجفــی بــا ‪۲۱‬‬ ‫رای اعضای شــورای شــهر پنجــم تهران بــه عنوان‬ ‫پنجاه‌ونهمیــن (بــه روایت پورتال شــهرداری تهران‬ ‫پنجاه‌وهشــتمین) شــهردار پایتخت انتخاب شــد‪.‬‬ ‫پنجاه‌ونهمیــن شــهردار پایتخــت ‪ ۲۳۰‬ســاله ایران‬ ‫کــه قرار اســت میــراث‌دار ‪ ۵۸‬نفری باشــد که این‬ ‫شــهر را از شهری متوســط به کالنشــهری بی‌در و‬ ‫پیکــر تبدیل کردند؛ کالنشــهری کــه اداره آن کمتر‬ ‫از اداره یک کشــور نیســت و شــاید همین دلیلی‬ ‫کافی برای شــهردارانش باشــد که به سودای پاستور‬ ‫راهی بهشــت شوند‪ .‬شــهردارانی که از محمدمیرزا‬ ‫کاشف‌الســلطنه (که نامــش در اســناد تاریخی به‬ ‫عنوان نخســتین شــهردار تهران ثبت شــده است و‬ ‫در ســایت شــهرداری تهران نیســت) تا محمدباقر‬ ‫قالیبــاف برای این شــهر تصمیــم گرفتند‪.‬‬ ‫اما داســتان شــهرداری و شــهرداران تهران از کجا‬ ‫شروع شــد و این ‪ ۵۸‬شــهردار چه کســانی بودند؟‬

‫تهــران بعد از او نیز طــی کردنــد و از جبه‌خانه تا‬ ‫میدان توپخانه و خیابان فاطمی به خیابان بهشــت‬ ‫رسیدند و مقام محتســب و کالنتر را تا بلدیه‌چی و‬ ‫در نهایت به شــهردار رســاندند‪.‬‬ ‫شــهرداری تهــران در یــک قرن و ‪ ۱۲‬ســال حیات‬ ‫مدرن چهــره مردانه‌ای داشــته اســت‪ .‬در این ‪۱۱۲‬‬ ‫ســال هیچ زنی بــر صندلی شــهرداری تکیــه نزده‬ ‫است تا شــاید بتواند کمی از شــلختگی‌های تهران‬ ‫کــم کنــد‪ .‬در همه این یک قرن و ‪ ۱۲‬ســال ‪ ۵۸‬مرد‬ ‫در شــادی و غم‌ها و آبادی‌ها و خرابی‌های شــهری‬ ‫شریک شــدند که زادگاه بسیاریشــان نبود‪ .‬از قبال‬ ‫بررســی زندگی ‪ ۵۸‬شــهردار تهران است که می‌شود‬ ‫فهمیــد تنها ‪ ۲۰‬نفرشــان در همین شــهر بــه دنیا‬ ‫آمدنــد و درس خواندند و بزرگ شــدند‪ .‬این همان‬ ‫نقطــه‌ای اســت کــه بســیاری از منتقدیــن تاریخ‬ ‫شــهرداری می‌گویند وقتی شــهردار یک شهر بزرگ‬ ‫شــده آن شهر نباشــد آن را به خوبی نمی‌شناسد و‬ ‫احســاس تعلقی به آن خــاک نمی‌کند‪.‬‬ ‫تهــران شــهری اســت بــا گســتره مهاجــران و‬ ‫شــهروندانی از جای‌جــای ایــران اما ‪ ۲۱‬نفــر از ‪۵۹‬‬ ‫نفری که اداره شــهر را در دســت گرفتنــد‪ ،‬کودکی‬ ‫را در کوچه‌پس‌کوچه‌هــای این شــهر زندگی کردند‬ ‫و ‪ ۳۸‬شــهردار غریب ریشــه در خاک ری نداشــتند‬ ‫و از گنــدم آن در کودکــی نخوردنــد‪ .‬از میــان ‪۳۸‬‬ ‫شــهردار غیر تهرانی پایتخت‪ ،‬ســهم اصفهانی‌ها و‬ ‫مشــهدی‌ها بیشــتر از بقیه بود‪.‬‬

‫د ا شــته‬ ‫با شــد ‪.‬‬ ‫بــا آن‬ ‫کــه‬ ‫آ قا محمد خــا ن‬ ‫قاجار اعالم پایتختی‬ ‫کــرده بــود امــا هنوز شــمایل پایتختی نداشت‪.‬‬ ‫شــهری بــدون خیابــان و کوچــه بــا محله‌هــای‬ ‫درهم‌پیچیده که بــوی زبال ‌ه تــوی ذوق می‌زد‪ .‬این‬ ‫تصویر خوبی از شــهری که می‌خواســت دارالخالفه‬ ‫شــود‪ ،‬نبــود‪ .‬این چیــزی بود کــه امیرکبیــر هم تا‬ ‫به تهران برســد‪ ،‬در گــوش ناصرالدین شــاه خواند‬ ‫کــه در کنار کارهای زیادی که از ســاخت مدرســه‬ ‫و عدالتخانــه دارنــد‪ ،‬باید وضعیت تهران را ســر و‬ ‫ســامانی بدهد و نهاد احتســابیه را ایجــاد کرد‪ .‬او‬ ‫محمودخان کالنتر احتســاب آقاسی را برای تسهیل‬ ‫و بهبود امور شــهری به دســتگاه احتســاب مأمور‬ ‫کرد و بــه او لقب احتســاب‌الملک را داد‪ .‬در زمان‬ ‫احتســاب‌الملک بیشــتر شــکایات مــردم از نحوه‬ ‫اداره شــهر و وضع نامناســب نظافت محالت بود‪.‬‬ ‫محمودخــان ظاهراً تــا ‪ ۱۲۸۱‬قمــری یعنی حدود‬ ‫بیســت ســال بعد از امیرکبیر در این ســمت باقی‬ ‫مانــد امــا در ادامه به دلیل قحطــی در تهران فوت‬ ‫کــرد و جایــش را بــه چراغعلی‌خان ســراج‌الملک‬ ‫داد‪ .‬بعــد از او در ســال ‪ ۱۲۸۶‬آقاعلــی آشــتیانی‬ ‫پیشخدمت خاصه ناصرالدی ‌ن شاه به اداره تنظیفیه‬ ‫و انتظامات شــهر دارالخالفه و حوالی منصوب شد‪.‬‬ ‫در همین زمــان نیز در کنار احتســابیه اولین اداره‬ ‫بهداشــتی یا حفظ‌الصحه به دســت دکتــر تولوزان‬ ‫راه‌انــدازی شــد‪.‬‬ ‫ناصرالدین شــاه در بازگشــت از ســفر دوم فرنگ‬

‫‪ ۱۱۲‬سال حاکمیت مردانه‬ ‫‪ ۱۱۲‬ســال پیــش کــه مجلــس اول قانــون بلدیه‬ ‫را تصویــب کــرد‪ ،‬از ســوی حاکــم وقــت تهــران‪،‬‬ ‫محمدمیرزا کاشف‌السلطنه در دارالحکومه تهران در‬ ‫خیابان جبه‌خانه مســتقر شــد‪ .‬هر چند در اسنادی‬ ‫که از شــهرداری منتشــر شــده نام کاشف‌السلطنه‬ ‫به عنوان نخســتین رئیس دایره بلدیه ثبت نشــده از احتسابیه تا بلدیه‬ ‫اما او نخســتین شــهرداری بود که به حکم انجمن تا مرگ محمدشــاه قاجار از شهرداری خبری نبود‪،‬‬ ‫یــا شــورای شــهر اداره امــور شــهری را به دســت شــهر را کالنترهــا اداره می‌کردنــد‪ .‬حــاال نه خیال‬ ‫گرفت‪ .‬ایــن حکم آغــاز راهی بود که ‪ ۵۷‬شــهردار کنیــد تهران هم شــهری بود که بخواهد شــهرداری‬ ‫‪20‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬ ‫‪20 Kheradmand Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬


‫کشتار ‪2012‬‬ ‫بعد از ســال ها در ‪ 2012‬بار دیگر اختالفات میان مســلمانان و بودایی ها در‬ ‫میانمار شــدت گرفــت‪ .‬بر اثر این اختالفــات‪ ،‬درگیری های گســترده و قتل‌عام‬ ‫مســلمانان توســط بوداییان شــدت گرفت‪ .‬شــروع ماجــرا از آنجا بود که ســه‬ ‫جــوان مســلمان به تجاوز و قتــل یک دختر بودایی متهم شــدند‪.‬‬ ‫یــک نفر از آنان پس از دســتگیری خودکشــی کــرد و دو تن دیگــر به اعدام‬ ‫محکوم شــدند‪ .‬جامعه مســلمانان گفتند دختر همراه یکی از این سه پسر فرار‬ ‫کرده اســت‪ .‬همچنین حمله به یک اتوبوس مســلمانان و کشــتار ‪ 10‬نفر‪ ،‬آغاز‬ ‫سلســله وقایــع بعد از آن بود‪ .‬برخــی گزارش‌ها حاکی از قتل ‪ ۲۰۰۰۰‬مســلمان‬ ‫اســت‪ .‬همچنین گفته می‌شــود که نیروهای نظامی میانمار به مهاجمان کمک‬ ‫می‌کنند و این کشــتار در ســکوت رســانه‌های خبری و ســازمان ملــل‪ ،‬در حال‬ ‫انجام اســت‪ .‬به گزارش ســازمان عفــو بین‌الملل‪ ،‬بوداییان عامل کشــتار‪ ،‬تجاوز‬ ‫و آتــش‌زدن هــزاران خانه مســلمانان شــناخته شــده‌اند‪ .‬گفتنی اســت دولت‬ ‫میانمار‪ ،‬مانع دسترســی خبرنگاران به منطقه می‌شــود‪.‬‬ ‫روهینگیایی ها چه کسانی هستند؟‬ ‫امــا روهینگیایی‌ها‪ ،‬مردمی مســلمان و هند و آریایی هســتند کــه در ایالت‬ ‫راخیــن در غــرب میانمــار زندگی می‌کننــد‪ .‬آن‌گونه که پیر محمــد مالزهی به‬ ‫«قانــون» می‌گویــد‪ ،‬این مــردم ســاکنان اولیه میانمــار بودند کــه بعد‌ها با بر‬ ‫هــم زدن ترکیــب جمعیتی در این منطقه‪ ،‬اکثریت از دســت آن‌ها خارج شــد‪.‬‬ ‫مالزهــی در ادامه می‌گوید‪ « :‬این ســرزمین به لحاظ تاریخی به قوم مســلمان‬ ‫تعلق داشــته و بیشتر مردم این کشــور مســلمان بودند‪ .‬بعد ها بوداییان را به‬ ‫آنجــا کــوچ دادند و ترکیب جمعیتی را بــه زیان روهینگیا بر‌هــم زدند‪.‬بنابراین‬ ‫دنیــا می توانــد کاری بــرای این افــراد انجام دهد‪ .‬امــا در شــرایط فعلی‪ ،‬این‬ ‫مردم بیشــتر تحت فشــار قرار می‌گیرند»‪.‬‬ ‫ســازمان ملل متحد و همچنین بیشــتر رســانه‌های بین‌المللی و ســازمان‌های‬ ‫حقوق بشــری‪ ،‬مــردم روهینگیــا را جزو تحت ســتم‌ترین اقلیت‌هــا در جهان‬ ‫توصیــف می‌کننــد‪ .‬در حالــی که اصــل این شــرایط در ارتباط با ســازمان ملل‬ ‫متحد هنوز نامشــخص است‪.‬‬ ‫خشــونت‌های قومی میان بوداییــان که اکثریت جمعیت میانمار را تشــکیل‬ ‫می‌دهند و اقلیت مســلمان روهینگیا ‪،‬تاکنون هزاران کشــته بر جای گذاشــته‬ ‫و ده‌هــا هــزار نفر ‪ ،‬خانه و کاشــانه خــود را از دســت داده و آواره شــده‌اند‪.‬‬ ‫ایــن مردم چهار درصــد کل جمعیت میانمار را تشــکیل می‌دهند‪ .‬مســلمانان‬ ‫روهینگیــا و برخــی از محققان معتقدند که آن‌ها بومی ایالت راخین هســتند‪،‬‬ ‫امــا موضوع حضــور این افــراد در میانمار‪ ،‬موضوعی تاریخی اســت که نیاز به‬ ‫بررسی بیشتری دارد‪.‬‬ ‫محرومیت از حقوق انسانی‬ ‫بیشــتر جمعیت یــک میلیون و صد هــزار نفری روهینگیا از حق شــهروندی‬ ‫میانمار محرومند و در شــرایطی مشــابه با آپارتایــد و در کمپ‌های پناهندگان‬ ‫در نزدیکــی مــرز بنــگالدش زندگــی می‌کنند‪ .‬بیــش از ‪ ۱۴۰‬هزار نفــر از آن‌ها‬ ‫بــه دنبــال درگیری بــا قوم بودایــی «راخینه» در ســال ‪ ۲۰۱۲‬بــه مناطق دیگر‬ ‫آواره شــده‌اند‪ .‬دولت میانمار اقلیت مســلمان روهینگیا را بــه عنوان مهاجران‬ ‫غیرقانونــی کــه از بنــگالدش وارد شــده‌اند‪ ،‬تلقی می‌کند‪ .‬دولــت بنگالدش نیز‬ ‫درقبــال «مهاجران غیر قانونی» سیاســت بســیار سرســختانه‌ای دارد و از ورود‬ ‫آن‌هــا جلوگیــری می‌کند‪.‬روزنامه‌های دولتــی میانمار از آن‌ها بــا الفاظی چون‬ ‫«ســیاهه»‪« ،‬عربه» یا «بنگالدشــیه» نــام می‌برند‪.‬‬ ‫از سرگیری کشتارها در میانمار‬ ‫دور جدیــد اخطار‪ ،‬اخراج و کشــتارها در میانمار در پــی آن صورت گرفت که‬ ‫چنــد پاســگاه دولتی مورد حمله مســلحانه دو گــروه چریکــی روهینگیایی با‬ ‫عنوان «وفاداران روهینگیا» و «ســازمان ملی مســلمانان روهینگیا» قرار گرفت‪.‬‬ ‫‪19‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫ایــن افراد در حمالتی به پاســگاه‌ها‪ ،‬تعدادی از نظامیان را کشــتند‪ .‬بر اســاس‬ ‫آنچــه که دولــت میانمار می‌گوید‪ ،‬ایــن دو گروه از حامیــان و گروه‌های تحت‬ ‫نظر القاعده هســتند‪ .‬در پاســخ به این حمالت‪ ،‬نظامیان میانمــار اقدام به قتل‬ ‫و نســل کشی مســلمانان در آن کشــور کردند‪ .‬تعداد زیادی از مسلمانان نیز به‬ ‫ســمت بنگالدش گریختند کــه در این میان بنــگالدش از قبول کــردن این افراد‬ ‫سر باز زد‪.‬‬ ‫بیانیه القاعده یمن‬ ‫نكتــه ای كه وجود دارد این اســت كه ســه روز پیش بود که ســازمان القاعده‬ ‫شــعبه یمن در پاســخ به اقدامــات علیه روهینگیایــی ها‪ ،‬با صــدور بیانیه ای‬ ‫از همه گروه های وابســته و شــعبات خود خواســت تا بودایی ها را در شــبه‬ ‫قــاره هنــد مورد حمله قــرار دهند‪ .‬اگر این موضــوع را مالک قــرار دهیم‪ ،‬می‬ ‫تــوان گفت بین افــراد پیکار جو در میانمــار و گروهک‌های اســامی‪ ،‬رابطه‌ای‬ ‫وجود دارد‪ .‬این موضوع‪ ،‬وابســتگی گروهک های روهینگیایی به ســازمان شبه‬ ‫اســامی را تا حدی نشــان می دهد‪.‬‬ ‫سکوت مدعیان صلح‬ ‫از طرفی متاســفانه کمترین موضع از ســوی مجامع بین المللی نسبت به این‬ ‫نسل کشی مســلمانان در میانمار صورت گرفته اســت‪ .‬آن سانگ سوچی‪ ،‬رهبر‬ ‫مخالفــان و حزب لیگ ملی برای دموکراســی نیز از موضع‌گیری آشــکار درباره‬ ‫آن‌هــا خودداری کــرده و تاکنون هیچ حرفی در مورد خشــونت بــا این اقلیت‬ ‫و ســرکوب آنان نزده اســت‪ .‬موضوعی که با اعتراض بســیاری از فعاالن حقوق‬ ‫بشــر و صلح طلبان جهان روبه‌رو شده است‪ .‬‬ ‫پیر محمــد مالزهی در رابطه با ورود ســوچی به موضوع کشــتار بی رحمانه‬ ‫مســلمانان در میانمار به «قانــون» گفت‪ :‬هم اکنون حــزب حاکم‪ ،‬حزب خانم‬ ‫ســوچی است‪ .‬ســوچی برای دفاع از آزادی در دوران حکومت نظامیان‪ 22 ،‬سال‬ ‫در زنــدان و حصــر خانگی بوده اســت؛ بنابر این او یک تعهد اخالقی نســبت‬ ‫به ساکنان میانمار دارد‪ .‬‬ ‫چون برنده شــدن جایــزه صلح نوبل نیز بر پایه همین مبارزات او در راســتای‬ ‫آزادی بــوده و با دیکتاتــوری نظامیان و تامین حقوق مردم مبارزه کرده اســت‪.‬‬ ‫هــم اکنــون او به دالیلی ســکوت کرده و دولتش دســت نظامیــان را برای این‬ ‫کشــتار باز گذاشــته اســت‪ .‬البته شــاید دولت تاثیــری بر نظامیان این کشــور‬ ‫نداشــته باشــد و گوش به فرمان ســوچی و نیز نیســتند اماخانم سوچی باید به‬ ‫عنــوان وزیــر امور خارجه فعالیــت کند می‌تواند تاثیر گذار باشــد‪.‬‬ ‫جوامع بین المللی چه کنند؟‬ ‫پیــر محمــد مالزهــی‪ ،‬تحلیلگــر بین‌الملــل در ایــن رابطــه بــه «قانــون»‬ ‫می‌گوید‪«:‬حقیقــت این اســت کــه ایران می‌توانــد یک نوع فشــار را از طریق‬ ‫مجامــع جهانــی به دولــت مســتقر میانمــار وارد کند‪.‬‬ ‫به نظر می‌رســد اگر کشــور‌های اســامی مانند ایران‪ ،‬عربســتان‪ ،‬مصر‪ ،‬ترکیه‬ ‫و کشــورهای تاثیرگذار مســلمان‪ ،‬از طریق ســازمان همکاری‌های اســامی که‬ ‫متشــکل از بیش از ‪ 50‬کشــور اسالمی اســت‪ ،‬موضوع را پیگیری کنند و آن را به‬ ‫ســازمان ملل برســانند‪.‬ازطرفی رســانه‌های این کشور‌ها ظلم و ســتمی را که به‬ ‫مردم روهینگیا شــده است‪،‬افشــا کنند‪ .‬دولت میانمار در شرایطی قرار گیرد که‬ ‫دیگر نتوانــد مقاومت كند»‪.‬‬ ‫وی در ادامــه گفت‪« :‬در گذشــته نیز این فشــار ها جواب داده اســت‪ .‬زمانی‬ ‫که نظامیان قدرت را در این کشــور به دســت داشتند با فشــار افکار عمومی و‬ ‫مجامع بین المللی‪ ،‬ســردمداران این کشــور مجبور به برگزاری انتخابات در این‬ ‫کشــور و کناره گیری نظامیان شــدند‪ .‬می توان امیدوار بود که اگر کشــور های‬ ‫اســامی ابتکار از خودشــان نشــان دهند و در مقابل این نسل کشــی و اخراج‬ ‫مسلمانان بایســتند‪ ،‬وضعیت در میانمار تغییر کند»‪.‬‬ ‫روزنامه قانون‬ ‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪19 Kheradmand‬‬


‫میانمار‬

‫حقیقت یک نسل كشی‬

‫سینا رحیم پور‬ ‫مســلمانان در میانمــار در ســکوت جوامــع بیــن المللی كشــته می‌شــوند‪.‬‬ ‫مســلمانانی کــه با تیر تفاوت دیــدگاه و دین جان خود را از دســت می دهند‪.‬‬ ‫تصاویر دلخراش مســلمانان میانمار که این روزها آواره از خانه و شــهر خود در‬ ‫میــان مرزهای جغرافیایی معلقنــد‪ ،‬عمق فاجعه را به خوبی نشــان می دهد‪.‬‬ ‫مســلمانانی که با کوچ اجباری از ترس ســوزانده شــدن و مــرگ به فجیع‌ترین‬ ‫شــکل‪ ،‬حاال ســفر بی مقصد خــود را آغاز کــرده اند‪.‬‬ ‫‪ ‬‬ ‫‪ ‬شروع ماجرا‬ ‫شــروع درگیری ها به حدود‪ 250‬ســال قبل برمی گردد‪ .‬در سال ‪ ۱۷۷۴‬میالدی‪،‬‬ ‫‪18‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫یــک بودایی به نــام بوداپایا در آن منطقه به قدرت می‌رســد و با‬ ‫مســلمانان بنای ناســازگاری می‌گذارد و اجرای قوانین اســامی را‬ ‫ملغــی می‌کند‪ .‬از آن زمان به بعد اختالفات مســلمانان میانمار با‬ ‫دولت شــروع می‌شود‪ ،‬حقوق مســلمانان نادیده گرفته می‌شود‪،‬‬ ‫تبعیض‌هــا تشــدید می‌شــود و مســاله مســلمانان بــه تدریج‬ ‫به‌عنــوان یک معضــل مطرح و کشــورهای منطقــه‪ ،‬متوجه این‬ ‫موضوع می‌شــوند و حتی به ســطح بین‌المللی نیز مــی‌رود و تا‬ ‫امروز نیز از موضوعات حقوق بشــری در ســطح بین‌الملل است‪.‬‬ ‫در این مدت‪ ،‬تعدادی از مســلمانان گروه‌های چریکی تشــکیل‬ ‫دادند و مبارزاتی نیز داشــتند و برخی برای اینکه از این وضعیت‬ ‫رها شــوند‪ ،‬به کشــورهای هند و بنگالدش مهاجــرت کردند و در‬ ‫آنجــا زندگی می‌کنند‪.‬‬ ‫چرا بودایی ها به مسلمانان حمله می کنند؟‬ ‫بســیاری از آن‌ها بر این باورند که ملت‌شــان باید یکپارچه شــود و دین‌شــان‬ ‫در خطــر اســت‪ .‬فضای جهانی نیــز در این میــان تاثیری حیاتــی دارد‪ .‬بودایی‬ ‫هــا مدعی هســتند که در سراســر جهان‪ ،‬اســام افراطی در کانون بســیاری از‬ ‫درگیری‌هــای خشــونت بار قــرار دارد‪ .‬آن‌ها همچنین احســاس مــی کنند که‬ ‫آییــن های توحیدی تبشــیری به دنبال گســترش خود در ســرزمین های دیگر‬ ‫هســتند و فکر می کنند که اگر ادیان دیگر شــیوه برخورد سرســختانه تری در‬ ‫پیــش گرفته انــد‪ ،‬آن‌ها نیز باید همیــن کار را کنند‪.‬‬ ‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪18 Kheradmand‬‬


17 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬17


‫‪۱۵۰‬همین‬

‫‪16‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪16 Kheradmand‬‬


15 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬15


14 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬14


‫بــاور دارد بــه همه دیکتــه کند‪ .‬تالشــش را می کند و به ســعی کــردن ادامه‬ ‫خواهــدداد‪ ،‬تــا جایی که مقاومــت در برابرش آن قدر رشــد کند تــا باالخره از‬ ‫مقامش عزل شــود‪.‬‬ ‫چگونــه می خواهیــد این ایــده را روی‬ ‫صحنه نشــان دهید؟‬ ‫موضــوع را ایــن گونه شــروع می کنم‬ ‫که مــا زندگــی ای داریم کــه واقعا نمی‬ ‫خواســتیم‪ .‬عنوان آلبومی که اخیرا منتشر‬ ‫شــد هم همین عبارت اســت‪ .‬آیــا واقعا‬ ‫ایــن آن زندگــی اســت که مــی خواهیم؟‬ ‫درواقع این شــعری اســت که ســال ‪2008‬‬ ‫و قبــل از انتخابــات نوشــتم و فکــرم را به‬ ‫خــودش مشــغول کرده بــود که اگــر اوباما‬ ‫پیــروز شــود همــه چیــز بهتــر می شــود‪.‬‬ ‫قســمتی از آن مربــوط به چیزی اســت که‬ ‫گفــت‪ .‬اما قســمت اصلــی‪ ،‬مربــوط به این‬ ‫اســت که اگــر قبول کنیــم «مــا» و «آن ها»‬ ‫وجــود دارد در جنگلــی قدم گذاشــته ایم که‬ ‫بعیــد می دانــم بتوانیم از آن بیــرون بیاییم و‬ ‫وارد مــزارع تازه شــویم یــا نــور روز و زنبورها‬ ‫را ببینیم‪ .‬نــه اینکه بیرون بیاییــم و چون همه‬ ‫زنبورهــا با آفت کش ها کشــته شــده انــد آن را نبینیم‪ .‬من هنوز هم دوســت‬ ‫دارم فکــر کنم مــردم عالقه دارند در دنیایی زندگی کننــد که زنبورها می توانند‬ ‫در آن زنــده بمانند‪.‬‬ ‫‪ ‬جایــی که به مشــکالت تغییرات اقلیمــی اهمیت می دهیم و هــم دردی با‬

‫‪13‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫دیگران باعث می شــود خوشــحال تر باشیم‪ .‬شــاید بهتر است تجدیدنظری در‬ ‫شــاخص های خوشحالی مان داشــته باشیم و آن را مشــروط به بردن و باختن‬ ‫نکنیــم‪ .‬اگر این کار را بکنیم شــاید متوجه شــویم که ایده «مــا» و «آن ها» در‬ ‫حقیقت توهمی بیش نیســت‪.‬‬ ‫و شــما این کار را با ترکیب آهنگ های قدیمی‬ ‫و جدید انجام می دهید؟‬ ‫قطعاتی هســتند که در پینک فلوید نوشته‬ ‫بودم‪ ،‬شــاید تعــدادی از آن هــا از اَمیوزد تو‬ ‫ِدت (‪[ )Amused to Death‬آلبــوم انفــرادی‬ ‫واترز در ســال ‪ ]1992‬و آلبوم جدید باشــد‪.‬‬ ‫پــس ‪ 75‬درصد آن متعلق به من اســت‪ .‬اما‬ ‫در موضوع به یکدیگر پیوســته اند‪ .‬من در‬ ‫زندگیــم تنهــا درباره یک چیز نوشــته ام و‬ ‫آن چیزی نیســت جز این کــه همه ما در‬ ‫مقام انسان نســبت به یکدیگر مسئولیم‪.‬‬ ‫این مهم اســت که با دیگــران هم دردی‬ ‫کنیم و جامعه را به گونه ای بســازیم که‬ ‫خوشــحال تر و خوشــبخت تر باشیم و‬ ‫به شــکلی زندگی کنیم که می خواهیم‪.‬‬ ‫‪ ‬زندگــی ای کــه واقعــا مــی خواهیم‬ ‫زندگی ای اســت که همه ما توانایی مالی برای آموزش فرزندان مان داشــته‬ ‫باشــیم تا آن ها و نوه هایمان بتوانند زندگی بهتر‪ ،‬پربارتر و با خشــونت کمتر‪،‬‬ ‫رقابــت کمتر‪ ،‬ملی گرایی کمتر‪ ،‬اســتعمار کمتــر و برتری نژادی کمتر‪ ،‬داشــته‬ ‫باشــند‪ .‬نه زندگی ای که االن مجبوریم داشــته باشــیم و عده ای کوچک آن را‬ ‫کنتــرل می کنند‪.‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪13 Kheradmand‬‬


‫تمام جنگ‌ها برای پـول است‬

‫پینــک فلوید بــا اجرای دوباره ما ‪ +‬آن هــا (‪ )Us + Them‬در تور‬ ‫جدیــدی به روی صحنــه می بــرد‪ .‬او و عده داده اســت که این‬ ‫تــور در ادامه تــور ِد وال (‪ )The Wall‬و میکســی از آهنگ های‬ ‫قدیمــی با حــال و هوای تعــدادی از آهنگ های جدید اســت‪.‬‬ ‫ایــن خواننده ‪ 73‬ســاله مــی گوید وجه مشــترک تــور و آلبوم‬ ‫جدیــدش حس نارضایتی اســت که در آن ها حس می شــود‪ .‬این‬ ‫حس در اجرای اکتبر ســال گذشــته مکزیکوســیتی مشــهود بود؛‬ ‫زمانی که قطعه خوک ها (ســه خوک جورواجــور) (‪Pigs- Three‬‬ ‫‪ )Different Ones‬از آلبــوم اَنیمالز (‪ )Animals‬نواخته می شــد‬ ‫در کنــار تصویر دونالد ترامپ کلمه ِپن ِد خو (به اســپانیایی یعنی‬ ‫احمق) گذاشــت شد‪« .‬می خواســتم مخالفتم را قبل از انتخابات‬ ‫در بــاره دونالــد و از تمــام چیزهایی که حمایت مــی کند اعالم‬ ‫کنم‪ .‬متاســفانه آن تاثیری را که باید نداشــت‪ .‬متن بلندی نوشتم‬ ‫تــا در دیزرت تریــپ (‪ )Desert Trip‬بخوانم‪ .‬اما این کار را نکردم‬ ‫چون نمایش خوبی نمی شــد‪ .‬هنوز آن نوشــته را دارم و به نظرم‬ ‫باید آن را آنالین منتشــر کنم‪».‬‬ ‫واترز همیشــه با رک گویی آماده اســت تا پیام انســانیت را به‬ ‫انســان ها برســاند‪ ،‬حتی اگر تعدادی از طرفدارانش را از دســت‬ ‫بدهــد‪« .‬از ‪ 800000‬نفــری کــه در دیزرت تریــپ بودند تقریبا‬ ‫‪ 1000‬نفر خوششــان نیامــد و اجرا را ترک کردنــد‪ .‬البته مطمئن‬ ‫نیســت»‪ ،‬امــا عده بســیار کمــی هم بودنــد که از هجــو کردن‬ ‫فــردی احمــق ناراحت شــدند»‪ .‬در این مصاحبه واتــرز از تالقی‬ ‫دیدگاه سیاســی و موســیقایی خود می گوید‪.‬‬

‫گفت و گوی مجله‬ ‫رولینگ استون با‬ ‫راجر واترز افسانه ای‬ ‫به مناسبت کنسرت‬ ‫او در تورنتو‬

‫یک هفته پس از انتخابات ســال گذشــته ایاالت متحــده‪ ،‬باراک‬ ‫اوباما در ســخنرانیش‪ ،‬ناسیونالیسمی که «دور «ما» و دور «آن ها»‬ ‫کشــیده شــده اســت» را به باد انتقاد گرفت‪ .‬عبارتی کــه با راجر‬ ‫وارتــز (‪ )Roger Waters‬هــم طنین بود‪ ،‬نه بــه این دلیل که او در‬ ‫زمــان همکاریش با گــروه پینک فلویــد(‪ ،)Pink Floyd‬ترانه ای با‬ ‫نــام «آس اند ِدم» (‪( )Us and Them‬ما و آن ها) ســروده اســت‪.‬‬ ‫«بــه این دلیــل که با اوبامــا موافقم کــه هیچ «مــا» و هیچ «آن‬ ‫ها»یــی وجود نــدارد‪ .‬این یک توهم اســت‪ .‬ما همه انســانیم و‪ ‬‬ ‫مســئولیت داریم کــه از یکدیگر حمایت کنیــم و راه هایی را پیدا‬ ‫کنیــم تا همه پــول و دارایی جهان کــه در کنترل عــده معدودی‬ ‫از مردم اســت را بازپس بگیریــم‪ ».‬واترز در حالی کــه روی آلبوم‬ ‫جدیــدش در اســتودیوی ضبط نیویورک کار می کــرد‪ ،‬جمالت باال‬ ‫را مــی گویــد‪ .‬ایــن ایده که مــا همگی بــا هم هســتیم یکی از‬ ‫بزرگ ترین موضوعاتی اســت که خواننده و نوازنده پیشــین گروه‬

‫‪12‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫تیم تور ما ‪ +‬آن ها چگونه خواهدبود؟‬ ‫این اجرا اســمش را از روی آهنگی از آلبوم دارک ساید آو ِد مون‬ ‫(‪ )Dark Side of the Moon‬برداشــته اســت‪ ،‬چــون رد آن قطعه‬ ‫عبارتــی اســت که می گویــد «پــول دار و بی پول‪ /‬و چه کســی‬ ‫انــکار می کند که همه جنگ ها بر ســر همین اســت؟» و اخیرا‬ ‫متوجه شــدم نکتــه جالبی کــه درباره ترانــه ای که ســال ‪1973‬‬ ‫نوشــته ام ایــن اســت که جــواب این ســوال می توانــد «تقریبا‬ ‫همــه» باشــد‪ .‬تقریبا همه فکــر می کنند جنگ‪ ،‬ســر ایدئولوژی‬ ‫اســت‪ .‬همه بــه شــما خواهند گفــت «جنــگ ســر خاورمیانه‬ ‫اســت»‪« ،‬تقصیــر مســلمانان جهادی اســت»‪« ،‬علیه تروریســم‬ ‫اســت»‪« ،‬علتش این یا آن اســت»‪.‬‬ ‫‪ ‬امــا نه‪ ،‬ایــن طور نیســت‪ .‬فقط بــه خاطر پول اســت‪ .‬جنگ‬ ‫همیشــه برای پول اســت‪ .‬چرا که به شــدت ســودآور اســت‪ .‬در‬ ‫جنــگ پــول زیــادی در زمانی کوتاه مصــرف می شــود‪ .‬بنابراین‬ ‫ثروت زیادی می توان به دســت آورد‪ .‬در نتیجه همیشــه از ترویج‬ ‫جنــگ و ادامــه آن حمایت می شــود‪ .‬مردم دیگــری «آن ها» می‬ ‫شــوند تا شــروع جنگ مشــروع به نظر برسد‪.‬‬ ‫به نظر شما در حال حاضر این جنگ ها چگونه اتفاق می افتند؟‬ ‫حــاال که دونالد قــدرت دارد می گوید ایــاالت متحده نیروهایی‬ ‫را علیه بقیــه دنیای آدم کوچولوها مجهز کــرده اما او می خواهد‬ ‫ســرمایه بیشتری از کشــورتان‪ -‬می گویم «شــما» اما در واقع من‬ ‫هــم اینجا مالیــات می پــردازم پــس او از پول من هم اســتفاده‬ ‫مــی کند‪ -‬را برای درســت کردن ارتشــی بزرگ تر‪ ،‬نیــروی هوایی‬ ‫و دریایــی و ایجاد کشــمکش هایی در دنیا اســتفاده کند‪ .‬چرا که‬ ‫کاســبی خوبی اســت‪ .‬تمام چیزی که بــرای دونالــد اهمیت دارد‬ ‫تجــارت اســت‪ .‬بــردن و باختن در تجــارت برایش مهم اســت‪ .‬او‬ ‫فقــط‪ ‬می خواهــد قوی ترین کشــور دنیا باشــد و چیــزی را که‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪12 Kheradmand‬‬


11 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬11


‫چون ذره به رقص اندرآییم‬ ‫شــنبه شــانزدهم ســپتامبر‬ ‫در کلیســای ســنت آندرو در‬ ‫دان تــان تورنتــو شــاهد یک‬ ‫ماهنامهخردمند‬ ‫برنامــه هنــری بودیــم کــه‬ ‫اجتماعی ‪ -‬فرهنگی ‪ -‬هنری‬ ‫در نــوع خــود زیبــا و قابــل‬ ‫پانزدهم هر ماه منتشر می شود‬ ‫تقدیر اســت‪ .‬ســلیمان واثقی‬ ‫شماره ‪۳۱‬‬ ‫(ســلی) بــه همــراه گــروه‬ ‫‪Small World Music Society‬‬ ‫ناشر‪ :‬انتشارات خردمند ‪ -‬تورنتو‬ ‫سردبیر‪ :‬محمد ُسهی‬ ‫با همکاری ‪ Rumi Canada‬و‬ ‫بخت‬ ‫م‬ ‫ر‬ ‫خ‬ ‫حامد‬ ‫اداری‪:‬‬ ‫امور داخلی و‬ ‫ّ‬ ‫‪ Link Music Lab‬برنامــه‬ ‫تایپ‪ :‬مریم ُسه ی‬ ‫بســیار زیبــا و عرفانــی خود‬ ‫طراحی و صفحه آرایی‪ :‬انتشارات خردمند‬ ‫بنــام ‪ Inner Journey‬را اجــرا‬ ‫با تشکر از‪ :‬آرزو وفـا ‪ -‬الهه شهبازی ‪ -‬فرشید‬ ‫کردند‪ .‬موســیقی عرفانی‪ ،‬اشــعار عرفانی‪ ،‬رقص عرفانی در محیط عرفانی کلیســای ســنت اندرو‪ ،‬ارزش و‬ ‫رشیدی فر ‪ -‬نگین عبدالله ‪ -‬مسروره بنی‌هاشمی‌‬ ‫غنــای هنــر این گروه هنری را به نمایش میگذاشــت‪ .‬حرفه‌ای بودن و تســلط کامل بر هنر ارائه شــده در‬ ‫ شهناز یزدانفر ‪ -‬رضا میرفخرایی ‪ -‬قاسم آقاپور ‪-‬‬‫رویا اصلی ‪ -‬احد حبیب نیا ‪ -‬تینا پورلطفی و همه تــک تــک اعضای ایــن گــروه نمایــان و بی‌نقص بــود و حاصــل آن کاری بــود عظیم و قابــل تقدیر‪.‬‬ ‫کسانی که در این شماره ما را یار و یاور بودند‪.‬‬ ‫ســلی بــا صــدای گیرا و پــر طنینش به خوبــی و زیبایی قطعــات گوناگون ایــن برنامه را یکــی پس از‬ ‫دیگــری اجــرا میکــرد‪ ،‬قدرت صــدای او بر عظمــت و عرفان حاکم بر فضا افزوده بود‪ .‬ســلی توانســت با‬ ‫هنــر خود این اجــرای زیبا را جان ببخشــد‪.‬‬ ‫نوازنــدگان چیره دســت این اجــرا‪ :‬کوروش بابایــی (کمانچه)‪ ،‬علی رزمی (ســه تار)‪ ،‬ســردار محمدجانی‬ ‫(عود)‪ ،‬بامداد فتوحی (تمبک و پرکاشــن) و زهره شــهبازی (دف) توانســتند اجرایی کامال حرفه ای از خود‬ ‫نشــان دهنــد‪ .‬همچنین تانیا اوانســون و فرزاد عطار جعفــری با رقص زیبای عرفانــی و چرخان صوفی در‬ ‫قســمت‌های متفاوتــی از ایــن برنامه زیبا‪ ،‬همچــون ذره‌ای به رقــص در آمدند تا با عشــق ورزیدن‪ ،‬چرخ‬ ‫زنــان به سرچشــمه خورشــید راهی شــده و حاضــران را نیز بــا خود همراه کننــد‪ .‬خانم ســوریگ نیز با‬ ‫صــدای زیبــا و جذابش در بخشــهای مختلف برنامه اشــعار عرفانــی را به زبان انگلیســی برای جمعیت‬ ‫حاضــر دکلمه میکرد‪.‬‬ ‫نکتــه بســیار قابل توجه وجود تعداد بســیار زیاد شــرکت کننــدگان غیر ایرانــی در این برنامــه بود که‬ ‫ارزش کار ایــن گــروه هنــری را صدچندان میکــرد‪ .‬چرا که نمایانــدن هنر و عرفان و فلســفه غنی به غیر‬ ‫ایرانیان کار ســاده ای نیســت و چنانچه رو به ســوی چنیــن مخاطبانی داری‪ ،‬بایــد کاری پر محتوا و غنی‬ ‫روی جلد‬ ‫تمام جنگ‌ها برای پول است‬ ‫عرضــه بداری کــه این جمع هنرمندان به کمال‪ ،‬شایســتگی و زیبایــی کامل از عهده انجــام آن بر آمدند‪.‬‬ ‫صفحه ‪۱۲‬‬ ‫نــام ایــن اجــرا ‪ Inner Journey 1‬بــود و میتــوان حــدس زد کــه‬ ‫خردمند در ویرایش و اصالح مطالب ارسالی اختیار دســت اندرکارانــش در نظــر دارنــد ایــن اقــدام زیبــای فرهنگــی را‬ ‫دارد‪ .‬نظرات نویسندگان مقاالت‪ ،‬الزاماً بیانگر دیدگاه تــداوم بخشــند‪ .‬از همــه فرهنــگ دوســتان و کســانی کــه به هنــر واال‬ ‫ماهنامه خردمند نیست‪ .‬مسئولیت قیمتها‪ ،‬سرویسها ارج مینهنــد دعــوت میکنــم تــا از اینگونــه اقدامــات پربــار حمایــت‬ ‫و کلیه مطالب درج شده در آگهی ها به عهده‬ ‫کننــد تــا دســت در دســت یکدیگــر بتوانیــم در شناســاندن خویــش‬ ‫صاحب آگهی است‪.‬‬ ‫و تاریــخ و فرهنــگ غنــی خویــش بــه روشــی شایســته کوشــا باشــیم‪.‬‬ ‫ما حلقه عاشقان مستیم‬ ‫‪ Tel: 647-932-8283‬‬ ‫هر روز چو حلقه بر در آییم‬ ‫‪ Tel: 416-676-9-676‬‬ ‫از عالم جسم خفیه گردیم‬ ‫‪ Fax: 1-888-676-9677‬‬ ‫‪info@kheradmand.ca‬‬ ‫در عالم عشق اظهر آییم‬ ‫ ‬ ‫‪www.kheradmand.ca‬‬ ‫‪8131 Yonge Street, Suite 207‬‬ ‫‪Thornhill, Ontario L3T 2C6‬‬

‫‪10‬ماهنامه خردمند ‪-‬شماره ‪ - ۳۱‬سپتامبر‪ /‬اکتبر ‪ -۲۰۱۷‬تلفن‪۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‬‬

‫‪Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283‬‬

‫‪10 Kheradmand‬‬


9 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬9


8 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬8


7 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬7




4 Kheradmand

Monthly-Issue 31- Sep/Oct 2017- Tel: 647-932-8283

۶۴۷-۹۳۲-۸۲۸۳ :‫ تلفن‬-۲۰۱۷ ‫ اکتبر‬/‫ سپتامبر‬- ۳۱ ‫شماره‬- ‫ماهنامه خردمند‬4





Turn static files into dynamic content formats.

Create a flipbook
Issuu converts static files into: digital portfolios, online yearbooks, online catalogs, digital photo albums and more. Sign up and create your flipbook.